13جولای/19

منشور قضائی امیر مومنان(ع) درسنامه دستگاه قضا از منظر نهج‌البلاغه

«آنگاه برای قضاوت میان مردم کسی را برگزین که از نظر تو بهترین افراد ملت باشد. کسی که در این مسئولیت عاجز و ناتوان نباشد. برخورد با طرفین دعوی او را به لجاجت نکشاند، در لغزش و اشتباه اصرار نورزد. در بازگشت به حق آنگاه که آن را شناخت انعطاف‌پذیر باشد. از درون گرفتار طمع نباشد. به جستجوی حق و شناخت کامل توجه داشته باشد و به شناخت ناقص اکتفا نکند. بیش از همه در موارد شبهه احتیاط کند. براساس دلائل و شواهد کافی حکم کند و از مراجعات مکرر شاکیان خسته نشود. در کشف یک موضوع صبورترین افراد باشد و چون حق روشن شد، با قاطعیت هر چه بیشتر حکم دهد. چاپلوسی‌های افراد او را فریب ندهد و فریبکاری و تحریک‌ها او را منحرف نسازد.

و در ادامه می‌فرمایند: «و کسانی که این ویژگی‌ها را داشته باشند اندک‌اند»

سپس می‌فرمایند: «نحوه قضاوت و داوری قضات را همواره زیرنظر داشته باش و به‌قدر کافی بخشش کن که تأمین شوند و به دیگران محتاج نشود و قاضی را نزد خود گرامی دار بدان گونه که دیگران را مجال طمع در وی نباشد و از دسیسه دیگران نزد تو در امان بماند. آنچه را گفتم به دقت بنگر، چه این دین اسیر دست اشرار بود که با هوا و هوس عمل می‌کردند و دین را برای به دست آوردن دنیا استخدام کرده بودند.»(نامه ۵۳)

این بخشی از منشور حکومتی سیاسی امام متقین امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر در مورد دستگاه قضا، ویژگی قضات و درسنامه برای کسانی است که مسئولیت‌های سنگین قضایی را از صدر تا ذیل بر دوش دارند. امام تمام نکات ضروری و سرنوشت‌ساز را خاطرنشان ساخته‌اند که هر جمله‌ای می‌تواند محور بحث و بررسی مفصلی به‌ویژه برای متصدیان امر قضا و قوه قضائیه در تمام سطوح باشد.

به تشریح بخش‌هائی از این نامه می‌پردازیم.

۱ـ بر نظام اسلامی است که در ساماندهی دستگاه قضا، انتخاب مسئولان قضائی و قضات و دیگر کارگزاران با دقت و وسواس تمام بکوشد و پست‌های کلیدی را که در رأس آنها رؤسای قوه قضائیه و قضات قرار دارند به شایسته‌ترین افراد، یعنی کسانی بسپارد که سر رشته مسائل حقوقی اسلامی را در دست دارند؛ دوره‌های آموزشی مربوطه را در چهارچوب احکام اسلامی، کتاب و سنت و سیره دیده‌اند و به آن ایمان دارندو از فرهنگ بیگانه که سم مهلک نظام اسلامی است، متأثر نیستند.

قضات باید بهترین افراد یک نظام باشند. به بیان امام«ع» «اَفضَلُ رَعیَّتِک» بهترین بودن در دیانت، دانائی، علم، فقاهت، آشنائی کامل با موازین حقوقی، متدین‌ترین و متعهدترین افراد، زیرا سر وکار قضات با مسائل حقوقی و جان و مال و آبروی ملت و شئون حاکمیت است.

۲ـ قاضی باید  از جنبه علم و عمل از بهترین افراد باشد، زیرا در جایگاهی نشسته که جان و مال و ناموس مردم و حیثیت افراد و آبروی دین و نظام صالح اجتماعی وابسته به عملکرد اوست.

عوامل یاریگر قاضی عبارتند از:

الف) قوانین صالحه که از نظر ما اسلام و قوانین فقه شریعت است؛

ب) نظام قضائی و تطبیق مسائل حقوقی و قضایی با وقایع مربوطه و موارد اختلاف مردم؛

ج) نظام اجرائی که به عوامل حکومتی سپرده می‌شود.

قاضی از یکسو باید به احکام مربوطه، یعنی احکامی که به صورت قانون مدون دراختیار قضات و دادگاه‌ها نهاده می‌شوند،  وقوف داشته باشد و از سوی دیگر در تطبیق این قوانین با وقایع مربوطه، باید از مهارت و تجربه لازم برخوردار باشد؛ با دقت و بدون جانبداری از طرفین دعوا داوری کند؛ تحت‌تأثیر احساسات و فشارها و تحریکات قرار نگیرد؛ به حق رأی دهد و آنگاه که رأی داد، به دستگاه اجرائی بسپارد.

بنابراین قضات و مسئولان محاکم در جایگاه حساسی نشسته‌اند. امام علی«ع» به شریح قاضی فرموند، «در جایگاهی نشسته‌ای که پیامبران و مقربان می‌نشینند. مراقب باش چنین جایگاهی مسئولیت سنگینی دارد.» آنانکه از ایمانی استوار و اطلاعات کامل‌ رخوردارند و به حق و  عدل داوری می‌کنند،  از خطر انحراف در امانند و اگر جز این باشد، تبعات سنگین آن دامن آنان و اجتماعی را که حق و باطل در آن در هم آمیخته و حقوق انسان‌ها پایمال شده می‌گیرد و اعتبار نظام اسلامی به مخاطره می‌افتد.

از این رو در روایات آمده که قاضی در لبه پرتگاه دوزخ نشسته و باید مراقب باشد سقوط نکند.  در عین حال که اگر به حق و عدل داوری و اختلافات حقوقی را به درستی حل و فصل کند، ارزش و پاداش عمل او سنگین و گرانقدر است.

در اسلام مسائل قضائی بسیار شفاف‌ و حل مسائل مورد اختلاف و صدور حکم به روشنی قابل دسترسی است. اگر احکام اسلامی ملاک عمل قرار می‌گرفتند، حجم پرونده‌های کشور ما به ۱۵ میلیون تا بیست میلیون نمی‌رسید و اطاله دادرسی مردم را از صدور رأی مأیوس نمی‌کرد.

اگر فقه اسلامی و احکام مربوطه روشن هستند، پس مشکل کجاست که با این دستگاه عریض و طویل قضائی، پیشرفت کارهای این حوزه مثل بسیاری از حوزه‌های دیگر کند و گاه ناامیدکننده است؟!

بدیهی است که دستگاه قضا باید در سازوکار خود تجدیدنظر کند و راه چاره آن جز بازگشت به فقه و سیستم قضائی اسلامی نیست.

سئوال مهم‌تر این است که ریشه این همه پرونده خلافکاری و اختلاف در کجاست؟

ریشه این چالش را باید در فرهنگ عمومی و تعامل انسان‌ها با یکدیگر کاوید. بی‌اعتمادی اجتماعی، مواد مخدر، بزهکاری، سرقت، اختلافات خانوادگی، مسائل مربوط به چک و سفته، مسائل اقتصادی، سوءمدیریت‌ها، عدم نظارت لازم و کافی و مسائلی از این قبیل در شأن جامعه اسلامی ما نیست.

برخی از این عوامل را باید در سیستم قضائی جستجو کرد. اگر احکام جزائی اسلام در موارد مربوطه معیار و میزان حکم و داوری بودند، پرونده‌ها چند سال در بایگانی‌ها فسیل نمی‌شدند! اگر روابط خانوادگی در چهارچوب شرع بودند، این همه مردان به دلیل مهریه و نفقه و مانند آن در زندان‌ها فسیل نمی‌شدند. اگر قانون چک و سفته با نگرش اسلامی تدوین می‌شد، این همه بدهکار در زندان‌ها نداشتیم. و ده‌ها نمونه دیگر که مردان و زنان و جوانان را راهی زندان‌ها کرده و جز هزینه مادی و خسارت‌های اخلاقی رهاوردی نداشته است.

از این رنجنامه که امروزه نیز دغدغه مسئولین قضائی است، بگذریم و نگاهی گذرا به منشور حقوقی فوق‌الذکر امام علی(ع) در نامه مزبور بیدازیم:

۱ـ نظام اسلامی می‌بایست برترین و شایسته‌ترین افراد را برای قضاوت و مسائل حقوقی انتخاب کند.

۲ـ قاضی شایسته کسی است که از جنبه فقهی، علم، تجربه، عقل، تقوی و تعهد برترین باشد.

۳ـ در کشف ماهیت و وقایع مورد بررسی، دقت کافی، فهم درست و دغدغه جدی داشته باشد.

۴ـ توان و قدرت اجرای احکام را داشته باشد و با قاطعیت عمل کند.

۵ـ لجوج و خودمحور و مغرور نباشد و از حق و عدل پیروی کند.

۶ـ اگر اشتباه کرد بپذیرد و بر اشتباه خود اصرار نورزد.

۷ـ وارسته از مطامع دنیوی باشد تا تحت‌تأثیر رشوه و حق و حساب قرار نگیرد.

۸ـ احتیاط و دقت را فراموش نکند، زیرا مسائل حقوقی چیزهائی نیستند که بتوان راحت از آنها عبور کرد.

۹ـ کم‌حوصله و بی‌تحمل نباشد؛ مسائل حقوقی را سرسری نگیرد و با جان و مال وحیثیت مردم بازی نکند.

۱۰ـ تحت‌تأثیر چرب‌زبانی و چاپلوسی متهمین یا واسطه‌ها قرار نگیرد. حق را بگوید و به آن حکم دهد، هر چند تلخ باشد.

۱۱ـ فریبکاری‌های متهمان او را به گمراهی نکشاند.

۱۲ـ عملکرد و شیوه کار قضات باید تحت نظارت و مراقبت مافوق و بازرسی کامل باشد.

۱۳ـ قاضی باید از نظر زندگی و هزینه معیشت تأمین شود و کمبودی نداشته باشد.

۱۴ـ باید به شخصیت قاضی احترام گذاشته شود تا دیگران او را نفریبند.

و جمله آخر امام«ع» در این بخش این است که فرمودند: «فان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا؛ این دین در دست اشرار اسیر بود و بر اساس هواهای نفسانی در آن عمل می‌شد و ابزار دنیاطلبی بود.»

فراموش نکنیم که این سخن امام علی«ع» مربوط به دهه چهارم طلوع اسلام یعنی زمانی است که هنوز صحابه و تابعین در میان مردم بودند و از پیامبر«ص» نقل حدیث می‌کردند. با این همه جامعه چنان از مسیر اسلام منحرف شده بود که اشرار حاکم ‌شده و دنیاطلبان ارزش‌ها را پایمال کرده بودند.

این سخن امام امروز نیز برای ما هشداردهنده است که استحاله تدریجی ارزش‌ها آرام‌آرام اتفاق می‌افتد؛ تعهد دینی کم می‌شود؛ دنیاطلبی رخنه می‌کند؛ سهل‌انگاری جای روحیه انقلابی و جهادی را می‌گیرد؛ فرهنگ بیگانه با لبخندهای زهرآگین خود انسان‌ها را می‌فریبد؛ غرب‌گرائی دل عده‌ای را می‌برد؛ حجاب و عفاف و تقوا کمرنگ می‌شود؛ تمام دغدغه‌ها در خور و خواب و لذت خلاصه می‌شوند؛ از حساسیت‌ها روی شیوع مفاسد کاسته می‌شود؛ عوامل بیگانه از بیرون و درون در مسخ ارزش‌ها و دستاوردهای خون‌های پاک مجاهدان همدست می‌شوند؛ گروهی به نظاره می‌ایستند  و آهی از دلی برنمی‌آید و درددل‌ها جز رنج رهاوردی ندارند.

13جولای/19

حق‌مداری اهل‌بیت«علیهم السلام»

سخن در سلسله مقالات «در آستان امامان» پیرامون امام‌شناسی شیعی با محوریت زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله نیز به شرح فرازهائی از این زیارت بلند می‌پردازیم.

حق‌مداری اهل‌بیت«ع»

«و شأنکم الحق و الصدق و الرفق»

و شأن شما حق و راستی و مدارا کردن است.

معنای این فراز این است که شما خوبان در هر حال حق‌مدار، راستگو، اهل مدارا و سازگاری و نرمی بایسته با مردم هستید. «شأن به معنای امر، حال، جایگاه و مقام است.» این خصلت‌های نیک عجین شده با ذات شماست.

«حق‌مداری» در همه عرصه‌های فردی، اجتماعی، سیاسی و… محور حرکت شماست. به‌ویژه در عرصه حکومت و ملکداری «حق» ستون فقرات آنان است. خود حق‌مدار بودند و همگان را نیز به آن فرا می‌خواندند. نزد امیرمؤمنان«ع» کفش کهنه و وصله‌دار محبوب‌تر است از حکومت، مگر آنکه از رهگذر آن بتواند حقی را برپا دارد یا باطلی را بزداید.(۱)

حضرت فرمودند: «من عمل بالحق مال الیه الخلق»(۲) هر کس به حق عمل کند مردم به او متمایل خواهند شد.

با این جمله در این زیارت همه شیعیان و رهروان راه ایشان به حق‌مداری که زیربنای اساسی یک جامعه الگو است فر خوانده شده‌اند.

صداقت یک ارزش والا

«صداقت» زیرساخت اساسی هر جامعه نمونه است. صداقت در خانه، اجتماع، سیاست و… زیربنای شکل‌گیری جامعه «وسط» است که قرآن از آن دم می‌زند.

«صدق» با همه ابعاد زندگی امامان عجین شده است. روراست با مردم حرف زدن شأن امامان است. کلک، حیله، حقه‌بازی در قاموس زندگی امامان نیست. امامان بر قله ایمان نشسته‌اند و آراسته به جلوه برجسته ایمان یعنی «صداقت»اند.

حضرت امام علی«ع» فرمودند، «الایمان ان تؤثر الصدق حیث لغیرک علی الکذب حیث ینعمک(۳): ایمان آن است که راستی را اگر چه به زیانت باشد بر دروغ اگر چه به سودت باشد برگزینی.»

امامان تجلی انسانیت و آراسته به این زیورند.

مولی علی«ع» فرمودند، «الصدق جمال الانسان و دعائه الایمان»(۴): راستی جمال انسان و پشتوانه ایمان است. «و شأنکم … الصدق».

نرمخوئی منش امامان

«والرفق»

شأن امامان رفق با مردم است؛ همان گونه که شأن پیامبر رفق با مردم بود. «به سبب رحمت خداست که تو با آنها چنین نرم هستی. اگر تندخو (زبان خشن) و سخت‌دل می‌بودی، از گرد تو پراکنده می‌شدند…»(۵)

امامان امانتدار پیامبرانند و همان علم را بر دوش دارند، علم هدایت، ارشاد و راهنمائی به راه سعادت. طبیعی است که شأن آنها «رفق» است.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند، «انا امرنا معاشر الانبیاء بمداراه الناس کما امرنا باداء الفرائض: ما جماعت انبیا به مدارا کردن با مردم فرمان داریم، همچنان که به برپا داشتن فرائض مأموریم.»(۶)

امامان در انجام رسالت خویش موفق بودند، زیرا گفتمان آنها حداقل در بین پیروانشان ماندگار است. یک رمزش همین «رفق» است. حضرت مولی علی«ع» فرمودند، «الرفق مفتاح النجاح: نرمخوئی کلید کامیابی و موفقیت است.»(۷)

نیز فرمودند، «علیک بالرفق فانه مفتاح الصواب و سجیّته اولی الالباب؛ بر تو باد به نرمخوئی که آن کلید دوستی و خوی خردمندان است.»(۸)

از حضرت امام صادق«ع» نقل شده که فرمودند: «من کان رفیقاً فی امره نال مایرید من الناس: هر که در کارهای خود نرمخوی باشد، به آنچه از مردم می‌خواهد دست یابد.»(۹)

«رفق» و نرمخوئی رمز محبوبیت و جایگاه رفیع است. امام صادق«ع» فرمودند: «ان شئت ان تکرم فلن و ان شئت ان تهان فاخشن: اگر می‌خواهی گرامی داشته شوی، نرم باش و اگر می‌خواهی مورد اهانت قرار گیری خشن باش.»(۱۰)

البته نرمخوئی به‌جاست که این همه برکات دارد نه نرمخوئی بی‌جا.: « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر: ای پیامبر! با کافران و منافقان ستیز کن و بر آنها سخت‌گیر و خشن باش.»(۱۱) اینجا نرمخوئی نابه‌جاست. نرمخوئی به‌جا آری، و نرمخوئی نابه‌جا نه.

حضرت امام علی«ع» فرمودند، «اذ کان الرفق خُرقاً کان الخُرق رفقا وربما کان الداء دواء والدواء داء: هرگاه به جای نرمی خشونت لازم باشد، خشونت عین نرمی است. بسا دارو که مایه درد و بیماری باشد و بسا درد و بیماری که خود دارو باشد.»(۱۲)

آری امامان با «رفق» سازنده عجین هستند.

و شأنکم … الرفق

گفتار امامان

«و قولکم حکم و حتم»

گفته شما دستور است و عمل بدان حتمی است.

این فراز را می‌توان چنین تفسیر کرد که آنچه شما فرمان می‌دهید حکم و دستور است و واجب‌الاتباع. رسم رهروی تبعیت و اجرا کردن آن است. می‌توان این فراز را این گونه تفسیر کرد که گفتارتان حکیمانه است و باید این گفتار حکیمانه را اجرا کرد. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر خدا را و اولی‌الامر «اوصیای پیامبر» را…»(۱۳)

امامان برگزیدگان خداوند هستند. این برگزیدگان هرگاه سخن بگویند «حکیمانه» است و اگر فرمان دهند، فرمانشان خردورزانه است، پس سعادت و سیادت این جهانی و آن جهانی انسان در تبعیت است و همراهی.

اندیشه امامان

ورأیکم علم و حلم و حزم

و اندیشه شما دانش و بردباری و دوراندیشی است.

اندیشه امامان برگرفته از زلال وحی است، پس علم واقعی و حقیقی است و تئوری‌های ثابت نشده و اوهام و خیالات نیست. تجلی خرد است و دوراندیشی در آن موج می‌زند. خردورزی را باید از مکتب امامان آموخت. این خرد با وحی درآمیخته و دوگانگی در آن وجود ندارد. بهتر بگویم خرد با وحی عمیق می‌شود، زیرا خالق خرد، وحی را به کمک آن فرستاده است. عمیق‌ترین سخنان در حوزه خرد و خردورزی را باید از مکتب امامان، به‌ویژه در کلمات نورانی امیرمؤمنان علی«ع» جست.

امامان کانون خوبی‌ها

ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه

هرگاه که از خیر یاد کرده شود، شما نخستین و ریشه و شاخه و معدن و جایگاه و نهایتش هستید.

نیکی‌ها در سه حوزه خلاصه می‌شوند:

۱ـ  اعتقادات

۲ـ اخلاق و ارزش‌ها

۳ـ اعمال

معدن و خاستگاه این سه حوزه برگرفته از مکتب اهل‌بیت«ع» است. امام صادق«ع» در حدیثی فرمودند، «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر فمن البرّ التوحید و الصلاه و الصیام و کظم الغیظ و العفو عن المسی و رحمه الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل کل شرّ و من فروعهم کل قبیح و فاحشه: ما ریشه هر خیری هستیم و هر نیکی از شاخ و بر ماست، از این نیکی‌هاست یکتاپرستی، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدی‌کننده، ترحم به نیازمند، پرداختن به کار همسایه و اقرار به فضیلت فضیلت‌مندان ودشمن ما ریشه هرگونه بدی است و هر زشتی و پلیدکاری از شاخ و بر ایشان است.»(۱۴)

و در ادامه فرمودند، «فکذب من زعم انه معنا و هو متعلق بفروع غیرنا؛ پس دروغ گفته است هر که گمان کرده که با ماست و به شاخه‌های دیگران چنگ افکنده است.»(۱۵)

 بابی انت و امی

این ادبیات اوج ابراز محبت و عشق است. من پدر و مادر خود را دوست ‌دارم و محبوب‌ترین نزد من هستند، این محبوب‌ترین‌ها فدای اهل‌بیت«ع» باد. این عبارات تحقیر پدر و مادر نیست، همچنان که تحقیر خود و نفس خویش نیز نیست.

برکات اهل‌بیت«ع»

کیف اصف حسن ثناءکم و احصی جمیل بلاءکم و بکم اخرجنا الله من الذل و فرّج عنا غمرات الکروب و انقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار: چگونه نیکوئی ستایش شما را توصیف کنم و زیبائی نعمت شما را به شمار آورم در حالی که به واسطه شما خدا ما را از خواری بیرون آورد و شدت گرفتاری را از ما برداشت و ما را از آستانه پرتگاه هلاکت و آتش دوزخ نجات داد.»

در این فرازها از برکات ولایت اهل‌بیت«ع» سخن گفته شده است:

۱ـ رهایی از ذلت

ما در سایه رهروی راه شما از ذلت رهیدیم و به عزت رسیدیم و از شما آموختیم که زیر بار ذلت نرویم:

پیامبر خدا«ص» فرمودند، «من اقر بالذل طائما فلیس منا اهل البیت: هر کس با میل و اختیار تن به ذلت دهد از ما اهل‌بیت«ع» نیست.»(۱۶)

مکتب کربلا به ما « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» را آموخت. شما به ما آموختید که زندگی با عزت، زندگی حقیقی است و زندگی با ذلت «زندگی‌نما»ست! امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند، «… فالموت فی صیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین…؛ مرگ در زندگی توأم با شکست شماست و حیات در مرگ پیروزمندانه شما…»(۱۷)

ارزش والا در نظر آزادمردان باایمان در زندگی توأم با عزت است. آنان شهادت توأم با عزت و سربلندی را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می‌دهند.

سالار شهیدان امام آزادگان جهان فرمودند، «لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء‌الذلیل و لا اقرّ لکم اقرار العبید: نه به‌خدا سوگند دست ذلت در دست شما نمی‌گذارم و همچون بردگان تسلیم نمی‌شوم (بلکه می‌جنگم و سربلند شربت شهادت را می‌نوشم).»(۱۸)

امروز ملت بزرگ و سربلند ایران اسلامی با الهام از همین مکتب است که در برابر عربده‌کشی‌های سران استکبار یعنی آمریکا و هم‌پیمانانش مردانه ایستاده است و مقاومت می‌کند و زیربار زور نمی‌رود. فریادش «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» است که تا کنون هزینه‌های آن را پرداخته است و همچنان می‌پردازد. ما این را از مکتب حیات‌بخش اهل‌بیت«ع» آموخته‌ایم.

حضرت امام علی«ع» فرمودند، «بنا تخلع ربقه الذل من اعناقکم: به وسیله ما طوق خواری از گردنهایتان برداشته شد.»(۱۹)

۲ـ رهائی از سختی و غم

«کرب» اندوه شدید و نفسگیر است

«غمرات» به معنای شدت‌ها، طغیان‌ها، غلیان‌ها

و فرّج عنا غمرات الکروب.

به برکت شما شدت گرفتاری از ما برداشته شد.

آسیب امروز زندگی ماشینی و مادی انواع نگرانی‌ها، تشویش‌ها، اضطراب‌هاست، اما باورمندان راستین مکتب اهل‌بیت«ع» از این آسیب و آفت در امانند.

ممکن است بپرسید پس این دلشوره‌ها و اضطراب‌ها که در جوامع دوستان اهل‌بیت«ع» دیده می‌شود چیست؟ پاسخ آن روشن است، فاصله بین شعار و باور بسیار است.  باورمندان راستین به مکتب اهل‌بیت‌«ع» از این آسیب‌ها درامانند، نه آنان که شعار پیروی از آنان را سر می‌دهند و در عمل رهرو آنان نیستند. اهل‌بیت«ع» اینان را خودی نمی‌دانند. امام صادق«ع» فرمودند، «لیس من شیعتنا من وافقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا: شیعه ما نیست کسی که به زبان دم از ما زند، ولی برخلاف کردار و رفتار ما عمل کند.»(۲۰)

۳ـ رهائی از دوزخ

«وانقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار: و خداوند ما را به واسطه شما از آستانه پرتگاه هلاکت و آتش دوزخ نجات داد.»

امامان «سلام‌الله علیهم اجمعین» رهروانشان را هم از آتش دنیا که همان اختلافات خانمان‌برنداز هستند رهانیدند و هم از آتش آخرت.  ده‌ها و صدها رهنمود امامان«ع» در عرصه وحدت و همدلی بین پیروانشان شاهد زنده این حقیقت است. این وصیت امیرمؤمنان علی«ع» که فرمودند، «… وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا فانی سمعت رسول الله«ص» یقول صلاح ذات البین افضل من عاقه الصلاه و الصیام و ان المبیره الحالقه للدین فساد ذات البین…: همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، زیرا که شنیدم رسول خدا«ص» مکرر می‌فرمودند ایجاد آشتی و سازگاری بین مسلمانان از مجموع نماز و روزه‌ها برتر است.»(۲۱)

و به راستی آنچه که دین را نابود و ریشه‌کن می‌کند، اختلاف و پراکندگی است. اما نجات دادن از آتش آخرت با پرهیز دادن از رفتار جهنم‌زاست که در رهنمودهای اهل‌بیت«ع» موج می‌زند. ده‌ها و صدها روایت از اهل‌بیت«ع» نشان می‌دهند که ایشان، مرتکبان رفتار جهنمی را از خود نمی‌دانند.

… از ما نیست آن کس که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کند.(۲۲)

از ما نیست کسی که همسایه‌اش از بدی‌های او در امان نیست.(۲۳)

از ما نیست کسی که با مسلمانی از راه تقلب و دغل وارد شود.(۲۴)

از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند.(۲۵)

و…

عمل به این رهنمودهاست که انسان را از آتش آن جهانی می‌رهاند.

پس به واسطه اهل‌بیت«ع» است که از آتش این جهانی و آن جهانی می‌رهیم.

آری ما مدیون اهل‌بیتیم

بابی انتم و امی و نفسی

پدر و مادرم و جانم فدایتان باد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ارشاد ۱/۲۴۷ ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳٫

۲ـ غررالحکم، ۸۶۵۱٫

۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۸٫

۴ـ فهرست غررالحکم، کلمه صدق.

۵ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۶ـ امالی شیخ طوسی، ۵۲۱٫

۷ـ فهرست غرر کلمه رفق

۸ـ همان.

۹ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۰٫

۱۰ـ بحارالانوار، ۷۸/۲۶۹٫

۱۱ـ توبه، ۷۳٫

۱۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱٫

۱۳ـ نساء، ۵۹٫

۱۴ـ کافی، ج ۸، ص ۲۲۲٫

۱۵ـ همان.

۱۶ـ تحف‌العقول، ص ۵۸٫

۱۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۵۱٫

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۷٫

۱۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱/۲۷۶٫

۲۰ـ مشکاه‌الانوار، ص ۷۰٫

۲۱ـ کافی، ج ۷، ص ۵۱٫

۲۲ـ سند احمدحنبل، ۱/۵۵۴٫

۲۳ـ عیون اخبارالرضا، ۲/۲۴٫

۲۴ـ من لایحضره الفقیه، ۳/۲۷۳٫

۲۵ـ کافی، ۵/۱۳۳٫

13جولای/19

شجره‌ شرافت

کاروان کرامت

در منابع روایی آمده است، «عِندَ ذِکرِ الصَّالِحِینَ تَنزِلُ الرَّحمَهُ(۱) در جایی که از صالحان و نیکان یادی شود رحمت الهی فرو فرستاده می‌‌شود.» در این مزرعه‌ آخرت و دار عبرت که متأسفانه برای برخی به سرای غرور تبدیل می‌شود، همواره بر بستر با صفای تشیع، عابدان سلحشوری می‌زیسته‌اند که  قلمرو بوستان علوی از شکوفه‌های سرخ سجده‌ها، عبادت‌ها، مجاهدت‌ها و مقاومت‌های آنان معطر شده است. صحیفه سبز شیعه مزیّن به نام باشکوه امامزادگانی جلیل‌القدر، ساداتی با شرافت و دانشورانی اهل فضل و فضیلتند. بزرگان و نامورانی که با اهتمامی وافر به گونه‌ای فداکارانه رایحه ولایت را در دشت ایمان منتشر کردند‌ و به عنوان قافله‌سالاران سعادت بشری و تداوم‌بخش رسالت انبیا و اولیای الهی، روشنی‌بخش مسیر هدایت شدند. سادات دانشور با رسول اکرم(ص) و خاندان طهارت تقرّب نسبی و شرافت پیوستگی با آن انوار درخشان را دارند و سوره کوثر به این نسل منوّر اشاره دارد.(۲) خداوند متعال از مردم اجر رسالت پیامبر خاتم را نخواسته است جز اینکه به خویشاوندان و ذراری او محبت کنند.(۳) خاتم انبیا  نیز بر تکریم آنان تأکید فرموده‌اند.(۴) در روایتی آمده است، «اَلعُلماء وَرَثَه الاَنبیاء »(۵) بزرگانی که ستم جباران را تحمل نکردند و با دمیدن روح ایمان و مقاومت در اقشار مردم، آنان را برای ستیز با جهل، خرافات و ناروایی بسیج کردند، همان‌هائی هستند که طبق حدیث دیگری امانتداران رسول خدایند.(۶)

در آن هنگامه‌ای که بنی‌امیه و بنی‌عباس غاصبانه در رأس امور جوامع اسلامی قرار گرفتند، با وجود آنکه ادعا داشتند از مقربان نبی اکرم(ص) هستند، برخلاف توصیه‌های مؤکد خاتم انبیا مبنی بر اظهار محبت و رأفت درباره اولاد ایشان، برای علویان و طالبیان شرایط پر اختناقی را فراهم کردند که قرن‌ها به طول انجامید. در این مدت امامزادگان و ذراری خاندان رسالت تحت تعقیب مأموران اموی و عباسیان قرار گرفتند و روانه زندان‌های مخوف و سیاهچال‌های رنج‌آور شدند و در آنجا شدیدترین شکنجه‌ها را تحمل کردند. کشتار فجیع آنان گاه علنی و در مواقعی مخفیانه و بدون سر و صدا، اما در نهایت قساوت و شقاوت صورت می‌گرفت. لذا گروه کثیری از نوادگان و احفاد ائمه هدی(ع) که قادر نبودند در این شرایط آشفته به فعالیت‌های ترویجی، هدایت‌ و نشر معارف قرآن و عترت بپردازند، ناگزیر مهاجرت می‌کردند تا در محیطی آرام‌تر و دور از گزند کارگزاران خلفای ستمگر در سنگر فرهنگی، تبلیغی به وظایف محوله بپردازند و در ضمن به افشای جنایات آن جفاکاران بپردازند. ایران از سرزمین‌هایی بود که این عزیزان بدان روی آوردند، زیرا قلمرو مذکور تا حدودی از کانون این فرمانرایان خائن و خبیث دور بود و از سوی دیگر مردمانش به خاندان عترت ارادت می‌ورزیدند.(۷)

نیاکان والاتبار

مقام معظم رهبری عالمی از شجره طیبه خاندان رسالت است. وجود بابرکتی که به‌رغم فتح قله‌های علمی و معنوی و رفعت معرفتی و اقتدار معنوی در دشت هموار تواضع دامن گشوده، لکن در مقابل استکبار، ارتجاع مدرن و مزوران مدعی حقوق بشر نستوه و با صلابت ایستاده است. این عالم ربانی از ناحیه والد معظم خویش به امام سجاد(ع) و از جانب والده مکرمه خود به امام صادق(ع) نسب می‌برد.

امامزاده‌ای جلیل‌القدر

جد اعلای مقام معظم رهبری علی‌اصغر، کوچک‌ترین فرزند امام چهارم شیعیان حضرت علی بن الحسین(ع) است و حضرت سجاد(ع) او را به نام برادر خود علی بن الحسین که در عاشورا توسط اشقیا به شهادت رسید نامیدند. این امامزاده صاحب شرافت و جلالت قدر بوده و علمای نسّابه، محدثان و رجال‌نگاران از فضایل و مناقب ایشان سخن گفته‌ و پارسایی و پرهیزگاری وی را ستوده‌اند. ابن عنبه می‌گوید کنیه علی‌اصغر ابوالحسن است. وی از طریق پسرش حسن افطس دارای اعقابی شد. افطس سیدی جلیل‌القدر با قامتی رشید و سیمایی باصلابت بود و به همین دلیل او را رُمح (نیزه) آل ابی‌طالب می‌خواندند. مادرش ام ولد بود و او هنوز دیده به جهان هستی نگشوده بود که پدرش، علی‌اصغر در سی‌وهشت سالگی در ینبوغ از توابع مدینه رحلت کرد. موقعی که محمد بن عبدالله نواده امام حسن مجتبی(ع) معروف به نفس زکیه علیه بنی‌عباس قیام کرد، حسن افطس علمدارش شد. هیچ‌یک از همراهان محمد بن عبدالله در شجاعت، وفاداری و پایداری چون او نبودند.

چون قیام مزبور شکست خورد و رهبرش نفس زکیه به شهادت رسید، حسن افطس از حجاز بیرون آمد و در شهرهای گوناگون به حالات مختلفی می‌زیست، زیرا منصور عباسی در پی دستگیری وی بود. هنگامی که حضرت صادق(ع) به عراق آمدند، چون منصور را دیدند، خطاب به او فرمودند، «اگر می‌خواهی در حق اولاد رسول اکرم(ص) احسانی کرده باشی از قتل افطس درگذر.» منصور پذیرفت و از تعقیب او صرف‌نظر کرد. همچنین آن فروغ ششم امامت، به عنوان صله ارحام این امامزاده را از عطایای خود برخوردار ساختند و در وصیت خویش برایش ارث تعیین فرمودند.(۸)

حسن افطس اولاد متعددی داشت، اما نسل وی توسط پنج پسرش به اسامی علی حوری، عمرو، حسین، حسن مکفوف و عبیدالله ادامه یافت. علی حوری منسوب به حوریه از دهکده‌های واقع در سواحل فرات، سیدی خوش‌صورت و نیکوسیرت، ادیبی سخنور و شاعری فصیح و بلیغ بود. وی در بیان حقایق، صراحت داشت و زمانی که به مناسبتی از مهدی خلیفه عباسی انتقادی شدیداللحن کرد، موسی هادی عباسی که به قساوت قلب معروف بود، از شدت خشم برافروخته شد و دستور داد علی حوری را چنان زدند که بدنش به‌شدت مجروح شد و پیکر نیمه جانش را با ناامیدی از ادامه حیات، به منزلش بردند، اما همسرش در التیام جراحات وی کوشید تا آنکه علی حوری سلامتی خود را بازیافت، ولی سرانجام هارون‌الرشید این بزرگوار را به‌طرز فجیعی به شهادت رساند.(۹)

حسین فرزند دیگر حسن افطس از شخصیت‌هایی است که با ابوالسریا مصاحب و ملازم بود و هنگامی که او علیه خلفای عباسی قیام کرد و بر عراق مستولی شد و مردم را به حکمرانی محمد فرزند ابراهیم طباطبایی دعوت کرد، حسین مذکور مأمور استیلا بر حجاز شد و موفق گردید مکه را از تصرف کارگزاران عباسی بیرون آورد. با کشته شدن ابی السرایا، حسین زندگی مخفیانه‌ای را برگزید. حسین بن حسن افطس سه فرزند پسر به اسامی حسن، محمد و عبدالله داشت که فرزندان اول و دوم وی اعقابی پیدا کردند، اما نسل پسر سوم منقرض شد. حسن فرزند حسین و نواده افطس سه فرزند به نام‌های ابوجعفرمحمد، ابراهیم و علی دینوری داشت. پسر سومش عالمی عامل و کامل بود و به امر حضرت امام محمد تقی(ع) به ناحیه دینور و همدان در غرب ایران هجرت کرد، در آن نواحی متوطن شد و به نشر معارف و مکارم اهل بیت(ع) پرداخت. سادات تفرشی خامنه‌ای حسینی افطسی از اعقاب ابی جعفر محمد فرزند حسن، فرزند حسین، فرزند حسین افطسی، فرزند علی‌اصغر، فرزند امام زین‌العابدین(ع) هستند.(۱۰)

ابی‌جعفرمحمد به دلیل جور و ستم و فشار سیاسی مأموران عباسی به مناطق مرکزی ایران معروف به ناحیه جبال یا عراق عجم آمد و راهی تفرش شد و مورد استقبال اهالی آن و مردمان آشتیان و فراهان قرار گرفت. فرزندش سلطان سید احمد نیز در آن مناطق مورد توجه و تکریم قرار گرفت، اما کارگزاران عباسی محل اقامت او و برادرش سید محمد را کشف کردند و آن دو امامزاده را به شهادت رسانیدند. سید محمد در تفرش، سید احمد در هزاوه (زادگاه امیرکبیر) و سید محمد عابد در میقان اراک دفن شدند و مزار، بقعه و بارگاه‌شان زیارتگاه شیعیان و سایر علاقه‌مندان شد.(۱۱)

طبق نسب‌نامه‌ای که توسط آیت‌الله مرعشی‌نجفی و علامه طباطبایی تایید شده است، نسب مقام معظم رهبری به طریق ذیل و با حدود سی واسطه به امام چهارم منتهی می‌شود: سیدعلی فرزند سیدجواد، فرزند سیدحسین، فرزند سیدجلال‌الدین، فرزند سیدبابا، فرزند سیدحسن، فرزند سیدحسین، فرزند سیدمحمد، فرزند سیدنجم‌الدین، فرزند سیدفتح‌الله، فرزند سیدروح‌الله، فرزند سیدعبدالله، فرزند سیداحمد، فرزند سیدعبدالمجید، فرزند سیدشرف‌الدین، فرزند سیدعبدالفتاح، فرزند سیدمیرعلی، فرزند سلطان سیداحمد، فرزند ابی‌جعفرمحمد، فرزندسیدحسن، فرزند سیدحسین، فرزند سیدحسن افطسی، فرزند علی‌اصغر، فرزند علی‌بن الحسین(ع).(۱۲)

 

پیوند با پرهیزگاران و فرزانگان

به نظر می‌رسد سیداحمد فرزند سید محمد مداینی در اواسط قرن چهارم هجری و در عصر فرمانروایی دولت دیلمیان معروف به آل‌بویه به ایران هجرت کرده است تا در منطقه جبال (نقاط مرکزی و غربی ایران)، به فعالیت‌های ترویجی و مبارزاتی بپردازد، اما چون مأموران خلفای عباسی در پی وی بودند، ناگزیر به هزاوه از توابع استان مرکزی (اراک) پناه برد و سرانجام به سال ۳۶۰ هجری، هنگام اقامه نماز توسط عوامل رژیم سفاک عباسی به فیض شهادت نائل آمد. در عصر شاه عباس صفوی بر مزار این امامزاده بارگاهی بنا شد و از دیرباز آستان مقدس او زیارتگاه و مورد توجه مردم بوده است.(۱۳)

البته بارگاه پدرش سید محمد در تفرش واقع در ۷۳ کیلومتری شمال شرقی اراک واقع شده است. مقام معظم رهبری در جمع اهالی تفرش و آشتیان متذکر شده‌اند که من حالا به زیارت امامزاده بزرگوار سلطان سید محمد مشرف شده‌ام که در رأس سادات حسینی این منطقه هستند، به شهادت رسیده‌اند. این سلسله از سید قطب‌الدین دو رشته می‌شوند. سید ظهیرالدین و سید فخرالدین معروف به میرفخرا که جزو اجداد ماست. این خاندان بیشتر مرد علم و دیانت بوده‌اند. نوه سید فخرالدین، سید محمدتقی است. پسرش جوانی است به نام سید محمد که از تفرش به آذربایجان می‌رود و در خامنه ساکن می‌شود و سلسله (سادات) خامنه‌ای را تشکیل می‌دهد.(۱۴)

نسب قائم مقام فراهانی، ادیب و سیاستمدار که منشأت او بدون تردید از نمونه‌های دلاویز نثر فارسی است به سید احمد مذکور می‌رسد. بنابراین وی با خاندان خامنه‌ای اشتراک نسب دارد. قائم مقام بعد از وفات عباس میرزا محمد میرزا را روی کار آورد و به دیگر مدّعیان مهلت خودنمایی نداد، اما وقتی محمد میرزا به قدرت رسید و بر سراسر ایران استیلا یافت. به دلیل هراسی که از این وزیر کاردان داشت برخلاف سوگندی که در بارگاه امام رضا(ع) خورده بود مبنی بر اینکه بر روی قائم مقام تیغ نخواهد کشید، در نیمه شب آخر صفر ۱۲۵۱ قمری در باغ نگارستان دستور داد جلاد با فرو کردن دستمال در حلقش به زندگی او خاتمه بدهد و پیکرش را بدون غسل و کفن و با لباس، مخفیانه در کنار قبر ابوالفتوح رازی در صحن امامزاده حمزه شهر ری به خاک سپردند. انگشتری در خاندان قائم مقام نسل به نسل حفظ شده است که از آن حضرت امام زین‌العابدین(ع) است. این انگشتر مبارک از جنس نقره ظریفی است با نگینی سیاه رنگ که نقش روی آن نام مقدس علی بن الحسین(ع) با خط کوفی نگارش یافته است.(۱۵)

ناگفته نماند که سادات حسینی افطسی دوازده شاخه تباری از طالبیان و فاطمیان (بنی زهرا) را پدید آورده‌اند. سادات دانشمند آوه، نقیبان سازمان و دیوان نقابت در نواحی مرکزی و غربی ایران، سادات دینور، گروهی از علویان بغداد، تفلیس (مرکز گرجستان)، ری، کاشان، قم و نیز بنی مانکدیم مقیم نجف از همین تبار بوده‌اند.(۱۶) بنابراین خاندان تفرشی خامنه‌ای در اتصال به شجره با شرافت افطسیان با کاروانی از علما و مشاهیر نامدار جهان تشیع اشتراک نسب پیدا می‌کنند که برخی از این اختران فقاهت و فضیلت عبارتند از:

  1. علامه بزرگوار، سید والامقام و عابد زاهد سید رضی‌الدین محمد آوی قمی از اجلای علما و فقها، افاضل محدثین و اعیان مشایخ اجازات و شیخ روایات در قرن هفتم هجری، دوست و عدیل سید بن طاووس صاحب مقامات عالی معنوی و کرامات باهر که سید مذکور از او به عنوان برادر صالح خویش یاد می‌کند. سید آوی بدون واسطه از محقق حلی روایت می‌کند و فقهای بزرگی چون شهید اول از ایشان روایت کرده‌اند. سند یک قسم از استخاره با تسبیح به این محدث وارسته منتهی می‌شود و او این موضوع را از حضرت صاحب‌الامر(عج) روایت می‌کند.(۱۷)
  2. علامه شهید سید تاج‌الدین محمد آوی از علما، فقها، خطیبان و نقبای قرون هفتم و هشتم هجری که در عصر خویش مقتدا و زعیم شیعیان به شمار می‌رفت و در منطقه خویش احترام و اقتدار کامل داشت. وی بعد از پیمودن ارتفاعات علمی در فقه، حدیث، کلام، اصول، تفسیر، رجال و ادبیات، در دستگاه ایلخانی به سمت نقابت علویان تحت قلمرو آنان منصوب شد. به اهتمام وی سلطان محمد خدابنده(اولجایتو) نه تنها خود مذهب شیعه را اختیار کرد، بلکه این فرمانروای مغولی فرمان داد تمام نواحی تحت اداره او بر اساس موازین شرعی و حقوقی تشیع اداره شوند.

این امر موجب ذلت برخی دشمنان و عزت جهان تشیع شد که بر عده‌ای که در مذهب خود تعصب افراطی داشتند گران آمد و بر حسب زمینه‌ای که فراهم کردند فرمان قتلش را از قاضی حنبلی‌ها گرفتند. آنگاه او و دو فرزندش را به ساحل دجله در عراق بردند و هر سه نفر را به‌طرز فجیعی به شهادت رسانیدند و عده‌ای خبیث بدنش را پاره پاره کردند و مقداری از گوشت‌های پیکرش را خوردند.(۱۸)

  1. سید جلیل عالی‌همت و صاحب تألیفات گرانسنگ سید عبدالله شبّر، فاضل محدث جلیل و فقیه خبیر متتبع، هنگامی که شیخ اسدالله کاظمی صاحب مقابس‌الانوار با سید یاد شده ملاقاتی داشت، از کثرت تألیفات وی آن هم با فهم، اطلاع، دقت و استقامت که خداوند به او عطا فرموده بود، پرسید. سید عبدالله گفت: «افزایش تصانیف من از توجه امام همام حضرت امام کاظم(ع) است، زیرا در رؤیایی راستین آن حضرت را دیدم که قلمی به من لطف فرمود که با آن بنویسم. از آن زمان موفق به نگارش شدم و هرچه نگاشته دارم از برکات آن قلم شریف است.» سید عبدالله شبّر در ۱۲۴۳ هجری درگذشت و پیکرش در جوار آستان مقدس کاظمین دفن شد.(۱۹)
  2. امیر عمادالدین محمد فرزند نقیب‌النقبا امیرحسین اولین کس از سادات افطسی است که در عصر صفویه به اصفهان مهاجرت کرد و چون محل زندگی و مدفنش آبادی خاتون‌آباد در شرق اصفهان است، خاندانش به خاتون‌آبادی معروف شده‌اند. فرزندان، نوادگان و احفاد این سید عالی‌مقام غالباً در زمره دانشوران زاهد و علمای پارسا به شمار می‌روند. شخصیت‌های جامع در معقول و منقول و آراسته به خصال عالی از میان این گروه از سادات حسینی برخاسته‌اند که در طول قرون اعصار جامعه را از فروغ علمی و معنوی خویش برخوردار ساخته‌اند.(۲۰)

 

قله فقاهت و مقاومت

آیت‌الله سید حسین خامنه‌ای (پدربزرگ مقام معظم رهبری) فرزند سید محمد حسینی تفرشی است که به سال ۱۲۶۰ هجری در خامنه واقع در هفتاد کیلومتری شمال غرب تبریز و از کانون‌های شهری شهرستان شبستر دیده به جهان گشود. او دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و به منظور فراگیری معارف حوزوی راهی تبریز شد. در آن زمان حوزه علمیه تبریز شاهد حضور فقهایی از شاگردان شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهرالکلام و شیخ مرتضی انصاری بود. سید حسین بعد از فراگیری علوم مقدماتی در ۱۲۹۰ هجری به منظور تکمیل تحصیلات، عازم نجف اشرف شد و فقه و اصول را نزد آیات معظم سید حسین کوه کمره‌ای و ملامحمد فاضل ایروانی آموخت. همزمان حکمت نظری و علوم عقلی را نزد حکیم نامور میرزا باقر شکی(اهل شکی از توابع شیروان و واقع در شرق ماورای قفقاز) فرا گرفت. چندی بعد به مرحله‌ای رسید که آثاری چون ریاض‌المسائل سید علی طباطبایی حائری و مکاسب شیخ اعظم انصاری را در حوزه نجف اشرف تدریس ‌کرد و گروهی از طلاب فاضل تبریز نزد ایشان شاگردی کردند.

آیت‌الله سید حسین خامنه‌ای به موازات فعالیت‌های آموزشی به تألیف و تحقیق مشغول شد و بر برخی منابع مهم فقهی از جمله دو اثر یاد شده تعلیقاتی نوشت. سرانجام آن فقیه نامور بعد از نیل به مقام اجتهاد در ۱۳۱۴ هجری به منطقه آذربایجان بازگشت. وی در نظر داشت به وطن خود خامنه بازگردد و در آنجا مشغول فعالیت‌های آموزشی و ارشادی شود، اما عده‌ای از علمای تبریز که در نجف محضرش را درک کرده بودند و از مراتب علم و تقوایش مطلع بودند، از ایشان خواستند در تبریز بماند و طلاب و اقشار گوناگون را از پرتو کمالات خویش بهره‌مند سازد. سید حسین تقاضای آنان را پذیرفت و در محله خیابان، کوچه قره‌باغی‌ها سکونت کرد و به‌زودی بین علما و اقشار گوناگون تبریز وجاهت و اعتبار یافت و به تدریس، تربیت طلاب  ارشاد مردم و انجام وظایف شرعی مشغول شد. همزمان به تقاضای معاریف شهر، اقامه جماعت در مسجد جامع تبریز را که مجاور مهم‌ترین مدرسه علوم دینی یعنی مدرسه طالبیّه قرار داشت، به عهده گرفت.

سید حسین ضمن اهتمام به امور علمی و معنوی از مسائل سیاسی اجتماعی و مقتضیات زمانه نیز غفلت نداشت و عالمی با بصیرت، روشن‌بین و فقیهی سیاستمدار بود و هنگامی که برای مبارزه با ستم و جفای قاجارها انقلاب مشروطه به رهبری علما آغاز شد، از این حرکت عدالت‌خواهانه حمایت و مؤمنان را به پاسداری از خیزش مزبور تشویق کرد. احتمالاً وجود همین آموزه‌ها و آرمان‌های اجتماعی و انقلابی در او باعث شد طلبه‌ای متفکر، پر شور، مستعد و آگاه یعنی شهید شیخ محمد خیابانی به او تقرب یابد و در پی ایجاد روابط معنوی و صمیمی بین آن دو بزرگوار، شیخ محمد با دختر سید حسین وصلت کرد و در مواقعی به جای پدر همسر خویش در مسجد جامع تبریز نماز جماعت اقامه می‌کرد.

آیت‌الله سید حسین خامنه‌ای عمر خود را به هدایت مردمان تشنه معارف قرآن و عترت، پرورش طلابی فاضل و نگارش و تصنیف گذرانید. او عالمی اهل فضیلت، خجسته‌خو، وارسته، پارسا و برخوردار از نفوذ اجتماعی و احترام میان اهالی تبریز بود.(۲۱) میرزا اسماعیل نوبری که تحصیلات حوزوی داشت و در فن و خطابه و سخنوری و تبیین مباحث کلامی و اعتقادی شهره خاص و عام شده بود؛ از نیروهای مبارز در انقلاب مشروطه به شمار می‌رفت و نماینده مردم در دوره دوم مجلس شورای ملی سابق بود. او که در مبارزات با شیخ محمد خیابانی همگام بود، از خویشاوندان سببی آیت‌الله سید حسین خامنه‌ای است. از کارهای مهم نوبری، اهتمام وافر در نجات دادن مردم تبریز از قحطی بزرگی بود که در سال ۱۲۹۷شمسی اتفاق افتاد.(۲۲)

مقام معظم رهبری در جمع مردم تبریز فرمودند: «به مجرد بازگشت جدّ ما مرحوم حاج سید حسین خامنه‌ای از نجف و ورود او به تبریز، طلاب و فضلای تبریز که در طول اقامتشان در نجف نزد ایشان درس خوانده بودند و ایشان حق استادی به گردن آنان داشت، با اصرار وی را آوردند و به امامت مسجد جامع برگزیدند. مرحوم شیخ محمد خیابانی در همین شبستان مسجد جامع به جای پدرزن خود نماز می‌خواند و از همین جا به‌تدریج شهرت یافت. پدربزرگ ما که مرد فاضل و ملایی بود علاوه بر اینکه ظهرها در مسجد جامع نماز می‌خواند، شب‌ها در مسجد کوچه قره‌باغی‌ها اقامه نماز می‌کرد.»(۲۳)

آیت‌الله سید حسین خامنه‌ای به سال ۱۳۲۵ قمری، اندکی پس از استقرار مشروطه، رحلت کرد. پیکرش بنا به وصیت وی به نجف اشرف انتقال یافت و در وادی‌السلام این شهر به خاک سپرده شد.(۲۴) از سید حسین خامنه‌ای فرزندانی دانشور و پارسا باقی ماند. سید محمد خامنه‌ای، عموی مقام معظم رهبری یکی از پسران اوست که در ۱۲۹۳ قمری در نجف اشرف به دنیا آمد و بعد از نشو و نما به تحصیلات حوزوی روی آورد. او نزد آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی و آخوند خراسانی در خارج فقه و اصول شاگردی کرد. وی گرچه بعد از ارتحال پدر به ایران آمد و در تبریز ساکن شد، اما با رهبران مشروطه همچون آخوند خراسانی روابط علمی و سیاسی داشت و درس اساتید خود را تحریر و کتابی در موضوع ادعیه تألیف کرد.

او عالمی زاهد، شجاع و نیکوکار و بین اهل علم و سیاست محترم بود. ایشان را از مقربان آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و ناقل امین پیام‌های آن مرجع عالیقدر برشمرده‌اند. در ماجرای شهادت آیت‌الله سید حسن اصفهانی، فرزند آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی که هنگام اقامه نماز توسط فردی به نام شیخ علی قمی صورت گرفت، سید محمد مذکور به‌شدت مجروح شد، زیرا تلاش کرد این اتفاق نیفتد، اما موفق نشد و زخمی شد. وی سرانجام در ۱۳۵۳ قمری درگذشت و پیکرش در وادی‌السلام نجف دفن شد.(۲۵)

برادر کوچک‌تر سید محمد، سید مهدی که بعدها با عنوان میر مهدی مجتهدزاده معروف شد، چهار پسر داشت که یکی از آنان به نام سید مرتضی، پسرعموی مقام معظم رهبری، در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش. به فیض شهادت نایل آمد. در همین زمان پدرش میر مهدی از دنیا رفت و به توصیه آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای و پیگیری آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی پیکر او در جوار مرقد حضرت امام رضا(ع) در مشهد مقدس دفن شد.(۲۶)

 

پارسای پایدار

آیت‌الله حاج‌ سید جواد خامنه‌ای دیگر فرزند سید حسین خامنه‌ای در جمادی‌الثانی ۱۳۱۳ قمری در نجف اشرف چشم به جهان هستی گشود. سه ساله بود که هنگام بازگشت پدرش به تبریز به این دیار قدم نهاد. او دوران کودکی را تحت تعالیم و پرورش‌های اخلاقی و معنوی پدر عالم و فقیه خویش سپری کرد. دانش‌های مقدماتی ادبی، دینی و اخلاقی را در حوزه علمیه تبریز فرا گرفت. وی در نوجوانی از نزدیک شاهد حوادث انقلاب مشروطیت بود و در محله خیابان این شهر که از کانون‌های اصلی این مبارزات به شمار می‌آمد، لحظات تاریخ‌ساز آن رویداد مهم را با جسم و جان خود درک کرد و بعدها که شوهر خواهرش، شهید خیابانی بخش‌هایی از این خیزش‌ها را رهبری ‌کرد، در متن حوادث این حرکت انقلابی قرار گرفت.

در سنین جوانی به عتبات عالیات عراق سفری کرد و سپس به زیارت آستان مقدس رضوی در مشهد نایل آمد. در همین اوقات صفای ملکوتی این بارگاه نورانی و حوزه دیرپای مشهد، وی را چنان مجذوب و شیفته خود ساخت که تصمیم گرفت در جوار آستان قدس رضوی رحل اقامت افکند. مقام معظم رهبری فرموده‌اند، «پدر مکرّر برایم نقل می‌کردند که وقتی به مشهد مقدس آمدم دیدم حیات راستین در اینجاست.»

سید جواد نه ماه در مشهد توقف کرد و به این قصد که از مادرش برای اقامت در این دیار نورانی اجازه بگیرد به تبریز بازگشت، اما والده‌اش درگذشته بود. اندوه وفات والده بر غم‌های نهفته او افزود. پدر را در کودکی از دست داده بود و اکنون فراق مادر، دنیای جوانی او را پریشان ساخته بود. با وجود این ضایعه جانکاه به مشهد رضوی بازگشت و سالیانی در حوزه علمیه این شهر در مباحث فقه، اصول، کلام و حدیث از محضر آیات ارجمند حاج‌آقا حسین طباطبایی قمی، میرزا محمد آقازاده خراسانی (فرزند آخوند خراسانی)، حاج فاضل خراسانی و میرزا مهدی غروی اصفهانی استفاده کامل برد. سید جواد هنگام اقامت در دیار رضوی واپسین سال‌های دوره قاجار، کودتای ۱۲۹۹ شمسی، قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان و بالاخره به قدرت رسیدن رضاخان توسط انگلیسی‌ها را ناظر بود.

او به سال ۱۳۴۵ قمری به منظور ادامه تحصیل راهی عتبات عراق شد و در حوزه کهنسال نجف اشرف در درس خارج فقه و اصول از پرتو کمالات آیات میرزا محمدحسین غروی نائینی، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی فیض برد و در زمره شاگردان مستعد، خوش‌ذوق و سختکوش آن فقهای پرآوازه درآمد. وی موفق شد از سه مرجع عالیقدر نامبرده اجازه اجتهاد و از محضر آیت‌الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی اجازه روایی دریافت دارد.

سید جواد بعد از نیل به مقام فقاهت در ۱۳۵۱ قمری و موقعی که ۳۷ ساله بود به مشهد مقدس بازگشت و مجاور بارگاه حضرت ثامن‌الحجج شد. وی در حوزه مشهد اگرچه به عنوان مجتهد و عالمی صاحب‌نظر شناخته شد، ولی به تشکیل حوزه درسی رسمی اقدام نکرد. البته شاگردان خصوصی و موقت داشت که از میان آنان علاوه بر فرزندان فاضلش سید محمد، سید علی و سید هادی می‌توان از حاج میرزا نصرالله شبستری از روحانیان تبریز و حاج میرزا حسین عبایی از علمای مشهد یاد کرد.(۲۷)

ایشان در مسجد صدیقی‌ها (آذربایجانی‌ها) که در اواسط بازار سرشور قرار داشت به مدت چهل سال اقامه جماعت می‌کرد. این مسجد در طرح توسعه حرم رضوی جزو آستان مقدس رضوی شد. او در ایام ماه مبارک رمضان بر فراز منبر طی بیاناتی مباحث اخلاقی و تربیتی را مطرح می‌کرد که آموزنده و سازنده بودند. بعد از نماز مغرب و عشا هم معارف اعتقادی و بحث‌های توحیدی و معاد را بر اساس کتاب کفایه‌الموحدین به قلم سید اسماعیل طبرسی نوری، از شاگردان شیخ اعظم انصاری و میرزای شیرازی، برای حاضران تبیین می‌کرد.

سید جواد بعد از تخریب مسجد مزبور دیگر برای امام جماعت اقدامی نکرد، گرچه عده‌ای از اهالی خدمتش می‌آمدند و تقاضا داشتند در مسجد محله آنان نماز بخواند، اما در مسجدی درحوالی منزل فرزندشان حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نماز جماعت اقامه می‌کرد تا دستگاه ساواک ایشان را از انجام این برنامه ممنوع کرد. از سال ۱۳۵۴ شمسی سید جواد در این مسجد نماز می‌خواند. همچنین نماز صبح را در یکی از شبستان‌های مسجد گوهرشاد، یعنی همان جایی که آیت‌الله العظمی میلانی و قبل از او حاج شیخ حبیب‌الله گلپایگانی نماز مغرب و عشا را در آن می‌خواندند، اقامه می‌کرد.

سید جواد اهل تهجد بود و حدود دو ساعت قبل از اذان صبح از خواب برمی‌خاست و با حوصله تمام نماز شب را به جا می‌آورد. مقید به تشرف به حرم رضوی بود و این آداب را حتی در ایام کسالت و رنجوری و نابینایی انجام می‌داد. عالمی ساده‌زیست، قانع و زاهد بود و اوقات زندگی او در منزلی محقر و در محله‌ای فقیرنشین می‌گذشت. هرگز برای گشایش زندگی تن به گسترش مناسبات خود با دیگران نداد و این نوع زیستن برایش یک انتخاب آگاهانه و بر اساس باورهای عمیق بود.(۲۸)

سید جواد هیچ‌گاه به رژیم پهلوی روی خوش نشان نداد و دیدگاهش نسبت به این دستگاه ستم، با بغض و نفرت توأم بود. در هیچ‌یک از جلسات و دعوت‌هایی که به‌نحوی تأییدکننده این نظام طاغوتی بود، حضور نیافت. در سالن تشریفات موزه آستان قدس رضوی، کارگزاران رژیم استبدادی به مناسبت اعیاد ملی از علما دعوت می‌کردند و عده‌ای هم می‌رفتند. سید جواد و دو یا سه نفر عالم دیگر هرگز در این مراسم شرکت نکردند. تلاش‌های مقامات وابسته به حکومت پهلوی برای بهره‌گیری از سیمای موجّه او به نفع تشکیلات استبدادی موفق نبود. او با رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی روابط دوستانه‌ای داشت و امام در مشهد به منزلشان رفته بودند. او هم وقتی به قم می‌رفت با آن بزرگوار ملاقات می‌کرد.

در اوایل دهه ۱۳۴۰ شمسی ذیل اعلامیه علمای مشهد علیه رژیم منفور پهلوی نام وی دیده می‌شود. بعد از تبعید امام به ترکیه در ۱۳۴۳ ش. توسط دستگاه حکومتی به دنبال اعتراض آن بزرگوار به موضوع کاپیتولاسیون، ایشان به منظور اعتراض به این اقدام رژیم پهلوی برای مدتی به مسجد نرفت و اقامه جماعت خود را تعطیل کرد.

وی در اجتماعاتی که توسط علمای مشهد به منظور مبارزه با نظام طاغوتی تشکیل می‌شد، حضور می‌یافت. به دنبال مبارزات سه پسر سید جواد علیه رژیم پهلوی و دستگیری و زندانی شدن آنان، از اواخر سال ۱۳۴۵ آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای تحت فشارهای سیاسی شهربانی و ساواک مشهد قرار گرفت و آنان برای وی تنگناهایی را به وجود آوردند. بی‌اعتنایی او به آنچه حکومت پهلوی مراسم ملی نامیده بود باعث شد که رئیس وقت ساواک کشور، نصیری در نامه‌ای به سازمان اوقاف به صورت محرمانه بنویسد که عده‌ای از روحانیون مشهد نه تنها خودشان در مراسمی چون سالروز تولد شاه و تاج‌گذاری و امثال آنها حضور نمی‌یابند، بلکه از شرکت دیگر روحانیون در این محافل نیز جلوگیری و حتی در مجالس عمومی و محافل خصوصی از دولت و حکومت انتقاد می‌کنند.

آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای در شمار این روحانیون بود.(۲۹) سرانجام این عالم وارسته که عمری را با علم، تعهد، بصیرت و تقوا به سر برد، در ۱۴ تیر ۱۳۶۵ش/ ۲۷ شوال المکرم ۱۴۰۶ قمری در ۹۳ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و پیکرش در دارالفیض حرم حضرت امام رضا(ع) دفن شد.(۳۰) امام خمینی با صدور پیامی، این ضایعه را به فرزندان ایشان تسلیت گفتند.(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سفینه‌البحار و مدینه‌الحکم و الآثار، حاج شیخ عباس قمی، ج اول، ص ۴۴۷٫

۲- جامع الانساب، سید محمدعلی روضانی، ص ۴۹٫

۳- اشاره به آیه ۲۳ از سوره شوری و نیز بنگرید به مجمع‌البیان، طبرسی، ج ۱۰، ص ۵۴۹ و المیزان فی تفسیرالقرآن، علامه طباطبایی، ج ۲۰، ذیل تفسیر سوره کوثر.

۴- مستدرک‌الوسائل و مستنبط‌المسائل، حاج میرزاحسین نوری طبرسی، ج ۱۲، ص ۳۷۶٫

۵- کافی، کلینی، ج ۱، ص ۳۲، الحیاه، حکیمی و دیگران، ج ۲، ص ۲۳۴٫

۶- بحارالانوار، ج ۱، ص۲۱۶٫

۷- در این باره بنگرید به کتاب شیعه و زمامداران خودسر، به قلم شیخ محمدجواد مغنیه و نیز کتاب تتمه‌المنتهی (وقایع ایام خلفا)، تألیف محدث عالیقدر حاج شیخ‌عباس قمی.

۸- عمده‌المطالب، ابن عنبه، ص ۳۱۱-۳۱۲، سرسلسله العلویه، ابی نصر بخاری، ص ۳۴

۹- منتهی‌الآمال، ج ۲، ص۱۵۶-۱۵۷، خلاصه‌المقال فی احوال الائمه و الآل، ج ۲، ص ۳۹۰٫

۱۰- الفصول‌الفخریه، ابن عنبه، ص ۱۹۱ – ۱۹۳، خلاصه‌المقال، ص ۳۷۴٫

۱۱- الشجره‌الطیبه، طبع قم، ج ۲، ص ۹۰٫

۱۲- این شجره‌نامه را راقم این سطور بر اساس دست‌خط آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای (اخوی بزرگ‌تر مقام معظم رهبری) و نیز شجره‌نامه این خاندان در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی که مورد تأیید علامه طباطبایی و آیت‌الله مرعشی‌نجفی است، تنظیم کرده است.

۱۳- شرح اسم، هدایت‌الله بهبودی، ص ۱۰، سلاله‌الابرار، بهاءالدین قهرمانی‌نژاد، ص ۱۷٫

۱۴- فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع اهالی تفرش و آشتیان، فراهان و گرگان، جمعه ۲۷ آبان ۱۳۷۹ شمسی.

۱۵- منشأت قائم مقام فراهانی، مقدمه کتاب، هزاوه زادگاه امیرکبیر، محمدجواد ضیغمی، ص ۲۷۶-۲۷۷٫

۱۶- عمده‌المطالب، ص۳۳۱-۳۳۲، الفصول‌الفخریه، ص ۱۸۸-۱۸۹، دائره‌المعارف تشیع، ج ۲، ص ۲۹۰-۲۹۱٫

۱۷- منتهی‌الآمال، ج ۲، ص ۱۵۸، روضات‌الجنات، خوانساری، ج۷، ص ۳۴۳-۳۴۴، ریاض العلما، میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ج ۵، ص ۱۵۷٫

۱۸- شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۱۲۹-۱۳۴، فصلنامه فرهنگ زیارت، سال هشتم، شماره ۳۲، پاییز ۱۳۹۶ش.

۱۹- طبقات اعلام‌الشیعه، ج ۳، ص ۷۷۷، مکارم‌الآثار، ج ۴، ص ۱۱۶۴، منتهی‌الآمال، ج ۲، ص ۱۶۱-۱۶۲٫

۲۰- خلاصه‌المقال فی احوال‌الأئمه و الآل، ج ۲، ص۳۸۹، فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۲۶۱-۴۹۹-۵۰۰-۵۱۸، منتهی‌الآمال، ج ۲، ص ۱۶۲-۱۶۷٫

۲۱- شرح اسم، ص ۱۰-۱۲، گلشن ابرار، ج ۱۲، ص ۷۳۲-۷۳۳٫

۲۲- نام‌آوران آذربایجان در سده ۱۴، غلامرضا طباطبایی مجد، ص۶۴۱-۶۴۲، خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص ۳۷٫

۲۳- مجله مسجد، سال دوم، شماره ۸ و ۹، شهریور ۱۳۷۲، ص ۶-۷٫

۲۴- نقباءالبشر، شیخ آقابزرگ تهرانی، ج ۵، ص ۹-۱۲٫

۲۵- مصاحبه با میرزا غلامحسین جعفری همدانی، مجله حوزه، ش ۵۲، ص ۲۵، خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، ص ۳۷-۳۸، شرح اسم، ص ۱۲٫

۲۶- شرح اسم، ص ۱۲، پاورقی.

۲۷- مأخذ قبل، ص ۱۴-۱۷٫

۲۸- گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۱۲۷-۱۲۸، نشریه صحیفه، شماره ۴۰، ص ۳۵، گلشن ابرار، ج ۲، ص ۷۳۴-۷۳۵، خاطرات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، ص ۴۳-۴۵٫

۲۹- شرح اسم، ص ۱۹-۲۱، بزرگان خامنه، حسن جلالی عزیزیان، ص ۴۲-۴۳ مفاخر آذربایجان، ج اول، ص ۳۹۵-۳۹۶، مصاحبه با آیت‌الله خامنه‌ای، فصلنامه فرهنگ و تاریخ معاصر، ج ۱۱-۱۲، ص ۸۵-۸۷٫

۳۰- مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ابراهیم زنگنه، ج اول، ص ۱۳۲٫

۳۱-  صحیفه نور، ج ۲۰، ص۹٫

13جولای/19

امروز عرصه اقتصاد، عرصه جنگ است

اولین پیام

فروردین ۱۳۵۸، در آغاز اولین بهار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اولین پیام نوروزی امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب، خطاب به ملت ایران، صادر شد؛ پیامی که سابقه صدور آن توسط امام، به سال ۱۳۴۲ می‏رسید و حضرت امام، با صدور آنها، اولویت­های مبارزه علیه رژیم شاه را در سال جدید برای مردم بیان می‏کرد؛ اما این، اولین پیام پس از پیروزی نهضت و در اولین بهار پیروزی بود. از آن پس، هر سال در اولین لحظات آغاز سال، مردم، منتظر شنیدن پیام نوروزی رهبر و مراد خود و دریافت راهبردهای اصولی انقلاب و نظام در سال پیش رو بودند.

پس از رحلت امام و انتخاب آیه‌­الله خامنه­ای به رهبری، ایشان هم در آغاز هر سال، پیام نوروزی خود را خطاب به ملت ایران صادر می‏کرد. اولین پیام نوروزی ایشان در نوروز ۱۳۶۹ خطاب به ملت ایران، صادر گردید:

«امروز برکات حرکت شما ملت ایران، در دنیا خود را آشکار می‌کند. امروز اقدام شما در یازده سال پیش – که به تشکیل جمهوری اسلامی منتهی شد – ملت­ها را بیدار کرده و موج اسلام و معنویت را در همه جهان، برانگیخته است. امروز شما ملت ایران، نتایج حرکت عظیم خود را در سطح جهان مشاهده می‌کنید و البته نتایج برتر و بالاتر این حرکت و ادامه این راه را باز هم در زندگی خود و در سطح جهان، شاهد خواهید بود».

اتفاقی جدید

از سال ۱۳۷۸، اتفاقی جدید در پیام­های نوروزی رهبر انقلاب افتاد و آن، تعیین نام و شعار برای سال جدید بود. رهبر انقلاب، در اولین نام­گذاری، همزمان با دهمین سالگرد رحلت امام خمینی، سال ۱۳۷۸ را سال «امام خمینی» نام­گذاری کرد. از آن پس، ایشان با توجه به اتفاقات و اقتضائات هر سال، نام و شعاری را بر هر سال تعیین می­کرد؛ اقدامی که شاید در سال­های ابتدایی، پدیده‌ای تشریفاتی، غیراجرایی و صرفاً معنوی تلقی می‌شد که دلیل اصلی آن هم این بود که فرهنگ عمومی حاکم بر کشور، هنوز عادت نداشت که هر سال را با نامی آغاز کند و بکوشد اهداف این نام‌گذاری را جامه عمل بپوشاند؛ اما رهبر معظم انقلاب، با تعیین این ساز و کار به عنوان بخشی از راهبری سازمانی نظام، از نقطه عطف تحویل سال، برای این مهم، به طور مستمر، استفاده نمود.

فایده نام­گذاری سال چیست؟

ایشان در یکی از سخنان خود، در پاسخ به این سوال که «نام­گذاری سال­ها چه فایده­ای دارد»، می­فرماید:

«بعضی‌ها می­گویند شما شعار سال معین می­کنید، فایده‌ای ندارد‌؛ عمل که نمی­کنند؛ چرا بیخودی شعار سال معین می­کنید؟ بنده قبول ندارم این حرف را. شعار سال، با دو منظور، مطرح می­شود؛ یکی جهت دادن به سیاست­های اجرایی و عملکرد مسئولین دولتی و مسئولین حکومتی است؛ یکی توجیه افکار عمومی است؛ یعنی افکار عمومی توجه پیدا کنند به اینکه چه مسئله‌ای امروز برای کشور، مهم است».(۱)

اقتصاد، موضوع پررنگ در نام­گذاری­ها

نکته بسیار مهم در این نام­گذاری­های سالانه، پررنگ بودن موضوع «اقتصاد» در میان نام­هاست؛ چنان که در این ۳۰ سال، در بیش از ۱۶ سال، شعار و استراتژی سال، با موضوع اقتصادی تعیین گردیده، از سال ۱۳۸۸ به بعد، در تمامی سال­ها، شعار و استراتژی سال، با رویکرد اقتصادی انجام شده است. شاید بتوان گفت که این اقدام و حرکت رهبر انقلاب، متناسب با دو اتفاق جدید در عرصه داخلی و بین­المللی، یعنی آغاز طرح «اصلاح نظام اقتصادی» و تدوین «سند هدفمند‌سازی یارانه‌ها» و آغاز جنگ تمام عیار اقتصادی دشمنان و به ویژه آمریکا، علیه نظام و ملت ایران بود. از این سال به بعد، تقریباً تمامی نام­گذاری سال­ها توسط رهبر انقلاب، صبغه اقتصادی به خود گرفتند و ایشان با بیان اینکه جنگ دشمن علیه نظام و انقلاب، به عرصه اقتصاد کشیده شده، توجه مردم و مسئولان کشور را به این نکته بسیار مهم، جلب نمود:

«نکته دیگر، تهدیدهای اقتصادی خارجی است. خب تحریم­ها از قبل بود؛ منتها این تحریم­ها از حدود زمستان سال ۹۰ تا امروز، تبدیل شده به جنگ اقتصادی؛ دیگر اسم آن، تحریم هدفمند نیست؛ یک جنگ تمام‌عیار اقتصادی است که متوجه ملت ماست».(۲)

۱۳۸۹

ایشان حتی پس از حوادث تلخ پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ و جو شدید سیاسی حاکم بر کشور، نام و شعار سال ۸۹ را اقتصادی انتخاب کرد و آن سال را به عنوان سال «همت مضاعف و کار مضاعف» نام­گذاری نمود:

«امسال برای اینکه بتوانیم بر طبق اقتضائات و ظرفیت­های کشور حرکت کنیم، احتیاج داریم به اینکه همت خودمان را چند برابر کنیم؛ کار را متراکم‌تر و پرتلاش‌تر کنیم. من امسال را به عنوان سال «همت مضاعف و کار مضاعف» نام­گذاری می­کنم»(۳)

ایشان در همین سال، برای اولین بار، عبارت «اقتصاد مقاومتی» را وارد عرصه ادبیات سیاسی کشور کرد و فرمود:

«از نظر نظام سلطه، گناه بزرگ ملت ایران، این است که خودش را از زیر بار سلطه آزاد کرده؛ می‌خواهند مجازات کنند به خاطر این گناه که چرا خودت را از زیر بار سلطه، ای ملت! آزاد کرده‌ای… خب، اما فشار می‌آورند؛ فشار اقتصادی از راه تحریم‌ها. ما باید یک «اقتصاد مقاومتی» واقعی در کشور به وجود بیاوریم».(۴)

از این به بعد، مفهوم «اقتصاد مقاومتی» و ملزومات و ویژگی­های آن، بارها و بارها توسط رهبر انقلاب، مورد استفاده و تاکید قرار گرفت و ایشان، مردم و مسئولان کشور را به آشنایی و عمل به این مسئله، دعوت کرد.

۱۳۹۰

رهبر انقلاب، سال ۹۰ را سال «جهاد اقتصادی» نامید و درباره آن فرمود:

«به نظر صاحب­نظران، امروز در این برهه‌ از زمان، مسئله‌ اقتصادی، از همه‌ مسائل کشور، فوریت و اولویت بیشتری دارد. اگر کشور عزیز ما بتواند در زمینه مسائل اقتصادی، یک حرکت جهادگونه‌ای انجام بدهد، این گام بلندی را که برداشته است، با گام­های بلند بعدی همراه کند، بلاشک برای کشور و پیشرفت کشور و عزت ملت ایران، تأثیرات بسیار زیادی خواهد داشت. ما باید بتوانیم قدرت نظام اسلامی را در زمینه حل مشکلات اقتصادی، به همه دنیا نشان دهیم».(۵)

۱۳۹۱

در سال ۱۳۹۱ نیز رهبر انقلاب با انتخاب نام «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی»، درباره آن فرمود:

«شعار امسال را قرار دادیم «تولید ملی»؛ دنباله‌اش توضیح داده شده: «حمایت از کار و سرمایه ایرانی»؛ یعنی شما وقتی کالای داخلی را مصرف می­کنید، به کارگر ایرانی، دارید کمک می­کنید؛ اشتغال ایجاد می­کنید؛ به سرمایه ایرانی هم دارید کمک می­کنید؛ رشد و نمو ایجاد می­کنید. این فرهنگ غلطی است – که متأسفانه در بخش­هایی از ما حاکم است – که مصنوعات خارجی را مصرف کنیم؛ این به ضرر دنیای ماست؛ به ضرر پیشرفت ماست؛ به ضرر آینده ماست. همه مسئولیت دارند؛ دولت هم مسئولیت دارد؛ باید از تولید ملی حمایت کند؛ تولید ملی را تقویت کند».(۶)

۱۳۹۲

سیاست نام­گذاری اقتصادی، در سال ۹۲ هم توسط رهبر انقلاب دنبال گردید و این سال به عنوان سال «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی» نام­گذاری شد. ایشان درباره این نام­گذاری فرمود:

«اقتصاد، مسئله مهمی است که بنده در این چند سال پی­در‌پی بر روی آن تکیه کرده‌ام…وظیفه همه ما این است که سعی کنیم کشور را مستحکم، غیر قابل نفوذ، غیر قابل تأثیر از سوی دشمن، حفظ کنیم و نگه داریم؛ این یکی از اقتضائات «اقتصاد مقاومتی» است که ما مطرح کردیم. در اقتصاد مقاومتی، یک رکن اساسی و مهم، مقاوم بودن اقتصاد است. اقتصاد باید مقاوم باشد؛ باید بتواند در مقابل آنچه که ممکن است در معرض توطئه دشمن قرار بگیرد، مقاومت کند».(۷)

ایشان در همین راستا، در بهمن ماه همین سال، سیاست­های کلی اقتصاد مقاومتی را خطاب به مسئولان کشور و آحاد مردم، ابلاغ نمود و چند روز بعد، در جلسه تبیین این سیاست­ها، فرمود:

«مجموعه سیاست­های اقتصاد مقاومتی، در واقع، یک الگوی بومی و علمی است که برآمده از فرهنگ انقلابی و اسلامی ماست؛ متناسب با وضعیت امروز و فردای ماست… این مربوط به وضع کنونی و شرایط کنونی کشور نیست؛ این یک تدبیر بلندمدت برای اقتصاد کشور است؛ می­تواند اهداف نظام جمهوری اسلامی را در زمینه مسائل اقتصادی برآورده کند؛ می­تواند مشکلات را برطرف کند؛ در عین ‌حال، پویا هم هست؛ یعنی ما این سیاست­ها را به صورت یک چهارچوب بسته و متحجر ندیده‌ایم؛ قابل تکمیل است؛ قابل انطباق با شرایط گوناگونی است که ممکن است در هر برهه‌ای از زمان پیش بیاید و عملاً اقتصاد کشور را به حالت انعطاف‌پذیری می­رساند؛ یعنی شکنندگی اقتصاد را در مقابل تکانه‌های گوناگون برطرف می­کند».(۸)

۱۳۹۳

رویکرد اقتصادی رهبر انقلاب در تعیین استراتژی سال، در سال ۱۳۹۳ هم با انتخاب شعار « اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» ادامه پیدا کرد. ایشان در سخنان خود در ابتدای این سال، ضمن تشریح این نام­گذاری، بار دیگر بر مسئله اقتصاد مقاومتی، تاکید کرد:

«یک اهتمام بیش از متعارف لازم است تا بتوانیم اقتصاد کشور را به شکلی دربیاوریم که از آن طرف دنیا، کسی نتواند با یک تصمیم‌گیری، با یک نشست ‌و برخاست، بر روی اقتصاد کشور ما و بر روی معیشت ملت ما اثر بگذارد؛ این دست ماست؛ ما باید بکنیم؛ این همان اقتصاد مقاومتی است که سیاست­های آن در اسفند ماه ابلاغ شد… اقتصاد مقاومتی، یعنی آن اقتصادی که مقاوم است؛ با تحریکات جهانی، با تکانه‌های جهانی، با سیاست­های آمریکا و غیرآمریکا زیر و رو نمی­شود؛ اقتصادی است متکی به مردم… اقتصاد مقاومتی یعنی مقاوم‌سازی، محکم‌سازی پایه‌های اقتصاد؛ این چنین اقتصادی چه در شرایط تحریم، چه در شرایط غیر تحریم، بارور خواهد بود و به مردم کمک می­کند».(۹)

۱۳۹۴

در سال ۱۳۹۴، اگرچه نام و شعار انتخابی سال، در ظاهر اقتصادی نبود، اما رهبر انقلاب، در پیام نوروزی خود، دستیابی به پیشرفت اقتصادی را یکی از آرزوهای خود برای ملت ایران دانست و در سخنان خود در حرم رضوی، بار دیگر بر شرایط جنگ اقتصادی کشور تاکید کرده، ‌فرمود:

«امروز عرصه اقتصاد، به‌خاطر سیاست­های خصمانه آمریکا، یک عرصه کارزار است؛ یک عرصه جنگ است؛ جنگی از نوع خاص. در این عرصه کارزار، هر کسی بتواند به نفع کشور تلاش کند، جهاد کرده است. امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک بکند، یک حرکت جهادی انجام داده است. این جهاد است؛ البته جهادی است که ابزار خودش را دارد؛ شیوه‌های مخصوص خود را دارد. باید این جهاد را همه با تدبیر مخصوص خود و سلاح مخصوص خود، انجام بدهند… باید نگاه کنیم به درون کشور؛ ظرفیت­های درونی، بسیار است. این اقتصاد مقاومتی‌ای که ما عنوان کردیم و مطرح کردیم… ناظر به همین است؛ یعنی ناظر به امکانات درونی کشور».(۱۰)

در ۲۹ شهریور همین سال، به دنبال مطالبه رهبر انقلاب، «ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی»، در دولت، تشکیل و موظف به پیگیری اجرای سیاست­های کلی اقتصاد مقاومتی شد. بر اساس فرموده رهبر انقلاب، «فرماندهی اقتصاد از فکر تا عمل»، «انجام کارهای فوق العاده اقتصادی» و «پایش­گری و نظارت بر اقدامات دستگاه ها»، سه ماموریت مهم این ستاد است.

۱۳۹۵

رهبر انقلاب به منظور انجام اقدامات سریع و ریشه­ای برای تحقق اقتصاد مقاومتی، سال ۱۳۹۵ را به نام «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» نام­گذاری و از دستگاه­ها و مسئولان، حرکت گسترده در این زمینه را مطالبه کرد. ایشان در سخنرانی خود در آغاز سال جدید، ضمن تاکید بر مهم بودن مسئله اقتصاد در شرایط فعلی، ۱۰ اقدام عملی در اقتصاد مقاومتی را به دولت پیشنهاد نمود:

«یک دوراهی‌ای را دشمن نشان می­دهد به ما؛ می­گوید یا بیایید تسلیم آمریکا بشوید و هر چه او می­گوید گوش کنید، یا فشار و تحریم، ادامه پیدا می­کند؛ این یک دوراهی است که گفتیم غلط و دروغ است؛ اما یک دوراهی دیگری وجود دارد: یا بایستی مشکلات تحریم را تحمل کنیم، یا ایستادگی کنیم به‌وسیله اقتصاد مقاومتی».(۱۱)

۱۳۹۶

تکیه بر اقتصاد مقاومتی، در سال ۱۳۹۶ هم از سوی رهبر انقلاب، به عنوان یک سیاست کلی، ادامه پیدا کرد و ایشان، شعار این سال را «اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال» تعیین کرد و از دستگاه­ها و مسئولان خواست نتایج فعالیت در این حوزه را در پایان سال، به مردم اطلاع دهند. ایشان در سخنان خود در حرم امام هشتم، بار دیگر بر اولویت داشتن مسئله اقتصاد، هم برای نظام اسلامی و هم برای دشمنان نظام، تاکید کرد:

«مسئله اقتصاد، مسئله اولویت‌دار کشور است؛ نه ‌فقط امسال، که چند سال است این مسئله در رأس اولویت­های فوری کشور قرار دارد و نیاز به تحرک اقتصادی به شکل صحیح و با برنامه‌ریزی صحیح، در این چند سال، محسوس بوده است و کارهایی هم شده است. اولویت امروز ملت ایران، مسئله اقتصادی است و توجه کنید که اولویت دشمن هم مسئله اقتصادی است؛ یعنی امروز دشمنان جمهوری اسلامی، برای اینکه بتوانند اهداف خودشان را در مورد ایران و ایرانی و جمهوری اسلامی محقق کنند، دنبال راهکارهای اقتصادی و یا به تعبیر درست‌تر، دنبال ضربه‌زدن اقتصادی به ملت ایرانند».(۱۲)

۱۳۹۷

سال ۱۳۹۷ در حالی آغاز شد که باز هم از سوی رهبر انقلاب، یک شعار اقتصادی برای سال انتخاب گردید. ایشان در پیام نوروزی خود، همه آحاد ملت و از جمله مسئولان کشور را مورد خطاب قرار داده، فرمود:

«محور، تولید ملی است. بنابراین اگر تولید ملی شتاب بگیرد، بسیاری از مشکلات، حل خواهد شد. من این را محور قرار دادم برای شعار امسال؛ شعار امسال «حمایت از کالای ایرانی» است؛ سال «حمایت از کالای ایرانی». این فقط مربوط به مسئولین نیست؛ آحاد ملت همه می­توانند در این زمینه کمک بکنند و به معنای واقعی کلمه، وارد میدان بشوند».(۱۳)

ایشان در سخنان خود در حرم امام رضا علیه­السلام، ضمن تشریح نام و شعار سال، وظایف اقشار و گروه­های مختلف در تحقق این شعار را برشمرد:

«شعار امسال، هم خطاب به مسئولین است، هم خطاب به مردم است. شعار امسال، [حمایت از] کالای ایرانی است… مخاطب این شعار، هم مردمند؛ هم مسئولانند… خب چه‌جوری حمایت بکنیم؟ این حمایت اولاً به‌‌صورت افزایش تولید [است] که به‌عهده مسئولین دولتی است – برنامه‌ریزی کنند – و همچنین به‌عهده خود مردم تا تولید داخلی افزایش پیدا کند… تولید داخلی، بهبود کیفیت پیدا کند… حمایت، یکی انطباق با نیازها و سلیقه‌ها و مزیت­های روز است… بازاریابی بیرون از کشور و صادرات هم یکی از انواع حمایت از کالای ایرانی است… بعد هم ارزان تمام کردن و رقابت‌پذیر کردن».(۱۴)

۱۳۹۸

با توجه به شرایط اقتصادی سال ۹۷ که یکی از سخت­ترین سال­ها برای ملت ایران بود و شدیدترین فشارها و تحریم­های اقتصادی، از سوی دشمن بر مردم و نظام وارد شد، رهبر انقلاب، باز هم تاکید بر اقتصاد و مسائل اقتصادی را مبنای نام­گذاری سال جدید قرار داد و سال ۱۳۹۸ را سال «رونق تولید» نامید:

«مسئله فوری کشور و مسئله جدی کشور و اولویت کشور، فعلاً مسئله «اقتصاد» است… آنچه من مطالعه کردم و از نظر کارشناس‌ها استفاده کردم، کلید این همه، عبارت است از «توسعه تولید ملی»… امسال مسئله تولید مطرح است. می­خواهم مسئله تولید را به عنوان محور فعالیت قرار بدهم… تولید اگر چنانچه به راه بیفتد، هم می­تواند مشکلات معیشتی را حل کند؛ هم می­تواند استغناء کشور از بیگانگان و دشمنان را تأمین کند؛ هم می­تواند مشکل اشتغال را برطرف کند؛ هم حتی می­تواند مشکل ارزش پول ملی را تا حدود زیادی برطرف کند. لذاست که مسئله تولید، به نظر من، مسئله محوری امسال است؛ لذا من شعار را امسال این قرار دادم: رونق تولید».(۱۵)

رهبر انقلاب در سخنان ابتدای سال خود، ضمن اشاره مجدد به جنگ اقتصادی دشمن با ملت ایران، فرمود:

«امروز همه قبول دارند که دشمن در حال جنگ اقتصادی با ماست؛ این را همه می­دانند. البته این را که دشمن در حال جنگ با ماست، همیشه ما تکرار می­کردیم؛ می­گفتیم؛ [اما] بعضی باور نمی­کردند؛ امروز همه باور کرده‌اند؛ همه مسئولین فهمیده‌اند و قبول کرده‌اند که دشمن در حال جنگ با ماست… خب بروز و ظهور این جنگ، در امر مسائل اقتصادی است؛ این را همه امروز قبول دارند».(۱۶)

ایشان همچنین در دیدار خود با کارگران، لازمه مسئله رونق تولید را «کار» و به ویژه «کار جهادی» توصیف کرده، فرمود:

«رونق تولید، به شرایطی متوقف است که یکی از آنها، کار است. این کار، باید جهادی باشد؛ کار فوق‌العاده باید در کشور انجام بگیرد تا رونق تولید به وجود بیاید؛ اگر رونق تولید به وجود آمد، این خود یکی از ارکان اصلی اقتصاد مقاومتی است. وقتی اقتصاد، مقاومتی شد، معنایش این است که جامعه نگران این نخواهد بود که فلان اراذل آمریکایی یا صهیونیستی یا غیره، چه تصمیمی درباره نفت ما می­گیرد یا درباره اقتصاد ما می­گیرد یا مواردی مانند اینها. اینکه من روی رونق تولید و وسیع‌تر [از آن] روی اقتصاد مقاومتی تکیه می­کنم و روی کالای ایرانی و روی تحرک کاری در کشور تکیه می­شود، برای این است».(۱۷)

آرایش دشمن، آرایش جنگی است

رهبر انقلاب، در در دیدار با معلمان در اردیبهشت ماه، باز هم بر جنگ اقتصادی دشمنان علیه کشورمان، تاکید کرد و همگان را به آمادگی برای رویارویی در این جنگ، فراخواند:

«امروز دشمن ما از همه اطراف، مشغول تهاجم است؛ از لحاظ اقتصادی که می‌بینید… دشمن است دیگر! دشمن در درجه اول، یعنی آمریکا و صهیونیسم… از همه طرف دشمن وارد شده. مسئولین کشور و آحاد توانا و آحاد مردم باید در مقابله با این دشمن، هر کاری که می­توانند [انجام دهند]. در هر بخشی، در هر رشته‌ای که می­توانند، بایستی خودشان را آماده کنند؛ وارد میدان باشند؛ احساس مسئولیت کنند. آرایش دشمن، آرایش جنگی است؛ از لحاظ اقتصادی، آرایش جنگی گرفته… در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملت ایران گرفته، ملت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد؛ باید خودش را آماده کند در همه بخش­های مختلف»(۱۸)

از تمامی مطالب بیان شده و جمع­بندی سخنان و پیام­های رهبر انقلاب در سال­ها و روزهای اخیر، چنین برداشت می‏شود که همچنان، اولویت فعلی کشور و نظام اسلامی و نیز اولویت دشمنان آن، بحث اقتصادی است و تاکیدات بیش از پیش ایشان بر این مسئله، حاکی از شدیدتر و مهم­تر شدن این مسئله در روزهای جاری است و این، یعنی مردم و مسئولان کشور، باید هوشیارتر و مصمم­تر از همیشه، وظایف خود را در این زمینه بشناسند و به آنها عمل کنند تا کشور، انقلاب و نظام، از این آزمون بزرگ هم همچون گذشته، سربلند و پیروز بیرون بیاید.

 

پی نوشت:

  1. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۷
  2. بیانات در جلسه تبیین سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، ۲۰/۱۲/۱۳۹۲
  3. پیام نوروزی سال ۱۳۸۹
  4. بیانات در دیدار با جمعی از کارآفرینان، ۱۶/۶/۱۳۸۹
  5. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۰
  6. بیانات در حرم رضوی، ۱/۱/۱۳۹۱
  7. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۲
  8. بیانات در جلسه تبیین سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، ۲۰/۱۲/۱۳۹۲
  9. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۳
  10. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۴
  11. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۵
  12. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۶
  13. پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال ۹۷
  14. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۷
  15. پیام نوروزی سال ۹۸
  16. بیانات‌ در حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۸
  17. بیانات در دیدار کارگران، ۴/۲/۱۳۹۸
  18. بیانات در دیدار معلمان و فرهنگیان، ۱۱/۲/۱۳۹۸
13جولای/19

عدالت اجتماعی، بخش جدائی‌ناپذیر تفکر اقتصادی مقام معظم رهبری است

اشاره:

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره مسئله اول کشور را مسئله اقتصادی خوانده‌اند و «اقتصاد مقاومتی» به عنوان شاه‌بیت کلام رهبری در اکثر دیدارهای ایشان با مسئولان نظام و اقشار مختلف مردم مورد تاکید قرار گرفته و به عنوان راهکار نجات اقتصاد کشور از سوی ایشان تبیین شده است و ایشان در زمینه‌سازی برای اقتصاد مقاومتی بر «اصلاح الگوی مصرف» تاکید داشته‌اند.

اما طبق اظهارات دکتر عادل پیغامی، (عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق«ع»)، «عدالت اجتماعی، فقرزدایی، اهمیت مردم و نقش آنها در اقتصاد و بحث مربوط  به عدم وابستگی به دشمن و خودکفایی از جمله مبانی ثابت اندیشه اقتصادی ایشان محسوب می‌شود.» در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانید:

 

*خطبه‌های نماز جمعه مقام معظم رهبری  در دوران پیش از زعامتشان حاکی از آنند که ایشان به‌دفعات در مورد موضوعات اقتصادی از جمله اسراف و الگوی مصرف سخن گفته‌اند. نگاه غالب ایشان در حوزه اقتصادی در آن سال‌ها چه بود و آیا می‌توان بخش‌هایی از خطبه‌هایشان را اقتصاد به زبان ساده برای عموم مردم دانست؟

در ابتدای انقلاب و سال‌های بعد از آن، رهبران و فعالان انقلاب اسلامی همواره سعی می‌کردند به مسائل اقتصاد اسلامی هم بپردازند. در واقع نگاه اصلی انقلاب مبتنی بر تعریفی از دین و فلسفه‌ دین بود، اما مدیریت اقتصادی هم جز اهداف اصلی انقلاب محسوب می‌شد؛ لذا در ابتدای انقلاب، مباحث پردامنه‌ای در عرصه اقتصاد اسلامی مطرح شدند و رهبری نیز همواره بر این مسئله تاکید داشتند. بخش زیادی از مباحث در واقع نوعی مواجهه با شبهات مطرح شده در ابتدای انقلاب در باره تفاوت اقتصاد اسلامی با اقتصاد سرمایه‌داری یا سوسیالیستی بود و در این میان آیت‌الله خامنه‌ای که آن موقع نماینده مجلس و نیز نماینده امام در شورای‌عالی انقلاب اسلامی بودند و بعدها هم که به ریاست جمهوری رسیدند، فرصت بیشتری داشتند تا با مسائل اقتصادی درگیر شوند و این نوع مباحث معمولاًً در جهت تبیین خط مشی اقتصادی انقلاب اسلامی ارائه می‌شدند.

*ارزیابی و تحلیل شما از نگاه کلان ایشان در حوزه اقتصادی چیست؟ آیا با سیاست‌های چپ و بسته اقتصادی دوران نخست وزیری میرحسین موسوی موافق بودند؟

ایشان در زمره گروهی محسوب می‌شدند که به اقتصاد اسلامیِ برگرفته از مباحث قرآنی و حدیثی و فقه اسلامی نگاهی جامع و سیستماتیک داشتند. ویژگی دومشان هم ناب بودن و خلوصشان بود و از برخی از تفاسیر چپ‌زده و راست‌زده آن‌موقع تمایز داشتند. اندیشه‌های شهید مطهری و آیت‌الله مهدوی نیز این ویژگی را داشتند. طبیعتاً لیبرال‌ها و طرفداران سرمایه‌داری به کسانی که اندیشه و نگاه اصیل اسلامی داشتند انگ چپ بودن و کسانی که چپ بودند، به آنان انگ راست و لیبرال بودن می‌زدند. این رویکرد در تاریخ انقلاب اسلامی ریشه‌دار است.

اندیشه آیت‌الله خامنه‌ای به لحاظ اقتصادی در ادبیات رایج امروز ما راست محسوب می‌شود، لذا گروه‌هایی که روی کنترل بیش از حد بازار و مداخله‌های بیش از حد دولتی تاکید داشتند با این اندیشه ارتباط چندان خوبی نداشتند و حتی در دوره‌ای این اندیشه را اسلام آمریکایی نامیدند.

اما در مورد اینکه نظر ایشان در باره سیاست‌های چپ و بسته اقتصادی دوران نخست‌وزیری مهندس موسوی چه بود باید گفت که در آن دوره اختلافات میان سران انقلاب چندان علنی نمی‌شدند، ولی اختلاف بین رییس‌جمهور و نخست وزیر وقت، میرحسین موسوی علنی شد و حتی دامنه آن به امام هم کشید.

*این اختلافات مشخصاً چه بودند؟

مهم‌ترین آنها که مخصوصاً در دوره دوم ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای علنی شدند، دقیقاً به نوع سلیقه‌های فکری میرحسین موسوی و هیئت دولت و نگاه‌های چپ‌گرایانه‌ و تنگ‌نظرانه‌شان به اقتصاد، مالکیت خصوصی و خصوصی‌سازی مربوط می‌شد.

*سیر دیدگاه‌های اقتصادی مقام معظم رهبری را از زمان پذیرش مسئولیت رهبری تا کنون چگونه می‌بینید؟

ما در این مسیر نوعی تکامل را می‌بینیم که بخش عمده آن به نقشی برمی‌گردد که ایشان در جایگاه رهبری ایفا می‌کنند و ارتقایی که از دوران ریاست جمهوری تا رهبری نظام اسلامی پیدا کرده‌اند.

دومین سیر تکاملی را در مسائل پیش‌رو می‌بینیم. ضمن اینکه اصول و قواعد و اساس این اندیشه حتی در برخی از راهبردها و توصیه‌های کلان ثابت است، اما نوعی ارتقا و تکامل را در آنها مشاهده می‌کنیم.

ما در دهه چهارم انقلاب با جنگ سخت اقتصادی مواجه بودیم و به همین دلیل رهبری صحبت از اقتصاد مقاومتی کردند، ولی اندیشه اقتصاد مقاومتی خلق‌الساعه نبود و در این دهه پیدا نشد. به‌طور مثال ایشان در ۱۷ خرداد ۶۸ در اولین جلسه‌ای که نمایندگان و برخی از مسئولین برای بیعت با ایشان رفته بودند، فرمودند، «زمانی خواهد رسید که دشمن از طریق ایجاد محدودیت و مضیقه‌هایی در حوزه دارو، غذا و نفت بر ما فشار می‌آورد و ما را تحریم اقتصادی می‌کند. پس بروید از همین الان فکری بکنید.» این پیش‌بینی ایشان سه روز بعد از رسیدن به رهبری است و ما اینک در سال ۹۸ با گذشت سه دهه از آن زمان، شاهد تشدید تحریم‌ها هستیم.

بنابراین نگاه ایشان به عدالت اجتماعی و فقرزدایی و اهمیت مردم و نقش آنها در اقتصاد، عدم وابستگی به دشمن و اتکای به خودکفایی، در زمره اصول ثابت اندیشه اقتصادی آیت‌الله خامنه‌ای هستند  که بسته‌ی سیاستی آن را در قالب اقتصاد مقاومتی و نوع نگاهی که در یکی دو دهه اخیر نسبت به اقتصاد دانش‌بنیان پیدا کرده‌اند و در مباحث دهه ۶۰  ایشان وجود نداشت، مشاهده می‌کنیم.

*رهبر معظم انقلاب تا چه میزان، سیاست‌های اقتصادی دولت‌های سازندگی، اصلاحات و دولت‌های نهم و دهم را قبول داشتند و در کدام حوزه‌های اقتصادی به عملکرد این دولت‌ها اشکال می‌گرفتند؟

نسبت آیت‌الله خامنه‌ای با دولت‌ها، همواره یکسان بوده و سعی کرده‌اند در مقام رهبری، اندیشه و برنامه‌های اقتصادی‌ای که به اجماع هیئت دولت و مجلس می‌رسد، در قالب بودجه‌های سالانه و برنامه‌های توسعه پنج ساله باشد و همیشه از این برنامه‌ها حمایت و به ارائه سیاست‌های کلی اکتفا کرده‌اند. یعنی به‌نوعی ورود به کار اجرایی نداشته‌اند. اما اینکه بگوییم به کدامیک از این اندیشه‌ها نزدیک‌تر یا دورتر بوده‌اند، بنده اساساً این سئوال و پاسخ‌هایی را که به آن داده می‌شود غلط می‌دانم.

*چرا؟

به‌دلیل اینکه ایشان شأن رهبری دارند و طبعاً نگاه‌های شخصی خود را اعمال نمی‌کنند. در بعد رهبری هم به نظر من فاصله‌ها و رابطه‌ها مساوی هستند. ایشان با همه دولت‌ها از جهاتی موافق بودند و از جهاتی با آنان تفاوت نگاه‌ و سلیقه‌ داشتند که البته اعلام نشدند. مثلاً در دوره آقای هاشمی رفسنجانی طبیعتاً با اصل سازندگی بسیار موافق بودند و به زبان هم می‌آوردند و بر برنامه‌های اقتصادی دولت تاکید می‌کردند، اما با برنامه تعدیل به‌نحوی که اجرا شد و بی‌توجهی به حوزه محرومیت‌زدایی و فقر، مخالف بودند. ایشان همواره روی مسئله فقر و فساد و تبعیض تاکید داشته‌اند.

از منظر دیگری دولت نهم و دهم شاید به حوزه عدالت نزدیک‌تر بود که مقام معظم رهبری به زبان هم آوردند، اما به همان میزان که اختلاف نظرهایی با برنامه اقتصادی کارگزاران یا دوره سازندگی داشتند، در دوره آقای احمدی‌نژاد هم اختلاف نظرهای اقتصادی وجود داشتند که در مواردی، مخصوصاً در ابلاغ سیاست‌های کلی برنامه‌های توسعه خود را نشان ‌داد. همین‌طور در دولت آقای خاتمی هم این اختلاف نظرها وجود داشتند، اما تفاوت و تمایز خاصی در برخورد ایشان با دولت‌های مختلف نمی‌بینیم.

*به نظر شما عمده مشکلات اقتصاد فعلی کشور از نگاه مقام معظم رهبری کدامند و راهکار خروج از آنها چیست؟

ایشان در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی ابلاغیِ خود، فهرستی از آسیب‌های مورد نظرشان را ارائه کرده‌اند. به نظر من عمده‌ترین بحث‌های ایشان عبارتند از:

۱-مردمی بودن اقتصاد. ایشان معتقدند که اقتصاد ما هنوز از مردم، با مردم و برای مردم نیست و روی این مسئله خیلی تاکید دارند.

۲-بحث مربوط به عدالت بنیانی اقتصاد ایران. رهبری بر مبارزه با فقر و فساد و تبعیض تاکید جدی دارند و فرمان ۸ ماده‌ای ایشان نشان می‌دهد که از سال‌ها قبل از طرح اقتصاد مقاومتی نیز همین نگاه را داشته‌اند.

۳-در بحث مربوط به فضای بین‌المللی ایشان قائل به نوعی توازن یعنی مبادله یک به یک هستند. به همین دلیل بر درون‌زایی در عین برون‌گرایی همواره تأکید دارند و خروج هریک از اینها از توازن را یک آسیب اقتصادی تلقی می‌کنند. مثلاً  ایشان گره زدن اقتصاد ایران به تحولات جهانی و قیمت نفت و عوامل سیاسی مثل برجام را نوعی برون‌گرایی افراطی می‌دانند و مخالفت‌شان را با این موارد نشان داده و همواره بر درون‌زایی اقتصادی تأکید داشته‌اند.

از این حیث می‌توانیم بگوییم از نگاه رهبری، راه خروج از  مشکلات کشور، اجرای محورهای چندگانه‌ اقتصاد مقاومتی است که در شعارهای هر سال هم به‌نحوی ابعاد مختلف آن را مطرح می‌کنند. امسال یازدهمین سالی است که ایشان شعار اقتصادی مشخصی را با تاکید بر تولید ارائه و تأکید کرده‌اند که راه خروج از مشکلاتی چون بیکاری و تورم در تولید و کارآفرینی است.

*با توجه به نامگذاری سال‌ها توسط رهبر معظم انقلاب که در سال‌های اخیر عمده آنها اقتصادی بوده‌اند، به نظر شما مدل اقتصادی مد نظر ایشان چیست؟

این سئوال به‌نحوی با سئوال قبلی مشترک است. همان‌طور که اشاره کردم اساس اندیشه ایشان در حوزه اقتصاد، علاوه بر نگاه‌های دینی و اسلامی، رعایت احکام و اصول اسلامی و مباحث فقهی اقتصاد است، اما علاوه بر آن همواره بر اصول اقتصادی قانون اساسی تأکید می‌کنند. همچنین ایشان معتقد به انعطاف متناسب با زمان و مکان در برخی از اصول قانون اساسی هستند، کما اینکه در سیاست‌های کلی اصل ۴۴ سعی کردند انعطاف در ظرفیت قانون اساسی را به منصه ظهور برسانند و محورهائی که در اقتصاد مقاومتی ایشان از درون‌زایی و برون‌گرائی، عدالت بنیانی و اصلاح الگوی مصرف، تاکید بر تولید، اشتغال، عدالت و مردمی شدن اقتصاد مطرح شده‌اند، از جمله مواردی هستند که مدل اقتصادی مدنظر رهبری را تعریف می‌کنند، ضمن اینکه ایشان بر پیشرفت دانش بنیانی اقتصاد هم تاکید خاصی دارند.

*به نظر شما رهبر معظم انقلاب تا چه میزان اجرایی شدن سیاست‌های اقتصاد مقاومتی را شخصاً پیگیری می‌کنند و آیا از وضعیت فعلی رضایت دارند؟

ایشان غالباً از گزارش‌های داده شده و از ستاد فرماندهی اجرای اقتصاد مقاومتی ابراز نارضایتی کرده‌اند و حتی گفته‌اند گزارش‌هایی که دریافت می‌شوند، بیشتر گزارش‌های عمومی هستند که قبل از اقتصاد مقاومتی هم ارائه می‌شدند و لذا ایشان انتظار تلاش بیشتری را دارند. در آخرین دیداری که ایشان با هیئت دولت داشتند، یک نوع حرکت جهادی شبانه‌روزی را مطالبه کردند. در ساختارهای مهم اقتصاد مثل ساختار بانکی و بودجه هم ایشان مطالبه‌ی تحول کردند. ایشان در سخنرانی نوروزی در حرم مطهر رضوی هم بار دیگر روی این نکته‌ها تکیه کردند. در هر صورت ایشان ضمن ابراز نارضایتی، از دولت‌ها مطالبه می‌کنند، اما به ابعاد فرهنگی و رفتارسازی در بین مردم و مسیر اجتماعی‌ای هم که باید طی شود و زمانبر است، توجه دارند. به همین دلیل با شعارهای سال، فرهنگ‌سازی می‌کنند، ولی به فضای عمومی اجتماعی زمان هم می‌دهند تا تحول لازم شکل بگیرد و چندان انتظار تغییرات دفعی را ندارند.

*آیا از زندگی شخصی مقام معظم رهبری در حوزه اقتصاد خانواده، معیشت و ساده‌زیستی ایشان روایت ناگفته‌ای دارید؟

من به‌شخصه توفیق ارتباط خصوصی و خانوادگی با ایشان را نداشته‌ام، ولی از آنچه که از نزدیکان درجه اول ایشان می‌شنوم و در برخی از خاطرات مکتوب شده می‌خوانم، در می‌یابم که ایشان الگوی یک زمامدار اسلامی و رهبری الهی و مردمی را دنبال می‌کنند و تالی امام خمینی هستند. داشته‌هایشان از قالی تا صندلی و سایر وسایل متعلق به قبل از انقلاب و خانه‌شان عاری از هرگونه تجمل و زرق و برق است. نوع استفاده فرزندان و داماد ایشان از وسایل و اتومبیل در نهایت ساده‌زیستی است. یک بار در خیابان سوار تاکسی بودم که دیدم یکی از فرزندان حضرت آقا دارند عبایشان را جمع می‌کنند تا سوار پرایدشان شوند. وقتی به راننده گفتم ایشان فرزند رهبر انقلاب است، با تعجب از آینه نگاه کرد که فرزند رهبر انقلاب چگونه می‌تواند تا این حد ساده‌زیست باشد؟

13جولای/19

اقتصاد مقاومتی؛ با این ساختار تصمیمگیری محقق نمی‌شود

«پیرو ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد». معامله ما با این جملات می­تواند معامله­ای صوری باشد و تنها برای اثبات برخی مواضع یا بیان برخی مدعیات یا خواندن برخی خطبه­ها از این دست جملات بهره ببریم، اما در عمل چه اندازه پایبند به این جملات هستیم؟ چه اندازه واقعا معتقدیم که اگر پیرو باشیم آسیب نمی­بینیم؟ به نظر می­رسد ایمان به این جمله امام خمینی(ره) در قلب خیلی از ماها جا نگرفته، اگر هم جاگرفته اجمالا همراهیم! قریب یک دهه از طرح بحث اقتصاد مقاومتی توسط رهبر انقلاب می­گذرد؛ ولی چه کسی به آن توجه کرد؟ امروز همه ما با پوست و گوشت و استخوانمان حس می­کنیم که کسی توجه نکرده؛ چرا که اگر توجه می­کردیم اوضاع اقتصادی امروز ما این گونه نبود! اختاپوس تحریم زندگی­ها را فلج و دغدغه معیشت همه ذهن­ها را زمینگیر نمی­کرد! در هر کوی و برزن صحبت اول دلار و سکه و در صدر اخبار پربیننده سایت­ها اخبار اقتصادی نبود. البته این خاصیت اقتصاد است که می­تواند همه چیز را در خود ببلعد و در صدر دغدغه­ها قرار بگیرد، جایی که حق او نیست.

«بررسی افکار و دغدغه­های اقتصادی رهبر معظم انقلاب» در چند سال گذشته، موضوعی بود که برای گفت­وگو درباره آن، به سراغ دکتر محمدجواد توکلی، استاد حوزه و دانشگاه و استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رفتیم. ایشان، سال­های زیادی، در زمینه اقتصاد و به ویژه، اقتصاد اسلامی، تدریس و پژوهش داشته و تالیفات زیادی در این زمینه دارد.

 

*چرا مقام معظم رهبری از آغاز نامگذاری سال­ها، بر اقتصاد تکیه داشتند؟

تحلیل اندیشه­های اقتصادی مقام معظم رهبری، نگاه جامعی می­خواهد و بنده در حد آشنایی خودم توضیحی ارائه می­دهم. اوج ورود ایشان به مباحث اقتصادی از سال ۱۳۸۹ بود که ایشان بحث اقتصاد مقاومتی را در دیدار با جمعی از کارآفرینان مطرح کردند و در همان سال­ها بود که نامگذاری اقتصادی شروع شد. سال ۸۸ اصلاح الگوی مصرف، ۸۹ همت و کار مضاعف، ۹۰ جهاد اقتصادی، ۹۱ تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی و… از ۲۱ سال قبل که ایشان نامگذاری سال­ها را آغاز نمودند ۱۱ سال عنوان اقتصادی داشته است.

دلیل این نامگذاری­های اقتصادی می­تواند این باشد که اولاً در این سال­ها دشمن در عین اینکه هجمه­های سیاسی و فرهنگی داشته است، تمرکزش را بر روی هجمه اقتصادی برده است و تهدید­هایی هم که در این سال­ها متوجه ما بوده، بیشتر تهدید­های اقتصادی بوده است. ثانیاً مقام معظم رهبری بر اساس نقش رهبری جامعه اسلامی تلاش کردند که در این سال­ها، خلأ نظریه‌پردازی و سیاست گذاری توسط نخبگان را در حوزه اقتصادی متذکر شوند. این در حالی است که بدنه علمی کشور متأسفانه این احساس را ندارد و به صورت منسجم به سمت پر کردن این خلاء نرفته است!

ممکن است برای توجه دادن این خلأ، ایشان ایده نامگذاری سال­ها با عناوین اقتصادی را انتخاب نموده باشند؛ چون با این نامگذاری­ها فضای گفتمان علمی کشور را هم مدیریت کرده­اند. همچنین گفتمان عمومی کشور مد نظر ایشان بوده است. امروزه اقتصاد مقاومتی به عنوان یک مطالبه عمومی بر سر زبان­هاست. حتی برخی اقتصاد­دانان که اعتقادی به این حرف­ها ندارند باز هم این واژه را به کار می­برند که نشان می­دهد گفتمان اقتصاد مقاومتی، گفتمان مسلط است. به موازات زیاد شدن تحریم­های اقتصادی علیه ایران به تدریج گفتمان اقتصاد مقاومتی جای خودش را باز کرد. الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت بحث اقتصادی دیگری است که مقام معظم رهبری در این سال­ها آن را مطرح کردند. محتوای نظریات ایشان جلوه­های خاصی دارد و اقتباسی یا خنثی نیست؛ بلکه اندیشه­های ایشان ظرفیت تبدیل شدن به نظریه و راهبرد را دارد.

دلیل سومی که می­توان گفت ریشه در یکی از شعار­های اصلی انقلاب – که استقلال باشد – دارد، تاکید ایشان بر اقتصاد مقاومتی و اقتصاد درون­زاست که باعث می­شود استقلال اقتصادی کشور حفظ بشود و در مباحث اقتصاد مقاومتی درون­زایی و ریشه در درون داشتن و متکی به درون بودن را مورد تاکید قرار می­دهند تا

هجمه‌های بیرونی، اقتصاد کشور را تکان ندهد و اقتصادی مستحکم و مستقل داشته باشیم که روی پای خودش ایستاده است. دلیل چهارمی که به نظر می­رسد، مشکلات تاریخی اقتصاد ماست که می­خواستیم به واسطه انقلاب، آنها را حل کنیم، اقتصادی که از اواخر دوره قاجار و پهلوی داشتیم، اقتصادی مونتاژی و بیمار و خالی از عدالت و وابسته بود. همین بی­عدالتی­ها و مشکلات اقتصادی، مورد انتقاد امام بود. ما این اقتصاد بیمار را به ارث بردیم و بعد از پیروزی انقلاب ما برنامه اقتصادی مدون و مشخصی نداشتیم. ضمن اینکه از همان اول انقلاب هم دچار مشکلات و بحران­های بزرگی شدیم.

جنگ تحمیلی یک شوک هزار میلیاردی به اقتصاد بیمار ما وارد کرد و ما در دهه دوم سعی کردیم که این مشکل را حل و این خسارت را جبران کنیم. در دهه سوم، کمی دغدغه­های اقتصادی کمرنگ می­شود؛ اما در دهه چهارم باز شوک اقتصادی تحریم بر ما تحمیل می­شود. در واقع اقتصاد ما یک سری مشکلات زمینه­ای و تاریخی داشته است که به این مریض، بعد از انقلاب، مرتب شوک هم وارد شده است. در این فضا، دستگاه تولید علم ما برای حل مشکل خیلی همراهی نمی­کند و اندیشه اقتصادی که در دانشگاه­های ما تدریس می­شود، اندیشه­ای نبوده که به ما بگوید چگونه این مشکلات را حل کنیم؛ حتی اندیشه­هایی را ترویج کردیم که این اندیشه مشکلاتی را برای ما ایجاد کرده است و سازگار با شرایط فعلی اقتصاد ایران هم نیست. به همین دلیل مقام معظم رهبری احساس می­کند که باید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اجرا شود؛ یعنی الگویی که سازگار با بوم ایران باشد. این بحث خیلی مهم است؛ اما مورد توجه جامعه علمی قرار نگرفت.

امروز ما ضرورت اقتصاد مقاومتی را می­فهمیم؛ اما هنوز جایگاه و ضرورت الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برای ما مشخص نیست؛ در حالی که این بحث بسیار پر­اهمیت­تر و عمیق­تر است و در واقع عقبه اقتصاد مقاومتی است و اقتصاد مقاومتی، یکی از تکه­های پازل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.

 

*محورها و شعارهای اساسی اقتصادی که مورد نظر مقام معظم رهبری هستند، کدامند؟

ایشان تحلیلی از آسیب­های اقتصادی کشور داشته و دارند و بر اساس آن، راهکار ارائه می­کنند. مثلا وقتی ایشان می­بینند ما در مورد الگوی مصرف دچار مشکل هستیم، شعار اصلاح الگوی مصرف را مطرح می­کنند یا فرهنگ کار، یکی از محورهاست، جهاد اقتصادی را به عنوان اندیشه دینی مطرح می­کنند. بحث عدالت اقتصادی را ایشان خیلی مطرح می­کنند؛ حتی وارد فضای سیاست گذاری و مباحث نظری عدالت شدند و گفتمان مطالبه عدالت را هم مطرح کردند. اینها تکه­های کلان نظریه اقتصاد مقاومتی است؛ در کنار مواردی که گفتیم عناصری مثل درون­زایی و مردمی بودن و عدالت محوری و مبارزه با مفاسد و معنویت هم مورد توجه و تاکید ایشان قرار می­گیرد. اینها که با هم ترکیب می­شوند یک کلان مفهومی با عنوان اقتصاد مقاومتی مطرح می­شود که همه این عناصر را دارد. درون زایی، عدالت و معنویت سه عنصر محوری در نظریه پیشرفت ایشان است که ایشان سعی کرده­اند هر کدام را نظریه پردازی کند.

محور اساسی دیگری که در مبحث ایشان مورد تاکید جدی است، ترکیب اخلاق و اقتصاد است. ایشان تاکید دارد اخلاق را ضمیمه اقتصاد کند. اقتصادی که خودش مقدمه و زیر بنا برای نظام فرهنگی است، نظام فرهنگی که آدم­ها در آن به قرب الهی دست یابند، در نظام فکری ایشان اقتصاد هدف و غایت نیست.

 

*امتیازات محور­های بیان شده مقام معظم رهبری در باب اقتصاد کشور چیست؟

مهمترین امتیاز سخنان ایشان، زمان­شناسی است. اندیشه­ای که ایشان مطرح می­کنند واقعا سر زمان خودش است؛ زمان­شناسی مناسب در عرضه اندیشه! ویژگی دوم، عمق گفتمان اسلامی ایشان است که هویت دینی دارد. اندیشه­های ایشان برگرفته از قرآن و روایات و سیره معصومین است و در اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، گفتمان، گفتمان ولایی است. ویژگی سوم توجه ایشان به بُعد بومی نظریه­پردازی است. ایشان در خلأ، نظریه­پردازی نمی­کنند و نظریه ایشان برای حل مشکل اقتصادی امروز جامعه است؛ یعنی نوعی تطابق با شرایط زمان و مکان دارد. رفتن ایشان به صدر اسلام و جامعه مدینه و کشاندن و امتداد آن اندیشه ناب اسلامی به امروز ما و حل مشکلات به وسیله آن اندیشه­ها، خیلی مهم است؛ چون تجربیات مشابهی وجود دارد و آن فضا کاملا به عنوان الگو، الهام بخش است. ویژگی چهارم اینکه نظریات ایشان جامع و فراگیر است و گفتمان­های جزئی نیست؛ البته ناظر به اجراست و تئوریک محض نیست؛ نظریه­ کلان اقتصادی است که گره خورده به اقتصاد عینی جامعه، به علاوه اینکه بعد از مطرح کردن اندیشه، آن را رصد می­کنند و بازخورد می­گیرند و کاملا نگاه کلان مدیریتی دارند.

 

*نظر اقتصاد­دانان در مورد نگاه­های ایشان چیست؟

اگر طیف بندی کنیم، برخی از اقتصاد­دانان خیلی وارد این فضای گفتمانی نشدند و همان فضای متداول علم اقتصاد رایج در دانشگاه­ها را می­نویسند و می­گویند؛ اما سه طیف نگاه­های اقتصادی ایشان را دنبال می­کنند؛ طیف اول، اقتصاددانانی که در اوایل انقلاب و بعد از مطرح شدن انقلاب فرهنگی، به دنبال این بودند که برخی مسائل را اصلاح کنند؛ ولی وقتی دیدند عملاً اتفاقی نیفتاد، برگشتند به همان فضایی که آن موقع رایج بود؛ اما الان چون دیدند در دهه چهارم انقلاب، مباحثی مطرح شده که همان شعار­های اول انقلاب است، این اساتید اقتصاد، همراه این گفتمان شدند. طیف دوم کسانی­ هستند که در حوزه اقتصاد اسلامی کار می­کردند؛ افرادی که با دغدغه اقتصاد اسلامی، وارد برخی مراکز علمی مثل موسسه امام خمینی(ره)، دانشگاه مفید، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و… شدند و امروزه با گفتمان اقتصادی رهبری، همراه هستند. یک طیف هم اقتصاد­دانان جوان هستند که احساس کردند این اندیشه وگفتمان جالب است و به آن ورود کردند.

ولی در کل اقتصاد­دانان، آن گونه که باید با اندیشه­های اقتصادی ایشان، پیوند برقرار نکردند. به قول لاکاتوش، وقتی یک پارادایم علمی در جایی مسلط است، به بقیه پارادایم­ها اجازه ورود و تسلط نمی­دهد. در فضای اقتصاد ما، فضای غالب و پارادایم مطرح، پارادایم اقتصاد نئو­کلاسیک و بازار آزاد است؛ اما برخی از اندیشه­هایی که ایشان مطرح می­کنند، با این پارادایم سازگار نیست و این پارادایم، گارد می­گیرد. البته پارادایم­های دیگری هم در کشور حضور دارند؛ مثل اقتصاد­های نهاد­گرا که معتقدند ما ساختار­های مناسب برای اقتصاد بازار آزاد نداریم و این طیف، نگاهشان به اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نزدیکتر است. یک طیف هم وجود دارد که نمی­توانیم بگوییم همراه هستند؛ در عین حال، کلید واژه­های سخنان رهبری در نوشته­هایشان وجود دارد و شاید قدرت گفتمان ایشان و همچنین سازگاری آن با شرایط بومی ایران، این عده­ از اقتصاد­دانان را وادار کرده که وارد فضای گفتمانی رهبری بشوند؛ هرچند به صورت تمام عیار ورود نکردند، همان اندیشه قبلی را با کلید واژه اقتصاد مقاومتی بیان می­کنند.

 

*چه کار­های مثبتی ذیل گفتمان اقتصادی رهبری در این سال­ها انجام گرفته است؟

یکی از کارهای مثبتی که انجام گرفت، این بود که در چند سال اخیر، یک بازنگری در سرفصل­های کارشناسی

اقتصاد اتفاق افتاد و در آن بازنگری، الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و اقتصاد مقاومتی به عنوان یکی از سرفصل­های رشته اقتصاد معرفی شد. حتی اقتصاد تحریم به عنوان یکی از سرفصل­ها مطرح شد؛ هرچند عده‌ای مخالف این بودند! این حرکت در آینده خیلی می­تواند اثرگذار باشد و موفقیت بزرگی است. یکی دیگر از حرکت­ها و کارهای مثبت، این است که تعداد زیادی از اساتید دانشگاه، به دنبال نگارش مقاله یا کتابی در مورد اقتصاد مقاومتی و اقتصاد تحریم و دیگر مباحث مطرح شده از طرف رهبری رفته­اند. مقالات متعدد علمی پژوهشی نوشته شده است و حتی چند مجله با عنوان الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و اقتصاد مقاومتی داریم. این نشان می­دهد کم کم فضای ذهنی اقتصاد­دانان کشور به سمت این موضوعات می­رود؛ ولی یک نکته این است که علم به تدریج گسترش پیدا می­کند و مثلاً نظریه­های متعارف امروز، ۲۵۰ سال زمان برده تا مطرح شود. اندیشه­ اقتصادی­ای که شهید صدر، ۵۰ سال قبل مطرح کرد، هنوز وارد اندیشه اقتصادی ما نشده است و حق شهید صدر را هنوز ادا نکرده­ایم. تولید علم کاربردی، آن هم از نوع علم اسلامی و بومی، کمی زمان­بر است و ما باید کمی زمان بدهیم. قوت گفتمان، کم کم جای خودش را پیدا می­کند و این اتفاق خواهد افتاد. البته پارادایم غالب، خیلی نقش دارد و کسی که بخواهد از چارچوب این گفتمان خارج شود و حرف غیر از آن را بزند، هزینه­بر است! مثلا مقاله شما چاپ نمی­شود و استاد شما هم کانالیزه شده است. تا این فضای علمی تغییر کند و انقلاب علمی در فضای اقتصاد کشور اتفاق بیفتد، زمان می­برد. همایش­های خوبی در علوم انسانی اسلامی راه افتاده و به دنبال تغییر مبانی هستند و مبانی که تغییر کرد پارادایم­ها هم کم کم تغییر می­کند.

 

*چرا خیلی از دغدغه­های اقتصادی مقام معظم رهبری محقق نشده است؟

یکی از دلایلش این است که اقتصاد ایران، اقتصادی است که مریضی­های ساختاری مزمن دارد و این مریضی­ها متعلق به دیروز و امروز نیست؛ حتی رگه­های برخی مشکلات به عصر صفوی برمی­گردد. ما مطالعه­ای داشتیم در مورد تاریخ اقتصاد ایران که در آن آمده بود در عصر صفوی، حقوق مالکیت، خیلی به رسمیت شناخته نمی­شده و وقتی حقوق مالکیت به رسمیت شناخته نشود، ابداع و ابتکار کم می­شود و افراد به سمت خدمات می­روند و روحیه دلال مسلکی رایج می­شود و کار تولیدی و ابداعی کم می­شود. این در طول تاریخ ادامه پیدا می­کند و به امروز ما می­رسد. پس برخی مشکلات تاریخی است! ضمن اینکه اندیشه اقتصادی هم که در این فضا هست، اندیشه مستقل و بومی نبوده است؛ مثلا در برنامه سوم عمرانی زمان شاه، جهت­گیری اقتصادی را از توسعه کشاورزی به سمت توسعه صنعتی بردند که با بوم ایران، سازگار نبود. در آن زمان، تحت نظریه اقتصاددانی مثل لوییس، بحث اصلاحات ارضی را مطرح کردند و گفتند باید نیروی کار را از روستا به شهر بکشیم و همین مسئله،  ساختار اقتصادی ایران را بر هم زد. کشاورزی که حدود ۷۰ یا ۸۰ درصد اقتصاد ما را در بر می­گرفت، بر هم زدیم و افراد را آوردیم به سمت شهرنشینی و صنعت؛ آن هم یک صنعت مونتاژ و وابسته. در این فضا و غلبه نظریه­های اقتصادی وارداتی که سازگار با این بوم نیست، طبعا دغدغه­های ایشان محقق نمی­شود.

دلیل سوم این است که ساختار­های اقتصادی ما هم با آنچه حضرت آقا می­گویند، سازگار نیست. وقتی ساختار نظام مالیاتی، درست نیست، وقتی شفافیت اقتصادی وجود ندارد، ساختار نظام بانکی مشکل دارد، اندیشه­ای که ایشان مطرح می­کنند محقق نمی­شود. گفتمان اقتصادی که ایشان مطرح می­کنند، اقتضائات بسیار زیادی دارد. باید همه بدنه علمی کشور بسیج شود تا بر اساس الگوی پیشرفت، یک الگوی درون­زای مستحکم تولید شود که سازگار با الگوی بومی و اسلامی باشد. استادی که سرمایه ذهنی­اش را از آدام اسمیت گرفته است، اگر چیز دیگر از او بخواهیم، بلد نیست! حتی به قول آقای رحیم پور ازغدی، اندیشه­های علمی امروز ما ۶۰ سال از اندیشه مطرح شده خود غربی­ها عقب­تر است. وقتی اندیشه به ما می­رسد، در خود غرب، کنار رفته و نقد شده است!

اقتصاد ایران مثل مریضی است که با یک سرم نفتی، به حیاتش ادامه می‏دهد. اتفاقی که در سال­های ۹۰ و ۹۱ افتاد، این بود که یک قلدری مثل آمریکا، پایش را روی این شلنگ نفت گذاشت و اقتصاد، شروع کرد به عکس‌العمل نشان‌دادن، و ما در برجام، از این قلدر خواستیم که پایش را از روی شلنگ نفت بردارد! بعد از آن ما دوباره احساس شادی کردیم و نرخ رشدمان از منفی ۴ آمد روی ۳ و ۴ و الان دوباره پایش را روی شلنگ نفت گذاشته­ و ما دوباره دچار مشکل شده­ایم. ما از مشکل سال ۹۰ و ۹۱ عبرت نگرفتیم و تا آمریکا پا را از روی شلنگ نفت برداشت، دوباره رفتیم سراغ صادرات نفت و خام فروشی! ما مشکل اقتصادی خودمان را چاره نکردیم و بعد از تحریم اول، صادرات نفتمان را زیاد کردیم. در این فضا، عمل به منویات ایشان همت بسیار بالایی می­خواهد.

 

*چه چیزی باعث شد ما عبرت نگیریم و دوباره دچار مشکل بشویم؟

ما راحت طلب هستیم و خام فروشی و صادرات نفت، کار راحتی است و متناسب با فرهنگ مصرفی ماست. کشورهایی مثل چین و ژاپن، اصلا ًفرهنگ مصرفی ما را ندارند و این‌گونه ژاپن، ژاپن شده است! یکی از اساتید ما که در مدرسه اقتصادی لندن، شاگرد استاد موریشیما بود، می­گفت: آن زمان که ما با کیف سامسونت به دانشگاه می­رفتیم، دکتر موریشیما، کتاب­های خود را در یک بقچه پارچه­ای می­آورد! موریشیما به ما می­گفت: چرا این قدر مصرف­گرا هستید؟ ما اینها را برای شما تولید می­کنیم و خودمان مصرف نمی­کنیم. ما در اتاق دانشجویی­مان در ژاپن، فقط یک ماشین حساب در اتاق داشتیم و همه از همان یکی استفاده می­کردیم؛ اما الان شما می­بینید که هر بچه ایرانی، یک تبلت دارد و با آن بازی می­کند و این همان نفتی است که ما فروخته­ایم.

مشکل در فرهنگ مصرفی ماست. فرهنگ جهاد اقتصادی، اقتضائات خاص خودش را دارد. رسانه ملی در مورد گسترش ارزش­های اقتصادی، کار نمی­کند؛ بلکه برنامه­های ضدارزش درست می­کند؛ مثلا برنامه­هایی که مبتنی بر شانس است و بدون اینکه کاری بکنید، ماشین شاسی بلند ببرید! شما وقتی این فرهنگ را ترویج می­کنید، فرهنگ مقابلش که مورد نظر مقام معظم رهبری است، بالا نمی­آید و با آن ناسازگار است. این فرهنگ راحت طلبی است که با درون­زایی جور در نمی­آید؛ پس زمینه توجه به منویات ایشان وجود ندارد.

مشکل دیگر، بستر اقتصاد سیاسی ماست. ما یک نظام دموکراتیک را از غرب گرته­برداری کردیم و کنار آن یک شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت گذاشتیم و فکر کردیم مسئله حل شده است. در این فضا، لابی‌گری­هایی وجود دارد؛ مثلاً وزیر و وکیل با هم می­سازند و فولاد و پتروشیمی را – که به آب نیاز دارند – به جای اینکه کنار دریا بگذریم، در کویر می­سازیم.

 

*اگر دیدگاه­های اقتصادی حضرت آقا محقق می­شد، ما امروز در کجا بودیم؟

اگر روی دیدگاه­های ایشان نظریه­پردازی می‏شد و ما دیدگاه­های ایشان را به مقام عمل نزدیک می­کردیم، خیلی از مشکلات امروز ما حل شده بود و شاید خیلی از تهدید­های اقتصادی که امروز علیه ما وجود دارد، دیگر وجود نداشت. مثلاً در تحریم اول، بنزین را تحریم کردند و دولت آقای احمدی نژاد، برخی پتروشیمی­ها را برای تولید بنزین، تغییر کاربری دادند و بعد کاری شد که ما در تولید بنزین، خودکفا شدیم و امروز مازاد تولید داریم و این باعث شد آمریکا در تحریم جدید، به سراغ بنزین نرفته است. اگر ما می­رفتیم به سمت اقتصاد مقاومتی و الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، اقتصاد ما خیلی مستحکم­تر بود و خیلی از این تهدید­ها و تحریم­ها بی­اثر بود. طبعاً وضع معیشتی مردم و توزیع ثروت و درآمد هم بهتر بود و برخی فساد­ها و نابسامانی­ها الان  نبود. برخی از این فشار­های معیشتی شدیدی که الان بر مردم می­آید، به خاطر این است که به حرف­های ایشان گوش ندادیم. ما از اوایل دهه ۹۰ فشار تحریم را احساس کردیم و لازمه­اش این بود که ارتباط بودجه را با نفت کم می­کردیم؛ ولی همین بودجه سال ۹۸ یک سومش به صورت مستقیم، نفتی است.

 

*برای تحقق دیدگاه­های ایشان چه اولویت­هایی وجود دارد؟

همان‌طور که عرض کردم، اندیشه اقتصادی، خیلی کند شکل می­گیرد و گسترش پیدا می­کند و عملیاتی شده، تبدیل به سیاست می­شود و به همین دلیل، باید یک مقداری برای آن زمان گذاشت. برخی کار­هایی که شده، مناسب است و باید تقویت شود. ما باید این گفتمان­ها و نظریات را به کتاب­های درسی و دانشگاهی بکشانیم تا در فضای آکادمیک، این مباحث مطرح شود. یعنی ابتدا مشکل شناختی ما باید حل بشود. الان ما آدم­هایی را که در دانشگاه­ها داریم، با اندیشه­های ناسازگار تربیت می­کنیم و باید این مشکل حل شود. در سطح دوم باید این گفتمان­ در سطح کارگزاران اقتصادی جمهوری اسلامی بیاید و عملیاتی بشود؛ مثلاً رئیس بانک مرکزی یا وزیر صنعت و اقتصاد، این اندیشه­ها را به کار ببندند، با این گفتمان آشنا بشوند و لوازمش را بدانند تا بفهمند آیا در فلان جا منحرف شدیم یا خیر و…

سطح سوم، اصلاح شاخص­های اقتصادی است. آمپر­های ماشین اقتصاد ما، یک مقداری عاریتی است؛ یعنی ماشین داغ کرده، ولی آمپر­مان نشان می­دهد که ماشین خنک است؛ پس مشکل از آمپر است؛ یعنی آمپرمان آمپری نیست که مشکلات ما را نشان دهد. اهمیت شاخص در این است که به ما جهت می­دهد تا در برنامه­ریزی­ها کاری کنیم که رشد اقتصادی، مثلا ًرشد طیب باشد؛ نه اینکه فقط به رشد مباهات کنیم! سطح چهارم، ایجاد ساختار­های مناسب پیشبرد این اندیشه­هاست. مثلاً ساختار نظام بانکی و مالیاتی و تبلیغات بازرگانی ما دچار مشکل است. ما نمی­دانیم چگونه تبلیغ کنیم که مروج مصرف­گرایی و کالای خارجی و متکی بر ترویج شانس نباشد.

در سطح پنجم باید بگویم پروژه تعلیم و تربیت اقتصادی، خیلی مهم است. با توجه به تاثیرات فراوان فرهنگ روی عملکرد اقتصادی، الان باید ما از مهد کودک­ها شروع کنیم تا نسلی را برای ۳۰ سال آینده پرورش دهیم که فرهنگ اقتصادی درستی داشته باشد. شاید صاف کردن این نسل کنونی، سخت باشد؛ ولی می­شود از پایه درست کرد. باید بچه­ها را با فرهنگ کار و تلاش و قناعت و ایثار بار بیاوریم. برای اصلاح فرهنگ اقتصادی، باید روی نهاد­های فرهنگ ساز مثل آموزش و پرورش و صدا و سیما سرمایه­گذاری کنیم.

در آخر باید بگویم یکی از شاه کلید­های اصلاح اقتصادی ما اصلاح ساختار اقتصاد سیاسی ماست. باید برویم به سمت یک مجلس نخبگانی؛ مثلاً کسانی تصمیمات اقتصادی را بگیرند که در این رشته تخصص دارند. امروز ساختار تصمیم­گیری ما اشتباه است. ما اقتصاد­دان­ها به این می­گوییم انتخاب عمومی. الان انتخاب­های عمومی بدی توسط سیاست­مدارن صورت می­گیرد. از اجازه خام فروشی تا اجازه واردات بی­رویه و… اگر ساختار انتخاب عمومی در اقتصاد سیاسی را اصلاح نکنیم، خیلی از تلاش­ها ابتر می­ماند؛ چون سیاست­مداری که در قوه مجریه یا مقننه یا قضائیه است، قرار است تصمیم بگیرد و بر اساس اقتصاد مقاومتی عمل کند؛ اما اگر نماینده مجبور باشد برای رای آوردن لابی­گری کند، برای رای آوردن، از اقتصاد مقاومتی عدول می­کند. پس اقتصاد مقاومتی با این ساختار تصمیم­گیری، محقق نمی­شود و سازگار نیست.

 

13جولای/19

کرامت زن جز در سایۀ هویت او معنا پیدا نمی‌کنـد

وقتی در کوچه‌های تاریخ، سیر بلوغ انسان را جستجو می‌کنی، بی‌تردید تندترین پیچ آن را در موضوع زن درمی‌یابی. زن، مظلوم همیشۀ تاریخ در موضع فرودستی قرار گرفته و همواره از حقوق الهی و انسانی خویش بازمانده است. این بازماندگی زمانی به جهالت مردانه مربوط بود و در جاهلیت بادیه‌نشینان عرب تجلی یافت. زمانی نیز ریشه در جهالت زنانه داشت. امروز اوج جهالت زنانه را در دنیای مدرن شاهدیم که چگونه به بهای برابری زنان با مردان،‌ حقوق و مرتبه آنان در معرض تاراج نظام سرمایه‌داری قرار گرفته است.

روزگاری انقلاب پیامبر(ص) و ظهور اسلام، رستاخیزی را در هویت زن رقم زد و او را از مرتبه جنس دوم به مقامی فراتر از بهشت اعتلا بخشید. پیامبر(ص) زن را از زنده به گور شدن به مقام احیاگری جامعه رساند.

در قرن اخیر نیز انقلاب اسلامی توانست هویت گمشده زن ایرانی را در یغمای بیدادگرانه پهلوی احیا کند و او را در همه عرصه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی به سربلندی و عزت رهنمون شود.

اندیشمندان جهان در سراسر تاریخ، به‌ویژه در دوره معاصر، در آثار مکتوب و کلام خود به موضوع زن پرداخته و آن را با وقایع اجتماعی روز تحلیل کرده‌اند. در این میان رهبر انقلاب نیز با نگاهی عمیق در فرازهای مختلف، دیدگاه‌های خود را در عرصه زن و خانواده بیان داشته‌اند.

در این مجال برآنیم تا جایگاه و هویت زن را از نظرگاه ایشان به تامل بنشینیم.

می‌خواهی بدانی اسلام به زن چه نگاهی دارد؟ این سئوال را رهبری این‌ گونه پاسخ می‌دهند:

«اولاً نگاه اسلام به جنسیت یک نگاه درجه دو است. نگاه اول و درجه یک، حیث انسانیت است که در آن، جنسیت اصلاً نقشی ندارد. جنسیت یک امر ثانوی و عارضی است که در کارکردهای زندگی معنا پیدا می‌کند و در مسیر اصلی بشر هیچ تأثیری ندارد و معنا پیدا نمی‌کند.»(۱)

این پاسخ قاطعی است به دشمنان اسلام که شبهات نامعقولی را درباره نگاه اسلام به زن بیان می‌کنند. باید دید در این میان نگاه سکولاریست‌های غربی به زن انسانی‌تر است یا نگاه اسلام؟

در نگاه خداوند، زن برتر است یا مرد؟ رهبری در پاسخ به این پرسش می‌فرمایند:

«زن پیش خدای متعال مثل مرد است. در طی مراتب معنوی و الهی بین این دو جنس هیچ تفاوتی نیست. در این جاده‌ تکامل و تعالی، آنکه حرکت می‌کند، انسان است. در حقوق اجتماعی و حقوق شخصی و فردی بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد. در چند مسئله‌ بر اساس اقتضای طبیعت زن و مرد، امتیازاتی به زن و در چند مسئله امتیازاتی به مرد داده شده‌ است. اسلام متین‌ترین، منطقی‌ترین و عملی‌ترین قوانین و حد و مرزهایی را که ممکن است انسان در زمینه مسئله‌ جنسیت فرض کند، در خود دارد.»(۲)

نگاه اسلام به شخصیت زن چگونه است؟ رهبری با ذکر مثالی چنین پاسخ می‌دهند:

«اسلام به زن شخصیت می‌دهد. در اسلام وقتی می‌خواهند برای مؤمن نمونه بیاورند، از زنان نمونه می‌آورند. «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ…»(تحریم/۱۱) این نفر اول «و مریم بنت عمران» نمونه‌ دوم. دو زن برای «لِّلَّذِینَ کَفَرُوا»: «‌اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ» (تحریم/۱۰). یعنی زن را نه فقط محور و عبرت و آینه‌ای برای زنان، بلکه برای کل جامعه قرار می‌دهد. این در مقابله‌ با نگاه انحرافی و غلطی است که در نظام‌های طاغوتی نسبت به زنان وجود داشته است.»(۳)

***‌

آیا زن در نظام خلقت، امتیاز ویژه‌ای دارد؟ رهبری این امتیاز را با ظریف‌ترین کلمات نشانت می‌دهند:

«در طبیعت الهی زن چنان لطافت و زیبایی و گرمای محبتی وجود دارد که می‌تواند هم خود و هم محیط پیرامونش را چه در داخل خانه، چه در هر محیطی که باشد،  به طرف معنویت و پیشرفت و علو مقامات علمی و عملی سوق دهد و پیش برد.»(۴)

***

همیشه مرد را توانمندتر از زن ترسیم کرده‌اند. چگونه می‌توان قدرت زن را با مرد برابر دانست و این معادله‌ چگونه می‌تواند تحقق پیدا کند؟ مقام معظم رهبری در پاسخ به این پرسش می‌فرمایند:

«زن با قوت زنانه خود که خدای متعال در وجودش به ودیعه گذاشته و مخصوص زن است، همراه با ایمانی عمیق و با استقرار ناشی از اتکای به خداوند و با عفت و پاکدامنی می‌تواند در جامعه نقشی استثنایی‌ را ایفا کند؛ نقشی که هیچ مردی قادر به ایفای آن نیست. مثل کوه استواری از ایمان و در عین حال همچون چشمه‌ جوشانی از عاطفه و محبت و احساسات زنانه، تشنگان و محتاجان نوازش را از چشمه صبر و حوصله و عاطفه خود سیراب ‌کند. انسان‌ها در چنین آغوش پربرکتی است که می‌توانند تربیت شوند. اگر زن با این خصوصیات در عالم وجود نبود، انسانیت معنا پیدا نمی‌کرد.»(۵)

                                                       ***

ده‌ها سال است که جنبش‌های حامی حقوق زن، علم دفاع از کرامت زن را بالا برده‌اند. در گوشه و کنار جهان، زنان خواهان کرامات انسانی هستند. کرامت زن در نگاه رهبری این گونه معنا می‌شود:

«ما زن را به عفت، عصمت، حجاب، عدم اختلاط و آمیزش بی‌حد و مرز میان زن و مرد، حفظ کرامت انسانی، آرایش نکردن در مقابل مرد بیگانه دعوت می‌کنیم. این بد است؟ این کرامت زن مسلمان و کرامت زن است.»(۶)

***

کرامت زن جز در سایه هویت او معنا پیدا نمی‌کند. تمدن امروز هویت زن را در استقلال او و در برابری با مردان می‌جوید. در این آشفته بازار مدرنیته، ارمغان اسلام برای هویت زنانه را از کلام رهبری می‌شنویم:

«هویت اسلامی این است که زن در عین اینکه هویت و خصوصیات زنانه‌‌ای چون احساسات رقیق، عواطف جوشان، مهر و محبت، رقت و صفا و درخشندگی زنانه را برای خود حفظ می‌کند، در میدان ارزش‌های معنوی‌ای چون علم، عبادت، تقرب به خدا و در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی و ایستادگی و صبر و مقاومت و حضور و خواست و درک سیاسی، شناخت کشور، آینده خود، هدف‌های علمی و بزرگ و اهداف اسلامی مربوط به کشورها و ملت‌های اسلامی، توطئه‌ها و روش‌های دشمن و ایجاد عدل و انصاف و محیط آرامش و سکونت در داخل خانواده پیشرفت ‌کند.»(۷)

***

انسان موجودی چند بعدی است و فردیت، مهم‌ترین بعد شخصیت اوست. در نگاه رهبری، بعد فردی زن این گونه طراحی شده است:‌

«زن مسلمان باید در راه فرزانگی و علم و خودسازی معنوی و اخلاقی تلاش کند؛ در میدان هر جهاد و مبارزه‌ای پیشقدم و نسبت به زخارف دنیا و تجملات بی‌اعتنا باشد. عفت و عصمت و طهارت او باید در حدی باشد که چشم و نظر هرزه بیگانه را به خودی خود دفع کند.»(۸)

***

راه میان‌بر برای حل مشکلات فرهنگی جامعه چیست و زن چه نقشی در آن دارد؟ رهبری این معما را در کوتاه‌ترین کلمات حل می‌کنند:

«اگر زن‌ها با قرآن مأنوس بشوند، بسیاری از مشکلات جامعه‌ حل خواهند شد؛ چون انسان‌های نسل بعد در دامن زن پرورش پیدا می‌کنند و زن مأنوس با قرآن می‌تواند در تربیت فرزند تأثیرات عمیقی داشته باشد.»(۹)

                                                           ***

زنان فمینیسم خواهان خروج از خانه هستند. زنان مدرن معتقدند تا وقتی از خانه بیرون نیایند، نمی‌توانند با مردان حقوق برابر به دست بیاورند. با خود فکر می‌کنی، از وقتی چشم باز کرده‌ای، زن را در خانه و در سنگر خانه‌داری دیده‌ای و می‌خواهی بدانی که آیا خانه‌داری مانع رشد زن است؟ رهبری شفاف‌تر از همه اندیشمندان دنیا جواب این سئوال جهانی را این گونه پاسخ می‌د‌هند:‌

«یکی از مهم‌ترین وظایف زن خانه‌داری است. بنده عقیده ندارم به اینکه زن‌ها نباید در مشاغل اجتماعی و سیاسی کار کنند؛ اما اگر چنانچه این به معنای این باشد که ما به خانه‌داری به چشم حقارت نگاه کنیم، این می‌شود گناه. خانه‌داری یک شغل بزرگ، مهم، حساس و آینده‌ساز و فرزندآوری یک مجاهدت بزرگ است.»(۱۰)

***

زن چه خانه‌دار باشد و چه بیرون از خانه، در هر صورت همسری دارد و نقش همسری با او آمیخته است. در نگاه رهبری رابطه همسری برای زن چنین مفهوم و جایگاهی دارد:

«نقش همسری ولو اصلاً نقش مادری وجود نداشته ‌باشد، فوق‌العاده است. فرض کنید زنی یا مایل به زایمان نیست و یا به هر دلیلی امکان زایمان برایش وجود ندارد، اما همسر است. ما اگر بخواهیم مرد در جامعه موجود مفیدی باشد، باید این زن در داخل خانه همسر خوبی باشد؛ والا نمی‌شود.»(۱۱)

«این رابطه‌ انسانی براساس محبت و رابطه‌ عاطفی استوار است. یعنی زن و شوهر باید به هم محبت داشته ‌باشند و همین محبت، همزیستی آنها را آسان خواهد کرد.»(۱۲)

 

***

در کتاب‌ها و سایت‌های جهانی زنان در تمدن مدرن، در جستجوی حق تسلط بر بدن هستند و به همین خاطر به مادری تن نمی‌دهند. رهبری به این جاهلیت مدرن این گونه پاسخ می‌دهند:

«فرزندآوری یکی از مهم‌ترین وظایف و مجاهدت‌های زنان است. فرزندآوری در حقیقت هنر زن است. اوست که زحماتش را تحمل می‌کند، رنج‌هایش را می‌برد و خدای متعال ابزار پرورش فرزند، عاطفه‌، احساسات و اندام‌های جسمانی‌اش را به او داده است. این هنر زن‌هاست. مادر می‌تواند فرزندان را به بهترین وجه تربیت کند. تربیت فرزند به وسیله‌ مادر، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ بلکه با رفتار، گفتار، عاطفه، نوازش، با لالایی خواندن و زندگی کردن است.»(۱۳)

***

رقابت بی‌اندازه زنان را برای حضور در اجتماع، برای بیرون‌آمدن از خانه، برای داشتن شغلی هرچند با حقوق ناچیز می‌بینی و می‌خواهی بدانی نظر رهبری درباره این وضعیت چیست:

«بنده با انواع مشارکت‌های اجتماعی اعم از اشتغال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فعالیت‌های خیرخواهانه موافقم. اینها همه خوبند. منتهی دوسه اصل را نباید نادیده گرفت. یک اصل این است که کار اساسی یعنی کار خانه و خانواده و همسر و کدبانویی و مادری را تحت‌الشعاع قرار ندهد. شدنی هم هست. به نظرم می‌رسد مواردی داشته‌ایم که خانم‌هایی این‌ گونه عمل ‌کرده‌اند‌. دومین موضوع، مسئله محرم و نامحرم است که در اسلام امری جدی است.»(۱۴)

***

عطش زنان امروز برای الگو قرار دادن غرب در فضای مجازی برای چیست و چه چیزی آنها را چنین مشتاق کرده است؟ رهبری کنه ماجرا را برایت شرح می‌دهند:

«فرهنگ غربی را باید در ادبیات غربی جستجو کرد. کسانی که با ادبیات اروپایی آشنایی دارند می‌دانند در چشم فرهنگ اروپایی از قرون وسطی و بعد از آن تا اواسط قرن فعلی، زن موجود درجه دومی بوده ‌است. هرچه غیر از این ادعا کنند، خلاف است.»(۱۵)

***

برنامه دنیای غرب برای زنان چیست؟

رهبری در جملاتی کوتاه از این اهدف پرده‌برداری می‌کند:

«اروپایی‌ها می‌خواهند زن به سبک اروپایی را در جامعه رواج بدهند که عبارت است از سبک مُد و مصرف و آرایش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسی. می‌خواهند این چیزها را به وسیله‌ زنان رواج دهند.»(۱۶)

«امروز در دنیا کاری کرده‌اند که یکی از مهم‌ترین وظایف زن این است که جلوه‌گری کند و زیبایی‌های خودش را در معرض التذاد مردان قرار دهد. این شده خصوصیت حتمی و لازم زن! اسم این را گذاشته‌اند آزادی . اسم نقطه‌ مقابلش را گذاشته‌اند اسارت! در حالی که احتجاب زن و حجاب قرار دادن زن برای خود، تکریم و احترام زن و ایجاد حریم برای زن است. این حریم را شکسته‌اند و روز به ‌روز هم بیشتر می‌شکنند.»(۱۷)

***

آیا احترام‌ها و پست و مقام‌هائی که در غرب به زن داده‌اند، همه درراستای سیاست‌های شیطانی ابرقدرت‌ها و همه صحنه‌سازی برای زیبا معرفی کردن فرهنگ اومانیسم بوده است؟ در این میان کرامت زن چه می‌شود؟رهبری جواب می‌دهند:

«بزرگ‌ترین ضربه و اهانت به کرامت زن را سیاست غربی انجام می‌دهد. در یک مجلس رسمی، یک مرد باید با لباس رسمی بیاید، پاپیون بزند، یقه‌اش بسته باشد، آستینش هم تا سرمچ باشد. نه اجازه دارد شلوارک بپوشد و نه اجازه دارد تی‌شرت بپوشد؛ اما یک خانم در همان جلسه‌ رسمی، حتماً باید بدنش عریان باشد و اگر پوشیده‌ کامل و بدون جذابیت‌ها بیاید، محل اشکال است. این شده عرف. افتخار هم می‌کنند. چه ضربه‌ای برای زن از این بالاتر؟ الگو درست کردن برای زنان به این شکل ـ زنان خودشان را می‌گویم کشورهایی که دنباله رو آن‌هایند نه زنان ما را ـ بزرگ‌ترین ضربه‌هایی است که دارند می‌زنند. بنابراین نباید در مقابل این فرهنگ غلط انفعال داشت.»(۱۸)

***

در غرب هم خانواده وجود دارد. اگر زن به انحطاط کشیده شده و دیگر نقش ایثارگرانه زنانه را دنبال نمی‌کند، پس چگونه هنوز هم در دنیای مدرن، زندگی خانوادگی رونق دارد؟ رهبری به همه این شبهات در چند جمله  عمیق پاسخ داده‌اند:

«یک جامعه‌ اسلامی بدون بهره‌مندی کشور از نهاد خانواده‌ سالم و سر زنده و با نشاط اصلاً امکان پیشرفت ندارد. حالا نقض غرض نشود که شما می‌گویید در غرب خانواده نیست، پیشرفت هم هست. آنچه امروز در ویرانی بنیان خانواده در غرب روز ‌به ‌روز بیشتر دارد ظاهر می‌شود، اثرش را خواهد بخشید. هیچ عجله‌ای نباید داشت. حوادث جهانی و حوادث تاریخی زود بازده نیستند اینها به‌تدریج اثر خواهند گذاشت. آن روزی که غرب به این پیشرفت‌ها دست پیدا کرد، هنوز خانواده سرجای خودش بود. حتی مسئله‌ جنسیت با همان رعایت‌های اخلاقی جنسی، البته نه به شکل اسلامی، بلکه به شکل خاص خود وجود داشت. این بی‌بندوباری‌ها و اباحه‌گری‌ها به‌تدریج در آنجا به وجود آمدند. وضع امروز هم فردای بسیار تلخ و سختی را برای آنها‌ رقم می‌زند.»(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها

  1. بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰٫
  2. بیانات در جمع مداحان، ۱۱/۰۲/۹۲٫
  3. بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۰۷/۸۸٫
  4. بیانات دردیدار اقشار مختلف مردم، ۲۵/۰۳/۸۴
  5. بیانات دردیدار اقشار مختلف مردم، ۲۵/۰۳/۸۴٫

۶٫بیانات در دیدار گروهی از بانوان به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا، ۲۰/۰۹/۷۱٫

  1. بیانات در دیدار گروه کثیری از بانوان، ۳۰/۰۶/۷۹٫
  2. بیانات در دیدار گروهی از بانوان به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س)، ۲۵/۰۹/۷۱٫
  3. بیانات در دیدار گروهی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۰۷/۸۸

۱۰٫بیانات در دیدار جمعی از مداحان، ۱۱/۰۲/۹۲٫

۱۱٫بیانات در نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰٫

۱۲٫خطبه عقد، ۰۴/۰۹/۷۵٫

  1. بیانات در دیدار جمعی از مداحان، ۱۱/۰۲/۹۲٫
  2. بیانات در نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰٫
  3. بیانات در همایش بزرگ بانوان، ۳۰/۰۷/۷۶٫
  4. بیانات در دیدار بسیاری از پرستاران به مناسبت میلاد حضرت زینبƒ، ۲۲/۰۸/۷۰٫
  5. بیانات در جمع مداحان، ۱۱/۰۲/۹۲٫
  6. بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰٫

۱۹٫همان

13جولای/19

منطق، هدف و قدرت مقاومت در اندیشه رهبر معظم انقلاب

مقاومت و ایستادگی در هیئت یک مکتب، تفکر و راه، ویژگی برجسته رهبران الهی است و آنان در مقابل مشکلات و موانع و به‌خصوص در مواجهه با جبهه باطل و طاغوت‌ها، مقاومت خویش را به رخ همگان  کشیدند و با تکیه بر وعده نصرت الهی به پیروزی نائل شدند. امام خمینی(ره) و در پی ایشان، مقام معظم رهبری، نمونه‌های عینی و موفق «مقاومت» در جهان معاصر هستند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سه دهه اخیر، تصویر زیبایی از منطق دینی و عقلانی مقاومت را در مقاطع مختلف ارائه کرده‌اند. در این مجال مروری اجمالی بر دیدگاه‌های ایشان در این زمینه خواهیم داشت:

 

معنای مقاومت

مقاومت یعنی انتخاب راه حق و درست و حرکت در آن مسیر به‌گونه‌ای که هیچ مانعی نتواند انسان را متوقف یا منصرف سازد.

 

مقاومت امام

مهم‌ترین ویژگی مکتب، اندیشه، تفکر و راه امام، تفسیر عینی و عملی مفهوم قرآنی ایستادگی، مقاومت، تسلیم‌ناپذیری در مقابل طاغوت‌ها، مشکلات و موانع است. امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با عملکرد و مقاومت خود معنا کرد. خداوند رسول خویش را این‌گونه به مقاومت دعوت می‌کند، «فَلِذالِکَ فَادعُ وَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ لا تَتبِع اَهواءَهُم»؛(۱). امام خمینی(ره) نیز با پیروی از رسول مکرم اسلام(ص) در برابر هر نوع تهدید،  تطمیع و فریبی مقاومت ورزیدند.

 

دشمنان مقاومت

استکبار جهانی با ظلم و جور همزاد و هم‌ذات است. تا آغاز نهضت عظیم امام، بیش از دویست سال از سلطه و جور کشورهای استعمارگر بر مستضعفین عالم در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین می‌گذشت. انگلیس در هند و کشورهای منطقه، فرانسه در آفریقا، الجزایر و کشورهای دیگر و نیز برخی از کشورهای اروپایی، در کشورهای به تعبیر خودشان جهان سوم، مشغول غارت و چپاول و استثمار بودند. بدیهی است که حضور حکومتی در قلب منطقه‌ی حساس خاورمیانه با شعار ظلم‌ستیزی و حمایت از مظلوم حمایت می‌کند برای دنیای استکبار قابل تحمل نبود، لذا از روز اولِ پیروزی انقلاب، دشمنی‌های خود را به اشکال مختلف آغاز کردند. امام برای مواجهه با این تهاجم ناجوانمردانه، نظریه مقاومت را مطرح و پایه‌گذاری کردند و مسیر دستیابی به سرافرازی و رستگاری در دنیا وآخرت را نشان دادند.

 

گستره مقاومت

ایده مقاومت به‌تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. انقلاب اسلامی بر خلاف توطئه‌های دشمنان داخلی و خارجی که همواره خرده می‌گرفتند که ایران در پی صدور انقلاب است، انقلاب صادر شد. انقلاب اسلامی به عنوان تفکر و راهی مبتنی بر احکام و معارف اسلامی، مورد قبول مسلمانان راستین عالم قرار گرفت و پیام آن را دریافت کردند. امروز در منطقه‌ غربِ آسیا، مقاومت کلمه‌ مشترکِ ملت‌های مسلمان و تنها راه دستیابی به استقلال و سرفرازی واقعی است. البته گروه‌هائی چون حزب‌الله لبنان با الگو قرار دادن مقاومت، دشمن صهیونیستی را در موضع انفعال قرار داده‌اند و برخی هنوز جرئت ورود به میدان مبارزه را پیدا نکرده‌اند.  شکست‌های مستمر رژیم صهیونیستی و امریکا در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و… ثمره ایستادگی گروه‌های مقاومت است.

 

مقاومت واکنش طبیعی هر ملت آزاده

هر ملتی که برای شرف، هویت و انسانیت خود ارزش قائل است، در برابر ظلم و زور مقاومت می‌کند، امتناع می‌کند، ایستادگی می‌کند؛ خود این، یک دلیل مستقل و قانع‌کننده است.

 

 عقب‌گرد دشمن در برابر مقاومت

مقاومت موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود، برخلاف تسلیم. وقتی که دشمن به شما زور می‌گوید، اگر شما یک قدم به عقب برداشتید، او جلو می‌آید؛ بدون تردید. راه این‌که او جلو نیاید، این است که شما بِایستید. ایستادگی و مقاومت کردن در مقابل زیاده‌خواهی دشمن و زورگیری دشمن و باج‌خواهی دشمن، راه جلوگیری از پیش‌ آمدنِ او است؛ پس صرفه با مقاومت است.

 

هزینه کمتر از هزینه تسلیم

مقاومت البته هزینه دارد، بدون هزینه نیست، اما هزینه‌ی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر است از هزینه‌ی مقاومت. وقتی شما در مقابل دشمن تسلیم می‌شوید، باید هزینه بدهید… امروز دولت سعودی هم دلار می‌دهد، هم بر طبق خواست آمریکا موضع‌گیری می‌کند، هم توهین می‌شنود؛ به او می‌گویند «گاو شیرده»!.

هزینه‌ی سازش، هزینه‌ی تسلیم، هزینه‌ی عدم مقاومت، از هزینه‌ی مقاومت به مراتب بیشتر است.

 

پیروزی در گرو مقاومت

این بخشِ قرآنیِ وعده‌ی الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند؛ آیات فراوان قرآن بر این معنا دلالت می‌کند. ممکن است قربانی بدهند؛ اما در نهایت شکست نمی‌خورند؛ آنها پیروز هستند:

«وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه»(۲). «اَم یُریدونَ کَیدًا فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون؛»(۳) خیال می‌کنند دارند زمینه‌سازی می‌کنند، توطئه برای جبهه‌ی حق و مقاومت درست می‌کنند، [اما] نمی‌دانند که توطئه علیه خود آنها دارد چیده می‌شود طبق طبیعت و سنت الهی.

 

مقاومت به عنوان یک امر ممکن

مقاومت یک امر ممکن است؛ درست نقطه‌ی مقابلِ فکر غلطِ کسانی که می‌گویند و تبلیغ می‌کنند که «آقا! فایده‌ای ندارد؛ چه‌طور می‌خواهید مقاومت کنید؟ طرف، گردن‌کلفت است، طرف قوی است…». خطای بزرگ، این است که کسی تصور کند که در مقابل گردن‌کلفت‌های عالَم نمی‌شود مقاومت کرد، این اشتباه در محاسبه است.

 

قدرت مقاومت

خطای محاسباتی در هر قضیه‌ای ناشی از این است که ما عوامل گوناگون این قضیه را درست نبینیم. آنجایی که بحث بر سر یک مقابله است، بر سر یک برخوردِ دو جبهه با یکدیگر است، خطای محاسباتی از اینجا ناشی می‌شود که ما جبهه‌ی خودمان را هم درست نشناسیم، جبهه‌ی مقابل را هم درست نشناسیم؛ وقتی نشناختیم، در محاسبه اشتباه می‌کنیم؛ اگر درست شناختیم، محاسبه‌ی ما جور دیگری خواهد بود. من عرض می‌کنم که ما در محاسباتی که باید در مسئله‌ی مقاومت در مقابل زورگویان عالَم داشته باشیم، باید حقایق مربوط به این زورگویان را درست بدانیم، حقایق مربوط به خودمان را هم بدانیم. یکی از این حقایق، «قدرت مقاومت» است.

هدف مقاومت

هدف مقاومت عبارت است از رسیدن به نقطه‌ بازدارندگی. هم در اقتصاد، هم در مسائل سیاسی کشور، هم در مسائل اجتماعی، هم در مسائل نظامی باید به نقطه‌ای برسیم که این نقطه بازدارنده باشد، یعنی بتواند جوری خود را نشان بدهد که دشمن را از تعرض به ملت ایران در همه‌ی زمینه‌ها منصرف کند؛ دشمن ببیند فایده‌ای ندارد و با ملت ایران نمی‌تواند کاری بکند. ما امروز در بخش نظامی تا حدود زیادی به این بازدارندگی رسیده‌‌ایم.

 

 راهبرد مقاومت

مواجهه‌ی ما با مسائل‌مان و با دشمنان‌مان باید اولاً شجاعانه باشد، مرعوبانه نباشد؛ ثانیاً امیدوارانه باشد، مأیوسانه نباشد؛ ثالثاً عاقلانه و خردمندانه باشد، هیجانی و احساساتیِ سطحی نباشد؛ [رابعاً] مبتکرانه باشد، از روی انفعال نباشد؛ ابتکار کنیم؛ اگر به این کیفیت حرکت کردیم، اگر این‌ جور حرکت کردیم، بدانید ملت ایران در مواجهه‌ی با همه‌ی قدرت‌های بزرگ توفیق خواهد یافت و خواهد توانست پیش برود.(۴)

 

پی نوشت:

  1. شوری، بخشی از آیه ۱۵؛ «بنابراین به دعوت پرداز، و همان‌گونه که مأمورى ایستادگى کن، و هوس‌هاى آنان را پیروى مکن….»
  2. حج، بخشی از آیه‌ ۴۰؛ «… و قطعاً خدا به کسى که [دین‌] او را یارى می‌کند، یارى می‌دهد…»
  3. طور، آیه‌ ۴۲؛ «یا می‌خواهند نیرنگى بزنند؟ [ولى‌] آنان که کافر شده‌اند، خود دچار نیرنگ شده‌اند».
  4. منتخبی از رهنمودهای آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(رحمه‌الله).
13جولای/19

ساز و کارهای موفقیت سیاست خارجی از منظر رهبـر انقـلاب

مطالعه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب به علت قرار داشتن ایشان در رأس حاکمیت نظام اسلامی از اهمیت زیادی برخوردار است. آنچه که مبانی رویکرد و نظریه ایشان را در سیاست خارجی شکل می‌دهد، اسلام و مبانی معرفتی و دینی است. اگر انسان را به عنوان واحد تحلیل در نظریه سیاست خارجی در نظر بگیریم، از نظر ایشان چنین انسانی باید واجد ویژگی‌هایی چون، «تکلیف‌محوری نه نتیجه‌گرائی»(۱)، «مسئولیت»، «آفرینش»، «ترجیح فلاح و رستگارى اخروى بر سود دنیوى»، «اهل مجاهدت و تلاش و مبارزه بودن در راه خدا»، و «قائل بودن به «تداوم حیاتِ بعد از مرگ»(۲) و همه خصلت‌های تعالی‌بخش باشد.

در پرتو چنین نگرشی به انسان است که سیاست خارجی به عنوان مکمل نظام سیاسی داخلی می‌بایست «رسالت‌گرا»، «تکلیف‌گرا و نه صرفاً نتیجه‌گرا»، «عدالت طلب»، «مسئول در مقابل سرنوشت انسان‌ها»، «ظلم‌ستیز و استکبارستیز» باشد و در جهت «حاکمیت حق و صلاح»(۳) و «تحقق پیروزی نهایی ارزش‌ها و محو  قدرت‌های ستمگر» گام بردارد.(۴)

سیاست خارجی مجموعه‌ای از اهداف و ابزارهای دستیابی به آنهاست که واحدهای سیاسی در سطح بین‌الملل دنبال می‌کنند. رهبر انقلاب در بیانات متعددی، روش‌ها و ساز و کارهایی را برای موفقیت سیاست خارجی پیشنهاد می‌کنند که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود.

 

  1. معیار ارتباط، عدم وجود رابطه سلطه

از منظر رهبر انقلاب معیار ارتباط با دیگر کشورها، سازمان‌ها و نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی عدم وجود رابطه سلطه است و جمهوری اسلامی ایران با هر کشوری که قصد سلطه ندارد، آماده برقراری ارتباط است. از سوی دیگر خود جمهوری اسلامی ایران نیز قصد سلطه بر هیچ کشوری را ندارد:

«ما روابط ناشى و برآمده‏ از نظام سلطه در سیاست بین‏المللى را قبول نداریم. خود ما هم در هویت و شخصیت جمهورى اسلامى مانع مى‏شویم از اینکه وارد نظام سلطه شویم و اجازه هم نمی‌دهیم که سلطه‏اى بر ما به وجود بیاید یا خود ما سلطه‏گرى کنیم.»(۵)

از نظر رهبر انقلاب مبنای این ارتباط مبتنی بر عدم سلطه و اصل «نه شرقی، نه غربی» است که بیانگر خصوصیت عدم اتکا به شرق و غرب در انقلاب اسلامی است:

«ما در ایجاد ارتباط باز عمل مى‏کنیم و هیچ شرطى جز ارتباط سالم و مبتنى بر منافع طرفین و عدم ابتنا بر زورگویى و سلطه‏گرى نداریم. اصل سیاسى و زیربناى «نه شرقى، نه غربىِ» ما به ‏هر حال محفوظ است. بر اساس این اصل، سیاست ما تابع هیچ رکنی ـ نه شرق و نه غرب ـ نخواهد شد.»(۶)

ایشان موضوع ارتباط با آمریکا را نیز از این زاویه تحلیل می‌کنند و برقراری ارتباط با این کشور را تا زمانی که آمریکا به دنبال تحمیل خواسته‌های خود است، مردود می‌دانند:

«جمهورى اسلامى، رابطه با رژیم امریکا را که رمز و نشانه‏ قلدرى و سلطه‏ ناحق و مظهر ستم به ملت‌هاى ضعیف عالم است، مردود مى‏داند.»(۷)

 

  1. اهمیت بیشتر ملت‌ها

از نظر رهبر انقلاب، نظام جمهوری اسلامی تجلی خواسته‌های مردمی در سطح داخلی است و سیاست خارجی و روابط بین‌الملل نیز باید همسو با تحقق خواسته‌های مردم باشد:

«ما در انقلابمان از اول چند اصل را فهمیدیم. یکى از این اصول این بود که هر نظامى که بر پایه مردم بنیانگزارى نشده باشد، ماندنى نیست. این مردم هستند که مى‏توانند نظامى را به وجود آورند و وقتى که به وجود آوردند، حفظ کنند، ولو تمام قدرت‌ها با آنها مخالفت کنند.»(۸)

از نظر رهبر انقلاب بین خواسته ملت‌ها و اقدامات اکثر دولت‌ها نوعی تضاد و تناقض وجود دارد و اگر دولت‌ها به خواسته ملت‌ها توجه کنند، زمینه استکبار، تضعیف حقوق سایر کشورها و سلطه از بین خواهد رفت. از نظر ایشان ملت‌ها بیش از دولت‌ها طالب‌حق و حقیقت‌اند. این مسئله حتی در مورد ملت‌هایی هم که دولت‌های آنها سابقه استعماری دارند و همچنان به دنبال سلطه بر سایر کشورها و ملت‌ها هستند، صادق است. درست به همین دلیل است که ایشان در بیانات مختلف به بحث درباره ملت آمریکا می‌پردازند و مردم آمریکا را متفاوت از دولت امریکا و مبرا از عقاید و اغراض سیاسی آنها می‌دانند:

«بحث دشمنى یک ملت با یک ملت دیگر نیست. بارها گفته‏ایم که ما با ملت امریکا دشمنى نداریم. با اشخاص کارى نداریم. ما با مقاصد و اغراض طرفیم.»(۹)

و یا

«آمریکایی‌ها تا ابد با امام آشتى نمى‏کنند. البته آمریکایی‌ها که مى‏گوییم، مرادمان ملت امریکا نیست. مراد رژیم امریکا و گردانندگان سیاست‌هاى امریکا هستند.»(۱۰)

از نظر ایشان:

«نسبت معکوسى بین ارتباط با مردم و ارتباط با قدرت‌ها و پناه بردن به آنها وجود دارد. هر حکومتى که ارتباطش با مردم خودش صمیمانه است، به قدرت‌ها بى‏اعتناست و هر حکومتى که با مردم خود رابطه ندارد، با قدرت‌هاى بزرگ گرم مى‏گیرد و به آغوش آنها پناه مى‏برد، به آنها تکیه‏ مى‏کند، قهراً از آنها حرف‏شنوی دارد و دستورات آنها را اجرا مى‏کند. هر حکومتى که به قدرت‌ها نزدیک شد، از مردم خود دور مى‏شود و هر حکومتى که از قدرت‌هاى بزرگ جهانى دور شد، در دل مردم خود جاى مى‏گیرد.»(۱۱)

به نظر می‌رسد دلیل توجه بیشتر مقام معظم رهبری به ملت‌ها در حوزه سیاست خارجی و روابط بین‌الملل در مقایسه با دولت‌ها ناشی از سه مسئله اساسی است. نخست اینکه سوابق دولت‌ها نشان می‌دهد که آنها بیش از آنچه که در راستای منافع ملت‌های خود تلاش کنند، در جهت منافع استکبار و قدرت‌های بزرگ گام برمی‌دارند:

«این دولت‌ها نیستند که می‌توانند در مقابل امریکا مقاومت کنند. دیدید که دولت‌ها در کنفرانس‌ها چه خیانت‌هائی کردند. اگر قرار باشد کسی جلوى حرکت فرعونى و طاغوتى و استکباری امریکا و ایادی‌اش را بگیرد، این ملت‌ها هستند که مى‏توانند.»(۱۲)

دوم اینکه ملت‌ها محذوریتی در برخورد با سلطه و استکبار ندارند و درخواست و پافشاری آنها دولت‌ها را مجبور به تغییر مواضع خود خواهد کرد:

«…دولت‌ها ممکن است براى خود محاذیرى فرض کنند، اما ملت‌ها این محاذیر را ندارند.»(۱۳)

سوم اینکه استکبار برای دستیابی آسان‌تر به منافع خود در اقصی ‌نقاط جهان همواره در پی حذف ملت‌ها از معادلات سیاسی جهانی بوده است:

«سیاست مراکز قدرت بین‏المللى از اوایل این قرن تا امروز، همیشه این بوده است که ملت‌ها را از معادله‏ قدرت حذف کنند، چون اگر ملت‌ها در معادله‏ قدرت وارد شوند، دستگاه اقتدارطلب استکبار شکست خواهد خورد.»(۱۴)

و اگر ملت‌ها بیدار شوند هیچ قدرتی قادر نخواهد بود در مقابل آنها مقاومت کند و در نهایت این ملت‌ها هستند که در این نبرد پیروز خواهند شد:

«امروز دیگر دنیا، دنیایى نیست که تحمیل‌های اروپا و کشورهاى بزرگ آسیا و سیاستمداران پررو و زیاده‏طلب و گستاخ و بداخلاق امریکا را قبول کند. در دنیای امروز هر ملتى براى خود جایگاه و موقعیتى دارد.»(۱۵)

 

  1. تلاش برای وحدت اسلامی

در اندیشه مقام معظم رهبری، دنیای اسلام از اهمیت زیادی برخوردار است. این اهمیت ناشی از اشتراکات فرهنگی و قدرت عظیمی است که دنیای اسلام در صورت وحدت می‌تواند آن را به وجود آورد:

«امروز مناطق جغرافیایى مسلمانان مهم‏ترین مناطق جهان و از لحاظ طبیعى جزو ثروتمندترین کشورهاى عالم هستند. امروز دروازه‏ آسیا به اروپا،‏ اروپا به آسیا و آفریقا و آفریقا به اروپا و آسیا متعلق به مسلمانان است. یک میلیارد و چند صد میلیون نفر، یعنى بیش از یک ‏پنجم مردم دنیا مسلمانند. این تراکم جمعیت در چنین منطقه‏اى، امکان بزرگی است که در اختیار مسلمانان قرار دارد.»(۱۶)

از نظر ایشان تمام ملت‌های مسلمان خواهان وحدت اسلامی هستند و کافی است که دولت‌های اسلامی به این امر مهم توجه جدی داشته باشند. مبنای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز باید وحدت مسلمین باشد:

«ما طرفدار اسلام، مسلمان‌ها و بیدارى اسلامى هستیم و با غارت منابع غنى ملت‌هاى مظلوم توسط قدرت‌های استعماری مخالفیم. این مخالفت صرفاً در زبان و حرف نیست. این اعتقاد ماست و سیاست خارجى ما هم مبتنی بر تفکر جمهورى اسلامى است.»(۱۷)

 

  1. استفاده از ظرفیت سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی

از نگاه رهبر معظم انقلاب سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی از دو آسیب اساسی رنج می‌برند. نخست اینکه سازمان‌های بین‌المللی در برخورد با کشورهای مختلف، در مورد همه از معیارهای یکسانی پیروی نمی‌کنند. ایشان در دیدار با کوفی‌عنان به صراحت به این مسئله اشاره کردند و فرمودند:

«برای حل مسائل جهانى، در شوراى امنیت و سازمان ملل معیارهاى یکسانى به کار گرفته نمى‏شوند و حقیقتاً به کسانى ظلم مى‏شود. ما خودمان جزو کسانى هستیم که در قضایایى که البته در آن‌ وقتی که شما مسئولیتى نداشتید مطرح شدند، مورد این ظلم قرار گرفتیم.»(۱۸)

دوم اینکه نقش قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه امریکا در جهت دهی به این نهادها و استفاده از آنها به عنوان بازوی اجرایی برای پیشبرد مقاصد خویش بسیار پررنگ است و قدرت‌های جهانی از این نهادها برای ریاست بر کل جهان استفاده می‌کنند. با وجود این ایشان تاکید دارند که دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی می‌بایست بنا به ضرورت‌های جمهوری اسلامی ایران از ظرفیت حداقلی این نهادها نهایت استفاده را ببرد:

«ما در صحنه سیاست خارجى نیازهای غیرقابل اغماضی داریم. من بارها، یعنى از زمان ریاست جمهورى، این مسئله را دائماً به وزارت خارجه گفته‏ و تکرار کرده‏ام که ما باید در ارتباطات دوجانبه و منطقه‏اى و در مجامع جهانى حضور فعال داشته باشیم و نباید هیچ مجمع جهانى‌ای را که در آن عضو هستیم، دست‌کم بگیریم. اینکه ما مأیوس بشویم و بگوییم فایده‌ ندارد و گوش نمى‏کنند، غلط است. همه تلاش‌ها فایده دارند. یک ارزن هم وزنى دارد که در نقطه‌ای تعیین‏کننده است.»(۱۹)

 

  1. سیاست خارجی تهاجمی

از نظر رهبر انقلاب اتخاذ سیاست تدافعی از قابلیت کنشگری، تاثیرگذاری و قدرت عمل جمهوری اسلامی می‌کاهد و مانع از صدور ارزش‌ها و پیام‌های انقلاب اسلامی می‌شود. رویکرد اعتراضی جمهوری اسلامی ایران علیه مناسبات بین‌المللی و سیاست‌های قدرت‌های بزرگ و ظلم و بی‌عدالتی آنها به ملت ایران و سایر ملت‌ها تنها در صورت اتخاذ سیاست‌های تهاجمی با موفقیت همراه خواهد شد:

«در زمینه‏ سیاست خارجى، موضع جمهورى اسلامى از اول موضع تهاجمى بود. تبدیل موضع تهاجمى به موضع تدافعى خطاست که بعضاً اتفاق افتاده است! چرا موضع تهاجمى؟ یعنى ما با دنیا جنگ داریم؟ نه، معنایش این نیست. ما در قضیه‏ سیاست‌هاى استعمارى دنیاى استعمارگر، در قضیه‏ تعامل با مسئله زن در دنیا، در مسئله‏ ایجاد جنگ‌هاى داخلى و تسلیحات گوناگون، در مسئله اشاعه‏ سلاح‌هاى اتمى و سلاح‌هاى شیمیائى و میکروبى، در مسئله خراب کردن اخلاقیات مردم و توسعه فرهنگ استهجان و لاابالی‌گرى و اشاعه‏ شهوت جنسى از دنیا طلبکاریم.»(۲۰)

از نظر رهبر انقلاب، در زمینه‌هایی که غرب مدعی آنهاست و جمهوری اسلامی ایران را به نقض آنها متهم می‌کند، سیاست تهاجمی می‌بایست در دستور کار سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی کشور قرار گیرد. از جمله این موارد می‌توان به حقوق بشر، حقوق زن و سلاح‌های اتمی اشاره کرد.

 

  1. مجموعه‌سازی امنیتی در منطقه

امنیت منطقه از موضوعات مورد تاکید مقام معظم رهبری است. از نظر ایشان جمهوری اسلامی ایران در طول این سال‌ها نه تنها موجب ناامنی منطقه نشده، بلکه بیشترین تلاش را در راستای حفظ امنیت منطقه انجام داده است، زیرا امنیت منطقه را امنیت خود می‌داند و با هرگونه ناامنی مقابله خواهد کرد:

«ملت ایران و دولت جمهورى اسلامى در طول این سال‌ها حتی یک ‏بار هم موجب ناامنى این منطقه نشده و همیشه امنیت آن را حفظ کرده‌اند. دیگران، اعم از قدرت‌هاى داخلى منطقه و کسانى که در خارج بودند، ناامنی‌های زیادی را ایجاد کردند. امنیت ما و امنیت منطقه تفکیک‏ناپذیرند. ناامنى ما ناامنى منطقه است و بالعکس.»(۲۱)

از نظر رهبر انقلاب هیچ دلیلی برای حضور نیروهای بیگانه، به‌ویژه آمریکا در منطقه وجود ندارد و ادعای منافع ملی و یا منافع حیاتی در مسائل منطقه‌ای در تعارض اساسی با منافع ملی کشورهای منطقه است:

«ببینید امروز در سومالى با مردم چه مى‏کنند. شما در خلیج فارس چه مى‏کنید؟ مى‏گویند ما در اینجا منافع داریم. اگر منافع شما با منافع ملت‌هاى خلیج فارس اصطکاک پیدا کند، به چه دلیل منافع شما مقدم بر منافع آنان است؟ چرا مى‏گویید منافع شما باید کاملاً مورد اعتنا قرار بگیرند، ولی منافع ملت‌هاى دیگر اگر هم پایمال و ضایع شد، بشود؟ چرا؟»(۲۲)

از نظر ایشان حضور نیروهای بیگانه در منطقه بیش از هر چیزی موجبات ناامنی را فراهم می‌سازد:

«امروز در آب‌هاى جنوبى کشور ما در خلیج فارس نیروهاى بیگانه با حضور خود زمینه‏هاى تشنج را فراهم مى‏کنند. برخلاف ادعاى آمریکایی‌ها، حضور آنها نه تنها هیچ‏گونه امنیتى را براى این منطقه به ارمغان نمى‏آورد، بلکه مقدمه و موجب ناامنى است.»(۲۳)

بنابراین از نظر رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی ایران در مقابل حضور نیروهای فرامنطقه‌ای مقاومت می‌کند و این را تکلیف همه کشورهای منطقه می‌داند، زیرا مطابق احکام شرعی، حضور آنها به منزله تسلط بر امور مسلمین است و بر هر مسلمانی واجب است که در مقابل آنها ایستادگی کند:

«حکم اسلامى این قضیه واضح است. اگر کفار بیایند و بلد مسلمین را تصرف کنند، هیچ ‏یک از فقهاى مسلمین قدیم و جدید در وجوب عینى جهاد در این مورد تردید نکرده‌اند. همه‏ مذاهب اسلامى در این معنا هم‏عقیده هستند که جهاد ابتدایى، واجب کفایى است، اما در غیر این مورد، جهاد دفاعى که اظهر مصادیق دفاع هم هست، واجب عینى است.»(۲۴)

دوم بر اساس استراتژی جمهوری اسلامی ایران، امنیت منطقه می‌بایست توسط کشورهای خود منطقه تامین شود:

«سال‌هاست که ما اعلام کرده‏ایم که آماده‌ایم با کشورهاى منطقه دور هم بنشینیم و به کمک هم خلیج فارس را امن و دست متجاوزان را از این منطقه کوتاه کنیم و نگذاریم کسى به حقوق دیگرى تجاوز کند. این وظیفه‏ ما ملت‌هاى منطقه است.»(۲۵)

سوم اینکه برقراری امنیت در گرو مجموعه‌سازی بین کشورهای همسایه، خاورمیانه و آسیاست و می‌تواند از نفوذ و دخالت قدرت‌های فرامرزی در منطقه جلوگیری کند. جمهوری اسلامی ایران می‌تواند در ایجاد و جهت‌دهی مجموعه همکاری‌های منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای نقش فعالی داشته باشد:

«ما دوگونه مجموعه‌سازی می‌توانیم بکنیم. یکی در بخش کشورهای اسلامی و یکی هم با کشورهای برجسته آسیا که نقش آفرینند. مجموعه‌سازی باید صورت بگیرد.»(۲۶)

 

  1. عزت، حکمت و مصلحت، معیار ارزیابی سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی

از منظر رهبر انقلاب سه اصل عزت، حکمت و مصلحت باید مبنای رفتار، گفتار و کردار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرند.

از نظر ایشان:

«معناى عزت این است که جامعه و نظام اسلامى در هیچ‏ یک از برخوردهاى بین‏المللى خود طورى حرکت نکند که منجر به ذلیل شدن اسلام و مسلمین شود.»(۲۷)

و ملاک عزت و عزتمندی ایمان و اعتقاد توحیدی است:

« الإِسْلامُ یَعْلُو وَلا یُعْلَى عَلَیه»؛ « وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً » ما نمى‏خواهیم عزتمان را با تکیه بر نژاد و ناسیونالیسم و حرف‌هایى که متأسفانه همه‏ دنیا با تکیه به آنها دور خودشان حصار مى‏کشند، ثابت کنیم. ما عزتمان را براساس اعتقاد و ایمان توحیدى که خاصیت و شاخصه تفکر اسلامى است و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلایق الهى و لزوم خدمت به آنها تعریف می‌کنیم.»(۲۸)

از نظر ایشان معنای حکمت این است که گفتار، کردار و رفتار ما در سیاست خارجی از منطق و عقلانیت پیروی کند. در این معنا می‌بایست از تصمیمات احساسی، هیجانی و عاطفی پرهیز و به جنبه‌های غیرمادی تصمیمات و جهت‌گیری‌ها نیز توجه شود. ایشان در جایی حکمت را، «بینشى که مى‏تواند حقایق را ماوراى غشاى مادى آن ببیند» تعریف کرده‌اند.(۲۹)

از نظر ایشان:

«حکمت یعنى نظام اسلامى باید حکیمانه کار کند و از روى احساسات و بى‏توجه به منافع و شرایط لازم و بهره‏هایى که باید از رابطه با دنیا بگیریم، حرکت نکند. دید ما باید کاملاً حکیمانه و پخته باشد. چه ‏بسا که در حال حاضر باید با دشمنی که در نهایت با او برخورد خواهیم داشت، طرح دوستى بریزیم. این حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست. نخیر. آن‌جایى که جایش باشد، از اسلام است؛ کما اینکه رسول اکرم(ص) با خیلى‏ها از جمله با یهود اطراف مدینه مذاکره کردند.»(۳۰)

«حکمت یعنى حکیمانه و سنجیده کار کردن. در اظهارات دیپلماتیک و هر آنچه که مربوط به سیاست خارجى و ارتباطات‏ جهانى است، ناپختگی و سخن نسنجیده را نباید راه داد. باید ملاحظه کنیم که آیا این سخن با موازین منطق و خرد منطبق هست یا نیست.»(۳۱)

در نهایت از نظر ایشان عنصر مصلحت به معنای در نظر گرفتن مصلحت نظام اسلامی در کردار، گفتار و رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است؛ از این ‌رو با مصلحت شخصی و گروهی متفاوت است:

«و اما مصلحت. مراد، مصلحت شخص من و شما نیست که اگر ما این اقدام را کردیم، ممکن است برایمان گران تمام بشود. گران هم که تمام بشود، مگر ما که هستیم؟ اگر کارى به مصلحت کشور و به مصلحت انقلاب است، ولى به مصلحت شخص من نیست، گو مباش. چه اهمیتى دارد؟ مصلحت یعنى مصلحت انقلاب و این مصلحت همه‏جانبه است. یعنى از رفتار شخصى ما و به‌خصوص شما شروع مى‏شود.»(۳۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری، ۱۲/۵/۱۳۶۸

۲ـ بیانات در دیدار کارگزارن نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹)

۳ـ بیانات در دیدار کارگزارن نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹)

۴ـ بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳/۱۱/۱۳۷۰)

۵ـ بیانات، ۲۵ مرداد ۸۳.

۶ـ بیانات، ۳۱ مرداد ۶۸.

۷ـ مکتوبات، ۱۳ خرداد ۷۰.

۸ـ سخنرانى ۲۵ تیر ۶۸.

۹ـ بیانات، ۵ دی ۷۷.

۱۰ـ بیانات، ۱۱ آبان ۷۳.

۱۱ـ بیانات، ۸ آذر ۷۴.

۱۲ـ سخنرانى، ۱۵ آبان ۷۰.

۱۳ـ بیانات ۹ خرداد ۸۱.

۱۴ـ سخنرانی، ۲۹ مهر ۷۹.

۱۵ـ ۵ دی ۷۴.

۱۶ـ بیانات ۱ مرداد ۷۶.

۱۷ـ بیانات، ۲۵ مرداد ۸۳.

۱۸ـ گفت و شنود با کوفى عنان، ‏۱۳۷۹

۱۹ـ بیانات، ۲۵ مرداد ۸۳.

۲۰ـ بیانات، ۹ تیر ۸۶.

۲۱ـ ۲۴ آذر ۷۵.

۲۲ـ بیانات، ۲۳ تیر ۷۲.

۲۳ـ بیانات، ۹ آذر ۷۸.

۲۴ـ ۱۳ آذر ۶۹.

۲۵ـ ۲۱ شهریور ۶۹.

۲۶ـ ۲۵ مرداد ۷۹.

۲۷ـ ۹ بهمن ۶۸.

۲۸ـ ۱۸ تیر ۷۰.

۲۹ـ ۲۹ شهریور ۶۹.

۳۰ـ ۹ بهمن ۶۸.

۳۱ـ ۱۸ تیر ۷۰.

۳۲ـ ۱۸ تیر ۷۰.

13جولای/19

رویارویی امروز جبهه حق و باطل رویارویی اراده‌هاست

معاویه مغرور از صلح، نامه‌ای به والی‌اش در مدینه فرستاد و از مروان خواست تا دختر عبدالله جعفر را برای یزید خواستگاری کند. او مست بود و نابخرد و در این خیال که اکنون که بر مسند حکمرانی نشسته است و با تکیه بر زر و زور و تزویر حکم می‌راند‌، مرزهای مردی و نامردی نیز شکسته‌ و حق و باطل به هم آمیخته‌اند و می‌توان لبخند مکر بر لب داشت و گستاخانه دم از دوستی با رهبران حق‌مدار زد و از نمد صلح‌، کلاهی دوخت و بر سر این و آن گذاشت.

پاسخ امام مجتبی(ع) کوتاه بود و گویا. امام فرصت سوء‌استفاده از صلح‌نامه را از بت حیله ستاندند و به معاویه‌ی مکار فهماندند که او همچنان دشمنی زبون است. سخن با چنین دشمن نابکاری نیز ادبیات خاص خود را دارد: «َإِنَّا عَادَینَاکُم لِلَّهِ وَ فِی‌اللَّهِ فَلَا نُصَالِحُکُم لِلدُّنیَا: ما برای خدا و در راه او، با شما دشمنی کردیم؛ پس هرگز برای دنیا با شما بساط دوستی پهن نمی‌کنیم.»(۱)

***

انعطاف هنرمندانه امام مجتبی(ع) برای دست یافتن به مقصود، بر حفظ صف‌بندی جبهه حق و باطل استوار بود و امام تا آخرین لحظه حیات گهربار خود، همواره بر حفظ موضع اعتراضی با دشمن و توجه به آرمان‌ها تاکید داشتند. نمونه ذیل گواه جایگاه شکوهمند و قوی امام نسبت به دشمن و جبهه همراه اوست.

روزی معاویه در حضور  امام حسن(ع) خود را بهتر از امام دانست و حضرت در جوابش فرمودند، «چگونه‌‌اى پسر هند؟» معاویه گفت، «براى اینکه مردم در اطراف من اجتماع کرده‏اند، ولى کسى در اطراف تو نیست.» امام حسن(ع) فرمودند، «هیهات! اى پسر هند جگرخوار! این بدترین مقامى است که تو به دست آورده‏اى، زیرا  افرادى که در اطراف تو جمع شده‏اند، دو دسته‏اند. یکى مطیع و دیگرى مجبور. آنان که مطیع‌اند معصیت خدا را می‌کنند و اشخاصى که اجباراً از تو فرمانبردارى می‌کنند، طبق قرآن عذر موجه دارند، «وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ أَقُولَ أَنَا خَیرٌ مِنکَ فَلَا خَیرَ فِیکَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ بَرَّأَنِی مِنَ الرَّذَائِلِ کَمَا بَرَّأَکَ مِنَ الْفَضَائِل: حاشا که من بگویم از تو بهترم، زیرا اصلاً در وجود تو خیرى نیست، بلکه می‌گویم خداى رئوف، مرا از صفات پست و رذیله تبرئه کرده، همچنان که تو را از صفات نیکو و پسندیده محروم ساخته است.»(۲)

***

دشمنی حق و باطل، تاریخی به درازای حیات بشر دارد و تاکید بر صف‌بندی مستمرجبهه‌ای با ولایت خدا در برابر جبهه‌ای با ولایت طاغوت، رمز سعادت و عزت دین‌باوران تاریخ است. دشمن به برق دنیایی که بر هوا و هوس استوار کرده، غرّه است و بدان می‌نازد و به دیگران می‌تازد. او با تکیه بر شرارت خود، بر تحکیم و تثبیت خویش اصرار دارد و ما را به همراهی با خود می‌خواند.

در این مصاف، قبض و بسط‌ها، برای تفوق بر دشمن، اجتناب‌ناپذیر است، اما اصرار به جلب رضایت دشمن بی‌معناست. او به کم راضی نیست و جز محو راه و هدف به چیزی باور ندارد و غیر از تحمیل یک زندگی ذلت‌بار به ما به چیزی نمی‌اندیشد، «لَن تَرضى‏ عَنکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم(۳): هرگز یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نخواهند شد، مگر آنکه از آنها پیروی کنی.»

حفظ موضع قوی اعتراضی و تهاجمی و فراموش نکردن دشمن و مبارزه، راهبرد ترسیمی سکاندار حکیم انقلاب است که با تکیه بر سیرۀ امام مجتبی«ع» طراحی شده است. توجه به این روش همراه با عزمی جدی می‌تواند بر عزت و اقتدار جاری نظام بیفزاید، زیرا رویارویی امروز جبهه حق و باطل، رویارویی اراده‌هاست و اراده ما از آنها قوی‌تر است. ما علاوه‌ بر اراده‌ قوی، توکّل به خدا را هم داریم.(۴): «ذلِکَ بِاَنَّ ‌اللهَ مَولَی‌الَّذینَ ءامَنوا وَ اَنَّ الکافِرینَ لا مَولی لَهُم(۵): این براى آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانى است که ایمان آوردند، امّا کافران مولایى ندارند.

 

پی نوشت:

  1. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۱۹٫
  2. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۰۴٫
  3. بقره، آیه ۱۲۰٫
  4. از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان نظام ۲۴/۲/۱۳۹۸٫
  5. محمد، آیه ۱۱
13جولای/19

اگر مقام معظم رهبری نبودند، در منطقه با یک نظام یکپارچه آمریکایی مواجه بودیم

اشاره: بی‌تردید بخش عمده‌ای از تحولات منطقه متأثر از انقلاب و سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده است. در این میان شخصیت مقام معظم رهبری به عنوان سکاندار انقلاب و رهبر و تئوری‌پرداز و تصمیم‌ساز نظام، نقش بی‌بدیلی است. در عین حال مقوله مقاومت اسلامی به عنوان یکی از شاخصه‌ها و ارکان انقلاب اسلامی در نگاه معظم له یک نگاه اعتقادی و قرآنی است، بدین معنا که مقاومت در راه حق، متضمن تحقق وعده‌های الهی و پیروزی جبهه حق در برابر لشکریان باطل است.

با دکتر سعدالله‌زارعی، کارشناس ارشد مسائل منطقه، گفت‌وگویی در این زمینه ترتیب داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

*جریان مقاومت پیش از انقلاب در چه وضعیتی بود و با وقوع انقلاب اسلامی چه تغییراتی کرد؟

قبل از انقلاب اسلامی منطقه ما به دو بخش تقسیم شده بود، بخش بسیار بزرگ آن شامل مجموعه کشورهای تحت سیطره آمریکا بودند و به‌طور مشخص سه کشور عربستان، ایران و رژیم صهیونیستی از عمده‌ترین و سرشاخه‌های آن محسوب می‌شدند. و بخش دیگر کشورهایی بودند که تحت سیطره اتحادیه جماهیر شوروی قرار داشتند. یمن جنوبی و سازمان آزادی‌بخش فلسطین به‌طور مشخص در این چهارچوب قرار می‌گرفتند و اساساً واحد سیاسی مستقلی در منطقه وجود نداشت. آمریکایی‌ها با سهولت، تمام سیاست‌های خودشان را در بالاترین شکل در منطقه پیاده می‌کردند و پیش می‌بردند و هیچ مقاومتی در برابر سیاست‌های آنها وجود نداشت.

اما با پیروزی انقلاب اسلامی در نظام دو بلوکی منطقه، شکاف ایجاد شد. جمهوری اسلامی با شعار، «نه شرقی نه غربی» پدید آمد و فلسفه سیاسی جدیدی را به منطقه عرضه کرد. آمریکایی‌ها و حتی روس‌ها برای اینکه نظام گذشته را در منطقه حفظ کنند، علیه جمهوری اسلامی همداستان شدند و به شکل منسجمی جلو آمدند. حمایت آمریکا و روسیه و به تعبیری حمایت غرب و شرق از صدام حسین در جنگ تحمیلی علیه ایران و تحویل انواع سلاح‌های شرقی و غربی به او برای غلبه بر ایران، از نمادهای وحدت شرق و غرب علیه این نهال و تفکر جدید جمهوری اسلامی ایران است. منتهی از آنجایی که خداوند متعال اراده کرده بود که مستضعفین را بر مستکبرین غالب کند، همه این دسیسه‌ها و توطئه‌ها به سرانجامی که از نظر ابرقدرت‌ها باید می‌رسید، نرسید و ایران موفق شد از این قضایا به‌سلامت عبور کند.

لذا نه تنها ایران از این وضعیت عبور کرد، بلکه آرام آرام و حتی در حین ماجرای جنگ موفق شد در سطح منطقه جوانه‌هایی را به وجود بیاورد. به عنوان مثال در سال ۱۳۶۶ در وسط جنگ، انتفاضه فلسطین پیش آمد و گروه حماس که یک گروه اسلام‌گرای فلسطینی بود، سر برآورد و یا حزب‌الله پدید آمد و مسلمانان مبارز اردنی توانستند در انتخابات اردن به پیروزی مهمی دست پیدا کنند و قضایای دیگری که در سطح منطقه پیش آمدند. اما وقتی جنگ ایران و عراق تمام شد، داستان آمریکا با جوانه‌های مقاومت در سطح منطقه تازه آغاز شد و گسترش پیدا کرد. در عین حال مقاومت در مسیر خود دولت‌سازی کرد و در کشورهائی چون لبنان و عراق که امکان دولت‌سازی وجود داشت، اقداماتی در این مسیر انجام گرفت و امروز می‌توانیم از یمن هم نام ببریم. اما درجاهایی که امکان دولت‌سازی نبود، گروه‌های قوی سر برآوردند و عملاً جغرافیای بزرگی را با کمک هم در منطقه شکل دادند.

*در سال‌های ۵۷ تا ۶۸، جریان‌های نهضت مقاومت چه رابطه‌ای با آیت‌الله خامنه‌ای داشتند؟ به‌ویژه نقش ایشان به عنوان رئیس‌جمهور در سال‌های ۶۰ تا ۶۸ و خطابه‌های ایشان در نماز جمعه تهران در تقویت و تحکیم و تشجیع جریان مقاومت اسلامی منطقه تا چه میزان مؤثر بود؟

یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این است که در طول دوره حیات سیاسی‌شان، یعنی از زمانی که پا به میدان مبارزه گذاشتند، مبارزاتشان محدود به جغرافیای ایران نبود و سپهر بسیار بلندی را در عرصه مبارزه دنبال می‌کردند. ایشان به همین دلیل تلاش کردند با اندیشمندان عالم اسلام آشنا شوند و در این راه واقعاً سعی بی‌نظیری داشتند. ارتباط ایشان با شخصیت‌های مصری و الجزایری و شخصیت‌های تونسی، سودانی، افغانی، پاکستانی و هندی و به‌طورکلی شخصیت‌های جهان اسلام و حتی فراتر از جهان اسلام، فقط مبتنی بر ارتباطات گسسته و سلسله دیدارها و شنیدارها نبوده است. ایشان روی اندیشه‌های سیاسی این شخصیت‌ها کار و آثارشان را مطالعه و حتی بعضاً ترجمه کرده‌اند. درحال حاضر بخشی از آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ترجمه‌های ایشان از شخصیت‌هایی مثل سیدقطب است. ایشان در واقع همواره در جستجوی سپهر کاملی از جهان اسلام بوده و مرزهای مذهبی را پشت سرگذاشته‌اند؛ یعنی صرفاً دنبال شخصیت‌های شیعه نرفته‌اند، بلکه علاوه آنان، آثار افراد برجسته اهل سنت را هم مطالعه کرده و بعضاً به ترویج آنها پرداخته‌اند. به عنوان مثال یکی از مروجین مرحوم سیدقطب، مرحوم علامه مودودی در پاکستان و مرحوم محمد اقبال‌لاهوری و نیز شخصیت‌های دیگر جهان اسلام، ایشان‌ هستند.

بر همین اساس مطالعه عمیق و دسته‌بندی بسیار روشنی از شخصیت‌ها توسط ایشان انجام شده است؛ لذا به صورت عمیقی با جهان اسلام مرتبط بوده‌اند. این ارتباطات در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت ارتباطات غیرمستقیم بود و ارتباطات متنی و در قالب ارتباط با متون منتشره بود، زیرا امکان ارتباط مستقیم فراهم نبود. مضافاً بر اینکه برخی از شخصیت‌ها مثل اقبال لاهوری و مرحوم مودودی اساساً معاصر ایشان نبودند که امکان شناختشان‌ فراهم باشد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این امکان فراهم ‌شد که اولاً این ارتباطات گسترش پیدا کنند. ثانیاً ارتباطات شکل حضوری و دیداری هم به خود بگیرند. ثالثاً این ملاقات‌ها جنبه عملی و کاری هم پیدا کنند. بر اساس همین شناخت عمیق از جریانات بود که حضرت امام(ره) ارتباط با جریان‌های غیردولتی خارجی، مخصوصاً آنهایی را که به نوعی کارهایشان جنبه علمایی داشت و بعضاً بنا بود به یک تصمیم استراتژیک منجر شود به آیت‌الله خامنه‌ای که در این مقاطع ایشان رئیس‌جمهور بودند، احاله می‌دادند. البته به نظر من این ارجاعات ربطی به پست آیت‌الله خامنه‌ای در این زمان‌ها نداشت، بلکه به فهم عمیق ایشان از جریانات و توانمندیشان در هدایت جریانات ارتباط داشت.

لذا می‌بینیم که وقتی بحث عراق مطرح و مقرر ‌شد که برای پیگیری مسائل این کشور ساختاری تعریف شود، حضرت امام عراقی‌ها به کار با آیت‌الله خامنه‌ای هدایت می‌کنند. فکر ایجاد یک تشکیلاتی تحت عنوان مجلس اعلای انقلاب اسلامی از همین جا نشئت می‌گیرد و مقام معظم رهبری، شخصیت‌های عراقی و یا شخصیت‌های مرتبط با عراق را به سمت ایجاد یک نهاد تأثیرگذار هدایت می‌کنند که محقق و بعدها تبدیل به یکی از پایه‌های اساسی تغییرات در عراق ‌شد.

امروز دولت مستقل نسبتاً مبارزی در عراق بر سر کار است که بخش عمده آن به مجلس اعلای انقلاب اسلامی و تفکری که به صورت سیستماتیک و سازمانی، گروه‌هایی را به این سمت به حرکت درآورده است، برمی‌گردد. این یک نمونه از کارهایی است که ایشان انجام دادند.

درباره فلسطین باز هم از همان ابتدای انقلاب اسلامی ارتباط با گروه‌های فلسطینی و لبنانی از سوی حضرت امام به آیت‌الله خامنه‌ای احاله داده شد. همچنین ایشان در انسجام افراد، ذیل یک تشکیلات و انسجام فکری دادن به آنها نقش بسیار مهمی را برعهده گرفتند و در دوره حضرت امام، شاهد نقش تأثیرگذار ایشان در پرونده فلسطین و لبنان و هدایت آن بودیم.

از طرفی ایشان ارتباطات بسیار صمیمانه‌ای با حافظ‌ اسد و شاذلی بن جدید، رئیس‌جمهور الجزایر و ارتباطات بسیار نزدیکی با حکومت لیبی و کره شمالی و بعضی کشورهای بلوک شرق داشتند. در واقع ما اگر بخواهیم از کارهای مقام معظم رهبری در این زمینه جمع‌بندی داشته باشیم و به آثاری که برجای گذاشتند اشاره کنیم، باید سه سطح را در نظر بگیریم:

۱٫سطح مردمی: حضرت آقا از طریق بحث‌های تئوریک در خطبه‌های نماز جمعه، در سخنرانی‌ها و کلاس‌ها و جلساتی که برگزار می‌کردند، در واقع اطلاعات و تحلیل‌های بسیار عمیقی از شرایط به توده‌های مردم می‌دادند و در این زمینه، فرهنگ‌سازی زیادی داشتند و ادبیات گسترده‌ای را تولید کردند و لذا توانستند در سطح جامعه جمعیت کثیری را متوجه اهمیت مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای کنند. بین‌المللی اندیشیدن و طرح کلی و کامل داشتن و فراخواندن جمعیت‌ها به بین‌المللی فکر کردن، یکی از ویژگی‌های حضرت آقاست در این زمینه خیلی هم موفق بوده‌اند. موج‌هایی که در سطوح داخلی و خارجی پیش می‌آمدند، محصول همین نوع بینش و نگرش است.

از سوی دیگر مقام معظم رهبری در دوره ریاست جمهوری همیشه در پایان خطبه‌های فارسی، یک خطبه عربی را که گاهی ۲۰ دقیقه طول می‌کشید انشاء می‌فرمودند. این مسئله تأثیرات عمیقی در شکل‌دهی به یک جریان فکری در عرصه بین‌الملل اسلامی داشت.

۲٫در سطح دوم حضرت آقا با نخبگان، شخصیت‌ها و سازمان‌ها سر و کار داشتند و توانستند در دوره ریاست جمهوریشان به‌رغم مشکلات بسیار زیادی که در کشور وجود داشت و ایران درگیر جنگ بود، سطحی از ارتباطات پیوسته با تعدادی از کشورهای مؤثر برقرار کنند و زنجیره‌ای از کشورها را در یک ارتباط و همفکری هدفمند قرار دهند. ایشان در واقع توانستند با ارتباط با کره شمالی، سوریه، الجزایر، لیبی و… و نیز ارتباط با بعضی از شخصیت‌های مؤثر جهان اسلام مثل مرحوم حسن الترابی و شخصیت‌های اخوانی که آشنایی دیرینه‌ای با حضرت آقا داشتند، ظرفیتی بین‌المللی را فعال سازند. در نتیجه جغرافیایی ایجاد شد که در آن، انقلاب اسلامی توانست پیش برود و این روند در دوره رهبری ایشان‌ به صورت گسترده‌تر و بسیار کارآمدتری انجام شد و مشاهده می‌کنیم که ایران در برهه‌های حساس، کارهای بسیار مؤثری را با روسیه انجام و عملاً از ظرفیت قدرت بین‌المللی برای جبهه مقاومت به‌نحو مدبرانه‌ای استفاده کرده است.

  1. سطح سوم، تأثیرگذاری روی روندهای بین‌المللی از طریق توجه خاص حضرت آقا به سازمان‌های بین‌المللی است. مثل کاری که ایشان با سازمان ملل و جنبش عدم تعهد انجام دادند و یا برای شرکت در سازمان کنفرانس اسلامی، شخصیت‌هایی را اعزام کردند و توانستند در عرصه بین‌المللی یک فهم مشخصی از مسائل را پدید بیاورند.

*با توجه به اینکه بسیاری از مبارزین علیه استکبار در سرتاسر جهان، مسائل ایران را با دقت دنبال می‌کنند، واکنش سران و فعالان جریان مقاومت، چه در گروه‌های اسلامی و چه غیراسلامی نسبت به قرار گرفتن مسئولیت رهبری بر دوش آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟ آیا نکته یا خاطره‌ای در این زمینه دارید؟

ابتدا باید به این مسئله اشاره کنم که جهان اسلام از دیرباز خلاء بزرگی تحت عنوان خلاء رهبری داشته و این مسئله‌ای است که همه شخصیت‌های اسلامی بدان معترفند. جهان اسلام فاقد رهبری‌ای است که بتواند ظرفیت‌های مختلف آن را به سمت اهدافش مدیریت و هدایت کند. این احساس عمومی از چندین قرن قبل به این ‌طرف همواره وجود داشته و تقریباً فراگیر است.

خود من تجربه صحبت با بسیاری از گروه‌ها و شخصیت‌های سنی جهان اسلام داشته‌ام همه روی این نکته تأکید می‌کنند که جهان اسلام باید تحت یک رهبری مشترک باشد. حالا بعضی‌ها رهبری فردی را و بعضی‌ها رهبری جمعی یعنی یک سازمان رهبری‌کننده را پیشنهاد می‌دهند. در کنار همه این مسائل یک چیزی که نوعاً در اذهان جهان اسلام می‌چرخد و در بسیاری مواقع مطرح هم می‌شود، مسئله رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است.

واقعیت این است که در سطح جهان اسلام نمونه دوم و شخصیت مؤثر و کارآزمودهای چون ایشان نداریم که در عین تکیه به فقه و سایر مواریث معنوی و علمی اسلام، در عرصه سیاسی هم بهره وافری از موفقیت داشته باشد. در واقع ایشان شخصیت نادر جهان اسلام در این قضیه هستند. خاطرم هست در کردستان عراق، فردی اردنی تحت تأثیر تبلیغات ضد ایرانی در اجلاسی مشترک که ما اداره‌کننده پنلی بودیم، از دخالت‌های آیت‌الله خامنه‌ای در جهان اسلام با بیانی تند صحبت ‌کرد. من از او پرسیوم، «آیا قبول دارید که جهان اسلام گرفتار مسائل و مصائب مختلف و متعدد است؟» گفت، «بله.» پرسیدم، «آیا قبول دارید که این‌ مسائل باید حل شوند؟» گفت، «بله.» پرسیدم، «آیا قبول دارید کسی باید این مسائل را حل کند که اسلام و مسلمانان منطقه را بشناسد و بتواند با استفاده از ظرفیت‌های آنان، مسائل جهان اسلام را حل کند؟» گفت، «بله.» گفتم، «شما در بین تمام رهبران جهان اسلام شخصیتی را پیدا کنید که هم فقیه باشد و هم مفسر و عارف و ادیب و هم آشنا با تمدن و فرهنگ اسلامی باشد. غیر از آیت‌الله خامنه‌ای کسی آیا وجود دارد؟» جمعی که مخاطب صحبت‌های ما بودند، تقریباً با یک تصدیق عمومی حرف مرا تأیید کردند. معلوم بود که هم جهان اسلام نیازمند رهبر است و هم فقط یک نفر هست که می‌تواند این خلاء را پر کند و آن هم مقام معظم رهبری هستند.

اما در باره رحلت امام (ره) و مسئله جانشینی ایشان باید گفت که گروه‌های مبارز نگران بودند که پس از امام خمینی، تکلیف چه می‌شود؟ جهان اسلام که مدت‌های مدیدی بود که از یک سو در آتش اختلافات داخلی و از سوی دیگر در آتش فقدان رهبران لایق و آتش دخالت‌های دشمنان اسلام و اروپایی‌ها می‌سوخت، اینک به شخصیتی رسیده بود که نوید حل این مسائل را می‌داد. بعد رسیدیم به مقطعی که حضرت امام بیمار شدند و بیمارستان رفتند و خبرها حاکی از این بودند که حال حضرت امام رو به وخامت است و نگرانی گسترده‌ای جهان اسلام را در برگرفت. مخصوصاً گروه‌های مبارز به‌شدت نگران شدند، از جمله فلسطینی‌ها که به حضرت امام امید بسته بودند. آنان در گفتگوهایی که با شخصیت‌های ایرانی داشتند اظهار نگرانی صحبت می‌کردند. حتی شخصیت‌های مسیحیِ لبنانی و فلسطینی نیز در این باره که پس از حضرت امام تکلیف چه می‌شود، مباحثی را مطرح کردند، چون فلسطین تازه پشتوانه جدیدی را ‌کرده بود.

همین نگرانی هم به شکلی دیگری در حزب الله لبنان مشهود بود و گفته می‌شد که در لبنان حالت یأسی ایجاد شده و با ارتحال حضرت امام ممکن است شرایط کاملاً دگرگون شود و سختی‌های جدیدی برای لبنانی‌ها پیش بیاید. این نگرانی در شخصیت‌های آفریقایی هم وجود داشت. اخوانی‌ها نیز به‌شدت نگران بودند که بعد از امام چه می‌شود. یکی از شخصیت‌های جهان اسلام، حسن الترابی بود که چندی پیش از دنیا رفت. ایشان در مراجعه‌ای که به شخصیت‌های ایرانی داشت، نوعاً از این مسئله حرف می‌زد که برای این مسئله فکری بکنید. انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن زمان برای گروه‌های مرتبط با ایران در خارج بسیار آرامش‌بخش بود، چون آنان با ایشان در مقام رئیس‌جمهور کار کرده بودند و افکارشان را می‌شناختند و کاملاً پیشرو تلقی می‌کردند.

با این انتخاب، اطمینان آنها نسبت به موضوع کاملاً جلب شد، چون پیش از این معلوم نبود چه کسی قرار است رهبر شود و نگاه‌ها هم به سمت مجتهدین طراز اول حوزه علمیه قم بود، یعنی وقتی می‌گفتند، جانشین امام در ذهن ها یک مرجع فعلی مشهور در جامعه تداعی می‌شد. این شخصیت‌ها برای جهان اسلام چندان شناخته شده نبودند. نام آنان را می‌شنیدند؛ اما نمی‌دانستند افکار و تحلیل‌های آنان از اوضاع منطقه چیست، ولی وقتی آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر انتخاب شدند، این گروه‌ها تا حد زیادی اطمینان پیدا کردند که مسیر امام خمین استمرار می‌یابد و متوقف نمی‌شود و جمهوری اسلامی در همان مدار حرکت می‌کند.

آیت‌الله خامنه‌ای شخصیت آزمون پس‌داده‌ای بودند. چهره‌ای باثبات و متفکر که تحت تأثیر هیچ جریانی نبودند، دیگران برای ایشان تصمیم‌ نمی‌گرفتند، بلکه خودشان با تشخیصی که داشتند، به عنوان یک شخصیت متفکر تصمیم می‌گرفتند و می‌شد روی تصمیمات ایشان حساب کرد. این مسئله برای حزب‌الله لبنان و گروه‌های مبارز فلسطینی و آفریقایی و حتی برای دولت‌های غیراسلامی یعنی دولت‌هایی که بر مسلمانان حکومت می‌کنند بدون اینکه حکومتشان را با قوانین اسلامی اداره کنند و در عین حال آدم‌های بدنهاد و بدطینتی هم نیستند، اهمیت زیادی داشت و اینها هم مثل بعضی از کشورها و دولت‌های عربی با انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای احساس آرامش پیدا کردند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که انتخاب ایشان آرامش بسیار خوبی را در سطح جهان اسلام پدید آورد و این اطمینان پدید آمد ‌که راه جهان اسلام به سمت اصلاح ادامه پیدا می‌کند.

*تحلیل شما از نگاه راهبردی و محورهای اساسی دکترین رهبری در حوزه مقاومت چیست؟ آیا ایشان معتقد به تشکیل هلال شیعی هستند؟ آیا صرفاً قرار است که ما حامی مظلوم در هر جای جهان باشیم؟ آیا گروه‌های مقاومت به این دلیل توسط ما حمایت می‌شوند که قرار است به نیابت از ما با دشمنان ما بجنگند یا مسئله اصلی فراتر از اینهاست؟

بنده توضیح دادم که یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این است که ایشان یک روحانی شیعی بسیار عمیق و پایبند به مسائل و مصالح شیعه هستند و از همان ابتدا، حرکتشان در افق و فضای بسیار بزرگ‌تری از فضای مذهبی، سیر می‌کرد. شما اگر به تاریخ ترجمه ایشان روی کتاب مرحوم سید قطب دقت کنید، متوجه می‌شوید که ایشان از دهه ۱۳۳۰ به این سو و درست از زمانی که در عرصه سیاسی فعال شدند، به مسائل بین‌المللی اسلام توجه داشتند و در این زمینه فکر و کار می‌کردند. عنوان کتاب ایشان «طرح کلی اندیشه اسلامی» است. متن این کتاب‌ها و مباحث مطرح شده در آنها و استدلال‌ها و استنتاج‌های ایشان به‌قدری با آیات قرآنی و روایاتی که از پیامبر بزرگوار(ص) رسیده توأم است که کسی نمی‌تواند تشخیص بدهد که این مطالب را یک متفکر شیعی نوشته است، یعنی به سختی می‌توان شیعه بودن ایشان را در این کتاب‌ها تشخیص داد، زیرا رنگ و بوی مسائل مذهبی به مفهومی که خیلی‌ها در مباحثشان می‌آورند در اینجا کمرنگ است بنابراین ایشان در عین حال که به تمام اصول و میراث شیعه بیش از حد پایبندند، روش بحثی‌شان عام است که البته شیعه را هم در برمی‌گیرد، اما وقتی یک سنی هم می‌خواند، بدون اینکه به دیوارهای تعصبات مذهبی برخورد بکند، مطلب را فرا می‌گیرد و قبول می‌کند و پیش می‌رود.

انصافاً نمی‌شود یک سنی کتاب‌های آیت‌الله خامنه‌ای را بخواند و با متن و یا نویسنده احساس غیریت پیدا کند. این سنت و سیره ایشان است. اگر به بیاناتشان هم توجه کنید، می‌بینید که در حوزه مسائل اسلامی به گونه‌ای برخورد می‌کنند که کسی از اهل سنت نمی‌تواند مناقشه کند و هیچ سنی‌ای تا به کنون روی استدلال‌های ایشان مناقشه‌ نکرده است. آیات و احادیث نبوی برای اهل سنت قابل مناقشه نیستند. این نکته‌سنجی‌ای است که ما در قلم و کلام رهبری می‌بینیم و به اینکه ایشان بدون مقاومت از سوی جهان اسلام پذیرفته بشوند کمک زیادی کرده است.

*در دوران ۳۰ ساله زعامت مقام معظم رهبری، آیا شاهد تغییر رویکرد کلانی در حوزه مقاومت بوده‌ایم؟ به عنوان مثال علنی‌تر شدن مبارزه و تأکید صریح و چندباره ایشان مبنی بر حمایت همیشگی از طرف‌های مبارزه با اسرائیل و یا راهبرد تهدید در برابر تهدید و یا اعلام اینکه جمهوری اسلامی، تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد؟

به نظر من اندیشه و عمل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسائل بین‌المللی و مسائل منطقه تابع سه عنصر اساسی است:

  1. شجاعت: ایشان مسائل را با دقت مورد مطالعه قرار می‌دهند، بعد مطلب مطالعه شده را با بیانی شیوا ارائه می‌دهند، سپس با شجاعت به طرح موضوع می‌پردازند، از آن دفاع و با قاطعیت از نتیجه‌بخش بودن آن صحبت می‌کنند. من این ویژگی را ذیل عنصر شجاعت تعریف می‌کنم. شجاعت در فکر و بیان و پیگیری.
  2. شناخت زمان: اینکه چه کاری در چه زمانی باید انجام شود و اینکه در کمین فرصت‌ها بنشینیم و به‌محض اینکه فرصت فراهم شد، قبل از آنکه دیگران آن را از دست ما بگیرند، مسلط شویم و از آن موقعیت زمانی استفاده کنیم. خود ایشان هم بارها روی این مسئله تأکید کرده‌اند که کار باید در زمان خودش انجام شود. مثال هم می‌زنند که توابین بعد از ماجرای عاشورا ده‌ها برابر عاشورا شهید دادند و نیت‌های خالصی هم داشتند، ولی به خاطر اینکه در روزی که باید می‌آمدند، نیامدند و با تأخیر آمدند، کارشان بی‌اثر بود و فداکاری‌هایشان کمکی به اصلاح امور نکرد. ایشان همواره این نکته را در نظر دارند که مسائل را باید با طاقت مخاطب تنظیم کرد. در مقطعی که مخاطب طاقت محدودی دارد و کاری را نمی‌تواند انجام بدهد، بایستی کار طوری تنظیم شود که آن فرد بتواند در آن شریک شود و احساس یأس نکند.

۳٫فراهم کردن زمینه‌ها و امکانات: ایشان در فهم و طرح مسئله شجاعت دارند؛ اینکه زمان‌شناس هستند و موقعیت‌ها را می‌شناسند و برای استفاده از فرصت‌ها ظرفیت‌سازی می‌کنند.  به عنوان مثال ایشان احساس کردند منطقه و جهان در آستانه تحولات بزرگی است. در گذشته در تحولات بزرگی که منجر به یک پارادایم و یا دوره تاریخی می‌شد، ایران و اساساً جهان اسلام غایب بودند و پارادایم‌های نظام دوقطبی یا پارادایم نظام چندقطبی اروپا در قرن نوزدهم برای آنها تعیین تکلیف، کشورهایشان را چندپاره  و پیمان‌هایی را برآنها تحمیل می‌کرد و آنها هم هیچ تأثیری روی این روندها و پارادایم‌ها نداشتند.

حضرت آقا با تشخیص اینکه شرایط آینده به سمت پارادایم جدیدی حرکت می‌کند و گردنه‌های تاریخی وجود دارند، برای تأثیرگذاری ظرفیت‌سازی کردند. یکی از این ظرفیت‌سازی‌ها تشکیل نیروی قدس بود که از اختصاصات رهبر معظم رهبری

است. ما در زمان حضرت امام(ره) واحد نهضت‌های آزادی‌بخش را داشتیم که بسیار کم‌فعالیت هم بود؛ اما ایشان در سال ۱۳۶۹ یعنی یک سال پس از رسیدن به رهبری، نیروی قدس را شکیل دادند و در واقع پیشاپیش امکان تأثیرگذاری و تحول را فراهم کردند. فاصله تشکیل نیروی قدس تا قضایای بوسنی هرزه‌گوین حدود سه سال بود. این نیرو در این فاصله آماده شد و وقتی این حادثه پیش آمد، کمک بزرگی کرد.

بعضی‌ها می‌گویند که سیاست ایران در بوسنی شکست خورد؛ اما واقعیت این است که در آن مقطع مهم‌ترین نگرانی مسلمان‌ها و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مسئله کشتار مردم مسلمان بود که توسط صرب‌ها در بوسنی و جاهای دیگر دنبال می‌شد. باید این روند متوقف می‌شد و نیروی قدس توانست کشتار مسلمان‌ها توسط صرب‌ها را متوقف کند. این فقط نمونه‌ای از تأثیرگذاری ایشان بر روندهاست. امروز همه می‌دانند نیروی قدس چه تأثیر عجیبی در سطح منطقه دارد و این از شاهکارهای سازماندهی مقام معظم رهبری است.

از این موارد زیاد است. ایشان شرایط را می‌بینند و می‌سنجند؛ ساختارهای متناسب با آنها را ایجاد می‌کنند، ارتباطات متناسب را می‌گیرند؛ منطق متناسب را تعلیم می‌دهند و همچون فردی آگاه که بر قله بلندی نشسته است و همه چیز را می‌بیند و در عین حال حکیم است و قدرت مدیریت و رهبری دارد،  مسائل را به سمتی که باید، حرکت می‌دهد.

من مطمئنم اگر رهبری حضرت آقا نبود، ما امروز در منطقه و در جهان با یک نظام یکپارچه آمریکایی مواجه بودیم. اگر این نظام تک‌قطبی تحت حاکمیت آمریکا پدید می‌آمد، ما با اختناق عجیبی در سطح جهان و منطقه مواجه بودیم که حتی در دوره نظام دو قطبی هم وجود نداشت. اینکه حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب می‌فرمودند که اگر جمهوری اسلامی شکست بخورد، اسلام دفن می‌شود و از بین می‌رود، یک واقعیت و بیان دقیقی از شرایط بود.

امروز باید بگوییم که اگر جمهوری اسلامی و رهبری شجاع آن نبودند، امروز با دنیایی تک‌قطبی تحت سلطه آمریکا مواجه بودیم که نسبت به اسلام و مسلمانان بسیار خشن و بی‌رحم بود. امروز نه تنها این اتفاق نیفتاده، بلکه شرایط ما شرایط نظام دوقطبی هم نیست. امروز شرایط بسیار آزادتری در سطح منطقه وجود دارد و می‌توان گفت که از اقیانوس هند تا دریای مدیترانه از زیر سلطه آمریکا خارج شده‌اند. اینها همه تحت تأثیر رهبری‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اتفاق افتاده‌اند.

*جایگاه مسئله فلسطین در راهبرد کلان جمهوری اسلامی چیست و در دوران مقام معظم رهبری، چگونه و در چه سطحی دنبال شده است؟

در بحث فلسطین حضرت امام جمله‌ای می‌فرمایند، «روز قدس فقط روز فلسطین نیست؛ روز جهان اسلام است.» این جمله‌ در زمان خودش آن طور که باید و شاید درک نشد. امروز که به صحنه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که آمریکایی‌ها سلطه بر جهان اسلام را از دست داده‌اند. آنها احیای سلطه پیشین بر جهان اسلام را از طریق حل و یا تسلط بر مهم‌ترین نقطه جهان اسلام یعنی فلسطین قرار داده‌اند. فلسطین از نظر جغرافیایی ۲۷ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و کمتر از یک درصد جهان اسلام است، ولی از آنجا که فلسطین در طول تاریخ به یک نماد تنازع صلیبی- اسلامی تبدیل شده و بارها به همین دلیل به‌عنوان نماد غلبه و شکست مطرح بوده است، آمریکایی‌ها تلاش کردند از طریق تسلط بر مسئله فلسطین بر جهان اسلام مسلط شوند.

بنابراین همان ‌طور که حضرت امام فرمودند روز قدس و اعتراض به این جریان فقط برای دفاع از قدس و فلسطین نیست، بلکه برای برهم زدن طرح بزرگ‌تری است که سیطره بر کل جهان اسلام را دنبال می‌کند. این نکته‌ای نیست که همه راحت بفهمند. حتی در جمهوری اسلامی اینکه دفاع از فلسطین دفاع از امنیت جمهوری اسلامی و دفاع از منافع و تمامیت ارضی است،  مسئله‌ای نیست که افراد راحت درک کنند و لذا گاه و بیگاه شاهد قضایائی در کشور و حتی در میان بعضی از نخبگان و مسئولان در حکومت هستیم و شاهدیم که نوعی بی‌مهری نسبت به مسئله فلسطین دارند.

اما رهبر انقلاب براساس نگاه ژرف نسبت به موضوع می‌دانند که مسئله اصلی، فلسطین نیست، بلکه مسئله کل جهان اسلام است. حتی اگر مسئله فلسطین هم بود، غیرت اسلامی ما را وادار می‌کرد که از این سرزمین در برابر کفار دفاع کنیم و آنان را بی‌پناه و بی‌دفاع نگذاریم؛ ولی حضرت امام و حضرت آقا به این موضوع فقط از این زاویه نگاه نمی‌کردند، بلکه از یک زاویه بزرگ نگاه می‌کردند و آن زاویه کل جهان اسلام بود.

امروز می‌بینیم که حل مسئله فلسطین در یک الگوی آمریکایی ‌چنان رعبی را در جهان اسلام پدید می‌آورد که کل جهان اسلام آماده می‌شوند تا با مدل‌های مشابه روی مصالح و امنیتشان حاضر به گفت‌وگو و کوتاه آمدن شوند.

حضرت آقا در بحث فلسطین به‌طور مشخص روی چند موضوع تأکید دارند:

الف: فلسطین باید به جهان اسلام برگردد و برمی‌گردد یعنی این امکان و توان در جهان اسلام وجود دارد که فلسطین را به دامن جهان اسلام برگردانند. ایشان این نکته را با اعتقاد قلبی و جزمی عجیب بیان می‌کنند و حتی گاهی تاریخ هم می‌دهند و می‌گویند کمتر از ۲۵ سال. این نشان می‌دهد که شناخت دقیق، عزم و برنامه مشخصی وجود دارد، چون رهبری صرفاً یک تحلیلگر سیاسی نیستند که تحلیل سیاسی بکنند و اشکالی هم نداشته باشد که فردا تحلیلشان غلط از آب در بیاید. رهبری وقتی با قاطعیت در باره موضوعی صحبت و حتی زمان هم تعیین می‌کنند، قطعاً مبتنی بر بررسی‌های عمیق و دقیقی است تا امکان تخلف در آن وجود نداشته باشد، وگرنه آبرو و اعتبار رهبر جمهوری اسلامی خرج می‌شود. پس اینکه رهبری با قاطعیت از آزادی فلسطین صحبت می‌کنند، یکی از ویژگی‌های شخصیتی ایشان محسوب می‌شود که از ایمان و باور دقیق ایشان نشئت می‌گیرد.

بعضی‌ها گفته‌اند که چون حضرت آقا به فلسفه تاریخ بسیار پایبندند و به سنت‌های مورد اشاره خدا در قرآن کریم یعنی «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلا»(احزاب/۶۲) عمیقاً اعتقاد دارند، برمبنای یک نگرش و بینش الهی و قرآنی و معنوی و ماوراء طبیعی به موضوع نگاه می‌کنند و به وعده الهی باور دارند و البته با یک درک دقیق سیاسی از زمان این موضوع را مطرح می‌کنند.

ب: مسئله دوم در بحث فلسطین این است که حضرت آقا در عین اینکه فلسطین را یک مسئله مربوط به کل جهان اسلام می‌دانند، روی اینکه فلسطین را باید فلسطینی آزاد کند، تأکید دارند. یعنی باید در داخل فلسطین و توسط خود مردم آنجا ظرفیت‌سازی صورت بگیرد و فلسطین نه در یک برنامه خارجی، بلکه در یک وضعیت داخلی آزاد شود.

لذا ایشان روی دو، سه عنصر در پرونده فلسطین تأکید دارند:

  1. تسلیح مردم فلسطین: فلسطینی‌ها باید خودشان مسلح شوند. اگرچه مسلح شدن مخاطراتی هم دارد، ولی ایشان در عین حال راه را در تسلیح کرانه باختری و سایر فلسطینی‌ها می‌دانند.
  2. مسئله انتخابات: به نظر ایشان کار باید طوری جلو برود که از طریق انتخابات که یک فرمول آشنا برای جهان است بتوان به نتیجه رسید.

۳٫مسئولیت جهان اسلام: در اینکه فلسطین را باید فلسطینی‌ها آزاد کنند، حرفی نیست، اما در عین حال مثل عملیات در جبهه که یگانی عمل می‌کند و یگان‌های دیگر که وظیفه عملیاتی ندارند، آماده‌اند و کار خود را انجام می‌دهند، جهان اسلام باید آماده کمک باشد. نیروی در خط بدون پشتوانه‌های بیرونی عملاً نمی‌تواند کارش را پیش ببرد. لذا ایشان روی این مسئله که جهان اسلام باید آماده باشد و کمک کند و پشت قضیه باشد تأکید زیادی می‌کنند. تا زمانی که فلسطین آزاد شود، این مسئله باید مسئله اول چهان اسلام باشد. حضرت آقا در واقع مسئله آزادی فلسطین را در یک هندسه سه ضلعی دنبال و این موضوع را همواره پیگیری میکنند.

 

*گاهی شاهد آن بوده‌ایم که برخی از جریان‌های مقاومت، از مواضع اصلی خود عدول کرده و حتی در مواردی پای میز مذاکره و سازش با اسرائیل نشسته‌ و طبعاً به همان میزان از جمهوری اسلامی دور شده‌اند، اما جمهوری اسلامی حمایت کامل خود را از این گروه‌ها برنداشته است. ملاک و معیار رهبری و نحوه تنظیم روابط ایشان با گروه‌های مقاومت چگونه است؟

اولاً بگویم که هیچ گروه مقاومتی از مسیر برنگشته است یعنی ما یک گروه مقاومت سازشکار اصلاً نداریم که قبلاً مقاوم بوده و در حال حاضر سازشکار شده باشد. بعضی از جریانات به جبهه مقاومت نزدیک شدند، ولی عضو جبهه مقاومت نبودند و بعدها بنا به شرایط و مسائلی فاصله گرفتند، مثل حکومت سودان در دوره عمر البشیر. عمر البشیر در مقطعی آمد به جمهوری اسلامی نزدیک شد و روابط خوبی با ایران داشت، اما  عضو مقاومت نبود. کشور سودان دوست ایران تلقی می‌شد، ولی وضعش مثل سوریه و حزب‌الله لبنان نبود.

در بین گروه در مقاومت گروهی را نداریم که خطش را عوض کرده باشد. گروه‌های مقاومت نسبت به اصولشان بسیار پایبند بوده‌اند و پایبندتر هم هم شده‌اند. بعضی‌ها حماس را متهم می‌کنند که تغییر جهت و تغییر مسیر داده، اما این واقعیت ندارد. مهم‌ترین مأموریت حماس؛ آرمان و آزادی فلسطین بوده و بر این وظیفه پایبنده و در حال مبارزه است و در مقابلِ اسرائیل جنگ دو روزه داشتند. یکی از خوبی‌های جبهه مقاومت این بوده که نیروهایش را نگه می‌دارد و نیروها می‌مانند و تغییر جبهه نمی‌دهند. حالا ممکن است شرایط به‌گونه‌ای باشد که یک گروه و جریانی تلألو بیشتری داشته باشد و در یک مقطعی تلألو آن کاهش پیدا کند. اینها وضعیت‌های عمومی است وحتی در خود جمهوری اسلامی هم شما می‌دانید وقتی در کشور یک رئیس‌جمهور انقلابی سرکار باشد، مواضع جمهوری اسلامی پرتلألوتر است. اما وقتی رئیس‌جمهور سازشکار سر ِکار بیاید، ادبیات ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، این امر به معنای تأثیرگذاری روی ذات جمهوری اسلامی نیست. یک نوساناتی پیش می‌آید و بعد مسیر درست ادامه پیدا می‌کند.

*جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به مادر و مأمن تمام گروه‌های ضداستکباری جهان است؟

جمهوری اسلامی چند ویژگی دارد که دیگران این ویژگی را ندارند:

۱٫رهبر شجاع، عالم، تیزبین، مجاهد و صبور و دارای قدرت رهبری بسیار بالایی دارد، از زمان حضرت امام این ویژگی در امام بود و حالا هم در مقام معظم رهبری هست.

۲٫مسئله تداوم و استمرار و به تعبیری پایمردی ملت ایران است. «إِنَّ‌الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا»(فصلت/۳۰) ثُمَّ ‌استَقَامُوا در ایران بوده. چهل سال مقاومت در برابر فشار آمریکا در هیچ جای جهان اسلام وجود نداشته است و ندارد.  وقتی که نقطه باثباتی وجود داشته باشد و طوفان‌ها و حوادث نتوانند کشور ما را تکان بدهند، ویژگی و ابهتی برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌شود.

  1. هیچ جریانی به اندازه جمهوری اسلامی دید غیرفرقه‌ای به جهان اسلام ندارد. در جهان اسلام هیچ جا را نداریم که به اندازه جمهوری اسلامی روی ساختار اسلام حرف بزند و حرف و منطقش، منطق فرقه و یا به اصطلاح شعبه‌ای از جهان اسلام نباشد. فراگیر سخن گفتن، فراگیر طرح دادن و فراگیر اندیشیدن از جمله خصیصه‌های جمهوری اسلامی است. ارتباط وسیعی که بین ما و بسیاری از گروه‌های اهل سنت برقرار است، از خصیصه‌های جمهوری اسلامی است.

۴٫در هیچ جا و جغرافیای دیگری در جهان اسلام به اندازه جغرافیای ایران توان مقاومت در برابر دشمنان اسلام وجود ندارد.

*تأکید چند سال قبل رهبری مبنی بر اینکه اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، بازتاب زیادی در جهان داشت. از سوی دیگر چند سالی است که جریان مقاومت با تولد جریان بیداری اسلامی، جان تازه‌ای یافته است. این دو موضوع را در ارتباط با هم چگونه تحلیل می‌کنید؟

ارتباط مستقیمی بین بقای اسرائیل و گروه‌های پرقدرت مقاومت وجود دارد. اسرائیلی‌ها اساساً بقای خود را بر انفعال جهان اسلام بنا نهاده‌اند، زیرا اگر جهان اسلام منفعل نبود، اصلاً اسرائیلی پدید نمی‌آمد و امکان پیروزی در آن چهار جنگ برای اسرائیل فراهم نمی‌شد. اگر جهان اسلام منفعل نبود بسیاری از طرح‌های سازش امکان طرح پیدا نمی‌کردند.

امروز یکی از نکاتی که به‌شدت اسرائیل را نگران می‌کند، وجود گروه‌های مقاومت است که روی آرمان محو اسرائیل هم‌قسم و عازم و مترصد فرصت‌ برای ضربه زدن به اسرائیل هستند که برای اینها نگرانی زیادی را ایجاد کرده است. اما فراتر از این بحث، بقای اسرائیل متکی بر چهار عنصر است:

۱-آرمان اسرائیل: اسرائیل براساس یک آرمان دروغین به نام مجد یهود بنا شد که قرار بود یهود را از انزوای تاریخی خارج و او را در منطقه اسلامی حاکم کند. امروز آیا این آرمان در دسترس اسرائیل است؟ آیا این یهودی‌ها باور کرده‌اند که عظمتی پیدا کرده‌اند؟ آیا امروزه یهودی‌ها بر منطقه اسلام مسلط شده‌اند؟

۲-پشتیبانی خارجی. اگر پشتیبانی خارجی نبود‌، اساساً اسرائیل پدید نمی‌آمد. آیا اسرائیلی‌ها هنوز هم مثل گذشته می‌توانند روی اروپا حساب باز کنند؟

۳-امید به آینده است، اینکه آیا امید به آینده در میان یهودی‌های داخل فلسطین وجود دارد یا خود را در معرض انواع مشکلات می‌بینند؟

به هر حال اینها مجموعاً یک اسرائیل مضطرب را نشان می‌دهند و حضرت آقا بر اساس یک بینش دقیق سیاسی معتقدند که این عناصر حداقل دو دهه است که اسرائیل را مضطرب کرده تا جایی که ناگزیر شده دور خودش دیوارهای بتونی بکشد. عناصری که اشاره کردم در آینده تشدید و اسرائیل با بحران مواجه می‌شود؛ لذا سقوط اسرائیل طی دو دهه آینده چیزی است که بسیاری از اندیشمندان روی آن اتفاق نظر پیدا کرده‌اند.

*در خبرها گاهی مواضع سید مقاومت، جناب سیدحسن نصرالله و برخی دیگر از سران گروه‌های مقاومت نسبت به رهبری معظم انقلاب منتشر می‌شود. سران و فعالان گروه‌های مقاومت چگونه سیاست‌های خود را با رهبر معظم انقلاب تنظیم و اساساً نسبت خود را با ایشان چگونه تعریف می‌کنند؟

یکی از موضوعات بسیار اساسی این است که رهبر معظم انقلاب در هدایت و مدیریت تحولات، مدل خاصی را که برای بسیاری از جهانیان شناخته شده‌ نیست، دنبال می‌کنند.  دنیا با واژه‌ای به نام هژمون آشناست. یعنی قدرتی وجود دارد که با استفاده از تحمیل و اجبار تلاش می‌کند طرف‌های دیگر را با خود همراه کند. محور، منافع اوست و کاری که دیگران باید انجام بدهند، صرفاً تبعیت از آن کشور و کمک به اوست. در نهایت هم منافع یک قدرت به‌صورت یکجانبه و در حالی که حقوق و مصالح و منافع طرف مقابل را با مخاطره مواجه می‌کند، پیگیری می‌شود.

نمونه‌اش را در مصر می‌بینید. این کشور نزدیک به ۵۰ سال است که در اردوگاه غرب است و همه جور تحقیری را تحمل کرده و همه جور کمکی را هم به اسرائیل و آمریکا انجام داده، اما در حال حاضر وضع خودش چگونه است؟ علی الظاهر باید خیلی پیشرفته باشد و یا به‌واسطه خدمت بزرگی که انجام داده، عزت دیده باشد، ولی وضعشان خوب نیست. یک مصری وقتی تهران را با قاهره مقایسه می‌کند، می‌تواند بفهمد که سیاست وابستگی با او چه کرده است.

این در دنیا مسئله شناخته شده‌ای است که قدرت هژمون بر ساس منافع خودش دیگران را وادار به تبعیت می‌کند. بعضی‌ها گمان کردند که انقلاب اسلامی هم از این جنس است و رهبری در ایران هم از این جنس رهبری است. حتی گاهی در داخل کشورمان هم سوء‌تفاهم دارد و کسانی از ادبیاتی استفاده می‌کنند که معنایش سیطره مادی ایران و تسلط منافع ایران بر منافع دیگران است. این ادبیات ما نیست، بلکه ادبیات و منطق غرب است. منطق اسلام این نیست. منطق اسلام برادری و خدمت به یکدیگر است. می‌گویند پیامبر غذا را با بردگان و فرودستان میل می‌کردند و به‌قدری خاکسار بودند که وقتی فردی قبلاً پیامبر را ندیده بود، وارد مدینه می‌شد، نمی‌توانست بفهمد در این حلقه کدام یک محمد بن عبدالله است. این منطق نشست و برخاست و سیاست‌گذاری و مراوده اسلامی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که دوره رهبریشان طولانی‌تر از دوره رهبری حضرت امام(ره) بوده، چند نکته را در رهبری جهان اسلام و مراوده با گروه‌هایی که طرفداران انقلاب اسلامی هستند، مدنظر قرار داده‌اند:

۱- مسئله اول و مهم این بوده که هیچ چیزی را بر آنها تحمیل نکرده‌اند. حضرت آقا می‌فرمایند که تصمیم‌گیری درباره اینکه یک کشور و واحد سیاسی همگرا با انقلاب ایران، چگونه و کی و چه تصمیمی بگیرد و این تصمیم در چه فرآیندی اتفاق بیفتد؛ در زمره صلاحیت‌های خود آنهاست و ارتباطی به ما ندارد. ما هم حق دخالت در این قضایا را نداریم. مثلاً لبنان مصالح، مشکلات و فرصت‌ها، ظرفیت‌ها، احزاب و آدم‌ها و دشمنان و دوستانی دارد. اینکه در موضوعی چه تصمیمی می‌گیرند، باید در داخل لبنان و توسط خود لبنانی‌ها باید صورت بگیرد؛ نه اینکه ما تشخیص بدهیم و تعیین کنیم و براساس یک سناریوی ایرانی، اتفاقی را رقم بزنیم. یعنی تصمیم‌گیری باید در داخل یک جغرافیا و توسط آدم‌های همان جغرافیا انجام شود.

۲- دومین نکته‌ای که رهبری جهان در مورد جهان اسلام روی آن تأکید دارند این است که دست ما دست برادری است. یعنی ما آماده‌ کمک هستیم و وقتی تقاضا شود، وارد می‌شویم و کمک می‌کنیم. یعنی اگر درخواستی مشروع مبتنی بر کمک وجود داشته باشد و ما هم توانایی داشته باشیم آن کمک را به آن واحد می‌دهیم. اما اینکه خودمان بخواهیم ابتدا به ساکن وارد فضای یک کشوری بشویم، اساساً این منطق را نداریم.

۳- نکته سوم این است که خواست ملت‌ها باید مورد توجه و پیگیری قرار بگیرد. خواست ملت‌ها در منطقه ما چیست؟ آیا غیر از این است که مسلمان‌ها می‌خواهند اسلام و ضوابط و قوانین اسلامی عزیز باشد؟ این یک خواست عمومی است. آیا غیر از این است که همه می‌خواهند کشور آزاد و مستقلی داشته باشند و زیرسلطه و سیطره تواقیف بودن اعم از تواقیف خارجی و داخلی برای آنها ناپسند است.

۴-  آیا غیر از این است که در حال حاضر در سطح منطقه همه از اینکه فلسطین در اشغال اسرائیل است ناراحتند؟ آیا در این تردیدی هست؟

۵-آیا در این تردیدی هست که مسلمانان، آمریکا اساس مشکلات خودشان ارزیابی می‌کنند.

۶-آیا غیر از این است که مسلمان‌ها همه مبارزه برای آزادی را دوست دارند؟ جمهوری اسلامی و گروه‌های مرتبط با آن باید از این اندیشه‌ها تبعیت کند و اینها فصول مشترک بین این طیف‌ها و گروه‌ها باشد و بر این اساس همکاری برادرانه‌ای را شکل بدهند.

در همه اینها مسئله، مسئله جهان اسلام است و مسئله جمهوری اسلامی به مفهوم یک واحد سیاسی نیست. جمهوری اسلامی هم در همین جغرافیا زندگی می‌کند و تابع مصالح و مسائل همین جغرافیاست، اما این منطق، منطق یک جغرافیا نیست، منطق کل جغرافیاست، کل جغرافیایی به نام جهان اسلام. لذا در چنین مراوده‌ای اساساً هژمون به مفهوم مادی شناخته شده‌اش شکل نمی‌گیرد. به همین دلیل ارتباطات اینجا پایدارند، چون از یک طرف ارتباط مبتنی بر همین اصول مشترکی است که اشاره کردم. اینها دائمی‌ و تغییرناپذیرند.

تا زمانی که اسرائیل هست، بغض آزادی فلسطین در گلوی مسلمانان وجود دارد. تا زمانی که آمریکا و سیاست‌هایش هست، نفرت از آمریکا وجود خواهد داشت. تا زمانی که این مردم مسلمانند، علاقه به حاکمیت اسلام در ذاتشان وجود خواهد داشت. تا زمانی که این مردم به امنیت نیاز دارند، شکل‌دهی به یک وضع امنیتی برای همه مفید است.

لذا اینها ایدئولوژی‌های مشترکی هستند و همین‌ها منطقه را مقاوم کرده‌اند. البته در این منطقه مقاوم، آنکه پایداری و سابقه بیشتر و ظرفیت بالاتری دارد، به‌طور طبیعی حالت رهبری پیدا می‌کند. مثل مرجعیت شیعه که فردی که توانایی و ظرفیت دارد در یک فرآیند شناخته شده‌ و به‌طور طبیعی توسط توده‌های مردم به عنوان مرجع یا رهبر شناخته می‌شود. این فرآیند تحمیلی نیست. به همین نسبت این فرآیند در جهان اسلام هم یک فرآیند کاملاً انتخابی و عمومی است، لذا گروه مقاومت  وقتی وارد جبهه مقاومت می‌شود، هیچ دلیلی ندارد که از آن جدا شود. چون تحمیلی و فشاری نمی‌بیند و فقط کمک دریافت می‌کند. چه کسی از کمک برادرش فرار می‌کند؟ لذا هیچ گروه مقاومتی در طول این چهل سال از جمهوری اسلامی فاصله نگرفته است.

13جولای/19

دفاع مقدس، ادبیات آزادگی و جان نثاری برای همه نسل‌های این سرزمین نجیب است

اشاره:

سخنی از مقام معظم رهبری نقل شده که «زنده نگهداشتن نام و یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.» این امر، نگاه ایشان به حوزه ادبیات دفاع مقدس را نشان می‌دهد. در مجموع، با توجه به صاحب‌نظر بودن آیت‌الله خامنه‌ای و توجه ویژه ایشان به ادبیات مقاومت، مسیر این شاخه مهم از ادبیات فارسی تبا تعالی و بالندگی طی شده است. ایشان گاهی در حاشیه دیدارها،  روی برخی موارد مانند راه اندازی نهضت ترجمه معکوس و برگرداندن آثار غنی فارسی به زبان‌های دیگر نکاتی فرموده‌اند. در این زمینه با مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و نویسنده کتاب‌هایی چون، «اسم من چفیه است»، «اسم من پلاک است» و «اسم من خاکریز است» به گفتگو پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

مقام معظم رهبری چقدر با ادبیات جنگ انس دارند و علت آن چیست؟

مأنوس بودن رهبر عزیزمان با ادبیات جهان از نشانه‌های علاقمندی ایشان‌ به ادبیات جنگ است، زیرا ماندگارترین آثارادبی جهان از دل تحولات سیاسی اجتماعی، انقلاب‌ها و حرکت‌های سیاسی و نظامی مثل جنگ‌ها بیرون می‌آیند. در این ادبیات پای انسان در میان است و به همین خاطر همدمی جز انسان ندارد. ملت‌های دیگر می‌خواهند بدانند کسانی مثل خودشان در شرایط سخت جنگ و یا اسارت در اردوگاه‌های مخوف چگونه تاب آوردند.

از آنجا که تحمل اتفاق‌های جنگ خارج از توان بشر عادی است. انسان‌ها به نیروهایی تکیه می‌کنند که از اعماق قلبشان بیرون می‌آیند. این نیروها به آنان کمک می‌کنند تا ناملایمات جنگ را  تحمل کنند و بر آن غالب شوند.

خاطرات که نزدیک‌ترین روایت به جنگ و از نگاه یک شاهد عینی است، علاقمندان زیادی در جهان دارد، چون خود راوی در صحنه بوده است و برای ما تعریف می‌کند که چه بر سر او و سربازان دیگر آمده است. این‌گونه ادبی در واقع نقش یک کتاب مرجع هم بازی می‌کند و محققان در آینده برای یافتن پاره‌ای از گمشده‌های جنگ در میان کلمه‌ها و جمله‌های این کتاب‌ها به دنبال آنها می‌گردند.

خاطره به ما شخصیتی معرفی می‌کند که چگونه وارد یک فضای تاریخی می‌شود و بر سرنوشت سرزمینش تأثیر می‌گذرد. این شخصیت‌های شجاع که جان و جوانی‌شان را فدای مرزهای جغرافیایی و  آرمانی سرزمین خود می‌کنند، برای اجتماعشان و شاید برای جهان انسانی قابل احترام و الگو هستند.

آیا ادبیات دفاع مقدس در همان سال‌ها مانده است یا حوادث جهان امروز مانند مدافعان حرم را هم شامل می‌شود؟ حوزه‌های نوظهور ادبیات مقاومت تا چه میزان مورد اقبال و توجه بوده‌اند و مقام معظم رهبری چرا به این نوع ادبیات تعلق خاطر دارند؟

امروز دامنه این ادبیات از جنگ عراق با ایران فراتر رفته است و کم‌کم جلوه این ادبیات را در خاطرات مدافعان حرم نیز می‌بینیم. ترجمه این ادبیات به زبان‌های دیگر دنیا راهی است برای اینکه ملت‌ها بدانند دفاع از شرافت انسانی و آنچه که به آن اعتقاد دارند زیبا و پربهاست. جهان به ظاهر قدرتمند چنین ادبیاتی را نادیده می‌گیرد، زیرا این ادبیات، ادبیات امید و ادبیات ظلم‌ستیز است. کلمه‌ها و جمله‌ها مثل رودخانه کوچکی راهشان را باز می‌کنند و آرام آرام و در دل دنیایی که پر از نابرابری است، پیش می‌روند تا به ساحل دریای برادری و مودت برسند.

شاید تعلق خاطر رهبر عزیزمان به این گونه ادبی شناخته شده در همین باشد که این ادبیات، ادبیات آزادگی و جان نثاری برای همه نسل‌های این سرزمین کهنسال و نجیب است.

13جولای/19

رهبری پشت و پناه شاعران و نویسندگان و هنرمندان هستند

اشاره

رشد و پرورش شعر پارسی در عصر رهبری حکایت از دیدگاه ژرف ایشان نسبت به این مقوله دارد. طبق اظهارات علیرضا قزوه، «رهبر انقلاب بیشتر روی شعرهای حکمی و عرفانی که مبتنی بر اندیشه و فکر و حکمت است تاکید دارند. البته فضاهای مختلفی چون فضای عاشقانه و فضای مناجات و نیایش و فضاهای انقلابی و دینی را نیز می‌پسندند. دیدگاه ایشان جوری است که کسی را ناامید نمی‌کنند.»

مشروح گفتگوی ما با این شاعر انقلابی و از معاصران فعال در حوزه ادبیات و شعر دفاع مقدس را در ادامه می‌خوانید.

 

*یکی از وجوه شخصیت رهبری که گاهی در سایه شخصیت سیاسی و اجتماعی ایشان قرار می گیرد، شخصیت شاعرانه و حضور فعال ایشان در عرصه شعر است. شما از چه زمانی، برای اولین بار با شخصیت ادبی ایشان آشنا شدید و اولین برخوردهای شما با حضور و روحیه ادبی ایشان چگونه بود؟

من در دوره ریاست جمهوری  حضرت آقا دانشجو بودم و در یک کنگره شعری دانشجویی از دست ایشان لوح یادبود گرفتم. یادم هست که تابلوی خوش‌نویسی سوره حمد بود. البته خیلی قبل از آن زمان که به گمانم سال ۶۴ یا ۶۵ بود بنده اطلاع داشتم که حضرت ایشان شعر می‌گویند و با نقد ادبی حرفه‌ای آشنا هستند و با شاعرانی چون استاد امیری فیروزکوهی و استاد اوستا در تهران و استاد شهریار در تبریز و شاعران برجسته خراسان ارتباط نزدیک دارند. آن عکس و تابلو را تا مدت‌ها داشتم. بعدها در سال‌های آخر جنگ لوح دستخط حضرت امام خمینی را نیز که به شاعران برگزیده انقلاب هدیه کرده بودند به بنده هم دادند. من در آن جمع جوان‌ترین شاعر بودم.

اما نخستین جلسات شعرخوانی در حضور حضرت آقا در همان جلسه اولی بود که ایشان با شاعران بعد از قبول مسئولیت رهبری داشتند. من آن سال‌ها با حوزه هنری ارتباط نزدیکی داشتم و از سال ۶۹ بعد از اخذ مدرک قضاوت به جای کار در قوه قضاییه به واسطه علاقه‌ام به ادبیات در حوزه هنری مرکز به عنوان کارشناس شعر مشغول به کار شدم. از همان سال تقریبا تمام برنامه‌های دیدار با شاعران به حوزه هنری محول شد و من تقریباً در تمام برنامه‌های دیدار حضور داشتم. البته آن سال‌های اول، دیدار با شاعران در اتاقی برگزار می‌شد که الان جلسات جمع و جور و نسبتاً کوچک را در آن برگزار می‌کنند. همین جایی که در حیاط رهبری با شاعران هر سال نماز می‌خوانند، اگر از پله‌ها بالا برویم دقیقاً در اتاق روبرو به آن اتاق جلسات نخستین می‌رسیم. در آن جمع نهایت سی چهل نفر بیشتر دعوت نمی‌شدند و همیشه استادان روانشاد اوستا و مشفق و سبزواری و شاهرخی و بهجتی شفق پای ثابت این جلسات بودند. گاهی هم نصرالله مردانی و قیصر امین‌پور و سید حسن حسینی و… هم حضور داشتند. آن موقع صندلی نمی‌گذاشتند و ما روی تشکچه یا پتو که دور تا دور اتاق گذاشته بودند می‌نشستیم و حس و حال بسیار خوبی بود. جلسات را گاهی استاد معلم و گاهی جناب اسرافیلی اجرا می‌کردند. بعدها جناب براتی‌پور و جناب ساعد باقری برنامه را اجرا کردند. البته جای آن جلسات کم‌کم تغییر کرد و یک بار به حیاط ضلع غربی منتقل شدیم که البته در آنجا صندلی بود و فضا کمی بزرگ‌تر بود و حدود شصت هفتاد نفری دعوت می‌شدند. کم‌کم آن‌قدر تقاضا زیاد شد که به بالای حسینیه آمدیم و در همین جایی که الان برنامه اجرا می‌شود دیگر ثابت ماند.

*اگر زندگی رهبر معظم انقلاب را شامل سه بخش پیش از انقلاب، دوران پس از انقلاب تا پایان ریاست جمهوری و در نهایت، دوران ۳۰ ساله زعامت ایشان بدانیم، ارتباط ایشان با حوزه شعر و ادبیات در هر دوره چگونه بوده است؟

تقریباً در تمام سه دوره، ایشان با شعر و ادبیات و جماعت شاعران و نویسندگان و منتقدان به شکل جدی ارتباط داشته‌اند. حتی در دوره اول که به قبل از انقلاب برمی‌گردد ایشان در بهترین جلسات ادبی کشور با حضور بزرگان ادبی شرکت می‌کردند و نه تنها حضور ارزشمند داشتند، بلکه گاه شعرهای بزرگان را نقد می‌کردند. مثلاً در یک جلسه ادبی در انجمن فرخ مشهد که استادانی چون اخوان ثالث و شفیعی کدکنی و استاد قهرمان و استاد صاحبکار و استاد کمال و تقریبا تمام بزرگان شعر خراسان  حضور داشتند، شعر یکی از این بزرگان که نمی‌دانم استاد قهرمان بودند یا دیگری را نقد می‌کنند و نکته‌ای را می‌گویند که بعد از سال‌ها، همین چند سال قبل در یادداشت استاد قهرمان ذکر آن آورده می‌شود. بعدها استاد قهرمان حق را به ایشان داده بودند و حضرت آقا نکته فنی ظریفی را فرموده بودند.

به نظرم با توجه به فراغتی که حضرت آقا داشتند، حضورشان در دوره نخست در ادبیات و شعر بیشتر بود، اما با شروع انقلاب ایشان کاری را انجام دادند که اگر انجام نمی‌شد شاید کس دیگری این کار مهم را انجام نمی‌داد و بر زمین می‌ماند. آن هم مسئله دعوت از بزرگان شعر کشور بود تا  برای انقلاب شعر بگویند و از این نهال تازه کاشته شده با کلام و شعر پاسداری کنند. به همین خاطر ایشان به سراغ بزرگانی چون استاد شهریار و استاد اوستا و استاد امیری فیروزکوهی و خیلی‌های دیگر هم رفتند و تقریباً اکثر این بزرگان هم به دعوت حضرت آقا لبیک گفتند و این نکته بسیار حائز اهمیت است و به نقش کلیدی حضرت آقا برمی‌گردد و ثمرات بسیار بالایی هم برای انقلاب و هم برای ادبیات ما داشته است. ممکن بود اگر حضرت آقا به سراغ این بزرگان نمی‌رفتند، دشمن یا آدم‌های مخالف با انقلاب یا آدم‌های بی‌تفاوت به سراغشان می‌رفتند. حضرت آقا در این دوران گعده‌هایی به‌خصوص با شاعران خراسان و تهران داشتند و گهگاه‌ از بزرگان ادب سراغی می‌گرفتند و سری به خانه‌ بزرگانی چون شهریار و امیری فیروزکوهی و دیگران می‌زدند.

در دوره سوم و رهبری ایشان نیز این ارتباط نه تنها کم نشده که  گسترده‌تر هم ‌شده است. مخاطبان ایشان نه تنها شاعران بزرگ و پیشکسوت که گاه شاعران جوان و کم‌نام و حتی گمنام هم هستند که با یک یا چند شعر خوب از دایره‌ رصد ایشان دور نمی‌مانند. جلسات سالانه‌ ایشان با قریب دویست شاعر برگزار می‌شود و ایشان بیشترین وقت را برای شاعران می‌گذارند و بیشترین اهمیت را به شعر و ادبیات می‌دهند. حتی در مطالعه آثار ادبی با وجودی که به دهه‌ هشتم عمر مبارکشان رسیده‌اند، هنوز با نشاط کتاب می‌خوانند و تقریظ می‌نویسند و پشت و پناه شاعران و نویسندگان و هنرمندان هستند. این نکته نه تنها در میان مسئولان سیاسی و دینی ما بی‌سابقه است که در بین رهبران جهان هم بی‌سابقه است. بارها از زبان شاعران کشورهای مختلفی که به ایران آمده‌ و در جلسات دیدار حضور داشته‌ و یا شعر خوانده‌اند شنیده‌ام که این ویژگی رهبری برایشان حیرت‌انگیز بوده است.

*معمولاً در این جلسات، رهبری، چه از منظر مضمون و چه از منظر سبک شعری، بیشتر کدام اشعار را می‌پسندند و به آنها اقبال دارند؟

اگر بخواهم سلیقه ادبی ایشان را بر اساس اشعاری که تا کنون سروده‌اند بگویم، ایشان بیشتر روی شعرهای حکمی و عرفانی که مبتنی بر اندیشه و فکر و حکمت است تاکید دارند. البته فضاهای مختلفی چون فضای عاشقانه و فضای مناجات و نیایش و فضاهای انقلابی و دینی را نیز می‌پسندند. دیدگاه ایشان جوری است که کسی را ناامید نمی‌کنند. وسعت‌نظر و دید دارند و اهل گذشت هستند. اما تاکید بیشتر ایشان روی شعرهایی است که مایه‌هایی از حکمت و مکاشفه داشته باشد. شعرهای سطحی و گاه عاشقانه‌های زمینی هم در محضرشان گاه خوانده شده و ایشان با الفاظی چون موفق باشید و حتی با گفتن احسنت و گاه با آوردن نکته‌ای ظریف یا بیتی مناسب سعی کرده‌اند با شیوه‌ای اخلاقی به آن شاعر بفهمانند که افق روشن‌تر و بازتری هم هست. بیشتر جلسات ادبی ایشان درس اخلاق و الگو برای کسانی است که گاه در جریان نقد برخی ظرایف را رعایت نمی‌کنند و باعث رنجش مخاطب می‌شوند. یک‌بار همین چند سال قبل که من هم مجری آن جلسه بودم یک شاعری به ایشان گفتند شعر عاشقانه هم دارم و شعر دینی هم دارم کدام را بخوانم؟ شاید خیلی‌ها انتظار داشتند حضرت آقا بگویند شعر دینی را بخوان. اما ایشان فرمودند عاشقانه بخوان!

*آیا حاشیه یا نکته لطیفی از جلسات شعر رهبری در خاطر دارید؟

خاطره و حاشیه که زیاد است. تقریباً در حد یک کتاب من و دوستان از حضرت ایشان خاطرات شیرین داریم. گاهی وقت‌ها فاصله صندلی مجری و ایشان ده ‌بیست سانتی‌متر بیشتر نیست، ولی خود من بارها شاهد بوده‌ام که ایشان همین فاصله را هم کم کرده‌ و گفته‌اند چرا صندلی‌تان را نزدیک‌تر نمی‌آورید؟ چند سال قبل من کتاب تذکره‌ای را به نام «کلمات الشعرا» چاپ کرده بودم که مربوط به دوره‌ بیدل بود و توسط محمد افضل سرخوش از دوستان حلقه ادبی بیدل نوشته شده است. من این کتاب را در هند بر اساس پنج نسخه خطی تصحیح کردم و انتشارات کتابخانه مجلس آن را چاپ کرد. روزی که می‌خواستیم خدمت ایشان برسیم، این کتاب را فراموش کردم ببرم. ایشان تا مرا دیدند، فرمودند، «کلمات الشعرا را از اول تا آخر خواندم. عجب تذکره‌ خوبی بود.»

من در سفر کرمان هم به عنوان نویسنده در کنار حضرت آقا بودم و در آن ده روز به اندازه‌ یک کتاب چهارصد صفحه‌ای خاطره و یادداشت سفر نوشته‌ام که هنوز منتشر نکرده‌ام و پُر است از خاطرات خوب و گیرا که امیدوارم یک روزی منتشر شود.

*با توجه به اینکه رهبر معظم انقلاب بر حوزه شعر اشراف دارند،‌ آیا در دوران ۳۰ ساله زعامت ایشان، مسیر شعر فارسی تحت تاثیرشان بوده و تفاوتی کرده است؟ معمولاً رهبری در حوزه شعر بیشتر ناظر و علاقمندند یا اینکه در سیاست گذاری‌ها و پیگیری فعالیت‌های لازم در این حوزه، مواردی را هم شخصاً پیگیری می‌کنند و به مسئولین امر تذکر می‌دهند؟

سئوال جالبی است. اتفاقاً همین جلسات ایشان با شاعران در نیمه رمضان خیلی تاثیرگذار بوده و مسیر شعر انقلاب را به‌خوبی جلو برده و باعث ارتقای ادبی شعر انقلاب شده است. به‌خصوص در نسل شاعران جوان بسیار رقابت خوبی ایجاد کرده است. شاید باورتان نشود که در چند سال اخیر، با چندین هزار شعر و چندین هزار شاعر علاقمند مواجه بودیم و باید مثلاً بیست سی شعر برگزیده از بین شش هفت هزار شعر انتخاب می‌کردیم. امسال این رقم از ده هزار شعر هم فراتر رفت. البته من بعد از ده سال اجرای این برنامه و بیش از بیست سال حضور در شورای انتخاب اشعار، کم‌کم از دوستان اجازه گرفتم که جای خودم را به شاعران جوان‌تر بدهم. به نظرم این جریان شکل گرفته است و امیدوارم روی همین ریل به خوبی پیش برود.

نکته مهم امانتداری ماست. ما باید بگردیم و استعدادهای خوب را از گوشه و کنار مملکت پیدا کنیم و بیاوریم و به آنها فرصت دیده شدن بدهیم. به نظرم راز موفقیت این جلسات بخشی به حضور خود آقا برمی‌گردد و بخش دیگری که خیلی اهمیت دارد عدالت ما مجریان و برگزارکنندگان است که همه را ببینیم و این جلسات را امانتی بدانیم که بر دوش ما گذاشته‌اند و فردای قیامت باید جواب پس بدهیم. ضمن اینکه ایشان سخنان مهمی در پایان دیدار بیان می‌کنند که همیشه راهگشاست. موضوعی مثل مهجوریت زبان فارسی و شیوه برخورد مجریان تلویزیون و رادیو با زبان فارسی یا موضوع ترانه و سرود انقلابی از مهم‌ترین نکاتی است که زبان فارسی و شعر فارسی را تهدید می‌کند.

*علاقمندی شخصی رهبر معظم انقلاب از میان شعرای کلاسیک،‌ بیشتر به کدام یک از آنها و به کدام سبک‌های شعری است؟

البته ایشان به فضای کلاسیک اهمیت بیشتری می‌دهند و به‌خصوص در غزل فضای عراقی و سبک هندی را بیشتر می‌پسندند. ایشان بارها در سخنانشان از شاعرانی چون صائب و بیدل و کلیم و قدسی مشهدی و واعظ قزوینی و حزین لاهیجی به عظمت یاد کرده‌اند. البته به قله‌های شعر پارسی به‌خصوص حکیم فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ و… هم بسیار علاقمندند. از شاعران معاصر ارادت بسیار به استاد سبزواری و استاد امیری فیروزکوهی و استاد شهریار و پروین اعتصامی دارند و از شاعران جوان‌تر انقلاب هم در کنار شعرهای استاد معلم و مرحوم قیصر امین پور و سید حسن حسینی، اشعار قادر طهماسبی فرید و زکریا اخلاقی و میرشکاک و عزیزی و کاظمی و از جوان‌ها هم کارهای اسفندقه و سیار و عرفان‌پور و نظری را دوست دارند. البته موارد زیادی هم هست که شعر یک شاعر جوان را بسیار تحسین کرده‌اند.

*در حوزه شعر معاصر، تمایل رهبر معظم انقلاب، بیشتر به سمت کدام شعرها و کدام مضامین است؟ آیا از نگاه ایشان، سبک‌های جدید و نوظهوری که در چند دهه گذشته گسترش یافته‌اند، ویژگی‌های شعری دارند؟

ایشان به شعر نیمایی و سپید به اندازه غزل اهمیت نمی‌دهند. البته خودشان هم بارها فرموده‌اند که من با این قالب‌ها مخالف نیستم و حتی بارها شعرهایی از نیما و اخوان را هم از حفظ خوانده‌اند. شعر نیمایی را بیشتر از سپید قبول دارند و از این منظر دیدگاهی شبیه دیدگاه استاد شفیعی کدکنی دارند. البته شفیعی به شعر سپید حتی کمتر از حضرت آقا بها می‌دهند. اما مواردی هم بوده که حضرت آقا چند شعر سپید را به خاطر جسارت‌های شاعرش در بیان حرف‌های تازه ستایش کرده‌اند، اما به اعتقاد من شاعری که همزمان هم شعر سپید می‌تواند بگوید و هم شعر نیمایی و هم غزل، بهتر است در نزد حضرت آقا غزل بخواند. چون ایشان تبحرشان بیشتر در غزل است.

*در مورد شاعر بودن خودشان، ایشان چقدر شعر سروده‌اند و اشعارشان در چه قالبی ست؟ آیا اراده‌ای وجود دارد که دیوان اشعارشان را منتشر کنند یا خیر؟

من دیوان حضرت امام خمینی را که منتشر شده دیده‌ و خوانده‌ام. قالب‌های دوست داشتنی حضرت امام بیشتر غزل و رباعی بوده است. البته امام در قالب‌های دیگر هم شعر دارند. مثلاً مستزاد و برخی از شعرهای دوران جوانی ایشان. حضرت امام به واسطه‌ حکیم بودنشان شعر هم گفته‌‌اند و برخی از ابیاتشان بسیار درخشان هستند.

حضرت آقا هم بسیاری از ویژگی‌های حضرت امام را دارند، به‌خصوص حکیم بودن. از این منظر فضای شعر ایشان بسیار شبیه به شعرهای حضرت امام است. البته این نکته را با نگاه به برخی از غزل‌هایی که از معظم‌له منتشر شده است می‌گویم. مصرعی از آخرین غزلی که از ایشان منتشر شد این است، «کاش برون می‌شدم از همه‌ خویشتن» که یک سر و گردن از دیگر غزل‌های ایشان بالاتر بود. البته ایشان هم مثل حضرت امام ادعای شاعری ندارند. لابد شنیده‌اید که امام در بیتی فرموده‌اند:

شاعر اگر سعدی شیرازی است

بافته‌های من و تو بازی است

همین بیت متواضعانه از قدرت ادبی حضرت امام حکایت دارد. بیتی است که سرشار از صنعت سهل و ممتنع است. امام در کنار برخی از رباعیات و غزل‌هایشان ابیاتی هم دارند مثل: «ما زاده‌ عشقیم و پسرخوانده‌ جامیم».

حضرت آقا هم از این تک بیت‌های درخشان کم ندارند، مثلاً:

عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان، بی تو

11جولای/19

حرفی است از هزاران

«…با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم و…»

آیا اوصاف آرام، مطمئن، شاد و امیدوار در فراز پایانی وصیت نامه امام خمینی (قدس سره) می‌تواند از وجهی ناظر به آینده انقلاب و نظام اسلامی باشد؟

جملات قبل و بعد سطر فوق درباره مردم «امت» و رهبری آینده «امامت» که دو رکن اساسی بقاء، اقتدار و گسترش نظام و انقلاب اسلامی است، نگاه امام به آینده را ترسیم می‌کند. حضرت امام در آخرین فراز از وصیت‌نامه و در ادامه این فراز می‌فرماید: «…و از ملت امیدوارم که…. با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند.»

حضرت امام در حالی که خود را در جایگاه امامت جامعه، خدمتگزار می‌نامد برای بعد از خود، وجود خدمتگزار بالا و والاتر را نوید می‌دهد.

هرچند حضرت امام بر آن بود که موضوع رهبری بعد از خود را در ساختار و مجرای قانون نهادینه کند اما به طور غیر رسمی و در موارد و مناسبت‌های متعدد از اینکه نظر خویش را در ارتباط با شایستگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری آینده ابراز کند دریغ نداشت.

حضرت امام علاوه بر نشانه‌گیری‌های مصداقی, به شاخص‌های مهم برای احراز شرایط رهبری هم تاکید داشت:

«یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏‌ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به‏‌طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۷۹)

سرانجام تقدیر و لطف الهی برای صیانت از دستاورد خون صدها هزار شهید با نفی آنچه که بندگان خدا از سال‌هاپیش برای رهبری بعد از امام تدبیر کرده بودند، تجلی یافت و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸  گزینه‌ای را که امانت تاریخی اسلام ناب را به شایستگی به سمت سرمنزل مقصود راهبری کند در جایگاه جانشینی امام راحل تثبیت فرمود و بدین‌سان امامت و رهبری انقلاب اسلامی بر عهده حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای قرار گرفت.

مجتهد جامع‌الشرایطی که گذشت سه دهه از زعامتش، نشان داد ویژگی‌های فوق‌العاده و شخصیت جامع‌الاطراف او، با هیچ یک از زعمای دینی و با هیچ‌یک از سران کشورهای جهان قابل مقایسه نیست. ناخدای باخدایی که در ۳۰ سال گذشته، کشتی انقلاب و نظام اسلامی را از سخت‌ترین طوفان‌ها و پیچیده‌ترین دسیسه‌ها و فتنه‌های داخلی و خارجی عبور داده و با ادامه راه و خط امام خمینی، _که منبعث از آیات بینات قرآن است_ قدرت آمریکا و استکبار جهانی را به چالش و سراشیبی افول کشانیده و با تقویت قدرت اسلام ناب و انقلاب اسلامی، محور مقاومت را تا آن سوی مرزها و فراتر از قاره‌ها گسترش داده است. پیروزی اراده جمهوری اسلامی بر عِده و عُده ابرقدرت‌های جهانی در جنگ ۳۳ روزه لبنان، جنگ سوریه، انهدام داعش در عراق و سوریه و… شاهدی بر این مدعاست که حتی دشمنان نیز یارای انکار آنرا ندارند.

در سطح داخلی نیز علاوه بر امنیت کم‌نظیر ایران، آن‌هم در ناامن‌ترین منطقه جهان، در سایه هدایت‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و پیگیری‌های معظم‌له برای پیشرفت همه جانبه کشور و نیل به سوی تمدن بزرگ اسلامی، برگ‌های زرین و افتخارات بی‌نظیری به ثبت رسیده و در بسیاری از عرصه‌های علمی و تکنولوژیکی از جمله در حوزه هوا-فضا، چرخه سوخت هسته‌ای، فناوری نانو، سلول‌های بنیادی، تولید تجیهزات دفاعی و موشکی و… جمهوری اسلامی به جایگاه برجسته جهانی دست یافته است.

البته این نکته نیز قابل توجه و تامل است که در عرصه‌هایی مانند اقتصاد و فرهنگ که دستگاه‌های اجرایی و نهادها و سازمان‌های ذیربط در قبال تاکیدات و رهنمودهای معظم‌له کوتاهی و قصور و تقصیر داشته‌اند،​ کشور با مشکلات جدی مواجه شده است.

اما علاوه بر شهادت علمای بزرگ و مجتهدان خبره درباره مراتب تقوی، زهد، فقاهت و مرجعیت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، امروز جامعیت و اشراف رهبر معظم انقلاب(مدظله) در عرصه‌های گوناگون علوم دینی، سیره معصومین(ع) و تاریخ اسلام، ایران و جهان، مدیریت کلان و مسائل سیاسی و بین‌المللی، همچنین حوزه فرهنگ و ادبیات و هنر در کنار ساده‌زیستی و پرهیز از مظاهر دنیا و  مردمداری از ویژگی‌هایی است که به اذعان دوست و دشمن، ایشان را از سایر رهبران دینی و سیاسی در جهان متمایز کرده است.

اینجانب در طول چند دهه اخیر، بارها توفیق حضور در برخی از جلسات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اقشار مختلف از جمله هنرمندان، کارگردانان و اهالی سینما و تلویزیون، نویسندگان و رمان نویسان، جوانان، اساتید دانشگاه و نخبگان و فرهنگیان را داشته‌ام  و از نزدیک شاهد بوده‌ام که بیانات ایشان در این جلسات، چگونه مخاطبان را _ که احیاناً خود را در قله رشته خود می‌دانند_ در برابر گستره و عمق اطلاعات معظم‌له حیرت‌زده و خاضع می‌کند.

نمونه برجسته دیگر، اطلاعات گسترده و اشراف ایشان در امور نظامی و صنایع دفاعی است و این نکته را بارها در اذعان فرماندهان نیروی‌های زمینی، هوایی و دریایی ارتش و سپاه دریافت کرده‌ام؛ از جمله بارها از شهید طهرانی مقدم شنیدم که به تعبیر خودش، حضرت آقا را استاد و راهنمای مجتهد خود در پیشرفت‌های فوق‌العاده موشکی کشور توصیف می‌کرد.

اینک در آغاز چهارمین دهه بهرمندی از نعمت رهبری امام خامنه‌ای، گوشه‌هایی از برخی ویژگی‌های شخصیت ذوابعاد ایشان را از دریچه نظرات تنی چند از کارشناسان و همچنین گزیده‌‌هایی از مصاحبه‌های «پاسدار اسلام» در سالیان گذشته با علما در خصوص معظم‌له را تقدیم یاران “پاسدار اسلام” می‌کنیم و خاضعانه می‌گوییم:

این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند         حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد

30ژوئن/19

ولایت‌پذیران طاغوت

تقی‌زاده‌های جدید

ولایت‌پذیران طاغوت

حسن ابراهیم‌زاده

با گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی به نظر می‌رسد برخی از سیاستمداران و مدعیان روشنفکری هنوز به عمق نگاه امام راحل به غرب و تمدن آن نرسیده‌اند و گمان می‌کنند ایستادگی و رویارویی ایشان و به دنبال آن رهبری معظم‌ انقلاب در برابر غرب، ایستادگی و رویارویی دو رهبر سیاسی و مذهبی با یک نظام سیاسی، دولت و دولتمردان معاند و متخاصمی است که در جغرافیای سیاسی، حضور انقلاب و نظام اسلامی را به عنوان یک نظام مستقل برنمی‌تابند و اگر نظام اسلامی با آنان از در گفتگو و مذاکره وارد شود و بازی بُرد ـ بُرد را در عرصه دیپلماسی دنبال کند، همه چیز برای ایران اسلامی منطقه و عرصه بین‌الملل با خیر و خوشی تمام می‌شود.

این نگاه سطحی به غرب از منظر محاسبه‌گری‌ای صورت می‌گیرد که متأسفانه امروز در نگاه برخی از یاران گذشته امام راحل و رهبری دیده می‌شود و در چهل سال اخیر بارها در قالب برخی از مواضع و رفتارهای افراد و احزاب، خود را نشان داده و حتی آنان را به بزک کردن غرب و پنهان ساختن ماهیت اصلی آن واداشته و گاه به تقابل با انقلاب اسلامی انجامیده است.

در مقابل این نگاه و موضع سطحی و منفعلانه و بعضاً آگاهانه و عامدانه برخی از افراد و جریان‌ها، نگاه یاران راستین امام و رهبری و مردمی را می‌بینیم که امام خمینی به صراحت از آنها با تعبیر چراغ راه روشنفکران یاد کردند. نگاهی که عمق و افق نگاه امام و رهبری را به خوبی درک کرده است و به غرب نه به مثابه یک قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی متخاصم با انقلاب اسلامی ایران، بلکه به چشم تجلی و ظهور طاغوت در عصر حاضر و دنباله جریان باطل در برابر جریان حق می‌نگرد که موجودیت هر یک از آنان در گرو نیستی دیگر است.

این جبهه که تقابل غرب با انقلاب اسلامی را تقابل جریان «معروف محور» در برابر جریان «منکر محور» می‌بیند، می‌داند که این دو جریان حتی در جزئی‌ترین پدیده‌ها هم هرگز با هم به توافق نمی‌رسند، چه رسد به اینکه سخن از برد ـ برد به میان آورند.

گرچه گاهی در بیانات و رهنمودهای امام و رهبری سخن از استفاده و بهره‌گیری از علم و فناوری غرب به میان می‌آید، اما با نگاهی هرچند گذرا به بیانات این دو بزرگ، هرگز سخنی در تأیید جهان و جهان‌بینی غرب یا راهبردهای آنان در برخورد با انسان و جهان نمی‌توان یافت، بلکه همواره شاهد نقد و مذمت تمدن غرب از سوی این دو رهبر اسلامی بوده‌ایم، زیرا در بینش توحیدی امام و رهبری، غرب استمرار حرکت «ظلمت»  در برابر حرکت «نور» در بستر تاریخ  بشر است و هر کسی که در مقابل بینش و سبک زندگی و… آنان سر فرود آورد، در واقع «طاغوت» را پذیرفته است. به همین دلیل تعریف امام راحل از غرب چیزی فراتر از قدرت، دولت و یا تمدنی است که برتری‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی دارد. تعریف امام از غرب تعریف از طاغوت است. ایشان در تعریف طاغوت می‌فرمایند:

«کار طاغوت چیست؟ « یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّور»  از نور، از نور مطلق، از هدایت، از استقلال، از ملیت، از اسلامیت، اینها را بیرون می‌کند و وارد می‌کند در ظلمت‌ها»(۱)

امام پس از این تعریف، مظهر طاغوت در عصر کنونی را غرب معرفی می‌کنند و آن را اولیاء غرب‌گرایان می‌خوانند:

«اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله‌شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفته‌اند، اولیایشان هم طاغوت است.»(۲)

رهبر معظم انقلاب هم باطن غرب را باطنی ضد معنویت و دشمن معنویت، شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا برمی‌شمارند که از ویژگی‌های طاغوت و برنامه‌های اولیاء طاغوت است:

«فرهنگ غربی فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگی و وسائل سرعت و سهولت نیست. اینها ظواهر فرهنگ غربی است که تعیین کننده نیستند. باطن فرهنگ غربی عبارت است از همان سبک زندگی مادی شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هویت‌زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت.»(۳)

رهبری معظم انقلاب با بیان این نکته که، «یکی از خصوصیات فرهنگ غربی عادی‌سازی گناه است.» باطن حرکت غرب را آشکارتر وغرب را در بلوک‌بندی‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی رایج، فراتر از یک قدرت می‌خوانند و با این تعریف، قطب طاغوت در سیر حرکت تاریخی را بر مبنای دو جریان ظلمت و نور تحلیل می‌کنند.

همین نگاه ژرفِ جریانی به غرب است که امام راحل را بر آن می‌دارد که غرب را پرورشگاه انسان درنده بخواند:

آیا این پیشرفتها رو به تمدن دارد می‌رود، یا رو به توحش دارد می‌رود؟ من تعبیرم این است که امریکا و سایر این دول غربی و شرقی اینها ترقیاتی کرده‌اند به این معنا که انسانها را دارند حیوان درنده بار می‌آورند، تمام این کارها که کرده‌اند برای درندگی است، ملت‌شان را نمی‌گویم؛ دولتها را می‌گویم

«تمدن نیست، بلکه غرب دارد رو به توحش می‌رود. ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است. خیر. آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است. حیوان درنده دارند درست می‌کنند.»(۴)

و باز همین نگاه عمیق جریانی است که رهبری انقلاب را بر آن می‌دارد که فرهیختگان و اندیشوران جامعه اسلامی را از نزدیک شدن به چهارچوب‌های ذهنی غرب برحذر دارند:

«باید ذهنمان را از حرف‌های کلیشه‌ای فرآورده غربی‌ها به‌کلی خالی کنیم.»(۵)

متأسفانه در مقابل این نگاه جریانی به غرب، برخی از افراد و احزاب و حتی کسانی که سنگ امام و خط امام را به سینه می‌زنند، حتی به برتری علم و فناوری غرب نیز بسنده نمی‌کنند و همگان را به باطن و فرهنگ غرب به عنوان جهان‌بینی برتر در عصر کنونی و تنها راه خروج بشر از چالش‌های امروز فرا می‌خوانند و عملاً در صف مقابل نگاه امام قرار می‌گیرند. در این میان رئیس دولت اصلاحات از تمدن طاغوتی غرب با صراحت چنین تعریف و تمجید می‌کند:

«امروز به جرئت می‌توان گفت در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است، هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگونی اساسی آشنایی با تمدن غرب و لمس روح آن یعنی تجدد است. کسانی که با این روح آشنا نیستند، هرگز به پدید آوردن دگرگونی سودمندی در زندگی خود توانا نیستند.  شرط تحول اساسی، گذر از تمدن غربی و مراد از آن آشنایی با مبانی تفکر و تمدن جدید است که در پس مظاهر آن نهفته است و سوگمندانه اقوامی نظیر ما هنوز از آن محروم هستیم.»(۶)

امام خمینی که در تبیین جریان‌ها و برخورد با گروه‌ها و دستجات سیاسی و فرهنگی به‌ندرت به ذکر مصادیق و افراد شاخص آنان می‌پردازند، برای شفاف‌تر کردن و عینی‌تر ساختن فرهنگ طاغوتی غرب به سراغ مصادیق می‌روند و از سید حسن تقی‌زاده به عنوان نماد غرب‌گرایان این چنین یاد می‌کنند:

«امثال تقی‌زاده که یک وقتی در ایران قدرت داشته‌اند، گفته بود که ما باید سر تا پایمان انگلیسی و فرنگی شود و باید این ‌طور باشیم تا آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می‌دانستند.»(۷)

رهبر معظم انقلاب اسلامی به تأسی از امام خمینی در نقد حرکت غربگرایان در داخل از نماد فرهنگ ظلمانی غرب این‌گونه یاد می‌کنند:

«… کسانی که امروز در داخل پیوسته به دنبال پمپاژ سبک زندگی غربی، روش‌های غربی و لفاف غربی در ادبیات، دانشگاه‌ها و مدارس هستند، در واقع تقی‌زاده‌های جدیدند.»(۸)

سیدحسن تقی‌زاده که در عصر مشروطیت با جمله مشهور خود که، «من اولین کسی بودم که نارنجک تسلیم شدن در برابر غرب را پرتاب کردم.» و با بهره‌گیری از  سمت‌هایش در داخل و خارج کشور، نقشی محوری را در شتاب غرب‌گرایی، چه در مجلس شورای ملی و روزنامه‌های زنجیره‌ای آن زمان و چه در تأسیس احزاب غرب‌گرا داشت و قراردادهای ننگینی را به نفع غرب به سامان رساند، از دیرباز به نماد غرب‌گرایان تبدیل شده است، به‌گونه‌ای که رهبری انقلاب مدافعان قرارداد ننگین فرهنگی یا سند ۲۰۳۰ را با تفکر پوسیده او پیوند می‌زنند و می‌فرمایند، «مدافعان و حامیان سند ۲۰۳۰ نیز در واقع ادامه دهنده تفکر تقی‌زاده هستند.»(۹)

امام خمینی در دهه نخست انقلاب نگرانی خود را با این جمله از غرب‌گرایان و تقی‌زاده‌های جدید اعلام کردند و فرمودند، «تا این غرب‌زده‌هایی که همه جا موجودند از این مملکت نروند و یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمی‌گذارند.»(۱۰)

امروز رهبر معظم انقلاب در آغاز دهه پنجم انقلاب، مطمئن از بصیرت مردم و رویش‌های انقلابی که حاصل مجاهدت‌ها و فرمایشات روشنگرانه امام راحل و مجاهدت‌های شهدا و مردم و رهبری‌های پیامبرگونه خلف صالح اوست، به صراحت اعلام می‌دارند:

«مردم انقلابی و جوانان مؤمن نخواهند گذاشت حرف تقی‌زاده‌های جدید به کرسی بنشیند.»(۱۱)

شعارهای ملی‌گرایانه غرب‌گرایان، یعنی کسانی که برای خوشایند اولیای طاغوتی‌شان تقیّدات دینی را کنار نهادند، در پس عملکردهای نادرست و منفعلانه‌شان در نزد مردم رنگ باخته است، امروز تیر ائتلاف تقی‌زاده‌های معمم حوزه و تقی‌زاده‌های فُکلی روشنفکرنما برای تئوریزه کردن غرب‌گرایی به سنگ خورده است.

امروز نسل جوانی از حوزویان و دانشگاهیان با روحیه‌ای انقلابی عزم خود را جزم کرده‌اند تا بنای تمدن ایرانی اسلامی را که امام و شهدا بنیان نهادند و رهبری و ولایت‌مداران، پایه‌های آن را تا سقف بالا کشیدند به پایان برسانند. اینک ولایت‌پذیران طاغوت در امتحانی دیگر، مهر مردودی دیگری بر کارنامه خود زدند. آنان در داخل و خارج نه چیزی را به نفع جبهه موحدان تغییر دادند و نه تغییری در بینش منفعلانه خود ایجاد کردند. گویی بار دیگر شناسنامه‌ای که زنده‌یاد جلال آل‌احمد برای آنان نوشت در انظار عمومی به نمایش گذاشته شد؛ آنجا که او تقی‌زاده دوران خود و این زمان را چنین خواند:

«آدم غرب‌زده‌ای که عضوی از اعضا و دستگاه رهبری مملکت است پا در هواست. ذره گردی است معلق در فضا یا درست همچون خاشاکی روی آب. از عمق اجتماع و فرهنگ و سنت رابطه‌ها بریده است. رابطه قدمت وتجدد نیست. خط فاصلی میان کهنه و نو نیست. چیزی است بی‌رابطه با گذشته و بی‌هیچ درکی از آینده. نقطه‌ای که در یک خط نیست، بلکه یک نقطه فرضی است روی صفحه‌ای و یا حتی در فضا. عین همان ذره معلق. لابد می‌پرسید پس چگونه به رهبری قوم رسیده است؟ می‌گوییم به جبر ماشین، به تقدیر سیاستی که چاره‌ای جز متابعت از سیاست‌های بزرگ ندارد. در این سوی عالم و به‌خصوص در ممالک نفت‌خیز رسم بر این است که هر که سبک‌تر است روی آب می‌آید.»(۱۲)

 

 

پاورقی:

۱- صحیفه نور، ج ۹، ص ۶۱٫

۲- همان، ص ۵۹٫

۳- بیانات رهبری معظم انقلاب در دیدار با جوانان خراسان شمالی، ۲۳/۷/۱۳۹۱٫

۴- صحیفه نور، ج ۷، ص ۸۳٫

۵- بیانات معظم‌له در دیدار با بانوان برگزیده کشور در تاریخ ۳۰/۱/۱۳۹۳٫

۶- روزنامه سلام، ۳۰/۲/۱۳۷۵٫

۷- صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۶۴٫

۸- بیانات رهبری معظم انقلاب در صحن مقدس امام رضا(ع) در مشهد مقدس در تاریخ ۱/۱/۹۸٫

۹- همان.

۱۰- صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۷۵٫

۱۱- بیانات رهبری معظم انقلاب در صحن مقدس امام رضا(ع) در مشهد مقدس، ۱/۱/۹۸٫

۱۲- غربزدگی، جلال آل‌احمد، ص ۱۴۱٫

 

30ژوئن/19

اشراف حضرت آقا بر حوزه های مختلف ساحت فرهنگ و هنر «بی‌نظیر» است

 

«نگاهی به رویکرد و اندیشه‌های فرهنگی رهبر معظم انقلاب»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر مجید شاه‌حسینی

اشراف حضرت آقا بر حوزه های مختلف ساحت فرهنگ و هنر «بی‌نظیر» است

درآمد:

مقوله هنر همواره مورد بحث و با چالش‌های جدی مواجه بوده است، به‌گونه‌ای که اکثر علما و متدینین به دلیل خطرات و لغزشگاه‌هایی که در این راه وجود دارد، از ابتدا عطایش را به لقایش بخشیده و گریبان خود را از پرسش و پاسخ در این باره خلاص کرده‌اند.

اما هنر، مخصوصاً سینما و موسیقی واقعیت‌های جدی روزگار ما هستند و چنانچه مراجع، علما و صاحبنظران دینی در باره آنها نیندیشند و تعریف درستی از سینمای دینی و بالاخص اسلامی ندهند، عملاً جامعه را در دامان جریانات و تفکراتی انحرافی خواهند انداخت که انتهای این مسیر هم معلوم است.

دکتر مجید شاه حسینی که از صاحبنظران شاخص و ممتاز در عرصه فرهنگ و هنر است و سال‌ها در این حوزه تجربه و سابقه مطالعه و پژوهش و تدریس دارد، در گفتگو با «پاسدار اسلام» به تحلیل رویکرد و نقطه نظرات رهبر معظم انقلاب در مقوله فرهنگ و هنر و میزان احاطه معظم‌له در این عرصه پرداخته و نکات بدیع و قابل توجهی را مطرح ساخته است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید؛ همانطور که مستحضرید بخش قابل توجهی از مسائل و رویکردهایی که رهبر انقلاب همیشه برآن تاکید داشته و دارند را مسایل فرهنگی تشکیل می‌دهد. در این مجال قصد داریم برداشت و تحلیل جنابعالی به عنوان یکی از صاحبنظران خبره در حوزه فرهنگ و هنر را درباره ابعاد فرهنگی شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و عمق نقطه نظرات معظم‌له در مقوله فرهنگ و هنر، بشنویم.

 

بسم‌اللّه الرحمنِ‌الرَّحیم. مقام معظم رهبری از جمیع جهات در مقوله فرهنگ، هنر و رسانه منحصر به فرد هستند. این را بنده به عنوان یک کارشناس فرهنگی-رسانه‌ای عرض می‌کنم و تعارفی در کار نیست. ایشان اولین مرجعی نیستند که به ساحت‌های هنر، فرهنگ و رسانه ورود می‌کنند. قبل از این نیز مراجع و علمایی داشته‌ایم که مثلاً شعر می‌سرودند و یا حتی ترجمه و تفسیر قرآن را به شعر سروده‌اند یا ورودی به مقوله رسانه و روزنامه و نشریه داشتند. اما نکته‌ای که در مورد مقام معظم رهبری شگفت‌انگیز و منحصربه‌فرد و قابل استناد است و بنده می‌توانم به عنوان یک کارشناس این عرصه روی آن تأکید کنم، عمق ورود و میزان احاطه ایشان به ساحت فرهنگ، هنر و رسانه است. این احاطه موجب می‌شود که ایشان در این سه مقوله بیاناتی را داشته باشند که ما در کلام هیچ‌یک از پیشینیان شاهد نبوده‌ایم.

فرض بفرمائید مقوله روشنفکری که پدیده رایج اجتماعی است و پای آن از اواسط دوران قاجار به سرزمین ما باز ‌شد. به نظر می‌رسد حلقه‌های آغازین روشنفکری در ایران، لژهای ماسونی بوده‌اند که تعریف جریان روشنفکر کافه‌ای را وارد ایران ‌کردند. از همان سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ و خصوصاً فرانسه، این مفهوم با ماسون‌های وطنی وارد کشور ‌شد وشروع به تولید محتوا ‌کرد. این جریان روزنامه داشت، وارد جریان ترجمه ‌شد و به‌شدت در بدنه اجتماعی از میان نخبگان یارگیری ‌کرد. اگر هم مدل مترقی‌ای به نام امیرکبیر در آن دوره ظهور کرد، آن مدل بومی و درون‌زا و متعهد را از بین ‌برد تا مدل فرنگی و مستفرنگ آن را در کشور جا ‌بیاندازد. این جریان تا پایان عصر قاجار و عصر پهلوی هم در عرصه فرهنگ تاخت.

روشنفکری بیمار وطنی چند صفت عوامانه دارد. یکی مقابله کورکورانه با سنت و دین و تدین و جامعه است. این تیپ روشنفکر بی‌آنکه بداند چرا، فکر می‌کند که باید با تمام سنن اجتماعی بجنگد و با همه اعتقادات مردم از در ستیز دربیاید. مرحوم جلال آل ‌احمد هم در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» روی این نکته تأکید دارد.

به دلیل این پیشینه، معمولاً علمای معاصر شیعه از جریان روشنفکری تبری جسته‌ و مطلقِ روشنفکری را نفی کرده‌اند. جالب است که حتی استادان مسلمان دانشگاهی هم به همین شیوه و سیره تأسی کرده‌اند و متفکرین معاصری را داریم که کل جریان روشنفکری را مطرود می‌دانند، چون معتقدند که خاستگاه ناپاک و نجسی دارد و بنابراین بهتر است کلاً قید آن را بزنیم و عطایش را به لقایش ببخشیم. من فقط یک نفر را دیده‌ام و آن یک نفر حضرت آقا هستند که ضمن اینکه جریان روشنفکری بیمارگونه و غرب‌زده را به‌شدت نقد می‌کنند، به مدلی از روشنفکری دینی قائلند.

ایشان در بیاناتشان که در کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» هم آمده، ذیل عنوان جریان روشنفکری بیمار، مدل سالم روشنفکری را هم بیان می‌کنند. ما به چه کسی می‌گوئیم روشنفکر بیمار؟ اگر جریان روشنفکری کلاً بد است که دیگر سالم و بیمار ندارد. همین که می‌گوئیم بیمار، یعنی که مدل سالمی هم وجود دارد. ایشان مدل روشنفکری سالم را این‌گونه توصیف می‌کنند: «روشنفکر کسی است که با اندیشه‌ای که می‌کوشد آزاد باشد، در محیط اجتماعی زندگی می‌کند. روشن‌بین و آگاه است. به مسائلی آشناست که توده مردم و عامه مردم به‌طور طبیعی از آنها آگاه نیستند. هر اسمی که روی این جمع می‌گذارید، بگذارید. روشنفکر در جائی ایستاده است که جریان‌ها را می‌بیند و می‌تواند آنها را بشناسد.»

ایشان می افزایند: «مردم به‌طور طبیعی از دانستن آنچه او می‌داند ناتوانند، مگر او بگوید و او بخواهد. روشنفکر باید مایه‌ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند. باید پیامبر نور و روشنائی باشد.»

بنابراین ایشان معتقدند که جریان روشنفکری هم مثبت وجود دارد: «روشنفکر باید نقاط ابهام را بزداید. مغزهای مرده و مغزهای بی‌خبر و ساده‌اندیشی را که جز از طریق چشم نمی‌توانند پیرامون خود را بشناسند، بفهمد و توجیه کند. فرهنگ‌ساز، معلم و مرشد مردم باشد. روشنفکر باید در میان مردم باشد و…»

و توضیح می‌دهند که، «بهترین و متعهدترین روشنفکر کسی است که سخنش را با عملش همراه می‌کند و اگر به میان مردم آمد، روشنگری را با عمل به کاری که منتظر بوده که بر روشنگری او مترتب بشود، همراه می‌کند. این متعهدترین روشنفکران است.»

خب برای دستیابی به چنین برداشتی، شما باید تا عمق جریان روشنفکری را مطالعه کرده باشید. این جریان از انقلاب کبیر فرانسه و از لژهای ماسونی آن کشور و با شعار روشنفکرانی چون ژان ‌ژاک ‌روسو که خودش انقلاب را ندید، ولی آرای او مادر انقلاب شدند، آغاز می‌شود. تا کسی همه آن آرا را مطالعه نکرده و سیر روشنفکری را از انقلاب کبیر فرانسه تا امروز زندگی نکرده و این قدر دقیق نخوانده باشد، هرگز جرئت نمی‌کند با این لحن صحبت کند. روشنفکری پدیده‌ای است که مثل شطرنج، خیلی‌ها آن را حرام اعلام کرده‌اند. ولی امام راحلی پیدا می‌شود و افتراقی می‌گذارد و می‌گوید شطرنج اگر با این شرایط انجام شود و قمار نباشد، حرام نیست. با این فتوا به برخی از متفکرین حوزه برخورد. آنها می‌گفتند مطلقش را ترک کنید برود پی کارش. چرا باید خود را در گیر چنین مشکلی کنیم؟ ما به مقام و منزلت علمی کسانی که در طول تاریخ شطرنج را حرام دانسته‌اند، هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌کنیم. امام راحل تاریخ را به‌گونه‌ای زیست کرده و به سبکی از فقاهت توأم با بصیرت نسبت به شرایط زمانی و مکانی رسیده‌اند که می‌توانند فتوائی متفاوت با علمای عظام قبلی صادر کنند. این فضیلت و جایگاه برجسته امام را می‌رساند، نه اینکه خدای نکرده در قبلی‌ها خللی وجود داشته است.

در اینجا هم وقتی مقام معظم رهبری روشنفکری را این‌ طور دقیق و نورانی و مبتنی بر اصول صحیح دینی توصیف می‌کنند، شاید تنها کسی باشند که این جسارت را دارند. به عبارت دیگر دانش آن را دارند که از روشنفکری دینی، روشنفکری انقلابی و روشنفکری قرین تعهد صحبت کنند. از این تعریف، عمق دانش ایشان را درمی‌یابیم و اینکه ایشان روشنفکری را تجربه و زندگی کرده، با روشنفکرها بوده، بد و خوبشان را دیده، با بعضی از آنها هم ‌حبس بوده و با روشنفکر توده‌ای چپ هم‌سلول بوده و بحث‌ها داشته‌اند و حالا این جریان را کاملاً می‌شناسند و می‌گویند این مدل روشنفکری مطلوب ما نیست. این برخورد احاطه زیادی می‌خواهد.

مثال دیگری از ساحت هنر و موسیقی می‌زنم. روشنفکری از ساحت اندیشه‌ورزی است. تقریباً اکثریت قریب به اتفاق مراجع و آیات عظام قدیمی ما ـ که همگی مقامشان متعالی است و خدا به همه آنها اجر بدهد ـ  مطلقِ موسیقی را حرام دانسته‌اند و یا موارد مجاز آن به‌قدری قلیل بوده که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند. مراجع بزرگواری را داشته‌ایم که گفته‌اند هر نوع موسیقی‌ای حرام است، حتی نی چوپان. مراجعی را هم داشته‌ایم که گفته‌اند مصادیق مجاز و حرام دارد، ولی به‌قدری قلیل و سخت و دیریاب هستند که بهتر است عطایش را به لقایش ببخشید و به سراغش نروید.

فقط یک نفر از مراجع عظام فعلی، یعنی مقام معظم رهبری هستند که در دروس خارج فقه‌شان به موسیقی ورود می‌کنند وآرای ایشان در این زمینه در بصورت کتاب مجزایی در شرف چاپ است.  تنوع نظر ایشان به مقوله موسیقی و ترسیم موسیقی مطلوب در یک نظام دینی و فضای اسلامی را ببینید. این مطالبه ایشان از سر دانش است. وقتی شما مقوله‌ای را خیلی نشناسید، به خاطر تهدیدهای احتمالی، کلا آن را توصیه نمی‌کنید و می‌گوئید به این سمت نروید، چون خطرناک است. نقشه آن منطقه و موضوع را نمی‌شناسید‌ لذا پرهیز عمومی می‌دهید که نروید تا ایمانتان محفوظ بماند.

 

*مانند میدان مینی که حضور در آن با ریسک و خطر همراه است.

بله، بنابراین حضور پیدا نکنید. ولی وقتی تخریب‌چی و بلد این میدان بودید و خطرات و انواع مین‌ها و خواص میدان مین را شناختید و دانستید که در یک جاهائی برای جبهه شما فوایدی هم دارد، حالا دیگر مهندس میدان مین هستید. من نمی‌خواهم موسیقی را به میدان مین تشبیه کنم، چون شاید قیاس مع‌الفارق باشد و موسیقی تا این حد هم مرگبار نیست. اما می‌خواهم بگویم که دانش لازم است تا شما از زهرمار و زهر رتیل داروی شفابخش استخراج و گرفتگی بعد از سکته و خونریزی‌های شبکیه چشم را با آن درمان کنید. علی‌القاعده انسان عاقل از زهرمار و زهر رتیل پرهیز می‌کند و فقط کسی به سمتش می‌رود که فوق تخصص این رشته را دارد.

پس ما باید از این ورودهای دقیق و خاص مقام معظم رهبری به مصادیق خاص هنر، متوجه احاطه ایشان به موضوع و عمق دانش معظم‌له در این موضوع بشویم که قبل از ایشان کسی اینچنین به آن ورود  نکرده است. این نکته بسیار مهمی است.

در ساحت فرهنگ نیز ایشان نظرات خاصی دارند که باز بسیار دقیق و درست هستند. جالب است که مطلق فرهنگ را کسانی برتراویده از آداب مدنیت و زیست انسان غربی یعنی مدل culture در فرانسه یا در مدل انگلیسی و امریکائی می‌دانند و معتقدند که فرهنگ یک ‌جور آداب زیست متمدنانه انسان شهرنشینِ بعد از رنسانس است. اما تعریف معظم‌له از فرهنگ ابداً این نیست. ایشان فرهنگ را کاملاً برتراویده از باورهای الهی و توحیدی می‌دانند و اینکه از ایمان است که فرهنگ مؤمنانه پدید می‌آید و از فرهنگ مؤمنانه، تمدن اسلامی به وجود می‌آید و اینها مقدمه و به‌نوعی پیش‌نیاز یکدیگرند. یعنی باید ایمانی باشد که از آن ایمان فرهنگ انسان مؤمن و فرهنگ مؤمنانه زیستن که پیش‌نیاز تمدن اسلامی است، پدید بیاید.

این مطالبه دقیق و نظام‌مند را من صرفاً در کلام ایشان دیده‌ام. شما باید به هر سه ساحت فرهنگ، ایمان و تمدن احاطه داشته باشید تا این سیر را ببینید. معمولاً علمای بزرگوار قبلی عمدتاً روی ایمان متمرکز می‌شدند و قلیلی که از نوادر و نوابغ دوران ما بوده‌اند ـ مثل شهید بزرگوار مطهری ـ  به سمت فرهنگ و اجتماع هم می‌آمدند.

مقام معظم رهبری به سمت تمدن اسلامی می‌روند و مطالبه‌ای را برای آینده مطرح می‌کنند. آرمانشهری که حالا ما جرئت می‌کنیم که از آن صحبت کنیم. این سطح از مطالبه، نشان می‌دهد که منظر فرهنگ از نگاه ایشان چقدر متعالی است و ایشان مقوله فرهنگ را چقدر عمیق می‌بینند. فرهنگ زینت‌المجالس و فقط اسم یک وزارتخانه نیست! اینطور نیست که فقط بگوئیم وزانت علمی و حسی و معنوی فرهنگ چیز خوبی است. ما پادشاهانی را داشته‌ایم که در مجالس بزمشان شعر هم خوانده می‌شده است. تصور آن حاکم از شعر، زینت‌المجالس بودن است. همانطور که در آن مجالس، موسیقی طربناک یا شرابی هم بوده، شعری هم بود.

این نگاه یونانی به شعر است. دیونیزوس (Dionysus) هم مظهر شعر است، هم مظهر شراب و شیدائی و هم مظهر تئاتر است. این نازل دیدن شعر است. اما کسی که هنر و فرهنگ را زینت‌المجالس نمی‌داند و ابزار تمدن‌سازی می‌داند، متوجه این نکته هست که یکی از گام‌های ناگزیر میان ما و تمدن نوین اسلامی -که از مطالبات جدی ایشان است- این است که باید هنر اسلامی و فرهنگ اسلامی را فراچنگ آوریم و از این معبر به آن سمت برویم. همین مطالبه نشان می‌دهد که ایشان این مسیر را پیموده‌اند.

ایشان در چند نوبت به تاریخ و زیستن در تاریخ اشاره کرده‌اند. یکی از مزیت‌های خاص و منحصر به فرد حضرت آقا احاطه بر تاریخ است که فقط محدود به تاریخ صدر اسلام هم نمی‌شود. ایشان قبل از انقلاب ترجمه کتابی درباه امام حسن مجتبی(ع) را در کارنامه خود دارند. برخی از خطبه‌های نمازجمعه و سخنرانی‌هائی که در دوره رهبری ایراد فرموده‌اند و بحث عوام و خواصی که در دهه ۷۰ درباره عاشورا مطرح ‌کردند، نشان می‌دهد که ایشان کاملاً به تاریخ صدر اسلام احاطه دارند. بسیاری از علمای دیگر هم درباره تاریخ صدراسلام کتاب دارند که برخی با رویکرد مقتل و برخی با رویکرد تحلیل اجتماعی و سیاسی آن دوره است، اما من مرجع تقلید معاصری را نمی‌شناسم که بر تاریخ معاصر مثل ایشان احاطه داشته باشد.

عبارتی در کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» هست که مضمونش این است که ایشان میفرمایند: من تاریخ معاصر غرب را بارها خوانده‌ام. ایشان خیلی دقیق صحبت می‌کنند. تو گوئی که میخواهند بگویند: من خیلی خوب تاریخ غرب را می‌شناسم و غصه می‌خورم وقتی می‌بینم جوانان ما تاریخ انقلاب‌های قبلی را نخوانده‌اند و هیچ احاطه‌ای بر آنها ندارند و نمی‌دانند که آن انقلاب‌ها چقدر همراه خونریزی و دور از انسانیت و ظالمانه بوده‌اند تا قدر انقلاب اسلامی خود را بدانند.

همین یک جمله ایشان و مطالبه‌شان باعث شد که ما برنامه «دوران» را بسازیم، چون دیدیم که ایشان غصه می‌خورند و می‌گویند من آن‌قدر این تاریخ را خوانده‌ام که انگار آن را زیسته‌ام. در واقع ایشان به سیره جد بزرگوارشان تأسی کرده‌اند و اتفاقاً این یک صفت امیرالمؤمنینی است که می‌فرمایند: «در احوال اقوام پیشین چنان نظر کرده‌ام که تو گوئی آن دوران را زیسته‌ام و صالح و طالح آنان را تشخیص می‌دهم.» وقتی امام معصوم(ع) این گونه می‌فرمایند، یعنی ما هم باید تاریخ را بشناسیم و نایب امام معصوم(ع) هم باید احاطه بسیار جدی به تاریخ داشته باشد، تو گوئی تاریخ را زیسته و فراز و فرودهای آن را تجربه کرده و در تجربه زیستی اقوام سلف شریک شده است. چنین آدمی اساساً جور دیگری زندگی می‌کند و افق آینده‌اش چیز دیگری است، چون این گذشته است که به ما می‌گوید به آینده چگونه نگاه کنیم.

این خصوصیت در ایشان منحصر به فرد است. این که نه فقط تاریخ صدر اسلام که تاریخ غرب را هم اینقدر دقیق می‌شناسند. تاریخ رنسانس و عصر روشنگری، فیلسوفان دوران معاصر یا عصرروشنگری، تاریخ انقلاب‌ها و  هنر و فرهنگ معاصر را هم دقیقا می‌شناسند. این میزان احاطه و دقت به ایشان جامعیتی را می‌بخشد که می‌توانند این ‌طور محکم با غرب صحبت کنند و با لحنی بسیار جدی به نیروهای انقلاب و جبهه خودی نهیب بزنند که در این عرصه‌ها کم کار کرده‌اید و باید بروید کار کنید.

کم نبوده‌اند علمائی که برای کارهای خیلی نازل و ساده فرهنگی-هنری پیروان خود دعای خیر می‌کردند. کتاب‌های مذهبی قبل از انقلاب را ببینید. نسل من کتاب‌های «حاجی نایبی» را یادشان می‌آید. در پاساژ حاج‌نایب و پاساژ گلشن در خیابان جمهوری، کتاب‌های مذهبی متوسط و ضعیفی فروخته می‌شدند. البته همه کتاب‌ها هم نازل نبودند. بنده قدر مشترکشان را عرض می‌کنم. کتاب‌های قطع جیبی کاهی بودند درباره موضوعاتی چون منع قمار و شرابخواری و پاسخ به پرسش‌های دینی جوانان و… شاید هم برای آن دوره کارهای خوبی بودند. علی‌الاطلاق آن موقع خیلی کارها انجام و به بزرگان عرضه می‌شدند. بزرگان هم در مقدمه این کتاب‌ها چه تجلیل‌هائی که از قلم مؤلف نمی‌کردند و اینکه چه کار فاخری است و چه وزانتی دارد و چه طراوتی به عرصه دین بخشیده است و قس علیهذا. بر بخش عمده‌ای از این کارهای متوسط و نازل، مقدمه‌ای از بزرگان را می‌توانید مشاهده کنید. فلانی مثلاً درباره مثلث برمودا و امام زمان(عج) کتاب نوشته و فلان بزرگ هم مقدمه‌ای بر آن نگاشته است که نشان می‌دهد حوزه دانشی وی در آن مقوله چقدر محدود بوده و چه بسا اصلاً ورودی به آن حوزه نداشته است. یا کسی پوستری را با تصویر یک شتر و یک نخل و یک شمشیر طراحی می‌کرد و برخی ساده‌لوحانه نظر می‌دادند که با این پوستر در ظهور تعجیل شده است! یا یک سرود ساده درباره نیمه شعبان باعث می‌شد که برخی از علما حسابی ابراز شعف کنند!

هنوز هم غایت تصور بعضی‌ها از تولی و تبری در عصر حاضر مشابه همان کارهای ۵۰ سال قبل است و  تصورشان از گرافیک، سرود، هنر، فرهنگ همان مقولاتی است که نیم قرن پیش بوده. اما سطح مطالبات رهبر معظم انقلاب بسیار جدی است. یعنی در سطح بالایی از هنرمند مطالبه می کنند و  وقتی کارهای وزین هنری پیش ایشان می‌رود، چنان نقد می کنند که کاملاً مشخص است در عرصه فرهنگ خیلی چشم و دل سیر هستند و مصادیق زیادی را دیده‌اند؛ لذا هر اثر نازل و ضعیفی از ایشان دلبری نمی‌کند. این صفت مهمی است، والا هنرمندان در مرحله نازله‌ای متوقف می‌مانند و مطمئن هستند که با یک اثر یا فیلم ساده دینی، دعای یک مرجع پشتشان است. در چنین وضعیتی دیگر چرا برای یک کار عظیم و فاخر تلاش کنند و تازه نقد هم بشوند! این مطالبه‌گر بودن در عرصه هنر موجب رشد آثار هنری می‌شود و مسلما این مطالبه‌گری جز به مدد آگاهی و دانش گسترده و عمیق ممکن نیست.

من چندبار توفیق تشرف به حضور ایشان را داشته و از احاطه ایشان به ادبیات غرب متعجب شده‌ام. خیلی‌ها تاریخ غرب را خوانده‌اند. مثلاً شهید بزرگوار مطهری احاطه کامل به تاریخ غرب داشتند. این را شاگرد ایشان آقای دکتر حداد عادل برای ما نقل می‌کرد که یک روز به منزل استاد رفتم. ایشان کتابخانه کوچکی داشتند و خانواده‌شان مرا راهنمائی کردند که آنجا منتظر بمانم تا استاد تشریف بیاورند. من نگاهی به کتاب‌های استاد انداختم و تاریخ تمدن ویل دورانت را دیدم. یک جلدش را بیرون کشیدم و دیدم ایشان کامل خوانده و حاشیه زده‌اند. این نشان می‌دهد که ما علمائی داشته‌ایم که بر تاریخ هم احاطه داشتند و البته از نوابغ عصر خودشان بودند، ولی آیا به ادبیات هم احاطه داشته‌اند؟ آیا رمان‌های مفصل غربی را هم خوانده‌ بودند؟ مثلاً «سه تفنگدار» الکساندر دوما را خوانده‌ بودند؟ رمان‌های خیلی مفصل غربی که حوصله هنرمند جماعت هم نمی‌کشد که مثلاً چهارجلد زندگی «کلیم سامگین» اثر ماکسیم گورکی را بخواند. اما حضرت آقا به عنوان یک عالم دینی از دوره طلبگی تا امروز که رهبر و مرجع هستند، این همه آثار ادبی و شعری را خوانده‌اند. همین احاطه ایشان موجب می‌شود که شعرا و نویسندگان با نوعی اضطراب و خشوع خدمت ایشان مشرف ‌شوند. مواقعی که با شعرا و نویسندگان خدمت ایشان رفته‌ایم، عموماً نوعی استرس را در چهره دوستان دیده‌ام، چون می‌دانند اگر مورد پرسش واقع بشوند، احتمالاً در پاسخ فرو بمانند. و این به خاطر اینست که رهبری یک گام جلوتر از شعرا، نویسندگان، ادبا و معاریف عرصه هنر هستند.

حجم کتاب‌های معاصر و جدید و تازه وارد بازار شده‌ای که رهبری مطالعه کرده‌اند از متخصصین این رشته‌ها نوعاً بیشتر است. من نمی‌دانم ۲۴ ساعت ایشان چقدر موسّع است که می‌رسند این ‌طور روزآمد و به قول امروزی‌ها آپ تو دیت باشند.

ادبیات، دروغ و قصه نیست. ادبیات منعکس کننده تاریخ واقعی یک قوم است. وقتی ادبیات فرانسه قرن ۱۸ را می‌خوانیم، در واقع با فرانسه واقعی آن دوران آشنا می‌شویم. فرانسه به کجا می‌گویند؟ نظام ارزشی، الگوی زیستی، مردم فرانسه چه بوده و چه دیدند که از آرمان‌خواهی انقلاب کبیر دوباره به ارتجاع امپراتوری ناپلئون باز‌گشتند؟ چرا؟ چه تجربه زیستی‌ای داشتند؟ چرا این آرمان‌خواهی هر چند وقت یک بار سربر می‌دارد و دوباره به زیر خاکستر می‌رود. چرا فرانسوی‌ها در داخل سرزمین خودشان آزادی‌خواه و در بیرون از مرزهایشان دیکتاتورند؟ اگر می‌خواهیم فرانسه را بشناسیم، باید ادبیات آن را بخوانیم، نه فقط تاریخش را.

در عصر معاصر، دیپلمات‌های ما چقدر ادبیات می‌خوانند؟ دیپلماسی یک علم محترم و خیلی جدی است که آداب رفتار بین‌المللی را یاد می‌دهد، اما آیا خلقیات ملت‌ها را هم می‌آموزد؟ آیا می‌گوید فرانسوی، به چه کسی می‌گویند؟ انگلیسی کیست؟ این را فقط از ادبیات هر قوم می‌توان فهمید و نه از تاریخ آنها. با ادبیات است که می‌توان دریافت که ظرف زمانی و مکانی زیست یک ملت چه بوده است. به این ترتیب است که می‌توان  به تاریخ واقعی یک دست یافت و حالا به عنوان یک رهبر دینی می‌دانید که تکلیفتان با این کشور و با مردمش چیست.

باید ادبیات روسیه را خوانده باشید تا مردمش را بشناسید تا در وقت ضرورت بتوانید برای آنها  پیغام دهید که ما می‌توانیم در یک اوپک گازی -که پیشنهادش از جانب خود رهبری بود-  با شما شراکت داشته باشیم. اینکه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از یک دشمن انقلاب اسلامی و حامی جدی صدام عفلقی به یک متحد جدی و استراتژیک ایران در منظقه تبدیل شود، نشان می‌دهد که ایشان آن قوم و ملت را با تمام نقاط ضعف و قوتی که در فرهنگش دارد می‌شناسند.

 

*درست برخلاف برخی آدم‌های مدعی که هنوز هم تحلیلشان از روسیه فعلی، اتحاد جماهیر شوروی سابق است.

بله، دقیقاً و در نشریاتشان هم به‌کرات می‌بینیم که هنوز کودکانه اعتراض می‌کنند که چرا با شوروی که دشمن ما بود، همکاری‌های مشترک داریم و به عنوان انتقاد می‌گویند شما که امریکا را می‌گوئید آن‌ طور است، مگر امام نگفتند نه شرقی، نه غربی؟ اینها هنوز نمی‌دانند تفسیر امام از شرق و غرب چیست؟ و اصلاً برایشان قابل فهم نیست که مواضع پوتین چقدر با مواضع پادگورنی فرق می‌کند.

بله و چقدر هم مهم است که ما بدانیم آقای پوتین هم تا وقتی که طبق این موازین رفتار می‌کند، مورد اعتماد ماست. همین پوتین اگر روزی رفتار دیگری کرد، دیگر متحد ما نیست، ولی وقتی رفتارش این‌گونه است، شما اصولی دارید و طبق اصولتان رفتارهایش را می‌سنجید. پیامبر اکرم(ص) در دوران قبل از اعلام رسالتشان در عصر جاهلیت در پیمان «حلف الفضول» با کفار آن دوران هم‌پیمان می‌شوند که اگر تاجر غریبی به مکه آمد و در حق او ظلم شد، ما جوانمردان مکه ـ که مَنِ پیامبر یکی از شما هستم ـ پای آن مظلوم می‌ایستیم.

یعنی شما می‌توانید با آدم‌هائی که حتی کافر هستند بر سر دفاع از حق، هم‌پیمان شوید، « تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم»(آل عمران/۶۴) قرآن این نکته را درباره اهل کتاب می‌گوید. بنابراین اگر ما این حرف‌ها را می‌زنیم به خاطر این است که تاریخ و تاریخ صدر اسلام را نشناخته‌ایم.

آیا ما به سمت پوتین رفته‌ایم یا پوتین به سمت ما آمده است؟ اگر منافع ما دارد تأمین می‌شود، ایرادی ندارد.

ما باید ادبیات روسیه را خوانده باشیم تا یک روس را با همه نقاط قوت و ضعف تاریخی‌اش بشناسیم. از نقاط ضعف او برحذر باشیم و از نقاط قوت او استفاده استراتژیک و راهبردی بکنیم و چون اکثراً اینها را نمی‌دانند، کل آن را قلم می‌گیرند و می‌گویند روسیه همانی بود که نصف سرزمین ما را در دوره قاجار بلعید! حالا چه رفاقتی می‌تواند بین ما باشد؟ بله، برای چون توئی که بر این تاریخ احاطه نداری هیچ چیز!

در اول بحث مثال‌هائی زدم که ما وقتی به مقوله‌ای ورود نداریم، عطایش را به لقایش می‌بخشیم. اما اگر من به این ساحت ورود دارم، هم تاریخ روسیه را خوانده‌ام و می‌شناسم، هم ادبیاتش را خوانده‌ام و لاجرم نظام ارزشی مردمش را و شیوه زندگی روسی را می‌شناسم، می‌توانم در راستای مصالح اعتقادی و منافع ملی و مشترکات با آنها تعامل کنم و البته مراقب نقاط ضعفشان هم باشم. این به خاطر همان احاطه‌ای است که عرض کردم. بنابراین دو سطح ورود وجود دارند. و سطح اول این است که شما از همه چیز پرهیز کنید.

 

*یک جور ساده‌انگاری و خلاص کردن خود از مسئله است، چون علم یا حوصله تحلیل نداریم

بله، و لذا قیدش را می‌زنیم.

 

*با تشکر از تحلیل کامل و جامعی که راجع به دقایق رویکرد فرهنگی رهبر انقلاب داشتید، میخواهیم سراغ حوزه سینما برویم.  مشخصاً برداشت و تحلیلتان از رویکرد و عمق نگاه ایشان نسبت به سینما  چیست؟

 

با وجود آنکه ایشان از سر تواضع فرموده‌اند که من متخصص سینما نیستم، ولی به ادبیات ورود دارم، بنظر من اتفاقاً ایشان به مقوله سینما هم ورود جدی دارند. چون مادر سینما، ادبیات است. هیچ کشوری بدون ادبیات صاحب سینما نشده است. یکی از خلل‌های جدی سینمای کشور ما این است که ما ادبیات نمایشی ماقبل سینما نداریم. یعنی رمان جدی نداریم. مطالبه جدی مقام رهبری از نویسندگان کشور این است که به قصه کوتاه بسنده نکنند و رمان بنویسند. رمان یعنی تجربهء زیسته یک قوم. این قوم، چهل سال بعد از انقلاب را چگونه زیست؟ این رمان می‌خواهد. وقتی کسی که در این چهل سال زیست کرده، آن را به یک تجربه تاریخی تبدیل و در چند جلد رمان نوشت، قابل استناد و اقتباس و فیلم شدن می‌شود و ما چون این را نداریم، طبعاً سینمای آن را هم نداریم.

وقتی شما به ادبیات احاطه داشتید، می توانید متخصص سینما هم ‌شوید، چون همان طور که عرض کردم ادبیات، مادر سینماست. در کشور ما چون اصحاب سینما این تخصص را ندارند، عمدتاً فیلمنامه‌هایشان مؤلف است! اما چه کسی میتواند فیلمنامه مؤلف بنویسد؟ طرف در انجمن سینمای جوان فلان شهرستان است، آن وقت فیلمنامه مؤلف می‌نویسد! یک جوان کم سن و سال مگر چقدر جهان را می‌شناسد؟ مگر عالم درونش چقدر بزرگ است که همه فیلمنامه‌هایش را از مافی‌الضمیرش ارائه بدهد؟ کسی فیلمنامه مؤلف می‌نویسد که مثلاً در حد آلفرد هیچکاک سنی دارد و چند دهه زیسته و اروپا و امریکا را دیده و حالا می تواند فیلمنامه مؤلف بنویسد. حالا اینکه ما چقدر ما با آن فیلمنامه موافق یا مخالف باشیم، بحث دیگری است. تازه بسیاری از فیلمنامه‌های هیچکاک هم اقتباسی هستند و همه آنها هم مؤلف نیستند.

کشوری که ادبیات قوی ندارد، اصحاب سینما به خاطر اینکه دسترسی به اقتباس درست و هنر اقتباسی ندارند، سینمایشان به اصطلاح سینمای مؤلف می‌شود و هر کسی می‌گوید من سینمای خودم را دارم!  نتیجه‌اش می‌شود فیلم‌های کافی‌شاپی و آپارتمانی و سینمای مبتذلی که طرف‌ در آن، زندگی خود را و آنچه را که در اطراف محدودش می‌بیند با همه شذوذاتی که در زندگی خودش هست، روی پرده سینما بازنمائی می‌کند. اما مقام معظم رهبری که ادبیات را می‌شناسند، اتفاقاً سینما را بهتر از بسیاری از سینماگران می‌شناسند، گرچه از سر تواضع می‌فرمایند که من کارشناس عرصه سینما نیستم.

مطالبات ایشان از سینما نشان می‌دهد که ایشان با این مقوله کاملا آشنا هستند. الان جماعت غربزده‌ای در سینمای ما هستند که می‌گویند سینما با دین جمع‌پذیر نیست. من نمی‌خواهم حکم کلی بدهم. ممکن است بزرگوارانی در عرصه روشنفکری دینی دهه ۶۰ که از شاگردان مرحوم فردید بودند هم چنین نظری داشته باشند، ولی منظور من آنها نیستند.

 

*همان احتیاطی که درباره موسیقی داشتند.

بله، می‌گویند چون ریشه تمدنی سینما در غرب بوده، برای ما آورده‌ای ندارد. اما مطالبات مقام معظم رهبری در این زمینه بسیار جدی است و می‌فرمایند که ما باید از این اسب، ‌سواری بگیریم. تا سوارکار که باشد؟ در واقع مشکل ما سوارکار است. اگر سوارکار هستید باید بتوانید از این اسب ‌سواری بگیرید.

مطالبه ایشان یعنی سینمای اسلامی. نمی‌گویند “سینمای دینی”، بلکه می‌گویند”سینمای اسلامی”. در حالی که در کشور ما هستند کسانی که یک پله قبل‌تر یعنی سینمای دینی را هم محال می‌دانند و می‌گویند: گشتیم، نبود، نگرد، نیست!

ایشان با دانش و احاطه‌ عجیبی می‌توانند از سینمای اسلامی سخن بگویند و می‌دانند که سینما ظرفیت بروز و عرضه مصادیق اسلامی و دینی را دارد. توصیفاتی که درباره فیلم‌های مرحوم فرج‌الله سلحشور و فیلم‌های استاد شهریار بحرانی، از جمله مریم مقدس و ملک سلیمان داشته‌اند، نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً این مطالبه را دارند و می‌دانند که این امر شدنی است. اما کسانی، حتی از مسئولین به عمد این نکته را درک نکرده‌ و از اول انقلاب به جای «سینمای دینی» گفته‌اند «سینمای معناگرا». کدام معنا؟ معطوف به کدام باطن؟ سینمای بودائی و سینمای هندوها هم معناگرا هستند. سینمای شمن‌ها هم معناگراست و به‌نوعی در همه آنها تأویل و دلالت از ظاهر به باطن وجود دارد، ولی کدام باطن؟ کدام معنا؟!

 

*با توجه به تعاریفی که اشاره فرمودید، آیا تصور نمی‌کنید که ابداع چنین واژه‌هائی در واقع نوعی فرار به جلو از سوی آن مسئولین بوده تا به‌نوعی سینمای اسلامی را دور بزنند، ولی چون جرئتش را نداشتند یا روی‌شان نمی‌شده یا موقعیت‌شان اقتضا نمی‌کرده به این شیوه متوسل شده‌اند؟ ضمناً می‌خواستند تلویحاً به مخالفین این سینما هم پیام بدهند که ما با شما هستیم.

این را در سخنرانی‌های مستقلی به‌طور مفصل گفته‌ام و نمی‌خواهم تکرار کنم. من معتقدم که سینمای دینی را در گهواره کشتند. با وقوع انقلاب اسلامی دنیا منتظر بود ببیند که هنر اسلامی و به تبع آن سینمای دینی ما چیست و چه پیامی دارد. همه انقلاب‌های دیگر هم این کار را کرده‌اند و در همان دهه اول انقلاب‌هایشان، شاهکارهایی را مبتنی بر ایدئولوژی باطلشان خلق کرده‌اند و اصلاً هم نترسیدند که به آنها بگویند شعارزده هستند. آن آثار همین امروز هم در جبهه باطل و در کلاس‌های سینمائی به عنوان شاهکار تدریس می‌شوند. چطور شد که وقتی انقلابی مبتنی بر حق و حقیقت و با مشرب اسلامی پدید آمد، در همان ابتدا سینمای دینی را در گهواره کشتند و گفتند: چنین چیزی نمی‌شود و اصلاً سینما و دین جمع‌پذیر نیستند. اما سینمای معناگرا یا سینمای روحانی داریم!

کدام معنا؟ کدام روحانی؟ مسیحیت و سایر مکاتب هم روحانیت دارد. اینها می‌گویند همه چیز می‌توانید بگوئید الا سینمای دینی! بعد می‌بینید که مقام معظم رهبری در مطالباتشان از “سینمای اسلامی” می‌گویند، یعنی یک پله بالاتر از دینی. این نشان می‌دهد که حضرت آقا خیلی جلوتر از روشنفکرنمایان و هنرمندان ضعیف ما و مدیرانی که بلد نیستند این مسیر را چگونه طی کنند، این مسیر را پیموده‌اند.

رهبری “سینمای اسلامی” را مطالبه می‌کنند ولی هنوز بسیاری می‌گویند: “سینمای معناگرا” و هنوز هر نوع معنویتی را معادل دین و هر متافیزیکی را تجربه شهودی و عرفانی می‌دانند.

 

*که بسیاری از آنها خرافات و مبتذل و ضد مفاهیم دینی است.

بله، ابتذال است، ولی اینها از آنها تلقی عرفان و شهود دارند و همه آنها را ذیل سینمای معنا گرا تعریف میکنند.  دقت مطالبات رهبر انقلاب نشان می‌دهد که فرمانده این جبهه، چقدر میدان را می‌شناسد و چقدر این مطالبات جدی است. من توفیق داشته‌ام که همراه ایشان فیلم سینمائی ببینم و دقت نظر ایشان را دیده‌ام. مثلاً فیلم ملک سلیمان را چون بالاخره دستی در تولیدش داشتم و چقدر هم به خاطر آن به ما حمله شد! یکی از عمده دلایل حمله به فارابی این بود که چرا ملک سلیمان(ع) ساختید؟ چرا راه آبی ابریشم ساختید؟ چرا کودک و فرشته ساختید؟ بگذریم…

بعد از اینکه مسئولیت ما در این فیلم تمام شد، قرار بود فیلم در تابستان ۸۹ اکران شود. قبل از اکران مقام معظم رهبری ‌خواستند فیلم را ببینند. ایشان معمولاً فیلم‌ها را می‌بینند. گفتند همان کسانی که در تولید این فیلم دخیل بوده‌اند بیایند، نه مسئولین فعلی. لذا ما توفیق پیدا کردیم و رفتیم و در محضر ایشان فیلم را تماشا کردیم. تعابیری را که به کار بردند و التفات‌هائی را که فرمودند، تکرار نمی‌کنم، چون خودم را نازل‌تر از این تعابیر می‌دانم. ایشان خیلی به تیم سازنده التفات کردند و فرمودند کار خوبی بود. فیلم را که دیدند، چنان دقیق نظراتشان را ابراز کردند که ما فهمیدیم سر و کارمان با یک کارشناس خبره سینماست. اولاً فرمودند من در این فیلم نکاتی را دیدم که قبلاً نخوانده بودم و اتفاقاً تأویل فیلم درست است. آنجا که خداوند جسدی را بر تخت سلیمان(ع) انداخت، شما تأویل آن را درست گفتید. یعنی یک ملک بی‌روح که به جسد تبدیل می‌شود. چرا این اتفاق می‌افتد و چاره‌اش چیست؟ همیشه تعریف ایشان در کنار مطالبه است که چرا نگفتید و ای کاش می‌گفتید که چرا سلیمان(ع) از خدا ملک خواست؟ چرا یک نبی بزرگوار بی‌طمع به دنیا باید بگوید، «رَبِّ اغفِر لِی وَهَب لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّاب»(ص/۳۵). ملکی به من بده که بعد از من به کس دیگری نمی‌دهی که تو بخشنده و وهاب هستی. چرا سلیمان(ع) ملک خواست. نعوذ بالله دنیاطلب بود یا این ملک را مقدمه و کارگاهی عملی برای بحث ظهور در آینده می‌خواست که بگوید جامعه آرمانی مهدوی، جامعه‌ای است که من در دوره خودم مدل مینی‌مالیزه و کوچک آن را ایجاد کرده‌ام که همه قوای طبیعت تحت امر ولی‌الله الاعظم(عج) هستند و برای چنین روزی آماده باشید.

البته اینها زیاده‌گوئی‌های بنده است و سئوال ایشان این بود که چرا نگفتید که سلیمان از خدا چرا ملک خواست؟ کارگردان محترم توضیح دادند که در فیلم  هنوز ملک سلیمان(ع) محقق نشده و در این قسمت سلیمان(ع) معارضین جدی دارد و قسمت ملکه سبا و سایر موضوعات را قرار است بسازیم. حضرت آقا فرمودند: پس قسمت‌های دوم و سوم هم دارد؟ حتماً ساخته شود.

بسیار متأسفم که می‌بینم مدیران بعدی به این «حتماً ساخته شود» و مطالبه ایشان اعتنا نکردند و این یکی از مطالبات بر زمین مانده رهبری است. شاید به خاطر این است که مدیران فرهنگی ترجیح می‌دهند با همین جریان رایج سینما همساز و دمساز بشوند و فیلم‌های شهری و آپارتمانی و کافی‌شاپی بسازند و سراغ فیلم قرآنی و دینی نروند.

من به مطالبه ایشان کار دارم و اینکه سطح مطالبه رهبر انقلاب همیشه از کار ما بالاتر است و انگیزه‌ای می‌شود که ما را به سمت افق مطلوب بکشد. ایشان هیچ وقت ما را به ماندن در اکنون نگه نمی‌دارند.

یادم هست یک وقتی همراه شعرا خدمت ایشان رفته بودیم و شاعر محترمی کتاب اشعارش را برد و به ایشان تقدیم کرد. شاعر جوانی بود و مشهور هم نبود. مقام معظم رهبری کتاب را ورق زدند و فرمودند اینها که جدید نیستند. من قبلاً همه اینها را خوانده بودم. یعنی اشعار آن شاعر جوان را خوانده بودند و یادشان بود. آن شاعر گفت که در این چاپ جدید سه غزل افزوده‌ام. ایشان فرمودند پس من آن سه غزل را می‌خوانم.

احاطه ایشان را ببینید! این همه شاعر جوان و این همه کتاب شعر. حالا در یک تشرفی شاعر جوانی کتاب شعرش را تقدیم کرده، آقا می‌گویند من اینها را خوانده بودم. دوست فرزانه و خردمندی کتابی را درباره فرهنگ و تاریخ هنر خدمت ایشان داد. فرمودند من کتاب را خوانده‌ام. چیزی بر آن افزوده‌اید؟ گفته شد بله، صد صفحه افزوده شده. گفتند می‌خوانم. یا حضورشان در نمایشگاه کتاب را ببینید. در غرفه‌های مختلف می‌گردند و کاری هم ندارند به اینکه این انتشارات حزب‌اللهی است یا نیست یا سکولار است. بر همه حیطه‌ها اشراف دارند. می‌روند و سئوالاتی را می‌پرسند که حاکی از آن است که اشراف کامل دارند. این ویژگی است که به انسان جرئت و جسارت مطالبه می‌دهد. یعنی به جای اینکه بر عکس عمل کنند و بگویند من چون نمی‌شناسم و نقشه این میدان مین را نمی‌دانم، پس احتیاط کنید و به سمتش نروید، می‌خواهند که از همه ظرفیت‌ها در جهت بیان مفاهیم اسلامی بهره برده شود و این از ویژگی‌های خاص ایشان است.

امیدوارم خداوند نعمت وجود ایشان را بر ما مستدام بدارد و ما بتوانیم به الگوی عملی ایشان تأسی کنیم.

 

*در حوزه تئاتر یا سایر حوزه ها هم اگر مطلبی هست لطفا بیان بفرمائید.

تا آنجا که من توفیق تشرف داشته‌ام، ایشان احاطه کافی به مقوله‌های دیگر هنر، از جمله تئاتر هم دارند. هم در سخنرانی‌های ایشان خوانده‌ام و هم در یکی از معدود ملاقات‌هائی که با ایشان داشتم، به کار تئاتری مرحوم فرج‌الله سلحشور به نام ایوب پیامبر(ص) اشاره کردند که ایشان بیننده آن تئاتر بوده‌اند. توصیف می‌کنند که ما از طریق قرآن با زندگی آن نبی‌مکرم و رنج‌هائی که در ابلاغ رسالت کشیدند و آزمون سختی که خداوند از ایشان گرفت که به صبر ایوب مشهور ‌شد آشنا بودیم، اما این اثر نمایشی آقای سلحشور، وجه دیگری از ایوب(ع) را برای من معرفی کرد و موجب شد که ما تصور بالاتری پیدا کنیم. این ضمن اینکه تکریم یک هنرمند است، نشان می‌دهد که ایشان مدیوم تئاتر را خیلی خوب می‌شناسد و می‌دانند که با تئاتر می‌توان گنج‌های نهفته را آشکار کرد. شاید خود مرحوم آقای سلحشور -که خدا ان‌شاءالله به ایشان بابت خدماتی که به عرصه هنر دینی کرد و شجاعتی که ورزید و تهمت‌هائی که به جان خرید، منزلت اخروی متعالی عطا کند- نمی‌دانست چه کار مهمی کرده است. به عنوان یک سالک، تئاتر کار کرده و زندگی ایوب نبی(ع) را خوانده و در یک شور هنرمندانه، بصیرت خود را از این منظر ارائه کرده بود، ولی حالا یک کارشناس و داوری که با تئاتر آشناست، دارد به او نمره می‌دهد و می‌گوید این کاری که تو کردی، وجه پنهان شخصیت ایوب(ع) را آشکار کرد.

من توفیق تماشای این تئاتر را از نزدیک نداشته‌ام، ولی گویا در آغاز نمایش، مدتی ملائکه در مناجات با رب‌العالمین، از کرامات ایوب(ع) می‌گویند و برای ایشان دعا می‌کنند و نشان می دهد منزلت این نبی کجاست و خداوند ایشان را درگیر چه آزمون‌هائی می‌کند. ما معمولاً آزمون های سخت ایوب نبی(ع) را کسالت و بیماری می‌دانیم و شأن آن نبی برای ما آشکار نمی‌شود که خداوند از چه موجود عزیزی چه آزمون‌هائی سختی گرفت. تئاتر می‌تواند این را به ما بگوید. مقام معظم رهبری در قالب تعریفی که از آن تئاتر می‌کنند می‌گویند تئاتر این وجه را دارد. این وجه پنهان از حقیقت را می‌گوید که ایوب(ع) که بود و خدا در چه جاهائی از او آزمون گرفت.

در مورد آثار دیگر هم ایشان نظرات تخصصی داشتند که نشان می‌دهد در عرصه تئاتر هم کارشناس هستند. در زمینه شعر که قطعاً ایشان کارشناس هستند. نشست سالانه ایشان با شعرا را دیده‌ایم و ایرادهای دقیقی که در ظرائف شعری می‌گیرند.

آنچه که من از ایشان به عنوان یک منتقد عرصه هنر دینی آموخته‌ام این است که نقد ایشان محتوامحور است. ایشان نقد فرمالیستی نمی‌کنند، ضمن اینکه به‌شدت به فرم احاطه دارند، اما اصالت را همیشه به محتوا می‌دهند.

 

*یعنی فرم را ابزار تعالی محتوا می‌دانند.

دقیقاً برخلاف دوستان فرمالیست‌ بچه مسلمانی که معتقدند از دل فرم است که محتوا می‌جوشد. که البته این ‌طور نیست و اتفاقاً محتوای فاخر است که فرم خود را ایجاد می‌کند.

بنابراین به اعتقاد بنده ایشان در نقد هم صاحب‌نظر و صاحب سبک هستند و این سبک را اعلام می‌کنند و صاحب‌نظری خود را هم آشکار می‌کنند و آموزش می‌دهند که نقد صحیح، نقد محتوامحور است. اول متاعی به نام محتوا ـ اعم از مثبت یا منفی ـ داشته باش تا من بتوانم تو را نقد محتوائی کنم؛ بعد راجع به فرم تو هم حرف می‌زنیم، در حالی که دوستان فرمالیست ما می‌گویند اول فرم. آن هم فرمی که من قبولش داشته باشم، محتوا خیلی مهم نیست. اگر فرم داری همه چیز داری، اگر نداری محتوا هم بی‌فایده است!

هر میزان از احاطه ایشان به مقولات مختلف را به بعد ولائی یا به خانواده خوب و فرهنگی‌ای که ایشان در آن رشد کرده‌اند یا به ژن ایشان منتسب بدانیم و بگوئیم که ایشان نابغه آفریده شده‌اند، هیچ‌کدام نافی تلاشی که کرده‌اند نیست و نشان می‌دهد که اصل آن تلاش و مطالعه سنگین و نظام‌مند و هدفمند است که ایشان را به یک منظومه فکری رسانده است. بدون تعارف بگویم منظومه فکری چیزی است که بسیاری از مدعیان فرهنگ، هنر و رسانه بعد از ۸۰ سال هم به آن نمی‌رسند. یعنی بسیاری از اهالی فرهنگ و رسانه، گزیده‌گوهائی هستند که تکه‌هائی را از یک چیزهائی بلدند و به حسب ضرورت به این نکته‌ها استناد می‌کنند که خیلی وقت‌ها با هم متنافر هستند و این افراد بسته به شرایط زمانی و مکانی به اینها استناد می‌کنند و هرگز از این تکه‌های پراکنده ذهن و روح آنها، یک منظومه واحد برداشت نمی‌شود. مثلاً شعر و کلام را هر بار جور دیگری بیان می‌کنند. مثلاً ناصرخسرو قبادیانی می‌گوید: «بسوزند چوب درختان بی‌بر/ سزا خود همین است مر بی‌بری را» سعدی علیه‌الرحمه می‌فرماید: «به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری؟/ جواب داد که آزدگان تهی‌دستند». اگر فرض کنیم که هر دو شعر را یک شاعر سروده باشد که این‌ طور نیست، ذهن بسیاری از روشنفکران ما به این شکل و مجموعه‌ای از اضداد است و بستگی دارد که در چه شرایطی قرار بگیرند. اگر احساس کنند که در جمع مثلاً مریدان آوینی هستند، آوینی را شبه روشنفکر فرمالیست معرفی می‌کنند و مستنداتی از آن جنس می‌آورند. اگر حس کنند در جمع حزب‌اللهی‌ها هستند، می‌گویند که او خیلی هم اصولگرا بود. اصلاً معلوم نیست در ذهنشان چه خبر است. مثل آئینه بازتاب‌دهنده چیزی هستند که در مقابلشان قرار دارد و حرفهایشان همیشه مشتری‌پسند است.

در حیطه فرهنگ خیلی‌ها متأسفانه ابن‌الوقت هستند و منظومه فکری ندارند و بیشتر،‌ روابط عمومی‌چی‌های خبره و زبده‌ای هستند که جبّه تئوریسینی پوشیده‌اند. اینها یاد گرفته‌اند که دائماً مصاحبه کنند، حرف بزنند و نظریه‌های مختلفی بدهند و اگر نظرات آنها در چند مصاحبه را به خود آنها عرضه کنید، حس می‌کنید که هیچ نظم و نسق فکری‌ای ندارند. روزی در این جناح، روزی در آن جناح، روزی در این صف، روزی در آن صف. منظومه فکری اینها چیست؟ هیچ! ابن‌الوقت هستند. هر جا بار بخورد، همان جا بار می‌برند و برایشان فرق نمی‌کند چه چیزی را ببرند. کم داریم انسان آشنا با فرهنگ، هنر، رسانه‌ای که منظومه فکری دارد که اگر کلام او را از جمیع جهات بشنوید و در کنار هم قرار بدهید، ببینید که همه آن ذیل یک منظومه جمع می‌گردد. نسبت‌هایش با هم مشخص هستند، حرکات وضعی و انتقالی فکرشان در یک نظم دقیق اتفاق می‌افتند و این منظومه می‌تواند هم در قالب و هم در محتوا از خودش دفاع کند.

این صفت مشخصه‌ای است که من ندیده‌ام کسی در باره ویژگی‌های مقام معظم رهبری بگوید و احساس وظیفه می‌کنم که عرض کنم. این دستاورد کمی نیست و یک کیمیاست که انسان از فرط احاطه بر مقولات مختلف و مطالعات میان‌رشته‌ای که دغدغه جهان امروز است به سطحی از احاطه و دانائی برسد که بتواند در یک منظومه فکری واحد، همه اینها را جانمائی کند و جایگاه هریک از این معارف در منظومه فکری وی مشخص و با نظام ارزشی و اعتقادی وی در پیوند مستقیم باشد. می‌گویم تا هنرمندان ما بدانند که چه چیزهائی را ندارند. ابن الوقتی عادت برخی از مدیران فرهنگی و هنرمندان شده. در لحظه زیستن و در لحظه ابراز نظر کردن و حس لحظه‌ای خود را کتاب کردن و در بازار ریختن. حافظ به این دلیل حافظ شد که ۴۰، ۵۰ سال روی اشعارش کار  کرد و پختگی پیری را در همه اشعار جوانی‌اش لحاظ کرد تا شد دیوان حافظ. من تعجب می‌کنم از هنرمندان مدعی مسلمانی که احساسات لحظه‌ای‌ خود را برون‌فکنی می‌کنند و حس الانشان با دو سال بعدشان فرق دارد و بعد هم ادعا می‌کنند که جرئت ابراز خودمان را داریم. ابراز خود را هر کسی بلد است. آیا شما منظومه و سپهر فکری  و آورده‌ای برای مخاطبت داری؟

من فکر می‌کنم مقام معظم رهبری از این جهت هم مثال‌زدنی هستند که در عین احاطه به ساحت فرهنگ و هنر و رسانه، در کنار ایمان و اعتقاد و تقوای مثال‌زدنی که در ایشان هست‌، همواره روی قرآن تأکید می‌کنند و بسیاری از مدلهای مادی را قرآنی میفهمند و توصیف می کنند.  ایشان به مسئولین کشور می‌گویند: از تهدیدات بیگانگان نگران هستید؟ نترسید،تقوا بورزید. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُون»(نحل/۱۲۸) مگر شما یاری و معیت خدا را نمی‌خواهید؟ تقوا بورزید. کجای دانشکده‌های آموزش دیپلماسی ما چنین چیزی را می‌آموزند که اگر دست برتر و معیت خدا و توفیق مادی می‌خواهید تقوا بورزید. این یک استراتژی مبتنی بر قرآن است، « إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»(شعرا/۶۲).

در دوره‌ای که می‌بینیم بسیاری از مسئولین منفعل و ناامیدند، ایشان از همه امیدوارترند، چون فرمول‌های الهی را در عالم شناخته‌اند و مثلاً می‌گویند این آیه شامل حال الان جامعه است و الان این‌ طور باید دید. ایشان در بیم‌ها، امید می‌بیند که چیز عجیبی است. به نظرم این به یک مجموعه پیچیده فکری برمی‌گردد که وجهی از آن هنر، فرهنگ و رسانه است. این منظومه بسیار خواستنی است. اگر هنرمندان ما یک الگوی خوب می‌خواهند سوای مصادیقی که برشمردیم، یعنی احاطه بر تاریخ، ادبیات، مردم‌شناسی، مصادیق هنر و مطالعه فراوان و نظام‌مند، باید تلاش کنند به یک منظومه فکری منسجم برسند. آن موقع است که می‌توانند بگویند که یک هویت قابل استناد و ماندگار در عرصه هنر، فرهنگ و رسانه شده‌اند. این الگوئی است که خداوند به ما عرضه داشته، ان‌شاءالله که قدرش را بدانیم.

 

*که در واقع می‌شود دین‌باور و دین‌محوری و… یعنی وقتی که یک منظومه ذهنی شکل گرفته منسجم در یک نگاه وجود دارد و مبنای آن هم دین محوری است، بقیه را با این میزان می‌کند.

حتی بگذارید بگویم ولایت محوری و معصوم‌محوری. امیرالمؤمنین(ع) مقتدای همه ما و معنای اتّم یک انسان کامل چگونه بودند؟ به عنوان یک الگو، ایشان هم یک منظومه توحید و یکتاپرستی و منظومه کامل ولایت تامه هستند، هم شاعرند و شعر می‌سرایند. اشعار ایشان و مضامین آنها و قوت ساختار و قوت محتوا را ببینید. ایشان خطیب و بلیغ هستند. خطبه‌هائی در نهج‌البلاغه نیستند، اما از آثار ماندگارند. خطبه هدفیه، خطبه منقوط که اصلاً در آن حرف نقطه‌دار نیست. آن هم زمانی که حضرت از میدان جنگ می‌آیند و اینها را در مسجد می‌خوانند. جمعی است از فصحا و بلغای عرب و  از جنگ  می‌آیند و می‌پرسند بحث چیست؟ می‌گویند بحث این است که آیا به عربی می‌توان شعری سرود و کلامی گفت که در آن الف یا نقطه نباشد؟ ایشان فی‌المجلس و به مناسبت بحث خطبه‌ای می‌خوانند که در آن الف یا نقطه نیست. واقعاً عجیب است. انسان باید چقدر بر کلام و ادبیات احاطه داشته باشد که بتواند چنین متنی را بگوید، آن هم دقیق و صواب و توحیدی! و یا فصاحت و بلاغت خطبه‌های نهج‌البلاغه با نظم و سجع و کمالی به‌غایت و در عین حال مشحون از تمام مفاهیم توحیدی و دقیق و آموزشی. بعد هم سلوک امیرالمؤمنین(ع) و شخصیت ایشان در میدان های رزم، تربیت، عبادت…

و در حوزه حکمرانی و عدالت‌ورزی. تمام اینها نشان می‌دهد که اگر الگوی کسی امیرالمؤمنین(ع) باشد، در مدل غیرمعصوم و بشری می‌تواند برکات فراوانی ببرد و به منظومه فکری توحیدی، الهی و ولائی برسد. ما قطعاً نمی‌توانیم معصوم(ع) باشیم، ولی حتماً باید معصوم(ع) را مقتدای خود بدانیم و در حدی که توان داریم به آنان تشبّه بجوئیم.

وقتی که آفتاب ولایت می‌تابد، باید آفتابگردان باشیم و صورتمان به سمت آن آفتاب بچرخد و به اندازه خود از این نور بهره ببریم. کسی که بهره ببرد به کمال می‌رسد.

 

*در پایان بحث اگر نکته‌ای باقی مانده بفرمائید.

ان‌شاءالله ما که به برکات ولی‌فقیه عادت کرده‌ایم، از این قالب عادت‌ها بیرون بیائیم و از بیرون نگاه کنیم و ببینیم که این امتیازات در هر انسانی نیست و اگر به عنایت حق و سلوک سخت و دشوار خود آن فرد حاصل شده، قدر آن بزرگوار را بدانیم. من تعجب می‌کنم که منظر بعضی‌ها به ایشان صرفاً سیاسی است و از این منظر یا منافع شخصی، با ایشان موافق یا مخالفند.

*نازل‌ترین نگاه ممکن…

بله. ما خودمان را معیار گرفته‌ایم، در حالی که معیار، حق است و خود ایشان هم معیار خود را حق می‌دانند و این که منِ مسلمان باید خودم را متناسب با حق تنظیم کنم. تواضع ایشان را ببینیم که در جلسه درس با یک طلبه نق‌زن، تندی بجائی می‌کنند، ولی در عین حال که برخوردشان غلط نبوده، از آن فرد عذرخواهی می‌کنند و این عذرخواهی از رسانه پخش هم می‌شود.

به واژگان دقیق ایشان نگاه کنید. ما قیدها را خیلی راحت به کار می‌بریم و می‌گوئیم من “همه” کتاب‌ها را خوانده‌ام یا”همه”… ولی ایشان می‌گویند من سعی کرده‌ام اکثر کتاب‌ها را در زمینه این موضوع مطالعه کنم. چقدر این گفتار دقیق است. ایشان ترمینولوژی و واژه‌سازی خاص خود را دارند. اصرار بر سلیس و دور از واژگان فرنگی سخن گفتن، اصرار بر ادبیات و واژگان‌سازی‌های درست مثل “مردم‌سالاری دینی” و همچنین استفاده به قاعده از ظرفیت‌های زبان فارسی مزیت‌هائی هستند که اگر حتی یکی از آنها در فردی باشد، ما به او می‌گوئیم عالم. و حالا خداوند توفیق داده و این همه صفات در آدمی جمع شده و ما به این کمال خو گرفته و فکر کرده‌ایم این موضوع خیلی راحت و شدنی است.

این توانائی ضمن اینکه یک سلوک سخت از دوران کودکی تا کنون را نیاز دارد، عنایت خاصه حضرت رب را می‌طلبد، چون این همه امتیاز در هر کسی محقق نمی‌شود. امیدواریم این وجه شخصیت ایشان هم برای ما آموزنده باشد. متأسفانه در دوره‌ای به سر می‌بریم که حتی گفتن این مطالب و پرداختن به آنها هم از نظر جریان روشنفکری وطنی جرم است؛ اما ما با شجاعت تمام در مقابل آنها این مطالب را بیان می‌کنیم و به عنوان کارشناسان عرصه هنر، فرهنگ و رسانه زبان به تحسین کسی می‌گشائیم که این صفات را در معنای اتّم در خود جمع کرده است.

*خداوند بر توفیقات جنابعالی بیفزاید. مجدداً از فرصتی که در اختیار مجله«پاسدار اسلام» قرار دادید بسیار سپاسگزاریم.

 

 

30ژوئن/19

اختصاص سه‌درصد از تولید ناخالص ملی به علم و پژوهش از مطالبات رهبـری بـود

«پیشرفت‌های علمی کشور طی سی سال اخیر در گفتگو با دکتر رضا روستـا آزاد»

 

اختصاص سهدرصد از تولید ناخالص ملی به علم و پژوهش از مطالبات رهبـری بـود

 اشاره: بدون شک یکی از شخصیت‌هایی که بیشترین توجه را به رشد علمی کشور داشته و مسئولین را در زمینه بهبود شاخص‌های علمی مورد سؤال قرار داده است، مقام معظم رهبری هستند. از دید ایشان، اگر ملتی بخواهد به استقلال برسد و از وابستگی‌های سیاسی و اقتصادی خلاص شود، راهی جز پیشرفت علمی برای آن ملت وجود ندارد، ایشان همچنین عامل قدرتمند بودن کشورها را پیشرفت‌های علمی آنان معرفی می‌کنند. بر همین اساس با آقای دکتر رضا روستا آزاد، رئیس اسبق دانشگاه صنعتی شریف و عضو هیئت علمی دانشگاه مذکور درباره پیشرفت علمی در عصر رهبریِ معظم‌له گفتگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

*پیشرفت‌ها و دستاوردهای علمی و دانشگاهی در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در دو بخش کمی و کیفی چگونه بوده‌اند؟

ببینید در رابطه با پیشرفت‌های علمی با توجه به اینکه منابع اختصاص داده شده به این قسمت کم بود، کار دشواری را در پیش داشتیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از همان ابتدا گفتند باید سه در صد از تولید ناخالص ملی را به علم و پژوهش اختصاص دهیم. البته این سخن عملی نشد و دولت‌هایی که سرکار بودند، به این امر اهتمام نورزیدند اما همان تأکید مکرر رهبری باعث شد که به این موضوع توجه بیشتری صورت بگیرد و عملاً می‌توان گفت با تأکیدات معنوی و تلاش و جهاد قشر دانشگاهی، به رغم کمبودهای مالی توانستیم به دستاوردهای خوبی دست یابیم. هم از نظر انتشار مقاله و هم تحقق دستاوردهای علمی، پیشرفت‌های قابل توجهی داشته و به اینجا رسیدیم که دیگر غربی‌ها خودشان ارزیابی کردند، متوسط رشد ایران خیره‌کننده بوده و یازده برابر متوسط جهانی است و حتی نتانیاهو اظهار نگرانی کرد که اگر این طور باشد، ایران از اسرائیل جلوتر خواهد رفت. ما در حال حاضر چیزی حدود۳۰ هزار مقاله و تعداد زیادی شرکت‌های دانش بنیان داریم که آن هم از ابتکارات حضرت آقا بود که پیشنهاد معاونت علمی را دادند تا علم در قالب فناوری و شرکت‌ها محقق شود، بنابراین پیشرفت‌ها هم از نظر علمی و انتشار مقالات و هم از نظر تحقق دستاوردها و به خصوص شرکت‌های دانش‌بنیان چشمگیر بوده و این دستاوردها در قالب مقالات و فناوری شرکت‌ها؛ توسعه و ارتقاء قابل‌توجهی داشته است.

*شاخص‌هایی مانند تعداد دانشجو، تعداد فارغ‌التحصیل، نسبت استاد به دانشجو و تعداد مراکز علمی و پژوهشی فعال در این دوره چگونه تغییر کرده‌اند؟

شما می‌دانید که اوایل انقلاب و بعد در دوران جنگ شاید حدود ۳۰۰ هزار دانشجو داشتیم، در حال حاضر ۳ میلیون شده است. حتی دوره‌های ارشد و دکتری نداشتیم و اکنون سالانه حدود ۲۰۰ هزار نفر دانشجوی ارشد و دکتری در کنکور پذیرش و جذب می‌شوند. از نظر استاد به دانشجو هم نسبتاً چیزی حدود ۲۰ به یک است، هنوز فاصله زیادی داریم ولی خب در طول این مدت ارتقاء قابل توجهی پیدا کردند و این شاخص هم شاید از حدود ۴۰ به یک به حدود ۲۵ تا ۳۰ به طور متوسط رسیده است. البته ایده آل ۲۰ به یک است، ولی خیلی نزدیکتر شدیم و از نظر شرکت‌های دانش‌بنیان آن‌طور که آمارش را از معاونت علمی دریافت کردم، نزدیک به ۵ تا ۶ هزار شرکت دانش‌بنیان هستند که دنبال تبدیل علم به عمل‌اند نظیر دیجی کالا، اسنپ، تپسی و بسیاری از فرآورده‌های دانش‌بنیان شرکتی و عملی را شما مشاهده می‌کنید.

*در دوران ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، رابطه ایشان با محیط‌های علمی و محافل دانشگاهی چگونه بود؟

ایشان روابط‌شان از همان ابتدا با محیط و محافل علمی و دانشگاهی خوب بود. حتی به یاد دارم آن موقع که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور بود با همه گرفتاری‌هایش آنقدر به این موضوع اهمیت می‌دادند که هفته‌ای یک روز، بعد از نماز ظهر و عصر می‌نشستند و سؤالات دانشجویان دانشگاه تهران و سایر دانشگاه‌ها را جواب می‌دادند. بعد هم که رهبر شدند، باز هم مرتب در ماه رمضان با اساتید و دانشجویان جلسه گذاشته و صحبت‌ها را گوش می‌دادند. در حال حاضر هم همین‌طور است و تعاملات‌شان با بخش دانشگاه در این مدت ۳۰ سال بسیار خوب بوده است. طبیعتاً این‌گونه دیدارها و تبادلات علمی بی‌اثر نیست و دانشجویان و استادان متدین در قالب بسیج اساتید و حتی سایر تشکل‌ها این پشتوانه معنوی را می‌بینند. اخیراً دیدم که چیزی حدود ۱۰۰ نفر از پرسنل پژوهشکده شهید رضایی دانشگاه شریف که دستاوردهای علمی خوبی داشته‌اند با رهبری خصوصی دیدار کرده و از دستاوردهایشان گفته‌اند و رهبری حمایت کرده‌اند. در حوزه‌هایی که دولتی است، حمایت‌های رهبری بیشتر معنوی است، اما در حوزه‌های نظامی که ایشان اجرایی هم می‌توانند وارد بشوند، واقعاً حمایت‌ها و پشتیبانی‌هایی که کردند به تولید بسیاری از محصولات دانش‌بنیان منجر شده که در حال حاضر در نیروی‌های رزمی و نظامی ما قابل استفاده است. با توجه به وقت فشرده رهبری، باز هم نسبت به مسائل علمی و دنبال کردن آن اهتمام دارند. پژوهشکده سیاست‌گذاری دانشگاه شریف، مطالعاتی انجام داده و جزوه‌ای در قالب اف‌ای‌تی‌اف درآورده بودند و حتی دکتر طبیبیان وزیر اسبق اقتصاد و دارایی و رهبر انقلاب سطحی از تحلیل و قوت علمی که در جوانان پژوهشکده سیاستگذاری حاکم است را مورد تشویق قرار دادند و از دستاوردهایشان استفاده کردند. اینکه رهبری و وزیر مربوطه از دستاوردهای این جوانان استفاده کند، تحسین‌برانگیز است لذا از این نوع مثال‌ها فراوان است.

*در شرایط فعلی، شاید رهبر معظم انقلاب تنها شخصیتی از مسئولان کشور باشند که مرتباً با استادان، دانشجویان، نخبگان و پژوهشگران دیدار دارند و با آن‌ها در ارتباطند. با توجه به سابقه مسئولیت‌های شما در ارتباط با نخبگان و به ویژه دانشگاه صنعتی شریف، زاویه نگاه ایشان به نخبگی و تعریف ایشان به مقوله نخبگی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ایشان واقعاً به نسل جوان اعتقاد دارند و در بین جوانان به جوانان نخبه باور و اعتقاد دارند و راه برون‌رفت از مسائل کشور را توجه به همین نخبگی و خبرگی و راه‌حل‌های ارائه شده از سوی آنان می‌دانند. تأسیس بنیاد نخبگان به خاطر تأکید ایشان بود که در کنار معاونت علمی، جوانان نخبه شناسایی شده و مورد حمایت قرار بگیرند. ممکن است بعضی‌ها این مسئله را شعاری بدانند، اما بنده معتقدم هم شعار و هم شعور در فعالیت‌هایشان هست و در تعاملات عملی از این بحث نخبگان و خبرگان استفاده می‌شود البته برخی فقط  شعار می‌دهند و وقتی فرصتی دست می‌دهد و از یک نخبه یا خبره انتقاد می‌شود، سریع عصبانی شده و از کوره به در می‌روند ولی رهبر انقلاب خیلی متواضعانه گوش می‌دهند حتی انتقاداتی که نسبت به خودشان صورت می‌گیرد را با کمال میل گوش می‌دهند و سعی می‌کنند در عملکرد آینده‌شان اصلاح و استفاده کنند.

*برخی شاخص‌های رسمی نخبگی مانند تعداد مقالات در کنفرانس‌های خارجی، شاید عملاً گره‌ای از مشکلات کشور ما حل نکند. نگاه مقام معظم رهبری به این موضوع چگونه است؟

ببینید مقوله علم و فناوری مقوله ساده‌ای نیست. ظریف است و باید با رعایت یکسری نکات به آن توجه کرد. اولاً فقط در کنفرانس‌ها نیست بلکه در مجلات خارجی هم هست و ثانیاً بده و بستان است. شما همان‌طور که یک کار با ارزش علمی را در یک مجله خارجی انجام می‌دهید، خب از مقالات  خارجی هم استفاده می‌کنید و این امر متقابل است. منتها مسئله اینجاست که وقتی شما سطح علمی خودتان را تراز دنیا نگه می‌دارید باید توجه داشته باشید که صنعت، علم و تکنولوژی شما در بحث عملی یک خط عقب‌تر است، بنابراین فقط اگر در مرز دانش حرکت کنید، کشور را از نظر علمی در مرز دانش دنیا و بخش علمی و پژوهشی نگه می‌دارید، اما بخش علمی ـ ترویجی هم باید مهم باشد. وزارت علوم از گذشته این دو بخش را از هم تمیز داده و در بخش علمی ترویجی هم در واقع اقدامات و حرکت‌هایی صورت گرفته که علم را  به زبان ساده و مؤثر برای نیروها و مدیران و کارشناسان‌مان در دسترس قرار دهیم، بنابراین هم انتشار مقالات مرز دانش در مجلات بین‌المللی خوب است و هم مقالات ترویجی منبعث از آن در مجلات و یا انتشارات داخلی. تا آنجایی که من می‌دانم نگاه رهبر انقلاب نیز چنین است فقط تأکید کرده‌اند که صرفاً خودتان را در مرز دانش و انتشار در مجلات خارجی محدود نکنید بلکه نیازهای داخل کشور که شاید یک خط از مرز دانش عقب‌تر است را هم در قالب ترویج علم پیگیری کنید. به عنوان مثال شهیدان احمدی روشن و تهرانی مقدم می‌توانستند درباره موشک‌های جدید و پیشران‌های جدید مقاله علمی پژوهشی بدهند، ولی در بخش علمی ترویجی آمدند در حوزه هسته‌ای و نظامی و هوافضا آن کارهای علمی را که یک خط عقب‌تر است را داخل پیاده کردند و همین ترویج علم در بخش عملی هست که به ایران اقتدار موشکی داده و کسی جرئت تعرض ندارد. در مورد مسئله آب، نساجی و حوزه دریانوردی و رویال، سلول‌های بنیادین و حوزه نانو و سلامت نیز به همین ترتیب است. یعنی هم علمی پژوهشی برای مرز دانش دنیا و هم علمی ترویجی برای استفاده در داخل اهمیت دارد.

از سوی دیگر باید بر این نکته تأکید کنم که رهبری بارها بر این امر تأکید کرده‌اند که شکل‌گیری زنجیره‌ تجاری‌سازی تولید علم و تولید ثروت ملی از نکات برجسته حرکت علمی کشور است. اگر زنجیره‌ تولید دانش تبدیل دانش به فناوری، تولید محصول و در نهایت تجاری‌سازی علم تکمیل شود، مسیر تولید علم به تولید ثروت ملی کشور و پاسخگویی به نیازهای ملت منتهی خواهد شد.

*تأکید مقام معظم رهبری همواره بر این بوده که علم، قدرت‌آفرین است و بارها تأکید کرده‌اند که «العلم سلطان». با توجه به این موضوع، کدام شاخه‌های علمی و کدام زمینه‌های پیشرفت اعم از نانوتکنولوژی، علوم هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، هوافضا و زیست فناوری بیشتر مورد تأکید ایشان بوده است؟

ایشان تا آنجایی که می‌دانم همه این حوزه‌ها را پشتیبانی می‌کنند. منتها در بعضی از حوزه‌ها نیروهای علمی فعال‌ترند و در بعضی حوزه‌ها کمتر است، باتوجه به اینکه ایشان علاوه بر مسائل ارشادی در حوزه نظامی، مستقیماً مسئولیت دارند، طبیعی است که حوزه‌های هوافضا و موشکی بیشتر مورد تأکید ایشان بوده و بیشتر هم رشد کرده اما در حوزه‌های سلول‌های بنیادی هم حمایت صورت گرفته و شاهد دستاوردهای خوب آن بوده‌ایم. در حوزه نانو و هسته‌ای نیز به همین ترتیب است، ولی ایشان چون در حوزه نظامی هم مسئولیت هدایت و هم مسئولیت اجرایی دارند، به نظر می‌آید که دستاوردها قوی‌تر است. ضمن اینکه رهبری تأکید کرده‌اند که علم قدرت‌آفرین است. «العلم السطان» که در نهج‌البلاغه تأکید شده حاکی از آن است که علم تسلط و قدرت می‌آورد. شما به وسیله علم است که موشک دارید و در حوزه پزشکی فعالیت‌هایتان به نتیجه می‌رسد و در نهایت می‌توانید خیلی از بیماری‌ها را درمان کنید و حتی از این جهت دارای دیپلماسی قدرت هستید و حتی خارجی‌ها شما را می‌پذیرند و بیماران درمان می‌شوند و از طریق علم است که ماهواره می‌فرستید و تحرکات نظامی و غیرنظامی که علیه شما می‌شود را می‌بینید و متناسب با آن عکس‌العمل به موقع نشان می‌دهید و حتی می‌توانید به وسیله نانو و بایو محصولات مورد نیاز خود را تولید کنید و به اجنبی نیاز نداشته باشید تا اجنبی بخواهد از طریق این نیاز، شما را تحت فشار و سلطه خود قرار دهد.

*در مورد اتصال دانشگاه و صنعت، نگاه رهبری چگونه بوده است؟ آیا رهنمودی در این حوزه از ایشان سراغ دارید؟

ببینید مسئله علم و صنعت، مسئله علم و عمل است و ایشان تأکید دارند که علم باید با عمل و البته فرهنگ و تذهیب هماهنگ باشد. من با رهبری به طور شخصی تعاملاتی داشته‌ام و ایشان همواره بر مباحث علمی و پژوهشی و علمی و ترویجی و حمایت از مغز متفکر داخلی تأکید می‌کردند و صلابت علمی برای ایشان خیلی مهم بوده و هست.

*نگاه رهبری به حوزه علوم پایه چگونه است؟ در این حوزه چه رهنمودهایی از ایشان به خاطر دارید؟

رهبری هم در مورد علوم پایه و هم علوم انسانی نگاه ویژه‌ای داشتند، اما در وهله اول قدرت نرم یک تمدن از علوم انسانی بدست می‌آید. تأثیر آن را ما می‌بینیم. اگر ما در حوزه اقتصاد حرفی برای گفتن نداشته باشیم، طبیعی است که نمی‌توانیم جامعه را به درستی مدیریت کنیم. اما تأکید ایشان در وهله اول علوم انسانی است و بعد از آن علوم پایه است که پایه‌های قدرت علمی آنجاست، در فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی و زیست‌شناسی و بعد از آن کاربرد این علوم در عمل که فناوری است، لذا شاخ و برگ همه این علوم در علوم انسانی نهفته است. ما می‌توانیم بگوییم علوم انسانی مثل ریشه درخت و علوم پایه مثل تنه و علوم فنی و مهندسی و کاربردی هم مثل شاخه‌ها و برگ‌های حوزه علوم و فناوری هستند که رهبری همه بخش‌ها اعم از ریشه و ساقه و برگ را مورد تاکید قرار داده‌اند.

*رهبر معظم انقلاب، به چه میزان شخصاً پیشرفت‌های شاخص علمی و صنعتی کشور را دنبال می‌کنند و تا چه میزان، خودشان در جریان این امور هستند؟

سخنرانی ایشان و دیدارهای مکررشان نشان می‌دهد که ایشان شخصاً در بحث علم و تسلط به واسطه علم خیلی جدی هستند و توجه ایشان به علم و دستاوردهای آن در حوزه دفاعی و نظامی که شخصاً مسئولیت اجرایی‌اش را برعهده دارند، بسیار زیاد است. در واقع این امر نشان می‌دهد که ایشان مسائل را به طور کامل رصد می‌کند. صحبت‌های ایشان داده‌های صحیح و به روز و دقیقی است که حکایت از آن دارد که ایشان و تیم‌شان به طور مشخص و دقیق مسائل علمی را دنبال کرده و نکات ریز و پراهمیتی را در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایشان مشاهده می‌کنیم.

*اگر خاطره و یا ناگفته جالبی در ارتباط با اهتمام مقام معظم رهبری به حوزه علم و فناوری سراغ دارید بفرمایید.

فکر می‌کنم همه مسائل را اشاره کردم. از توجه رهبری به دیپلماسی علمی و اختصاص ۳ درصد از تولید ناخالص ملی به حوزه علم تا بحث نخبگان و خبرگان و اهمیت آنها در رابطه با توسعه علمی و توسعه مدیریت کشور که تک به تک برای حضرت آقا مهم بوده و هست.

 

30ژوئن/19

مفهوم‌سازی رهبر معظم انقلاب در حوزه فرهنگی واقعیتی ریشه‌دار است

اشاره: فرهنگ پویای هر جامعه‌ای مستلزم داشتن صبغه‌ای عمیق و ماندگار و همچنین تداوم و استمرار در جهت دستیابی به اهدافی است که در بطن آن جامعه قرار دارد. در نظامات مختلف دنیا براساس رویکردهای فرهنگی، شاکله‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رشد و نمو می‌کنند و بر این مبنا ساختارهای هویتی جوامع شکل می‌گیرند. در جهان غرب این فرهنگ همواره برمبنای تعارض و سلطه بنا نهاده شده و به همین خاطر در مقابل فرهنگ رحمانی اسلام دچار چالش‌های دشوار و سختی است. دین حنیف اسلام از همان ابتدای پایه‌گذاری، مبنا را بر انسانیت و شناخت حقوق انسانی بنا نهاده و با درک نیازهای بشری تلاش داشته تا با تبیین فرهنگی غنی خود بشر را از ظلالت‌ها و گمراهی‌ها نجات بخشد.
انقلاب اسلامی ایران نیز پایه و اساس خود را از اسلام عزیز برگرفته در طول چهار دهه از حیات خود به دنبال تبیین این مشی آرمانی و انسانی برای تکریم جایگاه انسان و رسیدن او به بالاترین مقام قرب الهی است و بدون استفاده از ابزارهای جهان مادی امروز که با جنگ و تعارض و خونریزی همراه است تلاش دارد تا تمدن اسلامی را به جهانیان معرفی نماید. بی‌شک در این مسیر امام راحل عظیم‌الشأن نقش بی‌بدیلی در پایه‌گذاری این مسیر داشته و با حرکت انقلابی خود مسیر تاریخ را در تبیین تمدن اسلامی همواره کردند. در ادامه راه و مسیر انقلاب اسلامی، نقش هدایت‌گر و پرورشی مقام معظم رهبری برکسی پوشیده نیست و ایشان در طی سی سال زعامت عالمانه و حکیمانه خود تلاش کرده‌اند تا با تبیین فرهنگ اسلامی و با بهره‌مندی از حلم و حکمت فضای جامعه اسلامی ایران را به سمت و سوی ایجاد تمدن اسلامی رهنمون سازند.
شاید سخن گفتن از اقدامات ارزشمند و ماندگار معظم‌له در این مسیر در این فرصت کوتاه محال باشد اما تلاش شد تا با استفاده از نظرات یکی از دانشمندان برجسته حوزه فرهنگ و آموزش کشور هرچند کوتاه به حوزه فرهنگ و نوآوری‌های مقام معظم رهبری در این مقوله بپردازیم تا ان‌شالله در تاریخ معاصر انقلاب اسلامی این نقش بی‌بدیل ماندگار شود. آنچه در ادامه می‌خوانید گپ و گفت ما با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی کشور در این زمینه است.

 *در ابتدا به نقش فرهنگی رهبر معظم انقلاب اسلامی در طول سه دهه زعامت ایشان اشاره بفرمایید. 

قطعاً یکی از مهم‌ترین مولفه‌های مقام معظم رهبری در طول این سه دهه گذشته، دقت و تاکید ایشان به مقوله فرهنگ بوده است که شاید در کمتر رهبری از رهبران جهانی بشود دید. البته این ناشی از دو نکته اساسی است. نکته اول اینکه اساساً جوهره رهبری ولایی یک نوع رویکرد فرهنگی و تربیتی را در نحوه مدیریت اقتضا و ایجاب می‌کند و نکته دوم شاکله رهبری معظم‌له است که ازقبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران یک شاکله فرهنگی و فکری و در تلاش‌ها و فعالیت‌های ایشان متبلور بوده است.

این موضوع فرصتی خوبی را برای کشور فراهم کرده که اولاً یک سبک رهبری متفاوت با سبک‌های رهبری رایج در دنیا ارایه شود. در سبک رهبری حضرت امام(ره) هم این تفاوت را مشاهده می‌کنیم. این تشابه به خاطر برخورداری این دو بزرگوار از سرچشمه فکری نظری مشترک است و اندیشه فرهنگی‌ای را ارایه می‌دهد که فراتر از جایگاه سیاسی رهبری سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان یک اندیشمند فرهنگی و فرهنگ‌شناس است.

*نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی را در مفهوم‌پردازی‌های فرهنگی و معرفی مفاهیم جدید فرهنگی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من بحث در این حوزه را به چند بخش تقسیم می‌کنم. نکته اول مفهوم پردازی در مباحث ایشان است. معظم‌له در بعضی از مباحث فرهنگی حقیقتاً به مفهوم پردازی‌هایی پرداخته‌اند که در نوع خودش تازگی دارد و راهگشاست. شاید نخستین مفهوم فرهنگی‌ای که در دوره زعامت ایشان برجسته شد بحث تهاجم فرهنگی بود که یک واقعیت ریشه‌دار است. در تعامل جهان سلطه‌گر غرب با کشورهایی نظیر ما، ایشان با بیان این مفهوم هشدار دادند و این موضوع را تبیین کردند. در ادامه همین مفهوم‌سازی به شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی اشاره داشتند که در ادبیات دو سه دهه قبل کشور بسیار مورد توجه قرار گرفت و در باره آن بحث شد. نفس این مفهوم‌پردازی بسیار هشدار دهنده بود و حساسیت‌های زیادی را در مجموعه‌های فرهنگی و دغدغه‌مند ایجاد کرد و در عین حال نوعی حزم و احتیاط را هم درجبهه مقابل به وجود آورد که اگر این مفهوم مطرح نشده و این هشدار داده نمی‌شد معلوم نبود حساسیت فرهنگی و نگاه ما به بحث فرهنگی جامعه چگونه می‌بود. یا تعبیر قرارگاه فرهنگی که ایشان برای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به کار بردند، نشان‌دهنده این است که در زمینه تدابیر فرهنگی نیازمند طراحی‌های عمیق، پخته و هوشمندانه‌ای هستیم تا از طریق آنها بتوانیم تقابل مؤثر و ماندگاری با جبهه مقابل داشته باشیم. با برخوردهای کلیشه‌ای و مقطعی و احساسیِ صرف نمی‌توان در عرصه فرهنگ تأثیرگذار بود. این نکته در نوع مواجهه رهبر معظم انقلاب با مسایل فرهنگی کاملاً مشهود است. مفهوم‌پردازی دیگر ایشان بحث آزاداندیشی و برگزاری کرسی‌های آزاد‌اندیشی و ترویج گفتگوهای فرهنگی است. انتظار مخاطبان از جایگاه رهبری دینی معمولاً تاکید روی این موضوع نیست. به اعتقاد من این نکته نشان‌دهنده وجه ممیزه اسلام ناب و قرائت‌های نادرست از اسلام است که به‌خصوص در جهان امروز به آن مبتلا هستیم. دیکتاتوری مذهبی و دینی و نوعی نگاه سیطره‌جویانه دینی در نگاه برخی از کسانی که خود را منتسب به اسلام می‌کنند، بزرگ‌ترین ضربه را به نگاه دینی معاصر می‌زند. در برخی از زمینه‌ها هم  کاملاً مشخص است که برای منحرف ساختن مخاطبان، به‌ویژه اندیشمندان و جوانان از مقوله دین طراحی شده‌اند؛ لذا از نظر ایشان، تغییر در نگرش‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. البته به دلیل اهمیت این موضوع گاهی هم ایشان با عتاب و خطاب به دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه تاکید می‌کنند که چرا به این مقوله مهم نمی‌پردازند و چرا به تشکیل کرسی‌های آزاد اندیشی توجه نمی‌شود.

*یکی از موضوعات مورد توجه رهبر معظم انقلاب، موضوع تفکر محوری‌است. در این زمینه نقش تبیینی ایشان را چگونه می‌بینید؟

این تفکر بسیار ارزشمند است و البته از مبانی نظری عمیقی هم در اندیشه اسلامی ما برخوردار است. در همان دهه اول زعامت، ایشان در جمعی این بحث را مطرح کردند که به نظر می‌رسد حاکمیت دینی قبل از اینکه مسئولیتی در مورد بحث دینداری و ایمان مخاطبان داشته باشد، باید به تفکر و پرورش اندیشه فکری آنان بپردازد، زیرا ایمان مبتنی بر تفکر و عقلانیت است که ارزشمند است و باید شکل بگیرد.

این نگاه رهبر انقلاب حقیقتاً مانع از بسیاری از تندروی‌ها و تلقی‌های نادرست در جامعه ما شده است. باوجود اینکه در جامعه ما به هرحال نگاه‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد و ممکن است برخی نحله‌ها با نوعی بدفهمی از نگرش انقلابی به دنبال حرکت‌های نادرستی باشند، این نگاه رهبر معظم انقلاب آن را مدیریت کرده و توانسته به شکلی نرم و بدون ایجاد تنش و یا ایجاد شکاف، ضمن حفظ وحدت کلی و کلان جامعه، جهت‌گیری درست را آموزش بدهد و القا کند.

فراتر از اینها نوع مواجهه ایشان با مسائل فرهنگی و اهمیت دادن به ابزارها و مقوله‌های فرهنگی نظیر سینما، تئاتر، شعر و حتی به موسیقی و تعریف و تبیین موسیقی فاخر و حلال و مشروع است که در واقع دنباله دیدگاه حضرت امام(ره) است که در زمان خود بسیار غریب و بعیدی می‌نمود. رویکرد نظام جمهوری اسلامی ایران با این مقوله نشان می‌دهد که همان دیدگاه فرهنگی عمیق حضرت امام استمرار پیدا کرده و این نوع مواجهه با هنر و فرهنگ یکی از مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است.

*نحوه رفتار رهبر معظم انقلاب با اصحاب رسانه در طول این سی سال چگونه بوده است؟
سیره مواجهه ایشان با اصحاب فرهنگ و هنر و صاحبان اندیشه بسیار ارزشمند است. ایشان با اینکه بعضاً مبانی نظری مخاطبان را قبول نداشتند، اما در عین حال نوع مواجهه ایشان تکریم‌آمیز و توام با احترام و حرمت برای اهل قلم و فرهنگ و هنر است.

*رویکرد فرهنگی رهبری انقلاب در طول این سی سال در چه مسیری حرکت داشته است؟

رویکرد ایشان نوعاً فرهنگی و فرهنگ‌ساز است. سال‌ها پیش بنده در اثری که در مورد تجربه کارآمدی رهبری ولایی منتشر شد این نکته را عرض کردم که نوع رهبری ولایی رهبری حُکمی و یا حکومتی نیست، بلکه نوعی رهبری حِکمی است با پشتوانه حکمت‌آمیز و دانایی محور و فرهنگ‌مدار که تلاش دارد دائماً سطح اندیشه مخاطبان را رشد بدهد و با یک نوع پرورش فرهنگی و تربیتی جامعه را با مسیر درست همراه و همسو کند‌.  ما با این نوع ادبیات هرگز در نظام جمهوری اسلامی مواجه نبوده‌ایم؛ یعنی حکم نبوده فلان کار انجام شود، بلکه همیشه به جای رویکرد حکومتی و برخورد سخت و تحکمی با رویکرد تبیین بوده است. البته گاهی هم نیاز است بخش‌هایی از حاکمیت در اجرای قانون قاطعیت به خرج بدهند، اما مسیر کلی حرکت جامعه با یک نگاه فرهنگ‌مدار دنبال شده است. حتی در مولفه‌هایی که ایشان درباره پیشرفت ایرانی اسلامی هم مطرح کرده‌اند اولین مولفه را فکر بیان می‌کنند و بعد مولفه علم و معنویت مطرح می‌شود. همین نگاه عمیقاً فرهنگی ایشان به جامعه بسیار ارزشمند و برخاسته از نگاه درست اسلام ناب است و یک معرفت فقیهانه، حکیمانه، هوشمندانه و فکورانه نسبت به اسلام و برای ما واقعاً الگوست و واقعاً باید روی آن کار علمی انجام شود. اگر سبک و دیدگاه‌های فرهنگی ایشان به شکلی درست‌تر و عمیق‌تر تبیین شوند و نظریه فرهنگی انقلاب اسلامی از دل آن استخراج شود، قطعاً می‌تواند برای دستگاه‌های ما سرمشق باشد.

*در مورد تدابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در مواجهه با مشکلات فرهنگی جامعه چه نظری دارید؟

متاسفانه هنوز ما در دستگاه‌های فرهنگی ما با  نوعی کم‌فهمی و فهم توام با نقص و آسیب نسبت به مقوله فرهنگ مواجه هستیم و بسیاری از برنامه‌ریزی‌ها و تدابیر فرهنگی ما ناشی از همین کسر فهم فرهنگی درست است. با تمام کاستی‌هایی که در مدیریت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها وجود داشته، معذلک تلقی بنده این است که همین نگاه عمیقاً فرهنگی رهبر معظم انقلاب و مواجهه فرهنگی ایشان با جامعه، دانشجویان، اساتید، حوزه‌های علمیه، مدیران، سیاستمداران احزاب و گروه‌های مختلف جامعه، رشد فرهنگی عمیقی را در جامعه شکل داده است. در جامعه با وجود برخی ظواهر و نشانه‌های ناپسند، فهم و رشدی فرهنگی شکل گرفته و همین مانع پیروزی دشمن در جنگ فرهنگی شده است. اینکه ایشان فرموده‌اند در زمانی در مصاف فرهنگی با دشمن بودیم و در آن پیروز شدیم نشان می‌دهد که باوجود هیمنه قوی دشمنان، شکست نخورده‌ایم و دشمن نتوانسته ما را شکست دهد.
*جایگاه مقوله فرهنگ در دهه پنجم انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر من در دهه پنجم پیروزی انقلاب با رویش‌های عمیق و ریشه‌دار فرهنگی روبه‌رو خواهیم بود. رویش‌هایی که ریشه‌های خود را در دهه سوم و چهارم ایجاد کرده و بذرهایی که امام(ره) در پیش از انقلاب و دهه اول انقلاب افشاندند و باغبانی و نگهداری که در دهه دوم انقلاب تا کنون توسط رهبر معظم انقلاب انجام شده، ما را به سمت رشد فرهنگی عمیقی سوق خواهد داد. امروز در عرصه فرهنگ سیاسی و اقتصادی جامعه، با تفاوت در مراتب، شاهد چنین رشدی هستیم. به‌خصوص در سطح جهان اسلام اگر به فراتر از مرزهای خود نگاه کنیم می‌بینیم که گفتمان فرهنگی و انقلابی و سیاسی در بیان رهبر انقلاب، اقشار فهیم و مجاهد مسلمان را به خود جذب و جلب کرده است.

آنچه امروز در سوریه مشاهده می‌کنیم، نوعی انقلاب فرهنگی است. در یمن همین ‌طور. در فلسطین و عراق و لبنان هم به همین صورت. حتی در افغانستان و هند و پاکستان و خاور دور این حرکت‌ها ثمربخش بوده‌اند. رهبر معظم انقلاب فرمودند که ما در ساخت و پیشبرد تمدن نوین اسلامی از زور استفاده نخواهیم کرد. این نکته بسیار مهمی است. برخلاف غرب سرمایه‌داری سلطه‌گر که در طول چهار سده گذشته با تفاوت در شیوه‌ها و قالب‌ها همواره از خفقان و فشار و زور و جنگ برای توسعه تمدن مادی خود استفاده کرده است،  اینکه ما به عنوان جبهه مسلمان انقلابی و پیرو اسلام ناب محمدی(ص) هرگز از زور استفاده نخواهیم کرد قطعاً موضع‌گیری مهمی در پیشبرد تمدن اسلامی مبتنی بر فطرت انسان‌ها، فکر و اندیشه است. اگر این تبیین اتفاق بیفتد و ما در عمل هم بتوانیم این فرهنگ عمیق دینی را در نظام مقدس جمهوری اسلامی به عرصه‌های مختلف تسری بدهیم، مهم‌ترین دستاورد چهار دهه انقلاب خواهد بود.

رهبر انقلاب ما یک رهبر فرهنگی، فکور، یاددهنده و یادگیرنده هستند. این یاددهندگی و یادگیرندگی به عنوان یک رویکرد تعاملی دوسویه در ایشان وجود دارد و مدیران و مسئولان باید بیشتر از این رویکرد برخوردار باشند. شاید یکی از مهم‌ترین کاستی‌های ما در حوزه مدیریت سیاسی و اقتصادی کشور همین رویکرد فرهنگ‌مدار در این دو عرصه باشد که هنوز چنانچه باید و شاید در آن ورود نکرده‌ایم. بعضی از مسئولان ما خود را عقل مطلق می‌پندارند و از یادگیرندگی خودداری می‌کنند و بیشتر در قالب دستور و حکم عمل می‌کنند. البته این مشکل این در تمام دولت‌های گذشته هم وجود داشته است.

امیدوارم از نگاه عمیق فرهنگی مقام معظم رهبری و سرمایه  بزرگی که منشأ اثر در خودسازی فرهنگی و ارتقای معنوی جامعه است به‌درستی استفاده شود تا مسیر روشن و نورانی‌ای را که از ابتدای انقلاب وجود داشته تحکیم و تثبیت کنیم و فرهنگ ما به گونه‌ای نهادینه‌سازی شود که  کشور در همه ابعاد به یک الگوی گسترش و توسعه تمدن اسلامی تبدیل شود.

30ژوئن/19

جایگاه نگاه تمدنیِ رهبر معظم انقلاب به اسلام در این تاریخ

ابتدا باید از خود این سئوال را بپرسیم که به‌راستی راز وسعت مطالعات رهبر انقلاب از دوره‌ نوجوانی تا این زمان در چیست و چرا ایشان تلاش می‌کنند از هر آنچه در این تاریخ واقع می‌شود، آگاهی خاصی داشته باشند؟ به‌خصوص که سخت در تلاش بوده‌اند بدانند در جهان امروز و بالاخص در غرب چه می‌گذرد. ایشان در یکی از دیدارهای خود می‌فرمایند:

«من در دوران جوانی زیاد مطالعه می‌کردم، غیر از کتاب‌های درسی خودمان، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و قصه و رمان می‌خواندم.»

راستی چرا؟ در ایشان چه احساسی شعله‌ور بوده که تلاش می‌کردند علاوه بر قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ سجادیه، به شاهنامه نیز بپردازند؟ در مورد شاهنامه می‌فرمایند: «شاهنامه خیلی پر مغز است. هرکس نگاه کند خواهد دید اینجا حکمت اسلامی مطرح است.» در مورد رمان می‌فرمایند: «رمان در مجموع از همه‌ هنرها جامع‌تر است.»(۱) در مورد رمان «بینوایان» از ویکتورهوگو می‌فرمایند: «بنده بینوایان را بارها خوانده‌ام. به نظر من «بینوایان» اوج کار هنری در محدوده‌ بشری است. من می‌گویم «بینوایان» یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی.» در مورد رمان «دُن آرام» از شولوخف می‌فرمایند: «دُن آرام» یکی از بهترین رمان‌های دنیاست. از رمان «جنگ و صلح» تولستوی سخن می‌گویند و از رمان «پطر کبیر» و «دل سنگ» و کتاب‌های میشل زواکو و رومن‌رولان و کتاب‌های مربوط به زندگی مهاتماگاندی و ده‌ها نویسنده‌ رمان‌های غربی طوری سخن می‌گویند که نه‌تنها آن رمان‌ها را خوانده‌اند، بلکه جایگاه تاریخی و تأثیری را که آن رمان‌ها بر روح و روانِ جامعه‌ غربی دارد دنبال می‌کنند.

از یک سو چون صاحب‌نظری دقیق از مکتب صدرایی تمجید و بر مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ ایران و جریان چپ و تاریخ مشروطه و تاریخ شوروی و آمریکا و انقلاب‌های آفریقا تأکید فراوان می‌کنند و از سوی دیگر از تقریظ‌های ایشان بر زندگی‌نامه‌ شهدا می‌فهمیم که دقیقاً آن شخصیت‌ها را هم دنبال و به قول خودشان از عظمت شخصیت سرداران شهید حیرت می‌کنند.

راستی چرا؟ آیا این نحوه تلاش برای حضور در تاریخی که در آن به‌سر می‌برند، حکایت از آن ندارد که متوجه شده‌اند باید در مواجهه با تمدن غربی، اسلام را به‌نحوی به میان آورد که از یک طرف روح تمدنی داشته باشد و از سوی دیگر از آموزه‌ها و رهنمودهای قدسی و معنوی بهره‌مند باشد؟ اینجاست که باید گفت آیا نباید در مقابل کسانی‌که مدعی هستند روح اسلامی و اساساً روح دیانت هیچ‌ نسبتی با «تمدن» که موضوع مدرنی است؛ ندارد و آن را امری پارادوکسیکال می‌دانند، از تمدن نوین اسلامی شدیداً دفاع کرد؟

توجه به این نکته را لازم می‌دانم که مسئولیت ما در قبال طرح تمدن نوین اسلامی از طرف مقام معظم رهبری دو چیزند: یکی در دلایل امکان تمدن نوین اسلامی و دیگر، خصوصیات و محتوای تمدن اسلامی که برای اجتناب از اطاله کلام تنها به شرح قسمت اول یعنی دلایل امکان تحقق تمدن اسلامی می‌پردازیم:

۱- با توجه به اینکه متفکران غربی معتقدند که دوران حضور فرا روایت‌ها تمام شده(۲) و در غرب هیچ فراروایتی میداندار نیست، لذا وجود تکثر در افکار، جنبه‌ همگانی و عالمگیر بودن غرب را به حاشیه برده و امکان تجدیدنظر در تداوم ادامه‌ تمدن تمامیت‌خواه غرب را مطرح ساخته است و در نتیجه می‌توان به آینده‌ای دیگر که در آن احتمال ادامه‌ تمدن غربی نیست، اندیشید و این اولین دلیل بر لزوم اندیشیدن به تحقق تمدن اسلامی در این تاریخ است.

۲- بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که در بستر تکثر افکار، غرب‌شناسی ملت‌های اصیل برای درک جایگاه خود تا حد زیادی میسر شده و در نتیجه ایران اسلامی و هند و چین امکان آن را یافته‌اند تا در دوران سیطره‌ تمدن غربی از «ما» سخن بگویند.

۳- آن «ما»یی که در بستر تکثر افکار برای ملت‌های اصیل مطرح شده، می‌تواند تلقی دیگری از «جهانی‌فکرکردن» را به میان آورد که نه جهان گذشته‌ آن ملت‌ها و نه جهان کنونی غربی است. با توجه به این امر بدیهی است که باید به تمدن نوین اسلامی فکر کرد.

۴- همان‌طور که ما در نهضت مشروطه در مواجهه با جهان مدرن، متوجه‌ حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و برای اداره‌ کشور به نظام پارلمانی فکر کردیم(۳)، امروز هم می‌توانیم در مواجهه با جهان مدرن، در بستر انقلاب اسلامی، جهانی را تجربه کنیم که بی‌بهره از جهان غرب نیست، ولی جهان نوینی است که نه تماماً خود دیروز و گذشته ماست، نه خود غربی است.

۵- کسانی که امکان پیدایش تمدن اسلامی را بی‌معنا می‌دانند، بعضاً خود را نزدیک به آقای دکتر رضا داوری جلوه می‌دهند، در حالی‌که ایشان در آخرین نوشته‌های خود در اسفندماه سال ۹۷ در مقاله‌ «ایران و مسائل و مشکلات» در باره تمدن نوین اسلامی می‌گوید:

«… در این میان سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن «تمدن نوین اسلامی» است. برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده، لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افق‌های باز خداحافظی می‌کند؛ ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن ـ که نمی‌دانیم چگونه ممکن است ـ متصوّر نیست. زندگی کردن میان دو جهان، مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است، ولی متأسفانه ما کمتر صبر داریم و نمی‌دانیم و نمی‌خواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با دردِ تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود. ما امروز به هر جا بخواهیم برویم باید از همین‌ جا که ایستاده‌ایم آغاز کنیم…»: http://rezadavari.ir

ملاحظه می‌کنید که آقای دکتر داوری در سخنان فوق، هرگز امکان تحقق تمدن اسلامی را نفی نکرده‌اند، بلکه هشدار داده‌اند که نباید مسئله را ساده و سهل‌ بپنداریم.

۶- ما معتقدیم در مورد تحقق تمدن نوین اسلامی، باید رفت و برگشتی صورت بگیرد و آموزه‌های دینی و فلسفه‌ اسلامی مجدداً فهمیده شوند و این جز با شناخت غرب ممکن نیست. افق این غرب‌شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشته‌های خود متناسب با تاریخی که در آن به سر می‌بریم بهره‌مند شویم.  از این طریق است که با استمداد از قرآن و روایات و فلسفه‌ اسلامی از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد می‌شویم و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آن‌ها خواهیم داشت شد؛ در حالی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حدّ موضوعات درسی تقلیل داده شده و دین و فلسفه به صورت حضوری تاریخی و تمدنی وارد زندگی و جامعه‌ ما نشده‌اند.

۷- در مواجهه‌ با تمدن غرب است که می‌توانیم متوجه‌ داشته‌های خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی از قبیل حضور دموکراسی در شِمای مردم‌سالاری دینی و یا درک آزادی در عین حفظ فرهنگ دینی بشویم. شیوه‌ای که در عین مواجهه با تمدن غرب با نوعی بازگشت به خویشتن همراه است.

۸- ما در مسیر حضور تاریخی امروزینِ خود در شرایطی قرار داریم که دیگر نگران نیستیم تا سیل جهانگیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی هستیم که می‌توانیم دنیای مدنی خود را شکل دهیم که آن دنیا، نه دنیای غرب است و نه دنیای گذشته‌ ما. از این طریق می‌توان گفت به کمک سرمایه‌های وحیانی و فلسفی خود، به نحوی در دنیای جدید سهیم خواهیم شد تا آثار افول دوران عالمگیر بودن غرب را به‌خوبی نشان دهیم. انقلاب اسلامی می‌تواند در چنین فضایی نقش مؤثر خود را به‌خوبی ایفا کند و رهبر معظم انقلاب متوجه‌ چنین امری بوده‌اند که طرح تمدن نوین اسلامی را به میان آورده‌اند.

۹- البته حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران هیچ ربطی به جریان‌های سیاسی مشهور به «اصول‌گرایی» و «اصلاح‌طلبی» ندارد، زیرا نه جریان به اصطلاح «اصلاح‌طلبی» توانسته وارد تاریخی شود که با انقلاب اسلامی ظهور کرد و متأسفانه هنوز در تاریخ غرب با تمام نقص‌هایی که  به آن دچار است، به‌سر می‌برد و نه به اصطلاح «اصول‌گرایی» متوجه این نکته ظریف شده که تنها در مواجهه با غرب است که می‌توان در آن حاضر شد. اصول‌گرایان سنتی هنوز مشغول سیر در گذشته‌ای هستند که سال‌هاست که گذشته است.

۱۰- روژه‌گاردوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۵۶ در تهران متذکر ‌شد: «این درست نیست که بگوییم باید سلطه‌ تمدن غربی را برانداخت تا خود به خود جا برای تمدن‌های دیگر باز شود. هویت فرهنگی، بازگشت به عقب نیست. هویت فرهنگی یعنی شروع حرکت یک تمدن از همان ‌جایی که با ورود تمدن غربی مسدود شده است، آن‌ هم با جذب تمام‌ دستاوردهای فرهنگ دیگر.» (کتاب «با دیگری»، دکتر اصغر مصلح، ص ۴۷۲)

۱۱- طلوع افق جدید می‌تواند از مرکز بحران  باشد؛ اما درک درست بحران و تلاش برای گشایش افق

آینده امر مهمی است. از آن جهت که تمدن غربی آنچه را که می‌توانسته انجام داده، ولی هر ‌چه را که

می‌خواسته، به‌دست نیاورده، دچار نارضایتی همراه با حرص و آز شده است؛ لذا تمدنی دیگر که قطعاً تمدن

غربی نخواهد بود، در این برهه از تاریخ راه خود را گشوده است.

 

۱۲- این روشن است که آینده نسبتی با وجود آدمی دارد و در هر صورت از افق وجود آدمی طلوع می‌کند. بدین لحاظ پرسش از آینده با پرسش از وضع آدمی و درکی که از خویش دارد، پیوند می‌خورد و درک بشر امروز از خود در هر جا که هست، درکی است تمدنی و مربوط به کشور و قاره‌ خاصی نیست. بدین لحاظ است که موضوع «تمدن نوین اسلامی» مطرح می‌شود و اگر نسبت به این موضوع غفلت شود، بشری که از یک سو از تمدن غرب سرخورده و از سوی دیگر نمی‌تواند روحیه‌ تمدنی خود را زیر پا بگذارد، عملا به تمدن دیگری روی خواهد آورد و از برکات تمدنی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی که می‌تواند مددرسان بشر باشد، محروم خواهد شد. عامل این محرومیت را باید کسانی بدانیم که مدعی هستند امکان تحقق تمدن دینی محال است.

۱۳- نکته مهم در تاریخ معاصر، جستجوی راه‌های همگرایی است که فراتر از یک فرهنگ هستند.  این همگرایی و تعامل، نیاز بشر امروز است. آقای دکتر داوری اردکانی در پیام خود به همایش «فلسفه، دین و علم در زیست جهان اسلامی» در شهر وین، سخنانی را در زمینه نسبت فلسفه‌ اسلامی با فلسفه‌ یونانی با ما در میان می‌گذارند که می‌توانیم در امروز تاریخ خود ‌و در نسبت بین تمدنی که بناست تحت عنوان «تمدن نوین اسلامی» با تمدن غربی پدیدآید؛ در باره آن فکر کنیم. ایشان می‌فرمایند:

«اسلاف ما در ایران نیز وقتی به فلسفه‌ یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند، در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند. فلسفه‌ اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که تفاوت ذاتی با یکدیگر داشتند، به‌وجود آمد. در فلسفه‌ اسلامی این دو روح به یکدیگر نزدیک شدند و امکان هم‌سخنی پیدا کردند.  چنا‌که می‌دانید مابعدالطبیعه یونانی در بیرون از اروپا، تنها در جهان ایرانی‌اسلامی مورد توجه قرار گرفت و با این توجه، فلسفه‌ای قوام پیدا کرد که در تاریخ هزار ساله‌اش در عین تعلق به تعالیم استادان یونانی، طرحی دیگر در انداخته است. استادان فلسفه‌ اسلامی مسائل و مبادی فلسفی خود را می شناسند. بدیهی است که فیلسوفان اسلامی، فلسفه را از یونانیان آموختند، اما در مرحله‌ آموزش متوقف نشدند و به علم آموختنی اکتفا نکردند، بلکه با تنفس در هوای جهان خود و در هم‌سخنی با استادان یونانی تفکر کردند و به فلسفه‌ای که با فرهنگ ایرانی  اسلامی تناسب داشت رسیدند. فیلسوفان جهان اسلام مسائل فلسفه یونانی را با نظر به مبادی تازه تفسیر کردند و فلسفه‌ای را بنا نهادند که مثل هر صورت دیگری از فلسفه، در نظر صاحبانش فلسفه مطلق و جهانی بود. فلسفه‌ موسوم به فلسفه‌ اسلامی با دستکاری در آراء افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان پدید نیامده است، بلکه اولین تلاقی بزرگ و مهم میان دو فرهنگ و فلسفه‌ای است که با روحِ جهانِ ایرانی‌‌اسلامی پیوند دارد… فلسفه‌ دوره‌ اسلامی از آغاز، استعداد آن را داشته است که به دین نزدیک شود و با این استعداد و تمایل بوده است که در جمع انحاء تفکر دینی با فلسفه سعی و اهتمام کرده است. فیلسوفان جهان اسلام فلسفه‌ یونانی را با نظر به افقی که با اسلام گشوده شد، تفسیر کردند و البته در این تفسیر به حکمت نیاکان خود در ایران قبل از اسلام نیز بی‌اعتنا نبودند.»

۱۴- بشر با تمدن مدرن راه خود را گم کرد و نیاز دارد تا به اقلیم معرفت برگردد. انقلاب اسلامی از جهت تاریخی در این موقف ایستاده است که نقش خود را در فضایی که ادیان ابراهیمی به بشر عرضه کرده‌اند، ایفا کند، زیرا با گریز خدایان توسط تمدن مدرن، اشباح فرمانروایی می‌کنند و هر روز سیطره‌ وهم و توهّم بر زندگی بشریت احاطه بیشتری پیدا می‌کند. بنابراین شناخت زمان، ما را بر آن می‌دارد که در باره این موقعیت فکر کنیم و همان‌ طور که حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «وَ عَلَى العَاقِلِ أَن یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ، مُقبِلاً عَلَى شَأْنِهِ، حَافِظاً لِلِسَانِه: بر انسان عاقل است که نسبت به زمانه‌ خود بصیر و عاقل باشد و مطابق شأنی که نسبت به زمانه‌ خود دارد، با مسائل روبه‌رو شود و مطابق آن زمانه سخن بگوید.»؛ امروز اگر کسی از تحقق انقلاب اسلامی در شِمای تمدن نوین اسلامی سخن نگوید، عملاً از زمانه خویش آگاهی کامل ندارد.

۱۵- و سخن آخر اینکه: با انکار امکان حضور تمدنی برای سایر ملت‌های اصیل در این تاریخ و در مواجهه با تمدن غربی، عملاً بستر را برای حضور هرچه بیشتر روح تمامیت‌خواه تمدن غرب که در کنار خود هیچ فکر و اندیشه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد، فراهم می‌کنیم که با زمان‌شناسی یک انسان عاقل و متفکر همخوانی ندارد.

رهبر معظم انقلاب بر این نکته واقفند که بشریت امروز به تمدنی نوین می‌اندیشد و اگر تمدنی را قادر به پاسخ‌گوئی به همه‌ ابعاد زندگی اوست در مقابلش قرار ندهیم، به وظیفه‌ خود عمل نکرده‌ایم. آیا وظیفه‌ ما نیست که در این تاریخ و در نگاه خود به آموزه‌های دینی از وجوه تمدنی و تمدن‌سازی اسلام غفلت نکنیم؟

 

 

  1. به بیانات ایشان با گروه «ادبیات جنگ» در تاریخ ۲۵/۷/۷۲ نظر شود.
  2. رجوع شود به نظریه لیوتار؛ و فرارسیدن عصر پایان فرا روایت.
  3. البته عنصر روشنفکری غرب‌زده مانع شد تا در مواجهه با غرب با داشته‌های خود وارد جهان جدید شویم و خواست از فرق سر تا نوک پا خود را دربست به غرب بسپاریم.

 

 

30ژوئن/19

۱۳ نمـا از سیمای زعیم انقلاب

بسمه‌تعالی

۱۳ نمـا از سیمای زعیم انقلاب

منتخبی از دیدگاه‌های علمای برجسته در گفتگو با پاسدار اسلام

در آمد:

در طول نزدیک به چهار دهه فعالیت رسانه‌ای، ماهنامه پاسدار اسلام، بر حراست از آرمان‌های امام خمینی و نهضت اسلامی باشکوه مردم مومن و انقلابی ایران پای فشرد. در دوره زعامت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نیز با همان نگاه و عزم، بر تثبیت، ترویج و حمایت از ولایت فقیه و رهبری بی مانند ایشان تلاش نمود و این رویکرد در تمامی شماره‌های نشریه به عنوان نقطه ثقل سرلوحه فعالیت بود؛ مصاحبه‌های انجام گرفته به عنوان محوری‌ترین بخش مجله یکی آثار ماندگار این مقطع است که این مهم را دنبال کرد و نقش اثر بخش خود را در جامعه ما و جهان اسلام به خوبی ایفا نمود.

در آستانه ورود به دهه چهارم زعامت مقام معظم رهبری، مرور منتخبی از مصاحبه‌های مهم انجام شده شایسته است تا در «سی‌امین سال انتخاب» سکاندار انقلاب، بر این انتخاب ببالیم، شکوه و عزت کشور را که در پرتو این انتخاب شکل گرفت، ارج نهیم، به پاس این لطف حضرت ایزد، سجده شکر بر سجده بساییم و برای نیل به قله‌های تمدن اسلامی و حکومت جهانی مهدوی، طول عمر و حیات با برکت را برای رهبر فرزانه خود طلب کنیم.

اول. انتخاب سرنوشت‌ساز

پس از درگذشت غم‌بار امام خمینی، مجلس خبرگان رهبری در جلسه‌ای فوق‌العاده، انتخابی سرنوشت‌ساز را بر ملت فهیم ایران رقم زد و در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب اسلامی برگزیدند. کمتر از دو ماه بعد نیز، پس از همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خبرگان رهبری مجدداً تشکیل جلسه داد و با ۶۰ رأی از ۶۴ عضو حاضر، به رهبری معظم‌له صحه گذارد. این انتخاب یاس دشمن و شعف و خرسندی ملت ایران را در پی داشت و مراجع بزرگی همچون آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و آیت‌الله‌العظمی اراکی و علمای برجسته پیشگام حمایت شدند؛ آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی می‌فرماید:

«هنگامی که ایشان برای رهبری انتخاب شدند، من از کسانی بودم که واقعاً این انتخاب را انتخاب بجایی دیدم و حمایت کردم و همیشه وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت کنم.(شماره ۴۲۰-۴۲۱)

این انتخاب، پیشینه و مقدماتی داشت که بیان آیت‌الله ابراهیم امینی عضو موثر هیئت رئیسه خبرگان رهبری در این باره خواندنی است؛ ایشان از چگونگی مطرح شدن نام آیت‌الله خامنه‌ای اینگونه یاد می‌کند:

«اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی این امر اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد. وقتی بحث رهبری شورایی پیش آمد، آقای خامنه‌ای جزو چند نفر مجتهدی بود که اعضای خبرگان برای حضور در شورا مدنظر داشتند. نظر امام در باره ایشان در مرحله بعد و وقتی مطرح شد که رهبری شورایی از سوی اکثریت رد شد و بحث به این سو آمد که حالا که بنا بر رهبری فردی است چه کسی را انتخاب کنیم؟ علاوه بر همه اینها همان‌طور که عرض کردم، مسئله هم، ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد و چند نفر از نمایندگان از طرقی از دیدگاه امام در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند. اینجا بود که آقای هاشمی ماجرا را نقل کرد. ایشان هم از قبل، برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای برای سوق دادن جلسه به سمت و سویی خاص را نداشت و نمی‌خواست دست نمایندگان را در انتخاب ببندد. آیت‌الله خامنه‌ای در یک فرآیند طبیعی و در خلال مباحث نمایندگان مطرح و به رهبری انتخاب شدند».

نظر امام خمینی در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، از درایت و دوراندیشی معمار بزرگ انقلاب حکایت می‌کرد که بیان آن در جلسه مجلس خبرگان، نگاه‌های پراکنده را متمرکز کرد تا این امانت به یگانه گزینه شایسته رهبری سپرده شود؛ آیت‌الله امینی درباره شیوه بیان نظر امام نسبت به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اینگونه اظهار داشت:

«یکی از خبرگان ایشان را پیشنهاد داد. بعد هم مرحوم آقای هاشمی گفت که پیشنهاد خود ما هم آقای خامنه‌ای است و برای تأیید حرفش، قول امام در باره ایشان را نقل کرد و گفت: زمانی که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، همراه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر آقای منتظری را عزل کنید، ما در انتخاب رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام رهبری شورایی را نمی‌پسندیدند. ما هم معتقد بودیم که در حال حاضر فردی را نداریم که از هر نظری برای قبول این مسئولیت بزرگ مناسب باشد. امام خیلی قاطع فرمودند: چطور ندارید؟ همین آقای خامنه‌ای! ما تصور کردیم که این حرف را برای اقناع ما زده‌اند و قرار گذاشتیم که مطلب به جایی درز نکند که البته کرد. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که موضوع در جایی مطرح نشود. من به‌رغم اینکه قانع شده بودم، یک بار دیگر به شکل خصوصی خدمت امام رفتم و روی این موضوع پافشاری کردم. امام باز فرمودند: وقتی کسی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، مشکلتان چیست؟ چرا تردید می‌کنید؟. دیروز هم از حاج احمد آقا شنیدم که وقتی آقای خامنه‌ای به کره رفته بودند، تلویزیون ایشان را با آقای کیم‌ایل‌سونگ نشان داد. من گفتم: آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده و واقعاً آبرویی برای نظام هستند. امام فرمودند: ایشان برای رهبری هم فرد شایسته‌ای است. به این ترتیب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان بهترین مصداق واجد شرایط رهبری در آن زمان مشخص شدند و موضوع به رأی گذاشته شد.

آیت‌الله امینی بر این نکته نیز تاکید داشت که خود آقای خامنه‌ای گفته بودند این مسئله را جایی نقل نکنید. آقای هاشمی وقتی این خاطره را نقل کرد که دیگر شرعاً احساس کرد که باید برخی ملاحظات را کنار بگذارد و از آنچه که خبر دارد، سایر اعضای خبرگان را هم مطلع کند. ثانیاً شاید بشود از این جنبه هم به مسئله هم نگاه کرد که در آغاز جلسه، سعی براین بود که خبرگان نخست خودشان و در خلال مباحث به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

افزون بر شایستگی‌های متعدد، جایگاه ممتاز علمی و اجتهاد، از محوری‌ترین شاخصه‌های انتخاب رهبری بود؛ آیت‌الله مومن قمی معتقد بود رهبر انقلاب «قطعاً و بلاخدشه، مجتهد مطلق و درفقه واصول و رجال بسیار متبحر است». ایشان افزود:

«بنده خودم نسبت به آقای خامنه‌ای این نظر را داشتم که فردی است از جنبه علمی شایسته‌ و خوش‌فکر که استنباط‌های قوی و در عین‌حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادت‌هایی بود که دوستان ما قبلاً در باره فضل ومقام علمی ایشان داده بودند. بااین همه، من به لحاظ ارتباطی که بعد از پیروزی انقلاب ـ به تناسب مسئولیت‌هایی که هر دو در نظام پیدا کردیم ـ با ایشان داشتم، بیشتر به فضل و مقام علمی ایشان پی بردم و نهایتاً به دلیل همین سابقه بود که پس از رحلت حضرت امام، به رهبری ایشان رای دادم. هر چه زمان می‌گذشت، درجه شایستگی ایشان بیشتر بر ما روشن می‌شد».( شماره ۳۸۷-۳۸۸)

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی نیز از این انتخاب سرنوشت‌ساز چنین یاد می کند: «خودش حاضر نشد به خودش رأی بدهد، ولی ما رأی دادیم و بعد هم دیدیم خیلی رأی مثبت و خوبی شد. و له‌الحمد… به مرور هم فهمیدم که انتخابمان بسیار خوب بوده است. امام هم به ایشان نظر مثبتی داشت و یک مقدار هم با بیان امام بود که ما در آن مجلس به این فکر افتادیم. ایشان به کره شمالی رفته بود و امام در تلویزیون ایشان را دیده و گفته بود به درد رهبری می‌خورد. این جمله امام، ما را تکان داد، ولی باز آن‌قدر در ما عمیق نبود، اما بعد دیدیم بسیار انتخاب خوبی بود و ارادتمان چند برابر شد».(شماره ۳۷۲)

این انتخاب در نگاه دو عارف فرزانه نیز خواندنی است:

آیت‌الله کاظم صدیقـی می‌گوید: «یکی از دوستانمان آقای فرحناک برایم نقل کرد، صحبت قائم‌مقامی [آقای منتظری] که شد، آیت‌الله بهاء‌الدینی گفت: نه! من این‌جور نمی‌بینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی آقا است. آن‌وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمی‌دید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمی‌توانست مقابل قائم‌مقامی چیزی بگوید.

یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه می‌خواند و آقا هم تشویقش می‌کرد- گفت در جلسه‌ای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر می‌رسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».( شماره ۳۶۷)

 

دوم. امامت امت

آیت‌الله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری به موفقیت تصدی جایگاه ولایت فقیه از سوی رهبری معظم اشاره کرده، فرمود: «پروردگار عالم ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کرده‌اند. همۀ ما باید برای مقام معظّم رهبری دعا کنیم. همه باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. انسان می‌بیند که الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است»(شماره ۴۱۳-۴۱۴).

آیت‌الله مهدوی کنی جایگاه رهبری را از منظر ولایت و امامت امت به تصویر کشید  و تاکید نمود: « اعمال ولایت مسئله مهمی است. و این خصوصیت مهمی است که ایشان دارا بودند، در پاسداری جایگاه امامت و ولایت ثابت‌قدم بودند». ایشان افزود: «خبرگان این جایگاه را به حسب ظاهر به آقا واگذار کردند و در حقیقت کشف کردند، ولی نگهداری این جایگاه، از امتیازات آقاست. هر کسی قدرت این کار را ندارد… آقا در حفظ این جایگاه مسامحه نکردند، زیرا مسامحه در این کار مساوی است با از بین بردن نظام. امام فرموده‌اند: حفظ نظام از اوجب واجبات است… من معتقدم این صلابت در رهبری از خصوصیات ایشان است. بعد از امام، مِن حیث ‌المجموع، چه از نظر اجتهادی که توأم با رهبری است -و نه اجتهاد مطلق- و چه از نظر اداره کشور در بحران‌های مختلف، ما مثل ایشان سراغ نداریم. خداوند ایشان را تا ۱۲۰ سال نگه دارد. من خودم این‌جور باور دارم و از روی عقیده‌ حرف می‌زنم، نه از روی مصلحت‌اندیشی. چه در زمانی که بنا شد ایشان رئیس‌جمهور باشند و بنده نخست‌وزیر، چه بعد از رحلت امام که ایشان رهبر شدند، در این ۲۰ و چند سال، من واقعاً به عقیده خودم عمل کرده‌ و روی عقیده‌ام ایستاده‌ام و در تمام این نوساناتی که واقع شد و با تمام مشکلاتی که بود، اعتقادم این بود که رهبری ایشان منحصر به فرد است و ایشان خوب می‌توانند مملکت را اداره کنند و باید ایشان را تأیید کرد، لذا در همه این بحران‌ها و بالا و پایین رفتن‌ها و با همه نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح».

آیت‌الله مهدوی کنی به جایگاه ولی فقیه به عنوان نایب امام زمان(ع) اشاره کرده و چنین بیان داشت: «من معتقدم ایشان هم از نظر مدیریت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما به عنوان نایب امام زمان(عج) درباره رهبر بحث می‌کنیم. ما آقای خامنه‌ای را به معنای عام و آنچه که در دنیا مرسوم است، رهبر نمی‌دانیم، بلکه می‌گوییم ایشان نائب امام زمان(عج) است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. من در ایشان تقوا و عدالت و مردمداری و زهد را می‌بینم. ایشان تمام خصوصیاتی را که یک فقیه نایب امام زمان(عج) باید داشته باشد، دارند»(شماره ۳۶۰).

سوم. مرجعیت شیعه

با درگذشت آیت الله العظمی اراکی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در آذر ۱۳۷۳ بیانیه‌ای صادر کرد و آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را از کسانی دانست که واجد شرایط‌ مرجعیت‌ بوده و تقلید از وی جایز است‌. آیت‌الله سید جعفر کریمی عضو برجسته جامعه مدرسین و یکی از چهره‌های موثر در معرفی و تثبیت مرجعیت رهبر معظم انقلاب، چنین بیان می‌داشت:  «بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه‌ای پیدا کرده بودم… دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق‌العاده‌ای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند. لذا بعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم. دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم. با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی‌فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند»(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله شیخ محمد یزدی نیز ضمن اشاره به تصمیم جامعه مدرسین، بر این نکته تاکید داشت که«بیننا و بین‌الله، ایشان اگر بالاتر از آقایانی که الان هستند نباشند، کمتر هم نیستند و ایشان مرجع‌ هستند. شعار “هم مرجعی و هم رهبری” هم از آنجا به وجود آمد. آیت‌الله یزدی در تبیین «اعلمیت» نیز چنین بیان داشت: «آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق “ما یحتاج الیه مسلمین” هم هست؟ من با این مبنا، هیچ‌کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای را هم نقل کنم که یک روز ایشان به من گفتند خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید. گفتم یعنی چه؟ گفتند چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید. با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هر جا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم»(شماره ۳۸۷-۳۸۸).

آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود هاشمی شاهرودی «هوشمندی» را شرط اصلی اجتهاد دانسته، در توصیف قدرت علمی رهبر انقلاب چنین بیان داشت: «عمده قدرت اجتهاد است که خداوند متعال در حد خوب به ایشان داده است اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده است. اهل تتبع هستند  و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند»(شماره ۴۰۵-۴۰۶).

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی معتقد بود: «در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم»، ایشان بر این باور بود: «در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌‌قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله العظمی مکارم شیرای تاکید داشت «ایشان را از نظر علمی، فقهی و از نظر اطلاعات مختلف هم صلاحیت دارند»(شماره ۴۲۰-۴۲۱).

آیت‌الله‌العظمی علوی گرگانی نیز معتقد بود: «الحمدلله شخصیت‌های فاضل وپخته‌ای که لیاقت این مطلب را دارند، بر فقاهت و منزلت علمی ایشان نظر داده‌اند. لازم نیست ما حرف بزنیم. ان‌شاءالله روز به روز به عظمت و بزرگواری ایشان افزوده شود. الحمدلله».( شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی، رهبر انقلاب را بسیار «خوش‌فکر و برخودار از توان علمی و فقهی خوب و قوی» توصیف کرد(شماره ۳۷۳). آیت‌الله مهدوی کنی نیز چنین اظهار داشت: «در جایگاه مرجعیت توأم با رهبری. این جایگاه خاصی بود که اختصاص به ایشان داشت. آقایان دیگر حتی ادعای این را هم نداشتند»(شماره ۳۶۰).

آیت الله واعظ زاده خراسانی، رهبر انقلاب را «یک مجتهد روشنفکر و روشن‌بین» می‌دانست که «مسائل دنیای جدید را بیش از هر کسی واقف است و می‌تواند آنها را حل کند. برخی از آقایان علما واقعاً به مسائل زمان اشراف و آگاهی ندارند، اما ایشان کاملاً مسلط است.این ویژگی در امام هم وجود داشت، به همین دلیل ایشان از لحاظ روشنفکری در صدور فتوا از بسیاری از علما پیش‌تر و در واقع آمیزه‌ای از اجتهاد حوزوی و روشن‌بینی سیاسی و اجتماعی است».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

چهارم. برکت و نعمت الهی

آیت‌الله العظمی سیدمحمود هاشمی شاهرودی وجود رهبری را یک «برکت» شمرده، چنین بیان داشت: «ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود».(شماره ۴۰۵-۴۰۶)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی نیز بر «نعمت الهی» بودن رهبری تاکید داشت و گفت: «من آقای خامنه‌ای را نعمت می‌دانم. مردم هم باید این را بدانند. شما خودتان می‌دانید، من هم می‌دانم که اگر آقای خامنه‌ای نبود و کس دیگری بود، وضع ما این‌طور نبود. ایشان یک نعمت الهی است. ما باید قدرش را بدانیم».(شماره ۳۶۷)

پنجم. استمرار خط امام

نقشه راه ما همان اصول امام بزرگوارما است؛ آیت‌الله خامنه‌ای ضمن بیان این راهبرد، این مهم را در ارائه روشن خط امام بیان داشتند که «اسم امام و یاد امام به تنهائی کافی نیست، امام با اصولش، با مبانی‌اش، با نقشه راهش برای ملت ایران یک موجود جاودانه است»؛ این راهبرد در تمام تصمیمات و موضع‌گیری‌های رهبر انقلاب جاری است.

آیت‌الله مهدوی کنی معتقد بود: «به تصدیق دوست و دشمن و حتی کسانی که مخالف هم هستند، در این بیست و چند سال کسی بهتر از ایشان نمی‌توانسته خط امام را دنبال کند».(شماره ۳۶۰)

آیت الله ابراهیم امینی نیز بر این نکته صجه گذاشت و گفت: «ایشان که قطعاً تمام تلاش و جدیت‌های لازم را کرده‌اند و در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمان‌های امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته و به همین دلیل ایشان از وضعیت بعضی از امور راضی نیستند. ایشان می‌گویند و تاکید هم می‌کنند، اما در عمل می‌بینیم که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند. ایشان کمبودها و نواقص را می‌بینند، طبعاً در برخی از موارد نگران هم هستند. با این همه قطعاً ایشان در همه کارها بر اساس تکلیف عمل کرده‌اند، دراین جنبه هیچ تردیدی نیست».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی نیز بر این باور بود: «همان‌طور که ما امام را تشخیص دادیم، ایشان را هم همین‌جور تشخیص داده‌ایم ایشان به همان روش امام پایبند است. بقیه مدعیانی که سنگ این چیزها را به سینه می‌زنند، در عمل پایبند نیستند، اما ایشان پایبند است. وقتی می‌گویم ایشان متد امام را قبول دارد، یعنی از نظر تفکر و عمل در زهد و ساده‌زیستی و شجاعت و تدبیر و همه چیز مثل امام عمل می‌کند».(شماره ۳۷۳).

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی به جلوه‌ای دیگر از استمرار خط امام اشاره کرد و گفت: «آقای خامنه‌ای اصلاً خودش را در مقابل امام هیچی نمی‌بیند. آیت‌الله خامنه‌ای دارد اثبات می‌کند که راه امام را زنده نگاه داشته است».(شماره ۳۶۷)

آیت‌الله مومن قمی بخشی از عشق خود با مقام معظم رهبری را همانندی رفتار ایشان با امام مانند «رفتار در اجرای حکم‌ الهی» دانست و افزود: «مقام معظم رهبری مانند حضرت امام به مسائل شرعی خیلی تأکید دارند».(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله سیدهاشم رسولی‌محلاتی عضو برجسته دفتر حضرت امام، مقام معظم رهبری را به معنی کامل کلمه دست‌پرورده امام دانسته، چنین بیان داشت: «هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه می‌دهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب دقیقاً منطبق با امام «رضوان‌الله علیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و رفتار مواضع این دو بزرگوار را همسو و همگون کرده است. ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی حضرت امام از قبیل ساده‌زیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و… بوده‌ایم، هیچ کس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیک‌تر به امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست و دشمن گواهی می‌دهند که از جهت ایستادگی در راه اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصله‌ای را بین امام و آقا نمی‌توان پیدا کرد».(شماره۳۷۱)

آیت‌الله سیداحمد خاتمی نیز با اشاره به زنده و تحول آفرین بودن بینش امام در باره مسائل فقهی و مسائل جهانی، بر این مهم صحه گذارد که «بحمدالله مقام معظم رهبری هم عیناً همین راه را دنبال می‌کنند».(شماره ۳۶۳).

ششم. دشمن شناسی

توصیه مستمر رهبر انقلاب به مسئولین کشور، درست شناختن دشمن و فریب نخوردن از خدعه‌های دشمن است ؛ آنکه «دشمن ازطرق مختلف وارد می‌شود، گاهی دندان نشان می‌دهد، گاهی مشت نشان می‌دهد و گاهی هم لبخند نشان می‌دهد، همه اینها به یک معناست؛ قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر».

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی، دشمن شناسی را امتیاز برجسته سکاندار انقلاب دانسته، افزود: «آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی. خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله سید جعفر کریمی نیز بر این امر تاکید داشت؛ با این بیان: «در دل مقام معظم رهبری در مقابله با امریکا و علیه امریکا حرف زدن سر سوزنی خوف راه پیدا نمی‌کند».(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله شیخ محمدعلی گرامی قمی با ذکر این سخن که: «این چیزی که ما می‌بینیم ایشان طابق النعل بالنعل عمل کرده‌اند، درست مثل اینکه کفش امام را به پا کرده و پا جای پای امام گذاشته‌اند»، به استکبار ستیزی رهبر انقلاب اشاره دارد که «در موضوع مقابله با امریکا دقیقاً همان راه امام را ادامه داده‌اند».(شماره ۳۹۳-۳۹۴).

حجت‌الاسلام و المسلمین استاد شیخ عزیزالله عطاردی معتقد بود: «کشور ما که الآن با این همه دشمنی و معاند و مخالف در داخل و خارج روی موج زندگی می‌کند، دارد الحمدلله با مدیریت آیت‌الله خامنه‌ای اداره می‌شود و این چیزی است که همه به آن معتقدند منتهی ابعاد معنوی آدم‌های سیاسی همیشه در حجاب می‌مانند».(شماره ۳۶۹).

هفتم. عبور از مشکلات و فتنه‌ها

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی از تصمیمات راه گشایی رهبر انقلاب در مشکلات جاری چنین یاد نمود: «ایشان را فرد اصلحی برای مسئله رهبری می‌دانم. تجربه هم نشان داده که در مشکلات و بزنگاه‌ها تصمیمات ایشان راه‌گشاست و علاقه ایشان به انقلاب و حفظ مظاهر اسلامی واقعاً مهم است. بعضی‌ها انقلابی هستند، ولی می‌گویند مظاهر اسلامی را فدای انقلاب کنیم، نه، ایشان هم انقلاب را حفظ می‌کنند هم مسائل اسلامی را، هم به مسائل حوزوی اهمیت می‌دهند. من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً  این‌را نشان داده‌ام. من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند. تجربه هم نشان داده که واقعاً ایشان مرد میدان هستند».(شماره ۴۲۰-۴۲۱).

آیت‌الله العظمی علوی گرگانی از نقش رهبری در عبور از آسیب‌ها و مشکلات جاری کشور را با این جمله توصیف نمود: «بینی و بین‌الله با مشکلاتی که الان مملکت با آنها دست به گریبان است که بعضی از آنها از دوران مرحوم امام هم دشوارترند، با درایت رهبری کرده‌اند. الان درست مثل این است که گلوگاه ما را گرفته‌اند. بنده که از رهبری و درایت ایشان بسیار خشنود هستم».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی با اشاره به دشواری شرایط انقلاب چنین بیان داشت: «مشکلاتی که ایشان دارند، امام نداشتند. مشکلات ایشان کمرشکن است. کسانی که آن زمان ولو به ظاهر طرفدار امام بودند، یک کاسه بودند و جرئت نمی‌کردند مخالفت کنند، اما بعد از امام عده‌ای جرئت کارشکنی پیدا کردند. هرجا هم تیغشان ببرد، می‌زنند، اما الحمدلله تا حالا کاری از پیش نبرده‌اند. البته خدا هم کمک می‌کند. غائله سبز کم غائله‌ای نبود. بیست میلیون دلار فقط آمریکا خرج کرد».(شماره ۳۷۳).

حکیم متاله آیت‌الله حاج شیخ یحیی انصاری‌ شیرازی نیز به تدبیر رهبری در مقابله به «فتنه سبز» یاد کرد و گفت: «در فتنه ۸۸ نقش آیت‌الله خامنه‌ای، بدون تعصب، انصافاً نقش بسیار خوبی بود».(شماره ۳۴۷)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی هم چنین بیان داشت: «در فتنه ۸۸ حقیقت مطلب این است که دشمنان اسلام خیلی سرمایه‌گذاری کردند و شرایط بسیار سختی را به وجود آوردند. اما خدا حفظ کرد و نقش ولایت فقیه و رهبری به خوبی ثابت شد».(شماره ۳۶۷).

آیت‌الله سید جعفر کریمی نیز تاکید داشت که «ما بحمدالله در بحران‌هایی که پیش آمد، به فضل الهی و درایت ایشان، سربلند بیرون آمدیم».(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله حاج شیخ علی‌اصغر معصومی شاهرودی معتقد بود: «اگر درایت و استواری آقا نبود، کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایر کشورهای خاورمیانه داشت».(شماره ۳۸۱-۳۸۲).

هشتم. رمز کامیابی‌ها

میهن اسلامی در دوره سی سال رهبری آیت‌الله خامنه‌ای کامیابی‌ها و کاستی‌های متعددی داشته است؛ آیت‌الله ابراهیم امینی رمز کامیابی‌ها و موفقیت‌های انقلاب را پیروی از رهبر معظم دانسته و گفت: «رهبری همواره بر رفع مشکلات تاکید و برای آن تلاش کرده‌اند. در هر مورد که مسئولین ذیربط، دستورات ایشان را با جدیت اجرا کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌الله شیخ نصرالله شاه‌آبادی نیز بر اهمیت تاسی به زعیم انقلاب اشاره داشت:«اگر این سید اولاد پیغمبر(ص)، مقام معظم رهبری را رها کنیم واقعاً بیچاره‌ایم. به همه گفته‌ام تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که جمعیت پشتوانه این سید را زیاد کنید. واقعاً معتقدم ایشان غریب واقع شده است. خود امام هم با آن قدرتش غریب بود، چه رسد به این بزرگوار. واقعاً اگر امیدی هم هست فقط به ایشان است. باید یک قدرت اسلامی داشته باشیم. من می‌گویم آقای خامنه‌ای«حفظه‌الله»، یک مرکز قدرت اسلام. از مراجع دیگر ما که حرفشان به جائی نمی‌رسد. آن کسی که حرفش به جائی می‌رسد ایشان است. باید جمعیت را به سمت ایشان سوق داد که وقتی کلامی را می‌گوید در مملکت حرکت ایجاد کند. اعتقادم بینی و بین‌الله این است که بر ما واجب است پشتیبانی از مقام معظم رهبری. باید ملت متوجه ایشان باشد، یعنی مردم اگر به دین علاقه دارند، باید بدانند فقط ایشان به درد می‌خورد».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

این سخن آیت‌الله العظمی علوی گرگانی هم برای بزرگان و بخصوص مسئولین الهام بخش است که: «واقعاً نظر مقام معظم رهبری را ملاک می‌گیرم، چون ایشان حقیقتاً اشراف تمام معنا به این مسائل دارد و سخنی بی‌جهت از دهان مبارکشان بیرون نمی‌آید. به همه مسئولین هم سفارش می‌کنم در این‌گونه مسائل واقعاً خط رهبری را دنبال کنند».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

نهم. مدیریت شایسته کشور

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی به امتیاز مدیریت رهبر انقلاب اشاره نمود: «ایشان بسیار خوب انقلاب و نظام را رهبری کرده است. البته کمک خدا و امام زمان(عج) است».(شماره ۳۷۳).

آیت‌الله العظمی علوی گرگانی نیز بر همین نکته صحه گذاشت :«انصافاً نباید از حق گذشت که سیاست کاملی داشتند و توانستند مملکت را رهبری کنند. اگر کسی غیر از این بگوید به نظرم کم لطفی کرده است».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌الله حاج شیخ یحیی انصاری‌ شیرازی، رهبر انقلاب را «مؤید به تأییدات الهی» می‌دانست. (شماره ۳۴۷) آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به جامعیت شخصیت سیاسی و مدیریتی آیت‌الله خامنه‌ای اشاره کرد: «ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن ‌قدر بزرگ که نمی‌شود حجم آن را تعیین کرد. اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌‌یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمی‌توانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل می‌کنند. ما الان زیر آسمان، نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی‌ را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی‌اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمی‌رسد».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله علیرضا اعرافی رئیس حوزه‌های علمیه کشور، از «نگاه راهبردی و کلان توام با نگاه عینی و جزئی» رهبر انقلاب یاد کرد و گفت: «حضرت آقا ضمن اینکه آن نگاه راهبردی کلان جامع امام را ملتزمند و دائم هم آن را بازسازی و بازآفرینی می‌کنند، با صحنه‌های ریزتر و جزئی‌تر مهم و عینی، درگیری عملی بیشتری  داشته‌اند و تولیدات ذهنی ایشان در این زمینه‌ها واقعاً درخور تحسین و تقدیر است. ایشان با مسائل عینی‌تری درگیر شدند و مرور زمان یک چیزهایی را ملموس‌تر کرد و آسیب‌های جدیدی پیدا شدند که در آن زمان نبود. این است که مواضع ایشان ناظر به عملیات عینی‌تر و واقعیت‌های ملموس‌تر و متوجه آسیب‌هایی هستندکه جدیداً پیدا شده‌اند. به همین خاطر راهبردهای ایشان یک ذخیره بزرگ برای هدایت جامعه، نهادهای علمی و به‌طور خاص حوزه هستند».(شماره۴۳۹-۴۴۰)

دهم. زعامت مسلمین

آیت‌الله شیخ ابراهیم امینی به نقش ولی امر مسلمین در مدیریت خیزش‌های اسلامی در جهان یاد کرد: «در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هر چه هم‌زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده وهست. تاکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. الان آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی بر جایگاه جهانی آیت‌الله خامنه‌ای صحه گذاشت و گفت «به ایشان گفتم نه ‌تنها امید این ملت به شماست که شما امید بعضی از ملل دیگر هم هستید. نهضت‌های آزادی‌بخش در کشورهای دیگر نظرشان به ایران و شخص رهبری است».(شماره ۳۹۳-۳۹۴).

سردار مقاومت حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله، نیز به نقش فرا کشوری رهبر انقلاب اشاره داشت: «در شکل ظاهرى قضیه از طرف مجلس خبرگان رهبرى انتخاب شدند ولى به اعتقاد بنده و همه برادران و خواهران ما در لبنان این شکل ظاهرى قضیه است و الا انتخاب حضرت آیت‌الله العظمى خامنه‌اى براى رهبرى و ولایت یک امر الهى بود, خدا ایشان را انتخاب کرد. مجلس خبرگان یک وسیله بود و یک شکل قانونى پیدا کرد و از آن لحظه که این انتخاب اعلام شد, اصلاً در همه دل‌هاى مومنین و مومنات و شیعیان لبنان نشست و موجب اطمینان و آرامش شد و آن نگرانى و تلخى که از رحلت امام به وجود آمد تسکین شد یعنى مومنین در لبنان هم به خاطر اعتقاد و ایمان به ولایت مطلقه فقیه که حضرت امام فرمودند و مقام معظم رهبرى که در این جایگاه هستند و هم به شخص ایشان عشق و محبت و ایمان و اعتقاد دارند و آقا فقط نقش رهبرى براى جمهورى اسلامى و ملت ایران ادا نمى‌کنند بلکه براى کل مسلمین و مخصوصاً شیعیان دنیا».(شماره ۱۹۷)

 

 

یازدهم. فضیلت‌های اخلاقی

آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی در توصیف گوشه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی رهبر انقلاب چنین بیان داشت: «خصوصیاتی را که در ایشان هست در حال حاضر با هیچ‌کس دیگری نمی‌توانیم مقایسه کنیم. ما با ایشان همدوره بوده‌ایم و کاملاً با ویژگی‌های ایشان آشنا هستیم. ایشان شرح صدر خوبی دارد که جزو مهم‌ترین خصوصیت‌های رهبری و مدیریت است».(شماره ۳۹۳-۳۹۴)

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به «بلندهمتی» رهبر انقلاب اشاره کرده، چنین گفت: «آن‌‌قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید. خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند. آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند»(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله شیخ محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رهبر انقلاب را فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی توصیف کرد».(شماره ۳۸۷-۳۸۸)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی نیز رهبر معظم انقلاب را از حیث مواظبت و عبادت و دعا ممتاز دانسته، چنین گفت: «من تا به حال از آقای خامنه‌ای یک عیبی ندیده‌ام. یک آدم مخلص، پاک به تمام معنا. نعمتی است که خدا داده و باید قدرش را بدانیم».(شماره ۳۶۷)

آیت‌الله حائری شیرازی ضمن اشاره به بعد معنوی آیت‌الله خامنه‌ای، چنین بیان داشت: «وقتی نماز می‌خواند نمازش با حضور قلب بود. من معنای نماز با حضور قلب را می‌فهمم که می‌گویم. حضور قلب فقط این نیست که انسان معنایش را بداند. حضور قلب اگر نباشد جلوی انسان بند قرار می‌گیرد و انسان نمی‌تواند وارد حالت تذکر بشود. اگر حق‌الناس به گردن انسان باشد، این بند برداشته نمی‌شود و نمی‌توان وارد شد. انسان باید خیلی مواظب باشد که کلامش موجب آزردگی مؤمنی نشده باشد، حقی از کسی ضایع نکرده باشد و وقتی می‌خواهد بیاید سر نماز، این بند را از جلویش بردارند. آقای خامنه‌ای وقتی الله‌اکبر می‌گفت، احساس می‌کردی بندی جلویش نبود. داخل نماز بود. این چیزی بودکه من از ایشان دیدم».(شماره ۳۸۹)

آیت‌الله مهدوی کنی «روحیه گذشت» را بزرگواری رهبر انقلاب دانسته، چنین اظهار داشت: «اگر انسان به کسانی که مخالفت می‌کنند و حتی فحش می‌دهند، برود و سلام کند، بزرگواری است و من اینها را در آقا می‌بینم». (شماره ۳۶۰)

آیت‌الله حاج شیخ علی‌اصغر معصومی شاهرودی با یاد از «جذبه مهربانی» رهبر معظم انقلاب، افزود: «اخلاص، توکل و معنویتی که همواره مرا به ایشان جذب کرده است، این که ذره‌ای خودخواهی و منیّت در وجود این بزرگوار نیست و هر کاری که می‌کند برای خداست، مهر، محبت و تواضع، ادب، مردمداری، قدردانی از زحمات دیگران، احترام و محبت به همه به‌خصوص دوستان و یاران، مدیریت، تلاش، برنامه‌ریزی مدبرانه و… اینها واقعاً اعتقاد من هستند و در روز قیامت هم خواهم گفت. اخلاص و همتی که ایشان دارد، خدایی است و از سوی خداوند استعانت می‌شود. اگر کسی این همه تحمل، صبر و هوشمندی را نمی‌بیند یا می‌بیند و انکار می‌کند، عاری از انصاف است. مردم باید قدر بدانند و شما رسانه‌ها هم باید این نکات را بیان کنید. خود حضرت آقا تمایلی ندارند که برخی از این نکات نقل شوند، ولی مردم باید بدانند از چه نعمتی برخوردارند تا آرامش خاطر بیشتری بیابند».(شماره ۳۸۱-۳۸۲).

دوازدهم.ساده زیستی

«ایشان نه دنبال مال است، نه به دنبال اعمال قدرت به معنای غلط آن، نه خانواده‌شان را می‌خواهند وارد این مسائل و از این جایگاه سوء استفاده کنند…و این چیزی است که برای همه معلوم است و حتی دشمن هم می‌داند و به آن معترف است»؛ این بیان آیت‌الله مهدوی کنی در وصف زندگی رهبر انقلاب بود.(شماره ۳۶۰)

همین توصیف را نیز آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی داشت: «من این را می‌دانم که ایشان هنوز دارد مانند گذشته و همیشه، ساده زندگی می‌کند. این‌طور نیست که حالا که به جایی رسیده، برای خود زندگی مفصلی را تشکیل داده باشد. به پسرانش هم گفته اگر خواستید در اقتصاد وارد شوید، نام خامنه‌ای را از روی خود بردارید. همه فرزندانش انسان‌های سالمی هستند. ایشان پیروز است، چون دارد با قناعت و ساده زندگی می‌کند». (شماره ۳۷۲)

آیت‌الله واعظ‌زاده خراسانی ساده‌زیستی ایشان را نکته بسیار چشمگیر و برجسته‌ای می‌دانست و گفت: «ایشان زندگی ساده‌ای دارند و تنها اسباب مورد علاقه ایشان کتاب است و کتابخانه مفصلی هم دارند. بسیار مقید هستند که فرزندانشان در امور دخالت نکنند تا از این موقعیت سوءاستفاده نشود. ایشان زی‌طلبگی را همچنان حفظ کرده است».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

آیت‌الله شیخ محمد مومن قمی این سخن را از رهبری معظم نقل کرد: «من هیچ چیز از دولت نمی‏گیرم، من تمام خرج‏هایی که دارم پول‏هایی است که در اختیار ولی‌امر است».(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله سیداحمد خاتمی در توصیف نوع زندگی جاری رهبر انقلاب گفت: «زندگی خود آقا از هدایا می‌گذرد. آقا از سهم امام یک ریال مصرف نمی‌کنند، از بودجه‌های دولتی هم استفاده نمی‌کنند. مثل امام زندگیشان از طریق هدایایی می‌گذرد که نذر می‌کنند. مواردی را خود من شاهد بودم که کسی نذر کرده بود که اگر مشکلم حل شود، این مبلغ را تقدیم آقا میکنم و حل شده بود. بنده واسطه بودم که این مبلغ را به مقام معظم رهبری تقدیم کنم. زندگیشان اینچنین می‌‌گذرد و واقعاً گاهی وق‌ ها مقروض می‌شوند و قرض می‌کنند تا هدیه دیگری برسد. مقام معظم رهبری در ساده‌زیستی حتی پیش دشمنان ضرب‌المثل هستند. حتی آنهایی که آقا را قبول ندارند، سخت بر این باورند که در بین روحانیون کشور، اگر بخواهند کسی را به عنوان ضرب‌المثل برای ساده‌زیستی و احتیاط در بیت‌المال مثال بزنند،آقا هستند».(شماره ۳۶۳)

سیزدهم. آینده انقلاب

این فراز را با فرمایش آیت‌الله‌العظمی مظاهری پی می‌گیریم: «امیدوارم ان‌شاءالله سایۀ ایشان بر سر این نظام مقدّس پایدار باشد و روزی را شاهد باشیم که با ظهور حضرت ولی‌عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» نظام عدل الهی، جهانی شود و زمان ظهور و پس از آن، رجعت و حکومت اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» فرا برسد».(شماره ۴۱۳ -۴۱۴).

آرزوی آیت‌الله مومن قمی آن بود که شعار «تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار» در مورد آیت‌الله‌ خامنه‌ای مصداق پیدا کند تا نهضت را به دست حضرت ولیعصر(ع) بسپرد.(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله ابراهیم امینی با بیان این دغدغه که «نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشرهستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم» به در میان گذاشتن این نگرانی با رهبر معظم انقلاب اشاره نمود و گفت: «من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا رامی‌کردیم ولی باید مراقب حریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: “خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این‌طور شد”.(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

نوشتار را با این دعای مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی پایان می‌بریم: «ان‌شاءالله خدای متعال ۱۲۰ سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید، باز عرض می‌کنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

 

 

30ژوئن/19

حرفی است از هزاران

بسم الله الرحمن الرحیم

سرمقـاله

حرفی است از هزاران

«…با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم و…»

آیا اوصاف آرام، مطمئن، شاد و امیدوار در فراز پایانی وصیت نامه امام خمینی (قدس سره) می‌تواند از وجهی ناظر به آینده انقلاب و نظام اسلامی باشد؟

جملات قبل و بعد سطر فوق درباره مردم «امت» و رهبری آینده «امامت» که دو رکن اساسی بقاء، اقتدار و گسترش نظام و انقلاب اسلامی است، نگاه امام به آینده را ترسیم می‌کند. حضرت امام در آخرین فراز از وصیت‌نامه و در ادامه این فراز می‌فرماید: «…و از ملت امیدوارم که…. با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند.»

حضرت امام در حالی که خود را در جایگاه امامت جامعه، خدمتگزار می‌نامد برای بعد از خود، وجود خدمتگزار بالا و والاتر را نوید می‌دهد.

هرچند حضرت امام بر آن بود که موضوع رهبری بعد از خود را در ساختار و مجرای قانون نهادینه کند اما به طور غیر رسمی و در موارد و مناسبت‌های متعدد از اینکه نظر خویش را در ارتباط با شایستگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری آینده ابراز کند دریغ نداشت.

حضرت امام علاوه بر نشانه‌گیری‌های مصداقی, به شاخص‌های مهم برای احراز شرایط رهبری هم تاکید داشت:

«یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏‌ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به‏‌طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۷۹)

سرانجام تقدیر و لطف الهی برای صیانت از دستاورد خون صدها هزار شهید با نفی آنچه که بندگان خدا از سال‌هاپیش برای رهبری بعد از امام تدبیر کرده بودند، تجلی یافت و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸  گزینه‌ای را که امانت تاریخی اسلام ناب را به شایستگی به سمت سرمنزل مقصود راهبری کند در جایگاه جانشینی امام راحل تثبیت فرمود و بدین‌سان امامت و رهبری انقلاب اسلامی بر عهده حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای قرار گرفت.

مجتهد جامع‌الشرایطی که گذشت سه دهه از زعامتش، نشان داد ویژگی‌های فوق‌العاده و شخصیت جامع‌الاطراف او، با هیچ یک از زعمای دینی و با هیچ‌یک از سران کشورهای جهان قابل مقایسه نیست. ناخدای باخدایی که در ۳۰ سال گذشته، کشتی انقلاب و نظام اسلامی را از سخت‌ترین طوفان‌ها و پیچیده‌ترین دسیسه‌ها و فتنه‌های داخلی و خارجی عبور داده و با ادامه راه و خط امام خمینی، _که منبعث از آیات بینات قرآن است_ قدرت آمریکا و استکبار جهانی را به چالش و سراشیبی افول کشانیده و با تقویت قدرت اسلام ناب و انقلاب اسلامی، محور مقاومت را تا آن سوی مرزها و فراتر از قاره‌ها گسترش داده است. پیروزی اراده جمهوری اسلامی بر عِده و عُده ابرقدرت‌های جهانی در جنگ ۳۳ روزه لبنان، جنگ سوریه، انهدام داعش در عراق و سوریه و… شاهدی بر این مدعاست که حتی دشمنان نیز یارای انکار آنرا ندارند.

در سطح داخلی نیز علاوه بر امنیت کم‌نظیر ایران، آن‌هم در ناامن‌ترین منطقه جهان، در سایه هدایت‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و پیگیری‌های معظم‌له برای پیشرفت همه جانبه کشور و نیل به سوی تمدن بزرگ اسلامی، برگ‌های زرین و افتخارات بی‌نظیری به ثبت رسیده و در بسیاری از عرصه‌های علمی و تکنولوژیکی از جمله در حوزه هوا-فضا، چرخه سوخت هسته‌ای، فناوری نانو، سلول‌های بنیادی، تولید تجیهزات دفاعی و موشکی و… جمهوری اسلامی به جایگاه برجسته جهانی دست یافته است.

البته این نکته نیز قابل توجه و تامل است که در عرصه‌هایی مانند اقتصاد و فرهنگ که دستگاه‌های اجرایی و نهادها و سازمان‌های ذیربط در قبال تاکیدات و رهنمودهای معظم‌له کوتاهی و قصور و تقصیر داشته‌اند،​ کشور با مشکلات جدی مواجه شده است.

اما علاوه بر شهادت علمای بزرگ و مجتهدان خبره درباره مراتب تقوی، زهد، فقاهت و مرجعیت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، امروز جامعیت و اشراف رهبر معظم انقلاب(مدظله) در عرصه‌های گوناگون علوم دینی، سیره معصومین(ع) و تاریخ اسلام، ایران و جهان، مدیریت کلان و مسائل سیاسی و بین‌المللی، همچنین حوزه فرهنگ و ادبیات و هنر در کنار ساده‌زیستی و پرهیز از مظاهر دنیا و  مردمداری از ویژگی‌هایی است که به اذعان دوست و دشمن، ایشان را از سایر رهبران دینی و سیاسی در جهان متمایز کرده است.

اینجانب در طول چند دهه اخیر، بارها توفیق حضور در برخی از جلسات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اقشار مختلف از جمله هنرمندان، کارگردانان و اهالی سینما و تلویزیون، نویسندگان و رمان نویسان، جوانان، اساتید دانشگاه و نخبگان و فرهنگیان را داشته‌ام  و از نزدیک شاهد بوده‌ام که بیانات ایشان در این جلسات، چگونه مخاطبان را _ که احیاناً خود را در قله رشته خود می‌دانند_ در برابر گستره و عمق اطلاعات معظم‌له حیرت‌زده و خاضع می‌کند.

نمونه برجسته دیگر، اطلاعات گسترده و اشراف ایشان در امور نظامی و صنایع دفاعی است و این نکته را بارها در اذعان فرماندهان نیروی‌های زمینی، هوایی و دریایی ارتش و سپاه دریافت کرده‌ام؛ از جمله بارها از شهید طهرانی مقدم شنیدم که به تعبیر خودش، حضرت آقا را استاد و راهنمای مجتهد خود در پیشرفت‌های فوق‌العاده موشکی کشور توصیف می‌کرد.

اینک در آغاز چهارمین دهه بهرمندی از نعمت رهبری امام خامنه‌ای، گوشه‌هایی از برخی ویژگی‌های شخصیت ذوابعاد ایشان را از دریچه نظرات تنی چند از کارشناسان و همچنین گزیده‌‌هایی از مصاحبه‌های «پاسدار اسلام» در سالیان گذشته با علما در خصوص معظم‌له را تقدیم یاران “پاسدار اسلام” می‌کنیم و خاضعانه می‌گوییم:

این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند         حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد

مدیر مسئول

 

20آوریل/19

ژانر اجتماعی و قاچاق کالا در سینمای ایران

 

مقدمه

همانگونه که در شماره قبل هم گفته شد، در سال ۱۳۷۰ جمعاً ۴۸ فیلم سینمایی اکران گردید. در شماره گذشته (شماره ۳۱) این سلسله مقالات ۱۵ فقره از این فیلم‌ها تحلیل گردید. اینک مابقی فیلم‌ها حسب ژانرهای مختلف عرضه می‌شود.

ب) ژانر اجتماعی، قاچاق کالا و مواد مخدر:

۱۶) آفتاب و عشق – محصول حوزه هنری، سناریست و کارگردان: جواد شمقدری، فیلمبردار: محمد درمنش و کریم نصر

این فیلم مستند درباره رحلت و مراسم بی‌نظیر تشییع امام بزرگوار است که بارها از تلویزیون نشان داده شده و طبعاً حسب مورد بعداً هم تکرار خواهد شد.

۱۷) جیب‌برها به بهشت نمی‌روند – کارگردان: ابوالحسن داودی، بازیگران: علیرضا خمسه، آتنه فقیه‌نصیری، غلامحسین لطفی، مرحومه حمیده خیرآبادی (قبل از انقلاب به نام نادره)، روح‌الله مفیدی، حسین محب‌اهری، آتش تقی‌پور

قصه جوان دست‌فروشی که برای ازدواج و تشکیل زندگی با دختری که به هم علاقمندند دچار مشکلات عدیده مالی و مسکن و اشتغال است و جوان به دفعات برای حل مشکل در معرض لغزش و افتادن به راه‌های خلاف مانند سرقت و قانون‌شکنی‌است اما وجدان او مانع می‌‌شود. ابوالحسن داودی فارغ‌التحصیل رشته جامعه‌شناسی است که به دنیای فیلم‌سازی قدم گذاشته و از معدود فیلمسازانی است که ترکیب سینمای بدنه و پیام را می‌شناسد. بر همین اساس فیلم‌هایش که در ژانرهای مختلف هم ساخته شده‌اند معمولاً فروش خوبی داشته‌‌اند. اشکال بزرگ کار وی آن است که ظاهراً نمی‌تواند خود را از حصار تنگ و تاریک مشکلات سیاسی اوائل زندگی دانشجویی و کاری خود رهایی بخشد و این معضل هر از چندگاهی که فرصتی برای او فراهم آورد در آثارش خود را نشان می‌دهد. نمونه روشن آن، فیلم (زادبوم) بود که با ارجاع به نشانه‌های فتنه ۸۸ ساخته شد و به مدت هشت سال مجوز نمایش دریافت نکرد. البته بعدها (سال ۹۶) که به اکران عمومی درآمد مورد استقبال هم قرار نگرفت که برای کارنامه هنری وی شکست محسوب می‌شود.

۱۸) دلشدگان – فیلمنامه‌نویس، تهیه کننده و کارگردان: علی حاتمی. بازیگران: امین تارخ، فرامرز صدیقی، سعید پورصمیمی، اکبر عبدی، حمید جبلی، جلال مقدم، محمد‌علی کشاورز، جمشید هاشم‌پور (قبل از انقلاب با نام جمشید آریا)، شهلا ریاحی، رقیه چهره‌آزاد، لیلا حاتمی، عنایت بخشی، فتحعلی اویسی، عطاءالله زاهد، سرور نجات‌اللهی

داستان فیلم به حفاظت از موسیقی سنتی ایرانی در دوره احمدشاه قاجار برمی‌گردد و تلاش‌هایی که از جانب علاقمندان به ردیف‌های موسیقی سنتی صورت می‌گیرد، به خوبی و قابل لمس برای مخاطب عام به نمایش درآمده است.

مرحوم علی حاتمی کارگردان مستعدی بود که کاملاً با مفهوم سینما آشنا بود. پیش از انقلاب فیلم‌هایی ساخت که ترکیبی از جذابیت‌های عامیانه مردم‌پسند و نشانه‌هایی از شبه روشنفکری به تفسیر آن زمان را دارا بود (رضا موتوری)، اما پس از انقلاب با درک درست از فضای ایجاد شده آثار ماندگاری مانند (مادر) ارائه کرد که تقریباً همگی پربیننده هستند او سریال‌های خوبی هم برای تلویزیون ساخت که معروف‌ترین آنها (هزاردستان) بود. حاتمی با سرطان از دنیا رفت.

۱۹- خانه خلوت – کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، رضا رویگری، نیکو خردمند، فاطمه گودرزی، مرتضی احمدی، جهانگیر فروهر، یونس شکرخواه.

داستان نویسنده پیری روایت می‌شود که با وجود تغییرات گسترده زمانه حاضر نیست دست از نوشتن بردارد همه او را ملامت می‌کنند اما علاقه شدید او به نوشتن تمامی ندارد. البته پرداختن به زندگی رزمنده مفقودالاثری در شرایط کنونی می‌تواند زمینه مناسبی برای نوشته‌های او فراهم آورد. مهدی صباغ‌زاده کارگردان پرکاری است که به شدت به حرفه خود علاقمند است و با شناخت شرایط زمانه در ژانرهای گوناگون فیلم‌هایی را به دنیای سینما عرضه کرده است.

۲۰- دندان طلا – محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان: حسین فردرو. بازیگران: جمشید مشایخی، مریم معترف، سعید امیرسلیمانی، باقر صحرارودی، طاهره سری، روح‌الله مفیدی، رضا کرم‌رضایی.

قصه قدیمی آشنایی روستاییان با ابداعات و اختراعات جدید دستمایه کارگردان در این فیلم است. یکی از روستائیان دندان مصنوعی گذاشته و به روستا بازگشته است اما از آنجا که غالب روستائیان در آن زمان برخلاف حال دندان‌های خود را در اواسط عمر از دست می‌دادند و بدون دندان زندگی می‌کردند و فقر حاکم بر آنها هم اجازه نمی‌داد که دندان مصنوعی خریداری کنند. وضعیت دندان‌دار شدن و بطور طبیعی غذا خوردن، برایشان شیرینی خاصی رقم می‌زد. از روستایی صاحب دندان مصنوعی خواهان دادن دندان‌ها در بعضی مواقع برای استفاده مشترک می‌شدند. کارگردان با ایجاد فضایی کمیک و طنز و حوادث مضحک ناشی از اشتراک دندان‌های مصنوعی به این موضوع پرداخته است. البته هم اکنون که ۲۷ سال از ساخت فیلم می‌گذرد و فضای بهداشت و درمان متوسط جامعه بویژه روستاییان تغییرات عمده‌ای را شاهد بوده است، حتی تصور داستان هم برای نسل حاضر غیر قابل فهم است.

۲۰- دیگه چه خبر – کارگردان: تهمینه میلانی. فیلمنامه، تهیه کننده (تهمینه میلانی به همراه مهدی احمدی و رضا بانکی). بازیگران: جهانگیر الماسی، دانیال حکیمی، حمید جبلی، ماهایا پطروسیان، مرحومه پروین سلیمانی، عذرا اویسی.

به روال سنتی همه فیلم‌های تهمینه میلانی، مسائل اجتماعی نسل جوان و تعارضات موجود دستمایه کارگردان برای قصه‌پردازی شده است. خواهر و برادری از یک منطقه قدیمی تهران که هر دو در حال حاضر دانشجو هستند و به اصرار کارگردان در طبقه نیمه سنتی تقسیم‌بندی می‌شوند با مسائل مختلفی کشمکش دارند. دغدغه فیلمساز از منظر پرداختن به مشکلات اجتماعی طبقه متوسط خوب است اما نگاه سنتی بدبینانه و تلخ وی مانند همه فیلم‌های قبلی و بعدی‌اش مخاطب را آزار می‌دهد.

۲۱- دو نفر و نصفی – کارگردان: مرحوم یدالله صمدی. تهیه کننده: یدالله صمدی، فیلمنامه: یدالله صمدی (بر اساس نوشته‌ای از بهرام ری‌پور، جمال امید و حسن قلی‌زاده). بازیگران: علیرضا خمسه، فرامرز قریبیان، آتنه فقیه نصیری، فرخ‌لقا هوشمند، اکبر دودکار، صدیقه کیانفر، فرهاد خان‌محمدی.

داستان دو جوان مجرد و کالسکه بچه گمشده‌ای که کنار منزل آنان متوقف شده و ماجراهای خوشمزه برخورد و نگهداری چند روز از آن بچه توسط دو جوان مجرد و بی تجربه خمیرمایه حوادث شیرینی در زندگی آنان می‌شود. بعد از چند روز که مادر بچه او را در خانه دو جوان مجرد پیدا می‌کند متوجه علاقه متقابل بچه و جوانان به یکدیگر می‌شود. مادر بچه مطلقه است و یکی از جوانان سعی می‌کند دوستش و مادر بچه را به زندگی مشترک تشویق کند.

مرحوم یدالله صمدی کارگردان و فیلمساز مسلطی بود که از چند سال پیش از انقلاب وارد حوزه فیلمسازی شده بود. او بعد از انقلاب با درک درست از فضای جدید و اخلاقی فراهم آمده به ساخت فیلم‌ها و سریال‌هایی زیبا و تأثیرگذار پرداخت که همگی بارها و بارها از سیما پخش شده‌اند و همچنان دیدنی هستند. مرحوم صمدی برخلاف تعداد کثیری از هم‌نسلان خود که هوش درک واقعیت‌های جدید زمانه را نداشتند توانست از استعداد خود بهترین بهره را ببرد و با عرضه آثار قابل قبول نام ماندگاری برای خود فراهم آورد.

۲۲- رقص خاک – فیلمنامه‌نویس و کارگردان: ابوالفضل جلیلی. بازیگران: محمود خسروی، لیمو مهابادی

زندگی طبقات فرودست و مشکلات بی‌پایان آنان جوهره داستانی فیلم را تشکیل می‌دهد. مانند اکثر آثار جلیلی بازیگران آماتور هستند و توصیف زندگی سخت مردم فقیر در سراسر فیلم خودنمایی می‌کند. این فیلم جزء آثار اولیه جلیلی است. او بعدها آثار پخته‌تر و بهتری عرضه نمود. دغدغه کارگردان‌هایی نظیر جلیلی که دغدغه نمایش تلخی و سختی طبقات ضعیف جامعه را دارند ستودنی است. اما اشکال اساسی این است که اینان صرفاً توصیف را تکلیف سینما می دانند و شأنی برای ارائه طریق بهبود زندگی این طبقات قائل نیستند.

۲۳- دو نیمه سیب – فیلمنامه، تهیه کننده، تدوینگر و کارگردان: کیانوش عیّاری. بازیگران: مریم مصدقی، لیلا مصدقی، مرحوم گرشاسب رئوفی (نام پیش از انقلاب گرشا)، داریوش اسدزاده، مهین شهابی، روح‌انگیز مهتدی، عباس جهانبخش، مرجانه گلچین.

قصه دو خواهر دوقلوی جدا افتاده از یکدیگر روایت می‌شود که تصادفاً بر سر مزار مادر خود یکدیگر را ملاقات می‌کنند. آنها به یقین متوجه می‌شوند که خواهرند. ارتباط بعدی آنها و علاقه شدید به یکدیگر شرایطی را فراهم می‌آورد که تصمیم می‌گیرند جای خود را در خانواده جدیدشان با هم تعویض کنند. طبعاً این فضا ماجراهای شیرینی را رقم می‌زند که برای بیننده جذاب است.

کیانوش عیاری کارگردان با استعدادی است که فیلم و سریال‌های خوبی ساخته است. مهم‌ترین و معروف‌ترین آنان سریال «روزگار قریب» است که زندگی دکتر قریب مؤسس طب کودکان را به نمایش می‌گذارد. البته عیّاری در بعضی موارد معیارهای پذیرفته شده سینمای ایران را رعایت نکرده و بر همین اساس آثارش غیر قابل پخش شده‌اند.

۲۴- زندگی و دیگر هیچ – محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. فیلمنامه و کارگردان: عباس کیارستمی.

زلزله شدید در سال ۶۹ در شمال کشور داستان فیلم را شکل می‌دهد. مرحوم عباس کیارستمی، پدر و فرزند را راهی این مناطق می‌کند تا خبری از کودکان فیلم (خانه دوست کجاست؟) به دست آورند. کیارستمی مانند غالب آثارش شور زندگی و شکوه حیات آدمیان‌ را علیرغم حوادث وحشتناک طبیعی به ترسیم می‌کشد. کیارستمی آثار متعددی در داخل و خارج از کشور و عمدتاً در زمینه سینمای کودک از خود بر جای گذاشت.

۲۵- سال‌های جوانی –کارگردان: هوشنگ درویش‌پور. بازیگران: بیژن درویش‌پور، نصرت عزیزیان، توران اکبری، شهرام دانشگر، علیرضا سلیمی.

زندگی سه جوان خلافکار از سه خانواده، شاکله قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. خانواده‌ها که از تخلفات فرزندان خود بی‌خبرند. بعد از اطلاع از وضعیت نابسامان جوانان خود دست به کار نجات و هدایت آنان می‌شوند که پسندیده است اما نکته‌ای که لازم است در این قبیل قصه‌ها به جدیت پرداخته شود تدبیر و آینده‌نگری پیشگیرانه است که متأسفانه جای آن در غالب خانواده‌ها خالی است.

۲۶- سیرک بزرگ – فیلمنامه، فیلمبردار و کارگردان: اکبر خواجویی. بازیگران: اکبر عبدی، سرور نجات‌الهی، فردوس کاویانی، مرحوم منوچهر حامدی، غلامحسین لطفی، اکبر دودکار، فرحناز منافی ظاهر، حسین محب‌اهری.

یک سیرک‌باز ورشکسته هندی تصمیم می‌گیرد برای ادامه حیات حرفه‌ای خود در یکی از شهرهای ایران نمایشی برپا کند. این نمایش شکست می‌خورد و استقبال قابل توجهی از آن به عمل نمی‌آید. سیرک او قاتل خلافکاری را در پوست خرس پنهان کرده است. پس از شکست نمایش او در ایران، حیوانات را رها کرده و فرار می‌کند. مسئولین این شهر اموال و حیوانات به جا مانده و بی‌صاحب را به حراج می‌گذارد و طلب طلبکاران را می‌دهند. فیلم سرگرم کننده‌ای است و هدف خاصی را به مخاطب منتقل نمی‌کند.

۲۷- ساده‌لوح – فیلمنامه، تهیه‌کننده (به اتفاق سید غلامرضا مولوی، حبیب اسماعیلی و علی‌اصغر احدی). کارگردان: مهدی فخیم‌زاده. بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، خسرو امیرصادقی، حبیب اسماعیلی، پوراندخت مهیمن، هوشنگ دیبانیان، سهیلا ترک.

داستان فیلم ماجرای قتل جوانی را روایت می‌کند که ظاهراً دو دوست در مضانّ اتهام هستند، اما بعدها معلوم می‌شود که قتلی در کار نبوده و شخص در اثر سکته قلبی از دنیا رفته است. این دو دوست با پیگیری پول‌های سرقت شده توسط فرد ظاهراً به قتل رسیده را در جنگل پیدا می‌کنند. مانند غالب آثار فخیم‌زاده وجه سرگرمی فیلم مورد نظر بوده و پیام و هدف خاصی از آن استنباط نمی‌شود.

۲۸- سهند دریا – فیلمنامه‌نویس و کارگردان: عبدالجبار دلدار. بازیگران: پرهام دلدار، امیر نیکیار، منصور موزونی، شهناز شیخ علی.

تأثیر زندگی و رفتار نظامیان بر فرزندان آنان در این فیلم مورد بررسی قرار گرفته است. بدیهی است که رفتار اجتماعی همه طبقات بر آینده فرزندانشان تأثیر قطعی و جدی دارد، اما از آنجا که نظامیان میان مردم از اعتبار (مدافع کشور) و دین و آیین برخوردارند، طبعاً حساسیت زندگی آنان از درجه بالاتری برخوردار است. این مسأله در طول تاریخ در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف محل توجه بوده و بارها به آن پرداخته شده است.

۲۹- شقایق – فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده (به همراه هوشنگ نورالهی و علی شعاعی) و کارگردان: مجید قاری‌زاده. بازیگران: امین تارخ، مهشید افشارزاده، خسرو امیرصادقی، حسین کسبیان، پریدخت اقبالپور، ملیحه نظری.

زندگی قشر ضعیف و آسیب‌پذیر مردم ما در خارج از کشور و سرخوردگی آنان در برگشت به وطن خمیرمایه داستان فیلم را به خود اختصاص داده است. این گروه که به امید زندگی بهتر با تبلیغ برخی از دوستان خود و یا شبکه‌های ماهواره‌ای عازم خارج شده‌اند، دچار تنگناهای عدیده‌ای هستند. آنان پس از چند سال در میدان عمل دریافته‌اند که در مقایسه با کشور خود در کشورهای بیگانه مشکلات بیشتری دارند. این قشر از آنجا که تا حدودی به اخلاقیات پایبندند و نمی‌خواهند یکسره در منجلاب مفاسد آن کشورها غرق شوند، در وضعیت نابسامانی به سر می‌برند.

مأخذ: نشریات سازمان سینمایی و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف: جمال امید، ج۳٫

20آوریل/19

انتخابات پارلمانی۲۰۱۹ رژیم صهیونیستی و چالش‌های پیش‌رو

 

شکی نیست که شناخت شرایط دشمن یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که هر نظام سیاسی به آن اهتمام می‌ورزد. برگزاری انتخابات پارلمانی رژیم صهیونیستی به علت حاکمیت نظام پارلمانی در آنجا، مهم‌ترین رویداد سیاسی این رژیم شمرده می‌شود. این انتخابات  زودرس که در اواسط فروردین برگزار خواهد شد به دلایل زیر اهمیت زیادی دارد:

۱- به علت اتهام نتانیاهو به فساد مالی و سیاسی و اعلام آن از سوی بازجوی پلیس و انعکاس این اتهامات از سوی دادستان به مشاور قانونی دولت برای تصمیم‌گیری (توجیه رسمی اتهام یا…) این مسئله اهمیت زیادی دارد، زیرا نتانیاهو بیشتر برای فرار از این شرایط، انتخابات زودرس را اعلام کرد. اگر این اتهامات در روزهای آینده از سوی مشاور قانونی اعلام شود، نتانیاهو از گردونه انتخابات حذف می‌شود و پیش‌بینی‌های انتخاباتی تا حد زیادی تغییر می‌کنند. حزب لیکود به رهبری نتانیاهو در همه نظر سنجی‌ها، اول اعلام شده و ممکن است بین ۲۵ تا ۳۰ کرسی از ۱۲۰ کرسی پارلمان را به دست آورد، ولی اگر نتانیاهو حذف شود به علت شخصی شدن این حزب، ممکن است حزب لیکود، حزب اول انتخابات نشود.

۲- در انتخابات پیش‌رو پنج حزب جدید اعلام موجودیت کرده‌اند و عملاً پنج حزب در انتخابات آتی مشارکت خواهند داشت. این پنج حزب عبارتند از: حزب قدرت اسرائیل به ریاست گانتس، رئیس سابق ستاد ارتش رژیم. حزب راست جدید به ریاست بنت و شاکیلد که از حزب بیت یهودی خارج شدند. حزب گیشر یا پل به ریاست اورلی‌لیفی که از یهودیان مغربی‌تبار است. حزب تیلیم به ریاست موشه یعلون. حزب هاتنوعا یا جنبش به ریاست خانم لیونی که از جنبش صهیونیسم و ائتلاف با حزب کار جدا شده است.

ظهور و افول احزاب جدید در اسرائیل یک پدیده همیشگی است و جالب اینکه گاهی احزاب جدید، رای قابل توجهی را هم به دست می‌آورند. طبق نظر سنجی‌های اخیر، احزاب قدرت، راست جدید و تیلیم، رای لازم را به دست خواهند آورد و وارد پارلمان خواهند شد. حزب قدرت در اکثر نظرسنجی‌ها با فاصله کمی پس از لیکود قرار دارد و احتمال داده می‌شود که بین بیست تا بیست و پنج کرسی از ۱۲۰ کرسی را به دست آورد.

۳- با توجه به پراکندگی سیاسی و حزبی در اسرائیل و سختی تشکیل ائتلاف حاکم که حداقل باید شصت و یک نماینده در مجلس داشته باشد، پارلمان یا کنیست تصمیم گرفت که در صد ورود احزاب به پارلمان را از یک در صد به ۲۵/۳ در صد از مجموع رای‌دهندگان افزایش دهد تا تنها احزاب بزرگ رای بیاورند و از ورود احزاب کوچک جلوگیری شود و ائتلاف‌سازی راحت‌تر صورت گیرد. به عنوان نمونه کابینه فعلی رژیم صهیونیستی از ائتلاف شش حزب تشکیل شده است. در بیست سال گذشته با خروج هر حزبی، دولت ناگزیر بدون استثنا مجبور به اعلام انتخابات زودرس شده است.

۴- در قانون انتخابات این رژیم، کل اسرائیل یک دایره انتخاباتی و نمایندگی در آن فقط ملی است و نماینده این یا آن شهر وجود ندارد. این قانون برای این است که ضریب همبستگی اجتماعی و سیاسی از خُرد به کلان ملی تغییر یابد؛ اما در عین‌حال احزاب خُرد در صحنه سیاسی اسرائیل باز دیده می‌شوند. مانند حزب اسرائیل بیتونا که حزب روس تبارهاست و حزب شاس که مختص سفردیم‌ها یا یهودیان شرقی است یا حزب متدینین، مانند حزب یهودات هاتورات یا حزب بیت یهودی که عمدتاً مختص یهودیان شهرک‌ها در کرانه باختری است. به عبارت دیگر همبستگی‌های خرد قومی، دینی، و جغرافیایی در این جامعه همچنان در کنار همبستگی ملی دیده می‌شود.

۵- احزاب عربی در حال حاضر به دو ائتلاف لیست مشترک و لیست تغییر مشترک تقسیم شده‌اند و تقریباً پایگاه آنها برابر است و طبق پیش بینی‌ها به هرکدام شش کرسی می‌رسد. اگر اینها ائتلاف کنند ـ که همه تلاش‌ها در این جهت است ـ ممکن است عرب‌ها مشارکت سیاسی بیشتری داشته باشند و اگر این امر تحقق یابد ممکن است بین ۱۴ تا ۱۵ کرسی را به دست آورند. عرب‌های دارای تابعیت رژیم صهیونیستی، ۲۰% جمعیت این رژیم هستند و در آخرین سرشماری ۷۵۵۰۰۰ نفر بوده که عمدتاً در شهرهای ناصره، ام الفحم، و عفوله استقرار دارند، ولی هیچ‌گاه تعداد نمایندگان آنها متناسب با درصد جمعیتی آنها نبوده است.

جمع‌بندی‌ها:

۱- صحنه انتخابات فعلی با نظر مشاور قضایی دولت در توجیه اتهام به نتانیاهو ممکن است تغییر یابد. در حال حاضر سه اتهام خیانت در امانت، فساد اداری و دریافت رشوه متوجه نتانیاهو و همسرش ساراست و ممکن است یکی از آنها یا هر دو نفر به این اتهامات متهم شوند. سنگین‌ترین اتهام آنها، دریافت رشوه است که سه سال زندان و هفت سال ممنوعیت فعالیت سیاسی در پی دارد و این بخش مستندترین بخش پرونده اتهامات شمرده می‌شود.

۲- در آخرین نظر‌سنجی شبکه۱۲ اسرائیل کرسی‌های هر حزب روشن شده است. ائتلاف ژنرال‌ها یا سفید‌ـ‌آبی(۳۷) کرسی حزب راست لیکود(۲۹)، حزب چپ‌کار(۶)، هیمین هداش‌بنت و شاکیر(۷)، حزب چپ میرتس(۴) لیست مشترک عربی(۱۲)، یهودات هاتورات دینی(۷)، اسرائیل خانه ماست لیبرمان(۴)، شاس(۵)، خانه یهود(۴)، کولانوبه رهبری کحلون(۵) و مابقی به احزاب کوچک می‌رسد.

۳- یکی از مهم‌ترین پدیده‌های این انتخابات ائتلاف سازی‌هاست. ائتلاف گانتس رهبر حزب مصونیت ولپید رهبر حزب آینده است و حمایت اشکنازی از آنها عملاً حزب سه ژنرالی را پدید آورده که همگی رییس سابق ستاد ارتش بوده و از آن‌زمان در همه نظر سنجی‌ها اول شده‌اند. اگر طبق نظر سنجی‌ها این ائتلاف، حزب اول شود، سئوال این است که آیا می‌تواند ائتلافی اکثریتی را به وجود آورد؟ از مجموع۱۲۰ کرسی پارلمان، عرب‌ها حدود۱۴ کرسی دارند و در حکومت‌ها شرکت نمی‌کنند و رقابت برای تشکیل کابینه محدود به احزاب صهیونیستی، روی ۱۰۶ کرسی است. هر کس بتواند ائتلاف ۶۱ کرسی را تشکیل بدهد یا ۴۷ کرسی را به دست آورد و بدون مشارکت، حمایت احزاب عربی را به دست بیاورد، توان تشکیل کابینه را خواهد داشت؛ در غیر این صورت شرایط انتخابات سال ۲۰۰۹ تکرار خواهد شد که حزب کادیما اول شد، ولی به علت شکست در ایجاد ائتلاف، حزب لیکود مامور تشکیل کابینه شد.

۴- اسرائیل با بالا بردن در صد(۵/۳) شرط ورود احزاب به پارلمان تلاش دارد احزاب کمتری وارد پارلمان شوند و ائتلاف‌های پایدارتری شکل گیرند که مانع از اعلام مجدد انتخابات زودرس در آینده باشد. در بیست سال گذشته هیچ ائتلافی نتوانست چهار سال حکومت خود را تکمیل کند و به علت اختلافات به وجود آمده همواره پارلمان منحل و انتخابات زودرس اعلام می‌شد. اجرای این اصل عملاً احزاب کوچک را حذف می‌کند، اما ائتلاف‌سازی احزاب مدعی بزرگ را نیز سخت خواهد کرد و این راه حل ممکن است در آینده چالش‌های جدیدی در ساختار سیاسی اسرائیل ایجاد کند. از هم اکنون بسیاری از احزاب دسته دوم رژیم صهیونیستی اعلام می‌کنند که با شرایط سختی با دو حزب بزرگ مصونیت یا لیکود ائتلاف خواهند کرد

20آوریل/19

انتخابات کینست و روابط با عربستان

 

به‌قدرت رسیدن دونالد ترامپ موجب شد فرصتی برای نتانیاهو شکل بگیرد تا برنامه‌ها و طرح‌های منطقه‌ای خود را پیگیری کند. در واقع ترامپ با خروج از برجام و اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران، افتتاح سفارت خود در بیت‌المقدس، پیگیری معامله قرن و تلاش برای تسریع روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو خدمت بزرگی به نتانیاهو و صهیونیست‌ها کرد.

بعد از خروج ترامپ از برجام، بسیاری از رقبای سیاسی نتانیاهو دیدگاه خود را درمورد وی تعدیل کردند. برای مثال بعد از خروج آمریکا از برجام، نظرسنجی‌ها حاکی از آن بود که درصورت برگزاری انتخابات، حزب لیکود به رهبری نتانیاهو قادر خواهد بود ۳۵ کرسی کینست را کسب کند. سفر نتانیاهو به عمان نیز به این امر کمک کرد؛ اما جنگ دو روزه غزه و موافقت نتانیاهو با آتش‌بس، بهره‌برداری رقبای سیاسی او را به‌دنبال داشت. علاوه‌برآ، درگیر بودن نتانیاهو و همسرش در تحقیقات مربوط به فساد مالی و رشوه‌خواری، جایگاه نتانیاهو را در داخل رژیم صهیونیستی به‌شدت تقلیل داده است.

اخیراً نیز فشارها علیه نتانیاهو بیشتر شده است. یائیر لاپید، رهبر حزب «یش‌ عَتید» با متخلف خواندن نتانیاهو گفته است که او درحال له شدن زیر فشارهای همه‌جانبه است. ازسوی‌دیگر نظرسنجی جدید نشان می‌دهد که بنی گانتص، رئیس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح رژیم صهیونیستی، درحال کم کردن فاصله خود با نتانیاهوست. درحالی‌که سه ماه تا برگزاری انتخابات زودهنگام باقی مانده، نظرسنجی شبکه۱۰ تلویزیون رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که ۴۱ درصد از صهیونیست‌ها خواستار نخست‌وزیر شدن نتانیاهو هستند و ۳۸ درصد پیروزی گانتص را می‌خواهند. این درحالی است که هنوز ۲۱ درصد از صهیونیست‌ها فعلاً نمی‌توانند تصمیم بگیرند.

ازهمین‌رو نتانیاهو برای تلطیف چهره خود و بهبود موقعیت حزب لیکود در انتخابات آتی کینست سعی دارد در سه ماه آینده به کشورهای عربی نظیر عربستان سعودی، بحرین و امارات برود و با سران این کشورها دیدار کند. به تعبیر دیگر نتانیاهو برای پیروزی در انتخابات آتی نیاز جدی به زنجیره عادی‌سازی روابط میان کشورهای عربی حاشیه خلیج ‌فارس، به‌ویژه عربستان سعودی دارد؛ زیرا عادی‌سازی روابط با ریاض موجب تسریع این روند و تسری آن به کشورهای دیگر خواهد شد.

درهمین‌راستا روزنامه تایمز رژیم صهیونیستی در دسامبر۲۰۱۸ گزارش داد که نتانیاهو در صدد رسمیت بخشیدن به روابط تل‌آویو با ریاض و امیدوار است که با همکاری واشنگتن، قبل از برگزاری انتخابات آتی به این هدف دست پیدا کند. البته نتانیاهو علاوه ‌بر برخورداری از حمایت واشنگتن برای عادی‌سازی روابط به تشدید سیاست ایران‌هراسی روی آورده است تا بدین‌طریق روند عادی‌سازی را تسریع کند.

نتانیاهو روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو را غیرقابل تصور نمی‌داند. وی در گفتگو با شبکه «گلوبو» تلویزیون برزیل گفته است، «تعداد زیادی از کشورهای عربی به رژیم صهیونیستی نه در جایگاه دشمن، بلکه در نقش یک متحد و هم‌پیمان می‌نگرند که نمی‌توان آن‌را در جریان مبارزه با اقدامات خصمانه ایران نادیده گرفت.»

البته محمد بن سلمان به‌عنوان معمار عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو نیز سیگنا‌ل‌هایی را برای عادی‌سازی روابط با تل‌آویو ارسال کرده است. بن سلمان در مصاحبه با نشریه «تایم» با ادعای اینکه ایران منبع تمام شرارت‌ها در غرب آسیاست گفته است، «ما با رژیم اسرائیل دشمن مشترکی داریم و به ‌نظر می‌رسد بتوانیم در حوزه‌های بسیاری همکاری اقتصادی بالقوه داشته باشیم.»

وی درباره احتمال عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی توضیح داد، «اگر توافق سازش بین فلسطین و رژیم صهیونیستی رخ دهد، ما از فردای آن روز، روابط خوب و عادی با آن رژیم خواهیم داشت و این برای همه بهتر خواهد بود.»

محمد بن سلمان در مصاحبه‌ با نشریه آتلانتیک نیز از حق صهیونیست‌ها و فلسطینیان برای زندگی در کشورهایشان سخن گفته و ایران را مسئول بی‌ثباتی و افراط‌گرایی در منطقه قلمداد کرده است! وی در پاسخ به پرسشی در این مورد که، «آیا یهودیان حق برخورداری از کشوری مستقل برای خود دارند؟» گفته است، «به اعتقاد من تمام مردم در هر جا که باشند حق دارند در کشور خود با صلح زندگی کنند. به نظر من فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها حقِ داشتن کشورهای خود را دارند.»

روزنامه یدیعوت آخارانوت نیز در ۴ نوامبر ۲۰۱۸ نوشت، «پیام‌‌هایی قوی ازسوی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی به رژیم صهیونیستی رسیده است مبنی‌ بر اینکه برای پایان دادن قطعی روابط و عادی‌سازی آن آمادگی دارد.»

اخیراً نیز گمانه‌زنی‌های متعددی درخصوص عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی و احتمال دیدار محمد بن سلمان و نتانیاهو مطرح شده است. کارن الیوت هاوس، پژوهشگر مسائل عربستان سعودی در مقاله‌ای با عنوان، «آیا نتانیاهو به ریاض خواهد رفت؟» که در روزنامه «وال‌استریت ژورنال» چاپ شد، نوشته است، «متعجب نمی‌شویم اگر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، به‌‌زودی به عربستان سعودی برود و با محمد بن‌ سلمان، ولیعهد این کشور دیدار کند.»

دیوید هرست نیز معتقد است که بعد از قتل جمال خاشقچی، یک گروه درحال مقدمه‌چینی برای رخدادی بزرگ و سرنوشت‌ساز است؛ رخدادی که محمد بن سلمان، بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ را گرد هم آورد و ولیعهد سعودی را در نقش رهبر صلح جلوه دهد. همان ‌طور که انور سادات، رئیس‌جمهور پیشین مصر بعد از دیدارش با مناخیم بگین، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در کمپ‌دیوید در مقام رهبر صلح شناخته شد.

پایگاه خبری الخلیج آنلاین نیز اخیراً به نقل از منابع بلندپایه مصر از دیدارهای محرمانه هیئت‌هایی از برخی کشورهای عربی، آمریکا و رژیم صهیونیستی در قاهره خبر داد. به گفته این منابع، هدف این دیدارها آماده‌سازی فضا برای دیدار نتانیاهو با محمد بن سلمان است.

در همین راستا می‌توان گفت که یکی از اهداف مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، از سفر دوره‌ای به منطقه غرب آسیا،‌ ترتیب دادنِ دیدار دوجانبه نتانیاهو و بن ‌سلمان بوده است. پمپئو در بخشی از مصاحبه‌ با تلویزیون نیوزمکس گفت، «ما میان تل‌آویو و کشورهای عربی رابطه ایجاد کردیم تا ائتلافی در غرب آسیا تشکیل شود که امنیت آمریکا را حفظ ‌کند.»

دعوت واشنگتن از نتانیاهو برای حضور در کنفرانس ضد ایرانی لهستان را که مقامات عربستان نیز به آن دعوت شده‌اند می‌توان در راستای تسریع عادی‌سازی روابط ریاض ـ تل‌آویو و فراهم کردن مقدمات دیدار نتانیاهو و بن سلمان تحلیل و ارزیابی کرد.

با توجه به مولفه‌های مربوط به تسریع روند عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی، به‌ویژه عربستان سعودی این احتمال وجود دارد که سال ۲۰۱۹ شاهد برقراری روابط دیپلماتیک باشیم، به‌خصوص که محمد بن سلمان بعد از بحران قتل خاشقچی بقای خود را در قدرت، مدیون تلاش‌های نتانیاهو و لابی آیپک در آمریکا و به‌تبع آن، خود را وامدار ترامپ می‌داند و سعی خواهد کرد ازطریق عادی‌سازی روابط با تل‌آویو، خدمات آنها را جبران نماید. علاوه‌ بر آن، محمد بن‌ سلمان به‌منظور تضمین حمایت غرب و کسب پشتیبانی آمریکا از برنامه‌ها و جاه‌طلبی‌های خود سعی دارد ازطریق عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی، حمایت کنگره و لابی‌های متنفذ و قدرتمند صهیونیستی در آمریکا، اروپا و سایر کشورها را جذب کند.

البته این سناریو محتمل است که برخی از کشورهای عربی مانند بحرین، یمن، سودان و موریتانی تحت فشار عربستان سعودی روابط خود را با رژیم صهیونیستی عادی سازند و ریاض با تأخیر به عادی‌سازی روابط بپردازد تا وانمود کند که پس از عادی شدن روابط اکثر کشورها روابط خود را با رژیم صهیونیستی عادی کرده است.

20آوریل/19

نقش آل‌سعود در تشکیل رژیم صهیونیستی

 

براساس اسناد به‌جا مانده از حاکمان نجد، آل‌سعود به نام اعراب، استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین را تحت این عنوان که یهودیان آواره و بی‌خانمان شایسته‌ ترحم و کمک مسلمانان هستند، مشروعیت بخشیدند و تسهیل کردند. در واقع با حمایت آل‌سعود، انگلیسی‌ها وانمود کردند که مسلمانان با انتقال یهودیان خارجی در فلسطین موافق بوده و با جامعه بین‌المللی همراه شده‌اند.

پس از اینکه انگلیسی‌ها معاهده‌ معروف سایکس ـ پیکو را در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۲۹۵ (۱۵ مه ۱۹۱۷) امضا کردند و براساس آن کشورهای خاورمیانه بین انگلیس و فرانسه تقسیم گردید، ارتش انگلیس در تاریخ ۱۸ آذر ۱۲۹۶ (۸ دسامبر ۱۹۱۸م) به فرماندهی لارنس وارد بیت‌المقدس شد و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۲۹۶ همان سال وعده‌ ایجاد یک وطن قومی یهود را به صهیونیست‌ها دادند. این وعده که به‌عنوان اعلامیه‌ بالفور شناخته شد، فلسطین را تحت قیومیت دولت انگلیس قرار داد تا زمینه‌های ایجاد دولت اسرائیل فراهم شود. همزمان با این تصمیم متفقین، ملک عبدالعزیزبن سعود که حاکم نجد بود طی تلگرامی به «سر ونیگت» ورود انگلیسی‌ها به بیت‌المقدس را تبریک گفت. وی فرزندش فیصل را به لندن فرستاد تا پیروزی نیروهای انگلیسی در بیت‌المقدس را به پادشاه انگلیس تبریک بگوید. حکومت آل‌سعود هیچ‌گونه مخالفتی با تلاش‌های دولت انگلیس در راستای ایجاد یک وطن قومی برای یهودیان در فلسطین نشان نداد.

در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰م) درگیری بین فلسطینی‌ها و اشغالگران انگلیسی در مناطق مختلف فلسطین از جمله بیت‌المقدس روی داد و این درگیری موجب گردید که در کشورهای عربی و اسلامی تظاهراتی به‌نفع مردم فلسطین علیه انگلیسی‌ها برپا شود؛ ولی حکومت آل‌سعود با نادیده گرفتن این درگیری‌ها در برابر این رویدادها سکوت اختیار کرد.(۱)

از اوائل دهه ۱۹۲۰ فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت و این کشور به نام مردم این سرزمین با آژانس یهود، موافقت‌نامه اعزام گروه‌های یهودی و تسلیح آنان را به بهانه حفظ امنیت آنان در برابر گروه‌های ناراضی عرب امضا و عملیاتی کرد. ژنرال «آلن‌بی» به عنوان حاکم انگلیسی فلسطین بر اساس حقوق بین‌الملل وظیفه داشت در زمان انقضای قیمومیت، فلسطین را به ساکنان عرب آن که در آن روز به ترتیب اکثریتی مسلمان و اقلیتی مسیحی و سپس اقلیتی یهودی را در خود جای داده بود، واگذار کند؛ اما نه تنها در این راستا گامی بر نداشت، بلکه زمینه‌های تشکیل دولتی یهودی در فلسطین را دنبال کرد. این سیاست انگلیسی‌ها موجب قیام عمومی فلسطینیان و درگیری آنان با اشغالگران انگلیسی گردید.(۲)

در مرداد ۱۳۰۸ یهودیان سعی کردند مسجدالاقصی را در هنگام برگزاری نماز به آتش بکشند که این امر موجب برپایی تظاهراتی در جهان اسلام گردید و فلسطینی‌ها سعی کردند با یهودیان مقابله کنند، ولی نیروهای انگلیسی مانع شدند و از یهودیان حمایت کردند. حافظ وهبه وزیر مشاور آل سعود در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ دیلی‌تلگراف ۱۲ شهریور ۱۳۰۸ (۱۹۲۹م) اعلام کرد: «ملک ابن‌سعود قبل از هر چیز دوست بریتانیای‌کبیر است، به بریتانیا اعتماد دارد و می‌داند که مقامات انگلیسی تحقیقاتی در مورد درگیری‌ها در قدس انجام خواهند داد.»(۳)

از سال ۱۹۳۱ که آل‌سعود بر کل عربستان سیطره پیدا کرد تا آخرین روز قیمومیت بریتانیا بر فلسطین یعنی سال ۱۹۴۸، رژیم عربستان نه تنها از فجایع مشترک انگلیسی‌ها و آژانس یهود چشم پوشید، بلکه به نام مسلمانان، استقرار گروه‌های مهاجر یهودی را که به سازمان‌های مخوف شبه‌نظامی نظیر «هاگانا» مجهز بودند، گامی در جهت استقرار امنیت و پرکردن خلأ قانونی وانمود کرد و عملاً مانع حمایت مسلمانان از حقوق فلسطینی‌ها شد.(۴)

در سال ۱۳۱۴ قیام مردم فلسطین به ‌رهبری شیخ عزالدین قسام آغاز شد، ولی اسناد وزارت خارجه انگلیس هیچ اشاره‌ای به عکس‌العمل آل‌سعود به‌نفع این قیام نمی‌کند. در همین زمینه «آندرو رایان» سفیر وقت انگلیس در جده طی گزارشی نوشت: «فکر نمی‌کنم که ابن‌سعود نسبت به این مسئله (قیام) عکس‌العمل نشان دهد.»

ملک عبدالعزیز آل‌سعود در توجیه رویدادهای فلسطین گفت: «اعراب باید خود را ملامت کنند زیرا آنها خود موجب آزار خود شده‌اند و نه انگلیسی‌ها.»

در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۱۵ عبدالعزیز آل‌سعود نامه‌ای از حاج امین‌الحسینی، یکی از رهبران فلسطین دریافت کرد. در این نامه آمده بود: «فلسطین از سوی انگلیس و صهیونیسم هدف قرار گرفته است. همه‌ احزاب متحد شده‌اند تا دست به اعتصاب عمومی بزنند. این اعتصابات تا تغییر  سیاست آنها ادامه خواهد یافت.»

وی در نامه خود از عبدالعزیز آل‌سعود خواست کمک‌های لازم را برای نجات بیت‌المقدس و تحقق اهداف ملت فلسطین انجام دهد. عبدالعزیز آل‌سعود بلافاصله پس از دریافت نامه‌ مزبور به یوسف یاسین مشاور خود دستور داد که متن نامه را تحویل سفارت انگلیس در جده بدهد تا انگلیسی‌ها در جریان امر قرار گیرند. وی تأکید کرد هیچ اقدامی که متعارض با سیاست‌های انگلیس باشد انجام نخواهد داد و به‌هیچ‌وجه در مسایل داخلی انگلیس دخالت نخواهد کرد.

وزیر مستعمرات انگلیس در پاسخ به اقدام عبدالعزیز آل‌سعود طی نامه‌ای از وی خواست که برای خاموش کردن شعله قیام فلسطینی‌ها تلاش کند. در این نامه آمده است: «اگر ملک‌ بن سعود بتواند از نفوذ خود برای متقاعد کردن اعراب برای دست کشیدن از خشونت استفاده کند، هم به حکومت انگلیس و هم به اعراب خدمت بزرگی کرده است.»(۵)

پس از اینکه قیام مردم فلسطین به رهبری شیخ عزالدین قسام در سال ۱۹۳۶ به اوج خود رسید و اعتصاب عمومی سراسر فلسطین را فرا گرفت، جنگ مسلحانه مردم علیه نیروهای انگلیسی موجب گردید که استعمار انگلیس برای سرکوب مسلمانان از سلطه استفاده کند. با اینکه نیروهای انگلیسی قیام سراسری مردم را با اسلحه پاسخ دادند، ولی نتوانستند این قیام را سرکوب کنند، لذا دست به دامن عبدالعزیز آل‌سعود شدند تا بلکه وی بتواند مردم فلسطین را آرام کند.

«خیرالدین انورکلی» در کتاب خود «شبه‌الجزیره‌العربیه فی عهدالملک عبدالعزیز» می‌نویسد: «دولت انگلیس از طریق وزیر مختار عربستان در لندن با ابن‌سعود تماس گرفت تا وی را به دخالت در این مسئله تشویق کند.»  انورکلی می‌افزاید: «اعلیحضرت تصمیم گرفت برای حل بحران، تلاش مشترکی با دولت‌های عربی مبذول دارد، ولی این تلاش باید طبق شرایط انگلیس و برای پایان دادن بدون قید و شرط قیام انجام شود.»

به دنبال گسترش قیام فلسطینی‌ها علیه انگلیس و یهودیان، عبدالعزیز آل‌سعود آمادگی خود را برای میانجیگری و نصیحت مردم فلسطین برای دست کشیدن از قیام اعلام کرد.

پیشنهاد آل‌سعود به اعراب این بود که: «آشوب‌ها را متوقف کنید تا خواسته‌های شما تحقق یابند، چون این آشوب‌ها به‌ضرر شما خواهند بود.»

وی همچنین در دیدار با رهبران فلسطینی از آنها خواست که از قیام علیه انگلیسی‌ها دست بردارند و برای بریتانیای کبیر مشکل به‌وجود نیاورند.(۶)

در ۴ مرداد ۱۳۱۵ (۲۵ ژو ئیه ۱۹۳۶) چهار تن از مقامات وزارت خارجه انگلیس پیشنهاد آل‌سعود را بررسی و در پایان این مذاکرات طی بیانیه‌ای از پیشنهاد عبدالعزیز، آل‌سعود برای میانجیگری استقبال کردند. در این میان آل‌سعود خوش‌خدمتی شایان خود را به انگلیس نشان داد. «حافظ وهبه» وزیر مختار آل‌سعود در لندن در دیدار با مقامات وزارت خارجه‌ انگلیس اعلام کرد که اعلیحضرت ملک عبدالعزیز آل‌سعود گزارش‌های مختلفی در باره تهدید بادیه‌نشینان به تظاهرات به نفع مردم فلسطین از داخل عربستان و شرق اردن دریافت، ولی این تهدیدها را تقبیح و دستورات خود را به حکام مناطق برای سرکوب هرگونه تظاهراتی صادر کرده است . وی افزود دولت اعلیحضرت آماده است تا اتباع عربستان و حتی اتباع اردنی را که از مردم فلسطین حمایت می‌کنند، دستگیر کند.

در ۲۰ مهرماه ۱۳۱۵ (۱۴ اکتبر ۱۹۳۶)، عبدالعزیز آل‌سعود به ‌نمایندگی از پادشاهان عرب، برای مردم فلسطین برای دست کشیدن از قیام، پیامی را صادر کرد. در این پیام آمده بود: «به فرزندانمان اعراب فلسطین! از اینکه اوضاع در فلسطین به اینجا رسیده است بسیار متأثرم. ما به‌اتفاق پادشاهان عرب و شاهزاده عبدالله (پادشاه اردن) از شما دعوت می‌کنیم که آرامش را حفظ و برای جلوگیری از خونریزی، اعتصاب خود را متوقف و به حسن‌نیت دوست ما انگلیس که می‌خواهد عدالت را تحقق بخشد اعتماد کنید و یقین داشته باشید که ما به تلاش‌های خود برای کمک به شما ادامه می‌دهیم.»

به‌دنبال صدور پیام عبدالعزیز آل‌سعود برای پایان دادن قیام مردم فلسطین، هیئت عالی عربی که رهبری قیام مردم فلسطین را به عهده داشت در همان روز (۲۰ مهر ۱۳۱۵) طی بیانیه‌ای از مردم خواست به قول و عهد پادشاهان عرب اعتماد کنند و اعتصابات را متوقف سازند. در این بیانیه آمده بود: «از آنجا که پذیرفتن اراده و مقاصد اعلیحضرت‌ها یعنی پادشاهان عرب یکی از خصلت‌ها و رسوم موروثی اعراب است و نظر به اینکه هیئت عالی عرب اعتقاد راسخ دارد که پادشاهان عرب برای حفظ مصالح فرزندان خود از آنها خواسته‌اند به اعتصاب خود پایان دهند، لذا هیئت عالی عربی در پاسخ به خواست پادشاهان عرب و با اعتقاد به اینکه میانجیگری پادشاهان مثمرثمر خواهد بود، از مردم فلسطین می‌خواهد به اعتصابات خود پایان دهند و به دستورات پادشاهان که هدفی جز خدمت به مصالح اعراب ندارند عمل کنند.»

همزمان با صدور این بیانیه، فرماندهی کل قیام، اطلاعیه‌ای به امضای فوزی قاوقچی صادر کرد و توقف خشونت و جلوگیری از هر اقدام خدشه‌دارکننده‌ مذاکرات را خواستار شد و از مردم خواست که به سر کارهای خود برگردند.(۷)

بدین ترتیب یک بار دیگر آل‌سعود با دخالت خود و حمایت پادشاهان عرب، قیام مردم فلسطین را در سال ۱۳۱۵ خاموش کرد، بی‌آنکه فلسطینی‌ها به اهداف موردنظرشان دست یابند. این در حالی بود که عبدالعزیز آل‌سعود پادشاه عربستان سعودی ضمن همکاری صمیمانه و علنی در دفاع از سیاست‌های ضد فلسطینی انگلستان با رهبران یهودی و صهیونیست در تماس بود و حمایت‌های بی‌دریغ خود را در ملاقات‌های محرمانه با عوامل صهیونیستی ابراز می‌کرد که در مبحث روابط آل‌سعود با صیهونیست‌ها به آن اشاره خواهد شد.

ولی آنچه که در اینجا لازم است به آن اشاره شود این است که بر اساس اسناد تاریخی، رژیم آل‌سعود متعهد شده بود که منافع دولت‌های انگلیس، آمریکا و یهودیان را حفظ کند.

«جان فیلبی»(Harry saint John Philby)، مستشار سازمان اطلاعات انگلیس که بعدها در ظاهر به مذهب وهابیت گرایید و به عنوان مشاور عبدالعزیز مشغول به کار شد و نام «حاج‌عبدالله فیلبی» را به خود اختصاص داد در کتاب «چهل سال در نیروی دریایی» می‌نویسد: «به‌نظر ابن‌سعود، مشکل فلسطین مستحق به خطر انداختن روابط ویژه او با انگلیس و اخیراً با آمریکا نبود و به ‌نظر عبدالعزیز آل‌سعود و همه خاندان او، سرنوشت فلسطین مربوط به دوست عزیز آنها انگلیس است که قیمومیت فلسطین را به عهده دارد و آن کشور می‌تواند هرگونه که مایل است در این مورد برخورد کند و عبدالعزیز می‌بایست رسماً اطاعت کند.»

وی می‌افزاید: «اصل موافقتنامه‌ ایجاد کشور سعودی این بود که سیاست آل‌سعود می‌بایست به‌نحوی باشد که ملک عبدالعزیز و نوادگان پس از وی در کشورهایی که انگلستان بر آنها حکمرانی می‌کند و یا زیر قیمومیت یا نفوذ آن قرار دارند و فلسطین یکی از آنهاست، به‌هیچ وجه علیه منافع انگلیس و آمریکا و یهود مداخله نکنند.»

وی در قسمت دیگری از کتاب می‌افزاید: «ملک عبدالعزیز اعلام کرده بودکه اگر بریتانیای کبیر خواهان تقسیم فلسطین باشد، اعراب آن را خواهند پذیرفت و انگلیس به عبدالعزیز پیشنهاد کرده بود که کل فلسطین به یهود واگذار و در عوض استقلال تمام کشورهای عربی به رسمیت شناخته شود و تضمین کرده بود که مردم فلسطین را که از آن کشور خارج می‌شوند، به‌نحو شایسته‌ای اسکان دهد.»(۸)

عبدالعزیز در پاسخ به درخواست انگلیس مبنی بر اعطای فلسطین به یهودیان گفت: « بله … بی‌تردید … اگر به رسمیت شناختن از سوی من از نظر شما این قدر اهمیت دارد، هزار بار اعطای وطن به یهودیان در فلسطین و غیرفلسطین را به رسمیت می‌شناسم و این حق و حقیقت است …»

وی سپس دست خود را به جیبش برده و برگه کوچکی بیرون آورده و به دستخط خود، متن واگذاری فلسطین به یهودیان را نوشته بود.(۹)

جان فیلبی، مستشار سازمان اطلاعات انگلیس که قبلاً درباره‌ ماهیتش مطالبی بیان شد، در صفحه ۹۵۳ کتابش، عکس سمحا ایرلخ، جنگجوی سابق صهیونیست را که برای مدتی وزیر دارایی اسرائیل بود، چاپ کرده و در زیر آن نوشته است: «سمحا ایرلخ، فرستاده‌ بن گوریون نزد عبدالعزیز آمد و از او درباره‌ واقعیت بیانات وی که درباره‌ فلسطینیان ایراد شده بود، از جمله درباره‌ فرستادن اسلحه و داوطلبان توضیح خواست. در این دیدار سمحا ایرلخ موافقتنامه‌هایی را که بین او و انگلستان در حمایت یهودیان فلسطینی از یک طرف و روزولت از طرف دیگر به امضا رسیده بود یادآور شد و خاطرنشان کرد که انگلستان و آمریکا براساس پشتیبانی شما پیشرفت می‌کنند. عبدالعزیز در پاسخ گفت: «این اظهارات همگی برای گمراه کردن است، توقع داری چه بگویم؟ بگویم من تسلیم فلسطین به یهودیان را تأیید می‌کنم و با این حرف‌ها خود را ذلیل کنم؟ به کاری که برای یهودیان انجام می‌دهم اعتماد کن نه به آنچه که می‌گویم. مطمئن باش ایرلخ!»(۱۰)

جان فیلبی همچنین در کتاب خود که در سال ۱۹۵۲ در تبعیدگاهش در بیروت نوشته و طی نامه‌ای به ملک سعود و فیصل تهدید کرده بود که در صورتی که به وطن اصلیش نجد! بازگردانده نشود، کتابش را منتشر خواهد کرد، همچنین نوشته است: «عبدالعزیز در کنگره‌ای بی‌نتیجه، بنا بر درخواست من پیمانی را امضا کرد تا حسن نیتش را به سازمان اطلاعات انگلیس که حقوقش را به‌میزان ۵۰۰ جنبه استرلینگ قطع کرده بود، ثابت کند. او که بسیار گله‌مند بود و حال بدی داشت و نزدیک بود گریه کند، قلمی را که از گردن تا نافش می‌رسید از جیبش درآورد و موافقتنامه‌ای مبنی بر تسلیم فلسطین به‌عنوان وطنی برای یهودیان بیچاره را امضا کرد. متن دقیق پیمان به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

من، سلطان عبدالعزیز پسر عبدالرحمن آل‌فیصل، آل‌سعود هزاران بار در حضور سِرْپریسی‌کاکس نماینده بریتانیای کبیر اعتراف و اقرار می‌کنم که از نظر من هیچ مانعی در تسلیم فلسطین به یهودی‌نشینان یا دیگران وجود ندارد و این رأی، نظر انگلیس تا روز قیامت است.»

و سپس این پیمان را با نگین انگشترش تأیید کرد.(۱۱)

دستنوشته ملک عبدالعزیز که با تصرف فلسطین توسط صهیونیسم موافقت کرد و خود را سرسپرده انگلیس ‌خواند.

 

«جان مارتین»، منشی چرچیل که نمایندگی عمومی کنگره‌ «بیل» را در دست داشت، در ۱۱/۳/۱۹۴۲ به هنگام دیدار با وایزمن از قول چرچیل به او گفت: «می‌خواهم بدانی که برای شما طرحی دارم که تا پایان جنگ قابل اجرا نیست. من مایلم که ابن‌سعود را رهبر خاورمیانه و مسلط بر قدرتمندان آن ببینم، به‌شرط آنکه با شما توافق کند و سپس هرچه را که می‌خواهید از او بگیرید. من بی‌شک شما را در این کار یاری می‌کنم. باید این راز مخفی نگه‌داشته شود، ولی من به روزولت (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) می‌گویم. هنگامی که من و روزولت تصمیم به انجام کاری بگیریم، حتماً آن کار انجام می‌شود.»

توافقات پنهانی رژیم آل‌سعود با آمریکا، انگلیس و صهیونیست‌ها به منظور ایجاد کشور اسرائیل روز به ‌روز به مرحله عمل می‌رسید و ماهیت رژیم سعودی برای اعراب و فلسطینیان مسلمان آشکارتر می‌شد و اعتراضات اعراب مسلمان و فلسطین به سیاست‌های رژیم سعودی افزایش می‌یافت، ولی عبدالعزیز سعی می‌کرد مشکلات فلسطینی‌ها را نتیجه‌ سیاست‌های داخلی انگلیس قلمداد کند.

عبدالعزیز در سال ۱۹۴۶ در ملاقات خود با یکی از رهبران فلسطینی گفت: «فکر نمی‌کردید که اختلاف گروه‌های کارگر و محافظه‌کار بر انگلیس بر سیاست انگلیس در مورد فلسطینیان مسلمان و اعراب تأثیر بگذارد.»

ولی به‌محض اینکه فلسطینیان در اعتراض به اظهارات عبدالعزیز جلسه را ترک کردند، او با صدای بلند به حاضرین در جلسه گفت: «این فلسطینی‌ها یهودیانی هستند که جنگ بر ضد آنها واجب است، ولی یهودیان واقعی آنهایی هستند که به سرزمینشان‌ بازگشتند و آزادند که هر اسمی را برای خود انتخاب کنند، زیرا هر کسی که بر چیزی دست یافته، خود شایسته‌ آن است و لیاقتش را دارد!»

و هنگامی که به او گفتند: «فلسطین، فلسطین»، او با تعجب پرسید: «مگر فلسطین را چه می‌شود؟» گفتند: «فلسطین به‌زودی نابود می‌شود.» و سپس وقتی به او گفتند که صدور نفت به دوستان آمریکایی‌ات را که بعد از دوستان انگلیسی‌ات بزرگ‌ترین پشتیبان یهود هستند قطع کن؛ عبدالعزیز با تعجب و تمسخری حیله‌گرانه گفت: «نفت به فلسطین چه ربطی دارد؟ ما حتی اگر به قطع صدور نفت به آمریکا هم فکر کنیم کسی نیست که آن را دوباره به ما بازگرداند و تازه کسی از ما چگونگی قطع صدور نفت را نمی‌داند، زیرا نفت، اول به دست خدا و سپس به دست آمریکاست و اگر قطع صدور نفت را از آمریکائیان یاد بگیریم، دیگر چیزی نداریم که به ارتش و سربازان مسلمان عرب در جنگ فلسطین و رهاییش از دست یهود بدهیم. ولی من در مورد این موضوع با دوستان آمریکایی‌ام بحث و گفت‌وگو می‌کنم.»

این در حالی بود که اطرافیان ملک عبدالعزیز نظرات او را در مورد فلسطین قبول نداشتند. وی عقیده داشت که مسئله فلسطین در حدی نیست که به‌خاطر آن روابط خود را با انگلیس و آمریکا به خطر بیندازد. البته به‌نظر می‌رسد که آشکار شدن مواضع ضدفلسطینی عبدالعزیز در اواخر زندگی او و به‌دنبال رد و بدل شدن پیام‌ها بین آمریکا، انگلیس و آل‌سعود و در هنگامی بود که چرچیل نخست‌وزیر انگلیس به فکر افتاد که آل‌سعود را به‌عنوان رهبر بلامنازع جهان عرب مطرح کند.

همزمان با این تصمیمات، ملک عبدالعزیز با صراحت اعلام کرد که اعراب همواره تقسیم یا شناسایی هرگونه حقی را برای یهودیان در فلسطین رد می‌کنند، اما اگر انگلیس مسئله‌ تقسیم فلسطین را به آنها تحمیل کند، خواهند پذیرفت. وی پس از شکست ارتش‌های عربی و تقسیم فلسطین عمیقاً ناراحت شد، زیرا توقع داشت بخشی از فلسطین در اختیار او قرار گیرد.

جان فیلبی، مشاور عبدالعزیز در کتاب خود نوشته است، «انتقال بخش عربی فلسطین که تحت حکومت عبدالله پادشاه اردن قرار گرفت، بیش از آن بود که مقبول ملک عبدالعزیز باشد.» زیرا وی می‌خواست این بخش از فلسطین به او یا اسرائیل واگذار شود و به همین دلیل هم در برابر تشکیل حکومت عمومی فلسطین در بخش غزه که تحت اشغال رژیم مصر بود، موضع مخالف گرفت، زیرا می‌ترسید این حکومت تقویت شود و نگرانی‌های جدیدی را علیه یهود به ‌وجود آورد.

وی بر سر مسئله‌ تقسیم فلسطین بین کشورهای عربی با چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس و روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا به توافق رسید و برای اینکه فلسطینی‌ها هیچ دوستی نداشته باشند، به فریفتن جمال‌حسینی که به‌عنوان وزیر خارجه‌ حکومت فلسطین در غزه انتخاب شده بود اقدام کرد و بنا به درخواست آمریکا و انگلیس و با دادن مبلغ ناچیزی او را به‌عنوان یکی از مشاورین خود در ریاض منصوب کرد و بقیه‌ اعضای دولت فلسطین را به روش‌های دیگری فریب داد.

به‌رغم تلاش‌های آل‌سعود و مواضع صریح ملک عبدالعزیز، هیچ‌کسی قهرمانی‌های گردان عربی را که بدون رضایت خاندان سعودی از جزیره‌العرب به‌پا خاست، فراموش نمی‌کند. این گردان که حدود ۷۰۰ نفر از افراد آن در جنگ شهید شدند، نشان‌دهنده‌ حضور مردم مسلمان جزیره‌العرب در جنگ با صهیونیست‌ها بود. وقتی که آوازه فداکاری‌های این گردان در سطح جزیره‌العرب پیچید، ملک عبدالعزیز آن را منتسب به خود کرد و گفت: «انگلیس می‌خواهد اسرائیل را ایجاد کند و اسرائیل ایجاد خواهد شد.»(۱۲)

اینها گوشه‌ای از نقش خاندان آل‌سعود در به رسمیت شناختن بنیانگزار دولت صهیونیستی، یعنی وایزمن و فراهم آوردن زمینه‌های تشکیل دولت اشغالگر قدس است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، گزیده‌هایی از پرونده آل‌سعود، مورخ ۲۵/۳/۱۳۷۳٫

۲ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش اول، خبرگزاری فارس، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷

۳ـ پیشین.

۴ـ زارعی، سعدالله، پیشین.

۵ـ روزنامه جمهوری اسلامی، «گزیده‌هایی از پرونده آل‌سعود»، مورخ ۲۵/۳/۱۳۷۳

۶ـ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، محمد جواهرکلام (تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۶)

۷ـ صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد اول، «آل سعود» (تهران: انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴)

۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، پیشین، ۲۶/۳/۱۳۷۳

۹ـ قدس آنلاین، ۲ مهر ۱۳۹۵

۱۰ـ صفاتاج، مجید، پیشین.

۱۱ـ سعید، محمّدعلی، بریطانیا و ابن سعود، العلاقات السیاسیه و تأتیرها علی المشکله الفلسطینیه، ص ۳۰۱

۱۲ـ صفاتاج، مجید پیشین.

20آوریل/19

نماز جمعه تهران چگونه رنگ خون گرفت؟

 

صلابت امام جمعه و رشادت مردم، منافقین را ناکام گذاشت

۲۴ اسفند ۱۳۶۳ بر اثر انفجار بمب در نماز جمعه تهران توسط گروهک منافقین، ۱۴ نمازگزار به شهادت رسیدند. در این روز آیت‌الله خامنه‌ای اقامه نماز را بر عهده داشتند. در زمانی که رژیم بعث مردم را از رفتن به نماز جمعه بر حذر می‏داشت و به بمباران و موشک‌باران نماز جمعه تهدید می‏کرد، منافقان نیز بیکار ننشستند و با یک طرح از قبل تعیین شده و هماهنگ با رژیم عراق، نماز جمعه تهران را در ۲۴ اسفند ۶۳ به خاک و خون کشیدند. پس از انفجار بمب، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت که امامت جمعه این روز تهران را به عهده داشتند، با صلابت و بدون هیچ‌گونه تزلزلی به خطبه‏های خود ادامه دادند و این امر موجب تقویت روحیه ضد استکباری نمازگزاران و امت شهید‌پرور ایران گردید.

روزنامه کیهان در شماره ۲۵ اسفند۱۳۶۳ نوشت: «بر اثر انفجار یک بمب دستی در محل برگزاری نماز جمعه تهران که در ساعت ۲۹/۱۲ دقیقه روز گذشته صورت گرفت، چند تن از نمازگزاران شهید و مجروح شدند. رژیم عراق که قبلاً اصابت موشک‌های دور برد ایران به شهرهای کرکوک و بغداد را انفجار بمب توصیف کرده بود، در یک هماهنگی ناموفق با عوامل ضد‌انقلاب داخلی قصد داشت به هنگام انفجار بمب در صفوف نمازگزاران تهران در دانشگاه تهران، هواپیماهایش را در ارتفاع بالا به حریم هوایی تهران اعزام دارد و ادعا کند که صدای انفجار، ناشی از بمباران تهران بوده است؛ اما با تاخیر ورود هواپیمای عراقی به آسمان تهران و انفجار بمب، نیم ساعت قبل از آمدن هواپیما‌ها، این توطئه تبلیغاتی با شکست مواجه شد و هواپیماهای عراقی نیز با آتش به‌موقع و قدرتمند پدافند هوایی متواری شدند.

در این واقعه، عده‌ای به شهادت رسیدند و مجروحان واقعه نیز به بیمارستان‌های شهید آیت‌الله مصطفی خمینی، فیروزگر، سمیه، سینا، امام خمینی و دکتر شریعتی منتقل شدند.

حاج فضل‌الله فرخ از اعضای ستاد اقامه نماز جمعه در این‌باره می‌گوید: «در آن‌زمان، صدام هر هفته تهدید می‌کرد که می‌خواهد نماز جمعه تهران را بمباران کند. هر وقت که این خبر اعلام می‌شد، نمازجمعه شلوغ‌تر می‌شد و حتی از شهرستان‌های امن هم به نماز جمعه تهران می‌آمدند. جالب اینکه هر وقت که از شهرستان‌های امن نمازگزار داشتیم بمباران نبود. عده‌ای کفن‌پوش در نمازجمعه می‌نشستند و شعار می‌دادند که ما آماده‌ایم. آن هفته‌ای که انفجار پیش‌آمد، از همان هفته‌هایی بود که صدام گفته بود نمازجمعه را می‌زنیم. ما هم البته منتظر بمباران بودیم. احتمال ۸۰% ، ۹۰% هم می‌دادیم که موشک بزند، چون او که ترسی از این چیزها نداشت. بارها هم شده بود که هواپیماهایش در اطراف نمازجمعه ‌آمده بودند و ضدهوایی‌های روی پشت بام‌ها در میدان فلسطین و اطراف میدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت می‌کردند.

در روز حادثه، صدام خیلی جدی گفته بود که ما نمازجمعه را می‌زنیم. من پشت جایگاه نشسته بودم که یکدفعه صدای یک انفجار مهیب آمد. بلند شدم و بالا را نگاه کردم و دیدم که چیزهایی از بالا به پایین می‌ریزند. اول خوشحال شدم. حدس زدم که قطعات هواپیمای دشمن است که پایین می‌ریزد، ولی وقتی قطعات روی زمین آمدند، دیدم قطعات بدن انسان است… بلافاصله فهمیدیم که این انفجار ناشی از بمب‌گذاری در محل نماز بوده است. ما همیشه جلوی درهای ورودی و خروجی بازرسی کامل داشتیم. و افراد هیچ‌چیزی را نمی‌توانستند با خودشان به داخل بیاورند. بنابراین بمب را به صورت جانماز به داخل آورده بودند، چون فقط آوردن جانماز مجاز بود.

البته سعی بمب‌گذار بر این بود که بمب را نزدیک جایگاه که عده‌ای از مسئولین یا خود امام جمعه بود بگذارد که همگی صدمه ببینند. اتفاقاً امام جمعه آن هفته خود آیت‌الله خامنه‌ای بودند. ایشان غالباً یکسره از جبهه به نمازجمعه می‌آمدند. چون بمب‌گذار از بازرسی دوم نتوانسته بود عبور کند و فاصله‌اش با جایگاه زیاد بود، بمب را در قسمت انتهایی زمین چمن گذاشته بود. جالب است که آن روز کسی فرار نکرد. امام هم چند بار در صحبت‌هایشان به این مسئله اشاره کردند که من زمانی که تلویزیون را نگاه کردم، دیدم که با وجود اینکه بمب منفجر شد، حتی یک ‌نفر هم فرار نکرد و همه نشستند و امام جمعه با صلابت صحبت‌هایش را ادامه داد و آهنگ صدایش عوض نشد. مردم هم سر جایشان نشستند و فقط شعار دادند: «حسین حسین شعار ماست/ شهادت افتخار ماست.»

ما پس از انفجار به افرادمان گفتیم همه سرجایتان باشید و هیچ کسی دخالت نکند. فقط یک عده خاصی شروع به جمع‌آوری شهدا و مجروحین کردند. مردم هم خطبه‌ها را گوش کردند و نماز را خواندند. آن روز چهارده نفر شهید و عده زیادی مجروح شدند.»

ادامه بمباران و حمله شیمیایی به شهرها

رژیم بعث عراق در اسفند ۱۳۶۳ و فروردین ۱۳۶۴ بمباران شهرها و حمله شیمیایی به برخی از مناطق را ادامه داد. در ادامه به گزارش برخی از این حملات می‌پردازیم.

۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۶۳ حمله هوایی عراق به پیرانشهر و خرم‌آباد، طی دو روز ۲۷۰ شهید و صدها مجروح بر جای گذاشت.

در ۱۹ اسفند همین سال عملیات بدر در هورالهویزه و شرق دجله آغاز شد. به دنبال شکست عراق در عملیات بدر، تهران برای نخستین ‌بار هدف بمباران هواپیماهای عراقی قرار گرفت.  متعاقب حمله به تهران، بانک رافدین عراق (دومین بانک بزرگ خاورمیانه) در اقدامی تلافی‌جویانه هدف یک فروند موشک ایران قرار گرفت. این پاسخ نظامی شگفتی ناظران جهانی و حیرت مقامات عراقی را در پی داشت.

طی ۵ روز نخست سال ۱۳۶۴ نیز شهرهای اراک، اصفهان، مهران، قزوین، سنندج، خرم‌آباد، کاشان و سلماس در چندین نوبت توسط جنگنده‌های عراق بمباران شدند. در ۱۲ فروردین این سال نیز تهران در چند نوبت توسط جنگنده‌های رژیم بعث عراق، بمباران شد.

۱۸ فروردین ۱۳۶۴ دبیرکل سازمان‌ملل متحد، برای بررسی حملات عراق به مناطق مسکونی و نیز استفاده مکرر این رژیم از سلاح‌های شیمیایی وارد تهران شد. دو روز پس از سفر دبیرکل وقت سازمان‌ملل متحد به تهران، عراق منطقه عملیاتی بدر را برای چندمین بار بمباران شیمیایی کرد.

در ۲۱ فروردین این سال نمایندگان آژانس‌های خبری از ۶ کشور اروپایی، آسیایی و آمریکایی از مجروحین شیمیایی در بیمارستان‌های ایران دیدن کردند.

شهادت حاج عباس کریمی 

عباس کریمی فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله «ص» در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در منطقه شرق دجله، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.

روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان در سال ۱۳۳۶ پذیرای کودکی شد که پدرش برای سالم ماندن او به آستان با کرامت حضرت عباس«ع» نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد. او در محیط ساده و باصفای روستا و جو مذهبی خانواده رشد کرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش برای ادامه تحصیل راهی تهران شد.

در آغاز سال سوم دبیرستان مجدداً به کاشان بازگشت و موفق به اخذ دیپلم در رشته نساجی گردید. دوران سربازی خود را در پادگان عباس‌آباد که در آن‌زمان فرماندهی حکومت نظامی تهران بود، گذراند. عباس از طریق ارتباط با برخی از دوستان روحانی مبارز، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در همین دوران توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. تا اینکه در پی فرمان امام خمینی «ره» از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. هنگام ورود امام در کمیته استقبال، مسئولیت حفاظت و حراست از ایشان را به عهده گرفت و در تصرف و خلع سلاح پادگان عباس‌آباد در ۲۱ و ۲۲ بهمن نقش مؤثری داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی در راه‌اندازی سپاه پاسداران کاشان پیشقدم شد و در اوایل سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در فاصله کوتاهی مأمور حفاظت از بیت امام در قم گردید و هنوز این مأموریت به پایان نرسیده بود که مسئله اغتشاش در ایرانشهر مطرح شد و در پی آن غائله کردستان، او را با چهره واقعی جنگ آشنا کرد. عباس با استعفا از مسئولیتش در سپاه کاشان راهی کردستان شد و پس از مدتی به سِمت مسئول اطلاعات و عملیات پیرانشهر منصوب گردید.

حاج‌عباس که شایستگی نظامی خود را به فرماندهان از جمله حاج احمد متوسلیان نشان داده بود پس از شکل‌گیری تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله«ص» راهی جنوب شد و به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تیپ انتخاب گردید. او در عملیات ظفرآفرین فتح‌المبین از ناحیه پا به‌شدت مجروح شد. در خرداد سال ۱۳۶۱ زمانی که حملات اسرائیل به لبنان اوج گرفت، همراه سایر دوستان برای حمایت به کشورهای سوریه و لبنان عزیمت کرد و پس از بازگشت به وطن در مهرماه همان سال ازدواج کرد که حاصل آن یادگاری به نام داوود است.

حاج عباس کریمی در همه صحنه‌های نبرد سربازی لایق بود و پس از عملیات خیبر و شهادت حاج همت  به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله«ص» منصوب شد. سرانجام در روز ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش، با آب دجله وضو ساخت و نماز عشق را به قد و قامت شهادت ایستاد.(۱)

ازدواجی که نفاق رجوی را آشکار کرد!

در دهم فروردین ماه ۱۳۶۴ مسعود رجوی پس از طلاق دختر بنی‌صدر با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد. در این تاریخ، ازدواج غیرمترقبه و حیرت‌انگیز مسعود رجوی سرکرده منافقین با همسر ابریشمچی نفر دوم سازمان، توجه بسیاری را به این حادثه معطوف ساخت. مرکزیت گروهک نفاق در بیانیه خود کوشید تا اعضا و هواداران را برای جا انداختن شکل نوین رهبری آماده سازد. ظاهراً چنین نمایانده شد که این برنامه از مدت‌ها قبل توسط رجوی در حلقه پیرامونش مورد بحث و پذیرش قرار گرفته و مدت‌ها روی طراحی و چگونگی اجرای آن کار شده بود.

از همان مرحله آغازین اجرای این طرح، کادرها در مقیاس وسیعی اقدام به تقدیس و ستایش و اعلام تسلیم در برابر رهبری نوین کردند. به‌رغم آشکار بودن جنبه غیرشرعی این ازدواج که قبل از سپری شدن مدت شرعی بین طلاق و ازدواج دوم زن انجام شده بود، در تبلیغات انبوه سازمان تلاش شد صورتی مقدس هم برای این اقدام نامشروع تصویر شود. حال آنکه شگفتی و تحیر ناشی از این ماجرای عجیب و بی‌سابقه، وجوه عاطفی و انسانی ایجاد جدایی بین یک زوج دارای فرزند ۳ ساله و تصاحب اقتدارگرایانه همسر یک دوست و همکار را نیز در اذهان برجسته ساخته بود.

روایت خواهرزن اول از ازدواج سوم

مینا ربیعی، خواهر اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی که از سازمان جدا شده است، طی نشستی درباره بررسی انقلاب ایدئولوژیک درباره ماجرای ازدواج سوم رجوی می‌گوید: «رجوی از اواخر پاییز ۶۳ در خفا انقلاب ایدئولوژیک را طراحی کرد. وی با فیروزه بنی‌صدر ازدواج کرده بود و آن‌ طور که آقای بنی‌صدر در نوشته‌هایشان بیان می‌کند، این ازدواج با نهایت عشق و علاقه و خارج از مسائل سیاسی بوده است. البته به ما این طور نگفتند و ما هم  این طور ندیدیم که این مبحث جدایی دارد.»

وی ادامه می‌دهد: «…رجوی در شرایطی که همسر خانم فیروزه بنی‌صدر بود، در شرایطی که مهدی ابریشمچی و مریم عضدانلو ـ آن‌‌طور که خودشان در نشریاتشان اعلام می‌کنند ـ زندگی مشترکی و کاملاً موفق و بر مبنای علاقه‌ای با هم داشتند، تصمیم گرفتند بهشکلی پنهانی انقلاب ایدئولوژیک را طراحی و  اجرا کنند. آنان قبل از اینکه انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کنند تحت عنوان اینکه رژیم عوامل نفوذی به داخل سازمان فرستاده است، بچه‌ها را در منطقه کردنشین عراق خلع سلاح و زندان‌هایشان را آماده کردند. دستبندها، شکنجه‌گران، نقاب‌ها و آن چشم بندها آماده شدند و بعد از خلع سلاح بچه‌ها تحت عنوان نفوذی‌های رژیم،۷۵۰ نفر را بازداشت و زندانی کردند.

بعد از زندانی کردن بچه‌ها، در اسفند ماه در درون تشکیلات مسئله انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و بعد از آن ‌هم با برنامه‌ای ترتیب جدایی مسعود رجوی و فیروزه بنی‌صدر را دادند و به فاصله کوتاهی مریم عضدانلو و مسعود رجوی ازدواج کردند.»

مینا ربیعی می‌گوید: «کمتر کسی بود که این خبر را بشنود و با شگفتی برای چند روز به این مسئله فکر نکند. این چه معنایی دارد که آقایی که همسرش را دوست دارد از او جدا شود و آقای دیگری حتی بدون رعایت مسائل دینی‌ که باید چهار ماه و ده روز صبر کنند که شاید این زوجین به هم برگشت کنند؛ شاید بخواهند ادامه دهند، بدون در نظر گرفتن این موارد ازدواجشان را اعلام کنند. البته در اغلب انتقادات اعضای سابق سازمان و شورای مقاومت، از   ابتدا و پیش از رجوی، این ابریشمچی بود که از منظر اخلاقی، آماج حملات اولیه واقع ‌شد که چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفیق تشکیلاتی‌اش بگذرد و به این موضوع تن بدهد.»(۲)

پی‌نوشت‌ها

  • زندگینامه شهید عباس کریمی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

روایتی بهت‌آور از ازدواج غیرشرعی مسعود رجوی، خبرگزاری فارس، ۲۰ بهمن ۱۳۹۱

20آوریل/19

ملکه شعر پارسی

 

در صحن حضرت معصومه«س» که قدم می‌گذاری، یکی از رواق‌های سمت راست، تو را به خود می‌خواند. رواقی که در اتاقک آن، مزار بانوی فرهنگ و ادب فارسی می‌درخشد.

۲۵ اسفند سال ۱۲۸۵ بود که در تبریز چشم‌هایش را به تماشای جهان گشود. در آغوش پدر، زبان را یاد گرفت و استعداد شعری‌اش کشف شد. مطالعه آثار شاعران بزرگ فارسی را در پیش گرفت و بعد از مهاجرت به تهران در مدرسه آمریکایی مشغول یادگیری زبان انگلیسی شد.

شعر را چنان از عمق جان و ایمان سرود که در اوج جوانی لقب ملک‌الشعرای زنان را به او دادند. هرچند در زندگی شخصی خود ناکام ماند و نتوانست روحیه شاعرانه خود را با طبع جدی و نظامی پسرعمویش که تنها چند ماه با او زندگی‌ کرد، سازگار کند. اما پروین به‌خوبی توانست معارف دینی و اخلاقی را با سرشت شاعرانه خود پیوند دهد و چون میراثی عظیم در ادبیات پارسی به یادگار بگذارد.

*****

پروین اعتصامی مناظره را سبکی برای بیان معارف و حکمت‌ها قرار داد. در اشعارش میان انسان‌ها و جانوران و اشیا مناظره‌هایی سرشار از حکمت‌ و پیام را‌ روایت می‌کرد. هرچند از هنر شخصیت‌بخشی و تخیل و تمثیل بهره می‌برد، اما آنچه اشعار او را جاودانه کرد، روح معناگرایی است که در آثارش موج می‌زند. جسارت هوشیارانه پروین برای نقد نواقص و رفتارهای اشتباه، او را به رسالت بیدارگری پیوند داده است. نصیحت‌هایش شیرینی ملموسی دارد که کام هیچ خواننده‌ای را تلخ نمی‌کند.

شعر پروین، شعر شعور و درد و بیداری است. ظلم‌ستیزی محور اندیشه‌های این شاعر مردمی است. شاید این روحیه برمی‌گشت به مشروطه و استبداد صغیر. شعر (اشک یتیم) سندی روشن بر این روحیه استکبارستیز است که مضمونی انسانی را روایت می‌کند.

هر بلایی که از تو آید رحمتی است

هر که را رنجی دهی، خود راحتی است

زان به تاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با عشق تو پیوندم زنند

ایمان به مقدرات الهی و سیر عرفانی همزاد اندیشه پروین بوده است. در این ابیات به‌خوبی می‌توان عصاره عرفان نظری را در روح زنانه شاعر به شهود نشست. او بلا را رحمت می‌بیند و به مخاطب القا می‌کند که با نیروی عشق می‌توان تیشه‌هایی را که در قالب بلا بر جان او وارد می‌شود، رحمت یافت و آن را نقطه اتصال با خداوند دید.

دیدگاه عرفانی پروین در این شعر درس ایمان و سلوک را به مخاطب می‌دهد. شعر پروین، یادآور ایمان در آیه ۱۳۶ سوره نساست: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ و َالکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذی أَنزَلَ مِن ْقَبلُ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به خدا و پیامبرش و کتابى که بر او نازل کرده و کتب (آسمانى) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعى) بیاورید.»

وی در فضایی توحیدی که با مطالعه حافظ و سعدی و دیگر عرفا در جان لحظه‌های خود دمیده بود، عنصر ایمان را در خود تثبیت کرد و حاصل آن، سخنانی سراسر توحیدی و عرفانی است.

هر که با پاکدلان، صبح و مسایی دارد

دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد

انسان در زندگی خود متاثر از شرایط و محیطی است که در آن سیر می‌کند. یکی از محورهای مهم اخلاقی به انتخاب همنشین برمی‌گردد که در توصیه‌های دینی بسیار مورد توجه بوده است. امیرالمومنین علی«ع» صراحتا می‌فرمایند: «بیشتر صلاح و درستی در همنشینی و همراهی با صاحبان خرد است.»

بی‌شک پروین متاثر از تربیت و باور دینی، به این مسئله اهتمام ورزیده و آن را مضمون شعر خود قرار داده است. وی چنین هشدار می‌دهد:

گرت اندیشه ز بدنامی است

منشین با رفیق ناهموار

عاقلان از دکان مهره‌فروش

نخریدند لؤلؤ شهوار

کس ز خنجر ندید، جز خستن

کس ز پیکان نخواست جز پیکار

سالکان را چه کار با دیوان

طوطیان را چه کار با مردار؟

پروین بی‌شک آیه ۲۸ سوره فرقان را با جان خود درک کرده بود. آنجا که سخن از صحنه قیامت و ندامت کسانی است که در دنیا دوستان غیرصالحی را برای خود برگزیدند و همنشین‌هایی شیطانی داشتند.«یا وَیلَتى لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً»؛ ای وای بر من. کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم.»

این حسرت عمیق در ترسیم عالم پس از مرگ، چنان روحی در پروین می‌دمد که در اشعار خود ضرورت دقت در همنشینی را با چنین تاثیرگذاری به مخاطب درس دهد.

فداکاری گنج گمشده عصر فردگرایی است. در دنیای معاصر با گسترش فرهنگ فردمحوری که ارمغان شومی از اومانیسم غرب است، انسان بیش از پیش ارزش ایثار را درک می‌کند و تشنه آن است. فداکاری در معارف اسلامی محور توجه آموزه‌های وحیانی بوده است.

در آیه ۹ سوره حشر آمده است: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی‏ صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و براى کسانى است که در این سرا [سرزمین مدینه‏] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏کنند و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‏اند، رستگارانند.»

در این آیه ایثار و از خودگذشتگی از شاخصه‌های رستگاری معرفی شده است. از سویی توصیه‌های بزرگان دین و اخلاق نیز همواره بر رعایت حقوق دیگران تا مرز گذشتن از خواسته‌ها و منافع خود بوده است. چه بسا از مهم‌ترین ارزش‌های فرهنگ شهادت هم همین امر باشد.

پروین این مسئله را در اشعار خود مورد توجه قرار داده است. در یکی از اشعار خود وقتی مناظره‌ای میان شاهد و شمع صورت می‌دهد، به جایی می‌رسد که شاهد به شمع طعنه می‌زند که:

تو به گَرد من هرگز نرسی

زان که من بذل سر و تن کردم

فرد شاهد از این امر غافل است که آنچه را که توانسته انجام دهد، در پرتو نور شمع و ایثار آن برای سوختن و روشنگری پیرامون خود بوده است. برای همین در این مناظره، شمع جواب می‌دهد:

شمع خندید که بس تیره شدم

تا ز تاریکی‌ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بس

گهر اشک به دامن کردم

گریه‌ها کردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنک

سوختم بزم تو روشن کردم

خرمن عمر اگر سوخته شد

حاصل شوق تو خرمن کردم

کارهایی که شمردی بر من

تو نکردی همه را من کردم

*****

از آن رو چهره‌ام را سرخ شد رنگ

که بس خونابه خوردم در دل سنگ

از آن معنی مرا گرم است بازار

که دیدم گرمی خورشید بسیار

از آن ره، بخت با من کرد یاری

که در سختی نمودم استواری

شاید زمانی که پروین این اشعار را می‌سرود، اندیشه‌اش در روایت امام کاظم«ع» سیر می‌کرد و یا به مضمون اندیشه ایشان راه برده بود. آنجا که حضرت فرمودند:‌ «بر طاعت خدا صبر کن و در ترک معاصى او شکیبا باش؛ زیرا دنیا لحظه‌اى بیش نیست. آنچه گذشته جاى شادى و غم ندارد و از آنچه نیامده نیز خبر ندارى. پس لحظه‌اى را که در آن به سر مى‌برى، صبور باش چنان که گویى خوشبخت و خوشحالى.»

پیوندی که در روح سروده پروین با پیام روایت وجود دارد، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که شاعر، عمق معرفت را نسبت به مقوله صبر درک و چه بسا تجربه کرده است. این درک برمی‌گردد به آیه ۹۶ سوره نحل:  «مَا عِندَکمُ‏ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبرَواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون. آنچه نزد شماست از اموال دنیویه فانى شود و آنچه نزد خداست از خزائن رحمت ابدیه باقى ماند. جزا می‌‏دهیم مزد کسانى را که صبر کردند در پایدارى در دین بهتر از آنچه که عمل کردند.»

گهر وقت بدین خیرگی از دست مده

آخر این درّ گرانمایه بهایی دارد

فرخ آن شاخک نورسته در باغ وجود

وقت رستن، هوس نشو و نمایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی پروین!

آنکه چون پیر خرد راهنمایی دارد

آنان‌که ارزش وقت را با طلا سنجیده‌اند، بی‌راهه رفته‌اند. فرصت‌ها می‌گذرند و هیچ بهایی نمی‌تواند آنها را برگرداند. از این رو ارزش زمان را تنها کسانی می‌دانند که بهای جان خود را درک کرده‌اند. برای همین است که پیامبر«ص» به صراحت فرمودند: «کسی که درِ نیکی و خیری بر او گشوده شد، باید آن را غنیمت شمارد؛ زیرا نمی‌داند چه وقت بر روی او بسته خواهد شد.»

پروین با دیدی معرفت‌گرا نسبت به عمر و ارزش وقت، چنین دلسوزانه مخاطب را وامی‌دارد تا گوهر زمان را دریابد و آن را به بهایی ناچیز از دست ندهد. هشدار هنرمندانه و تمثیلی پروین، اندیشه انسان را به تأملی عمیق نسبت به عمر وامی‌دارد و تأثیری درس‌آموز بر تفکر او می‌گذارد. او ارزش دوره جوانی را چنین متذکر می‌شود.

چنین گفت روزی به پیری جوانی

که چون است با پیری‌ات زندگانی؟

بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم

که معنی‌اش جز وقت پیری ندانی

تو به که از توانایی خویش گویی

چه می‌پرسی از دوره ناتوانی؟

جوانی نکودار که ااین مرغ زیبا

نماند در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می‌توانی مده رایگانی

اینها سخن شاعری است که خودش در عنفوان جوانی به سر می‌برد. شاعری که دوره جوانی، پایان فرصت زندگی او بود و تنها توانست سی و پنج بهار روزگار را ببیند. اما گویی دارد با لسان پیری خردمند و دنیادیده که حسرت جوانی را به دل دارد سخن می‌گوید و این نشان از درک فراگیر پروین نسبت به حکمت‌ها و اندرزهای روزگار دارد.

بلبل آهسته به گل گفت شبی

که مرا از تو تمنایی هست

من به پیوند تو یک‌رأی شدم

گر تو را نیز چنین رایی هست

گفت: فردا به گلستان باز آی

تا ببینی چه تماشایی هست

پا به هر جا که نهی برگ گلی است

همه جا شاهد رعنایی هست

باغبانان همگی بیدارند

چمن و جوی مصفایی هست

گفت: رازی که نهان است ببین

اگرت دیده بینایی هست

هم از امروز سخن باید گفت

که خبر داشت که فردایی هست؟

در دانش مدیریت زمان، این مطلب کلیدی‌ترین عنصر موفقیت است. کار امروز را به فردا انداختن یکی از مهم‌ترین عوامل شکست و ناکامی انسان در زندگی است. رخوت و سستی در بندگان مؤمن راه ندارد. در ادبیات پروین، این مفهوم به‌خوبی القا می‌شود که در عین آینده‌نگری باید در حال زندگی کرد و امور امروز را در همان ساعت دریافت. مسامحه و سستی در شعر پروین امری مذموم است.

چه بسا پروین این درس را از آیه ۲۳ سوره کهف دریافته باشد که:‌ «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنیِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا». بدین معنا که کار امروزت را به فردا مینداز.

امام علی«ع» هم تاکید می‌کنند: «هرکس فرصت را از زمانش و به تاخیر انداخت، مطمئن باشد که آن را از دست می‌دهد.»

پروین گوهر زنانگی را به‌خوبی درک کرده بود. این ادراک روشن را می‌شود در شعر گنج عفت او پیدا کرد. آنگاه که در برابر نقشه کشف حجاب رضاخان در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ چون کوهی استوار بر باور خود ایستاد و با اندیشه و شعر خود، مظلومیت زن ایرانی را فریاد زد.

او آیه ۵۹ سوره احزاب را با هوش جان خوانده بود: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لازْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ…؛ اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌ها[روسرى ‏هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.»

با همین توشه‌های قرآنی و باور به اصل حجاب بود که سرود:

میوه‌های دکّه دانش فراوان بود، لیک

بهر زن هرگز نصیبی ز این فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود

بهر زن، تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

زیرک آن زن که او رهش این راه ظلمانی نبود

*****

پا به راه راست باید داشت، که اندر راه کج

توشه‌ای و رهنمودی جز پشیمانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید

مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

همان‌ طور که در نمونه‌های مذکور دیده می‌شود، اشعار پروین بر مدار اخلاق و آموزه‌های دینی و قرآنی سروده شده‌اند. شالوده مبانی فکری پروین تعالیم وحیانی هستند، از این رو درخشش اشعار او حتی پس از یک قرن از وفاتش هنوز هم دوام دارد و اشعارش بر سر زبان‌های جاری‌اند.

ریشه ‌داشتن اشعار و اندیشه پروین در وحی و آموزه‌های دینی، در اشعار و مضامین سروده‌های او روحی را دمیده است که گویی این چشمه تا آینده‌ای نامعلوم جریانی سیال خواهد داشت و چه بسا در ادب پارسی جاودانگی‌اش را به رخ ادبیات جهان بکشاند.

بسیاری از اندیشمندان دنیا به مضامین فکری او روی آورده و سروده‌هایش را ستوده‌اند.

مانا باد اندیشه‌ای که پیوند با حقیقت دارد.

20آوریل/19

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

مقدمه: در ادامه مباحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» که در شماره‌‌های پیشین تقدیم شد. در آخرین قسمت و آخرین بخش از «گام دوازدهم»، ضمن پاسخ به چند سئوال مطروحه، راههای دیگر عملی برای ایجاد محبت و رسیدن به آرامش ارائه می‌گردد:

 

با مردانی که به خیال خود محبّت نمی‌کنند تا زن پُررو نشود، چگونه برخورد کنیم؟

مردی به همسرش محبّت نمی‌کند به این دلیل که اعتقاد خانوادگی‌شان آن است که اگر به زن محبّت کنید پُررو می‌شود، با این مرد چه باید کرد؟ آیا باید تنبیهش کرد و مانند خودش به او محبّت نکرد یا این که سیاست دیگری را در پیش گرفت؟

مقابله به مِثل ممنوع

یکی از ظلم‌های آشکار آن است که زن را به این بهانه‌ها از محبّت محروم کنیم؛ امّا شما خواهر محترم بدانید که مقابله به مثل نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه مشکل را دو صد چندان می‌کند. اگر شما هم محبّت را کم کنید، مطمئن باشید که برای او مشکل تولید می‌شود. این که کسی محبّت نمی‌کند، دلیل بر این نیست که نیاز به محبّت دیدن ندارد، او به جهت یک عقیده اشتباه از محبّت کردن دریغ می‌ورزد؛ امّا خودش نیاز به محبّت دیدن دارد. به همین دلیل وقتی شما به نیاز او پاسخ ندهید، موجب می‌شود در زندگی او یک جای خالی بزرگ ایجاد شود. این خلأ مشکلاتی را تولید می‌کند که به این راحتی قابل حل نیست. اگر واقعاً به دنبال این هستید که او را وادار به ابراز محبّت کنید، تا می‌توانید او را غرق در محبّت کنید تا اندازه‌ای که توان مخفی کردن محبّت خود را از دست بدهد.

اثبات عملی

شما در عمل ثابت کنید که انسان متوقّعی نیستید، هر چند برخی از خانم‌ها با شنیدن این حرف به ما اعتراض خواهند کرد که چرا مردها را زیاده‌خواه می‌کنید؛ امّا باید گفت مردانی که این اعتقاد را دارند، نسبت به درخواست‌های زن حسّاسیت ویژه دارند؛ یعنی وقتی زن از او چیزی می‌خواهد، اگر از نظر آنها امری ضروری نباشد، آن را زیاده‌خواهی می‌نامند. بهتر است مدّتی درخواست‌های خود را به حدّاقل برسانید. تا می‌‌‌توانید از او درخواستی نداشته باشید. بگذارید او از شما بخواهد که درخواست کنید. اگر هم این اتّفاق نیفتاد، درخواست‌تان را با نهایت احترام و ادب و احتیاط بیان کنید. مثلاً اگر نیاز به لباس دارید بگویید: «من لباس ندارم. اگر وقت کردی و پول داشتی خبرم کن تا با هم برای خرید بیرون برویم». وقتی هم که برای خرید رفتید سعی کنید چیزی را بخرید که او بپسندد. در یک کلام، عملاً به او ثابت کنید که زیاده‌طلب نیستید.

اگر باور کنی محبّت آب است و تو سقّای خانه، به این راحتی آب را به رویم نمی‌بندی. اگر بدانی تشنه به آب پاک که دست نیافت، آب آلوده هم برایش گوارا می‌شود، آب را به رویم نمی‌بندی. اگر بپذیری آب آلوده وقتی وارد وجودم شد بیمارم می‌کند، آب را به رویم نمی‌بندی. اگر قبول کنی وقتی بیمار شدم، تو را هم بیمار می‌کنم، آب را به رویم نمی‌بندی. آب که نباشد، نه من زنده می‌مانم، نه تو. آب را به رویم نبند.

ارتباط درآمد و محبّت

وقتی پدر خانواده‌ یک حقوق‌بگیر ساده بوده، درآمد کافی نداشته باشد، هیچ‌کدام از بچّه‌ها ازدواج نکرده و پسرها بی‌کار باشند، چگونه می‌توان محبّت کرد؟ مگر محبّت از چه چیزی به وجود می‌آید؟ انسان اگر درآمد داشت و مشکلات مالی نداشت، نیازهای خانواده‌اش را به موقع پاسخ داد، فرزندانش سرِ موعد ازدواج کردند و به سراغ زندگی خود رفتند، از یک طرف زندگی آنها شیرین می‌شود و از طرفی هم پدر و مادر خوشحال می‌شوند؛ امّا وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون می‌رود. من خواهش می‌کنم حقیقت را بگویید و این اندازه آرمانی صحبت نکنید.

در مطالبی که در این پرسش مطرح شده دو نکته مهم وجود دارد. شاید بسیاری از مردم به صراحت به این دو نکته معتقد نباشند؛ امّا بسیاری از ما در عمل براساس این دو نکته رفتار می‌کنیم. نکته اوّل آن که وقتی درآمد نباشد، محبّت نمی‌شود کرد. دیگر آن که وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون می‌رود. پاسخ به این پدر محترم را در چند نکته بیان می‌کنیم:

وابستگی میان محبّت و درآمد تا چه اندازه؟

با نهایت احترامی که برای این پدر محترم قائل هستیم؛ ولی باید بگوییم اعتقاد به وابستگی میان محبّت و اقتصاد، آن هم تا این اندازه ناشی از شناخت ناقصِ انسان است. مگر کم هستند کسانی که در اوج فقر اقتصادی از نظر محبّت، سیرِ سیرند؟ و از سوی دیگر، مگر کم هستند کسانی که در اوج ثروت، دچار فقر محبّتی هستند؟ اشتباه است اگر فکر ‌کنیم در صورت نبودن پول باید قید محبّت را زد، به این دلیل که محبّت بدون پول، نتیجه‌بخش نیست؟ اتّفاقاً وقتی که خانه از نظر اقتصادی دچار فقر باشد، نیازش به انواع و اقسام محبّت بیشتر می‌شود. این را بدان جهت می‌گویم که برخی وقتی دچار فقر اقتصادی می‌شوند به طور کلّی از محبّت کردن ناامید می‌شوند؛ در حالی که افزایش رابطه محبّتی در این موقعیّت موجب سبُک شدن بار سنگین فقر می‌شود. فقر که ذات انسان را عوض نمی‌کند. انسان چه فقیر و چه غنی نیازمند محبّت است. نه غنا باعث می‌شود که انسان نسبت به انواع محبّت احساس بی‌نیازی کند و نه فقر موجب می‌شود محبّت در انسان بی‌اثر شود.

محبّت موجب می‌شود که اعضای خانواده از نظر روحی به هم نزدیک شوند و از همین راه هم درک متقابل افراد از یکدیگر بیشتر می‌شود. بهترین دلیل بر این مدّعا سیره پیامبر رحمت رسول خداصلی‌الله علیه و آله است. مگر ایشان در مسیر تبلیغ دین اسلام و تشکیل خانواده بزرگ امّت مسلمان از پول استفاده کرد؟ مگر اصحاب صُفّه(۱) در اوج فقر نبودند؟ و مگر همین اصحاب صُفّه از بهترین و عاشق‌ترین یاران پیامبر صلی‌الله نبودند؟

البته مسائل اقتصادی می‌تواند بر رابطه افراد اثر بگذارد؛ امّا نه همیشه. وقتی خانواده‌ای تمام زندگی و خوشبختی خود را در پول خلاصه کرد، از این که همسری خوش‌‌اخلاق دارد، فرزندی نماز‌خوان دارد، پدری اهل تلاش و کوشش دارد و…، آرامش نمی‌یابد. تنها چیزی که این خانواده را خوشحال می‌کند پول است و پول. محبّت کردن در چنین خانواده‌ای تنها در خرج کردن خلاصه می‌شود؛ امّا اگر نگاه یک خانواده به زندگی در پول خلاصه نشود، آیا به این راحتی در تنگنای فقر، خوبی‌ها و محبّت‌ها را فراموش می‌کند؟

پدر! وقتی که به خانه می‌آیی و دستت خالی است، سبد لبت را پُر از گل لبخند که می‌بینیم، دست خالی‌ات به چشم‌مان نمی‌آید. وقتی که به خانه می‌آیی؛ امّا سفره‌مان پُر از خالی است، آسمان نگاهت که باران عاطفه روی سرمان می‌بارد، نان خالی به اندازه خوردن لذیذترین غذاها آن هم در کنار دریا به ما می‌چسبد. فقری که تو از آن می‌نالی سخت است؛ امّا فقر محبّت، ستون فقرات خانه را دارد می‌شکند. صدایش را می‌شنوی؟

رابطه فقر و ایمان

تعابیری شبیه به مطلبی را که این پدر محترم درباره فقر و ایمان مطرح کرده بسیار در سخنان مردم می‌شنویم: این که فقر که آمد، ایمان می‌رود. در برخی از روایات هم مضامینی این‌چنین داریم. برای مثال،  امام صادق«ع» فرمود: «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکونَ کُفْرا؛(۲) نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»

امّا آیا واقعاً این روایات به این معناست که فقر حتماً موجب از بین رفتن ایمان می‌شود؟

اگر به لحن روایتی که آوردیم دقّت کنید، معلوم می‌شود که فقر زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم می‌کند، نه این که حتماً ایمان را از بین می‌بَرَد. این روایت می‌گوید نزدیک است که فقر به کفر بینجامد. کسی که در شرایط تنگنای اقتصادی نسبت به خدا سوءظن پیدا کرده، تدبیر و حکمت الهی را به جهت فقر خود زیر سؤال ببرد، آرام آرام ایمانش زیر سؤال می‌رود؛ امّا در این جهت تفاوت چندانی میان فقر و غنا نیست. غنا هم زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم می‌کند: «کَلّا إِنَّ الإنْسانَ لَیَطْغَى أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى(۳) آرى! هر آینه، آدمى سرکشى مى‏کند و از حد مى‏گذرد، از آن رو که خود را بى‏نیاز می‌بیند.»

اگر واقعاً فقر موجب از بین رفتن ایمان است، پس چرا بسیاری از کسانی که به انبیا ایمان می‌آوردند، از فقرا بودند؟ انسان باید توان معنوی خود را بالا ببرد تا بتواند در فقر و غنا ایمان خود را افزایش دهد.

انسان را نشناخته‌ای اگر گمان کنی ایمانش در بند درهم و دینار است. جهانی بَرده انسان است. انسان وقتی خودش را فراموش می‌کند، ایمانش به دست سیم و زر می‌افتد. خدا به قدری انسان را بزرگ آفریده که اگر زمین سنگ زیرینِ آسیاب شود و آسمان سنگ رویین و انسان را در میان خود بگیرند، باز هم ذرّه‌ای از ایمانش کم نمی‌شود که هیچ، ایمانش فزون می‌شود. این همان انسانی است که وقتی آمد، خدای آسمان و زمین «تبارک الله…»(۴) را سرود.

بالا بردن توان معنوی خانواده

این نکته بهانه‌ای شد تا بگوییم خانواده‌های محترم! بیایید نکاتی را که درباره قوّت بخشیدن به کانون معنوی خانواده در گام سوم از همین جلد گفته شد، با جدّیت فراوان به کار ببندیم تا در بحران فقر و غنا ایمان ما و خانواده‌مان متزلزل نشود.

حدود محبّت زن و شوهر در حضور فرزندان

چهار سال است ازدواج کرده‌ایم. همسرم در ابراز محبّت ضعیف است. مرا دوست دارد، امّا ابراز نمی‌کند. البتّه گاهی که به او تذکّر می‌دهم ابراز می‌‌کند، امّا دوباره فراموش می‌کند. حالا هم که بچّه‌دار شده‌ایم، می‌گوید نباید جلوی بچّه ابراز محبّت کرد، چرا که از نظر تربیتی اثر منفی دارد. می‌‌خواستم بدانم حدود محبّت کردن زن و شوهر در حضور فرزند تا چه اندازه باید باشد؟

تفاوت نوع محبّت‌ها

محبّت‌هایی که میان زن و شوهر ردّ و بدل می‌شود دوگونه است، برخی از این محبّت‌ها از سنخ محبّت‌های ویژه زناشویی نیست، مثل ابراز محبّتِ گفتاری با واژه‌هایی که انسان برای پدر و مادر یا برادر و خواهرش هم به کار می‌برد. ابراز این محبّت‌ها در حضور بچّه‌ها چه ایرادی دارد؟ آیا عیبی دارد که وقتی مرد چند روزی به مأموریت رفت و برگشت، در مقابل بچّه‌ها به همسرش بگوید دلم برای شما تنگ شده بود؟ یا خوب صدا زدن ـ که یکی از راه‌های ابراز محبّت است ـ، در حضور بچّه‌ها ایرادی دارد؟

برخی از راه‌های ابراز محبّت‌، ویژه زن و شوهر است که لازم است در خلوت خودشان انجام بگیرد.

ابراز محبّت زن و شوهر به هم، راه یاد دادن محبّت کردن به فرزندان

ما نه تنها معتقدیم برخی از ابراز محبّت‌ها در مقابل بچّه‌ها ایرادی ندارد؛ بلکه اعتقاد داریم باید در مقابل بچّه‌ها محبّت‌آمیز برخورد کرد تا آنها هم محبّت کردن را یاد بگیرند.

حلّ اختلافات با کم کردن از محبّت؟!

من یک مرد احساساتی هستم. تلاش می‌کنم در زندگی تمام نیازهای همسرم را برآورده کنم؛ امّا گاهی که با همسرم اختلاف پیدا کرده، کارمان به دعوا می‌کشد، دیگران به من می‌‌گویند باید این محبّت‌‌ها را کم کنم. من دوست دارم که به او محبّت کنم و نمی‌خواهم از این رفتار احساسی و همراه با محبّت خود عقب‌نشینی کنم؛ امّا وقتی دیگران می‌گویند همسرت از محبّت‌‌های تو سوءاستفاده می‌‌کند، مردّد می‌شوم و نمی‌دانم که آیا باید از محبّتم کم کنم یا نه؟

محبّت پایه زندگی مشترک

در این که محبّت به همسر یکی از پایه‌های اصلی استحکام زندگی است تردید نکنید. این امر به اندازه‌ای اهمّیت دارد که خداوند فرمود: مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّـرُونَ.(۵)

و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایى است براى گروهى که می‌اندیشند. از این آیه به راحتی می‌توان فهمید که پایه زندگی مشترک، دوستی است.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» در تفسیر این آیه آورده است: کلمه «مودّت» تقریباً به معناى محبّتى است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد. در نتیجه نسبت مودّت به محبّت، نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع به آن خشوعى می‌گویند که در مقام عمل اثرش هویدا شود، برخلاف خشوع که به معناى نوعى تأثّر نفسانى است که از مشاهده عظمت و کبریایى در دل پدید مى‏آید. «رحمت» نیز به معناى نوعى تأثیر نفسانى است که از مشاهده محرومیت محرومى که کمالى را ندارد و محتاج به رفع نقص است در دل پدید مى‏آید و صاحب‌ دل را وادار مى‏کند به این که او را از محرومیت نجات دهد و نقصش را رفع کند.(۶)

اظهار محبّت

این محبّت طبق آیه شریف و تفسیری که علّامه طباطبایی«ره» از کلمه «مودّت» کرده نباید در دل بماند بلکه باید اظهار شود.(۷)

پرهیز از منّت گذاشتن

منّت گذاشتن اثر کار خوب را از بین می‌برد. سروَر زمین و آسمان امیر مؤمنان علی«ع» فرمود لذّتی در کارهای همراه با منّت نیست.(۸)

محبّت با تمام لذّتی که دارد، وقتی با منّت همراه می‌شود، دیگر برای همسر شیرین نخواهد بود. پس هیچ‌گاه محبّت‌هایی را که در حقّ همسرتان کرده‌اید با منّت بی‌اثر نکنید.

محبّت مثل آب است و منّت مثل لجن. هر وقت خواستی میلی به خوردن آب نداشته باشم، لجن‌آلودش کن.

پرهیز از گوش شدن

انسان نباید در زندگی تنها گوش باشد؛ یعنی همه حرف‌ها را بشنود و مبنای عمل خود قرار دهد. نباید فراموش کنیم که بسیاری از اطرافیان ما شکست‌ها و پیروزی‌های خود را قاعده کرده به صورت قانونی کلّی به ما ارائه می‌دهند؛ بدون این که تخصّص لازم در این زمینه را داشته باشند. چند نفر از اینهایی که شما را شماتت می‌کنند، بر قواعد زندگی مشترک تسلّط داشته، با دردها و درمان‌های یک زندگی آشنا هستند؟ چند نفر از اینها در زندگی مشترک خود انسا‌ن‌های موفّقی هستند؟ اصلاً شما می‌دانید از نظر اینها موفّقیت در زندگی مشترک به چه معناست؟ شاید آنچه در نظر آنها موفّقیت محسوب می‌شود، از نظر دین شکستی بیش نباشد؟ شما باید به آنچه دینتان گفته عمل کنید. موفّق یعنی کسی که توانسته است به چیزی که خدا گفته عمل کند؛ حتّی اگر دیگران او را شکست خورده بدانند. خداوند در سوره «شمس»، پس از چندین سوگند می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها(۹) رستگار شد کسی که نفس خود را تزکیه کرد.»

تزکیه نفس هم فقط با تقوا و عمل کردن به وظیفه بندگی به مقصد می‌رسد

وقتی به حرف هر کسی بی‌آنکه بیندیشی عمل کردی، دیگران می‌فهمند که تو اهل گوش کردنی، نه فکر کردن. آن وقت هر کسی به خود اجازه خواهد داد برای زندگی تو تصمیم بگیرد. می‌دانی برخی از آدم‌هایی که دور و بر ما هستند، از این که مدیر زندگی ما شوند چقدر لذّت می‌برند؟ و می‌دانی که برخی از همین‌ها شکست خودشان را در زندگی با مدیریت زندگی تو جبران می‌کنند؟ یعنی تو تدبیر زندگی‌ات را سپرده‌ای به دست کسی که از تدبیر زندگی خود عاجز است. بفهم چقدر به خودت بی‌احترامی کرده‌ای. از خودت عذرخواهی کن.

ریشه‌یابی اختلاف

باید دید چرا با وجود محبّت، باز هم میان زن و شوهر اختلاف و درگیری است. اگر پس از این ریشه‌یابی دیدیم به جهت محبّتِ زیاد است، قبول می‌کنیم که باید محبّت را کم کرد؛ امّا اگر ریشه اختلافات، محبّت زیاد نبود که معمولاً هم نیست، کم یا قطع کردن محبّت، نه تنها مشکل را حلّ نمی‌کند؛ بلکه مشکلات را بیشتر هم می‌کند. شاید او محبّت می‌بیند؛ امّا احترام را آن‌گونه که باید نمی‌بیند. شاید محبّت می‌بیند؛ امّا احساس درک متقابل ندارد؛ یعنی حس نمی‌کند که همسرش او را درک می‌کند. مثلاً ممکن است خواسته‌هایی داشته باشد که از نظر او حقّ مسلّمش است؛ امّا مرد آن را برآورده نکرده یا نمی‌کند. شاید به جهت یک سوءتفاهم یا هر دلیل دیگری این زن از همسرش دلخور شده و کینه او را به دل گرفته است. به همین دلیل هم محبّت او کارساز نیست و ده‌ها شاید دیگر که تا معلوم نشود، راه‌حلّ مناسب دادن، کار مشکلی است.

ریشه این ناسازگاری‌ها را می‌توان در یک گفتگوی جدّی و با قاعده و یا با مراجعه به یک مشاور متعهّد به دست آورد.

کم شدن تأثیر نامه

من مدّتی برای همسرم نامه می‏نوشتم و تأثیرگذار هم بود؛ امّا بعد از مدّتی دیگر اثر خود را از دست داد. حالا وقتی نامه می‏نویسم، به قدری برای او بی‏ارزش شده که حتّی آن را پاره هم می‏کند! من نمی‌دانم او چرا این کار را می‌کند.

دلایل مختلفی برای برخورد منفی با نامه می‌تواند وجود داشته باشد. شما با فهمیدن دلیل کار همسرتان می‌توانید راهی مناسب برای اصلاح رفتار او پیدا کنید. ما در این جا برخی از دلایل برخورد منفی با نامه را می‌آوریم: اعتدال در همه کارها

هر کار خوبی میان دو کار بد قرار گرفته است: افراط و تفریط. حاکم زمین و زمان امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: راست و چپ (افراط و تفریط) گمراهی است. راه درست، راه میانه است که قرآن و آثار نبوّت نیز بر اساس راه میانه آمده است.(۱۰)

نامه نوشتن هر اندازه هم که خوب باشد، وقتی از حدّ و حدود خود فراتر رفت، نه تنها تأثیرگذار نخواهد بود، بلکه اثر عکس هم خواهد داشت. جذّابیت نامه به آن است که مقطعی باشد، نه این که روزی یک نامه به دست همسرمان بدهیم. اگر بخواهیم اندازه متوسّطی مشخّص کنیم، باید گفت در شرایط معمولی، سالی پنج شش نامه هم کافی است. باید مراقب باشیم که نامه جای گفتگو را نگیرد.

نامه برای تبریک گفتن‏‏های ماندگار مثل سالروز تولّد و ازدواج و اعیاد و همچنین برای بیان دغدغه‏هایی که نیازمند تأمّل بیشتر است یا انتقادهایی که دوست نداریم با بیان شفاهی آن، مخاطب در مقابل ما به خجالت بیفتد، خوب است.

پرهیز از تکراری شدن

گاهی هم از بس ما مطالبِ تکراری در نامه‏ها می‏نویسیم، همسرمان انگیزه‏ای برای خواندن آن نمی‏یابد، مثلاً هر دفعه که نامه می‏نویسیم همسرمان می‏داند که دوباره بناست او را نصیحت کنیم و به اندازه‏ای در این نامه‌ها نصیحت‏های تکراری خوانده که دیگر نامه‏ها را در بسته می‏خواند، گویی از مطالبشان آگاه است.

لحن‏های سرزنش‌آمیز و توبیخی

نامه نباید راهی برای سرزنش و توبیخ همسر باشد. برخی برای این که در قالب گفتگو نمی‏توانند عقده دل خود را خالی کنند، در نامه از کلماتی استفاده می‏کنند که لبه تیز توبیخ آن، روح همسر را آزار می‏دهد. معلوم است که بسیاری از انسان‏ها از چنین نامه‏هایی استقبال نمی‏کنند.

اصرارهای بی‏جا

گاهی هم محتوای نامه‏ اصرار بر چیزی است که می‏دانیم امکان انجام دادنش نیست یا این که همسرمان بنای بر انجام دادن آن را ندارد و از چیزهایی هم نیست که اگر انجام نگیرد اتّفاق ناگواری در زندگی ما بیفتد. نوشتن این گونه نامه‏ها از نگاه همسرمان بیشتر شبیه یک سیاست است تا یک درد دلِ دوستانه.

ناراحتی‏های درون زندگی

ممکن است کسی از دست همسرش خسته شده باشد، از کارها و اشتباهات او به تنگ آمده و از بدرفتاری‏هایش کلافه شده باشد و عقده خود را با نوشتن نامه‏ خالی کند. نامه‌های این‌چنینی بیش از آن که مفید باشند، به اختلافات دامن می‌زنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اصحاب صُفّه به ساکنان صفّه می‌گویند. صُفّه مکانی در مسجد مدینه بود و اصحاب صفّه گروهی از مسلمانان مهاجر بودند که به دلیل فقر شدید و نداشتن مکانی برای زندگی، ابتدا به دستور پیامبر اکرم«ص» در داخل مسجد مدینه سکونت یافتند. پس از آن، از جانب خداوند وحی شد که مسجد جای خوابیدن نیست. به همین دلیل پیامبر خدا«ص» سکّویی را در کنار مسجد مدینه برای زندگی آنها تعیین کرد. این گروه از اصحاب خاصّ رسول اکرم«ص» بودند که در شرایط سخت اسلام را یاری کردند.

۲ـ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۲۹٫

۳ـ علق، ۶ـ۷.

۴ـ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحْسَنُ ٱلْخَـالِقِینَ، مؤمنون، ۱۴.

۵ـ روم، ۲۱٫

۶ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۶۶٫

۷ـ روایات مربوط به ابراز محبّت را در بحث «محبت گفتاری» از همین گام آوردیم.

۸ـ عیون‌الحکم و المواعظ، ص۵۳۸٫

۹ـ شمس، ۹٫

۱۰ـ الکافی، ج۸، ص۶۷٫

20آوریل/19

سیاست تا دیانت

 

رفع حرمت مسکرات                                                      

از آنجا که دادستان محترم تهران از عرضه مشروبات الکلی در برخی اماکن عمومی مانند هتل‌ها و رستوران‌ها خبر داده و از پلیس و اتحادیه‌ها خواسته از این عمل جلوگیری کنند و با توجه به این که بخش مشاوره دانشگاه تهران در نشریه «معلم مهر» ویژه امتحانات (نیمه دوم دی ماه ۹۷) از دانشجویان خواسته که مصرف نوشیدنی‌های الکلی را در ایام امتحانات “محدود” کنند تا دچار اختلال در خواب نشوند، نتیجه می‌گیریم که:

الف) همین الان در برخی هتل‌ها و رستوران‌ها مشروبات الکلی عرضه می‌شود و تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران هم خریدار و مصرف کننده این‌گونه مشروبات هستند!

ب) عدلیه توان مقابله با عرضه مسکرات در اماکن عمومی را ندارد و از اتحادیه‌های صنفی می‌خواهد تا از این عمل ممانعت کنند! (و لابد اتحادیه‌های صنفی هم مثل شیر منتظرند تا دستور از عدلیه برسد و آنها به سمت عرضه‌کنندگان مشروبات الکلی در اماکن عمومی یورش برده و دمار از روزگارشان درآورند)

ج) از نظر مدیران و رؤسای مربوط به این امور در دانشگاه تهران، تنها اشکال مشروبات الکلی، ایجاد اختلال در خواب دانشجویان است و از این رو مصرف این نوشیدنی‌ها “در ایام امتحانات” باید محدود شود، لذا مصرف محدود مسکرات در هر حالتی بلامانع است و در غیر ایام امتحان هم می‌توان به شکل نامحدود و دلبخواه از نجسی‌جات استفاده کرد!

د) تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه تهران در همین ساعت و دقیقه اهل خمره و پیاله‌اند (چون مسئولان دانشگاه تهران که برای بهبود خواب ده ـ دوازده دانشجوی الکلی، نشریه رسمی منتشر نمی‌کنند، آن‌هم در چند هزار نسخه! لابد تعداد اهالی بزم در خوابگاه‌های دانشجویی و …آن‌قدر فراوان شده که مدیران دانشگاه ناگزیر از انتشار نشریه فوق‌الذکر با موضوع محدودسازی مصرف الکل شده‌اند)

و) البته دادستان محترم تهران از افزایش تصادفات در تهران به دلیل مستی رانندگان هم ابراز نگرانی و ناراحتی نموده و از پلیس خواسته‌اند با این معضل هم برخورد کند.

ز) حالا که بازار مطالبه از دیگران داغ است، ما هم از دادستان محترم تهران درخواست می‌کنیم سری به قانون مجازات اسلامی و کتب فقهی بزنند و اگر مطلبی درباره اجرای حد شرعی برای مصرف‌کنندگان مسکرات مشاهده کردند، در اجرای حد مربوطه استنکاف نفرمایند که اجرای آن در کاهش مصرف “زهرماری” بسیار مجرب است.

 

واژه‌نامه دیپلماسی اعتدال                                                      

# دیپلماسی = گفتن عبارت‌هایی مانند: اطاعت می‌شود، هرچه شما امر کنید، امر بفرمایید، درخدمتیم، غلامتیم، کوچیک شماییم با لبخند و در حالت دست به سینه به خانم‌ها و آقایان موبور و چشم آبی فرنگی (فرق نمی‌کند طرف مال کشور فندقی لوگزامبورگ باشد یا مملکت هندوانه‌ای آمریکا)

# برجام = کی داده و کی گرفته، هفت‌شنبه، آمدن کمبزه و خیار در بهاری نامعلوم، نخود سیاه «ظریف»!

# اینستکس = وقت گل نی، محبت خواهر شوهر، موی از خرس کنده شده، کاسه گدایی!

# جامعه جهانی = اسم جدید استکبار جهانی، آمریکا و رفیقاش، همونی که باید به سازش رقصید!

# مذاکره = هرچی تو بگی، همون که گفتی، حق همیشه با وندی شرمن است، ما که عددی نیستیم!

# تنش‌زدایی = خوردن چوب و پیاز با هم، همش تقصیر ما بود، کلاً غلط کردیم!

 

برکات و کرامات جشنواره فیلم فجر                                                      

جشنواره فیلم فجر رویدادی است که قبل از هر چیز دیگر(فیلم) است! یعنی این که سال‌هاست در این مراسم، فجر را «فیلم» می‌کنند و بعد به همین مناسبت جشن می‌گیرند. البته جشن‌شان هم همچین جشنی نیست و به همین خاطر به آن «جشنواره» می‌گویند، یعنی چیزی شبیه جشن! اما این که در برنامه مذکور چگونه و چرا «فجر» را فیلم می‌کنند؟ مطلبی است که می‌توان آن را به شکل زیر بیان کرد: در میان اهالی سینما و مدیران آن کم نیستند کسانی که در عمر شریف‌شان «فجر» را ندیده‌اند و کاری هم با آن ندارند و روی دیدن آن‌را هم ندارند، چون هر روز لنگ ظهر از خواب بلند می‌شوند و حوالی نصفه شب می‌خوابند و طبیعی است چنین موجودی هیچ ارتباطی با «فجر» نداشته باشد! دیگر این که هنوز دل این جماعت در سال‌های دهه چهل و پنجاه می‌طپد و دلشان برای کافه و کاباره و رقاصه و کنار دریای قاطی و… غنج می‌رود و هر شب خواب می‌بینند که «شاه» برگشته و آنها به همراه بهروز و فردین و فروزان و… مشغول جهالت‌اند! با این تفاصیل توقع دارید این عده دلشان با «فجر» صاف باشد؟ از این‌رو همین جماعت تصمیم گرفتند تا «فجر» را فیلم کرده و به نام فجر و به کام خودشان یک دهه خوش باشند و با پول «فجرآفرینان» بین خودشان جایزه تقسیم کنند و به ریش هر چه فجر و آفریننده آن است بخندند و آخر سر هم با گرفتن چیزی شبیه جشن (همان جشنواره) قال قضیه را بکنند تا دل مسئولان نظام هم خوش باشد که «دهه فجر» امسال هم با خوبی و خوشی گرامی داشته شد! در همین راستا منتظریم در یکی دو سال آینده چند سیمرغ بلورین به شرح زیر به فهرست جوایز جشنواره فیلم فجر اضافه شود:

الف) سیمرغ بلورین بهترین اهانت هنری به شریعت و دیانت

ب) سیمرغ بلورین برترین نوع عبور از خطوط قرمز شرعی و اخلاقی

ج) تقدیر ویژه هیأت داوران به خاطر تمسخر هنرمندانه انقلاب اسلامی و اهداف و آرمان‌های آن

د) دیپلم افتخار خلاقانه‌ترین سیاه‌نمایی از جمهوری اسلامی

و) لوح تقدیر خاطره‌انگیزترین تصویرسازی از زمان شاه

 

کارکرد اینستکس                                                                 

جناب عراقچی (دایه و مادر رضاعی مذاکره هسته‌ای و برجام و غیره) فرموده‌اند هنوز نمی‌دانم اینستکس (کانال مالی اروپایی برای فروش غذای اضطراری به ایران) چگونه کار می‌کند؟ لذا جهت اطلاع ایشان و فامیل‌های برجام نژاد، برجامیان، شرمن دوست، پالرموپور، جان کری‌زاده و سایر دوستان و آشنایان که از راه‌های دور و نزدیک به حمایت از مذاکره با شیطان بزرگ و اذنابش پرداخته و این‌روز را به سر مردم آوردند عرض می‌کنیم که: جهت کار کردن اینستکس، ابتدا آن را در دنده ۲ می‌گذاریم سپس از رهگذران جامعه جهانی و اروپایی خواهش می‌کنیم که آن را هل بدهند، اگر کسی پیدا شد و دلش سوخت و هل داد و موتور اینستکس دور برداشت، بعید نیست که روشن شود و کار کند! اما اگر کسی به التماس‌ها و خواهش‌های ما توجهی نکرد و نتوانستیم اینستکس را هل بدهیم، باید گناه کار نکردن اینستکس را گردن دلواپسانی بیندازیم که هر روز با نتانیاهو هماهنگ می‌کنند تا حال ظریف و عراقچی و تخت روانچی و کرباسچی و… را بگیرند!

حسنه مدرن                                                                         

بدون تردید سیمای جمهوری اسلامی مصداق بارز حسنه در دنیا و آخرت است، چون شما می‌توانید فقط با زدن یک دکمه و تعویض کانال در یک لحظه دنیا و آخرت را با هم داشته باشید: اگر از طالب حسنه دنیایی هستید شبکه‌های نسیم، نمایش، تماشا و شبکه ۳ انواع لهو و لعب (البته در حد تشخیص نظارت سازمان) اعم از فوتبال زنده و تماشاچیان فوتبال‌های خارجی و حور و پری و غلمان‌های سینمایی داخلی و فرنگی را به شما عرضه می‌کنند و اگر در جستجوی حسنه اخروی باشید شبکه قرآن و معارف سیما به طرفه‌العینی شما را به ملکوت برده و در عرش برین طواف می‌دهند! البته اگر جزو معدود آدم‌هایی باشید که در دنیا و آخرت دنبال زجر و عذابند می‌توانید از خدمات شبکه ۴ سیما بهره ببرید!

20آوریل/19

ایران مَهد مردمی‌ترین انتخابات

 

در عصر مشروطیت هر چند یک مجلس ملی به ساختار قدرت اضافه شد و نمایندگی مردم در قوه مقننه تبلور یافت، اما هیچ‌گاه مشارکت مردم در نهاد قدرت نهادینه نشد و انتخابات و مشارکت‌های مردمی در این دورۀ تاریخی ایران نیز چون گذشته، امری تشریفاتی به شمار می‌رفت.

تا قبل از انقلاب اسلامی، حکومت‌ها همواره با بازی‌های پشت پرده خود و زد و بندهای سیاسی، نمایندگان موردنظر خود را برمی‌گزیدند و رأی مردم هرگز تاثیری در ساختار سیاسی ایران نداشت؛ به گونه‌ای که مجلس شورای‌ملی هیچ‌گاه برخلاف میل رژیم پهلوی چیزی را تصویب و یا وزیری را انتخاب یا عزل نکرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دوران جمهوری اسلامی، تغییراتی اساسی در رابطه بین مردم و حاکمیت رخ داد؛ همان‌گونه که شکل‌گیری آن با حضور مردم اتفاق افتاد، تداومش هم در گرو حضور و مشارکت ادامه یافت. برگزاری انتخابات‌های مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهاست که همگی برگرفته از اصل ششم قانون اساسی بودند و براساس آن ادارۀ امور عمومی کشور متکی بر آرای عمومی دیده شد و همین موجب شد تا جلوه‌های زیبایی از مشارکت مردمی در طول چهل سال در جلو دیدگان جهانیان به نمایش گذاشته شود.

در کنار این مشارکت عمومی، وجود یک الگوی رقابتی هم در سیستم حکومتی نظام اسلامی نوعی تکثرگرایی و جناح‌بندی را در جمهوری اسلامی نهادینه کرد که احزاب و جناح بندی‌ها در یک فضای دموکراسی آراء و اندیشه‌های خود را در جمهوری اسلامی به نمایش بگذارد.

بحث انتخابات، و مسئله تداوم و تعهد به آن از سوی جمهوری اسلامی در طول چهل سال گذشته از چنان اهمیتی برخوردار بوده است که همه انتخابات تاکنون بدون تأخیر و وقفه در قوۀ مقننه، قوۀ مجریه، شوراها و مجلس خبرگان رهبری انجام شده است.

در جمهوری اسلامی علاوه بر انتخاب رئیس قوه مجریه و اعضای قوه مقننه با رأی مستقیم مردم، رهبری هم به عنوان یک فقیهِ عادل باکفایت، به‌طور غیرمستقیم توسط مردم انتخاب می‌شود که این خود نیز یکی از ویژگی‌های این نظام مردم‌سالار دینی است.

در جمهوری اسلامی با وجود مجلس انتخابی، رئیس‌جمهور را مردم انتخاب می‌کنند و وزیران هم رأی اعتماد خود را از مجلس می‌گیرند و وجه مردمی نظام کاملاً برجسته است و همین امر یکی از عوامل تداوم انقلاب است.

در اینجا باید به این نکته توجه داشت که آنچه در جمهوری اسلامی به عنوان ساختار حقوقی مشارکت مردم شناخته می‌شود، با گذشتۀ‌ طولانی ایران، به‌ویژه بعد از انقلاب مشروطه که بحث انتخابات و گزینش نمایندگان در مجلس شورا و سنا رسم شده بود، تفاوت اساسی دارد و کاملاً مردم‌سالارانه است، ضمن اینکه در این نظام رقابت و جناح‌بندی هم وجود داشته و دارد. و دست به دست شدن قوه مجریه و قوه مقننه خود بهترین گواه بر این مدعاست. از نکات قابل توجه و اعتنا که در سایر نظام‌های دمکراتیک و انقلاب دیده نشده و کمتر مورد توجه است.

برگزاری بی‌وقفه و بدون فترت انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی، حتی در شرایط جنگی امتیاز بزرگی است. تمام مجالس و دولت‌ها در مهلت قانونی خود تشکیل شده و فعالیت کرده‌اند و تنها دولت بنی‌صدر آن هم با رأی نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی نیمه‌کاره مانده. علاوه بر این، به‌رغم فقدان کارکرد واقعی احزاب، تکثرگرایی و رقابت نیز در جمهوری اسلامی نهادینه شده است و از اوایل دهۀ ۱۳۶۰ دو جناح چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا در عرصۀ سیاسی و انتخابات فعال و تأثیرگذار بوده‌اند.

در طول چهل سال گذشته واقعی بودن انتخابات هم یکی دیگر از بحث‌های مهم فضای سیاسی جمهوری اسلامی با‌ نظارت شورای نگهبان بود. گردش قدرت در بین جناح‌ها به گونه‌ای بود که در برخی انتخابات‌ها، ۷۰ درصد نمایندگان مجلس جابه‌جا شده، مدام مقامات قوه مجریه و رئیس‌جمهور تغییر کرده و از طیف‌ها و گرایش‌های مختلف و متضاد، رئیس‌جمهور به ساختمان ریاست جمهوری گام نهاده و هرگز به مردم تحمیل نشده و مردم تغییر در قوۀ مجریه و قوه مقننه را حس کرده‌اند، این روند در مقایسه با نخست‌وزیری سیزده ساله امیرعباس هویدا یا ریاست مجلس سنا توسط جعفر شریف‌امامی یا عبدالله ریاضی بر مجلس شورای ملی در حکومت پهلوی که هر سه از اوایل دهۀ ۱۳۴۰ تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی ثابت بودند نقش واقعی مردم را در انتخابات نشان می‌دهد. در انتخابات‌های برگزار شده در جمهوری اسلامی بارها مخالفان دولت مستقر در انتخابات پیروز شده‌اند. در همین ساختار، یک رئیس‌جمهور توسط مجلس استیضاح و دو بار هم سئوال از رئیس جمهور مطرح شد. وزرا بارها توسط مجلس استیضاح و برکنار شده‌اند و مجلس به عنوان نماینده مردم، این نقش نظارتی را در کنار نقش قانونگذاری انجام داده است. از دیگر ویژگی استقلال قوا که ریشه در رأی مردم دارد.

استقلال قوه مجریه و حرکت وزیران در حوزۀ مأموریت خود می‌باشد. این در حالی است که در حکومت پهلوی نمی‌توان مدعی شد که وزیری تصمیمات را خود می‌گرفت. در جمهوری اسلامی، دولت و مجلس کار خود را انجام داده و تفکیک قوا رعایت شده است. واقعی‌ شدن کارکرد نهاد‌های سیاسی در جمهوری اسلامی با همه چالش‌های فرارو تحول بزرگی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. در ایران نهاد «شورای نگهبان» به عنوان سیستم نظارتی بر آراء و انتخابات مردم همواره حافظ و نگهبان رأی مردم بوده است.

این سیستم در قانون اساسی به گونه‌ای تعبیه شده است که هیچ سیستم دموکراتیکی نیست که در آن نظارتی بر فرایند انتخابات وجود نداشته باشد، فقط شکل و مکانیسم آن تفاوت دارد. و انتخابات بدون نظارت ممکن نیست، زیرا در مجلس و نهادهای منتخبی چون قوه مجریه، ظرفیتی وجود دارد که وقتی فرد منتخب وارد آنجا می‌شود، امکانات بسیار زیادی در اختیارش قرار می‌گیرند و همراه با قدرت، رانت‌های زیادی نصیبش می‌شوند. به همین دلیل، افراد زیادی هستند که با قصد ناسالم و سوء نیت، هدف‌گذاری می‌کنند تا پست‌هایی را بگیرند و از آنها در جهت منافع شخصی و باندی خود سوء استفاده کنند. آنها با ظرفیت قدرت، به عنوان طعمه و غنیمت برخورد می‌کنند. به همین دلیل نظارت لازم است تا از مفاسد احتمالی و انحراف از منافع عمومی دوری شود.

از روز دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ که مردم پس از انقلاب برای اولین بار به پای صندوق آراء رفته تا به امروز که چهلمین سالگرد انقلاب را مردم جشن گرفته، ایران را می‌توان مَهد مردمی‌ترین حضور در پای صندوق آراء در عصر معاصر نامید.

20آوریل/19

مردم: معجزه امام و انقلاب

 

انقلاب اسلامی ایران پدیده‌ای الهی و مولود پیوند دو عنصر امام و امت است. پیوندی معنوی، عقلانی و عاطف.، انقلابی که امام راحل آن را متفاوت با همه انقلاب‌ها چه در پیدایش و چه در پیروزی و استمرار آن خواند و از مردم به عنوان بر پا دارندگان اصلی آن چنین یاد کرد:

«من با جرئت مدعی هستم که ملت ایران و توده‌های میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله«ص» و [بهتر از مردم] کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی«ع» هستند.»

در مقابل چنین نگاهی به مردم از سوی امام راحل،(۱) مردم نیز امام را تجسم عینی و نماد دین می‌خواندند و چنان تصویری از دینداری، دین‌خواهی و انگیزه در پیاده کردن احکام الهی را از خود نشان دادند که تا قبل از آن در هیچ امتی به این گستردگی دیده نشده بود، تصویری که حتی بزرگان و اندیشمندان اهل سنت را نیز وادار به سر فرود آوردن در برابر چنین امت و امامتی کرد.

دکتر کلیم صدیقی در کتاب «نهضت‌های اسلامی و انقلاب اسلامی» رابطه امام و امت و انقلاب اسلامی را از صدر اسلام تا کنون استثنایی و بی‌نظیر برمی‌شمارد و می‌نویسد:

«انقلاب اسلامی، رهبری آن و توده‌های مسلمان ایران از صدر اسلام تا کنون سمبل جامع‌ترین و موفق‌ترین نمونه یک دعوت جمعی و متشکل هستند.»(۲)

دکتر کلیم صدیقی امام و امت ایران را نماد اسلام و جریان‌های مقابل این پیوند وانقلاب را نماد کفر می‌خواند و این تقابل را تقابلی بی‌نظیر در گذشته و بی‌تکرار در آینده می‌داند.

«هیچ واقعه‌ای در تاریخ تا کنون به اندازه انقلاب اسلامی در ایران اذهان امت اسلامی را به خود مشغول نداشته و روح آنها را تسخیر نکرده است. همان‌ طور که هیچ حادثه و مبارزه‌ای در طول تاریخ اسلام و استکبار جهانی، کفر را به اندازه انقلاب اسلامی در ایران به وحشت و هراس نیفکنده است. بنابراین برای نخستین بار در طول تاریخ نیروی جهانی اسلامی علیه قدرت و استکبار جهانی کفر به مبارزه و جنگ برخاسته است. در حقیقت این نیرومندترین مقابله دو نیروی مخالف و متضاد است که تاریخ تا کنون آن را شناخته و یا توانسته به وجود آورد. به نظر ما تا کنون ‌چنین رویارویی بزرگ و نیرومندی میان اسلام و کفر وجود نداشته است و شاید هم از این به بعد به ‌وجود نیاید.»(۳)

رقم خوردن چنین صفحه‌ای نورانی و حماسی در تاریخ اسلام مولود گره خوردن دو عنصر امامت با امت است. امام گمشده مردم بود و مردم گمشده امام و دنیا گمشده‌ای داشت به نام «دین» که این پیوند آسمانی، «گوهر دین» را در کف تمنای بشریت گمشده و آواره در میان سراب کاذب مکاتب انحرافی و التقاطی نهاد. به عبارتی دیگر مردم معجزه امام بودند و امام معجزه مردم و «انقلاب اسلامی» معجزه پیوند این دو عنصر حیات‌بخش اسلام تا جایی که در همان سال نخست انقلاب، «کلربریر»( Claire Blair) و «پیربلانشه» (pierre blanche) دو نویسنده غربی نامی جز ایران «انقلاب به نام خدا» را برای مجموعه مقالات خود و برای بزرگ‌ترین حماسه در آغاز قرن بیست‌ویکم پیدا نکردند.

حکایت همراهی مردم با «ولایت» که آن را حکایت همراهی مردم با دین خدا خوانده و می‌خوانند و این همراهی و فرمانبری پس از چهل سال باز در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ۹۷ در برابر دیدگان جهانیان خود را نمایان کرد ، ریشه در اعتماد امام به این مردم داشت، تا آنجا که پس از پیروزی انقلاب و درست در مقطعی که هر رهبر و حکومتی نوپا، نوع حکومت را به رأی نمی‌گذارد، مردم را به پای صندوق آرا کشاند و انتخاب نوع حکومت را به خود آنان سپرد، اعتمادی که در بیان جانشین خلف او، این‌گونه به تصویر کشیده می‌شود:

«… دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، امام مردم را پای صندوق‌های رأی کشاند و مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. در یک سال، مردم پنج بار پای صندوق‌های رأی رفتند… در کدام نظام – حتی به ظاهر دموکراتیک – این همه تکیه به رأی و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقیح و بی‌شرم این انقلاب و این ملت، این بی‌انصافی را می‌کنند که این انقلاب و نظام و بانی و معمار و بنیانگزار بزرگ آن را به ضدیت با مردم‌سالاری متهم می‌کنند.»(۴)

در همان فروردین سال ۱۳۵۸ و کمتر از گذشت دو ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، رأی ۹۸ درصدی مردم به «جمهوری اسلامی» یعنی همان نگاه امام به نوع حکومت، همه جهانیان را متوجه معجزه‌ای به نام «مردم ایران» کرد؛ مردمی که با چشمانی باز و بصیرتی بی‌نظیر، هم راه را به‌درستی می‌شناختند و هم راهبر را، هم موانع را به‌خوبی می‌دیدند و هم افق پیش رو را و به خاطر همین بصیرت حاضر شدند برای آن هزینه‌ای بس سنگین از جان و مال خود بپردازند. مردمی که بصیرتشان در نگاه سکاندار ۳۰ سال انقلاب پس از امام چنین تجلی کرد:

«کسانی که خودشان اسلام را نه می‌شناختند و نه ته دلشان چنین اسلامی را می‌خواستند، حداقلش این بود که جرئت نمی‌کردند به رژیم‌های طاغوتی غربی پشت کنند یا بی‌اعتنایی کنند؛ امروز می‌نشینند و این‌ طرف و آن‌ طرف می‌گویند که مردم در رفراندوم جمهوری اسلامی نمی‌دانستند چه می‌خواهند! چطور نمی‌دانستند چه می‌خواهند؟! مردم اگر نمی‌دانستند چگونه هشت سال جنگ تحمیلی را با فداکاری‌های خودشان پیش بردند؟! چیزی را که نمی‌دانند، چطور برایش فداکاری می‌کنند؟! مردم خوب می‌دانستند چه می‌خواهند؛ امروز هم خوب می‌دانند چه می‌خواهند.»(۵)

میدان دادن به چنین مردمی از سوی امام و رهبری در طول چهل سال از انقلاب اسلامی، میدان دادنی واقعی بود. میدان دادنی تنها از جنس بی‌نظیرترین انقلاب به بی‌نظیرترین مردم از تاریخ صدر اسلام در طول تاریخ همه انقلاب‌ها. میدان دادنی که راز ماندگاری چهل ساله انقلاب که ظهور نسل سوم و چهارمی را برای انقلاب به دنبال داشت که همان دینداری و شجاعت نسل اول و دوم را به ارث برده‌اند. میدان دادن به مردمی که تحلیل همه تحلیل‌گران چپ‌گرا و راست‌گرا را نقش بر آب ساخت و آنان را دچار اشتباه محاسباتی کرد و همواره محاسبه درست را، محاسبه را از آن مردم و مقام ولایت به تحلیل بگذارد، زیرا به تعبیر رهبری انقلاب دشمنان انقلاب در شناخت انقلاب و جایگاه مردم در آن، همواره دچار خطای محاسباتی شدند.

«چقدر خطا می‌کنند کسانی که وقتی می‌خواهند انقلاب اسلامی را تحلیل کنند می‌روند از سوابق و اندوخته‌های ذهنی خودشان نسبت به انقلاب‌های دیگر استفاده می‌کنند تا این انقلاب را تحلیل کنند. در حالی که اصلاً این انقلاب با آن ابزارها قابل تحلیل نیست. در انقلاب روسیه قضیه نان بود. بعد هم آن گروه آمدند و مردم را تحریک کردند. پیداست که یک گروه متشکل سیاسی ایدئولوژی‌دار زرنگِ کهنه‌کار و سابقه‌دار در مبارزه وقتی بخواهند یک عده مردم را آنتریک کنند، راه بیندازند و به آنان شعار یاد بدهند و سیاستشان بکنند، راحت می‌توانند. زمینه مردم آماده بود و اینها هم نان‌ها را در تنور گرم چسباندند. بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند. این انقلاب شد! غالب انقلاب‌هایی که در دنیا اتفاق افتاده یا چیزی شبیه این است ـ حتی با نقش کمتری برای مردم ـ یا یک کودتاست.»(۶)

حضور همواره مردم در صحنه‌های گوناگون و لحظات سخت و نفسگیر که بهت و حیرت جهانیان و به‌ویژه تحلیل‌گران را به همراه داشته که اوج آن را می‌توان در راه‌پیمایی بی‌نظیر و پرمعنای مردم در چهلمین سال پیروزی انقلاب با همه مشکلات اقتصادی که باز سجده شکر رهبری انقلاب را به دنبال داشت، مشاهده کرد یکی از جلوه‌های معجزه پیوند امت و امامت است.

اما شاید بسیاری حتی خواص جامعه انقلابی از دستاوردی که این پیوند برای جهان اسلام به همراه داشته است به‌خوبی آگاه نباشند؛ چیزی که بالاتر از همه دستاوردهای انقلاب است. حتی بالاتر از دستاوردهایی چون دمیدن روح حماسه در کالبد همه مستضعفان جهان، شکستن هیمنه ابرقدرت‌ها، برچیدن بساط پادشاهی ۲۵۰۰ساله و… دستاوردی که بزرگان دین را در عصر حاضر بر آن داشت که امام را همراهی کنند و دل به حادثه بسپارند و سنگرهای محراب و جنگ و مدیریت را با خون خود رنگین کنند. دستاوردی که مردم را بر آن داشت تا همه هستی خود را برای انقلاب ونظام در طبق اخلاص بگذارند و حماسه‌هایی را رقم بزنند که امام آنان را بهتر از مردمان صدر اسلام بخواند، همواره پیش‌بینی‌های رهبری انقلاب را درباره خود به منصه ظهور برساند و حتی بزرگان و اندیشمندان اهل سنت آنان را بی‌نظیرترین مردم در طول تاریخ اسلام بخوانند و مردمِ «چهل سال» همراه و همقدم ولایت را به معجزه امام و انقلاب تبدیل کند. دستاوردی که عیار آن را با هیچ مقیاس زمینی و معادلات رایج سیاسی و اجتماعی نمی‌توان سنجید. معجزه‌ای دیگر به نام ولایت تجلی کرد و راز مانایی و ماندگاری و استمرار انقلاب شد، دستاوردی که امام خامنه‌ای از آن چنین یاد می‌کند:

«در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت، اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت، اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت، اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت، اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت، اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بی‌بندوباری و بی‌تفاوتی، اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بی‌حالی و افسردگی، اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت، اسلام نجات‌بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه دست قدرت‌ها و خلاصه اسلام ناب محمدی«ص)» جایگزین اسلام آمریکایی گردید.»(۷)

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۴۱۰٫

۲- نهضت‌های اسلامی و انقلاب اسلامی، دکتر کلیم صدیقی، ص ۵۸٫

۳- همان، ص ۳۸٫

۴- بیانات در اجتماع بزرگ زائران حرم امام خمینی(ره)، ۱۴/۳/۸۱٫

۵- بیانات در خطبه نماز جمعه تهران، ۲۳/۲/۷۹٫

۶- بیانات در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ۷/۳/۶۹٫

۷- پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۰/۳/۶۹٫

20آوریل/19

طهارت اقتصادی و قدرت سیاسی!

 

۱ـ تصور می‌کنید اگر از تمام افرادی که از ابتدای تشکیل نظام اسلامی در ایران تا کنون عهده‌دار مناصب مملکت بوده‌اند خواسته شود تا صادقانه میزان دقیق دارایی‌ها و اموال خود و اطرافیانشان را به تفکیک قبل و بعد از تصدی مسئولیت منتشر کنند چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ به نظر می‌رسد اتفاق خاصی روی ندهد چون بسیاری از این افراد حاضر به چنین اقدامی نمی‌شوند و آن را مصداق بارز  فضولی در زندگی خصوصی و حریم شخصی عنوان خواهند کرد! (کما اینکه بنا به گزارش‌های سازمان بازرسی کل کشور طی چهل سال گذشته، تعداد زیادی از مسئولان بلندپایه کشور که بنا به الزام قانون اساسی موظف به ارائه فهرست اموال خود و بستگانشان در قبل و بعد از مسئولیت‌هایشان بوده‌اند از این عمل استنکاف کرده‌اند!!) همین پرده‌پوشی و فرار از شفافیت نشان می‌دهد که در این عرصه، اتفاقات نامطلوب و خلاف شرع و قانون عمده‌ای رخ داده‌اند که مرتکبین را به پنهان‌کاری وادار کرده و می‌کند چون  آن را که حساب پاک از محاسبه چه باک؟

۲ـ تقریبا نقطه مشترک بسیاری از انقلاب‌های سیاسی جهان در قرون اخیر (از انقلاب فرانسه تا انقلاب‌های نیمه تمام سال‌های اخیر در کشورهای عربی) خیزش مردمی فقیر و جان از تبعیض به لب رسیده علیه گروه کاخ‌نشین حاکم بوده است. این نکته نشان می‌دهد انقلابیون جهان، به‌رغم تفاوت‌های جدی در باورها و اعتقادات و اهداف، حداقل در یک نقطه اشتراک داشته‌اند و آن  نارضایتی از فاصله بسیار طبقه حاکمه با مردم عادی در امور معیشتی و مالی بوده است.

همین مورد نشان می‌دهد که طبع و فطرت انسان (فارغ از نوع مرام و مسلک و آیین) از تبعیض و بی‌عدالتی در برخورداری از دارایی و امکانات مادی (به‌ویژه در زمانی که اقلیت حاکم به واسطه قدرت سیاسی به ثروت و سرمایه رسیده باشد) منزجر و بیزار است و نابرابری اقتصادی در میان حاکم و مردم را برنمی‌تابد و این نارضایتی را به شکل‌های مختلف، از جمله شورش و انقلاب  به نمایش می‌گذارد.

از این رو بسیاری از سیاستمداران حسابگر و دوستدار قدرت در دنیای معاصر با توجه به این مسئله سعی می‌کنند تا با مهار میل و حرص خود نسبت به تکاثر و کسب و نمایش قدرت اقتصادی، بقای خود در عرصه قدرت سیاسی را تضمین کنند و به همین دلیل است که بسیاری از سیاست‌مردان و حاکمان در اروپا و آمریکای امروز با ترجیح سطح زندگی متوسط  به کاخ‌نشینی و اشرافیت مالی، اعتماد رای‌دهندگان را به خود جلب می‌کنند و اسباب پایداری خود در رأس قدرت را فراهم می‌آورند.

۳ـ مرور سیره آن دسته از معصومین و انبیای الهی که به قدرت سیاسی و حکومت دست یافته‌اند (از حضرت داود«ع» و سلیمان نبی«ع» تا رسول مکرم اسلام«ص» و امیرمومنان«ع») نشان می‌دهد که در نظام‌های دینی و مبتنی بر قواعد و احکام الهی، برکناری و دور ماندن مسئولان حکومتی و منسوبین‌ آنها از ثروت و قدرت اقتصادی و نگهداشتن سطح زندگی در حد عامه مردم یک ضرورت اساسی و از شروط جدی برای گروه حاکم در جامعه دینی است، زیرا به فرمایش امیرمؤمنان«ع» اگر چنین نباشد فقرا و مستضعفان جامعه از تهیدستی خود شرمسار خواهند بود و مدیران جامعه به دلیل برخورداری از مکنت و ثروت، انگیزه و دلیلی برای بهبود بخشیدن به کیفیت و سطح زندگی عموم مردم نخواهند داشت (و این در حالی است که اموال و دارایی مسئولان حکومت دینی از طرق حلال  و قانونی به دست آمده باشد، والا اگر مدیری در جامعه دینی به حرام‌خواری مبتلا شود به تعبیر امیرمؤمنان«ع» باید جامه ذلت بر او پوشاند و آبرویش را برد تا از حیات سیاسی و اجتماعی ساقط شود!)

۴ـ تاکیدات حضرت امام (به عنوان مؤسس و بنیانگزار جمهوری اسلامی)  بر لزوم ساده‌زیستی و عدم ورود مسئولان نظام اسلامی و نزدیکانشان در فعالیت‌های اقتصادی (همان‌ گونه که سیره و منش ایشان بود) به‌حدی بود که براساس نظر ایشان اگر کسی قصد ورود به جرگه مسئولان جمهوری اسلامی را دارد نباید از اقشار متمول جامعه باشد و از شروط مسئولیت در جمهوری اسلامی آن است که میزان دارایی و سطح زندگی فرد مسئول از متوسط جامعه پایین‌تر باشد (بنا به نص صریح حضرت امام این محدودیت در باره مسئولیت‌هایی مانند وزارت و نمایندگی مجلس و مدیریت‌های میانی به بالای نظام صدق می‌کند.)

به نظر ایشان اگر متولیان و حاکمان نظام اسلامی مشغول دنیاطلبی و ثروت‌اندوزی شوند و مانند اشراف و اغنیا زندگی کنند، آفات بسیاری دامنگیر نظام و انقلاب خواهد شد (آفت‌هایی مانند سازش با مستکبران، ترس از قدرت‌های بزرگ، بی‌اعتنایی به مردم و مشکلات آنها، بدرفتاری با مردم، عادی شدن تخلفات اقتصادی و مسابقه برای غارت بیت‌المال در میان مسئولین.)

۵ـ بررسی تاریخ جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته نشان می‌دهد که در چند سال ابتدای عمر  نظام به دلیل حاکم بودن جو انقلابی بر جامعه، کمتر کسی از مسئولان جرئت و تمایل به دنیاطلبی پیدا می‌کرد و  بسیاری از مدیران نظام اسلامی عملاً از اقشار مستضعف و پایین جامعه بودند که اینک به برکت وقوع انقلاب اسلامی عهده‌دار مناصب حکومتی شده بودند. حتی برخی از مسئولان هم که از ثروت و مکنت شخصی و خانوادگی بهره‌مند بودند، در عمل مانند عموم جامعه زندگی می‌کردند تا مبادا منفور جامعه انقلابی واقع و از مناصبشان کنار گذاشته شوند. در این دوران ساده‌زیستی به یک ارزش تثبیت شده اجتماعی تبدیل شده بود تا آنجا که بسیاری از نامزدهای انتخابات مجلس در زندگی‌نامه‌هایی که برای تبلیغات انتخاباتی منتشر می‌کردند خود را از خانواده‌های مستضعف و فقیر معرفی می‌کردند!

از اواسط دهه ۶۰ و پس از تثبیت نظام و فروکش کردن امواج احساسی انقلاب، به‌تدریج و به بهانه‌های متفاوت و حتی به ظاهر مقبول (مانند حفاظت از مسئولان و نزدیکانشان در برابر ترورها، حفظ آبروی نظام در برابر مهمانان خارجی و…) سطح زندگی بسیاری از مسئولان از سطح زندگی عموم جامعه فاصله گرفت. این حرکت به گونه‌ای خزنده و تدریجی بود که بسیاری از مردم و حتی مسئولان متوجه آن نشدند.

۶ـ این حرکت تدریجی، اما خطرناک از سوی دو دسته از مسئولان شکل گرفت و به‌تدریج بسیاری از مدیران جامعه با آن همراه شدند. دسته نخست فرصت‌طلبان غیرانقلابی که در آشفتگی‌های ابتدای تاسیس نظام اسلامی و به طمع کسب غنیمت از نظام تازه تاسیس شده، خود را به کسوت انقلابیون اصیل درآوردند و با ظاهرسازی و ریاکاری اعتماد مردم و بزرگان انقلاب را نسبت به خود جلب کردند و در زمره مسئولان نظام جا گرفتند و با استفاده از فرصت فراهم شده در میانه دهه ۶۰ و با توجیهات اداری و قانونی، راه خود را برای دنیاطلبی و سهم‌خواهی از سفره انقلاب و نظام هموار نمودند و برای اینکه زشتی حرکتشان به چشم نیاید، اکثر مدیران نظام را به‌تدریج با خود همراه کردند.

دسته دوم از نیروهای اصیل انقلاب و عمدتاً از اقشار مستضعف و عادی جامعه بودند که برای خدمت و انجام وظیفه به جرگه مدیران نظام پیوستند و پس از آنکه با توجیهات و بهانه‌های به ظاهر معقول، لذت برخورداری از مال و منال (چه شخصی و چه بیت‌المال) را چشیدند، نتوانستند از این لذت دل بکنند، بلکه همگام با گروه نخست و با حرکتی گام به گام به صف دنیاطلبان پیوستند و برای سیراب شدن از آب شور دنیا مسابقه و رقابت با همدیگر را آغاز کردند.

۷ـ روند دنیاگرایی و تکاثر مسئولین نظام و رقابت آنان در این مسیر از دهه ۷۰ سیر صعودی پیدا کرد تا جائی که این دسته از مدیران نظام برای آنکه به راحتی و بدون مانع جدی به ثروت‌اندوزی‌های به ظاهر قانونی و عمدتاً نامشروع خود بپردازند، حرکتی همه‌جانبه را برای تغییر ساختارهای ارزشی جامعه ایران آغاز کردند و با بهره‌گیری از رسانه‌هائی چون صدا و سیما، سینما و مطبوعات و تبلیغات شهری و با شعار توسعه اقتصادی و رفاه جامعه، مردم را لحظه به لحظه از فضای ارزشی سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ جدا کردند. آنان در تریبون‌های جامعه، حتی تریبون‌های مقدسی مانند نمازهای جمعه مردم را به «مانور تجمل» دعوت و از «جلمبر بازی» نهی می‌کردند.

این دسته از مسئولان برای کاستن از قبح اولیه اشرافی‌گری مدیران نظام تلاش کردند تا بخش‌هایی موجه و آبرومند از ساختار جمهوری اسلامی را که نماد انقلابی‌گری و ارزش‌های آن بودند (مانند سپاه و سرداران آن را که عمدتاً از پیشکسوتان جهاد و شهادت بودند) با خود همراه کنند. از این رو با این توجیه که بچه‌های سپاه و خانواده‌هایشان در سال‌های جنگ سختی‌های زیادی متحمل شدند و اینک باید به خود و خانواده‌هایشان رسیدگی کنند، موفق شدند بسیاری از این سرداران را که عملاً نماد و الگوی زندگی انقلابی در جامعه به شمار می‌رفتند، به‌تدریج با خود همراه و قربانی گرداب دنیاطلبی و رفاه‌زدگی کنند. آنان در واقع با این اقدام برای خود شریک ‌جرم تراشیدند و بار گناه خود را (حرکت آشکار بر خلاف مسیر و آرمان‌های انقلاب و نظام اسلامی) سبک‌تر کردند.

۸ـ با گذشت دو دهه از این روند، جامعه انقلابی ایران به کشوری تبدیل شده که همّ و غم اکثر مردم، اقتصاد و معیشت و تلاش برای بهره‌مندی از مواهب مادی شده است (هر چند که به دلیل شرکت همه در این مسابقه و کمبود منابع، دستیابی همه به مادیات یکسان نیست) و ملاک خوشبختی و سعادت در نظر اکثریت، برخورداری از خانه و خودرو و لباس و ملزومات اشرافی‌تر از سایرین است.

ناگقته پیداست که برندگان اصلی این مسابقه شوم، آن دسته از مسئولان و متولیان جامعه بودند که دسترسی راحت‌تر و حتی به ظاهر قانونی‌تری به بیت‌المال داشتند، تا آنجا که به صورتی قانونی از بیت‌المال برای خود حقوق‌های چند ده میلیونی تعیین می‌کردند و آن را سهم خود از سفره انقلاب عنوان می‌کردند. این وضعیت همانی است که امیرمؤمنان«ع» آن را به رسیدن شتران گرسنه به علف‌های بهاری تشبیه کرده‌اند.

طبیعی است در چنین وضعیتی رسیدگی به مستضعفان و محرومان جامعه و حتی انجام وظایف روزمره سازمانی و اداری به اولویت آخر این دسته از مدیران نظام تبدیل شده است و تلاش برای بهره‌مندی افزون‌تر خود و هم مسلکان از ثروت و مکنت آن هم از هر طریق (از غصب بیت‌المال گرفته تا غصب اموال خصوصی) اولویت اساسی این جماعت را شکل می‌دهد.

وقتی فردی برای ورود به مجلس یا شورای شهر به هزینه‌های میلیاردی متوسل می‌شود، دیگر نمی‌توان باور کرد که عشق به خدمت او را به این ریخت و پاش عظیم وادار کرده است. به بیان ساده چنین فردی میلیاردها هزینه می‌کند تا چندین و چند برابر آن بهره‌برداری کند. طبیعی است برای این فرد و امثال او انجام حداقل وظیفه اداری و سازمانی هم امری مسخره و زاید به نظر می‌رسد (و به همین دلیل است که بارها و بارها جلسات مجلس به حد نصاب نمی‌رسد یا از حد نصاب خارج می‌شود و هیئت رئیسه مجبور به بازگرداندن اجباری چنین نمایندگانی به صحن مجلس می‌شود تا جلسه از رسمیت خارج نشود!) این گونه است که می‌بینیم بسیاری از اوقات تعداد نمایندگانی که در رأی‌گیری‌های مجلس شرکت می‌کنند از تعداد نمایندگان حاضر در جلسه به‌مراتب کمتر است!

۹ـ ناکارآمدی ساختار اداری نظام جمهوری اسلامی و انجام نشدن امور و کارهای اداری مردم در این ساختار، بی‌اعتمادی مردم به مسئولان (که در واقع باید امانتدار بیت‌المال و اموال عمومی باشند)، تجاوز مسئولان به حقوق و اموال مردم و محروم کردن آنها از حقوق قانونی‌شان، ایجاد شکاف طبقاتی و تبعیض روزافزون میان عموم جامعه و این عده از مسئولان و بی‌اعتنایی به محرومان و مستضعفان (به عنوان صاحبان اصلی نظام و انقلاب) نمونه‌هایی از نتایج دنیاطلبی مدیران نظام جمهوری اسلامی است. این فجایع در کشوری اتفاق می‌افتند که مدیران و متولیان آن به نام دین و انقلاب و رهبری و شهدا بر کشور مسلط شدند و پست و مقام پیدا کردند. ناگفته پیداست که در این حالت، ارتکاب  تخلف و بردن بهره آن، سهم مدیر دنیاطلب است و نفرین و اهانت و… سهم امام و انقلاب و رهبری و سایر مقدسات!

۱۰ـ در چنین وضعیتی است که باید ترمز دنیاطلبی مسئولان را با جدیت تمام کشید. چه هدف انجام امور مردم و توسعه کشور و اقتدار و رفاه مردم باشد (مانند ممالک غربی) و چه به دنبال دستیابی به اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی باشیم، «پاکی و طهارت اقتصادی مسئولان» شرط لازم و ضروری است و بدون آن تحقق اهداف حداقلی نیز ممکن نخواهد بود. این پاکی دست‌یافتنی نیست، مگر آن که شرط اساسی بنیانگزار جمهوری اسلامی در خصوص مسئولان جدی گرفته شود و آن ممنوعیت ورود افراد متمکن و ثروتمند به گروه حاکم بر جامعه است. به تعبیر حضرت امام ورود مترفین و مستکبران و سرمایه‌سالاران و ثروتمندان به حاکمیت جمهوری اسلامی، هم موجب پوسیدگی و ناکارآمدی نظام می‌شود، هم نظام را از چشم مردم و صاحبان حقیقی آن می‌اندازد و هم راه را بر رشد و تکامل ایمانی و انقلابی جامعه می‌بندد!

20آوریل/19

عدالت، آزادی و استقلال راهبرد گام دوم انقلاب

 

در چله دوم انقلاب، رهبر انقلاب با صدور پیامی خطاب به ملت ایران از انقلاب اسلامی که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است و یک چلّه‌ پُرافتخار را پشت سر نهاده و از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحله‌ خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی شده ‌است سخن گفتند.

در چنین فضایی پرداختن به شعارها و آرمان‌های اصلی انقلاب اسلامی یعنی عدالت، آزادی و استقلال که به صورت توامان اهداف اصلی انقلاب را شکل می‌دادند، می‌تواند گویای ضرورت توجه به آنها در چلّه دوم انقلاب باشد. امری که در افکار و اندیشه‌های شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته است.

انقلاب اسلامی را می‌توان از نوع انقلاب‌های اجتماعی و بزرگ دانست. انقلاب‌های اجتماعی را بیش از هر چیز بر اساس ایدئولوژی حاکم بر آنها که نظم جدیدی را  نوید می‌دهند، از گونه‌های دیگر انقلاب‌ها متمایز می‌کنند. ایدئولوژی‌ها به میزانی که از نظم پیشین مشروعیت‌زدایی می‌کنند، منبعی برای مشروعیت‌بخشی به نظم جدید هستند. در انقلاب‌های اجتماعی مفاهیم اساسی و شعارها و آرمان‌ها بر مبنا و در چهارچوب جهان‌بینی‌ها و ایدئولوژی‌ها معنا پیدا می‌کنند.

از این جهت اشتراک لفظی در مفاهیم را نباید اشتراک در معنا پنداشت. ایدئولوژی‌ها بستری برای معنابخشی به شعارها و آرمان‌های انقلاب‌ها به شمار می‌روند. کمتر انقلابی را می‌توان سراغ گرفت که عاری از شعارهایی چون عدالت، آزادی، برابری و برادری باشد، اما ای شعارها در بستر کلی جهان‌بینی و ایدئولوژی آن انقلاب‌هاست که معنا پیدا می‌کنند. از این رو شهید مطهری می‌گوید که اگر ما واقعاً اذعان کردیم که انقلاب ما یک انقلاب ماهیتا اسلامی است، یعنی عدالت‌خواهانه، آزادی خواهانه و استقلال خواهانه است و جامعه ما همه اینها را در ضمن اسلام می‌خواست.

تجربه دیگر انقلاب‌ها نیز گویای همین مسئله است. برای مثال انقلاب فرانسه نیز الگویی از زندگی را مطرح کرد که تحت عنوان شیوه دموکراتیک زندگی، تعریف جدیدی از انسان، جهان و جامعه به دست داد که محوریت در آن با فرد است. این الگو که تمدن غربی مبتنی بر آن است، وجوه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی علمی به هم پیوسته‌ای دارد که مجموعاً یک ساختار را تشکیل می‌دهند. انقلاب روسیه نیز که از مبنائی الحادی و مادی سرچشمه می‌گرفت، مدل دیگری از زندگی و عدالت اجتماعی و شیوه اشتراکی را مطرح می‌کرد. الگویی که از لحاظ وجوه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی در تقابل با نظام سرمایه‌داری مطرح شده بود.

تجربه غربی و شرقی از انقلاب‌های فرانسه و شوروی نشان داد که تاکید بیش از حد بر عدالت اجتماعی و نادیده گرفتن عزت و کرامت انسانی و حق مالکیت و برابری اجباری در انقلاب روسیه و در جهت مقابل تاکید افراطی بر آزادی فردی، موجب از هم گسیختگی اجتماعی می‌شود. تحقق توامان عدالت و آزادی را می‌توان رسالت اصلی انقلاب اسلامی دانست.

از نظر شهید مطهری عدالت اجتماعی لازم است، ولی سلب مالکیت جایز نیست. منطق اسلام این است که باید معنویت را توام با عدالت در جامعه برقرار کرد، زیرا محصول جامعه‌ بدون عدالت هزاران هزار بیماری روانی است. محرومیت‌ عقده‌های روانی ایجاد می‌کند و نتیجه عقده‌های روانی تولید انفجار اجتماعی است. اگر جامعه‌ای به دو گروه گرسنه‌ و سیر مطلق تقسیم شود، وضع همواره به همین منوال باقی نخواهد ماند، بلکه صدها تالی فاسد خواهد داشت.

ب تعبیر شهید مطهری آزادی و به صورت خاص آزادی فکر و عقیده یک واقعیت مقدس است. شهید مطهری با تفکیک بین دو نوع آزادی حیوانی که در مقوله شهوات خلاصه می‌شود و آزادی انسانی که به استعدادها و گرایش‌های عالی انسانی نظر دارد، می‌گوید در آزادی تعقل و تفکر و آزادی ابراز احساسات و عواطف انسانی جای هیچ‌گونه بحثی نیست؛ اما درباب آزادی عقیده نکته مهمی وجود دارد که آن را از آزادی تفکر متمایز می‌سازد. تفکر یعنی استعداد انسانی بشر که به او توان اندیشیدن در مسائل علمی و منطقی را می‌دهد. این استعداد حتماً باید آزاد باشد و پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.

هر عقیده‌ای ناشی از تفکر نیست؛ بلکه گاهی ناشی از یک سلسله عادت‌ها، تقلیدها و تعصب‌ها و نوعی انعقاد است. یعنی فکر و اندیشه‌ فرد به جای اینکه باز باشد بسته و منعقد است. مثل آدمی که سنگ و بت را می‌پرستد و به آن عقیده دارد. در اینجاست که آزادی عقیده از آزادی تفکر جدا می‌شود. لذا به نظر شهید مطهری، آزادی تفکر، آزادی منطق و آزادی اندیشه را نباید با آزادی عقیده اشتباه گرفت. آزادی تفکر ضرورتی حیاتی است، ولی نه آزادی انعقاد اندیشه. تفکر باید آزاد باشد. هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتماد دارد، ناچار طرفدار آزادی اندیشه و تفکر است.  البته از ویژگی‌های تفکر و آزادی تفکر، بیان صریح فکر است و نه در لفافه و لایه نفاق سخن گفتن.

در کنار ابعاد مهم عدالت و آزادی بعد دیگر مورد تاکید انقلاب اسلامی، استقلال بود. در انقلاب‌های فوق چون مسئله استقلال و استعمار وجود نداشت، شعار استقلال هم چندان مطرح نبود، ولی در انقلاب اسلامی ایران استقلال عنصر مهمی بود و اهمیت آن در دهه پنچم پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها کمتر نشده ، بلکه اثرات مثبت تاکید بر آن بیش از پیش دیده می‌شود.

در تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ایران برای نخستین ‌بار از زمان سقوط امپراتوری صفویه، انقلاب اسلامی به ایران این قدرت را داد تا برای نخستین‌بار کنترل سرنوشت خویش را در دست گیرد. استقلال را باید از دو معنای افراط و تفریط متمایز کرد. در معنای افراط نوعی انعزال و انزوا از دنیا و مبارزه‌طلبی دائمی و در حد تفریط، مصلحت‌جوئی کامل وجود دارد که به تسلیم‌طلبی و وابستگی منتهی می‌شود. امروزه شرایط بین‌المللی به‌گونه‌ای است که هیچ کشوری نمی‌تواند مرزهای جغرافیایی خویش را به‌مثابه حصار و دیوار فرض کند و از هرگونه مبادله و مراوده با همسایگان و سایر کشورها اجتناب نماید، بلکه به تعبیر حضرت امام باید استقلال بدون انعزال و انزوا از دنیا و به شکلی برابر و عاری از ارتباط ظالمانه و مبتنی بر عدم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری باشد.

نکته مهمی که شهید مطهری در مورد استقلال مطرح می‌کند، مفهوم استقلال مکتبی است. به تعبیر ایشان انقلاب ما وقتی پیروز خواهد شد که مکتب و ایدئولوزی خود را به دنیا معرفی کنیم. یعنی جمهوری اسلامی موقعی موفق خواهد بود که بر اساس ایدئولوزی اسلامی ادامه پیدا کند. اگر این مکتب و ایدئولوژی، اسلامی محض باشد، یعنی اگر استقلال مکتبی داشته باشیم و واقعاً آنچه را که از اسلام خودمان است، بیان کنیم و خجلت و شرمندگی در مقابل دیگران نداشته باشیم، در آینده موفق خواهیم بود؛ اما اگر بنا شود که مکتبی التقاطی و آش شله قلمکاری به نام اسلام درست کنیم، ممکن است برای مدت کوتاهی مفید واقع شود، ولی نه برای همیشه. شاید مردم در ابتدا حرف ما را بپذیرند، ولی این امر برای همیشه مکتوم نمی‌ماند و افراد اهل فکر و مطالعه‌ای پیدا می‌شوند و مچ‌گیری می‌کنند که فلان حرفی که شما به نام اسلام زدید، ربطی به اسلام ندارد و به استناد قران و سنت پیغمبر«ص» ابطال آن نظریه‌ها را اثبات می‌کنند. کسانی که بر اساس شبهه‌افکنی‌ها و افکار التقاطی   به اسلام روی آورده‌اند، بعدها با شدت بیشتری از اسلام گریزان خواهند شد. از این رو به‌زعم من ضرر مکتب‌های التقاطی برای اسلام بیش از مکاتبی است که صراحتاً ضد اسلامی هستند.

استقلال البته در وجوه دیگری، ازجمله وجه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز معنا می‌یابد و نمی‌توان با تکیه صرف بر یکی از اینها از وجوه دیگر استقلال غافل شد. همه وجوه استقلال مهم هستند و از بین رفتن یکی در تحقق دیگری اختلال ایجاد می‌کند. تحقق این سه مهم در بستر نظام سیاسی متفاوتی که برآمده از فرهنگ و تاریخ این سرزمین است، میسر شده است. از این رو نظام جمهوری اسلامی را باید مدلی از حکومت دانست که با هدف تحقق اهداف عالیه فوق برپا شده است و با مختصات خاص خود که ترکیبی همساز از دو مقوله جمهوریت و اسلامیت است، قصد دارد سه هدف و آرمان را به صورت توامان محقق کند.

عصر و چله دوم انقلاب فرصت مناسبی است تا به تحقق این مقولات در جمهوری اسلامی نگاهی بیندازیم. با مروری اجمالی بر کارنامه دولت‌های پس از انقلاب  در توجه توامان به عناصر و مولفه‌های فوق، متوجه کاستی‌هائی می‌شویم.

دهه اول انقلاب به ‌دلیل وجود دو دوره مهم، یعنی گذار از رژیم پهلوی به نظم جدید و دفاع مقدس دوره خاصی در تاریخ انقلاب اسلامی است، اما از همین دوره نشانه‌هایی از غفلت از مقولات مهم فوق مشاهده می‌شود. بی‌توجهی به استقلال صنعتی و غفلت از این حوزه، افت شدید تولید و افزایش وابستگی، تضعیف بخش خصوصی و کاهش بازدهی کارخانه‌ها و فرار سرمایه و وابستگی بیشتر به درآمد نفت، بیکاری، تورم و کاهش درآمد واقعی مردم، کمبود اقلام و کالاهای اساسی، کاهش درآمد دولت، کسری شدید بودجه و استقراض‌های متعدد از بانک مرکزی را می‌توان از این جمله عوامل دانست.

در مجموع در این دوره با وجود پرداخت یارانه به کالاهای اساسی، توزیع کالا توسط بخش دولتی و نیز کنترل قیمت‌ها و جیره‌بندی، گستره فقر و شکاف طبقاتی در جامعه بیشتر شد. با وجود تمرکز دولت بر عدالت اجتماعی به عنوان یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی، از دو آرمان دیگر، یعنی آزادی و استقلال اقتصادی و صنعتی غفلت شد.

بعد از سال ۶۰ که تحرکات و هرج و مرج ناشی از اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب به میزان زیادی کاهش پیدا کرد، می‌بایست زمینه برای آزادی و توسعه سیاسی بیشتر فراهم می‌شد، ولی نهادینه‌سازی بسترها و زمینه‌های لازم برای مشارکت مردمی و مردم‌سالاری چندان موفقیت‌آمیز نبود. از این جهت در فاصله سال‌های ۶۰ تا ۶۸ شاهد بحران در مسائل رفاهی مردم، تولید و نیز بحران در زمینه آزادی هستیم که نشانه‌هایی از غفلت از دو مقوله عدالت و آزادی هستند.

در دهه دوم انقلاب که دوره سازندگی نام گرفته است، متناسب با افزایش تولید و بهبود رفاه اجتماعی و ضریب جینی، بی‌عدالتی و توزیع ناعادلانه این دستاوردها نیز در جامعه گسترش یافت، به گونه‌ای که گروه‌ها و دهک‌های کم درآمد جامعه، به‌ویژه چهار دهک پایین از وضعیت نامناسب و توزیع ناعادلانه ثروت و درآمد رنج می‌بردند، اما دهک‌های متوسط و بالای جامعه از مصرف بیشتر و درآمد و ثروت بالاتر بهره‌مند بودند. علاوه بر این با وجود اینکه شرایط و لوازم توسعه سیاسی و آزادی مانند مطبوعات و احزاب بسیار بهتر از دوره جنگ بود، اما بحران مشارکت و آزادی در این دوره نسبت به دوره جنگ به‌مراتب گسترده‌تر و عمیق‌تر شد.

در دهه سوم که به نام دوره اصلاحات شناخته می‌شود، به علت تمرکز بر توسعه سیاسی، برنامه سازندگی کشور تقریبا رها شد و تمرکز بیش از حد بر مسئله توسعه سیاسی و نداشتن سیاست اقتصادی موجب رکود اقتصادی و کاهش تولید و سرمایه‌گذاری گردید. در این دوره عملاً سیاست تعدیل دوره سازندگی که به مشکلات معیشتی مردم، به‌ویژه عدالت اقتصادی و اجتماعی توجهی نداشت محور امور اقتصادی قرار گرفت. ضمن اینکه در این دوره تلاش برای تنش‌زدایی و گفتگوی تمدن‌ها و واکنش نامناسب دولت امریکا در دوره بوش پسر و قراردادن جمهوری اسلامی ایران در محور شرارت تا حدودی زمینه را برای ایجاد بحران در حوزه استقلال سیاسی فراهم کرد.

همین روند به شکل دیگری در دولت‌های بعدی هم ادامه پیدا کرد. برای دولت بعد از اصلاحات طرح بازگشت به شعارها و آرمان‌های انقلاب از جمله عدالت و استقلال و اقبال عمومی به آنها نشان دهنده فاصله‌گیری و غفلت از آنها بود. آرمان‌هایی که گذشت زمان و مکان نتوانسته غبار کهنگی بر آنها بنشاند و از ارزش آنها بکاهد. در کارنامه دولت‌های مختلفی که بعد از انقلاب در راستای تحقق این اهداف و آرمان‌ها شکل گرفته‌اند، با وجود نکات مثبت، در تحقق هر سه آرمان فوق کاستی‌های مشاهده می‌شود.

از نظر شهید مطهری آینده این انقلاب ‌وقتی تضمین خواهد شد که اولاً مسیر عدالت‌خواهی را برای همیشه ادامه دهد، یعنی دولت‌ها باید واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پرکردن شکاف‌های طبقاتی اقدام کنند، تبعیض‌ها را از بین ببرند و جامعه توحیدی بی‌طبقه را به مفهومی اسلامی ایجاد کنند؛ و الا اگر عدالت فراموش شود، انقلاب شکست می‌خورد.

ثانیا ما باید به آزادی‌ها به معنای واقعی احترام بگذاریم. دولت اسلامی جمهوری اسلامی اگر بخواهد اختناق ایجاد کند، قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادی غیر از هرج و مرج است، بیان، قلم و فکر باید آزاد باشند. تجربه نشان داده است که هر گاه در جامعه ما آزادی فکر وجود داشته، و لو از روی سوء‌نیت هم بوده باشد، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه به سود اسلام بوده است.  استقلال باید به صورت خاص استقلال مکتبی مورد توجه قرار گیرد.

20آوریل/19

وظیفه پاسداری از جوهره «گام دوم» انقلاب

 

طفل کوچکی را در نظر بگیرید که آرام­آرام می­بالد و در گذر زمان رشد می­کند و مراحل خردسالی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و… را پشت سر می‌گذارد. اما چه چیزی تشخص و انسجام این موجود بالنده را حفظ می­کند و قوام شخصیتش چیست؟ پاسخ روشن است، روح و نفس مدبر او که در این مراحل همیشه یکی است و تنها در حرکتی جوهری در قالب بدنش رو به مقصدی می­رود. در مقیاس­هایی گسترده­تر، وضعیت یک جمع، جامعه، فرهنگ و تمدن نیز چنین است، یعنی هر کدام جوهره و روحی دارند که مایه تشخص و قوام و سبب حرکت و بالندگی کالبد و قالبشان است.

حرکت جوهری انسان هم ضرورتاً با سعادت او ملازم نیست و ممکن است با خروج فطرت پاک توحیدی و روح الهی دمیده شده در او از صراط مستقیم خارج و به شقاوت منتهی شود. به ­همین­سان، جوهره حرکت­های اجتماعی نیز ممکن است دچار زنگار و غبار شده یا در مسیری نادرست یا خلاف افتاده و به‌تدریج منحرف شوند و از حرکت بیفتند و یا هرچه شتابان­تر پیش بروند و از مقصد دورتر بیفتند! لذا یک حرکت اجتماعی را تنها با حفظ جوهره اصلی آن می­توان حفظ کرد و بسط داد و این سنتی است از سنن حاکم بر عالم.

انقلاب اسلامی نیز ­که اکنون در آستانه گام دوم از حرکت تکاملی­ خود قرار دارد است از این قاعده مستثنی نیست. جوهره و روح انقلاب نیز ممکن است عامدانه، غافلانه یا جاهلانه دچار زنگار و از صراط مستقیم خود خارج شود. ازاین­رو باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب حراست کرد و آن ­را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی «ارواحنافداه» است نزدیک کرد؛ وگرنه دروغ­ها به ­جای حقایق خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت که رهزنان بسیارند!

بی‌توجهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهه‌هایی از تاریخ چهل‌ساله­اش خسارت‌بار بود که اگر این گونه نبود، بی‌شک دستاوردهای انقلاب بسی بیشتر بود. بنابراین باید مهم­ترین وظیفه همگانی در مقابل گام دوم انقلاب را حفظ روح و جوهره آن و امتداد دادن به همان در تناسب با مقتضیات عصری و در قامتی متناسب با نیازهای مرحله­ای آن دانست.

اما روح و جوهره گام دوم انقلاب چیست؟

جوهره گام دوم انقلاب همان جوهره گام اول  یعنی امتداد «نهضت توحیدگستریِ» پیامبران و اوصیاء و اولیاء«ع» است که از بدو زندگی بشر در طول تاریخ امتداد داشته است. گام دوم انقلاب را نباید از نهضت پیامبران«ع» جدا پنداشت. اگر روح نهضت انبیاء و به­ویژه دین خاتم، توحیدگستری و بسط توحید در همه ابعاد و زوایای زندگی فردی و اجتماعی بشر باشد، باید همین روح و جوهره را تا آخرین منزلگاهش که بسط خورشید ولایت علی­الإطلاق ولی اعظم خداوند «عج» است، گام به گام و نسل به نسل حفظ کرد و امتداد بخشید. در این ­صورت، اگر شرایط مرحله­ای اقتضا کند که مثلاً در برهه­ها و مقاطعی از مسیر کاروان انقلاب، علم یا اقتصاد یا فرهنگ و… برجستگی بیابند و به­طور تاکتیکی بدانها اهمیت زیادی داده شود، لکن روح جاری در همه آنها باید معنویت و اخلاق توحیدی باشد تا بتوان گفت گام دوم به­طور صحیح در حال تحقق است.

به همین جهت دومین بند از توصیه­های هفتگانه بیانیه‌ گام دوم مقام معظم­رهبری را به ‌لحاظ محتوایی باید مهم‌ترین بند آن دانست؛ زیرا به ­تعبیر ایشان: «معنویت و اخلاق، جهت‌دهنده همه حرکت­ها و فعالیت­های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است. بودن آنها، محیط زندگی را  حتی با کمبودهای مادی، بهشت می‌سازد و نبودن آنها، حتی با برخورداری مادی، جهنم می‌آفریند.»

معنویت انقلاب یا روح و معنای توحیدی جاری در آن، همان سخن جدیدی بود که حتی طلیعه­هایش بشر خسته معاصر را مجذوب خود (و در واقع متوجه فطرت توحیدی­اش) کرد،‌ اما نه معنویتی خزیده در گوشه عافیت و همساز با اسلام آمریکایی، بلکه معنویتی متناسب با «اسلام ناب» که معمار انقلاب منادی آن بود. اساساً انقلاب ­اسلامی بر پایه معنویت پی­ریزی شد و درحقیقت، تبلور اسلام ­ناب بود که آکنده از روح معنویت ­و درحقیقت، تجلی تام معنوی­ترین حقیقت عالم یعنی «توحید» است.  پس امتداد انقلاب و گام‌های متوالی­اش نیز باید همین گونه رقم بخورد تا به اهدافش که همان بسط اهداف نهضت توحیدی پیامبران است، نایل شود.

از یک منظر باید گفت مهم­ترین ­هدف ­انقلاب اسلامی، بسط هرچه بیشتر معنویت ­ناب ­توحیدی ­اسلام در زندگی انسان­ها و در جان­ها و جوامع ­بشری ­است.  به تعبیر مقام ­معظم­ رهبری، «انقلاب اسلامی ایران قبل ­از هر چیز یک ­انقلاب ­معنوی­ است.(۱) رد پای ­انقلاب­ بزرگ اسلامی ­ما معنویت ­است و این­ معنویت اولین ­پیام این ­انقلاب و امام ­معنوی آن ­است.(۲) اگر این انقلاب توانسته باشد مبشر و مبلغ معنویت و مروج آن در جامعه شود، به بخش عمده‌ای از اهداف خود دست یافته ­است.»(۳)

لذا مهم­ترین وظیفه همگانی معتقدان به نهضت­اسلامی را باید، «حفظ و پاسداری و بسط و گسترش­دادن هرچه ممکن به جوهره انقلاب، یعنی معنویت توحیدی اسلام ناب» دانست. اما هر معنویت­نمایی‌ای ­نیز مطلوب­ و کارگشا نیست و بلکه خود می­تواند عاملی برای تحریف از جوهره انقلاب باشد. بدین­جهت و همچنین برای روشن­تر و کاربردی­تر شدن وظیفه یادشده، باید ویژگی‌های بارز معنویت اصیل اسلامی را که آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه‌های مادی یعنی حضرت امام­ نیز بدان دعوت می­کردندریال بیان کرد. مهم­ترین ویژگی­ها که روح همه آنها نیز همان بسط توحید ناب اسلامی است عبارتند از:

* ­­گستره، عمق و غلظت ­توحیدی: معنویت­ اصیل­ اسلامی در اصول و مبانی­ عمیق توحیدی ریشه­ دارد و درواقع همان­ توحید بسط­یافته در همه مراتب عالم و جمیع­ شئون ­زندگی است ­که تکوین و تشریع­ را درمی­نوردد. از این­رو معنویت ­ناب ­اسلامیِ برگرفته از چنین توحید مطلقی نیز در همه اجزاء و مؤلفه‌‌های زندگی بسط­ می­یابد و تنها به ­حیطه­های ­خاصی­ از آن محدود نمی­شود؛ بلکه ­حتی به مادی­ترین پدیده­های زندگی، رنگ توحیدی و صبغه الله ­می‌زند­.

با چنین ­منطقی ­می­توان در انجام­ هر کاری، معنویت و تقرب به­ حق تعالی ­را درک­ کرد. اگر موانعی بر سر راه چنین معنویتی نباشد، حضور و رسوخش در خانه، کارخانه، مدرسه، بازار، رسانه، هنر، و… و در همه ابعاد جامعه و در راه ­و روش زندگی­ روزمره مردم احساس­ خواهد شد؛ چنانچه در برهه­هایی ­از تاریخ انقلاب چنین ­پدیده­ای مشهود ­بود و حضرت امام­ نیز جلوه­های بدیعی از آن را در زندگی شیفتگان خود بروز و ظهور داد.

*روح­ ولایی و ارتباط­ وثیق با اهل­بیت«ع»؛ «ولایت»، امتداد توحید و چهره دیگر آن ­است­ که مراتب بسیاری را شامل می­شود؛ ­­از ولایت ­علی­الاطلاق­ الهی گرفته تا جلوه آن در اهل­بیت ­عصمت­ و طهارت«ع»­، ولایت نیابیِ عالمانِ ­برخوردار از شرایط­ مقرر، و… . معنویت ­انقلابی نیز در جمیع ­مراتبش پیوند مستحکمی با مقوله ولایت داشته و روح ولایی بر آن سیطره ­دارد. و همین هم موجب ­کشش و شور و نشاط و جذبه و جهش­ بسیار در پیمودن مسیر نهضت­ اسلامی­ می­شود.

* ­برخورداری ­از روح­ حماسی و جهادی و تلاش­ خالصانه و مجاهدانه؛ معنویت ­اسلامی ­ناب همان گونه که به مبارزه با نفس­ اماره و پیکار با دشمن­ درون توجه ­دارد، بدون­ حضور در ساحت جهاد بیرونی با طواغیت و دشمنان­ دین نیز بی­معناست. به فرموده­ رسول­اکرم«ص»: «رهبانیت امت­ من جهاد در راه خداست».(۴) اساساً توحید اطلاقی در حیطه فردی متوقف­ نمی‌ماند و همه ساحت­های ­زندگی ­را درمی‌نوردد. از آنجا که­ روح ­توحید، نفیِ ­عبودیت ­غیرخداست، معنویت ­توحیدی نیز همواره با طاغوت­های­ زمان­ درگیر نبرد است. آمیختگی با فرهنگ جهاد و حماسه و عجین ­بودن با آیین شهادت و یاد شهیدان، از جمله لوازم ­مهم ­ویژگی معنویت ­اصیل ­اسلامی ­است. به خاطر همین معنویت ناب بود که باعث گردید، «مجاهدت‌های جوانان در میدان­های سخت از جمله دفاع مقدس با ذکر و دعا و روحیه برادری و ایثار همراه و ماجراهای صدر اسلام زنده و نمایان در برابر چشم همه قرار داده شوند. پدران و مادران و همسران بر اساس احساس وظیفه دینی از عزیزان خود که به جبهه‌های گوناگون جهاد می‌شتافتند، دل کندند و آنگاه که با پیکر خون‌آلود یا جسم آسیب‌دیده آنان روبه‌رو شدند، از مصیبت با شکر استقبال کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی‌سابقه یافتند و صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد شکل گرفتند و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار تشکیل شد. نماز و حج و روزه‌داری و پیاده‌روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه‌جا به‌ویژه در بین جوانان رونق یافت و تا امروز روزبه‌روز بیشتر و باکیفیت‌تر هم شده است.»

از دیدگاه ­اسلام، تهذیب ­انتزاعی و بریده ­از واقعیت­های جامعه مقبول نیست و اگر جهاد و تهذیب­­نفس در متن­ مبارزه با دشمنان درونی و بیرونیِ ­اندیشه ­توحیدی ­صورت ­نگیرد، همانند توهم پهلوانی­ در مصاف‌های­ خیالی با پهلوانان­ صفحه نمایش است! اجتماع و فراز و فرودهایش، ظرف بروز بواطن ­انسان ­و محل آشکارشدن صحت و سقم ادعاهای ­اخلاقی­ و میدانی­ است ­که فضایل و رذایل ­اخلاقی ­نهفته در انسان ­را ظاهرمی­کند و بدین وسیله، می­توان ­آنها را شناسایی­، تثبیت،  تکمیل ­یا ازاله ­کرد.

اساساً رویکرد معنوی و اخلاقی ­صحیح با گوشه­گیری­ از جامعه ­­اسلامی و بدون­ روحیه انقلابی شکل­ نمی‌گیرد. آنکه با وجود فراهم ­­بودن زمینه­های ­مناسب برای­ خدمت به­ دین و بسط­ توحید هنوز هم نسبت به نیازهای ­نهضت­­اسلامی بی­اعتناست، درواقع دغدغه معنویت­ راستین و همه­جانبه اسلامی ­را ندارد و اخلاق و معنویت ­کاذبی به ­کارش ­می­آید که با عافیت­طلبی و انزوا و بی­توجهی به دردهای­ خلق ­خدا سازگار است. به فرموده مقام­معظم­رهبری: «ما اگر طرفدار اخلاقیم باید همین ­روحیه انقلابی ­را تقویت­ کنیم. اخلاق­ را هم به برکت­ روحیه ­دینی­ و انقلابی­ می­شود تأمین­ کرد. اخلاقِ­ بدون ­دین، اخلاقِ­ بدون ­تقوا، اخلاقِ ­بدون روحیه انقلابی و حرکت­ جهادی و میل به ­جهاد در راه ­خدا نه پدید می‌آید و نه منعقد می‌شود. اگر هم منعقد بشود عمقی­ ندارد!».(۵)

ظرفیت­های ­بی­نظیری ­که ­انقلاب ­­اسلامی برای ­اقامه دین­ حق فراهم­ آورد، تکالیفی به­ وسعت و گستردگی حیات ­دنیوی و اخرویِ ­جان­ها و جوامع ­بشری ­را متوجه ­دین­مداران معاصر ­کرد. به ­همین­­جهت بخش­ مهمی­ از مسیر رشد معنوی و سلوک­ روحی­ آنان نیز در گروی­ امتثال­ رسالت­ عصری­ آنهاست. بی­تفاوتی نسبت به­ جریان­های ­حق ­و باطل و دامن­کشان­ از کنار نبرد تاریخی ­آنها عبور کردن، نه ­تنها موجب ­رشد معنوی و عروج ­روحی ­نمی­شود، بلکه­ به­تدریج انسان ­را از تشخیص­ حق ­و باطل و فتنه­شناسی محروم و چشم بصیرتش­ را ضعیف یا نابینا می­کند. حتی ممکن است ­کارش را به ­عاقبت­ سوءِ جانبداری­ پیدا و پنهان از باطل­ بکشد.

بدیهی است که سلوک­ در بستر اجتماع در تضاد با خلوت ­انس ­و ذکر نیست، بلکه هریک پشتیبان ­و شکوفاگر دیگری است­ و در ترابطی ­حلقوی ­و تصاعدی به ­مدد یکدیگر می‌آیند و موجب ­رشد معنوی و صعود روحی­ انسان­ می­شوند. رابطه هر چه­ بیشتر با خداوند متعال، هویت­ انقلابی­ را مستحکم­تر و قوی­تر می­سازد و به ­تعبیر مقام­معظم­رهبری، «رابطه دل­ها با خدای ­متعال آن­ رابطه‌ای ­است­ که اگر تأمین ­شد، پشتوانه هویت ­انقلابی و عزم ­و اراده ماست».(۶)

حاصل سخن آنکه، گام دوم انقلاب را نباید گامی بریده از گام اول انقلاب و عقبه تاریخی آن به درازای نهضت توحیدگستری پیامبران پنداشت، بلکه مرحله­ای نوین از همان حرکت الهی است که باید روح و جوهره­اش را نیز در کالبد آن و در همه اجزای صوری و محتوایی­اش حفظ کرد تا بتوان مقاصد و اهداف این گام را نیز محقق ساخت و آن را به سلامت به گام بعدی که ان‌شاءالله ظهور کامل شمس ولایت مهدوی«عج» از پس پرده غیبت باشد. چنین وظیفه­ای به­عنوان رسالتی تاریخی بر دوش همه معتقدان به نهضت­ اسلامی، به­ویژه مخاطبان اصلی بیانیه گام دوم یعنی نسل جوان است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در دیدار طلاب­ حوزه‌های ­علمیه ­استان ­تهران،۶/۶/۱۳۹۶٫

۲ـ همو، سالگرد ارتحال­حضرت­امام­خمینی­ره،۱۴/۳/۱۳۷۶٫

۳ـ همو، پیام به‌مناسبت هفته­وحدت حوزه و دانشگاه،۲۷/۹/۱۳۶۰٫ همچنین: «دست­های­ سردمداران و شبکه‌های اختاپوسی ­مادی…، دنیا را به­­سوی مادیگری سوق ­داده و ملت­ها را در منجلاب ­مادیگری ­غرق­ کرده ­است… برای ­بشر، معنویت، یک­ غذا و تغذیه روحی­ است. مگر می‌شود بدون ­معنویت، انسان بتواند مدت طولانی‌ای راحت ­زندگی­­کند؟…پیام ­انقلاب­­اسلامی، پیام ­­معنویت، توجه به ­معنویت، واردکردن عنصر معنویت در زندگی ­انسان و توجه به اخلاق ­و خداست». همو، سالگرد ارتحال­حضرت­امام­خمینی­ره،۱۴/۳/۱۳۷۶٫

۴ـ شیخ­ صدوق، الأمالی، ص۶۶: «…رَهْبَانِیَّهُ أُمَّتِی‏ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ الله». ‏

۵ـ همو، دیدار جمعی­ از مسئولان و فعالان ­فرهنگی، ۳۰/۵/۱۳۹۶٫

۶ـ همو، دانشگاه افسری، ۳/۳/۱۳۹۵٫

20آوریل/19

جوانان مؤمن انقلابی، معماران آینده کشور

 

۲۲ بهمن ۱۳۹۷ بدون شک نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران به حساب می­آید؛ زیرا در این روز، ملت بزرگ ایران، چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی خود را جشن گرفت و وارد پنجمین دهه عمر انقلابی خود شد. شاید برای یک انسان، چهل سالگی سن پایان جوانی و آغاز پیری به حساب بیاید؛ اما برای انقلاب بزرگی چون انقلاب اسلامی ایران، چهل سالگی سن رسیدن به بلوغ و به‌نوعی آغاز بالندگی و رشد است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«چهل سال [از انقلاب] گذشته است. چهل سال زمان زیادی نیست. برای عمر تمدن­ها چهل ‌سالگی آغاز بلوغ و حرکت فکری است. چهل‌سالگی دوران پیری نیست. دوران شکوفایی است و این شکوفایی ان‌شاءالله وجود خواهد داشت. زمینه‌های این شکوفایی را انسان دارد مشاهده می­کند».(۱)

گام اول

با نگاهی کلی به تاریخ انقلاب اسلامی ایران (قبل و بعد از پیروزی آن تا امروز) می‏توان چند مرحله مهم را در آن مشاهده کرد:

۱ـ دوران مبارزات که رسماً از سال ۱۳۴۲ آغاز شد و در بهمن ۱۳۵۷ به نتیجه رسید و انقلاب پیروز شد. بدون شک در این دوران، جوانان نقش اصلی و اساسی را ایفا و با پیروی از رهبر انقلابی خود، نظام شاهنشاهی را ساقط کردند و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند.

۲ـ دوران تثبیت انقلاب که از اولین روز پس از پیروزی تا پایان جنگ تحمیلی را شامل می‏شود. در این دوران، انقلاب اسلامی در قالب نظام اسلامی با مشکلات و توطئه­های پیچیده و متنوعی دست به گریبان گردید که سخت­ترین آنها جنگ تحمیلی ۸ ساله بود و از تمام آنها با پیروزی و سربلندی بیرون آمد. در این دوران نیز جوانان مؤمن و انقلابی، نقش محوری را ایفا کردند و با ایثار و فداکاری وصف ناشدنی و تقدیم خون پاک خود، برگ زرینی را در تاریخ این انقلاب به ثبت رساندند.

۳ـ دوران پس از جنگ تحمیلی که به‌نوعی دوران اوج­گیری انقلاب اسلامی و ساخت و ساز درونی آن بود. در این دوران ـ که تا امروز ادامه یافته است ـ انقلاب اسلامی ضمن جبران خسارات گذشته، وارد مرحله نوینی از قدرت­یابی در سطح منطقه و جهان گردید و ضمن مبارزه دائمی با توطئه‌های مختلف دشمنان خود توانست در زمینه­های مختلف فرهنگی، نظامی، اقتصادی و… به سطح مطلوبی برسد.

در این مرحله از انقلاب عده­ای از جوانانی که در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس حضور داشتند و مسئولیت­هایی را در این دوران عهده­دار بودند، حاضر نشدند اعتمادی را که قبلاً به خود آنان شده بود، به جوانان نسل جدید بنمایند و همچنان مناصب مدیریتی را دراختیار خود نگه داشتند.  این در حالی بود که رهبر انقلاب، همچون استاد و مرادشان ـ امام خمینی ـ همواره بر اعتماد و واگذاری مسئولیت­ها به نسل جوان تأکید می‏کردند:

«علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزه‌های ایمانی مردم، به‌کار گرفتن جوانان پرانگیزه و مؤمن و تقویت درونی کشور. این تنها راه است.»(۲)

«دستگاه‌های دولتی باید به اینها کمک کنند. دستگاه‌های دولتی، آنهایی که مربوط به فرهنگند، به جای اینکه آغوش خود را به روی کسانی که نه اسلام را قبول دارند، نه انقلاب را، نه نظام اسلامی را، نه ارزش­های اسلامی را [باز کنند]، آغوش خود را به روی بچه ‌مسلمان­ها، به روی جوان­های مؤمن، به روی بچه‌های انقلابی، به روی بچه‌های حزب‌اللهی باز کنند. اینها می­توانند کار کنند و دارند کار می­کنند. کارهای فرهنگی باارزشی دارد انجام می­گیرد. در همه‌ زمینه‌ها جوانان انقلابی ما می­توانند تلاش و کار کنند.»(۳)

اما معدودی از نسل اول انقلاب، به طمع دستیابی به قدرت و ثروت و اکثریت هم برای ادای وظیفه و خدمت بیشتر ترجیح دادند کمتر به نسل جوان فرصت بروز و ظهور بدهند؛ در حالی که در همین دوران بیشترین توجه و اعتماد به جوانان از سوی رهبری انقلاب صورت پذیرفت و این نسل پرشور و باایمان هر جا که مورد اعتماد قرار گرفت، پاسخ این اطمینان را به‌خوبی داد و هر جا که انقلاب و نظام اسلامی پیشرفت و موفقیتی داشته است، مدیون همین نسل است که نمونه­های آن را می‏توان در عرصه‌های علمی‌ای چون فناوری نانو، فناوری هسته­ای، فناوری بیوتکنولوژی و… ـ عرصه­های دفاعی و نظامی، فرهنگی،  ورزشی و … مشاهده کرد.

رهبر انقلاب می‏فرمایند: «امروز خوشبختانه حرکت­های خیلی خوبی هست؛ هم در حوزه‌ علم و فرهنگ [و هم در حوزه‌های دیگر]. بهترین مدال‌آوران کشور بچه‌های بسیجی‌اند… جوان­های نخبه، جوان­های فعال، جوان­های زنده، باهوش، دانشگاهی، دانشجو و همچنین در میان اساتید، [افراد] دارای فکر انقلابی، دارای انگیزه‌ انقلابی و عزم انقلابی. این امروز وجود دارد. در حوزه‌ فرهنگ هم همین‌ جور است. در حوزه‌ هنر هم همین‌ جور است. در حوزه‌ سیاست هم همین‌ جور است. هرچه می­توانیم بایستی به این جوان­های پرانگیزه در همه‌ این حوزه‌هایی که اسم آوردم کمک کنیم.»(۴)

از دید رهبر معظم انقلاب، بیشترین کارهای خوب در کشور ـ در زمینه­های مختلف ـ توسط نیروهای مؤمن انقلابی انجام گرفته‌اند و می‏گیرند: «امروز نیروهای مؤمن و جوان انقلابی‌مان، بیشترین کارهای خوب کشور را دارند انجام می­دهند. همین دانش‌بنیان‌ها. همین کارهای گوناگون. همین فعالیت­ها. اینها بیشتر به‌وسیله‌ جوان­های مؤمن و مانند اینها انجام می­گیرند.»(۵)

رهبر انقلاب، وجود خیل عظیم جوانان مؤمن و انقلابی را از معجزات انقلاب می‌دانند و می­فرمایند: «اینکه بنده بارها تکرار می­کنم که جوان امروز، از جوان اول انقلاب و دوران جنگ اگر جلوتر نباشد، بهتر نباشد، عقب‌تر نیست ـ و من معتقدم که جلوتر است ـ به‌ خاطر این است که امروز با این ‌همه ابزارهای تبلیغی، با این ‌همه شگردهای گوناگون فرو ریختن پایه‌های ایمان، جوان انقلابی، ایستاده است. ما در عرصه‌ فرهنگ، در عرصه‌ سیاست، در عرصه‌های اجتماعی، در عرصه‌های هنری، الی‌ماشاءالله جوان مؤمن داریم؛ البته بله، یک‌عده‌ای هم هستند که معتقد نیستند، پابند نیستند، آن را هم می­دانیم، نه اینکه غافل باشیم، اما این خیل عظیم جوانان مؤمن، جزو معجزات انقلاب است.»(۶)

رهبر انقلاب با انتقاد از کسانی که فقط افراد حاضر در کنار امام یا در مبارزات را انقلابی می‏دانند، از جوانان امروز به عنوان «انقلابی­تر از سابقه­داران انقلاب» یاد می‌کنند و می‏فرمایند: «این خطاست که گمان کنیم انقلابی فقط کسی است که در دوران امام بوده است یا در دوران مبارزات در کنار امام بوده است. نه. بعضی کَأنّه این‌جور خیال می­کنند که انقلابیون کسانی هستند که در دوران امام یا در دوران مبارزات یا در دوران حکومت امام بزرگوار حضور داشتند و در کنار امام بودند. نه. اگر معنای انقلابی را این بگیریم، انقلابی همین ما پیر و پاتال‌ها خواهیم بود. انقلاب مال همه است. جوان­ها انقلابی‌اند و می­توانند انقلابی باشند. با آن معیارها و شاخص­هایی که عرض خواهم کرد، یک جوان امروز می‌تواند از من سابقه‌دار در انقلاب، انقلابی‌تر باشد؛ همچنان‌که در دوران دفاع مقدس دیدیم کسانی بودند که در راه این انقلاب، جان خودشان را کف دست گرفتند، در راه انفاذ فرمان امام به جبهه رفتند و جانشان را فدا کردند. انقلابی صددرصد، انقلابی کامل آنها هستند. آنهایی که آماده‌ فداکاری‌اند. پس ما نباید انقلابی را منحصر کنیم به یک عده‌ای که در دوران مبارزات با امام بودند یا امام را می‌شناختند یا در کنار او بودند. نه. انقلاب یک شط جاری است و همه‌ کسانی که در طول تاریخ با این ممیزات حضور دارند و تلاش می­کنند، انقلابی‌اند، ولو امام را ندیدند، مثل اغلب شما جوان­ها.»(۷)

ایشان برخلاف برخی از مسئولان که به جوانان به چشم یک تهدید نگاه می­کنند، نسل جوان مؤمن را از ابزارهای اقتدار ملی می‏دانند و می­فرمایند: «یکی از مهم‌ترین ابزارهای اقتدار ملی، جوان مؤمن ماست. می‌خواهند این ایمان را از جوان بگیرند. این جوان مؤمن است که در مسئله‌ هسته‌ای، در مسئله‌ پیشرفت‌های علمی، در نانو، در رویان، در بقیه‌ بخش­های علمی، بیدارخوابی می­کشد، سختی می­کشد تا اینکه یک پیشرفت علمی را به نهایت برساند. این جوان مؤمن است. اینها بچه‌های مؤمن ما هستند و خیلی از اینها را ما از نزدیک می‌شناسیم.»(۸)

ایشان راه خروج کشور از بن­بست در زمینه­­های مختلف را تکیه بر جوانان مؤمن انقلابی می‌دانند و می‌فرمایند: «من می­گویم در کشور هیچ بن‌بستی وجود ندارد. در همین زمینه‌ اقتصادی هیچ بن‌بستی وجود ندارد… بنده حالا به شما دارم می­گویم و به‌اصطلاح در معرض عام دارم می­گویم، لکن در جلسات خصوصی به رؤسای محترم کشور و مسئولین کشور بارها و بارها همین را گفته‌ام. آنها هم می­روند دنبال و بالاخره به‌قدر توان حرکت می­کنند. بایستی همکاران و فعالان خوبی را انتخاب بکنند. همین جوان­های مؤمن را. ما نیرو کم نداریم. ما نیروی مستعد آماده ‌‌به ‌کار کمربسته‌ باانگیزه و‌ باعرضه کم نداریم.»(۹)

رهبر انقلاب وسیله رسیدن انقلاب به همه اهداف والای خود را نسل جوانان مؤمن کنونی می‏دانند و می‏فرمایند: «به توفیق الهی، انقلاب اسلامی خواهد توانست به همه‌ اهداف والایی که ترسیم کرده است برسد، به‌وسیله‌ شما جوان­ها، به‌وسیله‌ نسل مؤمنی که امروز در کشور بحمدالله پراکنده است و وجود دارد.»(۱۰)

ایشان با اطمینان خاطر تاکید می‏کنند که نیروهای جوان و مؤمن خواهند توانست کارهای بزرگی را برای انقلاب به انجام برسانند: «نیروهای جوان و مؤمن خواهند توانست معضلات اقتصادی را در کشور حل و پیشرفت­های علمی را مضاعف کنند و از لحاظ فرهنگی، تسلط محتوای فرهنگی و برجسته‌ انقلاب و مفاهیم قرآنی و معارف اسلامی را در سرتاسر کشور و در همه‌ زوایای این کشور ان‌شاءالله بگسترانند. این کارها خواهند شد ان‌شاءالله، تحقق پیدا خواهند کرد به کوری چشم دشمنان.»(۱۱)

گام دوم

اکنون در پایان چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی و در طلیعه پنجمین دهه عمر آن، رهبر معظم انقلاب در بیانیه مهم و تاریخی خود با عنوان «گام دوم انقلاب»، ضمن مروری بر کارنامه چهار دهه گذشته انقلاب ـ به عنوان گام اول ـ به بیان مهم­ترین ویژگی­ها و نیازهای سال­های پیش روی انقلاب پرداخته و به‌نوعی نقشه راه حرکت ملت ایران را برای رسیدن به قله­های پیروزی و سعادت ترسیم کرده‌اند.

در این بیانیه، آنچه بیش از هر چیز توجه انسان را به سوی خود جلب می‏کند، عنایت بیش از پیش رهبر معظم انقلاب به جوانان و مخاطب قرار دادن آنان است. رهبر انقلاب اسلامی در این بیانیه‌ تاریخی‌، نزدیک به ۴۰ بار از «جوان ایرانی» نام برده و در بیست مورد، امید و اعتماد خود را نثار جوانان و آینده‌سازان ایران مقتدر کرده‌اند.

در این بیانیه‌، یک مضمون سه بار تکرار شده است: «جوانان باید شانه‌های خود را زیر بار مسئولیت دهند.» و این نشان‌دهنده نگاه ویژه رهبر انقلاب به نسل جوان امروز و آینده است. جمعیتی انبوه، تحصیلکرده، پرانرژی و آینده‌ساز در حدود ۳۵ میلیون نفر (اگر فقط جوانان ایرانی را مخاطب این بیانیه بدانیم) که هر کدامشان می‌توانند موتور محرک و پیشران حرکت و اقدامی مهم و سازنده برای کشور باشند.

به هر حال، آنچه در مبانی فکری رهبر انقلاب دیده می‏شود، آن است که انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر جوانان مؤمن و انقلابی خود، نه پس از ۴۰ سال که حتی پس از سال­های متمادی دیگر همواره جوان خواهد ماند و آینده روشنی را پیش روی خود خواهد داشت:

«جمهوری اسلامی از مواضع اصلی خود کوتاه نمی‌آید. ما از ظلم‌ستیزی دست برنمی­داریم. از دفاع از فلسطین کوتاه نمی‌آییم. از مبارزه‌ برای احقاق حقوق خودمان کوتاه نمی‌آییم. ما ملت زنده‌ای هستیم. خوشبختانه انقلاب زنده است. انقلاب جوان است. اینها منتظر بودند تا انقلاب پیر بشود. ماها پیر می­شویم، [اما] انقلاب پیر نمی­شود. انقلاب بحمدالله در اوج نشاط و جوانی و توانایی و فعالیت و زایندگی و تولیدکنندگی است. وقتی شما به این جوان­های انقلابی نگاه می­کنید، تصدیق می­کنید که انقلاب دارد همچنان تولید می­کند و زایش دارد. دائم رویش در انقلاب وجود دارد. این ان‌شاءالله آینده‌ خوبی را هم به ملت ما نوید می­دهد.»(۱۲)

در نگاه ایشان، آینده از آن جوانان مؤمن است و این وعده تخلف­ناپذیر خداوند است: «آنچه آینده دارد، آن اسلام و قرآن است. آن شما جوان­های مؤمن هستید. آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هستید. « وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلاً »؛ چه کسی از خدا راست­گوتر است و خدای متعال این را فرموده است که آینده متعلق است به مؤمنین.»(۱۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۷

۲ـ بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی‌، ۲۸/۱۱/۱۳۹۴

۳ـ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، ۱/۱/۱۳۹۵

۴ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۵

۵ـ بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، ۳/۶/۱۳۹۵

۶ـ بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران، ۳۱/۵/۱۳۹۵

۷ـ بیانات در مراسم بیست‌ و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۵

۸ـ بیانات در دیدار مردم قم، ۱۹/۱۰/۱۳۹۶

۹ـ بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۲۲/۵/۱۳۹۷

۱۰ـ بیانات در دیدار بسیجیان، ۱/۹/۱۳۹۶

۱۱ـ بیانات در دیدار بسیجیان، ۱/۹/۱۳۹۶

۱۲ـ بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۲۲/۳/۱۳۹۶

۱۳ـ بیانات در محفل انس با قرآن کریم، ۶/۳/۱۳۹۶

20آوریل/19

گام دوم؛ مهندسی آینـده نظام

 

آموزه‌های دینی، آدمی را به نگاه به آینده مکلف می‌سازد و حتی افرادی با «آینده‌نگرى بیشتر» ملاک انتخاب قرار می‌گیرند تا مسیر صحیح را برای حیات مومنین رقم بزنند. وجود واژه‌هایی چون سرنوشت، دوراندیشی، عاقبت‌نگری و نگاه به آینده در آیات و روایات، بیانگر اهمیت این مسئله است.

‏از نظر جهان‏ بینی‌الهی، جهان یک واحد زنده و با شعور است و عوامل فراوانی در پدید آمدن حوادث آینده آن نقش دارند و مجموع علل و اسباب نهان و آشکار این نظام را شکل داده‌اند. در کنار عوامل مادی و محسوس، علل و عوامل روحی و معنوی نیز در سلامت و سعادت آن مؤثرند و حتی می‌توان نمونه‌های از تقدم پیدا کردن علل معنوی بر علل مادی یافت.

آینده، قطعی و از پیش تعیین شده نیست و انسان با دخالت خود می‌تواند در کنار عوامل معنوی، در راستای تحقق یا عدم تحقق آینده‌ای خاص بکوشد. توجه به پذیرش نقش اراده‌ انسان در تحقق آینده‌، زمینه شناسایی آینده است.

انسان مؤمن و معتقد به قضا و قدر الهی بر این باور است که جهان طوری ساخته‏ شده که اگر او در راه عقیده و ایمان خود فداکاری کند و کوشش به خرج‏ دهد، دستگاه علّی و معلولی جهان به حمایت از او برمی‏خیزد و او را از  پشتیبانی خود بهره‏مند می‏سازد. قرآن با این آیه، «وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الأُمُورِ» و آیات دیگر مژده می‌دهد که نظام هستی در طریق کمال خود به سوی حق و راستی و سعادت حقیقی سیر می‌کند و غلبه همواره نصیب خدا و لشکریان اوست.

هنر رهبر انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۹۷ آن بود که در اوج عظمت و استواری نظام، برای این انقلاب متولیان با نشاط و شاداب تعریف کردند تا نسل جوان با جدیت تمام به حفظ، رشد، ارتقاء و حراست نظام بکوشد و تمام توان و فکر خود را در مسیر تمدن‌سازی این انقلاب هزینه کند. گام دوم انقلاب به‌نوعی  چهـره آینـده نظام تلقی می‌شود. ایشان در بیانیه گام دوم انقلاب، این گونه از نقش پیش‌برنده نسل نو یاد کردند تا با نگاه و روحیه انقلابی و عمل جهادی، ایران را در قامت یک الگوی کامل نظام پیشرفته اسلامی بنا کنند:

«راه طی‌شده فقط قطعه‌ای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمان‌های بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنباله‌ این مسیر که به احتمال قوی به دشواریِ گذشته‌ها نیست، باید با همّت و هوشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همه‌ میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویت و عدالت، باید شانه‌های خود را  زیر بار مسئولیت بدهند، از تجربه‌ها و عبرت‌های گذشته بهره بگیرند، نگاه انقلابی و روحیه‌ انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفته‌ی اسلامی بسازند».

رهبر انقلاب برای ساخت آینده نظام، اصول هفتگانه‌ای را به نسل جوان ارائه کرده‌اند تا با احراز آمادگی برای رویارویی با رخدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر آینده، خوب بیندیشند،  بـرای  تصـمیم‌گیـری  و  مـدیریت آینـده مهیا شوند و قدرت گزینش بهترین راه و برنامه را بیابند تا فردای مورد انتظار و اتصال انقلاب اسلامی به نهضت جهانی حضرت مهدی«عج» محقق شود.

البته دشمن از مهندسی آینده عصبانی است و ساکت نخواهد نشست و توان خود را در کاهش رضایت‌مندی جامعه و ایجاد یاس، ناخرسندی، دلسردی و ناامیدی مردم دوچندان می‌کند. این گره را باید شناخت و با برنامه مشخص و میدان‌داری جوانان مومن انقلابی، توطئه دشمن را ناکام گذاشت. قطع امید از دشمن و دل نسپردن به وعده‌های فریبنده او یک حرکت لازم جهادی است، زیرا ما پیرو مکتبی هستیم که پیامبر گرامی«ص» آن همواره از خطر وام‌داری نسبت به دشمن یاد کرده و می‌فرمودند:« اللهم لا تجعل لفاجر علیّ یدا و لا منّه: خدایا کافر و فاجر بر من مسلط نساز و از او منتی بر من قرار مده.»

 

پی نوشت.

۱٫سوره حج، آیه ۴۱٫

۲٫ مجلسی، بحارالانوار، ج۸۳، ص ۱۸۷٫

20آوریل/19

فرآیندی تا طلوع خورشید ولایت عظمی(علیه‌السلام)

 

در باره ماهیت انقلاب اسلامی دو رویکرد وجود دارند. بر اساس یک رویکرد، انقلاب اسلامی به‌مثابه پروژه‌ای تلقی می‌شود که در یک زمان مشخص آغاز شده و در زمانی معین و محدود خاتمه می‌یابد.  بر اساس رویکرد دوم، انقلاب اسلامی فرآیندی با مراحل متعدد است که زمانی طولانی و غیر محدود را به خود اختصاص داده و هر مرحله آن، به عنوان پروژه‌ای مستقل و در ادامه مراحل پیشین تلقی و بر اساس نقشه راهی از پیش تعیین شده، هدایت و راهبری می‌شود.

درحالی که بر اساس رویکرد اول (انقلاب به‌مثابه یک پروژه) انقلاب اسلامی، دارای مرحله واحدی است که همانا اختصاص به از بین بردن رژیم طاغوت و تشکیل نظام اسلامی (مبتنی بر ساختاری نو، قانون اساسی نوین، کارگزاران اسلامی) دارد. در رویکرد دوم، (انقلاب اسلامی به‌مثابه فرآیند) انقلاب مراحل متعدد متکاملی دارد و تحقق کامل آن، از غایات حداقلی آغاز می‌شود و تا عالی‌ترین مراحل آن امتداد می‌یابد. بدیهی است هرگونه رویکردی به ماهیت انقلاب اسلامی، علاوه بر شناخت دقیق آن، مبتنی بر غایات انقلاب اسلامی و بلکه اتخاذ هر یک از این دو رویکرد، مستلزم تصمیم‌سازی‌ها و راهبردهای متفاوتی برای هدایت انقلاب اسلامی است.

بر این اساس در رویکرد انقلاب به‌مثابه پروژه، انقلاب اسلامی به سقوط نظام شاهنشاهی به عنوان نظامی طاغوتی و نامشروع و تبدیل آن به نظامی اسلامی و تدارک مقدمات استقرار آن در قالب تأسیس ساختارها و تحقق نظام اسلامی در قالب شکلی خاص، تدوین قانون جدید اسلامی و به‌کارگیری کارگزاران متعهد و انقلابی محدود می‌شود و با وجود مشکلات و سختی‌های فراوان در چند سال اول به پایان می‌رسد.

بدیهی است، با توجه به تحقق و تثبیت انقلاب اسلامی و به سامان رسیدن آرمان‌های آن در قالب جمهوری اسلامی (در منطقه جغرافیایی محدود مانند کشور ایران)، حاکمان و کارگزاران نظام اسلامی و بلکه توده مردم و شهروندان می‌بایست رویکرد قانون‌مداری در مقابل انقلابیگری را اتخاذ کنند و غایاتی فراتر از قوانین مصوب همین نظام را مدنظر قرار ندهند و با قرار گرفتن ذیل نظام بین‌الملل به عنوان یکی از اعضای عادی آن تا حد ممکن ذیل ضوابط حاکم بر آن، قرار گیرند و عمل کنند.

بدیهی است در این رویکرد صدور انقلاب اسلامی و توسعه آن در سایر کشورهای جهان، جایی ندارد و با تحقق جمهوری اسلامی به عنوان کشوری که نظام اسلامی در آن مستقر شده است، دیگر وظیفه‌ای برای توسعه انقلاب اسلامی وجود ندارد.

این در حالی است که بر اساس رویکرد انقلاب به‌مثابه یک فرآیند، انقلاب اسلامی در پی اسقاط رژیم طاغوتی و تشکیل و استقرار نظام اسلامی تنها مرحله آغازین فرایند انقلاب اسلامی تلقی می‌شود و در مراحل بعد می‌بایست مبتنی بر غایات نظام معرفتی اسلام، تحقق اسلام حداکثری را تا رسیدن به جامعه آرمانی (مهدوی) مهیا نماید.

گرچه انقلاب اسلامی در ایران مستقر شده است، لکن فروکاست انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی ایران و محدود به منطقه جغرافیایی خاص در راستای اهداف کلان انقلاب اسلامی قرار ندارد؛ بلکه بر اساس این رویکرد، انقلاب اسلامی می‌بایست به نظامی اسلامی مبتنی بر آموزه‌های معرفتی و کلان بومی همان نظم معرفتی تبدیل شود، به گونه‌ای که این نظام اسلامی بتواند بستر مناسب برای پیشبرد اهداف و مراحل بعدی آن را راهبری کند.

مقام معظم رهبری مراحل پنج‌گانه‌ای را برای مراحل انقلاب اسلامی بر شمرده‌اند که از انقلاب اسلامی شروع می‌شود، به نظام اسلامی امتداد می‌یابد و با تشکیل دولت اسلامی و ایجاد جامعه اسلامی و کشور اسلامی به تشکیل تمدن نوین اسلامی می‌رسد. این فرایند به اجمال در انقلاب اسلامی نبوی در جامعه مدینه النبی مشاهده می‌شود و چه بسا رمز توسعه اسلام و هنجارهای آن در قالب جهانی‌سازی معارف اسلامی را بتوان در تبدیل اسلام (به عنوان معرفت)، به انقلاب اسلامی (از بین بردن طواغیت زمانه)، استقرار نظام اسلامی نبوی(ص) در منطقه وسیعی در حجاز، ایجاد دولت اسلامی در شهر مدینه و تبدیل جامعه موجود به جامعه اسلامی و در نهایت تبدیل نظام معرفتی اسلام به تمدن اسلامی مشتمل بر خرده نظام‌های ساختاری، شکلی، معرفتی و بلکه سبک زندگی در عرصه‌های مختلفی دانست که از سایر نظام‌های معرفتی و ساختارها و قوانین آن و در نهایت، تمدن‌های موجود غیراسلامی متمایز شده است.

بدیهی است انقلاب اسلامی در رتبه نازلی از انقلاب نبوی(ص) در صورتی می‌تواند اهداف و غایات خویش را به صورت کامل محقق سازد که بتواند پس از سرنگونی طواغیت و نامشروع، نظامی مبتنی بر آموزه‌های بومی اسلام تأسیس کند و با تدوین قوانین اساسی و خرد، ایجاد ساختار مناسب و کارآمد، بستر ایجاد دولتی اسلامی و استمرار آن را فراهم آورد و با بستر فرهنگ و دین در جامعه به اسلامی‌سازی جامعه و کشور اهتمام ورزد.

بر این اساس، انقلاب اسلامی به عنوان الگوئی کارآمد، جایگاه مناسبی در میان جوامع مستضعف می‌یابد و می‌تواند زمینه‌ساز توسعه انقلاب اسلامی به سایر مرزهای جغرافیایی شود. و نیز با انضمام مناطق جغرافیایی دیگر به فرایند انقلاب اسلامی می‌تواند تمدنی نوین و مبتنی بر آرمان‌ها و غایات انقلاب اسلامی ایجاد کند که گستره‌ای فراگیر را در سطح جهان در بر می‌گیرد.

آنگونه که رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب با اشاره به «ایجاد تمدن نوین اسلامی» از  «آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی(ارواحنافداه)» یاد کردند، جمهوری اسلامی می‌بایست به عنوان امّ‌القری و خاستگاه معرفتی و الگوی انقلاب اسلامی نقشه راهی را برای وصول به تمدن نوین اسلامی فراهم کند. بدیهی است در این راه، ضمن بازتولید نظام کلان معرفتی و خرده نظام‌های معرفتی (در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و …) باید این نظام‌های معرفتی به ساختار، شکل، قانون و سبک زندگی تبدیل شوند و قابلیت الگوبرداری از آنها فراهم آید و با تبدیل جامعه انقلابی به جامعه منتظر، مقدمات تحقق جامعه آرمانی مبتنی به ظهور امام زمان(عج) مهیا گردد.

20آوریل/19

باید به حال آنانی که نشسته‌اند گریست

 

«باید به حال آنانی که نشسته‌اند گریست»، فرازی از سخنرانی آیت‌الله جنتی در مرداد ۱۳۴۲ و در جمع ۱۵۰۰ نفری مردم روستای رنان است، سخنرانی‌ای‌ که به گواهی ساواک در روحیه دهقانان این منطقه تأثیرگذار بوده است اهمیت این سخنرانی قبل از اهمیت تاریخی آن به نگاه آیت‌الله جنتی ـ به عنوان یکی از شاگردان مکتب امام و یکی از فضلای جوان حوزه علمیه ـ در همان آغاز نهضت به امام، مردم، حوزه‌ها و انقلاب به شمار می‌رود.

این سند را که می‌توان اولین سند موجود ساواک در خصوص مبارزات این عالم همیشه ایستاده خواند، به‌خوبی جهان و جهان‌بینی این شخصیت را نسبت به پدیده‌های اطراف نشان می‌دهد و بصیرت نافذ و کلان و دوراندیش و آینده‌نگر او را در سخنانی ساده، صریح و شفاف و ادبیاتیِ مخاطب محور آشکار می‌سازد.

آیت‌الله جنتی در این سخنرانی خطر وجود رژیم پهلوی برای اسلام و ادامه حاکمیت آن را چنان می‌داند که رویارویی با آن رژیم منحوس و برنامه‌های آن را ولو با کشته شدن یک میلیون نفر هم ارزشمند می‌خواند. وی در این سخنرانی از تولد یک معادله‌ جدید و الهی که همانا قرار دادن محبت امام خمینی در دل مردم از سوی خداوند بزرگ و جانفشانی مردم برای آرمان‌های او و شناخته شدن این چهره نورانی به جهان تشیع در کمتر از چند ماه در حوزه‌های علمیه و حوزه سیاست و اجتماع است، سخن به میان می‌آورد.

آیت‌الله جنتی در این سخنان کوتاه، اما جامع از ورود رسانه‌های فریب و توطئه‌ای نو یعنی تسلیم شدن حوزویان و پذیرش سکولاریسم و اعلان جدایی دین از سیاست سخن به میان می‌آورد.

این عالم ایستاده بر بلندای تاریخ در این بیانات تاریخی به «قاعدین» عصر خود، کسانی که جز نشستن و نظاره کردن به وقایع هنری ندارند و محدوده شناخت آنان از جهان پیرامونی تنها فاصله خانه تا مسجد است و همواره بر سند سکولاریسم مُهر تأیید زده‌اند و می‌زنند اشاره می‌کند. او در جمله‌ای تاریخی، حوزه و جامعه را برای همیشه تاریخ به گریستن به حال آنان فرا می‌خواند.

از مرداد ۱۳۴۲ که ساواک اولین همگامی آیت‌الله جنتی را با عنوان سخنرانی تحریک‌آمیز این عالِم انقلابی به مرکز مخابره می‌کند، تا دیماه ۱۳۵۷ یعنی آخرین روزهای قدرت ساواک که باز این سازمان خبری از سخنرانی‌های تحریک‌آمیز یاران امام چون آیت‌الله جنتی در تاریخ به ثبت می‌رساند، آیت‌الله جنتی در همه مقاطع نهضت تا تبدیل شدن آن به انقلاب، همواره ثابت‌قدم دیده می‌شود. این دیده شدن نشانه اعتقاد ثابت او هم در بینش و هم در عرصه عمل است و از راز ماندگاری او در کنار «ولایت» از آغاز نهضت تا انقلاب و از انقلاب و گرفتن اولین حکم از امام راحل به عنوان عضوی از شورای فقهای نگهبان تا به امروز در جایگاه ریاست مجلس خبرگان و دبیر شورای نگهبان پرده برمی‌دارد. شخصیتی که اگر در آغاز نهضت، انزواطلبان و نشستگان را آن گونه خطاب کرد، امروز هم در آغاز دهه پنجم انقلاب، کنار نشسته‌ها و نظاره‌گران و از نفس‌افتاده‌‌ها را با بیانی دیگر خطاب قرار می‌دهد (باید به حال آنان گریست).

کتاب شصت و یکمین جلد از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک از سوی «مرکز بررسی اسناد تاریخی» به «آیت‌الله جنتی» اختصاص داده شده و حاوی ده‌ها سند از صدها سند ساواک درباره این عالم همیشه ایستاده بر قله جهاد و حضور در حساس‌ترین مقاطع نهضت و کارنامه‌ای از حضور او در محافل انقلابی، امضای بیانیه‌ها، سخنرانی‌های انقلابی، زندان‌ها و تبعیدها و هجرت‌هاست.

این نخستین سند سخنرانی ثبت و ضبط شده او توسط ساواک در ماه‌های نخست نهضت امام خمینی است:

«روز گذشته شخصی که خود را جنتی و محصل علوم دینی قم معرفی می‌نمود در منزل آقارضا شهرت مدرسی ساکن رهنان(۱) منبر رفت و یک منبر تبلیغاتی که هیچ روضه‌خوانی و عزاداری نداشت به شرح زیر طی نمود که شمّه[ای] از سخنان او از نظر می‌گذرد:

امروز روزی است که چوب [به] روی علمای مدرسه فیضیه می‌زنند. امروز روزی است که قرآن شما را می‌سوزانند و می‌گویند بروید امام زمان خود را بگویید از پرده غیب خارج شود. امروز روزی است که آقای خمینی که من چند سال است تحت نظر او شاگرد هستم و چقدر کتاب و رساله منتشر نموده و چنین مردی که در تمام کشور[های] اسلامی یگانه شخصیت است و برای دین زحمت ‌کشیده حالیه حاضر شده در زندان بماند و زیر بار اجانب نرود. امروز روزی است که آیت‌الله قمی که تمام عمر خود را در راه ترویج دین اسلام به سر برده، باید از زن و خانواده خود دور و در سیاهچال‌های زندان باشد جهت دین اسلام.

باید به حال این اشخاص که نشسته و خاموشند و قیام نمی‌کنند گریست. باید به حال مسلمین که روحانیون آنها تحت شکنجه و زندان هستند گریه کرد. باید دبستان و دبیرستان و حوزه‌های تحصیلی تحت نظر علما باشند که بتوانند در تمام دستگاه‌های دادگستری، مجلس شورای ملی و سنا و در تمام طبقات باشند، ولی مخالفت کردند. مردم بایددر تمام قیام‌ها شرکت کنند. امروز نباید برای حسین بن علی«ع» گریه کرد. من معتقدم امروز هر گوینده‌ای که روی منبر رفت از وضع روز و اجتماع صحبت کند. علما و گویندگان باید به مردم بگویند امروز مردم دچار اجانب و بیگانه[به] اسلام شده‌اند. با ناموس شما و علما و اسلام شما بازی می‌کنند. امروز اسلام در خطر افتاده و اگر ده هزار که هیچ یک میلیون(۲) هم کشته شوند ارزش دارد. مثلاً در جنگ صفین پیغمبر اسلام«ص» و علی ابن ابی‌طالب«ع»(۳) با تمام مسلمین شرکت کردند و با کفار جنگیدند و بسیاری از اسلام کشته شد تا اینکه موفق شدند. بسیار ارزش دارد که کسی در راه اسلام کشته شود. روزنامه‌ها می‌نویسند که چون علما موافقت نمودند که در سیاست دخالت نکنند و پشتیبانی کنند آنها را از زندان آزاد کردند. ای خاک بر آن دهن. بشکند آن قلم. نابود باد آن گوینده که عالماً این حرف را بزند. مثل این است که اگر روزی قرآن را کنار بگذارند(۴) یا زن‌های شما را به سربازی ببرند درست است و اهل علم و روحانی قبول نموده در سیاست حرف نزند.

آقایان! این حرف یک روحانی است که می‌نویسد آنها که انقلاب ترکیه را می‌دانند مشاهده کنید روی همین موضوع بوده که به علما گفتند شما در سیاست دخالت نکنید و فقط کار شما خواندن نماز و گفتن روزه و استخاره برای مردم باشد، اما ملت با شرافت زیر بار نرفتند و قیام و آن انقلاب را برپا کردند و زیر بار اجانب نرفتند.

آقایان! اسلام می‌گوید برای تمام افراد مسلمان واجب است که در کارها مداخله کنند، اما این افراد که مخالفت می‌کنند تیشه به ریشه خودشان می‌زنند. سال قبل کسی آیت‌الله خمینی را نمی‌شناخت، ولی حالیه تمام دنیا او را می‌شناسند و اینها دارند ریشه خود را از بین می‌برند.

آقایان! یک روز آیت‌الله خمینی را آزاد گذاشتند. چهل هزار نفر مردم او را مشایعت کردند و این محبتی است که خدا در دل مردم گذاشته است. دستگاه اجانب گفتند که آیت‌الله بروجردی رفت و مدرسه فیضیه و قرآن و دین اسلام از بین رفت و ما در کارهای خود موفق می‌شویم، ولی آیت‌الله خمینی آمد و خود را به دنیا معرفی کرد.

آیت‌الله خمینی فرمودند به مردم بگویید من را از زندان آزاد نکردند، بلکه از این زندان به زندان دیگر منتقل کردند و من سینه‌ام را هدف سرنیزه نموده‌ام. یک آیه از قرآن خواند و گفت معنی این آیه این است که اگر پدر، پسر، زن، خانه، آشیانه هر که دارد باید قربان دین اسلام نماید و اگر اندکی مسامحه کرد کافر است. شما ببینید سابق رؤسای کارخانجات، کارگران را هر جا می‌خواستند ببرند می‌بردند اما امروز دیگر زیر بار نمی‌روند. آقایان شما مسئولیت(۵) دارید زنده باد مرده باد می‌گویید تمام این اعمال مسئولیت(۶) دارد حواس خود را جمع کنید. گول نخورید. حالیه رفته‌اند در دهات عده‌ای را به زور می‌آورند در شهرستان‌ها، نوار ضبط می‌کنند.

آقایان! اسلام اجازه نمی‌دهد که کسی زیر بار افراد اجانب و بیگانه‌پرست برود. امروز تصفیه کارها دست عالم است. آن هم یگانه رهبر عالم اسلام آقای خمینی نه دیگری.

الحمدلله آن کسانی که می‌خواستند جوانان را منحرف و از بین ببرند نشد، در ۱۵ خرداد یک جوان خواربار فروشی اهل قم صبح که از منزل خارج شد با زن و دو بچه‌اش وصیت کرد و از روی علاقه از خانه بیرون آمد و در مبارزه شرکت کرد. زن‌های قم قریب سه هزار نفر در خیابان‌ها قیام کردند. من بسیاری از این زنان و جوانان را سراغ دارم. باید باشد تا تحولی به وجود آید و از روشنایی آن بهره‌مند شوند. البته در این محل و مجلس جوان‌های با دین و غیرت و انقلابی هستند و یقین داشته باشید که در مبارزه موفق خواهند شد.»

آقای جنتی شب را در منزل آقارضا مدرسی رهنان(۷) بیتوته کرد و حسین باباصفری هم در آن مجلس شرکت داشت.

 

 

پا‌نوشت:

۱- در اصل: رنان.

۲- در اصل ملیون.

۳- در اصل: ابوطالب.

۴- در اصل: گزارند.

۵ و ۶- در اصل: مصونیت.

۷- در اصل: رنان.

20آوریل/19

«فراز و نشیب‌های یک زندگی پر بار» در گفت و شنود پاسدار اسلام با حضرت آیت‌الله جنتی

 

اشاره:

از فرمایشات امام خمینی: آقای جنتی از اشخاص بزرگ اینجا هستند؛ لیاقت براى همه مسائل را دارند

نه تجارتی دارد و نه ملک و املاکی؛ از دار دنیا تنها یک خانه قدیمی دارد آن هم در یک محله قدیمی قم نزدیک بیمارستان آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، که آن را قبل از انقلاب و در دوران تحصیل در حوزه از هم مباحثه‌اش آقای نصراللهی خریداری کرد و هم اکنون در آن سکونت دارد.

تنها درآمدش هم حقوقی است که از شورای نگهبان می‌گیرد که گاه کفاف گذران زندگی‌اش را نمی‌دهد. او که تنها فرزند مرحوم حاج شیخ‌ملاهاشم، از روحانیون وارسته در اصفهان است و با هدایت پدر بزرگوارش به مدرسه جده اصفهان وارد و به عشق ادامه درس و بحث از اصفهان به قم هجرت کرد، همواره به پدر و مادرش عشق می‌ورزید، علاقه و عشقی دوسویه. خودش می‌گوید، «علاقه پدر و مادر به من هرگز موجب نشد که آنها با ورود من به مسائل انقلابی و روبه‌رو شدن با زندان و تبعید شدن، مرا از ادامه راه باز دارند.» بعدها علاقه پدر فرزندی هم هرگز موجب نشد که بین او و آرمان‌های اسلام‌خواهی، ولایت‌مداری و انقلابی‌گری فاصله بیفتد و از جایگاهش برای رهانیدن یکی از فرزندانش از اجرای حکم جلوگیری کند و یا به نقد سیاست‌های فرهنگی فرزند دیگرش نپردازد. علقه‌ای که پای بعضی‌ها را ‌لغزاند و آنها را از امام و انقلاب جدا ‌کرد.

روحیه زهد و دنیاگریزی و شجاعت گسستن بندها و محبت‌هایی که هر فردی را از آرمان‌هایش جدا می‌کند، او را همچنان در قلب مؤمنان و انقلابیون ماندگار و در رأس یکی از مهم‌ترین نهادهای انقلاب ثابت و استوار نگه داشته است.

آیت‌الله حاج شیخ‌احمد جنتی متولد سوم اسفند ۱۳۰۵ هجری شمسی در روستای لادان در غرب  اصفهان،  در عرصه علمی از شاگردان مراجع بزرگ چون آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی حجت و امام خمینی و … بود. این فقیه و مجتهد بزرگ، همچنین استاد بسیاری از بزرگان و نیروهای انقلابی و محقق و مترجمی که تحقیق و ترجمه برخی کتب احادیث شیعه را در کارنامه خود دارد، بقیه‌الباقین نسلی از روحانیون انقلابی است که در جستجوی نزدیک‌ترین الگو به مشی معصومین«ع» به امام خمینی رسیدند و از آن‌‌پس چنان با قلبی مطمئن و ایمانی استوار با آن «حقیقت همیشه زنده» همراه شدند که رنج‌ها و تبعیدها و شکنجه‌ها هرگز نتوانست آنها را از همراهی با امام و انقلاب جدا کند. نسلی که ایستادگی آنان در کنار امام خمینی و پس از آن تبعیت از خلف صالح او امام خامنه‌ای امروز به الگویی برای طلاب و فضلای انقلابی تبدیل شده است.

***

آیت‌الله جنتی در عرصه انقلاب در زمره قدیمی‌ترین و پایدارترین مبارزان نهضت امام خمینی قرار دارد و در این راه بارها زندانی و تبعید شده است. این عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی عهده‌دار مسئولیت‌های مهمی از جانب امام خمینی بوده است، زیرا امام به این شاگرد کاردان و صدیق خود باور داشت و در همان ماه‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی در جمع قاضیان اصفهان درباره آقای جنتی فرمود: «ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت براى همه مسائل را دارند»۱٫

او در دهمین ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حکم امامت جمعه‌ای اهواز را دریافت کرد «تا ضمن انجام این فریضه بزرگ، مردم را در خطبه‌هاى نماز به وظایف خطیرى که دارند آشنا سازد و از توطئه‌هاى دشمنان اسلام و مملکت آگاه کند و به اتحاد و وحدت کلمه دعوت نماید»۳

آیت‌الله جنتی زمانی که با حکم امام خمینی به عضویت فقهای شورای نگبهان در آمد، ضمن ایفای نقش محوری در این نهاد مهم، چون سربازی سخت کوش، عهده‌دار ماموریت‌های ویژه محوله از سوی رهبر کبیر انقلاب نیز بود؛ او در تیرماه ۶۴ با حکم امام ماموریت یافت تا «نِقار و اختلافى که بین بعض علماى اعلام شیراز واقع شده بود» و خاطر ایشان را نگران ساخته بود، حل کند. در ماموریت دیگری در اردیبهشت ۹۷ از سوی امام راهی گرگان شد تا «مسئول رسیدگى کامل به انتخابات گرگان» شود «تا حقى ضایع نگردد».۴

انتصاب آیت‌الله جنتى به سِمت ریاست سازمان تبلیغات اسلامى، راهبردی‌ترین حکمی است که او از امام خمینی دریافت کرد؛ این حکم مهم، دو ماه پیش از رحلت امام صادر شد و آقای جنتی برای «پیشبرد بهترِ کار» مسئول آن سازمان گردید؛ ملاک تعیین او نیز در طلیعه پیام امام مندرج بود؛ آن «که از افراد متدین خوب و با سابقه طولانى در مبارزات مى‌باشید» و «عمرى را در حوزه‌هاى علمیه سپرى کرده‌اید» از این رو «مى‌توانید خدمات ارزنده‌اى به اسلام و انقلاب بنمایید»۵٫

امام خمینی دو هفته بعد از این انتصاب در ۱۷اردیبهشت ۶۸ نیز  استفاده از محل وجوه شرعی برای نیازهاى سازمان تبلیغات را به آقای جنتی اجازه فرمود با این قید که «آن دسته از افرادى که از این جانب اجازه دارند، به میزان اجازه‌اى که دارند مى‌توانند به جنابعالى براى صرف در تبلیغات اسلامى کمک نمایند؛ و نیز جنابعالى مجازید وجوهاتى که به دست مى‌آورید در راه تبلیغات اسلامى صرف نمایید».

***

آیت‌الله شیخ احمد جنتی که در بین حوزویان و مردم مؤمن و انقلابی به عنوان شخصیتی معنوی و اخلاقی  شناخته می‌شود؛ در دوران زعامت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نیز جاودانه ماند و عمارگونه در راستای دفاع از آرمان‌ها، امام و مقابله با فتنه‌ها ایستاد و صلابت او مثال زدنی است.

او عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان و شواری نگهبان قانون اساسی است و اکنون ریاست مجلس خبرگان رهبری را به عهده‌ دارد، هرچند که در فضای رسانه‌ای بیشتر به دبیر شورای نگهبان شناخته می‌شود.

آیت‌الله جنتی سنگر شورای نگهبان را چون تنگه اُحد انقلاب، حفظ و حراست و همواره یاران همسنگر خود را در اقصی نقاط کشور به دفاع و صیانت از قانون اساسی و آرای مردم دعوت می‌کند. همین نگاه و ایستادگی او، موجب شده است که دشمن نتواند به اهداف خود نائل آید و همواره کینه خود را از او، از زبان نامحرمان و نااهلان و جداشدگان از خط امام و انقلاب به گوش دیگران برساند و همنوای رسانه‌های نظام سلطه او را در نوک پیکان تهاجم خود قرار دهد. آیت‌الله جنتی از شخصیت‌های علمی و انقلابی است که در منظومه بینش توحیدی و معادباوری به امام و مردمی که از نظام الهی دفاع می‌کنند عشق می‌ورزد.

آنچه پیش‌روست، گفت‌وگویی کوتاه با عالمی است که در دو کلمه می‌توان گفت «الگوست» مردی که نیم قرن پیش شهید قدوسی، تنها عیب او را «یکی بودن» او خواند و از آن تاریخ تا به امروز چون گذشته پر خیر و برکتش، این شاگرد مکتب اهل بیت«ع» و یار امام و رهبری همچنان «جنتی» باقی مانده است.

***

*خدا را شاکریم که بار دیگر توفیق زیارت شخصیتی نصیبمان شد که به همراهی و وفاداری به امام و رهبری و خدمت خالصانه به نظام مقدس اسلامی شناخته می‌شود.

حضرت آیت‌الله! امیدواریم در فرصتی دیگر درباره مسائل جاری کشور مثل انتخابات سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۲ و ۱۳۸۸ صحبت کنیم؛ لکن در این فرصت بر آنیم که نگاهی داشته باشیم به پیشینه زندگی جنابعالی و چگونگی ارتباط با حضرت امام و برخی از مسائل حوزه در دوران نهضت و مبارزات و چگونگی ورود حضرتعالی به شورای نگهبان. قبلاً از اینکه این وقت را در اختیار پاسدار اسلام گذاشتید تشکر می‌کنیم. به عنوان اولین سئوال آشنایی حضرتعالی با حضرت امام «ره» از کی و چگونه آغاز شد؟  

بِسمِ‌اللَّهِ الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم. آشنایی بنده با حضرت امام «ره» از دوران طلبگی بود. من در مدرسه فیضیه حجره داشتم. دروس سطح را می‌خواندم و در درس مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالجواد اصفهانی شرکت می‌کردم. در آن زمان شاهد بودم که امام روزها با متانت کامل می‌آمدند و در آنجا درس فلسفه می‌فرمودند. از آن زمان ایشان را می‌شناختم.

*تقریباً چه سالی؟

معین کردن تاریخ برایم مشکل است. علی‌القاعده باید اوایل دهه ۳۰ بوده باشد. ایشان غیر از آن درس بعضی وقت‌ها به مدرسه فیضیه و به ایوان زیر کتابخانه تشریف می‌آوردند و درس اخلاق داشتند. اینها قبل از وقتی بود که من به حد درس خارج برسم و در درس‌ خارج شرکت کنم.

*قبل از درس خارج دروس مقدماتی و سطح را نزد کدام یک از اساتید گذرانده بودید؟

در زمان رضاخان که روحانیت در محدودیت‌های سخت قرار داشت، پدرم با لباس مبدل به مدرسه می‌رفت من هم همراه پدرم شنبه‌ها به مدرسه جده اصفهان می‌رفتم و عصر چهارشنبه برمی‌گشتیم. از منزل تا مدرسه حدود یک فرسخ بود که این مسیر را پیاده رفت و آمد می‌کردیم. ادبیات و معالم را در اصفهان و در مدرسه جده که پدرم مرا به آنجا برده بود گذراندم. مرحوم پدرم یکی از اساتیدم بود. به قم که آمدم سطح را نزد اساتیدی چون مرحوم صدوقی و مرحوم سلطانی و مرحوم بهاءالدینی گذراندم و به آیت‌الله بهاءالدینی ارادت زیادی داشتم.

*درس خارج را با کدام یک از بزرگان آن زمان آغاز کردید؟

اول درس آیت‌الله بروجردی رفتم، چون از نظر فقهی جزو بهترین درس‌ها بود. من ایشان را فقیه به معنای واقعی می‌دانستم. ایشان خیلی خوب مسائل را تحلیل و نظرات مخالف را روشن بیان می‌کردند، طوری که فکر می‌کردید ایشان می‌خواهند این نظرات را تأیید و قبول کنند، اما بعد رد می‌کردند. جنبه فقاهت در ایشان خیلی برجسته بود. چیزی را از غیر فقه ضمیمه و داخل فقه نمی‌کردند. مسائل فلسفه و امثال اینها را وارد فقه نمی‌کردند و فقهِ خالص را می‌گفتند. من معنای فقاهت را در درس ایشان درست حس کردم. گاهی هم درس آیت‌الله حجت کمره‌ای می‌رفتم. کمی هم درس آیت‌الله گلپایگانی رفتم. غیر از آیت‌الله بروجردی که مدتش زیاد بود، مدت درس آقای حجت کمره‌ای و گلپایگانی نسبتاً کم بود. بعد امام درس اصول و فقه را شروع کردند. درس ایشان رفتم که برایم جالب بود.

*یعنی اولین دوره‌ای که امام فقه و اصول را شروع کردند درس امام رفتید؟

دقیقاً نمی‌توانم بگویم از اولین دوره درس خارج امام، اما از همان اوایل جزو شاگردان امام بودم. تا بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی و تا زمانی که امام دستگیر و تبعید شدند، مرتباً به درس ایشان که در مسجد سلماسی بود می‌رفتم. مدتی هم در مسجدی در خیابان صفاییه کوچه حرم که اسمش یادم نیست درس می‌دادند. در مرحله آخر هم در مسجد اعظم.

*هم مباحثه‌ای‌های شما کدامیک از فضلای آن زمان بودند؟

دوستان مشهدی، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله سعیدی، آقای نصراللهی و آقای نهاوندی، ولی بیشتر با آیت‌الله خزعلی. البته گاهی هم با مرحوم شهید مفتح و سید کرامت‌الله حسینی.

*دوره فقه و اصول امام را کامل گذراندید؟

درس امام را تا زمانی که برقرار بود شرکت کردم و از زمانی که مسئله نهضت پیش آمد و ارتباطمان با ایشان رنگ انقلابی پیدا کرد. من به ایشان علاقمند بودم، چون مواضعی که مطرح می‌کردند از اخلاص و قاطعیت ایشان سرچشمه می‌گرفت. ایشان فضایل زیادی هم در درس و هم در اخلاق و رفتارشان داشتند. مثل اینکه در مطالب به یقین رسیده بودند. با قاطعیت صحبت می‌کردند و جواب سئوالات را می‌دادند. کسی هم که در درس امام بیشتر از همه صحبت می‌کردند آقای سبحانی بود و بعضی وقت‌ها هم کار به مباحثه می‌کشید. من تا آخر درس امام را ادامه دادم. تا این‌که با دستگیری و تبعید ایشان درسشان تعطیل شد.

*تفاوت حضرت امام با سایر اساتید و علمای دیگر در چه بود؟

گذشته از روحیات خاص امام و قدرت معنوی و اخلاقی، درک مسائل سیاسی و اشراف ایشان با مسائل روز از دیگران متفاوت بود، از نظر علمی هم باید اعتراف کنم که امام خمینی مطالبی را به ما آموختند که در هیچ درسی دیگر نیاموخته بودیم.

*بازتاب نهضت امام در حوزه چه بود؟

تا قبل از حرکت امام کسی جرئت حرف زدن نداشت. خفقان به‌قدری بود که علمای بزرگ هم جرئت حرف زدن نداشتند، بعد از امام همه جرئت پیدا کردند.

*حرکت امام مخالفانی هم داشت؟

برخی حرکت را بی‌فایده و رژیم را پرقدرت می‌دانستند و معتقد بودند امکان مبارزه نیست. عده‌ای هم معتقد بودند که عالم دینی نباید وارد مبارزه و سیاست بشود.

*به حضور در درس امام قبل از تبعید اشاره‌ کردید. آیا آن زمان با حاج‌آقا مصطفی آشنا بودید؟

خیلی، به یک معنا با هم رفیق بودیم. طوری که من ایشان را می‌شناختم خیلی‌ها نمی‌شناختند و هنوز هم نمی‌شناسند. با هم رفت و آمد و دوستی داشتیم. منتهی من آن موقع ایشان را وزنه علمی نمی‌دیدم. علمیتش را بعدها نشان داد. موقعی که با هم رفت و آمد داشتیم در حد دوستی بود. بعضی وقت‌ها در درس امام صحبت می‌کرد. علمیتی که بعدها از ایشان ظاهر شد، در آن زمان در ایشان مشهود نبود. بعدها آثارش پیدا شد و فهمیدم ایشان برتری‌های علمی زیادی داشته است. در مباحث علمی با ایشان ارتباط و آشنایی نداشتم. همان‌‌طور که طلبه‌ها با هم رفیقند، رفاقت ما هم این ‌طوری بود.

*خیلی اخلاقی و اهل مزاح و شوخی بود. همان نقشی که آقای سبحانی در ایران پای درس امام ایفا می‌کرد، در نجف حاج‌آقا مصطفی این نقش را داشت. اشکال گرفتن‌ها تبدیل به داد و فریاد می‌شد و امام سرش فریاد می‌زد که آقا! من چه کنم با تو؟ چرا نمی‌فهمی؟ او داد می‌زد و می‌گفت آقا! جواب مرا بدهید. معمولاً هم هر روز این اتفاق می‌افتاد. یکی حاج‌آقا مصطفی بود و دیگری شیخ‌مصطفی اشرفی‌شاهرودی که الان در مشهد است. او هم جزو مستشکلین ثابت درس امام بود. به هرحال با تبعید حضرت امام«ره» مبارزات حضرتعالی و سایر شاگردان امام چگونه ادامه یافت؟

نهضت امام باید به علمای سراسر ایران معرفی می‌شد؛ به همین خاطر ما به شهرستان‌ها می‌رفتیم؛ با علما از قصد و نیت امام و فساد دستگاه حاکم صحبت می‌کردیم و شخصیت علمی و عرفانی و اخلاقی و حرکت امام را تبیین می‌کردیم. نشست با علمای شهرستان‌ها بسیار مؤثر بود.

*حضرتعالی پس از رحلت آقای حکیم در سال ۱۳۴۹ جزو امضاکنندگان مرجعیت امام بودید. دلیل این تصمیم و نتایج و بازتاب‌هایش چه بودند؟ مرجعیت حضرت امام که پس از رحلت آسید عبدالهادی شیرازی و آقای بروجردی تا حد زیادی جا افتاده بود. امام تقریباً همزمان با شکل‌گیری نهضت شناخته شدند و طیف وسیعی هم از مردم از ایشان تقلید می‌کردند. اصل اجتهاد و مرجعیت امام هم در سال ۱۳۴۲ توسط علمایی که به تهران مهاجرت کرده بودند اعلام شد. علت صدور این اعلامیه بعد از رحلت آقای حکیم چه بود؟

تشخیص ما این بود که ایشان اعلم زمان است و حتماً باید مرجعیت و اعلمیت ایشان را اعلام کنیم و مردم از ایشان تقلید کنند، چون عده‌ای ایشان را به عنوان رهبر جریان انقلاب قبول داشتند، ولی در مسائل علمی ایشان را در حد مرجعیت نمی‌شناختند و نمی‌دانستند. قرار شد اعلام مرجعیت شود که معلوم بشود که ایشان مرجع تقلید و از این جهت هم واجب‌الاطاعه‌اند. مرجعیت ایشان باید جا می‌افتاد تا علاوه بر اینکه رهبری نهضت را داشتند، مرجعیت فراگیر هم داشته باشند که سخنشان نفوذ بیشتری داشته باشد.

*سال ۱۳۵۶ هم که آیت‌الله سیدمصطفی خمینی به شهادت رسید و حضرتعالی هم جزو مدرسینی بودید که تسلیتی به محضر امام خمینی مخابره کردید، یک اتفاق دیگری هم در این سال در ایران رخ داد و آن شکل‌گیری تشکلی از سوی یاران امام بود که حضرتعالی هم جزو آنها بودید، تشکلی که با پیروزی انقلاب در حقیقت شالوده حزب جمهوری اسلامی را هم شکل داد و کمکی شد در آن مقطع حساس و گره‌گشا هم شد.

بله. دوستان در آن سال به فکر یک تشکل و جمعیت اسلامی افتادند. این تشکل به ابتکار شهید بهشتی و شرکت من و برادران عزیزی همچون آیت‌الله خامنه‌ای، مشکینی، مؤمن، هاشمی رفسنجانی، هاشمی‌نژاد، واعظ طبسی، طاهری خرم‌آبادی و باهنر شکل گرفت. در مدت یک هفته تا پانزده روز هم به طرح‌ریزی این جمعیت و تشکل پرداختیم که نهایتاً این جمعیت و تشکل به تأسیس حزب جمهوری اسلامی منتهی شد.

*اولین حکمی که از امام داشتید چه بود؟

راجع به دادگاه‌ها بود.

*برای دادگاه انقلاب اهواز؟

بله. حکم ریاست دادگاه را به من دادند. من در آن زمان در دادگاه‌های مختلف مسئولیت داشتم. مدتی در تهران در قزل‌قلعه بودم و پرونده‌ها را می‌دیدم و قضاوت می‌کردم. مدتی در اهواز بودم.  بعد از آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی مدتی در کرمانشاه امام جمعه بودم و همزمان در دادگاه هم قضاوت می‌کردم. بعد هم سیار این ‌طرف و آن‌ طرف می‌رفتم؛ چون دادگاه‌ها خیلی فعال نبودند و باید دائماً به آنها سرکشی می‌کردیم. کسانی که در دادگاه‌های انقلابی به کار گرفته شده بودند، از خود من گرفته تا آقای آذری‌قمی و آقای یزدی و دیگران، همه تازه کار بودیم. در استان‌ها هم همین‌‌طور بود. این بود که من خیلی وقت‌ها می‌رفتم و سرکشی می‌کردم که ببینم اینها دارند چه کار می‌کنند.

*رفتنتان به خوزستان دلیل خاصی داشت؟

من در تهران بودم که شهید مطهری فرمودند بروید خوزستان. و قاضی ندارند. من با اصرار ایشان به خوزستان رفتم. در تهران راحت‌تر بودم. برای قضاوت به شهرهای دیگر هم می‌رفتم.

*اشاره کردید که در آن زمان همه به امور حقوقی و قضایی ناوارد بودند و حضرتعالی مجبور بودید سرکشی کنید. آیا با کسی هم در این زمینه مشورت می‌کردید؟

بله، با آقای بهشتی در ارتباط بودم و به ایشان گفتم که اینها نمی‌دانند چه کار کنند و باید دستوری به اینها داده شود. ایشان گفتند باید چیزی به عنوان دستورالعمل ارشادی بنویسیم. نمی‌خواستند حکم صادر کنند، بلکه می‌خواستند اینها را ارشاد کنند که طبق ضوابط عمل کنند. قضیه به این شکل بود. ولی بعداً کم‌کم دادگاه‌های انقلاب جا افتادند و افراد باتجربه‌ای وارد کار شدند و قبلی‌ها هم تجربه کسب کردند.

*فرمودید که پس از شهادت آیت‌الله اشرفی اصفهانی به کرمانشاه رفتید و امام جمعه شدید. اولین خطبه‌های نماز جمعه شما، خطبه‌های کرمانشاه است؟

قبل از اینکه به کرمانشاه بروم، در خوزستان نماز جمعه را در دانشگاه اقامه کردم که نماز جمعه باشکوهی شد. زمانی بود که ضدانقلاب در دانشگاه‌ها سنگر گرفته بود. در کرمانشاه به‌جز اقامه نماز جمعه، با اینکه مرا از اقامه نماز جماعت به خاطر خطراتش نهی می‌کردند، این کار را انجام می‌دادم.

*به نظر می‌رسد یکی از دوره‌های رضایت‌بخش در زندگی شما تدریس در مدرسه حقانی است.

بله. یکی از دوره‌هایی که در زندگی خیلی از آن راضی هستم همان سال‌هایی است که در مدرسه حقانی تدریس کردم. برای اینکه اولاً با شهید قدوسی کار می‌کردم که فوق‌العاده به من علاقه داشتند و گاهی می‌گفتند: «آقای جنتی یک عیب دارد و آن هم این است که یکی است.» من هم متقابلاً به ایشان علاقه داشتم. آقای بهشتی هم که پایه‌گذار مدرسه حقانی بودند و آقای قدوسی را هم ایشان کشف و برای این مدرسه مأمور کردند. من سیزده، چهارده سال در آنجا بودم. طلبه‌های این مدرسه هم طلبه‌های خوبی بودند.

*از طلبه‌های برجسته آنجا و از شاگردانتان کسی را به یاد دارید؟

بله. همین آقای رئیس جمهور. آقای محسنی‌اژه‌ای. آقای نیری، آقای دری نجف‌آبادی. چون آقای قدوسی به قوه قضائیه رفتند، اغلب تحصیلکرده‌های مدرسه حقانی را هم با خودشان به قوه قضائیه بردند، چون در آنجا نیرو کم داشتند. کسانی که در این سطح بودند، همه شاگردان ما بودند. من در مدرسه حقانی از پایین‌ترین سطح یعنی از ادبیات شروع کردم و به‌تدریج تا فقه و اصول پیش رفتم.

*آغاز تدریس حضرتعالی با مدرسه حقانی شروع شد؟

تدریس من قبلاً به صورت آزاد در مسجد امام بود و یا حجره تا اینکه شهید بهشتی از نامطلوب بودن حوزه و ضرورت نظم و هدایت طلبه‌ها سخن گفتند و با آیت‌الله میلانی صحبت کردند و یک برنامه ۱۶، ۱۷ ساله برای مدرسه حقانی تنظیم کردند.

*حضرتعالی زندان و تبعید هم داشتید؟

بله. سه سال در تبعید بودم.

*کجا؟

اسدآباد. سه سال تبعید را کامل ماندم و دیگر به رژیم شاهی بدهی نداشتم!

*خاطره‌ای از این سال‌های تبعید دارید؟

شبی که به اسدآباد رفتم، چون جایی برای من نداشتند، مرا به خانه‌ یکی از مأموران پاسگاه بردند که می‌گفت مقلد امام خمینی است! در اسدآباد آیت‌الله حمزه‌ای امام جمعه شهر از من استقبال کرد.

*بعد از پایان تبعید حضرتعالی سفری به سوریه و عراق داشتید، فقط برای زیارت بود؟

بعد از تبعید می‌خواستم به حج بروم، درخواست صدور گذرنامه کردم، مورد موافقت قرار نگرفت. به سوریه رفتم، آنجا می‌خواستم با انقلابیون فراری در سوریه که پسرم هم یکی از آنان بود دیدار کنم. مدتی در سوریه ماندم و با انقلابیون آنجا هم جلساتی داشتم. پس از مدتی مقدمات رفتن به عراق برایم فراهم شد، عتبات رفتم و آنجا هم خدمت امام رسیدم و به ایران برگشتم.

*زندان هم رفتید؟

بله. دو سه بار هم مرا دستگیر کردند و به زندان بردند. یکی از آنها کوتاه بود.

*کدامیک از این دستگیری‌ها تلخ‌تر بود؟

یک بار در صحن حضرت معصومه «س» جوانی ۲۴، ۲۵ ساله که از طرف ساواک مأمور دستگیری من بود، دست مرا گرفت. اینکه جوانی برای دستگیری من آمده بود برایم بسیار تلخ بود.

*ظاهراً در سال ۱۳۵۱ حضرتعالی را دوبار به مدت کوتاهی دستگیر و زندانی کردند، شما را هم شکنجه کردند؟

بیست روز مرا در کمیته نگه داشتند، به خاطر ضعف بدنی و اینکه احساس می‌کردند ممکن است من طاقت شکنجه را ندارم، شکنجه جسمی نکردند ولی شکنجه روحی چرا. افرادی را که می‌خواستند شکنجه کنند در کنار من شکنجه می‌کردند و نیمه شب‌ها به وضوح صدای ناله و شلاق و شیون آنها به گوشم می‌رسید.

*در زندان هم‌سلولی‌های شما چه کسانی بودند؟

مدتی در زندان با آقای قدوسی بودم. البته بندهای‌مان جدا بود. با آقای آذری‌قمی، آقای مروارید، آقای ربانی‌شیرازی در یک بند بودیم و با آقای ربانی، فقه مباحثه می‌کردیم. ایشان از مدت‌ها قبل در زندان بودند و تقریباً اهلی زندان شده بودند. ما مدتی در زندان بودیم و بیرون می‌آمدیم، ولی اینها سال‌ها در زندان بودند. مرحوم شهیدمحمد منتظری بود.

*به نظر می‌رسد دیدن صحنه‌های برخورد با رژیم رضاخانی با حجاب و با روحانیت و شعائر و مظاهر دین هم بی‌تأثیر در ورود شما به مبارزه نبوده است.

محیط خانواده بی‌تأثیر نبود. من از کودکی از تبعیض، از بی‌عدالتی و از ظلم و زورگویی انزجار داشتم. این انزجار در وجودم ریشه داشت، ظلم به اقشار محروم و مخالفت با مظاهر دینی از سوی دستگاه حاکم و هم‌چنین معاشرت با دوستان انقلابی در حرکت‌های فدائیان اسلام تأثیر داشت.

*جنابعالی با مرحوم شهید سعیدی هم رفاقت نزدیکی داشتید؟

من در قم بیشتر جذب دوستان خراسانی شده بودم. آقای سعیدی، آقای خزعلی، آقای محمد نهاوندی، آقای نصرالهی که یک خانه گلی ساخته بود و بعداً ما خانه‌اش را خریدیم که هنوز هم هست. بعدها با این جمع رفت و آمد داشتیم، ولی ارتباط من و آقای سعیدی و آقای خزعلی با هم بیشتر از بقیه بود.

*آن داستان انت منّی بمنزله هارون من موسی بن جعفر هم مربوط به ایشان است؟

بله. آقای سعیدی مخصوصا با آقای خزعلی از این شوخی‌ها زیاد داشت.

*آقای فلسفی سالی یک بار به اصفهان می‌آمد و منبر می‌رفت. شما و آقای شهید سعیدی آمده بودید که آقای فلسفی را وادار کنید که راجع به امام و نهضت بگوید؟

بله. ما اعتقاد داشتیم که ایشان باید انقلابی صحبت می‌کند. ایشان هم حس می‌کرد که ما می‌خواهیم روی او کار کنیم، برای همین به‌محض اینکه وارد شدیم گفت: «إنّ یأجوجَ وَ مأجوجَ مُفسِدُونَ فِی‌الأرض.»

*آقای سعیدی چه جواب داد؟

«اذهَبَا إِلَی فِرعَونَ إِنَّه طَغَی»

*با این همه مسئولیتی که از طرف امام و بعد هم حضرت آقا داشته‌اید که طولانی‌ترین آنها هم شورای نگهبان هست، ثروت شما چقدر است؟

من ثروتی ندارم.

*مایملک شما چقدر است؟

مایملک من یک خانه خشت و گلی است. همان که از آقای نصراللهی در زمان طلبگی خریدم.

*کجا؟ قم؟

بله. هنوز هم در همان خانه هستم. نزدیک بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی است. خانه من عوض نشده و همان‌جا هستم. ملک و باغ و تجارتی هم ندارم. عمدتاً هم دارم با همین حقوق شورای نگهبان زندگی می‌کنم که گاهی اوقات هم نمی‌رسد و کم می‌آورم. من غیر از این از جای دیگری حقوق ندارم.

*گفته می‌شود شما در مورد پسرتان حسین نذر کرده بودید که دستگیر بشود.

نه. این هم از آن دروغ‌هایی است که منتشر کردند. چنین چیزی نبوده است.

*ولی وقتی آن حوادث پیش آمد و دستگیر شد شما عکس‌العملی نشان ندادید؟

نه.

*نگفتید «إِنَّه مِن أَهلِی» که بعد بگویند، «إِنَّه لَیسَ مِن اَهلِک»؟

نه. من مواضعش را قبول نداشتم. یک بار که در زندان بودم تعجب کردم که چطور شد او را پیش من آوردند. از اینکه او را دیدم خوشحال شدم، ولی از مواضعش ناراحت بودم. تحت تأثیر جریان منافقین قرار گرفته بود. من هم از او ناراضی بودم. البته اوایل بچه خوبی بود و علت دستگیری او هم پخش رساله امام بود. روی علاقه به امام و فعالیت‌های تبلیغی برای امام دستگیر شد؛ ولی به زندان که رفت، تحت تأثیر منافقین قرار گرفت.

*به هر حال خوشا به حال شما با این ایمان راسختان.

نه. ایمان ما خیلی ضعیف است و خدا به خیر بگذراند.

*همان‌گونه که فرمودید حضرتعالی قبل از انقلاب از امام حکمی نداشتید حتی در امور حسبیه و اصلاً در این وادی نبودید. وقتی حضرت امام حضرتعالی را به عنوان یکی از اولین اعضای شورای نگهبان انتخاب کردند تلقی جنابعالی چگونه بود؟

آن موقع من در دادگاه انقلاب اهواز بودم که این حکم را به من اطلاع دادند. موضوع، بدون اطلاع من بود. امام هم مرا می‌شناختند، و از باب ولایت، ولی بدون اینکه از من نظر بخواهند مرا انتخاب کردند.

چون شورای نگهبان نهادی بی‌سابقه بود، در شروع کار جایی نداشتیم و جلسات را در یک اتاق در مجلس شورا برگزار می‌کردیم.

*خیلی علاقه داشتیم بیشتر در خدمت حضرتعالی باشیم و پرسش‌های دیگری را از محضرتان داشته باشیم، اما مراعات حال حضرتعالی را نیز بر خود فرض می‌دانیم، خداوند وجود حضرتعالی را از بلیات حفظ کند و بر طول عمرتان زیر سایه توجهات حضرت ولی عصر«عج» بیفزاید.

پی نوشت:

  1. صحیفه امام،ج ۱۱ ، ص ۴۰ (۲۰ آبان ۱۳۵۸).
  2. صحیفه امام، ج۷، ص۲۶۴ (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸).
  3. صحیفه امام ، ج۱۹  ، ص ۳۰۶٫
  4. صحیفه امام، ج۲۱ ، ص ۴۳٫
  5. صحیفه امام ، ج۲۱، ص   ۳۸۲
20آوریل/19

نقشه‌راه

 

حضرت امام خمینی(ره):

*هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و‏‎ ‎‏مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همۀ عالم بکنند لکن موفق نشدند… ‎‏نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می‌فهمند که فقط قضیۀ عدالت در زمین برای رفاه‏‎ ‎‏مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت… خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که‏‎ ‎‏همۀ انبیا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همۀ اولیا‏‎ ‎‏آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود.(صحیفه امام ج۱۲ ص ۴۸۰)‏

*ابراهیم خلیل، در اول زمان، و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود – روحی فداه – در آخر زمان، از کعبه ندای توحید سردادند و می‌دهند…و مهدی منتظر، در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین، از کعبه ندا سر می‌دهد و بشریت را به توحید می‌خواند.(صحیفه امام ج۱۸ ص۸۷)

 

آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله):

*بنده سندی را دیدم که در آن بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه می‌کنند که ما باید کاری بکنیم که این عقیده‌ی به مهدویت، به تدریج از بین مردم زایل بشود… استعمارگرهای خارجی، قضاوتشان این بود که تا وقتی عقیده‌ی به مهدویت در بین این مردم رایج است، ما نمی‌توانیم اینها را درست در اختیار بگیریم…!(۲۵/۹/۷۶)

*چند خصوصیت در این عقیده‌ی مهدویت هست، که این خصوصیات برای هر ملتی، در حکم خون در کالبد و در حکم روح در جسم است. یکی، امید است. گاهی اوقات دست‌های قلدر و قدرتمند، ملت‌های ضعیف را به جایی می‌رسانند که امیدشان را از دست می‌دهند. وقتی امید را از دست دادند دیگر هیچ اقدام نمی‌کنند…(۲۵/۹/۷۶)

*…اصل این‌که چنین دورانی پیش خواهد آمد و یک نفر از خاندان پیامبر چنین حرکت عظیم الهی را انجام خواهد داد و «یملا الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما»، بین مسلمان‌ها متواتر است. همه، این را قبول دارند(۲۵/۹/۷۶)

18آوریل/19

مومن فقیه انقلابی

 

ماشین را نزدیک خیابان پارک کردیم و راه کوچه پس‌کوچه­های محله باغ­پنبه قم را در پیش گرفتیم. بعد از چندین‌بار پیچیدن در کوچه­های باریک و قدیمی این محله قدیمی قم، خود را در مقابل منزلی قدیمی با نمایی بسیار ساده و قدیمی یافتیم.

از پله­های باریک کنار حیاط بالا رفتیم و از یک ایوان کوچک، وارد اتاقی ساده و قدیمی شدیم. اتاقی که به گفته خودش، آن را به پیشنهاد مرحوم ربانی املشی، برای مطالعه و درس و بحث، ساخته بود؛ اما با ورود ایشان به شورای نگهبان و مسائل حکومتی و لزوم حفاظت از ایشان، تبدیل به محل استراحت پاسدارهای ایشان شده بود. چند پشتی ساده، یک گوشی تلفن قدیمی، انبوهی از کتاب­ها و قاب عکس بزرگی از امام خمینی و رهبر انقلاب، تمام چیزهایی بود که در اتاق دیده می­شد؛ از خانه یک فقیه کهنه­کار و استاد پرکار حوزه، انتظاری جز این هم نمی­رفت.

پس از چند دقیقه، به جمعمان پیوست. به گرمی از ما استقبال کرد و خوش آمد گفت. از ایشان تشکر کردیم که وقتشان را در اختیار ما قرار داده­اند. گفت که با وجود سن بالا و بیماری، هنوز هم تقریباً تمام وقتش پر است و به درس و بحث و مسائل کاری می­گذرد. گفت تنها روزهای پنج‌شنبه وقت خالی دارم که آن‌هم گاهی به بحث‌های علمی و فقهی بر روی برخی از پرونده­هایی که مشکل قضایی دارد می­گذرد. از این‌همه پرکاری در این سن و سال، هم تعجب کردم.

نام امام چهره­اش را برافروخت و با شعف از مراد خود به بزرگی و عظمت یاد ­کرد؛ گفت که دیگر مثل امام نخواهد آمد و امام، شخصیتی یگانه بود. از او پرسیدیم که مهمترین ویژگی امام چه بود؟ گفت: کار برای خدا. امام به چیزی جز خدا فکر نمی­کرد.

از اولین روزهایی گفت که در سال ۱۳۳۶، پای درس امام در مسجد سلماسی قم شرکت کرده بود که امام، روزهای اول، روی زمین و بعدها که جمعیت بیشتر شده بود، روی یک صندلی ساده می­نشست و درس می­داد و بعدها هم که درسش به مسجد اعظم منتقل شد، حاضر نشد روی منبر بنشیند و همان چهارپایه ساده مسجد سلماسی را آوردند و امام روی آن نشست و درس گفت.

گفت که همین ویژگی­های امام بود که ما را شیفته خود کرد. از روزی گفت که در همان سال­ها، امام را به تنهایی، نزدیک مدرسه فیضیه دیده بود و خواسته بود به امام سلام کند که امام زودتر به او – که طلبه ساده‌ای بود – سلام کرده بود و گفت: ذره­ای حب نفس در امام نبود و او همۀ وجود خود را وقف اسلام کرده بود و حتی تشکیل حکومت و نظام را هم برای پیاده کردن اسلام می­خواست.

از ورودش به شورای نگهبان گفت که به هیچ وجه تمایلی به آن نداشته و بیشتر دوست داشته در حوزه به کار علمی ادامه دهد و بعد، امام از طریق فرزندش حاج احمدآقا، به او پیام داده بود که: «می­خواهید درس بخوانید که چه بشود؟ که به اسلام خدمت کنید؟ خوب الان این سفره پهن است و می­توانید به اسلام خدمت کنید» و همین حرف، حجت را بر او تمام کرده بود که این مسئولیت را بپذیرد و قبول کرده بود که فقط یک دوره در شورای نگهبان بماند؛ اما همان یک دوره، تبدیل به حضور چهل‌ساله او در شورای نگهبان شده بود. حتی بعد از رهبر شدن حضرت آقا، وقتی از ایشان خواسته بود که او را از این مسئولیت معاف کند، حضرت آقا فرموده بود: «من مسلّم گرفته بودم که شما هستید».

از رهبر انقلاب گفت که مثل شیر ایستاده و همه زحمات انقلاب و نظام، بر روی دوش ایشان است و گفت که ما دقیقاً همان‌طور که از امام، تبعیت و او را یاری می­کردیم، نسبت به ایشان هم همین حالت را داریم. گفت که ایشان هم دقیقاً ‌مانند امام، تنها به تکلیف شرعی خود، فکر و عمل می­کند و در این مسئله، همچون امام، به هیچ‌کس باج نداده و نمی­دهد و ما هم از ایشان یاد گرفته­ایم که به کسی باج ندهیم. عشق ما به رهبر انقلاب هم به همین خاطر است که مثل امام، فقط می­گوید حکم خدا باید اجرا شود.

هنوز گرم صحبت و گفت­وگو با حضرت آیت‌الله مؤمن بودیم که بلند شدن صدای اذان، پایان زمان دیدارمان را اعلام کرد. در زمان خداحافظی، به گرمی از ما استقبال و تا نزدیک در، بدرقه­مان کرد و همان پله­های باریک و ساده، ما را به سمت خروجی منزل محقر ایشان هدایت کرد؛ اما خاطره آن روز زیبا، همواره در یاد و ذهن ما باقی ماند.

این گفتگوی خواندنی و جذاب، در پاسدار اسلام منتشر شد و جذبه آن مصاحبه، بسیاری از مشتاقان انقلاب را مشعوف ساخت.

افسوس که او را در میان خود نداریم و در فقدان آن فقیه پارسا سوگواریم؛ آن عالم ربانی که رهبر انقلاب ضمن اشاره به تقوا واخلاص او، از وفاداری و تعهد انقلابی و اجتماعی‌اش یاد کردند؛ ویژگی‌هایی که «شخصیت جامعی از ایشان ساخته بود».

امیدمان به حوزۀ پرافتخاری است که عَلم برافراشتۀ یاران صدیق امام ور هبری را بر دوش کشند و بر مجد و عظمت نظام بیفزایند.

18آوریل/19

وقتی که چهره آیت‌الله مومن بارانی شد

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی اشخاص و شخصیت‌ها هستند که هرچه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی دوری بیشتری را از آنها احساس می‌کنی و در مقابل انسان‌های والایی هم هستند که هر چه به آنها نزدیک‌تر می‌شوی؛ عشق و ارادتت نسبت به آنها بیشتر و عمیق‌تر می‌شود.

اینجانب آیت‌الله حاج ‌شیخ محمد مومن را در طول بیش از نیم قرن شناخت از گروه دوم یافته‌ام و هرآنچه را خود به‌مرور زمان در باره ایشان یافتم از دوستان مشترک و همچنین دیگر کسانی که ایشان را می‌شناختند شنیدم. اولین‌بار در اوایل دهه ۴۰ توصیف آیت‌الله مومن را از مرحوم اصغر طاهری کنی شنیدم و چندی بعد که ایشان به نجف آمد، ارادت غایبانه ما با حضورش بر دل نشست.

آیت‌الله مومن از جمله مومنان راستینی بود که جز به تکلیف الهی نمی‌اندیشید و جز در راه وظیفه شرعی گام برنمی‌داشت و هرگز در این مسیر در رژیم گذشته از زندان و تبعید و در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌خصوص بعد از رحلت امام هرگز از جوسازی ضد انقلاب و از سرزنش‌های نفاق داخلی نهراسید.

شگفتا که هربار  به زیارت این انسان وارسته نایل شدم هرگز و هیچ‌گاه کلمه‌ای خارج از مدار شرع و اخلاق از او نشنیدم. محضر او یادآور خدا بود. سرسوزنی دلبستگی به مال و منال، جاه و مقام، خودبینی و هر نوع گرایش غیرخدایی در سراسر زندگی او دیده نمی‌شد. پاک‌ترین و خالصانه‌ترین عشق و ارادت به امام راحل و خلف صالح او حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را در او یافتم.

آیت‌الله مومن به‌حق شاگرد حضرت امام بود. او به‌حق مومن به حق، مومن به قرآن و مومن به معارف اهل‌بیت«ع» بود. ایمان آیت‌الله مومن به «الله» در اعماق قلب و روح او استقرار یافته بود. یکی از مواردی که این حقیقت را دور از هر شبهه و پیرایه‌ای در این انسان الهی یافته‌ام زمانی بود که بعد از تصادف در مسیر قم- تهران و شکسته شدن کاسه سر ایشان برای مدتی نسبتاً طولانی در حال بیهوشی و کما بودند. در آن ایام در بیمارستان به عیادت ایشان رفتم. فرزندشان با تکان دادن او و با صدای بلند چندین بار تلاش کرد پدر را به بهانه حضور حقیر و یکی دیگر از دوستان متنبه و هشیار کند؛ اما نتیجه هر بار تلاش وی این بود که برای چند ثانیه که اندک هشیاری می‌یافت با همه وجود و تمام انرژی و توان خود و بدون توجه به پیرامون خود زبان به ذکر خدا می‌گشود. بار اول با صدایی که از اعماق وجودش بر می‌آمد و با تأنی و طمأنینه‌ای عجیب و با حالتی شبیه فریاد زبان به ذکر « لا‌اله الا‌الله»گشود. قبل از آنکه ذکر را به پایان برد به حال کما باز می‌گشت و بار دیگر که اندک هوشیاری می‌یافت،  با همان هیبت و هیمنه ذکر «الحمدلله رب‌العالمین» را بر زبان جاری می‌کرد و دفعات بعد نیز.

و سرانجام همه تلاش فرزند برای متوجه ساختن پدر به حضور ما حاصلی جز چندین بار ذکر خدا با آن حالت عجیب نداشت. این در حالی است که می‌دانیم عموماً افرادی که در حال بیهوشی و در آستانه به هوش آمدن هستند در قالب هذیان ما فی‌الضمیر و آنچه را که در ژرفای خصلت‌های پنهان دارند ـ خوب یا بد ـ به زبان می‌آورند و ناخواسته پنهانی‌های شخصیت آنها لو می‌روند.

سال‌های تقریباً طولانی از آنچه در عیادت آیت‌الله مومن شاهد بودم و فوقاً به قلم آوردم گذشت تا چند ماه قبل که برای آخرین مصاحبه مجله پاسداراسلام در منزل خدمت ایشان رسیدیم و به مناسبتی آن خاطره را در محضرشان توصیف کردم و بار دیگر، آنگاه که چهره نورانی‌اش با شنیدن آن ماجرا از سرشک دیده‌اش بارانی شد بر ارادتمان افزوده شد.

18آوریل/19

رهاوردهای برتر نوروز

 

«نوروز» سمبل تغییر و تحول است، البته تحول به سمت نیکویی و بهتر شدن. از این‌رو بزرگداشت چنین روزی آنچنان که ایرانیان مسلمان انجام می‌دهند، با اهمیت خواهد بود تا همسو با نو شدن و تولد دوباره طبیعت، انسان نیز تلاش کند تا «نو» شود و حیات را در ابعاد مختلف زندگی خود جاری سازد.

در نخستین دعای هنگام تحویل سال، از خداوند، دگرگونی حال و نیکو شدن طلب می‌شود: « یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال(۱): ای برگرداننده دل‌ها و دیده‌ها! ای تدبیر کننده شب و روز! ای گرداننده حول و احوال! حال ما را به نیکوترین حال بگردان.

با تأمل در این دعا رهاوردهای برتر نوروز را می‌توان بدین گونه خلاصه کرد:

۱٫تلاش برای تغییر

نوروز باید انسان را به سمت تغییر درون و تحول در زندگی سوق دهد. یکسان ماندن و تن ندادن به تغییر شایسته یک انسان آینده‌نگر نیست. دوری از تغییر و عادت بر عادات نکوهیده ضرری غیرقابل جبران است. پیامبر خدا«ص» می‌فرمایند: «من استوی یوماه فهو مغبون(۲): هرکس دو روزش یکسان باشد، مغبون است و ضرر کرده است.»

  1. انتخاب راه بهتر

زمانی که انسان تصمیم به تغییر می‌گیرد، گزینش راه بهتر و تلاش برای نیکو شدن، برگ برنده نو شدن در زندگی است. کسی که  فردایش بدتر از روز قبل است زندگی را باخته و شایسته‌ شماتت است. رسول‌اکرم«ص» می‌فرمایند: «من کان غده شرا من یومه فهو ملعون»(۳)؛ هر کس فردایش بدتر از امروزش باشد لعنت شده است.

۳٫تبدیل بدی‌ها به خوبی‌ها

در کنار تلاش برای تفاوت امروز از دیروز و قرار گرفتن در مسیر رشد، تغییر به معنای اقدام برای زدودن زشتی‌ها، دوری از پلشتی‌ها‌، جبران خطاها و  جایگزین ساختن آن با خوبی‌ها نیز هست.  راهی که قرآن فراروی آدمی قرار داده این است، «فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَح(۴): آنکه بعد از ستم کردن توبه کند و به صلاح آید.»  

این دگرگون شدن و گذار از بدی به خوبی و اصلاح خود، در ادعیه ما نیز نمایان است: «اللّهُمَ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِک(۵): پروردگارا! بدی‌های حال ما را به خوبی صفات خود تغییر ده.»

نقص‌های زیادی بر زندگی ما سایه افکنده و خود، خانواده و حتی جامعه را مکدر ساخته‌اند. نوروز زمانی برای زدودن آنهاست پیش از آنکه دفتر عمر آدمی بسته شود؛ امیرمؤمنان«ع» می‌فرمایند:  «آن‌کس که به جبران نقص و بدی خود نپردازد، هوای نفس بر او مستولی خواهد شد و برای چنین انسان ناقص بی‌نشاط و فراری از دگرگونی و بهبود، مردن پسندیده‌تر است.»(۶)

امام سجاد «ع» نیز با محور قراردادن تغییر، همگان را به کنار زدن پرده غفلت توصیه و  بر دگرگونی و اصلاح تاکید می‌کنند: «علیک بصرف نفسک عن هواها. فما شیء الذ من الصلاح: بر تو باد که خود را از هوای نفس بازداری، که هیچ چیز لذت بخش‌تر از اصلاح نیست.»

«تاهب للمنیه حین تغدو. کانک لاتعیش قبل الصباح: هرگاه صبح کنی آماده مرگ باش، آن‌چنان که گویی تا شب نمی‌مانی.»

«فکم من رائح فینا صحیح. نعته نعاته قبل الصباح: چه بسیار شب روی تندرو در من ماست که قاصدان مرگ او، پیش از بامداد خبر مرگش را فریاد می‌زنند.»

«فبادر بالانابه قبل موت. علی ما فیک من عظم الجناح: پیش از مرگ شتاب کن تا از گناهان بزرگی که در آنی توبه کنی.»

«فلیس اخو الرزانه من تجافی. ولکن من تشمر للفلاح(۷): صاحب وقار آن نیست که از خوبی دوری گزیند، بلکه آن کسی است که برای رستگاری آماده شود.»

بی‌شک این تغییر در ابعاد مختلف معنی می‌یابد، نوروز بهترین زمان این دگرگونی است.

 

پی نوشت‌ها:

  1. محمد باقر مجلسی، زاد المعاد ، ص ۳۲۸٫
  2. حسن بن محمد دیلمی ، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۸۸٫
  3. ورام بن ابی فارس ، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۰٫
  4. سوره مائده، آیه ۳۹ .
  5. کفعمی ، المصباح ، ص ۶۱۸٫
  6. فتال نیشابوری ، روضه الواعظین، ج ۲، ص ۴۴۵٫

۷٫جیلانی ، الذریعه الی حافظ الشریعه، ج۲، ص ۳۱۸٫

18آوریل/19

پسندها و ناپسندها در نوروز

 

دانشمند گرانقدر جهان تشیع سید بن طاووس که در زهد و تقوا عالمی جلیل‌القدر است می‌نویسد: «هنگامی که آغاز آفرینش جهان هستی در مثل چنین روزی باشد، شایسته است این روز به عنوان زمان عید و شادی تلقی شود.»(۱)

هنگامی که بهار فرا می‌رسد، طبیعت سیمایی تازه می‌یابد و جامه‌ای تازه بر تن می‌کند. جاذبه‌ها و زیبایی‌های گل‌ها، گیاهان و پرندگان را به حرکت، شور و نشاط وا می‌دارد. نوروز می‌خواهد خاطره خویشاوندی آدمی با پیرامون را یادآور شود تا او که غرق در امور مادی و کارهای تصنعی و ساخته‌های پیچیده خویش است به دامن طبیعت بازگردد و او این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیرد. اشک شوق می‌بارد. فریادهای شادمانه سر می‌دهد؛ اما نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست. نیاز ضروری جامعه و خوراک حیاتی یک ملت نیز هست.(۲)

 

الف.سنت‌های پسندیده در نوروز

سنت‌های نوروزی که می‌توانند خصال عالی اخلاقی را تقویت کنند، روابط انسان‌ها را بهبود بخشند و در نگرش‌ها دگرگونی به وجود آورند عبارتند از:

۱- صله ارحام که در آیات روایت بر آن تأکید گردیده و بر اساس فرموده‌های معصومین«ع» دیدار با خویشاوندان و اقارب حساب روز قیامت را آسان و عمر را زیاد می‌کند، رزق و روزی را افزایش می‌دهد و آدمی را از بلاها و حوادث مهلک حفظ می‌سازد.(۳)

۲- دیدار با دوستان و آشنایان؛ ایجاد انس و الفت با مؤمنان و معاشرت با برادران دینی از خصال جمیله‌ای است که ثواب دنیوی و اخروی دارد. روایات متعددی در فضیلت زیارت دوستان هم‌کیش، سلام و مصافحه کردن با آنان نقل شده‌اند.(۴)

۳- هدیه دادن و پذیرایی از مهمانان؛ اعطای هدایا به برادران ایمانی، عواطف و محبت‌ها را افزایش می‌دهد، بدین وسیله آنان تکریم و کینه‌ها و بدبینی‌ها برطرف می‌شوند. در فرهنگ اسلامی و در روایات و منابع اخلاقی بسیار بر آنها تأکید شده است. اطعام افراد نیز که معمولاً در ایام نوروز صورت می‌گیرد، امر پسندیده‌ای است، ولی نباید به قصد ریا و تفاخر صورت گیرد و نیز روا نیست که در مهمانی‌ها اسراف، هرزه‌گویی و غیبت صورت گیرد و آداب مهمانی نیز که در کتاب‌های روایی و اخلاقی آمده باید رعایت شوند.(۵)

۴- خانه‌تکانی دل؛ مردم محل زندگی خود را در آستانه نوروز از هرگونه آلودگی پاک می‌کنند و به غبارروبی می‌پردازند. شایسته است که به موازات این سنت پسندیده، دل را نیز از هرگونه غبار روحی پاک کنیم و بر اعمال و رفتار گذشته خود مروری داشته باشیم و اگر مرتکب خلاف و گناهی شده‌ایم، خالصانه توبه کنیم، بین خود و خدایمان دفتر حساب جدیدی بگشائیم، خصومت‌ها، حسادت‌ها و سایر رذایل اخلاقی را از صفحه وجود پاک کنیم و خود را باز یابیم که عید راستین، تطهیر نفس و تصفیه جان است.(۶)

۵- ارج نهادن به فداکاری‌های ایثارگران؛ خانواده‌های شهدا و جانبازان بهترین عزیزان خود را برای حمایت از ارزش‌های معنوی تقدیم اسلام و قرآن کرده‌ و با آرمان‌های مقدس انقلاب اسلامی میثاق بسته‌اند. بنابراین لازم است برای ارج نهادن به چنین اخلاص و ایثاری، در صدر دیدارها و ملاقات‌هایمان به دیدار آنان برویم و در اولین فرصت صمیمانه‌ترین تبریکات نوروزی را به آنان تقدیم کنیم.(۷)

۶- نماز و روزه مستحبی؛ علمای بزرگ شیعه در منابع فقهی و حدیثی خود مؤمنان را به انجام اعمال عبادی در ایام نوروز فراخوانده‌اند. محدثان و فقهایی چون شیخ طوسی، علامه مجلسی و محدث قمی شیعیان را به خواندن نماز مستحبی در چنین موقعیتی توصیه کرده‌اند و صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی و نیز امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله روزه گرفتن در نوروز را مستحب و پسندیده و  میرزای نائینی، آیت‌الله سید محسن حکیم غسل کردن در این روز را مستحب شمرده‌اند.(۸)

۷- تفریحات سالم؛ تفریح از جمله نیازهای آدمی است. در روایات آمده است که مؤمن اوقات شبانه‌روزش را به سه بخش تقسیم می‌کند: عبادت و راز و نیاز با پروردگار، اصلاح امر معاش و تأمین مایحتاج زندگی و بخشی هم برای بهره‌برداری از امور حلال و نیکو. آیین اسلام مردم را به سوی تفریحات سالم هدایت کرده است؛ اما مسلمان واقعی وسایل تفریح را به گونه‌ای انتخاب می‌کند که موجب رشد و ترقی معنوی او باشد. همان‌ گونه که در نوروز به باغات و مزارع سرسبز می‌رویم و در بوستان‌ها تفریح می‌کنیم، شایسته است که در گلستان دانشمندان و حکما یعنی کتاب‌های مفید نیز به گردش بپردازیم تا هم به روح خود نشاط ببخشیم و هم  بر رشد فکری و و روشن‌بینی خود بیفزاییم.

مسافرت هم از تفریحات سالم است که در تندرستی و آرامش روانی دخالت دارد. قرآن کریم مکرر مردم را به گردش در زمین فرمان داده است. اصولاً سیاحت در حیات آدمی تنوع ایجاد می‌کند و او را از فرسودگی و خستگی اعصاب باز می‌دارد. ورزش هم از فعالیت‌های تفریحی سودمندی است که بدن را نیرومند و اراده را تقویت می‌کند.(۹)

۸- احسان و نیکوکاری با تضعیف خودخواهی و توجه دادن انسان به مشکلات دیگران، بسیاری از فضایل در آدمی شکوفا می‌شوند و همچون رویش گیاهان در فصل بهار کمالاتی در مزرعه وجود انسان به وجود می‌آید. بذل و بخشش، تعاون و همکاری، دلسوزی و غمگساری و به‌طور کلی تقدم دیگران بر خود از جمله این فضیلت‌هاست که باعث می‌شود عواطف بشری بر غرایز او غلبه یابند که خود لذتی معنوی و آرامش واقعی به همراه دارد. از مصادیق این خصال، احسان به دیگران و برخورداری فقیران و مستمندان از برخی از امکاناتی است که ما در اختیار داریم و آنان از اینها محرومند.

صدقات ضمن اینکه اجر اخروی دارند در همین زندگی دنیوی نیز برکاتی را به همراه می‌آورند، از جمله شفای بیماری‌ها، دفع بلاها، وسعت رزق و روزی و رفع تنگناها.(۱۰) امام خمینی می‌فرمایند: «در ایام سال نو بسیاری از مستمندان نتوانسته‌اند برای سال نو خود و فرزندان خویش چیزهایی را که می‌خواسته‌اند، تهیه کنند، آنهایی که دارند کمک بکنند و این جمعیت‌هایی که هستند به فقرا، ایتام و مستمندان رسیدگی کنند تا ان‌شاءالله خداوند سال نو را به همه ما مبارک کند.»(۱۱)

ب.آسیب‌ها و ناپسندها در نوروز

۱- خرافات: متأسفانه در آستانه نوروز و در ایام آغازین بهار برخی رسوم دیده می‌شوند که ریشه‌های خرافی دارند و شایسته انسان‌های مؤمن، خردمند و تحصیلکرده نیستند. به‌خصوص در عیدی که به یوم‌الله دوازدهم فروردین پیوند خورده است، کارهایی مثل چهارشنبه سوری، پریدن از روی آتش، لزوم خوردن تخم مرغ رنگ کرده، گره زدن سبزه‌ و پایمال کردن کشتزارها ضمن اینکه باعث ترویج خرافات می‌شوند با موازین دینی و عقلی نیز تباین دارند.(۱۲)

شهید مطهری می‌نویسد: «جای تأسف است که استفاده برخی از این فصل حیات‌بخش، مردگی، از این همه صفا و لطف، تیرگی دل و از این همه لمعان و درخشندگی و روشنی، تاریکی روح است. آنان یک روزی از این اوقات حیات‌بخش را منحوس و مسموم می‌شمارند. مگر در این روز (سیزدهم فروردین) تجدید حیات نمی‌شود و فیض الهی بازداشته می‌شود؟ مگر گل‌ها و گیاهان نمی‌رویند و صفا ندارند و درختان خرمی ندارند؟ آیا اگر این روز به سخن درآید و به ما بگوید به‌چه دلیلی این نام زشت را روی من گذاشتید، چه جوابی خواهیم داشت؟ البته که روز سیزدهم فروردین زبان ندارد، اما قرآن با ما سخن می‌گوید و می‌فرماید نحوست در وجود و اعمال خودتان است. خود را عوض کنید تا مشاهده کنید که همه چیز مبارک، خجسته و میمون است. بشر اعمال منحوس و مشئومی را که خود مرتکب می‌شود به طبیعت نسبت می‌دهد.(۱۳)

۲- اسراف و تبذیر از مواردی که در ایام نوروز به‌وفور اتفاق می‌افتد، اتلاف خوراکی‌ها، پوشاک و سایر امکانات و دارایی‌هاست. اسلام ضمن تأکید بر سخاوت و بخشش، پیروان خود را از اسراف و تبذیر نهی می‌کند و به میانه‌روی و اعتدال و توازن در اقتصاد فردی و جمعی تأکید دارد. متأسفانه گاهی این اسراف‌ها که به خودی خود مذموم‌اند در امور خلاف و گناه هم صرف می‌شوند. اموال آدمی با انفاق کاهش نمی‌یابند. دارایی هرچند فراوان باشد، اگر در محلی درست و به‌جا مصرف شود تبذیر نخواهد بود، اما ریخت و پاش و اتلاف مال هر چند اندک باشد مذموم است و عملی شیطانی به حساب می‌آید.(۱۴)

۳- خلاف و گناه: از موارد اسف‌باری که در برخی دید و بازدیدها و گردش‌های نوروزی مشاهده می‌شود، عدم رعایت موازین شرعی است. عده‌ای از افراد در این رفت و آمدها به بهانه حضور در جمع خویشاوندان امر محرم و نامحرم را رعایت نمی‌کنند. چشم‌چرانی و نگاه‌های شهوت‌آلود که از تیرهای شیطانی است در این مراسم رخ می‌دهد. این اشخاص، مبارکی و شادی‌های نوروز را با گناه و معصیت آلوده می‌کنند.

از دیگر مفاسد چنین روابطی غیبت، تهمت و افترا به افراد و طرح شایعات بی اساس است که فضای جامعه را به بی‌اعتمادی، بدگمانی و ناامنی روانی آلوده می‌سازد. آفات زیانبار زبان از قبیل اتهام‌زنی و غیبت از مصادیق گناهان کبیره به شمار می‌روند. در منابع روایی غیبت از جمله مشکلاتی است که ارتکاب به آن، از زنا هم بدتر است و غیبت‌کننده مورد عفو و بخشش الهی قرار نمی‌گیرد. آنهائی هم که غیبت را می‌شنوند، جرمی کمتر از فاعل آن ندارند.

از موارد دیگر در این باره پرداختن به لهو و لعب و بیهوده است، امام حسن مجتبی«ع» فرمودند: «انسان از کسی که روز عید را به امور باطل و عبس سپری می‌‌کند شگفت‌زده می‌شود. در این روز کسانی که وقت را به بطالت می‌گذرانند زیانکارند.

مجالس لهو و لعب به فرموده مولای متقیان علی«ع» ایمان و باور آدمی را فاسد می‌کند. همچنین سرگرم شدن به زرق و برق دنیا، دوری از یاد خداست.(۱۵)

۴- تعطیلات طولانی: تعطیلات ۱۵ روزه ایام عید فرصت خوبی برای پرداختن به امور پسندیده و زمان مناسبی برای کسب تجربه‌های تربیتی است، اما با کمال تاسف اولاً عده‌ای حتی در آستانه نوروز هم به دلیل فقدان انگیزه و همت در تعطیلی به سر می‌برند و می‌گویند عید نزدیک است. چند روزی هم بعد از انقضای تعطیلات رسمی از نظر روحی و روانی در فضای نوروز سیر می‌کنند. اینکه اکثر افراد از تعطیلات استقبال می‌کنند، از میزان بهره‌وری و توسعه همه‌جانبه جامعه می‌کاهند. رسیدن به رفاه معقول، پیشرفت منطقی و بهبود شرایط اقتصادی به ابتکارات توأم با همت و تلاش نیاز دارد که با تنبلی و استراحت سازگاری ندارد. به علاوه ترافیک سنگین در هنگام تعطیلات در جاده‌ها خود مشکلاتی چون تصادفات و آسیب زدن به محیط زیست را به دنبال  دارد و انسان‌های خسته و غرق در انبوه مشغله‌ها در این اوقات مشاجرات و دعواهای خونین را رقم می‌زنند. به موازات کند شدن فعالیت‌های اداری، اقتصادی و رسانه‌ای، این گونه تعطیلات عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و برخی از افراد حوصله استمرار فکری خود را از دست می‌دهند و نوعی مناسبت‌زدگی پیش می‌آید.(۱۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. یاد ایام، ص۱۵.
  2. کاریز و قنات، میرزا علی سربداری سبزواری، ص۲۶۱ – ۲۶۲.
  3. اصول کافی، ج۲، ص۱۵۷، المقامات العلیه، ص۱۳۱.
  4. اصول کافی، ج۲، ص۱۷۵ – ۱۷۹، جامع‌السعادات، ج۲، ۲۵۲ – ۲۵۶.
  5. المقامات العلیه، محدث قمی، ص ۱۷ – ۱۰۱، لؤلو و مرجان صفحه ۴۳.
  6. پیام انقلاب، شماره ۲۸، ص ۶۷، ماهنامه شاهد، شماره ۲۲۰، ص۶ – ۷.
  7. یاد ایام، ج اول، ص۱۳.
  8. احکام و آداب نماز و روزه مستحبی در وقایع فقهی و کتاب مفاتیح الجنان آمده است.
  9. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲، کافی، ج اول، ص۴۸ مستدرک الوسایل، ج دوم، ص۲۲، رشد و زندگی، ص۲۷۲.
  10. جامع السعادات نراقی، ج دوم، ص۱۴۵، خطبه ۱۴۶، المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج اول، ص۲۹۳، المقامات العلیه، ص ۹۹ – ۱۰۰٫
  11. صحیفه امام، ج۱۲، ص ۲۰۰ – ۲۰۱.
  12. پیام انقلاب، شماره ۲۸، ص ۶۸.
  13. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱۳، ص۱۱۸ – ۱۱۹.
  14. حقوق جزایی اسلام، عباسعلی محمودی، ص ۳۳ – ۳۴.
  15. وسایل الشیعه، ج ۷، ص۶۰۲، بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۵۹، جامع‌السعادات، ج ۲، ص۳۰۵.

۱۶٫ روزنامه اطلاعات، ۲۸ فروردین ۱۳۹۱، همان، ۲۶ مرداد ۱۳۹۱، و نیز ۲۸/۱۲/۱۳۹۵ و روزنامه همشهری ۲۸/۱۲/۱۳۷۶٫

18آوریل/19

نوروز فرصتی برای رویش

 

درسی از آغاز سرسبزی

هنگامی که زمستان خاموش، سرد و افسرده به پایان می‌رسد و بهار حضور خود را اعلام می‌دارد، گل‌ها و گیاهان حیات تازه‌ای را آغاز می‌کنند و بدین‌گونه رویش، شکوفایی و سرسبزی را از سر می‌گیرند. در قرآن کریم بارها از تجدید حیات طبیعت یاد شده ولی به عنوان یک درس و ارشاد و راهنمایی بشر که از این تحول چه استفاده‌ای می‌تواند بنماید و چگونه باید از موجودات الهام بگیرد. جنگل‌ها، مراتع، بوته‌زارها و گلستان‌ها در این هنگام به کمال رشد می‌رسند و به حد اعلی جمال خود را طراوت می‌دهند و در عین حال انسان‌ها را از صفای خود برخوردار می‌سازند.

بنابراین وقتی بهار با نوروز از راه می‌رسد، صفحه دیگری از کتاب آفرینش پیش روی ما گشوده می‌شود تا با مطالعه و تأمل در آن به حیات جاوید فکر کنیم و توسط اعمال صالح و رفتار درست، خود را برای زیستن در جهانی دیگر مهیا سازیم. به قول مولانا:

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز

هست برهان بر وجود رستخیز

قرآن کریم باتوجه دادن به کیفیت حیات دوباره طبیعت، زندگی در سرای دیگر را متذکر می‌گردد: «وَاللهُ الَذیِ اَرسَلَ الرّیَاح فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقنَاهُ اِلَی بَلَدٍ مَیِّتِ فَاَحیَینَا بِهِ الاَرض بَعدَ مَوتِهَا کَذالِکَ النُشُور(۱): خداوند بادها را فرستاد و ابرها را برانگیخت، سپس آن را به سوی زمین مرده سوق می‌دهیم و بدین وسیله بعد از مرگ بدان زندگی می‌بخشیم.»

رستاخیز همین‌گونه است.

شهید مطهری تصریح می‌کند: «قرآن از آن جهات نظام موت و حیات را مثال می‌آورد که ما آن را به عنوان نمونه کوچکی از یک حیات کلی‌تر بشناسیم و در کار قیامت استبعاد نکنیم و آن را خارج از مجموعه نظامات و سنن آفرینش ندانیم. در حدیث است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: اِذا رأیتُم الرَّبیعَ فَاکثروا ذکر النُّشور:  هر وقت بهار را دیدید از قیامت بسیار یاد کنید.»

یعنی بهار مثالی و الگویی از آخرت است.(۲)

معنا و مفهوم عید

عید از جمله مفاهیمی است که بار عمیقی را بر دوش می‌کشد و در جهان‌بینی توحیدی و فرهنگ اسلامی با اعمال و رفتاری مبتنی بر باورهای مذهبی ارتباط وثیقی دارد عید در لغت به معنای عود و بازگشت عبد به سوی اصل خویش و سرشت‌های ملکوتی اوست. به عبارت دیگر هر زمان که بنده در مسیر حق، راستی و درستی گام نهد و از گناه و عصیان دست بردارد و بر فرامین الهی گردن نهد و به پاداش الهی دست یابد، عیدش فرا رسیده است. حضرت علی«ع» فرمودند: «کُلُّ یَوْمٍ لایُعْصَى اللَّهُ فیهِ فَهُوَ عیدٌ (۳): هر روزی که در آن خدا را نافرمانی نکنند، آن روز عید است.»

نامگذاری روزهای معینی از سال قمری به نام عید در فرهنگ اسلامی از این روست که خالصانه‌ترین بندگی‌ها و باصفاترین عبادات در آن ایام صورت گرفته‌اند. به تعبیری دیگر نوعی تلاش صادقانه و مخلصانه برای بازگشت آگاهانه به سوی حق تعالی ایجاد شده و روز فراغت از این رجعت آمیخته به کمالات ملکوتی عید نام گرفته است.

در این اعیاد مؤمنان شادمان و مسرور از پیروزی بزرگی که در انجام طاعت یافته‌اند و دلشاد از پاداش بزرگ‌تری که در ازای این بندگی دریافت خواهند داشت، در اجتماعاتی عظیم و سترگ و وحدت‌آفرین، انسجام متکی به باورهای اصیل را با تأکید بر نماز و نیایش پاس می‌دارند.

حضرت عیسی مسیح«ع» از زبان حواریون می‌گویند: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا(۴): پروردگارا برای ما سفره‌ای مشحون از خوراکی‌ها از آسمان برایمان فرو فرست تا (آن زمان) عیدمان باشد.» علامه طباطبایی بر این باور است که عید نزد هر قوم و ملتی روزی است که به افتخار موهبتی ویژه و اختصاصی نایل آمده باشند.(۵): «خصوصیت عید این است که زمینه وحدت کلمه و تجدید حیات اجتماعی را فراهم می‌سازد، نشاط و سرزندگی می‌آفریند و هر بار که فرا می‌رسد هویتی را تجدید می‌کند. بدین سبب در فرهنگ اسلامی روزهایی عید نامیده شده‌اند که تمام این ویژگی‌ها را دارند و در هریک از آنها به گونه‌ای بازگشت به فطرت توحیدی مطرح است.»(۶)

خاتم انبیاء رسول اکرم«ص» فرمودند: «زَیَّنوا اَعیادُکُم بِالتَّکبیر(۷): عیدهای خودتان را با تکبیر (ذکر الله‌اکبر) آراسته سازید و زینت دهید.» و نیز: «هر کس شب عید خود را احیا بدارد، در روزی که دل‌ها می‌میرند، قلب او نمی‌میرد.»(۸)

برکات اعتدال ربیعی

به فرموده حضرت امام رضا«ع»، «فصل بهار روح زمان‌هاست.»(۹) از نظر علم هیئت در آغاز این فصل اتفاقی روی می‌دهد که طراوت، تازگی، شکوفایی، امیدواری و آرامش را به ارمغان می‌آورد. محلی که خورشید روز اول فروردین هر سال از آن عبور می‌کند اعتدال بهاری است. این اعتدال موضعی از استوای سماوی است که خورشید ضمن حرکت به سوی شمال از آن عبور و اولین روز بهار را مشخص می‌کند.(۱۰)

ابوریحان بیرونی می‌نویسد: «نوروز که اولین روز سال جدید و نام پارسی آن بیان‌کننده این معناست، طبق زیج‌های ایرانیان با دخول آفتاب به برج سرطان مطابق بود. ایرانیان نوروز را آغاز حیات و پیدایش و آفرینش جهان می‌دانستند.»

ابن عباس نقل کرده است که، «در نوروز جامی سیمین پر از حلوا به عنوان هدیه برای رسول اکرم«ص» آوردند. حضرت پرسیدند چیست، گفتند امروز نوروز و عید ایرانیان است. حضرت فرمودند: آری، در این روز خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمودند: مردمانی بودند که از بیم مرگ ترک آبادی خود کردند و سر به بیابان نهادند. پس خداوند آنان را نخست میراند و سپس زنده کرد و به  ابرها فرمان داد بر ایشان ببارد. از این روست که آب‌پاشی در این روز رسم شد. سپس حضرت محمد«ص» از آن حلوا تناول فرمودند و جام را میان اصحاب خویش قسمت کردند و فرمودند: ای کاش هر روز برای ما نوروز بود.»(۱۱)

ابوحنیفه مغربی(متوفی ۳۶۷ ق) معروف به ابوحنیفه شیعی، در کتاب معروف خود می‌نویسد: «رسول اکرم«ص»   فرمودند: اگر می‌توانید هر روز را نوروز قرار دهید، یعنی برای کسب رضایت خداوند با یکدیگر پیوند داشته باشید و به هم هدیه بدهید.»(۱۲)

شیخ صدوق و نیز شیخ حر عاملی در خبری درج کرده‌اند که زمانی هدیه‌ای به رسم یادگار نوروز به حضور امیرمؤمنان«ع»تقدیم شد. پیشوای پرهیزگاران پرسیدند: این هدیه از چه بابت است؟ عرض کردند ای مولای متقیان! امروز نوروز است، فرمودند هر روز را برای ما نوروز قرار دهید (از جهت ایجاد ارتباط مؤمنان با یکدیگر و تقدیم هدایا به هم)(۱۳)

امام صادق«ع» فرمودند: «هرگاه نوروز فرا رسد، پاکیزه‌ترین جامه‌ها را بپوش و با خوشبوترین عطر، خویش را معطر ساز و بهتر آن است که آن روز را روزه‌دار باشی.»(۱۴)

بنابراین با ظهور اسلام و گسترش آن در ایران، سنت نوروز و عید ملی ساکنان این سرزمین پابرجای ماند و اگرچه آنان اسلام را به عنوان آیین جدید خویش پذیرفتند، ولی همچنان برخی آداب و سنن کهن خود را حفظ کردند و اگرچه نوروز در فرهنگ اسلامی نبود، ولی معصومین«ع» نه تنها با آن مخالفتی نداشتند، بلکه سفارش‌ها و توصیه‌هایی را در این باره مطرح کردند. دستوراتی که همگی در جهتی است که از این مراسم استفاده درست و از برخی خرافات و امور ناروا پیراسته شود.

اگر گاهی هم آداب نوروز توأم با خنیاگری، چنگ‌زنی، باده‌گساری، پیروی از هوا و هوس و روی آوردن به اموری موهوم و آمیخته به افسانه‌های دروغین بود، ائمه هدی«ع» پیروان خود را به پرهیز از چنین منکراتی توصیه و آنان را به خواندن دعا در هنگام تحویل سال، نظافت و آرایش و پاکی و درستی ترغیب می‌کردند. شیعیان با الهام از تعالیم رهبران الهی کوشیدند در هنگام تحویل سال در بهترین حالات معنوی و روحانی قرار گیرند و نیز در مکان‌های مقدس به راز و نیاز با خداوند بپردازند و از طریق ذکر و دعا، به مقامات قدسی تقرب جویند. بنابراین آموزه‌های دینی این تحول و دگرگونی در موجودات روی زمین، به‌خصوص گل‌ها و گیاهان را که از نوروز آغاز می‌شود به عنوان واقعیتی عبرت‌آموز و تفکربرانگیز برای مؤمنان، پذیرفته‌اند، ولی به آن جهت داده‌اند و از پیروان خویش خواسته‌اند از طریق روی آوردن به عبادات، اذکار و ادعیه به رشد و سازندگی درونی اهتمام داشته باشند. همچنین خصومت‌ها را کنار بگذارند و با خویشاوندان، دوستان و همسایگان روابط سالم و خیرخواهانه داشته باشند و فقیران و مستمندان را فراموش نکنند و برای همه هم‌کیشان آرزوی خیر، برکت، سلامتی و رحمت بکنند.(۱۵)

 

روزی با سابقه‌ کهن

علامه بزرگوار شیخ محمدباقر مجلسی می‌نویسد، «در برخی از منابع معتبر از قول معلّی بن خنیس آمده است که  نوروزی به محضر امام صادق«ع»شرفیاب شدم. پرسیدند: این روز را می‌شناسی؟ عرض کردم: روزی است که عجم آن را بزرگ می‌شمارند و به این مناسبت هدایایی به یکدیگر می‌دهند. حضرت فرمودند: سوگند به بیت عتیق که در مکه است این بزرگداشت سابقه‌ای کهن دارد که برایت تبیین می‌کنم.

در این روز خداوند متعال از بندگان خویش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند، شرک نورزند و به فرستادگان او، امامان و حجت‌های‌شان ایمان بیاورند. نخستین روزی است که خورشید طلوع کرد، نسیم‌ها وزیدن گرفتند و زمین پر از شکوفه شد. کشتی نوح«ع»بر کوه جودی قرار گرفت. در این روز جبرئیل بر رسول اکرم«ص»   نازل شد و نیز هنگامی است که خاتم انبیا حضرت علی«ع»را بر دوش خود قرار داد تا همچون حضرت ابراهیم«ع» بت‌ها را در هم بکوبد. در این روز امیرمؤمنان«ع» بر اهل نهروان (خوارج) غلبه یافت. هیچ روزی چون نوروز نیست که در آن انتظار فرج داریم،. نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست. عجم آن را حفظ کرد و آن اولین روز پارسیان است.»(۱۶)

آن گونه که در برخی روایات آمده است و عده‌ای از علمای شیعه تصریح کرده‌اند، روز عید غدیر خم با اول فروردین سال دهم هجری شمسی مقارن و مطابق بوده است. عید نوروز به برکت ولایت، صبغه الهی به خود گرفت و در میان شیعیان و ایرانیان مسلمان شهرت و استمرار یافت.

فروغ ششم امامت«ع» فرمودند: «نوروز هنگامی است که حضرت محمد«ص» از مردم برای امیرمؤمنان«ع» در غدیر خم پیمان ولایت گرفتند و مردم به ولایت آن امام همام اقرار کردند. خوشا به‌حال کسی که بر آن پیمان ثابت بماند و وای به حال شخصی که این عهد را بشکند.»

با توجه به این سخن مشخص می‌شود که چرا بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس و به پیروی از آنان اعراب این روز را که هنگام استقرار ولایت و خلافت الهی بود، ضایع کردند و کوشیدند میزان اهمیت آن را مخفی کنند و چنین شایع کنند که نوروز از رسومات مذموم مجوس است و با تبلیغات مسموم امویان و عباسیان عید نوروز نزد اعراب کاملا مسخ شد.(۱۷)

 

هنگام امیدواری به رحمت الهی

شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» به هدیه دادن در نوروز اشاره دارد. وی در کتاب دیگرش «مصباح المتهجد» برای اولین بار از نوروز به عنوان روزی متبرک که نماز و روزه استحبابی دارد، یاد کرده است.(۱۸)

ابن ادریس حلی (متوفی ۵۹۸ هجری) در کتاب «سرائر» بحث‌هایی را درباره نوروز و انجام اعمال مستحبی در این روز مطرح کرده است.(۱۹) در دو کتاب «ذخیره الاخره» و نیز «نزهه‌الزاهد» از منابع شیعی قرن ششم هجری که در موضوع ادعیه تألیف شده‌اند بر اعمال مستحبی چون روزه‌داری، نماز مخصوص و جامه پاک پوشیدن، غسل کردن و بوی خوش به کاربردن در نوروز تأکید شده است. اعمالی که به همراه دعا و سجده شکر باعث آمرزش گناهان و جلب رحمت الهی می‌شوند.(۲۰)

محدث عالیقدر مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب شریف مفاتیح‌الجنان مطالبی را در اعمال عید نوروز آورده است که به برخی از این مستحبات اشاره شد، از جمله چهار رکعت نماز که در هر دو رکعت سلام داده می‌شود در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزلناه، در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرون و در رکعت سوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه سوره‌های فلق و ناس را خوانده و بعد از نماز سجده شکر به جا آورده و دعایی خوانده می‌شود که متن آن در اثر یاد شده آمده است.(۲۱)

فقیه عارف آیت‌الله میرزا جواد ملکی‌تبریزی در کتاب «المراقبات» در معرفی عید می‌نویسد: «روزی است که خداوند آن را از میان ایام برگزیده و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و به آنان اجازه داده است تا در این روز بر خوان کرم او بنشینند، ادب بندگی به جای آورند، چشم امید به درگاهش بدوزند و از خطاهای خویش پوزش بخواهند، نیازهای خویش بدو آورند و آرزوهای خویش از او بخواهند.

مقام معظم رهبری یادآور شده‌اند: «نوروز به معنای روز نو و حالت نوست، لیکن روز نو منحصر به تجدید وضعیتی در طبیعت نیست. ائمه هدی«ع» بنا به رسم اسلام که همه جا رسوم، سنت‌ها و واژه‌ها را گرفت و محتوای آنها را عوض کرد، در مورد روز نو و نوروز در صدد چنین کاری بودند. نوروز یعنی زمانی که شما با عمل خودتان یا حادثه‌ای که اتفاق می‌افتد، آن را نو می‌کنید. نوروز به حساب طبیعت نوروز است، جنبه انسانی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره فاطر، آیه ۹.
  2. زندگی جاوید یا حیات اخروی، استاد شهید مطهری، ص ۴۵.

۳٫نهج‌البلاغه، حکمت ۴۲، مستدرک الوسایل، حدیث ۶۶۷۹.

  1. سوره مائده، آیه ۱۱۴.
  2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل تفسیر آیه ۱۱۴ از سوره مائده.
  3. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۱.
  4. کنزالعمال، حسام الدین هندی، حدیث ۲۴۰۹۴٫
  5. وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۵۲، ص ۱۳۹.
  6. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۵، ص۲۶۲.
  7. اصول و مبانی جغرافیای ریاضی، تقی عدالتی و حسن فرخی، ص۱۶۹.
  8. آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص۳۲۴ – ۳۲۶ .
  9. دعائم السلام، ابوحنیفه مغربی، ج۲، ص۳۲۶.
  10. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۱۴.
  11. وسایل الشیعه، ج۵، ص۲۸۸.
  12. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۱، دانشنامه دانش‌گستر، ج۱۷، ص۹۵.
  13. دایره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۵۳۲، به نقل از بحارالانوار
  14. مأخذ قبل، ص۵۳۲ – ۵۳۳، گاهنامه تطبیقی هزارساله، احمد بیرشک
  15. مصباح المتهجد، ص۵۹۱، بحارالأنوار، ج۵۹، ص۱۰۱.
  16. السرائر، ابن ادریس حلی، ج۱، ص۳۶۵.
  17. ذخیره الاخره، ص۱۵۲، ص۲۸۵.
  18. مفاتیح الجنان، ص۵۴۰ – ۵۴۱، ذیل اعمال عید نوروز
  19. حدیث ولایت ، ج۴، ص ۵ – ۶.
18آوریل/19

سبک زندگی زنان مومن با محوریت حضرت زینب کبری«س»

 

اشاره

پانزدهم رجب سال شصت و دو هجری، روز وفات بانوی قهرمان کربلا و پرچمدار نهضت حسینی «ع»، حضرت زینب کبری«س» است. زندگانی بابرکت ایشان سراسر درس زندگی است. سیره و روش آن بانوی بزرگوار، حاوی شاخصه‌ها و عناصری است که نه تنها برای جامعه زنان، بلکه برای قاطبه مردان نیز الگو و درس است.

در این نوشتار به مناسبت ایام رحلت عقیله بنی‌هاشم«س» از باب تیّمن و تبرّک به گوشه‌هایی از شاخصه‌های برتر زندگانی آن بانوی بزرگوار اشاره می‌کنیم.

۱ـ  عبودیت و بندگی

حضرت زینب«س» در عبادت و پرستش مانند مادرش فاطمه زهرا«س» بود. هیچ­گاه تهجّد و نماز شبش ترک نشد. آن چنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.(۱) او عاشق شب زنده­داری و راز و نیاز با معبود خویش و پرورش‌یافته تهجدهای شبانه و آه نیمه شب بود. امام حسین«ع» بهتر از هر کسی به مقام والای زینب آگاه بود؛ و از این ­رو آن امام همام در آخرین وداع روز عاشورا به خواهرش مظلومه­اش فرمود: ‏‏«یا اُختاه لاتنسنی فی نافله الّلیل؛‏‏ ای خواهر، مرا در نافله شب فراموش نکن».(۲) این سخن بیانگر عظمت مقام عبودیت زینب«س» است که امام معصوم«ع» از او چنین درخواستی می­کند.

شب­زنده‌داری ایشان حتّی در شب دهم و یازدهم محرّم هم ترک نشد.  فاطمه بنت الحسین می­گوید: «و امّا عمه­ام زینب«س»، پس وی همچنان در آن شب در جایگاه عبادت خود ایستاده بود و به‏ درگاه خدای تعالی استغاثه می­کرد. در آن شب چشم هیچ‏یک از ما به خواب نرفت و صدای ناله ما قطع نشد.»(۳)

‏‏همچنین از امام سجاد«ع» نقل شده که فرمودند: «همانا عمه­ام زینب همه نمازهای واجب و مستحبّ خود را در طول مسیر ما از کوفه به شام ایستاده می‏خواند و در بعضی از منازل نشسته نماز خواند و این هم به‏ جهت گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایی را که به او می‏دادند میان اطفال تقسیم می­­کرد. آن سنگدلان در هر شبانه‌روز بیش از یک قرص نان به ما نمی‏‌دادند».(۴)

‏‏۲ـ صبر و استواری

از جمله ویژگی‌هایی که هر انسان مسلمان باید آن را زیبنده زندگی خود کند، صبر و استقامت است. خداوند در قرآن کریم، پیامبر«ص» و یاران ایشان را این گونه به صبر و استقامت هدایت فرموده است: «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصیرٌ؛ پس همان‏گونه که فرمان یافته‏‌اى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمده‏‌اند(باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌‏دهید مى‌بیند!»(۵)

بدون تردید زینب کبری«س» یکی از بارزترین و برجسته‌ترین اسوه‌های صبر و شکیبابی در مسیر پایبندی بر اصول و ارزش‌های دینی و اسلامی است. نمونه بارز صبر و استواری آن حضرت در مجلس ابن زیاد است، زمانی که با کینه و نیش زبان خطاب به او گفت: «کَیْفَ رَأَیتِ صُنعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِک‏؛ کار خدا را با برادر و خانواده‌ات چگونه یافتی؟» حضرت زینب«س» با آرامش و متانت کامل فرمودند: «مَا رَأیْتُ إِلَّا جَمِیلًا؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.» اینان (امام حسین«ع» و یارانش) گروهی بودند که خداوند شهادت را برای آنان مقرّر کرد و در قیامت خداوند بین تو و آنها قضاوت می‏کند.»(۶)

ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت ماند و از این همه صبر و استقامت در مقابل مصیبت‌ها متعجّب شد و قدرت محاجّه را از دست داد. قوّت صبوری این بانوی بزرگوار در شدائد کربلا ­چنان بود که آن حضرت تسلّی بخش دل امام سجاد«ع» بود و می‌گفت: «آنچه از سختی­ها می­بینی بر صبر و تحمّلت چیره نشود که شهادت و این نوع مصائب تعهدی است که رسول الله«ص» از جدّت علی«ع» و پدرت حسین«ع» و عمویت عباس«ع» گرفته است که ما سختی‌ها را به جان بخریم و مقاومتمان شکسته نشود.»(۷)

او صبر را از برادرش آموخت(۸) و از این جهت در اوج کمال قرار دارد. او مخصوصاً در ماجراى کربلا چنان صبر و رضا و تسلیمی از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل گشت. حوادث تلخ و شکننده بسیار غمباری که برای زینب«س» در طول سال‌ها رخ دادند، غم فراق جدش رسول خدا«ص» و شهادت جانسوز مادرش زهرا«س»، شهادت جگر خراش پدرش امام علی«ع»، شهادت برادرش امام حسن«ع» به زهر و جفا و فاجعه کربلا و شهادت برادرش امام حسین«ع» و دو فرزندش و دیگر بستگان و سایر شهدا و به اسارت رفتن خاندان نبوت، هر کدام کافی بود تا زینب«س» را از پای درآورد، ازاین­رو به او «اُمُّ المصائب»(مادر مصیبت‌ها) گفتند.(۹)

۳ـ  عفاف و پاکدامنی

از منظر اسلام یکی از مهم‌ترین وظایف بانوان پاسداری از حریم حجاب و عفّت است. در قرآن کریم در چند آیه(۱۰) به ضرورت حجاب برای زنان تصریح شده و در چهارده آیه،(۱۱) و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه وجود دارند. عفت و پاکدامنی ارزنده­ترین زینت زنان و گرانبهاترین گوهر برای آنان است. زینب«س» درس عفّت را در مکتب پدر آموخت. پدری که فرمود: «پاداش مجاهد شهید در راه خدا از پاداش عفیف پاکدامنى که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمى‏شود، بزرگ‏تر نیست. عفیف پاکدامن، فرشته‏اى از فرشته‏هاست.»(۱۲)

یحیی مازنی می­گوید: «من در مدینه مدت زیادی همسایه حضرت علی«ع» بودم. سوگند به خداوند که در این مدت هرگز حضرت زینب«س» را ندیدم و صدایش را نشنیدم.»(۱۳) حجاب و عفاف حضرت زینب«س» به گونه­ای بوده است که علّامه مامقانی در این باره می­گوید: «زینب«س» در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده. کسی از مردان در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا اورا ندیده بود.»(۱۴)

۴ـ شجاعت و شهامت

شجاعت آن نیروی قلبی است که موجب می‌گردد که انسان در برخورد با سختی‌ها و خطرها، دلی استوار و قوی داشته باشد.(۱۵) این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوّت روح، سبب می­شود که انسان با وجود زمینه‌های هراس نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم­گیری درستی داشته باشد. آن بانوی باعظمت در مهد شجاعت رشد یافته و از شجاعت حیدری بهره‌مند بود. ازاین­رو «لَبْوَهُ الْهاشِمیَّه؛ شیرزن‌ هاشمی»(۱۶) لقب گرفت.

او از قدرت‌های اهریمنی و ستمگران ترسی به دل راه نمی­داد و آزارها او را از اجرای وظایف هدایتی و تربیتی بازنمی­داشت. در برابر دشمنان ددمنش، با شجاعت و شهامت، فریادها زد، توبیخ و تحقیرشان کرد و از شمشیر و تهدید و خون­آشامی آدمکشان واهمه نداشت. وی در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با وجود اسارت نه تنها در مقابل سربازان سفّاک و حیوان‌صفت ابن زیاد هیچ­گاه سستی و ترس به خود راه نداد، بلکه در مجلس ابن زیاد با قدرت به او بی‌اعتنایی و تحقیرش مى‌کند و او را «فاسق» و«فاجر» معرفی کرد و گفت: «سپاس خدای را‌ که ما را با نبوّت پیامبر«ص» گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاک کرد. همانا فقط فاسق رسوا می‌شود و بدکار دروغ می‌گوید و او غیر ماست».(۱۷)

شجاعت و شهامت آن بانوی با عظمت در مقابل یزید و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، بار دیگر شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذاشت. فرمود: «اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان که] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش و توبیخ تو را بزرگ مى‏دانم.»(۱۸)

آری، حضرت زینب«س» چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان کرد و مردم نیز چهره پلید یزید را شناختند. یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل‌بیت«ع» روی کردند و یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین«ع» را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.(۱۹)

۵ـ شاخص ولایتمداری

حضرت زینب«س» حضور هفت معصوم(۲۰) را درک کرد و در تمام ابعاد ولایتمدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و…) سر آمد بود. ولایتمداری یعنی تابع امر امام زمان خود بودن، به گونه­ای که تمام اعمال و حرکات و تصمیمات فرد، مورد رضایت امام زمانش باشد. ازاین­رو حضرت زینب«س»، خانه و زندگی راحت و فرزندانش را برای انجام رسالت عظیم ولایتمداری فدا کرد.

چون او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام زمان خویش(علی«ع») کرد و خطاب به ولى خود گفت: «على جان! جانم فداى جان تو و جان و روح من سپر بلاهاى جان تو، یا اباالحسن! همواره با تو خواهم بود. اگر تو در خیر و نیکى به سر برى با تو خواهم زیست و اگر در سختى و بلاها گرفتار شوى، باز هم با تو خواهم بود.»(۲۱) و سرانجام جان عزیزش را در راه حمایت از امامت و ولایت امام على«ع» فدا کرد و شهیده راه ولایت گردید. حضرت زینب«س» درس ولایتمدارى را از مادر بزرگوارش آموخت و آن را به زیبایى در کربلای معلّی به منصه ظهور رساند.

آن بزرگوار چه در دوران امام حسین«ع» و چه در دوران امام سجاد«ع» سر تا پا تسلیم امامت ‏بود. حتى در لحظه‏اى که خیمه­گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد«ع» نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: «اى یادگار گذشتگان… خیمه‏ها را آتش زدند ما چه کنیم؟» فرمود: «علیکن بالفرار؛ فرار کنید».(۲۲) از همه مهم­تر اینکه آن بانوی بزرگوار در چندین مورد تا پاى جان از امام سجاد«ع» حمایت و دفاع کرد.(۲۳)

۶ـ ایثار و فداکاری

ایثار یعنی بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قُوت لازم و مایحتاج خود را به دیگران بخشیدن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن.(۲۴) امام علی«ع» می‌فرمایند: «الایثار غایَهُ الاِحسانِ؛ ایثار نهایت احسان است».(۲۵)

زینب«س» در این صفت نیز مانند دیگر صفات برجسته، گوی سبقت را از بسیاری ربود. ایثارهای او در نهضت بزرگ کربلا زبانزد تاریخ است. او برای حفظ جان دیگران، جان خود را به خطر انداخت و در تمام صحنه­ها، دیگران را بر خود مقدم داشت. او در ماجرای کربلا حتّی از سهمیه آب خویش استفاده نکرد و آن را نیز به کودکان ­داد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را شرمنده ساخت.

اوج ایثار و فداکارى و گذشت آن بانوی بزرگوار در روز عاشورا به نمایش گذاشته ‏شد. در منابع متعدد اسلامی نقل شده است که در صبح روز عاشورا در حالى که دو فرزند خود محمد و عون را به همراه داشت، خدمت امام حسین«ع» رسید و عرض کرد: «جدّم حضرت ابراهیم خلیل«ع» قربانى خدا را به جاى قربانى شدن حضرت اسماعیل«ع» از خداوند جلیل پذیرفت. برادر جان! تو نیز امروز این دو قربانى مرا بپذیر. اگر دستور جهاد از بانوان برداشته نمى‏شد، هزار بار جان خود را در راه محبوب فدا مى‏کردم و هر ساعت ‏خواستار هزار بار شهادت مى‏شدم.»(۲۶) آن‏گاه فرمود: «دوست دارم فرزندانم جلوتر از برادرزادگانم به میدان بروند.»

وقتى که دو نوگل زینب«س» پس از پیکار با دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و پیکرهاى غرق به خون آنان را به کنارخیمه‏ها آوردند، همه بانوان از خیمه‏ها بیرون آمدند، امّا زینب کبرى«س» براى این‏که مبادا اباعبدالله‏«ع»خجالت‌زده شوند، از خیمه خود بیرون نیامد.(۲۷) اگر تلاش بى‏نظیر و فداکارى کامل حضرت زینب«س» نبود، به یقین جریان کربلا را بنى‌امیه یا به فراموشى مى‏سپردند یا از مسیر حیات‏بخش خود منحرف مى‏کردند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جعفر النقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۶۱، ص۶۱٫

۲ـ محلّاتی، شیخ ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج۳، ص۶۲٫

۳ـ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۲٫همان.

۴ـ همان.

۵ـ هود، آیه ۱۱۲٫

۶ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسّسه الوفاء، ج ۴۵، ص ۱۱۵- ۱۱۶ .

۷ـ بحارالانوار، ج‌۴۵، ص‌۴۶٫

۸ـ «لَقَدْ عَجُبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلائکهَ السَّماء؛ ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند»(زیارت ناحیه مقدسه).

۹ـ امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶هـ.ق، ج۷، ص۱۳۷٫

۱۰ـ نور، ۳۰؛ احزاب، ۳۲، ۳۳ و ۵۹٫

۱۱ـ نور: ۲، ۳۲، ۲۷، ۲۸، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۳۳، ۵۸، ۶۰؛ احزاب: ۳۲، ۵۹؛ قصص: ۲۵٫

۱۲ـ نهج البلاغه، دشتى‏، محمد، ح۴۷۴، ص۷۴۱، مشهور، چاپ اول، قم‏، ۱۳۷۹ش‏.

۱۳ـ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۰٫

۱۴ـ عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مطبعه المرتضویه، ۱۳۵۲ق، ج۳، ص۷۹٫

۱۵ـ مجمع البحرین، واژه شجع.

۱۶ـ زیارت نامه حضرت زینب«س»

۱۷ـ بحارالانوار، ج‌۴۵، ص‌۱۵۴- ‌۱۱۵٫

۱۸ـ همان، ص۱۳۴٫

۱۹ـ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، محقق حمدی الدمرداش، ریاض، مکتبه نزار مصطفی الباز، ۱۴۲۵هـ.ق، ص۱۵۸٫

۲۰ـ پیامبراکرم«ص»، امام على«ع»، حضرت فاطمه«س»، امام حسن«ع»، امام حسین«ع»، امام سجاد«ع» و امام باقر«ع».

۲۱ـ دشتی، محمّد، نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام)، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین«ع»، ۱۳۷۲هـ.ش، ج۲، ص۱۴۷٫

۲۲ـ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۵۸٫

۲۳ـ همان، ص۴۶٫

۲۴ـ فرهنگ عمید، ذیل واژه “ایثار”.

۲۵ـ تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم‏، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶هـ.ش، ص۳۹۵٫

۲۶ـ علامه عباسقلى‌خان سپهر(م ۱۳۴۵ق)، الطرّاز المذهّب فى احوال سیدتنا زینب«س»،

۲۷ـ حاج ملامحمد هاشم خراسانی(م ۱۳۵۲ ق)، منتخب التواریخ، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۲هـ.ق، ص۲۷۵٫

18آوریل/19

امام جواد«ع» و بحث‌های آزاداندیشی

 

امام نهم با نام «محمد» و کنیه‌اش «ابوجعفر» و لقب  «تقی» و «جواد»، در نیمه ماه رجب ۱۹۵ هـ.ق در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

مادر او «سبیکه»، از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام، از نظر فضایل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود، به‌طوری که امام رضا«ع» از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد می‌کرد.(۲)

حضرت در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه عباسی یعنی مأمون (۱۹۳ – ۲۱۸) و معتصم (۲۱۸ – ۲۲۷) معاصر بود.

«ابن حجر هیثمی» از علمای اهل سنت می‌نویسد: «مأمون او را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.»(۳)

شبلنجی عالم دیگر اهل سنت می‌گوید: «مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، عظمت خود را آشکار ساخته بود.»(۴)

به بهانه نیمه رجب و سالروز ولادت آن حضرت، بر آنیم به این بحث بپردازیم که حضرت جواد«ع» یکی از مروجان بحث آزاداندیشی بوده است.

در مجموع امامان ما طرفدار بحث‌های آزاداندیشی بوده‌اند. مجموعه مناظرات و بحث‌های آزاداندیشی آنان در کتاب احتجاج جمع‌آوری شده است.

در زمان حضرت باقر«ع» وحضرت صادق«ع» که نقل حدیث آزاد شد و بحث‌های آزاداندیشی زمینه پیدا کردند، مناظرات ومباحثات به صورت علنی  شروع شدند؛ اما اوج این حرکت در زمان دو امام همام بوده است: یکی حضرت رضا«ع» که مناظرات به شدت رواج یافتند و دیگری حضرت جواد«ع».

گرایش جامعه اسلامی و محافل علمی و دینی به بحث و گفتگو نشان‌دهنده راهیابی مباحث مختلف فلسفی وکلامی به حوزه محافل اسلامی وهمچنین رشد روحیه کاوشگری در میان مسلمانان است. از سوی دیگر استقبال بی چون و چرای اهل بیت«ع» از این‌گونه گفتگو و محافل دونتیجه قطعی داشت:

۱ـ مهر تأییدی بود بر تبادل اندیشه و بحث‌های آزاداندیشی.

۲ـ منطقی و مستدل بودن اندیشه و معارف اهل‌بیت«ع». استقبال اهل‌بیت«ع» از مباحث آزاد میان ادیان و مذاهب و حضور آنان در این میدان و مباحث، نشان می‌دهد که آنان مبانی اعتقادی اسلام را دارای پایه‌های برهانی واستوار می‌دانستند و اعتقاد داشتند که معارف دین با عقل سلیم و علم قابل دفاع است. اطمینان آنان به حقانیت دین و واقع‌گرایی شریعت محمدی«ص» و علمی بودن آن سبب شد تا تعمق و ژرف‌نگری عقلی و پرسش‌های دینی را ارج نهند؛ پیروان خود را به تأمل و تدبر و مناظره و مباحثه علمی دعوت کنند و آنان را از باورهای سطحی و اعتقادات بی‌اساس و عملکردهای بی‌منطق و هرگونه حرکت بدون علم پرهیز دهند.(۵)

اوج‌گیری بیشتر این مباحثات و مناظرات  در زمان حضرت جواد«ع» به دو دلیل بوده است:

۱ـ امام جواد«ع» نخستین امامی است که در کودکی و خردسالی به امامت رسید. امامت ایشان به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود؛ هر چند بزرگان و علمای شیعه براساس عقیده تشیع هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند. از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش و امتحان پرسش‌های فراونی از آن حضرت داشتند.

۲ـ در آن دوران قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به اوج رواج و رونق خود گام رسیده بود. حکومت وقت هم، ازآنان حمایت و پشتیبانی و از سلطه و نفوذ و امکانات مادی و معنوی حکومتی برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروه‌های دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره‌برداری می‌‌کرد. معتزله در اعتماد بر عقل محدود وخطاپذیر بشر افراط و دستور‌ها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می‌‌کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می‌‌کرد می‌‌پذیرفتند و بقیه را رد می‌‌کردند. از آنجا که نیل به مقام امامت امت در سن کودکی وخردسالی با عقل ظاهربین آنان قابل توجیه نبود، سئوالات دشوار و پیچیده‌ای را مطرح می‌‌کردند تا به خیال خام خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند؛ ولی در همه بحث‌ها ومناظرات علمی، حضرت جواد«ع» (در پرتو علم امامت) با پاسخ‌های قاطع، هرگونه شک و تردیدی را در مورد امامت خود از بین برد و بدین ترتیب هم اصل امامت را تثبیت کرد وهم امامت خویش را به اثبات رساند. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت ‌هادی«ع» (که او نیز در سن کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکل ایجاد نکرد، زیرا برای همه روشن شده بود که خردسالی تأثیری در برخورداری از این منصب ندارد.

به عنوان نمونه به  ارائه یکی از مناظرات آن حضرت اشاره می‌‌کنیم تا خوشه‌ای از خرمن علم و فضل و کمال عقل او برگیریم و فراروی اندیشه خویش قرار دهیم.(۶)

مناظره امام جواد«ع» با یحیی بن اکثم

از امام جواد«ع» مناظرات متعددی نقل شده است که به عنوان نمونه به یکی از آنها که مختصر و مربوط به مسائل اعتقادی است اشاره می‌شود. با تذکر این نکته که امام با حفظ تقیه، این مناظره را انجام داده است(۷).

بعد از آن که مأمون، ‌ام‌الفضل را به تزویج حضرت جواد«ع» درآورد، یحیی بن اکثم(۸) (یکی از علمای اهل سنت) با سئوالات بسیاری نزد آن حضرت و مأمون آمد. یحیی عرض کرد: ‌«ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که [در مدارک اهل سنت] نقل شده است که خداوند جبرئیل را فرستاد تا از پیامبر«ص» بخواهد که از ابابکر سئوال کند که آیا او از خداوند راضی هست یا نه؟ با این که خداوند از او راضی است، چیست؟»

امام جواد«ع» فرمود: «من منکر فضیلت ابابکر نیستم، ولی بر ناقل این سطور لازم است که طبق دستور پیامبر«ص» عمل کند. پیامبر اکرم«ص» در حجه‌الوداع فرمود: «بعد از من جاعلان حدیث فراوان می‌شوند، لذا باید احادیث را بر قرآن و احادیث عرضه کنید. هر حدیثی که موافق قرآن و سنت من باشد به آن عمل کنید و اگر مخالف آن دو بود، بدان عمل نشود.» این خبر موافق با قرآن نیست، زیرا خداوند می‌فرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌های نفس او را می‌دانیم و ما از رگ قلبش به او نزدیک‌تریم.»(۹) آنگاه چگونه می‌شود خداوند از رضایت و غضب ابابکر نسبت به خود بی‌خبر باشد تا نیاز به سئوال داشته باشد؟ این عقلاً محال است.»

یحیی گفت: «روایت شده که ابابکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند.» حضرت فرمود: «در این حدیث هم باید دقت کرد، زیرا آن دو فرشته از فرشتگان مقرب هستند و لحظه‌ای از طاعت خدا جدا نشده و هرگز خدا را معصیت نکرد‌ه‌اند، حال آنکه آن دو مشرک بودند و بعد مسلمان شدند و اکثر عمر خود را در شرک به سر بردند. پس چگونه می‌توانند همسان جبرئیل و میکائیل باشند؟»

یحیی گفت: «در روایات آمده که آن دو (ابابکر و عمر) پیرمردان اهل بهشت‌اند، در این زمینه چه می‌گوئید؟» حضرت فرمود: «این هم محال است، چون بهشتی‌ها همه جوانند و در آنجا پیرمردی وجود ندارد. این روایت را بنی‌امیه در مقابله با آن روایتی که می‌گوید: «حسن و حسین آقای جوانان بهشتی‌اند»، ساخته‌اند.»

یحیی گفت: «نقل شده که عمر چراغ اهل بهشت است. » حضرت فرمود: «این هم محال است، زیرا در بهشت فرشتگان مقرب، پیامبران، آدم و محمد«ص» حضور دارند. چگونه بهشت با نور آنها روشن نشده که نیاز به نور عمر باشد؟»

یحیی گفت: «نقل شده که پیامبر «ص» فرمود: اگر من مبعوث نمی‌شدم، عمر به جای من مبعوث می‌شد.» حضرت فرمود: «قرآن راستگوتر از این حدیث است، آنجا که می‌فرماید: «و هنگامی که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم.»(۱۰) آن گاه چگونه پیمان خداوند عوض می‌شود؟ [از این گذشته] پیامبران یک چشم به هم زدن مشرک نشدند، چگونه کسی به رسالت مبعوث می‌شود، در حالی که اکثر عمر خود را در شرک به سر برده است؟»

یحیی گفت: «در روایت آمده که پیغمبر«ص» فرمود: اگر عذاب نازل شود، جز عمر کسی از آن رهایی نمی‌یابد.» حضرت فرمود: «این هم محال است، زیرا خداوند می‌فرماید: «خداوند تا تو (پیامبر) در میان آنها باشی، آنها‌ را عذاب نخواهد کرد و مادامی که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند، [باز هم] آنها را عذاب نخواهد کرد.»(۱۱) می‌بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است ولاغیر. ۱ـ وجود مبارک پیامبر«ص» در بین مردم. ۲ـ توبه و استغفار مردم.»(۱۲)

انجام این مناظره‌ و پیروزی امام جواد«ع» علیه السلام چند پیامد مثبت داشت:

۱ـ با توجه به اینکه امام جواد«ع» در خردسالی به امامت رسید، عباسیان فکر می‌کردند که ایشان از نظر علمی ناتوان است و از این رو با ترتیب چنین مناظراتی سعی می‌کردند شخصیت وی را خرد کنند. پیروزی امام در مناظره با پاسخ‌های قاطع، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی ایشان و اصل امامت از بین برد.

۲ـ این مناظره خط بطلانی بر بسیاری از احادیث جعلی کشید. احادیثی که به دستور حاکمان غاصب و برای تثبیت حکومت غصبی آنان توسط عده‌ای انسان خود فروخته جعل و موجب انحراف در امت اسلامی شده بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک: طبرسی، اعلام الوری، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم) ص ۳۴۴، بعضی ولادت آن حضرت را در ماه مبارک رمضان سال ۱۹۵ می‌دانند. ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبه بصیرتی) ص ۳۱۶٫

۲ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (مکتبه الاسلامیه)، ج ۵۰، ص ۱۵٫

۳ـ الصواعق المحرقه، (قاهره، مکتبه القاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ه. ق) ، ص ۲۰۵٫

۴ـ شبلنجی، نور الابصار، (قاهره، مکتبه المشهد الحسینی)، ص ۱۶۱٫

۵ـ ر.ک: امام علی بن موسی الرضا، تدوین جواد معینی ـ احمد ترابی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، مشهد، دوازدهم، ۱۳۸۶، ص۱۵۲٫

۶ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق، قم، ۱۳۷۴، ص۵۴۳ پاورقی.

۷ـ احمد طبرسی، الاحتجاج، (قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۳)، ج ۲، ص ۴۸۱٫

۸ـ یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون خلیفه عباسی بود که شهرت علمی او در رشته‌های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق‌العاده‌ای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت؛ مقام قضا را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیزبه عهده داشت. خلاصه تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویی نزدیک‌تر از او به مأمون نبود. اما متأسفانه یحیی با آن مقام علمی از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخرفروشی و برتری‌جویی فراگرفته بود، اما در مقابل حضرت جواد«ع» نتوانست قدعلم کند.

۹ـ ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید.»

۱۰ـ احزاب/۷، «واذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم وموسی و عیسی ابن مریم واخذنا منهم میثاقا غلیظا».

۱۱ـ انفال/۳۳٫

۱۲ـ احتجاج، (پیشین)، ج ۲، ص ۴۷۷- ۴۸۰٫

18آوریل/19

نقدی بر نگاه غیر الهی به نعمت‌های الهی

 

درآمد:

یکی از مشکلات جوامع در طول تاریخ این است که در مواجهه با نعمت‌های الهی خداوند متعال را نادیده می‌گیرند و تصور می‌کنند که خودشان با علم و توانایی‌ای که دارند، نعمت‌ها را به دست آورده‌اند. این نگاه غیر الهی باعث چالش‌های فراوانی می‌شود. در این مقاله به برخی از مهم‌ترین ضررهای «منیت در مواجهه با نعمت‌ها» اشاره خواهد شد.

خدا را دیدن و خود را ندیدن

نعمت برگرفته از «نِعَم» در اصل به معناى رفاه، زندگى پاکیزه و صلاح حال و چیزى‏ است که خداوند متعال آن را به بنده‏اش از مال و زندگى عطا مى‏کند و به معناى منت نیز آمده است؛(۱) اعم از اینکه مادى باشد یا معنوى و گاه در مقابل «ضرّ» واقع مى‏شود.(۲) در قرآن کریم برای بیان اصل نعمت از واژه‏هاى‏ «نِعمَه» و «آلاء» استفاده شده است. همچنین در آیات فراوانی به مصادیقی از نعمت‌های الهی اشاره شده است.

از منظر قرآن کریم همه نعمت‌ها از آن خداوندند: «وَ ما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّه(۳): آنچه از نعمت‌ها دارید همه از سوى خداست.» و نیز: «ما أَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ‌اللَّه(۴): آنچه از نیکی‌ها به تو مى‏رسد از طرف خداست.»

نگاه یاد شده یعنی الهی دیدن همه نعمت‌ها و «خدا را دیدن و خود را ندیدن» از وظایف همه افراد با ایمان است. امام رضا«ع» در پاسخ داود بن کثیر رقى نوشتند: و«َ مَا بِنَا مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ لَهُ الْحَمدُ لَا شَرِیکَ لَه(۵): هر چه داریم نعمتى است که خداوند به ما ارزانى داشته و او را سپاسگزاریم. او شریکى ندارد.»

مؤمنانی که حقیقت ایمان را درک کرده‌اند به این نکته توجه دارند که همه نعمت‌ها از آن خداوند است و همگی باید شکرگزار او باشیم. امام خمینی با یادآوری نعمت‌هایی چون نماز جمعه تأکید می‌کنند که: «این را چه کسی کرده غیر از خداى تبارک و تعالى؟ این نعمت‌هایى است که خدا به ما داده… ما از شکر خدا نباید غافل باشیم.»(۶)

از نگاه اسلام نه تنها باید همه نعمت‌ها را از آن خدا بدانیم، بلکه شایسته و مستحب است که هنگام مواجهه با نعمت‌های الهی سجده شکر به جای آوریم. امام امت در این باره می‌نویسند: «براى شکرگزارى‏ خدا به هنگام رسیدن نعمت و دفع بلا و هنگام یاد کردن این دو و براى موفق شدن به اداى هر واجب و مستحبى، بلکه براى موفق شدن به انجام هر کار خیرى، حتى صلح دادن بین دو نفر، سجده کردن مستحب مؤکّد است.»(۷)

خودبینی و خدافراموشی در برابر نعمت‌های الهی اشکالات و ضررهای فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

۱ـ شرک خفی

شرک از نظر لغوی به معناى «شریک قرار دادن»(۸) و در فرهنگ و اصطلاحات دینى به معناى شریک قرار دادن موجود دیگرى با خداى بزرگ در یکى از مقامات و شئون مخصوص به آفریننده عالم است،(۹) چه اینکه در آفرینش جهان شریک شمرده شود، یا در تدبیر و اداره نظام ‏هستى، یا در تأمین نیازمندى‏هاى انسان و یا در چیزهایى مشابه آن.

مفسران شرک را به دو بخش جلى و خفى تقسیم کرده‏اند(۱۰). معنى شرک جلى این است که کسى مستقیماً و مستقلاً غیر خدا را منشأ اثر بداند و او را همتاى خداوند پرستش کند. مانند بت‏پرستان که بت‏هاى خود را می‌پرستیدند. بسیاری از افراد مسلمان هر چند آلوده به شرک جلی نیستند، ولی از شرک خفی در امان نیستند. شرک خفى به معناى رکون و توجه به غیر خداست(۱۱) خداوند می‌فرماید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»؛(۱۲) و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند.

اگر فرد با ایمانی تصور کند نعمت‌های الهی را خودش به دست آورده و نقش خدا را فراموش کند، یا خیال کند که اگر دانش، خانواده و… نبودند، او به این نعمت‌ها دست نمی‌یافت، دچار شرک خفی شده است.

در تفسیر عیاشى ذیل این آیه از امام صادق«ع» چنین نقل شده است: «شرک خفى مانند گفتار کسى است که مى‏گوید اگر فلانى نبود هلاک مى‏شدم. اگر او نبود به فلان بلا گرفتار مى‏شدم. اگر فلانى نبود خانواده‏ام از بین مى‏رفت. آیا نمى‏بینى که براى خدا در ملکش شریک قرار داده؟ چه کسی او را روزى مى‏دهد و از بلا مى‏رهاند؟» راوى پرسید: «اگر منظور این باشد که اگر خدا به‌واسطه فلانى بر من منّت نمى‏نهاد هلاک مى‏شدم؟» فرمود: «این عیب ندارد.»(۱۳)

آنچه گذشت به معنای نادیده گرفتن علل و اسباب نیست. فرد با ایمان در عین حال که اسباب ظاهری را می‌بیند و از همه آنها استفاده می‌کند، می‌داند که سلامتی، دانش، خانواده و… همگی از اسبابی هستند که خداوند به او ارزانی داشته و باید برای این اسباب نیز شکرگزار خداوند باشد.

افرادی که دارای مقامات مادی و معنوی هستند، آنگاه به حقیقت ایمان می‌رسند و از شرک پنهانی نجات می‌یابند که به جای تکیه بر دانش خود، همه نعمت‌ها را از آن خدا بدانند.

۲ـ کفران نعمت

یکی دیگر از اشکالات و مشکلات نگاه مادی و غیرالهی به نعمت‌ها کفران نعمت است.(۱۴) سنّت الهى بر این است که اگر بشر در مقابل نعمت‌ها و انعام‌ الهى حالت سپاسگزارى و حق‏شناسى و قدردانى داشته باشد و به منعم واقعی توجه کند، آن نعمت‌ها و انعام‌ها را افزایش بدهد و اگر به جاى آنکه عکس‏العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حق‌شناس آن نعمت‌ها باشد، کفران و ناسپاسى و قدرناشناسى و حق‏ناشناسى و به صاحب نعمت واقعی پشت کند، نه تنها موجب زوال آن نعمت می‌شود، بلکه موجب پیدایش نقمت به جاى نعمت هم می‌گردد.

شکر نعمت، نعمتت افزون کند

کفرِ نعمت از کفت بیرون کند

از نگاه قرآن کفر نعمت، نقمت را جایگزین نعمت می‌کند: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ(۱۵) و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.»

این یک اصل کلى و در زندگى فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى انسان جارى است. نوامیس خلقت به‌طورکلى شامل شریعت هم مى‏شوند. قوانین و اصول خلقتی که خداى متعال قرار داده باید محترم شمرده شوند. اگر انسان بر ضد نوامیسى که خدا قرار داده عمل کند ناموس الهى را هتک کرده است و همچنان ‏که هر غیورى وقتى که ناموسش هتک مى‏شود عکس‏العمل شدید نشان مى‏دهد، خدا هم عکس‏العمل شدید نشان مى‏دهد.(۱۶)

هر کسی در هر مقام و شغلی قارون‌وار تصور کند که نعمت‌ها را با هوشمندی، دانش و زرنگی خود به کف آورده‌ است، در برابر خداوند غیور کفران نعمت کرده و همانند قارون گرفتار عذاب دردناک الهی خواهد شد. عذاب‌هائى که خداوند بر امت‌ها نازل کرده است همه «وَلَئِن کَفَرتُم انَّ عَذابى لَشَدیدٌ» هستند و شامل کسانی می‌شود که کفران ورزیدند و به نقمت دچار شدند.(۱۷)

۳ـ سُکر نعمت

یکی دیگر از آثار خدا فراموشی در اثر نعمت‌های الهی و سرمستی ناشی از رفاه است. کسی که نعمت‌ها را از آن خدا می‌داند، اگر همه دنیا هم در دست او باشد، سرمست نمی‌شود، ولی «خدافراموشان» وقتی نعمتی را به دست می‌آورند، سرمست غرور می‌شوند  همین مقدمه هلاکت آنان است و به دنبال خود «بلاى انتقام» را مى‏آورد.

حضرت علی«ع» مى‏فرمایند: «ثُمَّ انَّکُم مَعشَرَ الْعَرَبِ اغراضُ بَلایا قَدِ اقتَرَبَتْ، فَاتَّقوا سَکَراتِ النِّعمَهِ وَاحذَروا بَوائِقَ النِّقمَهِ»(۱۸): شما اى عرب‏ها! هدف تیرهاى بلا هستید که نزدیک است. از مستى‏هاى نعمت بپرهیزید و از سختى‏هاى عذاب الهى بترسید و بگریزید.»

آنگاه شرح مفصلى را در باره عواقب متسلسل و متداوم این ناهنجاری‌ها ذکر مى‏کنند. در خطبه ۱۸۵ نیز مولای متقیان، افراد با ایمان را از «مستی نعمت» بر حذر می‌دارند. آن حضرت در این خطبه آینده وخیمى را براى مرفهان بی‌درد از مسلمانان پیشگویى می‌کنند و مى‏فرمایند: «در آن زمان (که فساد مى‏گسترد) مست مى‏شوید، اما نه از شراب، بلکه از نعمت و غوطه‏ورى نعمت‌ها.»

ثروتمندی که دارایی خود را مستقل از خداوند می‌بیند و مستی نعمت او را فرا می‌گیرد،‏ گاه چنان سرمست می‌شود که در برابر خدا و پیامبر«ص» نیز قد علم می‌کند. ثعلبه یکی از مصادیق این افراد بود. او تا زمانی که دارایی چندانی نداشت زاهد، متقى، اهل تهجّد و نماز شب بود و در همه نمازهاى جماعت پیغمبر«ص» شرکت مى‏کرد. او بارها با اصرار از پیامبر«ص» خواست برای ثروتمند شدنش دعا کند. پیغمبر«ص» به او هشدار می‌دادند که ممکن است ثروت او را از خدا باز دارد، ولی او در جواب می‌گفت: «ما با خدا پیمان می‌بندیم که اگر ما را از نعمت الهی بهره‌مند سازد صدقه می‌دهیم و از نیکان و شایستگان می‌شویم.» سرانجام رسول‌الله«ص» براى او دعا کردند. خدا دعای پیامبرش را براى امتحان خود او و همه مردم مستجاب کرد. وقتی ثعلبه صاحب گوسفندان فراوانی شد، مسجد و همراهی پیامبر«ص» را رها کرد و آنگاه که پیامبر«ص» افرادی را برای دریافت زکات گوسفندان ثعلبه نزد او فرستادند، بر آشفت و با این بهانه که «اموالم حاصل تلاش شخصی و زحمات طاقت فرسای خودم است، از پرداخت زکات خودداری کرد. آنگاه این آیات در باره‌اش نازل شد:

«وَ مِنهم مَّن عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ ءَاتَئنَا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ* فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَلُواْ بِهِ وَ تَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعرِضُونَ*فَأَعْقَبهَمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِم إِلىَ‏ یَومِ یَلْقَونَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُون(۱۹): بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود، امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند. این عمل، (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل‌هایشان برقرار ساخت. این بهخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و دروغ ‏گفتند.»

۴ـ زوال و نابودی نعمت‌ها

یکی دیگر از آثار سوء خدافراموشی، نابودی نعمت‌هاست. داستان قارون و ثروت افسانه‌ای و خدافراموشی او در قرآن کریم نیز آمده است. او نمونه کاملی از کسانی است که به دلایلی از جمله «خودبینی و خدافراموشی در مواجهه با نعمت‌های الهی»، همه دارایی خود را از دست دادند. خلاصه داستان قارون براساس آیات قرآن چنین است:

قارون از قوم موسى بود. خداوند آن قدر از گنج‌ها به او داده بود که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. وی به خاطر ثروت کلانی که داشت، غرق در غرور و خودبینی شده بود. مردم به او گفتند، «این همه شادى مغرورانه را مکن که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان ‏گونه که خدا به تو نیکى کرد، نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!»  قارون به جای پذیرش سخن آنان در جواب  گفت: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِندی(۲۰): این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آورده‏ام.» او نمى‏دانست که خداوند اقوامى را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند.

روزى قارون با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد. آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به‌راستى که او بهره عظیمى دارد.» اما کسانى که از علم و دانش بهره‌مند بودند گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است، اما جز شکیبایان آن را درنمی‌یابند.»

سپس خداوند، او و خانه‏اش را در زمین فرو برد و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند و خود نیز نمى‏توانست خویشتن را یارى دهد. در این هنگام آنها که روز قبل آرزو مى‏کردند به جاى او باشند گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مى‏دهد یا تنگ مى‏گیرد. اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو مى‌برد.»(۲۱)

مقام معظم رهبری نیز بر این نکته تأکید کرده‌اند که مشکل قارون «انانیّت» اوست:

مشکل قارون این‌ است که وقتی حضرت موسی«ع» به او می‌فرمایند، «اموالی را که به دست آورده‌ای زینت است» و به نصیحت وی می‌پردازند، در جواب آن حضرت می‌گوید، «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلم: من آگاه و عالم و توانا بودم.» به تعبیر امروزی هوش و ذکاوت و زرنگی داشتم. سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راه‌ها به دست آورده‌ام. به کسی مربوط نیست… ای انسان نادان! چرا سرکشی و اشتباه می‌کنی و می‌گویی این منم که این مال را به دست آورده‌ام؟ «من» کیست؟(۲۲)

۵ـ تفاخر و تکاثر

یکی دیگر از آثار «منیّت در مواجهه با نعمت‌ها» به وجود آمدن روحیه تکبر، تفاخر و دیگر صفات ناشایسته است. کسی که خیال می‌کند به خاطر دانایی و تواناییش به نعمت‌ها دست یافته، خودبزرگ‌بین می‌شود و خود را برتر و بالاتر از دیگران می‌بیند؛ تصور می‌کند «ژن برتر» دارد؛ رو آوردن نعمت‌ها به خود را دلیل نوعی شایستگى ذاتى مى‏شمارد و می‌گوید: «لیاقتش را داریم که نعمت داریم.» حتی کارش به جایی می‌رسد که تصور می‌کند آدمى که لیاقت نعمت خدا را در دنیا دارد، لیاقت نعمت خدا را در آخرت  هم دارد و آن که در این دنیا لیاقت نعمت خدا را نداشته است در آخرت هم نخواهد داشت و اگر دنیاى دیگرى هم باشد باز وضع او از فقیران با ایمان بهتر است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لسان‏العرب، ج ۱۲، ص ۵۸۰،«نعم».

۲ـ التحقیق، ج ۱۲، ص ۱۷۸، «نعم».

۳ـ نحل، ۵۳٫

۴ـ نساء، ۷۹٫

۵ـ بحارالأنوار، ج‏۴۹، ص ۲۶۹٫

۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۳۸۱٫

۷ـ تحریرالوسیله، ص ۱۴۲؛ ترجمه فارسى تحریرالوسیله، ج‏۱، ص ۲۰۱٫

۸ـ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۱٫

۹ـ رک: بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۸۴٫

۱۰ـ ؛ تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا)، ج‏۱، ص ۴۴۲؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۲، ص ۷۴٫

۱۱ـ المیزان، همان

۱۲ـ یوسف، ۱۰۶

۱۳ـ قاموس قرآن، ج ۴، ص ۲۸

۱۴ـ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۲۶، ص ۷۱۶

۱۵ـ إبراهیم، ۷٫

۱۶ـ مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۲۶، ص ۷۱۸

۱۷ـ مطهری، همان

۱۸ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۱

۱۹ـ توبه، ۷۵ تا۷۷

۲۰ـ قصص، ۷۸

۲۱ـ قصصص، ۷۶ تا ۸۲

۲۲ـ بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه۱۳۷۳/۱۱/۲۸

18آوریل/19

درسنامه مدیران

 

«و اردد الی الله و رسوله ما یفلعک من الخطوب و یشتبه علیک من الامور فقد قال الله تعالی لقوم احب ارشادهم» ؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول» ؛ «فالرد الی الله: الاخذ بمحکم کتابه و الرد الی الرسول: الاخذ بسنته الجامعه غیرالمفرقه»(۱)

«هر آنچه از کارهای دشوار و سنگین که تو را به رنج می‌افکنند و اموری را که بر تو مشتبه می‌شوند، به خدا و پیامبرش واگذار که خداوند کسانی را که دوستشان دارد، رهنمود می‌دهد و می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا و پیامبر و اولی‌الامر آن را. پس اگر در چیزی کار به مشاجره و اختلاف کشید، آن را به خداوند و پیامبرش ارجاع دهید.» ارجاع به خداوند یعنی گرفتن آیات روشن و صریح کتاب او و واگذاری به پیامبر«ص» به معنای پیروی از سنت فراگیر و دور از اختلاف اوست.»

از آنجا که در نظام اسلامی، محور حاکمیت، احکام خداوند است، لذا در مسائل مورد شبهه و اختلاف، اعم از مسائل حکومتی و غیر آن، راه حل، بازگشت به قرآن کریم و سنت رسول‌الله«ص» و جانشینان آن حضرت، ائمه معصومین«ع» است و تشخیص انطباقی یک موضوع با احکام الهی در عصر غیبت با فقهای عظام و ولی‌فقیه است که در نظام اسلامی در هر عصر و زمانی وجود دارد و سرپرستی امت و احکام در صلاحیت و اختیار اوست.

وحدت و همدلی رمز عظمت و انسجام یک ملت است که می‌توان پشتوانه عظمت و اقتدار یک حکومت نیز باشد. همان گونه که اختلاف و تفرقه و فاصله گرفتن‌ها، عظمت و اقتدار یک ملت و در نتیجه یک حکومت را رقم می‌زند. توصیه قرآن کریم است که همگی به رشته استوار ایمان به خدا چنگ زنید و از تفرقه و تنازع بپرهیزید که این جدایی‌ها کیان یک ملت را خدشه‌دار سا و در معرض آسیب قرار می‌دهد. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا »(۲) وحدت در پرتو ایمان به خدای یگانه و اطاعت از خدا و رسول و پرهیز از منازعات و اختلاف همان گونه که آیه کریمه رهنمود می‌دهد: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین»(۳)

راه‌حل اختلافات مسلمین نیز چنگ زدن به قرآن و سنت و سیره رسول‌ خداست. همان گونه که امیرمؤمنان«ع» در منشور حکومتی خود به مالک اشتر فرمودند و ملاحظه کردیم.

اما سئوال است که اختلافات از کجا پدید می‌آیند؟

اگر خوش‌بینانه بنگریم، بسیاری از اختلاف‌ها ناشی از برداشت‌های غلط و تفسیر خودسرانه از آیات و سنت و سیره مبارکه و راه‌ حل آنها بازگشت به قرآن و محکمات آن و سنت و سیره پیامبر اکرم«ص» و معصومین«ع» است که با اسناد معتبر و محکم مورد وفاق محدثین فرق اسلامی به دست مسلمانان رسیده است.

اما بسیاری از اختلافات منشأ نفسانی دارند و خودخواهی و گروه‌گرایی‌ها که از آغاز بوده و اکنون نیز وجود دارند و در آینده نیز از آن در امان نتوان بود، آتش اختلاف  را دامن می‌زنند، مگر اینکه نفس اماره در بند شودو شرع و عقل حاکم گردند و عقلانیت و ایمان قاضی محکمه باشند.

باری، رنجنامه اختلاف است و به امروز و دیروز بازنمی‌گردد که بیش از یک میلیارد مسلمان جهان با داشتن منابع عظیم فرهنگی و مادی و معنوی دستخوش اختلافات باشند و بیگانگان و ارتکاب کفر و استکبار سرمایه‌های ملی و انسانی آنان را به غارت برند و خون مسلمین را به دست عوامل نفوذی خود بریزند و به روزگار مسلمانان قهقهه بزنند!

آیا کسی در آنچه که قرآن ،کلام وحی الهی و محکمات سنت و سیره نبوی«ص» درباره آینده مسلمین و زعامت دینی امت گفته بودند تردید داشت؟ درد و رنج‌های مسلمین را از آغاز در این نقطه باید کاوید که کینه‌های جاهلیت و اختلافات امت و برخی منازعات قبیله‌ای عامل پشت کردن به قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام شد؛ اولیای صادق و امامان معصوم«ع» را به انزوا کشاند؛ زمینه بازگشت وارثان کفر جاهلی و سفیانی را فراهم آورد و قرن‌ها درد و رنج مسلمین را در سراسر گیتی رقم زد.  در همین سال‌ها دیدیم و می‌بینیم که جبهه کفر به نام اسلام، عوامل کفر و استکبار و صهیونیسم و ارتجاع را به جان امت اسلام انداختند و خون‌ها ریختند و با جنایت‌هایشان روی چنگیز و مغول را سفید کردند.

انقلاب اسلامی منادی وحدت

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی با هدف حاکمیت اسلام و وحدت مسلمین، ندای امت واحده  در جهان پیچید. کنفرانس‌های وحدت اسلامی شکل گرفتند و استکبار به عنوان دشمن اسلام معرفی شد. امام راحل منادی این وحدت بود و همواره بر وحدت مسلمین از هر مذهب و نحله‌ای تأکید داشت. ایشان در صدها مورد از وحدت و برادری مسلمانان جهان سخن گفت، از جمله: «من مکرر اعلام کرده‌ام که در اسلام نژاد، زبان، قومیت و ناحیه مطرح نیست. تمام مسلمین ـ چه اهل سنت و چه شیعه ـ برادر و برابر و همه از تمام مزایا و حقوق اسلامی برخوردارند.» . «در اسلام سنی و شیعه و کرد و فارس مطرح نیست.»

منطق متعالی امام که امروز نیز رهبری معظم نظام بر آن تأکید دارند، مشتی است بر دهان آنان که عنوان تشیع و تسنن را سوژه اختلاف قرار می‌دهند و دانسته و ندانسته آب به آسیاب دشمنان اسلام می‌ریزند.

حاصل آنکه امت اسلام باید به موجب فرمایش نبی‌اکرم«ص»: «المسلمون اخوه تتکافا دمائهم یسعی بذمتهم ادناهم و هم ید علی من سواهم» مسلمانان برادرند، خون‌هایشان برابری می‌کند، هریک عهده‌دار مسئولیت دیگری هستند و همه یک دست و «ید واحده» در برابر دیگرانند. دشمن واقعی را خارج مرزهای اسلام نشانه می‌روند و به جای دشمن واقعی، یکدیگر را دشمن نمی‌خوانند و هدف قرار نمی‌دهند و به القائات دشمنان و تفرقه افکنان دست رد می‌زنند و زیر پرچم ولایت و با پشتیبانی ملت بزرگ گام برمی‌دارند که خدمت و دیانت جز این را طلب نمی‌کند.(۴)

وحدت جناح‌های سیاسی

به بهانه وحدت، سری به درون بزنیم و جایگاه وحدت و اختلاف را به اختصار بنگریم.  در درون فضای سیاسی ما جناح‌هائی وجود دارند که اختلاف‌نظرهایشان گاه به موضع‌گیری‌های نامناسب می‌انجامد که به مصلحت نظام اسلامی نیست. انقلاب اسلامی اصولی از قبیل «اسلامیت نظام و احکام اسلام ـ ولایت فقیه ـ روحیه انقلابی و تسلیم‌ناپذیری در برابر دشمن، حمایت مسلم از آنان به ویژه رنج‌دیدگان از دیگر کشورها و آوارگان مظلوم و…» دارد.

البته انسان‌ها را نمی‌توان در کارخانه قالب‌ریزی کرد، بلکه گرایش‌ها، سلیقه‌ها، راه و روش‌های متفاوتی وجود دارند که هرگاه با اصول یادشده در تضاد نباشند قابل تحمل‌اند و نباید تفاوت سلایق عامل تفرقه و اختلاف شود. در این عرصه تندروی‌هایی وجود دارند که مانع از وحدت و همدلی و انسجام می‌شوند که از سوی هر گروهی که باشد زیانبار است و جز ایجاد فرصت برای دشمن عنوانی ندارد.

در این باره به بیانی از امام راحل بنگریم: «همیشه سفارش کردیم به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشید تا بتوانید کاری انجام بدهید. اگر هرکدام جناح خاصی باشد، یک طرف خاصی بکشد و او طرف دیگری بکشد، این اولین استفاده‌اش مال اجانب است.»(۵)

باز هم از سخن امام راحل بشنویم که: «امروز بزرگ‌ترین معصیت در کشور ما ایجاد اختلاف و نفاق است.»

بنابراین همان گونه که امام راحل فرمودند: که، «اختلاف سلیقه‌ها را در محیط خوب برادرانه حل کنید.» باید به این رهنمود عقلی و دینی گوش داد.

متأسفانه همین اختلاف سلیقه‌ها گاه تنش‌آفرین و عامل جدایی می‌شود که باید از آن پرهیز کرد. آنچه در وفاق و همدلی و حل اختلافات نقش‌آفرین است، گفتگو و مذاکره برادرانه با حسن نیست و دلسوزی و مرزبندی با دشمن است. این رویه می‌تواند چندین دستاورد منطقی و انقلابی داشته باشد:

۱ـ طرف‌های گفت‌وگو، عقلانیت، صداقت، دیانت و انقلابی‌گری و ولایت‌پذیری خود را نشان می‌دهند؛ در برابر خدا و روح مقدس اولیا و ارواح پاک شهدا شرمنده نیستند؛ وجدانشان آرامش دارد؛ عقده‌ها و کینه‌ها رنگ می‌بازند و آرامش روانی پدید می‌آید و نام نیک از خود برجای می‌گذارند.

۲ـ طرف‌های گفت‌وگو از اعتبار اجتماعی بیشتری برخوردار می‌شوند و آرامش دارند. در حالی که اگر جز این باشد، به اعتبار اجتماعی خود ضربه زده‌اند.

او در من و من فتاده در او

خلق از پی ما دوان و خندان

انگشت تحیر جهانی

از گفت و شنود ما به دندان

(سعدی)

۳ـ دستاورد سوم وحدت و همدلی جناح‌های سیاسی، نومید کردن دشمن است؛ زیرا نخستین کسانی که از اختلاف‌ها بهره می‌برند دشمنان‌اند. آنان هیچ یک از جناح‌های سیاسی درون نظام را برنمی‌تابند و شکست و ناکامی و ضربه زدن به نظام و دلسردی مردم را در دستور کار خود دارند.

انتظار این است که در این برهه خاص و سرنوشت‌ساز تاریخی کشور که رهبری معظم نظام منشور گام دوم راهبردی انقلاب را ارائه فرموده و همگان، به‌ویژه جوانان و آینده‌سازان را به حضور و تلاش و تمدن‌سازی و جامعه‌پردازی فرا خوانده‌اند؛ رجال سیاسی از هر جناح و جریانی همگام این حرکت و با صمیمیت و همدلی برای جوانان سرمشق باشند و مسئولیت دینی و تاریخی خود را انجام  دهند.

این روزها برخی از رسانه‌ها از آشتی ملی سخن می‌گویند. من به آنها می‌گویم  آشتی ملی غلط است، زیرا مردم با یکدیگر قهر نیستند که آشتی کنند. مردم به‌قدری مشکلات معیشتی دارند که فرصتی برای منازعات سیاسی ندارند. به علاوه مردم هوشمندی خود را نشان داده‌ و در سخت‌ترین شرایط دشمن را نومید ‌کرده‌اند. اما جریان‌ها و جناح‌های سیاسی‌ که مشکل معیشتی کمتر دارند، باید آشتی کنند و منازعات سیاسی را کنار بگذارند. بهتر است که جناح‌های سیاسی با گفت‌وگو مسائل مورد اختلاف را حل کنند. این کار اگر با حسن‌نیت و زمان‌شناسی و وظیفه‌شناسی همراه باشد دشوار نیست. امید است عزیزان ما به این خواهش مشفقانه توجه کنند و برای مصالح نظام و کشور و حیثیت ارزشمند خود مسائل مورد اختلاف را حل کنند. خداوند هم کمک خواهد کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه ۵۳

۲ـ آل‌عمران، ۱۰۳

۳ـ انفال، ۴۶

۴ـ کلمات قصار، ص ۱۰۵

۵ـ کلمات قصار، ۱۰۸

18آوریل/19

لغزش‌گاه‌های مدیران(۲)

 

مطالعه و سیری کوتاه در زندگی انبیای الهی و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین به‌خوبی ما را با نگاه و برخورد آنان با دنیا و مظاهر آن آشنا می‌سازد. برای شناخت نگاه این برگزیدگان خداوند به دنیا و بهره آنان از آن شاید کلامی شفاف‌تر و کامل‌تر از این بیان نورانی پیامبر اکرم«ص» نباشد که فرمودند:  «ما اَحَدٌ مِنَ الاْوَّلِینَ وَ الاْخِرینَ اِلاّ وَ هُوَ یتَمَنّی یوْمَ الْقِیامَه اَنَّهُ لَمْ یعْطَ مِنَ الدُّنْیا اِلا قُوتا(۱): در میان اولین و آخرین، هیچ‌کس نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو می‌کند ای کاش جز قومی از دنیا به او داده نشده بود.»

بر اساس حکمت آفرینش و اینکه خداوند هیچ چیز را باطل و عبث نیافریده است و دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است(۲) باید اذعان کرد آخرت از بستر دنیا می‌گذرد و روح انسان تنها در قالب ماده و تن است که به کمال(۳) می‌رسد. با کنترل درست غرایز حیوانی چون غریزه شهوت و… است که انسان بقا پیدا می‌کند.

از منظری دیگر دنیا و آنچه در آن است، به‌سان همه اشیایی هستند که کارکردی دوگانه دارند که هم می‌توانند عامل حیات‌بخشی انسان باشند و هم ابزار هلاکت او. از همین روست که نگاه به دنیا و بهره‌مندی از آن به نسبت افراد آن تفسیر شده است و دلبستگی مطلق به آن بدون نگاه ابزاری نه تنها مذموم، بلکه نقطه آغاز هلاکت انسان شمرده شده است.

از منظر پیامبر اکرم«ص)» دلبستگی به دنیا ریشه هر معصیت الهی و گام نخست در لغزیدن به سراشیبی گناه است: « حُبُّ الدُّنیا اَصلُ کُلِّ مَعصِیَهٍ وَ اَوَّلُ کَلِّ ذَنب(۴): دلبستگی به دنیا ریشه هر عصیان و آغاز هر گناه است.»

و دل سپردن به آن از منظر امیرمؤمنان(ع) رأس فتنه‌ها و آغازگر گرفتاری‌هاست: « حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ اصْلُ الِمحَن (۵): وابستگی به دنیا رأس فتنه‌ها و ریشه محنت‌هاست.»

بر کسی پوشیده نیست که نگاه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی که ادامه حرکت توحیدی انبیا و اولیای الهی به دنیا و مظاهر آن است، نگاهی از جنس نگاه ابزاری نبود و همین نگاه هم انقلاب را و هم مدیران آن را از سایر انقلاب‌ها و مدیران آن جدا کرد. نگاهی که موجب شد انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب‌های دیگر چهل سال در مسیر اصلی خود بماند. نگاهی که روح ایثار و شهامت و دنیاگریزی را در دل‌ها زنده نگه داشت و حتی به عاملی پیش‌برنده تا آن سوی مرزهای خود تبدیل شد؛ زیرا در طول این سال‌ها از آغاز نهضت تا کنون یاران امام و رهبری و مدیران مؤمن، همواره دنیا را از منظر آیات قرآن و کلام معصومین(ع) نگریسته‌اند. آیاتی چون این آیه شریفه سوره توبه که خداوند سبحان زمینه‌های دلبستگی به دنیا و دل بریدن از آخرت را چنین به تصویر کشیده است: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ … وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ  وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین(۶): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن دلخوشی نداشته‌اید برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما فرود آورد و خدا جمعیت فاسقان را هدایت نمی‌کند.»

خداوند سبحان در این آیه شریفه پس از اشاره به اقوام نسبی و سببی چون پدران و همسران و فرزندان و برادران که مادر و دختر و خواهر را نیز در برمی‌گیرد به سراغ «عشیره» می‌رود؛ طبقه‌ای که از آن به طائفه و وابستگان دیگری را شامل می‌شود و شعاع آن تا قومیت و قبیله و هرگونه گرایشی به ملی‌گرایی امتداد می‌یابد. به مسئله اموال به دست آمده و جمع‌آوری شده و نیز کار و پیشه و منبع درآمد و ترس از کساد و کاهش درآمد اشاره می‌کند و در نهایت به محل سکونت و دلخوش داشتن به آن می‌پردازد.

محورهای یاد شده در این آیه شریفه اموری هستند که انسان به‌طور طبیعی به آنها دلبستگی دارد، اما آنگاه که انسان مقهور دلبستگی لجام گسیخته به این امور می‌شود او را در تقابل با دلبستگی به خدا و پیامبرش قرار می‌دهد و مانع تلاش و تحرک و مجاهده او در راه حق می‌شود و او را از پوشش هدایت الهی در صراط مستقیم خارج می‌کند.

بی شک این آیه نورانی اگر در قالب قلب و فکر مدیران جای نگیرد حداقل از آیاتی است که مدیران باید در تلاوت آیات قرآن در آن اندیشه و تأمل کنند و نسبت جایگاه خود را با چنین عوامل دلبستگی دنیا معلوم سازند. مدیرانی که با استفاده از موقعیت، ظرفیت‌ها و امکانات حوزه مدیریتی خود منابع و منافع عمومی را در اختیار دارند، ولو به اندازه یک «صاع» گندم، یعنی مقدار کمکی که عقیل از امیرالمؤمنین«ع» برای فرزندان ژولیده و گرسنه خود درخواست کرد و با پاسخ صریح پیشوای متقین روبه‌رو شد، نباید تخلف کنند. امام علی«ع» هرگز عمل به تکلیف الهی را قربانی روابط خانوادگی و قوم و قبیله‌ای خود نکرد.

این آیه نورانی هشداری است به مدیرانی که دلبسته جمع‌آوری اموال و انباشتن ثروت و بلوکه کردن امکانات برای خود و اطرافیانشان هستند؛ برای تجارت و سوداگری مادی و پر رونق تلاش می‌کنند؛ مسئولیت دفتر و کار خود را از جایگاه محل خدمت علناً به بنگاه کسب درآمد و حقوق و مزایای هر چه بیشتر تغییر کاربری می‌دهند و آرامش و سکون خود را در سکونت گزیدن در خانه‌های اعیانی می‌پندارند. این مدیران بر اساس این آیه شریفه نمی‌توانند مدعی محبت به خدا و رسول خدا «ص» باشند و بی‌‌شک آنان بیش از دیگران مخاطب این تهدید الهی در پایان این آیه شریفه هستند که فرمود: « فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِه(۷): منتظر باشید تا فرمان الهی فرا رسد.»

به راستی این تهدید و فرمان الهی چیست؟ و رابطه این آیه با آیه « مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا »(۸) در چیست؟ بی‌شک وجه مشترک بین دو آیه، تقابل بین چسبیدن و دلخوش کردن به زندگی دنیا با حرکت و تلاش در راه خداست، آنجا که در ادامه آیه می‌فرماید: « إِلَّا تَنفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ(۹): اگر بی‌درنگ در راه خدا و برای خدا حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات و عذاب دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد.»

بخش پایانی آیه در حقیقت، هشدار به همه انسان‌ها، به‌ویژه مدیرانی است که به خاطر جایگاه حقوقی‌شان زمینه برای محورهای یاد شده در آیات برای آنان فراهم است. بخش پایانی تلخ و پشیمان کننده را برای مدیرانی که مست قدرتند و به جایگاه خود می‌بالند. مدیرانی که محدوده مدیریت خود را گاه ملک طلق خود می‌دانند و با باز کردن حساب ویژه‌ برای نزدیکان خود و دل بستن به آنچه که در این آیه نورانی به عوامل بازدارنده از محبت خدا و رسول آن  تعبیر شده‌اند، از سرنوشت تلخ خود در دنیا و آخرت غافل می‌شوند.

این باور مدیران که همواره بر جایگاه مدیریت تکیه خواهند زد؛ این در همیشه روی همین پاشنه می‌چرخد و همواره از نعمت مدیریت در نظام اسلامی برخوردارند غفلت دیگری است. اشتباهی است که قبل از آنان دیگران نیز بدان گرفتار بودند و کافی است اینان به‌ویژه به تاریخ معاصر ایران و برخی مدیران قبل از خود در نظام اسلامی نگاه کنند که چگونه نعمت مدیریت که می‌توانست با نصب‌العین قرار دادن هشدارهای قرآنی و رهنمودهای ائمه اطهار«ع»، نردبام کمال آنان شود، به چاه سقوطشان در دنیا و آخرت تبدیل شد.

کوتاه سخن اینکه انقلاب اسلامی بر اساس تغییر ارزش‌ها و رفتارها و بر اساس آموزه‌های قرآن و عترت صورت گرفت و نه به خاطر جابه‌جایی قدرت و تکیه زدن برخی بر مسند گذشتگان و تکرار فرهنگ طاغوتی و آرام گرفتن در کاخ‌هایی که برخی مدیران را مشمول این آیه شریفه کند که فرمود: «وَ سَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الْأَمْثَال(۱۰): شما در منازل (و کاخ‌های) کسانی که بر خویشتن ستم کردند ساکن شدید و برای شما آشکار شد که چگونه با آنان رفتار  کردیم و برای شما مثل‌ها زدیم( و باز بیدار نمی‌شوید).»

آیا به‌راستی این آیه شریفه مشمول برخی مدیران و مسئولان ما و دنیاخواهی و دنیاطلبی بازگشت به جاهلیت نیست؟ و آیا رویکرد به فرهنگ طاغوتی رویگردانی از سیره امام و رهبری نیست؟ به‌راستی آیا تقابل برخی از سخنان و رفتارهای برخی مدیران و مسئولان با فرمایشات و سلوک امام و رهبری ریشه در همین دنیاگرایی و آخرت‌گریزی ندارد؟

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۴٫

۲- ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق (حجر/ ۸۵)؛ ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلاً (ص / ۲۷).

۳- عن ابن ابی یعفور قلت لابی عبدالله علیه‌السلام، انا لنحب الدنیا فقال: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احج و انفق علی عیالی و انیل اخوانی و اتصدق، قال لی: لیس هذا من الدنیا هذا من الاخره (بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۰۶).

۴- تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲٫

۵- غررالحکم، ؟

۶- توبه، آیه ۲۴٫

۷- توبه، آیه ۲۴٫

۸- توبه، آیه ۳۸٫

۹- توبه، آیه ۳۹٫

۱۰- ابراهیم، آیه ۴۵٫

18آوریل/19

در آستان امامان

 

این سلسله مقالات مزین است به زینت معرفت اهل‌بیت«ع» که در ذیل زیارت جامعه کبیره دنبال می‌شود. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت بلند تقدیم می‌گردد.

کلام نور

«کَلامِکُم نور»: سخن شما نور است.

نور روشن است و روشنگر. کلام اهل‌بیت«ع» این ویژگی را دارد. این کلام همه ابعاد زندگی را روشن می‌سازد. کلام دو بخش دارد: ۱- محتوا ۲- شکل که اگر در این دو بخش شایسته و درخور تحسین بود، زیباترین است. در بخش محتوا، کلامی که سالم‌ترین، عمیق‌ترین و روشنگرترین و در بخش شکل و صورت رساترین باشد زیباترین است. کلام اهل‌بیت«ع» از آن جهت که کلامشان کلام خدا و رسول خداست، در هر دو بخش زیباترین است.

امام صادق(ع) فرمودند: «حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول‌الله قول الله عزوجل(۱): حدیث من حدیث پدرم، حدیث پدرم حدیث جدم، حدیث جدم حدیث حسین، حدیث حسین حدیث حسن، حدیث حسن حدیث امیرمؤمنان است و حدیث امیرمؤمنان حدیث رسول خداست و حدیث رسول خدا سخن خدای بزرگ است.»

در روایتی حضرت امام باقر(ع) به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه (سلمه زیدی مذهب بوده و او و حکم هر دو از صاحبان فتوا در اهل سنت هستند و رابطه خوبی با امام باقر(ع) نداشته‌اند) فرمودند: «شرقا و غرباً فلا تجدان علماً صحیحاً الا شیئاً خرج من عندنا اهل البیت(۲): به شرق بروید و به غرب بروید، علم درستی را نمی‌یابید مگر چیزی را که از نزد ما خاندان اهل‌بیت«ع» بیرون آمده باشد.»

محتوای کلام خداوند فطری است و این یک رمز جاذبه در کلام امامان است که دل‌ها را همچون آهن‌ربا به سوی خود جذب می‌کند. از حضرت امام رضا(ع) نقل شده که فرمودند:«… فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا(۳): … اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌دانستند از ما پیروی می‌کردند.»

این از جهت محتوا و اما از  جهت شکل و صورت هم، آنان برترین و در قله فصاحت و بلاغت‌اند. از حضرت امیرمؤمنان علی(ع) نقل شده که فرمودند: «و انّا لامراء الکلام و فینا تنشَّبت عروقه و علینا تهدَّلت اغصانه؛(۴): …ما فرمانروایان سخنیم. درخت سخن در ما ریشه دوانیده و شاخه‌هایش بر سر ما سایه افکنده است.»

این واقعیتی است که دوست و دشمن به آن معترف‌اند. در تاریخ آمده که شخصی به نام محقق بن ابی محقق از مولا علی«ع» جدا شد و به معاویه پیوست. معاویه از او پرسید، «از نزد چه کسی آمده‌ای؟» او چاپلوسانه گفت، «جئتک من عند اعیی الناس!!؛ من از نزد ناتوان‌ترن اشخاص در سخن گفتن آمده‌ام!» معاویه گفت، «ویحک کیف یکون اعیی الناس فوالله ما سنّ الفصاحه لقریش غیره؛(۵) وای بر تو چگونه او را ناتوان‌ترین افراد می‌شماری در حالی که به خدا سوگند اساس فصاحت را میان قریش، جز او کسی بنا ننهاد.»

ابن ابی الحدید معتزلی مذهب ذیل خطبه ۲۲۱ بعد از شرح بخشی از کلام مولا درباره عالم برزخ چنین می‌گوید: «اگر تمام فصحای عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و این بخش از خطبه را بر آنها بخوانند سزاوار است همگی به خاطر آن سجده کنند.»(۶)

جناب سیدرضی جامع نهج‌البلاغه که آیتی در فصاحت و بلاغت بود، در مقدمه نهج‌البلاغه زیبایی سخن مولا را چنین به قلم آورده است که، «امیر مؤمنان علی سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است. اسرار بلاغت از وی آشکار شد و قواعد و دستوراتش از او سرچشمه گرفت و با استفاده از شیوه او هر خطیب توانایی به قدرت خطابه دست یافت و از گفتار او سخنرانان ماهر یاری جستند زیرا در کلامش نشانه‌هایی از علم خداست و عطر و بویی از سخنان پیامبر(ص).»(۷)

کلام اهل‌بیت«ع» از عالی‌ترین محتوا و زیباترین سبک برخوردار است. به این دو ویژگی اضافه کنید از دل برخاستن را که کلامشان را در اوج جاذبه قرار داده است که، «سخن که از دل برآید لاجرم بر جان نشیند.

اینهاست مبنای این سخن که، «کلامکم نور». کلامشان روشن، فصیح و بلیغ از جان برخاست و روشنگر است.

رشد و هدایت در اوامر امامان 

«و امرکم رشد»: دستور شما رشد و هدایت است.

رشد مصدر ثلاثی مجرد به معنای راست بودن راه است و هدایت شدن به سوی خیر و صلاح. رشد در قرآن در شش وجه به کار رفته است. هدایت، توفیق، صواب، اصلاح مال، عقل مخرج (راه خروج از مشکل)

نقطه مقابل رشد غیّ و ضلال است. غیّ جهلی است که ریشه‌اش اعتقاد فاسد باشد و یا به معنای لجاجت و استمرار در نادانی است و ضلال به معنای تعدی از راه میانه. در قرآن علاوه بر غی و ضلال که نقطه مقابل رشد است واژه فرّ و سفاهت نیز در برابر رشد قرارگرفته است. واژه رشد و مشتقات آن نوزده بار در قرآن کریم به کار رفته‌اند. این واژه دارای سه مصدر «رشد» و «رَشَد» و رشاد است. از نگاه قرآن کریم عوامل رشد عبارتند از:

ارشاد خدای متعال و اولیاء او، قرآن کریم ایمان به خدا و اطاعت از او، اعتقاد به قیامت، دعا و عبادت.

طواغیت و سران کفر دعوت به ضد رشد می‌کنند. قرآن در مورد فرعون می‌فرماید: « فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَونَ وَ ما أَمرُ فِرعَونَ بِرَشید(۸) آنان فرمان را اطاعت کردند و فرمان او نارشید است.»

اما امر اولیای خداوند دعوت به رشد وصلاح و سداد است: « اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فیها خالِدُون(۹):خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. اما کسانی که کافر شدند اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می‌برد. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.»

«و امرکم رشد» راه سعادت از رهگذر اطاعت و عمل به فرامین اهل‌بیت«ع» می‌گذرد و کسانی شیعه واقعی هستند که تحقق‌بخش دستورات آنان در زندگی خویش باشند. شیعه یعنی کسی که پایش را جای پای امامان خود می‌گذارد و بینش او بینش آنان و رفتارش رفتار آنهاست.

امام صادق(ع) فرمودند: «ان‌الله تبارک و تعالی اوجب علیکم حبنا و موالاتنا و فرض علیکم طاعتنا الا فمن کان منّا فلیقتد بنا و انّ من شأننا الورع والاجتهاد اداء الامانه الی البرّ و الفاجر و صله الرحم واقراء الضیف و العفو عن المسیء و من لم یقتد بنا فلیس منا(۱۰): خداوند بلندمرتبه محبت ما و ولایت‌پذیری ما را بر شما واجب کرده و اطاعت از ما بر شما فریضه است. آگاه باشید کسی که می‌خواهد از ما محسوب شود باید به ما اقتدا کند. همانا منش ما ورع(خداترسی) و سخت‌کو‌شی در راه دین، اداء امانت به خوبان و بدان، ارتباط با خویشاوندان، پذیرایی از مهمان و گذشت از بدکار است و آن کس که به ما اقتدا نکند از ما نیست.»

نیز حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «لیس من شیعتنا و افقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا(۱۱): از شیعیان ما نیست کسی که با زبانش با ما موافقت و در رفتار و آثارمان با ما مخالفت کند.»

سفارش به تقوی                                        

«و وصیتکم التقوی»: و سفارش شما تقواست.

تقوی حریم نگهداری برای ذات مقدس ربوبی است. حریم نگهداری در تمامی عرصه‌های فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و… دین پوشش زندگی است و باید تمام ابعاد زندگی را فرا گیرد. تقوای بشری برای این پوشش مقدس است. «متقی»  کسی است که حریم خداوند را در همه عرصه‌های زندگی رعایت می‌کند و می‌کوشد قوانین او را در همه جا اجرا کند.

«سفارش به تقوا» سفارش همه انبیا بوده است: «وَ لَقَد وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ إِیَّاکُم أَنِ اتَّقُوا اللَّه(۱۲): به یهود و نصارا و کسانی که قبل از شما کتاب آسمانی داشتند و  همچنین به شما سفارش کرده‌ایم که تقوا داشته باشید.»

تقوا مایه پیشرفت فرد و جامعه است. جامعه‌ای که لباس تقوا به تن داشته باشد جامعه‌ای است مترقی که می‌تواند از همه مواهب الهی در جهان آفرینش استفاده کند. سفارش به تقوا به معنای استفاده نکردن از مواهب خدادادی دنیا نیست، بلکه به معنای استفاده همراه با رعایت حریم خداوند و عبور نکردن از خطوط قرمز خداوند است.

شادی مشروع

شاد بودن در بهار طبیعت و ایام نوروز و غیر آن ضد ارزش و ناپسند نیست، بلکه شادی را به معنای گناه کردن گرفتن و عبور از خطوط قرمز خداوند دانستن است که منکر است. می‌توان شاد بود و از خطوط قرمز هم عبور نکرد. این شادی مبارک خواهد بود و هر روزی که انسان موفق به انجام آن شود، آن روز نوروز است. از نگاه امام علی(ع) با ترک گناه هر روزتان نوروز می‌شود:

حضرت مولی علی«ع» در عید فطر فرمودند: « انما هو عید لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید(۱۳): امروز برای کسانی روز عید است که روزه آنها مقبول درگاه پروردگار و عبادت‌های شبانه آنها مورد پذیرش قرار گرفته است. بنابراین هر روزی که در آن عصیان خداوند نشود آن روز عید است.»

تقوا رکن زندگی سعادتمندانه و جامع‌ترین عنصر اخلاقی است. به امام جمعه دستور داده شده با وصیت به تقوا سوژه سخن در همه عرصه‌های اخلاقی را بیابد.

رفتار خوب

«و فعلکم الخیر»: کارتان خیر و خوبی است.

اهل بیت«ع» کانون همه خوبی‌ها هستند. آنها معیار خوبی‌اند و محبت آنها جلوه برجسته خیر است. آنان هر چه را انجام می‌دهند خیر است زیرا معصوم‌اند و در قاموس آنان فقط خیر است و بس.

امام صادق(ع) فرمودند: «نحن اصل محل خیر و من فروعنا کلّ برّ فمن برّ التوحید و الصلوه و کظم الغیظ و العفو عن المسی و رحمه الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل کلّ شرّ و من فروعهم کل قبیح و فاحشه فکذب من زعم انه معنا و هو متعلق بفروع غیرنا(۱۴): ما ریشه هر خیری هستیم و هر نیکی از شاخ و بر ماست. از این نیکی‌ها یکتاپرستی، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدی کننده، ترحم به نیازمند، پرداختن به کار همسایه و اقرار به فضیلت فضیلت‌مندان و دشمن ما ریشه هرگونه بدی است و هر زشتی  پلیدکاری از شاخ و بر ایشان است، پس دروغ گفته  کسی که گمان کرده که با ماست و به شاخه‌های دیگران چنگ افکنده است.»

احسان

«و عادتکم الاحسان»: شیوه شما احسان است.

به آنچه بر اثر تکرار جزو رفتار اکتسابی و گاه غیرارادی انسان می‌شود عادت گفته می‌شود.(۱۵)

احسان به همگان عادت امامان است. احسان واژه ناشناخته‌ای نیست: نیکی و رفتار شایسته.

رفتار شایسته و سرشار از مهر، عادت همه امامان بوده است. دوست و دشمن در این زیرمجموعه قرار دارند.

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

رفتار امامان در عرصه احسان به دشمنان خود یک کتاب قطور است.

کرم

«و سجیتکم الکرم»: و سرشت شما بزرگواری است.

سجیه به معنای سرشت و طبیعت و نهاد است. «السجیه الطبیعه والخلق»(۱۶)

خلقتی که جزئی از طبیعت شد از انسان جدا ناشدنی است. این امامان نور با «کرامت» عجین شده‌اند و از این رهگذر مدال‌ها از خداوند گرفته‌اند. سوره «هَل اَتی» تنها یک مدال اهل‌بیت«ع» است.

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر

هم فقیر و هم یتیم و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد                       

هل اتی بی نان تو نازل نشد

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- الکافی، ج ۱، ص ۵۳٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۳۹۹٫

۳- معانی الاخبار، ص ۱۸۰، حدیث ۱٫

۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۳٫

۵- شرح نهج‌البلاغه معتزلی، ج ۱۱، ص ۱۵۳٫

۶- همان.

۷- نهج‌البلاغه (مقدمه).

۸- هود، آیه ۹۷٫

۹- بقره، آیه ۲۵۷٫

۱۰- الاختصاص، ص ۲۴۱٫

۱۱- مشکاه الانوار، ص ۷۰٫

۱۲- نساء، ص۱۳۱٫

۱۳- نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۴۲۸٫

۱۴- الکافی، ج ۸، ص ۲۴۲٫

۱۵- فرهنگ سخن، ج ۵، ص ۴۹۴۰٫

۱۶- لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۷۲٫

13مارس/19

مهاجرت معکوس؛ زمینه‌ای برای فروپاشی رژیم سفّاک اسرائیل

مقدمه: رژیم اشغالی و مصنوع اسرائیل فاقد زیر ساخت‌ها و عوامل تشکیل‌دهنده یک دولت ـ ملت است و آنچه از ۱۹۴۸ تا کنون مستمسک نظریه‌پردازان و سیاستمداران یهود برای تثبیت و بقای دولت قرار گرفته، مذهب به‌عنوان عامل همبستگی اجتماعی بوده است. جمعیت اسرائیل برپایه برآورد سال ۲۰۱۸ سازمان مرکزی آمار اسرائیل این رژیم، در حدود ۸ میلیون و ۹۰۷ هزار نفر جمعیت است که ۷۴٫۴ درصد از آنان را یهودیان و ۲۰٫۹ درصد را اعراب اسرائیلی تشکیل داده‌اند. جامعه اسرائیل از جمعیت مهاجری تشکیل شده است که از مناطق مختلف جهان در آنجا جمع شده و به هم پیوسته‌اند. این جمعیت شکل‌دهنده ملت اسرائیل به عنوان یکی از عناصر اصلی سازنده دولت، به صورت طبیعی و به اراده خویش و طیب خاطر به اسرائیل مهاجرت نکرده‌اند، بلکه بر اساس طراحی رهبران صهیونیسم و تحت فشارها و گاهی در نتیجه وحشت و هراس ناشی از آزارهای نژاد‌پرستانه مسیحیان اروپا روانه اسرائیل شده‌اند. شعار صهیونیسم برای این مهاجرت عبارت بود از: «بازگشت به سرزمین موعود» و «ملت بدون سرزمین برای سرزمین بدون ملت».

موضوع جمعیت برای تشکیل اولین حکومت یهودی، همواره مسئله‌ رهبران اسرائیل بوده و هست، به‌طوری که با صرف هزینه‌های گزاف برای ترغیب یهودیان به مهاجرت به ارض موعود اسرائیل و نیز جلوگیری از بازگشت آنان به کشورهای مبدأ تلاش می‌کند. بنابراین «مهاجرت معکوس» برای موجودیت کشوری جعلی که بر جمعیت مهاجر متکی است، خطری بزرگ به شمار می‌رود. حال مسئله این است که به‌رغم گذشت ۷۰ سال از تأسیس این رژیم، زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل چه بوده و چه عواملی باعث کاهش این زمینه‌ها شده‌اند؟

زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل

الف. زمینه تاریخی

در سال ۱۵۱۶ سلطان سلیم، پادشاه عثمانی، فرمانی مبنی بر منع مهاجرت یهودیان و اقامت آنها در فلسطین و سینا صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ با ترور قیصر اسکندر دوم، کینه‌توزی نسبت به یهودیان افزایش یافت. همین عامل باعث شد یهودیان باهم تجمع کنند؛ کتاب «خود رهایی» به عنوان سند صهیونیستی منتشر شد و جنبش‌های «رواد» یا «بیلو» با هدف تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین شکل گرفتند.(۱) بن‌گوریون(David Ben-Gurion) اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در باب ضرورت مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین فلسطین می‌گوید: «مهاجرت به فلسطین به‌منزله خونی است که ادامه حیات اسرائیل را بیمه می‌کند و ضامن امنیت و آینده اسرائیل است.»(۱) وی در دولت خود قانون تابعیت را در «کنست»( Knesset) به تصویب رساند. در این قانون که در سال ۱۹۵۰ نهایی شد، به همه یهودیان طبق ماده یکم از قانون بازگشت حق می‌دهد که به عنوان مهاجر به فلسطین بیایند.

ب. یهودستیزی

در قرن ۱۹، اولین راه‌حلی که به ذهن یهودیان اروپای شرقی رسید، مهاجرت به کشورهایی بود که به یهودیان ظلم نمی‌شد؛ مانند غرب اروپا و آمریکا. با افزایش یهود‌ستیزی در روسیه تزاری در سال‌های۱۸۸۱-۱۸۸۲/۱۸۹۰-۱۸۹۱/۱۹۰۵- ۱۹۱۰ مهاجرت یهودی‌ها افزایش یافت؛ اما ایالات متحده و انگلیس با اتخاذ سیاست‌هایی مانع از مهاجرت بیشتر یهودیان به آنجا شدند.(۲) عامل یهودآزاری و اعمال فشار بر یهودیان در کشورهای مبدأ مهاجرت یکی از مهم‌ترین عوامل مهاجرت بوده است و بخش عمده‌ای از مهاجران یهودی تحت تأثیر این عامل به اسرائیل آمده‌اند. چنانکه در مقاطعی مانند دهه آخر قرن ۱۹ در پی ترور الکساندر دوم تزار روسیه و دهه‌های۳۰ و۴۰ قرن بیستم روی کارآمدن نازی‌ها در آلمان و تحولات ناشی از آن در اروپا با شدت گرفتن یهودآزاری در روسیه و آلمان بیکباره شاهد افزایش تعداد مهاجران یهودی به فلسطین هستیم.(۳)

ج. عدم محدودیت در کشورهای کمونیستی

با استقرار نظام کمونیستی در شوروی سابق در سال ۱۹۱۷ و سپس در کشورهای اروپای شرقی نظام‌های سیاسی بسته‌ای در این کشورها به وجود آمدند که مهاجرت شهروندان در آنها محدود و به‌شدت تحت کنترل بود. در سال ۱۹۹۷ روابط شوروی و اسرائیل قطع شد. این قطع روابط امید هرگونه موفقیت برای جلب رضایت شوروی‌ها برای اجازه دادن به یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل را به یأس تبدیل کرد. این وضعیت تا سال ۱۹۸۵ با روی کارآمدن گورباچف ادامه داشت. با اصلاحات او به‌تدریج روابط مسکو ـ تل‌آویو بهبود یافت و دو طرف به سمت برقراری ارتباط با یکدیگر پیش رفتند. این وضعیت موجب شد تا شوروی‌ها مقررات محدودکننده مهاجرت یهودیان را لغو کنند.

در دهه ۷۰ میلادی که به دلیل سیاست تشنج‌زدایی، فضایی برای مهاجرت یهودیان از کشورهای کمونیستی فراهم آمد، حدود ۲۵۰ هزار یهودی از شوروی مهاجرت کردند، اما از این تعداد حدود۱۴۰ هزار نفر راهی اسرائیل شدند و بقیه راه کشورهای غربی را در پیش گرفتند. در سال ۱۹۸۶ تعداد یهودیان شوروی که به اسرائیل رفته بودند ۹۵۰۵ نفر بود. این‌رقم هر سال افزایش پیدا کرد. در سال۱۹۹۰ به تعداد ۱۹۹۵۱۶ نفر و در سال ۱۹۹۱ به ۱۷۶۱۰۰ نفر رسید. این رقم در سال‌های بعد رو به کاهش نهاد و در سال ۱۹۹۸ به رقم ۵۶۷۰۰ نفر رسید. علت اصلی تمایل به مهاجرت از کشورهای کمونیستی محدودیت‌هایی بود که در نتیجه اجرای روش‌های سوسیالیستی برای افراد جامعه به وجود می‌آمد. چنین وضعیتی در کشورهای سوسیالیستی موجب شده بود تا افراد از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را محدود و در تنگنا و حقوق سیاسی اجتماعی خود را سلب شده احساس کنند. لذا تلاش برای مهاجرت از کشورهای سوسیالیستی به عنوان جریانی فراگیر در آمد که هرگاه امکانی برای ظهور می‌یافت شدت می‌گرفت.(۴)

د. کشور شیر و عسل

اسرائیل از ابتدای تأسیس با مصادره املاک فلسطینی‌ها، تسلط بر نفت و استثمار آن در صحرای سینا، دریافت هفتصد میلیون دلار (به صورت سالیانه) به عنوان غرامت از آلمان، دریافت کمک‌های مستمر از آمریکا (۳٫۵ میلیارد دلار در سال) و… باعث شکوفایی اقتصادش شد.(۵) اسرائیل به عنوان مدینه فاضله یهودیان که می‌تواند سعادت، رفاه و زندگی امنی را برای آنها فراهم کند مطرح گردید. در بدو ورود مهاجران یهودی تلاش برای جذب آنها از طریق تأمین مسکن، شغل، آموزش و فراهم کردن امکانات رفاهی آغاز شد. تحت تأثیر اقدامات اسرائیل و تبلیغات گسترده آن، بسیاری از یهودیان مهاجرت به این رژیم را به عنوان راهی برای دستیابی به زندگی بهتر انتخاب کردند.(۶)

علل آغاز پدیده مهاجرت معکوس

در دوره سال‌های ۱۹۴۸ و۱۹۶۰، دوران طلایی مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی بود. مهاجرت یهودیان در این برهه به میزان ۶۵  درصد در افزایش جمعیت صهیونیست‌ها تأثیر داشت. از این تاریخ به بعد و به دنبال کاهش مشوق‌های مهاجرت و اوضاع بهتر کشورهای محل سکونت یهودیان، میزان مهاجرت آنها به‌خصوص در دهه ۷۰ قرن گذشته به شکل قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در آغاز دهه ۹۰، رژیم اسرائیل توانست بیش از یک میلیون مهاجر یهودی روس را جذب کند و در اراضی اشغالی فلسطین اسکان دهد. به دنبال مهاجرت این تعداد یهودی از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱، میزان مشارکت جمعیت یهودیان اسرائیل به ۶۹ درصد رسید و این‌گونه بود که مهاجران یهودی روس، اکثریت یهودیان رژیم صهیونیستی را تشکیل دادند(۷)، لیکن طی چند سال گذشته، مهاجرت یهودیان به اسرائیل در مقایسه با دو دهه گذشته با کاهش شدیدی مواجه بوده است. اولین نشانه‌های کاهش مهاجرت یهودیان از سال ۲۰۰۱ میلادی شروع شد. آغاز مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمین‌های اشغالی نیز سال ۲۰۰۴ بوده است. در این سال، بیش از ۱۶۵۰۰ نفر، سرزمین‌های اشغالی را ترک کردند. بیشتر این افراد پزشکان، مهندسان، متخصصان و دانشمندانی بودند که دنبال فرصت کاری بهتر و پر درآمدتر در کشورهای اروپایی یا آمریکا بودند.

الف. بحران هویت ملی

مهم‌ترین عنصر هویتی در یک جامعه همدلی است. به این معنا که مردم یک کشور باید احساس کنند که متعلق به یک خاک و آب هستند و سرنوشت آنها یکی است. در این باره باید گفت که مهاجرت معکوس در اسرائیل تا حد زیادی زاییده این بحران هویتی است که تل‌آویو در مدیریت آن با چالشی سخت مواجه است. به‌رغم همه تلاش‌هایی که رژیم صهیونیستی برای هویت‌سازی داشته است، اما پدیده رو به رشد مهاجرت معکوس، آن هم در برخوردهای نظامی با اعراب فلسطینی نشان‌دهنده عدم موفقیت رژیم صهیونیستی در هویت سازی است.(۸)

جمعیت یهودی اسرائیل از ۱۰۲ کشور مختلف گردهم آمده‌اند. آنان در فرهنگ، زبان و نژاد اختلافات شدید دارند و نمی‌توانند با یکدیگر احساس هویت مشترک که تشکیل دهنده یک ملت است، داشته باشند. در واقع، هنوز «کیستیِ» اعضای این جامعه مبهم است و همین امر، فلسفه وجودی اسرائیلی‌ها را متزلزل می‌سازد. رژیم اسرائیل خود را دولتی یهودی می‌خواند، اما این به چه معناست؟ ما اسرائیلی هستیم یا یهودی؟ ملیت ما چیست؟ خلاصه کلام آنکه روح کلی و حاکم بر فرهنگ ما کدام است؟ طرح پرسش‌هایی از این قبیل که حکایت از مبهم بودن چیستیِ واقعی هویت اسرائیلی دارد، بیانگر این واقعیت است که گسست هویتی، مانع از شکل‌گیری ثبات اجتماعی بر مبنای هویت واحد می‌شود.

این رژیم ترکیبی از یهودیان شرقی و غربی با فرهنگ‌های متفاوت و حتی از نژادهای مختلف است. موانع و مشکلاتی که برای استحاله گروه‌های مختلف یهودی و یکپارچه شدن آنها در یک فرهنگ ملی وجود دارد از یک طرف و تبعیض‌هایی که بین گروه‌های مختلف یهودی وجود دارد از طرف دیگر موجب می‌شود تا یهودیانی که احساس می‌کنند در جامعه اسرائیل چندان جدی گرفته نمی‌شوند، آهنگ مهاجرت از اسرائیل را سردهند و بکوشند که در جای دیگری، غیر از اسرائیل زندگی خود را بنا نهند.(۹)

ب. بحران اقتصادی

اقتصاد، مهم‌ترین عامل مشوق یهودیان به مهاجرت به اسرائیل به شمار می‌رود، به‌ویژه پس از اینکه کشورهای مختلف،درهای خود را به روی مهاجرت یهودیان گشوده‌اند. از همین جاست که مراکز تصمیم‌گیری جنبش صهیونیسم و دولت عبری در تلاش هستند تا یهودیان را با مشوق‌های اقتصادی به مهاجرت به اسرائیل ترغیب کنند تا اینکه یهودیان، زمانی که شرایط زندگی در اسرائیل و هر دولت دیگری که امکان مهاجرت یهودیان به آنها وجود دارد با هم مقایسه می‌کنند، ترجیح بدهند که به فلسطین اشغالی مهاجرت کنند. وعده رفاه و درآمد خوب، اصلی‌ترین محرک مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین اشغالی است.

آمار و داده‌ها حاکی از آنند که میانگین درآمد ماهانه هر فرد اسرائیلی در سال ۲۰۱۶، ۳۰۰۰ دلار است. این رقم، پایین‌ترین میزان درآمد در میان کشورهای توسعه یافته است. اما آزار دهنده‌ترین مسئله اقتصادی برای اسرائیلی‌ها هزینه‌های بالای قیمت مسکن است. یک شهروند اسرائیلی مجبور است به طور متوسط، ۱۱ سال مستمر به کار و فعالیت بپردازد تا قادر به خرید یک واحد آپارتمان شود، در حالی که اگر همان شهروند در ایالات متحده آمریکا باشد در طول ۵ سال کار می‌تواند یک واحد آپارتمان داشته باشد. این میزان در انگلیس ۵ سال، فرانسه ۶ سال و در هلند ۴ سال است. از نظر میزان قیمت سوخت نیز اسرائیل، بالاترین هزینه را در بین کشورهای جهان داراست.

اسرائیل در سال ۲۰۰۴ به دلیل شرایط نابسامان امنیتی، بودجه تأمین اجتماعی و تسهیلاتی شهروندان را کاهش داد که موجب شد اقشار کم درآمد و آسیب‌پذیر از آن متضرر شوند. بیشتر این اقشار، ساکنان شهرهای به اصطلاح توسعه‌یافته واقع در شمال و جنوب اسرائیل و از طبقات آسیب‌پذیر شرقی‌تبار و یهودیان مهاجر روسی بودند. وزارت دارایی، در سال ۲۰۰۶، طرح‌هایی را در زمینه کاهش بودجه رفاه اجتماعی به میزان ۵ میلیارد، ارایه کرد. به‌طورکلی، بحران اقتصادی دهه گذشته، بسیاری از یهودیان طبقه متوسط را به مهاجرت معکوس واداشت. در واقع بحران اقتصادی همواره یکی از قوی‌ترین انگیزه‌ها را برای مهاجرت معکوس ایجاد می‌کند و این مقوله در نظر ساکنان سرزمین‌های اشغالی، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است.

ج. بحران امنیتی

شاید مهم‌ترین عامل مهاجرت معکوس، ناامن بودن زندگی در اسرائیل است. اسرائیل در طول دوران حیات خود همواره با جنگ با کشورهای عربی، مبارزه با مبارزان فلسطینی و لبنانی و اعتراض و شورش مردم فلسطین روبه‌رو بوده است. این وضعیت از اسرائیل چهره‌ای ناامن و دارای ریسک بالا برای زندگی کردن ترسیم کرده است. از این‌رو بسیاری از یهودیان برای گریز از شرایط ناامن دست به مهاجرت از اسرائیل می‌زنند.(۱۰) از جمله شعارها و اهداف بزرگ جنبش صهیونیسم، ایجاد پناهگاه امن برای سراسر یهودیان جهان بود؛ اما برخلاف اندیشه «هرتصل» که معتقد بود با پیدایش دولت جدید، وطن امن یهودیان ایجاد خواهد شد، وطن امن پدید نیامد و اسرائیل هم اکنون و در قرن بیست و یکم در تدارک امنیت مورد نظر شکست خورده است.

در حقیقت، افزایش ناامنی یکی از دغدغه‌های اسرائیلی‌ها به‌ویژه طی سال‌های اخیر بوده است. مهاجرانی که قرار بود با آمدن به اسرائیل از زندگی خوب و مرفهی برخوردار باشند، اکنون با خلأ در اولین نیاز بشری یعنی امنیت مواجه هستند و سیاست‌های جنگ‌طلبانه تل‌آویو باعث شده تا مهاجران مقیم، هرچه بیشتر با ناامیدی و یاس مواجه شوند و سودای رفتن به سایر کشورها را در سر بپرورانند.(۱۱)

د. درگیری با جبهه مقاومت

مقامات رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۸ تا کنون چهار جنگ در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ علیه غزه به راه انداخته‌اند. درنتیجه امروز یهودیان به این نتیجه رسیده‌اند که مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی نه تنها ره‌آورد مثبتی ندارد، بلکه جنگ‌طلبى دولت نتانیاهو سبب افزایش نگرانی‌های امنیتی آنها از جمله نگرانی در حوزه اقتصاد شده است.

در جنگ پنجاه روزه سال ۲۰۱۴ علیه غزه، حماس برای نخستین بار از موشک‌هایی با برد ۱۳۰ کیلومتر استفاده کرد و طی حملات خود توانست فرودگاه بن‌گوریون، اطراف نیروگاه دیمونا(Dimona)، مقر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و ساختمان کنست را هدف قرار دهد. بدین ترتیب این حملات موشکی و عملکرد دفاعی مقاومت نشان داد که قدرت بازدارندگی اسرائیل به‌شدت آسیب‌پذیر است. بسیاری از شهروندان اسرائیلی مجبور شدند شب‌ها را به دلیل افزایش ناامنی که نتیجه جنگ‌افروزی کابینه نتانیاهو بود، در چادر و خارج از منازلشان بگذرانند. نشریه فارین پالیسی(Foreign Policy) آمریکا نیز چندی پیش گزارشی را بر اساس آمارهای اداره مهاجرت اسرائیل تهیه کرد که طبق آن در خوش‌بینانه‌ترین حالت حدود هفتصد و پنجاه هزار نفر، با بیش از ده درصد جمعیت فلسطین اشغالی خارج از اسرائیل اقامت دارند. همچنین بر اساس نظرسنجی روزنامه هاآرتص(Haaretz)، بیش از یک سوم ساکنان سرزمین‌های اشغالی نیز خواهان ترک این مناطق هستند و تمایل به خروج از اسرائیل در میان جوانان، به مراتب بیشتر است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- داغر، ربیع، ۱۳۹۱، «اسرائیل و درگیری دائمی»؛ تهران: انتشارات ساقی: ص۶

۲- افتخاری، اصغر، ۱۳۸۰، «جامعه شناسی اسرائیل»؛ تهران: نشر مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه: ص۴۴

۳- داغر، ۱۳۹۱: ص۱۰۶

۴- قاسمی، حاکم، ۱۳۸۸، «عوامل ساختاری بحران امنیتی در اسرائیل»؛ تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی: ص۲۲۴

۵- همان: صص۲۲۶-۲۲۹

۶- داغر، ۱۳۹۱: ۱۳۶

۷- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۰

۸- السهلی، نبیل، «یهودیان و افزایش مهاجرت معکوس»، روزنامه رسالت ۱۰/۴/۱۳۸۵: ص۸

۹- نجات، سیدعلی ۱۳۹۳، «تسلیحات هسته‌ای اسرائیل و پیامدهای آن در خاورمیانه»؛ فصلنامه مطالعات منتنهای: اسرائیل شناسی، سال شانزدهم، شماره ۱: ص۱۲

۱۰- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۳

۱۱- سیمبر، رضا، ۱۳۹۳، «بحران هویت و مهاجرت معکوس در رژیم صهیونیستی»، تهران: نشر اندیشکده یقین: ص۲۴

13مارس/19

شکست آمریکا در جهانی‌سازی تحریم‌ها علیه ایران

یکی از نام آشناترین و پرکاربردترین واژه‌ها و ابزارهای سیاسی در عرصه مناسبات ایران و غرب، به‌ویژه در حدود چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، واژه «تحریم» است. قدمت به‌کارگیری این واژه سیاسی به عنوان ابزار ضدایرانی به ماه­های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی برمی‌گردد. در واقع یکی از اقدامات گسترده و چشمگیر آمریکا و غرب علیه جمهوری اسلامی ایران در کنار دیگر اقدامات گسترده آنها، همچون تهدید و تطمیع (سیاست چماق و هویج)، تهدید به استفاده از نیروی نظامی و قهرآمیز، عملیات پنهان در چهارچوب اقدامات ستیزه‌جویانه، تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بوده است.

تاریخ گواهی می­دهد اول خرداد ۱۳۵۹ اولین باری است که دولت آمریکا بر ضد حکومت نوپا و انقلابی ایران به‌طور رسمی مجموعه اقدامات تنبیهی و به زبان ساده­تر تحریم‌های اقتصادی را اعمال کرد. تحریم­‌های ضد ایرانی از آن تاریخ تا کنون چندین بار درگیر فراز و فرود و گسترش دامنه اجرایی شده‌اند. یکی از مهم‌ترین بهانه‌های گسترش دامنه تحریم‌ها بر ضد ایران مقطع «ارجاع پرونده هسته­ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل» است، به‌طوری که پس از این تاریخ شورای امنیت و اتحادیه اروپایی به مجموعه تحریمگران جمهوری اسلامی اضافه شدند؛ اما همین تحریم­‌ها با پایان مذاکرات هسته­ای و دستیابی به «برجام» دستخوش تغییرات زیادی شدند، به‌گونه­ای که بخشی از آنها به‌طور کامل در هفته اول دستیابی به برجام لغو شدند (تحریم­‌های شورای امنیت)؛ بخشی دیگر پس از یک سال به‌طور نسبی لغو شدند (تحریم­‌های هسته­ای اتحادیه اروپایی) و برخی دیگر نیز متوقف گردیدند. (تحریم‌های هسته‌ای آمریکا).

اما این تحریم‌ها که در پی حصول توافق هسته‌ای موسوم به «برجام» کاهش یافته بودند، بعد از تصمیم دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا برای خروج از این توافق احیا و دور جدید تحریم‌های آمریکا علیه ایران اجرا شدند و صنایع گاز و نفت کشور را هدف گرفتند. تحریم‌های تکمیلی آمریکا که صادرات نفت را نیز شامل می‌شود از پنجم نوامبر ۲۰۱۸ اجرا شدند. در این راستا، برایان هوک، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران هشدار داد، «کسانی که بخواهند مکانیزم محدودیت‌های علیه ایران را دور بزنند، بلافاصله تحریم خواهند شد.»(۱)

هدف ترامپ از خروج از توافق هسته‌ای، راضی کردن رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ـ رژیم آل سعود و امارات ـ و نیز صفرکردن صادرات نفت ایران و رساندن اقتصاد کشور به نقطه فروپاشی، مجبور کردن ایران به دست کشیدن از منافعش در منطقه و در نهایت ـ طبق گفته برخی مقامات سیاسی و امنیتی آمریکا ـ براندازی نظام حاکم ایران است. البته مقام‌های کاخ سفید رسماً پیگیری سیاست براندازی نظام ایران را تکذیب و ادعا کرده‌اند هدفشان وادار کردن ایران به حضور در میز مذاکره برای گفت‌وگو بر سر یک توافق جدید است.

اما برخلاف تلاش دولت آمریکا برای صفر کردن صادرات نفت ایران، «صندوق بین‌المللی پول پیش‌بینی کرده است تلاش‌های دولت آمریکا در این زمینه به نتیجه نخواهد رسید و ایران در سال ۲۰۱۹ نیز ۱٫۲ میلیون بشکه در روز نفت صادر خواهد کرد.»(۲)

دلیل آن ‌را باید در این نکته جست‌وجو کرد که «دور تازه تحریم‌های آمریکا تفاوت قابل ملاحظه‌ای با دوره‌های قبل دارد و آن ایستادگی آشکار کشورهای اروپایی در برابر زیاده‌خواهی‌های آمریکاست. اتحادیه اروپا، به‌ویژه سه کشور حاضر در توافق هسته‌ای با ایران از همان روزهای نخست خروج آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران اعلام کردند به این توافق پایبند خواهند ماند و این بار کاخ سفید اجماع اروپا را در تحریم ایران از دست داد. در این راستا بسیاری از کشورهای جهان حتی با وجود دوستی نزدیک و وابستگی غیرقابل انکار به آمریکا در بحث تحریم‌ها علیه ایران چندان با زیاده‌خواهی‌های دونالد ترامپ همراهی نکردند.

همسایگان ایران کم و بیش در برابر تحریم‌ها موضع منفی گرفتند. شرق و جنوب شرق آسیا توانستند کاخ سفید را به معافیت نفتی از تحریم متقاعد کنند و اروپا، روسیه و چین در پی راهکار عملی برای متعهد ماندن به توافق هسته‌ای هستند. این همراهی نکردن جهان با سیاست‌های آمریکا در قبال ایران در نوع خود کم‌نظیر و حامل پیام‌های پیدا و پنهان بسیاری است که پرداختن به آنها می‌تواند دلایل منطقی این کشورها در حفظ ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی ایران را مشخص سازد.

رایزنی‌های کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا برای گرفتن معافیت از تحریم‌ها برگ دیگری بر دفتر ناکارآمدی تحریم‌های آمریکا افزود. تایوان، ژاپن، چین، کره جنوبی و هند کشورهایی هستند که در فهرست معافیت نفتی از تحریم‌ها قرار دارند. در این میان کره جنوبی اعلام کرد از شرکت‌های خود در ایران که به سبب تحریم‌ها متضرر شده‌اند حمایت خواهد کرد. ترکیه، همسایه شمال غربی ایران هم در انتقاد از تحریم‌ها علیه ایران از پیشگامان بود. ایران نیمی از نفت این کشور را تامین می‌کند و قطع واردات نفت، اقتصاد ترکیه را با مشکلات بسیاری روبرو خواهد کرد.»(۳)

پس از این عدم همراهی کشورهای فوق‌الذکر، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا اطلاع داد که واشنگتن کشورهای چین، هند، ایتالیا، یونان، ژاپن، کره جنوبی، تایوان و ترکیه را موقتاً از این تحریم‌ها معاف می‌کند.(۴)

روسیه دیگر متحد استراتژیک ایران نیز در تعهد بر برجام باقی ماند و تا مرز منافع ملی خود از ایران حمایت کرد. روس‌ها تحریم‌های آمریکا را مطلقاً نامشروع و ناقض قطعنامه‌های سازمان ملل دانستند. ولادیمر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه تحریم‌ها علیه ایران را غیر قانونی خواند. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه این کشور هم در واکنش به تحریم‌ها اعلام کرد: «مسکو با وجود تحریم‌ها راه‌هایی برای جلب همکاری با ایران پیدا خواهد کرد. روس‌ها که خود در فهرست تحریم‌های آمریکا قرار دارند، تلاش می‌کنند تا ساز و کار تازه و مستقلی را برای تجارت با ایران تدوین کنند.»

گرچه عدم تبعیت بسیاری از کشورهای منطقه از تحریم‌های آمریکا حائز اهمیت است؛ اما به سبب پیشینه ارتباطی آنان با ایران ـ هم از منظر سیاسی و هم وابستگی اقتصادی آنها به نفت ایران ـ این عدم تبعیت در قیاس با ناهمسازی اتحادیه اروپا با تحریم‌های آمریکا در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد.(۵)

در این راستا، خبرگزاری رویترز در یادداشتی، پنج دلیل ذیل را برای شکست سیاست دولت دونالد ترامپ در جهانی سازی تحریم‌ها علیه ایران برشمرده است:

۱ـ صادرات نفت صفر، ممکن نیست: مقام‌های دولت آمریکا در شروع تحریم‌ها علیه ایران به‌صراحت اعلام کردند قصد دارند صادرات نفت ایران را به صفر برسانند. رویترز نوشت، «اکنون مشخص شده که این طرح غیرعملی است، زیرا هیچ جایگزینی برای صادرات ۲.۵ میلیون بشکه نفت ایران در روز وجود ندارد. با آنکه عربستان سعودی ادعا کرده کمبود نفت در بازارها را جبران کرده، کارشناسان معتقدند که ریاض و متحدانش از ظرفیت لازم برای جبران کمبود نفت ایران برخوردار نیستند.»

اکنون که صادرات نفت ایران به حدود ۱.۵ میلیون بشکه در روز کاهش پیدا کرده، بهای جهانی نفت تا حدود ۷۶ دلار به ازای هر بشکه افزایش یافته است. در صورتی که پیش‌بینی‌ها درباره افزایش قیمت نفت به ۱۰۰ دلار صحت داشته باشند، این افزایش بها، کاهش میزان صادرات نفت را جبران خواهد کرد.

۲ـ جنگ‌های آمریکا در چند جبهه: رویترز نوشت، «جنگ تجاری آمریکا با چین و اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه روسیه باعث می‌شود این دو کشور تمایل کمتری برای همکاری با واشنگتن در خصوص ایران داشته باشند.

علاوه بر این، کاخ سفید نمی‌تواند امیدی به همکاری اتحادیه اروپا داشته باشد. بروکسل به‌شدت از تصمیم ترامپ برای خروج از برجام و احیای تحریم‌ها انتقاد کرده است؛ ضمن آنکه، اتحادیه اروپا، تحریم‌های فراسرزمینی آمریکا را تهدیدی علیه هویت و استقلال خودش می‌بیند.»

برونو لی، وزیر دارایی فرانسه اخیراً گفته است: «بحران با ایران برای اروپا فرصتی خواهد بود تا نهادهای مستقل مالی خودش داشته باشد تا بتوانیم با هر کسی که می‌خواهیم تجارت کنیم.»

کارشناسان می‌گویند تحریم‌ها در شرایطی اثرگذارند که بر سر آنها اجماع وجود داشته باشد. چنین اجماعی در خصوص تحریم‌های فعلی وجود ندارد.

۳ـ آغازی برای پایان دلار: رویترز به عنوان دلیل سوم نوشت: «تحریم‌های آمریکا بستر لازم را برای ایجاد تغییرات تاریخی در نظام مالی جهانی ایجاد کرده است. در دهه‌های گذشته، دلار ارز مسلط در بازارهای مالی بین‌المللی بوده، اما با خروج آمریکا از برجام، کشورهایی مانند روسیه، چین، هند و ترکیه ترغیب شده‌اند برای تجارت با ایران به ارزهای خودشان رو بیاورند.در صورتی که اروپایی‌ها در ایجاد یک نظام مالی مستقل از دلار آمریکا موفق شوند، کشورهای دیگر می‌توانند در تجارت با ایران از «یورو» استفاده کنند و به این ترتیب پایان سلطه دلار در بازارهای جهانی را رقم بزنند.»

۴ـ مقابله با یکجانبه‌گرایی آمریکایی: کشورهای باقیمانده در توافق هسته‌ای با ایران، این توافق را روشی برای مقابله با یکجانبه‌گرایی آمریکا می‌بینند، زیرا از نگاه آنها برجام حاصل چندجانبه‌گرایی است و این دولت آمریکا است که با خروج از آن یکجانبه عمل کرده است. هر نوع تسلیم در برابر آمریکا در این موضوع باعث خواهد شد که آمریکا در موضع فعلی مصرتر شود.

۵ـ حمایت متحدان آمریکا از برجام: متحدان آمریکا از جمله اتحادیه اروپا و ژاپن کماکان از توافق هسته‌ای برجام حمایت می‌کنند. تنها برخی از متحدان آمریکا در منطقه از جمله عربستان سعودی، امارات و رژیم صهیونیستی حامی اقدام ترامپ در خروج از برجام و احیای تحریم‌ها هستند. سایر متحدان آمریکا در منطقه اعم از ترکیه، عمان و عراق هم از برجام حمایت می‌کنند.

از سوی دیگر سایر تحولات در منطقه هم به نفع آمریکا و متحدانش نیست. در سوریه، بشار اسد، رئیس‌جمهور این کشور که مورد حمایت ایران و روسیه است در حال پیروزی در جنگ این کشور است. عملیات آمریکا در افغانستان شکست خورده و عربستان سعودی در جنگ یمن عملاً کاری پیش نبرده است.

رویترز نوشت: «در شش دهه گذشته، ایالات متحده قدرت هژمونیک منطقه بوده است، اما رویکرد غیرواقع‌بینانه ترامپ و آینده برجام ممکن است با ایجاد شکاف در روابط آمریکا و اروپا و متحد کردن قدرت‌های بلوک شرق، اروپا و قدرت‌های منطقه‌ای نظیر ایران، ترکیه و عراق این معادلات را به هم بزند.»(۶)

در همین زمینه، پایگاه آمریکایی میدل ایست مانیتور در گزارشی به امکان‌سنجی موفقیت تحریم‌های آمریکا علیه ایران پرداخته و نوشته است: «دور بعدی تحریم‌های اقتصادی علیه ایران که در چهارم نوامبر آغاز خواهد شد، بهطور عمده صنعت نفت و گاز این کشور را هدف قرار خواهد داد. این تحریم‌ها پس از امضای «توافق جامع مشترک»(۷) ـ که معمولا به عنوان معاهده هسته‌ای ایران شناخته می‌شود ـ کاهش یافت، اما شش ماه پیش دونالد ترامپ با خروج از توافق هسته‌ای از اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران خبر داد؛ تحریم‌هایی که بخشی از آنها سه ماه پیش اعمال شدند و در چهارم نوامبر نیز دور جدید آنها آغاز می‌شود.

احتمالا تحریم‌های آمریکا علیه ایران به پنج دلیل با شکست مواجه می‌شوند:

نخست: در حالی که ایالات متحده قصد دارد صادرات نفت ایران را به صفر برساند، مشخص شده که این کار غیرعملی است؛ زیرا جایگزین مناسب برای ۲٫۵ میلیون بشکه در روز در صادرات نفت ایران وجود ندارد. کارشناسان بر این باورند که عربستان سعودی قبلاً ادعا کرده بود که برای جبران هر کمبودی آماده است؛ اما ریاض و متحدانش توانایی کامل برای جایگزینی نفت ایران را ندارند. در حال حاضر صادرات نفت ایران به حدود ۱٫۵ میلیون بشکه در روز کاهش یافته است، حال آنکه با کاهش صادرات نفت ایران، قیمت نفت به ۷۶ دلار رسیده و پیش بینی می‌شود به ۱۰۰ دلار در هر بشکه برسد. مسئله‌ای که باعث می‌شود حتی اگر صادرات نفت ایران به یک میلیون هم بشکه برسد، درآمدهای نفتی ایران کاهش پیدا نخواهد کرد.

دوم: جنگ تجاری ترامپ با چین و تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه روسیه باعث می‌شود پکن و مسکو تمایلی برای کار با واشنگتن علیه ایران نداشته باشند. علاوه بر این کاخ سفید نمی‌تواند روی همکاری با اتحادیه اروپا حساب باز کند، در حالی که بروکسل، برجام را یکی از دستاوردهای سیاست خارجی خود می‌داند. همچنین اتحادیه اروپا به ‌طور فزاینده‌ای تحریم‌های فراسرزمینی را تهدیدی برای هویت و استقلال خود می‌داند.

در همین زمینه، برونو لومر، وزیر دارایی فرانسه اعلام کرد: «اتحادیه اروپا در حال بررسی راه‌هایی است که خسارت شرکت‌هایی که با ایران همکاری می‌کنند و به دنبال تحریم‌های آمریکا در ارتباط با برنامه هسته‌ای ایران متحمل ضرر می‌شوند، جبران شود و فرانسه این موضوع را پیگیری می‌کند.»

لومر با اشاره به قوانینی که به سال ۱۹۹۶ باز می‌گردند، به رادیو اروپا گفت: «فرانسه می‌خواهد که اروپا در این زمینه موضع محکمی داشته باشد. آیا ما می‌پذیریم که آمریکا پلیس اقتصادی این سیاره است؟ پاسخ اروپایی‌ها باید به روشنی منفی باشد.»

سوم: تحریم‌های آمریکا زمینه‌ساز تغییر تاریخی در نظام مالی جهانی شده است.  چندین دهه است که دلار آمریکا بر بازارهای مالی بین‌المللی غالب است . خروج آمریکا از برجام، کشورهایی مانند روسیه، چین، هند و ترکیه را به استفاده از ارزهای محلی خود برای تجارت با ایران تشویق کرده است. اگر اروپا موفق به ایجاد یک سیستم مالی جدا از دلار آمریکا شود، دیگر کشورها می‌توانند از یورو در تجارت با ایران استفاده کنند و سلطه ایالات متحده بر بازارهای جهانی را کاهش دهند.

چهارم: طرفین باقیمانده در برجام، این توافق را به عنوان ابزاری برای مقابله با یکجانبه‌گرایی آمریکا مورد توجه قرار داده‌اند. برجام یک توافق چندجانبه است که توسط قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد پشتیبانی می‌شود، ولی  دولت ترامپ آن را یکجانبه ترک کرده و برای مجازات سایر کشورها در صورت اجرای آن تلاش می‌کند.

پنجم: متحدان قدرتمند ایالات متحده مانند اتحادیه اروپا و ژاپن همچنان از برجام پشتیبانی می‌کنند. تنها تعدادی از متحدان منطقه‌ای ـ یعنی عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل ـ از تصمیم ترامپ برای خروج از این معامله حمایت کردند، در حالی که سایر بازیکنان منطقه‌ای همچون ترکیه، عمان و عراق همچنان از این توافق حمایت می‌کنند. همزمان، تحولات در سایر بحران‌های منطقه‌ای به نفع ایالات متحده و متحدان آن در جریان نیست: بشار اسد با حمایت روسیه و ایران برنده جنگ داخلی می‌شود؛ کمپین ایالات متحده در افغانستان شکست خورده است. عربستان سعودی قادر به شکست حوثی‌های حمایت شده از تهران در یمن نیست و قطر نیز بر محاصره‌های تحت رهبری سعودی فائق آمده است. این تحولات باعث می‌شوند که تهران راه‌حل‌هایی را برای مقابله با تحریم‌های اعمال شده توسط واشنگتن پیدا کند. دور بعدی تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران احتمال بروز تنش‌های خاورمیانه را افزایش می‌دهد و بعید است که واشنگتن به اهدافش در مورد ایران دست یابد.(۸)

روزنامه مصری الاهرام نیز در گزارشی با عنوان «شکست زودهنگام تحریم‌های آمریکا علیه ایران» آورده است: «در فاصله اندک باقیمانده به اجرای تحریم‌های آمریکا علیه ایران، برعکس هراس‌افکنی سابق آمریکا مبنی بر عزم جدی واشنگتن برای در تنگنا قرار دادن کامل ایران، مقامات آمریکایی اعلام کردند که واشنگتن مایل نیست کشورهای دوست و متحد زیان ببینند و درک می‌کند که برخی از کشورهای نزدیک از نظر جغرافیایی به ایران نمی‌توانند از خرید نفت ایران صرفنظر کنند.

آمریکایی‌ها با وجود شکست سعی دارند وانمود کنند که اوضاع در دست آمریکاست و امتناع و سرپیچی از سیاست‌های آمریکا در کار نبوده است و  واشنگتن به این کشورها اجازه داده است که در تحریم نفتی مشارکت نکنند. این در حالی است که آمریکا از هیچ تلاشی برای قانع کردن این کشورها برای مشارکت در تحریم، خواه با تهدید یا تشویق دریغ نکرد، اما راه به جایی نبرد.

کشورهای عضو اتحادیه اروپا، هند، پاکستان و کره جنوبی بر ادامه واردات نفت از ایران تاکید کردند. در عین حال چین و روسیه برای بازاریابی نفت و غلبه بر تحریم‌ها به ایران کمک خواهند کرد. روسیه اعلام کرده است که فروش نفت ایران را در بورسش خواهد گذاشت و چین از عزم خود برای افزایش خرید نفت ایران خبر داده است. این یعنی که تحریم‌های آمریکا راه به جایی نخواهند برد.

ایران درباره برنامه‌های موشکی یا تعدیل سیاست‌هایش زیر بار خواسته‌های آمریکا نخواهد رفت، زیرا بر این باور است که آمریکا جز زبان زور زبان دیگری را نمی‌داند. ایران ۴۰ سال در معرض تحریم‌ها بوده و تحریم‌ها برای چند سال دیگر گزندی به آن نمی‌رسانند، به‌ویژه که ترامپ با مشکلات داخلی روبروست و نظرسنجی‌ها حاکی از احتمال برنده شدن دموکرات‌ها در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره آمریکاست که مخالف خروج آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران هستند و کنگره با ساختار جدیدش حتی اگر نتواند ترامپ را براندازد، مانعی در برابر سیاست‌های او خواهد بود.

«در هر رویارویی‌ای که آمریکا در منطقه وارد آن شده است ایران از آن برنده خارج شده است و هم اکنون بیش از قبل مورد حمایت متحدان قوی بین‌المللی است که در رأس آنها روسیه و چین قرار دارند. گویا ایران نوک پیکان در جنگی است که جز با تسلیم در برابر هیمنه یکجانبه آمریکا یا اعلام نظام جهانی جدید چند قطبی به پایان نخواهد رسید.»(۹)

عبد الباری عطوان، تحلیلگر مشهور جهان عرب نیز در این مورد نوشت: «بسته دوم و مهم‌تر تحریم‌های آمریکا علیه ایران که یکشنبه شب اجرا خواهد شد و مربوط به حوزه انرژی (نفت و گاز) و (بانک‌ها) است، بزرگ‌ترین آزمایش قدرت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکاست. بیشتر شاخص‌ها نشان می‌دهند که احتمال شکست ترامپ در این آزمایش، بیش از احتمال پیروزی است.

اعلام دولت آمریکا در معاف کردن هشت کشور از پیروی از تحریم‌ها علیه ایران مفهومش این است که تهدیدهای ترامپ مبنی بر به صفر رساندن صادرات نفت ایران صرفا بمب صوتی بوده است و صادرات نفت ایران ادامه پیدا خواهد کرد و این خود مقدمه اولیه شکست ترامپ است.

تحریم‌های آمریکا که از زمان روی کار آمدن ترامپ مثل موش زاد و ولد می‌کنند، به همان سرعت هم ارزش و تاثیرگذاری خود را از دست دادند؛ چون بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا نظیر روسیه، چین، هند، اتحادیه اروپا، ترکیه و… را به ائتلاف علیه سلطه دلار بر اقتصاد جهان و استفاده از سیستم مبادلات تجاری با ارزهای بومی نظیر روبل روسیه، یوان چین، یورو اروپا و ین ژاپن واداشت.

موضوع قابل توجه این است که روسیه برای فروش همه تولیدات تسلیحاتی خود با واحد پول روبل تصمیمی راهبردی گرفت و تازه‌ترین معاملات فروش موشک‌های «اس ۴۰۰ » به هند و قبل از آن به ترکیه هم با واحد پول روبل صورت گرفت. اما چین هم در بیشتر معاملات خود، به‌خصوص در زمینه انرژی به ارزهای دیگری غیر دلار به‌خصوص «یوان» اتکا کرده است. اتحادیه اروپا هم تصمیم گرفت برای حفظ مبادلات تجاری خود با ایران که به مبلغ سالیانه بیست میلیارد دلار می‌رسد، نهاد مالی جدیدی را با اتکا به «یورو» تأسیس کند.

آمریکا با اعمال این تحریم‌ها به متحدان خود ضرر می‌رساند و موجب ایجاد فضای پر هرج و مرج اقتصادی در سطح جهان می‌شود. تحریم صادرات نفت ایران منجر به افزایش قیمت‌ها در بازارهای جهانی می‌شود و این مسئله بر اقتصاد کشورهای مصرف‌کننده نفت، به‌خصوص در اروپا که در حال حاضر با زمستانی بسیار سرد روبرو هستند و بالطبع نیاز به واردات نفت بیشتری دارند، تأثیر خواهد گذاشت.

درست است که دولت ترامپ روی همکاری عربستان و روسیه برای جبران خلأ بازار ناشی از عدم صادرات نفت ایران حساب کرده است که تقریبا معادل یک میلیون بشکه نفت است، اما این محاسبه شاید خطا باشد، چون خود عربستان از لحاظ فنی قادر به همکاری فوری و افزایش صادراتش نیست. این قضیه درباره روسیه هم صدق می‌کند، چون میانگین تولید نفت روسیه از چاه‌های سیبری در چهار ماه آتی به دلیل یخبندان این منطقه به پانصد هزار بشکه کاهش پیدا می‌کند و روسیه حتی اگر هم بخواهد در این زمینه همکاری کند این همکاری مجانی نخواهد بود و روسیه خواهان امتیازدهی آمریکا، به‌خصوص در رفع تحریم‌ها علیه کشورش به دلیل قضیه اوکراین و تسلط کامل یا جزیی بر شبه جزیره کریمه خواهد بود.

با نگاهی گذرا به صفحه وزارت خارجه ایران در توئیتر، فیس بوک و … و شروط ۱۲ گانه‌ آمریکا برای رفع تحریم‌های ایران، این نکته آشکار خواهد شد که تحریم‌ها را بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل وضع کرده است، نه مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا یا ترامپ، رئیس‌جمهور این کشور. ایران ۴۰ سال است که فشار تحریم‌ها را تحمل کرده و توانسته با هوشیاری از آن به نفع خود و برای رسیدن به خودکفایی و ساخت صنایع نظامی پیشرفته و تبدیل شدن به یک کشور بزرگ در منطقه استفاده کند.

بنابراین تحریم‌های جدید آمریکا هم بی‌اثر خواهند بود و ایران از آنها به نفع خود استفاده خواهد کرد. از سوی دیگر این تحریم‌ها دشمنان بیشتری را برای آمریکا در خاورمیانه و جهان خلق خواهند کرد و تشکیل ائتلاف ناتوی عربی که احتمالاً اسرائیل رهبری آن را برعهده دارد و نوک پیکان هر حمله احتمالی آن علیه ایران خواهد است، نابودی رژیم‌های شریک این ائتلاف و در رأس آن اسرائیل را رقم خواهد زد، به گونه‌ای که جنگ آتی آخرین جنگ در منطقه خواهد بود.

تحریم مجدد ایران به معنای ورود آمریکا و متحدانش به تونلی تاریک است که احتمالاً از آن  شکست خورده بیرون می‌آیند. منظور از متحدان آمریکا، اسرائیل و متحدان عرب قدیمی و جدیدی است که فرش قرمز برای نتانیاهو پهن کرده‌اند و یا خواهند کرد.»(۱۰)

پی‌نوشت‌ها

۱ـ خبرگزاری اسپوتنیک به نقل از تسنیم، “صندوق بین‌المللی پول از ذخایر ارزی حدود ۱۰۰ میلیارد دلاری در سال جاری و ناکامی آمریکا در صفر کردن صادرات نفت ایران طی امسال و سال آینده خبر داد”، ۱۶/۱۱/۲۰۱۸٫

۲ـ همان.

۳ـ خبرگزاری ایرنا، “تلاش برای قطب زدایی از جهان ادامه دارد”، ۱۳/۱۱/۲۰۱۸٫

۴ـ خبرگزاری اسپوتنیک به نقل از تسنیم، “صندوق بین‌المللی پول از ذخایر ارزی حدود ۱۰۰ میلیارد دلاری در سال جاری و ناکامی آمریکا در صفر کردن صادرات نفت ایران طی امسال و سال آینده خبر داد”، ۱۶/۱۱/۲۰۱۸٫

۵ـ خبرگزاری ایرنا، “تلاش برای قطب زدایی از جهان ادامه دارد”، ۱۳/۱۱/۲۰۱۸٫

۶ـ شبکه العالم-ایران، به نقل از: خبرگزاری فارس، ۱۱/۸/۱۳۹۷٫

۷- JCPOA

۸ـ تابناک،«پنج دلیلی که منجر به شکست تحریم‌های ۱۳ آبان آمریکا علیه ایران می‌شود!»، ۱۰/۸/۱۳۹۷، کد خبر: ۸۴۷۹۸۷

۹ـ مشرق نیوز، “شکست زودهنگام تحریم‌های ترامپ علیه ایران“، ۱۳/۸/۱۳۹۷، کد خبر: ۹۰۸۳۶۲٫

۱۰ـ همان.

13مارس/19

سیـاست تا دیانـت

حکـم  شـراب تقلبـی                                                         

اگر بتوان از تقلبی بودن هر کالایی گذشت، بعید است که بتوان از تقلبی بودن نوشیدنی‌های الکلی صرف‌نظر کرد! چون دادستان محترم تهران خبر داده که با توجه به ساخت و فروش مشروبات تقلبی و مرگ و نابینایی برخی به‌دلیل مصرف این‌گونه مسکرات، عده‌ای از روشنفکران و اهالی اصلاحات برای مغبونین از شراب تقلبی دلسوزی نموده و خواستار برخورد جدی با سازندگان چنین مسکراتی شده‌اند. جالب اینجاست که این جماعت با ساخت و مصرف شراب ناب و اصل، مشکلی نداشته و صرفاً با تقلبی بودن آن مشکل دارند و جالب‌تر این که تا امروز کسی از منتقدان شراب تقلبی، نقد یا اعتراضی در مورد تولید مواد غذایی تقلبی یا لوازم یدکی تقلبی و سایر کالاهای تقلبی ندیده و نشنیده است! درهمین راستا اقدامات زیر جهت مقابله با تقلب در تولید مسکرات  پیشنهاد می‌شود:

الف) اجرای حد برای تولید و فروش مشروبات تقلبی (به هر مقدار حتی یک پیاله) به شرح زیر: در مرتبه اول دویست و خورده‌ای (مقدار خورده‌ای آن بسته به نظر قاضی و بر اساس درصد تقلب در تولید مسکر تغییر می‌کند!) و در مرتبه دوم اعدام به همراه اعمال شاقه (برای نشان دادن قاطعیت نظام در مقابله با این اقدام غیر انسانی و مغایر با حقوق بشر.)

ب) انجام کار فرهنگی جهت نمایش قبح تقلب و بویژه تقلب در تولید نوشیدنی‌های الکلی.

ج) ایجاد زیرساخت‌های لازم جهت عرضه مستقیم شراب ناب و بهداشتی و اصل به مصرف‌کنندگان محترم (‌با اولویت در عرضه مشروبات الکلی درجه یک خارجی)

د ) فرهنگ‌سازی در جامعه با هدف آگاه‌سازی مردم و مخصوصاً مصرف‌کنندگان محترم مشروبات الکلی درباره لزوم توجه به خرید و مصرف مسکرات استاندارد و اجتناب از خرید شراب‌های ارزان قیمت و غیر استاندارد (‌و آموزش این‌نکته که آدم باید به سلامتی‌اش توجه کند و به خودش احترام بگذارد و هر نجسی نامرغوب و به درد‌نخوری را بالا نیاندازد!)

 

آشیـانه جـدیـد قوم لـوط                                                                 

معمولاً شب‌ها بساط «پیروان قوم لوط» داغتر است. زمستان و تابستان هم ندارد. تا آنجا که پنج‌شنبه شب‌ها، کل محدوده چهار راه را قرق می‌کنند. در این حالت دیگر نمی‌توانی تشخیص بدهی که افراد آرایش کرده و زیر ابرو برداشته که با موهای رنگ کرده افشان و لباس‌های بسیار زننده در هم می‌لولند دخترند یا پسرهای دخترنما! اغلب اوضاع آنچنان افتضاح می‌شود که مردم عادی برای رد شدن از این محدوده مجبورند راهشان را کج کنند. «رهروان قوم سدوم» بدون مزاحمت پلیس یا… به چک و چانه زدن با مشتری‌ها مشغولند و در کمال آرامش مواد‌مخدر یا روانگردان مصرف می‌کنند و…! مدت‌هاست که این محل به پاتوق این جماعت تبدیل شده و مشاهده دختران بی‌حجاب با بلوز و شلوارهای کوتاه و جلف و موهای آشفته آبی و بنفش (و پسرهایی با همین ریخت و قیافه که پسر بودن‌شان فقط از هیکل زمختشان مشخص است) که در زشت‌ترین اطوار جنسی با مردانی زن صفت‌تر از خودشان مشغول مغازله‌اند، تعجب کسی را برنمی‌انگیزد! و آنچه به چشم می‌آید افزایش روزافزون این جماعت است: هر روز بیشتر از دیروز و هر هفته بیشتر از هفته پیش، و البته با آزادی عمل بیشتر و وقاحت افزونتر! اینجا آشیانه جدید قوم لوط است، آن‌هم در قلب تهران، همان تهرانی که بسیاری آن‌را ام‌القرای جهان اسلام می‌دانند. فقط کاش اسم این چهارراه تغییر کند تا دیگر نام (ولی‌عصر«عج») براین  چهارراه نباشد.

رونوشت به:

۱- اصلاح‌طلبان معزز، جهت شادمانی، بابت به بارنشستن تساهل و تسامح.

۲- اصول‌گرایان مکرم، جهت ابراز ندامت از بی‌خیالی و ندیده گرفتن دین‌زدایی از جامعه‌ اسلامی.

۳- عدلیه و نیروهای‌انتظامی جهت پیدا کردن عذر تقصیر مورد پذیرش در محکمه عدل‌ الهی.

۴- وعاظ، علما و روحانیون و ائمه‌جمعه و جماعات جهت بازنگری در نحوه پاسداری از دیانت در جامعه.

# تذکر ضروری: از کسانی که در صحت مطلب فوق شک و تردید دارند درخواست می‌شود شخصاً در یک شب جمعه به محل مذکور مراجعه بفرمایند تا «لیطمئن قلبی» در موردشان محقق شود.

 

آمـوزش جنسـی بـه اطفـال                                                              

وقتی روزنامه دولتی «ایران» مورخه ۱/۹/۹۷ در صفحه اول و با افتخار اعلام می‌کند که دولت اعتدال موفق به شکستن تابوی آموزش جنسی به نوجوانان و جوانان مملکت شده و آموزش جنسی به نسل آینده را ضروری و لازم می‌شمارد، بد نیست در این خصوص به نکات و نتایج زیر توجه کنیم:

الف) همه مشکلات مملکت از روز اول تا الان، به خاطر این بوده که بچه‌ها نسبت به امور جنسی بی‌اطلاع بوده‌اند و اگر سر و گوش‌شان بجنبد و اطلاعات جنسی‌شان افزایش پیدا کند دیگر مشکلی نخواهیم داشت. خوب اگر ماجرا این است چرا «برجام» را قبول کردند؟ می‌آمدند و تعدادی آدم بی‌تربیت می‌آوردند و امورات جنسی را به صورت مو به مو به بچه ها توضیح می‌دادند تا از شر تحریم و گرانی و سقوط ارزش پول ملی و ناکارآمدی دولت و ناهماهنگی وزرا با یکدیگر و با رئیس جمهور و… نجات پیدا می‌کردیم! (البته هرجور فکر کردیم ارتباط میان حل مشکلات مملکت و آموزش جنسی به بچه‌ها را نفهمیدیم! شاید به این دلیل که مکتب اعتدال و شیخ آن قائل به «ربط» نیست و شاید هم به این دلیل که فهم این ارتباط نیازمند دیدن آموزش جنسی در کودکی است که تمامی نسل های قبل از آن بی‌بهره ماندند.)

ب) البته این که، یک بچه مسائل جنسی را چه جوری و از چه کسی و تا چه حدی یاد بگیرد، مطلبی است که بزرگان دولت اعتدال در پاسخ به آن ساکت مانده‌اند! شاید به این‌دلیل که خودشان در بچه‌گی آموزش جنسی ندیده و در مورد استانداردها و اندازه‌های آن بی‌اطلاعند و شاید هم تا الان به بچه‌هایشان آموزش جنسی نداده‌اند و خودشان هم درباره نحوه آموزش مربوطه دچار سرگردانی و حیرت شده‌اند (هر چند درباره ضرورت آن تردیدی ندارند!) البته به‌نظر می‌رسد بچه در هر موردی(حتی آموزش موارد جنسی) سر سفره بابا و ننه‌اش بزرگ شود بهتر است. لذا از مدیران فرهنگی دولت اعتدال خواستاریم در این مسیر به عنوان خط شکن وارد عمل شده و رأسا به کودکان‌شان آموزش جنسی بدهند و اگر نتایج درخشانی حاصل شد آنگاه رعیت هم به تبعیت از آنان مشغول شوند.

ج) این که آموزش جنسی به اطفال چگونه به رفع تحریم و کاهش تورم و افزایش قدرت خرید جامعه و بالا رفتن اعتبار گذرنامه و برقراری اشتغال حداکثری و رفع آلودگی هوا و حل معضل کم آبی و… می‌انجامد نکته ظریفی است که شرط فهم آن، ایمان به کدخدا و تبعیت محض از اوست و تاکنون جز مومنان حقیقی به کدخدا کسی به حقیقت آن، راه نیافته و نخواهد یافت!

د) فقط باید در حین آموزش جنسی به اطفال مراقب بود تا آنها روی دست اولیا بلند نشده و مواردی را که والدین‌شان تجربه نکرده و نشنیده‌اند را با جزئیات به پدر و مادرها آموزش ندهند! (چون به مدد گسترش  بی‌نظیر فضای مجازی در دوران حاکمیت اعتدال، معلومات بچه‌ها در این مسائل از والدین بیشتر و دقیق‌تر است.)

13مارس/19

فضای مجازی، تنگه احد انقلاب و نظام اسلامی

۱) برخی از پژوهش‌گران غربی، انقلاب اسلامی را «انقلاب کاست» نامیده‌اند. چرا که رسانه محوری و شاخص آن، نوارهای کاست حاوی سخنرانی‌ها و پیام‌های حضرت امام بود! و در این نام‌گذاری ظرافتی وجود دارد که در صورت دقت می‌تواند مایه مباهات وفاداران و حامیان انقلاب‌اسلامی باشد. چون در روزگاری که روشنفکران جهان با توسل به سلاح دست به انقلاب‌های ضد استعماری و یا ضد امپریالیستی می‌زدند و با افتخار اسلحه را نماد انقلاب می‌دانستند (دهه‌های شصت و هفتاد میلادی)، انقلاب اسلامی با مدد «رسانه» پیام خود را به گوش مخاطبانش رساند و با اعلامیه و کتاب و نوار کاست (ونه اسلحه!) به مبارزه با دشمن پرداخت و به موفقیت رسید و همین نکته بهترین دلیل بر فرهنگی و فکری بودن ماهیت انقلاب اسلامی است و این نکته را دشمنان اصلی انقلاب اسلامی بیش از سایرین درک کرده‌اند.

(هرچند که در تبلیغات و اظهارات علنی، انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن‌را، خشن و مبتنی بر اسلحه و تروریست و…معرفی می‌کنند).

۲) از ابتدای پیروزی نهضت امام در بهمن ۵۷ تا امروز، جهان استکبار روش‌های متنوعی را (از تحمیل جنگ و تروریسم تا تحریم اقتصادی و جنگ نرم) برای مقابله  با انقلاب و جمهوری اسلامی (با اهداف مختلف اعم از تخریب و تضعیف تا براندازی) در پیش گرفته و در بسیاری از موارد با شکست و عدم موفقیت روبرو شده است، اما به نظر می‌رسد تجربه چند دهه مواجهه با انقلاب و نظام اسلامی این نکته را برای جبهه استکبار ثابت کرده که موثرترین روش برای مقابله با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن، استفاده از جنگ نرم و رسانه‌ای است. چرا که انقلاب اسلامی پدیده‌ای فکری و فرهنگی است و بکارگیری ابزارهای غیر فرهنگی و سخت افزاری در مقابله با پدیده‌ای فکری و فرهنگی نه تنها به تضعیف و شکست آن پدیده منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند به گسترش آن پدیده نیز بیانجامد (همان‌گونه که به تعبیر حضرت امام، تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی، زمینه‌ساز گسترش تفکر انقلاب اسلامی درمنطقه و احیاگر معنویت و اسلام‌خواهی در اروپا و آمریکا گردید).

۳) هرچه روش‌های تهاجمی سخت‌افزاری (جنگ و تروریسم و…) در مهار و براندازی انقلاب و جمهوری اسلامی ناکارآمد وکم نتیجه بوده، ابزارهای فرهنگی و رسانه‌ای مستکبران در وارد کردن آسیب به جریان انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی ایران موفق و موثر ظاهر شده‌اند. این موفقیت، هم به دلیل تناسب ماهیت پدیده مهاجم  با ماهیت انقلاب و نظام اسلامی (پدیده مورد هجوم)، و هم به‌دلیل غفلت فراگیر متولیان امور از این نوع تهاجم و بعضاً همکاری مدیران نظام (بخوانید نفوذی‌های دشمن در بدنه مدیریتی نظام!) با این هجوم، ممکن شده و با کمال تاسف به عنوان امری دائمی و نقطه قوت دشمنان انقلاب و نظام اسلامی درآمده است. این روند نامبارک و مخرب، پس از خاتمه دفاع مقدس در جامعه قوت گرفت و با توجه به موفقیت آن به ابزار اصلی اما نامحسوس دشمن تبدیل شد. هرچند رهبری نظام و بسیاری از دلسوزان کشور و انقلاب، از همان ابتدا متوجه این ابتکار عمل جهان استکبار شده و برای بیداری جبهه خودی در برابر این تهاجم تلاش کردند اما به دلیل ماهیت فرهنگی و ابزارهای رسانه‌ای رایج در این هجوم و تاثیرات تدریجی و زیرپوستی آن، بخش عظیمی از مسئولان (و به تبع آنها مردم!) با بی‌خیالی از کنار این موج مرگبار و خطرناک عبور کرده و برای مقابله با آن چاره‌ای نجسته و حتی احساس خطر هم نکردند (بماند که درمواقع  بسیار، برای ورود موج مهاجم مذکور به جامعه جاده باز کرده و مسیر را هموار نموده و حتی در برابر آن فرش قرمز پهن کردند). چرا که این پدیده و مظاهر آن را نماد پیشرفت و فن‌آوری و تبادل فرهنگی می‌دانستند و مخالفت با آن را نامعقول، نامطلوب و ناممکن  می‌شمردند.

۴) هرچند تهاجم نرم استکبار جهانی علیه انقلاب و نظام اسلامی، با ابزارهای فرهنگی رسانه‌ای منطبق با فن‌آوری‌های روز صورت گرفته و می‌گیرد، اما هیچ‌یک از اشکال و قالب‌های آن، مانند شبکه‌های مجازی جاگرفته بر بستر تلفن‌های همراه، امکان موفقیت و فراگیری نیافته است! چرا که بر اساس اظهارات متولیان مربوطه در وزارت ارتباطات، تعداد کاربران گوشی‌های تلفن همراه هوشمند که از شبکه‌های مجازی بهره برداری می‌کنند به چهل میلیون نفر رسیده و این یعنی نیمی از جمعیت کشور (و دقیقاً، یعنی اکثریت جمعیت فعال و جوان جامعه. به روایت وزیر ارتباطات ۷۳ درصد از کاربران فضای مجازی در ایران بین ۱۸تا ۳۴ سال سن دارند) به هدف بالفعل جنگ فرهنگی رسانه‌ای دشمنان انقلاب و جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند. آن‌هم به صورتی که هیچ نظارت و کنترلی برروی کانال‌ها و محتوای پیام‌های موجود در این شبکه‌ها وجود ندارد و هر کسی می‌تواند به سادگی و از هر نقطه از جهان، محتوای مورد نظر خود را در قالب‌های مختلف (اعم از فیلم، تصویر، کاریکاتور، موسیقی، متن و مطلب و یا ترکیبی از همه یا بعضی از این موارد) روی این شبکه‌ها بارگزاری کند (بدون این که امکان شناسایی و یا برخورد با او فراهم باشد و این یعنی بهترین فرصت ممکن جهت هجوم همه جانبه رسانه‌ای- روانی از جانب جبهه استکبار به ذهن و دل و جان بیش از ۴۰ میلیون ایرانی‌! و در این میان هیچ سپر و مانعی جهت مصون ماندن کاربران ایرانی فضای مجازی از این تهاجم وجود ندارد الا استفاده نکردن از این فضا!

۵- وزیر کشور درباره وضعیت فعلی فضای مجازی در کشور معتقد است: «در حال حاضر سوء استفاده‌های اعتقادی،اخلاقی، جنسی، فرهنگی و اجتماعی در فضای مجازی وجود دارد و با نوعی ولنگاری در این فضا مواجهیم و هیچ نظارتی بر این فضا وجود ندارد. والدین در این زمینه نگرانند. و این نگرانی را مرتب تکرار می‌کنند و دولت باید قوانینی ارائه کند تا بتوان به سلامت فضای مجازی اعتماد کرد» (۱۶/۱۰/۹۷) این سخنان از آن‌رو قابل اعتناست که اولاً از جانب مقامی رسمی بیان شده و ثانیا گوینده آن در جایگاهی است که اشراف نسبتاً کاملی بر امور امنیتی و انتظامی کشور دارد. تعابیر «ولنگاری و عدم هیچ‌گونه نظارت بر فضای مجازی» دقیق‌ترین توصیف از وضعیت فعلی فضای مجازی حاکم بر فکر و ذهن نیمی از مردم کشور ماست! و درست به همین دلایل است که کنگره آمریکا (در دی‌ماه سال ۱۳۹۷) بودجه‌ای اختصاصی (معادل ۴۵۰ میلیون دلار)  برای جنگ روانی علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی  تصویب می‌کند (سال قبل، این رقم ۲۰۰ میلیون دلار بوده است) و ارتش رژیم صهیونیستی طی سه‌سال اخیر، تمرکز خود را بر تهاجم به انقلاب اسلامی از طریق بارگزاری مطالب مختلف روی فضای مجازی موجود در ایران قرار داده است.

۶- مقایسه کاربران ایرانی شبکه اینستاگرام (که مخصوص تبادل فیلم و عکس در فضای مجازی است و مبادلات داده‌ها در آن معمولاً  نازل‌ترین و سخیف‌ترین بخش دنیای مجازی را تشکیل می‌دهد) با کاربران همین شبکه در جهان، گویای کیفیت استفاده از فضای مجازی در ایران امروز است: مثلاً در هند با جمعیت بیش از ۹۰۰ میلیون نفر، تنها ۷۰ میلیون نفر از اینستاگرام استفاده می‌کنند حال آن‌که از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران بیش از ۲۴ میلیون در اینستاگرام فعالند! جالب اینجاست که تعداد کاربران اینستاگرام در ژاپن و انگلستان از ایران کمتر است و همین ارقام نشان می‌دهد استفاده از فضای مجازی بویژه شبکه‌هایی مانند اینستاگرام نه تنها نماد به روز بودن و تجدد نیست بلکه چنان که ملاحظه شد پدیدآورندگان چنین شبکه‌هایی (کشورهایی مانند انگلستان و ژاپن) کمتر از مردم کشور ما از این ابزارها بهره می‌برند و اگر کاربرد چنین شبکه‌هایی نماد و نشانه رشد و پیشرفت بود قطعاً شهروندان انگلستان و ژاپن در استفاده آنها از مردم ما سبقت می‌گرفتند!

۷) برخی در دفاع از فضای مجازی با ساده‌انگاری تمام، این پدیده را به چاقویی تشبیه می‌کنند که می‌توان به شیوه‌های مثبت یا منفی از آن بهره گرفت (همان مثال کهنه چاقو در دست جراح یا در دست چاقوکش). در پاسخ این دفاع برآمده از نقص اطلاعات، ناگزیر باید مدافعان فضای مجازی را به این نکته ارجاع داد که چرا در هیچ کشور غربی فضای مجازی مانند کشور ما رها و یله و بی‌در‌وپیکر نیست؟ و اگر وضعیت فعلی فضای مجازی در ایران مطلوب است، چرا هیچ‌یک از طراحان و سازندگان فضای مجازی، مانند ما از فضای مجازی بهره‌برداری نمی‌کنند و برای استفاده از این پدیده، محدودیت‌های قانونی فراوان وضع کرده و می‌کنند؟!

۸) آسیب‌های فضای مجازی به جامعه ما، آنچنان گسترده و متنوع است که برشمردن و توضیح هر یک، مجالی طولانی می‌طلبد اما به صورت مختصر باید به موارد زیر اشاره کرد:

الف– قداست‌زدایی از دین و دین‌زدایی از جامعه: از جمله تاثیرات جدی گسترش فضای مجازی، بویژه شبکه‌هایی مانند تلگرام و اینستاگرام و… بر جامعه ایرانی، قداست‌زدایی از دین از طریق اشاعه مطالب هجو و هزل درباره دین و مقدسات دینی (ائمه اطهار، پیامبران، معاد و حتی ذات اقدس باری‌تعالی) است. این دسته مطالب، چون به نام طنز و لطیفه در این فضا منتشر می‌شود موجب عکس‌العمل جدی متدیّنان و مردم عادی نشده و حتی در برخی موارد این افراد اقدام به بازنشر چنین مطالبی می‌نمایند. از سوی دیگر ایجاد تردید در اذهان جامعه درباره واجبات و شعائر دینی در قالب داستان‌های کوتاه، اشعار و جملات قصار از چهره‌های داخلی و خارجی و بازنشر این مطالب توسط چهره‌های مشهور سینمایی و هنری، روش دیگری برای تضعیف و تخریب باورهای دینی جامعه است. مطالبی مانند تحریم سفر حج (به بهانه نریختن پول مملکت به جیب سعودی‌ها و اختصاص هزینه حج به فقرا) یا اختصاص هزینه‌های مراسم محرم به فقرا (به بهانه این‌که اگر امام حسین(ع) الان حاضر بود به ‌جای برپایی مجلس روضه به فقرا کمک می‌کرد)، و یا تحقیر روزه‌داری ماه رمضان، (‌به این عنوان که بهتر است انسان به جای گرسنگی کشیدن دروغ نگوید و به فقرا کمک کند و…)، هدف نهایی این بخش از تهاجم، تضعیف باورهای دینی جامعه و سرنگونی نظام و انقلابِ مبتنی بر دیانت مردم است.

ب-ایجاد یاس و ناامیدی عمومی در جامعه: جوّ غالب در شبکه‌هایی مانند تلگرام، اینستاگرام و…، ترسیم فضایی به شدت تیره و ناامید کننده از کشور و آینده آن است به گونه‌ای که در این فضا، ایران در تخلفات و مفاسد مالی، بی‌کیفیتی تولیدات و اجناس، بی‌مسئولیتی و رفتارهای غیرانسانی، دزدی و غارت و چپاول، کثیفی و نبود بهداشت و ناامنی، رتبه نخست جهان را به خود اختصاص داده و همه دنیا حتی کشورهایی مانند هند یا بنگلادش از ایران پیشرفته‌تر و بهتراند. (والبته در اکثر موارد چنین تصویر می‌شود که ایران عصر پهلوی جزء سرآمدترین ممالک دنیا بود و مردم ایران از خوشبخت‌ترین جوامع انسانی به شمار می‌آمدند و انقلاب اسلامی کشور را از آن اوج به وضعیت رقت‌بار کنونی رسانیده است!)

ج- ستیز با هویت اسلامی- ایرانی و تحقیر آن: در این فرآیند ضمن ارائه اطلاعات غلوآمیز و غلط، درباره تاریخ ایران باستان (بازنمایی کوروش و داریوش در حد مقدسات دینی در فضای مجازی و تشویق مردم به بزرگداشت کوروش وحضور در محل موسوم به آرامگاه  کوروش و حتی سجده در برابر آن) هویت ایران پس از اسلام را تحقیر و پذیرش اسلام از جانب ایرانیان را به عنوان تحمیل فرهنگ و زبان وآیین عربی بر مردم ایران عنوان کرده و ادامه باور به اسلام، تداوم تسلط عربها بر مردم ایران توصیف می‌شود و مردم به بازگشت به هویت ایران باستان و ترک هویت اسلامی تشویق می‌شوند چرا که بر اساس اطلاعات ارائه شده در این روند، هویت فعلی جامعه ایرانی جز تقلبکاری، دروغ گویی و دزدی و بدکاری نیست و جامعه ایرانی این صفات را از قوم عرب فراگرفته است! (جشن گرفتن روز تولد کوروش و حضور هزاران نفر در اطراف مقبره منتسب به او و جشن و پایکوبی مختلط و خلاف شرع به همین مناسبت در روزهای محرم در چند‌سال اخیر از جمله رویدادهایی است که طراحی و اجرای آن کاملاً توسط شبکه‌های موجود در فضای مجازی و کاربران نشسته در بخش جنگ روانی ارتش صهیونیستی انجام شده است)

د) نفوذ امنیتی و جاسوسی: گروه‌هایی مانند داعش، منافقین خلق، مبلغین وهابیت و بهاییت ودر سال‌های اخیر به راحتی و با استفاده از امکانات فضای مجازی و عدم کنترل و نظارت بر آن در ایران، موفق شدند به تبلیغ و ترویج خود پرداخته و ده‌ها تن از شهروندان ایرانی را به تشکیلات خود جذب و در مسیر اهداف خود بکار گیری کنند. سازمان‌های جاسوسی غربی نیز با استفاده از فرصت بی‌نظیر موجود در فضای مجازی ایران، اقدام به نفوذ و یافتن قربانی در میان کاربران ایرانی نموده و با کمترین هزینه و بدون ریسک موفق به استخدام ده‌ها تن جاسوس و نفوذی شده و از آنان در جهت جمع‌آوری اطلاعات و پخش شایعه و حتی در راه اندازی شبکه‌های منسجم فعال در اعتراضات صنفی و معیشتی حداکثر بهره‌برداری را نموده‌اند. از دیگر نمونه‌های بکار‌گیری ظرفیت فضای مجازی ایران از جانب دشمنان نظام و انقلاب، می‌توان به رهبری شورش‌های کور دی‌ماه ۹۶ توسط کانال تلگرامی آمدنیوز اشاره کرد.(این کانال علاوه بر زمان‌بندی و تشویق مردم به پیوستن به ناآرامی‌ها، آموزش ساخت بمب‌های دستی و آتش‌زا را نیز در برنامه‌های خود داشت) هرچند ابتنای شبکه‌ها و فضای مجازی فعلی ایران بر بستر (دیتا بیس) آمریکایی و کانادایی، عملاً دست سرویس‌های جاسوسی استکباری در جهت هرگونه جاسوسی پیچیده و جمع‌آوری انواع اطلاعات از جامعه ما را کاملاً باز گذاشته است!

و) انحرافات دینی و طایفه‌گرایی مذهبی: تشویق مخاطبان به افراط گرایی مذهبی (مانند ترویج تشیع انگلیسی و اهل‌سنت تکفیری) و تبلیغ دیانت به روایت انجمن حجتیه به عنوان دین مقدس و عاری از آلودگی‌های سیاسی و ارائه تفاسیر انحرافی از دین (مانند آنچه توسط مروجان اسلام رحمانی خالی از شریعت در فضای مجازی ایران ترویج شد و ده‌ها هزار مخاطب پیدا کرد) از دیگر کارکردهای شبکه‌های کاملاً آزاد مجازی در ایران امروز  به شمار می‌آید.

ز)عمومی ساختن حریم خصوصی: فن‌آوری شبکه‌های مجازی حریم خصوصی را از میان برداشته و آن‌را به یک پدیده عمومی تبدیل کرده است. با این فن‌آوری، هر دختر یا پسری نوجوان یا جوانی می‌تواند در چند ثانیه فیلم وتصاویر برهنه و خصوصی خود یا دیگران را (اعضای خانواده یا سایر افراد جامعه را به نیت انتقام، کنجکاوی، شوخی، قدرت‌نمایی و…) به همه جهان ارسال کند. امروزه درایران از خود یا همراهان و دوستان  عکس گرفتن(در هر حالتی!)  و با دیگران به اشتراک گذاشتن به اتفاقی عادی و روزمره تبدیل شده و رها بودن این فضا از قید هر نظارتی به افراد اجازه می‌دهد به نام دیگران حسابی در یکی از شبکه‌های اینستاگرام یا تلگرام و… بازکرده و از این طریق به انتشار عکس‌های خصوصی و اسرار سایرین پرداخته و با انتشار مطالب و تصاویر جعلی، آبروی دیگران را به باد دهند.

شیوع این امکان در چند سال اخیر بازار باج‌گیری، انتقام‌گیری و نابود کردن آبروی سایرین را حسابی رونق داده و بر حجم  پرونده‌های تخلفات و جرائم و قتل‌ها و خودکشی‌ها افزوده است.

ح) رونق تخلفات اقتصادی: رواج فضای مجازی و شبکه‌های برآمده از آن، موجب بروز و ظهور انواع کلاه‌برداری‌ها، سرقت‌ها و تخلفات اقتصادی شده، تا جایی که نیروی انتظامی برای مقابله با این جرائم مجبور به تشکیل معاونتی خاص شده و حجم انبوهی از نیرو و امکانات ناجا برای مبارزه با این‌گونه از تخلفات  بسیج شده است. با این تفاوت که زیان مالی ناشی از جرائم فضای مجازی قابل اغماض یا جبران است اما آبرو و اعتبار به باد رفته افراد و خانواده‌ها (از طریق فضای مجازی) به هیچ‌وجه قابل جبران و بازگشت نیست.

۹-حداقل دقت در فضای مجازی موجود در کشور ما (آن‌هم با ولنگاری فعلی حاکم برآن) این نکته را اثبات می‌کند که تداوم وضع موجود در آینده نزدیک، جامعه انقلابی و اسلامی ایران را با چالشی جدی مواجه خواهد شد. و این آرزویی است که جهان استکبار چهل سال است در پی آن، روز شماری می‌کند و به همین دلیل است که می‌توان فضای مجازی را «تنگه احد انقلاب و نظام اسلامی» دانست. این‌که چرا برخی از مسئولان دولت‌های یازدهم و دوازدهم و جریانات سیاسی با علم به تمامی این زیان‌ها و خسارت‌ها، با لجاجت تمام، بر استمرار ولنگاری و یله بودن فضای مجازی پافشاری می‌کنند امری است که راز آن‌را باید در فرصتی دیگر بازگشایی کرد. اما رهبر انقلاب، سال‌ها پیش از این، با مشارکت کارشناسان مومن و انقلابی طرحی جامع برای بستن این تنگه و تبدیل آن به «پل پیروزی» فراهم آورده بودند که به دلیل اهمال دولت‌های نهم و دهم وتعمد دولت‌های یازدهم و دوازدهم عملیاتی نشد و آسیب‌های فراوانی از رهگذر فضای مجازی گریبان نظام و انقلاب را گرفت. (براساس این طرح، فضای مجازی بر بستری ایرانی و خودی بنا می‌شد و از این‌رو به خوبی قابل نظارت و کنترل بود). اما با صراحت می‌توان گفت: تنگه اُحد نظام و انقلاب اسلامی هنوز قابل انسداد است اگر مدیران نفوذی و قدرت‌طلب مجال بدهند!

13مارس/19

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه:در شماره‌های گذشته از مباحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» ضمن پاسخ به برخی سئوالات زوج‌های جوان، به بایدها و نباید‌های لازم در زندگی مشترک اشاره شد. در این‌شماره نیز ضمن پاسخگویی به برخی سئوالات مطروحه، در خصوص اهمیت تصمیم‌گیری‌های موثر با توجه به تبعات آن در زندگی مشترک اشاره می‌شود.

 

ازدواج کرده‌ام؛ ولی حالا از همسرم خوشم نمی‌آید!

من سه ماه است که عقد کرده‌ام؛ امّا اصلاً از ازدواجم راضی نیستم. همسرم خواهر دامادمان است و واسطه ازدواجمان هم خواهرم بود. به قدری برادر و خواهرهایم از او تعریف کردند که من گفتم حتماً مورد خیلی خوبی است؛ امّا الآن حتّی از قیافه‌اش هم خوشم نمی‌آید. البتّه ناگفته نماند که خانواده خوبی هستند؛ امّا من از او خوشم نمی‌آید. وقتی به جدایی هم فکر می‌کنم، می‌بینم نمی‌شود.

توجّه به مرحله‌ای که در آن هستید

فراموش نکنید که شما یک مرحله در ازدواج پیش رفته‌اید. اگر در مرحله خواستگاری بودید، تصمیم‌گیری بسیار آسان‌تر بود، امّا الآن درباره یک زندگی شکل گرفته می‌خواهید تصمیم بگیرید. از سوی دیگر هم نباید فراموش کنید که هنوز عروسی نکرده و در دوران عقد هستید. توجّه به این نکته هم اندکی کار شما را آسان می‌کند، زیرا تبعات جدایی در دوران عقد خیلی کمتر از جدایی پس از آغاز رسمی زندگی مشترک است.

توجّه به تبعات تصمیم‌گیری

حسّاسیت این تصمیم‌گیری به جهت این که زندگی خواهرتان به آن وابسته شده، بیشتر است. شاید دلیل نگرانی شما هم همین باشد که فکر می‌کنید اگر جدا شوید ممکن است به زندگی خواهرتان آسیب جدّی وارد شود، امّا در عین حال، به هیچ وجه در تصمیم‌گیری، اشتباه اوّل خود را تکرار نکنید. شما بنا به توصیه خواهرتان تن به ازدواج دادید، امّا نمی‌توانید به سبب خواهرتان ادامه دهید. مطمئن باشید که تصمیم به جدایی پس از عروسی، تبعات بیشتری برای شما، همسرتان و خواهرتان خواهد داشت.

حواستان باشد که اگر جدا نشوید، امّا زندگی پُر از تنشی را با همسرتان داشته باشید، باز هم به زندگی خواهرتان لطمه خواهد خورد. البتّه این لطمه‌ها در صورتی است که فرهنگ خانوادگی همسرتان به گونه‌ای باشد که نتوانند میان زندگی شما و خواهرتان تفاوت قائل شوند. برخی از خانواده‌هایی که به قول امروزی‌ها بده بستان داشته‌اند، تنش‌های هرکدام از این دو زندگی را به دیگری سرایت می‌دهند؛ امّا برخی هم این‌طور نیستند. اگر خانواده همسر شما از کسانی هستند که اجازه نمی‌دهند مشکلات زندگی شما به زندگی خواهرتان سرایت کند، تصمیم‌گیری آسان‌تر خواهد شد.

نگاه واقع‌بینانه

تلاش کنید درباره ازدواج، واقع‌بینانه فکر کنید. یک بار دیگر درباره زندگی ایده‌آل خود فکر کنید و ببینید برای تشکیل یک زندگی خوب، همسر انسان چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد. شاید این ویژگی‌ها در همسر شما باشد. نکند به جهت این که همسرتان را دوست ندارید، چشمتان را به روی همه واقعیّت‌ها بسته‌اید؟ گاهی وقت‌ها انسان می‌تواند با تفکّر و تأمّل واقع‌بینانه، بغض و کینه را تبدیل به محبّت و عشق کند. شما که او را دشمن خود نمی‌دانید، بلکه می‌گویید از او خوشم نمی‌آید.

رابطه فعّال عاطفی

فقط به فکر کردن بسنده نکنید. تلاش کنید با ابراز محبّت و ایجاد یک رابطه صمیمی، فضای ارتباطی خود و همسرتان را متحوّل کنید.(۱)

گفتگوی دوستانه

اگر احساس می‌کنید که همسرتان عیوبی دارد که اجازه ایجاد رابطه عاطفی را به شما نمی‌دهد، در گفتگوهای دوستانه، این عیب‌ها را مطرح کنید و از او بخواهید این عیب‌ها را اصلاح کند. شما هم در مسیر اصلاح، به او کمک کنید.(۲)

توسّل جُستن

از توسّل به اهل بیت علیهم‌السلام غافل نشوید. مقلّب القلوب خداست. امیدتان به خدا باشد. اهل‌بیت علیهم‌السلام را در پیشگاه الهی واسطه قرار دهید تا دل‌ شما را نسبت به همسرتان مهربان کند و مهر او را در قلبتان جای دهد.

فکر نهایی در دوران عقد

به هر دلیلی اگر نتوانستید در دوران عقد علاقه و محبّت خویش را نسبت به همسرتان احیا کنید، فکر نهایی را در همین دوران عقد بکنید. برای عروسی عجله نکنید. به این راحتی نمی‌توان تصمیم نهایی را به پس از عروسی واگذار کرد. اگر در دوران عقد این محبّت ایجاد نشود، احتمال ایجاد آن پس از عروسی بسیار کم است.

عدم ایجاد علاقه، یک هفته پس از عقد

ما برای برادرمان به صورت رسمی به خواستگاری رفتیم و دختری را برایش انتخاب کردیم. مراحل خواستگاری یکی پس از دیگری طی شد؛ امّا تا پیش از عقد، بجز یک بار گفتگوی حضوری نیم‌ساعته فقط به صورت تلفنی با هم ارتباط داشتند. آخر برادرم در عسلویه کار می‌کند و ۲۳ روز سر ِکار است و هفت روز مرخّصی دارد. حالا یک هفته‌ای است که از عقد می‌گذرد، امّا همسر او می‌گوید: «مِهر برادر شما به دل من نیفتاده و من او را دوست ندارم.‌ شما عجله کردید و نگذاشتید ارتباط بیشتری داشته باشیم تا من بتوانم تصمیم بگیرم». من می‌خواهم بدانم که آیا حرف این خانم نشانگر اضطرابی است که همه دخترها در ابتدای ازدواج دارند یا این که باید آن را جدّی بگیریم؟

محبّت، پایه زندگی

همان‌طور که بارها گفته‌ایم، یکی از پایه‌های اصلی زندگی مشترک، محبّت میان زن و شوهر است. در فرهنگ مردم ما از این محبّت با عنوان «به دل نشستن» یاد می‌شود. بدون این محبّت، واقعاً نمی‌توان به راحتی زندگی را تحمّل کرد. پس نباید به آسانی از کنار آن گذشت.

علاقه یا عشق؟

اگر منظور این خانم از «به دل ننشستن» آن است که همسرش را دوست دارد؛ امّا عاشقش نیست، نباید برای ایجاد این علاقه شدید عجله کرد. روزهای اوّل عقد را نمی‌توان ملاک مطمئنّی برای قضاوت قرار داد. معمولاً وقتی این محبّت وجود داشته باشد، در طول دوران عقد افزایش می‌یابد. البتّه در صورتی که دو طرف کفوِ هم باشند که هر چه همسویی خود را در مسائل مختلف با همسرشان می‌بینند، محبّتشان نسبت به هم بیشتر می‌شود. با توجّه به این که مدّت زمان قابل توجّهی از عقد این دو جوان نمی‌گذرد و در این مدّت کوتاه نیز ارتباط چندانی با هم نداشته‌‌اند، انتظار عشق و علاقه آن‌چنانی، کمی دور از واقع به نظر می‌رسد.

لزوم احتیاط

اگر هیچ محبّتی نسبت به طرف مقابل وجود ندارد، باید احتیاط کرد. احتیاط در این جا از دو بُعد است. از یک سو نباید عجله کرد و به راحتی این عقد را به هم زد. از سوی دیگر، نباید بی‌اعتنا بود و بدون حلّ این قضیه، زندگی مشترک را آغاز کرد. عدّه‌ای می‌گویند: «زندگی را آغاز کنید، محبّت ایجاد می‌شود». این حرف با این کلّیت قابل قبول نیست. با ازدواج بناست یک زندگی آغاز شود. آمدیم و این محبّت ایجاد نشد، آن وقت چه؟ مگر کم بوده است مواردی که به این امید ازدواج کرده‌اند، امّا محبّتی ایجاد نشده است؟

صبر فعّال

در این موارد بهتر است کمی صبر کرد؛ امّا صبرِ تنها بعید است مشکلی را حلّ کند. باید راه‌های ایجاد و افزایش محبّت را پیدا کرد و به کار بست.(۳)

صبر، تنها نشستن و تماشا کردن مشکل نیست و همیشه بلند شدن و در افتادن با مشکل هم نیست. صبر یعنی وقتی مشکلی پا به خانه‌ات گذاشت، او را دزد و قاتل حساب نکن. این‌طور که باشد، زود می‌ترسی و خودت را می‌بازی. مشکل، فرصتی برای یافتن راه‌های جدید در زندگی است. کسانی که مسیر زندگی‌شان همیشه جاده صاف و مستقیم است، با میان‌بُرها آشنا نیستند. مشکلت را خوب بشناس. از او نترس. راه غلبه بر آن را پیدا کن. زمانی را که برای پاک کردن آن نیاز داری، خوب محاسبه کن و با توکّل به خدا آغاز کن. این‌گونه اگر به مشکل نگاه کنی، می‌بینی گاهی باید بنشینی و مشکل را تماشا کنی تا خودش خسته شود و از زندگی‌ات بیرون برود. گاهی بدون از دست دادن زمان باید با او دست به یقه شوی. گاهی باید او را دوست جدید خود در زندگی بدانی و در آغوشش بکشی. گاهی هم باید بی آن که بفهمد، او را دور بزنی. هر چه هست، مشکل را پایان زندگی ندان. تا خدا هست، زندگی پایانی ندارد.

اگر پس از گذشت زمان قابل توجّهی این محبّت ایجاد نشد و نظر مشاور هم این بود که این محبّت ایجاد نخواهد شد، آن وقت باید تصمیم جدّی گرفت.

یک پیشنهاد برای پیشگیری از موارد این چنین

پیشنهاد اصلی ما درباره پیشگیری از این نوع مشکلات، چیزی است که فرهنگش در میان ما ایرانی‌ها جا نیفتاده است. شاید اگر بگوییم شما هم از دست ما ناراحت شوید؛ امّا چون از نظر دین هیچ مشکلی ندارد، می‌گوییم.

اگر دو نفر با هم به تفاهم رسیدند؛ ولی نمی‌دانستند که آیا بعد از عقد می‌توانند یکدیگر را دوست داشته باشند یا نه، می‌شود یک صیغه موقّت(۴) یکی دو ماهه بین این دو خواند تا با آرامش بیشتری با هم ارتباط برقرار کنند. اگر بنا باشد این دو همدیگر را دوست بدارند یا از هم خوششان نیاید، در همین یکی دو ماه، مشخّص می‌شود. البتّه این در صورتی است که مراحل اوّلیه شناخت، طی شده باشد. در حال حاضر هم برخی از خانواده‌ها این فرهنگ را پذیرفته‌اند. وقتی مراحل خواستگاری طی می‌شود، قبل از عقد رسمی، بدون این که در بوق و کرنا کنند، صیغه محرمیّتی بین دختر و پسر می‌خوانند تا برای آغاز یک زندگی دائمی بتوانند واقع‌بینانه‌تر تصمیم بگیرند.

ممکن است که کسی بگوید آمدیم و در این مدّت یکدیگر را نپسندیدند، آن وقت چه؟ تبعات این عقد موقّت را چه باید کرد؟

از آن جا که ما هم نگران این تبعات هستیم، می‌گوییم به جای عقد دائم، در ابتدا عقد موقّت خوانده شود. حالا ما از شما می‌پرسیم که اگر این دو با هم عقد دائم کردند و یکدیگر را نپسندیدند چه؟ عقد موقّت در فرهنگ ما به «نامزدی» شناخته شده است، نه ازدواج. نتیجه عقد موقّت، دادگاه و طلاق نیست؛ امّا اگر عقد دائم به هم خورد، این دو باید به دادگاه مراجعه کنند و از یکدیگر طلاق بگیرند. به نظر شما تبعات کدام‌یک بیشتر است؟ تازه ما که گفتیم می‌توان عقد موقّت را بدون اطّلاع فامیل انجام داد. حتّی اگر نتوان بدون اطّلاع فامیل چنین کاری کرد، باز هم تبعات عقد موقّتی که با اطّلاع فامیل انجام می‌گیرد، کمتر از عقد دائم است.

اگر نکته دیگری را هم ضمیمه این نکته کنیم، مسئله روشن‌تر می‌شود. با توجّه به فرهنگ موجود در جامعه ما، کسانی که عقد می‌کنند به نوعی خود را مجبور به ادامه راه می‌دانند که خود تبعات فراوان دارد. در حال حاضر، متأسّفانه طلاق در سال اوّل زندگی در جامعه ما رو به افزایش است.(۵) اگر این فرهنگ در جامعه ما جا بیفتد، بسیاری از ازدواج‌ها شکل نمی‌گیرد تا به طلاق بینجامد.

یک پیشنهاد دیگر هم داریم که شاید چندان به پاسخ این سؤال مربوط نباشد و آن این که اگر مراحل اوّلیه طی شد و با توجّه به نکات گفته شده، دختر و پسر یکدیگر را پسندیدند، بد نیست که باز هم قبل از عقد دائم، صیغه موقّتی خوانده شود تا اینها در این مدّت شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا کنند. ممکن است با توجّه به رابطه‌ای که در این مدّت برقرار می‌کنند، به این نتیجه برسند که روحیّاتشان به هم نمی‌خورد. نهایتاً در این مدّت، بسیاری از اختلافات جزئی هم بروز می‌کند که در تصمیم‌گیری بسیار مؤثّر است. این کار با فرهنگ دینی ما سازگار است؛ امّا فرهنگ ایرانی این مسئله را نمی‌پسندد. جالب است بدانید که در برخی از کشورها این مسئله به صورت قانون در آمده و کاملاً رسمی است.

در قانون مدنی ژاپن در رابطه با زن و مردی که می‌خواهند با یکدیگر ازدواج دائم نمایند، برای درک یکدیگر و احراز هماهنگی، ازدواج آزمایشی یک ماهه اجازه داده شده.(۶)

ازدواج اجباری و بی‌علاقگی همسر به شوهر در دوران عقد

برادرم یک سال پیش ازدواج کرده و الآن در دوران عقد است، همسرش می‌گوید: «من، تو را دوست ندارم». او قبل از برادر من خواستگار دیگری داشته که به او علاقه‌مند بوده، امّا پدرش مخالفت کرده و اجازه ازدواج به آنها نداده است، حالا او توقّع بالایی از برادر من دارد و دو هفته است که قطع رابطه کرده، در حالی که برادرم همسرش را دوست دارد.

ازدواج‌های اجباری

اگر چه به نظر می‌رسد دوره ازدواج‌های اجباری به پایان رسیده، امّا متأسّفانه ما هنوز هم با این مشکل مواجه هستیم. البتّه در گذشته ازدواج‌های اجباری این طور بود که دختر بدون این که در انتخاب خود دخالت داشته باشد، پدر یا برادر یا یک بزرگ‌تری برای او تصمیم می‌گرفت و تنها نقش دختر گفتن یک «بله» بر سرِ سفره عقد بود. این شکل از ازدواج اجباری در حال حاضر بسیار کم شده، امّا این که دختری تمایل به ازدواج با کسی دارد و ما اجازه نمی‌دهیم و او مجبور می‌شود که با مرد دیگری ازدواج کند، خود نوعی ازدواج اجباری است.

ما بارها به پدران و مادران بزرگوار توصیه کرده‌ایم که سعی کنند با برقراری رابطه‌ای دوستانه با فرزندانشان در موارد مختلف ازدواج به یک توافق واقعی برسند.

دلیل بی‌علاقگی

امّا در پاسخ به این  پرسش باید گفت: حتماً باید دید که آیا این دختر به جهت علاقه‌ای که به خواستگار قبلی داشته، برادر شما را دوست ندارد یا این که برادر شما نتوانسته همسر مطلوب او باشد؟ بهتر است یک بزرگ‌تر  ِعاقل و یا یک مشاور با این خانم صحبت کند و دلایل بی‌علاقگی او را نسبت به همسرش جویا شود. گاهی اوقات جوان از فرد مورد علاقه خود، انسانی آرمانی ساخته و همسر خود را با او مقایسه می‌کند. این مقایسه، خیلی توهّمی و بی‌ریشه است؛ چرا که این جوان، شناخت کاملی از فرد آرمانی خودش ندارد، امّا هر اندازه هم که اشتباه باشد، اشتباهی است که وجود داشته و کار همسر این افراد را سخت می‌کند. همسر چنین افرادی باید تلاش کنند با محبّت و احترام و توجّه بسیار و با پرهیز شدید از اشتباهات رفتاری به همسر خود ثابت کنند که من می‌توانم همسر آرمانی تو باشم. اگر به هر دلیلی با صحبت دیگران و تغییر رفتار همسر باز هم محبّت ایجاد نشد، بهتر است فکر اساسی را در همین دوران عقد کرد.

سوء استفاده از محبّت

می‌گویند باید انسان به همسرش محبّت کند، امّا بعضی خانم‌ها سوءاستفاده کرده، از وظایف خود شانه خالی می‌کنند، چه کنیم که سوءاستفاده نکنند؟

تقدیر از انصاف

خیلی ممنونیم از این آقای محترم که منصفانه گفته‌اند: «بعضی خانم‌ها سوءاستفاده می‌کنند». البتّه اگر بخواهیم کمی دقیق‌تر بگوییم، باید گفت: تعداد اندکی از خانم‌ها و آقایان سوءاستفاده می‌کنند.

محبّت، راه سازگار کردن همسر

برخلاف تصوّری که این برادر محترم دارد، از نظر تربیتی وقتی زن مورد مهر و محبّت قرار می‌گیرد، از آن جا که یکی از نیازهای اساسی او به وسیله شوهر پاسخ داده شده، تلاش او برای راضی نگه داشتن همسرش دوصد چندان می‌شود. به همین دلیل هم ما توصیه می‌کنیم اگر می‌خواهید زنان تبعیّت و سازگاری داشته باشید، آنها را غرق در محبّت کنید و به بهانه‌های سطحی، او را از محبّت محروم نکنید.

خدا مرا طوری آفریده که دوست دارم به تو تکیه کنم. هر چه‌قدر تو قوی‌تر باشی، من آسوده ‌خاطر‌تر به تو تکیه می‌دهم. خدا مرا به گونه‌ای آفریده که دوست دارم به تو «چشم» بگویم. «چشم» که می‌گویم، کامم شیرین می‌شود. تو وقتی از «چشم» گفتن من لذّت می‌بری، قند در دل من آب می‌شود؛ امّا خوب است در کنار همه اینها این را هم بدانی، خدایی که مرا این‌چنین آفرید، کلیدی را برای گشایش قفل این اخلاقم به دست تو داد و آن هم محبّت است. اگر می‌بینی بهانه‌گیر شده‌ام، حرفت را گوش نمی‌دهم، در مقابلت می‌ایستم، همه چیز را سرِ من خراب نکن. شاید کلیدی را که خدا به تو داده، گم کرده باشی.

دلیل سوءاستفاده از محبّت

محبّت یک نیاز اساسی برای روح است؛ مثل غذا برای جسم. نتیجه محبّت هم سازگاری و تبعیّت بیشتر است. اگر دیدید همسرتان با این که به او محبّت می‌کنید، ناسازگار است و از آن سوءاستفاده می‌کند، به دنبال علّت آن باشید. وقتی شما به یک انسان غذا می‌دهید تا رشد کند، اگر غذا را پس بزند، او را از غذا محروم نمی‌کنید بلکه به دنبال ریشه این پس زدن می‌گردید. در محبّت هم باید چنین باشید.

ما در این جا نمی‌خواهیم ‌به همه دلایل این مسئله بپردازیم؛ چرا که این مختصر، گنجایش این بررسی را ندارد و از سویی هم برخی از این‌ دلایل کاملاً شخصی است و باید در یک مشاوره خصوصی معلوم شود؛ امّا به چهار دلیل از دلایل اصلی آن اشاره می‌‌‌کنیم. البتّه مخاطب این دلایل آقایان هستند؛ چرا که این برادر محترم به دنبال وظیفه آقایان در برابر این مسئله است.

الف) فقدان فرهنگ محبّت

برخی از آقایان به قدری در خانه‌ کم‌محبّت هستند که نتوانسته‌اند فرهنگ محبّت را در خانواده حاکم کنند. در این خانواده‌ها واقعاً اعضای خانه یاد نگرفته‌اند که چگونه باید در مقابل یک رفتار محبّت‌آمیز عمل کنند. اعضای این خانواده وقتی از طرف شوهر یا پدرشان مورد محبّت قرار می‌گیرند، دست و پای خود را گم کرده، می‌خواهند از این فضای محبّت‌آمیز نهایت استفاده را بکنند. اینها خودشان را در مقابل رفتار محبّت‌آمیز اصطلاحاً لوس می‌کنند. بندگان خدا تقصیری هم ندارند، محبّت کم دیده‌اند.

ب) عدم توجّه به درخواست‌ها

برخی از آقایان هم توجّهی به درخواست‌های همسر خود ندارند. اینها در مقابل درخواست‌های همسر، یک کلمه بلدند و آن هم «نه» است. همسران اینها وقتی که از جانب شوهر خود محبّتی می‌بینند، فرصت را غنیمت شمرده، درخواست‌شان را مطرح می‌کنند. برخی از این شوهران، درخواست‌های این‌چنینی را سوءاستفاده از محبّت می‌نامند.

گاهی اوقات که محبّت از دستت در می‌رود، یاد دفعه قبل که می‌افتم، دست و پایم را گم می‌کنم. آخر دفعه قبل که محبّت کردی، فکر کردم اهل محبّت شده‌ای. برای همین هم نشستم و قدّ و بالای محبّتت را تماشا کردم؛ امّا فردای آن روز فهمیدم که محبّتت فقط یک اتّفاق بوده. درست یادم نمی‌آید چند ماه گذشته از آن اتّفاق. حالا همیشه منتظرم که روزی محبّت از دستت در برود تا همه آنچه از خواسته‌هایم را جمع کرده بودم، در مقابلت بریزم. می‌دانم اشتباه است؛ ولی تو هم قبول کن کسی که محبّت در زندگی‌اش یک اتّفاق است، خیلی باید توان داشته باشد تا با این اتّفاق، مثل یک پدیده روزمرّه برخورد کند. محبّت تو مثل آب روستای ما در دوران کودکی  است. ما در روستا روزی یک ساعت آب بهداشتی داشتیم. وقتی وصل می‌شد، سر از پا نمی‌شناختیم. کاش ریزش محبّت تو، آب رودخانه می‌شد!

ج) عدم توجّه به احترام

محبّت مکمّلی دارد که بدون آن، نتیجه خوبی نمی‌دهد. مکمّل محبّت، احترام است. معمولاً کسانی که محبّت می‌بینند؛ امّا با آنها محترمانه برخورد نمی‌شود، نمی‌توانند واکنش مناسبی در برابر محبّت نشان دهند. آقایی که به همسرش محبّت می‌کند؛ امّا با او مانند یک انسان محترم و با شخصیّت برخورد نمی‌کند، نباید توقّع داشته باشد که همسرش قدر محبّت او را بداند. به همسرش محبّت می‌‌کند؛ امّا او را در میان جمع خرُد هم می‌کند. به او محبّت می‌‌کند، امّا با او دعوا هم می‌کند. به او محبّت می‌کند، امّا حرف‌های ناروا هم به او می‌زند و… .

محبّت، روح را لطیف می‌کند. احترام، شخصیّت را قوام می‌دهد. محبّتِ تنها، تو را نرم می‌کند. کسی باید بیاید و جمع و جورت کند تا وا نروی. احترام هم اگر بدون محبّت باشد، خشکت می‌کند. همه باید مراقب باشند که نشکنی. محبّت و احترام، وقتی دستشان را به هم می‌دهند و تو را دوره می‌کنند، دیگر نه می‌شکنی و نه وا می‌روی. اینها را گفتم تا بگویم وقتی دیدی همسرت لوس شده، نان محبّتش را نبُر. شاید حواست به بزرگداشت شخصیّتش نیست. وقتی دیدی همسرت مغرور شده، احترامش را زیر پا نگذار، شاید تشنه محبّت باشد.

د) فشار زندگی

ایشان گفته‌اند وقتی به برخی از خانم‌ها محبّت می‌کنیم، از انجام وظایف خود شانه خالی می‌کنند؛ امّا اشاره نکرده‌اند که مقصودشان از وظایف زنان چیست؟ بگذارید در همین جا از این پرسش استفاده کرده، این نکته را یادآوری کنیم که گاهی ما مردان به قدری پای خود را از کارهای خانه بیرون می‌کشیم که زنان مجبورند به تنهایی این بار را به دوش بکشند. باید پذیرفت که تحمّل بار خانه برای زنان دشوار است. محبّت، فقط به این نیست که ما به همسرمان بگوییم «دوستت دارم»، گاهی محبّت کردن به این است که به همسرمان در کارهای خانه کمک کنیم. کمک کردن، گذشته از اجر معنوی، دو پیام اصلی دارد؛ اوّل آن که من، تو را درک می‌کنم و می‌دانم که تا چه اندازه تحمّل بار خانه‌داری مشکل است. دوم آن که من، تو را دوست دارم و با همین کمک اندک می‌خواهم دوستی‌ام را اثبات کنم. وقتی مرد این گونه محبّتش را ابراز نمی‌کند، زن خودش زمینه این ابراز محبّت را فراهم می‌کند؛ یعنی یکی از کارهایی را که به ظاهر از وظایف او به شمار می‌رود، انجام نمی‌دهد تا مرد آن را انجام دهد.

من، زنِ تو هستم. انکار نمی‌کنم. مثل بعضی‌ها هم نیستم که بگویم: «مگر گناه کردم که زن شدم؟ چه کسی گفته باید کارهای خانه را من انجام دهم؟». نه، کارِ خانه صیقل روح و روان من است. خانه برای من قفس نیست، مأمن است. در خانه که هستم، آرامم. وقتی کارِ خانه را می‌کنم، مثل این است که خودم را آراسته می‌کنم؛ امّا تو هم زن بودن مرا انکار نکن. گاهی خسته می‌شوم و دوست دارم کسی… نه، دوست دارم تو را در کنار خود ببینم. مهم نیست چقدر کمکم کنی، همین که می‌بینم بلند شده‌ای برای کمک و دستی روی سرِ کارهای روی زمین افتاده می‌کشی، مثل این است که مرا نوازش کرده‌ای. همراهی‌ات، آرامم می‌کند. آخر وقتی می‌فهمم که می‌فهمی کارِ خانه، اگر چه لذّت دارد، امّا آسان نیست، آرام می‌گیرم.

البته ممکن است سوءاستفاده از محبّت، دلایلی جز این هم داشته باشد که باید در مشاوره‌های خصوصی به آن پرداخت. وقتی شما دلایل سوءاستفاده را از بین ببرید، می‌توانید با خیالی آسوده محبّت کنید، بدون این که نگران سوء استفاده از آن باشید.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ برای آگاهی از شیوه‌های ابراز محبّت به گام چهارم از همین جلد مراجعه کنید.

۲ـ موضوع گام اول از جلد سوم مهارت‌های گفتگوست.

۳ـ به گام چهارم از همین جلد مراجعه کنید.

۴ـ در زبان عامیانه به آن «صیغه محرمیّت» گفته می‌شود.

۵ـ یکْ ششمِ طلاق‌ها در جامعه ما پیش از رسیدن به سالگرد ازدواج انجام می‌گیرد. ر.ک: سال‌نامه آماری ثبت احوال، ۱۳۹۲.

۶ـ خیمه عفاف، ص ۱۰۶٫

13مارس/19

از دیدار اسرای عراقی با خانواده در پادگان حشمتیه تا جنایت منافقین در میدان شوش!

فوت آیت‌الله خوانساری از مراجع تقلید، جنایت منافقین در میدان شوش تهران، کشف معادن اورانیوم و دیدار اسرای عراقی با خانواده‌هایشان در پادگان حشمتیه را می‌توان تیتر چند رویداد مهم دی و بهمن ۱۳۶۳ دانست.

در این گزارش خواهیم کوشید به روزشمار تحولات این دو ماه به اختصار بپردازیم.

جنایت منافقین در میدان شوش

۴ دی ۱۳۶۳گروهک منافقین یک بمب نسبتاً قوی را در میدان شوش منفجر کرد که به شهادت ۴ رهگذر و مجروح شدن ۵۰ نفر دیگر منجر شد. «روزنامه اطلاعات» ۵ دی ۱۳۶۳ نوشت:

«در ساعت ۱۹ و ۱۵ دقیقه دیشب در حالی که گروهی از مردم مستضعف جنوب تهران پس از ساعت‌ها کار روزانه عازم منازل خود بودند در خیابان ۱۷ شهریور، در صد متری میدان  شوش، در ایستگاه اتوبوس با یک انفجار قوی رو به رو شدند که بر اثر این انفجار ۴ نفر شهید و بیش از ۵۰ نفر مجروح شدند. بمب در یک تاکسی کار گذاشته شده بود و شدت انفجار به‌حدی بود که تاکسی به‌کلی منهدم شد. بر اساس آمار اولیه ۴۲ مغازه در اطراف محل انفجار آسیب کلی و جزئی دیده‌اند و ۱۲ خانه نیز در طبقه دوم مغازه‌ها خسارات کلی و جزئی دیده‌اند. مجروحین حادثه بلافاصله توسط مردم و آمبولانس‌های اورژانس به بیمارستان‌های مختلف تهران منتقل شدند. در میان شهدای این جنایت وحشیانه عوامل آمریکا، یک کودک یک سال و نیمه نیز دیده می‌شود.

خبرگزاری فرانسه گزارش داد یک فرد ناشناس که خود را وابسته به مجاهدین خلق [منافقین] معرفی کرد در یک تماس تلفنی مسئولیت این انفجار تروریستی را بر عهده گرفت. بر اساس این گزارش مردم مسلمان منطقه بعد از وقوع این انفجار تروریستی با حضور در محل انفجار با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر منافق  نسبت به این‌گونه اعمال وحشیانه ضد انقلابیون ابراز انزجار کردند.»(۱)

کشف معدن اورانیوم در ساغند یزد

دکتر بانکی رئیس سازمان برنامه و بودجه و سرحدی‌زاده وزیر کار و امور اجتماعی پس از بازدید از معادن اورانیوم یزد از وجود ذخایر حداقل ۵ هزار تنی در این منطقه خبر دادند. این ذخایر پس از سه سال جست و جو کشف شدند.«روزنامه جمهوری اسلامی» ۲۳ دی ۱۳۶۳ طی گزارشی در این زمینه نوشت:

«پس از ۳ سال تلاش بی‌امان کارشناسان و کارگران متعهد سازمان انرژی اتمی ایران، بیش از۵ هزار تن ذخایر اورانیوم در منطقه ساغند یزد کشف شد. بر اساس این گزارش آقایان سرحدی‌زاده وزیر کار و امور اجتماعی، بانکی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران به همراه تنی چند از کارشناسان برنامه و بودجه به منظور بررسی نحوه اکتشاف معادن اورانیوم و تصمیم‌گیری‌های لازم از منطقه ساغند بازدید کردند. در پایان این بازدید، بانکی در گفت و گو با واحد مرکزی خبر یزد گفت: «نوار بسیار عظیمی از معادن غنی اورانیوم، آهن، سرب و روی در منطقه وسیعی از ساغند، چادرملو تا بافق یزد کشف شده و این امید را برای جمهوری اسلامی فراهم آمده که صنعت عظیمی را با استفاده از این معادن در این منطقه تدارک ببیند و پایه‌ای محکم برای استقلال کشور بسازد.»(۲)

آیت الله خوانساری از دنیا رفت

۲۹ دی ۱۳۶۳آیت الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری یکی از مراجع بزرگ تقلید در سن ۹۸ سالگی دارفانی را وداع گفت. امام خمینی(ره) به دنبال فوت آیت‌الله خوانساری پیام تسلیتی را صادر کردند که در بخشی از آن آمده بود:

«این عالم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزه‌های علمیه و مجامع متدینین مقام رفیع و بلندی داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگی بر حوزه دارد، چه که با رفتار و اعمال خود و تقوا و سیره خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود.»(۳)

دیدار اسرای عراقی با خانواده‌های خود در تهران

به ابتکار جمهوری اسلامی ایران گروهی از اسرای عراقی در محوطه پادگان حشمتیه با خانواده‌های خود دیدار کردند. ده‌ها اسیر عراقی همزمان با برگزاری مراسم ایام‌الله دهه‌فجر با خانواده‌های خود در اردوگاه حشمتیه تهران ملاقات کردند. در این ملاقات ابتدا فرمانده پادگان حشمیته طی سخنانی ضمن خیر مقدم به میهمانان و با اشاره به این اقدام انسان‌دوستانه جمهوری اسلامی ایران گفت:

«امروز اسرای عراقی میهمان ما هستند و ما وظیفه اسلامی خود می‌دانیم که با آنان برخورد اسلامی و انسانی داشته باشیم.» وی افزود: «به کلیه سفارتخانه‌های ایران در خارج  ابلاغ شده است که تسهیلات لازم را برای آن‌ دسته از اشخاصی که بستگان آنان در ایران اسیر هستند و قصد ملاقات با آنان را دارند برای سفر به ایران ایجاد نمایند.» سرهنگ بهنود افزود: «این ملاقات‌ها از چندی پیش شروع شده و  به‌طور متناوب در سراسر ایران ادامه خواهند داشت.»(۴)

آغاز رسیدگی به قانون مطبوعات در مجلس

جلسه ۲۷ دی۱۳۶۳ مجلس شورای اسلامی به ریاست آیت‌الله محمد یزدی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی برگزار شد. در این جلسه طرح قانون مطبوعات مورد بحث و بررسی قرار گرفت. این طرح شامل ۵ فصل و ۳۸ ماده است. در این طرح که در کمیسیون ارشاد و هنر اسلامی به عنوان کمیسیون اصلی مورد تصویب قرار گرفته، در فصل حدود مطبوعات آمده است: «نشریات جز در موارد اخلال به مبانی و احکام اسلام و حقوق عمومی آزادند.»(۵)

اعتراف تلخ دبیرکل سازمان ملل

خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل دی ماه ۱۳۶۳ طی اظهاراتی در شورای امنیت این سازمان گفت که نتوانسته است از عراق در مورد عدم استفاده از سلاح‌های شیمیایی در جنگ این کشور با ایران تعهد بگیرد.

خاویر پرز دکوئیار این اظهارات را در یک جلسه غیرعلنی طی گزارشی به اعضای شورای امنیت در مورد آخرین تحولات جنگ عراق با ایران عنوان کرد.  دکوئیار در این گزارش تاکید کرد تلاش‌هایش برای دستیابی به یک تعهد خاص مبنی بر محکوم کردن استفاده از سلاح‌های شیمیایی تنها از جانب ایران موفقیت‌آمیز بوده و در مورد عراق به نتیجه‌ای نرسیده است.»(۶)

هر وقت دسترسی به آقای خامنه‌ای نداشتم، احساس ضعف می‌کردم

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ۸ دی ۱۳۶۳ در دیدار روحانیون حزب جمهوری اسلامی گفت: «اگر ما به عنوان حکومت سایه امیرالمومنین«ع» در دنیا باشیم، هیچ‌گاه ابرقدرت‌های ظالم با ما سازگار نخواهند بود. اگر روزی آمریکا به ما تمایل نشان بدهد دو دلیل دارد. یا از ترس است یا اینکه احساس می‌کند که ما دست از مبارزه برداشته‌ایم. در غیر این صورت هیچ‌گاه سازش بین دیو و فرشته و آب و آتش امکان پذیر نیست، مگر اینکه آب ماهیتش را از دست بدهد و چیز دیگری بشود.»

رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در پاسخ به سئوال یکی از حاضران در مورد شایعه اختلاف وی و آیت‌الله خامنه‌ای گفت:

«ما از زمان درس و در دوره مبارزات با هم بودیم. آن ‌موقع هر وقت من دسترسی به آقای خامنه‌ای نداشتم احساس ضعف می‌کردم. الان هم همین ‌طور است. هرچه زمان می‌گذرد ایمان من به ایشان بیشتر می‌شود. ایشان یک عنصر بسیار برجسته، باسواد، مجتهد، مخلص و بسیار ارزنده هستند. سِمت‌های دنیایی برای ایشان ارزشی غیر از تکلیف الهی ندارد و من هرگاه ایشان سخنی بگویند بی‌درنگ می‌پذیرم و هر چیزی که ایشان بخواهند مورد درخواست من است.»

هاشمی در پاسخ به سئوالی در مورد صدور نفت نیز گفت:

«بر فرض که به عراق امکاناتی بدهند که هیچ کشتی ما نتواند نفت را ببرد. در آن‌صورت ما تنگه هرمز را به‌راحتی می‌بندیم. در آن روز ما اعمال ریاضت می‌کنیم. خودمان هم اینجا نمی‌مانیم همگی به جبهه‌ها می‌رویم.»(۷)

پی نوشت‌ها:

۱-اطلاعات، ۵ دی ۱۳۶۳، صفحه ۳

۲-جمهوری اسلامی، ۲۳ دی ۱۳۶۳، صفحه ۹

۳-صحیفه امام ، جلد ۱۹ – صفحه ۱۲۸

۴-اطلاعات، ۲۹ دی ۱۳۶۳، صفحه ۲

۵-اطلاعات، ۲۷ دی ۱۳۶۳،صقحه ۴

۶-اطلاعات، ۲۹ دی ۱۳۶۳، صفحه ۳

۷-اطلاعات، ۸ دی ۱۳۶۳، صفحه ۳

13مارس/19

قصه حجاب؛ از ممنوعیت تا ارزش

هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۴ بود که رضاشاه قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن استفاده از چادر و روسری و روبنده برای زنان و دختران ایرانی ممنوع بود. خیلی‌ها معتقدند این قانون سوغات سفر درباریان شاه به اروپا و مشاهده وضعیت پوشش زنان سرزمین‌های پیشرفته بوده است. در اندیشه رضاخان این‌طور جا افتاده بود که حجاب مانع پیشرفت زنان ایرانی است، برای همین دربار، محافل روشنفکرانه خود را برای تجددخواهی و مبارزه با حجاب آغاز کرد.

این در حالی بود که گروه‌های فعال جنبش زنان ایران از آغاز سال ۱۳۰۰ انتقادهای خود را نسبت به مسئله حجاب شروع کرده بودند.

همچنین نشریه «عالم نسوان» فراخوانی برای افکارسنجی مسئله پوشش زنان داده بود که در مجموع پاسخ‌ها بر این امر استوار شده بود که زنان ایران مدافع بی‌حجابی هستند و انحطاط جامعه ریشه در سرکوب زنان توسط مردان دارد. مشخص است که دلیل رسیدن به این جواب،‌عدم مشارکت زنان محجبه در پاسخ به نظرسنجی بوده است.

همزمان با تصویب رسمی قانون منع حجاب توسط رضاشاه، کم‌کم لباس‌های اروپایی زنان با کنسرت‌های بی‌حجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیانگذاری وزیر نوگرای شاه، به میان مردم آمد.

چیزی که مشخص است این است که رضاشاه ناگهانی تصمیم به این قانون نگرفت، بلکه عواملی او را به این سمت سوق داد.

وقتی شاه و ملکه افغانستان در سال ۱۳۰۸ به ایران آمدند، شاه تحت تأثیر پوشش برهنه ملکه قرار گرفت. هرچند بی‌حجابی ملکه جنجالی را میان روحانیون ایران برانگیخت و از رضاشاه خواستند که ملکه را مجبور به رعایت حجاب کند. اما شاه نپذیرفت. همان ‌جا بود که شایعاتی درباره تصویب قانون منع حجاب شنیده شد.

سال‌ها بعد تنها سفر خارجی شاه به ترکیه و تأثیرپذیری از اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک،‌شایعه‌ها را جدی‌تر کرد. گرچه قانونی در این راستا تصویب نشد، اما یک سال بعد از این سفر، رضاشاه ناگفته‌های خود را برای نزدیکان به زبان آورد و اعتراف کرد که با دیدن زن‌های ترکیه که بدون حجاب، دوشادوش مردان در جامعه کار می‌کردند، از هرچه زن چادری بدش آمده است. او صریحاً گفت: که‌ اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است و درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.

۲۷ آذرماه بود که بخشنامه کشف حجاب از طرف رئیس الوزراء به دربار فرستاده شد تا از ابتدای زمستان اجرای غیررسمی آن در کشور شروع شود. رضاشاه در روز هفده دی‌ماه در جشن فارغ‌التحصیلی دختران بی‌حجاب در دانشسرای مقدماتی به صورت رسمی بر کشف حجاب تأکید کرد. با وجود آنکه کشف حجاب در ترکیه اختیاری بود، اما رضاشاه این قانون را با اجبار الزامی کرد و حق انتخاب را از زنان گرفت. این الزام باعث شد تا زنان سنتی و مؤمن خود را در خانه حبس کنند.

از همان ساعات اول تصویب قانون، آژانها و امنیه‌ها در شهرها و دهات به جان مردم افتادند، در حالی که شرط قانونی این بود که ابتدا حکومت مردم را از مصوبات آگاه کنند و سپس اسباب اجرای آن را فراهم سازند.

به این ترتیب دامن‌ها قیچی و شال و روسری از سر زنان کشیده می‌شدند. شهرها و روستاها پر از توهین و فحاشی به زنانی بود که پیرو سنت رسول‌الله«ص» بودند و می‌خواستند شعائر دینی را به پا دارند.

اعتراض‌ها در گوشه گوشه کشور سرکوب شدند. تجمع مخالفان کشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد که در یک روز بیش از هفتصد قربانی از مردم گرفت، محصول این قانون بود. قانونی که مدعی بود بیشتر از دین و خداوند، خیر زنان و مردان ایران را می‌خواهد.

مراسم ۱۷ دی هرچند در نگاه عده‌ای نقطه عطف تاریخ زنان در ایران به شمار آمد و شاهکار رضاشاه محسوب شد، اما از همان ساعات اولیه یک جامعه دوقطبی را رقم زد. زن‌های معلوم‌الحال به کافه‌ها و رقاص‌خانه‌ها هجوم آوردند و در مقابل جوانان بوالهوس رقصیدند. از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس‌ها در تهران و فرمانداری‌ها و بخشداری‌ها در شهرها و قصبات مزاحم زنان بی‌خبر شدند و به اجبار از آنها کشف حجاب و حتی چادر و نقاب آنان را پاره ‌کردند.

این دسته از زنان از قانون بی‌خبر بودند. اما در طول سخنرانی شاه، برخی از زنان حاضر در مجلس، رو به دیوار ایستاده بودند و چنان از بی‌حجابی خود ناراحت بودند که اشک می‌ریختند.

در برخی از شهرها قانون منع حجاب، زنان را وادار کرده بود که با بلندتر کردن یقه پالتو یا روپوش، خود را بیشتر بپوشانند. اما حتی همین اندازه تلاش هم توسط شهربانی سرکوب می‌شد. زنان باحجاب را در اتوبوس راه نمی‌‌دادند و در معابر، پاسبان‌ها آنها را کتک می‌زدند و چادر از سرشان می‌کشیدند.

اگر زنی از زیر کتک آنها فرار می‌کرد تا خانه تعقیبش می‌کردند. حتی وارد خانه می‌شدند و اتاق و صندوق لباس‌ها را تفتیش می‌کردند و اگر وسیله حجابی می‌دیدند، آن را پاره پاره می‌کردند یا به غنیمت می‌بردند.

یکی از اعضای فدائیان اسلام خاطره کودکی خود را این‌ طور بیان کرده که وقتی مادرش از حمام عمومی به خانه برمی‌گشته، در بین راه پاسبان اداره ثبت وقتی او را با چادر دید، به او حمله‌ور ‌شد و چادر را از سر مادرش ‌کشید. مادر فرار ‌کرد و خود را به آستانه خانه همسایه رساند و در همان‌جا سقط جنین ‌کرد و در اثر خونریزی شدید بعد از شانزده روز در سن بیست و یکسالگی از دنیا رفت.

مرگ این مادر و رنج‌های حبس شدن بسیاری از مادران و دختران در خانه‌ها، ارمغان توهمی بود که حکومت در سر می‌پروراند. روزی که کشف حجاب آغاز شد، به گمان آنها روز آزادی زنان ایران از بند اسارت بود.

طرفداران کشف حجاب کسانی بودند که چشم به غرب دوخته بودند و پیشرفت و سعادت خود را در نسخه بی‌دینی جستجو می‌کردند. میسیون‌های مذهبی که مدارس خارجی را در ایران تأسیس می‌کردند، اشراف‌زاده‌هایی که از فرنگ برمی‌گشتند و نشریه‌هایی که از تفکر مدرن خط می‌گرفتند، دست به دست هم دادند تا افراد سطحی‌اندیش و غربزده از این قانون استقبال کنند.

منع حجاب در حالی در ایران به عنوان یک قانون اجرا ‌شد که تاریخ ایران باستان را نمی‌شد نفی کرد. اصالت ایران از زمان هخامنشیان به ملکه‌هایی می‌رسید که به وسیله پرده از مردم پنهان داشته می‌شدند. در متون کلاسیک فارسی نیز از حجاب سخن به میان آمده بود. حتی زنان محترم در ادیان مختلف، به‌ویژه در دین زرتشت از پوشش برخوردار بودند. حجاب آنقدر باارزش بود که حتی شاهان پارسی نظیر خسرو انوشیروان نیز به صورت پوشیده به ملاقات برخی از افراد مهم می‌آمد.

اما رضاخان با سطحی‌اندیشی در پی تقلید کورکورانه‌ای از غرب برآمد که نتیجه آن، اجرای سیاست‌های نوین استعمار در ایران بود. انگلیس سال‌ها بود که اندیشه جهانی‌سازی را در کنار دوستان خود در رژیم صهیونیسم در سر می‌پروراند.

همان‌طور که در پروتکل‌های یهود بر آن تأکید شده بود، اصل مبارزه با مذهب و دین‌زدگی جهان، چنان پوشیده و زیرپوستی در دستورکار استعمارگران قرار گرفته بود که رضاخان نمی‌توانست تصورش را هم بکند که پشت نقاب مار خوش‌خط و خال کشف حجاب، چگونه جاده را برای سیاست‌های دهکده جهانی هموار کرده است.

سخن مستر همفر، جاسوس انگلیسی دلیل بزرگی بر اثبات این مطلب است که حکومت ایران در زمین استعمار بازی می‌کرد. همفر نوشته بود: «در مسئله بی‌حجابی زنان باید کوشش فوق‌العاده‌ای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی‌حجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند. پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات و سعی [ما] از میان رفت، وظیفه مأموران ماست که جوانان را به عشق بازی و روابط نامشروع با زنان تشویق کنند و بدین وسیله فساد را در جوامع اسلامی گسترش دهند. لازم است زنان غیرمسلمان کاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقلید کنند.»

سیاست مذهب‌زدائی و استحاله فرهنگی با کشف حجاب کلید خورده بود و ایران می‌رفت تا در کوتاه‌ترین مدت به جامعه‌ای بی‌هویت و تهی از ارزش‌های اسلامی و ملی تبدیل شود. سکولاریسم و لاقیدی با تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز شده بود و این در حالی بود که روشنفکران ایران از خوشحالی، آزادی زن ایرانی را جشن می‌گرفتند.

آنان که حجاب را خلاف تمدن، خلاف قانون طبیعت و سبب عدم حضور زن در اجتماع می‌دانستند، روز ۱۷ دی را آغاز تاریخ تمدن ایران می‌شمردند و صراحتاً در سخنرانی‌های خود می‌گفتند: «مسروریم که می‌بینیم خانم‌ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‌اند. نصف قوای مملکت که بیکار بودند و به حساب نمی‌آمدند، اینک داخل جماعت شده‌اند.»

استدلال آنها این بود که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند؛ غافل از آنکه انسان اشرف مخلوقات است و طبق صریح آیه قرآن اصل پوشش برای ارزش‌گذاری به زنان وضع شده است.

هرچند به قول شهید مطهری مخالفان حجاب سعی کرده‌اند چنین وانمود کنند که حجاب اسلامی از برخی جریانات ظالمانه نظیر میل به ریاضت، عدم امنیت و عدالت اجتماعی، پدرشاهی و تسلط مرد بر زن، حس خودخواهی مرد، احساس حقارت زن و… سرچشمه می‌گیرد؛ اما علل نامبرده یا به هیچ‌وجه تأثیری در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته و بی‌جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده‌اند و یا به‌فرض که در پدید آمدن بعضی از سیستم‌های غیراسلامی تأثیر داشته‌اند، فلسفه‌ای که اسلام برای حجاب و پوشش اسلامی بیان می‌کند، مربوط به عفاف و همان روح پوشش است. در دیدگاه اسلام، عفاف بزرگ‌ترین فلسفه حجاب برای تضمین سعادت و امنیت جامعه برای زن و مرد به شمار می‌آید.

از سوی دیگر رضاخان توجه نکرده بود که حجابی که اسلام برای زنان تعیین کرده به معنای در خانه ماندن و نداشتن فعالیت اجتماعی نیست، بلکه زنان با رعایت کامل حجاب می‌توانند در اجتماع و هرجا که ضرورت داشته باشد حضور یابند، همان‌ طور که حضرت زهرا«س» برای دفاع از ولایت در پوشش کامل به مسجد آمدند و برای مردم سخنرانی کردند.

حکومت پهلوی با قرآن و مفاهیم آن بیگانه بود، وگرنه چطور می‌شد آیه ۳۱ سوره نور را نادیده گرفت که: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی‌] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان… آشکار نکنند؛ و پاهای خود را [به گونه‌ای به زمین‌] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن‌] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.»

حکومت پهلوی از آیه ۵۳ سوره احزاب روی گردانده بود که فرموده است: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعام غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیث إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللّهُ لایَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیماً»: « اى کسانى که ایمان آورده اید! در خانه هاى پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما براى صرف غذا اجازه داده شود (در حالى که قبل از موعد نیائید و) در انتظار وقت غذا ننشینید; اما هنگامى که دعوت شدید داخل شوید; و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید; این عمل پیامبر را ناراحت مى نماید ولى از شما شرم مى کند (و چیزى نمى گوید); اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد، و هنگامى که چیزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاریت) از آنان =] همسران پیامبر[ مى خواهید از پشت پرده بخواهید; این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است; و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آورید که این کار نزد خدا بزرگ است!»

پهلوی این آیه ۵۹ سوره احزاب را نشینده بود که: « یاأَیهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِک وَ بَنَاتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً »: « اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحیم است.»

رضاخان چیزی را که خداوند سعادت را در آن نهفته بود، مانع پیشرفت و تمدن دانست و بدین ترتیب با فریبی که از جاذبه‌های دنیای مدرن خورد، راه را برای پروژه جهانی‌سازی استعمارگران باز کرد.

اما از آنجا که خداوند، خود نگهبان و پاسدار قرآن و دین خود است، نفس مظلوم‌ترین و پاک‌دامن‌ترین زنان و مادران ایران، عمر این قانون ننگین را به سرآورد و چیزی نگذشت که با درخشش جمهوری اسلامی، حجاب و عفاف در سرزمین ایران حاکم شد. هرچند هنوز هم در اثر تبلیغات غرب و گرایش‌های انسان مدرن حجاب در ایران مخالفانی دارد، اما حقیقت این است که:

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

کان شاهد بازاری وین پرده‌نشین باشد

جای خرسندی است که در جامعه امروز ایران، زنان باحجاب در بسیاری از عرصه‌های دانش و هنر و تکنولوژی توانسته‌اند گوی سبقت را از مردان بربایند و ثابت کنند که نه تنها حجاب هیچ منعی برای پیشرفت زن مسلمان نیست، بلکه بهترین ابزار برای حفظ امنیت و کرامت وی به شمار می‌آید.

13مارس/19

سفر بی‌بازگشت شاه، ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷

در طول سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا شاه، شرایط انقلابی، دو بار او را به خارج از کشور فرستاد. نخستین بار در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت و بار دیگر در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷٫ محمدرضا شاه در سال ۱۳۳۲ بدون تشکیل شورای سلطنت و بدون هیچ تشریفاتی کشور را به مقصد بغداد و سپس رم ترک کرد. دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه مصدق به درستی می‌گفت؛ چون خروج شاه بدون اطلاع قبلی بوده، بنابراین شاه فرار کرده و این کار به منزله استعفای او از قدرت است. خیلی‌ها سرنوشت شاه را مشابه ملک فاروق می‌دانستند که سفر بی‌بازگشتی به شهر کاپری در ایتالیا داشت.

به نظر می‌رسید شاه هم به‌رغم اظهارات خویش مبنی بر اینکه حکم برکناری مصدق بر اساس اختیارات قانونی بوده و او قانوناً شاه این مملکت است، در حقیقت کار را تمام شده می‌دانست و به همراهان خویش می‌گفت به امریکا می‌رویم و در آنجا مستقر می‌شویم و مزرعه‌ای می‌خریم. در طول اقامت شاه در بغداد و رم، اخبار خوبی از ایران به او نمی‌رسید. هر روز تظاهرات علیه شاه شدت می‌یافت و مردم مجسمه او و پدرش را پایین می‌آوردند و فاطمی خواستار اعدام همه اعضای خاندان پهلوی بود.

روایت سولیوان آخرین سفیر امریکا در تهران پس از فرار شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ درباره واکنش مردم نسبت به فرار دوم شاه نیز مشابه سال ۱۳۳۲ است. او در گزارش خویش به وزارت امورخارجه امریکا می‌نویسد: «پس از انتشار خبر عزیمت شاه از طریق رادیوی ملی کشور، شهر تهران یکپارچه دستخوش احساس و عاطفه شده است. موتورسوارها با چراغ‌های روشن و بوق زنان در خیابان‌های شهر به راه افتاده‌اند. افراد جوان در حالی که خبرها را روی پوسترهای دست‌ساز نوشته‌اند و آماده برگزاری تظاهرات می‌شوند، به این سو و آن سو می‌دوند. تا ساعت  چهار بعد از ظهر مردم هنوز هم در حال رقص و پایکوبی هستند و گزارشی در مورد وقوع خشونت و درگیری دریافت نکرده‌ایم».

نخستین فرار شاه جایگاه متزلزل او را در میان ایرانیان آشکارا نشان داد. همان طور که وقتی پدر او رضاشاه توسط متفقین کشور را به مقصد موریس ترک کرد، ایرانیان متاسف و اندوهگین  نشدند، در فرار او به بغداد نیز موجی از شادی مردم ایران را فراگرفت. در همه‌ جا صحبت از جمهوری و مرگ سلطنت بود. در خیابان‌های تهران مردم غریو شادی سر می‌دادند. در خارج از کشور نه تنها کشورهای مختلف حاضر به پذیرش او نبودند، بلکه اعضای سفارت ایران در رم نیز حاضر به تحویل خودروی شخصی شاه به او نشدند.

حسین فرودست در مورد چند روزی که شاه در رم به سر  ‌برد، می‌نویسد: «سفیر (کاردار) ایران در رم غلامعلی نظام خواجه‏نوری از وابستگان بسیار نزدیک محمدرضا بود که دائم در کاخ دیده می‏شد. خواجه‏امیری نیز به دیدار محمدرضا نیامد و از اعضای سفارت تنها یک نفر وابسته اقتصادی به نام صادق در هتل به دیدار شاه آمد. خواجه‏نوری بسیار مورد محبت محمدرضا و مدتی رئیس کل تشریفات دربار بود. محمدرضا به صادق می‏گوید اتومبیلی را که همیشه در رم داشته از خواجه‏نوری بگیرد و بیاورد. خواجه‏نوری تلفنی از مصدق کسب تکلیف می‏کند و مصدق دستور می‏دهد: «ندهید! ندهید!» و اتومبیل را نمی‏‏دهند. محمدرضا جمعاً دو روز در هتل رم اقامت داشت و در این مدت مقاماتی از انگلیس و آمریکا با او در تماس دائم بودند.»

بنابراین در اولین فرار شاه، نهاد شاهنشاهی ایرانی که پهلوی‌ها در صدد احیای آن بودند و آن‌را سنتی دیرپا، ریشه‌دار و محبوب در میان ایرانیان می‌دانستند، جایگاه بی‌ثبات خود را نشان داد و تداوم خود به مدت ۲۵ سال بعدی را به حمایت خارجی گره زد. کودتای امریکایی انگلیسی موسوم به عملیات آژاکس، شاه را به قدرت برگرداند، اما هرگز به او اعتبار و مشروعیت نبخشید. برای همین شاه به دنبال منبع مشروعیتی دیگر، یعنی پشتوانه حمایت خارجی برای حفظ تاج و تخت برآمد. درست به همین دلیل شاه برای همیشه تاج و تخت از دست رفته خویش را مدیون عملیات مشترک سیا و ام. آی. سیکس می‌دانست.

از این پس شاه دست به سرکوب مخالفان خود زد. پول بادآورده نفت و حمایت همه‌جانبه امریکا شاه را سرمست کرد و به او غرور کاذب بخشید. شاه فکر می‌کرد کودتا که او را مشابه پدرش به قدرت رسانده بود، مخالفان او را نیز به تاریخ سپرده است، غافل از اینکه در زیر پوست شهر خبرهایی بود، خبرهایی که او تا وقتی که برای دومین کشور را ترک ‌کرد، نخواست صدای آن را بشنود و همه مخالفان را مترجعین سرخ و سیاه می‌نامید.

زمانی که او مدعی شد که صدای مردم را شنیده، دیگر خیلی دیر شده بود. ۱۶ آبان ۵۷  شاه در حالی که برگه سفیدی در دست داشت، خطاب به ملت ایران چنین گفت: «ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی‌ای که از دو سال پیش به‌تدریج ایجاد ‌شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد… بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می‌کنم و متعهد می‌شوم که خطاهای گذشته و بی‌قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود، بلکه خطا‌ها از هر جهت جبران نیز گردند. متعهد می‌شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی‌های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است به صورت کامل به مرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.»

۱۵ سال قبل، وقتی نهضت اسلامی علیه رژیم پهلوی شروع شد، او به جای شنیدن صدای نهضت، آنها را مرتجعین سیاه و حیوانات نجس نامید و حضرت امام در واکنش به این تعبیر شاه در سخنرانی خویش نوید شروع یک حرکت فکری و فرهنگی مستمر را داد که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد:

«آقا! من به شما نصیحت می‏‌کنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌‌کنم. دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می‏‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند… آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می‏‌گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‏‌بوسند. دست حیوان نجس را می‏‌بوسند…؟ آقا! ما حیوان نجس هستیم…؟ خدا کند که مرادت این نباشد،. خدا کند مرادت از اینکه مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند، والا تکلیف ما مشکل می‏‌شود و تکلیف تو مشکل می‏‌شود. نمی‏‌توانی زندگی کنی. ملت نمی‏‌گذارد زندگی کنی. نکن این کار را. نصیحت مرا بشنو… آقا نکن این‏ طور. بشنو از من. بشنو از روحانیون. اینها صلاح ملت را می‏‌خواهند. اینها صلاح مملکت را می‏‌خواهند.»

شاه برخلاف سال ۱۳۳۲ که مصدق رهبری جریان مخالف را برعهده داشت، فکر می‌کرد یک چهره ملی‌گرا می‌تواند دولت آشتی ملی تشکیل بدهد، غافل از اینکه اولاً جبهه ملی دیگر توان دوره ۱۳۲۸-۱۳۳۲ را ندارد و فعالیت آن تحت‌الشعاع فعالیت سیاسی سایر گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از جمله نیروهای مذهبی است و ثانیاً به‌شدت گرفتار اختلاف‌نظر و تفرقه است. برای همین هم بختیار را به دلیل پذیرش مسئولیت نخست‌وزیری شاه از جبهه ملی اخراج می‌کنند. شاه پس از ناکامی دولت نظامی ازهاری، برای خروج از بن‌بست به جبهه ملی روی آورد. شاه درابتدا دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست‌وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از گرفتن رأی اعتماد مجلس به دولت پذیرفت. بختیار در فرودگاه به داخل هواپیما می‌رود و شاه به او می‌گوید شما تمام اختیارات را دارید. بختیار هم دست شاه را می‌بوسد و از هواپیما پایین می‌رود.

در فرار دوم، شاه درمان بیماری را بهانه کرد تا چند روزی از کشور دور باشد و به‌محض اینکه آبها از آسیاب افتاد برگردد. ظاهراً او تصور کرده بود که این مسافرت حداکثر دو یا سه ماه طول خواهد کشید. شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ بیماری خود را علت مسافرتش ذکر کرد و گفت: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت.» او این بار قرار بود از نزدیک با مقامات امریکایی صحبت کند و آنها را در جریان بگذارد تا همچنان به حمایت از او ادامه دهند. تصور شاه این بود که تحولات ایران زیر سر آمریکایی‌هاست.

امیر اصلان افشار که در این سفر با شاه همراه بود و سمت‌های مختلفی را در وزارت امورخارجه، نمایندگی مجلس و ریاست اداره کل تشریفات دربار به عهده داشت در خاطرات خویش می‌نویسد: «اعلیحضرت معتقد بود سولیوان سوء‌نیـت دارد و گزارش درستی از اوضاع ایران به کاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجه امریکا ارائه نمی‌دهد. بنابراین لازم است که خودم به امریکا بروم و با کارتر و مقامات وزارت امور خارجه امریکا ملاقات کنم و به آنها بگویم که اقدامات شما در بی‌ثبات کردن ایران نه فقط برای ما بلکه برای تمام منطقه فاجعه‌بار خواهد بود.»

در حقیقت مقصد شاه امریکا بود و فکر می‌کرد این سفر بیش از دو سه ماه به طول نخواهد انجامید. کارتر در شرایط انقلابیِ ایران به شاه پیشنهاد می‌کند سفری به مصر داشته باشد و درباره قرارداد «کمپ دیوید» با انور سادات و جرالدفورد (رییس‌جمهور سابق امریکا) ملاقات و گفتگو کند. شاه بعد از سه روز اقامت در مصر قصد عزیمت به امریکا را دارد، اما مقامات امریکایی سفر او را به صلاح نمی‌دانند و آوارگی شاه شروع می‌شود. او پس از اقامت چند روزه در اسوان مصر، دعوت نامه‌ای از ملک حسن دوم پادشاه مراکش دریافت می‌کند و به این کشور می‌رود. باهاما و مکزیک کشورهای بعدی هستند که شاه را می‌پذیرند.

سرانجام کارتر تحت فشار اطرافیانش در ۲۹ مهر ۱۳۵۸ اجازه مسافرت شاه و همسرش را به امریکا با ویزای توریستی صادر می‌کند. ظاهراً در فرودگاه فورت لادیل امریکا، وقتی هواپیمای شاه و اطرافیانش  به زمین می‌نشیند، بر خلاف انتظار شاه، فقط یک کارشناس امریکایی از اداره بازرسی مواد کشاورزی امریکا  به استقبال او می‌رود. فریده دیبا مادر فرح که در این سفر همراه شاه و فرح است می‌نویسد در فرودگاه همه وسائل ما را بازرسی کردند تا مطمئن شوند از مکزیک، گل و گیاه یا تخم سبزیجات و میوه همراه خود نیاورده‌ایم. محمدرضا در آن حال نزار و رنگ پریده که تب شدید هم آزارش می‌داد گفت، «ببینید روزگار با ما چه کرد؟ در همین امریکا ترومن، اف کندی و کارتر به استقبال من می‌آمدند و فرش قرمز زیر پایم پهن می‌کردند.»

با تسخیر سفارت امریکا دولتمردان امریکایی و علی‌الخصوص کارتر به فکر خارج کردن شاه از امریکا می‌افتند تا به این وسیله آزادی گروگان‌های خود را فراهم کنند. سرانجام تنها کشوری که تحت فشارهای امریکا حاضر به پناه دادن شاه می‌شود پاناماست. شاه و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار رئیس‌جمهور مصر و همسرش، در روز سوم فروردین ۱۳۵۹ با یک هواپیمای پانامائی رهسپار قاهره شدند.

فرار شاه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می‌رود. تیتر «شاه رفت» به عنوان یکی از ماندگار‌ترین تیترهای مطبوعات ایران  که در ۲۶ دی ماه، در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش بست، فراتر از رفتن شاه، پایان رژیم شاهنشاهی بود. با فرار شاه رژیمی که رضاشاه از آن با عنوان رژیم تک نفره یاد می‌کرد به پایان خود رسید و نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران به تاریخ پیوست. این سرنوشت حکومتی بود که با کمک و حمایت خارجی روی کار آمده بود و اقدامات آن باعث شد تا در میان همه مردم بدون در نظر گرفتن خاستگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی نداشته باشد.

۱۶ روز پس از خروج شاه از کشور حضرت امام پا به میهن گذاشتند  و در پیام مهمی خواستار حفظ نظم از سوی آحاد مردم در کشور شدند و  فرار محمدرضا پهلوی را طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال معرفی کردند.

13مارس/19

وعده‌های خداوند به جوامع توحیدی

اشاره:

وعده خداوند حتمی، قطعی و تخلف‌ناپذیر است. آنجایی که وعده پاداش دهد، پاداش می‌دهد و آنجایی هم که وعده عذاب می‌دهد، قطعاً عذاب خواهد کرد. این نشانه حکمت الهی است که هم مبشر است و هم نذیر. این البته به عملکرد جوامع برمی‌گردد که آیا به دنبال وعده پاداش‌اند و یا وعده عذاب؟ در این تحقیق سعی شده است تا با نگاهی به آیات الهی، ویژگی‌ها، گونه‌ها و نمونه‌هایی از وعده‌های الهی را بیان و شرائط و عوامل تحقق وعده‌های خداوند به جوامع توحیدی را بررسی کنیم.

ویژگی‌ها:

با بررسی آیات الهی می‌توان دریافت که وعده‌های الهی دو ویژگی و خصوصیت دارند: ۱٫ حقانیت وعده‌ها. خداوند در این مورد با جملاتی نظیر:«….أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»(۱): آگاه باشید وعده خدا حقّ است. و: «…وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا»(۲) بر حقانیت و درستی وعده‌های خود تاکید می‌فرماید. ۲٫ حتمیت وقوع وعده‌های الهی. خداوند بر واقع شدن وعده‌های خود تاکید فرموده است: «إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِع. ‌»(۳): که آنچه به شما وعده داده می‌شود، یقیناً واقع‌ شدنی است. و وعده‌های خود را تخلف ناپذیر ذکر می‌کند: «فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه‌ُ‌(۴): پس گمان مبر که خدا وعده‌ای را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند.»

گونه‌ها:

وعده‌های الهی نیز دو گونه‌اند: الف. تبشیری. ب. انذاری. این ویژگی‌ها و شاخصه‌های حکمت گونه خداوند است که همان گونه که وعده پاداش و جایزه می‌دهد، وعده عذاب و جریمه نیز می‌دهد. خداوند وقتی پیامبران را مبعوث فرمود، به آنان نیز همین وظیفه را گوشزد کرد و ازآنان خواست که هم بشارت‌دهنده باشند و هم انذارکننده و ترس‌دهنده: « فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ»(۵) و «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ.»(۶) در میان آیات گوناگون الهی، آیات ششم الی نهم سوره«القارعه» به‌خوبی این دو ویژگی وعده‌ها را نمایان می‌سازد: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَهٍ رَاضِیَهٍ.وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ.فَأُمُّهُ‌هاوِیَهٌ: اما هر که سنجیده‌‏هایش سنگین برآید. پس وى در زندگى خوشى خواهد بود. و اما هر که سنجیده‌هایش سبک بر آید. پس جایش‌هاویه باشد.»

از یک سو خداوند به انسان‌هایی که اعمال نیک دارند وعده زندگی خوش می‌دهد و از سوی دیگر به بدکاران وعده جهنم می‌دهد.

وعده‌های تبشیری و انذاری خداوند عبارتند از:

الف. تبشیری:

  1. پاداش بزرگ: «…. وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا(۷): آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، به‌زودى پاداش عظیمى به او خواهد داد.»
  2. پاداش کامل: «وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِین(۸): اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به‌طور کامل خواهد داد.»
  3. پاداش بی منت و بی پایان: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون(۹): آنان که ایمان آرند و نیکوکار شوند که آنها را اجری بی منّت و ثوابی بی نهایت (در بهشت جاودانی) خواهد بود.»
  4. آمرزش و غفران: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیم‌(۱۰): خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است.»
  5. بهشت و تنعمات آن: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً…(۱۱): و کسانی که ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند، بزودی آن را در باغ‌هایی از بهشت وارد می‌کنیم‌.»
  6. دوری از جهنم: « إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ(۱۲): کسانى که از قبل، وعده نیک از سوى ما به آنها داده شده ( مؤمنان صالح) از آن(جهنم) دور نگاهداشته مى‏شوند.»
  7. ۷. عاقبت نیکو: «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ(۱۳): کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند، خوشا برآنان و سرانجام نیکویی دارند.»
  8. ۸. تبدیل بدی‌ها به خوبی‌ها: «… مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ…(۱۴): هر که توبه کند، ایمان آورد و کار شایسته کند، خداوند بدی‌های او را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند.»
  9. ۹. حکومت در روی زمین: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِم(۱۵): خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید.»
  10. ۱۰. محبوبیت مردمی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا(۱۶): مسلما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دل‌ها قرار مى‏دهد.»

ب. انذاری:

  1. مجازات دردناک: «…وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(۱۷): اما آنها که ابا کردند و تکبر ورزیدند، مجازات دردناکى خواهد کرد.»
  2. ۲. جهنم: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ(۱۸): و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست.»
  3. ۳. قطع ریشه: «…..وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِین(۱۹): خداوند می‌خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند.»
  4. ۴. دوری از رحمت خداوند: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ(۲۰): خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده؛ جاودانه در آن خواهند ماند. همان براى آنها کافى است و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته‌اند و عذاب همیشگى براى آنهاست.
  5. ۵. انتقام: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنْ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ(۲۱): چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآورى شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلما ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت.»
  6. ۶. بد عاقبت: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر(۲۲): اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر. جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند.»

نمونه‌ها

در آیات الهی، خداوند در فرازهای گوناگون به مواردی اشاره می‌فرماید که حکایت از تحقق وعده‌های الهی دارد. برخی از این نمونه‌ها را در دو نمونه تبشیری و انذاری بیان می‌کنیم:

الف. تبشیری:

در بحث نمونه‌های تبشیری وعده‌های خداوند، باید به وعده نصرت الهی و متذکر شدن تحقق این وعده‌ها اشاره کرد. خداوند متعال در آیات گوناگون به پیامبران و مومنین وعده نصرت الهى می‌دهد و در جاهای گوناگون نیز نمونه‌هایی از تحقق این وعده‌ها را ذکر می‌کند. مثلا مى‌فرماید: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا(۲۳): ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند، در زندگى دنیا و (در آخرت) روزى که گواهان به پا مى‏خیزند یارى مى‏دهیم.» و درآیه دیگری نیز تاکید می‌کند: « یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ(۲۴): اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر (آیین) خدا را یارى کنید، شما را یارى مى‏کند و گام‌هایتان را استوار مى‏دارد.»

این نمونه‌ها را به دو دسته نمونه‌های تحقق یافته در مورد پیامبر بزرگوار اسلام و سایر پیامبران تقسیم می‌کنیم:

  1. پیامبر اسلام:
    • پیروزی در جنگ بدر: «وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِین(۲۵): و (به یاد آرید) هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه ( کاروان تجاری قریش ، یا لشکر مسلح آنها) نصیب شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید)، ولی خداوند می‌خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند ازاین‌رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.»
    • پیروزی در جنگ بنی نضیر: «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنْ اللَّهِ فَأَتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمْ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأَبْصَار: او کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‏هایشان بیرون راند. گمان نمى‏کردید آنان خارج شوند و خودشان نیز گمان مى‏کردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى‏شود؛ اما خداوند از آنجا که گمان نمى‏کردند به سراغشان آمد و در دل‌هایشان ترس و وحشت افکند، به‌گونه‏اى که خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى‏کردند. پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم!»
    • پیروزی در جنگ احزاب: خداوند از آیه ۱۰ سوره احزاب به بعد به تحقق نصرت خود به مسلمانان در این جنگ اشاره می‌فرماید.
    • پیروزی آشکار در جریان صلح حدیبیه: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا.»(۲۶)
    • پیروزی در جنگ حنین: « لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ.ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِین: خداوند شما را در جاهاى زیادى یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یارى نمود)؛ در آن هنگام که فزونى جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید! سپس خداوند «سکینه‏» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایى فرستاد که شما نمى‏دیدید؛ و کافران را مجازات کرد؛ و این است جزاى کافران.»
  1. ۲. سایر انبیا

الف.تبشیری:

نصرت‌ الهی در فرازهای گوناگون، نصیب پیامبران شده است کما اینکه در قرآن به برخی از این پیروزی‌ها و تحقق وعده‌ها اشاره شده است، مانند نجات و پیروزی حضرت نوح در برابر اذیت‌های حدود۹۰۰ ساله کافرین: «فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْک(۲۷): ما او و کسانى را که با او در کشتی بودند نجات دادیم. نجات و سربلندی حضرت ابراهیم در برابر آتش برافروخته نمرودیان: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً(۲۸): اى آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش. پیروزی لوط در برابر قوم بدکار خود: « وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنْ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِین(۲۹): و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم؛ و از شهرى که اعمال زشت و کثیف انجام مى‏دادند، رهایى بخشیدیم؛ زیرا آنها مردم بد و فاسقى بودند.  نصرت و پیروزی حضرت یونس : «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ(۳۰): ما یونس را از غم نجات دادیم. پیروزی بزرگ حضرت یوسف و رسیدن به مقام عالی ریاست و فرمانروایی:«وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ(۳۱): و ما این گونه براى یوسف در زمین مکنت قرار دادیم که هر جاى آن را که مى‌خواهد برگزیند. ظفریافتن حضرت موسی بر تفرعن و تکبر فرعون: «وَ أَنْجَیْنا مُوسى‌ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِین(۳۲): ما موسى و کسانى را که با او بودند نجات دادیم. همین طور باید به پیروزی دیگر انبیای الهی مانند حضرت صالح،(۳۳) حضرت هود(۳۴) و حضرت شعیب(۳۵) نیز اشاره کرد که همگی حکایت از حتمیت وقوع وعده الهی و نصرت نیکوکاران دارند.

ب. انذاری

خداوند متعال به جوامع تکلیف‌گریز و گناهکار وعده عذاب الهی داده است. به عنوان مثال در آیه ۱۴ سوره نساء کسانی را که از تکالیف الهی سرپیچی می‌کنند مستحق ورود به دوزخ و عذاب خوارکننده دانسته است: «و مَن یعصِ اللّهَ و رَسولَهُ و یتَعَدَّ حُدودَهُ یدخِلهُ نارًا خــلِدًا فیها و لَهُ عَذابٌ مُهین: و آن کس که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، او را در آتشى وارد مى‏کند که جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خوارکننده‏اى است.»

طبق فرمایش قرآن، جوامع فراوانی در تاریخ گرفتار این وعده سخت و انذاری خداوند شده‌اند. به عنوان نمونه می‌توان به اختصار به موارد زیر اشاره کرد:

  1. ۱. عذاب قوم نوح

یکی از امم تکلیف‌گریز و گردنکش، قوم نوح است. این قوم در فساد وتباهی غرق بود و در برابر دعوت حضرت نوح سرسختی بسیاری از خود نشان‌داد. حضرت نوح«ع» چون از ایمان آوردن آنان مأیوس شد و آن همه لجاج و عناد و آزار و اذیت را دید، آنها را نفرین کرد و گفت: «رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنْ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا. إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا کَفَّارًا(۳۶): پروردگارا! هیچ یک از کافران را باقى مگذار، زیرا اگر از آنان کسى را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه سازند و جز فرزندان بدکار و کافر از آنان به وجود نمی‌آید.»

خداوند متعال، دعاى نوح را مستجاب کرد و عذاب را بر آن مردم لجوج وعنود نازل فرمود و فرمان به غرق شدن آنان داد.(۳۷)

  1. عذاب قوم عاد

عذاب قوم عاد نیز از دیگر نمونه‌های وعده انذاری خداوند است که به خاطر نافرمانی عاقبت در مهلکه عذاب الهی گرفتار شدند. این قوم مردمی‌ ثروتمند، قوى‌هیکل و طویل‌العمر بودند؛ اما این نعمت‌ها بیشتر آنان را به غفلت و طغیان کشاند، تا آنجا که بنابه‌ فرموده قرآن کریم، کسى را نیرومندتر از خود نمی‌شناختند: «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً (۳۸): و مى‌گفتند: کیست که از ما نیرومندتر باشد؟ آیا نمی‌دیدند آن خدایى که آنان را آفرید نیرومندتر از آنان بود؟» قرآن کریم با اشاره به مجازات دردناک آنان می‌فرماید: «وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظ(۳۹): چون هنگام فرمان ما به مجازاتشان فرا رسید، هود و کسانى را که به او ایمان آورده بودند، به خاطر رحمت و لطف خاصى که به آنان داشتیم رهایى بخشیدیم.»

  1. عذاب قوم ثمود

تلاش‌های بی‌وقفه حضرت صالح در هدایت قوم ثمود اثربخش نبود و به‌رغم اینکه به آنان هشدار داد که کیفرشان نزدیک خواهد بود،(۴۰) این قوم هشدار صالح را جدی نگرفتند تا اینکه پیامبر خدا از زمان عذاب الهی خبر داد:«… فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب(۴۱): …پس گفت: سه روز تمام در خانه‌هاى خود از هر نعمتى می‌خواهید بهره‌مند شوید و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید. قرآن کریم سرانجام قوم ثمود را چنین بیان فرموده است: «وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ. کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِثَمُودَ(۴۲): و کسانى را که ستم کردند، صیحه آسمانى فرا گرفت و آن‌چنان این صیحه، سخت و سنگین و وحشتناک بود که بر اثر آن همگى آنان در خانه‌های خود به زمین افتادند و مردند، آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت که گویى هرگز در آن سرزمین ساکن نبودند.»

  1. قوم لوط

قوم طغیانگر دیگر، قوم لوط است. حضرت لوط وقتی که تلاش‌های خود در هدایت قوم تبهکار خود را بی‌فایده دید، از خدا خواست تا او را بر آن مردم مُفسد یارى کند و عذاب دردناک خود را بر ایشان بفرستد. خداوند نیز دعاى پیغمبر خویش را مستجاب فرمود و سرانجام لحظه عذاب فرا رسید. قرآن می‌فرماید: «فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُود(۴۳): هنگامی‌که فرمان ما فرا رسید، آن سرزمین را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ و سنگریزه بر سر آنان فرو ریختیم.»

  1. قوم شعیب

قرآن کریم در آیات۸۴ تا ۹۵ سوره مبارکه هود درباره این پیامبر الهی و قوم تکلیف‌گریزش سخن گفته و در آیات ۹۴ و ۹۵ آن در مورد چگونگی عذاب آنان می‌فرماید: «وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ.کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ بُعْدًا لِمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُود: و هنگامی‌که فرمان ما فرارسید، شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آنان را که ستم کردند، صیحه آسمانى فرا گرفت و در سرزمین خود، به رو افتادند(مردند). آن چنان که گویى هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند. دور باد مدین! (و اهل آن از رحمت خدا) همان‌گونه که قوم ثمود دور شدند..

شرائط و عوامل

وعده خداوند متعال به جوامع به‌ویژه جوامع توحیدی قطعی و حتمی است. شرط تحقق این وعده‌ها(و مشخصا وعده‌های تبشیری) وجود الزاماتی است که این جوامع باید خود را متخلق و ملتزم به این الزامات نماید. این الزامات یا درونی هستند( مانند ایمان و تقوی) و یا بیرونی(مانند جهاد وانفاق). پرواضح است که عدم التزام به این الزامات، زمینه‌های تحقق عذاب الهی را به دنبال خواهد داشت.

شرائط تحقق وعده‌های حقه الهی عبارتند از:

  1. ایمان

ایمان به خداوند متعال یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین شرط تحقق وعده الهی به شمار می‌آید. خداوند وعده داده است که مدافع انسان‌هایی است که ایمان دارند: «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنْ الَّذِینَ آمَنُوا ….»(۴۴) همچنین به مومنین پاداش فراوانی خواهد داد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیم»(۴۵) و آنان را در بهشت مسکنت خواهد داد: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً(۴۶): وآنان را حکمران روی زمین خواهد کرد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِم»(۴۷)

۲٫تقوی

تقوی و پرهیزکاری را نیز باید یکی دیگر از شرائط مهم تحقق وعده‌ها به شمار آورد، زیرا خداوند همواره با متقین و مدافع آنان است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا…»(۴۸) خداوند وعده می‌دهد که برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشاید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(۴۹) و موجبات آمرزش آنان را فراهم می‌سازد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.»(۵۰) خداوند در امور متقین گشایش و راحتی ایجاد می‌کند: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى. وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى.فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى.»(۵۱) و روزی آنها را از جایی که حسابش را نمی‌کنند، می‌دهد:«وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا.وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَایَحْتَسِبُ…»(۵۲)

  1. اطاعت از خدا و رسولش

اطاعت از خداوند و اولیائش و تسلیم در برابر ولایت آنان، یکی دیگر از شرائط و عوامل تحقق وعده الهی است. خداوند به هر کسی که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد وعده می‌دهد که مزد او نزد پروردگار اوست و بیمی بر آنها نیست و اندوهگین نخواهند شد: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون(۵۳): همچنین به آنها وعده بهشت می‌دهد که در آن جاودانه خواهند ماند: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُون(۵۴): قرآن همچنین بر اطاعت رسولش نیز تاکید می‌فرماید و ولایت پذیری از پیامبر را موجب دست یافتن به بهشت و تنعمات آن می‌داند:«وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ…»(۵۵)

  1. توکل

توکل و اعتماد به قدرت لایزال الهی یکی دیگر از شرائط تحقق وعده خداوند است:«إِن یَنصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِى یَنصُرُکُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(۵۶): اگر خدا شما را یارى کند، هیچ کسی بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یارى شما بردارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»

  1. احسان به مردم

نیکی به مردم و محبت به خلق نیز از دیگر شرائط تحقق وعده الهی به شمار می‌آید. خداوند، احسان به خلق را موجب پاداش بزرگ دانسته(۵۷) و آن را حیات طیبه می‌نامد: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُون(۵۸): و وعده می‌دهد که در برابر این عمل نیک، به انسان، ده برابر آن عمل به او احسان و خوبی می‌رساند: « مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا.»(۵۹)

  1. توبه و انابه

از جمله عواملی که در تحقق وعده‌های الهی موثراست، توبه از گناهان و انابه به درگاه حضرت حق است. خداوند به صراحت می‌فرماید که توبه و استغفار موجب بارش پى در پى و افزایش رزق و روزی خواهد بود: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ و کَانَ غَفَّارًا.یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا.وَیُمْدِدْکُم بِأَمْوَلٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَّکُمْ جَنَّتٍ وَیَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَرًا(۶۰): خداوند همچنین وعده می‌دهد که به وسیله توبه، گناهان انسان را به حسنات مبدل مى‏کند: «إِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا.»(۶۱)

  1. صبر و پایداری

خداوند متعال صبر را از جمله مصادیق و شرایط تحقق وعده‌های خود می‌داند. قرآن یکی از علل یاری خداوند به مسلمانان در جنگ بدر را استقامت و پایداری آنان می‌داند: «بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلاَفٍ مِنْ الْمَلاَئِکَهِ مُسَوِّمِین(۶۲): آرى، اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید و با همین جوش و خروش بر شما بتازند، همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یارى خواهد کرد.» همچنین در آیه ۳۴ سوره انعام، شرط پیروزی پیامبر را صبر و استقامت ذکر می‌کند: «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا: و پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند، ولى بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایى کردند تا یارى ما به آنان رسید.»

  1. جهاد در راه خدا

یکی دیگر از مصادیق تحقق وعده الهی، جهاد و مبارزه در راه خداست. در قرآن آمده است: «وَالَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا(۶۳): و کسانى که در راه ما کوشیده اند، به‌یقین راه‌هاى خود را بر آنان مى نماییم. خداوند همچنین نسبت به کسانی که از جان و مال خود در راه خدا می‌گذرند، وعده مقام بالا می‌دهد: «الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَائِزُون(۶۴): آنانی که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان سعادتمندان دو عالمند.

خداوند آنها را به رحمت، خشنودی و باغ‌هایی که در آن نعمت‌هایی پایدار دارند و جاودانه در آنجا خواهند بود مژده می‌دهد: «یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ.خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیم(۶۵): همچنین در قرآن از برتری مجاهدان نسبت به دیگران خبر داده شده است: «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا(۶۶): و خداوند مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظیمى برترى بخشیده است.»

  1. کار و تلاش

قرآن به انسان‌هایی که از تنبلی و تن‌پروری پرهیز می‌کنند و به دنبال کار وتلاش هستند آینده بهتر را نوید می‌دهد. خداوند بهره انسان را در کار و تلاش می‌داند و وعده می‌دهد که در صورتی که سعی و تلاش کند، تلاش او به‌زودى دیده مى‏شود و سپس به او جزاى کافى داده خواهد شد: «وَأَنْ لَیْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى.وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى. ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الأَوْفَى.»(۶۷)

  1. انفاق

انفاق‌کنندگان نیز در شمار وعده شدگانی هستند که خداوند به آنان وعده پاداشی بزرگ داده است: «فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ(۶۸): خداوند همچنین وعده می‌دهد که هر چه انفاق کنید، عوض آن را می‌دهد: «وَمَا أَنفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ.»(۶۹)

وعده الهی تخلف ناپذیر است 

آنچه گذشت همه حاکی از تخلف‌ناپذیری و حتمیت وعده‌های الهی به جوامع به‌ویژه جوامع توحیدی است. جامعه ما هم از این قاعده مستثنی نیست. نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران مزین به مکتب تشیع اثنی‌عشری هستند و باید در این راه الگویی راستین برای سایر جوامع به شمار آیند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، «در این چهل…. جمهوری اسلامی از یک نهال باریک تبدیل شده است به یک درخت برومند و پُرثمر….(و) توانسته است دل ملت‌های اسلامی را به پیام خود جلب و جذب و توطئه‌ آمریکا را در این منطقه با شکست مواجه کند…. اینها نشانه‌های قدرت خداوند و نشانه‌های صدق وعده‌ی الهی هستند که فرمود: «یاَاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم. هم نصرت داد، هم ثبات قدم داد.»(۷۰) اما از سوی دیگر باید به این اصل توجه داشت که: «…. همت ما باید این باشد که اِن تَنصُرُوا اللهَ را تأمین و خدا را نصرت کنیم. اگر نیت، عمل  حرکت ما با اِن تَنصُرُوا اللهَ تطبیق کند ، دنبالش یَنصُرکُم حتماً وجود دارد. وعده‌ الهی تخلف‌ناپذیر است.»(۷۱)

سخن بر سر« اِن تَنصُرُوا اللهَ » است. وعده خداوند در صورتی محقق می‌شود که ما هم گام برداریم و دین او را یاری دهیم؛ وگرنه با بی‌توجهی به ارزش‌های الهی به سعادت و پیشرفت نخواهیم رسید. این یک اصل بسیار مهم است که: «اگر ما ملت ایران به وعده‌ای که خدای متعال داده است خوش‌بین باشیم و مقدمات آن وعده را فراهم کنیم، مشکلات برطرف خواهند شد.»(۷۲)

تحقق وعده الهی در گروی اعمال همه ماست. ایمان و تقوای همه ما در کنار اطاعت از فرامین خداوند و اولیای او و توکل به قدرت لایزال وی و عدم اعتماد و اتکاء به دشمن غدار و پیمان‌شکن موجب خوشنودی خداوند متعال و سرازیر شدن برکات و نعمات خواهد شد. در این راه باید نسبت به دستورات الهی تقید داشته باشیم و با انجام واجبات و پرهیز از منکرات، زمینه‌های تحقق این وعده‌ها را فراهم آوریم.

جهاد، انفاق، صبرو پایداری، توبه و استغفار، اقامه نماز و اجرا کردن اوامر الهی موجب می‌شود که خداوند وعده‌های خود را در حق ملت ما محقق گرداند و دیگر هیچ قدرتی در دنیا قادر به شکست ما نخواهد بود: «اگر شما دین خدا را نصرت و انگیزه‌های الهی را تقویت کنید، قطعاً خدای متعال شما را نصرت خواهد کرد. کسی را هم که خدای متعال نصرت کند، هیچ موجودی در عالم نمی‌تواند او را تضعیف کند و روز به ‌روز قوی‌تر و پیروزتر خواهد شد.»(۷۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ یونس، ۵۵٫

۲ـ یونس‌، ۴، نساء، ۱۲۲٫

۳ـ مرسلات، ۷٫

۴ـ إبراهیم، ۴۷٫

۵ـ  بقره، ۲۱۳٫

۶ـ أنعام، ۴۸٫

۷ـ فتح، ۱۰٫

۸ـ آل عمران، ۵۷٫

۹ـ فصلت، ۸٫

۱۰ـ مائده، ۹.

۱۱ـ نساء، ۱۲۲.

۱۲ـ أنبیاء، ۱۰۱٫

۱۳ـ رعد، ۲۹٫

۱۴ـ

۱۵ـ نور، ۵۵.

۱۶ـ مریم، ۹۶٫

۱۷ـ نساء، ۱۷۳٫

۱۸ـ حجر، ۴۳٫

۱۹ـ أنفال‌، ۷.

۲۰ـ توبه، ۶۸٫

۲۱ـ سجده، ۲۲٫

۲۲ـ توبه، ۷۳٫

۲۳ـ غافر، ۵۱٫

۲۴ـ محمد، ۷٫

۲۵ـ أنفال، ۷.

۲۶ـ فتح، ۱٫

۲۷ـ یونس، ۷۳٫

۲۸ـ انبیاء، ۶۹٫

۲۹ـ انبیاء، ۷۴٫

۳۰ـ انبیاء، ۸۸٫

۳۱ـ یوسف، ۵۶٫

۳۲ـ شعراء، ۶۵٫

۳۳ـ «نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه.» (هود، ۶۶)

۳۴ـ «نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ.» (هود، ۵۸)

۳۵ـ «نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»( هود، ۹۴)

۳۶ـ نوح، ۲۶ و ۲۷٫

۳۷ـ هود، ۳۶ الی۴۸٫

۳۸ـ فصلت، ۱۵٫

۳۹ـ هود، ۵۸٫

۴۰ـ «فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ»(هود، ۶۴).

۴۱ـ هود، ۶۵٫

۴۲ـ هود، ۶۷و۶۸٫

۴۳ـ هود، ۸۲٫

۴۴ـ حج، ۳۸٫

۴۵ـ مائده، ۹.

۴۶ـ نساء، ۱۲۲.

۴۷ـ نور، ۵۵.

۴۸ـ نحل، ۱۲۸٫

۴۹ـ اعراف، ۹۶٫

۵۰ـ انفال، ۲۹٫

۵۱ـ لیل، ۵ الی۷٫

۵۲ـ طلاق، ۲ و۳٫

۵۳ـ بقره، ۱۱۲٫

۵۴ـ احقاف، ۱۳ و۱۴٫

۵۵ـ فتح، ۱۷٫

۵۶ـ آل‌عمران، ۱۶۰٫

۵۷ـ «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ وَإِنْ تَکُنْ حَسَنَهً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا.»(النساء، ۴۰)

۵۸ـ نحل، ۹۷٫

۵۹ـ أنعام، ۱۶۰٫

۶۰ـ نوح، ۱۰-۱۲٫

۶۱ـ فرقان، ۷۰٫

۶۲ـ آل عمران، ۱۲۵ .

۶۳ـ عنکبوت، ۶۹٫

۶۴ـ توبه، ۲۰٫

۶۵ـ توبه، ۲۱ و ۲۲٫

۶۶ـ نساء، ۹۵٫

۶۷ـ نجم، ۳۹ الی۴۱٫

۶۸ـ حدید، ۷٫

۶۹ـ سبأ، ۳۹٫

۷۰ـ بیانات در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی(ره) نوشهر، ۱۸/۶/۱۳۹۷٫

۷۱ـ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خانواده‌های آنان، ۱۵/۷ /۱۳۹۴٫

۷۲ـ بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۱/۵/۱۳۹۵٫

۷۳ـ همان.

13مارس/19

بصیرت امت؛ همراهی با امامت

اشاره

روز ۹ دی به نام «روز بصیرت و میثاق امت با امام» نامگذاری شده است. در این روز در سال ۱۳۸۸ مردم حماسه بزرگی آفریدند. در آن سال پس از انتخابات ریاست جمهوری و حضور حدود چهل میلیون نفر از مردم پای صندوق‌های رأی، برخی از خواص بی‌بصیرت و فتنه‌انگیزان، شیرینی این حضور مردمی را به کام همه مردم و رهبر معظم انقلاب تلخ کردند. آنان با کمک استکبار جهانی و با سوءاستفاده از احساسات مردم، به‌ویژه برخی از جوانان، آب به آسیاب دشمن ریختند و فتنه سال ۱۳۸۸ را آفریدند.

مقام معظم رهبری و مردم خداجوی ایران به تبعیت از رهبرشان در ابتدا سعی کردند به فتنه‌انگیران فرصت تأمل و تفکر دهند تا شاید به دامن اسلام بازگردند، ولی حملات فتنه‌انگیزان نسبت به انقلاب و رهبری روزافزون شد تا جایی که مردم چاره را در آن دیدند که خود وارد میدان شوند و بساط فتنه‌انگیران را یکسره جمع کنند. به فرموده مقام معظم رهبری فتنه ۸۸ تنها آن چیزی نبود که در خیابان‌ها به وسیله عده‌ای آفریده شد؛ بلکه موضوع ریشه‌داری بود. بیماری عمیقی درست کرده بودند و اهدافی داشتند. زمینه‌ها و مقدمات فراوانی برایش چیده و کارهای بزرگی شده بودند و هدف‌های بسیار خطرناکی دنبال این کار بود که با این برخوردهای گوناگون سیاسی و امنیتی و امثالهم حل نمی‌شد. یک حرکت عظیم مردمی لازم داشت که این حرکت، حرکت ۹ دی بود. مردم آمدند بساط فتنه و فتنه‌گران را در هم پیچیدند. لذا حادثه‌ ۹ دی یک حادثه‌ ماندنی در تاریخ ماست. این حادثه بایستی حفظ وگرامی داشته شود.(۱)

با توجه به این مهم در مقاله فرارو برآنیم با لبیک به ندای مقام معظم رهبری مبنی بر ضرورت بصیرت‌افزایی(۲) ویژگی‌های صاحبان بصیرت به‌ویژه آثار همراهی امت و امام را بازگو کنیم.

چیستی بصیرت

واژه‌های قرآنی بصر و بصیرت با عنایت به روایات اسلامی و تفاسیر، به بینایی ظاهری و باطنی تفسیر شده‌اند. به‌طورکلی بصیرت و ابصار به معنای بینایی است که گاه با چشم ظاهر صورت می‏گیرد و جنبه حسی دارد و گاه با چشم درون و عقل و به معنای ادراکات عقلی و قلبی است.(۳) در مجموع بصیرت به معنای بینشِ تشخیصِ حق از باطل و همچنین تشخیصِ راه صحیح از کجر‌اهه و شناخت دوست و دشمن است. مقام معظم رهبری در این باره می‌گویند: «بصیرت این است که انسان حقایق (نقاط ضعف و قوت خودش و دشمن) را درک کند، جایگاه خود، کشور، ملت، منطق انقلاب و جایگاه خط و صراط مستقیمی را که امام در کشور ترسیم کرد، بداند. این بصیرت است.»(۴)

بصیرت نیز همانند دیگر مفاهیم از جهات مختلف تقسیمات متفاوتی دارد. یکی از تقسیماتی که در سخنان مقام معظم رهبری آمده، تقسیم آن به دو سطح اصولی و بصیرت در مواجهه با حوادث اجتماعی است.

سطح اصولی و لایه­ زیرین بصیرت به بصیرت در انتخاب جهان­بینی و فهم اساسی مفاهیم توحیدی مربوط می­شود و نتیجه آن هدفدار و نظام­مند دیدن جهان و زمینه­ همه تلاش­ها و مبارزات انسانی در جامعه است. سطح دوم بصیرت در نگاه رهبر معظم انقلاب، بصیرت در برخورد با حوادث اجتماعی است. بصیرت­ داشتن در این سطح عبارت است از تدبر، درست نگاه کردن و درست سنجیدن حوادث به هنگام مواجهه با آنها و پرهیز از نگاه­های عامیانه و سطحی. رهبر انقلاب در این زمینه اظهار می­دارند: «حوادث را درست نگاه کردن، سنجیدن، در آنها تدبر کردن، در انسان بصیرت یعنى بینایى ایجاد می­کند و انسان چشمش به حقیقت باز می­شود.(۵)

به این ویژگی در روایات نیز اشاره شده است، از جمله حضرت علی«ع» فرمودند: « فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَنَظَرَ فَأَبْصَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ»(۶) بصیر کسى است که شنید و اندیشه کرد و نظر کرد و بصیر شد و از عبرت‌ها پند گرفت.»

بصیرت و تبعیت

یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های شخص بصیر پیروی از رهبری جامعه اسلامی است. قرآن کریم به پیامبر اسلام«ص» مأموریت می‌دهد که آئین و روش و خط خود را این گونه مشخص کنند: «قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین.(۷): راه و طریقه من این است که همگان را به سوى اللَّه (خداوند واحد یکتا) دعوت کنم.» سپس اضافه مى‏کنند: «من این راه را بى‏اطلاع یا از روى تقلید نمى‏پیمایم، بلکه از روى آگاهى و بصیرت، خود و پیروانم همه مردم جهان را به سوى این طریقه مى‏خوانم.»(۸)

برابر این آیه، پیامبر و یارانشان اهل بصیرت هستند و ویژگی یاران بصیرت‌مدار پیامبر«ص»، «تبعیت» و پیروی از آن حضرت است. خداوند درباره مومنان با بصیرت و ایمان آورندگان حقیقی می‌فرمایند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛(۹): مؤمنان واقعى تنها کسانی‌ هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردند، هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جان‌هاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینان راستگو هستند.»

در بررسی تاریخ نیز به‌خوبی روشن می‌شود که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اهل بصیرت، پیروی و تبعیت آنان از امام و رهبرشان بوده است.

حسینیان و اطاعت از امام

یکی از مهم‌ترین الگوهای بصیرت در عاشورا حضرت عباس«ع» بودند. در یکی از زیارتنامه‌‏های آن حضرت بر «بصیرت» و اقتدای ایشان به شایستگان اشاره شده است: «شهادت می‏دهم که تو با بصیرت در کار و راه خویش رفتی و شهید شدی و به صالحان اقتدا کردی»(۱۰) از مهم‌ترین ویژگی‌های مثال‌زدنی حضرت عباس«ع»، تبعیت و پیروی ایشان از امام زمان خود بود. در زیارت حضرت عباس‏بن‏على‏«ع» چنین آمده است:« أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ». این زیارت شاهد دیگری بر اطاعت و تسلیم و تصدیق حضرت ابوالفضل‏«ع» نسبت به امام زمان خود و عشق و علاقه ویژه به آن حضرت است.

علاوه بر قمر بنی‌هاشم«ع»، هلال بن نافع، عابس بن شبیب و بریر، نمونه‌های دیگری از یاران با بصیرت امام«ع» بودند که بر تبعیت و پیروی خود از امام زمانشان تأکید داشتند. هلال بن نافع در شب عاشورا پس از سخنان امام حسین‏«ع» برخاست و گفت: «وَ اللَّهِ مَا کَرِهْنَا لِقَاءَ رَبِّنَا وَ إِنَّا عَلَى نِیَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا نُوَالِی مَنْ وَالاکَ وَ نُعَادِی مَنْ عَادَاکَ؛(۱۱): به خدا قسم، ما ملاقات با پروردگار خودمان(شهادت) را ناخوش نداریم. همانا برانگیزه‏ها و بینش‏هاى خویش پایداریم. دوست کسی هستیم که دوست تو باشد و دشمن کسی که دشمن تو باشد.»

اطاعت مهدی یاوران

حضرت علی«ع» در خطبه ۱۵۰ نهج‌البلاغه از حضرت مهدی و یاران وفادارشان سخن می‌گویند(۱۲) و یکی از مهم‌ترین ویژگی پیروان او را اطاعت از امام در عین بصیرت می‌دانند و می‌فرمایند: «حَتّى اِذا وافَقَ وارِدُ الْقَضاءِ انْقِطاعَ مُدَّهِ الْبَلاءِ حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلى اَسْیافِهِمْ، وَ دانُوا لِرَبِّهِمْ بِاَمْرِ واعِظِهِمْ. حَتّى اِذا قَبَضَ اللّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ رَجَعَ… تا چون قضاى الهى به پایان دادن زمان امتحان و گرفتارى موافق شد، (مهدی یاوران) از روى بصیرت دست به اسلحه بردند و به دستور رهبرشان تن به فرمان خدا دادند.»

امام حق و فرمانروای باطل

از نگاه قرآن کریم، رهبران جوامع  به دو دسته تقسیم می‌شوند. امام حق و فرمانروای باطل.  امام حق کسی است که مردم را به راه خدا دعوت و آنان را هدایت می‌کند، ولی فرمانروای باطل مردم را به راه شیطان دعوت و آنان را راهی جهنم می‌کند.

قرآن کریم برای پیشوایان باطل که از آنان به امامان کفر نیز یاد کرده، ویژگی‌هایی را بیان کرده است. شخص با بصیرت با دیدن این ویژگی‌ها می‌تواند امام حق و فرمانده باطل را تشخیص دهد. برخی از این اوصاف عبارتند از

 دعوت به آتش:

فرمانروای باطل پیروان و دوستداران خود را  به سوی آتش دعوت می‌کند. این مهم‌ترین ویژگی است که فرمانروایی باطل در جهت رسیدن به هدف خود انجام می‌دهد: «وجَعَلنـهُم اَئِمَّهً یدعونَ اِلَی النّارِ ویَومَ القِیـمَهِ لا ینصَرون* واَتبَعنـهُم فی هـذِهِ الدُّنیا لَعنَهً ویَومَ القِیـمَهِ هُم مِنَ المَقبوحین»(۱۳) مراد از فراخواندن به آتش، دعوت به معصیت و کفر و افعالی است که استحقاق عذاب جهنم و آتش را در پی دارد.(۱۴)

از برخی از روایات تفسیری ذیل این آیه استفاده می‌شود که آنها امر و حکم مردم را بر امر و حکم خدا ترجیح می‌دهند و برخلاف کتاب خدا براساس هواهای نفسانی و تمایلات مردم عمل می‌کنند.(۱۵) گفتنی است که در روز قیامت که صفوف از هم جدا می‌شوند، هر گروهی در پی امامشان حرکت می‌کنند: «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس بِاِمـامِهِم»(۱۶) آنان که رهبری امامان حق و عادل را پذیرفته‌اند، همراه آنها خواهند بود و آنان نیز که پیشوایان گمراهی و باطل را برگزیده‌اند، آنان را همراهی خواهند کرد.(۱۷)

امروزه که صداهای مختلف از هر سو مردم را تحت عناوینی چون آزادی، دموکراسی و… به سوی خود می‌خوانند و سعی می‌کنند افراد را به دنبال خود بکشانند؛ فرد بصیر می‌تواند با معیار فوق راه و رهبر خود را انتخاب کند.

پیمان‌شکنی

ویژگی دیگر پیشوایان باطل پیمان‌‌شکنی آنان است. آنان به دلیل آن که به روز رستاخیز اعتقاد ندارند و تنها به منافع مادی خود می‌اندیشند؛ هر پیمانی را که با منافع مادی آنها در تضاد باشد می‌شکنند و برای آن اهمیتی قائل نیستند. نمونه عینی این افراد حاکمان فعلی آمریکا هستند که به‌راحتی پیمان‌های خود را نادیده می‌گیرند. خداوند در آیه ۱۲ سوره توبه از پیمان‌شکنی رهبران کفر یاد کرده است و در آیات بعد از مؤمنان خواسته است تا آنان را مجازات کنند(۱۸) خداوند در آیه بعد پیمان‌شکنی آنان را مربوط به تصمیم آنان برای  تبعید پیامبر اسلام از دیار خویش دانسته است: «أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُول وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»(۱۹): آیا با قومی ‌که پیمان خود را شکستند و قصد بیرون راندن پیامبر را داشتند و نخستین‌بار آغازگر جنگ با شما بودند نمی‌جنگید.»

بنابراین پیمان‌شکنی امامان کفر، رو در رو قرار گرفتن آنان با امام حق است؛ از این روست که مؤمنان بصیر باید با آنان مقابله کنند: «و اِن نَکَثوا اَیمـنَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطَعَنوا فی دینِکُم فَقاتِلوا اَئِمَّهَ الکُفرِ اِنَّهُم لا اَیمانَ لَهُم»(۲۰)

دین‌ستیزی

یکی دیگر از ویژگی‌های فرمانروایان باطل «دین‌ستیزی» آنان و به تعبیر قرآن «طعن در دین» است در ریشه‌یابی این ویژگی می‌توان به این نتیجه رسید که آنچه امامان باطل از آن متنفرند دین الهی است که در مقابل خواسته‌های آنان قرار دارد زیرا قوانین دینی که قانون کامل زندگی دنیای انسان‌هاست، آنها را از انجام گناهان و شرارت منع می‌کند، در حالی که آنان به واسطه خباثت باطنی که دارند به دنبال معاصی و شرارت هستند؛ از این رو تلاش می‌کنند تا دین را که مانعی بر سر راه آنان در رسیدن به خواسته‌های نامشروعشان است، کنار بزنند و به هدف خود برسند و بهترین راه برای آنان پست و ناچیز جلوه دادن دین در میان مردم است؛ همان‌گونه که در عصر حاضر برخی از روشنفکران نیز از این حربه بهره می‌گیرند و گاهی دین را افیون ملت‌ها معرفی می‌کنند.

از این رو امامان باطل به دین الهی طعنه می‌زنند و آن را به تمسخر می‌گیرند و از آن بدگویی می‌کنند. آنان تمام ‌این تلاش‌ها را برای غافل نگهداشتن پیروان خود انجام می‌دهند: «وطَعَنوا فی دینِکُم فَقـتِلوا اَئِمَّهَ الکُفرِ اِنَّهُم لا اَیمانَ لَهُم»(۲۱) بر این اساس یکی از دلایلی که قرآن کریم امر به پیکار با آنان کرده است بدگویی آنان درباره دین است.

به هر حال سرنوشت امامان باطل در دنیا عذاب به دست مؤمنان است(۲۲) و به لعنت الهی گرفتار می‌شوند و در قیامت کسی آنان را یاری نمی‌کند و در آنجا از زشت‌چهرگان خواهند بود: «وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت ۹ دی ۱۳۹۰/۰۹/۲۱.

۲ـ ایشان در این باره فرمود: جمهوری‌ اسلامی‌ امروز نیازمندی‌‌هایی‌ دارد که این نیازمندی‌‌ها را ماها باید تأمین کنیم. به اعتقاد بنده برترینِ این نیازمندی‌‌ها، نیازهای‌ تبیینی‌ و بصیرت‌افزایی‌ و تحکیم معارف انقلاب و اسلام [است]؛ اینها در رأس همه‌‌ نیازها است. ۲۴/۰۴/۱۳۹۵.

۳ـ پیام قرآن، ج ۱، ص ۱۵۵٫

۴ـ بیانات در دیدار فرماندهان گردان‌های بسیج ۱۳۹۴/۰۹/۰۴.

۵ـ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان استان قم، ۴/۸/۱۳۸۹٫

۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳٫

۷ـ یوسف، ۱۰۸٫

۸ـ تفسیر نمونه، ج‏۱۰، ص ۹۶٫

۹ـ حجرات، ۱۵٫

۱۰ـ کامل الزیارات ص۲۵۷ :ً أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ وَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ أَمْرِکَ- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ وَ بَیْن‏.

۱۱ـ بحار الأنوار، ج‏۴۴، ص ۳۸۱٫

۱۲ـ رک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ، ج ۹ و ۱۰، ص ۱۲۹٫

۱۳ـ قصص، ۴۱ ـ ۴۲٫

۱۴ـ مجمع‌البیان، ج۷، ص۳۲۹؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۳۸؛ کنزالدقائق، ج ۱۰، ص ۷۳٫

۱۵ـ کافى، ج ۱، ص ۲۱۶٫

۱۶ـاسراء/۱۷،۷۱٫

۱۷ـ المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۶؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۳٫

۱۸ـ توبه، ۱۴٫

۱۹ـ توبه، ۱۳٫

۲۰ـ توبه، ۱۲٫

۲۱ـ توبه، ۱۲٫

۲۲ـ توبه، ۱۴٫

۲۳ـ قصص، ۴۲٫

13مارس/19

آینده روشن و امیدبخش انقلاب اسلامی

توصیف انقلاب اسلامی فقط از طریق مفاهیمِ ذهنی – و نه توجه به حقیقت وجودی آن از طریق شهود- موجب می‌شود تا ابعاد خاص آن نادیده گرفته شود و در نتیجه انقلاب اسلامی به صورت یک حرکت عادی مطرح شود، در حالی‌که شواهد فراوانی در میان است که این انقلاب یک حرکت عادی نیست و با عادی جلوه‌دادن آن، حیرت ما نسبت به این رخدادِ بزرگ تاریخی از بین می‌رود و عملاً دیگر نمی‌توانیم با آن رابطه‌ درستی برقرار کنیم و دیگر آن چیزی نیست که خود را به عنوان یک حقیقت اشراقی در اختیار ما قرار دهد و بر جان ما جلوه کند.

در روایت داریم که پیامبر«ص» مکرراً تقاضا می‌کردند: «رَبِّ زِدنِی تَحَیُّراً» معلوم است که رسول خدا«ص» طالب نحوه‌ا‌ی از تجلیات الهی بودند که بر حیرتشان افزوده شود. لازمه‌ حیرت آن است که با موضوعی روبه‌رو شویم که رازگونه باشد و افقی از حقیقت را در مقابل ما بگشاید. پیامبر خدا چه چیزی را در منظر خود داشتند که از خدا می‌خواستند حیرتشان را نسبت به آن حقیقت زیاد کند، نه اینکه آن حقیقت برایشان معلوم شود، چون می‌دانستند چنین موضوعاتی دست‌یافتنی نیستند، ولی می‌توان نسبت خاصی با آنها برقرار کرد که موجب تقلیل جایگاهشان نشود، نه آنکه آنها را تقلیل بدهیم تا دست‌یافتنی ‌شوند، زیرا در آن صورت دیگر از هویت جلالی‌ خود خارج می‌شوند.

انسان می‌داند که هیچ‌وقت نمی‌شود به خدا دست یافت، هرچند همیشه در محضر او هستیم و او از همه‌چیز به ما نزدیک‌تر است. رابطه همه‌ حقایق قدسی با ما همین‌گونه است. بنابراین توصیف انقلاب اسلامی با مفاهیمِ صرف موجب می‌شود تا ابعادی از آن نادیده گرفته شوند. برای پرهیز از این امر باید تلاش کرد انقلاب اسلامی به عنوان یک رخدادِ تاریخی و با وجه رازگونه‌اش در منظر ما ظهور کند تا همواره حیثیت رازگونگی آن را مدّ نظر داشته باشیم، نه آنکه‌ بخواهیم با تعریف‌های خاص آن را بفهمیم، بدون اینکه به مظاهری که آن را نشان می‌دهند نظر کنیم.

اگر بخواهیم چیزی بفهمیم احتیاج به تعریف داریم. تعریف یعنی مفهوم‌پردازی و مفهوم‌پردازی یعنی ‌چیزی را از رازگونگی درآوردن. اینکه‌ بعضی از عرفا به فیلسوفان طعنه می‌زنند به این علت است که فیلسوفان و متکلّمین عموماً خدا و عالم قدس را مفهومی و استدلالی می‌کنند و با این کار عملاً مطلب را از افق نگاه انسان خارج می‌کنند.

چگونه انقلاب اسلامی در حجاب می‌رود

اولین نکته‌ای که باید با هم در میان بگذاریم این است که در انقلاب اسلامی اگر با چیزی رو‌به‌رو هستم که به عنوان رخدادِ تاریخی، آینه‌ی نمایش حقیقت این دوران است و با مفهوم‌پردازی آن را در حجاب می‌بریم. پس باید متوجه باشیم مفهوم‌پردازی در این موارد چه مشکلی به‌وجود می‌آورد و چگونه حیثیت رازگونگی آن را از مدّ نظرها خارج می‌کند و اگر بخواهیم صرفاً با تعریف‌های خاص آن را بفهمیم، در آن صورت متوجه آن وجهی از انقلاب که در مفهوم خود را نشان نداده است، نمی‌دهد. اصلاً در آن حالت متوجه نیستیم وجوهی از آن نشان داده نشد و به صحنه نیامد و در منظر ما قرار نگرفته زیرا ما به دنبال ابعاد وجودی انقلاب اسلامی نرفتیم. ما چیزی از انقلاب را دنبال کردیم که ابعاد کلّی آن بود و انقلاب هم در همین حدّ در اختیار ما قرار گرفت و نه بیشتر. شاید تمام کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» یک نکته باشد که با مفهوم، شکوه و جلال و خوفی که می‌شود نسبت به حقیقت پیدا کرد، می‌میرد بر این اساس است که عرفا به عقلِ مفهوم‌گرا طعنه می‌زنند.

بنابراین تصویری معیّن و قابل فهم برای اندیشه‌های عادی از انقلاب اسلامی دادن، تولید ماست، در حالی که حقیقت انقلاب تولید ما نیست، بلکه حقیقتی است که باید به دنبال آن برویم تا پرتوی از آن برای ما گشوده شود. گاهی ما به جای یافتن حقیقت انقلاب سعی می‌کنیم تصوری از آن را تولید کنیم. افراد سیاسی می‌خواهند واقعیت را تحلیل کنند و متوجه نیستند که در بسیاری از موارد این تحلیل‌ها یافتن واقعیت و حقیقت نیست، بلکه ساختن آنهاست. گویا ما هنوز دغدغه‌ یافتن حقیقت را نداریم و به همین‌ که توانسته‌ایم چیزی را به عنوان حقیقت برای خود بسازیم، راضی می‌شویم. باید  با حقیقت طوری برخورد کنیم که برای ما ظهور کند و با نفیِ پیش‌فرض‌های خود با حقیقت مرتبط باشیم.

«انقلاب اسلامی اشاراتی دارد که باید به دنبال آنها برویم تا لمحه و پرتوی از حقیقتِ آن بر ما گشوده شود، و گرنه از نگاه ابزاری به انقلاب برای اغراضِ شخصی و حزبی ایمن نیستیم.» البته لازم نیست اغراض شخصی اغراض فاسدی باشند، ولی راه نظر به حقیقت دوران در آن حالت در میان نیست. مثل کسی که می‌خواهد از انقلاب اسلامی دفاع کند، ولی آن را در حد یک اتفاق سیاسی تقلیل می‌دهد. خداوند به پیامبر(ص) خود در رابطه با اسلام می‌فرماید: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ البَلاغ‏» بر رسول خدا وظیفه‌ای جز رساندن آن پیام نیست و: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَک»(کهف/۶) نزدیک است خود را تلف کنی.

خداوند چندین بار در قرآن به پیامبر«ص» تذکر می‌دهد که فهم مردم به عهده‌ تو نیست: «إِنَّکَ لا تَهدی مَن أَحبَبتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهدی مَن‌یَشاءُ»(قصص/۵۶) تو هرکس را بخواهی هدایت کنی، هدایت نمی‌شود. در هدایت افراد مشیت الهی در کار است. اگر حواسمان نباشد به‌جای آنکه بگذاریم انسان‌ها در معرض پرتو و اشارات انقلاب قرار گیرند؛ سعی می‌کنیم انقلاب را وسیله‌ای برای سیاست‌بازی‌های حزبی قرار دهیم.

بنابراین «نگاه ابزاری به انقلاب اسلامی از کارایی حضور تاریخی‌ آن می‌کاهد و انقلاب گرفتار اغراض احزاب و سیاستمداران و از باطن‌ معنوی‌ خود که وجه اشراقی آن است، غفلت خواهد شد.»

انقلاب اسلامی یک حقیقتِ تاریخی است که اگر درست با آن برخورد نشود عملاً سخن نیچه درست در می‌آید که خدا از بشریت گریخته است. انقلاب اسلامی هم از ما می‌گریزد، زیرا از غیابِ استوار آن که وجهِ تاریخی ماست غافل می‌شویم و حواسمان نیست که روح انقلاب اسلامی غایب خواهد شد. اینکه گفته می‌شود اگر مسائل و مشکلات برای مردم پیش بیایند انقلاب می‌رود، نگاه ابزاری به انقلاب اسلامی است، غافل از اینکه‌ اگر رخدادی توحیدی در تاریخی به میان آمد دیگر از میان نمی‌رود. ما باید کاری کنیم که گرفتار خطرِ ندیدن آن حقیقت نشویم. مثل اسلام که هیچ ‌وقت از بین نمی‌رود، ولی در سقیفه این حضور تاریخی از اسلام دیده نشد.

«پاسداری از انقلاب اسلامی پاسداری از حقیقت رازگونگی آن در حضور تاریخی‌اش است تا از عادی و پیش‌پا افتادن آن جلوگیری شود و همچنان برای حضور تاریخی آینده ما در نسبت با وَجه رازگونگی انقلاب اسلامی تعریف ‌شود.»

راز بقای انقلاب

اگر انقلاب اسلامی امری پیشِ پا افتاده شود، از اهمیت آن غفلت خواهد شد و دیگر نمی‌توانیم آینده‌ خود را به آن متصل کنیم و این یعنی بی‌آیندگی. قرآن ما را متوجه وَجه متعالی و رازگونگی اهل بیت «ع» می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ. فِی‏کِتابٍ‌مَکنُونٍ.لا‌یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ»(واقعه/آیات ۷۷ تا ۷۹) یعنی وجه متعالی و مکنون قرآن را تنها مطهرون و انسان‌های قدسی می‌توانند لمس کنند. به همین دلیل ما مقام اهل‌بیت را قدسی و رازگونه می‌دانیم.

اگر امام حسین«ع» صرفاً یک قهرمان و یا یک لیدر به معنای اجتماعی آن بودند، پیش‌افتاده می‌شدند و ما نمی‌توانستیم از وجود ایشان در امروز و فردای خود بهره بگیریم. پاسداری از رازگونگی انقلاب اسلامی پاسداری فرهنگ غدیر از اسلام است، بر خلاف فرهنگ سقیفه که اسلام را از وَجه رازگونگی خود فرو کاست.

وجه رازگونگی انقلاب عامل بقای آن است زیرا هیچ‌وقت تمام نمی‌شود و هر روز در بستر آن، آینده‌ قابل اعتمادی متصور است.

عالَم با مهدی«عج» با وَجه رازگونگی‌اش رابطه پیدا می‌کند؛ لذا «این مسئولیت مهم ما نسبت به انقلاب اسلامی است که متذکر رازگونگی آن باشیم، این امر ما و بقیه را از پوچیِ دوران می‌رهاند». کسی که می‌گوید انقلاب اسلامی بسط نیهیلیسم و مدرنیته است، سعی دارد نحوه‌ حضور رازگونگی این انقلاب را نبیند و انقلاب اسلامی را تنها همین مناسبات سیاسی تصور کرده است، در حالی‌ که مبدأ این انقلاب، حضرت امام، آن عارف سالکِ آگاه به زمانه است. این نوع نگاه به انقلاب اسلامی، ندیدن حقیقتِ این دوران است که راز تاریخی و حوالت تاریخی ماست. نادیده‌گرفتن چنین حقیقتی از کسانی که مدعی تفکرند تأمّل‌برانگیز است. وجودِ راز را نباید به صورت استدلالی اثبات کرد، زیرا راز را باید پاس بداریم و پاس‌داشتنِ آن هم به این معناست که رازگونگی‌اش را حفظ کنیم تا در پرتو آن، آینده برای ما معنا پیدا کند و گرنه مثل دنیای مدرن و به جهت حسّی‌گرایی، در بی‌آیندگی کامل قرار می‌گیریم.

آیا مشیت حضرت حق اجازه می‌دهد تاریخ مدرنیته با بی‌آیندگی خود همچنان ادامه پیدا کند، یا بشریت به روشنی‌ خواهد رسید و مثل انقلاب اسلامی که اشاره‌اش به جهان دیگری غیر از جهان مدرن است نظر خواهد کرد؟

اشاره‌ انقلاب به آینده

«انقلاب اسلامی امری است از حقیقت در این تاریخ که در عین رازگونه بودن، ظاهر می‌شود و به آینده اشاره می‌کند و باز در خفا می‌رود تا ما به خود آییم و با خودآگاهی تاریخی‌ای که نسبت به آن پیدا می‌کنیم، آن را از خود کنیم. مثل آنکه به علم حضوری علم پیدا می‌کنیم که به آن علمِ به علم می‌گویند»

وقتی با پدیده‌ای به نام انقلاب اسلامی روبه‌رو می‌شویم، ملاحظه می‌کنیم که هم هست و هم نیست. به یک معنا هست چون شواهدی برای وجودش داریم، ولی مثل سایر پدیده‌ها نه محسوس است و نه معقول  که از آن یک تصور و یا یک مفهوم مشخص داشته باشیم و تازه اگر هم آن را به صورت مفهومی مشخص درآوریم رابطه‌ حضوری با آن را از بین می‌بریم. ما مواظبیم به این معنا آن را معقول نکنیم، ولی از طرفی وقتی می‌خواهیم با آن روبه‌رو شویم، می‌بینیم که مثل سایر پدیده‌ها در مقابل ما نیست. باز برمی‌گردیم به خود نورِ حضرت حقّ، وقتی یکی از اسماء الهی مانند اسم حیّ برایمان جلوه می‌کند، برای آدم نشاط و شادابی پیدا می‌شود، ولی چیزی نمی‌گذرد یک‌دفعه آن نورانیت به خفا می‌رود، و وقتی به خفا می‌رود تازه می‌فهمیم چیزی بود که حالا نیست. البته هیچ‌وقت از آن منقطع نمی‌شویم، حقایق عالمِ وجود وقتی هم در خفا می‌روند، نسبتشان را با ما حفظ می‌کنند؛ در خفا می‌روند تا به خود آییم که در نزد ما بوده‌اند و ما نمی‌دانستیم.

بنابراین«انقلاب اسلامی امری است از حقیقت در این تاریخ» و مثل هر حقیقتی، ظهور و خفایی دارد، به همین جهت نمی‌توانیم بگوییم معدوم است. حقیقت یعنی آن چیزی که به ما می‌گوید ببین چگونه هم هستم و هم نیستم. تنها می‌توان از آن یک گزارش داد، زیرا در عین رازگونه بودن و در خفابودن، در مظاهرِ خاص خود ظاهر می‌شود. ظاهربودن انقلاب یا آیات انقلاب اسلامی را می‌توان در دفاع مقدس و یا مقاومت مردم در سوریه مشاهده کرد. ابرقدرت‌ها و قارون‌ها جمع شدند تا سوریه را ساقط کنند و حرفشان این است که ما می‌خواهیم ایران بفهمد باید از سوریه برود، ولی نتوانستند کاری بکنند و معنای ظهور حقیقتِ انقلاب اسلامی در مظاهر به این معناست.

برای اشاره به مظاهر انقلاب اسلامی زبان خاصی نیاز است. باید حوصله کرد که چطور می‌شود زبان این حضور را با همدیگر در میان بگذاریم؟ سه ابرقدرت تلاش می‌کنند ما را از سوریه بیرون کنند تا به اهدافشان برسند و نمی‌توانند. در عین آنکه به ظاهر قدرت آن‌را دارند تا برای ما مشکلاتی به‌وجود می‌آورند و به ظاهر ما را به خفا می‌برند، ولی در همان لحظه که ما را به خفا می‌برند ما به نحوه‌ای دیگر در صحنه یعنی در ظهور هستیم و همان خفا، ظهور است. فرمود «هُوَ الظّاهِرُ وَ الْبَاطِن» حق در عین آنکه ظاهر است باطن است، نه این‌که یا ظاهر باشد یا باطن، این توحید نیست، توحید آن است که او در عین این‌که ظاهر است باطن است. این در هر جایی که حق در صحنه باشد صدق می‌کند، چه در امور اجتماعی چه در امور تکوینی. مثالی که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این رابطه در تفسیر سوره‌ی حمد می‌زنند این بود که: همان لحظه که دریا با موج ظاهر می‌شود، همان لحظه دریا است. دریا از یک جهت باطن است و موج، ظاهر است و از جهت دیگر در همان لحظه ظاهر است چون موج‌ها چیزی جز دریا نیست. در جریان فتنه‌ی ۸۸، انقلاب اسلامی به ظاهر در خفا رفت اما از همیشه بیشتر ظاهر شد و معلوم گشت انقلاب اسلامی چه توانی دارد که یک فتنه را با برنامه‌ریزی چندین ساله خنثی کند. به گفته‌ی خودشان بعد از فتنه‌ی ۸۸ قدرت رهبری بیشتر معلوم شد.

سعی باید کرد این مطلب روشن شود که چگونه انقلاب اسلامی در عین رازگونه‌بودن، ظاهر می‌شود و با ظهور خود به آینده اشاره می‌کند. این فقط مربوط به انقلاب اسلامی نیست مربوط به هر حقیقتی است که در هر دوران ظاهر بشود ولی باز به حکم رازگونگی‌اش در خفا می‌رود. شما ممکن است بگویید الحمدالله ما دیگر با حضور تاریخی انقلاب اسلامی آینده‌ی خوبی داریم، همان لحظه یک فتنه اقتصادی پیش می‌آید و همه‌ی برنامه‌ها در هم می‌ریزد تا انقلاب در عین در خفا رفتن، خود را به صورتی دیگر ظاهر کند و در آن مشکلات هم بتوانیم انقلاب را از آن خود کنیم و به این نتیجه برسیم که مسئله خیلی بالاتر از اینهاست که بخواهیم انقلاب اسلامی را در ظاهری محدود خلاصه کنیم و نسبت‌مان را با حضرت حق در همان حدّ محدود نماییم. یک وقت می گوییم خدایا شکر که به ما رزق دادی، معلوم است هوای ما را داشته‌ای و یک وقت می‌گوییم خدا را شکر که به ما آبرو داد. ولی یک وقت. می‌رسیم به آنکه:

در بلا هم می‌چشم الطاف او

مات اویم، مات اویم، مات او

در این حالت است که خدا مال ما می‌شود و ربوبیتش را احساس می‌کنیم. «رَبّی» ربّ من است به اعتبار اینکه نان و آب به من داده است، یا به اعتبار اینکه «وَجَدْتُ اَهْلاً لِلْعِبَادَه» اصلاً تو ارزش آن را داری که من بنده‌ی تو باشم. نسبت به همه‌ی حقایق می‌توان چنین رابطه‌ای داشت که به عمیق‌ترین وَجه آن نظر کرد. در رابطه با اشاره به آینده از طریق حقیقت انقلاب اسلامی باید متوجه کسی شد که خودش آن حقیقت را احساس کرده باشد. در این رابطه به متن بعدی می‌پردازیم:

معنا و جایگاه شهادت در این تاریخ

«چه کسی می تواند حقیقت دوران ما را آشکار کند تا افق آینده را تفسیر نماید و بدون آنکه ما را فریب دهد، چشم‌های ما را متوجه آینده‌مان کند؟ آیا آن شخص غیر از کسی است که توانسته باشد حقیقت دوران را احساس نماید؟.»

آن افراد همان سرداران دفاع مقدسِ شب‌های حمله‌اند و سخنانی که حکایت از آن دارد که به‌خوبی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هستند و اینکه در حال تحقق حقیقت بزرگی هستند که به‌راحتی می‌توان برای آبیاری‌اش جان داد. بنده هنوز هم حیرانِ آقای حسن باقری در کتاب «ملاقات در فکّه» هستم. هر کدام از این سرداران آینه‌ای هستند برای انعکاس جایگاه حقیقتِ این دوران، شخصیت‌ آنها آیت ظهور حقیقت انقلابی اسلامی است و ما برای رسیدن به آن حقیقت باید به آیات و نشانه‌های آن نظر کنیم. کتاب و درس و مدرسه کافی نیست، بصیرتی باید به میان آید. مقابله‌ی مردم با فتنه‌ی سال ۸۸ در نهم دی‌ماه یک آیت از آیات انقلاب اسلامی است و اینکه چگونه خداوند با سخنی که در جان مردم به صدا درآورد، آن صحنه را خنثی کرد و آیه‌ «إِنَّا نَحنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏»(حجر/۹) درمورد انقلاب اسلامی ظهور کرد. اینها سخنان یک آدم در درون یک نظام سیاسی نیست، این آیت‌ها خودشان گواهی می‌دهند که این حقیقت یعنی انقلاب اسلامی از چه جنسی است. واقعاً چه چیزی در حال وقوع است که شب‌های حمله، انسان‌هایی بس بزرگ و ارزشمندند برای شهادت سبقت می‌گیرند تا به نحوی شهادت را برای خود رقم بزنند؟ چون می‌دانند شهادت در این تاریخ یعنی چه؟ شهادت را برای آنکه بهشت بروند نمی‌خواهند، می‌خواهند شهید بشوند چون حس می‌کنند با شهادت می‌توانند به بقاء انقلاب اسلامی کمک کنند. شما ملاحظه کنید سرداران ما اَعم از همّت و باکری و خرازی، درست زمانی شهید می‌شوند که همه‌ طرح‌های لازم را انجام داده و حالا باید طور دیگری عملیات کنند و آن شهادت است و این‌جاست که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«شهدا مایه‌ رونق حیات معنوی‌اند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمان‌ها حرکت‌کردن و عدم توقّف؛ این کار شهداست؛ این را هم قرآن به ما یاد می‌دهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع می‌کنند، وقتی می‌روند، با جان خودشان «وَ یَستَبشِرُونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاَّ خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ»(آل‌عمران/۱۷۰) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ اسلامی است، وقتی می‌روند، معنویّت‌شان، صدای‌شان تازه بعد از رفتن بلند می‌شود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز می‌شود، با مردم حرف می‌زنند «بِالَّذینَ لَم یَلحَقُوا بِهِم» با ماها دارند می‌گویند؛ [باید] ما گوش‌مان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را. و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی نقل می‌شود، یک حرف دقیق و متینی نقل می‌شود، اثر می‌گذارد بر روی دل‌ها، دل‌ها را منقلب می‌کند… ما گوشمان سنگین است، این پیام‌ها را درست نمی‌شنویم؛ اگر به ما بشنوانند این پیام‌ها را، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها از بین ما رخت بر خواهد بست… اگر این پیام را بشنویم، روحیه‌ها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّی‌ای خواهد شد.»

آری این افرادند که حقیقت دوران ما را آشکار کردند تا افق آینده درست تفسیر شود و اینها به خوبی متوجه شده‌اند خداوند در این تاریخ و از طریق انقلاب اسلامی چه کار عظیمی را اراده کرده و معلوم است این کار بی‌هزینه نخواهد بود.

ممکن است متوجه نباشیم هزینه برای یک رخدادِ بزرگ چه اندازه باید باشد. در آن حدّ که اگر بسیاری از مسلمانانِ راستین هم شهید شوند در مقایسه با آنچه باید واقع ‌شود قابل تحمل است. به شهدای ما در طلاییه نظر کنید که چه اندازه در محل «سه راه شهادت» شهید دادیم در آن حدّ که بعضی از سرداران حیران شدند که جواب این همه خون را چه طور باید بدهند.

گاهی حقیقتی بس متعالی در حال وقوع است که برای تحقق آن باید هزینه‌های بزرگی پرداخت کرد و آن بالاتر از آن است که عقل‌های عادی بفهمند، هرچند شواهدی پیش می‌آید که نشان می‌دهد خبرهایی در پیش است. حساب کنید شهید خرازی که آن‌قدر حساس است تا یکی از نیروهایش از دست نروند، آن شب می‌گوید همگی باید حساب شهادتتان را بکنید، و به آنها قسم می‌دهد هر کدامتان اهل شهیدشدن نیستید برگردید و آن عزیزان همگی همان ‌طور که نشسته بودند سرهای مبارکشان را به زیر می‌اندازند و اشک می‌ریزند، به خدا قسم هیچ‌کس بلند نشد که برود و اکثر آنها شهید می‌شوند، چون توانستند به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی گوش فرا دهند.

«انقلاب اسلامی نیز برای خود زبان دارد، زبانی که به صورت ندایی است بی‌صدا، آن صدا درون همه‌ مردم این عصر را فرا گرفته و به قلب شهدا نیز برخورد کرده و آنها به ندای آن گوش سپردند و مظهر تحقق اهداف انقلاب شدند.»

ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی، دلِ رمیده‌ی بعضی را انیس و مونس شد و از آن به بعد با اشاره‌ آن ندا زندگی کردند، زیرا آن ندا ستاره درخشان دورانشان بود. انقلاب اسلامی منتظر است تا برای چنین افرادی بدرخشد و آنان را در بر گیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی آن انقلاب را از آنِ خود کنند، نه آنهایی که تماشاگرانه به آن می‌نگرند.

همه‌ حرف در این است که بدانیم انقلاب اسلامی نیز برای خود زبانی دارد، مهم آن است که بگذاریم خودِ پدیده، خود را نشان دهد و ما حرف در دهان آن پدیده نگذاریم تا خودش خود را بنمایاند. شهدای عزیز توفیق آن را داشتند که اجازه دهند آن صدا به قلبشان‌ برخورد کند و درنتیجه مظهر نمایش اهداف انقلاب اسلامی شدند.

ستاره‌ درخشان ملت ما

انقلاب اسلامی در این تاریخ ستاره‌ درخشان ملت‌هاست تا برای افرادی که آماده‌اند بدرخشد و آنان را در برگیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی انقلاب اسلامی را از آن خود کنند. و این برای آنهایی که تماشاگرانه به انقلاب اسلامی می‌نگرند صورت نمی‌گیرد. باید از خود بپرسیم با نظر به انقلاب اسلامی به دنبال چه چیزی هستیم.

حقیقت دوران اولاً: زبانی دارد مخصوص به خود هست، و نیست آن ندا و آن صدا نسبت به شماست و اساساً هست و نیست. انقلاب اسلامی مثل هر حقیقت دیگری نسبت به شماست که آیا ندایی در میان هست که خودش، خود را به ما نشان دهد؟ اگر شما می‌خواهید آن را تولید کنید آن را در حجاب می‌برید، مانند همه‌ حقایق عالم که باید نسبت به آنها گشوده بود نه آنکه آنها را در حجاب برد.

امید است که بتوانیم با نظر به نحوه‌ حضور انقلاب اسلامی و توجه به آن، حقیقت شناسی را تمرین کنیم، همان ‌طور که باید ولیّ‌شناسی را تمرین کرد. ولیِّ الهی را نمی‌توان با اطلاعات و محفوظات شناخت. باید ببینیم به کجاها اشاره دارد و چگونه حقیقت را در مقابل ما می‌گشاید.

به این فکر کنید که چرا باید شهدا را آیات انقلاب اسلامی بگیریم. بر آنها چه گذشت که آن‌طور هوایی شدند، با ای‌که انسان‌های بزرگی بودند. در کتاب «گلستان یازدهم»، همسر شهید چیت‌سازیان می‌گوید هروقت جبهه می‌رفت نمی‌گفت چه موقع برمی‌گردد، ولی در خداحافظی آخر خیلی راحت گفت یک هفته‌ دیگر برمی‌گردم، بعداً هم دقیقاً همان یک هفته‌ بعد برگشت، اما نه با پای خود، بلکه بر روی دوش مردم همدان. ظرایف زیادی در آن کتاب هست.

این شهدا، این آیات انقلاب اسلامی، چه ندایی از حقیقتِ این دوران شنیده‌اند که این اندازه آسمانی می‌شدند؟ ما یا باید نسبتمان را با این حقیقت برای همیشه تعطیل کنیم مثل اینکه دنیای مدرن چنین کرده است و یا باید با حضور در ساحتی که ماوراء دنیای مدرن است، وارد انقلاب اسلامی شویم. شما فکر نکنید ما فعلاً در شرایطی هستیم که با حقیقت، ارتباط برقرار کرده‌ایم، یا باید بگوییم اصلاً حقیقتی نیست و دروغ است، یا اگر احتمال می‌دهیم حقیقتی هست باید مشخص کنیم چه نسبتی باید با آن برقرار کرد که بتوانیم صدای آن را شنید. این چیزی نیست که راحت حل بشود، ولی اگر در ساحت مخصوص آن قرار گرفتیم کار جلو می‌رود. ممکن است بپرسید چه باید کار کرد، در حالی که بنا شد فکر نکنیم؟ مگر می‌شود چیزی را که در فکر نمی‌آید با فکر فهمید؟ بحث در این است که ندایِ بی‌صدای انقلاب دلِ رمیده‌ بعضی را انیس و مونس شد و از آن به بعد با اشاراتِ آن ندا زندگی کردند و بعضی توانستند آن ندا را در نزد خود پیدا کنند، تازه وقتی آن ندا را در درون خود یافتند، آن ندا چیزی جز اشاره به حقیقت در میان نبود. گاهی با حرکات شهدا آن اشارات پیدا می‌شود. خدا را شکر باید کرد که در فضای انقلاب اسلامی چگونه شرایطِ اشاره به حقیقت فراهم شده. مثل اینکه بناست خداوند به ما قدرت اشاره‌شناسی بدهد. آیا از کتاب «تپه‌های جاویدی و راز اشلو» و کتاب «سلام بر ابراهیم» نمی‌توان اشارات نابی را یافت. بعد از مدتی، اشک بر شهدا برایمان یک معنای خاصی پیدا می‌کند. اشاره یعنی از درک مفهومی نسبت به حقیقت بالاتر بیائید. با اشک می‌شود بالا رفت و انیس و مونس ما ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی شود و با اشاراتِ آن ندا زندگی نمود. زیرا آن ندا ستاره‌ درخشانِ دورانمان می‌شود.

انقلاب اسلامی ستاره‌ درخشان دوران ما و محفل و مجلس ما با حقیقت است که می‌توان با آن زندگی کرد و در این‌ صورت است که آینده معنا پیدا می‌کند و پوچی می‌رود و عشق می‌آید. اما با ادبیاتی که در این تاریخ باید بدان رسید، ادبیاتی است که شهید آوینی شروع کرد.

انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی بدرخشد، هرچند خلاف‌آمدِ عادت باشد و ذهن‌ها نه آماده‌ گوش‌دادن به آن صدا هستند و نه گوش‌ها آماده‌ شنیدنِ آنچه شما می‌خواهید از آن ندا به آنها گزارش دهید. چه‌کار باید کرد؟ شاید آن ندا بخواهد بگوید تو کاری نمی‌توانی بکنی و آن ندا خودش باید بدرخشد، منتها منتظر است که چه زمانی برای تو بدرخشد.

باید مشخص شود مسئله‌ ما چیست، این را با قرآن امتحان کنید به این صورت که مسئله‌تان را مشخص و بعد به قرآن رجوع کنید. ملاحظه خواهید کرد قرآن چقدر با شما حرف دارد، ولی اگر مسئله نداشته باشیم قرآن هم با ما چه حرفی می‌تواند داشته باشد. خداوند مطابق رجوعی که ما با او داریم برای ما ظاهر می‌شود.

رفقایی که دعاهای کمیلِ شب‌های جمعه‌ی دارخوین را دیده‌اند به خوبی درک می‌کنند که چگونه خداوند به جهت رجوعِ خاصی که رزمندگان به او داشتند با آنها سخن می‌گفت. مسئله‌ رزمندگان در آن زمان مشخص بود و چون مسئله‌شان چیزی بود که به دعای کمیل ربط داشت، آن دعای کمیل‌ها خیلی خاص شده بود. انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی که مسئله‌شان حضور در حقیقت دورانشان است بدرخشد. آن حقیقت برای امثال شهید حسن باقری درخشیده بود و او سعی داشت با آن نسبت درستی برقرار کند.

انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی بدرخشد که می‌دانند از درون آن چه چیزی به گوش می‌رسد و چگونه می‌شود آنان را در برگیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی انقلاب اسلامی را از آن‌ِ خود کنند، نه آنکه تماشاگرانه به آن بنگرند. کار آسانی نیست، ولی این‌ طور نیست که افق برای ما نسبت به این پدیده پیدا نشود، ما فعلاً خودمان، خودمان را در موطن تماشاگری قرار داده‌ایم. خبردادن از حقیقت یک رخداد غیر از این است که آدم در دلِ آن رخداد قرار بگیرد و خود را در معرض نسیم آن قرار دهد. إن‌شاءالله باید این فضا پیش آید که بگذاریم انقلاب اسلامی در مظاهرِ خود، خود را بنمایاند و ما به آن مظاهر دل بسپاریم. انقلاب اسلامی مظاهر متفاوتی دارد. ممکن است تصور شود که ما تنها خبر از چیزی می‌دهیم که هنوز قابل احساس نیست. اگر آرام آرام بفهمیم چه می‌خواهیم و باید به دنبال چه بگردیم و سراغ چه کسی را بگیریم، آن‌وقت است که در می‌یابیم انقلاب ‌اسلامی با مظاهر خود در بسیاری از جاها همان ‌طور که رهبر انقلاب فرمودند، «با ما حرف دارد.»

13مارس/19

شما ماندنی هستید نترسید!

عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مصادف با شهادت امام صادق(ع) و پس از هجوم وحشیانه عوامل رژیم به طلاب و عزاداران در مدرسه فیضیه و زمانی که هنوز خون شهید سید یونس رودباری بر سنگفرش مدرسه فیضیه گرم بود؛ سیدی بلندقامت و لاغراندام به سمت محله یخچال قاضی قم می‌دوید. مقصد این سید جوان که او را به نام سیدعلی خامنه‌ای می‌شناختند بیت امام خمینی بود.

این سید جوان که هنوز داغ سید جوان فیضیه و دیگر مجروحان آن روز را بر دل داشت، خوب می‌دانست که برخورد شجاعانه امام در صبح آن روز با چماقداران حاضر در بیت خود چنان خشم و کینه‌ای را در دل رژیم و عوامل آنها ایجاد کرده که هر آن ممکن است چماقداران با حمایت کماندوهای رژیم به منزل امام نیز حمله کنند.

در آن لحظات سخت و سنگین که شهر چهره جنگ‌زده به خود گرفته بود و سایه ترس و رعب، بسیاری را به خانه‌ها کشانده بود و  در بسیاری از خانه‌ها و بیوت نیز بسته شده بودند، او به سمت جایی حرکت می‌کرد که همگی در آن ساعت آن را «کانون خطر» و احتمال برخورد در آنجا را بسیار محتمل می‌دانستند؛ اما این سید جوان که سید جوانی به نام نواب صفوی بذر مبارزه را در دلش کاشته بود و از همان عصر شهادت امام صادق(ع) در سال ۴۲ به صف مبارزان و مریدان امام خمینی پیوسته بود، خود را به در منزل امام رساند. ایشان سال‌ها بعد و در جایگاه جانشینی امام خمینی حکایت حرکت خود و رسیدنش به بیت امام خمینی را چنین برای آیندگان روایت کرد:

«… من و آقاجعفر با شتاب خود را به منزل امام رساندیم و چند تن از طلاب ورزشکار و قوی مانند علی‌اصغر کنی را دیدیم که جلوی منزل امام ایستاده بودند. در بیرونی باز بود و امام آماده نماز مغرب بودند. آمدم به بیرونی و با چند نفر به گفتگو پرداختم که چگونه از منزل امام محافظت و در اطراف منزل سنگربندی کنیم که اگر حمله کردند، بتوانیم مقابله کنیم. به نظرم رسید اولین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که در خانه را ببندیم. گفتند آقا گفته‌اند در را حق ندارید ببندید. عصری در را بسته بودند و ایشان بلند شدند و گفتند اگر در را ببندید از خانه بیرون می‌روم و ما برای اینکه ایشان از منزل بیرون نروند در را باز گذاشته‌ایم. گفتم مقداری چوب فراهم کنید که اگر حمله کردند بتوانیم مقاومت کنیم. دراین بین نماز امام تمام شد و ایشان به اتاق رفتند و نشستند. اتاق پر از طلابی شد که به دیدن امام آمده بودند. من دم در اتاق ایستادم. بقیه نشسته بودند. در همین حین امام شروع به صحبت کردند. صحبتشان این بود که اینها رفتنی هستند و شما ماندنی هستید، نترسید. ما در زمان پدر او بدتر از این را دیدیم. روزهایی بر ما گذشت که در شهر نمی‌توانستیم بمانیم. مجبور بودیم صبح زود از شهر خارج شویم و مطالعه و مباحثه ما در بیرون شهر بود و شب به مدرسه می‌آمدیم؛ چون ما را می‌گرفتند و اذیت می‌کردند. عمامه‌ها را برمی‌داشتند.

وقتی صحبت امام تمام شد، احساس کردم چنان نیرومند و مقاوم هستم که اگر یک فوج لشکر به این خانه حمله کند، آماده‌ام یک‌تنه مقاومت کنم. آن صحبت امام به‌حدی تأثیر گذار بود که احساس کردم از هیچ چیزی نمی‌ترسم…»(۱)

از سال ۱۳۵۶ که کارتر در تهران از ایران با حاکمیت رژیم پهلوی به عنوان جزیره ثبات یاد کرد تا سال ۱۳۹۶ که دولت ترامپ از نرسیدن انقلاب اسلامی به چهلمین سالش سخن گفت، چهل سال گذشته است و انقلاب می‌رود که چهلمین سال پیروزی خود را در حالی جشن بگیرد که پیش‌بینی‌های امام خمینی یکی پس از دیگری رنگ واقعیت به خود گرفته‌اند و تمام تحلیل‌ها و معادلات نظام سلطه و دو بلوک شرق و غرب را با چالش روبه‌رو شده‌اند.

از غروب غریبانه و دلگیر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ که امام خمینی با دلی آرام و قلبی مطمئن جمله، «شما ماندنی هستید و آنان رفتنی» را فرمودند تا روزی که با دلی آرام و قلبی مطمئن کشتی انقلاب را در دنیای پرتلاطم به دست خلف صالح خود سپردند، طوفان‌ها و توطئه‌ها و فتنه‌هایی نهضت و انقلاب اسلامی را درهم نوردیده‌اند که حتی یکی از آنان نهضتی را از هم می‌پاشید و انقلابی را ساقط و تمدن و تاریخی را با چالش جدی روبه‌رو می‌ساخت. توطئه‌ها و فتنه‌هایی که همه آنان یک نقطه اشتراک با تحلیل‌ها و محاسبات دولت کارتر و دولت ترامپ داشتند و آن، نادیده گرفتن معادله ایمان به غیب و عدم شناخت قدرت نرم مردم مؤمن و انقلابی‌ای بود که در سایه رهبری‌ای الهی هر ناممکنی را به ممکن و هر تهدیدی را به فرصت تبدیل کرد و انقلاب را ماندنی و توطئه‌ها و توطئه‌گران، فتنه‌ها و فتنه‌گران را رفتنی.

در این سال‌ها نه آمدن ژنرال‌ هایزر به ایران و سازماندهی برخی از سران ارتش برای تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توانست مانع از سقوط شاه و پیروزی انقلاب شود؛ نه مانع‌تراشی گروهک‌های چپ‌گرا و راست‌گرا برای جلوگیری از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی و انتخابات خبرگان قانون اساسی توانست مانع رفتن مردم به پای صندوق‌‌های آرا و خلق حماسه‌ها شود. نه قومیت‌گرایی و اغتشاشات در برخی از استان‌ها و سر دادن شعارهایی چون قوم ترک و کرد و بلوچ توانست ایران را ایرانستان کند؛ نه ترغیب و تشویق مرجعی چون آقای شریعتمداری برای حمایت از کودتاگران و براندازان خلل و شائبه‌ای در حمایت دین‌مدارانه از انقلاب ایجاد کرد.

نه نفوذ و اغوای مرجعی چون آقای منتظری، آن هم در جایگاه قائم‌مقام رهبری مانع از برخورد نظام و مردم با باند مهدی هاشمی و شخص آقای منتظری شد؛ نه استعفای نخست‌وزیر دولت موقت و همصدا شدن او با دلبستگان به آمریکا موجب خلاء قانونی در سال نخست انقلاب شد؛ نه پیوند بنی‌صدر در جایگاه ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا با سرکرده سازمان منافقین توانست خللی در عزم و اراده مردم و رزمندگان در جبهه‌های جنگ در سخت‌ترین روزهای دفاع مقدس پدید آورد.

نه تحمیل هشت سال جنگ بر ضد مردم و موشک‌باران و بمباران شهرها، جغرافیای ایران اسلامی را تغییر داد؛ نه هشت ماه فتنه و همصدایی همه گروهک‌های داخلی و خارجی توانست قطار انقلاب را از ریل اصلی آن خارج سازد. نه خط سازش دولت موقت در آغاز دهه نخست انقلاب توانست جاسوسخانه شیطان بزرگ را در ایران بازنگه دارد؛ نه خط سازش توانست در پایان دهه چهارم انقلاب پای آمریکایی‌ها و سفارتخانه آنها را در ایران باز کند.

نه در سال ۶۰ و در کمتر از سه ماه شهادت رئیس قوه قضائیه و رئیس قوه مجریه و شهادت جمعی از نمایندگان مجلس ـ برای رسمیت پیدا کردن قوه مقننه مجروحین را با برانکارد به صحن مجلس ‌آوردند ـ  توانست نظام را در مقابل دشمنانش به زانو درآورد  و نه در سال ۸۸ و در مدت هشت ماه همگرایی رئیس قوه مجریه سابق و رئیس قوه مقننه پیشین و نخست‌وزیر دوران دفاع مقدس با براندازان، نظام جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم در مقابل نظام سلطه کرد.

نه خط ترور منافقین در کوچه و بازار و نه قرار گرفتن پیکر سیصد شهید جبهه‌های جنگ در یک روز بر دوش مردم کوچه و بازار توانست راه و رسم شهادت را در این سرزمین براندازد؛ نه تحریم‌های اقتصادی و تصاعدی ۴۰ ساله همه دنیای کفر و شرک بر ضد نظام، دست تمنای مردم را به سوی دشمن دراز کرد.

گویی همه این توطئه‌ها و حماسه‌ها را امام راحل در سال ۱۳۴۲ در آیینه فطرت الهی می‌دیدند که در اتاقی کوچک و در میان چند یار گرد آمده‌ آن روز فرمودند: «شما ماندنی هستید؛ نترسید» گویی در آن روز آن سید جوان همان چیزی را می‌دید و می‌بیند که در اوج مظلومیت نیروهای مؤمن و انقلابی و مستی و همدستی فتنه‌گران در زمستان ۱۳۸۸ بر زبان آورد که آن روز امام و مقتدایش به زبان آورد:

«… این بنای استوار که هندسه آن الهی است، بنای آن هم با دست یک مرد الهی است و بقای آن هم با اراده و ایمان یک ملت عظیم است استوار خواهد ماند و ان‌شاءالله این درخت روزبه‌روز ریشه‌دارتر خواهد شد و خواهید دید که این مخالفان و این کسانی که با این بنا و با این حق و حقیقت مخالفت می‌کنند «فیذهب جفاء» در مقابل چشم شما ان‌شاءالله نابود خواهند بود.»(۲)

پی‌نوشت:

۱- فصلنامه ۱۵ خرداد، س ۴، ش ۱۴ بهار ۱۳۷۳، ص ۷۲ به نقل از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر اول، ص ۳۸۶٫

۲- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۲/۹/۱۳۸۸٫

13مارس/19

ماندگاری حق، زوال باطل

حق و باطل، تنها «دو کلمه» نیستند که در قرآن و احادیث و معارف دینی به کار رفته باشند، بلکه واقعیت‌هائی موجودند در اذهان بشر و در زندگی مردم، در متن حیات انسان و در طول تاریخ. داستانی به قدمت تاریخ دارند و سرگذشتی به درازای عمر انسان، از آغاز تا کنون و همیشه و همه جا. به تعبیر امام علی(ع) در نهج‌البلاغه: «حقٌّ و باطلٌ و لکلٍّ اهلٌ؛(۱) حقی است و باطلی و هر کدام را اهلی است.»

به قول باباطاهر:

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست

گروهی آن، گروهی این پسندند

قلمرو حق و باطل

مفاهیم حق و باطل و قلمرو تحقق آن دو، هم در مسایل فکری و اعتقادی است، هم در مسایل حقوقی و مخاصمات و کشمکش‌ها و ادعاها و دعوت‌ها، هم در اصول و معیارهای زندگی بشر و جوامع انسانی. در جنگ‌ها و خصومت‌ها، یک طرف حق است و طرف دیگر باطل (یا هر دو طرف باطلند). در شکایت‌ها و محاکم و دادگاه‌ها، حق و ناحق به منازعه می‌پردازند.

در تاریخ پیامبران و دعوت‌های آسمانی انبیای الهی و جبهه‌های مقابل آنان، باز هم تقابل و رویارویی جناح حق و باطل مطرح هستند. در مسلک‌ها و فرقه‌ها و مذاهب مختلف و اندیشه‌های متعارض هم، برخی بر «صراط حقّ»‌اند و بعضی بر سبیل باطل.

به قول حافظ:

جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند

قرآن کریم نیز از صف‌آرایی حق و باطل یاد می‌کند، به حق بودن آفرینش اشاره دارد، جناح‌های مختلف مردم را نسبت به این دو مفهوم، تقسیم‌بندی کلی می‌کند و ریشه تقابل «هدایت» و «ضلالت» را در حق و باطل می‌داند.

مفهوم حق و باطل

در ریشه واژه حق، مفهوم ثبات، استواری، پایداری، زوال‌ناپذیری، استحکام، راستی و درستی نهفته است. وقتی «احقاق حق» گفته می‌شود، یعنی حقانیت چیزی را اثبات و روشن کردن یا به حق بودن مطلب یا به تفکری حکم دادن.

باطل نیز یعنی آنچه ناپایدار و بی‌ثبات و از بین رفتنی و بی اصل و ریشه است، چه در مورد سخنان و عقاید گفته شود، چه نسبت به گروه‌ها و طیف‌های اجتماعی و چه در مورد ادعاها و عمل‌ها و رفتارها.

بر این اساس عقاید بی‌پایه و اساس، خداهای دروغین و ساختگی مشرکان، ادعاها و سخنان دور از واقعیت و غیرمنطبق با حق و اعمال و فعالیت‌های بی‌ثمر و تباه و بی‌‌نتیجه و بی‌ریشه هم که حاصلی برای انسان ندارند، باطل‌اند و به تبع آنها، گروه‌ها و افراد غلط‌اندیش و گمراه و پیرو اندیشه‌های باطل، از بین رفتنی و زوال‌پذیرند.

نگاه قرآنی

در آیات قرآن، حق با همه مشتقاتش (حق، احقاق، استحقاق، حاقّه، حقیق و…) ۲۸۷ بار به کار رفته و باطل با مشتقاتش (باطل، مبطل، بطل و…) ۳۶ بار.

آیاتی که از حق سخن می‌گویند، این مضامین را تداعی می‌کنند:

خدا و خلقت و دین، حق‌اند. اراده و قضای الهی و ثواب و عقاب آخرت حق‌اند. بهشت و وعده‌های پروردگار و دعوت انبیا و راه صالحین حق‌اند. قرآن، آیات الهی، قصه‌های کتاب آسمانی، نزول آیات وحی، روز قیامت، سخن خدا همه و همه حق‌اند و در روز قیامت هم آنچه پایه و معیار و محک داوری و ارزیابی اعمال و پاداش و کیفر قرار می‌گیرد، «حق» است: «الوزنُ یومئذٍ الحقّ».(۲)

ماندگاری حق، زوال باطل

افزون بر معنای حق و باطل و کاربرد قرآنی آنها که گذشت، در بستر تاریخ نیز شاهد دوام و ماندگاری حق و زوال و نابودی باطل هستیم. این حقیقت در عینیت زندگی و حوادث تاریخ و فراز و نشیب‌های تحولات روزگار مشهود است.

سنت خدای متعال بر باطل‌زدایی و پیروزی حق است و با وجود شرایط و زمینه‌ها، اراده الهی و وعده او به پیامبران و پیروان جبهه حق، استوار است: «کتب الله لأغلبنَّ انا و رُسُلی».(۳) نیز از سنت‌های الهی، کوبیدن بر مغز باطل با مشت قدرتمند حق و نابودی و تلاشی باطل است: «بل نَقذفُ بالحقِّ علی الباطلِ فیدمغه فاذا هو زاهقٌ».(۴)

تاریخ نشان می‌دهد که چگونه اندیشه‌ها،  گروه‌ها و مواضع حق بر باطل‌های فکری و عملی و سیاسی غلبه یافته و آنها را از صحنه بیرون رانده‌اند. هرچند ممکن است حق در اقلیت و ضعف قرار گیرد، اما پیروزی نهایی از آن اوست و اندکی حق، باطل‌های بسیار را از بین می‌برد. این هم به جوهره اصلی و حقانیت حق برمی‌گردد.

امام علی(ع) می‌فرمایند: «قلیلُ الحق یدفَعُ کثیر الباطل، کما انَّ القلیلَ من النارِ یحرقُ کثیرَ الحطب؛(۵) حق کم و اندک، باطل بسیار را دفع می‌کند. همچنان که اندکی آتش، هیزم فراوان را می‌سوزاند.»

آری! اگر باطل، ظلمت فراگیر هم باشد، شعله شمعی آن را می‌شکند و پرده تاریکی را می‌درد و ظلمت را فراری می‌دهد. ظلمت، هرچند غلیظ و انبوه باشد، در مواجهه با نور، هرچند ضعیف و کم‌سو باشد، تاب مقاومت ندارد. از آنجا که منطق حق، روشن و پیروز است، حتی در حالت مغلوبیت و شکست ظاهری هم حقانیت حق از جلوه نمی‌افتد و در حال شکست هم پیروز است، نمونه‌اش عاشورای حسینی و غلبه موج خون در کربلا بر سلطه بیدادگرانه و جبارانه یزیدیان در طول تاریخ.

حق، همچون درخت پاک و ریشه‌دار در اعماق می‌ماند و شاخ و برگش در آفاق گسترده می‌شود و هر لحظه میوه‌های آگاهی‌بخش آن، در دسترس حق‌جویان قرار می‌گیرد. قرآن کریم در آیه‌ای که حق و باطل را به «شجره طیبه» و «شجره خبیثه» تشبیه می‌کند، از ریشه استوار حق در زمین و شاخ و برگش در آسمان و ثمردهی هر لحظه‌اش سخن می‌گوید و باطل را درخت ناپاکی می‌داند که بی‌ریشه است و قرار و استقراری ندارد.(۶)

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌نویسند:

«در دنیا، حق غالب و پیروز است، هم در آشکار هم در نهان و باطن. اما در ظاهر چون تکوین و هستی رو به هدایت و سعادت و حق است و سرانجام به آن مقصد نهایی خواهد رسید و آنچه برای باطل دیده می‌شود، جولان‌های ناپایدار است که مقدمه ظهور حق است و اما در باطن، چون که پیروزی با حجت و منطق حق است، حق همواره تأثیر می‌گذارد و به هدف و مطلوب می‌رساند. مؤمن اگر در زندگی بر دشمن حق پیروز شود که رستگار می‌شود و پاداش می‌یابد و اگر مغلوب دشمن گردد، اگر تقیّه کند پاداش می‌برد و اگر کشته شود، حیات پاک و زندگی جاوید می‌یابد. پس مؤمن همواره پیروز است، هم در ظاهر هم در حقیقت امر، چون انتظار «احدی الحسنیین» را می‌کشد.»(۷)

گرچه از داغ لاله می‌سوزیم

ما همان سربلند پیروزیم

چون به تکلیف خود عمل کردیم

روز فتح و شکست، پیروزیم

 

شناخت حق و باطل

در کنار سنت حتمی غلبه حق بر باطل که یاد شد، شناخت حق و باطل برای عمل صحیح در عرصه‌های تقابل، حتمی و ضروری و تعیین‌کننده است.

باید حق را شناخت، به عقاید حقه باور داشت، قدم در راه حق نهاد، از جبهه حق یاری و حمایت کرد، فریب باطل را نخورد، با باطل مبارزه و تاکتیک‌های او را افشا کرد، دام‌های باطل بر سر راه پیروان حق را فهمید و فهماند، باید حق را گفت و عرصه را بر باطل تنگ کرد.

در همه این موارد، «معرفت و بصیرت»، کلید اصلی موضع درست و عملکرد قابل دفاع است. حق و باطل، همیشه عریان و بی‌پرده و واضح نیست. گاهی مرزها آشفته و صفوف متداخل می‌شوند. باطل، جامه حق بر تن می‌پوشد، حق آمیخته به باطل می‌گردد. باطل‌‌پرستان حرف‌های به ظاهر حق می‌زنند و ساده‌لوحان فریب قرآن‌های برافراشته بر نیزه را می‌خورند و به تعبیر حضرت امیر(ع)، سخن حقی گفته می‌شود؛ اما با هدف و انگیزه باطل و شیطانی: « کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل».(۹)

اینجاست که چراغ بصیرت و معرفت می‌تواند از لایه‌های غبارآلود فتنه عبور کند و حق را حق و باطل را باطل نشان دهد و تکلیف مؤمن را در «عصر فتنه» روشن سازد.

امیرمؤمنان(ع) در نهج‌البلاغه بیان جامعی پیرامون فتنه دارد و می‌فرمایند: «اگر باطل از آمیختگی با حق جدا شود، خوفی نیست و اگر حق از آمیزش باطل جدا شود، زبان دشمنان معاند از آن جدا می‌گردد. ولی بعضی چنانند که بخشی از حق را می‌گیرند و با بخشی از باطل می‌آمیزند. در این هنگام است که شیطان بر یاران خود تسلط می‌یابد… و لکن یؤاخذ من هذا ضغثٌ…»(۱۰) در چنین شرایط است که فتنه پیش می‌آید. مؤمن باید هوشیارانه عمل کند که نه باطل را یاری کند و نه حق را در صحنه تنها بگذارد. باید بپرسد، تحقیق کند و حق را بشناسد و پس از آن در نصرت حق هیچ کوتاهی نکند.

اگر کسی حق را شناخت، اهل حق را هم خواهد شناخت. شخصیت‌زدگی از موانع بزرگ حق‌شناسی و بصیرت است. افراد و گروه‌ها را باید با حق «محک» زد، نه حق را با افراد، گروه‌ها، جناح‌ها و جبهه‌ها. به فرموده حضرت علی(ع): حق و باطل با مردان شناخته نمی‌شوند (بلکه مردم را باید با حق شناخت). حق را بشناس تا اهل حق را هم بشناسی. باطل را هم بشناس تا اهل باطل را بشناسی: «اعرف الحقّ تعرف اهلَه»(۱۱)

این ملاک در شناخت انسان‌ها و جریان‌ها و فرقه‌ها بسیار کارآمد است. بسیاری که گمراه می‌شوند، کسانی هستند که برخی چهره‌ها را «مطلق» می‌سازند و چه حق باشند چه باطل، متعصبانه از آنان پیروی و حمایت و جانبداری می‌کنند. و الّا اگر «ملاک» و میزان داشته باشند، گمراه نخواهند شد. کسی که حق را بشناسد، با دروغ‌ها و دغل‌ها و تحریف‌ها و شایعات و جوسازی‌ها و تبلیغات مسموم و بمباران تبلیغاتی، دست از آن نمی‌کشد. آن کسی هم که باطل را شناخت، با پوشاندن لباس حق بر اندام باطل و با بزک کردن چهره آن فریب نمی‌خورد و باطل را در همه چهره‌ها، شکل‌ها، شعارها و ظاهرفریبی‌ها می‌شناسد و از آن پرهیز می‌کند و صف خود را جدا می‌سازد.

مژده به پیروان حق

بر اساس سنت الهی و شواهد تاریخی، پیروزی نهایی با «حق» است. از این رو حق‌جویان نباید با سخت‌ شدن شرایط و کمبود یاران و فشار دشمنان صحنه را خالی کنند و انگیزه جهاد و مقاومت و  هدایت و روشنگری را از دست بدهند.

توصیه امیرمؤمنان(ع) به طرفداران جبهه حق آن است که با کمی یاران و همراهان در مقابل انبوه دشمنان دچار وحشت نشوند و احساس ضعف نکنند و مقاوم باشند. ایشان می‌فرمایند: «یا ایهاالناسُ! لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلهِ أهله…؛(۱۲) ای مردم! در راه هدایت و حق از کمی اهل حق دچار وحشت نشوید.»

امروز نیز توصیه به همراهان جبهه حق این است که هجوم گسترده سپاه باطل بر جبهه حق، در جامعه، فضای مجازی، مطبوعات و جراید، سایت‌ها و خبرگزاری‌ها ، رسانه‌هایی که زبان باطل و بلندگوی شیطانند، آنان را سست نکند. اگر یاران باطل در باطل خود کوشا و جدی و هماهنگ هستند، اینان در حق خود مصمم‌تر، هماهنگ‌تر، همدل و همزبان‌تر باشند و از پشتیبانی هم دریغ نکنند. حق ماندگار است و باطل، رفتنی.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶٫
  2. اعراف، آیه ۸٫
  3. مجادله، آیه ۲۱٫
  4. انبیاء، آیه ۱۸٫
  5. غررالحکم،
  6. ابراهیم، آیات ۲۵ و ۲۶٫
  7. المیزان (چاپ دوم) اسلامیه، ج ۲، ص ۱۹۵٫
  8. از نویسنده، برگ و بار، ص ۱۸۱٫
  9. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۸٫
  10. همان، خطبه ۵۰٫
  11. میزان الحکمه، حدیث ۴۱۲۹٫
  12. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۱٫
13مارس/19

«دستاوردهای انقلاب اسلامی در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب»

درآمد:

در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بر آن شدیم که طی گفتگویی، فرصت‌ها و تهدیدهای پیش روی انقلاب در فراز وفرودهای مختلف با تاکید بر مسایل فرهنگی را تبیین نماییم. این در حالی است که به اعتقاد دکتر کوشکی نباید انقلاب اسلامی را به عنوان یک تفکر و اندیشه اساسی در دستاوردهای محدود یک نظام مبتنی بر سیستم جمهوری اسلامی خلاصه کرد و خلط میان این دو آسیب‌های فراوانی را در پی خواهد داشت.

 

 

 موضوع اصلی گفتگوی ما در این شماره درباره دستاوردهای انقلاب اسلامی در چهل سال گذشته است. از شما می‌خواهیم که دیدگاه و ارزیابی خود را در این زمینه ارائه بفرمایید.

درباره انقلاب اسلامی توصیفات عجیبی توسط جامعه‌شناسان، اندیشمندان، سیاست‌شناسان و دانشمندان علوم انسانی در مغرب زمین مطرح شده‌اند که نشان می‌دهند نگاه آنان به انقلاب اسلامی با کسانی که در داخل زندگی می‌کنند بسیار متفاوت است. یکی از مشهورترین دانشمندانی که درباره انقلاب اسلامی نکات بسیار جالبی را مطرح کرده «آنتونی گیدنز»( Anthony Giddens) است. گیدنز شاید شاخص‌ترین و مشهورترین جامعه‌شناس عصر حاضر باشد. او در حدود ۲۰ سال پیش در کتابی با عنوان  «جامعه شناسی»، انقلاب اسلامی را این‌گونه توصیف ‌کرد: «تا قبل از دهه ۸۰ میلادی جهان به سوی سکولاریسم حرکت می‌کرد و در پی به حاشیه راندن دین از صحنه اجتماع بود، اما بعد از انقلاب اسلامی ایران ماجرا تغییر یافت و جهان، حرکت به سوی دینی شدن را آغاز کرد.»

به تعبیر آنتونی گیدنز انقلاب اسلامی باعث شد که حرکت در مسیر سکولاریسم متوقف و حرکت به سوی دین‌گرایی آغاز شود. این سخن از این جهت بسیار مهم است که از سوی جامعه‌شناس سکولاری که به‌هیچ‌وجه طرفدار انقلاب اسلامی نیست مطرح شده است. توجه داشته باشیم که این سخن در بیست سال قبل یعنی زمانی مطرح شده که انقلاب اسلامی هنوز به هیچ یک از دستاوردها و موفقیت‌های فعلی دست نیافته بود. گیدنز نمی‌گوید که جهان بعد از انقلاب اسلامی دینی شد، اما معتقد است که این حرکت آغاز شده و تغییر مسیر رخ داده است.

«ریچارد نیکسون»( Richard Milhous Nixon) رئیس‌جمهور امریکا در ۹ دوره پیش از انقلاب اسلامی کتابی با عنوان  «فرصت‌ها را دریابیم»(چاپ سال ۱۹۸۴ میلادی، ۱۳۶۳ شمسی) دارد و در آن می‌نویسد، «با انقلاب اسلامی تغییرات در جهان سوم آغاز شده و این تغییرات به مرز طوفان رسیده‌اند؛ طوفانی که ما آمریکایی‌ها قادر نیستیم آن را متوقف کنیم.»

جهان سوم تعبیری است که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها برای مستضعفین جهان از آن استفاده می‌کنند. آنها در واقع خود را جهان اول، وابستگان خود را جهان دوم و کشورها و جوامع مستضعف را جهان سوم معرفی می‌کنند. از نظر نیکسون، انقلاب اسلامی طوفانی است که آمریکایی‌ها نمی‌توانند جلوی آن را بگیرند و جهان مستضعفین را دگرگون خواهد ساخت.

دیگر نظریه‌پرداز غربی که جزو چند اندیشمند برتر هزاره ۲۱ محسوب می‌شود «آلوین تافلر»(Alvin Toffler) است. او که در حوزه رسانه‌ها و ارتباطات از شهرت زیادی برخوردار است، در کتاب «تغییر ماهیت قدرت»، انقلاب اسلامی را این گونه توصیف می‌کند، «بزرگ‌ترین تحول در جهان امروز ظهور قدرتی است که ماورای دولت‌های ملی عمل می‌کند.» یعنی انقلاب اسلامی دارای قدرتی برتر از قدرت دولت‌های ملی است. به نظر تافلر، پیام انقلاب اسلامی به جهان، آغاز عصر جدیدی از حاکمیت جهانی است.

او به صراحت از واژه انقلاب اسلامی استفاده می‌کند و می‌گوید که بر اساس پیام انقلاب اسلامی، دنیا باید حاکمیت جهانی جدیدی را که دیگر حاکمیت ابرقدرت‌ها نیست، بلکه حاکمیت اندیشه‌های دینی است، تجربه کند. وی معتقد است که انقلاب اسلامی، سطح اندیشه‌های بشری و مرزهای آن را تغییر داده، جایگاه و اقتدار حکومت‌ها و دولت‌های ملی را دچار دگرگونی کرده و می‌رود تا قدرت حکومت‌ها را عوض ‌کند؛ قدرت دولت‌های ملی را دچار تغییر و دگرگونی ‌سازد و جایگاه آنها و ریشه‌ها و حوزه‌های اندیشه‌های بشری را تغییر ‌دهد.

البته درباره انقلاب اسلامی تعابیر مشابه فراوانی مطرح شده‌اند. این تعابیر حاکی از آنند که اندیشمندان غربی با وجود تعلق به جوامع متعارض با انقلاب اسلامی، توصیفات خاصی از انقلاب اسلامی دارند؛ از جمله اینکه آنان انقلاب اسلامی را پدیده‌ای جهانی توصیف می‌کنند که موفق به تغییر مسیر جهان شده و نظم جهانی را تغییر داده است.

نکته جالب و در عین حال تأسف‌برانگیز این است که اندیشمندان مخالف انقلاب اسلامی آن را این گونه توصیف کرده‌اند و در داخل کشور، در فضای مجازی و یا گفت و شنود‌ها می‌شنویم که انقلاب اسلامی باعث عقب ماندگی و بروز مشکلات بزرگی برای کشور شده، کلاً کار اشتباه بزرگی بوده و باعث شده که ایران قدرت و عظمت خود را از دست بدهد و تعابیری از این دست.

حتی دوستان انقلاب هم وقتی به توصیف انقلاب اسلامی می‌پردازند نهایتاً به این اکتفا می‌کنند که انقلاب باعث شده لوله‌کشی گاز و آب در روستاها انجام شود و برق به روستاها برسد و تعداد دانشجوها افزایش یابد. یعنی حتی دوستان انقلاب هم دستاوردهای آن را در حد گاز‌دار و برق‌دار شدن روستاها یا ایجاد درمانگاه‌ها، کشیدن جاده‌های آسفالته، افزایش تعداد دانشجویان و دیگر مسائل تقلیل می‌دهند.

دلیل این نگاه تقلیل‌گرایانه نسبت به انقلاب در داخل کشور چیست؟

دلیلش عدم شناخت دقیق ما از انقلاب اسلامی است، در حالی که در بیرون از مرزها و به‌ویژه اندیشمندان غربی، انقلاب اسلامی را پدیده‌ای متفاوت و جهانی برای تغییر اندیشه‌های بشری توصیف می‌کنند. این برمی‌گردد به اینکه آنان انقلاب اسلامی را یک حرکت فکری فرهنگی می‌دانند که منحصر به ایران و جمهوری اسلامی نیست. آنها حتی انقلاب اسلامی را یک حرکت ایرانی و شیعی هم توصیف نمی‌کنند، بلکه آن را یک حرکت اسلامی می‌دانند که مرز آن، بشریت و جهان است. چرا؟ چون آنان نشانه‌ها را خوب  و دقیق می‌بینند. اندیشمندان غربی با مطالعه جهان پیرامون خود متوجه می‌شوند که جهان از تفکر انقلاب اسلامی تاثیر گرفته است و به همین دلیل با صراحت اعلام می‌کنند که انقلاب اسلامی مرزهای اندیشه و تفکر بشری را تغییر داده است.

اما در داخل، متاسفانه انقلاب اسلامی را در محدوده یک نظام خلاصه می‌کنیم و انقلاب اسلامی را مساوی با نظام جمهوری می‌پنداریم که بسته به آرای مردم است. آرائی که ممکن است درست یا غلط باشند. ما در واقع انقلاب اسلامی را به نظام جمهوری منحصر کرده‌ایم که جهت‌گیری‌ها و سرعت سیر آن با رای مردم زیاد و کم می‌شود. به همین دلیل ناکارآمدی‌های جمهوری اسلامی را به انقلاب اسلامی نسبت می‌دهیم.

ضدانقلاب دائماً تکرار می‌کند که انقلاب اسلامی تخلفات مالی را زیاد کرد و در مقابل، افراد انقلابی می‌گویند انقلاب باعث کاهش محرومیت در روستاها شد. انقلاب اسلامی به مثابه یک تفکر و اندیشه برتر، در داخل به سطح یک نظام اجرائی و مدیریتی ناکارآمد تنزل داده می‌شود و این آسیب فوق‌العاده بزرگی است. حتی دوستان انقلاب اسلامی هم این موضوع را به فراموشی سپرده‌اند که انقلاب اسلامی، یک مسیر فکری است و نباید مرزهایش را با مسائل اجرایی یکی دانست. انقلاب اسلامی، در قالب‌ها و مظاهر مختلفی ـ  در ایران در قالب جمهوری اسلامی، در لبنان در قامت حزب‌الله و در یمن با حضور جنبش انصارالله ـ  جلوه کرده است.

در اروپا، آمریکا، افریقا، امریکای لاتین و در هر جائی که اندیشه‌های حضرت امام مطرح شده‌اند، بروز و ظهور انقلاب اسلامی با گرایش به اسلام و شیعه و مکتب مبارزه مبتنی بر الگوی حضرت امام و رشد اسلام‌خواهی قابل مشاهده است. لذا جمهوری اسلامی فقط مظهر اجرای بخشی از اندیشه‌های انقلاب اسلامی است و نه همه آن و می‌توان به جرئت اذعان کرد که اندیشه انقلاب اسلامی با همه عظمتش در ایران محقق نشده است که اگر شده بود، جمهوری اسلامی با قدرت، معنویت و عظمت بیشتری در جهان خودنمایی می‌کرد.

هم اکنون ما در کشور با کاستی‌های متعددی در بخش‌های مختلف اقتصاد، صنعت، فرهنگ و… مواجه هستیم. علت آن است که ما انقلاب اسلامی را به‌درستی درک نکرده‌ایم؛ سبک زندگی ما متناسب با انقلاب اسلامی نیست و در اندیشه، انقلابی نشده‌ایم. البته جمهوری اسلامی توانسته در برخی از عرصه‌ها، آرمان‌های انقلاب ‌را محقق کند. از جمله در حوزه‌های دفاعی و نظامی‌ به‌شدت موفق عمل کرده‌ و قدرتمند شده‌ایم؛ اما در عرصه‌های دیگری چون کشاورزی و صنعت موفق نبوده‌ایم. علت این است که چه در دوران امام‌خمینی، بنیانگزار انقلاب و چه در عصر حاضر که مقام معظم رهبری هدایت کشور را به عهده دارند، سکاندار مسائل دفاعی و نظامی رهبر بوده‌ است. این دو شخصیت بزرگوار همّ و غمّ خود را بر این مسئله قرار دادند که اندیشه‌های انقلاب اسلامی را در عرصه‌های دفاعی و نظامی محقق کنند و نتیجه آنکه در حوزه‌های نظامی شامل ارتش سپاه و دیگر عرصه‌های نظامی به قدرت سرآمد و منحصر به فرد منطقه و قابل توجه در جهان تبدیل شده‌ایم؛ اما تفکر انقلاب اسلامی در دیگر عرصه‌ها از جمله صنعت، آموزش عالی، آموزش و پرورش، کشاورزی، رسانه، بروز و ظهور پیدا نکرده و در نتیجه به‌شدت دچار فرسایش و گرفتاری و نارضایتی مردم و مشکلات آنها شده‌ایم. چرا؟ چون در این امور، اختیار در دست منتخبان مردم بوده که در دولت، مجلس و نهادهای دیگر، در اکثر موارد بهترین گزینه‌ها نبوده‌، بلکه  افرادی بوده‌اند که توانست‌هاند با انواع ترفندهای تبلیغاتی و رسان‌های آرای مردم را جلب کنند. بعد هم مسیرهایی را انتخاب کرده‌اند که در بسیاری از موارد با اندیشه‌های انقلاب اسلامی زاویه داشته‌اند. نتیجه این شده که ما در این عرصه‌ها دچار مشکلات عدیده شده‌ایم.

ناظر داخلی همه این ناکارآمدی‌ها و ناتوانی‌ها را به حساب انقلاب اسلامی می‌گذارد و می‌گوید این انقلاب اسلامی بود که باعث شد ما گرفتار گرانی، مسائل معیشتی و دیگر مشکلات شویم. آنها می‌گویند پیش از انقلاب زندگی ما بهتر بود و متوجه نیستند که وجود مشکلات اتفاقاً به خاطر اجرا نشدن دقیق تفکرات انقلاب اسلامی است.

یکی از مهم‌ترین اندیشه‌های انقلاب اسلامی در سطح جامعه، خودکفایی است.  بنیانگزار انقلاب و مقام معظم رهبری همواره بر این موضوع تأکید کرده‌اند. از اوایل پیروزی انقلاب تا امروز نیز این توصیه‌ها وجود داشته‌اند، اما متاسفانه هیچ یک از دولت‌های بعد از جنگ تحمیلی این اندیشه‌ها از جمله حمایت از کالای داخلی و پشتیبانی از اندیشمندان، مخترعین و مبتکرین را جدی نگرفته‌اند.

بارها در وصیت‌نامه و توصیه‌های حضرت امام و در سخنان و تاکیدات مقام معظم رهبری، خودکفایی و اقتدار جامعه دینی به عنوان اجزای اساسی اندیشه انقلاب اسلامی مطرح شده‌اند، اما اهداف انقلاب اسلامی در چهارچوب جمهوری اسلامی اجرا نمی‌شوند. ما به دلیل انتخاب‌های غلط مردم، همواره گرفتار مشکلات عدیده هستیم، اما این آثار منفی را به انقلاب اسلامی نسبت می‌دهیم که ظلمی بزرگ و فرو کاستن و تنزل دادن جایگاه واقعی انقلاب اسلامی است.

پژوهشگر غربی که از منظر بالاتری دنیا را می‌بیند، اندیشه‌های انقلاب اسلامی را به عنوان یک نگاه راهبردی مطرح می‌کند و متوجه می‌شود که انقلاب اسلامی قدرت تغییر مرزهای فکری جهان را دارد. به همین خاطر جهان استکبار با همه قدرت خود تلاش می‌کند انقلاب اسلامی را تضعیف، تخریب و یا حتی نابود کند که خوشبختانه تا کنون موفق نشده است.

بنابراین یک نگاه به انقلاب اسلامی نگاهی تقلیل‌گرایانه است که انقلاب را مساوی با جمهوری اسلامی می‌داند و نگاه دیگر،  نگاه پژوهشگران و اندیشمندان غربی  به انقلاب اسلامی است که واقعیت را بسیار فراتر از امور ملی و اجرائی ما می‌بینند. زمانی که حضرت امام بحث انقلاب اسلامی را مطرح کردند، افق‌های انقلاب اسلامی را نه ایران، بلکه جهان ‌دانستند. زمانی که بحث نصب پرچم پیش آمد، حاج احمد متوسلیان تاکید کرد که باید این پرچم را در انتهای افق بزنیم؛ زیرا مرزهای انقلاب ما منحصر به مرزهای ایران نست و برای انقلاب اسلامی هیچ حد و مرزی وجود ندارد.

این جمله نمادین نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی برای خود حد و مرزی نمی‌شناسد. جلوه‌ها، اندیشه‌ها و مضامین مهم و اساسی انقلاب اسلامی را می‌توان در تفکرات و بیانات کسانی که فهم دقیقی ازآن دارند، از جمله بنیانگزار کبیر انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری و اندیشمندانی که قدرت درک اندیشه‌های انقلاب اسلامی را داشته‌اند، مشاهده کرد. به عنوان مثال تعابیر شهید آوینی از انقلاب اسلامی دقیقاً مشابه تعابیر امام خمینی و صورت‌بندی و شاکله ذهنی او از انقلاب اسلامی مشابه صورت‌بندی اندیشمندان مهم غربی از انقلاب است. در مقطعی که جنگ در بوسنی جریان داشت (طی سال‌های ۷۱ و ۷۲) شهید آوینی تولد انقلاب اسلامی در ماجرای بوسنی را این‌ گونه مطرح کرد که با فروپاشی ایدئولوژی‌های سیاسی در سطح جهان، فطرت دینی ظهور خواهد کرد و فردای جهان را مردان و زنانی خواهند ساخت که برای ایمان خویش می‌جنگند تا روزی که صلای الله اکبر در مناره‌های قلب اروپا بپیچد.

بر اساس این اندیشه، آینده جهان متعلق به کسانی است که زیستشان مبتنی بر ایمان و اندیشه دینی است. این همان نکته مهمی است که اندیشمندان غربی مانند گیدنز و تافلر مطرح می‌کنند و نشان می‌دهد مسیر جهان با انقلاب اسلامی تغییر خواهد کرد. ده‌ها تن از اندیشمندان غربی در کتاب‌های خود به این موضوع اشاره کرده و چنین تعابیری را در مورد انقلاب اسلامی به کار برده‌اند.

در آستانه چهل سالگی انقلاب توجه به این نکته ضرورت حیاتی دارد که انقلاب اسلامی بسیار فراتر از جمهوری اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی پدیده‌ای برآمده از دین و احیاگر دیانت و معنویت در دنیای معاصر است. بر اساس این شناخت، توصیفات ما از انقلاب اسلامی بسیار دقیق‌تر و در نتیجه، تمسک ما به انقلاب اسلامی بسیار فراتر از چهارچوب جمهوری اسلامی است.

باید امیدوار بود که ما در آینده به چنان سطح و درکی از انقلاب اسلامی برسیم که آن را به سبک زندگی خود تبدیل کنیم، زیرا فقط از این طریق است که می‌توانیم موانعی را که در شرایط کنونی بر سر راه آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی وجود دارند، برطرف سازیم. تنها در صورت تحقق اهداف انقلاب اسلامی است که قادر خواهیم بود در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… مانند حوزه‌های دفاعی و نظامی شاهد تعالی و رشد و در نهایت تحقق اقتدار کشور در سطح منطقه و جهان باشیم.

به نظر شما چرا دولت‌های ما به‌ویژه در عرصه فرهنگ نتوانسته‌اند اندیشه‌های والای انقلاب اسلامی را محقق کنند؟  

دولت‌های ما عموماً در فهم انقلاب اسلامی مشکل داشته‌ و به جای پیاده کردن اندیشه‌های انقلاب اسلامی در ساختار جمهوری اسلامی، دنبال پیاده کردن اندیشه‌های غربی بود‌ه‌اند؛ اندیشه‌هائی که شکست و ناکامی آنها امری اثبات شده است. به همین خاطر می‌بینیم که یک دولت به دنبال اجرای سند ۲۰۳۰ یونسکوست. دولت دیگر اندیشه مصرف‌گرایی غربی را پی می‌گیرد. دولت دیگر به یاد کوروش و داریوش می‌افتد و دولت دیگر جامعه مدنی و دموکراسی را قبله آرزوهایش قرار می‌دهد.

طبعاً این رویکردها، آسیب‌های بسیار گسترده‌ای را در عرصه‌های فرهنگی به بار آورده و جامعه انقلابی ایران را که انقلاب در ظرف آن پیروز شد، از انقلابی‌گری تهی  و جامه انقلابی را به جامعه مصرف‌گرائی که به دنبال غربی شدن است تبدیل ‌کرده است. چنین جامعه‌ای آسیب‌های نظام‌های غربی را نمی‌شناسد و تنها از روی هوس می‌خواهد به سوی غربی شدن حرکت ‌کند، مدینه فاضله‌اش پول و ثروت و افق مطلوب او مسائل مادی هستند. در این جامعه همه به فکر ثروت و منافع مادی‌اند و لذا بعضی از افراد آن فریاد می‌زنند، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران». جامعه‌ای که اهل مطالعه و تحقیق نیست و مدرک‌گرایی و رفاه بیشتر برای آن اصل شده و دائماً به فکر ارضای شهوات است.

این بلاهایی که به سر جامعه ما آمده و در بخش‌هایی ما را اسیر و دچار ابتذال فکری و فرهنگی کرده، محصول عملکرد دولت‌هایی است که از طریق مدارس، سینما، تئاتر، دانشگاه‌ها، کتاب‌ها، روزنامه‌ها و اندیشه‌های مبتنی بر تساهل و تسامح و تشویق غرب‌گرایی، جامعه را به سمتی بردند که بخش‌هایی از آن کلاً با تفکر انقلاب اسلامی بیگانه‌اند.

این نگاه، انقلاب اسلامی را مزاحم رفاه و پیشرفت خود می‌داند. مشکل از آنجا ناشی می‌شود که متأسفانه بسیاری از دولتمردان ما که در پرتو جمهوریت نظام به مناصبی دست یافتند، توفیق و ظرفیت درک اندیشه‌های والای انقلاب اسلامی را نداشتند. در نتیجه جامعه‌ای انقلابی را تحویل گرفتند و یک جامعه‌ آسیب‌پذیر و مصرف‌گرا و ناتوان و ضعیف در برابر تحریم و تهاجم فرهنگی را تحویل دادند.

درمان و چاره اصلی برای چنین  جامعه‌ آسیب‌دیده‌ای شناخت دقیق‌ انقلاب اسلامی و قدر و قیمت و قدرت آن است. باید انقلاب اسلامی تبدیل به سبک زندگی، یعنی سبک زندگی جهادی شود. سبک زندگی مبتنی بر روحیه جهادی و آموزه‌های انقلابی سبکی از زندگی است که در عین اقتدار، آرامش و امنیت و همه چیز را در محضر خدا دنبال می‌کند و به دنبال تسلیم در برابر استکبار و سر خم کردن در برابر آمریکا و اروپا و غرب نیست.

برای تحقق عملی دستاوردهای انقلاب اسلامی چه باید کرد؟  

در مرحله نخست باید انقلاب اسلامی را بشناسیم. این شناخت باید از حوزه‌های علمی و پژوهشی و بعضاً رسانه‌ها آغاز شود. ابتدا باید قدر و قیمت انقلاب اسلامی را بشناسیم و سپس آن را بشناسانیم. اگر شناخت انقلاب اسلامی به‌درستی در سطح جامعه اتفاق بیفتد، گرایش به سمت آن نیز رخ می‌دهد. ما چون هنوز نتوانسته‌ایم انقلاب اسلامی را بشناسیم و بشناسانیم، به یک پدیده مهجور و ناشناخته تبدیل شده و نتوانسته نقش خود را در تغییر سبک زندگی ما ایفا کند. رسانه‌های ما مگر در مناسبت‌ها و آن هم در حد یکی دو سرود و شعر پیش‌پاافتاده، از انقلاب اسلامی و اصول آن سخنی نمی‌گویند. در دانشگاه‌های ما افرادی درباره انقلاب صحبت می‌کنند که متاسفانه آن را نشناخته‌اند و در برخی از حوزه‌های ما انقلاب اسلامی معرفی و شناخته نمی‌شود. انقلاب اسلامی در مساجد و هیئت‌های ما سهم چندانی ندارد و درست معرفی نمی‌شود. در سینما و تئاتر ما انقلاب اسلامی مورد تمسخر قرار می‌گیرد و….

پس نباید توقع داشته باشیم جامعه ما انقلاب اسلامی را بشناسد و قدر آن را بداند. برای بازسازی این روند باید مسیر متفاوتی را طی کنیم. کسانی که انقلاب اسلامی را قبول دارند، باید به شناخت دقیقی از انقلاب برسند و بدانند بابت تحقق و حفظ آن چه هزینه‌های گزافی پرداخت شده‌اند. سپس سعی کنند دانسته‌های خود را آموزش دهند. این اگر اتفاق نیفتد، شاهد تحول جدی در عرصه‌‌هایی که به آنها اشاره کردم، از جمله عرصه فرهنگی نخواهیم بود.

پس از گذشت ۴۰ سال از انقلاب می‌توان از حجم دشمنی‌ها نسبت به انقلاب اسلامی به میزان موفقیت‌های آن پی برد. برخی تلاش می‌کنند این موفقیت‌ها را ناکامی جلوه دهند. از نظر حضرتعالی مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی در سطح ایران، منطقه و جهان کدامند؟

اولین ثمره انقلاب اسلامی احیای رویکرد به دین است. قبل از انقلاب اسلامی، چه در ایران و چه در جهان، دین یک امر شخصی بود و نگاه سکولار به دین رواج داشت. این نگاه حتی در حوزه‌های نجف و ایران نیز قابل مشاهده و رصد بود. اولین دستاورد انقلاب اسلامی احیای جایگاه دین به عنوان راهنمای بشر در تمام عرصه‌های زندگی است. دین فقط مختص به گوشه مسجد و منحصر به عبادات شخصی نیست، بلکه امری فراگیر و برنامه زندگی بشر است. این مهم‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی برای ایران و جهان است.

دستاورد دوم بحث استقلال و تعیین سرنوشت است. براساس آیه شریفه، «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(انسان/۳)، بشر قدرت و اختیار تعیین سرنوشت خود را دارد. قبل از انقلاب اسلامی، بشر تنها مسیر تمدن غرب را پیش روی خود می‌دید، اما انقلاب اسلامی نشان ‌داد که بشر محکوم به پیمودن مسیر شیطانی نیست، بلکه می‌تواند مسیر بندگی خداوند را اختیار کند. حق تعیین سرنوشت و مسیر زندگی انسان، از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی در ایران و جهان است.

ما در داخل نیز توانستیم حداقل در مقاطعی، به ثمر نشستن اهداف انقلاب اسلامی را تجربه کنیم. به عنوان مثال توانستیم عظمت انقلاب اسلامی و اندیشه‌های والای آن را در حوزه دفاع مقدس و کسانی که درگیر آن بودند، مشاهده کنیم. در نهضت حضرت امام «ره» توانستیم قدرت ملتی بدون اسلحه و با دستان خالی را ببینیم که تنها با مدد گرفتن از اندیشه‌های اسلامی توانست نظام ستمشاهی متکی به‌ استکبار جهانی را سرنگون کند. در عرصه‌هایی که پس از انقلاب اسلامی به خودکفایی رسیده‌ایم، می‌توانیم جلوه‌هائی از اندیشه‌های انقلاب اسلامی را ببینیم و این حقیقت آشکار را دریابیم که هر ناممکنی را می‌توان با نگرش وحیانی و با اراده دینی به ممکن تبدیل کرد و در این نگرش، ناممکن وجود ندارد.

اینها مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی و شهدا بهترین ثمرات و دست‌پرورده‌های انقلاب هستند. مردان و زنانی که به برکت انقلاب اسلامی، مسیر صحیح را شناختند و به جایگاهی رسیدند که هدف خداوند از خلق انسان بود. حال چه در ایران، لبنان، سوریه، فلسطین، عراق و یمن و… برترین محصول و دستاوردهای انقلاب اسلامی، شهدا یعنی انسان‌هائی هستند که  به مدد اندیشه انقلاب اسلامی به خداوند رسیدند.

 با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.

13مارس/19

فردا، روز پیروزی جنود حق

 

تأمل در موضوع آینده انقلاب و نظام اسلامی، آغاز مرحله­ای مهم از رشد و بالندگی این نهضت الهی و مردمی است. انگیزه رویکرد به اندیشه امام خمینی و رهبر معظم انقلاب در این موضوع، به دلیل ویژگی­ها، شرایط و کارکردهای مثبت و مفید رهبری نظام اسلامی در پیدایش، پیروزی، تثبیت و استمرار این نهضت است. حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری از جایگاه و افقی به آینده می نگرند که در دسترس سایر کارگزاران و تئوری‌پردازان  نظام نیست و جامعیتی در این نگاه‌ها موج می‌زند که دیگران از آن بی‌بهره­اند. امام و رهبری با اشراف کامل به مسائل و احاطه به رویدادها و قدرت تجزیه و تحلیل موضوعات مرتبط با آینده انقلاب، راهکارها و الزاماتی را برای دستیابی به آینده مطلوب و نیز تضمین سلامت انقلاب اسلامی ترسیم می‌کنند. در این مطلب از سه زاویه به بررسی دیدگاه امام خمینی نسبت به آینده خواهیم پرداخت.

الف) تکلیف همگان نسبت به آینده

در دیدگاه امام خمینی همه اقشار جامعه و به‌ویژه دو قشر مسئولان و روحانیون موظفند نسبت به آینده حساس باشند و تنها به گذراندن وضع فعلی اکتفا نکنند.

ما مکلفیم که نگهبان آینده باشیم

ما باید آینده را در نظر بگیریم و این‌گونه فکر نکنیم که وضع فعلی­مان بگذرد، آینده هرچه باشد، باشد. ما مکلفیم تا علاوه بر اینکه وضع فعلی را حفظ کنیم، نگهبان آینده نظام و اسلام باشیم. ما باید پایه­گذار خوب آینده باشیم‏.(۱)

ما باید همه چیز را به همان قوتی که امروز دارد، تحویل دسته بعد بدهیم و آنها هم کوشش کنند که به همان قوت تحویل دسته بعد دهند. ما باید بنیان را محکم کنیم و به دسته بعد بدهیم تا پیش خدا مقصر نباشیم.(۲)

همه افراد نسبت به آینده مسئولند

همه ملت، همه افراد مسئول هستند؛ خصوصاً دانشگاه مسئولیت دارد در این امور. باید دانشگاه خودش را مجهز کند برای اینکه جوان­ها را بسازد. آتیه این کشور را باید از حالا شما پی­ریزی کنید. ما فقط به فکر خودمان و زمان حال نباید باشیم. ما باید به فکر آینده کشور باشیم؛ برای اینکه اسلام است. آینده اسلام باید محفوظ بماند. آینده کشور باید محفوظ بماند. نسل­های آینده باید این معنا را بفهمند که از اینجا شروع شده است برای حفظ این کیان اسلام و کیان کشور.(۳)

عمده، آینده است

ما گذشته را پشت سر گذاشتیم و بحمدالله موفقیت‌آمیز بود. به گذشته خیلی نباید نظر کرد. عمده آینده

است. تکلیف فعلی ما چیست و تکلیف بعد از این و آینده ما؟ فرق نیست بر اینکه ما همه مکلف هستیم به تکلیف­های الهی برای حال و برای آینده.(۴)

برای عصرهای بعد باید حالا فکر کنیم

ما نباید قناعت به این بکنیم که در عصر خودمان جمهوری اسلامی محقق شده است. ما برای عصرهای بعد باید حالا فکر بکنیم. یعنی ما همان ‌طوری که خودمان مقاصدی داریم و روی آن مقاصد، این نهضت را کردیم، اعقاب ما هم همان مقاصد را دارند و آنها هم احتیاج دارند به اینکه اجتماع داشته باشند، بینش داشته باشند که بتوانند این چیزی را که شماها به دست آوردید، آنها نگهداری کنند و آن قضیه تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم باید طوری باشد که مسیرش مسیر همین نهضت باشد و دنباله همین مسائلی که درست کردید باشد.(۵)

تحویل انقلاب به صاحب اصلی آن

مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت «ارواحنا فداه» است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(۶)

من امیدوارم که این کشور با همین قدرت که تا اینجا آمده است و با همین تعهد و با همین بیداری که از اول قیام کرده و تا اینجا رسانده است، باقی باشد این نهضت و این انقلاب و قیام تا صاحب اصلی ان­شاءالله بیاید و ما و شما و ملت ما امانت را به او تسلیم کند.(۷)

ب) آینده روشن، پیش روی اسلام و انقلاب

امام خمینی آینده انقلاب، نظام و ملت ایران را روشن می­دید و آن را مثبت توصیف می­کرد و همواره بر این مسئله تاکید می­کرد که اگر ما به تکالیف الهی خود درست عمل کنیم، آینده از امروز روشن­تر خواهد بود و هیچ قدرتی در هیچ جای جهان یارای مبارزه با ملت و نظام اسلامی ما را نخواهد داشت.

اسلام تنها مکتب نجات­بخش بشریت در آینده نزدیک

شعار «نه شرقی و نه غربی» ما، شعار اصولی انقلاب اسلامی در جهان گرسنگان و مستضعفین و ترسیم‌کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات­بخش بشریت می‏پذیرند و ذره‏ای هم از این سیاست عدول نخواهد شد.(۸)

فردا روز پیروزی جنود حق خواهد بود

معتقدین به اصول انقلاب اسلامی ما در سراسر جهان رو به فزونی نهاده‌اند و ما اینها را سرمایه‏های بالقوه انقلاب خود تلقی می‏کنیم و هم آنهایی که با مرکب خون، طومار حمایت از ما را امضا می‏کنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیک می‏گویند و به یاری خداوند کنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت. امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه‏ها و مرفهین بی‏درد شروع شده است و من دست و بازوی همه عزیزانی را که در سراسر جهان کوله­بار مبارزه را بر دوش گرفته‏اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده‏اند، می‏بوسم و سلام و درودهای خالصانه خود را به همه غنچه‏های آزادی و کمال نثار می‏کنم.

امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامی رونق و زرق و برق کاخ­های سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز روز هدایت نسل­های آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزی است که خدا این‌گونه خواسته است و دیروز، خدا آن گونه خواسته بود و فردا ان‌شاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. بحمدالله از برکت انقلاب اسلامی ایران، دریچه‏های نور و امید به روی همه مسلمانان جهان باز شده است و می‏رود تا رعد و برق حوادث آن، رگبار مرگ و نابودی را بر سر همه مستکبران فرو ریزد.(۹)

اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد

ما به تمام جهان تجربه­هایمان را صادر می‏کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچک‌ترین چشمداشتی به مبارزان راه حق انتقال می‏دهیم. مسلماً محصول صدور این تجربه‏ها جز شکوفه‏های پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملت­های دربند نیست. روشنفکران اسلامی باید همگی با علم و آگاهی راه پرفراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه­داری و کمونیسم را بپیمایند و تمام آزادیخواهان باید با روشن­بینی و روشنگری راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرت­ها و قدرت­ها خصوصاً آمریکا را برای مردم سیلی‌خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند. من با اطمینان می‏گویم اسلام، ابرقدرت­ها را به خاک مذلت می‏نشاند. اسلام، موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.(۱۰)

قلبی مطمئن، ضمیری امیدوار

اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیداری و هوشیاری و تعهد و فداکاری و روح مقاومت و صلابت در راه حق می‏بینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانی انسانی به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد، با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می‏کنم‏.(۱۱)

ج) برخی از الزامات دستیابی به آینده روشن

تربیت صحیح و آشنایی با معارف الهی

اگر بخواهید که آینده کشور شما یک آینده نورانی باشد، تربیت کنید اینهایی را که وارد در حوزه‏ها هستند. تربیتشان کنید به یک تربیتی که از این عالم هجرت کنند، توجه به ماورای اینجا بکنند، روحانی باشند؛ یعنی روح باشند؛ یعنی توجه به ماورای طبیعت داشته باشند. از اول قدم­ها که برداشته می‏شود، برای آن طرف برداشته بشود. وقتی این‏ طور شد، اینجا هم درست می‏شود. آن کسی که جهات معنوی خودش را تقویت کرد، آن کس در جهات طبیعی هم‏ قوی می‏شود. مثل، مثل انبیاست و اولیا، با همه آن معنویات، با همه آن معارف الهیه کشورداری هم می‏کردند، حکومت هم تأسیس می‏کردند، حدود را هم جاری می‏کردند، کسانی را هم که مضر به جامعه بودند از دم شمشیر می‏گذراندند، در عین حالی که در آن پایه از معارف بودند. اگر مردم را تربیت کنید به یک تربیت سالم و دعوت کنید به اینکه با خدا آشنا بشوند، با معارف الهی آشنا بشوند، با قرآن آشنا بشوند، اگر این ‏طور شد، کشور شما سالم می‏ماند و به سایر جاها هم سرایت می‏کند.(۱۲)

فداکاری و جانبازی

رحمت خداوند بر همه شهیدان و رضوان و مغفرت حق بر ارواح مطهرشان که جوار قرب او را برگزیدند و سرفراز و مشتاق به سوی جایگاه مخصوصشان در پیشگاه رب خویش شتافتند و سلام و درود بر شما پدران و مادران، همسران، فرزندان و بازماندگان شهدا که از بهترین عزیزان خود در راه بهترین هدف که اسلام عزیز است، بزرگوارانه گذشته‏اید و در امر دفاع از دین خدا آنچنان صبر و مقاومت نشان داده‏اید که رشادت و استقامت یاران سید شهیدان حضرت امام حسین«ع» را در خاطره جهانیان تجدید کرده‌اید. اینجانب اطمینان دارم که این فداکاری­ها و جانبازی­ها در آینده نزدیک، شجره طیبه اسلام را بیش از پیش بارور می‏نماید و دشمنان قسم خورده اسلام را به نابودی و اضمحلال محکوم خواهد ساخت‏.(۱۳)

حضور همیشگی مردم در صحنه

من به شما عرض می­کنم تا شما زنده­اید، آمریکا برنمی­گردد؛ شوروی هم برنمی­گردد. در نسل­های آتیه اگر ملت­ها به همین روش حرکت کنند و روحانیون در همه جا حاضر باشند و مردم در صحنه باشند و قوای نظامی و انتظامی، قوای نظامی و انتظامی اسلامی باشد، این در طول تاریخ هم ان­شاءالله نخواهد شد.(۱۴)

بها دادن به نسل جوان

وقتی ما می‏توانیم به آینده کشور و آینده­سازان امیدوار شویم که به آنان در مسائل گوناگون بها دهیم و از اشتباهات و خطاهای کوچک آنان بگذریم و به همه شیوه‏ها و اصولی که منتهی به تعلیم و تربیت صحیح آنان می‏شود احاطه داشته باشیم. فرهنگ دانشگاه­ها و مراکز غیرحوزه‏ای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیت­ها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصله‏ها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیع‌تر گردد.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۹۹

۲ـ صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۲۴۲

۳ـ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۴۳۴

۴ـ صحیفه امام، ج‏۸، ص ۳۷

۵ـ صحیفه امام، ج‏۸، ص ۳۶۲

۶ـ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۲۷

۷ـ صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۳۸۵

۸ـ صحیفه امام، ج‏۲۰، ص ۳۱۹

۹ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۸۵

۱۰ـ صحیفه امام، ج‏۲۰، ص ۳۲۵

۱۱ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۴۵۰

۱۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۹، ص ۳۵۷

۱۳ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۹۵

۱۴ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۴۴۹

۱۵ـ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۹۹

13مارس/19

نگاه آینده‌نگرانۀ نامه امام خمینی(ره) به گورباچف

گشتی در حال

آلکساندر دوگین، متفکر سیاسی روس، از جمله مؤثرترین افراد پشت­پرده سیاست‌های روسیه امروز است. او را پدر نظریه‌ «اروپا – آسیای نو» یا اوراسیاگرایی می‌دانند که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. از دوگین با عناوینی مانند: «عقل منفصل ولادیمیر پوتین» و «فلسفه‌ساز دربار» یاد می­شود. رسانه‌های اصلی غربی، به‌خصوص آمریکایی می‌کوشند تا چهره‌ای مخوف و فاشیستی از او نشان دهند؛ زیرا او معتقد است که روسیه به لحاظ فرهنگی به شرق تعلق دارد و باید از طریق اتحاد با شرقیان در برابر دنیای تک‌قطبی بایستد. او در کتاب «تئوری چهارم سیاست» می­نویسد که باید رویکرد و گفتمان ایدئولوژیکی جدیدی را پدید آورد که فراتر از لیبرالیسم، کمونیسم، و ناسیونالیسم یا فاشیسم باشد؛ زیرا هیچ‌یک از آنها ارضاکننده بشر و خواسته‌های واقعیش نیستند و دیگر با واقعیت‌های موجود دنیا انطباق ندارند. ‌این تفکرات، تغییرات بسیاری را در سیاست خارجه و مواضع راهبردی و حتی تاکتیکیِ روسیه معاصر ایجاد کردند. ریشه اصلی تحریم­های شدید غرب علیه روسیه را نیز باید در این تغییرات و در لایه­های عمیق­تر جست.

نام بردن از این چهره برای قبول یا رد اندیشه­های او نیست، بلکه از این جهت است که یکی از امور مؤثر بر اندیشه دوگین، نامه امام­خمینی­(ره) به گورباچف بوده است. او در این زمینه، می­گوید:‌ «نامه آیت‌الله خمینی به گورباچف نامه‌ بسیار مهمی بود. من این نامه را نوعی پیش‌بینی یا حتی پیشگویی می‌دانم. آیت‌الله خمینی با نگاهی آینده‌نگرانه این نامه را منتقل کردند.»(۱)

 

بازگشت به گذشته

۱۱ دی ماه ۱۳۶۷، پس از فراغت نسبی از جنگ تحمیلی، امام خمینی­(ره) نامه­ای تاریخی به صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى، یعنی میخائیل گورباچف نوشتند؛ همچنانکه پیامبر اکرم«ص» پس از استقرار نسبی حکومت اسلامی در شبه­جزیره عرب، نامه­هایی را به پادشاهان عصر نوشتند و آنان را به توحید دعوت کردند. پس از قرن­ها بار دیگر اسلام ناب از جایگاهی حکومتی و با چهره فطری و توحیدی­ خود بنیان‌های یکی از بزرگ­ترین حکومت­های عصر ­و اندیشه الحادیِ حاکم بر آن را هدف گرفت و آن را به چالشی از سنخ دیگر فرا خواند.

اما مفاد و محتوای این نامه چه بود؟

محور اصلی نامه دعوت به تجدیدنظر در سیاست خدازدایی و دین­زدایی از جامعه بود. امام(­ره) گورباچف را از فریفته­شدن توسط باغ سبزی که غرب نشان می­داد و پناه ­بردن به سرمایه­داری و گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ شدن برحذر داشتند و مشکل اساسی مرام­های غیرتوحیدی را چنین بیان­کردند: «…باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرینش است. از این پس کمونیسم را باید در موزه‏هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد. مارکسیسم جوابگوى هیچ‌یک از نیازهاى واقعى انسان‌ها نیست، زیرا مکتبى است مادى و با مادیت نمى‏توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسى‏ترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است به درآورد».

امام­(ره)، سران شوروی را به تفکر مجدد درباره دو جهان­بینی الهی و مادی دعوت کردند: «مادیون، معیار شناخت در جهان‏بینى خویش را حس و چیزى­ را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون مى‏دانند. هستى را همتاى ماده می‌دانند و چیزى را که ماده ندارد موجود نمى‏دانند و قهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قیامت را یکسره افسانه مى‏دانند، در حالى­که معیار شناخت در جهان‏بینى الهى، اعم از حس و عقل است و چیزى­که معقول باشد، داخل در قلمرو علم است؛ گرچه محسوس نباشد. لذا هستى، اعم از غیب و شهادت است و چیزى­که ماده ندارد، مى‏تواند موجود باشد. همان ­طورکه موجود مادى به مجرد استناد دارد، شناخت حسى نیز به شناخت عقلى متکى است.»

امام­(ره)، گورباچف را به اعزام اندیشمندان خود جهت مطالعه اندیشه اسلامی از طریق مراجعه به سنت حکمی­-­عرفانیِ اسلامی و آثار حکیمان و عارفان مسلمان فرا خواندند: ‌«اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، مى‏توانید دستور دهید که صاحبان این‌گونه علوم، علاوه برکتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‏هاى فارابى‏ و بوعلى­سینا(­رحمه‌الله‏علیهما) در حکمت مشاء و نیز به کتاب­هاى سهروردى(­رحمه‌الله‏­علیه)‏ در حکمت اشراق مراجعه کنند. از اساتید بزرگ بخواهید به حکمت متعالیه صدرالمتألّهین(­رضوان‌الله تعالى علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه کنند. دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا، به‌خصوص محیى­الدین ابن­عربى‏ نام نمى‏برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریک‌تر ز موى منازل معرفت آگاه گردندکه بدون این سفر، آگاهى از آن امکان ندارد. از شما مى‏خواهم درباره اسلام به­صورت جدى تحقیق و تفحص کنید. این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما که به جهت ارزش‌هاى والا و جهان شمول اسلام است که مى‏تواند وسیله راحتى و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسى بشریت را باز نماید.»

امّا متاسفانه، این نامه، به­طور جدی و چنانچه باید توسط گورباچف فهم و تلقی نشد و به­تعبیر دوگین: «گورباچف نهایتاً در دام غرب افتاد. او یک ایدئولوژی ماتریالیستی و مادی را با یک ایدئولوژی دیگر مبادله کرد و ما به دام تفکر ماتریالیست غربی افتادیم. اما این مسیر، بن‌بست بود. نباید در این مسیر حرکت می‌کردیم. کاملاً حق با آیت‌الله خمینی بود که به ما هشدار بدهند و مانع از حرکت ما در این مسیر شوند. این نامه امام خمینی توصیه‌ای معنوی و بسیار حائز اهمیت بود. به احتمال بسیار زیاد گورباچف هرگز چیزی شبیه به این نامه را دریافت نکرده بود. اگر او پیام این نامه را درک می‌کرد و می‌پذیرفت، احتمالاً ما تاریخی متفاوت می‌داشتیم و وضع ما بسیار بهتر می‌شد.»

عدم درک این دعوت از سوی گورباچف چندان دور از ذهن نیست، ولی آنچه مایه تأسف است آنکه مفاد این نامه از سوی مسئولان وقت و حتی اندیشمندان و نخبگان ما نیز چنانچه باید به­طور جدی تلقی نشد. ازجمله آنکه حوزه علمیه نیز که می­توانست یکی از راهبردهای چند بُعدی حرکت­های آتی خود را بر پایه آن ترسیم کند و رقم بزند،­ توجه بایسته­ای به این نامه‌ تاریخی نکرد. این بی­توجهی ضایعه­های بسیاری را به­دنبال داشت که ازجمله کوچک‌ترین آنها محروم­ماندن ملل رهاشده از بند کمونیسم، از عقلانیت و معنویت ناب اسلامی و گرفتار شدن بخشی از آنها به دام مروجان اندیشه­های تکفیری بودکه میوه­های تلخ آن در سیمای کریه گروه­هایی مانند داعش و اسلاف آن قابل مشاهده است.

 

سفری به آینده

از گذشته و حال عبور می‌کنیم و نگاهی به آینده می‌افکنیم. اکنون نیز شرایط به‌گونه­ای است که نامه امام­(ره) به گورباچف در حال تعبیر مجدد است، اما نه آن بخشی که درباره کمونیسم فروپاشیده است، بلکه آنجا که فروپاشیِ قریب­الوقوع دیگر نظام مبتنی بر اندیشه الحادی و ماده­محور، یعنی لیبرالیسم را نیز گوشزد می‌کند. امام هشدار می‌دهند که: «مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى­که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده است و خواهد کشید.»

اکنون، شرایط بشر سرخورده از اندیشه­های ماده­محور به­گونه­ای است که بار دیگر زمینه­های بسیار مناسبی برای مورد خطاب قراردادن و بیدارسازی فطرت خداجو و توحیدی وی فراهم شده است که خود می‌تواند فروپاشی یکی دیگر از طواغیت مهم تاریخ، یعنی لیبرالیسم را تسریع ببخشد. از این­رو، پیام­های توحیدی نهفته در این نامه امام­(ره) باید بار دیگر در تناسب با مقتضیات عصر زنده شوند و به مخاطبان گوناگون‌ آنها در سراسر جهان، یعنی انسان­های خسته از ظلم­های مادی و معنویِ مکاتب مادی ارسال شوند. بار اصلی در این زمینه بر دوش حوزه­های علمیه و عالمان دین است؛ زیرا متولیان اولیه بسط روشمند و تخصصی دین در ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی بشر هستند. برخی از زوایای این رسالت عبارتند از:

تبیین و شرح عصری

متاسفانه، هنوز نیز نامه امام(­ره) تبیین تفصیلی عالمانه­ای بر خود ندیده و تنها یک شرح عالمانه، لکن موجز و ناظر به شرایط سال­های دور، بر آن نگاشته شده است؛ درحالی­که شرح و تبیین عصری آن برای طیف­های گسترده آن می­تواند دریچه­های دیگری را به­سوی عوالم نور و معنویت، به روی بشر معاصر بگشاید و به تعبیر یکی از مخاطبان نامه، یعنی دوگین: «فکر می‌کنم نامه مذکور باید بار دیگر منتشر شود تا آنها اصل پیام این نامه را دریافت کنند. دیگر فردی همانند آیت‌الله خمینی با آن عظمت سیاسی، معنوی و اجتماعی وجود ندارد. عالمان و عقلای ایرانی باید بار دیگر روی این نامه کار و آن را بازآفرینی کنند. این نامه با چالش‌هایی­که در حال حاضر با آن مواجه هستیم بسیار منطبق و مرتبط است. ما باید به این نامه بازگردیم. این نامه محدود به زمان خود نیست، بلکه ابدی است. فکر می‌کنم این نامه می‌تواند توجهات بیشتری را به خود جلب کند. محتوای این سند، بسیار ارزشمند است.»

ترویج و بسط نخبگانی با ابزار سنت حکمی­ ـ­ عرفانی

از جمله راهبردهای مهمی که حضرت­امام­(ره) در این نامه ارائه نموده‌اند،‌ مورد خطاب قراردادن عقل و فطرت انسان­ها و دعوت آنان به توحید است. ایشان برای نیل بدین مقصود از ابزار حکمت و عرفان اسلامی و تعامل علمی با نخبگان دنیا بهره گرفته‌اند. دوگین به­ عنوان یکی از مخاطبان نامه امام­(ره) که اندکی بدان دل داده بود،‌ می­گوید: «باید به نکته بسیار ارزشمند دیگری هم در این نامه اشاره کنم. نامه امام خمینی بسیار اندیشمندانه بود. آیت‌الله خمینی در این نامه، به دو اندیشمند اسلامی اشاره کرده‌اند که به نظر من بزرگ‌ترین اندیشمندان تاریخ جهان هستند: شیخ شهاب‌الدین یحیی سهروردی و ابن‌عربی. این دو متفکر، نابغه واقعی بودند. اهمیت آنها محدود به جهان اسلام نیست، زیرا آرای آنها برای همه بشریت ارزشمندند. من نوشته‌های سهروردی و ابن‌عربی را خوانده‌ام. فکر می‌کنم آنها همانند آئینه هستند و با نگاهی عرفانی و معنوی به خدا، خلقت، کائنات، جهان، مردم و جامعه، بنیادهای ایجاد نوع جدیدی از جامعه عادلانه را بنا نهاده‌اند.»

بدیهی است که دعوت انسان­های غرق در مادیت به اندیشه توحیدی، اغلب با دعوت آنان به احکام و اخلاق اسلامی ممکن نیست، بلکه در رتبه نخست، باید عقل و قلب آنان را مخاطب قرارداده و اندیشه و فطرت توحیدی آنان را بیدار و سیراب کرد. به­همین­جهت‌ امام­ هم سران شوروی را هم‌این گونه مورد خطاب قرار دادند و از طیف نخبگانی و اندیشمندان آنان دعوت کردند تا از سنت فکری ­- فرهنگی حکمت و عرفان اسلامی و از اندیشه­های فیلسوفان و عارفان مسلمان بهره بگیرند تا به حقیقت راه ببرند. ازاین­رو، رویکرد اصلی در دعوت بشر معاصر به دین نیز باید معرفتی عقیدتی و در ساحت­های جدی­تر و عمیق­تر یعنی سطوح فکری و روحی مطرح شود و تنها در افعال و ظواهر خلاصه نشود. اساساً انسانی که عطش فطرت و عقل و قلب او سیراب شود، خود به ­خود در برابر دین و معارف توحیدی نیز سر تسلیم فرود می‌آورد و همه عرصه­های رفتاری و خُلقی‌اش را به اسلام تسلیم می­کند. صد البته اتخاذ چنین رویکردی، اقتضائات و دشواری­های متناسب با خود را دارد و تدبیرهای راهبردی و تاکتیکی خاصی را می­طلبد.

ترویج همگانی

تنها ارتباط نخبگانی با عالمان طراز اول دنیا برای بسط پیام توحیدی انقلاب‌اسلامی کافی نیست، بلکه باید به موازات ارتباط علمی نخبگانی، فرهنگ عمومی و توده­های مردمی دنیای معاصر نیز مورد خطاب قرار گیرند تا بتوان حلقه­های مختلف سطوح اجتماعی از جمله سطوح نخبگانی جدی، اهل علم، دانشگاهیان، فرهنگیان و عموم مردم جامعه را با این موضوع در گیر کرد. اهتمام جدی به این امر، دریچه­ای را به­سوی توجه به صدها مسئله و تعریف هزاران مأموریت را فراروی متولیان اصلی فهم، ترویج و اقامه تخصصی دین، یعنی حوزه­های علمیه می‌گشاید.

شرایط دنیای معاصر به­گونه­ای است که توجه دوباره و جدی­تر به نامه امام(­ره) به گورباچف و نیز دیگر راهبردهای ایشان برای حوزه­های علمیه، از جمله منشور روحانیت ضرورت­های مضاعف پیدا می‌کنند. آیا این بار این ندای توحیدی، اجابت­ها و پاسخ­هایی متناسب با اهمیت خود را می­یابد یا باید شاهد غفلت تاریخی دیگری بود؟

البته روزنه­های امید فراوانی به‌خصوص در نسل جوان و فرهیختگان حوزه که عزم جزم کرده‌اند که حکیمانه و عاشقانه، پیام اصلی نهضت اسلامی را که همان آوای خوش توحید است در جهان طنین­انداز کنند، دیده میشوند. «قُل هذِهِ سَبیلی‏ أَدعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ‏ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشرِکینَ».(۲)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ در باب مطالب نقل شده از الکساندر دوگین، ر.ش: مصاحبه نادر طالب‌زاده با آلکساندر دوگین در برنامه «عصر»، https://www.mashreghnews.ir/news/510629

 

  1. یوسف، ۱۰۸
13مارس/19

چیستی و چگونگی «فقه نظام»

اخیراً بحث دیرینه امکان یا امتناع فقه نظام مجدداً مطرح شد و واکنش‌های فراوانی را به همراه داشت. برخی نظام فکری داشتن در فقه را زمینه‌ فقه نظام یا همان فقه نظام می‌دانند و برخی دیگر از امتناع این مسئله سخن می‌گویند. برخی فقه را پاسخ به اعمال فردی و مرتبط با جزا و عقاب می‌دانند.

برای اینکه ببینیم اسلام بحث نظام فکری دارد یا بحث جزئی فقهی، باید به یک مرحله قبل مراجعه کنیم و ببینیم در علمی که به عنوان پشتیبان علم فقه در نظر گرفته می‌شود و مبانی علم را ایجاد می‌کند، ما چه تعریفی از فقه یا دین می‌کنیم؛ بلکه باید ببینیم انتظار ما از دین و از فقه چیست؟ لذا عمدتاً باید این بحث را به بحث علم کلام ارجاع بدهیم.

در علم کلام نسبت به دین می‌گویند دین اسلام دین جامع و خاتم است، «لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»؛ یعنی هرسوال و هر ابهامی باشد در دین اسلام می‌توان پاسخ آن را یافت و اگر غیر از این باشد با خاتمیت و جاودانگی و جامعیت این دین منافات دارد. مرحله اول این است که از دین سئوال کنند آیا دین می‌تواند نظام داشته باشد و در خصوص یک نظام و مبتنی بر یک نظام سخن بگوید؟ یا اینکه نظام ندارد؟ اگر بگوییم دین چیزی به نام نظام ندارد،‌ آیا این به معنای تهی بودن دین از یک موضوع ضروری جامعه است که اگر این طور باشد، ما دین را امری جامع نخواهیم دانست.

نکته دوم این است که وقتی از دین صحبت می‌کنیم، می‌گوییم دین پاسخگوی همه نیازهای انسان در حوزه فردی، اجتماعی و حکومتی است، یعنی در هر سه سطح پاسخگو است. در حوزه فردی در طول هزارسال گذشته پرسش‌ها از فقه عمدتاً ذیل یک نظام سیاسی قرار نداشت. یعنی هر کسی سئوال شخصی خویش را برای زیست مؤمنانه خود می‌پرسید. یعنی رابطه بین فرد و مجتهد بود و سئوالات، حول احوالات شخصی بودند. طبیعتاً اگر در طول هزارسال فقه ما تنها پاسخگوی نیازهای فردی مومنان بوده، به این دلیل بوده که حکومت مستقلی تحت عنوان حکومت شیعه وجود نداشته تا فقیهان بتوانند پاسخگوی نیازهای حکومتی و اجتماعی آن باشند. سئوال در امور فردی و پاسخ هم ناظر به امور فردی بوده است. اگر قرار باشد جامعه تغییر پیدا کند و متحول شود و مسئله ما از فرد به جامعه و از جامعه به حکومت تغییر کند، آیا باز هم می‌توانیم سئوالات را فردی در نظر بگیریم و جواب را هم فردی بدهیم؟ یا اینکه باید به سمت یک نظام کلی و اساسی برای همه افراد برویم. به عبارت دیگر اگر ما در یک نظام قرار داریم و این نظام را هم شهروندان تشکیل می‌دهند، آیا می‌توانیم بگویم بحث ما فقط مباحث مرتبط با زندگی مؤمنانه است و فقه فقط با انسان مؤمن کار دارد؟ یا باید هنجارهای دینی فقه را طوری ارائه کنیم که قابلیت تبدیل شدن به قانونی برای اداره جامعه را داشته باشد. اگر این کار اتفاق بیفتد، آیا باز هم می‌توان گفت دین، نظام قانون­گذاری و یک هسته مرکزی و یک نظام عقلانی ندارد؟

شاه کلید ما در بحث نظام و نظام‌وارگی فقه، بحث فقه حکومتی است. در فقه اگر مخاطب و مسئله ما فرد باشد، پاسخ و رویکردمان فردی است. اما اگر مسئله، اداره مطلوب یک جامعه باشد، صورت مسئله تغییر می‌کند. مثل مرحوم امام که تعبیر کردند حکومت فلسفه عملی فقه از گهواره تا گور است. مرحوم امام اگرچه در تعریف خودشان از فقه همان تعریف مشهور را قبول می‌کنند، یعنی علم به احکام فردی شرعی از روی ادله تفصیلی، اما وقتی وارد عنصر حکومت می‌شوند می‌گویند اصلاً مقوله فقه با مقوله حکومت پیوند خورده است. یعنی حکومت فلسفه عملی فقه است.

امام خمینی حکومت اسلامی را بر پایه فقه شیعه تشکیل دادند. عنصر اصلی در قانون اساسی فقه است. اگر قرار باشد فقه برای اداره جامعه باشد و همه شئون جامعه را در بر بگیرد، نمی‌توانیم رویکرد فردی داشته باشیم، زیرا با رویکرد فردی نمی‌شود حکومت را اداره کرد.

رویکردی که بعد از انقلاب در زمینه فقه صورت گرفت، بحث کار‌آمدی است. در بحث کارآمدی غرض این است که ما بتوانیم فقه و احکام دین را به صورت مطلوب و متناسب با فضای جامعه اجرا کنیم. قبل از انقلاب، در رویکرد فقه فردی که پاسخ‌ها فرد محور بود، بحث کارآمدی مطرح نبود. نمی‌شود وقتی می‌خواهیم حکومت تشکیل بدهیم، بگوییم مهم نیست که این حکومت کار آمد هست یا نیست؟ بلکه اگر حکومت دینی کارآمد نباشد نتیجه‌اش این می‌شود که مردم از دین گریزان می‌شوند و عملاً دین باوری در جامعه محقق نمی‌شود. لذا در تحقق حداکثری دین در جامعه، حتماً عنصر کارآمدی دخیل است.

با تحقّق دین (به مثابه امری الهی) در جامعه، آیا می‌توان گفت که خداوند یک مجموعه هدفمند، جامع و غایتمند را اداره نکرده و برای هر مورد بحث متفاوتی را گفته است؟ این با حکمت خداوند سازگار نیست، زیرا حکمت خداوند اقتضا می‌کند منطقی که نازل می‌کند از یک سازگاری و انسجام درونی، هدف‌مندی و غایت‌مندی برخوردار باشد. نمی‌شود خدا مجموعه‌‌ای برخوردار از یک نظام فکری‌ را بفرستد که اجزای آن از هم گسیخته و غیرمرتبط باشند. این از حکمت خدا بعید است. این مسئله لوازمی دارد.

اسلام به سه عرصه عقائد، شریعت و اخلاق تقسیم می‌شود و این سه عرصه نمی‌توانند از یکدیگر جدا باشند و   باید همگونی و هماهنگی بین این سه عرصه وجود داشته باشد. مثلاً نمی‌شود در فقه شیعه بگوییم وفای به شرط ابتدائی الزام ندارد مگر ذیل عقد لازم و از آن طرف بگوییم در علم اخلاق وفای به عهد از الزامات اولیه اخلاق است. لذا مقوله‌ای که در اخلاق هم گفته می‌شود باید با فقه همسان و همسو باشد.

خداوند به عنوان منبع این تشریع، در احکام اقتصادی و نظامی و عبادی، احکامی همسو جعل کرده و باید منطقی وجود داشته باشد که اینها را در یک نظام گرد هم بیاورد. در غیر این صورت باید به دین ناقص و شخصی و فقط برای امور حداقلی باور داشته باشیم، در حالی که اسلام، دین خاتم و جامع است. در دین حداقلی، اگر پرسشی باشد که پاسخی برای آن نداشته باشیم، یا باید بگوییم دین اسلام در اینجا چیزی نگفته است و یا نظم سکولار را بپذیریم. یعنی بخشی را از غیر از دین و بخشی را از دین بگیریم. بماند که با تسلط آن بخش غیردینی، بخش دینی هم به استحاله خواهد رفت. اگر در بخشی از مباحث دینی، به غیر دین مراجعه کنیم، این می‌شود سکولاریسم و بر همین اساس، ابواب فقه هم باید با هم سازگار باشد.

در این زمینه باید به دو نکته توجه داشت: اول این که گفته شود فقه نظام ندارد. دوم اینکه ما نظام جامع فقه را درنیافته‌ایم. اینکه ما هنوز کشف نکرده‌ایم، نکته درستی است، زیرا هنوز جهات و ابواب نظام آن برای ما معلوم نشده است. اما اینکه فقه نظام ندارد و نمی‌تواند داشته باشد، صحیح نیست. چیزی در فقه تحت عنوان مذاق شرع وجود دارد. مرحوم صاحب جواهر وقتی برای ولایت فقیه استدلال می‌کند، می‌گوید اگر کسی ولایت فقیه را نفهمد، اصلاً روح و مذاق فقه را نفهمیده است. معلوم می‌شود  فقه روح غالبی دارد که می‌شود از طریق آن مذاق شرع را در مجموع فهمید.  این امر بدان معناست که دین دارای منطق واحد است. گرچه این بحث وجود دارد که مذاق شرع، برای همه قابل فهم نیست.

برای نظام یک مثال می‌زنم. تسبیح یک ابزار است که غایت و هدفی دارد و آن ذکر گفتن بعد از نماز، در خیابان یا هرجای دیگری است. برای این غایت (ذکر خدا)، ابزاری تهیه شده است. در همین راستا تسبیح می‌شود ۳۳ دانه‌ای یا ۹۹ عددی با دو دانه وسط. طبیعتاً اگر تسبیح نخ وسط نداشته یا دو دانه در وسط نداشته باشد، غایتش محقق نمی‌شود. لذا باید غایتمندی و عقلانیت متناسب با آن ابزار در آن وجود داشته باشد؛ وگرنه اصلاً این تسبیح قابل استفاده نیست.

این یک نمونه بسیار ساده از یک نظام است که مجموعه‌ای هدفمند، غایتمدار و نسبت به غایت خود دارای عقلانیت متناسبی است و طبیعتاً باید کارآمد باشد. تعریف ما از نظام همین است. در نظام‌های سیاسی یا اجتماعی مراد این است که برای غایت آن، ابزار یا قانون مناسب تهیه بشود. اگر قرار باشد که یک نظام دینی را اداره کنیم، طبیعی است که گرفتن مالیات جزء لازم و ذاتی آن است. آیا می‌توانیم بگوییم ما نظام اسلامی داریم، اما مالیات نداریم؟ مرحوم امام(ره) بحث مالیات را حکم اولی فرض می‌کنند،‌ زیرا لازمه اداره یک کشور است. لذا باید نظم متناسب برای اداره یک کشور در فقه، وجود داشته باشد و اجزای این نظم هم نسبت به یکدیگر قابل توجیه و هرکدام در جای خود باشند. اما اگر بگوییم  نظام سیاسی در فقه وجود ندارد، بلکه فقط مشتمل بر مجموعه‌ای از احکام است که مثلاً حکم به اصل ولایت فقیه و فلان مسئله را نفی می‌کند، با این فقه نمی‌شود حکومت تشکیل داد و آن را اداره کرد. بلکه این فقه، فاقد جامعیت لازم است.

اگر در سیستم و نظام یک خودرو همه نظام‌ها کار کنند، اما مثلاً نظام ترمز یا برق یا بنزین کار نکند، این خودرو نمی‌تواند حرکت کند. نظام، یک کلّ هماهنگ و مبتنی بر خرده نظام‌های هماهنگ است. اگر نظام و خرده نظام نداشته باشیم، قطعاً نمی‌توانیم با مجموعه‌ای از احکام فردی، نظام را اداره کنیم. این امر، پارادوکس است. یا این نظام، نظامی اسلامی است، یا این نظام قابلیت و توانایی اداره یک جامعه را ندارد.

روزآمدی فقه و فقه نظام:

امروز اگر فقه بخواهد رویکرد نظام، داشته باشد، باید روزآمد و پاسخگوی نیاز جامعه باشد. در ظرف نظام سیاسی(حاکمیت اسلامی) نمی‌شود فردی و غیرنظام‌مند سخن گفت. فقیهان همواره فرزند زمانه خود بوده‌ و مسائل زمانه خود را پاسخ گفته‌اند. امروز هم مسئله زمان ما بحث نظام است. باید تبیین نظام و تولید خرده نظام‌ها صورت بگیرد. اگر اینها پاسخ داده نشود، جوابشان از غرب و شرق گرفته می‌شود و این با جامعیت و خاتمیت دین منافات دارد. لذا چاره‌ای جز فقه نظام نداریم و اگر فقه نظام را نپذیریم، گزینه جایگزین دیگری نداریم.

مبانی فقهی نزد همه فقها حداکثری است و کسی در مورد آنها حرفی ندارد. فقها می‌فرمایند مخاطب دین همه مردم هستند « هُدیً لِلعالَمین». فقه برای همه زمان‌هاست. «حَلالُ مُحمدٍ حلالٌ ابداً الی یوم القیامه و حرامه حرامٌ ابداً الی یوم القیامه». اما این ظرفیت حداکثری که لازمه خاتمیت و جامعیت است در سال‌های گذشته محقق نشده است. علّت این امر هم قصور فقیهان نبوده، بلکه لازمه جامعه حداقلی آن زمانه بوده است. ما یک وقتی در کلانشهر تهران زندگی می‌کنیم که یکی از مسائل مهم آن ترافیک و مترو است. اگر کسی بحث مترو را مطرح نکند، همان‌قدر عجیب است که در یک روستا بحث مترو مطرح شود.

در فقه متناسب با موضوع و مسئله روز بحث می‌شود. مسئله امروز ما اداره جامعه است. یا باید گفته شود می‌توانیم جامعه را اداره کنیم، یا بگوییم دین ما در این زمینه جامعیت ندارد و این یعنی سکولاریسم. در حالی که پیامبر اکرم«ص» در حجه الوداع روی جامعیت دین تاکید کردند و فرمودند، «ای مردم! به هرآنچه شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور می‌سازد، امر کردم و از هرآنچه شما را به دوزخ نزدیک و از بهشت دور می‌کند، بازداشتم.‌»

اما اینکه چگونه این ظرفیت حداکثری تبدیل به نظام نشده است، بحثی تاریخی و حاصل اقتضائات جامعه است. چون ظرفیت جامعه حداقلی بوده، از آن استفاده نشده است. اقتضائات جامعه هرقدر جلوتر می‌روند، فقه ما باید گسترده‌تر شود. علمای گذشته نه قصور داشتند نه تقصیر، زیرا مسائل روزشان متفاوت بود. روزآمدی این است که ما به مسائل روز جواب بدهیم، نه اینکه حرف دیروز را تکرار کنیم. فقه ما روزمرگی ندارد، روزآمدی دارد. پویایی در ذات فقه وجود دارد. یعنی هر زمانی با توجه به مسائل زمان خود، یک ورودی دارد و یک خروجی. منطق اجتهاد هر ورودی را می‌تواند بپذیرد و خروجی بدهد. مسئله ما قبل از انقلاب، فرد بود، مسئله امروز ما جامعه و ساختار آن است.

شیوه فهم مسائل روزآمد نظام

فقه نظام دارد، اما ما این نظام را نفهمیده‌ایم و باید دنبال آن بگردیم و برای فهمش تلاش کنیم.  فقه زمان سابق مبتنی بر حاکمیت یک فرد (حاکم) بر دیگران بود. بحث تفکیک قوا و حزب و رئیس جمهور و توقیف ریاست و مرزهای ملی و… وجود نداشت. اما در یک جامعه قرن بیست‌ویکمی که پارادایم غالب آن، مردم سالاری است نکاتی باید مورد توجه قرار بگیرند.

در اینجا با فرض اینکه فقه توانایی اداره جامعه را دارد، طبیعتاً این توانایی به اداره زندگی در عصر پیامبر«ص» اختصاص ندارد. به عبارت دیگر اگر پیامبر امروز بود، نظام خود را متناسب با اقتضائات عقلی و بر اساس اقتضائات موجود بازخوانی می‌کرد. این‌گونه نیست که گفته شود حتماً باید همان نظام صدر اسلامی حاکم باشد.

یک سری امور را پیامبر«ص» در زمان حیاتشان امضا کردند. مثل بیع و معاملات و امان سفیر و… اینها اموری هستند که شارع در زمان حیات خود لحاظ و ملاک‌های خود را با رفتارهای مردم تطبیق کرد. مثلاً اگر مردم می‌خواهند بیع کنند، در فقه گفته می‌شود که بیع باید دارای یک سری ملاک‌ها باشد و مثلاً ربوی نباشد. به عبارت دیگر کار فقیه این است که مسائل جامعه و نیز فهم متناسب با شارع را بازخوانی کند.

مثلاً در جامعه از چیزی به نام انتخابات صحبت می‌شود که مشتمل بر صندوق رأی و تبلیغات و… است. این مسئله هنگامی که وارد جهان اسلام شد، اولین کسی که به آن عنایت کرد، مرحوم نایینی بود. ایشان می‌گویند ما انتخاباتی را به رسمیت می‌شناسیم که انتخابات، روش باشد، نه ارزش. بر این اساس، اگر همه مردم بگویند خدا وجود ندارد، یا ارزشی خاص ضد ارزش است، این حرف، مقبول نیست، چون این گونه مسائل تابع رأی و نظر مردم نیستند. اما در  محدوده امور ارزشی، رأی اکثریت بهتر است از رأی اقلیت است.

در مورد مقوله نو پدید‌ انتخابات سه رویکرد وجود دارند. یا انتخابات در فقه از اساس نفی می‌شود، یا مطلقاً تأیید می‌شود یا باید آن را بازخوانی و به مبانی فقهی عرضه کرد. کاری که فقیه انجام می‌دهد، بازخوانی این مؤلفه بر اساس رویکرد فقهی است. در فقه مسئله‌ای به نام شورا وجود دارد که به معنای رجوع به نظر مردم در امور اجتماعی است. همان کاری که پیامبر«ص» در جنگ احد هم انجام دادند. ایشان از مردم پرسیدند که ما در داخل شهر بجنگیم یا در خارج از شهر؟ اکثریت گفتند در خارج شهر، ایشان هم این مسئله را قبول کردند.

حجیّت رأی ذیل روش‌ها معنا دارد نه ذیل ارزش‌ها. همان طور که در غرب هم در مورد دانش و معرفت، بحث رأی اکثریت و دموکراسی وجود ندارد. علم تابع رأی اکثر مردم نیست. مقوله امنیت نظامی هم تابع رأی اکثر مردم یا اکثر سربازان و نظامیان نیست و نظر فرمانده لشکر مهم است.

فقه می‌گوید اکثریت به مثابه یک روش و در محدوده ارزش‌ها و در جایی که منافاتی با مبانی نداشته باشد. این امر به تفاوت‌هایی جدی با نظام انتخاباتی غرب منجر خواهد شد. مثلاً قبل از انتخابات باید نامزدها تعیین صلاحیت بشوند. بعد نظر اکثریت مردم مشخص و سرانجام توسط ولی‌فقیه تنفیذ شود. بدیهی است سایر امور نوپدید را نیز باید بر اساس دین و شارع مستند کرد. بدیهی است این رویکرد در روش استنباط، رویکرد التقاطی نیست و در چهارچوب پارادایم فکری و تمدنی غرب قرار ندارد.

مرحوم امام«ره» در بحث استنباط ولایت‌فقیه با دیگران تفاوت داشتند. ایشان وقتی به بحث ولایت‌فقیه می‌رسند، یکدفعه وارد روایات نمی‌شوند. بر این باورند که در دین یک ولایت الهی وجود دارد که به معصوم«ع» تفویض شده است. با این که بعد از معصوم«ع»، از حیث اداره جامعه مبتنی بر عصمت امام، در آن خلأئی به وجود آمده است، لکن از آنجا که ولایت الله باید جریان داشته باشد، این ولایت در طول تاریخ به فقیهان تفویض شده است.

مگر می‌شود حاکمیت سیاسی‌ که خدا به‌مثابه یک امانت به پیامبر«ص» تفویض کرده است تا زمان ظهور امام زمان«عج» (که ممکن است سالیان متمادی طول بکشد) تعطیل شود. امام خمینی می‌فرمایند، «مگر می‌شود بسیاری از احکام ما تعطیل شوند و بگوییم صبر کنید تا امام زمان بیایند؟» اینکه بسیاری از مباحث دینی، مستند به حکومت هستند، ما را به این نتیجه می‌رساند که باید حکومت دینی وجود داشته باشد. بدیهی است بهترین فردی که می‌تواند عهده‌دار این حکومت باشد، فقیه جامع‌الشرائط است.

لذا امام وقتی وارد استدلال ولایت فقیه می‌شوند، به دلیل عقل اعتماد و در مرحله بعد، از باب تأیید به روایات استناد می‌کنند. این درحالی است که برخی از آقایان وقتی وارد بحث ولایت فقیه می‌شوند، نگاه جامع و نظام‌مند به فقه ندارند و می‌گویند ما مثل همه مباحث فقهی ملاحظه می‌کنیم که آیا ادله ولایت‌فقیه (روایات) دلالت یا سند دارند یا خیر؟ اگر روایات سند و دلالت داشتند، ولایت‌فقیه ثابت می‌شود وگرنه خیر. لذا نوع استدلال برخی از فقیهان به ولایت حداقلی منجر می‌شود؛ اما رویکرد امام به ولایت، به حاکمیت سیاسی می‌رسد. این نوع نگاه جامع فقهی و مبتنی بر مبانی کلامی است که نتیجه‌اش جامع و سیاسی می‌شود.

13مارس/19

رابطه فقه و نظام

موضوع رابطه فقه و نظام در یک نشست تخصصی که به همت مؤسسه فقه تخصصی احیای حیات طیبه اسلام و با همکاری مرکز پژوهش‌های مسجد جمکران ارائه شد که گزیده‌ای از آن گزارش می‌شود.

با توجه به رابطه نظام و فقه در می‌یابیم که گاهی نظام وصف فقه است، یعنی فقهی که چنین وصفی دارد و نظام است. این یک مطلب است که جای بحث و تأمل دارد و برخی در این زمینه مطالعه، بحث و تحقیق می‌کنند.

گاهی نیز نظام به فقه اضافه می‌شود، یعنی گفته می‌شود «فقه النظام» که بحث دیگری است و منشأ بحث کلاً عوض می‌شود؛ یعنیکه ما برای اداره جامعه نیازمندیم که نظامات اجتماعی را تصویر ‌کنیم، نظام مطلوب را تشخیص بدهیم و برای دستیابی به این نظام مطلوب، برنامه‌ریزی کنیم.

در فقه، دو اصطلاح فقه اصغر و اکبر داریم. فقه اصغر همین مجموعه عملیات «استنباط احکام الشرعیه عن ادلتها التفصیلیه» هستند؛ اما فقه اکبر در حقیقت شامل استنباط تمام آموزه‌ها، ارزش‌ها، مبانی، احکام و اخلاق دینی می‌شود، یعنی استنباط دین با تمام اضلاع آن که مبانی هستی‌شناسی، نظری، عملی و بایدهای هنجاری را شامل می‌شود.

در بحث در باره ارتباط فقه مضاف با نظام باید برای اداره جامعه، نظامات اجتماعی اسلام را ترسیم کنیم؛ سپس وضعیت موجود را بسنجیم و ببینیم چقدر با نظامات اجتماعی اسلام فاصله داریم. سپس برای رسیدن از وضع موجود به وضعیت مطلوب اسلامی برنامه‌ریزی کنیم.

پرسش این است که فقه اصغر و فقه اکبر با این نظامات اجتماعی چه ارتباطی پیدا می‌کنند؟

گاهی این دو با یکدیگر خلط می‌شوند. وقتی گفته می‌شود فقه نظام، آیا منظور عملیات استنباط نظامات اجتماعی هستند که فراتر از احکام‌اند و یا منظور عملیات استنباط احکام فقهی است. این دو وادی مرتبط به هم و در عین حال جدا هستند.

 

تفاوت فقه نظام با فقه رایج امروزی

فقه نظام یعنی عملیات استنباط احکام نظام و منظور از احکام، احکام شرعی هستند و فرقی که با فقه امروز دارند. در اینجا گفته می‌شود احکام رفتارها و افعال مکلفین، اما در فقه نظام، استنباط احکام نظام منظور است. برخی بین این بحث و بحث استنباط حکم موضوعات کلان اجتماعی خلط کرده‌اند.

در پاسخ به این سئوال که «آیا اشتغال زن اشکال دارد؟» ابتدا این را به عنوان یک موضوع خرد جزئی در نظر بگیرید که آیا اشتغال زن اشکال دارد یا خیر؟ با همین روش فقه ما به این نتیجه می‌رسد که اگر منافاتی با احکام دیگر یا شئونات زن نداشته باشد، اشکال ندارد.

آیا اشتغال زنان در جامعه جایز است یا خیر؟ آیا حکومت باید اشتغال زنان را زمینه‌سازی و ترویج کند یا خیر؟ وقتی مسئله را در بعد اجتماعی نگاه کنید، متوجه می‌شوید که با بُعد فردی فرق می‌کند و در بعد اجتماعی آثاری دارد که در بعد فردی ندارد.

مثلاً فرض کنید که اگر اشتغال زنان در جامعه به عنوان یک امر نهادینه شده در نظر گرفته و تبدیل به یک روند شود، موجب کاهش اشتغال مردان می‌شود و آثار خود را دارد و این موجب به خطر افتادن وضعیت تربیتی فرزندان ما و نسل آینده می‌شود.

قطعاً روش استنباط حکم فرد با روش استنباط احکام موضوعات اجتماعی یکی نیست. نمی‌گوییم تباین دارند، اما در آنجا باید عوامل و پارامترهایی را دید و استنباط کرد، در حالی که در اینجا چنین نگاهی لازم نیست.

پس موضوع فقه موضوعات اجتماعی غیر از فقه نظام است، زیرا موضوع فقه نظام، نظام اجتماعی است. وقتی فقه نظام اقتصادی گفته می‌شود، این غیر از فقه موضوعات اجتماعی است. نظام اجتماعی یا اقتصادی چیست که فقه قصد بررسی احکام آن را دارد.

نظام یعنی مجموعه‌ای از اجزای به هم مرتبط در راستای رسیدن به اهداف، اما نظام اجتماعی یعنی مجموعه‌ای از اجزای به هم مرتبط در راستای رسیدن به اهداف اجتماعی. اجزا چیستند و بر اساس چه تعریفی از نظام اجتماعی می‌توان حکم نظام اجتماعی و احکام نظام اجتماعی را استنباط کرد. در اینجا هم ابهامی وجود دارد که باید توضیح داده شود.

شاید در نظام اجتماعی به برخی از تعاریف آن، فقه اصغر قابل اضافه به نظام اجتماعی نباشد و به برخی از معانی قابل اضافه شدن باشد.

فرض کنید در رشته تخصصی اقتصاد، نظام اقتصادی مجموعه‌ای از رفتارها و روابط اجتماعی است که در ارتباط باهم به صورت سازگار و هماهنگ با هدف عدالت، امنیت و رفاه سامان یافته‌اند. با این تعریف از نظام اقتصادی، اجزای آن رفتارها و روابط شرکت کنندگان در این نظام اقتصادی ـ یعنی مردم در مقام تولیدکننده، مصرف کننده، سرمایه‌گذار، قشرهای متفاوت جامعه همچون نیروی کار ـ و دولت هستند. روابط بین باید چگونه تعریف شود و الگوهای روابط چه باید باشند و باید چگونه ساماندهی شوند که به این سه هدف برسند.

نقدی بر نظام پولی و بانکی کشور

فقه به معنای استنباط احکام قابل اضافه به نظام نیست. ما به دنبال استنباط نظام اسلامی از ادله هستیم که جزئی از آن ادله، ادله فقیه به معنای فقه اصغر است. باید از فقه، اخلاق، ادله بیان کننده مبانی و از تمام معارف و آموزه‌های اسلامی استفاده کنیم تا بتوانیم با این مفهوم، نظام اقتصادی اسلام را استنباط کنیم.

اساساً دعوای فقه نظام به معنای فقه اصغر، دعوای درستی نیست، اما به معنای فقه اکبر دعوای درستی است و فقه در این معنا می‌تواند اضافه به نظام شود.

سیستم و نظام پولی و بانکی کشور را فرض کنید، ما می‌‌خواهیم نظام مطلوب پولی و بانکی از دیدگاه اسلام در جامعه اسلامی را استنباط کنیم. اگر فقط بعد فقهی این نظام را ببینیم، به این معنا که اینجا چه عقودی اجرا می‌شوند و آیا این عقود بر اساس فقه اصغر ما شرعی هستند یا خیر؟ اگر شرعی بودند، بگوییم درست و الّا غلط‌اند، آن‌ وقت کلاه گشادی سر ما رفته است و گرفتار وضعیتی می‌شویم که در حال حاضر هستیم.

به منظور استنباط نظام بانکی اسلامی، غیر از احکام فقهی، بایستی مبانی ارزش‌ها و اهداف نیز دیده شوند. اگر ما فقط با فقه اصغر خود عقودی را مطرح کنیم، این عقود جای آن عقود را می‌گیرند، اما از جهت کارکرد منجر به تمرکز ثروت در دست عده‌ای خاص شود که قطعاً اسلامی نیست، هرچند با فقه ما جور درآید.

آیا نظام بانکی، نظامی است که فقط عملیات حقوقی آن با فقه ما سازگار باشند؟ خیر، وقتی نظام بانکی گفته می‌شود، منظور مجموعه‌ای از نهادهای پولی که در ارتباط با هم، اهداف مشخصی را بر اساس مبانی روشنی دنبال می‌کنند.

اشتباه است که سیستم بانکی غرب را که دارای اجزا، اهداف و روابطی است و هدف آن جمع شدن سرمایه‌های کوچک و رساندن آنها به دست کارآفرین است تا با آنها تولید ثروت کند و ثروت خود به خود توزیع شود و به جامعه برسد ـ البته این ادعایی است که آنها دارند ـ الگو قرار دهیم.

اساساً این سیستم، سیستم تمرکز ثروت است. ما خواستیم این سیستم را اسلامی‌سازی کنیم، اما چه کردیم؟ گفتیم اگر ربا را برداریم بقیه مسائل درست می‌شوند. ربا را برداشتیم اما درست نشد. الان هم هرقدر جلو می‌رویم، حتی اگر یقین به عدم وجود ربا در نظام بانکی باشیم و طوری مهندسی نکنیم که به عدالت بینجامد، بازهم به تمرکز ثروت منتهی خواهد شد.

بنابراین وقتی فقه، مضاف به نظام می‌شود، اولاً موضوعات اجتماعی باید از فقه تفکیک شوند، گرچه با یک نگاه موضوعات اجتماعی را می‌توان با نگرش تحلیلی جزئی یا با نگاه نگرش سیستمی مطالعه کرد، اما آن دو رویکرد و روش برای مطالعه یک موضوع کلان است. خود آن موضوع کلان را ممکن است یک بچه نظام، خرده نظام و زیر نظام ببینیم.

با این نگاه فقه موضوعات اجتماعی فقه نظام است، اما فقه موضوع کلانی که خود نظام دارد، اما غیر از بحث فقه نظامات اجتماعی همچون فقه الاقتصاد، فقه السیاسه و… است.

در بحث در باره این‌ موضوعات باید مفهوم روشنی از نظام اقتصادی و سیاسی ارائه کنیم و بعد بگوییم فقه نظام سیاسی و غیره. ابتدا باید ببینیم که آیا فقه به معنای اصغر آن، قابل اضافه شدن به این معنای از نظام اقتصادی است یا خیر که ظاهراً قابل اضافه نیست. این تعریف برای نظام اقتصادی، قابل تعمیم به نظامات اجتماعی اسلام هم هست، یعنی نظامی که موضوع آن رفتارها و روابط است.

اگر بخواهیم فقه را به این نظامات اضافه کنیم، باید فقه اکبر یعنی فقه به معنای استنباط نظام اقتصادی از تمام آموزه‌های دینی به آن اضافه شود.

13مارس/19

تکریم مادران و همسران شهدا در سیره معصومین«ع»

مناسبت‌های مختلف مذهبی در طول سال به نام یکی از اصناف و گروه‌ها نام‌گذاری شده است. روز ولادت امام حسین«ع» به نام روز پاسدار، روز ولادت حضرت عباس«ع» به نام روز جانباز، و روز ولادت حضرت زهرا«س» به نام روز زن و مادر نامگذاری شده است.

در تقویم رسمی کشور، روز ۱۳ جمادی‌الثانی، روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته و علت این نام‌گذاری این است که حضرت «ام‌البنین» همسر حضرت امیرالمومنین«ع» و مادر حضرت ابوالفضل العباس«ع» در چنین روزی روی در نقاب خاک پیچید و از این جهان کوچ کرد و در جوار رحمت حضرت حق آرمید.

پسران ام‌البنین«س» به امر مادر و با رغبت و اشتیاق هر چه تمام‌تر، به عنوان محافظان و حامیان برادر و امام خود، رهسپار مکه شدند.

ام‌البنین«س» مادر حضرت ابوالفضل«ع» در مدینه بود که به او خبر دادند در حادثه کربلا هر چهار پسرت شهید شدند. خبر شهادت چهار فرزند در یک روز برای هر مادری طاقت‌فرساست؛ اما حضرت ام‌البنین«س»با رشادتی بی‌نظیر نه تنها این خبر را تحمل کرد، بلکه این مصیبت را در برابر مصیبت امام حسین«ع»کوچک ‌دید. زمانی که بشیر خبر شهدای کربلا را به مدینه آورد، حضرت ام‌البنین«س»کنار بشیر آمد و ایشان خبر شهادت فرزندانش را داد. اما او از بشیر درباره امام حسین«ع» سئوال ‌کرد. زمانی که بشیر خبر شهادت امام حسین«ع» را داد، حضرت ام‌البنین«س»با تعجب نگاهش ‌کرد. بشیر می‌گوید تا آن زمان نمی‌دانستم آن خانم کیست؟ از بقیه سئوال کردم، گفتند مادر حضرت عباس«ع» است. از ایشان پرسیدم ، «چرا باور نمی‌کنید امام حسین«ع» ‌به شهادت رسیده‌اند.»

حضرت ام‌البنین«س»فرمود: «چون من عباس را همراه ایشان فرستادم تا کسی جرئت نکند با وجود او به امام حسین«ع» نزدیک شود.» آنگاه بشیر قصه شهادت حضرت عباس«ع» را برای حضرت ام‌البنین«س»بیان کرد. حضرت ام‌البنین«ع» می‌فرماید: «چهار فرزندان جوان من و هرچه جوان زیر آسمان  زندگی می‌کنند به فدای امام حسین«ع»باد.»

این موضوع عظمت این مادر را می‌رساند که شهادت فرزندانش را در برابر شهادت امام حسین«ع»کوچک می‌بیند و چیزی را که طاقت‌فرسا و غیر قابل تحمل می‌داند شهادت فرزندانش نیست، بلکه شهادت امام حسین«ع» است. لذا وقتی خبر شهادت امام حسین«ع»را شنید گفت: «با این خبر رگ‌های قلبم را پاره کردی.»(۱) این نشان می‌دهد که این مادر در تحمل مصیبت فرزندانش استقامت داشته است.
این زن بزرگوار به قبرستان بقیع می‌آمد و برای فرزندانش نوحه‌سرایی می‌کرد. نوشته‌اند نوحه‌‌سرایی این زن آن‌قدر دردناک بود که هر کسی که از کنار بقیع رد می‌شد گریه می‌کرد. او در نوحه‌‌سراییش گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را که عباس بن علی«ع»بود، یاد می‌کرد. از جمله می‌گفت: «ای کسی که عباس را دیدی که حمله می‌کرد بر گروه حریفان و به دنبال او فرزندان حیدر که بسان شیری قوی بودند، به من خبر دادند که فرزندم سرش مجروح و دستش قطع شد. وای من بر فرزندم که بر سرش عمود وارد شد. اگر شمشیر در دست داشت، هرگز کسی به تو نزدیک نمی‌شد.»(۲)

در سالر‌وز وفات ام‌البنین«س» به نمونه‌هایی از سیره معصومان در تکریم از مادران و همسران شهدا می‌پردازیم:

رسول‌الله«ص» تکریم ویژه از فرزندان و همسران شهیدان

تکریم رسول خدا«ص» از خانواده شهدا از چند جهت بود: ۱٫ گریه وهمدردی ۲٫ تسلی و دلداری و ملاطفت به فرزندان ۳٫ بیان فضائل شهید در جمع مردم با درخواست همسر شهید ۴٫ دعا در حق همسر شهید ۵٫ دستور غذا دادن و پذیرائی از خانواده شهید.

رسول خدا«ص» همواره سعی می‌کردند تکریم خانواده شهدا را فراموش نکنند که نمونه‌های آن بسیارند و تنها به مواردی اشاره می‌شود.

تکریم همسر جعفر بن ابیطالب

اسـمـاء دخـتـر عـُمـَیـس از زنـان مـؤمـن و گرانقدرى است که نام او به نیکى در تاریخ اسلام مى‌درخـشـد. او از اولیـن ایـمـان آورنـدگـان بـه پـیـامـبـر«ص»بـود و در هـمـان اوایل بعثت، قبل از اینکه رسول خدا«ص»به خانه ارقم بروند و آنجا را پایگاه خود قرار دهند، به حضرتش ایمان آورد. اسماء خواهر میمونه (امّ‌المؤمنین) بود.(۳)

اسماء همراه شوهرش، جعفرابن ابیطالب و تعدادى از مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد و در سـال هـفـتم هجرى به هنگام فتح خیبر از حبشه برگشت. پس از بازگشت از حبشه، روزى عمر به او گفت: «اى حبشیّه، ما در هجرت بر شما سبقت گرفتیم (و افتخار هجرت نصیب ما شد و شما محروم شدید).» او در جـواب عـمـر گـفـت: «بـه خـدا قـسـم که راسـت گـفـتـى. شـمـا بـا رسـول خـدا«ص»بودید و آن حضرت گرسنگانتان را سیر مى‌کردند و جاهلانتان را احکام شریعت مى‌آموختند، در حالى که ما تبعیدشدگانى دور از وطن بودیم. به خدا قسم! خدمت پیامبر مشرف خـواهـم شـد و کـلام تـو را بـه ایشان خـواهـم گـفـت.»

پـس بـه خـدمـت رسـول خـدا«ص» رسید و شماتت و فخرفروشى عمر را یاد آور شد. پیامبر جواب دادند: «آن کس که چنین گـفـت، دروغ گفته است. شما دو هجرت کردید، هجرتى به سوى نجاشى و هجرتى به سوى من، در حالى که دیگران یک هجرت کردند.»(۴)

یـک سـال پـس از بـازگـشـت از حبشه، جنگ موته رخ داد، جعفربن ابیطالب، شوهر اسما به عنوان فرمانده سپاه به جبهه رفت. سپاه اسلام در «موته» با لشکر دشمن مواجه و نبرد آغاز شد. جعفر که فرمانده اول سپاه اسلام بود، در کمال شجاعت جنگید، وقتى حلقه محاصره بر او تنگ شد، از اسب پایین آمد و با ضربه شمشیر، اسب خود را پى کرد تا هم قطع امید از اسباب عادى کرده باشد و هم ایجاد رعب و وحشت در دشمن و با حمله‏هاى پى در پى و ضربات شمشیر به دفاع از خود برخاست.دست راست او به وسیله دشمن قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت، دست چپش نیز قطع شد، پرچم را با دو بازو نگه داشت و سرانجام با بیش از هفتاد زخم به لقاء و رضوان حق شتافت و شهید شد.

حضور پیامبر«ص»در منزل اسماء همسر شهید

اسماء گوید: «در صـبـح روز شـهـادت جـعفر، من چهل پوست دباغى کردم. علاوه بر آن، آرد خمیر کردم، بچه‌هـایـم را شستشو دادم و نظیف کردم که رسول خدا«ص»به خانه ما آمدند و فرزندان جعفر را خـواسـتند. فـرزنـدان را خـدمت ایشان بردم. دیدم آنها را به سینه خود چسباندند و بوییدند و اشک از دیدگانشان جارى شد. عرض کردم: اى رسول خدا«ص»دست یتیمى بر سر آنها مى کشید، مگر از جعفر خبرى به شما رسیده است. پیامبر«ص» که از عقل و فهم من متعجب شده بودند، فرمودند: آرى، امروز شـهـیـد شـد. من گریان شدم. پیامبر فرمودند: اى اسماء! گریه مکن و بدان که خداوند به من خبر داده که جعفر را دو بال از یاقوت قرمز است تا در بهشت به هر جا که بخواهد پرواز کند. عرض کردم : اى رسول خدا! کاش مردم را جمع مى‌کردىد و فضیلت جعفر را در جمع آنها ذکر مى‌کردید تا هیچ‌گاه فراموش نشود. پـیـامـبـر «ص»در مسجد حاضر شدند و در جمع مسلمانان فضیلت جعفر را بیان کردند.»(۵)

صاحب اعیان‌الشیعه بعد از نقل این روایت مى‌نویسد: «ایـن روایت نشان دهنده حُسن اداره منزل و بچه‌دارى و زحمت و کوششى است که زنان عرب و همسران شهدا در خانه متحمّل مى‌شدند. شوی اسماء به سفر رفته بود و او با وجود سه فرزند، در صبحگاهى چهل پوست را دباغى و علاوه بر آن، آرد و نان نیز تهیه کرده بود.»

تکریم خانواده سیدالشهدا حمزه

در شب جنگ احد، پیامبر حضرت حمزه«ع»را صدا کردند و فرمودند: «عموجان! نزدیک است که شما از جمع ما غیبت کنید، غیبتی دراز و دور.»

سپس ادامه ‌دادند: «زمانی که بر خدای تبارک و تعالی وارد شوید چه خواهید گفت؟ از شما شرایع دینتان و شروط ایمانتان را بپرسند چه خواهید گفت؟» حمزه گریه کرد و گفت: «شما ارشاد کنید و بگوئید چه بگویم؟» پیامبر«ص» فرمودند: «شهادت بده به وحدانیت الهی و اینکه من رسول حق خدا هستم.» گفت: «من شهادت دادم. هم به وحدانیت الهی شهادت می‌دهم هم به رسالت شما.»

پیامبر«ص» ادامه دادند: «شهادت بده که بهشت حق است، آتش حق است، روز قیامت حق است، در آن شکی راه ندارد، صراط حق است. میزان حق است… و بدان علی امیرالمؤمنین«ع» است.» حمزه«ع»گفت: «شهادت می‌دهم اقرار کردم، ایمان آوردم، تصدیق کردم.» پیامبر«ص»اضافه فرمودند: «وَ قالِ فاطِمه سَیِده نِساءِ العالَمین»، «قالَ نَعَم صَدَّقتُ»، فرمودند: «قالَ و حَمزه سَیِد الشُهداء»، این هم تصدیق کن که حمزه سید شهداست!» بعد رسول خدا«ص»فرمودند: «باید اقرار کنی جعفر پسر برادرت در بهشت همراه ملائکه طیران خواهد کرد.» در این هنگام حضرت حمزه«ع»گفت: «خدا را شاهد می‌گیرم و خدا برای شهادت کافی است، آن‌گاه رسول خدا«ص» دعایش کردند که خدا کمکت کند و تو را توفیق دهد.»

احترام و تکریم خواهر و خواهرزاده شکیبا

صفیه، خواهر حمزه، برای دیدن جسد برادرش آمده بود. رسول خدا«ص» بـه زبـیر، فـرزند صفیه، فرمودند: «مادرت را برگردان و نگذار برادرش را در این حال ببیند.» زبیر گـفته رسـول خدا را به صفیه رساند. صفیه گفت: «می‌دانم که برادرم را مثله کرده‌اند، اما چون در راه خداست، ما هـم راضـی و خشنود هستیم و البته برای رضای خدا صبر خواهم کرد و بدین طریق، از رسـول خـدا«ص» اجازه گرفت و بر سر کشته برادر حـاضر شـد. او هـنگامی که برادرش را با آن وضع مشاهده کرد، بـر او درود فـرستاد و گفت: «اِنّا لله و اِنّا الیه  راجعون.» سپس برای او طلب استغفار کرد.(۶)

به خاک سـپردن حـمزه

وقتی مشرکان از احد رفتند، مـسلمانان بـه کنار کـشتگان خـود آمـدند. رسول خدا«ص» حمزه و دیگر شهدا را غـسل نـدادند و فرمودند: «آنها را همچنان خون‌آلود و بدون غسل دفن کنید. من بر اینان گـواه خـواهم بود.»

جسد حمزه، اولین جسدی بـود که رسول خدا«ص» بـر آن پنج  تکبیر گفتند. سپس اجساد شـهیدان دیـگر را آوردند و کنار جسد حمزه گذاشتند. پیامبر«ص» بر هر شهیدی که نماز می‌گزاردند، بـر حـمزه هم نماز می‌گزاردند؛ چنان کـه هـفتاد مـرتبه بر حمزه نـماز خـواندند.(۷)

به دستور پیامبر«ص» حـمزه را هـمراه «عبدالله بن جحش» که او هم از شهدای احد بود در یـک قـبر به خاک سپردند.(۸)

همچنین هنگامی کـه رسـول خدا و یـارانشان بـه مـدینه برگشتند، حمنه، دختر جـحش و خواهر عبدالله، خدمت پیامبر«ص» رسید. وقتی پیامبر خبر شهادت عبدالله را به حمنه دادند، او گفت: « إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعون» و برای او طلب آمرزش کرد. سـپس از احـوال دایـی خـود، حـمزه، پرسید و با شـنیدن خـبر شهادت او نیز کلمه استرجاع را بر زبان جاری ساخت و برای وی هم از خداوند بزرگ طلب استغفار و آمرزش کـرد.

تکریم ویژه پیامبر

لحظه‌اى که پیامبر«ص» از حمراءالاسد بازگشتند شخصى را به خانه نسیبه فرستادند تا وضع مزاجى او را برای پیامبر«ص» گزارش دهد. پیامبر از سلامت او آگاه و خوشحال شدند. این زن در برابر آن همه فداکارى از پیامبر«ص» خواست دعا کنند خدا او را در بهشت ملازم حضرت ‍ قرار دهد. پیامبر«ص» در حق وى دعا کردند: «خدایا اینها را در بهشت همنشین من قرار ده.»(۹)

حضرت با همه گرفتاری‌ها از این زن و مادر جانباز غافل نشدند، بلکه احوال او را پرسیدند و به درخواست او که در حقش دعا کنند پاسخ مثبت دادند.

تکریم حضرت علی«ع» از خانواده شهدا

حضرت علی«ع»در فرمان خود به مالک اشتر می‌نویسند: «هرگاه کسی از سپاه تو به درجه شهادت رسید و یا شخصی از دشمنانت در اثر قتل و جرح به گرفتاری شدید مبتلا شد، در این صورت همانند وصی دلسوز و مورد اعتماد کارهای خانواده آنان را اداره کن تا اثر فقدانش در میان اهل‌بیت او ظاهر نشود.»(۱۰)

علی«ع»کسی نیست که به مالک اشتر دستور دهد که از خانواده شهدا تکریم کند و خود به فکر آنها نباشد؛ لذا حضرت در طول زندگی به عنوان سرپرست ایتام و بیوه‌زنان معروف بودند. شب‌ها نان خرما و غذا برای آنها می‌بردند و به منزل آنها می‌رفتند و به آنها حتی در کار خانه کمک می‌کردند. جمعی از این خانواده‌ها، خانواده‌های شهدا بود که در جنگ‌های مختلف همسران و یا پسران و فرزندان خود را از دست داده بودند.

که نمونه‌های آن بسیار است و در این مقوله نمی‌گنجد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- تنقیح المقال، ج۳، ص۷۰، حیاه الامام الحسین، ج۳، ص۴۳۰٫

۲- بحارالا نوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۵، ص۱۱۸٫

۳- اعیان الشیعه، چ۳، ص۳۰۶٫

۴- طبقات ابن سعد، ج۸، ص۲۸۱٫

۵- همان، ص۲۸۲؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۵۵٫

۶- تاریخ اسلام، ص۳۲۳

۷- طبقات ابن سعد، همان.

۸- منتهی الامال، ص ۷۷٫

۹- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، قم، دارالتبلیغ اسلامی، ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۱٫

۱۰- بحارالانوار، ج ۷۷، ص۲۵۱؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص۵۷۴٫

23فوریه/19

چند تصویر از روزهای محنت حضرت فاطمه زهرا(س)

خدایـا! مرا به پدرم ملحق کن

چند تصویر از روزهای محنت حضرت فاطمه زهرا(س)

فاطمه زهرا(س) در سال ۱۱ هجری به شهادت رسید. برخی از محققان معتقدند که حضرت ۷۵ روز بعد از رحلت پدر در روز ۱۳ جمادی‌الاول شهید گردید(۱) و جمعی دیگر نیز بر این باورند که ایشان ۹۵ روز بعد از درگذشت پدر، در روز سوم جمادی‌الثانی به شهادت نائل آمد(۲) که این دیدگاه در میان دانشمندان از اعتبار بیشتری برخوردار است؛(۳) طبری به این فرمایش امام صادق(ع) استناد می‌کند که فرمود: «فاطمه(س) ۹۵ روز بعد از وفات پدر زیست و در سوم جمادی‌الاخر سال یازده هجری از دنیا رفت».(۴) این دو نظر(۵) مبنای فاطمیه اول و دوم شده است. به بهانه پاسداشت ایام عزا و سوگواری شهادت حضرت فاطمه(س)؛ چند تصویر از روزهای محنت ایشان ارائه می‌گردد.

*بـوی بهشـت

هیچ‌کس در راه رفتن، رفتار و کردار، قامت، قیافه و نشست و برخاست شبیه‌تر از فاطمه(س) به پیامبر(ص) نبود؛ عایشه ضمن اشاره به این جمله، می‌افزاید:

هرگاه فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) می‌آمد آن حضرت بر می‌خاست او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشاند و هرگاه پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد می‌شد، فاطمه(س) برمی‌خاست، او را می‌بوسید و در جای خود می‌نشانید.(۶)

رسول خدا(ص) نمى‏خوابید، مگر آنکه بر صورت فاطمه(س) بوسه مى‏زد.(۷)

پیامبر، دختر عزیزش را حوریه‏ انسیه می‌شمرد و می‌فرمود:

هرگاه من مشتاق بهشت می‌شوم فاطمه را می‌بوسم.(۸)

 

*هجـوم به بیـت وحـی

در کنار خانه پدر، خانه دختر قرار داشت که به بیت فاطمه(س) معروف بود.

رسول خدا(ص) بر حرمت این خانه اصرار داشت و «این کوخ محقر بر هزاران کاخ مجلل برتری داشت و برکات بی‌نهایتش، عالم را از نورانیت پر ساخته بود».(۹)

پیامبر(ص) هر وقت به سمت خانه دختر می‌رفت، نخست دست، روی درب می‌نهاد و آن را می‌گشود و با صدای رسا می‌فرمود: السلام علیکم! وقتی صدای دخترش را می‌شنید از او اجازه ورود می‌طلبید و آنگاه پا به آن حریم قدس الهی می‌گذارد.(۱۰)

اما این حریم سرشار از معنویت، بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) شکسته شد؛ جمعی اندک که در سقیفه بنی‌ساعده، خلیفه اول را برگزیده بودند، به بهانه ستاندن بیعت، راهی مسجد النبی(ص) شدند و در راه با هرکسی که روبرو می‌شدند از او بیعت  می‌گرفتند؛ مقصد اصلی این گروه، گرفتن بیعت از امیرمؤمنان(ع) بود و با این قصد به خانه فاطمه(س) یورش بردند.

مهاجمان درب خانه را آتش زدند و حضرت علی(ع) را به زور از منزلش بیرون کشیدند؛ در آن هنگام فاطمه(ع) را در میان در و دیوار فشردند.(۱۱)

 

*یادگـار مکتـوب

مردى نزد حضرت فاطمه(س) آمد و گفت:

اى دختر رسول خدا! آیا رسول خدا نزد تو چیزى گذاشته که براى من تازگى داشته باشد؟ حضرت روى به کنیز خود فرمود و دستور داد که آن دستمال ابریشمى را بیاورد. او به دنبال دستمال هرچه گشت نتوانست آن‌را پیدا کند. حضرت فرمود:

واى، حتماً آن را پیدا کن! زیرا آن براى من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد. کنیز آن‌را پس از جستجوى فراوان پیدا کرد در حالى که پر از گرد و غبار بود. در آن صحیفه [اى وجود داشت و] از قول حضرت رسول(ص) چنین آمده بود:

کسى که همسایه‏اش از شرّ او در امان نباشد، از مؤمنان نخواهد بود. بنابراین، هرکس به خداوند و روز قیامت معتقد است و به آن ایمان دارد، همسایه‏اش را آزار ندهد؛ کسى که به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد، یا سخن نیکو بگوید و یا اصلاً صحبت نکند و سکوت اختیار نماید، همانا خداوند انسان نیکوکار، بردبار و پاکدامن را دوست دارد و نسبت به زشت‌کارِ بخیل، گداى سمج و پررو کینه داشته او را دشمن مى‏دارد. همانا حیا از ایمان است و ایمان در بهشت جاى دارد، فحش و ناسزاگویى از پررویى و بى‏حیایى است و آدم پررو و بى‏حیا در آتش خواهد بود.(۱۲)

*گلـه از فریـب

ام‌سلمه از همسران ستایش شده پیامبر(ص) بود که به فاطمه(س) بسیار انس داشت و حتی نسبت به غصب فدک نیز از او دفاع کرد.(۱۳)

روزی امّ‌سلمه از حضرت زهرا(س) پرسید: دختر رسول‌الله! چگونه صبح کردى؟

فاطمه(س) فرمود: با رنگی پریده و اندوهی و بلایی سخت، شب را به صبح رساندم؛ اندوه از آنکه پیامبر از دنیا رفت و بلا از آنکه به وصىّ او ستم شد…

همین‌که مى‏خواست تیر به هدف برسد و کار نتیجه دهد، باران نفاق بر سر ما فرود آمده، از کمان سینه‏ های‌شان، زه ایمان بریده شد، و بر اثر گول خوردن از دنیا بر آنچه که خداوند وعده داده بود که رسالت را حفظ و مؤمنان را نگهدارى فرماید در احراز بهره خود بسیار بدرفتارى کردند و از آن‌کس که پدران‌شان را در جاهاى غم‌بار و میدان‌هاى شهادت از بین برده بود، انتقام گرفتند.(۱۴)

 

*هماننـد کعبـه

روزی محمود بن لبید در احد شاهد حضور فاطمه(س) و گریه او در کنار قبر حمزه بود، پیش رفت و سلام کرد و گفت:

– ای بانوی زنان! با گریه خود شاهرگ قلب مرا پاره کردید.

– ای پسر لبید! آیا نگِریم در حالی که در سوگ بهترین پدران هستم.

– سؤالی دارم.

– بپرس.

– آیا رسول خدا(ص) پیش از رحلت درباره امامت علی(ع) سخنی فرمود؟

– «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم؛» شگفتا ! آیا شما روز غدیر خم را فراموش کردید؟

– نه! ماجرای غدیر خم صحیح است؛ اما  می‌خواهم از آن‌چه که رسول خدا(ص) در پنهانی به شما گفته سؤال کنم.

– من خداوند را شاهد می‌گیرم که پیامبر(ص) می‌فرمود: علی(ع) در میان شما، بهترین کسی است که من در میان شما می‌گذارم. بعد از من، او امام و خلیفه است و دو فرزند او، با نُه نفر از صلب حسین(ع) پیشوایان نیکو کردارند. اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را هدایت کننده و هدایت شده می‌یابید و اگر مخالفت آنها را کنید، این اختلاف در میان شما تا روز قیامت به طول خواهد انجامید.

– بانوی من! چرا او از گرفتن حق خود کوتاهی کرد؟

– ای پسر لبید! پدر، رسول‌الله(ص) می‌فرمود: «مثل علی مثل الکعبه اذ توتی و لا تاتی؛ مَثل علی مَثل کعبه است که باید به سوی او بروند؛ نه آنکه او به سوی مردم برود.»(۱۵)

 

*بیـت‌الاحـزان

آنان که راهی مسجدالنبی(ص) می‌شدند؛ شاهد گریه‌های مستمر فاطمه(س) بودند؛ گریه او نشان از غم فراغ پدر و حزن و اعتراض یک مظلوم بود که خوشایند بزرگان مدینه نبود؛ از این‌رو به اعتراض، به حضور امیرمؤمنان(ع) آمدند و مدعی شدند که گریه‌های همسرت آرامش شبانه‌روز ما را آشفته کرده است از تو  می‌خواهیم که فاطمه یا شب بگرید یا روز!

امام، اعتراض آنان را به فاطمه(س) بیان داشت و حضرت در پاسخ فرمود:

درنگم در میان مردم، کوتاه است و به زودی از میان‌شان رخت برمی‌بندم؛ علی! به خدا سوگند از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم.

امیرمؤمنان(ع) برای همراهی همسر، اطاقى خارج از شهر مدینه ساخت که به بیت‌الاحزان شهره شد؛ او صبح‌گاهان فاطمه(س) را با دو میوه دلش حسن و حسین(ع) تا بیت‌الاحزان همراهی می‌کرد تا روح پیامبر(ص) در آن‌جا بگرید و آنگاه شب در پی‌شان می‌آمد و آن عترت پاک را به خانه باز می‌گرداند.

حضرت فاطمه از زمان فوت پدر عزیزش ۲۷ روز این برنامه را انجام داد تا آنکه شدت یافتن بیماری، او را از این رفت و آمد بازداشت.(۱۶)

*گریـه بر امـام

فاطمه(س) در آستانه رفتن از دنیا بود که نگاهی به همسر کرد و گریست؛ امیرمؤمنان(ع) فرمود: بانوى من! چرا گریه مى‏کنى؟

فرمود: أَبکِی لِمَا تَلْقَى بَعدِی‏؛ براى آن مصیبت‌هایى می‌گریم که تو بعد از من خواهى دید.

امیر المؤمنین(ع) فرمود: گریان مباش، به خداوند سوگند آن مصائب نزد من براى رضاى خداوند کوچک و ناچیزند.(۱۷)

 

*دعـا در لحظـات سخـت

زمانی که بیماری بر فاطمه(س) سخت شد، دست به نیایش برداشت و فرمود:

«یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحمَتِکَ أَستَغِیثُ فَأَغِثنِی اللَّهُمَّ زَحزِحنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدخِلْنِی الْجَنَّه وَ أَلْحِقنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ؛» ای خداوند جاوید! به رحمت تو پناه می‌برم، پس مرا پناه ده و به فریادم رس. خدایا! از آتش دوزخ دورم کن و مرا به بهشت خود داخل ساز و به پدرم ملحق نما.

امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: خداوند تو را سلامت و عافیت بخشد!

فاطمه(س) ‌گفت: ابوالحسن! چه نزدیک است ملاقات خدا. سپس چند توصیه به همسر فرمود و افزود: مرا شب به خاک بسپار.(۱۸)

*وصیـت‌هـای آخـر

کسى‌را در پی امیرمؤمنان(ع) فرستاد؛ زمانی که امام آمد؛ فاطمه(س) به او فرمود:

پسرعمو! احساس مى‏کنم که مرگ من فرا رسیده است؛ چنانم که، تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیک‏تر مى‏شوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم تو را وصیت مى‏کنم.

امام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مى‏خواهى وصیت کن.

آنگاه امیرمؤمنان(ع) کنار بالین همسر نشست تا وصیت او را بشنود؛ فاطمه لب به سخن گشود و گفت:

پسرعمو! مى‏دانى که هرگز دروغ نگفته‏ام و از هنگامى که با یک‌دیگر زندگى مشترک داریم با تو مخالفتى نکرده‏ام.

امام فرمود: پناه بر خدا! چگونه می‌توان در آینده لب به ملامت‌تان بگشایم در حالی که شما در قله دانایی به احکام خدا، نیکویی، پرهیزکاری، کرامت و خداترسی هستی. همانا جدایی و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست و به خدا سوگند با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر(ص) بر من تازه مى‏شود و مرگ تو و از دست دادنت مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همه‌گان به سوى او باز می‌گردیم و این مصیبت چه سخت و دردانگیز و دشوار و اندوه افزاست. و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمى‏کند.

هر دو می‌گریستند، آنگاه على(ع) سر همسر بیمارش را بر سینه نهاد و گفت:

به آنچه مى‏خواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى، رفتار خواهم کرد و فرمان تو را، بر خواسته خود ترجیح مى‏دهم.

فاطمه(س) همسر را دعا کرد و چند وصیت به او نمود و آنگاه فرمود:

«…وَ ادفِنِّی فِی‌اللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الأَبصَارُ؛» و چون چشم‌هاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه‌شب به خاک بسپار(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-کافی، ج۱، ص۴۵۸

۲-کشف‌الغمه، ج۱، ص ۵۰۲

۳-طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، ج ۱، ص ۳۰۰ ؛ ابوالفرج اصفهانى‏، مقاتل ‏الطالبیین، ص ۵۹ و ۶۰ .

۴-دلائل الامامه، ص۴۵٫

۵- البته ممکن است دلیل اختلاف رایج نبودن نقطه گذاری بر کلمات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مؤید این معنا است.

۶- ابن اثیر ، جامع الاصول ، ج۱۰، ص ۸۵٫

۷- قاضی نورالله مرعشی، احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۱۸۶- ۱۸۵٫

۸- مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص ۶٫

۱۹- امام خمینی، صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۳٫

۱۰- طبرسی، مشکاه الأنوار، ص ۱۹۶٫

۱۱- مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۴۳٫

۱۲- طبری، دلائل الامامه، ص ۱٫

۱۳- دلائل الامامه، ج۱، ص ۳۹٫

۱۴- بحار الأنوار، ج ۴۳ صص ۱۵۷- ۱۵۶٫

۱۵- بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳٫

۱۶- بحارالانوار، ج۴۳، ص ۱۷۷٫

۱۷- بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص.۲۱۸

۱۸- [۱]  بحار الأنوار ،ج‏۴۳، ص۲۱۸٫

۱۹- روضه الواعظین، ج‏۱، ص ۱۵۱٫

23فوریه/19

فقیه عالیقدری که خود را که سرباز نظام می دانست

۱-آیت‌الله هاشمی شاهرودی نزدیک به چهار دهه، به عنوان یک کارگزار برجسته، کاردان، دلسوز  و موثر شناخته می‌شد و مسئولیت‌های مهم پیشنهادی رهبر معظم انقلاب را عهده‌دار گردید و در سال‌های اخیر نیز در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، محور انسجام نیروهای وفادر انقلاب بشمار می‌آمد. این فقیه عالیقدر خود را یک سرباز  اسلام و نظام می‌شمرد و به مقام معظم رهبری می‌گفت: «هر چه وظیفه باشد انجام می‌دهم. من برای شما سربازم»(۱)

۲-مرحوم آیت‌الله هاشمی شاهرودی از سرآمدان فقهای دوره معاصر است که به دلیل بهره‌گیری از سه مکتب درسی امام خمینی(ره)، آیت‌الله خویی و بخصوص آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر، در دانش فقه ممتاز بود و بزرگان روحانیت و حوزه‌های علمی از او به عنوان «فقیه عالیقدر» یاد کردند.

۳-در نگاه ایشان «غرض عملی فقه» رسیدن به احکام شرعى در همه زندگى بشر است و معنایش این است که فقه همه ابعاد و عرصه‌هاى فردی، اجتماعی و خانوادگی زندگى انسان‌ها و همه قشرها و نسل‌هاى انسان‌ها را در بر مى‌گیرد و در همه این بخش‌ها احکام فقهى وجود داشته و جارى است.

۴-آیت‌الله شاهرودی معتقد بود فقه، در این بخش‌ها نه تنها حکم «تک تک» اشخاص را مشخص مى‌کند، بلکه عهده‌دار احکامى که مربوط به جمع و کلان جامعه است نیز مى‌باشد؛ از این‌رو وی «نگاه سیستمی به فقه» داشت و ایده «فقه نظام» در منظر وی شامل نظام قضائى، نظام اقتصادى، نظام سیاسى و نظام ادارى و غیره نیز می‌گردد، یعنی احکام نظامات اجتماعی نیز در فقه موجود است و باید همه آنها در علم فقه باب و فصل داشته باشند و عظمت و وسعت آنها غرض از فقه را مشخص مى‌کند. آیت‌الله هاشمی شاهرودی تاکید داشت مقصود از فقه، حفظ دین از اندراس، تحریف، کهنه و مرده شدن و حفظ امت اسلامى از انحراف و گمراهی است و به‌وسیله فقه و فقها، دین و شریعت الهى حفظ می‌گردد.

۵-نگاه جامع ارائه شده از سوی آیت‌الله شاهرودی به فقه، همسو با نظام جامع ترسیمی از سوی امام خمینی(ره) است که معتقد بود «هدف اساسى این است که ما چگونه مى‌‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد»(۲)

در مکتب فقهی امام خمینی(ره)، «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنم. آشنایی به روش برخورد با حیله‌ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست‌ها و حتی سیاسیون و فرمول‌های دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه‌داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‌کنند، از ویژگی‌های یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.»(۳)

۶-میراث فقهی آیت‌الله هاشمی شاهرودی جامع، عینی و راهگشاست که اوج آن در قالب «مهندسی فقه» مطرح گردید، لیکن فقدان نابهنگام او مانع بسط علمی و توسعه عملی از سوی وی گردید، اما طرح ترسیمی او چشم‌انداز جدیدی را برای مجتهدان نوآور و فقهای جوان پدید آورده است که با تکیه بر نظام جامع فکری او، فقه نظام‌ساز را در خدمت فرد و جامعه اسلامی قرار دهند.

۷-بسط اندیشه فقهی آیت‌الله شاهرودی می‌تواند بر موفقیت نظام اسلامی بیفزاید و ضلع موثر و مهمی برای تحقق این ایده معمار کبیر انقلاب باشد که «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است» ؛ البته تضمین این حرکت در گرو حضور عینی اساتید انقلابی و حتی تربیت نخبگانی است که خود را «سرباز اسلام و نظام» می‌دانند ؛ آنگونه که آن فقیه انقلابی خود را سرباز می‌شمرد و از جمع «سربار» خیری نیست.

پی‌نوشت:

۱٫گفتگوی آیت‌الله شب زنده‌دار؛ سایت khamenei.ir

  1. صحیفه امام، ج۲۱، ص ۲۹۰٫
  2. همان، ص ۲۸۹٫

 

23فوریه/19

بُعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است  

در سال ۱۳۹۴ آیت‌الله هاشمی شاهرودی درخواست گفتگو با «پاسدار اسلام» را پاسخ گفت و در یک فضای صمیمی در دفتر دائره‌المعارف فقه شیعه مستقر در قم، به سئوالات ما پاسخ گفت و نکات بدیع و ارزشمندی نیز درباره ویژگی‌های امام خمینی‌، آیت‌الله شهید محمدباقر صدر و همچنین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بیان داشت.

فقدان این شخصیت بزرگ نظام اسلامی در آذر ماه سال جاری، این مصاحبه را در صدر مطالب پربازدید قرار داد که به مخاطبان عزیز را به درنگ و مطالعه آن دعوت می‌کنیم . در ادامه این متن ، نگاه تیزبین او در؟؟؟    را با اتگاه بر آن گفتگو مرور می کنیم.  

برش اول: حکومت و برپایی دین یک اصل است

  • یکی از امتیازات آقای صدر، به تعبیری نگاه انقلابی به اسلام بود که در کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به‌خوبی مشهود است. ایشان مثل خود امام، حکومت و برپایی دین را یک اصل می‌دانست و اختلاف این دو بزرگوار تنها در ادبیات و تعبیرات بود. آقای صدر از همان ابتدا ایمان داشت که اجرای احکام و حدود اسلامی جز به وسیله یک حکومت اسلامی میسر نیست و بعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است. ایشان در باره تاریخ اسلام و نقش ائمه در تاریخ اسلام مطالعات خوبی داشت و در مناسبت‌ها به ‌جای درس، تاریخ و سیره ائمه را می‌فرمود. طرز تفکر ایشان از تحلیل‌هایش هم مشخص بود.

برش دوم: آرزوی انبیا در ۲۲ بهمن ۵۷ محقق شد.

  • در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان آیت الله صدر درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد بیرون آمدم. طلبه‌ها زیاد شده بودند و ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس می‌داد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد. بعد هم دیگر ایشان موفق نشد درس بدهد و درسش هفت هشت جلسه بیشتر طول نکشید. آن روز به این نحو صحبت کرد. بعد هم تظاهراتی راه افتاد و طلبه‌ها در نجف راه افتادند و عده‌ای دستگیر شدند. این حادثه که رژیمی به دست یک مرجع ساقط شد و قرار بود یک حکومت اسلامی ایجاد شود از نظر ایشان یک نقطه عطف تاریخی بود. برایش خیلی عجیب بود و کانه داشت این تحولات بزرگ و زلزله‌ای را که در دنیا پدید آمده بود، می‌دید. گویی همه عمر را در انتظار چنین روزی سپری کرده و اینک این آرزو محقق شده بود.

 

برش سوم: امام نقطه عطفی در تاریخ بشر است 

  • ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه‌. شرایط زمانه‌ به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. می‌بینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم می‌زند.

برش چهارم: آقا یک ذخیره الهی است

  • پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زد که بی‌نظیر است. خدا به آیت الله خامنه ای الطاف خفیه‌ای دارد. بعضی از مسائل را شاید ایشان از قبل نمی‌دانست که این‌ طور می‌شود، ولی همان‌ طور که خدا امام را امداد کرد، ایشان را هم امداد می‌کند. تأکید بر حفظ قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی افزون بر توجه به مسائل اقتصادی و رفاه مردم ، یکی از این امدادهاست. ..وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود… حضرت آقا از نظر بینش سیاسی بی‌نظیرند و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارند. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود. وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. خدا نکند که شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

برش آخر: حرکت امام به نقطه ظهور خواهد رسید

  • یقین دارم این حرکت پیش می‌رود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این‌ طور می‌شود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیم‌اند.
23فوریه/19

لغزشگاه‌های مدیران-خودشیفتگی و ویژه‌خواری

خودشیفتگی و شأنیت قائل شدن برای خود، یکی از لغزشگاه‌های مدیران است که مفاسد بسیاری در عرصه فردی و اجتماعی به دنبال دارد. روحیه‌ای که ریشه در عدم تهذیب و دنیاگرایی دارد، می‌تواند انقلاب را با چالشی بزرگ روبه‌رو سازد.

از نمونه‌های بارز این روحیه، ویژه‌خواری و تخصیص حقوق و مزایا در تقسیم اعتبارات و تنظیم حقوق و مزایای مدیران است که هرچه سمت مدیر بالاتر باشد، حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق می‌گیرد. این شیوه مخرب از دیرباز در وزارتخانه‌ها و ادارات و مؤسسات مرسوم بود و متأسفانه به نهادهای دینی و انقلابی نیز سرایت کرد. در بخش‌های صنعتی و اقتصادی نیز اوضاع بر همین منوال است، با این تفاوت که در نظام اداری ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است، ولی مزایا و هزینه‌های نامرئی مدیران در اشکال و پوشش‌های گوناگون حدومرزی ندارد، پوشش‌هایی که رصد آنان بسیار دشوار و در صورت اثبات مشمول تبصره‌ها و قوانین دیگری می‌شود که راه را همواره برای بهره‌مندی مدیران از آن باز می‌گذارد.

این وضعیت در بخش‌های اقتصادی و صنعتی حقوق و مزایا هر دو با هم چه در حالت رسمی و مرئی آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی به صورتی لجام گسیخته و بی‌ حد و مرز به چشم می‌خورد. آنچه ارقام را در این آشفته‌بازار تعیین می‌کند مسابقه و چشم و همچشمی سوداگرانه و آزمندانه‌ای است که در فضای دنیاخواهی و مادیگرایی برخی از مدیران برقرار شده و مدیران را به طبقه‌ای نوظهور در جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. این سبک زندگی، آنان و خانواده‌هایشان را از قشر مستضعف جامعه و صاحبان اصلی انقلاب جدا کرده است. متأسفانه در این مسابقه بی‌پایان گاهی دیده می‌شود که یک مدیر دولتی که خود را خادم می‌داند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود می‌شمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدوم پابرهنه کوخ‌نشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی می‌سوزد و به جای شادمانی از حضور در معادله‌ای که طرف معامله او خداوند و نگاه و عنایت ویژه امام و شهدا و قرار داشتن در دل مؤمنان و مستضعفان است به دنبال پیدا کردن جایگاه در معادله‌ای است که در عالم ماده خلاصه شده است. مدیر این بخش اقتصادی نیز نگاه حسرت‌آلودش به نهاد اقتصادی‌ای است که مدیرانش امکان و فرصت ریخت و پاش بیشتری دارند. این مسابقه و حسرت از مدیران بخش غیراقتصادی به بخش اقتصادی سرایت می‌کند و مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در مقایسه با فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون می‌دانند! مسابقه مصرف و دنیاگرائی به مدیران منحصر نمی‌شود و اعضای خانواده و خویشاوندان آنان نیز به واسطه مراوده و رفت‌ و آمد با دنیاطلبان، مسابقه سنگین‌تری را آغاز می‌کنند و مدیر را در منگنه قرار می‌دهند و بر شتاب این رقابت سیری‌ناپذیر می‌افزایند.

هرچند هنوز هم مدیران وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی که نمونه آنها شاید در هیچ کشوری وجود نداشته باشد کم نیستند، اما روال سال‌های گذشته به‌خصوص بعد از پایان جنگ و ظهور تکنوکرات‌ها و آغاز مسابقه اشرافی‌گری زیر نام‌های گوناگون که به شکاف طبقاتی در جامعه انجامید، به گسترش وضعیت فوق دامن زد و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید. وضعیتی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان خطری جدی برای انقلاب یاد کردند و دلسردی و جدائی حامیان اصلی انقلاب یکی از تبعات آن است.

آنجا که مدیران نقش اول را در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا می‌کنند، معلوم نیست سرانجام نظام جمهوری اسلامی با این مدیران و رویکرد دنیاگرایانه آنان که اغلب پست‌های مدیریتی را بین خود و دوستانشان در دولت‌های گوناگون دست به دست می‌کنند به کجا می‌انجامد؟ اگر شیاطین انس و جن و بزرگ و کوچک بخواهند اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کنند،  از کجا بهتر از رویکرد دنیاگرایانه می‌توانند ضربه بزنند و آغاز ‌کنند؟ رویکردی که مادر همه مفاسد است و نقطه مقابل انقلابی‌گری.

آیا تشبه به سرمایه‌سالارانی که امام خمینی از آنها به زالوصفتان یاد کردند و توصیه به تقسیم سازان و تصمیم‌گیران نظام که باید سواره باشند ـ آن هم سوار بر اتومبیل‌های لوکس  ـ تا خبر از مردم پیاده نداشته باشند؛ باید سیر باشند ـ آن هم با استفاده از بهترین غذاها و میوه‌ها  ـ تا خبر از مردم گرسنه نداشته باشند، آیا توصیه‌ای غیر از توصیه نفس انسان و دنباله‌روی از خط و راه شیطان است؟ اینکه مدیران از رفاه و تجملات برخوردار باشند و برخی از مردم حتی قدرت خرید چادر برای دخترانشان را نداشته باشند. اینکه مدیران  در کاخ‌های مجلل و خانه‌های مرفه زندگی کنند، ولی بیشترین درآمد مردم عادی صرف پرداخت قسط و اجاره خانه و به واسطه این پرداخت‌های سنگین، خود و فرزندانشان دچار سوءتغذیه ‌شوند؛ آیا این فاصله و گسست که به فاصله مردم از نظام و انقلاب می‌انجامد، چیزی جز وسوسه‌های شیطانی است؟

اما چگونه شیطان در این کار توفیق می‌یابد؟ داستان همان داستان حضرت آدم(ع) و بهشت است و فریب‌های شیطان نیز همان که قرآن برای ما بازگو کرده است. داستان فریب شیطان و ترغیب و تشویق حضرت آدم(ع) به خوردن میوه ممنوعه است و هبوط از بهشت؛ داستان هبوط انقلابیون از آرمان‌ها و بهشت جمهوری اسلامی به دنیای طبقاتی زرسالاران نظام سلطه به واسطه دنیاگرایی مدیران و دست یازیدن به شجره خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُو ؛(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید.»

این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دلبستن به زندگی دنیا و  عوالم مادی، انسان را از تحرک در راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه بازمی‌دارد « مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهِ إِلا قَلِیل ؛(۲) چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینی می‌کنید و از زمین کنده نمی‌شوید؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشته‌اید؛ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»

خداوند در این آیه شریفه رابطه دلبستگی به دنیا و چسبیدن به مظاهر دنیوی و سنگین شدن به واسطه دنیاگرایی را نقطه مقابل هرگونه حرکت جهادی در راه خدا برمی‌شمارد، نوعی سبک زندگی که امام راحل بر اساس آموزه‌‌های قرآنی بارها و بارها با ادبیات‌های گوناگون مسئولان و مدیران را از ورود به آن و دلبستگی بدان برحذر داشتند.

از یاد نبریم که امام خمینی انقلاب اسلامی را امتداد حرکت شهدای کربلا خواندند. یکی از ویژگی‌های شهدای کربلا سبکبالی آنان بود. و باز از یاد  نبریم که انجام هر نوع تکلیفی برحسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیل‌الله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبکبالی امکان‌پذیر است و سبکبالی چیزی جز گسستن از بندهای وابستگی‌های مادی نیست.

آنچه موجب پیشبرد نهضت و تحمل هجرت‌ها و تبعیدها و زندان‌ها و شکنجه‌ها شد، سبکبالی یاران امام بود و باز آنچه در طول چهل سال گذشته انقلاب را به روزهای جشن پیروزی چهل سالگی رساند، سبکبالی یاران واقعی امام و رهبری بوده است و تداوم انقلاب نیز بستگی به همین سبکبالی دارد.

شأنیت قائل شدن برای خود و ویژه دانستن مدیران از بقیه مردم و ویژه‌خواری و قرار دادن حقوق و مزایای بیشتر برای خود، نه با روح اسلام و آموزه‌های معصومین«ع» سنخیت دارد ونه با انقلاب و سیره امام و رهبری و شهدای عظیم‌الشأن انقلاب. همان‌گونه که سبکبالی موجب رستگاری انسان و سنگینی بار موجب هلاکت اوست؛ نجات و هلاکت انقلابی هم که با دین و دینداران گره خورده است به سبکی و سنگینی مدیران گره خورده است.

پیامیر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود:

«یا علی نَجیَ المَخفون وَ هَلَک المُثقِلون؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگین‌باران هلاک شوند.»

پی‌نوشت:

۱- اعراف / ۲۴٫

۲- توبه / ۳۸٫

۳- بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۲٫

23فوریه/19

امامان برترین‌هـا

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی در حوزه معرفت امامان«ع» است که با محوریت زیارت جامعه کبیره عرضه می‌شود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت بلند می‌پردازیم.

امامان محبوب‌ترین‌ها

«بِأبى أنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ أهْلى وَ مالى»: پدر و مادرم و خودم و خانواده‌ام فدایتان باد .

در گذشته تقدیم شد که این فرازها اوج ابراز عشق به امامان نور«ع» است. زائر می‌گوید همه سرمایه‌ام پدر، مادر، جانم، خانواده‌ام و داراییم هستند، ولی آن قدر شما را دوست دارم که همه را فدایتان می‌کنم. این فرازها نشانه بی‌اعتنایی به پدر و مادر نیستند، بلکه تکریم آنها هستند، زیرا قبل از جان ذکر می‌شوند. یعنی پدر و مادر از جانم محبوب‌ترند؛ اما عشق و محبت به شما چیز دیگری است. همه اینها فدایتان باد.

این ابراز محبت‌ها جاذبه‌ساز است، جاذبه‌ساز به سوی معشوق واقعی که ذات اقدس ربوبی است. « إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا»(۱) و در نهایت این هم به سود خود انسان است « قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»(۲)

امامان ویژه‌های جهان هستی

«ذکرکم فی الذاکرین و اسماءکم فی الاسماء و اجسادکم فی الاجساد و انفسکم فی النفوس و آثارکم فی الاثار و قبورکم فی القبور»: یاد شما در زبان یادآوران است. پیکرهای‌تان با دیگر پیکرهاست و ارواح شما در میان دیگر روح‌هاست و جان‌های‌تان در زمره جان‌هاست و آثارتان در میان دیگر آثار است و قبرهای‌تان در شمار سایر قبرهاست.

در اینکه مقصود از این فرازها چیست احتمالاتی داده شده است:

احتمال اول آن است با آن همه کرامات ویژه‌ای که دارید (بخشی از آنها در این زیارت بلند آمد)، اما مثل دیگر مخلوقات خداوند انسانید. خدا نیستید، بنده خداوندید. یادتان مثل دیگران، نامتان مثل دیگران و… همان که در مورد پیامبران داریم: بشری همانند دیگر بشرها. از این نگاه خصوصیات بشری را دارید، شاد می‌شوید، محزون می‌شوید، می‌خندید، می‌گریید…

احتمال دیگر این است که بشرید، اما چه بشری؟!

در جهانی همه شور و همه شر

ها علی بشر کیف بشر

(علی موسی گرمارودی)

یادتان ویژه است، نامتان ویژه است، قبورتان ویژه‌اند. ویژه‌اید به تمام معنا! به نظر می‌رسد چینش این زیارت این معنا را ترجیح می‌دهد.

حضرت مولی«ع» فرمودند: « لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد و لا یُسَّوی بِهِمْ مَن جَرَت نِعْمَتُهُم عَلَیْهِ اَبَداً هُمْ اَساسُ الدَّینِ و عِمادُ الیَقینِ اِلَیْهُمْ یَفِیءُ الْغالِی وَ بِهِم یَلْحِقُ التالی: هیچ‌کس از این امت را با آل محمد«ع» نمی‌توان مقایسه کرد. آنها که از نعمت آل محمد«ع» بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود، زیرا آنها اساس دین و ستون استوار بنای یقین‌اند. غلوکننده به سوی آنها باز می‌گردد و عقب‌مانده به آنان ملحق می‌شود.

«و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه؛(۳) ویژگی‌های حکومت و ولایت از آنِ آنهاست و وصیت و وراثت پیامبر«ص» تنها در آنهاست .»

برتری امامان اهل‌بیت«ع» تنها از طریق روایات شیعه نیست. در کتاب‌های صحاح سته (کتب ششگانه‌ای که معروف‌ترین منابع اهل سنت است) آن قدر فضائل و مناقب درباره اهل‌بیت«ع» ذکر شده که بالاتر از آن تصور نمی‌شود. برای پژوهشگران در این عرصه کتاب «فضائل الخمسه من الصحاح السته» تألیف محقق دانشمند مرحوم فیروزآبادی منبعی مطالعه کردنی است. در اینجا گفته ابن ابی الحدید معتزلی که شیعه نیست و شافعی و از امامان اهل سنت است، خواندنی است:

«چه بگویم در مورد مرد بزرگی که دشمنانش اعتراف به فضیلت او داشته‌ و هرگز نتوانسته‌اند مناقب و فضائل او را کتمان کنند و از طرفی می‌دانیم بنی‌امیه در تمام جهان اسلام تسلط یافتند و با تمام قدرت و با هر حیله‌ای سعی در خاموش کردن نور او و تشویق بر جعل اخبار در معایب او داشتند و او را بر فراز تمام منابر سب کردند و دشنام دادند و ستایش‌کنندگان او را تهدید به مرگ و بلکه زندانی کردند و کشتند و حتی اجازه ندادند یک حدیث در فضیلت او نقل و نامی از او برده شود و یا کسی را به نام او بنامند، ولی با این حال جز بر بلندی مقام او افزوده نشد… و هرچه بیشتر کتمان ‌کردند عطر فضایل او بیشتر منتشر ‌شد.  همچون آفتاب بود که هرگز نور او با کف دست پوشانده نمی‌شود و همانند روشنایی روز که اگر یک چشم از آن محجوب بماند، چشم‌های فراوانی آن را می‌بینند.»(۴)

شافعی یکی از امامان فقهی اهل سنت می‌گوید: «در شگفتم از مردی که دشمنانش فضایل او را از روی حسد کتمان کردند و دوستانش از ترس، ولی با این حال شرق و غرب جهان را پر کرده است.»(۵)

زیباترین نام‌ها

«فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَکُمْ»: چه شیرین است نام‌های‌تان

نام‌های امامان علاوه بر آنکه نام‌های مقدس‌اند، نام‌هائی زیبا و دوست‌داشتنی نیز هستند. در روایات عترت«ع» به گزینش نام زیبا نه تنها بر فرزندان، بلکه برای شهرها و بلاد هم سفارش شده است.

روزی که پیامبر«ص» به رسالت مبعوث شدند بسیاری از شهرها و آبادی‌ها نام‌های بدی داشتند. بسیاری از قبائل با لقب‌های زشت و زننده اشتهار یافته بودند. پیامبر«ص» دستور دادند نام بسیاری از شهرها، روستاها و بخش‌ها و لقب بعضی از قبایل و افرادی که نام بد داشتند تغییر کنند.(۶)

پیامبر«ص» از شخصی پرسیدند، «نامت چیست؟» او گفت، «غاوی بن ظالم گمراه فرزند ظالم». پیامبر«ص» بلافاصله نامش را تغییر دادند و فرمودند، « تو راشد بن عبدالله هستی، رشد یافته فرزند خدا!»(۷)

مردی خدمت رسول اکرم «ص» رسید. پیامبر اکرم«ص» از نام او پرسیدند. وی گفت، «نام من بغیض است.» پیامبر نامش را تغییر دادند و فرمودند، « نام تو حبیب است.» درست نقطه مقابل بغیض.(۸)

از شخص دیگری پرسید، «نامت چیست؟» گفت، «عبد شتر (بنده شتر)». پیامبر«ص» نامش را تغییر دادند و فرمودند، «نامت «عبد خیر» است.»(۹)

مردی که نامش «عبدالجانّ» بود به فرمان رسول‌الله نامش به عبدالله تغییر کرد.(۱۰)

نام و لقب از نظایر تجلی شخصیت انسانی است و نام و لقب زیبا بر شخصیت انسان تأثیر می‌گذارد. بهترین نام‌ها، نام‌هائی هستند که از بهترین‌های جهان هستی حکایت دارند. نام‌هایی که حاکی از بندگی خداوندند: «سمه باسماء من العبودیه؛(۱۱) نامی بر او نام بگذار که حاکی از بندگی خدا باشد…

اسامی معصومان«ع» هم از زیباترین نام‌هاست: محمد، مرتضی، فاطمه، زهرا، و… و…

استفاده از این زیباترین و شیرین‌ترین نام‌ها هم به سود دنیاست چون نام پر محتوا و نشان‌دهنده فضایل است و هم در آخرت. راوی می‌گوید به امام صادق«ع» گفتم، «ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان می‌گذاریم آیا سودی برای‌مان دارد؟» حضرت فرمودند، «ای والله و هل الدین الا الحب: آری به خدا قسم آیا دین جز محبت چیزی هست؟» خداوند می‌فرماید: « إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ : اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد.»(۱۲)

گرامی‌ترین‌ها

«وَ اَکرَم أنْفُسِکُمْ  »: و جان‌هایتان چه گرامی است.

«کرامت نفس» زیربنای فضایل و «رذالت نفس» ریشه رذائل هستند. کسی که از شخصیت والای انسانی برخوردار است رفتاری متناسب با این کرامت دارد:

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: « مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ، هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ: کسی که برای خود شخصیت قائل است شهواتش در برابرش خوار خواهند بود.»

در عبارتی دیگر از مولی علی«ع» آمده است: « مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ، لَم یُهِنها بِالمَعصِیَهِ: کسی که برای خود شخصیت قائل است آن را با معصیت موهون نمی‌کند.»

از قید تن نگشته رها جانت آرزوست

جان را چه می‌کنی تو که جانانت آرزوست

هستی اسیر چاه طبیعت چگونه باز

قرب مقام و درگه یزدانت آرزوست

طبع گدایی از سر خود بر زمین گذار

که از آسمان رفعت سلطانت آرزوست

خود را چو ذره هیچ ببین در هوای دوست

گر وصل روی مهر درخشانت آرزوست

بوجهل نفس را ننموده مطیع خویش

ایمان و صدق و بوذر و سلمانت آرزوست

پایبند دیو هستی و همواره از هوس

فرماندهی به ملک سلیمانت آرزوست

«ناظم» ز عقل بگذار و رو سوی عشق کن

از تن بپوش چشم اگر جانت آرزوست

«و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم»: و چه بلند است جایگاه‌تان.

جایگاه بلندی که اختصاص آنهاست، جایگاهی که خداوند تنها به آنها داده به کسی دیگر نداده است. منزلت بلند امامان را در پیشگاه خداوند کسی ندارد.

باوفاترین

«وَ أُوفی عَهْدِکُمْ»: چه باوفاترین است عهدتان.

وفاداری به پیمان از ارزش‌های والای انسانی است که مکتب حیات‌بخش اسلام نیز بر آن تأکید دارد. «…وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا ؛(۱۵) و به عهد خود وفا کنید که از عهد سئوال می‌شود.»

عهد و پیمان معنی وسیعی دارد که هم شامل عهدهای خصوصی در میان افراد در رابطه با مسائل اقتصادی و کسب و کار و زناشویی و امثال آن می‌شود، هم شامل عهد و پیمان‌های الهی و رهبران آسمانی نسبت به امت‌ها و امت‌ها نسبت به آنها می‌شود. بسیاری از روابط اجتماعی و خطوط نظام اقتصادی و مسائل سیاسی همگی بر محور عهدها و پیمان‌ها دور می‌زند که اگر تزلزلی در آنها پیدا شود وسرمایه اعتماد از بین برود نظام اجتماع خیلی زود فرو می‌ریزد و هرج و مرج وحشتناکی بر آن حاکم می‌شود.

« وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون(۱۶): و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار دادید، به یقین خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

امیرمؤمنان علی«ع» در فرمان مالک اشتر به اهمیت این مسئله در جاهلیت اشاره کرده و آن را مهم‌ترین و عمومی‌ترین مسئله می‌شمرد و تأکید می‌کند حتی مشرکان نیز به این امر پایبند بوده‌اند زیرا عواقب دردناک پیمان‌شکنی را دریافته بودند.(۱۷)

مورخان و مفسران می‌گویند از جمله اموری که در صدر اسلام سبب شد گروه‌های زیادی اسلام را بپذیرند پایبند بودن مسلمین به عهد و پیمانشان و مراعات سوگندهای‌شان بود. این امر تا آنجا اهمیت دارد که در روایتی از سلمان فارسی می‌خوانیم: «تهلک هذه الامه بنقض مواثیقها؛(۱۸) هلاکت این امت بخاطر پیمان‌شکنی‌هایشان خواهد بود.»

امامان«ع» در همه فضایل اخلاقی از جمله این فضیلت در قله‌اند و وفادارترین آنانند.

پیامبر گرامی اسلام«ص» فرمودند: «اقربکم غداً منّی فی الموقف اصدقکم للحدیث، و اداکم للامانه، و اوفاکم بالعهد و احسنکم خلقاً و اقربکم من الناس؛(۱۹) نزدیک‌ترین شما به من در موقف فردای قیامت راستگوترین شماست و امانتدارترین شما و پایبندترین شما به عهد و پیمان و خوشخوترین شما و نزدیک‌ترین شما به مردم.»

راستگوترین در عرصه وعده‌ها

«وَ أَصدَقَ وَعَدَکُم»: وعده‌‌تان چه راست است!

از نگاه پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع» وعده‌ای که انسان می‌دهد حکم «دین» و بدهکاری را دارد. انسان می‌تواند وعده ندهد، اما اگر داد باید پای وعده‌اش بایستد و به آن وفا کند.

پیامبر اکرم «ص» فرمودند، «اَلوَعدَه دین: وعده دین است.»

حضرت امام رضا«ع» فرمودند: « اِنّا اَهلُ بَیْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَینا دَینا کَما صَنَعَ رَسولُ اللّهِ»ص»(۲۰): ما خاندانی هستیم که وعده خود را دینی بر گردن خویش می‌بینیم چنانکه رسول خدا«ص» چنین بود.»

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: « الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِد(۲۱): کسی که از او درخواستی نشده تا وعده نداده آزاد است (ولی پس از وعده دادن در گرو وعده خویش است و تا به آن وفا نکند آزاد نمی‌شود)

مرحوم علامه حلی این جمله را با اضافه‌ای آورده است: « اَلْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِدَ وَالْمَسْئُولُ مُسْتَرَقٌّ حَتَّى یُنجِزَ(۲۲): آن کس که از او درخواستی شود آزاد است تا زمانی که وعده نداده و برده است تا زمانی که به وعده خود وفا کند.

در روایتی نبی اکرم «ص» فرمودند: «العده دین ویل لمن وعد ثم اخلف ویل لمن وعدتم اخلف، ویل لمن وعدتم ثم اخلف؛(۲۳) وعده به منزله بدهکاری است. وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند. وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند، وای به حال کسی که وعده می‌دهد و خلاف می‌کند.

از این روایت استفاده می‌شود که وعده به منزله بدهکاری شدید و مؤکد است که افراد با ایمان باید به آن عمل کنند. البته از نظر فقهی وعده‌های ابتدایی که در ضمن عقد و قراردادی نباشند واجب‌العمل نیستند، ولی از آیات و روایات استفاده می‌شود که مستحب بسیار مؤکدی است گویا دیوار به دیوار واجبات مؤکد است.

امامان«ع» در این ارزش والای اخلاقی هم در قلّه بودند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ فرقان /۵۷٫
  2. سباء / ۴۷٫
  3. نهج‌البلاغه، خطبه دوم.
  4. شرح نهج‌البلاغه معتزلی، ج ۱۷، ص ۱۷٫
  5. علی فی الکتاب و السنه، ج ۱، ص ۱۰، نظیر این سخن از عامر بن عبیدالله بن زبیر، الغدیر، ج ۱۱، ص۳۸۰ (چاپ ۱۱ جلدی، ج ۱۰، ص ۲۷۱).
  6. قرب الاسناد، ص ۴۵٫
  7. اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۴۹٫
  8. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۰۲٫
  9. اسد الغابه، ج ۲، ص ۶۳٫
  10. اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۷۴٫
  11. کافی، ۶ / ۱۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۱۰۴ / ص ۱۳۰٫
  13. نهج‌البلاغه کلمه قصار، ۴۴۹٫
  14. غررالحکم، حدیث۴۶۱۰٫
  15. اسراء / ۴۳٫
  16. نحل / ۹۱٫
  17. نهج‌البلاغه نامه ۵۳٫
  18. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۲۸۳، ذیل آیه ۹۱٫
  19. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۹۴٫
  20. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۹۷٫
  21. نهج‌البلاغه، کلمه قصار ۳۳۶٫
  22. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۳٫
  23. میزان‌الحکمه، کلمه «وعد».
23فوریه/19

ارزش کار هر مدیرت را بشناس

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

«موضوع مقاله منشور سیاسی مدیریتی امام علی«ع» به مالک اشتر است که در شماره‌های قبل بخش‌هایی را برشمردیم و اینک به موضوع شایسته سالاری در نگاه امام می‌پردازیم:

«ثم اعرف لکل امرء منهم ما ابلی و لا تضمن بلاء امرء الی غیره و لاتقصرن به دون غایه بلائه و لا یدعونک شرف امرء الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیرا و لا ضعه امرء الی ان تستصغر من بلائه ما کان عظیما»(۱):   

«آنگاه ارزش عمل هریک ( از کارگزاران) را بشناس و آن را به حساب دیگری مگذار و هیچ‌کس را از آن ارزشی که دارد پائین‌تر نیاور و شخصیت یک انسان موجب نشود که کار کوچک او را بزرگ شماری و گمنامی یک شخص سبب شود کار بزرگی را که کرده است حقیر شماری.»

نکات شایان تأمل در این بخش از نامه عبارتند از: ملاک ارزش انسان‌ها به‌ویژه کارکنان نظام حاکم، پرهیز از شخصیت باوری، واقعیت‌نگری در ارزشیابی‌ها.

۱. ملاک ارزش‌ها عمل نیک و کارکرد شایسته افراد است.

به بیان دیگر، امیرمؤمنان«ع» « قیمَهُ کُلُّ امرءٍ مَا یُحسِنُه»(۲) ارزش هر انسان به آن کاری است که نیکو انجام دهد، به عبارت دیگر «کار نیک تعیین‌کننده ارزش انسان‌هاست.»

مرحوم علامه محمدتقی جعفری خاطره‌ای را نقل می‌کنند که ذکر آن بی‌تناسب نیست. خاطره این است که علامه به همایشی در یکی از کشورهای خارجی دعوت می‌شود که موضوع آن «ارزش انسان» بوده است. در آن همایش هر یک از شرکت‌کنندگان چیزی را به عنوان ارزش انسان عنوان می‌کند. نوبت که به علامه جعفری می‌رسد، ایشان این سخن امام علی«ع» را نقل می‌کنند: «ارزش انسان به کاری است که خوب انجام می‌دهد.» با شنیدن این سخن، حضار مجلس با کف زدن‌های ممتد، علامه را تشویق و تأیید می‌کنند. سپس از ایشان می‌پرسند این سخن از کیست؟ علامه پاسخ می‌دهد:  «این سخن از امام علی بن ابیطالب«ع» پیشوای ماست.»

نکته قابل ذکر اینکه معارف اسلامی از جمله سخنان امام علی«ع» این گونه برای دیگران که احیاناً بیگانه با اسلام‌اند جاذبه دارد. اگر ما بتوانیم و همت کنیم این معارف را به گوش جهانیان برسانیم، خدمتی بزرگ به اسلام و ولایت و به بشریت کرده‌ایم.

بیگانگان از اسلام از اثر گرانسنگ نهج‌البلاغه تکریم و تمجید بسیار کرده‌اند که اگر سخنان آنها جمع‌آوری شوند، یک دوره کتاب حجیم خواهد شد. همچنین است درباره سایر منابع اسلامی و در صدر همه قرآن کریم، اما متأسفانه ما نتوانسته‌ایم حتی شمه‌ای از آنها را به گوش جهانیان برسانیم.

از این رو بود که امام راحل می‌فرمود: «جهان تشنه اسلام ناب محمدی«ص» است و اگر اسلام با آن جمال و جمیل به دنیا نشان داده شود، مورد استقبال جهانیان قرار خواهد گرفت.»

و رهبر معظم آیت‌الله خامنه‌ای در نامه به جوانان اروپا و امریکا می‌نویسند که اسلام را مستقیماً بشناسند. امروز مسئولین امر، به‌ویژه کارکنان و دست‌اندرکاران سیاست خارجی و برون‌مرزی باید پاسخ بدهند که سفارتخانه‌های ما در برابر سیل تهاجم فرهنگی سیاسی بیگانه برضد اسلام و تشیع و ایران اسلامی، به منظور خنثی کردن توطئه‌های امپریالیستی، صهیونیستی، سعودی و دیگر مرتجعین و ساماندهی داعش و … چه کار فرهنگی تبلیغی شاخصی در برابر دشمنان داشته‌اند؟!

باری به اصل مطلب بازگردیم:

۲. پرهیز از شخصیت‌باوری

دومین نکته این بخش، پرهیز از شخصیت‌باوری است. هیچ‌ کسی جز با عمل خود ارزشمند نخواهد شد. خصوصاً در نظام اداری که گهگاه چهره‌های کاذب و نالایق پست‌های کلیدی را تصرف می‌کنند و مصالح نظام قربانی نام و عنوان افرادی می‌شود که نه تعهد دارند و نه تخصص. گاهی تخصص دارند و تعهد ندارند و یا تعهد دارند و تخصص ندارند که برای نظام حاکم زیانبار است و نامی جز خیانت ندارد.

اسکندر مقدونی ‌گفته است: «علت انحطاط ملت‌ها این است که کارهای بزرگ را به افراد کوچک سپردند و کارهای کوچک را به افراد بزرگ دادند.» نکته حکیمانه‌ای است. چه اگر مدیریت شایستگی نداشت و نتوانست از ظرفیت‌ها و امکانات و سرمایه‌های ملی استفاده کند، ملک و ملت را به تباهی می‌کشد. چیزی که با کمال تأسف در بخش‌هائی از مدیریت‌ها شاهدیم.

بسیار دیده‌ایم که مسئولی عهده‌دار یک پست کلیدی می‌شود و نخستین کارش غربال کردن بدون دلیل مسئولان زیرمجموعه است، آن هم تنها به این دلیل که هم‌خط او نیستند و این همان خط و خط بازی‌هایی است که هم‌اکنون شاهدیم و یکی از آفت‌های بزرگ نظام به شمار می‌آید.

امیرمؤمنان«ع» در بیانی دیگر می‌فرمایند: « سُوءُ التَّدبیرِ َسبَبِ التَدمیر وَ حُسنُ التَّدبیر قَوامُ الرَّعیَّه: تدبیر بد عامل ویرانی است و تدبیر نیک عامل پایداری ملت.»

جای آن دارد این گونه روایات که اصول مدیریت را می‌آموزند، نصب‌العین مدیران و مسئولان باشند. کشوری که همه چیز دارد، اگر مدیر شایسته و کاردان نداشته باشد، به مثابه اتومبیل مجهزی است که به دست راننده غیرمجرب بدهند که نه تنها از آن وسیله استفاده درست نخواهد کرد، بلکه آن را فرسوده و مختل می‌سازد.

۳٫واقع‌بین در ارزشها

سومین فراز سخن امام، واقعیت‌نگری در ارزشیابی است. در این راستا نباید خودباخته شخصیت‌ها شد، زیرا ارزش‌ها را شخصیت‌ها تعیین نمی‌کنند، بلکه این ارزش‌ها هستند که به شخصیت‌ها اعتبار می‌دهند. هر شخصیتی باید با عملش خود را معرفی کند که زبان عمل از هر زبانی رساتر است. نام و نشان نیز اگر با کار و کوشش و خدمت همراه نباشد به پشیزی نمی‌ارزد؛ همان گونه که در بیان حضرت دیدیم: «شخصیت یک انسان موجب نشود کار کوچک او را بزرگ شماری و گمنامی یک شخص سبب نگردد کار بزرگی را که کرده حقیر شماری.»

بسیارند افراد فهیم کاردان و خالصی که چون گمنام‌اند و بوق و کرنا ندارند، نه جایگاهی دارند و نه حرفشان خریدار دارد؛ در حالی که این شیوه رفتار، خسارت‌های دینی، ملی و عمومی را به همراه دارد و بسیارند افراد نام و نشانداری که به صرف برخورداری از شهرت، چندین پست دارند. در این سیستم مدیریتی، قدرت و منصب دست به دست می‌شود و بوق‌های تبلیغاتی از این چهره‌ها نابغه و اسوه می‌سازند؛ در حالی که بسیاری از صاحبان صلاحیت‌ و کاردانی‌ و لیاقت‌ بایکوت و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. به عبارت دیگر اگر در اندیشه بهبود اوضاع و احوال و سامان گرفتن امور هستیم، باید از شخصیت‌زدگی و شخصیت‌باوری کاذب و چهره‌سازی‌های نامناسب بپرهیزیم. چراغ برداریم و به جستجوی انسان‌های کاردان، متعهد و متخصص بپردازیم. به‌ویژه در شرایط کنونی که دشمنان ملک و ملت تمام توان خود را مصروف به زانو در آوردن مردم کرده‌اند، پرهیز از شخصیت‌باوری و تقسیم مسئولیت‌ها بر اساس شایستگی‌ها و استفاده از امکانات کشور و تکیه به توده‌های مردم که سرمایه گرانسنگ انقلابند، تنها راه نجات کشور و علاج در مسیر نابسامانی‌هاست. این همان چیزی است که رهبر معظم تکیه بر توان ملی و خودباوری و بیرون شدن از حصار تنگ‌نظرانه نامیده و به هم‌افزایی نیروهای صالح و توانا و همدلی سفارش فرموده‌اند.

 

پی‌نوشت:

  1. نامه ۵۳ نهج‌البلاغه

۲٫نهج‌البلاغه حکمت۸۱

23فوریه/19

هرحسابی که در بانک الهی باز کردیم، هدر نخواهد رفت

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده

قلم ودیعه‌ای است خدادادی که حضرت حق بدان سوگند یاد می‌کند: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسطُرُونَ»(قلم/۱)

دفتر حق است دل به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد

حیف این بزرگ‌ترین کتاب الهی نیست؟ حیف نیست که چنین دفتری به قول شمس مغربی که:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر

که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم

این بزرگ‌ترین کتاب و دفتر الهی به هرزه‌ها و یاوه‌ها آکنده بشود؟ آن رساله عهد شیخ‌الرئیس را که آگاهید. البته محفل علم است و دانش  و ارباب کمال در جلسه یادبود حضرت علامه طباطبایی تشریف‌فرما شده‌اند. شیخ می‌گوید من یکی از عهدهایی که با خدایم بستم این است که افسانه و رمان و قصه‌های باطل نخوانم که حرف‌های باطل، ذهن را کج و معوج می‌کنند. از بزرگان علمی قبل از اسلام، یکی ارسطوست. نوشته‌اند که ایشان در سر در مدرسه‌، دانشگاه و دبیرستانش تابلو زده و نوشته بود: کسی که از علم هندسه آگاهی ندارد وارد مدرسه من نشود.  هندسه، حساب، ریاضیات ذهن را تعدیل و فکر را تقویم می‌کنند و او را از اعوجاج به در می‌آورند؛ اما افسانه و قصه‌های هرزه، حرف‌های کج و معوج فکر را از استقامت و انسان را از استنتاج و تحصیل معارف حقه باز می‌دارد.

باید حقیقت اسماء و معانی در انسان پیاده بشود. ممکن است در مفاهیم کلمات و لغات یک کسی که تا اندازه‌ای به علم نحو و صرف آگاهی پیدا کرد، در علم صرف ریشه‌یابی را به دست آورد که کلمات را بتواند به اصلش ارجاع بدهد، ریشه‌ و اصل و مصدرش را پیدا کند به کتاب لغت رجوع کند و از رحیم برود به ماده‌اش و در لغت ببیند که رحیم و رحمان و علیم و عالم یعنی چه؟ این مفهوم عایدش می‌شود. یک منتهی العرب داشته باشد بتواند که یک دوره لغات عرب را معانی و مفاهیمش را تحصیل کند، اما در وقت عمل و در وقت کار می‌داند معنای رحیم و عطوف و لغات و کلمات دیگر در معارف و اجتماع انسانی یعنی چه و شاید از شنیدن بعضی از کلمات و معانی و مفاهیم آنها خوشش هم بیاید، اما وقتی که دست‌اندازی پیش آمد، می‌بینید مثل یک پلنگ درنده به یکی از ابنای نوعش حمله می‌کند و می‌خواهد شکم‌ها را بدرد. این آدم نیست و پلنگ است و آنچنان که در این نشئه، صفت پلنگ‌خویی و ددمنشی در او نهفته است، هر چند که الان در غلافی و لباسی قرار گرفته است که به صورت، انسانی است و شاید در معنای کمال اول هم بگوییم که این انسان است، و لکن به آن معنا  و تحلیل عرشی و عالی‌ای که قاطبه اهل عرفان ما و جناب صدرالمتألهین در حکمت متعالیه اسفارش عنوان فرموده است که انسان در اینجا نوع است و در تحت این نوع، افراد است، این انسان در آنجا جنس می‌شود و در تحت این جنس، انواع. یعنی این نوعی را که اینجا می‌بینید زید و عَمر، بِکر این نوع افراد هستند، همین انسان را در آنجا جنسی می‌بینید که این جنس در تحت خود انواعی دارد و این انواع چگونه انواع هستند؟

این صورت خارج از صقع ذاتشان نیست بلکه:

کان قندم نیستان شکرم

هم ز من می‌روید و هم می‌خورم

«مولانا»

آن بذرهایی که در مزرعه جانش کاشته است، حالا به فعلیت می‌رسند. هر چند صورت ظاهر عملمان در این جا حرکت است. راه می‌رود، چیزی می‌کارد، می‌نویسد، نماز می‌خواند، طواف می‌کند، جهاد می‌کند و… و همه اینها حرکت است و حرکت، عرض است و عرض به لحاظ این نشئه دوام ندارد، پایدار نیست و قرار ندارد؛ اما همین عرض‌ها در نهاد، سرّ  و در باطن این عرض‌ها، یک ملکه و منّه، یک اصل ثابتی از این عرض‌ها ساخته می‌شود که حقیقت، هویت، ارزش و قدر و قیمت انسان همان ملکات و حقایق اوست. اینکه فرمودند علم و عمل انسان‌ساز است، این عملی را که اینجا مشاهده می‌فرمایید عرض است، قیام و قعود کرده بدن ادای روح را به یک تعبیر نازل بنده به در آورده. این حرکات ظاهر، انسان‌ساز نیستند، اما آن قربه الی الله‌ای که در دل این اعراض بود، این رکوع و سجود بود، این اعمال مداوم و مستمر شبانه‌روزی و مدت عمرش بود، آن ملکات انسان سازند، آن قربه الی الله انسان‌ساز است.

قرآن که دستورالعمل ماست و انسان‌ساز به حق است و جز این کتاب، کتاب انسان‌ساز در روی زمین و در هیچ عالمی نداریم. ما که خیلی گشتیم. پیدا نکردیم و هرگز کسی نمی‌تواند پیدا کند. تنها کتابی که انسان‌ساز است همین کتاب است که منطق وحی و گفتار حق است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم». این کتاب، انسان‌ساز است و ما مطابق دستورالعمل او حرکات این سویی داریم. این عرض است، اما سرّ قرآن که صورت عینیه انسان کامل است، چنان که صورت قرآن، صورت کتبیه انسان کامل است و البته این عوالم هم حکایت از یکدیگر می‌کنند، مثال یکدیگر هستند.

چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

«میرفندرسکی»

ما باید خودمان را بسازیم و حقایق این اسماء را در خودمان پیاده کنیم: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم» و ما محشور هستیم با آن لبّ و حقیقت و قوّه و منّه‌ای که حاصل علم و عمل ماست که از این اعراض به ظاهر برخاسته شده‌اند.

از حضرت امام صادق«ع» راجع به حشر اشخاص و بدان صورتی که محشور می‌شوند سئوال می‌شود.  امام فرمود این حیوانات را می‌بینید در عالم؟ این درندگان را می‌بینید؟ این حیوان‌های گوناگون را می‌بینید؟ اینها همه بیان خوهای انسان هستند. چه بسا از صورت‌های خوی و خلق انسان که در خارج خودشان را نشان بدهند. می‌بینید این انسانی که در لباس زیبا بود، در قد و قامت رعنا بود وقتی این غلاف بدن به کنار رفت و آن حقیقتی را که اینجا می‌فرمودید باطن و این باطن در آنجا عین ظاهر می‌شود. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر» پیش می‌آید، می‌بینید که هر کسی مطابق تخم‌هایی که در اینجا کاشته است، یک نسبتی، مماثلتی، مشابهتی بین عمل و جزایش است؛ هر چند که جزا در طول عمل است، هر چند که جزا فرع بر عمل است، هر چند که جزا عین عمل است و عمل عین جزاست. قرآن می‌فرماید: « جَزَاءً وِفَاقًا » پاداش شما موافق عمل شماست. بین اصل و فرع یک ارتباطی است عجیب و آن اصلی را که شما در اینجا هر کسی در اینجا در مزرعه جانش کاشته است، ثمره‌اش و بهره‌اش مطابق آن اصل است. یعنی آن حقیقت وجودی آن معنا و مفهومی است، آن صورت عینیه اوست که در او متحقق شد نه مفاهیم الفاظ و اسماء.

جناب ثقه‌الاسلام کلینی در کتاب شریف اصول کافی آورده است که یکی از همراهان حضرت عیسی روح الله«ع» در معیت آن جناب بود. رسیدند به دریا و حضرت عیسی«ع» فرمود باید از این آب بگذریم. آقا بر روی این آب که پل نیست. فرمود دستت را بده به من از آب بگذریم. این جانی است که بر آب تصرف و مرده را زنده و ابراء اکمه و ابرص می‌کند. جانی است که جان‌های مرده را زنده می‌کند و حیات می‌دهد. آن شخص دست به دست حضرت روح الله«ع» داد و بر روی آب مثل زمین هموار مسطح راه رفت و عبور ‌کرد. آن شخص در فکر افتاد که حضرت عیسی«ع» چه می‌کند که بر روی آب می‌رود؟ دید که اسم شریف خدا را به زبان می‌آورد و بسم الله می‌گوید. خود را از کامل برید و گفت که من هم این کار را انجام می‌دهم. من می‌گویم بسم الله و بر روی آب می‌گذرم. چرا تبعیت از او؟ چرا دست در دست او؟ چرا تابع و پیرو او؟ از او برید. نیّتش این بود که خود می‌گویم بسم الله و گفت و خود را از انسان کامل منقطع کرد نزدیک بود غرق ‌شود که حضرت عیسی«ع» نجاتش داد و به او تفهیم کرد که بسم الله به گفتن نیست. نه اینکه به زبان نیاورید. زبان هم باید حظّ و بهره‌ای از ذکر الله داشته باشد. عرض نمی‌کنم که این غلط و نارواست و گوش از شنیدن معارف بهره نمی‌برد. گوش و سمع را هم حظّی است در شنیدن حقایق و معارف همان طور که چشم برای خود حظّی دارد. اما اگر از جان بر نخیزد، لقلقه زبان کاری درست نمی‌کند.

به مجاز این سخن نمی‌گویم

به حقیقت نگفته‌ای الله

دانستن مفاهیم نیست، دانایی به این معنا نیست، دارایی است. عمده دارایی است. آن کسی که دارا شد یعنی حقیقت اسماء الهی در او پیاده شد. بدان پایه که اسم در او پیاده شد، به آن اندازه انسان و قرآن است. چون قرآن حقایق دار هستی و بیان اسماء و صفات الهی است. قرآن روزنه‌ها و معبرها و درها و عالم‌ها برای اشخاص است تا بینش‌ها به چه پایه و غواص چه کسی بوده باشد؟ به اندازه شرح صدر، بینش و دانش هر کس، به هر اندازه که با قرآن آشنایی داری، قرآن مکیال، معیار و میزان انسان‌سنج است. می‌خواهی بدانی که جناب علامه طباطبایی تا چه حد و اندازه‌ای از قرآن بود؟ ببین آثار وجودی او و بهره‌برداری او در دانشگاه الهیه امام جعفر صادق«ع» از کتاب الله چقدر بوده است. رفتار، حالات، سلوک، مراقبت، کشیک نفس کشیدن، آثار قلمی و تعلیم و تربیت او از قرآن کریم به چه حد بود؟ به همان اندازه قرآن است.

ما بدان پایه که به حقایق قرآن قرب معنوی و واقعی و نفس الامری یافته‌ایم، بدان پایه قرآنیم و بدان حدّ درجات بهشتیم. حضرت امیرالمؤمنین علی«ع» به فرزندش ابن حنفیه فرمود: فرزندم قرآن عهدالله است. مبادا بر شما شب و روز بگذرد از این عهد الهی غافل و بی‌خبر بوده باشید.  انسان باید لااقل پنجاه آیه از قرآن را شب و روز قرائت کند.

امام هفتم«ع» هم به یکی از شاگردانش می‌فرماید که بدان درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و آیات قرآن مراتب دارد. آیات کتبی را که می‌شمارید شش هزار و ششصد و چند آیه. این آیات کتبی هریک برای خود آیاتی دارند. انسان طالب و تشنه که به دنبال قرآن است و می‌خواهد به حقایق آن یعنی به حقایق دار هستی دست بیابد و آگاهی پیدا کند، چون تشنه و طالب است و خداوند آب را برای تشنه و تشنه را برای آب آفریده:

حکمت حق در قضا و در قدر

کرده ما را عاشقان یکدگر

آب می‌نالد که کو آن آبخوار؟

تشنه می‌نالد که کو آب گوار؟

«مولانا»

اینجا که اشتهای قرآن داری، در مسیر تحصیل حقایق قرآنی هستی، امام در مقام تکامل برزخی انسان که انسان هنوز به مرحله قیامت کبری نرسیده از این نشئه رخت بر بسته، وجود برزخی او را تکامل برزخی است و «این زمان بگذار تا وقت دگر».

درباره تکامل برزخی انسان امام می‌فرماید طالبان و تشنگان قرآن را پس از ارتحالش از این نشئه، قرآن تعلیم می‌دهند.  این باطن و حقیقت و معنا و محتوای الفاظ و کتابت قرآن است و این محتوا را مراتب است و مراتب را جناب ابن بابویه رضوان الله تعالی علیه در آخر «من لایحضره الفقیه» در وصیت حضرت امیرالمومنین«ع» به ابن حنفیه نقل کرده که فرمود: فرزندم بدان که درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در روز قیامت، قاری و اهل قرآن را از آن بهره‌ای است. البته این قرائت را هم مراتبی است. قرائت در عالم لفظی، قرائت با لب و لپ و زبان و هوا همین قرائتی است که ما انجام می‌دهیم که در عالم ماده و نشئه عنصریه خواندن این‌ طور است و همین خواندن را در عالم خواب می‌خوانید و حرفش را می‌زنید، اما کاری به جنبیدن این لب و این لپ و این زبان اینجایی ندارد، اما می‌خوانید و می‌شنوید:

مگر خواب را بیهوده نشمری

یکی بهره دانش ز پیغمبری

«فردوسی»

خواب یک مسیر و  معبر و راه و نماینده‌ و نمایشگری از پیغمبری و از عالم وحی و ملکوت انسان است که یکی از معانی«النّوم اَخِ الموت» همین است. غرض در عالم خواب یک طور خواندن است و این لب و لپ نمی‌جنبد، این زبان حرکت نمی‌کند و قرائت‌ها بالاتر از این هستند. پس از اینکه به‌کلی از این بدن انقطاع حاصل شد، یک طور دیگر قرائت است و بالاتر قرائت‌ها تفاوت دارد و خود خداوند متعال تسبیح و قرائت می‌کند. به آنجا که رسیدیم، به آن بطنان حقیقت‌دار هستی، آنجا دیگر قرائت یعنی چه؟ آنجا تسبیح و تهلیل خداوند یعنی چه؟ خداوند خودش ذاکر و مثنی و ثناگوی خود است. اینها یعنی چه که خداوند خودش ثناگو و ذاکر خود است؟ اینها یعنی چه؟ در آن عالم مجرد و بی‌ماده و بی‌دهان و بی‌زبان خواندن یعنی چه؟ و یا دهان‌ها متفاوت است؟ زبان‌ها در طول هم قرار گرفته‌اند، بدن‌ها در طول هم قرار گرفته‌اند که فرمودند و چه خوش هم فرمودند که بدن‌ها در طول هم قرار گرفتند و تفاوت بین بدن‌های این نشئه و بدن‌های آن نشئه به نقص و کمال است. بدن‌ها و قرائت‌ها و زبان‌ها حکایت از هم می‌کنند. اینها همه حکایت از هم می‌کنند. بینشان محاکات است. عوالم از همدیگر حکایت می‌کنند و تفاوت به نقص و کمال است. آنجا برای دهان و  قرائت عالمی است دیگر. به ابن حنفیه فرمود مبادا در سیر علمی قرآن بی‌حد و بی‌نهایت بروی که این بعد معنوی انسانی پایان و انتها ندارد. یعنی وقتی به ساحل این دریا آمدی حالا باید کم‌کم شناگری یاد بگیری. ممکن است ابتدا که انسان چشمش می‌افتد به کتابخانه‌ای معظم، حیرت کند که مگر انسان میتواند این همه را بفهمد و این همه کتاب‌ها را زیر و رو کند؟

همّت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جائی رسیده‌اند

«سعدی»

بله اینها‌ همه را ابناء نوع تو نوشته‌اند. جهان مسخّر توست. وحشت برای چه؟ این جوان در ابتدا که این اقیانوس علم را و کتابخانه‌ها را و کتاب‌ها را می‌بیند ممکن است وحشت کند که چه کسی می‌تواند در این دریا وارد بشود، لکن:

هر چیز که دل به آن گراید

گر جهد کنی به دستت آید

«نظامی گنجوی»

نفرما که نمی‌شود. یکی از نکات عرشی و بلند آن بزرگمرد الهی، حضرت استاد علامه طباطبایی در  رساله شریف و متین ولایت این است که می‌گوید انبیا مطلقاً تمام افکار و احوال و شئون زندگیشان معصوم است. هیچ‌گاه حتی نیت خلاف و گناه هم نمی‌کنند. اصلاً زبان هرزه ندارند. می‌بینید درباره حضرت موسای کلیم«ع» در قرآن می‌خوانید که راجع به آن بقره کار به جائی رسید که بنی‌اسرائیل گفتند، «آیا ما را استهزا می‌کنی؟»  فرمود، « أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِین»(بقره/۶۷)  مسخره کردن و تعریض گفتن و یاوه‌سرایی و دشنام و بدگویی و قلم هرزه و دهان پلید کار جهّال است. کسی که علم به حق تحصیل کرده، آن است که امیرالمؤمنین علی«ع» فرمود زبانش، جانش، قبرش، قیامتش نور است. عالِم به حق آثار وجودی‌ خود، نور است.

خدایا! ما در کنار سفره یک عالم الهی ربّانی نشسته‌ایم که آنچنان آیات را جمع‌آوری و تلفیق و ترکیب و مرتب می‌کرد و نتیجه می‌گرفت که آدم انگشت حیرت انسان به دندان می‌گرفت که بارالها اگر یک جان قابلی در پیشگاه عرشی علی امیرالمؤمنین«ع» می‌نشست، آن دهان چه بود؟ او چه بود که در نهج‌البلاغه فرمود که، «ینحدر عنّی السّیل فلا یرقی الیّ الطیر». علی که وقتی به حرف می‌آید مثل اینکه یک سیل بزرگ و مبهمی از بالای کوه سرازیر بشود و آن قدر اعتلای وجودی دارد که اگر سیمرغ‌های جان‌ها، نوابغ دهر، نوادر روزگار، شیخ الرئیس‌ها، فارابی‌ها، خواجه نصیرها، علامه حلّی‌ها، ملّاصدراها، ملّا علی نوری‌ها، علامه طباطبایی‌ها هزاران سال‌ نوری بخواهند پرواز کنند، «و لایرقی الیّ الطّیر» به قله شامخ مقام کمال انسانی او نمی‌رسند. لکن با این همه جناب علامه در رساله ولایتش فرمود که این بزرگان که زبان و جان و نیّات و حالاتشان همه معصوم است، گزاف نمی‌گویند.

این تعارف به گزاف نیست که فرمود ما را ببینید و به سوی ما بیایید که این سو هیچ حاجب و دربان ندارد:

بر ضیافت‌خانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته

«کمال اصفهانی»

سفره پهن است و تعارف هم کرده و صلا در داده‌اند که بسم الله. در به سوی ما گشاده و باز است. اگر بنده و جنابعالی لیاقت و قابلیت آن را نداشتیم که به راه بیفتیم و خودمان را بسازیم. اسماء الله تکویناً در ما پیاده بشود، پله پله بالا برویم، منزل‌ها را بپیماییم، کتل‌ها را بگذرانیم، وادی‌ها را طی کنیم، سفرها بنماییم، گناه صاحبخانه چیست؟

چو ماکیان به در خانه چند بینی جو؟

چرا سفر نکنی چون کبوتر طیّار

«سعدی»

چرا به کوه‌ها و دشت‌ها و دمن‌ها و وادی‌ها و عوالم پرواز نمی‌کنی؟ سرمایه و بال و پر و تور شکار که داری. چرا شکار نمی‌کنی؟ به ما فرمودند ما را ببینید و به سوی ما بیایید. اگر بنده و جنابعالی را این لیاقت نمی‌بود، آنان که زبان و نیّاتشان معصوم است چنین تعارفی را نمی‌فرمودند. گیریم ما به سویشان برویم، مگر به مقام آنان خواهیم رسید؟

مرا تا جان بود در تن بکوشم

مگر از جام او یک قطره نوشم

«حافظ»

همان یک قطره دریاهاست و خیلی برکت دارد. حضرت عیسای پیغمبر«ع» در این زمینه به حواریون نصیحت فرمود که می‌دانید دانه خردل چقدر کوچک است؟ ولی وقتی آن را بکارید درخت کلانی می‌شود که پرنده‌ها بالایش آشیانه درست می‌کنند. عمل خیر در ملکوت عالم این ‌طور است. اگر یک کلمه از معارف تحصیل کردی، یک عمل صحیح انجام دادی، از امروز تصمیم گرفتی که کشیک زبان را بکشی و صادرات زبان را بپائی، به هر اندازه که پیش رفتی، خیلی پیش رفته‌ای.

انسان بدان حد که به سویشان رهسپار شد، قابلیت و استعلاء و استیلای وجودی پیدا می‌کند و می‌تواند دریا، خاک، درخت و پرنده‌ها را تصرف کند، اما نه به این عنوان که تحصیل کند و ریاضت شرعیه بکشد که بر زمین و دریا و اینها‌ تصرف کند که اگر این طور باشد به قول شیخ الرئیس در مقامات العارفین، این هدف بت می‌شود.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود صفت بنده پروری داند

«حافظ»

رضای محض، تسلیم صرف. به راه بیفت. داد متشکر، نداد عجله نکن که اگر دیر شده دروغ نخواهد شد. ما وظیفه‌مان این است که بنده حلقه به گوشش باشیم و بدانیم که در راه او قدمی برداشته‌ایم. نیّتی که در راه او کرده‌ و عمل خیری که انجام داده‌ایم، هر حسابی که در بانک الهی باز کرده‌ایم، به هدر نخواهد رفت. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

 

20فوریه/19

امامان، برترین‌ها در فضائل

آیت‌الله سید احمدخاتمی

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالاتی است پیرامون شناخت امامان معصوم«ع»  بر محور «زیارت جامعه کبیره» و اینک شرح فرازهایی از این زیارت:

کانون فضائل

«آتاکم الله ما لم یؤت احداً من العالمین»: خداوند آنچه را به شما داده به هیچ یک از جهانیان نداده است.

دلیل این اکرامِ ویژه خداوند آن است که این گل‌های بی‌خار جهان هستی «قرب» بیشتری به ذات مقدس او داشتند که خداوند جلّ اسمه حکیم و عادل است بی‌دلیل نمی‌دهد و بی‌دلیل اعطا نمی‌کند.

حدیث معروف قرب نوافل که حدیث قدسی است می‌گوید بنده مؤمن با آوردن نوافل تا بدانجا می‌رسد که قدرت ویژه می‌یابد: «… و انه لیتقرب الیّ بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت اذاً سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعائی احببته و ان سألنی اعطیته؛(۱)

… او با انجام نافله به من تقرب می‌جوید (به من نزدیک می‌شود) تا آنجا که او را دوست می‌دارم و چون او را دوست داشتم گوش او می‌شوم که با آن بشنود و چشم او می‌شوم که با آن ببیند و زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دوست او می‌شوم که با آن از خود دفاع می‌کند. اگر مرا بخواند پاسخش می‌دهم و اگر از من بخواهد عطایش می‌کنم.»

امامان برترین‌ها

«طأطأ کل شریف لشرفکم»: هر شریفی در برابر شرافت شما سر فرود آورده است.

این فراز گویای جایگاه والای اهل­بیت«ع» است. واژه «طأطأ» به معنای سر خم کردن و سر فرود آوردن است.(۲) واژه «شریف» در لغت به معنای بزرگ‌قدر، گرانقدر، عالیقدر، مقابل وضیع و خسیس.(۳)

این جمله «انشاء» است یعنی به خاطر مقام والا و برتر امامان در همه عرصه‌ها بزرگان باید در برابر آنها سر فرود آرند.

همه داده گردن به علم و شجاعت

وضیع و شریف و صفار و کبارش

(ناصر خسرو)

امامان چه در فضائل انتخابی و چه غیر انتخابی، در تمام عرصه‌ها برترین هستند. در نسب کسی مقام والای آنها را ندارد. در زیارت اربعین خطاب به سالار شهیدان می‌خوانیم: «اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها؛(۵) گواهی می‌دهم که تو نوری بودی در صلب مردان و در رحم زنان پاک و مطهر که هرگز ناپاکی‌های دوران جاهلیت تو را آلوده نکرد و لباس‌های تاریک و ظلمانی زمان جاهلیت بر قامت تو ننشست.»

این ویژگی را همه امامان«ع» دارند. حضرت امیرمؤمنان علی«ع» می‌فرماید: …عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر… نبتت فی حرم و تسبقت فی کرم؛(۶) عترتش بهترین عترت‌ها، خاندانش بهترین خاندان‌ها، درخت پربار وجودش بهترین درختان بود. درختی که در حرم امن خداوند رویید و در آسمان کرامت و فضیلت سر کشید. در روایتی نبی اکرم«ص» فرمود: «انا و اهل بیتی صفوه الله و خیرته من خلقه»(۷) من و اهل بیتم برگزیدگان خداوند و بهترین‌ها از بندگان او هستیم.

آنچه امیرمؤمنان علی«ع» در خطبه شقشقیه فرمود مربوط به همه امامان است:

«… ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر…»(۸) سیل خروشان (علم و فضیلت) از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است. و مرغ (دورپرداز اندیشه) به قله وجود من نمی‌رسد.

با این جایگاهی که امامان دارند جا دارد که هر بزرگی در مقابل آنها سر تعظیم فرود آورد.

متکبران و امامان

«و بخع کل متکبر لطاعتکم»: و هر متکبری به فرمانبرداری از شما گردن نهاده است.

«بخوع» به معنای گردن‌نهادن، اقرار کردن است.(۹) در برخی از نسخه‌ها که در عیون الرضا و من لایحضره الفقیه آمده «بخع» ذکر شده است که آن هم به معنای خضوع است.

«تکبر» به معنای خودبزرگ‌بینی است. معنای جمله فوق این است که اگر متکبران قلّه فضائل شما را ببینند باید فرمانبر شما شوند. اگر نیستند به آن دلیل است که شأن و منزلت والای شما را نمی‌دانند.

اعتراف سرکشان به فضائل امامان

«و خضع کل جبار لفضلکم»: و هر گردنکشی در برابر فضل شما فروتن است.

گردن‌کشانی که اعتراف به فضل مولی علی«ع» کرده‌اند فراوانند که: «الفضل ما شهدت به الاعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان به آن اعتراف کنند.»

اینجا اعترافات برخی از دشمنان اهل­بیت«ع» در رابطه با آنان را می‌آوریم:

  1. «معاویه بن ابی‌سفیان» را همه می‌دانند که با مولی علی«ع» دشمن بود. ابومسلم خولانی با گروهی نزد معاویه آمدند و گفتند: «انت تنازع علیاً ام انت مثلُه؟» تو با علی«ع» می‌جنگی. آیا تو چون اوئی؟ او گفت: «والله انی لاعلم انه افضل منّی و احقّ بالامر منّی»: سوگند به خدا می‌دانم که او برتر از من است و به حکومت سزاوارتر از من است.»(۱۰)

ده اعتراف دیگر را می‌توانید در موسوعه الامام علی­بن ابی‌طالب«ع» جلد ۵ ببینید. «علی«ع» عن لسان اعدائه»

  1. «عمر بن عاص». کیست که نداند او بیشترین توطئه‌ها را علیه مولی علی«ع» سامان داد. آورده‌اند: «مردی از اهالی همدان به نام «بُرد» نزد معاویه آمد و شنید که عمرو به بدگویی از علی«ع» پرداخته است. به وی گفت: «ای عمرو بزرگان ما از پیامبر شنیده‌اند: هرکه من مولای اویم علی«ع» مولای اوست. آیا این درست است یا نادرست؟» عمرو گفت: «حقٌ و انا ازیدک انه لیس احد من صحابه رسول الله له مناقب مثل مناقب علی«ع»…؛ درست است و به شما بگویم که بین یاران پیامبر خدا هیچ کس مناقبی (فضائلی) چون علی«ع» ندارد.»(۱۱)
  2. «مروان بن حکم» ناجوانمردی که دشنام بر امیرمؤمنان علی«ع» را آغاز کرد و گفت حکومت ما جز با دشنام به امیر مؤمنان جان نمی‌گیرد!

ابن ابی سیف می‌گوید: مروان سخنرانی می‌کرد در حالی که امام حسن«ع» نشسته بود. در سخنرانیش به مولی علی«ع» بد گفت. امام حسن«ع» فرمود: «وای بر تو این فردی که بدش می‌گویی بدترین مردم است؟! گفت نه بلکه بهترین مردم است.»(۱۲)

این اعترافات اندکی از بسیار است. شایسته است کتاب‌ها در این باره به نگارش درآیند.

ولایت تکوینی

«و ذل کل شیء لکم»: و هر چیزی در برابر شما رام است.

«ذلّ» با کسر ذال به معنی نرمی و تسلیم است با این معنی معنای جمله فوق همان است که گفتیم «ذلّ به ضم ذل به معنی خواری و ذلت است.»

این جمله هم بیان جلوه‌ای از ولایت تکوینی امامان«ع» است که در مقاله قبل اجمالاً به آن پرداختیم.

امامان معصوم به اذن خداوند هم ولایت تشریعی دارند و هم ولایت تکوینی.

امامان نوربخشان زمین

«و اشرقت الارض بنورکم»: و زمین به نور شما تابان است

این فراز برگرفته از آیه ۶۹ سوره زمر است:

«و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جیء بالنبیین و الشهدا و قضی بینهم بالحق و هم لایظلمون؛ و زمین در آن روز به نور پروردگارش روشن می‌شود و نامه‌های اعمال را پیش می‌نهند و پیامبران و گواهان را حاضر می‌سازند و میان آنها به حق داوری می‌شود و به آنان ستم نخواهد شد.

اینکه مقصود از روشن شدن زمین به نور پروردگار در آیه چیست احتمالاتی داده شده است:

۱- برخی گفته‌اند نور ربّ نور حق و عدالت است که خداوند صفحه زمین را با آن نورانی می‌کند.

۲- برخی گفته‌اند اشاره به نوری است که غیر از نور خورشید و ماه که خداوند مخصوص آن روز می‌آفریند.

۳- برخی از مفسران گفته‌اند مراد همان انکشاف غطا و کنار رفتن پرده‌ها و حجاب‌ها و ظاهر شدن حقایق اشیاء و اعمال انسان‌ها از خیر و شر و اطاعت و عصیان و حق و باطل می‌باشد: «لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطارک فبصرک الیوم حدید؛(۱۳) تو در غفلت از این موضوع بودی ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم و امروز چشمت به خوبی می‌بیند.

این مربوط به قیامت.

در بعضی از روایات و زیارات از جمله این زیارت به قیام حضرت مهدی(عج) تفسیر شده است این در حقیقت نوعی تطبیق و تشبیه است:

مفضل بن عمر از امام صادق«ع» نقل می‌کند که: «اذا قام قائمنا اشرقت الارض بنور ربها و استغنی العباد عن ضوء الشمس و ذهبت الظلمه؛(۱۴) هنگامی که قائم ما قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود و بندگان از نور آفتاب مستغنی می‌شوند و ظلمت برطرف می‌گردد.

این روایت و همانند آن تأکید بر این معنی دارد که به هنگام قیام مهدی دنیا نمونه‌ای از صحنه قیامت خواهد گردید و عدل و داد به وسیله آن امام به حق و جانشین پیامبر«ص» و نماینده پروردگار در روی زمین تا آنجا که طبیعت دنیا می‌پذیرد حکمفرما خواهد شد.

رستگاری با ولایت

«و فاز الفائزون بولایتکم»: رستگاران با ولایت شما رستگاران می‌شوند. «فوز به معنای نجات و دستیابی به خوبی است.»

رستگاری از رهگذر پذیرش ولایت اهل­بیت«ع» است. نه تنها دوستی آنان که اول گام است مهم‌تر از آن پذیرش عملی راه اهل­بیت«ع»  است. در فراز «فاز من تمسک بکم» در این رابطه سخن گفتیم. اینجا نیز روایتی را تقدیم می‌کنیم:

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «ما خدمت پیغمبر اکرم«ص» کنار خانه خدا نشسته بودیم. علی«ع» به سوی ما آمد. هنگامی که چشم پیامبر به او افتاد فرمود: قداتاکم اخی؛ برادرم به سوی شما می‌آید. آنگاه رو به کعبه کرده و فرمود: و رب هذه البنیه ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه؛ به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند. سپس رو به سوی ما کرد و افزود: اما و الله انه اولکم ایمانا بالله و اقومکم بامرالله و اوفاکم بعهدالله و اقضاکم بحکم الله و اقسمکم بالسویه و اعد لکم فی الرعیه و اعظمکم عندالله مزیه؛(۱۵) به خدا سوگند او قبل از شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شماست، وفایش به عهد خدا از همه بیشتر، قضاوتش به حکم الله افزون‌تر و مساواتش در تقسیم بیت‌المال از همه زیادتر، عدالتش در برابر رعیت از همه افزون‌تر و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.»

امامان و راه بهشت

«بکم یسلک الی الرضوان:» با شماست که راه بهشت پیموده می‌شود.

در باره این فراز دو احتمال است:

  1. آنکه مراد از رضوان «بهشت» باشد در این صورت ترجمه آن است که ذکر کردیم.

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»: (۱۶)خداوند به مردان و زنان باایمان باغ‌هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختان آن جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشت‌های جاویدان (نصیب آنها ساخته) و خشنودی و رضای خدا از همه اینها برتر است و پیروزی بزرگ همین است.

در کتاب خصال از رسول خدا چنین نقل شده: «من سرّه ان یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنتی الّتی وعدنی الله ربی جنات عدن…فلیوال علی­بن ابی‌طالب«ع» و ذریته من بعده؛(۱۷) کسی که دوست دارد حیاتش همچون من و مرگش نیز همانند من بوده باشد و در بهشتی که خداوند به من وعده داده در جنات عدن ساکن شود باید ولایت علی­بن ابی‌طالب«ع» و فرزندانش را بعد از او بپذیرد.»

از این حدیث استفاده می‌شود که جنات عدن باغ‌هایی است از بهشت که پیامبر و جمعی از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.

  1. آنکه رضوان به معنای رضایت و خشنودی خداوند است در این صورت معنای عبارت فوق این است که به وسیله شما مردم رضایت الهی را درمی‌یابند هر دو معنا در اینجا صحیح است.

معاندان و امامان

«و علی من جحد ولایتکم غضب الرحمن»: و بر هر که ولایت‌شان را انکار کند خشم خدای رحمن است.

جحود به معنای انکار عالمانه است یعنی با اینکه کسی حقیقتی را می‌داند و آن را انکار کند:

«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علواً…؛ آنان (فرعونیان) آیات الهی را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند…»

این رفتار نادرست منکران ولایت است که خشم خداوند را به سوی خود سرازیر می‌کنند آن چنان که ولایتمداران از این رهگذر بهشت و رضوان خدا را تهیه می‌کنند.

نکته قابل توجه این است که در این فرا از زیارت واژه «جحود» آمده یعنی آنان که حقانیت اهل­بیت«ع» را می‌دانند و با این حال آن را انکار می‌کنند. به این ترتیب آنان که مستضعف‌اند و حق را نمی‌دانند و جهل مرکب هم دارند یعنی نمی‌دانند که نمی‌دانند حساب ویژه‌ای دارند یعنی همان برخوردی که با همه مستضعفان در صراط باطل است.

پاورقی:

۱- اصول کافی، ج ۲، ص ۳۵۲ «باب من اذی المسلمین و احتقرهم، حدیث ۸ و حدیث ۷ با مختصری تفاوت».

۲- طأطأ عن الشیء حفض رأسه عنه لسان العرب، ج ۴، ص ۴۸۳، تواضع و خضع مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۷۳٫

۳- لغت‌نامه دهخدا، ج ۳، ص ۳۵۳٫

۴- همان از ناصرخسرو.

۵- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص ۱۰۰۸، چاپ اسوه.

۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۹۲٫

۷- تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۳۹۲٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

۹- بخع بالطاعه ای اذعن و انقاد و سلس «العین، ج۱، ص ۱۲۳»، بخع له کفّه… اقرّ به و خضع له «لسان العرب، ج ۸، ص ۵».

۱۰- سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲؛ البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹٫

۱۱- الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹٫

۱۲- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۲۰٫

۱۳- سوره ق، آیه ۲۲٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۰٫

۱۵- شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۶۲، حدیث ۱۱۳۹٫

۱۶- سوره توبه، آیه ۷۲٫

۱۷- الخصال، ج ۲، ص ۵۵۸٫

۱۸- سوره نمل، آیه ۱۳٫

 

 

 

20فوریه/19

جایی برای این جریان در حوزه نیست

حسن ابراهیم‌زاده

جریان را از آن رو جریان می‌گویند که پس از تولد همواره در بستر تاریخ روان و جاری است و اگر در مقطعی از زمان از چشم پنهان بماند، روزی در مکان و زمان دیگری نمایان می‌شود. شاید یکی از دلائلی که وجود مقدس امیرمؤمنان علی(ع) به یاران و آیندگان خود پس از پایان جنگ نهروان توصیه کردند که بعد از من هرگز بر روی خوارج تیغ نکشید، قرار دادن این جمع به فهرست جریان‌های زنده تاریخ باشد. جریان‌هایی که اصولاً برخورد فیزیکی و بحث و گفت‌وگو با آنان بیهوده است و وظیفه خواص و مردم به هنگام ظهور و بروز چنین جریان‌هایی تنها تنویر افکار عمومی و بصیرت‌افزایی در جامعه است و بس!

با آغاز نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ از دل حوزه‌های علمیه که از نظر ماهیت و چگونگی شکل‌گیری و مسیر رشد و حرکت می‌توان آن را استمرار حرکت‌های توحیدی تاریخ به شمار آورد؛ جریان‌ها، گروه‌ها و دستجات بسیاری تا به امروز در مقابل نهضت و پس از آن در انقلاب به میدان آمدند که برخی از آنان ریشه در دل تاریخ داشتند. جریان‌هایی که بعضاً به مثابه قند خون یک پیکره سالم به خودی خود بیماری نیستند ، اما هر مرضی را تشدید می‌کنند و مانع ترمیم هر زخمی می‌شوند. جریان‌هایی که برخورد امام خمینی چون برخورد هر حرکت توحیدی اصیل و حرکت اجداد طاهرینش با آنان متفاوت بود.

امام خمینی در طول این سال‌ها و در برخورد با این جریان‌ها ضمن اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی به جامعه به‌ویژه خواص، همواره شاگردان و یاران خود و جامعه را از درگیر شدن با آنان برحذر می‌داشتند و روشنگری و تلاش مضاعف برای شناخت و شناساندن معیارهای حق را به آنان توصیه می‌کردند تا نهضت و انقلاب را از آسیب‌ این گونه از جریان‌ها حفظ کنند. سیره‌ای که رهبر معظم انقلاب نیز پس از امام آن را دنبال و جامعه و به‌ویژه حوزه‌های علمیه را در مقابل ایجاد برخی تنش‌های آنان مدیریت کردند.

امام خمینی برخی از این جریان‌هارا مولود نفوذ اندیشه بیگانگان در حوزه‌های علمیه می‌دانستند و گاه به‌صراحت این برداشت خود را بر زبان می‌آوردند تا حوزویان در صورت بروز و ظهور چنین اندیشه‌هائی در مورد ائتلاف جریان‌های دیگر ضدانقلاب و ضداسلام با این جریان‌ها، هوشیارانه‌تر عمل و حرکت آنان را با شیوه‌های مسالمت‌آمیز و عالمانه در نطفه خفه کنند.

امام خمینی در سال‌های پایانی حیات نورانی خود و با مشاهده ظهور و بروز دوباره یکی از این جریان‌ها، در «منشور روحانیت»و در درددلی با طلاب و فضلای عصر انقلاب از جریانی سخن به میان آوردند که طلاب و فضلای دوران مبارزات در کنار امام با همه وجود خطر آنان را لمس کرده بودند و با حضور این جریان در حوزه با خون دل نهضت را پیش برده بودند.

امام خمینی در این پیام به طلاب و فضلای جوان انقلابی، با طرح پرسشی، به دشواریِ وظیفه تبیین شفاف ماهیت این جریان و نام بردن از افراد و شاخص‌های آن از یک سو و وظیفه سوژه به دست دشمن ندادن از سوی دیگر اشاره می‌کنند و بار دیگر با لب فروبستن همآوای چاه درددل‌های اجداد طاهرینشان می‌شوند و می‌نویسند:

«… فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار لعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است، از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت و نیفتادن سوژه‌ای به دست دشمنان، کار آسانی نیست.»(۱)

همین پیچیدگی و دشواری برخورد با جریان‌های نفوذی دشمن و در کمین نشستن جریان‌های ضدانقلاب و برخی از نفس افتاده‌ها و پشیمان شده‌های انقلاب برای موج‌سواری بر سخنان و مواضع نمادهای این جریان موجب شد که امام خمینی(ره) ریشه برخی از سخنان و مواضعی را که گاه آب به آسیاب دشمن می‌ریزد؛ گاه مسئله اصلی را به فرعی و گاه فرعی را به اصلی بدل می‌سازد؛ گاه افراد و افکار مرده‌ای را زنده می‌کند و گاه ستون خیمه اسلام و انقلاب را نشانه می‌رود، در نگرش برخی از افراد به مسئله اجتهاد بدانند و با شجاعت بگویند:

«اجتهاد مصطلح در حوزه‌ها کافی نیست، بلکه اگر فردی اعلم به علوم و معهود حوزه‌ها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص بدهد و به‌طور کلی در زمینه اجتماعی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری باشد، در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(۲)

و باز تکرار همان حوادث و همان رفتارهایی که بدون در نظر گرفتن مصلحت‌های کلی، نظام اسلامی و حوزه‌های علمیه را با چالش‌های گوناگون رو به‌ رو ساخت، رهبر انقلاب را بر آن داشت تا چون امام خمینی از ضرورت جهان‌شناسی، جریان‌شناسی، شخصیت‌شناسی و زمان‌شناسی و شناخت نقشه‌های دشمن و عناصر نفوذی در خطاب به حوزویان سخن به میان آورند و در تاریخ ۲۰/۴/۶۸ در بیعت مدرّسان و فضلای حوزه علمیه مشهد با ایشان بگویند:

«اگر شما اعلم علما هم باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعه اسلامی امروز مفید واقع شوید. اگر ندانیم که استکبار چه کار می‌خواهد بکند و دشمنان ما چه کسانی هستند و از کجا نفوذ می‌کنند و اگر متوجه نباشیم که در جامعه ما چه می‌گذرد و چه مشکلاتی وجود دارند و علاجشان چیست و اگر اطلاع نداشته باشیم که در جبهه‌بندی‌های امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمی‌توانیم نقش واقعی خود را ایفا کنیم.»

بی‌شک جایگاهی که نظام اسلامی امروز با مجاهدت‌های امام و رهبری و شهدا و مردم انقلابی به آن نائل شده است، از چنان ساخت درونی مستحکمی برخوردار است که قدرت‌های جهانی با همه ابزارهای نظامی و اقتصادی و رسانه‌ای و نیز با به میدان آوردن همه جریان‌های چپ‌گرا و راست‌گرا توان مقابله با آن را ندارند. از این رو که دشمن بر آن شد تا در سال‌های پایانی عمر مبارک امام خمینی دست به دامان جریان‌های به کُما رفته پس از انقلاب، به‌ویژه در حوزه علمیه شود تا شاید توسط عوامل نفوذی خود و محور قرار دادن آنان و ایجاد ائتلافی بین این جریان و جریان‌های دیگر، اسلام ناب محمدی(ص) را که بارزترین ویژگی آن انقلابی‌گری بود به چالش بکشد و باز از همین رو بود که امام راحل در واپسین سال‌های حضور در عالم خاکی در پیام‌های خود با به کارگیری تندترین واژه‌ها به افشای این جریان و بیان شاخص‌هایش آن پرداختند و از اسلام ناب و ولایی به چهره واقعی اسلام یاد کردند، زیرا خوب می‌دانستند که پس از ایشان اسلام انقلابی در تعامل و تبانی اسلام متحجرین و اسلام منفعلین مورد هجوم قرار خواهد گرفت و این ائتلاف برای رسیدن به اهداف خود  حتی از نفوذ به مهم‌ترین نهادهای حوزوی و دولتی    چشم‌پوشی نخواهد کرد.

پیش‌بینی امام به حقیقت پیوست، اما دشمن به اهدافش نرسید. این واقعیت تلخ به گونه‌ای خود را نشان داد که رهبری انقلاب در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۸۹ در باره به زیر سئوال بردن نظرات امام و شکستن فضای انقلابی توسط این ائتلاف را که در هر دوره‌ای رنگ و صبغه‌ای خاص داشت، چنین فرمودند:

«فضای انقلابی در کشور دشمنان عنودی دارد، دشمنان کینه‌ورزی دارد. با حاکمیت فضای انقلابی در کشور مخالفند، می‌خواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دوره‌ای شهادت را زیر سئوال بردند، جهاد را زیر سئال بردند، شهید را زیر سئوال بردند، نظرات امام را زیر سئوال بردند! اما مسئله این نیست که فلان زیدی با این مفاهیم مخالف است. مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود، فضاسازی شود و فضای انقلابی بشکند.»

اشاره رهبری انقلاب به قصد دشمن برای فضاسازی برای شکستن اسلام انقلابی به بهانه‌های گوناگون که دامنه آن گاهی به حوزه‌های علمیه و به بهانه دفاع از فلان فتوا و فلان نظر و فلان زید نیز کشیده می‌شود و گاه جریان‌های ضدانقلاب و مطرودین امام و انقلاب هم کاتولیک‌تر از پاپ، پای این علم فریاد واعطشا سر می‌دهند، حکایت از پرتاب آخرین تیر دشمن از کمان پوسیده‌ای دارد که به موازات در آمدن صدای خرد شدن استخوان‌های لیبرالیسم همچون سوسیالیسم، امیدی جز دست به دامان شدن به چنین جریاناتی ندارد. جریان‌هایی که سخن و مواضع آنان امروز نه در حوزه‌های علمیه خریداری دارد و نه در بین مردم مؤمن و انقلابی. این توصیه امام خمینی به علما و فضلا و مردم مبنی بر در میدان بودن، مقاومت و ایستادگی و عقب‌نشینی نکردن در مقابل توطئه‌های دشمن، نصب‌العین همه است. ایشان در تاریخ ۱۲/۱۰/۶۲ فرمودند:

«من قریب هشتادوپنج ساله هستم، با ضعف بسیار. آن‌ قدر که برای من ناراحتی و خستگی هست برای شماها نیست. اگر بنا باشد کنار برویم، من باید کنار روم، ولی همه وارد میدانی شده‌ایم که اگر یک قدم عقب بنشینیم شکست می‌خوریم.»

پاورقی:

  1. ۱٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۰٫
  2. همان، ص ۴۷٫

 

 

 

 

 

 

14فوریه/19

مروری به بیانیه صدها نفر از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم در واکنش به خطر نفوذ سران فتنه به حوزه علمیه

پاسداست فقاهت و نهضت

مروری به بیانیه صدها نفر از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم

در واکنش به خطر نفوذ سران فتنه به حوزه علمیه

 

در پی نامه آیت‌الله یزدی به آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی و تاکید ایشان در جلوگیری از موجه‌سازی سران فتنه از طریق عادی‌سازی ارتباط آنان با مراجع، حملات تاسف‌بار متعددی به جایگاه والای علمی و شخصیت انقلابی آیت‌الله یزدی گردید که این اهانت‌های غیر متعارف، واکنش شایسته علمای بزرگ حوزه را در پی داشت.

در این میان  جمع بسیاری  از اساتید عالی و خارج حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای ضمن اعلام حمایت از آیت‌الله شبیری زنجانی و آیت الله یزدی، تکریم مرجعیت و احترام به ارکان و بزرگان حوزه را ضروری دانستند و به خطر مشروعیت‌یابی جریان فتنه از ارکان حوزه هشدار دادند؛ در این بیانیه  که بیش از ۵۵۰ نفر از اساتید عالی حوزه‌ی قم آن را امضاء کرده بودند، اسامی چهره‌های برجسته‌ای همچون حضرات آیات و حجج اسلام آقایان وافی، خاتمی، محسن اراکی، کعبی، نمازی، ممدوحی، خائفی، بهشتی، آشتیانی، نظری شاهرودی، عبداللهی، رجبی، فیاضی، اسلامیان، مروجی طبسی، علی مومن، فیض گیلانی، ملکوتی، نیازی، توکل، بطحائی، فاضل گلپایگانی و تحریری  به چشم می‌خورد. متن بیانیه به شرح ذیل است.

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

در خصوص نامه‌ی حضرت آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» به مرجع بزرگوار حضرت آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی «دام ظله الوارف»، ما امضاء‌کنندگان ذیل نکاتی را تقدیم می‌نماییم.

تکریم، پاسداشت و رعایت حریم مرجعیت به عنوان دژ مستحکم اسلام و پاسداران مکتب اهل بیت «علیهم السلام» مورد اتفاق همه دینمداران و حوزه‌های علمیه و روحانیت است.

در این میان، حضرت آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی «دام ظله الوارف» به عنوان یکی از مراجع عظام تقلید با جایگاه برجسته علمی، اخلاقی و مردمی مورد قبول و احترام و اعتماد همگان است.

حضرت آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» از فقیهان برجسته و مدرسان با سابقه و از اعلام و بزرگان حوزه علمیه قم است که از پیشگامان نهضت و شاگردان بصیر و با اخلاص آیت‌الله العظمی بروجردی، حضرت امام راحل و علامه طباطبایی «قدس‌الله اسرارهم» است که پاسداشت حرمت ایشان لازم و پاسداشت فقاهت و انقلاب اسلامی است.

آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» همواره برای مراجع معظم تقلید احترام ویژه‌ای قائل بوده و هستند و در نامه خود، در عین صراحت و شفافیت، با سلام و احترام و عرض ارادت به جایگاه مرجعیت، درصدد تخطئه و جلوگیری از موجه‌سازی و مشروعیت‌یابی سران فتنه از طریق عادی‌سازی ارتباط آنان با مراجع معتبر بوده است.

همانگونه که تکریم مرجعیت لازم و ضروری است، احترام به ارکان و بزرگان حوزه هم بایسته است و نمی‌توان نسبت به حمله ناجوانمردانه به فقیه مجاهد آیت‌الله یزدی «دامت برکاته» بی‌تفاوت بود؛ به ویژه آن‌که، این هجمه‌ها توسط عده‌ای سازماندهی می‌شود که بینش و گرایش التقاطی آنان نسبت به اسلام و مکتب اهل بیت «علیهم‌السلام» و مواضع‌شان بر علیه فقه سنتی و اصالت‌های حوزوی و مرجعیت روشن است.

به همه دلسوزان دین و کشور، به ویژه فعالان سیاسی و رسانه‌ای یادآور می‌شویم، در این شرایط حساس، همه ما باید با همگرایی و هم‌افزایی، و با بصیرت و هوشیاری در مقابله با جنگ اقتصادی و روانی و رسانه‌ای جبهه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، هوشمندانه به وظایف خود عمل نماییم و همت اصلی خود را در جهت تقویت اقتدار و امید و انسجام و خدمت به مردم و تلاش برای حل مشکلات و شکست تحریم آمریکایی مصروف نمائیم.

در پایان از حوزویان انتظار می‌رود با حکمت و دوراندیشی در جهت تقویت مرجعیت و ارکان حوزه گام بردارند و با سعه صدر و حفظ انسجام و اخلاق مداری و تفاهم حوزوی نقشه بدخواهان مرجعیت و حوزه و روحانیت را با پایان دادن مناقشات و مشاجرات بی‌ثمر و حاشیه‌ای نقش بر آب کنند.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

 

14فوریه/19

درس‌هایی از سیره علما

درس‌هایی از سیره علما

مدخل:

سیره عالمان دین، آکنده از نکات آموزنده و الهام‌بخش است.

گشت و گذار در این بوستان معطر، دل را روشن و جان را سرشار از امید می‌سازد و الگوهای عملی و سرمشق‌های رفتاری را به ما نشان می‌دهد.

آنچه می‌خوانید نمونه‌هایی از این خصلت‌های برجسته هستند و اشاراتی کوتاه به درس‌هایی که از آنها می‌توان گرفت.

  1. مرحوم مقدس اردبیلی وقتی مشغول نوشتن کتاب «شرح ارشاد» علامه بود، قسمت‌هایی از کتابش را در اختیار دو شاگردش (صاحب معالم و صاحب مدارک) می‌گذاشت و می‌فرمود: «عبارت‌های غیرفصیح آن را اصلاح کنید…»

درس: تواضع عامل رشد است. تواضع علمی از عالمان مطلوب‌تر است. اگر در ارائه آثار علمی و قلمی از تجربه و مهارت صاحب‌نظران استفاده و از نقد استقبال شود، آثار بی‌عیب‌تر و متقن‌تر عرضه خواهند شد و این آبرویی است برای حوزه و حوزویان.

  1. یکی از نزدیکان امام امت«ره» می‌گوید: «امام بارها در کنار تلویزیون که صحنه‌های دلخراش فقر و محرومیت نشان داده می‌شود گریه کرده‌اند.»

درس: این همان روش و سیره علوی است؛ یعنی آگاهی از مشکلات و همدردی با محرومان. گرفتاران به رفاه یعنی همان مرفه‌های بی‌درد، دچار ضعف شامّه و باصره می‌شوند و در نتیجه نه ناله‌های دردمندان را می‌شنوند و نه فقر طبقات نیازمند و نه تلخی نیاز و حاجت را درک می‌کنند.

  1. عادت مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء آن بود که هر شب وقت سحر بیدار بود و می‌آمد دمِ در اتاق‌ها و عیال و اطفال را بیدار می‌کرد و می‌گفت: «برخیزید و نماز شب بخوانید.» و همه برمی‌خاستند.

درس: تهجّد شبانه در کنار تدریس روزانه، کمال یک طلبه و روحانی است. وقتی یک حوزوی خودش اهل نماز شب باشد، فضای معنوی خانه روی اهل خانه هم  اثر می‌گذارد. کسی که طعم شیرین عبادت و مناجات با خدا را چشیده باشد، حیفش می‌آید که دیگران از این مائده شیرین بی‌خبر و بی‌بهره بمانند.

  1. شهید ثانی در کتاب «منیه المرید» نوشته است: «بهتر است که انسان هنگام نگارش و استنساخ کتب دینی، طاهر و رو به قبله باشد و بدن، جامه، مرکب، قلم و نوشت‌افزارش پاک و طاهر باشند.»

درس: وقتی سایه معنویت و طهارت باطنی بر آثار علمی و قلمی سایه می‌افکند، برکت می‌یابد و ماندگار می‌شود. رو به قبله نشستن و نوشتن و مطالعه کردن، جهت یادگیری الهی را نشان می‌دهد و پاکیزگی و تمیزی کاغذ و دفتر و نوشت‌افزار، مقدمه‌ای برای طهارت درون از آلایش‌های اخلاقی است. نورانیت وضو در حاصل کارهای علمی هم اثر می‌گذارد. چه بهتر که در همه حالات باطهارت باشیم.

  1. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی درباره استادش می‌گوید: در طول سی سال افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمی‌دانم» را بارها در پاسخ به سئوالات از ایشان شنیده‌ام.

درس: گاهی غرور و تکبر سبب می‌شود انسان اعتراف به جهل نکند و ببافد و دیگران را هم به بیراهه بکشد. آنکه فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و در هر حوزه‌ای اظهارنظر می‌کند و وارد هر بحثی می‌شود، دچار «جهل مرکب» است. بهتر است هر کسی حد خود را بشناسد و پای را از گلیم خود بیرون ننهد. نخستین حرف در «الفبای کمال» اعتراف به جهل است. گفتن «نمی‌دانم» نه تنها از قدر انسان نمی‌کاهد، بلکه بر قدر و قیمتش می‌افزاید.

  1. برای مرحوم «وحید بهبهانی» قرآنی نفیس با جلدی جواهرنشان که دانه‌های یاقوت و الماس و زبرجد بر آن بود آوردند. هدیه از سوی سلطان آن زمان بود. وقتی نگاه ایشان به آن افتاد، گفت: «چه جهت دارد که کلام‌الله را چنین کنند تا باعث حبس و تعطیلی آن شود؟ این دانه‌ها را جدا کنید و بفروشید و بهای آن را به مستمندان بدهید.»

درس: گویند: «حاجت مشاطّه نیست روی دلارای را». قرآن خودش هم زیبا و نفیس است، و هم به هر چیز دیگری جمال و بها می‌بخشد. تزئینات در آثار علمی و چاپ‌های نفیس و الوان با کاغذها و جلدهای ویژه، کتاب‌ها را بایگانی می‌کند و حیفشان می‌آید که باز کنند و بخوانند، مبادا که خراب شود. ابنیه و امکنه و مدارس و مراکز حوزوی هرچه ساده‌تر و دور از تجملات باشند، خروجی‌های آنها معتبرتر خواهد بود. البته استحکام و امکانات غیر از تجملات و لوکس‌گرایی است. فتأمل!

  1. شیخ انصاری (مؤلف کتاب رسائل و مکاسب) در شب‌های تار و سحرها به در خانه فقرا می‌رفت و با لباس مبدّل و چهره پوشیده به خانواده‌های نیازمند به مقدار احتیاجشان کمک مالی می‌کرد.

درس: همدردی با فقرا و رسیدگی به نیازمندان سیره علمای عامل و پیروان مولی علی(ع) است. آنان که وجوهات و تبرّعات در اختیار دارند، مسئولیت سنگینی را بر دوش دارند. اگر سئوال «از کجا آورده‌ای؟» مطرح است، «در کجا خرج کرده‌ای؟» هم مطرح است. برخی نقاب عزّت و عفت و مناعت به چهره دارند و فقر و نیازشان را علنی نمی‌کنند. رسیدگی به آنان ثواب مضاعف دارد. باید دید وجوهات در کدام جهات صرف می‌شوند. خوشا آنان که پاسخی قانع کننده برای امام زمان(عج) داشته باشند.

  1. آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری به‌قدری تواضع داشت که مقید بود کسی در سلام بر ایشان سبقت نگیرد. وقتی برای درس گفتن به مدرسه می‌آمد، سرش را پایین می‌انداخت تا کسی جلوتر به او سلام نکند و یکمرتبه در مدرسه را باز می‌کرد و به همه سلام می‌داد.

درس: تواضع، محبوبیت می‌آورد. یکی از نشانه‌های تواضع سلام دادن به دیگران و نداشتن توقّع سلام از دیگران است. اگر روحانیون به این سنت عمل کنند، با جوانان گرم بگیرند و خود را تافته جدا بافته نپندارند، در دل‌ها به موقعیت بهتری دست می‌یابند. مگر پیامبر خدا(ص) سبقت در سلام نداشتند؟ چه کسی برای تبعیت از این سنت نبوی، شایسته‌تر از عالمان دین؟

  1. مرحوم شیخ محمدحسن مامقانی هرگز به زخارف دنیا دل نبست و به خوردن و آشامیدن و امور منزل چندان توجهی نداشت؛ از حقوق شرعی استفاده نمی‌کرد و از ظلمه و رجال دولت هدیه‌ای نمی‌پذیرفت.

درس: بسیاری از آزادها اسیرند. بندهای اسارت در اشخاص مختلف است. یکی اسیر نام و شهرت است، دیگری وابسته مقام و ریاست. یکی اسیر شکم و شهوت است، یکی دربند تجملات و زخارف دنیوی. اگر دنیا «راه» است، نباید «توقفگاه» شود و اگر «ابزار» است، نباید به هدف تبدیل شود. شعار آزادی دادن، ولی اسیر شکم و شهوت و مقام و ثروت بودن باهم ناسازگار است.

  1. درباره سیدجمال‌الدین اسدآبادی نوشته‌اند که در سراسر روز به یک وعده غذا می‌ساخت. چای بسیار می‌خورد و هر آن برای تبعید و گرفتاری‌های احتمالی دیگر آماده بود. جامه‌های سید بر تن‌اش بود و کتاب‌هایش در سینه‌اش. افکارش در مغزش و دردهای بزرگ در دلش.

درس:

تکلف گر نباشد خوش توان زیست

تعلق گر نباشد خوش توان مُرد

(انسی جامی)

باید خود را خرید و آزاد کرد، آزاد از همه تعلقات و وابستگی‌ها و اسارت‌ها و تکلّف‌ها. کسی که خودش برده است، چگونه می‌تواند دیگران را آزاد کند؟ تا انسان اسیر و غلام است، نمی‌تواند «آزادانه» حرف بزند و موضع بگیرد. ترس و طمع، آدمی را محافظه‌کار بار می‌آورد. کسی می‌تواند عزم و استوار داشته باشد که دنبال بزم نرود و در مزرعه زندگی به سورچرانی مشغول نشود. چرا امثال سید جمال‌ها در جامعه کم هستند؟

  1. شهید قدوسی (مدیر مدرسه شهیدین قبل از انقلاب) مناعت طبع و آزادگی زیادی داشت و هدیه نمی‌پذیرفت. یک بار پدر یکی از طلبه‌ها به عنوان هدیه مقدار معتنابهی زعفران فرستاده بود و ایشان نپذیرفت؛ زیرا می‌دید که اگر بپذیرد و فردا آن پسر بیاید و مرخصی بخواهد، یا چند نمره کم آورد، یا… مشکل می‌توان با او مثل طلاب دیگر برخورد کرد.

درس: راز عدم قاطعیت در بعضی‌ها همین است که مدیون دیگرانند. گاهی یک «هدیه ناقابل» چسبی می‌شود که پلک‌ها و لب‌ها را به هم می‌چسباند و طرف را کور یا لال می‌سازد. به گفته کسی «گاهی با یک شکلاتِ نارگیلی دهان انسان را می‌بندند.» هدیه زعفرانی، تیغ زبان را کند می‌کند. چرا رشوه از زشت‌ترین گناهان است؟ چون آزادی انسان را می‌گیرد. روحانی هم نباید زیر بار منت دیگران باشد تا بتواند به وظیفه شرعی و انقلابی خود عمل کند.

  1. مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، مؤلفِ «الذریعه»، وقتی از عظمت کار علامه امینی در تألیف کتاب «الغدیر» آگاه شد، با خلوص دل دعا کرد و از خدا خواست تا باقیمانده عمر او را به صاحب الغدیر بدهد تا او کار تدوین الغدیر را به پایان برساند.

درس: وقتی حسد نباشد، از کار خوب دیگران و موفقیت علمی آنان خوشحال هم می‌شویم. وقتی کاری خیر و مؤثر باشد، چه فرق می‌کند که به «اسم» چه کسی باشد، یا «حرف» چه کسی به میان آید؟ وقتی هدف، خدمت خالصانه باشد، جای ایثار است و تعارف، نه جای نزاع و تعارض. این کار، چه مرجعیت باشد، چه امامتِ جماعت، چه کرسی تدریس یا منبر وعظ و خطابه یا عرصه قلم و تألیف، یا سنگر مسجد و محراب.

  1. مرحوم شیخ جعفر شوشتری پس از تحصیلات در نجف در حالی که مرجع تقلید و مجتهد شده بود به شوشتر برگشت و کتاب «منهج الرّشاد» را به فارسی نوشت و شروع کرد به موعظه و منبر در ماه رمضان و غیره. هزاران نفر پای مواعظ او می‌نشستند و بهره می‌بردند.

درس: هدف از تحصیلات حوزوی «تبلیغ دین» و راهنمائی مردم است. فقاهت و وعظ هم مانعه‌الجمع نیست. می‌توان هم مدرس بود هم مبلّغ. می‌توان هم مرجع بود، هم پیشنماز. خیلی از کسانی که ملازم حوزه می‌شوند و معتکف خانه، اگر به شهرها و مناطق دیگر هجرت کنند، چه بسا تحول بیافرینند. اگر عالمان فاضل از منبر رفتن ابا کنند، گاهی جاهلان کم‌سواد، جایگاه رفیع وعظ را اشغال می‌کنند. سنگرهای مهم را باید حفظ کرد.

  1. مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) از حوزه عظیم نجف به ایران آمد و در اراک ساکن شد و در مسجد بزرگ آقاضیا به اقامه جماعت و بیان احکام و ارشاد جوانان پرداخت و سال‌ها دور از هیاهو به پرتوافشانی مشغول بود.

درس: رسالت اصلی طلاب، تبلیغ دین است. عناوین دیگر نباید روحانی را از ادای این تکلیف  بازدارد. حوزه، بیش از سنگ‌های ثابتش مدیون پرستوهای مهاجر خویش است. شاید آب و هوای حوزه بهتر از قرا و قصبات و بلاد دوردست باشد، ولی خداوند در روز تسویه حساب، «حق بدی آب و هوا» را به مهاجران خواهد داد. سنگربانی در مرزهای بیرونی، مرکزیت را هم بیمه می‌کند و اگر اطراف و اکناف از دست رفت، مرکزی نمی‌ماند!

  1. مرحوم میرزاحسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل و استاد شیخ عباس قمی) هیچ‌گاه بدون وضو نمی‌خوابید. شب‌ها جز اندکی بیدار بود. حدود دو ساعت پیش از طلوع فجر برمی‌خاست، تجدید وضو می‌کرد و ساعتی قبل از سپیده‌دم به سوی حرم مطهر علوی می‌رفت و پشت «باب قبله» می‌ایستاد و مشغول به نوافل شب می‌شد.

درس: برکات سحر و فیض تهجّد، بزرگان را به آن مقام رسانده است. خیلی‌ها کلید موفقیت و کلمه رمز را از همین توقف‌ها و ماندن در پشت درها و در زدن‌ها به دست آورده‌اند. اگر علم کلید است، دندانه‌های آن همین وضو، تضرّع، مناجات، توسل و تهجد است. اگر این دندانه‌ها نباشند، از آن کلید، کاری ساخته نیست و دری باز نمی‌شود.

  1. سیدمحمدباقر حجت‌الاسلام اصفهانی و محمدابراهیم کلباسی هر دو در نجف درس خواندند. هم مباحثه و دوست صمیمی بودند و هردو به مرجعیت رسیدند. هردو ساکن اصفهان بودند و زعامت داشتند، ولی «ریاست»، سرِ سوزنی آن دوستی و مودّت خالص را به هم نزد و مکدّر نساخت. سطوت و شوکت هر یک زیاد می‌شد، به رفیقش علاقه و پیوند بیشتری پید می‌کرد.

درس: اگر هوای نفس و حبّ مقام نباشد، هرچه بار علم زیادتر و حوزه محبوبیت وسیع‌تر باشد، تواضع و برادری بیشتر خواهد شد. نباید گذاشت شهوت و مقام به وسیله جدایی و امتیاز تبدیل شود. اگر نسخه‌های «ریا» جمع‌آوری شوند و «دنیاطلبی» به پایگاه‌های دین نفوذ نکند، بهتر می‌توان به دین خدمت کرد و مکمل کار دیگران بود، نه مخرّب نقش آنان.

  1. وقتی دایره مرجعیت مرحوم «سید عبدالهادی شیرازی» وسعت یافت و مقلدین او بسیار شدند، بارها از خوف خدا گریه کرد و از بیم لغزش قدم یا انحراف قلم، یا اینکه به نام او کارهایی کنند که او خبر ندارد، گریست.

درس: «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». هرکه موقعیت بالاتری پیدا کند، اگر بلغزد و بیفتد، سقوطش هم مرگبارتر خواهد بود. چرا بعضی برای بسط حوزه نفوذ به هر حشیشی متوسل و متشبّت می‌شوند؟ بعضی از نام‌آوران خطّه گمنامی که نام و نشان در بی‌نشانی دارند، سالم‌تر می‌مانند. از مکاید ابلیس و وساوس نفس اماره نباید غافل بود.

  1. مرحوم آیت‌الله اراکی گفته است: «هرگاه در درس و مطالعه مشکل علمی پیدا می‌کردم، سر قبر «میرزای قمی» در شیخان می‌رفتم و فاتحه‌ای می‌خواندم و مشکلم همان ‌جا حل می‌شد.»

درس: این حالات صرفاً نتیجه درس خواندن و تحصیلات علمی نیست، بلکه حاصل صفای باطن و اخلاص در نیت و عمل است. وقتی به صفحات شناسنامه کسی مهر خلوص و زهد بخورد، معتبر می‌شود و به دیگران هم  اعتبار می‌بخشد. آن وقت از این سند معتبر باید به تعداد همه علما و طلاب، فتوکپی گرفت، تکثیر کرد و آن را به صورت شب‌نامه یا روزنامه میان همه پخش کرد.

پنجره‌های رو به خلوص و زهد را که بسته یا نیمه ‌بسته است بگشاییم.

نسیم دل‌انگیز معنویت، باز هم می‌تواند جان‌ها را زنده کند…

07فوریه/19

خودتان را به دست روحانیون اصیل بسپارید

دستورالعمل همه ما قرآن است. ما دستورالعمل دیگری نداریم. کتاب آفریدگار نظام هستی است که، « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم». راهی جز این نیست که کتاب‌الله را در متن نظام هستی‌تان پیاده کنید و خانه شما قرآن باشد. رسول الله فرمود، «بِالْعَدلِ قامَتِ السّماواتُ وَالأَرض». آسمان‌ها و زمین همه به عدل است. خدا عادل است. عدل را در متن تکوینی نظام هستی پیاده کنید. «الخیر بیدیک و الشرّ لیس الیک». آنچه که خیر است خیر محض است. از خیر محض جز نکویی ناید. او احسن الخالقین است. « فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الْخالِقین»(۱). همه ما باید مشمول این حکم باشیم. آیا می‌توانید به قدر یک میکرون اعوجاج، انحراف در نظام هستی پیدا کنید؟ یکی از این ستاره‌ها اگر در مسیر خودشان به قدر یک میکرون انحراف داشته باشد چه خواهد شد؟ طیاره را می‌بینید که در پرواز است. او اگر به قدر یک میکرون انحراف داشته باشد سر از کجا در می‌آورد؟ همه چیز به عدل است. اگر یکی از این آفریده‌ها در مسیرشان، مثلاً همین زمین به قدر یک میکرون اختلال پیدا کند، سرنگون شده و خورده به کرات دیگر. ستاره‌ها همین ‌طور.
رسول الله فرمود، «بالعدل قامت السّماوات و الارض». آسمان‌ها و زمین بالعدل است. یعنی خدا عادل است عدل در این نظام هستی بیکران، پایان ندارد. نظام هستی صمد است و غیرمتناهی. این نظام هستی به این زیبایی برای پروراندن یک درّ یکدانه زیباترین موجودات که میوه شجره وجود است، یعنی انسان آفریده شد. شما میوه شجره وجود هستید. قدرتان را بدانید. کشیک نفس را بکشید. غذاها را بو کنید. امضاها را بو کنید. شهادت‌ها را بو کنید. خیلی دقیق باشید. از جانب او عدل محض است. «بالعدل قامت السّماوات و الارض». تمام شئون زندگیتان را به عدل پیاده کنید. رو در بایستی‌ها را بگذارید کنار. فکر مباداها را نکنید. مبادا که چه؟ من امضای خلاف کنم مبادا؟ من شهادت و گواهی دروغ بدهم که مبادا؟ فلانی از بستگان و خویشاوندان من است که مبادا من فردا پس فردا به او احتیاج پیدا کنم؟ خلاف؟ گزاف؟ شهادت بی‌جا؟ امضای ناحق؟ عدل را در نظام هستی پیاده کنید. اگر یک میکرون خلاف در نظام هستی پیدا کردید بیایید هر خلافی می‌خواهید بفرمایید. او درست آفرید. او درست حکم کرد. قرآن است. « إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»(۲). آن که مصوّر است، احسن الصّور، از ناحیه او انحراف و اعوجاج نیست. چه شده؟ پدر چه کرده؟ مادر چه کرده؟ حرف نشنیدند، کلاس ندیدید. کلاس اکابر آدم‌سازی، انسان‌سازی، کجاست؟ همین جا که الان نشستی. حسینیه‌ها، مساجد، روحانیون اصیل، درس خوانده. سوره توبه قرآن را باز می‌کنید آخر سوره توبه، « فَلَولَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِم»(۳) در میان شما افراد با استعداد، جوانان با استعداد، رشید، درس‌خوان، تشنه، آگاه کم نیسنتند. بروند به دنبال تحصیل. بروند زبان قرآن را فرا بگیرند. درس بخوانند. بروند در محضر اساتید زانو بزنند. درس بخوانند. با زبان قرآن آشنا بشوند. بیایند در کلاس اکابر.
کلاس اکابر کجاست؟ مسجد، حسینیه‌. مسجدتان بی‌روحانی نماند؛ روحانی اصیل الهی که آدم‌ساز باشد. محراب شما بی‌روحانی نماند. روحانی اصیل انسان‌ساز. شما در روی زمین چه کسی را می‌توانید مهربان‌تر، دلسوزتر از روحانیون اصیل پیدا کنید؟ از پدر و مادر شما به شما مهربان‌ترند. روحانی اصیل، درس‌خوانده و زحمت‌کشیده درد دین دارد. دلسوز به حال اجتماع است. پدر امّت است. خودش را فدای خلق خدا می‌کند. مسئولیت دارد و باید این کار را هم بکند.
آن روحانی که برای دنیا سینه می‌زند، او که روحانی نیست. مگر کار کم است؟ این همه کارهای گوناگون و مشروع. نان در می‌آورید. خب او هم برود نان در بیاورد. نعوذ بالله که منبر و محراب برای درهم و دینار باشد، برای دنیا باشد، برای هوا و هوس نفسانی باشد. « فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طَائِفَه»، در میان شما، شهر شما، روستای شما، اشخاصی که استعداد دارند بروند درس بخوانند. حسینیه کلاس اکابر است. منبر شما کرسی است برای استاد درس خوانده و زحمت کشیده. سوره ملک قرآن را می‌بینید که اینها برای تنبیه من و شماست. نیّت، احوال، خوراک، معاشرت، حالات انسان، انسانی می‌سازد غیر صورت انسانی. این حرف‌ها گزاف نیست. دلیل دارد. برهان دارد. دین خدا همه دلیل و برهان است. نظام هستی یکپارچه علم است. اصلا عالم یعنی علم انباشته روی هم.
زمین اسیر شما، آفتاب و ماه در اختیار شما، دریایی‌ها اسیر شما، جنگلی‌ها اسیر شما، آنچه هستند برای تو. هیچ موجودی را به عظمت جنابعالی نمی‌شود پیدا کرد. هوش شما، استعداد شما همه اسیر و مسخّر شما. امیرالمومنین«ع» دومین شخص نظام هستی چه بود؟ خاتم انبیاء«ص» که به انزال، یکبارگی صد و چهارده سوره قرآن بی‌نهایت بر او نازل شده، چه بود؟ کتاب هستی را بخوان و بالا برو. پایان ندارد. یکی از دانشمندان خارجی شصت سال راجع به خانه عنکبوت زحمت کشید و فکر کرد. ایشان با قواعد ریاضی گفت این تار عنکبوت را که باز کنیم و بشکافیم، چند دور گرد زمین می‌گردد.
من ۱۷ سال در محضر جناب علامه طباطبایی بودم. ایشان در یک جلسه فرمود که آن جاهای قرآن که خداوند در کارش هیچ‌کس را شرکت نداد، فقط می‌فرماید: من، هو، انّی، انّی جاعل فی‌الارض خلیفه. این فقط کار اوست. « هُوَ الذی یُصَوِّرُکُم فِی الأرحام کَیفَ یَشَآءُ»(۴). هو. کار دیگری نیست. این جاهایی که هو، انّی است دقت کنید کار هیچ‌کس نیست. فقط کار اوست. چه کسی خبر دارد؟ چه کسی می‌تواند به سرّ خلقت پی ببرد؟ جناب درخت هلو شما چه جوری این صندوق، این هسته‌ نجّاری شده را درست کردی و مغز و نطفه‌ات را داخل این صندوق به این قشنگی قرار دادی؟ شما چگونه اینجا روییدی و این میوه از شما تولید شد؟ چرا داخل این صندوق؟ برای حفظ نطفه‌ام و برای بقای نسلم. صندوق را چه جوری این‌طور درست کردی؟ چه کسی می‌تواند بیان کند؟ چه کسی می‌تواند به سرّش پی ببرد؟ قرآن می‌فرماید، « فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللَّه»(۵) به هر طرف روی بیاورید و به هر چه نگاه کنید، کتاب وجود هر چیزی را ورق بزنید، می‌بینید یکپارچه علم است نظام هستی. خداست که دارد خدایی می‌کند. من و شما نمی‌فهمیم. به اینجا که می‌رسیم درخت هلو به ما حرف می‌زند و می‌بینیم حق با ایشان است. می‌گوید شما از مادرتان سئوال کنید اگر ایشان به شما درست جواب داد که من شما را در رحم چگونه، چطور ساختم بیا من هم جواب بدهم. ما نمی‌دانیم. دست دیگری در کار است. مادر چه می‌داند؟ چه کسی می‌داند؟ هیچ‌کس نمی‌داند. هو.
جناب علامه طباطبایی فرمود ضمیرهای مفرد قرآن را مواظب باشید. هو. فقط هو. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرحَامِ کَیفَ یَشَاء»(۶) مصوّر اوست. هو. که نطفه را صورتی به این زیبایی و بوالعجب داده. در رشته آناتومی زحمت بکشید. ما تشریح را هم در خدمت استاد عزیزمان آیت‌الله شعرانی می‌خواندیم. تشریح شیخ الرئیس را. خود شیخ گاهی در میان حرف‌هایش می‌گوید جلّت قدرته، عظمت قدرته. الفاظی که آدم ماتش می‌برد. « وَ لا تَکُن مِنَ الْغافِلِین». خودت را فراموش نکن. «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُم أَنْفُسَهُم»(۷). از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند. آنها‌یی که خدا را فراموش کردند می‌دانید چه جایزه‌ای به ایشان داده می‌شود؟ جایزه‌ای که به ایشان داده می‌شود این است که خودشان را فراموش می‌کنند. آدم که خودش را فراموش کرد، هرزه‌خوار می‌شود، هرزه‌کار می‌شود، هرزه‌گو می‌شود، به صورت حیواناتی محشور می‌شود که پیغمبر خاتم فرمود پرده کنار برود در ماورای طبیعت که می‌گوییم محشر، در ماورای طبیعت صورت‌هایی را می‌بینید که صورت کفتار و بوزینه از آنها زیباتر و بهتر است. بعد ملائکه اعتراض می‌کنند به آنها که چرا این جوری؟ شما که مصداق «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین» بودید. این برای شما آمده. از هر صورتی شما را زیباتر آفرید و هیچ جانداری به زیبایی شما نیست. پس چرا این جور؟ راجع به هیچ موجود، جاندار، صحرایی، دریایی، پرنده، رونده و هر چه، هیچ موجودی این جوری که راجع به جنابعالی فرمود «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین» نفرمود. چرا به این صورت محشور شدید؟ «أَلَم یَأْتِکُم نَذِیرٌ»(۸) مگر شما روحانی، مربّی، مسجد، حسینیه نداشتید؟ حواست جمع باشد آقا. ما دلمان برای شما می‌سوزد. قدر روحانیون اصیل را بدانید.
رسول الله فرمود: دین خدا ناموس خداست، به ناموس خدا خیانت نکنید. پدر به گردن انسان حق دارد، پیغمبر حق ندارد؟ آفریدگار تو حق ندارد؟ پناه بر خدا. انسانی که کوردل شده است، می‌گوید چه حقی؟ چه شده؟
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن(۹)
شما قرآن را در متن نظام زندگیتان پیاده بفرمایید گر کامت بر نیامد آنگاه گله کن. جنابعالی که به راه بیفتی بیننده می‌شوی. تا همّتت چه باشد. چطور از پیشگاه نظام هستی شرم نداری؟ شما در روی زمین چه کسانی را می‌خواهید از روحانیون اصیل نسبت به خودتان دلسوزتر پیدا کنید؟ ممکن است یک آدم دزدی هم در این لباس در بیاید فراوان. دیروز هم بود امروز هم هست. جناب امیرالمؤمنین نفرین می‌کند چون این بلاها سر خودش هم آمد. نفرین می‌کند کسانی را که آرم نبوت را در بر دارند و آن را تور اغراض شهوانی و نفسانی و دنیوی‌شان قرار می‌دهند، نفرین می‌کند اینها‌ را. معاویه در همین لباس بود، عمروعاص در همین لباس بود. دومین شخص نظام هستی حضرت سیّدالاوصیاء امیرالمومنین است. اولین شخص‌اش خاتم انبیاء محمّد مصطفی است؛ یعنی اگر اولین و آخرین انبیاء جمع بشوند زمان پیغمبر اکرم همه زیر پرچم پیغمبر اکرم جمع می‌شوند. ما همه رعیت او هستیم.
دومین شخص نظام هستی را که به آسانی نمی‌شود خانه‌نشین کرد. دومین شخص نظام هستی علی امیرالمومنین که در صدر اسلام به جان امیرالمومنین قسم، به لقب و صفت و وصف وصیّ شناخته شده بود یعنی اگر در مجلسی صحبتی و اینها که حضرت وصیّ چه گفته. اصلاً وصیّ که می‌گفتند یعنی علی امیرالمومنین، به طوری که در روز عاشورا جناب اباعبدالله الحسین به لشکریان پسر سعد گفت مگر من فرزند وصیّ شما نیستم؟ شناخته شده بود به وصیّ. غذا، خوراک، همنشین، افعال، اعمال، احوال انسان کار را به جایی نکشاند که انسان به‌کلی چشم باز و گوش باز و اَینَ عماء و حقایق همه را زیر پا بگذارد. به وصیّ معروف بود امیرالمومنین. دومین شخص نظام هستی را بیست و چهار سال خانه‌نشین کردند. چه کسی کرده؟ معاویه. چه کسی کرده؟ عمروعاص. معاویه و عمروعاص در این لباس و این که ما جانشین پیغمبر و منبر، محراب، جانشین مردم. پول می‌داد معاویه به عمروعاص که عمروعاص در کوفه اراذل و اوباش کوفه، بصره، درنده‌ها، دنیازده‌ها را جمع ‌کند و او در جلو شعار می‌داد و آنها هم پشت سر همراهی می‌کردند. عمروعاص شعارش این بود زنده باد معاویه مرگ بر علی، آنها هم پشت سرش می‌گفتند و با او همراهی می‌کردند و بیست و چهار سال دومین شخص نظام هستی را خانه‌نشین کردند.
حواستان جمع باشد! قدر روحانیون اصیل را بدانید. مسجد و محراب، منبر، حسینیه‌ را تنها نگذارید. بگذارید مسجدتان « إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّه»(۱۰) معمور باشد اگر مؤمن بالله هستید، باید مسجدتان آباد باشد. آبادی مسجد به اذانش است، به نمازش است، به ارشادش است، به منبرش است، به روحانی اصیل است. دزد، بازار را آشفته می‌خواهد. وقت مردن عمروعاص که رسید، رو کرد به فرزندانش و گفت اگر کسی از سوراخ سوزن هوا بگیرد چقدر در زحمت است؟ من الان این جور در زحمتم. این تازه اولش است. پرده که برداشته شود ببین اینها‌ چه کاره‌اند؟
الان هم رسم عرب است که پشگل شتر یا گوسفند را جمع و خشک می‌کنند برای سوخت‌. در اینجا هم صحرایی‌ها همین کار را می‌کنند. بعد رو کرد به بچه‌هایش گفت ‌ای کاش پدرتان پشگل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد. تازه این اولش است. ببینید چه جوری خودتان را می‌سازید. امضایتان را بو کنید، شهادتتان را بو بکشید، معاشرتتان را، خوراکتان را، حضور مردم را، غیاب مردم را، عرض و ناموس مردم را. حرف‌ها، امضاها، شهادت، کسب و کار‌ها را بو بکشید. انسان الهی باشید. هر چه که بوی بد می‌دهد دل را به اضطراب می‌اندازد. با عقل نجنگید، عقل را زیر پا له نکنید. عقل اجازه نمی‌دهد. وجدان و شرف اجازه نمی‌دهد. خودت اگر به جای آن طرف بودی و آن طرف به جای شما بود برای خود روا نمی‌دارید، نکنید. ابد در پیش دارید. ما انسان ازلی نیستیم به حساب شخص، اما انسان ابدی هستیم، یعنی دیگر هستیم که هستیم که هستیم به تعبیر جناب رسول الله، «انّما تنتقلون من دار الی دار». از جایی به جایی. رحم مادر عزیز بودید، زهدان. آمدید در این زهدان دوم، رحم دوم. الان در این رحم طبیعت، دنیا هستید. بعد می‌روید به رحم‌های دیگر، عوالم دیگر. «تنتقلون من دار الی دار». شما دیگر برای ابد آفریده شده‌اید. دیگر از بین رفتنی نیستید. ببینید خودتان را چه جوری دارید می‌سازید؟ در تمام احوالتان، در تمام اوضاع و امور زندگی‌تان. خب حالا دنبال این حرف‌های من خیلی چیزها برای شما پیش می‌آید. حق هم با شماست. همه جواب دارد. اشکالی که پیش می‌آید این است که شما از روحانیون اصیل دورید، آن اشکال پیش می‌آید که حرف در مطلب نشنیدن است، حرف در معلم نداشتن است، حرف در فقط اطفاء شهوت حیوانی است. نکاح برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی
به تعبیر جناب رسول الله این قرآن مأدُبه الله درست، مأدِبه الله درست. مأدُبه یعنی سفره که روی این سفره غذا فقط برای جنابعالی است. مأدِبه الله یعنی ادبستان که ما مخفف می‌گوییم دبستان. این آقا می‌خواهد مشّاقی کند، می‌خواهد خطّش خوب بشود باید برود پیش استاد. سرمشق می‌دهد این طوری بنویس تا دستت ادب پیدا کند. این شیرین است. این خوش است. اما دستی که خدمت استاد نکرده، حروف را که می‌بیند مثل این است که کرم‌هایی پخش و پلا شده‌اند و خط را در آفتاب که بگذارند راه می‌افتد‌. دست استاد ندیده، درست تربیت نشده.
خودتان را به دست روحانیون اصیل که مؤدِّب‌اند، ادب آموزند، شما را درست می‌پرورانند و از خودشان حرف ندارند، حرف آفریدگار شما را، خدا و پیغمبر را در شما پیاده می‌کنند بسپارید. بپرسید که احسن الخالقین چرا این طور؟ برای این است که حرف نشنیده‌اید. این ساعت شما دین دارد یا بی‌دین است؟ تعجب نکنید. دین یعنی برنامه. این ساعت شما برنامه دارد یا ندارد یا همین‌جور بی حساب و کتاب است؟ این ساعت، آن طیاره، آن کشتی یک آن از دینش غافل شود چه می‌شود؟ همه دین دارند. کدام صنعت از صنایع شما هست که بی‌دین باشد؟
این مردم مگر قطرات نطفه نبودند؟ خدا در قرآن فرمود « فَلیَنظُرِ الإِنسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ»(۱۱) ‌ای انسان مخترع، ‌ای که این همه صنایع را می‌سازی چه کسی بودی؟ یک قطره نطفه. نمی‌گویی این سرمایه را، این علم را، این هوش را، این بینش را، این دانش را چه کسی به من افاضه کرد؟ شما هیچ موجودی را بی‌دین پیدا نمی‌کنید. بی‌دین باشد هرج و مرج می‌شود. دین را باید در شؤون زندگیتان پیاده کنید. مسجدتان دایر نیست. علمایتان را معطل و بیکاره گذاشته‌اید. نرفتید دنبال رشد عقلی‌تان. حواستان جمع باشد عاقبت بخیر باشید. ان‌شاءالله

پی‌نوشت‌ها
۱٫ مومنون/۱۴
۲٫ اسری/۹
۳٫ توبه/۱۲۲
۴٫ آل عمران/۶
۵٫ بقره/۱۱۵
۶٫ آل عمران/۶
۷٫ حشر/۱۹
۸٫ ملک/۸
۹٫ ابوسعید ابی‌الخیر
۱۰٫ توبه/۱۸
۱۱٫طارق۵-۶

27اکتبر/18

سیـاست تـا دیـانت

نهایت تدبیر، آخر امید                                                                       

«نا امیدی در هوا منتشر است، نا امیدی مرموز و همه‌گیر در حال سرایت است. نا امیدی فراگیری که می‌خواهد شما را از پا بیاندازد. ناامیدی انگار که در ذرات هوا منتشر باشد وارد ریه‌های شما می‌شود و در خونتان جریان می‌یابد و شما در یک دوراهی هستید: ماندن در ایران و سوختن و ساختن یا گریز از ایران!»

*فکر می‌کنید  متن بالا متعلق به کیست؟

**یک مخالف حسن روحانی؟

یک دلواپس؟

یک سیاستمدار از جناح منتقد دولت؟

نخیر! اشتباه نکنید! این متن در روزنامه دولتی ایران و توسط یک حامی پروپاقرص دولت روحانی (مورخه ۶/۲/۹۷) نوشته شده است. همان دولتی که با شعار تدبیر و امید به قدرت رسید و به مردم وعده داد که امید را به دل‌ها برمی‌گرداند! با توجه به تاریخ نگارش متن (که اوایل امسال بوده و دلار ۶هزار تومان) معلوم نیست  که نویسنده در شرایط اواسط سال (با دلار ۱۸هزار تومانی) به چه میزانی از ناامیدی رسیده؟

و بعید نیست که به مرگ ناشی از تدبیر و امید یا سکته کامل برآمده از امید مفرط مبتلا شده باشد.

 

اعتدال و حمایت از تولید                                                                            

*یک تولید کننده نمونه: دست اندازهایی که امروز در کسب و کار وجود دارد در گذشته وجود نداشت و به مراتب کمتر بود و آن‌قدر که تولید کننده از رفتارهای دولت (مانند تصمیمات نادرست، تغییرات اتوبوسی مدیران، بکارگیری افراد غیر متخصص و بی‌چارچوبی اقتصاد) آزار می‌بیند از تحریم آسیب نمی‌بیند.(دنیای اقتصاد ۲۲/۶/۹۷)

*دست اندازهای فوق‌الذکر:

الف) از برکات برجام است.

ب) از ثمرات تدبیر و امید است.

ج) از نتایج مذاکره با آمریکاست.

د) تقصیر دلواپسان است.

و) تقصیر دولت قبلی است.

ز) این حرفها دروغ و شایعه است.

**پاسخ تشریحی حامیان دولت: البته که تقصیر دلواپسان است چون اصولاً همه مشکلات و گرفتاری‌ها زیر سر آن‌هاست، اما گزینه: (و) هم  مجبور است که درست باشد و گزینه (ز) هم از اول درست بوده چون از زمان مادها تا امروز وضع اقتصاد مملکت به این خوبی نبوده است!

 

 

مراقبت فرهنگی اعتدال

وزارت ارشاد دولت اعتدال، به یک اثر نمایشی (سریال شبکه نمایش خانگی) مجوز تولید و پخش داده پر از صحنه‌های عرق‌خوری و قمار بازی و خلاصه حرام در حرام! جوری که آدم حس می‌کند این اثر با مجوز و سفارش و حمایت وزارت ارشاد زمان شاه ساخته شده. چند روز پس از انتشار این شاهکار داد و فریاد خلایق درآمد که: اگر می‌خواستیم از این صحنه‌ها ببینیم می‌رفتیم ماهواره ترکیه تماشا می‌کردیم که هم ارزان‌تر تمام می‌شد و هم خانوادگی‌تر بود.

با افزایش اعتراضات وزیر محترم ارشاد که سال‌های سال و با پول امام زمان به تحصیل علوم دینیه مشغول بوده و برای خودش یک نیمچه فقیه یا متکلم محسوب می‌شود به زیر دستانش دستور داده که این اثر را به صورت کامل بررسی و به وزیر گزارش دهند!.

* نتایج منطقی این ماجرا عبارتند از:

۱) در مکتب اعتدال اول منتشر می‌کنی بعداً اگر لازم شد بررسی می‌فرمایی! هدف باز شدن چشم و گوش بچه‌های مردم است.

۲) کلاً مدل اعتدال این‌جوری است! اول تصمیم بعداً اگر لازم شد بررسی. مثلاً برجام اول پذیرفته شد بعداً قول دادند که بررسی‌اش کنند. سریال فوق‌الذکر که از “برجام” مهمتر نبوده. فوقش اخلاق و دین و دنیای چند هزار بیننده آن فاسد شده!.

۳) از محسنات مکتب اعتدال این است که بالای سر هر کاری یک طلبه می‌گذارند که اگر گندش در آمد طرف سینه را جلو بدهد و بگوید: لازم نکرده به ما تذکر بدهید! ما خودمان مجتهدیم و از شما بیشتر دغدغه دین داریم و پای درس شیخ انصاری نشسته‌ایم و اصلاً تو کی هستی که در کار بزرگان و ارباب دولت فضولی می‌کنی؟ شناسنامه‌ات کو بی‌شناسنامه؟

**خوشمزه اینجاست که وقتی فیلم رقص مختلط بازیگران زن و مرد در تئاتر اکران شده با مجوز ارشاد پخش می‌شود و همه عالم و آدم دیدند که وزارت ارشاد اعتدال، عین وزارت ارشاد زمان “مهرداد پهلبد” روشنفکر و لارج است و اساساً محدودیت‌های سنتی فقهی و دینی را قبول ندارد و دست هنرمندان تئاتر را برای هرگونه خلاقیت جنسی و شهوانی باز گذاشته، وزیر در حوزه تحصیل کرده دولت روحانی  ابراز داشته: شورای نظارت نمایش تئاتر (باور کنید این شورا با همین اسم وجود دارد و شوخی نیست) طبعاً بازبینی اولیه را دارد و در مراحل بعدی هم باید نظارت‌های خود را داشته باشد. (معنی ساده این عبارت حکیمانه همان است که عرض کردیم! اول مجوز اکران و انتشار عمومی، بعداً اگر سر و صدایی شد، بررسی و بازبینی!!)

 

پس از بی حجابی             

با همت و هماهنگی و همدلی و همکاری همه جانبه روسای جمهور، وزرای  کشور و ارشاد، فرماندهان ناجا، دادستان‌ها و قضات عدلیه، مدیران صدا و سیما، مسئولان نهادهای فرهنگی و رسانه‌ها، سرانجام بی‌حجابی در کشور به عنوان یک مسئله امرعادی و جافتاده درآمده و دیگر ماموران انتظامی و… کاری به کار زنان و دختران بی‌حجاب نداشته و اصولاً بی‌حجابی به عنوان یک جرم و رفتار خلاف شرع و قانون شناخته نمی‌شود بلکه معدود افرادی که به افراد بی‌حجاب اعتراض می‌کنند بلافاصله و در کوتاه‌ترین زمان ممکن و در همان محل توسط حامیان بی‌حجابی و حتی خود افراد بی‌حجاب مجازات می‌شوند! و الان در همه نقاط کشور (از دانشگاه و فرودگاه و تفریحگاه گرفته تا ادارات و بیمارستان‌ها و…) می‌توان به وفور زنان و دخترانی را دید که با خیال تخت هر چه دلشان خواسته پوشیده‌اند و یقین دارند که احدی جرات اعتراض به آن‌ها را ندارد.

*سوال بنیادی: پس از عادی شدن بی‌حجابی در کشور، نوبت عادی شدن کدام گزینه است؟

عرق خوری و مشروب‌فروشی؟ شنای مختلط در کنار دریا؟ افتتاح کاباره و کازینو در مملکت؟ همه موارد قبلی؟ شاید بگویید این نگاه خیلی بدبینانه است و باید نکات مثبت را هم دید! اما ما که نگفتیم همه زنان مملکت بی‌حجاب شده‌اند. بلکه از عادی شدن بی‌حجابی در کشور گفتیم و این که اگر یک عمل حرام در مملکت عادی شود (مثل الان که بی‌حجابی عادی شده) دیگر دلیلی ندارد که مردم به سایر حرام‌های رایج اعتراض کنند!

 

گلابی برجام

بر اساس گزارش وزارت آموزش و پرورش‌، امسال تعداد مدارس دونوبته تهران در مقایسه با سال گذشته دو برابر شده است! به احتمال زیاد این فقره همان “گلابی برجام” است که ریاست محترم جمهور دو سال پیش وعده‌اش را داده بودند و البته باغ برجام به غیر از سیب و گلابی میوه‌های دیگری هم دارد که جناب روحانی احتمالاً با هدف صرفه‌جویی در وقت از بردن نام آن‌ها خودداری کردند. این میوه‌ها عبارتند از:

خربزه برجام: حذف تحصیل رایگان در دانشگاه‌های دولتی

زردآلوی برجام: دلاری شدن هزینه‌های درمان در بیمارستان‌ها

کدوی برجام: سپردن آموزش و پرورش به بخش خصوصی

بادنجان برجام: واگذاری جاده‌های کشور به شرکت‌های خارجی

لبوی برجام: بخشیدن چند جزیره ایرانی در خلیج فارس به امارات یا بحرین برای تنش زدایی و دور کردن سایه جنگ از کشور

 

27اکتبر/18

تحریم داخلی تا تسلیم!

الف) در اواخر فروردین ۱۳۹۴، یعنی چهار ماه قبل از نهایی شدن و پذیرش برجام، حمید ابوطالبی، مشاور فعلی رئیس‌جمهور و معاون سیاسی وقت ریاست جمهوری در گفتگویی مفصل با روزنامه ایران با موضوع برجام، به نکته‌ای بسیار مهم اشاره کرد. نکته‌ای که به‌رغم اهمیت، مورد توجه قرار نگرفت و دیده نشد.

 ابوطالبی در این گفتگو تاکید داشت  که هدف از پذیرش برجام، حل مشکلات اقتصادی و حذف تحریم‌ها نیست و اصولاً پس از برجام نباید منتظر گشایش در اقتصاد و اوضاع معیشتی مردم بود.

او برجام را «پله اول از نردبامی» توصیف کرد که ایران با بالا رفتن از آن می‌تواند به عادی‌سازی رابطه با آمریکا برسد! والبته این نکته را هم یادآوری کرد که این نردبام پله‌های دیگری نیز دارد که بدون پیمودن آنها نمی‌توان به هدف اصلی، یعنی عادی‌سازی رابطه با آمریکا رسید.

این مصاحبه در مقطعی انجام شد که کلیه مقامات ارشد دولتی و حامیان برجام به‌صراحت پذیرش برجام را تنها راه حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم معرفی می‌کردند و بسیاری از مردم نیز تحت تاثیر تبلیغات گسترده و پرحجم حامیان برجام، برای نهایی شدن مذاکرات و قبول برجام لحظه‌شماری می‌کردند تا به قول رئیس‌جمهور از برکات «آفتاب تابان و باران رحمت برجام» بهره‌مند شوند! زمان نشان داد که این مصاحبه با هدف دادن علامت به طرف‌های خارجی مذاکرات برجام انجام شد و بنا بر دیده شدن این گفتگو و نکته موجود در آن در داخل کشور هم نبود و به همین دلیل فردی کمتر شناخته شده مأمور بیان آن شده بود.

 ب) مدتی کوتاه پس از نهایی شدن و پذیرش برجام، ظریف، وزیر امور خارجه اعلام کرد برجام الگوی مناسبی برای حل و فصل سایر مشکلات موجود میان ایران و آمریکا مانند مسائل منطقه‌ای و موشکی است و می‌توان با این الگو به این مشکلات خاتمه داد.

 حسن روحانی نیز در آخرین مناظره نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ به صراحت از مردم خواست که به او در پذیرش برجام‌های دوم و سوم کمک کنند تا زمینه برای حل مشکلات اقتصادی و .. فراهم شود و البته این سخنان را باید در چهارچوب حاکم بر ذهنیت دولت اعتدال دید که آمریکا را «کدخدا» می‌داند و نه «شیطان بزرگ»! آن‌ هم کدخدایی که همه جهان، حتی انگلستان و آلمان و ژاپن و… بزرگی و برتری او را پذیرفته‌اند و درافتادن با او به‌مثابه رویارویی با جامعه جهانی است.

رئیس و اغلب دولتمردان «تدبیر و امید» با اذعان به این که انقلاب اسلامی در همان بهمن ۵۷ خاتمه یافته، ایران را نه یک کشور و نظام انقلابی که یک نظام معمولی، مانند سایر کشورهای جهان می‌دانند که باید مانند بقیه ممالک دنیا به قواعد حاکم بر نظام بین‌الملل تن بدهد و فکر تغییر نظام بین‌الملل و قواعد آن را از سر بیرون کند و این یعنی دست از «خیال‌پردازی برداشتن» و تسلیم واقعیت شدن!

از این روست که اصرار دارند توصیف آمریکا به عنوان شیطان بزرگ، چشم بستن بر واقعیت و شنا کردن بر خلاف جریان است چون “جامعه جهانی”، آمریکا را ناظم نظم جهانی و قدرت برتر و «کدخدای دهکده جهانی» می‌داند و ایران در تقابل با آمریکا نه تنها موفق نمی‌شود، بلکه همه داشته‌های خود را از دست خواهد داد و به یک کشور منزوی، ضعیف، ویران و آسیب دیده تبدیل خواهد شد!

بنابراین برای اجتناب از این سرنوشت مصیبت‌بار لازم است آنچه را که در طول سال‌های پس از انقلاب رخ داده و موجبات خشم و ناراحتی آمریکا و دشمنی او با ایران شده کنار بگذاریم تا دوباره نظر مثبت «کدخدا» به کشورمان جلب شود. این موارد عبارتند از:

۱) توانمندی هسته‌ای ۲) توان موشکی ۳)حضور و نفوذ منطقه‌ای و حمایت از مقاومت ضد صهیونیستی، دشمنی با رژیم صهیونیستی، حمایت از مسلمانان و مستضعفان در یمن و بحرین و…. ۴) اجرای احکام شریعت، خصوصاً احکامی که در تضاد با حقوق بشر غربی است، مانند قصاص و ممنوعیت بی‌بند و باری جنسی و …

برجام هسته‌ای در همین راستا  یعنی نابود‌سازی توان هسته‌ای ایران به دست خودش و انجام بی‌سابقه‌ترین بازرسی‌ها در تاسیسات هسته‌ایِ ایران از سوی بازرسان غربی  به مدت نامحدود و تعهدسپاری برای عدم فعالیت هسته‌ای جز با اجازه و نظارت کامل و مستقیم  بازرسان مذکور پذیرفته و اجرا شد.

اما مطالبه آمریکا و متحدانش فراتر از این بوده و هست. سستی و خود ضعیف‌بینی دولت اعتدال و اعتقاد جدی دولتمردان آن به خالی بودن خزانه و عقب‌ماندگی شدید کشور در همه امور و تشبیه وضعیت کشور به «ته دره بودن» که بارها در سخنان و اظهار نظرهای مدیران ارشد اجرایی کشور تکرار شده است و بیان صریح این عقیده که حتی تامین آب خوردن کشور منوط به مذاکره و مصالحه با آمریکاست و بدون توافق با غرب هیچ راه نجاتی برای کشور وجود ندارد، باعث شد تا آمریکا و متحدان اروپایی آن به این نتیجه برسند که فشار تحریم‌ها بر مردم و مسئولان ایرانی موثر واقع شده و با تداوم این فشار می‌توان نابودی سایر ارکان اقتدار جمهوری اسلامی را هم از مقامات اجرایی ایران مطالبه کرد و شرط حذف تحریم‌ها را پذیرش برجام‌های دیگر در عرصه‌های موشکی، منطقه‌ای و حقوق بشر، عنوان کرد. اوباما و برخی اعضای دولتش مانند جان کری و…. و همچنین ترامپ و مقامات فرانسه و انگلیس بارها بر لزوم مذاکره با ایران درباره موضوعات موشکی، نفوذ منطقه‌ای ایران و مسائل حقوق بشر برای رفع نگرانی‌های خود و تامین نظراتشان از سوی ایران تاکید کرده‌اند.

ج) اجرای برجام هسته‌ای‌ به‌رغم همه تبلیغات انجام شده درباره فواید آن، عملاً هیچ گشایش محسوسی در زندگی مردم ایجاد نکرد و مردم تفاوت خاصی میان شرایط قبل و پس از برجام احساس نکردند؛ زیرا اولاً طرف‌های غربی الزامی به انجام تعهدات برجامی خود نمی‌دیدند و برجام به گونه‌ای تنظیم نشده بود که آنها را ملزم به رعایت مفاد خود کند و ثانیاً دولت ایران اعتقادی به مقاومت ندارد و بنای خود را بر پذیرش همه مطالبات غربی‌ها گذارده و تامین نظر آمریکا و متحدانش را تنها راه برون‌رفت کشور از مشکلات می‌داند.

از این رو برای روحانی و همفکرانش آغاز مسیر برجام‌های ۲ و۳ کار ساده‌ای نبود. آن‌ها‌ باید پذیرش برجام‌های موشکی و منطقه‌ای را در حالی مطرح می‌کردند که اعتماد جامعه به مذاکره با آمریکا و غرب به عنوان تنها راه حل معضلات اقتصادی کشور در پرتو بی‌خاصیتی برجام هسته‌ای کاهش یافته بود و دیگر نمی‌توانستند مانند قبل از برجام هسته‌ای روی «باغ‌های سیب و گلابی برجام» و برکات آن مانور تبلیغاتی بدهند و مردم را برای همراهی با خود بسیج کنند. لذا مسیری را در پیش گرفتند که مردم ناگزیر از بازی در زمین طراحان برجام‌های موشکی و منطقه‌ای شوند.

محور اصلی این مسیر قراردادن مردم در تنگناهای شدید و پی درپی اقتصادی و معیشتی و شوک‌های روانی ناشی از آن تنگناها و مقصر قلمداد کردن رهبری نظام وسپاه به عنوان مخالفان اصلی برجام‌های ۲و۳ بود، آن ‌هم به‌گونه‌ای که مردم جان به لب آمده و خسته و خشمگین از انبوه معضلات معیشتی به خیابان‌ها بریزند و رهبری و سپاه را برای پذیرش برجام‌های ۲و۳ زیر فشار بگذارند؛ زیرا بر این نکته واقف بودند که منش ولی‌فقیه مخالفت با خواست اکثریت جامعه و یا سرکوب آنها نیست.

اجرای این طرح از آذرماه ۹۶ آغاز شد و بر اساس آن به موازات انجام مذاکره با طرف‌های اروپایی درباره توان موشکی و نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی توسط تیم عراقچی، اقداماتی در جهت وارد آوردن فشار روانی به مردم آغاز شد. اعلام گران شدن بنزین در لایحه بودجه سال ۹۷، در حالی که در واقع دولت بنای انجام این‌کار را نداشت، گرانی شدید برخی از مایحتاج ضروری مردم (مانند تخم مرغ) و بی‌توجهی دو ماهه دولت در این خصوص از یک سو و تلاش جدی دولت برای بقای تلگرام و فیلتر نشدن آن به عنوان مهم‌ترین ابزار تبلیغاتی برای متوجه کردن اتهام نابسامانی‌های اقتصادی به سوی رهبری نظام و سپاه، منجر به بروز یک سلسله آشوب‌ها و اغتشاشات در شهرهای مختلف کشور شد. آشوب‌هایی که از جانب کانال‌های مختلف تلگرامی هدایت و سازماندهی می‌شدند و دولت پس از گذشت پنج روز از وقوع آن آشوب‌ها حاضر به مسدود کردن کانال‌های مذکور شد!

نکته جالب این که رئیس‌جمهور در جریان ناآرامی‌ها با بیان عباراتی مانند : «چرا می‌خواهید دهان مردم را ببندید؟ بگذارید مردم حرفشان را بزنند! مردم را سرکوب نکنید!» خود را در کنار مردم (بخوانید آشوب‌طلبان) و در مقابل حاکمیت قرار داد. کانال‌های تلگرامی آشوب‌طلب و شبکه‌های ماهواره‌ای معاند نیز در حرکت‌هایی هماهنگ، با تشویق مردم به پیوستن به آشوب‌ها، رهبری نظام و سپاه را عامل مشکلات اقتصادی معرفی و شعارهایی با مضامین ضد ولایت فقیه و سپاه برای استفاده در ناآرامی‌ها را به مخاطبین خود آموزش می‌دادند و به همین دلیل عجیب نبود که در جریان وقوع آشوب‌های مذکور تقریباً شعاری علیه دولت و مقامات اجرایی کشور که مسئولان قانونی و مقصران اصلی گرانی‌ها و مشکلات اقتصادی جامعه بودند، شنیده نشد و عمده شعارها همان‌هایی بودند که توسط کانال‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای ضد انقلاب ساخته و ارائه شده بودند.

د) از اواخر سال ۹۶ موج جنگ روانی سنگینی با مضامینی مانند: “برجام نتیجه می‌داد، اما سپاه و رهبری با جنگ‌طلبی و نمایش موشک‌ها مانع از نتیجه دادن آن شدند”و یا ” دولت می‌خواهد اقتصاد کشور را سامان دهد، اما رهبری و سپاه نمی‌گذارند “در فضای مجازی منتشر شد؛ آن‌ هم در حالی که قوه قضاییه دستور مسدود شدن تلگرام را که مهم‌ترین رسانه مجازیِ در اختیار ضد انقلاب با چهل میلیون مخاطب ایرانی بود صادر کرده و درپی گرفتن این رسانه از دست ضدانقلاب بود. دولت با سرعت تمام و صرف بودجه‌ای سنگین از بیت‌المال، تلگرام را با اسامی جدیدی احیا کرد تا مسیر جنگ روانی دشمن مسدود نشود و امکان رساندن پیام‌های مورد نظر حامیان برجام‌های ۲ و ۳ به عامه مردم موجود باشد.

از ابتدای سال ۹۷ کشور شاهد افزایش قیمت دلار و به تبع آن افزایش قیمت در همه کالاها و خدمات بودیم. اتفاقی که در اواخر سال۹۶ هم رخ داد و باعث وارد آمدن فشار جدی به مردم و افزایش کسادی و بی‌رونقی بازار شد. هر چه از سال ۹۷ گذشت قیمت دلار و طلا و به تبع آن سیر صعودی کالاها و خدمات افزایش یافت. برخی از مسئولان دولتی به‌صراحت از خطرات و پیامدهای ناگوار تحریم‌های جدید آمریکا برای جامعه ایران سخن ‌گفتند و مکمل جنگ روانی دشمن علیه مردم ایران ‌شدند.

در همین حال دولت در اقدامی بسیار عجیب تصمیم به خالی کردن خزانه کشور از طلا گرفت و ظرف چند ماه بیش از ۶۵ تن طلای خزانه  تبدیل به سکه شد و بیشترین تعداد سکه‌ها با قیمتی حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان در اختیار عده معدودی (کمتر از هفت هزار نفر) قرار گرفت و  این عده با فروش سکه‌ها  به قیمت بیش از پنج میلیون تومان ظرف ۲ الی ۳ ماه هزاران میلیارد تومان به ثروت‌های خود افزودند. هر کودکی می‌داند که طلای خزانه، پشتوانه پول ملی است و کاهش آن به کاهش ارزش پول ملی منجر می‌شود و لذا این اقدام ارزش پول ملی را بیش از پیش کاهش داد.  

از سوی دیگر در حالی که دولتمردان اعتدال ادعا می‌کردند به واسطه اعمال تحریم‌ها، ارزی برای کشور نمانده، در بازه زمانی چهار ماه نخست سال ۹۷ بیش از شش هزار میلیارد تومان ارز به قیمت دولتی در اختیار مسافرانی قرار گرفت که برای تفریح به خارج از کشور می‌رفتند.

در همین زمان حدود ۱۸ میلیارد دلار ارز از خزانه خارج شد و برای واردات در اختیار برخی افراد و شرکت‌ها قرار گرفت و هنوز مشخص نشده است که چه میزان از این ارزها واقعاً به واردات کالا اختصاص یافته‌اند.

این اقدامات به اضافه اشتهای فراوان دولت به چاپ بدون پشتوانه اسکناس و افزایش شدید بودجه‌های جاری، تیر خلاص را به پیکره  پول ملی کشور شلیک کرد و در نتیجه ریال سقوط آزاد خود در برابر دلار را تجربه کرد. قیمت دلار ظرف چند ماه تا پنج برابر افزایش یافت و بحرانی بی‌سابقه دامن اقتصاد و تولید ملی را گرفت. افزایش شدید مالیات‌ها و بی‌ثباتی ناشی از صعود روزانه قیمت دلار و بی‌تفاوتی و سکوت دولت در این عرصه،  کمر تولید و تجارت ملی را شکست و نفس را در سینه مردم حبس کرد.

مردم علاوه بر گرانی ساعت به ساعت کالاها شاهد اتفاقی جدید بودند و آن نایاب شدن برخی کالاهای ضروری و مورد نیاز مانند پوشک و… بود. دوگانه موشک در برابر پوشک در فضای مجازی  (یا همان توپخانه پشتیبانی‌کننده نقشه حامیان برجام‌های ۲و۳) شکل گرفت و مردم را به یک انتخاب سخت دعوت کرد! اگر پوشک می‌خواهید باید دست از موشک‌هایتان بردارید! این روند برخی از مردم و کسبه و تجار را به احتکار کالاها و سودجویی دیوانه‌وار کشاند و همین منفعت‌طلبی افسار گسیخته ناشی از جنگ روانی جاری در تلگرام دولتی و شبکه‌های ماهواره‌ای اجنبی بر آشفتگی بازار و جامعه افزود و اکثریت جامعه را در شوکی عمیق و کشنده فرو برد.

جالب این که در چنین لحظاتی وزارتخانه‌های اقتصاد و دارایی و کار، بدون وزیر مانده بودند و این یعنی در طوفانی‌ترین لحظات بحران،  اقتصاد و اشتغال کشور فاقد سکاندار بود! غریب‌تر آن که سفارتخانه‌های ایران در دو کشور چین و هند ماه‌ها بدون سفیر مانده و تا لحظه انتشار این مطلب سفرای ایران در این دو کشور معین نشده‌اند! و این در حالی است که این دو کشور از خریداران اصلی نفت ایرانند و اگر ایران بخواهد در برابر تحریم فروش نفت خود مقاومت کند نیازمند رایزنی و تلاش سفرای خود در پکن و دهلی برای تداوم فروش نفت به این دو کشور است.

در تمام مدتی که کشور با این سلسه بحران‌ها روبرو بود، سکوت و بی‌اعتنایی و سخنان سست مقامات عالی دولتی بر زخم‌های پی در پی پیکره رنجور اقتصاد کشور نمک ‌پاشید و خبری از اتخاذ تصمیمات درست و کاهنده بحران نبود.

در اینجا این سئوال مطرح است که اگر کسی می‌خواست اقتصاد کشوری مانند ایران را عمداً به زمین بزند، جز این کارها چه می‌توانست انجام دهد؟  آن ‌هم در حالی که توانایی‌های بالقوه و بالفعل ایران به‌حدی است که با مدیریت جهادی و توکل بر خدا و کمک خواستن از مردم، رهایی از بحران‌های اقتصادی و ایجاد ثبات و شکوفایی در کشاورزی و صنعت و تجارت کشور ممکن و مقدور است.

و) اما در برابر این طراحی آمیخته با خباثت و مکری که جان بسیاری ازمردم را به لب رساند، دست خدا سرنوشت دیگری برای ایران اسلامی رقم زد، زیرا برخلاف خواست و پیش‌بینی حامیان بر جام‌های ۲و۳ ، مردم نپذیرفتند که اصرار فرماندهی کل قوا و مدافعان اسلام وانقلاب بر توان موشکی و حضور جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا عامل بحران‌های اقتصادی جامعه است و حاضر نشدند برای اجرای منویات آمریکا، انگلیس، فرانسه و نفوذی‌ها و نوکران داخلی آن‌ها به خیابان‌ها بریزند و نظام را برای پذیرش برجام‌های موشکی و منطقه‌ای زیر فشار بگذارند.

به حول و قوه الهی و به برکت خون شهدا، مردم زیر سخت‌ترین فشارهای اقتصادی استخوان خرد کردند، ولی  تسلیم جنگ روانی ستون پنجم دشمن و مروجان مکتب تسلیم در برابر شیطان نشدند! تحریم‌های داخلی به دست نااهلان و نامحرمان بر مردم مسلمان ایران تحمیل شد تا دست‌هایشان به نشانه تسلیم بالا رود، ولی مقاومت مردم باعث شد تا چهره حقیقی حامیان برجام‌های ۲و ۳ برای مردم آشکار شود و تنها اهالی غل و غش سیه‌رو شوند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

چهار ماه قبل از نهایی شدن و پذیرش برجام، حمید ابوطالبی، مشاور فعلی رئیس‌جمهور و معاون سیاسی وقت ریاست جمهوری در گفتگویی مفصل با روزنامه ایران با موضوع برجام، به نکته‌ای بسیار مهم اشاره کرد. نکته‌ای که به‌رغم اهمیت، مورد توجه قرار نگرفت و دیده نشد. ابوطالبی در این گفتگو تاکید داشت  که هدف از پذیرش برجام، حل مشکلات اقتصادی و حذف تحریم‌ها نیست و اصولاً پس از برجام نباید منتظر گشایش در اقتصاد و اوضاع معیشتی مردم بود.  

 

۲٫

سستی و خود ضعیف‌بینی دولت اعتدال و اعتقاد جدی دولتمردان آن به خالی بودن خزانه و عقب‌ماندگی شدید کشور در همه امور و تشبیه وضعیت کشور به «ته دره بودن» که بارها در سخنان و اظهار نظرهای مدیران ارشد اجرایی کشور تکرار شده است و بیان صریح این عقیده که حتی تامین آب خوردن کشور منوط به مذاکره و مصالحه با آمریکاست، باعث شد تا آمریکا و متحدان اروپایی آن به این نتیجه برسند که فشار تحریم‌ها بر مردم و مسئولان ایرانی موثر واقع شده است.   

 

۳٫

به حول و قوه الهی و به برکت خون شهدا، مردم زیر سخت‌ترین فشارهای اقتصادی استخوان خرد کردند، ولی  تسلیم جنگ روانی ستون پنجم دشمن و مروجان مکتب تسلیم در برابر شیطان نشدند! تحریم‌های داخلی به دست نااهلان و نامحرمان بر مردم مسلمان ایران تحمیل شد تا دست‌هایشان به نشانه تسلیم بالا رود، ولی مقاومت مردم باعث شد تا چهره حقیقی حامیان برجام‌های ۲و ۳ برای مردم آشکار شود و تنها اهالی غل و غش سیه‌رو شوند.

 

 

 

 

27اکتبر/18

رد پای صهیونیست‌ها در جنگ نفتی منطقه

پاسخ به شبهات تاریخی

برخى از تحلیلگران و نظریه‌پردازان غربى معتقد بودند که صحنه‏گردانان اصلى جنگ عراق در هیئت حاکمه آمریکا، یهودیان نزدیک به جناح‏هاى تندرو اسرائیلى بوده‏اند که به قصد ایجاد امنیت و تأمین منابع اقتصادى اسرائیل این جنگ را به راه انداختند و بوش با حمایت اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى آمریکا و نومحافظه‏کاران یهودى که پست‌هاى مهمى در دستگاه بوش داشتند، مصمم شد به‌زعم خود یکى از سرکش‏ترین دشمنان منطقه‏اى اسرائیل را رام کند و تحت تسلط خود درآورد.

مدت زیادى از تهاجم نظامى آمریکا و هم‏پیمانانش به عراق نگذشته بود که با سخنرانى جیمز موران، عضو کنگره آمریکا در کنفرانس ضدجنگ در یکى از کلیساهاى ایالت ویرجینیا، براى اولین‌بار در تاریخ آمریکا این حقیقت فاش شد که طرفداران جنگ عراق، یهودیان و اسرائیلى‌ها هستند‏. بعضى از مقامات سابق آمریکا نیز به این مسئله اعتراف کرده‏اند. از جمله ژنرال بازنشسته آنتونى زینى یکى از حامیان و دوستان سابق رئیس‌جمهور آمریکا و فرمانده سابق نیروهاى آمریکایى در خلیج فارس که در ابتداى دوره ریاست جمهورى بوش، فرستاده ویژه او به منطقه خاورمیانه بود در مصاحبه با شبکه تلویزیونى C.B.S آمریکا گفت: «جنگ عراق فقط به خاطر سودرسانى به اسرائیل به مردم آمریکا تحمیل شد.»(۱)

ارنست مالینگر سناتور آمریکایى نیز در مى ۲۰۰۴ اعتراف کرد که آمریکا به عراق حمله کرد تا از اسرائیل محافظت کند. وى همچنین نام سه تن از یهودیان بانفوذ در واشنگتن را که نقش عمده‏اى در وادار کردن آمریکا با جنگ با عراق داشتند فاش کرد. این سه نفر عبارتند از: ریچارد پرل (Richard Perle)، یکى از مشاوران سیاست خارجى بوش و رئیس شوراى سیاست دفاعى پنتاگون و پاول ولفوویتز (Paul Dundes Wolfowitz)معاون وزیر دفاع؛ و چارلز کروات نویسنده و روزنامه نگار.(۲)

البته برخى به جاى چارلز کروات از داگلاث فیث (Douglas Feith) نام می‌برند و معتقدند که پروژه جنگ عراق توسط سه نفر از یهودیان معروف آمریکایى به نام‌هاى ریچارد پرل مشاور وزیر دفاع، پاول ولفوویتز و نیز داگلاس‏فیث پیش برده شد. این افراد اهداف جنگ را ترسیم کردند و در تحریک کاخ سفید براى حمله به عراق نقش عمده‏اى داشتند.

ریچارد پرل و داگلاس فیث پیرو خط حزب راست‌گراى اسرائیلى لیکود بودند و به نفع آن کار مى‏کردند. ولفوویتز نیز طرفدار سرسخت جناح راست و افراطى لیکود بود، به‌طورى که یکى از اعضاى لیکود به نام میخائیل ایتان از جناح کبوتران این حزب چندین بار او را مورد انتقاد قرار داد و متهمش کرد که نمایندگان حزب را به اتخاذ مواضعى شدید و غیرمعقول علیه فلسطینیان وا مى‏دارد.(۳) «این سه یهودى آمریکایى یک ماه پس از انفجار ساختمان مرکز تجارت جهانى در نیویورک در نشستى با افرایم هالیوى رئیس موساد، گردهم آمدند و طرح اولیه حمله آمریکا به عراق را ریختند. ژنرال تامى فرانکس فرمانده منطقه مرکزى در ارتش آمریکا که مسئولیت فرماندهى جنگ علیه عراق برعهده او گذاشته شده بود، از جمله ژنرال‌هاى یهودی‌تبار آمریکایى بود.»(۴)

بیل کلریز نیز در «نیویورک تایمز» اظهار کرد: «ریشه واقعى تئورى نقش یهودیان در جنگ عراق در این است که چندین مقام رسمى کلیدى ردیف دوم در دولت بوش، یهودى‏هاى طرفدار حزب نومحافظه‏کار و طرفدار سقوط صدام حسین براى بالا بردن امنیت اسرائیل بودند. این گروه شامل پاول ولفوویتز، داگلاس فیث، ریچارد پرل، آلیوت آبرامز و لوئیس لیبى بودند.»(۵)

بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر، پرل، سمینار دو روزه‏اى را ترتیب داد که اعضاى هیئت مدیره سیاست دفاعى در آن شرکت کردند و نظر اکثریت آن بود که برکنارى صدام حسین باید یکى از اهداف آمریکا در مبارزه با تروریسم باشد. بوش با طرح مذکور موافقت و حمله به عراق را آغاز کرد.(۶)

براى درک بهتر نقش صهیونیست‌ها در تشویق جرج بوش در حمله به عراق، تبیین مواضع و رویکردهاى یهودیان و صهیونیست‌ها قبل از اشغال عراق تا آغاز انتخابات پارلمانى این کشور ضرورى است.

در این دوره که مى‏توان از آن به عنوان دوره تشویق و تحریک آمریکا براى حمله به عراق نام برد، یهودیان و رژیم صهیونیستى به اتفاق از حمله آمریکا به عراق حمایت کردند و آن را براى امنیت اروپا و آمریکا و همچنین رژیم صهیونیستى لازم و ضرورى ‏دانستند. سخنان بعضى از مقامات سازمان‌هاى یهودى در این زمینه به‌خوبى بیانگر نقش تحریک‌کننده یهودیان در حمله آمریکا به عراق است.

پیش از حمله آمریکا و حتى اندکى بعد از حمله این کشور به عراق، سازمان‌ها و فعالان یهودى در آمریکا حمایت همه‌جانبه خویش را از حمله به عراق اعلام کردند و حتى فشارهایى نیز به دولت این کشور براى حمله به عراق وارد آوردند. براى نمونه مى‏توان از پت بوچانان (Pat Buchanan) یکى از یهودیان محافظه‏کار کنگره نام برد که فشار زیادى را برای برانگیختن دولت آمریکا براى حمله به عراق به دولت آمریکا وارد کرد. دیوید هریس (David Harris) مدیر اجرایى کمیته یهودیان آمریکا نیز ضمن اعلام حمایت از حمله آمریکا به عراق اعلام کرد: «درست است که ما هدایت‌کننده جنگ نبودیم، اما حامى آن به شمار مى‏آییم.»

تام نیومن (Tom Neumann) مدیر اجرایى مؤسسه امنیت ملى یهود معتقد بود: «اگرچه جنگ علیه عراق به نفع اسرائیل است، اما در واقع همه ملت آمریکا در این جنگ با هم متحد و یکپارچه‏اند.»(۷)

همچنین عده‏اى از یهودیان نیز در قبال اعلام حمایت از جنگ آمریکا علیه عراق خواهان حمایت جدى‏تر آمریکا در منازعه فلسطینى ـ اسرائیلى به نفع اسرائیل بودند. کنفرانس سران سازمان‌هاى بزرگ یهودى آمریکا نیز که از ۵۲ سازمان بزرگ یهودى آمریکا تشکیل شده است، از حمله آمریکا به عراق حمایت صریح و قاطعانه‏اى به عمل آورد. در اعلامیه‏اى که توسط این سازمان به مناسبت حمله آمریکا به عراق منتشر شد، تمام ۵۲ سازمان عضو این کنفرانس ضمن تشکر از دولت آمریکا براى مبارزه با رژیمى که درصدد توسعه سلاح‌هاى کشتارجمعى است، جامعه بین‏المللى را نیز به همکارى با آمریکا فراخواندند.

تقریباً اجماعى اساسى در بین سازمان‌هاى یهودى براى حمله به عراق و همچنین تغییر رژیم در این کشور به وجود آمده بود. تنها نگرانى سازمان‌هاى یهودى آمریکا از حمله این کشور به عراق احتمال پرتاب موشک‏هایى از سوى حکومت عراق به سوى اسرائیل بود. این حمایت قاطع از جنگ در عراق به همین شکل تا تسلیم کامل عراق و حتى تا دستگیرى صدام و کشتار فرزندان وى لاینقطع ادامه داشت، به‌طورى که صهیونیست‌ها و همچنین رژیم صهیونیستى، حمله آمریکا به عراق را نابودى یکى از قدرت‌هاى منطقه‏اى مخالف این رژیم قلمداد کردند.

به هر حال با پایان یافتن پروژه اشغال عراق و اشغال چاه‌هاى نفتى منطقه خلیج فارس، تیم حکومت نظامى آمریکا در عراق به فرماندهى یک ژنرال صهیونیست آمریکایى بازنشسته به نام جى گارنر ـ که طرفدار سرسخت رژیم صهیونیستى و از حامیان پر و پا قرص شارون در سرکوبى فلسطینیان بود و  دستیاران و همکاران او همگى به طرفدارى از صهیونیسم و اسرائیل شهرت داشتند و نیز سرنوشت عراق و طرح‌هاى بعدى آمریکا براى سلطه بر نفت منطقه نیز تا حدودى مشخص شد.

بهترین سند گویاى این مطلب سخنان جیمز وولسى رئیس اسبق  CIAاست که قبل از حمله آمریکا به عراق اظهار داشت: «با تصرف عراق، نفت آن را به‌سرعت به دست مى‏گیریم و با سه میلیون بشکه تولید روزانه، عربستان را به زانو درمى‏آوریم، اوپک را منحل مى‏کنیم و ایران نیز همچون قطعه کیکى است که خوردن آن راحت است.»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نشریه گروه تحقیق و تفسیر برون مرزى صدا و سیماى ج.ا.ا، ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ ـ ۱۰ ژوئن ۲۰۰۴٫

۲- www.abbc 2.com/bush/jewispower.htm.

۳ـ روزنامه ایران «شبکه تصمیم‏گیران یهودى کاخ سفید»، ۱۱/۴/۱۳۸۶.

۴ـ روزنامه کیهان، ۲۹/۱۰/۱۳۸۲.

۵ـ روزنامه کیهان، ۱۳/۹/۱۳۸۲، ص۲٫

۶- www. Amin.org (2003/4/7).

۷- ibid.

۸ـ میثمی، لطف‌الله،آن سوی حمله به عراق (تهران: انتشارات صمدیه، ۱۳۸۶) ص۵.

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

برخى از تحلیگران و نظریه‌پردازان غربى معتقد بودند که صحنه‏گردانان اصلى جنگ عراق در هیئت حاکمه آمریکا، یهودیان نزدیک به جناح‏هاى تندرو اسرائیلى بوده‏اند که به قصد ایجاد امنیت و تأمین منابع اقتصادى اسرائیل این جنگ را به راه انداختند و بوش با حمایت اسرائیل و گروه‌هاى فشار صهیونیستى آمریکا و نومحافظه‏کاران یهودى که پست‌هاى مهمى در دستگاه بوش داشتند، مصمم شد به‌زعم خود یکى از سرکش‏ترین دشمنان منطقه‏اى اسرائیل را رام کند و تحت تسلط خود درآورد.

 

۲٫

جیمز وولسى رئیس اسبق  سیا قبل از حمله آمریکا به عراق اظهار داشت: «با تصرف عراق، نفت آن را به‌سرعت به دست مى‏گیریم و با سه میلیون بشکه تولید روزانه، عربستان را به زانو درمى‏آوریم، اوپک را منحل مى‏کنیم و ایران نیز همچون قطعه کیکى است که خوردن آن راحت است.»

 

 

27اکتبر/18

استحکام روزافزون روابط ایران و عراق

 مدتی است که روابط دو جانبه جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق با طرح مسائل ناموسی و بحث‌های پیوستن عراق به اردوگاه امریکا در پایبندی به تحریم کشورمان و آخرین آنها آتش زدن کنسولی ایران در شهر بصره در جنوب عراق و ده‌ها موضوع دیگر بهشدت تحت فشار قرار گرفته است و تلاش می‌شود میان دو کشور دوست و برادر اختلاف ایجاد کنند.

 در حمله سراسری گروه تروریستی داعش به عراق در سال ۱۳۹۳ که سه استان نینوی، صلاح‌الدین و الانبار و بخش‌های وسیعی از استان دیالی به دست تکفیری‌ها سقوط کرد، جمهوری اسلامی ایران به کمک ملت و دولت عراق شتافت و تنها ظرف چند روز نهاد نظامی حشد‌الشعبی را تشکیل داد.

البته این نهاد با فتوای آیت‌الله‌العظمی سیستانی، مرجع بزرگ نجف اشرف یک بسیج عمومی در سرتاسر عراق ایجاد کرد و ایران با آموزش دادن به این افراد مؤمن و داوطلب و فراهم کردن سلاح برای آنان  نهادی را ایجاد کرد که عراق را پس از سه سال از لوث داعش پاکسازی کرد و امنیت و استقرار را به این کشور بازگرداند. این نهاد با حماسه‌آفرینی موفق شد همه استان‌ها را آزاد کند و نیروهای داعش، راهی جز فرار به سوریه پیش رو ندیدند.

این حادثه نشان داد که ارتباط دو کشور تا چه حد به نفع امنیت و استقلال هر دو کشور است. حضور مستقیم مستشاران نظامی ایران در میان داوطلبان عراقی و شهادت تعدادی از آنها عملاً خون آنان را درهم آمیخت و سرنوشت این دو کشور را به هم گره زد.

همچنین همکاری نظامیان دو کشور در جنگ علیه داعش به‌قدری مؤثر بود که خود مبنای دوستی و اعتماد متقابل شد و این ارتباط در سطوح نظامیان، سرمایه بی‌نظیری است که صلح و استقرار میان دو کشور را پاسداری می‌کند.

متقابلاً هنگامی که امریکا تحریم‌های ظالمانه اقتصادی و سیاسی را بر تهران تحمیل کرد، عراق بازارهای خود را برای ایران باز کرد وعملاً به بزرگ‌ترین بازار صادرات ایران تبدیل شد. حجم مبادلات میان ایران و عراق در چند سال اخیر از سیزده میلیارد دلار تجاوز کرده و سند افزایش این همکاری برای رسیدن به بیست میلیارد دلار نیز از سوی مسئولان دو کشور  امضا شده است.

همچنین در زمینه توریسم زیارتی حجم زائران دو طرف از مراقد مقدسه از شش میلیون نفر تجاوز کرده و این مراودات عملاً پیوندهای اجتماعی را تا حد بی‌سابقه‌ای گسترش داده است. گفته می‌شود که مسئولان دو طرف نیز پروتکل افزایش تبادل توریستی را تا مرز ده ملیون امضا کرده‌اند. در زیارت اربعین که سال گذشته حدود دو و نیم ملیون ایران در آن مشارکت داشتند، بسیاری از آنان‌ در خانه‌های مردم عراق استقرار یافتند و پیوندهای جدیدی با یکدیگر پیدا کردند.

اکنون نیز که ارزش پول ملی در نتیجه فشارهای امریکا تا حد زیادی پایین آمده، فرصت افزایش توریست‌های عراقی فراهم شده و میزان زائران عراقی به ایران در تابستان امسال به دو برابر افزایش یافت. این فرصت تا حدی کاهش ارزش پول ملی را با ایجاد فرصت‌های شغلی خدماتی جبران می‌کند.

همچنین گفته می‌شود که پایین آمدن قیمت کالاهای ایرانی با نرخ ارز نیز فرصت افزایش صادرات ایران را فراهم کرده و قدرت رقابت ایران با صادر کنندگان را افزایش داده که این مسئله می‌تواند به اقتصاد ایران نیز کمک کند.

 اینک این شرایط دوستی و دلسوزی متقابل که در سطوح رسمی و مردمی توسعه یافته از سوی دشمنان ایران و عراق مورد حمله قرار گرفته است. در چنین شرایطی طرح موضوعات ناموسی در دو طرف و تلاش برای ایجاد بدبینی، کار دشمنان هر دو ملت است که گسترش این ارتباط را به زیان خود می‌بینند و با استفاده از فضای مجازی با فتنه‌انگیزی مشغول ضربه زدن به این رابطه هستند. این شایعات که از سوی شبکه‌های آن سوی آب مطرح می‌شوند، هیچ پایه و اساسی ندارند.

توریست جنسی به ایران نمی‌آید، چون از مقررات سخت دینی از حجاب گرفته تا استقرار در هتل با ضوابط شرعی آگاه است. کسی که دنبال این کثافت‌کاری‌هاست می‌داند که شرایط در تایلند و ترکیه و ده‌ها کشور دیگر در این زمینه فراهم‌تر است. تجمع زائران عراقی در قم و مشهد خود گواه هدف آنها در زیارت اولیای الهی است. اما هستند افراد بی‌دینی که می‌کوشند دین مردم را با شایعات تخریبی هدف قرار دهند.

حمله به کنسولی ایران در بصره نیز از همین قماش است. دولت عراق تا کنون نزدیک به چهل نفر از حمله‌کنندگان را بازداشت کرده و بازجویی از آنها ادامه دارد. این افراد از سوی برخی از کشورهای مزدور منطقه‌ وخارج از آن تحریک شده‌اند تا به کنسولی ایران حمله کنند.

این واقعیت که ایران به فاصله تنها سه روز ساختمان دیگری را اجاره کرده و فعالیت کنسولی را از سر گرفته نشان می‌دهد که دولت ایران بر این باور است که افرادی که به سفارت حمله کرده‌اند، پایگاه اجتماعی ندارند و ایران با اطمینان به پایگاه اجتماعی گسترده انقلاب اسلامی در میان مردم شریف عراق کنسولی خود را به‌سرعت باز کرده است.

آنچه مسلم است میان ایران و عراق پیوندهای مشترک جتماعی، فرهنگی و تاریخی فراوانی وجود دارند که بر سرنوشت این دو ملت تاثیر به‌سزایی دارند.

اکنون پیوند مهم‌تر مذهبی در عشق به اهل‌بیت«ع» به این مشترکات اضافه شده و حوادث سیاسی نیز روز به روز این پیوند را تقویت می‌کنند.  

ایران و عراق در جنگ بر ضد گروه‌های تکفیری بیشترین نقش را ایفا کردند و این گونه به امنیت ملی خود و منطقه بزرگ‌ترین خدمت را انجام دادند.

همچنین امروز ایران و عراق در محور مقاومت نقش قابل توجهی در سطح منطقه ایفا می‌کنند و نه تنها به جوامع مظلوم منطقه مانند فلسطین کمک می‌کنند، بلکه از استقلال و عدم وابستگی منطقه نیز دفاع می‌نمایند.

شکی نیست که روابط ایران و عراق روز به روز گسترش خواهد یافت و القائات دشمنان دو ملت نمی‌تواند این پیوند را از هم بگسلد.

نتایج انتخابات چند ماه اخیر عراق نیز که نیروهای طرفدار حشد‌الشعبی و مقاومت در آن پیروز شدند شاخص دیگری است که افق همکاری دو ملت برادر را روشن‌تر می‌کند.

سفر ماکورگ عامل سی.آی.ای امریکا برای ایجاد فتنه در عراق نیز تا کنون ناکام مانده و انتخاب  نامزدهای ائتلاف البناء که با محوریت حشد‌الشعبی شکل گرفته، این واقعیت را نمایان می‌سازد و جهت‌گیری‌های عراق آینده را نیز روشن می‌کند.

 

سوتیترها

۱٫

هنگامی که امریکا تحریم‌های ظالمانه اقتصادی و سیاسی را بر تهران تحمیل کرد، عراق بازارهای خود را برای ایران باز کرد وعملاً به بزرگ‌ترین بازار صادرات ایران تبدیل شد. حجم مبادلات میان ایران و عراق در چند سال اخیر از سیزده میلیارد دلار تجاوز کرده و سند افزایش این همکاری برای رسیدن به بیست میلیارد دلار نیز از سوی مسئولان دو کشور  امضا شده است.

 

۲٫

شکی نیست که روابط ایران و عراق روز به روز گسترش خواهد یافت و القائات دشمنان دو ملت نمی‌تواند این پیوند را از هم بگسلد. نتایج انتخابات چند ماه اخیر عراق نیز که نیروهای طرفدار حشد‌الشعبی و مقاومت در آن پیروز شدند شاخص دیگری است که افق همکاری دو ملت برادر را روشن‌تر می‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

27اکتبر/18

شیوه‌های ابراز محبّت

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

جایگاه محبّت‌ورزی در زندگی مشترک

مقدمه: در شماره‌های قبل، از مباحث گام‌های موفقیت در زندگی مشترک، به انواع بایدهای لازم از قبیل   ایجاد فضای معنوی در خانواده و خوش اخلاقی و همچنین موارد ضروری برای تسلط یافتن بر اعصاب خویش و نیز فراموش نکردن معاد و نتایج دنیایی و اخروی فرو خوردن خشم و … اشاره شد. در ادامه به نکات اساسی دیگر از جمله آثار و برکات «محبت» می‌پردازیم:

الف) محبّت گفتاری

بسیاری از همسران پس از گذشت چند صباحی از زندگی، محبّت گفتاری را به باد فراموشی می‌سپارند. برخی فکر می‌کنند ابراز محبّت زبانی منحصر به ابتدای زندگی و دوران عقد است؛ در حالی که این نوع از محبّت به‌ویژه برای زن‌ها در تمام ایّام زندگی مورد نیاز است. تعجّب نکنید از اینکه می‌شنوید پیرزنی در دوران کهولت از این که همسرش به او می‌گوید «دوستت دارم»، خوشحال می‌شود.

الفاظ محبّت‌آمیز هر قدر هم که تکرار شوند، ملال‌آور و خسته‌کننده نخواهند شد. بنابراین از استفاده مکرّر از کلمه‌ها و جمله‌های مشابه دریغ نکنیم.

محبّت مثل آب است. تا حالا شده آب خوردن برایت تکراری شود؟ آب هر قدر بی‌مزه‌تر و بی‌رنگ و بوتر باشد، گواراتر است. نکند واژه‌های محبّت‌آمیز برای همسرتان به این دلیل تکراری شده‌اند که طعم طمع گرفته‌اند؟ و شاید هم چشمان همسرتان آن را به زلالی صداقت نمی‌بیند و از آن بوی معامله استشمام می‌کند؟ اگر همسرتان از محبّت خسته شده، شاید آنچه به او می‌دهید محبّت نیست. شاید هم ذکام گرفته و مشام و ذائقه‌اش قوّه تشخیص ندارند و یا عینکی بر چشم زده و بی‌رنگ‌ترین‌ها را هم سیاه می‌بیند. هر چه هست، بدان که محبّت واقعی مثل آب است و هر چه تکرار شود، باز هم گواراست.

ب) محبّت رفتاری

رفتار نیک عامل ایجاد محبّت است.(۱) محبّت رفتاری نشانه صداقت محبّت گفتاری است. برخی از اینکه همسرشان در مقام بیان به‌شدّت ابراز محبّت می‌کند؛ امّا در هنگام عمل، آن را ثابت نمی‌کند گِله دارند. زمانی اعتماد همسر به محبّت زبانی جلب می‌شود که محبّت رفتاری، آن را به اثبات برساند. کسی که محبّتش را با رفتار نیک به دیگران اثبات می‌کند، زمینه دوام محبّت دیگران به خود را نیز فراهم می‌سازد.(۲)

گاهی ما از چیزی می‌گذریم یا کاری را انجام می‌دهیم که به آن تمایلی نداریم. همین رفتارها می‌توانند ضمانت محکمی برای استحکام رابطه ما و همسرمان باشند. کمک کردن مرد به زن در کارِ خانه با وجود خستگی، گذشتن زن از تفریح برای مرد و…، چیزهایی هستند که می‌توانند در عمل به طرف مقابل ثابت کنند که همسرشان دوستشان دارد.

خودت بگو چه‌ طور به زبان ریختن‌هایت اعتماد کنم؟ مگر همه محبّت به همین واژه‌هایی است که بی‌هیچ دردسری روی سرم می‌باری؟ این واژه‌ها اگر پشتوانه‌ای برای اثبات خود نداشته باشند، مثل برفی هستند که در بهار می‌بارد. فایده‌ای که ندارد هیچ، شکوفه‌های درخت زندگیِ من و تو را هم به باد می‌دهد و شاخه محبّتمان را بی‌بار می‌کند. وقتی ردّ پای واژه‌های تو را که رنگ محبّت دارند، پی می‌گیرم و به نشانه‌های روشنی از صداقت تو در این واژه‌ها می‌رسم، محبّتت می‌شود باران بهاری. هم هوای زندگیما‌ن را شایسته تنفّس می‌کند و هم شکوفه‌های زندگیمان را به میوه‌های شیرین بدل می‌سازد. بیا و در عمل ثابت کن که گفتار محبّت‌آمیز تو باران بهاری زندگی ماست.

اینک به برخی از رفتارهایی که در اثبات، ابراز و جلب محبّت مؤثّرند اشاره می‌کنیم:‌

۱ـ هدیه دادن

دادن هدیه یکی از ماندگارترین راه‌های ابراز محبّت است. لازم نیست هدیه گران‌قیمت باشد. حتّی یک کارت‌پستال و یا خودکار ارزان‌قیمت هم تأثیر خود را می‌گذارد. از نظر تربیتی، هدیه در ایجاد و افزایش محبّت سهم بسیار بالایی دارد. هدیه علاوه بر ایجاد محبّت، موجب از میان رفتن کینه‌ها می‌شود.(۳) تا وقتی که هدیه باقی است، خاطره خوشِ محبّت نیز پابرجاست.

کسانی که میزان محبّت را از روی قیمت هدیه می‌سنجند، محبّت را نمی‌فهمند.

۲ـ خوش‌رویی، خوش‌اخلاقی و خوش‌زبانی

از نظر تربیتی، پیام خوش‌رویی و خوش‌اخلاقی یعنی این که من تو را دوست دارم و از دیدن تو خوشحال می‌شوم. پس برای اعلام محبّت خود به همسرمان همیشه با خوش‌رویی با او برخورد کنیم؛(۴) به ویژه وقتی که خسته هستیم. وقتی در اوج خستگی با دیدن همسرمان خنده به لبمان می‌نشیند، یعنی من تو را به‌قدری دوست دارم که با دیدنت خستگی را فراموش می‌کنم. خوش‌رویی(۵) و خوش‌زبانی،(۶) علاوه بر این که رساننده محبّت ما به طرف مقابلمان است، عاملی برای جلب محبّت نیز هست.

وقتی به خانه می‌آیی و خستگی را پشت درِ خانه زودتر از کفش‌هایت از تنت بیرون می‌آوری و با گل لبخندی که روی لبان توست، پا به خانه می‌گذاری، چقدر آرام می‌شوم! این‌ طور که هستی، منتظر آمدنت هستم. به رویم که می‌خندی، خجالت می‌کشم برایت رو ترش کنم. وقتی از سلام دادنت لطافت می‌بارد، همه واژه‌های تلخی که پشت زبانم پنهان شده‌اند تا با اوّلین بهانه، مثل تیر به سوی تو پرتاب شوند، شیرین می‌شوند و مثل گُل روی سرت می‌ریزند.

۳ـ خوب صدا زدن(۷)

خوب صدا زدن هم خود نوعی اعلام محبّت است. خوب صدا زدن، یکرنگی انسان در محبّت را نشان می‌دهد و صداقتِ محبّت گفتاری را به نمایش می‌گذارد.(۸) ما در طول روز چند بار همسرمان را صدا می‌زنیم؟ هر بار صدا زدن یک فرصت رایگان برای ابراز محبت است. برای اینکه صدا زدن همسر حامل پیام محبت باشد، هم در انتخاب واژه و هم در نوع بیان آن باید هنرمندانه عمل کرد.

وقتی از صدا زدنت محبّت می‌بارد، دوست ندارم جوابت را بدهم. وقتی که صدا زدنت بی‌روح می‌شود و کمی هم نوک صدایت تیز می‌شود و روحم را خراش می‌دهد، دوست ندارم زود جوابت را بدهم. اگر گفتی برای چه؟ صدا زدن محبّت‌آلودت به‌قدری به دلم می‌نشیند که دوست ندارم با یک بار تمام شود و صدا زدن بی‌روح و تیزت به‌قدری آزارم می‌دهد که همان یک بار هم برای چند روز من کافی است. اگر خواستی زود جوابت را بدهم، بی‌روح و تیز صدایم کن. شوخی کردم. جدّی نگیر.

۴ـ مصافحه

مصافحه یا همان دست دادن فقط برای مهمانی‌های رسمی نیست. چه ایرادی دارد که وقتی زن و شوهر به هم می‌رسند، به هم دست بدهند؟ دست دادن علاوه بر این که موجب آمرزش گناهان می‌شود،(۹) عامل ایجاد محبّت و از بین رفتن کینه‌هاست.(۱۰)

۵ـ سخاوت

سخاوت و گشاده‌دستی هم نقش به‌سزایی در ایجاد محبّت دارد و خود نوعی اعلام محبّت است.(۱۱) پیام سخاوت آن است که مادّیات در برابر تو ارزشی ندارد؛ چون تو محبوب من هستی.

۶ـ تواضع

تواضع یکی دیگر از راه‌های ایجاد و ابراز محبّت است.(۱۲) وقتی من با کسی متکبّرانه برخورد می‌کنم، با رفتارم به او این پیام را می‌دهم که تو ارزش برخورد مناسب از طرف مرا نداری. من خودم را از تو برتر می‌بینم و… این رفتار، پیام عدم محبّت را به همراه دارد.(۱۳)

دیروز حرفم با خودم این بود: چه دلیلی دارد که خود را برتر از دیگران نبینم؟ هر چه فکر می‌کردم، می‌دیدم خوب‌ترم. از همه خوب‌تر نباشم، حدّاقل خوب‌تر از بسیاری از اطرافیانم هستم. امروز که با خودم فکر می‌کردم، آسمان ذهنم برقی زد و بارانی بارید. گَرد و خاکی که روی فکرم نشسته بود، پاک شد. حالا هر چه فکر می‌کنم، نمی‌توانم دلیلی بیابم که خودم را برتر از دیگران ببینم. واژه‌هایی در ذهنم پشت هم ردیف شده‌اند که نمی‌گذارند خودم را برتر از دیگران ببینم. انبوه بدی‌هایی که خودم می‌دانم و کسی خبر ندارد، دنیای خوبی‌هایی که دیگران دارند و من یا خبر ندارم یا اگر خبر دارم، نمی‌خواهم آنها را درست ببینم و اگر هم می‌بینم، به‌قدری کوچک‌اند که به چشم نمی‌آیند و عاقبتی که از آن خبر ندارم. چه خوب‌هایی که عاقبتشان بد و چه بدهایی که عاقبت به خیر شدند. من از کدام دسته‌ام؟ خوب‌های بدْ رفته یا بدهای خوبْ رفته و شاید هم بدِ بد رفته.

وقتی آسمان ذهنم می‌بارید، چند لحظه‌ای باریدن شدّت گرفت. دیگر ذهنم پاکِ پاک شده بود که تو به فکرم آمدی. وقتی خوبی تو را دیدم و به خودم نگاه کردم، دیدم اگر همه وجودم خوبی شود در مقابل خوبی تو، مثل ذرّه‌ در برابر دریا هم نیست. دیگر شرم می‌کنم پیش تو خودم را با دیگران مقایسه کنم.

باران تمام شد و آسمان ذهنم صاف شد و یک حقیقت دیگر هم از پشت آفتاب لطیف پس از باران، خود را نشان داد: هر چه خوبی دارم، از توست. پس من هیچم و هیچ، خودش را با هیچ‌کسی مقایسه نمی‌کند.

خدایا! حسّ هیچ بودن در برابر تو را دوست دارم. این احساس را هیچ‌گاه از من نگیر.

۷ـ صداقت

صداقت پیام یکرنگی و محبّت دارد و به همین دلیل هم محبّت همسر را به سوی ما جلب می‌کند.(۱۴) وقتی در زندگی در برابر همسر از ابزارهای دروغ استفاده می‌کنیم، با همسرمان دوروئی می‌کنیم. انسان به‌هیچ‌وجه با کسی که دوستش دارد با دورویی برخورده نمی‌کند و به او دروغ نمی‌گوید.

با این که می‌دانستی از دستت ناراحت می‌شوم، راستش را به من گفتی. از دستت ناراحت شدم؛ امّا محبّتت در دلم شدّت یافت. وقتی دروغ گفتی و من دروغت را نفهمیدم، خوشحال شدم؛ امّا نمی‌دانم چرا به خوشحالیم اعتماد نداشتم. حالا فهمیده‌ام که وقتی دروغ می‌گویی خوشحالیم، توان نفوذ در دلم را نمی‌یابد. وقتی می‌فهمم که به من دروغ گفته‌ای، خیلی باید به دلم التماس کنم که چیزی از محبّتت را پس نزند. تو که دوست نداری دلم محبّتت را بالا بیاورد؟ داری؟!

۸ـ حُسن ظن

وقتی انسان کسی را دوست داشته باشد، کارهای او را به بهترین شکل ممکن توجیه می‌کند. بنابراین حُسن‌ظن، پیام دوستی را با خود به همراه دارد. به همین دلیل هم هست که مردم به انسانی که حُسن‌‌ظن دارد، محبّت می‌ورزند.(۱۵)

بسیار شنیده بودم داستانش را. مثل خیلی از داستان‌های عشقی دیگر.  از شنیدنش لذّت می‌بردم؛ امّا امروز وقتی به من گفتی: «اگر مرا دوست داری، به من خوش‌گمان باش»، دوباره این داستان را در ذهن خودم مرور کردم: لیلی آش نذری می‌دهد. مردم به صف ایستاده، کاسه خالی می‌دهند و کاسه پُر از آش تحویل می‌گیرند. نوبت مجنون می‌رسد. هم خودِ مجنون منتظر است که آشِ لیلی را بگیرد و با داغیِ آن جگرش را خُنَک کند و هم مردم در انتظار مواجهه این عاشق و معشوق‌اند. مجنون کاسه را می‌دهد. لیلی کاسه را می‌گیرد. مجنون منتظر ملاقه است که در دیگ برود؛ امّا کاسه را میان زمین و آسمان معلّق می‌بیند. لیلی کاسه مجنون را در مقابل دیدگان همه روی زمین می‌اندازد و می‌شکند. مردم لب به سرزنش می‌گشایند. مجنون محکم می‌ایستد و پاسخ می‌دهد: «اگر با دیگرانش بود میلی/ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟»(لیلی و مجنون نظامی گنجوی).

این داستان را وقتی کنار حرف تو می‌گذارم، می‌بینم چه حقیقت لطیفی در این قصّه نهفته است. وقتی کسی را دوست داشته باشی، دست خودت نیست. به او خوش‌گمان می‌شوی. ممنونم که چشمم را به این حقیقت باز کردی.

۹ـ انصاف

برخورد غیرمنصفانه یعنی اینکه تو به‌قدری برای من بی‌ارزشی که حتّی حاضر نیستم در جایی که حق با توست، حق را به تو بدهم. پس انصاف در درون خود نوعی ابراز محبّت را حمل می‌کند.(۱۶)

ج) محبّت نوشتاری

از نظر تربیتی، اثری که با نوشتار می‌توان روی طرف مقابل گذاشت، با گفتار متفاوت است. البتّه هیچ‌کدام جای یکدیگر را نمی‌گیرند. نوشته تأثیر قابل توجّهی در رساندن پیام‌هایی دارد که ما می‌خواهیم به طرف مقابل برسانیم.(۱۷) با اینکه امام مجتبی«ع» در کنار پدرش زندگی می‌کرد؛ امّا امیرمؤمنان علی«ع» یکی از ماندگارترین سفارش‌های خود را در قالب یک نامه به پسر بزرگوارش داد. این رفتار، نشانه تفاوت قابل توجّه نامه و گفتار است.

یکی از ویژگی‌‌‌های نامه، ماندگاری آن است. وقتی نامه محبّت‌آمیزی از یک دوست می‌رسد، شما می‌‌‌توانید بارها آن را باز و مطالعه کنید که خود عامل مؤثّری برای ماندگاری اثر محبّت است. معمولاً نامه در خلوت خوانده می‌شود و شخص موقعیّت خوبی برای فکر کردن روی مفاهیم آن دارد. همین ویژگی موجب می‌‌شود تا طرف مقابل مطالبی را که ما می‌خواهیم به او منتقل کنیم با تأمّل و تفکّر بیشتری مرور کند. این امر در پایداری اثر نامه تأثیر غیرقابل انکاری دارد.

زنی از اختلاف خود با همسرش شِکوه می‌کرد و می‌گفت که یک سال و اندی است که با من قهر است. از سرِ کار که می‌آید به سراغ تلویزیون می‌رود و در همان جا هم خوابش می‌بَرَد. صبح که می‌شود صبحانه را می‌خورد و بی ‌آن که توجّهی به من کند به سرِ کار می‌رود.

پس از اندکی گفتگو، ریشه اختلافشان را فهمیدم. به زن گفتم نامه‌ای برای همسرت بنویس و روی چند مطلب تکیه کن. اوّل اینکه به‌شدّت به او ابرازِ محبّت کن. دوم بنویس از ازدواج با او احساس خوشبختی و افتخار می‌کنی. سوم از مسئله‌ای که بین شما اتّفاق افتاده ابراز تأسف کن و از او بخواه که تو را ببخشد. بعد هم صبح وقتی ‌خواست به اداره برود نامه را به دستش بده تا در خلوت خود بخواند. گفت بلد نیستم چنین نامه‌ای بنویسم. گفتم من برایت می‌نویسم، تو هم با خطّ خودت بازنویسی کن.

قبول کرد؛ امّا باور نداشت که یک نامه بتواند اختلافات یک سال و چند ماهه آنها را حل کند، برایش مشکل به نظر می‌رسید. نامه را نوشتم و به او دادم. او هم پاکنویس کرد و به همسرش داد. دو سه روز بعد تلفن زد و با ذوق و شوق خاصّی گفت که آن نامه توانسته مشکل او را حل کند، شگفت‌زده بود و متشکّر.

یکی از بهترین زمان‌ها برای نوشتن نامه وقتی است که ‌تنها به مسافرت می‌رویم. در مناسبت‌هایی مانند روز تولّد، سالروز ازدواج و اعیاد نیز خوب است به همراه هدیه‌ای که به همسرمان می‌دهیم، نامه‌ای هم برایش بنویسیم.

خالی از لطف نیست که در اینجا نامه‌ای از امام خمینی«ره» به همسرشان را بیاوریم تا ببینیم که در سیره عرفای الهی نیز این‌گونه کارها جایگاه خاصّ خود را دارد. امام«ره»‍ این نامه را در مسیر عزیمت به عربستان برای به انجام رساندن فریضه حج و وقتی که به کشور لبنان رسیدند، نوشته‌ بودند:

تصدّقت شوم، الهی قربانت بروم! در این مدّت که مبتلای به جدایی از آن نور چشمِ عزیز و قوّت قلبم گردیدم، متذکّرِ شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدّتی باشد می‌گذرد؛ ولی بحمدالله تا کنون هر چه پیش آمد، خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوشی دارد. صد حیف که محبوبِ عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد… امید است خداوند به عزّت اجداد طاهرینم که همه حجّاج را موفّق کند به اِتمام عمل… خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرمان قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند… ایّام عمر و عزّت مستدام. تصدقت، قربانت، روح‌الله.»(۱۸)

شاید تذکّر این نکته برای آقایان لازم باشد که بدانند زن‌ها همیشه دلشان می‌خواهد مطمئن شوند که همسرشان دوستشان دارد. آنها دوست ندارند ‌این اطمینان در درونشان کمرنگ شود. به همین دلیل آقایان باید در ابراز محبّت برای ایجاد این اطمینان تلاش ویژه‌ای داشته باشند.

پاسخ محبّت

نباید فراموش کرد که علاوه بر وظیفه انسانی، ادب دینی ما حکم می‌کند که هیچ محبّتی را بی‌پاسخ نگذاریم. اگر بخواهیم خیلی دقیق به وظیفه قرآنی خود عمل کنیم، باید هر محبّتی را به اندازه‌ای بیش از خودش پاسخ داد و اگر هم این مقدار برایمان ممکن نشد، حدّاقل باید به اندازه خودِ آن محبّت، به همسرمان محبّت کنیم. حتّی اگر کسی بیش از همسرش محبّت کند باز هم به وظیفه دینی خود عمل کرده است.

خداوند رحمان در قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَسِیباً؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتى‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] برگردانید که خدا همواره به هر چیزى حسابرس است.»(۱۹)

من جواب محبّت را مثل سلام واجب می‌دانم. نمی‌خواهی جوابِ محبّتم را بدهی؟ محبّت کردنم به تو، منّت من بر سرِ تو نیست. من فقط نیاز به محبّت دیدن ندارم، محتاج محبّت کردن هم هستم. برای همین است که اگر حتّی تو پاسخی به محبّت‌هایم ندهی، من باز هم به تو محبّت می‌کنم؛ امّا قبول داری محبّت‌های یک‌طرفه دوامشان معلوم نیست تا کی باشد؟ وقتی به محبّتم پاسخ نمی‌دهی، هزار فکر جور و واجور به ذهنم می‌رسد. دوستم نداری؟ محبّتم را محبّت نمی‌دانی؟ از دستم خسته‌ای؟ دوستم داری؛ امّا ابرازش را لازم نمی‌دانی؟ ابراز می‌کنی؛ امّا من نمی‌فهمم؟ خودت بگو، اگر این همه فکر روی سر خودت بریزد، خسته نمی‌شوی؟ باشد. جواب نده. من تا وقتی که توان داشته باشم، زمین دلت را با محبّتم آبیاری می‌کنم؛ امّا اگر چشمه محبّت من هم خشکید، می‌شویم دو تا دلِ تَرَک برداشته. گفتم که نگویی نگفتی.

آفات محبّت

برخی از رفتارها موجب می‌شود محبّت میان زن و شوهر از بین برود که باید از آنها پرهیز کرد. یکی از رفتارهایی که به شدّت، مفهوم بی‌محبّتی را با خود حمل می‌کند بی‌احترامی است.(۲۰) وقتی من به همسرم بی‌احترامی می‌کنم، با رفتارم به او می‌گویم: تو برای من ارزش نداری.(۲۱) اگر خوش‌رویی مایه جلب محبّت است، ترش‌رویی محبّت‌ها را کم و حتّی موجبات دشمنی را فراهم می‌کند.(۲۲) دعوا و جدل، شوخی بی‌جا،(۲۳) تمسخر(۲۴) و بددهانی(۲۵) نیز از دیگر آفات محبّت است.

 

پرسش‌های شما

همسرم اهل ابراز محبّت نیست

ده سال است که ازدواج کرده‌ام، همسرم اهل ابراز محبّت نیست، اهل بگو و بخند و رفت و آمد نیست، ما را هم بیرون نمی‌برد. وقتی از سرِ کار می‌آید، صحبتی در حدّ احوالپرسیِ معمولی دارد و بعد هم سراغ تلویزیون می‌رود، البتّه در مسائل مادّی و کمک به دیگران خوب است و همه او را همسری نمونه می‌دانند، امّا اصلاً محبّتش را بروز نمی‌دهد. امسال در روز زن، وضعیّت مالی ایشان چندان خوب نبود، به همین دلیل هم به ایشان گفتم که برای روز زن چیزی برای من نگیرد. وقتی آمد، دیدم چیزی نگرفته، من ناراحت شدم و گفتم: «حالا من گفتم چیزی نگیر، شما هم نباید چیزی می‌گرفتی؟ شما می‌توانستی با یک شاخه گل این روز را به من تبریک بگویی». ایشان حتّی با کلام هم این روز را به من تبریک نگفت. از اول همین‌طور بود. من اهل جنب و جوش فراوان و حرف زدن و محبّت هستم، ولی او کاملاً با من متفاوت است. با بچّه‌ها هم همین‌طور است. مدتی است من هم مثل خودش شده‌ام، حرف نمی‌زنم؛ امّا حالا او هم مثل من دارد اذیّت می‌شود.

 توجّه به صفات خوب

در پرسش این خواهر محترم به دنبال این بودیم که از صفات دیگری سخن به میان بیاید که از نظر این خانم بد باشد؛ امّا ظاهراً جز این ویژگی که اهل ابراز محبّت نیست، مسئله دیگری وجود نداشته که نگفته‌اند. البتّه نمی‌‌خواهیم بگوییم که این ویژگی خوب است یا خیلی بد نیست. این که مرد نتواند به نیاز محبّتی همسرش پاسخ دهد، خیلی هم بد است؛ امّا شما باید قدر صفات خوبِ همسرتان را بدانید و شکر آن را به جا بیاورید. مثلاً این که همسرتان بخیل نیست و دست و دلباز است، صفت بسیار خوبی است. شما می‌دانید انسان سخاوتمند در نزد خداوند چه جایگاهی دارد؟ رسول محبّت پیامبر خدا«ص» فرمود: همانا سخاوت درختی از درختان بهشتی است که شاخه‌هایی آویزان در دنیا دارد. هر کسی که سخاوتمند باشد، به شاخه‌ای از این شاخه‌ها چنگ زده و همین شاخه او را به سوی بهشت سوق می‌‌دهد. بخل هم درختی از درختان جهنّم است که شاخه‌هایی از آن در دنیا آویزان است، پس هر کس بخیل باشد، به شاخه‌ای از شاخه‌های آن چنگ زده و همان شاخه او را به سوی آتش [دوزخ] می‌کشاند.(۲۶)

اگر همسر شما سخاوتمند است باید عاقل و دارای همّت بلند هم باشد؛ چرا که سروَر زمین و زمان، امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «سخاوت، میوه عقل است».(۲۷) پیشوای صدق و راستی امام صادق«ع» هم فرمود: سخاوت از اخلاق انبیا و ستون ایمان است. هیچ مؤمنی نیست مگر آن که بخشنده است و تنها کسی بخشنده است که از یقین و همّت والا برخوردار باشد؛ زیرا بخشندگی پرتو ِنور یقین است، هر که هدف را بشناسد، بخشش بر او آسان می‌شود.(۲۸)

اگر خدای ناکرده همسر شما بخیل بود، چه می‌کردید؟ پیشوای سخاوت، سروَر زمین و زمان، امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: بخل دربردارنده بدی‌های همه عیب‌ها و افساری است که بخیل به وسیله آن به سوی هر بدی‌ای کشانده می‌شود.(۲۹)

این صفتِ کم‌ارزشی نیست، باید قدر آن را دانست و شکرش را به جای آورد. تازه این یکی از صفات خوب همسرتان بوده است. بدون تردید، صفات نیک دیگری هم دارد که باید قدر آنها را بدانید و شکرشان را به جای آورید.

من اصلاً دوست ندارم بدی‌های من در نگاهت آن قدر بزرگ شود که خوبی‌هایم را نبینی؛ امّا نمی‌دانم چرا  خودم وقتی چیز بدی از تو می‌بینم، همه خوبی‌هایت را فراموش می‌کنم. اگر فراموش هم نکنم، آن قدر کوچک می‌بینم که نمی‌تواند تنه به تنه چیزی بزند که من از آن به بدی یاد می‌کنم. مرا ببخش. می‌دانم این طور بودنم، تو را آزار می‌دهد. کمی مهلت بده، خودم را درست می‌کنم.

توجّه به چراییِ این روحیّه

این نکته را بپذیرید که برخی، محبّت کردن را یاد نگرفته‌اند. یعنی مثلاً در محیط خانوادگی آنها، ابراز محبّت کردن به گونه‌ای که مطلوب شماست رایج نبوده است. ما نمی‌خواهیم بگوییم محبّتِ زبانی ارزشی ندارد؛ ولی متأسّفانه برخی از خانواده‌ها فرهنگ این نوع محبّت کردن را به فرزندانشان یاد نداده‌اند. اگر این نکته را بپذیریم، آن وقت است که محبّت نکردن همسر برای ما این اندازه سنگین نخواهد بود. میان کسی که یاد گرفته محبّتِ زبانی کند و نمی‌کند، با کسی که او را این‌گونه تربیت نکرده‌اند که محبّتِ زبانی کند، تفاوت از زمین تا آسمان است.

 

 

 

پی نوشت:

۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «سبب محبّت، احسان است» (عیون‌الحکم و المواعظ، ص۲۸۱).

۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که با مردم به نیکی رفتار کند، همواره از محبّت و دوستی مردم برخوردار می‌شود». (غررالحکم و درر الکلم، ص۶۳۳).

۳ـ امام صادق«ع» فرمود: «به یکدیگر هدیه دهید و از این راه به هم محبّت کنید که هدیه کینه‌ها را از بین می‌بَرَد» (الخصال، ج۱، ص۲۷).

۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خوش‌رویی، مغز دوستی است» (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۶۵). همچنین ایشان فرمود: «چیزی مانند گشاده‌دستی و مدارا و خوش‌اخلاقی، محبّت را جلب نمی‌کند» (غررالحکم و دررالکلم، ص۶۸۹).

۵ـ امام صادق«ع» (یا امام باقر«ع») فرمود: «انجام دادن کارهای نیک [در حقّ دیگران] و خوش‌رویی، مایه جلب محبّت است» ( الکافی، ج۲، ص۱۰۳).

۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «زبانت را به نرم سخن گفتن و سلام دادن عادت ده تا دوستانت افزون و دشمنانت کم شوند» (غررالحکم و دررالکلم، ص۴۵۷).

۷ـ اگر چه خوب صدا زدن از مصادیق خوش‌زبانی است، اما به جهت اهمیت بالای آن به صورت مستقل به آن پرداخته‌ایم.

۸ـ رسول خدا«ص» فرمود: «سه چیز است که محبّت انسان نسبت به برادر مسلمان خود را صفا داده، یکرنگ می‌کند: اوّل آن که هرگاه او را می‌بیند با رویی گشاده با او برخورد کند. دوم آن که وقتی برادرش خواست در نزد او بنشیند، برای او جا باز کند. سوم آن که با اسمی که بیش از همه دوستش می‌دارد او را صدا بزند» ( الکافی، ج۲، ص۶۴۳).

۹ـ رسول خدا«ص» فرمود: «وقتی مسلمانان به هم می‌‌رسند و به یکدیگر  دست می‌دهند، خداوند گناهانشان را می‌ریزد، همان‌گونه که برگ از درخت می‌ریزد» (همان، ص۱۸۳).

۱۰ـ امام صادق«ع» فرمود: «به هم دست بدهید که دست دادن کینه‌ها را از بین می‌بَرَد» (همان‌جا).

۱۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «سبب محبّت، سخاوت است» (غررالحکم و دررالکلم، ص۳۹۵).

۱۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «ثمره تواضع، محبّت است» (عیون‌الحکم و المواعظ، ص۲۰۹).

۱۳ـ توجّه داشته باشید که مقصود ما از پیام رفتار آن است که چه ما قصدی داشته و چه نداشته باشیم، خود رفتار، پیام خویش را به مخاطب منتقل خواهد کرد؛ یعنی ممکن است کسی با تکبّر خود، حتّی به فکر اعلام بی‌محبّتی هم نباشد؛ امّا رفتار متکبّرانه، چنین پیامی را خواهد رساند. پیام رفتارهای منفی دیگر نیز همین‌گونه است.

۱۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «انسان صادق با صداقتش سه چیز را به دست می‌آورد: حُسن اعتماد، محبّت و اُبّهت» (غررالحکم و دررالکلم، ص۸۱۲).

۱۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که به مردم حُسن ظن داشته باشد، از آنان محبّت خواهد دید» (همان، ص۲۵۳).

۱۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «انصاف موجب تداوم محبّت [دیگران] است» (عیون‌الحکم و المواعظ، ص۴۴).

۱۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «نامه گویاترین سخنگوی توست» (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۰۱).

۱۸ـ صحیفه امام، ج۱، ص۲٫ این نامه در فروردین ۱۳۱۲ شمسی، یعنی وقتی که امام«ره» حدود ۳۴ سال داشتند نگاشته شده است.

۱۹ـ سوره مبارکه نساء، ۸۶٫

۲۰ـ امام صادق«ع» فرمود: «احترام میان خود و برادرت را از بین نبر و آن را نگه دار که از بین رفتن احترام، حیا را نیز از بین خواهد بُرد و نگه داشتن حرمت، مایه پایداری دوستی است» (تحف العقول، ص۳۷۰).

۲۱ـ درباره «احترام» در گام بعدی بحث مفصلی خواهیم داشت.

۲۲ـ امام باقر«ع» (یا امام صادق«ع») فرمود: «ترش‌رویی، موجب دشمنی است» ( الکافی، ج۲، ص۶۳۸).

۲۳ـ حارث اعور به امیرمؤمنان علی«ع» گفت: ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند که من، شما را دوست دارم. امام«ع» فرمود: «ای حارث! اگر مرا دوست داری با من دشمنی نکن، مرا بازیچه خود قرار مده، برای خودنمایی با من بحث نکن، مرا به شوخی مگیر، مرا [از مقامی که دارم] پایین نیاور و [از آن مقام] بالاتر مبر» ( الخصال، ج۱، ص۳۳۴).

۲۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «کسی که مردم را مسخره می‌کند، نباید نسبت به دوستی حقیقی مردم طمع داشته باشد» (همان، ج۲، ص۴۳۴).

۲۵ـ رسول خدا«ص» فرمود: «به مردم دشنام ندهید که این کار موجب ایجاد دشمنی میان شما می‌شود» ( الکافی، ج۲، ص۳۶۰).

۲۶ـ بحارالأنوار، ج۸، ص۱۷۱٫

۲۷ـ غررالحکم و دررالکلم، ص۱۲۴٫

۲۸ـ بحارالأنوار، ج۶۸، ص۳۵۵٫

۲۹ـ همان، ج۷۰، ص۳۰۷٫

 

 

 

سوتیترها

 

۱٫

محبّت رفتاری نشانه صداقت محبّت گفتاری است. برخی از اینکه همسرشان در مقام بیان به‌شدّت ابراز محبّت می‌کند؛ امّا در هنگام عمل، آن را ثابت نمی‌کند گِله دارند. زمانی اعتماد همسر به محبّت زبانی جلب می‌شود که محبّت رفتاری، آن را به اثبات برساند. کسی که محبّتش را با رفتار نیک به دیگران اثبات می‌کند، زمینه دوام محبّت دیگران به خود را نیز فراهم می‌سازد.

 

۲٫

دادن هدیه یکی از ماندگارترین راه‌های ابراز محبّت است. لازم نیست هدیه گران‌قیمت باشد. حتّی یک کارت‌پستال و یا خودکار ارزان‌قیمت هم تأثیر خود را می‌گذارد. هدیه علاوه بر ایجاد محبّت، موجب از میان رفتن کینه‌ها می‌شود.کسانی که میزان محبّت را از روی قیمت هدیه می‌سنجند، محبّت را نمی‌فهمند.

 

 

27اکتبر/18

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث شهریور و مهر ۱۳۶۳

از ربوده شدن هواپیمای مسافربری ایران توسط رژیم صدام

تا نگرانی آمریکا از انتشار اسناد لانه جاسوسی!

 

 

ربوده شدن هواپیمای مسافربری ایران و انتقال آن به بغداد و توطئه‌های آمریکا برای تحویل ندادن اموال کشورمان که طبق قرارداد الجزایر متعهد به آن شده بود از جمله رویدادها و خبرهای شهریور و مهرماه ۱۳۶۳ هستند که در این گزارش به مرور آنها خواهیم پرداخت.  

در شهریور ماه ۱۳۶۳ چندین مورد عملیات هواپیماربایی در آسمان ایران رخ دادند که در یک مورد پس از ربوده شدن هواپیما در یک پرواز داخلی و خروج آن از کشور جنگنده‌های رژیم بعث عراق با همکاری کویت این هواپیما را به بغداد منتقل کردند.

ربایش هواپیمای مسافربری ایران و انتقال آن به عراق!

 در ۶ شهریور ۱۳۶۳ یک فروند هواپیمای ایرباس خطوط هوایی جمهوری اسلامی ایران در یک پرواز داخلی در مسیر شیراز به تهران ربوده شد. خبرگزاری جمهوری اسلامی در این روز از کویت گزارش داد اطلاعات اولیه حاکی از آنند که این هواپیما ۱۹۵ مسافر و ۱۱ خدمه دارد و توسط تعداد نامعلومی هواپیماربا ربوده شده است.  هواپیماربایان به منظور سوخت‌گیری خواستار فرود در فرودگاه کویت شده بودند.

 آسوشیتدپرس نیز گزارش داد هواپیمای ربوده شده ایرانی دو بار فرودگاه کویت را دور زده و سعی کرده بر زمین بنشیند که مقامات کویتی اجازه این کار را ندادند و به همین منظور فرودگاه کویت به مدت یک ساعت بر روی پروازها بسته شد.(۱)

یک روز پس از این رویداد مشخص شد که رژیم عراق در یک دزدی آشکار هوایی این هواپیمای مسافربری را با ۲۰۶ مسافر و خدمه توسط دو جنگنده در حریم هوایی کویت به‌زور به عراق منتقل کرده است. مقامات برج مراقبت دوبی ربوده شدن این ایرباس را در آسمان دوبی تکذیب کرده و اعلام کردند که این هواپیما در یک پرواز داخلی از شیراز به تهران ربوده شده است. پیش از این گفته شده بود که هواپیما در مسیر شیراز به دوبی ربوده شده است.

سخنگوی وزارت خارجه اعلام کرد این اولین بار است که یک هواپیمای مسافربری به کمک جنگنده‌های یک کشور ثالت دزدیده می‌شود. ایران ضمن محکوم کردن این عمل ضد انسانی، رژیم عراق را مسئول جان مسافرین و خدمه می‌داند.

بر اساس گزارش خبرگزاری فرانسه، ۲۰۶ مسافر و خدمه هواپیما بعد از خروج از آن توسط رژیم عراق به مکان نامعلومی برده شدند.(۲)

همکاری کویت و عراق برای ربودن هواپیمای مسافربری ایران!

با گذشت چند روز از ربوده شدن هواپیمای مسافربری ایران مشخص شد که کویت و عراق همکاری نزدیکی در این عملیات هواپیماربایی داشته‌اند. بر اساس گزارش‌های ویژه یک نشریه عرب جزئیات تازه‌ای از همکاری کویت و عراق برای ربودن هواپیمای مسافربری ایرانی فاش شد.

روزنامه عرب زبان العمل‌الاسلامی در این باره نوشت: «در حالی که هواپیمای ربوده شده ایرانی تقاضای فرود در فرودگاه بین‌المللی کویت را داشت، کویت بنا به درخواست پایگاه هوایی صفوان عراق مبنی بر عدم اجازه فرود هواپیما پاسخ مثبت داد.»

این نشریه افزود: «در این حال هواپیما سرگردان در آسمان کویت مشغول پرواز بود که ۱۰ هواپیمای جنگنده عراقی با کسب اجازه از کویت وارد حریم هوایی این کشور شدند و دو فروند میگ با نزدیک شدن به این هواپیما آن را مجبور به فرود در پایگاه نظامی شطره کردند.»(۳)

سرانجام در ۱۳ شهریور این سال، مسافران و خدمه هواپیمای ربوده شده جمهوری اسلامی با یک فروند هواپیمای هلندی از بغداد وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند و مورد استقبال گروهی از خانواده‌های خود، مقامات هواپیمایی و مردم قرار گرفتند.(۴)

شکست عملیات هواپیماربایی منافقین در شیراز

در ۲۲ شهریور این سال با اجرای یک سلسله اقدامات پیش‌بینی شده و تلاش مسافرین، یک هواپیمای ایرباس جمهوری اسلامی ایران که از تهران به مقصد شیراز پرواز می‌کرد، چهار هواپیماربا که قصد ربودن این هواپیما را داشتند؛ دستگیر شدند. بر اساس این گزارش هر چهار هواپیماربا دستگیر و هواپیما سالم در فرودگاه بین‌المللی اصفهان بر زمین نشست. در حین دستگیری تروریست‌ها، یکی از مسافرین به شهادت رسید و ۲ تن از ربایندگان هواپیما نیز زخمی شدند.

 هواپیماربایان در اعترافات اولیه خود، ابتدا خود را بی‌ارتباط با گروهک‌های محارب با انقلاب عنوان کردند، سپس خود را سلطنت‌طلب خواندند و در نهایت اعتراف کردند که جزو گروهک منافقین هستند. در طرح دیکته شده‌ای که این منافقین قرار بود آن‌ را اجرا کنند، مقصد نهایی هواپیما بغداد تعیین شده بود.(۵)

تکذیب توقف صادرات نفت ایران از جزیره خارک

محمد غرضی وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در روز اول مهر ماه ۱۳۶۳ طی گفت و گویی  ادعای عراق مبنی بر توقف صادرات نفت از خارک را تکذیب کرد. وی گفت: «از اولین روز شروع جنگ تحمیلی، یکی از اهداف اصلی رژیم بعثی عراق تخریب خارک بود و چندین ‌بار نیز اقدام به حمله به این منطقه کرده که طی این حملات مفتضحانه بیش از ۴۱ فروند از هواپیماهای خود را از دست داده است.»

وزیر وقت نفت کشورمان افزود: «هر چند وقت یک بار رژیم عراق اعلام می‌کند که با حمله به جزیره خارک صادرات نفت ایران را متوقف کرده که پس از چندی تو خالی بودن یاوه‌سرایی‌های او آشکار می‌شود. چند روز پیش نیز عراق مدعی شد که به جزیره خارک حمله و تاسیسات صادراتی آن‌را منهدم کرده است، ولی بلافاصله یک کشتی ترکیه‌ای که از خارک بارگیری کرده بود این ادعای دروغ عراق را فاش کرد.»(۶)

همکاری نظامی گسترده مصر و عراق

در روز دوم مهرماه ۱۳۶۳ روزنامه‌های کثیر‌الانتشار کشور از همکاری نظامی گسترده رژیم‌های مصر و عراق در جنگ تحمیلی علیه ملت ایران خبر دادند. بر اساس این گزارش‌ها رئیس دفتر حفاظت منافع رژیم مصر در کویت اعتراف کرده بود که مصر تولیدات صنایع نظامی این کشور را به‌طور کامل در اختیار رژیم عراق قرار می‌دهد.

حسین کامل در مصاحبه با روزنامه کویتی القبس ضمن تاکید بر تجدید روابط کامل میان رژیم‌های مصر و عراق گفته بود: «همکاری نظامی مصر و عراق به درجه‌ای است که تولیدات نظامی مصر در اختیار عراق گذاشته می‌شود. هم اکنون نیز تماس‌هایی با چندین کشور عربی برای امضای قراردادهای بیشتر برای خرید تولیدات صنایع نظامی مصر در جریان است. وی مدعی شد مصر تقریبا روابط خود را با اغلب کشورهای عربی به حال طبیعی درآورده است.»(۷)

نگرانی آمریکا از ادامه انتشار اسناد لانه جاسوسی

در اکتبر ۱۹۸۴/ مهر ماه ۱۳۶۳ نشریه آمریکایی نیویورک تایمز طی مقاله‌ای با اعتراف به نگرانی آمریکا از ادامه انتشار اسناد لانه جاسوسی در ایران نوشت: «برخی از صاحب‌نظران اعتقاد دارند که ادامه انتشار اسناد در تهران منابع و روش‌های اطلاعاتی آمریکا را به مخاطره می‌اندازد.  از آن‌جایی که هزاران نسخه از اسناد طبقه‌بندی شده هنوز در اختیار ایرانیان است، احتمالاً در آینده چاپ خواهند شد. انتشار اسناد سفارت آمریکا در تهران که مورد توجه روزنامه نگاران غربی قرار گرفته است بزرگ‌ترین ضربه اطلاعاتی وارد شده به آمریکا تا کنون است. این اسناد، اطلاعات بدیعی را از نحوه جمع‌آوری اطلاعات توسط آمریکا را برملا می‌سازد.»(۸)

تاکید آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر برکناری سران مرتجع عرب

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در ۱۳ مهر ۱۳۶۳ و همزمان با تاسوعای حسینی در خطبه‌های نماز جمعه تهران با بیان مبارزات و حرکات مردم مسلمان لبنان تاکید کرد: «افرادی مثل شاه حسین و سران مرتجع کشورهای اسلامی که خودشان به آغوش کمپ دیوید غلتیده‌اند با بی‌شرمی ادعا می‌کنند که می‌خواهند مصر را به آغوش اعراب بازگردانند.  امپریالیسم خیال می‌کند که اسلام فقط جمهوری اسلامی است. این نهایت بی‌شعوری آنهاست که این طور فکر می‌کنند و مردم مسلمان این کشورها را نادیده می‌گیرند. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور انقلابی روی پای خودش است و کشورهای سوریه، لیبی و الجزایر و فلسطینیان نیز ما را همراهی می‌کنند، اما کشورهای دیگر عرب چه کار می‌کنند؟»

امام جمعه موقت تهران درباره حرکات سازشکارانه سران مرتجع عرب گفت: یکی از مسائل تأسف‌انگیز این است که در شرایطی که زمینه برای پیروزی اعراب و مسلمانان فراهم می‌شود، حرکاتی از این قبیل شروع می‌شود و مسلمانان و اعراب را دنباله‌رو اسرائیل می‌کنند که دلیلش هم بی‌تقوایی حکومت‌های کشورهای اسلامی است. مسلمانان باید سران بی‌کفایت و بی‌تقوای خود را بردارند و افراد با تقوا را بر سرِ کار بیاورند.(۹)

هدف ما یکسره کردن کار صدام است

در ۲۷ مهرماه همین سال هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران اظهار داشت: «مخاطب سخن من کشورهای منطقه خلیج فارس هستند، چون حمله برای ما ماهیت سیاسی دارد. هدف ما گرفتن یک قطعه زمین در خاک عراق نیست. ما می‌خواهیم کار عراق را یکسره و کار حزب بعث را تمام کنیم. کشورهای منطقه باید از این مسئله پند بگیرند و دست از حمایت از این مزدور جهانی بردارند تا در کنار ما در امنیت زندگی کنند. در آن صورت ناامنی فقط برای اسرائیل خواهد بود.»

هاشمی در مورد مسئله اخراج رژیم صهیونیستی از سازمان ملل گفت: «برای اینکه طرح ایران را از سازمان ملل بیرون ببرند تلاش فراوانی کردند. حدود ۱۶۰ رای در سازمان ملل وجود داشت که ۸۰ رای آن برای مسکوت گذاشتن این رای از سوی دانمارک مطرح شد و ۴۱ رای مخالف طرح رای دانمارک بود که از طرح ایران به‌طور قاطعانه حمایت کردند و ۲۲ رای ممتنع بود که بی‌طرف تلقی می‌شد و در واقع در کنار آمریکا بودند و حدود ۱۹ کشور بزدلانه از رای‌گیری خارج شدند.»(۱۰)

جاسوسی دیپلمات نروژی برای عراق

در اکتبر ۱۹۸۴ دیپلمات بلندپایه وزارت خارجه نروژ که به اتهام جاسوسی از اوایل سال در بازداشت به سر می‌برد در نامه‌ای محرمانه به خارج از زندان و روزنامه محلی اسلو پایتخت نروژ فاش کرد که یکی از ماموریت‌هایش خرید سلاح از کشورهای اسکاندیناوی برای عراق بوده است.

این دیپلمات بلندپایه همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عهده‌دار پستی حساس از سوی دولت نروژ در سازمان ملل بود و در تحقیقات و بازجویی‌ها جاسوسی وی به نفع رژیم عراق محرز شد. وی از سازمان سیا نیز مبلغی را به عنوان حق مشاوره دریافت می‌کرد.

توطئه جدید آمریکا علیه اموال ایران

در مهر ماه ۱۳۶۳ سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد به علت ادامه حمایت جمهوری اسلامی ایران از آنچه که آمریکا آن‌را تروریسم می‌نامید، ایالات متحده صدور هرگونه قطعات هواپیما به ایران را ممنوع کرده است. مقامات آمریکایی این تصمیم را پس از انفجار سفارت این کشور در بیروت که تلویحاً به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شد، بیان کردند. آمریکا با طرح این موضوع قصد داشت همچنان بر خلاف همه قوانین و موازین بین‌المللی از تحویل اموال خریداری شده ایران که پول آن نیز پرداخت شده بود، خودداری کند.(۱۱)

انتقاد آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به بلاتکلیفی قانونی رئیس‌جمهور

در ۱۸ مهر ۱۳۶۳ همزمان با سومین سالگرد تنفیذ حکم ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای توسط امام خمینی ایشان در گفت و گویی در پاسخ به سئوالات روزنامه جمهوری اسلامی گفتند: «رئیس جمهور با وجود وظایف سنگین و اختیارات و امکاناتی که در قانون اساسی برای او در نظر گرفته شده، در شرایط کنونی از لحاظ قانونی تکلیف روشنی ندارد و مجاری قانونی انجام وظایف رئیس جمهور مشخص نیستند. مدتی است که طرحی را در زمینه وظایف و اختیارات رئیس جمهور تهیه و تقدیم مجلس شورای اسلامی کرده‌ایم که با تصویب آن رویه روشن و مشخصی در مورد رئیس جمهور و سایر مسئولین کشور به دست خواهد آمد.»(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱٫ کیهان، ۶ شهریور ۶۳، ص ۱و۲

۲٫ اطلاعات، ۷ شهریور ۶۳، ص ۳

۳٫جمهوری اسلامی، ۱۱ شهریور ۶۳، ص ۲ و ۵

۴٫ کیهان، ۱۳ شهریور ۶۳، ص ۲

۵٫ جمهوری اسلامی، ۲۲ شهریور ۶۳، ص ۱۳

۶٫ اطلاعات، ۲ مهر ۶۳، ص ۱

۷٫ اطلاعات، ۲ مهر ۶۳، ص ۱۶

۸٫ کیهان، ۱۰ مهر ۶۳، ص ۲۴

۹٫ کیهان، ۱۵ مهر ۶۳، ص ۱۷

۱۰٫ اطلاعات، ۲۸ مهر ۶۳، ص ۱۴

۱۱٫ کیهان، ۱۵ مهر ۶۳، ص ۳

۱۲٫ جمهوری اسلامی، ۱۸ مهر ۶۳، ص ۹

 

27اکتبر/18

جنگ تحمیلی و فهرست بلندبالای حامیان رژیم بعث عراق

در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق با پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، تهاجم گسترده زمینی، دریایی و هوایی را در بخش طویلی از مرزهای مشترک در غرب و جنوب غربی علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد و قسمت‌های بزرگی از چند استان مرزی ایران را به تصرف خود درآورد. عراق از حمله به ایران مدعی دستیابی به چهار هدف بود: تصرف سه جزیره تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی در دهانه خلیج فارس، تصرف سرزمین‌های عراقی که باید بر اساس قراردادهای ۱۹۷۵ به عراق تحویل داده می‌شد(۱)، تامین حقوق اقلیت‌های غیرفارس در ایران(اعراب) و اعاده کنترل کامل بر اروندرود.  

صدام حسین به عنوان چهره‌ای قدرت‌طلب و جاه‌طلب، صرفاً به رهبری عراق نمی‌اندیشید، بلکه سودای رهبری جهان عرب را در سر داشت. مرگ جمال عبدالناصر و امضای پیمان کمپ‌دیوید توسط مصر در دوره انورسادات، بخت رهبری مصر بر جهان عرب را از بین برد و این فرصت تاریخی می‌توانست به صدام کمک کند تا رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد.

صدام خوب می‌دانست که کلیشه‌های عرب- عجم و یا ایرانی- عرب همچنان در اذهان بسیاری از رهبران کشورهای عربی منطقه وجود دارند و برای همین به دنبال حداکثر بهره‌برداری از این تعابیر بود. سردار قادسیه، برگرداندن جزایر سه گانه به اعراب و آزادسازی خوزستان یا به تعبیر او عربستانِ ایران از دست ایرانیان همه با تصویر‌سازی جنگ ایران عراق به‌مثابه جنگ ایرانیان با اعراب صورت ‌گرفت. ظاهراً این حربه او موفقیت‌آمیز بود  و همراهی کشورهای عربی را در پی داشت.

اما حامیان عراق فقط برخی از کشورهای عربی منطقه نبودند، بلکه در ابعاد بسیار گسترده‌تر، عراق از پشتیبانی قدرت‌های بزرگ و ابرقدرت‌های جهانی برخوردار بود.

حامیان عراق را می‌توان در شش محور مورد بررسی قرار داد:

۱: حامیان منطقه‌ای عراق

در سطح منطقه‌ای، کشورهای عربی منطقه به صورت جداگانه و  یا در قالب شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب کمک‌های مادی و معنوی زیادی را در اختیار عراق قرار دادند. اتحادیه عرب با آغاز جنگ به دو جبهه حامیان ایران و حامیان عراق تقسیم شد. در حالی که اکثر کشورهای عرب به رهبری اردن، عربستان سعودی و مصر از عراق حمایت می‌کردند، گروهی دیگر  از کشورهای عربی یعنی سوریه، لیبی و الجزایر و یمن جنوبی جانب ایران را گرفتند. اتحادیه عرب از زمان آغاز جنگ، به‌ویژه پس از آزادسازی خرمشهر در نشست‌های متعددی ضمن محکوم کردن ایران، به حمایت آشکار از عراق مبادرت ورزید و این روند تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و توقف جنگ ادامه داشت. در این میان جبهه پایداری عرب تحت نفوذ سوریه از موضع جمهوری اسلامی ایران در جنگ حمایت کرد و با برگزاری چند اجلاس و صدور بیانیه‌هایی به حمایت از ایران پرداخت.

شورای همکاری خلیج‌فارس که حدود هشت ماه پس از آغاز جنگ و زمینگیر شدن نیروهای عراقی با مشارکت کشورهای عربستان سعودی، کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان تشکیل شده بود، مشابه رویه اتحادیه عرب را در پیش گرفت. حجم کمک‌های مالی شورا به عراق از وام و کمک‌های بلاعوض، ۳۵ تا ۴۵ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود که عمدتاً توسط عربستان سعودی، قطر و امارات پرداخت شد.

تبدیل بنادر برخی از این کشورها به‌ویژه کویت به مراکز عمده ترابری دریایی برای عراق و انتقال اطلاعات جمع‌آوری شده به وسیله هواپیماهای آواکس در مورد وضعیت نیروهای ایران به عراق، نقش انکارناپذیری در تداوم حیات عراق داشت. مقام‌های شورای همکاری نیز رسماً به بخشی از این کمک‌ها اعتراف کرده‌اند، به‌طوریکه در اجلاس سران شورای همکاری در نوامبر ۱۹۸۳ در دوحه، حاکم بحرین رقم کمک‌ها را چهل میلیارد دلار ذکر کرد و گفت که این غیر از کمک‌های لجستیکی و تدارکاتی به عراق بود.

اعضای شورای همکاری خلیج فارس برای کمک به عراق، با سیاست‌های نفتی ایران در زمینه افزایش قیمت نفت با کاهش تولید مخالفت کردند و میزان تولید خود را خارج از ضوابط اوپک با هدف کاهش قیمت نفت و به ضرر ایران افزایش ‌دادند. آنان از چاه‌های نفت مشترک، به حساب عراق نفت استخراج ‌کردند و ‌فروختند و امکانات مختلف ترابری، بندری، لجستیکی، اطلاعاتی و سرزمینی ـ مثل اجاره جزیره بوبیان کویت ـ را در اختیار عراق ‌گذاشتند.

علاوه بر این، مصر تامین کننده سلاح‌های ساخت روسیه برای عراق بود، اردن بندر عقبه را در اختیار عراق قرار داد که به منزله ارتباط مواصلاتی برای عراق برای تامین تدارکات بود. سودان نیز نیروهای داوطلب نظامی در اختیار عراق قرار داد.

 سازمان کنفرانس اسلامی در طول جنگ هشت ساله، سه اجلاس در سطح سران و چهارده اجلاس در سطح وزرای امور خارجه برگزار کرد. این سازمان در آغاز جنگ کمیته حسن‌نیت را که کمیته صلح اسلامی نیز نامیده می‌شد، تشکیل داد و در طول جنگ در مقر سازمان در «جدّه» مجموعاً نُه دور مذاکره و نشست را برگزار کرد. سازمان در ابتدای جنگ بر آتش‌بس فوری تاکید داشت که متضمن تثبیت تجاوزات عراق بود، اما بعد از اصرار ایران به عقب نشینی نیروهای عراقی به مرزهای بین‌المللی، طرح‌هایی را به منظور عقب‌نشینی نیروها صادر کرد.

واقعیت مسئله این بود که هیچ‌ یک از کشورهای عربی از نیّات صدام اطلاع نداشتند و اسیر تبلیغات بسیار زیاد عراق و ناسیونالیسم عربی شدند. حوادث بعدی، به‌ویژه حمله عراق به کویت نشان داد که اعضای این شورا چقدر در شناخت ماهیت مسائل منطقه، به‌ویژه شناخت صدام دچار اشتباه بودند.

حضرت امام در بیانات متعددی خطاب به سران کشورهای عربی منطقه ضمن اشاره به ماهیت رژیم بعث نسبت به عواقب حمایت از عراق هشدار دادند و حمله عراق به این کشورها را پیش‌بینی کردند، «بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت را به دست بگیرد، آدمى نیست که قدرشناسى از امثال شما بکند. آدمى است که جنون بزرگ‏بینى دارد و با این جنون، با شما هم که با او همراهى کردید به جنگ بر مى‏خیزد اگر قدرت داشته باشد، شما را تباه خواهد کرد.»

 

۲: حامیان اروپایی عراق

موضع قدرت‌های بزرگ نیز حمایت از عراق بود. عمده‌ترین نگرانی و دلیل حمایت کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، آلمان و فرانسه از عراق، تهدید منافع غرب توسط انقلاب ایران و ایجاد مانع بر سر راه صدور نفت ارزان به غرب بود.

حمایت‌های سیاسی انگلیس، تسلیحات صنایع هوایی فرانسه و سلاح‌های شیمیایی آلمان از جمله حمایت‌هایی بودند که عراق به پشتوانه آنها جنگ را شروع کرد و ادامه داد.

آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در سازمان ملل متحد در مورد تمایل آن ‌زمانِ شورای امنیت در محافل خصوصی ادعا ‌کرد که در شورای امنیت هیچ‌ کسی شک نداشت که عراق دست به یک تهاجم گسترده در عمق خاک ایران زده است، ولی هیچ ‌کسی مایل نبود ایرانِ انقلابی، این برهم زننده وضع موجود در منطقه و زیرپا گذارنده حقوق و عرف بین‌المللی، پیروز شود. فرانسه از دیگر حامیان عراق ۴/۷  میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد که دست‌کم هفت میلیارد دلار از مجموع این معاملات به‌صورت وام و اعتبارات بود.

۳٫ حامیان ابرقدرت عراق

جنگ تحمیلی در شرایطی به وقوع پیوست که نظام دو قطبی بر نظام بین‌الملل حاکم بود و موضع آمریکا و شوروی نیز بر حمایت از عراق استوار بود. در چنین شرایطی انقلاب اسلامی با طرح شعار نه شرقی و نه غربی طبیعتاً نمی‌توانست برای پیشبرد اهداف خود به یکی از این ابرقدرت‌ها نزدیک شود، زیرا چنین اقدامی با شعار راهبردی نه شرقی و نه غربی در تناقض بود.

اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت با عراق پیمان اتحاد و دوستی و به‌ویژه از نظر تامین تسلیحات ارتش و حضور کارشناسان نظامی نفوذ قابل توجهی در عراق داشت. ارتش عراق با تسلیحات روسی تجهیز شده بود و شکست عراق به‌منزله شکست تسلیحات روسی در برابر تسلیحات غربی بود. محکوم کردن اشغال افغانستان توسط شوروی، ممانعت از فعالیت حزب توده به جرم جاسوسی از سوی ایران به تشدید حمایت شوروی از عراق منجر شد. بعد از پیروزی ایران در شلمچه، اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش بر کمک‌های تسلیحاتی خود به عراق افزود.

در بهمن ۱۳۶۶/ ژانویه ۱۹۸۷ رئیس هیئت شوروی در سازمان ملل اعلام کرد که کشورش فعالانه عراق را تقویت می‌کند. وی طی مصاحبه‌ای گفت: «تا زمانی که ایران معتقد باشد می‌تواند از طریق نظامی بر عراق چیره شود، مسکو روش خود را تغییر نخواهد داد و هیچ‌گونه تردیدی برای تامین اسلحه عراق به خود راه نمی‌دهد.» همچنین مسئول سیاسی امور خاورمیانه در حزب کمونیست شوروی اظهار داشت: «شوروی ارسال سلاح به عراق را به خاطر بازگرداندن موازنه نظامی و سیاسی میان ایران و عراق از سرگرفت. ایرانیان امیدهای زیادی به برتری قدرت نیروی انسانی خود دارند و ممکن است این برتری به توازن نظامی اخلال وارد آورد. از این‌رو شوروی ارسال سلاح به عراق را آغاز کرد.»

عراق خیالش از بابت موضع امریکا نیز راحت بود. سیاست آمریکا را می‌توان در سه مرحله، شروع جنگ، تداوم جنگ و فشار بر ایران برای اتمام جنگ بررسی کرد. اگرچه ایالات متحده با آغاز جنگ در شهریور ۵۹ ، بیطرفی خود را اعلام کرد، اما بر اساس شواهد متعددی، نقش آمریکایی‌ها در شروع جنگ و پس از عملیات‌های موسوم به کودتا در ایران قابل اثبات است. برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، برای زمینه‌سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد و عمداً این تلقی را در صدام به وجود آورد که آمریکا در مورد تهاجم عراق به ایران به او چراغ سبز داده است. همچنین عراقی‌ها اطلاعاتی را در مورد اوضاع دفاعی آشفته ایران دریافت کردند که توسط آمریکا و از طریق دولت سعودی به آنها داده شده بود.

فهرست کمک‌های آمریکا به عراق موضوع پنهانی نیست و شامل حمایت نظامی: ارسال سلاح به عراق و جلوگیری از ارسال تجهیزات جنگی به ایران، حمایت مالی: تلاش برای تأمین نیازهای مالی عراق از طریق شرکت‌های آمریکایی، حمایت اطلاعاتی: قرار دادن اطلاعات نظامی مورد نیاز عراق از ایران و حمایت سیاسی: حمایت از عراق در سازمان‌های بین‌المللی و محکومیت ایران در این سازمان‌ها می‌شود.

لازم به ذکر است پس از قضیه مک فارلین، به علت جبران وجهه تخریب شده آمریکایی‌ها در بین کشورهای منطقه، میزان حمایت آمریکا از عراق افزایش یافت.

در مورد اتمام جنگ، آمریکاییها با هدف جلوگیری از پیروزی ایران به حمایت مستقیم از عراق پرداختند. از جمله اقدامات آمریکا میتوان به حمله به فلات قاره ایران، کمک اطلاعاتی به عراق در عملیات بازپسگیری فاو، شلیک به هواپیمای ایرباس ایرانی و هدف قرار دادن دو ناو ایرانی و تهدید ایران به بکارگیری سلاح هسته‌ای نام برد.

«گری سیک» عضو شورای امنیت ملی دولت امریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر علت حمایت از عراق را به این شرح توضیح می‌دهد: «پس از واقعه گروگانگیری در تهران، دیدگاه بسیار غالبی در امریکا و به‌ویژه از طرف شخص برژینسکی (مشاور امنیت ملی رییس جمهور) وجود داشت که ایران را باید به‌طور همه‌جانبه تنبیه کرد. بیانیه‌های عمومی که او صادر می‌کرد، بر این مضمون تاکید داشتند که امریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمی‌بیند.»

 

۴: انفعال سازمان‌های بین‌المللی در جنگ

نهادهای بین‌المللی از جمله سازمان‌های بین‌المللی و شواری امنیت نیز متاثر از حضور قدرت‌های بزرگ تلاش چندانی برای خاتمه جنگ و همچنین معرفی شروع کننده جنگ انجام نمی‌دادند. جمهوری اسلامی ایران نفس وجود چنین سازمان‌هایی را بیشتر در راستای حفظ منافع قدرت‌های بزرگ و ابزار دست آنها می‌دانست، به همین دلیل و به‌ویژه در سال‌های اولیه جنگ تلاش‌های نتیجه‌بخش چندانی برای استفاده از ظرفیت آنها صورت نگرفت؛ اما عدم شناسایی متجاوز و شروع کننده جنگ از طرف این سازمان‌ها، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در راستای بهره‌گیری از ظرفیت این سازمان‌ها با تردید روبه‌رو ساخت.

در ۴۸ ساعت اول شروع جنگ، «کورت والدهایم» دبیر کل وقت سازمان ملل تنها خواهان خویشتنداری و مذاکره برای حل اختلاف شد. در اول مهر ۱۳۵۹ شورای امنیت به مدت ۵ ساعت پشت درهای بسته به مشاوره پرداخت که نتیجه آن چیزی نبود جز یک بیانیه اطلاعاتی محض از سوی رئیس وقت شورا که بیانگر نگرانی اعضای شورا بود و به‌طور مبهم از ایران و عراق می‌خواست که اختلافاتشان را از راه‌های مسالمت آمیز حل کنند.

نخستین قطعنامه، یعنی قطعنامه ۴۷۹ که در تاریخ ۶/۷/۱۳۵۹، تهاجم گسترده عراق به ایران را صرفاً وضعیت بین ایران و عراق خواند و با بی‌تفاوتی از ایران که هدف تجاوز وقیحانه قرار گرفته بود، از طرفین ‌خواست تا بلافاصله از کاربرد بیشتر زور خودداری کنند. این شورا از عراق نخواست که نیروهای خود را از خاک ایران بیرون ببرد.  

طبیعی بود که ایران واکنش مثبتی به این قطعنامه نشان ندهد. ایران دومین قطعنامه، یعنی قطعنامه ۵۱۴ به تاریخ ۲۱/۴/۱۳۶۱ ‌را به علت عدم تحقق خواسته‌های خود و عدم معرفی متجاوز نپذیرفت. قطعنامه سوم، قطعنامه ۵۲۲ بود که در پی حملات موفقیت‌آمیز ایران در سال ۶۱ در ۱۲/۷/۱۳۶۱ صادر شد. عراق به دلیل شکست‌های نظامی خود از ایران این قطعنامه را پذیرفت، ولی جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را نپذیرفت و عراق هم حمله به تاسیسات مسکونی را آغاز کرد. تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸، قطعنامه‌های ۵۴۰ به تاریخ ۹/۸/۱۳۶۲، قطعنامه ۵۵۲ به تاریخ ۱۱/۳/۱۳۶۳ که به خاطر شکایت کشورهای حاشیه خلیج‌فارس از ایران به دلیل حمله به کشتی‌های بازرگانی صادر شده بود، قطعنامه ۵۸۲ در تاریخ ۵/۱۲/۱۳۶۴و قطعنامه ۵۸۸ در تاریخ ۱۶/۷/۱۳۶۵  صادر شده بودند.

جنبش عدم تعهد نیز از همان روزهای نخستین جنگ با تشکیل کمیته حسن‌نیت و برگزاری اجلاس‌های متعدد در سطوح سران و وزرای امورخارجه بر حل و فصل مسالمت‌آمیز جنگ تاکید کرد. اما این تلاش‌ها در طول جنگ به دلایلی از جمله ساختار، اهداف، اصول اولیه و تشکیلات جنبش و از سوی دیگر به دلیل عملکرد ضعیف و پراکندگی و اتفاق نظر نداشتن اعضای جنبش عدم تعهد و از همه مهم‌تر به خاطر دنباله‌روی از شورای امنیت سازمان ملل متحد و نفوذ قدرت‌های بزرگ در جنبش، با موفقیت همراه نشد.

با مروری بر نقش سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای، این واقعیت آشکار می‌شود که این سازمان‌ها در خصوص اتمام جنگ بین ایران و عراق تلاش بی‌طرفانه‌ای انجام ندادند و همین مسئله، بی‌اعتمادی ایران نسبت به این مجامع را به‌طور چشمگیری افزایش داد.

 

۵٫ جریان‌های سلطنت طلب، منافقین و ضد انقلاب

به فهرست حامیان عراق باید سازمان‌های تروریستی از قبیل سازمان مجاهدین خلق، جریان‌های سلطنت‌طلب و برخی از گروه‌های قومی تجزبه‌طلب را اضافه کرد که به عنوان ابزاری برای تحقق سیاست‌های صدام در ایران تلاش می‌کردند. برای مثال نیروهای نظامی ‌سازمان مجاهدین خلق پس از ورود رجوی به عراق در سال ۱۳۶۵، با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه  و در طول نوار مرزی ایران، عملیات‌های مختلفی را اجرا کردند. در این عملیات‌ها تلفات جانی و تسلیحاتی به برخی یگان‌ها و پایگاه‌های پراکنده‌ نیروهای نظامی ‌ایران وارد شد.

حزب دموکرات کردستان نیز ابزار دیگری در اختیار رژیم بعث بود تا از این طریق به دولت ایران ضربه بزند. قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان در مرداد ۱۳۵۹ در پاسخ به این سئوال خبرنگار بی.بی.سی که، «آیا فکر نمی‌کنید شما با رژیم عراق به هر حال رابطه دارید و این در طرز فکر کردها نسبت به شما اثر می‌گذارد ؟» پاسخ می‌داد،«رابطه ما با دولت عراق بسیار روشن است، ما الان علیه دشمن مشترک می‌جنگیم.»

جریان سلطنت‌طلب را باید از دیگر حامیان صدام دانست. فرح پهلوی در خاطرات خود می‌نویسد، «شاپورخان (شاپور ریپورتر، عامل اطلاعاتی انگلیسی‌ها و دوست نزدیک شاه) اگرچه نتوانست اجازه اقامت همسر فقیدم را در انگلستان کسب کند، اما سپهبد سعید رضوانی را با یک میلیون پوند پول نقد نزد ارتشبد بهرام آریانا فرستاد تا آنها در مرزهای غربی ایران اقدام به تشکیل کانون‌های مقاومت کنند».

بدین‌ترتیب، آریانا با یک میلیون دلار اعتباری که سِر شاپور ریپورتر در اختیار او گذاشت، در رأس یکی از نخستین گروه‌های سلطنت‌طلبی قرار گرفت که هدفشان خرابکاری‌های مسلحانه در مرزهای شمال‌غربی ایران بود. آریانا نخست با حمایت رژیم عراق، مرکز فعالیت خود را در جنوب‌شرقی کرکوک قرار داد و به همراه افرادی چون سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختاری، برای آموزش نظامی ضدانقلابیون، اردوگاهی را تأسیس کرد.

در حالی که ایران درگیر یک انقلاب اجتماعی شده، ساختار نو هنوز به‌خوبی تثبیت نشده بود و کشور توان نظامی و ساختار سازمانی خود را از دست داده و درگیر سرکوب ضدانقلاب بود، عراق خود را برای جنگ با ایران آماده می‌کرد. صدام به‌خوبی می‌دانست که اثرات انقلاب ایران در کشوری که شیعیان اکثریت جمعیت آن را شکل می‌دهند، مهار نخواهد شد، لذا ابتدا به سرکوب مخالفین داخلی پرداخت تا از بابت مسائل داخلی  دغدغه و نگرانی نداشته باشد.

با اعلام حمایت مطلق آیت‌الله سید محمدباقر صدر از انقلاب ایران ،صدام او و خواهرش بنت‌الهدی صدر را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ به شهادت رساند. کردها به عنوان دومین اقلیت قومی در این کشور نیز سرنوشتی مشابه شیعیان پیدا کردند و صدام توانست کردهای شمال عراق را نیز سرکوب کند.

اگر چه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با ادعاهای سرزمینی و احیای غرور ملی ـ عربی حزب بعث پیوند خورده بود، اما در سطح وسیع‌تر برنامه‌ای برای جلوگیری از گسترش انقلاب و در صورت امکان سرنگونی رژیم انقلابی ایران بود. مروری بر نقش کشورهای عربی منطقه، قدرت‌های جهانی و ابرقدرت‌های شرق و غرب نشان می‌دهد که ‌ هرگاه نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ وضعیت بهتری پیدا می‌کردند، میزان حمایت آنها از عراق بیشتر می‌شد که بیانگر حمایت بی‌دریغ آنها از عراق در طول هشت سال جنگ تحمیلی است.  

 

 

پی نوشت:

۱-                                               ادعای عراق شامل سرزمینی در مناطق مرزی زین‌القوس به مساحت ۱۲۲ کیلومترمربع، میمک ۱۱۰ کیلومتر مربع و سیف سعد ۱۰۵ کیلومتر مربع بود . عراق مدعی بود رژیم سابق ایران با کشاندن علائم مرزی به داخل خاک عراق به‌تدریج این مناطق را اشغال کرده است و این اراضی می بایست به موجب عهدنامه حُسن همجواری دو دولت در ۱۳ ژوئن ۱۹۷۵ در بغداد باید به دولت عراق پس داده شود.

سوتیترها:

۱٫

صدام حسین به عنوان چهره‌ای قدرت‌طلب و جاه‌طلب، صرفاً به رهبری عراق نمی‌اندیشید، بلکه سودای رهبری جهان عرب را در سر داشت. مرگ جمال عبدالناصر و امضای پیمان کمپ‌دیوید توسط مصر در دوره انورسادات، بخت رهبری مصر بر جهان عرب را از بین برد و این فرصت تاریخی می‌توانست به صدام کمک کند تا رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد.

 

۲٫

اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت با عراق پیمان اتحاد و دوستی و به‌ویژه از نظر تامین تسلیحات ارتش و حضور کارشناسان نظامی نفوذ قابل توجهی در عراق داشت. ارتش عراق با تسلیحات روسی تجهیز شده بود و شکست عراق به‌منزله شکست تسلیحات روسی در برابر تسلیحات غربی بود. محکوم کردن اشغال افغانستان توسط شوروی، ممانعت از فعالیت حزب توده به جرم جاسوسی از سوی ایران به تشدید حمایت شوروی از عراق منجر شد. بعد از پیروزی ایران در شلمچه، اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش بر کمک‌های تسلیحاتی خود به عراق افزود.

 

۳٫

«گری سیک» عضو شورای امنیت ملی دولت امریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر علت حمایت از عراق را به این شرح توضیح می‌دهد: «پس از واقعه گروگانگیری در تهران، دیدگاه بسیار غالبی در امریکا و به‌ویژه از طرف شخص برژینسکی (مشاور امنیت ملی رییس جمهور) وجود داشت که ایران را باید به‌طور همه‌جانبه تنبیه کرد. بیانیه‌های عمومی که او صادر می‌کرد، بر این مضمون تاکید داشتند که امریکا مانعی بر سر تحرکات عراق بر ضد ایران نمی‌بیند.»

 

 

 

27اکتبر/18

شاهزاده‌ای در جستجوی قصر

خورشید آرام آرام خود را از شانه کوه پایین می‌کشید. بچه‌ها در حیاط خانه بازی می‌کردند. تنور لحظه به لحظه داغ‌تر می‌شد. زنان همسایه نزدیک تنور کنار سفره خمیر نشسته بودند و با هم صحبت می‌کردند. یکی می‌گفت: «مردم واقعا گیج شده‌ و سردرگم مانده‌اند.» دیگری می‌گفت: «کدام گیجی؟ مگر قرآن میان ما نیست؟ مگر کلام پیامبر(ص) و علی(ع) را از یاد برده‌اند؟ همه چیز روشن است.» زن سوم یک بغل هیزم خردشده داخل تنور ریخت و گفت: «البته که قرآن و کلام مولایمان هست. ولی شایعه‌های دشمن کار را خیلی سخت کرده.» لیلا محکم جواب داد: «ای خواهر! پس امام و رهبر برای چیست؟ مگر خدا ما را بی‌صاحب رها کرده؟ ما راهنما داریم، امام داریم.» زن همسایه گفت: «صد البته! ولی شیطان هم در کمین ما نشسته. باید خیلی مواظب باشیم. به قول شما دین، آتش کف دست شده!»

صدای در بلند شد. کسی محکم و پی‌در پی بر در می‌کوبید. یکی از بچه‌ها در را باز کرد. جوانی رشید به کودک سلام کرد و نفس‌زنان گفت: «مادرم. لیلا… بگو.» کودک به داخل خانه دوید. جوان دوباره بر در کوبید و با صدای بلندی گفت: «یاالله!»

لیلا دست‌هایش را برهم ‌زد و آرد روی آن را ‌تکاند و جلو آمد و با مهربانی سلام پسرش را جواب داد: «علی‌ جان! طوری شده؟ چقدر پریشانی!» علی نفس‌زنان گفت: «مادر! معاویه… معاویه… مرد.» لیلا نگاهی به آسمان انداخت. پلک‌هایش را بر هم نهاد و آرام گفت: «انا لله و انا الیه راجعون. معاویه مرد و مردم از شر او راحت شدند.»

دخترک با شتاب به طرف در دوید. خود را به پاهای برادر چسباند و با خوشحالی گفت: «سلام، برادر! دیدی… من خودم همین الان توی تنور هیزم ریختم… دیگر بزرگ شدم، نه!» علی دستی به سر دخترک کشید و با مهربانی گفت: «آفرین! حالا برو با بچه‌ها بازی کن.»

ولی دخترک کنار پای برادر نشست و خود را به بندهای کفش او سرگرم کرد.

علی رو به مادر جواب داد: «ولی مردم به شر یزیدش گرفتار می‌شوند. بمیرم برای پدر! غم عمویم حسن(ع) در او زنده شد. از لحظه‌ای که فهمید یزید جانشین معاویه شده، غمی سنگین در دلش نشسته.»

مادر به چشم‌های علی خیره شد. مکث بلندی کرد و با تعجب گفت: «چه گفتی؟ یزید؟! مگر یزید؟!»

بعد با ناامیدی سرش را روی دیوار گذاشت و آهی کشید و گفت: «بعد از علی(ع)، بعد از پیغمبر(ص)، نه. بعد از فاطمه(س) همه ما مظلوم شده‌ایم.»

علی گفت: «مادر! من خیلی نگرانم. اگر یزید حاکم اسلام شود، غریبی پدر شروع می‌شود! بیچاره مردم! الان در شام چه می‌گذرد؟»

دخترک که تا آن موقع با کنجکاوی به حرف‌های مادر و برادر گوش می‌داد، پرسید: «داداش! شام کجاست؟» علی به نقطه دوری خیره شد و جواب داد: «جایی که قرار است مردمش در آتش ظلم یک امیر بسوزند.» دخترک پرسید: «امیر؟! یعنی همان که در قصه‌ها به او می‌گویند پادشاه؟!» لیلا با لبخند تلخی گفت: «بله عزیزم. پادشاه!» دخترک پرسید: «پادشاه کجا زندگی می‌کند؟ مثل قصه‌ها در یک خانه بزرگ با کنیزهای فراوان؟»… علی از مادر خداحافظی ‌کرد، دستی به سر خواهر کشید و گفت: «قصر… یعنی همان کاخ.»

علی رفت و لیلا به طرف تنور برگشت. یکی از زن‌‌ها پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ دخترک جواب داد: «امیر قبلی مرده. حالا همه در کاخ ناراحت هستند.» زنی با تعجب زل زد به لیلا و گفت: «خانم! معاویه؟»

لیلا سر تکان داد. زن‌ها با خوشحالی رو به آسمان خدا را شکر کردند. اشک از چشم‌های لیلا جاری شد و آهسته گفت: «اما باید خودمان را برای تحمل حکومت یزید آماده کنیم!»

زن‌ها با پریشانی به هم خیره شدند. دخترک لقمه نانی را جدا ‌کرد و گفت: «پس اسم پادشاه جدید، یزید است!»

زنی به دیوار تکیه داد و گفت: «من که فکر نمی‌کنم امام با یزید بیعت کند. آخر از امام حسن(ع) شنیدم که حسین(ع) هرگز با دشمن صلح نمی‌کند!» زنی دیگر گفت: «یزید جوان بی‌تجربه و فاسدی است. تمام روزش را با سگ و میمون می‌گذراند. آخر او از اسلام چه می‌داند؟ به خدا یزید از معاویه برای ما خطرناک‌تر است.»

*****

زنان و کودکان در ایوان دور هم نشسته بودند و برگ‌های نخل را از لای هم عبور می‌دادند و حصیر می‌بافتند. رباب گفت: «دیروز صبح شوهرم امام حسین(ع) از خانه بیرون رفت. مروان در کوچه جلوی او را گرفته و گفته با یزید بیعت کن که صلاح تو در همین است! اما آقا به مروان جواب می‌دهد که اگر قرار باشد حکومت اسلام به خلیفه‌ای مثل یزید برسد باید فاتحه دین را خواند!»

صدای در بلند شد. سکینه رفت تا در را باز کند. خانمی داخل خانه آمد و زن‌ها و کودکان به احترامش از جا برخاستند. لیلا گفت: «اگر اجازه بدهید برویم داخل اتاق.» خانم سری تکان داد و فرمود: «بفرمایید! فرصت زیادی نداریم!»

زن‌ها به دنبال خانمی که زینب(س) صدایش می‌کردند، به داخل رفتند.

یکی از بچه‌ها گفت: «حوصله ما سرمی‌رود.» دیگری گفت: «بیاید قصه تازه‌ای بگوییم.» دخترک با بی‌حوصلگی گفت: «من که قصه تازه بلد نیستم.» دختر دیگری روسریش را محکم کرد و گفت: «اصلا چه کار کنیم تا قصه تازه یاد بگیریم؟» پسری کوچک گفت: «پدر من می‌گوید، آدم هرچه بیشتر سفر کند، قصه‌های بیشتر و تازه‌تری یاد می‌گیرد.» دخترک اخم کرد و گفت: «من که تا حالا به سفر نرفته‌ام!» پسرک گفت: «ولی بابای من از وقتی کوچک بوده، به سفر رفته و همه جا را دیده.» دخترک مکثی کرد و گفت: «یعنی شام را هم دیده؟» بچه‌ها با تعجب پرسیدند: «شام دیگر کجاست؟» دخترک آب دهانش را قورت داد و شمرده شمرده گفت: «داداش علی گفت شام جایی است که یک قصر بزرگ دارد و یک پادشاه ظالم.» پسرک خندید و گفت: «حالا یادم آمد. پدر من یک روز قصه پادشاه را برایم تعریف کرده!»

بچه‌ها با کنجکاوی از او خواستند که قصه را تعریف کند.

پسرک گفت: «بابای من می‌گوید یک شاهزاده خانم در قصر پدرش هر روز برای یک پرنده زیبا دانه می‌ریخت که…» دخترک پرسید: «شاهزاده یعنی چه؟» یکی از دخترها جواب داد: «یعنی دختر پادشاه!» دخترک خندید و دستی کشید به گوشه روسریش: «مثل من؟!»

بچه‌ها نگاهی به هم کردند و با هم خندیدند.

میان خنده‌ها یکی گفت: «مگر تو دختر پادشاهی؟!» دخترک گفت: «پدر من امیر است. امیر هم یعنی پادشاه. این را علی گفته.» بچه‌ها دوباره خندیدند و گفتند: «اگر تو دختر پادشاهی، پس قصرت کو؟!»

دخترک ساکت شد. دیگر هیچ حرفی نزد و به فکری عمیق فرو رفت.

لحظه‌ای بعد زینب(س) همراه زنان دیگر از اتاق بیرون آمدند. دخترک از جا بند شد و به طرف زینب(س)‌ دوید. خود را به چادر خانم چسباند و دست او را کشید.

سکینه جلو آمد و آهسته گفت: «چه شده؟ چرا بغض کردی؟»

اشک از چشم‌های دخترک جاری شد. به چشمان عمه‌اش خیره شد و با بغض گفت: «عمه! یادتان هست یک روز گفتی که خدا همه دنیا را به خاطر ما آفریده؟»

زینب(س) مقابل دخترک زانو زد. دستی به سرش کشید و با مهربانی گفت: «آری، عمه‌جان!»

دخترک بغض کرد و گفت: یک ‌بار دیگر بگوئید. به خاطر کی؟»

عمه نگاهش را به نقطه دوری دوخت. بچه‌ها ساکت و ‌آرام آنها را تماشا می‌کردند. زینب(س) با صدایی آرام و محکم فرمود: «به خاطر پیغمبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع).»

دخترک گفت: «حسین(ع) یعنی بابای من!؟»

عمه به چشم‌های زلال دخترک خیره شد: «آری، عزیزم! یعنی بابای خوب تو!»

دخترک گفت: «از همه آنهایی که اسم بردید، الان فقط پدر من باقی مانده. پس همه دنیا به خاطر پدر من آفریده شده. یعنی همه چیز مال بابای من است. مگر نه؟»

زینب(س) سرش را تکان داد و با مهربانی گفت: «آری. عزیز دلم!»

دخترک نفس عمیقی کشید و گفت: «وقتی همه دنیا مال کسی باشد، ‌یعنی او امیر است. مگر نه؟»

رباب گونه دخترک را نوازش کرد: «آری عزیز دلم! پدر تو امیر است. امیر همه عالم!»

لحظه‌ای بعد جوانی مقابل در ظاهر شد. سرش را پایین انداخت و بعد از سلام رو به زینب(س) گفت:

«خواهر! زنان و کودکان حسین(ع) باید کم کم خود را آماده کنند. ممکن است فرصت زیادی نداشته باشیم.»

دخترک دست جوان را گرفت و گفت: «عمو عباس(ع)! ما می‌خواهیم به سفر برویم؟»

عمو لبخندی زد و گونه‌های سرخ دخترک را فشرد. دخترک مکثی کرد و پرسید: «یعنی بچه‌های کوچک را هم با خود به سفر می‌برید؟ یعنی من هم می‌آیم؟»

عمو مقابل دخترک بر زمین زانو زد و او را در آغوش کشید.

زینب(س) سرش را به طرف آسمان برد و گفت: «خدایا! خودت کمک کن، برادرم حسین(ع) تنهاست.»

دخترک به چشم‌های عمه خیره شد و گفت: «نه. من هم با او هستم. مگر نه عمو؟!»

*****

شب بود و صدای آهسته‌ای از اتاق به گوش می‌رسید. صدای عمومحمد بود: «برادر! خودت خوب می‌دانی که در دنیا هیچ ‌کسی برای من عزیزتر از تو نیست. برای همین هرچه را به خیر و صلاح تو بدانم،‌ می‌گویم. من به این نتیجه رسیده‌ام که بهتر است تا جای ممکن در شهر مشخصی سکونت نکنید.»

سکینه در کورسوی اتاق داشت به صحبت‌های پدر و عمو گوش می‌داد. ناگاه خواهر کوچکش تکان خورد و چشم‌هایش را باز کرد: «آب… من آب می‌خواهم.»

سکینه در تاریکی شب به طرف کوزه گوشه اتاق رفت. صدای عمو محمد بلند شد: «اگر به شهری بروی که مردمش تو را بشناسند و بدانند پسر پیغمبر«ص» هستی، می‌ترسم بین مردم اختلاف به وجود بیاید و خدای ناکرده کار به خونریزی کشیده شود.»

دخترک کاسه سفالی را از دست سکینه گرفت و نوشید. صدای عمومحمد در فضا پیچید:

«من گمان می‌کنم باید به مکه بروی. اگر اوضاع مناسب نبود، از راه دشت و بیابان شهر به شهر حرکت کن تا مردم بیشتری با تو آشنا شوند.»

دخترک دست سکینه را فشرد: «یعنی ما به مکه سفر می‌کنیم!»

سکینه دستی بر سر دخترک کشید: «مکه شهر خوبی است. خانه خدا در این شهر است.»

دخترک سرش را روی دست خواهر گذاشت و کودکانه پرسید: «در مکه کاخ هم هست؟ از آن قصرهای بزرگ؟»

صدای امام در اتاق پیچید: «برادر! این را بدان که به خدا سوگند اگر در این دنیای بزرگ هیچ پناهی برای من پیدا نشود، بازهم با یزید بیعت نخواهم کرد.»

ناگهان صدای گریه عمو بلند شد. دخترک بغض کرد و آرام پرسید: «چرا عمو گریه می‌کند؟»

صدای غمگین امام به گوش رسید: «من تصمیم خودم را گرفته‌ام. همین امروز و فردا به مکه می‌روم. من و برادرهایم و همه خانواده‌ام آماده این سفر هستیم. اما تو، وظیفه‌ات این است که در مدینه بمانی و مواظب اوضاع باشی و هر اتفاقی که می‌افتد به من خبر بدهی.»

دخترک اخم‌ کرد و با بغض گفت: «خواهر! چرا همه از سفر خوشحال می‌شوند، ولی ما ناراحتیم. عمه گریه می‌کند. عمو گریه می‌کند و هیچ کسی نمی‌گوید چرا.»

سکینه دستی به موهای او کشید. دخترک ادامه داد: «امروز بچه‌های همسایه می‌گفتند امیر باید در قصر زندگی کند. در کاخ بزرگ. من به آ‌ن‌ها گفتم بابای من امیر است. پس چرا ما قصر نداریم؟»

سکینه میان تاریکی اتاق، با گوشه روسری اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «آخر بابا هنوز امیر نشده!»

دخترک پرسید: «پس کی امیر می‌شود؟»

سکینه گفت: «بگذار به سفر برویم. آن‌وقت…»

دخترک حرف خواهر را برید و گفت: «یعنی ما برای این‌که قصرمان را پیدا کنیم، سفر می‌کنیم؟ حالا فهمیدم… راست می‌گویی. در مدینه که اصلاً قصری نیست. شاید در مکه باشد… پس بابا دارد امیر می‌شود.»

سکینه چشم‌هایش را بست و گفت: «راستی پس چرا عموحسن وقتی در مدینه بود، قصر نداشت؟»

سکینه با خستگی گفت: «می‌دانی عموحسن(ع) چقدر تنها بود.»

دخترک پرسید: «چرا عمو تنها بوده؟»

سکینه جواب داد: «چون مردم او را تنها گذاشتند.»

دخترک بلافاصله پرسید: «چرا مردم او را تنها گذاشتند؟»

سکینه جواب داد: «نمی‌دانم. یعنی می‌دانم اما نمی‌توانم طوری بگویم که تو بفهمی. آخر تو خیلی کوچکی.»

دخترک با التماس گفت: «نه. به خدا می‌فهمم.»

سرش را روی بالش گذاشت و در میان تاریکی به سقف خیره شد و با خود فکر کرد که همیشه دلم می‌خواست به سفر بروم. همیشه فکر می‌کردم اگر یک روز بخواهیم به سفر برویم چقدر همه ما خوشحالیم. ولی الان همه ناراحتند. چرا؟ چرا عمه دیروز در بقیع گریه کرد و گفت: «مادر! ‌یا فاطمه(س)! ما را کمک کن! خدایا! در این سفر به ما صبر بده!»

*****

دخترک در گوشه اتاق با علی اصغر(ع) بازی می‌کرد و قصه می‌گفت: «داداش کوچولو! تو کوچک‌ترین مردی هستی که به سفر آمدی. من هم کوچک‌ترین دختری هستم که در کاروان بابا به سفر آمده‌ام. من و تو شاهزاده‌ایم.»

علی اکبر(ع) وارد اتاق شد و مقابل عمه زانو زد: «گمان نمی‌کنم برای مراسم حج در مکه بمانیم.»

زینب(س) پرسید: «پیک چه خبری آورده؟»

علی گفت: «گویا عمر سعد امروز برای سرپرستی حاجیان وارد مکه می‌شود. ولی ماموریت دارد که پدر را به قتل برساند! پدرم فرموده شما زنان و کودکان را آماده سفر کنید. فردا حرکت می‌کنیم.»

دخترک نگاهی به برادر کرد و پرسید: «یعنی دوباره به سفر می‌رویم؟»

بعد با خود گفت، «آری. من در مکه قصری پیدا نکردم. باید برویم.»

ساعت‌ها گذشت. همه آماده سفر بودند. امام لب به سخن گشود: «خدا را سپاس می‌گویم. مرگ برای ما همچون گردنبندی بر گردن دختران است!»

دخترک دست رباب را کشید: «یعنی مرگ قشنگ است. مثل گردنبند من؟!»

رباب دستی بر سرش کشید: «هیس! گوش کن، ببین بابا چه می‌گوید!»

صدای امام در جمع خاندان و یارانش پیچید: «با چشم خود می‌بینم که لشکریان کوفه اعضای بدنم را قطعه قطعه می‌کنند. از قضای الهی نمی‌شود گریخت. بر چیزی که خدا راضی‌ است، من هم راضی‌ام.»

دخترک گوشه انگشتش را جوید و با خود گفت:

«چطوری اعضای بدن قطعه قطعه می‌شود. بعد آدم امیر می‌شود؟»

بعد از صحبت‌های امام، دخترک پاورچین پاورچین به پدر نزدیک شد و آهسته صدایش کرد. امام ناگهان متوجه دخترش شد. لبخندی زد و دست‌هایش را با مهربانی باز کرد. دخترک خود را در آغوش پدر انداخت و پرسید: بابا!‌ شما قرار است امیر بشوید؟

امام پرسید: «تو دوست داری من امیر بشوم؟»

دخترک خندید و گفت: «آری. ولی نه مثل عمو حسن. چون او امیر بزرگی نبود؟»

امام به چشم‌های معصوم دخترش خیره شد و پرسید: «چرا نبود؟»

دخترک گفت: «آخر او قصر نداشت.»

امام با دقت بیشتر جواب داد: «چه کسی به تو گفته که امیر باید قصر داشته باشد؟»

دخترک لب‌هایش را برهم فشرد و گفت: عموعباس گفت امیر یعنی پادشاه. بچه‌های همسایه هم گفتند که پادشاه در قصر زندگی می‌کند. تازه دختر پادشاه یعنی شاهزاده. پس من شاهزاده هستم.»

دست‌هایش را دور گردن امام حلقه کرد و با بغضی کودکانه ادامه داد: «چرا امام علی(ع) و عموحسن(ع) کاخ نداشتند؟ راستی مگر همه دنیا به خاطر تو آفریده نشده؟»

امام سرش را بر دیوار گذاشت و پرسید: «دخترم! این حرف‌ها را چه کسی به تو گفته؟»

دخترک جواب داد: «این‌ را که همه دنیا مال توست، عمه گفته. اما این که چرا قصر نداری، همه بچه‌ها می‌گویند.»

امام شانه‌های دخترک را فشرد و گفت: «نمی‌خواهی بروی با بچه‌ها بازی کنی؟»

دخترک اخم کرد و گفت: «بابا! از هرکس می‌پرسم، جوابی نمی‌دهد؟ خسته شدم، بابا!»

امام او را در آغوش کشید و هق‌هق گریه‌هایش را آرام کرد و گفت: «شاهزاده خانم که گریه نمی‌کند.»

دخترک ساکت شد. اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «پس شما هم قبول دارید که من شاهزاده‌ام!؟»

امام خندید. لبخند روی لب‌های دخترک نشست: «بابا، کی؟»

امام پرسید: «چه چیزی، کی؟»

دخترک گفت: «کی به قصرمان می‌رسیم؟ همه دنیا به خاطر تو آفریده شده. در شام یک قصر هست. همه دنیا مال توست. یعنی شام هم مال توست. پس قصرش هم مال توست. وقتی از مدینه بیرون می‌آمدیم، من به بچه‌ها گفتم که پدرم دارد به قصرش سفر می‌کند. من هم دارم شاهزاده می‌شوم. من نمی‌خواهم دروغ گفته باشم!»

امام لبخند زد و گفت: «تو هیچ‌وقت دروغ نمی‌گویی.»

دخترک با خوشحالی گفت: «پس ما داریم به قصرمان می‌رسیم. کی‌ می‌رسیم؟ بابا؟!»

امام دخترک را روی پاهای خود نشاند و گفت: «دوست داری قصر بزرگی داشته باشی که هیچ‌وقت خراب نشود؟که هرچه بخواهی فوری برایت حاضر شود؟ هر پرنده‌ای که دوست داشته باشی، آنجا باشد.»

دخترک گفت: «یعنی از قصر شام هم بزرگ‌تر؟»

امام سری تکان داد: «از همه دنیا بزرگ‌تر؟»

دخترک پرسید: «مگر می‌شود یک قصر از همه دنیا بزرگ‌تر باشد؟»

امام جواب داد: «آری. فقط کمی صبر کن.»

دخترک وسط حرف پدر دوید: «نه. من نمی‌توانم صبر کنم. من به بچه‌ها قول داده‌ام. من بدون قصر به مدینه برنمی‌گردم، بابا.

امام دخترک را در آغوش فشرد: باشد عزیزم. همین که به شام برسی، یک قصر بزرگ برایت می‌سازم.»

*****

دخترک کنار عمه بر محمل نشسته بود. سر را به زانو گرفته و به پاهای زخمی خود نگاه می‌کرد. آهسته گفت: «عمه! چرا در سفر خیمه‌ها را آتش زدند؟ چرا به ما آب ندادند؟ چرا ذوالجناح بدون بابا برگشت؟ عمه! ذوالجناح بابای مرا به کجا برد؟»

عمه دخترک را در آغوش کشید: «به یک سفر بزرگ.»

دخترک گفت: «مگر در سفر آدم دوباره سفر می‌رود؟»

زینب(س) جواب داد: «آری. گاهی می‌شود.»

دخترک ادامه داد: «عمو چه؟ علی کوچولو چه؟ داداش علی؟»

زینب(س) با صدایی خسته گفت: «همه آنها به سفر رفته‌اند.»

دخترک پرسید: «پس چرا ما را نبردند؟»

زینب(س) سکوت کرد. سکینه جلو آمد و دست‌های دخترک را گرفت: «خواهر! عمه خسته است. بیا پیش من!»

دخترک اخم کرد و پرسید: «عمه! بابا کی پیش من می‌آید؟»

زینب(س) دستی بر سر دخترک کشید: «با او چه کار داری؟»

دخترک با بغض گفت: «می‌خواهم قصه سفر را برایش تعریف کنم.»

عمه آهی کشید و گفت: «خب. به من بگو هرچه بگویی پدرت می‌شنود.»

دخترک لبخندی زد و پرسید: «راست می‌گویی؟ بابا حرف‌هایم را می‌شنود؟»

سکینه کنار عمه نشست و گفت:‌ «آری. به همه حرف‌های تو گوش می‌دهد.»

دخترک گفت: «باشد. همه قصه را می‌گویم. ما به سفر رفتیم. به کربلا. آدم‌های زیادی با اسب و شمشیر در آن بیابان جلوی ما را گرفتند. ما در صحرا خیمه زدیم. یک خیمه کوچک داشتیم. من و علی اصغر و رباب و سکینه. یک خیمه مال مشک‌های آب بود. آب که تمام شد همه تشنه شدیم. بابا علی را بغل کرد و برد طرف آن آدم‌ها و به آنها گفت به این طفل آب بدهید. ولی بابا دیگر علی را به گهوار‌ه‌اش برنگرداند. سکینه گفت که علی پرواز کرده. وقتی قاسم و علی اکبر و عموعباس و همه یکی یکی رفتند و برنگشتند، باز هم سکینه همین را گفت.»

شانه‌های سکینه لرزید. زینب آرام گفت: «محکم باش! بگذار خواهرت حرف بزند.»

صدای ساربان در فضا پیچید: «به دمشق نزدیک می‌شویم.»

زینب(س) رو به رباب کرد: «من باید با شمر صحبت کنم. اینجا شام است و مردمش ما را نمی‌شناسند. باید ما را از دروازه‌ای وارد کنند که مردم کمتری به تماشا بیایند. باید از شمر بخواهم که سرهای شهدا را از بین محمل‌ها بیرون ببرند تا مردم کمتر به ما توجه کنند.»

دخترک داشت ادامه قصه را می‌گفت:‌ «بعد از اینکه بابا به سفر رفت، یک لشکر سرباز به خیمه‌های ما حمله کردند. دامن من آتش گرفت و در خاک غلتیدم. تا آتشم خاموش شد، مردی ترسناک گوشواره‌ام را کشید. گوشم خون آمد. روسریم پر از خون شد. عمه گریه کرد. زنجیر به پای ما بستند و به ما گفتند اسیر. ولی من می‌دانستم شاهزاده هستم. برای همین اصلا با آنها حرف نزدم.»

دخترک نگاهی به عمه کرد و پرسید: «ما داریم به کجا می‌رویم؟»

همین که اسم شام را شنید، از جا پرید. پرده را کنار زد و بیرون را نگاه کرد و با خوشحالی گفت: «ما به شام رسیدیم؟ بابا به من قول داد که وقتی به شام برسیم یک قصر قشنگ برایم بسازد. راستی عمه، شام قصر دارد؟»

زینب(س) سرش را تکان داد و گفت: «آری. یک کاخ بزرگ با پادشاه ظالم.»

دخترک زل زد به چشم‌های سرخ عمه و گفت: «ولی بابا به من گفت قصری که برایم می‌سازد از کاخ شام قشنگ‌تر است.»

رباب دخترک را در آغوش کشید و گفت: «این قدر عمه را اذیت نکن. تو که دیشب نخوابیدی. کمی استراحت کن.»

دخترک گفت: «تا به قصر نرسم، نمی‌خوابم.»

*****

شب بود و زنان و کودکان روی شن‌ها و خاک‌های خرابه خوابیده بودند. عمه آخرین کودک را خواباند و رفت گوشه خرابه و مشغول نماز شد. ناگاه صدای گریه‌ای سکوت خرابه را شکست. زینب با عجله برخاست و میان تاریکی خود را به دخترک رساند:

«تویی رقیه؟! چرا گریه می‌کنی؟ بخواب.»دخترک فریاد زد و گفت: «عمه! من بابایم را می‌خواهم. ما چرا اینجا هستیم. مگر خانه نداریم؟»

عمه همراه دخترک شروع کرد به گریه. یکی از زن‌ها از خواب پرید. سکینه هم بیدار شد. بچه‌ها یکی یکی از صدای گریه دخترک دور او جمع شدند. یکی می‌گفت: «رقیه جان! بابایت به سفر رفته.»

دیگری می‌گفت: «آرام باش! الان سربازها می‌آیند و دوباره ما را می‌زنند.»

هرلحظه صدای گریه بلندتر می‌شد. کم‌کم همه شروع کردند به گریه. سربازان وارد خرابه شدند و خواستند آنها را ساکت کنند. صدای گریه‌ها رسید به کاخ یزید. سربازها به او گفتند که دختر کوچک امام، بهانه پدرش را گرفته است. یزید فرمان داد سر حسین(ع) را در ظرفی بگذارند و برای دخترش ببرند. ماموران سر را به خرابه آوردند. سکینه کنار خواهر نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. دخترک می‌گفت:

«بابای من کجاست؟ همین الان بابایم آمده بود به اینجا. در همین خرابه. به خدا بابایم اینجا بود. به خدا خودش آمد و با من حرف زد.»

سکینه دستی بر سر خواهر کشید و گفت: «رقیه جان! مگر عمه نگفت هرچه بگویی بابا می‌شنود. پس گریه‌هایت را هم می‌شنود و ممکن است ناراحت شود. تو که دوست نداری بابا غصه بخورد.»

دخترک گفت: «بابا خودش اینجا بود. با من حرف زد. عمه. بلند شو در کوچه بگردیم. بابا آمده بود پیش من. آمده بود تا به من بگوید که قصر قشنگی برایم ساخته. بابای من امیر شده.»

بچه‌ها دور دخترک را گرفتند:

«ما حرف‌های تو را باور می‌کنیم. تو شاهزاده‌ای. بابای تو پادشاه است. ولی یک شاهزاده می‌تواند در خرابه هم شاهزاده باشد.»

دخترک با صدای بلندتر ادامه داد: بابای من کجاست؟

ماموران یزید جلو آمدند. زن‌ها و کودکان به کناری رفتند. مامورها ظرف سرپوش‌داری را مقابل دخترک گذاشتند. دخترک اشک‌هایش را پاک کرد: «عمه! من که از اینها غذا نخواستم. من پدرم را می‌خواهم.»

صدای قهقهه ماموران در خرابه پیچید. میان تاریکی شب، عمه نشست کنار دخترک و گفت:‌ «آرام باش عزیزم!»

مردی خشمگین فریاد زد: «یک بچه کوچک، همه ما را از خواب بیدار کرد. بیا. این هم چیزی که می‌خواستی!»

مامور با بی‌رحمی سرپوش ظرف را برداشت و چراغ را به آن نزدیک کرد تا دخترک داخل ظرف را بهتر ببیند. دخترک سرش را بالا آورد و نگاهش به چیزی گره خورده بود. مدتی مکث کرد و مبهوت ماند. سکوتی سنگین در خرابه حاکم شد. هیچ‌ کس حرفی نمی‌زد. هیچ ‌کس تکان نمی‌خورد. دخترک آرام خود را روی خاک‌ها جلو کشید. دست‌های کوچکش را به طرف ظرف برد. فریاد بلندی کشید و گفت: «بابا، تو اینجایی؟»

سکوت کرد. آرام آرام اشک از چشم‌هایش جاری شد. دخترک سر بریده را بر دامان گذاشت و دانه دانه موهای آن را با انگشت شانه زد: «بابا تو می‌دانستی در شام چه آدم‌های بدی زندگی می‌کنند. تو می‌دانستی به ما سنگ و تازیانه زدند. ما را مسخره کردند. حتی عمه را هم کتک زدند. کجا رفته بودی، بابا؟ ما خیلی تنها شدیم. پس بدنت کجاست؟ مگر نگفته بودی وقتی به شام برسیم…»

سکوت کرد و چشم‌هایش را بست. سر را به سینه چسباند و زیر لب گفت: «تو پادشاه خوبی هستی.»

سکینه کنار او زانو زد. دخترک گفت: «بابا من فقط می‌خواهم کنار تو باشم.»

صدای گریه زن‌ها بلندتر شد. کودکان خود را در آغوش مادرها انداختند و هم‌صدا با زنان گریه کردند. میان تاریکی خرابه، سکوت دخترک طولانی شد.

صدای گریه زنان آن ‌قدر بلند شد که دیگر کسی صدای گریه دخترک را نشنید. ناگهان یکی گفت: «رقیه خوابیده! آرام گریه کنید!»

لحظه‌ای بعد همه ساکت شدند. زینب(س) کنار دخترک نشست. دخترک چشم‌های قشنگ خود را بسته و آرام خوابیده بود. زینب(س) آهی کشید و با ناله گفت: «رقیه هم به سفر رفت.»

سکینه جلوتر آمد. میان تاریکی شب به چشم‌های بسته خواهر نگاه کرد و با لبخندی تلخ در حالی‌که اشک بر گونه‌اش می‌چکید، گفت: «خواهر! دیدی بابا به قولش عمل کرد. قصر قشنگت مبارک.»

 

 

 

27اکتبر/18

سلمان الگوی مسلمانی

درآمد

سلمان از بزرگ‌ترین یاران برگزیده پیامبر«ص» و امیرمؤمنان علی«ع» است. بنابر روایت نبوی، سلمان یکی از چهار نفری بود که خداوند به پیامبر دستور داد آنها را دوست بدارد.(۱) برابر روایتی، پیامبر ناراحتی سلمان را معادل ناراحتی خداوند دانسته است(۲) و سلمان یکی از چهار نفری است که بهشت مشتاق زیارت آنهاست.(۳) سلمان فراتر از قوم و قبیله بوده و منتسب به همه مسلمانان است.  امام صادق«ع» نیز از سلمان زیاد یاد می‌کرد شخصی با تعجب پرسید: «چرا این همه از سلمان فارسی یاد می‌کنید» امام، پیش از پاسخ به علت این یادکرد به او تذکر می‌دهد که «لاتَقُل الفارسی وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»،(۴) به تعبیر امام خامنه‌ای معنی روایت این است که  نسبتِ او فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است.

با توجه به اهمیت شناخت سلمان، در این مقاله برآنیم صفات و ویژگی‌های خوب سلمان را معرفی و بندگی کنیم تا سلطان شویم.

بندگى کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوى حیوانى سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

بگذر از فرزند و جان و مال خویش

تا خلیل الله دورانت کنند

سر بنه در کف برو در کوى دوست

تا چو اسماعیل قربانت کنند

همچو سلمان در مسلمانى بکوش        

اى مسلمان تا سلمانت کنند(۵)

از طلوع دل‌انگیز تا غروب غم‌انگیز

 وی در خاندانی ایرانی و زرتشتی به دنیا آمد. نام فارسی سلمان را مابه، ماهویه یا بهبود و نام پدرش را بودَخشان دانسته‌اند.(۶) شیخ صدوق ‏گوید: اسم سلمان «روزبه» فرزند «خشبوذان» بود.(۷)

او خود مى‏گفت: من سلمان بن الاسلام از بنى‏آدمم،(۸) کنیه‏اش ابوعبداللَّه(۹) و معروف به «سلمان فارسی»، «سلمان الخیر»،(۱۰) و «سلمان محمدی»(۱۱) بود. برابر برخی گزارشات تاریخی، سلمان اهل روستای گَی (معروف به جَی)، از توابع اصفهان بود؛(۱۲) برخی بر این باورند که پدران وی  اصالتاً اهل اصطخر فارس،‌ شهری نزدیک شیراز کنونی بودند که به رامهرمز مهاجرت کرده بودند.(۱۳) پدرش سلمان را به موبَدان جَی سپرد تا باورهای زرتشتی را بیاموزد، ولی سلمان در جستجوی حقیقت به آئین مسیحیت گروید و راهی شام شد.(۱۴)

او مدتی را در شام، موصل، نصیبین و سپس عَموریه گذراند تا اینکه استادش در عموریه، وی را به ظهور پیامبری در سرزمین عرب بشارت داد و او همراه تاجرانی از قبیله کَلب عازم شبه‌جزیره شد؛ ولی در وادی‌القری، در شمال شبه‌جزیره، او را به بردگی فروختند. یکی از اعضای بنی‌قریظه از قبایل یهودی یثرب او را خرید و به یثرب برد.(۱۵) ماجرای بردگی و حضور سلمان در یثرب به شکل دیگری نیز نقل شده است.(۱۶)

در دوره ۱۳ ساله اقامت پیامبر در مکه، سلمان از بعثت پیامبر مطلع شده بود و پیگیر اخبار او بود.(۱۷) او همزمان با هجرت رسول خدا و اقامت ایشان در قبا به دیدار ایشان شتافت و اسلام را پذیرفت؛ ولی چون برده بود اجازه همراهی با پیامبر را نیافت. مالک سلمان برای آزاد کردنش تقاضای سیصد نخله خرما و چهل وقیه (هر وقیه، چهل درهم است) کرد. به دستور رسول الله«ص»‌ مسلمانان هر چه توانستند نخل دادند، سپس حضرت فرمود: گودال بکنید؛ ولی نخل نکارید. سلمان با تعدادی از مسلمانان گودال‌ها را کندند، سپس حضرت خود نهال‌ها را با دستان مبارکش، نهال‌ها را در گودی قرار داد که همه به بار نشستند. در این بین به گزارش ابن ابی‌الحدید، تنها یک نهال بوسیله عمر بن خطاب غرس شد که به بار ننشست(۱۸) و پیامبر اکرم جایش نهال دیگری کاشت و نقره درخواستی را نیز پیامبر پرداخت کرد(۱۹) و سلمان آزاد شد.(۲۰)

یکی از مهم‌ترین اقدامات سلمان پیشنهاد حفر خندق بود. در سال ۵ هجری و در پی اتحاد قبایل منطقه در نبرد با مسلمانان، نبرد احزاب شکل گرفت و مسلمانان که توان رویارویی با سپاه احزاب را نداشتند، در پی چاره‌ای برآمدند. در این هنگام سلمان پیشنهاد کرد خندقی طولانی در ناحیه شمالی مدینه، محور آسیب‌پذیر مدینه، حفر کنند، از این‌رو این نبرد به نبرد خندق نیز معروف است. سلمان فارسی در حفر خندق بسیار می‌کوشید و به اندازه چند نفر کار می‌کرد(۲۱) و با نظارت بر حفر خندق، گاه عمق یا عرض آن را تغییر می‌داد؛(۲۲) وقتی مهاجر و انصار کارایی، کاردانی و توانمندی سلمان را در طرح و اجرای نقشه جنگی دیدند، هر یک کوشید سلمان را از خود بداند و در این هنگام رسول خدا سلمان را از اهل‌بیت پیامبر دانست.(۲۳) این سخن پیامبر«ص» بیان‌کننده جایگاه ویژه سلمان نزد آن حضرت است. همچنین در سال ۸ هجری که رسول خدا برای فتح دژ مستحکم طائف از اصحاب خود مشورت خواست، سلمان فارسی پیشنهاد بهره‌گیری از منجنیق را مطرح کرد و با دستور پیامبر مأمور ساختن و به کارگیری آن شد.(۲۴)

سلمان در زمان حضور پیامبر اکرم نیز از شیعیان و دوست داران حضرت علی«ع» بود(۲۵) و به همین سبب در مذهب شیعه یکی از «ارکان چهارگانه» نام گرفته است.(۲۶) روزی پیامبر اعظم«ص» در جمع یارانش حاضر شد و این آیه را برایشان خواند: «یَأَایهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین»؛(۲۷) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.

در این هنگام، سلمان فارسی، از پیامبر«ص» اجازه خواست تا سؤالی بپرسد، سلمان  گفت: ای فرستاده خدا، آیا منظور از آیه عام است یا خاص؟

در واقع پرسش سلمان این بود که: خداوند در این آیه به مؤمنان دستور داده است که با راستگویان همراه شوند، مقصود از مؤمنان و راستگویان کیست؟

آیا منظور از «مؤمنان» و «راستگویان» همه مسلمانان است یا مقصود از «راستگویان» فرد خاصی است که همگی باید با او همراه شوند و از دستوراتش پیروی کنند؟

پیامبر«ص» پاسخ داد: کسانی که مأمور به پیروی هستند، همه مؤمنان هستند، ولی منظور از «راستگویان» برادرم علی«ع» و جانشینان او (یعنی امامان معصوم) تا روز قیامت هستند.

سال‌ها گذشت تا یک روز حضرت علی«ع» نزول آیه و پرسش سلمان فارسی را به یاد یاران پیامبر«ص» انداخت. آنان همگی شهادت دادند و قسم یاد کردند که شاهد نزول آیه و پرسش سلمان و پاسخ پیامبر اکرم«ص» بوده‌اند.(۲۸) برابر روایتی دیگر سلمان به حضرت علی«ع» گفت که هرگاه تو نزد پیامبر می‌آمدی و من نیز حضور داشتم، پیامبر بر کتف من می‌زد و می‌فرمود: علی و حزب او همان رستگاران (مفلحون) اشاره شده در آیه ۵ سوره بقره هستند.(۲۹)

در رویدادهای پس از پیامبر، در وهله اول سلمان از بیعت با ابوبکر امتناع کرد(۳۰) و بنابر برخی گزارش‌ها، بیعت‌کنندگان با ابوبکر را سرزنش و بیعت با او و عدم بیعت با علی«ع» را خطایی بزرگ دانست.(۳۱) سلمان از معدود کسانی بود که در تشییع جنازه حضرت فاطمه«س» دختر پیامبر حضور داشت.(۳۲)

در دوره فتوحات، سلمان راهی سرزمین فارس شد و پس از فتح مدائن در سال ۱۶ هجری والی آنجا گردید و تا آخر عمر این منصب را داشت.(۳۳)

درباره عمر طولانی سلمان مبالغه شده است. برابر برخی گزارشات تاریخی وی حدود ۶۰۰ سال زندگی کرده و حضرت عیسی«ع» را دیده و حتی به عنوان وصی او انتخاب شده است.(۳۴) در گزارشاتی دیگر از ۴۰۰ سال انتظار سلمان فارسی برای ملاقات پیامبر(۳۵) و از ملاقات سلمان با یکی از حواریان یا وصی حضرت عیسی«ع» و عمر ۲۵۰ ساله وی سخن گفته‌اند.(۳۶) که اثبات این موارد مشکل است. درباره زمان وفات او اتفاق‌نظر وجود ندارد.(۳۷) گویا وی قبل از خلافت ظاهری حضرت علی«ع» از دنیا رفته است. سلمان در شهر مدائن مدفون است. برابر گزارشی که علامه مجلسی و دیگران نقل کرده‌اند، پس از مرگ سلمان، امام علی«ع» از مدینه با طی‌الارض به مدائن آمد و سلمان را کفن کرد و بر او نماز خواند.(۳۸) برخی از  فقهای شیعه مانند علامه حلی،(۳۹) به استناد برخی روایات، زیارت سلمان را مستحب دانسته و برای او زیارت‌نامه مخصوصی نقل کرده‌اند.(۴۰)

ویژگی‌های سلمان

آدمی با دو بال ایمان و عمل صالح می‌تواند به سوی هدایت پرواز کرده و تا ملکوت اعلا بالا رود. ویژگی‌های یاد شده در سلمان به خوبی نمود یافته بود. خداوند در قرآن می‌فرماید:  «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ؛(۴۱) و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد«ص» نازل شده ـ و همه حقّ است و از سوى پروردگارشان ـ نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارشان را اصلاح مى‏کند!»

در روایتی می‌خوانیم. مقصود از «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ابوذر، سلمان و مقداد و عمار است. که عهد شکنی نکردند و بر ولایت علوی پایدار ماندند.(۴۲)

در ادامه به برخی از مصادیق ایمان و عمل صالح در سلمان اشاره می‌کنیم:

۱ـ خدامحوری

یکی از ویژگی‌های مهم سلمان، خداشناسی و خداپرستی مثال‌زدنی اوست. در روایتی به نقل از  پیامبر«ص» می‌خوانیم: «أعرَفُکم بِاللهِ سَلمان؛(۴۳) سلمان از همه شما خداشناس‌تر است.

 بنابر روایتی آیات ۱۷ ـ ۱۸ سوره زمر: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری‏ فَبَشِّرْ عِباد…» درباره سلمان فارسی، ابوذر غفاری و زید بن عمرو نازل شده‌اند.(۴۴) خداوند در این دو آیه به کسانی که از پرستش بت‌ها دوری گزیده و به خدا گرویده‌اند مژده و بشارت داده و آنان را اهل‌ هدایت و صاحب خرد شمرده است. هرچند این آیه در مکه نازل شده،(۴۵) ولی آیه شریفه عام است و شامل همه افراد خداشناس می‌شود و روایت یاد شده نیز در پی بیان بهترین مصادیق آیه است.

۲ـ کمال ایمان

ایمان مصدر باب افعال، از ریشه «أ ـ م ـ ن» به معناى ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگرى است. تصدیق کردن خبر کسى بر اثر اطمینان یافتن از صحت و عدم کذب آن و از بین رفتن ترس، اضطراب و وحشت از دیگر معانى کاربردى آن است.(۴۶)

امام صادق «ع» به یکی از یارانش می‌فرماید: «ایمان به منزله نردبان ده پله‌ای است که برای صعود از آن باید یکی پس از دیگری از پله‌هایش بالا رفت.» امام صادق«ع» در پایان این روایت فرمود: «سلمان در دهمین رتبه و درجه ایمان قرار داشت.»(۴۷)

آیه سوم سوره جمعه به مؤمنانی اشاره می‌کند که در زمان پیامبر اکرم«ص» نبوده‌اند، ولی همانند مؤمنان عصر پیامبر تزکیه شده و به آنها علم به کتاب و حکمت آموخته شده است. بنابر روایتی، پیامبر پس از نزول این آیه دستان خود را بر شانه سلمان نهاد و فرمود که چنانچه ایمان در سیاره ثریا باشد، مردانی مانند این به آن می‌رسند. تلقی رایج این است که مقصود آیه ایرانیان مؤمن و خداجواست؛(۴۸) یعنی افرادی که سلمان را الگوی خود قرار داده و ایمان خود را کامل می‌کنند.

۳ـ ولایت پذیری

یکی دیگر از ویژگی‌های سلمان، ولایت‌پذیری محض آن رادمرد ایرانی بود. مردى به سلمان گفت: «چرا دوستى تو نسبت به على شدید است؟» پاسخ داد: «شنیدم که پیامبر خدا‌»ص» مى‏فرمود هر که على را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که با او دشمنى کند، مرا دشمن گرفته است.»(۴۹) برابر گزارش بسیاری از مفسران بزرگ اهل سنت و شیعه،(۵۰) آیه ۵۴ سوره مائده درباره نبرد خیبر نازل شده یا به نبرد خیبر اشاره دارد. در این آیه می‌خوانیم: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلىَ الْکَافِرِینَ یجَُاهِدُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یخََافُونَ لَوْمَهَ لَائمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم‏»؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر کس از شما که از دین خویش برگردد، به زودی خداوند گروهى را بیاورد که ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردن‌فراز، در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‏کننده‏اى نمى‏ترسند. این برترى و بخشش خداست که آن را به هر که بخواهد مى‏دهد و خداوند فراخ‏بخشایشى داناست.

برابر به روایتی که دانشوران شیعه و اهل سنت(۵۱) نقل کرده‌اند از پیامبر اکرم«ص» پرسیدند منظور از قومی که در آیه از آنان یاد شده چه کسانی است؟ حضرت فرمود سلمان و قوم او.

سلمان فارسی می‌گوید: «بیش از ده بار از رسول خدا«ص» شنیدم که به امیرمؤمنان فرمود: یا علی! … کسی که شما را بشناسد و شما نیز او را بشناسید، داخل بهشت می‌شود و داخل جهنم نمی‌شود مگر کسی که منکر شما باشد و شما او را انکار کنید.»(۵۲)

۴ـ زهد

در بین صفات سلمان، دو صفت علم و زهد او بیش از دیگر صفاتش بروز و ظهور یافته است. زهد در اصل به معنای کم بودن در هر چیز است و از آنجا که به چیزهای کم و ناچیز رغبتی نمی‌شود، به معنای بی‌رغبتی،(۵۳) اشتیاق شدید نداشتن نسبت به دنیا(۵۴) و دست کشیدن از دنیا برای عبادت نیز آمده است.(۵۵) پیامبر اکرم«ص» فرمود: «زهد در دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزو و شکر نمودن هر نعمت و پرهیز از هر چه خداوند حرام فرموده است».(۵۶)

امام صادق«ع» می‌فرماید: «زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام نمودن مال نیست بلکه زهد در دنیا به این است که اعتماد تو نسبت به آنچه در دستت می‌باشد بیشتر نباشد از اعتمادت نسبت به آنچه در دست خداوند است».(۵۷)  

پشت کردن به دنیا و روى آوردن به آخرت، بلکه از غیر خدا قطع نظر کردن و رو آوردن به خدا،  بالاترین درجات زهد است.(۵۸) که سلمان فارسی به این درجه رسیده بود. در دورانی که والی مدائن بود، با زنبیل‌بافی یا حصیربافی که در مدینه فراگرفته بود، زندگی‌اش را تأمین می‌کرد و حقوقش را صدقه می‌داد. از کسی چیزی نمی‌گرفت و با قناعت زندگی می‌کرد. عبایی داشت که هم لباسش بود و هم زیراندازش و از خود خانه‌ای نداشت(۵۹) و همه دارایی‌اش سه ظرف بود.(۶۰)  

زهد سلمان به معنای رهبانیت او نبود. سلمان در عین زهد، از افراط‌گری کسانی که همه شبانه‌روز خود را به عبادت اختصاص می‌دادند جلوگیری می‌کرد و پیامبر نیز در تأیید رفتار سلمان، او را بسیار دانا دانست.(۶۱)

زهد امروزه نیز مورد نیاز همه ماست. مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و طلاب حوزه علمیه میفرمایند: «زهد به معنای این نیست که انسان دنیا را یکباره کنار بگذارد؛ این که نه ممشای بزرگان دین بوده است، نه معنای زهد این است. زهد بی‌رغبتی است، حرص نزدن است، نچسبیدن به دنیا و زخارف مادی است. به دنیا نچسبیم. بهترین دستاورد یک انسان در زندگی هم همین است؛ خود را چسبیده دنیا، معلق به دنیا، آویخته به این زخارف نکند؛ در این صورت انسان خودش هم راحت‌تر است.»(۶۲)

۵ـ تواضع

یکی دیگر از صفات درس‌آموز سلمان، تواضع و فروتنی این مرد بزرگ الهی بود. تواضع گاه در برابر خدا و گاه در برابر مؤمنان است که سلمان در هر دو مورد سرآمد بود. فروتنی سلمان  به زمانی که از اصحاب صفه شمرده می‌شد اختصاص نداشت، بلکه در طول عمر این ویژگی در وی به خوبی نمود داشت. جریر بن عبدالله بَجلی می‌گوید: «از کنار درختی عبور می‌کردم، دیدم شخصی زیر آن خوابیده و پارچه‌ای را روی خود انداخته، امّا به خاطر گردش خورشید، آفتاب روی آن شخص تابیده بود، من پارچه را که کنار رفته بود، روی او کشیدم تا از حرارت آفتاب مصون بماند، در آن حال وی بیدار شد و من متوجّه شدم او سلمان است. پس از آنکه من منظور خود را خدمت‌رسانی اعلام کردم، وی به نصحیت پرداخت و گفت: «ای جریر! در برابر خداوند مطیع و فروتن باش، زیرا هر کس در دنیا در برابر خداوند فروتن و تسلیم باشد، روز قیامت خداوند به او مقام بلندی خواهد داد.»(۶۳)

بنابر روایتی از امام باقر«ع»، سلمان با شماری از قریشیان در مسجد نشسته بودند و هریک از نسب خود و برتری آن سخن می‌گفت و وقتی نوبت به سلمان رسید، خود را فرزند بنده خدا، گمراهی راه‌یافته، نیازمندی بی‌نیاز شده و برده‌ای آزادشده معرفی کرد که خداوند به ‌وسیله محمد«ص» این نعمت‌ها را به او داده است. پس از ورود پیامبر، سلمان این گفت‌وگوها را برای ایشان باز گفت و پس از آن پیامبر خطاب به قریش، شرافت و بزرگی سلمان را دین او، مروّتش را اخلاق او و اصالتش را خرد او دانست. حضرت سپس با استناد به این آیه، به سلمان گفت که این جماعت هیچ‌یک بر تو برتری ندارد، جز به تقوای خداوند و اگر تقوای تو از آنها برتر باشد، تو از آنها برتری.(۶۴)

۶ـ دانش

 علم و حکمت، یکی دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌های سلمان است. بنابر روایتی از پیامبر، سلمان از دانش سرریز یا فراخ شده بود.(۶۵) شـب‌ها براى او در خدمت رسول خدا‌»ص» مجلس خلوتى بوده و حضرت رسول و امیرالمؤمنین«ع»‌ چیزهایى به او تعلیم می‏فـرمـودنـد از مـکـنـونات و مـخـزونات عـلم خدایی کـه احـدى غـیـر او قابلیت و قوّه تحمّل آن را نداشت؛ لذا به مرتبه‏اى رسید که حضرت صادق«ع»‌ فرمود: «اَدرَکَ سلمان الْعـِلْمَ الاَوَّلَ وَ الْعـِلْمَ الاخـِرَ و هـُوَ بـَحـْرٌ لا یـُنـْزَحُ وَ هـُوَ مـِنـّا اَهـْلَ الْبَیتِ؛ سلمان دانش اول و آخر را آموخت و او دریایی بود که تمام نمی‏شد و او از خانواده ماست.»(۶۶)

برابر روایات، حضرت سلمان اسم اعظم را از حضرت رسول«ص»‌ یاد گرفت. حضرت فرمودند: «تو آن را به مردمان خبر مده تا آنکه خبر نمایم تو را به اعظم آنچه تو را خبر داده‏ام و این را از ناس پنهان نماى.» پس سلمان گفت: «و از چه جهت فرمودید که اینها را پنهان نمایم؟» آن حضرت فرمودند: «زیرا ممکن است همه عبادت را واگذارند وبه این دعا اکتفا نمایند.»(۶۷)

برابر روایتی دیگر از رسول خدا‌ »ص» پرسیدند: «یا رسول الله! مطالب علمى را از زبان چه کسى فراگیریم و یادداشت کنیم؟» فرمود: «از زبان على و سلمان.»(۶۸)

در روایت علوی سلمان با تعابیری چون لقمان حکیم، آگاه به علم نخستین و واپسین و خواننده کتاب اول و آخر وصف شده است.(۶۹) گاه به جای «خواننده کتاب اول و آخر»، از تعبیر «دریافت کننده» این دو کتاب(۷۰) و… یاد شده است.(۷۱)  

از نگاه برخی مفسران، سلمان یکی از مصادیق «مَنْ عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ» در آیه ۴۳ سوره رعد است.(۷۲) طبق این تفسیر، سلمان از دانش کتاب بهره‌مند بوده و از گواهان رسالت به شمار می‌آمده است؛ همچنین یکی از مصادیق «اَهْلَ الذِّکْرِ» در آیه ۴۳ سوره نحل،(۷۳) سلمان است، زیرا سلمان به پیامبران پیشین و وحی به آنها و… آگاه بود.(۷۴)

منابع

کلیات خزائن الاشعار، سیدعباس جوهری، نشر کتابفروشی تهرانی، مشهد، ۱۳۶۴٫

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبه آیت الله المرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق، چاپ اول، ج ۱۸، ص ۳۵٫

أمالی، صدوق، نشر اعلمی، بیروت، ص۲۵۳؛ و روضه الواعظین و بصیره المتعظین، فتال نیشابوری، انتشارات رضی، ج۲، ص ۲۸۲٫

مهج الدعوات و منهج العبادات، سید بن طاوس، ترجمه طبسى، انتشارات دار الذخائر، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۱۶٫

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۵۳؛ سنن الترمذی، ج۵، ص ۶۳۶؛ فضائل الصحابه، ج۲، ص ۶۸۹٫

۲ـ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۷۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۱۳۱-۱۳۲؛ سنن نسائی، ج۵، ص۷۵٫

۳ـ المعجم الاوسط، ج۷، ص۳۰۵؛ معرفه الصحابه، ج۳، ص ۱۳۲۸؛ الخصال، ج۱، ص۳۰۳٫

۴ـ بحارالأنوار، ج۲۲ ص ۳۲۷٫

۵ـ کلیات خزائن الاشعار، ص۲۸٫

۶ـ تاریخ اصبهان، ج۱، ص۷۴؛ معرفه الصحابه، ج۳، ص ۱۳۲۷٫

۷ـ کمال الدین، ص۱۶۲٫

۸ـ المصنف، ج۱۱، ص۴۳۸؛ المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۰٫

۹ـ الطبقات، ص۳۳؛ المعارف، ص۲۷۰.

۱۰ـ سیره ابن اسحق، ج۲، ص۱۰۵؛ مسند ابی داود، ج۱، ص۶۴؛ مسند ابن ابی شیبه، ج۱، ص۳۰۴٫

۱۱ـ الامالی، ص ۱۳۳؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۸۰٫

۱۲ـ سیره ابن اسحق، ج۲، ص۶۶؛ الطبقات، ج۴، ص۷۵؛ السیره النبویه، ج۱، ص۲۱۴ ۲۲۲٫

۱۳ـ انساب الاشراف، ج۲، ‌ص ۱۲۸؛ نک: صوره الارض، ج ۲، ص ۲۶۳؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۱۱٫

۱۴ـ سیره ابن اسحق، ج۲، ص۶۶-۶۷٫

۱۵ـ سیره ابن اسحق، ج ۲، ص ۶۶٫

۱۶ـ جامع البیان، ج۱، ص ۲۵۶٫

۱۷ـ السیره النبویه، ج۱، ص ۲۱۹٫

۱۸ـ شرح نهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵٫

۱۹ـ السیره النبویه، ج۱، ص۲۲۰ ـ ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۱۳۰٫

۲۰ـ السیره النبویه، ج۱، ص۲۲۰ ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۳۰٫

۲۱ـ المغازی، ج۲، ص۴۴۵ ـ ۴۴۶٫

۲۲ـ المغازی، ج۲، ص۴۶۵٫

۲۳ـ المغازی، ج۲، ص۴۴۶؛ معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۳۲۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۹٫

۲۴ـ المغازی، ج۳، ص۹۲۷٫

۲۵ـ الکافی، ج۱، ص۴۲۶٫

۲۶ـ رجال الطوسی، ص۶۵٫

۲۷ـ توبه، ۱۱۹٫

۲۸ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۸۶۴؛ ینابیع الموده، ص ۳۴۴٫

۲۹ـ تفسیر الحبری، ص۲۳۲؛ الامالی، ص ۵۷۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۸۸ – ۸۹٫

۳۰ـ الجمل، ص۵۶-۵۷٫

۳۱ـ السقیفه و فدک، ص۴۵٫

۳۲ـ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵٫

۳۳ـ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۴٫

۳۴ـ الفصول العشره، ص۱۰۲؛ تقریب المعارف، ص۴۴۹؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۸٫

۳۵ـ اعلام الوری، ج۲، ص۳۰۵٫

۳۶ـ معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۳۲۷؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۹؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۲۱٫

۳۷ـ رک: انساب الاشراف، ج۲، ص۱۳۰؛ معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۳۲۷٫ المعارف، ص۲۷۰ ۲۷۱، الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۹٫

۳۸ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص ۳۷۳٫

۳۹ـ تذکره الفقهاء، ج۸، ص۴۵۶؛ منتهی المطلب، ج۲، ص۸۹۶٫

۴۰ـ تهذیب، ج۶، ص ۱۱۸؛ بحارالانوار،‌ ج۹۹، ص ۲۸۷-۲۹۱٫

۴۱ـ محمد، ۲٫

۴۲ـ بحارالأنوار ج ۲۲، ص ۳۴۹٫

۴۳ـ نفس الرحمن، ص ۲۲۵٫

۴۴ـ جامع البیان، ج۲۳، ص ۱۳۲؛ اسباب النزول، ص۳۸۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۷۷۰٫

۴۵ـ مبهمات القرآن، ج۲، ص ۴۳۹٫

۴۶ـ مقاییس‏اللغه، ج ۱، ص ۱۳۳؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۲۲۳- ۲۲۷،«امن».

۴۷ـ بحارالأنوار ج ۲۲، ص ۳۵۱٫

۴۸ـ صحیح مسلم، ج ۷، ‌ص ۱۹۲؛ جامع البیان،‌ ج ۲۸، ص ۶۲٫

۴۹ـ نهج الحق و کشف الصدق، ترجمه کهنسال، ص ۲۶۹٫

۵۰ـ امام ثعلبی به نقل از احقاق الحق، ج۳، ص ۱۹۷ و آن از العمده ابن بطریق، ص ۱۵۱؛ البحر المحیط، ج۳، ص ۵۱۱؛ مجمع البیان، ج۳، ص ۲۰۸؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۲۰ و … .

۵۱ـ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏۱، ص۶۴۶٫

۵۲ـ ینابیع الموده، ص ۱۰۲٫

۵۳ـ نک: معجم مقاییس اللغت، ج۳، ص ۳۰؛ العین، ج۴،ص۱۲؛  لسان العرب، ج ۳، ص۱۹۶؛ المفردات،ص ۳۸۴٫

۵۴ـ لسان‏العرب، ج ۶، ص ۹۷،« زهد».

۵۵ـ زهد فی‌الدّنیا ای ِتخلّی عنها للعِباده (المنجد ص ۳۰۸).

۵۶ـ فروع کافی ج ۵، »کتاب المعیشه» صفحه۷۱، باب معنی الزهد، حدیث۳٫

۵۷ـ بحارالانوار، ج ۷ صفحه ۳۱۰٫

۵۸ـ معراج‏السّعاده، ص ۳۳۵؛ التّحقیق، ج ۴، ص ۳۱۱،« زهد».

۵۹ـ نک: معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۳۲۹؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵-۶۳۶؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۶٫

۶۰ـ مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۷٫

۶۱ـ المصنف، ج۴، ص۲۷۹؛ الطبقات،ج۴، ص۸۵٫

۶۲ـ بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم؛ ۲ آبان‌ماه ۱۳۸۹.

۶۳ـ تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج۱، ص ۲۰۲٫

۶۴ـ الکافی، ج۸، ص۱۸۱؛ الامالی، ص۱۴۷٫

۶۵ـ الطبقات، ج۲، ص۳۴۶؛ ج۴، ص۸۴-۸۵؛ المصنف، ج۷، ص ۵۳۶٫

۶۶ـ أمالی، ص۲۵۳؛ روضه الواعظین، ج۲، ص ۲۸۲٫

۶۷ـ مهج‌الدعوات و منهج العبادات، ص ۲۱۶٫

۶۸ـ فضائل پنج تن «ع» در صحاح ششگانه اهل سنت، محمدباقر ساعدی، ج‏ ۳، ص ۲۷٫

۶۹ـ الطبقات، ج۴، ص ۸۴-۸۵؛ الغارات، ج۱، ص۱۷۷٫

۷۰ـ الآحاد و المثانی، ج۵، ص ۱۷۲؛ المعجم الکبیر، ج۵، ص ۲۲۱؛ معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۱۹۵٫

۷۱ـ الاستیعاب، ج۲، ص ۶۳۶٫

۷۲ـ مجمع البیان، ج۵، ص۴۶۱؛ التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۵۴؛ مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۲۷٫

۷۳ـ «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیهِمْ فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُون‏».

۷۴ـ زاد المسیر، ج۲، ص ۵۶۱٫

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

سلمان از بزرگ‌ترین یاران برگزیده پیامبر«ص» و امیرمؤمنان علی«ع» است. بنابر روایت نبوی، سلمان یکی از چهار نفری بود که خداوند به پیامبر دستور داد آنها را دوست بدارد. برابر روایتی، پیامبر ناراحتی سلمان را معادل ناراحتی خداوند دانسته است و سلمان یکی از چهار نفری است که بهشت مشتاق زیارت آنهاست.

 

۲٫

یکی از ویژگی‌های سلمان، ولایت‌پذیری محض آن رادمرد ایرانی بود. مردى به سلمان گفت: «چرا دوستى تو نسبت به على شدید است؟» پاسخ داد: «شنیدم که پیامبر خدا‌«ص» مى‏فرمود هر که على را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که با او دشمنى کند، مرا دشمن گرفته است.»

 

۳٫

علم و حکمت، یکی دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌های سلمان است. بنابر روایتی از پیامبر، سلمان از دانش سرریز یا فراخ شده بود. شـب‌ها براى او در خدمت رسول خدا‌«ص» مجلس خلوتى بوده و حضرت رسول و امیرالمؤمنین«ع»‌ چیزهایى به او تعلیم می‏فـرمـودنـد از مـکـنـونات و مـخـزونات عـلم خدایی کـه احـدى غـیـر او قابلیت و قوّه تحمّل آن را نداشت.

 

۴٫

یکی از مهم‌ترین اقدامات سلمان پیشنهاد حفر خندق بود. در سال ۵ هجری و در پی اتحاد قبایل منطقه در نبرد با مسلمانان، نبرد احزاب شکل گرفت و مسلمانان که توان رویارویی با سپاه احزاب را نداشتند، در پی چاره‌ای برآمدند. در این هنگام سلمان پیشنهاد کرد خندقی طولانی در ناحیه شمالی مدینه، محور آسیب‌پذیر مدینه، حفر کنند، از این‌رو این نبرد به نبرد خندق نیز معروف است.  

 

27اکتبر/18

غبارزدایی از سیمای هانی بن عُروه

هانی فرزند عروه که محضر رسول اکرم(ص) را درک کرده بود، به عنوان سلحشوری پرتکاپو در رکاب حضرت علی(ع) بود. وی از خرمن معرفت آن امام همام خوشه‌ها برچید و ‌کوشید شبهات، تهمت‌ها و تحریفاتی را که دشمنان اعم از قاسطین، مارقین و ناکثین مطرح می‌کردند خنثی سازد. او به خاندان طهارت ارادتی خالصانه داشت و بر اساس چنین باوری با مسلم بن عقیل دست بیعت داد و به دلیل حمایت از نایب سبط نبی اکرم(ص)، حضرت امام حسین(ع)، به‌طرز موحشی مضروب و مجروح و سرانجام شهید شد.

قبیله‌ حماسه‌آفرین

هانی فرزند عروه فرزند فضفاض فرزند عمران غطیفی مرادی یکی از شیعیان نامدار کوفه بود که به قبیله مذحج نسب می‌برد.(۱) طایفه‌ای یمنی که حتی قبل از این‌که حضرت علی(ع) زمام امور مسلمین را به دست گیرد، از آن امام همام حمایت ‌کردند. آنان در نبردهای جمل، صفین و نهروان در رکاب مولای متقیان(ع) با قاسطین، مارقین و ناکثین ‌جنگیدند.  در سروده‌ای منسوب به امیرمؤمنان(ع) آن حضرت به حمایت‌ها و جان‌سپاری‌های مذحجیان و دیگر قبایل سعادت قرین، در جنگ علیه امویان اشاره فرموده‌اند.(۲)

قبیله مذحج با برخورداری از اقتدار سیاسی، بر منطقه‌ای وسیع از یمن حکومت می‌کردند و محل استقرارشان سرزمین سرو مذحج بود که امروزه بیضاء نامیده می‌شود.(۳) طایفه مراد که هانی به آنان تعلق دارد شاخه‌ای از قبیله مقتدر مذحج است. رهبری مراد را فروه بن مسیک عهده‌دار بود که در سال نهم هجری به مدینه آمد و به محضر رسول اکرم(ص) شرفیاب شد و اسلام آورد. خاتم پیامبران وی را بر قبیله مذحج و شاخه‌های آن امیر کردند و خالد بن سعید را برای جمع‌آوری زکوات قلمرو این قبیله همراهش فرستادند.(۴)

گروهی از رزمندگان این طایفه در هنگام تأسیس شهر کوفه، در این دیار اسکان یافتند. سعد بن ابی وقاص این دیار را سه سال بعد از بصره، در جایی بین حیره و فرات به عنوان دار مهاجران و منزل مجاهدان بنا کرد و تمام سکنه‌اش را زیر پوشش هفت گروه قرار داد. قبیله مذحج به همراه حمیر، حمدان و بستگان آنان که گروه‌های مقتدری از اهالی یمن را تشکیل می‌دادند و بعدها از حامیان سرسخت خاندان طهارت به شمار آمدند، یکی از هفت گروه اصلی ساکنان کوفه را تشکیل ‌دادند. آنان در مسائل سیاسی اجتماعی کوفه تأثیرگذار بودند و حکامی که از سوی بنی‌امیه تعیین می‌شدند توسط آنان در فشار قرار می‌گرفتند.

این قبایل مغیره بن شعبه را چنان دچار تنگنا نمودند به حدی که معاویه دیگر نسبت به او ناامید گردیده بود. زیاد بن ابیه را سنگباران کردند. برای این‌که حاکم خونخوار و سفاک تحمل این وضع بسیار ناگوار بود به همین خاطر به تعقیب سران مخالف و دوستان حضرت علی(ع) پرداخت و عده‌ای از ایشان را که در میانشان حجر بن عدی چون ستاره‌ای می‌درخشید به دمشق نزد معاویه فرستاد و وی هم این مؤمنان مبارز را گردن زد.(۵). هنگامی که حجربن عدی علیه زیاد بن ابیه قیام کرد، عروه پدر هانی با او در این مبارزه همگامی و همراهی داشت. معاویه در صدد بود وی  را به شهادت برساند که برخی از کارگزارانش وساطت کردند و وی از مرگ نجات یافت.(۶)

سوابق درخشان

هانی از چهره‌های سرشناس و بانفوذ کوفه به حساب می‌آمد. در این شهر طوایف و اقشار گوناگون برایش منزلت ویژه‌ای قائل بودند و کارنامه خاندانش را می‌ستودند. سرپرستی طایفه مراد از شاخه‌های اصلی قبیله مذحج بر دوش او بود، پیوسته چهارهزار مرد مسلح زره‌پوش و هشت هزار رزمنده پیاده آماده اجرای فرامین او بودند. اگر به این رقم، شمار یاوران او را از هم پیمانان‌شان در قبیله کنده اضافه کنیم، رقم سلحشورانی که آماده فرمانبرداری وی بودند به سی هزار نفر بالغ می‌شود. هانی در هنگام زمامداری مولای پرهیزگاران در کنار حضرتش حضوری فعال و پرتکاپو داشت؛ در نبردهای جمل، صفین و نهروان شرکت جست و در هنگامه نبرد جمل، غیورانه به میدان رزم شتافت و رجزخوانی کرد. (۷)

هانی سلحشوری پرهیزگار بود که در رکاب امام متقین صرفاً شمشیر نمی‌زد تا ستمکاران و منحرفان را تارومار کند، بلکه به دفع و رفع شبهات گمراهان، تهمت‌ها، تحریفات و افترائات امویان و خوارج شقی می‌پرداخت و توطئه‌ها، خدعه‌ها و نیرنگ‌های معاویه و اعوان و انصارش را خنثی می‌کرد. در معرکه صفین به افرادی که توسط بنی‌امیه اغوا شده بودند هشدار می‌داد که ذلت خدمت به تبهکاران را نپذیرند.

در رمضان سال چهلم هجری در پی توطئه خوارج حضرت علی(ع) در محراب عبادت به شهادت می‌رسد.  هانی در سوگ امام و مقتدای خویش می‌نشیند.  فتنه‌های پی‌درپی بر قامت نوپای اسلام راستین می‌تازند.  هانی افسرده و خموش در کوفه روزگار می‌گذرانید و در انتظار ایفای رسالت خویش، لحظه‌شماری می‌کرد. خانه هانی مأمن و ملجا مومنان و مبارزانی است که از جفای امویان به ستوه آمده‌اند. مردم رو به سوی او نمودند و او به عنوان چهره‌ای ممتاز و متنفذ، تکریم و اعجاب اهالی کوفه را برانگیخته بود. خانه‌اش به دادگستری و عدالتخانه مظلومان و محرومان تبدیل شد. این در حالی بود که عده‌ای از کوفیان در دام رفاه‌زدگی، اشرافیت، مفاسد و شهوات غوطه‌ور شده و از مبارزه و مقاومت دست برداشته و در لوای باطل به حق پشت کرده بودند و به استمرار حاکمیت سیاه بنی‌امیه می‌افزودند و از این بابت خود را سرافراز می‌دانستند!(۸)

از منظر معاریف

ابن اعثم کوفی (متوفی ۳۱۴ ق)، محدث، مورّخ و ادیب شیعی از حماسه‌آفرینی هانی بن عروه در نبرد جمل سخن می‌گوید و خاطرنشان می‌نماید چون هر دو لشکر روبه‌روی هم قرار گرفتند و حضرت علی(ع) سپاه خود را آراست. مبارزان در میدان قدم نهادند و بر اصحاب جمل حمله کردند. هانی بن عروه چهارمین سلحشوری بود که به سوی مخالفان یورش برد و مبارزاتی نمود و موفق گردید عده‌ای از آنان را به قتل برساند. ابن اعثم تصریح می‌کند در ماجرای فتنه معاویه و جنگ‌افروزی وی، علی(ع) تصمیم گرفت به منطقه شام برود و در خنثی کردن این نیرنگ تعجیل نماید، اکثر یاران آن حضرت مصلحت نمی‌دیدند اما پنج نفر که در میان آنان هانی مذحجی دیده می‌شد به محضر امیرمؤمنان(ع) شرفیاب و آماده رزم شدند.  (۹)

مؤلف کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، می‌نویسد هانی فرزند عروه مرادی ساکن کوفه شد. او از خواص شیعیان علی بن ابیطالب(ع) بود. چون فرزند زیاد به کوفه آمد، وی را به قتل رسانید.(۱۰)

ابن عساکر در تاریخ شام نوشته است: هانی بن عروه ابو یحیی مذحجی مرادی غطیفی از اصحاب رسول اکرم(ص) است. او و پدرش از وجوه شیعیان بودند و همراه والدش در جنگ‌هایی که مخالفان علیه حضرت علی(ع) تدارک دیدند شرکت داشت و آنان ضمن رجزخوانی با دشمنان می‌جنگیدند.(۱۱)

محمد بن جعفر مشهدی حائری از مشاهیر قرن ششم هجری و نیز رضی‌الدین بن طاووس در کتاب‌های مزار خود برای هانی زیارتی را درج کرده‌اند که در کنار مرقدش خوانده می‌شود.     سخن این دو عالم درباره هانی مساوی گواهی رجال نویسانی است که این مرد صالح را ستوده‌ و افزوده‌اند که او به فضایل اسلامی و انسانی آراسته بود.(۱۲)

محقق گرانقدر شیعی، اعرجی، در کتاب عدهالرجال از مکانت معنوی و ویژگی‌های هانی سخن گفته و به دفاع از کارنامه او پرداخته است. علامه مامقانی در کتاب گرانسنگ تنقیح‌المقال و محدث قمی در نفس‌الهموم به ستایش از هانی اقدام کرده و فضایل و مکارم او را برشمرده‌اند.(۱۳)

برخی این‌گونه تصور کرده‌اند که حرکت هانی در دفاع از حضرت مسلم بن عقیل و مقاومت وی در برابر ابن زیاد که منجر به ضرب و جرح و سرانجام شهادتش شد، یک نوع حمیّت عربی و غیرت عشیره‌ای بوده است نه حمایت از اهل بیت(ع) و ولای او درباره خاندان طهارت(ع). علامه سید محمدمهدی بحرالعلوم طباطبایی در کتاب رجال خود قصیده فاخری در مدح و منقبت هانی سروده و برای رفع این تلقی غلط دلایلی را ذکر کرده است:

۱- هانی به نماینده امام حسین(ع) پناه داد و  به جمع‌آوری سلاح و نیرو برایش اهتمام ورزید و از تسلیم فرزند عقیل به حاکم کوفه امتناع کرد و با وجود تحمل ضرب و شتم، اهانت، شکنجه و حبس حاضر به تسلیم ایشان به ابن زیاد نشد و سرانجام به‌طرزی فجیع کشته شد. این مقاومت خونین بر حسن حال، شرافت، عظمت و جلالت او و همگام بودنش با نهضت حسینی و داخل گردیدن وی در زمره انصار حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گواه بزرگ و استواری می‌باشد.

۲- او با بصیرت و معرفت تمام اعلام کرد که امام حسین(ع) از یزید بن معاویه احق است بر اداره امور مسلمانان.

۳- هنگامی که خبر شهادت هانی و مسلم به امام حسین(ع) رسید، آن حضرت متأثر شدند و فرمودند: «اللهم لنا و لشیعتنا منزلا کریما واجمع بیننا و بینهم مستقر رحمتک انک علی کل شیء قدیر.»  

۴- سید بن طاووس، شهید اول، علامه مجلسی و شیخ مفید در کتاب مزارات خود زیارت‌نامه‌هایی را نقل کرده‌اند که بعید است بدون نص و روایت باشند. اگر هم چنین استنادی وجود نداشته باشد، گواهی این مشاهیر نامدار شیعه برای سعادت، شهادت، عظمت و حسن فرجام هانی کافی است.  

این موارد مؤید آنند که فرزند عروه به ریسمان ناگسستنی ولایت عترت نبوی چنگ زده بود و با چنین اعتقاد و ارادتی خالصانه و صادقانه با مسلم بن عقیل دست بیعت داد و به دلیل حمایت از پسر عمّ سبط گرانقدر پیامبر اکرم(ص) ردای زیبای شهادت را بر دوش افکند.(۱۴)

مسلم بن عقیل در کوفه

امام حسین(ع) در پاسخ به نامه‌های کوفیان و ارزیابی اوضاع این شهر مسلم بن عقیل(ع) را به عنوان نماینده و نایب خویش به آنجا فرستاد. فرستاده حضرت در آن هنگام بیست و هشت ساله و شخصیتی شجاع، صاحب رأی و انسانی درست‌کردار و پرهیزگار بود. وی در پنجم شوال سال ۶۰ هجری به کوفه رسید و در منزل مختار ابی عبیده ثقفی سکنی گزید. مختار از بزرگان و افراد بانفوذ کوفه، مردی سلحشور، محب آل علی(ع) و پیوسته آماده فداکاری در این راه بود. پس از ورود مسلم به خانه مختار، حدود بیست و پنج هزار نفر از اقشار گوناگون مردم به حضورش رسیدند و با او بیعت کردند.

مسلم طی نامه‌ای خطاب به امام حسین(ع) این بیعت را گزارش داد و شرایط را برای ورود آن حضرت به سرزمین عراق مهیا دانست، اما با عزل نعمان بن بشیر (حاکم وقت کوفه) و تعیین عبیدالله بن زیاد به عنوان امیر این شهر، شرایط دگرگون شد. مسلم گزارش ورود فرزند زیاد به کوفه و اقدامات تهدیدآمیزش را پیوسته دریافت می داشت. به وی خبر دادند که عبیدالله در مسجد شهر مردم را به شدت ازحمایت حسین بن علی(ع) بیم داده است و آنان به‌شدت دچار هراس گردیده و پراکنده شده‌اند. مسلم با مشاهده وضع جدید و نگرانی از احتمال بروز آشوب و فتنه در کوفه، بی درنگ از خانه مختار  به خانه هانی رفت که هم در کوفه و هم میان قبیله‌اش چهره‌ای ارجمند بود. مسلم می‌دانست هانی از نظر اقتدار اجتماعی و نفوذ سیاسی از مختار تواناتر و از نظر پایمردی و التزام عملی به ولایت اهل بیت(ع) استوارتر و پابرجاتر است.(۱۵)

رهبر شیعیان بصره در منزل هانی

شریک بن اعور از شیعیان امیرمؤمنان(ع) و در زمره اصحاب آن حضرت بر بصره ریاست داشت و با عبدالله بن عباس، استاندار امام در بصره همگامی می‌کرد. موقعی که ابن زیاد ۳۲ ساله می‌خواست به کوفه برود و امارت این شهر را عهده‌دار شود، برای پیشگیری از هر گونه حرکت احتمالی، شریک بن اعور را که رهبر شیعیان بصره بود با خود برد. هانی که با شریک سابقه دوستی داشت او را به خانه خود آورد. حضور شریک بن اعور در خانه هانی بر اعتبار و قوت مخالفان بنی‌امیه ‌افزود و منزل او پایگاهی برای سازماندهی شیعیان شد.   

هنگامی که مسلم بن عقیل به بیت هانی وارد شد، متوجه حضور شریک شد. همان رزمنده دلاوری که در نبرد صفین از یاران عمویش علی بن ابیطالب(ع) و جزو همرزمان عمار یاسر بود. مسلم مقدم وی را گرامی نگاه داشت  و شریک هم تأکید کرد از هیچ همکاری و کمکی دریغ نخواهد کرد. شریک بن اعور در خانه هانی بیمار شد. ابن زیاد از بیماری شریک باخبر شد و پیغام داد که برای عیادت از او خواهد آمد. شریک از مسلم خواست وقتی ابن زیاد آمد او را از میان بردارد، اما مسلم اقدام نکرد و وقتی ابن زیاد رفت، در پاسخ گفت، «بدان جهت از این عمل امتناع کردم که امیرمؤمنان(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کردند: «انَّ الایمان قید الفتک فلا یفتک المؤمن؛ ایمان از کشتن ناگهانی (ترور) منع می‌نماید پس انسان مؤمن کسی را ترور نمی‌کند. همسر هانی نیز قبل از ورود ابن زیاد مرا سوگند داد که در خانه‌اش خونی نریزم.» هانی گفت: «وای بر همسرم که با این درخواست خود، هم مرا به کشتن داد و هم جان خویش را به خطر افکند.» سه روز پس از این دیدار، شریک درگذشت و پیکرش در منطقه ثویّه در حوالی کوفه به خاک سپرده شد.(۱۶)

آشکار شدن محل اختفای مسلم  

جاسوسی به نام معقل که مورد اعتماد ابن زیاد بود مأمور شد از طریق ظاهرسازی از محل اختفای مسلم آگاهی به دست آورد. این غلام حیله‌گر خود را نزد مسلم بن عوسجه که مسئول امور مالی و تدارکاتی مسلم بن عقیل بود، مردی شامی و دوستدار خاندان طهارت معرفی کرد و با جلب اعتمادش، به اتفاق او راهی خانه هانی شد و نزد مسلم بن عقیل رفت. ابتدا با نایب امام بیعت کرد و سپس مبلغ سه هزار درهم را تحویل او داد. از آن پس هر روز به دیدار مسلم می رفت و ملاقات‌های او را کاملاً زیر نظر داشت. شب هنگام هم مخفیانه نزد عبیدالله می‌رفت و اخبار و رازهای مسلم را فاش می‌کرد. بدین ترتیب حاکم سفاک کوفه از مخفیگاه مسلم مطلع شد و افرادی را که با او مرتبط بودند شناسایی کرد. او که از توان نظامی و هزاران مدافع هانی خبر داشت و نمی‌توانست از طریق تهدید و خشونت او را احضار کند یا دستور بدهد نیروهای انتظامی او را با ضرب و شتم به کاخ بیاورند، تصمیم گرفت به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز هانی را به سوی قصر خود فرا بخواند.(۱۷)

میزبان مسلم بن عقیل در قصر ابن زیاد

طبق آداب و رسوم آن عصر به منظور حسن روابط و علایق معمولاً رؤسای قبایل و اشراف به دیدار والی و حاکم جدید می‌رفتند اما هانی به منظور ملاقات با ابن زیاد به قصر کوفه نرفت زیرا او نه متملق بود نه فرصت‌طلب، ارادتش به خاندان طهارت مانع از این می‌گردید تا روح بلندش چنین شیوه‌های ذلیلانه‌ای را به کارگیرد، مناعت‌طبع وی، او را از این مناسبات باز می‌داشت به علاوه هانی با رعایت استراتژی هوشمندانه‌ای برای فراهم کردن نیرو‌های رزمی و امداد‌رسانی به مسلم بن عقیل سخت مشغول بود و بیماری خود را دستاویز ساخت تا از رفت‌و‌آمد با کارگزاران اموی راحت باشد. در این حال ابن زیاد در حضور عده‌ای از درباریان، این سئوال را مطرح کرد. چه عاملی باعث شده که هانی به دیدن ما نیاید؟ آنان گفتند: «او ظاهراً از کسالتی رنج می‌برد.» ابن زیاد گفت: «اما من شنیده‌ام که در سلامت کامل به سر می‌برد. پس نزدش بروید و بگویید برای دیدار با ما شتاب ورزد.» عمرو بن حجاج زبیدی، اسماء بن خارجه و محمد بن اشعث موظف شدند پیام امیر کوفه را به هانی برسانند. آنان با هانی ملاقات کردند و به وی گفتند امیر نیامدنت را حمل بر سستی و بی‌اعتنایی کرده و ما را سوگند داده تا تو را نزدش ببریم.

سرانجام هانی همراه این افراد به سوی قصر فرزند زیاد رفت. ابن زیاد بدون واهمه از سلحشوران حامی هانی، به‌محض ورود هانی، در حضور شریح قاضی گفت، «این توطئه‌ها چیست که در اجرای آنها می‌کوشی؟ فرزند عقیل را به خانه خود آورده‌ای و برایش نیروهای رزمی و سلاح فراهم می‌نمایی؟» هانی منکر شد و زیر بار اتهامات امیر کوفه نرفت. عبیدالله بن زیاد، معقل را فراخواند. اگرچه هانی با دیدن او متغیّر شد، ولی کوشید خونسردیش را حفظ کند و گفت: «مسلم را من دعوت نکردم، بلکه او به منزلم آمد. لذا به وی پناه دادم و مهمانش کردم.» ابن زیاد با لحنی تهدیدآمیز گفت: «مرا ترک نخواهی کرد مگر اینکه مسلم را تسلیم من نمایی.» هانی قاطعانه گفت: «بسیار ننگ‌آور است که من فرستاده سبط نبی اکرم(ص) را تحویل ابن زیاد بدهم. سوگند به خدا، اگر جز من کسی نباشد و یاوری نداشته باشم، حتی اگر در راه دفاع از او کشته شوم، هرگز وی را تسلیم نخواهم ساخت.»   

ابن زیاد با عصبانیت و خشم فریاد زد او را از من دور کنید. پس مزدورانش هانی را محبوس کردند. هانی می‌دانست نتیجه پیمانی که با نایب امام بسته بود، شهادت است و با وجود آنکه قدم به نود سالگی نهاده بود زیر ضرب وشتم ابن زیاد همچنان مقاومت ‌کرد و زخم‌های عمیقی برداشت.(۱۸)

خیزشی در دفاع از هانی

قبیله مذحج به دلیل قدرت نظامی و نفوذ سیاسی قادر بود تشکیلات ابن زیاد را سرنگون سازد. آنان از وضعیت هانی نگران شدند. خبر قتل این رهبر مقتدر برایشان سنگین بود. به همین دلیل قصر عبیدالله را تحت محاصره خود درآوردند، اما عمرو بن حجاج زبیدی که شایعه کشته شدن هانی را انتشار داده و این قبیله را تحریک کرده بود، خود رهبری آنان را برعهده گرفت. ابن زیاد از آنجا که خیالش از ناحیه فرمانده جدید طایفه مذحج  مطمئن بود در مقابل این اعتراض و هیاهو واکنشی نشان نداد. تنها به شریح قاضی که مهره‌ای خودفروخته بود گفت: «نزد هانی برو و وضع او را مشاهده کن آنگاه به معترضین خبر ده که زنده است و تو او را دیده‌ای.» شریح قاضی به منظور پراکنده کردن حامیان هانی، به آنان گفت: این اجتماع ابلهانه برای چه می‌باشد هانی در قید حیات است تنها امیر او را تنبیه کرده است. عمرو بن حجاج که وابسته به امویان بود و طبق نقشه‌ای از پیش تعیین شده رهبری افراد معترض مذحجی را به عهده گرفته بود از بیم اینکه مبادا محاصره قصر ادامه یابد، فرمان عقب‌نشینی را صادر کرد. افراد قبیله هم پراکنده شدند.(۱۹)

از آن سوی هنگامی که عبدالله حازم مجاهد اخبار هانی را برای مسلم آورد. نایب امام تصمیم گرفت با توجه به نیروها و امکانات موجود دست به قیام بزند سرانجام سردار حسینی قوای خود را سازماندهی نمود و به سوی قصر حکومتی حرکت کرد. حلقه محاصره هر لحظه تنگ‌تر می‌شد ابن زیاد که در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود، وحشت‌زده برای نجات جان خود از در مشترک با مسجد وارد کاخ شد و تمام درها را به روی خود و اعیان و اشراف همراه بست. در اثنای محاصره درگیری‌هایی میان هواخواهان نهضت مسلم و کارگزاران حکومتی صورت گرفت. ابن زیاد که از ادامه این وضع دچار درماندگی و نگرانی شدیدی گردیده بود، به کمک مشاوران خود از طریق انتشار شایعات و جنگ روانی حامیان مسلم را نومید و سست نمود و با رخنه اکاذیب به صفوف محاصره کنندگان، آنان را پراکنده کرد و تردید و دودلی چون موریانه به اذهان نفوذ کرد و افراد به‌تدریج  از مسلم فاصله گرفتند و او را تنها گذاشتند و این خیزش شکست خورد.(۲۰)

شهادت

بعد از شهادت مسلم بن عقیل، هانی را با دست‌های بسته و در حالی که فریاد می‌زد بنی مذحج کجایند تا به یاری من بیایند، به بازار گوسفندفروشان کوفه بردند. سرانجام یکی از غلامان عبیدالله به نام رشید با ضربتی سر از بدن هانی جدا کرد. به فرمان ابن زیاد ریسمانی را به پای مسلم و هانی بستند و پیکر خونین آنان را در کوچه‌ها گرداندند و سپس به دار زدند. ابن زیاد رأس مطهر این دو شهید را برای یزید فرستاد و او هم، سرها را در دروازه دمشق نصب کرد.(۲۱)

 امام حسین(ع) در منزل ثعلبیه خبر شهادت هانی و مسلم را دریافت کرد و فرمود: انالله و اناالیه راجعون. لاخیر فی العیش بعد هولاء : بعد از این مردان دیگر در زندگی دنیوی خیری نیست. سپس از خداوند برایشان طلب رحمت کرد.(۲۲)

مرقد هانی در مقابل آستانه حضرت مسلم بن عقیل در ضلع شمال شرقی مسجد اعظم کوفه واقع است و این دو مزار صحن مشترکی دارند. آستانه هانی شامل حرمی مجلل و ضریح نقره‌ای است. آیینه‌کاری و کاشی‌کاری حرم توسط هنرمندان ایرانی انجام شده است. (۲۳)

پی‌نوشت

۱- الاعلام، زرکلی، ج۹، ص۵۱، عقد‌الفرید، ج۱، ص۱۰۶٫

۲- مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج۲، ص۵۰٫

۳- تاریخ یعقوبی، ج اول، ص۳۷ و ۲۴۷، جمهره النسب، جزء اول، ص۲۶۲ و ۳۵۱٫

۴- نقش قبایل یمنی در جمایت از اهل بیت(ع)، ص۷۱ و ۷۳٫

۵- کوفه پیدایش شهر اسلامی، ص۴۰، نهضت کوفه، ابراهیم پاشا، ص۷۹ ۸۰ ؛ کوفه پایگاه شیعیان، از نگارنده، ص۳۳ ۳۴٫

۶- فرسان الهیجا، ج۲، ص۱۴۰، انصارالحسین، ص۱۲۱٫

۷- اخبار الطوال، ص۲۳۵، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۳، ذخیره‌الدارین، ص۲۸۷، مناقب ابن شهر آشوب، جزء سوم، ص۱۶۰٫

۸- رجال حول الحسین، محمد علی قطب، ص۲۱۲ ۲۱۵٫

۹- الفتوح، ابن اعثم، ص۴۳۵ ۴۶۴٫

۱۰- فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۳۹٫

۱۱- ماخذ قبل، ص۱۳۹٫

۱۲- فضل الکوفه و مساجد‌ها، محمدبن جعفر مشهدی، ص ۸۶-۸۵، مسلم‌بن عقیل، علامه مقرم، ص۱۰٫

۱۳- مسلم‌بن عقیل، ۱۰۹-۱۱۰٫

۱۴- فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۴۲-۱۴۴، الشهید مسلم‌بن عقیل، ص۱۱۰-۱۱۲، معالی السبطین، محمدمهدی مازندرانی، ص۱۴۹٫

۱۵- منتهی الآمال، ج۱، ص۴۵۳، مروح الذهب، ج۳، ص۵۴، وسیله الدارین، ص۳۲، تذکره‌الخواص، ص۴۴۴، لواعج‌الاشجان، ص۳۸، الشهید مسلم‌بن عقیل، نهضت کوفه، ص۸۹-۹۰، اعلام الوری طبرسی، ص۱۳۲٫

۱۶- تحفه الاحباب، ص۲۱۳، تنقیح المقال، ج۲، ص۸۴، مقتل الحسین، مقرم، ص۱۷۷، نفس المهموم، ص۲۷و۹۴، اخبار الطول، ص۲۳۶، مناقب، ابن شهر آشوب، ص۳۱۸، مثیرالاحزان، ص۱۴، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۰۴، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۱، الشهید مسلم بن عقیل، ص۱۱۶٫

۱۷- اعلام الوری، ص۲۲۵، مسلم بن عقیل، محمد علی عابدی، ص۱۸۰، الفتوح، ص۸۴۱-۸۴۹، مناقب، ابن شهر آشوب، ج۵، ص۲۸۱۹٫

۱۸- الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۸۵۴-۸۵۶، مروج الذهب، ج۲، ص۶۳، الارشاد، ص۲۰۹-۲۱۰، تاریخ طبری، ص۲۷۴ و ۲۶۹، الکامل، ج۳، ص۲۷۰٫

۱۹- مسلم بن عقیل محمد علی عابدی، ص۲۰۰-۲۰۱، ابصار العین، ص۱۴۱-۱۴۲، تنقیح المقال، ج۳، ص۲۸۸، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵٫

۲۰- البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۵، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷، حیاه الامام الحسین، ج۲، ص۳۸۵٫

۲۱- تاریخ طبری، ج۶، ص۲۱۴، المنتخب، طریحی، ص۳۰۱، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۷، مقتل الحسین، ص۱۹۶، رجال حول الحسین، ص۲۱۸، انصار الحسین، ص۱۲۱٫

۲۲- وقعه ؟؟؟، ص۱۶۵، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷، لهوف، ص۴۱، اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۰۸، معالی السبطین، ص۱۴۹٫

۲۳- تاریخ الکوفه الحدیث، ج۱، ص۹۹-۱۰۰، مراقد المعارف، ج۲، ص۳۵۹-۳۶۲، تاریخ کوفه، براقی، ص۶۱، مشاهد العتره الطاهره، ص۱۹۵، دائره المعارف تشیع، ج۱، ص۱۱۲، سیمای کوفه، از نگارنده، ۲۱۴-۲۱۵، فضل الکوفه و مساجدها، ص۸۷، مشاهیر مدفون در نجف اشرف، ص۳۷۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

هانی فرزند عروه که محضر رسول اکرم(ص) را درک کرده بود، به عنوان سلحشوری پرتکاپو در رکاب حضرت علی(ع) بود. وی از خرمن معرفت آن امام همام خوشه‌ها برچید و ‌کوشید شبهات، تهمت‌ها و تحریفاتی را که دشمنان اعم از قاسطین، مارقین و ناکثین مطرح می‌کردند خنثی سازد.

۲٫

 هانی به خاندان عزت و عصمت و طهارت ارادتی خالصانه داشت و بر اساس چنین باوری با مسلم بن عقیل دست بیعت داد و به دلیل حمایت از نایب سبط نبی اکرم(ص) به‌طرز موحشی مضروب و مجروح و سرانجام شهید شد.

۳٫

سید بن طاووس، شهید اول، علامه مجلسی و شیخ مفید در کتاب مزارات خود زیارت‌نامه‌هایی را برای هانی نقل کرده‌اند که بعید است بدون نص و روایت باشند. اگر هم چنین استنادی وجود نداشته باشد، گواهی این مشاهیر نامدار شیعه برای سعادت، شهادت، عظمت و حسن فرجام هانی کافی است

 

 

 

27اکتبر/18

شبی که امام نخوابیدند

 

چند خاطره از حاج رضا فراهانی از اعضای تیم حفاظتی امام خمینی(ره)

 

دیدن حاج رضا فراهانی از اعضای تیم حفاظتی امام خمینی از روزهای نخست پیروزی انقلاب تا زمام رحلت امام، فرصتی به ما داد، ساعاتی ما را مهمان خاطراتی از امام کند، خاطراتی که هر یک از آنان نماینگر نگاه الهی امام خمینی به رویدادها، افراد و حتی مکان مقدس است.

از میان آن خاطرات شیرین حاج رضا که همواره با آن بیان شیرنش هر مخاطبی را به دهه اول انقلاب می‌برد، مخاطبان مجله پاسدار اسلام را مهمان سه خاطره‌ای می‌کنیم که بیانگر نوع نگاه، برخورد امام و دغدغه‌های امام راحل است؛ نگاه امام به مسجد جمکران، احترام امام به علمای بزرگ و نگرانی امام از جدایی و دوری علما».

 

*نماز امام خمینی در مسجد جمکران

سال ۱۳۵۸ به اتفاق حضرت امام و برخی از اعضای دفتر از جمله حاج مصطفی و حاج مرتضی رنجبر به عنوان راننده و محافظ، از خیابان ۴۵ متری صدوق به منطقه‌ای رفتیم که بنیاد مسکن در صدد ساخت خانه برای مستضعفان بود. پس از بازدید از این منطقه مجدد سوار ماشین شده و به سمت مسجد جمکران آمدیم. امام خمینی مقابل در مسجد جمکران پیاده شده و وارد صحن مسجد شدند. حدود نیم ساعت در مسجد بودند و نماز خواندند. هنگامی که اهالی جمکران متوجه حضور امام در مسجد شدند آمدند و ازدحام شد و به دلیل اینکه تعداد کمی پاسدار داشتیم امام را سوار ماشین کرده و از جمکران خارج شدیم. من شاهد بودم که امام خمینی برای خواندن نماز امام زمان(عج) به این مسجد مشرف شدند.

حضرت امام به بازدید افرادی که به دیدنشان می‌آمدند می‌رفتند خدا لعنت کند منافقین را که امام را از مردم جدا کردند. والا امام عاشق مردم بود و از آن‌ها جدا نمی‌شدند و تأکید می‌کردند که ایشان را از مسیرهایی که جمعیت بودند تردد دهیم.

*شبی که امام نخوابیدند

در سال‌هایی که امام ناراحتی قلبی داشتند، امکاناتی نداشتیم. دکترها می‌آمدند فشار ایشان را می‌گرفتند و می‌رفتند. امام در اتاق‌شان بودند. ساعت ۱۰ شب شام می‌خوردند ۱۰ و نیم می‌خوابیدند. بستگی به چرخش سال همیشه نیم ساعت بعد از شام می‌خوابیدند.

به درخواست حاج احمدآقا من بعد از شام در اتاق امام مراقب ایشان بودم. معمولاً ساعت یک از خواب بیدار می‌شدند.

یک شب در دفتر بودم حاج احمدآقا آمد گفت کنار تلفن بنشین تماس ضروری داریم. فهمیدم بین دو نفر از علمای یکی از شهرها اختلافی ایجاد شده و خبر این اختلاف به امام رسیده و ایشان نگرانند.

تا ساعت ۱۲:۳۰ شب منتظر بودیم تا فرمانده سپاه آن شهر تماس گرفت و گفت به حاج احمدآقا بگویید بین این دو نفر آشتی برقرار کردیم. آن شب امام نخوابید تا نیمه شب.

 

*احترام متقابل امام و علما

روزی میرزاجواد آقای تهرانی به دیدار امام آمدند منزل آقای یزدی. جالب این بود که امام ایشان را همراه خود برای دیدار با مردم بردند. مقابل درب به ایشان اصرار می‌کردند که جلوتر از امام برود. مقابل مردم صندلی برای امام گذاشتند، امام گفتند یا برای ایشان هم صندلی بیاورید یا من هم می‌ایستم.

 

 

 

سوتیتر

امام خمینی مقابل در مسجد جمکران پیاده شده و وارد صحن مسجد شدند. حدود نیم ساعت در مسجد بودند و نماز خواندند

27اکتبر/18

راز ریـزش‌هـای انقلاب اسلامی

اگر راز ریزش‌ها از انقلاب اسلامی برای ما درست روشن نشود، معلوم نیست سرنوشتی بهتر از آنها داشته باشیم. موضوع ریزش‌ها و راز آنها یک نکته‌ عمیق معرفتی است و نه یک موضوع سیاسی.

کسانی که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نشدند و برکات سهیم ‌شدن در تحقق اهداف انقلاب را نفهمیدند و در صدد بر نیامدند که با ورود در زیر سایه‌ انقلاب، خود را از بی‌هویتی دوران نجات دهند، در زمره‌ ریزش‌های انقلاب قرار گرفتند.

حقیقتاً فهم حضور در تاریخ این دوران کار آسانی نیست و به نگاهی وجودی به تقدیری که خداوند اراده کرده است نیاز دارد. شروع تاریخ جدید برای هرکسی محسوس نیست؛ هرچند که اگر افراد بخواهند می‌توانند شواهدی را پیدا کنند که نشان می‌دهند باید خبری در عالم به وقوع پیوسته باشد؛ زیرا تمدن غرب اموراتش مانند گذشته نمی‌گذرد و «واقعیت‌های جامعه جهانی طبق خواسته‌ها‌ و نیازهای آمریکا پیش نمی‌روند.»(۱) آیا واقعیت‌های جدیدی که در معادلات سیاسی در حال وقوع‌اند، با نظام عالم تکوین رابطه ندارند و خبر از آن نمی‌دهند که بستر اراده‌ای خاص از طرف حضرت حق در حال تحقق است؟

در سوره‌ جن آمده است که جنّیان با بعثت نبی اکرم(ص) به هم می‌گویند: نمی‌دانیم در عالم چه واقعه‌ای رخ داده است؟ آیا خدا اراده‌ خیری برای اهل زمین پیش آورده یا اراده‌ شرّی؟ «وَأَنَّا لَا نَدرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرضِ أَم أَرَادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَدًا»(۲) می‌گویند قبلاً می‌رفتیم در آسمان – مراتب پایین عالم غیب و خبر می‌گرفتیم، ولی حالا با نگهبانانی سرسخت و شهاب‌هایی روبه‌رو هستیم که مانع ما می‌شوند، «وَأَنَّا لَمَسنَا السَّمَاء فَوَجَدنَاهَا مُلِئَت حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا»(۳) جنّیان می‌رفتند خبرهایی را که هنوز زمینه‌ ظهورش در زمین واقع نشده بود، برای جادوگران می‌آوردند و بساط کاهنان و جادوگران را رونق داده بودند، به‌طوری که مردم برای کاهنان و ساحران جایگاه انبیاء الهی را قائل بودند و جهانِ آن روز را عملاً کاهنان مدیریت می‌کردند. ولی با ظهور نور نبوتِ حضرت محمد(ص)، نظام تکوینی عالم طوری تغییر کرد که وقتی جنّیان می‌خواستند برای خبرگیری به آسمان صعود کنند، فرشتگان آنها را با شهاب می‌زدند. می‌گویند: «وَ أَنَّا کُنَّا نَقعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمعِ فَمَن یَستَمِعِ الْآنَ یَجِد لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا»(۴) ما قبلاً در محل‌های شنیدن خبر مستقر می‌شدیم و خبر می‌گرفتیم، ولی حالا هرکسی بخواهد خبری بشنود، با شهاب‌هایی که در کمین‌اند روبه‌رو می‌شود. شهاب به معنای شهابی که ما شب‌ها در آسمان می‌بینیم نیست، بلکه تجلیاتی هستند از طرف فرشتگان که مانع نفوذ جنّیان به عالم معنا می‌شوند.(۵)

این چند آیه را شاهد آوردم تا روشن شود وقتی تاریخی آغاز می‌شود، چگونه در نظام تکوین نیز شرایط جدیدی در راستای تحقق آن تاریخ پیدا می‌شوند، در آن حدّ که شیاطین نتوانستند مثل قبل فعالیت کنند.  امروز نیز میدان مانور شیاطین در عالم تنگ شده است، هرچند آنها نمی‌توانند بپذیرند و نهایت تلاش خود را می‌کنند که اوضاع را به حالت قبل برگردانند.

امیر المؤمنین(ع) می‌فرمایند: «وَ لَقَد سَمِعتُ رَنَّهَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحی عَلَیهِ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ » و من صدای ناله‌ی شیطان را وقتی که وحی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد شنیدم، «فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ؟» گفتم ای رسول خدا این صدای ناله چه بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: «هَذَا الشَّیطَانُ قَد أَیسَ مِن عِبَادَتِهِ» این صدای ناله‌ شیطان بود و مأیوس شد از این که مردم او را پیروی کنند – زیرا با گرویدن مردم به اسلام، مردم از اطاعت شیطان دور میشوند- سپس پیامبر(ص)  فرمودند: «إِنَّکَ تَسمَعُ مَا أَسمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی» تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه را که من میبینم.(۶) یعنی با آمدن توحیدِ محمدی(ص)  در عالم از آن به بعد با عالَمی روبه‌رو خواهید بود که شیطان مثل گذشته نقش‌آفرین نیست.

دکتر طه حسین(۷) در کتاب «علی و پسرانش» می‌گوید: «چه کسی باور می‌کرد وقتی آن نوجوان ۱۱ ساله – منظورش حضرت علی(ع) است- با پیغمبر«ص» بیعت کرد و دست‌های خود را در دست آن مرد چهل‌ساله گذاشت، تاریخ جدیدی شروع خواهد شد؟ این مسئله‌ای است که باید در شناخت تاریخ جدیدِ توحیدی جدّی گرفته شود. اصلاً بحث شیعه و سنی مطرح نیست، بلکه نظرانداختن به افقی مطرح است که ایمان دارد به‌تدریج جای فرهنگ سکولار را می‌گیرد و اراده‌ معطوف به قدرت برای برآوردن هواهای نفس امّاره، جای خود را به اراده‌ معطوف به حق برای برآوردن اهداف فطری انسان‌ها می‌دهد و به‌وضوح پایان ابرقدرتی فرهنگ مدرنیته ظهور خواهد کرد. بدین لحاظ باید منتظر باشید که چهره‌ عالم تغییرات اساسی بکند و قدرت تفکر به عالم برگردد.»

اگر ما و شما در آن صحنه‌ای که حضرت علی(ع) با رسول خدا(ص)  بیعت کردند حاضر بودیم، چه می‌دیدیم؟ ظاهراً یک نوجوان ۱۰ ، ۱۱ ساله به عنوان اولین مرد، با یک مرد ۴۰ ساله بیعت می‌کند. این صحنه حضوری جدّی برای آن دو را در آینده‌ تاریخ نشان نمی‌دهد، ولی اگر متوجه تقدیر جدیدی ‌بودیم که حضرت حق اراده کرده و این بیعت، ظهور آن تقدیر و قلب این دو بزرگوار مملوّ از عزمِ تحقق آن است، صحنه را طور دیگری تحلیل می‌کردیم و در دلِ این بیعت سقوط ایران و روم را می‌یافتیم، چیزی که رسول خدا(ص)  در جریان جنگ احزاب گوشزد فرمودند.

در جنگ احزاب همه‌ جریان‌ کفر متحداً برای هدم اسلام، مدینه را به مدت یک‌ ماه محاصره کردند. آنان می‌خواستند شرّ اسلام را بکنند. حتی وقتی ابوسفیان با جماعتی از بزرگان بنی‌النضیر مذاکره کرد که کار اسلام را تمام ‌کنند و همه برای چنین هدفی متحد شدند. از این طرف هم مسلمانان به پیشنهاد جناب سلمان با پشتکاری مثال‌زدنی مشغول کندن خندق شدند. عمربن عوف می‌گوید: «در آن قسمت که مربوط به گروه سلمان بود از شکم خندق صخره‏اى بسیار بزرگ و سفید و گِرد نمودار شد. هرچه کلنگ زدیم کلنگ‌ها از کار افتادند و آن صخره تکان نخورد. به سلمان گفتیم برو بالا و به رسول خدا(ص)  جریان را بگو. یا دستور مى‏دهند آن را رها کنید، چون چیزى به کف خندق نمانده و یا دستور دیگرى مى‏دهند، چون ما دوست نداریم از نقشه‏اى که آن جناب به ما داده‌اند تخطى کنیم. سلمان از خندق بالا آمد و جریان را به رسول خدا(ص)  گفت و عرضه داشت: یا رسول اللَّه(ص)! سنگى گِرد و سفید در خندق نمایان شده که همه آلات آهنى ما را شکسته و تکان نخورده. حتى خراش هم بر نداشته. چه دستور مى‏فرمائید؟ رسول خدا(ص)  به اتفاق سلمان به داخل خندق رفتند و کلنگ را گرفتند و ضربه‏اى را بر سنگ فرود آوردند. از سنگ جرقه‏اى برخاست که دو طرف مدینه از نور آن روشن شد، طورى که گویى چراغى‏ در دل شبى بسیار تاریک روشن کرده باشند. رسول خدا(ص)  تکبیرى گفتند که در همه‌ جنگ‌ها و در هنگام فتح و پیروزى بر زبان جارى مى‏کردند. سپس مسلمانان تکبیر گفتند. بار دوم و سوم ضربتى زدند و برق برخاست.

سلمان پرسید، «این برق‌ها چیست که مى‏بینیم؟» پیامبر فرمودند:  «اوّلى نویدى بود بر این‌که خداى عز و جل به زودى یمن را براى من فتح خواهد کرد. دومى نوید مى‏داد که خداوند شام و مغرب را برایم فتح مى‏کند و سومى نویدى بود که خداى تعالى به زودى مشرق را برایم فتح مى‏کند.»(۸)

رسول خدا(ص)  تقدیری را در متن آن حادثه می‌بینند که شاهدی است بر پیروزی اسلام در آینده‌ تاریخ، در حالی‌که در همان زمان دشمن بنا دارد از همه‌ جهات مسلمانان را محاصره کند و آنان برای دفع آن خطر بزرگ مجبور می‌شوند خندق حفر کنند. این نمونه‌ای است از درک چگونگی تحقق تاریخ جدید و فهم ظریف رسول خدا(ص)  در مورد تحقق آن.  حضور تاریخ جدید همواره با شواهد و قرائن و سهیم شدن در تحقق آن ممکن می‌شود، وگرنه وقتی تاریخی تحقق می‌یابد، دیگر نمی‌توان نقش تاریخی خود را در آن ایفا کرد. درست است ما به قدر توانایی تاریخی خود از عهده‌ کارها برمی‌آییم، ولی اگر آن توانایی را بشناسیم، در تاریخ خود حاضر می‌شویم و جان تازه‌ای می‌گیریم و فکری مناسب زمانه در ما شکوفا می‌شود و در آن حال است که می‌فهمیم در عین آنکه هرکاری و فکری وقتی و جایی دارد، جای ما کجاست و باید بر چه موضوعاتی تأکید کنیم. در نگاه به تقدیر تاریخیِ خود می‌فهمیم که مسائل ما غیر از مسائل جهان غرب است و می‌توانیم به آینده‌ خودمان فکر کنیم.

در راستای ریزش‌های انقلاب، مشکل امثال دکتر سروش و آقای کدیور و آقای مهاجرانی در آن است که در عین حضور در انقلاب می‌خواستند خود را در ادامه‌ تمدن غرب پیدا کنند. برعکس شهدا و بسیجیان که خود را در تاریخ توحیدی‌ای که شروع شده بود، یافتند.  این افراد همه مذهبی و انقلابی بودند. بنده حدود ۴۰ جلسه در مورد حرکت جوهری با دکتر سروش جلسه داشتم. خیلی هم طرفدار انقلاب بود و حتی قبل از ریاست جمهوری آقای بنی‌صدر می‌گفت بنی‌صدر آدم خطرناکی است و توصیه می‌کرد به آقای دکتر حبیبی رأی بدهیم.

پس مشکل در مذهبی‌بودن ای افراد نیست. مشکل این است که آنان متوجه تاریخی که ماورای تاریخ غرب شروع شده است، نیستند و می‌خواهند عین مذهبی‌بودن، خود را در ادامه‌‌ تاریخ غرب پیدا کنند. اینها اسلامی را پذیرفته‌اند که فقط به نیازهای فردی ما پاسخ می‌دهد و داعیه‌ تمدن‌سازی ندارد. بر عکسِ شهدا و بسیجیان که خود را در تاریخی وارد کردند که در متن آن تاریخ صدای توحید شنیده شد. دیدیم که اینها با اصالت‌دادن به تمدن غرب، چگونه در محاسبات خود به خطا افتادند و وارد جریان فتنه‌ سال ۸۸ شدند و گمان کردند تمدن غرب به عنوان تمدنی ریشه‌دار و اصیل باید جایگاه هر فکر و جریانی را تعیین کند. آنان نتوانستند بفهمند که انقلاب اسلامی یک تاریخ جدید است. سرنوشت این افراد نشان می‌دهد که اگر جایگاه تاریخ توحیدی این انقلاب را به عنوان تقدیری خاص در این عصر، نفهمیم، عملاً در ذیل فرهنگ مدرنیته قرار می‌گیریم که لازمه‌اش تقابل با انقلابی است که ادعای تمدن‌سازی دارد.

نحوه‌ ظهور تمدن‌ها در تاریخ

یکی از منتقدین در مورد بعید دانستن تحقق تمدن اسلامی می‌گفت بر خلاف آنچه شما می‌گویید واقعیت جامعه‌ ما این را نشان نمی‌دهد و نمونه‌هایی از ضعف‌های موجود در جامعه را در همه‌ سطوح مطرح کرد.

در جواب ایشان گفتم تأمل بر نحوه‌ ظهور سنت‌های بزرگ در تاریخ می‌توان فهمید که آینده چگونه شکل می‌گیرد.  شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت. آمریکای امروز با روحیه‌ی استکباریش هر تصمیمی که می‌گیرد موفق به انجام آن نمی‌شود. مردم جهان به معنویت گرایش پیدا کرده‌اند. همه اینها حاکی از آنند که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده است، هرچند که برای تحقق این تقدیر باید فرایندی طی شود.

زمانی که حضرت امام فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان نبود. و یا وقتی که از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، نشانه‌های شکست در شوروی آشکار نبود. اگر بتوانیم ماورای ظاهر را ببینیم و با آنچه که تفکر حضوری در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانه‌ خود حضوری از تقدیر الهی را احساس می‌کنیم که مانند هوایی تازه تاریخ جدیدی را می‌سازد و ما فقط در صورتی از حضور در این فرآیند محروم نمی‌شویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم به چیزی بالاتر که «وجود» است معطوف کنیم. در آن حال در منظر ما انسانی قرار می‌گیرد و با او سخن می‌گوییم که در حال ظهور است و نه انسانی که دوره‌اش گذشته و آن وقت است که‌ روشن می‌شود حرکتی که مربوط به این دوره‌ از تاریخ نیست، نمی‌ماند همان‌ طور که شاه و صدام نماندند.

چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ کسی‌که با وضع موجود همرنگ است یا کسی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده ‌است؟ شهدای عزیز ما سنت جاری‌ شده در تاریخ را با تذکر امام  شناختند و چون می‌خواستند بمانند، مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند و آن را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری از زمانی است که در آن زندگی می‌کنیم.

سنت‌ها و تمدن‌هایی که در تاریخ شروع شده‌اند، در ابتدا چندان ملموس نبوده‌اند و تمدن حاکم مانع از آن بوده که به‌خوبی دیده شوند، ولی در همان نطفه‌ اولیه‌ خود رشد ‌کردند و عالمگیر ‌شدند. وقتی مولا علی(ع) به عنوان نوجوانی۱۱ ساله با آن بزرگمرد ۴۰ ساله بیعت کرد، در فضای حاکمیت فرهنگ جاهلیت، اصلاً حسابی روی آنها باز نشد، ولی حقیقتاً اگر امیرالمؤمنین(ع) نبود، آیا اسلام پا می‌گرفت؟ در تمام نقطه‌ عطف‌هائی که فرهنگ جاهلی همه‌ توان خود را به میدان آورد تا کار را تمام کند، این علی(ع) بود که موازنه را به نفع اسلام تغییر ‌داد.

در جنگ خندق عمرو بن عَبدوَد آمد و از آن سوی عربده ‌زد که کسی بیاید و با من بجنگد. از بس عربده زدم و ‌کسی برای مبارزه با من نیامد، خسته شدم. در این فضا علی(ع) است که بر می‌خیزد و کار را به نفع اسلام تمام می‌‌کند. به همین جهت زهرای مرضیه(س) در خطبه‌ مشهور خود می‌فرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه که آتش جنگ برافروختند، خدا خاموشش فرمود. «اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام که شاخ شیطان سربرآورد. «اوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد. «قَذَفَ اخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خدا(ص)  برادرش‏على(ع) را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند.

تأمل در باره نحوه‌ ظهور سنت‌ها در تاریخ کمک می‌کند تا به موضوعِ حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده، پس آینده از آنِ فرهنگ مدرنیته است. تجربه‌های تاریخی  نشان می‌دهند که ‌باید به آینده امیدوار بود.

حوادثی چون رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به معنویت، همه حاکی از آنند که خداوند تقدیر دیگری را برای بشر امروز رقم زده است. هرچند که برای حاکمیت این تقدیر باید فرایندی طی شود که به زمان نیاز دارد، زیرا تا قلعه‌ تمدن مدرن باید آرام‌ آرام بی‌سکنه شود و به‌تدریج تمدنی شکل بگیرد که به ملکوت عالم و ابعاد متعالی انسان‌ها توجه می‌کند.

 فرایندی ‌بودن انقلاب‌ها جای تأمل دارد. واژه‌ی فرایند یعنی یک شروع طولانی و حتی تمدن غرب که نسبت به تمدن‌های گذشته از نظر زمانی نزدیک‌ترین تمدن به ماست، در طول ۲۰۰ سال ظهور کرده و حالا بعد از چهارصد سال فرایند سقوط آن  آغاز شده است.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ ۱/۱/۹۳٫

۲٫سوره‌ جن، آیه‌ ۱۰٫

۳٫سوره‌ جن، آیه‌ ۸٫

۴٫سوره‌ جن، آیه‌ ۹٫

۵٫برای روشن‌شدن معنای ممانعت فرشتگان می‌توانید به تفسیر سوره‌ حجر در تفسیر المیزان و شرح آن از همین مؤلف رجوع فرمایید.

۶ خطبه‌ ۱۹۲، نهج‌البلاغه‌ عبده، و ۲۳۴ نهج‌البلاغه‌ فیض الاسلام

۷٫ دکتر طه حسین نویسنده و سخنور مصری که در عین آن‌که سنی مذهب بود انصاف را در آثارش نسبت به علی(ع) در مقابل معاویه و حسین(ع) نسبت به یزید رعایت کرده. در نوامبر سال ۱۸۸۹ متولد شد و در سال ۱۹۷۳ رحلت کرد.

۸٫ ترجمه‌ تفسیر المیزان، ج‏۱۶، ص: ۴۳۸- إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۹۰.

 

 

سوتیترها

 

۱٫

فهم حضور در تاریخ این دوران کار آسانی نیست و به نگاهی وجودی به تقدیری که خداوند اراده کرده است نیاز دارد. شروع تاریخ جدید برای هرکسی محسوس نیست؛ هرچند که اگر افراد بخواهند می‌توانند شواهدی را پیدا کنند که نشان می‌دهند باید خبری در عالم به وقوع پیوسته باشد؛ زیرا تمدن غرب اموراتش مانند گذشته نمی‌گذرد و «واقعیت‌های جامعه جهانی طبق خواسته‌ها‌ و نیازهای آمریکا پیش نمی‌روند.»

 

 

.

 

 

27اکتبر/18

آسیب‌شناسی حوزه مطلوب در منشور روحانیت

فراز و نشیب‌های حوزه‌های علمیه مثل سایر جریان‌های فکری و اجتماعی در طول تاریخ وابسته به کنش‌ها و واکنش‌های فردی و جریانی است که از آن سر زده است. بدون شک در هر برش از زمان که این کنش‌ها و واکنش‌ها عینی‌تر و بر واقعیت‌های اجتماعی منطبق‌تر بوده‌اند، جریان حوزه و روحانیت در صحنه اجتماعی و سیاسی، تأثیر گذارتر ظاهر شده است.

روحانیت اصیل در طول تاریخ در راه اعتلای کلمه حق و رساندن پیام دین به مردم بیشترین تلاش را کرده و پاک‌ترین خون‌ها از میان حوزه‌های علمیه به پای درخت شریعت ریخته شده است. از خون پاک شهید اول و ثانی تا جنازه بر دار شده شیخ فضل‌الله نوری و از شهادت شیخ شهید تا گردن زیر تیغ آیت‌الله نمر النمر، همگی در انتشار اسلام ناب در اقصی نقاط جهان مؤثر بوده‌اند و آنچه از مکتب تا به امروز باقی مانده، ثمره همین مجاهدت‌هاست.

این نوشتار به هیچ‌وجه منکر آن همه جهاد در خون تپیده در طول تاریخ هزار ساله حوزه‌های شیعی و مجاهدت‌های امروز روحانیت اصیل و حوزه‌های علمیه نیست و فقط به بیان چرایی نرسیدن حوزه به جایگاه مطلوب، آن هم در بهترین فرصت تاریخ برای حوزه‌های شیعی می‌پردازد و قصد رونمایی از زخم کهنه‌ای را دارد که سال‌هاست حوزه علمیه را رنج می‌دهد.

امام راحل در منشور روحانیت قبل از انتقاد از روحانیت خودباخته و واپس‌گرا خدمات این مجاهدان را ارج نهاده، بقای شریعت را مرهون تلاش بزرگان حوزه‌های علمیه دانسته‌اند:

«تردیدی نیست که حوزه‌های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم‌ترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کج‌روی‌ها بوده‌اند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن، اسلام و اهل‌بیت«ع» به خورد توده‌ها داده بودند.»

با وجود همه این تلاش‌ها و مجاهدت‌ها در هیچ برهه‌ای از تاریخ، امکان نقش‌آفرینی روحانیت به اندازه دوره پس از انقلاب نبوده است؛ دوره‌ای که با شناخت دقیق امام راحل از ظرفیت نهفته فقه و جایگاه حقیقی روحانیت و حوزه‌های علمیه، زمینه و بستر مناسبی برای عینیت‌بخشی به اسلام ناب محمدی فراهم شد؛ اما به دلایلی که در ادامه به واکاوی آنها خواهیم پرداخت، از این ظرفیت عظیم و فرصت بی‌بدیل به وجود آمده، به صورت کامل استفاده نشد و آنچه انتظارش می‌رفت، هرگز اتفاق نیفتاد و حرکت‌های اجتماعی و انقلابی موفق که از روحانیون در دوره بعد از انقلاب مشاهده شده، بیش از آن که صبغه سازمانی داشته باشد، حاصل دغدغه‌های فردی طلبه‌های دلسوزی بوده که فقط به امید وعده نصرت الهی و با دست خالی به میدان آمدند.

حوزه مطلوب امام این امکان را داشت که مستضعفان عالم را در مقابل کفر جهانی یکپارچه و بستر مناسبی را برای عدالت جهانی و حاکمیت معصوم بر زمین آماده کند؛ ولی عدم همراهی بعضی از متنفذین تأثیرگذار در رأس و بدنه حوزه، این فرصت را از حوزه‌های علمیه گرفت و مانع تحقق آن اتفاق جهانی شد.

از دیدگاه امام خمینی حوزه مطلوب حوزه‌ای است که از فضای انتزاعی صرف خارج شده، به فضای عینیت و کارآمدی راه پیدا کند. حوزه‌ای که فقه را در بستر جامعه تحقق ببخشد و تلاش کند تا نظامی اجتماعی بر اساس فقه، اخلاق و اعتقادات اسلامی شکل دهد تا انسان حقیقی در آن به فعلیت برسد. در این اندیشه، تشکیل حکومت مقدمه‌ای برای انجام این مهم است.

امام خمینی در منشور روحانیت، به این نکته اشاره کرده‌اند:

«حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه علمی تمام فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسی این است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم تا بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم. همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کنند و قدرت برخورد را در مسلمانان به وجود آورند.»

متأسفانه وجود تفکرات القایی در میان گروه تأثیرگذاری از حوزویان، سیر ممتد این اندیشه را در برهه‌های قابل توجهی قطع کرده و باعث شده قوه انسان‌سازی حوزه‌های علمیه به فعلیت نرسد و نهادی با ظرفیت اداره جهان به نهادی صرفاً علمی تبدیل شود که با فقه فردی صرف و عدم پرداختن به مسائل مهم اجتماعی، زمینۀ تضعیف بعد اجتماعی فقه و در مواردی انزوای اخلاق و اعتقادات را فراهم سازد.

علمیت

یکی از مؤلفه‌های حوزه کارآمد، علمیت کافی حوزویان و تسلط آنها بر منابع و اصول اجتهاد است. در حوزه‌ای که از لحاظ علمی افول کند، ضریب خطا برای تصمیم‌گیری و جریان‌سازی بر مبنای علوم اسلامی بالا می‌رود. فهم غلط از دین نه تنها در روند جامعه‌سازی اسلامی تأثیری ندارد، بلکه باعث بدبینی اجتماعی به تمام نظام دینی و حوزه‌های علمیه خواهد شد. امام خمینی این دغدغه را در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود منعکس کرده، می‌نویسند:

«لازم است علما و مدرسین محترم، نگذارند در درس‌هایی که مربوط به فقاهت است و حوزه‌های فقهی و اصولی از طریق مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است، منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقت‌ها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیق‌ها افزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن در کار تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد و البته در رشته‌های دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام برنامه‌هایی تهیه خواهند شد و باید رجالی در آن رشته تربیت شوند.»

شناخت فضای اجتماعی

حوزه‌های علمیه اگر بخواهند از حالت انتزاعی به حالت عملیاتی تغییر وضعیت دهند، لازمه اصلی آن، شناخت فضای اجتماعی و مشکلات جامعه است. تا زمانی که از طرف دین به جامعه نگاه شود و حوزه‌های علمیه حالت اعطا و افاضه داشته باشند، جامعه نیاز خود را در دین نخواهد یافت. باید به بستر جامعه رفت و با نیازسنجی و شناخت دردهای اجتماع دست در داروخانه دین برد و دوای جامعه را انتخاب کرد. به عبارت دیگر باید از بستر جامعه به سمت دین دست دراز کرد.

همین عدم شناخت گاهی باعث می‌شود که از منبری تا مرجع تقلید مواضعی بگیرند که جامعه را از درمان خود توسط این طبیبان ناامید کنند. به عنوان مثال زمانی که جامعه گرفتار دردهای بی‌شمار در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است و در روزگار طلاق ۲۵درصدی و ربای بانکی و در زمانه اعتیاد صنعتی و پایین آمدن سن فحشا و در دوران وادادگی در مقابل بیگانه و غارت اموال مسلمین و در برهه کشتار کودکان و زنان در نقاط مختلف دنیا، آنان بیکباره به یک مسئله فرعی می‌پردازند که از دید عامه مردم ناشی از ناآگاهی و عدم شناخت شرایط روز و مشکلات اساسی جامعه اسلامی است. برای اینکه بدانیم این‌گونه اظهارنظرها چه ضربه‌ای به جایگاه حوزه‌های علمیه می‌زند، کافی است سری به شبکه‌های اجتماعی بزنیم و واکنش‌های اقشار مختلف را به این گونه اظهار نظرها را مشاهده کنیم. امام راحل در منشور روحانیت، ضربات جماعت ناآگاه و بدون درک را بسیار مهلک دانسته، می‌نویسند:

«ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به‌مراتب کاری‌تر از اغیار بوده و هست.»

تحجر و واپس‌گرایی

مسئله دیگری که حوزه‌های علمیه را از مسیر کارآمدی خارج می‌کند، تحجر و واپس‌گرایی است. امام در منشور روحانیت، خون دلی را که از این جماعت خورده‌اند، بیان  و به‌صراحت از آنها به عنوان افرادی احمق و دشمنان رسول‌الله«ص» یاد می‌کنند:

«خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکایی‌اند و دشمن رسول‌الله«ص»

از گذشته تا کنون در میان حوزویان هستند کسانی که به علت ترس یا عدم بینش صحیح ترجیح می‌دهند بیش از آنکه در مورد حال و آینده بیندیشند و تحلیل کنند، به گذشته بیندیشند و به آن پایبند‌ باشند. اینان را می‌توان سلفیان شیعه نامید. طائفه‌ای که جسمشان در حال است و اندیشه‌شان در گذشته. آنها ترجیح می‌دهند شمر و یزید مرده را لعنت کنند؛ ولی در مورد شمر و یزید زمانه صحبتی نکنند. آنها حتی روزگاری این شمرهای زمانه را سایه خدا و شیعه امیرالمؤمنین«ع» خطاب می‌کردند. همین واپس‌گرایی و تحجر به تعبیر امام راحل، احمق‌هایی درست کرده که فضیلت را در ازدیاد حماقت می‌دیدند. امام خمینی در منشور روحانیت این‌گونه از آنان یاد کرده‌اند:

«حماقت روحانی در معاشرت با مردم، فضیلت شد. به‌زعم بعضی از افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد، و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه‌ای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزه‌ها بود که هر کسی که کج راه می‌رفت، متدین‌تر بود.»

این جماعت هر تحرکی را حتی در راستای فهم و اندیشه محکوم می‌دانستند و نه تنها در حوزه عمل، بلکه در دایره اندیشه نیز در مقابل هر تجددی قد علم می‌کردند و بیش از آنکه دغدغه دفع کفر و نفاق داشته باشند، به فکر تکفیر و تقبیح سایر مسلمین بودند. امام راحل از آن روزها چنین یاد می‌کنند:

«یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار می‌رفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید. کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه می‌گفتم.»

در آن روزگار تلخ، بعضی از متنفذین در حوزه‌ها در مقابل شاه و طاغوت سر تعظیم فرود می‌آوردند و در برابر بزرگان دین، گردن‌فرازی می‌کردند. امام راحل در بخشی از منشور روحانیت، این دوره را این‌گونه تصویر کرده‌اند:

«در شروع مبارزات اسلامی، اگر می‌خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‌شنیدی که شاه، شیعه است! عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ‌ کسی قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است. آن ‌قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگری نخورده است.»

برآورده نشدن نیازهای حکومت اسلامی و جامعه مسلمین نیز تا حدود زیادی به خاطر بقای این تفکر در بعضی از ارکان حوزه‌هاست. ارکانی که برای تغییر نام یک خیابان تا صبح گریه می‌کنند؛ اما به هنگام زیر پا نهاده شدن احکام یقینی شریعت، ککشان هم نمی‌گزد.

سکولاریسم

مانع دیگری که بر سر راه حوزه مطلوب امام وجود دارد، تفکر سکولار موجود در بخش‌هایی از حوزه‌های علمیه است. سیاست در میان طائفه‌ای از حوزویان واژه منفوری بوده و هست. اگر این مسئله را ریشه‌یابی کنیم، به‌وضوح مشاهده می‌کنیم که این تفکر به حوزه‌های علمیه تزریق شده است و هیچ مبنای علمی و اندیشه‌ای ندارد. جریان استعمار که از ورود حوزه‌های علمیه در مسائل روز می‌ترسید، برای اینکه بتواند جامعه متحجران حوزوی را که متأسفانه قشر صاحب نفوذی هم بودند، به عدم دخالت در سیاست متقاعد کند، از در تقدس وارد شد. به همین منظور به جامعه دینی القاء شد که دین وادی مقدسی است و ورود آن به عرصه سیاست که وادی نقد و نقادی است، باعث شکسته شدن حرمت دین می‌شود.

برای اینکه جامعه مقدس‌مآب حاضر شود این استدلال را بپذیرد، باید نفرت خاصی از سیاست به وجود می‌آمد. در اینجا بود که واژه‌ها و اسلوب‌هایی مثل «سیاست نجس» و یا «سیاست کثیف»، خلق و در دهان‌ها گذاشته شد تا از این رهگذر به افکار متدینین ناآگاه چنین القا شود که حواستان باشد که دینتان آلوده به نجاست سیاست نشود و این دقیقاً لبه قیچی برش دین از سیاست بود که تا حدودی هم توانست جامعه مقدس متحجر و مقدس‌مآب و حتی بعضی از بزرگان را که تقدس را فقط در سلام و صلوات می‌دیدند، قانع کند.

از سوی دیگر با تقویت اندیشه‌ای که برگرفته از فهم غلط از روایات اهل‌بیت«ع» بود، حکومت‌های قبل از ظهور را یک کاسه کرده، چنین القا کردند که همه حکومت‌های قبل از ظهور، طاغوت هستند. تفکری که مروجان آن تحت عنوان انجمن حجتیه شناخته شدند. اینجا دقیقاً همان جایی بود که فریادهای امام راحل بر سر روحانیت متحجر بلند شد و مقتدرانه فریاد زدند:

«والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده‌اند. سیاست مدرن از اسلام سرچشمه می‌گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی را انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم.»(۱)

دنیازدگی

دنیازدگی مانع دیگری در کارآمدی حوزه‌های علمیه و تشکیل حوزه مطلوب امام بوده و هست. امام خمینی حوزه اصیل را در میان عالمان زاهد جستجو می‌کنند:

«آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده‌اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده‌اند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته‌اند.»(۲)

یکی از ضربه‌هایی که روحانیت خورده، از طایفه‌ای از روحانیون دنیازده بوده که به خاطر دنیای خود با سرمایه‌داران دست در یک کاسه گذاشته‌اند و در مقابل نظام سرمایه‌سالار سر تعظیم فرود آورده و از حال اقشار مستضعف جامعه غافل شده‌اند. امام خمینی که خود در همه ادوار زندگی زیّ ساده طلبگی را با هیچ کاخ ملوّنی عوض نکردند، در تصویر روحانیت اصیل می‌نویسند:

«علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه‌داران، پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند. این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی، با سرمایه‌داران در یک کاسه است. روحانیت متعهد به خون سرمایه‌داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت.»

مردم‌گرایی و خدمت به مردم

خصوصیت دیگری که حوزه‌های علمیه را به کارآمدی نزدیک می‌کند، مردمی بودن و گرایش به ارتباطات اجتماعی است که متأسفانه پس از انقلاب از سوی برخی از روحانیون وارد شده به نهادها و ارگان‌های دولتی کمرنگ شده است. آنچه باعث می‌شد که روحانیت بتواند در عرصه‌های اجتماعی تأثیرگذار باشد و جامعه را جهت دهد، علقه‌ بین روحانیت و مردم بود که بر اثر معاشرت‌های بی‌پیرایه صورت می‌گرفت. امام خمینی در منشور روحانیت به این هنر روحانیت اشاره کرده‌اند:

«در ترویج روحانیت و فقاهت، نه زور سرنیزه بوده است، نه سرمایه پول‌پرستان و ثروتمندان. بلکه هنر، صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیده‌اند.»

ایشان در مقام شمارش خصوصیات روحانیت اصیل، می‌فرمایند:

«خصوصیات بزرگی چون قناعت، شجاعت، صبر، زهد، طلب علم و عدم وابستگی به قدرت‌ها و مهم‌تر از همه احساس مسئولیت در برابر توده‌ها، روحانیت را زنده، پایدار و محبوب ساخته است.»

امام راحل در پایان منشور روحانیت، حوزویان را به مشارکت در امور اجرایی کشور و خدمت به مردم دعوت می‌کنند و این کار را امری مقدس می‌دانند:

«نکته آخری که توجه به آن لازم است، این است که روحانیون و علما و طلاب باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشسته‌اند؛ بلکه برای اجرای حکم خدا راحتی حوزه را رها کرده، مشغول به کارهای حکومت اسلامی شده‌اند.»

«ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بی‌سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتری از این را نخواهیم داشت.»

در واقع حوزه مطلوب امام حوزه‌ای کارآمد است که از موانعی مثل بی‌سوادی، عدم شناخت از شرایط روز، تحجر، تفکر سکولار و دنیازدگی برآمده از این دو، رها شده و برای خشنودی خدا به خدمت و ارشاد خلق مشغول است و در مقابل هیچ فسادی زبان به کام نمی‌گیرد.

پی‌نوشت:

  1. صحیفه نور، ج۱، ص۲۷۰٫
  2. منشور روحانیت.

 سوتیترها:

 

۱٫

در هیچ برهه‌ای از تاریخ، امکان نقش‌آفرینی روحانیت به اندازه دوره پس از انقلاب نبوده است؛ دوره‌ای که با شناخت دقیق امام راحل از ظرفیت نهفته فقه و جایگاه حقیقی روحانیت و حوزه‌های علمیه، زمینه و بستر مناسبی برای عینیت‌بخشی به اسلام ناب محمدی فراهم شد؛ اما از این ظرفیت عظیم و فرصت بی‌بدیل به وجود آمده، به صورت کامل استفاده نشد و آنچه انتظارش می‌رفت، هرگز اتفاق نیفتاد.

 

 

۲٫

جریان استعمار که از ورود حوزه‌های علمیه در مسائل روز می‌ترسید، برای اینکه بتواند جامعه متحجران حوزوی را که متأسفانه قشر صاحب نفوذی هم بودند، به عدم دخالت در سیاست متقاعد کند، از در تقدس وارد شد. به همین منظور به جامعه دینی القاء شد که دین وادی مقدسی است و ورود آن به عرصه سیاست که وادی نقد و نقادی است، باعث شکسته شدن حرمت دین می‌شود.

 

۳٫

حوزه مطلوب امام حوزه‌ای کارآمد است که از موانعی مثل بی‌سوادی، عدم شناخت از شرایط روز، تحجر، تفکر سکولار و دنیازدگی برآمده از این دو، رها شده و برای خشنودی خدا به خدمت و ارشاد خلق مشغول است و در مقابل هیچ فسادی زبان به کام نمی‌گیرد.

 

 

 

 

27اکتبر/18

امام خمینی و ضرورت حضور روحانیت در مناصب حکومت اسلامی

اشاره

نگاهی اجمالی به مجموعه مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های امام پیش از پیروزی انقلاب اسلامی درباره جایگاه و نقش روحانیت که ناظر به نقش ارشاد، هدایت و نظارت آنان است، از یک سو و مواضع، دیدگاه‌ها و عملکرد امام درباره ضرورت حضور و دخالت روحانیت در عرصه‌های عملی از سوی دیگر، ممکن است سئوال‌ها و ابهام‌هایی را در این زمینه به همراه داشته باشد و یا تصور شود که نوعی پارادوکس و تعارض در اندیشه امام وجود داشته است. از این رو و به منظور برطرف شدن هر گونه ابهام و تصور تنافی و تعارض در اندیشه باره، در نوشتار حاضر به تبیین و تشریح دیدگاه امام در مورد حضور روحانیت در مناصب دولتی بپردازیم.

امام در برخی از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، وظیفه روحانیت را ارشاد و هدایت دولت می‌دانستند و حضور آنان در مسؤلیت‌های دولتی را لازم نمی‌دیدند. به عنوان نمونه، ایشان در پاسخ به سئوال خبرنگار مجله اکونومیست درباره نقش روحانیت و رهبران مذهبی در آینده فرمودند:

«روحانیون در حکومت آینده، نقش ارشاد و هدایت دولت را خواهند داشت.»(۱)

ایشان همچنین در پاسخ به سئوال خبرنگار رویتر که، «در حکومت آینده، آیا علما خود حکومت خواهند کرد؟» فرمودند: «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور خواهند بود. این حکومت در همه مراتب خود متکی به آرای مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.»(۲)

ایشان در مصاحبه با رادیو تلویزیون فرانسه نیز در پاسخ به این سئوال که، «دریافت شما از حکومت اسلامی چیست؟ آیا منظور این است که رهبران مذهبی، حکومت را اداره کنند؟ مراحل این حکومت کدام است؟» فرمودند:

«خیر، منظور این نیست که رهبران مذهبی، خود حکومت را اداره کنند؛ لکن مردم را برای تأمین خواسته‌های اسلام رهبری می‌کنند؛ چون اکثریت قاطع مردم، مسلمان هستند، حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار و متکی به مردم خواهد بود.»(۳)

ایشان همچنین در مصاحبه با حامد الگار، فرمودند: «این که شما سئوال کردید که آیا روحانی می‌خواهد به دولت منضم بشود یا چی، نه، نمی‌خواهد دولت باشد؛ اما خارج از دولت نیست. نه دولت است، نه خارج از دولت. دولت نیست، یعنی که نمی‌خواهد برود در کاخ نخست‌وزیری بنشیند و کارهای نخست‌وزیر را بکند و غیر دولت نیست؛ برای اینکه نخست‌وزیر اگر پایش را کج بگذارد، این جلویش را می‌گیرد. بنابراین، نقش دارد و نقش ندارد.»(۴) با وجود این سخنان، پس از گذشت مقطعی از پیروزی انقلاب اسلامی، امام با حضور روحانیون در برخی از مناصب موافقت کردند و روحانیون در عمل، برخی از مسؤلیت‌های کلیدی حکومت را به عهده گرفتند.

اکنون این پرسش مطرح است که آیا در دیدگاه امام نسبت به حضور روحانیت در مسؤلیت‌های دولتی تعارض و منافاتی وجود دارد و یا دیدگاه امام دچار تغییر و دگرگونی شده است؟ آنچه ما را به ارزیابی و تحلیل روشنی از دیدگاه امام و دستیابی به پاسخی روشن در این خصوص میر‌ساند، توجه به افق فکری امام و در نظر گرفتن شرایط، تحولات، ضرورت‌ها و الزامات پیش آمده پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

در افق فکری امام، اسلام، دینی است جامع که به همه شئون زندگی انسان توجه دارد و برای تمام ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… قوانینی را در نظر گرفته است و نه تنها بدین منظور حکومت تأسیس کرده، بلکه اساساً اسلام، دین حکومت است. ایشان در این باره می‌فرمایند:

«اسلام، حکومت به تمام شئون آن است و احکام، قوانین اسلام و شأنی از شئون هستند و بلکه احکام اسلامی، مطلوب به عرض و امور برای اجرای حکومت و بسط عدالت می‌باشند.»(۵)

از منظر امام، حکومت، فلسفه عملی تمام فقه در ابعاد زندگی انسان است: «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمام فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت، نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»(۶) در چنین نگاهی روحانیت به عنوان مبلغان و حافظان دین نه تنها حق حضور در امور سیاسی و اجتماعی را دارند، بلکه جایگاه و موقعیت آنان این مسئولیت و وظیفه را بر عهده آنان قرار می‌دهد و نمی‌توانند از آن برکنار و نسبت به آن بی‌تفاوت باشند.

وظایفی همچون هدایت و ارشاد مردم، حفظ کیان دین و مذهب، مبارزه با ظلم و انحصارطلبی، آگاه‌سازی مردم و بیدار کردن آنان در مقابله با توطئه‌ها، خطرات و تهدیدات مختلف، حفظ استقلال و آزادی کشور اسلامی و حمایت از محرومین و پابرهنگان و… گویای نقش و جایگاه روحانیت در قبال اسلام است که گستره آن، زمان تشکیل حکومت و عدم آن را در بر می‌گیرد؛ هر چند در زمان برپایی حکومت اسلامی مسؤلیت آنان بیشتر خواهد شد. البته انجام این مسئولیت‌ها الزاماً به معنای عهده‌دار شدن مسئولیت‌های اجرایی توسط روحانیت نیست.

حضرت امام در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بر این باور بودند که با حضور غیر روحانیون در مسئولیت‌های اجرایی، روحانیت با ایفای نقش نظارتی خود می‌تواند نظام اسلامی را به‌طور بایسته تحقق بخشد و پیش ببرد و نیازی به حضور روحانیت در مسئولیت‌های اجرایی نیست. مصاحبه‌های امام پیش از انقلاب اسلامی ناظر به این جهت و بر این پیش‌فرض استوار بودند که در میان غیر روحانیت افرادی وجود دارند که توانایی اداره امور کشور و انجام مسئولیت‌های اجرایی را بر اساس مبانی و معیارهای اسلامی دارند و نیازی به حضور روحانیت در این عرصه نخواهد بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه تلخ روی کار آمدن دولت موقت و ریاست جمهوری بنی‌صدر و آسیب‌هایی که از این ناحیه متوجه نظام شد، ضرورت حضور روحانیت در برخی از مسئولیت‌های نظام بیش از پیش احساس و این واقعیت آشکار شد که برای ادامه حرکت نظام اسلامی در چهارچوب‌ها و موازین اسلامی و برای حفظ استقلال کشور، روحانیت باید این مسئولیت‌ها را به عهده بگیرد. از آنجا که باقی ماندن آن افراد در پست‌های کلیدی به اهداف نظام اسلامی و موجودیت آن خدشه وارد و در کارکردهای حکومت نیز اختلال ایجاد می‌کرد، امام پذیرفتند که برخی از روحانیون با پذیرش مسئولیت‌های کلیدی دولتی، نظام را در تحقق اهداف و وظایف حکومت اسلامی یاری کنند.

حضرت امام در این باره فرمودند:

«من از اول که در این مسائل بودم و کم کم آثار پیروزی داشت پیدا می‌شد، در مصاحبه‌هایی که کردم، چه با کسانی که از خارج آمدند، حتی در نجف و در پاریس و چه در حرف‌هایی که خودم زدم، این کلمه را گفته‌ام که روحانیون شغلشان یک شغل بالاتر از این مسائل اجرایی است و چنانچه اسلام پیروز بشود، روحانیون می‌روند سراغ شغل‌های خودشان؛ لکن وقتی که ما آمدیم و وارد معرکه شدیم، دیدیم که اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مسجدتان، این کشور به حلقوم آمریکا یا شوروی می‌رود. ما تجربه کردیم و دیدیم که اشخاصی که در رأس واقع شدند و از روحانیون نبودند، در عین حالی که بعضی‌شان هم متدین بودند، از باب اینکه آن راهی که ما می‌خواستیم برویم و آن راهی که مستقل باشیم… آن راه، با سلیقه آنها موافق نبود و چون آنجا دیدیم که ما نمی‌توانیم در همه جا یک افرادی را که صد در صد برای آن مقصدی که ملت‌ ما برای آن جوان‌هایشان را دادند و اموالشان را دادند، نمی‌توانیم پیدا بکنیم، تن دادیم به این که رئیس جمهورمان از علما باشد. نخست وزیرمان هم همین ‌طور… ما آن روز خیال می‌کردیم که در این قشرهای تحصیلکرده و متدین و صاحب افکار، افرادی هستند که بتوانند این مملکت را  آن جوری که خدا می‌خواهد، پیش ببرند و آن‌طور اداره کنند. وقتی دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم. ما از حرفی که در مصاحبه‌ها گفتیم، عدول کردیم و موقتاً تا آن وقتی که این کشور را غیر روحانی می‌تواند اداره کند، آقایان روحانیون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان و برمی‌گردند و محول می‌کنند دستگاه‌های اجرایی را به کسانی که برای اسلام دارند کار می‌کنند.»(۷)

همچنین ایشان در جای دیگری فرمودند:

«ما یک وقتی که در نجف بودیم، این کلمه را گفتیم که علما مرتبه‌شان بالاتر از این است که داخل بشوند در امور اجرایی؛ لکن در وقتی که افرادی باشند که آن افراد، متعهد به اسلام باشند و بتوانند کارها را روی موازین اسلامی اجرا کنند؛ نه این که اگر هیچ کس هم نباشد و اشخاصی باشند که نتوانند روی مجاری اسلامی عمل کنند، باز آقایان بروند کنار بنشینند و تماشاچی باشند که آنها ما را بکشانند به آنجایی که خودشان می‌خواهند. مسئله این نیست. مسئله این است که اگر سیاستمدارانی باشند که همان معنایی را که مسلمین می‌خواهد، ولو در همین یک بعدش، ولو در همین بعد دنیایی‌اش. آنها طوری سیاست را انجام بدهند که ما استقلالمان و آزادی‌مان محفوظ بماند و ما به طرف شرق یا غرب کشیده نشویم، البته آنها بکنند، هیچ مانعی ندارد و علما هم می‌روند و مشغول کارهای خودشان می‌شوند؛ اما وقتی که ما ببینیم که این ‌طور نیست که تمام این پست‌ها و تمام این قدرت‌ها را اینها اگر دستشان بیاید، صرف می‌کنند در این که جامعه ما را به (سمت) جامعه مستقل و آزاد بکشند، ناچاریم اشخاصی را که متعهد هستند و ما را نمی‌کشانند به این طرف و آن طرف، دخالت بدهیم در امور. نظارت بدهیم در امور و همه ما و همه شما و همه نسل‌های آتیه، آنها باید چشم و گوششان را باز کنند که دوباره هی شیطان‌ها نیایند تزریق کنند که آقا، علما را چه به سیاست؟ علما را چه به دخالت در امور مملکتی؟ این، یک نقشه شیطانی است.»(۸)

باید توجه داشت که این مسئولیت که برحسب ضرورت‌ها و الزامات عرفی و شرعی بر دوش روحانیت نهاده شد، تکلیفی است که در امتداد وظایف شرعی آنان قرار می‌گیرد و جدای از آن نیست؛ زیرا روحانیت به حسب وظیفه و مسئولیت شرعی خود نمی‌تواند در قبال حفظ اساس اسلام و نظام جمهوری اسلامی که بر گرفته از مبانی و اصول دینی است، بی‌تفاوت باشد و در صورتی که حضور نیافتن آنان خطر و آسیبی را متوجه دین و نظام دینی کند، موظف به پذیرش مسئولیت هستند.

به تعبیر دیگر اهمیت حفظ اسلام و نظام اسلامی، امام را بر آن داشت تا از دیدگاه نخست خویش فاصله بگیرند و با وجود این‌که شغل روحانیت را بالاتر از مسائل اجرایی می‌دانستند، به منظور انجام این مسئولیت مهم‌تر و جلوگیری از انحراف در مسیر نظام با حضور روحانیت در برخی مسئولیت‌ها، موافقت نمایند؛ همان‌گونه که فرمودند:

«ما تکلیف داریم که قضاوت و سایر جهات را حفظ کنیم تا زمانی که جمهوری اسلامی در مسیر خود قرار بگیرد؛ آن‌گاه علما به پست‌های خودشان که از همه شریف‌تر است برمی‌گردند. من از ابتدا همین مطلب را می‌گفتم که علما شأن‌شان نیست که مسئولیت دولتی را بپذیرند. خیال می‌کردم بدون آنها کارها درست می‌شود؛ ولی پس از مدتی دیدم که اگر به این وضع باقی بمانیم، اصل اسلام هم در خطر می‌افتد و لذا از آن مبنای اول برگشتم و تا مادامی که اینها اشخاص صالح را به جای خود پیدا نکرده‌اند، باید باشند.»(۹)

بر این اساس در دیدگاه امام در خصوص حضور روحانیت در برخی از مناصب دولتی، هیچ گونه تعارض و ناهمخوانی وجود ندارد؛ بلکه شرایط پدید آمده در آغاز شکل‌گیری انقلاب اسلامی و ضرورت‌ها و الزامات ناشی از آن و اهمیت حفظ اسلام و نظام موجب شد تا امام از دیدگاه پیش از انقلاب اسلامی خود فاصله بگیرند و ضرورت حضور روحانیت در مسئولیت‌ها را بپذیرند تا نظام اسلامی بتواند در مسیر روشن خویش گام بردارد.

از این دیدگاه، پذیرش مسئولیت در نظام اسلامی نه تنها یک ضرورت، بلکه یک ارزش و امر مقدس محسوب می‌شود و در مقابل، نپذیرفتن آن و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت‌ها، مؤاخذه الهی را به همراه خواهد داشت. امام در این باره فرمودند: «روحانیون و علما و طلاب باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشسته‌اند؛ بلکه برای اجرای حکم خدا، راحتی حوزه را رها کرده و مشغول به کارهای حکومت اسلامی شده‌اند. اگر طلبه‌ای منصب امامت‌جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالی ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هوای اجتهاد و درس خوش کند، یقیناً در پیشگاه خداوند بزرگ مؤاخذه می‌شود و هرگز عذر او موجه نیست. ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بی‌سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایطی بهتر از این را نخواهیم داشت.»(۱۰)

پی‌نوشت:

  1. صحیفه نور، ج۴، ص۱۸۰، مصاحبه با خبرنگار مجله انگلیسی اکونومیست، ۱۸/۱۰/۵۷٫
  2. صحیفه امام، ج۴، ص۱۶۰، مصاحبه با خبرنگار رویترز، ۴/۸/۵۷٫
  3. همان، ج۳، ص۴۶۷، مصاحبه با رادیو تلویزیون فرانسه، ۲۳/۶/۵۷٫
  4. صحیفه نور، ج۱۱، ص۱۳۳٫
  5. سید روح‌الله خمینی، البیع، ج۲، ص۶۳۲٫
  6. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹٫
  7. همان، ج۱۶، ص۳۴۹-۳۵۰٫
  8. همان، ج۱۳، ص۴۳۳-۴۳۴٫
  9. همان، ج۱۸، ص۱۰۱٫
  10. صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۰۰٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حضرت امام در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بر این باور بودند که با حضور غیر روحانیون در مسئولیت‌های اجرایی، روحانیت با ایفای نقش نظارتی خود می‌تواند نظام اسلامی را به‌طور بایسته تحقق بخشد و پیش ببرد و نیازی به حضور روحانیت در مسئولیت‌های اجرایی نیست. مصاحبه‌های امام پیش از انقلاب اسلامی ناظر به این جهت و بر این پیش‌فرض استوار بودند که در میان غیر روحانیت افرادی وجود دارند که توانایی اداره امور کشور و انجام مسئولیت‌های اجرایی را بر اساس مبانی و معیارهای اسلامی دارند و نیازی به حضور روحانیت در این عرصه نخواهد بود.

 

۲٫

باید توجه داشت که این مسئولیت که برحسب ضرورت‌ها و الزامات عرفی و شرعی بر دوش روحانیت نهاده شد، تکلیفی است که در امتداد وظایف شرعی روحانیت قرار می‌گیرد و جدای از آن نیست؛ زیرا روحانیت به حسب وظیفه و مسئولیت شرعی خود نمی‌تواند در قبال حفظ اساس اسلام و نظام جمهوری اسلامی که بر گرفته از مبانی و اصول دینی است، بی‌تفاوت باشد و در صورتی که حضور نیافتن آنان خطر و آسیبی را متوجه دین و نظام دینی کند، موظف به پذیرش مسئولیت هستند.

 

 

27اکتبر/18

فقه سیاسی در مکتب امام خمینی(ره)

از عواملی که موجبات تحول فقه و به تبع، فقه سیاسی را در پی داشته و به روزآمد بودن اجتهاد و پویایی فقه و اجتهاد انجامیده است، می‌توان به همراهی فقیهان با مسائل جامعه و نیازهای آن اشاره کرد.

با توجه به آنچه گذشت باید گفت بر اساس آنچه در تاریخ تحول فقه سیاسی آمده است، سیر تحول فقه (سیاسی) شیعه را از زمان پیدایش و توسعه تا مرحله بلوغ و توسعه، به طور کلی می‌توان به چند دوره تقسیم کرد که به اجمال از نظر می‌گذرد:

پس از آنکه زمان حضور امام معصوم پایان یافته و عصر غیبت آغاز شد، فقه شیعه از قرن چهارم و پس از غیبت امام زمان(عج) مرحله آغازین تدوین خود را پیمود و در طول قرن‌های متمادی (یازده قرن) به تکامل رسید و در طول این زمان طولانی جز در موارد خاص، ما شاهد تأسیس فقهی تخصّصی در حوزه سیاست نبوده‌ایم که البته این امر در گرو علل و عواملی بود که عمدتاً به شرایط زمانی و مکانی و فشار حاکمان جائر به شیعه و عالمان آنها برمی‌گردد. در طول این زمان، فقه شیعه گرچه بابی مستقل را در حوزه فقه سیاسی نگشوده است، اما مباحث سیاسی بسیاری در ذیل ابواب مختلف فقه شیعه وجود دارد و در زمان خود پاسخگوی نیازهای شیعیان بوده است.

گرچه تحول در عرصه فقه به زمان خاصی منحصر نبوده و شامل تمام زمان‌ها می‌شود، اما با توجه به تحولات بسیار در عصر حاضر و در پسامد انقلاب اسلامی که شامل تحول در مسائل، موضوعات و روش‌های فقهی است می‌توان تحول در عرصه فقه (سیاسی) را به دو زمان عمده قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد.

امام خمینی(س) که در مکتب فقیهان سلف تحصیل کرده و در عین حال به همان روش تدریس و تألیف می‌کرده است، از این جهت در نقطه مقابل مکتب قدیم فقه قرار ندارد. چه اینکه ایشان، خود بر این امر تأکید بسیار نموده و در مرحله عمل نیز پایبندی خود به این سبک و روش را نشان داده است:

لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درس‌هایی که مربوط به فقاهت است و حوزه‌های فقهی و اصولی از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقت‌ها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیق‌ها افزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدفین است، محفوظ بماند.(۱)

اما تبعیت از روش فقه سنتی و فقیهان سلف، ایشان را از تحول و پیشرفت باز نداشته و روح پرخروش و ضرورت نیاز به تحول فقه شیعه متناسب با زمان حاضر، ایشان را واداشته است که در حوزه‌های متعددی در فقه شیعه تحول ایجاد کرده، و باب‌هایی را در فقه شیعه بگشاید که در ادوار سابق به آن پرداخته نشده و مورد عنایت واقع نشده بود. که از مهمترین آنها می‌توان به فقه حکومتی، فقه المصلحه و نقش زمان و مکان در اجتهاد اشاره کرد.

بر این اساس می‌توان روش امام در استنباط و اجتهاد را به نوعی، متفاوت از فقیهان سلف دانست و مکتبی خاص را به نام امام خمینی رقم زد. تفاوت امام خمینی با سایر فقیهان را نه تنها در روش استنباطی، بلکه در نوع نگاه متفاوتی که به فقه داشته است باید جستجو کرد. بر اساس این نگرش، ایشان فقه شیعه را از قالب فقه فردی خارج کرده و حوزه‌ای وسیع‌تر (جامعه) را به آن اختصاص داده است و نگرش حکومتی به فقه و رفع نیازهای شئون حکومت، از مهمترین شاخصه‌های این نگرش محسوب می‌شود. در این مکتب اداره نظام اجتماعی مردم در کنار پاسخگویی به نیازهای فردی نقشِ محوری داشته و هیچ شأنی از شئون مردم و جامعه در حوزه فرو گذار نشده است. بلکه مقام معظم رهبری با عنایت به شرایط کنونی و نیازهای روزافزون جامعه و حکومت به فقه، نقطه مقابل این جریان و مکتب را متحجّر نامیده است.(۲)

نگرش فقهی که امام خمینی، راهبری آن را بر عهده دارد در عین حال که از متد و آموزه‌های فقه سنتی بهره می‌برد و به تعبیر خود امام خمینی از مؤلفه‌های فقه جواهری تبعیت می‌کند، پویایی را به خود ضمیمه کرده و با زمان‌شناسی دقیق و فهم صحیح پرسش‌های زمانه به تطور و تکامل رسیده است. این معنا گرچه در روش استنباطی امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب نیز به چشم می‌خورد، اما در سال‌های اخیر زندگی ایشان بسیار مورد تأکید قرار گرفته وایشان مؤلفه‌های زیادی را در این قالب ارائه نمودند که گرچه در قالب فقه استدلالی به کار گرفته نشده است، اما در نوع خود می‌تواند در حل بسیاری از مشکلات کمک کرده و باب جدیدی در فقه شیعه بگشاید. توجه به عناصر زمان و مکان، مصلحت، فقه حکومتی و عنایت به واقعیت‌های اجتماعی در فرایند استنباط در این راستا قابل ارزیابی هستند.

از مؤلفه‌های عمده‌ای که در مکتب امام خمینی(س) بسیار مهم تلقی شده و کارساز می‌باشد، لحاظ کردن واقعیت‌های اجتماعی و درک مسائل و فهم موضوعات با عنایت به این واقعیت‌هاست که راه را بر استنباط روزآمد و در عین حال کارآمد می‌گشاید و مشکلات بیشتری را از جامعه حل خواهد کرد:

اجتهاد مصطلح در حوزه‌ها کافی نمی‌باشد، بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‌ها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد…، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام جامعه را به دست بگیرد.(۳)

از جمله اموری که در این راستا مورد عنایت امام بوده و ایشان بر این قضیه تأکید می‌نموده، بلکه بستر بسیاری از تحولات را بر آن، مبتنی می‌دانستند، توجه به شرایط زمان و مکان در اجتهاد و استنباط بوده است. ایشان در عبارتی ضمن اعلام وفاداری نسبت به فقه سنتی واجتهاد جواهری، پویایی را لازمه تحول فقه (البته در بستر همان روش سنتی) دانسته و اینگونه اظهار داشته‌اند:

در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه‌ها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی‌دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله‌ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند… مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.(۴)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۴۲۵٫

۲٫ سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در مرقد مطهر امام خمینی به مناسبت سالگرد رحلت حضرت امام،۱۴/۳/۱۳۷۶٫

۳٫ صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۱۷۷-۱۷۸٫

۴٫همان ص ۲۸۹

 

سوتیتر:

از مؤلفه‌های عمده‌ای که در مکتب امام خمینی(س) بسیار مهم تلقی شده و کارساز می‌باشد، لحاظ کردن واقعیت‌های اجتماعی و درک مسائل و فهم موضوعات با عنایت به این واقعیت‌هاست که راه را بر استنباط روزآمد و در عین حال کارآمد می‌گشاید و مشکلات بیشتری را از جامعه حل خواهد کرد

27اکتبر/18

رفقایتان را هم مهذب کنید

تصویر امام خمینی(ره) از یک عالم دینی

در طول بیش از یازده قرنی که از غیبت کبرای حضرت ولی عصر ارواحنا فداء می‌گذرد، تاریخ شیعه، شاهد بروز و ظهور علما و مجتهدانی بوده که با تلاش و مجاهدت بی‌وقفه خود، همواره پرچم تشیع را در اهتزاز نگه داشته‌اند و به نیابت از امام غایب، جامعه شیعی را هدایت و رهبری نموده‌اند. بدون شک یکی از برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین این شخصیت‌ها، چه دوران معاصر و چه پیش از آن، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی است که با حرکت انقلابی و شجاعانه خود تلاش‌های فقهای پیش از خود را تکمیل نمود و جامعه و حکومتی اسلامی بر مبنای فرامین ائمه اطهار را پایه‌گذاری نمود.

امام خمینی، مولود حوزه علمیه بود و پیش و بیش از هر چیز، خود را یک طلبه و شاگردی از شاگردان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام می‌دانست و در مراحل مختلف زندگی خود (پیش از شروع مبارزات سیاسی، در طول دوران مبارزات و پس از تشکیل حکومت) همواره خود را پایبند به فرامین این مکتب می‌دانست و توانست با رفتار و سیره فردی و اجتماعی خود، تراز جدیدی از یک روحانی شیعی، به دست دهد و معیار متفاوت و نوینی از یک عالم دینی را عرضه نماید. دقت و تأمل در رفتار و گفتار امام خمینی، ما را بیش از پیش با این تراز و معیارها، آشنا می‌نماید. در ادامه، با مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول زندگی یک عالم دین از دیدگاه امام خمینی آشنا خواهیم شد.

۱٫ تهذیب نفس

از مهم‌ترین مسائلی که حضرت امام نسبت به روحانیون و علمای دین، همواره بر آن تکیه داشت، مسئله تهذیب نفس و توجه ویژه به آن در کنار تحصیل و کسب علم بود. شاید کمتر سخنرانی یا پیامی از امام (به ویژه خطاب به طلاب) بتوان پیدا کرد که در آن از ضرورت تهذیب نفس و همراه کردن آن با علم و تحصیل، سخن نگفته باشد. تا جایی که ایشان حتی علم توحید بدون داشتن تهذیب نفس را خطرناک می‌شمرد:

«آقا این اصطلاحات، خدا می‌داند که این اصطلاحات، یک وبالی است به عهده ما! خدا می‌داند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام می‌شود. اصطلاحات اثری ندارد. علم توحید، اگر چنانچه مشفوع نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛ اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که همین اطلاعات شما را بهتر می‌دانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.»(۱)

امام خمینی، داشتن حب دنیا را سمی خطرناک برای روحانیون و علمای دین می‌دانست و به شدت آنان را از این مسئله بر حذر می‌داشت:

«مهذب کنید خودتان را. موظفید علاوه بر تهذیب خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید. جرم شما مثل جرم سایرین نیست؛ در روایت است فقط این نیست که یک گناهی من می‌کنم، اگر چنانچه عالم ارتکاب یک معصیتی بکند، این جامعه را فاسد می‌کند: اذا فسد العالم فسد العالم. این یک مطلب واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی این عالم است، همان مقدار فاسد می‌کند… شما جوانید می‌توانید، از اول هر قدمی که برای علم برمی‌دارید، همان قدر یک قدم هم برای تقوا بردارید؛ برای تهذیب نفس بردارید؛ برای اینکه هوای نفس را کم کنید بردارید… مجهز بشوید؛ تهذیب کنید خودتان را آقا. اخلاق‌تان را تهذیب کنید. حب دنیا را از دل‌تان بیرون کنید این دنیای ناداشته! آنها حب دنیا دارند، دنیایش را هم دارند؛ من و شما حبش را داریم! آن مفسده‌اش را داریم، آن مصلحتش را نداریم! خودش را نداریم حبش داریم! حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئه.»(۲)

امام خمینی بارها خطر و ضرر علمای غیرمهذب و فاسد را گوشزد می‌نمود و با شدت هرچه تمام‌تر، به طرد و نفی این‌گونه افراد می‌پرداخت:

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند. باید کوشش بشود در این حوزه‌های اخلاقی، حوزه‌های تهذیب باشد، و حوزه‌های سلوک الی الله تعالی.»(۳)

۲. تهذیب جامعه

پس از تهذیب نفس، تهذیب جامعه، دومین ویژگی و وظیفه‌ای است که امام خمینی برای یک عالم دین قائل بود و بر آن تأکید می‌نمود:

«بر عهده کی است که جامعه را تهذیب کند؟ بر عهده علما، بر عهده دانشمندان، بر عهده اندیشمندان، بر عهده ائمه جمعه، بر عهده مدرسین، بر عهده علمای بلاد. همه باید بکنند، اما آن که خودش را به این زی در آورده و خودش را به صورت معلم، استاد، مدرس، فقیه دانشمند و امثال اینها نمایش می‌دهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند و بعداً تکلیف دارد که جامعه خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود نمی‌توانند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمی‌تواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب مهذّب و پاک بیرون بیاید، اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و از قلب شیطانی بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمی‌تواند بکند در قلب اشخاص.»(۴)

۳٫ عمل به علم

امام خمینی، عالم دینی واقعی را کسی می‌دانست که به علم خود عمل کند و علم بدون عمل را، خطری بزرگ برای قشر روحانی می‌دانست:

«اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی می‌شوند از بوی عالمی که به علمش عمل نکند، این برای چیست که عالم وضعش اینطور است؟ این برای این است که فرق است ما بین عالم و غیرعالم از جهاتی فرق است. عالم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند… و در همین روایت است که «اشد الناس حسره» آنهایی هستند که دعوت می‌کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می‌کنند و عمل می‌کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می‌روند، و خود این آدم عالمی است که به علم خودش عمل نمی‌کند و در جهنم می‌رود! آن شاید می‌بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه من ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد.»(۵)

۴٫ حفظ کیان و حیثیت دین مبین اسلام

از دیگر وظایف و ویژگی‌های مهمی که امام خمینی برای علمای دین بر می‌شمرد، تلاش برای حفظ کیان و حیثیت دین اسلام بود. به عبارت دیگر، امام خمینی، فلسفه وجودی علما و روحانیون، حفظ اساس و کیان دین می‌دانست:

«همیشه علما و زعمای اسلام ملت را نصیحت به حفظ آرامش می‌کردند. خیلی از زمان میرزای بزرگ، مرحوم حاج میرزا محمدحسن شیرازی نگذشته است؛ ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز می‌خواهد [به] وسیله کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیرمرد که در یک شهر کوچک نشسته و سیصد نفر طلبه بیشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمی‌داد و با تعبیرات سوء و بی‌ادبی به مقام شامخ عالم بزرگ روبه‌رو شد تا آنجایی که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال برگردد.»(۶)

۵٫ حفظ و تقویت فقاهت

امام خمینی به عنوان یک فقیه بزرگ، در عین توجه به علوم مختلف و جدید در حوزه‌ها و نیز تأکید بر دخالت علما و روحانیون در مسائل سیاسی و اجتماعی، همواره مدافع و تقویت کننده فقه سنتی در حوزه‌های علمیه بود و بر تقویت آن و توجه بیش از پیش روحانیون جوان به فقه و فقاهت تأکید داشت:

«طلبه جوان باید مشغول باشند به تحصیل و این حوزه‌های فقاهتی هرچه بیشتر بشود و مراجع به اینها عنایت زیادتر بکنند و مدرسین عنایت زیادتر راجع به اینها داشته باشند و حوزه فقهی به همان معنایی که تاکنون بوده است، حفظ کنید که اگر این حفظ نشود، فردا مردم دیگر شما را قبول نمی‌کنند. مردم معمم نمی‌خواهند، مردم عالم می‌خواهند. این منتها علامت علم است. اگر یک وقت خدای نخواسته حوزه‌های علمیه ما سست شدند در تحصیل، سست شدند در اینکه فقاهت را تقویت بکنند، بدانند که این یک خیانت بزرگی به اسلام است و اگر این فکر تقویت بشود که ما دیگر لازم نیست خیلی چه بکنیم و فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانی است؛ موافق آمال امثال آمریکا در درازمدت. اگر شما حوزه‌های فقاهتی را تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تاکنون بوده است؛ به همان فقه سنتی، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمی‌گذرد یک نیم قرن، الا اینکه از اسلام هیچ اسمی دیگر نباید باشد. اگر فقهای اسلام، از صدر اسلام تا حالا نبودند، الآن ما از اسلام هیچ نمی‌دانستیم. این فقها بودند که اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس کردند و نوشتند و زحمت کشیدند و به ما تحویل دادند و ما باید همین جهت را حفظ بکنیم و یک تکلیف الهی شرعی است به اینکه حوزه‌ها باید تقویت بشود و البته در بین حوزه‌ها، اشخاصی هستند که آنها دخالت در امور اجتماعی و سیاسی می‌کنند و باید هم بکنند؛ اما غفلت از اینکه ما دیگر به فقاهت کار نداشته باشیم، این غفلت اسباب این می‌شود که اسلام خدای نخواسته، منسی کنید بعد از چند وقت. باید حوزه‌ها به قوت خودش [باقی بماند] بلکه هر روز قوتش زیادتر [شود]. شما خودتان حفظ کنید اسلام را به حفظ فقاهت اسلام همه‌اش توی این کتاب‌هاست با حفظ فقاهت، با حفظ این کتب، با نوشتن، با بحث کردن، با حوزه‌های علمی تشکیل دادن از همه علوم اسلامی، آن کتبی که منسی شده بود، آن کتب را باز به صحنه آوردن و بحث کردن و حفظ کردن این دژ محکمی که تاکنون اسلام را نگه داشته است.»(۷)

۶٫ سکوت نکردن در برابر دستگاه ظالم و جائر

مسئله دیگری که امام خمینی همواره بر آن تأکید داشت و پیش از بیش از دیگران، خود به آن عمل نمود، ایستادگی علما و روحانیون در برابر دستگاه‌ و حاکمان جائر و ظالم بود. چیزی که محصول آن، انقلاب اسلامی و در پی آن، حکومت اسلامی بود:

«آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی‌امیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضال و مضله) همراهی می‌کند. دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه‌ها برای آنها جا باز نموده و شغل‌های حساس به آنها داده‌اند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید. در نوحه‌های سینه‌زنی از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید. از فرستادن و تجهیز دولت خائن چندهزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن، برای شرکت در محفل ضداسلامی و ملی، اظهار تنفر کنید. سکوت در این ایام تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. از عواقب این امر بترسید.از سخط خدای تعالی بهراسید. اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه‌ای وارد آید، نزد خدای تعالی و ملت مسلمان مسئول هستید: إذا ظهرت البدع فللعالم أن یظهر علمه و الا فعلیه لعنه الله.»(۸)

۷٫ دخالت در امور سیاسی

از نظر امام خمینی، مسائل سیاسی و اجتماعی، چیزی جدای از دین نبود و از مهمترین وظایف علما و روحانیون، آن است که بر اساس احکام دین، وارد به این مسائل شوند و خود را کنار نکشند:

«شما چون دین را از سیاست جدا می‌دانید لذا خیال می‌کنید که وقتی عالم، یک عالم دینی وارد به مسائل سیاسی می‌شود شغل اصلی‌اش را رها کرده و کار جدیدی را شروع کرده است و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است.»(۹)

«قضیه سیاست یک مطلبی نیست که در اسلام مطرح نباشد. این معنایی که دین از سیاست جداست، مطلبی است که استعماری‌ها انداخته‌اند در دهن مردم و می‌خواهند به واسطه این، دو فرقه را از هم جدا کنند؛ یعنی آنهایی که عالم دینی هستند علی حده‌شان کنند و اینهایی که غیرعالم دینی هستند علی حده‌شان کنند. سیاسیون را از سایر مردم جدا بکنند تا استفاده‌های‌شان را بکنند. اگر این قوا با هم مجتمع بشوند، آنها می‌دانند که با اجتماع قوا نمی‌توانند منافعی را که می‌خواهند ببرند؛ و لهذا دامن به این تفرقه‌ها زده‌اند زیاد. اول همین معنا که دین از سیاست جداست. قبل از این معنا، اصلش دین افیون است! دین افیون مردم است! آخوندها درباری هستند! جدا کردند اصلا و دین را در نظر مردم متزلزل کردند. بنابراین، این یک اغفال بوده است که [مطرح] کرده‌اند که دین از سیاست جداست. سیاست غیر از این است که یک مملکت‌داری به طرز صحیح عاقلانه و موافق با همه روابط و ضوابط که در اسلام بوده است [انجام گیرد]؟ اسلام حکومتش سرتاسر تقریباً آسیا را گرفته بوده، مع ذلک به ما می‌گویند که دین از سیاست جداست! [و] هم شمشیر در دستش بود و جنگ می‌کرد. خود رسول الله، هم قرآن آورد هم حدید را آورد و شمشیر را وارد کرد و آورد و با مخالفین جنگ کرد و آنها را تابع خودش کرد.»(۱۰)

۸٫ پرهیز از اختلاف درونی

امام همواره بر یکدلی و عدم اختلاف روحانیون تأکید داشت و اختلاف و نزاع بین علمای دین را باعث تضعیف و حتی شکست اسلام و آن را از بزرگ‌ترین گناهان در نزد خداوند می‌دانست:

«اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست می‌خورد. اگر در قشر روحانی خدای نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات برای دنیاست، برای دین که اختلافی در کار نیست، همه ما، همه ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافی پیدا بشود اختلاف روی اساس دنیاست. شیطان است که اختلاف می‌اندازد اگر سایر مردم توجه کنند که ملاها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، طلبه‌ها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمی‌گردانند. [اگر] از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است… شما الهی بشوید. وحدت پیدا بکنید. صف‌تان را واحد کنید… روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خدای نخواسته در صفوف شما یک خللی پیدا بشود، این خلل، خلل شیطانی است، برای هواهای نفس است و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع می‌شود. در ملت اگر خلل واقع شد، آنهایی که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بن خواهند کند. این دفعه اگر خدای نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانی چیزی باقی می‌گذارند و نه از منورالفکر؛ نه از قشر جدید چیزی باقی می‌گذارند و نه از قشر قدیم.»(۱۱)

۹٫ همبستگی و ارتباط با دانشگاهیان

امام همیشه حوزویان و علمای دین را به ایجاد ارتباط با دانشگاهیان تشویق می‌نمود و آنان را از دوری وکناره‌گیری از این قشر، برحذر می‌داشت:

«من گله‌ام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناح‌ها را از خودشان، جدا نکنند این جناح‌ها را. این جناح‌ها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار می‌کنند، برای اسلام دارند چیز می‌نویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توی کار. آقا، آغوش‌تان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهی عرض کنم که فاسق و فاجر! و… دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمی‌دانم مرتجع است و قدیمی! کی آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟ شما هم از آن طرف بگویید که این نمی‌دانم دانشگاهی است و این بی‌دین است و این نمی‌دانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها. هردو با هم دست برادری بدهید، دست برابری بدهید، مسائل‌تان را طرح بکنید.»(۱۲)

پی‌نوشت:

۱٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۱۸، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۲٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۲۴، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۳٫ صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۲۰، سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان، ۲۷ آذر ۱۳۵۹٫

۴٫ صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۳۵، سخنرانی در جمع اعضای مجلس خبرگان و ائمه جمعه، ۱۴ بهمن ۱۳۶۳٫

۵٫ صحیفه امام، ج ۲، ص ۱۸، سخنرانی در جمع طلاب نجف، ۱۳۴۶٫

۶٫ صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۱۴، سخنرانی در جمع طلاب و اهالی قم به مناسبت آغاز دروس حوزه علمیه قم، ۱۱ آذر ۱۳۴۱٫

۷٫ صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۲۰، سخنرانی در جمع ائمه جماعات و روحانیون، ۱۸ شهریور ۱۳۶۰٫

۸٫ صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۳۰، پیام به روحانیون و ملت مسلمان ایران درباره افشای جنایت‌های رژیم شاه، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۲٫

۹٫ صحیفه امام، ج ۵، ص ۲۹۸، مصاحبه با کرک کروفت، ۷ دی ۱۳۵۷٫

۱۰٫ صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۰۲، سخنرانی در جمع معلمان، ۳۰ بهمن ۱۳۵۷٫

۱۱٫ صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۸۴، سخنرانی در جمع علما و اقشار مختلف مردم، ۱۱ اسفند ۱۳۵۷٫

۱۲٫ صحیفه امام، ج ۳، ص ۲۵۱، سخنرانی در جمع روحانیون، ۱۰ آبان ۱۳۵۶٫

 

 

سوتیتر:

۱٫

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند

۲٫

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید به درد نمی‌خورد. «العالم هو الحجاب الاکبر.» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند

 

۳٫

«اشد الناس حسره» آنهایی هستند که دعوت می‌کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می‌کنند و عمل می‌کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می‌روند، و خود این آدم عالمی است که به علم خودش عمل نمی‌کند و در جهنم می‌رود! آن شاید می‌بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه من ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد

۴٫

«شما چون دین را از سیاست جدا می‌دانید لذا خیال می‌کنید که وقتی عالم، یک عالم دینی وارد به مسائل سیاسی می‌شود شغل اصلی‌اش را رها کرده و کار جدیدی را شروع کرده است و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است.»

27اکتبر/18

اسلام سیاسی و انقلابی در اندیشه امام خمینی

یکی از راهبردهای دشمنان اسلام برای مقابله با دین اسلام و تعالیم روح‌بخش آن، از صدر اسلام تا امروز، روش مذهب علیه مذهب یا روش درون‌دینی بوده است. در تاریخ صدر اسلام، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله برای مقابله با اسلام اصیل و سیره صحیح نبوی که متبلور در جانشینان به حق ایشان، یعنی ائمه علیهم السلام بوده است، جریان نفاق و انحراف با منع نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله و غصب جایگاه جانشینی پیامبر او، سعی در تحریف اسلام اصیل و مقابله با جریان حق داشته است. در زمان حاکمیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز عالمان متهتک و جاهلان متنسک در قالب خوارج و سایر فرق انحرافی درون دینی، بااستفاده از آیات قرآن و القای مقابله رفتار آن حضرت با قرآن و تمسک به برخی صحابه و همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و قرار دادن آنها در مقابل آن حضرت، سعی در جذب بخش‌هایی از جامعه اسلامی به خود و مقابله با امام حق را داشتند. همچنین بنی‌امیه که دشمن اهل بیت علیه السلام بودند، در صفین و کربلا، با نیرنگ و عوام‌فریبی و با اقداماتی مثل بر نیزه بردن قرآن و یا خارجی خواندن امام حسین علیه السلام سعی کردند علی علیه السلام و اهل بیت او را به نوعی مقابل دین و یا خارج از دین و منحرف از دین و خروج کننده بر خلیفه حق مسلمین، معرفی کنند که این روش در سال‌های بعد نیز ادامه پیدا کرد.

در دوران معاصر نیز در جوامع اسلامی، دشمن برای خنثی کردن تحرکات اسلامی و جلوگیری از تحول و پیشرفت جریان‌ها و جنبش‌های اسلامی، از ظرفیت‌های درونی خود آنها استفاده کرده است. دشمنان فهمیده‌اند که چون در جوامع اسلامی مردم معتقد به اصل اسلام هستند، به راحتی نمی‌توان مطالب غیردینی و ضددینی مطرح کرد و مردم را به آن سمت سوق داد؛ از این رو، سعی کردند از ظرفیت‌ها و فضاهای موجود در جامعه دینی و ادبیات دینی استفاده کنند و با شکل‌دهی جریانات دینی منحرف و یا حمایت از جریان‌ها و گفتمان‌های اسلامی متفاوت که می‌توانند در راستای منافع آنها باشند، برای مقابله با جریان اصیل مذهبی، استفاده کنند. تقویت فرقه انحرافی وهابیت در میان اهل سنت و ایجاد فرقه بابیت و بعد بهاییت با استفاده از ظرفیت مباحث مهدویت در شیعه، از جمله اقدامات دشمنان اسلام و استعمارگران در سده‌های اخیر بوده‌اند.

یکی دیگر از اقدامات مخالفین برای ترویج تفکرات منحرف غربی در دوران معاصر، ارائه این تفکرات با ادبیات دینی بوده است. یکی از اولین کسانی که در تاریخ معاصر ایران از این روش استفاده کرد، میرزا ملکم خان بود. وی سعی داشت تفکر غربی، حتی اصول فراماسونری را در لفافه دین، رواج دهد. خود او در این باره می‌نویسد:

«کیفیت انجمن‌های فراماسونری را در ایران در لفافه دین پوشیدم.(۲) چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا، کوشش بی‌فایده‌ای است، از این رو، فکر ترقی مادی را در لفافه دین عرضه داشتم.»(۳)

به همین جهت و در راستای همین فریبکاری و ظاهرسازی، تشکیلات فراماسونری، «مجمع آدمیت» را نشانه تجلی دولت حقه امام زمان علیه السلام دانست و به دروغ مدعی شد که هیچ مغایرتی میان اصول این مجمع و دین اسلام، وجود ندارد. او حتی در جایی، مجمع آدمیت را با اشاره به آیات قرآن، حزب‌الله نامید.(۴)

اسلام ناب و اسلام آمریکایی در اندیشه امام و رهبری

از زمان آغاز نهضت امام خمینی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، نیز همواره این روش برای مقابله با نهضت امام مورد استفاده مخالفان بوده است. مهم‌ترین شاخص مکتب امام خمینی که باعث تمایز این مکتب از سایر مکاتب، به ویژه مکاتب داخلی است، اسلام ناب است. حضرت امام، اسلام ناب را اینگونه تعریف می‌کند:

«اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنج‌دیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پاک‌طینتان عارف و در یک کلمه، مدافع اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله.»(۵)

مقام معظم رهبری نیز در توضیح اسلام ناب می‌فرماید:

«اسلام ناب، اسلامی است که همه‌جانبه است؛ از زندگی فردی و خلوت فردی تا تشکیل نظام اسلامی، همه را شامل می‌شود. اسلام ناب، آن اسلامی است که هم تکلیف من و شما را در خانواده با خود و در خلوت شخصی‌مان معین می‌کند، هم تکلیف ما را در جامعه معین می‌کند، هم تکلیف ما را در قبال نظام اسلامی و ایجاد نظام اسلامی معین می‌کند.»(۶)

در دوران نهضت امام خمینی، اسلام التقاطی و اسلام متحجرین مذهبی، بدیل‌های حرکت امام بودند که در عمل در مقابل تفکر و نهضت امام قرار داشتند و امام از عموم آنها، با عنوان «اسلام آمریکایی» نام می‌برد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با از بین رفتن دشمن مشترک یعنی رژیم شاه، این جریان‌ها تقابل خود را بیشتر نمایان ساختند. امام خمینی در بیانات خود، ویژگی اسلام آمریکایی را عناوینی همچون اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان، اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت و اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها می‌داند.(۷)

بعد از رحلت امام خمینی، با توجه به محوریت و اهمیت امام در ذهنیت عمومی جامعه و وابستگی انقلاب اسلامی به تفکر و مکتب امام، مخالفان، تلاش خود را برای تحریف مکتب امام و یا طرح بدیل‌های دیگر در مقابل حرکت امام خمینی، ادامه داده، به تضعیف این حرکت پرداختند. در سخنان امام و رهبری، تعابیری مثل «اسلام سیاسی» و «اسلام انقلابی» وجود دارد که به نوعی تعبیر و توصیفی از همان اسلام ناب و بیانگر ویژگی سیاسی و انقلابی اسلام است.

در سال‌های اخیر، برخی از روحانیون و روشنفکران به اصطلاح دینی، سعی کردند برای مقابله با اندیشه امام و رهبری، اصطلاحات و تعابیر جدیدی مانند «اسلام اجتماعی» و «اسلام رحمانی» را در مقابل دو اصطلاح اسلام سیاسی و اسلام انقلابی و استکبارستیز ارائه کنند.

۱٫ اسلام رحمانی در مقابل اسلام انقلابی و استکبارستیز

یکی از تفکرات انحرافی که توسط برخی روشنفکران دینی و برخی از روحانیون در مقابل نگاه انقلابی و ظلم‌ستیز امام مطرح می‌شود و سعی در استحاله انقلاب اسلامی دارد، تفکر «اسلام رحمانی» است. اسلام رحمانی، روشی برای گسترش تفکرات لیبرالی و سکولاریستی، با ادبیات دینی است. یکی از محورهای تفکر اسلام رحمانی، طرح بحث مذاکره و مسامحه، به جای مقاومت و ایستادگی در مقابل دشمن مستکبر و نفی نمادهای برائتی، مثل شعار مرگ بر آمریکا و استفاده از تعابیری مثل باهوش و مؤدب برای آمریکایی‌ها به جای تعبیر شیطان بزرگ است که نوعی مقابله با یکی از آرمان‌های اصلی امام و انقلاب، یعنی استکبارستیزی و سلطه‌ستیزی است.

یکی دیگر از محورهای اسلام رحمانی، مخالفت با اجرای احکام اسلامی مانند احکام جزایی اسلام، مخالفت با جهاد و مبارزه با دشمن، خشن خواندن اجرای حدود شرعی، ضد حقوق بشر خواندن حقوق اسلامی به ویژه در حوزه زنان، مخالفت با امر به معروف و نهی از منکر، مخالف آزادی خواندن الزام حجاب اسلامی و… است. آنان از این طریق سعی در جلوگیری از اجرای احکام اسلامی در قالب قوانین جمهوری اسلامی دارند؛ امری که امام از آن به عنوان هدف اصلی قیام خود، یاد کرد.(۸)

یکی دیگر از محورهای اسلام رحمانی برای استحاله انقلاب اسلامی، پایان یافته دانستن دوران انقلاب و مبارزه و ورود به دوران جمهوری اسلامی و نفی روحیه انقلابی و انقلابی‌گری و تندرو خواندن گروه‌ها و جوانان انقلابی است که این مسئله، با مقابله و مخالفت صریح مقام معظم رهبری مواجه شد و ایشان به شدت با این طرز تفکر مخالفت کرد.(۹)

۲٫ اسلام اجتماعی در مقابل اسلام سیاسی

طرفداران اسلام اجتماعی که طیف‌های مختلفی دارند، ابتدا به توصیف اسلامی سیاسی می‌پردازند و سپس با القای ناکارآمدی و عدم توفیق اسلام سیاسی، اسلام اجتماعی را به عنوان مدل و الگوی موفق، مطرح می‌کنند. این جریان، اسلام سیاسی را اینگونه معنا می‌کنند که برای پیشبرد اسلام و اقامه دین و اجرای احکام اسلامی، باید قیام کرد و حکومت دینی تشکیل داد و با الزام حکومتی احکام فقهی و اسلامی دین را اقامه کرد و گسترش داد. به تعبیری اینان در این مرحله، همان اندیشه امام را می‌پذیرند که معتقد بود اکثر احکام اسلام، اجتماعی و سیاسی هستند و تحقق و اجرای بسیاری از احکام، جز با تشکیل حکومت، دینی امکان‌پذیر نیست و تشکیل حکومت دینی هم نیازمند قیام بر ضد نظام ستم‌شاهی است؛ اما پس از طرح این مطلب به طرح این شبهه می‌پردازد که این حرکت امام که منجر به تشکیل یک حکومت فقهی و دخالت روحانیت در سیاست و الزام احکام اسلامی در قالب قوانین حکومتی شد، در عمل، در گسترش دین اسلام، موفق نشده است و موجب شکاف بین مردم و روحانیت شده و روحانیت هم ظرفیت تبلیغ دین و پذیرش عمومی مردم از سخنان خود را از دست داده است. بنابراین بهتر است از الگوی «اسلام اجتماعی» استفاده شود؛ الگویی که افرادی مثل امام موسی صدر، دنبال کردند و به جای قیام و انقلاب و تشکیل حکومت، به نشر معارف اسلامی و تبلیغ دین در عرصه اجتماعی پرداختند و از این راه توانستند تأثیرات فراوان دینی و فرهنگی بر جامعه مسلمان و شیعه ایران و لبنان بگذارند. بنابراین حوزه‌های علمیه و روحانیت باید از دخالت در سیاست و حکومت، پرهیز کنند و به امر تبلیغ و گسترش اخلاق در جامعه بپردازند؛ زیرا هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله نیز گسترش مکارم اخلاقی بود.

باید گفت که این دیدگاه دارای چند اشکال جدی است:

۱٫ انقلاب اسلامی گرچه بعد از چهل سال، هنوز نتوانسته به تمام اهداف خود و تحقق کامل دولت اسلامی و جامعه اسلامی برسد، اما با گذراندن  موفق دو مرحله «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» و گسترش تفکر خود در جهان اسلام و در میان انسان‌های آزاده جهان، توانسته توفیقات زیاد دینی و فرهنگی در داخل و خارج از کشور اسلامی داشته باشد که یکی از نمونه‌های آن، تربیت نسل جوان مؤمن و انقلابی است که مقام معظم رهبری معتقد است از بسیاری از افراد نسل اول انقلاب، مستحکم‌تر و قابل اعتمادتر هستند. همچنین گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در جهان و تشرف حدود ۵۰ میلیون نفر از انسان‌های آزاده جهان به مکتب تشیع، بر اثر تفکر امام و نهادهای دینی انقلابی، از جمله توفیقات بین‌المللی انقلاب اسلامی و حرکت امام بوده است که هیچ یک از علما و مراجع شیعه بدون تشکیل حکومت، نتوانسته‌اند به چنین توفیقی برسند.

۲٫ درست است که برخی از روحانیون که دارای مناصب حکومتی هستند، به دلیل عملکرد بد خود، باعث بدبینی بخشی از افراد جامعه نسبت به روحانیت شده‌اند، اما اولاً عموم مردم بین این افراد و اصل جامعه روحانیت، تفکیک قائلند و ثانیاً بسیاری از روحانیون و علما هستند که با وجود دخالت در امور سیاسی، همچنان محبوب مردم و مورد اعتماد آنها می‌باشند که نمونه آنها، حضرت امام و رهبر معظم انقلاب هستند که با وجود سیاسی بودن درس‌های اخلاق و منبرهای شلوغ‌ترین و پرجمعیت‌ترین دروس اخلاق حوزه علمیه و محافل مذهبی است.

۳٫ واقعیت این است که اگر انقلاب نشده بود و حکومت اسلامی، شکل نگرفته بود و نهادهای فرهنگی و اجرایی در اختیار حکومت اسلامی قرار نگرفته بود، معلوم نبود چه سرنوشتی برای حوزه‌های علمیه پدید می‌آمد و آیا اساساً حوزه‌ای باقی می‌ماند که بتواند به تبلیغ دین بپردازد؟ اگر همین نهادهای فرهنگی، مانند وزارت ارشاد و آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و صدا و سیما با همه نقص‌هایی که دارند در اختیار حکومت اسلامی نبودند و در اختیار نظام شاهنشاهی بودند، به چه وضعیتی دچار می‌شدند؟ کما اینکه در اواخر دوران شاهنشاهی، شاهد انحرافات فراوانی در سینما و نظام دانشگاهی و آموزشی کشور بودیم.

۴٫ اشکال آخر هم تحریف شخصیت و اندیشه امام موسی صدر است که او را شخصیتی غیر سیاسی و غیر انقلابی جلوه داده‌اند؛ این در حالی است که مراجعه به اندیشه‌های امام موسی صدر و عملکرد او در ایران و لبنان و اقدام او برای تأسیس گروه سیاسی و مبارزاتی «امل» در لبنان و همراهی شخصیت‌های مبارز و انقلابی مانند شهید چمران با وی و ارتباط و نزدیک بودن به افرادی مانند دکتر شریعتی که از طرفداران اسلام انقلابی بود دلالت بر نگاه سیاسی و مبارزاتی او دارد.

این تفکر انحرافی که با عنوان «اسلام اجتماعی» مطرح شده، با طرح شبهاتی مانند نفی مشروعیت قیام در عصر غیبت، عدم اعتقاد عموم علمای شیعه به ولایت فقیه و تشکیل حکومت، نفی دخالت روحانیت در سیاست و این که باید دعا کرد که امام زمان علیه السلام بیاید، سعی در گسترش تفکر دین منهای سیاست دارد؛ البته برخی از پیروان این تفکر، ادعای خط امامی بودن هم دارند؛ در حالی که امام، این نوع تفکر را اسلام آمریکایی نامید و فرمود:

اسلام آمریکایی، این بود که ملاها باید بروند درس‌شان را بخوانند؛ چه کار دارند به سیاست؟ با صراحت لهجه می‌گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها، باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه، درس بخوانیم، چه کار داریم به اینکه به ملت چه می‌گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت، با قیصر است؛ به ما چه ربطی دارد و یک دسته دیگر هم که تزشان ایناست که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می‌آید؟ حضرت صاحب می‌آید معصیت را بردارد؛ ما معصیت کنیم که او بیاید؟»(۱۰)

این نوع تفکرات انحرافی، تفکراتی است که از میان حوزه و دانشگاه بلند شده است و متأسفانه به دنبال تحریف یا تخریب اندیشه امام و استحاله انقلاب اسلامی است و وجود این نوع تفکرات در حوزه‌های علمیه، گرچه اندک، خطری است که مقام معظم رهبری با طرح بحث خطر سکولاریسم در حوزه‌های علمیه و لزوم حفظ روحیه انقلابی‌گری و حوزه انقلابی، نسبت به آن هشدار داد.(۱۱)

کلام آخر را نیز از بیان امام بهره می‌بریم که به این جریان‌ها و این تفکرات و دسته‌بندی‌های نادرست از اسلام، اینگونه توصیه فرمود:

«این اعوجاجات را بردارید. این دسته‌بندی‌ها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان، اگر ملی هستید، این دسته‌بندی‌ها را بردارید و در این موجی که الآن این ملت را به پیش دارد می‌برد، در این موج خودتان را وارد کنید و برخلاف این موج، حرکت نکنید که دست و پای‌تان خواهد شکست.»(۱۲)

پی‌نوشت:

۱٫ استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

۲٫ محمد مددپور، سیر تفکر معاصر در ایران، کتاب پنجم، ص ۱۴۴٫

۳٫ فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکمت قانون عصر سپهسالار، ص ۶۵٫

۴٫ روزنامه قانون، ش ۵، ص ۴ و ش ۲۱، ص ۴٫

۵٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۱٫

۶٫ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان، ۲۰/۱۰/۱۳۹۴٫

۷٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۱ و ص۸۱٫

۸٫ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص ۳۰ ۲۵ و ص ۱۲۷٫

۹٫ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان، ۲۰/۱۰/۱۳۹۴٫

۱۰٫ صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۵۳۳ و ۵۳۴٫

۱۱٫ بیانات رهبر معظم انقلاب، ۱۱/۹/۹۱ و نیز در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، ۲۵/۱۲/۱۳۹۴٫

۱۲٫ صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۵۳۳ و ۵۳۴٫

 

 سوتیترها:

۱٫

در سال‌های اخیر، برخی از روحانیون و روشنفکران به اصطلاح دینی، سعی کردند برای مقابله با اندیشه امام و رهبری، اصطلاحات و تعابیر جدیدی مانند «اسلام اجتماعی» و «اسلام رحمانی» را در مقابل دو اصطلاح اسلام سیاسی و اسلام انقلابی و استکبارستیز ارائه کنند

27اکتبر/18

در طلبه انقلابی، باید نگاه تمدنی و اسلام جامع و پاسخگو ریشه پیدا کند

«حوزه، تهدیدها و فرصت‌ها»

در گفت و شنود پاسدار اسلام با آیت‌الله علیرضا اعرافی

 

اشاره: وقت و مدیریت زمان در زندگی‌اش از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی ساعاتی را که بین میبد تا قم از دوران طلبگی تا به امروز سپری کرده است به یاد دارد؛ همین وقت‌شناسی و مدیریت زمان و تقسیم انرژی و ساعات عمر، او را به مدلی از سیستم محوری سوق داده است که مسئولیت‌های مختلف و بعضاً سنگین و کلان، او را از کارهای حوزوی و درس و بحث جدا نکرده

است، روحیه‌ای که ما را بر آن داشت که کمی زودتر از ساعت ملاقات به جامع‌المصطفی‌العالمیه برویم؛

این مرکز بزرگ علمی بین‌المللی توانسته است بیش از یکصد هزار طلبه را تعلیم دهد و آنان را با فرهنگ ناب اسلام و معارف شیعه آشنا سازد؛ جامعه‌المصطفی تنها مرکز علمی است که این تعداد طلبه غیر ایرانی را با زبان رسمی ام القرای جهان تشیع آشنا سازد.
اتاق او در طبقه سوم قرار دارد، در طبقه همکف جامعه نمایشگاهی دائمی از فعالیت‌های این جامعه به چشم می‌خورد که در قسمتی هدایایی از کشورهای خارجی به هیأت‌های اعزامی هر تازه‌واردی را به سوی خود جلب می‌کند هدایایی که نشان از آن می‌دهد که

هیچ کالایی به منزلِ هیچ هیأت اعزامی نمی‌رود.

با اینکه آیت‌الله علیرضا اعرافی در فهرست روحانیون نواندیش و نوگرای حوزه علمیه قرار دارد و به روز و با ادبیاتی نو سخن می‌گوید و کشورهای بسیاری دیده و در کنگره‌های بین‌المللی بسیاری هم شرکت کرده است، اما هنوز روح و روحیه طلبگی‌اش را حفظ کرده است، ادب و احترام نسبت به طلاب و مردم کوچه‌بازار جزو سیره اوست و همواره لبخندی بر لب دارد، کم‌غذاست و کم‌خرج به ویژه در مسافرت‌های خارجی، حساب مهمانان شخصی و دوستانش و هدیه‌هایی که به آنان می‌دهد کاملاً از حساب

جامعه و بیت‌المال جداست.

آیت‌الله علیرضا اعرافی فرزند مرحوم آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم اعرافی از عالمان و زاهدان انقلابی و مردمدار یزد و یکی از محورهای ضد رژیم استبدادی پهلوی اول و دوم است که منزل وی همواره پناهگاه پابرهنگان و انقلابیون بود، چراغی که به لطف فرزندانش به ویژه آیت‌الله علیرضا اعرافی همچنان روشن و پابرجاست. شخصیتی که رهبری معظم انقلاب در بخشی از پیام خود به

مناسبت رحلت این عالم ربانی نوشتند:

«این عالم جلیل در شمار افراد نادری بود که از سال‌ها پیش، روح مجاهدت و مبارزه در راه خدا و عدم تسلیم در مقابل ظلم و سلطه طاغوتی را بیان و عمل خود آشکار ساخته بود و در دوران اختناق، یکی از چهره‌های مبارز آن استان به شمار می‌رفت. تلاش خستگی‌ناپذیر ایشان در اوان مبارزات و حرکت به یزد و سپس در آغاز پیروزی با رهبری فعالانه مردم میبد، از جمله برگ‌های نادر

کتاب قطور انقلاب است.»

او شاگرد مراجع بزرگ و اساتید بزرگ حوزه علمیه قم در عصر خود است، اندیشه‌های امام خمینی را رویکرد چهارمی در برابر سه رویکرد دیگر در حوزه‌های علمیه می‌داند و بر این باور است که به لطف هدایت‌ها و حمایت رهبری معظم انقلاب، حوزه‌ی انقلابی توان آن را دارد که به گستره گفتمان غالب خود در داخل و خارج از کشور بیفزاید و بسترهای شکل‌گیری تمدن اسلامی را فراهم سازد.

*با تشکر از حضرتعالی که با جود مشغله‌های علمی و مدیریتی، وقتتتان را در اختیار ما گذاشتید؛ گفتگو را مقدمه کوتاهی شروع می‌کنیم و آن گاه وارد بحث اصلی شویم. زمانی که حضرت امام(ره) در پاسخ به نامه‌ای که به گورباچف نوشته بودند، ادوارد شواردنادزه را به حضور پذیرفتند، جمله‌ای با این مضمون را فرمودند که من می‌خواستم فضای جدیدی را پیش روی شما باز کنم. حضرت امام(ره) قبل از آنکه به بحث صدور انقلاب بپردازند، در سال ۴۲، فضای دیگری را برای حوزه باز کردند و آن را از واتیکانیزه شدن رهانیدند و نجات دادند.

حضرتعالی در کنار مسئولیت‌های مختلف، دو مسئولیت بسیار مهم دارید که مستقیم و غیرمستقیم مرتبط با این گفتمان حضرت امام هستند. یکی مسئولیت در سطح کلان حوزه علمیه و یکی مسئولیت جامعه‌المصطفی‌العالمیه. در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب، عده‌ای در حوزه تلاش می‌کنند فضا را به فضای قبل از انقلاب و نهضت حضرت امام برگردانند و در مسئله صدور انقلاب هم تمام دغدغه و تلاششان این است که هر چیزی غیر از گفتمان حضرت امام مطرح شود.

به عنوان اولین سئوال از محضر حضرتعالی، فضای جدیدی که حضرت امام در حوزه و به دنبال آن در عرصه بین‌الملل ایجاد کردند، چه برکاتی داشت و چه آسیب‌ها و خطراتی، آن را تهدید می‌کند؟

این بحث بسیار مهمی است که باید مورد بازنگری و توجه مستمر قرار بگیرد. اقدام حضرت امام(ره) در تاریخ اسلام و تشیع و حوزه‌های علمیه یک نقطه عطف به شمار می‌آید. یکی از رویکردهائی است که کم و بیش در فضای دینی و حوزوی ما سابقه داشته و ممکن است کسانی به آن گرایش داشته باشند این است که فضای دین و معارف دینی را لااقل در عصر غیبت، به حوزه‌های فردی و کمتر اجتماعی و غیرسیاسی منحصر می‌دانستند. دین در نگاه آنان نوعی اندیشه، سلیقه و گاهی هم نوعی گرایش محسوب می‌شد.

 عدهای هم در مجموع  دین فردی و حداقلی را نمی‌پذیرفتند، اما معتقد بودند که در عصر غیبت و در شرایطی که در حضور امام معصوم«ع» نیستیم، باید در جهت گیری‌ها و اندیشه‌ها و علوم، به همان حوزه فردی و غیرسیاسی و غیراجتماعی اکتفا کنیم، زیرا شارع مقدس یا درآن حوزه‌ها در عصر غیبت خواسته‌ای ندارد و یا اگر هم دارد امکان تحقق آن وجود ندارد. در این رویکرد، دین نه از منظر فلسفه و مباحث الهیات جدید، بلکه از همان منظر عصر غیبت و… بیشتر در غیر اجتماعیات و سیاسات محصور است.

در این رویکرد دوم، دین در عصر غیبت هم رویکردی فراگیر و جامع و برای هدایت و جهت دهی به همه ساحت‌های زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی تئوری دارد، اما زمینه برای اعمال آنان فراهم نیست و شرایط اجازه اقدام نمی‌دهند. اگر روزی شرایط اجازه داد، دین نسخه و به لحاظ عناوین اولی و ذاتی امکان تحقق دارد؛ ولی ما به دلیل شرایط موجود و به لحاظ ثانوی و عدم وجود امکانات و مقدورات نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم. رویکرد اول می‌گوید نباید در عصر غیبت ورود کرد و رویکرد دوم معتقد است که این کار مقدور نیست. نبایدِ اول کمی ریشه‌ای‌تر است، ولی نباید دوم مبتنی بر فقدان شرایط و امکانات مناسب است.

این دو رویکرد کم‌وبیش در فضای دینی و مذهبی و حتی حوزوی ما وجود داشته‌اند. در رویکرد دوم گاهی آدم‌های پرشور و انقلابی با حمیت دینی هم حضور داشتند، ولی قائل به فراهم نبودن اسباب و علل بودند. بعضی‌ از اینها به‌نوعی مبارزه منفی می‌کردند؛ اما بسیاری هم بر این باور بودند که نباید اقدام کرد، چون شدنی نیست.

در رویکرد دیگری در الهیات جدید که با دو رویکرد فوق تفاوت دارد، دین وضعیت و تفسیر سکولاریستی دارد. این رویکرد گاهی در فضاهای حوزوی، به‌خصوص در دوره‌های متأخر، معتقدانی داشته است.  دو رویکرد نخست در تاریخ ما مسبوق به سابقه‌اند، لکن رویکرد سوم یک رویکرد روشنفکرمآبانه و  بیشترمتاثر از الهیات غرب است. این رویکرد در حوزه‌ها نادر است، ولی در دوره‌های متاخر کم‌وبیش کسانی به این موضوع که سیاست و نظامات اجتماعی و سیاسی در دین جائی ندارند، گرایش پیدا کرده‌اند.  

رویکرد امام با هر سه رویکرد گفته شده تفاوت ماهوی دارد. ایشان معتقدند که اولاً اسلام در ذات خود همه حوزه‌های فردی و درونی و باطنی و اجتماعی و سیاسی را پوشش می‌دهد. ثانیاً اسلام باید در عصر غیبت هم در صحنه زندگی و اجتماع حضور داشته باشد. در این نگاه، انتظار و مهدویت به گونه‌ای تفسیر می‌شوند که نه تنها در برابر دیدگاه اجتماعی سیاسی قرار نمی‌گیرند، بلکه مؤید آنند. نهایتا در رویکرد امام، این امر هم شدنی است و هم ضروری.

نکته سوم در اندیشه امام خیلی مهم است. بسیاری از بزرگان در همه مبانی فکری با امام یکی و یا بسیار به ایشان نزدیک بودند، ولی در مقام اجرا می‌گفتند توانایی لازم را نداریم و امکانات لازم فراهم نیست و لذا نمی‌توانیم دست به کارهای بزرگ اجتماعی و سیاسی بزنیم. رویکرد امام هم در تاریخ سابقه دارد و تجسد آن در نظریه ولایت‌فقیه است. امام در عمل وارد این میدان شدند و توانمندی و امکان تحقق احکام دینی را نشان دادند.

این تحلیل بنده از اندیشه امام است که در نهضت خرداد ۴۲ تجسم اولیه پیدا کرد، در انقلاب اسلامی به نهاد حکومت رسید و پس از برقراری حکومت و نظام جمهوری اسلامی در صدد گسترش فکری و بازآفرینی تمدن اسلامی است. لذا این راه همچنان ادامه دارد و رهبر معظم انقلاب هم همین مسیر را دنبال می‌کنند. در حوزه هم پیروان قوی این فکر از سطوح بالای مراجع تا سطوح دیگر حضور دارند.   

این چند رویکرد، هم در جامعه و هم کم‌وبیش در نهادهای حوزه، مراکز علمی، دانشگاهی و جاهای مختلف وجود دارند. هنر پیروان اندیشه اسلامی این است که بتوانند اندیشه امام را نهادینه و تبیین و بابر مبنای آن جریان‌سازی کنند. این وظیفه‌ بردوش ماست.

*راهکار حضرتعالی برای نهادینه‌سازی اندیشه امام چیست؟

ما برای نهادینه‌سازی اندیشه و فکر امام باید دو لایه را در نظر بگیریم. یک لایه، شعائر و ظواهر تجلی انقلاب در نهادهای دینی، روحانی، حوزوی است که اقتضائاتی دارد و باید به آنها توجه کرد، اما سطح عمیق‌تر، تولید فکر و اندیشه است.

*پس از پیروزی انقلاب، در حالی که سه رویکردی که اشاره فرمودید، به‌شدت مشغول مقابله با نظام و سنگ‌اندازی بر سر راه آن بودند، در مدت بسیار کمی ابتدا نظام تأسیس و سپس تثبیت می‌گردد و هفت، هشت انتخابات برگزار می‌شوند و در طی یک سال، نظام‌سازی‌ها صورت می‌گیرند. ولی از سال ۶۰ به بعد، با اینکه حزب‌الله به حاکمیت رسید، اتفاق لازم در تئوری‌سازی و دولت‌سازی رخ نداد و تولید لازم صورت نگرفت. به نظر شما آیا علت این امر، نفوذ آن سه رویکرد در بدنه نظام و یا ضعف حوزه بود که بعد از ترور برخی از بزرگان حوزه و انقلاب، عقبه‌های تئوریک ما نتوانستند پشتوانه‌‌های لازم را بسازند؟

در مورد تولید نظامات نباید کاملا منفی فکر کنیم و بگوییم هیچ اتفاقی نیفتاده است. اولا در نظامات مختلف حوزه گنجینه‌ای نسبی وجود دارد و این طور نیست که چیزی نباشد. ما در حوزه کلام و تفسیر و فقه و حدیث و علوم انسانی اجتماعی پشتوانه‌ها و تولیدات خوبی داریم و نباید کارهای انجام شده را هیچ بینگاریم؛ اما قطعاً این آثار در حد نیاز نبوده و توجه کافی و وافی به تولید علم نشده است. به همین دلیل هم باید آثار موجود را ابتدا منقح و سپس عرضه کنیم.

یکی از کارهایی که در حال حاضر در دبیرخانه انجمن‌های حوزه انجام می‌شود جمع‌آوری و تنقیح خروجی‌های اندیشه دینی در حوزه علوم انسانی اسلامی و معرفی آنهاست تا ادعا نشود که کاری انجام نشده است. تا کنون در زمینه علوم انسانی اسلامی با حدود ده نهاد مذاکره و بالغ بر چهار هزار اثر فاخر و نسبتا قابل قبول جمع‌آوری شده‌اند تا پس از تنقیح، ارائه و ضعف‌های آنها برای برداشتن گام‌های بعدی اصلاح شوند.

همین رویکرد در فضاهای فقهی و دیگر زمینه‌ها هم مدنظر بوده است. البته بدیهی است که محصولات تولید شده کافی و پاسخ‌گوی همه نیازهای جامعه نیستند. در مقام عمل هم در طول این سال‌ها در مجموع قوانین و مقرراتی در نظامات جمهوری اسلامی وضع شده‌اند که برآمده از اندیشه حوزه و دانشگاه و بخش‌ اعظم آنها قابل قبول‌اند. با این همه می‌پذیرم که در حد نیاز و در تراز انقلاب و نظام اسلامی تولید مناسب نداشته‌ایم.

*علت چیست؟

اولاً پس از پیروزی انقلاب، استوانه‌های بزرگ فکری و معرفتی ما خیلی سریع وارد نظام جمهوری اسلامی و سپس با توطئه‌های سنگین مواجه شدند و ما مجبور شدیم ذخایر مهم خود را که بازآفرینی آنها زمان می‌برد، به‌سرعت خرج کنیم.

ثانیاً جریان‌ها و افکار رقیب اندیشه امام کم و بیش در فضاهای دینی، مذهبی، حوزه‌ای، دانشگاهی ما حضور پیدا کردند و غالباً حساب شده و با طراحی‌های قبلی فکر امام را تضعیف ‌کردند.

ثالثاً برنامه‌ریزی‌های مجموعه نهادهای حوزه، جامع، راهبردی و متناسب و در تراز این کار تنظیم نشده‌اند. البته خیلی کار شده، ولی تنظیم نبوده‌اند. طبعا باید وارد این عرصه‌ها بشویم و کار کنیم.  

*در حوزه بین‌الملل چطور؟

در حوزه بین‌الملل داستان چیز دیگری است. جامعه المصطفی با هدایت رهبری و با هماهنگی علما و بزرگان، در امتداد این اندیشه در جهان کارهای خوبی انجام داده است. در داخل حوزه باید در مبانی اصلی قدم‌های اساسی‌تری برداشت.

*شاهدیم که این سه رویکرد برخلاف دهه‌های اول و دوم انقلاب که از هم فاصله داشتند، در موقعیت کنونی کاملاً هماهنگ و به هم نزدیک شده‌اند. در همین حوزه شاهدیم که کسانی در کنار هم می‌نشینند و به همدیگر نان قرض می‌دهند که اسباب حیرت است. در این مقطع وظیفه نیروهای ارزشی و انقلابی و طرفدار گفتمان اسلام ناب چیست و باید در مقابل اینها چه رویکردی داشته باشند؛ چون اگر بخواهند رویکرد تخریبی داشته باشند، این همان چیزی است که برخی در داخل و خارج خواهان آن هستند. اگر هم بخواهند سکوت بکنند، میدان برای آنها باز می‌شود.

در همه این رویکردها بحث ولایت‌فقیه مشترک است. در حوزه هم در بحث ولایت‌فقیه، کار مهم و درخوری صورت نگرفته است و این بحث حتی جزو متون درسی حوزه هم نیست. به نظر حضرتعالی چرا در حوزه در مورد برخی از موضوعات، از جمله ولایت‌فقیه کاری شایسته انجام نشده است؟  

در حوزه هم مثل جاهای دیگر گاهی جریان‌های متفاوت و احیانا متعارض، در موارد مشترکی به توافق می‏رسند. جریان انقلاب چون در جایگاه حاکمیت است، به خاطر ارتباطی که با نظام اسلامی دارد، مظلوم واقع ‌شده است. ما باید در فضای حوزه، عارضه بی‌توجهی به مسائل مورد نیاز نظام و جامعه و دنیای امروز در تولیدات علمی را معالجه کنیم.  بنده معتقدم که مباحثات سنتی ما باید با همان عمق سابق خود ادامه پیدا کنند، اما این را هم نقص بزرگی می‌دانم که در حدوداً ۶۰۰  درس خارج قم، دروس‌ خارج وزین و سطح بالای درخورِ قلمروهای جدید خیلی کم هستند. ما باید این عارضه را درمان کنیم. ضرورت دارد که سطوح عالی و دروس خارج با تاکید بر مناهج سنتی و روش‌های اجتهادی عمیق در قلمروهای نو وارد میدان شوند و به تولید علم بپردازند.

بنده نمی‌خواهم در باره بحث‌های جدید گزارش بدهم، ولی در این زمینه در حوزه فقه کارهائی انجام می‌شوند و شاید در سال آینده آثار جدیدتری را در این زمینه ببینیم. به نظرم جریان اصیل انقلابی برای پاسخ‌گویی به نیازهای دنیای جدید می‌بایست به بازسازی نظامات علمی خود بپردازد و در نظامات آموزشی و در متن آموزش‌ها و برنامه‌هایش، اندیشه جامع اسلامی را محور و مبنا قرار دهد. البته در این زمینه هم اقداماتی انجام شده‌اند.

نکته مهم دیگر این است که باید کالای اندیشه دینی با درونمایه اجتماعی سیاسی را خوب تنقیح و تفسیر و عرضه کنیم و توانمندی‌هایش را نشان بدهیم. در این زمینه هم باید کارهای فراوانی انجام شوند. ما باید مراجع و شخصیت‌های بزرگی را که با اندیشه انقلاب هماهنگ و همدل هستند  و راهنمایی می‌کنند، فعال‌تر و زمینه‌های طرح اندیشه‌هایشان را بیش از پیش فراهم کنیم.

اینها مسائلی هستند که باید دنبال شوند. مجموعه مطالباتی هم مراجع و به‌خصوص رهبری معظم دارند که در بازآفرینی یک حوزه انقلابی و تعالی آن با رویکرد انقلابی تأثیر بسیار دارند. این مطالبات حدوداً صد عنوان هستند و شورایعالی و مدیریت حوزه تلاش می‌کنند آنها را مدنظر قرار دهند.

*آیا در عرصه بین‌الملل و در خارج از کشور موفقیت‌های ما کافی بوده‌اند؟

نه، نمی‏توانیم این را بگوییم، چون انتظار بسیار فراتر از اینهاست. قطع نظر از بحث حوزه، من خدمت رهبر معظم انقلاب عرض کردم که به نظرم باید در حضور معرفتی و فکری‌مان در دنیا بازنگری کنیم؛ نهادهای موجود ارزیابی شوند و سپس در کنار هم قرار بگیرند. باید در معادلات راهبردی و ساختاری‌مان تغییراتی را ایجاد کنیم. به نظرم هنوز کارهای خیلی بزرگی می‏شود کرد. من خودم ایده‌هایی دارم.

المصطفی قطعا یک جریان فکری سالم‌ تراز بالای متناسب با گفتمان اسلام ناب را دنبال و شبکه‌های خوبی را تولید کرده است. از جمله اینکه ما الان قریب به ۵۰ هزار فارغ‌التحصیل و ۵۰ هزار طلبه مشغول به تحصیل داریم. دانش آموختگان ما در حوزه‌های مختلف اجتماعی فرهنگی سیاسی حضور دارند که ما گذرا از آنها عبور می‏کنیم و نمی‏خواهیم موضوع را برجسته‌ کنیم. در عین حال نباید از این نکته غافل شد که یک شبکه بزرگ کارآمد ایجاد شده است. الان اگر از بنده به عنوان کسی که ۱۶ سال در خدمت این جریان بوده‌ام بپرسید که حاصل کار چه بوده؟ عرض خواهم کرد که سی چهل درصد چیزی که در ذهن من بوده، محقق شده است.

در حال حاضر حداقل شش طرح بزرگ دیگر داریم که به همین اندازه می‏توانند در دنیا تأثیرگذار باشند و به دلایلی که بخشی از آنها به بیرون از اینجا مرتبطند تا کنون اجرا نشده‌اند. ما در جهان یک حوزه مقاومت داریم که این دستاوردها را داشته است، یک حوزه فکری معرفتی اسلام ناب هم داریم که در قالب‌هایی خود را نشان داده و یکی از مهم‌ترین‌هایش المصطفی است. من فکر می‌کنم در هر دو زمینه کارهای بزرگی انجام شده‌اند.  

 *این سی، چهل درصدی که اشاره کردید، نسبت وضعیت موجود به وضعیت مطلوب با نگاه آرمانی شماست و نشان می‌دهد که حضرتعالی آرمان‌های بزرگی را دنبال می‌کنید که ان‌شاءالله محقق خواهند شد. آیا یکی از دلایل عدم تحقق درصد باقیمانده این نیست که ما دچار یک خلأ تئوریک بود‌ه‌ایم و خلأ وجود امثال شهید مطهری را نتوانسته‌ایم‌ پر کنیم؟ حضرت آقا یک بار فرمودند که ما باید از شهید مطهری عبور می‌کردیم؛ اما هنوز داریم از ایشان استفاده می‌کنیم و هنوز نتوانسته‌ایم کسی مثل مطهری تربیت کنیم. به نظر شما چرا این اتفاق در حوزه نیفتاده و نتوانسته‌ایم کسانی را تربیت کنیم که هم از لحاظ فکری و هم از ابعاد اخلاقی و  سیاسی، سرآمد باشند؟ یادم هست یک بار من خدمت مرحوم آقای فاکر عرض کردم که خود ما حتی در این سن دنبال یک آدمی می‌گردیم که هم اهل فکر باشد، هم اخلاقی و هم سیاسی، اما پیدا نمی‌کنیم. یعنی یکی فکور و اخلاقی است، اما سیاسی نیست. یکی اخلاقی و سیاسی است، اما اهل تفکر نیست؛ یک هم فکور و سیاسی است، اما اخلاقی نیست. آیا شما هم این خلأ را احساس می‌کنید؟

بله. این که در فضای کلان و کلیت درون حوزه، تمام آن آمال محقق نمی‌شوند، یک دلیل مهمش این است که ما تئوری‌های تکمیلی را تولید نکردیم و نیروهای سطح بالاتری را که جانشین پیشینیان شوند و بلکه به قول شما ازآنها عبور و به سمت افق‌های جدیدی حرکت کنند، کمتر پرورش داده‌ایم. در عین حال در فضای بین‌الملل، غیر از خلأ راهبردهای عملیاتی، موانع عملی زیادی هم وجود دارند.

ما در تعریف راهبردمان در نشر معارف الهی و این که چه قلمروهایی را باید هدف بگیریم، خلأ داریم. بنابراین خلأها بنیادین و تئوریک در زمینه پرورش نیرو در سطوح عالی و نیز در حوزه مدیریت و طراحی‌های راهبردی وجود دارند. در کلان حوزه برای تولید زیرساخت و فکر و تربیت آدم و توسعه مرزهای دانش اسلامی، باید راهبردهای عملی ارائه شوند.  

نظامات دانشگاهی و حوزوی ما به‌طور کلی از کمبود تئوری پردازی‌های مدیریتی راهبردی ـ و نه علمی‌ و دانشی‌ـ رنج می‏برند. هر قدر در حوزه بیشتر کار شود، روی این تئوری‌ها تأثیر بیشتری می‏گذارد. ما باید در زمینه طراحی‌ها و تئوری‌های راهبردی و حرکت‌های فکری و علمی و فرهنگی سرمایه گذاری بیشتری کنیم.  

*به نظر شما آیا حوزه فعلی در تراز اندیشه‌های حضرت امام هست؟

باید خیلی کار شود.

*انقلابی هست؟

درخصوص انقلابی بودن و در همه محورهای توسعه مرزهای دانش اسلامی با رویکرد تمدنی و پاسخ‌گویی به دنیای امروز و پاسخ به نیاز اسلام و در طراحی‌های راهبردی و در تربیت آدم‌های توانمند باید کارهای جدی‌تری انجام بشوند.  

*ویژگی‌های یک طلبه انقلابی از نظر حضرتعالی چیست؟

یک طلبه انقلابی اول باید واقعا درس بخواند و بنیه و پایه علمی و تحصیلی‌ خود را تقویت کند؛ چون بی‌مایه فطیر است.  

دوم طلبه انقلابی باید منطق کلان اندیشه اسلامی را فرا بگیرد و تمدن اسلامی و اسلام جامع و پاسخگو در عمق جان او ریشه بدواند و به این حقیقت دست پیدا کند که باید کار کرد تا بتوان به صورت درون جوش و درون‌زا به رویکرد تمدنی اسلام مجهز شد.  

سوم طلبه انقلابی حتما باید معادلات اجتماعی فرهنگی و سیاسی دنیای امروز را بفهمد و درک کند، چون اگر کسی معادلات حاکم بر جهان را نداند نمی‌تواند یک انقلابی موثر در تراز حوزه باشد. یک طلبه روحانی انقلابی صاحب ویژگی‌هائی بالاتر از سایر انقلابیون است که به برخی از آنها اشاره کردم.   

یک ویژگی هم شور و حمیت انقلابی است که بدون آن نمی‌توان به قله رسید. اینها نکات مهمی هستند که باید به آنها توجه شود. البته حوزه واندیشه اسلامی در ذات خود درونمایه تحول را دارند، اما گاهی این درونمایه به کما می‏رود و باید تلاش کرد که این اتفاق نیفتد. 

نهادهای اساسی بسیار مهم هستند. از جمله مرجعیت که نهاد بزرگ حوزه است و نسل جوان باید آن را مهم بشمارد تا بتواند جلو برود. شورای‌عالی حوزه باید در این زمینه‌ها ایفای نقش کند. خوشبختانه علاقه‌ به این مسائل وجود دارد و همه باید کمک کنیم که کارها پیش بروند.

*از نظر حضرتعالی چه تفاوت‌هائی بین حوزه حضرت امام و حوزه رهبر معظم انقلاب وجود دارند؟

حضرت امام بیشتر روی خطوط کلان و کلی تکیه می‏کردند و بنیان‌گذار و حرکت­آفرین و نقطه آغاز یک تحول بزرگ بودند. در حوزه در آن مقطع مسائل کلان بیش از نظامات و مسائل مورد نیاز جامعه و حکومت و نظام و مقاومت مورد تاکید بود. البته سلسله جنبان همه این نظامات امام است و ما هر چه در عظمت ایشان بگوییم کم گفته‌ایم. در آن ده سال ایشان با واقعیت‌های خارجی هم درگیر بودند و به مقوله‌های عینی‌تری پرداختند. اما حضرت آقا ضمن اینکه آن نگاه راهبردی کلان جامع امام را ملتزمند و دائم هم آن را بازسازی و بازآفرینی می‌کنند، با صحنه‌های ریزتر و جزئی‌تر مهم و عینی، درگیری عملی بیشتری  داشته‌اند و تولیدات ذهنی ایشان در این زمینه‌ها واقعاً درخور تحسین و تقدیر است.

*به عبارتی حضرت آقا به خاطر دلائل و اقتضائات خاصی بیش از حضرت امام به مسائل حوزه ورود کرده‌اند.

ایشان با مسائل عینی‌تری درگیر شدند و مرور زمان یک چیزهایی را ملموس‌تر کرد و آسیب‌های جدیدی پیدا شدند که در آن زمان نبود. این است که مواضع ایشان ناظر به عملیات عینی‌تر و واقعیت‌های ملموس‌تر و متوجه آسیب‌هایی هستندکه جدیداً پیدا شده‌اند. به همین خاطر راهبردهای ایشان یک ذخیره بزرگ برای هدایت جامعه، نهادهای علمی و به‌طور خاص حوزه هستند.

*با توجه به فشارها، محدویت‌ها و تحریم‌ها آینده را چگونه می‏بینید؟

من از رهبری آموخته‌ام که آینده را روشن ببینم. به‌رغم همه سختی‌ها و چالش‌هایی که در همه فضاها وجود دارند و با هجوم یکپا‌رچه همه اهریمنان‌ و شیاطین برای فروپاشی تمدنی اسلام، ما از پتانسیل و ظرفیت بزرگی برخورداریم و می‌توانیم مقابل همه آنها بایستیم. روز به روز هم نسل‌هایی پیدا می‌شوند که انسان حس می‌کند این توان را دارند که این توطئه‌ها را خنثی کنند. جای امیدواری بسیار است که ان‌شاالله این مسیر ادامه پیدا کند. البته راه سختی است.

 *وقتی اسم حضرتعالی شنیده می‌شود، شخصیت مرحوم پدر شما، آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم اعرافی(ره) در ذهن انسان تداعی می‌شود. ایشان شخصیتی بودند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، در زمان مبارزات، انقلابیون می‌رفتند و از ایشان روحیه می‌گرفتند. به نظر شما طلبه انقلابی امروز، کدام یک از روحیات مرحوم پدرتان را باید به ارث ببرد؟

بزرگان ما فضایلی داشتند که در ایشان هم به شکل برجسته بوده است. تعبد و تجسد و روح تحول‌خواه و انقلابی ویژگی‌هایی بودند که در بزرگانی چون ایشان وجود داشتند و ما امروز سخت به آدمهائی از سنخ آنان یعنی کسانی که در کسب فضایل به کم قانع نباشند. به انزوای از جریانات تمایل پیدا نکنند و از سختی و بلا و مشکل استقبال کنند، سخت نیاز داریم. این خیلی مهم است که آدم‌ها در حوزه طوری تربیت شوند که در برابر سختی‌ها و مشکلات واقعا احساس عجز و ناتوانی نکنند و مردمی، زاهد، قانع باشند و به استقبال‌ دشواری‌ها بروند.

*در حوزه بین‌الملل ما در کدام عرصه‌ها بیشتر موفق بوده‌ایم؟ رویش‌هایمان در کجا بوده‌اند و در چه جاهائی باید بیشتر سرمایه‌گذاری کنیم؟

در چهلمین سال انقلاب، آنچه را که در قالب حرکت معرفتی بین‌المللی انقلاب اسلامی می‌توان   برشمرد، خیلی زیادند. ولی مواردی هم که در المصطفی و فضای کلان حوزه رخ داده‌اند واقعا بزرگ هستند. در المصطفی در دو دهه و خصوصا در یک دهه اخیر تلاش شد نظامات آموزشی، تربیتی و برنامه‌ریزی طوری باشند که بتوانند آدم‌های خوب و  تأثیر‌گذاری را در شبکه‌های مختلف اجتماعی تربیت کنند. یعنی کسانی که بتوانند فضای حوزه‌ای را گسترش دهند، در فضای تبلیغ به معنای سنتی خود نقش‌آفرین و در فضای دانشگاهی مؤسس و موثر و در فضای نسل جوان و دانش‌آموزی نهادساز و برنامه‌ریز باشند. کسانی که در شبکه‌های مجازی و رسانه ای تأثیر بگذارند و قادر به  تولید فکر و ترجمه و تألیف باشند. در مسائل سیاسی اجتماعی متناسب با قواعد دنیا راهکار ارائه بدهند. ما در اینجا بر مبنای عقلانیت و تعادل و منطق حرکت می‏کنیم و منطق ما عدالت‌خواهی و مبارزه با ظلم و فساد است.

این هفت مورد مهم‌ترین افق‌هایی تصریح ‌شده هستند تا به مدد آنها نیروهای کارآمد برای ایفای نقش مؤثر مطابق با مصالح دنیا و کشورها تربیت شوند. نظامات آموزشی، فکری، برنامه‌ریزی اینجا  در حوزه‌های آموزش، مهارت‌ها، تربیت و فرهنگی با آن ایده‌آل‌ها تنظیم شدند. المصطفی چشم‌اندازی را در نظر گرفت و بر اساس آن حدود ۲۰۰ سند و نیز برنامه‌های ۵ ساله تنظیم شدند.

برنامه ۵ ساله‌ اینجا تمام شد و در حال حاضر دومین برنامه‌ اجرا می‏شود. بنابراین کاری که در حوزه بین‌الملل اجرا می‌شود، بنیادی و راهبردی و با توجه به واقعیت‌هایی است که در آینده می‌خواهیم به آنها برسیم و طراحی‌های امروز مبتنی بر اصالت حوزه و ناظر به آن نیازهاست.

در اینجا در حدود ۳۰۰ کار بزرگ طراحی شده تا این چرخه، چرخه‌ پاسخ‌گوئی باشد. در نتیجه در این هفت هشت شبکه‌، افراد کارآمدی روی پای خودشان ایستاده‌اند و کار می‏کنند. نگاه آنها هم انقلابی و دور از تعصبات کور مذهبی و تندروی‌های امثال داعش است.

این راهبرد کلان المصطفی بوده و به نتایج ملموسی هم دست پیدا کرده است. البته در قاره‌ها و کشورهای مختلف درجه این حضور و نفوذ و نقش‌آفرینی متفاوت است؛ ولی این پیام در قاره آفریقا، در بخشی از کشورهای جنوب شرق آسیا و بخشی از کشورهای منطقه به شکل ملموس‌تری انعکاس یافته است. همه این فعالیت‌ها هم درون‌زا و روی دوش کسانی است که در اینجا تحصیل کرده‌اند. یعنی کسی از اینجا نه به آنها جهت خاصی می‌دهد و نه امکاناتی را در اختیارشان می‌گذارد.

این فکر در جهان انتشار پیدا کرده است و خواهد کرد و کسی هم نمی‌تواند مانعش شود. مصلحت کشورها هم نیست که جلویش را بگیرند، چون فکری سالم و نجات بخش است. البته ما در فضای حوزه ظرفیت‌های بین‌المللی خوبی داریم که اگر هدایت شوند می‌توانند در دنیا تأثیرگذار باشند.

حرکت المصطفی حرکتی بر پایه سیاست شیعه‌سازی نیست. ما معارف اهل‌بیت«ع» را عرضه می‏کنیم و انتخاب با خود آدم‌هاست. ولی عملاً خیلی‌ها پیرو مکتب اهل‌بیت«ع» شدند.

المصطفی عالم سنی منطبق با گفتمان انقلاب هم تربیت می‌کند.  در حال حاضر از حدود ۵۰ هزار طلبه‌ ما، در بعضی شهرها چند هزار طلبه داریم که طبق معارف اهل سنت، ولی با منطق تقریب و تعامل میان مذهبی و گفتمان اسلام ناب تربیت می‌شوند. در حوزه با راهنمایی بزرگان و مراجع و شورایعالی حوزه مجموعه‌ای از ایده‌ها طراحی شده‌اند که همه دارند در قالب نظاماتی درمی‌آیند.

سال‌ها قبل آقا می‌فرمودند در سال ۹۶ از نظامات جامع حوزه عبور کردیم و به‌زودی اولین برنامه ۵ ساله نظام حوزه‌ها بیرون می‌آید.  در این راستا حدود ۲۰ نظام حوزه طراحی و در شورایعالی تصویب شدند و برنامه ۵ ساله‌ آن هم در راه است. در سال ۹۶ در این مجموعه، در کار زیرساخت ریل‌گذاری برای حرکت‌های بعدی قدم بزرگی برداشته شد که امیدوارم همین طور ادامه پیدا کند.

*در این حرکتی که آغاز شده، کدام یک از رویکردهایی که درابتدا در برابر رویکرد حضرت امام فرمودید چه در خارج و چه در داخل رقیب شماست؟

همه‌شان هستند.

*کدام مهم‌تر و قوی‌تر است؟

نمی دانم. همه‌شان قوی و مهم هستند و دارند می‌کنند و باید به آنها توجه داشت.

*و سخن آخر شما در آغاز جشن چهلمین سال انقلاب اسلامی؟

در چهلمین سالگرد انقلاب باید بسیاری از دستاوردها را تا جایی که می‏شود عرضه کرد. اگر فقط روی منطق مادی هم حساب کنیم، صد شاخص توسعه داریم. انقلاب اسلامی با اینکه درگیر جنگ و توطئه‌ها و هزار مسئله بوده است واقعا بر آنهایی که مزدور غرب بودند دست برتر دارد. در دنیا هم در خیلی جاها دست برتر دارد. به همین دلیل هم همه می‌خواهند این پیشرفت‌ها را نفی کنند و نگذارند بیشتر پیش برویم. همه فشارها برای این است.

در چهلمین سالگرد انقلاب، هم بازتعریف گذشته و معرفی دستاوردها لازم است و هم باید در آسیب‌ها و آفت‌ها بازنگری و برای حرکت‌های بزرگ‌تر برنامهریزی و اقدام شود.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.  

 

 

سوتیترها

 

 ۱٫

یکی از رویکردهائی است که کم و بیش در فضای دینی و حوزوی ما سابقه داشته و ممکن است کسانی به آن گرایش داشته باشند این است که فضای دین و معارف دینی را لااقل در عصر غیبت، به حوزه‌های فردی و کمتر اجتماعی و غیرسیاسی منحصر می‌دانستند. دین در نگاه آنان نوعی اندیشه، سلیقه و گاهی هم نوعی گرایش محسوب می‌شد.

 

۲ نظامات دانشگاهی و حوزوی ما به‌طور کلی از کمبود تئوری پردازی‌های مدیریتی راهبردی ـ و نه علمی‌ و دانشی‌ـ رنج می‏برند. هر قدر در حوزه بیشتر کار شود، روی این تئوری‌ها تأثیر بیشتری می‏گذارد. ما باید در زمینه طراحی‌ها و تئوری‌های راهبردی و حرکت‌های فکری و علمی و فرهنگی سرمایه گذاری بیشتری کنیم.

 

۳٫

طلبه انقلابی حتما باید معادلات اجتماعی فرهنگی و سیاسی دنیای امروز را بفهمد و درک کند، چون اگر کسی معادلات حاکم بر جهان را نداند نمی‌تواند یک انقلابی موثر در تراز حوزه باشد. یک طلبه روحانی انقلابی صاحب ویژگی‌هائی بالاتر از سایر انقلابیون است.

 

۴ در چهلمین سالگرد انقلاب باید بسیاری از دستاوردها را تا جایی که می‏شود عرضه کرد. اگر فقط روی منطق مادی هم حساب کنیم، صد شاخص توسعه داریم. انقلاب اسلامی با اینکه درگیر جنگ و توطئه‌ها و هزار مسئله بوده است واقعا بر آنهایی که مزدور غرب بودند دست برتر دارد. در دنیا هم در خیلی جاها دست برتر دارد. به همین دلیل هم همه می‌خواهند این پیشرفت‌ها را نفی کنند و نگذارند بیشتر پیش برویم.