20فوریه/20

تاریخ سینمای ایران (قسمت۳۶)

پیشگفتار: در شماره‌های گذشته فیلم‌های سینمایی ایران تا اواسط سال ۱۳۷۱ تحلیل گردید. در این شماره         به بررسی بخشی از فیلم‌های آن سال می‌پردازیم. در این سال جمعاً ۶۱ فیلم اکران گردید که ژانرهای متنوعی مانند دفاع مقدس، اجتماعی، کودک و نوجوان و حادثه‌ای پلیسی را شامل می‌گردید.

 

ب- ژانر کودک و نوجوان:

۱- اتل متل کوتوله؛ کارگردان: محمد جعفری. فیلم‌نامه‌: ایرج طهماسب. بازیگران: حسین محب‌اهری، افسانه بایگان و غلامحسین لطفی.

با استفاده از واژه معروف فوق برای همه کودکان در نسل‌های مختلف و فرهنگ کودکان ما، یک خیمه‌شب‌باز حیله‌گر با خلق و ساخت عروسک‌هایی با نام‌های فوق قصد فریب بچه‌ها و گریزان نمودن  آنها از درس و مدرسه را دارد. اما عروسک‌ها در عالم کودکانه جان می‌گیرند. علیه خالق خود با بچه‌ها همدست می‌شوند و آنان را از حیله و نیرنگ  خیمه‌شب‌باز  آگاه می‌کنند.

 

۲- حسنک؛ کارگردان: زهرا مهستی بدیعی. فیلم‌نامه: سعید سلطانی، قدرت‌الله صلح میرزایی. بازیگران: تورج شعبانی‌نصر، سعید شیخ‌زاده، منوچهر اصلانی، جمشید رفیعی‌راد.

واژه‌ی حسنک در فرهنگ بچه‌های ایران نیز واژه‌ای مشهور و بین نسلی است که به نام او قصه‌ها و اشعار زیادی منتشر شده و بچه‌ها همه با این کلمه آشنا هستند. این بار نقش پسرکی مهربان که جادوگری پدر و مادرش را به سنگ تبدیل نموده و او ناگزیر با پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگی می‌کند، به حسنک داده شده است. حسنک با کمک یک توله خرس تلاش می‌کند تا جادوی جادوگر را کشف و پدر و مادرش را نجات دهد. نویسندگان فیلم‌نامه هر دو در سال‌های بعد کارگردان‌های قابلی شدند که هنوز هم فعال هستند (بویژه سعید سلطانی مشهورتر است). نام کارگردان آشنا نیست و فعالیت چندانی قبل و بعد از این فیلم از او دیده نشده است.

 

۳- دلاوران کوچه‌ی دلگشا؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: حسن هدایت. بازیگران: علیرضا خمسه، جمشید مشایخی، زهره حمیدی، خسرو دستگیر، بهناز محمودی، شهلا ریاحی و صدیقه کیانفر.

مروری بر آلبوم قدیمی فیلم‌ها و بازگشت به دوران کودکی و تعاملات کودکانه محور داستان را تشکیل می‌دهد. حسن هدایت سینماگر قابلی است که از وی مجموعه‌ی کارآگاه علوی در دهه ۷۰ از صدا و سیما پخش می‌شد و مخاطبان زیادی هم داشت. وی معلوم نیست به چه دلیل کم‌کار است و فعالیت چندانی ندارد. فضای این فیلم شاد و سرگرم کننده است و تماشاچی را به دنبال خود می‌کشد. البته نکته مهمی که قبلاً هم بارها تذکر داده شده، آنکه کاش سازندگان، از فضای جذاب  حوزه سینما و سریال برای هدایت مخاطب استفاده بهتر به عمل آورند و این تئوری کودکانه و نادرست را که سینما محل پیام و نصیحت نیست، کنار بگذارند. اینان اگر اهل مطالعه باشند و به تاریخچه هالیوود مراجعه کنند درمی‌یابند که همه سیاست‌های فرهنگی و استعماری غرب ابتدا با زمینه‌سازی فرهنگی سینماگران توأم بوده است. فیلم‌های متعددی که درباره جنگ جهانی دوم ساخته شد یا آثاری که عمدتاً بیانگر اسلام‌ستیزی و مبارزه با فرهنگ‌های مقابل لیبرالیسم غربی عرضه می‌شود از این مقوله‌اند.

 

۴- راز چشمه سرخ؛ فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق غلامرضا رمضانی) و کارگردان: سیدعلی سجادی حسینی. بازیگران: جمشید مشایخی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی، امید آهنگر، حمیده خیرآبادی، فرحناز منافی‌طاهر و اکبر دودکار.

پسر کوچکی که علاقه‌مند به قصه‌های قدیمی است، همواره معنای واقعی زندگی خود را با آن داستان‌ها تطبیق می‌دهد و به دنبال مابه ازاء در دنیای کنونی است. بر همین اساس و با تطبیق نادرست، باستان‌شناسی را که برای پژوهش درباره چشمه سرخ به آنجا آمده منحرف می‌کند و با دروغگویی او را با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌سازد. در اینجا لازم است تأکید شود که قصه‌های کودک اگر با ظرافت‌های دقیق و عمیق روانشناسی متناسب با سن و سال کودک همراه نباشد ممکن است آثار مخربی از خود برجای بگذارد و روح و روان او را دچار آسیب‌های ماندگار کند. بر این اساس وجود مرکزی برای برنامه‌ریزی و هدایت این حوزه و نظارت دقیق ضروری به نظر می‌رسد. آنچه هم اکنون بیشتر به چشم می‌آید صرفه اقتصادی و درآمدزایی این فیلم‌ها برای کودکان است. هرچند ملاحظه صرفه اقتصادی ضروری است اما کافی نیست و تربیت نونهالان برای آینده مملکت بسیار مهم‌تر است.

 

۵- شرم؛ محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، فیلم‌نامه‌نویس: (بر اساس داستان قصه‌های مجید نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی)، کارگردان: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی باقربیگی، جهان‌بخش سلطانی، پروین‌دخت یزدانیان (مادر واقعی کیومرث پوراحمد و مادربزرگ مجید)، شهلا برقی، سارا سلطانی، کیومرث پوراحمد.

داستان نوجوانی که می‌خواهد یک فیلم ۸ میلی‌متری بسازد و همزمان پولی که برای ساخت فیلم لازم است، به کسی قرض می‌دهد اما شرم مانع از درخواست برگشت پول برای مجید است. این حالات و برنامه ساخت فیلم، با هم در تعارض‌اند و موجب خلق فضای پرکششی برای بیننده می‌شود. چیزی که ممکن است در شرایط عادی زندگی کودکان فراوان پیش بیاید. آمادگی و تربیت بچه و هدایت وی می‌تواند آموزنده و تجربه‌ای برای آینده در مصاف با مشکلات پیچیده زندگی بزرگسالی باشد که البته این بخش معمولاً در آثار پوراحمد غایب است. هرچند در تصویرگری موقعیت‌های مماس با زندگی معمولی موفق است.

پوراحمد، کارگردانی است که به کارش اهمیت می‌دهد و در حوزه‌های مختلف هم آثاری عرضه نموده است اما هیچگاه به نکته‌ای که اشاره شد ورود نکرده و از کنار آن گذشته است.

 

۶- صبح روز بعد؛ محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، فیلم‌نامه‌نویس (بر اساس داستان قصه‌های مجید اثر هوشنگ مرادی کرمانی)، کارگردان: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی باقربیگی، جهان‌بخش سلطانی، پروین‌دخت یزدانیان، مرتضی حسینی.

ضعف کودک و نوجوان در موادی از دروس دستمایه کارگردان برای خلق فضای پر استرس کودکانه در مواجهه با مشکلات زندگی شده است. برخورد ساده و مکانیکی بدون توجه به شرایط خاص روحی و روانی و سن و سال و دغدغه‌های کودکانه از طرف معلمان، مربیان، خانواده و جامعه با کودکان آنان را در شرایط شکننده‌ای قرار می‌دهد و از آنجا که قدرت و ظرفیت تحلیل حوادث، ارتباط و پیوستگی آنها را ندارند، موجب آشفتگی رفتاری آنان می‌شود. در غیبت سازمان‌های متولی کودک و نوجوان دهه ۷۰ صدا و سیمای جمهوری اسلامی این وظیفه را به دوش گرفت و سرمایه‌گذاری قابل توجهی برای این هدف به عمل آورد. این آثار همچنان دیدنی و جذاب‌اند و هنگام پخش مخاطب را پای تلویزیون می‌نشانند. حتی می‌توان گفت که آثار جدید در مقایسه با آن تولیدات پیشرفت قابل توجهی نداشته‌اند و به نسبت نمره پایین‌تری می‌گیرند. هرچند باید چندین انیمیشن موفق در یکی – دو سال اخیر را استثنا نمود.

 

۷- عیالوار؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: پرویز صبری. بازیگران: مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، گوهر خیراندیش، اسماعیل داورفر، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، محمد ورشوچی، مهناز غمخوار، اکبر دودکار.

خانواده پرفرزندی به سفر می‌روند در حالی که یکی از فرزندن در خانه جا مانده. سارقین  که برای سرقت به منزل آمده‌اند برخلاف تصور قبلی با حضور بچه مواجه می‌شوند و حوادث شیرینی را به وجود می‌آورند. مرحوم اسماعیل‌خانی بازیگر خوبی بود و در ایفای نقش به صورت طبیعی و نزدیک به واقعیت ماهر بود.

 

ج- ژانر حادثه‌ای و اکشن:

۸- طعمه؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: فرامرز صدیقی. بازیگران: فرامرز قریبیان، مرحوم هادی اسلامی، جمشید هاشم‌پور، رضا رویگری، فخرالدین صدیق شریف، مریم مقبلی، کامران باختر.

یک مأمور مبارزه با مواد مخدر در یکی از مأموریت‌های خود هنگامی که رابط شبکه پخش مواد را دستگیر می‌کند، متوجه می‌شود که وی از آشنایان خانوادگی اوست. کشمکش میان وجدان و تعهد کاری مأمور و دوستی مجرم فضای پرکششی برای جلب توجه مخاطب و غلبه عقل بر احساسات و عمل به قانون فراهم می‌آورد که در فیلم‌های متعدد و داخلی و خارجی سابقه دارد. البته طبق ضوابط نانوشته ولی پذیرفته شده دنیای سینما، همواره مقوله قانون‌گرایی و عمل به وظیفه قانونی در مقابل دوستی و عواطف خانوادگی پیروز می‌شود.

 

۹- قافله؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: مجید جوانمرد. تهیه کنندگان: حسین فرح‌بخش، عبدالله علیخانی، یدالله شهیدی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور، مرحوم علی ثابت، مرحوم منوچهر حامدی، کتایون ریاحی، پرستو گلستانی، امیرحسین صدیق، شاهد احمدلو.

درگیری نیروی انتظامی و قاچاقچیان که منجر به شهادت یکی از افسران پلیس می‌شود. سروان یوسف را که پسرعموی شهید می‌باشد وارد پرونده می‌کند. وی به سیستان و بلوچستان اعزام می‌شود و پس از درگیری‌های زیادی سردسته باند را پیدا و دستگیر می‌کند. مجید جوانمرد ساخت آثار حادثه‌ای و جاسوسی را ادامه داد و هم‌اکنون آثار شناخته شده‌ای در سینما و تلویزیون دارد. تهیه کنندگان فیلم نیز معروف به ساخت آثار بدنه و مردم‌پسند هستند.

 

۱۰- گریز؛ کارگردان: ناصر مهدی‌پور، فیلم‌نامه‌نویس (شهریار امامی، فریدون جیرانی). بازیگران: فرامرز قریبیان، مهناز اسلامی، بهزاد جوان‌بخش، حسین یاری، مرحومه پروین سلیمانی.

درگیری بین دو باند مواد مخدر موجب اطلاع دادن به نیروی انتظامی و زمان عبور محموله‌ای از مرکز کشور می‌شود. در حین عملیات، باند قاچاقچی یک نفر را گروگان می‌گیرند تا سپر دفاعی فرار خود را فراهم کنند. حوادث این ماجرا داستان حادثه‌ای فیلم را رقم می‌زند. فیلم سرگرم کننده است و تکیه بر جذب مخاطب از طریق حادثه پردازی دارد. مشابه فیلم قبل و بعد از انقلاب در سینمای ایران به کرات ساخته شده است.

 

۱۱- از بلور خون؛ تهیه کننده (به اتفاق عباس رفیع‌زاده رفسنجانی)، فیلم نامه‌نویس و کارگردان: جمشید عندلیبی. بازیگران: مصطفی طاری، صدرالدین حجازی، محمود دینی، محبوبه بیات، کاظم افرندنیا.

مواد مخدر و جنایت معتادان دستمایه فیلم‌ساز برای ارائه داستان پلیسی شده است. دنیای معتادان و مسائل ادامه حیات آنان در فیلم‌های زیادی مورد بررسی و نمایش قرار گرفته است. گرایش فیلم‌سازان به نمایش هیجان و حادثه و قهرمان‌سازی  در فیلم‌ها به منظور جلب مخاطب مانع از پرداختن صحیح به نشان دادن عوامل منفی اجتماعی اعتیاد شده است. البته تلفیق این دو عنصر، اولی از منظر جذب مخاطب و دومی از باب هدایت جامعه ضروری است.

 

۱۲- افعی؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: محمدرضا اعلامی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور، بهاره رهنما، ایلوش خوشابه، امیر صادقیان، مرحوم ولی‌الله مؤمنی، سوسن تسلیمی.

داستان فیلم روایت یک گروه عازم خروج غیرقانونی از کشور است که گرفتار یک گروه شبه نظامی می‌شوند. همزمان یک گروه ضدانقلاب به نام (سازمان ایران آزاد) به این گروه شبیخون زده و دختر رئیس باند را گروگان می‌گیرند. یکی از افراد گروه عازم خروج از کشور مأمور نفوذی دولت ایران است که در زمان مناسب عملیات لازم را برای دستگیری باند مواد و گروه ضدانقلاب انجام می‌دهد. فیلم دارای روند حادثه‌ای و هیجان است و مخاطب را تا پایان به تعقیب قصه ترغیب می‌کند.

 

۱۳- بندر مه‌آلود؛ فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق: اصغر عبداللهی و حسن قلی‌زاده)، کارگردان: مرحوم امیر قویدل. بازیگران: فرامرز قریبیان، آتنه فقیه‌نصیری، میرمحمد تجدد، محمد برسوزیان، شمسی فضل‌اللهی، محبوبه بیات.

قصه فیلم به سبک فیلم‌های حادثه‌ای – گانگستری طراحی شده که در این زمینه کاملاً موفق بوده‌اند. فیلم مشخصات سینمایی را کاملاً دارا می‌باشد و در القاء موارد مدنظر کاملاً موفق است.خوش‌ساخت و جذاب است و تماشاچی را به خوبی با خود همراه می‌کند. مرحوم قویدل آثار زیادی در کارنامه ندارد اما آشکارا توانایی خود را در ارائه جذابیت بصری مطلوب تماشاگر را به نمایش می‌گذارد. فیلم بارها و بارها قابل دیدن است.

 

۱۴- پرواز را به خاطر بسپار؛ تهیه کننده و کارگردان: حمید رخشانی. بازیگران: مرحوم خسرو شکیبایی، فتحعلی اویسی، پردیس افکاری، ژاله علو.

دخترک نوجوانی در جشن تولد خود گم می‌شود. خانواده او به همراه افسر پلیس تلاش وسیعی را برای یافتن وی آغاز می‌کنند. در اثنای این تلاش‌ها برای پیدا کردن دخترک آنها به حقایقی درباره خود دست می‌یابند.

 

۱۵- بیا با من؛ کارگردان: مهدی ودادی. بازیگران: مجید مظفری، عباس جهان‌بخش، امیرحسین خان‌شهری، عزت‌الله رمضانی‌فر.

تغییر مسیر یک کشتی تجاری که از یکی از بنادر ایران عازم دبی می‌باشد به سمت بندر هامبورگ با توجه به حضور یک فراری در کشتی و رابطه پنهانی وی  با پسر ناخدا، موجب یک جنجال سیاسی می‌شود. فضای فیلم حادثه و دلهره را بر روی آب به تصویر می‌کشد که برای علاقمندان به این‌گونه فیلم‌ها مطلوب است.

همانطور که ملاحظه می‌شود، تنوع ژانرها در سال ۷۱ قابل توجه است و فیلم‌های حادثه‌ای در این میان جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف: جمال امید.)

 

20فوریه/20

معرفی کتاب

مقدمه:

با وجود تسلط فضای مجازی بر موضوع مطالعه کتاب و دریافت اطلاعات از این طریق که غالباً بدون هزینه و با سرعت زیاد ممکن می‌شود، کتاب به دلیل وزین بودن و اطلاعات دقیق‌تر همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و برای مخاطبان و پژوهشگران جدی، بهترین منبع کسب اطلاعات ارزشمند است.

با توجه به کثرت کتاب‌های منتشر شده، غالباً انتخاب کتابی درخور که وقت و انرژی مخاطب را هدر ندهد و بر بصیرت و آگاهی او بیفزاید، کار چندان ساده‌ای نیست، لذا معرفی‌نامه‌ها و خلاصه کتاب‌ها می‌توانند در این زمینه به عنوان یک راهنمای جدی عمل کنند. معرفی‌ کتاب‌های ذیل برای دستیابی به چنین هدفی تدارک دیده شده است.

 

عنوان: بررسی حکم امام خمینی(ره) دربارۀ سلمان رشدی

پدیدآورنده: علی‌اصغر رضوانی

ناشر: مسجد مقدس جمکران

پس از چاپ و انتشار کتاب ضالّۀ آیات شیطانى در سطح جهان و پشتیبانى و حمایت همه‌‏جانبه غربى‌هاى مسیحى، به‌ویژه دولت انگلستان از سلمان رشدى نویسنده مرتد این کتاب، حضرت آیت‏‌الله العظمى امام خمینى به ارتداد سلمان رشدى و وجوب قتل ایشان حکم و فتوا صادر کردند. تبیین ابعاد مختلف تأثیر این فتوا بسیار اهمیت دارد، لذا مؤلف محترم در این کتاب به ابعاد مختلف و بررسى حکم تاریخى امام خمینى (ره) و پاسخ به شبهات طرح‌شده پرداخته تا حقیقت ماجرا بر همگان آشکار شود.

کتاب رویکردی فقهی و سیاسی‌اجتماعی دربارۀ فتوای امام خمینی (ره) در مورد قتل سلمان رشدی به جهت ارتداد وی دارد. در این نوشتار دلایل حکم فقهی امام خمینی (ره) مبنی بر قتل سلمان رشدی به خاطر اهانت وی به قرآن و پیامبر اسلام «ص» بیان شده است. نگارنده به تغییر رویکرد غرب در مورد شخصیت پیامبر«ص» و ادامۀ تعصب مستشرقان و مسیحیان نسبت به اسلام و مقدسات اسلامی اشاره کرده و حمایت‎های گسترده غرب از سلمان رشدی را اوج کینه آنان نسبت به اسلام و مسلمانان ارزیابی کرده است. وی همچنین به حدود آزادی بیان و عقیده در اسلام و فلسفۀ آزادی از منظر قرآن کریم پرداخته و فتوای امام (ره) را دفاع از مقدسات دینی و غیرمغایر با مسائل حقوق بشر ارزیابی کرده و به برخی از شبهات در این باره پاسخ داده است.

 

 

 

عنوان: از انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی

پدیدآورنده: مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی

ناشر: آستان قدس رضوی

این کتاب مقدمه‌ای است بر آشنایی با انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی که می‌تواند انگیزه نسل جوان را برای قدم نهادن در راستای تمدن‌سازی تقویت کند و نیز مدخلی است برای راه‌یابی نسل جوان به مطالعه و تدبر در «بیانیۀ گام دوم انقلاب اسلامی». مهم‌ترین هدف کتاب پیش‌رو این است که جوانان نگاهی تمدنی به آینده داشته باشد و جایگاه خود را در ساختن تمدن اسلامی به‌خوبی ترسیم و با نگاهی عمیق و بلند برای آینده خود در راستای خدمت به اسلام برنامه‌ریزی کند.

کتاب به‌صورت کتب درسی تنظیم شده است تا هم مطالعه‌اش آسان شود و هم قابلیت استفاده به‌عنوان متن آموزشی را داشته باشد.

موضوعات اصلی کتاب عبارتند از:

  1. ریشه‌ها، دستاوردها و آسیب‌های انقلاب اسلامی

۲٫چیستی تمدن اسلامی

  1. چیستی علم دینی و علوم انسانی اسلامی و ضرورت تحول در آن
  2. معرفی و بررسی تمدن غرب و مقایسۀ آن با تمدن اسلامی

۵٫وظایف جوان مؤمن انقلابی در راستای تمدن‌سازی

در عمدۀ مطالب، منبع اصلی مجموع بیانات رهبر معظم انقلاب مدظله‌العالی است و در کنار آن از صحیفه امام خمینی(ره) و از آثار شهید مطهری و آیت‌الله مصباح یزدی و استاد اصغر طاهرزاده دربارۀ انقلاب اسلامی نیز استفاده شده است.

مباحث غرب بیشتر از کتب تاریخ تمدن، دوران جدید عالم، مبانی نظری غرب مدرن، غرب چگونه غرب شد؟، علل تزلزل تمدن غرب و… است.

 

 

عنوان: انتخابات نمایندگی مجلس

پدیدآورنده: سید احمد حبیب‌نژاد

ناشر: کانون اندیشه جوان

در نظام‌های سیاسی امروز جهان، شاید انتخابات، بهترین و رایج‌ترین ابزار مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی کشورها باشد. در ایران نیز بحث انتخابات بر مفهوم امروزی از زمان مشروطیت وارد عرصه‌ سیاسی و بعد از انقلاب اسلامی، بحث مربوط به انتخابات بسیار جدی‌تر و عمیق‌تر شد. انتخابات مجلس شورای اسلامی یکی از انتخاباتی است که همیشه مورد توجه قرار گرفته و بحث‌های بسیاری را در حوزه‌های مختلف سیاسی، حقوقی و اجتماعی پدید آورده است. نویسنده در این کتاب، نخست مفهوم و پیشینه‌ انتخابات مجلس شورای ملی در قبل از انقلاب و شورای اسلامی را بعد از انقلاب بیان کرده و سپس کیفیت برگزاری این انتخابات، نظام انتخاباتی کشور، مدیریت آن، نحوه‌ تعیین نامزدها و حوزه‌های انتخابی، اعلام نتیجه، نحوه‌ رسیدگی به اعتراض‌ها، نظارت بر انتخابات و نظریه‌هایی در مورد  نوع حق یا تکلیف بودن آن را بررسی می‌کند. در بخش پایانی نیز شرایط داوطلب‌ها از جمله التزام به اسلام و به جمهوری اسلامی ایران، حداقل و حداکثر سن، سلامت جسمی، نوع مدرک تحصیلی و شرایط آنان از دیدگاه اسلام و نیز شرایط رأی‌دهندگان را به‌تفصیل شرح می‌دهد.

کتاب پیش ‌رو که در کمال اختصار نگاشته شده است اطلاعات خوبی در مورد انتخابات مجلس، پیشینه آن، فرایند و مراحل آن و قوانین مربوط به آن در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

نویسنده در فصل اول نگاهی تاریخی به مجلس نمایندگی در ایران دارد. در فصل دوم به کیفیت و فرایند برگزاری انتخابات در کشور اشاره و مراحل قانونی آن را از قوانین مختلف انتخابات تا رسیدگی به صلاحیت‌ها، نظارت بر انتخابات و … را بیان می‌کند. در فصل سوم شرایط قانونی برای کاندیدا شدن را مطرح و گزیده‌ای از فرمایشات حضرت امام را در مورد ویژگی‌های کاندیدای اصلح بیان می‌کند. در نهایت در فصل چهارم به بررسی شرایط رأی‌دهندگان می‌پردازد.

 

عنوان: علی «ع» از زبان علی«ع»

پدیدآورنده: محمد محمدیان

ناشر: دفتر نشر معارف

از ویژگی‌های منحصربه‌فرد امیرالمؤمنین«ع» این است که تاریخ زندگی خود را از بدو تولد تا لحظۀ شهادت با دقت و جامعیت بیان کرده، به مسائل مهم جامعۀ نوپای اسلامی نظر افکنده و واقعی‌ترین تحلیل‌ها را ارائه کرده‌اند. بنابراین بهترین منبع برای شناخت ایشان بیانات خود حضرت است. مؤلف از همین روش برای تدوین کتاب بهره برده است. این کتاب خلاصه و ترجمه‌ای از کتاب حیاه امیرالمؤمنین عن لسانه است که نویسنده برای تهیۀ آن بیش از ده سال وقت صرف است. نویسنده بیانات حضرت را از منبع اصلی از زبان راوی حدیث با اندک تغییری به زبان خود حضرت روایت می‌کند. این کتاب دربردارندۀ گزارش‌های تاریخی و روایی بر اساس سیر طبیعی رخدادهای اجتماعی و سیاسی است و در آن معارف عمیق توحیدی و تفسیر آیات قرآن و موعظه‌های اخلاقی آن حضرت بیان نشده‌اند.

در ترجمه و تلخیص کتاب سعی شده است سخنان موزون و ادیبانه و پرمغز حضرت کمی ساده‌تر بیان شوند تا متنی شیوا و روان برای مخاطب ارائه شود. همچنین در ترجمۀ این اثر از ترجمه‌های متعدد نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی و تاریخی استفاده شده است. کتاب از دوران کودکی حضرت علی«ع» در مکه، بعثت رسول اکرم«ص» و سیزده سال دوران سخت و طاقت‌فرسای آنجا و ایمان آوردن ایشان به دین مبین اسلام آغاز می‌شود. در ادامه هجرت به مدینه و ده سال جهاد و استقامت در رکاب رسول خدا «ص» شرح داده می‌شود. سپس حضرت حوادث تلخ بعد از ارتحال نبی مکرم اسلام«ص» و رخدادهای ۲۵سال حاکمیت خلفا را نقل می‌کنند و پس از آن دربارۀ دلایل پذیرش خلافت، شیوۀ حکومتی خویش و نحوۀ مقابله با مخالفانشان در سه جنگ جمل، صفین و نهروان توضیح می‌دهند. در حین نقل این روایت‌های تاریخی مخاطب کتاب با ده‌ها و صدها آموزۀ قرآنی و معارف نبوی آشنا می‌شود.

 

عنوان: سبک زندگی زنان

پدیدآورنده: امیرحسین بانکی‌پور فرد

ناشر: حدیث راه عشق

این جمله تاریخی امام عزیزمان که: «از دامان زن، مرد به معراج می‌رود»؛ سال‌ها پیش در انقلاب اسلامی ایران ترجمان واقعی پیدا کرد و نهضت اسلامی نشان داد که از دامان زن، نه‌تنها مرد و خانواده، بلکه تمام جامعه به معراج می‌رود. اما چگونه؟! جواب این سئوال را در کتاب «سبک زندگی زنان» می‌توانید پیدا کنید؛ جوابی که امروز حکم دارویی شفابخش برای زنان و مردان ما و بلکه جامعه ما دارد.

دکتر امیرحسین بانکی پور فرد، در کتاب سبک زندگی زنان در پی حل این مسئله مهم که کلید نجات جامعه ایرانی است، رفته و از منظر خاص و متفاوت مقام معظم رهبری در مورد سبک زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی زنان، ناب‌ترین مسائل را بیرون کشیده و در قالب جملاتی کوتاه و خواندنی، با یک دسته‌بندی بسیار خوب و کاربردی در اختیار خواننده قرار داده است. از مسئله مُدگرایی و آرایش ظاهری گرفته تا چرایی و چگونگی حجاب که سئوالات زیادی را در ذهن دختران جوان ما شکل داده و از ازدواج و مهریه و تشریفات آن تا نکته‌های ریز و جالب زندگی زناشویی و ظرافت‌های مدیریت خانواده و نقش کلیدی همسری و مادری در خانه.

اما در مورد سبک زندگی اجتماعی زنان، دیدگاهی نو از مبانی اسلام و انقلاب در این زمینه مطرح شده که اکنون موج آن، روز به ‌روز گوشه‌های بیشتری از شرق و غرب عالم را گرفته و سر و صدای بلندی در دنیا به راه انداخته است؛ مسائلی چون حضور زن در جامعه، آزادی زن، اشتغال زن، حریم جنسی و روابط زن و مرد و بسیاری از مباحث مهم دیگری که گمشده جامعه امروز ما هستند. مانند این جمله از کتاب:

«ارزش زن به این است که بتواند محیط زندگی خود را برای خود و برای مرد و فرزندان، یک بهشت، مدرسه، محیط امن و جایگاه عروج به معارف معنوی و مقامات معنوی تبدیل کند و آن وقتی‌که وظیفه او ایجاب می‌کند، بتواند در سرنوشت کشور اثر بگذارد و در سرنوشت جامعه نقش ایفا کند».

کتاب سبک زندگی زنان فقط مختص مخاطبان خانم نیست؛ چون طرف دیگر تمام روابط خانوادگی و اجتماعی زن‌ها، مردها هستند. به همین خاطر به همه خانم‌ها و آقایان پیشنهاد می‌کنیم این کتاب کم‌حجم و مفید را حتماً مطالعه کنند تا راه حل رسیدن جامعه ایرانی به نقطه‌ای را که لایق آن است پیدا کنیم:

کتاب سبک زندگی زنان نوشته امیرحسین بانکی پور فرد از انتشارات حدیث راه عشق.

 

 

عنوان: گام های سلوک؛ چهل گام در خودسازی

پدیدآورنده: حسن قدوسی زاده

ناشر: دفتر نشر معارف

آیا تا به‌ حال شده که یک نقشه گنج پیدا کنید؟ شاید بگویید نقشه گنج فقط در قصه‌هاست؛ ولی ما امروز یک نقشه گنج واقعی را برای شما آورده‌ایم، نقشه‌ای که شما را درست می‌رساند به یک گنج حقیقی، گنجی که تمام‌شدنی نیست. این گنج چیزی نیست جز خوشبختی دنیا و آخرت که راه آن تنها از پل خودسازی می‌گذرد. کتاب گام‌های سلوک، نقشه رسیدن به این گنج پربها را به شما نشان می‌دهد، اما قدم‌ به ‌قدم و در چهل گام محکم. بعضی از ما می‌خواهیم با انجام چند دستورالعمل و ذکر خاص، خیلی سریع به قله‌های بلندی که اولیای الهی و عرفای بزرگ رسیدند، برسیم و آنچه نادیدنی ببینیم، غافل از اینکه آن بزرگان هم مراحل رسیدن به مقامات بالا را مرحله ‌به‌ مرحله طی کردند.

آقای حسن قدوسی‌زاده در کتاب گام‌های سلوک که پنجمین دفتر از مجموعه دفاتر ملکوتی است و به دلیل استقبال چشمگیر جوانان خصوصاً قشر دانشجو، تا کنون در حدود ۴۰ هزار نسخه از آن چاپ شده، دست شما را در دستان نورانی آیات و روایات و توصیه‌های ناب عرفا و علمای ربانی می‌گذارد تا با چهل قدم اساسی به مهم‌ترین منزل سیر و سلوک یعنی خودسازی برسید. ناگفته نماند که نویسنده حال مخاطب امروزی را هم رعایت و مطالب کتاب را کشکول‌وار و در قالب مطالبی کوتاه و متنوع ارائه کرده است تا خستگی و کسالت به سراغ مخاطب نیاید.

گام‌های سلوک، نیازهای اخلاقی روزمره را که دائماً با آنها مواجه هستید و لازم است که هر لحظه نسبت به آنها موضع‌گیری درستی داشته باشید، هدف گرفته است. مسائلی چون توجه به گذر ساعات عمر و اغتنام فرصت‌ها، برآوردن حاجات برادران مؤمن، مراقبه و محاسبۀ نفس، کنترل چشم و زبان، دوراندیشی و عاقبت‌بینی، نرمی و مدارا با دیگران، انجام تفریحات سالم، بهداشت جسم و روح، اقدام به‌موقع برای ازدواج، گناه‌شناسی و شیطان‌شناسی، یاد مرگ، خوش‌خلقی، مطالعه و مطالعه کتاب‌ و بسیاری از موضوعات دیگری که هر کدام به‌تنهایی مانند گنجی هستند که پیدا کردن آنها ما را به گنج بزرگ‌تر و قیمتی‌تری می‌رساند.

در این روزها که به ماه پربرکت رجب نزدیک می‌شویم، پیشنهاد می‌کنیم با کتاب گام‌های سلوک از همین حالا برنامه خودسازی‌تان را گام به گام شروع کنید تا با دستی پُر، خود را به ماه مبارک رمضان برسانید و با آمادگی بهتری به مهمانی خدا وارد شوید:

کتاب گام‌های سلوک نوشته حسن قدوسی‌زاده از دفتر نشر معارف.

20فوریه/20

سیاست تا دیانت

بازگشت عزت به گذرنامه

* حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی سال ۹۲: «من عزت را به گذرنامه ایرانی بازمی‌گردانم.!» خوشبختانه این حرکت در پنج مرحله و به شکل زیر صورت گرفته است:

  الف) مرحله گذرنامه بی‌عزت: در اوج این مرحله (شهریور ۱۳۹۱) که گذرنامه ایرانی اصلاً عزت نداشت، رئیس‌جمهور وقت به همراه ۱۵۰ نفر همراه و بدون مشکل وارد نیویورک شد و برنامه‌های خود در مناطق مختلف این شهر را بدون مزاحمت دولت آمریکا اجرا کرد. این مرحله از ابتدای سال ۱۳۵۸ تا اول مهر ۱۳۹۲ (شروع دولت تدبیر و کلید) ادامه داشت.

ب) مرحله اول بازگشت عزت به گذرنامه: در این مرحله که از سال نخست دولت بیم و امید آغاز شد، دولت آمریکا از دادن روادید به سفیر جدید ایران در سازمان ملل (حمید ابوطالبی) خودداری کرد. این اقدام آمریکا که  حاکی از افزایش اعتبار گذرنامه ایرانی بود در تاریخ کشورمان سابقه نداشت.

ج) مرحله دوم بازگشت عزت به گذرنامه ایرانی: در این مرحله که پس از پذیرش برجام شکل گرفت، امریکا روادید رئیس‌جمهور و هیأت همراه جهت شرکت در جلسه سازمان ملل در نیویورک را با دو هفته تأخیر و چند ساعت مانده به شروع سفر صادر کرد. در این مرحله، وزیر امور اقتصاد و دارایی ایران که جهت شرکت در اجلاس صندوق بین‌المللی پول عازم واشنگتن بود به علت عدم صدور روادید، از انجام سفر بازماند.

د) مرحله سوم: در این مرحله (که دو سال پس از مذاکره دوستانه با کدخدا واقع شد) به واسطه بازگشت جدی عزت به گذرنامه ایرانی، وزیر امور خارجه در سفر خود به مقر سازمان ملل، اجازه حضور در شهر نیویورک را پیدا نکرد و فقط مجاز به حضور در ساختمان سازمان ملل بود. در این مقطع رتبه گذرنامه ایرانی براساس نظام رتبه‌بندی جهانی با چهار پله سقوط، در کنار کشورهایی مانند بنگلادش قرار گرفت.

ه) مرحله فعلی: در این مرحله (زمستان ۱۳۹۸) جایگاه گذرنامه ایرانی به حدی اوج گرفت که دولت آمریکا از دادن روادید به وزیر امورخارجه ایران جهت حضور در اجلاس شورای امنیت خودداری کرد. در همین زمان به دستور دولت آمریکا ورود کلیه دارندگان گذرنامه ایرانی (حتی افراد دارای اجازه اقامت در کانادا و اروپا) به آمریکا ممنوع شد.

و) مرحله نهایی یا عزت کامل گذرنامه ایرانی: در صورت تداوم حماسه‌آفرینی‌های دولت تدبیر و کلید در بازگرداندن عزت به گذرنامه‌های ایرانی، پیش‌بینی می‌شود که تا سال ۱۴۰۰ شهروندان ایرانی فقط اجازه سفر به زآنگولای شرقی را داشته باشند!

 

 

انگیزه جناب سفیـر

*سفیر انگلستان به دلیل شرکت در تجمع غیرقانونی ضدانقلاب در مقابل دانشگاه امیرکبیر (که به بهانه اعتراض به سقوط هواپیمای اوکراینی برپا شده بود) بازداشت شد. شرکت‌کنندگان در این تجمع تصویر شهید قاسم سلیمانی را پاره کرده و علیه نظام و انقلاب شعار دادند.

۱ـ سفیر انگلیس انگیزه و هدف خود از شرکت در این تجمع را عکاسی و در عین حال خوردن ساندویچ بیان کرده بود. این در حالی است که در سال ۸۸ هم یک خانم به شدت سیاسی برای خوردن ساندویچ به خیابان آمده و تصادفاً با عده‌ای که برای اعتراض به انتخابات، سطل زباله آتش می‌زدند، هم‌مسیر شده بود.

۲ـ برخی از شرکت‌کنندگان در تجمع مذکور با حضور در کلانتری شهادت دادند که جناب سفیر آنها را هم به صرف ساندویچ در اولین فلافلی مسیر دعوت کرده بود و به همین دلیل خواستار آزادی ایشان شده بودند. یکی از معترضان با عصبانیت فریاد می‌زد: آیا در این مملکت خوردن ساندویچ جرم است؟

۳ـ در بازرسی از جیب جناب سفیر فاکتور خرید چند فقره ساندویچ به تاریخ آبان ماه سال جاری در مناطق مختلف تهران و شهرستان‌ها کشف شد که حاکی از علاقه مفرط ایشان به خوردن ساندویچ در مناطق آشوب‌زده ایران می‌باشد!.

 

 

اطلاع مشکک!

رئیس‌جمهور (اواسط آبان ماه ۹۸): من هم از گرانی بنزین خبر نداشتم و صبح جمعه پس از بیدار شدن از خواب متوجه این موضوع شدم.

رئیس جمهور (اواخر دیماه ۹۸) : من به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی، روزانه مراقب امور هستم!

*جملات فوق را بخوانید و منطقی‌ترین گزینه را انتخاب کنید:

الف) رئیس‌جمهور در هنگام گرانی بنزین رئیس شورای عالی امنیت ملی نبوده‌اند!

ب) گرانی بنزین جزو اموری نیست که رئیس شورای عالی امنیت ملی به شکل روزانه از آنها مراقبت کند.

ج) ایشان از مراقبت روزانه سخن گفته‌اند در حالی که گرانی بنزین شبانه رخ داده است.

د) منظور ایشان مراقبت روزانه در ایام اداری بوده، حال آن که گرانی بنزین در روز جمعه رخ داده است.

*حالا ایشان یک چیزی گفته! شما چرا جدی گرفتی؟

 

 گناه جوانان مؤمن

با توجه به گسترش بی‌سابقه فسق و فجور در سطح جامعه و تشویق مستقیم و غیرمستقیم آن از سوی دستگاه‌های مسئول (دادن مجوز ساخت و پخش به فیلم‌های ناجور و موسیقی‌های عشقی و جنسی، رها کردن وضع حجاب و عفاف در جامعه، ولنگاری حداکثری در فضای مجازی و…)، گناه نوجوانان و جوانان مؤمن و پاکی که می‌خواهند زندگی سالم و معنوی داشته باشند و هر روز در خیابان و دانشگاه و اماکن عمومی، چشم‌شان به این آلودگی‌ها نیفتد چیست؟

* پاسخ علمای ربانی: جوانان مؤمن در موارد مذکور استعاذه نموده و سعی در کف نفس بنمایند و با غض بصر، مداومت بر تقوا و صبر بر معصیت و ابتعاد از معاصی به فکر آخرت باشند بلکه فرجی حاصل گردد.

* جواب فقهای عظام: در فرض مذکور نهی از منکر با رعایت جمیع جهات شرعیه واجب است و در عدم شرایط ساقط می باشد.

* توجیه متولیان امور: در برابر اختلالات فرهنگی نباید حساسیت نشان داد بلکه باید فرهنگ‌سازی صورت گیرد چرا که راه مقابله با معضلات فرهنگی، کار فرهنگی است!

* واکنش محتسب و عسس و قاضی و عدلیه: کثرت پرونده‌ها و مشغله‌های جدی‌تر مانع از تمرکز بر این موارد کم‌اهمیت شده است.

* اظهارنظر ملائک مقرب: حضرت یوسف در عمر شریفش یک‌بار با این مهلکه روبرو شد! خدا به داد جوانان مؤمن این روزگار برسد.

20فوریه/20

بانوی مجاهد ایرانی در خط مقدمِ فاطمی

ضرورت ارائه سیمای جامع زن مسلمان؛ متناسب با مقتضیات روز

‌ در دوران مدرنیته، فمینیست‌ها پیوند بین انسان و خدا و دین را قطع کردند و در راستای احیای حقوق خود گفتند: «نه خدا، نه مرد و نه هیچ‌گونه قانونی نمی‌تواند سد راهمان باشد.»(۱) «مرد انگاریِ زن» تحت عنوان فمینیسم، زن را از خود بیگانه ساخته است، به‌طوری که دیگر زنان نه می‌توانند زن باشند و نه مرد؛ لذا دچار بحران شخصیت شده و از کارایی و ایفای نقش‌های موثر ساقط می‌شوند.(۲)

بی‌شک یکی از قوی‌ترین روش‌های تربیتی، ارائه‌ الگوی صحیح و مناسب و اقتدای به آن است. موضوعی که در دین اسلام به‌خصوص درباره‌ زنان به آن اهتمام ویژه‌ای شده است. اسلام تنها به دفاع از شخصیت زن نپرداخته، بلکه با طرح الگوهای مختلف تاریخی و قرآنی و در رأس آنها ارائه‌ شخصیت جامعی چون حضرت خدیجه«س»، حضرت زهرا«س» و حضرت زینب «س» روی تمام کج‌اندیشی‌های تاریخی نسبت به زن خط بطلان کشیده است.

یکی از موضوعاتی که در طول تاریخ در معرض آرا و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است، شخصیت و جایگاه فردی، خانوادگی و اجتماعی زن است. امروزه نیز انحرافات و عدم تعادل در این باب، در جوامع مختلف فراوان به چشم می‌خورد. در این میان، تنها چشمه‌ زلال، مکتب انبیا و اوصیای الهی است که به‌دور از هر‌گونه افراط و تفریط و با تکیه بر وحی و استمداد از خالق هستی، به ترسیم جایگاه حقیقی زنان، متناسب با آفرینش آنان پرداخته است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و شعار بازگشت به اسلام ناب محمدی توسط امام خمینی(رض)، احیای شخصیت زن مسلمان نیز، چه در نظر و چه در عمل، جلوه‌ای دیگر یافت. از جنبه‌ نظری، دیدگاهی جدید در باب زن و ارزش‌های او در جهان امروز پدید آمد و در صحنه‌ عمل، زنان در مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پا به پای مردان و گاه مقدم بر آنها در سرنوشت جامعه نقش‌آفرین شدند.

این موج فرهنگی حضور و تعالی زن، نه تنها در سال‌های پس از انقلاب اسلامی افول نکرد، بلکه در عرصه‌ دفاع مقدس، شکل کامل‌تری به خود گرفت و پس از آن نیز رشد فزاینده‌ای یافت. در حقیقت، می‌توان دوران کنونی را دوران شکوفایی نهالی دانست که به دست امام خمینی پدید آمد و با خون هزاران شهید آبیاری شد. با این همه، آفات و بلیات همواره در قالب طرح دیدگاه‌های متاثر از غرب و تفکرات فمینیستی از یک سو و نظرات متحجرانه از سوی دیگر، این نهال نوپا را تهدید کرده و گاه چنان فضا را مسموم ساخته است که دیدگاه‌های اصیل اسلامی، بر عموم جامعه، به‌ویژه زنان مومن انقلابی و حتی فرهیختگان و متولیان فرهنگی و اجرایی کشور نیز مشتبه شده است. در چنین شرایطی، ارائه‌ سیمای جامع زن در اسلام مبتنی بر ساختار آفرینشی او و متناسب با مقتضیات زمان و مکان، ضرورت خویش را باز می‌نمایاند.(۳)

 

مردمانِ همیشه زنده  تاریخ

فاطمه«س» با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مداومش در دو جبهه‌ خارجی و داخلی، در خانه‌ پدر، خانه‌ همسر، در جامعه‌، در اندیشه و رفتار و زندگی‌، «چگونه بودن» را به زن آموخت.(۴) آنچه از زندگی مردمان برجسته و استثنایی برای نسل‌های بعد اهمیت دارد، این است که بدانند آنان که بودند، چگونه تربیت شدند، چگونه زیستند، چه کردند، چرا کردند و چه اثری بر محیط خود و پس از خود نهادند. چنین شخصیت‌هایی هرگز نمی‌میرند و تا همیشه تاریخ زنده‌اند.(۵)

بی‌شک‌ فاطمه«س» نمونه بارز این زندگان همیشه‌ تاریخ است که اغلب وعاظ و سخنرانان به ابعاد فردی و خانوادگی ایشان نظیر عفت، ساده‌زیستی و همسرداری که البته در جایگاه خود دارای اهمیت فراوان است؛ اشاره کرده‌اند، ولی در وجوه اجتماعی و سیاسی خطیر ایشان در آن برهه و اهمیت و نقش این ساحات در تعالی شخصیتی ایشان، به کلیات بسنده کرده و آن‌چنان که شایسته است این ابعاد را مورد تحلیل و واکاوی قرار نداده‌اند. آیا بانوی مجاهد ایرانی، جز با بازخوانی و واکاوی تاریخ می‌تواند آموزه‌های فاطمی را از دل تاریخ بیرون بکشد و در زندگی خود به کار گیرد؟

 

نقش موثر فاطمه«س» در برابر انحرافات زمانه

در عصر پیامبر«ص» و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهی بود. هر کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت، هر کس حقی را از دست داده بود، هر کس از حاکم یا زمامدار، رفتاری دور از سنت پیغمبر«ص» می‌دید، شکوه‌ خود را بر مسلمانان عرضه می‌کرد و آنان مکلف بودند تا آنجا که می‌توانند او را یاری کنند و حقش را بستانند. حال در چنین جامعه‌ای از دختر پیامبر«ص» حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شکسته بودند. او می‌دید نزدیک است که حکومت در اسلام، رنگ نژاد و قبیله به خود بگیرد؛ یعنی همان کاری که سی‌سال بعد صورت گرفت. مهاجران که از تیره‌ قریش‌اند، انصار را از صحنه‌ سیاست بیرون راندند. انصار که خود یاوران پیغمبر«ص» بودند، پس از وی خواهان زمامداری شدند.

قریش در دوره‌ پیش از اسلام خود را عنصری ممتاز می‌دانست و امتیازاتی را برای خویش قائل بود. با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفتند. اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته‌ و ریاست مسلمانان را حق خود می‌دانستند، آن‌هم نه بر اساس امتیازاتی معنوی چون علم، تقوی و عدالت؛ بلکه تنها به این جهت که از قریش‌اند. فاطمه«س» نمی‌توانست در برابر این اجتهادها یا بهتر بگوییم بدعت‌ها، آرام و  خاموش بنشیند. او باید مسلمانان را از این سنت‌شکنی‌ها برحذر می‌داشت. اگر می‌پذیرفتند چه بهتر، و اگر نه نزد خدا معذور بود.

این بود که خود را برای طرح شکایت در مجمع عمومی آماده ساخت و در حالی که جمعی از زنان خویشاوندش گرد وی را گرفته بودند، روانه‌ مسجد مدینه شد. ابوبکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند که فاطمه«س» سخنرانی، تاریخی، شیوا، بلیغ، گله‌آمیز، ترساننده و آتشین خویش را آغاز کرد.(۶)

 

چرا فدک محور اصلی فدکیه نیست؟

متاسفانه موضوع غصب فدک از سوی برخی از سخنرانان ما طوری مطرح می‌شود که محور اصلی سخنان حضرت فاطمه«س» در مسجد مدینه گم می‌شود. چون آیه نازل شد که، «وَ آتِ ذَا الْقُرْبیحَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ … » یعنی؛ حق نزدیکان و مساکین و… را بده(۷) پیامبر«ص» در زمان حیاتشان فدک را به فاطمه«س» بخشیدند. وقتی خلیفه اول به حکومت رسید این مورد را نادیده گرفت و با وجود اینکه کارگران حضرت زهرا«س» ـ ونه کارگران حضرت محمد(ص) ـ در فدک کار می‌کردند، آنها را بیرون کرد. خلیفه در ابتدا فدک را به عنوان ارث مطرح کرد، سپس گفت که پیامبر«ص» فرمود، « کسی از من ارث نمی‌برد.» در نتیجه فدک از آن مسلمین است و من می‌خواهم به مسلمین برگردانم. ظاهراً استدلال خلیفه مردم پسند بود و از این طریق علاوه بر اینکه فدک را از فاطمه زهرا«س» گرفت، به گونه‌ای وانمود کرد که دارد به نفع مردم کار می‌کند. حضرت فاطمه«س» در این خطبه مسئله فدک را به میان می‌کشند تا به حکم وظیفه، مردم را در همیشه‌ تاریخ متوجه کنند که خلیفه‌ای که زمام امور مسلمین را به دست گرفته است، نه قرآن را می‌فهمد و نه در گفتار خود صادق است و خلیفه‌ای که قرآن را نمی‌فهمد نمی‌تواند خلیفه‌ مسلمین باشد، چون نمی‌تواند قرآن را در جامعه جاری کند.» (۸)

فاطمه«س» از طریق فدک، مشروعیت حاکمیت جریان بعد از رحلت رسول خدا«ص» را زیر سئوال برد.(۹) فدک فاطمه«س» فقط یک قطعه زمین نیست، بلکه سندی است بر پیشانی حاکمیت خلفای صدر اسلام تا جهان اسلام، همواره تاریخ را بازخوانی کند.(۱۰)

 

چرا فاطمه«س» حجت خدا بر امامان است؟

حضرت فاطمه«س» از طریق این خطبه‌ها و اعتراض‌ها جبهه‌ای را گشود که امام حسن عسگری«ع» در این مورد ‌فرمودند، «ما حجت خداوند بر خلق هستیم و جده‌ ما فاطمه حجت بر ماست.»(۱۱) یعنی راه را به ما نشان داد و جبهه‌ای را که ما باید پس از رحلت رسول خدا«ص» و حذف حاکمیت امام علی«ع» در آن قرار گیریم، به ما نمایاند. فاطمه«س» نگذاشت پس از رحلت پیامبر«ص» تاریخ اسلام به بن بست بیفتد و راه رسیدن به افق اصلی مورد نظر اسلام را گشود و صحیح‌ترین موضع‌گیری را نسبت به آن جریان نشان ‌داد تا مردم برای همیشه تاریخ، معنی حاکمیت صحیح را گم و فکر نکنند اگر حاکمی حاکمیتش در مسیر حاکمیت حکم خدا نیست، ولی ظالم هم نیست، می‌توان او را تحمل کرد. در واقع حضرت می‌فرماید که اگر حاکمیتی در مسیر اجرای حکم خدا نیست و به نظر خود عمل می‌کند، جریان کفر است، حال چه به نماز ایستاده باشد و چه به شراب نشسته باشد.(۱۲)

 

آموزه‌های فاطمی برای بانوی مجاهد ایرانی از دیدگاه رهبری

رهبر معظم انقلاب همواره با نگاهی عمیق به مبانی دینی و مبتنی بر زمان‌شناسی و تدبیر لازم و آشنایی با مسائل و مشکلات و نیاز‌های جامعه، خطوط اصلی و کلان نظام اسلامی را در باب شخصیت و جایگاه زن مسلمان ترسیم کرده‌اند. وقتی از ایشان سئوال می‌شود، «به عنوان یک دختر دانشجو چگونه می‌توانیم از زندگی حضرت زهرا«س» الگو بگیریم؟» این‌گونه پاسخ می‌دهند:

«شما خانمی که در دوره‌ پیشرفت علمی و صنعتی و تکنولوژی و دنیای بزرگ و تمدن مادی و این همه پدیده‌های جدید زندگی می‌کنید، از الگوی خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید می‌خواهید ببینید چگونه دانشگاه می‌رفته است؟ یا وقتی که مثلاً در مسائل سیاست جهانی فکر می‌کرده چگونه فکر می‌کرده است؟ اینها که نیست. خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی را بایستی مشخص و الگو را در آنها جستجو کنید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک‌وقت مربوط به دوره‌ای است که مترو، قطار، جت و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره‌ای است که این چیزها نیستند، اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه می‌کند. انسان دو گونه می‌تواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسئولانه، یکی بی‌تفاوت.»(۱۳)

در زندگی معمولی حضرت فاطمه«س» نکته‌ مهمی وجود دارد و آن جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتار با شوهر و فرزندان و انجام وظایف در خانه از یک طرف و بین وظایف یک انسان مجاهد غیور خستگی‌ناپذیر در برخورد با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم«ص» است که به مسجد می‌آید و سخنرانی و موضع‌گیری و دفاع می‌کند و حرف می‌زند و یک جهادگر به تمام معنا خستگی‌ناپذیر و محنت پذیر و باتحمل است، از طرف دیگر. همچنین یک عابد و به پا دارنده واقعی نماز در شب‌های تار و قیام کننده‌ لله و خاضع و خاشع در برابر پروردگار است. این زن جوان در محراب عبادت مانند اولیای کهن الهی با خدا راز و نیاز و عبادت می‌کند. این سه بُعد را با هم جمع کردن، نقطه‌ درخشان زندگی فاطمه«س» است. آن حضرت این سه بعد را از هم جدا نکرد.

زن باید در محیط کار و زندگی، با همسر و فرزندان و دوستان، به وظایف شخصی خود عمل و پیوندهای معمولی اجتماعی را به صورت سالم برقرار کند. در عین‌حال، باید در میدان سیاست و صحنه‌ انقلاب و کارهایی که نظام اجتماعی از او می‌طلبد و در انتخابات و میدان جنگ و عرضه کردن خواست انقلابی و ملی خود در سطح کشور و جهان و بیان اراده‌ سیاسی خود در میدان‌های سیاست و انقلاب، حضور داشته باشد. زن باید در راه‌پیمایی‌ها و سازندگی و میدان جنگ و انتخابات و بیان عقیده‌ سیاسی خود حضور داشته و در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب موثر باشد. در عین‌حال از طریق عبادت و توجه و ذکر و حضور و معنویت و استمداد از خدا و توکل به او و انجام نوافل و فرایض، رابطه‌ معنوی و قلبی خود را با خدا حفظ و تقویت کند. این سه بُعد است که انسان مسلمان را می‌سازد. اسلام، این را از ما خواسته است و اگر بپرسند چگونه میسر است؟ پاسخ می‌دهیم که ما الگوهایی چون فاطمه‌ زهرا«س» را داریم.(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫برگرفته از مقاله زنان و فمینیسم از فاطمه رجبی، فصلنامه کتاب نقد، ج۱۷، ص۲۰۰٫

۲٫طاهرزاده، اصغر، زن آن‌گونه که باید باشد، (اصفهان:انتشارات لب المیزان)، ص۲۴۴٫

  1. بانکی‌پور فرد، امیرحسین، نقش و رسالت زن، جلد دوم، الگوی زن، برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، صص۱۶-۱۵٫
  2. شریعتی، علی، فاطمه فاطمه است، (مشهد: انتشارات سپیده باوران)، ص۲۱۹٫

۵٫شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(س)، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، ص۲۴٫

  1. همان صص۱۲۰-۱۱۹٫

۷٫سوره اسراء، آیه۲۶٫

  1. طاهرزاده، اصغر، بصیرت فاطمه زهرا(س)، (اصفهان:انتشارات لب المیزان)، صص۲۳۴-۲۳۳٫

۹٫همان، ص۲۲۴٫

۱۰٫همان،ص۲۳۹٫

  1. امام حسن عسگری(ع) فرمود: «نحن حجج اللَّه على خلقه و جدتنا فاطمه حجه اللَّه علینا»،تفسیر اطیب البیان، ج۱۳،ص۲۲۳، نقل از شرح «فص حکمهٍ عِصمّتیهٍ فی کلمهٍ فاطمیه»، آیت‌الله حسن‌زاده آملی،ص۱۵۹٫

۱۲٫همان،صص۳۱۹-۳۱۸٫

۱۳٫بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار جمعی از جوانان به مناسبت هفته جوان،۷/۲/۷۷٫

۱۴٫بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار با هیات نظارت و هیات اجرایی انتخابات، ۲۳/۹/۶۸٫

20فوریه/20

زن طراز در گفتمان انقلاب اسلامی

تأملی در دستاوردهای انقلاب اسلامی، این واقعیت تاریخی را به اثبات می‌رساند که در قرن بیستم، زنان ایران یکی از مهم‌ترین تحولات بنیادی ـ فکری و فرهنگی را در حیات خویش تجربه کردند. این تحول سرنوشت‌ساز، تمام عرصه‌های فردی، اجتماعی و خانوادگی زنان را در بر گرفت. اندیشمندان زیادی در خصوص این سیر تحول، آن‌ هم در برهه‌ای از زمان که جنبش‌های فردگرایانه فمینیستی در سراسر دنیا جریان داشت، سخن گفته و قلم فرسوده‌اند. در این میان بینش رهبران جمهوری اسلامی، گفتمانی روشن از هویت زن طراز انقلاب اسلامی را به تصویر می‌کشد.

 

بازخوانی هویت زن

امام خمینی(ره) در مقام بنیانگزار انقلاب، زن طراز نهضت خود را چنین معرفی می‌کنند:

«زن انسان است، آن هم یک انسان بزرگ. زن مربی جامعه است. از دامن زن انسان‌ها پیدا می‌شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح، از دامن زن است. مربی انسان‌ها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است…»(۱)

ایشان همچنین در بیانی دیگر، زن را نقطه آرمانی کمال بشریت می‌دانند: «زن مظهر تحقق آمال بشر است… از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.»(۲)

همان‌طور که از این سخن امام برمی‌آید، ایشان در بعد فردی، هویت انسانی زن را در هویت‌سازی وی معنا کرده‌ و در بعد اجتماعی نیز وی را منشأ تکامل برشمرده‌اند. از نظر امام، هویت و ابعاد وجودی زن در جنبه‌های فردی و اجتماعی چنان درهم تنیده و تفکیک‌ناپذیرند که زن حتی در بعد فردی خویش نیز در سرنوشت ملت‌ها و جوامع تأثیرگذار خواهد بود. ایشان چشم‌انداز هویتی را که انقلاب برای زن طراحی کرده، چنین معرفی می‌کنند:

«ما می‌خواهیم زن به مقام والای انسانیت خودش برسد… زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.»(۳)

بر همین اساس ایشان متذکر می‌شوند: «اگر زن‌های انسان‌ساز از ملت‌ها گرفته بشوند، ملت‌ها دچار شکست و انحطاط خواهند شد.»(۴)

در امتداد دیدگاه ایشان، رهبر معظم انقلاب نیز ضمن شرحی بر سرشت زنانه، به هویت مطلوب زن در گفتمان انقلاب می‌پردازند:

«در طبیعت الهی زن، آن‌چنان لطافت و زیبایی و گرمای محبتی وجود دارد که می‌تواند هم خود را و هم محیط پیرامونش را چه در داخل خانه، چه در هر محیطی که باشد- به طرف معنویت و پیشرفت و علو مقامات علمی و عملی سوق دهد و پیش ببرد.»(۵)

ایشان در تبیین هویت زن طراز انقلاب می‌فرمایند: «هویت اسلامی این است که زن در عین اینکه هویت و خصوصیت زنانه‌ خود را حفظ می‌کند، یعنی آن احساسات رقیق، عواطف جوشان، مهر و محبت، رقت و صفا و درخشندگی زنانه را برای خود حفظ می‌کند، در عین‌حال، هم باید در میدان ارزش‌های معنوی  مثل علم، مثل عبادت، مثل تقرب به خدا و… پیشروی کند؛ هم باید روز به روز در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی و ایستادگی و صبر و مقاومت و حضور سیاسی و خواست سیاسی و درک سیاسی، شناخت کشور، آینده‌، هدف‌های علمی و بزرگ و اهداف اسلامی مربوط به کشورهای اسلامی و ملت‌های اسلامی، توطئه‌ها و روش‌های دشمن و هم باید در زمینه‌ ایجاد عدل و انصاف و محیط آرامش و سکونت در داخل خانواده پیشرفت کند.»(۶)

 

الگویی فرازمانی برای زن طراز انقلاب اسلامی

در نظر بنیانگزار انقلاب، نمونه کامل هویت زن طراز اسلام در وجود حضرت زهرا(س) تجلی داشت:

«تمام ابعادی که برای زن و برای انسان متصوّر است، در فاطمه زهرا(س) جلوه کرده است. ایشان یک زن معمولی نبوده است. یک زن روحانی و ملکوتی، یک انسان به تمام معنا، نسخه کامل انسانیت، تمام حقیقت زن… او موجودی ملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است، بلکه موجود الهی جبروتی است که در صورت یک زن ظاهر شده است. زنی که تمام خاصه‌های انبیا در او هست. زنی که اگر مرد بود، نبی بود. زنی که اگر مرد بود، به جای رسول‌اللّه(ص) بود.»

ایشان در ادامه این بیان، به حرمتی که پیامبر(ص) برای حضرت زهرا(س) قائل بودند، اشاره می‌کنند تا دیدگاه الهی را درباره برابری ارزشی زن و مرد به اثبات برسانند:

«تاریخ اسلام گواه احترامات بی‌حد رسول خدا(ص) به این مولود شریف است تا نشان دهد که زن، بزرگی ویژه‌ای در جامعه دارد و اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست.»(۷)

در همین راستا رهبر معظم انقلاب نیز الگوی مطلوب برای زن طراز گفتمان انقلاب را مطابق معیارهای قرآنی معرفی می‌کنند: ‌

«اسلام به زن شخصیت می‌دهد. در اسلام وقتی می‌خواهند برای مؤمن نمونه مشخص بکنند، نمونه زن معیّن می‌کنند. «‌وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمرَأَهَ فِرعَونَ…»(۸) این نفر اول «و مریم بنت عمران» نمونه دوم. دو زن برای «لِّلَّذِینَ کَفَرُوا»: «‌اِمرَأَهَ نُوحٍ وَاِمرَأَهَ لُوطٍ»(۹). یعنی قرآن زن را نه فقط محور و عبرت و آئینه‌ای برای زنان، بلکه برای کل جامعه قرار می‌دهد. نمی‌شد یک مرد انتخاب را بکنند؟ نه، این در مقابله با آن نگاه انحرافی و غلطی است که در نظام‌های طاغوتی نسبت به زنان وجود داشته است.»(۱۰)

 

ما می‌خواهیم زن، آدم باشد!

در گفتمان انقلاب، با دیدگاهی تعدیلی از امام(ره) روبرو هستیم که در آن ضمن نفی گفتمان غربی در خصوص تساوی نقش زن و مرد، هدف و چشم‌انداز نهضت اسلامی را در طراحی زن طراز انقلاب، در نقطه مقابل اندیشه طاغوت و بهره‌وری جسمانی و نگاه جنسی به زن معرفی می‌کند:

«بعضی از احکام خاص مرد مناسب با او هستند، بعضی خاص زن و مناسب با او. این، نه به این معناست که اسلام بین زن و مرد فرق گذاشته است. زن و مرد همه آزادند در اینکه دانشگاه بروند، آزادند در اینکه رأی بدهند، رأی بگیرند، اما اینها می‌خواهند زن ملعبه‌ای در دست مردها باشد و به قول شاه، «زن خوب است فریبا باشد!» ما می‌خواهیم این معنا و این غلط را از زن بگیریم. ما می‌خواهیم زن آدم باشد، مثل سایر آدم‌ها. انسان باشد مثل سایر انسان‌ها. آزاد باشد مثل سایر آزادها.»(۱۱)

امام(ره) در این عبارات، هدف گفتمان انقلاب را تربیت زنان بر اساس معیارهای ارزشی و الهی و فارغ از نگاه‌های جسمانی و مادی بیان می‌کنند. بر این اساس ایشان ظلم تاریخی طاغوت را در حق زنان چنین توصیف می‌کنند:

«در تمام مراکز فحشا را اینها باز و با بوق و کرنا ترویج و کمک کردند که جوان‌های ما به این مراکز فحشا بروند و فلج و جوانیشان در همان جا دفن بشود. جوانی جوان‌های ما را از آنها گرفتند و فلجشان کردند. این خواهرهای محترمی که در دام ترویج‌ها و تبلیغات آنها افتادند، از وظیفه انسانی‌شان سلب و ملعبه دست جنایتکاران شدند. برای اشخاصی که غیرتمندند و خوی انسانیشان را از دست نداده‌اند یک تأسف همیشگی هست که اینها به اسم آزادی با این محترمات چه کردند.»(۱۲)

در ادامه این تفکر، مقام معظم رهبری نیز به شرح خیانت‌های نظام غرب در حق زنان جهان اشاره می‌فرمایند: «بزرگ‌ترین ضربه و اهانت به کرامت زن را همین سیاست غربی دارد انجام می‌دهد. در یک مجلس رسمی، یک مرد باید با لباس رسمی بیاید، پاپیون بزند، یقه‌اش بسته باشد، آستینش هم تا سرمچ باشد. نه اجازه دارد شلوارک بپوشد، نه اجازه دارد تی‌شرت بپوشد؛ اما یک خانم در همان جلسه رسمی، حتماً باید بخش‌های مهمی از بدنش عریان باشد؛ اگر پوشیده‌ کامل بیاید محل اشکال است. اگر بدون جذابیت‌ها بیاید، محل اشکال است. این شده عرف. افتخار هم می‌کنند. چه ضربه‌ای برای زن از این بالاتر؟ الگو درست کردن برای زنان به این شکل ـ زنان خودشان را می‌گویم و کشورهایی را که دنباله روی آنهایند نه زنان ما ـ بزرگ‌ترین ضربه‌ای است که دارند می‌زنند. بنابراین نباید در مقابل این فرهنگ غلط انفعال داشت.»(۱۳)

 

نقش زن انقلابی در جامعه

در دیدگاه امام راحل، حتی زمانی که به نقش مادری زن در بعد خانواده پرداخته می‌شود، پیوند آن با اداره جامعه مشهود است. ایشان می‌فرمایند:

«اگر تربیت خوب از دامن مادر شروع شد و مادر بچه را خوب تربیت کرد و به دبستان تحویل داد، دبستان هم خوب تربیت کرد و به دبیرستان تحویل داد آنجا هم همین طور تا دانشگاه یا مدارس علمی دیگر، آنها هم خوب تربیت کردند، یک‌وقت در یک برهه از زمان می‌بینید که جوان‌ها همه خوب از کار درآمده‌اند و یک مملکت را به طرف خوبی می‌کشانند.»(۱۴)

همان‌طور که در این بیان دیده می‌شود، زن طراز گفتمان امام(ره)، زنی تأثیرگذار در جامعه است. ایشان این نقش را حتی از نقش مردان هم بالاتر دانسته‌اند:

«نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ براى اینکه بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهاى فعال را در دامن خود تربیت می‌کنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم و از خدمت همه‌کس بالاتر است. این امرى است که انبیا می‌خواستند که بانوان قشرى باشند که جامعه را تربیت و شیر زنان و شیر مردانى را به جامعه تقدیم کنند.»(۱۵)

رهبر معظم انقلاب نیز همواره بر این نقش و اهمیت آن تصریح داشته‌اند:

«زنان نیمی از جمعیت بشر را تشکیل می‌دهند. نقش این نیم، حساس‌ترین، ظریف‌ترین، ماندگارترین و مؤثرترین نقش‌ها در حرکت تاریخ انسان و در مسیر بشریت به سوی کمال است.»(۱۶)

 

زن و مرد، تشابه یا تساوی؟

بزرگ‌ترین چالش دنیای امروز در مسئله زنان به این سئوال ربط دارد. حضرت امام(ره) پاسخ این پرسش هزاره سوم را در کوتاه‌ترین و جامع‌ترین بیان خود مطرح و طراز گفتمان انقلاب را در نسبت میان زن و مرد تعیین کردند:

«از نظر حقوق انسانی، تفاوتی بین زن و مرد نیست، زیرا هر دو انسانند و زن همچون مرد حق دخالت در سرنوشت خویش را دارد. بله در بعضی از موارد تفاوت‌هایی بین زن و مرد وجود دارند که به حیثیت انسانی آنها ارتباطی ندارد.»(۱۷)

در اندیشه حضرت امام(ره)، برای زن و مرد در امور مهم کشور شأن برابری تعریف شده است:

«امروز ما می‌بینیم که بانوان محترم ایران در سراسر کشور عضو مفید و جمعیت متعهدی معتقد هستند و به کشور خود خدمت می‌کنند و برای این کشور پشتوانه هستند. و امیدوارم تمام جهات اسلامی را در نظر بگیرند و با اسلحه ایمان و تعهد به اسلام این پیروزی را به پیش ببرند و پشتوانه این انقلاب باشند.»(۱۸)

برابری زن و مرد در شئون انسانی و حقوق فردی و اجتماعی برخاسته از دیدگاه دینی ماست. با وجود این نمی‌توان تفاوت‌های جنسی و تمایزات احکام و دستورهای شارع را درخصوص نقش و تکالیف زن نفی کرد.

رهبر معظم انقلاب در این خصوص با نفی تفاوت ارزشی میان زن و مرد، می‌فرمایند:

«اولاً نگاه اسلام به جنسیت یک نگاه درجه دو است. نگاه اول و درجه یک، حیث انسانیت است که در آن، جنسیت اصلاً نقشی ندارد و یک امر ثانوی و عارضی است که در کارکردهای زندگی معنا پیدا می‌کند، ولی در مسیر اصلی بشر هیچ تأثیری ندارد و معنا پیدا نمی‌کند.»(۱۹)

ایشان همچنین با تأکید بر نقش بی‌جایگزین مادری برای زنان می‌فرمایند: «مسئله‌ مادری، همسری و خانه و خانواده، مسائلی بسیار اساسی و حیاتی هستند. یعنی شما اگر بزرگ‌ترین متخصص پزشکی یا هر رشته دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. شما باید کدبانوی خانه باشید. اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کنند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند. طبیعت مرد نسبت به زن خام‌تر و در میدان‌های خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است و نه حتّی نوازش مادر. باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ کوچک می‌کند. زنان دقیق و ظریف به این نکته آشنا هستند.»(۲۰)

همان طور که از تأمل در کلام رهبران انقلاب اسلامی به دست می‌آید، زن طراز انقلاب اسلامی، زنی است که در عین صیانت از مؤلفه‌های کمال فردی خود در ابعاد عبادی، اخلاقی، اجتماعی، تربیتی و…. ضمن حضور در جامعه و مشارکت فعال و بدون اختلاط با مردان در عرصه‌های متنوع، با حفظ کانون خانواده و تربیت نسلی انقلابی، مدیریت اجتماع را هم در زمان خود و هم در چشم‌انداز نسل‌های آینده در دست می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج۷،ص ۳۳۹
  2. صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۴۱
  3. همان، ج ۶، ص ۳۰۰
  4. همان، ج ۶، ص ۳۰۰
  5. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۲۵/۳/۸۴
  6. بیانات در دیدار گروه کثیری از بانوان، ۳۰/۶/۷۹
  7. صحیفه امام خمینی، ج ۷، ص۳۴۰
  8. تحریم/۱۱
  9. تحریم/۱۰
  10. بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۰۷/۸۸
  11. صحیفه امام، ج ۹، ص۲۹۴

۱۲٫صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۲۴۹

۱۳٫بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰

  1. صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۳۸
  2. صحیفه امام، ج۱۴، ص: ۱۹۶-۱۹۸
  3. بیانات در سالروز ولادت حضرت زهرا(س)،۵/۵/۸۴
  4. صحیفه امام، ج ۴، ص۳۶۴
  5. صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۵۵
  6. بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده،(۱۴/۱۰/۹۰٫)
  7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان(۴/۱۰/۷۰)

 

20فوریه/20

عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی فاطمی«س»

درآمد:

آرامش یکی از نیازهای مهم روحی و روانی همه انسان‌هاست. بشر در طول زندگى در این جهان با نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى بسیارى دست به گریبان است. مسئله بی‌قراری و اضطراب در سال‌های اخیر در خانواده‌ها شکل جدی‌تری به خود گرفته و باعث نگرانی جدی آحاد جامعه و مسئولان شده است.

در دین اسلام نیز آرامش به شکلی ویژه مورد توجّه قرار گرفته و بخش وسیعى از آموزه‏هاى اسلام به آن اختصاص یافته است. دانشمندان اسلامى آرامش را پدیده‏اى الهى شمرده‏اند که از سوى فرشتگان بر دل‏هاى مؤمنان فرود مى‏آید و زمینه‏ساز تقویت ایمانشا‌ن است؛ همان‏گونه که اضطراب و نگرانى از جانب شیطان بر دل‏هاى آلوده به گناه چنگ می‌اندازد و زمینه‏ساز فسق و کفر می‌شود.

با مراجعه به قرآن کریم و سیره ائمه معصومین«ع»، به‌ویژه روش و سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا«س» و امیر مؤمنان علی«ع» می‌توان عوامل آرامش خانواده را استخراج و ارائه کرد. پاسخ این پرسش‌ که «از منظر دینی، چگونه مـی‌توان خـانواده را‌ بـه‌ یک محیط امن و آرام تبدیل کرد؟» یکی از مهم‌ترین ضرورت‌های خانواده‌های امروز ماست. بررسی قرآن کریم و شیوه و سبک زندگی اولیای الهی به عنوان بهترین الگوهای بشریت، کامل‌ترین پاسخ را برای پرسش یاد شده فراهم می‌کند.

قرآن کریم داشتن الگو و اسوه را امری ضروری می‌داند و افرادی را به عنوان الگوهای جامعه معرفی می‌کند. پیامبر اعظم«ص»(۱)، حضرت ابراهیم«ع» و پیروان ایشان،(۲) از اسوه‌های قرآنی هستند. ائمه معصومین«ع» نیز از بهترین اسوه‌هایی هستند و همه باید از سبک زندگی آن بزرگواران پیروی کنیم. در این بین حضرت فاطمه«س»، اسوه‌ اسوه‌ها و الگوی الگوهاست. در روایت منسوب به امام زمان«عج» می‌خوانیم، «اِنَّ لی فی ابنه رسولِ الله اُسوهٌ حَسَنَهٌ(۳)، «الگو و اسوه‌‌ نیکوی من، دختر فرستاده‌ خدا (حضرت فاطمه‌ زهرا«س») است.

با توجه به این مهم در مقاله فرارو بر آنیم عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی حضرت زهرا«س» را بررسی و تبیین کنیم.

 

 

مفهوم‌شناسی

آرامش در زبان فارسی به معنای آرمیدن، سکون، طمأنینه، آسایش، راحتی، استراحت، ایمنی و امنیت(۴) آمده است. مفهوم آرامش در قرآن با کلیدواژه‏هایى مانند اطمینان(۵)، سکینه(۶)، سکن و مشتقات آن(۷) و… قابل پیگیری است.(۸)

اصطلاح، سبک زنـدگی بـر اسـاس دیدگاه‌های جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، علوم پزشکی و… در  زمان‌های مختلف، تعاریف متعددی داشته است‌. از‌ برآیند این تعاریف می‌توان گفت که سـبک زنـدگی، مجموعه‌ای از رفتارهای درونی و بیرونی، وضعیت‌های اجتماعی و دارایی‌های فرد است که‌ بر‌ اساس‌ گرایش خاصی انتخاب می‌کند.(۹)

 

عوامل آرامش

عوامل گوناگونى ممکن است انسان را نگران و پریشان سازند. ترس از آینده مبهم، اندوه بر گذشته تاریک، ضعف و ناتوانى در برابر مشکلات، احساس پوچى در زندگى، بى‏توجّهى و قدرنشناسى اطرافیان، سوءظن‏ها، تهمت‏ها، از دست دادن نزدیکان، دنیاپرستى و دلبا‏ختگى در برابر آن، وحشت از مرگ و… همگى از عواملِ اضطراب‌آفرین، وحشت‌زا و آرامش‌زدا هستند. در برابر، عواملی همانند، ایمان، یاد خدا، توکل، تلاوت قرآن، مطالعه، صبر، الگوگیری از نیکان، بررسی تجربه‌های تاریخی، توبه، محبت کردن و محبت دیدن و…. آرامش‌آفرین، وحشت زدا و اطمینان آورند.

عوامل آرامش را می‌توان به سه دسته «بینشی»، «گرایشی» و«کنشی» تقسیم کرد. از آنجا که ارائه همه‌ عوامل یاد شده از حوصله این مقاله خارج است، در هر دسته به سه عامل مهم اشاره خواهد شد.

 

  1. عوامل بینشی

منظور از بینش، جهان بینی است که به دو گونه‌ الهی و مادی تقسیم می‌شود. بینش الهی بر ایمان به خدا استوار است؛ برخلاف بینش مادی که خداوند را باور ندارد. داشتن جهان‌بینی الهی یکی از مهم‌ترین ارکان آرامش حقیقی و واقعی است. در بینش الهی، انسان خدامحور است و همه هستی را در پیوند با آفریدگار می‌بیند.(۱۰)

مهم‌ترین عوامل بینشی آرامش خانواده در سبک زندگی فاطمی عبارتند از:

 

۱-۱ تقویت ایمان:

انسان مؤمن بنیان‏هاى اعتقادى خویش را مستحکم و خلل‏ناپذیر بنا می‌کند و در مقام عمل، فقط به انجام تکالیف الهى نظر دارد. به دل چنین شخصی هیچ‏گاه هراس و اندوه راه نمى‏یابد؛ زیرا خود را مالک حقیقی ثروت و صاحب اختیار در تصمیم‏گیرى‏ها نمى‏بیند؛ بلکه خود را فقط امانتدار خداوند روی زمین و موظّف به شناخت خیر و شر بر اساس دستورهاى خداوند می‌داند و در هر حال، تحت سرپرستى خداوند قرار دارد. در آیه ۲۵۷ سوره مبارکه بقره آمده: «اللّهُ وَلىُّ الّذینَ ءَامَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إلىَ النُّور…خداوند ولی و سرپرست کسانی‌است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‌برد»(۱۱)

امّا انسان بى‏ایمان از این پشتوانه مستحکم روحى و روانى محروم و مضطرب و سرگردان است:(۱۲) در آیه ۱۱ سوره محمد اشاره دارد: «…أنَّ الکفِرینَ لَامَولى‏ لَهُم…اما کافران مولایی ندارند»

هر چه درجه ایمان بالاتر باشد، آرامش روحی بیشتر خواهد شد. در این بین درجه‌ ایمان فاطمه«س» به گونه‌ای بود که پیامبر اعظم«ص» در این باره می‌فرمایند: «همانا قلب و تمام جوارح دخترم فاطمه«س» مملو از ایمان و یقین است؛ به طوری که بالاتر از آن مرتبه، ایمان و یقینی قابل تصور نیست.»(۱۳)

پرسش و پاسخ زیر، نشان‌دهنده‌ اوج آرامش و اطمینانی است که حضرت زهرا«س» در سایه ایمان کسب کرده بودند. روزی پیامبر«ص» از دخترشان پرسیدند، «فاطمه! چه حاجتی داری؟ هم‌اکنون فرشته‌ وحی از طرف خدا پیام آورده که هر چه بخواهی تحقق می‌پذیرد.» زهرا«س» در پاسخ فرمودند: «لذتی که از خدمت حضرت حق می‌برم، مرا از هر درخواستی باز داشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.»(۱۴)

 

 ۱-۲ یاد و ذکرخدا:

نگرانى و اضطراب یا از ترس است یا از ناتوانى. کسی که همواره به یاد خدا باشد و او را سرچشمه همه‌ صفات کمال و منزّه از هرگونه نقصان بداند، قلبش به یاد او آرام مى‏گیرد. تغییر سیاق سخن از فعل ماضى به فعل مضارع در آیه ۲۸ رعد‏، «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛ همان کسانى که ایمان آورده‏‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌‏گیرد‏» بر ثبات و دوام آرامش مؤمنان دلالت دارد.(۱۵) در مقابل، کسانى که از یاد خدا روى مى‏گردانند، در زندگى همواره در حال نگرانى و اضطراب به سر مى‏برند، که در آیه ۱۲۴ سوره مبارکه طه به آن اشاره شده: «و مَن اعرَضَ عَن ذِکرِى فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکاً. و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود» در بررسی سیره‌ فاطمی در می‌یابیم که آن حضرت هیچ‌گاه از ذکر خدا غافل نمی‌شد. چنانکه برابر روایات پیامبر اکرم«ص» «تسبیحات حضرت زهرا«س»» را به دختر گرامی‌شان آموختند و حضرت فاطمه«س» بعد از هر نماز، به گفتن این ذکرها مداومت کردند و این ذکرها به آن حضرت منسوب شدند.(۱۶)

 

 ۱-۳ معرفت به امام زمان

قرآن کریم در آیه ۱۲۰ سوره مبارکه هود، یادآوری زندگى و خبرهای پیامبران را از عوامل آرامش شمرده شده است، «و کُلًّا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبّتُ بِهِ فُؤَادَک؛ ما از هریک از سرگذشت‌های انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به‌وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و اراده‌ات قوّی گردد.» یاد اولیاى پاک الهى، خود نوعى یاد خداست و آرامش را در پى دارد. از این روى امام‏صادق«ع» در تفسیر آیه ۲۸ سوره مبارکه رعد «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ  أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئنُ القُلُوب‏» مى‏فرمایند، «دل‏ها با یاد محمّد«ص» آرام مى‏گیرند که یاد او همان یاد خداوند است.»(۱۷)

معرفت حـضرت فـاطمه‌»س» درباره‌ حـضرت‌ علی«ع» که امام زمان آن حضرت بودند، باعث آرامش خاندان فاطمی می‌شد. به عنوان نمونه پس از رحلت رسول خدا«ص»، حضرت فاطمه«س» تصمیم گرفتند به کسانی که در حق ایشان ظلم کرده بودند، نفرین کنند. حضرت عـلی«ع» از ایشان خواستند از نفرین ظالمان چشم‌پوشی کنند. وقتی حضرت فاطمه«س» پیام امام‌ را‌ شنیدند، گفتند، «برمی‌گردم و صبر می‌کنم و سخن او را می‌پذیرم و از او اطاعت می‌کنم.»(۱۸)

در موردی دیگر، حضرت‌ فاطمه«س» در بستر بیماری با آنکه‌ مایل به دیدار خلفای‌ اول‌ و دوم نبودند، اما به‌محض‌ اینکه‌ امام زمانشان از ایشان درخـواست کـردند، اجازه دادند آن دو وارد خانه شوند.(۱۹) همچنین پس از غصب فدک، حضرت زهرا«س» در سخنانی دردآلود از امام علی«ع» پرسیدند، «چرا قیام نمی‌کنید تا حق خویش را باز ستانید؟» امام علی«ع» پس از بیان علت از همسر گرامی‌شان خواستند صبر کنند و به خداپناه ببرند. حضرت فاطمه«س» نیز چنین کردند.(۲۰) و آرام گرفتند.

 

  1. عوامل گرایشی و عاطفی

برای ایجاد حالت یا رفتار خوب و شایسته، عوامل بینشی به‌تنهایی کافی نیستند. چه بسا انسان می‌داند و علم دارد که رفتاری مفید است، ولی برخلاف آن عمل می‌کند. مثال روشن آن یقین به زیان‌های سیگار است. با آنکه سیگار ضررهای فراوانی دارد و چه بسا پزشکانی که بیماران خود را از استعمال آن منع می‌کنند، ولی خودشان سیگار می‌کشند. از این رو رفتارها تنها معلول ادراک و شناخت نیستند. علاوه بر شناخت، نیروی دیگری وجود دارد که عامل آن احساسات و عواطف است. در بررسی زندگی حضرت فاطمه«س» به عوامل عاطفی فراوانی بر می‌خوریم که در افزایش آرامش خانواده نقش آفرینند، از جمله:

 

 ۲-۱ حسن خلق

مهم‌ترین حکمت بعثت حضرت رسول الله«ص» تکمیل مکارم اخلاق بود. چنانکه فرمودند، « إِنَّمَا بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخلَاق »(۲۱) اخلاق نیک یکی از مهم‌ترین عوامل آرامش در خانواده است. اگر در خانواده‌ای، پدر یا مادر، بداخلاق، زورگو، بددهن، بی ادب و لاابالی باشند، سایه‌ شوم اضطراب و نگرانی دائمی بر سر خانواده خواهد افتاد. خانه‌ حضرت فاطمه«س» از منازلی بود که خداوند درباره‌ آن در آیه ۳۶ سوره مبارکه نور می‌فرماید: «فىِ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصَالِ؛ (این چراغ پرفروغ) در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه‌هایی که نام خدا در آنها برده می‌شود، و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند» در روایات تفسیری فراوانی که از شیعه و اهل سنت نقل شده، خانه حضرت فاطمه«س» از مصادیق آیه معرفی شده است. به عنوان نمونه در روایتی می‌خوانیم:

«در هنگام تلاوت این آیه از پیامبر«ص» پرسیدند منظور چه خانه‌هایی است؟ فرمودند: خانه‌های پیامبران. ابوبکر پرسید: این خانه (اشاره به خانه فاطمه و على«ع» کرد) نیز از آن جمله است؟ پیامبر«ص» فرمودند: آرى این از برترین آنهاست.(۲۲) روشن است که در چنین خانه‌ای آرامش موج می‌زند. از این رو برابر روایات، حضرت فاطمه«س» و حضرت علی«ع»در طول عمر هیچ‌گاه کاری که باعث رنجش یکدیگر شود، انجام ندادند و امام علی«ع» با دیدن حضرت فاطمه زهرا«س» به آرامش می‌رسیدند.(۲۳)

 

۲-۲ ایثار

یکی دیگر از عوامل آرامش افراد و جوامع، ایثار و از خود گذشتگی است‏. این مفهوم در اصطلاح به معناى مقدم شمردن دیگرى بر خود در کسب سود و منفعتى یا پرهیز از ضرر و زیانى است که نهایت برادرى و دوستى بین دو نفر را نشان مى‏دهد.(۲۴) خانواده‌ حضرت زهرا«س» بهترین مصادیق قرآنی ایثار هستند. در سوره‌ انسان؛ آیات ۷ و ۸  به این الگوی عملى ایثار خالصانه اشاره شده است: «و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبّهِ مِسکینًا ویَتیمًا واسیرا انَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً ولا شُکورا؛ و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهندو (و می‌گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام می‌کنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم.».  بنابر روایات متعدد شیعه‏(۲۵) و سنى‏(۲۶) شأن نزول آن مربوط به از خودگذشتگى امیرمؤمنان، على«ع» و همسرشان فاطمه«س» و دو فرزندشان حسن و حسین«ع» در انفاق تنها خوراک شب خود به نیازمندان در سه شب متوالى است.

در روایات اسلامی نیز به نمونه‌های فراوانی از ایثار حضرت فاطمه«س» اشاره شده است. آن حضرت چـنان بودند که گاهی خودشان گرسنه می‌ماندند‌، ولی‌ غذای‌ حضرت علی«ع» و فرزندانشان را تأمین می‌کردند و بـرای آنـکه همسرشان خجالت نکشند، کمبود مـواد‌ غـذایی‌ را بـه اطلاعشان نمی‌رساندند.(۲۷) روشن است افرادی که در چنین خانواده‌ای که ایثار و از خود گذشتگی در آن موج می‌زند پرورش یابند، با آرامش قرین و با اضطراب بیگانه خواهندبود.

 

 ۲-۳  ابراز محبت

محبت میل درونی به سوی چیزی لذت‌بخش است‌ و در‌ محیط خانواده اظهار محبت بنیان‌ زناشویی‌ را‌ اسـتوارتر مـی‌کند. محبت‌ از‌ مـنظر قرآن، از زیربنایی‌ترین‌ اصول‌ دوام و پویایی هر خانواده است(۲۸) پیامبر اکرم«ص» توصیه می‌کنند که مهر و محبت‌ و دوستی‌ خود را ابـراز کنید. این سخن که مرد‌ به‌ همسرش بگوید‌ دوستت‌ دارم‌، هـیچ‌گـاه‌ از دل زن پاک نـمی‌شود.(۲۹) همچنین آن حضرت در حدیثى قدسى، از محبّت و تعاون میان مردم به صورت عامل جلب محبّت خدا و دستیابى به آرامش و اطمینان یاد مى‏کنند.(۳۰)

روابط خانوادگی حضرت علی«ع» و حضرت‌ زهرا‌ »س» برای تأمین آرامش و امنیت خاطر در خانواده بر اسـاس مودت و محبت و تکریم و احترام به یکدیگر استوار شده بود. این محبت و احترام متقابل در شیوه‌ صدا زدن یکدیگر، خوشرویی، ابراز‌ محبت‌، تشویق و تأیید، گوش دادن به سخنان همدیگر، سپاسگزاری و خودداری از سرزنش متبلور شده بـود. خـطاب‌های زیبا و محترمانه حضرت علی«ع» وحضرت فاطمه«س» به یکدیگر، خودداری حضرت فاطمه «س» از‌ سرزنش حضرت علی«ع» در هنگام فقر و ناداری‌، استقبال‌ و بدرقه‌ شایسته از حضرت علی«ع»، اهدای هدایای زینتی به حضرت فاطمه«س» از طرف حضرت علی(ع)، و   و حق‌شناسی و سپاسگزاری و دلجوئی حضرت علی«ع» و حضرت فاطمه«س» از یکدیگر روشی است که‌ در‌ این خانواده جاری و ساری‌ بود.(۳۱)

حضرت علی«ع» پس از شهادت حضرت فاطمه«س» مایه‌ آرامش خاطرشان را از دست دادند و در فقدان ایشان ش این‌گونه نجوا کردند، «ای دختر محمد«ص» پس از تو‌ برای‌ تسلای خاطر‌ به که پناه برم، بـعد از تـو بـا چه کسی تسلا جویم و آرام گیرم؟»(۳۲)

 

۳- عوامل کنشی

منظور از عوامل کنشی، عوامل رفتاری و عملکردی است. «بینش» و «گرایش» موجب پیدایش «کنش» یعنى رفتار مى‌شود. سه عامل از مهم‌ترین عوامل رفتاری آرامش خانواده در سبک زندگی حضرت فاطمه««س» از قرار زیر است:

 

 ۳-۱ بهداشت روانی خانواده

بهداشت روانی عبارت است از روش‌ها و تدبیرهایی که زندگی راحت و بدون دغدغه و اضطرابی را در مسیر رشد و تعالی همه جانبه تأمین کند. بهداشت روانی فرایند و مجموعه برنامه‌ریزی‌هایی است که موجب پیشگیری، درمان و حفظ مداوم سلامت حاصله می‌شود تا شخص بتواند وارد یک زندگی رضایتمندانه شود. بدون تردید برای وصول به سطح مطلوب بهداشت روانی باید از جهات متعددی به صورت فردی و اجتماعی فعالیت‌هایی صورت گیرند، از جمله در زمینه مسائل مربوط به انگیزه‌های افراد و واکنش‌های روانی آنان، مسائل مربوط به ساختار خانواده و روابط آن و….(۳۳)

زن در محیط خانواده در نقش همسری مـهربان، مادری دلسوز و بـاهوش‌ به‌ کمک‌ ویژگی‌های خدادادی، نیازها و عادات افراد خانواده را به‌خوبی در می‌یابد و متناسب با آن رفـتار‌ مـی‌کند‌ و می‌تواند به بهترین شکل، بهداشت روانی خانواده را تأمین کند.

حالات روحی مرد و فرزندان در بازگشت بـه خـانه ممکن اسـت آمـیزه‌ای از خـستگی، پریشانی‌، اندوه‌، ناراحتی‌، ناامیدی و… باشد و نـیاز بـه برخوردی مناسب، فضایی آرام، آغوشی گرم و مهربان و سنگ صبوری مطمئن دارند‌ تا‌ کم‌کم خـستگی‌ها و نـاراحتی‌های‌شان زدوده شوند و بار مشکلاتشان سبک و دلشان امیدوار شود.

حضرت فاطمه«س» برای ایجاد بهداشت روانی در خانواده از بازی با کودکان و سرگرم کردن آنان غافل نمی‌شدند. حضرت با فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» بازی می‌کردند، او را بالا می‌انداختند و می‌فرمودند،  «پسرم حسن! مانند پدرت باش. ریسمان ظلم را از حق بازکن. خدایی را پرستش کن که صاحب نعمت‌های متعدد است و هیچ‌گاه با صاحبان ظلم و تعدی، دوستی مکن.»(۳۴)

آن حضرت وقتی با فرزندشان حسین«ع» بازی می‌کردند، می‌فرمودند، « تو به پدر من پیامبر«ص» شبیه هستی و به پدرت علی«ع» شباهت نداری.» این حرف موجب خنده و تبسم حضرت علی«ع» می‌شد. از این نکات تاریخی معلوم می‌شود که حضرت علی«ع» و فاطمه زهرا«س» به سلامت روحی و آرامش کودکان اهمیت فراونی می‌دادند.

همچنین هرگاه فاطمه زهرا«س» همسرشان را غمگین‌ می‌دیدند،‌ از اویشان دلجویی‌ می‌کردند.‌(۳۵) در مواردی که مولای متقیان به دلایلی همانند جهاد یا مسافرت‌ مدتی از خانه دور می‌شدند، از دوری ایشان اظهار بی‌تابی و ابراز‌ می‌کردند که مشتاق دیدارشان هستند.(۳۶) حتی سختی‌ها و مشکلات زندگی نیز مانع‌ مزاح‌ کردن‌ ایشان با همسرشان نـمی‌شد.(۳۷)

 

 ۳-۲ صبر

بردبارى به تقویت شخصیّت و افزایش توانایى انسان در برابر سختى‏ها و بارهاى سنگین زندگى می‌انجامد و اعتدال روانى انسان را حفظ مى‏کند؛ از این‏روى خداوند در دو آیه به یارى جستن از صبر و نماز در مشکلات زندگى دعوت کرده است، و در آیه ۱۵۳ سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «یَأَیَّهَا الّذینَ ءَامَنوا استَعِینوا بِالصَّبرِ و الصَّلَوهِ إنَّ اللّهَ مَعَ الصابِرین. ای افرادی که ایمان آورده‌اید؛ از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید که خدا با صابران است». همان‌گونه که در آیات ۱۵۵تا ۱۵۷ سوره‌ بقره آمده است، بردباران، هنگام بروز ناخوشایندى، اصل و مبدأ و بازگشت‏گاه خویش را به یاد می‌آورند و بدین وسیله امداد الهى و رحمت خداوندى را بر خویش سزاوار مى‏گردانند.

با بررسی سیره حضرت فاطمه«س» در می‌یابیم که آن حضرت در خانواده و مواجهه با مشکلات زندگی همواره صبور بودند و بردباری ایشان باعث می‌شد که در زندگی خانوادگی آرامش داشته باشند.

 

 ۳-۳ احترام و اطاعت

یکی از مهم‌ترین عوامل آرامش در خانواده، احترام همسران به هم و اطاعت از یکدیگر است. اطاعت نباید کورکورانه و بدون آگاهی باشد یا منجر به زورگویی یکی از همسران به دیگری شود. پیروی حـضرت فـاطمه‌ »س» از‌ حـضرت‌ علی«ع» از روی آگاهی و اعتقاد بود. حضرت زهرا «س» به‌ علم‌ و ایمان و عقل و تدبیر شوهرشان آگاه بودند و بـه چـرایی اعمال و دستورات همسرشان اعتقاد داشتند. هر چند حـضرت‌ عـلی‌»ع» هیچ‌گاه هـمسرشان را عصبانی و به کاری مجبور نکردند‌، اما‌ حضرت‌ فاطمه«س» حتی در مواردی هم که نظرشان با نظر امـام عـلی«ع» یـکسان نبود، باز هم نظر ایشان را به خواسته‌ خود ترجیح می‌دادند. چشم‌پوشی از نفرین کردن به کسانی که به حضرت ظلم کرده بودند.(۳۸) و حتی اجازه دادن به آنان برای ورود به منزل(۳۹) نمونه‌هایی از اطاعت صدیقه طاهره«س» از همسر گرامی‌شان بود.

مولای متقیان حضرت علی«ع» هنگام خطاب به حضرت فاطمه«س»، اوصاف‌ و القاب‌ یـا کـنیه ایشان و عباراتی نظیر، «سرورم‌، ای آزاده‌، ای بهترین زن جهانیان، ای دختر برگزیده پیامبر» و… را به کار می‌بردند.(۴۰)

نتایج:

۱- عوامل تقویت آرامش خانواده را می‌توان به سه دسته بینشی، گرایشی و رفتاری تقسیم کرد.

۲- تقویت ایمان، یاد خدا و معرفت نسبت به امام زمان، مهم‌ترین عوامل بینشی آرامش خانواده هستند.

۳- حسن خلق، ایثار و ابراز محبت مهم‌ترین عوامل گرایشی تقویت آرامش در خانواده‌اند.

۴- بهداشت روانی، صبر و احترام و اطاعت، مهم‌ترین عوامل کنشی تقویت آرامش خانواده‌ فاطمی محسوب می‌شوند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- احزاب، ۲۱٫

۲- ممتحنه، ۴ و ۶٫

۳- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۲۸۶٫

۴- رک: دهخدا و معین، ذیل واژه.

۵- رعد، ۲۸٫

۶- فتح، ۴٫

۷- توبه، ۱۰۳، انعام، ۹۶ و…

۸- رک: دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۱، ص ۱۵۵٫

۹- رک: مهدوی کنی، دین و سـبک زندگی، ص ۷۸-۵۱٫

۱۰- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، ص ۱۶۸٫

۱۱- رک: علامه طباطبایی،المیزان، ج ۲، ص ۳۴۵٫

۱۲- رک: سید قطب، فى ظلال، ج ۴، ص ۲۰۶۰٫

۱۳- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹.

۱۴- نهج الحیاه، فرهنگ سخنان فاطمه(ع)، محمد دشتی، ص ۹۹، ح ۵۶٫

۱۵- آلوسی، روح‏المعانى، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۱۴٫

۱۶- قاضی نعمان مغربی، دعائم‏الإسلام ، ج۱ ، ص۱۶۸٫

۱۷- عیّاشى، تفسیر عیاشی ج ۲، ص ۲۱۱٫

۱۸- همان، ج۲، ص۶۷؛ مجلسی‌، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۲۸٫

۱۹- همان، ج ۴۳، ص ۱۹۸٫

۲۰- رک: همان، ج۲۹، ص۲۳۴٫

۲۱- محدث نوری، مستدرک‏الوسائل، ج۱۱، ص ۱۸۷٫

۲۲- طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۲۲۷٫

۲۳- مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴٫

۲۴- جرجانی، التعریفات، ص ۵۹٫

۲۵- طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۶۱۱٫

۲۶- زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۶۷۰؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۲۴۳- ۲۴۴؛ آلوسی،

۲۷- مـجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۰٫

۲۸- روم، ۲۱٫

۲۹- کلینی، کافی ج ۵، ص ۵۶۹٫

۳۰- سیوطی، الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۷۲٫

۳۱- رک: احمد قماشچی و مجید معارف، عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س)،

۳۲- مـجلسی، بحار الانوار،ج ۴۳‌، ص ۱۸۷٫

۳۳- کوثری، یدالله، بهداشت روانی خانواده، ص ۲۰٫

۳۴- ابن شهر آشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۸۹٫

۳۵- مجلسی‌، بحارالانوار ج ۳۸، ص ۳۴۳٫

۳۶- مفید‌، الارشاد فی معرفه‌ حـجج‌ الله‌ عـلی‌ العباد، ص ۱۱۵٫

۳۷- ابـن شاذان قمی، مائه منقبه من مناقب امیرالمؤمنین علی‌بن ابی طالب(ع) و الائمه(ع) من ولده مـن طریق العامه، ص ۸۰‌.

۳۸- عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۷؛ مجلسی‌، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۲۸٫

۳۹- مجلسی‌، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۸٫

۴۰- همان، ج ۴۳، صص۱۱۷، ۱۹۸ و ۲۱۸ و ج ۲۸، ص۳۰۳ و…

20فوریه/20

فقط قسمت خالی لیوان را نبینیم

مقدمه: در گام چهاردهم از مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» در شمارۀ قبل به برخی قوانین گفتگو از جمله: گفتگوهای قاعده‌مند و بایدها و نبایدهای سخن گفتن و… اشاره شد. در اینشماره به چند پرسش متداول شما پاسخ داده می‌شود:

*پرسش‌های شما:

شوهر خسته و کم‌حرف

چند سال است که ازدواج کرده‌ام؛ امّا همسرم همیشه خسته است تا حدّی که وقتی از سر کار می‌آید، غذایش را می‌خورد و می‌خوابد. دیگر نه به من و نه به فرزندمان نمی‌رسد. این مسئله به قدری مرا ناراحت کرده است که بیمار شده‌‌ام. البتّه ایشان مرد خیلی خوبی است و من به او علاقه دارم؛ ولی نمی‌خواهم زندگی‌ام با سردی پیش برود. دوست دارم زندگی مستحکم و گرمی داشته باشیم؛ ولی مشکلات اقتصادی اجازۀ ایجاد این فضا را نمی‌دهد. همسرم هم باید خرج ما را بدهد و هم خانوادۀ خودش را اداره کند. از شش صبح تا نُه شب به چاپ‌خانه می‌رود و کار می‌کند. البتّه  ایشان خرج تحصیل مرا داد و من تا مقطع کارشناسی درس خواندم. در زمانی که درس می‌خواندم، متوجّه این مشکل نبودم؛ امّا پس از اتمام تحصیلم، تازه این مشکل را احساس کردم؛ البتّه کم‌حرفی شوهرم هم سنگینی این مشکل را دوچندان می‌کند. وقتی او حرف نمی‌زند، من هم حرفی برای گفتن پیدا نمی‌کنم. من چه بگویم؟ من یک زن خانه‌دار هستم. اوست که بیرون می‌رود و باید حرف‌های بیشتری برای گفتن داشته باشد. من از دوران عقد متوجّه شدم که انسان پُرهیجانی هستم؛ امّا او ساکت و خونسرد است. این خون‌سردی و کم‌حرفی، اخلاق خانوادگی آنهاست.

 

نگاه از بالا به شخصیّت همسر

این نکته را به همۀ زن و شوهرها می‌گوییم، بویژه زوج‌های جوان که آقایان محترم! خانم‌های بزرگوار! سعی کنید از بالا به شخصیّت همسرتان نگاه کنید؛ یعنی طوری همسرتان را ببینید که همۀ صفات او در مقابل دیدگانتان قرار بگیرد. گاهی به جهت این که زاویۀ دیدمان را این‌گونه تنظیم نمی‌کنیم، صفات خوب همسرمان را می‌بینیم؛ ولی به چشممان نمی‌آید. برای مثال، برای خرید ساعت که می‌رویم، ساعت را ورانداز می‌کنیم؛ امّا اگر بگویند: «ساعت چند است؟». نمی‌دانیم. چرا؟ چون در هنگام خرید ساعت، به اصلی‌ترین فلسفۀ وجودی آن، توجّه نداریم. در تحلیل شخصیّت همسر، باید همۀ صفات را دید. از متن پرسش چنین بر می‌آید که همسر ایشان، صفات بسیار خوبی دارد که پایۀ یک ازدواج موفّق است. مثلاً همسر ایشان تعهّد دارد؛ تعهّد در مقابل خانواده و پدر و مادر که بسیار مهم است.

پیشوای صدق و راستی، امام صادق(ع) فرمود: کسی که در تنگنا باشد و برای قوت خود و خانواده‌اش کار کند و در پیِ حرام نباشد، مانند مجاهد در راه خداست.

ببینید تعهّد این مرد تا چه اندازه بالاست. در حالی که خرج پدر و مادرش را می‌دهد و در تنگنای اقتصادی است؛ امّا مانع تحصیل همسرش هم نمی‌شود. با تمام فشارهای اقتصادی، مخارج دانشگاه او را نیز می‌دهد. این، نشان از درک بالای مرد از روحیّات همسرش دارد. وقتی می‌فهمد که همسرش تحصیل را دوست دارد، بدون هیچ منّتی اجازه می‌دهد که همسرش تحصیل کند؛ در حالی که می‌تواند به راحتی مشکلات اقتصادی را بهانه کند و یا حتّی دلیل قابل قبولی برای منع او از تحصیل بیاورد. از پرسش ایشان پیداست که در طول تحصیل، این خواهر محترم به قدری با خیال آسوده و بی‌دغدغه درس می‌خوانده که حتّی متوجّه کم‌حرفی همسرش نبوده. معلوم است که این شوهر، توانسته محیطی را برای ایشان آماده کند که فارغ از هر دغدغه‌ای درسش را بخواند.

این تعهّد و درک را با هیچ‌چیز نمی‌توان عوض کرد. بسیارند زنانی که از بی‌تعهّدی همسرشان می‌نالند و آرزو می‌کنند که ای‌کاش همسرشان صبح تا شب بیرون از خانه بود؛ امّا به تعهّدات خود در مقابل خانواده عمل می‌کرد!

صفت دیگری که این مرد دارد و از پرسش خود این خواهر محترم فهمیده می‌شود، آرامش همسر ایشان است. درست است که این آقا کم‌حرف است؛ امّا آرام هم هست. من نمی‌خواهم در این‌جا در بارۀ خوب یا بد بودن کم‌حرفی قضاوت کنم؛ امّا می‌خواهم به این خواهر بزرگوار بگویم می‌دانید بسیاری از زنان، از تندخو بودن همسرشان گلایه دارند؛ چرا که به جهت وجود همین صفت، فضای خانه برای آنها کانون رعب و وحشت شده است؟ چه بسیارند مردان پُرحرف، امّا خشنی که در کنار حرّافی، ید طولایی هم برای زدن دارند؛ امّا خدا را شکر، همسر شما اهل کتک زدن نیست.

در نظر گرفتن صفات خوب همسر، موجب می‌شود که صفاتی که برای ما مطلوب نیست، قابل تحمّل شود.

وقتی که از پایین به شخصیّت آدم‌ها نگاه می‌کنی، خیلی‌ها وحشتناک می‌شوند، به اندازه‌ای که دوست نداری حتّی نگاهشان کنی. حالا اگر یکی از این خیلی‌ها؛ همسرت باشد، چه مصیبتی به پا می‌شود؟! باید با کسی زندگی کنی که نگاه کردن به او، سوهان روحِ توست. نگاهت را امّا اگر بالا بکشی و خوبی‌ها و بدی‌ها را کنار هم ببینی، چهرۀ آدم‌ها چه‌قدر تغییر می‌کند! آدم‌هایی که باید تحمّلشان کنی، دوست داشتنی می‌شوند. به خودت هم نگاهی از بالا بینداز. آخر وقتی که از پایین به خودت نگاه می‌کنی، خودخواهی‌ات اجازه نمی‌دهد عیب‌هایت را ببینی. نگاه از پایین به دیگران، خوبی‌هایشان را پنهان و بدی‌هایشان را افزون می‌کند. این نوع نگاه از پایین به خود، بدی‌ها را اندک و خوبی‌ها را چند برابر می‌کند. این هم یعنی وارونه دیدن دنیا. بالا برو تا آدم‌ها را آن‌گونه که هستند، ببینی.

 

شکرگزاری

برخی خانم‌ها وقتی نکتۀ قبل را می‌شنوند، ممکن است بگویند: «نخیر، بیاید کتک هم بزند!» و اصلاً نمی‌توانند تصوّر کنند که شوهرشان، اهل کتک زدن باشد. به جای این که خدا را شکر کنند که چنین شوهری به او عطا کرده، متوقّعانه و مدّعیانه، حرف می‌زنند. خانم محترم! آن خانمی که همسرش دستِ بزن دارد، چیزی از شما کم ندارد. او هم تصوّر نمی‌کرده که روزی گرفتار همسری بشود که پاسخ حرف‌های او را با کتک بدهد. یا به مرد می‌گوییم: خدا را شکر کن که همسرت اگر حسّاسیت بسیاری نسبت به خانواده‌اش دارد، امّا اهل بی‌حرمتی به خانوادۀ تو هم نیست. می‌گوید: «نخیر، بیاید و به خانواده‌ام هم بی‌حرمتی کند!». او نمی‌داند که کم نیستند مردانی که از بی‌حرمتی همسرشان نسبت به پدر و مادر خود به تنگ آمده‌اند.

آدم ناشکر، فقط نداشته‌ها را می‌بیند. وقتی داشته‌ها را نمی‌بینی، داشتن و نداشتن‌شان برایت فرقی نمی‌کند. خودت را بدبخت‌ترین می‌دانی. اگر اهل دیدنِ داشته‌ها شوی، در دلِ «نداشته‌ها» هم دنیایی «داشته» خواهی دید. آن‌وقت خودت را داراترین می‌بینی. دارایی و فقر، به داشتن و نداشتن نیست، به دیدن داشته‌ها و نداشته‌هاست.

 

درک شرایط

یکی از اصول اساسی زندگی مشترک، درک شرایط طرف مقابل است. همسر شما، در حالی که خرج دو خانواده را می‌دهد، یک کارگر ساده است. او از ساعت شش صبح تا نُه شب در محلّ پُر سر و صدایی به نام چاپ‌خانه کار می‌کند؛ یعنی پانزده ساعت کارگری. اگر یک انسان پُرحرف هم این اندازه کار کند، وقتی به خانه بر می‌گردد، رمقی برای صحبت کردن ندارد، چه‌رسد به انسانی که در حالت عادی هم کم‌حرف است. اگر همسر شما برای زیاده‌خواهی، این اندازه کار می‌کرد و برای خانواده‌اش وقت نمی‌گذاشت، حق با شما بود؛ امّا این مرد برای این که محتاج کسی نباشد، برای این که حدّاقل‌های زندگی را کسب کند، کار می‌کند. بسیاری از زندگی‌ها در چند سال اوّل به سختی طی می‌شود. گاهی این سختی‌ها تا مدّت‌ها ادامه می‌یابد. اگر شما شرایط ویژۀ همسرتان را درک کنید، توقّعتان از او پایین می‌آید. به‌همین دلیل هم محیط زندگی برایتان جذّاب می‌شود. وقتی بدانید که همسرتان، قدم در راه خدا نهاده و نه برای آزار دادن شما، بلکه به جهت خستگی و ویژگی خانوادگی‌اش که کم‌حرفی است، با شما کم‌حرف می‌زند، نوع نگاهتان به او و مشکلش متفاوت می‌شود. دیگر از او توقّع نخواهید داشت پس از پانزده ساعت کار مداوم، وقتی به خانه می‌آید، امور فرزندان را هم عهده‌دار شود.

یکی از اصلی‌ترین نتایج درک شرایط همسر، افزایش محبّت میان شما و همسرتان است که بسیار لازم و حیاتی است.

 

مقابله به مِثل، ممنوع

اگر او کم‌حرف است، شما برای او حرف بزنید. در طول روز، مطالعه کنید، روزنامه بخوانید، اخبار گوش کنید و… تا وقتی که او آمد، حرفی برای گفتن داشته باشید. گاهی هم نظر او را جویا شوید؛ البتّه به اندازۀ توان و تحمّل او.

 

توجّه ویژه به فرزندان

در خانواده‌هایی که به هر دلیل، پدر برای فرزندش فرصت قابل توجّهی نمی‌گذارد، وظیفۀ مادر، سنگین می‌شود. در این شرایط، شما باید وقت بیشتری برای فرزندتان بگذارید که این امر در جهت آرامش خود شما هم بسیار مفید و مؤثّر است.

 

سخنی با همسر خسته و کم‌حرف

در این نکته روی سخنم با همسرانی است که به دلیل خستگی، برای خانواده، وقت نمی‌گذارند.

دوستان عزیز! من می‌دانم که خستگی ناشی از سر و کلّه زدن در جامعه و محیط کار، طاقت‌فرساست؛ امّا مردان به جهت توان بالایی که خدای مهربان به آنها داده، باید این سختی‌ها را به جان بخرند و اجازه ندهند خانوادۀ آنها بیش از توان خویش، تحت فشارهای عاطفی قرار بگیرد. از خدا مدد بگیرید، برنامه‌ریزی دقیقی داشته باشید و از روزهای تعطیل، استفادۀ بهینه کنید تا فشار حضور کم‌رنگ پدر در خانه بر روی دوش خانواده، بویژه همسرتان، این اندازه سنگینی نکند.

 

مشکل کم‌حرفی

من مشکل کم‌حرفی دارم. با توجّه به این که بیشتر مردها این مشکل را دارند، از شما میخواهم راهنمایی‌مان کنید؛ چون همسرم همیشه میگوید: «برایم صحبت کن»؛ امّا خیلی مواقع، چیزی به ذهنم نمی‌رسد!

 

تبیین دقیق مشکل

تعمیم دادن یک مشکل به دیگران، موجب می‌شود که انسان، انگیزۀ کافی برای حلّ آن مشکل را نداشته باشد. مراقب باشید که در این دام نیفتید.

این‌که می‌گویید بیشتر مردها مشکل کم‌حرفی دارند، سخن قابل قبولی نیست؛ زیرا بسیاری از مردهایی که شما گمان می‌کنید مشکل کم‌حرفی دارند، تمایلی به گفتگو با خانوادۀ خود را ندارند؛ یعنی در محیط بیرون از خانه، مثل محل کار، خیلی خوب با همکاران خود حرف می‌زنند و اصلاً هم مشکلی ندارند؛ امّا وقتی وارد خانه می‌شوند، دیگر تمایلی به سخن گفتن با خانواده‌شان را ندارند.

این دسته از مردان باید نوع نگاه خود را به خانواده و وظایف خود در محیط خانه، تغییر دهند. اینها باید بپذیرند که همسرانشان در این مسئله، حقّی بر عهدۀ آنان دارند. البتّه در بسیاری از موارد، عدم تمایل به گفتگو به جهت مشکلاتی است که در رابطۀ زن و شوهر، وجود دارد. مثلاً وقتی رابطۀ محبّتی میان زن و شوهر، خدشه‌دار شود، به صورت طبیعی میل به گفتگو در آن دو، کم می‌شود. اینها نباید فراموش کنند که وقتی تازه نامزد کرده بودند، قبض‌های تلفنشان چه‌قدر می‌آمد! در آن زمان، رابطۀ محبّتی قوی بود و به همین دلیل هم تمایل فراوانی به گفتگو داشتند؛ امّا وقتی به مرور زمان و بر اثر مشکلات پیش آمده، رابطۀ محبّتی میان آنها کم شد، تمایل به گفتگو هم رو به افول گذاشت.

 

فراهم کردن موادّ گفتگو

برخی از افراد هم هستند که واقعاً مشکل کم‌حرفی دارند؛ یعنی وقتی می‌خواهند حرف بزنند، نمی‌دانند در بارۀ چه چیزهایی حرف بزنند. بهترین کار برای این افراد، آماده کردن موادّ گفتگوست  که در همین گام به آن اشاره شد.

 

عدم توانایی در بیان خواسته‌ها

چهار ماه است که نامزد هستم؛ امّا مهارت بیان خواسته‌‌هایم را ندارم. تا خواسته‌‌هایم را می‌‌گویم، همسرم رد می‌کند. فکر می‌کنم رد شدن خواسته‌هایم از طرف ایشان، به جهت عدم بیان صحیح آنها از جانب من است. البتّه خواسته‌های من همه مادّی است؛ اگر چه زیاد نیست. وقتی هم که به او می‌گویم: «چرا خواسته‌هایم را برآورده نمی‌کنی؟»، می‌گوید: «همۀ حرف‌های تو تکراری است». ناگفته‌ نگذارم که اخلاقش خیلی خوب است، همه چیز می‌خرد، مرا بیرون می‌برَد، وقتی هم که بیرون می‌رویم، بریز و بپاش دارد.

 

دلیل این نوع رفتار

در متن پرسش دلیل این که همسر ایشان برای کارهایشان خرجی نمی‌دهد، به طور دقیق نیامده است. مبهم بودن این نکته پاسخ را تا اندازۀ بسیاری مشکل می‌کند. ممکن است ایشان از آن دسته از مردهایی باشد که معتقدند در دوران عقد، خرجی به عهدۀ پدر دختر است. ممکن است از آن دسته مردانی باشد که فکر می‌کنند نباید به هیچ وجه پول به دست زن داد. ممکن است مواردی را که زن مطالبه می‌کند، خرج ضروری نداند و … شاید آن‌طور که در متن پرسش هم به آن اشاره شده، نوع بیان این خانم، مرد را به این نتیجه رسانده که نباید به همسرش میدان دهد، وگر نه نمی‌تواند در آینده پاسخ‌گوی خواسته‌های او باشد.

 

 

شکر خدا

خدا را باید شکر کرد که این مرد، بخیل نیست؛ چرا که با توجّه به آنچه این خواهر محترم در سؤالشان مطرح کردند، همسرشان در خرید و بیرون رفتن و تفریح، اهل بخل نیست

برای این که بتوانید خدا را در این زمینه شاکر باشید، حتماً از همسرتان به جهت خوبی‌هایش، هم تعریف کنید و هم تشکّر

زینت زمین و آسمان، امام زین العابدین(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت به یکی از بندگان خود می‌فرماید: «آیا از فلانی سپاس‌گزاری کردی؟»

بنده می‌گوید: [نه] بلکه از تو سپاس‌گزاری کردم ای پروردگار من.

خداوند می‌فرماید: «چون از او تشکّر نکرده‌ای، از من نیز تشکّر نکرده‌ای»

امام(ع)در ادامه فرمود: «شاکرترین شما نسبت به خدا، کسی است که بیش از دیگران از مردم سپاس‌گزاری می‌کند»

نکند به جهت این‌که به برخی از خواسته‌هایتان توجّه نمی‌کند، تمام خوبی‌های او را زیر سؤال برده، از تشکّر غفلت کنید!

 

نوع خواسته‌ها

این نکته را با توجّه به این که گفتید فقط خواسته‌های مادّی دارم، می‌گوییم. برخی از مردها وقتی در ابتدای دوران عقد با خواسته‌های مادّی زن رو به رو می‌شوند، این پرسش برایشان پیش می‌آید که: «آیا همسرم از من، فقط پولم را می‌خواهد؟ آیا ارزش من در نزد او، به اندازۀ پولی است که به او می‌دهم؟!». ما نمی‌گوییم مرد حق دارد این تصوّر را داشته باشد؛ امّا به صورت طبیعی برای خیلی از آقایان، این اتّفاق می‌افتد. این از کیاست و زرنگی زن است که در طول زندگی، بویژه در ابتدای دوران عقد، خواسته‌هایش را به گونه‌‌ای مدیریت کند که بیشترش مادیّات نباشد. پس شاید مشکل شما نحوۀ بیانتان نباشد؛ بلکه نوع خواسته‌هاست که همسرتان را به این نتیجه رسانده که با شما، این‌گونه برخورد کند. در پرسش این خواهر آمده بود که: «همسرم می‌گوید: همۀ حرف‌های تو تکراری است». راز این تکراری بودن را خود این خانم بیان کرده که: «من فقط از همسرم خواسته‌های مادّی دارم.»

 

تفاوت دیدگاه همسر با شما در میزان ضرورت خواسته‌ها

شاید همسرتان فکر می‌کند بسیاری از خواسته‌های شما ضروری نیست! شاید او معتقد است خواسته‌های ضروری شما را خودش برآورده می‌کند و دیگر نیازی به آن نیست که خواسته‌های غیرضروری را خودتان برآورده کنید. خودتان قبل از بیان خواسته‌ها کمی فکر کنید که اگر این خواسته بیان نشود، آیا مشکل خاصّی پیش می‌آید؟ اگر با تأمّلی منصفانه به این نتیجه رسیدید که خواسته‌تان ضروری نیست، از خیرش بگذرید.

 

نحوۀ بیان خواسته‌ها

در بارۀ نحوۀ بیان خواسته‌های ضرور، بهتر است به این نکات توجّه کنید:

الف) مدیریت نیاز، به گونه‌ای که خود مرد، متوجّه آن شود

تا حدّ امکان بهتر است به گونه‌ای نیازتان را مدیریّت کنید که خود مرد، متوجّه آن نیاز بشود. مثلاً اگر لباستان کهنه شده، کمی صبر کنید تا خود مرد، متوجّه کهنگی لباستان بشود و خودش از شما بخواهد تا برای خودتان لباسی تهیّه کنید. البتّه این نکته در بارۀ مردانی است که از بیان خواسته‌های مادّی همسرشان، ناراحت می‌شوند. در بارۀ مردانی که چنین نیستند، نیازی نیست که به انتظار نشست تا خودشان متوجّه شوند.

 

ب) توجّه به لحن بیان خواسته

اگر با توجّه به نکتۀ قبلی، باز هم همسرتان متوجّه نیاز شما نشد، خواسته‌تان را بیان کنید؛ البتّه نه با لحنی طلب‌کارانه. لحن کلام و واژه‌هایی که ما برای بیان خواسته استفاده می‌کنیم، در نوع برخورد طرف مقابل با ما، تأثیر بسزایی دارد.

خدای مهربان می‌فرماید: «قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً» با مردم به [زبانِ‏] خوش سخن بگویید.

معدن دانش، امام باقر(ع) در بارۀ این آیه فرمودند: «با مردم، به بهترین شکلی که دوست دارید با شما صحبت شود، سخن بگویید.»

فرض کنید لباس زنی کهنه شده و می‌خواهد از همسرش تقاضای پولی برای خرید کند. به چند شکل می‌تواند خواسته‌اش را بیان کند:

الف) دلمون خوشه که شوهر کردیم. لباسمون مثل گونی هم که باشه، عین خیالش نیست.

این بیان، هم در لحن و هم در واژه‌ها مشکل دارد.

ب) آقا! اگه ممکنه و توی جیب مبارک پول هست، به بنده کمی پول بدید تا برم برای خودم لباس بخرم.

واژه‌های این بیان مشکلی ندارد؛ امّا لحن آن گَزَنده است.

ج) لباسم کهنه شده. هروقت برای شما مقدور بود، خبرم کنید که با هم بریم لباس بخریم.

مهربان و مؤدّب حرف زدن، یک هنر است. سعی کنیم این هنر را یاد بگیریم.

 

ج) توجّه به وضعیّت مالی

قبل از بیان خواسته سعی کنید از وضعیّت مالی همسرتان با خبر شوید. نکند زمانی خواسته‌تان را بیان کنید که وضعیّت اقتصادی همسر خوب نباشد و او شرمندۀ شما بشود.

روزی امیر مؤمنان علی(ع) گرسنه بود و از فاطمۀ زهرا(علیهاسلام) غذایی طلب کرد. حضرت زهرا(علیهاسلام) فرمود: «چیزی در خانه نداریم. از دو روز پیش تاکنون، شما را بر خود مقدّم داشته‌ام و هر چه در خانه بوده، برای شما و فرزندانم آورده‌ام». امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «چرا به من نگفتی تا چیزی تهیّه کنم؟». ایشان فرمود: «از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که توان انجام دادن آن را نداری»

 

عدم بزرگ‌نمایی

اگر همان‌طور که خودتان گفتید، در تمام امور دیگر با همسرتان مشکلی ندارید، سعی کنید بر روی این مسئله، حسّاس نشوید که چندان اهمّیتی ندارد؛ بویژه این که همسرتان، خوب خرج می‌کند و تنها مشکل شما آن است که پول را به دست خودتان نمی‌دهد تا خرج نیازهایی کنید که از نظر شما باید برآورده شود. اگر در این زمینه با توجّه به نکته‌هایی که گفتیم، موفّق به اصلاح رفتار همسرتان نشدید، آن را به معضل زندگی خود تبدیل نکنید که واقعاً به اندازه‌ای ارزش ندارد که یک زندگی آرام را به فضایی پُرتنش، تبدیل کند.

19فوریه/20

یورش علیه پوشش

زمینه‌ها، بسترها و چگونگی اجرای توطئه کشف حجاب توسط رضاخان

جرثومه‌ جاه‌طلبی

رضاخان به‌رغم ادعاهای بزرگ درباره فرهنگ و تمدن، قلدری محروم از سواد و قزاقی گمنام بود که با حمایت اجانب در رأس نظام سیاسی ایران قرار گرفت. وزیر مختار وقت دولت بریتانیا اعتراف می‌کند که رضاخان سربازی ماجراجو و کم‌سواد است و اصل و نسب و پرورش نازلی دارد.(۱) این نظامی بلندقامت و درشت‌هیکل چشمانی سرد و خشک داشت و اثری از شفقت، مهر و عاطفه‌ انسانی در سیمایش پدیدار نبود. صورتش از جمودی که کمتر با تبسم و خوش‌رویی درهم می‌شکست، با خوی توحش و شرارت آمیخته و خودپسندی، بی‌رحمی و بی‌باکی و حق ناشناسی از ممیزات برجسته‌اش بود. هیچ کس قادر نبود حس غرور و جاه‌طلبی غیرمحدودش را کنترل کند. با وجود بی‌سوادی و کم‌اطلاعی، حرص کم‌نظیری برای ثروت‌اندوزی و افزایش دارایی‌های منقول و غیرمنقول داشت.(۲)

رضاخان ظاهرگرایی دوزیست بود و مکنونات قلبی و اعتقادات درونی خویش را پنهان می‌ساخت، به موازین اعتقادی و شرعی التزام عملی نداشت و اهل نماز و روزه و سایر عبادات نبود. مشروب مورد علاقه‌اش کنیاک بود. اگرچه با فرارسیدن ایام محرم و صفر، دسته‌های سینه‌زنی راه می‌انداخت، اما وقتی قدرت را به دست گرفت با این مراسم حماسه‌آفرین شیعه به مخالفت پرداخت و حتی چنین سنت بابرکتی را ممنوع کرد و کار را به جایی رساند که منکر معاد شد.

در دوران سربازی در قزاقخانه تظاهر به دینداری می‌کرد، اما رفته رفته از تعالیم حیات‌بخش اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع به‌شدت رویگردان شد و با صراحت گفت، «آیین اسلام آیین اعراب بادیه‌نشین است، نه دین ایرانیان.» می‌گفت، «مگر خداوند فقط زبان عربی را می‌فهمد که ما باید روزی پنج نوبت با او، به این زبان بیگانه تکلم کنیم. روزه گرفتن هم معنا ندارد، آدم وقتی گرسنه می‌شود باید غذا بخورد.»(۳)

در برخی از منابع آمده است موقعی که رضاخان فرماندهی پیاده‌ آتریاد تهران را بر عهده داشت، از سوی دولت وقت مأمور سرکوبی نهضت جنگل شد، اما نیروهای قزاق شکست خوردند و در اردوگاه آقابابا در حوالی قزوین و بر سر راه منجیل مستقر شدند. در همان زمان انگلیسی‌ها برای اجرای مقاصد خود و تمهید مقدمات کودتا با رضاخان وارد مذاکره شدند و وی را نامزد براندازی دولت کردند. رضاخان به این موضوع اعتراف کرده است.(۴)

ژنرال سر ادموند آیرون‌ساید، از فرماندهان انگلیسی مستقر در ایران، در خاطرات خود می‌نویسد:

«در ایران تنها یک نفر را دیدم که قادر بود در رأس هرم قدرت ایران قرار گیرد و او رضاخان بود. مردی که عنان اختیار نیروهای قزاق را در اختیار داشت.»

آیرون‌ساید در گزارشی به وزارت جنگ انگلستان در ۱۷ آذر ۱۲۹۹ نوشته بود:

«یک افسر ایرانی باید فرماندهی قزاق‌ها را به دست بگیرد. این برنامه بسیاری از مشکلات را برطرف می‌کند. او رضاخان نام دارد. کسی که تمام انتظارات دولت انگلستان را برآورده می‌سازد.»(۵)

امام خمینی می‌گویند:

«رضاخان (که) خودش سرچشمه‌ تمام مفاسد بود، در یک فوجی منصبی کوتاه داشت. لکن (انگلیسی‌ها) دریافته بودند این اهل کار است، برای اینکه تشخیص داده بودند آدم قلدری است و می‌تواند هر کاری را انجام بدهد و هر کاری را که به او بگویند می‌کند. از اول انگلیسی‌های جنایتکار و غیرصالح این آدم ناشایسته‌ بی‌اصل را با اسلحه آوردند و بر مردم مسلط کردند.»(۶)

مقام معظم رهبری تصریح می‌کنند:

«کسی که در آن روز بزرگ‌ترین قدم را به نفع سلطه‌ غرب و استعمار انگلیس بر ایران برداشت، رضاخان بود. این مرد قلدر، نادان و بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد.»(۷)

 

از کودتا تا دیکتاتوری

با نقشه‌ از قبل طراحی شده، قوای قزاق به فرماندهی رضاخان از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و با توجه به اینکه نیروهای ژاندارمری و دیگر محافظان تهران قبلاً از سوی انگلیسی‌ها تطمیع شده بودند، مهاجمان بدون هیچ‌ مقاومت جدی‌ای در سوم اسفند ۱۲۹۹ شبانه وارد تهران شدند و مناطق حساس آن را اشغال کردند. اگرچه عوامل اجرایی این کودتا سیدضیاءالدین طباطبایی، روزنامه‌نگار و رضاخان بودند، اما طراحان اصلی، دست‌های آشکار و پنهان حاکمیت دولت استعماری انگلستان بودند. آنان بدون اینکه رد پای آشکاری از خود به جا بگذارند، کودتا و چگونگی صعود رضاخان به سلطنت را مدیریت ‌کردند.

حکومت کودتا با فتح ایران استقرار یافت و بلافاصله به دستور سیدضیاء عده‌ای از رجال نامدار از جمله شهید آیت‌الله مدرس که مخالف سیاست‌های بریتانیا بودند، دستگیر و روانه‌ زندان شوند. چند روز بعد از کودتا سیدضیا به دیدار احمدشاه قاجار رفت و رسماً کابینه‌ خود را تشکیل داد، اما بعد از سه ماه از مسند قدرت کنار گذاشته شده با حمایت انگلستان از کشور خارج گردید.

جاه‌طلبی‌های رضاخان که پله‌های قدرت را یکی یکی می‌پیمود، از این پس ابری از خودکامگی و استبداد را در آسمان ایران به وجود آورد؛ دولت‌های ناپایدار یکی پس از دیگری تشکیل ‌شدند و سرانجام او موفق شد با استفاده از ارتش، اعمال زور و دستکاری در انتخابات، اکثریت مؤثری از حامیان خود را به مجلس شورای ملی گسیل دارد و از این طریق به نخست‌وزیری دست یابد.(۸)

رضاخان با افزایش اقتدار خود علاوه بر ریاست کابینه، وزارت جنگ را هم به عهده داشت. مجلس شورای ملی بعد از زمینه‌چینی و تبلیغات گسترده، در نهم آبان ۱۳۰۴ ماده واحده‌ای مبنی بر خلع سلسله‌ قاجار و واگذاری نیابت موقت سلطنت به رضاخان را تصویب کرد. در آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی، سلطنت دائمی ایران را به رضاخان و فرزندان پسرش واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ رضا خان به عنوان پادشاه ایران رسماً تاج‌گذاری کرد.(۹)

ظهور سلسله‌ پهلوی با روی کار آمدن رضاخان از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه‌ جهانی و استعمار انگلستان شکل گرفت. حکومت رضاشاه خودکامه و استبدادی بود و با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت او از آغاز سلطنتش در همه‌ کارها و ارکان مملکت به‌طور فزاینده‌ای اعمال می‌شد. اکثر نمایندگان مجلس ششم فرمایشی بودند، قوای قضائیه و مجریه مستقل نبودند، دستگاه‌های دولتی و وزارتخانه‌ها قدرت هیچ‌گونه تصمیم‌گیری نداشتند و اکثراً به سبب شناختی که از روحیه‌ رضاخان داشتند، حتی از اظهارنظر ساده هم اجتناب می‌کردند.(۱۰)

نخست‌وزیران انتصابی رضاشاه مسلوب‌الاراده بودند. در جلسات کابینه، رضاخان در صدر جلسه‌ هیئت وزیران می‌نشست. طرح مورد بحث قبلاً توسط وزیر مربوطه به عرض شاه می‌رسید  و او دستورات مورد نظرش را به این وزیر می‌داد و عین همان دستور به تأیید وزرای حاضر می‌رسید و نخست‌وزیر تنها تماشاگر بود.(۱۱)

آزادی مطبوعات از بین رفت و رضاخان به‌تدریج فرمان تعطیلی بسیاری از روزنامه‌ها و جراید را صادر کرد. او هیچ‌ انتقادی را نسبت به شیوه‌ حکومت خود برنمی‌تابید. فرخی یزدی مدیر روزنامه‌ طوفان که از روش استبدادی رضاخان انتقاد می‌کرد، دستگیر شد و در ۱۳۱۸ شمسی بی‌رحمانه به قتل رسید.

رضاخان حتی درج هرگونه سخنی از رهبران اسلامی مبنی بر چگونگی کشورداری را تعرضی به حکومت خود تلقی می‌کرد. روزنامه سعادت به سال ۱۳۱۵ شمسی عبارتی را از حضرت علی(ع) درباره‌ زمامداران نقل کرد و جریده‌ مزبور توقیف و مدیرش محبوس شد. اگر کسی می‌خواست از شهری به ناحیه‌ دیگری برود باید به کلانتری محل می‌رفت و در آنجا توضیح می‌داد که چرا به شهر دیگری می‌رود؟ چه مدت آنجا می‌ماند و با چه کسی دیدار و ملاقات دارد؟ آنگاه برایش زمان تعیین می‌کردند.(۱۲)

رضاخان آشوب‌های پراکنده را سرکوب کرد و راهزنان را از میان برداشت، اما خیلی زود به مردم فهماند که از آن پس فقط یک غارتگر در سراسر ایران وجود دارد که کسی جز خود او نیست. رضاخان حرص و طمع عجیبی برای تصاحب املاک مردم داشت و هر کسی را که مانع رسیدن او به این آرزویش بود، قلع و قمع می‌کرد. او تمام زمین‌های مرغوب و حاصلخیز شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد و در اواخر حکومت خود به گواهی اسناد و مدارک یکی از بزرگ‌ترین زمینداران آن زمان بود، به‌طوری که چهل و چهار هزار سند مالکیت داشت. بعضی از این اسناد گاه شامل چندین قریه و مزرعه می‌شدند.(۱۳) در مقاله‌ای در یکی از جراید فرانسه آمده بود، «در ایران یک مخلوق جدید به دنیا آمده که خوراکش خاک است، به‌نحوی که هر روز یک ده را می‌خورد.» این نوشته رضاشاه را به‌شدت خشمگین کرد.(۱۴)

رضاخان ارتش منظمی را به وجود آورد، اما این تشکیلات ضمن تقویت اقتدار سیاسی وی، قیام‌های مردمی را سرکوب می‌کرد و در مواقعی تأمین کننده‌ اهداف نظامی انگلستان بود. از جمله اقدامات رضاخان احداث راه‌آهنی بود که بندر ترکمن  را به بندر امام خمینی متصل می‌کرد. این برنامه که با تبلیغات فراوانی انجام شد، در واقع هدفی جز ایجاد راهی سراسری برای انتقال سریع قوای انگلیسی از جنوب به شمال نداشت. سرکوب عشایر کشور و اسکان اجباری آنان توسط رضاخان با هدف مهار  نیروی رزمی کوچ‌نشینان، توسعه شهرنشینی و فراهم آوردن شرایط بهتر برای فروش کالاهای وارداتی غربی بود.(۱۵)

 

توفان تهاجم علیه فرهنگ و سنت‌های مذهبی

عمق و ریشه‌های استوار اعتقادات مذهبی در ایران و نیز اقتدار معنوی و نفوذ اجتماعی روحانیت و علمای شیعه در میان اقشار گوناگون، رضاخان را وادار می‌کرد برای رسیدن به قدرت، این واقعیت‌ها را در نظر بگیرد و به ظاهرسازی مذهبی بپردازد. او حتی به زیارت عتبات عالیات می‌رفت؛ مدال مولای متقیان را به گردن می‌آویخت و در ایام محرم و صفر مجالس عزاداری برپا می‌کرد. او بارها به دیدار روحانیون ‌شتافت و در حضور آن بزرگواران، خود را متدین، مدافع شریعت و پاسدار ارزش‌های مذهبی معرفی ‌کرد. این شیوه‌ منافقانه توانست حمایت اقشاری از جامعه را جلب کند و بخش قابل توجهی از مردم تصور کردند او به‌راستی مدافع اسلام و حامی تشیع است.

همین امر زمینه‌های موفقیت رضاخان در رسیدن به قدرت را فراهم آورد، اما زمانی که به سلطنت رسید، این شیوه را ترک گفت و به مبارزه با اسلام، سنت‌های دینی و شعائر شیعه پرداخت، زیرا از نیروی ایمان و خیزش‌های متکی بر اسلام و تشیع به رهبری روحانیت هراس داشت و می‌دانست که قیام تنباکو، جنبش مشروطه، قیام خیابانی و نهضت جنگل که از باورهای مردم منشأ ‌گرفته بودند، چگونه منافع استبداد و استعمار را به خطر ‌انداخته بودند.

به‌علاوه رضاخان مأمور نفوذ اقتصادی غرب و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای اروپایی بود و می‌دانست در جامعه‌ای که پایبند فرهنگ و سنت‌های اسلامی باشد، نمی‌تواند به این هدف شوم خود برسد؛ لذا تصمیم گرفت با ارزش‌های دینی و شعائر حماسه‌آفرین شیعی به مبارزه برخیزد و صراحتاً مذهب را منافی ترقی، تجدد و تمدن معرفی کرد.(۱۶)

تغییر و تحولاتی که در محتوا و ساختار نظام آموزشی ایجاد شدند، در این راستا صورت گرفتند که نتیجه طبیعی آن جدا کردن دانش‌آموزان از ارزش‌های اسلامی، تقویت روحیه‌ ملی‌گرایی افراطی، شاه‌دوستی، ترویج فرهنگ غربی، تقلید بی‌چون و چرا از شیوه‌های اروپایی، باستان‌ستایی و حذف نفوذ حوزه و روحانیت از آموزش و پرورش بود. همچنین به منظور حاکمیت سکولاریسم، علما از مناصب قضایی، تعلیم و تربیت، امور فرهنگی و مذهبی خلع شدند، قدرت اقتصادی آنان با کنترل اوقاف از بین رفت و با اجرای قانون لباس متحدالشکل، به جامعه‌ روحانیت آسیب زیادی وارد شد. با سختگیری‌های افراطی در طلبه شدن، تخریب برخی مدارس و اشغال مراکز حوزوی، فعالیت‌های علمی و آموزشی روحانیت کم‌رونق شد.(۱۷) همزمان با اجرای سیاست‌های تجددگرایانه و تبلیغ کیش زردشتی و حمایت از فرقه‌های ضاله‌ای چون بهائیت، احکام اسلامی در معرض تهاجم قرار گرفتند.

برخلاف نوشته‌های دولتی درباره‌ اصلاح خانواده، در این دوره قانون ازدواج و طلاق بر گرفتاری‌های زنان و نابسامانی‌های اخلاقی و اجتماعی افزود. به بهانه‌ مبارزه با خرافات از برگزاری مراسم و شعائر مذهبی ممانعت به عمل آمد و حمله به نماز، روزه، منبر و محراب جزو سیاست دولت شدو برای مجالس سوگواری‌های محرم، نماز جماعت، مراسم عید غدیر محدودیت‌های جدّی ایجاد شدند.

در کنار این رفتارهای مذموم، کارگزاران رژیم پهلوی اول، در جهت ترویج منکرات و امور خلاف شرع کوشیدند. فروش مشروبات الکلی علنی شد. از فواحش و اعمال نامشروع جلوگیری به عمل نمی‌آمد و صاحب منصبان و مأموران، خود در این منکرات خود حضور داشتند. رمان‌های مبتذل، اجرای نمایش‌ها و اکران فیلم‌های سینمایی در اشاعه‌ فحشا و خلاف‌های شرعی مؤثر بودند. حمایت از دگراندیشان مذهبی و برخی از جریان‌های انحرافی نیز سیاست‌های مخرب فرهنگی رژیم را تقویت می‌کرد.(۱۸)

زمینه‌سازی برای کشف حجاب

رضاخان از هنگامی که به سلطنت رسید، می‌خواست به بهانه‌ نوگرایی و تجددطلبی کشف حجاب بانوان را به اجرا درآورد، اما به دلیل پایبندی عمیق آحاد جامعه به حفظ سنت‌های دینی و نفوذ روحانیت در میان اقشار مختلف و نیز عدم ارزیابی نهایی از چگونگی عملی ساختن تغییر لباس در ایران، این توطئه به تأخیر افتاد. به فرموده‌ مقام معظم رهبری کارگزاران این نظام مستبد، بی‌حجابی و اختلاط زن و مرد را به ملت تحمیل کردند، ولی مردم به آسانی این پدیده را نپذیرفتند.(۱۹)

عواملی که به‌تدریج تباهی را ترویج کردند عبارتند از:

  1. روشنفکران وابسته به غرب و نیز ارباب رسانه که مروّج فرهنگ وارداتی بودند، یکی از مهم‌ترین عوامل عقب‌ماندگی ایران را اصول حاکم بر مسایل حقوقی و فرهنگی جامعه می‌پنداشتند و در مطبوعات و اجتماعات و نشست‌های خود به موضوع آزادی بانوان از قیوداتی که سنت‌های مذهبی آنها را محدود می‌سازد، سخن می‌گفتند.
  2. تبلیغات شدید در راستای گرایش به ترقی و توسعه به سبک غربی با روی کار آمدن رضاخان صراحت بیشتری پیدا کردند و با حمایت دولت پهلوی گسترش یافتند. روزنامه‌ها و جراید در مقالات و گزارش‌های خود از تجددمآبی سخن می‌گفتند و چون از واکنش منفی مؤمنان و روحانیون در برابر این موضع‌گیری‌ها هراس داشتند، منافقانه ادعا می‌کردند که گرایش به نوگرایی و تمدن مدرن در برابر دیانت مانعی را به وجود نمی‌آورد!
  3. مقایسه‌ اوضاع فرهنگی اجتماعی ایران با کشورهای همسایه که در زمینه‌ غرب‌گرایی اقداماتی را انجام داده و تحت تأثیر تمدن وارداتی به تحولاتی دست یافته‌ بودند!
  4. کانون‌های جدیدالتأسیسی چون سالن‌های تئاتر و سینما، کلوپ‌ها و مانند آنها روی طرز زندگی به سبک غربی تأکید می‌کردند.
  5. حکومت پهلوی برای تقویت این‌ سیاست‌ها، در اولین قدم نوع پوشش مردان را تغییر داد. رژیم پهلوی در واقع می‌خواست ابتدا از این رهگذر احساس هویت مذهبی، بومی و سنتی مردان را مخدوش سازد تا نوبت به بانوان برسد.(۲۰)
  6. در سال‌های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ شمسی، زنان دربار از استفاده از چادرنماز منع شدند و حتی همسر نخست‌وزیر وقت (مخبرالسلطنه‌ هدایت) به دلیل عدم رعایت این مقررات و پوشیدن چادرنماز، مورد مذمت قرار گرفت و از حضور در دربار خودداری ورزید.(۲۱)
  7. در آغاز سال ۱۳۰۷ شمسی همسر و دختران رضاشاه به شکلی خلاف سنت اسلامی و با حجاب ناکافی در حرم حضرت فاطمه‌ معصومه(س) در قم حاضر شدند و عملاً به حکم قرآنی حجاب، آن هم در مکانی مقدس و در جوار حوزه‌ علمیه‌ قم آشکارا توهین کردند. (۲۲)

۸٫حاکم وقت افغانستان، امان‌الله خان، هنگام مسافرت به اروپا، همراه با همسر و هیئت همراه، در سر راه خود، به ایران آمد. زنان همراه او در تمام میهمانی‌ها با لباس اروپایی و بدون چادر و با توری نازک و بدن‌نما بر سر شرکت ‌کردند. آنان در بازگشت به افغانستان با لباس و کلاه اروپایی و بدون حجاب از شهرهای ایران عبور کردند.(۲۳)

  1. از این زمان به بعد حضور مختلط زنان و مردان دربار، اشراف، نظامیان و کارمندان عالی‌رتبه در مجالس گوناگون مرسوم شد. کلوپ‌هایی که به رژیم تعلق داشتند از مراکز مهم این اختلاط بودند و بی‌حجابی را ترویج می‌کردند.
  2. رفته رفته زنان برخی از اقشار دیگر با مردان به رستوران‌ها می‌رفتند و مجاز بودند به‌طور مختلط به سالن‌های تئاتر و سینما بروند و در این مکان‌ها حجاب را کمتر مراعات می‌کردند.(۲۴)
  3. زنان پیرو اقلیت‌های مذهبی همچون بانوان ارمنی و زرتشتی اجازه داشتند آزادانه لباس بپوشند و بی‌حجاب در انظار ظاهر شوند. مأموران رژیم در برابر اعتراض علما، از این وضع حمایت می‌کردند.(۲۵)
  4. با استقرار دیکتاتوری و افزایش اختناق، کاهش نفوذ روحانیت و سرکوبی مخالفان مذهبی، رژیم استبدادی با تبلیغات افزون‌تری کوشید جامعه‌ ایران را برای کشف حجاب آماده سازد، مطبوعات وابسته به نظام طاغوتی نیز با این طرح همراه شدند و به تمسخر حجاب و استهزای زنان چادری پرداختند. با این حال زنانی که مایل به ترک حجاب نبودند، از اینکه بخواهند بدون چادر از خانه بیرون بروند، پروا می‌کردند.
  5. سفر رضاشاه به ترکیه در سال ۱۳۱۳شمسی روند کشف حجاب را تسریع کرد. مصطفی کمال آتاتورک که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، زمام امور ترکیه را به دست گرفته بود، برای تقلید از اروپا به تغییر لباس و کشف حجاب پرداخت. رضاشاه هم پس از اینکه این وضع را در ترکیه مشاهده کرد در بازگشت به ایران کوشید بیش از پیش آداب و رسوم غربی را در کشور رواج دهد و هرگونه مانع را برای عملی کردن این طرح از میان بردارد. مقدمات این کار فراهم شد و مجالس، جشن‌ها و جلسات سخنرانی در تهران و شهرستان‌ها برپا شدند و در آنها بر ضرورت کشف حجاب تأکید شد.(۲۶)
  6. علی‌اصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت، طرحی را در این راستا اجرا کرد که از خطرناک‌ترین برنامه‌های ستیز علیه سنت حجاب به شمار می‌آمد. این ایده توسط عده‌ای از مدیران و معلمان زن عملی شد و نسل جوان را در معرض تهدیدات مخربی قرار داد، از آغاز مهر ۱۳۱۴شمسی، دختران از بر سر کردن چادر در مدرسه منع شدند و مقرر شد همه روپوش‌های یکسانی به تن کنند. برای دختران پیشاهنگ لباس مخصوصی تدارک دیده شد. در همین سال دخترانی که لباس اروپایی بر تن می‌کردند در صورتی که واجد شرایط علمی بودند در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات و علوم به تدریس مشغول می‌شدند. (۲۷)
  7. به موازات تبلیغات علیه حجاب در مطبوعات، مدارس و سایر مراکز آموزشی و هنری، طرح تغییر پوشش مردان برای دومین مرتبه مطرح شد و در اول فروردین ۱۳۱۴، شاه فرمان داد مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترک کنند. با وجود این و به‌رغم آن همه تهدید از سوی رژیمی مخوف که حتی شخصیت‌های بلندپایه‌ نظام حکومتی را با اتهام واهی از میان بر می‌داشت، مردم مؤمن به دلیل تقید مذهبی و انس عمیق با سنت‌های دینی در برابر این‌گونه دستورالعمل‌ها مقاومت کردند و نسبت به تغییر پوشش واکنش منفی نشان ‌دادند.(۲۸)

 

رسمیت یافتن بی‌حجابی

حضور میسیون‌های مذهبی، تأسیس مدارس خارجی، بازگشت فرزندان خانواده‌های اشرافی و خوانین از اروپا با اتمام تحصیلات و فکر تشبّه به غرب و نیز آنچه که بدان اشاره کردیم جامعه‌ شهری را برای اجرای سیاست کشف حجاب آماده کرد. خواسته‌ استعمار که عامل اصلی چنین سیاست‌هایی بود و برخی عوامل داخلی و تلاقی این عوامل با امیال نفسانی برخی کارگزاران بلندپایه چون تیمورتاش و همفکرانش به این روند سرعت بخشید.

از آن سو رضاخان مدعی بود که با سست شدن تقید مردم به موازین دینی و شرعی، آنان متمدن می‌شوند و کشور ایران مسیر ترقی و توسعه را خواهد پیمود، در حالی که میان پیشرفت فرهنگی و کشف حجاب هیچ رابطه منطقی‌ای وجود ندارد. پیرو این تصور موهوم، رضاشاه به وزیر معارف، علی‌اصغر حکمت دستور داد که برای رفع حجاب زنان اقدام کند و این رسم کهنه را که به‌زعم او منافی تمدن بود، از میان بردارد. حکمت هم پذیرفت و تأکید کرد که امر شاه را اطاعت می‌کند، زیرا به اعتقاد او هم یکی از علل عقب افتادگی کشور از قافله‌ تمدن جهان، این بود که زنان خود را پوشیده نگه می‌داشتند.(۲۹)

بر اساس خاطرات گوناگون دست‌اندرکاران نظام ستم‌شاهی پهلوی اول، فرمایشی و تحمیلی بودن موضوع کشف حجاب روشن می‌شود. در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۴ به اشاره‌ شاه و با دعوت علی‌اصغر حکمت عده‌ای از زنان فرهنگی مأمور شدند با حمایت دولت در کشف حجاب پیشقدم بشوند. آنان برای عملی  کردن این حرکت وقیح جمعیتی تشکیل دادند که به کانون بانوان معروف شد. از آنجا که جامعه‌ زنان در برابر این طرح مقاومت کردند و این کانون عملاً کاری را از پیش نبرد، با برنامه‌ریزی وزیر معارف، مقرر شد که به‌تدریج در مدارس مجالس جشن، سرور و خطابه توسط بانوان و دختران بی‌حجاب برگزار شوند. انتشار این خبر باعث واکنش‌های اجتماعی از سوی مؤمنان و علما و روحانیون شد، با وجود این رضاشاه تصمیم گرفت کشف حجاب را رسمی کند. در ۱۷ دی ۱۳۱۴، در عمارت دانشسرای عالی تهران، مراسم جشن فارغ‌التحصیلان با حضور رضاخان برگزار شد. در این برنامه رؤسای مدارس، صاحب منصبان عالی‌رتبه، همسر و دختران شاه رسماً بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به عنوان سالروز آزادی زن و کشف حجاب نامگذاری شد.(۳۰)

بعد از این ماجرا برخی از زنان معلوم‌الحال به کافه‌ها، کلوپ‌ها و کاباره‌ها هجوم آوردند و در منظر افراد هوسران به پایکوبی و دست‌افشانی پرداختند. از آن سوی مأموران امنیتی در تهران و شهرستان‌ها به دستور وزارت کشور مزاحم زنان عفیف و محجبه می‌شدند و آنان را با اجبار و عنف وادار به کشف حجاب و حتی چادر و روسری آنان را پاره می‌کردند.(۳۱)

در وسایل نقلیه‌ عمومی زنان باحجاب را راه نمی‌دادند و پاسبان‌ها از اهانت و کتک زدن به زنانی که چادر داشتند با نهایت بی‌پروایی و بی‌رحمی فروگذار نمی‌کردند. در برخی از نواحی کشور، زنان را تا داخل منزل تحت تعقیب قرار می‌دادند و محل سکونت آنان را بازرسی می‌کردند و اگر چادر یا پوششی مانند آن را می‌دیدند، از بین می‌بردند.(۳۲)

با وجود آنکه پلیس از زنان بی‌حجاب حمایت می‌کرد، افرادی که حجاب اسلامی را رعایت نمی‌کردند در محلات سنتی و نواحی بومی در معرض اهانت و حتی حمله با سنگ و چوب واقع می‌شدند، زیرا مردمان متدین و مقید، ترک حجاب را بزرگ‌ترین بی‌آبرویی تلقی می‌کردند. به همین دلیل خارج شدن آنان از خانه به حالت بی‌حجاب با هراس و خوف توأم بود.(۳۳)

جامعه مذهبی وقتی خود را در مقابل سوادآموزی به بهای برهنگی نوامیس خود دید، راه تحصیل و دانش‌اندوزی را بر فرزندان خود بست و عملاً بر رشد آموزشی کشور ضربه وارد شد. همچنین عده‌ای از مردم که ناگزیر به بی‌حجابی تن داده بودند، با سقوط رضاخان از آنچه با زور و تهدید بر آنان تحمیل شده بود روی برتافتند و به حجاب روی آوردند.(۳۴)

 

خیزش و مقاومت‌ها در برابر کشف حجاب

نخستین اعتراض به کشف حجاب توسط مجاهد شهید آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی صورت گرفت. ماجرا از این قرار است که خانواده‌ رضاخان در حالی که حجاب اسلامی را مراعات نکرده بودند در نوروز سال ۱۳۰۷ در غرفه‌ بالای ایوان آیینه‌ حرم کریمه‌ اهل بیت‌(ع) در قم نشسته بودند. مرحوم بافقی که در مسجد بالاسر حرم مشغول عبادت، ذکر و دعا بود، وقتی از این وضع مطلع شد برآشفت و بر اساس غیرت دینی به آنان اخطار داد که یا خود را بپوشانند و یا آن مکان مقدس را ترک کنند. قرائن نشان می‌دهند که همسر و دختران رضاشاه با قصد قبلی و برای محک زدن اوضاع قم و عکس‌العمل علمای حوزه درباره‌ کشف حجاب این نقشه را پیاده کرده بودند.

رضاشاه وقتی با اعتراض یکی از علمای وارسته‌ حوزه به خانواده‌اش مواجه شد، به شدت عصبانی شد؛ شخصاً به قم آمد و رئیس شهربانی قم را مورد ضرب و شتم قرار داد که چرا در این باره کوتاهی کرده است. آنگاه دستور داد شیخ بافقی را حاضر کنند. وقتی چشم رضاخان به سیمای این روحانی زاهد افتاد، شروع به ناسزاگویی کرد؛ با مشت و لگد بر سر و صورتش کوبید و فرمان داد او را در زندان شهربانی تهران محبوس کنند.(۳۵)

مؤسس حوزه‌ قم، آیت‌الله حائری با فراست و درایتی که داشت حس کرد در این جریان توطئه‌ای نهفته است؛ به همین دلیل به منظور رعایت مصالح مهم‌تر در این باره از خود عکس‌العملی نشان نداد. این شیوه موجب شد که رضاخان در اجرای نیرنگ خود که از میان بردن حوزه بود، ناکام بماند و کشتار خونینی که بعدها در مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد، در قم صورت نگیرد.

 

19فوریه/20

هفتاد سال در محضر امامین انقلاب

درآمد:

مرحوم آیت‌الله سیدهاشم رسولی محلاتی از جمله معدود کسانی بود که با وجود آنکه حدود چهار دهه‌از یاران و ملازمان نزدیک حضرت امام خمینی(ره) و مورد وثوق کامل ایشان بود، هرگز از این ملازمت و دوستی دیرینه، برای خود امتیازی کسب نکرد و این دوستی و اعتماد را به بهترین وجه ممکن پاس داشت.

ایشان در کنار مسولیت‌های اجرایی، با بهره‌گیری حداکثری از لحظات عمر پر برکتش بیش از ۱۰۰ عنوان اثر در حوزه معارف اسلامی و تاریخ اسلام از خود برجا گذاشت.

آیت‌الله رسولی محلاتی بعد از رحلت حضرت امام خمینی‌«قدس‌سره» نیز تا آخر عمر خود، مسؤولیت دفتر وجوه شرعی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را بر عهده داشت.

ایشان طی سال‌های طولانی با ارائه سلسله مقالات «تاریخ تحلیلی اسلام» با مجله پاسدار اسلام نیز همکاری داشت که مجموعه این مقالات بعدها در چند جلد چاپ شد و در برهه‌ای، به عنوان کتاب درسی دانشگاه‌ها مورد استفاده قرار گرفت.

علاوه بر آن، ایشان در انتخاب استفتائات حضرت امام که در دهه شصت در پاسدار اسلام چاپ می‌شد همکاری داشت و خاطرات ایشان از حضرت امام خمینی نیز در گفتگو با مجله منتشر شد.

مجله «پاسدار اسلام» ضمن تسلیت رحلت آیت‌الله رسولی محلاتی، گزیده‌ای از گفتگوی مفصلی که در سال ۱۳۹۱ با آن عالم فرزانه انجام داده بود را تقدیم خوانندگان می‌کند:

 

*پس از رحلت حضرت امام و اتمام دوران شیرین حضور در خدمت امام، چگونه شد که جنابعالی در دفتر رهبر معظم انقلاب مسئولیت پذیرفتید؟

با مقام معظم رهبری هم سابقه طولانی قبل از انقلاب داشتیم. ایشان مدتی در قم درس می‌خواندند. اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰٫ آن موقعی که به قم می‌آمدند، ما خدمت ایشان می‌رسیدیم و رفاقت داشتیم. حتی یک‌بار پس از رهبری‌شان به من فرمودند: «یادت هست یک روز من به منزل شما در خیابان باجک، روبروی تلفنخانه آمدم و شما یک بغل کتاب به من دادی؟ در میان این کتاب‌ها یکی هم مناقب ابن شهرآشوب بود که من مدت‌ها بود دنبالش می‌گشتم و پول نداشتم آن را بخرم و شما این کتاب را به من دادید!».

غرض این ‌که ما از آن موقع با آقا رفیق بودیم. از جمله شبی که ریخته بودند در مدرسه فیضیه و طلبه‌ها را می‌زدند، ما در مسجد اعظم نشسته بودیم که ببینیم چه خبر می‌شود. یادم هست در ایوان مسجد نشسته بودم، دیدم آقای خامنه‌ای دارد قدم می‌زند. تا چشمش به من افتاد، گفت: «بلند شو برویم جایی بنشینیم و یک قدری صحبت کنیم.»

یا وقتی که آقا را به جیرفت تبعید کردند، نامه‌ای به من نوشت که بسیار نامه جالبی است. آقا قبل از این‌ که دستشان آسیب ببیند خط خیلی خوبی داشت. نامه مفصلی نوشته بودند که دوستان چطورند و سلام ما را به آنان برسانید و…

خانه ایشان در مشهد بتـدریج پاتوق انقلابیون شده بود و ما هم به منزل ایشان می‌رفتیم و چنین سابقه‌ای هم داشتیم. در زمان ریاست‌ جمهوری‌شان هم گاهی که در جماران به دیدن امام می‌آمدند، می‌فرمودند: «آن وقت‌ها گاهی ما را دعوت می‌کردی؛ حالا ما را فراموش کرده‌ای». می‌گفتم: «آقا! تشریف بیاورید منزل در امامزاده قاسم خدمت باشیم». اوایل انقلاب بود و من هنوز در امامزاده قاسم بودم. آقا یک روز همراه خانواده تشریف آوردند به منزل ما. اتفاقاً همان روزی بود که منافقین در میدان ۷ تیر تظاهرات کردند. آقا منزل ما بودند که رادیو را روشن کردیم و اخبار گفت که چه خبر شده و امام دستور داده بود که آنها را بگیرند. آقا فرمودند: «این‌را می‌گویند رهبر. ببینید چگونه رهبری می‌کند». یک‌بار هم آمدند جماران و فرمودند: «چطور به دیدن ما نمی‌آیی؟» گفتم: «شما هربار که مشهد تشریف می‌برید، می‌آیم». فرمودند: «اتفاقاً من فردا می‌خواهم بروم مشهد و شما هم بیایید». یادم هست که باهم رفتیم مشهد و زیارت کردیم و برگشتیم.

بعد از رحلت امام هنوز چهلم امام نشده بود، یک روز غروب در مسجد فرشته نشسته بودم. آقای میرمحمدی که آن‌موقع رئیس دفتر آقا بود، زنگ زد و گفت: «آقا می‌خواهند با شما صحبت کنند». بعد آقا گوشی را گرفتند و فرمودند: «می‌خواهم شما را ببینم». گفتم: «هروقت بفرمایید در خدمتم». فرمودند: «هرچه زودتر بهتر». بعد آقای میرمحمدی گوشی را گرفت و گفت: «فردا صبح ساعت ۸ بیایید». گوشی را که زمین گذاشتم، حس کردم ایشان می‌خواهند کارهایی را به من محول کنند. واقعیت این بود که من دیگر از آن سر و صداها و کارها خسته شده و تصمیم گرفته بودم به کار نوشتن ادامه بدهم. با قرآن استخاره کردم که اگر فردا صبح رفتم و ایشان کاری به من پیشنهاد کرد، بپذیرم یا نه؟ استخاره کردم و این آیه آمد: «إِنَّمَا أُمِرتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ البَلدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرتُ أَن أَکُونَ مِنَ الْمُسلِمِینَ»(۱) خیلی آیه عجیبی بود! تصمیم گرفتم ایشان هرچه فرمودند تسلیم باشم.

فردا صبح رفتم خدمت ایشان در ساختمان ریاست جمهوری. سلام و احوالپرسی کردیم و کارهایی را به من واگذار کردند. فرمودند: «من پدر شما را می‌شناختم و به خود شما علاقه داشتم و حالا می‌‌خواهم کارهایی را به شما واگذار کنم. اگر بپذیرید خوشحال و ممنون می‌شوم و اگر هم نپذیرید، ناراحت نمی‌شوم. میل خودتان است، ولی علاقه دارم بپذیرید». گفتم: «راستش این است که دیروز که شما زنگ زدید، حدس زدم می‌خواهید کاری را به من واگذار کنید و استخاره کردم و این آیه آمد». ایشان جا خورد و فرمودند: «عجیب است. این دلالت بر عظمت شأن شما می‌کند». گفتم: «نخیر آقا! دلالت بر جلالت قدر شما می‌کند. به هر صورت طبق این آیه شریفه تسلیم هستم و هرچه شما بفرمایید اطاعت امر می‌کنم.»، ایشان فرمودند: «کار ائمه جمعه را می‌خواهم به شما واگذار کنم، همین‌‌طور کار وجوهات و مسائل شرعی را». گفتم: «بسیار خوب، ولی من یکی دو ملاحظه دارم. اولاً این‌که چون ما هنوز به بیت امام می‌رویم به حاج احمد آقا بگویید، تا در جریان باشد و بعداً از من گله نکند که بی‌خبر گذاشتم و رفتم. بعد هم می‌خواهم در کار خودم کاملاً مستقل باشم و فقط سر و کارم با شما باشد و کسی بالای سر من نباشد، چون به چنین چیزی عادت ندارم». در بیت امام هم تنها کسی که مستقل بود و سرو کارش تنها با شخص امام«ره» بود من بودم. ایشان فرمودند: «باشد، من به احمد آقا می‌گویم». احمد آقا پس فردای آن روز به من گفت: «آقای خامنه‌ای به من گفته‌اند و من هم موافقم». آقا ادامه دادند: «اما در مورد استقلال شما، من اختیار وجوهات و همه این مواردی را که گفتم در اختیار شما می‌گذارم، طوری که اگر خودم هم پول خواستم، می‌آیم و از شما می‌گیرم». مثل امام.

الان هم همین‌‌طور است. الان هم آقا گاهی کسی را می‌فرستند و می‌گویند این قدر پول بدهید یا گاهی که پیش ایشان می‌روم، می‌گویند فلانی این ‌قدر چک یا  وجوهات آورده و به خود من داده است و با من مشورت می‌کنند که چه کنیم.

غرض این ‌که جریان رفتن من نزد ایشان به این شکل بود و ایشان همان ترتیبی را که قرارمان بود مراعات می‌فرمایند و حتی گاهی به آقای محمدی می‌گویند برو وجوهاتت را به فلانی بده.

البته مسئله ائمه جمعه و مسئولیت آن تا چند سال پیش برعهده من بود ولی بخاطر گسترده شدن کار ائمه جمعه و همچنین رسیدگی به امور وجوهات و مسائل شرعیه و کهولت سنی اینجانب، با اصرار و خواهشی که از آقا کردم، ایشان این مسئولیت را به آقای تقوی دادند و من هم به عنوان عضو شورای مرکزی در کنار آقایان دیگر هستم.

*شما تنها کسی هستید که بیشترین زمان را با امام و با مقام معظم رهبری از نزدیک در ارتباط بوده‌اید و هیچ‌کس جز شما این ویژگی را ندارد. این وجه‌الجمعی که شما دارید، باعث می‌شود که خیلی خوب بتوانید وجوه تشابه شخصیت امام و مقام معظم رهبری در زمینه‌های مختلف را بیان بفرمائید.

یکی مسئله شجاعت ایشان است. واقعاً آقا هم همان شجاعت و صراحت امام را در مسائل الهی و اسلامی دارد، منتهی فرامین امام در آن مقطع به دلیل تفاوت شرایط اجتماعی و فرهنگی بُردی منحصر به فرد داشت. وگرنه قاطعیت و شجاعت ایشان مثل امام است.

اما مهم‌ترین وجه تشابه ایشان مسئله زهد و ساده‌زیستی و احتیاط در تصرف بیت‌المال و تقوا و پرهیزکاری مالی است. من چندان در جریان زندگی شخصی امام نبودم، ولی در جریان زندگی شخصی آقا بیشتر بوده‌ام. ایشان به حدی در مسائل مالی و بیت‌المال احتیاط می‌کند که موجب حیرت است. یکی دو نمونه‌اش را بیان می‌کنم. این برای خود من مسئله شده که اگر زهد و تقوای مالی این است که آقا رعایت می‌کند، پس حساب ما پاک است!

یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم، نمی‌دانم امور حسبیه بود یا احکام ائمه جمعه، یادم نیست. نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار می‌گردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم روان‌نویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و فرمود: «روان‌نویس خوبی است». گفتم: «خدمتتان باشد». آقا پرسید: «مال خودتان است یا مال بیت‌المال؟» گفتم: «مال دفتر شماست». فرمودند: «اگر مال خودت بود، قبول می‌کردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمی‌کنم» و قبول نکرد. من آن روز فکر کردم ایشان حتی در مورد خودکاری که مال دفتر خودش است، حاضر نیست آن را برای خودش بگیرد، راجع به امور دیگر که وضع معلوم است. این چیزی که می‌گویم تصنع و ریاکاری نبود. خودمان دو تایی نشسته بودیم و بیان این حرف هم خیلی برای آقا عادی بود. معلوم بود که طبیعتاً این ‌طوری است.

یک بار به ایشان گفتم: «در دفتر شما که هستم، برای کارهای خودم هم تلفن می‌کنم و این کارها هیچ ربطی به دفتر و کار شما ندارند. وضعیت اینها چطور می‌شود؟» فرمودند: «شما از دفتر ما حقوق می‌گیرید؟» گفتم: «خیر»، فرمودند: «بسیار خوب باشد به حساب حقوقتان.»

همه اینها را خیلی طبیعی می‌گوید و هیچ تصنع و ریایی در کار نیست. بعد مکرراً دیدم دقت ایشان خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. حتی شنیدم گاهی بچه‌هایشان که برای درس و کلاسشان نیاز داشتند ورقه‌هایی را فتوکپی کنند و از دستگاه فتوکپی دفتر استفاده می‌کردند، آقا فهمیده و فرموده بود: «این چه کاری است که می‌کنید؟ اگر هم فتوکپی گرفتید، پولش را همانجا کنار دستگاه بگذارید». متصدی دستگاه فتوکپی که می‌آمد می‌دید مقداری پول کنار دستگاه است. که پس از پیگیری فهمیده بود مربوط به فرزندان آقا و این کار دستور ایشان است.

از این موارد زیاد است. آدم متحیر می‌ماند. اگر احتیاط و زهد و پرهیز این است، پس ما چه کار می‌کنیم!

 

*معاش ایشان از کجا تأمین می‌شود؟

خانه‌ای از قدیم در خیابان ایران داشتند که آن را اجاره داده‌اند و همچنین از محل بخشی از هدایا و نذوراتی که برای شخص ایشان می‌آورند.

غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض می‌کنند. گاهی که نذورات را برایشان می‌برم، می‌بینم که مثلاً صدا می‌زنند: «آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر». نذورات برای ایشان زیاد می‌آید.

فرزندان ایشان هم طلبه هستند و ایشان شهریه‌ای که به بقیه می‌دهند، به آنها هم می‌دهند. یک بار احساس کردم یکی از این بچه‌ها گرفتار است. برای آقا پیغام دادم که احساس می‌کنم بعضی از آقازاده‌های شما گاهی در سختی زندگی می‌کنند. گاهی پول‌هایی پیش من می‌آورند که وجوهات نیست و می‌شود به یک طلبه داد تا درس بخواند. اجازه بدهید گاهی از این پول‌ها به آنها بدهم. فرموده بودند: «چنین کاری نکنید. لازم باشد خودم این کار را می‌کنم.»

گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته‌ام. تنها فرش خانه ایشان یک قالی‌ تبریزی معمولی نخ‌نماست که پرز بعضی جاهای آن هم رفته است.

 

 *ظاهراً آن هم جهیزیه خانم ایشان بوده است.

حاج‌خانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت می‌گفتند حتی چرخ‌ گوشت خانه آقا هنوز از همان چرخ‌گوشت‌های دستی قدیمی است. من چیزهایی را می‌شنوم که می‌گویم اگر زهد و تقوا و احتیاط در بیت‌المال این است، پس جای ما قعر جهنم است و اصلاً ما چه می‌گوییم؟ ایشان خودکاری را که مال دفتر خودش هست، قبول نمی‌کند و می‌گوید اگر مال خودت بود قبول می‌کردم، ولی مال بیت‌المال را قبول نمی‌کنم و آن‌وقت ما این‌طور بی‌حساب و کتاب و گَل و گشاد خرج می‌کنیم و باکی هم نداریم. اگر این طور باشد، پس جای ما ته جهنم است! مگر این‌که خدا با کرم و لطف و بزرگواریش با ما رفتار کند. کار خیلی مشکل است.

 

*از نظر عملی و نظری تا چه‌حد خط مشی مقام معظم رهبری را منطبق با امام و مکمل و مفسر خط امام

 می‌دانید؟

این موضوع آنقدر روشن است که نیازی به اظهار نظر ما ندارد. روشن است که مقام معظم رهبری به معنی کامل کلمه دست پرورده امام هستند. هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه می‌دهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب دقیقاً منطبق با امام «رضوان‌الله‌علیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و رفتار و مواضع این دو بزگوار را همسو و همگون کرده است.

ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی حضرت امام از قبیل ساده‌زیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و…  بوده‌ایم، هیچ‌کس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیک‌تر به امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست و دشمن گواهی می‌دهند که از جهت ایستادگی در راه اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصله‌ای را بین امام و آقا نمی‌توان پیدا کرد.

*بسیار سپاسگزاریم از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.

19فوریه/20

آیا هژمونی و قدرت آمریکا در جهان فرو می‌پاشد؟

براساس شواهد و واقعیت‌های موجود و اعتراف کارشناسان و نظریه‌پردازان سیاسی و اندیشکده‌های تحقیقاتی غربی و غیره، ایالات‌ متحده ‌آمریکا گرفتار مشکلات پیچیده‌ای است و نشانه‌های افول اقتدار جهانی آن در ابعاد مختلف نمایان شده و این نظام لیبرال غربی کاپیتالیستی و میلیتاریستی در سراشیبی سقوط و فروپاشی قرار گرفته است.

این واقعیت انکارناپذیر را اولین بار امام خمینی(ره) اعلام فرمود.(۱) ایشان در شرایطی که کشور ایران اسلامی زیر سلطه نظام آمریکایی و ایادی سرسپرده آن قرار داشت و هنوز از شروع قیام مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی پهلوی خبری نبود؛ در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۵۱ سقوط و نابودی این نظام سلطه‌گر و استعماری  را به‌طور قطعی پیش‌بینی کرده و فرموده بود:

«عوامل و ایادی استعمار می‌دانند با آشنایی ملت‌ها، به‌خصوص نسل جوان تحصیلکرده به اصول مقدسه اسلامی، سقوط و نابودی استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملت‌ها و کشورهای استعمار شده قطعی است.»(۲)

«مطمئن باشید که وعده حق تعالی نزدیک و ستاره نحس مستکبران رو به زوال و افول است.» (۳)

امام خمینی(ره) در شرایطی‌که کمتر از سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود و بخشی از سرزمین ایران اسلامی از سوی متجاوزان رژیم بعثی عراق با حمایت همه‌جانبه نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا اشغال شده بود، در تاریخ ۲۸/۳/۱۳۶۰ اضمحلال و شکست نظام سلطه را پیش‌بینی کرده و فرموده بود:

«دوستان عزیزم! بسیار دقت کنید و کاملاً به هوش باشید و هوشیارانه با آرامش کامل، ولی با تمام توان در صحنه باشید که بی شما هیچ کس، هیچ نمی‌تواند کند و با شما همه دشمنان رسول اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» نابود خواهند شد. به هوش باشید که ایران در آستانه به ثمر رسیدن انقلاب اصیل شماست. آگاه باشید که خط منفور ضد اسلامی و غرب در حال شکست کامل است.»(۴)

ایشان مجدداً چند ماه بعد، در تاریخ ۴/۸/۱۳۶۰ اضمحلال و فروپاشی نظام سلطه به سرکردگی آمریکا را مطرح و تأکید فرمود:

«شیاطین پیوسته آمریکا رو به اضمحلال است.»(۵)

امام خمینی در سالروز میلاد پیامبر«ص» آذرماه ۱۳۶۴ نیز در حسینیه جماران فرمود:

«در ولایت حضرت رسول«ص» قضایایی واقع شده است. قضایای نادری به حسب روایات‌ها و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسی بشود که چیست. از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره از آن قصر و خاموش شدن آتشکده‌های فارس و ریختن بت‌‌ها به زمین… اینکه چهارده کنگره از کنگره‌های قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمی‌آید که در قرن‌ چهاردهم این کار می‌شود، یا ۱۴ قرن ‌بعد از این کار می‌شود؟ پیش ما این‌ طور است که خیلی راه دور است که هزار سال طول می‌کشد، دو هزارسال طول می‌کشد، نخیر، اینها قریب است، نزدیک است و می‌شود. بت‌ها شکسته خواهند شد ان‌شاءالله»(۶)

بر اساس نظرات بسیاری از کارشناسان و نظریه‌پردازان سیاسی و اندیشمندان مسلمان جهان اسلام، با توجه به ماهیت انقلاب اسلامی ایران و ویژگی‌های جهانی و جهان‌شمولی آن، این انقلاب تأثیرات قابل ملاحظه‌ای در حوزه‌های مختلف جهان اسلام داشته است. تأثیراتی که منجر به شکل‌گیری فرایندی شده که طی‌آن، اسلام ناب محمدی«ص» در جهان تحکیم یافته و در نقطه مقابل، جبهه استکبار و نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا، نه تنها در رسیدن به اهداف سلطه‌گرانه خود ناموفق بوده و شکست خورده، بلکه به‌تدریج دستخوش فرسایش می‌‌شود و در معرض افول و در سراشیبی سقوط قرارمی‌گیرد.

امام خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی بارها به مناسبت‌های مختلف درباره‌ «افول آمریکا» با توجه به قدرت نرم و سخت این کشور اشاره کرده‌اند. در ذیل به برخی از مواضع ایشان در این باره اشاره می‌شود:

«قدرت استکبارى آمریکا هم از بین خواهد رفت، او هم متلاشى خواهد شد. این قدرت جهنمى ماندنى نیست، اسرائیل هم ماندنى نیست.»(۷)

«این بی‏تجربگی‏ها و بی‏معرفتی‏های نسبت به حقایق ملت‌ها، همان چیزهایی است که آمریکا تا به ‏حال سیلی و چوب آنها را خورده و بعد از این هم خواهد خورد. مسئولان بی‏تجربه امروز آمریکا، کشور بزرگ خود را با این حرف‌ها و با این کارها لحظه به لحظه به لبه پرتگاه سقوط نزدیک‏تر می‏کنند. اینها از معنویت و انسانیت و حقوق انسانی بویی نبرده‏اند. با ملت‌های مظلوم، اگر بتوانند، در نهایت‏ شدت و خشونت عمل می‏کنند. با ملت‌هایی که در مقابل آنها تسلیم نشوند و به زانو در نیایند؛ اگر بتوانند، همان کاری را می‏کنند که امروز رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین می‏کند؛ ولی نمی‏توانند و در ارزیابی قدرت خود هم اشتباه می‏کنند.»(۸)

«آمریکا به خاطر مستی قدرت اشتباه می‌کند و این اشتباه هم زیر پای او حفره و گودال بسیار خطرناکی را به وجود می‌آورد.»(۹)

«غرب و آمریکا و صهیونیسم، امروز از همیشه ضعیف‌ترند. گرفتاری‌های اقتصادی، ناکامی‌های‌ پی‌درپی‌ در افغانستان و عراق، اعتراض‌های عمیق مردمی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی که دامنه‌ آن روز به ‌روز گسترده‌تر شده است.»(۱۰)

«آمریکا روند نابودی رژیم استکباریِ خودش را آغاز کرده، خیلی هم پیش رفته و مردم دنیا شاهد این خواهند بود. هرچند با استفاده‌ از قدرت، سر و صدایی می‌کند… امروز پرچم مبارزه‏ با تروریسم در دست آمریکاست. این پرچم را گرفته است و مرتب به این ‏طرف و آن‏ طرف می‏تازد و خودش را به میمنه و میسره می‏زند که ما می‏خواهیم با تروریسم مبارزه کنیم. آن ‏وقت ترور واضحِ با اعلام قبلیِ شخصیت‌های فلسطینی را که سلاخ‌ها و جنایتکارهای صهیونیست انجام می‏دهند، تأیید می‏کند. خجالت هم نمی‏کشند و شرم هم نمی‏کنند! خود همین دلیل بر این است که اینها رو به زوالند و نمی‏فهمند. برای یک نظام و یک رژیم سیاسی، ضعف حقیقی و افول قدرت وقتی شروع می‌شود که این رژیم و این نظام، استدلال سیاسی و قانع‌کننده‌ی برای کار خود، و حقانیت سیاسی خود را از دست بدهد. وقتی رژیمی حقانیت سیاسی‌اش از دست رفت و استدلال او برای موجودیت و کارهای خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوی خود را از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ ولو در ظاهر چیزی فهمیده نشود و خود او نفهمد. اینها این‌قدر مست قدرت و شهوتند که نمی‌فهمند ضعف استدلال و فقدان حقانیت سیاسی آنها در دنیا، با آنها چه دارد می‌کند..»(۱۱)

«در دنیا هیچ کسی نیست که شک داشته باشد در اینکه آمریکا در این سی سال، بیش از سی رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانی سقوط کرده. همه این را می‌بینند و می‌دانند. خود آمریکائی‌ها هم به همین اقرار می‌کنند. سیاستمداران قدیمی کهنه‌کار آمریکائی، دولت‌ها و دولتمردان فعلی را که باید گفت دولت‌زنان، مسخره می‌کنند که شما آمریکا را از آنجا رساندید به اینجا. راست هم می‌گویند. آمریکا سقوط کرده. امروز هیچ دولتی در دنیا به قدر دولت آمریکا منفور نیست. اگر امروز دولت‌های منطقه‌ ما و دولت‌های دیگر جرئت و روزی را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمریکا معین کنند و به مردم بگویند در این روز بیایید راه‌پیمائی کنید، بزرگ‌ترین راه‌پیمایی تاریخ در دنیا اتفاق خواهد افتاد»(۱۲)

«هیمنه‌ آمریکا شما را نترساند. دشمن ضعیف شده است. دشمن اسلام که استکبار است، امروز از همه‌ این ۱۰۰ سال و ۱۵۰ سال ضعیف‌تر شده است. دولت‌هاى استعمارى اروپا را ببینید. گرفتار مشکلات اقتصادى، سیاسى، امنیّتى هستند. امروز دولت‌هاى استعمارى اروپا انواع و اقسام مشکلات را دارند. آمریکا بدتر از اینها. دچار مشکلات اخلاقى، سیاسى، مشکلات شدید مالى و پولى، ضعف حیثیّتِ ابرقدرتى نه فقط در دنیاى اسلام، [بلکه‌] در همه‌ دنیا.»(۱۳)

سیاست‌های «تجاوزکارانه و سلطه‌طلبانه و متناقض»، «خروج از پیمان‌های بین‌المللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای هم‌پیمان»، همه‌ و همه نشان‌دهنده‌ آن است که آفتاب ابرقدرتی ارباب اسلحه یعنی ایالات متحده‌ آمریکا به سر آمده و حتی آثار و نشانه‌های «سقوط امپراتوری» آن در جهان نمایان شده است. متفکران و صاحب‌نظران که روزی جهان را بدون آمریکای ابرقدرت متصور نبودند، با آشکار شدن آثار و نشانه‌های «سقوط امپراتوری» آمریکا در جهان، به جهان پساآمریکا نظر دارند. جهانی با هندسه‌ قدرتی بر مبنای علم و اقتصاد که دیگر خبری از فشنگ و باروت در آن نیست تا مظهر قدرت امپراتوری و ابرقدرت بودن، گسترش جنگ و تجاوز به کشور‌ها بشود.

امروز «افول آمریکا»، و حتی «سقوط امپراتوری» آن در جهان، داستان تخیلی بعد از جنگ جهانی دوم، رفته‌رفته برای اندیشمندان غربی واقعیت آشکاری است. امام خامنه‌ای در روز ۱۲ آبان‌ماه ۱۳۹۷، در دیدار با جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان درباره‌ «افول آمریکا» با توجه به قدت نرم و سخت این کشور فرمود:

«در یک نگاه وسیع‌تر وضعیت آمریکا را ‌که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم قدرت و اقتدار و هیمنه‌ آمریکا در دنیا رو به افول و زوال است و در طول سال‌ها دائماً‌ دارد کم می‌شود. آمریکای امروز از آمریکای چهل سال قبل که انقلاب پیروز شد، به‌مراتب ضعیف‌تر است. قدرت آمریکا رو به افول است. نکته‌ مهم این است.

بسیاری از سیاسیون و جامعه‌شناس‌های معتبر دنیا معتقدند که «قدرت نرم» آمریکا فرسوده‌ شده و در حال از بین رفتن است. قدرت نرم چیست؟ قدرت نرم این است که یک دولتی بتواند خواسته‌ و نظر و عقیده‌ خود را به اطرافیان بقبولاند و آنها را به نظر خود اقناع کند. امروز قدرت آمریکا در زمینه‌های مختلف رو به ضعف و فرسودگی کامل است. در زمان اوباما هم همین ‌جور بود، اما در زمان این آقا دیگر به‌طور واضح با او مخالفت می‌شود. در غالب زمینه‌هایی که او تصمیم می‌گیرد، دنیا با او مخالفت می‌کند. نه‌ فقط مخالفت مردمی، حتی دولت‌ها هم که با آمریکا رودربایستی دارند با او مخالفت می‌کنند. چین، اروپا، روسیه، هند، آفریقا و آمریکای لاتین مخالفت می‌کنند. قدرت نرم آمریکا رو به افول و سقوط است. این را من نمی‌گویم. اینها حرف‌هایی هستند که جامعه‌شناس‌های مطرح دنیا می‌زنند. نه ‌فقط اقتدار معنوی و قدرت نرم خود آمریکا رو به افول است، بلکه اینها حتی «لیبرال دموکراسی» را هم که پایه‌ اساسی تمدن غرب است، بی‌آبرو کرده‌اند.

چندین سال قبل از این یک جامعه‌شناس مطرح دنیا گفت وضعیت کنونی آمریکا منتهی‌الیه تکامل تاریخی بشر است و بشر دیگر از این بالاتر نمی‌تواند برود. همان آدم امروز حرفش را پس گرفته است می‌گوید «نه» و حالا چیزهای دیگری را آرزو می‌کند. ممکن است صریحاً نگوید اشتباه کردم، اما دارد حرف‌های دیگری را که درست نقطه‌ مقابل حرف‌های آن روز است، می‌زند. این وضع آمریکا است.

بنده قبل‌ها هم مکرّر این را گفته‌ام- خود ملّتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعی‌شان بر لیبرال‌دموکراسی است، بدبخت کرده. لیبرال‌دموکراسی‌ای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکاف‌های اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همه‌گیر، فردگرایی‌های افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شده‌اند. حالا این آقا هم که آمده -این رئیس‌جمهورِ فعلیِ عجیب‌وغریبِ آمریکا- که دیگر به همه‌ی اینها چوب حراج زده و درواقع تتمّه‌ی آبروی هم آمریکا و هم لیبرال‌دموکراسی را برده.

اما قدرت سخت آمریکا هم به‌شدت ضربه دیده. قدرت سخت یعنی قدرت نظامی‌گری و اقتصادی. ابزار نظامی دارند، اما نیروی انسانیِ نظامی آمریکا به‌شدت افسرده، سردرگم، سرگشته و مردد [است]. برای همین است که در بسیاری از کشورهایی که آنها حضور دارند، برای اینکه بتوانند مقاصد خودشان را پیش ببرند، از سازمان‌های جنایتکاری مثل «بلک‌واتر» و از این قبیل استفاده می‌کنند. یعنی سرباز آمریکایی قادر به اجرای نقشه‌ آمریکایی نیست؛ نیروی انسانی‌شان این است.

اقتصادشان هم همین‌ جور است. امروز آمریکا پانزده تریلیون دلار بدهکار است که رقمی افسانه‌ای‌ است. در همین سال جاری، کسری بودجه‌ آمریکا قریب به هشتصد میلیارد دلار است که نشانه عقب‌ماندگی‌های اقتصادی است. حالا با زرق‌وبرق، شعار، حرف‌های گوناگون و ظاهرسازی‌ها روی اینها را می‌پوشانند، اما واقعیت‌های آمریکا این است. این قدرت سخت آمریکاست.

بنابراین آمریکا رو به افول است؛ این را همه بدانند. آن کسانی هم که به پشتیبانی آمریکا حاضرند مسئله‌ فلسطین را در این منطقه به‌کلی فراموش کنند، بدانند که آمریکا رو به افول است. آن که زنده است، ملت‌های منطقه‌اند و حقایقی که در این منطقه وجود دارند. آمریکا در منطقه‌ خودش هم رو به افول است، چه برسد در اینجا!

یکی از مظاهر شکست آمریکا این است که نتوانسته بر روحیه‌ استقلال‌طلبی در ملت ما و بر روی جوانان ما تأثیر بگذارد. شما ببینید، امروز احساسات جوانان و نوجوانان عزیز ما در سرتاسر کشور احساسات استقلال‌طلبانه است. بعضی‌ها حتی به مبانی دینی هم چندان پایبند نیستند، اما نسبت به تسلط بیگانه احساس مقاومت می‌کنند. این نشان‌دهنده‌ این است که آمریکا با این همه تبلیغات، با این همه تلاشی که انجام داده، با این امپراتوری خبری و رسانه‌ای که در دنیا به راه انداخته است، نتوانسته روی نسل جوان کشور ما اثر بگذارد و روحیه‌ مقاومت و استقلال‌طلبی آنها را ضعیف کند و از بین ببرد. به‌جد عرض می‌کنم که امروز جوان‌های ما از لحاظ انگیزه‌ ایستادگی و مقاومت از جوان نسل اول انقلاب اگر جلوتر نباشند، عقب‌تر هم نیستند. امروز این را انسان دارد به‌درستی مشاهده می‌کند. مخصوص جوان‌های ما هم نیست. این به‌تدریج در بین جوان‌های کشورهای دیگر هم تا آنجایی که ما اطلاع داریم، رسوخ پیدا کرده است؛ به‌خصوص کشورهای همسایه‌ ما. انسان  وقتی حرف‌های آنها جوان‌های عزیز مؤمن در کشورهای نزدیک و همسایه‌ را می‌شنود و اقدام‌ها و پیام‌ها و رفتارهای آنها را می‌بیند، احساس می‌کند که روحیه‌ استقلال در آنها زیاد است. البته آمریکایی‌ها بعضی از این چیزها را از چشم ما می‌بینند.

آمریکا رو به افول است؛ همه این را بدانند. آن کسانی که گرایش به این دارند که برویم و با آمریکایی‌ها «سازش» کنیم، نقشه‌ بی‌اساس و بی‌پایه‌ای می‌کشند. آمریکا رو به افول است. عوامل افول آمریکا هم مربوط به امروز و دیروز نیست که یکی بخواهد بیاید علاجش کند. مربوط به طول تاریخ [است]. عامل این وضعیتی که آمریکایی‌ها دچارش شده‌اند، عامل بلندمدت است. اینها در طول تاریخ وضعیتی را به وجود آوردند که نتیجه‌اش همین است و به این آسانی‌ها علاج‌شدنی نیست. این سنت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند و افول کنند و از صحنه‌ قدرت جهانی زایل بشوند.»(۱۴)

آیت‌الله جوادی آملی از علمای بزرگ قم نیز در دیدار با دو تن از شخصیت‌های برجسته فرهنگی کشور روسیه(۱۵) فروپاشی آمریکا را پیش‌بینی کرده‌ و گفته‌اند، «آمریکا نیز مانند ابرقدرت سوسیالیست شوروی، فروپاشی را در پیش دارد.»(۱۶)

شهید سید مرتضی آوینی در بحبوحه لشگرکشی آمریکا به خلیج فارس در جریان حمله رژیم بعثی عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ شمسی) به‌خوبی این رویکرد جدید مسلمانان منطقه و قرار گرفتن نظام سلطه جهانی در سراشیبی سقوط و فروپاشی را پیش‌بینی کرد و نوشت، «جهان فردا دیگر از آنِ غرب نیست و همه تحولات حکایتگر این حقیقت هستند. غرب با این لشگرکشی می‌خواهد یکسره بر این تصور خط بطلان بکشد. در این جنگ چه امریکا پیروز شود و چه صدام حسین، تقدیر تاریخی بشر در این عصر جدید همان است که گفته شد. آمریکا و اروپا بعد از دو قرن روشنفکری و یک قرن توسعه صنعتی به همان عاقبتی دچار آمده‌اند که همه تمدن‌ها در طول تاریخ گرفتار شدند. اگر این هیولای قدرت از بین برود، خلأ وجود آن را چگونه باید پر کرد؟ به نظر می‌رسد که پیش از اضمحلال و فروپاشی کامل با رویکرد دیگرباره انسان به عالم معنا، خلأ درونی بشر که ناشی از بی‌ایمانی است پر خواهد شد و اثبات‌ جای انکار خواهد نشست.»(۱۷)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- امام خمینی پیش‌بینی‌هایی داشت که در مقطع صدورآن کسی باورنمی‌کرد، اما بعد از وقوع آن پیش‌بینی‌ها باورپذیرمی‌شد. نگاهی به ۱۴ پیش بینی مطرح شده توسط حضرت امام(ره): ۱٫ امام راحل(ره) در سال ۱۳۴۳: سربازان من در گهواره‌ها هستند. ۲٫ پیش‌بینی فرار شاه و عاقبت رژیم پهلوی. ۳٫ پیش‌بینی تشکیل حکومت اسلامی در ایران. ۴٫ پیش‌بینی در مورد عاقبت آیت‌الله منتظری. ۵٫ پیش‌بینی در مورد رهبری امام خامنه‌ای(مدظله). ۶٫ پیش‌بینی نابودی مارکسیسم و سقوط شوروی. ۷٫ پیش‌بینی حمله رژیم بعثی عراق به کویت. ۸٫ پیش‌بینی عاقبت ذلت‌بار برای سران مزدور. ۹٫ پیش‌بینی حرکت مردم مصر و عاقبت حسنی مبارک. ۱۰٫ پیش‌بینی وقوع بیداری اسلامی در منطقه. ۱۱٫ پیش‌بینی فروپاشی آمریکا از درون. ۱۲٫ پیش‌بینی فتح قدس و آزادی فلسطین. ۱۳٫ پیش‌بینی نزدیکی ظهور و اتصال انقلاب اسلامی به ظهور. ۱۴٫پیش‌بینی مخالفت با امام زمان(عج) توسط کسانی که با ولایت فقیه مخالفت می‌کنند. مهم‌ترین آنها که به موضوع بحث ارتباط پیدا می‌کند پیش‌بینی فروپاشی شوروی است که در آن مقطع باورپذیر نبود ولی امام با استفاده از مخازن و معادن قرآنی و حکمت اطمینان بخش ازآن خبرداد و اتفاق هم افتاد. در آن مقطعی که امام پیش‌بینی افول شوروی را می‌کرد، پنج ماه بعد ازپذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود و دیوار برلین هم هنوز پابرجا بود و امام در آن شرایط به گورباچف اعلام کرد که سقوط کمونیسم قریب‌الوقوع است و سران شوروی باید به راه حق گسیل یابند. (معافی، میثم، سایت بلاغ مازندران، «افول آمریکا واقعیتی قطعی»، ۲۱ آبان ۱۳۹۷) .

۲- امام خمینی، روح‌الله‌ موسوی، ‌صحیفه ‌نور،‌ جلد بیستم (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم ۱۳۷۸) ص ۱۸۵٫

۳- همان، ج ۱۵، ص ۷۵٫

۴- همان، ج ۱۵، ص ۲۳٫

۵- همان، ج ۱۵، ص۲۰۶٫

۶- امام خمینى، سید روح اللّه‏ موسوى، صحیفه امام، جلد نوزدهم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره) چاپ سوم، ۱۳۷۹) ، ص ۴۳۲و۴۳۶٫

۷- بیانات در دیدار مردم خرم‌آباد در تاریخ ۳۰/۵/۱۳۷۰، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR،۳۰/۵/۱۳۷۰٫

۸- بیانات در دیدار کارگزاران حج و مسئولان برگزارکننده مراسم دهه فجر در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۸۰، پایگاه اطلاع‌رسانی  KHAMENEI.IR، ۳/۱۱/۱۳۸۰٫

۹- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌‌ در تاریخ ۱/۹/۱۳۸۱، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱/۹/۱۳۸۱٫

۱۰- پیام به کنگره‌ی عظیم حج در تاریخ۱۴/۸/۱۳۹۰، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR،۱۴/۸/۱۳۹۰٫

۱۱- بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان در تاریخ ۱۲/۲/۱۳۸۳، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱۲/۲/۱۳۸۳٫

۱۲- بیانات در دیدار دانش‌آموزان‌ و دانشجویان در تاریخ ۱۰/۸/۱۳۹۱، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۸/۱۰٫

۱۳- بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در «کنگره‌ جهانى‌ جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام» در تاریخ ۴/۹/۱۳۹۳، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۴/۹/۱۳۹۳٫

۱۴- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱۲ آبان ۱۳۹۷٫

۱۵- رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در مسکو و دبیرکل انجمن نخبگان و سردبیر روزنامه «زافترا» (فردا روسیه)

۱۶- تابناک، ۸/۱۲/۱۳۹۵، کد خبر: ۶۷۱۷۷۹٫

۱۷- آوینی، مرتضی، «هول از ابوالهول یا ترس از کدخد؟!»، کیهان، ۱۱/۶/۱۳۹۴، ص۸٫

19فوریه/20

بیتالمقدس فروختنی نیست

«معامله قرن» (در عربی: صفقه القرن، عبری: עסקת המאה و در انگلیسیDeal of the Century ) اصطلاحی سیاسی است و به طرحی گفته می‌شود که از سوی دولت ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا در راستای روند صلح بین دولت فلسطین و دولت اسرائیل ارائه شده است. معامله قرن یا توافق نهایی، طرحی به پیشنهاد دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و حمایت عربستان، برای پایان دادن به منازعه اسرائیل با فلسطین و مقدمه‌ای برای عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل است. بر اساس این طرح، اسرائیل در ازای دریافت امتیازهایی فراتر از تعهدات قبلی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و قطعنامه‌های شورای امنیت و الحاق بخش‌هایی از مناطق اشغال‌شده به خاک خود با تشکیل دولت مستقل فلسطینی موافقت می‌کند.

در ابتدا رسانه‌های خبری اسرائیل با استناد به سخنانی منسوب به «جیسون گرینبلات»، فرستاده صلح آمریکا در خاورمیانه، مهم ترین جزئیات «معامله قرن» را منتشر کردند. بر اساس این جزئیات، دیگر پیشنهاد راه حل تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل بر اساس مرزهای چهارم ژوئن ۱۹۶۷ و معرفی قدس اشغالی به عنوان پایتخت فلسطین، اساس طرح جدید صلح نخواهد بود. از زمان اعلان این طرح، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و همه جنبش‌های مقاومت فلسطینی و بسیاری از مقامات کشورهای دیگر با این طرح مخالفت کرده‌اند.

این طرح قرار است برای پایان دادن به بیش از ۷۰ سال منازعه فلسطین ـ اسرائیل اجرا شود. بر اساس این طرح بخش‌های دیگری از فلسطین شامل نیمی از کرانه باختری و بخشی از بیت‌المقدس شرقی که از نظر جامعه جهانی به دولت فلسطین تعلق دارد، به اسرائیل واگذار می‌شود و در عوض اسرائیل با تشکیل کشور مستقل فلسطینی در نیمه دیگر کرانه باختری و تمام نوار غزه و تنها چند محله از بیت‌المقدس شرقی موافقت می‌کند. بر اساس این طرح شهرک «ابودیس» به جای بیت‌المقدس به عنوان پایتخت فلسطین در نظر گرفته خواهد شد. همچنین طبق این طرح فلسطینیان (بیش از پنج میلیون تن) باید از حق بازگشت به سرزمین خود که در طبق قطعنامه ۱۹۴ شورای امنیت به رسمیت شناخت شده، صرف‌نظر کنند.

در این طرح مناطق، روستاها و محله‌های عربی که عمدتاً فلسطینیان در آن سکونت دارند به حکومت خودگردان فلسطین واگذار و معبری نیز برای فلسطینیان برای تردد به مسجدالاقصی در نظر گرفته خواهد شد. معامله قرن پیشنهادهایی نیز برای پایان دادن به مشکل آوارگان فلسطین و شهرک‌سازی اسرائیل دارد.

این معامله شامل انتقال مالکیت محله‌ها و نواحی نزدیک به قدس مانند «بیت حنینا»، «شعفاط»، «کفر عقب» و «راس خمیس» به تشکیلات خودگردان فلسطین می‌شود. این طرح، پیشنهادی مبنی بر تشکیل کشور فلسطین در ابتدا در حدود نیمی از کرانه باختری، تمام نوار غزه و برخی محله‌های قدس از جمله «بیت حنینا»، «شعفاط» و اردوگاه آن، «راس خمیس» و «کفر عقب» مطرح می‌کند و در کنار آن، شهرک قدیمی و محله‌های اطراف آن همچون «سلوان»، «الشیخ جراح» و «جبل الزیتون» را برای اسرائیل باقی می‌گذارد.

طرح آمریکا شامل ایجاد دولت فلسطین در منطقه‌ای به اندازه دو برابر مساحت مناطق A و B کرانه باختری است. با این طرح، اندازه اراضی تحت کنترل دولت فلسطین به ۸۵ تا ۹۰ درصد کرانه باختری خواهد رسید.

طرح آمریکا، شهرک‌ها را به سه گروه تقسیم می‌کند: ۱. مجموعه ساختمان‌های شهرک‌ها که اکثر شهرک‌نشینان اسرائیلی در آنها زندگی می‌کنند. این بخش، جزو فلسطین اشغالی خواهد بود .۲. شهرک‌های پراکنده که تخلیه نخواهندشد، اما اجازه توسعه هم به آنها هم داده نمی‌شود. ۳. مناطق خارج از محدوده که طبق قانون رژیم صهیونیستی غیرقانونی هستند و از بین برده خواهند شد.

منطقه موسوم به « Holy Basi »  که شهرک قدیم قدس حرم‌الشریف و نواحی مجاور آن را شامل می‌شود، تحت حاکمیت صهیونیست‌ها خواهد بود. وضعیت موجود این مناطق حفظ خواهد شد و برای فلسطینی‌ها، اردنی‌ها و احتمالاً طرف‌های دیگر در اداره این اماکن مقدس نقشی در نظر گرفته خواهد شد.

بر اساس این طرح دولت فلسطین در نوار غزه و صرفاً در مناطق الف و ب و بخش‌هایی از منطقه ج کرانه باختری تشکیل و وضعیت نهایی قدس و بازگشت آوارگان به مذاکرات بعدی موکول می‌شود. البته مسئله آوارگان با «وطن جایگزینی» در خارج از فلسطین اشغالی حل و «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی به کشورشان برای همیشه لغو و در گام آخر، مذکرات «صلح» میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی آغاز می‌شود.

جزئیاتی از این طرح عبارتند از:

فلسطین متشکل از کل مناطق «الف و «ب» در کرانه باختری و بخش‌هایی از منطقه «ج» است که در مجموع ۹۰ درصد کرانه باختری را شامل می‌شود. همچنین قرار است پایتخت آن در داخل یا نزدیکی مرزهای شهرداری اشغالگران در قدس یا در نزدیکی آن و احتمالا شامل منطقه‌ای از «شعفاط» تا «العیسویه»، «ابودیس» و «جبل‌المکبر» باشد.

برای مدیریت مناطق پیرامون شهر قدیمی قدس، یک سازمان بین‌المللی بر اداره مشترک اسرائیل ـ تشکیلات خودگردان فلسطین نظارت می‌کند.

یک نهاد مشترک اردن ـ تشکیلات خودگردان فلسطین مکان‌های اسلامی شهر قدس را کنترل می‌کند.

مصر، اردن و لبنان حقوق بیشتری در اختیار ساکنان فلسطینی خود قرار می‌دهند.

ساکنان یهودی در شهرهای کوچک‌تر کرانه باختری جا به جا می‌شوند.

یک گذرگاه زمینی کرانه باختری و غزه را به هم متصل می‌کند.

غزه هنگامی که تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل آنجا را دوباره به دست ‌آورد، به فلسطین ملحق می‌شود.

واشنگتن یک بسته کمک اقتصادی هنگفت (شاید به میزان ۴۰ میلیارد دلار و یا به نوعی ۲۵ هزار دلار به ازای هر فلسطینی ساکن کرانه باختری) برای تشکیلات خودگردان فلسطین در نظر می‌گیرد.

فلسطین دسترسی موقت به بنادر و فرودگاه‌های گزینش شده در اسرائیل را تا زمانی که یک سری تأسیسات انحصاری با استفاده از اعتبارات خارجی برای تشیکلات خودگردان فلسطین ساخته شود، پیدا می‌کند. در ازای آن نیز فلسطینی‌ها باید یک سری محدودیت‌ها را بپذیرند این محدودیت‌ها عبارتند از:

تداوم کنترل ارتش اسرائیل بر مرزهای فلسطین دسترسی‌های هوائی و دریائی آن و دره اردن.

به رسمیت شناختن قانونی شهرک‌های یهودی بزرگ‌تر به میزان ۱۰ درصد از خاک کرانه باختری و شاید الحاق این شهرک‌ها به اسرائیل از سوی دولت آمریکا.

صرف‌نظر کردن از حق بازگشت فلسطینی‌های ساکن خارج از سرزمین‌های اشغالی در ازای دریافت غرامت.

بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز پیش از رونمایی از طرح «معامله قرن» در گفت‌وگو با روزنامه «معاریو» ضمن افشای برخی جزئیات معامله قرن تصریح کرد، «هر کس گمان کند کشوری به اسم فلسطین تشکیل خواهد شد که از هر دو جهت «اسرائیل» را احاطه می‌کند، کاملا اشتباه کرده است.» نتانیاهو تاکید کرد، «هیچ شهرک نشین یا شهرکی را( از منطقه غرب اردن) حذف نمی‌کنیم.»

وی همپنین عنوان کرد که سه مسئله ثابت در معامله قرن عبارتند از: عدم تخلیه حتی یک شهرک صهیونیست‌نشین در اراضی اشغالی فلسطین، سیطره دائمی رژیم صهیونیستی بر کل منطقه غرب اردن و عدم تقسیم قدس میان فلسطینیان و اسرائیلی‌ها.

خلاصه طرح موسوم به «معامله قرن» این است که رژیم صهیونیستی «کشور ملت یهود است و فلسطین با حاکمیت محدود، کشور ملی فلسطینیان است.»

۹ بند طرح مذکور، به این ترتیب عنوان شده‌اند:

دولت فلسطین با حاکمیت محدود در نیمی از کرانه باختری و سرتاسر نوار غزه تشکیل خواهد شد. اسرائیل، مسئولیت امنیتی بخش اعظمی از کرانه باختری و گذرگاه های مرزی را به عهده خواهد داشت. دره اردن تحت حاکمیت اسرائیل قرار خواهد گرفت و این رژیم ماموریت سیطره نظامی بر آن را به عهده خواهد گرفت. تمام محله‌های عرب‌نشین در قدس شرقی، به‌جز «المدینهْ القدیمه» که بخشی از قدس اسرائیل خواهد بود، به دولت فلسطین واگذار خواهد شد. شهر «ابودیس» در شرق قدس، پایتخت پیشنهادی برای دولت فلسطین خواهد بود. فلسطین و اردن در نظارت دینی بر مساجد «المدینهْ القدیمه» مشارکت خواهند کرد. غزه به دولت جدید فلسطین ملحق خواهد شد، مشروط بر اینکه حماس خلع سلاح شود. هیچ بندی مبنی بر «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی وجود ندارد، ولی ساز و کاری برای پرداخت غرامت و نظارت جامعه جهانی به آنها تدوین خواهد شد.

مسئله دیگری که در این میان وجود دارد، خیانت بزرگ سعودی‌ها به فلسطین است. عربستان سعودی با حمایت از «معامله قرن» بزرگ‌ترین خیانت را به فلسطین کرده است. در طول تاریخ عربستان سعودی هیچ‌یک از حکام سعودی به اندازه حکام کنونی به آرمان‌های فلسطین خیانت نکرده بودند. شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم این سعودی‌ها بودند که مسیر معامله قرن را پیش پای آمریکایی‌ها قرار دادند و بدین ترتیب معامله قرن، فتنه‌ای است که از آستین ریاض بیرون آمده است.

پیشتر رسانه‌ها خبری از پیشنهاد چند صد میلیارد دلاری «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی به محمد عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برای پذیرش معامله قرن خبر داده بودند؛ پیشنهادی که البته محمود عباس تا به حال با آن مخالفت کرده است.

تصمیماتی که دونالد ترامپ از لحظه روی کار آمدن تا کنون برای حذف مسئله فلسطین اتخاذ کرده، به ۱۰ فقره می‌رسند و به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول با هدف تحمیل واقعیت‌های جدید به نفع رژیم صهیونیستی مانند به‌رسمیت شناختن «قدس» به عنوان پایتخت این رژیم و تلاش برای از بین بردن آژانس «آنروا» اتخاذ شده و هدف از تصمیمات دسته دوم نیز  مجازات فلسطینیان به دلیل مخالفت آنها با «معامله قرن» است.

ده تصمیمی که ترامپ برای حذف مسئله فلسطین اتخاذ کرده است، عبارتند از:

۱٫به‌رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم اشغالگر صهیونیستی؛

۲٫کاهش کمک‌ها به  آژانس امدادرسانی و کاریابی سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی «آنروا»؛

۳٫انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس اشغالی؛

۴٫قطع کامل کمک‌ها به آژانس آنروا؛

۵٫قطع کامل کمک‌ها به تشکیلات خودگردان فلسطین؛

۶٫توقف کمک‌های مالی به بیمارستان‌های قدس؛

۷٫بستن دفتر سازمان آزادی‌بخش فلسطین در واشنگتن؛

۸.مسدود کردن حساب‌های بانکی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در واشنگتن؛

۹.توقف کمک به طرح‌ها برای جوانان فلسطینی به ارزش ۱۰ میلیون دلار؛

۱۰٫اخراج سفیر تشکیلات خودگردان فلسطین از واشنگتن.

باتوجه به ماهیت و محتوای این طرح که توسط دو پیر خرفت کلاهبر و دلقک و ورشکسته سیاسی، «معامله قرن» نام‌گذاری شده است؛ آن ‌را باید «کلاهبرداری قرن» نامید، زیرا نه شبیه معامله است و نه شبیه به یک طرح و ابتکار عمل سیاسی. در یک معامله دو طرف متعامل وجود دارند؛ اما در این کلاهبرداری آمریکایی‌ـ اسرائیلی اصلاً از یک طرف اصلی معامله که فلسطینیان باشند خبری نیست و این دو کلاهبردار ورشکسته سیاسی با سرمایه و دلارهای نفتی رژیم آل‌سعود و برخی از شیخ‌نشینان عرب این طرح را به نیابت از فلسطینیان و با هدف جلوگیری از شکست ترامپ در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و جلوگیری از تخلیه پایگاه‌های نظامی و اخراج نیروهای نظامی آمریکایی از منطقه که پس از ترور ناجوانمردانه شهید حاج قاسم سلیمانی، طرح آن در منطقه توسط محور و جریان مقاومت کلید زده شده است و دیگر به منظور جلوگیری از شکست در انتخابات پارلمانی آینده اسرائیل که برای نتانیاهو به‌مثابه پایان دوران سیاسی خواهد بود و به سرنوشت کسانی چون «موشه کتساف» و «ایهود اولمرت»، رئیس‌جمهور و نخست وزیر پیشین اسرائیل، دچار خواهد شد و بقیه عمر خود را باید در زندان سپری کند، کلید زده‌اند.

اکنون که با خیانت بزرگ شیخ‌نشینان عرب و در رأس آنها عربستان سعودی، رونمایی از معامله قرن کلید خورده است، گروه‌های مقاومت فلسطینی عزم خود را برای مقابله و رویارویی با این طرح خیانتکارانه جزم کرده‌اند. هرچند یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین عوامل به تعویق افتادن رونمایی از معامله قرن، همین مسئله بوده است؛ اما به نظر می‌رسد پس از اعمال فشار بر آمریکا برای خروج از عراق و منطقه، رونمایی از این طرح، موجب برانگیختگی بیشتر جهان اسلام علیه صهیونیسم بین‌الملل در حمایت از فلسطین و قدس عزیر و انسجام درونی فلسطینیان برای مقابله با این توطئه و کلاهبرداری قرن شود؛ پدیده‌ای که پس از شروع مذاکرات صلح خاورمیانه در سال ۱۹۹۱ طی سه دهه گذشته کم‌سابقه و بلکه بی‌سابقه بوده است. در واقع دشمن صهیونیستی با این خبط خود، ناخواسته به آرمان آزادی قدس شریف کمک کرده است که:

«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».

19فوریه/20

رمز فراگیر شدن دعوت شیخ ابراهیم زکزاکی در نیجریه

مقدمه:

پنج سال پیش زمانی که به نیجریه پا گذاشتم، می‌دانستم که مردم نیجریه مردمانی خونگرم، مهربان و در جستجوی حقیقت هستند. می‌دانستم تحولات شگرفی در میان مردم این خطه کره زمین در حال شکل‌گیری است و می‌دانستم که آمریکا و اسراییل از این تحولات بسیار نگران هستند؛ ولی هنگامی که از نزدیک با مردم نیجریه و فضای فرهنگی این مردم آشنا شدم، فهمیدم ابعاد حادثه بسیار بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از چیزی است که از دور به نظر می‌آید.

اتفاقی که در آن سوی دوردست‌ها افتاده است فقط مربوط به گسترده شدن یک گروه از میان مسلمانان و تغییر مذهب و نگرش میلیون‌ها نیجریه‌ای نیست، بلکه فراتر از آن، صحبت از تحول و دگرگونی و تغییر در احوالات درونی انسان‌هاست. در یک کلام، صحبت از نزدیک شدن آسمان به زمین است.

من در باره نیجریه و مسلمانان این کشور چیزهایی شنیده بودم، ولی شنیدن نام شیخ ابراهیم زکزاکی و تشکیلات تحت اداره او به نام جنبش اسلامی نیجریه برایم تازگی داشت. گفته می‌شد تعداد پیروان شیخ، روز به روز در حال گسترش است، ولی هنگامی که فهمیدم سختگیرترین افراد، آمار پیروان او را حدود ۵ میلیون نفر و دیگران تا ۱۵ میلیون نفر برآورد می‌کنند، بر شگفتی‌ام افزوده شد و تصمیم گرفتم رمز و راز حرکت این شیخ و گروه تحت فرمان او را دریابم.

شیخ زکزاکی و جنبش اسلامی نیجریه را از جنبه‌های مختلفی می‌توان مورد بررسی قرار داد، اما در این نوشته مایلم فهمی را که از بررسی این موضوع به دست آورده‌ام تبیین کنم.

نویسندگان و پژوهشگران زیادی تجربه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) را واکاوی کرده‌اند، اما شاید یکی از نکاتی که امام خمینی(ره) را از دیگران متمایز می‌کرد تفاوت در نوع نگاه به مردم بود.

آنچه در نیجریه دیدم بازنمایی و تداوم همین نگاه بود. کاملاً می‌شد حس کرد که شیخ زکزاکی چه زیبا بر قلوب‌ مردم حکومت می‌کند که این با قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی صرف به دست نمی‌آید. شاید بتوان سرّ آن را در کلیدواژه خدمت به مردم یافت. بنابر این سعی خواهم کرد تا در این نوشته، ابعاد مختلف خدمت را از نگاه شیعیان نیجریه بازنمائی کنم. بدین منظور بهتر است کمی بیشتر با شخصیت رهبر جنبش اسلامی نیجریه، جناب شیخ ابراهیم زکزاکی آشنا شویم:

 

رهبری جنبش اسلامی

شیخ «ابراهیم یعقوب زکزاکی» سرشناس‌ترین روحانی شیعه نیجریه، امروزه در سراسر این کشور و بلکه غرب آفریقا مشهور و کاملاً شناخته شده است.  ایشان ادبیاتی عمومی و فرامذهبی دارد. روی شیعه شدن تاکید نمی‌کند و می‌گوید:

«باید اسلام را اعتلا و قدرت داد. همه باید با هم باشیم تا در مقابل دشمن ایستادگی کنیم. چه سنی باشیم، چه زیدی، چه صوفی، چه غیر آن. اگر می‌خواهید شیعه باشید، خب باشید. اگر هم می‌خواهید سنی باشید، باشید. اشکالی ندارد، ولی همه باید برای اسلام کار کنیم. در هر مذهبی که هستیم باید سعی کنیم آن مذهب را خوب بشناسیم. تقلید، کورکورانه نباشد. اگر می‌خواهی شیعه شوی، باید از تشیع به‌خوبی با خبر شوی.»

شیخ زکزاکی اعتقاد دارد: «باید فطرت‌های مردم را مخاطب قرار داد. ویژگی حق این است که اگر بیان شود، وجدان‌های عامه مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد و جذب حقیقت می‌کند.»

پیروان شیخ معتقدند خدمت رسانی به مردم، زنگارهای فطرت انسان‌ها را پاک  و حملات و تبلیغات دشمن را بی‌اثر می‌کند. شهید بزرگوار شیخ توری معاون زکزاکی می‌گفت:

«شیخ از همان ابتدا هم با مسلح شدن ما مخالف بود و می‌گفت ما الان نیاز به سلاح نداریم. فقط باید به بیداری مردم بپردازیم تا جامعه قانع شود و خودش حقیقت را دریابد. همان اتفاقی که در ایران افتاد تا جایی که آن تظاهرات‌های مردمی با شکوه اتفاق افتادند. ما نباید از زمان پیشی بگیریم. باید منتظر شویم تا زمان برخی از امور برسد. خود مردم باید برسند و خودشان باید تغییرات بزرگ را رقم بزنند. تغییر یک فرآیند تدریجی است که با اصلاح و تهذیب درونی افراد آغاز می‏شود، به گونه‏ای که در لحظه‏ای که جامعه، آماده تغییر شد، تغییرات کلی مورد نظر در امت اسلامی پدید خواهند آمد.»

 

مهم‌ترین مولفه‌های خدمت از نگاه شیخ زکزاکی

۱- جدا نشدن از مردم:

یکی از مهم‌ترین راهبردهای جنبش اسلامی نیجریه، عدم جداسازی و دیگر انگاری مسلمانان غیرشیعه است. این در حالی است که در برخی از کشورها مانند تانزانیا این‌گونه نیست. در کشور تانزانیا، جامعه شیعیان که بیشتر مربوط به خوجه‌های شیعه هستند، اقلیتی عمدتاً ثروتمند هستند و سیستم بسته‌ای دارند که صرفاً متعلق به شیعیان است. آنها، مراسم‌های خود را دارند و نه تنها از جامعه اهل تسنن که در بسیاری از مواقع حتی از جامعه شیعیان غیرخوجه هم جدا هستند.

توجه به این نکته بسیار ضروری است که جامعه بزرگ شیعیان نیجریه، حداکثر ۳۰ سال است که به وجود آمده و در حال رشد است. هنوز افراد خانواده برخی از شیعیان، والدین، خواهرها و برادرهای آنها شیعه نیستند. خود مستبصران نیز تازه شیعه شده‌اند. شیعه شدنِ شیعیان نیجریه می‌توانست آنها را به اقلیتی منزوی و دور از مردم تبدیل کند که با هوشیاری بزرگان شیعه در نیجریه، مخصوصاً شیخ زکزاکی، این گونه نشد. البته شیعیان و اهل تسنن با هم وحدت ندارند؛ ولی بین خودشان جدائی هم احساس نمی‌کنند و وحدت عملی و استراتژیک  دارند. از بارزترین جلوه‌های این وحدت عملی موارد زیر هستند:

*امروزه شیعیان در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز می‌خوانند.

*شیعیان و اهل تسنن به خانه‌های یکدیگر می‌روند.

*سنی‌ها بعد از گرویدن به تشیع از سوی خانواده هایشان طرد نمی‌شوند.

*بسیاری از اهل تسنن در مراسم‌های مربوط به شیعیان شرکت می‌کنند.

*بین شیعیان و اهل تسنن ازدواج صورت می‌گیرد.

شایان ذکر است که آقای زکزاکی توصیه کرده است که شیعیان برای خودشان مسجد جداگانه نسازند. در ابتدا چنین به نظر می‌رسد که در بین رهبران شیعه نگاه بلند مدتی برای تقویت آن وجود ندارد، اما با توجه به آنچه که از برخورد مستقیم با مسلمانان نیجریه دریافت می‌شود، به نظر می‌رسد این توصیه ناشی از شناخت عمیق شیخ زکزاکی از جامعه نیجریه است. آقای زکزاکی به پیروان خود توصیه می‌کند در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز بگذارند و اجازه ندهند که هیچ‌گونه جدایی‌ای بین آنها شکل بگیرد. این امر باعث می‌شود تبلیغ وهابیت مبنی بر اینکه شیعیان مومن و مسلمان نیستند، خنثی شود.

نکته دیگر این است که در نیجریه هر کسی در مسجد خودش نماز می‌خواند. سنی‌ها هیچ‌گاه در مسجد صوفیان نماز نمی‌خوانند و بالعکس. تیجانیه به مساجد قادریه نمی‌روند و در مورد طریقت‌های دیگر نیز همین‌ طور است. اینها حتی اگر از دو قبیله باشند، به مساجد هم نمی‌روند. با اینکه در نیجریه مسجد بسیار زیاد است، اما با این روش، همه از هم دور افتاده‌اند. شیخ زکزاکی، این نقطه ضعف را در نیجریه دید. توصیه شیخ به پیروان خود، کل مناسبات رایج را که مشوق «جدایی از هم» است به «نزدیک شدن به هم» تغییر داد.

 

۲- تشویق پیروان به محبت و خدمت به یکدیگر

رهبر شیعیان نیجریه مردم را به صمیمی‌تر شدن و عشق ورزیدن به یکدیگر دعوت و در این راستا صمیمیت و خلوص جامعه صدر اسلام و نیز تجربه عظیم انقلاب اسلامی در یکدل شدن همه مردم را به آنها یادآوری می‌کند.

 

۳- لزوم تطابق کردار و گفتار

شیخ زکزاکی دلیل گسترده‌تر شدن مستمر جنبش اسلامی را این ‌طور بیان می‌کند:

«مردم به جنبش اطمینان دارند، چون مشاهده می‏کنند که سخنان مطرح شده توسط فعالان جنبش با فعالیت‏های آنان منطبق است. پس از این اعتماد، مردم به جنبش ملحق می‏شوند.»

 

۴- لزوم فداکاری و ایثار برای اهداف اسلام

پیروان ایشان معتقدند که وی همه وجودش را وقف اسلام کرده است. به‌خوبی به یاد دارم که یکی از شاگردان ایشان در شهر کانو می‌گفت، «بعضی از اسلام برای دنیای خودشان استفاده می‌کنند، اما ایشان هرچه دارد فدای اسلام می‌کند. روزی یکی از خبرنگاران از ایشان می‌پرسد که ما شنیده‌ایم که این فعالیت‌های شما دلیلش این است که از بیرون کشور نیجریه، برایتان پول می‌فرستند. ایشان به آن خبرنگار گفت، «من نه تنها خودم زندانی شدم. بلکه زن و بچه‌ام اذیت شدند. زمانی که می‌خواستند مرا دستگیر کنند، همسرم حامله بود و او را زدند. شما حاضرید چقدر پول بگیرید تا این کارها را با شما انجام دهند؟» هنگامی که اینها را برایم می‌گفت، هنوز چند روزی به روز قدسی که سه  تن از فرزندانش  شهید شدند مانده بود و الان که این سطور را می‌خوانیم او پدر شش شهید است.»

 

۵- لزوم شناساندن شیعیان به عنوان خادمان مردم

یکی از پیروان شیخ زکزاکی نقل می‌کرد که، «در اکثر موارد افراد در حالی شیعه می‌شوند که پدر و مادر و یا خواهر و برادرشان شیعه نیستند. دلیلش هم واضح است. قبلاً همه سنی بوده‌اند. در عین‌حال هیچ مشکلی با هم ندارند و ارتباط بین آنها قطع نمی‌شود، چون شیعیان به مردم خدمت می‌کنند. مردم شیعیان را به خدمت و کمک به همنوع می‌شناسند.»

 

۶- زندگی در میان توده مردم

یکی از نکات جالبی که در زندگی شیخ زکزاکی و نیز شهید شیخ محمد توری مشاهده کردم این بود که خانه‌هایشان در بین محله‌های عادی مردم بود. با توجه به امکاناتی که اینها دارند و نیز تجاری که هر کاری را به امرشان انجام می‌دهند، زندگی نکردن در فضای زندگی ثروتمندان و بودن در کنار فقرا، امتیاز بسیار بزرگی برای آنهاست.

در نیجریه اختلاف طبقاتی بین مردم ثروتمند و مردم فقیر بسیار زیاد است. طبق گزارشات سازمان خواربار و کشاورزی سازمان ملل، ۷۰ درصد مردم نیجریه زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در شهر کانو، محله‌ای که هتل طاهر در آن است، منطقه‌ای بسیار مجلل، دارای خانه‌هایی بسیار بزرگ با باغ‌هایی بی‌انتها و بسیار زیباست. هنگامی که از آن محله بیرون می‌آئید، گویی به یک شهر جنگ‌زده وارد می‌شوید. خانه شهید شیخ توری در جایی بود که شاید بتوان گفت فقیرترین افراد در آن محله زندگی می‌کنند. یکی از عواملی هم که باعث روی آوردن مردم به آنها شده است همین زندگی در حد متوسط مردم است.»

 

۷- فرهنگ نمودن فضای خدمت رسانی در میان پیروان

نکته زیبای دیگری که مشاهده کردم درباره یکی از تجار شیعه در شهر کانو بود که صاحب یک شبکه واردات انواع محصولات به نیجریه بود. در بین صحبت‌هایش دریافتم که روزانه در یکی از خانه‌هایش به حدود ۴۰ نفر غذا می‌داد. او بر بام خانه‌اش چند تانکر آب گذاشته بود. به آنها اشاره کرد و به من گفت، «آنها را می‌بینی؟ آن دو‌تای کوچک برای زندگی خودم است، ولی با آن چهار تای بزرگ به بیش از ۳۰ خانه آبرسانی می‌کنم.» تربیت افرادی مثل او و ترویج این سبک زندگی، نقش بسیار بزرگی در ترویج اندیشه‌های خدمت گرایانه شیعیان دارد.

 

۸- لزوم شروع کردن از خود

شیخ یک قاعده‌ دارد و می‌گوید ، «هر کاری را که می‌خواهم در جامعه پیاده کنم، اول باید روی خودم پیاده کنم. اگر توانستم این کار را بکنم،  معلوم می‌شود که می‌توانم دیگران را هم به آن توصیه کنم و در جامعه گسترش دهم.» کسانی که در راس یک تشکیلات و در زیر مجموعه جنبش اسلامی قرار می‌گیرند ابتدا خودشان مسئولند که هزینه‌های مربوط به آن فعالیت‌ها را تامین کنند. آنان از پول شخصی خود و نیز خانواده‌های نزدیک به خود کمک می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین نکاتی که باعث شده فعالیت‌های جنبش اسلامی وابسته به کمک‌های خارجی نباشد همین روحیه حرکت به سمت خودکفایی اقتصادی است.

 

سخن پایانی

مهم‌ترین نکته‌ای که در کنار مردم عزیز و سیاه‌پوست نیجریه دریافتم این بود که آنها بسیار مستعد ایجاد تحولات شگرف در جامعه خود هستند. دلیلش ‌هم این است که آنها این دگرگونی و تحول را در وجود خودشان تمرین کرده‌اند. نگاه جدید به زندگی، باور عمیق به وعده‌های الهی، باور به ظهور مهدی موعود«عج»، باور به حکومت مستضعفان، تمرین از خود گذشتگی و ایثار، تمرین مقابله و جنگ با استکبار، متکی بودن بر ظرفیت‌های خود، وابسته نبودن به دیگران، نفوذ در دل‌ها و… ویژگی‌هایی هستند که این مردم را شایسته الطاف ویژه الهی کرده است. حرکتی که برادران ما در نیجریه شروع کرده‌اند، متکی بر فرد و یک رهبر خاص نیست بلکه تبدیل به سیلابی شده است که همچنان با سرعت جاری است و دیر یا زود مستکبران را با خود خواهد برد.

19فوریه/20

ابراهیمی با قدرت یک امت

مقدمه:

شیخ زکزاکی یکی از پدیده‌های عجیب روزگار ماست. فردی با دست خالی، در غرب آفریقای فقیر، با ۵۰ درصد مسیحی و بی‌دین، توانسته است ظرف ۳۰ سال، حدود ۲۰ میلیون از مردم نیجریه و چندین میلیون از سایر کشورهای آفریقائی را جذب و آنها را به عنوان فریقائی طرفداران انقلابی مکتب اهل بیت(ع) تربیت کند. او با شهادت شش فرزندش در دو کشتار دولتی، خم به ابرو نیاورده است و پیروانش نیز با اقتدای به رهبر خود  از شهادت استقبال می‌کنند.

چهار سال قبل، در یک کشتار بزرگ انسانی که توسط دولت ظالم و دست‌نشانده‌ نیجریه انجام شد که همه‌ دستورات را از آمریکا واسرائیل می‌گیرد و عربستان سعودی هم پول‌های آن را پرداخت می‌کند، بیش از ۱۰۰۰ نفر از طرفداران او به شهادت رسیدند و بیش از ۷۰۰ نفر را مجروح شدند. سه فرزند شیخ در این فاجعه شهید شدند و خواهرش زنده زنده در آتش سوخت.

اینک پس از چهار سال بازداشت غیرقانونی او و همسرش، آنها را از بازداشتگاه خانگی به زندان عمومی برده‌اند. این حوادث بهانه‌ای شد تا این مقاله توسط اینجانب که سال‌هاست با شیخ، خانواده او و حرکت اسلامی نیجریه آشنا و در خدمت آنها بوده‌ام و هم اینک نیز به عنوان نماینده‌ شیخ زکزاکی در ایران، عضو کمیته بین‌الملل حرکت اسلامی نیجریه هستم، تنظیم شود واز طریق مجله وزین پاسدار اسلام که سال‌هاست از آن بهره‌ زیادی برده‌ام، به نظر خوانندگان محترم آن برسد.

 

نیجریه کجاست؟

نیجریه پرجمعیت‌ترین کشور قاره آفریقاست و در غرب آن قاره قرار دارد. پایتخت آن آبوجا و بزرگ‌ترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون نفر و زبان رسمی آن انگلیسی و زبان مردم آن هوساست. حدود ۸۵ میلیون نفر از مردم نیجریه مسلمان و بقیه مسیحی یا بی‌دین هستند. این کشور نفت فراوانی دارد، اما در فقر سنگینی به سر می‌برد. مردم در روز فقط چند ساعت برق دارند و بقیه زمان‌ها افرادی که توانایی دارند، از موتور برق استفاده می‌کنند.

 

شیخ (سید) ابراهیم الزکزاکی کیست؟

شیخ ابراهیم‌بن یعقوب‌بن علی‌بن تاج الدین‌بن حسین زکزاکی در پنجم ماه می ۱۹۵۳ پانزدهم شعبان ۱۳۷۲ (۱۳۳۲شمسی) در شهر زاریا در یک خانواده‌ی مذهبی در نیجریه متولد شد. شیخ ابراهیم در خانواده‌ای به دنیا آمد که فعالیت سیاسی و ضداستعماری در آن پیشینه‌ دیرینه دارد، به‌گونه‌ای که جد شیخ زکزاکی، از فقهای عصر و زمانه خود و از مبارزان با استعمار در آفریقا بود.

جد زکزاکی از موریتانی به نیجریه آمده بود. هرچند او سید و از نوادگان اهل بیت(ع) بود، اما چون در نیجریه هر عالمی را شیخ می‌گفتند، او را هم شیخ می‌گفتند. شیخ ابراهیم هم هرچند سید است، اما در نیجریه او را شیخ می‌گویند. او اخیراً از همه خواهش کرده او را سید زکزاکی صدا بزنند.

او تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس سنتی قرآنی و اسلامی از سنین کودکی آغاز کرد و تا سن ۱۶ سالگی در مرکز

یادگیری شهر تاریخی زاریا نیجریه مشغول به تحصیل بود. او در مدرسه ابتدایی رسمی شرکت نکرد. اولین تجربه وی با آموزش رسمی در سال ۱۹۶۹ در مدرسه عربی استانی زاریا بود که در آن مقامات محلی شهر، معلمان عربی را برای مدارس ابتدایی خود تعلیم می‌دادند.

او از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ در مدرسه‌ معروف مطالعات عربی«کانو»   (SAS) مشغول به تحصیل بود. این مدرسه در سال ۱۹۳۴ به عنوان مدرسه‌ حقوق نیجریه شمالی تأسیس شد و به عنوان «مادر دانشگاه بایرو» شناخته می‌شد. تقریباً تمام قضات بزرگ شمال نیجریه، فارغ‌التحصیل این مدرسه هستند.

علاقه‌ علامه زکزاکی به موضوعاتی که در مدرسه تدریس نمی‌شد باعث شد که وی دوره‌ گواهی‌نامه تربیت معلم درجه دو خود را با مطالعات خصوصیGCE  در موضوعاتی همچون دولت و اقتصاد ترکیب کند .او در سال ۱۹۷۵ و پس از اتمام امتحانات مقطع متوسطه مشغول به تحصیل برای سطح پیشرفته(GCE)در موضوعاتی همچون دولت، اقتصاد، هوسا و مطالعات اسلامی شد. نتایج موفقی که او در این آزمون‌ها کسب کرد، سبب ورود مستقیم وی به دانشگاه احمد بلو(ABU) در شهر زاریا برای مقطع کارشناسی رشته‌ اقتصاد شد و او از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ تحصیلات خود را در این دانشگاه ادامه داد.

او عضو فعال جامعه‌ دانشجویی مسلمانان (MSS) در دانشگاه و در سطح ملی بود. در سال ۱۹۷۸، دبیر کل جامعه دانشجویی مسلمانان همان دانشگاه (ABU) و به عنوان مغز متفکر در پشت تظاهرات گسترده‌ مردمی در حمایت از گنجاندن شریعت در قانون اساسی نیجریه شناخته و در سال ۱۹۷۹ به عنوان نایب‌رئیس (امور بین‌الملل) جامعه دانشجویی مسلمانان انتخاب شد و

به‌طور قابل توجهی به یادگیری از علمای مختلف در سیستم سنتی یادگیری «کانو» و «زاریا» ادامه داد.

 

سخنران دانشگاه کمبریج

وقتی یکی از استادان دانشگاه احمد بلو برای تدریس به دانشگاه کمبریج منتقل ‌شد، ابراهیم زکزاکی جوان نیجریه‌ای را به آنها معرفی ‌کرد. آنها از ابراهیم زکزاکی دعوت می‌کردند به کمبریج برود وبرای دانشجویان و اساتید در مورد آفریقا و راه نجات آن از دست استعمار و استثمار سخنرانی کند. با اولین سخنرانی، همه دانشگاهیان شیفته‌ او ‌شدند و این برنامه بارها و بارها تکرار ‌شد. او در همین سفرها با آقای مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی انگلستان که آن موقع دانشجوی کمبریج بود آشنا ‌شد. ارتباط او با آقای شجره باعث ‌شد که اطلاعات او از ایران زیاد شود و با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) جریان انقلاب را دنبال و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کند.

 

نحوه‌ شیعه شدن شیخ ابراهیم

رهبر شیعیان نیجریه درباره‌ دیدارش با امام راحل می‌گوید، «حدود ۴۰ سال قبل، این افتخار را پیدا کردم تا در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر و در جشن‌های پیروزی انقلاب شرکت کنم. امام یک قرآن به من هدیه دادند و گفتند بروید و با این قرآن مردم نیجریه را به اسلام دعوت کنید.»

زکزاکی که از اهل سنت مالکی بود، پس از دیدار با امام خمینی، شیعه شد. او بعد از بازگشت به نیجریه، مردم نیجریه را با پخش عکس‌های امام خمینی(ره) جذب تشیع کرد. علاقه به انقلاب و امام خمینی در بین مردم نیجریه در سال‌های اخیر به‌قدری افزایش یافته که شیعیان نیجریه به «خمینیون» معروف شده‌اند.

 

تعداد شیعیان در نیجریه

تعداد پیروان مکتب اهل‌بیت«ع» در نیجریه حدود ۱۵ میلیون است. در راه‌پیمایی روز قدس، بیش از ۲ میلیون نفر در یک شهر زاریا شرکت می‌کنند. ۵ میلیون شیعه‌ واقعی آشنا با احکام شیعه، ۵ میلیون شیعه که در حال آموختن احکام هستند، ۵ میلیون در حال پیوستن به شیعیان هستند. چند میلیون مسیحی و بی‌دین نیز از طرفداران سرسخت زکزاکی هستند و در همه‌ مراسم عمومی مربوط به شیعیان شرکت می‌کنند. مجموع پیروان شیخ از کل کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس بیشتر است.

 

امام حسین یک «جون» سیاه‌پوست داشت، امام زمان ۱۴ میلیون

بارها شیخ به من گفته است که به شیعیان ایران بگویید، اگر در رکاب امام حسین(ع) یک جون (غلام)سیاه‌پوست بود، اما در رکاب امام زمان(ع) حداقل ۱۵ میلیون زن و مرد سیاه‌پوست (جون) هستند.

 

تشکیل حرکت اسلامی نیجریه

شیخ زکزاکی پس از ملاقات با امام و مشاهده‌ شخصیت انقلابی ایشان، در ذهن خود تصمیم به پیروی از امام به عنوان رهبر خود گرفت و از آنجا که امام خمینی موفق شده بود انقلاب بزرگی را در جهان انجام دهد و پایه‌گذار حکومت اسلامی به‌معنای واقعی باشد، شیخ زکزاکی مکتب فکری ایشان را دنبال کرد و از آن به بعد تصمیم گرفت مطالعات بیش‌تری در مورد مکتب فکری شیعه (جعفری) انجام دهد.

او از دوران دانشجویی تا به امروز یک عالم اسلامی و عنصر فعالی بوده و عمدتاً به یادگیری، تحقیق و تدریس در حوزه مطالعات اسلامی پرداخته است. سخنرانی‌های وی عمدتاً در کتاب‌های متعددی و به زبان هوسا (زبان ملی نیجریه) نوشته شده‌‌اند. طرفداران شیخ زکزاکی به عنوان حرکت اسلامی نیجریه (IMN) خوانده می‌شوند. تشکیلاتی که در هیچ جای رسمی ثبت نشده است، ولی حدود ۲۰ میلیون نفر خود را عضو حرکت اسلامی نیجریه می‌دانند.

هدف حرکت اسلامی نیجریه، آگاه ساختن مسلمانان از وظایفشان به عنوان افراد و به عنوان یک جامعه است. شیخ به‌ویژه بر اهمیت مشارکت زنان در این جنبش تأکید کرده، امری که در جامعه‌ نیجریه برای زنان مرسوم نبود و زنان اجازه فعالیت در امور مذهبی را نداشتند.

 

مدارس عثمان فودیو

جنبش اسلامی دارای بیش از سیصد مدرسه‌ ابتدایی و متوسطه است که عمدتاً در مناطق شمالی این کشور واقع شده‌اند. این مدارس با نام عثمان فودیو، رهبر آزادی‌خواه و مسلمان ۲۰۰ سال قبل در نیجریه شناخته می‌شوند. علاوه بر این بسیاری از مراکز و مؤسسات اسلامی دیگر در این کشور تأسیس کرده‌اند.

 

روزنامه‌ المیزان

جنبش اسلامی دارای پرخواننده‌ترین روزنامه‌ نیجریه یعنی المیزان به زبان هوساست که طرفداران زیادی دارد.

زندانی شدن به بهانه‌های واهی

شیخ چندین بار به خاطر عقاید خود توسط تمام دولت‌های مختلف در نیجریه به زندان افتاده است. اتهامات علیه او همیشه فتنه‌انگیزی یا تحریک نارضایتی مردم در برابر دولت بوده است. در دوران ریاست جمهوری آباچا، جرم او این بود که گفته بود، «هیچ قدرتی به‌جز خداوند وجود ندارد.»

زمان‌های مختلف زندان وی به این شرح است. انوگو (۱۹۸۱ – ۱۹۸۴)، مرکز معروف بازجویی، لاگوس (۱۹۸۴ – ۱۹۸۵)، کیریکیری تحت شدیدترین تدابیر امنیتی (۱۹۸۵)، بندر هارکورت (۱۹۸۷ – ۱۹۸۹)، بندر هارکورت و کادونا (۱۹۹۶ – ۱۹۹۸)، او از دسامبر ۲۰۱۵ (آذر ۹۴) تا به امروز در حصر غیرقانونی بوهاری، رئیس‌جمهور مستبد نیجریه است.

 

سفرهای شیخ زکزاکی

شیخ به سراسر جهان سفر و کشورهائی چون ایران، انگلستان، عربستان‌ سعودی، لبنان، سودان، آفریقای جنوبی، آمریکا، مالزی و روسیه و… بازدید کرده است. تمام سفرهای او با دعوت‌های دینی و اسلامی واغلب شامل حضور در کنفرانس‌ها و سمینارها بوده است.

حاصل ازدواج او با معلمه، زینت ابراهیم، ۷ پسر و ۲ دختر است. البته او پنج دختر فرزندخوانده نیز دارد که اکثراً فرزند شهدای نیجریه هستند. او با همه و حتی دشمن خود بسیار خوش‌برخورد، صبور و بردبار و برای بسیاری از افراد منبع الهام است. براساس نقل همسر و فرزندانش به اینجانب، او شوهر و پدر بسیار مهربان و وظیفه‌شناسی است

.

سیستم اعتراض آرام اسلامی

مدل‌های انقلابی و سیستم‌های اعتراضی بدون درگیری در ول تاریخ در کشورهای مختلف رواج داشته‌اند. مهم‌ترین رهبر این نوع حرکت اعتراضی مهاتما گاندی در هند و دیگر، نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی هستند. این دو شخصیت توانستند بدون جنگ وخون‌ریزی، کشور خود را از دست استعمار نجات دهند. گرچه در هر دو کشور، در ظاهر حکومت‌ها عوض شدند، اما در باطن کار، وضعیت تقریباً به همان روال سابق باقی ماند.

شیخ زکزاکی در نیجریه توانس، همان انقلاب آرام را بدون توسل به هرگونه خشونتی پیش ببرد، اما انقلاب او صرفاً بصیرت‌افزایی مردم محروم و مستضعف نیجریه بود. این بصیرت به‌حدی بود که دولتمردان نیجریه با توصیه‌های اتاق فکرهای آمریکا واسرائیل و پول‌های نفتی عربستان، از نفوذ روزافزون شیخ در بین مردم نیجریه و گرایش آنها به اسلام انقلابی احساس خطر و هرروز به بهانه‌های مختلف، به طرفداران شیخ حمله و آنها را شهید یا زخمی می‌کنند؛ غافل از اینکه پس از هر کشتار نه تنها از طرفداران شیخ در نیجریه کم نمی‌شود، بلکه دیگر کشورهای آفریقایی نیز به طرفداران شیخ می‌پیوندند. لذا شیخ موفق شد الگوی اعتراض آرام اسلامی را به دنیا معرفی و آن را جایگزین مدل مهاتما گاندی و نلسون ماندلا کند.

 

سبک کار شیخ زکزاکی در جذب انسان‌ها

به بعضی از نکات موفقیت و سبک خاص شیخ در جذب و تربیت افراد اشاره می‌کنم. او از لغت شیعه در مورد پیروانش استفاده نمی‌کند، بلکه نام مسلمان مکتب اهل بیت(ع) یا اسلام ناب محمدی(ص) را بر آنها می‌گذارد. او حتی یک مسجد شیعه در نیجریه نساخته است و به پیروان خود می‌گوید، بروید در همین مساجد موجود نماز بخوانید.

شیخ زکزاکی به پیروانش توصیه می‌کند در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز بگذارند و نگذارند هیچ‌گونه جدایی بین آنان و اهل تسنن شکل بگیرد. این امر باعث می‌شود تبلیغ وهابیت مبنی بر اینکه شیعیان مؤمن و مسلمان و نمازخوان نیستند، خنثی شود.

البته مساجد نیجریه، به‌‌ویژه در قسمت شمال بسیار زیادند. گاهی در یک کوچه سه مسجد وجود دارد. شیعیان به آن مساجد می‌روند و گاهی اوقات بعد از نماز در گعده‌هایی که می‌گیرند به تبلیغ معارف اهل‌بیت«ع» از قبیل دعاها و یا عقاید می‌پردازند. بنابراین شبکه‌ بزرگی از ظرفیت‌های تبلیغی در اختیار شیعیان قرار گرفته است. با اینکه امروزه تعداد شیعیان زیاد است، اما با توجه به جامعه حدوداً ۸۵ میلیونی مسلمان در آنجا، کماکان در اقلیت هستند. بنابراین عدم جداسازی و غیرخودی ندانستن مسلمانان غیرشیعه و حتی سایر ادیان و افراد فاقد دین، یکی از مهم‌ترین راهبردهای جنبش اسلامی نیجریه به شمار می‌آید.

شیخ زکزاکی به هیچ مذهبی توهین نمی‌کند، بلکه می‌گوید کلام اهل‌بیت«ع» به هرکسی که برسد قبول می‌کند و فقط صبر لازم است. او حتی افرادی از شیعیان را که با معرفی او در دانشگاه‌هایی مثل المصطفی در ایران درس خوانده‌اند، اما کار دیپلماتیک انجام می‌دهند و از حرکت اسلامی خارج شده‌اند، سرزنش نمی‌کند. او می‌گوید من انقلابی‌ام و کار انقلابی می‌کنم. شما هم از طریق دیپلماتیک بروید. کسانی که دنبال حقیقت باشند، بالأخره به حرف ما می‌رسند.

پیروان او حتی یک تفنگ هم ندارند و تا کنون به‌رغم کشتار هزاران نفر از آنها حتی یک گلوله هم شلیک نکرده‌اند. آنان در رزمایش‌ها از اسلحه‌ پلاستیکی و چوبی استفاده می‌کنند.

 

امور اجتماعی حرکت اسلامی در نیجریه

جامعه‌ پزشکی شیعیان، تشکیلاتی با عنوان اَسماء را تشکیل داده که به‌طور رسمی به عنوان یک‌ نهاد بین‌المللی ثبت‌ شده است. مردم وقتی با حرکت آنان مواجه می‌شوند و می‌پرسند شما کیستید و چرا به ما خدمت‌رسانی می‌کنید؟ در پاسخ صرفاً به توصیه شیخ زکزاکی برای خدمت‌رسانی به مردم ایشان اشاره می‌کنند.

شیخ زکزاکی به پیروان مرد خود توصیه می‌کند که با اهل تسنن ازدواج کنند؛ بنابراین مردان شیعه به ازدواج با زنان اهل تسنن می‌پردازند؛ اما دختران خود را به ازدواج با اهل تسنن درنمی‌آورند. معمولاً دو الی سه سال طول می‌کشد که همسران آنها هم که سبک زندگی جدید شیعیان و اخلاق خوب آنها را می‌بینند جذب تشیع و شیعه ‌شوند.

برخی از مراسم‌ها در حرکت اسلامی جنبه‌ تظاهرات دارد و به گفته مردم، در انتشار نام شیعه و جذب مردم بسیار تأثیر دارد. برای مثال راه‌پیمایی روز عاشورا و راه‌پیمایی اربعین و در مرحله‌ بعد، راه‌پیمایی روز قدس از این جمله‌اند. در برخی از راه‌پیمایی‌ها، مثلاً روز عاشورا، ایستگاه‌های انتقال خون وجود دارند و شیعیان خون خود را در راه خدا به هموطنانشان هدیه می‌دهند. گروه‌هایی از دانشجویان در برخی از اعیاد به بیمارستان‌ها سر می‌زنند و ضمن سرکشی به بیماران و دادن هدایای کوچکی به آنها برای کمک به کسانی که به خون نیاز دارند، خون می‌دهند. برخی اوقات تمام گروه، لباس متحدالشکل جنبش اسلامی نیجریه را می‌پوشند.

همچنین در برخی از اعیاد مانند میلاد حضرت زهرا(س)، عده‌ای از دانشجویان به زندانیان نیازمند سر می‌زنند و با کمک‌های جمع‌آوری‌ شده از افراد خیر، زمینه‌ آزادی بعضی از آنان را فراهم می‌سازند.

شیخ زکزاکی به شیعیان توصیه می‌کند که ،«به ‌پاس نعمتی که خدا به شما داده و شما شیعه شده‌اید، سعی کنید دو نفر، چه از فامیل و چه از آشنایان و یا دیگران را به تشیع وارد سازید.» به گفته‌ پیروان ایشان، هم‌ اکنون این توصیه در میان شیعیان تبدیل به فرهنگ شده است.

 

مژده‌ عثمان دان فودیو

عثمان دان فودیو رهبر اسلامی نیجریه در ۲۰۰ سال قبل، بشارت آمدن شخصی به نام ابراهیم و منجی نیجریه را داده. او گفت که نام این منجی ابراهیم است و مشخصات او فلان و فلان است. همه‌ این مشخصات در یکی از کتاب‌های او آمده و موجود است. متن هم به زبان هوساست. به گفته‌ عثمان دان فودیو، این ابراهیم، زمینه‌ساز برای ظهور مهدی آخرالزمان«عج» در منطقه خواهد بود.

 

کشتارهای شیعیان توسط دولت نیجریه

در روز قدس سال ۲۰۱۴ میلادی، مرداد ۱۳۹۳ شمسی، سه پسر ابراهیم زکزاکی به همراه ۳۳ تن از شیعیان، در جریان حمله‌ نیروهای نظامی نیجریه به راه‌پیمایان روز قدس کشته شدند. متأسفانه هیچ کسی به این حمله ناجوانمردانه اعتراضی نکرد. فقط از طرف مقام معظم رهبری، آیت‌الله اختری (دبیرکل وقت مجمع جهانی اهل بیت(ع)، برای تسلی خاطر شیخ و حمایت از فعالیت‌های حرکت اسلامی به نیجریه سفر و با شیخ و خانواده‌اش ملاقات کرد.

وقتی دولت نیجریه دید در کشتار سال ۲۰۱۴ روز قدس با اعتراضی مواجه نشد، در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۴۳۷ق (دی ماه سال۱۳۹۴ش)، ده روز پس از برگزاری راه‌پیمایی باشکوه اربعین و خشمناک شدن وهابیت و اسرائیل و آل‌سعود، در جریان برگزاری مراسم روز اول ربیع‌الاول از سوی جنبش اسلامی نیجریه، در حسینیه بقیه‌الله در شهر زاریا، به بهانه‌ بسته شدن راه بر فرمانده‌ ارتش، ولی با برنامه‌ریزی قبلی، نیروهای ارتش نیجریه به مراسم شیعیان حمله کردند و موجب کشته‌شدن ۱۰۰۰ و زخمی شدن ۷۰۰ نفر شدند. در همین روز پس از حمله به حسینیه‌ بقیه‌الله و کشتار شیعیان، به خانه‌ شیخ حمله شد و سه فرزند دیگر شیخ زکزاکی یعنی حامد، حیدر و حُمَید به شهادت رسیدند و خواهر شیخ زنده زنده در اتاق در بسته سوخت. در جریان حمله‌ نیروهای ارتش نیجریه به خانه‌یشیخ، شیخ و همسرش نیز تا حد شهادت زخمی شدند. در این جنایت، شیخ یک چشم خود را از دست داد و بیش از ۵۰ ترکش در بدنش به جا ماند که هنوز خارج نشده‌اند. همسرش نیز ده‌ها ترکش در بدن دارد، به‌طوری که به دلیل تحریک ترکش‌ها نمی‌توانند خواب راحتی داشته باشد. در راه‌پیمایی اربعین سال ۱۳۹۷ در ابوجا، (پایتخت)، روز شنبه ۱۷ صفر ۱۲ نفر، روز یکشنبه ۱۸ صفر۲۹ نفر و روز اربعین بیش از ۲۰ نفر را به بهانه‌های واهی کشتند.

ابراهیمی در صلابت خلیل

شیخ زکزاکی از صلابت یک رهبر معنوی به‌تمام معنا برخوردار است. او بارها به من گفته است که از هیچ چیزی به‌جز خداوند هراس ندارد. او در نمازمیت بر سه فرزند شهیدش در روز قدس سال ۹۳ آن‌چنان با صلابت بود که در همه‌ جهان اسلام زبانزد خاص و عام شد. او پس از کشتار ۱۳۰۴ که سه فرزند دیگرش را با بیش از ۱۰۰۰ شهید و ۷۰۰ زخمی از دست داد، خم به ابرو نیاورد و با وجود از دست دادن یک چشم و بیش از ۵۰ ترکش در بدن به من می‌گفت به دیپلمات‌های ایران بگوئید من مقلد امام خامنه‌ای (حفظه‌الله) هستم،. ایشان فرموده‌اند من دیپلمات نیستم من یک انقلابی هستم. بنابراین بگذارید، دیپلمات‌ها کارهای دیپلماتیک بکنند، من هم کارهای انقلابی خودم را انجام می‌دهم. یک بار از او پرسیدم، «مشکل شما را چگونه می‌شود حل کرد؟» ایشان گفت، «هر مشکلی فقط به دست خدا حل می‌شود. اگر هم کسی کاری کند، مأمور خداست، وگرنه غیر از خداوند از کسی کاری بر نمی‌آید.»

او در ماه قبل در بدو ورود به زندان عمومی، دست خود را به دیوار بی‌کسی تکیه داده و گفته بود، «خدایا! فقط تو را دارم و غیر از تو کسی را ندارم.» این دعای او، البته اسباب شرمندگی برای همه کسانی است که می‌توانند کاری برای آزادی و معالجه او بکنند. اما به بهانه‌های مختلف، از مسئولیت خود طفره می‌روند. فردای قیامت هم مؤاخذه خواهند شد که، «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ.»

 

زینت ابراهیم که زینب ابراهیم است

«زینت ابراهیم» در سال ۱۹۸۴ میلادی با شیخ ابراهیم زکزاکی ازدواج کرد. او که قبلاً خبرنگار و نویسنده‌ مطبوعات بود، پس ازدواج با شیخ زکزاکی، به یک عنصر شیعه، انقلابی، فعال و مجاهد صبوری تبدیل شد که توان همراهی با شیخ را خیلی بیش از انتظار همه داشت و در کنار شیخ توانایی‌های خود را بروز داد. خان زینت ابراهیم که ۹ فرزند را که ۶ نفرشان شهید شده‌اند به جامه شیعه و مکتب اهل‌بیت«ع» تحویل داده است، در همه جا، پای به پای شیخ در همه مراسم، راه‌پیمایی‌ها، سفرهای داخل و خارج و سایر مجاهدات شیخ از جمله زخمی شدن شدید در کنار شیخ و سه فرزند شهیدش در کشتار ۱۳۹۴ زاریا بوده است.

او از شیخ به‌شدت مراقبت می‌کند و برای این کار یک دوره آموزش پزشکی دیده است. او ضمن آشنایی با بسیاری از داروها، تزریقات شیخ و همه‌ فرزندانش را انجام می‌د‌هد. در نیجریه او را معلمه می‌خوانند، زیرا در ایران و نزد شیخ دوره‌ طلبگی را دیده و سال‌هاست که در نیجریه معلم بانوان حرکت اسلامی بوده است. با آشنایی‌های دور و نزدیکی  که با فعالیت‌های ایشان داشته‌ام، ایشان را چون زینب(س) در کنار امام حسین(ع) می‌دانم و در موارد مختلف از بزرگی ایشان تعریف می‌کنم. ایشان همیشه با تواضع می‌گوید، «من اول شاگرد شیخ هستم، بعداً همسر و همرزم او.»

 

سفر هند برای معالجه

برای معالجه شیخ و همسرش تلاش‌های زیادی انجام شدند تا بالأخره دادگاه نیجریه اجازه داد شیخ و همسرش با دو همراه و زیر نظر ۶ نفر نگهبان امنیتی برای معالجه در هند به بیمارستان خاصی بروند. در بدو ورود شیخ به هند، عده‌ای به او اطلاع‌ دادند که سرمایه‌گذار این بیمارستان آمریکائی‌ها هستند و اینها احتمالاً قصد کشتن شما و همسرتان را دارند. یکی از پزشکان او عبری صحبت می‌کرد و اهل اسرائیل بود. روز اول در بیمارستان به بهانه مُسَکِّن، قصد تزریق یک آمپول ناشناخته و مشکوک را داشتند که خانم شیخ که در این  زمینه تخصص دارد مانع ‌شد. وقتی آنها می‌فهمند که شیخ از قصد آنها آگاه است و اجازه معالجه در این بیمارستان را نمی‌دهد، از طرف دولت نیجریه به او دو ساعت فرصت می‌دهند که معالجه در همین بیمارستان را بپذیرد و یا به نیجریه باز گردد. شیخ می‌گوید مرا به هر بیمارستان دیگری در هند ببرید قبول می‌کنم؛ اما آنها موافقت نمی‌کنند و او همسرش را به نیجریه برمی‌گردانند.

 

وضعیت فعلی شیخ

شیخ زکزاکی از روز کشتار سال ۲۰۱۵ تا یک ماه قبل به همراه همسرش در حصر خانگی بود. متأسفانه در چند ماه اخیر میزان سرب وکادمیوم در خون ایشان بالا رفته و اثرات زیادی روی سلامتی او گذاشته است. به‌رغم بیماری شدید شیخ و همسرش، دولت نیجریه فقط اجازه‌ معاینات پزشکان محلی را ‌داده است. متأسفانه از اوائل دسامبر ۲۰۱۹ (آبان ۱۳۹۸) ایشان را از حصر خانگی به زندان برده‌اند که  در حکم اعدام برای ایشان و همسرشان است، زیرا به دلیل فقدان مراقبت‌های پزشکی برای پیرمردی که مبتلا به انواع بیماری‌هاست، این شیوه خود به خود به شهادت منتهی می‌شود و یا اگر دولت نیجریه صبر نداشته باشد، ایشان را به بهانه‌های مختلف خواهد کشت.

در زندان عمومی فعلی، یک اتاق بسیار کوچک به شیخ و همسرش داده‌اند که حتی جای کافی برای خوابیدن دونفر هم نیست. اتاق پنجره ندارد و به‌رغم کلید و سرپیچ برای لامپ برق، لامپی برای روشنایی نمی‌دهند. به آنان اجازه‌ استفاده از داروی شخصی و تخصصی نمی‌دهند و فقط مصرف داروهای عمومی‌ای که از طرف زندان می‌دهند مجاز است.

 

شهرت جهانی شیخ

تقریباً حدود چهار دهه است که شیخ نهضت و حرکت اسلامی را در نیجریه آغاز کرده‌ است. او اکنون بیش از ۲۰ میلیون طرفدار در نیجریه و دیگر کشورهای آفریقایی دارد. وی در حال حاضر یک پدیده‌ جهانی و به‌ویژه بعد از کشتار سال ۲۰۱۵ در زاریا در تمام جهان شناخته شده است.

 

درخواست از همه‌ دلسوزان مکتب اهل بیت(ع)

از همه عزیزان و خادمان مکتب اهل بیت(ع) درخواست می‌شود ضمن انتقال این مطالب به سایرین، برای سه مطلب اقدام فرمایند:

۱٫درخواست از مجامع بین‌المللی، به‌ویژه سازمان ملل برای آزادی شیخ و همسرش و تلاش برای انتقال ایشان به خارج از نیجریه برای معالجه؛

۲٫درخواست از سازمان کنفرانس اسلامی برای تحت فشار قرار دادن رئیس‌جمهور نیجریه برای اقدام به آزادی شیخ و همسرش و معالجه‌ آنان؛

  1. قطع نکردن برنامه‌های بزرگداشت شیخ زکزاکی توسط مردم و نهادهای مختلف مردمی و انقلابی تا زمان آزادی و معالجه‌ شیخ و همسرش.

با توجه به اینکه در روابط دیپلماتیک امکان این‌گونه درخواست‌ها برای آزادی رهبران فرهنگی، سیاسی وجود دارد، شاید سیستم دیپلماسی ایران اسلامی تنها بخشی باشد که بتواند این امر مهم را از دولت نیجریه که دم از همکاری و همراهی می‌زند، بخواهد و آن را راضی به آزادی و معالجه شیخ و همسرش کند. هرچند متأسفانه در چند سال اخیر اقدام دیپلماتیک مؤثری برای کمک به شیخ و همسر بیمارش انجام نشده است.

ان‌شاءالله در این موقعیت، توجه به مظلومیت حرکت اسلامی نیجریه و محکوم کردن کشتار آنان و درخواست آزادی شیخ زکزاکی و همسرش که شش فرزندشان شهید شده‌اند و بیش از ۴ سال است که در حصر خانگی و زندان عمومی هستند، مرحمی بر زخم چند ساله آنان بشود. این مردم مظلوم هیچ جرمی به‌جز پیروی از مکتب اهل بیت(ع) و دفاع تا پای جان از این مکتب ندارند.

19فوریه/20

مروری بر تهدیدهای اقتصادی پیش روی انقلاب اسلامی

اشاره:

یکی از مهم‌ترین راه‌های تسلط دشمنان بر مسلمانان، سلطه اقتصادی است. دشمن در این شیوه تلاش می‌کند اقتصاد مسلمان‌ها را در اختیار بگیرد و از ثروت‌های اقتصادی، منابع زیرزمینی و معادن آنها به نفع خویش بهره‌برداری کند. او برای دستیابی به این اهداف، الگوی مصرف را متناسب با منافع خویش تغییر می‌دهد و به وسیله تبلیغات و برنامه‌ریزی، روح مصرف‌گرایی را در جامعه مسلمانان تقویت می‌کند. آن‌گاه با پرداخت سوبسیدهای کلان و صدور کالاهای ارزان به کشور مورد نظر، کارخانجات داخلی آن کشور را به ورشکستگی می‌کشاند و با هر توطئه‌ای از پیشرفت صنایع آن کشور جلوگیری می‌کند تا بازار مسلمان‌ها را در انحصار کالاهای خود درآورد و سرانجام بتواند شریان اقتصادی آنان را کاملاً در اختیار بگیرد.(۱)

از این‌رو لازم است مسائل اقتصادی به‌طور جدی مورد توجه عموم مردم و به‌ویژه دولتمردان نظام واقع شود و با تمام امکانات برای حل و رهایی از معضل وابستگی اقتصادی و دیگر آسیب‌هایی که در بعد اقتصادی، انقلاب را تهدید می‌کند جلوگیری کنند.

در این نوشتار به مهم‌ترین آسیب‌هایی که از ناحیه اقتصادی، انقلاب اسلامی را تهدید می‌کند اشاره می‌کنیم.

 

الف) بی‌توجهی به عدالت اجتماعی

«عدل» در لغت به معناى ضد جور آمده است که مایه اعتدال و استقامت در نفوس انسانى است.(۲) در حقیقت، جور مغایر با میانه‌روى و اعتدال و به معناى انحراف است.(۳)

عدالت، مورد توجه تمام شرایع و قوانین الهى و از اهداف عالى پیامبران تحقق عدالت است. عدالت در نزد فیلسوفان یونان باستان هم اهمیت ویژه‌اى داشت و اولین تعریف‌ها درباره عدالت به سقراط و افلاطون و ارسطو منسوب است.(۴)

سقراط در سخنان خود اغلب رشته سخن را به عدالت کشانده و افلاطون در کتاب جمهوریت با فرض مدینه فاضله، به تحقق عدالت در آن پرداخته است. از نظر او، عدالت یک وظیفه اجتماعى است و آن عبارت است از اینکه هر شخصى در کارهاى مخصوص خود، به کارى که بهتر از عهده انجام آن برمى‌آید مشغول شود.(۵) ارسطو نیز در کتاب «سیاست و اخلاق» بحث مفصلى درباره عدالت دارد، و عدالت را به معناى پیروى از قوانین تعریف کرده است.(۶)

امام على«ع» می‌فرماید: «العدلُ یَضَعُ الامورَ مَواضَعَها: عدالت هر چیز را در جای خود قرار می‌دهد.»(۷)  

عدالت در نزد امام علی«ع» از چنان اهمیتى برخوردار است که آن حضرت عدالت را بر جود مقدم مى‌دارد. از امام سئوال شد که آیا عدالت شریف‌تر و بالاتر است یا بخشندگى؟ امام در پاسخ فرمودند: «عدل جریان‌ها را در مجراى طبیعى خود قرار مى‌دهد، اما جود جریان‌ها را از مجراى طبیعى خود خارج مى‌سازد.»

«عدل» یعنى: اعطاى به فرد با توجه به کار و استعداد و لیاقتش. اما «جود» هرچند از نظر شخص جواد که مایملک مشروع خود را به دیگرى بخشد، فوق‌العاده با ارزش است، ولى باید توجه داشت که یک جریان غیرطبیعى است. «العدلُ سائسٌ عامّ وَ الجُودُ عارضٌ خاصٌّ؛ عدالت قانونى است عام و مدیر و مدبرى کلى و بزرگراهى که همه باید از آن راه بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنایى است. سپس امام على«ع» مى‌فرمایند: «فَالعدلُ اشرَفُها و افضلُها؛ پس از میان عدالت و جود، عدالت اشرف و افضل است.»(۸)

امام علی«ع» علل سقوط اقتصادی ـ سیاسی حکومت‌ها را چهار چیز می‌دانند:

  1. سوء تدبیر و ضعف مدیریت؛
  2. تبذیر ناروا و هزینه‌های زیان‌بار اقتصادی؛
  3. عبرت نگرفتن از تجارب سودمند؛
  4. عذرخواهی مکرر به جای جبران خطاهای پیشین.

امام علی«ع» در پاسخ به ایراد کسانی که رعایت مساوات در عطایای بیت‌المال را بر خلافت «سیاست» می‌دانستند، فرمودند، «اگر این دارایی از خود بود به‌طور یکسان در میان شما تقسیم می‌کردم تا چه رسد به اینکه اموال از آن خداست. آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است که ممکن است در دنیا باعث سربلندی بخشندگان شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی ایشان خواهد شد. در میان مردم ممکن است گرامی‌اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.»(۹)

در اندیشه رهبر معظم انقلاب، عدالت اجتماعی از جایگاه والا و ارزشمندی برخوردار است، ازاین‌رو در طرح رابطه انقلاب اسلامی و عدالت اجتماعی می‌فرمایند: «در این مرحله از انقلاب، هدف عمده عبارت است از ساختن کشوری نمونه که در آن رفاه مادی همراه با عدالت اجتماعی توأم با روحیه و آرمان انقلاب با برخورداری از ارزش‌های اخلاقی اسلام تأمین شود. هر یک از چهار رکن اصلی ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور آن از مراحل گوناگون ممکن نخواهد شد.»(۱۰)

و درباره اهمیت اصل عدالت اجتماعی می‌فرمایند: «در محیط سیاست داخلی یکی از چیزهای ضروری عدالت اجتماعی است که بدون آن جامعه اسلامی نخواهد بود.» (۱۱)

 

ب) وابستگی اقتصادی به کشورهای خارجی

با توجه به اهمیت مسئله اقتصاد که در واقع جزء شاهرگ‌های حیاتی یک نظام برای دوام و استقرار تلقی می‌شود، در صورت غفلت در برنامه‌ریزی، نوعی وابستگی به بیگانگان و اجانب پیدا و زمینه تسلط و استیلای آنان را فراهم می‌شود و از سایر جنبه‌ها، نظیر جنبه‌های سیاسی، اجتماعی فرهنگی و… کشور را وابسته می‌سازد.

امام خمینی«ره» در این باره معتقدند، «اگر ما یک وابستگی اقتصادی داشته باشیم این موجب این می‌شود که وابستگی سیاسی و نظامی هم حتی پیدا کنیم و مملکتمان باز برگردد به آن حالی که سابق بود.»(۱۲)

امام خمینی همچنین با هشدار به عواقب خطرناک وابستگی اقتصادی به دیگران می‌فرمایند:

«اگر ما مسامحه بکنیم و وابسته به خارج باشیم، این وابستگی به خارج قهراً وابستگی سیاسی و اجتماعی هم می‌آورد و همان اسیرها خواهیم بود که بودیم و به ما همان‌هائی حکومت خواهند کرد که کردند. ما باید از این جهت اقتصادی فارغ بشویم؛ یعنی دستمان پیش دیگران دراز نباشد که هر وقت بخواهد جلوی آن را بگیرد، ما فلج بشویم.»(۱۳)

«ما اگر اقتصادمان تابع خارج باشد آن وقت یک روز مى‏بینید که خارجی‌ها نمى‏خواهند به ما چیزى بدهند و ما باید تسلیم آنها بشویم که هر چه مى‏گویند عمل کنیم و این شایسته یک مملکت اسلامى نیست که در اقتصادش وابسته به غیر باشد… شما الان در حال جنگید. این یک جنگ اقتصادى و محاربه‏ بین اسلام و کفر است.»(۱۴)

امام خمینی تقویت پایه‌‏های اقتصادی را برای استقلال کشور ضروری می‌دانستند و معتقد بودند بدون استقلال مادی و خودکفایی نسبی، به‌ویژه در امر کشاورزی(۱۵) و تولیدات مربوط به کالاهای ضروری و حیاتی، استقلال در سایر زمینه‏ها نیز ممکن نیست. اگر مملکت شما در اقتصاد نجات پیدا نکند و وابستگی اقتصادی داشته باشد، همه‌جور وابستگی دنبالش می‏آید و وابستگی سیاسی هم پیدا می‏کنیم.(۱۶) امام وابستگی اقتصادی را یکی از آسیب‏های انقلاب و آن را عامل رجعت به وضعیت پیش از انقلاب می‏دانستند که آن وضعیت زمینه‏های ساختاری بروز جنبش‏های انقلابی را فراهم می‌کرد.(۱۷)

 

 

ج) روحیه مصرف‌گرایی و اسراف

گسترش مصرف‌گرایی و اسراف یکی از آسیب‌ها و عوامل ویرانگر اقتصاد هر انقلابی است. نبود الگوی مصرف مناسب و عمل نکردن به سفارشات دینی درباره اسراف و حرمت آن، از عوامل مهم مصرف‌گرایی و اسراف است.

ملت‌های مسلمان باید آگاه باشند که ایجاد فرهنگ مصرف‌زدگی، نقشه استعمارگران است. امام خمینی دراین باره می‌فرمایند، «از جمله نقشه‌ها که مع‌الأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه کردن کشورهای استعمارزده از خویش و غرب‌زده و شرق‌زده کردن آنان است… آنان ملت‌های ستمدیده زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشتند و کشورهایی مصرفی بار آوردند… وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصاً طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و به مسابقه کشاندن خانواده‌ها و مصرفی بار آوردن هر چه بیشتر که خود داستان‌های غم‌انگیز دارد و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوان‌ها که عضو فعال هستند… و ده‌ها از این مصائب حساب شده، برای عقب‌ نگهداشتن کشورهاست.»(۱۸)

مصرف‌زدگی و تجمل‌گرایی به‌عنوان یک پدیده شوم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آثار و نتایج زیانباری را برای فرد و جامعه در پی دارد. برخی از مهم‌ترین پیامدهای منفی مصرف‌گرایی بدین قرارند:

  1. افزایش وابستگی به بیگانگان؛ مصرف‌زدگی، جامعه را به ‌سمت گسترش الگوی مصرف برون‌زا یا وارداتی سوق می‌دهد. این امر موجب وابستگی یک جامعه خواهد شد و این وابستگی، زمینه‌ساز سلطه فرهنگی بیگانگان بر چنین جامعه‌ای می‌شود، زیرا بخشی از فرهنگ بیگانه از طریق واردات کالا به کشور منتقل می‌شود.
  2. ایجاد روحیه آزمندی و طمع‌ورزی؛ «ادوارد فلاتاو» نویسنده و صاحب‌نظر آمریکایی معتقد است که بر اساس پژوهش‌های اخیر، ولخرجی‌های مصرف‌کنندگان روحیه مادی‌گرایی را در آنان تحریک می‌کند. این مطالعه نشان می‌دهد که هرچه مصرف‌کنندگان خرید بیشتری انجام دهند، به خریدهای بیشتر و مصرف افزون‌تری نیاز پیدا می‌کنند. بدین ترتیب یک دور باطل پرهزینه و آزمندی و طمع‌ورزی به‌وجود می‌آید.(۱۹)
  3. افسردگی؛ براساس تئوری‌های پذیرفته‌شده اقتصادی، هزینه کردن بیشتر موجب افزایش رضایت و خوشحالی فرد می‌شود. این در حالی است که بشر در پنجاه سال گذشته با وجود آنکه بیش از کل تاریخ بشر مصرف کرده، اما هنوز به رضایت کافی دست نیافته، روز به‌روز افسرده‌تر شده و بر شمار افسردگان عالم افزوده شده است.(۲۰)

 

راهکارهای اصلاح الگوی مصرف

اصلاح الگوی مصرف بدین معناست که منابع و کالاها به‌جا و به اندازه لازم به‌کار گرفته شوند و به‌صورت بهینه و با بیشترین بازدهی مورد استفاده قرار گیرند.(۲۱) این مقوله به‌معنای مصرف نکردن و حتی لزوماً به‌مفهوم کم مصرف کردن نیست و هیچ‌گونه منافاتی با تأمین نیازهای فرد و جامعه در ابعاد گوناگون ندارد.

برخی گام‌ها و راهکارهایی که برای کنترل و اصلاح الگوی مصرف باید مورد توجه سیاستگزاران و برنامه‌ریزان و متصدیان امر قرار گیرند، از این قرارند:

  1. ایجاد زمینه مناسب جهت فعالیت‌های اقتصادی؛ ۲٫ تشویق مردم به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری؛ ۳٫افزایش آگاهی‌های عمومی در زمینه مصرف و مصرف‌گرایی؛ ۴٫تقویت باورهای دینی و تثبیت ارزش‌های اخلاقی؛ ۵٫اجرای عدالت اقتصادی و جلوگیری از انباشت ثروت، در دست عده‌ای خاص؛ ۶٫پرهیز خواص از تجمل‌گرایی؛ ۷٫منحصر کردن تبلیغات در امر معرفی کالاها و خدمات ایرانی؛ ۸٫ترویج فرهنگ بازیافت.

 

د) تک بعدی بودن اقتصاد

یکی دیگر از آسیب‌های اقتصادی وابستگی کشور به درآمدهای نفتی و اقتصاد تک محصولی است. نفت از مهم‌ترین اقلام صادراتی است، اما این وابستگی، خسارت‌های بزرگی بر پیکره اقتصاد کشور وارد کرده است. بازار داغ خرید نفت در جهان سبب شده که دیگر بخش‌های اقتصادی از رونق بیفتند و به جای کسب درآمدهای ارزی، خود مصرف کننده درآمدهای نفتی باشند. کشاورزی که اساس استقلال اقتصادی و از مؤلفه‌های پیشرفت محسوب می‌شود، به نابودی گراییده و همه روزه شاهد ورود اقلام کشاورزی از خارج بوده‌ایم. به‌طور کلی اتکای به نفت، هم موجب تعطیلی بخش‌های دیگر اقتصادی می‌شود و هم به دلیل نوسانات قیمت آن، برنامه‌ریزی در کشور را با مشکل روبه‌رو می‌سازد.

 

هـ) بیکاری

یکی از آسیب‌های اقتصادی، انقلاب اسلامی، معضل «بیکاری» است.  از نظر اقتصادی «هر فعالیتی که به قصد تولید انجام شده و پاداش داشته باشد کار نامیده می‌شود.»(۲۲) پدیده شوم بیکاری، مصایب و مشکلات فراوانی برای افراد و اجتماع به وجود می‏آورد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

  1. فقر و تهی‌دستی

اولین پیامد بیکاری، فقر و تنگدستی و محرومیت از رفاه و آسایش مادی است. این مسئله به‌مرور، آرامش روانی خانواده را متزلزل می‌کند و چه بسا باعث محرومیت فرزندان از تحصیل و دیگر مزایای زندگی اجتماعی می‌شود. این پدیده نامیمون (فقر و تهی‌دستی) که از آن به «مرگ بزرگ»(۲۳) تعبیر شده، موجب می‏شود انسان‏های فقیر و درمانده به اعمال خلافی مثل دزدی، تجاوز، خودفروشی و بی‏عفتی مبادرت ورزند.

  1. عقب‌ماندگی کشور و جامعه

در میان کشورهای جهان، میانگین کار در برخی از ملت‌ها به ساعت‌ها می‌رسد و بدین سبب از نظر اقتصادی به رتبه‌های بالایی رسیده و به پیشرفت‌های چشمگیری نایل شده‌اند؛ در حالی‌که در برخی کشورهای دیگر این میزان بیش از چند دقیقه نیست و باعث شده که در زمره کشورهای عقب‌مانده و توسعه نیافته و یا در حال رشد باقی بمانند و نتوانند لذت رشد و پیشرفت و استقلال اقتصادی را درک کنند.(۲۴) به هرحال، سعادت و خوشبختی یک جامعه و افراد آن، مرهون کار و فعالیت؛ و شقاوت و بدبختی آنها بر اثر تنبلی و بیکاری آنها است.

  1. بزهکاری

جامعه‌شناسان علل متعددی را برای بزهکاری ذکر کرده‌اند که یکی از آن علل عامل اقتصادی و فقر و بیکاری است. بیکاری باعث می‌شود جوانان برای تأمین زندگی خود مرتکب بزه و کارهای خلاف شوند. بیکاری نقش قابل توجهی در زمینه‏سازی برای بزهکاری و جرم و ناهنجاری‏های اجتماعی دارد. تحقیقات نشان داده است که بیش از نصف افرادی که مبتلا به بزهکاری شده‌اند، افراد بیکار بوده‌اند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مصباح یزدی، محمدتقی، «اصل آسیب شناسی انقلاب اسلامی»، آسیب شناسی انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات)، ص۴۲٫

۲- ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۹، ص۸۳٫

۳- همان، ج۱۲، ص۳۷۳٫

۴- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، «درآمدی بر حقوق اسلامی»، ص۱۹۲٫

۵- افلاطون، «جمهوریت»، ص۷۸ـ۱۴۳٫

۶- ارسطو، «اخلاق نیکو ماخوس»، ص۱۶۵ـ۱۷۱٫

۷- دشتی، محمد، ترجمه «نهج البلاغه»، حکمت ۴۳۷، ص۵۲۶٫

۸-«نهج‌البلاغه»، حکمت۴۳۷٫

۹- دشتی، محمد، ترجمه «نهج البلاغه»، خطبه ۱۲۶٫

۱۰- «راهبردهای ولایت»، ج۶، ص۱۷۸٫

۱۱- همان، صص۷۹-۱۸۱و ۱۸۲٫

۱۲- امام خمینی، «صحیفه نور»، ج۱۲، ص۴۱٫

۱۳- همان، ج۱۰، ص۳۳۳٫

۱۴- همان، ج۱۱، ص۱۰۵ و ۵۸٫

۱۵- همان، ج۱۱، ص۱۰۰٫

۱۶- همان، ج۱۱، ص۱۱۷٫

۱۷- ر. ک: همان، ج۱۱، ص۲۰۴٫

۱۸- «وصیت نامه موضوعی امام خمینی»، ص۲۸-۳۰٫

۱۹- فلاتاو و ادوارد؛ مقاله به ‌سوی مصرف کمتر، در برگزیده مقالات نشریه سیاحت غرب با موضوع مصرف، ص۱۳۲٫

۲۰-مونبیوت، جورج؛ مقاله آیا مصرف بیشتر رضایتمندی بیشتری را به ارمغان می‌آورد؟، در برگزیده مقالات نشریه سیاحت غرب با موضوع مصرف، ص۱۴۱٫

۲۱- ایروانی، جواد، «الگوی مصرف در آموزه‌های اسلامی»، ص۱۱٫

۲۲-توماس سووه، «فرهنگ اصطلاحات اجتماعی و اقتصادی»، ص۳۷۳، ذیل واژه «کار».

۲۳- مجلسی، محمدباقر، «بحارالانوار»، ج۱۰، ص۹۹، باب۷، ح۱٫

۲۴- مظاهری، حسین، «اخلاق و جوان»، ص۲۰۶٫

19فوریه/20

گام دوم انقلاب زمینه‌ساز طلوع خورشید ولایت عظمی

رهبر فرزانه انقلاب در بیستم مهرماه چند سال قبل در دیدار با دانشجویان و دانشگاهیان کرمانشاه به مراحل انقلاب اسلامی اشاره فرمودند و پنج مرحله تکاملی را به شرح زیر برای آن ذکر و آن مراحل را تبیین کردند.

۱- مرحله اول، ایجاد انقلاب اسلامی

۲- مرحله دوم، تشکیل نظام اسلامی

۳- مرحله سوم، تشکیل دولت اسلامی

۴- مرحله چهارم، تشکیل کشور و جامعه اسلامی

۵- مرحله پنجم، مرحله تمدن اسلامی

حضرت آقا تحقق مراحل تکاملی انقلاب اسلامی را فرایندی طولانی و دشوار، اما ممکن دانستند.

رهبر معظم انقلاب در بیست و دوم بهمن ماه سال ۱۳۹۷ در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی نیز بیانیه‌ای را به عنوان بیانیه گام دوم انقلاب صادر کردند و تحقق اهداف انقلاب را منوط به طی مراحل تکاملی انقلاب دانستند و در این زمینه خطاب به ملت ایران به‌ویژه جوانان توصیه‌هایی را مطرح فرمودند.

معظم‌له در بیانیه گام دوم در استمرار مراحل تکاملی پنجگانه انقلاب به هدف والایی به عنوان یک راهبرد استراتژیک اشاره کردند و از جوانان خواستند به سوی آن قله‌ آرزوها حرکت و برنامه‌ریزی کنند. آن هدف والا عبارت است از: «ایجاد آمادگی برای نزدیک کردن انقلاب به آرمان بزرگش که طلوع خورشید ولایت عظمای امام زمان ارواحنا فداه است.» به عبارتی مقام معظم رهبری تحقق مراحل پنجگانه انقلاب و حتی دستیابی به تمدن اسلامی را نیز هدف ندانستند، بلکه این مراحل را ابزار و وسیله و زمینه‌ای دانستند برای دستیابی به طلوع خورشید ولایت عظمی«عج».

 

 

 

 

شرایط صدور بیانیه گام دوم

برای تبیین و تفهیم درست پیام‌های مندرج در بیانیه‌ گام دوم لازم است فضای حاکم بر زمان صدور بیانیه توصیف و معلوم شود که شرایط زمانی و سیاسی صدور بیانیه چه بوده است. ذیلاً به برخی از این شرایط اشاره می‌شود:

۱- این بیانیه همزمان با چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی صادر شد. به عبارتی بهانه مهم در صدور این بیانیه مسئله چهل سالگی انقلاب و برجستگی آن اولاً به خاطر اهمیت این انقلاب به عنوان بزرگ‌ترین انقلاب قرن بیستم و ثانیاً به خاطر بقا و دوام عزت‌بخش و مقتدرانه‌ انقلاب در چهل سال گذر از توطئه دشمنی و کینه‌توزی‌های اجماع بین‌المللی به سرکردگی آمریکا علیه انقلاب اسلامی بود. ضمن اینکه عدد چهل در فرهنگ و آیین اسلامی ما از برجستگی خاصی برخوردار است و نشانه‌ رسیدن به بلوغ و پختگی و گذر از دوران کودکی و نوجوانی و گذار از دوره بی‌ثباتی به دوران ثبات و اقتدار است.

بدیهی است صدور چنین بیانیه‌ای به عنوان گام دوم بیانگر بی‌اعتنایی به توطئه‌ها و تهدیدهای دشمنان و بدخواهان این ملت و کشور و نشانه عزم و اراده خلل‌ناپذیر رهبری و ملت ایران در عبور از مشکلات و دستیابی به قله‌های سرافرازی و اقتدار است.

۲- این بیانیه به‌نوعی پاسخی کوبنده به یاوه‌سرایی‌های جان بولتون، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل بود که در تیرماه و چند ماه مانده به چهل سالگی انقلاب در جمع عده‌ای از اوباشان گروهک تروریستی منافقین گفته بود، «مردم ایران جشن چهل سالگی انقلاب خود را نخواهند دید. ما جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران می‌گیریم.»

او از اقدامات خصمانه دولت ترامپ علیه ایران استقبال می‌کند و می‌گوید، «نتیجه تصمیم دولت ترامپ برای بازبینی سیاست‌هایش در قبال ایران باید این باشد که ایران نتواند پیروزی چهل سالگی‌ انقلابش را جشن بگیرد.» و ادامه می‌دهد، «سیاست اعلام شده آمریکا باید براندازی نظام حاکم در تهران باشد و چون رفتارها و اهداف نظام ایران تغییر نخواهد کرد، بنابراین تنها راه حل ما تغییر آن نظام است. تشخیص ما این است که انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا جشن چهل سالگی‌اش دوام نخواهد آورد.»

توضیح اینکه در میان صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی با تجربه‌ای که از انقلاب‌های دیگر دارند این مسئله مطرح است که همه‌ انقلاب‌ها پس از مدتی دچار ترمیدور می‌شوند؛ یعنی پس از مدتی شور و نشاط انقلابی آنها فروکش می‌کند و مجدداً به حالت قبل خود برمی‌گردند. به این نحو که پس از مدتی از انقلاب و قرار گرفتن انقلابیون در رأس امور، مجدداً عده‌ای شورش و انقلابیون اصیل را از دور خارج و حتی آنها را قتل‌عام می‌کنند و انقلاب به وضعیت قبل از انقلاب برمی‌گردد. همان‌گونه که در انقلاب‌های کمونیستی شرقی و لیبرالیستی غربی و دیگر انقلاب‌ها اتفاق افتاده و باعث شده که این نظریه توسط عده‌ای از ضدانقلاب تبلیغ شود که انقلاب اسلامی رفتنی است و به سرنوشت دیگر انقلاب‌ها گرفتار خواهد شد.

رهبر فرزانه انقلاب در چنین شرایطی این بیانیه را صادر فرمودند تا به کسانی که گهگاه  خواب‌ آشفته بربراندازی انقلاب اسلامی را می‌بینند نشان دهند که نه تنها خواب و خیال‌های باطل آنان تعبیر نخواهد شد، بلکه ایران اسلامی عزم خود را برای ساختن ایرانی الگو و تمدن‌ساز جزم کرده است و به دشمنان و بدخواهان بیگانه و پیاده‌نظام‌های مرعوب و حقیر داخلی آنان که متأثر از تبلیغات فضای مجازی، تهاجم وسیعی را علیه امید و نشاط مردم نسبت به آینده آغاز کرده بودند و دائماً فضای یأس و ناامیدی را پمپاژ می‌کردند و فریاد می‌زدند که کار انقلاب تمام است، نشان داد که نه تنها انقلاب اسلامی ایران دچار ترمیدور و ارتجاع نخواهد شد، بلکه رهبری الهی و ولایی مبتنی بر ولایت فقیه به عنوان یک پادزهر، روزنه‌های هرگونه عقبگرد و ارتجاع و ترمیدور را مسدود خواهد کرد.

۳- این بیانیه در زمانی صادر شد که اقتدار ایران در منطقه در هماوردی با نظام سلطه که با همراهی مرتجعین منطقه میلیاردها دلار برای اغتشاش در منطقه و پیرامون ایران صرف کرده‌اند به اثبات رسیده بود.  اقتداری که ایران اسلامی از خود در مقابله با داعش دست ساخته‌ آمریکا در دفاع از سوریه، عراق، لبنان و به‌ویژه جلوگیری از وارد شدن آسیب داعش به ایران نشان داد، مثال زدنی است. به عبارتی این بیانیه در اوج اقتدار بین‌المللی ایران اسلامی در مقابله با داعش و رشد تولید علم و فناوری و صنایع پیشرفته موشکی و تکنولوژی‌های برتر نظامی و هسته‌ای در منطقه و خاورمیانه صادر شد.

۴- این بیانیه نشان داد که گام دوم انقلاب در ادامه و استمرار گام چهل ساله گذشته انقلاب و در جهت اهداف و آرمان‌های انقلاب امام و شهیدان، بدون احساس ندامت و پشیمانی و بدون عقب‌نشینی و کوتاه آمدن از آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب صادر شده است. این بیانیه در حقیقت نشانه عزم و اراده نظام بر استمرار مراحل تکاملی انقلاب اسلامی و به عبارتی بیانگر این واقعیت است که برخلاف تهدیدهای دشمنان بیرونی و گزینه‌های روی میزی که برای جنگ‌طلبی مطرح می‌کنند، نظام بدون واهمه از باج‌خواهی‌ها و عربده‌کشی‌های نظام سلطه و برخلاف اهداف پلیدی که پشت تحریم‌ها برای تغییر رفتار و در نهایت تغییر نظام اسلامی قرار دارد؛ حتی با وجود ناکارآمدی‌ها و مشکلات ناشی از عملکرد نامطلوب برخی از مسئولان، قادر به پمپاژ امید و نشاط در مردم و ترسیم آینده‌‌ای درخشان در برابر ناامیدی‌هاست.

 

جوانان مخاطب پیام هستند

مخاطب رهبری در بیانیه گام دوم جوانان هستند. رهبری فرزانه با استراتژی میداندار کردن جوانان در عرصه مدیریت کشور، جوانان را با عبارات مختلفی مانند موتور حرکت و پیشرفت کشور و تحقق‌بخش مراحل تکاملی انقلاب به شرح زیر مورد خطاب قرار دادند:

«دهه‌ آینده دهه‌ شما جوانان است. چشم امید برای برای تحقق عدالت به شما جوانان است. آینده کشور چشم‌انتظار شما جوانان است. دهه آینده زمان تحرک جوانان برای بهره‌برداری از دستاوردهای گذشته و ظرفیت‌های استفاده نشده است. استمرار راه طی شده پس از چهل سال برای ساختن الگوی کامل نظام پیشرفته اسلامی در همه عرصه‌های دین، اخلاق، معنویت و عدالت باید توسط جوانان انجام شود. اینک مطالبه عمومی من برای تحقق این اهداف از شما جوانان است. جوانان عزیز! قدر خود بدانید و با قوت الهی به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید، زیرا دنیا به جوانان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکار ایرانی در بسیاری از عرصه‌ها با چشم تکریم و احترام می‌نگرد.

«ضرورت حضور مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعالان جوان در همه‌ عرصه‌ها و میدان‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بین‌المللی برای استمرار راه طی شده پس از چهل سال، شما جوانان، در شکستن محاصره‌های تبلیغی دشمنان در مأیوس کردن مردم و مسئولان از آینده پیشگام باشید؛ نهال امید به آینده را در خود و دیگران پرورش دهید و ترس و نومیدی را از خود و دیگران بزدایید.»

بر این اساس جوانان عزیز ما باید با عزم راسخ و اراده‌ای پولادین و شناخت عمیق از چالش‌ها و فرصت‌های انقلاب و با توکل بر خدا، خود را برای تکمیل مراحل انقلاب و ساختن تمدن اسلامی آماده و علی‌الخصوص زمینه‌ها را برای طلوع خورشید ولایت عظمای امام عصر«عج» فراهم سازند.

به یاری خداوند در شماره‌های بعدی به بخش‌های مهم بیانیه و الزامات دستیابی به تمدن اسلامی و توصیه‌های ارائه شده به جوانان پرداخته خواهد شد.

19فوریه/20

فضای مجازی، رخنه‌گاه محوری دشمن

۱ـ به گزارش اندیشکده آمریکایی “کوینسی” بیش از شش هزار حساب کاربری در توئیتر توسط شرکت سعودی “سماءات” متعلق به «بدرالعساک »رئیس دفتر ویژه بن‌سلمان با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی و افزایش تحریم‌ها علیه آن راه‌اندازی شده و به فعالیت مشغول بوده‌اند. تولید و انتشار مطالبی در فضای مجازی با محتوای تفرقه قومی (میان عرب و فارس) و مذهبی (شیعه و سنی)، بزرگ‌نمایی نقاط ضعف نظام، ایجاد بدبینی نسبت به فعالیت‌های منطقه‌ای و دفاعی کشور و ایجاد ناامیدی و یأس در میان مردم از جمله نتایج فعالیت این مجموعه بوده است. در همین رابطه می‌توان به راه‌اندازی یگان ویژه در ارتش رژیم صهیونیستی جهت انجام جنگ روانی علیه جمهوری‌اسلامی و مؤلفه‌های قدرت آن اشاره کرد. یگانی که در چند سال اخیر  (و با توجه به گسترش بی‌سابقه استفاده از فضای مجازی در کشور) تمرکز فعالیت خود را بر فضای مجازی قابل دسترسی در گوشی‌های همراه (اندروید) مانند تلگرام، اینستاگرام و… قرار داده و به تولید و بازنشر انواع داده‌ها در قالب فیلم و تصویر، متن خبری و شایعه، طنز، موسیقی و… مشغول است. محتوای این داده‌ها طیف وسیعی از پیام‌ها را شامل می‌شود. مواردی مانند: ایجاد تشکیک و تضعیف در باورها و رفتارهای دینی جامعه، ایجاد نفرت و بغض در مردم ایران نسبت به ملت‌ها و گروه‌های فعال در محور مقاومت (شیعیان عراق، مردم لبنان و فلسطین، گروه‌های طرفدار انقلاب اسلامی در یمن و لبنان و سوریه و…)، تخریب دستاوردها و موفقیت‌های کشور با پخش شایعه و اطلاعات غلط و ناقص و گسترش روحیه ناامیدی نسبت به همه امور و تاریک نشان دادن آینده کشور، از جمله نمونه محتواهایی است که توسط این مرکز صهیونیستی در فضای جامعه ایرانی انتشار پیدا کرده و می‌کند. اضافه کنید به موارد فوق ده‌ها نفر از بقایای منافقین که پس از استقرار در آلبانی به صورت تمام وقت به فعالیت‌های تروریستی در فضای مجازی فارسی‌زبان مشغولند و البته صدها کانال و حساب کاربری تلگرامی، اینستاگرامی و توئیتری وابسته به سرویس‌های جاسوسی و امنیتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، سلطنت‌طلبان، مارکسیست‌ها و…، که همگی با مأموریت و محتوایی شبیه به محتوای کانال‌های سعودی و صهیونیستی به تضعیف و تخریب نظام و اسلام و روحیه مردم مشغولند.

 

۲ـ آنچه در بالا آمد گوشه‌ای از انبوه تحرکات دشمنان اسلام و انقلاب علیه مردم مسلمان ایران و نظام جمهوری اسلامی است و البته از دشمن جز این انتظار نمی‌رود. اما آنچه در این میان به‌شدت عجیب و نگران‌کننده است، عملکرد دولت ج.ا.ا در برابر این تهاجم سراسری و بنیان‌کن است.

تهاجمی که می‌تواند به عدد صاحبان گوشی‌های “اندروید” در کشور (بیش از ۴۰ میلیون نفر) قربانی داشته باشد. در کمال تأسف، دولت نه تنها این تهاجم را نادیده گرفته بلکه در عمل همه‌گونه همکاری برای افزایش این تهاجم را با طرف‌های خارجی معمول داشته و به همین دلیل است که این موج مهاجم بدون هرگونه مانع و با حداکثر توان به قربانی گرفتن از جامعه ایرانی مشغول است!

این وضعیت در بیان رهبر معظم انقلاب با تعبیر “فضای مجازی ولنگار” توصیف شده و نمایانگر نگرانی ایشان از وضعیت فوق‌الذکر است.

به بیان ساده فضای مجازی کشور بدون هیچ نظارت و کنترلی در دست دشمنان نظام و انقلاب است و آنها بدون مشکل و در هر لحظه قادرند ذهن مخاطبین ایرانی را با هر گزاره و مطلبی هدف جنگ روانی قرار دهند.

 

۳ـ هدایت و اجرای آشوب‌ها و ناآرامی‌ها در دی ماه سال ۹۶ و آبان ماه ۹۸ توسط فضای مجازی از جمله مصادیق خطرساز بودن فضای مجازی ولنگار و بی‌قاعده رایج در کشور است.

آن‌چه در این آشوب‌ها جلب توجه می‌کند (به ویژه ناآرامی‌های آبان ماه ۹۸) این است که کلیه مراحل طراحی، جذب نیرو، انسجام و سازماندهی، هدایت عملیات آشوب و تحریک و تهییج مردم برای پیوستن به آشوبگران و حتی ایجاد امکانات سخت‌افزاری برای افزایش تجمعات (مثلاً هدایت خودروها به مکان‌های تجمع و راه‌بندان‌های ایجاد شده توسط آشوبگران از سوی نرم‌افزارهای مکان‌یاب و راهیاب خارجی مانند “ویز” و “گوگل مپ”) به وسیله فضای مجازی صورت گرفته و سرویس‌های جاسوسی بیگانه با بهره‌گیری از این امکان استثنایی (فضای مجازی باز و بدون کنترل) موفق شدند تا به سادگی و با کمترین هزینه، کشور را دچار تنش‌های امنیتی سختی کنند که رهایی از هزینه‌های آن به سادگی ممکن نخواهد بود و تا مدت‌ها نظام و انقلاب را درگیر خود خواهد کرد.

در این میان، نکته مهم آن است که فضای مجازی به شکلی که اکنون در کشور ما رایج است، در کمتر نقطه‌ای از جهان وجود دارد.

بعنوان مثال، در کشورهای زیرمجموعه اتحادیه اروپا و یا امریکا نمی‌توان از فضای مجازی به عنوان ابزاری جهت ایجاد بحران‌های امنیتی علیه حاکمیت این کشورها بهره گرفت و یا امکان استفاده از این فضا برای انجام جنگ روانی علیه حکومت‌ها و امنیت این کشورها وجود ندارد.

فضای مجازیِ بی‌قاعده و بدون کنترل را تنها در کشورهایی مانند ایران، عراق، لبنان و افغانستان می‌توان یافت و به همین دلیل است که محور آمریکایی ـ صهیونیستی؛ موفق شد در پاییز سال ۹۸ به وسیله فضای مجازی در کشورهای عراق، لبنان و ایران ناآرامی و تنش‌های گسترده امنیتی ایجاد کند.

 

۴ـ آنچه باعث شده تا فضای مجازی رایج در کشور به ابزار مستقیم و کارآمد دشمن برای تسخیر اذهان و باورهای جامعه ایرانی تبدیل شود، همراهی و همکاری بخشی از حاکمیت با این روند است. همزمان با شکل‌گیری عرصه‌های جدید در فضای مجازی، جناح اصلاح‌طلب که در به کارگیری رسانه‌های مکتوب برای ترویج و تحمیل باورهای خود به جامعه دچار موانع قانونی بود، در توافقی نانوشته با استکبار جهانی به این نتیجه رسید که ترویج بی‌ضابطه و سریع قالب‌های مختلف موجود در فضای مجازی (کانال‌ها و پیام‌رسان‌های مختلف مانند تلگرام و اینستاگرام و…) می‌تواند جایگزین کارآمدتری برای رسانه‌های مکتوب باشد، لذا  همان فضای فله‌ای حاکم بر مطبوعات زنجیره‌ای در دوران هشت‌ساله‌ اصلاحات را بر فضای مجازی در حال تأسیس و گسترش در جامعه، حاکم نموده و ذائقه جامعه را به آن عادت دادند تا عملاً عنان افکارعمومی جامعه را در دست گرفته و از این طریق راه خود را برای تسلط بر حاکمیت  هموار کنند.

این‌گونه بود که دولت روحانی  به مثابه ابزاری در دست اصلاح‌طلبان و حامیان خارجی آنها، راه را برای گسترش سریع و بی‌ضابطه فضای مجازی در جامعه هموار کرد و نتیجه آن شد که اکنون ایران جزو معدود کشورهای جهان است که فضای مجازی در بی‌قانون‌ترین و غیرقابل کنترل‌ترین حالت در آن به جهت‌دهی و تسخیر افکارعمومی مشغول است. در این میان اشتراک منافع میان اصلاح‌طلبان داخلی و دشمنان خارجی در این زمینه (توسعه بی‌ضابطه و بدون کنترل و نظارت فضای مجازی در کشور) باعث شد تا طی سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸ سنگین‌ترین تهاجم نرم دنیا علیه ذهن انسان ایرانی شکل بگیرد و مرزهای حاکمیت در عرصه فکر و فرهنگ و باورها یکسره برچیده گردد. در واقع فضای مجازی ولنگار و بی‌قانون حاکم بر کشور محصول اتحاد شوم میان براندازان داخلی و اربابان خارجی آنان است.

 

۵ـ ثمره این شجره نامبارک (فضای مجازی ولنگار و بی‌قانون) را می‌توان در تحرکات مشترک نفوذی‌های داخلی و جهان استکبار پس از شهادت سردار سلیمانی به وضوح مشاهده کرد. اتحاد و یکدلی برآمده از خون این سردار رشید، جامعه ایرانی را چنان متحول کرد که در دوران معاصر بی‌سابقه بود. در پرتو این اتحاد، «استکبارستیزی» به اندیشه مشترک ایرانیان تبدیل شد و ادامه این روند برای جهان استکبار و اذنابش در داخل کشور قابل تحمل نبود. نفوذی‌های دشمن در داخل به وضوح مرگ و نیستی افکار غلط خود در صورت تداوم این فضای اتحاد را می‌دیدند و به همین دلیل در حرکتی کاملاً هماهنگ با آمریکا و با بهره‌گیری کامل از «فضای مجازی ولنگار» تلاش کردند تا بازی باخته را دگرگون کنند و این‌گونه شد که در روزهایی که مردم مسلمان ایران در اوج اقتدار برآمده از تهاجم به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد و در فضای همدلی پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، آماده حرکت جدی و هماهنگ در مسیر تحقق ارزش‌های انقلاب اسلامی شده بودند، با تهاجمی بی‌سابقه در فضای مجازی روبرو شدند.

تهاجمی که به بهانه سقوط هواپیمای اوکراینی شکل گرفت، اما بی‌پرده و مستقیم اتحاد ملت ایران حول محور استکبارستیزی را هدف گرفته بود.

نتیجه این تهاجم، تلخ‌کامی مردم پس از شیرین‌کامی اتحاد و اقتدار بود و طبیعی بود که در آشوب‌های برآمده از جوسازی‌های بی‌سابقه دشمن در فضای مجازی، اهانت به سردار شهید، رهبری نظام و سپاه؛ به شعار اصلی تبدیل شود و نفوذی‌های داخلی هر صدایی که در جهت دفاع از نظام و انقلاب و سپاه بلند شده بود را خفه کنند.

دشمن به وسیله فضای مجازی و جو فوق‌العاده مسمومی که در آن ایجاد کرده بود، به دنبال ایجاد آشوب‌هایی همانند آشوب‌های آبان ماه ۹۸ بود و تا اندازه‌ای نیز به موفقیت دست یافت.

سازماندهی تجمع در برابر دانشگاه امیرکبیر به بهانه سرنگونی هواپیمای اوکراینی، که در آن ضمن  اهانت به تصویر سردار شهید، شعارهایی ساختارشکنانه علیه شهید سلیمانی و مقدسات نظام سرداده شد، حرکتی بود که بدون بهره‌گیری از فضای مجازی امکان وقوع نمی‌یافت.

ماهیت این تجمع غیرقانونی با حضور سفیر انگلیس در آن و حمایت علنی ترامپ از آن آشکار شد و دشمن پس از احساس موفقیت در برپایی آن، به دنبال تکرار چنین تحرکاتی در ابعاد بزرگتر و مخرب‌تر بود و در این مسیر از برخی چهرهای سینمایی جهت دعوت آشوبگران برای حضور در تجمع بزرگ علیه نظام و سپاه در میدان آزادی بهره گرفت و البته باز هم فضای مجازی سازوکار اجرای این نقشه دشمن بود! در این مقطع دشمن توانست با تبدیل فضای مجازی به سلاح اصلی جنگ روانی، فضای انقلابی و متحد داخلی را هدف قرار داده و موجی از یأس و دلمردگی به جامعه حاکم نماید و عملاً ماجرای جنگ احد را تکرار کند.

 

۶ـ در چنین حالتی، عقل سلیم و تکلیف شرعی حکم می‌کند؛ بیش از این به دشمن برای جولان در فضای مجازی مجال فراهم نگردد و ذهن و روان مردم در اختیار جنگ روانی استکبار و عوامل داخلی آن قرار نگیرد،  چرا که بدون تردید تداوم چنین وضعیتی در فضای مجازی، زمینه‌ساز تضعیف روزافزون انقلاب و نظام اسلامی خواهد بود. ایجاد فضای مجازی بومی و مبتنی بر قوانین و شرع و اخلاق و محدود ساختن دسترسی دشمن به فضای مجازی داخلی و تحقق مرزبانی در فضای مجازی از جمله اقداماتی است که جوانان متخصص و انقلابی، توان و انگیزه آن را دارند و در چنین وضعیتی دیگر دلیلی برای تعلل در اجرای فرامین و سیاست‌های ابلاغی رهبری نظام در حوزه فضای مجازی وجود ندارد.

19فوریه/20

بایسته‌های شعارهای انتخاباتی

انتخابات به سبب مردمی بودن و مشارکت عمومی دارای جذابیت است. این مشارکت اگر با دغدغه‌های معیشتی و سیاسی همراه باشد، جلوه‌های پرشوری را به خود می‌گیرد. در این میان شعارهای انتخاباتی نامزدها همواره بر معرفی نامزدها و شوق انتخاب‌کنندگان افزوده است.

«شعار انتخاباتی» یک یا چند برچسب تبلیغاتی است که متشکل از «یک شبه­جمله یا مجموعه‌ای از کلمات» است که به شیوه‌ای ویژه ترکیب شده‌اند تا هویت انتخاباتی کاندیدا، حزب یا جناح را مشخص سازند. از عناصر مهم در تبلیغات، انتخاب شعار و سپس تبلیغ آن است. شعار می‌تواند ماهیت فعالیت، چشم‌انداز، اهداف، رسالت و مأموریت یک نامزد یا حزب و جناح را در یک جمله به مخاطب ارائه نماید. معمولاً شعار تبلیغاتی، جملات یا کلماتی ظریف و منعطف و زیبا و حتی مسجع و شعرگونه است که متضمن مهم‌ترین ادعاهای شخص است و تأثیراتی ژرف بر مخاطب بر جای می‌گذارد.

شعار با ضریبِ مضاعف تکرار، می‌تواند به‌عنوان یکی از محوری‌ترین بخش‌های پیام در کمپین تبلیغاتی به کار رود و اگر زیبا و جذاب باشد، هدف موردنظر را در ذهن مردم حک خواهد کرد! به‌عبارت‌ دیگر شعار انتخاباتی نقش فرهنگ‌سازی دارد، ازاین‌ رو مناسب است که برخاسته از فرهنگ اصیل و واقعی مردم باشد.

فرهنگ، ارزش‌ها و اخلاق سیاسی هر جامعه در نوع و چینش شعارها تأثیرگذارند. این تفاوت حتی به تعداد خرده‌فرهنگ‌های قومی و بومی قابل ‌مشاهده هست، چه رسد به وقتی‌که پای مکاتب سیاسی به این عرصه باز می‌شود. لذا شعارهای احزاب لیبرال با احزاب دموکرات و به‌ویژه اسلامی، متفاوت و گاهی حتی متناقض‌اند.

فرهنگ اسلامی ایرانی ما ایجاب می‌کند که منتخبان کشور از اصولی پیروی کنند که برخاسته از فطرت درونی آحاد اجتماع هستند. منتخب ایران اسلامی تنها به فرد، جامعه و مردم پاسخگو نیست، بلکه به تاریخ و جهان‌های فعلی و آینده نیز پاسخگوست، زیرا ما بر این باوریم که فرد در برابر زندگی این جهانی و آن جهانی، جواب پس می‌دهد. این گزاره، نگره ما را نسبت به بایسته‌های شعارهای انتخاباتی عوض و حتی متعالی می‌کند.

بنا بر آنچه گذشت، در ذیل به برخی از بایسته‌های مهم در شعارهای انتخاباتی اشاره می‌شود:

۱٫ آسمانی بودن

شعار باید ناظر به آسمان باشد. البته منظور به معنای دست‌نیافتنی یا بافتنی بودن نیست، بلکه شعار باید با آموزه‌های آسمانی و الهی گره بخورد. در این صورت افزون بر اینکه ناظر به منویات خالق هست، با فطرت مخلوق نیز هماهنگ خواهد بود.

۲٫ مردمی بودن

مردمی بودن شعار، تنها به معنای هماهنگی با خواست مردم نیست، بلکه ناظر به فطرت و نیاز مردم نیز هست. شعاری می‌تواند پاسخگوی نیاز حال و آینده مردم باشد که افزون بر پوشش نیازهای ظاهری، به خواسته‌های درونی مردم نیز توجه داشته باشد.

۳٫ ولائی بودن

نقطه مرکزی هرچیزی، ثبات دهنده و انسجام‌بخش آن است. ولایت‌فقیه همچون ستون خیمه‌ای است که اگر نباشد، هرقدر چادر جامعه، محکم و دارای جنس مرغوب باشد، سرپا نمی‌ایستد. اگرچه در نظام ولائی، به سبب مردم‌سالاری دینی، بسیاری از امور حکمرانی به قوای سه‌گانه یا به مردم واگذارشده است، اما یکپارچگی نظام و کشور در گرو تعاون و تعامل یکایک ارکان و اجزای حکومت و حفظ جبهه خودی و غیرخودی است. از این ‌رو حضرت آقا می‌فرمایند:

«در تبلیغات و شعارهای انتخاباتی، آنچه اهمیت دارد، این است که مواضع عزت‌آفرین و صحیح و عاقلانه و حکیمانه‌ انقلاب و نظام تثبیت شوند. مبادا در شعارهایمان، به زید و عمر در خارج از این مرزها یا آدم‌هایی در داخل مرزها، چراغ سبز نشان بدهیم.»(۱)

۴٫ واقعی بودن

زیبنده منتخب ایران اسلامی نیست که از شیوه‌های ناصواب و لیبرالی غربی در تبلیغات و شعارهای انتخاباتی پیروی کند. در مکتب لیبرالیسم، هدف رسیدن به قدرت است و هدف هر نوع وسیله‌ای را توجیه می‌کند، اما در فرهنگ ایرانی اسلامی، فرد در برابر وجدان خود و دیگران مسئول است، بنابراین شایسته نیست از شعارهای غیرواقعی بهره گیرد، زیرا دیر یا زود غبارها کنار می‌روند و واقعیت خود را نشان خواهد داد. گاهی خسارات ناشی از شعارِ ناصواب زیاد و جبرانش غیرممکن است.

البته این به معنای بی‌خاصیت بودن شعارها نیست، بلکه لازم است شعار تبلیغاتی از لحاظ احساسی و عاطفی، ذهن مخاطب را تسخیر کند و هر بار که آن شعار را به یاد می‌آورد، حس خوشایندی به وی دست دهد. شعار باید از خیال دور و به شعور و فهم نزدیک باشد. اگر شعار، خیلی دور از واقعیت باشد و برحرفی بی‌پایه و اساس تمرکز کند، جذابیتش را از دست می‌دهد.

واقعی بودن یک شعار به معنی باورپذیر بودن آن است. این سخن با استثنایی بودن شعار بدین معنا که خاص و اصیل و خلاق و منحصربه‌فرد باشد، منافاتی ندارد، بلکه باید از رؤیاپردازی به دور باشد. از این ‌رو غلو و زیاده‌گویی، آفت شعار انتخاباتی است، زیرا نامزد یا جناح مربوطه را فراتر از واقعیت و بیش ازآنچه که هست نشان می‌دهد و به‌مرور می‌تواند بلای جان آنها شود و آثار سوئی برجای گذارد.

از سوی دیگر ملاک واقعی بودن شعار انتخاباتی، تنها از جهت انطباق با خارج و واقع نیست، بلکه تطابقش با باور درونی کاندیدا نیز مهم است. متأسفانه افرادی شعارهایشان برخاسته از باورهای درونی‌شان نیست و پس از انتخاب شدن برخلاف ادعاهایشان رفتار می‌کنند. لذا رهبر معظم انقلاب خواهشی را از نامزدها مطرح می‌نمایند:

«من از نامزدهای انتخاباتی خواهش می‌کنم در تبلیغات، حرف‌های واقعی بزنند و کارهایی را که می‌توانند انجام دهند و آنچه را که واقعاً عقیده‌شان هست، به مردم بگویند و مردم را آزاد بگذارند تا هرکسی را که خواستند، انتخاب کنند.»(۲)

۵٫ محتوا داشتن در عین ایجاز

شعار باید مختصر، موجز و در حد ۶،۵ کلمه و حداکثر یک جمله باشد. در این صورت کوتاه و گویا خواهد بود. ولی این صورت شعار است. این ظاهر باید برخاسته از محتوایی باشد که از یک ‌طرف گویای حقیقت جامعه اسلامی و از سوی دیگر ‌ساده، خلاقانه، جدید و بدیع باشد. در این صورت است که دوام شعار تضمین می‌شود، زیرا صورت و سیرت را که همان محتوا باشد با خود همراه می‌کند و پاسخگوی نیاز جامعه، نظام و انقلاب است، وگرنه چون کف روی آب، پس از مدت کوتاهی از بین می‌رود.

۶٫ امنیت‌ و استقلال‌طلبی

امنیت امروز ما مورد حسادت و تهاجم دشمنان است. اگر تا دیروز تنها دور مرزها کمین کرده و تنها کشورهای همسایه و عمدتاً دوست را به ‌هم‌ ریخته بودند، اکنون تصمیم دارند ناآرامی‌ها را به داخل کشور منتقل کنند. هدف اینها تنها آسیب رساندن به انقلاب و نظام نیست، بلکه به اذعان خودشان، خواب‌ تجزیه ایران را دیده‌اند. دنبال ایرانی هستند که وجود نداشته باشد یا به‌قدری کوچک یا ضعیف باشد که همانند نپال یا مغولستان، توان ظهور و بروز نداشته باشد.

از این ‌رو شعارهای انتخاباتی باید استقلال و آزادی ایران را در اقصی نقاط این کشور کهن تقویت و امنیت را که ضرورت همیشگی ماست تأمین کنند. دشمنان اکنون ‌که فشارهای اقتصادی را تشدید کرده‌اند امیدوارند که بتوانند توسط عوامل جاهل و بعضاً مغرض، در میان مردم باعث شکاف‌ها و دو یا چندقطبی‌هائی بشوند. ازاین‌رو تأکید بر مسائل قومی و بومی، هیزمی است که به دشمنان برای سوزاندن امنیت کشور، هدیه می‌شود.

۷٫ معیشتی بودن

اکنون‌که سیاست‌های آمریکا و متحدانش به همراه عوامل داخلی با آخرین حربه خود یعنی فشار حداکثری، آخرین دست و پا زدن‌هایشان را تجربه می‌کنند، یکی از شاخصه‌های شعارهای انتخاباتی باید ناظر بر اصلاح وضع موجود و مقابله با تحریم‌های اقتصادی باشد. ارائه راهکارهای عملیاتی برای اصلاح اوضاع معیشتی در پرتو خدا اتکایی و نگاه به ظرفیت‌های داخلی می‌تواند بر جذابیت‌های انتخاباتی بیفزاید. در حال حاضر شعاری جواب می‌دهد که افزون بر پرداختن به‌ضرورت‌های سیاسی، مردم را نسبت به بهبود معیشت در آینده امیدوار کند. این ضرورت، تنها با توکل، توسل و ارائه شعارهای‌های عملی و کارآمد محقق می‌شود.

سخن پایانی

هفت مؤلفه از بایسته‌های شعارهای انتخاباتی را به‌اختصار بیان کردیم. این بایسته‌ها را که شامل اخلاق انتخاباتی (اخلاق انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان) نیز می‌شوند، از منظری دیگر   به‌صورت جستاری در پایگاه مجازی رهبر معظم انقلاب با عنوان «اصول رقابت سیاسی» به تاریخ ۲۶/۱/۱۳۹۲ مشاهده کرد:

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات امام خامنه‌ای در ۶/۳/۱۳۹۲
  2. ۲۴/۱۱/۱۳۸۲
19فوریه/20

تکرار مجلس اول در گام نخست

در زمستان ۱۳۵۸ امام خمینی(ره) از قم به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شدند. وضعیت به گونه‌ای بود که حتی اگر امام دچار عارضه‌ قلبی هم نمی‌شدند، در زمانی نه‌چندان دور رهسپار تهران می‌شدند تا با حضور خود در پایتخت، انقلاب را نجات و از تکرار مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت در حذف اسلام‌گرایان جلوگیری کنند.

امام خمینی(ره) در مدت اقامت خود در شهر قم، توجه جهانیان را به این شهر معطوف کردند. روح انقلابی‌گری را در کالبد این شهر دمیدند و این شهر را به محل رفت‌ و آمد و رایزنی شخصیت‌ها و سیاستمداران برجسته آن روزگار و خبرنگاران رسانه‌های جهان و جنبش‌های انقلابی تبدیل کرده و تفاوت قم را با واتیکان آشکار ساختند و به رؤیای کسانی که در صدد واتیکانیزه کردن قم بودند پایان دادند. و ضمن مدیریت بحران‌های پیاپی کشور، چهار انتخابات بزرگ و سرنوشت‌ساز را هدایت و برگزار کردند و شالوده نظام‌سازی را با موفقیت بنیان نهادند و اینک می‌رفتند تا در آستانه‌ برگزاری اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی در تهران حضور داشته باشند.

زمستان ۱۳۵۸ از چنان حساسیت بالایی برخوردار بود که امام خمینی(ره) را بر آن داشت که حتی از روی تخت بیمارستان، احکام قضایی آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله موسوی اردبیلی را صادر کنند تا قوه‌ قضاییه به موازات شکل‌گیری قوه مجریه به اصلاحات قضایی بپردازد. امام خمینی در روزهای نخست در بیمارستان قلب تهران حکم ریاست جمهوری بنی‌صدر را تنفیذ و با تذکرات اخلاقی خود به اولین رئیس جمهور ایران اسلامی، اخلاق الهی را وارد عرصه‌ی سیاست کردند تا تفاوت ماهوی این انقلاب با انقلاب‌های دیگر را بیش از پیش نمایان سازند.

با قرار گرفتن بنی‌صدر در رأس قوه‌ مجریه و آیت‌الله بهشتی در رأس قوه‌ قضائیه نوبت به کرسی‌های مجلس اول رسید. اینجا بود که سرنوشت آینده‌ انقلاب در گام اول و ریل‌گذاری آن یا بر مبانی اسلام و انقلاب و یا مبانی لیبرال، در گرو تکیه زدن افراد بر کرسی‌های مجلس بود.

بنی‌صدر که بعد از قرار گرفتن در رأس قوه‌ مجریه بر آن بود تا به هر قیمتی که شده، برای نیل به مقاصد خود، مجلس همراهی را تدارک ببیند، از حمایت‌های پیدا و پنهان غرب‌گرایان و همه‌ گروه‌ها و دستجات چپ‌گرا و راست‌گرا برخوردار بود. این در حالی بود که درست چند ماه قبل و در آبان ماه ۱۳۵۸ مردم به دست دانشجویان پیرو خط امام و با تصرف لانه جاسوسی، اولین سیلی را بر صورت آمریکا نواخته بودند که استعفای دولت موقت یکی از تبعات آن بود و ملی‌گرایان مستعفی را نیز بر حامیان امریکا افزود. سیلی مردم به صورت آمریکا، تحرکات ضد انقلاب در زمستان ۵۸ را نیز به دنبال داشت.

درگیری‌ها و تنش‌ها در استان‌های مختلف و بالا رفتن تب دوباره بحران کردستان کافی نبود که در چهاردهم دی ماه، شهر قم هم صحنه‌ حضور چماقداران خلق مسلمان شد. دشمن که در صدد رویارویی یک مرجع تقلید با امام خمینی برآمده بود، درگیری‌ها را به شهر تبریز کشاند و این شهر هشت ساعت به دست اغتشاشگران افتاد. نزدیک به پنجاه بانک به آتش کشیده شد و ده‌ها تن کشته و زخمی شدند.

جریان غرب‌گرا برای به دست گرفتن مجلس، دست خود را به سوی همه‌ طیف‌ها و جریان‌ها و گروه‌ها دراز کرد و در برابر یاران امام و مردم، ائتلافی را شکل داد که از طیف وسیعی برخوردار بود. از سلطنت‌طلب و باقی‌مانده‌های رژیم گرفته تا خوانین و زمین‌داران بزرگی که نظام انقلابی دست آنان را از بیت‌المال و زمین‌های مردم قطع کرده بود، از گروه‌های چپ‌گرا و راست‌گرا گرفته تا لُمپن‌ها و اراذل و اوباشی که ایجاد ناامنی و اغتشاش در شهرها، بهشت آنان برای تعدی و تجاوز به شمار می‌رفت.

در کنار تبلیغات گسترده رسانه‌ها و معرفی شخص بنی‌صدر به عنوان شخصی اقتصاددان و معتدل در عرصه‌ سیاست داخلی و خارجی و معرفی او به عنوان منجی ایران در آن سال پرحادثه، نزدیک شدن به رجوی و پیوستن چند هزار میلیشای مسلح او به صف طرفداران بنی‌صدر، بر التهاب زمستان ۵۸ افزود. اما در این میان دردناک‌ترین پیوند با این ائتلاف غرب‌گرا، برخی افراد حامی و هوادار و مرتبط با شخص بنی‌صدر در بیت حضرت امام بود که می‌توانست آینده نظام نوپای اسلامی را در همان گام نخست انقلاب با خطری جدی روبه‌رو سازد، زیرا وجود این افراد در صف غرب‌گرایان می‌توانست به مردم آدرس غلط بدهد و کفه‌ آراء را در انتخابات مجلس به نفع  بنی‌صدر سنگین سازد.

اهمیت این افراد در جانبداری از بنی‌صدر را می‌توان در نامه‌ای دید که یاران امام چند روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری به امام خمینی نوشتند و از ابعادی از تلاش‌های آنان در قبل و بعد از انتخابات پرده برداشتند. در زمستان ۵۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و حجت‌الاسلام دکتر باهنر، نامه‌ای ۱۶ بندی به محضر امام خمینی(ره) تقدیم کردند و پس از اشاره به انگیزه ورود خود به عرصه‌ مسئولیت‌های بزرگ به پشتوانه‌ امام خمینی، تلاش جریان‌های مقابل در تضعیف حزب جمهوری و ترور شخصیتی آنها به جریان داخل بیت حضرت امام برشمرده و ‌نوشتند:

«تبلیغات گمراه‌کننده آنها موقعی کارگر شد که بعضی از نزدیکان و منتسبان به بیت جنابعالی با آنان همصدا شدند.»(۱)

این یاران امام در واکنش به فضاسازی‌ها و شایعه‌پراکنی‌های جریان غرب‌گرا برای تصاحب کرسی‌های مجلس، به بهره‌برداری رسانه‌ای از نامه‌ شیخ علی تهرانی در ایام بیماری امام خمینی نیز  اشاره کردند و ‌نوشتند:

«… پخش شایعات حاکی از خشم امام نسبت به حزب جمهوری اسلامی و به ما در چنین شرایطی اوج گرفت و هیچ امکانی نبود که بتوان کذب شایعات را ثابت کرد، بلکه اظهارات برادر و نوه و داماد و افرادی دیگری  از نزدیکان شما محیط را برای پذیرش شایعات آماده‌تر کرد.»(۲)

این یاران امام و مدافعان خط امام با گلایه از برجسته کردن ارتباط رقبای خود با امام و بیت امام و بایکوت کردن ارتباط خود با امام و بیت در بند شانزدهم این نامه به تکرار مشروطیت اشاره کردند و ‌نوشتند:

«… خلاصه علائم تکرار مشروطه به چشم می‌خورد. متجددهای شرق‌زده و غرب‌زده به‌‌رغم تضادهای خودشان با هم در بیرون راندن اسلام و انقلاب همدست شده‌اند. (نمونه جلسه‌ای که از مذهبی‌های چپ‌گرا و محافظه‌کاران غرب‌گرا یا ملی‌گرا برای همکاری در مقابله با حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اخیر تشکیل شده بود.»(۳)

و در پایان فلسفه‌ نگارش این نامه را به امام امت، امید به مرتفع‌سازی نگرانی‌های خود نسبت به آینده توسط رهبری‌های پیامبرگونه امام عزیز و عظیم ‌خواندند.

در نامه‌ ۶/۱/۶۸ امام راحل خطاب به آیت‌الله منتظری، به رأی ندادن به شخص بنی‌صدر اشاره شده است، و پرده از مواضع حق‌محورانه امام خمینی(ره) و برخی دیگر از اعضای بیت امام در شناخت این جریان برمی‌دارد که موجب مانایی انقلاب و افشای جریان لیبرال شد.

انتخابات دوره اول مجلس با همه‌ کارشکنی‌ها و شایعه‌پراکنی‌های گروهک‌ها و تحریم‌های تجزیه‌طلبان در تاریخ ۲۴/ ۱۲/ ۱۳۵۸ و با حضور ۱۴/۵۲ درصد واجدین شرایط برگزار شد و نامزدهای حزب جمهوری اسلامی و ائتلاف بزرگ با رأی چشمگیری در سراسر کشور به پیروزی رسیدند و قوه‌ مجریه عملاً به دست یاران امام افتاد؛ قوه‌ای که نخست‌وزیر بنی‌صدر تنها با رأی اعتماد آن می‌توانست کابینه‌ خود را معرفی کند. این پیروزی موجب شد که مجلسی با اکثریت نیروهای انقلابی،در رویارویی با جریان لیبرال و غرب‌گرا از جایگاه قانونی برخوردار شود و به توهم‌ بنی‌صدر و یاران او در خارج کردن انقلاب از مسیر آرمان‌های امام و مردم پایان دهد و در آغاز گام نخست انقلاب، خطری بزرگ از پیش پای نظام نوپای اسلامی برداشته شود و مجلس توانست در زمان رویارویی مستقیم بنی‌صدر با آرمان‌های مقام ولایت و مردم ولایتمدار، بدون هزینه کردن از امام و یا آمدن مردم به کف خیابان به نمایندگی از مردم مؤمن و انقلابی او را از ریاست‌جمهوری عزل کند.

چهل سال از اولین سیلی مردم ایران به صورت آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام و پاسخ آنان به فتنه‌های سازمان منافقین و شایعه‌پراکنی لیبرال‌ها و غرب‌گرایان در زمستان ۱۳۵۸ در آستانه‌ انتخابات مجلس اول در گام اول می‌گذرد و مردم صبور و شکور ایران اسلامی در پی شهادت حاج ‌قاسم سلیمانی و حاج مهدی المهندس، به دست یگان هوافضای سپاه سیلی محکم دیگری را در پادگان «عین الاسد» به صورت آمریکا نواختند.

بسیاری از فتنه‌ها، اغتشاشات و به میدان آمدن عناصر سازمان منافقین، فضاسازی‌ها و شایعه‌پراکنی‌ها و     همراهی برخی مراکز و مؤسسات با تکنوکرات‌ها در پاییز و زمستان ۹۸ شباهت‌های بسیار این ائتلاف در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی را در گام دوم انقلاب با ائتلاف غرب‌گرایان در اولین انتخابات مجلس در گام اول نشان می‌دهد، با این تفاوت که فتنه عناصر سازمان منافقین و کشتار توسط مردم در ۴۸ ساعت در هم پیچیده شد و مردم قبل از رفتن بر سر صندوق‌های آرا، بزرگ‌ترین رفراندوم حمایت از ولایت و زنده بودن انقلاب را در چشم جهانیان به تصویر کشیدند.

برای اولین بار همه‌ مراجع ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی با پیام‌های خود در شهادت حاج قاسم بر روحیه‌ انقلابی‌گری در مقابل روحیه لیبرال‌ها و منادیان تسلیم مهر تأیید زدند و «ائتلاف بزرگ» بهشتی و یارانش در زمستان ۵۸ به اقیانوس بزرگی که موج‌های آن تا سواحل لبنان و یمن رسیده، تبدیل شد. همه چیز مهیای مجلسی انقلابی در آغاز گام دوم انقلاب است، مجلسی که زبان اسلام‌خواهی و عدالت‌خواهی و استقلال‌طلبی و در یک کلمه «زبان مقاومت» مردمی باشد که خودکفایی، توسعه و پیشرفت را تنها در سایه تعالیم اسلام و پرچم ولایت و اقتدار در برابر نظام سلطه جستجو می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ر.ک، مقدمه‌ عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات ۱۳۶۰ به اهتمام یاسر هاشمی، تابستان ۱۳۷۸٫
  2. همان مدرک.
  3. همان مدرک.
19فوریه/20

راهکارهای تجزیه ‌و تحلیل جریان‌های سیاسی

تحلیل سیاسی

با توجه به اینکه‌ در فرایند استنتاج، نتیجه همواره تابع اخسّ مقدمات است و هرچه مقدمات استنتاج، ضعیف، نامطمئن یا نادرست باشند،  در نتیجه تأثیرگذارند و نتیجه‌ای ناقص و غیرواقعی را  در پی خواهند داشت، لذا تحلیل سیاسی که درگرو اطلاعات و اخبار است، در صورتی ره به ‌سوی حقیقت می‌برد که مبتنی بر اطلاعات درست باشد؛ وگرنه اطلاعات نادرست، به تحلیل غلط و نهایتاً به رفتار نابجا و نادرست منجر می‌شود.

لکن این مقدار برای وصول به حقیقت کافی نیست و امروزه علاوه بر صورت آشکار برخی پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی که درک آن برای توده مردم امکان‌پذیر است، عمده جریان‌های سیاسی از تنوع و پیچیدگی مباحث و رویکردها و گستردگی موضع‌گیری‌ها برخوردارند و درک ماهیت آنها برای توده مردم به‌سادگی میسر نیست و فهم آنها نیازمند بینش و تحلیل خاص است. در این میان، روش تحلیل سیاسی، افراد را به شیوه درک این جریان‌های سیاسی سوق می‌دهد تا با فراگرفتن این روش بتوان جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی را که به‌سهولت در اذهان عمومی قابل‌درک نیستند، از طریق آموزش‌های ویژه برای مخاطبان قابل‌فهم کرد.

با توجه به اینکه از الزامات شخصیت انسان مسلمان در عصر حاضر، بصیرت و قدرت تحلیل رفتارها، جریان‌ها و پدیده‌هاست تا بتواند در پرتو تحلیلی همه‌جانبه، از سطح و ظاهر پدیده‌ها عبور و به درون امور و روابط ناپیدای آنها رسوخ کند تا بتواند واکنشی سنجیده و تصمیم و رفتاری به‌موقع در قبال آنها اتخاذ کند، لذا مردم علاوه بر اهتمام به کسب خبر از مجاری صحیح، می‌بایست اطلاعات حاصله را بررسی و تحلیل کنند تا ضمن دستیابی به ارتباط متقابل حوادث، ارزیابی درستی از آنها به دست آورند و نتیجه درستی بگیرند و درنهایت با اجتناب از شبهات و عوام‌فریبی‌ها، برنامه‌ها، رفتارها و گفتارهای خویش را بر اساس تحلیل فوق، تنظیم کنند.

در تبیین ماهیت تحلیل سیاسی باید گفت تحلیل سیاسی عبارت است از یک  فرایند ذهنی و تلاش فکری محققانه مبتنی بر روشی علمی در جهت شناخت عوامل مؤثر بر روند تصمیم‏گیری سیاسی، نقد و ارزیابی راهکارهای مختلف و تجویز بهترین رهیافت کاربردی برای حل یک معضل سیاسی.

ازاین‌رو تحلیل سیاسی با فاصله گرفتن از دایره تخمین و گمانه‏زنی از حیطه ذهنی تحلیل‌گر بیرون می‌آید و نقش آگاهی‏زا و کارگشای خود را در جامعه ایفا می‌کند.(۲) به ‌عبارت ‌دیگر تحلیل، ریشه‌یابی حوادث، جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی و گشودن گره‌های ابهام و اغراض پنهانی و پیش‌بینی نتایج و آثار آنهاست. بنابراین برای تحلیل جریان‌های سیاسی تنها به تشریح و تبیین پدیده مورد تحلیل اکتفا نمی‌شود، بلکه تحلیل‌گر با کاوشی ذهنی سعی می‌کند از ظواهر آنها به امور پنهانی‌شان دست یابد و مفاهیمی را که افراد عادی قادر به درک آنها نیستند، به زبان ساده و قابل‌درک به دیگران منتقل کند. از این ‌روی، روش تحلیل سیاسی، اصول و شیوه‌های تحلیل صحیح از پدیده‌های سیاسی است و آموختن این روش، به تحلیلگر سیاسی این توانائی را می‌دهد که با استفاده از آن به ساده‌ترین راه ممکن مفاهیم پیچیده سیاسی را ارزیابی و به دیگران منتقل کند.

در ادبیات سیاسی، تحلیل سیاسی یعنی تجزیه یک جریان سیاسی به اجزای تشکیل‌دهنده آن، شناخت اجزا و ارتباط آنها با یکدیگر و تاثیر هر جزء بر  اجزای دیگر، لذا تحلیل سیاسی را در راستای دستیابی به نتیجه‌ای جامع و مناسب می‌بایست مرحله آخر از سه مرحله اساسی: «دریافت واضح و مستند از جریان سیاسی»، «تحلیل محتوایی جریان سیاسی» و «سنجش و ارزش‌یابی آن» محسوب کرد.

در این مرحله، موضوع، مسئله، جریان یا پدیده سیاسی، به‌عنوان مجموعه‌ای کلی که مشتمل بر اجزاء و واحدهای کوچک‌تر است تصور می‌شود و تحلیل‌گر سیاسی، اجزای آن مجموعه را که در حکم قطعات یک جورچین هستند، به ‌گونه‌ای کنار هم می‌چیند که از کنار هم نهادن آنها تصویر مطلوبی ترسیم می‌شود. در برخی از موارد هم از مهندسی معکوس استفاده و اجزای آن مجموعه را از هم جدا و قطعات، روابط و اتصال میان اجزاء و عناصر و نحوه چینش آنها را مطالعه می‌کند.

مطالعه این اجزا مقدمه‌ای بر ارزیابی، سنجش، جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از آنهاست که انجام آن نیازمند مهارت و آگاهی‌هایی خاصی است؛ زیرا این مرحله باید به‌گونه‌ای انجام شود که ضمن بیان خلاصه مراحل طی شده، نتیجه‌گیری‌های لازم را در بر داشته باشد و تصویری همه‌جانبه از موضوع مورد بررسی را نشان دهد.

تحلیل‌های یک‌جانبه و تک‌بعدی، علاوه بر اینکه معمولاً واقع‌بینانه نیستند، نمی‌توانند پاسخگوی سئوالات و ابهامات باشند و به پیش‌بینی‌های غلط می‌انجامند. این تحلیل‌ها نمی‌تواند مقدمه‌ای مناسب برای فهم جریان‌ها و حوادث سیاسی به شمار آیند. در نقطه مقابل، هرگاه در فرایند تحلیل مسائل سیاسی، همه جوانب با‌ دقت سنجیده شوند و تحلیلی واقع‌بینانه از پدیده‌ها و جریان‌ها ارائه شود؛ از شایعات، شبهات و انحرافات جلوگیری و پاسداری از کیان عقیدتی و سیاسی نظام دینی تضمین می‌شود.

تأثیر بسیار زیاد تحلیل سیاسی، ضرورت تحصیل این مهارت و توانایی به‌کارگیری آن در زندگی سیاسی موجب شده است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر به دست آوردن این مهارت تأکید و اهتمام داشته باشند و همه افراد، به‌‌خصوص جوانان را به فراگیری آن فرا بخوانند. در این میان، گرچه ممکن است برخی از تحلیل‌ها، اشتباه باشند، لکن تحصیل این توانایی در مجموع می‌تواند در رویکرد افراد نسبت به مسائل سیاسی جامعه، تأثیرگذار باشد و بسیاری از توطئه‌های دشمنان را خنثی سازد.

«شما باید قدرت تحلیل سیاسى پیدا کنید. اگر جوانانى‏ و ملتى‏ بینش سیاسى نداشته باشند، فریب مى‏خورند؛ آنها را از صحنه خارج مى‏کنند و با ابزار دین، آنها را کنار مى‏زنند. مثل خیلى از کسانى که متظاهر به دین و مقدس‏مآب هستند و بینش سیاسى ندارند و خیلى راحت اینها را برمى‏دارند، کنار مى‏گذارند.»(۳)

«بنده دلم مى‏خواهد این جوانان ما، شما دانشجویان، چه دختر، چه پسر و حتى دانش‏آموزان مدارس روى این ریزترین پدیده‏هاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل‏ بدهید. گیرم که تحلیلى بدهید که خلاف واقع باشد. باشد! خدا لعنت کند آن دست‏هایى را که تلاش کرده‏اند و مى‏کنند که قشر جوان و دانشگاهی ما را غیرسیاسی کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‏فهمند، جریان‌های سیاسى دنیا را نمى‏فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‏تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟»(۴)

فارغ از ضرورت و فرایند تحلیل سیاسی در خصوص روش‌ها و چهارچوب‌هایی که تحلیل سیاسی در بستر آنها شکل می‌گیرد، باید گفت چون گونه‌های متفاوت استنتاج، مستلزم روش‌های متناسب برای آن بوده و موضوعات و مسائل مختلف، بر اساس روش‌های خاص و مرتبط با آن، مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرند، لذا فرایند استنتاج و جمع‌بندی می‌بایست در فرایند شیوه‌ها و اسلوب‌های مشخص (مانند اجتماع قرائن، قیاس، استقراء، تمثیل، مفهوم موافقت و …) به‌ عنوان دستگاه تحلیل، قرار گیرند و از ابزارها، رویکردها و چارچوب‌های خاص (مانند تحلیل سیستمی، رویکرد کارکردگرایی ـ ساختاری، فرهنگ سیاسی، دگرگونی و نوسازی و …) به‌عنوان ابزار تحلیل در این راستا استفاده شود.

راهکارهای تحلیل سیاسی

گرچه از فرایندی که برای تحلیل سیاسی برشمرده شد، گریزی نیست و تحلیل‌گران می‌بایست موارد فوق را در تحلیل سیاسی خویش، مدنظر قرار دهند تا به نتیجه مطلوب نائل آیند، لکن از یک‌ سو موارد فوق، امور کلی هستند و عملاً شخص را به فردی خبره در تحلیل مسائل سیاسی اطراف خویش تبدیل نمی‌کنند. از سوی دیگر، تحلیل سیاسی مبتنی بر بصیرت دینی، غیر از تحلیل سیاسی غیر مبتنی بر آموزه‌ها و ملاک‌های دین و از اقتضائات خاصی برخوردار است. از این ‌روی تحلیل‌گرانی که بصیرت دینی را سرلوحه خویش و ابتنای دیدگاه‌های خویش را بر رویکردها و ملاک‌های دینی قرار می‌دهند، می‌بایست تحلیل‌های خویش را علاوه بر ملاک‌ها و رویکردهای عمومی و عقلائی، بر ملاک‌هایی خاص مبتنی سازند. چه آنکه در صورت ابتنای تحلیل‌ها بر مبانی غیر دینی و با توجه به اینکه نتیجه همواره تابع اخصّ مقدمات است، لذا تحلیل مبتنی بر این ملاک‌ها و دیدگاه‌های مادی‌گرا، در نهایت تحلیلی غیردینی است و در راستای غایات جامعه دینی نخواهد بود.

برخی از رویکردهای عمومی و رویکردهای مبتنی بر بصیرت دینی به ‌اختصار از قرار ذیل است:

۱ـ با توجه به اینکه در یک فرایند سیاسی، اجزا و عوامل بسیاری دخیلند و نحوه ارتباط میان این اجزا می‌تواند در رویکرد پدیده سیاسی تأثیرگذار باشد، لذا تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند در راستای شناخت صحیح آن پدیده و تعیین دیدگاه خود در آن خصوص، میان موضوعات و جریانات، ارتباط و تناسب برقرار کند و به نتیجه منطقی دست یابد. بلکه اساساً بدین خاطر واژه تحلیل بر این فرایند اطلاق می‌شود که افراد به وسیله آن، قادر خواهند بود پس از تجزیه و تفکیک اجزای یک پدیده، روابط میان اجزا را کشف کنند و درک صحیحی از پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی و کشف ارتباط متقابل حوادث به دست آورند.

۲ـ اصولاً هیچ پدیده‌ و جریان سیاسی‌ای از سایر پدیده‌ها و جریان‌ها مجزا و بی‌تأثیر  بر آنها و تأثر از آنها نیست. همواره میان پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. از این ‌روی هیچ جریان سیاسی‌ای در جهان به‌طور ناگهانی به وجود نمی‌آید و از بین نمی‌رود؛ بلکه جریان‌های سیاسی طی مسیر مشخصی محقق می‌شوند. لذا برای شناخت هر جریان سیاسی می‌بایست گذشته آن و سیر حوادثی را که منجر به ایجاد آن شده است، شناسایی کرد.(۵)

مقولات سیاسی معمولاً در بطن جریان‌های سیاسی اجتماعی قرار دارند و ‌مانند دانه‌ها‌ی جدا و مستقل تسبیح نیستند، بلکه حلقه‌ای از یک جریان محسوب می‌شوند و شناخت آنها مستلزم درکی حقیقی و واقعی از ریسمان ارتباطی آنها با سایر حلقه‌ها و شناخت مبانی و الزامات آنهاست. از این ‌روی تحلیل‌گر سیاسی نباید خود را به شناخت یک پدیده سیاسی محدود کند، بلکه می‌بایست جریان‌های سیاسی همسو و مخالف، سیر تحولات پدیده‌ سیاسی و ارتباط آن با سایر پدیده‌ها را دقیقاً پیگیری کند.

۳ـ با عنایت به اینکه جریان‌های سیاسی معمولاً بر مبنای غایت خاصی انجام می‌شوند و پیامدهای خاصی بر هر یک از آنها مترتب‌اند، لذا تحلیل‌گر باید بتوانند در راستای فهم یک جریان سیاسی و تحلیل آن و تبیین جایگاه خویش و جامعه نسبت به آن، جستجو در غایات را مدنظر قرار دهد و آثار و تبعات هر یک از جریان‌های سیاسی و رفتارهای مبتنی بر آنها را بشناسد.

۴ـ معضلات و مشکلات معمولاً کیفیت شفاف ندارند و غالباً با حواشی بسیار همراهند که موجب می‌شوند انسان را از پرداختن به اصل مشکل غافل شود. از این ‌روی، ‌مانند حل هر معضل و مشکلی، فردی که درصدد تحلیل مسئله‌ای سیاسی است باید بتواند با جدا کردن موارد حاشیه‌ای و زائد، نکته اصلی ماجرا و جریان سیاسی و نقطه کانونی آن را کشف و تحلیل خود را مبتنی بر آن ارائه کند، چه آنکه در غیر این صورت، نه‌ تنها تحلیلی صورت نپذیرفته است و صورت‌ مسئله همچنان بر جای خود باقی است، بلکه تحلیلی نادرست و مبتنی بر حل غیرواقع‌بینانه از مسئله ارائه می‌شود که ممکن است تبعات و تصمیم‌ها و رفتارهای نامناسبی را به همراه داشته باشد.

۵ـ معمولاً افراد و گروه‌های مختلف، راهبردها و تاکتیک‌های متفاوتی را متناسب با مبانی، اهداف و شرایط خویش انتخاب و بر اساس آنها رفتار می‌کنند. ازاین‌روی هرگاه نتوان از تحلیل جریان‌ها به تحلیل واقعی رسید می‌توان رویکردها و تاکتیک‌های آنها را در نظر گرفت و بر اساس آنها به نقطه کانونی پدیده سیاسی راه یافت. لذا تحلیل‌گران باید بتوانند تاکتیک‌ها، راهبردها، استراتژی‌های گروه‌های داخلی، رقیب یا دشمن و غایت افعال آنها را بشناسند و ضمن اینکه تحلیل خویش را بر دشمن‌شناسی دقیق مبتنی می‌کنند، راهکار مقابله با آنها را نیز در تحلیل‌های خویش مدنظر قرار دهند.(۶)

۶ـ با توجه به اینکه‌ از یک ‌سو تحلیل کردن، در واقع همان حل کردن و کشف معماست و از سوی دیگر، تحلیل‌گر با مسائل و پدیده‌های پیچیده و چند وجهی مواجه می‌شود، لذا تحلیل صحیح می‌بایست فرایند ساده‌سازی را طی کند. به‌ عنوان نمونه در معادلات ریاضی حل مسئله از معادله چند مجهولی موکول به این است که معادله ساده‌سازی و به یک معادله تک مجهولی تبدیل شود. در تحلیل سیاسی نیز می‌بایست از گم‌شدن در پیچیدگی‌های پدیده سیاسی گذر و با ساده کردن صورت‌مسئله، تحلیل و حل آن را آسان کرد.

۷ـ در حالی‌که تحلیل‌گران، مطابق معیارها و پیش انگاره‌های خویش به صحت و بطلان قضیه‌ای حکم می‌کنند، تحلیل مطابق پیش‌فرض‌ها و ملاک‌های غیردینی در نهایت به تحلیلی مادی منجر می‌شود و در راستای جامعه دینی و بر اساس عنصر بصیرت قرار نخواهد داشت. تحلیل‌گری که بصیرت دینی را مدنظر قرار می‌دهد می‌بایست با سرلوحه قرار دادن معیارهای دینی، تحلیلی متناسب با جامعه دینی و تصمیم‌سازی بر اساس آن، تحلیلی متناسب با آموزه‌های دین ارائه دهد.

۸ـ تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند میان امور اصلی و فرعی تمیز قائل شود و با اهتمام به مقولات اصلی، قاعده اهم و مهم را در نظر بگیرد و در عین عنایت به همه جوانب جامعه، اولویت سیاستگزاری و برنامه‌ریزی‌های خویش را بر امور اصلی قرار بدهد.(۷)

۹ـ تحلیل‌گران همواره ناگزیر از مقایسه و تطبیق حوادث و پدیده‌های سیاسی با پدیده‌های سابق به ‌عنوان الگوهای پیشرو هستند. در این میان، تطبیق رویکردها و اتفاقات عصر حاضر با موارد مشابه آن در صدر اسلام می‌تواند معیاری برای تحلیلی مبتنی بر بصیرت دینی باشد.

۱۰ـ مبانی، پیش‌فرض و دلبستگی‌های انسان‌ها موجب می‌شود که آنان یا در تطبیق امور سیاسی محیط خویش به آموزه‌های دینی، بخش خاصی از آن را مدنظر قرار دهند و در تطبیق مصداق سیاسی بر الگوی صحیح آن خطا ‌کنند و یا با عدم درک صحیح از موضوع سیاسی موردنظر و عدم فهم مناسب از ادله شرعی، محکمات ادله شرعی را مدنظر قرار ندهند و به متشابهات، استناد کنند. لذا تحلیل‌گر علاوه بر اینکه می‌بایست امور سیاسی را به محکمات شرعی مستند کند، باید متشابهات سیاسی را نیز به محکمات ارجاع دهد.

از مواردی که در این راستا می‌توان مورد استناد قرار داد، رویکرد خوارج در استناد عمل خویش در جنگ صفین به آیه‌ متشابه قرآن است که خسارت‌های بی‌شماری را بر جامعه اسلامی تحمیل کرد. حضرت علی«ع» آنان را به محکمات ارجاع دادند و در جنگ نهروان، ابن عباس را برای اتمام‌ حجت و موعظه به ‌سوی آنان گسیل داشتند و به او توصیه کردند که با خوارج با قرآن احتجاج نکند، چون از قرآن تأویل و تفسیرهای مختلفی می‌کنند، بلکه با سنت پیامبر«ص» احتجاج کند و با سنت ایشان، آنها را قانع سازد.(۸)

۱۱ـ در مکتب شیعه، تحلیل‌ها با سه عنصر آرمان‌گرایی، امنیت محوری و مصلحت سنجی ارزیابی می‌شوند، لکن بسیاری از تحلیل‌ها، آرمان‌گرایی را نادیده می‌گیرند و تنها امنیت محوری و مصلحت‌گرایی و مصلحت‌سنجی و حفظ وضعیت موجود را مدنظر قرار می‌دهند. یک تحلیل‌گر با بصیرت می‌بایست در عین تحفظ بر ملاک‌های امنیت محوری و مصلحت‌سنجی، آرمان‌گرایی و رسیدن به وضعیت مطلوب را در تحلیل‌های خویش از نظر دور ندارد.

۱۲ـ با توجه به اینکه دشمنان همواره درصدد شکست قلعه محکم کیان اسلامی هستند و از ناکامی مسلمانان شاد و از پیروزی آن‌ها ناراحت می‌شوند، لذا شادی و ناراحتی دشمنان از رفتار افراد در جبهه خودی و تعریف و مذمت آنان از افرادی خاص می‌تواند مبین گونه مطلوب و نامطلوب رفتارها و جهت‌گیری‌ها در صف افراد خودی باشد. لذا جدا از اینکه شادی و ناراحتی دشمن از رفتاری می‌تواند معیاری برای درستی و نادرستی رفتارهای سیاسی باشد، با رفتار در جهت خلاف ملاک‌های آنان می‌توان رفتار مناسبی را پیشه کرد. چنانکه امام خمینی در این راستا با استماع رادیوهای بیگانه در جهت خلاف آنها رفتار می‌کردند و برای بازگشت از فرانسه به ایران، چون فهمیدند دشمن از این رفتار ناراحت است، فرمودند حتماً باید به ایران بروم.(۹)

۱۳ـ افراد و گروه‌ها معمولاً برای همراه کردن توده مردم با خود از الفاظ و عباراتی استفاده می‌کنند که خوشایند آنهاست. در جامعه دینی نیز به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که با مبانی دینی در تقابل نباشد. بلکه در برخی موارد دینی‌تر از دیند‌اران نیز سخن می‌گویند. این قضیه عمدتاً در شعارهای انتخاباتی بسیار خودنمایی می‌کند.  تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند از فضای سخنان زیبا گذر کند و به باطن جریان سیاسی پی ببرد.

با توجه به اینکه اعمال افراد در نهایت مبین مقاصد آنهاست و نه سخنانشان، لذا تحلیل‌گر باید اعمال آنان را مدنظر قرار دهد و بر آن اساس قضاوت کند. به‌عنوان نمونه باید دید افرادی که دفاع از مستضعفین و مساوات را سرلوحه شعارهای خود قرار می‌دهند، آیا عملاً از جنس آنها هستند یا در سابقه زندگی‌شان چنین دغدغه‌ای داشته‌اند یا از این‌ شعارهای زیبا فقط به‌عنوان یک ابزار سود می‌جویند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم

۲- مسعود اسلامی، تحلیل سیاسی از تشخیص تا تجویز، فصلنامه دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی (دانشگاه تهران)، شماره ۴۲، ص ۸۳٫

۳- سخنرانى آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با گروهى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان،۱۵/ ۰۸/ ۱۳۷۰٫

۴-   سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با گروهی از دانش‏آموزان و دانشجویان به مناسبت سیزدهم آبان، ۱۲/ ۰۸/ ۱۳۷۲٫

۵- جواد منصوری، شناخت و تحلیل سیاسی، ص ۱۰۴، آس‍ت‍ان‌ ق‍دس‌ رض‍وی‌، م‍ؤس‍س‍ه‌ چ‍اپ‌ و ان‍ت‍ش‍ارات‌، ۱۳۷۰.

۶- بیانات آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى ‏۰۹/ ۰۸/ ۱۳۷۵٫

۷- مسائل‏ اصلى‏ را باید شناخت و مسائل فرعى را اصلى نکرد؛ مسائل فرعى هم باید طرح شود؛ اما اصلى نشود و ملاک مخالفت و موافقت قرار نگیرد. ملاک موافقت و مخالفت، صراط مستقیم حق است، اسلام است، تشرع است، تدین است، پایبندى به مبانى انقلاب است، بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‏۲۵/ ۰۶/ ۱۳۸۹٫

۸- نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۷۷ و ترجمه‏ گویا بر نهج‏البلاغه، ج ۳، صفحه ۲۰۷٫

۹- سیدحمید روحانی، به نقل از: پا به پای آفتاب، ج ۳، ص ۱۴۸٫

19فوریه/20

«مهدی یاوری به پیشنهاد شهید حاج قاسم»

به‌یاد آوریم فرماندهان جنایتکار ارتش بعثی صدام را و بنگریم امروز را که رهبر عظیم‌القدر انقلاب اسلامی خطاب به یکی از ارکان نظامی همان عراق می‌فرماید، «من هرشب شما را به اسم دعا می‌کنم» و او کسی نیست جز«ابومهدی المهندس»، همان بت‌شکن زمانه و سرباز امام زمان«عج». او که می‌گفت: «وقتی پیش حاج ‌قاسم هستم احساس آرامش می‌کنم، چون او سیمش به آقا وصل است.»(۱)

به قول سعدی «علیه‌الرحمه»: «تو اول بگو با کیان زیستی/ من آنگه بگویم که تو کیستی».

از این روست که امام سجاد می‌فرمایند: «نَظَرُ المؤمِنِ فِی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّهِ وَ المَحبَّهِ لَهُ عِبادَهٌ: نگاه مؤمن به چهره برادر مؤمنش عبادت است.» مجالست با ارادتمندان حقیقی حضرت حق، حیات طیبه است و چه خوش مجالستی بین این دو برادر که به مصداق آیه شریفه، « إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إِخوَهٌ»(۲) برادر بودند و سال‌ها همراهی و همدلی، شباهت درونیشان را به شباهت ظاهری نیز بدل کرد و سلوک و گفتار و نگاهشان به هستی را هماهنگ ساخت. از همین روی شهادتشان نیز شبیه به هم رقم خورد و شاید از همین روی بود که وقتی حاج قاسم به عنوان مهدی‌یاور سال انتخاب و به وعده‌گاه منتظران دعوت شد، ابومهدی را راهی این مراسم کرد؛ زیرا که دیگر من و تو به ما تبدیل شده بود و او هم حق برادری را چه نیکو به جای آورد، وقتی که در نهایت تواضع و ادب گفت:

«من کوچک‌تر از این هستم که عنوان «مهدی‌یاوری» را حاج آقا رحیمیان و دوستان عزیزمان به ما تقدیم کردند. اولاً ما از مقام ولایت عظمی حضرت آیت الله‌العظمی السید‌الخامنه‌ای{یاد می‌کنیم} ایشان از ما پشتیبانی و حمایت کردند. با همت مردم عراق و با پشتوانه شما مردم عزیز جمهوری اسلامی، با شهید دادن، حضور درصحنه، فرماندهی فرمانده عزیزمان، برادر بزرگوار حاج‌ قاسم سلیمانی توانستیم امروز کل خاک عراق را آزاد کنیم و عراق یکپارچه ماند.»(۳)

همواره می‌گفت، «وقتی دلم می‌گیرد با امام زمان«عج» یا با امام حسین«ع»دردِدل می‌کنم.»(۴) او عاشق کربلا بود، اما به قول سید اهل قلم، شهید مرتضی آوینی، «کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کسی را جز یاران امام حسین«ع» راهی به سوی حقیقت نیست.»

دعای هر شب نایب امام زمان«عج» به اسم در حق او بود یا مجاهدت چهل‌ساله خودش که او  را لایق عنوان مهدی‌یاوری کرد؟ او عاشق شهادت در رکاب مهدی«عج» بود و در پرده آخر حیات پر بارش همچو ابراهیم بت‌شکن، ابهت پوشالی امریکا و دنباله‌های تکفیری‌اش را در عراق و شام شکست و این‌گونه بود که آتش نمرودی بر سرش فرود آمد و حیاتی جاودانه یافت.

دشمن امروز با تمام ظرفیت و دور از هرگونه پرده پوشی به میدان آمده است تا در واپسین مجال خود در جدال تاریخی حق و باطل، کورسوی امیدی برای رهایی و نجات پیدا کند، اما وعده الهی، قطعی است که، «إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً»(۵)

این خون مطهر شهیدان است که در رگ آزادیخواهان عالم به جوش آمده و تاریخ همواره ثابت کرده که خون بر شمشیر پیروز است. «أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب» صبح پیروزی بسیار نزدیک است، هر چند کافرین و منافقین ندانند.

به برکت خون پاک شهیدان، امروز بیش از همیشه شاهد اجتماع قلوب و عظم راسخ مؤمنین و همه آزادی‌خواهان عالم برای رهایی از ظلم و نفاق هستیم. از این رو دور نیست روزی که به خونخواهی اباعبدالله«ع» و همه مظلومین عالم، آزادیخواهان سراسر گیتی یکپارچه به‌پا خیزند و به‌زودی شاهد برپایی نماز ظفر به امامت مهدی موعود«عج» در قدس شریف باشیم.

حاج‌قاسم سلیمانی، حاج ابومهدی المهندس و سایر یارانشان سحرگاه جمعه رفتند تا جمعه‌ای دیگر و برای آخرین نبرد در جبهه حق علیه باطل بازگردند. باشد که آن روز ما هم در کنار یاران مخلص صاحب‌الزمان«عج»، لبیک‌گویان به ندای ملکوتی «أنا‌الإمام‌القائم» به دنبال شمشیر انتقام او از ظالمان و مستکبران تاریخ و برای استقرار کامل حکومت الله بر زمین، جانفشانی کنیم.

 

پی‌نوشت:

۱٫مستند «سلفی با ابومهدی»

۲٫حجرات/۱۰

۳٫صحبت‌های ابومهدی المهندس در مراسم نیمه شعبان سال۹۷ در مسجد مقدس جمکران

  1. مستند «سلفی با ابومهدی»

۵٫اسراء/۸۱

19فوریه/20

سلیمانی «آن دنیایی» بود برای دنیای امت

در شامگاه شانزدهمین روز شعبان، نهمین جلسه سخنرانی شیخ، محفل پند و دانشی که ثبت و در مجموعه فاخری به نام «امالی» ماندگار ‌شد، برگزار گردید.

شیخ صدوق بر منبر تکیه زد و نگاهی به حاضران مشتاق افکند.

درد عیان بود: دل بستن به دنیا و فراموشی عقبی.

او با نخستین حدیثی که بر زبان جاری ساخت، فضای مجلس را با مرگ و معاد پیوند زد تا لختی از پوسته دنیوی خویش به درآیند و به آخرت خود بیندیشند؛ زیرا این دنیایی شدن، ارمغانی جز پوسیدن برایشان نداشت.

او این حدیث را از شمشین امام«ع» همام بیان داشت که فرمود: پس از مرگ، براى هیچ‌کس اجرى و ثوابى نخواهد ماند، جز سه چیز:

اول: خرج‏‌ در راه خیر فردى یا اجتماعى که پس از مرگ او همچنان جارى باشد.

دوم: آیین و روش پسندیده‏اى که آن را معمول داشته و پس از مرگش به آن عمل می‌شود.

سوم:  فرزند صالحی که برایش دعا کند.

******

کار برای آخرت و نگاه آخرتی در دنیا، گوهری بسیار نایاب است، اما گاه دُری در صدف هستی تلالو می‌کند که حجت را بر همگان تمام می‌سازد که می‌توان آن دنیایی زیست و دنیای خود را برای  اعتلای دین الهی و آبادانی دنیای امت ارزانی کرد‌.

آن دُر درخشنده «قاسم سلیمانی» بود.

هر ورق از حیات چهل ساله بعد از انقلاب حاج قاسم سلیمانی، زیباتر از قبل بود و جذبه‌ ماندگارتری داشت. لحظات عمر پر برکت او در کرمان، ایران  و جهان اسلام با اخلاص در آمیخته بود. سلیمانی آن دنیایی زیست و با زیست مدیران این دنیایی دمساز‌ نبود. «مرام سلیمانی» با تقوا، اخلاص، ولایت پذیری و خدمت به امت اسلام در آمیخته بود؛

از این رو مرادش، این سبک و سلوک را «مکتب سلیمانی» نامید.

باور کنیم که ملت ما به این مکتب محتاج است و آن را کلید واقعی حل مشکل خود می‌داند و مدیرانی چون سلیمانی را می‌جوید تا دنیا و دنیااندوزی خویش و خویشاوندانشان را فراموش کنند،

با مکر و فریب بیگانه باشند

و با عینک آخرت‌بین، به عمران و آبادانی کشور همت کنند.

چنین مدیرانی را باید در  «آن دنیایی‌ها» و سلیمانی‌ها جست.

******

در عصر ششمین روز از شهریور هشتاد و سه،

مدیران ارشد آمده‌اند تا به رسم هرساله توشه‌ای از کلام زعیم فرزانه انقلاب برچینند.

برخی قلم به دست گرفتهاند و برخی به استماع نشسته‌اند.

در این روز سخن رهبری با موضوعی بدیع آغاز شد.

نیاز جمع بود و ضرورت همگانی. تصویری از آن روی سکه دنیا و سخن از پیوستگی دنیا و عقبی:

«برادران و خواهران عزیز!

این صراط براى من و شما خیلى حساس است. ما مسئولیم. ما با آدم‌هاى معمولىِ کوچه و بازار فرق داریم. ما چه نماینده مجلس، چه عضو دولت، چه مدیر فلان بخش نظامى و چه در بخش قضایى باشیم، همین که من و شما آقایان و خانم‌ها مسئولان بخش‌هاى مختلف هستیم، کارمان سخت است. ما اگر تخطى و لغزش پیدا کنیم و اشکالى در کارمان پیدا شود، ضررش فقط به خود ما نمى‌رسد، بلکه ضررش به جمع وسیعى مى‌رسد. ما اگر کم‌کارى و کوتاهى کنیم، کشور ضرر مى‌کند. ما اگر خداى نکرده از هواى نفس خود در تصمیم‌گیرى‌ها پیروى کنیم، از رفیق‌بازى و خط‌بازى و عدم ملاحظه ارزش‌هاى حقیقى تبعیت کنیم، کشور صدمه مى‌بیند. کار ما سخت است. ما بیشتر از دیگران باید به فکر جهنم و عبور از این صراط دشوار باشیم.»

19فوریه/20

خون این دو بزرگوار حرکت امریکاستیزی را در منطقه پر فروغ کرد

یکی از مباحثی که امروزه در میان سیاسیون جهان مطرح می­شود بحث عمقِ نفوذ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یک کشور است. گاهی عمق و گستره نفوذ را به عنوان یکی از شاخصه­های ابر قدرت بودن نیز بر می­شمارند. بدون شک هیچ‌گاه منافع مشترک، اگر چه طولانی مدت و استراتژیکِ دو یا چند دولت و کشور، ظرفیت ایجاد نفوذ و پیوندی عمیق و ناگسستنی میان آنها را ندارد. ظاهراً باید جنس این ارتباط چیزی غیر از منافع مشترک باشد، چیزی که ورای زمان و مکان و تاریخ است. چیزی از جنس عقیده و ایمان که جایگاه آن نه عقل حسابگر و منفعتگرا، بلکه قلوبی نزدیک به یکدیگر است. همین اشتراک در ایمان و عقیده بین ایران و برخی از متحدان منطقه­ای ایران باعث شده که خیلی­ها از این اتحاد قلوب بترسند و برای افتراق آن برنامه بریزند.

گفتگوی پیش‌رو با حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم‌الحیدری از فرماندهان مقاومت عراق و دانش‌آموخته‌ی حوزه علمیه قم می‌باشد. طلبه­ای که از جوانی عاشق امام راحل بوده و در حال حاضر خود را مرید امام خامنه­ای«مدظله‌العالی» می­داند.   

 

 

*تاریخ ثابت کرده که قطره­ای از خون شهید هدر نرفته است و بعد از شهادت هر عبد خدایی، برکات زیادی در جبهه حق به وجود آمده است، تحلیل شما بعد از این ذبح  عظیمی که اتفاق افتاد چیست و ما  شاهد چه برکاتی در جبهه حق خواهیم بود؟

بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم. به نظر من دو بشارت و دو هدف بزرگ محقق شدند. اول اینکه سردار سلیمانی و شهدایی که با ایشان بودند به هدفی بزرگ و آرزویی که سال­ها برای آن تلاش می­کردند و امید آن را داشتند، یعنی شهادت در راه خدا نائل گردیدند. این یک بشارت و کار خدایی است. شهادت ایشان اولاً به دست آمریکایی­ها و نه داعش، ثانیاً به دستور رئیس‌جمهور آمریکا، چند درجه عیار شهادت ایشان را بالاتر می­برد و به نظرم زیباترین شهادت نصیب سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس شده است. بشارت دوم از شهادت این شهید بزرگوار، بشارت عمومی برای اسلام و جامعه و امت اسلام و جبهه مقاومت است، چون اگر هم نا­امیدی و سستی و ضعفی در جبهه مقاومت و مردم ایران و عراق و مردم منطقه بود، بعد از شهادت ایشان این ضعف و سستی برطرف شده است و امروز ما خیلی جلوتر رفته‌ایم و امید و حماسه و شور ما بیشتر شده است. ما غیر از خوبی در این شهادت چیزی ندیدیم، واقعاً «ما رأینا إلا جمیلا».

شاید تشییع و عکس­العمل مردم ایران و کل جبهه مقاومت حتی بیشتر از زمان رحلت امام خمینی(ره) بود. البته رسانه­ها و فضای مجازی به ایجاد این حضور و حماسه بزرگ کمک کردند. در زمان رحلت امام فضای رسانه­ای تا این اندازه گسترده نبود و در عراق هم صدام حاکم بود و نمی­شد برای رحلت ایشان تکریمی صورت پذیرد. ضمناً به نظرم شهادت سردار سلیمانی در سال چهلم انقلاب یک حرف و یک پیام دارد. شهادت سردار سلیمانی به اعتراف وزیر امور خارجه و وزیر دفاع خود ترامپ برای آمریکا خیلی گران تمام شد. حتی در داخل آمریکا هم مردم اعتراض کردند. به اعتقاد من این بشارتی بزرگ و یک آیه روشن برای إن­شاء­الله ظهور امام زمان(عج) است. البته توقیت و  مشخص کردن وقت جایز نیست ولی بالاخره «اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً  وَ نَراهُ قَرِیبإ».

 

*در صحنه میدانی فکر می‌کنید بعد از این اتفاق إن­شاءالله چه تحولی رقم خواهد خورد؟

به نظرم بعد از شهادت ایشان همه آماده خیزش هستند، حتی در عراق دوباره ما به وضع صحیح خودمان برگشته‌ایم. چون ایشان در عراق شهید شدند، سفارت آمریکا و پایگاه­های آمریکا و سربازان آمریکا و شرکت‌های آمریکایی همه از جانب جبهه مقاومت در خطر و مورد تهدید هستند.

در حال حاضر همه گروه‌های مقاومت برای شروع به کار آماده هستند، بعضی­ها هم خیلی نرم شروع کرده‌اند و حرکت­هایی دارند. دشمن هم خیلی ترسیده و نگران است! خود این خوف هم خودش یک انتقام است و «انتقام سخت» هم خیلی خوف آنها را شدید­تر کرده است، چون گاهی خوف و ترس آنها شدیدتر و موثر­تر از یک موشک است و در درون آنها اثر منفی دارد.  بنده با بعضی مسئولین موشکی سپاه صحبت کردم و گفتم همه ما منتظر موشک­های شما هستیم، همه مردم منطقه منتظر هستند. کل پایگاه­های آمریکا در منطقه و هر چه آمریکا در منطقه دارد، الان هدف جبهه مقاومت است و این پنهان نیست. بالاخره ثمن و قیمت خون این شهید، پاکی منطقه از لوث وجود امریکاست. سید حسن نصرالله صریحاً گفتند بحث کشتن ترامپ هم نیست، ترامپ در مقابل سردار چیزی نیست. یک پشه در مقابل یک کوه یا دریاست. مشکل اصلی وجود آمریکا در منطقه است. وجود آمریکا در کشور خودش یک بحثی است، حضور آمریکا در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه بحث دیگری است و اگر آنها باز عکس‌العملی در مقابل جمهوری اسلامی انجام بدهند، عکس العمل دوباره ایران، اسرائیل خواهد بود إن­شاءالله.

 

*قبل از این واقعه شاهد انشقاقات متعددی در جامعه عراق بین خود شیعیان و بین شیعیان و سنی­ها بودیم. فکر می­کنید سرانجام این وقایع عراق بعد از حادثه شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس به کجا می­رسد؟

قبل از شهادت ایشان وقتی آمریکا حشدالشعبی را زد، عراقی­ها بعد از تشییع شهدا رفتند نزدیک سفارت آمریکا تحصن کردند، ولی چندان تاثیری نداشت. آن تجمع و اعتراض به نظرم یک مرحله مقدماتی بود. اما بعد از شهادت سردار سلیمانی، الحمدلله همه جبهه مقاومت و گروه­های مقاومت در عراق متفق‌القول شدند، حتی عشق به شهادت و حرکت شهادت‌طلبانه الان قوی‌تر شده است. همه گفتند ما «انتقام سخت» از آمریکا خواهیم گرفت. حتی پارلمان عراق کار خوبی کرد و قانون اخراج آمریکا از عراق را سریع تصویب کرد. البته به نظرم خروج آمریکا از طریق قانونی کافی نیست. باید موشک و اقدام نظامی و جهادی هم چاشنی این تصمیم بشود.

من دیدم در تشییع همه رهبران و فرماندهان مقاومت حاضر شدند. بالاخره شهید ابومهدی مهندسِ عزیز و حاج قاسم واقعا پدر گروه­های مقاومت بودند و دست تقدیر الهی کاری کرد که این دو با هم شهید بشوند و همین شهادت باعث خنثی شدن بسیاری فتنه­ها و اختلافات شد. حتی من شنیدم پیکر پاک و مقدس شهید سلیمانی را می­خواستند قبل از تشییع در عراق به ایران منتقل کنند، ولی تعداد زیادی از عراقی­ها گفتند نه ما اجازه نمی‌دهیم. باید در عراق تشییع شود. الحمدلله از کاظمین به کربلا و نجف بردند و تشییع کردند. شاید ما کسی را نداشته باشیم که این گونه پیکر پاکش همه عتبات مقدسه را زیارت کرده باشد. ظاهراً حاج قاسم امضای شهادت خود را هم از حضرت زینب(س)گرفتند، چون ایشان در دمشق بودند. بعد رفتند خدمت سید حسن نصرالله و دوباره آمدند دمشق و حضرت زینب(س) را زیارت کردند و بعد از چند ساعت به بغداد آمدند و شهید شدند. روز بعد صبح کاظمین را زیارت کردند، البته اینجا به عنوان شهید، بعد کربلا و بعد نجف! علمای بزرگ به استقبال شهیدان حاج قاسم و شهید مهندس رفتند. مثلاً سید محمد رضا سیستانی نماینده مرجعیت علمای عراق در تشییع بودند، بعد پیکر حاجی به مشهد رفت زیارت و بعد به قم آمدند و حضرت معصومه(س) و بعد جمکران، آخرین زیارت هم زیارت حضرت امام خمینی(ره) بود و بعد هم که به کرمان و آن تشییع عظیـم!

 

*بعد از فروکش کردن برخی احساسات، وحدت و همگرایی بین گروه­های مقاومت و گروه­های شیعی، مخصوصاً در عراق را چقدر محتمل و پایدار می­دانید؟

به نظرم در حال حاضر مهم‌ترین ثمره خون این شهیدان وحدت و همگرایی است و مهم‌ترین نقطه اتصال وحدت گروه­های مقاومت، انتقام است. همه از گروه­های مقاومت و حشدالشعبی گرفته تا مردم و حتی آنهایی هم که  قبل از شهادت حاج قاسم می­گفتند ما وسط ایران و آمریکا داریم قربانی می­شویم، ناراحت هستند. الان امتحان آنهاست و دیگر نمی­توانند بهانه بیاورند، امتحان آنها هم بزرگ است. چون جبهه حق و باطل کاملاً پیداست. اگر فقط سلیمانی شهید شده بود می­گفتند مشکل بین امریکا و ایران است، ولی الان بحث شهدا، بحث ابو مهدی المهندس به عنوان  فرمانده بزرگ حشدالشعبی که ملی است و با فتوای مرجعیت در عراق تاسیس شده، در میان است.

همه می­گفتند دخالت ایران باعث خرابی عراق شده است، در حالی که به قول نخست‌وزیر سابق آقای عبادی، ۵۰۰۰ انتحاری از عربستان آمدند تا در لباس داعش علیه سنی و شیعه خودشان را منفجر کنند. ایران در عراق نه پایگاه نظامی دارد، نه ارتش و نه چیز دیگری. فقط سلاح و پول و مشورت داد  علیه داعش تا عراق حفظ شود و بالاخره عزیز خودش را هم در بغداد از دست داد. بعد عده­ای می­گویند ما وسط هستیم و دخالت نمی­کنیم.

الان مشخص شده که جنگ ایران و آمریکا نیست، بلکه جنگ حق و باطل است. جمهوری اسلامی و سپاه اگر می‌خواست در عراق دخالت کند و انتقام بگیرد، الان آمریکا در جهنم بود. سفارت و چند پایگاه آمریکا در مقابل قدرت ایران چیزی نیست. بیست یا سی هزار سرباز آمریکا چیزی نیستند و یک لقمه ساندویچ فلافل برای جمهوری اسلامی است؛ ولی حاجی صبر و مراعات و استقلال و حکومت عراق و مرجعیت را لحاظ کرد، ولی الان دیگر مظلومیت مشخص شده است.

در اینجا بحث نامه آیت‌الله سیستانی به حضرت آقا فوق‌العاده مهم و به‌جا بود. به نظرم یکی از مهم‌ترین اتفاقات اخیر ماجرای این نامه است. تعابیر خیلی زیبا و روشنی که قابل تاویل و تفسیر و تحلیل نیست. تقریباً اولین بار بود و واقعاً وقتش بود که این مرجع بزرگ و حکیم، آیت‌الله سیستانی، نامه­ را برای امام خامنه­ای بفرستند.

 

*بعد از فروکش کردن احساسات، مردم را چه اندازه همراه می­دانید؟

برای تشییع ابو مهدی مهندس در بصره تقریباً یک میلیون نفر شرکت کردند. ما تا به حال این جمعیت را برای تشییع یک نفر نداشته‌ایم. در بصره­ای که کنسولگری آمریکا هست و سرویس­های اطلاعاتی  منطقه هستند، این جمعیت خیلی حرف دارد. در ایران به‌نوعی به تشییع جنازه عادت کرده­ایم، اما در عراق این جمعیت خیلی شگفت‌انگیز است. در بصره هم بوی حاج قاسم با ابو مهدی جمع شد. فقط عکس مهندس نبود، بلکه هم عکس حاج قاسم و هم اسم حاج قاسم در شعارها بود. حاج قاسم در کرمان دفن شد، ولی خون ابو مهدی مهندس هم با او هست چون مخلوط شدند. ابو مهدی در وادی‌السلام دفن شده، ولی خون حاج قاسم هم آنجا هست. پس «ایران و العراق لا یمکن الفراق». واقعاً بین این دو بزرگ‌ترین شخصیت‌های نظامی در ایران و عراق، تفکیک نشده است و تفکیک هم نمی‌شود و این بشارت دارد.

 

*از بغداد صدام تا بغداد سلیمانی و ابو مهدی المهندس این فاصله چگونه طی شد؟

من به آقایان گفتم بعد از این حوادث بشارت بزرگی مثل جنگ ۳۳ روزه لبنان داریم. حتی خود سید حسن نصر‌الله و فرماندهان حزب‌الله در ابتدا به‌نوعی نگران بودند، ولی گفتند تسلیم نمی­شویم، « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» و بعد از پیام آقا به ایشان آنها دوباره امیدوار شدند. آمریکا در دو ماه اخیر خیلی در عراق جلو رفته بود، اما الان خیلی عقب است. یعنی قبل از شهادت حاج قاسم حرکت امریکا رو به جلو بود، ولی بعد از شهادت ایشان آمریکا عقب‌نشینی شدید داشت و جبهه مقاومت رو به جلو در حرکت است.

 

*چرا آمریکا برای این اقدام به این جمع‌بندی رسید؟ تحلیل شما چیست؟

به نظر من آمریکا به بن‌بست رسید. تحلیل سید حسن نصرالله این‌است که ترامپ نیاز به یک برگ برنده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰ دارد تا پیروز شود و برگ برنده او ظاهراً قرار بود شهادت حاج قاسم باشد، غافل از اینکه، «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین»(۱)

 

*منظور شما از حرکت رو به جلوی مقاومت چیست؟

در عراق یک حرکت عظیم و یک موج بزرگ آمریکاستیزی به راه افتاده است. ضمن اینکه در کل منطقه اعم از سوریه و لبنان و فلسطین و غزه و یمن رایحه شهادت سردار سلیمانی با خودش آمریکاستیزی را به دنبال داشت. شهادت ایشان واقعاً عجیب بود و برکات زیادی برای جبهه مقاومت داشت. البته بسیاری از کار­های حاج قاسم رسانه­ای نشده‌اند و در آینده فرماندهان مقاومت داستان­های زیادی از ایشان نقل خواهند کرد.

 

*بغداد تا چند سال پیش بغداد صدام حسین بود و چند روز پیش بغداد سلیمانی و ابو مهدی المهندس شد. این فاصله چگونه با این سرعت طی شد؟

خون­های زیادی در این راه ریخته شد. این اجتماع بزرگ حول شهادت ایشان در بغداد به‌سادگی به دست نیامده است. البته کمی نگران هستیم که این حرکت فقط عاطفی و مقطعی باشد و برای ادامه این راه کار فرهنگی خیلی مهم است. کاری که آگاهی‌بخشی کند و به مردم بصیرت بدهد. بصیرت خیلی مهم است. اربعین هم در سال­های اخیر یک شاخص خیلی مهم است، ولی کافی نیست. تشییع حاج قاسم و ابو مهدی توأم با یک آگاهی سیاسی بود و نه فقط عاطفی. یعنی مردم واقعاً آگاهانه به میدان آمدند و این در شعار­های مردم هم مشهود بود.

آمریکا  تقریباً از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در عراق بود، ولی ما در آن سال­ها شعار علیه آمریکا نداشتیم. البته تبلیغ و کار فرهنگی و رسانه­ای هم نبود، ولی خون این شهیدان، محرک مهمی بود. در جریانات بعد از کربلا و انقلاب زید شهید و انقلاب مختار و حرکت توابین، برخی می­گفتند خون امام حسین(ع) این حماسه­ها را بین مردم ایجاد کرده است. درست است که عاطفه بود، ولی حرکت­هایی متاثر از خون امام حسین(ع) شکل گرفتند. الان هم همین‌گونه است و همه منتظر انتقام هستند.

پی‌نوشت:

  1. آل عمران/ ۵۴
19فوریه/20

مکتب جهانی سلیمانی

پیش از شهادت باشکوهش، بسیاری او را یک شخصیت جهانی می‌خواندند. بارها تصویر او در روی جلد مجلات پرمخاطب خارجی چاپ و نام او میلیون‌ها بار در رسانه‌های مختلف تکرار شده بود. او سال‌ها در کانون تحلیل‌های جهانی قرار داشت. او به عنوان «مؤثرترین فرد نظامی خاورمیانه» مطرح بود و فرماندهان ارشد نظامی دنیا از او به عنوان یک «استراتژیست‌ بی‌مانند» یاد می‌کردند و در مورد کارآمدی «تاکتیک‌هایی» که به کار می‌بست، اتفاق‌نظر داشتند.

در منطقه خاورمیانه ـ و به عبارت علمی «غرب آسیا» ـ او را «رکن مهم امنیت» می‌دانستند و بسیاری از سازمان‌های نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای با او ارتباط داشتند و گزارش‌های نظامی زیادی را برای او می‌فرستادند. او به بسیاری از این گزارش‌ها پاسخ می‌داد و روی «پاسخ» او تأمل می‌شد. سیطره عجیب او بر آکادمی‌ها و سازمان‌های نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سبب شده بود از او به عنوان «فرماندهی پررمز و راز» یاد شود. همگان درصدد بودند راز نفوذ گسترده او را دریابند، از این‌رو بر عکس‌های متفاوت وی که گاهی پیام‌آور اقتدار، زمانی مبشر معنویت و گاه پیام‌آور مردمداری او بود، مکث می‌کردند، با این همه معترف بودند که شناخت دقیق او میسر نیست.

 

گوشه‌ای از سرگذشت او

«سردار حاج قاسم سلیمانی» در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در روستای «قنات ملک» از توابع «رابر کرمان» متولد شد. او در سال ۱۳۵۶ در سن ۲۱ سالگی به نهضت حضرت امام خمینی پیوست و برای پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی عادی خود دست کشید. با پیروزی انقلاب به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سلک رزمندگان درآمد و به‌زودی به فرماندهی «گردان کرمانی‌ها» رسید. تیپ و سپس «لشکر ثارالله» حاصل توانمندی وی در دفاع مقدس بود. حضور مداوم در عملیات‌های حساسی چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸، از او در جنگ چهره‌ای ویژه ساخت. او در تشریح نحوه فرماندهی امثال خود می‌گوید: «فرماندهی در سپاه، فرماندهی بیا بود نه فرماندهی برو و در این دو تفاوت عمده‌ای وجود دارد.»

سردار سلیمانی در دوران فرماندهی جنگ با بسیاری از شهدای بزرگ دفاع مقدس ارتباط نزدیک داشت و در طول زندگی خود مکرراً از این فرماندهان بزرگ یاد می‌کرد. شهیدان سرافراز: حسن باقری، مهدی باکری، احمد کاظمی، ابراهیم همت، مهدی زین‌الدین، علی صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد متوسلیان و…. «حاج قاسم سلیمانی» از هر کدام از آنان درس‌هایی گرفت و به خاطر سپرد، به گونه‌ای که پس از ده‌ها سال این خاطرات را با جزئیات بیان می‌کرد و هر بار ‌چنان منقلب می‌شد که گویی تازه رخ داده‌اند.

او از دوران جنگ با تعابیر بسیار جالبی یاد می‌کرد. از نظر حاج قاسم دوران ۸ ساله دفاع مقدس به دلیل وسعت مجاهدت و خلوص رزمندگان، بی‌نظیرترین دوران تاریخ اسلام بود؛ از این رو او عملی‌ترین درس‌های مکتب اسلام را باورها، گفتارها و رفتارهای رزمندگان در دوران دفاع مقدس می‌دانست. او معتقد بود آنچه در این دوران بر زبان فرماندهان و رزمندگان جاری می‌شد، ناب‌ترین معارف اسلام ناب محمدی بود.

این بیان دیگری از اعتقاد امام خمینی است که خطاب به علمای اسلام و عرفای شیعه ‌فرمودند: «پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‌های شهدا را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید… از اینها قدری تعلم پیدا کنید.» (صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۴۹۱)». و نیز ایشان با اشاره به رزمندگان اسلام و اخلاص ملت ایران فرمودند، «ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله«ص» هستند.» (وصیت‌نامه امام). از نظر سردار سلیمانی، جبهه، «حکمت و عرفان عملی» بود و رزمندگان جبهه پیشروان عرفان و حکمت عملی بودند که به اشراق و مقامات بسیار بالای معنوی رسیدند.

 

تأثیر دفاع مقدس در مکتب سلیمانی

در واقع آنچه از جبهه در ذهن سردار شهید سلیمانی نقش بسته بود، چیزی بسیار بیش از یک نزاع و نحوه مدیریت و به سرانجام رساندن آن بود. به عبارت دیگر او به «جهاد» بسیار فراتر از یک موضوع فقهی و یک فریضه می‌نگریست. از نظر او، جبهه یک مکتب بود و رزمندگان در آن پیامگیران و پیام‌دهندگانی بودند که سخن و عملشان از اوج معارف دینی و انسانی آنان حکایت داشت. او معتقد بود جبهه تجلیگاه اسلام ناب در همه ابعاد آن و به‌خصوص دو بعد اعتقادی و عرفانی بود و خداوند متعال با عنایت خاص خود، رزمندگان اسلام را چنان از سرچشمه سیراب کرد که به اوج نورانیت رسیدند و حجاب‌ها را کنار زدند.

از نظر سردار سلیمانی، جبهه بصیرت دینی‌ای را پدید آورد که سبب کم‌ شدن خطاهای رزمندگان شد. شهید سلیمانی در این باره خاطرات زیادی از شهیدان داشت و با ذکر این خاطرات معتقد بود آنچه از «عنایات خاصه» الهی در جبهه‌ها یافت می‌شد، نوعاً در جاهای دیگر قابل دسترسی نبود و یا به موارد بسیار خاصی محدود شده بود و جنبه فراگیر پیدا نمی‌کرد.

شهید سلیمانی اصولاً جریان جبهه را یک جریان الهی می‌دانست و معتقد بود آنان که به این وادی گام نهادند، به پای خود نیامدند، بلکه برگزیده شدند. او معتقد بود اینها فقط برای شرکت در جهاد و مقابله با دشمنان برگزیده نشدند، بلکه آمدند تا جهان جدیدی بسازند؛ جهانی که در آن انسان، انسان دیگری است و مناسبات میان انسان‌ها، مناسبات دیگری هستند. بر این اساس او می‌گفت آنچه بر زبان رزمندگان و به‌خصوص آنان که بعداً به شهادت رسیدند، جاری شد، نوعی از «الهام الهی» بود.

 

سه گام برای شهید شدن

به همین جهت شهادت از منظر سردار سلیمانی جلوه دیگری داشت. او معتقد بود حتماً باید شهید شد و کلید شهید بودن در آخرت را «شهید بودن در دنیا» می‌دانست. او می‌گفت شهیدان زرنگ‌ترین آدم‌ها هستند و تا زنده بود به حال آنان غبطه می‌خورد. هیچ چیز به اندازه دریافت خبر شهادت یک شهید او را به هم نمی‌ریخت و بی‌تاب نمی‌کرد. گریه‌های او در فراق شهدا ممتد و آنی بود. او پیکر، تابوت و قبور شهدا را با اشتیاقی خاص و بسیار عاشقانه می‌بوئید و می‌بوسید و چهره بر آنها می‌گذاشت.

از نظر او برای شهید شدن باید سه اتفاق در انسان بیفتد:

یکی اصلاح جدی رابطه فرد با خدا از طریق ترک گناه و انجام مداوم و توأم با توجه مستحبات، انس با قرآن، خواندن ادعیه و زیارت. او اینها را راه اصلاح رابطه بنده با خداوند متعال می‌دانست.

اتفاق دوم اصلاح رابطه انسان با خود است. او این را از طریق «جهاد دائمی» و «تلاش شبانه‌روزی» در مسیر انجام وظایف محوله می‌دانست و معتقد بود فرد برای اینکه لیاقت شهادت پیدا کند، باید به جایی برسد که حتی لحظه‌ای را هم به غفلت و بیکاری نگذراند. از این رو ساعت کار شهید همواره پس از فریضه صبح شروع می‌شد و تا ساعتی پس از فریضه عشاء استمرار پیدا می‌کرد و در کل این ساعات به‌جز زمانی که برای فریضه ظهر و عصر و ناهار صرف می‌شد، به کار می‌پرداخت و با روحیه‌ای جهادی امور محول به خود را پیگیری می‌کرد.

اتفاق سوم اصلاح رابطه انسان با مردم است. از منظر شهید هیچ چیزی به اندازه خاکساری در برابر مردم گرفتار و انجام کار برای آنان خداوند متعال را خشنود نمی‌کند و هیچ چیز به اندازه بی‌توجهی به وضع گرفتاران، خداوند را به غضب نمی‌آورد. از این رو او در طول دوره مسئولیت نظامی خود از آنچه در جامعه می‌گذشت، با‌خبر و همواره در میدان عمل حاضر بود و با آنکه تمکن‌ مالی چندانی نداشت، اما هر چه را که داشت نثار مردم می‌کرد.

 

مردم در مکتب سلیمانی 

«مردم» در اندیشه سردار سلیمانی،رنگ و شکل خاصی نداشتند، الا اینکه با «نیازمندان» قرابت بیشتری داشت. از نظر او همه شهروندان جمهوری اسلامی، «عیال» حکومت هستند و نظام باید همه را مانند عائله خود، زیر پوشش کریمانه و رحیمانه‌اش قرار دهد. در این میان، او خود را در جایگاه یکی از «فرماندهان» ملزم به ارتباط‌گیری با همه اقشار مردم و ابراز اعتماد و علاقه به همه آنان می‌دانست. بارها ‌تذکر می‌داد که، «دختران این جامعه، همه دختران ما هستند و بدحجاب‌ها از ما جدا نیستند. گناه بدحجابی‌ آنان به گردن ماست، زیرا نتوانسته‌ایم ارتباط خوبی با آنان برقرار کنیم. آنان اگر باطن ما را بشناسند به سمتمان می‌آیند.» او معتقد بود ادبیات ما باید ادبیات «پذیرش» باشد. در شرایط پذیرش، امر به معروف و نهی از منکر امکان اجرایی پیدا می‌کند. اگر ارتباط نباشد ما فرزندانمان را هم نمی‌توانیم اداره کنیم.

او در مواجهه با زیردستان خود ضمن آنکه با کمال حسن ظن به آنان نگاه می‌کرد، از بسیاری از کوتاهی‌های آنان به شرطی که به اساس مأموریت و سازمان آسیب نمی‌زد، می‌گذشت و به دیگران هم توصیه می‌کرد که بگذرند. او می‌گفت وقتی خطایی از کسی سر می‌زند باید خیلی خصوصی به او تذکر داد و از گزارش خطا در پرونده‌اش خودداری کرد؛ زیرا خداوند «توبه» را برای بازگشت بشر قرار داده است و زمانی که گزارش یک خطا در پرونده ثبت می‌شود، با توبه فرد کنار گذاشته نمی‌شود و عملاً فرد خاطی را در بن‌بست قرار می‌دهد. او معتقد بود واحدهای نظارتی و کنترلی باید حداکثر تلاش خود را برای حفظ آبروی افراد خاطی به عمل آورند و در مواجهه با آنان چنان اطمینانی را در آنها ایجاد کنند که احساس کنند کسی از خطایشان خبر ندارد. البته در مورد خطاهایی چون جاسوسی و یا سوءاستفاده از بیت‌المال بسیار سختگیر بود و کمترین ملاحظه‌ای را جایز نمی‌دانست.

در میان اقشار مردم، رابطه با خانواده شهدا و موضوعات مرتبط با شهیدان نزد او جایگاه ویژه‌ای داشت. او اگرچه سخنران بسیار ماهر و اثرگذاری بود، اما به دلیل حساسیت جایگاهی که در آن قرار داشت، دعوت‌های فراوان سخنرانی را رد می‌کرد و به‌جز موارد بسیار استثنایی ـ مثل سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و سخنرانی در همایش سالانه فرماندهان سپاه ـ زیر بار نمی‌رفت. البته مراسم شهدا مستثنی بودند. او تا آنجا که می‌توانست به دعوت‌های مربوط به مراسم شهدا یا دیدار با خانواده‌های شهیدان پاسخ مثبت می‌‌داد و در واقع به این مراسم می‌شتافت. سخنرانی‌های او در این محافل هم بسیار هم تأثیرگذار بودند.

 

هسته‌های مقاومت مردمی  

سردار سلیمانی معتقد بود چه در ایران و چه در کشورهای دیگر مراجعه به متن مردم برای حل مشکلات، کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین مسیر است و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جایگزین نقش مردم شود. او در مورد اغتشاشات آبان ماه ۹۸ تهران و بعضی از شهرستان‌ها معتقد بود مردم اهل تحلیل و جداسازی مسایل از هم هستند و با نظام مشکل ندارند، نظام هم با مردم مشکل ندارد. او علت ایجاد مشکلات در اغتشاشات آبان ماه ۹۸ و موارد قبل از آن را عدم اشراف سازمان‌هایی مانند بسیج در محلات می‌دانست و معتقد بود که هر گروه مقاومتی باید محیط خود را بشناسد، اما گروه‌های بسیج این‌گونه نیستند و لذا در بحران‌ها در تأمین امنیت بروز و ظهور عینی ندارند. در آمار می‌آیند، اما در صحنه عمل در محلات خود غائبند. اگر این نقیصه وجود نداشت، در هیچ محله‌ای متجاسرین که تعداد آنان اندک است، جرئت به میدان آمدن و آسیب زدن به مردم نداشتند.

شهید در سطح منطقه نیز راه‌حل مسایل مهم را در مراجعه به متن مردم می‌دانست و بر این اساس در مواجهه با سخت‌ترین بحران‌های امنیتی به جای تکیه بر نهادهای حجیم رسمی و یا قواعد سنتی، به سراغ متن مردم می‌رفت و از آنان یک دژ مستحکم در برابر تهاجم دشمن می‌ساخت. صد البته او سازمان و نیروی رسمی را نفی نمی‌کرد، ولی معتقد بود این نیروها بدون متن مردم نمی‌توانند کار عمده‌ای انجام دهند. او در بحران سوریه نزدیک به ۶۰ هزار نیروی بومی را که ترکیبی از جوانان اقوام مختلف سوری اعم از سنی، علوی، مسیحی، دروز و کرد را فراهم گرد هم آورد و سازمان و آموزش داد و برای شکستن خطوط سخت عملیاتی وارد میدان ‌کرد و با آنان موانع اولیه را از سر راه یگان‌های ارتش بر‌داشت.

او در عراق نیز به متن مردم مراجعه کرد و تشکیل حشد‌الشعبی بر این اساس صورت گرفت. پیش از شکل‌گیری حشد، ارتش عراق در عملیات‌های خود در مقابل «داعش» با شکست‌های سخت مواجه می‌شد، تلفات زیادی می‌داد و دستاورد قابل ملاحظه‌ای نداشت. تشکیل حشد‌الشعبی ورق را به نفع ارتش عراق برگرداند. نیروهای حشد‌الشعبی که شمار آنان از ۱۰۰ هزار نفر هم فراتر می‌رفت، از طیف‌های مختلف عراق شکل گرفت. شیعیان، سنی‌ها، ایزدی‌ها، اکراد، فیلی‌ها و… همه در آن عضو بودند، اما نه با هویت‌های مذهبی و قومی. او همه را در زیر خیمه «محبت» جمع کرد و به آنها هویت واحد بخشید و از این رو در روز رزم و مقاومت، فاصله‌ای میان پیروان مذهب و اقوام مختلف نبود، از این‌ رو «ایزدی‌های عراق» هم که در زمره مسلمانان قرار ندارند و دینشان ترکیبی از مسیحیت، یهودیت، اسلام و حتی زرتشت است، در شهادت سردار سلیمانی به اندازه شیعیان عراق گریان شدند.

 

رابطه شهید سلیمانی با نخبگان و احزاب منطقه

در سطح نخبگان نیز سردار سلیمانی با همه کار می‌کرد. کاملاً معلوم است که در محیطی مثل عراق یا سوریه و یا لبنان، شخصیت‌ها و رهبران مذاهب و طوایف و احزاب مواضع کاملاً متفاوتی با یکدیگر دارند، تا جایی که بعضی در حال جنگ با بعضی دیگر هستند و در بسیاری از موارد اساساً گرد آوردن همه آنان زیر یک چتر داخلی، ولو رنگ ملی آن غلیظ هم باشد، امکان‌پذیر نیست. سردار سلیمانی، اما با همه این رهبران «رابطه‌ای محبت‌آمیز» داشت و هیچ‌یک را رد نمی‌کرد. البته این شامل مزدوران رژیم اسرائیل نمی‌شد. رابطه سلیمانی با همه سبب شده بود که در باز کردن گره‌های امنیتی یا سیاسی دست او باز باشد؛ از این رو درست در لحظه‌ای که دشمن گمان می‌کرد بازی را به نفع خود و به ضرر سلیمانی به پایان رسانده است، او برگ تازه‌ای را برای به هم زدن بازی دشمن رو می‌کرد. یک نمونه از این مسئله به هم زدن آرایش سیاسی آمریکا در انتخابات پارلمانی عراق و تلاش برای از بین بردن استقلال و شکل دادن به دولتی وابسته به غرب بود که سردار سلیمانی در دقیقه آخر با کمک بعضی از شخصیت‌های اهل سنت الانبار این دسیسه را به هم زد.

سردار سلیمانی در درون کشورها تقریباً هیچ‌کس را خارج از بازی قرار نمی‌داد و به گونه‌ای عمل می‌کرد که همه به وضعی بهتر امیدوار باشند؛ از این رو وقتی از سران گروه‌ها دعوت می‌کرد همه می‌آمدند. بعضی از لبنانی‌ها، عراقی‌ها و… به زبان می‌آوردند که هیچ یک از شخصیت‌های ملی این کشورها قادر نیست همه احزاب را زیر یک خیمه جمع و اختلافات داخلی آنان را داوری کند!

بعضی‌ها در محیط خارجی سعی کرده‌اند از سردار سلیمانی، چهره‌ای «مداخله‌گر» به تصویر بکشند و او را بازی به‌هم‌زن معرفی کنند؛ ولی واقعیت این است که مداخلات او بدون عقبه نبود. ابتدا روندی به مشکل برمی‌خورد و حل آن در فرایند تعاملی بین گروه‌ها میسر نمی‌شد و در نهایت خود آن گروه‌ها از سردار سلیمانی می‌خواستند که به کمکشان بیاید. در آن هنگام بود که سلیمانی کمک خود را بی‌دریغ عرضه می‌کرد.

دشمن در مکتب سلیمانی

شناخت دقیق دشمن یکی از «خصوصیات بارز» سردار سلیمانی بود. او با دیدی باز و نافذ به آمریکا و عوامل آن می‌نگریست. حسن نیت به دشمن در او جایگاهی نداشت. شهید به‌درستی می‌دانست که دشمن زمانی که به بن‌بست می‌رسد، لبخند می‌زند تا از دریچه بازگردد. او رمز عقب زدن دشمن را «استقامت» می‌دانست و معتقد بود می‌توان تمام برنامه‌های دشمن را به هم زد.

سلیمانی هیچ‌گاه در برابر دشمن احساس عجز نکرد. او معتقد بود برای خنثی کردن هر دسیسه‌ای حتماً راهی وجود دارد. بخشی از این اعتقاد ناشی از باور عمیق او به وعده‌های الهی بود که بارها در قرآن حکیم تکرار شده است؛ «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا *وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» (طلاق/ ۳ و ۴) و بخشی از این اعتقاد هم به بصیرت او در صحنه کارزار بازمی‌گشت.

از این رو او در برابر تمام طراحی‌های پیچیده دشمن، طرحی درمی‌انداخت. چند سال پیش و پس از شکست کامل تروریسم تکفیری در سوریه و پیروزی قاطع جبهه مقاومت، آمریکا برای خنثی کردن آثار راهبردی پیروزی این جبهه و امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی که با استقرار نیروهای مقاومت در مرزهای جنوب غربی سوریه، دچار بحران جدی امنیتی شده بود، طرح «کمربند امنیتی» و ایجاد نوار حایل بین عراق و سوریه را دنبال و با جدیت تمام اجرا کرد.

امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی، فصل مشترک آمریکا و روسیه بود؛ از این رو آمریکا بارها از طریق مقامات نظامی مسکو که در سوریه حضور داشتند به سردار سلیمانی پیام داد که به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد نیروهای مقاومت اعم از ارتش سوریه، حزب‌الله، نیروهای ایرانی و نیروهای دیگر مرتبط با جبهه مقاومت در مرز شرقی سوریه حضور داشته باشند. این نوار با عمق بین ۵۰ تا ۸۰ کیلومتر از مرزهای شمالی اردن در جنوب شروع می‌شد و تا مرزهای جنوبی ترکیه در شمال سوریه امتداد داشت.

فرمانده میدانی آمریکا گفته بود با هر نیرویی که در این نوار طولانی حضور یابد، با قدرت و بدون درنگ برخورد می‌کند. امریکا در این ماجرا خط قرمز خود را از عدم درگیری با ایران به امنیت‌بخشی به مرزهای رژیم اسرائیل تغییر داده بود. پیام‌هایی که پی در پی از طریق روسیه تبادل می‌شد، از جدی بودن آمریکا حکایت می‌کرد و واقعاً هم جدی بود. سردار سلیمانی باید تصمیم حساسی می‌گرفت. سیاست او توسعه درگیری در سوریه نبود و به تثبیت امنیتی سوریه می‌اندیشید. در عین حال طرح آمریکایی‌ها اگرچه به تثبیت سوریه آسیب نمی‌زد، اما مانع از تکمیل دستاوردهای جبهه مقاومت و عمق‌بخشی به امنیت سوریه که به اتصال امنیتی عراق و سوریه وابسته بود، می‌شد.

سردار سلیمانی از طریق روس‌ها به آمریکایی‌ها پیغام داد که اقدام آنان در اشغال بخشی از کشور سوریه ابداً مبنای قانونی ندارد و ارتش سوریه و نیروهایی که به دعوت ارتش سوریه به کمک آن آمده‌اند، حق دارند در تمام خاک سوریه حضور داشته باشند؛ از این رو حضور ارتش و مؤتلفین آن در شرق سوریه قطعی است و با هر مانعی برخورد خواهند کرد. وی به آمریکایی‌ها هشدار داد که هر شلیک آنان را با شلیک متقابل پاسخ خواهد داد. در این میان آمریکایی‌ها به چند اقدام هشدارآمیز از قبیل مانور هوایی در این منطقه مبادرت کردند اما نیروهای مقاومت که در چند نقطه از منطقه قرنطینه شرق سوریه رخنه کرده و نوار مورد نظر آمریکا را از اثر انداخته بودند، با تهدیدات از میدان بیرون نرفتند و در نهایت آمریکایی‌‌ها موضوع را عوض کردند و گفتند اگر به ما حمله شود، پاسخ می‌دهیم. آنان در نهایت چند پایگاه نظامی را که در استان «دیرالزور» ایجاد کرده بودند برچیدند.

سردار سلیمانی در صحنه داخلی ایران، مذاکره با آمریکا را قبول نداشت و خطاب به آنان که درصدد بودند دشمنی با آمریکا را کمرنگ کنند و مرزهای انقلاب اسلامی را به نفع آمریکا بشکنند می‌گفت این خیانت است. او زمزمه به راه انداختن برجام دو و برجام سه را که ناظر به محدود کردن میدان عمل جبهه مقاومت در منطقه و محدود کردن قدرت نظامی ایران بود خیانت به ایران و از بین رفتن ایران می‌دانست. او معتقد بود خط سازش با آمریکا خط خیانت است و باید بدون تعارف در مقابل آن ایستاد.

 

شهید سلیمانی و منافع ملی

شهید سلیمانی معتقد بود باید دائماً آمریکا و نیروهای آن را در کشورهای منطقه زیر ضربات مستمر گرفت و مانع از گسترش عملیاتی آنها در منطقه شد. او آن دسته از کشورهای منطقه را که به آمریکا پایگاه داده‌اند جبهه آمریکا حساب می‌کرد و در موارد متعددی در مورد نقش مخرب آمریکا به سران این کشورها هشدار می‌داد. نامه تاریخی سال گذشته او خطاب به رئیس‌جمهور ایران و پشتیبانی از استراتژی اعلام شده مبنی بر همبسته بودن امنیت بین کشورهای منطقه و عدم امکان تفکیک حق صادرات نفت آنان و ایران و مقابله با کشورهایی که در تنگ کردن تجارت خارجی ایران با ‌آمریکا همکاری می‌کنند، یک جلوه مهم از دشمن‌شناسی او بود که در نهایت هم باعث تزلزل زیاد در جبهه آمریکا و عوامل منطقه‌ای آن شد. سفر سراسیمه مقامات امارات، قطر، کویت و عمان به ایران و اعلام عدم همکاری با آمریکا در اعمال فشار بر ایران نمونه‌های اثربخشی اقدام مهم سردار سلیمانی بود.

 

گسترش حلقه‌های مقاومت و رسمی کردن آن

سردار سلیمانی معتقد بود باید با گسترش حلقه‌های مقاومت اسلامی در همه کشورهای منطقه، منطقه جدیدی ساخت که آمریکا و رژیم اسرائیل و به‌طور کلی، غرب نتوانند در آن رسوخ کنند و به سیاست‌های تجاوزکارانه خود ادامه دهند. او در مذاکره با مقامات مختلف منطقه از جمله افغانستان، پاکستان و آذربایجان، همکاری با نیروهای مقاومت را به نفع آنان اعلام کرد. او توانست در مذاکره با مقامات افغانستان، «فاطمیون» را به ضامن مهم امنیتی افغانستان در برابر تروریسم و گروه‌های جدایی‌طلب و به بخشی از ساختار امنیتی افغانستان تبدیل کند و در مذاکره با مقامات پاکستان، «زینبیون» را به عنوان نیروهای قابل افتخار برای دولت پاکستان جا انداخت و دولت را به کمک آنان ترغیب کرد.

شهید سلیمانی توانست با مذاکرات طولانی، مقامات عراق را متقاعد کند که «حشدالشعبی» را به عنوان بخش مهمی از ساختار نظامی‌ امنیتی کشور بپذیرند و از این طریق آن را ماندگار کرد. پیش از این تلاش‌های سردار سلیمانی سبب ارتقای موقعیت سیاسی حزب‌الله در ساختار و جامعه لبنان شده بود و با کمک وی گروه‌های مردمی فلسطین شامل حماس، جهاد و گردان‌های فلسطین به قدرت امنیتی، نظامی و سیاسی فلسطینی تبدیل شدند.

امام خمینی سال‌ها پیش در پیامی که به مناسبت قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران صادر کردند، با صراحت از لزوم تشکل «هسته‌های مقاومت حزب‌الله در سراسر جهان» سخن گفتند. (صحیفه امام خمینی، ج ۲۰، ص ۳۲۰) سردار سلیمانی در دوره فرماندهی سپاه قدس توانست به این آرزو و ایده مهم حضرت امام جامه عمل بپوشاند. امروز در منطقه، ده‌ها گروه‌ با نفوذ مقاومت حضور دارند که ضمن آرامش‌بخشی و فراهم آوردن «نقطه اطمینان» به منطقه، نیروهای متجاوز غربی و عوامل تروریست آنان را به هزیمت کشانده‌اند. سردار سلیمانی برای منطقه، سردار ثبات و صلح و برای دشمنان مسلمین سرداری مهاجم و وحشت‌آفرین  بود. او با سلوک مجاهدانه و حکیمانه خود آیه شریفه، «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» (فتح/ ۴۸) را به منصه ظهور رساند.

 

ولایت امر

ولایت و رهبری یکی از سرفصل‌های مهم زندگی و عمل سردار سلیمانی است. او امام خمینی را «احیاگر اسلام» می‌دانست و معتقد بود پس از ائمه معصومین«ع» هیچ شخصیتی همسنگ او نیامده است. او در جلسات می‌گفت در طول دوران غیبت، شخصیت‌های مهمی در جهان اسلام، به‌خصوص در بین شیعیان ظهور و بروز پیدا کرده‌اند و اثرات مهمی هم برجای گذاشته‌اند، ولی هیچ‌کدام در مرتبه و جایگاه امام خمینی نبوده و کاری را که ایشان کردند، نکرد. او از این منظر اطاعت محض از حضرت امام و خط و راه ایشان را نه یکی از راه‌های سعادت، بلکه تنها راه سعادت بشر می‌دانست. این درک او از موقعیت امام خمینی در اسلام ناشی از «احساس» نبود، بلکه با مطالعه عمیق روی آثار علمای سلف و مراجع بزرگ و با ذکر موارد زیاد همراه بود.

ولایت و رهبری از منظر سردار شهید سلیمانی فقط جنبه استدلال‌های کلامی نداشت و فقط به تأثیر اخروی آن محدود نمی‌شد، بلکه معتقد بود بدون ولایت هیچ خیری در جامعه محقق نمی‌شود و هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد. او می‌گفت با عقل و مشاوره و تأمل نمی‌توان به آنچه رهبری به آن می‌رسد، رسید؛ بلکه این امر متوقف به غرق شدن در محبت خدا و هضم شدن در تدابیر اوست. او در پاسخ به نخست‌وزیر وقت ترکیه که به طعنه گفته بود، «تو استاد تاکتیکی، ولی استراتژیست خوبی نیستی»، گفته بود، «لازم نیست استراتژیست باشم چون در بالای سرم بزرگ‌ترین استراتژیست را دارم. این چیزی است که شما ندارید. لذا تاکتیک‌های شما هم به جایی نمی‌رسند.»

سردار سلیمانی به امام خامنه‌ای اعتقاد بسیار عمیقی داشت و تمام وجودش از محبت ایشان لبریز بود. هیچ ذکری از رهبری نمی‌کرد، مگر اینکه از ایشان با واژه «حکیم» یاد کند. او بارها می‌گفت من نه فقط از روی اعتقاد دینی و مسایل حکومتی و اینکه ایشان فرمانده و من سرباز هستم، بلکه از روی تجربه می‌گویم که رهبر ما «حکیم» است و هیچ فعل و قول او خارج از حکمت نیست.

او ارتباط بسیار نزدیک و مستمری با رهبر انقلاب داشت و می‌توان گفت این ارتباط در طول دو دهه اخیر، روزانه بود. او یا هر روز رهبر معظم انقلاب اسلامی را می‌دید، یا با تلفن با ایشان صحبت و یا مکاتبه می‌کرد و طبعاً هر روز تدابیر ایشان را دریافت می‌کرد. می‌توان گفت در طول این سال‌ها او چند هزار تدبیر رهبری را مستقیماً دریافت کرد و این اتفاقی است که برای هیچ فرد دیگری در کشور نیفتاده است.

سردار سلیمانی با اشاره به این ارتباط و این تدابیر گسترده می‌گفت، «من هیچ تدبیری از رهبری را به کار نبسته‌ام مگر آنکه پس از به کار بستن به درستی و دقیق بودن آن رسیده‌ام. من حتی یک مورد از تدابیر ایشان را خطا نیافته‌ام؛ لذا معتقدم تدابیر رهبری همه جنبه «الهام الهی» دارند، چون بدون الهام الهی، ممکن نیست همه حرف‌ها و تدابیر یک نفر درست و دقیق از کار درآیند.»

سردار سلیمانی بر این اساس در مراودات خود، یک خط قرمز قوی داشت و آن «رهبری» بود. ایشان با افراد و گروه‌های گوناگون با اندازه‌های اعتقادی مختلف نسبت به انقلاب اسلامی تماس داشت؛ به آنان محبت می‌کرد و از آنان کمک می‌گرفت؛ اما در این میان یک چیز او را از دیگران جدا می‌کرد و آن «رهبری» بود. او به هیچ وجه کمترین جسارت به رهبری را برنمی‌تافت و با قاطعیت تمام برخورد می‌کرد. یک بار نگارنده گزارش جلسه‌ای را به ایشان داد که فردی در آن، تهمتی را متوجه رهبر معظم انقلاب کرده و البته با پاسخ مبسوط هم مواجه شده بود. شهید سلیمانی با شنیدن این گزارش به‌شدت برآشفت و گفت، «باید لیوان روی میز را محکم به صورتش می‌زدی تا دیگر در چنین جلسه‌ای کسی به خود اجازه جسارت به رهبری را ندهد.»

 

ولایت‌افزایی

سردار سلیمانی در موضوع رهبری، «ولایت‌محور» و «ولایت‌مدار» بود، اما در این اندازه‌ها متوقف نبود. ولایت‌محوری و ولایت‌مداری صفات شخصی هستند که بسیار هم خوبند و سبب عاقبت‌ به خیری هم می‌شوند و بسیاری از مسایل را هم حل می‌کنند و برای انسان‌های عادی مطلوب هم هستند، ولی در نهایت یک «صفات شخصی» هستند و تبعات مثبت شخصی دارند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بسیار فراتر از اینها و در واقع «ولایت‌افزا» بود. او بازوی واقعی رهبری و برازنده لقب «مالک اشتر علی» بود. مالک اشتر مانند بسیاری از یاران امیرالمؤمنین«ع» ولایت‌محور بود، اما فراتر از آنان بازوی توانای امام علی«ع»  نیز بود و لذا بسیاری معتقدند پیروزی بنی‌امیه بر بنی‌هاشم بعد از شهادت امیرالمؤمنین«ع» و شکست دردناک امام مجتبی«ع» از معاویه، ناشی از فقدان مالک اشتر بود؛ کما اینکه حضرت صدیقه طاهره«س» مظلومیت خاندان پیامبر پس از رحلت پیامبر اعظم«ص» و به حاشیه رفتن امیرالمؤمنین«ع» را ناشی از فقدان حمزه سیدالشهدا و فقدان جعفر ذوالجناحین«ع»   می‌دانست و گاهی می‌فرمود اگر جعفر بود وضع ما این‌طور نمی‌شد و گاهی هم می‌فرمود اگر حمزه بود وضع ما اهل‌بیت«ع» این‌ طور نبود.

سردار سلیمانی ولایت‌افزا بود به این معنا که با اقدامات و نوع رفتار خود میلیون‌ها نفر را به دوستداران رهبری اضافه می‌کرد. او بهترین واسطه مردم و رهبری بود و موجی که او در زندگی و شهادتش در دفاع از انقلاب و منطق آن به راه انداخت، از دیگران ساخته نبود. بخش زیادی از علت ماندگاری انقلاب اسلامی در داخل، مرهون موفقیت‌های بزرگ انقلاب در محیط خارجی است. بسیاری از مردم کاستی‌‌های داخلی را با نگاه به موفقیت‌های خارجی نظام تحمل می‌کنند و بسیاری با نگاه به موفقیت خارجی نظام، زیر بار تهمت ناکارآمدی نظام نرفته‌اند و به‌درستی ناکارآمدی‌های داخلی را مربوط به مسئولین اداره داخلی کشور دانسته‌اند. در واقع موفقیت‌های گسترده نظام در خارج از کشور، بقای انقلاب را در داخل بیمه و راه رهبری امام خامنه‌ای را تسهیل کرده است.

دقیقاً به همین دلیل از زمانی که دشمن فهمید با وجود موفقیت‌های بزرگ نظام در خارج نمی‌توان جمهوری اسلامی را از بین برد، روی موفقیت‌های خارجی نظام متمرکز شد و به لجن‌پراکنی علیه آن پرداخت که یک نمونه آن سر دادن شعار نه غزه نه لبنان در فتنه سال ۱۳۸۸ بود. دشمن در این میان تلاش زیادی کرد تا با راه‌اندازی دوگانه اقتصاد و نفوذ خارجی، دلیل مشکلات اقتصادی کشور را که بخشی ناشی از توطئه‌های تحریمی خود آنان و بخشی هم ناشی از ناکارآمدی و سهل‌انگاری عوامل داخلی است، نفوذ خارجی نظام قلمداد کند و با راندن نظام از محیط منطقه‌ای، امید مردم به آینده نظام به یأس مبدل کند و انقلاب اسلامی را پس از راندن از محیط منطقه‌ای، «در خانه» از بین ببرد.

در این ایام شاهد بودیم که بعضی از مسئولین که این روزها ماهیتشان‌ شک‌برانگیز شده و درباره وابستگی‌شان به دشمنان خارجی نظام نشانه‌هایی وجود دارند، تن دادن به مذاکره و در واقع تن دادن به تسلیم در برابر آمریکا را تنها نسخه حل مسایل ایران از آب تا امنیت معرفی کنند و در همان حال روی موفقیت‌های خارجی کشور به تردیدافکنی سرگرم هستند. آنان مدعی‌اند بدون روابط خارجی فعال با اروپا و آمریکا نمی‌توان به حل مسایل اقتصادی کشور و بهبود شرایط زندگی مردم دست یافت. اینها علناً تبلیغ می‌کنند که باید آنچه را که باعث نگرانی غرب شده است برطرف کنیم تا از طریق صلح با آنان به ثبات و رونق اقتصادی برسیم. این در حالی است که در دشمنی قدرت‌های غربی با ملت ایران تردیدی وجود ندارد و سپر انداختن در مقابل آنها هدیه بزرگی برای زیاده‌خواهان بدون مرز است.

سلیمانی در واقع روی موفقیت و درستی این انگاره که صلح با آمریکا امکان‌پذیر است، خط بطلان کشید. حالا همان‌هائی که نسخه تسلیم می‌پیچیدند، در سخنرانی سالگرد پیروزی انقلاب در تهران مدعی شدند مقاومت و تسلیم با هم منافاتی ندارند!

19فوریه/20

مروری بر خطبه فدکیه حضرت زهرا«س»

بعد از رحلت شهادت‌گونه‌ رسول خدا«ص» رویدادهای عجیبی مانند غصب خلافت، آتش زدن در خانه امام علی«ع» و فاطمه زهرا«س»، اهانت به شخص ایشان، قطع منابع اقتصادی اهل‌بیت«ع» از جمله حکم مصادره فدک در مدینه اتفاق افتادند. حضرت فاطمه«س» می‌دیدند که خلافت غصب و مردم از مسیر اصلی‌ای که رسول خدا«ص» مشخص فرموده بودند، خارج شده‌ و فدک را به‌ناحق تصرف کرده‌اند. این تجاوز آشکار توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام بود و جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر«ص» می‌کرد. ایشان از سوی دیگر متوجه بودند که غصب فدک مقدمه‌ای است برای خانه‌نشین کردن امیرمؤمنان علی«ع» و محاصره اقتصادی یاران جانباز ایشان، لذا حضرت به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداختند؛ ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی‌گذاریم» از ادای این حق سر باز زد. حضرت فاطمه«س» از هر طریقی تلاش کردند تا غاصبان را به محاکمه بکشانند و در ملاءعام آنان را  به روشنی محکوم سازند. لذا اولین گام ایراد خطبه فدکیه بود.

 

حضور بانوی دوجهان در مسجد مدینه

بانوی اسلام، سیّده زنان عالم با جمعی از زنان بنی‌هاشم به مسجد پیامبر«ص» آمدند تا در برابر توده‌های مسلمان و سران مهاجر و انصار گفتنی‌ها را بگویند و اتمام حجت کنند. ایشان بی‌اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد کردند که بسیاری از حقایق در آن افشا شده‌اند. این خطبه تاریخی از خطبه‌های معروف اهل بیت«ع» است، که مسائل مهمی در آن بیان شده‌اند. در گذشته متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می‌کردند تا با گذشت زمان، گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند و از سوی دشمنان مغرض زیر سئوال قرار نگیرد. در این دوران نیز سزاوار است که نسل جوان شیعه این گنجینه‌ بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان انتقال دهند.

اسناد و مدارک خطبه

این خطبه از خطبه‌های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده‌اند و برخلاف آنچه بعضی خیال می‌کنند، هرگز خبر واحد نیست. از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱-ابن ابی‌الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می‌کند که اسنادی را که برای این خطبه در اینجا آورده‌ است از هیچ‌یک از کتب شیعه نگرفته‌ است.

۲-علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است.

۳-مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد.

۴-سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر«ص» نقل کرده است.

۵-محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر کرده است. فقیه و محدّث بنام، مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است.

۶-سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می‌کند.

۷-مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را به‌طور «مرسل» در کتاب خود آورده است.

 

محتوای خطبه:

در این خطبه با عظمت به امور مهمی اشاره شده است:

۱-حمد و ستایش الهی ۲٫ شهادت به وحدانیت‌الهی ۳٫گواهی به رسالت حضرت محمد«ص» ۴٫اشاره به قرآن به‌عنوان عهد الهی ۵٫ فلسفه احکام و اینکه احکام اسلام برای هدایت انسان‌هاست ۶٫ معرفی نسبت خویش و علی«ع» با پیامبر«ص»۷٫ اشاره به اینکه با رسالت پیامبر«ص» مردم از شرک و گمراهی نجات یافتند. ۸٫ نقش امام علی«ع» در رسالت پیامبر«ص» و توسعه و گسترش آن ۹٫ غصب خلافت علی«ع» و انحراف تاریخ بشریت ۱۰٫ خارج شدن از راه صواب و صراط مستقیم پس از رحلت پیامبر«ص» ۱۱٫ ذکر دلائل و ذکر بیّنه از قرآن برای ارث بردن خود ۱۲٫ لزوم احترام به فرزندان رسول خدا«ص» ۱۳٫ لزوم عمل به قرآن بعداز پیامبر«ص» ۱۴٫ دست یاری به سوی مردم دراز کردن ۱۵٫ اتمام حجت با غاصبان و مردم.

این مطالب به‌گونه‌ای تنظیم شده‌اند که مطالب بعدی بر مطالب قبلی مترتب است. توحید و یگانگی خداوند زیر بنای تمام اعتقادات است. کسی که توحید را خوب هضم کند نمی‌تواند رسالت و پیروی از رسول خدا«ص» و قرآنی را که به عنوان معجزه آورده است انکار کند. طبعاً یاری این پیامبر و اطاعت از ایشان و کسانی که به عنوان جانشین تعیین می‌کنند ضروری است.

در مسائل و احکام از جمله ارث باید به دستورات قرآن عمل کرد و مردم وظیفه دارند از اهل‌بیت«ع» پیروی و در صورت لزوم از حق آنها دفاع و جان و مال خود را در این راه فدا کنند. پرداختن به تمام این مباحث وقت مفصلی را می‌‌طلبد. آنچه پیش‌رو دارید عصاره‌ی این خطبه است.

 

حمد و ستایش الهی

حضرت لحظه‌ای مکث کردند تا همهمه جمعیت فرو نشست و سر و صداها و گریه جمعیت که با آمدن حضرت به مسجد شروع شده بود خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا«ص» آغاز کردند. از شنیدن صدای فاطمه«س» مردم مجدداً به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش، فاطمه«س» کلام خود را چنین آغاز فرمودند:

«خداوند را سپاس بر نعماتی که داد و به قلب‌ها الهام فرمود و مدح و ستایش خدایی را که به نعمت‌های عامه‌اش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی را پس از دیگری بر ما فرو ریخت. نعمت‌هایی که از شماره بیرونند و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتشان را نتوان فهمید.»

 

گواهی به وحدانیت الهی

از آنجا که توحید زیر بنای اصلی تمام اعتقادات و احکام است، حضرت با عباراتی بسیار فصیح وحدانیت الهی را بیان نموده فرمودند:

«وَ اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعقُولَها، الْمُمتَنِعُ عَنِ الاَبصارِ رُؤیَتُهُ، وَ مِنَ الاَلسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الاَوهامِ کَیفِیَّتُهُ(۱).و گواهی می‌دهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بی‌شریک. و این کلمه توحید کلمه‌ای است که نتیجه‌اش اخلاص است و در قلب‌ها ریشه دارد. توحید در فطرت انسان نهاده شده و هرکس به آن اندیشید، آن را با عقلش مطابق دانست. توحید نظری و استدلالی خدایی که چشم‌ها توان دیدنش و زبان‌ها توان وصفش و خیالات، توان چگونگی‌اش را ندارند.»

 

گواهی به رسالت پیامبر اکرم«ص»

بعد از توحید مهم‌ترین مسئله اعتقادی رسالت و نبوت و اطاعت از پیامبر خاتم«ص» است که حضرت زهرا«س» با بیان رسا این وظیفه مهم را گوشزد و اعلام خطر می‌کنند که مردم از اطاعت حضرت محمد«ص» خارج نشوند. ایشان می‌فرمایند، «وَ اَشهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِختارَهُ قَبْلَ اَن اَرسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبلَ اَن اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَهٌ، وَ بِنِهایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً بِمَواقِعِ الْاُمُور»(۲) و گواهی می‌دهم که پدرم محمد«ص» بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید. قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد، قبل از اینکه پیامبرش کند. چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترس‌ها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پیامد کارها را می‌داند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.

خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمی‌اش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعی‌اش را نافذ فرماید. و چون دید امت‌ها فرقه فرقه شده و دین‌هایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت‌پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می‌شناسند منکر او شده‌اند، لذا ظلمت‌ها را با نور محمد«ص» روشن کرد و تیرگی قلب‌ها را زدود و موانع را از جلو چشم‌ها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوری‌ها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود.

 

اشاره به قرآن به‌عنوان عهد الهی

آنگاه حضرت به قرآن به عنوان کتاب الهی که باید اساس رفتارهای مسلمانان بر مبنای آن باشد اشاره می‌کنند تا بتوانند در احتجاجات بعدی کاملاً از آن بهره‌برداری کنند. سپس فاطمه«س» رو به اهل مجلس کردند و فرمودند: «شما‌ ای بندگان خدا، مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید، تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امت‌ها هم برسانید. ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاه‌هایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است. قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروی‌اش کشاننده به سوی بهشت و حرف شنوایی از آن موجب رهایی است.»(۳)

 

فلسفه برخی از احکام اسلامی

از بین احکام، فلسفه ایمان، نماز، روزه، زکات، و حج از جمله فلسفه اطاعت از امامت را گوشزد می‌کنند که باعث جلوگیری از تفرقه و پراکندگی می‌شود. تمام اختلافات جهان اسلام به خاطر دور شدن از محور امامت و ولایت بوده و هست و امروزه نیز این خطر جامعه مارا تهدید می‌کند، «‌ای مردم مسلمان! خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی و روزه را برای پایداری اخلاص و حج را موجب استواری دین و عدل را برای تقویت دل‌ها و پیروی از ما اهل‌بیت «ع» را موجب نظم ملت‌ها و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه و جهاد را موجب عزت اسلام، معین کرد…

و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد، « اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه»(آل‌عمران/۱۰۲) پس آن‌گونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه‌ خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و اوامر و نواهی الهی را  اطاعت کنید، زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.(۴)

 

معرفی نسبت خویش وعلی«ع» با پیامبر«ص»

راستی چرا باید فاطمه«س» خود را معرفی کنند؟ مگر مردم ایشان را نمی‌شناسند؟ معرفی حضرت برای غفلت‌زادیی مردم است. سپس فرمودند، «ای مردم! بدانید من فاطمه‌ام و پدرم محمد«ص» است. آنچه را که می‌گویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده می‌گویم و نه کار ناروا انجام می‌دهم. من دختر آن پیامبرم که خداوند درباره‌اش فرمود، «فرستاده‌ای از جانب من به سوی شما آمده که زحمت‌های شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رئوف و مهربان.» اگر نسب او را بشناسید، می‌دانید که او فقط پدر من است و نه هیچ‌یک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی«ع» و نه هیچ‌یک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوند بر او و خاندانش باد.»

 

نقش امام علی«ع» در توسعه رسالت پیامبر«ص»

ضروری‌است که در چنین آشفته بازاری نقش بی‌بدیل علی«ع» در جنگ‌های صدر اسلام و زحمات طاقت‌فرسای ایشان برای پیروزی و توسعه و پایداری اسلام گوشزد شود تا نسل‌های قبلی از غفلت به در آیند و نسل‌های جدید آگاهی یابند. لذا فرمودند: «پس خدای تبارک و تعالی شما را به پدرم محمد«ص» از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند، خاموش کرد و هرگاه شیطانی سر بلند و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ ‌کرد، آن حضرت برادرشان امیرالمومنین علی«ع» را به کام آنها فرستادند و علی«ع» هم از آنها دست بر نمی‌داشت، مگر اینکه آنان را گوشمالی می‌داد و شراره آتش آنان را خاموش می‌کرد. علی«ع» در راه خدا رنج‌ها دید و تلاش‌ها کرد. به رسول خدا«ص» نزدیک و نسبت به اولیای خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود، در حالی که شما در آسایش و رفاه به سر می‌بردید و به فکر خود بودید. از نعمت‌ها بهره‌مند و آسوده و بی‌خیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه می‌چرخد و گوش به زنگ اخبار بودید. در وقت استراحت، زودتر از دیگران بر زمین می‌نشستید و در موقع جنگ پا به فرار می‌گذاشتید.»(۵)

 

غصب خلافت علی«ع» توسط نفاق پنهان

در صدر اسلام دوجریان نفاق وجود داشتند: یکی نفاق شناخته شده که سر کرده‌ آن «عبدالله ابن ابی» سرکرده منافقان مدینه بود و دیگری نفاق پنهان و دولایه که حضرت زهرا«س» در این خطبه به آن اشاره می‌کنند:

«…حَتَّى تَفَرََّى اللَّیلُ عَن صُبحِهِ، وَ اَسفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَت شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهتُمْ بِکَلِمَهِ الاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ البیضِ الخِماصِ. وَ کُنتُمْ عَلى شَفا حُفرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قُبسَهَ الْعِجلانِ، وَ مَوطِی‏ءَ ااَقدامِ، تَشرَبُونَ الطَّرقَ، وَ تَقتاتُونَ القِدَّ، اَذِلَّهً خاسِئینَ…(۶) پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد، در بین شما کینه و نفاق آشکار شد و جامه دین فرسوده گشت. افراد گمراهِ خموش به نطق آمدند و فرومایگانِ پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدان‌ها جولان دادند.

شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت‌کننده دعوت خود یافت که گول او را خورده‌اید. سپس در آزمایش خود، شما را بی‌وزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله. هنوز چیزی از رحلت رسول خدا«ص» نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا«ص» دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنه‌ای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کردید و جهنم را که بر کافران احاطه دارد، برای خود برگزیدید.»

 

انحراف از راه مستقیم الهی

پس هیهات بر شما! شما را چه شد و به کجا می‌روید؟ و چه بیراهه میروید؟! این کتاب خداست پیش‌روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‌هایش برافراشته و دورباش‌هایش آشکار و فرامینش واضح است و شما آن را پشت سرانداخته‌اید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستم‌پیشگان و هر کس دینی جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و در آخرت از زیانکاران است.

 

اقامه دلائل قرآنی برای اثبات ارث خود

حضرت بعد از اینکه بیان فرمودند که همه باید تابع قرآن باشی، با ادله محکم، حق ارث خود را به اثبات رساندند و غاصبان فدک را کاملاً خلع سلاح و دروغ آن‌ها را و جعلی بودن حدیث ساخته شده را آشکار کردند، «وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَن لا اِرثَ لَنا أَفَحُکمَ الْجاهِلِیَّهِ تَبغُونَ، وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعلَمُونَ؟ بَلى، قَد تَجَلَّى لَکُم کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَهِ أَنّی اِبنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسلِمُونَ! أَاُغلَبُ عَلى اِرثی؟ یَابنَ اَبی‏قُحافَهَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَد جِئتَ شَیئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُم(۷) إذ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»(۸) وَ قالَ فیما اقتَصَّ مِن خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذ قالَ: «فَهَب لی مِن لَدُنکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن الِ‏یَعقُوبَ»(۹) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»(۱۰) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنْثَیَینِ»(۱۱) وَ قالَ «اِن تَرَکَ خَیْراً الوَصِیَّهَ لِلْوالِدَینِ وَالاَقرَبَینِ بِالمَعرُوفِ»(۱۲) آیا چنین پنداشته‌اید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی می‌کنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمی‌دانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم. ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!

«ای پسر ابی قحافه (ابوبکر)! آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفته‌ای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‌اید در آنجا که گوید «و سلیمان از داوود ارث برد» و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می‌کند که می‌فرماید: «پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد» و آنجا که می‌فرماید: «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند.» و نیز آنجا که می‌فرماید: «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش می‌کند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود، «اگر مالی را به جای گذارد، به‌طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران آیا گمان کرده‌اید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمی‌برم و اصلاً خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیه‌ای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا می‌گویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمی‌برند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمویم علی«ع» به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین‌کرده. یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.»

پس چه خوب داوری است خداوند و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد «ص»، و چه خوب وعده‌گاهی است قیامت که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و به‌زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود آمده و شکنجه پایدار وارد می‌شود.

سرزنش بی‌تفاوت‌ها

عوامل انحراف همیشه فقط از ناحیه‌ ستمگران و منافقان نیست. یکی دیگر از عوامل، سکوت مردم، خصوصاً «خواص» در دفاع از حق است. مردم مدینه، علی‌الخصوص خواص کنار رفتند و منافع شخصی را برمنافع دین و اهل‌بیت برتری دادند. لذا حضرت زهرا«س» فریاد برآوردند، «یا مَعشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الْاِسلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرءُ یُحفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرعانَ ما اَحدَثتُم وَ عَجلانَ ذا اِهالَهٍ، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّهٌ عَلى ما اَطلُبُ وَ اُزاوِلُ.اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِستَوسَعَ وَ هنُهُ، وَاستَنهَرَ فَتْقُهُ، وَ انفَتَقَ رَتْقُهُ…(۱۳) ای گروه جوانمردان و‌ ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشم‌پوشی و سهل‌انگاری است که در حق من روا می‌دارید و نسبت به ظلمی که به من می‌شود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا«ص» نمی‌فرمودند، «هر انسانی در فرزندانش حفظ می‌شود؟» (یعنی اگر می‌خواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید. دست مرا از فدک کوتاه کردید و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید. ای گروه انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید. آیا می‌گویید  محمد «ص» مُرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش می‌یابد و رخنه‌اش بازتر می‌گردد و پیوستگی‌هایش از هم می‌گسلد و کم‌کم به قهقرا و جاهلیت برمی‌گردید. آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوه‌ها فرو هشته و حریم او بی‌ارزش و حرمت او زایل شد. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نشده است.

 

با مرگ پیامبر«ص» باید به عقب برگشت؟

این کتاب خداست که هر صبح و شام فریاد می‌زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلام می‌دارد که انبیای قبل هم می‌مردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد می‌شد. آنجا که می‌فرماید: « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ» (آل‌عمران/۱۴۴): محمد نیست مگر فرستاده‌ای که پیش از او نیز فرستادگانی آمده‌اند و گذشته‌اند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوره جاهلیت گذشته برمی‌گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج شود) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به‌زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.

 

یاری خواستن از مردم

یاری خواستن حضرت زهرا«س» برای رسیدن به مال دنیا نبود. هدف این بود که مردم جلوی این بدعت و غصب را بگیرند تا گرفتار بدعت‌ها و انحرافات بزرگ‌تر نشوند. افسوس که عافیت‌طلبان و دنیادوستان و خواص بی‌درد به خواسته‌ حضرت زهرا«س»عمل و درد جانسوز او را درک نکردند، «ایهاً بَنی‏قیلَهَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ، وَ اَنتُم ذَوُو العَدَدِ وَ العُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغیثُونَ…» ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را می‌بینم و صدای شما را می‌شنوم و شما با هم جمع و پیوسته‌اید؟ این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبر دادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری می‌طلبم). شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما می‌رسد، ولی جواب نمی‌دهید و فریاد من به گوشتان می‌رسد، ولی به فریادم نمی‌رسید، در حالی‌که شما به استقبال دشمن در جنگ‌ها معروفید و شما را به خیر و صلاح می‌شناسند. «…یا مَعشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الاِسلامِ! ما هذِهِ الغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَن ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى‌اللَّهُ…»(۱۴) شما برگزیدگان و منتخب جامعه‌اید، با اعراب جنگیده‌اید و رنج و تعب بسیاری متحمل شده‌اید. شما با گروه‌های زیادی درگیر شده‌اید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کرده‌اید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هرچه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل‌بیت«ع» سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهره‌هایش زیاد شدند. بینی شرک به خاک مالیده شد و طغیان تهمت‌ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید. آشوب فتنه‌ها آرام و نظام دین منسجم شد. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه آشکار شده بود و چرا عقبگرد کردید و بعد از ایمان، مشرک شدید؟ آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر«ص» تصمیم گرفته‌اند، نمی‌جنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کرده‌اند؟ آیا از آنان می‌ترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین«ع» با رسول خدا«ص» داشتند وفا نکردند، شما با آنها نجنگیدید و از امیرالمومنین«ع» دفاع نکردید؟) آگاه باشید من شما را چنین می‌بینم که به رفاه‌طلبی و زندگی راحت متمایل شده و آن ‌کسی را که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات داده‌اید. پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشتید و آنچه را که آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمام کسانی که روی زمین زندگی می‌کنند کافر شوند، بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است.

اتمام حجت با انصار و مهاجرین

فاطمه«س» گفتنی‌ها را بی پرده بیان و راه را روشن و با همه مردم مدینه، بلکه کل بشریت اتمام حجت کردند،

«آگاه باشید آنچه ‌را که گفتم با آگاهی نسبت به شماست که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دل‌هایتان را فرا گرفته است. لکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر، لبریز و عقده‌های سینه، باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.»(۱۵)

خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دل‌ها احاطه کند؛ در حالی که تمام اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به‌زودی ستمگران خواهند دانست که به چه جایگاهی رجوع می‌کنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم می‌دهد. پس هرچه می‌خواهید بکنید. ما هم کار خودمان را می‌کنیم. منتظر باشید که ما هم منتظریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫متن خطبه از این منابع نقل شده است: ۱-الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۵، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر:‌دار النعمان للطباعه والنشر  النجف الأشرف، ۱۳۸۶- ۱۹۶۶ م. ۲-ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۵۰، تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.۳- ابن طیفور،ابی الفضل احمدبن ابی طاهر ،بلاغات النساء،بیروت، دارالاضواء، ۱۴۲۰ه/۱۹۹۹م.ص۲۰الی ۲۶٫۴-۴- اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بی جا، مکتبه الحیدریه، ۱۴۲۷ق.ص۴۸۰الی ۴۹۲٫

۲٫احتجاج طبرسی ,ج۱,ص۱۴۵؛مناقب آل ابی طالب,همان,ج۲,ص۵۰

۳٫همان ص۲

۴٫احتجاج,همان,ج۱,ص۱۴۶,مناقب همان ,ج۲,ص۵۱٫

۵٫احتجاج ,همان,ج۱,ص۱۴۷؛مناقب,همان,ج ۲,ص ۵۲

۶٫احتجاج ,همان,ج۱,ص۱۴۷؛مناقب,ج۲,ص۵۳٫

۷٫احتجاج ,همان,ج ۱,ص۱۴۸؛مناقب,ج۲,ص ۵۴

۸٫نمل/۱۶

۹٫مریم/۷

۱۰٫انفال/۷۵

۱۱٫نساء/۱۱

۱۲٫بقر/۱۸۰

۱۳٫مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، ج ۲۹، ص۲۲۷،

۱۴٫همان

۱۵٫احتجاج, همان,ج۱,ص۱۴۸؛مناقب,ج۲,ص۵۵٫

19فوریه/20

حمایت از صنعت و بازرگانی از منظر نهج‌البلاغه

مقدمه: در ادامۀ موضوع منشور سیاسی حکومتی امیرالمومنین حضرت علی(ع) به مالک اشتر؛ به بخش دیگری از فرامین آن‌حضرت می‌پردازیم:

در نامه ۵۳ آمده است:

«ثم استوص بالتجار و ذوی الصناعات، و اوص بهم خیرا: المقیم منهم و المضطرب بماله، و المترفق ببدنه، فانهم مواد المنافع، و اسباب المرافق، و جلائها من المباعد و المطارح، فی برک و بحرک، و سهلک وجبلک، و حیث لا یلتثم الناس لمواضعها، و لا یجتروون علیها، فانهم سلم لا تخاف بائقته، و صلح لا تخشی غائلته، و تعفقد امورهم بحضرتک و فی حواشی بلادک»

«سپس سفارش مرا درباره بازرگانان و صنعتگران بپذیر و خود نیز در حق آنان سفارش کن، چه اینان که در شهرها اقامت دارند یا کسانی که دور شهرها برای کسب و کار می‌روند و چه آنان که از دسترنج خود زندگی می‌‌کنند مانند (صنعتگران)، زیرا آنان سرچشمه‌های تولید و وسیله درآمدند و فراهم‌کننده ساز و برگ زندگی و به دست‌آورندگان آن، از نقاط دور و دشوار در خشکی و دریا و دشت و کوهساران و جاهائی هستند که مردم در آنجا گرد نمی‌آیند و جرئت رفتن به آنجا را ندارند.

آنان مردمی سر براهند و وحشتی از رفتار آنان نیست و اهل سازشند، نه شورش و بیم فتنه‌گری از آنها نمی‌رود و از آنان تفقد کن، خواه در محضر تو باشند یا اطراف بلاد تو به سر برند.»

با این همه بدان که در بسیاری از اینها سختگیری‌های زننده و لجاجت‌های زشت و احتکار کالای مورد نیاز مردم و نرخ‌گذاری‌های خودسرانه در معاملات به چشم می‌خورد و اینها، هم دروازه‌های زیان برای توده مردم و هم مایه ننگی برای دولتند.

بنابراین از احتکار جلوگیری کن که پیامبر خدا«ص» از آن نهی فرمود. داد و ستد و خرید و فروش باید سهل و آسان و بر اساس موازین عدل باشد و نرخ‌ها برای دو طرف خریدار و فروشنده باید از بی‌انصافی دور و با موازین انصاف و عدالت همراه باشد. پس اگر کسی بعد از آنکه از احتکار نهی شد به این کار اقدام کرد، او را تنبیه و مجازات کن، البته مجازاتی نه بیش از حق استحقاق.»

۱ـ مسائل تجاری و تولیدی و اقتصادی محورهائی هستند که در این بخش از نامه مورد توجه قرار گرفته‌اند. موضوعی که با سرنوشت آحاد مردم سر و کار دارد و دولت اسلامی نیز موظف است آن را مدیریت کند.

دولت اسلامی مسئولیت دارد از بخش خصوصی، تجارت، صنعت، کشاورزی، تولید و نوآوری‌ها به هر شکلی حمایت کند. سرمایه بدهد، بازار مصرف و فروش فراهم آورد تا بخش خصوصی صنعت و تجارت فعال شود. محصولات در انبارها نمانند و جلوی واردات خارجی را که به تولید داخل و اشتغال ضربه می‌زند بگیرد.

متأسفانه در سال‌های اخیر کمتر به این مهم توجه شده و واردات خارجی موجبات ورشکستگی بسیاری از سرمایه‌گذاران صنعت و تجارت را فراهم آورده که علتی جز سوءمدیریت نداشته است، تا آنجا که از سنگ قبر گرفته تا مداد پاک‌کن و خلال دندان و اتومبیل‌های میلیاردی از خارج وارد می‌شوند.

ارقام این واردات به صدها کالا و هزاران میلیارد می‌رسد.

همچنین مردم نیز مسئولیت دارند از صنعت و تولید داخلی حمایت و از خرید کالای خارجی تا آنجا که ممکن است خودداری کنند. در این راستا نخبگان، علما، خطبا و رسانه‌ها مسئولیت بیشتری دارند. همان‌گونه که علمای بیدار صدر مشروطه پیمان‌نامه‌ای را امضا کردند که کالای خارجی مصرف نکنند و تنباکو را تحریم کردند و بازار خارجی را به شکست کشاندند.

علمای آگاه در پیمان‌نامه‌ای اعلام کردند حتی اگر جنازه میت را در پارچه‌های خارجی کفن کنند، بر آن جنازه نماز میت نخوانند و بدین‌سان سیاست‌های استعماری را شکست دادند.

نقش روحانیت در تاریخ نهضت‌ها در راستای دفاع از اسلام و ملت و میهن اسلامی و استقلال و آزادی نقش برجسته است. انتظار مردم این است که این نقش همواره ثابت و پابرجا باشد.

رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب گفتنی‌های فراوانی در این راستا دارند، از جمله اینکه می‌فرمایند:

«ایران با دارا بودن یک درصد جمعیّت جهان، دارای ۷ درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملّی، بازار بزرگ منطقه‌ای با داشتن ۱۵ همسایه با ۶۰۰ میلیون جمعیّت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوّع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوّع، بخش‌هایی از ظرفیّت‌های کشور است؛ بسیاری از ظرفیّت‌ها دست‌نخورده مانده است. گفته شده‌ است که ایران از نظر ظرفیّت‌های استفاده‌نشده‌ی طبیعی و انسانی در رتبه‌ی اوّل جهان است.»

چرا از این فرصت‌ها و استعدادها و از صدور کالا استفاده نمی‌شود؟

تنها راه مقابله با تحریم‌ها و فشارها تکیه بر توان داخلی و فعال کردن تجارت و صنعت و تولید و تصحیح الگوی مصرف است و بس و این شدنی است به شرط آنکه سیاست‌گذاری‌ها سنجیده، صحیح، به‌موقع و با دلسوزی و باور صورت پذیرند.

بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی می‌فرمودند:

«ما در شرایط جنگ و محاصره توانستیم آن همه هنرآفرینی، اختراعات و پیشرفت‌ها داشته باشیم. ان‌شاءالله در شرایط بهتر زمینه کافی برای رشد استعدادها و تحقیقات را در همه امور فراهم می‌سازیم. مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت و حقیقت‌هاست و با مبارزه عملی آنان بهترین صحنه‌های زندگی و جهاد و شهادت شکل گرفته است.»

واقعیت این است که مدیریت‌های کشور متناسب با شأن این ملت و استعدادهای نهفته فرزندان این خاک و بوم نبوده‌اند. البته کارهای فراوانی انجام شده‌اند، ولی انتظار بیش از این است. اقتصاد، تولید، صنعت، تجارت، نوآوری باید به‌گونه‌ای باشند که امید دشمنان را قطع و بینی آنان به خاک مالیده شده و جلوی ویژه‌خواری و غارت دلار و سکه گرفته شود. چنین حرکتی، نیروی جهادی می‌خواهد نه نیروی تشریفاتی و لیبرالی و منطق اشرافی‌گری!

با رفاه‌زدگی و اشرافی‌گری و نظاره‌گر تبعیض و فاصله طبقاتی و ویژه‌خواری و مصرفی بودن و چشم به دشمنان دوختن نمی‌توان کاری را از پیش برد. کشور به نیروی متعهد جهادی کارآمد، چه در مجلس و چه در دولت و… و تلاش شبانه‌روزی عدالت‌محور نیاز دارد که بحمدالله فراوان است. البته اگر مجال داده شود و اگر حمایت شوند.

باری همان گونه که امیرمؤمنان«ع» فرمودند و عقل و شرع می‌گوید حمایت از کارآفرینان باید در دستورکار دولت باشد، اشتغال جوانان در صدر این مسئولیت است.

نگارنده در گزارشی خواند که یک بانوی کارآفرین توانسته در منطقه‌ای از میمه اصفهان کشت زعفران را بدانجا برساند که طی مدت نه چندان زیاد ۳۵۰ کیلو زعفران تولید و صادر کند و جمعی را به کار گمارد. اینگونه کارآفرینان چرا باید مهجور باشند؟

در گزارش دیگری دیدم که طی سه ماه اول سال ۱۳۵ هزار میلیارد تومان بابت واردات دوچرخه سواری به چین پرداخت شده است، در حالی که یک کارآفرین با فروش خانه و کاشانه خود در قزوین تولید دوچرخه را با همان خصوصیات ساماندهی کرده است. نمونه‌هائی از این دست فراوانند. چرا اینها حمایت نمی‌شوند؟ چرا ۸۰ درصد صنایع استانی مانند اصفهان که مهد صنعت و هنر است به تعطیلی کشیده می‌شود و کالای قلابی چینی و ترکیه و امثال آن بازار هنر و صنعت را پر می‌کند؟ و صدها از این چراها که بی‌پاسخ مانده‌اند!

باری، سرفصل این بخش از منشور حکومتی امام علی«ع» در مسائل اقتصادی و بازار و خرید و فروش و کالا را در موارد ذیل می‌توان خلاصه کرد:

 

حمایت از تجارت و صنعت

  1. دولت مسئولیت دارد از بخش خصوصی، تجارت، صنعت و تولید در همه شکل‌های آن حمایت کند. سرمایه بدهد، وام بدهد، بازار مصرف و فروش فراهم آورد تا بخش خصوصی صنعت و تجارت فعال و بازار کار فراهم شود، محصولات در انبارها نمانند، جلوی واردات خارجی را که به تولید داخل ضربه می‌زنند. البته در این زمینه به فرهنگ‌سازی رسانه‌ای برای توده مردم نیاز است.

 

مبارزه با احتکار و گرانفروشی

  1. مبارزه با احتکار و گرانفروشی موضوع دیگری است که منشور علوی بدان پرداخته است. احتکار و پنهان کردن نیازمندی‌های مردم از آفات تجارت و صنعت است که مشتی سودجو و فرصت‌طلب برای سود بیشتر، کالای مورد نیاز مردم را انبار می‌کنند و به بازار عرضه نمی‌کنند.

احتکار حرام و محتکر فاسق و گنهکار است و باید با او برخورد قانونی و کالای مورد نیاز احتکار شده به وسیله مأمورین دولت به بازار عرضه شود تا به قیمت عادلانه به فروش برسد. اگر این برخورد مؤثر واقع نشد، باید محتکر تنبیه و به هر شکلی که دستگاه قضا لازم بداند مجازات شود. همچنین گرانفروشی که مسئله جاری کشور ماست می‌بایست به صورت جدی در دستورکار مدیریت کشور قرار گیرد.

در شرایط کنونی که استکبار جهانی، تروریسم اقتصادی را علیه کشور و ملت ما ساماند‌هی کرده، سیاست‌های سنجیده داخلی و تکیه بر توانمندی‌های کشور و استعدادها و سرمایه‌های مردمی و داخلی تنها باطل‌السحر توطئه بیگانه است و قوه مقننه و مجریه و دستگاه قضائی مسئول مستقیم اجرای آن هستند. نیروهای مردمی نیز در این مسئولیت سهمی دارند و آماده همکاری هستند.

19فوریه/20

امام علی«ع» قله‌ ایمان و جهاد

سخن پیرامون سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن با الهام از زیارت امام هادی«ع)»در روز غدیر بود. در این زیارت، حضرت امام هادی«ع» از مناقب برجسته امیرمؤمنان علی«ع» یاد فرموده و تکیه‌گاه حضرت قرآن کریم است. در این مقاله، با الهام از این زیارت به دیگر ویژگی حضرت مولا علی«ع» از نگاه قرآن کریم   می‌پردازیم.

 

ایمان، هجرت و جهاد

حضرت امام علی«ع» در عرصه ایمان و هجرت و جهاد که سه معیار مهم برتری هستند، در قله بوده است.

« الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ؛(۱) آنها که ایمان آوردند و هجرت و با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز و رستگارند. پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود و رضایت خویش و باغ‌هایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن نعمت‌های جاودانه دارند.»

در این آیه شریفه سخن از سه ارزش والاست. این سه ارزش عبارتند از: «ایمان» خداباوری و «هجرت» در راه خدا و «جهاد» در راه او. در همه‌ این ارزش‌ها مولا علی«ع» به اعتراف دوستان و دشمنان، حضرت در قله است.

 

ایمان حضرت مولا علی«ع»

در آیات فراوانی سخن از پیشگامی مولا علی«ع» در اسلام است، از جمله:

۱- وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ؛(۲) و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و با رکوع کنندگان رکوع کنید.

از ابن عباس نقل شده که این آیه در حق رسول خدا«ص» و علی‌بن ابی‌طالب«ع» نازل شده است. آن دو نخستین کسانی بودند که نماز گزاردند و رکوع کردند.(۳)

۲- وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ؛(۴) پیشگامان پیشگام مقربانند.

جابر جعفی از امام باقر«ع» نقل می‌کند علی‌بن ابی‌طالب«ع» فرمود: محمد«ص» در روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و من صبح روز سه‌شنبه اسلام آوردم. پیامبر نماز می‌گزارد و من در سمت راستش نماز می‌گزاردم و هیچ مردی جز من با او نبود که خداوند آیه واَصحابُ الیَمین را که این دو آیه به دنبال آن است نازل فرمود.(۵)

۳- الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛(۶) آنانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم و شرک نیالودند. ایمنی تنها از آن ایشان است و ایشان هدایت یافتگانند.

«مجاهد» از ابن عباس نقل می‌کند که مراد از الَّذِینَ آمَنُوا علی‌بن ابی‌طالب«ع» و مراد از بِظُلْمٍ شرک است. به‌خدا سوگند هیچ‌کس ایمان نیاورد مگر آنکه پیش از آن مشرک بود، جز علی«ع» که به خدا ایمان آورد و به اندازه چشم برهم‌زدنی به او شرک نورزید. آری علی«ع» نخستین کسی بود که ایمان آورد.

این از افتخارات بی‌تردید امیرمؤمنان علی«ع» است که اول بزرگی که ابراز ایمان کرده، ایشان است. اینکه می‌گویم ابراز ایمان بدین جهت است که او لحظه‌ای مشرک نبوده تا ایمان بیاورد و این افتخار بزرگ اوست که می‌توان گفت پس از پیامبر«ص» انحصاری است. به این جهت او اول کسی است که ایمانش را ابراز کرده است.

این حقیقتی که خود حضرت بارها به آن تصریح کرده است، «…فانی ولدت علی الفطره و سبقت الی الایمان و الهجره؛(۸) …همانا من بر فطرت پاک توحید تولد یافته‌ام و در ایمان و اسلام و هجرت بر دیگران پیشی گرفته‌ام.»

ابن ابی‌الحدید می‌گوید، «امت اسلامی متفق‌اند که از میان زنان نخستین کسی که ایمان آورد خدیجه کبری«س» بود و در میان دانشمندان اسلامی اعم از سنی و شیعه مشهور و معروف این است که نخستین کسی از میان مردان که ایمان آورد امام علی«ع» بود.» به گفته‌ ابن ابی الحدید هیچ کس از علمای اسلام در این مسئله تردید ندارد.(۹)

در این مسئله تنها برخی از افراطی‌های اهل سنت مانند نویسنده البدایه و النهایه راه انکار را پیموده‌اند. مرحوم علامه امینی در جلد سوم الغدیر حدود یکصد حدیث در این باره از منابع اهل سنت نقل کرده که برخی از آنها از شخص رسول‌الله نقل شده و بعضی از صحابه یا تابعین نقل شده است. مرحوم علامه امینی این احادیث را طبقه‌بندی کرده (احادیث رسول‌الله«ص» احادیث علی«ع»، احادیث حسنین«ع»، احادیث صحابه، سخنان صحابه و تابعین و اشعار فراوانی که گروه زیادی از شعرا در این زمینه سروده‌اند.)  و همچنین گواهی مورخانی همچون طبری در تاریخ خود ابن اثیر در کامل و نصربن مزاحم در صفین آورده است.(۱۰) ابن ابی الحدید نیز احادیث مربوط به این موضوع را در منابع اهل سنت در شرح نهج‌البلاغه آورده است.(۱۱)

 

هجرت امام علی«ع»

«هجرت» از ارزش‌های والا به‌ویژه در عصر بعثت بوده است. هجرت زیربنای همه حوادث سیاسی، تبلیغی و اجتماعی اسلام را تشکیل می‌دهد و به همین مناسبت مبدأ تاریخ مسلمانان شده است. در زمان رسول اکرم«ص» اگر مسلمانان به فرمان آن حضرت دست به هجرت نمی‌زدند، نه تنها اسلام از محیط مکه فراتر نمی‌رفت، بلکه ممکن بود در همان جا دفن و فراموش شود. هجرت در کنار جهاد در قرآن یکی از ارزش‌های والای دینی است حدود ۲۶ بار هجرت به عنوان ارزش والا آمده و در بسیاری از آیات همسنگ جهاد معرفی شده است.

حضرت مولی علی«ع» در قله‌ این فضیلت است. هجرت‌هایی که حضرت مولی علی«ع» به دستور پیامبر«ص» به یمن و اماکن دیگر داشت، هجرت حضرت بعد از پیامبر«ص» به مدینه و حفاظتی که از فواطم داشت تا آنها را به مدینه برساند، از جلوه‌های روشن هجرت در سیره مولی علی«ع» است.

 

جهاد امام علی«ع»

از ارزش‌های والا در قرآن است که بیش از ۳۰ بار از آن یاد شده است. صریح‌ترین آیه در بیان ارزش والای جهاد آیه ۹۵ سوره نساء است:

«لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا؛ هرگز افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خویش جهاد کردند یکسان نیستند. خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان (ترک‌کنندگان جهاد) برتری مهم بخشیده و به هر یک از این دو گروه (نسبت به اعمال نیکشان) خداوند وعده پاداش نیکو داده و مجاهدان را بر قاعدان پاداشی نیکو بخشیده است.»

تفسیر عملی جهاد را باید در گفتار و رفتار حضرت علی«ع»، امام مجاهدان هم در عرصه‌ جهاد نظامی و هم در عرصه‌های دیگر دید. در عرصه‌ جهاد نظامی، ابن ابی الحدید، سیمای جهاد مولی«ع» را چنین ترسیم کرده است:

«نزد دوست و دشمن معلوم است که وی (امام علی«ع») در جنگ در راه خدا سرور مجاهدان است. آیا فضیلت جهاد از آنِ کسی جز اوست؟ و می‌دانی که بزرگ‌ترین جنگ‌هایی که پیامبر خدا«ص» انجام داد بدر بود که سخت‌ترین ضربه بر مشرکان بود. جنگی که هفتاد نفر از مشرکان در آن کشته شدند و علی«ع» نصف آن تعداد را به‌تنهایی کشت و مسلمانان و  فرشتگان نصف دیگر را کشتند. اگر مغازی محمدبن عمر واقدی و تاریخ‌الاشراف احمدبن یحیی‌بن جابر بلاذری و دیگر کتاب‌ها را مطالعه کنی درستی این ادعا را خواهی فهمید. گذشته از کسانی  که در غیر آن جنگ (از جمله در احد و خندق) به دست او کشته شدند این موضوع جای بحث طولانی را ندارد ،زیرا از آگاهی‌های بدیهی به شمار می‌آید درست مثل علم به وجود مکه یا مصر و نظیر آنها.»(۱۲)

ولی جهاد در نگاه مولی علی«ع» محدود به جهاد نظامی نیست. حضرت وقتی از جهاد نظامی فراغت می‌یافت رو به جهاد فرهنگی می‌آورد. «روی انه اذا کان یفرغ من الجهاد یتفرغ لتعلیم الناس و القضاء بینهم؛»(۱۳) روایت شده که هرگاه مولی علی«ع» از نبرد فراغت پیدا می‌کرد، به آموزش مردم و داوری در میان آنان می‌پرداخت.

حضرت امام باقر«ع» فرمود، «کان علی«ع» از صلی الفجر لم یزل معصباً الی ان تطلع الشمس فاذا طلعت اجتمع الیه الفقراء و المساکین و غیرهم من الناس فیعلمهم الفقه و القرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک؛(۱۴) هنگامی که امام علی«ع» نماز صبح را به جا می‌آورد، در حال تعقیب نماز بود تا خورشید طلوع می‌کرد. هنگام طلوع خورشید تهیدستان و مستمندان و دیگر قشرهای مردم نزد او جمع می‌شدند و او به آنان دین‌شناسی و قرآن می‌آموخت و در ساعتی خاص از این مجلس برمی‌خاست.

او امام مجاهدان به معنای دقیق کلمه بود.

 

ایمان و جهاد برترین معیار فضیلت

برخی جایگاه والای این ارزش‌ها را نمی‌شناختند و دیگر امور را معیار قرار می‌دادند و از این رهگذراین صفات ارزشمند مولی«ع» را تحت‌الشعاع قرار می‌دادند. آورده‌اند: «شیبه» و «عباس» هر کدام بر دیگری افتخار می‌کردند و در این باره مشغول سخن بودند که علی«ع» از کنار آنها گذشت و پرسید، «به چه چیزی افتخار می‌کنید؟» عباس گفت، «امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن مسئله آب دادن به حجاج خانه  خداست.» شیبه گفت، «من تعمیر کننده مسجدالحرام (و کلیددار خانه‌ کعبه) هستم.» امام علی«ع» فرمود: «من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر«ص» آوردید.»

عباس خشمناک برخاست و دامن‌کشان به سراغ پیامبر«ص» آمد (و به عنوان شکایت) گفت، «آیا نمی‌بینی علی با من چگونه سخن می‌گوید؟» پیامبر«ص» فرمودند، «علی را صدا کنید.» هنگامی که به محضر پیامبر آمد، فرمودند، «چرا این گونه با عمویت عباس سخن گفتی؟» علی«ع» پاسخ داد، «من اگر او را ناراحت کردم برای بیان حقیقتی بوده است. در برابر گفتار حق هر کسی می‌خواهد ناراحت و هر کسی می‌خواهد خشنود شود.»

جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد، «أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَعِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است. (این دو) نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند.»

این شأن نزول را بسیاری از مفسران شیعه و اهل سنت آورده‌اند.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره‌ توبه، آیه ۲۱-۲۲٫

۲- سوره‌ بقره، آیه‌ ۴۳٫

۳- البرهان، آیه ۱۰-۱۱٫

۴- سوره‌ واقعه، آیه ۱۰-۱۱٫

۵- شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۲۰٫

۶- سوره‌ی انعام، آیه ۸۲٫

۷- شواهد التنزیل حسکانی، ج ۱، ص ۱۹۷٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۷٫

۹- شرح نهج‌البلاغه، ج ۴، ص ۱۲۲٫

۱۰- الغدیر، ج ۳، از ص ۲۱۸ به بعد.

۱۱- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۱۶-۱۲۵٫

۱۲- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۴٫

۱۳- ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۱۸٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۲٫

۱۵- مجمع البیان ذیل آیه نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۹۴؛ اسباب النزول، ص ۱۶۳؛ ر.ک احقاق الحق، ج ۳، ص ۱۲۲-۱۲۷، الغذیر، ج ۲، ص ۵۳-۵۴٫

19فوریه/20

انسان در جستجوی کمال

انسان طبیعتاً و فطرتاً خواهان کمال است و اگر موانع و رهزن‌هایی برایش پیش نیایند و او را به حال خودش بگذارند، به سوی کمال سیر می‌کند.

کامل، مکمل می‌خواهد.

انسان؛ پیغمبر و امام، سفیر الهی و دستورات جامع برای سعادت می‌خواهد.

اگر انسان را از فطرت و مسیر خلقتش باز ندارند و او را منحرف نکنند، خواهان قرآن و کتاب و دستورالعمل است. قرآن کریم در آیات ۱۰۲ تا ۱۰۴ از سوره‌ آل‌عمران به این حقیقت اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«یاأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ*وَ… وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَکُنتُم عَلى شَفا حُفرَهٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون. ای کسانی که ایمان آورده اید! آن‌گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید!…همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت‌]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل‌های شما، الفت ایجاد کرد،… و باید برخی از شما مسلمانان، خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و امر به نیکوکاری و نهی از بدکاری کنند، و اینها (که واسطه هدایت خلق هستند) رستگار خواهند بود.»

خداوند متعال درباره انزال کتاب و ارسال رسولش به مسلمانان می‌فرماید، «شما مردم پراکنده بودید و در ظلمت‌ جهل به سر می‌بردید.»

باید گوهر ایمان را تا پایان عمر ، حفظ کنید!

این خطاب اکنون با ما هم هست.

اگر این کتاب، علما و مربیان شرع و شریعت و گفتار حق و حقیقت در میان مردم نباشند.

اگر این معارف حقه و آب حیات، این عین حیات به مردم داده و خورانده نشوند، چه هرج و مرج‌ها، درنده‌خویی‌ها و آدمکشی‌هائی که رخ خواهند داد. این‌همه معارف برای مردم گفته و وعده و وعید عنوان می‌شوند، با این همه مشاهده می‌کنید که مردم چگونه از یکدیگر هراس دارند.

کجا مؤمن از مؤمن هراس دارد؟

جناب رسول‌الله(ص) فرمودند، «از مؤمن هراس نداشته باش، چون بهترین مواظب و مراقب او ایمان اوست.»

در معاشرت افراد با یکدیگر اول چیزی که اهمیت دارد ایمان، خداشناسی، تقوا، و راستی، درستی و حقیقت آنهاست.

ممکن است فردی زرق و برق الفاظ داشته باشد، اما همان زرق و برق، دام او باشد. ممکن است در لباس مقدس روحانیت و در کسوت انبیا باشد، اما همان کسوت، کشکول گدایی او باشد.

رسول الله(ص) فرمودند: «در امر ازدواج، مبادا چشمتان بیفتد به شاخه گلی و این شاخه گل در مزبله و لجنزاری روییده باشد. مبادا گول این شاخه گل را بخورید.»

حتی نیت‌، احوال و افکار و خیالات‌، حلال و یا حرام بودن غذاها، کارها و معاشرت‌های پدر و مادر در فرزند اثر می‌گذارد.

پدر حرام‌خوار و میگسار، فرزند صحیح و سالم و عاقل به اجتماع تحویل نمی‌دهد و نیز در دامان مادری که مواظب رفتارش نیست، فرزند صالح و شایسته به بار نمی‌آید.

انسان که فقط برای اطفاء شهوت حیوانی ازدواج نمی‌کند.

سخن از تولید نسل و بقاء آدم و نهال نیکو به بار آوردن و فرزند صالح تحویل اجتماع دادن و از خود یادگار نیکو در اجتماع گذاشتن است.

اول چیز در انتخاب معاشر و همسر، ایمان اوست که اگر شکار دنیا باشد، تو را هم طعمه‌ دنیا می‌کند.

مواظب جوانان عزیز باشید که به کجا می‌روند؛ با چه کسانی همنشین‌اند و چه کتاب‌هایی می‌خوانند.

در بین این همه کتاب‌هائی که روزانه نوشته می‌شوند، اگر یکی از دلِ بیدار نشئت گرفته و دارای وزن علمی باشد که نویسنده‌اش درد دین داشته و دلسوز به حال اجتماع باشد و خود به حقیقتی رسیده و فهمیده و چشیده باشد. زرق و برق الفاظ نویسندگان گولتان نزند.

ای جوانانی که در آتیه رجال اجتماع هستید، ببینید دارید خودتان را چگونه می‌سازید.

گرفتار زرق و برق نشوید، شما مربی و معلم و عالم روحانی کار کشته و استخوان خرد کرده و راهبر می‌خواهید تا به جایی برسید.

باید خیلی مواظب‌ باشید که با چه کسانی محشورید. مشتری‌ها به سراغ شما می‌آیند. گول زرق و برق الفاظ آنها را نخورید.

قرآن متن حقیقت است. اگر شرق و غرب عالم را بگردید که کتابی پیدا کنید که بتواند جانشین قرآن شود محال است، این سنت‌الله است،

«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحوِیلًا»(۱) نه تغییرپذیر است و نه تبدیل‌پذیر.

این نظام احسن عالم، این سنت الله، این خلقت محکم و حیرت‌آور را بنگر.

بنگر که شنیدن، دیدن، فهمیدن، یاد گرفتن و فکر کردن چیست.

این همه عوامل، «وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُو»(۲)، این همه جنود الهی که در بدن و کشور وجود تو کار می‌کنند و «لایَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»(۳)، اصلاً عصیان در برنامه‌شان نیست.

این همه قوائی که در بدن تو تعبیه شده‌اند، باذن الله در مسیر خودشان در کارند و هیچ گناه نمی‌کنند.

خداوند، جهان را در پیکر کوچک تو خلاصه کرده است. اگر توانستی این سنت و اتقان خلقت را تحویل و تبدیل کنی، بسم‌الله! آنگاه بگو که می‌شود به جای این کتاب قرآن، سنت و دستور دیگری بیاوریم.

این سنت را آن حقیقتی برای ما فرو فرستاده است که ما و این عالم را آفریده است.

جوانان ما بدانند اگر یک معلم ربانی الهی بالای سرشان نباشد یک وقت حرف‌هایی و افکاری از قلم‌ها و دهان‌هایی دانسته، ندانسته یا با علم یا با کینه‌توزی یا با صفا و سادگی صادر می‌شوند و جوان، مفتون و دلباخته آن الفاظ پر زرق و برق می‌شود و به انحراف می‌افتد. اینها وسوسه‌ شیطانی است.

مبادا مطالب افراد گوشه و کنار و کتاب‌های گوناگون تو را بقاپند. زرق و برق الفاظ زیاد است.

مراقب باشید. برای همین است که مردم عالم و مربی می‌خواهند.

خدای متعال بدن را به همین اندازه که انسان را طرف و آن طرف بگرداند، به وسیله او حرف بشنود، کمال کسب کند، در حدی که احتیاجاتش برآورده ‌شوند توقف داده، اما جان را میدان داده و جان را رشدهاست. او از کجا دانسته که اینجا بایستد؟

این رنگ‌ها و شکل‌های مختلف را پدر و مادر داده‌اند؟ اینها همه در دست دیگری است، «قُل کُلٌّ مِن عِندِاللَّه»(۴) حال پدر، مادر و غذا‌ی آنها این طور نیست که دخیل نباش. اما آفریننده، دیگری است، و لو اینکه بدی‌ها و شر از جانب او نیست. از آن سو همه خیر و ایجاد و تکمیل است.

در کافی چند روایت از ائمه اطهار بیان شده که خداوند اولی است در حسنات و شما اولی هستید به سیئات، حسنات مستقیم از ناحیه اوست، سیئات منسوب به شماست.

او نطفه را در رحم، صورتگری می‌کند حالا نطفه اگر چنانچه عصاره یک پیکر میگسار است که آن فرزند در عقل او خللی پیدا می‌شود بلکه در ریخت و شکل او هم خللی پیدا می‌شود، میگسارها یا عقیم می‌شوند یا اگر چنانچه فرزندی از ایشان متولد بشود می‌بینید فرزند عاقل، فرزند هوشیار، فرزند صحیح الخلقه، فرزندی که عقلش را، دانش و هوشش را حفظ  کند، نیست.

از جانب او تکمیل و ایجاد است. بدی از این ناحیه است، رحم ناپاک است، صورت نطفه طور دیگر می‌شود، پدر ناپاک است،

غذای ناپاک و شبهه‌ناک در نطفه اثر می‌گذارد.

آفتاب کارش نور دادن است. آفتاب سایه نمی‌دهد، نور می‌دهد.

این کار آفتاب است. سایه از درخت و دیوار است. آفتاب کارش بالذات رحمت است، «یَا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَه»(۵).

او بالذات خیر و خیّر است. نور از اوست و بس. شرها، بدی‌ها و تیرگی‌ها مجعول بالعرض‌اند، بالذات از جانب حق جلّ و علا نیست، چون این طرف آلوده است او کارش این است که بیافریند.

امساک فیض از آن طرف نمی‌شود، آنچه که از جانب اوست حق است. راستی و درستی است، بدی‌ها از این سو از جانب ما هستند.

سفیان آمد حضور جناب امام صادق(۲) و از حضرتش درخواست کرد، «یابن رسول‌الله! به من سفارشی و نصیحتی بفرما.» فرمود، «یا سفیان! آدم دروغگو جوانمرد نیست و مروت ندارد.»

به مصاحبین و معاشرین و شب‌ها و جلسه‌های خود التفات و دقت داشته باشید. دلتان به حال خودتان بسوزد:

«تا تــوانـی می‌گریز از یار بـد

یار بـد بدتر بود از مار بـد

مار بـد تنها تـو را بر جان زنـد

یار بـد بر جان و بر ایمان زن«د»

زرق و برق‌ها و پرده‌های الوان، شب و عمر شما را از شما نگیرند، اوقات عمر با سرعت می‌گذرند.

این سرمایه همیشه برای تو نمی‌ماند. وقت، این سرمایه را مغتنم بشمار و قدر بدان.

از آنهائی که جوانی از دست داده‌اند بپرس که قدر و عظمت جوانی چیست.

چرا حسد می‌ورزی؟ چرا راضی نیستی؟ دولت «قناعت» مگر کم دولتی است؟ دولت «رضا» مگر کم دولتی است؟ دولت «صبر» مگر کم دولتی است؟ درست است که باید تدبیر داشت، اما بنده‌ی حقیقی، بنده‌ تفویض و تسلیم است. واقعیت این است که وظیفه‌ ما تفویض و تسلیم است.

کاردار کار ما در کار ماست ما بنده‌ایم و وظیفه‌ ما بندگی است.

یکی آمد خدمت جناب امام صادق(ع)

و عرض کرد، «دکان باز کرده‌ام و مشتری نمی‌آید.» فرمودند، «تو وظیفه‌ داری که دکان باز کنی. این وظیفه‌ توست. همین‌قـدر.»

یک روز مشتری می‌آید و مهلتت نمی‌دهد. یک روز هم مشتری نمی‌آید. همه کارها روی حساب است. نظام، نظام احسن است. تو چه کار داری به مردم؟ تو وظیفه‌ات این است که دکان باز کنی، این وظیفه‌ توست. بقیه مربوط به اوست.

مریض شده‌ای. وظیفه‌ات این است که دنبال طبیب بروری، دنبال درمان بروی. دیگر بیش از این که وظیفه نداری، ما بنده تفویض و تسلیم هستیم.

جناب امام باقر(ع) رفتند به عیادت جابر. جابر پیرمردی از صحابه پیغمبر(ص) است مریض شده،. همان جابری که حضرت رسول‌الله(ص) به او فرمودند: که به خدمت جناب باقر(ع) میرسی و آن فرزند مرا هم می‌بینی. سلام مرا به او برسان.

امام از حال او می‌پرسند.

جابر در جواب عرض می‌کند که، «یابن رسول‌الله! در حالی هستم که رفتن برای من بهتر از ماندن و تهیدستی برای من بهتر از توانگری است.»

آقا فرمودند، «اما من حرفم این است اگر به من فرمود بیا، رفتن خوب است، اگر فرمود باش، بودن خوب است. فرمود باید توانگر باشی، توانگری خوب است. فرمود باید تهیدست باشی، تهیدستی خوب است.»

عاشقان کوی تو الْفَقرُ فَخرِی می‌زنند. این مقام رضاست. ما بیش از این حقی نداریم و کاری از ما ساخته نیست.

جهان جهانبان دارد. نظام را ناظمی است. خداوند برنامه و حقیقت دارد. همان‌‌طور که تا اینجائی که هستی دست من و تو نبود. دست دیگری است.

رسول الله(ص) فرمودند اعتمادت، وثوقت فقط به خدا باشد. آنگاه که وثوقت به خدا شد، مؤمنی.

یکی از چیزهائی که خداوند از آدم رباخوار می‌گیرد این است که وثوق و اعتماد و اطمینان به خدا را از او می‌گیرد و او به جای اینکه خداپرست و چشمش به سوی حق باشد و صبح که از خانه‌اش به سوی مثلاً دکه‌اش می‌رود بگوید الهی به امید تو، به این فکر است که امروز نوبت فلانی است، فلانی باید بیاید، از آن یکی این قدر بگیرم، از آن یکی آن قدر…! این خداپرست و موحد و نمازگزار نیست. نماز میخواند و می‌گوید:

«ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعین»، اما انگار که شخص خوابیده یا  بیهوش یا دیوانه‌ چیزی بگوید. کجا ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعین؟ کجا تنها تو را پرستش می‌کنم و از تو یاری می‌جویم؟

این که چشمش به هزار دست است، کجا موحد است؟ کجا در عبادت است؟ مگر به لقلقه‌ لسان است؟

این مردم‌پرست است، خداپرست نیست،

«أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ القَهَّار»(۶) آیا داشتن ارباب‌، و خداهای گوناگون خوب است یا خداوند یکتایی که مستولی است و همه در دست او هستیم و همه چیز از اوست؟

اگر اطمینان و اعتماد به الله داشته باشی. آنگاه مؤمنی.

رسول‌الله(ص) فرمود: «از کبوتر کمتر نباشید که صبح از لانه‌ خود پرواز می‌کند، به امید خداوند به بیابان می‌رود و روزی‌اش را به دست می‌آورد.»

چه کسی روزی را به من داده؟ به آنچه که خداوند برای تو حصّه و نصیب و قسمت قرار داده راضی و خرسند باش تا غنی و توانگر باشی و گرنه هفت اقلیم را هم بگیری باز در تب و تاب اقلیم دیگری.

تا به مقام رضا نرسی غنی نخواهی بود و هر چه به دستت بیاید گدائی و هر چه بیشتر به دست می‌آوری گداتری.

در اجتماع افرادی هستند که زندگی چندان پر و پیمانی هم ندارند، اما بذل و بخشش و جوانمردی و از خودگذشتگی دارند.

چه بسا بیچاره‌هایی که جمادها را اندوخته و به چند برگ کاغذ با چند عدد صفر و به جمادی که در بیرون و از حقیقتشان خارج است، دل خوش کرده‌اند.

شخصی آمد خدمت یکی از معصومین«علیهم‌‌السلام» و عرض کرد، «آقا چرا ما از مُردن هراس داریم؟» فرمود، «چون شما هرچه را که به چنگ آورده‌اید همه را در اینجا نهاده‌اید و نمی‌توانید از اینها دل بردارید. یک مقداری پیش بفرستید آنجا و ببینید که چه خوب می‌کشاند شما را می‌برد.»

«وَلًا مِن عِندِ اللَّهِ وَ ما عِندَ اللَّهِ خَیْر».(۷) نسبت به کسی که مجاور و شریک توست، در کنار مغازه‌ تو مغازه دارد، در کنار خانه‌ تو خانه دارد، همسایه‌ توست، اهل راسته و بازار توست، در یک خیابان هستید، در یک محله به سر می‌برید، درست همسایگی کن،

درست حق آنها را به جا بیاور. آنگاه مُسلم هستی.

چه رقابت‌های نامشروع در کسب، چه چاه‌کنی‌ها در رقابت‌های نامشروع و در کسب، این چه مسلمانی است؟ چه خلاف‌گویی‌ها، چه دروغ زدن‌ها.

یک بنده‌ خدائی متاعی آورده. اگر می‌خواهی بخری بخر اگر نمی‌خواهی بخری حق نداری که متاع او را تنزل بدهی و پایین بیاوری. ما حق نداریم این کار را بکنیم.

آن کسی که با تو مجاور است، حق جدار را رعایت کن.

جناب علامه شیخ بهایی در کشکولش آورده‌ که حضرت رسول‌الله با فردی به جایی تشریف می‌بردند. به برکه آبی رسیدند. آن فرد عرض کرد، «یا رسول‌الله! در این آب خودمان را شستشو بدهیم؟» فرمودند، «بسیار هم خوب است.» رسول‌الله وارد در آب شدند. وقتی خواستند از آب در آیند، آن فرد قطیفه را گرفت و برای رسول‌الله نگه داشت. سپس او در آب رفت و وقتی داشت از آب بیرون می‌آمد، جناب رسول‌الله(ص) قطیفه را در دست گرفتند و برای او نگه داشتند. آن فرد ابا کرد و گفت، «یا رسول‌الله! شما برای من قطیفه نگه بدارید؟» فرمودند: «خودداری نکن. دو نفر که باهم رفیق و شریک و همراه و همسفر شدند آن کسی از آن دو نزد خدا گرامی‌تر است که حق رفاقت را بهتر انجام دهد و به وظیفه رفاقت و همسفری خود بهتر آشنا باشد.»

ببینید، رفیق، معاشر و مصاحب که شدید، چقدر باید مواظب هم باشید. باید کشیک نفس را بدهی.

از هر کسی که تو را از مسیر انسانی به در می‌برد بپرهیز، ولو پدر، مادر، فرزندت باشد. در اینجا نفرمایید که رحم است، این دیگر رحم نیست، این بیگانه است. از او برکنار باش.

فرمود با آدم نابکار و فاجر که مواظب خود نیست، هرزه و هرزه‌کار است مصاحبت نکن، زیرا فجور و بدکاری‌هایش را به تو تعلیم می‌دهد. نفس انسانی خوپذیر است.

معاشر با کسانی باش که یاد خدا را در تو زنده نگه می‌دارند.

برای کاری که در پیش داری با کسانی مشورت کن که از خدا می‌ترسند.

هر عقلی برای خود چراغی است. انسان برای کارهای مهم به نورافکن احتیاج دارد.

ظلمات و تاریکی‌ها زیادند. چند تا چراغ که جمع بشوند، بهتر نور می‌دهندو  فضا روشن‌تر می‌شود.

اینکه فرمود مشورت کنید، «وَ شاوِرهُم فِی الْأَمر»(۸) به عنوان تعلیم به دیگران و تألیف قلوب است.

ما با هم مشورت می‌کنیم، چون عقل‌ها و بینش‌ها چراغ‌ هستند و کارها را ظلمت‌ و تاریکی‌ فراگرفته است. مشورت محبت و برادری و یگانگی می‌آورد، چون دل به دل راه دارد.

جناب رسول الله فرمودند، «اَلمُستَشارُ مُعتَمِد» کسی که آمده با تو مشورت کند و درباره کاری از تو نظر بپرسد، آنچه را که حق است و می‌دانی بگو.

امین باش. هم سرّ او را نگه دار و هم به او خیانت نکن.

ابوحنیفه آمد خدمت جناب امام صادق معصومین(علیهم‌‌السلام) و عصایی را در دست امام دید. پرسید، «آقا! این چیست؟» فرمود، «عصای پیغمبر(ص) است که به ما ارث رسیده است.»

ابوحنیفه افتاد روی عصا و بنا کرد آن را بوسیدن.

فرمود: من پسر پیغمبر(ص) و جانشین ایشان هستم. سخن مرا بشنو و اطاعت امر خدا را کن.»

آن قدری که مردم شهر به فکر مسجد هستند، به فکر عالم نیستند.

آخر جان مسجد علم است و عالم. مسجد و مردم را چه کسی باید اداره کند؟ «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا ِالَیهِم»، آن کسانی که به فکر حسینیه‌ها و تکایا هستند، به فکر مروجین دین و عالم روحانی‌شان باشند.

عرض نمی‌کنم حفظ شعائر دین نکنید و مسجد نسازید، اما ببینید جان مسجد چه هست؟

درست است که مسجد مدرسه الهی است، اما مدرسه معلم می‌خواهد.

جان مسجد قرآن و نشر احکام است.

به ما فرموده‌اند اگر خدا نعمتی به تو داد، اگر خواهان دوام و بقای نعمت هستی

«لَئِن شَکَرْتُم لَأَزِیدَنَّکُم»: حق و شکر الهی را به جا بیاور

امام زین العابدین(ع) وقتی نعمتی که به ایشان می‌رسید یا مصیبتی برطرف می‌شد. نماز شکر می‌خواندند،

بین دو مسلمان را آشتی می‌دادند، کدورتی را برطرف یا مشکل مردم را حل می‌کردند و یا حاجتی را برمی‌آوردند. نماز شکر می‌خواندند

حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «اگر یکی از بندگان خدا در خانه شما را زد و آبرویش را پیش شما آورد، شتاب کنید در برآوردن حاجت او که حاجت او را دیگری برمی‌آورد و برای شما شرمندگی می‌ماند، از آن هت که از ثوابش باز می‌مانید.

این نعمتی است که به شما روی آورده است.

به این نعمت الهی دست رد نزنید و قدر این نعمت را بدانید. بندگان خدا به در خانه‌ هر کسی نمی‌روند و هر دری را نمی‌زنند،

«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»(نوح/۱۲)

اگر می‌بینی روزی‌ تو نرسیده یا به تعویق افتاده، استغفار کن و بدان که گناه است که حجاب شده بین تو و روزیِ تو.

بدان که داری چوب گناهت را می‌خوری.

حالا با این وضعی که ماها داریم گلی به جمال خداوند که به ما لقمه‌هایی می‌دهد با این همه گناه.

یا اگر چنانچه از یک آدم چیره‌دست زبردست و بی‌درنگ غم و اندوه و ترس و بیمی داری، به کلمه مبارکه، «لاحَولَ وَ لا قُوَّه اِلا بِالله» پناه ببر و آن را ذکر خود قرار بده، که این کلمه کلید فرج و گشایش و گنجی از گنج‌های بهشتی است.

قرآن مجید و کتاب‌الله و دستور الهی برای این است که خودمان را دریابیم و سعادت همیشگی خود را به دست بیاوریم.

همان‌طور که در آیات سوره‌ آل عمران فرموده کسانی هستند که شما را به سوی حقیقت دعوت می‌کنند، «وَلْتَکُنْ مِّنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى‏الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۹). افرادی را داشته باشید که شما را به سوی سعادت بکشانند. خودتان را دریابید، مواظب جان خودتان، سرّ خودتان، رزق و روزی‌تان و کسب و کارتان باشید.

امام صادق فرمودند:

«شیعیان! کاری نکنید که وقتی شما را می‌بینند بگویند اینها که از شاگردان امام صادق‌اند، این رفتار و وضعشان است. این دروغشان، این حسدشان، این گناهشان، این ریای‌شان، این دزدی‌شان، این ظاهرشان و این زندگی‌شان است.

زینت ما باشید که وقتی شما را می‌بینند بگویند اینها کسانی هستند که از امام صادق(ع) درس گرفته‌اند.

اعمال شما باید معرف شما و مبلّغ برای مردم باشند.»

ملای رومی در باره قرآن فرمود:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم

بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم

طاعنان را از حدیثت رافضم

کس نتاند بیش و کم کردن درو

تو به از من حافظی دیگر مجو

رونقت را روز روز افزون کنم

نام تو بر زر و بر نقره زنم

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. فاطر/۴۳
  2. مدثر/۳۱

۳ تحریم/۶

  1. نساء/۷۹
  2. مائده/ ۹۸
  3. یوسف/۳۹
  4. آل عمران/ ۱۹۸
  5. آل‌عمران/۱۵۹
  6. آل‌عمران/ ۱۰۴
24دسامبر/19

از عدم رأی اعتماد به۲ وزیر پیشنهادی نخست‌وزیر تا دیدار سرکرده منافقین با پادشاه اردن

در حوزه «سیاست داخلی»، آبان ماه ۱۳۶۴ نمایندگان بار دیگر با رأی بالا به ۲۲ وزیر پیشنهادی نخست‌وزیر رأی اعتماد دادند که کابینه بتواند به برنامه‌های خود در شرایط جنگی جامه عمل بپوشاند. در رأی‌گیری ۶ آذر ۱۳۶۴ دو گزینه پیشنهادی نخست‌وزیر نتوانستند اعتماد نمایندگان را کسب کرده و به هیئت دولت راه یابند.

از سوی دیگر، در این دو  ماه، سرکرده منافقین با پادشاه اردن دیدار کرد.

براساس ارزیابی‌‌ها و تحلیل کارشناسان، گروهک نفاق در فاز جدید فعالیت‌های خود به دنبال ورود به تجارت مواد مخدر بوده و انگلیس نیز در حال گسترش روابط خود با صدام و کمک به رژیم بعث عراق در جنگ علیه ایران اسلامی بود.

در ادامه به روایت بخشی از رویدادهای آبان و آذر ۱۳۶۴ می‌پردازیم:

 

رأی اعتماد مجلس به ۲۲ وزیر کابینه

در ۶ آبان ۱۳۶۴ وزیران معرفی شده از سوی میرحسین موسوی از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند و از سه شنبه ۷ آبان کار خود را آغاز کردند.

سعیدی‌کیا وزیر راه، زنجانی وزیر برنامه و بودجه، فرهادی وزیر علوم، محتشمی وزیر کشور، آقازاده وزیر نفت، سرهنگ جلالی وزیر دفاع و بانکی وزیر نیرو چهره‌های جدید کابینه هستند.

با احتساب وزرای سابق و اعضای جدید، هیئت دولت کابینه با این ترکیب به فعالیت خود ادامه خواهد داد: حسن حبیبی وزیر دادگستری، محمد محمدی ری شهری وزیر اطلاعات، سیدمحمد خاتمی وزیر ارشاد اسلامی، بیژن نامدار زنگنه وزیر جهاد سازندگی، محمد فرهادی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، سیدمحمد غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن، علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سراج‌الدین کازرونی وزیر مسکن و شهرسازی، سرهنگ محمدحسین جلالی وزیر دفاع، سیدکاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش ، محسن رفیق دوست وزیر سپاه پاسداران، ابوالقاسم سرحدی‌زاده وزیر کار و امور اجتماعی، محمد سعیدی‌کیا وزیر راه و ترابری، حسن عابدی جعفری وزیر بازرگانی، بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین، محمدتقی بانکی وزیر نیرو،  عباسعلی زالی وزیر کشاورزی، علی‌اکبر محتشمی وزیر کشور، غلامرضا شافعی وزیر صنایع، غلامرضا آقازاده وزیر نفت، مسعود روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه و علیرضا مرندی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی.

 

دو گزینه‌ای که از راهیابی به کابینه بازماندند!

براساس رأی نمایندگان، آقایان حسین نیلی با ۱۲۶ رأی موافق، ۸۳ رأی مخالف و ۴۹ رأی ممتنع و حسین نمازی با ۱۱۵ رأی موافق، ۷۳ رأی مخالف و ۷۰ رأی ممتنع، نتوانستند اعتماد نمایندگان برای تصدی پست‌های وزارت معادن و فلزات و اقتصاد و دارایی را کسب کنند.(۱)

 

دیدار سرکرده منافقین و پادشاه اردن/ گروهک نفاق به دنبال تجارت مواد مخدر!

ملک حسین پادشاه اردن در جریان سفر خود به فرانسه در ۱۶ آبان ۱۳۶۴ با مسعود رجوی سرکرده سازمان منافقین در پاریس دیدار و گفت‌وگو کرد.

«روزنامه جمهوری اسلامی» در این باره نوشت: در حالی که منافقین به خاطر جنایاتشان در انزوای کامل سیاسی به سر می‌برند و حتی حامیان سابق آن‌ها دیگر برای ادامه حمایت از آنان تمایل نشان نمی‌دهند، سرکرده منافقین برای جلب حمایت ارتجاع عرب دست به دامان شاه حسین شد و طی دیداری در پاریس، از وی استمداد کرد.

شاه حسین در اولین روز از سفرش به فرانسه با رجوی سرکرده منافقین دیدار کرد. آن‌گونه که خبرگزاری ایتالیا می‌گوید شاه اردن در این دیدار در مورد آخرین تحولات خاورمیانه و جنگ ایران و عراق با رجوی گفت‌وگو کرده است. شاه حسین اکنون در تلاش برای یافتن راهی جهت علنی کردن سازش خود با اسرائیل به همراه دیگر رژیم‌های عربی می‌باشد.

از سوی دیگر براساس گزارش خبرگزاری فرانسه، رجوی برای ملاقات با شاه حسین به قصر مارمین اقامتگاه رسمی میهمانان دولت فرانسه رفت. پیش از این رجوی در پاریس با طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق نیز ملاقات کرده بود.

خبرگزاری‌های عربی درباره این ملاقات گزارش داده بودند که در آن درباره جنگ ایران و عراق مذاکره به عمل آمد. پس از ملاقات رجوی و طارق عزیز چندین تن از اعضای منافقین در حین جاسوسی و ارسال اطلاعات نظامی ایران برای رژیم عراق در غرب و جنوب کشور دستگیر شدند.

متذکر می‌شود دستگاه‌های انتظامی و پلیس آمریکا و اکثر کشورهای اروپای غربی در ازای اعطای حقِ داد و ستد مواد مخدر به منافقین از کادرهای این سازمان جهت فعالیت‌های جاسوسی استفاده می‌برند.

سازمان منافقین که برای حفظ تشکیلات خود در خارج از کشور و عمدتاً آمریکا و کشورهای اروپای غربی نیاز شدید به کمک‌های مالی دارد، اکنون تنها راه را شرکت در فعالیت‌های مربوط به خرید و فروش موادمخدر تشخیص داده و ظاهراً تشکیلات این سازمان که روزی به عنوان یک تشکیلات سیاسی شناخته می‌شد، اکنون در حال پیوستن به خانواده مافیا است.(۲)

 

میانجیگری ۶ کشور عربی «خلیج فارس» برای پایان جنگ ایران و عراق!

سران ۶ کشور عربی حوزه جنوبی خلیج فارس آمادگی خود را برای میانجیگری بین دو کشور ایران و عراق در جنگ اعلام کردند.

«یوسف العلوی» وزیر مشاور در امور خارجی عمان روز دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۶۴ به اتفاق ابراهیم الصبحی، معاون سیاسی دبیرکل شورای شش کشور عرب خلیج فارس وارد بغداد شد. وی که حامل پیامی از جانب سلطان قابوس پادشاه عمان برای صدام بود، راه‌های پایان دادن به جنگ ایران و عراق را به اطلاع صدام رساند.

در این پیام، اقدامات کشورهای حوزه خلیج فارس در هموار ساختن راه پایان گرفتن  جنگ ۶۱ ماهه [تا آبان ۱۳۶۴] ذکر گردیده است.

«روزنامه اطلاعات» در گزارش خود نوشت: پیام مذکور را می‌توان نتیجه اجلاس شش کشور خلیج فارس در هفته گذشته نامید. علوی و الصبحی در اوایل هفته با کاردار ایران در عمان نیز ملاقات کرده بودند.

بنا به اظهار منابع دیپلماتیک، انتظار می‌رود کشورهای مذکور از عراق خواستار توقف عملیات هوایی خود علیه ترمینال نفتی ایران در جزیره خارک و سایر تأسیسات حساس اقتصادی ایران شده باشند. (۳)

 

نیکسون: انقلاب اسلامی ایران تکیه‌گاه ملت‌های جهان سوم شده است

ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا طی یادداشتی که بخش‌هایی از آن در جراید ۱۹ آبان ۱۳۶۴ کشور منتشر شد، تصریح کرد انقلاب اسلامی ایران تکیه‌گاه ملت‌های جهان سوم شده است.

ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا اعلام کرد که انقلاب اسلامی در کشورهای جهان سوم و در حمایت از ملل جهان سوم، به‌پا خاسته و به رقابت با انقلاب شوروی برخاسته است.

وی در مقاله‌ای که به مناسبت دیدار قریب‌الوقوع رهبران آمریکا و شوروی نوشته، افزوده است؛ شوروی باید از بنیادگرایی اسلامی نگران باشد، نه فقط به این خاطر که یک‌سوم جمعیت شوروی را مسلمانان تشکیل می‌دهند، بلکه به این علت که انقلاب اسلامی در حمایت از ملل جهان سوم به رقابت با انقلاب شوروی برخاسته است.(۴)

 

حکم تفویض بخشی از اختیارات فرماندهی کل قوا به وزیر کشور

امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی، ۲۲ آبان ۱۳۶۴ طی حکمی اجازه استفاده از اختیارات فرماندهی کل قوا در ژاندارمری و شهربانی را به حجت‌الاسلام محتشمی وزیر کشور واگذار کرد.

در این حکم آمده است: با تشکر از زحمات جناب حجت‌الاسلام آقای ناطق نوری،‏(۵) به منظور رفع‏‎ ‎‏مشکلات جاری ژاندارمری و شهربانی که تحت نظر وزارت کشور انجام وظیفه می‌نمایند، بدین وسیله به جنابعالی اجازه داده می‌شود تا با مشورت آقای رئیس‌جمهور‏‎ ‎‏محترم،(۶) از اختیارات فرماندهی کل قوا در امور نیروهای انتظامی مزبور تا اصلاح‏‎ ‎‏مقررات استفاده نموده و نسبت به ترفیع و تشویق افسران و درجه‌داران و کارمندان و‏‎ ‎‏سایر مواردی که از اختیارات فرماندهی نیروهاست اقدام مقتضی معمول نمایید.‏(۷)

 

هواپیمای ربوده شده به همراه هواپیماربایان به ایران مسترد شد!

در تاریخ ۴ آذر ۱۳۶۴، یک فروند هواپیمای یک موتوره خدماتی متعلق به شرکت هوایی آسمان، در حالی که از یک جزیره ایرانی در خلیج فارس، راهی بندرعباس بود، ربوده و به امارات متحده عربی برده شد.

دو هواپیماربا که یک هواپیمای کوچک سسنا را ربوده و به ابوظبی برده بودند، توسط مقامات محلی بازداشت و همراه با هواپیما به جمهوری اسلامی ایران مسترد شدند. مقامات وزارت خارجه از رعایت قوانین بین‌المللی توسط دولت امارات قدردانی کردند.

به گزارش «خبرگزاری جمهوری اسلامی» این هواپیمای یک موتوره خدماتی که حداکثر ظرفیت ۵ مسافر را دارد قصد داشت از طریق یکی از جزایر ایرانی در خلیج فارس به بندرعباس برود.

«واحد مرکزی خبر» گزارش داد: براساس آخرین گزارشات رسیده به نقل از خبرگزاری رسمی امارات، دو هواپیماربای ایرانی که دیروز یک هواپیمای ایران را ربوده و به ابوظبی برده بودند پس از چند ساعت مذاکره خود را به نیروهای امنیتی تسلیم کردند.

واحد مرکزی خبر به نقل از یونایتدپرس گفت: یکی از هواپیماربایان یک مسلسل نیمه‌خودکار یوزی ساخت اسرائیل و مقادیری مهمات به همراه داشت.(۸)

 

دیدار تاچر با طارق عزیز برای ارتقای روابط صدام و انگلیس!

مارگارت تاچر نخست‌وزیر انگلیس در دیدار با طارق عزیز وزیر خارجه عراق در لندن راه‌های توسعه همکاری‌های نظامی دو کشور را مورد بررسی قرار دادند.

«روزنامه اطلاعات» در شماره ۱۴ آذر خود نوشت: در مذاکرات دو طرف، تحولات جنگ ایران و عراق، مسائل خاورمیانه و موقعیت لبنان مورد بحث قرار گرفت.

منابع کابینه انگلیس اظهار داشتند در این ملاقات در مورد روابط دوجانبه نیز گفت‌وگو شد و از نظر منابع فوق، این روابط در زمینه‌های مختلف رو به بهبود مداوم توصیف شد.

طارق عزیز که به دعوت انگلیس وارد لندن شد، با جفری‌هاو، وزیر خارجه انگلیس نیز ملاقات کرد.(۹)

 

شهادت ۲ نفر و مجروح شدن ۱۸ تن در انفجار بمب مقابل بیمارستان!

انفجار بمب در مقابل بیمارستان شهدای تجریش، ۲ شهید و ۱۸ مجروح بر جای گذاشت.

«روزنامه کیهان» در شماره ۱۷ آذر خود نوشت: ساعت ۱۲ و ۵۵ دقیقه بعدازظهر دیروز، بمبی به وزن تقریبی ۲۵ پوند از سوی ایادی استکبار جهانی در مقابل بیمارستان شهدای تجریش تهران منفجر شد و در نتیجه دو نفر شهید و عده‌ای را مجروح کرد. این انفجار ساعاتی پس از تصویب قطعنامه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در مورد آنچه «نقض حقوق بشر در ایران» خوانده شد صورت گرفت!

بر اثر این بمب‌گذاری دو نفر به نام‌های ایرج رحمانی ۴۹ ساله سرهنگ بازنشسته ارتش و فرزانه محمدی پیرایه دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی شهید و ۱۸ نفر دیگر نیز مجروح شدند.(۱۰)

 

بمب‌گذاری در کنسولگری ایران در لندن

۴ آذرماه این سال نیز در اثر انفجار یک بمب در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در لندن یکی از کارکنان کنسولگری مجروح شد. این بمب در یک بسته کوچک جاسازی شده بود و در حالی که یکی از زنان کارمند سفارت مشغول باز کردن آن بود، منفجر شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۷ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۱۴٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۱۸ آبان ۱۳۶۴، صفحه۳٫

۳ـ اطلاعات، ۲۲ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۲۰٫

۴ـ اطلاعات، ۱۹ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۱۶٫

۵ـ وزیر پیشین کشور.

۶ـ آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی دفاع.

۷ـ صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۴۲۰٫

۸ـ جمهوری اسلامی، ۵ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۱۲٫

۹ـ اطلاعات، ۱۴ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۲۰٫

۱۰ـ کیهان، ۱۷ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۱۹٫

24دسامبر/19

تداوم تولید آثار خانوادگی و اجتمایی در سال ۷۱

پیشگفتار

در شماره‌های پیشین فیلم‌های نمایش داده شده تا اوائل سال ۱۳۷۱ تحلیل گردید. در سال ۱۳۷۱ جمعاً ۶۱ فیلم به نمایش عمومی درآمد که عمدتاَ در ژانر اجتماعی طبقه‌بندی می‌شوند، هر چند تعداد فیلم‌های ژانر کودک و نوجوان هم در این سال قابل توجه است.

 

ب) فیلم‌های اجتماعی و خانوادگی:

۱- آلما: فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق تیرداد سخائی)، تهیه کننده و کارگردان: اکبر صادقی، بازیگران: جمشید مشایخی، رضا رویگری، افسانه بایگان، مرحوم علی معلم (که بعدها تهیه کننده شد)، دیمیتری پاگدانف، مهدی رئیس‌فیروز، علی علی‌اف.

داستان فیلم به جدا شدن یک دختر از پدرش در مرز آذربایجان شوروی (قبل از فروپاشی شوروی) مربوط می‌شود. از آنجا که آن قسمت در زمان قاجاریه از ایران جدا شده، مردم آنجا ارتباط عاطفی نزدیکی با مردم ایران بویژه آذربایجان ایران احساس می‌کنند. پدر دختر که متوجه زنده بودن دخترش می‌شود به طور قاچاقی وارد آذربایجان شوروی می‌شود تا دخترش را که به اتهام فعالیت‌های ضدکمونیستی نظام حاکم بر آن زمان شوروی به اعدام محکوم شده است، نجات دهد.

فیلم دارای قصه متداول این قبیل داستان‌هاست که در نظام‌های کمونیستی و سرمایه‌داری هر دو وجود دارند.

۲- افسانه مه پلنگ: فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده (به اتفاق جعفر بابائیان) و کارگردان: محمدعلی سجادی، بازیگران: رضا رویگری، فاطمه گودرزی، میر محمد تجدد، پرویز خشنودی، محمود رئوفی، عباس امیری، سپیده پهلوان‌زاده.

قصه فیلم بیشتر تخیلی به نظر می‌رسد. هر چند بر بستر اوهام و خرافات مرسوم در میان برخی از روستائیان پیش می‌رود. فیلم کشش دیدن برای تماشاچی ندارد و بسیار خسته کننده است ضمن اینکه بیننده قصه منسجمی را هم نمی‌بیند و در پایان نمی‌تواند در چند سطر توضیح دهد که ماجرا چیست. شاید بتوان گفت که پیوستگی داستان فیلم از دست کارگردان خارج شده و جمع و جور کردن آن ناممکن شده است.

۳- آهوی وحشی: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: حمید خیرالدّین، محصول: شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران با مشارکت محمدجواد ظهیری.

دانش‌آموزی که علاقمند به نواختن و فراگیری (دوتار) است به دلیل سخت‌گیری معلم خود، از روستا به جنگل می‌رود. خواهرش آلت موسیقی او را برمی‌دارد و به دنبال او راهی جنگل می‌شود. آنها گم می‌شوند و در معرض حمله خرس قرار می‌گیرند. برادر بزرگتر این خواهر و برادر که همه این ماجراها را زیر سر معلم می‌داند، برای انتقام از آموزگار نقشه می‌کشد. البته این فیلم در ژانر کودک و نوجوان هم قابل طبقه‌بندی است، اما به دلیل حوادث درون جنگل و گرفتاری‌های خواهر و برادر ترجیح داده شد که در این ژانر اجتماعی آورده شود.

۴- ایلیا نقاش جوان: کارگردان: ابوالحسن داودی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران و خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. بازیگران: رضا کیانیان، نیره فراهانی، رضا خندان، بهرام ابراهیمی، رضا کرم رضایی، زهره مجابی.

مشکلات زندگی در کلان شهر تهران و دشواری‌های عدیده آن برای مهاجرین نوجوان خمیرمایه داستان فیلم را شکل می‌دهد. همانطور که در سال ۷۱ هم ملاحظه می‌شود، قریب به اتفاق سرمایه‌گذاری برای تهیه فیلم‌های آموزنده و تربیتی از طرف دستگاه دولتی یا عمومی صورت گرفته است و کارگردان‌های تازه‌کار و کم تجربه آن زمان مانند ابوالحسن داودی با پول دولت مشق فیلم‌سازی می‌کنند تا بعدها برخی از آنان فیلم‌سازان نسبتاً موفقی بشوند. نکته قابل توجه آن است که اغلب این سینماگران اعم از بازیگر، تهیه کننده و کارگردان که بعدها شهرت کم و زیادی به دست آوردند، به جای قدردانی از امکان آزمون و خطایی که با پول بیت‌المال برایشان فراهم آمده بود و موجب پختگی و تجربه‌آموزی آنان شد، راه تخریب و مقابله و مخالفت با ارگان‌های ذیربط را در پیش گرفتند و در واقع نمکدان شکستند، هر چند چیزی به دست نیاوردند ولی در مقابل موجب هوشیاری دستگاه‌های دولتی برای دقت و برنامه‌ریزی بهتر شدند.

۵- آذرخش: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: احمدرضا درویش، بازیگران: جهانگیر الماسی، روح‌انگیز مهتدی، کاظم بلوچی، شهره لرستانی، حسن شجاع.

ترسیم گرفتاری‌ها و مشکلات قشر ضعیف جامعه خمیرمایه داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. فیلم کشش معمول این قبیل قصه‌ها را دارد و مخاطب عام را با خود همراه می‌کند. احمدرضا درویش کارگردان مستعدی است که بعدها عمدتاً به ساخت فیلم‌های دفاع مقدس روی آورد و آثار قابل قبولی مانند (دوئل) و (سرزمین خورشید) را ارائه نمود. اصرار وی در نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع) در فیلم سینمایی (رستاخیز) که به ترسیم واقعه عاشورا می‌پردازد، علیرغم نظر فقها و مراجع تقلید موجب توقیف فیلم وی در سال‌های اخیر شده است. این هم از نقاط ضعف برخی از فیلم‌سازان ماست که نمی‌توانند دریابند، مراجع تقلید چه جایگاهی در جامعه مذهبی ما دارند.

۶- پرواز در پرواز: کارگردان: عبدالرحیم شرفی. بازیگران: محسن یگانه، ناصر فروغ، زهره زارعی، رضا تقوایی، حسن سعیدی، بهزاد خداویسی. محصول: نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران.

داستان فیلم به آسیب‌های اجتماعی و حتی فنّی کبوتربازی می‌پردازد. قصه مردی که به علت نگهداری کبوتر هم از خانواده خود فاصله گرفته و توجهی به تربیت فرزندان خود ندارد و هم موجب سقوط جنگنده نیروی هوایی شده است. همانطور که دیده می‌شود از میان همه عوامل و بویژه بازیگران هم اکنون فقط بهزاد خداویسی به عنوان سینماگر حرفه‌ای مشغول به کار است و بقیه از این حوزه خارج شده‌اند.

۷- چکمه: کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: محمدعلی طالبی، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. تهیه کننده: گروه تلویزیونی شاهد. بازیگران: سمانه جعفرجلالی، علی آتشکار، رایا نصیری، شقایق اسلامی، زهرا هادی‌پور.

گذشت و ایثار و درک زیبایی‌های فراتر از ابزار مادی جوهره داستانی این فیلم که در ژانر کودک و نوجوان هم قابل طبقه‌بندی است را تشکیل می‌دهد. نویسنده داستان اولیه هوشنگ مرادی کرمانی است که با (داستان‌های مجید) او به کارگردانی کیومرث پوراحمد در تلویزیون آشنا هستیم. محمدعلی طالبی کارهای دیگر نیز در حوزه کودک و نوجوان دارد که آثار قابل قبولی به حساب می‌آیند.

۸- چشم‌هایم برای تو: فیلمنامه‌نویس، تهیه کننده (به اتفاق عباس جهان‌بخش و نورالدین حجازی) و کارگردان: خسرو شجاعی، بازیگران: عباس جهان‌بخش، مرجانه گلچین، دانیال حکیمی، رضا بابک، شهلا ریاحی، رامبد لطفی، هما خاکپاش.

داستان گذشت و ایثار و اهدای اعضای بدن که در آن سال‌ها چندان مورد توجه و پذیرش جامعه قرار نداشت و به سختی خانواده‌ها و ورثه حاضر به اینگونه فداکاری‌ها می‌شدند. به صورت روان روایت شده است. پذیرش اهدای عضو در هر دو حالت زنده و مرگ مغزی مسأله ساده‌ای نیست. البته هم اکنون با زمینه‌سازی و تبلیغات مؤثر و نظر مراجع تقلید بخش قابل توجهی از جامعه ما به این کار رضایت می‌دهد و موجب نجات بیماران در آستانه مرگ می‌شود.

خانواده کوچک ما: کارگردان: شاپور قریب، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده: سیدمحسن وزیری، بازیگران: جمشید مشایخی، عنایت بخشی، فاطمه طاهری، سیدحسین وزیری، ساحل سرمیلی، فاطمه حسین‌علاء.

قصه قدیمی دلباختگی پسری از خانواده ثروتمند نسبت به دختری از قشر فقیر جامعه. همان که در سینمای ایران و هندو بلکه همه دنیا به کرات بازگو شده است. کارگران فیلم از سینماگران قبل از انقلاب و سازنده فیلم‌های معروف به فیلم فارسی است که پس از انقلاب هم تلاش نموده برای طبقه عام فیلم بسازد. نگاه اساسی وی و تهیه کننده فیلم همواره و در سایر آثار نیز گیشه و فروش بوده است. توجه نمایید که کسی با فروش و گیشه پررونق مخالف نیست. سخن اساسی این است که در کنار فروش لازم است مسائل تربیتی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز لحاظ شود و بعضاً این مسائل قربانی نگردد.

۱۰- خسوف: فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده (به اتفاق غلامحسین بلوریان و صادق جلالی) و کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران: محمدعلی کشاورز، فریبا کوثری، بهزاد بهزادپور، فریبرز عرب‌نیا، زهره اویسی، مجید نهاوندیان.

تشریح درگیری یک زن با سنت‌های قدیمی و دست و پا گیر عوامانه حاکم بر مناسبات فرهنگی برخی از خانواده‌ها شاکله داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. از قدیم‌الایام سنت‌های جاهلی و بسیار پرآسیب در اغلب جوامع کارکرد منفی داشته‌اند و همیشه هم عده‌ای به مخالفت با آنها برخاسته‌اند. اصل درگیری مطلوب است منتهی نکته با اهمیتی که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که مبارزه با سنت‌های کهنه و جاهلی، از طرف شیادان غربی با فرهنگ اصیل و ریشه‌دار جوامع شرقی جابجا نشود و جوامع اسلامی را به دروغ متهم به ارتجاع نکنند.

۱۱- دایان باخ: فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده (با مشارکت دیگران) و کارگردان: فرهاد پوراعظم. بازیگران: آزیتا حاجیان، حسن رضایی، ایرج خدری، عباس جهان‌بخش، مرتضی ضرّابی، آتش تقی‌پور.

سوء استفاده اطرافیان از وضعیت خاص افراد سابقه دیرینه دارد. ریشه فرهنگی این کار به فرصت‌طلبی و سوداندوزی برمی‌گردد که انسان‌های تربیت نشده همواره دچار این رویه زشت می باشند. آنچه که می‌تواند مانع این قبیل سوءاستفاده‌ها شود آگاهی جامعه به حقوق شرعی و قانونی آحاد مردم است.

۱۲- خون بس: فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده (به اتفاق دیگران) و کارگردان: ناصر غلامرضایی، بازیگران: فرخنده بهرامی، ابراهیم جوادی، افسانه قاسمی، داراب فلاح، مرتضی فلاحی، عابدین بهاروند.

در برخی از قبائل، سنت‌های غلطی که آشکارا در تقابل با احکام شرع و قوانین حاکم است، جاری است. این رویه‌ها مشکلات عدیده‌ای برای حاکمیت و خود اهالی فراهم آورده که عقلاء را به تکاپو و ارائه طریق واداشته است. شماری از این سنت‌های غلط حتی موجبات قتل و مجازات بیگناهان را به جرم عضو قبیله مقابل بودن رقم زده است. طبیعی است که همه عوامل باید دست به دست هم بدهند تا اینگونه روش‌های جاهلی برچیده شود. از این منظر فیلم و قصه آن قابل تقدیر است.

۱۳- دو همسفر: فیلم‌نامه (به اتفاق فریدون جیرانی)، تهیه کننده (به اتفاق علی‌اکبر مزینانی) و کارگردان: اصغر هاشمی.

دو نفر از دو قشر متفاوت اجتماعی با فرهنگ کاملاً بیگانه از یکدیگر در اثر یک حادثه ناگزیر در کنار هم قرار می‌گیرند. آنها ناچارند یکدیگر را تحمل کنند. ادبیات گفتاری، شیوه تعامل با اطرافیان، نحوه نگرش به حوادث و خلاصه همه مشخصات آن دو در تضاد با یکدیگر قرار دارند. به هرحال تداوم ارتباط ناگزیری، آنها را به هم نزدیک می‌کند و الفت ناخواسته‌ای را میانشان فراهم می‌آورد. این تضاد رفتار و گفتار و موقعیت، فضای دلنشینی را برای بیننده ایجاد می‌‌کند که او را به دیدن فیلم راغب می‌سازد. فیلم سرگرم کننده‌ای است ولی حاوی پیام خاص تربیتی و فرهنگی نیست.

۱۴- راز خنجر: فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق سیامک تقی‌پور) و کارگردان: محمدحسین حقیقی. بازیگران: خسرو شجاع‌زاده، منوچهر آذری، افسر اسدی، کمند امیرسلیمانی، آتیلا پسیانی، اسماعیل سلطانیان.

ماجرای وقوع یک قتل در یک دهکده و پنهان بودن آن که منجر به حوادث ناخواسته‌ای می‌شود. ازدواج دو جوان با خواهران یکدیگر به نحوی با این قتل رابطه برقرار می‌کند به نحوی که شاهد ماجرا طبق سوگند ناگزیر از افشای راز جنایت پنهان می‌باشد.

۱۵- سارا: نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: داریوش مهرجویی. بازیگران: امین تارخ، خسرو شکیبایی، نیکی کریمی، یاسمن ملک نصر، مهوش وقاری، مریم مهرجویی.

فداکاری یک زن برای درمان شوهر با انجام تخلّف و جعل امضا خلاصه و فشرده داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. میزان گذشت و ایثار زن برای حل معضل همسر خود بسیار ستودنی است و نمره بالایی دریافت می‌کند اما باید به صراحت پذیرفت که انجام کار خلاف قانون به هیچ وجه برای حل مشکل اطرافیان پذیرفتنی نیست. همه باید بپذیرند که مصلحت کلی و اصولی همگان در عمل به قانون و پذیرش چارچوب‌های مقررات است در غیر این صورت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. از این منظر، فیلم‌نامه دچار نقص است و مرزهای فداکاری و نقص قانون مخدوش شده است. البته تلاش سینماگر برای ارزشمند جلوه دادن ایثار ستودنی است اما رعایت نکته فوق نباید فراموش شود چرا که نتیجه نهایی مثبت نخواهد بود.

۱۶- رد پای گرگ: نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی، بازیگران: فرامرز قریبیان، نیکی کریمی، گلچهره سجادیه، مرحوم جلال مقدم، منوچهر حامدی، سعید پیردوست، کارن همایون‌فر.

اختلاف دیرینه دو دوست و کینه‌توزی نسبت به هم، بنیان داستان فیلم است. هر کس آثار کیمیایی را دنبال کرده باشد، به روشنی در می‌یابد که انتقام و خشونت پایه اصلی همه فیلم‌های اوست. بر همین اساس برخی از صاحب‌نظران معتقدند که کیمیایی از دهه ۴۰ شمسی تاحال دارد خود را تکرار می‌کند و هیچ مطلب تازه‌ای ارائه نداده است. به هرحال صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند.

(مأخذ: فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران و انتشارات سازمان سینمایی، تألیف: جمال امید.)

 

24دسامبر/19

نگاهی گذرا به تاریخ تشیّع در شهر مقدّس قم

اشاره

شهر مقدس قم نه تنها پیش از اسلام، بلکه حتّی پس از اسلام نیز پیشینه‌ای کهن و معتبر دارد. به یقین آنچه که به اعتبار و جایگاه آن افزوده است، ورود تشیّع به این شهر در قرون اولیه اسلامی و تبدیل آن به یکی از مراکز مهم استقرار شیعیان امامیه در سرزمین‌های مفتوحه شرقی مسلمین است. استقرار شیعیان در قم و تبدیل آن به پایگاه تشیّع، زمینه‌ساز گسترش تشیّع در نواحی همجوار و گسترش به سراسر ایران نیز شد. از همین روی شناختن قم و اهل آن از همین‌رو برای مسلمانان، به‌ویژه دوستداران اهل‌بیت(ع) از اهمیت خاصّی برخوردار است و تحقیقات بسیاری هم در جهات مختلف آن صورت گرفته است.

این نوشتار مختصر به تاریخ تشیّع و به چگونگی پیدایش شیعه و گسترش آن در این منطقه می‌پردازد و درصدد یافتن پاسخی برای سئوالاتی از این قبیل است که: چرا قم پس از پذیرش اسلام به عنوان یک شهر شیعی مطرح شد و مذهب تشیع را در حالی پذیرفت که سایر نقاط ایران هنوز در پذیرش اسلام یا باقی ماندن بر آیین آباء و اجدادی خود مردد بودند؟ مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر پذیرش تشیّع و گسترش آن در قم کدامند؟

در این مقاله، ضمن پاسخ اجمالی به سئوالات فوق، به برخی از وقایع و مسائلی که به نحوی با موضوع سخن مرتبط است، اشاره می‌شود.

 

مفهوم‌شناسی شیعه و تشیّع

واژه «شیعه» برگرفته از ماده «شیع» به معناى مشایعت، تبعیت، پیروى و شجاعت است.(۲) همچنین بر پیروان و یاران اطلاق می‌شود؛ چنانکه غالباً بر یاران و پیروان امام على(ع) گفته می‌شود.(۳)

در اصل عربى، «شیعه» به معناى گروهى از مردم است و اسمى است که بر مفرد، تثنیه و جمع و نیز بر مذکر و مؤنث به صورت یکسان اطلاق می‌شود(۴) که در فارسى نیز به همین‌گونه است. البته اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند ـ چه در فارسى و چه در عربى ـ «شیعى» می‌گویند و جمع آن در فارسى «شیعیان» است.(۵) امّا در عربى با توجّه به مراتب گوناگون جمع، «شِیَع» (جمع) و «اشیاع» (جمع الجمع) استعمال می‌گردد.(۶)

واژه شیعه در مجموع چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است: یک بار به شکل مفرد(۷) و سه بار به شکل مضاف(۸) که در آیه نخست به معناى «گروه» و در سه مورد دیگر به معناى «تابع و پیرو» است. همچنین در قرآن‌کریم، در پنج مورد واژه «شِیَع» (جمع) ـ به معناى گروه‌ها ـ استعمال شده است.(۹) شایان ذکر است که در دو مورد از استعمالات قرآنى، واژه «شیعه» در برابر «عدوّ» (دشمن) به کار رفته است.(۱۰)

به هر حال، واژه شیعه در یک کاربرد اصطلاحى بر یاران و حامیان امام على(ع) اطلاق می‌شود؛(۱۱) البته در طول تاریخ، این اصطلاح شامل دو معناى عام و خاص بوده است.

معناى اصطلاحى عام در واقع ناظر به پیدایش دو جریان کلى در تاریخ صدر اسلام است که بیانگر جدایى مسلمانان بر دو بخش دوستداران و هواداران امام على(ع) و مخالفان ایشان است.

از نظر تاریخى، این جدایى و تقابل از همان دوران حیات پیامبر اکرم(ص) از طرف آن حضرت به یاران و دوستداران امام علی(ع) و فرزندان گرامی‌اش گفته ‌شد،(۱۲)؛ اما پس از رحلت  حضرت بود و در ماجراى «سقیفه بنی ساعده» (سال ۱۱ هـ.ق) کاملاً آشکار و سپس در سطحى «فراگیر» و در دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) در جنگ‌هایى چون «جمل» و «صفین» به پیکار و کشتار منتهى شد. امام على(ع) با اشاره به شهادت یاران خود توسط اصحاب جمل می‌فرماید: «[آنان] شیعیان مرا و کارگزاران مرا کشتند.»(۱۳)

اصطلاح «شیعه على(ع)» به‌طور خاص بر پیروان مذهب تشیّع در برابر پیروان مذهب تسنّن اطلاق و شامل کسانى می‌شود که به امامت منصوص و بلافصل امام على(ع) و فرزندان آن حضرت پس از رسول خدا(ص) اعتقاد دارند.(۱۴) شیعه به این معناى خاص سه فرقه عمده داشته است: امامیه (دوازده امامى)؛ زیدیه؛ اسماعیلیه. افزون بر این سه گروه، فرقه چهارمى به نام «غلات» نیز خود را شیعه می‌نامیده‌اند؛(۱۵) البته سایر شیعیان، به‌ویژه امامیه بر این باورند که غلات به علت افکار غالیانه و مشرکانه خود که در امامت تا حدّ ربوبیّت غلوّ می‌کنند، نه تنها شیعه که اساساً مسلمان نیز نیستند.(۱۶)

 

قم در گذر تاریخ کهن

شهر قم از کهن‌ترین مراکز تمدنی و مشهورترین شهرهای مذهبی ایران است. شهری که امام صادق(ع) آن را حرم اهل‌البیت(ع) نامید: «خدا را حرمی است و آن مکه است، پیامبر را حرمی است و آن مدینه است، امیرالمؤمنین را حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن قم است.»(۱۷)

 

وجه تسمیه قم

از این شهر با تعابیر مختلفی چون کُم، کومه، کمندان، کونایا، کوآما، و غیر اینها نام برده شده(۱۸)

درباره وجه تسمیه قم در منابع روایی اسلامی آمده است:

۱ـ پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به هنگام عروج به آسمان‌ها، ابلیس را مشاهده کرد که در این سرزمین نشسته و دستانش را تا مرفق بر زانوها انداخته است. وقتی جبرئیل او را معرفی کرد، پیامبر(ص) خطاب به او فرمود: «قُم یا مَلْعُونُ! فَشارِک اعدائَهُم فی اموالِهِم وَاولادِهِم وَنِسائِهِمْ، فَانَّ شیعَتی وَشیعَهَ عَلِی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ، فَسُمّیتْ قُم؛. ای دورمانده از رحمت خدا برخیز (و از این سرزمین دور شو) و با دشمنان اهالی این سرزمین در اموال و اولاد و همسرانشان شریک شو؛ زیرا راه نفوذی برای تو بر شیعیان من و شیعیان علی بن ابی‌طالب وجود ندارد.»(۱۹)

۲ـ امام صادق(ع) خطاب به عفان بصری فرمود: «آیا می‌دانی چرا قم را قم نامیده‌اند؟ براى آنکه مردمش با قائم آل محمّد صلوات‌الله علیه به پاخیزند و بر او استوار مانند و او را یارى کنند.»(۲۰)

۳ـ امام هادی(ع) فرمود: «همانا قم نامیده شد براى اینکه چون کشتى نوح در طوفان بدان رسید ایستاد و آن قطعه‌ای از بیت‌المقدس است».(۲۱)

 

قم، قلب جهان تشیّع

شهر مقدس قم اگرچه به دلیل قرار گرفتن در منطقه‌ای بیابانی و همسایگی با کویر از جاذبه‌های اقلیمی و طراوت آب و هوایی بهره‌ اندکی دارد، امّا بوستان فضیلت، چشمه‌های معرفت و جویبارهای ایمان، این دیار را به لحاظ قداست، به صورت «بهشت کویر» درآورده است.

قم آشیانه آل محمد،(۲۲) مأوای فاطمیان،(۲۳) کانون و پناهگاه شیعیان(۲۴) نامیده شده است.

پیامبر اکرم(ص) و حضرات ائمه معصومین(ع) نیز شرافت و فضیلت این شهر را ستوده و به پیروان خود سفارش کرده‌اند به قم و حوالی آن بروند؛ زیرا بلاها از آن نواحی دور شده است و اگر ستمگری قصد تعرّض به آن را داشته باشد، شکست می‌خورد. وقتی فتنه‌ها و آشوب‌ها چون ابرهای تیرهای نقاط مختلف را آشفته می‌کنند، بهتر است شیعیان به قم روی آورند، زیرا امنیت بهتری دارد.(۲۵) از این‌رو می‌بینیم در عصر حکّام جور اموی و عباسی، هر علوی و شیعی مذهبی که از دست آن حکّام جبّار می‌گریخت امیدش شهر مقدّس قم بود و بدانجا پناه می‌برد.

بعد از دفن حضرت معصومه(س)، توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله کوتاهی، عدّه بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و از نظر کثرت سادات، شهری کم‌نظیر است.(۲۶)

 

تاریخ تشیّع در قم

شهر قم را باید نخستین مرکز تشیّع در حوزه‌ای دانست که به نام ایران شناخته می‌شود؛ زیرا سابقه تشیّع آن به رُبع آخر قرن اوّل هجری بر می‌گردد که ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آباء و اجدادی خود بود. در مورد تاریخ قم روایت‌های زیادی نقل شده‌اند. یاقوت حموی، آن را یک شهر نوبنیاد اسلامی می‌داند.(۲۷) امّا برخی آن را شهری قدیمی می‌دانند و ادله‌ای را هم ارائه کرده‌اند.(۲۸) از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعری در این منطقه که راوی اصلی آن «مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر می‌آید که گروه‌هایی از عجمان فارسی‌زبان در این منطقه می‌زیستند.(۲۹) در روایتی آمده که گروهی از موالی ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجری به قم آمدند. همچنین گفته شده که پس از قیام مختار، در سال ۶۷ هـ.ق. گروهی از بنی‌اسد به قم مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند.(۳۰)

یکى از اولین اجداد کسانى که از اشعری‌ها به قم آمدند، «سائب بن مالک اشعرى» است که بنا به نقل «کلبى» در کوفه، «شیخ شیعه» بود. گرایش شیعى او در حدّ یک «تشیع اعتقادى» بود، از این‌رو از «عبدالله بن مطیع» والى «عبدالله بن زبیر» خواست تا در بین آنها سیره امام علی(ع) را در پیش گیرد،(۳۱) او پس از خروج مختار که به خونخواهی امام حسین(ع)، قیام کرده بود به او پیوست و تا آخرین لحظات در کنار مختار باقى ‏ماند تا اینکه به شهادت ‌رسید.(۳۲)

بنابراین تشیع در خانواده آنان وجود داشت و طبعاً روحیه ضد «اموى» هم در آنان بسیار شدید بود. بعدها وقتى «عبدالرحمن بن اشعث» علیه حجّاج بن یوسف ثقفی شورید، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز دستگیر شد. امّا بعدها «عبدالله» برادر «احوص» وساطت و او را آزاد کرد. از آنجا که احتمال دستگیری مجدّد او و برادرش وجود داشت، تصمیم گرفتند از عراق به جائی دور از دسترس حجّاج بروند. از اخبار تاریخی چنین استفاده می‌شود که اشعری‌ها به قصد «اصفهان» که به دست «ابوموسی اشعری» فتح شده بود، حرکت کردند؛ امّا در منطقه «قم» ساکن شدند. بدین شکل شهر قم با وجود اعراب اشعری‌ای که گرایش شدید شیعی و ارادت خاصی به اهل‌بیت(ع) داشتند، بنیانگزاری شد و آنجا را به صورت پایگاهی أمن برای علویان، سادات و فاطمیان درآوردند.

قطعاً ایرانیانی هم در قم سکونت داشتند و یا بعدها به قم آمدند، به‌طوری که بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدّتی به فارسی تبدیل شد.(۳۳) بنابراین باید عجم‌هایی در آنجا ‌بوده باشند که تأثیر قاطع روی زبان عربی قبائل عربی گذاشتند.

حموی می‌نویسد: اوّلین کسی که از اعراب بدین شهر آمد، عبدالله بن سعد بود. او پسری داشت که در کوفه تربیت و از آنجا به قم منتقل شده و بر مذهب «امامیه» بود. او کسی است که تشیّع را بدان نقطه آورد.(۳۴)

به هر حال، حرکت تفکّر شیعی در قم پس از استقرار اعراب در این منطقه به وجود آمد و با تجمّع و اقتدار آنان در این شهر، قبل از نیمه‌های قرن دوم هجری به‌سرعت گسترش پیدا کرد.

گفته‌اند، در دورانی که اکثر بلاد ایران، مذاهب تسنّن و زرتشتی داشتند، مردم قم از «مذهب تشیّع»  پیروی می‌کردند و در دورانی که دیگر شیعیان اهل‌بیت(ع) با رمز و اشاره از پیشوایان خود نام می‌بردند، قمی‌ها آشکارا مذهب تشیّع را تبلیغ می‌کردند. بنا به نقل صاحب تاریخ قم، نخستین کسی از طایفه  اشعری که اظهار تشیّع و برای ترویج آن کوشش کرد، موسی بن عبدالله از تربیت‌یافتگان محلّه شیعه‌نشین کوفه، امامی مذهب و از اصحاب امامان باقر و صادق(ع) بود.(۳۵)

اشعریان به عنوان انتقال دهندگان مذهب تشیّع از کوفه به قم و مروّجان آن در این منطقه، و جزو حاملان و انتشار دهندگان احادیث اهل‌بیت(ع) در این نواحی به حساب می‌آیند. در عین حال نفوذ شیعه در این منطقه مرهون کسانی است که به‌نوعی از صحابه پیامبر(ص) و از طرفداران حضرت علی(ع) بودند.

در قرون بعد، حضور مبارک حضرت فاطمه معصومه(س) در تعمیق تشیع در این منطقه بسیار تاثیرگذار بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دانش‌آموخته حوزه علمیه قم، محقق و نویسنده.

۲ـ  خلیل بن احمدالفراهدى، ترتیب کتاب العین، انتشارات اسوه، ج۲، ص۹۶۰٫

۳ـ فیروزآبادى، قاموس اللغه، چاپ سنگى، ص۳۳۲٫

۴ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، مؤسسه التاریخ العربى، ۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۶ م، ج۷، ص۲۵۸

۵ـ مصاحب، دائره‌المعارف فارسى، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۱۵۳۲، (ماده «شیعه»).

۶ـ ابن منظور، همان، ج۷، ص۲۵۸،

۷ـ مریم، ۶۹٫

۸ـ قصص:۱۵ و صافات۸۳٫

۹ـ حجر: ۱۰ / انعام: ۶۵و۱۵۹ / قصص: ۴ / روم: ۳۲٫

۱۰ـ … «هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِن شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِن عَدُوِّهِ» (قصص/۱۵).

۱۱ـ ر.ک: لسان العرب، ج۷، ص۲۵۸ (ماده «شیع»).

۱۲ـ  ر.ک: عبدالله فیاض، تاریخ الامامیه اسلافهم و من الشیعه منذ نشأه التشیع حتى مطلع القرن الرابع الهجرى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م، ص۳۱٫

۱۳ـ نصر بن مزاحم منقرى، وقعه صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمدهارون، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۲، ص۵٫

۱۴ـ ر.ک: تاریخ الامامیه اسلافهم و من الشیعه منذ نشأه التشیع حتى مطلع القرن الرابع الهجرى، ص۳۱٫

۱۵ـ  سیدمرتضى بن داعى حسنى رازى، تبصره العوام فى معرفه مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، ۱۳۱۳، ص ۱۶۷٫

۱۶ـ ر.ک: سعدبن عبدالله ابوخلف الأشعرى القمى، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، ۱۹۶۳م، ص۶۴٫

۱۷ـ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۲۶۷،

۱۸ـ معجم البلدان، ج۴، ص۲۷۴٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۶٫

۲۰ـ همان، ج۵۷، ص۲۱۶٫

۲۱ـ همان، ص۲۱۳٫

۲۲ـ امام کاظم(ع) فرمود: «قم، آشیانه آل محمد(ع) و پناهگاه شیعیان آنهاست» (بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۴).

۲۳ـ امام صادق(ع) فرمود: «چون بلاء و رنجى به شما رسد، بر شما است که به قم روید که جایگاه بنى فاطمه و آسایشگاه مؤمنان است…» (بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۱۴).

۲۴ـ از امام صادق(ع) نقل است که: «چون بلاها همه‌گیر شدند، آسودگى سواد در کوفه و اطراف آن است و در قم از کوهستان و چه خوب جایى است قم براى ترسان آواره (بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۲).

۲۵ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۲٫

۲۶ـ مجالس المؤمنین قاضی نورالله شوشتری، ج۱، ص۱۴۶٫

۲۷ـ معجم البلدان، ج۴، ص۳۹۷٫

۲۸ـ مرحوم «رشید یاسمی» در مقدمه کتاب «راهنمای قم»، ادله‌ای آورده‌اند که عباس فیض قمی نویسنده کتاب «گنجینه آثار قم»، آنها را نقد کرده است.(گنجینه آثار قم، ج۱، ص۷۴-۸۰).

۲۹ـ تاریخ قم، ص۱۸۰: در اطراف شهر، عجمانی بوده‌اند که عده‌ای از آنها تا مدتها پس از آن نیز زرتشتی باقیمانده‌اند.

۳۰ـ تاریخ مذهبى قم،  ص۴۸٫

۳۱ـ تاریخ قم، ص۲۸۵٫

۳۲ـ همان، ۲۸۹-۲۹۰٫

۳۳ـ ابن حوقل، ابوالقاسم النصیبی، صور هالارض، بیروت: دار الصادر، ص ۳۱۵٫

۳۴ـ معجم البلدان، ج۴، ص ۳۹۷-۳۹۸٫

۳۵ـ تاریخ قم، حسن بن محمد، ص۲۷۸٫

24دسامبر/19

سومین سرو سرخ در محراب

شیراز بود و شب عاشورای ۱۲۹۲ هجری‌. در خانه کاهگلی‌ مرجع بزرگ فارس، کنار بازار مرغ، صدای نوزادی سکوت شب را شکست. پسری در شب قیام‌ حسین(ع) چشم به عالم گشود تا عبدالحسین شود. در شجره‌نامه‌اش سی و سه طبقه که بالا بروی به نام مبارک امام سجاد(ع) می‌رسی. زاده‌ای از تبار اهل بیت(ع)؛ سید عبدالحسین دستغیب!

پدر عالمی که در شب میلاد او در کربلا به سر می‌برد، تنها تا دوازده سالگی سایبان سرش بود و بعد از آنکه گرد یتیمی بر سرش نشست، بار سرپرستی مادر و سه خواهر و دو برادر را نیز بر دوش کشید. در همان حال دروس مقدماتی را شروع کرد و در خانواده‌ای دینی که بیش از هفت قرن اصالت را  در پیشینه خود داشت، ردای امامت جماعت مسجد باقرخان را بر دوش انداخت. سال‌های فقر و مشقت را با صبر و رضا سپری کرد تا اینکه در سال ۱۳۱۴ بعد از تهدید رضاخان و فشارهای سیاسی برای ترک منبر،  به قصد ادامه تحصیل راهی مکتب علمای بزرگ نجف شد. سلوک عرفانی در کنار تهجد و زهد او را در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رساند.

این عالم انقلابی در کنار برگزاری مجالس مذهبی و سخنرانی و تدریس و تألیف، دغدغه مردم و امور عام‌المنفعه را در تار و پود وجودش سرشته بود. تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس بسیار، از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم برخی از فعالیت‌های این شهید بزرگوارند.

ایشان پس از عمری علم‌اندوزی و روشنگری و خدمت به بندگان خدا، سرانجام در آذرماه ۱۳۶۰ پس از اقامه نماز جمعه در عملیات تروریستی یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید و به عنوان سومین شهید محراب در مرقد میر سید محمد (ع) به آغوش جاودانگی‌ها سپرده شد.

آثار علمی:

خداوند به شکوه قلم سوگند می‌خورد و مردان خدا که سرّ «ن» و «مایسطرون» را با سلوک و سیر در آفاق وحی درک کرده‌‌اند، آن را سلاح هدایت افکار و اندیشه بشر قرار می‌دهند. آنان خود را می‌سازند تا جوهر قلم‌هایشان در بطن جان‌ها و باورها بنشیند و صحیفه دل مردمان را با روشنایی و رستگاری پیوند دهند و این چیزی جز تداوم رسالت پیامبران نیست.

شهید دستغیب نیز با دست‌یازیدن به دامان غیب و علم لدن آثار نفیسی را در زمینه ایدئولوژی اسلامی و روشنگری افکار جوانان و در خصوص معارف ناب محمدی(ص) برای تشنگان حقیقت روی کاغذ آورده است. از ایشان بیش از ده‌ها جلد کتاب در مباحث مختلف اسلامی و بیشتر در حوزه اخلاق، باقی مانده‌اند. برخی از کتاب‌های شهید مانند گناهان کبیره و معاد در بیش از یک میلیون نسخه منتشر شده‌اند. برخی از آثار ایشان عبارتند از:

متن کامل ایمان، آدابی از قرآن، سرای دیگر، معارفی از قرآن، رازگویی و قرآن، قلب قرآن، حقایقی از قرآن، معراج، قیامت و قرآن، بهشت جاویدان، فاتحه‌الکتاب، صلوه الخاشعین، بندگی راز آفرینش، ایمان، گناهان کبیره، گنجینه‌ای از قرآن، سیدالشهداء، زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا(س)، قلب سلیم، استعاذه، شرح فوائد الاصول شیخ انصاری، شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی، تقریرات درس فقه و اصول محمدکاظم شیرازی، داستان‌های شگفت و…نام برد.

این کتاب‌ها عمدتاً به مسائل مختلف در حوزه‌های معرفتی اسلام و مکتب شیعه و برخی مباحث علمی اصول و فقه توجه دارند. در معرفی محتوای برخی از آثار ایشان می‌توان به کتاب «اخلاق اسلامی» اشاره کرد. این کتاب مجموعه‏اى از سخنرانى‏هاى شهید پیرامون مسائل اخلاقى و تربیتى است. سادگی قلم و پیشتاز بودن نویسنده در عمل به معارف مذکور، دلیل اصلی تأثیر این کتاب در روح و جان مخاطب است. کتاب «استعاذه»، اثر دیگر ایشان است که در آن به مسئله پناه بردن به خدا از شر شیطان و شرایط و ارکان آن پرداخته شده است.

«داستان‏هاى شگفت» زمینه‌ای را برای اندرز گرفتن خوانندگان از سرگذشت دیگران رقم زده است. در این کتاب هر داستان با نتیجه اخلاقی و تأثیرگذار خود، موعظه‌ای روشن و راهگشا را به مخاطب هدیه می‌دهد.

«گناهان کبیره» نیز همان ‌طور که از نامش برمی‌آید، به معرفی و شرح گناهان کبیره پرداخته و علاوه بر نهی، به عذاب دوزخ نیز اشاره شده است. هرچند به عقیده نویسنده بر اهل تقوا لازم است که از گناهان صغیره نیز دوری کنند.

سیره شهید

مردان اسرار، در نهایت سادگی زندگی می‌کنند. گویی این سادگی بهایی است که برای رسیدن به عالم اسرار می‌پردازند. شهید دستغیب از نوجوانی خود را به خوراک‌هائی چون نان جو و روغن زیتون عادت داده بود. خوراک انسان، قدم اول او در خودسازی و مراقبت از نفس است.

مراقبه‌ای که شهید دستغیب را به بالاترین مراتب یقین و توکل رساند، عشق به اهل بیت(ع)، به‌خصوص روضه حضرت سیدالشهدا(ع) بود. لباس سیاه بر تن او، همیشه به عزای محرم و شهادت یکی از اهل بیت(ع) ربط داشت.

شهادت در محراب، تنها در کارنامه کسانی نوشته می‌شود که خود را به نماز اول وقت آراسته باشند. گویی ساعت نماز هم با قیام و قعود او انس گرفته بود. این انس اعجازآمیز را همسفران حج عمره‌اش در جریان نقص فنی هواپیما شاهد بودند. هواپیمای تهران آنها را به فرودگاه بیروت برد. قرار بود پرواز جده انجام شود. حوالی اذان مغرب مسافران را سوار کردند. تمام تلاش شهید این بود که نماز مغرب و عشا را اول وقت بخواند، اما درهای هواپیما بسته شده بود و کاری از او برنمی‌آمد. حاضر بود حتی به قیمت از دست دادن پرواز، از هواپیما پیاده شود. وقتی شنید ممکن است وقتی به جده برسند که نماز قضا شده باشد، غم‌ دنیا بر دلش نشست. در اوج ناامیدی ناگهان موتور هواپیما دچار مشکل شد و خدمه با شتاب مسافران را پیاده کردند. صحبت از چند ساعت تأخیر بود، اما همین که شهید، نمازش را سلام داد، خبر رسید که هواپیما آماده پرواز است.

آنان‌که شاهد تقلای این مرد خدا برای نماز بودند، ‌همیشه در خاطرشان قدرت اعجازی که زمینه را برای نماز او فراهم کرد، باقی می‌ماند. بی‌تردید شوق نماز اول وقت، امدادهای خداوند را نازل می‌کند و این چیزی است که جز اهل معرفت کسی به درک آن راهی ندارد.

نماز با آن‌ همه اهمیت در نظر او، تنها یکی از ارکان مذهب به شمار می‌رفت، زیرا ایشان اساس مذهب را تبعیت از ولایت می‌دانست. از این رو بعد از فرمان امام برای تشکیل بسیج همگانی، تمام عزم خود را برای تبعیت از امر ایشان به کار بست و جان خود را نیز در همین راه فدا کرد. هرچند شهادت هم آمیخته با بشارتی بود که از پیش به وی داده شده بود. شب قبل از شهادت، ناگهان سراسیمه از بستر برخاست و نشست. دست‌هایش را بر پیشانی گذاشت و چندین بار ذکر «لاحَولَ وَ لا قُوَّه اِلاّ بِالله» را بر لب جاری کرد. گویی از خوابی هولناک بیدار شده بود. فرزندش حال پریشان پدر را دید و به تقلا افتاد تا کاری برای آرامش او کند. در نهایت پدر فقط یک جمله گفت: «امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم.»

بعد از عبادت شبانه، وقتی می‌خواست از پلکان خانه پایین بیاید، دست چپ خود را به سینه گرفت و نگاهی غریبانه به آسمان دوخت. کسی راز میان او و معبود را نفهمید تا اینکه چند لحظه بعد، صدای انفجار، راز وصل او را نزد همگان افشا کرد. طلابی که روز قبل در مراسم درس اخلاق ایشان حضور داشتند، تازه مفهوم تأکید شهید را بر جمله « من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم» ‌فهمیدند.

نه فقط دختران و پسران ایشان، بلکه همه طلبه‌های شیراز، آن روز را روز یتیمی خود ‌دیدند. اگر دامنه مخاطبان کتاب‌های شهید را هم بدان بیفزاییم، بی‌اغراق باید گفت آن روز جوانان حقیقت‌جوی ایران و حتی جهان، مفهوم از دست‌دادن استادی پدرگونه را با گوشت و خون خود درک کردند. ساعاتی بعد وقتی همسرش کفن ایشان را بیرون می‌آورد، در میان پارچه‌ها کیسه‌ای دوخته شده از پارچه سفید دید. زن داغدیده با حیرت کیسه را کنار گذاشت و بقیه کفن را به دست فرزندانش داد. هفته بعد در روز اربعین حسینی، خواب‌های صادقه یکی یکی بر زبان ‌آمدند. اینکه شب قبل از شهادت ایشان پاره‌های بدن شهید را لای دیوارها و پشت بام‌ها و سر درخت‌های کوچه و خانه‌های مجاور دیده بودند. هیاهویی در شهر افتاد. وقتی پاره‌های تن شهید جمع شد، تازه همگان فهمیدند که کیسه لای کفن برای چه کاری دوخته شده بود. همان شب بود که دسته‌های عزاداری دور مزار ایشان را گرفتند و پایین قبر را شکافتند و کیسه را در آن دفن کردند.

با این همه انسان‌های بزرگ، تنها خود را میان سجاده نماز شب و روزه‌های پی‌درپی تربیت نمی‌کنند. گاهی چشمه‌های تربیت از جایی می‌جوشد که مردم عوام آن را ساده و گاهی بی‌ارزش می‌پندارند. این نقطه مکاشفه سیدی بود که عالم عرفان را در تعادل جسته بود. تعادل نه فقط میان رابطه عبادی با خداوند و یاری خلق او. نه فقط با دلسوزی‌ و مردم‌داری‌‌ای که جان‌ها را شیفته او کرده بود. نه فقط با خدمت به بندگان خدا به هر وسیله و راه ممکن. بلکه ایشان در محیط خانواده هم منتهای مهربانی و نگاه الهی را دنبال کرده بود. در روزهای بیماری همسر نگهداری از فرزندان را به عهده گرفت و حتی از نظافت آنها هم ابایی نداشت. با همان دست‌هایی که عمری به قلم سپرده بود، اینک جارو می‌کرد و گرد و غبار را از خانه‌اش می‌سترد.

بی‌جهت نبود که وقتی خبر پرواز آسمانی شهید را به امام دادند، به همه عالم و گوش شنوای تاریخ پیام داد و فرمود: «شهید دستغیب را که جز رسیدگی به محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت با چه انگیزه‌ای شهید می‌کنید؟ اگر شما به‌زعم خود اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحق قتل می‌دانید، اطفال معصومی که در گهواره جای دارند و زبان باز نکرده‌اند چه گناهی دارند، جز آنکه اطفال مسلمانی هستند که مخالف سلطه امریکا بر جان و مالشان هستند. رحمت خداوند براین مجاهدان عظیم‌الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می‌کند.»

و سلام خداوند بر این سید بزرگ که خون خویش را در محراب عبودیت نثار آرمان‌های انقلاب اسلامی کرد.

24دسامبر/19

معرفی کتاب «شهید مدرس ماه مجلس»

یکی از چهره‌های درخشان سپهر معرفت و فضیلت، فقیه فرزانه، مجتهد والا مقام، شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس می‌باشد. شخصیت بزرگواری که در زمره سادات جلیل‌القدر به شمار می‌رود. عالمی که اجتهاد و فقاهت را با درایت سیاسی قرین ساخت و با نوعی بصیرت ناشی از تقوا و نور الهی و فراست دینی در بیابانی تیره و تار، راه درست را شناخت و در این راستا کارنامه‌ای پربار و منوّر از خود به یادگار گذاشت.

آن مجاهد نستوه در دورانی پرتلاطم، نظریه «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» و نیز «اندیشه سیاست موازنه عدمی و سلبی» رویکرد تازه‌ای را بین رجال آن عصر مطرح کرد.

امام خمینی(ره) در فرازی از حکم تاریخی ۲۸ شهریور ۱۳۶۳ مبنی بر بازسازی مزار مدرس، این‌گونه از آن شهید اندیشمند یاد می‌کند: «در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشان بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می‌نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی‌مقام را نمی‌تواند درک کند.»

رهبر معظم انقلاب در فراز پیامی که به مناسبت سالروز شهادت این فقیه مبارز صادر نموده‌اند، فرموده‌اند: «مدرس به عنوان یک روحانی که از چشمه فیاض دین رهایی‌بخش و انسان‌ساز اسلام سیراب بود، در انجام تکلیف الهی و شرعی خویش، که مبارزه با ظلم، فساد و اختناق را در سرلوحه احکام خویش دارد، تنها بودن را بهانه سکوت قرار نداد و چه بسا که در بسیاری از جریانات سیاسی کشور تنها یک فریاد مخالف بود که پرده خفقان حاکمه را می‌درید و آن فریاد خروش دشمن‌شکن مدرس بود.»

در باب زندگی، اندیشه، کارنامه سیاسی و مبارزاتی و تلاش‌های آموزشی و علمی این مجتهد مقاوم، کتاب‌ها و مقالات متعددی به رشته نگارش درآمده‌اند که مؤلفان در هر کدام از این آثار کوشیده‌اند ابعاد و جوانبی از سیمای پرفروغ و موضع‌گیری راهگشای او را ترسیم نمایند.

یکی از این نوشته‌ها، کتابی است با عنوان «شهید مدرس ماه مجلس» به قلم نویسنده معاصر و صاحب تألیفات متعدد، آقای گلی‌زواره که پدیدآورنده، آن را در شش فصل سامان داده است.

بعد از سخن پژوهشکده باقرالعلوم سازمان تبلیغات اسلامی و مقدمه مؤلف، در نخستین فصل، خاندان، والدین، دوران کودکی مدرس، تحصیلات نزد جدش سیدعبدالباقی و استادان حوزه اصفهان و نجف اشرف و نیز تدریس مدرس در مدارس اصفهان مورد بررسی قرار گرفته است، در همین بخش از کتاب، نقش مدرس در حرکت مشروطه‌خواهی اصفهان، مبارزاتش با ظل‌السلطان، اقبال‌الدوله و صمصام‌السلطنه که حاکمان این شهر بوده‌اند، بررسی شده است. در فصل دوم با عنوان: مدرس دانشمندی وارسته، به مقام علمی و اجتهاد، فعالیت‌های آموزشی و تربیتی، پژوهش‌ها، آثار و تألیفات مدرس اشاره گردیده و در ادامه دیدگاه‌های وی در باره موضوعاتی چون: جهان اسلام، نگرش تاریخی، شرافت علم، قیام تنباکو، حالات اخلاقی و فضایل انسانی از نظر خوانندگان گذرانیده شده است. در سومین فصل کتاب این موضوعات مورد کنکاش قرار گرفته است: برگزیده شدن مدرس از سوی مراجع عظام تقلید به عنوان مجتهد طراز اول برای نظارت بر مصوبات مجلس مبنی بر عدم مغایرت با موازین دینی و شرعی و قانون اساسی، آغاز فعالیت‌های پارلمانی مدرس در دوره دوم مجلس، مخالفت با اولتیماتوم روس، انتخاب مدرس توسط اهالی تهران به عنوان نماینده این شهر در مجلس شورای ملی (دوره سوم)، آغاز جنگ جهانی اول و شروع دوران فترت مجلس و سفر مهاجرت، حضور مدرس در دربار امپراتوری عثمانی.

مخالفت مدرس با قرارداد استعماری وثوق‌الدوله، کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان با حمایت انگلستان و دستگیری مدرس توسط کابینه سیاه، مخالفت‌های این مجتهد والامقام با شرارت‌ها، طغیان‌ها و تباهی‌های رضاخان به عنوان سردار سید، در مجلس چهارم، از بحث‌های مطروحه در فصل چهارم می‌باشد. در فصل پنجم نکات ذیل پی گرفته شده است: ادامه مبارزات مدرس در دوره پنجم مجلس با نیرنگ‌های رضاخان، بخصوص بلوای جمهوری‌خواهی و برخی شرارت‌های او و مأموران و هواخواهانش، استیضاح وی به عنوان رئیس کابینه و مخالفت شدید با خلع قاجاریه و روی کار آمدن سلسله پهلوی.

در فصل ششم بحث‌هایی درباره ترور مدرس توسط عوامل رضاخان، دستگیری و حبس وی در زندان خواف خراسان و سرانجام شهادت در کاشمر، بزرگداشت مقام مدرس، احداث بارگاه مدرس و نیز مدرس در نگاه بزرگان، دیده می‌شود. در خاتمه منابع و مآخذ مورد استفاده نویسنده آمده است.

24دسامبر/19

کارنامه و اندیشه شهید مدرس در سنگر مجلس

سیری در حیات تربیتی، آموزشی و علمی

عالم مجاهد، فقیه فرزانه، مجتهد وارسته و شجاع شهید بزرگوار و والاتبار، آیت‌الله سیدحسن مدرس طباطبایی به سال ۱۲۸۷ قمری/۱۲۴۹شمسی در خانواده‌ای از سادات طباطبایی، ساکن زواره دیده، به جهان گشود. پدرش سید اسماعیل طباطبایی در زمره روحانیونی بود که ضمن وعظ و تبلیغ در آبادی سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان، در کمال قناعت و زهد روزگار می‌گذراند و از طریق زراعت و دامداری امرار معاش می‌کرد.

مدرس دوران کودکی را در زواره و سرابه سپری کرد. در شش سالگی راهی قمشه شد تا تحت تعالیم و پرورش‌های جدش سید عبدالباقی قرار بگیرد و ضمن فراگیری مقدمات حوزوی، فضایل و مکارم اخلاق را در نهاد خویش شکوفا سازد. جدش فاضل عابدی بود که در منطقه مزبور به فعالیت‌های آموزشی و ارشاد مردم اهتمام می‌ورزید. مقاومت در برابر یکی از خوانین، سید عبدالباقی را وادار به این مهاجرت کرده بود.(۱)

مدرس در شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و حدود سیزده سال در حوزه این شهر معارف عقلی و نقلی را آموخت. در همین ایام در برابر حاکم ستمگر اصفهان، ظل السلطان ایستادگی کرد. وی به منظور تکمیل آموخته‌های خود راهی حوزه نجف و در درس خارج فقه و اصول آیات عظام آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی حاضر شد. بعد از هفت سال کوشش علمی به مقام اجتهاد نایل آمد.(۲)

مدرس سرانجام با کوله‌باری از معرفت و فضیلت به اصفهان بازگشت و در نهایت زهد، قناعت و ساده‌زیستی در مدارس جده بزرگ و کوچک به تدریس فقه و اصول، منطق و شرح منظومه سبزواری پرداخت و شاگردانی شایسته و لایق تربیت کرد.(۳)

 

همگامی با انقلاب مشروطه

با اوج‌گیری انقلاب مشروطه، انجمن ملی اصفهان به ریاست آیت‌الله حاج‌آقا نورالله نجفی اصفهان تشکیل و مدرس به سمت نایب رئیس این انجمن برگزیده شد. او همگام با حاج‌آقا نورالله برای تقویت تشکیلات مشروطه‌خواهان، تلاش‌های مؤثر و مفیدی انجام داد و در مقابل حاکم ستم‌پیشه اصفهان، اقبال‌الدوله، مقاومت کرد. با فتح تهران، پیروزی مشروطه‌خواهان و خاتمه یافتن استبداد صغیر، صمصام‌السلطنه بختیاری حاکم اصفهان شد، اما او که نفوذ معنوی و اجتماعی علمای این منطقه را برنمی‌تابید در صدد تبعید روحانیون با اقتداری چون آقا نجفی، حاج‌آقا نورالله و مدرس برآمد. هنگامی که نیروهای بختیاری به تبعید این بزرگان اقدام کردند، اهالی اصفهان در حرکتی فراگیر و خودجوش مراتب اعتراض و نفرت خود را از این بابت به حاکم وقت اصفهان اعلام کردند. وقتی که صمصام‌السلطنه با خیزش اقشار گوناگون در حمایت از علمای تبعیدی مواجه شد، آنان را با نهایت احترام و تکریم به اصفهان بازگرداند. مدرس با موقوفه‌خواران مدارس علمیه اصفهان به مبارزه برخاست، لذا عده‌ای دشمنِ دوست‌نما و افراد تنگ‌نظر و فرومایه درصدد حذف فیزیکی او برآمدند و در مدرسه جده بزرگ دو نفر از آنان، مدرس را هدف گلوله قرار دادند، اما تیرشان به خطا رفت.(۴)

مجتهد طراز اول در نهادی قانونی و مردمی

بر اساس دومین فصل از متمم قانون اساسی، به منظور نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص عدم مغایرت این مصوبات با موازین فقهی و شرعی، مراجع عالی‌مقام حوزه نجف اشرف بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به این نهاد مهم و کانون قانونگزاری معرفی کردند تا از میان آنان پنج نفر برگزیده شوند. بر این اساس نمایندگان مجلس (دوره دوم) در هفتمین جلسه که در شعبان ۱۳۲۸قمری برگزار شد، از میان این بیست نفر، آیت‌الله مدرس و چهار مجتهد دیگر را انتخاب کردند. مدرس به منظور حضور در مجلس و انجام وظایف نظارتی خود به تهران آمد و در جلسه ۱۹۴ تاریخ ۲۸ ذی‌حجه ۱۳۲۸ مجلس شورای ملی سابق حضور یافت و مراسم تحلیف (قسم‌نامه) را به جای آورد. مدرس در این دوره با استبداد، خودکامگی، قانون‌شکنی، نفوذ بیگانگان به مبارزه برخاست و با توجه به نبوغ، فراست، توانایی علمی و فکری، احاطه بر مباحث اعتقادی و شرعی از جلسه ۲۰۰ تا ۳۲۶ مجلس، متجاوز از شصت نطق ایراد و در آنها نکات مهمی را در موضوعات حقوقی، قضایی، سیاسی و اجتماعی مطرح کرد. همچنین در نطقی مهم نمایندگان را به اتحاد، همدلی و تفاهم فرا خواند و آنان را از خرده‌گیری‌های بی‌‌مورد، حاشیه‌سازی‌های بی‌خاصیت و پرداختن به جزئیاتی که جز اتلاف وقت فایده‌ای نداشت، برحذر داشت. در همین دوره مدرس با اولتیماتوم روس که امنیت و استقلال ایران را در معرض مخاطره قرار می‌داد به مخالفت برخاست.(۵) اما ناصرالملک (نایب‌السلطنه)، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. مدرس با این تصمیم به مخالفت برخاست و آن را مغایر قانون اساسی دانست.(۶)

در ادوار سوم تا ششم مجلس

مدتی کوتاه بعد از افتتاح دوره سوم مجلس به دلیل نقض بی‌طرفی ایران توسط قوای متجاوز روس و انگلیس و تهدید دولت ایران توسط اشغالگران، مدرس همراه عده‌ای از نمایندگان و برخی از رجال خوشنام کشور هجرتی دیگر را آغاز کرد. او بعد از اقامت در قم، به عنوان یکی از افراد هیئت منتخب از سوی نمایندگان برای پیشرفت و اجرای مقاصد مهاجران، تعیین شد. بعد از مدتی او و همراهان به غرب کشور و در پی ورود نیروهای روس به عراق ‌رفتند. حکومت موقت مهاجر در رجب ۱۳۳۴ ق در بغداد جلسه تشکیل داد و مدرس به عنوان وزیر عدلیه و اوقاف تعیین شد. به دنبال شکست مهاجران از قوای روس، مدرس به قلمرو دولت عثمانی عزیمت و با امپراتور عثمانی و صدر اعظم آن ملاقات‌ کرد.

مدرس با خاتمه جنگ به تهران بازگشت و در اعتراض به دولت صمصام‌السلطنه، در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم(س) تحصن کرد. سپس با روی کار آمدن دولت وثوق‌الدوله، با وی به دلیل عقد قرارداد با انگلستان به مخالفت پرداخت. مدرس در دوره سوم مجلس از تهران نماینده شد.(۷)

بعد از انقضای دوره سوم و مدت شش سال فترت مجلس، سرانجام دوره چهارم مجلس شکل گرفت و مدرس به عنوان نماینده تهران انتخاب و از جانب نمایندگان به نیابت اول مجلس برگزیده شد. در این دوره شهید مدرس با دیکتاتوری رضاخان و اعوان و انصارش به ستیز پرداخت. هنگامی که قوام السلطنه از ریاست دولت استعفا داد و مستوفی‌الممالک مأمور تشکیل کابینه شد، مدرس این دولت را به دلیل ناتوانی و عدم کارآیی استیضاح کرد و باعث استعفای او شد.(۸)

در دوره پنجم هم مدرس با رأی قابل توجه اهالی تهران به این نهاد قانونی و مردمی راه پیدا کرد. در چنین ایامی مدرس به مبارزات خود با نیرنگ‌های رضاخان از جمله جمهوری قلابی ادامه داد و چون عده‌ای از نمایندگان وابسته به این دیکتاتور می‌خواستند با خلع قاجاریه از سلطنت، زمینه روی کار آمدن او را به عنوان پادشاه فراهم کنند، این برنامه را خلاف قانون اساسی دانست و پادشاهی سلسله پهلوی را غیرقانونی اعلام کرد، اما رضاخان با تصویب مجلس مؤسسان فرمایشی به قدرت رسید.(۹)

در دوره ششم با وجود کارشکنی کارگزاران و مأموران رضاخان، مدرس به عنوان اولین نماینده منطقه تهران به مجلس شورای ملی راه یافت و به عنوان رهبر نمایندگان اقلیت درباره دخالت رضاخان و عُمّالش در امر انتخابات به مبارزه و اعتراض پرداخت و با اعتبارنامه وکلایی که با حمایت نظامیان و کارگزاران رژیم پهلوی اول، روی کار آمده بودند به مخالفت برخاست.

مدرس در این دوره به‌شدت تحت فشار بود و در هفتم آبان ۱۳۰۵ با توطئه تروریست‌های رضاخان در یکی از معابر تهران هدف گلوله قرار گرفت و به‌شدت مجروح شد. در انتخابات دوره هفتم با نقشه عوامل حکومت رضاخان مدرس حتی یک رأی هم نیاورد تا آنکه در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مأموران رضاخان به منزلش هجوم بردند و او را دستگیر و به خواف خراسان تبعید کردند. سرانجام آن شهید والامقام بعد از تحمل ده سال حبس در شرایط رنج‌آور و فرساینده در دهم آذر ۱۳۱۶، در کاشمر به فیض شهادت نایل آمد.(۱۰)

حرمت و اهمیت مجلس از نگاه مدرس

مدرس در سنگر مجلس طی نطق‌های گوناگون، این نهاد را کانونی مهم، تأثیرگذار و محل تصمیم‌های تحول‌آفرین و حتی مقدس معرفی و تأکید کرد که نمایندگان نباید اجازه بدهند قداست مجلس مخدوش شود. به اعتقاد او آراستن خود به خصال پسندیده و رفتار ستوده و توجه به مصالح عمومی، رعایت موازین دینی و حمایت از حقوق اقشار گوناگون توسط اعضا بر اهمیت مجلس می‌افزاید.(۱۱)

همچنین وی نمایندگان را به اتحاد و وفاق دعوت ‌کرد و در فرازی از نطق خود در جلسه ۲۰۲، ۲۴ محرم‌الحرام ۱۳۲۹ق خاطرنشان ساخت: «شأن وکلا که نماینده میلیون‌ها مسلمان هستند اجلّ از این است که از روی غرض و خدای نخواسته به‌عمد اقدامی که موجب ضعف و سستی این اساس باشد، بکنند. تمام آقایان باید این اساس را حفظ کنند، ولو اینکه ناملایم با بعضی طباع باشد، زیرا به خاطر برخی از جزئیات نباید از هدف اصلی غافل ماند. رئیس هر قوم باید حافظ و خادم آن قوم باشد. خرده‌گیری از همدیگر و به جزئیات پرداختن که به درد ملت نمی‌خورد، جز تلف کردن وقت مجلس فایده‌ای ندارد.»(۱۲)

مدرس در جلسه ۳۲۲ دوشنبه ۲۱ ذی‌قعده ۱۳۲۹ ق تصریح کرد:

«عمده نظر بر صلاح مملکت و مصالحی است که مترتب بر بقای مجلس است. دولت و سایر تشکیلات ملتفت باشند که بقای مجلس به واسطه مصالحی است که باید باشد و خدای ناخواسته متعاقب به چیزی که موجب وهن آن می‌گردد، نشود.»(۱۳)

مدرس مجلس را بالاترین و والاترین نهادی می‌دانست که می‌تواند در امور سیاسی، اجتماعی، حکومتی و مصالح عمومی تصمیم‌های مهم و سرنوشت‌سازی بگیرد. در مجلس چهارم وقتی معتمدالتجار می‌گوید حکومت نظامی که توسط رضاخان ایجاد شده مردم را آزار می‌دهد، مدرس می‌گوید:

«مجلسی که می‌تواند پادشاه را تغییر دهد، می‌تواند رئیس الوزرا را عوض کند، عزل وزیر جنگ (رضاخان که با حکومت نظامی مردم را رنج می‌دهد) برایش کاری دارد، اما باید نمایندگان در تصمیم خود جدی و قاطع و شجاع باشند.«

وی در یکی از سخنرانی‌هایش از نمایندگان خواست در رأی دادن برای تصویب قوانین دقیق و هوشیار باشند، زیرا این مصوبات سرنوشت ملت و کشور را رقم می‌زنند. باید هنگام وضع قانون در اطرافش تأمل کرد و بدون دلیل رأی نداد. نکته مهم بقای کشور و استقلال این سرزمین است و تمام ادارات باید در خدمت این امر مهم باشند. مدرس مدافع تفکیک قوا بود و تأکید می‌کرد که اگر قدرت در یک نهاد متمرکز شود، حتی اگر کارگزاران و دست‌اندرکارانش صالح هم باشند زحمت تولید می‌شود. تمرکز قدرت فساد به وجود می‌آورد. بر این اساس هر یک از قوای مقننه، قضائیه و مجریه باید به وظایف خود بپردازند و از دخالت در امور یکدیگر بپرهیزند. مدرس می‌گفت: «قراردادی قابل ارزش، مقبول و مصوب است که مجلس آن را به تصویب برساند. در غیر این صورت هر گونه قراردادی که با دول دنیا منعقد شود، رسمیت ندارد.»(۱۴)

مجلس از آن روی در نگاه مدرس اهمیت دارد که برخاسته از مردم، منتخب و وکیل آنان است. این ویژگی به مجلس چنان اقتداری می‌دهد که بالای دست نهادهای دیگر قرار می‌گیرد. وی بر لزوم پیروی دولت از قوانین مصوب مجلس تأکید دارد: «دولت غیر از اجرای قوانینی که مجلس شورای ملی تصویب کرده، وظیفه‌ای ندارد. وزیر باید مجری قانون باشد و نمی‌تواند خود مقرراتی وضع کند.»(۱۵)

مدرس تصریح می‌کند مجلسی که نمایندگانش صاحب عقیده محکم دینی ‌باشند و اقتدارش را در قلوب مردم ببیند، می‌تواند با قدرت‌های دنیا مقابله کند. وی اگرچه مجلس را در رأس امور می‌داند و عظمت و عزت کشور را بر پایه آن بنا می‌کند، اما خواهان مجلسی نیست که هرچه میلش باشد انجام دهد. نمایندگان هم باید از قانون پیروی کنند و هنگامی که قانونی را به تصویب می‌رسانند باید مراقب باشند مغایر شرع مقدس و مخالف موازین اسلامی نباشد: «باید دقت کرد قانونی حتی سر مویی برخلاف قانون اسلام تصویب نشود. نمایندگان باید با دیدی باز و مطلع از مسایل و احساس مسئولیت درباره کم و کیف مسایل مطروحه اظهارنظر کنند. در تدوین قانون باید توجه کنند که کیفیت اداره کشور همچون دیگر نقاط دنیا بلکه اکمل از آنها باشد. اصول اساسی و زیربنایی را از قواعد اسلامی اخذ می‌نماییم، اما نحوه اجرا و چگونگی عملی کردن مقدرات را از افکار و تجارب دیگر نواحی دنیا اتخاذ می‌کنیم.»(۱۶)

ویژگی‌ها و وظایف نماینده لایق و صالح

مدرس در جلسه ۳۰۱، ۱۱ شوال ۱۳۲۹ ق مجلس شورای ملی گفت:

«کسی که از سوی مردم به عنوان نماینده برگزیده می‌شود صرفاً نباید معروف باشد، بلکه بصیرت نسبت به مصالح کشور و منطقه هم لازم است. مردم خودشان باید دقت کنند که چه کسی را انتخاب می‌کنند و خود منتخب هم باید بداند که چه کسی لایق است و به این درجه از رشد اخلاقی رسیده باشد که اگر صلاحیت لازم را ندارد، خودش قبول نکند که به این نهاد قدم بگذارد. مجلس قداست دارد و مهم است که اعضایش از خصال پسندیده و اخلاق حمیده برخوردار باشند. البته این ویژگی به‌تنهایی کفایت نمی‌کند. وکیل البته باید عارف به مقتضیات زمان و بصیر و عالم به امور مملکتی باشد. کسی که در میان اهالی حوزه انتخابیه به خصال ستوده شهرت یافته باشد، فساد در عقیده نداشته باشد و متجاهر به فسق نباشد، صلاحیت وکالت را دارد، زیرا اگر اعتقادات سالم و اخلاق درستی نداشته باشد، چنین شخصی نمی‌تواند برای ملت خود مفید باشد و وظایف خود را  خوب انجام نمی‌دهد. اشخاصی را که برای شرارت می‌آیند باید دفع‌ کرد.»(۱۷)

دلیل مخالفت مدرس با اعتبارنامه برخی نمایندگان

مدرس در جلسه دوم ۲۵ اسفند ۱۳۰۲ش مجلس شورای ملی طی نطقی گفت:

«مخالفت بنده با بعضی از آقایان هیچ دلالت ندارد که بنده بهتر از آنان باشم، ولی چون این مجلس را به منزله تمام ایران می‌دانم، قانون هم از برای اشخاصی که در این کرسی‌ها باید بنشینند یک صفاتی و در انتخابشان یک ترتیباتی را مقدر فرموده است. برای هر کار و شغلی رجال مخصوصی در نظر می‌گیرند. پس اگر مخالفتی با چند نفر از آقایان دارم، عقیده شخصی‌ام این است که جهتی از جهات قانونی را فاقدند. اگر مطلبی برای اصول قانون ضرری داشته باشد، مخالفت می‌نمایم و عقیده‌ام این است که انتخابات در این دوره (دوره پنجم) از روی فشار صورت گرفته و اختیاری در کار نبوده است. آن کسی که با فشار نظامی و سیاسی و برخی تهدیدها بیاید و روی این کرسی بنشیند، غاصب است. انتخاب برخی از اینها ملی و مردمی نمی‌باشد. بنده عقیده‌ام را اظهارنظر می‌کنم، اگرچه مخالف با تمام افراد باشد. در این باره حتی برای نزدیک‌ترین افراد به خودم فرقی نگذارده‌ام. هرکسی را بفهمم یک عامل محلی یا غیر آن در انتخابش مؤثر بوده و به قوه نظامی، سیاسی و مانند آنها انتخاب شده، به او رأی نمی‌دهم، زیرا انتخابش بر اساس اراده و رأی ملت نبوده است، حتی اگر اقرب اشخاص در دوستی با خودم باشد، این موضوع در نظرم برای مخالفت با او دخالتی ندارد.»(۱۸) همچنین مدرس تأکید کرد:

«نماینده اجازه ندارد برخی از اختلافات، تشنج‌ها و درگیری‌هایی را که بیرون از مجلس اتفاق می‌افتد به مجلس شورای ملی منتقل کند، زیرا این آفت‌ها غیر از آنکه نهاد مذکور را تضعیف می‌نماید و حرمت آن را مخدوش می‌سازد، نمایندگان را از پرداختن به مسایل اساسی و حیاتی که گره‌گشای گرفتاری‌ها و مشکلات کشور و مردم است بازمی‌دارد و آنان را به امور حاشیه‌ای، جزئی و عبث مشغول می‌کند.»(۱۹)

مدرس می‌گوید نماینده‌ای که صلاح و فساد جامعه خویش را تشخیص نمی‌دهد، جز زحمت برای موکلان خود فایده‌ای ندارد. او چون کارشناس و خداشناس نیست، عوارضی را به عایدات مردمی تحمیل می‌کند که قادر به پرداخت آن نیست و مردم در هاله‌ای از فشار و رنج قرار می‌گیرند. مقررات مربوط به دارایی‌ها و مالیات‌ها باید طوری تدوین و تصویب شوند که ضمن نفع داشتن برای توسعه اقتصاد کشور، مردمی را که در این سرزمین زندگی می‌کنند به زحمت نیندازند و رفاه و آسایش آنان را تهدید نکنند. باید بکوشیم ارزاق ایشان را توسعه دهیم و اجازه ندهیم عواید و عوارضی به کالاهای اساسی تحمیل شود.»(۲۰)

مدرس مخالفت عده‌ای از وکلا را با اعتبارنامه برخی از نمایندگان مورد تأمل می‌دانست و تصریح می‌کرد که برخی مبتنی بر جهل است و چون آگاهی دقیقی ندارند اظهارنظر مطابق با واقعیت نمی‌کنند. بعضی عامدانه و از روی انگیزه‌های سیاسی با اعتبارنامه افراد مخالفت می‌ورزند و در مواردی هم بر اساس مستندات قانونی اعتراضاتی نسبت به انتخاب نماینده‌ای مطرح می‌شود، لذا پرونده‌های مورد بحث باید به کمیسیون تحقیق بروند و در آنجا تأملاتی صورت گیرند و نماینده‌ای که ایراد، شبهه و اشکالی به نحوه انتخاب افراد دارد به آنجا مراجعه کند.»(۲۱)

شهید مدرس وقتی خود به مخالفت با نماینده‌ای برمی‌خاست، دلایلی مستند و شواهدی محکم ارائه می‌کرد. در جلسه چهارم دوره ششم مجلس در مخالفت با اعتبارنامه شاهزاده ایرج میرزا (شاعر) طی نطقی گفت: «بنده چه در سابق و چه حالا اشکالاتی را به عقیده خودم محل توجه قرار می‌دهم که بر اساس آنها با انتخاب این شاهزاده مخالفم، زیرا علت عمده انتخابش را امیر لشکر خراسان می‌دانم. اگرچه مسلمان است و آدم خوبی است، ولی علت تامه‌اش محمدخان (فرمانده نظامی خراسان) است و باطل است به واسطه این که او نظامی است و اگر او در مشهد استقرار نداشت، ایرج میرزا انتخاب نمی‌شد. این مخالفت‌های من جنبه شخصی ندارد. وکیلی که غیر از جان محمدخان، موکلی ندارد، انتخابش غیرقانونی است. امیر لشکر نمی‌تواند در این امور دخالت کند. قشون باید سلاح دست بگیرد و از کشور دفاع کند و هر وقت حاکم امری دارد، عمل کند. اما با این موضوع موافقم و از خدا هم می‌خواهم که ایشان والی خراسان شود. اما برای وکالت آنکه بیست و پنج هزار رأی محلی دارد و اهل ولایت است، مقدم بر اوست.»(۲۲)

اما علت مخالفت مدرس با اعتبارنامه سلطان محمدخان، نماینده نایین، همکاری وی با کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، دست‌نشاندگان استعمار انگلستان بود. مدرس متذکر می‌شود:

«کودتایی برخلاف قانون اساسی و برخلاف فرموده قرآنی که می‌فرماید یهود و نصارا را دوست خود نگیرید، صورت گرفت و اساس کشور و استقلال مملکت را مورد تهدید قرار داد. عده‌ای هم دور آن جمع شدند، از جمله ایشان و اگر بگوید من آن نقشه را نمی‌دانستم، بنده تکذیب می‌کنم. بنده او را می‌شناسم و با هم دوست و همسایه بوده‌ایم. اگر خدای نخواسته آن قدر استعداد نداشت که آن سیاست (توطئه) را بفهمد انصافاً و قانوناً قابل این مجلس نیست. اما چون فهمیده و در این امر شرکت داشته، او را رد می‌کنیم. نیاز به اوقات تلخی هم نیست. روابط دوستی در پیش است همان طور که در سابق دوست بودیم. جداً می‌گویم همان طور که سیدضیاء تکیه خودش را به جای دیگر داد و خواست ملت ایران را نابود کند، شما هم که تکیه به جای دیگری کرده‌اید، توسط وکلای این مردم حذف خواهید شد.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شرح حال مدرس به قلم خودش، روزنامه اطلاعات، ۱۸ آبان ۱۳۰۶، طفولیت مدرس، محیط طباطبایی، مجله محیط، سال اول، شماره دوم، اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ح ۵، ص ۲۱، شهید مدرس، ماه مجلس، ص ۲۲-۲۳٫

۲- مرد روزگاران، علی مدرسی، ص ۲۴ – ۲۵، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص ۲۶ – ۲۷٫

۳- مدرس، تاریخ و سیاست، گروهی از مؤلفان، ص ۴۴، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج۲، ص۳۷ – ۳۸، شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج ۱، ص ۳۳۳٫

۴- مرد روزگاران، ص ۴۷-۵۰، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۳۶، اندیشه سیاسی حاج‌آقا نورالله اصفهانی، موسی نجفی، ص ۴۶٫

۵- مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج ۱، ص ۶۳-۶۹، مدرس در پنج دوره تقنینیّه، به کوشش محمد ترکمان، ج ۱، ص ۶۰-۶۹، زنده تاریخ (شهید مدرس به روایت استاد)، ص ۵-۶٫

۶- زنده تاریخ، ص ۷، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، بهار، ج ۱، ص ۳۴٫

۷- مدرس و مجلس، ص ۴۱-۴۲، آراء، اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص ۲۰-۲۱٫

۸- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۴۲۷ تا ۴۳۰، زنده تاریخ، ص ۱۰، مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۲۵۶٫

۹- بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجه نوری، ص ۱۱۶، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۵۹-۶۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۱۲۶-۱۲۷، تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۳، ص ۳۸۷٫

۱۰- مدرس و مجلس، ص ۱۵۷، مرد روزگاران، ص ۳۲۲-۳۲۳، مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ص ۷۸۰، مدرس شهید، علی مدرسی، ص ۳۶۵-۳۷۰٫

۱۱- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص ۵۳-۵۵٫

۱۲- همان، ص ۱۰-۱۱٫

۱۳- همان، ص ۶۵-۶۶٫

۱۴- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۱۴۹-۱۵۱٫

۱۵- مدرس و سیاست‌گذاری عمومی، حمیدرضا ملک‌محمدی، ص ۱۵۸-۱۵۹٫

۱۶- مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۹۳، مرد روزگاران، ص ۲۱۶، مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۲۴۵، تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، موسی نجفی، ج ۲، ص ۲۷۶، اندیشه سیاسی شهید مدرس، رضا عیسی‌نیا، ص ۵۴-۵۵٫

۱۷- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۵۱-۵۴٫

۱۸- همان مأخذ، ج ۲، ص ۵-۷٫

۱۹- همان، ص ۱۱-۱۲٫

۲۰- برگرفته‌ای از نطق مدرس در جلسه ۱۰۲، دوره پنجم مجلس شورای ملی.

۲۱- مأخوذ از سخنرانی مدرس در ۲۰ مرداد ۱۳۰۵/ سوم صفر ۱۳۲۱، در مجلس شورای ملی.

۲۲- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۲، ص ۲۵۱-۲۵۶٫

۲۳- همان مدرک، ج ۱، ص ۱۹۱-۱۹۴٫

24دسامبر/19

قـوانین گفتـگـو

مقدمه: در گام چهاردهم از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» و در مبحث «بساط سخن» اشاره شد به گفتگوهای قاعده‌مند و بایدها و نبایدهایی در گفتگوهای زوجین، اینک و در ادامه به قوانین گفتگو میپردازیم:

گفتگو، وقتی فایده دارد که علاوه بر در نظر گرفتن موانع و آفات، با قوانین آن نیز آشنا شویم. در این‌جا به صورت خلاصه به بیان این قوانین می‌پردازیم.

الف) حسّاسیت روی واژه‌ها، جمله‌ها و لحن کلام

تلاش کنیم که برای گفتگو، در انتخاب واژه‌ها و چینش جملات، هنرمند باشیم. به گونه‌ای صحبت کنیم که بوی طعنه، کنایه، تمسخر، تحقیر، سرزنش و… از آن به مشام نرسد. گفتگو، باید کاملاً دوستانه باشد تا نتیجۀ مطلوب را بدهد. علاوه بر محتوا باید به آوا و آهنگ کلام هم توجّه کرد. نرم سخن گفتن، عامل بسیار مهمّی در تأثیر بخشی گفتگوست.(۱) با همسرمان همان‌طوری صحبت کنیم که دوست داریم او با ما صحبت کند.(۲)

خوش‌کلام بودن، علاوه بر این که ما را در هدایت صحیح مسیر گفتگو یاری می‌کند، از نظر معنوی هم ما را در مسیر آفرینش خویش، جلو می‌برد.(۳)

همیشه باید مراقب زبان بود تا کلامی بر آن جاری نشود که موجب کدورت خاطرِ همسر گردد. حفظ زبان، خود عاملی برای حفظ جایگاه و احترام اوست. همۀ ما کسی را که در هنگام گفتگو، مؤدّبانه سخن می‌گوید، شخص محترمی می‌دانیم.(۴)

 

ب) تعیین زمانی ثابت برای گفتگو

خوب است برای گفتگوی خود با همسرمان، زمان ثابتی را مشخّص کنیم؛ زیرا تجربه نشان داده که اگر این زمان معیّن نشود، معمولاً گفتگو به بهانه‌های مختلف، فراموش شده یا به تأخیر می‌افتد. تعیین زمان ثابت، فایدۀ دیگری هم دارد و آن، این‌که زن و شوهر با توجّه به این که می‌دانند مثلاً دوشنبه‌ها ساعت نُه شب، برنامۀ گفتگو دارند، خود را برای یک گفتگوی سازنده، آماده می‌کنند.

برای تعیین زمان گفتگو، به این نکات توجّه کنید:

الف) بهتر است حدّاقل هفته‌ای یک بار، برنامۀ گفتگو داشته باشید.

ب) زمان گفتگو را به گونه‌ای مشخّص کنید که احتمال تداخل آن با برنامه‌های دیگر، کم باشد. مثلاً اگر زمان گفتگو، روز جمعه، آن هم قبل از ظهر باشد، به احتمال فراوان در هفته‌های متعدّدی با رفت و آمدهای فامیلی تداخل می‌یابد.

ج) ساعتی را برای گفتگو مشخّص ‌کنید که هر دو طرف، از نشاط لازم برای گفتگو، برخوردار باشند.

د) اگر به هر دلیلی نتوانستید در زمان مشخّص شده، گفتگوی خود را انجام دهید، حتماً در زمان دیگری آن را انجام دهید؛ یعنی جا به جایی زمان گفتگو، آری، تعطیلی آن، هرگز!

هـ) گفتگوهای روزمرّه، نیاز به برنامه‌ریزی آن‌چنانی ندارد و همیشه هم باید برقرار باشد.

 

ج) تحکّم و زورگویی، ممنوع!

اساس و بنیان گفتگو، باید منطق باشد. در گفتگو، سعی نکنیم که با تحکّم و زورگویی، حرف خود را بر همسرمان تحمیل کنیم. این عمل با فلسفۀ گفتگو در تعارض است. ما گفتگو می‌‌کنیم تا به دنبال آن به تفاهم بیشتری دست پیدا کنیم؛ در حالی که تحکّم و زورگویی، زن و شوهر را از هم دور می‌کند.

 

د) عدالت را رعایت کنیم

گفتگوی عادلانه، گفتگویی است که هر دو طرف، موقعیّت برابری برای صحبت کردن داشته باشند. پس اوّلاً مراقب باشید که گفتگو، یک‌طرفه اداره نشود. ثانیاً اگر همسرتان به هر دلیلی در گفتگو شرکت نمی‌کند، شما زمینۀ صحبت کردن او را با پرسش‌، فراهم کنید.

هـ) خود را در معرض نقد قرار دهیم

همان‌طور که گفته شد، یکی از موانع ارتباط عاطفی میان زن و شوهر، کدورت‌هایی است که یکی از آنها از دیگری به دل دارد؛ امّا در بسیاری از موارد به دلایل مختلف، فرد به خود اجازه نمی‌دهد نقد مستقیمی به همسرش وارد کند. پس چه خوب است که گاهی گفتگو را با جملاتی این‌چنین آغاز کنید: «آیا از من راضی هستید؟»، «در هفتۀ گذشته چه عملی از من سر زد که موجب ناراحتی شما شد؟» و جملاتی از این قبیل که شما را در معرض نقد همسرتان قرار داده، سوء تفاهمات احتمالی را هم برطرف می‌کند.

و) پرهیز از حسّاسیت‌زایی

یکی از آفات گفتگو، تحریک حسّاسیت‌های طرف مقابل است. پس اگر می‌خواهید برای ادّعای خودتان دلیلی بیاورید، سعی کنید از کسانی که همسرتان نسبت به آنها حسّاس است، استفاده نکنید. مثلاً اگر همسرتان نسبت به پدر شما حسّاس است، برای تأیید گفتۀ خود، سخن پدرتان را شاهد نیاورید.

ز) استفاده از دلایل مورد قبول همسر

در صورتی گفتگو می‌تواند به نتیجۀ مطلوب برسد که دو طرف از دلایلی استفاده کنند که همسرشان، آن را قبول دارد. پس شما هم در مرحلۀ اوّل، تلاش کنید از مقبولات همسرتان مطّلع شوید و در مرحلۀ بعد در گفتگوی خود با او از دلایلی استفاده کنید که مورد پذیرش همسرتان باشد. مثلاً ممکن است همسرتان در مورد روایات، تعبّد داشته باشد و شاید هم در برابر سخنان بزرگان، سرِ تعظیم فرود آورد. البتّه در بسیاری از موارد، برای این که بتوانید از مستنداتی که همسرتان قبول دارد، استفاده کنید، باید پیش از گفتگو، مطالعه کنید. اگر هم مقبولات خاصّی در عقاید همسرتان نبود، می‌توان از دلایل منطقی و عقلی آغاز کرد.

ح) توجّه کامل به صحبت‌های همسر

گفتگوی دو‌طرفه، وقتی مفید خواهد بود که هر دو احساس کنند صحبت‌هایشان برای دیگری مهم و قابل توجّه است. حرف‌ها و حرکاتی که پیام بی‌اهمّیتی سخنان را به طرف مقابل منتقل می‌کند، موجب کم شدن انگیزۀ گفتگو می‌شود. پس وقتی همسرتان صحبت می‌کند، توجّه لازم را به صحبت‌های او داشته باشید. مثلاً در هنگام صحبت کردن همسرتان، از نگاه کردن به تلویزیون یا خوردن، خودداری کنید. خیره شدن شما به چشم همسرتان در هنگام صحبت کردن او، وی را از این که شما به سخن او توجّه دارید، مطمئن می‌کند.

در میان سخنان همسرمان هم حرف نزنیم. سکوت در میان حرف‌های او، نشان دهندۀ اهمّیت قائل شدن برای سخنان اوست. از سوی دیگر، پریدن در بین حرف‌های او نشان از بی‌اهمّیت بودن او و سخنانش دارد؛ حتّی اگر شما نخواهید، رفتار شما چنین پیامی را به او می‌دهد.(۵) اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در میان سخنان دشمنانشان هم حرف نمی‌زدند تا چه رسد به دوستان.(۶)

از زاویه‌ای دیگر هم سکوت در میان سخنان، از اهمّیت ویژه‌ای برخوردار است و آن این که گاهی در سخنان همسرمان، حرفی است که ما را ناراحت کرده، وادار به مقابله می‌کند؛ امّا اگر اجازه دهیم که او سخنانش را کامل کند، ممکن است حرفی بزند که سخن قبلی او را کامل کرده، سوء تفاهم پیش آمده را حل کند.

ط) پرهیز از جدال

جدال یا همان جرّ و بحث خودمان، از آفات اصلی گفتگوست که موجب می‌شود به ارتباط عاطفی دو طرف لطمه‌های سنگینی وارد شود.(۷) اگر احساس کردید که گفتگو در حال تبدیل شدن به جدال است، خیلی زود آن را به اتمام برسانید. حتّی اگر حق به جانب شما بود، باز هم جدال نکنید.(۸)

ی) پرهیز از محاکمه

هیچ‌گاه گفتگو را تبدیل به جلسۀ محاکمه نکنید. در بسیاری از موارد، وقتی گفتگو حالت محاکمه به خود می‌گیرد، طرف مقابل را به جای پذیرش حق به دفاع از خود، وا می‌دارد. هر وقت احساس کردید که همسرتان محکوم شده، به گونه‌ای هنرمندانه از او دل‌جویی کنید تا احساس شکست نکند.

ک) حق جویی و حق پذیری

همیشه احتمال نادرست بودن موضع خود را بدهید تا بتوانید با دقّت بیشتری گفتگو را دنبال کنید. البتّه برخی از مسائل هستند که در درستی آنها تردیدی نیست؛ امّا بسیاری از مسائل مورد گفتگوی ما و همسرمان، از این دسته نیست. اگر پیش از گفتگو و در حین آن، این احتمال را بدهیم، با دقّت بیشتری به سخنان همسرمان گوش خواهیم داد. در این صورت، درجۀ رشد دهندگی گفتگو هم بالا خواهد رفت.

وقتی هم به این نتیجه رسیدید که شما اشتباه می‌کنید، خیلی زود، تسلیم شوید. این عمل، علاوه بر آن که همسرتان را بیشتر به پذیرش فرهنگ گفتگو، تشویق می‌کند، در ایجاد رابطۀ صمیمی میان شما، بسیار تأثیرگذار است.

دل‌ها که فقط با قتل و غارت، سنگ نمی‌شود. وقتی حق را فهمیدی و آن را ابراز نکردی، باید منتظر سنگ شدن دلت باشی. انکار حق که فقط انکار خدا نیست. وقتی می‌دانی اشتباه کرده‌ای و آن را نمی‌پذیری، حق را انکار کرده‌ای. کسانی که دلشان رو به سنگ شدن می‌رود و حق را انکار می‌کنند، زمینۀ انکار خدا را هم دارند. باور نداری منتظر باش… نه، عوض شو. احتمالش هم تن انسان را می‌لرزاند.

ل) مقدّمه‌چینی کافی

برای گفتگو در بارۀ هر چیزی، مقدّمه‌چینی خوبی داشته باشید. ممکن است اندوخته‌های ذهنی همسرتان برای پذیرش یک مطلب، به قدری کم باشد که لازم باشد شما تا چند جلسه مقدّمه‌چینی کنید. بدون مقدّمه‌چینی و تأمین اندوخته‌های لازم برای پذیرش یک مطلب، زحمات شما به هدر می‌رود و شاید تا مدّت‌ها نتوانید در بارۀ آن مطلب، حتّی مقدّمه‌چینی کنید.

م) صبر برای نتیجه گرفتن

به هیچ‌وجه توقّع نداشته باشید که در یک گفتگو، به نتیجۀ مطلوب برسید. گاهی چندین جلسه صحبت لازم است تا کسی از موضع خودش عقب‌نشینی کند.

ن) توجّه به حوصلۀ همسر

اگر احساس کردید که گفتگو به درازا کشیده شده و همسرتان، دیگر حوصلۀ ادامۀ آن را ندارد، ادامۀ گفتگو را به فرصتی دیگر موکول کنید.

در پایان، تذکّر این نکته هم ضروری است که در برخی از موارد، امکان دارد گفتگو با چندین جلسه هم به نتیجۀ مطلوب نرسد. در این موارد، از قانونِ مدارا و گذشت، استفاده کنید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخشی؛» و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.(سورۀ طه  آیۀ ۴۴) این آیه خطاب به موسی و هارون(علیهم‌السلام) است در هنگامی که آن دو، مأمور به دعوت فرعون شدند.

۲- امام باقر(ع) در تفسیر آیۀ: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً؛»(سورۀ بقره آیۀ۸۳) و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگویید فرمود: «به مردم، بهترین چیزی را که دوست دارید به شما بگویند، بگویید که خداوند، این افراد را دوست ندارد: کسی که بر مؤمنان لعن کند و دشنام دهد و طعنه بزند، و کسی که کار زشت انجام دهد و گدایی‌کند و به اصرار، چیزی را از مردم بخواهد بگیرد. [از آن سو] خدوند، انسان باحیا و حلیم و پاک‌دامن و خویشتندار را دوست دارد» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۱).

۳-امام رضا(ع) از قول پدرانش از رسول اکرم(ص) نقل کرده که ایشان فرمود: «بهترینِ شما، کسی است که کلامش گوارا بوده، اِطعام کند و در شب، نماز بخواند، در حالی که مردم در خواب‌اند» (همان، ص۳۸۳).

۴-مردی به امام رضا(ع) گفت: سفارشی به من بنما. امام(ع) فرمود: «زبانت را حفظ کن تا عزیز باشی و مردم را بر خویش، مسلّط نکن که خوار می‌شوی» (الکافی، ج۲، ص۱۱۳).

۵-رسول خدا(ص) فرمود: «کسی که در میان سخن گفتن برادر مسلمانش بیاید، به سان آن است که به صورتش چنگ انداخته است» (همان، ص۶۶۰).

۶-دیلم بن عمر می‌گوید: «در شام بودم که اسیران آل محمّد(ص) را آوردند. آنها در کنار در مسجد، جایی که اسیران را نگه می‌داشتند، ایستاندند. در میان آنان، علی بن الحسین(ع) نیز حضور داشت. در این هنگام، یکی از بزرگان اهل شام نزد اسیران آمد و گفت: سپاس، خداوندی که شما را کشت و هلاک کرد و ریشۀ فتنه را قطع نمود. او در شماتت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چیزی را فروگذار نکرد. وقتی سخنش تمام شد، امام سجّاد(ع) به او فرمود: «من به حرف‌هایت گوش کردم تا سخنت تمام شد و هر چه کینه و دشمنی در دل داشتی، ابراز داشتی. پس چنان که من به سخنان تو گوش دادم، تو نیز به سخنان من گوش فرا ده» (الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۰).

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از جدال و خصومت بپرهیزید که این دو، دل انسان را نسبت به برادرانش مریض می‌کند و نفاق، بر اساس این دو می‌روید» (الکافی، ج۲، ص۳۰۰).

۸- رسول خدا(ص) فرمود: «من ضامن خانه‏اى در اطراف بهشت و خانه‏اى در وسط بهشت و خانه‏اى در بالاى بهشت هستم براى کسى که جدال را ترک کند، اگر چه بر حق باشد و براى کسى که دروغ را ترک کند، اگر چه از روى شوخى باشد و براى کسى که اخلاق خوب داشته باشد» (الخصال، ج۱، ص۱۴۴)

24دسامبر/19

تحولات عراق، بیم‌ها و امیدها

اعتراض گسترده مردم عراق نسبت به مفاسد اداری و ناکارآمدی ساختار حاکم، فرصتی را فراهم ساخته تا نظام سیاسی این کشور با انجام اصلاحاتی شرایط بهتری را برای مردم این کشور رقم بزند. اما در عین‌حال این اعتراضات مردمی با توجه به موج‌سواری برخی گروه‌های داخلی منحرف و فرصت‌طلب مانند بعثی‌ها و تکفیری‌ها و یا عوامل خارجی مانند امریکا این اعتراضات به چالشی تبدیل شد که نزدیک بود جامعه را به فتنه داخلی سوق دهد. موفقیت مرجعیت در اداره این بحران پیچیده و حفظ این قیام مردمی در جهت اصلاح ساختارهای سیاسی یک بار دیگر نشان داد مرجعیت در عراق از چه جایگاه ممتازی برخوردار و در حفظ استقلال این کشور چه نقشی ایفا می کند.

دوازده حزب و گروه سیاسی که در حاکمیت سیاسی عراق مشارکت دارند در ۱۹ نوامبر با امضای توافق نامه‌ای به دولت عراق که البته خود بخشی از آن هستند، فرصت دادند تا اصلاحات لازم را برای برون رفت کشور از بحران انجام دهند. بر اساس این توافق اگر دولت در فرصت داده شده قادر به انجام اصلاحات مورد نظر نشود و یا اقدامات انجام گرفته راضی کننده نباشد، این احزاب و گروه‌ها از طریق فراکسیون‌های پارلمانی تلاش خواهند کرد تا با تصویب قوانین لازم زمینه خروج عراق از بحران را فراهم سازند.

در این توافق موارد متعددی مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتند از:

۱- اصلاح قانون انتخابات که البته لازمه آن اصلاح قانون اساسی کشور است.

۲- تعیین کمیسیون جدید انتخابات

۳- انجام اصلاحات گسترده در کابینه به‌دور از هرگونه سهم‌خواهی گروه‌ها و احزاب سیاسی

۴-  پاسخگویی به برخی مطالبات مردم که در پروسه اعتراضات مردمی بر آن تاکید شده است. مانند ایجاد شغل برای بیکاران و نیز پرداخت کمک هزینه موقت برای تحصیلکرده‌های بیکار

۵- بازگرداندن افرادی که به دلایل غیر امنیتی از کار اخراج شده‌اند اعم از نظامیان و غیره.

پیش‌نویس قانون انتخابات تا حدی آماده شده است و با اصلاحات صورت گرفته و کاهش سن ورود به پارلمان به ۲۵ سال زمینه برای مشارکت بیشتر جوانان در حوزه قانون‌گذاری مهیا شده است. همچنین بر اساس قانون جدید نمایندگان پارلمان نمی‌توانند همزمان در دستگاه‌های دولتی مسئولیت مدیریتی اعم از وزارت و یا معاونت و نیز مدیریت ارشد داشته باشند.

کمیسون ویژه انتخابات نیز بر اساس پیش‌نویس تهیه شده از استقلال بسیار زیادی برخوردار شده است و برای کاهش تبعات ناشی از حضور تعداد زیاد اعضاء آن، اعضاء از ۳۸ نفر به هفت‌نفر کاهش یافته است که نحوه انتخاب آنها هم تغییر یافته است.

وزارتخانه‌ها هم اقدام به استخدام جوانان کرده‌اند که وزارتخانه‌های بهداشت و نفت در این عرصه پیشتاز هستند. همچنین دستورات لازم برای استخدام مجدد افرادی که به دلایل غیر امنیتی شغل خود را از دست داده‌اند، صادر شده است. اقدامات برای شناسایی و پرداخت کمک هزینه موقت به تحصیلکرده‌های بیکار نیز صورت گرفته است.

دولت نیز پیشتر دستور کاهش دستمزد وزرا و کارکنان عالی‌رتبه را صادر کرده بود و دادگاه‌های عراق نیز برخورد با فساد سازمان یافته در وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های دولتی را شروع کرده‌اند.

بر این اساس بارقه‌های روشنی از اصلاحات دیده می‌شود. اما شاید مهمترین بخش این اصلاحات، اصلاح کابینه است. بر اساس قانون اساسی عراق و نوع تقسیم قدرت که پارلمانی خاص است، دولت به صورت یک شرکت سهامی تعریف شده و این موضوع موجب شده تا احزاب و گروه‌ها برای مشارکت در ائتلاف برای تشکیل دولت، بعضاً مطالبات فرا قانونی داشته باشند. کابینه فعلی متشکل از نمایندگانی است که همین احزاب دوازدهگانه سیاسی به نخست وزیر معرفی و بعضاً تحمیل کرده‌اند. بر این اساس اصلاح کابینه در گام اول مستلزم آن است که دست نخست وزیر برای انتخاب وزرا کاملاً باز باشد. هر چند این احزاب و گروه‌ها در توافق ذکر شده متعهد شده‌اند که در ترمیم کابینه سهم‌خواهی نداشته باشند، ولی با این‌همه ماندن بر سر این تعهد و فشار وارد نکردن به عادل عبدالمهدی در تشکیل کابینه‌اش بسیار بعید به نظر می‌رسد.

کشانده شدن اعتراضات مردمی به سمت یک شورش فراگیر امنیتی از طریق مداخله و مدیریت آن توسط امریکا، اسرائیل و برخی رژیم های غربی و عربی مانند عربستان و امارات متحده عربی و برنامه‌ریزی برای احیاء مجدد داعش در عراق که رئیس اطلاعات ارتش عراق نسبت به آن هشدار داده است، در واقع یک هشدار جدی به همه احزاب و گروه‌های سیاسی عراق است که برای ادامه حیات سیاسی و اجتماعی خود ناگزیرند برای خارج کردن کشور از بحران به آقای عادل عبدالمهدی کمک کنند و توافق صورت گرفته نیز در همین چارچوب ارزیابی می‌شود.

عادل عبدالمهدی پس از تشدید اعتراضات توأم با خشونت و تخریب که نقش بازیگران خارجی و مشخصاً امریکا و عربستان و اسرائیل در آن بارز بود. پس از تاکید مرجعیت‌عالی عراق مبنی بر بازنگری پارلمان در انتخاب‌هایش، در راستای تبعیت از خواست مرجعیت، استعفای خود را به پارلمان عراق تقدیم کرد که فوراً پذیرفته شد و در حال حاضر دولت عراق تحت عنوان «دولت پیشبرد امور» فعالیت می‌کند.

تحلیلگران معتقدند حرکت مشابه اعتراضی در ایران و حضور گسترده مردم در خنثی‌سازی این توطئه که امنیت کشور را هدف قرار داده بود، برای مقابله با دخالت خارجی در این کشورها، الگوی مناسبی را فراهم ساخته است. البته مدیریت عالی و سلطه کامل نیروهای امنیتی و سیاسی ایران، نیز مشارکت گسترده اجتماعی در یکسره کردن اعتراضات کشانده شده به سمت شورشِ هدایت شده از محور عربی، عبری و غربی، عملاً شرایط برای عبور کشورهای عراق و لبنان از بحران فعلی را سهل کرده است.

همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با برخی از کارآفرینان کشور تاکید کردند، ایران در مدیریت شورش اخیر، دشمنان ایران و انقلاب را در ابعاد امنیتی به عقب رانده است، بی‌تردید با استمرار این رویکرد می‌توانیم به زودی شاهد عقب‌نشینی امنیتی دشمن از سطح منطقه باشیم؛ عقب‌نشینی که در گام نخست در عراق و لبنان اتفاق افتاد.

در عراق نیز مواضعی که حضرت آیت الله سیستانی به عنوان عالی‌ترین مرجع دینی، در ارتباط با تحولات اتخاذ کرد و صراحتاً از مردم خواست تا اجازه ندهند اعتراضات آنها توسط عناصر وابسته به جریان‌های خاص و دولت‌های خارجی منحرف و مصادره شود و آشوبگران را از صف خود اخراج کنند، شاهد حضور گسترده مردمی در حمایت از مرجعیت در شهرهای عراق هستیم. حضور گسترده مردم در بغداد در حمایت از مرجعیت دینی و نیز اعلامیه مشترک رهبران عشایر کربلا که اجازه ورود افراد از شهرهای مختلف به کربلا را نخواهند داد تا اعتراضات مردمی مورد سوء‌استفاده قرار نگیرد، شاخص مهمی در ارتباط با جایگاه مرجعیت در مدیریت بحران عراق دارد.

به اعتقاد تحلیلگران سیاسی دخالت مردم آگاه و انقلابی ایران در حوادث اخیر و یکسره کردن شرایط، این الگو را ایجاد کرد که راه‌حل اینگونه بحران‌ها، امنیتی نیست بلکه باید از طریق حضور اکثریت اجتماعی، دخالت‌های خارجی در خواسته‌های اعتراضی و به‌حق مردم منطقه را خنثی کرد و به آنها پیام داد که بهترین راه حل این‌گونه بحران‌های پیچیده جنگ نسل چهارم، حضور اکثریت اجتماعی در صحنه است.

اصلاح ساختارهای سیاسی و تامین خواسته‌های مردم یکی از راه‌های کسب اعتماد مردمی است که سرمایه اصلی هر نظام سیاسی هستند. امروز بزرگترین چالش نظام‌های منطقه، کسب اعتماد عمومی است و دشمن تلاش دارد با منحرف کردن حرکت‌های اصلاحی مردم بر آن سوار شود و به همین دلیل دولتمردان منطقه وظیفه دارند راه حل‌های جدیدی را برای بازسازی اعتماد عمومی انجام و مرحله جدیدی از دفاع از استقلال و نظام‌های مردم سالار منطقه را در اولویت خود قرار دهند.

همان‌گونه که ایران با انقلاب خود در سال ۱۳۵۷ امریکا را از ایران بیرون کرد و در دهه نود شاهد اخراج امریکا از منطقه غرب آسیا شدیم، همان‌طور که جزیره ثبات ایران به‌زعم امریکا غرق شد و تلاطم امواج طوفان انقلاب، امریکا را غافلگیر و از ایران و سپس از منطقه بیرون کرد، غافلگیری امنیتی اخیر نیز زمینه‌ساز اتفاقات خجسته‌ای در سطح منطقه و به ضرر امریکا و اذنابش خواهد شد.

 

24دسامبر/19

ایران‌هراسی چرا و چگونه شکل گرفته است؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این کشور در زمینه سیاست خارجی، از حالت یک نظام اصلی طرفدار غرب تغییر یافت و سیاست‌های خود را تحت سیاست نه شرقی، نه غربی تنظیم کرد. جنبه‌های مختلف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را که آن را از سیاست‌های پیشین متمایز می‌کند، می‌توان در ابعاد زیر خلاصه کرد:

۱ـ عدم وابستگی به شرق و غرب

۲ـ حمایت از حقوق مسلمانان و ملت‌های مستضعف در سرتاسر جهان

۳ـ نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه‌پذیری

۴ـ تز صدور انقلاب

۵ـ سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین

براساس اصل ۱۵۲ قانون اساسی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و روابط صلح‌آمیز متقابل با دولت‌های غیر متحارب استوار است.(۱)

براساس اصل ۱۵۴ قانون اساسی، جمهوری اسلامی ایران در عین خودداری از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر، از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.(۲)‌

به این ترتیب، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نقطه امید همه ملل مستضعف و مظلوم جهان و الگویی برای حرکت‌های ضداستعماری و مواجه با منافع غرب، به‌خصوص آمریکا بود.

سیاست نه شرقی نه غربی به معنی نفی سلطه و حاکمیت شرق و غرب و مضمون آیه قرآنی «وَ لَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»(۳) است.

از جمله تحولات اساسی دیگر در سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب، تغییر در مواضع نسبت به فلسطین و رژیم صهیونیستی بود. شعار، «امروز ایران، فردا فلسطین» تهدید بالقوه‌ای برای پایگاه مهم استراتژیک آمریکا در خاورمیانه، یعنی اسرائیل شد. از زمان تشکیل این رژیم غاصب، حفظ امنیت اسرائیل جزو اهداف اصلی آمریکا در منطقه اعلام شد و این عامل بر همه دکترین‌های رؤسای جمهور آمریکا در منطقه خاورمیانه سایه افکند. اسرائیلی‌ها نخستین کسانی بودند که زنگ‌های خطر را در مورد نتایج سقوط شاه در منطقه به صدا درآوردند، زیرا کمتر کشوری چون رژیم صهیونیستی از سقوط شاه دچار ضرر و زیان می‌شد. شاه متحد پایداری برای اسرائیل به شمار می‌رفت. در زمان شاه، ایران خریدار مهم سلاح‌های اسرائیلی بود و از سوی دیگر، ایران بخش عمده نفت مورد نیاز اسرائیل (حدود۷۰%) را تأمین می کرد.(۴)

در پی اتخاذ سیاست مستقل خارجی توسط جمهوری اسلامی ایران که منجر به بروز خلاء قدرت در منطقه شد، فرصت مناسبی برای عراق برای ایفای نقش برتر در منطقه به وجود آمد. فعال شدن عراق با توجه به ساختار حکومتی و وابستگی‌های استراتژیک آن کشور به شوروی، زنگ خطری جدی برای غرب به شمار می‌رفت.

در واقع سیاست‌های غرب با توجه به از دست دادن ایران و فعال شدن عراق دچار بحران می‌شد. از این رو آمریکا به عنوان حافظ منافع غرب مجبور شد از میان دو تهدید (ایران و عراق) یکی را انتخاب کند و با فراموشی موقت یکی، راه‌حل‌های اساسی خود را در مورد دیگری به کار بندد. در این میان انقلاب اسلامی با توجه به ویژگی‌هایش، تهدید اصلی برای غرب، به‌ویژه نظام سلطه محسوب می‌شد.

برای روشن‌تر شدن این موضوع ضروری است دیدگاه‌ها و مواضع بازیگران سیاسی منطقه‌ای و جهانی جبهه استکبار علیه انقلاب اسلامی ایران مورد بازنگری قرار گیرد.

 ۱ـ دیدگاهها و مواضع بازیگران سیاسی منطقهای و جهانی جبهه استکبار

موضع‌گیری‌ها و اقدامات کشورهای منطقه و جهان در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در شرایطی که هیچ‌گونه عملی از سوی رهبران و مسئولان انقلاب آغاز نشده بود، نشان‌دهنده آن است که سقوط رژیم شاه موجب نگرانی‌های عمیق و ناخشنودی تمام محافل کانون‌های سرمایه‌داری، صهیونیستی و ارتجاعی شده بود.(۵)

روزنامه الوطن ـ چاپ کویت ـ  در این باره نوشت: «عراق و عربستان تنها یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گزینش تدابیر امنیتی برای مقابله با انقلاب اسلامی را در دستور جلسه کنفرانس عالی کشورهای خلیج فارس قرار دادند.»(۶)

روزنامه القبس ـ چاپ کویت ـ نیز نوشت: «آمریکا از کشورهای خلیج فارس خواسته است یک فرماندهی متحد ایجاد کنند.»(۷)

نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی نیز در سخنانی اظهار داشت: «آمریکا و اسرائیل برای حفظ ثبات و امنیت خاورمیانه باید با یکدیگر همکاری نظامی کنند.»(۸)

خبرگزاری «ایتارتاس» اتحاد جماهیر شوروی هم در تفسیری نوشت: «آمریکا برای پر کردن خلأ سقوط شاه در پی اتحاد مصر، اسرائیل و عربستان است.»(۹)

پس از تأثیرات منطقه‌ای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مقامات آمریکایی به این اعتقاد رسیدند که موج جدید سیاسی ایران می‌تواند فضای ژئوپلتیکی خاورمیانه را تحت‌تأثیر قرار دهد و به نفوذ و منافع این کشور در منطقه ضربه وارد سازد. براساس چنین ادراکی، امریکا تضادهای نهفته اندیشه تقابل با انقلاب اسلامی ایران را تقویت کرد. برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس جمهور (وقت) آمریکا اظهار داشت: «به نظر من جایگاه استراتژیکی ایران، آن چنان برای غرب اهمیت دارد که آمریکا بایستی به هر ترتیبی که شده و با دست زدن به هر اقدامی، حتی اشغال نظامی، جلوی این را که غرب ایران را از دست بدهد بگیرد.»(۱۰)

«جرج بال» معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا نیز گفت: «آمریکا و متحدانش باید برای حصول اطمینان از عرضه نفت پاسداری خاورمیانه را بر عهده بگیرند.»؛ «بلوک غرب باید برای پر کردن خلأ دفاعی که بر اثر سقوط شاه سابق ایران به وجود آمده اقدام کند.»؛ «غرب و متحدانش بایستی برای جلوگیری از وقوع اتفاقاتی نظیر آنچه که در ایران رخ داد، قاطعانه وارد عمل شوند.»

جرج بال با احساس نگرانی از وضعیت عربستان سعودی گفت: «حکام این کشور برای اینکه به سرنوشت شاه ایران مبتلا نشوند بایستی به اقدامات اصلاحی دست بزنند.»(۱۱)

«اسحاق رابین» نخست‌وزیر پیشین و مقتول اسرائیل نیز گفت: «از دست دادن ایران برای غرب بزرگ‌ترین ضربه پس از جنگ دوم جهانی به شمار می‌رود.»

او در یک مصاحبه تلویزیونی پیش‌بینی کرد: «موجی از تندروی‌های مذهبی[!] عربستان سعودی دومین تأمین‌کننده عمده نفت غرب در خاورمیانه را تهدید خواهد کرد.»(۱۲)

سخنگوی حزب محافظه‌کار انگلیس نیز اعلام کرد که وضع خاورمیانه از نظر این حزب بسیار وخیم است: «خروج ایران از پیمان‌های دفاعی به خصوص دفاع از خلیج فارس به ضرر غرب تمام خواهد شد. بی‌شک رقبای ما از این فرصت حداکثر استفاده را خواهند برد.»(۱۳)

در این راستا نظریه‌پردازان سیاسی و نظامی آمریکا با ارائه نظرات مختلف و نیز دولتمردان این کشور بر طبق اصول و سیاست خارجی خود بر آن شدند تا با ترفندهای گوناگون و برنامه‌ریزی‌های وسیع، مقاومت ملت مسلمان ایران را از هم بگسلند؛ نظام نوپای اسلامی تهدید کنند؛ درصدد تصرف دوباره ایران اسلامی برآیند و دستان مردم ایران را از شیرهای نفت و دیگر ذخایر عظیم آن کوتاه و از تأثیرات و پیامدهای انقلاب اسلامی در منطقه جلوگیری کنند. در آن زمان روزنامه واشنگتن پست از قول یکی از مقامات آمریکا نوشت: «قدرت‌های بزرگ باید انقلاب اسلامی را که در حال گسترش در میان مسلمانان است و می‌رود تا یک میلیارد مسلمان را در سراسر جهان با هم متحد کند، زنگ خطری برای خود به حساب بیاورند و سرسختانه با آن به مبارزه برخیزند و نگذارند این موج، همه مسلمانان را دربرگیرد و آنها را متحد کند. اگر مسلمانان با هم متحد شوند، کیان قدرت‌های بزرگ به خطر می‌افتد.»(۱۴)

«الکساندر هیگ» وزیر امور خارجه آمریکا در دوره ریگان در زمینه رشد بنیادگرایی اسلامی هشدار می‌دهد و می‌گوید: «به نظر من خطرناک‌تر و مهم‌تر از این عواقب (مشکلات بین‌المللی) گسترش بنیادگرایی اسلامی است که از ایران پا گرفته و اکنون عراق و ثبات رژیم‌های عرب میانه رو را در منطقه تهدید می‌کند. این پدیده ‌اگر از کنترل خارج شود، منافع ابر قدرت‌ها را به ‌خطرناک‌‌ترین ‌وجه به مخاطره ‌خواهد ‌انداخت.»(۱۵)

دکتر «جانسون» از نظریه‌پردازان سیاسی آمریکا نیز در این باره می‌گوید: «بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل‌توجهی کرده و به موازات رشد اسلام، نفوذ و منافع غرب تحت‌تأثیر آن قرار گرفته است. بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پر جنب و جوش و قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از حالت ضعف و ناتوانی خارج و به یک قدرت بدل شده است.»(۱۶)

«دانیل پاپیس» یکی از نظریه‌پردازان لیبرال یهودی و رئیس مؤسسه پژوهش‌های سیاسی خارجی آمریکا معتقد است: «چالش بنیادگرایان اسلامی با غرب ژرف‌تر از چالش کمونیست‌هاست. شوروی کمونیستی صرفاً با سیاست‌های بلوک سرمایه‌داری مخالف بود و ریشه‌های مشترکی با سکولارها داشت، اما مسلمانان چنین نیستند.»(۱۷)

وی همچنین در سمیناری در شهر استامبول ترکیه گفت: «آمریکایی‌ها نخواهند توانست با مسلمانان رادیکال سازش کنند، زیرا آنها نه تنها قصد دارند ما را به لحاظ نظامی از خاورمیانه بیرون برانند، بلکه از جهت فرهنگی نیز چنین قصدی دارند… امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبرداری می‌کنند.»(۱۸)

«کنت الکساندر دُمارانش» یکی از سران باشگاه سرّی بیلدربرگ و رئیس دستگاه جاسوسی فرانسه نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گفت: «انقلاب اسلامی مهلک‌ترین جنگ تاریخ است که دورنمای عینی پایان تمدن غربی را نشان می‌دهد و چیزی هولناک‌تر از گلوله آتش‌زای [امام] خمینی وجود ندارد، ممکن است همه جا طعمه حریق شود….صحنه‌های انقلاب اسلامی بذر جنگ جهانی چهارم را خواهد پاشید و این یعنی آغاز جهاد شیعه علیه غرب یا جنگ شمال و جنوب…. این دشمن ما یعنی مسلمانان اصولگرا، در طول تاریخ برای مبارزه آماده شده و جنگ عقیده برای ایرانیان، بخشی از تاریخ و مذهب شیعه است. آنان حاضرند مشتاقانه برای عقیده خود بمیرند؛ در حالی که اعتقادات تمدن غرب عمیقاً بر اساس سعادت مادی استوار است و همین موجب شکست ما خواهد شد….پیروزی انقلاب اسلامی برابر با پیروزی ایران از نخستین صحنه‌های سهمگین‌جنگ جهانی چهارم است.»(۱۹)

«برنارد لوئیس»، استاد برجسته اسلام‌‌شناسی در دانشگاه‌های اسرائیل، سال‌ها پیش از هانتیگتون زنگ خطر انقلاب را به صدا در آورد و اظهار داشت: «مبارزه آینده چیزی جز برخورد تمدن‌ها نیست، یعنی یک واکنش احتمالاً غیرعقلانی، اما مطمئناً تاریخی، از سوی یک رقیب کهن علیه «میراث یهودی ـ مسیحی ما» و علیه «وضعیت کنونی سکولار ما» و علیه گسترش جهان شمول این دو خواهد بود.»(۲۰)

«ریچارد نیکسون» از رؤسای جمهور پیشین آمریکا نیز گفته بود: «بنیادگرایی اسلامی برای ما خطرناک‌تر از شوروی است.»(۲۱)

استراتژیست‌های غربی با عنوان کردن خطر بنیادگرایی اسلامی نشأت گرفته از انقلاب اسلامی، ایران را به عنوان مهم‌ترین و بلکه تنها تهدید جدی علیه ثبات و توازن موجود به نفع غرب تلقی کردند. «لس اسپین»، رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا در این مورد تأکید کرد: «باید هدف استراتژی آمریکا متوقف کردن ایران در گسترش انقلاب اسلامی بنیادگرای خود به جهان عرب به‌ویژه خلیج فارس باشد، حتی اگر در این راه استفاده از نیروهای نظامی لازم شود.»(۲۲)

۲ـ راهبرد ایران‌هراسی آمریکا علیه انقلاب اسلامی

براساس دیدگاه‌های فوق‌الذکر، نظام سلطه جهانی با بهره‌گیری از عوامل و امکانات منطقه‌ای و جهانی خود و نیز کمک و همراهی متحدان اروپایی و حتی برخی از کشورهای عربی منطقه، در یک فرایند سیستماتیک، دشمنی خویش را با انقلاب اسلامی ایران تداوم بخشید و سیاست‌های جهانی را نیز به سمت حمایت از نقشه‌های سلطه‌گرایانه‌اش در جهان، به‌ویژه در منطقه خلیج‌فارس علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران سوق و اولویت سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود را برخورد با جمهوری اسلامی ایران و سرنگونی این نظام نوپای اسلامی قرار داد.

تداوم سیاست خشونت‌آمیز آمریکا علیه ایران و نگرانی رهبران انقلابی نسبت به آن ـ با توجه به تجربه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق ـ باعث شد که دانشجویان پیرو خط امام در ۱۳آبان ۱۳۵۸ در اعتراض به سیاست‌های حمایتی آمریکا از شاه و ادامه خصومت علیه انقلاب اسلامی، سفارتخانه آن کشور را که مرکز و ستاد اقدامات براندازی علیه انقلاب بود، تصرف کنند.

«گری سیک»، مشاور امنیتی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در این باره می‌گوید: «دولت آمریکا با دولت انقلابی تماس گرفت و وضعیت مورد پذیرش شاه را تشریح کرد. دولت ایران این پیام را دریافت داشت، ولی همان‌گونه که می‌دانید انقلابی در جریان بود و من فکر می‌کنم تمایل چندانی هم به باور کردن این توضیح نبود. آنها فکر می‌کردند آمریکا دروغ می‌گوید.»(۲۳)

در پی آن ایالات متحده آمریکا با کمک و همراهی متحدان غربی و جهانی و نیز عربی خود در منطقه، راهبردها و سیاست‌هایی را برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران در پیش گرفت و برنامه‌ها و طرح‌هایی را در دستور کار خود قرار داد. مهم‌ترین راهبرد نظام سلطه جهانی علیه انقلاب اسلامی ایران راهبرد «ایران‌هراسی» بود. ایران‌هراسی یکی از راهبردهای تبلیغاتی و تهدیدات نرم در قالب جنگ‌ روانی در سیاست خارجی آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی علیه جمهوری اسلامی ایران است. راهبرد ایران‌هراسی همزاد و مترادف با راهبرد شیعه‌هراسی و به طور کلی اسلام‌هراسی و امواج آن است.

«مایکل برانت» از مقامات ارشد سازمان «سیا» تصریح می‌کند که: «در یک گردهمایی که با حضور مقامات سازمان سیا برگزار شد و در آن نماینده‌ای از سرویس اطلاعاتی انگلیس به علت تجارب زیاد این کشور در جوامع اسلامی نیز حضور داشت، به این نتیجه رسیدیم که پیروزی انقلاب اسلامی ایران فقط نتیجه سیاست‌های اشتباه شاه در مقابله با این انقلاب نبوده است؛ بلکه عوامل دیگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخیل بودند. این فرهنگ از هزار و چهارصد سال پیش توسط نوه پیامبر اسلام(ص) ـ (امام حسین (ع)ـ به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ایام محرم این فرهنگ ترویج و گسترش یافته است. ما همچنین به این نتیجه دست یافته‌ایم که شیعیان بیشتر از مذاهب دیگر فعال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که در مورد مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و بر اساس این تحقیقات، برنامه‌ریزی کنیم. به همین منظور ۴۰ میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم. این پروژه در سه مرحله به ترتیب زیر انجام شد:

۱ـ جمع‌آوری اطلاعات و آمار؛

۲ـ اجرای اهداف کوتاه‌مدت با انجام تبلیغات علیه شیعیان و راه‌اندازی اختلافات مذهبی میان شیعیان با مذاهب اسلامی دیگر؛

۳ـ اجرای اهداف بلندمدت از بین بردن این مذهب.»(۲۴)

این راهبرد از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون، همواره توسط دولت‌های ایالات متحده آمریکا اعم از جمهوریخواه و دموکرات به صورت پیوسته در سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی این کشور در عرصه بین‌المللی پیگیری شده است. طرح راهبردی «ایران‌هراسی» یا «شیعه‌هراسی» قصد دارد ایران را به عنوان تهدیدی بزرگ در منطقه و همچنین تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی مطرح سازد و باعث تضعیف و تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی ایران شود.

این رویکرد از سوی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی با هدف به حاشیه راندن و انزوای جمهوری اسلامی ایران پیگیری شده است. آمریکا با تشدید «فضای ایران‌هراسی» در منطقه تلاش کرد تا موضوع ایران را همواره به عنوان مهم‌ترین مقوله در اولویت اساسی سیاست خارجی خود نگه دارد و در منطقه خاورمیانه و سطح نظام بین‌المللی، ائتلاف‌های گسترده علیه پیشرفت‌های جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌های علمی از قبیل برنامه‌های بومی‌سازی دانش صلح‌آمیز هسته‌ای و انزوای ایران در عرصه بین‌المللی را شکل دهد و تداوم بخشد.

«نوآم چامسکی» به‌وضوح بر سیاست خصمانه آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید: «مقامات آمریکایی به عرب‌ها می‌گویند، ایران دشمن آنان است آمریکا تلاش می‌کند مانع استقلال کشورهای منطقه شود… سیاست آمریکا براساس منافع این کشور استوار است… چون ایران از دستورات واشنگتن اطاعت نمی‌کند، از سوی آمریکا به عنوان تهدید معرفی می‌شود.»

چامسکی در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه آلمانی «فرایناگ» با بیان این که ایران قرن‌هاست علیه هیچ کشوری اقدامی نکرده است، افزود: «اسرائیل با کمک آمریکا ظرف سی سال، پنج بار به لبنان حمله کرده، در صورتی که ایران هرگز اقدامی این‌گونه انجام نداده است. آنها می‌گویند ایران به خاطر اینکه در تلاش است تا نفوذ خود را در کشورهای همسایه توسعه دهد یک تهدید عمده تلقی می‌شود. نفوذی که به گفته آمریکا می‌تواند به بی‌ثبات شدن این کشورها منجر شود…نکته اینجاست که وقتی آمریکا به کشوری حمله می‌کند این برنامه با بهانه ثبات‌بخشی به این کشورها صورت می‌گیرد. ثبات یک واژه فنی در ادبیات روابط بین‌الملل است که منظور از آن همان اطاعت از فرامین آمریکاست. اگر ایرانی‌ها تلاش می‌کنند تا نفوذ خود را حداقل در کشورهای همسایه توسعه دهند این بی‌ثباتی است. در واقع آمریکا با این بهانه و به بهانه ثبات‌بخشی بر آن است تا فرامین خود را اجرا کند و آنها را به اطاعت خود در آورد.»(۲۵)

راهبرد «ایران هراسی» ایالات متحده آمریکا تاکنون چندین موج را پشت سر گذاشته است:

موج اول ایران‌هراسی همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران اجرا شد. با عملیاتی شدن موج اول این راهبرد، کشورهای عربی منطقه در شرایطی هول‌انگیز قرار گرفتند و وادار به بازی در زمین معین شده از سوی آمریکا و لابی صهیونیسم شدند. هول و هراس ایجاد شده در بین کشورهای منطقه و جاه‌طلبی صدام، عملاً پازل جنگ‌افروزی آمریکا را کامل و جنگ همه‌جانبه و گسترده‌ای را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، به ایران تحمیل کرد.

طرح‌ها و برنامه‌های نظام سلطه جهانی برای اجرای سیاست‌ها و راهبردهای ایران‌هراسی، نخست ماهیت سیاسی داشت، اما پس از مدت زمان اندکی در اوایل انقلاب ماهیت امنیتی پیدا کرد که در ایجاد غائله‌های مختلف در سراسر ایران و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تجلی یافت. نظام سلطه جهانی پس از اینکه در این مسیر موفق نشد، تهدیدهایش ماهیت نظامی پیدا کردند که نقطه عطف آن اشغال نظامی ایران توسط رژیم بعثی عراق بود. پس از عدم موفقیت از این روش‌ها، ایالات متحده آمریکا برای اجرای راهبرد ایران‌هراسی از روش تهاجم فرهنگی و تحریم اقتصادی و سرانجام راه‌اندازی جنگ نرم و هوشمند علیه انقلاب اسلامی ایران استفاده کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۱۱۰

۲ـ همان، ص۱۱۱

۳ـ سوره نساء، آیه ۱۴۱

۴ـ کدیور، جمیله، رویارویی؛ انقلاب اسلامی ایران و آمریکا (تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴)، صص۹۵-۹۴

۵ـ اسدیان، امیر، سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، (تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۱)، صص۹۸-۹۷

۶ـ مرکز مطالعات خلیج فارس دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، (تهران: ۱۳۶۸)، ج ۱، ص۱۱۲

۷ـ همان

۸ـ همان، ص۱۲۴

۹ـ همان، ص۱۳۳

۱۰ـ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۱۱۲۳

۱۱ـ روزنامه کیهان، ۲۰ اسفند۱۳۵۷، ص۸

۱۲ـ روزنامه کیهان، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷، ص۸

۱۳ـ روزنامه اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷، ص۸

۱۴ـ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۷۵۸

۱۵ـ ‌روزنامه ‌اطلاعات، به نقل از آسوشیتدپرس، ۱/۱۲/۱۳۶۱

۱۶ـ روزنامه دی ولت، چاپ آلمان غربی، ۲ می ۱۹۹۸

 

۱۷-. Daniel Pipes,7november1994,P64

۱۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۷/۸/۱۳۶۸

۱۹ـ فضلی نژاد، پیام، ارتش سری روشنفکران (تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۹۱)، صص۱۳۵-۱۱۷

۲۰- Bernarld Lewis, September 1990, P60

۲۱- غضنفری، کامران، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران (تهران: معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه، ۱۳۸۱)، ص۲۴۸

۲۲ـ فصلنامه انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷، ص۷۱

۲۳ـ مصاحبه با بیژن خواجه پور خویی، مجله گفت‌وگو، شماره ۱۶، تابستان ۱۳۷۶، ص۷۲

۲۴ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴/۳/۱۳۸۳، ص۱۶

۲۵ـ روزنامه کیهان، ۹/۷/۱۳۹۱، ص۱۲

24دسامبر/19

سیاست تا دیانت

میانبر اعتدالی ،سینمایی

یکی از خواص دولت اعتدال این بود که اقدام به راه اندازی میانبرهایی جهت تسهیل در تردد برخی از اهالی فرهنگ و هنر از روی باورها و مقدسات جامعه کرد. در گذشته اگر به شکل مشهود در فیلمی به دین یا باورهای ایمانی مردم اهانت می‌شد آن فیلم اجازه نمایش پیدا نمی‌کرد و ممکن بود سازندۀ آن غصه بخورد که چرا مردم از تماشای اثرش محروم شده‌اند. اما به همّت وزارت ارشاد دولت «بیم و امید»، و بویژه سازمان سینمایی آن، معضل فوق، حل و فصل شده و فیلم‌سازانی که دچار مشکل مذکور شده‌اند می‌توانند با هدایت تکوینی مدیریت سازمان سینمایی، از میانبرهایی کاملاً فرهنگی بهره‌برداری نموده و با دور زدن  قوانین دست و پاگیر، موفق به نمایش عمومی فیلم خود شده و به جای غصه خوردن، شادی کند (انصافاً این که آدم بتواند در تنها نظام دینی دنیا، اثری حاوی اهانت به دیانت بسازد و با مساعدت دولت آن‌را نمایش بدهد نه تنها شادی، که حتی جای حرکات موزون هم دارد!).

* مثال: چند سال پیش فیلمی به نام «خانه پدری» ساخته شد که نشان می‌داد مومنان جامعه موجوداتی وحشی، قاتل، بی منطق و متحجرند تا آنجا که دخترشان را به گمان ارتکاب فعلی حرام، با قساوت می‌کشند و…! فیلم به گونه‌ای ساخته شده بود که دیدنش خلایق را از هر چه دین و دینداری منزجر می‌کرد لذا وزارت ارشاد اسلامی ناگزیر از توقیف آن شد. اما وجدان دولت «بیم و امید» اجازه نمی‌داد به این دلیل فیلمی به نمایش عمومی در نیاید!. به همین دلیل “میانبر” سازمان سینمایی فعال شد و مدیران سازمان اعلام کردند که قسمت‌های ناجور فیلم را حذف کرده‌اند و اجازه نمایش فیلم صادر شد. اما آنهایی که فیلم را تماشا می‌کردند حالشان از هرچه دینداری و تدین به هم می‌خورد! چون فیلم بدون حذف بخش‌های ناجور آن به نمایش عمومی درآمده بود.

** نتیجه: خاصیت این میانبرها این است که اکثریت را راضی نگه می‌دارد. هم دل کارگردان فیلم را نمی‌شکند، هم وجدان دولت اعتدال درد نمی‌گیرد، هم مومنان بی‌خبر از سینما خیالشان از بابت نمایش فیلمی با صحنه‌های ضد دین راحت می‌شود و هم تماشاچیان فیلم با دیدن صحنه‌های مذکور به ماهیت دیانت و تدین پی برده و از هر چه مومن و مذهبی است بیزار می‌شوند!.

 

اقسام چادر

در روزگاری نه‌چندان دور، “چادر ” پوششی بود برای زنانی که به وسع خود معنی حیا و عفت را می‌فهمیدند اما امروزه و به اقتضای دولت حاکم، انواع جورواجوری از زنان چادری به شرح زیر رایج شده:

الف) چادر اختلاسی: وقتی دختر غیرچادری یک وزیر مشهور با “عرق جبین و کد یمین” به ثروتی هزار میلیارد تومانی می‌رسد و بازهم بیشتر می‌خواهد و سرانجام به اتهام فساد مالی سر از دادگاه در می‌آورد و برای حفظ آبروی ابوی، چنان چادری می‌شود که زنان مومنه و مجتهده انگشت حیرت به دندان می‌گیرند.

ب) چادر کابینه: هنگامی که خانمی غیر چادری به معاونت حقوقی ریاست جمهوری مفتخر می‌شود و بنا به “پروتکل ” کابینه و عرف هیأت وزیران و در کمال بی‌میلی مجبور به پوشیدن چادر آن هم صرفاً در محل جلسات هیأت دولت می‌گردد و در سایر اماکن بدون چادر و کمافی‌السابق به شکل ” مانتویی” ظاهر می‌گردد تا ثابت کند که هیچ نسبتی با چادر نداشته و صرفاً برای بودن در منصب مذکور، مجبور به تحمل چادر شده است.

ج) چادر تبرج: با توجه به تلاش و تاکید دولت اعتدال در جلوه‌گری و نمایش جذابیت‌های زنان و دختران درعرصه‌های ملی و  بین‌المللی، نوع جدیدی از چادر رایج شده که هدف از پوشیدن آن به چشم آمدن زنان و افزایش جلوه نمایی آنان است. در این شیوه خانم، لباس‌هایی تنگ با رنگ‌های “جیغ” پوشیده و پس از آرایشی غلیظ، چادر را به شکل”شنل” استفاده می‌کند. پوشش این نوع از چادر را می‌توان به تعداد فراوان در همایش‌ها و مراسم‌های دولتی مشاهده کرد.

 

 

همیشه طلبکاران                                                               

«خاتمی» تکرار می‌کند و اصلاحات هم حمایت. بیست و سه میلیون نفر هم  اطاعت، و «روحانی» رئیس جمهور می‌شود راحت!

صدوهشتاد و چند اصلاح طلب “عارف” و عامی، سوار بر« لیست امید» روی صندلی‌های سبز مجلس می‌نشینند و دست در دست هم می‌دهند به مهر و میهن خویش را می‌کنند ویران!

چون: فضای مجازی بیگانه را می‌کنند فراوان و مردم هم می‌شوند به آن آویزان.

و ناگهان… بنزین را می‌کنند گران و مردم  هم می‌شوند نالان و ساعتی بعد…

اوباش سلطنتی می‌شوند نمایان در کوچه و خیابان و مملکت هم به دست‌شان می‌گردد سوزان و همه چیز را می‌کنند بریان!

مردم از نا امنی شده‌اند ویلان و سیلان، که حافظان امنیت می‌رسند شتابان و درگیر می‌شوند با اوباشان تا مردم و اموالشان بمانند در امان.

در این میان، جمعی از اصلاح طلبان که خورده‌اند حیا و قی کرده‌اند ایمان، جهت رضایت شیطان، نوشته‌اند نامه‌ای در حمایت از اراذل و اوباش و خناسان و حمله کرده‌اند به پلیس و پاسداران، که چرا ممانعت کرده‌اند از توحش دیوان و ددانِ درآمده در لباس شهروندان!

*و پرسش این است که چرا همیشه اصلاح‌طلبان از نظام طلبکارند؟ چه آن‌وقتی که برکنار از قدرت‌اند و چه هنگامی که همه کاره‌اند و قدرت را دو دستی قبضه کرده‌اند. خودشان فردی را به عنوان کلید حل مشکلات به مردم قالب کرده‌اند و حالا که کلیدشان به جای باز کردن در سعادت، دروازه مصیبت را به روی مردم باز کرده و با گران کردن همه‌چیز، زندگی را در کام ملت هلاهل نموده، به جای عذرخواهی و قبول اشتباه و یا فرار به گوشه‌ی عزلت از فرط خجالت، با شاخ و شانه‌ای کشیده، نظام را به سرکوب معترضان به گرانی بنزین متهم کرده و خواستار مجازات حافظان نظم و امنیت شده‌اند!

** و پاسخ این است که دلیل همیشه طلبکاری اصلاح‌طلبان از نظام، ترحم بر پلنگ تیز دندان است، که اگر در سال ۸۸ یا پس از آن، این جماعت همیشه بهره‌بردار از قدرت و همواره مخالف جمهوری اسلامی، به جهت عضویت در زمره «اهل بغی» از مجازات مکفی برخوردار می‌شدند، امروز جرأت همنوایی با تروریست‌های اجاره‌ای و آتش‌افروز فتنه بنزینی را نداشتند.

 

فداکاری فریدون

۱- سخنگوی دولت بعد از گران شدن بنزین در جمع خبرنگاران گفت: «رئیس جمهور با این حرکت، خود و دولتش را فدای کشور و مردم کرد»!

۲- به گفته متولیان مربوطه در دولت، درآمد سالانه حاصل از گرانی بنزین حدود سی‌هزار میلیارد تومان خواهد شد.

۳- بر اساس گزارش رسانه‌ها زیان مردم و بیت‌المال از آشوب‌های پس از گرانی بنزین، حدود بیست هزار میلیارد تومان تخمین زده می‌شود.(جام جم ۲۷/۸/۹۸)

*نکته اخلاقی: نگارنده به نیابت از رئیس‌جمهور از این حرکت سخنگوی دولت خوشمان آمد و به همین بابت یادمان می‌ماند که به جناب روحانی یادآوری کنیم، با اهدای مدال خدمت یا چیزی شبیه به این، از خجالت نامبرده در بیایند. الحق که در این روزگار چنین تمجیدها و تعریف‌های هوشمندانه‌ای کمیاب شده و از عهده هر کسی برنمی‌آید.

الف) با توجه به این که ارتکاب فداکاری توسط جناب روحانی در قضیه مذکور محرز می‌باشد و از آنجا که حدود ۶۵ درصد از درآمد ناشی از گرانی بنزین درآشوب‌های پس از فداکاری فوق‌الذکر دود شده است، لذا به نظر می‌رسد فداکاری فوق را باید در زمره «فداکاری‌های زیانبار» دسته‌بندی کرد.

ب) فداکاری زیانبار چیست؟ برای درک ارزش فداکاری جناب روحانی، لازم است در مرحله نخست با معنی و مفهوم «فداکاری زیانبار» آشنا شویم. فرض کنید “دهقان فداکار” برای خبر کردن راننده قطار از ریزش کوه، یک ایستگاه یا چند سوزنبان را به جای پیراهن خودش آتش می‌زد! یا این که معلم فداکار در هنگام آتش گرفتن بخاری کلاس، به جای بیرون انداختن بخاری شعله‌ور، دانش‌آموزان را از پنجره به بیرون پرتاب می‌کرد!

ج) بهترین اقدام در هنگام مواجه شدن با پدیده «فداکاری زیانبار» حفظ خونسردی و التماس کردن به فرد فداکار برای بی‌خیال شدن و فداکاری نکردن است! هرچند تجربه نشان داده در چنین مواردی، فرد فداکار اعتنای چندانی به توصیه‌های ایمنی نخواهد کرد!

د) امیدواریم از این به بعد نام “فریدون فداکار” و شرح فداکاری او در کتب درسی درج شود (ترجیحاَ دوره دبستان) تا آینده‌سازان مملکت با مفهوم فداکاری زیانبار هم آشنا شوند.

24دسامبر/19

خلق را تقلیدشان بر باد داد

مدیر پیشتاز تلویزیون!

مدیران تلویزیون در استراتژی گرته‌برداری نعل به نعل از شبکه‌های خارجی با هم کورس گذاشته‌اند و مدیر شبکه سه با فاصله‌ قابل ملاحظه‌ای از سایرین، همچنان چهار نعل می‌تازد و پیشتاز این میدان است. پس از تجربه‌ «عصرجدید»، پخش برنامه‌ی تلویزیونی «اعجوبه‌ها» (رونوشت برنامه Little Big Shot) «شبکه ان.بی.سی آمریکا) از شبکه سوم سیما نشان می‌دهد که مدیران سیما از سیاست اتخاذ شده و استراتژی نخ‌نمای «تقلید» رضایت کامل دارند و از ترس به قهقهرا رفتن تلویزیون در نبود تلنت شو، کمر همت را بسته‌اند تا مخاطبین را از این نعمت محروم نکنند! تعداد این قبیل برنامه‌ها به‌قدری زیاد شده است که می‌بایست از فرهنگستان زبان و ادب فارسی درخواست کرد که در اسرع وقت، معادل فارسی و واژه‌ جایگزینی برای تلنت شو انتخاب کند! حال سئوال این است که آیا هر تقلیدی لزوماً بد است؟

 

تقلید مثبت یا منفی؟

آلبرت بندورا بزرگ‌ترین روان‌شناس حال حاضر جهان، یادگیری مشاهده‌ای یا همان تقلید را مهم‌ترین یادگیری انسان می‌داند. وی معتقد است که ما با یادگیری مشاهده‌ای، رفتار دیگران را می‌بینیم، می‌فهمیم و آنها را رفتار خودمان قرار می‌دهیم. به عبارت دیگر، اقتباس که جزئی از شخصیت ما می‌‌شود. از طرفی بسیاری از نظریه‌پردازان شناختی اجتماعی مانند سانتراک معتقدند که ما با مشاهده رفتار دیگران، انواع رفتارها، فکرها و احساسات را یاد می‌گیریم و این مشاهدات بخشی از شخصیت ما را می‌سازند و در حقیقت این موضوع نوعی تقلید محسوب می‌شود. تقلیدها می‌توانند مثبت و سازنده و یا منفی و کورکورانه باشند؛ اما به‌طور کلی در ذات تقلید، تغییر رفتار، بسیار اهمیت دارد و تامل و اندیشیدن کمتر دیده می‌شود.

روان‌شناسان معتقدند در تقلیدها، ما خودمان نیستیم و دیگران به جای ما هستند. فرد و مجموعه‌ای که مدام از دیگران تقلید می‌کند، در واقع مزیت‌های خود را نادیده می‌گیرد؛ پتانسیل لازم برای انجام کارهای مثبت را ندارد و به جای اینکه توانایی‌های خود را تقویت کند، دست به تقلید می‌زند. افرادی که از عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدی (اطمینان به توانایی‌های خود) بالاتری برخوردارند، کمتر به سراغ تقلید می‌روند و در دام کپی‌برداری‌های کورکورانه گرفتار نمی‌شوند. رسانه‌ها اعم از رادیو، نشریات و به‌ویژه تلویزیون نقش به‌سزایی در رواج تقلیدهای منفی دارند، زیرا عمده یادگیری افراد از تلویزیون، از نوع یادگیری مشاهد‌ه‌ای است. حال تلویزیونی که خود مصداق بارز تقلید است چه پیامی را به مخاطب القا می‌کند؟

 

ژانر غفلت

چرا ژانر تلنت شو«ژانر غفلت» است؟ تلنت‌شو ژانری سرگرم کننده است که عدالت‌خواهی را به حاشیه می‌راند، به مخاطب آدرس غلط می‌دهد و به او القا می‌کند اگر تو نتوانسته‌ای استعدادت را شکوفا کنی تنها دلیلش خودت هستی و همه می‌توانند با یک شو تلویزیونی استعدادشان را بروز بدهند. غایت تلنت‌شوها «غفلت» مخاطب از نا بسامانی‌های وضع موجود، اصالت بخشی به سبک زندگی غربی و ارزش‌های جهانی شدن و حفظ وضع موجود است.

 

«اعجوبه‌ها»ی «عصر جدید»

در سال‌های اخیر شاهد حضور بازیگران در قامت و جایگاه مجری برنامه‌های تلویزیونی هستیم که تعداد معدودی از آنها اجراهای قابل قبولی داشته‌اند، اما اغلب نتوانسته‌اند رضایت مخاطبین را جلب کنند. مهران غفوریان در اعجوبه‌ها به این جرگه از همکارانش پیوسته است. در نقد اعجوبه‌ها می‌بایست به اجرای ضعیف و عدم تسلط او به فن بیان اشاره کرد. او حتی زحمت حفظ کردن چند سئوال ساده را به خود نداده و مدام از تخته‌شاسی کمک می‌گیرد. این برنامه (برخلاف عصر جدید) در جذب بیننده هم ناموفق بوده و پس از پخش چندین قسمت، نتواسته رضایت و توجه مخاطبین را به خود جلب کند. اعجوبه‌ها جذابیت لازم را ندارد و تصنعی بودن آن موجب پس‌زدن مخاطب می‌شود.

اما آیا صرف جذب یا عدم جذب مخاطب، شاخص درستی برای سنجش میزان موفقیت یک برنامه تلویزیونی است؟ آیا اگر «اعجوبه‌ها» بتواند مانند «عصرجدید»، تماشاگر زیادی را به خود جذب کند می‌بایست از آن حمایت کرد؟ «اعجوبه‌ها»، «عصر جدید»، «دور‌همی»، «شب گشت» و خیل برنامه‌های تقلیدی صدا و سیما، تکه‌های یک جورچین‌اند که با  چینش آنها در کنار هم، معنا و مفهوم دیگری پیدا می‌کنند. این ژانر از برنامه‌های تلویزیونی(text) را باید به مثابه یک جورچین واحد، در بستر (context) فرهنگی که از آن برخاسته‌اند تحلیل کرد. برنامه‌های تقلیدی تلویزیون، نمود فرهنگ منفعل جامعه‌ امروز است و به تلویزیون و تلنت شوهایش محدود نمی‌شود.

انفعال و ابژه بودن، سم مهلک عرصه فرهنگ است. فرهنگ منفعل چاره‌ای ندارد جز اینکه مصرف کننده فرهنگ مهاجم باشد و بدیهی است که هرگز نمی‌تواند در میدان سیاست و اقتصاد عملکرد ایجابی داشته باشد. فرهنگ منفعل، شهروند منفعل تربیت می‌کند و شهروندان منفعل، خانواده‌های منفعل تشکیل می‌دهند و به این ترتیب با جامعه‌ای منفعل مواجه خواهیم بود. این در حالی است که حصول اعتلای فرهنگی جز با عملکرد ایجابی ممکن نیست و عملکرد ایجابی جز با تفکر، خلاقیت و نوآوری میسر نمی‌شود.

گنجینه‌های فرهنگی، تاریخی، تمدنی، دینی و معرفتی ایران روی تاقچه خاک می‌خورند و مدیران خودباخته که از ارزش این سرمایه‌های عظیم فرهنگی غافلند، دست‌ها را به نشانه‌ تسلیم در برابر فرهنگ غرب بالا برده و غرور و عزت ملی و دینی مردم را جریحه‌دار کرده‌اند. همان مردمی که «برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دل‌ها خورده  و رنج دوران برده‌اند.»

حمایت مدیران تلویزیون به مقلدین صرف اختصاص یافته است و به ابتکار و خلاقیت ارج نهاده نمی‌شود. آیا تلویزیون به رویه‌ متناقضی که در پیش گرفته است آگاه نیست؟ آیا می‌توان شعار مبارزه با تهاجم فرهنگی را داد و در عمل، برای بسط هرچه بیشتر فرهنگ مهاجم، بسترسازی کرد و به جای ارزش‌های فرهنگ بومی و ملی به ارزش‌های فرهنگ بیگانه اصالت بخشید؟

آیا می‌توان در یک شبکه تلویزیونی از اهمیت پاسداشت زبان فارسی سخن راند و در شبکه دیگر هنر مهمان تلنت‌شوی مثلاً ایرانیزه شده‌ات این باشد که تسلطش به زبان انگلیسی بیشتراز زبان فارسی است؟

آیا می‌توان شعار حمایت از تولید ملی داد و در عمل فرهنگ وارداتی را ترویج کرد؟

نادیده گرفتن ماهیت کلی این ژانر و تسلیم مشهورات عام شدن، به تحلیل درستی منتج نخواهد شد. در این میان برخی از فعالین و پیشتازان انقلابی حوزه‌های مختلف اعم از سیاست، فرهنگ و رسانه، مصلحت قبیله‌های سیاسی را به مصلحت انقلاب اسلامی ترجیح داده و سیاست نخ‌نمای سکوت را در پیش گرفته‌اند. برخی دیگر نیز با سطحی‌نگری در حمایت از این استراتژی نامبارک تقلیدی قلم می‌زنند و به طرق مختلف از این ژانر و مدیران حامی آن حمایت می‌کنند و در توجیه این حمایت از ایرانیزه بودن تلنت‌شوهای تولیدی سخن به میان می‌آورند. کدام ایرانیزه بودن؟ از کُت غافل و به دکمه آویزان شده‌اند.

طبق گفته‌های تهیه کننده برنامه، اعجوبه‌ها در قالب صد قسمت۷۰ الی۸۰  دقیقه‌ای تولید خواهد شد و این یعنی کانالیزه کردن بودجه‌های فرهنگی در راستای بسط هر چه بیشتر ژانر غفلت. و تاسف جایی بیشتر می‌شود که کارگردانی اعجوبه‌ها به کارگردانی چون احسان عبدی‌پور سپرده شود.

 

از «مُمو سیاه» و «تنهای تنهای تنها» تا «تلنت‌شو»

معمولاً کارگردان را با فیلم‌هایش می‌شناسند. مخاطب سریال‌های تلویزیونی، احسان عبدی‌پور را با « آرماندو» و «گرانباری» می‌شناسد و طرفداران پادکست با «ممو سیاه» و جشنواره‌روها با «تیک آف» و «تنهای تنهای تنها» کتاب‌خوان‌ها هم با «کتاب‌باز» و لت زدنش پای پاتیل نذری «رستخیز». اما عبدی‌پور ویژگی‌های خاص‌تری هم دارد. کارگردان «تنهای تنهای تنها»، خودِ خودِ خودش است. او نه تنها اصالت بوشهری خود را حفظ کرده، بلکه با افتخار از تجربه‌های زیسته خود نوشته و ساخته است. خاطره‌انگیزترین آثار او در بافت سنتی و بومی بوشهر ساخته شده است. عبدی‌پور در زمره فیلمنامه‌نویسان وکارگردانانی است که در آثارش با به خدمت گرفتن تکنیک و هنرمندی تمام، متعهدانه به نمادهای هویت ملی و سنت‌های بومی اصالت می‌بخشد.

حال سئوال این است که چگونه کارگردانی با این خصیصه، تلنت‌شویی را که مروّج فرهنگ غربی و اصالت بخشی به ارزش‌های جهانی شدن است کارگردانی می‌کند؟ آیا به خدمت گرفتن پدیده‌ سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر و برنده‌ جایزه‌ی خلاقیت و استعداد درخشان، در تولید یک تلنت‌شوی تقلیدی، اوج ناکارآمدی مدیران تلویزیون را نشان نمی‌دهد؟ آیا مدیران تلویزیون با حمایتی که از تلنت‌شوها می‌کنند هنرمندان خلّاقی چون عبدی‌پور را به سمت و سوی تلنت‌شوها هدایت نمی‌کنند؟

تلویزیون جز با برخورداری از مدیرانی که قدر گذشته‌ فرهنگی و اندیشه‌ای خود را می‌دانند و این اندیشه را برای هضم میراث فرهنگی دنیای جدید به کار می‌گیرند، موفق نخواهد بود.

24دسامبر/19

ناباورانِ عرصه فرهنگ

کاش باورمان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند»(۱)

واژه مظلومی است این «فرهنگ». به‌مثابه کودکِ کاری است که در وصف مظلومیتش تا دلتان بخواهد سخن رانده‌ایم و رانده‌اند، سمینارها برگزار کرده‌ایم و کرده‌اند، اما افسوس که او همچنان سرچهارراه، فال حافظ می‌فروشد! آه و افسوس هم به کار این «مظلوم» نمی‌آید که اگر می‌آمد وضع موجودش این نبـود. او سخت بیمار است، درد می‌کشد، صدای ناله‌اش بلند شده است و پزشکی را به یاری می‌طلبد که بیماری‌اش را تشخیص بدهد و نسخه درمانش را بپیچد.

پزشکان فرهنگ کیستند؟ کجایند؟ از چه طُرقی باید از آنان مطالبه کرد؟ کدام سازمان‌ها؟ کدام نهادها؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؟ علوم؟ آموزش و پرورش؟ یا از تلویزیون و سینما؟ یا همه؟ تک تک این نهادها دانه‌های یک تسبیحند و نخِ این تسبیح، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.

تلویزیون یا مرغ مقلد؟ مسئله این است!

کاش باورشان شود «فرهنگ، حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند»

خدا را شاکریم از اینکه دیگر لازم نیست همسایه ماهواره داشته باشد تا بفهمیم فلان برنامه‌ تلویزیونی رونوشت بهمان برنامه‌ شبکه خارجی است! همین که انگشت مبارک را چند لحظه‌ای به‌زحمت بیندازیم و شبکه‌های تلویزیون ملی! را بالا و پایین کنیم در طرفه‌العینی گات‌تلنت‌شوها، یکی پس از دیگری به پُستمان می‌خورند! این هم از اثرات سواد رسانه‌ای است دیگر! اینکه تهاجم پیچیده‌ فرهنگی دنیای جدید چه اهمیتی دارد و نتیجه‌ اصالت‌بخشی به ارزش‌های فرهنگ مهاجم و تاثیرات بلندمدت این رویه‌ نامبارک اخذ شده بر فرهنگ این مملکت هم چیست که اصلاً موضوعیت ندارد! نسبت این برنامه‌ها با هویت ملی و دینی ‌ما هم که لابد چندان قابل اعتنا نیست! مهم این است که مرغ مقلد، ببخشید تلویزیون، بالاخره چیزی برای پخش کردن داشته باشد و چه کاری راحت‌تر از تقلید و رونوشت؟

خدا را شاکریم از اینکه در تلویزیون ملی، اجتماع نقیضین هم محال نیست! یعنی هم می‌توان کارخانه سلبریتی‌سازی راه انداخت و هم سلبریتی‌ها را نقد کرد. هم در شبکه چهار در مورد اهمیت پاسداشت زبان فارسی نطق کرد و هم در شبکه سه، هنر مهمان خردسال برنامه‌ات این باشد که زبان انگلیسی را بهتر از فارسی حرف می‌زند. فلان کارگردان در شبکه نسیم از اهمیت فرهنگ بومی دم بزند و همزمان از جیب شبکه سه، گات‌تلنت شو بیرون بیاید. «اعجوبه‌ها» عجیب نیستند، میوه‌ طبیعی نهال غرس شده تلویزیونند. نهالی که ریشه دوانده و حالا دیگر برای خودش درخت تنومندی شده است که هیچ باد و صاعقه‌ای، لرزه برشاخه‌هایش نمی‌اندازد!

پله اول

کاش باورشان شود «تحول علوم انسانی کار اولی است که باید انجام شود.» (۲)

علت تاکید مؤکّد رهبر معظم انقلاب بر تحول علوم انسانی و اولویتی که ایشان برای این مطالبه قائلند چیست؟ علوم انسانی هویت‌ساز و فرهنگ‌سازند. تحول علوم انسانی صرفاً به علوم انسانی محدود نمی‌شود. نتیجه‌ رشد و تحول علوم انسانی، ارتقای فرهنگی است و فرهنگ ارتقا یافته، بستر مناسب برای رشد، بالندگی و تحول سایر علوم و دیگر حوزه‌ها نظیر اقتصاد و سیاست را فراهم می‌کند. هر برهه‌ تاریخی که فرهنگ در آن پیشرفت داشته است، رشد چشمگیری در علوم رخ داده است. دوران تمدن اسلامی به دلیل فراهم بودن بستر فرهنگی مناسب، دوران شکوفایی و رشد فزاینده دانش بود. دنیای علم امروز، دنیای ماتریالیسم(مادی‌گرایی) و پوزیتیویسم(تجربه‌گرایی) است و برای فطرت، اصالتی قائل نیست. تحول علوم انسانی موجب می‌شود نقص‌ها و کاستی‌های علم جدید روشن شوند و انقلاب اسلامی که با تکیه بر فطرت بشری ظهور کرده است، قادر خواهد بود ماسک فریبنده علم جدید را کنار بزند و جایگاه حقیقی فطرت را به بشر امروز یادآور شود و در مسیر حقیقت انسان و تعالی روح او گام بردارد.

 

 

نخ تسبیح فرهنگ

کاش باورشان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند.»

در عرصه‌های مختلف فرهنگی کشور، نسبت «تعالی فرهنگ در انقلاب اسلامی» با «امپریالیسم فرهنگی» موضوعیت ندارد و عدم انسجام نظری مشهود است. آیا فلسفه‌ وجودی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی چیزی جز انسجام‌بخشی نظری میان حوزه‌های مختلف فرهنگی و وصل کردن این دانه‌های تسبیح است؟ اولویت‌های نهادهای کلان فرهنگی کدامند؟ چگونه می‌توان ارزیابی درستی ازوضعیت فرهنگی موجود و به تبع آن، عملکرد عالی‌ترین نهاد حوزه‌ فرهنگی کشور را داشت؟ شاخص‌ها کدامند؟

به سایت این شورا که رجوع کنید شاخص‌ها در دسترس بازدیدکنندگان قرار دارند. شاخص‌هایی چون تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها و تعداد تماشاگران سینما، اما مگر فرهنگ کمیتی عددی است که بتوان با اعداد و ارقام وضعیت آن را گزارش داد؟ آیا شاخص‌های مصداقی سنجش فرهنگ و هویت یک ملت نظیر رفتارهای فردی و اجتماعی، خلقیات ملی، اخلاق، عقاید و آداب را که همواره مورد اشاره رهبری بوده‌اند، می‌توان با آمار کمی گزارش داد؟ تاثیرات فرهنگی شاپینگ‌مال‌ها و آسیب‌های اجتماعی حاشیه‌نشینی را چطور؟

ارزیابی وضعیت فرهنگی و علمی کشور با شاخص‌های صرفاً کمی، یعنی تعداد تماشاگران سینما اهمیت دارد و نه کیفیت فیلم‌های به نمایش درآمده و در دسترس نبودن سینما در مناطق محروم کشور، یعنی آنچه مهم است تعداد فارغ التحصیلان است و نه محتوای منابع درسی دانشجو و تناسب خروجی دانشگاه با نیازهای جامعه. سایر حوزه‌های فرهنگ نیز به همین ترتیب. این آمار و گزارشات اعلام شده مربوط به «وضع موجود» است و

وضع موجود یعنی:

  1. عدم درک صحیح از اهمیت مقوله فرهنگ و تعطیلی پنج‌ماهه جلسات عالی‌ترین نهاد تصمیم‌ساز و سیاستگزار کلان فرهنگی کشور از دی ماه۹۷ تا خرداد ۹۸ و عدم حضور رئیس این شورا یعنی رئیس قوه مجریه در این جلسات، یعنی نگاه فرمالیته و تقلیل‌گرایانه مسئولین رده بالای کشور به فرهنگ و تسری این نگاه به مدیران استانی و شهرستانی؛

۲٫جدی نگرفتن و بی‌کاربرد پنداشتن علوم انسانی در نظام آموزشی کشور و صف‌های طویل داوطلبان کنکور تجربی؛

۳٫کمیاب بودن گوهر«تعهد ملی» در سینما، دست به گریبان بودن ناشرین با قیمت بالای کاغذ و مشکلات چاپ و نشر کتاب. تنزل ذائقه مطالعاتی مخاطب با انتشار کتاب‌های بی‌کیفیت و ترجمه‌های ضعیف در مجموعه‌ تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛

  1. ناکارآمدی سازمان صدا و سیما در عصر رسانه و تهاجم پیچیده فرهنگی دنیای جدید. فقدان خلاقیت و ابتکار در تلویزیون و تولید قارچ‌گونه گات‌تلنت‌شوهای صددرصد تقلید شده از شبکه‌های غربی. اصالت‌بخشی به ارزش‌های فرهنگ مهاجم و بی‌توجهی به نسبت این قبیل برنامه‌ها با هویت دینی و ملی جامعه و تساهل و غفلت از آثار به‌جا مانده از آن. عدم بهره‌گیری صحیح از تنوع فرهنگی کشور و حصول معرفت از این تفاوت‌ها در شبکه‌های تلویزیونی ملی و استانی. بی‌توجهی لازم به هویت دینی ملی و سنت‌های بومی، آن ‌هم در مجموعه تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی رئیس سازمان صدا و سیما؛

۵٫کم توجهی به نیازهای اساسی زنان جامعه و فراهم آوردن زمینه‌ای مساعد برای به انحراف کشاندن و تغییر ماهیت مطالبات ایشان توسط شبکه‌های معاند خارجی و حامیان پشت پرده‌شان. یعنی نهادهای مربوطه هنوز باورشان نشده «مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‌های اخلاقی یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خلق خود و با رفتار خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. همه تحت تاثیر مادران هستند.»(۳)

۶٫مدیریت ناصحیح و در عمل شکست خورده‌ی فضای مجازی؛

  1. آمار بالای مهاجرت نخبگان؛
  2. روی کاغذ ماندن تحول علوم انسانی و عدم تغییر محسوس در این حوزه. بی‌تناسبی خروجی دانشگاه با نیازهای کشور. برگزار نکردن کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاد اندیشی مستمر در دانشگاه در مجموعه‌ تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی وزیر علوم.

تلنبار شدن و بر زمین ماندن مطالبات رهبری از شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی عدم تحقق مطالباتی که هر یک از آنها‌ می‌تواند نمود عملکرد ایجابی انقلاب اسلامی در حوزه‌ فرهنگ باشد. انفعال و اُبژه بودن، سم مهلک عرصه فرهنگ است. فرهنگ منفعل چاره‌ای ندارد جز اینکه مصرف‌کننده فرهنگ مهاجم باشد و یک مصرف‌کننده صرف فرهنگ مهاجم، هرگز نمی‌تواند در عرصه‌ سیاست و اقتصاد عملکرد ایجابی داشته باشد.

از کمّی‌انگاری فرهنگ که بگذریم (که صد البته قابل گذر هم نیست)، چرا آماری از «وضع مطلوب» و چشم‌انداز مدنظر این شورا در دسترس بازدیدکنندگان قرار نگرفته است تا از این طریق بتوان فاصله‌ وضع موجود را با وضع مطلوب سنجید؟

خودآگاهی تاریخی

تاریخ، صحنه تکامل و رشد انسان است و ملتی که جایگاه خود را در تاریخ درک کند، ملت مسلط بر تاریخ جهانی است. فرهنگ موجود، فرهنگی است که در «اکنون» زیست می‌کند. در اکنون زیستن منافی خودآگاهی تاریخی است. خودآگاهی تاریخی، «اکنون» را در نسبت با «تاریخ» نگریستن است که به هویت‌سازی منتج می‌شود. ملتی که خودآگاهی تاریخی دارد، از ارزش‌های فرهنگی مبتنی بر تجربه تاریخی بهره‌مند می‌شود. شناخت روح زمانه (و خودآگاهی تاریخی) پادزهر انفعال است و فقدانش به از هم گسیختگی معرفتی و بی‌هویتی می‌انجامد.

چه باید کرد؟

  1. مواجهه با واقعیت وضع موجود و فرهنگ جاری، ارزیابی صحیح از وجوه مختلف آن و پاک نکردن صورت مسئله؛
  2. راه اندازی(و نه صرفاً ابلاغ بخش‌نامه و آئین‌نامه) کرسی‌های نقد، نظریه‌پردازی و آزاداندیشی در دانشگاه‌ها و ترویج آزاداندیشی در حوزه علوم انسانی و معارف دینی. ایجاد فرهنگ تضارب آراء و تعامل علمی در عین اجتناب از جدال‌های باطل و ممانعت از ابتلای محیط‌های دانشگاهی به سوداهای گروهی؛
  3. پرهیز از مصلحت اندیشی‌های ناصواب؛

۳٫اصلاحات ساختاری و نه صرفاً تغییر افراد در مجموعه‌های کلان فرهنگی؛

  1. عبور از مشهورات عام؛
  2. قدر دانستن گنجینه‌های عظیم فرهنگی و اندیشه‌ای ملی و دینی و به‌کارگیری آن در جهت هضم میراث فرهنگی دنیای جدید؛
  3. ارج نهادن به خلاقیت‌ها و ابتکارات متعهدانه به فرهنگ بومی؛
  4. شایسته سالاری؛
  5. استفاده از ظرفیت‌های عظیم مساجد در کنش‌مندی و ارتقای سطح فرهنگ عمومی؛
  6. ایجاد بستری مناسب برای نقد جدی و مستمر بخش‌های مختلف تلویزیون در تلویزیون؛
  7. توزیع عادلانه‌ امکانات فرهنگی در سراسر کشور و محدود نکردن گفتمان عدالت در ساحت اقتصاد و سیاست؛

کاش باورمان و باورشان شود که برای عبور از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب چاره‌ای جز نقد و گفت‌و‌گو نداریم.

کاش باورمان و باورشان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی۱۹ آذر۱۳۹۲
  2. همان
  3. رهبر معظم انقلاب در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) ۵ مرداد ۱۳۸۴

 

24دسامبر/19

شهادتش تلنگری به همه جوانان شهر زد

اشاره:

در آستانه سال پنجم از روزی که پسرش بار سفر به بهشت را بسته به خانه‌شان می‌رویم. سادگی آپارتمان طبقه دوم در غربی‌ترین منطقه مشهد بعد از گذشت این چند سال هنوز هم به چشم می‌آید. آرامش و متانت در رفتار مادر شهید درست مانند روزهای اولی  است که خبر شهادت دومین پسرش را شنیده بود و مشغول پذیرایی از مهمانانی  بود که از سراسر شهر به عشق شهید آمده بودند. هنوز هم کلماتش جان دارند و خم به ابرو نمی‌آورد. او هم مادر یک پسر دهه شصتی است که تلاش کرد جور دیگری حرف‌هایش را بیان کند. مادری که خودش را وامدار عشق به حضرت زینب«س» می‌داند.

 

*خانم طربی، پنج سال از شهادت شهیـد می‌گذرد. این در حالی است که نام شهید«حسن قاسمی دانا» جاودانه باقی مانده و تاثیری که ایشان بر جوانان گذاشتند به‌مثابه چراغی است که هرگز خاموش نمی‌شود. این ایام چگونه گذشت؟

نمی‌گویم خیلی سخت گذشت، چون حضورش را با تمام وجودم درک می‌کنم و وجود روحانی‌اش همیشه همراه من است. هر چند گاهی دوست دارم  بغلش کنم و سرش را روی شانه‌ام بگذارم، اما باز هم خدا را شکر.

 

*مطلع بودیم که رابطه بسیار دوستانه‌ای با شهید داشتید و این مسئله زبانزد همه بود. لطفاً برای مخاطبان ما از شهید بگویید؟

حسن‌آقا در شهریور سال ۶٣ به دنیا آمد. در زمان بارداری‌ام  پدرش به جبهه رفت. او دومین پسر خانواده بود و به‌غیراز خودش سه  برادر دیگر هم دارد. سال ٨٩ دیپلم را گرفت و در دانشگاه حقوق شهرستان بردسکن قبول شد، اما به آنجا نرفت و در کنار پدرش نانوایی‌مان را چرخاند. بسیجی فعالی بود. همیشه در رزمایش‌های عمومی، داوطلبانه حضور داشت. به چهارده معصوم(ع) ارادت ویژه‌ای داشت. دل‌نو‌شته‌های زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جان‌دادن برای ائمه(ع) را خواهان است.

با آغاز جنگ در حرم حضرت زینب‌(س) لباس رزم پوشید و در فرودین ٩٣ داوطلبانه به سوریه رفت. در همان مدت کوتاهی که در آنجا بود در عملیات‌های زیادی شرکت کرد و لیاقت‌های بی‌شماری را از خود نشان داد، اما طولی نکشید که در عملیات امام رضا (ع) که شامل پاکسازی خانه به خانه بود با اصابت چند گلوله به شهادت رسید. پیکرش  همزمان با سالروز وفات حضرت زینب(س) در مشهد تشییع و در خواجه‌ربیع به خاک سپرده شد.

*گفتید در نانوایی کار می‌کردند. ما شنیده‌ایم که در همان نانوایی هم جایی برای خلوت خودشان داشتند و به مطالعه می‌پرداختند.

بله، با اینکه دیپلم داشت، اما حسابی اهل مطالعه بود و در همان نانوایی هم کتاب زیاد می‌خواند. اهل خواندن گفتار بزرگان بود. به آیت‌الله بهجت علاقه ویژه‌ای داشت و تقریباً تمام کتاب‌های ایشان را خوانده بود. الان هم کتاب‌های زیادی از او در خانه داریم.

 

*این بصیرت ریشه در کجا داشت؟

همسرم هم با اینکه نانوا هستند، اما هرگز کتاب از ایشان دور نمی‌شود. اصلاً زندگی ما آمیخته با کتاب است. به نظرمن همسرم نقش زیادی در شکل‌گیری شخصیت پسرها داشتند.

 

*این شکل‌گیری شخصیتی چگونه رخ داد که ایشان به جنس بچه‌های دهه شصت نزدیک است، اما رفتارش اصلاً شبیه دهه شصتی‌ها نیست. این صلابت و اعتقاد از کجا منشا می‌گیرد؟

حسن قاسمی دانا را می‌توان اولین شهید مدافع حرم در مشهد دانست. برای منِ مادر تفاوتی ندارد، اما از نظر دوستانشان شاخص شده است، چون شهادت ایشان تلنگری به همه زد. آن‌زمان مردم کمتر خبر داشتند که اصلاً در سوریه چه می‌گذرد و می‌شود برای جنگ با داعش به سوریه رفت. حتی اقوام درجه یک ما هم از رفتن او بی‌خبر بودند، اما با رفتن حسن آقا انقلابی در دوستانش ایجاد شد و بسیاری از شهدای مدافع حرم بعد از حسن آقا راهی سوریه شدند. این گروه با هم رابطه دوستی داشتند مانند شهید حریری ، عطایی  ،محرابی، سنجرانی. برخی‌ها به خانواده‌شان گفته بودند بعد از رفتن حسن‌آقا، دنیا برایشان بی‌معنا شده است.

همسر شهید محرابی روزی به من گفت: «همسرم بعد از شهادت حسن‌آقا مرتب به مزار پسرم می‌رفت و آخرین خداحافظی را بر مزار شهید قاسمی دانا انجام داد.» این‌ بچه‌ها همه از جنس هم بودند.

 

*سادگی خانه شما در این چند سال هیچ تغییری نکرده است. از نحوه مدیریت خودتان و تربیت فرزندان بگویید؟

من هم هر چیزی یادگرفته‌ام از پدر و مادرم است که لقمه حلال برایشان اهمیت داشت. ما در طول محرم و صفر لباس مشکی می‌پوشیدیم. من هم همین کار را با فرزندانم انجام می‌دادم. برخی‌ها انتقاد می‌کردند که چرا دو ماه؟ در پاسخ به بچه‌های گفته بودم بگویید: «ما پدرمان را از دست داده‌ایم. بچه‌ها می‌گفتند: «پدرمان که زنده است. بقیه بچه‌های مدرسه این کار را نمی‌کنند.» می‌گفتم: «بگویید پدر ما امام حسین«ع» است.»

پدر شهید عجیب به لقمه حلال اعتقاد و دست‌دهنده‌ای دارند. خیلی‌ها بعد از شهادت حسن‌آقا به ما می‌گویند برکت زندگی شما از بخشندگی شماست. میهمان برای ما اهمیت زیادی دارد، چون حبیب خداست. کمتر اتفاق می‌افتد که یک روز مهمان نداشته باشیم. هفته پیش ۱۲۰ خانم از قم به خانه‌ما آمدند  به آنها گفتم: «هرجور هست بنشینید و برای خودتان جا باز کنید.» به نظرم این روزها این چیزها کمرنگ شده است. حسن آقا که ۱۰۰ درصد درآمدش را به کسانی که نیازمند بودند، می‌داد. خدا به او نگاه ویژه‌ای داشت.

 

*شهید قاسمی دانا ازدواج نکرده بود. شنیدم در نظر داشتید ایشان ازدواج کند؟

هروقت در مورد ازدواج حرف می‌زدم، جواب می‌داد: «من هدف‌های بزرگ‌تری دارم.»  این آخرکاری، قبل از رفتنش به سوریه با اصرار من، چند جایی رفتیم که به خاطر دل من آمد، اما باز هم قبول نکرد. حدود هفت یا هشت ماهی بود که می‌گفت:  هدفی دارم. اگر انجام نشد، حتماً به ازدواج می‌رسم.»

*خیلی از شهدا از شهادتشان خبر داشته‌اند این مسئله در مورد حسن آقا هم صدق می‌کرد؟
اینکه حسن می‌دانست به شهادت می‌رسد یک امر واضح بود. الان تمام دفتر خاطراتش موجود است. در تک‌تک پاورقی‌ها نوشته است: «می‌شود به آرزوی شهادت برسم؟» من تمام این دل‌نوشته‌هایش را نگه داشتم تا یک روز جوانان ما بدانند که کسانی که شهید می‌شوند شبیه خودشان هستند. حتی فیلم‌هایی هم از زمان شهادت ایشان باقی مانده است.

*در جنگ سوریه خیلی‌ها این مسئله را وظیفه خودشان نمی‌دانستند و می‌گفتند که این جنگ در مرز ما نیست. حسن‌آقا در این مورد چه می‌گفتند؟

اتقاقا حسن‌آقا بی‌قرار بود و مدام می‌گفت «باید کاری انجام بدهم.» یک شب سی‌دی حادثه‌ای را آورد که برای حرم حضرت سکینه(س) اتفاق افتاده بود. توی تلویزیون اتفاقات سوریه را توضیح داد و به من گفت: «باید بروم.» حرف دهانش این بود: «اسلام مرز ندارد.

مسلمان هرجا هست باید به داد مظلوم‌ برسد.» جسته‌ و گریخته هر شب این حرف‌ها را برایم می‌زد. تا اینکه حدود یک ‌ماه به عید ٩٣ بود که دیگر قطعی به من گفت: «اگرمن بروم شما چه کار می‌کنید؟ و اگر برنگردم چه عکس‌العملی نشان خواهید داد؟» در اصل داشت مرا آماده می‌کرد.

*واقعاً با آن رابطه عاشقانه و مادرانه چطور راضی شدید؟

می‌توانم بگویم؛ نه برای دل خودم بود و نه دل حسن. در برابر حرف‌هایی که می‌زد نمی‌توانستم نه بگویم.

 ایشان چند مرتبه به سوریه رفتند؟

فقط یک بار

*دیگران به او نگفتند نرود؟

کسی خبر نداشت. فقط من می‌دانستم.

*حتی پدرشان هم بی‌خبر بودند؟

بله. به من گفت به همه بگو که می‌خواهم به کربلا بروم. در پاسخش گفتم: «خب اینکه دروغ می‌شود.» جواب داد: «نه. آنجا هم یک کربلای دیگر است.» البته پدرشان می‌گوید وقتی که برای خداحافظی به مغازه‌ام آمد، یک جوری نگاهم کرد که دلم لرزید.

*پس آن خداحافظی باید خیلی به شما سخت گذشته باشد؟

دقیقاً. لحظه به ‌لحظه‌اش را یادداشت کرده‌ام. سه‌شنبه بود، ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت که هر وقت می‌خواست برود سفر، ازآن استفاده می‌کرد. آن ‌سال از من خواسته بود شال عزایی را که در دو ماه محرم و صفر روی شانه‌اش می‌انداخت، نشویم. آن‌را همان ‌طور همراه با چفیه در ساکش گذاشت‌. دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست. برادر کوچک‌ترش هم بود، موقع خداحافظی احساس عجیبی داشتم. می‌دانستم که دارد به جنگ می‌رود. سرش را انداخت پایین و از در خارج شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم و یکباره‌ گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم.» دستش را گذاشت روی در و نگاه عمیقی به من کرد. دویدم به سمتش. آینه قرآن را برداشتم. از زیر آن که ردش کردم، به سمت ماشین رفت. دیگر طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: «حسن برگرد. من با تو روبوسی نکردم.» برگشت، خواستم صورتش را ببوسم، اجازه نداد. دست‌هایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت.

*پس باز هم نگذاشت شما صورتش را ببوسید؟

بله، اتفاقاً همرزمش بعد از شهادتش به من گفت که از حسن پرسیدم: «چطور با مادرت خداحافظی کردی؟» و او جواب داده بود: «نگذاشتم صورتم را ببوسد. ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شوند.»

*برادرکوچک‌ترش چیزی نفهمید؟

نه. من تا آخرین لحظه ایستادم و رفتن ماشین را نگاه کردم. حسن این ‌بار سنت‌شکنی کرد و برخلاف همیشه حتی برنگشت و پشت ‌سرش را هم نگاه نکرد. همان احساس مادرانه توی دلم تکان خورد و رو به پسر کوچک‌ترم، گفتم: «حسن دیگر برنمی‌گردد.»

*چه وقت صورتش را در بغل گرفتید؟

خیلی با عاطفه و مهربان بود. امکان نداشت کاری را از او بخواهم و انجام ندهد. بعد از شهادتش هم این ‌را به دوستانش گفتم که شهدای مدافع حرم اغلب سر نداشتند. روزی که با او سه شهید دیگر را تشییع کردند، سه نفر بی‌سر بودند، اما حسن من سر داشت. شاید چون نمی‌خواست دل مادرش را بشکند. موقع تشییع پیکرش حسابی صورت به صورتش گذاشتم و بوسیدمش.

*از شجاعت شهید قاسمی دانا در سوریه نقل قول‌های زیادی است.

همرزم‌هایی که با او بودند، می‌گویند وقتی برای اولین ‌بار که به چهره‌اش نگاه کردیم، پیش خودمان گفتیم زود به شهادت می‌رسد. سر نترسی داشت، اما در چهره‌اش معنویت خاصی بود که آدم را جذب می‌کرد. در مورد مهارت‌های رزمی‌اش در همان بیست و دو روزی که در سوریه بود، خیلی‌ها خاطرات ویژه‌ای دارند. می‌گفتند بر اساس قانون آموزش، ایشان وقتی وارد سوریه ‌شد. باید در آنجا فقط دو روز آموزش سلاح دید و اسباب تعجب همه شد که به این سرعت یاد گرفت. بعد از سه چهار روز که در عملیات‌ شرکت ‌کرد، خیلی تاکتیکی عمل کرد و تازه فهمیده بودند‌ که خودش مربی رزم است.

*بعد از شهادتش کسی به شما خرده نگرفت که چرا گذاشتی پسرت برود؟

از این حرف وحدیث‌ها زیاد بود و بعضی‌ها مدام به من می‌گفتند که اگر تو نمی‌خواستی حسن نمی‌رفت. البته این روزها این حرف‌ها کمتر شده است.

*حرف‌های دیگری هم بود که دل شما را به درد بیاورد؟

یکی از چیزهایی که تحملش برای من سخت است، این است که بعضی‌ها فکر می‌کنند شهدای مدافع حرم حتماً پول گرفته‌اند تا برای دفاع به کشورهای دیگر بروند. عجیب بود که برخی‌ این حرف‌ها را حتی در مراسم سوم و موقع عزاداری هم به گوشم می‌رساندند.

*پاسخ شما در برابر این شایعات و سخنان چه بود؟

پاسخ من در برابر تمام این تنگ‌نظری‌ها فقط سکوت بود و لبخند. باید این افراد بدانند که پسر من برای خودش نانوایی داشت و حداقل ماهی چند میلیون تومان درآمدش بود. هیچ دلیلی ندارد که ما از روی ناآگاهی لطف و محبت کسی را زیر سئوال ببریم.

 

*به نظر شما این شایعات چرا در جامعه منتشر می‌شوند؟

به نظرم تنها دلیلش افرادی هستند که نه می‌دانند و نه می‌پرسند و انحراف فکری دارند. الان اگر به یک آدم عاقل حتی ۵٠٠ میلیون تومان هم بدهی، حاضر نیست یک انگشتش را از دست بدهد، اما امثال پسر سی ‌ساله من جانشان را کف دستشان می‌گذارند و می‌روند. این دلیلی جز رضای خدا نمیتواند داشته باشد. البته ما باز هم تلاش می‌کنیم دیگران را آگاه کنیم. گذر زمان خیلی چیزها را ثابت کرده است و همیشه بر مزار حسن آقا جوانانی نشسته‌اند. من به دل پاک این جوانان ایمان دارم.

 

*شنیده‌ایم که حسن آقا رجزخوان خوبی هم بودند. درست است؟

حسن خیلی شجاع بود. این‌ طور که می‌گویند همین که کارش با نیروهای خودی تمام می‌شد پیش نیروهای سوری می‌رفت و به آنها کمک می‌کرد. در یک عملیات به اندازه‌ای تاکتیکی رفتار کرده بود که سیصد لیره جایزه گرفته بود. به گفته دوستانش تمام آن پول را خوراکی خرید و بین نیروها قسمت کرد. رجزخوانی را هم در بین همرزمانش باب کرده بود. می‌گویند وقتی که با دشمن روبه‌رو می‌شد، رجزخوانی می‌کرد. دشمن در زمان عملیات از آنها می‌پرسد: «تو کیستی؟» حسن هم همیشه جواب می‌داد: «من فرزند امیرالمومنین(ع)، فرزند حسین(ع)، فرزند خانم فاطمه زهرا(س) هستم. این رجزخوانی‌ها بعد از حضور حسن آقا باب شد. رجزخوانی را در سوریه باب کرد.

 

 *شما هیچ وقت پیش خودتان استدلال نکردید که چرا خود مردان و زنان سوریه از خاکشان دفاع نمی‌کنند؟
به‌هیچ‌وجه. در بهشت‌رضا(ع) شهدایی داریم که در زمان هشت سال دفاع مقدس از کشورهای افغانستان یا لبنان و حتی عراق به ایران آمدند و از کشور ما دفاع کردند. اسلام مرز ندارد. این خط‌هایی که در روی نقشه می‌کشیم برای خودمان است نه جغرافیای اصلی انسانی.

*نظر خود شهید هم همین بود؟

بله. او با حساسیت خیلی بیشتری هم به قضیه نگاه می‌کرد و می‌گفت: «وظیفه ماست که نگذاریم دست کسی به حرم‌ها برسد. من که می‌توانم مقاومت کنم باید به‌پا خیزم.» به نظرم کسانی که به اسلام وطنی فکر می‌کنند، فکرشان اشتباه است، چون اسلام دین کامل است. شهید چمران در کجا می‌جنگید؟ ایشان در کنار امام موسی‌صدر در لبنان بود و زمانی که جنگ ایران شروع شد، برگشت. حتی تا زمانی که جنگ ایران شروع نشده بود، شهید چمران به وطن نیامد. شاید ما بسیاری  از این افراد را ندیده‌ و اطلاعاتی هم در موردشان نداشته باشیم، اما این نقل‌قول از امام(ره) است که اسلام مرز ندارد و هرجا کمک نیاز بود، باید به پا خاست.

*با اینکه بیش از چند سال از شهادت پسرتان نمی‌گذرد، اما صبر عجیبی توی نگاه و حرف‌زدن شما به عنوان یک مادر موج می‌زند. طوری‌که مرا به یاد مادران هشت سال دفاع مقدس می‌اندازد. علت چیست؟ نمی‌دانم، شاید به این دلیل است که من خودم را با توسل به ائمه(ع) و به‌خصوص حضرت زینب«س» آرام می‌کنم. خود شهدا حاجت مرا دادند.

*هیچ وقت فکر می‌کردید روزی لقب مادر شهید بگیرید؟

من خودم علاقه ویژه‌ای به شهدای گمنام کوه‌سنگی دارم.‌ هر وقت هم حاجتی داشتم، ایشان را واسطه خودم و ائمه«ع» می‌کردم. یادم هست در سال ٩٢، در روز تولد حضرت امیرالمومنین(ع) در کنار یکی از قبر‌ها که رویش نوشته بود ٢٩سال سن دارد، بودیم. آن شهید گمنام آن زمان همسن حسن من بود. توی دلم گفتم: «آیا می‌شود سال آینده همین وقت پسر من ازدواج کند؟» و آن شهید را واسطه قرار دادم. جالب است روزی که پیکر حسن را به ایران آوردند ١٣رجب بود. روز خاکسپاری او ٢۵ اردیبهشت شد که مصادف با ۱۵ رجب و شهادت حضرت زینب(س) بود. به نظرم این ‌طور حاجت‌روا شدم و دامادی پسرم همان شهادتش بود.

 

*فکر می‌کنید شهادت حسن آقا چه تاثیری در محیط اطرافتان داشته است؟

این روزها در آستانه پنجمین سالگرد شهید، مدام به جلسات دعوت می‌شوم. تا بتوانم و موقعیت و شرایط مساعد باشد شرکت می‌کنم و الحمدلله لطف عزیزان در مشهد نسبت به خانواده قاسمی دانا بسیار زیاد است. قطعاً رنگ و بوی درس‌هایی که شهید با رفتارش به همگی ما داد در این جلسات باقی می‌ماند. همین‌طور برای رفع مشکلات خانواده‌های شهدا جلسات ماهانه داریم، مادران شهدا با هم جمع می‌شوند حدیث کسا و زیارت عاشورا خوانده می‌شود و با هم درباره مسائل خانواده‌ها صحبت می‌کنیم. مثلاً در یک مورد متوجه شدیم خانواده‌ای از یکی از شهرستان‌های اطراف به مشهد آمده بودند اینجا آشنایی نداشتند؛ ایشان را دعوت کردیم و امروز رابطه‌شان با ما خیلی خوب شده و دیگر در مشهد احساس تنهایی نمی‌کنند. البته سایه امام رضا«ع» بر سر همگی‌مان است. ما هیچ توقعی از کسی نداریم و تا جایی که می‌توانیم در کنار هم به مشکلات خانواده‌ها و جوانان اطراف رسیدگی می‌کنیم.

می‌دانیم که دشمن به جنگ نرم با ما برخواسته و تمام تلاشش را می‌کند. مردم را از ارزش‌هایشان دور کند. اما سرزمینی که مالکش صاحب‌الزمان(عج) است با این بادها و دشمنی‌ها نخواهد لرزید. خیلی از مردم عادی هم درد دلشان را پیش ما می‌آورند، اما من همیشه گفته‌ام شما فقط کافیست شرایط را با پیش از انقلاب مقایسه کنید. با اینکه ۴۰ سال است در تحریم هستیم، اما می‌بینیم روز به روز کشورمان در مسائل مختلف علمی و فرهنگی و اجتماعی پیشرفت کرده است. شما نمی‌توانید منکر آسایش و آرامش مردم نسبت به قبل باشید. من همۀ تلاشم را می‌کنم تا با روشنگری، به جوانان؛ امید و انگیزه دهم که با توکل به خدا و با ولایت‌مداری؛ راه و مسیر پسر شهید من را ادامه دهند.

 

*و سخن آخر؟

قدر جوانانمان را بدانیم. پسر من عاشق شهادت بود. حتی یادم هست عکسی را که به‌ عنوان عکس شهادتش استفاده کردیم در سال ٨٩ گرفت. وقتی که عکس را آورد، به من گفت: «مادر اگر شهید شدم از همین استفاده کنید.» آن وقت‌ها نه جنگی بود و نه جبهه‌ای. من تعجب کردم، اما خودش به دنبالش بود و آماده بود برای دفاع از اسلام در هر لحظه اقدام کند. خدا اجرش را می‌دهد. چیزی که برای من اهمیت دارد این است که راهش ادامه دارد.

هرگز از شهید شدن حسن پشیمان نیستم. چرا که معتقدم باید جوانان، جانشان را فدا کنند که پرچم اسلام به دست صاحبش امام‌زمان(ع) برسد. و به همگان و به خصوص به جوانان توصیه می‌کنم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و امیدوارم کسانی هم که در این رابطه سست و غافل شده‌اند به راه راست هدایت شوند. حاضرم همه فرزندانم را در راه اسلام و سلامتی مقام معظم رهبری تقدیم می‌کنم.

24دسامبر/19

هدایت راهبردی مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب

باورها، ارزش‌ها، گرایش‌ها و رفتارهای هرجامعه‌ای را فرهنگ آن جامعه می‌نامند. این فرهنگ است که مسیر هر کشور را معلوم و به او دیکته می‌کند که چه سیاست‌هایی در مواجهه با اتفاقات مختلف، اعمال کند. کشور ما هم دارای فرهنگ غنی و پرباری است که به‌خوبی می‌تواند تصمیمات مردم و مسئولین را ذیل پرچم باورهای دینی، مدیریت و راهبری کند. رهبر معظم انقلاب(مدظله) همواره با نگاهی دقیق و موشکافانه این فرهنگ را رصد کرده و موازینش را تذکر داده‌اند.

ایشان نه صرفاً از بعد از انتخابشان به عنوان مقام رهبری، بلکه از پیش از انقلاب هم نگران مخدوش شدن ارکان فرهنگ جامعه بودند و دائماً در عرصه‌های مختلف به این نکته اشاره می‌کردند که باید مراقب باشیم ما را از ما نگیرند. این هشداری بود که از دهۀ هفتاد بیشتر شد، چون دشمن بعد از شکست در میدان جنگ، به جنگ در میدان فرهنگ و تمدن ما رو آورد. از دیدگاه رهبر انقلاب، دشمن همیشه هم به‌ دنبال جایگزین کردن فرهنگ خود به‌جای فرهنگ بومی ‌نیست، بلکه ممکن است بیگانه کردن مردم آن جامعه از فرهنگ خودی و نابود کردن هویت فرهنگی آن را در نظر داشته باشد.

تعبیر مهم رهبر معظم انقلاب از فرهنگ، تعبیر ماندگار و اثرگذاری است: «فرهنگ مثل هواست. انسان با هوایی که استنشاق کرده و با آن جانی گرفته، می‌تواند دو قدم بردارد و جلو برود. فرهنگ را دست کم نگیرید. خیلی مهم است. بنابراین صرف وقت کنید و در بودجه هم برایش پول و فصول قابل توجهی بگذارید تا جهتِ ارزشی به فرهنگ بدهید.»(۱)

 

افق نگـاه

نگاه رهبر معظم انقلاب به مقولۀ فرهنگ و اشراف ایشان به جوانب کار همواره مورد تأئید ادبا، علما، کارشناسان و نخبگان علمی کشور بوده است. ایشان می‌فرمایند:

«در تهاجم نظامی‌دشمن با تجهیزات و امکانات نظامی، توپ و تانک و موشک و هواپیما و غیره مستقیماً وارد معرکه می‌شود، اما برای پیشبرد اهداف تهاجم فرهنگی، نیازی به لشکرکشی و صرف هزینه‌های هنگفت نظامی‌ نیست. سلاح دشمن در این نبرد، امور به ظاهر رسمی‌ و قانونی و کارساز مثمر ثمر، از قبیل تولید و نمایش فیلم، مصاحبه، سخنرانی، مباحثه، چاپ و انتشار مجله، کتاب، عکس، شعر و قصه و نمایش و…است.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند که همۀ این‌ محصولات در قالب‌های ظاهرفریبی چون رشد و ترویج هنر و ادب، آزادی بیان و قلم و اظهار عقیده، تضارب افکار و تبادل ‌اندیشه‌ها و… تولید می‌شوند. این نکته که هم بیان‌کنندۀ زوایای پنهان مقاصد شوم دشمن است و هم جنبۀ انذار و اعلام عمومی‌دارد تا همگان هوشیار باشند، قابل توجه است. حتی ایشان دائماً تاکید می‌کنند که تهاجم فرهنگی، یک چیز پر سر و صدا نیست:

«پر واضح است که این ادعاها و پوشش‌های فریبنده و دهن پرکن تا چه میزان دشمن را در این تهاجم در استتار کامل قرار می‌دهد و برای شناخت توطئه و نقشه‌های دشمن و تشخیص ردپای او تیزبینی و ژرف‌اندیشی و دقت و هوشیاری فراوانی لازم است و گماشتن دیده‌بانانی تیزبین و تیز فهم، لازم‌تر».

و ذیل این نکته، مسئله بصیرت و شناخت عرصه‌های حق و باطل را مطرح می‌فرمایند که خود حدیث مفصلی است.  اما آنچه که معظم‌له در تذکرات خود مطرح می‌کنند، این است که تهاجم فرهنگی برای هر کسی و در هر چهاردیواری‌ای می‌تواند رخ بدهد و هیچ  کسی از این آفت بری نیست و چه بسا دشمن در این تهاجم سربازان خویش را از میان خودی‌ها برگزیند و سخن خویش را از زبان آنها بیان کند و نقشه‌های خود را به دست آنها عملی سازد.

*****

اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در موارد بسیاری بحث فرهنگ و تهاجم فرهنگی را نشانه رفته‌اند که برخی موارد عبارتند از:

مدیریت عرصۀ فرهنگ عمومی

بحث سبک زندگی، دوری از تجمل و اسراف‌گرایی، تابعیت از قانون، پیگیری نظم و انضباط اجتماعی، خوش‌رفتاری و مهربانی در جامعه، کمک به همنوع و… از جملۀ مواردی است که رهبر معظم انقلاب دائماً تذکر داده‌اند.

مدیریت عرصۀ علم و دانش

رهبر انقلاب تاکید دارند که باید تولید علم و برای مجموعه‌های دانشگاهی از این علم بومی‌استفاده کنیم. اینکه دائم دنباله‌روی غرب باشیم، صحیح نیست:

«اینها (غربی‌ها) در طول سال‌های متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمی‌توانی، باید دنباله‌روی غرب و اروپا باشی. نمی‌گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیک و در ریاضی و غیره یک نظریۀ علمی‌داشته ‌باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته‌شدۀ دنیا باشد، عده‌ای می‌ایستند و می‌گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریۀ فلانی است. یا حرف شما در روان‌شناسی، مخالف با نظریه فلانی است.(۲)

ایشان معتقدند وقتی علم نباشد، صنعت نیست. وقتی صنعت نباشد، بسیاری از ثروت‌های جامعه کشف نمی‌شوند. وقتی صنعت نباشد، همۀ موجودی برای به دست آوردن صنعت روز خرج می‌شود و دنباله روی از بیگانه و گرفتن ناگزیر فرهنگ بیگانه و تبعیت ناگزیر از سیاست‌های بیگانه هم به دنبالش پدید می‌آید. همۀ اینها ناشی از بی‌علمی‌است.(۳)

لذا به دانشگاهیان و جوامع علمی‌داخل کشور تاکید می‌کنند که روی تولید و انتشار علم و مبانی علمی ‌مبتنی با فطرت و باورها، سرمایه‌گذاری کنند. دیدار ایشان از مرکز ناباروری رویان به سرپرستی مرحوم کاظمی‌آشتیانی، و پیگیری مسائل پیشرفت‌ها در صنایع هسته‌ای و موشکی نشان از همت ایشان برای تشویق دانشگاهیان و نخبگان عملی ماست.

 

 

مدیریت عرصۀ نوشتار و کتاب

کمتر کسی است که از علاقه و همّ رهبری معظم نسبت به مطالعه و کتابخوانی خبر نداشته ‌باشد. در میان سخنان رهبری کاملاً مشهود است که ایشان نه تنها به بحث انتشار کتب مختلف سیاسی، فرهنگی، هنری و ادبی در کشور اهمیت می‌دهند، بلکه خودشان هم دائماً مشغول کتاب و مطالعه هستند. مصادیقی هم که در میان سخنانشان می‌آورند شاهد این مثال است. از ادبیات جهان گرفته تا کتب تازه منتشر شدۀ داخل کشور همگی در میان مثال‌های رهبری به چشم می‌خورند و این نشان می‌دهد که ایشان تا چه حد مترصد امور فرهنگی و چاپ و نشر در کشور هستند و فارغ از صنف طلبگی خود، چه میزان به ادبیات و هنر اشراف دارند.

ایشان در مواردی که می‌دیدند کتب ما سمت و سوی مناسبی ندارد، حتی اعتراض خود را در عدم بازدید از نمایشگاه بین‌المللی کتاب نشان می‌دادند و مرتباً به مسئولین گوشزد می‌کردند که نظارت بر رسانه‌ها، جامعه را ایمن می‌کند. ترتیب دادن جلسات مردمی ‌با حضور شاعران، نویسندگان و دغدغه‌مندان فرهنگی که عموماً جلسات با صفا و خودمانی‌ای هم محسوب می‌شوند، از جملۀ دقت‌های ایشان به مسئلۀ فرهنگ است.

یکی از شاخصه‌های هر فرهنگ، زبان و ادبیات آن است. رهبری همواره موکداً از مردم و مسئولین می‌خواهند که مسئلۀ زبان فارسی را به‌طور جدی‌ پیگیری کنند تا مبادا زبان در میان غفلت و بی‌خبری ما، دچار تحول ناموزون و ورشکستگی و تغییر شود:

«من خیلی نگران زبان فارسی‌ام؛ خیلی نگرانم. سال‌ها پیش، ما در این زمینه کار و اقدام و عده‌ای را جمع کردیم که دور هم بنشینند. من می‌بینم کار درستی در این زمینه انجام نمی‌گیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همین ‌طور دارند اصطلاحات خارجی [به‌کار می‌برند].»(۴)

تقریضات ایشان بر کتب خوب و شایسته و نقدهای ایشان هم از جملۀ مواردی است که همت ایشان به معرفی کار خوب و انتشار آن در جامعه را نشان می‌دهد.

 

مدیریت عرصۀ هنر

بحث هنر در زمینۀ فیلم و سریال‌ها، جوامع هنری و تشکیل کانون‌های هنر انقلابی و متعهد، همیشه دغدغۀ رهبر معظم بوده است. ایشان مکرراً با بازیگران و کارگردانان جلسه گذاشته و نقدهایی را مطرح کرده و سرشاخه‌های فرهنگی و هنری را به مدیران و مسئولین یادآور شده‌اند.

دیدار اهالی هنر و رسانه با رهبر معظم انقلاب معمولاً حواشی جالبی دارند و برق چشمان رهبری در این دیدارها نشان از شوق ایشان برای دیدار با اهل هنـر و گفتگو با آنها و مطرح کردن موازین هنر انقلابی و متعهد دارد.

«بحث مسئولیت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن به انسان بودن او برمی‌گردد. بالاخره یک هنرمند قبل از اینکه یک هنرمند باشد، یک انسان است. انسان که نمی‌تواند مسئول نباشد. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسئولیت بزرگ او در قبال انسان‌هاست… هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد.»(۵)

 

مدیریت تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی هر کشوری هم جزو لاینفک فرهنگ آن جامعه است. کشور ما غنی از چنین تاریخی و نیازمند راویان صادقی است که مسائل انقلاب و جنگ را موشکافانه و با نظر به نقاط قوت و ضعف بررسی و آن را به مردم جامعه منتقل کنند. برگزاری جلسات شب خاطره، تقدیر از کتبی که بر اساس مستندات نگاشته شده، دیدار با مستندنگاران یا نویسندگان کتبی که بر اساس تاریخ شفاهی نوشته شده مثل دیدار با نویسندۀ کتاب «ما بیست و سه نفر بودیم» یا دیدار با بسیجی جانباز علی خوش‌لفظ که کتابی با نام «وقتی مهتاب گم شد»، توجه معظم له را به مقوله ادبیات، به‌ویژه ادبیات جنگ نشان می‌دهد. همچنین ایشان، با خانوادۀ شهدای ترور، شهدای مدافع حرم و سایر شهدای جنگ تحمیلی هم به صورت دوره‌ای دیدارهای دوستانه دارند و وقت خود را صرف تفقد از فرزندان شهدا می‌نمایند.

 

مدیریت عرصۀ فرهنگ جامعه

لاابالی‌گری جنسی و بی بندوباری اخلاقی و سست کردن پایبندی افراد به عقاید و ارزش‌های دینی، از

نکات مهمی‌است که رهبری به آن توجه دارند:

«بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران، بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعۀ بنیان‌های فرهنگی فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکی از مسئولان یک مرکز مهم سیاسی در آمریکا گفته به جای انداختن بمب، دامن‌های کوتاه برایشان بفرستید! راست می‌گوید. اگر در کشوری شهوات جنسی و آمیزش بی‌رویۀ زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند و جوان را به راه‌هایی کشاندند که غریزۀ او هم به‌طور طبیعی متمایل به آن است، دیگر احتیاج به استفاده از توپ و تفنگ علیه یک ملت نیست. فساد، یک ملت را به خودی خود، ضایع و باطل می‌کند و آینده او را تباه می‌سازد.»(۶)

 

مدیریت سیستم کشور در جهت حفظ فرهنگ

فرهنگ از دیدگاه رهبری صرفاً در کتاب شعر شاعران و متون تاریخی ما خلاصه نمی‌شود. ایشان در در دیدار اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی(۷) فرمودند:

«فرهنگ به عنوان جهت‌دهنده به تصمیم‌های کلان کشور، حتی تصمیم‌های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید نقش دارد. وقتی ما می‌خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع با این کار داریم فرهنگی را ترویج یا تولید می‌کنیم و یا اشاعه می‌دهیم.»

این نشان‌دهندۀ درایت و افق نگاه ایشان است که فرهنگ را در تمام امور جامعه تسری می‌دهند تا نگاه مردم و مسئولین به آن اگاهانه‌تر باشد. همچنین به پیشینۀ تمدن ایرانی نگاه ویژه‌ای دارند و معتقدند که مردم ایران همواره مردمان سختکوشی بوده که هرگز در مقابل دشمن سر خم نکرده‌اند.‌ رهبر انقلاب همواره روی کار، پیگیری مسائل، اهل تولید و اشتغال بودن، پویایی و به روز بودن تأکید دارند.

مدیریت در عرصۀ فرهنگ ورزش در جامعه

ورزش یکی از عوامل پویایی و نشاط جامعه است. رهبر معظم انقلاب علاوه بر تاکید مداوم به بحث ورزش همگانی در جامعه به تشویق ورزشکاران در عرصه‌های مختلف می‌پردازند. برندگان، حاضرشوندگان در میادین جهانی، کسانی که در مبارزه با رقیب اسراییلی انصراف دادند و بانوانی که با حجاب و وقار کامل در مسابقات جهانی شرکت می‌کنند، همه و همه شادی رهبری را موجب می‌شوند. خود ایشان هم اهل فعالیت‌های جسمی ‌و ورزشی هستند و مخصوصاً کوهنوردی یکی از مهم‌ترین ورزش‌های ایشان در سال‌های اخیر است. ایشان به احیای ورزش‌های سنتی و قدیمی ‌هم اهتمام دارند و می‌فرمایند:

«ما خیلی کارهای خوب داریم که مال ما هستند. من [قبلاً] گفته‌ام که چوگان مال ماست و دیگران به اسم خودشان کردند. این را ترویج کنید. ورزش باستانی یک ورزش زیبا و هنری است. این را ترویج کنید. اینها را پیش ببرید و ترویج کنید که بچه‌ها [سراغ اینها] بروند».(۸)

 

مدیریت در عرصۀ فضای مجازی

معظم‌له در اغلب جلساتی که با مسئولین نظام دارند، همواره به استفادۀ درست از فضای مجازی، آن هم به شکل ملی تأکید دارند: «شبکۀ ملی اطّلاعات موضوع مهمی است. متأسّفانه در این زمینه کوتاهی شده و کاری که باید انجام بگیرد، انجام نگرفته. این[طور] نمی‌شود.»

از طرفی ایشان تاکید دارند که در ضمن استفاده از فضای مجازی، باید محیط آن را برای کاربران ایمن کرد: «امروز بهمنی از گزاره‌های درست و نادرست دارد روی سر مراجعین اینترنت ما فرود می‌آید. اطّلاعات غلط، اطّلاعات نادرست، اطّلاعات مضر، شِبه اطّلاعات – بعضی چیزها اطّلاعات واقعی نیستند، بلکه اطّلاع‌نمایی هستند. خب اینها دارد مثل یک بهمن فرود می‌آید. ما چرا باید اجازه بدهیم این اتّفاق بیفتد؟ ما چرا باید اجازه بدهیم آن چیزهایی که برخلاف ارزش‌ها و اصول مسلّ و اجزا و عناصر اصلی هویّت ملّی ما هستند، به ‌وسیلۀ بدخواهان ما در داخل کشور توسعه پیدا کنند؟  کاری کنید که از منافع و سودها و بهره‌های فضای مجازی همه بتوانند استفاده کنند، سرعت اینترنت را افزایش هم بدهید.»(۹)

پی‌نوشت‌ها:

۱-۴/۶/۱۳۸۶

۲- بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه های استان همدان،۱۷/۴/۱۳۸۳

۳- بیانات در دیدار دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۸۳

۴- دیدار با اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۹۲

۵- دیدار با اصحاب هنر و فرهنگ، ۱/۵/۱۳۸۰

۶- بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، ۱۷/۱۰/۱۳۸۳

۷-۲۶/۹/۱۳۸۶

۸- دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۹۲

۹- دیدار با مسئولین نظام، ۲۲/۳/۱۳۹۶

24دسامبر/19

برآمدن زن مسلمان ایرانی

در شهریور سال ۹۱ در حاشیه نشست کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، برای سخنرانی در دانشکده وزارت امور خارجه حضور یافت. آقای بان‌کی‌مون از دیدن زنان و دختران در آن دانشکده اظهار شگفتی کرد و گفت، «هرگز تصور نمی‌کردم در ایران، این میزان از آزادی و فعالیت اجتماعی برای زنان وجود داشته باشد.»(۱)

تبلیغات رسانه‌ای غرب چنان چهره ضدزنی از انقلاب اسلامی نشان داده است که حتی ذهنیت فردی در مقام دبیرکل سازمان ملل نیز که جایگاه شغلی‌اش ایجاب می‌کند شناخت درستی از وضعیت فرهنگی اجتماعی کشورهای جهان داشته باشد، متأثر از این تبلیغات است.

اما با مروری کوتاه در سخنان و نظرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و نیم‌نگاهی به آمارهای موجود می‌توان گفتمان واقعی انقلاب اسلامی درباره مسائل زنان را دریافت. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، انقلاب اسلامی فصل تازه‌ای در حیات اجتماعی زنان گشوده است:

«اعتراف کنم اول کسی که این نقش (نقش زنان) را فهمید، امام بزرگوار ما بود؛ والّا بودند بزرگانی از علما که ما با اینها بگومگو داشتیم که اصلا زن‌ها در تظاهرات شرکت بکنند یا نکنند! آن حصار محکمی که انسان به او تکیه می‌داد و خاطرجمع می‌شد تا بتواند در مقابل این جور نظراتی که از مراکز مهمی هم ارائه می‌شدند، بایستد، حصار رأی امام و فکر امام و عزم امام بود.»(۲)

الگویی به نام زن مسلمان ایرانی

رهبر معظم انقلاب معتقدند که انقلاب اسلامی الگوی جدیدی به نام زن مسلمان ایرانی را به جهان معرفی کرده است. از دیدگاه ایشان زنان ایرانی، هویت زن مسلمان را زنده کرده‌اند:

«زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که می توان زن بود، عفیف و محجبه و شریف بود و در عین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه داشت و در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدیدی کرد و فتوحات بزرگی را به ارمغان آورد.»(۳)

زن نه شرقی نه غربی

تعبیر دیگر ایشان از زن مسلمان ایرانی، «زن نه شرقی نه غربی»(۴) است. یعنی زن وارد اجتماع می‌شود و در عین حالی که خانواده را حفظ می‌کند، هویت فردی خود را نیز از دست نمی‌دهد. در نگاه شرقی به جایگاه تأثیرگذار زن توجه لازم نمی‌شود و در الگوی غربی هم استفاده انحرافی از حضور زن در اجتماع باعث می‌شود استفاده‌ متناسب با شرایط طبیعی زن محقق نشود.

حوزه زن و خانواده، مجالی برای اندیشه‌ورزی و رفع خلاءهای قانونی، عادتی و سنتی

در کنار همه اینها، معظم‌له بر لزوم اندیشه‌ورزی، نظریه‌پردازی، گفتمان‌سازی و اجرا در زمینه مسائل زن و خانواده تأکید بسیار دارند و چشمشان را بر خلاءهای موجود در این زمینه نبسته‌اند:

«در حوزه زن و خانواده، از لحاظ علمی ـ کارشناسی، هم در زمینه گفتمان‌سازی و هم در زمینه نزدیک کردن این گفتمان به اجرا، کارهای بر زمین مانده الى ماشاء‌الله داریم. نگاه اسلام به زن یک نگاه فوق‌العاده متعالی است. ما خلاءهای قانونی و عادتی و سنتی عجیب و فراوانی داریم.»(۵)

تکریم زنان در دیدارها و نشست‌ها

در بیانات و دیدارهای عمومی و خصوصی رهبر معظم انقلاب، همواره نسبت به حضور و تکریم زنان از اقشار مختلف تأکید ویژه‌ای می‌شود. تشویق زنان فعال در حوزه ورزش، علم، هنر، قرآن و… نیز بخش دیگری از سیره رهبر انقلاب در برخورد با زنان است:

«هنگامی که بنده مواجه می‌شوم با بانوان مسلمان، زنان مؤمن و تحصیلکرده، خدا را عمیقاً شکر می‌کنم. واقعا این یکی از بزرگ‌ترین افتخارات نظام اسلامی است که این همه زن فرزانه و تحصیلکرده و خوشفکر و ممتاز از لحاظ فکری و عملی در جامعه ما وجود دارند. ما جلسات متعددی داشتیم که هر کدام از خانم‌ها که بیاناتی را ابراز کردند، دریچه‌ای از نگاه و فکر نو به روی ذهن انسان گشوده می‌شد. امروز نام زنان ما بر تارک کتاب‌های متعدد علمی، پژوهشی، تاریخی، ادبی، سیاسی و هنری گذاشته شده است. امروز نوشته‌های بانوان ما اعم از مقالات و کتاب‌ها جزو برترین نوشته‌ها و آثار مکتوب امروز نظام اسلامی هستند که در تاریخ ما بی‌سابقه است.»(۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ خبرگزاری فارس، سخنرانی «بان کی مون» از شعر سعدی تا مذاکرات هسته‌ای ۹ شهریور ۹۱٫

۲ـ بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی ۱۴ دی ۹۰

۳ـ پیام به کنگره «هفت هزار زن شهید کشور» ۱۵ اسفند ۹۱٫

۴ـ همان.

۵ـ بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۱۴ دی ۹۰٫

۶ـ بیانات در دیدار جمعی از بانوان برگزیده کشور، ۳۰ فروردین ۹۳٫

سوتیتر

 

امروز نوشته‌های بانوان ما اعم از مقالات و کتاب‌ها جزو برترین نوشته‌ها و آثار مکتوب امروز نظام اسلامی هستند که در تاریخ ما بی‌سابقه است.

 

قابل استفاده به صورت اینفوگرافی، جدول و …

 

مهمترین دستاوردهای حوزه زنان و خانواده در چهل سالگی انقلاب اسلامی:

* در سال ۵۷ تنها ۳۵ درصد زنان باسواد بودند، امروز نزدیک ۹۰ درصد باسوادند.

* تعداد دانش‌آموزان دختر از دو میلیون نفر در سال ۵۵ به ۶ میلیون نفر در سال ۹۵ رسید. (با توجه به اینکه تعداد دانش‌آموزان در حال تحصیل کمتر شده است)

* تعداد دانش آموختگان دانشگاهی زن از ۶ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۴۴ درصد رسیده است.

* تعداد طلاب زن از چند ده نفر در قبل از انقلاب به ۸۰ هزار طلبه و ۴۰ هزار دانش‌آموخته رسیده است.

* پیش از انقلاب تنها ۱٫۴ درصد اساتید دانشگاه‌ها زن بوده‌اند، امروز زنان ۲۰ درصد اساتید دانشگاه‌اند.

* امروز ۷ هزار از اساتید دانشگاه‌ها و ۲۷۰۰ نفر از اساتید حوزه علمیه زنان هستند.

* تأسیس ده‌ها دانشگاه، دانشکده و پژوهشگاه ویژه بانوان که قبلاً مطلقا وجود نداشتند و دستاورد انقلاب اسلامی است.

* پیش از انقلاب اسلامی ۱۲۵ هزار نفر از شاغلین آموزش و پرورش زنان بودند. در سال ۹۱، ۵۳۲ هزار نفر از شاغلین آموزش و پرورش زن هستند.

* در ورزش بانوان از ۷ رشته در سال ۵۷ به ۳۸ رشته توسعه یافت.

* رشد نجومی تعداد مربیان ورزشی زن از ۹ نفر به ۳۵ هزار نفر نماد توسعه حقیقی نظام اسلامی به ورزش زنان است.

* تعداد داوران زن با افزایش ۲ هزار برابری از ۷ نفر به ۱۶ هزار نفر رسیده است.

* تعداد ورزشگاه‌های اختصاصی بانوان پس از انقلاب ۳۰ برابر گذشته شده است.

* حضور زنان در مسابقات خارجی قبل از انقلاب تنها ۶ مورد بوده که به ۱۲ هزار مورد افزایش یافته است.

* کل مدال‌های جهانی ورزشی بانوان در ۵۷ سال حکومت پهلوی ۵ مورد در ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی با رعایت حدود شرعی ۱۶۰ مورد بوده است.

* نهاد ورزشی بانوان پس از انقلاب اسلامی تأسیس شد و تعداد بسیار ناچیز ورزشکار حرفه‌ای زن به ۵۴۰ هزار نفر رسید.

* تعداد نهادهای مردم نهاد ویژه زنان بیش از انقلاب ۵ مورد بود که امروز بیش از ۲۰۰۰ مورد است.

* نهادهای داخلی و خارجی تشریفاتی زنان که در انحصار فرح و اشرف پهلوی بود به نهادهای فراگیر داخلی و بین‌المللی با نقش‌آفرینی زنان فرهیخته و دانشمند توسعه یافت.

* بزرگ ترین تشکل مردمی زنان در جهان با ۹ میلیون نفر عضو و ۱۶ هزار پایگاه بسیج زنان ایران است.

* مشارکت زنان در امور سیاسی از حد ناچیز و غیر قابل شمارش در قبل از انقلاب با شایسته‌سالاری و براساس توانایی‌های زنان در دوران بعد از انقلاب اسلامی رشد قابل‌توجهی کرده است.

* ۷ هزار شهید و ۵ هزار جانباز زن، نماد مقاومت و نقش‌آفرینی ممتاز زنان در انقلاب و دفاع مقدس است.

* مشارکت فعال ۲۳ هزار امدادگر و ۲۳۰۰ پزشک زن در جبهه‌های دفاع مقدس افتخار مقاومت جامعه زنان است.

* امید به زندگی زنان از ۵۴ سال در سال ۱۳۵۵ به ۷۸ سال در سال ۱۳۹۵ ارتقا یافته است.

* پزشکان عمومی زن با رشد ۱۶ برابری از ۳۵۰۰ نفر در سال ۱۳۵۵ به ۶۰۰۰۰ نفر در سال ۱۳۹۵ رسیده است.

* بانوان پزشک متخصص در سال ۱۳۹۵ از ۵۹۷ نفر به ۳۰۰۰۰ نفر رسیده است (رشد ۵۰ برابر)

* تاکنون انقلاب اسلامی در جهت ارائه خدمات پزشکی به بانوان ۵۳۰۰ نفر پزشک فوق تخصص تربیت کرده است.

* ایجاد بیمارستان‌های مخصوص بانوان از اقدامات مهم و برجسته نظام اسلامی در ارج نهادن به مقام شامخ زن در دنیاست.

* طبق آمارهای جهانی تعداد مرگ و میر مادران در هنگام زایمان نسبت به قبل از انقلاب اسلامی ۹۰ درصد کاهش یافته است.

* پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۵۹ قانون ناظر به تعالی زنان در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است.

* تعداد نویسندگان زن از کمتر از ۵۰ نفر در سال ۵۷ به ۸ هزار نفر رسیده است.

* تعداد داستان‌نویسان زن از کمتر از انگشتان دست به ۴ هزار نفر رسیده است.

* پیش از انقلاب اسلامی هیچ ناشر زن نداشتیم امروز ۷۱۲ ناشر زن داریم.

* ۸۰ درصد مخاطبان ۱۱ هزار مؤسسات قرآنی کشور ۶ میلیون نفر از زنان هستند.

24دسامبر/19

پنج گام تا تمدن نوین اسلامی

مقدمه:

تشکیل «امت واحده‌ اسلامی» و «تمدن نوین اسلامی» را به‌ عنوان یک آرمان و هدف عالی می‌توان از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در کلام و سخنان رهبران انقلاب اسلامی مشاهده نمود؛ تا جایی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، درباره‌ اهداف تشکیل حکومت اسلامی، صراحتاً از «تشکیل جامعه‌ نمونه اسلامی» و «تشکیل امت واحده‌ جهانی» نام برده شده است. در مقدمه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید شده است: «ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود، از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزه‌های فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهان‌بینی اصیل اسلامی بازگشت و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی، جامعه‌ نمونه‌ (اسوه‌) خود را بنا کند… قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران، که حرکتی‌ برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینه‌ تداوم این‌ انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند؛ به‌ویژه در گسترش‌ روابط بین‌المللی با دیگر جنبش‌های اسلامی و مردمی، می‌کوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند.»

بدنه فرآیند تحقّق اهداف‌ انقلاب اسلامی- یعنی تشکیل امت واحد جهانی و تمدن اسلامی- یک «فرآیند» طولانى و البته دشوار است. رهبر معظم انقلاب، نخستین‌ بار، فرآیند تحقق اهداف پنج‌گانه تمدن اسلامی را در جمع مسؤولان و کارگزاران نظام در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۷۹مطرح فرمودند. ایشان در این بیانات می‌فرمایند:

«ما یک انقلاب اسلامى داشتیم، بعد نظام اسلامى تشکیل دادیم، مرحله‏ى بعد تشکیل دولت اسلامى است، مرحله‏ى بعد تشکیل کشور اسلامى است، مرحله‏ بعد تشکیل تمدن بین‏الملل اسلامى است.»

لذا رهبری معظم، فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی را در پنج مورد زیر می‌دانند:

  1. انقلاب اسلامی؛ ۲٫ نظام اسلامی؛ ۳٫ دولت اسلامی؛  ۴٫ کشور اسلامی؛  ۵٫ دنیای (امّت، تمدن) اسلامی

 

 

ایجاد انقلاب اسلامی

گام اول این فرآیند که با ظهور انقلاب اسلامی تحقق پیدا کرد. انقلاب اسلامی، خصوصیات منحصر به فردی داشته و دارد که آن را از دیگر انقلاب‌های جهان ممتاز می‌سازد. امام خامنه‌ای برخی از این ویژگی‌های ذاتی را به شرح ذیل عنوان می‌دارند:

۱ ـ برخورداری از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه شیعه در طول هزار سال(۱)

۲ ـ انقلاب اجتماعی همه‌جانبه همراه با تحول بنیادین در زندگی انسان‌ها(۲)

۳ ـ بهره‌مندی از رویکرد ارزشی و هدف‌گیری اصلاح مفاسد جهانی و بشری(۳)

۴ ـ شکل‌گیری بر مبنای نظم و انضباط انقلابی(۴)

با توجه به این خصوصیات است که انقلاب اسلامی یک تفسیر اسلامی و الهی بوده و به معنی زنده کردن دوباره اسلام است؛(۵)

چنان‌که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «انقلاب یک تفسیر اسلامی و الهی است. ما انقلاب را یک تحوّل اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی می‌دانیم که به دنبال آن‌ها تحول اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و آنگاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آید. همان‌طور که در آیه قرآن است «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(۶) هر وقت انسان‌ها ضعف‌ها، نقص‌ها و بی‌ایمانی‌ها را در خودشان تغییر دادند، اوضاع و احوال اجتماعی آنها تحول پیدا خواهد کرد. هیچ‌چیز هم جلوگیر آن نخواهد بود. برای شروع این حرکت و تحول همگانی، انسان‌ها باید احساس تکلیف کنند.(۷)

در دیدگاه رهبر معظم انقلاب، انقلاب یک ضرورت طبیعی بر اساس سنّت‌های الهی بود. توضیح این جمله آن است که؛ نظام هستی به عنوان مظهر و تجلّی اراده و مشیّت الهی، مشمول قوانین و سنّت‌هایی است که نه تغییرپذیرند و نه جایگزین‌بردار.(۸) بشر چه بخواهد و چه نخواهد و قدرتمندان چه راضی باشند و چه نباشند، این سنّت‌ها تحقق می‌پذیرند. یکی از این سنّت‌ها تجلّی حق و پیروزی آن بر باطل است. یعنی جریان هستی و اداره‌ی امور عالم و نیز اعمال اختیاری انسان باید با تدبیر الهی و متکی بر معرفت صحیح اداره شود تا سعادت او تأمین و تضمین گردد.(۹)

بنابر این اگر روزی جامعه اسلامی که نماد جریان حق است، منحرف شود و به جایی برسد که هم مردم به فساد کشیده شوند و هم حکومت‌ها فاسد گردند و در نتیجه جابجایی خوب و بد، معروف و منکر و حق و باطل در عرصه حیات اجتماعی صورت گیرد، خداوند شرایط را به گونه‌ای محقق می‌سازد که گروه خداپرستان و مؤمنان قیام کنند و جامعه را از فساد به صلاح برگردانند.(۱۰)

همان‌طور که حادثه عظیم عاشورا در تاریخ اسلام از مصادیق روشن آن است.(۱۱) مقام معظم رهبری با توجه به این سنت الهی است که می‌فرماید:

من احساس می‌کنم که انقلاب اسلامی یک ضرورت بود برای اسلام، یک نیاز بود برای مسلمین. سنّت الهی بود برای حفظ دین و حفظ احکام الهی. مطلب بعدی این است که انقلاب اسلامی یک حادثه تاریخی است نه یک حادثه منطقه‌ای. اساساً انقلاب، هر انقلابی در جغرافیای انسانی مثل زلزله و آتشفشان در جغرافیای طبیعی است. زلزله و آتشفشان از لحاظ اصل بروز ناشی از تکاثف انرژی‌های مختلف طبیعی است. انقلاب هم در جغرافیای انسانی، ناشی از انباشته شدن انرژی‌های انسانی و انفجار این انرژی‌هاست.(۱۲)

هر انقلابی نظیر زلزله یا آتشفشان تأثیرات کم و بیش منطقه‌ای و بین‌المللی دارد و برای ایجاد عمق استراتژیک خود، پیامی را عرضه می‌کند.

هر چه پیام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌های بیشتری به پذیرش و حمایت و الگوپذیری از آن روی می‌آورند. انقلاب اسلامی ایران که امتیاز اساسی‌اش، اتکای به جهان‌بینی اسلامی بود، در زمانی به وقوع پیوست که حرکت‌های لیبرالی و سوسیالیستی جاذبه خود را از دست داده بودند.(۱۳) گرچه بسیاری از روشنفکران چپ‌گرا همچنان القا می کردند که تنها ایدئولوژی بسیج کننده ملت‌ها، مارکسیسم است. انقلاب اسلامی مردم ایران این پیام را به دنیا عرضه کرد که بسیج کننده‌ترین ایدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مکتبی است. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی ایران، گشودن جبهه تازه‌ای فراروی همه انسان‌های مظلوم و محرومی است که از نارسایی و نابسامانی تمدن تحمیلی استعماری رنج می‌برند و شعار نه شرق و نه غربی این انقلاب، بیانگر نفی هرگونه ظلم و ستم بر بشریت است.(۱۴) برخی از پیام‌های انقلاب اسلامی را می‌توان به صورت زیر برشمرد:

۱ ـ لزوم خروج انسان از یوغ بردگی و بندگی طاغوت و رستن از ذلت و خواری(۱۵)

۲ ـ روی آوردن به عبودیت خدا و رستگاری(۱۶)

۳ ـ برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و کجی‌ها و نابسامانی‌ها(۱۷)

۴ ـ مبتنی بودن حکومت و قدرت سیاسی بر پرهیزکاری، عدالت و حقیقت،(۱۸)

۵ ـ ضرورت دین‌گرایی و خدامحوری و نیز بازگشت از مسیر انحرافی دوران غرور جاهلانه شکوفایی علم(۱۹)

حاصل سخن در یک کلام این که پیام انقلاب، پیام معنویت است، یعنی بشرِ سرگشته امروز که از عدم تأمین نیازهای برتر و والاتر و ندیدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانی و نیافتن نوعی معرفت والا به ستوه آمده است.

 

ایجاد نظام اسلامی

نظام اسلامی  به عنوان دومین گام مطرح شده از جانب رهبر معظم انقلاب مبنی بر رسیدن به تمدن اسلامی، گامی است که بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی محقق می‌شود(۲۰)

مقام معظم رهبری تحقق این مرحله را به معنای اسلامی شدن هندسه عمومی جامعه دانسته‏اند. در حقیقت با تدوین قانون اساسی، انقلاب اسلامی که منشور اصلی و محوری جمهوری اسلامی است، ارکان جامعه اسلامی مهندسی شد، این قانون که تبلور ارزش‏های اسلامی است و منطبق با احکام اسلامی تدوین شده، به مثابه ستون فقرات نظام اسلامی است و مرکز اصلی سلسله اعصاب نظام اسلامی تلقی می‏شود.

از فلسفه وجودی گام دوم یعنی نظام اسلامی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

اجرای عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت: از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، فلسفه‌ وجودی نظام جمهورى اسلامى این است که بتواند همچنان که اسلام از مسوولان، انسان‌ها و ملت‌ها خواسته است، در میان مردم، عدالت، اخلاق، معنویت و رفاه مادى را به‌وجود آورد.(۲۱)

 

استقلال و آزادی: از دیدگاه حضرت امام خامنه‌ای نظام اسلامى، نظام استقلال ملى است و هر نوع وابستگى‌اى محکوم است. ایشان، استقلال و آزادی را از خصوصیات اصلی انقلاب می‌دانند. و جمهوری اسلامی را نظامی مردمی، مستقل و مبتنی بر ارزش‌های اصیل و نظام مبتنی بر آزادی فکر و عدالت اجتماعی معرفی کردند.(۲۲)

احیای ارزش‌های اسلامی: حضرت امام خامنه‌ای، قیام نظام جمهوری اسلامی را برای احیای ارزش‌های اسلام و تجدید بعثت نبی‌اکرم(ص) می‌دانند و در این راستا فرمودند: مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کردند.(۲۳)

استکبارستیزی: از دیدگاه ایشان یکی از مبانی اصلی جمهوری اسلامی، استکبارستیزی است، شعار حکومت اسلامی از ساعت اول، مقابله با زورگویی‌ها و قلدری‌ها و گردن کلفتی‌ها بود، ملت ایران در دنیا به این شناخته شده که با ظلم، با سلطه‌گری، با روابط ناسالم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری در سیاست‌های بین‌المللی، مخالف است.(۲۴)

تأمین خواسته‌های جسمی، روحی، مادّی و معنوی انسان: رهبر انقلاب در فرمایشات خود نقل کردند که نظام اسلامی، نظامی است که اساس آن بر تأمین خواسته‌های جسمی، روحی، مادّی و معنوی انسان است.(۲۵)

گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی و ایجاد تمدن اسلامی: یکی از فلسفه‌های وجودی نظام جمهوری اسلامی که رهبر انقلاب در بیانات خود بدان اشاره نموده‌اند، گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی است.(۲۶)

تعالی یافتن اخلاق انسان‌ها: رهبر معظم انقلاب با اشاره به آیه «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» اساس کارها را اخلاق معرفی کرد‌ه‌اند. فلسفه‌ نظام جمهورى اسلامى این است که در میان مردم، عدالت، اخلاق، معنویت و رفاه مادى را به‌ وجود آورد.(۲۷)

رفاه عمومی: ایشان فرمودند: یکی از فلسفه‌های نظام جمهوری اسلامی این است که در میان مردم رفاه مادی ایجاد کند، همچنین اشاره کرده‌اند که: جامعه‌ای می‌تواند تصویر آرمانی یک ملت زنده، بیدار و باهوش قرار گیرد که در آن، معنویت و عدالت، عزت، قدرت، ثروت و رفاه باشد.(۲۸)

 

انسان‌سازی: از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اساس انقلاب اسلامی بر انسان‌سازی است و انسان‌سازی در مرتبه‌ اول، تعمیر دل و آباد کردن جان است. خط صحیح جمهوری اسلامی اداره و هدایت صحیح مردم، به رشد رساندن و به تکامل الهی رساندن مردم است.(۲۹)

 

ایجاد دولت اسلامی

بعد از مرحله‌ی نظام اسلامی نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی می‌رسد. دولت در اینجا به معنای عام آن، یعنی مجموعه‌ی کارگزاران حکومت از قوای سه‌گانه و مسئولان کشور است. اسلامی شدن دولت یعنی تطبیق مسئولان و دولت‌مردان با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسئول دولت اسلامی است؛ یعنی همه‌ی حکومت‌گران و خدمت‌گزاران عمومی باید جهت‌گیری‌ها و رفتار اجتماعی و فردی خود و رابطه‌شان با مردم و نظام‌های بین‌المللی و نظام سلطه‌ی جهانی امروز را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند تا بتوانند به اهداف انقلاب اسلامی برسند و به تعبیر روشن‌تر، منش و روش ایشان به گونه‌ی اسلامی شود.(۳۰)

البته دولت اسلامی کامل به معنای واقعی کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ ما به قدر توان و تلاش خود می‌خواهیم مجموعه‌ی کارگزاران حکومت را به نقطه‌یی برسانیم که با نصاب جمهوری اسلامی تطبیق کند؛ امروز در این مرحله قرار گرفته‌ایم و این مشکل‌تر و دشوار‌تر از مراحل قبلی است(۳۱).

بر مبنای روایت نبوی: لا تصلح عوام هذه الأمه الا بخواصها؛(۳۲) اصلاح توده‌ی مردم، به اصلاح زبدگان و نخبگان هر کشور و جامعه بستگی دارد. اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشکلی به وجود نخواهد آورد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه‌ی مردم، نمی‌تواند این جامعه را به سر منزل مطلوب هدایت کند. یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعه‌ی مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه، این قدر فوق‌العاده است.

اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آن‌گاه کشور به معنای واقعی کلمه، اسلامی و الگو خواهد شد؛ «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»، عدالت مستقر شده و تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشه‌کن شده و عزت حقیقی برای مردم به وجود می‌آید و جایگاه این جامعه در روابط بین‌الملل ارتقاء پیدا می‌کند. از کشور اسلامی می‌شود دنیای اسلامی درست کرد؛ الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود می‌آید.(۳۳)

دولت اسلامی بر ارزش‌هایی استوار و شاخصه‌های برای خود دارد تا بتوان به آن حکومت اسلامی گفت که با توجه به منویات رهبری این شاخص‌ها به شرح ذیل می‌باشد:

١. شاخص اعتقادی و اخلاقی

شاخص سلامت اعتقادی و اخلاقی – بخصوص در مسئولان رده‌های بالا مبتنی بر منابع اسلامی، اصول و مبانی ارزشی انقلاب از مجموعه‌ی بیانات، موضع‌گیری‌ها، رهنمودهای امام(ره) و اعتماد به وعده صریح خدای متعال که می‌فرماید: «ان تنصروا الله ینصرکم، و لینصرن الله من ینصره»، اگر شما از دین او حمایت کردید، از راه خدا پیروی کردید خدا شما را نصرت خواهد داد.(۳۴)

  1. ۲. عدالت

همه‌ی ارسال رسل و انزال کتب و مانند اینها «لیقوم الناس بالقسط» است؛ برای این است که جامعه با قسط زندگی بکند یعنی پیشرفت با عدالت نه پیشرفت بمعنای توسعه در غرب.(۳۵)

  1. قانون‌گرایی

قانون‌گرایی اسناد بالادستی که امروز خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ مثل سیاست‌های کلی، سند چشم انداز، مصوبات شوراهای عالی. این قانون‌گرایی و قانون‌مداری اگر چنانچه جا افتاد، مسلماً خیلی از آسیب‌ها از بین خواهد رفت.(۳۶)

  1. حکمت و خردگرایی

مسئله‌ی حکمت و خردگرایی در کارها است؛ کار کارشناسی، مطالعه‌ی درست، ملاحظه‌ی جوانب و آثار و تبعات یک اقدام، و حتی گاهی ملاحظه‌ی تبعات آن و از جمله‌ی شقوق همین حکمت، استفاده از ظرفیت بالای کارشناسی است.(۳۷)

 

ایجاد کشور یا جامعه اسلامی

پس از شکل‏‌گیری دولت اسلامی، ثمره این دولت، تلألو و تشعشع نظام اسلامی خواهد بود. بدین معنا که کارویژه اصلی دولت اسلامی، «ایجاد کشور اسلامی» می‏باشد که خود مرحله چهارم فرآیند تحقق انقلاب اسلامی به شمار می‏رود:

رهبر معظم انقلاب، در باره تحقق چهارمین گام می‌فرمایند: اگر دولت به معناى واقعى کلمه، اسلامى شد، آن‌گاه کشور به معناى واقعى کلمه اسلامى خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر به تدریج ریشه‌کن مى‌شود؛ عزّت حقیقى براى مردم به وجود مى‌آید؛ جایگاهش در روابط بین‌الملل ارتقاء پیدا مى‌کند؛ این مى‌شود کشور اسلامى.(۳۸)

من و امثال من اگر خودمان صادق باشیم، مى‏توانیم مردم را صادق بار بیاوریم. اگر خود ما اسیر هوى‏ و هوس نباشیم، مى‏توانیم مردم را آزاد از هوى‏ و هوس بار بیاوریم. اگر ما شجاع باشیم، مى‏توانیم مردم را شجاع بار بیاوریم. اگر من و امثال من اسیر هوى‏ و هوس و دنبال طمع و بنده و ذلیلِ ترس و طمع خود بودیم، نمى‏توانیم مردم را با فضایل بار بیاوریم. این بسته به شانس و اقبال هر کسى است که در گوشه‏یى معلم خوبى پیدا کند و به صورت فردى تکامل یابد؛ جامعه پیش نخواهد رفت. دولت اسلامى است که کشور اسلامى به وجود مى‏آورد.(۳۹)

بعد از این مرحله، مرحله‌ى تلألؤ و تشعشع نظام اسلامى است؛ یعنى مرحله‌ى ایجاد کشور اسلامى. اگر این مرحله به وجود آمد، آن‌وقت براى مسلمان‌هاى عالم، الگو و اسوه مى‌شویم: «لتکونوا شهداء على النّاس».(۴۰)

به تعبیر دیگر معظم‌له تاکید می‌کنند: کشور اسلامى یعنى کشورى که اسلامِ حیات‏بخش، اسلامِ نشاط آور، اسلامِ تحرک‏آفرین، اسلامِ بدون کج‏اندیشى و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعت‏بخش به انسان‌ها، و اسلامِ هدایت کننده‏ى انسان‌ها به سوى علم و دانش بر آن حاکم است؛ اسلامى که با همان شکلى که در قرن اولِ اسلامى به آن عمل شد، توانست یک مجموعه‏ى پراکنده را به اوج تمدن تاریخى و جهانى برساند و تمدن و دانش او بر دنیا سیطره پیدا کند. سیطره و تسلط علمى به دنبال خود عزت سیاسى هم مى‏آورد؛ رفاه اقتصادى هم مى‏آورد؛ فضایل اخلاقى هم مى‏آورد؛ اگر کشور به معناى واقعى کلمه اسلامى شود.(۴۱)

معظم‌له در بیان مفهوم جامعه اسلامی با تعبیر دیگر می‌فرمایند: «جامعه اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعه‌ای که در آن آرمان‌های اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی که اسلام برای بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند، جامعه عادل برخوردار از عدالت، جامعه آزاد، جامعه‌ای که مردم در آن، در اداره کشور، در آینده خود، در پیشرفت خود دارای نقشند، دارای تأثیرند، جامعه‌ای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعه‌ای برخوردار از رفاه و مبرّا از فقر و گرسنگی، جامعه‌ای دارای پیشرفت‌های همه‌جانبه، پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی و بالأخره جامعه‌ای بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم. این آن جامعه‌ای است که ما دنبالش هستیم؛ البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولی ما دنبال این هستیم که این جامعه تحقق پیدا می‌کند.»(۴۲)

با توجه به بیانات معظم‌له و تعبیر ایشان می‌توان به طور خلاصه جامعه اسلامی را دارای صفات ذیل برشمرد، صفاتی نظیر: عدالت، پیشرفت، پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی، رفاه، مردم‌سالاری، کرامت انسانی، عزت حقیقی، عزت ملی و استغنای ملی، آرمان‌های اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگ، جامعه عادل، جامعه آزاد، جامعه‌ای بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف، بدون تبعیض، مبرا از فقر و در حال پیشروی دائم و سایر واژه‌های مشابه دیگری که شالوده و درون مایه یک جامعه اسلامی را تشکیل می‌دهد.

 

شکل‌گیری تمدن اسلامی

بر طبق دیدگاه رهبر معظم انقلاب، گام بعدی در هنگامی که به‌طور کامل جامعه اسلامی را بنا نهادیم، باید به دنبال ایجاد تمدن اسلامی باشیم: «از کشور اسلامی می‌شود دنیای اسلامی [تمدن اسلامی] درست کرد، الگو که درست شد، نظایرش در دنیا درست خواهد شد.»(۴۳)

معظم‌له، تمدن اسلامی را فضایی می‌دانند که انسان در آن فضا به لحاظ معنوی و مادّی می‌تواند رشد کند و به غایات مطلوبی برسد که خدای متعال او را برای آن غایات خلق کرده است. زندگی خوب و عزّتمندی داشته باشد، انسان عزیز، انسان دارای قدرت، دارای اراده، دارای ابتکار، دارای سازندگی جهان طبیعت. تمدّن اسلامی به این معنی است و هدف و آرمان نظام جمهوری اسلامی این است.(۴۴)

در این تعریف ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن مادی و معنوی بشر مطرح خواهد شد که منجر به تکامل او و قرب به خدا می‌شود.

به‌طور کلی، مراد از تمدن اسلامی، همه دستاوردهای مسلمانان در ابعاد گوناگون اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اخلاقی، مادی و معنوی، صنعت، اختراعات و اکتشافات است که از عصر پیامبر(ص) شروع شد و با گسترش قلمرو اسلامی از مرزهای غربی چین تا اندلس را در برگرفت. بنابراین می‌توان در جمع‌بندی تعریف مفاهیم تمدن بیان کرد که شاخصه‌های تمدن در دیدگاه اندیشمندان اسلامی با توجه به مبانی فکری و شرایط محیط متفاوت است. یعنی تعدادی از شاخصه‌های تمدن در هر عصری بر اساس شرایط محیطی تغییرپذیر و دارای شدت و ضعف است.

معظم‌له همواره تاکید دارند اصلاح دنیای لازمه‌اش اصلاح خود است در همین راستا می‌فرمایند:

«وقتی کشور اسلامی پدید آمد، تمدن اسلامی به‌وجود خواهد آمد، آن‌وقت فرهنگ اسلامی فضای عمومی بشریت را فرا خواهد گرفت، اینها همه‌اش با مراقبت و با تقوا عملی است، تقوای فردی و تقوای جماعت و امت.»(۴۵)

و این مهم همان هدف نهایی است که همواره از آن یاد می‌کنند و می‌افزایند: «جامعه‌ای که به عبودیت خدا می‌رسد، یعنی به معرفت کامل خدا می‌رسد، تخلق به اخلاق‌الله پیدا می‌کند، آن نهایت کمال انسانی است. بنابراین هدف نهایی آن است… خُب وقتی یک چنین جامعه‌ای به‌وجود آمد، زمینه برای ایجاد امت اسلامی، یعنی گسترش این جامعه هم به‌وجود خواهد آمد.»(۴۶)

در این نوشتار سعی بر آن شد تا به منظور تحقق اهداف امت اسلامی که همان ایجاد تمدن اسلامی است، مقدمه‌ای بر نگرش امام خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی‌را برای مخاطبان ارائه دهیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بیانات در دیدار با وزیر کشور و استاندارن ۲۸/۱/۷۸٫

۲- افتتاحیه دومین دوره تحصیلی دانشگاه امام صادق(ع) ۳/۱۰/۶۲٫

۳- خطبه های نماز جمعه ۷۰/۷/۵٫

۴- بیانات در دیدار اعضای هیات علمی جهاد دانشگاهی.

۵- بیانات در دیدار با فرماندهان نیروی مقاومت بسیج ۲۲/۴/۷۱٫

۶- سوره رعد آیه ۱۱٫

۷- سخنرانی در افتتاحیه ی دهه فجر ۱۲/۱۱/۶۲٫

۸- سوره احزاب آیه ۶۲٫

۹- بیانات در جمع مسئولان پایگاه های مقاومت تهران ۲۲/۴/۶۶٫

۱۰- بیانات در نماز جمعه ۱۹/۳/۷۴٫

۱۱- بیانات در جمع میهمانان خارجی ۱۲/۳/۷۲٫

۱۲- بیانات در افتتاحیه دهه فجر ۱۲/۱۱/۶۷٫

۱۳- بیانات در دیدار با روحانیت ۲۱/۶/۶۴٫

۱۴- بیانات در۵/۱۱/۸۵٫

۱۵- بیانات در ۸/۱۲/۵۹٫

۱۶- بیانات در ۳۰/۹/۶۱٫

۱۷- بیانات ۳۰/۹/۶۱٫

۱۸- بیانات ۲۷/۱۱/۷۹٫

۱۹- بیانات۲۰/۷/۶۸٫

۲۰- بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/ ۷/۹۱

۲۱- بیانات در دیدار مردم قزوین‌ – ۲۵/۹/۱۳۸۲٫

۲۲- بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان – ۱۹/۲/۱۳۸۴٫

۲۳- مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) – ۱۴/۳/۱۳۸۲٫

۲۴- بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران – ۱۲/۱۱/۱۳۷۵٫

۲۵- بیانات در دیدار جمعی از جوانان استان اردبیل‌ –  ۵/۵/۱۳۷۹٫

۲۶- بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان – ۱۸/۸/۱۳۸۵٫

۲۷- بیانات در دیدار جمعی از روحانیون -۲/۲/۱۳۷۷٫

۲۸- بیانات در دیدار مردم قزوین‌ – ۲۵/۹/۱۳۸۲٫

۲۹- بیانات در دیدار مردم قم – ۱۹/۱۰/۱۳۷۰٫

۳۰- بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ۱۳۷۹٫

۳۱- بیانات در دیدار اعضاى هیئت دولت ۱۳۸۴٫

۳۲- تحریر المواعظ العددیه، على مشکینى،‏ ۳۳۶.

۳۳- بیانات در دیدار اعضاى هیئت دولت ۱۳۸۴٫

۳۴- بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ۱۳۸۵٫

۳۵- بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۶- بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۷- دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۸- بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۲/۹/۷۹٫

۳۹- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌  ۲۸/۵/۸۴٫

۴۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام  ۲۱/۹/۸۰٫

۴۱- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌ ۲۸/۵/۸۴٫

۴۲- بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰٫

۴۳- بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام؛ ۱۲/۹/۱۳۷۹٫

۴۴- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۲/۰۳/۱۳۸۳٫

۴۵- بیانات در خطبه های نماز جمعه تهران؛ ۲۸/۵/۱۳۸۴٫

۴۶- بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰٫

24دسامبر/19

دمیدن روح در دانشگاه

ارتباط حوزه و دانشگاه در طول چهل سال پس از شروع انقلاب اسلامی موضوعی بوده است که متفکران همواره به آن اندیشیده‌اند، باید جداً مورد بازخوانی قرار گیرد تا معلوم شود نقصان ناشی از غفلت از این امر مهم تا چه حد موجب ناتوانی ما در مسیر ادامه‌ انقلاب اسلامی شده است.

اندیشه‌ ارتباط حوزه و دانشگاه متوجه این امر است که ساحت متفاوت حوزه و دانشگاه هیچ‌کدام به‌تنهایی برای ادامه‌ تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، کافی نیستند و این به دلیل روحی است که در هر کدام از این دو ساحت جریان دارد که می‌توان تحت عنوان سنّت و تجدد از آنها نام برد و در این اندیشه وارد شد که انقلاب اسلامی جهانی جمع بین آن دو جهان است و در مواجه با جهان تجدد، بنا دارد روح و روحیه‌ای را به میان آورد که در عین حال که میدان را برای جهان تجدد خالی و یا عقل مدرن را به‌کلّی نفی نمی‌کند، از نقص‌های اومانیستی دنیای تجدد مصون است.

بدیهی است عقل مورد نظر من، عقلی است که ماورای ملاک‌ها و ارزش‌های غربی، به این تاریخ و آنچه در حال وقوع است می‌نگرد. در نگاه روشنفکران غربی، کسانی چون شهید آوینی‌ چون در ملاک‌های ارزش‌گذاری غربی نمی‌گنجند، اندیشمند به شمار نمی‌آیند. از این رو نحوه‌ تفکر رهبر معظم انقلاب به موضوعات هم در نگاه غربی جایی ندارد.

روشنفکر غربی تاریخ را خالی از انبیا و توده‌های مردمی می‌بیند. از این رو روشنفکر غربی در توهّمات خود زندگی می‌کند و نه در واقعیت. ارتباط بین حوزه و دانشگاه برای تولد انسانی است که نه مثل روشنفکر غرب‌زده فکر کند و نه به‌کلّی از عقل مدرن بگریزد و این امر بسیار حساسی است که با ظهور انقلاب اسلامی می‌توان در باره آن اندیشید.

دانشگاه تا حدودی ادامه‌ تاریخی است که در آن هستیم نه تاریخی که باید در آن باشیم. شاید امید رهبر معظم انقلاب به دانشگاه نیز از این روست که دانشجویان ما در تاریخی که در آن هستند متوقف نشده‌اند.

به نظر من روحیه‌ امثال شهید بهشتی‌ها و مطهری‌ها و مفتح‌ها که بین حوزه و دانشگاه توانستند جمع کنند، تاریخ آینده‌ ما را می‌سازد. در این نگاه بر عکس روشنفکر غرب‌زده، بسیجی‌ها نیز دیده می‌شوند.

آن عقلی که نگاه ارزشی به تاریخی که انقلاب اسلامی را شکل داده، منبر رفتن می‌داند، می‌خواهد بگوید منبر حرف ندارد و از مشهورات می‌گوید، در صورتی که اینها متوجه نیستند که منبر، عالَم را نجات داده است.

امام خمینی(ع) آن اندازه که با منبرهایشان در جامعه تحول ایجاد کردند با کتاب‌های‌شان نکردند، ولی هنر حضرت امام آن بود که متوجه‌ تاریخی بودند که در حال وقوع بود و اینکه آن تاریخ بدون مواجهه با دنیای جدید شکل نمی‌گیرد.

 

 

خود را در کدام تاریخ جستجو کنیم؟

اگر خود را در تاریخی جستجو کنیم که قوام آن در اراده معطوف به قدرت است، نهایتِ کارمان منتهی‌شدن به غرب است و مجبور خواهیم شد مستقیم و یا غیرمستقیم در مقابل ارزش‌های اسلامی بایستیم؛ زیرا از یک طرف نمی‌توانیم به چیزی ماورای قدرت فکر کنیم و از سوی دیگر انقلاب اسلامی که خود را ماورای حضور در تاریخی که ادامه‌ غرب است، معنا کرده، برای ما معنا ندارد.

ارتباط حوزه و دانشگاه، ما را در جایگاهی قرار می‌دهد که به جای اراده‌ معطوف به «قدرت»، به اراده‌ معطوف به «حق» فکر کنیم. انقلاب اسلامی اساساً نمی‌خواهد در فضای غرب دیده شود و می‌داند مردم کشورهای جهان اسلام، انقلاب اسلامی را در رسانه‌های غرب‌زده‌ کشورهای اسلامی نمی‌بینند و این یکی از شاخصه‌های تمدنی است که جدا از تمدن غربی در حال ظهور است.

مثل حضور مردم در مراسم اربعین امام حسین(ع) در سال‌های اخیر که تعریفی ورای تعریف تمدن غرب از مردم و حضور مردم ارائه کرده و در حال شکل‌دهی به دنیای خود است.

اگر معنای حضور در تاریخ، حضور با هویت جمهوری اسلامی است و معنای حضور حضرت امام حسین(ع) در حرکات میلیونی پیاده‌روی اربعین است، باید حواسمان باشد که بنا نیست در تاریخی که ادامه‌ غرب است دیده شویم، بلکه بناست نوعی حیات فرهنگی خاص مثل حضور هوا، در تاریخی که در آن قرار داریم، به صحنه آید و این نوع حضور بسیار مهم است.

رهبر معظم انقلاب روی این نکته تأکید دارند که اگر قرار است در مقابل جبهه‌های استکباری بایستیم، باید برنامه داشته باشیم و کارمان هدایت شده باشد و این هم ممکن نیست مگر با تشکیل جبهه‌ای که تعریفی خاص از خود داشته داشته باشد، تعریفی که جمع بین ساحت دانشگاه و حوزه باشد و هر کدام ساحت دیگری را بفهمند، بی آنکه یک دیگر را نفی کند.

به این دلیل به پشتوانه‌ فرهنگی محکمی نیاز داریم تا گرفتار سطحی‌نگری و تحجرهای خطرناک نشویم. بر این اساس در مورد پشتوانه‌ فکری ارتباط بین حوزه و دانشگاه باید حساس بود، زیرا گروهی ممکن است از نظر اخلاقی، رجوعشان به یک استاد اخلاق یا از نظر فقهی، رجوعشان به یک فقیه باشد، در حالی ‌که حضور در تاریخ جدید فقط «فقه» و «اخلاق» نیست، بلکه به یک فکر بزرگ تاریخی نیاز است تا زمانه‌ای را که شروع شده است بشناسد.

واقعیت این است که اگر کانون‌های فکری- فرهنگی در حوزه و دانشگاه نتوانند ماورای فقه و اخلاق و تکنولوژی راهی را که حضرت امام خمینی گشودند، ادامه بدهند، بعد از مدتی به ساده‌پنداری دچار می‌شوند. چیزی که در حال حاضر در تعدادی از حوزویان و یا دانشگاهیان ملاحظه می‌شود.

 

 

بازگشت تفکر به جامعه

در این تاریخ باید چگونه به صحنه بیاییم که تفکر به معنای واقعی آن به جامعه برگردد و از جدال‌های سیاسی و فرقه‌ای و حرص‌های دنیایی آزاد شویم؟ در حال حاضر بسیاری از جریان‌های فکری در حوزه و دانشگاه، ورای حوادث موسمی، به تاریخی که انقلاب اسلامی باید در آن قرار گیرد، فکر و ضرورت ارتباط حوزه و دانشگاه را به عنوان یک نیاز درک نمی‌کنند. بیشتر آنها‌ دغدغه جایگاه خود را دارند و متوجه‌ اهمیت جریانات فکری دیگر نیستند، به همین دلیل هم بیشتر دچار به شیوه‌ای انفعالی رفتار می‌کنند و معنای خود را در مقابله با رقیب شکل می‌دهند، آن هم تقابلی بسیار سطحی و بدون تفکر در باره جریان‌های جبهه‌ دیگر. اینها هر کدام کاری را شروع کرده‌اند و همچنان ادامه می‌دهند.

قبل از انقلاب خلأ کارهای فرهنگی کاملاً مشخص بود و عده‌ای تمام همّت خود را صرف جبران آن می‌کردند. شهید مطهری به این دلیل مطهری شد که متوجه شد که اگر صرفاً در حوزه بماند آن خلأ جبران نمی‌شود.

علت کارآمدی خدمات شهید مطهری به این دلیل است که ایشان متوجه شد با آگاهی از مقتضیات زمانه خود اقدام کرد و به دانشگاه رفت تا نه‌تنها معارف حوزوی را به آنجا ببرد، بلکه با فضای دانشگاه نیز آشنا شود. و وسعت نظر ایشان را که به سایر اندیشه‌ها احترام می‌گذاشت، باید در چنین روحیه‌ای جستجو کرد.

 

 

معنای حضور تاریخی

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «ما باید یک بنیه‌ فرهنگی قوی، هم در خودمان، هم در مجموعه‌ نظام و هم در تک‌تک مردم به وجود بیاوریم.» ایشان روی بنیه‌ فرهنگی قوی تأکید زیادی دارند و بارها روشن کرده‌اند که منظورشان از بنیه فرهنگی قوی این نیست که یک جریان سیاسی راه بیندازیم. ایشان در کرمانشاه در جمع دانشجویان فرمودند: «برخی احزاب مانند احزاب کنونی غرب در واقع باشگاه‌هایی برای کسب قدرت هستند و سعی دارند از هر طریق، از جمله زد و بندهای سیاسی به قدرت برسند. ما این گونه تخریب را تأیید نمی‌کنیم.»(۱)

اما تشکیلات به معنایی که بخواهد هدایت فکری جامعه را در زمینه‌های سیاسی، دینی، عقیدتی شکل دهد، مورد تأیید رهبری است. ایشان در این زمینه می‌فرمایند:  «ایجاد تمدن اسلامی به معنای حقیقی که در آن هم دنیا هست و هم آخرت، هم عزت در ملأ اعلا و هم عزت در روی زمین است، هدف والای ما و خود وسیله‌ای برای تعالی معنوی و عبودیت واقعی‌ای است که خدای متعال ما را برای آن خلق کرده است.

برای نیل به این هدف باید خیلی کار بکنیم. برای پیشرفت باید بنیه‌ فرهنگی خود را آحاد مردم را قوی کنیم.»

اگر همه جریان‌هایی که بنا دارند در این کشور فعالیت فرهنگی کنند، این سخن مقام معظم رهبری را نصب‌العین خود قرار دهند، تکلیف خود را به‌درستی تشخیص می‌دهند و می‌دانند که هر سلیقه و گرایشی که دارند و در هر سطحی که هستند، ابتدا باید به علوم اسلامی بپردازند و با چنین بنیه‌ای به سایر علوم مدرن رجوع کنند، یعنی همان کاری که دانشگاه‌های بزرگ دنیا انجام می‌دهند. ابتدا باید مزه‌ معنویت را چشید و سپس در نگاهی تکنیکی، به پیشرفت فکر کرد.

برای تقویت بنیه‌ فکری و فرهنگی مردم و باز گرداندن تفکر به جامعه جز این راهی وجود ندارد که فقط در متن انقلاب اسلامی محقق می‌شود. حتی عرفان هم باید ذیل انقلاب اسلامی تعریف شود تا عبور از حجاب تفکر میسر شود و این مهم جز در پرتو ارتباط بین دانشگاه و حوزه ممکن نیست.

 

 

امکان ادامه راه

رهبر معظم انقلاب در باره ایجاد بنیه‌ قوی فرهنگی نظرها را متوجه زیرساخت‌های فرهنگی می‌کنند و آن عبارت است از عمیق‌شدن جامعه در معارف الهی و شناخت سنن جاری در هستی برای ادامه‌ راه. ایشان می‌فرمایند:

«من عرضم این است که ادامه راه با استحکام زیرساخت‌ها ممکن است. اگر چنانچه زیرساخت‌ها محکم شدند، ادامه کار آسان خواهد شد.»

جامعه با مبانی فرهنگی اصیل خود می‌تواند در مقابل فتنه‌ها و نقشه‌های دشمن بایستد و از جایگاه خود کنده نشود.

از این رو کسانی حقیقتاً به جامعه خدمت می‌کنند که بی‌سر و صدا و بی آنکه بخواهند در این کار عنوانی برای خود دست و پا کنند، ریشه‌های معرفتی جامعه را محکم کرده باشند. اگر در این مسیر از دانشگاه و عقل مدرن غفلت کنیم، به جامعه‌ای که همه‌ جوانب زندگی در این تاریخ را در اختیار ما بگذارد نخواهیم رسید، از این رو باید به دانشگاه نگاه جدّی داشت و نه نگاه تشریفاتی، وگرنه در تاریخ گذشته زندگی خواهیم کرد.

اگر بخواهیم نگاه به انقلاب را در دانشگاه و در حوزه‌های علمیه تفصیل دهیم باید برای هر یک از این حوزه‌ها روشن شود که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی شکل گرفته و معنا یافتن حوزه و دانشگاه تنها در متن تاریخی‌ای میسر است که با انقلاب اسلامی به ‌وجود آمده است.

کسانی که ذات انقلاب را می‌شناسند، عموماً به کلیات اهداف و خط مشی‌ها اشراف دارند و در حوزه‌ای که حضور دارند می‌دانند چه کار  باید بکنند و چه موضوعاتی را باید در نظر بگیرند، اما از متوجه‌ ضرورت حضور حوزه‌های دیگر نیستند و این مسئله، امکان حضور تمدنی انقلاب را تضعیف می‌کند.

دو نکته مهم را باید همواره در نظر داشت: یکی تفکری که باید ذیل آن قرار بگیریم، مثل سیره‌ حضرت امام خمینی و راه‌های مدنظر رهبر معظم انقلاب و دیگر اینکه انقلاب اسلامی یک حقیقت وجودی است که در عین حال که همواره با آن روبه‌رو هستیم، نمی‌توانیم تعریف مشخصی از آن را ارائه بدهیم و حوزه و دانشگاه هر کدام با چهره‌ای از آن حقیقت روبه‌رو هستند و به حکم «المؤمن مرآت المؤمن» هر کدام می‌توانند برای دیگری آینه ‌شوند و خود را در آئینه دیگری ببینند.

از این رو همواره باید منتظر بمانیم تا چهره‌ای از آن حقیقت در ارتباط با دیگری نمایان شود و ما را در تاریخ خود جلو ببرد. زیبایی زندگی در ذیل انقلاب اسلامی نیز به همین واقعیت مربوط است، مشروط بر آنکه حالت فرقه‌ای و قبیله‌ای به خود ندهیم.

انقلاب اسلامی با پشتوانه‌ فکری می‌تواند به پیش رود و یکی از تفکراتی است که می‌تواند بقیه افراد و افکار را درست بفهمد. این انقلاب از یک سو مبتنی بر تفکر صدرایی و عرفان ابن عربی و از سوی دیگر عقل تکنیکی است.

ما موظف هستیم در بسط هویت انقلاب اسلامی روی این ‌موضوعات تأمل کنیم تا از یک طرف اهداف قدسی انقلاب را با آگاهی کامل‌تری بفهمیم و از سوی دیگر بی آنکه گرفتار سکولاریته شویم، امکان حضور در جهان مدرن را از دست ندهیم.

خداوند با عنایت به زمینه‌ای حقیقی در بین مسلمانان است که خطاب به آنها می‌فرماید: «وَ لْتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحُونَ»(۲) باید امت‌هایی بشوید که انسانیت را با تمام وسعتش به خیر دعوت و امر به معروف و از هر منکری نهی کنید.

اینان تنها گروهی از شما هستند که حقیقتاً رستگار خواهند شد، زیرا آنها متوجه‌ رسالت تاریخی خود در متذکرشدن به معروف و امری که فطرت‌ها می‌پسندند، شده‌اند و همگان را از هر زشتی‌ای که روح بشریت از آن گریزان است، نهی می‌کنند و گرفتار محدودیت‌های قومی و قبیله‌ای که حق و باطل را ذیل گروه و قبیله پنهان می‌کنند، نیستند.

خداوند تا آنجا برای مسلمانان واقعی رسالت قائل است که می‌فرماید:

«کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»(۳)

شما بهترین امتی هستید که خداوند برای امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا در بین بشریت به ظهور رساند.

این نوع برخورد با بشریت امروز، رسالتی تاریخی است که با انقلاب اسلامی بر دوش همه‌ ما گذارده شد و چنانچه با این دید به مسئولیت خود که یک مسئولیت جهانی برای نشان ‌دادن حق و حقیقت است، بنگریم، مسلماً گرفتار محدودیت‌های قومی و قبیلگی و حزبی نخواهیم شد و می‌دانیم که از سرمایه‌های بزرگ معنوی و حِکمی خود و آثار به‌جامانده از حضرت امام چگونه بهره‌برداری کنیم و مانند رزمندگان در شب حمله، حتی یک لحظه غفلت را هم به خود راه ندهیم و به‌راحتی هرکسی را که مثل ما فکر نکرد، اما به انقلاب و رهبری وفادار بود، غیر خودی ندانیم، چیزی که در امثال شهید بهشتی و شهید مطهری‌ها نمی‌بینید.

شهید مطهری به دلیل هوشیاری تاریخی خود تصمیم می‌گیرد از حوزه به دانشگاه برود. حضور شهید مطهری در دانشگاه را ساده و با نگاه متجددین به این حرکت ننگرید. شهید مطهری برای اینکه دانشگاه مهم‌تر است به دانشگاه نرفت.

او خوب می‌دانست که دانشگاه مهم‌تر از حوزه نیست. حکمت به معنای عمیق و دقیقش نمی‌تواند در دانشگاه محقق شود، زیرا روح دروس دانشگاهی واحدی و ترمی است و فرصت تعمق و ژرف‌نگری را به دانشجو نمی‌دهد. شهید مطهری به دانشگاه رفت چون می‌دانست در اطرافش حوادثی در حال وقوع هستند و او نمی‌توانست نسبت به آن‌ حوادث بی‌تفاوت باشد و براساس آن هوشیاری بود که حضورش در دانشگاه نتیجه داد و مانع شد تا فضای سکولاریته‌ آن زمان، نسل تحصیلکرده‌ دانشگاهی ما را کلاً به نفع خود مصادره کند.

نتیجه‌ کار آن شهید بزرگ تنها اموری نیستند که به صورت ملموس می‌بینیم، بلکه شهید مطهری روحی را در دانشگاه جاری کرد که در اثر آن چشم‌ها و دل‌ها از تفکر محدود غربی متوجه جایگاه دیگری شدند.

شهید مطهری متوجه‌ جدی‌بودن عقل غربی شد و در عین حال که فلسفه‌ غرب را نقد می‌کرد، آن را نفی نمی‌کرد.

بنده به این دلیل برای تفسیر قیّم «المیزان» ارزش قائلم که علامه طباطبایی به عنوان انسانی صاحب فکر، روحی را که در عالم جاری است می‌شناسد و رجوع به قرآن می‌کند تا بهترین شکل هدایت را در این زمانه بیابد و در فضای آنچه در جامعه‌ جهانی می‌گذرد، هدایت قرآنی را به صحنه بیاورد. از این تفسیر المیزان به انسان بصیرت می‌دهد زیرا انسان در ذات خود آماده‌ شنیدن سخن حق است و می‌خواهد مورد خطاب خداوند باشد، لذا باید چنین شرایطی را برای انسان فراهم کرد تا از بصیرت محروم نشود. تفسیر المیزان به یک معنا حاصل ارتباط «سنت» و «مدرنیته» است که بعداً به ارتباط بین دانشگاه و حوزه تعبیر شد و نتیجه‌ آن آزاداندیشی‌ای است که ما سخت بدان نیاز داریم.

رهبر معظم انقلاب با تمام وجود تلاش می‌کنند در ذیل شخصیت حضرت امام(ره)، مفسر و مبیّن اندیشه‌ امام باشند.

ایشان با تأکید بر آزاداندیشی سعی دارند ما را به هدف اصلی ارتباط حوزه و دانشگاه برسانند، زیرا در این ارتباط و با طلوع آزاداندیشی است که می‌توانیم شخصیت‌هایی را در حوزه و دانشگاه تربیت کنیم که هر کدام در باره ساحت و جایگاه دیگری فکر کنند و از جزیره‌بودن خود آزاد شوند.

 

 

آزاداندیشی و گفتگوی آزاد در حوزه و دانشگاه

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«اگر بخواهیم حقیقتاً در زمینه‌ گسترش و توسعه‌ واقعی فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم که از مواهب خدادادی و در درجه اول آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه‌ ما یک شعار مظلوم است و همین که گفته می‏شود آزاداندیشی، عده‏ای تصور می‏کنند بناست همه‌ بنیان‌های اصیل درهم شکسته شوند و آنها‌ چون به این بنیان‌ها دل بسته‏اند، می‏ترسند. عده‏ دیگری هم تصور می‏کنند که با آزاداندیشی باید این بنیان‌ها را شکست. هر دو گروه به آزاداندیشی – که شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است- ظلم می‏کنند.

ما به آزاداندیشی احتیاج داریم. متأسّفانه گذشته‌ فرهنگی کشور ما فضا را برای این آزاداندیشی بسیار تنگ کرده بود.(۴) …محیط آزاداندیشی، محیط خاصی است که باید آن را ایجاد کرد؛ آن هم کار شماهاست. البته به نظر من، گفت وگوی آزاد باید از حوزه و دانشگاه شروع شود… این اتفاق باید بیفتد، ما الان این را نداریم.»

وقتی اندیشه‌‌ اندیشمندان در گذشته متوقف شد و وقتی تحصیلکرده‌های دانشگاه تماماً به نگاه جدید به عالم و آدم، خیره ماندند، انواع بیگانگی‌ها به دو حوزه‌ تفکر شروع می‌شود. یکی در گذشته‌ خود متوقف می‌شود و در جهان جدید حاضر نیست و دیگری از خرد قومی خود غافل است و از گذشته‌ خود بریده است. با آزادی فکر در حوزه و دانشگاه این نقیصه برطرف می‌شود.

رهبر فرزانه انقلاب می‌فرمایند:

«حرف اصلی ما امروز این است که نه با توقف در گذشته و سرکوب نوآوری و نه با رهاسازی و شالوده‏شکنی و هرج و مرج اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی می‏توان به جایی رسید. هر دو غلط‌اند. آزادی فکر همان نهضت آزادفکری است که ما دو سه سال قبل مطرح کردیم و البته دانشجوها هم استقبال کردند، اما عملاً کاری که من گفته بودم، نه در حوزه و نه در دانشگاه انجام نشد. من گفتم کرسی های آزاداندیشی بگذارید.(۵) …میدان‌دادن به دانشجو برای اظهارنظر و تحقق کرسی‌های آزاداندیشی، یکی دیگر از کارهایی است که باید در زمینه‌‏ مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی و علمی انجام بگیرد. میدان دادن به دانشجوست برای اظهارنظر. از اظهارنظر هیچ نباید بیمناک بود.

شما تجربه‌ این پدر پیرتان را در این زمینه داشته باشید. آنی که کمک می‌کند به پیشرفت کشور، آزادی واقعی فکرهاست؛ یعنی آزادانه فکرکردن، آزادانه مطرح کردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریص این و آن هم نگاه نکردن.»(۶)

وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته و مستقل جلو رویم که همه‌ ابعاد آن جامعه رشد کرده باشد.

از یک طرف وظیفه‌ طلاب و حوزویان آن است که بتوانند نمونه‌ کاملی از عالَم دین را به دانشگاهیان بنمایانند و افقی را که باید در علوم نو مدّ نظر داشت، روشن کنند و از طرف دیگر وظیفه‌ دانشگاهیان است که نشان دهند برای ورود به عقل تکنیکی و جهان مدرن باید روح و روحیه‌ای متفاوت از حوزه داشت.

خوش‌بینی حوزه و دانشگاه نسبت به هم امری نیست که با یک تذکر اخلاقی نسبت به هم میسر شود و یا یک ساحت به نفع ساحت دیگر کنار رود و به یک معنا دانشگاه نسبت به حوزه تواضع داشته باشد.

ابداً این‌گونه نیست که دین مردم را حوزه تأمین ‌کند و دنیای مردم را دانشگاه، بلکه هدف از ارتباط حوزه و دانشگاه این است که مردم ما به عالم و آدم، به نحو‌ دیگری بنگرند تا با تولد انسانی جدید با «بودنی» جدید بیگانه نباشند.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- در تاریخ ۲۴/۷/۹۰٫

۲- آل‌عمران/۱۰۴

۳- آل‌عمران/۱۱۰

۴- در دیدار اعضای انجمن اهل قلم- ۷/۱۱/۱۳۸۱٫

۵- بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان، ۱۸/۰۸/۱۳۸۵٫

۶- گزیده‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره‌ی کرسی‌های آزاد اندیشی.

24دسامبر/19

عوامل صلح امام حسن«ع»

یکی از مسائل و حوادث تاریخی که درباره آن سخن فراوان گفته شده، صلح امام حسن«ع» است. نظریات گوناگونی در این باره ارائه شده و هنوز که هنوز است حق مطلب ادا نشده است. ما هم ادعا نداریم که بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم، ولی سعی می‌کنیم با استناد به سخنان خود حضرت مسئله را بررسی کنیم. قبل از بیان اصل مطلب به نکاتی اشاره می‌کنیم:

۱ـ امام مجتبی«ع» با معاویه بیعت نکرد بلکه مصالحه و صلح کرد به معنای خاص بود حتی بالا تر به تعبیر شیخ مفید در ارشاد «هدنه» یعنی آتش‌بس بود نه صلح و دوستی.

«حضرت مجتبی«ع» به معاویه اطمینان نداشت و حیله و نیرنگ او را در این پیشنهاد صلح می‌دانست، ولی چاره‌ای جز پذیرفتن درخواست معاویه درباره ترک جنگ و تأیید آتش‌بس نداشت.» در عبارت شیخ مفید تعبیر ترک جنگ و هدنه آمده است نه بیعت و صلح.(۱)

۲ـ این آتش‌بس بر اساس مصالحی که وجود داشت انجام گرفت. درست همان مصالحی که باعث شد که امیرالمؤمنین علی«ع» در جریان سقیفه و غصب خلافت کوتاه آمدند و صبر کردند. «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در اندیشه فرو رفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم [و حق خود و مردم را بگیرم] و یا در این محیط پرخفقان و تاریک [و ظلمتی که به وجود آورده‌اند] صبر کنم؛ محیطی که جوانان را پیر و پیران را فرسوده و مردان باایمان را تا لحظه ملاقات خدا (و واپسین دم زندگی) به رنج وامی‌دارد [عاقبت] دیدم بردباری و صبر، خردمندانه‌تر است [از تنهایی و بی‌یاور قیام کردن].» (۲)

بعضی‌ها بدون توجه به شرایط زمان قضایا را به گونه‌ای تحلیل می‌کنند که با واقعیت سازگاری ندارد. مثلاً می‌گویند که اساساً حسین بن علی«ع» اهل جنگ و مبارزه و نبرد و به قول امروزی‌ها انقلابی بود، ولی امام حسن«ع» حلیم و بسیار سلیم‌النفس و اهل صلح و سازش بود، نه جنگ و مبارزه. این سخن بسیار غلطی است. اگر امام حسن«ع» در سال ۶۱ هجری بود، مانند امام حسین«ع» قیام می‌کرد و به شهادت می‌رسید و اگر امام حسین«ع» در سال ۴۰ بعد از شهادت علی«ع» بود، همان صلح امام حسن«ع» را انجام می‌داد.

 

 

دنیا محور شدن مردم

باذکر این دونکته وارد بحث می‌شویم که چرا امام حسن«ع» صلح کرد.جالب است بدانید همین سئوال از خود حضرت امام حسن«ع» شده است. خیلی‌ها دغدغه داشتند که چه شد که امام حسن«ع» صلح کرد؟ معاویه عوض شده؟ رفتار امام حسن«ع» با پدرش فرق کرده؟ دشمن از دشمنی دست برداشته است ؟ باید دید حضرت در جواب چه فرموده‌اند. حضرت امام حسن«ع» بعد از صلح معاویه فرمودند: «به خدا قسم نسبت به جنگیدن با اهل شام شک و تردیدی برای ما پیش نیامده است. ما با همدلی  و بردباری با اهل شام می‌جنگیدیم، پس (ناگهان) همدلی تبدیل به دشمنی و بردباری به جزع و فریاد تبدیل شد. شما در جنگ صفین با پدرم در حالی که  دین شما جلوی دنیای شما بود (و دین‌محور بودید) شرکت کردید، ولی امروز صبح کردید در حالی که دنیای شما جلوی دین شماست. (یعنی دنیامحور  شدید). من برای شما همان گونه‌ام که در قبل بوده‌ام، ولی شما همانند گذشته نیستید، زیرا امروز شما یا در صفین کشته داده‌اید و یا در نهروان که خواهان خون‌بهای آن هستید و این در حالی است که دیگران هم از کمک و یاری ما سرباز زدند. بدانید معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که در آن عزت و انصاف نیست. (۳) پس اگر آماده مرگ و فداکاری هستید، ما سخن او را برمی‌گردانیم و حکمش را به خدا واگذار می‌کنیم (و پاسخش را با لبه تیز شمشیر خواهیم داد)؛ و اگر دنبال دنیا هستید (و برای مبارزه آماده نیستید) پیشنهادش را می‌پذیریم.»(۴)

اینجا بود که فریاد البقیه البقیه؛ یعنی بر باقی‌مانده مردم ترحم کنید، بلند شد و امام حسن«ع» مجبور شد به خاطر تنهایی صلح را بپذیرد.یعنی ما اهل‌بیت«ع» عوض نشدیم، بلکه شما عوض شدید. شما قبلاً اهل دین و دیانت  و دین‌محور بودید، ولی الان دنیاطلب شده‌اید و دنیامحور و این امر باعث صلح شده است.

از خطرهای جدی که جامعه امروز ما را تهدید می‌کند، دنیامحور شدن مردم است که ریشه در دنیامحور شدن بعضی از مسئولین و بزرگان و خواص و برخی از آقازاده‌ها دارد. فتنه دی‌ماه ۹۶ هر چند از طرف خارجی‌ها همچون آمریکا و اسرائیل و عربستان و… حمایت می‌شد، ولی این پیام را داشت که اگر مسئولین مرفه و بی‌درد شدند و خواص دنبال دنیا و تجملات رفتند، مردم نیز به دنبال دنیا خواهند رفت و به خاطر دنیای خویش ممکن است علیه مسئولین قیام کنند.

 

 

عدم یاری و تنها ماندن امام

وقتی مردم دنیامحور شدند و به دنبال حفظ جان و مالشان رفتند، آن وقت است که امام تنها می‌ماند و نمی‌تواند به دنبال مقاصد عالیه در جنگ و درگیری‌ها باشد. یکی از مهم‌ترین عوامل سکوت و صلح همه امامانی که خانه‌نشین شدند و مجبور شدند با طاغوت زمان از در صلح و آشتی وارد شوند، نبود یار و عدم همراهی مردم بود. زید بن وهب می‌گوید:

«در مدائن هنگامی که حضرت مجتبی«ع» را مجروح کرده بودند، نزد ایشان رفتم و عرض کردم، «ای پسر رسول خدا! چه تصمیمی داری؟ مردم در تحیر و سردرگمی به سر می‌برند.»آن حضرت فرمود، «به خدا سوگند اینها از معاویه برای من بدترند. آنان می‌پندارند که شیعه و پیرو من هستند، در حالی که در پی کشتن و غارت اموال من‌اند. به خدا سوگند اگر بین من و معاویه عهدی بسته شود تا خون خودم را حفظ کنم و برای هدایت خلق خدا، خود و خاندانم محفوظ بمانند، بهتراز آن است که من و اهل‌بیتم را بکشند. به خدا سوگند اگر من قصد جنگ با معاویه را داشته باشم اینها‌ مرا دستگیر و به معاویه تسلیم می‌کنند. پس به خدا قسم! اگر من سالم و عزیز باشم، بهتر است که اسیر و کشته شوم و یا معاویه از من بگذرد که ننگ و عار آن برای همیشه بر بنی‌هاشم باقی بماند و معاویه و فرزندش بر زنده و مرده ما فخرفروشی کنند.»

و نیز فرمود:

«امیرالمؤمنین«ع» روزی مرا شادمان یافت، به من فرمود، «فرزندم حسن! تو را شاد می‌بینم، چگونه خواهی بود هنگامی که پدرت کشته شود و یا آن هنگام که بنی‌امیه خلافت را تصاحب کرده و امیر آنها مردی باشد که هر چه بخورد سیر نشود. برشرق و غرب زمین مسلط شود. مردم به دین او درآیند و حکومتش طولانی شود. بدعت‌ها و گمراهی‌ها را رواج دهد و حق و سنت رسول خدا را نابود کند. اموال را میان اهل‌بیت خود تقسیم کند و به آنهائی که سزاوارترند ندهد. مؤمن در زمان سلطه‌اش ذلیل و فاسق قوی و اموال میان یارانش دست به دست شود. بندگان خدا را به بردگی بگیرد و حق، مندرس و باطل آشکار شود. اهل صلاح یا طرد شوند و یا به قتل برسند و طرفداران باطل مورد احترام  باشند و امر بدین منوال بگذرد تا اینکه خداوند در آخرالزمان مردی را مبعوث کند…»(۵)

این جملات نشان می‌دهند که صلح امام حسن«ع» با معاویه نبود یار و تنها ماندن امام و خیانت فرماندهان بوده است .حضرت در خطبه‌ای فرمود:

«اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم، زیرا خلافت بر بنی‌امیه حرام است.»(۷)

ابن اثیر می‌گوید:

«فلما افرده امضی الصلح؛(۸) وقتی امام حسن«ع» را تنها گذاردند، صلح را امضا کرد.»

مرحوم شیخ مفید نیز علت اساسی صلح و آتش‌بس امام را ضعف و سستی یاران و همکاری نکردن آنان و خیانت فرماندهان می‌داند.(۹)

 

لشکر بدون امیر و امامی  بدون رعیت

فرماندهان لشکر امام حسن«ع» با وعده‌ پول از معاویه سپاه را رها می‌کردند، صبح که می‌شد مردم می‌آمدند و می‌گفتند، «ای امام! الجیش بلا امیر» حضرت می‌فرمود: «الامام بلا رعیه»(۱۰)

حضرت بعد از صلح اشعاری سرودند با این مضمون:

«من گروهی را از روی شرم و حیا تحمل می‌کنم و می‌بینم که دل‌های آنان همانند ظاهرشان نیست. اگر روزگار مرا ناراحت کرد، صبر می‌کنم وهر بلایی که دوام ندارد، کم است و اگر روزگار مرا شاد کند، من خوشحالی نکنم و هر سروری که تداوم ندارد، کوچک است.»(۱۱)

 

اگر مردم یاری می‌کردند

حضرت تا آخرین لحظه روی این مسئله پای فشردند که صلح ایشان با معاویه به خاطر عدم یاری مردم بود و اگر مردم یاری می‌کردند، ایشان نه تنها صلح نمی‌کردند که با جنگ، خلافت را از آن خود می‌کردند و برکات خدا نیز بر مردم نازل می‌شد. سلیم بن قیس نقل کرده است:

«هنگامی که معاویه قدرت را در دست گرفت و بر حکومت مستولی شد، حسن بن علی«ع» بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود، «ای مردم! معاویه گمان می‌کند که من او را برای خلافت لایق و شایسته می‌دانم و خودم را شایسته این منصب نمی‌دانم، ولی معاویه دروغ گفته است. من سزاوارترین مردم بر آنان هستم در کتاب خدا و بر زبان پیامبر خدا«ص». به خدا سوگند می‌خورم اگر مردم با من بیعت و مرا اطاعت و یاری می‌کردند، آسمان باران رحمت خود را فرو می‌فرستاد و زمین برکت خود را ظاهر می‌کرد. و تو ای معاویه! هرگز در خلافت طمع نمی‌کردی که رسول خدا«ص» فرمودند، «هرگز کسی متولی امر امت نمی‌شود در حالی که در میان مردم داناتر از او یافت شود، مگر اینکه امر آن امت رو به پستی می‌رود تا اینکه بازگردند و نظیر آن کسانی که گوساله را پرستیدند.»

در گذشته بنی‌اسرائیل، هارون«ع» را رها کردند و به پرستش گوساله روی آوردند، در حالی که می‌دانستند که هارون«ع» خلیفه و جانشین موسی«ع» است و این امت علی«ع» را رها کردند، در حالی که از رسول خدا«ص» شنیده بودند که آن حضرت به علی«ص» می‌فرمودند:

«تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی الا اینکه که بعد از من پیامبری نخواهد بود.»

و رسول خدا«ص» از قوم خود گریخت در حالی که آنها را به خدا دعوت می‌کرد تا اینکه به سوی غار رفت و اگر یارانی پیدا می‌کرد هرگز از نزد آنها (به مدینه) نمی‌رفت ومن نیز ـ ای معاویه ـ اگر یارانی را پیدا می‌کردم و مددکارانی داشتم با تو بیعت نمی‌کردم. »

 

اخبار لوح

این  عوامل جدا از اخبارلوح است که در کافی آمده واز پیامبر«ص» نقل شده‌اند ونزد فاطمه «س» بوده و جابر بن عبدالله انصاری این ا خبار را محضر حضرت زهرا«س» مشاهده و خدمت امام باقر«ع» نقل کرده است که در آنها وظائف تک تک امامان مشخص شده و هرکدام طبق وظیفه تعیین شده عمل کردند. فرمود، «نحن اوعیه مشیه الله»

در یکی از این روایات از امام صادق«ع» نقل شده است که، «خداوند بلند مرتبه بر بنده‌اش نوشته‌ای قبل از وفاتش فرستاد.» پس فرمود، «ای محمد! این وصیت شماست به نجیب از اهل‌بیتت«ع» حضرت  به جبرائیل فرمود، «ای جبرائیل! نجیب از اهل‌بیت«ع» من کیست؟» جبرائیل گفت، «علی بن ابی طالب«ع» است. بر وصیت مهری بود از طلا. وصیت را به علی«ع» داد و دستور داد که باز نماید و به آنچه در آن نوشته شده است عمل کند .علی«ع» نامه را باز کرد و به آنچه که در آن آمده بود عمل کرد. سپس نامه را به فرزندش حسن«ع» داد و او نیز باز کرد و به آنچه نوشته شده بود عمل کرد. سپس آن را به حسین«ع» داد و او نامه و مهر سوم را باز کرد و در آن آمده بود که، «مقاتله کن و به قتل رسان تا کشته شوی و گروهی را برای شهادت به همراه خود کن که شهادت برای آنها جز با تو نباشد.» و او عمل کرد، سپس آن را به علی بن الحسین«ع»…»(۱۳)

بنابراین همان‌گونه که از این روایت و امثال آن استفاده می‌شود که هرکدام از طرف پروردگار مأمور به امری بوده‌اند، امام حسن«ع» در آن صحیفه مأمور به صلح بوده است و براساس همان مأموریت و دستوری که از طرف پروردگار به او داده شد،عمل کرد.

جمع‌بندی

از آنچه گفته شد به‌خوبی روشن شد که عوامل صلح و آتش بس حضرت امام حسن«ع» عبارتند از:

  1. عوض شدن مردم: مردم درزمان خلافت علی«ع» دین‌محور بودند، ولی در زمان امام حسن«ع» دنیامحور شدند.
  2. بی‌بصیرتی: وجود جنگ‌ها و اختلاف‌ها در دوره‌های قبل از امام حسن«ع» باعث شده بود که مردم از امام‌شناسی و درک مقام امام و حتی مسائل دینی فاصله بگیرند.
  3. خیانت فرماندهان و عدم یاری مردم و صحابه آن حضرت

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، محمد بن نعمان مفید، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۴٫

۲ـ معانی الاخبار، محمدبن علی ابن بابویه صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم،اول، ۱۴۰۳، ص۳۶۱٫ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه۳؛ نهج‌البلاغه محمد دشتی، ص ۴۴٫

۳ـ تحف‌العقول، حسن بن علی ابن شعبه‌ای حرانی، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۰۴ ق،۱۳۶۳ش، ص ۳۴۴٫اسد الغابه، ابن اثیر، المکتبه‌الاسلامیه، ج۲، ص۱۳و۱۴؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت دار صادر، ج۳، ص۴۰۶٫

۴ـ همان.

۵ـ بحارالانوار محمد باقر مجلسی، بیروت مؤسسه الوفا، دوم،۱۴۰۴،ج۴۴، ص۲۰٫؛ الاحتجاج، طبرسی، قم دارالاسوه، اول، ج۲، ص۶۹، ح۱۵۸٫

۶ـ بحارالانوار، همان، ج۴۴، ص ۱۴۷ ح۱۴٫احتجاج طبرسی، نجف، المطبعه المرتضویه، ص ۱۵۷٫

۷ـ جلاءالعیون، سید عبدالله شبر، قم، مکتبه بصیرتی، اول، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۶، سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۱۱۱٫

۸ـ اسدالغابه، ابن اثیر، همان، ج۲، ص۱۴٫

۹ـ فِی الْآجِلَهِ.الارشاد، ج۲، ص۱۴».

۱۰ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۳۳٫

۱۱ـ بحارالا نوار، ج۴۴، ص ۵۷٫

۱۲ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، اول، ۱۴۰۷ق، ج۲ ر، ص۲۰٫

۱۳ـ مناقب آل ابی‌طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، اول، ۱۳۷۹ق، جا، ص۲۹۹٫

24دسامبر/19

نظارت و گزینش کارگزاران از منظر نهج‌البلاغه

موضوع مقاله منشور سیاسی حکومتی امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر در باره حکومت و امارت مصر است. در گذشته طی مقالاتی به بخش‌هائی از آن پرداخته شد و اینک به بخش دیگر می‌‌پردازیم:

«ثُمَ انظَر فی حالِ کِتابُکَ قَولَ عَلی اُمورِکَ خَیرَهُم…» (نامه۵۳)

«در حال کارگزاران و مدیران با دقت بنگر و صالح‌ترین آنها را برای امور حکومت خود برگزین و نامه‌هائی را که شامل تدبیرها و اسرار حکومتی است به کسانی بسپار که از محاسن اخلاق برخوردارند. اینها باید از کسانی باشند که پست و مقام آنان را نمی‌فریبد و مغرور و جایگاه و مسئولیت سرمستشان نمی‌کند و مقام و موقعیت به آنان جرئت نمی‌هد که در برابر تو سرکشی و از رساندن مطالبات و نامه‌ها و خواسته‌های مردم به تو و پاسخ دادن آنها غفلت کنند و پیمان‌هائی را که به سود تو است محکم نکنند و جایگاه خویش را در امور ندانند و از دیگران نادان‌تر باشند، زیرا کسی که به جایگاه و موقعیت خویش جاهل باشد، نسبت به جایگاه دیگران جاهل‌تر است.

انتخاب این افراد نباید تنها بر اساس تشخیص شخصی و غفلت و حسن ظن و اطمینان شخص تو باشد، زیرا اشخاصی هستند که با ظاهرسازی و خوش‌خدمتی اعتماد دولتمردان را جلب می‌کنند، در حالی که از امانت و خیرخواهی بی‌خبرند. اینان را از شیوه همکاری‌شان با صالحین پیشین بیازمای و کسانی را که به حسن عمل و امانت‌داری معروفند برگزین که این دقت، دلیل خیراندیشی نسبت به خداوند و کسانی است که کارشان را به تو سپرده‌اند.

مسئولیت امور خود را به کسانی بسپار که از انجام مسئولیت‌های خطیر عاجز نیستند و کار و مشغله زیاد، آنان او را پریشان نمی‌سازد. هرگاه از مسئولان امور اداری تو خطائی سر بزند و تو اعتنا نکنی، مسئول کوتاهی آنان خواهی بود.»

 

توضیح:

ده  نکته در امور اداری و مدیریتی

از مسائل بسیار مهم کشورداری، امور اداری، مشاغل دیوانی و دبیری و ضابطین دوائر دولتی هستند، زیرا اگر اینان افراد صالحی باشند، بسیاری از مشکلات مدیریتی قابل حل‌اند و اگر ناصالح باشند، نابسامانی‌های فراوانی در مدیریت کشور پدید خواهند آمد:

  1. کارگزاران، کارمندان و مسئولان باید صالح‌ترین افراد، مؤمن، مخلص، دلسوز، فهیم و محرم اسرار حکومت و دولت و دلسوز مردم باشند.
  2. به اخلاق اسلامی و انسانی متخلق باشند و پست و مقام، آنان را از تعهداتی که در برابر خدا و خلق خدا دارند باز ندارد و برای ترفیع درجه و رتبه به رقابت و تفوق‌طلبی نفسانی روی نیاورند.
  3. کارگزاران و عوامل اداری و اجرائی باید حرف و درددل مردم را به مسئولین مافوق برسانند تا آنان در جریان مسائل جاری کشور باشند.

باید بدانند در اجتماع چه می‌گذرد و خواسته‌ها و مشکلات و شکوائیه‌های مردم چیست و درصدد چاره برآیند، زیرا اگر به این وظیفه عمل نکنند و رابطه مردم و مسئولین قطع باشد، به واکنش‌های اجتماعی و اعتراض‌هائی می‌انجامد که دشمنان و آشوبگران از آنها سوءاستفاده می‌کنند و تبعات آنها بسیار سنگین است؛ همان‌گونه که در پاره‌ای از موارد مثل افزایش نسنجیده قیمت سوخت ملاحظه کردیم.

اصولاً چرا مسئولین نباید به میان مردم بیایند و حرف آنها را بشنوند و مشکلات را از نزدیک ببینند؟ چرا در اطاق‌های دربسته به سر می‌برند؟ مگر امام ما امیرمؤمنان(ع) که مدعی پیروی او هستیم در میان مردم و در بازار حاضر نمی‌شد تا مشکلات را ببیند و با تخلفات برخورد کند.

مگر این شیوه حضرت را بارها برای مردم نگفته‌ایم؟ مسئولین وامدار مردم‌اند و تافته جدا بافته نیستند که بین خود و مردم حصار بکشند.

  1. مسئولین نباید اسیر مقررات و تعهدات خشک اداری باشند. آنان باید رتق و فتق امور را براساس مصلحت ملت و دولت عهده‌دار شوند؛ در قراردادهای داخلی و بین‌المللی، مصلحت کشور را مد نظر داشته باشند و آنچه را به مصلحت ملت است امضا و آنچه را که به زیان دین و ملت است لغو کنند.
  2. اندازه تأثیر و کارآئی خود و دیگران را در قبال مسئولیت پذیرفته شده ارزیابی و براساس ارزش‌ها و لیاقت‌ها و نه بر اساس روابط خاص و پست‌ها، عمل کنند.
  3. در گزینش افراد برای پست‌های کلیدی و اداره امور کشور، نباید به ظاهرسازی‌های یک کارمند یا مدیر توجه کرد، بلکه باید براساس تحقیق و با توجه به سوابق و عملکردهای گذشته افراد به آنان اختیار و مسئولیت داد.
  4. در گزینش‌ها، باید به قضاوت عمومی مردم درباره اشخاص توجه کرد، زیرا خوب و بد افراد و سابقه و عملکردها از دید عموم مردم پوشیده نیست و گواهی آنان به حسن عمل و حسن شهرت و امانت و دیانت و روحیه جهادی و خدمتگزاری مایه اطمینان و امید خواهد بود و از آن نباید غفلت ورزید.
  5. گزینش افراد صالح برای امور اداری و اجرائی نشانه خلوص، ایمان و صداقت یک انسان در برابر خداوند و خدمتگزاری و خیرخواهی برای مردم است؛ از این‌رو می‌توان با نوع گزینش‌ها، صلاحیت و صداقت و امانت مسئولان را ارزیابی کرد.
  6. بر دولتمردان حکومت و دولت واجب است که در بخش‌های مختلف امور کشور، فرهنگی، اقتصادی، عمرانی و … مسئولان و مدیران صالحی را بگمارند که از عهده انجام امور محوله برآیند؛ در تراکم کارها با تدبیر و مهارت عمل کنند؛ دست و پای خود را گم نکنند؛ درمانده نشوند و کارآئی لازم داشته باشند.
  7. دولت و دیگر مسئولان در برابر عملکرد کارمندان و زیرمجموعه خود مسئولند و باید پاسخگوی عملکرد آنان باشند. آنها نمی‌توانند از اعمال زیردستان اظهار بی‌اطلاعی کنند و از دادن پاسخ طفره بروند.

 

***

شایسته‌سالاری در مدیریت مهم‌ترین اصلی است که در این بخش از پیام و منشور سیاسی مدیریتی امام علی«ع» مورد تأکید و توجه است.

 

شایسته‌سالاری چیست و چه محورهائی دارد؟

پاسخ این سئوال را از دیگر فرمایشات حضرت می‌توان گرفت. حضرت در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «اَیَّها الناس اِنَّ اَحَقَّ النِاس بِهذا الاَمر اَقواهِم عَلیه و اَعلَمَهُم بِاَمرِالله فیه…»: ای مردم شایسته‌ترین مردم به امر خلافت قوی‌ترین مردم نسبت به آن و داناترین آنها به فرمان‌های خداوند است.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۳)

هر چند موضوع مدنظر امام«ع» مسئله خلافت است، اما می‌توان دو اصل اساسی را که در مسئله خلافت بیان شده به سایر مسئولیت‌ها در امر رهبری و مدیریتی تعمیم داد. این دو اصل اساسی عبارتند از: قدرت و توانمندی و علم و دانائی.

حضرت در ادامه خطبه می‌فرمایند: «وَ لا یَحمِل هذا العِلم اَلاّ اَهلِ البَصَر وَ الصَّبر وَ العِلم بِمَواِضع الحَق»: این پرچم را کسی نمی‌تواند به دوش بکشد مگر آنکه بصیرت و صبر و پاسداری و علم به مواضع حق داشته باشد.» با توجه به محتوای پیام امام«ع» یک مقام مسئول باید واجد این ویژگی‌ها باشد که اگر نباشد، شایستگی پذیرش مسئولیت ندارد.

الف) بصیرت، بینش و درک و فهم مسائل و موارد و تصمیم‌گیری‌هاست.

ب) صبر و پایداری نتیجه ایمان، اخلاص و مجاهده در مسئولیت پذیرفته شده است.

ج) علم به حق و حقیقت و دین و مسئولیت الهی و انسانی.

اینها اصولی هستند که می‌بایست در همه ابعاد و نظام از مجلس و دولت و دستگاه قضا و شاخه‌های مدیریتی، فرهنگی، سیاسی، اجرائی، داخلی و خارجی مورد توجه قرار گیرند.

گزینش مسئولان، انتخاب نمایندگان مجلس، نصب استانداران، شهرداران و کلیه کارگزاران می‌بایست براساس این اصول باشد. خط‌بازی‌ سیاسی و جناحی و پول‌سالاری و زد و بندهای دیگر، جز لطمه و  خسارت برای کشور نداشته است و متأسفانه با چالش‌هائی از این دست روبرو هستیم که گاه حتی مصالح ملی را هم تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند و پاسخگوئی در برابر محکمه عدل الهی و وامداری خون پاک شهدا را دشوارتر می‌سازد.

مرور زمان نباید ارزش‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد و اصول و مبانی نباید به پای هواهای نفسانی و تعصبات کور جناحی قربانی شوند. سهل‌انگاری در اصول پذیرفته شده نظام، جز میدان دادن به دشمن و نفوذی‌های مزدور حاصلی ندارد.

اصول «عزت، حکمت و مصلحت» از آغاز مورد توجه و توصیه بنیانگزار جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) بودند و ‌اینک هم مورد تأکید و اهتمام رهبر معظم هستند. ایشان در بیانیه گام دوم انقلاب خطاب به ملت ایران به تفصیل به آنها پرداخته‌اند. ابعاد مختلف این منشور نمی‌بایست به بوته فراموشی و مقطعی سپرده شوند.  مسئولان نظام باید این بیانیه را نصب‌العین قرار داده و فارغ از تعصبات جناحی و سیاسی خاص در تحقق آن بکوشند.

24دسامبر/19

زیربنای شجاعت مولا علی«ع»

از زیارت‌های بسیار پرمحتوا پیرامون شخصیت حضرت امیرمؤمنان علی«ع» زیارت حضرت در روز عید غدیراست که از حضرت امام هادی«ع» روایت شده است(۱) حضرت با این عبارات امیرمؤمنان علی«ع» را زیارت کرده‌اند. تمام جملات این زیارت عمیق و شایسته پیگیری هستند، ولی بخشی از آن که چهره مولی علی«ع» را در قرآن نشان داده است بسیار خواندنی است.

حضرت امام هادی«ع» در معرفی حضرت می‌فرمایند:

«والّذی نطق القرآن بتفضیله؛ آن کس که قرآن از برتری او سخن گفته است.»

آنگاه برخی از آیاتی را که به این موضوع پرداخته بیان فرموده‌اند. به یاری خداوند بر آنیم در این سلسله مقالات در پرتو شعاع این زیارت نورانی «سیمای امیرمؤمنان در قرآن» را به نظاره بنشینیم.

 

آیه فضیلت مولی علی«ع»

اولین آیاتی که امام هادی«ع» آن را مدح مولا علی«ع» می‌دانند، آیات ۹۵ و ۹۶ سوره نساست:

«… فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا  درجات منه و مغفره و رحمه و کان الله غفوراً رحیما؛ … خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان (ترک کنندگان جهاد) برتری بخشیده، به هر یک از این دو گروه نسبت به اعمال نیکشان وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان پاداش عظیمی بخشیده است.»

در این آیه شریفه از جهاد در راه خدا به عنوان یک ارزش والا یاد شده است. جهاد در راه خدا به معنای داشتن دغدغه دین است. این دغدغه باید در همه عرصه‌ها باشد؛ هم در عرصه نظامی یعنی «قتال»؛ هم در عرصه فرهنگی؛ هم در عرصه اقتصادی و در دیگر عرصه‌ها. « یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّه» که در بسیاری از آیات قرآن آمده است به معنی استمرار دغدغه دینی در زندگانی خداباوران است.

 

امام علی(ع) و جهاد فرهنگی

جلوه برجسته « مجاهِدانَ فِی سَبِیلِ اللَّه» حضرت امام امیرمؤمنان علی«ع» بود که نه تنها در عرصه نظامی و قتال آیتی بی‌بدیل بود، در عرصه فرهنگی نیز جهادگر بود. در سیره حضرت آمده است:

«انه کان اذا یفرغ من الجهاد یتضرع لتعلیم الناس و القضاء بینهم؛(۲) آنگاه که حضرت مولی علی«ع» از جهاد فراغت می‌یافت، تمام وقت خود را صرف تعلیم مردم و قضاوت بین آنها می‌کرد.»

حضرت امام باقر«ع» فرمودند، « رنامه زندگی حضرت امام علی«ع» این بود که وقتی نماز صبح را می‌خواند تا طلوع فجر تعقیب می‌خواند. آفتاب که طلوع می‌کرد، فقرا و تهیدستان و غیر آنها می‌آمدند «فیعلمهم الفقه» فقه و قرآن را به آنان آموزش می‌داد. این برنامه زمان معینی داشت و بعد از آن به دیگر برنامه‌های خود می‌پرداخت.»(۳)

این در عرصه فرهنگی.

 

رزمنده بی‌بدیل

در عرصه نظامی حضرت مولی علی«ع» رزمنده‌ای بی‌بدیل بود. آنچه در میدان رزم حرف اول را می‌زند شجاعت و بی‌باکی از عوارض رزم است و علی«ع» چنین بود. ایشان تفسیر شجاعت بود! قاموس‌های لغت باید در کنار شجاعت بنویسند: علی!

عالم معتزلی ابن ابی الحدید که شیعه نیست شجاعت امیرالمؤمنین«ع» را چنین وصف می‌کند:

«شجاعت امیرالمؤمنین چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دل‌های مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند به‌کلی از خاطره‌ها زدود. جایگاه وی در رزم به‌قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است.

علی«ع» دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچ‌کس به میدان ایشان نیامد جز اینکه بر وی چیره گشت و او را از پای درآورد. هیچ‌گاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربه‌ دوم باشد…

به‌طور خلاصه علی«ع» چنان قهرمان بزرگی است که تمام پهلوانان جهان به ایشان سر می‌سپارند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.(۴)

 

رزمنده همه جنگ‌های پیامبر(ص)

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» این افتخار را دارد که رزمنده همه جنگ‌های پیامبر بوده‌ است. مولی«ع» فرمودند:

«انی کنت مع رسول الله فی جمیع المواطن و الحروب و کانت رایته هی؛(۵) من در همه جا و در همه جنگ‌ها همراه پیامبر«ص» بودم و پرچم جنگ در دست من بود.»

«جزری» در اسدالغابه می‌گوید: «مورخان و مسندنویسان اتفاق نظر دارند که علی«ع» در همه جنگ‌ها (بدر و غیر آن) حضور داشت و تنها در جنگ تبوک حضور نداشت، چون پیامبر«ص» وی را بر سرپرستی خاندانشان برگزیده بودند.» (۶)

 

امام علی«ع» مجاهد خستگی‌ناپذیر

ایشان مجاهدی خستگی‌ناپذیر و هدفمند بود. ابن عباس در توصیف مولی علی«ع» می‌گوید:

«هیچ جنگجویی را مانند او ندیدم که به جنگاوری معروف و به فنون جنگ آشنا باشد.(۷) معاویه که همگان او را دشمن علی«ع» می‌شناسند می‌گوید: به خدا سوگند پسر ابوطالب به جنگ هیچ کسی نرفت، مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساخت.»(۸)

 

امام علی(ع) علمدار در جنگ‌ها

در جنگ‌های تن به تن شجاعت‌ترین‌ها را «پرچمدار» می‌گذارند.

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» شجاع‌ترین پرچمدار همه جنگ‌های پیامبر«ص» بود.

عبدالله‌بن عباس می‌گوید:

علی چهار ویژگی داشت که هیچ کسی از آنها برخوردار نبود.

۱- او نخستین فرد از عرب و غیرعرب بود که با پیامبر«ص» نماز ‌گزارد.

۲- او در تمام جنگ‌ها پرچمدار پیامبر«ص» بود.

۳- او تنها کسی بود که وقتی همه از اطراف پیامبر«ص» خدا فرار کردند، استوار ماند.

۴- او کسی است که پیامبر«ص» خدا را غسل داد و در قبر گذاشت.(۹)

همو گوید:

«پرچم مهاجران در همه جنگ‌ها به دست علی«ع» بود: در بدر، در احد، در خیبر در احزاب در فتح مکه و در همه جنگ‌ها عَلَم با او بود.»(۱۰)

 

امام علی(ع) یورشگر بی‌نظیر

در قاموس حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرار راه نداشت. ایشان یورشگری بی‌گریز بود. ابن شهر آشوب، سیره‌نگار کهن اهل‌بیت«ع» می‌گوید:

«همه امت بر این اتفاق دارند که علی«ع» مجاهد راه خدا و از بین برنده غم از چهره پیامبر«ص» خدا در همه جنگ‌ها پیشتاز بود. هرگاه پیامبر«ص» حاضر بود، علی«ع» صاحب بیرق و لوای ایشان بود و هیچ‌گاه زیر لوای دیگری نبود و در جنگ نگریخت.»(۱۱)

پیامبر اکرم«ص» در جنگ خیبر علی«ع» را یورشگر بی‌گریز خواندند:

«لابعثن رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لیس بفرار…؛ بطور حتم مردی را گسیل خواهم داشت که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست دارند. مردی که فرار در قاموسش نیست.»

همگان مایل بودند ببینند بزرگی با این توصیف کیست. دیدند پیامبر«ص» به دنبال علی«ع» فرستادند و پرچم را به دست او دادند.(۱۲)

خود امیرمؤمنان علی(ع) از شجاعتشان چنین می‌گویند:

«والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها…؛(۱۳) به خدا سوگند اگر همه عرب در جنگ پشتیبان یکدیگر باشند از آنان روی نخواهم گرداند.»

در سخنی دیگر فرمودند:

«… انی والله لو لقیتهم واحداً و هم طلاع الارض کلّها ما بالیت و لاستوحشت.؛(۱۴) به خدا سوگند من اگر تنها با دشمنان روبه‌رو شوم در حالی که تمام روی زمین را پر کرده باشند، باکی ندارم و وحشت به خود راه نمی‌دهم.»

 

امام علی«ع» تهدیدناپذیر

امیرمؤمنان تهدیدناپذیر بود و تهدید حضرت کار احمقانه‌ای به حساب می‌آمد.

«لقد کنت و ما اهتدد بالحرب و لا ارهب  بالضرب و انی لیلی یقین من ربی و غیر شبهه من دینی؛(۱۵) من کسی نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند، چون به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود کمترین شک و تردیدی ندارم.»

در جای دیگری فرمودند:

«فوالله ما ابالی وقعت علی الموت او وقع الموت علی؛(۱۶) به خدا سوگند باکم نیست که مرگ را دریابم و یا مرگ مرا در برگیرد.

 

زیربنای شجاعت مولا علی«ع»

سخن این است که زیربنای این همه شهامت چیست؟ آبشخور این شجاعت کجاست؟ حضرت دو زیربنا برای این خصلت والای انسانی ذکر می‌کنند.

  1. بصیرت یعنی یافتن درست راه و دشمن را در بیراهه دیدن.

«و انّی من ضلالهم الذی هم فیه و الهدی الذی انا علیه لعلی بصیره من نفسی و یقین من ربّی…؛ (۱۷) من از آن گمراهی‌ای که آنها در آن هستند و هدایتی که من بر آنم کاملاً آگاهم و به پروردگارم یقین دارم (و به همین دلیل در مبارزه با آن گمراهان کمترین تردیدی به خود راه نمی‌دهم.)»

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» در موارد متعددی از کلام نورانی خود از بصیرت خویش در اقدامات سیاسی‌اش می‌گویند، از جمله در برخورد قاطعشان با ناکثین (پیمان‌شکنان):

«… و انّ معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علی…؛(۱۸) اما من آگاهی لازم به امور «بصیرت خاص» دارم. نه حق را پوشیده داشتم و نه حق بر من پوشیده ماند.»

و در برخورد با خوارج نهروان (و یا قاسطین) امیرمؤمنان علی«ع» می‌گویند که تنها بصیرت علوی بود که توانست با این فتنه کور برخورد کند:

«… ایها الناس فانی فقات عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احدٌ غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها…؛(۱۹) …ای مردم من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.»

این رهنمودها گویای آن است که در جهاد به نحو عام و در جهاد در رویارویی با فتنه، بی‌بصیرت نمی‌توان گام برداشت. حضرت مولی علی«ع» در عرصه جهاد در رویایی فتنه فرمودند:

«… قَد فُتِحَ بَابُ الْحَربِ بَیْنَکُم وَ بَیْنَ أَهلِ الْقِبلَهِ وَ لَا یَحمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبرِ وَ العِلمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ…(۲۰) …هم‌اکنون آتش جنگ بین شما و اهل قبله، شعله‌ور شده است و این پرچم مبارزه را جز اهل بصیرت و استقامت و عالمان به جایگاه حق نمی‌توانند به دوش بکشند.

 

  1. عشق به شهادت

فرهنگ شهادت ستون فقرات فرهنگ جهاد است و کسانی در این عرصه موفق‌اند که آکنده از این فرهنگ باشند. شهادت در راه خدا را «بردن» محض بدانند و نه «باختن». امام علی«ع» بر قلّه این فرهنگ و  به امید شهادت زنده‌ است:

«… فوالله لو لاطمعی عند لقائی عددی فی الشهاده و توطینی نفسی علی المنیه لاحببت ان لا القی مع هولاء یوماً واحداً…؛(۲۱) به‌خدا سوگند اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بود،م دوست می‌داشتم حتی یک روز با این مردم روبرو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم…»

در سخنی دیگر فرمودند:

«… و انی الی لقاءالله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج…؛(۲۲) …من مشتاق لقای پروردگارم (شهادت) و برای پاداش نیکش منتظر و امیدوارم…»

شیرین‌ترین لحظات عاشقان من لقای محبوب است. عاشقان لقای حق، مرگ را شکستن حصارهای ظلمانی طبیعت می‌دانند و بر این اساس با آغوش باز از مرگ استقبال می‌کنند.

حضرت مولی«ع» فرمودند:

«…ان اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله…؛(۲۳) همانا گرامی‌ترین مرگ‌ها شهادت و کشته شدن در راه خداست. سوگند به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت بر بدن آسان‌تر و قابل تحمل‌تر از مردن در بستر راحتی است که در راهی غیر از طاعت خدا باشد.

علی«ع» چنان شیفته و بی‌قرار شهادت است که وقتی ضربت «اشقی الاولین و الاخرین» بر فرقش فرود آمد، تنها جمله‌اش این بود که «فُزتَ وَ رَبَّ الکَعبه؛(۲۴): به خدای کعبه رستگار شدم.» پیام پرمحتوای این جمله کوتاه این است که هان ای عاشقان علی و ای ارادتمندان امام مظلومان! رستگاری در سایه معامله با خداست.

از آنجا که در باب عشق مولی«ع» به شهادت در جای دیگر نسبتاً به تفصیل سخن گفته‌ایم(۲۵) در اینجا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- المزار الکبیر، ص ۳۵۸، مزار الشهید، ص ۶۶؛ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۵۹؛ مفاتیح الجنان، چاپ اسوه، ص ۷۹۸ تا ۸۲۲٫

۲- ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۱۸٫

۳- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۲٫

۴- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۰٫

۵- الخصال، ج ۱، ص ۵۸۰٫

۶- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۴، ص ۹۲٫

۷- النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۳۵۹٫

۸- وقعه صفین، ص ۲۷۵٫

۹- الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۷٫

۱۰- تاریخ دمشق، ۴۲/۷۲؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۳۷۴٫

۱۱- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۶۶٫

۱۲- سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۳؛ مسند احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۲۱۶٫

۱۳- نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۱۴- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۱۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲٫

۱۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲٫

۱۷- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۱۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰٫

۱۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳٫

۲۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۲٫

۲۱- نهج‌البلاغه، نامه ۳۵٫

۲۲- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۲۳- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۳٫

۲۴- احقاق الحق، ج ۸، ص ۱۹۵٫

۲۵- در سایه‌سار حکمت علوی به قلم نویسنده از ص ۱۳۷ تا ۱۴۳، انتشارات بنیاد نهج‌البلاغه.

24دسامبر/19

برجسته‌ترین فضیلت حضرت آقا اخلاص ایشان است

اشاره:

«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» بر اساس همین ضرب‌المثل، به سراغ آیت‌الله محمد مهدی شب‌زنده‌دار، مدرسِ خارج فقه و اصول و عضو شورای نگهبان و فرزند استاد اخلاق بنام حوزه، مرحوم آیت‌الله حسین شب­زنده­دار جهرمی رفتیم و در مورد شخصیت رهبر معظم انقلاب با ایشان به گفتگو نشستیم. سابقه آشنایی دیرین ایشان با رهبر معظم انقلاب و بیان خاطره آشنایی در طلیعه سخنشان نوید گفتگویی پربار با ایشان را می­داد. رهاورد این گفتگو تنها تبیین زوایای پنهان زندگی شخصی و علمیِ رهبر معظم انقلاب نبود؛ بلکه بیش از پیش حس کردیم این انقلاب صاحبی دارد که چنین رهبر فرزانه­ای را در خزانه غیبش برای اداره و رهبری نظام حفظ کرده است.

 

*نخستین آشنائی شما با رهبر معظم انقلاب کی و چگونه بود؟

حضرت آقا از زمانی که در قم تحصیل می­کردند با والد ما آشنایی داشتند. علتش هم دو چیز بود: اول اینکه منزل ما در کوچه­ حاج آقا نمازی در چهار راه غفاری بود و منزل دایی حضرت آیت‌الله خامنه­ای، مرحوم سید حسن میردامادی هم در همان کوچه بود. ایشان و پدر ما هم­مباحثه بودند. پدرم و آقای میردامادی مباحثه­ داشتند. عصرها می­آمدند کنار ریل راه آهن، آن موقع آنجا باغ بود، قدم می­زدند و مباحثه می­کردند. شاید  در باره صلاه یا طهارت مرحوم حاج آقا رضا بود که کتاب مهم فقهی حوزوی است. آن قدر گرم مباحثه می­کردند که من در همان سن لذت می­بردم. گاهی در همان دوران بچگی اَدای آنها را که با گرمی مباحثه می‌کردند در می­آوردم. حضرت آقا با والد ما که دوست دایی­شان بود رفت و آمد داشتند. دوم اینکه مرحوم والد در فضای حوزه نویسنده و مدرس بنامی بودند. تعبیر آقا این بود که آقای شب زنده­دار به­روز بودند.

 

*به نظر شما علل موفقیت مقام معظم رهبری در مقام ریاست جمهوری و رهبری کدامند؟  

منشا واقعی­ موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره­مندند. هر چه این اخلاص شفاف­تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می­شود. حتی در قرآن کریم خدای متعال فرمود من همه گناهان را می­بخشم، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»(زمر/۵۳)، مگر یک گناه که آن شرک است، شرک جلی و روشن! اما شرک خفی را خیلی مشکل می‌توان تشخیص داد.

در حدیث شریف هست که شرک خفی مانند یک مورچه سیاه است روی یک سنگ سیاه، فِی الیّله ظُلَماء، یعنی در شبی که تاریکی مطلق است. آدم چطور می­تواند تشخیص بدهد؟ تشخیصش خیلی مشکل است. این هم به انسان ضربه می­زند و انسان باید نفس خود را از اینکه حتی ذره‌ای شرک در آن باشد پالایش کند. ایشان فرمودند من هر بار وارد زندان می­شدم(که ایشان کثیراً دستگیر و زندانی شدند) مثل این بود که خدای متعال را مشاهده می­کردم و این حالت معنوی به من دست می­داد. در داستان مسجد ابوذر که در حین سخنرانی ایشان آن انفجار پیش آمد و دست شریف ایشان معلول شد، فرمودند که بی­هوش شدم. وقتی مرا از مسجد بیرون می‌بردند به‌هوش آمدم. وضع جسمانی من طوری بودکه یقین کردم رفتنی هستم. همان موقع  و در چنین حالتی به زندگی ماسبق خودم توجه کردم و دیدم هیچ چیزی که قابل عرضه به درگاه الهی باشد ندارم! آدمی این حرف را می‌زند که می­گوید هر بار که وارد زندان می­شدم گوئی خدا را می‌دیدم. فرمودند کار­های انقلابی‌ای که کرده بودم، هیچ کدام را لایق اینکه به درگاه الهی عرضه کنم ندیدم و دو مرتبه بی­هوش شدم و در بیمارستان به هوش آمدم. در آنجا تصمیم گرفتم که اگر خدای متعال عمر مجددی به من عطا کند هیچ کاری نکنم مگر برای خدا. اینها از معنویت بالا حکایت می‌کند.

ایشان که قبل از آن اخلاص داشتند، اما اخلاصشان بعد از این جریان مؤکّد و مضاعف شده است. خدای متعال گاهی برای اینکه یک عبد را خالصِ خالص کند، تدبیر­هایی می­فرماید. مشکل یا بیماری که پیش می‌آید، ظاهری دارد و باطنی. گاهی باطن این امور همین است که انسان از همه آن چیزی که نباید در یک انسان کامل باشد پالایش شود. این نعمت خدای متعال بود که ایشان می­گوید من آنجا تصمیم گرفتم دیگر هیچ کاری را جز برای خدا نکنم. این رمز موفقیت است. اگر با این همه دسیسه­ها و مشکلات داخلی و خارجی می­بینید خدای متعال عنایت می­کند و راه­ها هموار و مشکلات پشت سر گذاشته می­شوند، رُکنش اخلاص رهبری و شهدا و خانواده‌های شهداست. به خاطر اخلاص است که خدای متعال این طور حمایت و نصرت می­فرماید.

آقا می‌گفتند که دوستان با همین استدلال ریاست جمهوری را به گردن من گذاشتند، گفتند ما بررسی کردیم و الان مسئله ریاست جمهوری متعین در شماست. آقا فرمودند قصد من این بود که به قم بیایم و در حوزه درس تفسیر شروع کنم، ولی این آقایان با همین استدلال که گفتی هیچ کاری نمی­خواهم بکنم مگر برای خدای متعال، گفتند این ریاست‌جمهوری الان متعین در شماست. به همین جهت من ملزم شدم که ریاست‌جمهوری را بپذیرم. همین مسئله در رهبری ایشان هم وجود دارد، کسی که برای خدا ریاست جمهوری و رهبری را پذیرفت.

از دیگر از ویژگی­های مهم ایشان توکل به خدای متعال است. یعنی به قدرت و عنایت خدای متعال وثوق داشتن و اتکا کردن و ایمان به اینکه خدای متعال دستگیری و یاری می­کند. حضرت امام  در این صفت ممتاز بودند. آقا فرمودند من کسی را متوکل­تر از امام ندیده­ام. این خودش به همراهان ایشان و دست اندرکاران نیرو می­بخشید که وقتی رهبر این طور به خداوند متعال توکل دارد، دیگران هم قهراً دلشان قرص و محکم می­شود و دغدغه­هایشان از بین می­روند.

در تمام این فراز و نشیب­هائی که عمده فشارش بر دوش ایشان است، انسان می­بیند که ایشان متوکل به خدای متعال و حضرت حق هستند. در کنار توکل، امید ایشان است. امید فراوان به عنایت الهی و اینکه ما پیروز می‌شویم و به مقصد خواهیم رسید. من در جلساتی که هر هفته با ۵،۶ نفر از بزرگان خدمت ایشان مشرف هستیم و بحث­های فقهی و… داریم، مکرر این جهت را مشاهده کرده‌ام. گاهی شرایط به‌قدری دشوار می‌شود که حتی کسانی هم که در انقلاب و در دوران نهضت و قبل و بعدش قدم‌های راسخی داشتند به تردید می‌افتند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ ولی می­بینیم که ایشان با خیال آسوده می­گویند: مسئله­ای نیست، حتماً پیروز می­شویم و به همه امید می­دهند. این امید مولود توکل به خدای متعال و اخلاص است. این خیلی مهم است که رهبری امیدوار باشند و در برابر همه مشکلاتی که پیش می­آید خاضع نشوند و خودشان را نبازند و ناامید نشوند. وقتی ایشان این طور باشند، این حالت قهراً در دامنه حکومت و در کسانی که با ایشان کار می­کنند سرریز و به جامعه منتقل خواهد شد.

 

*اطلاعات وسیع ایشان در موضوعات مختلف را دوست و دشمن معترفند. تحلیل شما چیست؟

از یک روحانی حوزوی آنچه متوقع و مورد انتظار است اطلاعاتی است که در حوزه مورد بحث و درس و تدریس قرار می­گیرد، اما می­بینیم که ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافیایی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می­آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟ ایشان فرمودند جوان که بودم به مطالعات جغرافیایی علاقه داشتم. در عهد جوانی اینها را مطالعه و تسلط پیدا کردم. گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ جا کم نمی­آورد، بلکه فوق آنهایی است که در آنجا هستند. کتابخانه ایشان دارند بسیار غنی است. از کوچکی و از اوایل طلبگی ایشان کتاب‌دوست بوده­اند و در زمینه­های مختلف کتاب دارند. این از عنایاتی است که خدا به ایشان کرده است.

*جایگاه فقهی ایشان را چگونه می‌بینید؟

سید ابوالحسن اصفهانی که به فقاهت معروفند ­فرموده­اند فقاهت یعنی فهم کلام ائمه، فهم نصوص شرعیه. این تعریف مختصر و رسایی برای فقاهت است، هر کس در اینجا موفق­تر باشد و زلال­تر و شفاف­تر و بدون اعوجاج بتواند این را دریافت کند او را در فقه اعلم می‌دانیم. حالا ممکن است کسی ریزه‌کاری­های مختلفی را بداند، اما مربوط به فقه نباشد. آنچه من در این دو سه سالی که خدمت ایشان مشرف می­شوم مشاهده کرده‌ام، خوش‌فهمی ایشان در نصوص شرعیه، اعم از قرآن شریف و روایات مبارک، است. این هم یک جهت بسیار مهمی است که بحمدالله در ایشان وجود دارد.

 

*برخورد ایشان با اساتیدشان چگونه بود؟

ایشان می­فرمودند من هر شب برای مرحوم علامه طباطبایی سوره فتح یا واقعه (تردید از من است) و برای مرحوم آیت‌الله بهجت هم یکی از این دو سوره را می­خوانم. احتمال می­دهم ایشان فرمودند سوره واقعه را برای آقای بهجت و سوره فتح را برای مرحوم علامه می­خوانند. در این سن و با این همه کار و این همه تشتت افکار که هر لحظه به ایشان خبری می‌رسد که باید تصمیم بگیرند و حوادث و اخبار هم که شب و روز ندارد و باید سریع به ایشان منتقل شود، توجه ایشان به این مسائل انصافاً تحسین‌برانگیز است. مکرراً نام اساتیدشان مثل مرحوم آقای بروجردی، مرحوم شیخ مرتضی حائری، مرحوم آیت‌الله میلانی و دیگران را متذکر شده­، برای آنها طلب رحمت کرده­ و خصائل و فضائل آنها را برشمرده‌اند.

 

*به حالات عرفانی و معنوی ایشان هم اشاره بفرمائید.

بعضی­ها صرفاً علم‌دوست هستند و برخی معنویت‌گرا. گرایش به معنویت و انس با خدای متعال و مناجات با باریتعالی و انس به نماز و قرآن در ایشان موج می­زند. آدم از دور که ایشان را می­بیند شاید نفهمد که این صفات در ایشان وجود دارد. ایشان به خاطر کمردردشان حتماً باید روی صندلی بنشینند. در اتاقشان سجاده و قرآن شریف هست که تلاوت قرآن می­کنند. چهار تا قفسه هم هست که قرآن‌هائی را‌ با چاپ­های مختلف که به ایشان هدیه کرده­اند، در آن قرار داده‌اند. مدام اینها را قرائت می­کنند و برای اینکه قرآنی ناخوانده نماند، کنارش هم نوشتند که من تا اینجا قرائت کردم.

ایشان دلدادگی ویژه­ای نسبت به اهل‌بیت«ع» و حضرت بقیه‌الله«عج» دارند. ایشان می‌فرمودند من بیش از صد بار داستان حاج علی بغدادی را که در مفاتیح هست، در حرم حضرت رضا«ع» خوانده­ام، چون در آنجا این داستان آدم را شارژ می­کند. ما در عمرمان شاید ده بار هم نخوانده باشیم! داستانی را برای تشرف به کربلا نقل می­کردند و می­گفتند برای زیارت سید الشهدا«ع» بی‌قرار بودم و گریه می­کردم. نسبت به همه ائمه«ع» و صدیقه طاهره«س» این دلدادگی را دارند. ایشان دو بار در خواب خدمت رسول خدا«ص» مشرف شده‌اند.

 

*نگاه ایشان به نظام اسلامی نگاه رفیعی است. 

همین طور است. ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان­های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزو­هایی داشته باشد راه را هموار می­بیند؛ اما در زمانی که نزد عده­ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند. ایشان با بزرگانی در باره مطالبی مباحثه کرده بودند که من احتراما نام نمی­برم. آنها فرموده بودند اینها مستحیل است و نمی­شود و ایشان کشور­ها را مثال ­زدند که آنها انقلاب کردند. چرا اینجا نشود؟

ایشان در مسائل شخصی و برای ارتقای معنوی خودشان هم همت بلندی دارند. می­فرمودند در جوانی و نوجوانی و بچگی کسی نبود به ما بگوید قرآن را حفظ کنید. من آن موقع خیلی خوش حافظه بودم، طوری که یک صفحه قرآن را یک بار که می­خواندم حفظ می­شدم. ایشان در قرآن خیلی خوش تلاوت هستند و این را از والده­شان دارند. والده ایشان متولد نجف اشرف بودند. ایشان خوش لهجه­ای خود را از ایشان می­دانند و قرآن را پیش والده‌شان خوانده­اند. همین اواخر یعنی بعد از رهبری می‌گفتند تصمیم گرفتم قرآن حفظ کنم، ۱۲ جزء هم حفظ کردم، بعد دیدم به من فشار می­آید، متوقف کردم. الان تسلط ایشان به آیات شریفه خوب است. آیه­ای که خوانده می­شود تتمه­اش چیست، قبلش چیست، اگر کسی اشتباه بخواند می­گویند نه این طور است. در همین غوغای رهبری و کارهای فراوانی که به گردن ایشان است ۱۲ جزء را حفظ کرده­اند. خیلی همت بالایی می‌خواهد.

ایشان از جوانی مُجد در تحصیل بودند. علاوه براستعداد و سلامتی و حافظه که شرایط مناسبی برای تحصیل است، انسان باید از شرایطی هم که خدا به او داده استفاده کند خیلی­ها این چیز­ها را دارند، ولی چون بهره‌برداری نمی­کنند، به جایی نمی‌رسند. اما خداوند از اول این نعمت را به ایشان داده که قدر فرصت­ها را بدانند و از نعمت­های خدا استفاده کنند. ایشان می­فرمودند: «قم که آمدم خدمت حاج مرتضی حائری خارج بیع را شروع کردیم. اول ۲۰ نفر بودیم، ولی کم‌کم این ۲۰ نفر تحلیل رفتند و ۳ نفر ماندیم. اخوی ما آقا سید محمد، آقا سید جعفر شبیری، اخوی آیت‌الله زنجانی و من! اخوی هم مشهد ازدواج کرده بود و گاهی می‌رفت و یکی دو هفته نمی‌آ­مد. آقا سید جعفر هم سرگرم امور این و آن بود و به این خاطر چندان موفق نمی­شد درس بخواند، امر منحصر به من بود! در اهتمام مرحوم آقای حائری به درس و تحقیق و بیان مطالب، چه آن روزی که ۲۰ نفر بودیم و چه روزی که من تنها می­شدم، هیچ تفاوتی به وجود نیامد. این هم از اخلاص ایشان است که در بند تعداد افراد نبودند.

«بیماری چشم پدر من زیاد شد و خیلی مردد شدم که چه کنم، چون انس پدر به من بیش از دیگر برادرانم بود. خدمت یکی از علمای تهران، آقا ضیاء آملی پسر حاج محمد تقی آملی که از نظر معنوی به ایشان علاقه‌مند بودم رفتم و مشکلم را با ایشان در میان گذاشتم که چه کنم؟ من ترقی خودم را در قم یا نجف اشرف می­بینم. اگر بخواهم به مشهد بروم، شاید ترقی مورد انتظارم را پیدا نکنم. آقا ضیاء سرش را پایین انداخت و تفکری کرد و گفت: به مشهد برو! خدا آنچه را که در قم یا نجف می­خواهد نصیب تو کند، به مشهد هم می‌تواند بیاورد. تا این حرف را زد همه دغدغه‌های من تمام شدند و آرامش پیدا کردم و تصمیم جدی گرفتم به مشهد برگردم و خدمت والد باشم. خدمت مرحوم آقای حائری آمدم و گفتم پدرم این طور است و من باید بروم. ایشان گفت نباید بروی! گفتم آقا ممکن است اگر من نروم ایشان نابینا شود. گفت نابینا بشود، نباید بروی. حتی اگر بمیرد هم نباید بروی.»

آقای حائری آینده درخشانی را در چهره ایشان می­دید و این را بر همه امور مقدم می­داشت. این دیدی بود که آقای حائری نسبت به ایشان داشت. اما همان‌ طور که آقا ضیاء گفت خدای متعال آنچه را که برای ایشان مقدر فرموده بود به مشهد برد. می­خواستم شاهد بیاورم بر اینکه ایشان خیلی مُجِد در درس و خوش‌فهم بود که استاد این طوری تشخیص دادند. آقا فرمودند: آقای حائری به من می­گفت من اگر جسارت به تو نباشد تو را مثل بچه­هایم یا بیشتر از بچه­هایم دوست دارم. کسانی که آقای حائری را می­شناسند می­دانند ایشان اهل مجامله و زیاده­گویی و رودربایستی نبود و مواظب بود که حتی یک کلام خلاف نگوید. این نشان می­دهد حرف­هایی که ایشان در مورد آقای خامنه­ای زدند از روی واقعیت بوده است.

الان با همه مشغله‌هائی که ایشان دارد مطالعه در فقه و درسش سر جایش هست. آقا فرمودند: به ذهنم آمده بود اساتید مختلف که دارند تدریس می‌کنند. من با این همه مشغله چه لزومی دارد که درس بدهم؟ تصمیمم این بود که درس را تعطیل کنم. آقای حجازی خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت مشرف شده بودند. آیت‌الله بهجت به آقای حجازی گفته بودند به آقای خامنه­ای بگویید درس را تعطیل نکن! خودم هم خدمت ایشان مشرف شدم به من فرمودند درس را تعطیل نکن! این برای ما طلبه­ها و دانشجویان درس است. باید برای درس و فقاهت و کار­های اصلی علمی و حوزوی خودمان حساب خاصی باز کنیم و تا می­شود نگذاریم چیز­های دیگر مزاحم آن شوند.

*ساده‌زیستی یکی از ویژگی‌های برجسته معظم‌له است. در این مورد هم مطالبی را بیان بفرمائید.

حقیقت زهد بی‌اعتنایی به دنیاست که خود را در ظاهر انسان هم نشان می­دهد. کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می­کنند موکت است. قفسه­های کتاب ایشان از همین قفسه­های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند.  همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است. موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می­بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می­کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می­تواند بخرد؟ شاید خورشت قیمه بود. آمدیم سر سفره بنشینیم ایشان به آقایی که سفره می‌انداخت گفت مگر من به آشپز نگفتم گوشت با این قیمت را این طور درست نکن! زندگی ایشان این طور است. آقازاده­ ایشان، آقا سید مصطفی،  برای رفتن به عمره از باجناق ما حاج احمد مؤمن که در موسسه بقیه‌الله همکلاس بودند، پول قرض کردند. زندگی آقا و بچه­هایشان خیلی ساده است. در بیت‌المال و اسراف نشدن و اینها بسیار مقیدند. بارها دیده‌ام که ایشان بعد از اینکه افراد از اتاق خارج می‌شوند چراغ آنجا را خاموش می‌کنند و بعد می­آیند. این دقت­های ریز را دارند. خداوند مجموعه فضایل و امتیازات بالایی را در ایشان جمع فرموده است.

یکی از مشکلاتی که گاهی افراد به آن مبتلا می­شوند این است که وقتی خدای متعال نعمت­هایی را به آنها ارزانی می­دارد، گرفتار غرور و خود بزرگ‌بینی می‌شوند.  یکی از فضائل ایشان تواضع است. پذیرش حرف هم در ایشان بسیار بالاست. اگر کسی نقدی بکند و ببینند درست است می­پذیرند. خدای متعال شخصیتی با چنین فضایل برجست‌های را  به این ملت باوفا ارزانی داشته است.

*و نظرتان در باره رهبری ایشان؟

آقای مصباح می­گفتند در مورد زندگی ایشان فکر کردم و دیدم مثل اینکه تدبیر الهی این است که ایشان باید رهبر شود، این کشور و این نظام را اداره کند و خدا هر چه را که در این مسیر نیاز داشته به ایشان داده است. ایشان از مصادیق «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» است. یعنی خدا برای این کار ساخته و خدا به اولیای خاصش در این مسیر هر چه بخواهد می­دهد.

 

سوتیترها:

۱٫

منشا واقعی موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره‌مندند. هر چه این اخلاص شفاف‌تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می‌شود.

۲٫

ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان‌های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزوهایی داشته باشد راه را هموار می‌بیند؛ اما در زمانی که نزد عده‌ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند.

 

۳٫

کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می‌کنند موکت است. قفسه‌های کتاب ایشان از همین قفسه‌های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند. همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است.  موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می‌بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می‌کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می‌تواند بخرد؟

 

۴٫

ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می‌آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟

۵٫

گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ‌جا کم نمی­آورد

24دسامبر/19

مجلس و قبای تحلیل سراپا غلط

روز نهم مرداد ۱۲۸۸ هـ .ش مصادف با روز سیزدهم رجب ۱۳۲۷ هـ‌ .ق روز تولد امیرمؤمنان(ع)، شیخ فضل‌الله نوری با نپذیرفتن امان‌نامه و قرار نگرفتن پرچم بیگانگان بر بام خانه‌اش، به جرم مشروعه‌خواهی در میدان توپخانه تهران بر دار رفت. آن روز غرب‌گرایان بر پای جنازه این نماینده مجلس شورا جشنی برپا کردند که زنده‌یاد جلال آل احمد از آن پیکر بر دار رفته، با تعبیر پایان یافتن کشمکش دینداران با غرب‌گرایان و استیلای پرچم غرب‌گرایی بر سرزمین ایران یاد کرد.

آن روز غرب‌گرایان مست قدرت، باور نمی‌کردند که بذر اسلام‌خواهی و بیگانه‌ستیزی نمایندگانی چون شیخ فضل‌الله نوری و پس از او شخصیتی چون سید حسن مدرس روزی تبدیل به نهال برومندی شود و ۷۱ سال پس از آن واقعه دردناک و درست در روز سیزدهم رجب سال  ؟؟؟  مصادف با هفتم خرداد ۱۳۵۹، مجلس شورایی در تهران با پسوند «اسلامی» افتتاح شود و رهبری دیندار و بیگانه‌ستیز این مجلس را «مجلس مقدس شورای اسلامی» نام نهد و در تذکراتی به نمایندگان به نکات و محورهایی اشاره کند که هفتاد و یک سال غرب‌گرایان در مجلس شورا یا در محو یا کمرنگ کردن آنها ‌کوشیدند.

آن روز امام خمینی در پیام یازده بندی خود به منتخبان مردم به مناسبت افتتاح مجلس شورای اسلامی که توسط حاج سید احمدآقا در صحن مجلس قرائت شد، ضمن دعوت نمایندگان مجلس به «اجرای عدالت اسلامی»، «رسیدگی به مستضعفین و مستمندان» و ایستادگی «با کمال قدرت در مقابل قدرت‌های شیطانی» و…در بند هفتم نکته‌ای را گوشزد کردند که خود سال‌های سال درد و رنج آن را تحمل کرده بودند؛ دردی که برای سیدی آزاده  به سرزمینش عشق می‌ورزید بسیار سنگین و طاقت‌فرسا بود: درد به اهتزاز درآمدن پرچم بیگانه بر بام خانه‌های مردم سرزمینش و یا بر بام اندیشه حوزویان و دانشگاهیانش.

امام خمینی که در دوران حیات نورانی‌اش به عشق دیدن سیمای شهید مدرس و شنیدن سخنان او، گاه در جایگاه مهمانان مجلس شورای ملی می‌نشست و با ادبیات نمایندگان وابسته به روس و انگلیس و آمریکا در زمانه خود به‌خوبی آشنا بود، دوست نداشت بار دیگر مجلسی که به نام اسلام قداست یافته بود، شاهد حضور وابستگان به شرق و غرب باشد و به جای افرادی چون شیخ فضل‌الله‌ها و مدرس‌ها که به نیکی از آنان یاد می‌کرد، تقی‌زاده‌هایی تکیه بزنند که به دنبال از نوک سر تا فرق سر غربی کردن مملکت باشند، از این رو امام خمینی بر آن شد در تذکری در این بند به نمایندگان گوشزد کند که هر دولتمرد و نهاد مخالف مسیر اسلام و متمایل به بیگانه را در صورت نپذیرفتن هدایت، منزوی و سپس استیضاح کنند. ایشان فرمودند:

«سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینه‌های داخلی و روابط خارجی حفظ کنید و کسی را که خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش دارد هدایت کنید و اگر نپذیرفت، او را منزوی نمایید و اگر در وزارتخانه‌ها و نهادهای دیگر کشور چنین گرایشی باشد که مخالف مسیر اسلام و ملت است اول هدایت و در صورت تخلف استیضاح نمایید که وجود چنین عناصر توطئه‌گری در رأس امور یا در قطب‌های حساس موجب تباهی کشور خواهد شد.»(۱)

امام خمینی در همان مقطع به‌خوبی می‌دانستند قرار گرفتن «عناصر توطئه‌گر در رأس امور» نه تنها مجلس را به سوی دام و دانه بیگانه می‌کشاند بلکه موجودیت اسلام و ایران را به مخاطره می‌اندازد. از این رو در بند یازدهم، فقهای شورای نگهبان را خطاب قرار دادند و فرمودند:

«از حضرات فقهای نگهبان تقاضا می‌شود که در مأموریت مهم خود به هیچ وجه ملاحظه اشخاص و یا گروه‌های انحرافی را ننموده و به وظیفه بسیار خطیر خود قیام و اقدام نموده و نگهبانی از اسلام و احکام مترقی آن نمایند و خدمت خود را با قدرت تمام در پیشگاه خداوند متعال و ولی مطلق او حضرت ولی‌الله اعظم امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف عرضه دارند.»(۲)

چهل سال از این پیام امام به مجلس و دستور به شورای نگهبان می‌گذرد و فقهای محترم شورای نگهبان بر آنند که بدون «ملاحظه اشخاص و یا گروه‌های انحرافی» در کنار مأموریت نظارت بر مصوبات مجلس به احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات یازدهمین دوره مجلس دهم آن هم بر اساس ملاک‌های اسلامی و انقلابی به‌ویژه ملاک‌ها و معیارهایی که امام خمینی در آغاز اولین دوره مجلس شورای اسلامی و گام اول انقلاب بر آن تأکید داشتند، بپردازند.

امام خامنه‌ای نیز آغاز گام دوم انقلاب را با همان روحیه امام اعلام کردند و با نگاهی به گذشته و حال، هندسه کلی نظام را برای فردایی با شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی و متصل به ظهور بقیه‌الله اعظم(عج) در «بیانیه گام دوم» انقلاب ترسیم کردند که به‌خوبی می‌توان ملاک و معیارهای انتخاب نمایندگان مجلس از سوی مردم و احراز صلاحیت نامزدهایی در تراز اولین مجلس از گام دوم انقلاب را برای شورای محترم نگهبان استنباط و استخراج و عملیاتی کرد.

رهبری معظم انقلاب در این بیانیه واقع‌بینانه که با استخدام کمترین واژگان از ژرفا و عمقی خاص برخوردار و چنان شفاف و صریح است که راه را بر تحلیل هر توجیه‌گر و تفسیر به رأی هر گروهی می‌بندد، به ویژگی افرادی اشاره می‌کنند که گرفتار «تحلیل‌های سراپا غلط» هستند و حتی واقعیت‌های عینی و ملموس را هم درک نمی‌کنند. افرادی که مشکلات اقتصادی کنونی را «مولود» شعار «نه شرقی و نه غربی» و استکبارستیزی امام راحل(ره) می‌دانند و راه برون‌رفت از وضعیت کنونی را بوسه زدن بر پنجه گرگی تحلیل می‌کنند که امام راحل از او با تعبیر شیطان بزرگ یاد کردند. رهبری معظم انقلاب در این بیانیه می‌فرمایند:

«اینکه کسی گمان کند که مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علت تحریم هم مقاومت ضد استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است، پس راه‌حل زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه گرگ است، خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر می‌شود، اما منشأ آن، کانون‌های فکری و توطئه خارجی است که با صد زبان به تصمیم سازمان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القا می‌شود.»(۳)

بی‌شک اگر روزی تقی‌زاده‌های مجلس شورای ملی با پوشیدن قبایی فرنگی از فرق سر تا نوک پا غرب‌گرا شدند و روند مجلس شورای ملی را به سمتی سوق دادند که افرادی چون علی دشتی‌ها در چند دوره متمادی نه تنها لباس روحانیت از تن بیرون آوردند، بلکه از لباس دین هم خارج شدند و حتی علیه رسالت پیامبر اعظم(ص) کتاب نوشتند، خوف آن می‌رود که این بار نیز غرب‌گرایان مجذوب پنجه گرگ با قبای «تحلیل سراپا غلط» خود با تکیه زدن بر کرسی مجلس و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی، نه تنها دین مردم بلکه کشور و ملیت ایران عزیز را به باد فنا دهند.

افرادی که اسلاف آنان در مجلس ششم در نامه‌های دوقلو خود در تحلیلی سراپا غلط از سقوط عنقریب جمهوری اسلامی و نظام در آن سال در صورت کنار نیامدن با غرب سخن گفتند و ضرب‌الاجل زمانی برای رهبری انقلاب و نوشیدن جام زهرِ سازش توسط معظم له تعیین کردند که اگر آن سال رهبری انقلاب و نظام تسلیم اوهام و اغراض این نخبه‌نمایان کوته فکر می‌شد، نه ما شاهد فتح ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان و فتوحات پی در پی جبهه مقاومت از غزه تا سوریه بودیم و نه شاهد خروش مردم یمن و بحرین و نه در حال حاضر در راه‌پیمایی عظمای اربعین. نه ایران بر قله‌های علم و فناوری می‌نشست و نه در ادبیات سیاسی دنیا سخنی از دوران گذار ایران از یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت فرامنطقه‌ای مطرح می‌شد.

امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که اقران متوّهمین مدعی خردگرایی در مجلس دهم، چگونه در تحلیلی سراپا غلط خود در برجام، هفت سال فرصت‌های طلایی تکیه بر درون و ایجاد بازاری غیر از اروپا را از دست نظام و مردم گرفتند و باز در تحلیلی سراپا غلط دیگر در همین مجلس، فلسفه گرفتن سلفی‌های ذلیلانه با موگرینی را در اینستاگرام خود، ایجاد اعتماد و روابط عمیق با اروپا تفسیر کردند و نوشتند: «این تصویر علاقه نمایندگان ملت ایران به روابط عمیق و محترمانه با مردم قاره سبز را نشان می‌دهد.»

کوتاه سخن اینکه تأکید امام خمینی به نمایندگان مجلس اول در آغاز گام اول انقلاب مبنی بر به انزوا کشاندن و استیضاح نهادها و دولتمردان بیگانه محور و نیز تأکید رهبری انقلاب به مراقبت از گرفتار شده‌های کانون‌های فکر و توطئه خارجی و ارائه‌کنندگان تحلیل‌های سراپا غلط اقتضا می‌کند که مردم و شورای نگهبان در اقدامی انقلابی از ورود چنین عناصری به مجلس شورای اسلامی جلوگیری نمایند. چگونه است که در مقطع زمانی و پیچ تاریخی‌ای که هیچ نظامی با هر اندیشه و مکتبی حاضر به ارتباط و یا پذیرفتن افراد وابسته به فرهنگ بیگانه نیست و حتی نمایندگان سنای آمریکا یک تماس تلفنی ترامپ با رئیس جمهور اوکراین را دخالت در امور داخلی می‌دانند و در صدد استیضاح او برمی‌آیند، کسانی که علناً ندای تسلیم شدن در برابر بیگانه و فرهنگ بیگانه را سر می‌دهند و اشتباهات محاسباتی خود را یکی پس از دیگری تکرار می‌کنند و وحدت دینی و ملی مردم را به بازی می‌گیرند، خود را لایق تکیه زدن بر کرسی مجلسی می‌دانند که خونبهای استکبارستیزی و بیگانه‌ستیزی شخصیت‌هایی چون شیخ فضل‌الله نوری و سیدحسن مدرس و شهدای مجلس در گام اول است.

پاورقی:

۱- صحیفه نور، ج ۲، ص ۱۲۲٫

۲- همان، ص ۱۲۳٫

۳- بیانات رهبری معظم انقلاب در تاریخ ۲۲/۱۱/۹۷ (بیانیه گام دوم).

24دسامبر/19

انتخابات یا بخت‌آزمایی؟

 

۱٫پذیرش انتخابات و احترام به رأی و نظر مردم در عرصه تعیین مدیران جامعه و در واقع تعیین سلیقه و دیدگاه حاکم بر جامعه از جمله شاخصه‌های اصلی جمهوریت در نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی است. بر همین مبنا  و طی چهار دهه پس از تاسیس جمهوری اسلامی، رأی مردم مسیر و سرنوشت کشور را در عرصه‌های سیاسی اعم از داخلی و خارجی، فرهنگی و اقتصادی شکل داده و مشخص کرده است و بر همین مبناست که بخش اعظم از آنچه توسط حاکمیت، به‌ویژه قوای مجریه و مقننه و شهرداری‌ها اعم از مطلوب یا نامطلوب رخ داده، محصول انتخاب‌های مردم در دوره‌های مختلف بوده است.

این در حالی است که بنا بر فرهنگ به‌جا مانده از ۲۵۰۰سال تسلط نظام‌های شاهنشاهی و استبدادی، اکثریت جامعه، حاکمیت و دولت را فعال مایشاء و عامل تمام رویدادهای، به‌ویژه رخدادهای نامطلوبی مانند مفاسد اقتصادی، کارهای بر زمین مانده و اجرا نشده و محصولات بی‌کیفیت و ناقص و… می‌دانند و نقش خود در روی کار آمدن مسئولان و مدیران فاسد و ناکارآمد را نادیده می‌گیرند.

  1. هر چند از منظر حقوقی و بر اساس قوانین اساسی و عادی کشور، حضور شهروندان در پای صندوق‌های رأی و انتخاب نمایندگان مجلس، رئیس‌جمهور یا اعضای شوراهای شهر و روستا مصداق و تجلی جمهوریت و مشارکت سیاسی به شمار می‌آید، اما بر اساس بدیهیات عقلی و موازین دینی، صحت شکلی انتخابات هنگامی معنی پیدا می‌کند که مردم با آگاهی و شناخت شاخصه‌ها و تطبیق آنها بر نامزدها، دست به گزینش نامزدهای مطلوب بزنند و در صورت عدم آگاهی و شناخت کافی، برای انتخاب گزینه‌های مطلوب به کارشناسان معتبر و عادل رجوع کنند.

آشکار است که به کارگیری هر ساز و کاری غیر از انتخاب آگاهانه و مسئولانه، نه تنها تحقق مشارکت سیاسی نخواهد بود، بلکه موجب راه‌یابی ناکارآمدترین و جاه‌طلب‌ترین افراد به عرصه قدرت و حاکمیت، آن ‌هم به نام حکومت منتخبان مردم، می‌شود؛ امری که زمینه اصلی بروز فساد و تباهی در حاکمیت و اقدامات آن است و در طی چهل سال گذشته عملاً عامل اساسی بسیاری از کاستی‌ها در جمهوری اسلامی بوده است.

  1. بدون تعارف باید پذیرفت که به‌جز انتخابات خبرگان رهبری که به دلیل عدم امکان دخالت در مدیریت‌های اجرایی و نحوه گزینش خاص نامزدهای آن، شاهد کمترین معضلات و نمونه‌های منفی بوده است، ساز و کار و نظام انتخابات در جمهوری اسلامی فاصله زیادی با الگوهای مورد نظر حضرت امام(ره) و اندیشه انقلاب اسلامی دارد و روز به روز بر این فاصله افزوده می‌شود تا آنجا که دیگر عباراتی مانند این فرمایش حضرت امام(ره) که، «مجلس عصاره فضایل ملت است.» به‌شدت آرمانی و غیرقابل دستیابی جلوه می‌کند.

ضعف قوانین مرتبط با انتخابات اعم از شرایط نامزدها و چگونگی برگزاری انتخابات از یک سو و تساهل و عدم اجرای دقیق قانون از سوی دیگر باعث شده تا کیفیت انتخابات‌ها و نتایج آنها در بسیاری از موارد سیر نزولی طی کند و در نتیجه شاهد ورود عناصری به حاکمیت جمهوری اسلامی باشیم که نه تنها به اسلام و ارزش‌های انقلاب اسلامی معتقد و عامل نیستند، بلکه به وعده‌هایی هم که در ایام انتخابات به مردم داده‌اند پایبند نیستند و جز کسب منافع فردی و خانوادگی و جناحی  به امر دیگری نمی‌اندیشند.

۴٫عدم موفقیت در تحقق قابل قبول اهداف و شعارهای اصلی انقلاب و نظام از جمله استقلال اقتصادی و فرهنگی، پیاده کردن عدالت با همه ابعاد و مظاهر آن در جامعه، گسترش معنویت و عمق‌بخشی به دیانت درمیان افراد جامعه و… از جمله نتایج انتخابات‌هایی است که با شرایط فوق برگزار شده‌اند. انتخابات‌هایی که اکثر رأی‌دهندگان معیارهایی چون قومیت، وابستگی خانوادگی و قبیله‌ای، وعده‌های جذاب مادی، تعلقات جناحی، تلاش برای جذب امکانات و بودجه‌های دولتی  برای حوزه انتخابیه، گرفتن کمک‌های مادی از نامزدها و… را برای گزینش نامزدهای مطلوب خود در نظر می‌گیرند. پر رنگ شدن نقش پول و سرمایه در رقابت‌های انتخاباتی از تأسف‌بارترین نمادهای انتخابات پس از حذف عنصر آگاهی و شاخص محوری است.

ضعف قوانین موجود در خصوص نحوه تبلیغات و تامین هزینه‌های انتخاباتی و در کنار آن اجرای سلیقه‌ای و توام با تساهل این قوانین، خصوصاً در ایام انتخابات از سوی دستگاه‌های نظارتی به بهانه پرشور شدن انتخابات و در اصل به خاطر ترس دستگاه‌های مجری قوانین مذکور از عواقب اجرای جدی ضوابط انتخاباتی مانند خشم نامزد یا نامزدهای پیروز و فشارهای تبلیغاتی و رسانه‌ای علیه دستگاه مجری قانون باعث شده تا عنصر پول به عنوان عاملی تعیین‌کننده در انتخابات‌ها، به‌ویژه انتخابات مجلس و شوراهای شهر و روستا ظاهر شود و بسیاری از نامزدها برای برد در رقابت، حاضر به تامین آن از هر منبعی باشند.

بدیهی است که در این حالت سرمایه‌های نامشروع با اهدافی کثیف وارد چرخه انتخابات می‌شوند و عنان حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی به دست مسئولانی می‌افتد که وامدار و کارگزار پول‌های حرامند!

  1. برگزاری انتخابات در چنین فضاهایی طی سه دهه‌ اخیر باعث شده تا افرادی بدون التزام عملی به ولایت‌فقیه و فاقد طرح و برنامه اجرایی منطبق با اهداف انقلاب اسلامی، سکاندار قوه مجریه شوند و کشور را بر خلاف سیاست‌های کلان ابلاغ شده از سوی رهبری نظام، به سمت و سوی دلخواه خود سوق دهند. حاصل این مدیریت‌های خودسرانه و خلاف قانون اساسی، وضعیت نامطلوب فعلی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور بوده است؛ وضعیتی که نه مردم از آن رضایت دارند و نه انطباقی با آرمان‌های نهضت امام خمینی(ره) دارد.

تکرار همین وضعیت در مجلس نیز باعث شده تا قوه مقننه به جای نظارت بر حسن اجرای قانون در دولت و قانونگزاری بر اساس نیازهای روز جامعه، به محلی برای خواهش و تمنا از مدیران اجرایی کشور برای حل برخی مشکلات محلی حوزه‌های انتخابیه تبدیل شود! امری که در تعارض کامل با جایگاه نظارتی این قوه است و شأن مجلس را تا حد «وکیل الدوله» پایین آورده است. حضور نمایندگانی فاقد تفکر و روحیه انقلابی و دینی و کم اطلاع از مناسبات حاکم بر جهان امروز و عمدتاً فاقد دانش مورد نیاز نمایندگی مجلس، باعث شده تا این نهاد در اقدامات تقنینی و نظارتی خود به شکلی بی‌خاصیت و کم‌تاثیر ظاهر شود و در عرصه حاکمیت نتواند به معنای کامل کلمه «وکیل مردم» باشد. اما قسمت تلخ‌تر این فرایند غلط، آن است که تمام این کاستی‌ها و کجی‌ها از جانب دشمنان و برخی مسئولان نااهل و نالایق، محصول حاکمیت دینی و ثمره انقلاب اسلامی معرفی می‌شود.

  1. اصلاح این روند انتخاباتی هم ضروری است و هم ممکن و جمهوریت مورد نظر بنیانگزار انقلاب اسلامی جز با جدی گرفتن اصلاحات عمده در فرایند انتخابات محقق نخواهد شد. امری که بقا و یا انحطاط یگانه حکومت دینی جهان بستگی تام به جدی گرفتن آن دارد. اصلاح قوانین اساسی و عادی در حوزه انتخابات، خصوصاً در شرایط نامزدها و چگونگی احراز این شرایط، از گام‌های اولیه در سامان‌بخشی به این روند غلط است. کافی است بدانیم حضرت امام(ره) بیش از پنجاه ویژگی و شاخصه را برای سنجش و شناخت مدیران و مسئولان ارشد نظام اسلامی برشمرده‌اند که حتی یک دهم آنها نیز در قوانین فعلی انتخاباتی در بخش شرایط نامزدها موجود نیست!

نحوه تبلیغات و چگونگی تامین هزینه‌های انتخاباتی، تخلفات انتخاباتی، عملکرد نامزدها در زمان تبلیغات و انتخابات و…آن هم با جزئیات قابل رصد و سنجش از جمله مواردی هستند که باید در تدوین قوانین انتخاباتی جدید مورد توجه قرار گیرند. وقتی نامزدی قبل از رسیدن به قدرت و طی روند انتخاباتی از ارتکاب هیچ امر خلاف اخلاق و شرع و قانون ابایی ندارد، در فردای دستیابی به قدرت چه خواهد کرد؟ و چرا قانون نباید مانع ورود چنین افرادی به ساحت مسئولیت در نظام اسلامی شود؟

  1. تجربه و عقل ثابت کرده که سپردن اجرای انتخابات به دولت، منشاء بروز مشکلات و شائبه‌های فراوان در فرایند و نتایج انتخابات است و تشکیل یک سازمان حاکمیتی غیردولتی برای اجرای انتخابات، از جمله راه‌هائی است که در برخی از کشورهای جهان برای حل این مشکل ارائه شده است. سپردن تمام مراحل اجرایی انتخابات به این سازمان که می‌تواند تحت اشراف و نظارت رهبری نظام یا مجمع تشخیص مصلحت قرار داشته باشد؛ در کنار جدی‌تر شدن نظارت استصوابی شورای نگهبان و بسط ید این نهاد ـ مثلاً قرار گرفتن انتخابات شوراهای شهر و روستا در ذیل نظارت این نهاد ـ در انجام وظایف خود از جمله الزامات افزایش سلامت انتخابات خواهد بود.

هنگامی که قانون شرایط نامزدی در انتخابات‌های مجلس و شوراها و ریاست جمهوری را بر اساس شاخص‌های مورد نظر انقلاب اسلامی و به صورت قابل ارزیابی و با ذکر اجزاء بیان می‌کند و هیئت‌های نظارتی شورای نگهبان، نامزدها را بر اساس این شاخص‌ها احراز صلاحیت می‌کنند، تا حدود زیادی از ورود نااهلان و نامحرمان به ساحت قدرت و حکومت دینی پیشگیری خواهد شد و در چنین حالتی خطای جامعه در انتخاب اصلح، عواقب فاجعه‌باری را به دنبال نخواهد داشت. در این حالت تعداد نامزدها محدود و بررسی میسر خواهد بود و مردم در یافتن نامزد اصلح دچار سردرگمی و حیرت نمی‌شوند؛ در حالی که در شرایط فعلی در انتخابات‌های مجلس و شورای شهر در نقاطی مانند تهران و شهرهای بزرگ، مردم مجبورند از میان چند هزار نامزد، افراد اصلح را انتخاب کنند. کاری که حتی برای کارشناسان و نخبگان نیز دشوار است.

  1. در شرایط فعلی حضور آگاهانه در انتخابات برای اکثر افراد جامعه تکلیف مالایطاق است. طبیعی است چنین انتخاباتی بیش از آنکه گزینشی عقلانی و تکلیف‌محور باشد، به پدیده «بخت‌آزمایی» شبیه است، چون در جریان بخت‌آزمایی موفقیت و رسیدن به نتیجه مطلوب، کمتر اتفاق می‌افتد! یعنی مردم با امید بهبود شرایط و بروز تحول در وضع کشور و جامعه پای صندوق‌های رأی می‌روند و هزینه‌های گزاف مالی و زمانی صرف برگزاری انتخابات می‌شود، اما نتایج ندرتاً مطلوب و قابل قبول‌اند.
  2. احترام به جمهوریت نظام که ضامن رشد جامعه دینی و برآمده از اندیشه سیاسی شیعه است ایجاب می‌کند که اصلاح و پیرایش قوانین و عملیات اجرایی انتخابات به عنوان یک اولویت اساسی مورد توجه دلسوزان و مدیران نظام قرار گیرد. امری که بقا و آبروی نظام اسلامی بستگی تام به آن دارد.
24دسامبر/19

وا‌کاوی فتنۀ اغتشاشات اخیر و حکمت ورود رهبری

«راهبرد» ایجاد اغتشاش و درگیری در ایران از سوی دشمنان جمهوری اسلامی، پدیده‌ای کاملاً شناخته شده است. در حین انقلاب اسلامی و درست از زمانی که رژیم پهلوی به ناتوانی خود در مهار حرکت مردم ایران پی برد، در صدد برآمد با آشوب و اغتشاش، مردم را از ادامه راه باز دارد. بر این اساس فاجعه سینما رکس آبادان، حمله به مسجد جامع کرمان و سوزاندن قرآن کریم و حمله به مزارع مردم در شمال کشور در دستور کار رژیم گرفت و از قضا نه تنها وقفه‌ای در حرکت مردم ایجاد نکرد، بلکه سبب جدی‌تر شدن مردم و نزدیک‌تر شدن زمان سقوط رژیم پهلوی شد. در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز رژیم پهلوی با طراحی ژنرال‌ هایزر، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا برای اجرای کودتا در ایران، اقدام به تشدید وضعیت نظامی کرد که با واکنش فوری و مؤثر حضرت امام مواجه و چند ساعت بعد به سقوط رژیم وابسته پهلوی منجر شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برنامه آشوب به طور جدی‌تر و گسترده‌تری به اجرا گذاشته شد؛ لذا از اسفند ۵۷ و در طول حدود یک سال شاهد آشوب و درگیری در استان‌های گلستان، آذربایجان غربی و شرقی، خوزستان و کردستان بودیم. آتش زدن مزارع مردم در گنبد کاووس و ترکمن ‌صحرا، جنایات حزب خلق مسلمان در تبریز و قم، اقدامات تروریستی در کردستان و آذربایجان غربی که منجر به تصرف پاوه توسط گروهک‌های مسلح شد و جنایات حزب خلق عرب را شاهد بودیم؛ ولی در نهایت این حرکات آشوب‌طلبانه مهار شدند.

سال ۱۳۶۰ نیز از این حوادث خالی نبود. سازمان منافقین و گروهک ملحد چریک‌های فدایی در این سال علیه مردم تهران و مازندران (آمل) اقدام به حملات مسلحانه کردند و برنامه‌های ترور دسته‌جمعی و فردی نیروهای مدافع انقلاب را در دستور کار خود قرار دادند. انفجار حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رساندن جمع کثیری از مسئولین کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری و به شهادت رساندن همزمان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و ترور ده‌ها تن از مسئولین، از جمله ائمه جمعه مراکز استان‌های فارس، کرمانشاه، یزد و آذربایجان شرقی و هزاران تن از مؤمنین از جمله اقدامات این گروهک‌ها بود که آشکارا از سوی همه دشمنان خارجی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌شدند؛ اما در نهایت این گروهک‌های آشوب‌طلب مضمحل شدند و بقایای آنان ناگزیر به دامان پشتیبانان جنایتکار خارجی خود پناه بردند.

اغتشاشات روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه (۲۵، ۲۶ و ۲۷ آبان ماه ۹۸) از نظر منطق، هدف‌گذاری، عناصر شرکت‌کننده و پشتیبانان خارجی و منطقه‌ای، کاملاً با اغتشاشات پیش از پیروزی انقلاب و اغتشاشات سال‌های ۵۸، ۵۹ و ۶۰ تطبیق می‌کند؛ با این تفاوت که این بار نیروهای مدافع انقلاب در زمانی بسیار کوتاه‌تر و با تحمل خسارت کمتری به غائله دشمنان ایران پایان دادند.

استراتژی فشار حداکثری به ایران که در دوره اوباما دنبال و در دوره دونالد ترامپ علنی و تشدید ‌شد، اگرچه وجهه‌ای اقتصادی داشت؛ اما با هدف ایجاد جنبش‌های اجتماعی اعتراضی صورت ‌گرفت و بر این اساس محافل آمریکایی به موازات افزایش فشار اقتصادی از انفجار اجتماعی در ایران خبر ‌دادند. دقیقاً به همین دلیل دونالد ترامپ در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۹۷ با استناد به اغتشاشات محدود دی ماه ۱۳۹۶ ایران و با این تصور که افزایش فشار و بحران اقتصادی، اکثریت مردم ایران را به خیابان می‌کشاند، توافق‌نامه برجام را ملغی اعلام کرد. آمریکایی‌ها در سال ۱۳۹۶ در تحلیل خود گفته بودند؛ «شورش فقرا» از شهرهای کوچکِ کمتر برخوردار که در برابر فشار اقتصادی شکننده‌ترند، شروع می‌شود و به‌زودی به مراکز استان‌ها می‌رسد و در نهایت تهران را درگیر خواهد کرد. اما با آنکه دسته‌های آموزش دیده آنان به صورت پیشقراول (آوانگارد) وارد میدان شدند و در شهرهایی چون مشهد و خرم‌آباد به غائله‌آفرینی و امنیتی کردن فضا مبادرت ورزیدند، اما دامنه چندانی پیدا نکرد و با واکنش عمومی مردم ایران در قالب تظاهرات بزرگ مواجه شد.

در عین حال به‌رغم شکست برنامه «آشوب در ایران»، آمریکایی‌ها و عوامل منطقه‌ای آن از پای ننشستند و با اصلاح برنامه خود، کار را ادامه دادند. شکست برنامه سال ۹۶، یعنی عدم شکل‌گیری تظاهرات فقرا علیه حاکمیت، آمریکا را از شکل دادن طبیعی به اعتراضات گسترده علیه نظام اسلامی منصرف کرد و بیش از پیش به فکر فعال‌سازی گروه‌های سازمانی و آموزش‌دیده افتاد و یک سال و نیم روی این برنامه متمرکز شد. ترامپ که امیدوار بود بتواند هسته‌هایی را به‌طور منظم و مداوم وارد میدان و نظام جمهوری اسلامی را با آشوب‌های مستمر درگیر کند، از «جمعه‌های اعتراضی» خبر ‌داد. شاید هم باور کرده بود چنین امکانی در ایران فراهم است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از سخنرانی‌های خود به طنز فرمودند، «بله ترامپ درباره اغتشاش درست می‌گوید، اما جمعه نیست، شنبه است و در تهران نیست، در پاریس است!»

ترامپ در اقدامات خود علاوه بر گروه‌های اجتماعی نظیر معلمان و کارگران روی گروه‌های سیاسی داخلی نیز حساب باز کرده بود و گمان می‌کرد، «دانشجویان» و «اصلاح‌طلبان» عملاً به او کمک خواهند کرد و مشارکت آنان در اغتشاشات از یک سو وجهه مردمی به آشوب‌های شبه‌نظامی می‌‌دهد و از سوی دیگر کار نظام اسلامی را در مهار آن دشوار می‌سازد، اما برخلاف تصور آنان دانشجویان همراهی نکردند و اصلاح‌طلبان نیز اگرچه برای همراهی با آشوب‌طلبان بی‌میل هم نبودند و در اظهاراتی از «موج گسترده مخالف مردمی» سخن ‌گفتند؛ اما در اغتشاشات به شکل مؤثری وارد نشدند و از آنجا که خود در شکل‌گیری دولت روحانی و مشکلات پدیدآمده اقتصادی ناشی از تصمیمات و بی‌عملی آن شراکت داشتند، عملاً نتوانستند به طرف مدعی تبدیل شوند.

نکته جالب اینکه آمریکایی‌ها از اغتشاشات اخیر ایران به عنوان راهی برای برگرداندن موازنه‌ای که طی ماه‌های اخیر به ضرر آمریکا تغییر کرده است، یاد کرده‌اند. نشریه آمریکایی «فارین پالیسی» (پنجشنبه۳۰ آبان ماه ۹۸) در گفت‌وگو با «کنث مکنزی»، رئیس نیروهای نظامی تروریستی سنت‌کام نوشت: «جمهوری اسلامی اهداف هژمونیک در سر دارد و از همین رو سرمایه‌گذاری عظیمی در زمینه توسعه موشک‌های بالستیک انجام داده است. هفته گذشته آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا در خصوص توان نظامی ایران گزارشی منتشر و در آن عنوان کرد که ایران بزرگ‌ترین زرادخانه موشکی خاورمیانه را در اختیار دارد و آن را یک عامل بازدارنده می‌داند.»

این نشریه به نقل از مکنزی نوشت: «در بازدارندگی فرض بر این است که در آن یک سو بازیگر منطقه‌ای وجود دارد، اما در رفتارهای آنها نوعی بی‌پروایی وجود دارد که شما را در قبال آنچه که ممکن است فردا یا پس‌فردا انجام دهند، بسیار نگران می‌کند.»

یک هفته پس از این «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا در واکنش به سخنان «فلورانس بارلی» وزیر دفاع فرانسه که چند روز پیش از این گفته بود، «توان بازدارندگی آمریکا در برابر ایران از دست رفته و به کاهش قدرت آمریکا در منطقه نفت‌خیز خلیج فارس منجر شده است.»، ضمن پذیرش تلویحی کاهش قدرت بازدارنده آمریکا در برابر اقدامات منطقه‌ای ایران، با اشاره به گسیل نیروهای جدید نظامی آمریکا تحت عنوان «ائتلاف برای محافظت از امنیت صادرات نفت»، گفت: «ما در حال بازسازی قدرت بازدارنده خود در برابر ایران هستیم.»

اما این بخش از اظهارات وزیر خارجه آمریکا اهمیت بیشتری داشت. او در مصاحبه با پایگاه صهیونیستی «جی.ان.اس» به اغتشاشات ایران به عنوان ابتکار واشنگتن برای بازسازی قدرت فروپاشیده آمریکا در برابر ایران اشاره کرد و گفت: «واشنگتن امیدوار است بتواند با مجموعه اقداماتی که در پیش گرفته، بازدارندگی علیه تهران را به سطح رضایت‌بخش برگرداند. ما کارهای باقیمانده زیادی در پیش داریم و تحریم تنها یکی از مؤلفه‌های تلاش راهبردی رئیس‌جمهور ترامپ برای وادار کردن ایران به تغییر روش خود است.»

رابطه افزایش قیمت بنزین و اغتشاشات

تردیدی وجود ندارد که آمریکا برای رسیدن به مقصود خود یعنی ایجاد آشوب و اغتشاش در ایران به بروز موقعیتی طبیعی نیاز داشت و این خود نشان می‌دهد که برنامه‌‌ریزی پیچیده و چندساله آمریکا و عوامل آن علیه ایران در «شرایط عادی» امکان بروز و اجرایی شدن ندارد و این یک ضعف برای آن به حساب می‌آید. اینکه یک ربع پس از آغاز اجرای برنامه جدید دولت جمهوری اسلامی در عرضه بنزین، رسانه‌های آمریکایی، اسرائیلی، انگلیسی، سعودی و… به میدان آمده و با تصویرسازی دروغین از اغتشاشات ایران و حتی وام گرفتن از تصاویر اغتشاشات سال ۹۶ ایران و اغتشاشات عراق، سعی کردند آشوب گسترده در ایران را عملیاتی کنند، حکایت از برنامه‌ریزی مشخص آمریکا دارد؛ زیرا اگر غیر از این بود حداقل چند ساعت وقت نیاز داشت تا تصویری از ایران روی خروجی رسانه‌های آمریکا و… برود. این در حالی است که تا ده ساعت پس از آغاز اجرای طرح افزایش قیمت بنزین اصولاً تصویری وجود نداشته، چون تا این ساعت هنوز هیچ اغتشاشی در شهرهای ایران به وقوع نپیوسته بود!

 

 

بنزین، چرا قیمت‌گذاری جدید؟

در مقایسه با کشورهای دیگر، بنزین در ایران با نازل‌ترین قیمت عرضه می‌شود. نرخ جهانی بنزین با پول ایران لااقل ۵۰۰۰ تومان در هر لیتر و فروش عمومی آن با قیمت ۱۰۰۰ تومان به معنای تحمیل ۴۰۰۰ تومان به بودجه عمومی کشور در ازای عرضه هر لیتر است. با توجه به اینکه متوسط مصرف بنزین در ایران در این سال‌ها بین ۹۰ تا ۱۰۵ میلیون لیتر در روز و میانگین نهایی روزانه آن ۵/۹۷ میلیون لیتر بوده است،  درآمد حاصل از آن ۱۴۲۳۵۰ میلیارد تومان و عبارتی حدود ۱۲ میلیارد دلار در سال می‌شد. اگر بودجه ارزی ایران را حدود ۶۰ میلیارد دلار در نظر بگیریم، درآمد بنزین حدود ۲۰ درصد بودجه کشور را شامل می‌شود. این غیر از مابه‌التفاوتی است که دولت برای سایر حامل‌های انرژی می‌پردازد.

علاوه بر این دولت با روند افزایش مصرف داخلی بنزین هم مواجه بود و با ادامه این روند ناگزیر می‌شد بخشی از بودجه ارزی از منابع دیگر کشور را هم صرف بنزین کند. از آنجا که این واردات، تهدیدات امنیتی ناشی از اعمال تحریم‌های خارجی را هم در پی داشت، حساسیت بیشتری هم پیدا می‌کرد. این در حالی بود که به دلیل خارج بودن بنزین از دایره تحریم‌های خارجی، دولت ناگزیر باید بخشی از کاهش بودجه ارزی خود را از طریق صادرات بنزین تأمین می‌کرد. بنابراین هیچ تردیدی وجود نداشت که باید قیمت و نحوه عرضه بنزین تغییر می‌کرد و حسب آنچه که وزیر کشور بیان کرده است، اصلاح قیمت‌ بنزین از دو سال پیش در دستور کار دولت قرار داشته است.

بر این اساس طرح کارشناسی دولت در جلسه مشترک سران سه قوه جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید و به فاصله کمی به اجرا گذاشته شد. در یک جمع‌بندی باید گفت عرضه بنزین اگرچه هنوز هم با قیمت جهانی انطباق ندارد و لذا یک کالای پرجاذبه برای قاچاق به حساب می‌آید، با وجود این، حدود نیمی از هزینه‌کرد دولت بابت بنزین کم و امکان مهار قاچاق آن در کشورهای همسایه برای دولت فراهم‌تر شده است.

در عین‌حال همه می‌دانیم که «بنزین» به جزیی از زندگی عمومی ایرانی‌ها تبدیل شده است. در ایران، داشتن خودروی شخصی به دلیل فرهنگ غلط، یک ضرورت تلقی می‌شود و متأسفانه جایی بالاتر از مسکن پیدا کرده است. خودرو به‌خصوص برای شهروندان مراکز استان‌ها به وسیله تفریح هم تبدیل شده و گذران بخش قابل‌توجهی از زندگی شهروندان در خودرو صورت می‌گیرد و افزایش تعداد و کیفیت‌بخشی به وسایل نقلیه عمومی نتوانسته از میزان استفاده شهروندان از خودروهای شخصی کم کند. نوع خودرو در ایران حتی طبقه اجتماعی شهروندان را هم معین می‌کند!

بر این اساس افزایش ضروری قیمت بنزین به یک مسئله عمومی تبدیل و با واکنش عمومی مواجه شد. با این حال دولت روحانی بدون توجه به این حساسیت‌ها و نیز بدون توجه به اینکه افزایش ناگهانی و با درصد بالای قیمت بنزین به دشمنان ایران امکان سوءاستفاده می‌دهد، با اصل «غافلگیری»، قیمت بنزین را افزایش داد و به واکنش هیجانی کمک کرد و حتی شخصیت‌ها و گروه‌های حامی روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ را نیز به واکنش واداشت. دامنه این واکنش‌ها تا آنجا بود که خود رئیس‌جمهور هم حدود یک هفته پس از افزایش قیمت‌ها، وانمود کرد که دستی در افزایش قیمت بنزین نداشته است!

آشوب‌های شنبه تا دوشنبه

رسانه‌های خارجی ربع ساعت پس از اعلام رسمی افزایش قیمت بنزین وارد عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی شدند و آشکارا شهروندان ایرانی را به اعتراض و حتی آشوب تحریک کردند. این رسانه‌ها تصاویر اغتشاش‌های محدود دی ماه ۱۳۹۶ را به عنوان تصاویر آشوب‌های ناشی از افزایش قیمت‌ بنزین در ایران به نمایش گذاشتند و حتی از تصاویر اعتراضات و آشوب‌های خیابانی ماه‌های اخیر عراق وام گرفتند تا تصویر خیالی «قیام ایرانیان علیه جمهوری اسلامی» را به نمایش بگذارند.

در نهایت ۲۵ استان کشور درگیر اغتشاشات شدند که شدت آن در چهار شهر اهواز، اصفهان، تهران و شیراز بیشتر بود. کمی پس از این اعتراضات گروه‌های سازمان‌یافته و تخریب‌گر وارد میدان شدند. آنها به‌طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروه‌هایی که تازه شکل گرفته بودند و شامل اراذل و اوباش بودند. به گفته وزیر کشور آمار افرادی که بعداً دستگیر شدند، نشان داد که اکثراً افراد سابقه‌دار، مجرم و قانون‌شکن بودند. اینها به‌خصوص در حاشیه شهرهایی مثل تهران آشوب‌ها و تخریب‌های گسترده‌ای را شکل دادند. دسته دوم عناصر تروریست سازمان‌هایی نظیر منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، تکفیری‌ها و وهابی‌ها بودند که در پشت اغتشاشات حضور داشتند و با سلاح گرم به مردم و اماکن عمومی، دولتی و شخصی حمله ‌کردند.

بر اساس گزارش نهادهای امنیتی اغتشاشات روز شنبه، حاصل ترکیب مردم معترض به افزایش قیمت بنزین، اوباش و گروه‌های ضد انقلاب بود؛ اما ورود جدی‌تر اراذل، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، وهابی‌ها و تکفیری‌ها در روز یکشنبه بود. خود این موضوع نشان می‌دهد افرادی که در آشوب‌های روز شنبه در اعتراض به افزایش قیمت بنزین به خیابان آمدند، «عمومی» و پرحجم نیست و لذا باید برای این موضوع فکری می‌شد.

از سوی دیگر در پایان روز شنبه برای آمریکایی‌ها معلوم شد اعتراضات غیرمسلحانه به جایی نمی‌رسد و لازم است با به خاک و خون کشیده شدن تعداد زیادی از شهروندان، نظام جمهوری اسلامی در وضعیت بی‌برگشت قرار گیرد. گروه‌های اوباش آشوب‌طلب با استفاده از سلاح‌های سرد و مسدود کردن بسیاری از راه‌های اصلی منتهی به تهران، شیراز، اصفهان و اهواز زندگی شهروندان را با تهدید مواجه کردند. از آن سو دسته‌های مسلح وابسته به گروهک‌های ضد انقلاب با دست زدن به کشتار مردم و نیروهای انتظامی تلاش کردند تا نیروهای امنیتی و انتظامی را منفعل گردانند و باید اذعان کرد که تا حدی هم توانستند این هدف را محقق گردانند. بر اساس جمع‌بندی وزارت کشور در کل روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه بین ۱۳۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در اغتشاشات حضور داشتند که همین جمعیت در دسته‌های کوچک آشوب‌‌طلب تقسیم شده و به‌سرعت جابه‌جا و در واقع تکرار می‌شدند تا زیاد دیده شوند. در این آشوب‌ها ۱۷ شهر استان خوزستان درگیر شدند. سئوال این است که چرا این تعداد شهر در استان‌ نفت‌خیر خوزستان؟ در این اغتشاشات به‌خصوص به شهرستان‌های ملارد، بهارستان، قدس و اسلام‌شهر در غرب تهران آسیب‌های گسترده‌تری وارد شد. پایتخت با ۳۰ تا ۴۰ گروه کوچک آشوب‌طلب مواجه بود و اتوبان بزرگ امام علی«ع» برای ساعاتی بسته شد.

آشوب‌طلب‌ها درصدد بودند به همه زیرساخت‌های اساسی کشور آسیب بزنند و امکان خدمات‌رسانی به مردم را تهدید کنند. آنها بعضی از بزرگراه‌های کشور در جاهای حساسی مثل تهران ـ کرج را دو سه بار بستند و مسیر تهران ـ مشهد را در مازندران مسدود کردند. آشوب‌طلبان جاده خرمشهر به بندر امام را طی دو سه روز بستند و جاده جم به ماهشهر را بستند و حتی سنگربندی و در پاره‌ای از نقاط آن با تیربار شلیک کردند. در شهر بهارستان واقع در غرب تهران، یک انبار استراتژیک که هزاران تن شکر و برنج در آن است، تهدید شد و اگر نیروی انتظامی نیم‌ساعت تأخیر می‌کرد، از بین رفته بود. در یکی از شهرستان‌ها، اشرار در صدد برآمدند بزرگ‌ترین مخزن بنزین را منفجر کنند که اگر اتفاق افتاده بود، نصف شهر در آتش می‌سوخت. حدود ۵۰۰  تن از اشرار و عوامل گروهکی درصدد برآمدند به صدا و سیما آسیب بزنند که با اقدام نیروهای انتظامی در سه کیلومتری آن متوقف شدند.

در این اغشاشات به بیش از ۵۰ پایگاه و پاسگاه انتظامی و نظامی حمله شد. ۳۴ آمبولانس، ۷۳۱ بانک، ۱۴۰ مکان عمومی، ۹ مرکز مذهبی، ۷۰ پمپ بنزین، ۳۰۷ خودروی شخصی و غیردولتی، ۱۸۳ خودرو انتظامی و ۱۰۷۶ موتور سیکلت شخصی مورد حمله قرار گرفتند. تعداد کشته‌های این سه روز حدود ۱۷۰ نفر بود که شامل به شهادت رسیدن تعدادی از نیروهای انتظامی، امنیتی و بسیج هم می‌شود. این آمار به‌خوبی نشان می‌دهد که هدف اصلی درگیری‌هایی که در این سه روز روی داد، منفعل کردن مردم و ایجاد وحشت در آنان بوده است. به آتش کشیده شدن بیش از ۱۸۰ خودروی انتظامی می‌تواند پیامی دو وجهی داشته باشد؛ یک وجه آن خویشتنداری نیروهای انتظامی از اقدام مسلحانه حتی در وقت قرار گرفتن در معرض تعرض است و یک وجه دیگر انفعال نیروهای انتظامی حداقل در روز اول بوده است. یک گزارش بیانگر آن است که ورود جدی نیروی انتظامی در روز یکشنبه تأثیر زیادی در مهار تخریب‌ها داشت.

ورود رهبر معظم انقلاب به ماجرا

شاید یکی از موضوعاتی که در اقدام دولت به گران کردن قیمت بنزین و حوادث پس از آن مورد توجه دشمنان و مخالفان و منتقدان قرار داشت، موضع‌گیری رهبر معظم انقلاب اسلامی بود. برای دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامی، حسب تجارب گذشته، روشن بود که وقتی رهبری در مسئله‌ای اجتماعی ورود می‌‌کنند، وضعیت به شکل دیگری درمی‌آید و کار مخالفان با دشواری زیادی مواجه می‌شود. آنان می‌دانستند که رهبر معظم انقلاب اسلامی به دلیل جایگاه برجسته دینی و محبوبیت عمومی به‌تنهایی نیز در خنثی کردن طرح‌های دشمنان خارجی ایران تأثیر تعیین‌کننده‌ای دارند. در این صحنه به گمان اینکه رهبری از یک سو به دلیل فشار اقتصادی بر مردم و از سوی دیگر به دلیل اختلاف‌نظرهایی که در اداره کشور با دولت و شخص رئیس‌جمهور دارد، با طرح دولت یا مخالفت و یا سکوت می‌کند. طراحان اغتشاشات در ایران، مخالفت یا سکوت رهبری در مواجهه با طرح را یک فرصت مهم و بلکه مهم‌ترین فرصت برای خود به حساب می‌آوردند.

می‌دانیم یکی از مهم‌ترین مشکلات دشمن در شکل‌دهی به تجمعات اعتراضی و هر نوع اقدامی که تضعیف نظام اسلامی را هدف قرار دهد، «عدم مشروعیت» است. مشروعیت پایه اساسی برای هر اقدام سیاسی و اجتماعی است و هر گروهی در دنیا سعی می‌کند به وجهی یا وجوهی از مشروعیت استناد کند تا هزینه‌‌هایی که هوادارانش می‌پردازند، قابل تحمل باشد. یک جنبه دیگر مشروعیت، عدم امکان تعقیب شرکت‌کنندگان در یک طرح و یا برخورداری آنان از یک پوشش حمایتی و حفاظتی در درون نظام سیاسی است.

از منظر دشمنان انقلاب اسلامی، سکوت یا مخالفت رهبری در طرح افزایش قیمت بنزین و یا هر اقدام دیگری از این دست، ممنوعیت شرعی «مذهبی‌های مخالف دولت» را برای شرکت در تجمعات اعتراضی حل می‌کند و رفع این ممنوعیت، به جمعیت شرکت‌کننده در آشوب به‌شدت ضریب می‌دهد. از نظر دشمنان، در فضای حضور پرشمار مخالفان یک طرح، می‌توان به هر چیزی شکل دلخواه داد.

نکته مهم دیگر اختلاف میان مسئولین جمهوری اسلامی بود که می‌توانست به موتور پیش‌برنده و شدت‌دهنده اغتشاشات و درگیری‌های خیابانی تبدیل شود. «انشقاق در مدیریت» در هر نظام سیاسی‌ای امر مهمی است، از این‌رو در مراحل حساس و بحرانی، تنها نظامی که گرفتار دو یا چندگانگی مدیریتی نباشد، می‌تواند عبور موفقی داشته باشد.

یک ‌بار در ایران بحث پذیرش قطعنامه ۵۹۸ پیش آمد و متدینین در صفی قرار داشتند که تابلوی آن «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» بود. در این شرایط پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام خمینی(ره) اگرچه خیلی‌ها را که روحیه جنگ نداشتند و بعضی از آنان را که در مسئولیت‌ها و موقعیت‌های حساس نظام جمهوری اسلامی هم بودند خوشحال کرد؛ اما برای مؤمنین بسیار تلخ بود و حضرت امام نیز آن را جام زهر نامیدند. در آن شرایط بعضی از مسئولین کشور به حضرت امام پیشنهاد کردند مسئولیت قبول قطعنامه را آنان به عهده بگیرند تا متدینین آن را از چشم امام نبینند. این پیشنهاد تا حدی منطقی هم به حساب می‌آمد، اما اگر این اتفاق افتاده بود، مسئولین وقت کشور بدون امام نمی‌توانستند، وضعیت پدیدآمده را به‌خصوص در میان نیروهای مذهبی جمع کنند و عملاً دو قطبی موافق و مخالف در کشور شکل می‌گرفت و رزمندگان اسلام هم بلاتکلیف می‌ماندند.

حضرت امام این پیشنهاد را نپذیرفتند و اجازه ندادند کار از «مجرای خود» خارج شود.

شبیه این موضوع در زمان رهبری امام خامنه‌ای هم پیش آمد. در سال ۱۳۸۸ بعد از اغتشاشات خرداد ماه که نمایش اولیه آن اعتراض به نتیجه انتخابات بود، عده‌ای به رهبر معظم انقلاب پیشنهاد کردند موضوع را به دولت و وزارت کشور محول کنند و خود به نتیجه کار بین جناح‌ها رضایت دهند؛ اما از آنجا که رهبری در پشت نافرمانی نیروهای سیاسی، فتنه‌ای را مشاهده می‌کردند، این پیشنهاد را نپذیرفتند. بعدها بر همگان آشکار شد که اعتراض به نتیجه انتخابات و بحث تقلب، دالان یک فتنه سیاسی مبتنی بر «تغییر نظام» بود. رهبری خود به میدان آمدند و کار توجیهی را شروع کردند. ایشان برای از بین بردن بهانه‌ها جلسات متعددی را تشکیل دادند و در نهایت با خطبه تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ در قبال این موضوع با صراحت تمام موضع گرفتند و پرده از دیکتاتوری مخالفان نتایج انتخابات برداشتند.

امروز که به فتنه ۸۸ نگاه می‌کنیم درمی‌یابیم که اگر در آن روز، رهبر معظم انقلاب اسلامی به سخن کسانی که در دلسوزبودن آنها هم تردیدی نیست عمل می‌کردند، امروز ساختار سیاسی جمهوری اسلامی به‌طور کلی دگرگون شده و به همه دستاوردهای انقلاب چوب حراج خورده بود.

رهبری در مواجهه با موضوع بنزین

رهبر معظم انقلاب اسلامی از چندین سال قبل نسبت به بالا بودن مصرف بنزین در کشور و هدر رفت سرمایه ملی ناراضی بودند و به دولت برای چاره‌اندیشی در این مورد تذکر دادند. صرف حدود بیست درصد از درآمد سالانه به تولید و ارائه بنزین روندی کاملاً غیرمنطقی است و باید اصلاح می‌شد.

در دولت‌های مختلف راه‌حل‌ها به افزایش قیمت بنزین ختم می‌شد و از قضا چندان کارساز هم نبود و به کاهش اتلاف سرمایه کشور کمکی نمی‌کرد. این در حالی است که تنها راه «سهمیه‌بندی» بود تا مصرف این کالا در کشور کنترل ‌شود. کنترل مصرف در دولت قبل به صورت محدود به اجرا درآمد، اما با روی کارآمدن دولت روحانی، سهمیه‌بندی بنزین کنار گذاشته شد و دولت در سه نوبت، قیمت بنزین را ابتدا به ۷۰۰ سپس به ۱۰۰۰ و دست آخر به ۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تومان افزایش داد. این اقدام هر چند به کاهش هزینه ریالی دولت منجر شد،   اما سبب کنترل مصرف نشد. در آخرین اظهارنظر مقامات انتظامی کشور، پس از آخرین افزایش قیمت بنزین در ۲۴ آبان ماه ۹۸ ، میزان مصرف سوخت در روزهای پس از اجرای طرح افزایش قیمت‌ها به میزان قبل بوده است.

در این میان رئیس‌جمهور بدون اشاره به دغدغه اصلی رهبری که کاهش مصرف سوخت در ایران بود، وانمود کرد که رهبری خواستار تغییر قیمت‌ها شده و در این مورد حدود ده بار به دولت تذکر داده است. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۹۸ فرمودند چیزی که از آن حمایت می‌کنند، اجرای مصوبه سران سه قوه است و در مورد قیمت بنزین نظر کارشناسی ندارند و به نظریه کارشناسی دولت اعتماد کرده‌اند.

دو روز پس از اجرای طرح جدید دولت و بروز آشوب‌هایی در کشور، حضرت امام خامنه‌‌ای در درس خارج روز یکشنبه ۲۶ آبان به پنج محور اساسی زیر اشاره داشتند:

  1. خوش‌بینی به مسئولین کشور و تصمیمات مشترک آنان
  2. احترام به نظر کارشناسی دستگاه‌های نظام و اینکه جمع‌بندی کارشناسی مسئولین ارشد کشور باید اجرا شود. ۳٫ با توجه به نارضایتی مردم از اجرای طرح و وجود گرانی در کشور، مسئولین دولتی باید مراقب رسوخ تأثیرات افزایش قیمت بنزین در سایر کالاهای ضروری مردم باشند
  3. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشور است و اغتشاش کار مردم عادی ایران نیست.
  4. مردم باید بدانند که همه مراکز شرارت در دنیا با سوءاستفاده از فضای نارضایتی ناشی از افزایش قیمت بنزین به صحنه آمده‌اند و لذا مسئولین حفظ امنیت باید به وظایف خود عمل کنند.

باید به چند عنصر مهم در بیانات رهبری و حکمت آنها توجه شود:

اول خوش‌بینی به تصمیمات مسئولین کشور است؛

دوم توجه به معیشت مردم و مراقبت از اثرگذاری افزایش قیمت بنزین بر آن و

سوم ضرورت مقابله با آشوب‌طلبان و زخم‌خوردگانی که به این بهانه، امنیت کشور را هدف قرار داده‌اند.

هر یک از این سه عنصر، لازمه حیات طبیعی یک کشورند و وضع جمهوری اسلامی به دلیل رسالت سنگین خود و کینه‌ورزی دشمنان برجسته‌تر است. رهبری در اینجا توجه داشته‌اند که افت مقبولیت مسئولین نظام یک خسارت بزرگ است و نمی‌توان با استناد به نارضایتی از عملکرد یک مسئول، نسبت به افت مقبولیت دولت، بی‌توجه بود، زیرا افت مقبولیت دولت به افت مقبولیت نظام منجر می‌شود و مگر نظام جمهوری اسلامی غیر از ارکان آن است؟

نکته دوم وضع معیشتی مردم است که در طرح اصلاح قیمت بنزین به صورت امری متناقض جلوه‌گر شده است. بعضی از عناصر دولت و خارج از دولت معتقد بودند که طرح باید اجرا شود و عواقب اثرگذاری بر قیمت سایر کالاها را نیز باید بپذیریم. از این‌‌رو بانک مرکزی از تأثیر چهار درصدی و بعضی دیگر از تأثیر ۲۰ درصدی و حتی یک کارشناس اقتصادی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از تأثیر ۴۳ درصدی افزایش قیمت بنزین بر سایر کالاها صحبت کرد.

در اینجا رهبری با استناد به قول رسانه‌ای رئیس دولت مبنی بر اینکه این افزایش با کنترل دولت بر بازار، تأثیری بر قیمت سایر کالاها نخواهد گذاشت، در واقع به‌طور مشروط با طرح افزایش قیمت بنزین موافقت کردند و به اجرای آن رضایت دادند. روحانی در چند گفت‌وگو وانمود کرد که اصل اجرای این طرح خواست رهبری بوده و دولت او در چند نوبت از اجرای دستور رهبری خودداری کرده و در نهایت به دلیل فشار ایشان تسلیم شده است. این در حالی است که رهبری به افزایش بی‌رویه مصرف بنزین در ایران معترض بودند و آن را خلاف عدالت می‌دانستند و در مورد قیمت‌گذاری جدید فرمودند نظر کارشناسی ندارند و به نظریه کارشناسی سه قوه اعتماد کرده‌اند.

نکته سوم ضرورت برخورد با آشوب‌طلبان و عوامل بدنام داخلی و نیز عوامل خارجی آنهاست. پیش از سخنان روز یکشنبه رهبری، موجی از خسارت در ۲۵ استان کشور و از جمله پایتخت راه افتاده بود و عده‌ای از نیروهای دلسوز و حتی بسیاری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیز نیروی انتظامی کشور نسبت به مقابله با آشوبگران دچار سوءتفاهم بودند. آنان عمدتاً آشوبگران را «مردم معترض» می‌نامیدند و با همان ادبیات رسانه‌هایی چون بی.‌بی‌.سی، العربیه و… صحبت می‌کردند و به توطئه‌ای که پشت این اغتشاشات بود، توجه نداشتند.

سخنرانی روز یکشنبه رهبری در حالی ایراد شد که اقدامات تخریبی عوامل گروهکی و اشرار، مردم را متوجه اغراض آنان کرده و لذا دورشان را خالی کرده بودند. از این رو دستور رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه «مسئولین حفظ امنیت باید به وظایف خود عمل کنند»، فقط شامل برخورد با اشرار و عناصر مسلح و آشوب‌طلب می‌شد. خبرهای بعدی نشان دادند که اگر دستور رهبری نبود، خسارت‌های بسیار سنگین‌تری به مردم و کشور وارد می‌شد. تلاش اشرار آشوب‌طلب و گروهک‌های مسلح برای به آتش کشیدن انبار بزرگ شهر بهارستان واقع در حومه غربی تهران که ذخیره غذایی شش ماه استان تهران را در خود جای داده بود، حمله به تأسیسات عظیم مخابراتی کشور در شیراز و اصفهان که دفع شد و اگر به نتیجه رسیده بود، ضمن ویران شدن زیرساخت مخابراتی کشور، ۲۰ استان را دچار بحران می‌کرد، بستن بسیاری از جاده‌های اصلی ورودی به تهران، شیراز، اهواز و اصفهان که اگر ادامه می‌یافت، زندگی مردم را با خطرات زیاد مواجه می‌کرد و ده‌ها اقدام بزرگ دیگری که اکثراً بعد از سخنان روز یکشنبه رهبری خنثی شدند، ضرورت برخورد با مهاجمان آشوب‌طلب را می‌طلبید.

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۲۸ آبان ماه در جمع فعالان اقتصادی کشور از این رویداد به عنوان یک پیروزی بزرگ امنیتی یاد کردند. با مرور حوادث روزهای شنبه تا دوشنبه به‌خوبی درمی‌یابیم که سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز یکشنبه دقیقاً در جهت حمایت از جان و مال مردم بود و اگر این سخنان حکیمانه نبود، کشور با بحرانی بزرگ مواجه می‌شد و هزاران تن انسان بی‌گناه به خاک و خون کشیده می‌شدند.

گزینه‌های پیش‌روی رهبری

در مواجهه با موضوع افزایش قیمت و پیامدهای قابل پیش‌بینی آن، چند گزینه پیش روی رهبر معظم انقلاب اسلامی وجود داشت:

  1. مخالفت با اجرای طرح؛
  2. سکوت در برابر اجرای طرح؛
  3. اتخاذ موضعی غیرصریح؛
  4. واگذاری مسئولیت کار به مسئولین ذی‌ربط؛
  5. موافقت مطلق با طرح؛
  6. موافقت مشروط با طرح.

هر یک از این گزینه برای مردم، نظام و رهبری پیامدها و نتایج متفاوتی را به همراه داشت. در اینجا به‌طور خلاصه به پیامدهای این گزینه‌ها می‌پردازیم:

  1. پیامدهای مخالفت با اجرای طرح

نتایج مخالفت رهبری با اجرای طرح دولت را می‌توان بدین‌گونه فهرست کرد:

۱/۱٫ادامه اتلاف سرمایه کشور که بالغ بر حدود ۱۲ میلیارد دلار در سال می‌شد. اگر این سیر ادامه می‌یافت، میزان تولید بنزین در کشور در سال‌های آتی، تکافوی نیاز مصرف‌کنندگان را نمی‌کرد و جمهوری اسلامی ناگزیر به تن دادن به واردات می‌شد و در معرض توطئه تحریم بنزین قرار می‌گرفت.

۲/۱٫ دولت دچار شکست می‌شد و به انفعال می‌افتاد و مسئولیت ناتوانی در انجام تعهدات جاری خود را متوجه رهبری می‌کرد و عملاً انبوهی از مردم را در مقابل نظام قرار می‌داد. به عبارت دیگر آشوب‌ها صورت دیگری به خود می‌گرفتند و دولت در کنار این طیف از معترضان قرار می‌گرفت و عملاً یک دوقطبی پدید می‌آمد.

۳/۱٫ رهبری متهم به مخالفت با دولت و تصمیمات آن می‌شد و بار ناکارآمدی دولت فعلی بر دوش رهبری قرار می‌گرفت. به عبارت دیگر دولت می‌توانست بگوید برای اداره کشور از اختیارات لازم برخوردار نیست و آنچه در این شش سال پیش آمده، نتیجه دخالت‌های بالادستی در کار دولت بوده است.

  1. پیامدهای سکوت رهبری در برابر اجرای طرح

نتیجه سکوت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مقابل اجرای طرح دولت عبارتند از:

۲/۱٫ رهبری به انفعال و عدم توانایی در امور متهم می‌شدند و از این طریق صلاحیت ایشان در مدیریت زیر سئوال می‌رفت و بلوای فقدان مشروعیت شکل می‌گرفت؛

۲/۲٫ طرح با شکست مواجه می‌شد  و اتلاف هنگفت سرمایه ملی استمرار پیدا می‌کرد؛

۳/۲٫ ارکان نظام و توده‌های مردم دچار اختلاف می‌شدند و گروهی در مقابل گروهی و قوایی در برابر قوایی دیگر قرار می‌گرفتند؛

۴/۲٫دولت دچار انفعال و بار ناکامی آن متوجه رهبری نظام می‌شد؛

۵/۲٫ دامنه آشوب گسترش می‌یافت و امکان فعالیت دشمنان ایران علیه جمهوری اسلامی فراهم‌تر می‌شد.

  1. پیامدهای اتخاذ موضعی غیرصریح از سوی رهبری

نتایج اتخاذ موضع غیرصریح از سوی رهبری در مواجهه با طرح دولت عبارتند از:

۳/۱٫رهبری متهم به ناتوانی در تشخیص وظیفه و مسئولیت خود می‌شد و دامنه انتقاد خودی‌ها و غیرخودی‌ها از تصمیم نظام گسترش می‌یافت؛

۲/۳٫ طرح به دلیل فقدان حمایت کافی با شکست مواجه می‌شد و اتلاف سرمایه کشور ادامه پیدا می‌کرد؛ اقتصاد ایران قفل می‌شد و موجی از مشکلات جدید پدید می‌آمد؛

۳/۳٫ دولت دچار انفعال می‌شد و با انفعال بیشتر دولت، شکاف در حکومت پدید می‌آمد و به درگیری بخش‌هایی از نظام با بخش‌های دیگر منجر می‌شد؛

۴/۳٫ دامنه آشوب گسترش پیدا می‌کرد و امکان مداخله ویرانگر دشمنان نظام در آشوب‌ها بیشتر می‌شد. این در حالی بود که به دلیل عدم موضع صریح رهبری، نهادهای انتظامی، نظامی و امنیتی کشور دچار سردرگمی و انفعال می‌شدند و عده‌ای از آنان ناخواسته با معترضان همنوایی می‌کردند؛

۵/۳٫ دولت در اتخاذ تدابیر ضروری برای موارد مشابه دچار تزلزل  و این امکان فراهم می‌شد که بار مشکلات کشور از دولت به نهادهای مرتبط با رهبری و حتی شخص رهبری منتقل شود.

  1. پیامدهای واگذاری مسئولیت

نتایج واگذاری مسئولیت اجرا و یا عدم اجرا به مسئولین قوا و کنار کشیدن رهبری از این قرارند:

۱/۴٫ دولت طرح را اجرا می‌کرد و به‌زودی با شکست مواجه می‌شد و شکست در اجرای طرح را متوجه عدم برخورداری از حمایت کافی می‌کرد. در این میان ضمن اینکه جمهوری اسلامی هزینه هنگفتی را بابت اجرای طرح می‌پرداخت، به نقطه صفر هم بر می‌گشت و مشکل لاینحل می‌ماند؛

۲/۴٫ مسئولین قوای سه‌گانه و سایر نهادها با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کردند و بخشی در مقابل بخشی دیگر قرار می‌گرفتند و ثبات کشور به مخاطره می‌افتاد؛

۳/۴٫ نهادهای خارج از قوای سه‌گانه نظیر سپاه پاسداران، صرفاً نظاره‌گر باقی می‌ماندند و یا به انتقاد از طرح می‌پرداختند؛ اجرای طرح شکننده می‌شد و در نهایت مسئولیت شکست طرح و عواقب آن متوجه نهادهای منتسب به رهبری و رهبری می‌شد؛

۴/۴٫ تظاهرات مخالفین با شدت بیشتری ادامه پیدا می‌کرد و وجهه‌ای مردمی به خود می‌گرفت و امکان نفوذ دشمنان در آن و امنیتی کردن فضا بیشتر می‌شد؛

۵/۴٫ با شکست طرح، هزینه‌های سنگین مصرف بی‌رویه بنزین ادامه می‌یافت و به‌زودی کشور با مشکل بزرگ‌تری مواجه می‌شد.

  1. پیامدهای تأیید مطلق طرح دولت از سوی رهبری

در صورتی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به طور مطلق از طرح دولت حمایت می‌کردند، پیامدهای زیر متصور بودند:

۱/۵٫ موافقت رهبری با افزایش قیمت بنزین به موافقت ایشان با افزایش قیمت سایر کالاهای ضروری تعبیر می‌شد. این در حالی بود که رهبری اصولاً معترض گرانی‌های موجود در کشور بوده‌ و همواره از کاهش ارزش پول ملی انتقاد کرده‌اند؛

۲/۵٫ سیاست‌های اقتصادی دولت که ناکارآمدی آنها بر همگان واضح است، به پای رهبری نوشته و در نهایت بدکارکردی نظام تعبیر می‌شد؛

۳/۵٫ حمایت مطلق، دست نهادهای نظارتی نظیر مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه را در کنترل قیمت‌ها و مدیریت رفتار دولت می‌بست و گرانی‌ها به بحرانی بزرگ تبدیل می‌شد؛

۴/۵٫ با موافقت مطلق رهبری، دست دولت در اتخاذ سیاست‌های تورمی باز می‌شد و کشور به لبه سقوط اقتصادی در شرایط تحریم سوق پیدا می‌کرد؛

۵/۵٫ با توجه به احتمال شکست طرح، حمایت مطلق رهبری، مسئولیت شکست را بر دوش رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار می‌داد.

  1. پیامدهای تأیید مشروط طرح از سوی رهبری

با تأیید مشروط رهبری نسبت به این طرح پیامدهای زیر متصور است:

۱/۶٫ طرح به اجرا درمی‌آمد و دولت محوریت خود در اجرا را می‌پذیرفت و با سایر نهادها همکاری می‌کرد؛ ۲/۶٫ وحدت قوا در این مسئله حساس حفظ و از تقابل قوا با یکدیگر جلوگیری می‌شد و در نهایت فرصتی برای حل مشکلات کشور پدید می‌آمد؛

۳/۶٫ با طرح دولت، تکلیف نیروهای مذهبی معین و به پشتوانه دولت در اجرا اضافه می‌شد؛

۴/۶٫ اگر طرح دولت شکست بخورد، شکست آن متوجه ضعف در اجرا می‌شود و به رهبری و نهادهای مرتبط با آن سرایت نمی‌کند؛

۵/۶٫ تکلیف نهادهای منتسب به رهبری معلوم و مانع انفعال آنان می‌شد؛

۶/۶ـ نیروهای مذهبی دچار اختلافاتی می‌شدند، ولی در نهایت به دلیل علاقه به رهبری، این مشکل آنان حل می‌شد؛

۷/۶٫ امکان مدیریت سایر رفتارهای دولت فراهم‌تر می‌شد. ضمن آنکه اجرای طرح، درآمدهایی را برای دولت ایجاد می‌کرد و سبب افزایش انگیزه در اجرای طرح‌های اقتصادی دولت می‌شد و نتیجه آن به جیب مردم می‌رفت و سوءظن‌های اولیه آنان را در میان‌مدت برطرف می‌کرد.

24دسامبر/19

جریان شناسی سیاسی در رقابت‌های انتخاباتی برمبنای ارزش‌های اسلامی

علم، شناخت و معرفت، به‌خصوص نسبت به امور سیاسی، اجتماعی از امور وجدانی و فطری نیست که همگان از آنها  برخوردار باشند و یا بتوانند به‌سادگی کسب کنند، بلکه تحقق این امر در گرو تحصیل مقدّمات و آگاهی‌های پیشینی است. در برخی از موارد هم کسب کامل معرفت به توانایی در درک آموزه‌های دینی از منابع اصیل آن بستگی دارد.

لذا با این فرض که عموم جامعه قادر به شناخت خطوط کلی جریان‌های سیاسی در جامعه نیستند، شایسته است که اندیشمندان و فرهیختگان این توانایی را کسب کنند تا هم خود به شناخت مناسب، رهنمون شوند و هم راهنمای توده مردم باشند. گرچه کسب این معرفت به عالمان و اندیشمندان اختصاص ندارد و به عناصر و مؤلفه‌های دیگری نیز وابسته و بلکه درگرو نفی موانعی خاص نیز هست، لذا در موارد متعدد، اندیشمندانی هستند که در تشخیص حق و باطل، خطا می‌کنند و قادر به تمیز راه درست از نادرست نیستند و در مقابل، افراد بسیاری هستند که گرچه از سواد چندان و توانایی درک آموزه‌های دینی از منابع اصیل را ندارند، اما با اعتماد و تکیه بر عالمان بصیر و هدایت آنان، راه صحیح را پیدا و در راه آن جانفشانی می‌کنند.

از این روی، علاوه بر توانایی دستیابی به متون اصیل اسلامی و درک و فهم صحیح آنها با محوریت آموزه‌های اصیل دینی، باید در این خصوص به راهکارهایی توجه کرد که درنهایت به فهم صحیح از امور سیاسی، اجتماعی با محوریت شناخت حق از باطل بینجامد.

برخی از راهکارهایی که می‌توانند به ایجاد بصیرت سیاسی کمک و مسیر صواب را برای انسان‌های حق‌طلب روشن کنند و جریان‌های حق‌طلب را از جریان‌های باطل و نفاق، متمایز سازند، به اختصار عبارتند از:

 

۱ . اهتمام به کسب خبر

موضوع‌شناسی مناسب و فهم واقعی از مسائل، نقشی اساسی در درک صحیح موضوعات و شرایط دارد، زیرا مردم معمولاً از چیزی که نسبت به آن جاهل هستند، کناره‌گیری می‌کنند و یا با آن دشمنی می‌ورزند،(۲) بنابراین مردم علاوه بر اینکه می‌بایست با مطالعه کتاب‌های اصیل و معتبر، سطح اطلاعات و معلومات خود در خصوص مبانی اندیشه سیاسی اسلام را بالا ببرند و در مورد مبانی و بنیادهای نظری اسلام، اطلاعات عمیق و اصولی کسب کنند، باید آگاهی‌های سیاسی خود در باره مسائل روز و حوادث جاری کشور را نیز تقویت و اطلاعات صحیحی را در این زمینه کسب کنند. اطلاعات سیاسی را می‌توان از طریق مطالعه مطالب نوشتاری مانند روزنامه‌ها، مجلات، بولتن‌ها، سایت‌ها، کتب علمی یا گوش فرادادن به رسانه‌های دیداری و شنیداری به دست آورد.

کسب اطلاعات سیاسی به دلیل نقش اساسی در فهم جریان های سیاسی اهمیت زیادی دارد، زیرا بسیاری از اندیشمندان، حق را می‌شناسند و از ملاک‌های آن هم آگاهی دارند، ولی موضوعات و مسائل امروزی را نمی‌شناسند و در نتیجه قادر نیستند افراد و گروه‌ها را در ذیل حق یا باطل قرار دهند و موضع خود را نسبت به آنها تعیین کنند. به همین دلیل هم هست که دشمنان یا منافقان با ارائه اطلاعاتی نادرست یا گزینش شده به این دسته از اندیشمندان عملاً آنان را به موضع‌گیری‌های نادرست وامی‌دارند و از آنان به‌ عنوان آلت دست خویش، سوءاستفاده می‌کنند. بنابراین جز در سایه اخبار درست و شناخت واقعی و متناسب از جامعه و موقعیت دوست و دشمن، نمی‌توان تصمیمی مناسب و مبتنی بر شرایط اتخاذ کرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تبیینی مناسب، موقعیت صحنه سیاسی را به موقعیت جبهه نبرد، تشبیه و لوازم و عوارض فقدان شناخت واقعی در دو عرصه جنگ و سیاست را این‌گونه تشریح می‌کنند:

«بنده بارها این جبهه‏هاى سیاسى و صحنه‏هاى سیاسى را به جبهه‏ جنگ مثال مى‏زنم. اگر شما در جبهه‏ جنگ نظامى، هندسه زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهاى بزرگ هست. براى همین هم هست که برای شناسایی مى‏روند. یکى از کارهاى مهم در عمل نظامى، شناسایی است؛ شناسایی از نزدیک که بروند و زمین را ببینند و بفهمند دشمن‏ کجاست؟ چه جورى است؟ مواضعش چگونه است؟ عوارضش چگونه است تا بفهمند چه‌کار باید بکنند. اگر کسى این شناسایی را نداشته باشد، میدان را نشناسد و دشمن‏ را گم کند، یک‏وقت مى‏بینید که دارد خمپاره‏ و توپخانه‏اش به طرفى که اتفاقاً طرفِ دوست است و نه طرفِ دشمن آتش می‌کند. عرصه‏ سیاسى عیناً همین‏ جور است. اگر بصیرت‏ نداشته باشید و دوست و دشمن را نشناسید، یک‏ وقت مى‏بینید آتش توپخانه‏ تبلیغات و گفت‌وشنود و عمل شما به‌طرف قسمتى است که دوستان در آنجا مجتمع‌اند و نه دشمنان. آدم باید دشمن را بشناسد. در شناخت دشمن خطا نکنیم.»(۳)

 

۲ . دقت در منابع کسب خبر و محدود نبودن به منابع خاص

گرچه کسب آگاهی‌های روزآمد از شرایط جامعه درگرو آگاهی و اطلاعات سیاسی است، لکن فهم جبهه حق از باطل در گرو هر آگاهی و خبری نیست، بلکه مبتنی بر اطلاعات مناسب و واقعی است. لذا افراد می‌بایست علاوه بر اهتمام به کسب خبر، در منشأ و منبع اخبار و اطلاعات خویش، حساسیت ویژه داشته باشند. اعتماد به همه منابع و اخبار منتشره باوجود اختلافات بسیار آنها ممکن نیست و عملاً به تضاد در اخبار می‌انجامد. از سوی دیگر، منابع خبری در جهان بسیار متنوع هستند و اخبار از سوی افراد و گروه‌های متفاوت و با اغراض مختلف منتشر می‌شوند. بسیاری از این اخبار مشتمل بر بخش‌هایی از واقعیت هستند و به قصد القای مطالب خاص منتشر می‌شوند و جهت‌دار هستند، لذا کسب خبر صحیح و مطمئن درگرو اعتماد به منابع و مراجعی است که منشأ خبر محسوب می‌شوند. لذا در میان منابع مختلف خبری ـ روزنامه، کتاب، مجله، تلویزیون، رادیو، بولتن‌ها، سایت‌ها وبلاگ‌ها و… ـ تنها منابعی معتبرند که مبتنی بر عدالت و خبرویت باشند، وگرنه خبر منتشر شده از قرار گرفتن ذیل اموری چون شایعه، دروغ، اتهام، فریب و خبرسازی، بلکه سکوت خبری که گونه‌ای خبررسانی محسوب می‌شود، مصون نخواهد بود:

«یا أَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُم نادِمینَ(۴): ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، جستجو کنید، مبادا به نادانی با گروهی برخورد کنید و سپس از آنچه کرده‌اید، پشیمان شوید.»

اگر نگوییم که رسانه‌ها عمدتاً برای خبرسازی و نه ضرورتاً خبررسانی بی‌طرفانه، اخبار و اطلاعات خاصی را منتشر می‌کنند، لااقل می‌توان ادعا کرد که رسانه‌ها معمولاً به خبررسانی غیرهدفمند مبادرت نمی‌ورزند و همه اخبار موجود را منتشر نمی‌کنند، بلکه متناسب با خاستگاه‌های فکری خود، اخبار خاصی را به‌صورت جهت‌دار و در راستای اهدافشان منتشر می‌کنند. ازاین‌روی، اعتماد و گوش فرادادن به منبع اطلاعاتی خاص، برفرض که از مصادیق اعتماد باشد، ضمن اینکه انسان را از ابعادی از آگاهی محروم می‌کند، مسیر اطلاعات او را جهت‌دار می‌سازد و درک ناقصی از واقعیت را به ارمغان می‌آورد و فرد را به ورطه تعصبات حزبی خاص می‌کشاند.

بر این اساس، مردم در راستای تحصیل آگاهی کامل نسبت به جریان‌ها، شرایط و موضوعات جامعه، می‌بایست منابع خبری خویش را متکثر کنند و دیدگاه‌های مخالف و رقیب را مدنظر قرار دهند و علاوه بر اینکه‌ مطبوعات، رسانه‌ها و روزنامه‌های گروه‌ها و طیف‌های مختلف سیاسی موجود در فضای جامعه را مطالعه می‌کنند، گاهی هم با بررسی رسانه‌های دشمن، خبرها و خبررسانی آنها را مدنظر قرار دهند و از این طریق به مقاصد و نیات آنان پی ببرند و نقاط ضعف و قوت آنان را دریابند.

طبیعی است اطلاعات ارائه شده از سوی منابع و رسانه‌های مختلف موافق و مخالف که در یک سطح قرار ندارند و از ارزش برابر برخوردار نیستند و می‌بایست تحلیل و بررسی شوند، زیرا کسب اطلاعاتِ هر چند صحیح نمی‌تواند به‌تنهایی انسان را به بینش و درک سیاسی قوی نسبت به واقعیت‌ها برساند و از خطا و اشتباه مصون نگه دارد. در این میان، هرچه منبع خبری از اعتبار و وثاقت بیشتری برخوردار و از عمق بیشتری بهره‌مند باشد، بیشتر می‌توان به آن اعتماد کرد.

بنابراین کسانی که درصدد فهم ماهیت جریان‌ها و گروه‌های سیاسی هستند، ضمن اینکه می‌بایست از منابع نامطمئن پرهیز کنند، در عین حال نباید خود را به منابع خاص و معین محدود کنند، بلکه باید با توسعه در گستره منابع، خود را از بخشی از اطلاعات محروم نسازند.

 

۳ .تجزیه ‌و تحلیل جریان‌های سیاسی

با توجه به اینکه در فرایند استنتاج، نتیجه همواره تابع اخسّ مقدمات است و هرچه مقدمات استنتاج، ضعیف، نامطمئن یا نادرست باشند، در نتیجه تأثیرگذارترند و نتیجه ناقص و غیرواقعی را به ارمغان می‌آورند، لذا تحلیل سیاسی که درگرو اطلاعات و اخبار است، در صورتی راه به جائی می‌برد که مبتنی بر اطلاعات درستی باشد؛ وگرنه اطلاعات نادرست به تحلیل غلط و در نتیجه به رفتار نابه‌جا و نادرست منجر می‌شود.

لکن این مقدار برای وصول به حقیقت کافی نیست و امروزه علاوه بر صورت آشکار برخی پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی که درک آن برای توده مردم امکان‌پذیر است، اکثر جریان‌های سیاسی از تنوع و پیچیدگی مباحث و رویکردها، گستردگی موضع‌گیری‌ها، برخوردارند و درک ماهیت آنها برای توده مردم به‌سادگی میسر نیست و فهم آنها نیازمند بینش و تحلیل خاص است. در این میان، روش تحلیل سیاسی، افراد را به شیوه درک این جریان‌های سیاسی سوق می‌دهد تا با فراگرفتن این روش بتوانند جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی‌ای را که در اذهان عمومی به‌آسانی قابل‌درک نیستند، از طریق آموزش‌های ویژه برای مخاطبان قابل‌ فهم سازند.

با توجه به اینکه‌ یکی از الزامات شخصیت انسان مسلمان در عصر حاضر، بصیرت و توانائی تحلیل رفتارها، جریان‌ها و پدیده‌هاست تا بتوان در پرتو تحلیلی همه‌جانبه از سطح و ظاهر پدیده‌ها عبور و به درون امور و روابط ناپیدای آنها رسوخ و واکنشی سنجیده و تصمیم و رفتاری به‌موقع در قبال آنها اتخاذ کرد، لذا مردم علاوه بر اهتمام به کسب خبر از مجاری صحیح، می‌بایست اطلاعات حاصله را بررسی و تحلیل کنند تا ضمن دستیابی به ارتباط متقابل حوادث، ارزیابی درستی از آنها داشته باشند و درنهایت بتوانند با اجتناب از شبهات و عوام‌فریبی‌ها، برنامه‌ها، رفتارها و گفتارهای خویش را بر اساس تحلیل خود تنظیم کنند.

 

۴ . معیار قرار دادن موازین و نه افراد و شخصیت‌ها

شخصیت‏ها و چهره‏هاى مطرح در جامعه، معمولاً الگوی رفتاری محسوب می‌شوند،  از این ‌روی همان‌گونه که می‌توانند مردم را به‌سوی کمال هدایت کنند، به همان نسبت هم می‌توانند عامل انحطاط باشند و باعث انحراف مردم شوند. هر چه شخصیت افراد مطرح در جامعه بزرگ‌تر باشد، تأثیر آنان هم بیشتر است و مردم، خود را تابع آنان می‌دانند و در راستای افکار آنان حرکت می‌کنند.

قرآن کریم با تأکید بر این رفتار اجتماعی، شخصیت‌محوری و الگو محوری نسنجیده را نفی می‌کند و از زبان مردمى که گمراه شده‏اند، نقل شده که در روز قیامت مى‏گویند: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا(۵): پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را اطاعت و پیروى کردیم و درنتیجه ما را گمراه ساختند.»

توجه توده‌های مردم به افراد شاخص و نقش آنان در تأثیرگذاری موجب شده است که دشمنان سعى کنند یک یا چند تن از این چهره‏هاى وجیه فاقد بصیرت را با خود همراه سازند تا خود را موجه جلوه دهند و توده ناآگاه را به‌سوی خود بکشانند. چنانکه ناکثین در این راستا، همسر پیامبر «ص»)، عایشه را در نبرد علیه حضرت علی(ع) با خود همراه کردند و بسیاری از افراد ساده‌دل را فریب دادند. حضرت على(ع) در این خصوص می‌فرمایند: «فَخَرَجُوا یَجُرُّونَ‏ حُرمَهَ رَسُولِ اللَّهِ ص کَمَا تُجَرُّ الْأَمَهُ عِندَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِینَ بِهَا إِلَى الْبَصرَهِ فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِی بُیُوتِهِمَا وَ أَبرَزَا حَبِیسَ رَسُولِ‌اللَّهِ(ص) لَهُمَا وَ لِغَیرِهِمَا(۶): پس اینان شورش کردند و همسر رسول خدا«ص» را همچون کنیزى که براى فروش مى‏برند به دنبال خود کشاندند، در حالی‌ که همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند و پرده‌نشین حرم پیامبر«ص» را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند.»

شخصیت‌محوری نسنجیده از آن روی قابل نکوهش است که همواره این احتمال وجود دارد که افراد مؤمن از مسیر حق منحرف ‌شوند و به باطل گرایش پیدا کنند و برعکس، افراد غیر مؤمن به ‌سوی حق تمایل یابند و به مسیر صحیح باز گردند. از سوی دیگر، حقانیت همواره درگرو ملاک‌هایی خاص و تغییرناپذیر است، لذا شناخت حقانیت یک جریان یا پدیده‌ سیاسی را نباید به افراد و گروه‌ها گره زد، بلکه همواره می‌بایست افراد و گروه‌ها را با ملاک حقانیت محک زد. افراد ملاک حقانیت نیستند.

قضیه جنگ جمل نمونه‌ واضحی از تردید بسیاری از مردم در شناخت حق بر اساس ملاک حقانیت بود، زیرا برخی از مردم، حضور همسر پیامبر«ص» و بزرگان صحابه در سپاه جمل و وجود حضرت علی«ع» و بسیاری از یاران پیامبر در سپاه ایشان را سنگ محکی بر حقانیت آن گروه می‌دانستند و به ‌واسطه وجود افراد شاخص در هر دو سپاه، در شناخت ملاک حقانیت به تردید افتادند.

حضرت علی «ع» در پاسخ به فردی که در شناخت حق و باطل در این فضا گرفتار تردید شده بود، قرار دادن ملاک حقانیت بر شخصیت افراد را انکار فرمودند و او را به شناخت ملاک حق و باطل سوق دادند: «فَإِنَّهُ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ‏ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏(۷): همانا حق بر تو پوشیده ماند (در اشتباهی). حق و باطل با مقیاس افراد، شناخته نمی‌شوند. حق را بشناس با اهل حق را بشناسی.»

این عبارت در حالی از سوی حضر، به حارث همدانی القا شد که همگان می‌دانستند سپاه جمل بر حاکم مشروع و مستند به بیعت فراگیر مردم سر برتافته و با نقض بیعت خویش، بر او خروج کرده است، لذا حضرت با یادآوری ملاک حق و باطل، او را به تبعیت از حق و نه افراد، هدایت کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تبیین عنصر بصیرت، این ملاک را مد نظر قرار داده و ضمن القای نفی محوریت افراد در شناخت حق و باطل، این‌گونه اظهار داشته‌اند:

«قضایاى سال ۸۸ این را نشان داد. ممکن بود خیلى‏ها اشتباه کنند و خیلى‏ها هم اشتباه کردند. اگرچه اکثر آن کسانى که اشتباه کرده بودند، به فاصله کمى اشتباه را تصحیح کردند، اما حرکت عظیم بسیج، این شاخص بصیرت و این پرچم بصیرت را براى خود حفظ کرد. اشتباه نکرد، همان‌ طور که امیرالمؤمنین«ع» فرموده بودند: «لا یَعرِفُ الحَقّ بالرّجال»؛ با چهره‏ها نمی‌شود حق را تشخیص داد. یک چهره موجه محترم و موردقبول و تکریم است، اما نمی‌تواند شاخص حق باشد. گاهى چهره موجهى مثل بعضى از صحابه پیغمبر«ص» راه را عوضى می‌روند و اشتباه می‌کنند. باید حق را شناخت و راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است و هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت. شاخص، اسلام است. شاخص، اشخاص نیستند.»(۸)

 

۵ . شناخت دوست از دشمن

برخلاف مواردی که به خاطر وضوح در ملاک حق و باطل می‌توان افراد را با محک حق و باطل سنجید و رفتار آنها را ارزیابی کرد، در مواردی ملاک حق و باطل واضح نیست و همگان توانایی درک آن را ندارند. توده مردم که از توانایی شناخت حق و باطل، بهره چندانی ندارند، قادر نیستند از این ملاک استفاده کنند در این گونه موارد می‌بایست از رویکرد دیگری در شناخت حق و باطل استفاده کنند و از باب قاعده معروف، «تُعْرَفُ الْاشْیاءُ بِاضْدَادِها»، رویکرد دشمنان علنی و شناسنامه‌دار را در نظر بگیرند و طریق مخالف آن را راه صواب و حق ارزیابی کنند. «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الذِی نَبَذَهُ.(۹): بدانید شما هرگز راه حق را نخواهید شناخت مگر آ‌که ترک‌کنندگان آن را بشناسید و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود، مگر اینکه از کسى که آن پیمان را شکسته است آگاه شوید و هرگز به قرآن تمسک نخواهید جست، مگر اینکه به کسانى که آن را دور افکنده‏اند، پى ببرید.»

مطابق این رویکرد که یکی از روش‌های شناخت حق و باطل محسوب می‌شود، بر اساس منطقی که «هر چیزى را با ضد آن مى‏توان شناخت»؛ فهم سلامتی درگرو بیماری است و فهم روشنایی مبتنی بر قرار گرفتن در تاریکی است، در مواردی که دشمنان علنی نظام اسلامی، رویکردی را در پیش می‌گیرند و یا از افرادی خاصی حمایت می‌کنند، می‌توان با شناخت این تارکان حق و ناقضان پیمان‌های الهى و شناخت اصولى که بر زندگى آنها حاکم است و مخالفت با آنان، راه حق را پیدا کرد.

طبیعی است این راهکار، ناقض راهکار پیشین در محوریت ملاک حق و سنجش افراد با محک حق و باطل نیست، زیرا این راهکار در جایی صورت می‌پذیرد که جبهه باطل، عیان باشد. ابهام و اشتباه نه در شناخت جبهه باطل، بلکه در روش‌ها و رویکردهای حق و باطل است.

نظر به وضوح دشمنی آشکار آمریکا و اسرائیل، می‌توان رویکردهایی جانبدارانه در نیروهای خودی را که به منفعت آنان می‌انجامد، حمل بر خروج از ملاک حق کرد، همراهی سیاست‌گذاری افراد در راستای منافع آنان را رویکرد باطل مدار دانست و توبیخ و انکار کرد.

در مرحله بعد، هرگاه شناخت دشمنان چندان واضح نباشد که بتوان همراهی یا مخالفت با دشمنان را ملاک حق و باطل دانست و برفرض نتوان بر حقانیت یا بطلان فرد، حزب یا گروهی حکم کرد، می‌توان به دوستداران، هواداران و طرفداران آن نگریست و آن را ملاک شناخت دوست و دشمن و حق و باطل قرار داد. مثلاً هرگاه در قرار گرفتن فردی مانند معاویه ذیل حق یا باطل شک کردیم می‌توانیم از مجموعه اطرافیان او از جمله ‌عمروعاص که عمدتاً از مطرودان زمان پیامبر«ص» و بازماندگان دوران جاهلیت هستند و همین‌ طور، دشمنان او که از یاران و صحابه پیامبر«ص» هستند، دریابیم که حق در کدام جبهه و اردوگاه قرار دارد و کدام گروه بر اساس رویکرد باطل رفتار می‌کنند.(۱۰)

در تاریخ جمهوری اسلامی و انتخابات آن هم گاهی شناخت شخصیت‌ها به‌سادگی ممکن و ملاک حقانیت و بطلان برای همگان مشخص نبود، لذا همراهی افراد و گروه‌ها با فردی خاص، می‌توانست مبین جهت‌گیری‌های  و همراهی‌ او با جناح‌ها و گروه‌های دوست یا دشمن باشد.

 

 

 

پینوشت:

۱- مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم و رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- الْنّاسُ اعْداءُ جَهِلُواْ نهج‏البلاغه، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۷۲، ترجمه گویا بر نهج‌البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۳، ص ۲۷۶٫

۳- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با اعضاى دفتر رهبرى و سپاه حفاظت ولى امر ۱۸/ ۰۵/ ۱۳۸۸٫

۴- سوره حجرات، آیه‌ ۶٫

۵- سوره‌ی احزاب، آیه ۶۷٫

۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۲، ترجمه‏ گویا ‏برنهج‏البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۲، صفحه ۲۱۲٫

۷-   البلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۸، ۲۷۴ و محمودی، محمدباقر، نهج السعاده، ج ۱، ص ۳۱٫

۸- سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار از بسیجیان استان قم‏۰۲/ ۰۸/ ۱۳۸۹٫

۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۴۷، ترجمه گویا بر نهج‌البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۲، ص ۱۲۹ ـ ۱۲۸٫

۱۰- مهدوی دامغانی، محمود، جلوه‌‏ تاریخ ‏در شرح ‏نهج‌البلاغه ‏ابن ‏ابى ‏الحدید، ج ۳، صفحه ۱۳۶٫

03نوامبر/19

ماجرای آن ۹۹ نفر! و دروغی که آشکار شد!

برگزاری مراسم تنفیذ و تحلیف آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور منتخب و رای اعتماد مجلس شورای اسلامی به میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر و اتفاقات به وجود آمده در فضای سیاسی کشور که بعدها به «ماجرای ۹۹ نفر» مشهور شد! از رویدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۴ است.

در حالی که آمریکا مدعی بود در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به هیچ یک از طرفین سلاح نمی‌فروشد و از آنان حمایت نمی‌کند، در شهریور ماه ۱۳۶۴ معاون وزارت خارجه آمریکا در امور خاورمیانه صراحتاً حمایت دولت امریکا از رژیم صدام را تائید کرد. گروهک منافقین نیز در این روزها فاصله ظاهری خود با آمریکا را روز به روز کمتر کرد و به بمب‌گذاری و ترورهای کور در بخش‌هایی از کشور ادامه داد.

ماجرای ۹۹ نفر!

مجلس دوم شورای اسلامی که انتخابات آن در ۲۶ فروردین ۱۳۶۳ برگزار و اولین جلسه آن نیز در ۷ خرداد همین سال تشکیل شد، در طول فعالیت چهار ساله خود حوادث کوچک و بزرگ فراوانی را از سر گذراند، ولی بی‌شک منازعات سیاسی دو جریان وقت، حائز اهمیت شایانی است.

به انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری نزدیک می‌شویم. رئیس جمهور به دلیل مشکلاتی که با نخست‌وزیر دارد، از امام خمینی(ره) کسب اجازه می‌کند که نامزد انتخابات نشود و در صورت نامزدی مجدد در انتخابات، نخست‌وزیر را تغییر دهد. وی با موافقت اولیه بنیانگزار انقلاب(۱) در انتخابات ثبت‌نام می‌کند. با برگزاری انتخابات، شرایط روز عوض می‌شود. در این برهه، ۱۳۵نماینده مجلس که مخالف تصمیم رئیس‌جمهور هستند، در نامه‌ای به امام خمینی(ره)، ضمن حمایت از نخست‌وزیر وقت می‌نویسند: «…اکنون ملت و کشور ما یکی از بحرانی‌ترین مواقع تاریخی را می‌گذراند. گسترش دامنه جنگ و تهدیدات نظامی امریکا، فشارهای شدید اقتصادی، توطئه‌های خطرناک سیاسی و تحریکات ضد انقلاب از عوامل مهمی هستند است که فشار طاقت‌فرسای آن بر دوش مردم صبور و مظلوم ما سنگینی می‌کند و تغییر دولت که متأسفانه به قرار مشهود مستلزم تغییری عظیم در سطح کشور خواهد بود… مسلماً عواقب وخیمی را در بر دارد و…»

پاسخ امام خمینی به این نامه، حائز نکته بسیار مهمی است، ایشان تاکید می‌کنند که، «در حال حاضر تغییر [دولت] را صلاح نمی‌دانم، ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است.»(۲)

چنانچه به‌عیان قابل مشاهده است ۱۳۵ نماینده مجلس در این نامه، تغییر دولت را باعث ایجاد مشکلاتی عظیم در شرایط جنگی ذکر کردند و امام خمینی(ره) ضمن حمایت از عدم تغییر دولت وقت، حق انتخاب را به رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی دادند. این مهم نشان می‌داد که امام امت، نه حکم؛ که نظر خود را اعلام کردند. با وجود این  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که امام را ولایت امر و مراد خویش می‌دانستند، به تبعیت از نظر و نه حکم امام، میرحسین موسوی را به مجلس معرفی کردند.

مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۴، با ۱۶۰ رای موافق، ۷۳ رای مخالف و ۲۶ رای ممتنع به دولت، رای اعتماد ‌داد، اما این پایان طبیعی ماجرا نبود! حاصل جمع ۷۳ نفر مخالفان و ۲۶ نفر رای ممتنع، جمعاً ۹۹ نفر می‌شدند که در تاریخ دهه شصت به «قضیه ۹۹ نفر» معروف شد. حامیان دولت در آن روزها لیست اسامی ۹۹ نماینده‌ای را که به دولت میرحسین موسوی رای مثبت نداده بودند منتشر کردند و آنان را «ضد ولایت فقیه» نامیدند!

محمد یزدی، احمد آذری قمی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا باهنر، مریم بهروزی، سیدرضا تقوی، قربانعلی دری نجف‌آبادی، حسن روحانی، سیدرضا زواره‌ای، محمد اسماعیل شوشتری، جلال‌الدین فارسی، محسن مجتهد شبستری، علی موحدی ساوجی، محمد علی موحدی کرمانی، و علی یوسف‌پور از معروف‌ترین نمایندگانی بودند که به کابینه رای منفی دادند. حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر کشور دولت اول میرحسین موسوی که در سال ۱۳۶۴جای خود را به محتشمی‌پور داد، روایت می‌کند: «وقتی ۹۹ نفر از نمایندگان به آقای موسوی رأی ندادند،… طرفداران آقای موسوی این ۹۹ اسم را پیراهن عثمان کردند و هر کسی را که می‌خواستند بکوبند، می‌گفتند جزو ۹۹ نفر است. تقریباً ۲۰۰ نفر را اینها جزو آن ۹۹ نفر حساب کردند. منجمله خود مرا، حال آن که من اصلاً در مجلس نبودم.»(۳)

دروغی که آشکار شد!

آمریکا مدعی بود که از فروش اسلحه به طرفین درگیر در جنگ ایران و عراق خودداری می‌کند، ولی در ۹ شهریور ۱۳۶۴، روزنامه القبس چاپ کویت نوشت عراق تا کنون ۲۴ فروند هلیکوپتر جنگی از شرکت آمریکایی «هیوز ایر کرافت» خریده است.

در ۳۰ شهریور ماه همین سال نیز ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا در امورخاورمیانه ضمن تأکید بر حمایت آمریکا از عراق در جنگ با ایران فروش جنگ‌افزار به دولت عراق را تایید کرد. پیش از این در روز ۱۰شهریور ۱۳۶۴ بنیاد تحقیقاتی «هریتیج»(Heritage)- اندیشکده محافظه‌کار آمریکایی، دی.سی- خواستار حمله نظامی و عملیات انتقامی علیه ایران شده بود.

 

نزدیکی هر چه بیشتر منافقین به آمریکا!

در ۲ شهریور ۱۳۶۴روزنامه «فیلادلفیا اینکوایر»(Philadelphia Inquirer) چاپ آمریکا مصاحبه‌ای با مسعود رجوی سرکرده منافقین انجام داد. در ۱۲مهرماه این سال نیز حزب کارگر انگلیس حمایت کامل خود را از سازمان تروریستی منافقین اعلام و خواستار برقراری حکومتی در ایران زیر نظر این سازمان شد. همزمان با نزدیکی هرچه بیشتر گروهک نفاق به آمریکا و انگلیس، ترورهای این گروهک در بخش‌هایی از کشور ادامه یافت. در دهم شهریور این سال انفجار بمب جاسازی شده در یک اتومبیل پیکان در مقابل ساختمان بیمارستان البرز واقع در خیابان وصال شیرازی ۱۶ عابر را مجروح کرد و به ۲۵ اتومبیل خسارت وارد آورد.

انتشار اولین شماره روزنامه رسالت

در ۱۴ شهریور ۱۳۶۴ اولین شماره روزنامه رسالت به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی حجت‌الاسلام احمد آذری قمی در تهران منتشر شد. اسدالله بادامچیان، درباره علت انتشار این روزنامه می‌گوید:

«…در دولت میرحسین موسوی، ما یک نشریه هم نداشتیم. یادم هست در مجلس دوم راجع به مالیات سخنرانی کردم. مطالبم را که آن‌گونه که باید منتشر نکردند. به مدیرمسئول روزنامه نوشتم، «من نماینده این ملت هستم. شما مطلبم را تحریف کرده‌اید.» جواب داد، «درست می‌گویید، ولی چون آنچه نوشتیم، خلاف نیست پاسخ شما را نمی‌نویسیم.» به همین صراحت!» وی در ادامه می‌گوید: «در مجلس با مرحوم آذری قمی صحبت کردیم و ایشان گفت: «بیایید ما هم نشریه راه بیندازیم و اسمش را بگذاریم رسالت.» پول جمع کردیم و با کمک مرحوم عسگراولادی و یاران روزنامه رسالت را راه انداختیم.»(۴)

پی نوشت‌ها:

  • خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، صفحه ۸۱
  • متن کامل نامه ۱۳۵ نماینده مجلس دوم و پاسخ امام را در صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۳۹۳ مطالعه کنید.
  • خاطرات حجت‌الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۲، صفحه ۸۸
  • چگونگی تشکیل روزنامه رسالت از زبان بادامچیان، مشرق به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی موتلفه اسلامی، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶

 

03نوامبر/19

پـذیـرش شکسـت

دوره بین اتمام جنگ ایران و عراق و شروع جنگ دوم خلیج فارس، یعنی حمله عراق به کویت دوره‌ی اوج نامه نگاری‌ها بین مقامات دو کشور است. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر این باور است که نشانه‌هایی از تغییر در رفتار صدام بعد از پذیرش قطعنامه وجود داشت و اطلاعات و قراین و محاسبات، راه درست حرکت را به ما نشان می‌داد. با این وجود آنطور که از صحبت‌های وی برداشت می‌شود، منتظر ارسال نامه از طرف صدام نبودند. در مقدمه کتاب دوازده نامه هاشمی می‌نویسد؛ «در تاریخ ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۹ مطلع شدیم که نامه سربسته‌ای از رییس جمهوری عراق و آقای یاسر عرفات برای رهبر معظم انقلاب و رییس جمهوری کشورمان رسیده است. حامل نامه فردی از سازمان آزادی بخش فلسطین بود و ابتدائا با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که با عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد. بررسی‌های ابتدایی از لحاظ مضامین و امضای نامه و مهر و آرم و با توجه به شناخته شده بودن حامل نامه و همراهی با نامه عرفات، اطمینان نسبی ما را در خصوص صحت ادعا جلب کرد».(۱)

بنابراین از اوایل سال ۱۳۶۹، موج نامه‌نگاری‌ها که از طرف صدام حسین شروع شد و مجموعاً دوازده نامه بین روسای جمهور دو کشور رد و بدل شد. درباره شروع نامه نگاری‌ها دلایل مختلفی را می‌توان ذکر کرد:

نخست، مسائل اصلی باقی مانده از جنگ بود که با گذشت دو سال از جنگ هنوز حل نشده بود. از جمله مهم‌ترین این مسائل، عقب‌نشینی عراق به مرزهای بین‌المللی و موضوع تبادل اسرا بود. از زمان طرح و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، تا مبادله اسرا زمان نسبتاً زیادی یعنی نزدیک به دو سال سپری شده بود ولی هنوز خبری از آزادی اسرا نبود، این در حالی بود که سرنوشت اسرای زیادی از دو طرف هنوز بلاتکلیف بود. همچنین با وجود بازپس‌گیری غالب مناطق در سال‌های اولیه جنگ، بخشی از ارتفاعات و مناطق مرزی همچنان در اشغال ارتش عراق بود که جزء مناطق استراتژیک بود و تمایلی در صدام برای عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی مشاهده نمی‌شد.(۲)

نکته دوم را باید نوعی تلاش صدام برای خرید زمان و مشمول مرور زمان کردن خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران بر اساس قطعنامه۵۹۸ دانست. واقعیت این بود که صدام به هیچ‌وجه حاضر نبود قرارداد الجزایر را به عنوان مبنای مرزهای بین‌المللی دو کشور و اجرای ترتیبی بندهای قطعنامه ۵۹۸ بپذیرد. مذاکرات صلح بر مبنای این قرارداد و اولین بند قطعنامه ۵۹۸، هم آتش‌بس و هم عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی بود، اما صدام اصرار داشت که اول در مورد اروندرود و لایروبی این رودخانه و کشتیرانی در آن توافق شود.(۳)

نکته سوم را باید در تلاش صدام، در ایجاد مذاکرات دوجانبه و بدون واسطه دانست. درباره‌ی هدف صدام از این‌کار، خیلی نمی‌توان با اطمینان سخن گفت. اما از محتوای نامه‌های متعدد او این نکته را می‌توان دریافت که صدام در این ایام، از اینکه برخی به دنبال فتنه در روابط دو کشور هستند؛ سخن گفته و مذاکرات مستقیم و دوجانبه را، راه حلی برای این مساله می‌دانست. این نکته را به وضوح در نخستین نامه صدام می‌توان دید؛ «پیشنهاد می‌کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد که در آن از سوی ما، بنده خدا، فرستنده این نامه و‌ آقای عزت ابراهیم به همراه مجموعه‌ای از دستیاران خودمان و از سوی شما، آقایان علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به همراه گروهی از دستیاران شما شرکت کنند… به اعتقاد ما، در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت،‌ دستیابی به آنچه عراق، حق تلقی می‌کند و آنچه ایران، حق تلقی می‌کند، قابل تحقق است. ملاقاتی که راه را بر فرصت‌‌طلبان و آنان که می‌کوشند محیط صلح و آرامش را آلوده سازند، خواهد بست، مشروط بر اینکه نیت‌‌ها، صادقانه، متوجه صلح خداپسندانه و مورد رضایت ملت‌هایمان باشد».(۴)

نکته چهارم که البته در ابتدا کمتر خود را نشان می‌داد، تلاش صدام برای آسودگی از دروازه‌های شرقی جهان عرب بود. صدام که خود را در قامت رهبر جهان عرب و حافظ دروازه شرقی جهان عرب می‌دانست، توافق با ایران را برای حمله به کویت ضروری می‌دانست. همزمان با پایان جنگ سرد، صدام به بهانه توجیه مشکلات داخلی پیش آمده از جنگ بی‌حاصل با ایران، منحرف‌ساختن افکار عمومی از آثار و نتایج آن، عدم تمایل به بازپرداخت وام‌های دریافتی از کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس و خاتمه دادن به مشکل ژئوپولتیکی خود، به کویت، (یکی از اصلی‌ترین حامیان منطقه‌ای خود در جنگ با ایران)، حمله و این کشور را بخشی از خاک خود اعلام کرد.

صدام در ملاقات با حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر و ملک حسین پادشاه اردن که ۲۴ فوریه ۱۹۹۰ در امان صورت گرفت، گفت که: اگر ملک فهد و شیخ جابر سی‌میلیارد در جریان جنگ عراق با ایران به عراق کمک کرده‌اند، این پول خون سربازان عراقی بوده است که برای حفظ تاج و تخت آنها ریخته شده است. آنها نه تنها باید از پس گرفتن این پول صرف‌نظر کنند؛ بلکه باید سی‌میلیارد دلار دیگر هم برای حل مشکلاتی که عراق در نتیجه این جنگ، گرفتار آن شده است، بپردازند. صدام درحالی که با خشم و نفرت از ملک فهد و امیر کویت نام می‌برد، گفت: اگر آنها به تقاضاهای عراق ترتیب اثر ندهند، ما هم انتقام خون سربازان عراقی را از آنها خواهیم گرفت. صدام از حسنی مبارک و ملک حسین خواست که سخنان او را به ملک فهد و امیر کویت بازگو کنند. مبارک از مداخله در این مسئله خودداری کرد؛ ولی ملک حسین در روز ۲۶ فوریه عازم عربستان سعودی و سپس کویت و امارات متحده عربی شد تا راه حلی برای مشکلات صدام بیابد. ملک فهد، شیخ جابر و شیخ زاید به تهدیدهای صدام اعتنایی نکردند و ملک حسین دست خالی از سفر بازگشت. امیرکویت در ملاقات با ملک‌حسین به او گفته بود که هرگونه کمکی از سوی کویت به عراق، در آینده موکول به حل اختلافات مرزی دو کشور و به رسمیت شناختن مرزهای کویت از سوی دولت عراق است.(۵)

جمهوری اسلامی ایران علی‌رغم جنگ هشت‌ساله‌ی تحمیلی از طرف عراق و همچنین رویه خصومت آمیز شورای همکاری خلیج فارس در جنگ عراق با ایران در مقابل حمله عراق به کویت خواستار اقدامات زیر شد؛ عقب‌نشینی بی‌قید و شرط عراق از کویت و خروج نیروهای خارجی از خلیج فارس، حل بحران به وسیله کشورهای اسلامی منطقه، تامین امنیت منطقه به وسیله کشورهای همجوار آن و حل و فصل مسالمت‌آمیز بحران.(۶)

در نخستین نامه، صدام از مذاکرات رودرو صحبت می‌کند و پیشنهاد می ‌کند که این ملاقات در مکه مکرمه یا هر مکان دیگری که بر آن توافق می‌‌کنیم، برپا شود، همچنین سخن از عوامل دست‌اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق سخن به میان می‌آورد و از خطر صهیونیسم و برخی ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب می‌گوید. متن نامه در قسمت‌های پایانی، با تاکید مجدد صدام بر مذاکرات رودرو و دو جانبه و البته در اولین زمان ممکن خاتمه می‌یابد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به نخستین نامه‌ی صدام، از ماهیت ضد استکباری انقلاب اسلامی ایران و همچنین ضد صهیونیستی آن سخن گفته و از ادامه اشغال بخشی از خاک جمهوری اسلامی ایران توسط عراق به منزله موانعی جدی در راه صلح اشاره می‌کند و به جای تماس روسای دو جمهور، از ارتباط در سطح نمایندگان بحث می‌شود. در نامه دوم دو طرف، گلایه‌ها از طرح برخی مسائل در نامه نخست مشاهده می‌شود و فضای کلی نامه را تحت‌تاثیر قرار داده است. صدام در نامه دوم می‌نویسد؛ روح پیام شما آن چنان که ما امیدوار بودیم نبود، زیرا مقدمه پیام در هرجا که فرصتی دست داده شامل عبارت‌های دو پهلو و پایان آن، خشن بوده است. همچنین صدام، از کاربرد اصطلاح جنگ تحمیلی اظهار ناراحتی کرده و اشاره می‌کند که آماده ارائه اسناد کافی در جهت اثبات تفصیلی دیدگاه‌های خود در صحنه مناظره (و اینکه چه کسی جنگ و ستیز را آغاز کرد…و چگونه شروع شد) هستیم، از پای‌بندی به قطعنامه ۵۹۸ سخن می‌گوید و پیشنهاد هاشمی رفسنجانی را در مورد ملاقات سفرا در ژنو می‌پذیرد و  می‌نویسد: به آقای برزان ابراهیم التکریتی «سفیرمان در ژنو» اختیار انجام این مذاکرات را با آقای سیروس ناصری «سفیر شما در آنجا» واگذار کردیم.

هاشمی در پاسخ، گلایه‌ها در مورد برخی مسائل را در نامه دوم تکرار و سعی می‌کند که این روند در نامه‌های بعدی تدوام پیدا نکند؛ برای همین می‌نویسد: از اینکه در مکاتبات صلح، مطالب رنجش‌آور مطرح شود راضی نیستیم ولی متاسفانه سنگ این بنا، در اولین نامه‌ی شما که به اظهار خودتان؛ با قصد زدودن رسوبات نزاع‌خیز و هموارکردن راه دوستی تنظیم شده، گذاشته شده بود، ازجمله اینکه: در نامه اول به گونه‌ای ادعا شده بود که گویا طرف ما «امت عرب» است. چیزی که در طول جنگ برای جا انداختن آن، تلاش‌های فراوان بی‌نتیجه‌ای به کار رفت. همچنین اشاره‌ی صدام به اعتبار قطعنامه ۵۹۸ را مثبت تلقی کرده و پای سازمان ملل به مذاکره کشیده می‌شود که مسئولیت اجرای قطعنامه را بر عهده دارد. از نامه سوم می‌توان به شکل جدی طرح مسائل اصلی باقی مانده و حل نشده جنگ را دید. از جمله عقب‌نشینی نیروها، به مرزهای بین‌المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح. ولی نظر صدام در مورد اروندرود همچنان بر حاکمیت عراق بر این رودخانه است. ادعایی که در نامه چهارم هم تکرار می‌شود با این مضمون که «حاکمیت کامل بر رودخانه متعلق به عراق باشد، زیرا که حق تاریخی و مشروع آن است.» نامه‌های سوم و چهارم صدام به خاطر طرح مجدد ادعاهای صدام بی‌پاسخ می‌ماند و در نامه پنچم نیّات واقعی صدام از نامه نگاری‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهد. این نامه که ظاهراً یک‌روز پس از حمله صدام به کویت نوشته شده، حاکی از نگرانی صدام از ورود ایران به جنگ عراق با کویت است و سعی می‌کند با عربی جلوه دادن این جنگ، عدم صلاحیت ورود ایران به این مساله را نشان دهد. نکته مهم در پاسخ هاشمی رفسنجانی به این نامه تاکید بر حق ایران و الزام به پایبندی به مفاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر است. نهایتاً در آخرین نامه‌، به تاریخ ۲۳ مرداد ماه ۱۳۶۹، صدام از پذیرش شرایط ایران از جمله مبادله اسرا خبر داد؛

«۱-با پیشنهاد شما مندرج در نامه جوابیه هشتم اوت ۱۹۹۰ که توسط نماینده ما در ژنو از نماینده شما دریافت شد و ناظر به لزوم مبنا قرار دادن عهدنامه ۱۹۷۵ می‌باشد، ضمن مرتبط دانستن آن با اصول مندرج در نامه سی ژوئیه۱۹۹۰ ما، به ویژه در مورد مبادله اسرا و بندهای ۶ و ۷ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، موافقت می‌شود.

۲-براساس بند یک این نامه و مندرجات نامه سی‌ژوئیه۱۹۹۰، ما آماده‌ایم هیأتی را به تهران اعزام کنیم و یا هیأتی از سوی شما به بغداد سفر کند تا ضمن تهیه موافقتنامه‌های مربوطه، موجبات امضای آن را در سطحی که مورد توافق قرار می‌گیرد، فراهم نمایند.

۳-به نشانه حسن نیت، ما عقب‌نشینی خود را از روز جمعه هفدهم اوت ۱۹۹۰ آغاز کرده و به جز یک نیروی سمبلیک در کنار مأموران مرزبانی و پلیس که برای انجام مأموریت‌های روزمره در شرایط عادی، باقی می‌ماند، نیروهای خود را از مناطق رویاروی شما در طول مرز فرا خواهیم خواند.

۴-مبادله فوری و همه‌جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر می‌برند. و این از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین ـ قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد صورت خواهد گرفت. ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷/۸/۱۹۹۰ به آن مبادرت خواهیم کرد.»

صدام در ادامه می‌نویسد: بدین‌ترتیب همه آنچه را می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید تحقق یافت. هاشمی رفسنجانی نیز در پاسخ به آخرین نامه می‌نویسد: اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آوریم…اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جوّ مثبت و حسن‌نیّت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.(۷)

۱۷سال بعد، هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ازآن روز؛ به عنوان «شیرین‌ترین روز» عمرش یاد کرد و آن را یک پیروزی بزرگ برای ایران خواند. و گفت: «صدامی‌ها می‌خواستند خیالشان از پشت سرشان راحت باشد، به همین منظور صدام مکاتبه را با من شروع کردند. چند نامه به فاصله‌های کم؛ بین من و صدام مبادله شد که الان به صورت کتابچه‌ی کوچک عربی و فارسی منتشر شده و وجود دارد…»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مقدمه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر کتاب دوازده نامه (متن نامه‌های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب،۱۳۹۰، ص ۹

  1. محسن رشید، آشنایی با جنگ، گزارشی کوتاه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ج ۱، ۱۳۷۸، ص ۴۰
  2. در این مورد بنگرید به علی اکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰
  3. در این مورد بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰
  4. محمود سید و فاطمه زارع، مناقشه مرزی عراق با همسایگان خود با تکیه بر جنگ دوم خلیج فارس، فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، سال نهم، شماره ۳۳، بهار ۱۳۹۵، ص ۲۳۳-۲۳۴
  5. بیژن اسدی؛ خلیج فارس و مسائل آن؛ تهران، سمت، چاپ سوم، ۱۳۸۸ .ص ۵۳۰
  6. در این مورد، بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰

۸ روزنامه جمهوری اسلامی،۲۰/۵/۸۶

03نوامبر/19

گرایش به ساخت آثار اجتمایی در سینمای ایران

پیشگفتار:

در قسمت‌های گذشته به تحلیل فیلم‌های سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۷۰ پرداختیم. ذیلاً در ابتدا به دو فیلم باقیمانده از سال ۷۰ می‌پردازیم و سپس وارد سال ۱۳۷۱ می‌شویم. هر دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰ در ژانر کودک و نوجوان طبقه‌بندی می‌شوند.

الف) دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰:

۱ـ نیاز: تهیه‌کننده (به اتفاق علی واجد سمیعی) و کارگردان: علیرضا داودنژاد. بازیگران: ترحم فتحی، شهره لرستانی، علی سوری، محمدرضا داودنژاد، عزت‌الله صلح‌جو، شجاع‌الدین حبیبیان

داستان بسیار ساده و در عین حال فوق‌العاده جذاب و باورپذیر نوجوانی که پس از درگذشت پدرش عزم سرپرستی و اداره امور خانواده را دارد. فضائی از همّت و اخلاق و آزادگی را به نمایش می‌گذارد. بی‌تردید این فیلم بهترین ساخته زندگی هنری علیرضا داودنژاد محسوب می‌شود که همچنان بعد از حدود ۲۸ سال دیدنی است. در کارنامه کاری و سینمایی داودنژاد قبل و بعد از انقلاب آثار متعدد خوب و بد و متوسط وجود دارد که هیچکدام به گرد نیاز نمی‌رسند.

۲ـ نرگس: کارگردان، تهیه‌کنند و سناریست: رخشان بنی‌اعتماد (تهیه‌کنندگی به اتفاق علی‌اکبر عرفانی و فیلمنامه به اتفاق فریدون جیرانی).

ماجرای دله‌دزدی اقشار ضعیف جامعه و امرار معاش با این روش دستمایه بنی‌اعتماد در داستان‌پردازی نرگس است. هر چند بنی‌اعتماد مدعی است که در تصویرگری زندگی پررنج اقشار پائین جامعه موفق است، اما به نظر می‌رسد که حجم آسیب این‌گونه تصویرگری بیش از نفع آن باشد، چرا که با سیاه‌نمائی و تلخ‌گفتاری معمول موجود در آثار بنی‌اعتماد روح و روان بیننده خراشیده می‌شود. فیلمسازانی که این‌گونه مصائب جامعه را به تصویر می‌کشند بهتر است راه‌حلی نیز ارائه نمایند و با جمله معروف (تکلیف سینما فقط بیان است و نه ارائه طریق) مسئولیت خود را فراموش نکنند. البته این قصه بنی‌اعتماد به زندگی کودکان مربوط می‌شود و به همین دلیل در (ژانر کودک و نوجوان) طبقه‌بندی می‌گردد، هر چند از فضای آشفته و یأس‌آور عمومی آثار این کارگردان جدا نیست.

ب) تحلیل فیلم‌های اکران شده در سال ۱۳۷۱:

در سال ۷۱ تعداد ۶۱ فیلم به نمایش عمومی درآمد که مانند سالهای گذشته تنوعی از ژانرهای گوناگون را به خود اختصاص داده بود. البته با فاصله گرفتن از دوران دفاع مقدس، عطش ساخت فیلم‌های مرتبط با جنگ مقداری فروکش می‌کند و فیلمسازان عمدتاً به سمت ساخت آثار اجتماعی گرایش می‌یابند.

ـ ‌ژانر دفاع مقدس:

۱ـ از کرخه تا راین– سناریست و کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. تهیه‌کننده: مرحوم سیف‌الله داد. بازیگران: هما روستا، علی دهکردی، صادق صفائی، هانس نویمن، فرزانه عسکری، اصغر تقی‌زاده، آندریاس کورتز، ابراهیم اصغرزاده، پرویز شیخ طاری.

داستان فیلم مربوط به اعزام یک جانباز نابینای شیمیائی به آلمان برای معالجه می‌باشد.لازم به توضیح است که غربیان جنایتکار نه تنها در دوران حمله صدام به ایران در کنار آن جانی ایستاده بودند و همه‌گونه کمک اقتصادی، نظامی و فرهنگی به وی رساندند، بلکه حتی سلاح‌های شیمیائی ممنوعه هم به او دادند و در استفاده هم یاریش نمودند. آنها پس از سقوط صدام و ناکامی در شکست انقلاب اسلامی، ترفند دیگری به کار بردند و به نام درمان مصدومین شیمیائی و همکاری با ایران، آثار جنگ‌افزارهای فروخته شده به صدام بر روی انسان‌ها را بررسی کردند و نقاط قوت و ضعف مواد شیمیائی را ارزیابی نمودند تا به تکمیل آن سلاح‌ها بپردازند. هر چند از انسانی غربی بدون خدا و اخلاق انتظاری جز این نمی‌رود، اما رسوائی آنها به قدری آشکار شد که حتی نتوانستند حفظ ظاهر نموده و شعارهای باسمه‌ای و فریبکارانه حقوق بشری خود را ادامه دهند.

به هر حال فیلم حاتمی‌کیا دارای ارزش‌های هنری و فرهنگی ویژه‌ای است و جزو آثار شاخص دفاع مقدس و کارنامه ارزشمند این فیلمساز متعهد محسوب می‌شود. از نظر برخی از صاحب‌نظران این فیلم بهترین اثر سال ۷۱ و یکی از بهترین‌های سینمای پس از انقلاب است.

۲ـ آتش در خرمنـ کارگردان: سیعد حاجی‌میری. تهیه‌کننده: مؤسسه الهادی (به مدیریت هادی غفاری، شبکه دوم سیما و سعید حاجی میری). فیلمبردار: کمال تبریزی (از دانشجویان تصرف‌کننده لانه جاسوسی و کارگردان فعلی).

ارباب یکی از روستاهای مرزی با خیانت راه ورود ارتش عراق به روستا را هموار می‌سازد. مقاومت نوجوانان و جوانان و مقابله مردم با ارتش بعثی کش و قوس‌های زیادی به وجود می‌آورد و مخاطب را به تماشا و پیگیری داستان راغب می‌نماید. فیلم از باب تشجیع جوانان به مبارزه با دشمن اشغالگر وطن خوب است و آثار مثبتی دارد و عرق ملی را تقویت می‌کند. نکته‌ای که باید بر آن تأکید ورزید اینکه نگاه عمومی رزمندگان که همان نگاه دینی و اطاعت از رهبری حضرت امام(ره) می‌باشد، نباید در ترسیم مقاومت‌های روستائی و محلی کمرنگ شود، چرا که در این صورت شاکله کلی مقاومت دلاورانه جوانان آسیب خواهد دید. این نکته از آن نظر مطرح گردید که دشمنان نظام اجماع دارند، عنصر اصلی مقاومت و اضمحلال صدام و حامیان وی اعتقاد عمیق مذهبی رزمندگان ارتشی، سپاهی و بسیجی بود. بنابراین نباید از کنار آن بی‌تفاوت عبور کرد یا موارد کمرنگ دیگر را  آگراندیسمان نمود.

۳ـ آبادانی‌هاـ سناریست، تهیه‌کننده (باتفاق علی‌اکبر کسری) و کارگردان: کیانوش عیاری. بازیگران: سعید پورصمیمی، حسن رضائی، بهروز رضوی، باقر صحرارودی، سعید شیخ‌زاده، افسانه محمدی، بهمن پسندی

سرقت اتومبیل یک مهاجر جنگی اهل آبادان در تهران خمیرمایه داستان فیلم برای کیانوش عیاری شده است. جستجوی خستگی‌ناپذیر برای یافتن تنها دارائی این مهاجر جنگ تحمیلی برای کارگردان اهل آبادان و ایجاد تعلیق‌های مکرر در سراسر قصه که هنر برجسته کارگردان است تماشاگر را به ادامه فیلم ترغیب می‌کند. کیانوش عیاری فیلم‌ها و سریال‌های مختلفی ساخته و در آنها تسلط خود را برای جذب مخاطب نشان داده است. معروفترین اثر او در سالهای اخیر (روزگار قریب) است که زندگی دکتر قریب پایه‌گذار طب اطفال را به خوبی به تصویر کشید. کیانوش عیاری سینماگری هدفدار است و برای کار خود اهمیت قائل است، اما کاش به اندازه نیمی از توجه به تکنیک سینماگری (که خیلی هم خوب است) به جنبه‌های تربیتی و مصالح کلان عمومی جامعه عنایت داشت. این عدم توجه موجب عدم امکان نمایش برخی سکانس‌های تعدادی از فیلم‌های وی شده است و عجیب آنکه وی اصرار زیادی به نمایش آن صحنه‌ها داشته است.

۴ـ باز بارانـ سناریست (به اتفاق راضیه فلاح) و کارگردان محسن محسنی نسب. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: علی سرتیپی (هم‌اکنون مالک گسترده‌ترین تشکیلات پخش فیلم)

داستان فیلم هر چند قابل طبقه‌بندی در ژانر دفاع مقدس است، اما بیشتر یک درام خانوادگی محسوب می‌شود. تعلیق به کار رفته در جذاب‌سازی قصه و پیگیری آن توسط مخاطب بر سایر جنبه‌ها غلبه دارد. ازدواج همسر رزمنده‌ای که به او اطلاع داده‌اند همسرش به شهادت رسیده با برادر آن رزمنده کار غلطی نیست، بلکه اگر با توافق و علاقمندی طرفین و منطق شرعی صورت گیرد، بسیار هم مطلوب است. نکته اساسی و قابل تأمل آن است که بعداً معلوم می‌شود رزمنده مذکور زنده است و به وطن بازمی‌گردد و با زندگی مشترک همسر و برادرش مواجه می‌شود. او بر سر دو راهی عاطفی شکننده حیران می‌ماند که با این ماجرا چگونه کنار بیاید. اینگونه درام در هر خانوده‌ای و در هر کشوری امکان وقوعش وجود دارد و مونتاژ آن با دفاع مقدس ترفندی برای ارزش‌گذاری آن در اذهان طبقات متدین جامعه به نظر می‌رسد.

نکته قابل توجه این است که دفاع مقدس و ارزش‌ها و حواشی آن واجد ویژگی‌های بسیار برجسته و شاخصی هستند که تا قیامت الگوی آزادگان و ایثارگران آینده همه دنیا خواهد بود و تنزل ماجراهای آن به حادثه شاذ و نادر یکه نمونه‌ای از آن در عالم واقع شنیده نشده است چه مشکلی را حل خواهد کرد؟ اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که سینماگران ما نیز مانند سایر سینماگران کشورهای دیگر در جنگ‌های ظالمانه و تجاوزکارانه زمانی به ساخت فیلم‌های ضدجنگ روی آوردند. اینان توجه نداشتند که روشنفکران کشورهای متجاوز با ساخت فیلم‌های ضدجنگ از مظلومین حمایت کردند که بسیار ارزشمند است، در حالی که کشور ما قربانی جنگ‌افروزان غربی و نوکران منطقه‌ای آنان شد و طبعاً در این شرایط برای دفاع از منافع ملی و کیان دین و شرافت مردم باید همه را به دفاع از کشور ترغیب نمود تا مخاطرات از بین بروند و این دقیقاً شرائط معکوس حاکمان جنگ‌افروز غربی است. به عبارت روشن‌تر تقلید کورکورانه در همه حوزه‌ها، همواره یکی از بلایای چند قرن اخیر کشور بوده است.

۵ـ سایه‌های هجومـ کارگردان: احمد امینی. بازیگران: سیما تیرانداز، مجید مظفری، یوسف صادق، مهدی محمدی، نیکی مظفری، میلاد عراقی.

حمله نیروهای عراقی در روزهای ابتدائی جنگ تحمیلی به منطقه مرزی خوزستان و خطر ایجاد شده برای مردم آن منطقه، به ویژه خانواده‌ای را که در درون خود مشکلات زیادی دارند با هم متحد می‌کند تا با همکاری یکدیگر و کنار گذاشتن اختلافات روزمره به مقابله با دشمن متجاوز بپردازند. فیلم ویژگی خاصی ندارد و به عنوان یک اثر معمولی در ژانر دفاع مقدس قابل دیدن است.

۶ـ بر بال فرشتگانـ سناریست و کارگردان: جواد شمقدری (بعداً معاون سینمائی ارشاد در دوره آقای احمدی‌نژاد). فیلمبردار: محمد درمنش (هم اکنون کارگردان). محصول بنیاد مستضعفان. بازیگران: حسن جوهرچی، جلیل فرجاد، سودابه آقاجانیان (هم‌اکنون مجری تلویزیون).

یاد و خاطره برادر شهید جوانی که در سال‌های آخر عمر برادرش در کنار او نبوده، هم‌اکنون موجب حسرت و رنج او شده است. بر این اساس، برای زنده نگهداشتن یاد او تابلوئی را سفارش می‌دهد. فیلم خرده داستان‌های دیگری هم دارد که برای ایجاد تعلیق تعبیه شده است. جواد شمقدری از سینماگران متعهد کشور است که آثار مختلفی در حوزه سینما و تلویزیون عرضه کرده است.

۷ـ بازی بزرگانـ سناریست و کارگردان: کامبوزیا پرتوی. بازیگران: رزگار محمد امین، رژان عمری، شادی قاضی‌پور، محمدابراهیم یوسفی.

حمله ارتش بعثی جنایتکار صدام به شهرکی مرزی در آغاز جنگ تحمیلی و آواره شدن مردم در کوه‌ها شاکله قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. دخترکی کم‌سن و سال که نتوانسته بگریزد در میان شهداء به نوزادی می‌رسد که ناگزیر می‌شود او را بردارد و مانند یک مادر در آن شرایط سخت و وحشتناک از او حمایت کند. فضای قصه عاطفی و تأثیرگذار است. بازیگران هیچکدام حرفه‌ای نیستند، با این حال از عهده عرضه یک فیلم نسبتاً دیدنی برآمده‌اند. مجدداً تکرار می‌شود که بسیار مناسب‌تر بود که سازندگان فیلم‌های مرتبط با دفاع مقدس به جای پرداختن به مسائل عاطفی و فردی جنگ (که در جای خود قابل تقدیر است) همّ و غم خود را به نمایش و تحلیل حواشی و پیامدهای کلان حمله دشمن به کشور معطوف می‌ساختند تا ذهن قاطبه مردم از مسائل اصلی منحرف نشود و در حد تحریک عواطف فردی و خانوادگی باقی نماند. درآن صورت ماندگاری داستان در اذهان بینندگان حال و آینده صد چندان خواهد شد. به عنوان نمونه، برخی از آثار حاتمی‌کیا، مرحوم ملاقلی‌پور از این جنس هستند که هر سال به مناسبت‌های مختلف قابلیت پخش از تلویزیون را دارند.

۸ـ شکوه بازگشتـ کارگردان: سیروس مقدم. بازیگران: جمشید مشایخی، رسول توکلی، افسانه بایگان، منوچهر حامدی،‌ رضا مرادیان.

برگشت پزشکی بعد از ۸ سال اسارت به وطن و مواجه شدن با همسرش که دچار بیماری روانی شده است، زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا آن دو با تلاش مثبت بکوشند، زندگی مشترک خود را مجدداً بازسازی کنند. فیلم مانند چند فیلم قبلی از منظر یادآوری ژانر دفاع مقدس خوب است، اما از جنبه پرداختن به حواشی فرعی و نه چندان با اهمیت دفاع مقدس نمره بالائی نمی‌گیرد. فراموش نکنیم که همواره برای تصمیم‌گیری، آنچه معیار امتیاز تصمیمات محسوب می‌شود اهمّ و مهم کردن گزینه‌هاست. چه بسا ده‌ها تصمیم و اقدام نمره قبولی بگیرند، اما تعداد بسیار معدودی نمره عالی دریافت می‌کنند که اتخاذ آنها نشانه بهترین استفاده از امکانات و شرایط تلقی می‌شود. سیروس مقدم کارگردان خوبی است که مشخصاً در حوزه سریال‌سازی نمره قابل قبولی می‌گیرد.

۹ـ صلیب طلائیـ سناریست و کارگردان: عبدالله باکیده. بازیگران: جعفر دهقان، احمد جوهری، محسن مکاری، شاهین جعفری، حسین بخشی‌پور.

پیدا کردن جعبه سیاه یکی از جنگنده‌های ساقط شده در خاک دشمن و انتقال آن به داخل کشور مأموریت گروه گشتی خودی است که همزمان یک گروه گشتی دشمن نیز در پی یافتن همان جعبه می‌باشد. درگیری‌های این دو گروه و حوادث متعاقب آن مأموریت خط قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. بازیگران به جز جعفر دهقان همگی ناآشنا و غیرحرفه‌ای هستند. عبدالله باکیده بعدها فیلم‌های دیگری نیز در این حوزه ساخت، اما فعالیت مستمری از خود نشان نداد.

همانطور که تا اینجا ملاحظه می‌شود، مدل ساخت فیلم‌های دفاع مقدس در سال ۱۳۷۱ عمدتاً به وقایع‌نگاری و حادثه‌پردازی و سرگرمی عامه‌پسند محدود می‌شود و کمتر پرداختن به عمق مسائل و ریشه‌های جنگ و نقش استکبار در تحمیل خسارت‌ها به مردم دو کشور و همچنین نقش مزدوران حلقه به گوش آنها در منطقه مورد توجه قرار گرفته است. ممکن است سازندگان فیلم پاسخ بدهند که این تحلیل‌ها در حوزه دیپلماسی است و به سینما مربوط نمی‌شود. اینان باید بدانند که هالیوود در قالب ساخت آثار جذاب و عامه‌پسند مانند«بیگانه» که چند سری از آن تولید شد، اهداف سیاسی و پلید اسلام‌ستیزی را به خورد مردم عادی دنیا داد.

(مأخذ: فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید و انتشارات معاونت سینمائی)

 

03نوامبر/19

حرف‌های ممنوعه در زندگی مشترک

اشاره: در ادامۀ مباحث گذشته از موضوع «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک»، و در ابتدای گام چهاردهم، در شماره گذشته رسیدیم به مبحث «بساط سخن» و به مصادیقی از «گفتگوهای قاعده‌مند» اشاره رفت اینک و در ادامه، به بایدها و نبایدهایی در همین زمینه پرداخته می‌شود:

الف) در بارۀ دیگران

صحبت از دیگران، یکی از آفات آسیب‌زای خانواده است. واقعاً چه نیازی است که سخن گفتن از دیگران را نُقل مجالس خود کنیم؟ این صحبت‌ها علاوه بر این که از نظر شرعی گناه محسوب می‌شود،(۱) آرامش روانی خانواده را هم از بین می‌بَرَد. اگر کسانی که از آنان سخن می‌گوییم، بالاتر از ما باشند، راه مقایسه، حسرت و افسوس، حسادت و چشم و هم‌چشمی و … را به خانه گشوده‌ایم. اگر هم پایین‌تر از ما باشند، راه ‌عُجب و غرور، تکبّر و تحقیر را… البتّه گاهی زندگی خوب دیگران، الگویی برای ماست و از همین رو نیز در بارۀ آن، سخن می‌گوییم. در صورتی که همسرمان به این خانواده یا فرد و تعریف از آن حسّاس نباشد، چنین گفتگویی مطلوب است.

داشتم فکر می‌کردم به این که اگر روزی حرف دیگران از خانۀ ما بیرون برود، چه گلستانی می‌شود این خانه! این خانه بوی مُرده می‌دهد از بس که گوشت انسان مُرده خورده‌ایم در آن. حالا که خودمان نمی‌توانیم در مقابل دهانمان بایستیم، کاش می‌شد به یکدیگر کمک می‌کردیم تا از این مرده‌خواری نجات پیدا کنیم. انگار قفل‌های دهانمان از کار افتاده که زبانمان هر چه می‌خواهد، می‌گوید؛ امّا از همین حالا اگر خواستم حرفی در بارۀ کسی بزنم، اوّل تو لب بگز و یادم بینداز رسم منفور مرده‌خواری را. اگر باز هم زبانم خواست بچرخد، هر جا که بود عیبی ندارد، دستت را محکم بگیر در مقابل دهانم. من از مُرده‌خواری خسته‌ام.

ب) در بارۀ گذشته‌های تلخ

زندگی، آغاز تجربه‌ای نو برای دو زوج جوان است. دختر و پسر با ازدواج، وارد فضایی می‌شوند که پیش از این، آن را تجربه نکرده‌اند. به همین دلیل هم ممکن است در مقاطعی از زندگی، بویژه مراحل اوّلیۀ آن، اختلافاتی با هم پیدا کنند که حتّی شدید هم بوده، به جاهای باریک بکشد؛ امّا در موارد قابل توجّهی با تدبیر یکی از دو طرف یا هر دو و یا شخص سومی، این بحران، فروکش می‌کند و روابط آنها به حالت عادی بر می‌گردد. در چنین مواردی اوّلاً باید خداوند را شاکر بود که تنش به وجود آمده، زندگی را ویران نکرده و دوباره زندگی به ساحل آرامش رسیده است؛ ثانیاً پس از حلّ بحران نباید همانند ابزاری برای سرزنش همسر، از آن استفاده کرد. یادآوری گذشته، معمولاً برای کسی که مقصّر اصلی بحران است، آزار دهنده بوده، برای او طعم سرزنش دارد. سرزنش، خود به تنهایی می‌تواند عامل بحران جدیدی باشد که شاید از بحران قبلی شدیدتر هم باشد. البتّه اگر یادآوری گذشته، جنبۀ عبرت‌آموزی داشته باشد و همسر هم از آن برداشت سرزنش نکند، مفید و سازنده است.

چه‌قدر خوب است که با هم صلواتی بفرستیم بر گذشته‌ها. بیا این دستمال ابریشمیِ گذشت را بگیر و روی سرت بکش تا پاک شود هر چه خاطرات بد است. قبول دارم که بد کردم در حقّ تو؛ امّا قبول کن که مدّت‌هاست بُریده‌ام رشتۀ این بدی‌ها را. هر وقت که در بارۀ بدی‌های گذشته‌ام حرف می‌زنی، مثل این است که همین الآن بدی کرده‌ام، این قدر از دست خودم خشمگین می‌شوم. امّا این را هم می‌دانم تا وقتی که تو مرا از پشت عینک این خاطره‌ها می‌بینی، خوبی‌های من به چشمت تار می‌آید. زودتر بردار این عینک را.

 

ج) در بارۀ مسائلی که اطّلاع کافی از آنها نداریم

موانع و آفات گفتگو

پیش از گفتگو باید با موانع آن آشنا شد؛ زیرا توجّه نکردن به این موانع و آفات، موجب می‌شود گفتگو به سرانجام خوبی نرسد و حتّی گاهی آثار زیان‌باری را با خود به همراه بیاورد. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین موانع و آفات گفتگو، اشاره می‌کنیم:

الف) بی برنامگی

در برخی از خانواده‌ها، برنامه‌ وجود ندارد؛ یعنی معلوم نیست که این خانواده، کِی غذا می‌خورند؟ کِی تلویزیون نگاه می‌کنند؟ کِی به دیدن فامیل می‌روند؟ کِی به تفریح می‌روند؟ و… . به همین دلیل هم نمی‌توان برای گفتگو، برنامه‌ای ریخت. البتّه ناگفته پیداست که در بسیاری از خانواده‌ها امکان برنامه‌ریزی دقیق برای همۀ کارها وجود ندارد؛ امّا پذیرش این مطلب به این معنا نیست که به طور کلّی از برنامه‌ریزی غافل شویم. برای بسیاری از کارها می‌توان برنامه‌‌ریزی کرد؛ مثلاً برای همین تماشای تلویزیون که در نکتۀ بعدی به آن خواهیم پرداخت.

ب) اعتیاد به رسانه

اعتیاد به رسانه، یکی از آفت‌های اصلی در مسیر برنامه‌ریزی برای گفتگوست. وقتی ما روزمان را با رسانه شروع می‌کنیم و شب را هم پای رسانه می‌خوابیم، دیگر فرصتی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. رسانه هر چه می‌خواهد باشد؛ رادیو، تلویزیون، اینترنت، روزنامه و … ما باید برای تماشای تلویزیون برنامه بریزیم، نه این که تلویزیون برای زندگی ما برنامه بریزد.

ج) روابط فامیلی زیاد

در لزوم دید و بازدید از فامیل یا همان صِلۀ اَرحام هیچ تردیدی نیست. در اهمّیت این امر، همین بس که از نظر شرعی، صِلۀ رَحِم، واجب است؛ امّا افراط در این کار، موجب زحمت برای دیگران و هم بی‌برنامگی برای خود ما می‌شود. برخی عادت کرده‌اند که هر شب را در بیرون از خانه طی کنند و وقتی به خانه باز گردند که دیگر، وقت خواب است. چنین روابطی اجازه نمی‌دهد که انسان برای گفتگو با همسر خود، برنامه‌ای داشته باشد. صبح تا بعد از ظهر، کار بیرون از خانه، بعد از ظهر هم استراحت، بعد هم دید و بازدید و پس از آن هم خواب. دیگر وقتی برای گفتگو نیست.

د) کار بیش از اندازه

بعضی‌ها تمام زندگی را در کار، خلاصه می‌کنند. خانه را هم فقط یک استراحتگاه می‌دانند و بس. وقتی از

خواب بیدار می‌شوند، با عجله، صبحانه خورده و نخورده، به سوی محلّ کار می‌روند. وقتی هم که بر می‌گردند، خسته و کوفته از کار، حوصلۀ حرف زدن ندارند. صبح تا شب، فقط کار…(۳)

کسانی که تمام زندگی را در کار و پول خلاصه کرده، خوش‌بختی و بدبختی خود را با مادّیّات محک می‌زنند، از واقعیّت زندگی غافل هستند. باید از اینها پرسید: شما پول را برای چه می‌خواهید؟ شما برای چه ازدواج کرده‌اید؟ مگر نه این است که پول، ابزاری است برای این که انسان بدون دغدغه بتواند زندگی کند؟ با این حرص و ولعی که شما به پول دارید، نه تنها دغدغه‌های زندگی‌تان کم نشده؛ بلکه تمام زندگی‌‌تان، دغدغه شده است. شما ازدواج کرده‌اید تا در کنار همسرتان، احساس آرامش کنید؛ امّا به قدری کار و پول، شما را به خود مشغول کرده که یادتان رفته همسری در کنارتان هست که علاوه بر این که شما نیازمند ارتباط عاطفی با او هستید، او نیز به شما نیازمند است.

ما کار می‌کنیم تا زندگی کنیم؛ امّا امان از وقتی  که کار، فرصتی برای زندگی نگذارد! ما کار می‌کنیم تا خانواده آرام باشند؛ ولی چه‌قدر بد کاری است کاری که رقیب خانواده می‌شود! ما کار می‌کنیم تا دستمان در مقابل کسی دراز نباشد؛ امّا این چه کاری است که ظرف دلِ خانواده را از توجّه و محبّت، خالی می‌کند و دست آنها را برای گداییِ توجّه و محبّت به سوی دیگران، دراز می‌کند؟ کار، جوهر مرد است؛ امّا وقتی از حد گذشت، آفت زندگی می‌شود.

هـ) کینه‌ها و عقده‌ها

در گفتگو، بیش و پیش از هر چیز، نیازمند یک تفاهم عاطفی میان زن و شوهر هستیم. اگر مسائلی بین این دو وجود دارد که به این ارتباط عاطفی لطمه وارد می‌کند، قبل از گفتگو در بارۀ هر چیزی باید این مسائل را از میان برداشت. کینه‌ها و عقده‌هایی که دو طرف از هم دارند، از اصلی‌ترین موانع این تفاهم عاطفی است.

گاهی قوّت روحیّۀ گذشت در فرد، موجب می‌شود بدون این که نیاز به توضیح همسر باشد، این کینه را از دل بیرون کند. گاهی هم فرد احساس می‌کند باید در بارۀ مسئله‌ای با همسر خود به گفتگو بنشیند تا با توضیحات یا پوزش او دلش آرام بگیرد. در این صورت باید با در نظر گرفتن قواعدی که در این جا خواهیم گفت، با همسرش صحبت کند و پس از برطرف شدن کینه، به گفتگو در بارۀ مسائل دیگر بپردازد.

و) ناامیدی از گفتگوهای پیشین

برخی می‌گویند ما در گذشته با هم گفتگوهای بسیاری داشته‌ایم که نتیجه‌ای هم نداشته. به همین دلیل هم انگیزه‌ای برای برنامه‌‌ریزی دوباره برای گفتگو نداریم.

تجربه نشان داده که نتیجه‌بخش نبودن این گفتگوها، بیشتر به جهت عدم رعایت قواعد گفتگوست. شما یک بار دیگر با توجّه به قواعدی که در این جا می‌آید، برنامه‌ای برای گفتگو بگذارید، آن وقت در بارۀ نتیجه بخش‌بودن یا نبودن گفتگو، قضاوت کنید.

ز) کم رویی

شاید برای بعضی‌ها عجیب باشد وقتی می‌شنوند کسی از همسرش خجالت می‌کشد؛ ولی این یک واقعیّت است. برخی از افراد از این که حرف دلشان را با همسرشان در میان بگذارند، خجالت می‌کشند. گاهی خجالت، ریشه در نوع رفتار همسر دارد؛ یعنی همسر تا به حال زمینۀ باز شدن سفرۀ دل را به زن یا شوهرش نداده. به همین دلیل هم صحبت کردن در بارۀ مسائل جدّی برای او خیلی سخت شده است. گاهی هم زن یا شوهر با همه، از جمله همسر خود، رودربایستی دارد و خجالتی است. در هر حال، این وظیفۀ همسر است که زمینه را برای بیان راحت حرف‌ها‌ فراهم کند. شخص خجالتی هم برای رهایی از بند رودربایستی باید حرف زدن را تمرین کند. یک بار که توانست حرف خود را با همسرش بزند، از میزان خجالت او کاسته می‌شود تا وقتی که دیگر از بیان سخنان خویش، خجالت نخواهد کشید.

ح) ترس از عصبانیّت طرف مقابل

در گفتگو، بویژه وقتی سخن از اختلافات دو طرف باشد، زمینۀ عصبانیّت، وجود دارد. عصبانیّت یکی از دو طرف، کافی است تا راه یک گفتگوی سازنده و هدفمند را ببندد. برای مبارزه با این مانع، اوّلاً باید به گونه‌‌ای سخن گفت که زمینۀ عصبانیّت برای همسرمان پیش نیاید، ثانیاً باید با در نظر گرفتن نکاتی که در بارۀ مبارزه با عصبانیّت گفته شد، در مقابل خشم خود، مقاومت کنیم و ثالثاً اگر همسرمان در گفتگو عصبانی شد، با حِلم و مدارا، اجازه ندهیم عصبانیّت او، گفتگو را به مجادله تبدیل کند که در این صورت، گفتگو، نتیجۀ مثبتی در بر نخواهد داشت.

هر چه باداباد! می‌خواهم اعتراف کنم. تا به امروز اگر جرئت حرف زدن با من را نداشتی، می‌دانم برای این بود که با شنیدن حرفی خلاف میلم، مثل سیم‌های برقی که به هم می‌خورند، جرقّه می‌زدم. تو هم برای این که این جرقّه، خانه را به آتش نکشد، حرفت را همان جا می‌بُریدی. دلم برایت می‌سوخت؛ امّا شدت خشمم چنان بود که عقلم که از کار می‌افتاد، هیچ، دهان احساسم را هم محکم با دست می‌گرفتم تا فرمانی ندهد خلافِ میلم! مدّت‌هاست که تصمیم گرفته‌ای جرقّه را روشن نکنی تا زحمت خاموش کردنش به دوشت نیفتد. حق داری. اگر تا به حال تقصیرها را روی سرِ تو خراب می‌کردم، امروز می‌خواهم اعتراف کنم و بگویم کاسۀ تقصیرات را همه، روی سرِ من بشکن. من خُرده‌ریزه‌های این کاسۀ شکسته را جمع می‌کنم و در مقابل چشمانم می‌گذارم تا هیچ گاه فراموش نکنم گذشته‌ای را که زبان تو را می‌بستم و دهان خودم را باز می‌کردم.

ط) نداشتن خلوت

زن و شوهر در طول روز، نیازمند داشتن خلوت هستند. باید زمانی را برای این کار، خالی کرد. در محیطی که فرزندانمان هم حضور دارند، نمی‌توان به راحتی گفتگو کرد؛ چرا که فرزندان نسبت به برخی از حرف‌ها غریبه محسوب می‌شوند. متأسّفانه، برخی خلوت را فقط برای امور زناشویی لازم می‌دانند؛ در حالی که بدون داشتن خلوت برای گفتگوهای دوستانه، آرام آرام، میان زن و شوهر، فاصلۀ عاطفی ایجاد می‌شود.

ی) رعایت بهداشت دهان و دندان

بوی بد دهان در هنگام صحبت، بسیار آزار دهنده است، به گونه‌ای که تمایل انسان را به گفتگو با کسی که دهانش بوی بدی می‌دهد، نزدیک به صفر می‌کند. پس بهتر است علاوه بر اهمّیت دادن به نظافت، اگر بیماری خاصّی داریم که موجب بدبوییِ دهانمان شده، هر چه زودتر به فکر مداوای آن باشیم.

می‌دانی که چه‌قدر دوست دارم با تو حرف بزنم. شک نداری که سخن گفتن با تو چه‌قدر آرامم می‌کند. یقین داری که گفتگوی با تو، آب و غذا شده برای من؛ امّا… مدّت‌هاست که می‌خواهم بگویم؛ ولی شرم می‌کنم. الآن هم که می‌خواهم بنویسم، باز هم خجالت می‌کشم. امّا… بگذار این طور بگویم. شاید بهتر باشد. می‌دانم که تو چه‌قدر دوست داری با من حرف بزنی. شک ندارم که سخن گفتن با من، چه‌قدر آرامت می‌کند. یقین دارم که گفتگو با من، آب و غذا شده برایت؛ امّا هر وقت احساس کردی چیزی مزاحم لذّت بردن تو از  گفتگو با من است، خیلی زود به من بگو. نکند خجالت بکشی. حتّی اگر این مزاحم، بوی بدِ دهانم بود، ذرّه‌ای به شرم اجازه نده برای یک لحظه، کنار زدن این مزاحم را عقب بیندازد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. رسول خدا(ص) فرمود: «ای ابوذر! بر تو باد دوری جستن از غیبت که همانا غیبت، از زنا بدتر است». ابوذر پرسید: چرا ای رسول خدا حضرت فرمود: «چون فرد وقتی زنا کند و توبه نماید، خدا، توبۀ او را می‌پذیرد؛ امّا غیبت، بخشیده نمی‌شود؛ مگر آن که غیبت شونده ببخشد» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۱)

 

  1. مخاطب اصلی ما در این قسمت، کسانی هستند که نسبت به مسائل اقتصادی حرص دارند؛ یعنی با کار کمتر هم چرخ زندگی‌شان می‌چرخد و محتاج نمی‌شوند؛ امّا حرص و ولع، به آنها اجازه نمی‌دهد که نسبت به اصل زندگی هم توجّهی داشته باشند؛ امّا آن عدّه‌ای که برای گذران حدّاقلی زندگی، نیازمند کارِ صبح تا شب هستند، در حال حاضر، مخاطب ما نیستند.
03نوامبر/19

نقش رژیم صهیونیستی در فتنه تکفیری در سوریه

همسایگی سوریه با لبنان و فلسطین اشغالی و نیز اشغال منطقه جولان سوریه توسط رژیم صهیونیستی از عواملی است که این کشور را در خط مقاومت قرار می‌دهد. مشخصاً از زمان حکومت حافظ اسد، نظام سوریه در خط مقاومت و در تقابل با رژیم صهیونیستی در منطقه قرار داشته است. در واقع اختلاف بر سر بلندی‌های جولان و اشغال آن توسط صهیونیست‌ها، دلیل اصلی مخالفت سوریه با موجودیت رژیم صهیونیستی است. به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در طول سه دهه گذشته، سوریه در تقابل راهبردی با رژیم صهیونیستی قرار گرفته و اتحاد با جمهوری اسلامی ایران در منطقه این ضدیت را بیش از پیش افزایش داده است. این ضدیت باعث شد تا پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی رژیم بعثی این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی، رژیم صهیونیستی سوریه را مورد هدف قرار دهد. به همین منظور در تابستان ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه را علیه حزب الله لبنان به راه انداخت، اما موفق نشد.

واقعیت این است که موج بیداری اسلامی در منطقه تهدیدی برای رژیم صهونیستی محسوب می‌شود؛ زیرا دیگر نمی‌تواند با اتکا به حاکمان غیرمردمی به فریب افکار عمومی ملت‌های مسلمانان بپردازد. سرایت این تحولات به منطقه نوعی بازگشت و خودآگاهی محسوب می‌شد که بازنده‌ آن رژیم صهیونیستی و متحدان آن در منطقه بودند. از طرف دیگر، شهرک‌سازی‌های صهیونیست‌ها در بلندی‌های جولان و حضور حدود ۲۰ هزار دروزی و چهار هزار علوی در این منطقه و اسکان یهودی‌ها به چالشی اساسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.

از سوی دیگر در پی تحولات بیداری اسلامی در منطقه، از دسامبر ۲۰۱۰، به‌ویژه با آغاز سال میلادی ۲۰۱۱ که حکومت‌های تونس، مصر و لیبی یکی پس از دیگری به فاصله شش ماه سقوط کردند، نفوذ اسلام در منطقه، زنگ خطر سقوط رژیم‌های مرتجع عربی منطقه را به صدا در آورد و منافع رژیم صهیونیستی و رژیم‌های محافظه‌کار و سازشکاری چون عربستان سعودی و اردن به خطر افتادند. صدای زنگ خطر زمانی برای آنان بلند شد که رژیم صهیونیستی، عربستان و اردن، از این تحولات به‌شدت متوحش شدند و به فکر چاره افتادند تا از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه کم کنند.

«جرج فریدمن» که در آن زمان از منظر محیطی، فضای امنیتی را بررسی کرد معتقد بود که در شرایط فعلی وپس از سرنگونی رژیم‌های عربی، اسراییل وارد سومین محیط استراتژیک خود شده است. به این معنا که رژیم صهیونیستی از محیط استراتژیک اول (تهدید دائمی جنگ دولت با دولت از زمان پیدایش این رژیم تا صلح با مصر) و دوم (حول موضوعات فلسطین، لبنان، سوریه و اسلام‌گرایی اهل سنت) خود عبور کرده و وارد محیط استراتژیک سومی شده که ایران به عنوان قدرتی منطقه‌ای در حال ظهور است.(۱)

از این‌رو برخی معتقدند که طرح و مدل فتنه سال ۱۳۸۸ نیز برای براندازی حکومت بشار اسد، سناریوی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی وعربستان سعودی بود. فشار سه جانبه آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی برای براندازی حکومت اسد در سوریه با توجه به موضوعات زیر اجرا شد.

  1. موضوع حقوق بشر و تحریک اقلیت‌های کُرد و ترک و اعراب سنی مذهب که عمدتاً در شهر حمص، حلب و شهرهای جنوبی زندگی می‌کنند. در این راستا رژیم صهیونیستی با راه‌اندازی جنگ روانی تلاش کرد تا وضعیت سوریه را سیاه‌نمایی کند.
  2. حضور سلفی‌ها و القاعده در شهرهای مرزی و مسلح کردن اشرار و تروریست‌ها تا به اسم نیروهای مردمی دست به خرابکاری و عملیات تروریستی بزنند. مأموریت حمایت معنوی و مالی این گروه را عربستان سعودی بر عهده گرفت.
  3. فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای از طریق اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل به منظور تصویب قطعنامه‌ای علیه سوریه در شورای امنیت. این مأموریت را نیز آمریکا و متحدان آن در اروپا یعنی انگلیس و فرانسه بر عهده گرفتند.

بنابراین، سوریه گرفتار یک توطئه گروهی شد. رژیم صهیونیستی در این بحران بیشترین نفع را برد و دیگر کشورها بستری برای رسیدن این رژیم به اهدافش یعنی بقای موجودیتش شدند. هدف عربستان سعودی تحدید  قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه است که با اهداف رژیم صهیونیستی همسویی دارد. آمریکا، انگلیس و فرانسه از گذشته حامی و پشتیبان این رژیم بوده‌‌اند. بنابر این رژیم صهیونیستی از این بحران و جا به جائی قدرت بیشترین نفع را می‌برد.(۲)

الف. مواضع رژیم صهیونیستی در قبال بحران سوریه

مواضع و نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه را باید در عملکرد بازیگران مداخله‌گر منطقه‌ای دنبال کرد. رژیم صهیونیستی و بازیگران بین‌المللی یک مجموعه را تشکیل می‌دهند و با هماهنگی گروهی، یک هدف و برنامه را دنبال می‌کنند، لکن دنباله‌روی مداخله‌گران غربی از صهیونیسم بین‌الملل و حمایت از رژیم صهیونیستی و اجرای برنامه‌های این رژیم در سوریه نکته بسیار مهم و قابل تأملی است.

پس از آغاز ناآرامی‌های سوریه، هر چند مراکز پژوهشی و مؤسسات متعدد اسرائیل تحولات این کشور را دنبال می‌کردند، اما مقامات این کشور با احتیاط درباره تحولات سوریه اظهارنظر می‌کردند. آنها در ابتدا در موردتحولات سوریه به‌شدت نگران بودند و احتمال می‌دادند که این بحران به جایی برسد که زمزمه‌ آزادسازی بلندی‌های جولان و بازگرداندن آن به ملت سوریه به اولویت اقدامات سیاسی مقامات سوریه تبدیل شود.(۳)

البته نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۱ و پیش از آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، با میانجی‌گری آمریکا،با بشار اسد رئیس جمهوری این کشور گفت وگوهایی را انجام داده بود. «دنیس راس» و «فرد هاف» نمایندگان آمریکا اعلام کرده بودند که نتانیاهو در خصوص گفت‌وگو بر سر عقب‌نشینی از بلندی‌های جولان در ازای صلح با سوریه و پایان اتحاد میان سوریه، ایران و حزب الله لبنان موافقت کرده است.(۴)

اما با گسترش حمایت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی از معارضان سوریه و اطمینان خاطر از سوی گروه‌های مخالف مبنی بر اینکه در صورت پیروزی، با اسرائیل به تقابل نخواهند پرداخت، به‌تدریج موضع‌گیری‌های رژیم صهیونیستی علنی شدند.(۵) به‌ویژه پس از اینکه «شورای ملی سوریه» که خود را نماینده معارضان قلمداد می‌کرد و در استانبول پایه‌گذاری شد، سیاست خارجی خود را اعلام کرد و مشخص شد که مطابق و همگرا با خواسته‌های صهیونیست‌ها و ‌رژیم‌های عربی سازشکار است، مقامات رژیم صهیونیستی کاملاً و علناً از معارضان سوری و سرنگونی نظام بشار اسد حمایت کردند.

ب. نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه

رژیم صهیونیستی از ابتدای شروع ناآرامی‌های داخلی سوریه، بحران این کشور را به نفع خود می‌دانست. برای اثبات این مدعا می‌توان به اظهارات «الون لیئل»، سفیر پیشین رژیم صهیونیستی در ترکیه استناد کرد. به عقیده او با یک سوریه بی‌ثبات یا تحت کنترل یک حکومت «نامشروع»، بشار اسد قادر نخواهد بود که بلندی‌های اشغال شده جولان را که از نظر نظامی، کشاورزی و گردشگری برای اسرائیلی‌ها اهمیت زیادی دارد، در آینده از اسرائیل پس بگیرد.

«شائول موفاز، معاون نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، وقایع سوریه را «نسل‌کشی» توصیف کرد و خواهان اقدام نظامی بین‌المللی علیه بشار اسد شد. این در حالی بود که به گفته منتقدان، رژیم صهیونیستی پیشتر سیاست «سکوت استراتژیک» را در قبال وقایع سوریه در پیش گرفته بود و «الون لیئل» نیز تأکید کرده بود که، «به نظر من تا سه چهار ماه پیش این نظر درست بود. اسرائیل فکر می‌کرد که درگیری‌ها در سوریه به نفع اسرائیل است، زیرا اگر بشار اسد بر سر قدرت بماند سوریه دیگر نخواهد توانست بلندی‌های جولان را از ما پس بگیرد؛ اما عمق فاجعه در سوریه، این محاسبات را تغییر داده است.»

او می‌افزاید: «به علاوه اگر بشار اسد قدرت را حفظ کند حاکم واقعی سوریه ایران خواهد بود نه او. اسد به خاطر انزوای شدید بین‌‌المللی نخواهد توانست بدون واگذاری سوریه به ایران به حکومت ادامه دهد. اسرائیل متوجه است که حضور ایران در بلندی‌های جولان وضع بسیار بدی خواهد بود. به همین خاطر است که دولت اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بشار اسد باید کنار گذاشته شود.»(۶)

«ایهود باراک» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز در مصاحبه‌ای در وین اعلام کرد: «سقوط بشار اسد برای منطقه خاورمیانه نعمتی است.»

«افرائیم هالووی» رئیس سابق سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) نیز بقای نظام سوریه را بزرگ‌ترین شکست راهبردی اسرائیل از زمان تأسیس آن اعلام کرد. وی در مقاله‌ای در روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اگر کوفی عنان در گام‌هایش موفق و صلح و ثبات در داخل سوریه برقرار شود و کشورهایی چون روسیه، چین، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و ترکیه نیز با اجرای طرح کوفی عنان موافقت کنند، در آن صورت ما شاهد دشوارترین شکست راهبردی برای اسرائیل در خاورمیانه از هنگام تشکیل آن خواهیم بود.»(۷)

به گزارش بلومبرگ، «مایکل اورن» سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است، « حتی اگر القاعده و گروه‌های تندرو روی کار بیایند، ترجیح می‌دهم حکومت بشار اسد سرنگون شود. سقوط حکومت سوریه موهبتی برای اسرائیل خواهد بود، حتی اگر با سرنگونی وی، گروه‌های تندرو تلاش کنند خلاء قدرت را پر کنند.»

اظهارات مایکل اورن در زمانی مطرح شد که مقامات رژیم صهیونیستی، در بحران سوریه تظاهر به بی‌طرفی و القای نگرانی نسبت به تحرکات گروه‌های مسلح وابسته به القاعده می‌کردند.

وی با اشاره به احتمال تلاش نیروهای تندرو برای کسب قدرت پس از سرنگونی حکومت سوریه، اظهار داشت، «ما معتقدیم هرگونه وضعیتی بهتر از اوضاع کنونی است که رژیم سوریه با ایران و گروه حزب‌الله لبنان ائتلاف راهبردی دارد.»(۸)

از این رو رژیم صهیونیستی به همراه رژیم‌‌های عربی و سازشکار و همسو با نظام سلطه، از آغاز بحران سوریه در سطوح مختلف و از راه‌های گوناگون تلاش کرد تا بشار اسد از «مواضع اصولی خود در قبال فلسطین و جبهه مقاومت اسلامی در قبال رژیم صهیونیستی عدول کند؛ از جبهه مقاومت خارج و وارد چرخه و روند سازشکاری شود و دست از حمایت از قضیه فلسطین و ملت مظلوم آن بردارد.»(۹)

رژیم صهیونیستی از بهار سال ۲۰۱۱ میلادی‌تلاش کرد برای تقویت شهرک‌سازی صهیونیستی‌ در بلندی‌های ‌اشغالی جولان از تحولات بحران سوریه استفاده کند و الحاق جولان به اسرائیل را رسمیت دهد.

البته ابتدا با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی، بلندی‌های جولان بیش از پیش در معرض توجه قرار گرفت و رژیم صهیونیستی که پیش از این، نوعی امنیت نسبی را در این بلندی‌ها احساس می‌کرد، با شروع درگیری‌ها در سوریه سعی کرد با پاسخ فوری و قاطع هرگونه تهدید امنیتی را در این ناحیه از بین ببرد تا مبادا جبهه جولان به یکی از جبهه‌های جدید علیه این رژیم تبدیل شود.

پس از آن تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای انضمام رسمی این بلندی‌ها به خاک تحت اشغال خود افزایش یافت. این تلاش با چند هدف انجام شد. با بحران سوریه امکان ایجاد یک جبهه جدید از سوی مقاومت علیه اسرائیل در بلندی‌های جولان افزایش یافت و واکنش جدی رژیم صهیونیستی به هرگونه اقدام از سوی جبهه مقاومت در این منطقه به‌خوبی نشان می‌دهد که این رژیم چقدر از مانور مقاومت در جولان احساس ناامنی کرده است.

نکته دیگری که باعث شد رژیم صهیونیستی در منطقه جولان عمیقاً احساس نگرانی کند، حضور تکفیری‌ها در نزدیکی این منطقه بود. اسرائیل اگرچه از حضور تکفیری‌‌ها در بلندی‌های جولان واهمه داشت، اما واهمه بیشتر این رژیم از حضور و نفوذ جبهه مقاومت در این منطقه بود. از این رو راهبرد به رسمیت شناساندن الحاق جولان به اسرائیل را در پیش گرفت.

در این راستا نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با رئیس جمهور آمریکا تلویحاً از منافع تجزیه سوریه برای اسرائیل از جمله امکان الحاق بلندی‌های جولان سخن گفت. وی طی دیدار (۱۸ آبان ۱۳۹۴) خود با باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا اشاره کرد که مایل است موضع واشنگتن در خصوص تصمیم اسرائیل مبنی بر الحاق بلندی‌های جولان را بشنود؛ اقدامی که هرگز از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته نشد. روزنامه اسراییلی «هاآرتص» با انتشار این خبر به نقل از منابع آگاه اعلام کرد، «در این دیدار نتانیاهو خطاب به اوباما گفت، «هر گونه توافق صلح در سوریه باید منافع اسرائیل را نیز مد نظر قرار دهد. من از تلاش‌های صلح در منطقه نا امید و دلسرد نشده‌ام و هنوز به یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌ها میان اسرائیل و فلسطین امیدوارم.»

این موضع و اشارات کلی و ضمنی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در مورد بلندی‌های جولان نتیجه ایده‌های سیاسی برخی چهره‌های دست راستی رژیم صهیونیستی طی بحران سوریه است که استدلال می‌کنند حالا که سوریه درگیر جنگ داخلی است و داعش و گروه‌های وابسته به القاعده بخش‌های گسترده‌ای از این کشور را تحت کنترل خود دارند، شرایطی فراهم آمده که ایجاب می‌کند اشغال بلندی‌های جولان در سال ۱۹۶۷ و ضمیمه ساختن آن به اسرائیل در سال ۱۹۸۱ از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته شود.

اما به رسمیت شناخته شدن اشغال جولان توسط رژیم صهیونیستی با عدم پذیرش این مسئله از سوی اصلی‌ترین متحدان این رژیم مواجه شد. گزارش‌ها حاکی از آنند که دولت آمریکا با درخواست نتانیاهو برای به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان به سرزمین‌های اشغالی مخالفت کرده است. واشنگتن می‌گوید این اقدام موجب تضعیف سیاست آمریکا در سوریه و لطمه زدن به رابطه با مخالفان سوری می‌شود. در این راستا یک مقام بلندپایه دولت آمریکا اظهار داشت، «روز دوشنبه (۱۸ آبان۱۳۹۴) نخست‌وزیر اسرائیل در دیدار با باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد درباره امکان به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان با یکدیگر گفت‌وگو کنند، اما اوباما این پیشنهاد را رد کرد.»(۱۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ فریدمن، جرج، محیط جدید استرتژیک اسراییل، ترجمه محمد رضا نوروزپور، سایت خبری تحلیلی خبر آنلاین، اردیبهشت۱۳۹۱

۲ گیوه‌چی، ناصر،رژیم صهیونیستی در سوریه، فصلنامه پیام انقلاب،شماره ۵۷، فروردین۱۳۹۱

  1. استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

۲۰۱۴ Shafaqna.com All Rights Reserved 4.

  1. قاسمیان، روح الله، کنکاشی در تحولات سوریه؛ ریشه‌ها، بازیگران و پیامدها،(تهران: بی‌جا، تابستان۱۳۹۲)، ص ۱۴۹
  2. کیهان ۱۶/۱/۹۰ ۱۳،ص ۱۴
  3. کیهان ۲۷/۹/۹۱ ۱۳،ص۲

Rabinovich,Brookings,20128.

  1. شبکه پرس تی وی، ۲۱/۸/۱۳۹۴

۱۰٫ استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

03نوامبر/19

سیاست تا دیانت

فضای مجازی و عموی داماد!                                                                                  

از آنجا که توسعه بی‌حساب و کتاب فضای مجازی در سال‌های اخیر مولود سیاست‌ها و نگرش رئیس‌جمهور دولت اعتدال است، اشتباه نخواهد بود، اگر ایشان را پدر فضای مجازی موجود بدانیم و بر همین مقیاس و به احتمال زیاد می‌توان رفیق صمیمی و دیرینه و مسئول دفتر رئیس جمهور (جناب واعظی ادام‌الله شوکته) را عموی فضای مجازی موجود در کشور دانست! (چه به اعتبار ۴ سال وزارت ارتباطات و تلگراف و تلفن! و چه به اعتبار چند سال مسئولیت دفتر رئیس‌جمهور). در این میان عملکرد فضای مجازی مخصوصاً در حوزه تلفن‌های همراه تحت اندروید با حدود ۴۰ میلیون کاربر در ایران باعث شده تا فضای مجازی نقش دامادی با ۴۰ میلیون عروس را ایفا کند. حال تصور کنید جناب واعظی بیاید و فضای مجازی را در گسترش تولید و مصرف مواد مخدرصنعتی (شیشه و…) در کشور به عنوان مقصر جدی معرفی کند (در تاریخ ۲۳ /۶/۹۸ این عبارات از حضرت “واعظی ” شرف صدور یافته است). در این حالت مردم حق ندارند یقه پدر و عموی فضای مجازی را بگیرند که چرا لالایی بلدید و خوابتان نمی‌گیرد؟ از یک طرف رئیس جمهور و حامیان اصلاح‌طلبش، با اصرار تمام از فضای مجازی موجود (با همه ولنگاری و بی‌قانونی حاکم بر آن) حمایت و دفاع می‌کنند و از طرف دیگر رئیس دفتر همان رئیس جمهور، فضای مجازی موجود را عامل گسترش تولید و مصرف مواد مخدر صنعتی معرفی می‌کند!

نتایج منطقی:

۱- گاهی وقت‌ها، باید حرف حساب را از عموی داماد شنید (مخصوصاً وقتی که پدر داماد قصد پیاده شدن از خر شیطان را ندارد)

۲- از ویژگی‌های یک دولت هماهنگ این است که رئیس و ارکان آن از یک چیز حمایت کامل کنند و یک جزء مهم از دولت، همان‌چیز را منبع شر و باعث و بانی امور مضره معرفی کند.

۳- امیدواریم رئیس جمهور، رفیق قدیمی و رئیس دفترش را به جرم ناهماهنگی در زمره مغضوب‌علیهم قرار ندهد.

انقلابیون کولری                                                                       

جواد ظریف در یک تقسیم‌بندی ابتکاری انقلابیون را به دو دسته «واقعی» و «زیر کولرنشین» تقسیم‌بندی کرده است. ایشان «انقلابیون واقعی» را کسانی می‌داند که برای دیپلماسی و انجام مذاکره با دولت‌های غربی زحمت می‌کشند و عرق می‌ریزند و در نقطه مقابل کسانی که زیر کولر نشسته‌اند و به فعالیت‌های انقلابیون واقعی ایراد می‌گیرند را انقلابیون «زیر کولرنشین» نامیده است. برای هضم این تقسیم‌بندی توجه به نکات ذیل ضروری به نظر می‌رسد:

الف) عمده فعالیت‌های «انقلابیون واقعی» در اروپای غربی و آمریکای شمالی اتفاق می‌افتد و می‌دانیم که این مناطق معمولاً “بخاری” لازمند و عرق‌ریزی انقلابیون واقعی حین انجام دیپلماسی‌های شدید، با ضعیفه‌جاتی مثل موگرینی یا کاترین اشتون یا هلگا اشمیت، ناشی از بالا بودن درجه بخاری یا گرمی طبع انقلابیون مذکور بوده است!

ب) انقلابیون واقعی به ازای “هر روز” عرق ریختن و دیپلماسی کردن در سفرهای خود به فرنگستان (اعم از بلاد یوروپ و ینگه دنیا) بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ یورو حق ماموریت دریافت می‌کنند، که معادل یک ماه (و بلکه بیشتر) حقوق انقلابیون زیر کولرنشین است. (به شرط آن که انقلابیون زیر کولرنشین، جایی استخدام باشند و اخراج نشده باشند)

ج) یکی دیگر از دلائل عرق ریزی انقلابیون واقعی، ملبس بودن دائمی آنها به کت و شلوار (در همه فصول سال و طی ۲۴ ساعت شبانه روز) است و همین امر باعث عرق ریختن آنها حین ارتکاب دیپلماسی و سایر موارد می‌شود. حال آن که بخش قابل توجهی از انقلابیون زیر کولرنشین به دلیل «یک لا قبا بودن» هیچ‌وقت دچار چنین عرق‌ریزانی نمی‌شوند.

د) اصولاً مدت‌هاست که انقلابیون واقعی زیر «هواساز» (همان ایرکاندیشن فرنگی) می‌نشینند. چون زیر کولر نشستن به تاریخ پیوسته و نشانه “عهد بوقی بودن” و “توسعه نیافتگی” افراد محسوب می‌شود.

 

اوضاع مطلوب اقتصادی                                                           

روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد، در ۲۵/۶/ ۹۸  گزارش داده که در میدان انقلاب تهران، دفترهایی با جلد چرمی و کاغذ سوئدی به قیمت ۶۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد و البته در ادامه این گزارش آمده که قیمت این دفترها در محلات شمال تهران و در جوار محل سکونت رئیس جمهور تا ۸۰۰هزار تومان هم می‌رسد و مشتریان قابل توجهی هم دارد!

۱- این که آقای رئیس جمهور و همکاران اصلاح‌طلب ایشان اعتقاد دارند اوضاع جامعه خوب است و پس از برجام، بهتر هم شده ناظر به چنین ادله‌ای است. به هر حال اوضاع جامعه‌ای که در آن دفتر مشق ۸۰۰ هزار تومانی کلی مشتری دارد حتماً خوب و مطلوب است.

۲-  آقای روحانی در تبلیغات‌شان گفتند: درآمد و قدرت خرید مردم را آن‌قدر افزایش خواهند داد که نیازی به دریافت یارانه نداشته باشند و خوشبختانه این وعده محقق شده چون مردمی که دفترهای ۶۰۰ و ۸۰۰ هزارتومنی می‌خرند قطعاً به ریش یارانه ۴۵ هزار تومنی می‌خندند.

۳- تازه این همه پیشرفت اقتصادی و افزایش قدرت خرید مردم در حالی رخ داده که کاسبان تحریم و دلواپسان با تشبث به هر وسیله‌ای (از نوشتن شعار روی موشک تا موشک‌پرانی به این طرف و آن طرف) سعی در به هم زدن اوضاع و تخریب دیپلماسی دولت اعتدال داشته‌اند. حالا تصور کنید اگر مخالفان دولت کمی عاقل بودند و مصالح مردم و کشور را به سود و منافع خود ترجیح می‌دادند و برجام می‌توانست به راحتی سیب و گلابی‌هایش را در اختیار جامعه بدهد، چقدر قدرت خرید جامعه بالا می‌رفت؟ و بعید هم نبود که پول مردم آن‌قدر از پارو بالا برود که بتوانند همین دفترها را دو-سه میلیون تومان بخرند و خم به ابرو نیاورند.

 

دولت و گرانفروشی هوایی                                                              

ریاست سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان، خبر داده‌اند که همه خطوط هواپیمایی کشور، گران‌فروشی می‌کنند و قیمت بلیط هواپیما نباید این‌قدر بالا باشد. ایشان اضافه کرده‌اند که برای کاهش قیمت بلیط هواپیما با سازمان هواپیمایی کشوری و شرکت‌های هواپیمایی مکاتبه کرده‌اند اما هیچ جوابی دریافت نکرده‌اند و این اقدام شرکت‌های مذکور قطعاً تخلف است.(ایران ۳۱/۵/۹۸)

اول آن که، بنده خدا هر کاری از دستش بر می‌آمده انجام داده!، هم قیمت‌ها را بررسی کرده و هم متوجه گرانفروشی شده و هم برای اصلاح قیمت‌ها با چند‌جا مکاتبه کرده و هم این که پس از دریافت نکردن پاسخ، رسماً و علناً اعلام تخلف کرده!. مگر ایشان چقدر حقوق می‌گیرد که این همه کار انجام بدهد؟ خدا وکیلی حقوق ناچیزی که به این مدیر فداکار داده می شود (مثلاً ده، دوازده میلیون تومن در ماه) فقط جوابگوی همان اقدام اول ایشان (بررسی قیمت‌ها و کشف گران‌فروشی) است و بقیه اقدامات به صورت صلواتی و خیریه و بدون چشم‌داشت مالی و مادی صورت گرفته است.

ثانیاً، مگر وظیفه یک دستگاه دولتی آن هم در دولت اعتدال، ارزان کردن قیمت بلیط هواپیما و شکستن نرخ‌هاست؟ دولت اعتدال وظیفه داشت، قبح مذاکره با کدخدا را بشکند که شکست! هیچ جای قانون هم ننوشته که دولت اعتدال باید نرخ بلیط هواپیماها را بشکند؟ مگر لازم کرده همه سوار هواپیما بشوند؟ از قدیم رسم بود که فقط آنهایی که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید طیاره سوار شوند. متاسفانه بعد از انقلاب اوضاع طوری درهم و برهم شد که بعضی دهاتی‌ها و یک‌لاقباها هم سوار هواپیما شدند و خیال کردند که طیاره سواری هم جزء حقوق شهروندی است و حالا همان‌ها اعتراض می‌کنند که چرا قیمت بلیط هواپیما گران است! مگر آقای روحانی قول داده بود که در دولتش همه بتوانند طیاره سوار شوند؟

ثالثاً، مهمترین وظیفه یک دولت معتدل و دیپلمات، اطلاع‌رسانی و رساندن حقایق به گوش مردم است. مگر دولت اعتدال چند دست دارد که با یک دست گرانی قیمت بلیط هواپیما را بررسی و کشف کند و با دست دیگر، تخلف بودن این گرانی را به گوش مردم برساند و با دست دیگر قیمت‌ها را کاهش دهد؟

 

افزایش دوبرابری                                                             

به گزارش روزنامه دولتی ایران (مورخه ۳۱/۵/۹۸) در پنج ماهه نخست سال ۹۸، نرخ زنانی که در کشور غرق شده‌اند در مقایسه با مدت مشابه در سال گذشته رشدی صد در صدی را شاهد بوده است!

*واقعاً همین یک دلیل برای اثبات توجه ویژه دولت به زنان کفایت نمی‌کند؟ آیا نباید از معاونت رئیس جمهور در امور زنان (خانم ابتکار) برای این رشد بی‌سابقه در حوزه زنان تقدیر کرد؟

 

فراوانی حجاب                                                                          

وزیر کشور اعلام کرد: براساس آمارهای دستگاه‌های ذیربط، تنها ۶یا ۷ درصد زنان جامعه حجاب را رعایت نمی‌کنند و بیش از ۹۰ درصد بانوان حجاب مناسب دارند و این یعنی وضعیت حجاب در کشور به حالت بحرانی نرسیده به همین دلیل انتظار داریم صاحبان تریبون‌های مختلف به جای متهم کردن دستگاه‌های اجرایی به کم‌کاری یا برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی، رویکردهای خود را تغییر دهند.(ایران،۲۵/۶/۹۸)

*کاش ایشان یا دستگاه‌های ذیربط بررسی می‌کردند چرا صاحبان تریبون‌های مختلف از برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور لذت می‌برند؟ آیا “برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور” یک بیماری یا اختلال روانی است؟ شاید هم صاحبان تریبون‌های مختلف دچار نوعی اختلال بینایی‌اند که در نتیجه خطای چشم، زنان باحجاب را بی‌حجاب می‌بینند و نگران می‌شوند؟

**آیا از نظر ایشان و دستگاه‌های ذیربطی که به ایشان آمار بی‌حجابی را داده اند وضعیت حجاب، وقتی بحرانی خواهد شد که ۹۰درصد زنان کشور با لباس شنا به خیابان بیایند؟

***شاید هم تعریف وزیر محترم و دستگاه‌های ذیربط آمارگیر ایشان از حجاب یک تعریف «اعتدالی» است و بر این اساس، هر خانم که بلوز و شلوارکی پوشیده و به خیابان آمده محجبه تلقی می‌شود؟ (بر مبنای این تعریف جدید، حد شرعی حجاب تابع حد عرفی آن در اتحادیه اروپاست. و اگر زنی در حد و حدود خانم‌ها “موگرینی یا کاترین اشتون” پوشیده باشد محجبه محسوب می‌شود.

****اگر وزیر محترم کشور به همان شیوه آقای روحانی (نگاه کردن به قیافه مردم هنگام ماشین‌سواری) درباره حجاب نظرسنجی می‌کرد و اگر موقع نظرسنجی عینک دودی‌اش را برمی‌داشت حتماً متوجه می‌شد که میزان بی‌حجابی به همان حد «بحرانی» رسیده و آبروی خودش را با بیان آمارهای دستگاه‌های ذیربط به باد نمی‌داد!

 

03نوامبر/19

مدیران فرهنگی و رفوزگی در ولایت‌پذیری

۱ . فرضیه اساسی که این نوشتار با هدف اثبات آن نوشته شده این است که اغلب مدیران فرهنگی نظام، فهم یا تمایلی نسبت به جهت گیری‌ها و مطالبات رهبری نظام ندارند و بیشتر به فتاوا و نظرات خود و اطرافیانشان مقیدند تا راهبردها و اوامر ولی فقیه و بر این باورند که ولایت‌پذیری به معنای مبالغه کلامی و تصویری در تجلیل و تملق نسبت به رهبری نظام است و نه ترجیح منویات و دستورات رهبری بر خواسته‌ها و منافع شخصی و یا گروهی و جناحی در حوزه‌های ماموریتشان! و دقیقاً به همین دلیل است که مقام رهبری ناگزیر از هشدارهای مرحله‌ای و مکرر در خصوص وضعیت فرهنگی کشور به مقامات مسئول بوده‌اند. هشدار نسبت به «تهاجم فرهنگی» دشمنان اسلام و انقلاب که در سایه اهمال و غفلت متولیان فرهنگی کشور به «شبیخون و قتل عام فرهنگی» تبدیل شد و باز به دلیل بی‌توجهی مدیران فرهنگی کشور به «ناتوی فرهنگی» و سرانجام به «جنگ نرم» دشمن علیه اسلام، نظام، انقلاب و جامعه منجر شد.

بدیهی است در هر یک از این مراحل اگر مدیران فرهنگی نظام حداقل توجهی به هشدارهای ولی فقیه نشان می‌دادند و نگرانی‌ها و رهنمودهای ایشان را جدی می‌گرفتند، کار به مرحله خطرناک‌تر نمی‌رسید و دشمن در اقدامات خود جرئت و جسارتی افزون‌تر نمی‌یافت. طبیعی است که نتیجه پیاده نشدن نقشه فرهنگی مورد نظر رهبری در جامعه، جذب جامعه به سمت و سوی فرهنگ مهاجم و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و بومی است. آنچه که این روزها در قالب کشف حجاب و بی‌حیایی روزافزون منتشر در جامعه، بی‌اعتنایی آشکار به احکام شریعت مانند روزه‌خواری علنی و بی‌واهمه در ماه رمضان، تغییر ذائقه و سبک زندگی جامعه بر اساس الگوهای غلط غربی، کاهش میزان ازدواج و گسترش وحشتناک طلاق و… شاهدیم. همه و همه نتیجه بدیهی و طبیعی برتری دشمن در نبرد فرهنگی است که علت اصلی آن بی‌اعتنایی و یا غفلت از راهبردهای رهبری نظام در ساحت فرهنگ و یا عدم درک این راهبردها از جانب مدیران فرهنگی نظام است.

 

  1. وجود چنین معضلی در مدیران دولتی آشکارتر از آن است که نیازی به اثبات داشته باشد، چون اغلب مدیران حوزه‌های فرهنگی در دولت‌های مختلف، مطیع محض رئیس‌جمهور و جناح حاکم‌اند و اصولاً برای تحقق اهداف و نظرات جناحی که به آن تعلق داشتند به مناصب و مسئولیت گماشته شده و مسایل فرهنگی کشور را در همان مسیر مطلوب جناح حاکم (که مسیر مطلوب خودشان نیز به شمار می‌آید) پیش برده‌اند، تا آنجا که در بسیاری از موارد کار به تقابل علنی و آشکار با منویات و مطالبات رهبری نظام در حوزه فرهنگ کشیده شده است!

عملکرد مهاجرانی در دولت اصلاحات و یا کارنامه غیر قابل دفاع وزارت ارشاد و سازمان میراث فرهنگی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی نمونه‌هایی برای اثبات این مدعا هستند. نادیده گرفتن دیدگاه و رهنمودهای صریح ولی‌فقیه درباره‌ فضای مجازی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی که منجر به شکل‌گیری فضای ولنگار و پرهرج و مرج مجازی کنونی شده، مثال دیگری از عملکردهای فرهنگی مغایر با نظرات و اوامر صریح ولی‌فقیه در ساختارهای فرهنگی دولتی است. هر چند که اذعان رهبری نظام،به اجرای سند ۲۰۳۰ در برخی مدارس (به‌رغم دستور اکید ایشان مبنی بر عدم اجرای سند مذکور) بهتر از هر شاهد و سندی، ادعای فوق را ثابت می‌کند.

برای دقیق‌تر شدن تصور خواننده محترم این نوشتار، یادآوری یک مثال مفید به نظر می‌رسد. در دولت اول احمدی‌نژاد فیلمی از «مریم زندی» در جشنواره فیلم فجر برنده جایزه شد. داستان این فیلم درباره فردی بود که به برادرزاده خود تجاوز می‌کند و از این رابطه، فرزند نامشروعی متولد می‌شود و…! کارگردان این فیلم در هنگام دریافت جایزه از دست وزیر وقت ارشاد، کشف حجاب کرد و با وجود این، جایزه را دریافت کرد و البته وزیر محترم علاوه بر سایر جوایز رایج در جشنواره، جایزه‌ اضافه‌ای را نیز به کارگردان مذکور اهدا کرد. این در حالی است که در دوران تصدی وزیر مذکور، حتی یک فیلم سینمایی با مضمون دستاوردهای انقلاب اسلامی ساخته نشد و وزیر مذکور به عنوان انقلابی‌ترین وزیر ارشاد در چهل سال پس از انقلاب شناخته می‌شود!

  1. ۳٫ از آنجا که پذیرش این مدعا خصوصاً درباره مدیران منصوب رهبری، برای برخی دشوار به نظر می‌رسد، لازم است مثال‌هایی از این «تمرد دائمی» نسبت به اوامر رهبری در این دستگاه‌ها مرور و مشخص شود که این بیماری کشنده‌ تا چه میزان در جسم و جان دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی کشور ریشه دوانده است. مقایسه میان منویات، الگوهای مطلوب و نظرات صریح رهبری درباره صدا و سیما و نحوه اداره آن با وضعیت کنونی این نهاد نشان می‌دهد که به‌رغم انتصاب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبری، این دستگاه فرهنگی فاصله‌ بسیار زیادی تا سطح مطالبات رهبری از آن دارد تا جائی که رهبری در موارد متعدد، نارضایتی خود را از خروجی‌های صدا و سیما ابراز داشته‌اند. ترویج اشرافی‌گری، عدم معرفی و آموزش سبک زندگی اسلامی و انقلابی، بی‌اعتنایی به زنده نگهداشتن تفکر و بینش انقلابی و عدم تلاش برای انتقال آن به نسل‌های آینده، غفلت از آموزش و ترویج خطوط قرمز فقهی و اخلاقی و در موارد بسیار، زیرپا گذاردن این خطوط در برنامه‌های صدا و سیما، الگو‌سازی از چهره‌ها و جریانات ناشایست و زاویه‌دار با فرهنگ اسلامی و انقلابی و موارد متعدد دیگر، گوشه‌هایی از ایرادات و اشکالات متعددی است که رهبری نظام در موارد گوناگون به این نهاد وارد دانسته و خواستار اصلاح و رفع این موارد شده‌اند. البته که واکنش مدیران و مسئولان سازمان نسبت به این تذکرات و مطالبات، پافشاری بر تکرار این خطاها بوده است و نه تلاشی هر چند اندک برای رفع این نواقص!

این روند تا آنجا ادامه یافته که رهبری در جلسات عمومی به برخی از آنها اشاره کرده و عدم رضایت خود را از برنامه‌ها و جریان سازی‌های صدا و سیما به اطلاع عموم رسانده‌اند (مثلاً در دیدار فعالان دانشجویی با ایشان در ماه رمضان سال ۹۴ و…).

این روند فاجعه‌بار تا آنجا پیش رفته که رهبری در تعدادی از سخنرانی‌های علنی خود، از بی‌توجهی مدیران صداو سیما به تذکرات خود به صورت کنایه و یا به تصریح گلایه کرده‌اند. اینکه مقام رهبری حتی در مسئله‌ای ساده مانند اختلاط نامحرمان (اعم از مجریان یا مهمانان برنامه‌ها) بارها به مدیران سازمان تذکر داده‌اند، اما هنوز که هنوز است این اختلاط وجود دارد و روز به روز شکلی غیراخلاقی‌تر و غیر شرعی‌تر به خود می‌گیرد، حکایت از عمق فاجعه دارد؛ زیرا  در مسئله‌ای که هر نوجوان متشرعی آن را می‌داند و رعایت می‌کند، بارها از جانب ولی فقیه به مدیران صدا و سیما تذکر داده شده و هنوز این رفتار (غیرمنطبق با سبک زندگی دینی) از رسانه‌ای که الگوی جامعه است با رنگ و لعاب به نمایش درمی‌آید و مدیران سازمان برای حفظ ظاهر هم که شده دست به اصلاح این نقیصه نزده‌اند!

  1. در این میان درباره آن دسته از نهادهای فرهنگی که به واسطه‌ ضعف شدید مدیریت به دستگاه‌هایی کم یا بی‌خاصیت بدل شده‌اند سخنی نیست، چون این دستگاه‌ها کاری نکرده و محصولی نداشته‌اند تا بتوان عملکرد آنها و محصولاتشان را ارزیابی کرد. تنها خروجی این نهادها از دست دادن فرصت‌ها و اتلاف بودجه و بیت‌المال مسلمین بوده است. به عنوان نمونه‌ می‌توان به سازمان تبلیغات اسلامی اشاره کرد که حتی اقشار حزب اللهی و متدین جامعه هم از عملکرد و حتی بود و نبود چنین دستگاهی بی‌اطلاعند!
  2. بررسی رفتارها و عملکرد مدیران دستگاه‌های فرهنگی که به‌نوعی به رهبری نظام منتسب هستند، نشان می‌دهد که هیچ‌یک ازاین مدیران و دستگاه‌های تحت امرشان نتوانسته‌اند مجری سیاست‌ها و منویات رهبری در عرصه فرهنگی جامعه باشند و خروجی آنها و زیرمجموعه‌هاشان، فاصله و زاویه زیادی با اهداف و جهت‌گیری‌های فرهنگی رهبری دارد. دلایل این عدم موفقیت و فرصت‌سوزی در عرصه فرهنگی را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

الف) فقدان دانش و بینش لازم برای درک معارف اعتقادی و دینی و در نتیجه عدم فهم دقیق فرهنگ و  ارزش‌های اسلامی و انقلابی. این عده که اغلب به واسطه فضای خاص سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی جذب نهادها و ارگان‌های انقلابی شده بودند، بر اساس درک سطحی خود از معارف دینی و فضای احساسی عاطفی اوایل انقلاب با حرکت انقلابی حضرت امام همراه شدند و به ضرورت نیازهای نظام و انقلاب به برخی مناصب اجرایی دست یافتند و همین امر باعث شد تا سابقه‌ای در مدیریت و امور اجرایی به دست آورند و به پشتوانه این سوابق و البته بدون برخورداری از فهم عمیق نسبت به فرهنگ اسلامی و انقلابی، در دهه دوم یا سوم از عمر نظام جمهوری اسلامی، سکاندار دستگاه‌های متولی فرهنگ در جمهوری اسلامی شوند (مانند برخی که از حوزه مدیریت‌های اجرایی درعرصه صنعت یا بازرگانی پا به عرصه مدیریت‌های فرهنگی گذاشتند.)

طبیعی بود که این عده قدرت درک پیچیدگی‌های فرهنگی را نداشتند و با مقوله فرهنگ هم مانند مدیریت در عرصه‌های غیر فرهنگی روبرو می‌شدند (عمدتاً برخورد کمی و سطحی). بدیهی است که این نگرش سطحی و غیرعلمی به حوزه فرهنگ در برخورد با فرهنگ مهاجم دچار وادادگی و خود کم‌بینی می‌شود و به نام مدیریت یک فرد خوش سابقه و متدین، جریان‌سازی در حوزه فرهنگی جمهوری اسلامی به دست نفوذی‌ها و دلدادگان فرهنگ مهاجم می‌افتد.

به عنوان مثال یکی از این مدیران با تلاش بسیار و با بهره‌گیری از موقعیت خود در یک دستگاه فرهنگی مهم، موفق شد برخی از بازیگران و عوامل سینمای ایران را به حضور دسته جمعی در مرقد حضرت امام راضی کند و معتقد بود که با این کار فضای سینمای کشور را به سوی ارزش‌های انقلاب اسلامی سوق داده است! حال آنکه در عرصه تحت مدیریت ایشان عقب‌نشینی از فرهنگ انقلاب اسلامی و سپردن خاکریزهای جریان‌ساز و حساس به شیفتگان فرهنگ و تفکر لیبرالیستی کاملاً محسوس و مشهود بود.

ب) عدم التزام قلبی و اعتقادی به فرهنگ دینی و ارزش‌های اسلامی و انقلابی (در عین حفظ برخی ظواهر اسلامی و انقلابی در رفتار فردی و کلامی). این عده در تقسیم‌بندی دوگانه «دیپلمات و انقلابی» که از جانب رهبری نظام و با هدف مشخص شدن جبهه‌بندی داخلی  کشور صورت گرفته، در دسته «دیپلمات‌ها » قرار می‌گیرند. این عده در زمره کسانی‌اند که در ابتدای انقلاب و به دلیل حس خوش‌بینی و بی‌تجربگی برخی از چهره‌های انقلاب و یا به دلیل خالی ماندن بعضی از پست‌های مدیریتی، امکان ورود به حلقه مدیران نظام را پیدا کردند و در ادامه‌ مسیر و با هدف کسب قدرت و منافع افزون‌تر، بازی ریاکاری و نفاق را در پیش گرفتند و با تملق و نان به نرخ روز خوری، اعتماد بعضی بزرگان را جلب کردند و با بندبازی و باندبازی میان جناح‌های سیاسی، مدارج قدرت را پله پله طی کردند و در این مسیر فقط و فقط به منافع و مصالح فردی و گروهی خود وفادارند.

قرار گرفتن برخی از این دیپلمات‌ها در مناصب فرهنگی موجب شد تا این جماعت به دو روش خیانت به فرهنگ انقلاب اسلامی و خدمت به فرهنگ مهاجم را در پیش بگیرند. عدم تعلق خاطر این گروه به فرهنگ دینی و انقلابی باعث شد تا اقدامات فرهنگی این جماعت (اقداماتی که از باب پرکردن گزارش کار و ریاکاری و به نام فرهنگ اسلامی و انقلابی صورت گرفته بود) به واسطه فقدان کیفیت و مطلوبیت، موجب تخریب وجهه و چهره دین و انقلاب شود (گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببری رونق از مسلمانی) و نام فعالیت‌های فرهنگی دینی و انقلابی با بی‌سلیقگی و عدم کیفیت و جذابیت پیوند بخورد (مانند ساخت انبوه برنامه‌های مناسبتی و معارفی بی‌کیفیت، بی‌محتوا و البته بی‌مخاطب در رسانه ملی).

از سوی دیگر، منفعت‌طلبی و محافظه‌کاری و رعایت مصالح جناحی و باندی موجب سپردن صحنه‌های فرهنگی تبلیغی نظام از سوی این جماعت به کسانی شد که به نام هنرمند بی‌تعهد و روشنفکر شناخته می‌شدند و در عمل امکانات و بودجه فرهنگی نهادها و دستگاه‌های فرهنگی نظام در اختیار کسانی قرار گرفت که با عداوت به دین و بغض نسبت به انقلاب، خوراک فرهنگی جامعه را تهیه و عرضه ‌کردند و همیشه هم در موضع عناد با نظام و طلبکاری از آن قرار داشتند.

۶٫اما در این میان یک سئوال اساسی خودنمایی می‌کند و آن چگونگی دستیابی این جماعت به مناسب کلیدی فرهنگی و بقای آنها در این موقعیت‌های به‌شدت حساس است!. دسته اول (مدیران فرهنگی کم‌بهره از فرهنگ غنی اسلامی و انقلابی) به برکت سوابق خود و ساده‌اندیشی و تعارف زدگی «دست اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» به سکانداری دستگاه‌های فرهنگی نظام رسیدند و به دلیل بی‌خاصیتی و البته دینداری فردی در این مناصب جا خوش کردند و یا حداکثر از یک منصب به منصب بعدی جا به‌جا ‌شدند.

اما در مورد دسته دوم (مدیران فرهنگی بی‌اعتقاد به اسلام و انقلاب) بدون شک، باند بازی‌های زیرکانه و منافقانه این گروه در کنار خوش‌بینی، منجر به ساده‌اندیشی و تملق پذیری «دست‌اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» موجب حضور و بقای غاصبانه این دسته از مدیران در عرصه‌های فرهنگی نظام شده است و تلخ‌تر اینکه خروجی این غفلت‌ها و ساده اندیشی‌ها و باندبازی‌ها، به نام ولایت‌فقیه تمام می‌شود! یعنی همان تفکری که عملکرد این مدیران نالایق یا غاصب در تعارضی اساسی با آن قرار دارند.

  1. مقصود این نوشتار آن نیست که در چرخه ناقص و مشکل‌دار انتخاب مدیران فرهنگی، رهبری نظام، دست‌بسته و بی‌اراده محکوم به امضای احکام مدیران بی‌کفایت و بی‌اعتقاد است، بلکه باید پذیرفت همان‌گونه که رهبری نظام بر اساس تعهد به قانون اساسی، انتخاب‌های مغایر با نگرش‌ها و بینش‌های خود را تنفیذ کرده و به لوازم آن تنفیذ پایبند می‌ماند (هرچند که گزینه‌های مذکور، نه حرمت انتخاب مردم را نگه داشته‌ و نه احترام تنفیذ رهبری را حفظ کرده‌اند)، فضای بر آمده از ساختار عرفی شکل گرفته برای تعیین مدیران فرهنگی نظام در کنار گمنام ماندن چهره‌های مطلوب مدیریت دستگاه‌های فرهنگی، رهبری را ناگزیر از تنفیذ احکام چهره‌های برآمده از ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی می‌سازد و این مقوله ارتباط وثیقی با مقوله بسط ید ولایت‌فقیه دارد. به بیان ساده‌تر هرچه تعداد چهره‌های لایق مدیریت نهادهای فرهنگی افزون‌تر و شناخته شده‌تر و همراهی نخبگان انقلابی با ولی‌فقیه جدی‌تر و عیق‌تر باشد، گزینه‌های مطلوب‌تری برای تصدی گلوگاه‌های فرهنگی نظام در برابر رهبری قرار می‌گیرند و در چنین شرایطی «ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» ناچار از ترجیح مطالبات و نگرش‌های ولی‌فقیه بر شناخت محدود و عموماً ناقص خود خواهد شد. اگر این مهم در آینده‌ای نزدیک فراهم نیاید (که فراهم آمدن این مهم جز با خواست و اراده نخبگان و فعالین فرهنگی وفادار به انقلاب اسلامی و حرکت هماهنگ آنان در این مسیر ممکن نخواهد شد) خسارتهای فرهنگی ناشی از فقدان مدیران متعهد و کارآمد روزافزون خواهد بود.
  2. یکی از عوامل ناامیدی رهبری نظام از انبوه دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی نظام و دل بستن ایشان به فعالیت‌های آتش به‌اختیار و خودجوش جوانان انقلابی و متدین در حوزه فرهنگ، مردودی اغلب مدیران فرهنگی نظام در ولایت پذیری فرهنگی است. مدیرانی که فهم و سلیقه خود و رفقایشان در عرصه فرهنگ را بر خواست و مطالبه‌ رهبری ترجیح داده و به جوانان انقلابی فعال در میدان‌های فرهنگی، انگ بی‌سوادی و بی‌تجربگی و تندروی می‌زنند! مدیرانی که سنگینی آنها امکان تنفس را از رزمندگان عرصه فرهنگ اسلامی و انقلابی گرفته و فعالیت‌هایشان آب به آسیاب جنگ نرم دشمن ریخته است و می‌ریزد! مدیرانی که سایه آنها جز با اصلاح ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی، از سر انقلاب و نظام کوتاه نخواهد شد.
03نوامبر/19

حجاب و نقش بدنه مدیریتی حکومت اسلامی

پرچم چهل سالۀ حکومت اسلامی همچنان در نسیم اندیشه و تعقل اهتزاز دارد. خون برگزیده‌ترین فرزندان ایران، ریشۀ حاکمیت اسلامی را تناور کرد و ما را رسانده است به روزی که در میان هجمه‌های هر سویه دشمنان، به بازخوانی راهبردهای تقویت نظام بیندیشیم.

دشمن و طمع به حجاب

تغییر فرهنگ و نفی ارزش‌های آن، در طول تاریخ میان‌برترین راه برای تسخیر جوامع بوده است. راهی که ده‌ها سال پیش، نظام سلطه در کشف حجاب رضاخانی آن را کلید زد و در برابر استقامت دینی زنان و مردان این سرزمین چاره‌ای جز تسلیم ندید. شاه رفت و دور زمان گذشت و فضای مجازی و تکنولوژی و حیات مدرنیته، مرزهای جغرافیایی را در هم شکست. زمان تبادل فرهنگ‌ها رسید و دشمن بار دیگر طمع کرد؛ این بار با عطشی بیشتر و با هدفی جدی‌تر، اما به کمک ابزارهایی مدرن به میدان آمد و جنگ نرم را در پیش گرفت. جنگ نرم در نظر دشمن، یک نقطه تمرکز داشت. همان نقطه‌ گرانیگاهی که از مردمی پابرهنه و مستضعف، قدرتمندانی ساخت که در برابر رژیمی دوهزار و پانصد ساله قد علم کردند و آن را به شکست واداشتند. همان نقطه استراتژیکی که ملتی با دست‌های خالی را در جنگی تحمیلی و نابرابر به مدت هشت سال به مقاومت سرفرازانه در مقابل دشمنی تا بن دندان مسلح واداشت. دشمن همۀ اسرار ایرانیان را درک کرده بود و دانسته بود که سرّ همه این بالندگی و عزت برمی‌گردد به یک کلمه. به باورهای اسلامی و به غیرت و عفت مردمی.

نقطه سیبل کشف شد و دشمن به طمع افتاد که بار دیگر بخت خود را در مبارزه با جامعه اسلامی هزاره سوم بیازماید. همه چیز خلاصه می‌شد در حجاب و عفت. اصلی که حبل‌المتینی برای وحدت ارزش‌ها و تضمینی است در حفظ سلامت فرد و خانواده و جامعه. دشمن طبق فرموده رهبر معظم انقلاب، سیاست اساسی و بنیانی‌اش را در غرب بر عرضه شدن و هرزه شدن زن قرار داده و حجاب را نقطه مخالف خواسته خود می‌بیند؛ به‌طوری که حجاب حتی اگر ناشی از یک انگیزه و ایمان دینی هم نباشد، باز هم با آن به مخالفت برمی‌خیزد.

زنان و مسئله فرهنگ

دین مجموعه‌ای از ارزش‌های فرهنگی است که انسان را در مسیر تعالی و رشد اخلاقی، تربیت و جهت‌دهی می‌کند. دین اسلام به عنوان کامل‌ترین نسخه آموزشی بشر، در بستر تاریخ ظهور کرد و بر آن شد تا زن و مرد را به بالاترین نقطه تکامل برساند. رابطه دین و فرهنگ ناگسستنی است. به همان نسبت که دین در تمدن و فرهنگ انسان‌ها موثر است، فرهنگ هم در حیات بشر و رشد امور مادی و معنوی آنها دخالت دارد. شاید بشود گفت نوعی بی‌مرزی میان دین و فرهنگ وجود دارد. بنابراین وقتی ملت ایران، خود را از زیر یوغ استکبار پهلوی بیرون کشید و جامعه اسلامی را تحت لوای حکومت دینی تشکیل داد، به‌طور طبیعی تغییر فرهنگ در آن رقم خورد. ارزش‌های دوران پهلوی که زنان را ملعبه‌ هوس مردان و ابزار تأمین امیال حیوانی آنها کرده بود، در هم شکست و زنان به عناصری تبدیل شدند که به فرموده امام راحل(ره) پیشاپیش مردان در نهضت قرار گرفتند و سهم باارزشی را در تحرکات سیاسی و اجتماعی به دست آوردند.

پایه‌های حکومت اسلامی با حضور و بروز زنان تحکیم شد و ارزش‌های اسلامی متجلی شدند. در میان همه ارزش‌های دینی، مهم‌ترین اصل که نمود ظاهری آن هم روشن است، مسئله پوشش زنان است. زنان انقلابی به دور از هرگونه تجمل و تبرج در صحنه حاضر شدند و توانایی‌های بالقوه خود را به بروز و ظهور رساندند. این در حقیقت مرهون زمینه‌ای بود که حاکمیت اسلامی برای زنان به ارمغان آورده بود. هرچند از طرف دیگر سهم زنان هم در همین تغییر حاکمیت، غیرقابل انکار است که خداوند فرمود، « إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم: ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهیم مگر آنکه خود اراده کنند.»(۱)

حاکمیت و فرهنگ اسلامی

هنوز در گوش تاریخ، صدای امیرالمومنین علی«ع» به گوش می‌رسد که در نامه‌ای به مردم مصر نوشت:

«من بیم آن دارم که نابخردان و نابکاران زمام امور این ملت را به دست آرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را حزب خود قرار دهند.»

این بیم مقدس همواره یکی از مؤلفه‌های مورد توجه در حکومت اسلامی بوده و به دلیل اهمیت آن است که امام در ادامه فرمودند:

«بی‌گمان مردمان هلاک شدند آنگاه که پیشوایان هدایت و پیشوایان کفر را یکسان شمردند و گفتند  هر که به جای پیامبر«ص» نشست، چه نیکوکار باشد و چه بدکار، اطاعت او واجب است، پس بدین سبب هلاک شدند.»

نقطه عطفی که مرکز ثقلی برای تجلی افکار و منش حاکمان است، در مسئله فرهنگ و ارزش‌ها نمود یافته است. در حاکمیت اسلامی، فردی شایسته خدمت است که در اجرای ارزش‌های فرهنگی دغدغه کافی و لازم را داشته باشد. این از سخن امام برآمده است که فرمود:

«ای مردم! همانا سزاوارترین مردم به این امر (خلافت و زمامداری) کسی است که تواناترین آنها بر اجرای امور و داناترین به فرمان خداوند در فهم مسائل باشد.»

از این کلام حضرت برمی‌آید که نکته مورد اهتمام است فرهنگی است که تحت فرمان خداوند گسترش یافته باشد. مسئولی که قرار است در حاکمیت اسلامی نقشی را بر عهده بگیرد، اولین مخاطب این روایت است. اوست که باید بیش از دیگران از فرمان خداوند آگاهی داشته باشد و بتواند پاسدار فرهنگ و ارزش‌ها در شرایط و موقعیت‌های مختلف سیاسی و اجتماعی باشد.

حجاب و زنان آخرالزمان

سیمای آخرالزمان را می‌توان در کوچه و خیابان‌های شهر تماشا کرد. می‌توان در فضای مجازی پنجره‌ای به سوی جهان باز کرد و روزگار را در کنه تحولات و دگرگونی‌ها به تماشا نشست.

اما چهارده قرن پیش، امام علی«ع» از ورای تاریخ به روزگار ما و بعد از ما نگاه کرده و هشدارمان داده‌اند که:

«در آخرالزمان که بدترین زمان‌هاست، زنان بى‌حجاب و برهنه آشکار مى‌شوند و با زینت و آرایش بیرون مى‌آیند، آنان از مرز دین خارج شده‌ و در فتنه‌ها وارد شده‌اند و به سوى شهوت‌ها تمایل و شتاب دارند،
حرام‌ها را حلال مى‌کنند و سرانجام در جهنم و دوزخ گرفتار آتش و عذاب ابدى خواهند شد.»

اما بی‌حجابی، چگونه فرد و جامعه را به جهنم ابدی می‌کشاند؟

حقیقت این است که زنان بی‌حجاب در جامعه‌ای که طبق موازین آن، حجاب، اصلی از اصول فرهنگی و اجتماعی است، نه تنها به هنجارهای اجتماعی و دینی پشت کرده‌اند، بلکه قبل از هرچیزی به جنگ با خویشتن برخاسته‌اند. فرایند این جنگ داستان جالبی است که گاهی حتی خود فاعل هم در آن از فعل خویش ناآگاه و بی‌خبر است. زن بی‌حجاب متوجه نیست که چگونه به بهای تمدن و تفکر نو و برای احیای حقوق خود تیشه به ریشه سلامت خود می‌زند؛ اما پس از مدتی که پرده‌ حیا از روحش کنار رفت و زیر نگاه هوس‌آلود نامحرمان، رشته‌های زلال نجابتش از هم گسست و جسم خود را آماج تیرهای شیطان قرار داد و مرکز ثقل نگاه‌های لذت‌جوی بیگانگان شد، به خود می‌آید و می‌بیند که نه تنها خودش غبار هوس را بر دل مردان شهر نشانده، بلکه شوهر و برادر و مردان محرم خویش را هم به این گناه آلوده است. به خود می‌آید و می‌بیند که فضا برای لغزش اعضای خانواده او نیز فراهم شده است. دست بالای دست بسیار است و دیگر نمی‌تواند با همان آرامش و اطمینان خاطری که تا پیش از این به همسر و پسر و برادر خود داشت، به زندگی ادامه دهد. بددلی‌ها و بی‌قراری‌ها از همین ‌جا کلید می‌خورند و زن بی‌آنکه بداند به تقلا می‌افتد که از قافله سیه‌چشمان و دل‌ربایان و رقبا عقب نماند. در نتیجه برهنگی و نیم‌عریانی مرهمی زهرآلود می‌شود بر زخمی که خود بر پیکره زندگی خانوادگی و اجتماعی خود وارد آورده است. افسوس که این قصه سر دراز دارد و پایانش به ناکجا آبادی می‌رسد که امیرالمومنین«ع» هشدار داده‌اند.

حجاب؛ استراتژی زن انقلابی

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، گام‌های نخست برای تحولات ساختاری و اداری در بدنه دستگاه‌های اجرایی کشور برداشته شد. قانون اساسی تدوین شد و شوراهای فرهنگی، اصلاحات اداری را با جدیت در پیش گرفتند. در این میان یکی از مهم‌ترین موضوعات و نقطه تمرکز مسئولین نظام جمهوری اسلامی، مسئله حجاب زنان بود که از همان ابتدا طمع دشمنان را نیز برای زیر سئوال بردن نظام برانگیخت. همزمان با سیر تحولات داخلی کشور، موج جهانی آزادی‌خواهی زنان و جنبش‌های فمینیسم سراسر دنیا را پیمود و زمزمه‌هایی برای رهایی زنان از اسارت‌های تاریخی در گوشه گوشۀ دنیا شنیده شد. دشمنان بر آن شدند تا در آلودگی صداها از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. این قصه بهانه‌ خوبی را به دست مخالفان جمهوری اسلامی داد تا فریاد وامصیبتا برآورند و زن ایرانی را زیر یوغ ستم حجاب ببینند؛ در حالی که این انتخابی بود که به صورت خودآگاهانه و ارزشی و با میل زنان ایران و در نهایت آزادی صورت گرفته بود. آن روزها رسانه‌ها آن قدر قدرت نداشتند تا صدای شیاطین را به اندازه دهه اخیر در سراسر دنیا بازتاب دهند؛ از این رو آنچه شنیده شد، عزت و سربلندی زنانی بود که سربند یازهرا «س» بر پیشانی مردان خود می‌بستند و آنها را برای حفظ مرزهای میهن به میدان نبرد می‌فرستادند. سیمای زن ایرانی، تصویر مادرانی بود که از قامت رعنای جگرگوشه خود به قطعه پلاک و استخوانی قناعت می‌کردند و دست از آرمان‌های عاشورایی خود برنمی‌داشتند.دشمن مرکز قدرت زنان ایران را باز هم در چادر سیاهی دید که میان وصیت‌نامه شهدا، به عنوان یک استراتژی دفاعی مطرح بود:

«خواهرم، سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده‌تر است.»

زنگ خطر برای ابرقدرت‌ها با تاروپودهای سیاه چادر به صدا درآمده بود و زمان آن رسیده بود که شاکله و اصل حجاب را با تعریفی تحریف‌آمیز در باورهای نسل جدید بر هم بریزد.

 

غفلت‌ها و آسیب‌ها

نسل سومی‌ها همزاد تکنولوژی و رسانه بودند و حرص شیاطین بر اذهان انعطاف‌پذیر آنها تمرکز یافت. فرصتی فراهم شد تا حجاب زنان، دلیل عقب‌ماندگی و جهان سومی بودن ایران معرفی شود. انگشت اتهام همه عقب‌ماندگی‌هایی که پهلوی با استثمار ۲۵۰۰ ساله بر سر ایران و مردمانش آورده بود، چادر را نشانه گرفت. مادران ما که به صورت میراث‌گونه در شیر و شیره دل و روح خود، ارزش‌ها را به دختران و پسران خود منتقل می‌کردند،‌ ناتوان ماندند از اینکه فلسفه پوشش و عفت را به زبان روز برای نسل بعد از خود تبیین کنند. بدتر از آن نظام آموزشی‌ای بود که از این مهم غفلت ورزید و به جای تعمیق باورها و ارزش‌ها، بنگاه‌های کاذب تست‌زنی و کنکور را نقطه آمال دانش‌آموزان قرار داد.

از سوی دیگر شبهه‌ها و ریشه‌زنی‌ها، ذهن نوپای نسل جدید را نشانه گرفتند. روز به روز بر سئوال‌های این نسل افزوده می‌شد و کسی را هم شایسته پاسخ به آنها نمی‌دید و از اینکه کسی برای او جواب قانع‌کننده‌ای داشته باشد مأیوس بود. او ناپرسیده می‌دانست که توصیف‌های تکراری همچون زن مروارید است و حجاب، صدف او…. تنها حاصلی است که از پرسش به دست خواهد آورد، برای همین سر در تلفن همراه خود فرو برد و سیر در فضای مجازی و دل سپردن به تبلیغات دشمن را از جستجوی حقیقت زیباتر و دلچسب‌تر یافت.

 

حجاب و حاکمیت اسلامی

با روی کار آمدن جامعه اسلامی به نام دین و با ارزش‌های دینی، انتظار می‌رفت که حجاب و عفت، به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان آن نوشته و اجرا شود. رکن حجاب در اصول فرهنگی و قوانین اساسی حاکمیت نوشته شد، اما در مرحله اجرا، مشکلات تازه‌ای پدیدار شدند.

اختلاف در نحوه اجرا، مانع بزرگی بود که چند صدایی را در داخل و خارج کشور رقم زد. گشت ارشاد، نماد خشونت علیه زنان و تذکرهای آمران به معروف و ناهیان از منکر، مفهوم سلب آزادی از زن ایرانی معرفی شدند و کار روز به روز برای سخت‌تر شد تا جایی که رهبری خود وارد میدان شدند و تذکر دادند که بی‌حجاب‌ها هم جزیی از مردم این نظام و دلبسته انقلاب هستند و نباید نسبت به آنها دفع صورت گیرد. در همان حین، ایشان در مورد وظایف دستگاه‌های اجرایی، به‌ویژه مسئولین و مدیران تذکراتی دادند. یکی از این تذکرها متوجه بدنه مدیریتی ادارات دولتی و دستگاه‌ها بود. تذکری که دردمندان نظام را به تأمل واداشت و بر آن شدند تا با نگاهی جدی‌تر وارد عرصه شوند و ارزش‌های از دست رفته یا کمرنگ شده را بازسازی کنند.

 

مدیران و امکان اصلاح ساختار

به‌طور مرسوم و طبیعی، رکن بالادستی یک دستگاه، در پی حکمی، فردی را بر صندلی مدیریت دستگاه می‌نشاند و از او انتظاراتی در اجرای احکام مذکور دارد. هرچند به صورت رئوس کلی، تا پیش از این هم مسئله حجاب و عفاف در دستگاه های اجرایی مورد اهتمام بود و در گزارش‌های عملکرد، بخشی از کار در این مسئله تعریف شده بود؛ اما خوشبختانه اخیراً با تذکر مستقیم رهبری، این انتظار از مدیران به صورت شفاف و بدون نیاز به خوانش‌های متکثر در دستور کار قرار گرفته است. بحث بر سر این است که یک مدیر تا چه اندازه امکان و توان پرداختن به اصلاحات فرهنگی در مقوله حجاب را دارد؟ چه راهبردها و راهکارهایی برای رساندن دستگاه مربوطه به نقطه مطلوب ممکن و تاثیرگذار است.

نکته قابل تامل این است که رهبر معظم انقلاب در نگاه کلان و از نقطه رأس جریان بشارت داده‌اند که ورود مدیران در این مقوله تأثیرگذار خواهد بود. اما در این بخش مسئله ما این است که چه نوع ورودی و با چه امکانی؟

 

۱/ آنچه به خود می‌پسندی به دیگران هم بپسند!

نمی‌شود تنها پشت میز مدیریت، دغدغه حجاب کارکنان و زیردستان را داشت، در حالی که در محیط خانوادگی و پیش از آن در باورهای خود فرد، باور لازم و کافی به این مسئله وجود نداشته باشد. متأسفانه در مواردی دیده شده است که زندگی کاری یک فرد با زندگی خانوادگی او زمین تا آسمان فرق دارد. همه ما کم و بیش زنانی را دیده‌ایم که تا پشت در اداره بدون حجاب هستند، اما به‌محض ورود به اتاقک حراست، تبدیل به نیروی کار با معیارهای تعریف شده دستگاه مربوطه می‌شوند. هرچند پایبندی به نظم و قوانین امری ستوده است، اما روحیه برخورد دوگانه در موارد ارزشی که قابلیت تفکیک ندارند؛ معنایی جز نفاق ندارد و چیزی به غیر از سطحی‌نگری و عدم ایمان به اصل ارزشی مورد نظر از آن متصور نیست.

مدیری که قرار است پشت میز کاری خود اصل عفاف کارکنان را مورد توجه و برنامه‌ریزی قرار دهد، پیش از هرچیزی باید آگاهی و معرفت لازم را نسبت به ضرورت مسئله حجاب و عفت و تعریف صحیح آن و به‌خصوص حد و مرزهای معنایی و اجرایی آن کسب کرده باشد. این امر، در قدم اول متوجه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است که طی بسته‌های آموزشی یا دوره‌های حضوری، در وهله اول قدرت درک مدیر را نسبت به اهمیت مسئله و استراتژیک بودن آن بالا ببرد و در مرحله بعد، مدیر باید آنچه را به آن باور پیدا کرده در خانواده خود به کار گیرد. طبیعی است کارمندی که خانواده مدیر خود را دور از ارزش‌های حجاب و عفاف می‌بیند، هرگز نمی‌تواند باور قلبی نسبت به برنامه‌های فرهنگی او داشته باشد و بی‌تردید در نهانی‌ترین لایه‌های درون خود در برابر امر و نهی‌های او خواهد گفت: « أَتَأْمُرُوْنَ النَّاْسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُوْنَ…آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید؟(۲)

 

۲/ نحوه تبیین حجاب در زیست فراکارمندی!

کارمندی در هر سیستم اداری و اجرایی، ملزومات تعریف شده‌ای دارد. مدیر با آگاهی کافی نسبت به نیروهای خود، باید حجاب را به عنوان مقوله‌ای تعریف کند که برای ارتقای سطح امنیت روانی و اخلاق اداری، مورد توجه قرار گرفته است. همان‌ طور که اکثر علمای ما بر آن تأکید داشته‌اند، حجاب یک مسئله زنانه نیست و اساس عفاف و پوشش به جنسیت محدود نمی‌شود. طبیعی است سهم بالایی از کارمندان را مردان تشکیل می‌دهند. بنابراین باید برای آنها هم برنامه قابل تأمل و تأثیرگذاری طراحی شود تا حجاب را به معنایی زنانه در پوشاندن مو و برجستگی‌های بدن معنا نکنند.

وقتی قرار است مدیری در میان کارمندان خود، به نشر ارزش‌های حجاب بپردازد، ابتدا باید این فضا را ایجاد کند که کارمند تصور نکند با دستوری اداری روبروست. نحوه تبیین مسئله حجاب و اهمیت اجرای آن در اداره، به درک و هوشمندی و روان‌شناسی مدیر مربوطه بستگی دارد. اگر حجاب به عنوان یک دستور کار در برنامه اداره تعریف شود، پیشاپیش می‌شود شکست برنامه را در تأثیرگذاری آن تخمین زد. شکستی که دیر یا زود گریبان مدیر و سازمان را خواهد گرفت. مخاطب مدیر باید به این درک و باور برسد که حجاب به عنوان یک واکسیناسیون نه فقط در حیات کارمندی بلکه در زیست فراکارمندی او مورد توجه قرار گرفته است. این باور تنها در صورتی در مخاطب تعمیق می‌شود که در وهله اول، خود مدیر به آن سطح بایسته از ایمان و باور نسبت به مسئله‌مندی حجاب رسیده و در وهله دوم در تبیین آن به بدنه نیروهای خود، ذکاوت و تدبیر کافی را به کار بسته باشد. ملاک‌های موفقیت در این تبیین را می‌توان در موارد زیر پیدا کرد:

الف: باور به اینکه حجاب یک چماق نیست!

ب: ایجاد امنیت فکری برای مخاطب نسبت به اینکه قرار نیست آزادی اندیشه او در وابستگی به محیط اداری و ملزومات آن به خطر بیفتد.

ج: تبیین به‌روز و صحیح از فلسفه حجاب ضمن برشمردن برنامه‌های جهانی برای ایجاد دهکده جهانی و به بندکشیدن انسان‌ها. تبیینی به دور از هرگونه شعارزدگی و سنتی‌گرایی و خصوصا سیاست‌ورزی.

د: طراحی برنامه‌ها و سیاست‌های تشویقی و ارزش‌گذاری نسبت به مسئله.

ه: تشکیل نشست‌های هم‌اندیشی و کرسی‌های آزاداندیشی در باب مسئله عفاف. در این راهبرد، مخاطب باید طوری به میدان اندیشه دعوت شود که ضمن احساس ارزش نسبت به تفکر خود، این حس در او ایجاد شود که قرار است از راهکارهای او در بدنه جامعه بهره برده شود. چنین فضایی ضمن اینکه کارمند را با مدیر و ارزش‌های مطلوب حجاب همراه می‌کند، او را به مطالعه و کنکاش علمی و تلاش برای رسیدن به حقیقت در مورد تعارض‌های ذهنی‌اش میان آنچه اداره از او می‌خواهد و‌ آنچه در باور جامعه جریان دارد، فرا می‌خواند.

به نظر می‌رسد این بهترین و عالی‌ترین سطح از مشاوره است که مدیر موفق می‌تواند در سیستم خود نسبت به مسئله حجاب به آن اهتمام بورزد.

 

پی‌نوشت:

  1. سوره مبارکه رعد /۱۱

۲- سوره مبارکه بقره/۴۴

03نوامبر/19

نابینایان بابصیرت در عصر ائمه هدی«علیهم‌السلام»

* شعله‌های شوق

از دیدگاه اسلام و فرهنگ تشیع، انسان‌هایی که در بدن و اعضا و جوارح خویش دچار عارضه‌ای شده‌اند که منجر به از دست دادن عضوی شده است، به لحاظ کرامت‌های انسانی و شئونات بشری با افراد سالم هیچ‌ تفاوتی ندارند، بلکه در صدر اسلام و عصر ائمه«ع» عده‌ای از اشخاص معلول به‌رغم ناتوانی در بینایی، شنوایی و حرکتی خوش درخشیده‌ و در پرتو انوار قرآن و عترت ظرفیت‌های خود را شکوفا ساخته‌ و کارنامه‌ای پربار در عرصه‌های فکری، رزمی و اخلاقی از خویش به یادگار نهاده‌اند.

به‌علاوه افرادی که با وجود گرفتاری‌های گوناگون و آلام فراوان و محرومیت از نعمت سلامتی، شکیبایی پیشه کرده و خداوند متعال را سپاسگزار بوده‌اند، به افراد سالمی که نسبت به نعمت‌ها و الطاف الهی ناسپاس بوده‌اند رجحان دارند. از مسلمانان و شیعیان خواسته شده است که در حفظ احترام و منزلت این عزیزان بکوشند و بر رعایت حقوق آنان و فراهم‌سازی امکانات رفاهی، خدماتی و بهداشتی بر ایشان تأکید شده است.

از عصر پیامبر اکرم«ص» و ائمه معصومین«ع» تا در قرون و اعصار بعد و تا زمان معاصر کم نیستند انسان‌های مسلمان و مؤمنی که در دفاع از دیانت و ستیز با دشمنان اسلام فداکاری کرده و سرانجام به مقام جانبازی نایل آمده‌اند. وارستگانی سلحشور که در علوّ همت، استواری و استقامت بدان درجه رسیده‌اند که به صف تبهکاران و اهریمنان یورش برده‌ و در راه اهداف والا و مقدس پای فشرده‌اند تا آنکه چشم، گوش و دست و پای خویش را در این مسیر نورانی تقدیم کرده‌اند و برای شکوفا کردن استعدادهای درونی و رویش فضیلت در مزرعه وجود خویش اهتمام ورزیده‌اند و بدین ‌سان پله‌های ترقی معنوی را پیموده‌اند تا به تقرب الهی دست یافته و با این صواب، ثواب کثیری را ذخیره کرده‌اند. در روایتی آمده است:

«من ابتلی بمصیبه فصبر علیها فله اجر الف شهید؛ هر کسی به مصیبتی گرفتار شود و بر آن صبوری ورزد، برایش پاداش هزار شهید ثبت می‌شود.»(۱)

کسی که در راه خدا دچار عارضه‌ای شده است، به سبب مبارزه مداوم با نفس و تمسّک به صبری طولانی و درازمدت، به قدرتی معنوی و روحیه‌ای نیرومند دست می‌یابد که افراد سالم از این توانایی روحانی محرومند. هر لحظه‌ای که او شکیبایی می‌ورزد، درجه‌ای را کسب می‌کند و رفعت می‌یابد.(۲)

از خاتم پیامبران«ص» پرسیدند، «کدام کردار بر دیگر اعمال برتری دارد؟» فرمودند، «احمزها، ایّ اقواها و اشدّها؛(۳) آنکه نیروی افزون‌تر می‌طلبد، سخت، سنگین و دشوار است.»

مفسّر عالیقدر علامه طباطبایی از قول استادش عارف والامقام آیت‌الله سید علی قاضی‌طباطبایی گفته است، «گاهی خداوند متعال کسی را به گرفتاری و کسالتی مبتلا می‌سازد تا به ذکر دعا، عبادت و تزکیه روی آورد و از این راه همای سعادت جاوید را به خود اختصاص دهد. در حقیقت بلاها نردبامی هستند برای عروج و اگر آن مصائب نباشند احتمال سقوط وجود دارد، بنابراین گاهی نعمت‌های ناشناخته الهی در قالب سختی‌ها بروز پیدا می‌کنند.»(۴)

صبر و شکر از کمالاتی هستند که بدون قرار گرفتن در آزمون‌های مشقت‌بار از قبیل ابتلای به سختی‌ها و نقص در دارایی‌ها، انفس و ثمرات که قرآن کریم بدان‌ها اشاره دارد، به فعلیت نمی‌رسند (۵) فضیلت‌های آدمی در صورتی آشکار می‌شوند که در پریشانی و شرایط ناراحت‌کننده، صابر و شاکر باشد. کسانی که پیروزمندانه از عهده این آزمون الهی برآیند از بشارت الهی برخوردار می‌شوند. پاداش صابرین هم حدّ مشخصی ندارد و به شمارش و حساب در نمی‌آید، « إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(زمر/۱۰)

انسانی که عضوی چون بینایی یا شنوایی را در راه خدا از دست داده و یا در مسیر حیات دنیوی به دلایلی از این اعضا بهره‌ای ندارد، مدام مراقب است که مبادا تردید، کراهت، جزع و فزع، روح و روانش را مکدّر سازد، هر لحظه زمام نفس را می‌کشد و این جز با عزمی راسخ و اراده‌ای پولادین میسّر نمی‌شود به علاوه ثبات و استمرار از شروط آن است.(۶)

علامه طباطبایی متذکر می‌شود، «انسان مسلمان وقتی به شدائدی از جمله نقص در بدن و جان و محرومیت از امکاناتی که برایش فراهم بوده، دچار می‌شود، روح و روانش پالایش نمی‌شود و به پیروزی واقعی و پایدار نمی‌رسد مگر آنکه در دژ محکم صبر پناه گیرد. اگر چنین کسی به این باور برسد که مالک حقیقی خداوند است و مالکیت او نسبت به خود و سرمایه‌هایی که در اختیار دارد اعتباری، مجازی و موقت است، دیگر معنا ندارد از مصائبی که برای دیگران دردآور، ناراحت‌کننده و فرساینده است، متأثر و نیز از فقدان مایملک خود اندوهناک شود.(۷)

احنف بن قیس بصری

صخر فرزند قیس بصری معروف به ابوبحر و ملقب به احنف که عصر رسول خدا را درک کرد و از اصحاب امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌آید. او به‌رغم اینکه مردی لاغراندام، کوتاه‌قد، با سر و صورتی کوچک و محاسنی اندک بود و یکی از دیدگانش نابینا شده بود، انسانی حکیم، بافراست، بردبار، صبور، رازدار، خردمند و سلحشور بود. روزی برادرزاده‌اش از درد دندان می‌نالید و بی‌تابی می‌کرد. به وی گفت، «من سی سال است از نعمت بینایی یک چشم محروم هستم و این عارضه را به کسی نگفته‌ام!» رسول اکرم«ص» برایش طلب مغفرت کرده بودند و او می‌گفت چیزی امیدوار کننده‌تر از این دعای پیامبر برایم نیست. احنف در هر موقعیتی از ارشاد و هدایت افراد و دفاع از مقام امامت و ولایت مولای متقیان کوتاهی نمی‌کرد. او در جنگ جمل و در رکاب علی«ع» حضور یافت. همچنین به میان افرادی از قوم و قبیله خود رفت و آنان را از همراهی با ناکثین باز داشت. وی در نبرد صفین به یاری مولای خود برخاست و عده‌ای را با خود همراه ساخت. بعد از شهادت حضرت علی«ع» معاویه در جمعی از افراد که احنف در میانشان بود، به ساحت مقدس آن وجود ملکوتی اهانت کرد. همه سکوت کردند، ولی وی زبان به ملامت معاویه گشود و او را به عقوبت الهی بیم داد و افزود، «به کسی ناسزا می‌گویی که در اسلام پیشقدم، پاک‌نفس، اعلم علما، افضل فضلا و وصی خیرالانبیاست.» معاویه از این موضع‌گیری احنف برآشفت. احنف در همه حال از حق جانبداری می‌کرد و موقعیت و قدرت افراد باعث نمی‌شد که حق را زیر پا گذارد. وی که از بزرگان بصره بود و سه سال قبل از هجرت نبی اکرم«ص» به مدینه متولد شده بود، در ۶۷ هجری در کوفه درگذشت.(۱۹)

شریک‌بن حارث

شریک فرزند حارث فرزند عبدالله حارثی بصری معروف به شریک اعور از یاران خاص حضرت علی«ع»، رئیس قوم خود و از امرا و کارگزاران صدر اسلام به شمار می‌آمد که در فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشت. او در جنگ‌های جمل و صفین در رکاب امیرمؤمنان«ع» با قاسطین و ناکثین ‌جنگید و از فرماندهان سپاه مولای متقیان«ع» بود. وی در موقعیت‌های گوناگون از اعتقادات خود به‌ویژه حقانیت حضرت علی«ع» و فرزندانش دفاع می‌کرد. شریک در بصره اقامت داشت و در میان اصحاب امیرمؤمنان«ع» به جلالت قدر شناخته شده بود. در دوران اختناق امویان، شریک قابلیت زیادی برای شورش و اعتراض علیه والی وقت بصره، ابن زیاد، داشت؛ به همین دلیل فرزند عبیدالله بن زیاد وی را به‌رغم کسالتی که داشت، به اجبار با خود به کوفه برد. شریک وقتی به این شهر وارد شد، در خانه هانی بن عروه که مسلم‌بن عقیل را پناه داده بود اقامت گزید. هنگامی که عبیدالله بن زیاد تصمیم گرفت به عیادتش بیاید، شریک که از بیماری و برخی جراحات رنج می‌برد، نماینده اعزامی حضرت امام حسین«ع» را فرا خواند و به وی گفت، «اکنون وقت به هلاکت رسانیدن این فاسد ستمگر است. چون نزد من آرام گرفت، از مخفیگاه خود بیرون آی و او را بکش.»، اما مسلم از این کار امتناع کرد و خاطرنشان ساخت که انسان مؤمن فردی را غافلگیرانه نمی‌کشد. به‌علاوه همسر هانی هم با اجرای این نقشه مخالفت کرد. همچنین در صورت ترور ابن زیاد، مردم کوفه امکانات لازم را برای برخورد با لشکر شام که به این بهانه کوفه را مورد تهاجم قرار می‌داد، نداشتند. شریک سه روز بعد از این برنامه درگذشت.(۲۰)

عبدالله عفیف ازدی

از شیعیان برجسته کوفه، صحابی سلحشور، شجاع و مقام حضرت علی«ع» و مدافع خاندان عصمت و طهارت«ع» بود که در جنگ جمل چشم راست و در نبرد صفین و در پیکار با دشمنان چشم چپ خود را از دست داد. او اغلب اوقات خود را در مسجد کوفه به عبادت، ذکر و دعا می‌گذرانید. هنگامی که اسیران اهل بیت«ع» را از کربلا به کوفه وارد کردند، ابن زیاد اهالی شهر را به مسجد اعظم کوفه فراخواند و خود در جایگاه ویژه‌ای برای سخنرانی قرار گرفت. اسرا نیز در گوشه‌ای از مسجد حضور داشتند. موج ترور، هراس و وحشت بر سراسر شهر سایه افکنده بود و با اعلام موضعی فوق‌العاده، رفت و آمدها به شدت کنترل می‌شد. عبدالله فرزند عفیف با وجود نابینایی، آرام و ساکت خود را به مسجد رساند. ابن زیاد در سخنانی به ساحت مقدس سالار شهیدان کربلا اسائه ادب کرد. هیچ کسی جرئت اعتراض به اهانت‌های او را نداشت. ناگهان فرزند عفیف آن سکوت تلخ را شکست و گفت، «ای دشمن خدا! کذّاب تو، پدرت و یزید هستید. آیا ذراری رسول اکرم«ص» را به قتل می‌رسانی و بر منبر مؤمنان این اراجیف را بر زبان می‌آوری؟» عبیدالله و کارگزارانش تصور نمی‌کردند در آن فضای اختناق و ارعاب کسی به وی اعتراض کند. پسر زیاد با خشم فریاد برآورد، «کیست؟ او را شناسایی و دستگیر کنید!»

عبدالله عفیف با نهایت شهامت فریاد زد، « من بودم ای خصم خداوند! انسان‌های پاک و طاهر را می‌کشی و ادعا می‌کنی که بر اسلام باقی هستی؟ کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از این طاغوت لعین انتقام گیرند.» فرزند عفیف از مردان قبیله ازد که در آن مجلس حضور داشتند استمداد طلبید. آنان ندایش را پاسخ گفتند و صدها شمشیر برهنه بالا رفت که خود قیام و اعتراضی فراگیر را رقم می‌زد. ابن زیاد و حامیانش نه تنها نتوانستند بر عبدالله دست یابند، بلکه از این واقعه وحشت کردند و در دارالاماره به چاره‌جویی افتادند.

زاده عفیف به خانه خود رفت و مردان مسلح قبیله ازد و شیعیان هم‌پیمان آنان در اطراف منزلش به پاسداری مشغول شدند. بین قوای ابن زیاد و آنان درگیری صورت گرفت که منجر به پراکندگی و کشته شدن عده‌ای از محافظان بیت وی شد و چون سپاهی به فرماندهی محمد اشعث، به محل اقامت عبدالله عفیف هجوم برد، وی با وجود نابینایی و با راهنمایی دخترش، با دلاوری حملات مهاجمان را دفع ‌کرد و از چپ و راست با آنان ‌جنگید و رجز ‌خواند و افرادی را به هلاکت رساند. سرانجام او را دستگیر کردند و نزد عبیدالله بردند. وی پس از موضع‌گیری‌های عالمانه، هوشیارانه و شجاعانه در برابر آن جرثومه خباثت، به فرمان ابن زیاد  به دار آویخته شد.(۲۱)

حارث‌بن عبدالله اعور همدانی

معروف به ابوزهیر کوفی و حارث اعور و از قبیله همدان، صحابی خاص و شاگرد حضرت علی«ع» و مورد توجه و عنایت ویژه آن بزرگوار بود. رجال‌نگاران او را از ذخیره‌های علمی، بزرگان دانشمندان تابعین و افقه مشاهیر معاصر خودش معرفی کرده‌اند. در کتب معتبر شیعه و سنن اربعه اهل تسنن احادیث معتبری دیده می‌شود که وی راوی آنهاست. هنگامی که سفیان بن عوف غامدی از سوی معاویه مأمور تاخت و تاز در نواحی تحت حکمرانی امیرالمؤمنین«ع» شد و شهر انبار عراق را غارت کرد، مولای متقیان به حارث اعور مأموریت داد تا مردم را برای جهاد و دفاع فرا بخواند. بیماری حارث را ناتوان و راه رفتن را برایش دشوار کرده بود و به کمک عصا و به‌کندی حرکت می‌کرد. امام که به وی علاقه خاصی داشت چون او را این گونه معلول دید، پرسید: «چگونه‌ای؟» حارث عرض کرد، «عاجز شدن من مهم نیست. آنچه را خداوند به من داده بود، باز پس گرفته است، اما اختلافات عده‌ای از دوستان درباره شما مرا سخت آزار می‌دهد، زیرا گروهی زیاده‌روی و غلو می‌کنند و افرادی بیعت با آن جناب را می‌شکنند. بعضی هم مرددند که جلو بیایند و یا دور شوند.» امام فرمود، «برادرم حارث! بهترین شیعیان من کسانی هستند که اعتدال و میانه‌روی را اختیار و از افراط و تفریط پرهیز می‌کنند. ای حارث! تو با کسانی محشور می‌شوی که آنها را دوست داری و برای توست آنچه با کردارت کسب کرده‌ای.» در این حال حارث با شادمانی گفت، «با این وضع، سوگند به خداوند از اینکه بر مرگ وارد شوم یا به سراغم بیاید، باکی ندارم.»

حارث در ۶۵ هجری در کوفه درگذشت. نسب شیخ بهایی، دانشمند عصر صفوی به او می‌رسد. لقب حارثی او بدین جهت است. عبارت یا حارث همدان من یمت یرنی خطاب به حارث اعور است.(۲۲)

ابابصیر یحیی اسدی

ابوبصیر فرزند قاسم اسدی مکفوف معروف به ابومحمد محدث ثقه و موجه و از اصحاب امام باقر، امام کاظم و امام صادق«ع»  ونابینای مادرزاد بود و در سفر حج خدمت امام پنجم«ع» شرفیاب شد. در این حال کثرت جمعیت حجاج را احساس ‌کرد، ولی ضجه و ناله اندکی ‌شنید. به فروغ پنجم امامت«ع» عرض می‌کند، «حاجی بسیار، اما ناله‌ها ناچیزند.» حضرت فرمود، «ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج». این گونه نیست، بلکه حاجی کم و ضجه‌ها بسیار است. آنگاه امام دست بر چشمان وی نهاد و دعایی چند کرد و فرمود، «چه می‌بینی؟» ابوبصیر که اکنون با معجزه امام بینا شده بود، برخلاف انتظار، انبوهی از خوک و میمون را مشاهده کرد که در لابه‌لای آنها تعدادی انسان حج‌گزار دیده می‌شد. سپس امام دعایی خواند و ابوبصیر به حالت اول برگشت. عرض کرد، «یابن رسول‌الله! چه می‌شد که من بینا می‌ماندم؟» حضرت فرمود، «ما از این اکراه نداریم که تو بینا باشی و خداوند هم بر تو ستم نکرده است، بلکه صلاحت را این گونه خواسته است. از آن بیم دارم مردم این اعجاز را از ناحیه پروردگار و به برکت فضل حق‌تعالی بر ما نبینند، آن وقت دیدگاه غلوآمیز درباره ما پیدا کنند، در حالی که ما خاندان، بندگان خدا هستیم و در پرستش او کوتاهی نداریم و از اطاعتش خسته نمی‌شویم و به‌طور کامل و در همه حال تسلیم او هستیم.»

شعیب عقرقوقی می‌گوید، «به محضر حضرت صادق آل محمد«ع» عرض کردم، «در مواقعی برخی سئوالات برایمان پیش می‌آید که به شما دسترسی نداریم. در این اوقات مسائل خود را از چه کسی بپرسیم؟» امام فرمود، «از ابوبصیر اسدی سئوال کن.» روزی ابابصیر نابینا به محضر امام صادق«ع» عرض کرد، «آیا شما قادرید مرده را زنده کنید، کور مادرزاد و بیماری برص را شفا دهید؟» امام پاسخ داد، «به اذن خداوند می‌توانم.» سپس به وی فرمود، «جلوتر بیا.» ابوبصیر نزدیک شد حضرت صادق«ع» دست مبارک را بر دیدگانش کشید. در این حال او بینایی خود را به گونه‌ای به دست آورد که خورشید، آسمان و آنچه را که در شهر بود مشاهده کرد. آنگاه فروغ ششم امامت«ع» فرمود، «آیا میل داری این چنین باشی و در سرای جاوید آنچه بر مردم بینا می‌گذرد بر تو هم بگذرد یا به حال قبلی برگردی و بهشت بدون چون و چرا برایت باشد؟» ابابصیر عرض کرد، «می‌خواهم به وضع نخستین بازگردم.» امام مجددا دست بر چشمانش کشید و او به حالت گذشته برگشت.

ابوبصیر کتابی در مناسک حج تألیف کرده و اثری با عنوان «یوم و لیله» نوشته است. وی از موالی طایفه بنی اسد بود. علامه حلی در کتاب خلاصه الاقوال می‌گوید، «رأی من در عمل کردن به روایت‌هایی است که او از ائمه هدی«ع» نقل می‌کند.»(۲۳) 

پی‌نوشت‌ها

۱- اصول کافی، کلینی رازی، ج۲، ص۱۴۶٫

۲- حق و باطل، علامه شهید آیت‌الله مطهری، ص۱۲۹٫

۳- النهایه فی غریب الحدیث، ابوالسعادات مجدالدین موصلی معروف به ابن اثیر، طبع قاهره، ج اول، ص۴۴۰٫

۴- فرازی از سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در اولین همایش تبیین ارزش و مقام جانباز در اسلام، دی ۱۳۷۳، ص۵۶-۵۷٫

۵- سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۵۵٫

۶- تفسیر تسنیم، آیت‌الله شیخ عبدالله جوادی آملی، ج۷، ص۶۴۴-۶۴۵، تفسیر نمونه، گروهی از نویسندگان، ج اول، ص۵۳۰٫

۷- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج۲، ص۲۶۰-۲۶۴٫

۸- بنگرید به سوره‌ی انبیاء، آیات ۸۳-۸۴٫

۹- تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۴۲۸، اعلام قرآن، خزائلی، ص۲۳۴-۲۳۵، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۳۸۰-۳۸۱؛ قصص قرآن، ص۲۸۰-۲۸۳٫

۱۰- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۰۴-۱۰۶، طبقات کبری، ج۷-۸، ص۳۷۴-۳۷۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۶۱۲؛ فروغ ابدیت، آیت‌الله سبحانی، ج اول، ص۴۳۱٫

۱۱- بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، اسدالغابه، ج۳، ص۹۲٫

۱۲- اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۴-۱۰۵، قاموس الرجال، ج۴، ص۲۵۶٫

۱۳- معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۵، شاگردان مکتب ائمه، ج۲، ص۲۶۰٫

۱۴- وَ اِنک لَعَلی خُلُق عظیم. (سوره‌ی قلم، آیه‌ی چهارم)

۱۵- سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۸۸ و ۹۴٫

۱۶- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۳۹، یاران پیامبر، عالمی، ج اول، ص۱۴-۱۵، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۱-۵۷، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۱۲۳-۱۲۵٫

۱۷- اسدالغایه، ج۱، ص۲۵۷، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، قاموس الرجال، ج۲، ص۳۱۷، الغدیر، ج۹، ص۱۲۹، یاران پیامبر، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۱۵۰-۱۵۵، آیینه داران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، ص۵۳-۵۵٫

۱۸- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸، منتهی الامال، ج اول، ص۵۵، سیره‌ی ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳، مسلم بن عقیل، محمدعلی عابدین، ص۳۷-۳۸، سفیر الحسین مسلم بن عقیل، علامه محقق شیخ احمد مظفر، ص۵-۷، الشهید مسلم بن عقیل، علامه مقرّم، ص۲۳-۳۲٫

۱۹- الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ص۱۰۷-۱۱۴، واقعه صفین، نصرین نراحم منقری، ص۵۰۱-۵۰۲، النساب الاشراف، بلاذری، ص۲۳۲٫

۲۰- اخبار الطوال، دینوری، ص۲۸۲-۲۸۳، الفتوح، ابن اعثم کوفی، ۸۴۸-۸۵۰، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸۹، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۱٫

۲۱- لهوف، سید بن طاووس، ص۷۳، مقتل خوارزمی، ص۵۳، مقتل مقرّم، ص۳۲۷، تک صدایی در دل تاریکی، نوح الدین ضیاه، ص۳۳-۳۵، اسوه‌های عاشورا، محمدعلی قطب، ص۲۷۵-۲۷۷، دائره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۹۲-۹۳٫

۲۲- شرح نهج البلاغه، ج اول، ص۲۸۸، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۶۲، نهج البلاغه، نامه‌ی۶۹، تحفه الاحباب، ص۸، دائره المعارف تشیع، ج۶، ص۱۱-۱۲، شاگردان مکتب ائمه “ع»، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۵، جامع الرواه، ج۱، ص۱۷۱٫

۲۳- رجال کشی، ج۲، ص۷۷۳، رجال نجاشی، ص۴۴۱، تحفه الاحباب،ص۵۷۶-۵۷۷، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۱۳۱، رجال شیخ طوسی، ص۱۴۹٫

03نوامبر/19

آینده‌ ما چه آینده‌ای است؟

با توجه به اینکه انسان‌ها بر اساس تصوری که از خود دارند، انتخاب‌های خود را در زندگی انجام می‌دهند و از آن طرف بر اساس نگاهی که به آینده دارند، خود را معنا می‌کنند و به تصوری که از خود دارند روح می‌بخشند، در صدد هستیم مطالب زیر را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

جهان پیش روی ما چه جهانی است؟ از آنجایی‌ که هر ملتی جهانی دارد،  قرآن در باره حضور انسان‌ها و ملت‌ها در قیامت، می‌فرماید: «یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(۱) به این معنا که انسان‌ها در آن روز، در عین حفظ هویت فردی، بر اساس شخصیت آرمانی که برای خود در اجتماع بشری‌شان مدنظر داشتند، محشور می‌شوند. به این معنا قرآن می‌فرماید هرکس با امام خود محشور می‌شود، یعنی هر کسی که بر اساس جهانی که در دنیا برای خود معنا کرده است محشور می‌شود و نیز این‌ طور نیست که گمان کنیم در جامعه‌ دینی و جهانی که انسان‌های مؤمن برای خود شکل می‌دهند لازم آید که همه‌ انسان‌ها بی‌عیب و نقص باشند، بلکه به گفته‌ قرآن: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»(۲) خلط عمل صالح و سیئه، چیزی است که در اکثر انسان‌های مؤمن وجود دارد. پس اگر عمل سیئه را در افراد یک جامعه‌ی دینی ذکر می‌کنیم، عمل صالح آنها را هم باید ذکر کنیم تا گرفتار بدبینی نسبت به انسان‌ها نشویم و گمان کنیم در جامعه‌ی دینی باید همه‌ افراد جامعه به‌کلی بی‌عیب باشند تا آن جامعه مورد عنایت خداوند قرار گیرد و تاریخ توحید را به کمک آن جامعه به‌ وجود آورد، مسلماً چنین نیست.

در روایت داریم که رَسُولُ اللَّه «ص» فرمودند: «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَهٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَهٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَه.» یعنی اگر جهت‌گیری انسان و شخصیت آرمانی او علی«ع» باشد، لغزش‌های کوچک، شخصیت او را از حوزه‌ ایمان خارج نمی‌کند و لذا می‌توان به قرآن نظر کرد که می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم»‏(۳) یعنی آنان که همراه حضرت محمد«ص» تاریخی را پایه‌گذاری کردند، دارای هویتی خاص هستند، هویتی که اقتضاء می‌کند از یک طرف مرز بین خود و دشمن را همواره حفظ کنند و از طرف دیگر نسبت به خودی‌ها رحمت و رفاقت را مد نظر داشته باشند، افراد جامعه‌ی دینی با چنین هویتی در تاریخ خود حاضر می‌شوند و جهانی را شکل می‌دهند که پیامبر خدا «ص» رهبر آن جامعه هستند.

با توجه به مطالب فوق، سؤال ما این است که ملت ما در این تاریخ با هویتی‌ که ریشه در تاریخ – ایرانی، اسلامی، شیعی- دارد، چه جهانی پیش رویش قرار خواهد گرفت‌ که نه خارج از جهان توسعه‌یافته است و نه عین آن؟ با تصوری صحیح نسبت به چنین جهانی است که می‌توان بهترین انتخاب‌ها را در ابعاد گوناگون زندگی داشت و چشم‌اندازی امیدوارانه‌ای را در مقابل خود احساس کرد.

با توجه به اینکه انسان مؤمن و عاقل، زمان‌شناس و متوجه‌ روح جاری در زمانه است، با هویت پیچیده‌ای که در حال حاضر در ملت ایران به ‌وجود آمده، برای او چه آینده‌ای را می‌توان متصور بود تا از امروز، رانده و در فردا، مانده نباشیم و با نظر به آن آینده، در امروز خود مأوای درستی را انتخاب کنیم؟ زیرا اگر آینده‌ خود را با بصیرت لازم درست نشناسیم و در مورد آینده در توهم به ‌سر ببریم، مسلماً امروزمان را از دست می‌دهیم و در بی‌مأوایی کامل به ‌سر می‌بریم.

قرآن می‌فرماید وقتی مؤمنین صدر اسلام با احزاب، یعنی اتحاد کفر جهانی روبه‌رو شدند که بنا داشتند ریشه‌ اسلام را قطع کنند؛ گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً»(۴) این است آن وعده‌ خدا و رسول خدا «ص»، و خدا و رسولش وعده‌ صادقی دادند؛ در نتیجه در مقابله با اجتماع کفار متحد، نه‌تنها خود را نباختند، بلکه بر ایمان و دل‌سپردگی‌شان به اسلام افزوده شد؛ زیرا متوجه بودند وقتی همه‌ کفر به میان می‌آید، با شکستی که می‌خورد هویت تاریخی‌اش را از دست می‌دهد و تاریخ دیگری ظهور می‌کند. آن مؤمنین با نظر به چنین آینده‌ای، توانستند آن روز خود را درست تحلیل کنند و در آن مأوا گزینند.

شواهد زیادی در سال‌های اخیر حکایت از آن دارد که شکل‌گیری جهان پیش رو نویدبخش جهانی ماورای فهم روزمره بشری است. فضای گشوده‌ای که در آن هرکسی خواهد توانست «خود» را نیز آغاز کند و به یک معنا متولد شود. جهان گشوده‌ای که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و دیگر جهانی به صورت جزایر منقطع از هم و پراکنده نیست. اخیراً رهبر معظم انقلاب در حکم خود به امام جمعه‌ بندرعباس فرمودند:

«تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن و روی گشاده و دست مهربان با عموم طبقات توصیه‌ مؤکد اینجانب است. توفیقات شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم.»(۵)

چنانچه ملاحظه می‌فرمایید در این توصیه علاوه بر تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن، برخورد مهربانانه و روی گشاده را برای عموم طبقات متذکر شده‌اند، یعنی تنها نباید به جریان‌های انقلابی و جوانان مؤمن نظر کرد، زیرا انقلاب اسلامی در مرحله‌ای از بلوغ خود است که می‌تواند کسانی را که به ظاهر جزء جریان‌های انقلاب و مؤمنین هم نیستند، از آن خود کند و آینده‌ای را برای خود شکل دهد که همه‌ اقشار، خود را از آن انقلاب اسلامی بدانند.

با ظهور رخداد انقلاب اسلامی و ظهور توانایی‌های بشر برای مقابله با کفر و استکبار، هر کسی به خاطر طلوع جهانی دیگر، از خویش درکی بس متعالی یافته است، هرچند هنوز آن جهان نامتعین است، ولی با نظر به آن می‌توانیم از عرصه‌ روزمرگی و نیهیلیسمی که در آن سرگردانیم، خارج شویم و راهی به سوی آینده‌ خود پیدا کنیم. با توجه به این امر، رهبر معظم انقلابمی‌فرمایند:

«من این را از روی اطلاع عرض می‌کنم که کشور در حال پیشرفت است، انقلاب و مبانی انقلابی در حال پیشرفت است… کشور دارد به سمت مفاهیم انقلابی و آرمان‌های انقلابی و حقایق انقلابی حرکت می‌کند… ما داریم پیش می‌رویم. ما در ماده و معنا پیش می‌رویم، ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»(۶)

لیوتار(۷) متذکر این امر است که دوران «فرا روایت‌ها» گذشته است و این بدین معناست که در دنیای جدید هرکسی به خودی خود می‌تواند یک «فرا روایت» و «وحدتی» باشد در عین «کثرت». اندیشه‌ای باشد به وسعت تاریخی که در آن زندگی می‌کند و او را فرا گرفته است. این یعنی که ما در آینده‌ خود با جوانانی روبه‌رو هستیم که هر کدام یک اَبر مرد هستند. در بستر سنتی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است؛ دورانی که یکی فکر کند و تصمیم بگیرد، تمام شده است(۸) و حتی اگر کسی بر آن تأکید داشته باشد که نظر خود را به بقیه تحمیل کند، در این دنیا تنها می‌ماند. با نظر به چنین آینده‌ای، مسلماً جوانان آینده هر کدام جهانی هستند که به خوبی جریان‌های حق را از باطل تمیز می‌دهند و در چنین آینده‌ تفکری مورد استقبال قرار می‌گیرد که منطقی‌ترین اندیشه را با انسان‌ها در میان بگذارد که بنده برای انقلاب اسلامی چنین حضوری را مدنظر دارم.

امروز اندیشمندان جهان روی این نکته پافشاری می‌کنند که بر عکس گذشته «جهان نیچه‌ای که جهان نیهیلیسم است، مرده و دوران سیطره‌ سکولاریسم و نیهیلیسم به سر رسیده است؛ ‌در آن حد که در این زمان نه‌تنها امر دینی غیر ممکن نیست، بلکه امر غیردینی و سکولار، غیر ممکن شده است.»(۹) از این به بعد جبهه‌‌ مقابل با انقلاب اسلامی در مقابل انقلاب اسلامی منفعل خواهد بود و امید ادامه‌ خود را از دست می‌دهد. چنانچه بتوانیم مردم و به‌خصوص جوانان خود را متوجه این نکته مهم کنیم، مسلماً با امید به آینده نوع دیگری از زندگی را در پیش می‌گیرند و شخصیت تراز انقلاب اسلامی و نه تراز فرهنگ سکولار دنیای مدرن را پیدا می‌کنند.

۸- خداوند در آیه‌ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» متذکر این امر است که انتهای عالم هستی به ابتدای خود که حضرت حق است برمی‌گردد و این سنت برای هر حقیقتی صادق است؛ به همین جهت با ظهور حضرت مهدی«عج» دین اسلام به اصل و بنیاد خود برمی‌گردد که رسول خدا«ص» در آغاز، آن را بنیان نهادند و به زهرای مرضیه «س» مژده دادند که مهدی امت از ماست.

بر اساس همین قاعده و سنت است که انقلاب اسلامی به آغاز خود یعنی به انگیزه‌های اصیلی که با آن ظهور کرد، برمی‌گردد. یعنی آینده‌ انقلاب را می‌توان به آغاز آن، یعنی‏ آغازی که با همه‌ خلوصی که در آن زمان داشت، ظهور کرد، مرتبط دانست. توجه به آغاز تفکر تاریخی است که ما را به سر چشمه‌ای که ممکن است ابتدا روشن نباشد راهنمایی می‌کند. با این‌همه آن آغاز است که همواره در آینده خود را از «اجمال» به «تفصیل» می‌آورد و آینده‌ ما را رقم می‌زند. این بازگشت به گذشته نیست، بلکه معنابخشیدن به آینده است، زیرا وقتی در این سفر به آن آغاز و به انگیزه‌هایی که منجر به این فتح تاریخی شده، نگاهی وجودی و نوری داشته باشیم، سعی می‌کنیم حجاب‌های طاغوتی را رفع کنیم تا روز به روز خود را بهتر نشان ‌دهد. آن آغاز همواره با حقیقت وجودی‌ خود در حال تجلی است و با نفوذ و سیطره‌ای که دارد موانع حضورش را به عقب می‌راند. هرچند ممکن است ما در میانه‌ راه بمانیم، اما آن آغاز، خود را ادامه می‌دهد و این ما هستیم که عقب می‌مانیم.

اگر آن آغاز، یک آغاز متعالی و توحیدی است، حتماً در آینده‌ خود حاضر خواهد بود و اگر ما عقب بمانیم به این دلیل است که آغاز را در آینده‌اش دنبال نکرده‌ایم و تحت تأثیر روشنفکران غرب‌زده، آینده‌ای من‌درآوردی را برای خود ساخته‌ایم که حتی اگر آینده‌ جهان غرب هم باشد ـ که نیست ـ مسلماً هرگز آینده‌ ما نخواهد بود. دویست سال سرگردانی ملت ما به این جهت بود که در مواجهه با غرب، خود را باختیم، خواستیم سر تا پا غربی شویم، به خرد جمعی خود پشت کردیم و عملاً از آنجا رانده و از اینجا مانده شدیم.

انقلاب اسلامی چیزی را به بشر عرضه می‌کند که در بستر آن، انسان‌ها به اصالت‌های خود برمی‌گردند، البته به شرطی که متوجه باشیم انقلاب اسلامی، یک فرایند تاریخی است و برای رسیدن به اهداف تمدنی‌اش راهی طولانی در پیش دارد. ما تاریخی را شروع کرده‌ایم که به تعبیر رهبر معظم انقلاب پس از چهل سال،  فعلاً در مرتبه‌ای از بلوغ آن هستیم، یعنی مرحله‌ جوانی آن که ابتدای به ظهورآمدن استعدادهای آن است.

پس از به میان‌آمدن انقلاب اسلامی، تصوری از زندگی به صحنه آمده که این تصور دو وَجه دارد: یکی اینکه‌ باید نسبت به آینده‌ای که با دنیای مدرن بخواهیم خود را ادامه بدهیم، مأیوس باشیم. دیگر اینکه می‌توان به ظهور انسانی که انسانی است قدسی، امیدوار بود که شهدا نمونه‌ آن هستند. با ظهور چشم‌اندازی این‌چنین باید متوجه‌ بود ما در فرآیندی قرار می‌گیریم که به‌مرور فرهنگ زندگی توحیدی جایگزین فرهنگ قبلی می‌شود، به‌خصوص که انقلاب اسلامی متذکر فطرت توحیدی انسان‌هاست. این همان فتح‌الفتوحی است که با انقلاب اسلامی در این جهان به ظهور می‌آید، به همان معنا که قرآن فرمود: «کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَهً وَ أَجراً عَظیماً»(۱۰) مانند زراعتی که جوانه‌‌های آن سر بر می‌آوردند و به‌تدریج نیرو می‌گیرند، پس سخت و ستبر شده بر ساقه‌های خود می‌ایستد. در حدی که زُرّاع و بنیانگزاران آن نیز از استواری آن به شگفت می‌آیند. پس چنین «حضور» محقق می‌شود تا کفار به خشم آیند. این وعده‌ الهی است برای کسانی که ایمان به خدا و امداد الهی دارند و در راستای تحقق وعده‌ الهی عمل می‌کنند، در مورد آنها مغفرت و اجر عظیمی هست. با توجه به چنین قاعده و سنتی، بسیار منطقی است که نسبت به حضور تاریخی خود در مقابل استکبار با هویت توحیدی انقلاب اسلامی امیدوار بود و زندگی امروز خود را بر اساس چنین آینده‌ای تنظیم کرد.

رهبر معظم انقلاب در راستای تحقق آرمان‌های فکری فرهنگی می‌فرمایند:

«دچار شتاب‌زدگی و بهانه‌گیری هم نباید بشویم. یکی از چیزهایی که واقعاً ماها همه‌ باید به آن توجه داشته باشیم، این است که یکی از عیوب کار، این بی‌صبری و شتاب‌زدگی است و اینکه آدم مرتباً پا به زمین بکوبد که «آقا چرا نشد؟ چرا نشد؟» خب هر چیزی قدری دارد، هر چیزی اجل و امدی دارد، همه چیز باسرعت انجام نمی‌گیرد.»(۱۱)

ولی با توجه به بصیرت ایشان، ما در آینده‌ای حاضر هستیم که به تعبیر ایشان:

«ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»

ما با نظر به چنین آینده‌ای باید در امروزمان در مأوای انقلاب اسلامی به‌سر بریم و خود را با هویت ضدیت با استکبار، با جدیت تمام ادامه دهیم تا به معنای گمشده‌ خود برگردیم، معنایی که امروزمان را از فردای ‌ما جدا نمی‌کند تا در انتخاب امروز خود با بصیرت عمل کنیم و نه با توهماتی که چهارصد سال است بشر غربی گرفتار آن است.

در تردد میان نظر به مظاهر جزئی انقلاب و توجه به حقیقت کلی آن، می‌توان متوجه شد که این مظاهر جزئی چگونه به آن حقیقت کلی مرتبط‌اند و این کثرات، ما را به کدام وحدت ارجاع می‌دهد؟ در این حالت در مواجهه با امور جزیی، گرفتار دوگانگی «ذهن» و «عین» نمی‌شویم؛ بلکه متوجه‌ حقیقتی می‌شویم که همه‌ این امور جزئی، حتی خود ما را در برگرفته و به عقلانیت و فهمی می‌رسیم که از قلب، جدا نیست.

راز حضور مردانی چون شهید چمران و شهید صیاد شیرازی در مواجهه با عقلانیت عقل مدرن و در عین حضور قلب نسبت به حقیقت هستی، در امر فوق نهفته است. آنان نشان دادند که قلبشان‌ در مواجهه با جهان مدرن و تحصیل در جهان خارج، از دست نرفته است، چیزی که در ذات انقلاب اسلامی برای حضور در آینده‌اش مدنظر است که قبله‌ انسان‌های آینده دیگر، قبله‌ غرب و طاغوت نیست.

بنابراین آینده‌ ما باید چه آینده‌ای باشد تا در امروزمان سرگردان نباشیم و بی‌مأوا به‌سر نبریم، زیرا برای سکنی‌گزیدن در امروز، اولاً باید «آغاز» را همواره مدنظر داشت و آینده را نیز هرگز گم نکرد، و ثانیاً آینده را در ازای عهد با آغازِ آغازها معنا کرد. و این است معنای زندگی در «مبداء» و «معاد» نسبت به هر حقیقتی که حقیقتاً، حقیقت باشد.

با توجه به اینکه فهم هر اثری تاریخی است و نسبتی با حال و آینده دارد، بدین معنا که فهم همواره در کنش بین زمان حال و گذشته و آینده عمل می‌کند؛ می‌توان نتیجه گرفت دو فهم در دو مرحله‌ تاریخی در یک موضوع، یکسان نیست تا گمان کنیم می‌توانیم در فهم یک موضوع، پا را از زمان خود بیرون بگذاریم و این یعنی انسان در امروزی که می خواهد خود را و زمانه‌ خود را درک کند، نسبت درستی از آینده نداشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. إسراء/۷۱
  2. توبه/۱۰۲
  3. فتح/ ۲۹
  4. احزاب/۲۲
  5. ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸
  6. در دیدار با خبرگان رهبری، در تاریخ ۱۵/۶/۹۷
  7. ژان فرانسوا لیوتار از پیشگامان فلسفه‌ پُست‌مدرن در فرانسه، متولد ۱۹۲۴ و متوفی ۱۹۹۸٫
  8. در همین زمینه ملاحظه کرده‌اید که رهبر معظم انقلاب در هر موضوعی که مطرح می‌کنند بیشتر به جای آنکه دستور بدهند تا بقیه بر اساس دستور ایشان عمل کنند، سعی دارند آن موضوع را تبیین کنند تا مخاطب قانع شود و خودش عمل به آن موضوع را بر عهده گیرد.
  9. به یادداشت آقای دکتر اسداللّه رحمان‌زاده استاد کالج کانتر آکاستا در آمریکا، تحت عنوان «هیچ تجربه‌ای از خداوند تجربه‌ ایمان را به ما نشان نمی‌دهد»؛ رجوع شود که سعی دارد نظرات و تئوری‌های اندیشمندان جهان را نسبت به ایمان به خدا با خواننده در میان بگذارد . https://www.mehrnews.com

۱۰- فتح/۲۹

03نوامبر/19

سرنوشت فرهنگ رضاخانی

پیروزی انقلاب اسلامی تنها پیروزی صالحان و مستضعفان بر طاغوتیان و زرسالاران نبود، بلکه پیروزی ارزش‌های الهی و انسانی، نمادهای دینی و دینداری و ارزش‌های اصیل ملی بر نمادها و حرکت‌های ضددینی و ملی رژیم منحوس پهلوی نیز بود. پیروزی بر حرکت‌هایی بود که این سلسله سرسپرده در طی پنجاه سال با زور سرنیزه و به کارگیری همه ابزارهای مادی و فرهنگی خود آن را دنبال کرد که به دلیل ریشه‌دار بودن دین و ارزش‌های اصیل ملی هرگز نتوانستند به اهداف تعریف‌شده از سوی اربابانشان نائل آیند، به گونه‌ای که نیم قرن حجاب‌ستیزی جابرانه رژیم پهلوی، از برخورد فیزیکی و خشونت‌آمیز گرفته تا ترویج ابتذال و التقاط و ایجاد محدودیت‌های پیدا و پنهان، هرگز نتوانست بی‌حجابی را از سطح یک اقلیت مرفه و مدیران دولتی و بخشی از طبقه متوسط در ادارات و خیابان‌ها به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تعمیم دهد تا جایی که رضاخان و فرزندش محمدرضا، همراه با دستگاه‌های تبلیغاتی‌شان حسرت بی‌حجابی زن ایرانی را با خود به گور بردند و حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی و اصیل ملی در بین اکثریت مردم مؤمن به جا ماند و با آغاز نهضت و به عنوان یک سمبل انقلابی به میدان آمد و طومار رژیم پهلوی را در هم پیچید.

پیروزی انقلاب اسلامی اقلیت غرب‌گرای بی‌حجاب را به پذیرش حجاب اکثریت جامعه ترغیب کرد، طبقه متوسط اداری کشور مشتاقانه و با میل باطنی خود به سمت حجاب آمد و طبقه مرفه و یا وابسته به جریان‌های الحادی و التقاطی برای رهایی از نگاه‌های سنگین جامعه به حجاب حداقلی رو آورد. حجاب به عنوان یک ارزش دینی و ملی در جامعه تثبیت شد و حتی گامی جلوتر از ارزش‌های دیگر تا بدانجا پیش رفت که در کنار عنصر «جهاد و شهادت» به نماد و نشانه انقلاب اسلامی تبدیل شد؛ در صدور انقلاب پابه‌پای روحیه جهادی و شهادت‌طلبی مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردید؛ زنان سایر کشورهای مسلمان را به انقلابی فرهنگی فرا خواند و ضمن تحکیم و تقویت جایگاه خود در سایه رهنمودهای امام و رهبری حتی خود را بر «دولتمردان» و «رسانه‌ها» تحمیل کرد.

با ظهور تکنوکرات‌ها در دولت سازندگی و دستیابی اقلیت‌های جامعه به برخی از تریبون‌های نظام و ارائه مطالبات خود به عنوان مطالبات جامعه اسلامی و انقلابی، جابه‌جایی ارزش‌ها نیز آغاز شد. آن هم جابه‌جایی ارزش‌هایی که با خون هزاران هزار شهید و مفقود و جانباز به دست آمده بودند. این جابه‌جایی ارزش‌هایی که رهبری انقلاب در آن مقطع از آن به تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و حتی قتل‌عام فرهنگی یاد کردند، توسط عناصر نفوذی چنان سیری را طی کرد که مدیران فرهنگی و سیاسی کشور با ایجاد فضایی باز زمینه را برای تئوری‌پردازان بی‌حجابی باز کردند و به جای گوش فرا دادن به مطالبات و انتقادات عناصر اسلامی و انقلابی که نماینده اکثریت جامعه به شمار می‌رفتند، اقلیت اندکی را که روزی برخلاف میل باطنی خود به حجاب حداقلی رو آورده بودند در جایگاه «مدعی» نشاندند. نادیده گرفتن هشدارهای رهبری انقلاب، حتی توسط رسانه ملی و فرصت‌سوزی متولیان فرهنگی در جلسات بسته و بعضاً بیهوده و سمبلیک و دستورالعمل‌های غیر عملیاتی در کنار «غفلت فرهنگی» سایر دستگاه‌های فرهنگی و حتی نهادهای انقلابی، اعتراضات و فریادهای یاران واقعی امام و رهبری در دستگاه‌های فرهنگی را نیز در خود گم کرد و کار به جایی رسید که نظام سلطه با ماهواره‌ها و شبکه‌های فارسی‌زبان از راه رسید و ضمن یاری نفوذی‌های رسانه‌های نوشتاری و دیداری، به ویژه در سینما، با الگوهای خود در خانه‌های عموم مردم لانه کردند و به امید چیدن میوه‌های تلخ رضاخانی بر آتش بی‌عفتی خود در فیلم‌ها و سریال‌ها دمیدند که باز خوشبختانه به دلیل ریشه‌دار بودن فرهنگ دینی و انقلابی، نظام سلطه با تمام هزینه‌های انسانی و مادی و بهره‌گیری از عوامل نفوذی و فرصت‌سوزی‌های عناصر حرّاف در جلسات و بی‌عرضه در عرصه عمل، ظهور پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی به عنوان دستاورد این مجموعه نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و نظر اربابان آنان و در رأس آنان صهیونیست بین‌الملل را تأمین کند.

همین تلاش حداکثری نظام سلطه و بهره‌برداری حداقلی، سرانجام آنان را بر آن داشت تا بار دیگر عِدّه و عُدّه خود را به میدان آورند و اقلیتی خاص را با شکل و شمایل و شعارهای مشخص به کمک برندهای خودساخته که اغلب از فراریان سازمان رسانه‌ای اصلاح‌طلبان به لندن بودند، جنگی روانی را آغاز کنند و آنچه را سرنیزه رضاخان و ابتذال محمدرضا و قتل‌عام فرهنگی عناصر نفوذی و آنتن ماهواره‌ها به آن دست نیافته بودند، به صورتی نرم به دست آورند. طرح موضوعاتی چون آزادی یواشکی و بچه‌های فلان خیابان، استفاده از یک رنگ خاص در یک روز معین و به تماشا گذاشتن عکس‌های بدون پوشش در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و حتی مظلوم‌نمایی و دعوت اکثریت جامعه به پذیرش دختران بی‌حجاب به نام احترام به حق آنان هم نتوانست آنان را به مقصود برساند، از این رو بر آن شدند سناریوی دیگری را آغاز کنند و آن «فشار حداکثری بر حاکمیت» در کنار «بهره‌مندی از غفلت فرهنگی مسئولان» است.

امروز نظام سلطه در کنار فشار حداکثری اقتصادی و سیاسی که به یُمن مسئله برجام به آن دست یافته، در صدد امحای یکی از نمادهای انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی یعنی «حجاب» بر آمده است و در این راه از همه نیروهای خود، به‌ویژه عناصر نفوذی بهره می‌گیرد. طرح مسئله دختر آبی که در آن حتی رئیس فیفا با رئیس‌جمهور ایران اسلامی تلفنی سخن گفت و در کنار فضاسازی رسانه‌ای همزمان یک نماینده مجلس از تریبون مجلس که خودسوزی یک دختر را با خودسوزی آغاز حرکت انقلابی در تونس مقایسه کرد، خود گویاترین سند بر دستور کار قرار دادن فشار حداکثری بر نظام اسلامی در خصوص رفع تبعیض از زنان است که در نهایت به الزامات نظام سلطه برای رفع حجاب می‌انجامد!

در این میان غفلت فرهنگی متولیان فرهنگی نیز متأسفانه به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده است. تکرار مکررات در جلسات و همایش‌ها و نشست‌ها توسط افرادی خاص، به‌ویژه در رسانه ملی که در طی سال‌های سال برای چندمین بار امتحان خود را در نهادهای فرهنگی پس داده، ضرورت ورود هوشمندانه نیروهای انقلابی، به‌ویژه بانوان انقلابی را در این مقطع دوچندان می‌کند.

امروز دشمن بر آن است چیزی را که در طی چهل سال گذشته با همه ابزارهای خود به دست نیاورده، در جنگی نرم و با به زانو درآوردن مسئولان در حوزه باورها به دست آورد و «حاکمیت» را به عقب‌نشینی از ارزش‌های دینی و ملی وادارد. بی‌شک آنچه در این میدان بیش از همه دشمن را جری‌ می‌کند و به حرکت رو به جلوی آنان می‌انجامد و به کامل کردن پازل فتنه چندلایه آنان کمک می‌کند، سکوت و عقب‌نشینی نیروهای انقلابی، دل بستن و دل خوش کردن به خوش‌نشینان جلسات و کمیسیون‌ها و عدم برخورد انقلابی با عناصر مذبذب و منفعل در قوه مجریه و قوه مقننه است.

امروز نیروهای انقلابی بیش از گذشته باید با منعکس کردن مطالبات اکثریت محجب جامعه، مطالبه‌گر قوای سه‌گانه نطام مقدس شده  و رسانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به در پیش گرفتن نقش فعال در این عرصه ترغیب کنند و به نقد هرگونه حرکت منفعلانه از سوی هر فرد حقیقی و حقوقی بپردازند و عرصه را بر مروّجان و مبلغان فرهنگ رضاخانی ببندند و بار دیگر به همگان ثابت کنند که همان‌گونه که در عرصه نظامی، دوران سلطه سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس در سرزمین ولایتمداران به پایان رسیده است و سرنوشت هر پهپاد آمریکایی و کشتی انگلیسی که بخواهد مرز جغرافیای ایران اسلامی را در هم نوردد به عبرتی برای همه متجاوزان تبدیل می‌شود؛ در عرصه فرهنگی هم هر فرد و مجموعه‌ای که بخواهد از خط قرمزهای نظام اسلامی بگذرد و مروّج فرهنگ رضاخانی شود به همان سرنوشت پهپادها و کشتی‌های بیگانه دچار خواهد شد.

02نوامبر/19

موج و صخره

این روزها در دو کشور یمن و عراق شاهد تحولات مهمی هستیم که در هر دو به‌نوعی صف‌آرایی متن و حاشیه هستند. متن، مردم و منافع و خواسته‌های آنان است و حاشیه، قدرت‌های خارجی هستند که به‌طور طبیعی حق ندارند در امور داخلی ملت‌ها مداخله کنند. در عین حال باید گفت اگر مقاومت ملت‌ها نباشد، حاشیه بر متن غلبه می‌کند و همان می‌شود که بعضی از دیپلمات‌ها می‌گویند که روند تحولات را قدرت‌ها رقم می‌زنند، نه ملت‌ها.

 

تحولات یمن

تحولات یمن از دی ماه سال قبل و به عبارتی از اوایل ۲۰۱۹ روند جدیدی پیدا کرد. تحولات حدیده که طی آن انصارالله ناگزیر شد از بخش‌هایی از این بندر حساس عقب‌نشینی کند و عملاً اداره سواحل مقابل آن را به نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور یمن بسپارد، مقاومت یمن را واداشت تا در استراتژی دفاعی خود تجدیدنظر کند.

جنگ یمن که در ششم فروردین ۹۴ با تهاجم گسترده هوایی امارات و عربستان آغاز شد، شرایط جدیدی را برای مقاومت یمن رقم زد. انصارالله تا پیش از فرار منصور هادی از صنعا دنبال تشکیل دولت نبود و لذا تا پیش از استعفای رئیس‌جمهور، خواهان ادامه فعالیت او بود و حتی با وجود دشمنی‌های هادی و اطرافیانش علیه نیروهای مقاومت با او مماشات می‌کرد. با فرار هادی، مقاومت یمن با شرایط «فقدان دولت» مواجه شد و نمی‌توانست این مهم را به حال خود رها کند، اما چیزی نگذشت که جنگ شدیدی علیه او به راه افتاد. انصارالله جز مقاومت چاره‌ای نداشت و این در حالی بود که اصولاً معلوم نبود این جنگ چه مدت طول می‌کشد تا شرایط را براساس آن مدیریت کند. وضعیت سعودی‌ها هم طوری بود که وقوع یک جنگ طولانی در مخیله‌شان می‌گنجید.

در آغاز جنگ بعضی به طنز در بیان ناپختگی‌ نظامی سعودی می‌گفتند که آخرین جنگ ارتش عربستان، جنگ تبوک در قرن اول هجری بوده است! خود سعودی‌ها هم زمان یک ماهه‌ای را برای این جنگ در نظر گرفتند و لذا عملیات خود تحت عنوان «عاصفه الحزم» (طوفان اراده) را در دوم اردیبهشت ۹۴ پایان یافته معرفی کردند و رسماً مدعی شدند که به موقعیت و تسلیحات انصارالله آسیب جدی وارد کرده و کار آن را ساخته‌اند و از این پس این مردم هستند که باید بقایای آن را از بین ببرند. به این ترتیب سعودی‌ها با گرای جنگ داخلی مرحله جدیدی از جنگ را آغاز کردند که در واقع ترکیبی از عملیات‌های شدید هوایی متجاوزین و عملیات‌های زمینی مزدوران بود.

وضع جنگ و ادامه آن، مردم یمن را در شرایط انتخاب قرار داد، اما این انتخاب بین مقاومت و تسلیم نبود، بلکه انتخاب بین نحوه جنگیدن بود. انصارالله در این میان گسترش منطقه نفوذ خود را در دستور کار قرار داد و در یک اقدام گسترده تهاجمی موفق شد حدود ۱۰ استان دیگر را که شامل «عدن» نیز می‌شد، از سیطره عوامل سعودی ـ اماراتی خارج کند، اما این سیاست با برآورد دقیقی از صحنه همراه نبود. انصارالله گمان می‌کرد با عملیات در جنوب استان‌های ضالع، بیضا، عدن و لحج، جنوبی‌ها که همواره با عربستان و دخالت‌های آن مخالف بودند به کمک می‌آیند و متجاوزین را وادار به هزیمت می‌کنند، اما در این میان سه اشکال وجود داشت:

اشکال اول این بود که درجنوب عملاً سازمان قدیمی و شناخته شده‌‌ پای کاری وجود نداشت و از شخصیت‌هایی که زمانی رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و… بودند هم‌اینک جز نام و خاطره‌ای باقی نمانده بود. اشکال دوم این بود که پیش از ورود انصارالله به جنوب، امارات رهبران طوایف و متنفذین جنوب را با وعده اعطای استقلال به جنوب فریفته و با خود همراه کرده بود. از این‌رو اگرچه انصارالله برق‌آسا این استان‌ها را فتح کرد، اما جنوبی‌ها با او همراهی نکردند.

اشکال سوم این بود که در این زمان، توانایی تسلیحاتی و نیروی رزمی انصارالله به اندازه‌ای نبود که بتواند پاسخگوی نیاز دفاعی و تسلیحاتی ۱۴ تا ۱۵ استان باشد. از این‌رو انصارالله چند ماه پس از سیطره بر جنوب، ناگزیر شد این چهار استان را تحویل بدهد و نیروی خود را برای دفاع از ده استان شمالی متمرکز کند. انصارالله تحت تأثیر آنچه در این مرحله گذشته بود سیاست محدود نگهداشتن دامنه دفاع را در پیش گرفت. جمع‌بندی انصارالله این بود که محدود نگهداشتن زمین درگیری از یک ‌سو سبب تثبیت قدرت آنها در شمال می‌شود و از سوی دیگر آسیب‌های وارده بر مردم را که در معرض تهاجمات گسترده ائتلاف سعودی ـ امارات قرار داشتند، کاهش می‌دهد و البته میدان محدودتر، به تسلیحات محدودتری هم نیاز دارد.

سیاست محدود نگهداشتن زمین درگیری حدود ۴۰ ماه به‌طول انجامید. در این دوران دو حادثه خوب و بد همزمان اتفاق افتادند. از یک سو ائتلاف سعودی ـ امارات دامنه تعدیات خود را گسترش داد و با فشار و هزینه زیاد و مدت زمان طولانی توانست بخش‌هایی از تعز و استان الحدیده را ازتصرف انصارالله خارج و حلقه محاصره آن را تنگ‌تر کند. در اثر ائتلاف متجاوزین در این دوره در استان شمالی حجه هم رخنه ایجاد شد. از سوی دیگر انصارالله که در آغاز این مرحله با محدودیت زیاد تسلیحاتی مواجه بود، به‌مرور توانست توانمندی‌های بسیار خوبی را به دست آورد و در دو زمینه تولید موشک‌ها و پهبادهای مهاجم درخشندگی بیشتری داشت.

انصارالله که در ماه‌های آغازین جنگ حتی قادر به تأمین گلوله توپ‌های ۱۲۰ میلی‌متری و آر‌پی‌جی هم نبود، از سال سوم جنگ به دستاوردهای شگرفی رسید و علاوه بر رفع نیازهای تسلیحاتی خود، روحیه جدیدی هم به نیروهایش داد. موشک‌های زلزال ۱، ۲، ۳ و ۴، صماد ۱، ۲، ۳ و… قابلیت زیادی به نیروهای یمنی داد. یمنی‌ها وقتی به نقطه قابل اعتمادی رسیدند، استراتژی قبلی خود را که به دفاع در زمین محدود بود کنار گذاشتند و چاره پایان جنگ را گسترش موقت آن دانستند.

استراتژی جدید انصارالله در اول سال ۲۰۱۹ پس از بازگشت هیئت انصارالله به ریاست عبدالسلام از پایتخت سوئد اتخاذ شد. هیئت یمنی در استکهلم  دریافت در شرایطی که طرف متجاوز هنوز روی قدرت خود حساب می‌کند، مذاکرات سیاسی نه تنها فایده ندارد، بلکه می‌تواند علاوه بر صحنه سیاسی، صحنه نظامی را نیز به ضرر آنها تغییر دهد. پس از بازی استکهلم ـ آذر ۹۷ ـ چند ماهی زمان نیاز بود تا یمنی‌ها مرحله جدیدی از مقاومت را آغاز کنند.

 

یمن، ورق برگشت

تحولات یمن از آغازین روزهای سال ۲۰۱۹ وارد مرحله جدیدی شد و استراتژی تهاجم به دشمن در خانه‌اش وضعیت  و الزامات جدیدی را فراروی انصارالله و مردم یمن قرار ‌داد. انصارالله باید به ساخت سلاح‌ها و پروژه‌های تولید موشک‌های قدرتمندتر و پهبادهای تهاجمی‌تر سرعت می‌داد و این کار در یک دوره چهار تا پنج ماهه انجام شد.

اولین عملیات یمنی‌ها در چهارچوب استراتژی جدید ۲۴ اردیبهشت ماه با تهاجم به دو مرکز اصلی انتقال نفت عربستان به دریای سرخ انجام و سبب توقف کامل صادرات نفت این کشور در آن ‌روز شد. عملیات علیه «الدوادمی» و «عفیف» در سواحل غربی عربستان با استفاده از ده پهباد یمنی صورت گرفت که ۸۵۰ کیلومتر راه را طی کردند. این در حالی بود که تأسیسات سواحل ینبوع توسط سیستم‌های پیشرفته دفاعی آمریکا محافظت می‌شد و چندی پیش از آن آرامکو(Aramco) صراحتاً مدعی شده بود که هیچ نیروی مهاجمی قادر به عبور از خط دفاعی آن نیست و دنیا نباید نگران انتقال امن نفت از این پایانه به مراکز مصرف باشد.

یک روز پس از آن چندین نفتکش اماراتی نیز در سواحل فجیره واقع در دریای عمان مورد حمله نظامی قرار گرفتند و بر اثر آن لااقل چهار نفتکش منهدم شدند. اگرچه هیچ‌کسی مسئولیت این اقدام را به عهده نگرفت؛ ولی با توجه به اقدامات تجاوزکارانه امارات علیه مردم یمن، اقدام مشابه انصارالله علیه دو پایانه صادرات نفت در عفیف و الدوادمی به حساب یمنی‌ها نوشته شد. در این میان انصارالله با سیاست فرودگاه در برابر فرودگاه که منظورش واکنش به بسته ماندن فرودگاه صنعا بود، عملیات تهاجمی گسترده‌ای را علیه فرودگاه‌های نظامی و مدنی جنوب عربستان شامل فرودگاه نظامی ملک خالد واقع در منطقه خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها و فرودگاه‌های مدنی استان‌های عسیر، جیزان و نجران انجام داد که در نتیجه آن خطوط هوایی سعودی در جنوب کاملاً مختل شدند و میلیاردها دلار به زیرساخت‌های ارتباطی و فرودگاهی سعودی خسارت وارد شد.

اقدام مهم بعدی انصارالله حمله به یک مرکز پالایش و صدور نفت در شرق عربستان بود که در روز ۲۶ مرداد ماه ۹۸ انجام شد. نیروهای یمنی با اعزام چندین پهباد و ترکیب عملیات موشکی و پهبادی، به مرکز مهم «الشیبه» واقع در استان الشرقیه در ۱۰ کیلومتری امارات حمله و ضربه سختی به سعودی وارد کردند. با عملیات انصارالله علیه الشیبه، سعودی‌ها باید احساس خطر می‌کردند و به فکر محافظت از تأسیسات مهم‌تر خود در این استان می‌افتادند.

کاملاً واضح بود که وقتی تجهیزات تهاجمی انصارالله در فاصله ۱۳۰۰ کیلومتری، الشیبه را می‌زند، می‌تواند با طی ۱۰۵۰ کیلومتر به منطقه حساس «بقیق» نیز برسد. اما عربستان به هر دلیلی موضوع را جدی تلقی نکرد. از این‌رو انصارالله حدود یک ماه پس از آن به قلب نفت سعودی و آمریکا یعنی دو مرکز پالایش و صادرات نفت بقیق و خریص حمله کرد و توانست صادرات نفت سعودی را به نصف برساند. انصارالله در اینجا نیز با ترکیب عملیات پهبادی و موشکی، آتش گسترده‌ای را متوجه تأسیسات مشترک آمریکا و عربستان وارد کرد. گفته می‌شود حجم خسارات وارده بر آنها  از ۱۰۰ میلیادر دلار فراتر می‌رود. این در حالی است که بن سلمان برای اثبات توانایی مدیریتی و ارتباطی خود، روی تأسیسات عظیم و ارزآور آرامکو در این منطقه حساب ویژه‌ای باز کرده بود. حمله انصارالله به این مرکز در واقع کاخ آرمانی بن سلمان را ویران کرد و ریسک خرید نفت از عربستان را به‌شدت بالا برد. هم‌اینک ریاض ناگزیر است نرخ‌های جدید بیمه و کشتیرانی را بپذیرد و نیز برای انعقاد قرارداد و متقاعد کردن مشتریان به وجود امنیت هزینه بسیار بیشتری بپردازد.

البته در این میان و در فاصله اقدام انصارالله به زدن تأسیسات نفتی ینبوع در ۲۴ اردیبهشت ماه تا ۲۶ مرداد ماه که عملیات علیه الشیبه انجام شد، دو نفتکش سعودی و اماراتی در روز بیستم خرداد ماه مورد اصابت قرار گرفتند و منهدم شدند. خود این موضوع که مصدر آن مشخص نشده است به کمک یمنی‌ها آمد و اهمیت اقدامات تهاجمی آنان علیه سعودی را افزایش داد.

 

شگفتی بزرگ یمنی‌ها در عملیات زمینی

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و مقاومت به پنج کیلومتری مرکز استان رسید.

سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی»، از این منطقه محافظت می‌کردند. انصارالله یمن کمی از جنوب نجران که فرمانداری «کتا» واقع شده است و از مدت‌ها پیش در تصرف مقاومت یمن قرار داشت، عقب‌نشینی کرد. نیروهای تحت فرماندهی «رداد الهاشمی» در این منطقه که گمان کرده بودند انصارالله آمادگی رزمی ندارد، فرصت را مغتنم شمردند و به جنوب استان گسیل ‌شدند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره کامل خود در ‌آورد و با سه یگان موشکی، پهبادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌طوری که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند. در نتیجه چهار گردان به استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در ‌آمدند که یک گردان از آنان نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند که با بهای کم به استخدام ارتش سعودی درآمده بودند. تعداد کشته‌ها و زخمی‌های این مرحله از عملیات دست‌کم ۵۰۰ نفر بود و تجهیزات بسیاری شامل ۲۵۰ خودروی تویوتا و چندین تانک پیشرفته آبرامز به تصرف انصارالله در ‌آمد.

ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله اول، دوم و سوم عملیات «نصر من‌الله» نشان داد  کهمقاومت یمن کاملاً به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات «نصر من الله» به تعداد انگشتان‌ دست هم شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان به اثبات می‌رسد و این می‌تواند بیش از خود عملیات‌های نجران و بقیق برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیز باشد. سعودی باید بداند که مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

تحـولات عـراق

انتخابات اردیبهشت ماه ۹۷ عراق برای آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنان در عراق نظیر بعثی‌ها و سکولارها کاملاً ناراحت‌کننده و دولتی که پس از این انتخابات شکل گرفت برای آنان مأیوس‌کننده بود. اما از آنجا که هم انتخابات در یک فرایند طبیعی شکل گرفته بود و هم کسی نمی‌توانست در درست بودن نتایج انتخابات تشکیک کند، دولت برآمده از آن، چندان قابل مناقشه نبود. انتخاب «عادل عبدالمهدی» توأم با شگفتی بود، زیرا او نه عضو پارلمان عراق و نه صاحب گروه و دسته‌ای بود. عادل عبدالمهدی گرچه پیش از این به عنوان وزیر نفت یا معاون رئیس‌جمهور در دولت‌های دوره «عراق جدید» عضویت داشت؛ اما از پشتیبانی گروه خاصی برخوردار نبود و همین موضوع سبب می‌شد که انگ کمتری بخورد ولی در عین حال مورد «حمایت خاص» گروهی نباشد. عبدالمهدی در بین شخصیت‌های عراقی به پاکدستی و قاطعیت در اجرا شهره بود. لذا انتخاب او به عنوان نخست‌وزیر در فضایی که بغداد و بیشتر مراکز استان‌های عراق شاهد برگزاری تجمعات و تظاهرات ضد فساد بود، امید تازه‌ای به جامعه عراق داد و با پذیرش عمومی اولیه مواجه شد.

 

استراتژی مطلوب آمریکا درعراق

امریکایی‌ها به هیچ‌وجه نمی‌توانستند شرایط عراق را بپذیرند. آنان برای برکناری صدام حسین از قدرت و البته برای سیطره بر عراق هزینه زیادی کرده و به‌خصوص اعتبار سیاسی بین‌المللی خود را در معرض تندباد تحولات منطقه قرار داده بودند. از این‌رو روی کار آمدن دولتی که چندان توجهی به سیاست‌های آمریکا و منافع این کشور ندارد، برای آنان قابل قبول نبود. لذا آمریکایی‌ها به همان میزانی که با نوری المالکی درگیر بودند از آغاز با عادل عبدالمهدی نیز درگیر شدند و در این میان حتی ظواهر دیپلماتیک را کنار گذاشتند. به عنوان مثال رئیس‌جمهور آمریکا در سال گذشته با یک هواپیمای نظامی وارد پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار شد و از نخست‌‌وزیر عراق خواست برای چند دقیقه با او در این پایگاه نظامی آمریکا ملاقات کند که البته از سوی نخست‌وزیر عراق رد شد. آمریکایی‌ها هم به عبدالمهدی اجازه ورود به آمریکا را  نداده و درخواست نخست‌وزیر عراق را چند بار رد و به آینده موکول کرده‌اند.

آمریکایی‌ها در دوره عادل عبدالمهدی بر دامنه اقدامات غیرقانونی خود افزودند. به کار بردن عبارات تهدیدآمیز علیه ایران از خاک عراق، این گمانه‌زنی را پدید آورد که آمریکایی‌ها به‌مرور صحنه عراق را به صحنه درگیری تبدیل کنند و ناامنی‌های جدیدی را پدید ‌آورند. ترامپ در جریان ورود به پایگاه نظامی عین‌الاسد گفت، «ما از این خاک، ایران را در عراق و سوریه کنترل می‌کنیم.» هر چند این اظهارات هیچ‌گاه پیگیری نشد، اما در داخل عراق نگرانی‌هایی را پدید آورد. زمانی که آمریکایی‌ها زیر پوشش کادر نظامی پنتاگون به بعضی از یگان‌های ارتش و سیستم جاسوسی رژیم صهیونیستی اجازه دادند که به عراق وارد شوند و از پایگاه‌های خود در این کشور که به حدود ده پایگاه می‌رسد، استفاده کنند، این نگرانی فزونی گرفت. در این زمان، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها چند نوبت به مراکزی وابسته به نیروهای نظامی و امنیتی عراق حمله بردند.

آمریکایی‌ها با استفاده از نقطه ضعف‌های عراق، تغییر دولت و به عبارتی تغییر نظام عراق را در دستور کار خود قرار داده‌اند. واشنگتن به‌خوبی از شکاف‌های داخلی عراق خبر دارد. سیستم سیاسی و حقوقی عراق، سیستمی موزائیکی است و هر گونه تکانه در یک بخش آن به بقیه بخش‌هایش سرایت می‌کند. آمریکا می‌داند که نخست‌وزیری عادل عبدالمهدی «گزینه ممکن» عراقی‌ها بوده و توافق بر سر دولت او در چهارچوب اتخاذ سیاست‌های مصلحتی، به‌خصوص از جانب گروه‌های شیعه صورت گرفته است. عراقی‌ها در دوره‌ای در قالب ائتلاف‌هایی فعالیت می‌کردند که ائتلاف ۵۵۵، ائتلاف معروف شیعیان عراق بود؛ اما با گذشت زمان از یک ‌سو اختلافات میان گروه‌های شیعه افزایش و از سوی دیگر گرایش مردم به گروه‌های سنی کاهش یافت و وجود ائتلاف‌های تازه ضرورت پیدا کرد.

بر این اساس در انتخابات پارلمانی اردیبهشت ماه ۹۷ ائتلاف‌های فتح، نصر، سائرون و… جای ائتلاف‌های سابق را گرفتند و در نهایت نخست‌وزیر از دل ائتلاف بزرگ‌تر یعنی فتح بیرون آمد. واشنگتن خوب می‌دانست که گروه‌های شیعه اگرچه به «فرد» رسیده‌اند؛ اما وی برای همه احزاب و ائتلاف‌های شیعه به یک اندازه «خودی» خوانده نمی‌شود. از سوی دیگر آنان می‌دانستند  که نهادهای اجماعی مثل مرجعیت هم در اعلام حمایت آشکار ـ و مؤثر ـ از نخست‌وزیر و دولت او ملاحظاتی دارند و طبق سنت خویش جز به‌ندرت ورود نمی‌کنند. لذا در این شرایط دولت جوان عراق آسیب‌پذیر جلوه می‌کرد و طمع دشمنان عراق را برمی‌انگیخت.

 

چرا عبدالمهدی برای آمریکا غیرقابل تحمل است؟

عبدالمهدی در دوره کوتاه مسئولیت خود به‌گونه‌ای عمل کرده که نگرانی آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها، اماراتی‌ها و… را برانگیخته است. «استقلال» مهم‌ترین نقطه قوت یک مقام ارشد مسئول در این منطقه است؛ اما هیچ واژه‌ای هم به اندازه آن برای این جبهه استکباری ناخوشایند نیست. عادل عبدالمهدی برای استقلال خود اهمیت ویژه‌ای قایل است، از این جهت با اکثر شخصیت‌های عراقی به‌خصوص شخصیت‌های شیعی این کشور تفاوت اساسی دارد. او یک بار به خاطر حفظ استقلال خود در برابر تمایلات مجلس اعلی ترجیح داد از این گروه جدا شود. یک بار هم به خاطر درخواست‌های دولت که او آنها را به ضرر عراق ارزیابی می‌کرد، پست مهم وزارت نفت عراق را تحویل داد. عبدالمهدی در پست نخست‌وزیری از اقران خود و نخست‌وزیری‌های قبلی «مستقل‌تر» است. همه می‌دانیم که استقلال در جایی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که یک قدرت خارجی از فرد چیزی را بخواهد که با استقلال آن کشور منافات داشته باشد. در اینجا به مواردی اشاره می‌شود:

  1. آمریکایی‌ها به‌طور جدی از عادل عبدالمهدی خواستند ارتباط بانکی و تجاری با ایران را متوقف کند وگرنه با تحریم‌های آمریکا مواجه می‌شود. با وجود مخاطراتی که وجود داشت عبدالمهدی بر ادامه کار تجاری و بانکی با ایران تأکید کرد و هر روز بر دامنه روابط تجاری با تهران افزود.
  2. آمریکا از عادل عبدالمهدی خواست که از سفر به چین و انعقاد قراردادهای اقتصادی و فنی با این کشور خودداری کند، اما عبدالمهدی این درخواست را رد کرد و با چین قراردادهای مهمی را امضا کرد. در این زمان آمریکایی‌ها در تنش شدیدی با چین به سر می‌بردند و واشنگتن نمی‌خواست عراق به جبهه چین کمک کند.

۳٫آمریکا مخالف روابط تسلیحاتی عراق و روسیه بود و در عین حال از تدارک مناسب ارتش عراق نیز خودداری می‌کرد. پس از آنکه عراقی‌ها از تأمین تسلیحاتی خود از سوی آمریکا مأیوس شدند، به سمت روسیه رفتند و زمزمه خرید موشک اس ۴۰۰ از روسیه مطرح شد. این اقدام عراق ضربه سنگین حیثیتی بزرگی به جنگ‌افزارهای ساخت آمریکا به حساب می‌آمد. عراق در زمانی دست به این اقدام زد که سیستم دفاعی آمریکا نتوانسته بود مانع اصابت موشک‌ها و پهبادهای یمنی به مراکز نفتی الشیبه، بقیق و خریص در شرق و عفیف و الدوادمی در غرب عربستان بشود.

  1. آمریکا روی مرکزیت سعودی در جهان عرب اصرار دارد و ورود یک کشور دیگر عرب به این عرصه را برنمی‌تابد. عراق طی دوره نخست‌وزیری عبدالمهدی به این ‌سو گرایش زیادی نشان داده است. سفر عبدالمهدی به چین، روسیه، مصر و عربستان و حضور در پرونده‌هایی نظیر جنگ یمن که یک طرف آن دشمن آمریکا و عربستان به حساب می‌آید و نیز روابط خاص عراق با ایران و سوریه در دوره عبدالمهدی که به عنوان مثال در گشایش کریدور مرزی القائم ـ ابوکمال جلوه‌گر شد، در واقع عبور عراق از خط قرمز آمریکا و ورود به دایره‌ای بود که آمریکا آن را برای حضور انحصاری عربستان در نظر گرفته بود.
  2. روابط عادل عبدالمهدی با مرجعیت عراق، رابطه حساس و ویژه‌ای است. پیش از او دولت‌ها در عراق خارج از علاقه مرجعیت شکل گرفتند و مرجعیت نیز نسبت به آنان تقریباً بی‌تفاوت بود. انتخاب عبدالمهدی خارج از دایره احزاب و از میان کسانی که به پاکدستی شهرت دارند، دو خواسته و در واقع دو شرط مرجعیت برای حمایت از نخست‌وزیر بود که در عبدالمهدی وجود داشت. این مسئله که دولت از وجه مشروعیت مذهبی برخوردار باشد، برای آمریکایی‌ها یادآور حکومت مذهبی در ایران است و لذا آمریکا و عوامل آن برای ضربه زدن به آن هیچ‌گاه درنگ نکرده‌اند.

 

آشوب به جای انتخابات

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند. از نظر ساختاری، نظام سیاسی عراق دو پایه اصلی دارد: پارلمان و دولت و لذا شعار انحلال پارلمان و انحلال دولت، در واقع انحلال نظام سیاسی است. البته این کمی عجیب است، زیرا نه پارلمان در اختیار عبدالمهدی است و نه عبدالمهدی عصاره یا معرف پارلمان است، اما چرا انحلال همزمان این دو؟

واقعیت این است که در غیبت پارلمان و دولت، مردم وجود ندارند و در غیاب مردم و شخصیت‌های مردمی عراق برای این کشور از خارج تصمیم‌گیری می‌شود و در واقع بی‌دولتی جای دولت و نظم را می‌گیرد. در این شرایط درگیری‌های طایفه‌ای، حزبی و گروهی بالا می‌گیرد، زیرا در این شرایط مرجعی وجود ندارد که برای کاستن از آلام مردم و اطمینان دادن به آنان به میدان بیاید و این نقیصه، وضع را مرتب بدتر می‌کند. در این شرایط «امنیت» که مهم‌ترین نیاز هر جامعه‌ای است، به موضوع و نیاز اصلی تبدیل می‌شود. آمریکایی‌ها امیدوارند از این طریق بتوانند کل نظام سیاسی برآمده از آرا و گزینش‌ها و نیازهای مردمی را کنار بزنند و دستاورد ۱۶ ساله مردم را که برای آن دست‌کم یک میلیون نفر شهید داده‌اند، نابود کنند و دیکتاتوری‌ای شبیه صدام را روی کار بیاورند و از یک سو با سرکوب مردم، آینده عراق را به تاراج بگذارند و از سوی دیگر با وابستگی به آمریکا، خواسته‌‌های آن را به مردم عراق تحمیل کنند.

 

عبدالوهاب ساعدی، رضاخان عراق

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد.

آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است. سرلشکر ساعدی فرمانده یک یگان نظامی تحت عنوان «مکافحه الارهاب» است و توسط آمریکایی‌ها منصوب شده و در طول دوره دولت‌های مالکی، عبادی و عبدالمهدی به‌رغم مخالفت دولت عراق، مورد حمایت آمریکایی‌ها بوده است.

این سازمان بارها در کار مقابله با تروریسم کارشکنی داشته و سبب تأخیر در عملیات علیه آن شده است. بر این اساس عادل عبدالمهدی برخلاف دو نخست‌وزیر قبلی عراق تصمیم گرفت ملاحظه را کنار بگذارد و وی را برکنار و سازمان تحت امر او را به دولت منتقل کند. آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، بعثی‌ها و بعضی دیگر از مخالفان شناخته شده عراق به‌نحو عجیبی به صحنه آمدند و اقدام قانونی دولت عراق را زیر سئوال بردند و درواقع با این اقدام خود به توطئه علیه عراق اعتراف کردند.

آمریکایی‌ها گمان می‌کنند بعد از دوره آشوب می‌توانند با نشان دادن تصویر سرلشکر ساعدی، مردم را به زیر پرچم او جمع کنند و از طریق او برای ده‌ها سال بر عراق مستولی شوند. ما همین سناریو را عیناً در لیبی نیز شاهد هستیم. الان چند سالی است که آمریکایی‌ها از یک سو به آشوب در لیبی دامن می‌زنند و علیه دولت قانونی فایز سراج وارد عمل شده‌اند و از سوی دیگر با نشان دادن تصویر سرلشکر خلیفه حفتر و مبالغه درباره توانایی‌های او سعی می‌کنند ملت لیبی را به پیروی از این دیکتاتور وابسته متقاعد کنند. نکته جالب این است که در پرونده ساعدی هم آمریکا، اسرائیل، عربستان و امارات با یکدیگر همکاری دارند.

 

اشتبـاه آمریکایـی‌ها

اشتباه بزرگ آمریکایی‌ها در عراق این است که تصور می‌کنند با کشوری در «خلأ» مواجه هستند. آنان یادشان می‌رود که همین تصور سبب شد که در سال ۲۰۰۷ وادار به امضای توافقنامه امنیتی با نخست‌وزیر اسبق عراق ـ نوری المالکی ـ شوند و عراق را ترک کنند. گویا آمریکا نمی‌داند که اینک علاوه بر ارتش عراق، حشد الشعبی جوان و انقلابی وجود دارد و عراق زیر پرچم مرجعیت و حوزه نجف است. آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

سوتیترها:

۱٫

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد.

 

۲٫

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد. آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است.

 

۳٫

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند.

۴٫

 

آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

02نوامبر/19

جایگاه و ظرفیتهای تمدنی پدیده آیاتی اربعین

مطالعه پدیده راه‌پیمایی‌های نوین اربعینی از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. آیا اربعین‌های جدید یک پدیده اجتماعی برآمده از رهایی جامعه عراقی و ایرانی از دوران استبداد و دیکتاتوری صدام است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی جهش‌یافته توسط دینداران به منظور هویت‌بخشی نوین جامعه شیعی در مواجهه با هجمه فرهنگی جهان غرب است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی حجیم شده و تقلیل یافته در بستر فستیوال‌گرایی و جشنواره‌زدگی جهان مدرن است؟ آیا یک پدیده سیاسی برنامه‌ریزی شده توسط جبهه مقاومت در مواجهه با تنش‌های منطقه‌ای نظام سلطه است؟

آیا می‌توان اربعین را فراتر از یک پدیده انسانی و اجتماعی و سیاسی در جایگاه یک پدیده الهی و نورانی مبتنی بر هدف و کارکرد حقانیِ مشخص مطالعه کرد؟ آیا این پدیده چه در جایگاه یک پدیده تاریخی و اجتماعی و چه در جایگاه یک پدیده الهی، یک پدیده زودگذر و موقتی و ایستاست یا ظرفیت و کارکردهای تمدنی دارد؟

در این نوشتار فرصت کافی برای پاسخ تفصیلی به تمام سئوالات مذکور وجود ندارد، لذا به‌طور خلاصه به  نوع‌شناسی پدیده اربعین و مطالعه شاخص‌هایی که بدان جایگاه یک پدیده تمدنی را می‌بخشد، خواهیم پرداخت.

گرچه با هر یک از گزاره‌های عقیدتی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطرح پیرامون راه‌پیمایی و زیارت اربعین می‌توان تا حدی به تبیین برخی از ابعاد این پدیده نوظهور پرداخت، اما نمی‌توان کلیت این پدیده را به‌نحو شایسته‌ تبیین کرد. اربعین را نمی‌توان یک جنبش ایرانی عراقی برای احیای امر زیارت حضرات معصومین«ع» دانست، زیرا نه در دوران پیش از حکومت صدام چنین صبغه تاریخی‌ انبوه و فراگیری وجود داشته و نه امروز در فضای اربعین، موضوعیت زیارت همه حضرات معصومین«ع» فراهم است، به‌طوری که حتی در خود کربلا و نجف هم برای اکثر اربعینیون امکان زیارت با آداب و احکام ویژه آن فراهم نمی‌شود. اربعین را نمی‌توان یک برنامه سیاسی و هویتی برنامه‌ریزی شده از سوی مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع با محوریت ایران و عراق دانست، چون نه فضای گفتمانی و نه رویه‌های سیاسی موجود، مؤیّد این برداشت نیستند، بلکه بر عکس،  مراجع و کارگزاران در ادراک و بهره‌مندی هرچه بیشتر از این پدیده تأخیر چشمگیری داشته‌اند. اربعین را نمی‌توان به یک پدیده آیینی، فستیوالی و گردشگری مذهبی تقلیل داد، زیرا با بسیاری از گزاره‌ها و شاخصه‌های این نوع پدیده‌ها در جهان قدیم و جدید قرابتی ندارد.

اگرچه از دل فضای تاریخی و روایی اربعین می‌توان برای آینده جبهه حق، برداشت مهمی را متصور بود و هر چند مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع سعی می‌کنند از فضای ارزشی و معنوی اربعین برای اصلاح آسیب‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع خود استفاده کنند؛ از منظر مدرنیته، اربعین به عنوان یک رویداد گردشگری و فستیوال کم‌نظیر دینی قابل مطالعه است و از نگاه نظام سلطه، اربعین را باید به سمت تقلیل‌گرایی و تحریف ارزش‌های دینی سوق داد، اما پدیده نوظهور اربعین، شأنیتی بسیار فراتر از تمام این قابلیت‌ها دارد و مطالعه صحیح آن، صرفاً در یک دستگاه الهیاتی مقدور است.

درخوانش الهیاتی فراگردهای تاریخی، فراتر از انگاره‌های فلسفه تاریخی جریان حق و باطل در عالم، با نظام برنامه‌های الهیاتی مواجه هستیم. در چنین نگرشی، اطلاق دین‌الحق بر تمام ادیان نمی‌تواند بدون توجه به این نظام برنامه‌ای موضوعیت داشته باشد. از سویی مطالعه پسنگرانه دین‌الحق در عصر ظهور، حاکی از شکل‌گیری دوران‌های شدید ابتلایی در جوامع بشری برای رشد و نجات جوامع ایمانی از سویی و سقوط اولیاء طاغوت و تابعین ایشان به سامانه‌های عذاب و شدت الهی از سوی دیگر است، اما ورود جوامع انسانی به این سامانه‌های ابتلایی را نمی‌توان امری دفعی و آنی قلمداد کرد. فرایندهای تام‌شوندگی نورالله در عالم و نمایان شدن آیات‌الله در فضای آفاقی و انفسی جوامع بشری، بخشی از این فضاسازی و برنامه‌های نظام الهی است که برای آماده‌سازی جبهه حق به منظور ورود به سامانه‌های ابتلایی و نیز مهلت‌بخشی و آگاه‌سازی و هماوردطلبی جبهه باطل، قابل مطالعه است.

از سوی دیگر خوانش برنامه الهی برای غلبه قوم حزب‌الله در یک فرایند تاریخی، حاکی از یک فراگرد تمدنی در جایگزینی قوم حبی به جای قوم ارتدادی و رشد و وسعت این قوم در درجات و ارتفاعات فضل، تحت ولایت الهی است؛ در حالی که جامعه اسلامی نتوانسته همراهی و تولای خویش را نسبت به سامانه‌های نعماتیِ ولایت الهی دنبال کند.

از سویی بخش قابل توجهی از جامعه اسلامی در یک وضعیت ویژه ارتدادی قرار گرفته و از سوی دیگر سامانه‌های حبی جامعه اسلامی با محوریت عزاداری سالار شهیدان امام حسین«ع» به بار نشسته است. گسترش این جریان حبی در جامعه اسلامی توانسته زمینه ورود و گذار جامعه اسلامی به دوران غیبت را فراهم کند. در فضای غیبت، جبهه باطل مهلت می‌یابد تا برای خاموش کردن نورالله اراده خود را تحمیل کند. ورای رخدادها و رویدادهای غیرحق درون جامعه اسلامی که در جایگاه اراده اطفای نورالله قابل مطالعه و بررسی هستند، اصلی‌ترین جریان اطفای نورالله را باید در فضای برون دینی و در گستره پر آشوب تمدنی جهان مدرن و شکل‌گیری نظام سلطه جهانی همراه با عقبه‌های غیرحقانی آن در نظام پیچیده فراماسونری و نظائر آن جستجو کرد.

در چنین فضایی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران فراتر از یک انقلاب اجتماعی مدرن در جایگاه یک انقلاب الهی و به عنوان نقطه عطف تغییر پیوستار غیبت قابل مطالعه است. در واقع با بررسی تحلیلی دوران‌های پیشین تاریخی‌ای که منجر به گسترش و عمق‌بخشی اسلام در ایران شدند، مراحل گسترش اسلام حبی در فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را درخواهیم یافت؛ اما وقوع انقلاب اسلامی، ما را با ماموریت اصلی الهی این جامعه که شکل‌گیری تمدن ولایی است مواجه می‌کند.

در واقع انقلاب اسلامی در مواجهه با باورمندی جبهه باطل در تام‌شدگی ظرفیت اطفای نورالله، نقطه آغازین فرایند عظیم و پیوستاری تام‌شدگی نورالله تا اظهار دین‌الحق است. در عین حال که همه انگاره‌های تاریخی تمدنی جامعه حبی ایران و دیگر کشورهای اسلامی باید مورد توجه قرار گیرند، اما موضوعیت و آینده انقلاب اسلامی را باید در ذیل نظام برنامه‌های الهی، مبتنی بر سامانه‌های نوری و آیاتی و برای غلبه بر جبهه باطل مطالعه کرد.

بر خلاف نظریه‌هایی که انقلاب اسلامی را در جایگاه یک انقلاب نسلی و منطقه‌ای و به عنوان یک پروژه تمام شده سیاسی برای تغییر در نهاد قدرت تعریف می‌کنند، انقلاب اسلامی از این منظر باید در جایگاه یک انقلاب پیوسته فرانسلی و فرامنطقه‌ای،  مبتنی بر منطق نورالله و در ورای نگرش‌های صرفاً سیاسی و اجتماعی تعریف شود.

در چنین منطقی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی به جای تعریف آینده‌های ظنی به عنوان بستر برنامه‌ریزی راهبردی و تمدنی انقلاب اسلامی باید بر اساس منطق تام‌شوندگی نورالله و همراهی متبعانه از آن، تحت شجره و دستگاه ولایت الهی به شناسایی آینده‌های حقانی انقلاب اسلامی اقدام کنند. در چنین فضایی شکل‌گیری پدیده اربعین، نه در جایگاه یک پدیده تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در جایگاه بخشی از پیوستار تام‌شوندگی نورالله در مسیر شکل‌گیری تمدن به سوی ظهور موضوعیت پیدا می‌کند.

بر این اساس، این فضای نوین نوراللهی، بشارت‌دهنده مسیر رشد جامعه اسلامی در درجات و پله‌های بالاتر فضل الهی و آماده‌سازی جامعه اسلامی و دیگر پاک‌طینتان جهان بشریت برای ادراک بیشتر اسلام و تمدن ولایی و مواجهه با ابتلائات حداکثری آخرالزمان است. در واقع اگرچه انقلاب اسلامی به عنوان نقطه آغاز تمدنیِ اسلام ولایی در پلکانی فراتر از اسلام حبی قابل تعریف است و رهبران بزرگ انقلاب، این مهم را دنبال می‌کردند، اما بسیاری از گزاره‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه انقلابی ایران، نتوانسته متناسب با شأنیت این منطق نوراللهی رشد کند و در واقع با نوعی بسندگی به گزاره‌های تمدنی اسلام حبی مواجه بوده‌ایم. شکل‌گیری اربعین‌های جدید در یک سامانه بزرگ و عظیم آیاتی و در گستره آفاقی و انفسی جوامع انسانی، از سویی منطق نوراللهی انقلاب اسلامی را از مرزهای جامعه و قوم و تمدن حبی به مرزهای فراقومیتی حزب‌الله نزدیک کرده و از سوی دیگر پلکان رفتاری جامعه انقلابی ایران و دیگر اربعینیون را از فضای حب به امام و خدمت به ایشان، مبتنی بر دریافت‌های حبی خویش، به فضای مرتفع و آسمانیِ حرکت به سوی امام و همراهی با برنامه‌های ایشان سوق و موضوعیت حرکت به سوی ظهور را از یک منطق ذهنی و امری بعید به یک منطق عینی و امر قریب ارتقاء داده است.

بر این اساس شاید بتوان در یک پیوستار بلند زمانی، کارکرد اصلی پدیده آیاتی اربعین را در تداوم پیوستار تام‌شوندگی نورالله انقلاب اسلامی، شکل‌گیری تمدن ابعادی به سوی ظهور و رشد و تربیت جامعه انصاراللهی برای گذار از موقعیت کنونی عالم به موقعیت مواجهه حداکثری جبهه حق با جبهه باطل تعریف کرد. در چنین فضایی جنس سیاستگزاری و برنامه‌ریزی فرهنگی برای همراهی با پدیده آیاتی اربعین، بایستی فراتر از انگاره‌های حبی و در جهت ادراک چیستی و چرایی و چگونگی برنامه الهی و چه بایدکردهای برآمده از آن ارتقا یابند:

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از الگوهای مدیریتی لجستیک و پشتیبانی، به الگوهای مدیریتی  فضا ـ جریان اربعینی با ارتقاء ساحت‌های ایمانی(معرفتی ـ فرهنگی) و صالحیت جمعی(رفتاری ـ اجرایی)

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از وضعیت موکب ـ فستیوالی معرفی تشیع و قیام امام حسین «ع»  به جایگاه  مانور ـ عهدواره و آمادگاه جبهه حق برای همراهی با امام عالم و کاروان حسینی به سوی پیوستار آخرالزمانی ـ ظهور

*ارتقاء منطقه زمانی ـ مکانی اربعین از منطقه دولت ـ ملتی عراق به منطقه آزاد اسلامی

*ارتقاء فضای فرهنگی و رسانه‌ای پساعاشورایی(از دهه سوم محرم و ماه صفر)، از تداوم عزاداری عاشورایی به تمهید مانور ـ عهدواره اربعینی

*ارتقاء منطق حبی زیارت برای عرض دلبستگی به حضرات معصومین«ع» و عرض حوائج فردی به منطق ولایی زیارت برای عرض نیاز به تربیت‌های الهی در ذیل برنامه تام‌شدگی نورالله

*ارتقاء سامانه‌های خدماتی شهر اربعین از الگوی شهر ثابت، ایستا و دائمی به شهر در حرکت و تغییر و تحول‌ساز مبتنی بر سیرنظام و برنامه الهی

*ارتقاء نقش ایران از کشور همسایه اربعینی به کشور اصلی مبداء مانور اربعینی با محوریت‌بخشی امام رضا«ع» و فعال‌سازی حداکثر فضای فرهنگی داخل کشور و نیز با تسهیل ورود حداکثری زائران تمام کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

*ارتقاء سطوح مدیریت مردمی از فضاهای خدمت/ نذر/ وقف/ تکلیف /… به فضاهای صالحیت ـ سربازی

*ارتقاء سطوح مدیریت گروه‌ها و سازمان‌های حاکمیتی عراقی و ایرانی از فضاهای ملیت‌گرایی/ گردشگری دینی/ فضاسازی و جریان‌سازی سیاسی ملی و بین‌المللی/… به فضای هماهنگی حداکثری با فضا ـ جریان اربعینی در نظام برنامه‌های الهی به سوی مهدویت

*ارتقاء سطوح مطالعاتی و ترویجی اربعین در فضای نخبگانی از فضای مطالعات اجتماعی، تاریخی، سیاسی، مدیریتی و… به مطالعات آینده‌گرای نظام حق در عالم و فراگردهای برنامه‌ای و تمدن‌سازانه آن به منظور ارتقاء  نگرشی، فرهنگی و رفتاری کلیه راه‌پیمایان و کنشگران و کارگزاران اربعینی به شانیت الهی،آیاتی و آینده‌ساز اربعین

*ارتقاء سطوح تعارضی موجود با گروه‌های غیرهمسو به الگوی تسابقی بهره‌مندی از نور اربعین و آینده اربعین

 

 

* سید مجید مطهری‌نژاد، عضو علمی گروه فرهنگ و تمدن دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق«ع»

02نوامبر/19

اینجا میعاد بزرگی است

اربعین تجلی عشق به تربت و مرقد سیّدالشّهدا«ع» و آغاز جاذبه مغناطیسی حسینی است که با وجود گذشت قرن‌های متمادی، همچنان دل همه دوستداران اهل‌بیت«ع» و همه آزادگان جهان را به سوی رستگاری و عزت و افتخار می‌کشاند.

راه‌پیمایی اربعین به عنوان یک حرکت بی‌نظیر، مانندی در طول تاریخ و در دنیای معاصر ندارد و امروزه چشم‌های مردم جهان به آن دوخته است و به برکت این حرمت عظیم مردمی، امام حسین‌(علیه‌السّلام) و معرفت حسینی بین‌المللی و جهانی گردید.

همزمان با اربعین حسینی و خیزش میلیونی مسلمین در مسیر زیارت حسین بن علی«ع»، اهمیت و جایگاه مهم این یوم‌الله را از منظر رهبر معظم انقلاب به نظاره می‌نشینیم.

۱ـ شکفتن اولین شکوفه‌های عاشورایی

آمدن اهل‌بیت حسین‌بن علی«ع» بر سر مزار سیدالشّهدا«ع» در حقیقت امتداد حرکت عاشورا بود و با این کار خواستند به پیروان امام و دوستان خاندان پیغمبر«ص» و مسلمانانی که تحت‌تأثیر این حادثه قرار گرفته بودند تفهیم کنند که «این حادثه تمام نشد». مسئله با کشته شدن، دفن کردن و اسارت گرفتن و بعد رها کردن اسیران خاتمه پیدا نکرده، بلکه ادامه دارد. در نگاه رهبر انقلاب، اولین شکوفه‌های عاشورایی در اربعین شکفته شد.

۲ـ نخستین جوشش چشمه محبت

اولین جوشش‌های چشمه‌ جوشان محبت حسینی ـ که شطّ همیشه جاری زیارت را در طول این قرن‌ها به راه انداخته است ـ در اربعین پدید آمد. رهبر انقلاب معتقد است مغناطیس پرجاذبه‌ حسینی، اولین دل‌ها را در اربعین به سوی خود جذب کرد. رفتن جابر بن ‌عبداللَّه و عطیّه به زیارت امام حسین«ع» در روز اربعین، سرآغاز حرکت پربرکتی بود که در طول قرن‌ها تا امروز، پیوسته و پی‌درپی این حرکت پرشکوه‌تر، پرجاذبه‌تر و پرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روز به ‌روز در دنیا زنده‌تر کرده است.(۲) ایشان می‌فرمایند:

«چه آمدن خاندان پیغمبر«ص» در روز اربعین به کربلا ـ که بعضی روایت کرده‌اند ـ درست باشد یا نادرست، ظاهراً در این تردیدی نیست که جابر بن ‌عبدالله انصاری به همراه یکی از بزرگان تابعین ـ که نام او را بعضی عطیه، بعضی عطا گفته‌اند و احتمال دارد عطیه بن‌حارث کوفی حمدانی باشد؛ به ‌هرحال یکی از بزرگان تابعین است که در کوفه ساکن بوده ـ این راه را طی کردند و در این روز بر سر مزار شهید کربلا حاضر شدند؛ شروع جاذبه مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جاذبه‌ای که جابر بن ‌عبدالله را از مدینه بلند می‌کند و به کربلا می‌کشاند. این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن‌های متمادی در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل‌بیت«ع» دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسینی و به مرقد سرور شهیدان.»(۳)

۳ـ پرچم پیام شهادت

شهادت بدون خاطره، بدون یاد، بدون جوشش خون شهید، اثر نمی‌بخشد و اربعین روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن آغاز شد.(۴)

۴ـ زنده ماندن یاد حسین«ع»

اربعین نشانگر تدبیر خاندان پیامبر«ص» و احیاگر حقیقت شهادت است. در اربعین حسینی یاد شهادت حسین«ع» زنده شد.(۵) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به این بعد از پیام اربعین می‌فرمایند:

«اهمیت اربعین در آن است که در این روز با تدبیر الهی خاندان پیامبر«ص»، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه و این کار پایه‌گذاری شد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی در حوادث گوناگون ـ از قبیل شهادت حسین‌بن‌علی«ع» در عاشورا ـ به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌های بعد از دستاورد شهادت استفاده‌ زیادی نخواهند برد.».(۶)

ایشان در ادامه بر این نکته تاکید دارند که درسی که اربعین به ما می‌دهد این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داریم.

۵ـ روز بازماندگان شهدا

رهبر معظم انقلاب اربعین را روز بازماندگان شهدا دانسته،(۷) با اشاره به سختی مجاهدت‌های امام سجاد«ع» و حضرت زینب«س» در صحنه تبلیغی و فرهنگی، این نکته را یادآور می‌شوند:

«درسی که اربعین به ما می‌دهد این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داریم. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت چقدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد؛ جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان، یعنی بزرگ‌ترین سرمایه‌شان را در راه خدا نثار کردند، مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایی که منتشر ‌کردند، چه‌ کردند و در ذهن آدم‌های ساده‌لوح در همه جای دنیا چه تلقین‌هائی توانستند بکنند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است.»(۸)

۶ـ گسترش فرهنگ عاشورایی

اربعین در حادثه کربلا یک آغاز بود. بعد از آن فاجعه بزرگ در کربلا، باید حادثه اسارت‌ها پیام حماسه سیدالشهدا«ع» را منتشر می‌کرد و خطبه‌ها و افشاگری‌ها و حقیقت‌گویی‌های حضرت زینب«س» و امام سجاد«ع» مثل یک رسانه پر قدرت باید فکر و حادثه و هدف و جهت‌گیری را در محدوده وسیعی منتشر می‌کرد و این کار انجام شد. رهبر انقلاب در تبیین این حرکت می‌فرمایند:

«خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئت این را پیدا نمی‌کنند که حقایقی را که فهمیده‌اند، در عمل نشان بدهند، چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نمی‌گذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهمیدند، نمی‌گذارد به آنچه فهمیده‌اند عمل کنند. در کوفه، شام، بین راه، خیلی‌ها از زبان زینب کبری«س» یا امام سجاد«ع» یا از دیدن وضع اسرا خیلی چیزها را فهمیدند، ولی چه کسی جرئت می‌کرد و توانایی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است بروز دهد؟ مثل یک عقده‌ای در گلوی مؤمنین باقی بود.

این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد و اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد. مرحوم سید بن طاووس ـ و بزرگان ـ نوشته‌اند که وقتی کاروان اسرا، یعنی جناب زینب«س» و بقیه در اربعین وارد کربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبداللَّه انصاری و عطیه‌ عوفی نبودند. عده‌ای از بنی هاشم و عده‌ای از یاران بر گرد تربت سیدالشهدا جمع شده بودند و به استقبال زینب کبری«س» آمدند. شاید این سیاست ولایی هم که زینب کبری«س» در مراجعت از شام اصرار کرد که به کربلا برویم، به همین خاطر بود که این اجتماع کوچک، اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضی استبعاد کردند که چطور ممکن است تا اربعین به کربلا رسیده باشند. مرحوم شهید آیت‌اللَّه قاضی نوشته‌ مفصلی دارد که اثبات می‌کنند ممکن است که این اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در کلمات بزرگان و قدما هست، این است که وقتی زینب کبری«س» و مجموعه اهل‌بیت«ع» وارد کربلا شدند، عطیه‌ عوفی و جناب جابر بن عبداللَّه و رجالی از بنی هاشم در آنجا حضور داشتند. این نشانه و نمونه‌ای از تحقق آن هدفی است که با شهادت‌ها باید تحقق پیدا می‌کرد؛ یعنی گسترش این فکر و جرئت دادن به مردم.

از همین‌جا بود که ماجرای توّابین به وجود آمد. اگر چه توّابین سرکوب شدند؛ اما بعد با فاصله کوتاهی ماجرای قیام مختار و بقیه دلاوران کوفه اتفاق افتاد و دودمان بنی‌امیه ظالم و خبیث بر چیده شد. البته بعد از او سلسله مروانی‌ها آمدند، اما مبارزه ادامه پیدا کرد و راه باز شد. این خصوصیت اربعین است. یعنی در اربعین افشاگری و عمل هم هست، تحقق هدف‌های آن افشاگری هم در اربعین وجود دارد.»(۹)

۷٫جهانی شدن معرفت حسینی

رهبر معظم انقلاب در دیدار موکب‌داران عراقی به عنوان میزبانان با اخلاص زائران حسینی، به جهانی شدن اربعین اشاره کردند و نوید جهانی‌تر شدن آن را دادند و این‌گونه فرمودند: «این خون حسین‌بن‌علی(ع) است که بعد از ۱۴۰۰ سال دارد می‌جوشد و روزبه‌روز تازه‌تر می‌شود، روزبه‌روز زنده‌تر می‌شود؛ این همان پیام عاشورا است که از حلقوم اباعبدالله(ع) و حلقوم زینب کبری (سلام‌‌الله ‌علیهما) در نهایت غربت و تنهایی صادر شد و امروز فضای عالم را فرا گرفته است و فرا می‌گیرد. حسین(ع) متعلّق به انسانیّت است؛ ما شیعیان افتخار می‌کنیم که پیرو امام حسین(ع) هستیم، امّا امام حسین(ع) فقط متعلّق به ما نیست؛ مذاهب اسلامی، شیعه و سنّی، همه زیر پرچم امام حسین(ع) هستند. در این راه‌پیمایی عظیم حتّی کسانی که متدیّن به اسلام هم نیستند شرکت می‌کنند و این رشته ادامه خواهد داشت ان‌شاء‌الله؛ این یک آیت عظمایی است که خدای متعال دارد نشان می‌دهد. در روزگاری که دشمنان اسلام و دشمنان امّت اسلامی با انواع و اقسام ابزارها و وسایل، با پول، با سیاست، با سلاح، علیه امّت اسلامی دارند کار می‌کنند، خداوند متعال ناگهان حادثه‌ راه‌پیماییِ اربعین را این ‌جور عظمت می‌دهد، این‌ جور جلوه می‌دهد. این آیت عظمای الهی است، این نشانه‌ اراده‌ الهی بر نصرت امّت اسلامی است، این نشان می‌دهد که اراده‌ خدای متعال بر نصرت امّت اسلامی تعلّق گرفته است.(۱۰)

۸ـ تشکیل نظام اسلامی

رهبر معظم انقلاب معتقدند که آمدن خاندان پیغمبر، امام سجاد«ع» و زینب کبری«س» به کربلا در اربعین برای تفهیم  این حقیقت بود که، «اینجا میعاد بزرگی است» و با جمع شدن در این میعاد، هدف جامعه شیعی و هدف بزرگ اسلامی جامعه مسلمین را باید به یاد هم بیاوریم. «تشکیل نظام اسلامی» و تلاش در راه آن حتی در حد شهادت، باید از یاد مسلمانان نمی‌رفت و خاطره آن باید برای همیشه زنده می‌ماند.»(۱۱)

۹٫نشان دادن تمدن عظیم اسلامی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ملّت عراق را یک ملّت بزرگ، باعزّت، بافرهنگ، با عزم و اراده دانست و ضمن اشاره به پیروی جوانان رشید عراقی از فتوای مرجعیت معظم عراق در مقابله با توطئه‌های جهانی و بخصوص داعش، از ظرفیت‌های جاری در جهان اسلام یادکردند: «اگر ظرفیّت‌های کشورهای اسلامی – ظرفیّت عراق، ظرفیّت ایران، ظرفیّت کشورهای دیگر منطقه‌ی غرب آسیا و شمال آفریقا- بر روی هم مجتمع بشود، اگر این ظرفیّت‌ها به هم برسند، این دست‌ها در هم گره بخورند، آن‌وقت امّت اسلامی نشان خواهد داد که عزّت الهی یعنی چه؛ تمدّن عظیم اسلامی را به جوامع عالَم نشان خواهند داد؛ باید هدف ما این باشد و این راه‌پیمایی اربعین می‌تواند یک وسیله‌ گویایی برای تحقّق این هدف باشد.(۱۲)

امید است این حرکت حماسه‌آفرین زمینه‌ساز ظهور منجی بشریت باشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ۱ آبان ۱۳۸۵٫

۲ـ ۱ فروردین ۱۳۸۵.

۳ـ ۱ فروردین ۱۳۸۵.

۴ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۵ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۶ـ ۲۹ شهریور ۱۳۶۸٫

۷ـ ۲۲ آبان ۱۳۶۳٫

۸ـ ۲۹ شهریور ۱۳۶۸٫

۹ـ ۲۸ بهمن ۱۳۸۷٫

  1. ۲۷شهریور ۱۳۹۸٫

۱۱ـ ۲۴ مهر ۱۳۶۶٫

  1. ۲۷شهریور ۱۳۹۸
02نوامبر/19

جهاد و شهادت هنوز همچنان طرفداران زیادی دارد

اشاره:

آیت‌الله شیخ نعمت‌الله لطفی‌نیاسری، از اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم و از مبارزان و انقلابیون دوران نهضت و مدافعان اصل ولایت‌فقیه است که همواره همگام و همراه با امام و رهبری و نظام مقدس جمهوری اسلامی و در جرگه مروجان اسلام انقلابی در حوزه علمیه قم است. او که پدر بزرگوار شهید مدافع حرم شهید محمدمهدی لطفی‌نیاسر است که در فروردین ۱۳۹۷ و در سن ۲۶ سالگی در سوریه و در حمله رژیم صهیونیستی در پایگاه هوایی T4 سوریه به شهادت رسید، پس از شهادت فرزندش با خطاب قرار دادن جامعه که به من تسلیت و تبریک نگویید و بگویید تبریک، تبریک، گوشه‌ای دیگر از روحیه این خاندان دینی و انقلابی را به نمایش گذاشت.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم انقلابی قم، سخنان مهمی را ایراد فرمودند که یکی از آنها اشاره‌ معظم‌له به نقشه دشمن برای غیر انقلابی کردن حوزه علمیه قم و شهر مقدس قم بود. نظر به اهمیت فرمایشات رهبر معظم انقلاب و حضور آیت‌الله لطفی‌ در دوران نهضت و پس از آن در طی چهل سال تا به امروز در حوزه علمیه قم و آشنایی با لایه‌های آشکار و پنهان جریان سکولار و غیر انقلابی، گفت‌وگوی خود را با این عالم انقلابی روی هشدار رهبر معظم، متمرکز کردیم و پای سخنان ایشان در خصوص این موضوع نشستیم.

 

 

*اجازه می‌خواهم نخست از دیدار با رهبر معظم انقلاب بگویم که حضرت‌عالی همراه با مردم مؤمن و انقلابی قم به زیارت ایشان رفتید و حضرت آقا مثل همیشه بیانات مهم و کلیدی خود را در بین مردم بیان کردند. نوعاً سیره حضرت آقا این است که حرف‌های کلیدی خود را در جمع مردم بیان می‌کنند. حضرت آقا اشارات مهمی داشتند، از جمله اینکه مادر و خاستگاه انقلاب، قم است و دست‌های خائنی درصددند تا فضای انقلابی قم را عوض کنند. ایشان از بزرگان حوزه و مردم قم خواستند جلوی این حرکت و این فضاشکنی را بگیرند. لکن قبل از اینکه وارد این بحث بشویم بد نیست به دوران نهضت اشاره‌ای داشته باشید. به تعبیر حضرت آقا، انقلاب امروز به رشد و بالندگی خودش رسیده است. حضرت‌عالی در دوران غربت و دوره شکل‌گیری نهضت به قم تشریف آوردید و جزو نخستین کسانی بودید که وارد نهضت شدید، می‌خواهیم نسل کنونی بدانند که امام و یاران و شاگردان آن شخصیت برجسته تاریخی چگونه فضای انقلابی را بر حوزه حاکم کردند؟ و کسانی که امروز به دنبال تغییر فضای انقلابی در حوزه هستند، آیا ریشه در همان تفکرات دارند یا اندیشه‌ها و افکار نوپدید هم ورود پیدا کرده‌اند و برآنند که در یک حرکت هماهنگ به انقلاب‌زدایی از حوزه علمیه قم بپردازند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. اولین درس و بحثی که بنده در قم برای طلاب شروع کردم در سال ۴۳ در مدرسه آقای گلپایگانی و اولین طلبه من آقای سعیدی شاهرودی، نماینده ولی‌فقیه در سپاه و یکی دو نفر دیگر بودند. در آن زمان افکاری بر حوزه حاکم بود که بر حفظ وضعیت موجود اصرار داشت و توجه نداشت اسلام این نیست  که یک دست در دست اسلام داشته باشی و دست دیگر در دست محمدرضا پهلوی باشد. طبق اسناد وقتی انقلاب در قم شروع شد، در سال ۵۶ فرح  به اطرافیانش گفته بود، «به فلانی زنگ بزنید و بپرسید پس این پاکت‌ها چی شد؟»

*منظورش چه بود؟

یعنی پاکت‌های پولی که از سال ۴۲ رفته بود به قم، باید اثر می‌کرد!

فکر حاکم بر حوزه این بود که نباید انقلاب کرد. خیلی‌ها حمل بر لاابالی‌گری می‌کردند که یعنی ولش کن. هر چه می‌خواهد بشود، ولی به ‌نظر من علت اصلی، بی‌همتی بود و اینکه همین‌جور راحت بنشینیم. دست ما را که می‌بوسند، هر خبری می‌خواهد، بشود. بی‌عفتی، بی‌عصمتی می‌خواهد بشود، بشود. هر چه بر سر رعیت می‌خواهد بیاید، بیاید. این را از فرموده‌های حضرت امام می‌خواهم استفاده کنم که فرمودند:

«من از آن آخوندهایی نیستم که عبا را به سر بکشد و مسائل را نبیند. یا از آن آخوندهایی نیستم که بنشینم یک گوشه تسبیح بیندازم.»

این نشان می‌دهد که تسبیح انداختن و عبا به سر کشیدن و ندیدن، راحت است و دردسر ندارد. هر چه می‌خواهی تسبیح بینداز. در آن شرایط افکاری از گذشتگان بر حوزه حاکم بود که فعلاً با رضاخان کنار بیاییم تا حوزه را جمع نکند تا بعد ببینیم چه می‌شود. آن فرق می‌کند با زمانی که حضرت امام فریاد زد. حضرت امام اوضاع را مناسب دید که فریاد زد. طلبه‌های جوان با روحیه‌های جدید به حوزه آمده و تعداد طلاب زیاد شده بود. اینها غیر از طلبه‌های قبلی، و بسیار جوشان و خروشان بودند و لذا حضرت امام دیدند بهترین شرایط است که این نیروهای جدید را دریابند و دیگر مثل گذشتگان عمل نکنند.

حضرت امام تصمیم گرفتند انقلاب کنند. گام اول انقلاب منحصراً از امام است. اول کسی که فریاد کشید حضرت امام بود. ایشان دید که چه ظلم‌هایی دارد می‌شود. یادم هست گوسفنددارها، به خاطر بی‌آبی و نرسیدن علوفه و نبودن امکانات، گوسفندهای‌شان را خیلی پایین‌تر از قیمت واقعی در روستاها می‌فروختند. اگر اشتباه نکنم دانه‌ای دو تومان، یعنی بیست ریال. در همان شرایطی که شاه به فکر جشن‌های دو هزار و پانصد ساله بود.

بعضی‌ها می‌گفتند شاه شیعه است و باید هوایش را داشته باشیم؛ ولی شاه نه شیعه بود، نه سنی. هیچی نبود. بی‌دین بود. پدرش هم طبق گفته بزرگان ما حتی یک روز هم به اسلام و امام حسین«ع» و دین ایمان نیاورد. گل مالیدن به سرش هم بازی و مقدمه بود برای اینکه به حکومت برسد. همان کاری که معاویه کرد. معاویه وقتی با امام حسن«ع» درگیر شد و لشکریان امام به ایشان خیانت کردند و آتش‌بس انجام شد؛ آمد به مدینه و گفت من کاری

به ایمان شماها ندارم. می‌خواهید نماز بخوانید، می‌خواهید نخوانید. می‌خواهید دین داشته باشید می‌خواهید نداشته باشید. من فقط می‌خواستم بر گرده شما سوار بشوم.

من همین تعبیر را در زندگی رضاشاه می‌بینم. اصلاً کاری نداشت به این کارها. این گل مالیدن به سر و حتی شرکت در بعضی جلسات عزا همه برای این بود که بر اوضاع مسلط بشود، والا رضاشاه نه دین داشت، نه ایمان، نه هیچی.

لذا وقتی حضرت امام به آیت‌الله حائری اول، که درود خدا بر او باد می‌فرماید، «چرا فریاد نمی‌زنید؟» آیت‌الله حائری می‌فرماید، «من از گاو می‌ترسم برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد.» این خودش نشان می‌دهد آیت‌الله حائری بزرگ تشخیص داده بود که حوزه در خطر است و اگر کسی می‌گوید چرا ایشان انقلاب نکرد جوابش یک کلمه است. آن روز اساس حوزه را جمع می‌کردند، اما تشخیص حضرت امام این بود که دیگر این مردک دوم، قادر بر جمع کردن حوزه نیست این غیر از پدرش است.

 

*ما می‌بینیم حضرت امام تا زمانی که حضرت آیت‌الله بروجردی رضوان‌الله علیه زنده هستند، به احترام این مرجع بزرگ خیلی به این مسائل ورود پیدا نمی‌کنند؛ اما بعد از رحلت ایشان به صورت علنی و آشکار وارد میدان می‌شوند.

برداشت من با برداشت بعضی از آقایان فرق دارد. به نظر من آیت‌الله بروجردی حد وسط بین آیت‌الله حائری و حضرت امام بود. بعضی از آقایان می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی راه مرحوم آیت‌الله حائری را رفته است، ولی به نظر من این طور نیست. ایشان با بعضی انقلابیون در ارتباط بوده و صحبت بعضی از انقلابیون را می‌شنیده است. بله نرفته بالای منبر فریاد بزند، ولی مرحوم آیت‌الله بروجردی حد میانی بین آیت الله حائری و حضرت امام و علمای بعد از خودش بوده است.

*امام خمینی نقش مهمی در آمدن آیت‌الله بروجردی به حوزه قم داشتند.

بله! حضرت امام خودش از اولین کسانی بود که باعث و بانی شد ‌که مرحوم آیت‌الله بروجردی عزیز از بروجرد تشریف بیاورد قم و این معلوم می‌شود که آیت‌الله بروجردی بزرگ، مورد قبول امام بود و حضرت امام افکار بلند ایشان را قبول داشت. حضرت امام در فکر این بود که مرحوم بروجردی یک کاری بکند کارستان که کرد و در ظرف پانزده سال، رهبری شیعه را از نجف به قم منتقل کرد. حضرت امام همین را می‌خواست که شرایط مرکزیت حوزه قم جور بشود و جا بیفتد تا بعد یک کاری بکنیم. آخر جنگیدن اسلحه می‌خواهد و امام آمد و در کنار انبار اسلحه‌ای نشست که مرحوم بروجردی فراهم کرد. آن اسلحه چی بود؟ اینکه تمام توجه‌ها به قم بود و حضرت امام بعون‌الله از این فرصت طلایی استفاده کرد. اینکه می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی مثل مرحوم آیت‌الله حائری بود، این طور نیست و من قطعاً این حرف را قبول ندارم. آیت‌الله بروجردی در بسیاری از کارها با مرحوم حائری فرق داشت. شاگرد ایشان هم نبود، بلکه شاگرد علمای نجف، از جمله مرحوم آخوند خراسانی بود. هنر مرحوم بروجردی تمرکز مرجعیت در قم در طی پانزده سال بود.

*وقتی آیتالله العظمی بروجردی از دنیا ‌رفتند، برجستگی و امتیازات ویژه امام عیان شدند. آیا امام هم با ایشان تفاوت نداشت؟

مرحوم آیت‌الله بهاء‌الدینی نظرش این بود که حضرت امام از جنس ما نیست. خیلی از کسانی که می‌خواستند سری توی سرها دربیاورند دنبال این می‌گشتند مسجدی داشته باشند، اما حضرت امام در تمام عمر هرگز به فکر مسجدداری و صرفاً نماز جماعت برگزار کردن نبود. از روی نجف نباید قیاس کرد. در آنجا به ایشان التماس کردند که اینجا دو رکعت نماز بخوانید. لیکن در قم، چه در فیضیه چه در حرم یا مساجد معروف، اقامه جماعت نداشتند و این نمازها را حمل بر این می‌کردند که آدم می‌خواهد دو نفر را دنبال خودش راه بیندازد. من یادم نمی‌آید یک نفر گفته باشد من رساله مجانی از امام یا دفتر یا بیت امام گرفتم. نمی‌خواستند مرید بازی باشد. طلبه‌ها همان موقع وقتی می‌رفتند تبلیغ به هر بیتی که وابسته بودند، ساک و چمدانشان را پر از رساله می‌کردند. امام می‌خواست این رسم را به هم بزند.

*حضرت‌عالی رساله امام را خودتان می‌خریدید و هدیه می‌دادید؟

بله ما می‌خریدیم و هدیه می‌دادیم و وقتی کتاب «ولایت فقیه» و «جهاد اکبر» و … آمد، برای رساله حضرت امام از بعضی از متدینین پول می‌گرفتیم، ولی اغلب مجانی می‌دادیم. گاهی بخشی از تبلیغ را به این صورت انجام می‌دادیم. قرارمان هم این بود که اگر پرسیدند رساله‌ای چیزی داری؟ بگوئیم رساله آیت‌الله موسوی در خانه‌ام هست. به مردم این‌ را می‌گفتیم. در ماه رمضان در مساجد بحث می‌کردیم و مرتباً می‌گفتیم آیت‌الله موسوی این جور گفته‌اند. نمی‌گفتیم آقای خمینی. مسجدی‌ها هم فهمیده بودند که باید چه بگویند. مأموران ساواک و ژاندارم‌ها و پاسبان‌ها می‌آمدند و می‌پرسیدند، «این آقا چه دارد می‌گوید؟» گفته می‌شد، «ایشان با آقای خمینی کار ندارد. رساله آیت‌الله موسوی را می‌گوید.» آن موقع کلمه موسوی در نام امام خمینی معروف نبود و به مأمورها گفته بودند دنبال اسم خمینی بگردید.

آن روزها با زحمت چند عکس از حضرت امام پیدا می‌کردیم و شب‌ها به در حجره‌های خودمان یا رفقا می‌چسباندیم. صبح که می‌شد متصدی مدرسه به خادم می‌گفت که آنها را جمع کند و فردا شب دوباره روز از نو روزی از نو.

به ما توصیه می‌کردند که آرام باشید و بگذارید حوزه آرام باشد. آن وقت گلدسته‌های حرم معصومه«س» و بام حضرت معصومه«س» یکی از جاهایی بود که طلبه‌های انقلابی می‌رفتند و از آن بالا اعلامیه‌ها را پرت می‌کردند پائین. گاهی کل صحن پر از اعلامیه می‌شد. یادم است یکی از نوبت‌ها در صحن بودیم که کارتی که دوست عزیز و مجاهد بزرگ آقای رحیمیان چاپ کرده بود، از بالای پشت بام حرم پخش شد، نزدیک نوروز بود. یک عکس بسیار زیبا از امام بود و در کنارش اوصاف امام: شجاعت رشادت، صداقت و… را ردیف کرده بود.

طلبه‌های انقلابی هیچ روزی از پا ننشستند. اگر یک روز حضرت امام به جهتی فتیله انقلاب را پایین می‌آورد، اینها هم پایین می‌آوردند. یک روز که بالا می‌برد، اینها هم بالا می‌بردند. وقتی حضرت امام به ترکیه و بعد به نجف تبعید شدند، ما دائماً گوش به زنگ بودیم که ایشان چه می‌فرمایند. وقتی در بیانات حضرت امام شدت می‌دیدیم، ما هم شدت می‌دادیم و می‌دیدیم امام یک مقدار ملایم‌تر صحبت کرده، ما هم ملایم می‌شدیم.

در زمان حکومت نظامی یک روز می‌خواستم چند تا کارتن کتاب مثل جهاد اکبر و… را از قم خارج کنم، هر چه این در و آن در زدم دیدم نمی‌شود. کل خروجی‌های شهر در اختیار نیروهای حکومت نظامی بود. عاقبت یک راه فرعی‌ از باغ‌های فلکه بسیج به سمت جمکران پیدا کردم. در آن جاده فقط تراکتور می‌توانست تردد کند، ولی من  ماشین صفر کیلومتر نو را انداختم در آن سنگلاخ‌ها و بالاخره کارتن را به کاشان رساندم.

*در آن مقطع حضرت امام از جریان متحجر یاد کردند. ظاهراً بزرگ‌ترین خطر از نگاه حضرت امام این جریان بود، در مورد این جریان بفرمایید و آیا ریشه‌های آن در امروز هم قابلیت این را دارد که دوباره بدنه حوزه را در دست بگیرد؟

جریان متحجر فکرش کوچک است و می‌گوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. روحانی باید فقط به خانه خودش فکر کند و به محل درسش و نهایتاً به محله و شهرش!. می‌گویند همان‌طور که علمای گذشته چند کیلو زغال و چند نان بین فقرا توزیع می‌کردند، در این روزگار هم باید آخوند این جوری باشد. می‌گوید ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. می‌گویند ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب شده یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم. ما در خانه یک روضه‌ سنّتی می‌گیریم و آقایی می‌رود بالای منبر و مدح و ثنایی می‌کند و کاری به، «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» نداریم. مسئولیت ما نیست که به این بیندیشیم که اسلام انسان را مسئول خواسته، هم نسبت به خود و هم نسبت به نزدیکان و جامعه و کل بشریت. می‌گوید که ما کاری به گرفتاری‌های مسلمانان فلسطین و لبنان و یمن نداریم. متاسفانه این فکر الان هم هست.

این آقایان در عین حال که از مواهب اسلام استفاده می‌کنند، می‌گویند خیلی، کاری به این کارها نداریم. بعضی از اینها در زمان جنگ از شهرهائی که موشک به آنها می‌رسید به مشهد نقل مکان کردند و جنگ که تمام شد، آمدند و ما را دعوت به سکوت و آرامش کردند و می‌کنند.

اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند: اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده.

*نظر حضرت‌عالی به عنوان پیشکسوت جهاد و شهادت درباره نوع مواجهه با جریان متحجر در حوزه چیست؟

جریان متحجر می‌گوید که حکومت در اسلام نیست، در حالی که حرکت امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت است، تشکیل حکومت برای چی؟، برای برپاداری دین، برای اینکه دین را می‌خواهیم اجرا کنیم و کسی که قدرت ندارد، اجرای دین نمی‌تواند بکند. این آقایان باید توجه کنند در طول این هزار و خرده‌ای سال یک رساله عملیه پیدا کنند که مجتهدی گفته باشد خداوند در زمان غیبت به تعطیل حدود راضی است. حضرت آیت‌الله خویی در کتاب منهاجش ولایت فقیه را می‌پذیرد. آن رجل آسمانی در زمان صدام می‌خواست حوزه را حفظ کند و می‌پذیرد که اسلام، خدا، امام زمان«عج» به تعطیل حدود و احکام راضی نیستند.

 

 *امثال حضرت‌عالی شیب سلسله پهلوی به سمت قهقرا را چگونه رصد می‌کردید؟

جشن ۲۵۰۰ ساله، فسق و فجور و کثافت‌کاری‌ها در خیابان‌های شیراز و نمایش بی‌پرده مسائل جنسی و بی‌عفتی و مسائلی که در خطه شمال اتفاق می‌افتادند، مردم را خراب و فاسد کردند، و الا مردم ما نجیب هستند. آن موقع بود که امام دید دیگر مثل اینکه عمر حکومت شاه به سر رسیده و پیمانه‌اش پر شده و دیگر نمی‌شود بیش از این با او مدارا کرد، لذا شروع کرد به طرح بحث ولایت‌فقیه و فریاد زدن و دوباره برنامه سال ۴۲ را در نجف شروع کرد و به‌تدریج جریان مبارزه را شدت بخشید و مردم هم همراهی کردند.

*ارزیابی شما از مقطع کنونی نظام جمهوری اسلامی و نوع حضور مردم چیست؟

راستش من بین خودم و خدا نمی‌دانستم آقا این‌قدر طرفدار دارد تا شهادت پسرم پیش آمد. تا آن موقع نمی‌دانستم که آقا تا این اندازه محبوب دل‌هاست. من پنجاه شصت سال است که مدرس حوزه هستم و هرگز تا این اندازه مورد لطف و محبت مردم نبوده‌ام. متوجه شدم که شهادت هنوز هم خیلی طرفدار دارد. به شهادت چه کسی این ‌قدر پر و بال داد؟ حضرت آقا! ایشان روشن کرد که اگر می‌خواهید ذلیل نشوید، نکبت به زندگی‌تان نیفتد، زن‌ها و دخترانتان در بازار به فروش نروند ـ همان‌ بلائی که در سوریه و عراق به سر زنها آمد ـ  باید جهاد و شهادت را زنده نگه دارید.

سردار سلیمانی، عبد صالح خداست و تملق احدی را نمی‌کند در تیر ماه در مشهد با اساتید بسیجی جلسه‌ای داشتیم. ایشان وقتی صحبتش تمام شد، از مقابل جمعیت، آمد دست مرا ببوسد و من ناراحت شدم و دستم را به‌شدت کشیدم و گفتم، «سردار! من باید دست شما را ببوسم. شما در بیرون مرزها پرچم اسلام هستی.» و ایشان را در آغوش گرفتم و پیشانی‌اش‌را بوسیدم.

به هرحال من حدود پنجاه سال است که مدرس هستم و امروز مدرس نشده‌ام. بالغ نبودم که به قم آمدم و بلوغم در قم بوده است. چطور شده که الان همه این‌گونه تواضع و فروتنی برای من به خرج می‌دهند؟ این به برکت رهبری و ارشادات حضرت آقاست.

 

*از فرزندتان شهید محمد مهدی هم نکته‌ای بفرمایید.

همین‌جا که حضرت‌عالی نشسته‌اید، سردار بزرگ اسلام، آقای حاجی‌زاده فرمانده هوا فضا نشسته بودند و فرمودند که محمدمهدی لطفی ۷۰۰ تا نیرو داشته. این همان رویشی است که حضرت آقا می‌فرمایند. اولین کسانی که برای ما هدیه‌ آورد، یکی دو تن از علمای یمن بودند. اولین کسی که در باره شهید مهدی لطفی‌نیاسر کلیپ ساخت، از یمن بود و ما مات ماندیم! قبل از سوریه و عراق در لبنان او را خیلی خوب می‌شناختند و در همان روزهای اولی که شهید شد عکسش را در خارج از مرزها در کنار قبر شهید مغنیه گذاشتند.

شهید دو دختر داشت و از خدا پسر می‌خواست. راهی مشهد شد و از امام هشتم این پسر را گرفت، من در مسجد امام، فرزند شش ماهه او را سر دست بلند کردم و عرض کردم این سندی است بر اینکه ما ایستاده‌ایم. مهدی می‌گفت: «بابا! من یک پسر می‌خواهم که راه مرا ادامه بدهد.» همین برای دشمن کافی است.

 

*و سخن آخر؟ 

سئوالی که شما باید می‌پرسیدی و نپرسیدی این است که آیا الان جنگیدن راحت‌تر است یا آن روزها؟ آن روزها جبهه جنگ، محدود بود، اما امروز جبهه جنگ گسترده‌ و پیچیده‌ است. ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستاده‌ایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان ‌جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جریان متحجر فکرش کوچک است و می‌گوید یک روحانی حق ندارد جهانی فکر کند. ما حق نداریم راه امام حسین«ع» را برویم. می‌گوید ما باید بنشینیم در خانه و هیچ کاری به کار دنیا و مردم و مسلمانان و شرق و غرب و اینکه کجا غصب یا اشغال شده و مردمانش تحت ستم هستند و امثالهم نداشته باشیم

 

۲٫

 

اینها چند سال قبل زمزمه جدایی روحانیت از حکومت را سر دادند. ما هم فوراً یک تشکل تشکیل دادیم به نام تشکل اساتید ولایی. این تشکل اساتید ولایی امروز حداقل هزار نیرو دارد، هوادار نه، بلکه کسانی که ثبت نام کرده و حاضرند امضا کنند. اینکه حضرت آقا فرمودند اگر ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، رویش خیلی بیشتر از ریزش بوده

 

۳٫

ما هم باید حواسمان جمع فرمایشات آقا باشد. به آقا عرض کردم ما تا آخر ایستاده‌ایم و پای کار هستیم. والله العلی العظیم اگر همین الان رهبر معظم انقلاب اشاره کنند، من عازم همان ‌جایی خواهم شد که پسرم شهید شد. عمری به امام حسین«ع» گفتیم، «کاش در کربلا بودیم.» حالا فرصتش فراهم شده است. از چه بترسیم؟

02نوامبر/19

سیره امیرمؤمنان(ع) در مبارزه با فساد مالی و اقتصادی در جامعه

اشاره

امروزه با خواندن اخبار و رسانه‌ها متوجه می‌شویم که در اذهان مردم کوچه و بازار از باسواد و بی‌سواد، اصلی‌ترین سخن همه شکایت، حکایت و تحلیل گرانی‌های افسارگسیخته است. از گرانی ارز و دلار گرفته تا طلا و… که طبعاً بر مسکن، اجاره خانه‌ها، کالاها و اجناس و مایحتاج مردم تأثیر گذاشته و پول ملی ارزش خود را به‌شدت از دست داده است.

در خصوص بروز معضلات فوق، تحلیل‌های فراوانی وجود دارند. یکی از عوامل، تحریم دشمن و نقشه‌ها و در واقع جنگ اقتصادی دشمن است. عوامل دیگر، بی‌‌برنامگی دولتمردان، خیانت و اختلاس، احتکار زالوصفتان جامعه و حرص و ولع مردمی است که متأسفانه بلوغ اقتصادی چندانی ندارند.

وضعیت جامعه ما به‌نوعی شبیه دوران حضرت علی«ع» است. اما در توصیف جامعه خویش می‌فرمایند: «به هر جا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر! آیا جز فقیری که از فقر خود رنج می‌برد و یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران می‌‌کند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل می‌ورزد تا بر ثروتش بیفزاید یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها سنگین شده است، چیز دیگری می‌بینی؟ اخیار و صالحان کجایند؟! آزادگان و بخشندگان چه شده‌اند؟ کجایند آنان که در داد و ستد پارسایی می‌کردند و راه و روش پاکیزه داشتند؟ آیا نه چنین است که همگی از این جهان پست و زودگذر و آمیخته به تیرگی و رنج، رخت به جهان دیگر برده‌ و شما جای آنها مانده‌اید، در میان گروهی فرومایگان که لب‌ها از به هم خوردن و بردن نامشان و نکوهش اعمالشان ننگ دارد. در این حال باید گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏.» و در ادامه می‌فرمایند: «نه کسی باقی مانده که کار زشت را دگرگون کند و نه کسی که از نافرمانی و معصیت باز دارد. شما با چنین وضعی می‌‌خواهید در خانه قدس الهی و جوار رحمت پروردگار قرار گیرید و عزیزترین دوستانش باشید؟ هرگز خدا را نسبت به بهشت جاودانش نمی‌توان فریفت و جز با عبادت، رضایت او را نمی‌‌توان به دست آورد. نفرین بر آنان که دیگران را امر به معروف و خود ترک می‌‌کنند، و نهی از منکر دارند و خود مرتکب آن می‌شوند.»(۱)

بدون تعارف باید این کلام نورانی حضرت را اعلام خطری برای جامعه امروز خود بدانیم که فرمود: «بدانید که خدای‌تان رحمت کند! شما در زمانی هستید که حق‏گویان در آن اندک‌‌اند و زبان‌ها در گفتن راست، ناتوان و جویندگان حق بیم دارند. مردم این زمان به نافرمانی خدا کمر بسته‌‌اند، جوانانشان بدخوی‌اند و پیرانشان گنهکار و عالمانشان منافق و قاریانشان سودجو و چاپلوس. خردان، بزرگان را ارج نمی‌نهند و توانگران بینوایان را یاری نمی‌‌رسانند.»(۲) ازدیگر از عوامل این اوضاع اقتصادی، عدم برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی و اخلالگران و محتکران است. هدف از این مقالۀ مختصر، بیان گوشه‌هایی از سیره حضرت علی«ع» با مفسدان و اخلالگران اقتصادی است.

الف) نصیحت و برحذر داشتن جامعه از خلافکاری

حضرت علی«ع» در مرحله اول برای اصلاح وضع اقتصادی و برخورد با اخلالگران، مردم را به رعایت احکام و قوانین الهی، انفاق مال، دستگیری از فقیران، پرهیز از انباشت مال و رباخواری و دوری از احتکار دعوت می‌کند که نمونه‌هایی نقل می‏شود: «خداوند با دلایل واضح خود برای شما عذری باقی نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برای‌تان بیان فرموده که چه کارهایی را خوش دارد و چه کارهایی را خوش ندارد تا از آنچه خوش دارد، پیروی و از آنچه ناخوش دارد، اعراض کنید…»(۳)

و تأکید می‏فرمایند که: «لقمه‌های حرام را به شکم‌های خود داخل نکنید؛ زیرا شما در برابر چشم کسی هستید که نافرمانی را بر شما حرام کرده و راه فرمانبر‌‌داری را برای‌تان هموار ساخته است.»(۴)

و در جای دیگر می‏فرمایند: «بزرگ‌ترین حسرت‌ها در روز قیامت، حسرت کسی است که در نافرمانی خداوند مالی گرد آورد و دیگری آن‌ را به ارث برد و در راه خدای سبحان انفاقش کند و به بهشت رود و آن گرد آورنده وارد جهنم شود.» (۵) این روایات و امثال آن نشان می‌دهند که دولت باید در گام اول به بازاریان، تاجران، کارمندان بانک و بنگاه‌های اقتصادی و… اطلاع‌رسانی و اتمام حجت و آنها را از حلال و حرام و مجازات‌های تخلفات مطلع کند. امام علی«ع» مکرر می‌فرمودند: «ای تاجران! اول فقه (و احکام را یاد بگیرید)، بعد تجارت (کنید).»(۶)

ب) معرفی الگوهای عملی به مردم

حضرت علی«ع» در جایگاه امامت و رهبری جامعه سعی کردند با رفتار خود الگوی مطلوب اسلامی را در مسائل اقتصادی به نمایش گذارند. از مردم و مسئولان دولتی می‌خواستند تا در جهت این الگوی مطلوب حرکت کنند؛ گرچه هرگز نمی‌توانند مانند آن حضرت باشند؛ ولی تلاش کنند لااقل شبیه ایشان شوند. کم مصرف کردن و بازدهی زیاد، کوشش و تلاش در راه تولید بیشتر و بذل و انفاق آن در راه خدا، سه ویژگی بارز اقتصادی و رفتاری حضرت بود.

امام در نامه‌ای به «عثمان بن حنیف» درباره لباس و طعام خود می‌فرمایند: «اینک امام شما از تمام دنیایش به پیراهنی ژنده و کهنه و از همه طعام‌هایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا با پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید. به خدا سوگند! از دنیای شما پاره زری نیندوخته و از همه غنایم آن، مالی ذخیره نکرده‌ام و به جای این جامه که اینک کهنه شده است، جامه‌ای دیگری آماده نساخته‌ام.»(۷)

امام راز این‌گونه زندگی را خود چنین بیان می‌کنند: «خداوند مرا امام خلقش قرار داد و بر من واجب کرد که نفس، طعام، نوشیدنی و لباسم را در حد ضعیفان از مردم قرار دهم تا آنکه فقیر به من اقتدا کند و ثروتمند طغیان نکند.»(۸) طبق این احادیث، تنها مسئولی می‌تواند اصلاح اقتصادی و با فساد مبارزه کند که خود ساده‌زیست باشد، حقوق نجومی، رانت‌خواری و تجمل‌گرایی نداشته باشد و در ورود کالای قاچاق، گرفتن ارز غیرقانونی، استفاده ناحق از امکانات دولتی و… دخیل نباشد.

چنین مسئولی اقتصاد کشور را رونق می‌دهد، نه کسانی که با ورود کالای خارجی ده‌ها کارخانه و شرکت داخلی را به تعطیلی کشانده، صنایع کوچک و بزرگ را از رونق انداخته‌‌اند. جای شرمندگی است که از چین مهر و تسبیح وارد می‌شود و با ارز دولتی سطل زباله وارد کشور می‌کنند(۹) مسلم است با این رفتار، اقتصاد ما اقتصاد مقاومتی نمی‌شود.

ج) تحت نظر  داشتن  بازار

یکی از وظایف مهم مسئولان حکومت اسلامی، نظارت سختگیرانه بر بازار و کارخانه‌ها و مراکز فروش است. حضرت علی«ع» برای آنکه مردم در معاملات خود احکام خدا را رعایت کنند، شخصاً به بازار می‌رفتند، مردم را به رعایت تقوا در معاملات امر می‌فرمودند، بر اجرای احکام الهی نظارت داشتند و در صورت دیدن تخلف، برخورد می‌کردند.

در سیره امام علی«ع» در نظارت بر بازار به نکات بسیار دقیقی بر می‌خوریم که جای بحث آن در این مقاله کوتاه و مختصر نیست. فقط اشاره می‌کنیم که حضرت از احتکار شدیداً نهی می‌کردند(۱۰)بر قیمت‌ها به‌شدت نظارت داشتند(۱۱) و بر توزین کالا تأکید می‏فرمودند.

د) بر خورد شدید با متخلفان و مفسدان اقتصادی

مسائل اقتصادی نبض جامعه هستند و اگر در آنها اخلال، اختلاس، فساد و احتکار راه یابد، کل جامعه را به بی‌نظمی و فساد می‌کشانند، پس با متخلفان این وادی باید با جدیت توأم با دقت و قانونی باید برخورد شود.  به نمونه‌هایی از برخورد حضرت علی«ع» با گروه‌های مختلف از متخلفان و اخلالگران اقتصادی اشاره می‏کنیم:

  1. مجازات اختلاس‌کنندگان

حضرت در نامه شدیداللحنی «اشعث بن قیس»، والی آذربایجان را که در زمان عثمان منصوب شده و صد هزار درهم از بیت‌المال برداشت کرده بود، احضار می‌کنند و می‌فرمایند:

«اگر این مبلغ را به بیت‌المال بازنگردانی، گردنت را با شمشیر خواهم زد…» و سرانجام پول به بیت المال بازگشت.(۱۲)

و در همین زمینه نامه‌های تندی به زیاد بن ابیه(۱۳) (جانشین و قائم مقام عبدالله بن عباس در فارس)؛ شریح بن حارث(۱۴) (قاضی شهر کوفه)؛ عثمان بن حُنیف انصاری(۱۵) (عامل حضرت در بصره)؛ قدام بن عجلان(۱۶) (عامل حضرت در کشکر؛ بین کوفه و بصره)؛ مصقلَه بن هُبَیرَه شیبانی(۱۷) (والی اردشیر خره) و ابن جارود عبدی(۱۸) (عامل حضرت در اصطخر، یکی از شهرهای قدیمی فارس و معرّب استخر) مرقوم فرمودند که نشان دهنده حساسیت شدید حضرت نسبت به بیت المال و برخورد با اختلاسگران بوده است.

  1. مجازات شدید رشوه‌خواران

زمانی که «علی بن هَرَمه»، بازرس بازار اهواز، از بازاریان رشوه گرفت، حضرت نامه‌ای به «رفاعه بن شداد»، قاضی منصوب خود در اهواز فرستادند و فرمودند: «وقتی نامه‌ام به تو رسید، ابن هرمه را برکنار و زندانی کن و حکم مرا به مردم و کارگزارانت اعلان نما و [بدان که] هرگونه غفلت و تفریطی موجب هلاکت نزد خداوند خواهد شد.»(۱۹)

حضرت در این نامه کیفیت برخورد با ناظر رشوه‌خوار را این‌گونه بیان می‌دارند:

«پس چون روز جمعه فرا رسد، او را از زندان بیرون بیاور و سی و پنج ضربه شلاق بزن و در بازارها بگردان. هر کسی علیه او مدعی شد و شاهد آورد، خود و شاهدش را سوگند بده، آنگاه از محل دارایی‌های او (ابن هرمه) مقدار شهادت داده شده را به مدعی بپرداز، سپس او را با خواری و زشتی به زندان باز گردان و پاهایش را ببند و در وقت نماز باز کن. بین او و کسی که برایش خوراک، نوشیدنی، پوشاک یا زیرانداز می‌آورد، حایل مشو و نگذار کسی که به او خصومت و کینه می‌آموزد و امید آزادی به او می‌دهد، بر او وارد شود. اگر به تو ثابت شد که کسی چیزی به او یاد داده که به ضرر مسلمانان است، او را با تازیانه بزن و زندانی‏اش کن تا توبه کند.»

  1. کیفرمحتکران و گران فروشان

در شرایط فعلی، از دیگر مشکلات جدی کشور «احتکار» است. از احتکار خودرو گرفته تا کالاها و اجناس مورد نیاز روزمرۀ مردم تا هر روز بر قیمت‌ها افزوده شود و چنانکه می‌بینیم، خرید اجناس برای فقرا کمرشکن شده است. اما چرا با محتکران برخورد جدی نمی‌شود؟

حضرت امیر«ع» در عهدنامه مالک اشتر، ضمن تأکید بر نقش مهم بازرگانان و صنعتگران، آنان را مایه منفعت و پدید آمدن وسایل آسایش می‌دانند و سود حاصل از تلاش آنان را موجب برپایی بازارها بر می‌شمرند و درباره محتکران می‏فرمایند:

«…و با این همه بدان که میان بازرگانان بسیارند کسانی که معامله بد دارند؛ بخیلند و به دنبال احتکار، فقط به سود خویش می‌کوشند و کالا را به هر قیمتی که می‌خواهند، می‌فروشند و این سودجویی و گران‏فروشی زیانی است بر همگان و عیب است بر والیان، پس باید جداً از احتکار جلوگیری کنی که رسول خدا«ص» از آن جلوگیری کردند.»(۲۰)

همچنین حضرت در نامه‌ای به «رفاعه بن شداد» فرمودند:

«…از احتکار نهی کن، پس هر کسی را که مرتکب آن شد، تنبیه بدنی و با آشکار ساختن آنچه که احتکار کرده است، مجازاتش کن.»(۲۱) در مجازات محتکر دو نکته مهم وجود دارد که متأسفانه در این زمان کمتر‏ اجرا می‌شود:

یک: تنبیه بدنی. واقعیت این است که همه مجرمان جانشان را دوست دارند و اگر تنبیه بدنی کاملاً اجرا شود، به‌شدت از احتکار جلوگیری می‌کند؛

دو: رسوا کردن محتکر تا موقعیت خود را بین مردم از دست بدهد.

افزون بر این تأکیدات، به گواهی برخی روایات که از طرف اهل‌ سنت نقل شده است، امام شخصاً با احتکار برخورد می‌کردند.(۲۲)

  1. مجازات کارگزارن متخلف

امام به‌شدت بر رفتار کارگزاران خود نظارت می‌کردند و برای این کار جاسوسانی را چون «کعب بن مالک» گمارده بودند. در عهدنامه‌ مالک اشتر چنین آمده است: «در اعمال کارگزاران خود کاوش نما و جاسوسانی از مردم راستگو و وفادار به خود بر آن بگمار؛ زیرا مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در رعیت وا می‏دارد… هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان نزد تو به خیانت او گرد آمد، همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده، تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی، سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او بزن و ننگ رسوایی را بر گردنش آویزان کن!»(۲۳)

این نامه نشان می‌دهد که خیانتکاران اداری، هم باید تنبیه بدنی و هم به مردم معرفی شوند تا دیگر به او اعتماد نکنند.

پینوشت‌ها:

  1. نهج البلاغه، سیدرضی، ترجمه: محمد دشتی، انتشارات پارسایان، ۱۳۷۹ش، ص ۲۴۴ – ۲۴۶، خطبه ۱۲۹٫
  2. همان، خطبه ۲۴۴ و ۱۱۲٫
  3. همان، خطبه ۱۷۶، ص ۳۳۲٫
  4. خطبه ۱۵۱، ص ۲۷۸٫
  5. همان، حکمت ۴۲۱
  6. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار صعب و دارالتعارف، بیروت، ۱۴۰۱ق، ج ۵، ص ۱۵، ح ۱٫
  7. نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص ۵۵۲٫
  8. الکافی، ج ۱، ص ۴۱۰، ح ۱٫
  9. ابطحی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، در نطق مجلس مورخ: ۳۱/۴/۹۷٫
  10. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  11. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۶، ح ۸۱٫
  12. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۹۶٫
  13. نهج البلاغه، نامه ۳۰ و حکمت ۴۷۶٫
  14. همان، نامه ۳٫
  15. همان، نامه ۴۵٫
  16. أنساب الأشراف، بلاذرى، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق، ج ۲، ص ۳۸۸٫
  17. نهج البلاغه، خطبه ۴۴٫
  18. همان، نامه ۷۱٫
  19. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث، بیروت، ۱۴۰۴ق، ج ۴۱، ص ۱۱۹، ح ۲۷٫
  20. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  21. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۳۶، ح ۸۱؛ مستدرک الوسائل، میرزا حسین بن محمد نوری، نشر آل‌البیت، بیروت، ۱۴۰۸ق، ج ۱۳، ص ۲۷۷، ح ۱۵۳۴۶٫
  22. کنز العمال، متقی هندی، مؤسسه الرساله، بیروت، ج ۴، ص ۱۷۲، ح ۱۰۰۷۰٫
  23. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
02نوامبر/19

حماسه آفرینی امام سجاد«ع» در عصر عاشورا

مقدمه

امام سجاد«ع» در شب و روز عاشورا به مشیت الهی بیمار شدند؛ لیکن این بیماری مانع پیکار امام نشد. در این نوشتار به پیکار امام در عصر عاشورا و مجروح شدن ایشان اشاره می‌شود.

همراهی با امام

امام زین‌العابدین«ع» در ترک مدینه و حضور در مکه و کربلا،  پدر را همراهی کرد و یکی از علل همراهی ایشان و خاندان امام، پیشگیری از دستگیری آنان و ممانعت از خطرات احتمالی نسبت به جان آنان و حتی به مخاطره افتادن قیام امام حسین«ع» بود. سید ابن طاووس (متوفی۶۶۴ق) بر این احتمال  تصریح دارد و می‌نویسد:

«از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهل‌بیت«ع» تلقی شود این است که اگر امام حسین«ع» زنان و فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن می‌گذاشت، احتمال می‌رفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را دستگیر کند و سپس عواقب شوم و رفتارهای زننده‌ای پیش می‌آمد که امام حسین«ع» را از جهاد و شهادت بازمی‌داشت.»(۱)

بیماری امام

متون تاریخی تنها از بیماری امام سجاد«ع» در شب و روز عاشورا خبر داده‌اند که این بیماری سخت، یک مشیت الهی برای زنده ماندن امام بود.

به گزارش شیخ مفید، امام سجاد«ع» عصر تاسوعا بیمار بوده است؛ او چنین روایت می‌کند:

«فَجَمَعَ الْحُسَیْنُ«ع» أَصْحَابَهُ عِنْدَ قُرْبِ الْمَسَاءِ ـ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ«ع» فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا یَقُولُ لَهُمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاکَ مَرِیضٌ؛(۲) امام حسین«ع» نزدیک غروب (تاسوعا) یاران خویش را جمع کرد. امام زینالعابدین«ع» مى‏فرماید، «من با آنکه بیمار بودم، نزدیک رفتم که سخنان پدرم را با ایشان بشنوم.»

همچنین امام سجاد«ع» در گزارش خود از شب عاشورا، از بیماری خود یاد کرده، می‌فرماید:

«إِنِّی جَالِسٌ فِی تِلْکَ الْعَشِیَّهِ الَّتِی قُتِلَ أَبِی صَبِیحَتِهَا وَ عَمَّتِی زَیْنَبُ عندی تُمَرِّضُنِی؛(۳) من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد، نشسته بودم و عمه‏ام زینب«س» نیز نزد من بود و از من پرستارى می‌کرد.»

حُمَید بن مسلم ازدی، از گزارشگران واقعه کربلا که در روز عاشورا از سپاهیان عمر بن سعد بود، مدعی است که پس از شهادت امام حسین«ع» به ‌اتفاق شمر و عده‌ای از همراهان او به خیمه امام سجاد«ع» رسیدیم و دیدیم آن حضرت از شدت بیمارى بر بستر خود افتاده است و تاب حرکت ندارد. عده‏اى که با شمر بودند پیشنهاد قتل او را دادند و من گفتم، «سُبْحَانَ اللَّهِ أیُقْتَلُ الصِّبْیَانُ إِنَّمَا هُوَ صَبِیٌّ وَ إِنَّهُ لِمَا بِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّى رَدَدْتُهُمْ عَنْهُ؛ عجیب است مگر چنین مقررشده که فرزندان هم کشته شوند! او صبی است و این بیمارى و ناتوانى کافى به حال اوست.»(۴) البته حمید بن مسلم به ‌غلط بر «صبی» بودن و خردسالی امام اشاره ‌کرده است که در پاسخ می‌توان به این نکته مورخ نامی محمد بن سعد (متوفی ۲۳۰ق)  اشاره کرد که مدعی است، «أن علی بن حسین کان مع أبیه و هو ابن ثلاث أو أربع و عشرین سنه. و لیس قول من قال إنه کان صغیرا و لم یکن أنبت بشی‏ء. و لکنه کان یومئذ مریضا فلم یقاتل. و کیف یکون یومئذ لم ینبت و قد ولد له أبو جعفر محمد بن علی؛»(۵) علی بن حسین«ع» در حالی ‌که ۲۳ یا ۲۴ ساله بود پدر را همراهی کرد و این گفته که او صغیر بوده و موى برنیاورده بود، پذیرفته نیست! البته او در کربلا بیمار بود و به دلیل بیماری پیکار نکرد. چگونه کسی خردسال باشد در حالی‌که فرزندی به نام ابوجعفر محمد بن علی برای او به دنیا آمده بود.»

حفظ و سلامت امام زین‌العابدین«ع» به‌ عنوان حجت خدا پس از سومین امام، یک مشیت الهی بود تا زمین لحظه‌ای بدون حجت خدا نباشد و در سایه او جایگاه امامت تداوم یابد. روایات بسیاری در ضرورت وجود حجت الهی در هستی گواهی می‌دهد و پیشوایان معصوم«ع» تأکید دارند که زمین بدون امام ممکن نیست، «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ» و حجت الهی در زمین هست تا حلال و حرام شناخته شود و مردم به سمت خداوند راهنمایی شوند، «مَا زَالَتِ الأَرضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا الحُجَّهُ یُعَرِّفُ الحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِیلِ اللَّه‏» و اگر امامی نباشد، حق از باطل شناخته نمی‌شود «إِنَّ اللَّهَ لَم یَدَعِ الأَرضَ بِغَیرِ عَالِمٍ وَ لَو لَا ذَلِکَ لَم یُعرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ‏».(۶)

پیکار و جراحت امام

عصر عاشورا همه یاران امام حسین«ع» در کربلا به شهادت رسیدند از فرزندان کسی جز علی بن حسین«ع» باقی نمانده بود که در آن ‌وقت بیمار بود و قهرا از جنگیدن ناتوان بود، آن‌گونه که قاضی نعمان مغربی (متوفی ۳۶۳ق) بیان می‌دارد، «وکان علی بن الحسین«ع» یومئذ علیلا دنفا، فلم یستطع القتال»؛(۷) علی‌بن حسین در آن روز (عاشورا) بیماری شدیدی داشت و قدرت پیکار نداشت.»

امام حسین«ع» هر چند پس از شهادت یاران تنها ماند، اما بر زنده ماندن علی بن حسین«ع» اصرار داشت و حتی او را از معرکه جنگ نیز عقب راند.

برای بررسی این مدعا نخست باید به اهتمام امام سجاد«ع» به حضور در پیکار اشاره کرد.

در برخی از منابع از پیکار امام سجاد«ع» یاد شده است آن‌گونه که که امام در قامت یک مجاهد در حالی ‌که از بیماری رنج می‌برد، شمشیر به دست گرفت و به میدان تاخت و مجروح شد و درنهایت به دستور امام حسین«ع» بازگردانده شد.

فضیل بن زبیر از محدثان و اصحاب امام پنجم و ششم، که گویا زیدی است(۸) در کتاب «تسمیه من قتل مع الحسین«ع» من ولده واخوته و اهل بیته وشیعته» به جنگیدن و مجروح شدن امام سجاد«ع» اشاره می‌کند و می‌نویسد، «کان علی بن الحسین علیلا و ارتث یومئذ و قد حضر بعض القتال؛(۹) علی بن الحسین«ع» بیمار بود و در کربلا مجروح شد، هنگامی ‌که در برهه‌ای از حوادث کربلا حضور یافت و پیکار کرد.»

«مرتث» مجروحی است که در میدان رزم جنگیده و پیکر مجروحش را زنده از معرکه کنار کشند.(۱۰)

شبیه این گزارش را نیز یحیی بن حسن شجری (متوفی ۴۹۹ق) که از عالمان زیدی است، نقل کرده است:

«وَکَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلِیلًا وَارْتُثَّ یَوْمَئِذٍ وَقَدْ حَضَرَ بَعْضَ الْقِتَالِ، فَدَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ، وَأُخِذَ مَعَ النِّسَاءِ هُوَ؛»(۱۱) علی بن حسین«ع» بیمار بود و در کربلا مجروح شد، هنگامی‌که در مقطعی از حوادث کربلا پیکار کرد، خداوند او را محافظت کرد و او همراه زنان دستگیر و به اسارت برده شد.»

روایت نقل‌شده ذیل، به‌نوعی همسو با گزارش فضیل بن زبیر و شجری است، آنکه امام سجاد«ع» در حال بیماری تلاش کرد شمشیر به دست گیرد و به سمت میدان عزیمت کند، لیکن امام حسین«ع» به خواهر دستور داد تا او را از معرکه عقب راند. تفاوت نقل ذیل در عدم اشاره به جراحت ایشان است. نکته مهم در این روایت، تلاش امام حسین«ع» به زنده ماندن فرزند است، تا زمین از حجت خدا خالی نماند، «ثم التفت الحسین عن یمینه فلم یر أحدا من الرجال و التفت عن یساره فلم یر أحدا فخرج علی بن الحسین زین العابدین«ع» و کان مریضا لا یقدر أن یقل سیفه و أم کلثوم تنادی خلفه یا بنی ارجع! فقال: یَا عَمَّتَاهْ ذَرِینِی أُقَاتِلْ بَیْنَ یَدَیِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ. فَقَالَ الْحُسَیْنُ«ع»، «یَا أُمَّ کُلْثُومٍ خُذِیهِ لِئَلَّا تَبْقَى الْأَرْضُ خَالِیَهً مِنْ نَسْلِ آلِ مُحَمَّدٍ«ص»(۱۲) آنگاه امام حسین«ع» به سمت راست و چپ خود نگریست و کسی را برای یاری نیافت. حضرت على بن الحسین زین‌العابدین«ع» که مریض بود خارج شد. آن حضرت قادر نبود شمشیر بکشد. ام‌کلثوم به دنبال آن حضرت فریاد می‌زد، «فرزندم! برگرد.» لیکن امام فرمود، «اى عمه! بگذار تا در جلو پسر پیغمبر خدا پیکار کنم.» امام حسین«ع» به ام‌کلثوم فرمود، «وى را بگیر! که زمین از نسل آل محمّد«ص» خالى نماند.»

در این نقل، اهتمام امام حسین«ع» در زنده ماندن امام سجاد«ع» کاملاً آشکار است و نشان از جدیت حضرت در حیات امام پس از خود است.

*****

بیماری امام سجاد«ع» بعد از واقعه کربلا تا کوفه ادامه داشت. ابن طیفور به بیماری ایشان به‌ وقت ورود به کوفه اشاره ‌کرده و روایتی از امام صادق«ع» نقل می‌کند که حضرت فرمود، «هنگامی‌که زنان را از کربلا به کوفه وارد کردند، علی بن حسین«ع» بدنش نحیف و لاغر شده و از بیمارى رنجور بود.»(۱۳)

شیخ مفید نیز گزارش فوق را از فردی به نام «حَذْلَمِ بْنِ سَتِیرٍ»  بیان کرده و افزوده غمباری را نیز از کیفیت اسارت امام سجاد«ع» بیان می‌دارد، «پس از علىّ بن الحسین«ع» ـ درحالی‌که بیمارى وى را لاغر ساخته و بند و زنجیر در گردن مبارکش بود و دست‌های آن حضرت به گردن مبارکش بسته بود ـ شنیدم که با آوایى بس ضعیف مى‏فرمود: هان، این زنان بر ما مى‏گریند! پس چه کسى (جز مردان ایشان) افراد ما را به قتل رسانده است؟»(۱۴)

گزارش‌های مختلف تاریخی، تصویر زیبایی از حماسه و از خودگذشتگی حضرت زینب«س» را در دفاع از امام سجاد«ع» نمایان می‌سازد، تلاشی که سبب شد ابن زیاد تهدید خود را برای کشتن امام عملی نسازد.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ابن طاووس، اللهوف، ص ۸۴٫

۲ـ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۱٫

۳ـ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص ۴۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص ۷۷؛  مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۳٫

۴ـ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۱۲ و ۱۱۳٫

۵ـ محمد بن سعد، الطبقات الکبری،  ج۵، ص ۱۷۱٫

۶ـ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸٫

۷ـ قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار«ع»، ج۳، ص ۲۵۰٫

۸ـ خویی، معج رجال الحدیث، ج ۹، ص ۲۶۲٫

۹ـ فضیل بن زبیر، تسمیه مَنْ قُتل مع الحسین«ع» من ولده وإخوته وأهل بیته وشیعته، به تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی،.ص۲۴٫

۱۰ـ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۱۵۱٫

۱۱ـ شجری، ترتیب الأمالی الخمیسیه، ج۱، ص۲۲۵٫

۱۲ـ مجلسی، بحارالانوار، ج‏۴۵، ص ۴۶٫

۱۳ـ ابن طیفور، بلاغات النساء، ص ۲۳٫

۱۴ـ مفید، الامالی، ص۳۲۱٫

۱۵ـ ابن اعثم، الفتوح،  ج‏۵، ص۱۲۳؛ ابن طاووس، اللهوف، ص ۱۶۲٫

02نوامبر/19

نظامی مالیاتی و مصالح ملت از منظر نهج‌البلاغه

از مسائل حیاتی انسان اعم از فردی و اجتماعی، مسئله اقتصاد و معیشت و منابع درآمدها و هزینه‌های مربوطه است. مسئله‌ای که با سرنوشت آحاد مردم و جوامع پیوند خورده و بدون آن زندگی بشر سامان نمی‌گیرد و نظام حاکم نیز بخش عمده‌ای از وظائف آن را برعهده دارد.

آفریدگار جهان منابع تولید و مصارف دستاوردهای مالی را در نظام عالم تعبیه فرموده و این انسان‌ها هستند که در راستای مصالح و منافع و نیازمندی‌های خود، بدون زیر پا گذاشتن عدالت و بر اساس آنچه که شارع مقدس اصول آن را به تفصیل تبیین کرده است، باید برای تحصیل و مدیریت آنها  بکوشند. حکومت اسلامی نیز در این زمینه مسئولیت ویژه‌ای دارد.

تفصیل این مباحث به‌طور گسترده در کتاب و سنت و سیره پیشوایان و فقه و حدیث آمده است و همه، از جمله مسئولان نظام اسلامی می‌بایست در این چهارچوب عمل کنند.

در ادامه بحث در باره منشور حکومتی امیرالمؤمنین«ع» به مالک اشتر، به بخشی از این منشور که به مالیات و حواشی آن پرداخته است می‌پردازیم.

 

مالیات و مصالح ملت

از مسائل مورد اهتمام امام علی«ع» در فرامین حکومتی، شیوه وصول مالیات و هزینه‌ کردن آن است. تأکید امام بر این است که در وصول مالیات به پرداخت‌کننده اجحاف نشود و با عدالت و ارفاق و احترام عمل و مالیات وصول و در راه مصالح کشور و ملت هزینه شود. در این منشور آمده است:

«در امر مالیات به گونه‌ای عمل کن که به صلاح مالیات‌دهنده باشد، زیرا مصلحت مالیات و مالیات‌دهندگان موجب مصلحت دیگران است و مصلحت آنان جز با مصلحت مالیات‌دهندگان تأمین نخواهد شد، چه همه مردم از مالیات بهره‌مند می‌شوند و جیره‌خوار مالیات‌دهندگانند و باید توجه تو به عمران و آبادانی زمین پیش از گرفتن مالیات باشد، زیرا مالیات جز با عمران و آبادانی زمین قابل وصول نیست و کسی که بدون آباد کردن زمین در وصول مالیات اقدام کند، کشور را به ویرانی می‌کشد و بندگان را به تباهی و هلاکت می‌افکند و حکومت وی جز اندکی دوام نخواهد آورد.»

امیر مؤمنان در ادامه یادآور می‌شوند که اگر مالیات‌دهندگان از سنگینی مالیات شکایت و یا از آفت محصولات یاکم‌آبی و خشکسالی یا دگرگونی زمین به علت آب‌گرفتگی یا بی‌آبی گلایه کردند، مالیات را کاهش بده، به گونه‌ای که سبب بهبودی وضعیت آنان شود. کاهش مالیات بر تو سنگین نیاید، زیرا این پشتوانه‌ای برای آبادی زمین و موجب آراستن حکومت و رضایت مردم است.»

با تأمل در این بخش از منشور حکومتی امام، به نکات بسیار مهمی که به اقتصاد و معیشت ملت، به‌ویژه مالیات ارتباط دارد، می‌پردازیم:

مالیات چیست؟

مالیات یا خراج عبارت است از مقدار مالی که بر درآمدها تعلق می‌گیرد و طبق برنامه‌ریزی دولت اسلامی در مصالح مردم هزینه می‌شود. این غیر از زکات و خمس و واجبات مالی دیگر است و در منابع اسلامی عنوان «خراج» دارد. مالیات یکی از منابع درآمد حکومت است که همه نظام‌های سیاسی حکومتی آن را پذیرفته‌اند و یکی از منابع درآمد دولت در بودجه‌ریزی به شمار می‌آید. اسلام نیز با همان فلسفه در چهارچوب شریعت و مدیریت اقتصاد کشور، آن را پذیرفته است.

  1. مالیات برای عمران کشور و آبادانی شهرها و خدمات عمومی ضروری است و هیچ دولتی نمی‌تواند بدون آن کشور را اداره کند. آنچه مهم است عادلانه و هدفمندی مالیات است. خدمت به مردم باید در صدر مسئولیت‌ها باشد و مالیات در راستای این هدف است که مشروعیت دارد.
  2. در تعیین مقدار مالیات و وصول و هزینه آن می‌بایستی مصلحت ملت در نظر گرفته شود. قوانین مربوط به مالیات و وصول آن نباید به گونه‌ای باشند که موجب تحمیل و اجحاف به مالیات‌دهنده و یا فساد جامعه و نابسامانی اوضاع مملکت شوند.
  3. وضع درآمد و هزینه پرداخت‌کنندگان مالیات که عمدتاً مردم‌اند و شرایط ویژه جوی مانند آفات محصولات، کسادی بازارها و کمی درآمد مزارع، صنایع و کسب و کارها باید در گرفتن مالیات و مقدار آن از سوی مسئولان مورد توجه قرار گیرند و تنها قوانین خشک مالیاتی محور عمل نباشند.
  4. مدارا با مردم و همراهی با آنان، تخفیف و ارفاق در امور مالیاتی، به‌ویژه کم‌درآمدها عامل مهمی در جهت جلب اعتماد ملت نسبت به دولت و سبب پشتیبانی مردم در روزهای سخت و بحران‌های کشور است. بنابراین بر دولت اسلامی است که مالیات‌ها را عادلانه و منصفانه وصول کند که موجب نارضایتی مردم نشود تا در روزهائی که دولت به مردم نیاز دارد و محتاج به همکاری آنهاست، آنان حضور خالصانه و فعال داشته باشند و به دولت کمک کنند.
  5. دولت‌ها باید دندان طمع و حرص و آز را بکنند و از اسراف،‌ احتکار اموال و حرص بر باقی ماندن بر مسند قدرت دوری گزینند و از سرگذشت دیگر دولتمردان پیشین عبرت بگیرند که با آن همه کاخ‌ها و ذخیره‌ها و اجحاف‌ها طرفی نبستند و سرانجام نیکی پیدا نکردند.

 

مصارف بیت‌المال

هرگاه بیندیشیم که بیت‌المال و مالیات و منابع عمومی کشور از حقوق کسانی تأمین می‌شوند  که بسیاری آز آنان از تأمین نیازهای اولیه خود عاجزند و با عسرت روزگار می‌گذرانند، در وصول مالیات و به‌ویژه هزینه کردن آن برای پرداخت حقوق‌های نجومی، احتیاط بیشتری به خرج خواهیم داد. همان گونه که گوشه‌ای از آن را در سیره حکومت امیرمؤمنان«ع» خوانده و شنیده‌ایم.(۱)

امام علی«ع» تا بدانجا دغدغه بیت‌المال را دارند که به نازک کردن نوک قلم‌ها برای صرفه‌جوئی در مرکب و کاغذ توصیه می‌فرمودند: «نوک قلم‌ها را نازک کنید و بین سطرها فاصله نیندازید و در نگارش به مطلب توجه داشته باشید. مبادا که زیاده‌روی کنید که امور مسلمین تحمل ضرر و زیان را ندارد.»

هشدار به کارگزاران

گفته‌ها و نامه‌ها و عهدنامه‌ها و سیره مبارکه امیرمؤمنان«ع» آکنده از رهنمودهای آموزنده و عملی برای کارگزاران و درمان بسیاری از مشکلاتند. از جمله این رهنمودها، امور مالی و مالیاتی‌ای هستند که آن حضرت به امرا و عوامل خود نگاشته‌اند. در صدر این توصیه‌ها سفارش به تقوای سیاسی، مالی و حکومتی است و تأکید بر اینکه به حکومت مغرور نباشند و مردمی را که پشتوانه حکومت‌اند، برادر دینی خود بدانند که رضای آنان رضای خداوند است و کوچک‌ترین حرکات آنان تحت نظارت و محاسبه خواهد بود.

در یکی از نامه‌های امام به مأموران مالیاتی چنین آمده است‌:

«تو را در این صدقات و اموال سهمی معین است، همان‌گونه که مساکین و ضعفا و مستمندان نیز حقی دارند. ما حق تو را می‌دهیم،‌ تو نیز حق آنان را بده و اگر ندهی، در قیامت بیشترین دشمنان و مدعیان را خواهی داشت و بدا به حال آنکه فقرا و مساکین و گدایان و ورشکسته‌گان و از راه‌ماندگان خصم او باشند. و هر کس به امانت خیانت کند و خود و دین خود را از آن مصون ندارد، ذلت و خواری دنیا را برای خود فراهم آورد و در آخرت خوار و ذلیل‌تر خواهد بود. همانا بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به ملت و رسواترین دغلکاری،‌ دغلکاری با پیشوایان است.(۲)

 

هشدارهای تکان‌دهنده

در نامه شدیداللحن دیگری که امام به یکی از کارگزارانی که به بیت‌المال خیانت کرده بود نگاشته‌اند،‌ نکته‌های تکان‌دهنده‌ای است که هریک می‌تواند سرفصل روشنگری برای همه، به‌ویژه دست‌اندرکاران امور بودجه و اموال عمومی باشد. مضمون بخشی از نامه به این مخاطب چنین است: «من تو را در امانتداری شریک خود ساختم و تو را رازدار و یاور خود ‌دانستم، اما همین که دیدی روزگار با پسرعمویت ناسازگاری کرد و امانت دستخوش خیانت شد و دشمن سرسختی نشان داد، تو نیز از پسرعم خود روی گرداندی و با دشمن همداستان شدی و به امانت خیانت کردی. گوئی خدا را منظور نداشتی و برهانی برای کارهایت نیاوردی. می‌خواستی با این امت در دنیا حیله و با نیرنگ غنائمشان را تصاحب کنی و یا اموالی که به بیوه‌زنان و یتیمان تعلق دارد، میراث پدر و مادرت است که آن را برای خانواده‌ات می‌بری.

سبحان‌الله، آیا تو به معاد ایمان نداری و از حسابرسی خدا نمی‌هراسی؟ ای آنکه به نظر ما از خردمندان بودی. در حالی که می‌دانی حرام می‌خوری و حرام می‌نوشی، چگونه این خوردن و آشامیدن گوارای توست؟ چگونه از اموالی که به یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان تعلق دارد و دستاورد آنهاست، کنیزان را می‌خری و با زنان ازدواج می‌کنی‌؟ از خدا بترس و حق آنان را باز گردان که اگر چنین نکنی و خدا مرا بر تو چیره سازد، با تو کاری می‌کنم که نزد خدا معذور باشم و تو را با شمشیری می‌زنم که هر کس بدان شمشیر کشته شود، به آتش دوزخ درآید.

به خدا سوگند اگر حسن و حسین کاری مانند تو می‌کردند، بدون گذشت با آنان همین گونه رفتار می‌کردم و هیچ مانعی نبود که حق را از آنان بگیرم. به خدای جهانیان سوگند، اگر مانند آنچه از اموال آنان گرفتی از راه حلال برای من فراهم می‌شد، خوشحال نبودم که آن را برای دیگران به ارث گذارم. مهلتی تا روزی برسد که در دل خاک جای گیری و اعمالت بر تو عرضه شود و ستمکار فریاد حسرت برآورد و آرزوی بازگشت کند، اما کار از کار گذشته باشد.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ در اینجا اضافه می‌کنم که وصول مالیات باید عادلانه باشد و هر قشری به تناسب درآمد خود آن را بپذیرد و بپردازد و در وصول مالیات تنها کم‌درآمدها هدف نباشند، بلکه از سرمایه‌داران کلان و پردرآمد به‌جدّ مالیات وصول شود،‌ نه اینکه از کارکنان ضعیف گرفته شود و سرمایه‌داران کلان از مالیات بگریزند.

۲ـ نهج‌البلاغه،‌ نامه ۲۶٫

۳ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۱٫

02نوامبر/19

سیمای رزمندگان جبهه‌ اقتصادی در قرآن

درآمد:

جهاد اقتصادی از بایسته‌هایی است که در قرآن کریم بر آن تأکید شده و مقام معظم رهبری نیز بارها بر اهمیت و مؤلفه‌های این نوع از جهاد اشاره و سیمای رزمندگان جبهه اقتصادی را تبیین کرده‌اند. در این مقاله بر آنیم ضمن معرفی جهاد اقتصادی، با مراجعه به قرآن کریم و روایات، ویژگی‌های مجاهدان این جبهه را تبیین و دیدگاه‌های آیت‌الله خامنه‌ای را ارائه کنیم.

مفهوم‌شناسی

جهاد در لغت از ریشه «جَهد و جُهد» به معنای مشقت و زحمت و همچنین به معنای توان و طاقت است.(۱) جنگ را از آن جهت جهاد گویند که تلاش توأم با رنج است.(۲)

جهاد انواع مختلفی دارد. افزون بر مبارزه با دشمن بیرونى، بر مبارزه با شیطان یا نفس اماره نیز جهاد اطلاق مى‏شود(۳). بر این اساس، جهاد بر سه قسم است: جهاد ظاهرى (جهاد با دشمنان بیرونی) یا جهاد اصغر و جهاد باطنى (مبارزه با نفس) یا جهاد اکبر. (۴) و جهاد کبیر یعنی جهاد فرهنگی و تبلیغاتی.(۵)

از نگاه مقام معظم رهبری، جهاد بر دو رکن استوار است: یک جّد و جهد و دیگری وجود دشمن. ایشان در این باره می‌فرمایند:

«معیارِ جهاد، شمشیر و میدان جنگ نیست. معیار جهاد، همان چیزی است که امروز در زبان فارسىِ ما در کلمه «مبارزه» وجود دارد. جهاد متقوّم بر این دو رکن است: یکی اینکه در آن جدّ و جهد باشد؛ دیگر اینکه در مقابل دشمن باشد.»(۶)

رهبری معظم انقلاب در دیدار با گروه‌های مختلف سیاسی اجتماعی بارها به موضوع مجاهدت اقتصادی  پرداخته‌اند؛ اما یکی از با اهمیت‌ترین تعاریف مقام معظم رهبری از جهاد اقتصادی در دیدار با فعالان اقتصادی کشور این‌گونه مطرح می‌شود:

«جهاد اقتصادی یعنی حرکت مستمرِ همه‌جانبه‌ هدفدارِ ملت ایران با نیت خنثی‌کردن و عقیم کردن تلاش خصم‌آلود و غرض‌آلود دشمن.»(۷)

اهمیت جهاد اقتصادی

در قرآن و روایات اسلامی بر انواع مختلف جهاد، از جمله جهاد اقتصادی تأکید شده است. غالب آیاتی که بر جهاد با مال یا جهاد مالی دلالت دارد، شواهدی بر جهاد اقتصادی نیز هستند. معنای اولیه جهاد با مال تأمین هزینه‏هاى مالى جهاد مانند تأمین هزینه ابزار جنگى و نیز نیازهاى جهادگران و خانواده‏هاى آنان است؛ ولی این نوع از جهاد به تأمین هزینه‏هاى جنگ اختصاص ندارد، بلکه تأمین دیگر نیازمندى‏هاى اسلام و مسلمانان را نیز در برمى‏گیرد.

مقام معظم رهبری در این باره می‌گویند:

«امروز عرصه‌ اقتصاد به‌خاطر سیاست‌های خصمانه‌ آمریکا یک عرصه‌ کارزار و جنگ از نوع خاص است. در این عرصه‌ هر کسی که بتواند به نفع کشور تلاش کند، جهاد کرده است. امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک کند، یک حرکت جهادی انجام داده است. این هم جهاد است، البّه جهادی که ابزار و شیوه‌های مخصوص خودش را دارد و همه باید این جهاد را با تدبیر و سلاح مخصوص خود انجام بدهند.(۸) …جهاد اقتصادی، یعنی مبارزه‌ اقتصادی.(۹)

نقش تولید

با بررسی سیره معصومین«ع» در می‌یابیم که آنان به تولید اهمیت فوق‌العاده‌ای می‌دادند و علاوه بر امامت و هدایت مردم از راه مشاغل متعارف زمان خود مانند چوپانی، زراعت و تجارت به تولید اشتغال داشتند. پیامبر«ص» پیش و پس از بعثت، به فعالیت‌های اقتصادی از جمله فعالیت‌های تولید مشغول بودند. حضرت علی«ع» در مواقعی که برایشان ممکن بود، به کشاورزی، توسعـه باغات و تأمیـن آب به وسیله حفر قنات می‌پرداختند.(۱۰)

یک روز در شدت گرما، امام باقر«ع» در مزرعه خود مشغول فعالیت اقتصادی و تولیدی بودند. شخصی با حالت اعتراض به امام گفت، «اگر در این حال اجلت فرا رسد چه خواهی کرد؟» حضرت در پاسخ فرمودند، «اگر در این حال مرگم فرا رسد، در حال اطاعت خدا دیده از جهان فرو خواهم بست و با این کار، خود و خانواده‌ام را از تو و دیگران بی‌نیاز می‌کنم.»(۱۱)

علی بن ابی حمزه می‏گوید، «امام کاظم«ع» را دیدم که در زمین کشاورزی خود کار می‏کردند و عرق می‏ریختند. عرض کردم: قربانت گردم! پس کارگران کجا هستند؟ فرمودند: ای علی! بهتر از من و پدرم در این زمین با بیل کار می‏کردند. عرض کردم: آنان را معرفی نما! حضرت فرمودند: رسول خدا «ص»، امیرالمؤمنین«ع» و پدرانم همه با دست خود کار می‏کردند. کشاورزی شغل پیامبران خدا و جانشینان آنان و مردان شایسته است.»(۱۲)

امامان شیعه علاوه بر تولید مستقیم، تولید کنندگان را تشویق می‏کردند. انس بن مالک می‏گوید:

«هنگامی که رسول خدا «ص» از جنگ تبوک برمی‏گشتند، سعد انصاری ـ یکی از کارگران مدینه ـ به استقبال آن حضرت آمد. وقتی پیامبر «ص» با او دست دادند، احساس کردند که دست‌های او زبر و خشن‌اند! پیامبر «ص» پرسیدند، «چرا دست‌های تو این قدر خشن و زبر هستند؟» گفت، «یا رسول اللّه! خشونت و زبری دست‌های من به خاطر کارکردن با بیل و طناب است تا مخارج خانواده‏ام را تأمین کنم.» پیامبر «ص» دست‌های او را بوسیدند و فرمودند، «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد.»(۱۳)

سیمای رزمندگان جبهه اقتصادی

با بررسی آیات و روایات روشن می‌شود که رزمندگان  نبرد اقتصادی، همانند دیگر رزمندگان باید خصوصیات و ویژگی‌هایی داشته باشند که در ادامه به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

۱) خدامحوری

اولین و شاید مهم‌ترین مؤلفه و روح و خمیرمایه جهاد اقتصادی، خدامحوری و بینش توحیدی است که نقش به‌سزایی در جهاد اقتصادی دارد. توحید اصل علوم، سرّ معارف، مایه دین، بناى مسلمانى و فارق دوست از دشمن است و هر طاعتى بدون توحید، بى ارزش و سرانجام آن را تاریکى است. تولید کننده موحد، همیشه خود را در محضر خداوند می‌بیند و سعی می‌کند با ارائه بهترین تولیدات، رضایت خداوند را کسب کند. چنین شخصی به‌هیچ‌وجه حاضر نیست با ارائه تولیدات ضعیف و بی‌کیفیت کم‌ترین آزاری به آفریده‌های الهی اعم از انسان‌ها، حیوانات، محیط زیست و… برساند. تولیدکننده اگر نگاه توحیدی داشته باشد، می‌داند که به فرموده پیامبر اکرم «ص» همه‌ خلق، عیال (خانواده و نیازمند) خدا هستند، پس محبوب‌ترین خلق به درگاه خدا کسی است که به عیال خدا سودی برساند و یا خانواده‌ای را خوشحال کند و…(۱۴) یا در پی برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که این نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجدالحرام محبوب‌تر است. انسانی که به توحید باور دارد، می‌داند که خداوند روزی‌دهنده همه موجودات است و قدرتی استوار دارد.(۱۵) این بینش توحیدی باعث می‌شود همه کار و تولید خود را برای خدا و به بهترین وجه انجام دهند.

ارتباط با خداوند و دعا در هنگام تولید، نشانه‌ای از خدامحوری تولیدکنندگان است که در سیره معصومان و مؤمنان خداجوی دیده می‌شود. دعاهای فراوانی که هنگام تولید یا برای افزایش روزی در دست است، شاهدی بر مدعای فوق است. به عنوان نمونه امام صادق«ع» فرمودند:

«هنگامى که مى‌خواهى زراعت کنى یک مشت از بذر را بگیر و رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو، «أَفَرَءَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(۱۶) سپس بگو، «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ حَبّآ مُبارَکآ وَارْزُقْنا فِیهِ السَّلامَهَ؛(۱۷) آن‌گاه بذرى که در کف دست دارى بپاش.»(۱۸)

۲) روحیه جهادی

یکی دیگر از صفات و ویژگی‌های همه مجاهدان از جمله سنگرداران جبهه اقتصادی، برخورداری از روحیه جهادی است. از نگاه مقام معظم رهبری، لازمه هرگونه پیشرفت و عبور از گردنه‌های مختلف، داشتن روحیه جهادی است:

«معنویت، دنیای انسان را هم آبادتر می‌کند؛ منتهی دنیای سالم. آنجایی که فرهنگ جهادی نیست و فرهنگ مادی حاکم است، هر انسانی به‌تنهایی خودش محور همه‌ حوادث عالم است؛ سود را برای خود می‌خواهد و ضرر را از خود دفع می‌کند. اصل برای او این است؛ لذا تعارض‌ها و بی‌اخلاقی‌ها و بی‌صداقتی‌ها و دشمنی‌ها پیش می‌آیند. آنجایی که حرکت و روح جهادی وجود دارد، انسان در ایمان و آرمان و خدمت به دیگران حل می‌شود و خود را فراموش می‌کند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد.»(۱۹)

۳) مدیریت جهادی

۴) خستگی‌ناپذیری

یکی دیگر از اصول و ویژگی‌های مجاهدان اقتصادی، خستگی‌ناپذیری است. تنبلی، سستی، خستگی، خمودگی، تلف کردن بیهوده عمر و… به‌هیچ‌وجه با جهاد اقتصادی همگون نیستند، بلکه در دو جبهه متقابل قرار دارند.

با بررسی آیات قرآن مجید به این مهم دست می‌یابیم که بین جهاد و پرهیز از تنبلی ارتباط مستقیمی وجود دارد. خداوند در قرآن کریم گاه با ارائه نمونه‌هایی از سستی مسلمانان، آثار و ضررهای سستی را به آنان گوشزد می‌کند(۲۰)

آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به حدیثی از حضرت علی«ع» بر این نکته تأکید می‌کنند که خاصیت کار، کاهش نیست، افزایش است. افزایشِ خودِ نیروی کار، نه محصول کار. محصول کار که معلوم است افزایش پیدا می‌کند. وقتی کار کردید، کار یک محصولی دارد، اما هر ملتی و هر جامعه‌ای هرچه کار بکنند، نیروی کارشان بیشتر می‌شود. انسان هرچه تحرک داشته باشد، نشاطش بیشتر می‌شود.(۲۱) این مال کار است.»(۲۲)

از نگاه مقام معظم رهبری، «کسالت، کم‌کاری و تنبلی، انسان،خانواده، کشور و ملت را تباه می‌کند. همه باید کار کنند؛ کار جهادی.»(۲۳)

۵) اخلاص

«اخلاص» به معنای خالص کردن، پاک گردانیدن و برگزیدن است.‏(۲۴) و مقصود از آن در فرهنگ اسلامی، پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خداست.(۲۵)

اخلاص نقش انکارناپذیری در انواع جهاد از جمله جهاد اقتصادی دارد. از نگاه قرآن، مؤمنان برای خداوند و مخلصانه جهاد می‌کنند، ولی کافران، در راه طاغوت و برای او می‌جنگند.(۲۶) در دین اسلام، جهاد باید «فی سبیل‌الله باشد»(۲۷) و جهاد فی سبیل‌الله یعنی جهاد مخلصانه و مبارزه مقدس.

مقام معظم رهبری جهاد مخلصانه را این‌گونه تبیین می‌کنند:

در فعالیت‌های اجتماعی شما یک حرکتی را انجام می‌دهید برای خدا، یک اقدامی را می‌کنید برای خدا، یک تصمیمی را می‌گیرید برای خدا، هیچ‌کسی هم نمی‌فهمد. برای این تصمیم، پیش هیچ‌کسی هم تفاخر نمی‌کنید. اگر اخلاص شد، آن وقت خودپرستی‌ها و خودمحوری‌ها و اینها برکنار خواهند شد. ثروت‌اندوزی برای خود، دست دراز کردن به اینجا و آنجا، دیگر ممنوع خواهد شد.(۲۸)

۶) صداقت

یکی دیگر از اوصاف تولیدکنندگانی که در جبهه اقتصادی هستند و در شکل‌گیری و تقویت جهاد اقتصادی نقش اساسی دارند، رعایت اخلاق تولید از جمله صداقت است. در آموزه‌های معصومین«ع» تأکید فراوانی بر صدق گفتار، به‌خصوص در زمینه تجارت شده است. لذا از اختصاصات یک فروشنده مسلمان که برای او مقام و جایگاه رفیعی در قیامت بیان شده، راستگویی و صدق گفتار است. امام صادق«ع» فرمودند،  «همانا تاجر راستگو، در روز قیامت همراه بزرگواران نیکوکار است. »(۲۹) لذا  نهان کردن عیب از مصادیق غش در داد و ستد است و طرفین معامله حق ندارند چنین کاری را انجام دهند. (۳۰)

۷) سرعت عمل

سرعت عمل نیز یکی از ویژگی‌های مجاهدان اقتصادی است. کسی که نتواند سریع تصمیم بگیرد و اقدام کند، نباید انتظار پیروزی داشته باشد.

خداوند در سوره مؤمنون، چگونگی حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را ضمن چند آیه بازگو و صفات اساسی آنها را تشریح می‏کند و پس از یادکرد از صفاتی همانند بیمناک بودن از خداوند، ایمان به آیات الهی، پرهیز از شرک و خودبزرگ‌بینی، مؤمنان را کسانی معرفی می‌کند که در خیرات از دیگران پیشی می‏گیرند: «أُولئِکَ یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ».(۳۱)

در آیه ۱۴۴ سوره آل‌عمران نیز بر مسابقه سازنده و رقابت نیکوکارانه در کارهای خیر اشاره می‌کند: «یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحینَ»؛ به خدا و روز دیگر ایمان می‏آورند امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند و در انجام کارهای نیک پیشی می‏گیرند و آنها از صالحانند.

سرعت عمل در حال حاضر و در کشور عزیز ما از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا باعث می‌شود عقب‌ماندگی‌ها با سرعت بیشتری جبران شود؛ از این رو سکاندار انقلاب اسلامی بارها بر سرعت‌بخشی در امور، به‌ویژه بر سرعت پیشرفت علمی تأکید کرده‌اند:

«…البتّه ما چون خیلی عقبیم، این سرعت پیشرفت باید سال‌ها ادامه پیدا کند تا برسیم به آن خطّ مقدّم. لکن [این سرعت] بیشتر بود و الان کم شده؛ … نباید بگذاریم کم بشود. بایستی پیشرفت علمی با جدّیت تمام دنبال بشود. اگر پیشرفت علمی را ما دنبال کردیم، آن‌وقت اقتصاد دانش‌پایه – که سرمایه‌گذاری‌اش اندک، [امّا] فرآورده و محصولش بسیار زیاد است- در اختیار ما قرار خواهد گرفت.»(۳۲)

۸) مسئولیت‌پذیری

یکی دیگر از بایسته‌های مجاهدان جبهه اقتصاد، مسئولیت پذیری عمومی است. از نگاه اسلام، جامعه همانند پیکر واحدی است و همه باید با یکدلی و مهربانی در راستای برآوردن حاجات و برطرف کردن مشکلات دیگران بکوشند. پیامبر اکرم «ص» می‌فرمایند:

«مؤمنان از نظر مهرورزی و عطوفت نسبت به یکدیگر مانند یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن دچار درد می‌شود، سایر اعضا از راه تب و بیداری و ناراحتی همدردی خود را با آن عضو ابراز می‌دارند و به کمکش می‌شتابند.» (۳۳)

مقام معظم رهبری نیز بارها بر مسئولیت‌پذیری فردی و اجتماعی تأکید کرده و به‌عنوان نمونه فرموده‌اند:

«ما هر کداممان در هر جایی که هستیم باید برای سرنوشت کشور و برای آینده‌ کشور، احساس مسئولیت و تعهد کنیم و بدانیم که می‌توانیم نقش ایفا کنیم. یک دانشجو، یک استاد، یک معلم، یک دانش‌آموز، یک کشاورز، یک فعال صنعتی و یک سرمایه‌گذار در بخش‌های گوناگون کشاورزی یا صنعتی، همه باید احساس مسئولیت کنند. با احساس مسئولیت همگانی و همه‌جانبه و با هدایت دستگاه‌های مسئول کشور – دستگاه‌های دولتی و مجلس شورای اسلامی و قوه‌ قضائیه – ملت ایران خواهد توانست بر همه‌ این موانع و مشکلاتی که دشمنان جهانی می‌خواهند بر او تحمیل کنند، فائق بیاید و با قدرت و با حکمت خود، جامعه‌ نمونه‌ای را که اسلام برای مسلمان‌ها خواسته است، تشکیل بدهد.»(۳۴)

۹) خودباوری و اعتماد به نفس

اعتمادبه‌نفس به معنی باور آدمی به توانایی‌های خود است، به‌نحوی که از هیچ کوششی فروگذار نکند و از سختی راه ناامید نشود.(۳۵) برخی از دانشمندان غربی همانند باری آل. ریس و رندا برانت اعتمادبه‌نفس را این‌گونه تعریف کرده‌اند، «آنچه درباره خود می‌اندیشید و احساسی که درباره خود دارید و آن برآیند اطمینان به خود و احترام به خویشتن است.»(۳۶)

از نگاه اسلام مسلمانان وظیفه دارند با خودباوری و اعتمادبه‌نفس روی پای خود بایستند. به فرموده قرآن، اصحاب خاص پیامبر «ص» در انجیل به زراعتی تشبیه شده‏اند که جوانه‏های آن به‌تدریج نیرومند شده و بر پای خود ایستاده است، به‏گونه‏ای که کشاورزان را به شگفتی وامی‌دارد.(۳۷) «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُم‏… ومَثَلُهُم فِی‏ الانجیلِ کَزَرعٍ اخرَجَ شَطَهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی‏ عَلی‏ سوقِهِ یعجِبُ الزُّرّاعَ لِیغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ …».(۳۸) این تمثیل، به‌ویژه با توجه به تعبیر «فَاستَوی‏ عَلی‏ سوقه» اشاره‏ای گویا به اعتمادبه‌نفس مؤمنان واقعی دارد.

در بررسی سیره پیامبر اکرم«ص» نیز مشاهده می‌شود که ایشان، یارانشان را به اعتمادبه‌نفس تشویق می‌کردند. به‌عنوان نمونه، یکی از یاران تهیدست پیامبر «ص» نزد پیامبر «ص» رفت. هنگامی‌که پیامبر او را دیدند فرمودند: «هرکسی از ما کمکی بخواهد به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.» و تا سه روز این جریان تکرار شد. روز سوم آن مرد کلنگی عاریه کرد و به صحرا رفت و با هیزم‌کشی احتیاج خود را برطرف کرد تا از سرمایه‌داران شد. روزی نزد رسول اکرم «ص» رفت و جریان را به عرض ایشان رساند که چگونه نزدشان می‌رفت و از ایشان کمک می‌خواست و چه از پیامبر سخن می‌شنید. پیامبر«ص» فرمودند:

«به تو گفتم، هرکسی از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»(۳۹)

مقام معظم رهبری نیز بارها بر خودباوری تأکید کرده‌اند از جمله می‌فرمایند:

«در هر بخشی از بخش‌های گوناگون صنعتی و فنی و علمی و تحقیقاتی که ما با روحیه‌ی جهادی وارد شدیم، پیش رفته‌ایم. روحیه‌ جهادی یعنی چه؟ یعنی اعتقاد به اینکه،‌ «ما می‌توانیم» و کارِ بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر و استفاده از همه‌ ظرفیت وجودی و ذهنی و اعتماد به جوان‌ها. الان در همین بخش انرژی هسته‌ای که این همه دنیای استکبار را سراسیمه کرده، اکثر کسانی که در آنجا مشغول کار هستند، جوان‌های تحصیلکرده‌اند؛ صدها جوان کم‌سال و تحصیلکرده، این چرخ را می‌چرخانند و این عزت را برای کشور پدید آورده‌اند. در همه‌ بخش‌ها همین‌ طور است. باید به نیروهای بااستعداد، چه از جوان‌ها باشند و چه از انسان‌های با تجربه، اعتماد کنند. اعتماد به این افراد و توکل به خدای متعال و اخلاص نیت برای خدا، اساس کار است.»(۴۰)

(۱۰)تعاون و کار گروهی

یکی دیگر از بایسته‌های فرهنگ جهادی، داشتن روحیه تعاون و همکاری و در یک‌ کلام «کار گروهی» است.

تعاون به معنای همیاری و هم‌پشت شدن‏(۴۱) از ریشه «ع- و- ن» به معنای نصرت دادن و کمک رساندن است.(۴۲) تعاون مصدر باب تفاعل از این ریشه و به معنای یکدیگر را کمک کردن است.(۴۳) قرآن کریم بارها و با اشکال مختلف بر لزوم تعاون بین مؤمنان تأکید کرده است. صیغه‏های باب‌های افعال،(۴۴) تفاعل(۴۵)و استفعال(۴۶)همچنین یک مورد صفت مشبهه (عوان)(۴۷) از این ماده در قرآن به‌ کاررفته است. واژه‏هایی چون «ظهیر»(۴۸)، «اجتماع»(۴۹) و «انتصار»(۵۰) نیز با مفهوم تعاون، نزدیکی معنایی دارند.

از نگاه نافذ مقام معظم رهبری، یکی از آسیب‌های اصلی که باعث شده فرهنگ کار در جامعه ما ضعیف باشد، عدم تعاون و همکاری است ایشان می‌فرمایند:

«چرا فرهنگ کار جمعی در جامعه‌ ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعی را غربی‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلی قبل از اینها گفته است: «تعاونوا علی البرّ و التّقوی»(۵۱) یا «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً»(۵۲)؛ یعنی حتّی اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعی باشد «و لا تفرّقوا».(۵۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نه‌تنها راه‌حل برون‌رفت از مشکلات داخلی بلکه راه‌حل مشکلات جامعه اسلامی را هم تعاون می‌دانند:

«دنیای اسلام، امروز دچار گرفتاری‌ها و رنج‌های فراوانی است که «اتحاد، هم‌افزایی، تعاون و عبور از اختلافات مذهبی و فکری در زیر سایه‌ مشترکات فراوان اسلامی «راه‌حل این مشکلات و مصائب است.»(۵۴)

خلاصه و نتیجه بحث

کار و تولید از نگاه اسلام بسیار مهم و یکی از انواع جهاد، جهاد اقتصادی است. بین جهاد اقتصادی که اسلام بر آن تأکید دارد با اقتصادی که غرب بر آن تأکید دارد، تفاوت‌های مهمی وجود دارند. این تفاوت‌ها را می‌توان به دو حوزه باورها و عملکردها تفکیک کرد. در مجموع، مجاهد اقتصادی باید خدامحور، مدیر، مدبر، خستگی‌ناپذیر، با اخلاص، صادق، چالاک، مسئولیت پذیر، خودباور و همیار باشد.

 

پاورقی:

۱- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۱۰۱٫

۲- علی‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج ۲، ص ۷۷-۷۸٫

۳ – علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، ص ۴۱۱٫

۴- شیخ کلینی، کافى، ج ۵، ص ۱۲٫

۵- آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۱۵، ص ۱۲۲٫

۶-   http://farsi.khamenei.ir

۷- بیانات در تاریخ: ۲۶/۵/۱۳۹۰٫

۸- بیانات در تاریخ: ۱/۰۱/۱۳۹۴٫

۹- بیانات در تاریخ: ۸/۱/۱۳۹۰٫

۱۰- ر.ک. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۳، ۱۶٫

  1. ر.ک. کلینی، کافی، ج ۵، ص۷۳٫

۱۲- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۸، ص۱۱۵٫

۱۳- ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۶۹٫

۱۴- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۳۱۶٫

۱۵- ذاریات، آیه ۵۸٫

۱۶- واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴.

۱۷- خدایا، این بذر را بذر پربرکتى قرار ده ودر آن سلامتى را روزى ما گردان.

۱۸- شیخ کلینی،کافى، ج ۵، ص ۲۶۲.

  1. ۱۹٫ http://farsi.khamenei.ir

۲۰-  رک: آل عمران، آیه ۱۵۲٫

۲۱- مَنْ یَعْمَلْ یَزْدَدْ قُوَّهً، مَنْ یُقَصِّرْ فِی الْعَمَلِ یَزْدَدْ فَتْرَهً.( عبد الواحد تمیمى آمُدى‏، غرر الحکم و درر الکلم‏، ص ۵۹۰.)

۲۲- بیانات در تاریخ:۱۶/۶/ ۱۳۹۸٫

۲۳- http://farsi.khamenei.ir

۲۴- ابن منظور، لسان‏العرب، ج ۳، ص ۱۷۳، ۱۷۴٫

۲۵- دهخدا، لغت‏نامه، ج ۱، ص ۱۲۹۴، «اخلاص»

۲۶- الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً (نساء،۷۶)

۲۷- رک: بقره، ۲۱۸٫ نساء:۹۵٫ مائده، ۳۵ و ۵۴٫ أنفال: ۷۲ و ۷۴٫ توبه ۱۹، ۲۰، ۲۴، ۸۱٫ عنکبوت: ۶۹؛ و…

۲۸- بیانات در تاریخ:  ۲۲/۷/۱۳۹۰٫

۲۹- حر عاملی، وسائل الشیعه ، ج ۱۲، ص ۲۸۵٫

۳۰- ر.ک. کلینی، کافی، ج ۵، ص۱۵۰٫

۳۱- مؤمنون، آیه ۶۱٫

۳۲- بیانات در تاریخ: ۲۰/۱۲/۱۳۹۴٫

۳۳- علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۳۴٫

۳۴- بیانات در تاریخ: ۱۱/۲/۱۳۸۷٫

۳۵ – سیدمحمدرضا لواسانی، و مسعود آذربایجانی، الگوی اعتمادبه‌نفس در اخلاق اسلامی، مجله اسلام و روان‌شناسی، بهار و تابستان ۱۳۹۱، سال ششم. شماره ۱۰، ص ۱۲۱٫

۳۶- اسلامی، اعتمادبه‌نفس، ص ۲۶،۲۸٫

۳۷- طبرسی، مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۹۲٫ مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۲۲، ص ۱۱۵-۱۱۷٫

۳۸- فتح ۲۹٫

۳۹- شیخ کلینی، اصول کافی، ۲/ ۱۳۹.(؟؟؟)

۴۰- بیانات در تاریخ: ۱۴/۱۰/۱۳۸۴٫

۴۱- دهخدا، لغت‏نامه، ج ۴، ص ۵۹۵۰، «تعاون»

۴۲ – مصطفوی، التحقیق، ج ۸، ص ۲۶۸، «عون»

۴۳- کفعمی، المصباح، ص ۴۳۹، «عون»

۴۴- کهف، آیه ۹۵٫

۴۵- مائده، آیه ۲٫

۴۶ – بقره، آیه ۴۵، ۱۵۳٫

۴۷- بقره، آیه ۶۸٫

۴۸- بقره، آیه ۸۵؛ فرقان، آیه ۵۵؛ تحریم، آیه ۴٫

۴۹- اسراء، آیه ۸۸٫

۵۰ – شوری، آیه ۳۹٫

۵۱- مائده، آیه۲٫

۵۲- آل عمران، آیه ۱۰۳٫

۵۳ – بیانات در تاریخ ۲۳/۷/۱۳۹۱٫

۵۴ – بیانات در تاریخ: ۲۷/۹/۱۳۹۵٫

02نوامبر/19

دوستی اهل‌بیت«ع» یک فریضه

«در آستان امامان» نام مجموعه مقالات در حوزه «امام‌شناسی» با محوریت زیارت ارزشمند جامعه کبیره بود که در شماره‌های گذشته تقدیم گردید و اینک به آخرین قسمت این مبحث می‌پردازیم:

 

دوستی اهل‌بیت«ع»

« لَکُمُ المَوَدَّهُ الواجِبَه؛ بر امت است که شما را دوست داشته باشند.»

«دوستی اهل‌بیت«ع» اجر رسالت است:

« قُل لَّا أَسأَلُکُم عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی القُربی؛(۱) بگو بر این (رساندن پیام) هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم مگر دوستی نزدیکانم (اهل‌بیت طهارت«ع»)

در این آیه شریفه دوستی اهل‌بیت مزد رسالت بیان شده است، بنابراین کسی نمی‌تواند بگوید من مسلمانم و قرآن را قبول دارم، ولی اهل‌بیت پیامبر«ع» را دوست ندارم.

دوستی اهل‌بیت«ع» بازگشت به مسئله ولایت و قبول رهبری ائمه معصومین«ع» از دودمان پیامبر«ص» و در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر و ادامه مسئله ولایت الهیه است. قبول این ولایت همانند قبول نبوت پیامبر«ص» سبب سعادت خود انسان‌هاست و نتیجه‌اش به خود آنها بازگشت خواهد کرد:

« قُل مَا سَأَلْتُکُم مِن أَجرٍ فَهُوَ لَکُم إِن أَجرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّه…؛(۲) بگو پاداشی را که از شما خواستم تنها به سود شماست و اجر و پاداش من فقط بر خداوند است. آن سودی که مردم از این رهگذر به آن می‌رسند آن است که راه خدا را که همان راه دین و معنویت است می‌یابند:

« قُل ما أَسْئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِلاَّ مَن شاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً؛(۳) بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ‌گونه پاداشی از شما مطالبه نمی‌کنم، مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.»

با این توضیح پیامبر هیچ پاداشی برای خود نمی‌خواهد:

« قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ…؛(۴) بگو من از شما پاداشی نمی‌طلبم.»

یعنی پاداشی که برای خودم باشد آنچه می‌خواهم سعادت، سیادت و سربلندی خود شماست.

قربی کیانند

آیا نزدیکان پیامبر«ص» به نحو عموم مورد سفارش‌اند که آنها را دوست داشته باشید؟ پاسخ قرآن این است که نه، چون برخی از نزدیکان پیامبر در قرآن محکوم و مطرود معرفی شدند، همانند ابولهب عموی پیامبر و همسرش.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ. تَبَّت یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ. مَا أَغنَى عَنهُ مَالُهُ وَمَا کَسَب. سَیَصلَى نَارًا ذَاتَ لَهَب. وَامرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الحَطَب. فِی جِیدِهَا حَبلٌ مِن مَسَد.(۵) به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. «بریده باد دست ابولهب» (مرگ بر او باد) هرگز مال و ثروتش و آنچه به دست آورد به حالش سودی نبخشد و به زودی وارد آتشی شعله‌ور و پرلهیب می‌شود و نیز همسرش در حالی که هیزم‌کش (دوزخ) است و طنابی در گردنش از لیف خرماست.»

«ابولهب» عموی پیامبر«ص» و از دشمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنیدن دعوت آشکار و عمومی پیامبر«ص» و انذار ایشان نسبت به عذاب الهی گفت: «زیان و هلاکت بر تو باد. آیا برای همین حرف‌ها ما را فراخواندی! تباً لک ما جمعتنا الا لهذا(۶)

بر این اساس این «قربی» که باید دوستشان داشت عموم نزدیکان نیستند، بلکه گروهی خاص‌اند که شخص پیامبر اکرم«ص» با نام آنها را معرفی کرده و آنها اهل‌بیت عصمت و طهارتند:

«سعیدبن جبیر» می‌گوید وقتی آیه «قُل لا اَسئَلَکُم…» نازل شد پرسیدند، «یا رسول‌الله! َمن قَرابَتِک؟ مَن هولاء الَذین وَجَبتَ عَلینا مَوِدَتهُم؟: ای رسول خدا خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟

حضرت فرمود: «علی و فاطمه و اَبناهُما و قالَها ثَلاثاً؛(۷) علی و فاطمه و دو فرزندان این دو، این سخن را سه بار تکرار کرد.»

و فرزندان آنها هم مصداق قربایند:

امام سجاد«ع» فرمود: «اَنا مِن اَهلِ‌البَیتِ الَّذین افتَرَضَ الله مَوِدَتهُم عَلی کُلِّ مُسلِم…؛(۸) من از خاندانی هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است…»

جناب «کُمیت» شاعر بزرگ اهل‌بیت«ع» مضمون این آیه را چنین به شعر درآورده است.

وجدنا لکم فی آل حم آیه

تأولها منّا تقیٌّ و مُعربٌ(۹)

«ما برای شما (خاندان پیامبر) در سوره حامیم (یکی از آنها شوری است) آیه‌ای یافتیم که گروه تقیه کننده آن را تأویل و گروه آشکار کننده آن را آشکارا بیان کرده‌ است.»

 

جایگاه بلند اهل‌بیت«ع»

«والدرجات الرفیعه و المقام المحمود و المکان المعلوم عندالله عزوجل و الجاه العظیم و الشأن الکبیر؛ شما دارای درجات بلند و مقام پسندیده و جایگاه مشخص نزد خداوند و منزلت والا و مرتبت سترگ هستید.»

جایگاه بلند اهل‌بیت«ع» به گونه‌ای که در این زیارت آمده جای تردید ندارد. نباید مقامات بلند این گل‌های بی‌خار جهان هستی را «غلو» نامید. خود اهل‌بیت«ع» فرمودند: «قولوا فینا انا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم؛(۱۰) ما را بنده خدا بدانید و هر چه خواستید در فضیلت ما بگویید.»

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت مهر و امضای قبول است(۱۲)

والشّفاعه المقبوله؛ و شفاعت پذیرفته شده از آن شماست.

از این فراز استفاده می‌شود که شفاعت پیامبر و اهل‌بیت«ع» شفاعت پذیرفته شده است. از اینجا پاسخ این سئوال داده می‌شود که فرق بین شفاعت و پارتی‌بازی چیست؟ پاسخ این است که پارتی‌بازی از پایین به بالاست. آن کسی که به سراغ پارتی می‌رود یعنی به سراغ کسی می‌رود که سفارش او در شخصیت تصمیم‌گیرنده اثر دارد و به نفع سفارش شده کار می‌کند؛ اما در شفاعت از بالا به پایین است، یعنی خداوند به کسانی دستور می‌دهد که شما شفاعت کنید. به‌علاوه هویت پارتی‌بازی ظالمانه و خروجی آن حقی را ناحق کردن و بر عکس است. بر این اساس اصلاً قیاس شفاعت به پارتی‌بازی قیاس مع‌الفارق است.

 

شفاعت در قرآن و روایات

از آیات قرآن استفاده می‌شود:

  1. شفاعت مختص خداوند است و حق مختص اوست و احدی در این حق نمی‌تواند با او منازعه کند:

« قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً…» (۱۳)

  1. خداوند حق شفاعت را به گروهی از بندگان خاصش داده است:

«یومئذٍ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً؛ (۱۴) در روز رستاخیز شفاعت کسی درباره کسی مفید واقع نمی‌شود، مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی شود. (سخنی نگوید که خشم خدا را برانگیزد)»

  1. از قرآن و روایات استفاده می‌شود به گروه‌های زیر اجازه شفاعت داده می‌شود:
  2. فرشتگان ۲٫ رسول گرامی اسلام«ص» ۳٫ امیرالمؤمنین«ع» ۴٫ فاطمه زهرا «س» ۵٫ یازده فرزند معصوم حضرت علی و حضرت زهرا «س» ۶٫ پیامبران الهی ۷٫ شهدای راه حق ۸٫ دانشمندان و علمای دین ۹٫ متعلمان و حافظان قرآن که به آن عمل کنند ۱۰٫ خویشاوندان و همسایگان مؤمن ۱۱٫ شیعیان وارسته و…(۱۵)

نیز چند عمل است که در شفاعت تأثیرگذار است:

  1. اطاعت خداوند ۲٫ توبه و بازگشت به خدا ۳٫ امین بودن ۴٫ روزه ۵٫ صلوات بر محمد و آل محمد«ص» (۱۶)

در این فراز به امامان عرض می‌کنیم که شفاعت شما مورد قبول خداوند است. از پیامبر اکرم«ص» نقل شده که، «الزموا مودتنا اهل‌البیت فانّه من لقی الله و هو یودّنا دخل الجنه بشفاعتنا؛ (۱۷) به دوستی ما اهل‌بیت«ع» چنگ زنید، زیرا هر کس خداوند را در حالی که ما را دوست داشته باشد دیدار کند با شفاعت ما به بهشت می‌رود.»

نیز نقل شده که فرمود:

«الشفعاء خمسه… و نبیّکم و اهل‌بیت نبیّکم؛(۱۸) شفاعت کنندگان پنج کس‌اند… پیامبر شما و اهل‌بیت پیامبرتان.»

نیز حضرت فرمود:

«و یشفع اهل بیتی فیشفعون…(۱۹) و اهل‌بیت«ع» من شفاعت می‌کنند و شفاعت‌شان پذیرفته می‌شود.»

تا اینجا توصیف امامان این قله‌های نور به پایان رسید. در بخش پایانی زیارت جامعه درخواست‌ها از خداوند مطرح است.

خواستنی‌ها از خدا چیست؟

در این فرازها در حقیقت امام هادی«ع» آموزش می‌دهند که خواستنی‌ها از خدا کدامند؟

۱- از گواهان بودن

درخواست اول:

ربنا آمنّا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین؛ (۲۰) پروردگارا به آنچه فرستاده‌ای ایمان آوردیم و از پیامبر پیروی کردیم پس ما را از زمره گواهان ثبت کن.»

این دعای حواریون حضرت عیسی«ع» است. آنها پس از قبول دعوت مسیح و اعلام آمادگی برای همکاری و کمک به او ایمان خود را به خداوند و اطاعت خود را از حضرت عیسی اعلام داشتند که جلوه عملی ایمان به خداوند است. در پایان درخواست کردند که نام مرا در زمره شاهدان بنویس.

سئوال این است مقصود از این درخواست چیست؟

چند احتمال در این مقصود است:

  1. آنکه حواریون از خدا خواستند که همواره در دنیا و آخرت همراه گواهان «انبیاء» باشند.
  2. آنکه منزلت والای کسانی که در قیامت بر اعمال امت‌ها گواهی می‌دهند بیابند. از آیه استفاده می‌شود مقام این شاهدان بلند است.
  3. آنکه همنشین و مصاحب با انبیاء باشند.

اینک سئوال این است با این دعا زائر از خداوند چه می‌خواهد.

در اینجا هم چند احتمال است:

  1. اینکه زائر پس از اعتراف به ویژگی‌هایی که برای امامان برشمرد درخواست می‌کند که این معرفت عقلی را به عمق جان او ببرد و به معرفت شهودی تبدیل کند.
  2. آنکه زائر با معرفت اهل‌بیت«ع» در شمار آنان که شاهد اعمال مردم‌اند (یعنی اهل‌بیت«ع») قرار گیرد.
  3. آنکه در زمره اصحاب پیامبر خدا قرار گیرد و در واقع وی پاداش صحابی پیامبر بودن را از خدا می‌خواهد.

۲- درخواست ثبات قدم

« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب ؛(۲۱) پروردگارا دل‌های ما را پس از آنکه به ما راه را نمودی از راستی به کژی مگردان که تویی بسیار بخشنده.»

در این دعا درخواست ماندن در مسیر ایمان است. این درخواست راسخان در علم است که عالمان ژرف‌نگرند. معلوم می‌شود خطر ریزش در مسیر ایمان خطر جدی است که باید مراقب بود این خطر اتفاق نیفتد. این در حقیقت رحمت خاص خداوند است که انسان در صراط مستقیم ثابت‌قدم و استوار بماند. (بنابر آنکه جمله « وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً » تفسیر جمله لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا باشد)

از راه‌های ثبات در دین همراهی همیشگی با عترت و معارف آنان است. آنانکه ثابت‌قدم و استوار با اهل‌بیت«ع» نمانند در خطر لغزش‌اند و چه بسا از نعمت ایمان محروم شوند و در آن مقطع  که ایمان داشتند ایمانشان عاریتی بود. در روایتی از حضرت مولی علی«ع» روایت شده است:

«فاحذر ان تکون من المستودعین و انّما یستحّق ان یکون مستقراً اذ الزمت الجاده الواضحه الّتی لاتخرجکِ الی عوج و لا تزیلک عن منهج؛(۲۲) پس بپرهیز از اینکه از عاریت گیرندگان باشی برای ایمان آن سزد که پایدار باشد تا به مدد ایمان استوار راهی روشن در پیش‌گیری که تو را به کژی نکشاند و تو را از راه بدر نبرد.»

برای این مهم (ثبات در ایمان) باید دعا کرد آنچنان که در این زیارت امام هادی می‌آموزد. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است:

«و منهم من اعیر الایمان عاریه فاذا هو دعا و الّح علی الدعاء مات علی الایمان؛ و برخی از مؤمنان هم ایمان عاریتی دارند اینان اگر برای استواری ایمان خود دعا کنند و در دعا پافشاری کنند با ایمان می‌میرند.»

«سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولاً؛ منزه است ربّما بی‌گمان وعده پروردگار ما انجام شدنی است.»

در این سخن به صورت مؤکد سخن از تنزیه خداوند از همه نقص‌هاست (تأکید با کان ناقصه و لام) و اظهار امیدواری در اجابت و دعاها شده است.

 

توسل و زیربنای آن

«یا ولی‌الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً لایأتی علیها الا رضاکم؛ ای امام  معصوم! ای ولی خدا! میان من و خداوند گناهانی است که جز رضایت شما آنها را محو نمی‌کند.»

«فبحق من ائتمنکم علی سرّه و استرعاکم امر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته لمّا استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی فانی لکم مطیع؛ پس به حق آنکه شما را رازدار خود کرده و سرپرست کار آفریدگانش را به شما واگذاشته و فرمانبرداری از شما را به اطاعت خود همراه کرده بخشش گناهانم را از او بخواهید و شیعیان  من باشید زیرا من فرمانبردار شما هستم.»

این فرازها سخن از ابراز باور «توسل به اهل‌بیت«ع»» را دارد. توسل که مبنای قرآنی و روایی و سیره پیامبر(ص) دارد:

«یا ایها الذین آمنوا اتقواالله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله  لعلکم تفلحون؛(۲۴) ای کسانی که ایمان آورده‌اید برای خداوند حریم نگه دارید و وسیله‌ای برای تقرّب به او بجویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.»

«وسیله» در اصل به معنای تقرّب جستن است و یا چیزی که باعث تقرّب به دیگری از روی علاقه و رغبت می‌شود.

در قرآن آمده پیامبران، پیامبر بزرگوار اسلام«ص» از مصادیق این وسیله‌اند.

«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفرواالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیما؛ (۲۵) اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهی شدند) به سراغ تو می‌آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می‌کردند و تو نیز برای آنها طلب عفو می‌کردی خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند.»

نیز در آیه ۹۷ سوره یوسف می‌خوانیم که برادران یوسف از پدر تقاضا کردند در پیشگاه خداوند برای آنها استغفار کند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت.

و در آیه ۱۱۴ سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پذیرش (عمویش) آمده که تأثیر دعای پیامبران درباره دیگران را تأیید می‌کند. درباره توسل آیات دیگر هم رسیده است.

از روایات فراوان شیعه و سنی استفاده می‌شود که «توسل به اولیای خدا» یک سیره مورد تأیید پیامبر و عترت بوده است. نه تنها شرک نیست که عین توحید است. در توسل این گل‌های بی‌خار جهان هستی را واسطه درگاه خدا می‌بریم. پس تمام امید خداوند است و امامان«ع» وسائط ما به سوی او هستند.(۲۶)  

ما با اطاعت از آنان در حقیقت از خداوند اطاعت کرده‌ایم چون خداوند دستور داده که از آنها اطاعت کنید:

«من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله و من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله؛ هر که از شما فرمان برد خدا را اطاعت کرده است و هر که شما را نافرمانی کند بی‌گمان خدا را نافرمانی کرده است و هر که شما را دوست بدارد براستی که خدا را دوست داشته است و هر که شما را دشمن بدارد خدا را دشمن دانسته است.

 

در خواست پایانی

در پایان این زیارت بلند چنین عرض می‌کنیم:

«اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار لجعلتم شفعائی فبحقهم الذی اوجبت لهم علیک اسئلک ان تدخلنی فی جمله العارفین بهم و بحقهم و فی زمره المرحومین بشفاعتهم انک ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا و حسبنا الله و نعم الوکیل؛ بار خدایا اگر من شفیعانی نزدیک‌تر از محمد و خاندان نیکویش می‌یافتم بی‌تردید آنان را شفیعان خود قرار می‌دادم پس از تو می‌خواهم بدان حقی که برای ایشان بر خودت لازم ساخته‌ای مرا در گروه عارفان به ایشان و به حق ایشان قرار دهی و نیز در زمره کسانی که به شفاعت آنها مورد بخشش قرار گرفته‌اند که تو مهربان‌ترین مهربانانی و درود خدا بر محمد و خاندان پاکش باد و سلام ویژه فراوان بر ایشان نثار باد و خدا ما را بس است و نیکو وکیلی است.

و به این ترتیب پس از حدود ده سال مجموعه مقالات در آستان امامان در شرح زیارت جامعه پایان می‌پذیرد. در این مجموعه مقالات نویسنده بر آن بود به زبان روان، این شرح را تقدیم طلاب گرامی و دانشجویان عزیز کند.

صادقانه و بدون تعارف می‌گویم که نتوانستم حق این گل‌های جهان هستی را ادا کنم؛ ولی من هم با عجز خود کلامی آورده‌ام تا بگویم در زمره خریداران یوسف‌های جهان هستی هستم. امید که امامان  و اهل‌بیت«ع» پذیرا باشند و این ناچیز را در زمره خادمان خویش قرار دهند.

بر آنیم که اگر عمر و حیاتی باشد در ادامه این سلسله مباحث، به شرح و تفسیر یادگار دیگر امام هادی«ع» زیارت امام امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر بنشینیم که یک دوره «علی‌شناسی از نگاه قرآن» است، نگاهی عمیق.

امید که خداوند این افتخار را هم نصیب این طلبه ناچیز بفرماید.

آمین یا رب‌العالمین. سیداحمد خاتمی، ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، هجدهم محرم الحرام ۱۴۴۱

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شوری، آیه ۲۳٫

۲- سباء، آیه ۳۷٫

۳- فرقان، آیه ۵۷٫

۴- ص، آیه ۸۶٫

۵- سوره مسد.

۶- تفسیر مجمع البیان، تفسیر قرطبی، تفسیر فخر رازی،  تفسیر الدرالمنثور و… ذیل آیه.

۷- احقاق الحق، ج۳، ص۲، تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۸۴۳٫

۸- المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص۱۷۲٫

۹- مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۳٫

۱۰- الخصال، ص۶۱۴، حدیث ۱۰، میزان الحکمه، کلمه «غلو».

۱۱- برگ و بار، جواد محدثی، ص ۵۷، ۵۸، ۵۹٫

۱۲- محمدجواد محدثی

۱۳- زمر، آیه ۲۳، نیز بنگرید به: انعام، آیه ۵۱ و۷۰، سجده، آیه ۳٫

۱۴- طه، آیه ۱۰۱، نیز بنگرید به: بقره، آیه ۵۵، یونس، آیه ۳، مریم، آیه ۸۷، سبا، آیه ۲۳، زخرف، آیه ۸۶٫

۱۵ و ۱۶- منشور جاوید، ج ۸، ص۴۱۵ تا ۴۲۶٫

۱۷- المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۶۰٫

۱۸- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۲٫

۱۹- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۵٫

۲۰- آل عمران، آیه ۵۳٫

۲۱- آل عمران، آیه ۸٫

۲۲- تحف العقول، ص ۱۷۴٫

۲۳- کافی، ج۲، ص ۲۱۹٫

۲۴- مائده، آیه ۳۵٫

۲۵- نساء، آیه ۶۲٫

۲۶- در این باره رجوع کنید به کتاب «توسل یا استمداد از ارواح مقدسه»، تفسیر نمونه ذیل آیه ۳۵ سوره مائده، ج ۴، از ص ۴۶۳ تا ص ۴۷۲٫

02نوامبر/19

مرگ با ما بهتر است از حیات با دیگران

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

اهل‌الله باشید. عبادالله باشید. قدر این دهان و این زبان را که نام دوست را می‌برد بدان ، آلوده‌اش نکنید. در کافی دارد:

«آمدند خدمت رسول‌الله«ص» وعرض کردند، «یا رسول‌الله«ص»! ما تا نزد شما هستیم خیلی سرحالیم به طوری که گویا آخرت را داریم به‌عیان می‌بینیم، اما از محضر شما که مرخص می‌شویم و به خانه‌مان می‌رویم، یواش یواش آن حالی را که در حضور شما داشتیم، از بین رفته و از ما گرفته می‌شود. آیا این نفاق است؟» رسول‌الله«ص» فرمودند: «نفاق نیست. تحولات قلب است؛ اما اگر آن حالی را که نزد من پیدا کرده‌اید حفظ کنید، ملائکه بر شما نازل می‌شوند و اگر شنیدید دیگران روی آب رفتند شما بر هوا می‌روید. چنین جان عرشی‌ای پیدا می‌کنید.»

کشیکِ نفس و دهان و نیّت را بکشید. عمده، آن سرّ، آن اصل، کشیکِ نفس کشیدن و مراقبت و حضور است.    عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ. خودتان را دریابید.

امیرالمؤمنین فرمود: «عِبادَالله اوصیکُم بِتَقْوَی اللّه». کشیکِ نفس را بکشید. زبان‌،دهان‌، خوراک‌، کسب و کار، زیردستان‌، ارحامتان را مواظب باشید. بیدار باشید. بلند فکر کنید. اگر شب و روز توانستید به فکر بنشینید، آن فکر برای شما خیلی برکت دارد. عادت بدهید خودتان را. یک چند دقیقه‌ای بپرسید از خودتان که کیستم؟ کجا هستم؟ دارم کجا می‌روم؟ خلقت چیست؟ سرانجام به کجا خواهد کشید؟ کار ما چه خواهد شد؟

شخصی به نام «محمّدبن اقرا» از اصحاب و روات حضرت امام حسن عسگری«ع» است. می‌گوید، «سئوالی داشتم و رفتم به حضور امام حسن عسگری«ع». در حضورشان نشستم، اما از هیبت امام نتوانستم سئوال کنم. حرفی نزدم، اما امام فرمود: «محمّد بن اقرا! ‌چنان نیست که شما خیال می‌کنی. مگر این قرآن نیست که خدای متعال به شیطان خطاب می‌فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطَانٌ؛ تو بر بندگان (خاص) من نمی‌توانی دست بیابی.»(اسراء/۱۷)

محمّدبن اقرا چه چیزی خواست بپرسد؟ گفت: «پیش خودم خیال کردم این مطلب را بپرسم که آیا امام در خواب  دچار حالت نفسانی‌ آحاد رعیّت می‌شود؟ و امام فرمود: «نخیر. شیطان بر بندگان او، بر پیغمبر و امام نمی‌تواند دست بیابد.»

شیعه و سنّی از حضرت رسول‌الله«ص» نقل کرده‌اند که: هر کسی که مرا در خواب ببیند، منم و نه دیگری که شیطان به صورت من متمثّل نمی‌شود. شیطان با این صورت آشنایی ندارد و نمی‌تواند بیاید خودش را در لباس این حقیقت در بیاورد و بگوید که من پیغمبرم. شیطان مضلّ است، گمراه‌کننده است. پیغمبر هادی و راهنماست. گمراه کننده و راهنما با هم جمع نمی‌شوند.

این حرف را در صحیح مسلم که از جوامع روایی عامه است هم می‌بینید. جناب ابن بابویه در امالی‌ از امام هشتم نقل می‌کند که ایشان فرمود: شیطان نه به صورت پیغمبر می‌تواند متمثّل بشود، نه به صورت اوصیایش، نه به صورت شیعیان خاص اوصیایش. شیطان در اطراف صراط است و نمی‌تواند در صراط مستقیم انسانی قدم بگذارد.

ببین انسان چقدر قدر و قیمت و عظمت دارد. با اینکه پیغمبر و امام نیست؛ اما مقامی دارد که شیطان به صورت او هم نمی‌تواند متمثّل بشود. کسانی که شیطان به صورتشان در می‌آید تنها به اسم می‌گویند که شیعه هستند و  دغل‌ها، صفات ناپسند، تخم‌های ناپاک و نیّت‌های غلطی در آنها هست که شیطان از آن مسیر خودش را به آنها نزدیک می‌کند، الّا، «إِنَّ عِبَادِی» بندگان من. «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»  بر آنها نمی‌توانی دست بیابی. آن کسی را که شیطان اغوا می‌کند مشمول آن عبادی نیست. چون ایمان و علم مراتب دارند. نور درجات دارد. همین طور کمالات برای خود مقامات دارند. « وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات» (مجادله/۱۱).

نور و وجود مراتب دارند. کفر هم مراتب دارد. آنهایی که در مرتبه عالی ایمان، حضور و توجه قرار گرفتند، شیطان نمی‌تواند به صورت آنها در ‌آید. هوش و عقل و درایت‌ و بینش‌ و حضور تامّ‌ و شهود کاملشان اجازه نمی‌دهد؛ ولو در بحران جوانی، ولو مقدمات هم برایش فراهم باشد، مردانگی، جوانمردی و غیرتش نمی‌گذارد. غیرتش، آن جوانمردی‌اش، آن حضورش، علم و شهودش نمی‌گذارد. هر مصیبتی برایش پیش بیاید و حتی اگر او را به زندان هم ببرند، می‌گوید: «رَبِّ السِّجنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدعُونَنی‏ إِلَیهِ: زندان برای من از آنچه مرا به آن دعوت می‌کنند محبوبتر است.»(یوسف/۳۳)

امام رضا«ع» فرمود: که آن اولیاء‌الله ولو پیغمبر و امام نیستند، ولو آحاد رعیّت‌اند، اگرچه کم و تک تک‌اند، اما شدنی است، می‌شود. راه باز است. بال و پر دارید. می‌توانید. به راه هم که افتادید تا همّتت چقدر باشد. همّت بلند دار، یک گام تو چندین گام او می‌آید.

می‌آییم در مسجد به سوی قبله می‌ایستیم، نماز می‌خوانیم. همه یک کار را انجام دادیم، اما تا همّت‌ و وسعت بینش و دانش و فهم چقدر باشد. این هم می‌گوید، «سُبحانَ رَبّی الاَعلی وَ بِحَمده». آن یکی هم می‌گوید. تفاوت بین این دو سجده به اندازه تفاوت بین جان‌هاست. حضرت امام حسن عسگری«ع» فرمود: «تفاوت بین کلام خالق و کلام مخلوق به قدر تفاوت بین خالق و مخلوق است و تفاوت بین کلام ما و کلام مخلوق به قدر تفاوت فضل ما بر آنهاست.»

حضرت امیرالمؤمنین فرمود: «نَزِّلونا عَنِ الرّبوبیّه و قولوا فینا ما شِئنا: در مورد ما هر چه می‌خواهید بگوئید، فقط ما را به مرتبه الوهیت نرسانید.» ما را از ربوبیت پایین بیاورید. دوست عاقل ما باشید. غالی و غلوّ کننده نباشید که در نهج‌البلاغه فرمود: «هلک فیّ اثنان محبّ غال و مبغض قال.(حکمت ۱۳): درباره من دو فرقه هلاک شدند. یکی آن دوستی که به دوستی نابخردی‌اش غلـوّ می‌کند. ما را از حدّمان بالا می‌برد و یکی آن دشمن کینه‌توزی که ما را از حدّمان پایین می‌آورد. محبّی که غالی است و مبغضی که قالی است. اینها مردم افراط و تفریط‌اند و امّت وسط نیستند. ما را از مرتبه ربوبی پایین بیاورید، درباره ما هر چه می‌خواهید بگویید، بگویید. گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. آن ‌طور نباشد که مخلوق را ببری کفو خالق قرار بدهی. وصی را ببری همسنگ نبی قرار بدهی. اینها همه برای خود مقاماتی دارند. «تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضِهُم عَلی بَعض». این مراتب همه برای خود محفوظ‌اند.

باری فرمود: که شیطان به صورت شیعیان ما هم متمثّل نمی‌شود که شیعه در مسیر حق قرار گرفته و مهدی و هادی است.  برای او مقدور نیست که به سنگر محکمی که مرد الهی قرار گرفته قدم بگذارد، ولو دنیا به او روی آورده یا از او اعراض کرده باشد. ولو در بحران جوانی‌، تنگدستی‌ و پیری‌. در تمام احوال در مقام رضا و در سنگر الهی است. «کَلِمَهُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی» . لا اله الّا الله قلعه، دژ، سنگر و برج من است. هر کس در این قلعه و دژ قدم بگذارد، محفوظ است و شیطان به سراغش نمی‌آید. شیعه واقعی این قدر عظمت دارد.

جنابعالی چرا نباشید؟ شما هر که هستید و در هر شغلی به این مقام می‌رسید تا همّت شما چقدر باشـد. حضرت رسول‌الله درباره جناب سلمان فرمود: که اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر است از اشتیاق سلمان به بهشت. چرا؟

امیرالمؤمنین، امام حسین و امام صادق«ع» سخن یکسانی دارند که: عبادت کنندگان بر سه قسم‌اند. یک قسم دارند مزدوری می‌کنند به امید بهشت که اگر جانشان را بشکافی، دارند برای حیات نفسانی و برای بخور بخور، برای خیالات و هوی و هوس خودشان دارند عبادت می‌کنند. اینها دارند مزدوری می‌کنند.  چقدر ایشان فکرشان سطحی است. بهشت‌آفرین را نمی‌بینند و بهشت را می‌بینند. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین که شیرین‌تر است. قربه الی الجنّه نباشد. قربت به سوی بهشت نباشد. نماز بگزار قربه الی‌الله. همّت بلند دار. اگر واقعاً نماز برای تحصیل بهشت بوده باشد و قربه الی الجنّه باشد، صحیح نیست.

خدای متعال در قرآن فرمود: که مشتری و خریدار و طالب شما منم. خودتان را به این و آن نفروشید. خدا را گذاشته برای چه دارد عبادت می‌کند؟ یک عدّه هم از ترس جهنّم است. اینها هم عبادتی از روی ترس و خوف دارند که این کار را نکنم آقا و ارباب من مرا می‌زند و اگر ترس نباشد نخیر. عبادت را می‌خواهم چه بکنم؟ این دو مردمان رشید نیستند.

دیگری عبادت احرار است. احرار، آزادمردان، عبدالله، عبادالله. چه کسانی‌اند؟ کسانی که می‌گویند من پرستش نمی‌کنم برای بهشت. من پرستش نمی‌کنم از ترس دوزخ. «وَجَدتک اَهلاً لِلعِباده فَعَبدتک». (بحار‌الانوار، ج‌۴۱، ص‌۱۴) تو را سزاوار پرستش یافتم که دارم پرستش و نیایش می‌کنم. باید عبد شکور بود، باید بندگی کرد. اینها احرار و آزادمردند. خودشان را به خدای خودشان تفویض کردند، نه برای مقامی و بهشتی و دوزخی. تسلیم محض‌اند. اگر از سلمان بپرسی عبادت برای چه؟ می‌گوید قربه الی‌الله. بهشت چطور؟ از بهشت رویگردان نیستم، اما بهشت مظهر رضوان الهی است. منِ سلمان همّتم بالاتر از بهشت است. پس اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر است از اشتیاق سلمان به بهشت. برای اینکه سلمان بهشت‌آفرین می‌خواهد.

چطور معصوم به ما فرمود: آن چنان که شما دنبال روزی‌تان هستید، روزی شما هم دوصد چندان به دنبال شماست و با چه شتابی دارد به سوی شما می‌آید. آب و خاک و آفتاب و ملائکه هم عاشق تو هستند. آنها تو را می‌خواهند. یک کارخانه‌ای است که تمام تار و پود، تمام پیچ و مهره‌اش، تمام ذرات این کارخانه عظیم‌الشأن الهی همه و همه به یکدیگر وابسته‌اند. آن چنان وابسته که در این پرده یک رشته بیکار نیست. همه در کارند تا آدم بسازند و تحویل عالم دیگر بدهند. این همه برای تو هستند.

به قول بابا افضل کاشی، «آن وقت انسان، انسان می‌شود که به نعمت لقاء‌الله متنعّم بشود.»، می‌گوید که عالم درختی است که آدم میوه اوست. آدم درختی است که خِرد میوه اوست. خرد درختی است که لقاء‌الله میوه اوست. آن وقتی که عقل به لقاء‌الله رسید و به صفات ربوبی متّصف شد، بداند که شجره وجود او به بار نشسته و به کمال رسیده و آن‌ وقت طور دیگر فکر می‌کنی و جهان برای تو جور دیگری است. آن‌وقت اقبال دنیا شما را شکار نمی‌کند و ادبار دنیا شما را از راه به در نمی‌برد. کسی حریف شما نیست. انسان آن‌ قدر بزرگوار می‌شود که شیطان نمی‌تواند به صورت او متمثّل بشود. او دیگر شده اسم هادی. او دیگر به صفت مهدی در آمده. بر صراط مستقیم است و بین او و شیطان که اسم مضلّ است فرسنگ‌ها فاصله است. حالا او کسی است  می‌بینی که برای مؤمن گناهی، کسب حرامی، عمل نامشروعی، حرف خلافی، امضا و اقرار و تصدیق و دعوت غلط و سفره نامشروعی پیش آمده، اما او مثل کوه به جای خویشتن است، «کالجَبَل الرّاسِخ لا تَحَرّکُه العَواصِّف». به گناه اعتنا ندارد. هر اندازه معامله نفع داشته باشد، حرام است. مگر این همه جاندارها دارند از راه حرام روزی می‌خورند؟

امام حسن عسگری«ع» فرمود: «فقر با ما بهتر است از غنای با دیگران» اولیاءالله بودن بهتر است از توانگری و سرمایه‌داری با دیگران.»

فرمود: با ما باشید و تهیدست، بهتر است که با دیگران باشید و توانگری مادی صوری ظاهری تحصیل کنید و ابدتان را از دست بدهید. مرگ با ما بهتر است از حیات با دیگران. با ما باشید و کشته بشوید، بهتر از آن است که با دیگران باشید و حیات چند روزه داشته باشید. اگر در راه ما کشته شدید «وَلَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَموَاتًا»(فرقان/۲۴)

با ما که باشید بود شما با ما در اینجا حیات است، رهسپار شدن شما در آن نشئه که با مایید باز حیات است.

29آگوست/19

مناسبات رژیم آل‌سعود با رژیم صهیونیستی

بررسی تاریخ آل‌سعود از برخی از مناسبات و روابط پنهانی سران این خاندان قدرتمند با یهودیان حکایت دارد. کتاب «تاریخ آل‌سعود» در دهه هفتاد میلادی قرن گذشته توسط ناصر السعید، نویسنده سرشناس عربستانی به رشته تحریر درآمد. وی به‌رغم اقامت در خارج از عربستان سعودی، پس از چاپ و نشر این کتاب، با حمایت مالی مستقیم خاندان سلطنتی آل‌سعود به دست مزدوران آنان ترور شد و جان باخت. ناصر السعید در کتاب خود به ارتباط نزدیک و محرمانه خاندان آل‌سعود با بِنْ گوریون،(۱) بنیانگزار رژیم اسرائیل قبل و بعد از تأسیس این رژیم اشاره می‌کند، «بن‌گوریون برای تأسیس رژیم مورد نظر خود، مورد حمایت مستقیم آل‌سعود قرار گرفت.»(۲)

اولین دیدار سعودی ـ صهیونیستی به سال ۱۹۳۹ میلادی در لندن و در کنفرانسی درباره قضیه فلسطین که شاهزاده «فیصل بن عبدالعزیز»، وزیر خارجه سعودی در آن حضور یافت، بر می‌گردد.(۳) در سال ۱۹۴۶ ترومن (رئیس‌جمهور آمریکا) از  صد هزار یهودی دعوت کرد تا به سرزمین‌های اشغالی مهاجرت کنند، ولی اکنش حادی از سوی آل‌سعود صورت نگرفت.

یک سال بعد آمریکا به قطعنامه‌ سازمان ملل مبنی بر تجزیه‌ فلسطین رأی مثبت داد که منجر به تیره شدن روابط آمریکا با دولت سعودی شد، ولی منجر به قطع مناسبات نشد. این در حالی بود که رؤسای هیئت‌های عربی در سازمان ملل در آستانه صدور قطعنامه تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ با ارسال پیامی به پادشاه سعودی اصرار کردند که بیانیه‌ای صادر و در آن آمریکا را به قطع صدور نفت در صورت تصویب قطعنامه تقسیم فلسطین و به رسمیت شناختن اسرائیل تهدید کند، ولی پادشاه سعودی در یک موضع غیرمنتظره اعلام کرد، «منافع آمریکا در عربستان محفوظ و مورد حمایت ماست. از آنجا که آمریکاییان حکم اهل‌ذمه را دارند، در نتیجه، حمایت از آنها و منافعشان براساس نص قرآن بر ما واجب است.»(۴)

چندی بعد روابط آل‌سعود و آمریکا رو به گرمی نهاد و در سال ۱۳۶۷ق (۱۹۴۸م) ناوگان آمریکا وارد خلیج ‌فارس شد و برای نخستین بار مقامات نظامی آمریکا از عربستان دیدار کردند.(۵)

اسناد کاملی که مربوط به تلگراف‌های محرمانه وزارت خارجه عربستان است، ابعاد جدیدی از توطئه این کشور علیه ملت‌های عربی، به‌خصوص ملت فلسطین را برملا می‌کند. روزنامه الشرق قطر با انتشار این اسناد آورده است که کاخ سفید در تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۶۶ به صراحت از اسرائیل خواست تا سینا را اشغال کند و این مربوط به دوره تنش بین قاهره و ریاض است. عجیب‌تر اینکه عربستان برای تقویت ارکان رژیم صهیونیستی تلاش و حمله به سوریه و جداسازی بخشی از آن (جولان) را پیشنهاد کرد.

رژیم عربستان همچنین از اسرائیل خواست تا غزه و کرانه باختری را تحت سیطره خود بگیرد تا به این ترتیب راه هر گونه تحرکات فلسطینیان و یا تلاش‌های کشورهای عربی برای آزادسازی فلسطین بسته و در نتیجه حق بازگشت آوارگان فلسطینی و قضایای حل ‌و فصل نهایی نیز حذف شود، زیرا سیطره بر کرانه باختری به معنای سیطره بر قدس است. رژیم اشغالگر این پیشنهاد را عملی کرد و در جنگ ژوئن سال ۱۹۶۷ اراضی عربی را به اشغال خود درآورد. طبق اسناد  موجود، این پیشنهاد عربستان مربوط به تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۶۶ است.(۶)

طی سال‌‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۶ سازمان اطلاعات و جاسوسی رژیم صهیونیستی ـ موساد ـ دو بار تاج و تخت آل‌سعود را نجات داد. کارشناسان امور امنیتی در این  زمینه می‌گویند، «الکساندر بلای، کارشناس صهیونیستی اندیشکده ترومن در مقاله‌ای که فصلنامه علوم سیاسی «جروزالم کوارترلی» تحت عنوان «به سوی زندگی مسالمت آمیز سعودی ـ اسرائیلی» چاپ و منتشر کرد، نوشت، «عربستان سعودی از سال ۱۹۶۲ و پس از انقلاب یمن تحت عنوان «مقابله با دشمن مشترک» یا همان جمال عبدالناصر، روابط مستمر، مستحکم و گسترده‌ای با اسرائیل داشته است.»

بلای یادآوری می‌کند که طی سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در لندن مصاحبه‌ای با «آهارون ریمیز»، سفیر سابق اسرائیل داشت و او برای بلای برملا کرد که ملک سعود و ملک فیصل همواره روابط عمیق و گسترده‌ای با اسرائیل داشته و با سران وقت اسرائیل در ارتباط بوده‌اند.

از سوی دیگر «فرید‌‌هالیدی»، نویسنده انگلیسی در کتاب خود به نام «جزیره العرب بدون پادشاه» نوشته است، «ملک فیصل از اسرائیل خواست برای حمایت آل‌سعود از خطر جمال عبدالناصر در جنگ یمن وارد عمل شود و تل‌آویو نیز توسط هواپیماهای نظامی انگلیسی اقدام به ارسال مقادیر بسیار زیادی سلاح و تجهیزات نظامی برای سلطنت‌طلبان یمنی کرد.»(۷)

تجاوز رژیم صهیونیستی به مصر و سوریه و اردن در ربیع‌الاول ۱۳۸۷ق (۱۹۶۷م) معروف به جنگ «شش روزه اعراب و اسرائیل» باعث شد که اعراب علیه رژیم صهیونیستی وارد عمل شوند. این جنگ مردم عربستان را به تکانی سخت واداشت و آنان به کنسولگری آمریکا در ظهران هجوم بردند. در رأس‌التنوره کار به تیراندازی کشید و تعدادی از آمریکائی‌ها و اعراب‌ زخمی شدند. در پی این حادثه فیصل برخی از افسران ارتش را بازداشت و مقررات حکومت نظامی را برقرار کرد.(۸)

در این میان سازمان اطلاعاتی جاسوسی رژیم سعودی نقش اساسی و بسیار خطرناکی را در تاریخ نوین عربی ایفا و در این راه پول‌های زیادی را برای حفظ و بقای رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه هزینه کرد؛ به‌گونه‌ای که به قول برخی از منابع تامین‌کننده مالی واقعی و حقیقی اشغال اراضی ۱۹۶۷ اعراب توسط رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی بود. عربستان سعودی تنها کشوری است که در آستانه جنگ ۵ ژوئن ۱۹۶۷ از نقشه و برنامه این جنگ اطلاع کامل داشت.

«هرش گودمن»،‌ کارشناس امور نظامی صهیونیستی در مقاله‌ای که روزنامه صهیونیستی «جروزالم پست» در ۱۲/۱۰/۱۹۸۰ منتشر کرد، نوشت، «طی سال‌های ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۳ تفاهم و توافق آشکاری بین آمریکا و اسرائیل به چشم می‌خورد که به موجب آن اسرائیل به نیابت از آمریکا در اوضاع جاری خاورمیانه مداخله کرد. در این بین نمی‌توان از کشور عربستان سعودی کم جمعیت، اما سرشار از پول و دارایی که به‌شدت توسط غرب حمایت می‌شود چشم پوشید که در این دوره به خصومت‌ورزی آشکار با مصر پرجمعیت و فقیر و دوست مسکو پرداخت. حاکمان سعودی خوب می‌دانستند که اسرائیل به خاطر حفظ منافع غرب در منطقه از آنان حمایت و دفاع خواهد کرد.

رژیم آل‌سعود تا سال ۱۹۷۳،هیچ‌گاه برای جنگ آزادی‌بخش با رژیم صهیونیستی با ارتش‌های عربی همراهی نکرد. تنها در سال ۱۹۷۳ که ارتش مصر ضربات مهلکی به اسرائیل زد، پادشاه عربستان، غرب را برای مدت کوتاهی تحریم نفتی کرد.(۹)

بعد از مرگ ملک فیصل با روی کار آمدن ملک خالد، رژیم آل‌سعود به سمت شناسایی مشروط رژیم صهیونیستی پیش رفت. او در سال ۱۹۷۵در اعلامیه‌ای ضمن حمایت از آرمان‌های فلسطین افزایش کمک‌های مالی به «ساف» را اعلام کرد، اما آنچه در این اعلامیه به عنوان رکود در روند مبارزه عربستان با رژیم صهیونیستی مطرح ‌شد، پذیرش مشروط این رژیم بود که برای اولین بار از سوی پادشاه عربستان مطرح گردید.

پایگاه خبری عربی النخیل در مطلبی درباره روابط پنهان «عربستان با اسرائیل» آورده است، «عدنان خاشقجی، از بازرگانان سعودی در پنجاه و پنجمین سالگرد تأسیس روزنامه اسرائیلی یدیعوت آهارونت اعتراف کرد که عملیات کوچ یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل در سال ۱۹۸۲ طی یک نشست سری در مزرعه شخصی وی در کنیا صورت گرفته است.(۱۰)

ساموئل سیواو در این باره تاکید می‌کند که خاشقجی به مسئولان آمریکایی و اسرائیلی که با آنها دیدار داشت، اطلاع داد که ملک فهد،‌ پادشاه عربستان سعودی و شاهزاده سلطان، وزیر دفاع این کشور به وی اعتماد بسیار دارند و «بندر بن سلطان»، سفیر وقت عربستان سعودی در آمریکا وی را به «رابرت مک ورلین»، مشاور امور امنیت ملی «رونالد ریگان»، رئیس جمهوری وقت آمریکا معرفی کرده و خاشقجی هم گزارش‌‌های اطلاعاتی و تجسسی دوره‌ای درباره اوضاع خاورمیانه و تحلیل و ارزیابی اوضاع و احوال این منطقه را برای مک ورلین ارسال کرده است.

وی تاکید می‌کند که مزدوران اطلاعاتی‌جاسوسی اسرائیلی برای حفظ جان خاشقچی،  سیستم‌‌های امنیتی ویژه‌ای را در قایق شخصی او «نبیله»، نصب و راه‌اندازی کرده بودند. خاشقچی تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای برقراری صلح به کار ببندد، اما اعتقاد داشت اگر این مذاکرات علنی و آشکارا برگزار شوند، ممکن نیست موفق شوند و به همین منظور با فرستاده شیمون پرز در لندن دیدار کرد تا در آنجا به توافق برسند و توافقنامه‌ای را امضا کنند و آن را در بانک سوئیس به امانت بگذارند.

پس از آن خاشقجی راهی تونس شد و با «یاسر عرفات»، رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطینی دیدار کرد و پس از آن برای دیدار با «حسنی مبارک»، رئیس‌جمهور وقت مصر راهی این کشور شد. سپس با «ملک حسین»، پادشاه اردن دیدار کرد و آنگاه به واشنگتن رفت و در آنجا با رابرت مک ورلین،‌ مشاور امنیت ملی دولت ریگان ملاقات کرد.

خاشقجی همچنین پیشنهاد داد که آمریکا و عربستان سعودی و کویت مبلغی به ارزش ۳۰۰ میلیارد دلار برای سرمایه‌گذاری در اسرائیل و کشورهای عربی‌ای که صلح با اسرائیل را می‌پذیرند، اختصاص دهند. در ادامه این گزارش آمده است:

«خاشقجی به صورت سری و محرمانه بر موافقت ملک فهد با هر قدمی که در این راه برمی‌داشت دست ‌یافت. او اعتقاد داشت که اعراب و اسرائیلی‌‌ها می‌توانند در صورت به بن‌بست رسیدن مذاکرات خود با اسرائیل آنها را تکذیب یا رد کنند. افزون بر این او در تمام دیدارهایش با مقامات اسرائیلی تلاش می‌کرد بین اعراب و اسرائیل قراردادها و معاهدات سرّی و محرمانه‌ای را منعقد کند.»

خاشقجی اعتراف می‌کند که آل‌سعود مجبور بود پول‌هائی را به فلسطینی‌‌ها و سوری‌‌ها پرداخت کند، ولی این کار را نه از روی میل و رغبت، بلکه به عنوان حق‌السکوت به این کشورها انجام می‌داد. اگر عربستان سعودی اطمینان داشت که آمریکا بدون ‌قید و شرط از او حمایت می‌کند، بی‌تردید پرداخت این وجوهات به سوریه و فلسطینی‌‌ها را قطع می‌کرد. به همین منظور توجه اصلی فیصل در آن زمان بر دستیابی بر این حمایت متمرکز شده بود.

خاشقچی سپس به تماس‌‌های خود با عرفات و پرز ادامه داد و با «کمش» افسر اطلاعات رژیم صهیونیستی دیدار کرد. کوبلند تأکید می‌کند که خاشقجی با هدف برقراری رابطه و همکاری مشترک به اسرائیل سفر و با کمش دیدار کرد.(۱۱)

آل‌سعود تنها به ائتلاف و اتحاد با آمریکا و رژیم صهیونیستی اکتفا نکرد،‌ بلکه به حمایت از رژیم‌‌های عربی دیگر هم‌پیمان با رژیم صهیونیستی نیز پرداخت. روزنامه انگلیسی گاردین در شماره ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۳ خود نوشت که اسرائیل به ملک حسن، پادشاه مغرب کمک کرد تا بر رزمندگان «پولیساریو» در صحرای سرشار از فسفات مغرب عربی غلبه کند و سفیر آمریکا در مغرب در مصاحبه‌ای که تلویزیون انگلیس با وی انجام داد، گفت که اسرائیل مانع خاکی بسیار بزرگی را در صحرای مغرب ایجاد کرد تا جلوی حملات رزمندگان پولیساریو علیه ارتش مغرب را بگیرد و این حملات را با ناکامی و شکست مواجه سازد. سفیر آمریکا در مغرب توضیح می‌دهد که ساخت این مانع خاکی برای اسرائیل یک میلیارد دلار هزینه دربرداشته و عربستان سعودی هزینه ساخت آن را پرداخت کرده است.(۱۲)

«افرایم‌‌هالیفی» رئیس سابق موساد نیز در زمان ملک عبدالله و در اوایل بحران سوریه در اظهاراتی بخشی از زوایای پنهان نقش عربستان و آل‌سعود در قضیه اعراب و اسرائیل، بی‌علاقه بودن سعودی‌ها در ارائه هرگونه کمک به فلسطینی‌ها و روابط پنهان آل‌سعود با رژیم صهیونیستی طی دهه‌‌های گذشته را فاش کرد. وی در ویدیویی که اخیراً در شبکه‌‌های اجتماعی منتشر شده گفته است که ما عادت کرده‌ایم آل‌سعود را  حکومتی بدانیم که کاملاً مخالف قدم گذاشتن یهودیان در فلسطین و در خاک عربستان است؛ اما کتابی که اخیرا به قلم «میخائیل کهانوف» به عنوان رساله دکترا به رشته تحریر در آمده، حقایق شگفت‌آوری را درباره سیاست واقعی سعودی‌ها در قبال فلسطین از دهه سوم و چهارم قرن گذشته برملا کرده است.‌‌

هالیفی افزود، «کهانوف همکار عزیز من، مرد شجاعی بود که دهه آخر زندگی خود را به مطالعه و پژوهش اختصاص داد و برای اثبات فرضیه‌اش کتابی نوشت. نام فصل آخر کتاب او این است، «رفتار سعودی‌ها در قبال یهود و صهیونیسم، از بیزاری تا قبول واقعیت.» وی در این کتاب خاطرنشان می‌سازد که «بن گوریون» و «موشه شرتوک» در دهه سی‌ام قرن گذشته با چند مستشار ارشد سعودی در لندن به امید واهی مذاکره دیدارکردند. در این دیدار «بن‌گوریون» به «حافظ وهبه» از مستشاران ارشد که اتفاقاً مصری‌تبار هم بود (همه مستشاران ملک ابن‌سعود برای جلوگیری از توطئه از اتباع غیرسعودی بودند) گفت، «من مطمئنم شما می‌دانید که فقط ملک بن سعود قادر به تاثیرگذاری روی مصالحه تاریخی بین اعراب و اسرائیل است.»

کهانوف در کتاب خود فاش می‌کند که در زمان جنگ جهانی دوم با دو تن از امیران سعودی که هر دو از فرزندان ملک بن سعود مؤسس خاندان آل‌سعود بودند، هنگام درمان در بیمارستان هداسه در جبل سکوبس در بیت‌المقدس (سرزمین‌‌های اشغالی) دیدار کرده است. یکی از آنها امیر منصور بود که بعداً اولین وزیر دفاع عربستان شد و دومی در یک کاغذ با سربرگ پادشاهی عربستان نامه‌ای سرشار از تشکر و احترام برای پرستاران و پزشکان بیمارستان فرستاده و آن را با نام فهد امضا کرده بود. فهد در سال ۱۹۸۵ پادشاه عربستان شد و تا سال ۲۰۰۲ که این منصب را به عبدالله واگذار کرد، در این مقام بود. قطعاً هیچ‌یک از این دو نفر بدون موافقت صریح ملک بن سعود نمی‌توانستند به بیمارستان هداسه بروند.(۱۳)

در این کتاب نکات فراوانی هست که ثابت می‌کنند سعودی‌‌ها هرگز از فلسطین حمایت مالی و تسلیحاتی نکردند، زیرا ملک بن سعود تحرکات قومی فلسطینی‌‌ها را خطری برای ثبات منطقه می‌دانست و ملک عبدالله نیز   با به رسمیت شناختن اسرائیل به دنبال خاتمه دادن قطعی قضیه فلسطین بود.

در می‌۱۹۹۴ «یوسی میلمن» و «دنی راویو»، دو کارشناس امور اطلاعاتی امنیتی رژیم صهیونیستی در کتابی تحت عنوان «دوستان واقعی: اسرار ائتلاف آمریکایی ـ اسرائیلی» نوشتند که عربستان سعودی عملاً و رسماً با اسرائیل در وضعیت جنگ قرار داشتند، اما تصمیم‌گیرندگان سیاسی در اسرائیل می‌دانستند که عربستان سعودی یک دولت میانه‌رو و حامی غرب است و با اینکه در سخنان خود وانمود می‌کند که خصم و دشمن اسرائیل است، اما با اسرائیل ارتباط مستمر دارد. به عنوان مثال در حوزه اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسی، افسران عملیاتی سازمان اطلاعات و جاسوسی اسرائیل ـ موساد ـ همواره با افسران سازمان اطلاعات و جاسوسی رژیم سعودی  ارتباط داشته و بارها درباره تضعیف نیروهای مذهبی بنیادگرای منطقه خاورمیانه با یکدیگر به بحث و تبادل نظر پرداخته بودند. سازمان اطلاعاتی جاسوسی آمریکا ـ سیا ـ نیز از ارتباطات امنیتی اطلاعاتی سرّی سعودی ـ اسرائیلی مطلع بوده و همواره آن را تشویق ‌کرده بود.(۱۴)

سایت «ویکی لیکس» نیز از روابط و مناسبات مخفی میان رژیم صهیونیستی و آل‌سعود پرده برداشت و افشا کرد که این روابط قدیمی است و به اواسط دهه ۹۰ میلادی بازمی‌گردد.

اطلاعاتی که اخیراً جزئیات آن به مطبوعات درز کرده، مربوط به نامه‌‌هایی از وزارت خارجه عربستان با مهر «به کلی محرمانه» است. این مکاتبات روند عادی‌سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل را نشان می‌دهند. اسناد افشا شده حاکی از آنند که مراحل مختلف همگرایی بین عربستان و اسرائیل به‌طور تدریجی اتفاق افتاده است.

نشریه انگلیسی «اکونومیست» نیز در این باره می نویسد، «نفت عربستان از بندر «ینبع» در ساحل دریای سرخ برای اسرائیل پمپاژ می‌شود. بر اساس توافق محرمانه‌ای که بین سه طرف صهیونیستی، عربستانی و مصری به امضا رسیده است، اسرائیل حفاظت از بخش شمالی دریای سرخ را برعهده دارد. مصر نیز مامور حفاظت از بخش جنوبی و غربی این دریاست و در مقابل این خدمات، از کمک‌‌های مالی عربستان برخوردار می‌شوند. بعد از تحویل دو جزیره مصری «تیران» و «صنافیر» از مصر به رژیم آل‌سعود در سال جاری میلادی(۲۰۱۷)، این روابط محرمانه کاملاً علنی شده‌اند.»(۱۵)

 اسناد مهمی وجود دارند که نشان می‌دهند جنگ‌های ۲۲، ۸ و ۵۱ روزه رژیم صهیونیستی با مردم بی‌پناه غزه و نیز جنگ ۳۳ روزه اسرائیل با لبنان با درخواست و پول عربستان سعودی اداره شده است. در اثنای جنگ ۵۱ روزه و زمانی که اسرائیل به دلیل کشتار بی‌محابای فلسطینی‌ها و از جمله کشتار در اردوگاه آوارگان فلسطینی زیر نظر کمیساریای پناهندگان سازمان ملل (آنروا)، مورد شماتت و فشار قرار گرفت، یک مقام ارشد اسرائیلی اعلام کرد که عربستان به‌طور کامل هزینه‌های جنگ را به ارتش اسرائیل پرداخت کرده است.(۱۶)

پایگاه خبری عربی النخیل در مطلبی درباره روابط پنهانی «عربستان با اسرائیل» می‌نویسد، «مقامات سعودی در جنگ صعده یمن همکاری مشترکی با اسرائیلی‌‌ها داشتند. روابط عربستان با اسرائیل از سال‌ها قبل برقرار شده است.»(۱۷)

«مجتهد» کاربر مشهور توییتری و منتقد خاندان آل‌سعود در صفحه توییتری خود از روابط ریاض و تل‌آویو در سال‌‌های گذشته از طریق مسئولان برجسته سعودی مانند سلمان بن عبدالعزیر، عادل الجبیر و بندر بن سلطان خبر داد. این کاربر توییتری که با برخی از منابع داخل خاندان آل‌سعود در ارتباط است، در صفحه توییتری خود به شخصیت‌‌های مهم آل‌سعود که از گذشته با رژیم صهیونیستی در ارتباط بوده‌اند اشاره می‌کند و می‌افزاید که دولت سعودی توسط «عادل الجبیر» وزیر خارجه فعلی نیز با این رژیم در ارتباط است. او از زمانی که نزد «بندر بن سلطان» در سفارت عربستان در واشنگتن آموزش می‌دید و از سوی وی به عنوان مشاور امور کنگره انتخاب شد، مسئولیت ارتباط با موسسه لابی مشهور رژیم صهیونیستی، «آیپک» (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) برای کسب حمایت کنگره آمریکا را نیز به عهده داشت.(۱۸)

سایت افشاگر ویکی‌لیکس اعلام کرد که رابطه عربستان و رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۲، همزمان با «ارائه طرح صلح ریاض» برای مسئله فلسطین آغاز شد و در سال ۲۰۰۸ نیز مذاکراتی درباره مسئله عادی‌سازی روابط با اسرائیل انجام شدند. نزدیکی رابطه با رژیم صهیونیستی و علنی بودن آن در شرایطی صورت گرفت که مقامات آل‌سعود همواره روابط خود با تل‌آویو را به صورت محرمانه و پنهانی دنبال می‌کردند و خود را مدافع قضیه فلسطین نشان می‌دادند، در حالی که تحولات منطقه و دخالت نظامی عربستان در یمن نشان داد که این خاندان به تنها چیزی که فکر نمی‌کند منافع  مسلمانان و فلسطینی‌هاست.

در هر حال تنی چند از شخصیت‌های بانفوذ سعودی در سال ۲۰۰۶ به صورت علنی اعلام کردند که اسرائیل دیگر دشمن به حساب نمی‌آید و بیشتر یک هم‌پیمان غیررسمی است. این اظهارات در سال ۲۰۰۸  به طرح‌هایی برای برقراری روابط میان دو طرف تبدیل شد و از آن تاریخ، عملی شدن برقراری ارتباط میان تل‌آویو و ریاض علنی‌تر گردید.

طبق این اسناد، روابط نزدیک میان ریاض و تل‌آویو تنها در سطح رسمی نیست، بلکه در سطح مردمی نیز هست. یکی از تلگراف‌های ارسال شده از سوی وزارت خارجه عربستان نشان می‌دهد که ده‌ها دانشجوی عربستانی در سفارت اسرائیل در واشنگتن آموزش دیده‌اند. این دوره بخشی از برنامه آموزشی برای آماده کردن رهبران تحت نظارت دولت آمریکا بوده است. هدف از این برنامه، آموزش جوانان برای رهبری در داخل جوامع خود و همکاری بین‌المللی با همتایانشان در کشورهای دیگر است.(۱۹)

در تابستان ۲۰۱۵ دیدار مسئولان سعودی و اسرائیلی در مؤسسه «پژوهش‌های واشنگتن» کاملاً علنی شد و «دوری گولد» به نمایندگی از اسرائیل خطاب به «انور عشقی» افسر سابق سازمان اطلاعات عربستان گفت که منافع مشترک زیادی بین طرفین وجود دارد و به‌زودی فصل جدیدی در روابط تل آویو ـ ریاض آغاز می‌شود.(۲۰)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- David Ben Gurion

۲ـ شفیعی سروستانی، اسماعیل، دانشستان سرزمین‌های درگیر در واقعه شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، «آل‌سعود و روابط پنهانی آن با یهود» (تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم، ۱۳۹۱)

۳ـ شیعه نیوز، ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ ، کد خبر: ۳۹۶۲۷

۴ـ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، محمد جواهرکلام (تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۶)

۵ـ بولتن مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، شماره ۷۱۴، در تاریخ ۲۱/۱/۱۳۷۲٫

۶ـ سایت مشرق، کد خبر ۸۰۷۶۳۳

۷ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش دوم، خبرگزاری فارس،

۸ـ الرضوی، سید مرتضی، صفحه عن آل‌سعود الوهّابیین وآراء، قابل بازیابی در:

https://makarem.ir/compilation/Reader.aspx?pid=72327&lid=0&mid=77970&catid=0

۹ـ زارعی، سعدالله، سابقه، زمینه‌ها و علل عادی‌سازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی، بخش اول، خبرگزاری فارس، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷.

۱۰ـ تسنیم، ۲۱/۴/۱۳۹۰

۱۱ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش دوم

۱۲ـ تلویزیون انگلیس، شبکه ای‌تی‌وی

۱۳ـ خبرگزاری میزان، رونمایی از پرده روابط پنهان آل‌سعود و صهیونیست‌ها.

۱۴ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش دوم

۱۵ـ روزنامه کیهان، ۱۱/۶/۱۳۹۶، شماره ۲۱۷۱۲ ، ص۱۲

۱۶ـ زارعی، سعدالله، پیشین، بخش اول.

۱۷ـ تسنیم، ۲۱/۴/۱۳۹۰

۱۸ـ ایرنا، افشاگری مجتهد از روابط عربستان و رژیم صهیونیستی.

۱۹ـ کیهان ، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶

۲۰ـ سایت تابناک، کد خبر: ۷۶۴۹۱۸، ۲۶ دی ۱۳۹۶

29آگوست/19

ژانر تخیلی، کودک و نوجوان در سینمای ایران

مقدمه:

در دو شماره پیشین گفته شد که در سال ۱۳۷۰ جمعاً ۴۹ فیلم سینمایی اکران گردید. تاکنون ۳۰ فیلم از آنها در شماره‌های ۳۱ و ۳۲ تاریخ سینمای ایران مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. اکنون باقی‌مانده آنها مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

ج) ژانر تخیلی، کودک و نوجوان و متفرقه:

۳۱) بهترین بابای دنیا: کارگردان: داریوش فرهنگ، فیلم‌نامه: داریوش فرهنگ و محسن دامادی، بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه، باران کوثری، امید آهنگر و مهری ودادیان.

خیال‌پردازی‌های یک پسر نوجوان در باره پدرش و نشاندن او در جایگاه یک آدم استثنایی در زمینه‌های مختلف اجتماعی، دست‌مایه‌ی نویسندگان قصه گردیده، تا اینکه سرانجام متوجه می‌شود پدرش انسانی معمولی مانند بقیه‌ی پدران است و او هم نباید در دنیای واقعی به‌دنبال ابرمرد بگردد.

البته این قبیل تخیلات در سنین نوجوانی عمومیت دارد، اما  مهم آن است که با کسب تجربه، واقعیت پذیرفته شود.

۳۲) دادستان: کارگردان: بزرگمهر رفیعا، فیلم‌نامه‌نویس: بزرگمهر رفیعا، بازیگران: فرامرز صدیقی، جمشید هاشم‌پور، قطب‌الدین صادقی، محمدصالح علاء،  بیوک میرزایی، بهروز رضوی، مهرانه ‌مهین‌ترابی، احمد هاشمی.

قصه فیلم به فساد موجود در یک معامله دولتی (وزارت بهداری قبل از انقلاب) برمی‌گردد. یک بازپرس شرافتمند با جدیت به پیگیری پرونده می‌پردازد و مجرمین و مفسدین اعم از آمریکایی و ایرانی را در دادگاه‌های داخل و خارج از کشور به محاکمه می‌کشاند. ساخت فیلم‌های مبتنی بر بررسی‌های قضایی سالم که بیانگر وجود قضات پاکدست است؛ در سینمای داخل و خارج هم همواره وجود داشته و عمدتاً هم مورد استقبال عموم قرار گرفته است. حضور این قبیل فیلم‌ها هم جنبه آموزشی دارد و هم ارتقاء روحیه پاکدستی را رقم می‌زند.

۳۳) شتابزده: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، فیلم‌نامه: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: هادی اسلامی، سوسن ‌تسلیمی، مهدی فخیم‌زاده، لیلا زارع، خسرو امیرصادقی.

شرایط روزهای ابتدایی انقلاب زمینه سوءاستفاده را برای افراد فاسد رقم زده بود. بر این اساس دو نفر با مشارکت یکدیگر و با تقلب ثروت زیادی به دست می‌آورند. اما به طور قهری که لازمه دنیاطلبی و گناه است رو در روی هم می‌ایستند و اختلاف آنها اوج می‌گیرد. شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که با مرگ مواجه می‌شوند. چهره مرگ اندکی آن دو را به خود می‌آورد و در فضای طنز استیصال آنها را به نمایش می‌گذارد.

۳۴) دره شاپرک‌ها: کارگردان: فریال بهزاد، فیلم‌نامه: نوشابه امیری، فریال بهزاد، بازیگران: پرویز پورحسینی، اکرم ‌محمدی، پیام آزادی، شاهد احمدلو، سمیرا شبگیر، حمیدرضا مرادی.

نوه‌های یک ستاره‌شناس مسن از طرف او به سرزمین نزدیک‌تر به واقعه کسوف اعزام می‌شوند تا تصورات عامیانه درباره طلسم کوه غول سنگی را باطل کنند. آنها دچار مشکل و گرفتاری می‌شوند که با تدبیر یکی از نوه‌ها نجات پیدا می‌کنند. فیلم‌نامه از آنجا که در صدد رمزگشایی از یک پدیده طبیعی و آیات الهی است، جنبه توجه به مناسبات کودکان را تشریح می کند که جذابیت بصری و کلامی قابل قبولی دارد.

۳۵) شهردر دست بچه‌ها: کارگردان: اسماعیل براری، بازیگران: مجید قناد، ابراهیم سلیمانی، ایلیا اسعدی، سهیلا مرادی، نازنین شعبانی، علیرضا رئیسی، اکبر میرزاجانی، نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم، تخیل کودکانه و خام بچه‌ها در اداره شهر را به نمایش می‌گذارد. بچه‌ها گمان دارند که در صورت حذف و یا نبود نسل گذشته، آنها در اداره شهرشان موفق‌ترند؛ اما در عمل متوجه می‌شوند که این یک تلقی خام و بی‌معناست که در دنیای واقعی غیر قابل انجام است. سناریو از آنجا که کودکان را متوجه نتیجه تخیلات نپخته خود می‌کند، قابل قبول است.

۳۶) عشق من شهر من: کارگردان: علی قوی‌تن، فیلم‌نامه: همایون اسعدیان (هم اکنون کارگردان سینما و تلویزیون)، بازیگران: علی‌ نصیریان، عنایت بخشی، رضا آشتیانی، مهرناز فاطمی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد.

مسئله مهاجرت از شهرهای کوچک به تهران به دلایل گوناگون مانند اشتغال، برخورداری از امکانات بهتر و…  منجمله مسئله جنگ تحمیلی، دستمایه فیلم‌نامه‌نویس در این فیلم است. هرچند آمارها تا چند سال گذشته بیانگرافزایش جمعیت متمایل به مهاجرت به شهرهای بزرگ است؛ اما خوش‌بختانه در چند سال اخیر معکوس شده است که فرصت خوبی برای ساماندهی کلان و برنامه‌ریزی درازمدت اسکان وجمعیت است.

نتیجه نهایی فیلم مثبت است و خانواده برگشت به زادگاه خود را به ماندن در تهران و غرق شدن در مشکلات بی‌پایان آن ترجیح می‌دهد.

۳۷) قربانی: کارگردان: رسول صدرعاملی، فیلم‌نامه: رسول صدرعاملی، ابراهیم فروزش (هم اکنون کارگردان کم‌کار فیلم‌های فرهنگی)، بازیگران: داریوش ارجمند، نسرین مقانلو، ابوالفضل پورعرب، عنایت بخشی، علی سرتیپی (هم اکنون تهیه کننده فیلم‌های بسیار).

داستان فیلم بر مبنای درگیری‌های خانوادگی میان پدر و پسر یا به زبان ساده تقابل دو نسل پیش می‌رود. موضوع فیلم مطلب تازه‌ای نیست و در سینمای ایران و جهان مسبوق به سابقه می‌باشد. رسول صدرعاملی تحصیل‌کرده رشته سینما در فرانسه می‌باشد که در آغاز انقلاب اسلامی به ایران آمد. سینمای صدرعاملی سینمای اجتماعی و خانوادگی است و تاکنون هم در این زمینه موفق بوده است. وی در ترسیم مشکلات اجتماعی خانواده‌ها بویژه نسل جوان خوب عمل کرده و از این لحاظ نمره قابل قبولی می‌گیرد. اشکال اساسی صدرعاملی این است که نتوانسته جامعه مذعبی و اصیل ایرانی را در داستان‌های خود ترسیم نماید. فضای فیلم‌های وی لامکان و لازمان هستند و همه اقشار بویژه اقشار اصیل با آن رابطه برقرار نمی‌کنند. سیر داستان در تخیل خوب است و فوایدی هم دارد به شرطی که فاصله زیادی با واقعیات ملموس زندگی انسان‌های هم‌عصر نداشته باشد. البته مجموعاً نمره صدرعاملی در سینمای ایران مثبت است.

۳۸) گرگ‌های گرسنه: کارگردان: سیروس مقدم، فیلم‌نامه‌: مهدی احمدی، فیلم‌بردار: نصرت‌الله کنی، بازیگران: محمدصالح علاء (هم اکنون مجری برنامه‌های ادبی تلویزیون)، افسانه بایگان، حمیده خیرآبادی (قبل از انقلاب با نام نادره مادر ثریا قاسمی)، جمشید شاه‌محمدی.

یک قصه درام اجتماعی، پایه ساخت فیلم است. مشکلات زندگی کارمندی و تصمیم به برداشت از گاوصندوق اداره برای حل مشکلات با قصد برگرداندن پول به صندوق و همزمانی این سرقت با یک قتل که فقط شهادت وی می‌تواند حقیقت را آشکار کند و تعارض این شهادت با قصد پنهان داشتن برداشت از صندوق، کارمند را در شرایط تصمیم‌گیری دشواری قرار می‌دهد. اما سرانجام وجدان مرد غالب می‌آید و حقیقت را اظهار می‌کند. لازم به تأکید است که مطابق آموزه‌های مذهبی و نیز تئوری‌های روان‌شناسی جدید، نحوه و سطح زندگی و سلامت درآمدی نقش به سزایی در موضع‌گیری‌های مهم افراد در مقاطع خاص زندگی انسان‌ها دارد که فیلم‌هایی نظیر فیلم حاضر بیانگر آنهاست.

۳۹) مرغابی وحشی: کارگردان: مسعود کرامتی، فیلم‌نامه: ناصر هاشمی، تهیه‌کنندگان: رسول ملاقلی‌پور، غلامحسین بلوریان، فیلم‌بردار: محمود کلاری، بازیگران: ابراهیم پناهی، علی عسکری، اعظم علی‌پور و بازیگران محلی.

ژانر کودک و نوجوان در سینمای ایران و جهان سابقه طولانی دارد. در سینمای ایران محصولات کودک و نوجوان کم حجم است و عمده آن هم به پس از انقلاب اسلامی برمی‌گردد.

این کار به عنوان کارهای آغازین مرحوم رسول ملاقلی‌پور در سینماست که به عنوان تهیه کننده مشق‌آشنایی با سینما را در پیش گرفته است. او بعداً به عنوان کارگردان موفق دفاع مقدس آثاری قابل توجه خلق نمود.

۴۰) گربه آوازه‌خوان: کارگردان: کامبوزیا پرتوی، فیلم‌نامه: کامبوزیا پرتوی، بازیگران: مهدی عسکری، حمید جبلی، راحله اسماعیلی، رضا بابک، فریبا جدیکار، پوراندخت مهیمن.

این فیلم در ژانر کودک و نوجوان و با ترکیبی از واقعیت و تخیل ساخته شده است. تخیلی که در آن گربه‌ها در کنار آدمیان نقش بازی می‌کنند. دنیای کودکانه نوجوانان و خیال‌پردازی‌های غیر منطبق با واقعیات اما سرشار از صداقت کودکانه فضای فیلم را دلنشین و لطیف می‌کند و بیننده را با خود همراه می‌سازد البته نکته مهمی که در این ژانر بخصوص باید مورد توجه فیلم‌سازان قرار گیرد مراقبت بر درجه خیال‌پردازی کودکانه است که اگر از حد اعتدال خارج شود، کودکان را از واقعیات اجتماع غافل می‌سازد و انطباق آنها را با محیط به درجه نازلی می‌کشاند.

۴۱) مار: کارگردان: مجید جوانمرد، بازیگران: پرویز پرستویی، فرزانه کابلی، جلال مقدم، بهزاد فراهانی، پرستو گلستانی.

تشریح و توصیف مشکلات زندگی طبقه ضعیف و فرودست، خمیرمایه فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس در این اثر قرار گرفته است. مجید جوانمرد در آغازین کارهای خود منجمله همین اثر نشان داد که آینده‌ای بالای متوسط در انتظار اوست. هرچند وی سینماگری پرکار نیست اما آثار معدودی که برای تلویزیون و سینما کارگردانی کرده، نشانگر توانایی و همت وی در ارائه آثار قابل قبول است. ضمن این‌که وی از حاشیه‌سازی‌های کودکانه مانند برخی سینماگران پرهیز نموده و عمدتاً به کار حرفه‌ای خود پرداخته است.

۴۲) مدرسه پیرمردها: محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ، کارگردان: علی سجادی حسینی، بازیگران: اکبر عبدی، سعید پورصمیمی، عطاءالله زاهد، جمال اجلالی، گوهر خیراندیش، اکبر دودکار.

فرزندان بی‌ادب و آشفته‌احوال به جای ادامه رویه اخلاقی و خیرخواهانه پدر، قصد تخریب مدرسه ناشنوایان تأسیس شده توسط پدر را دارند و برای این‌که پدر مانع آنان نشود او را در جایی شبیه خانه سالمندان (یا مدرسه پیرمردها) نگهداری می‌کنند و در عین حال شایع کرده‌اند که او در خارج از کشور است. نوه خادم پدر با تلاش او را می‌یابد و با کمک برخی کارکنان مدرسه پدر را آزاد و نقشه فرزندان را برملا می‌سازد. همانطور که ملاحظه می‌شود تقریباً همه آثار کودکان و نوجوانان ساخته شده با بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی بوده است. این امر نشانگر آن است که بخش خصوصی همچنان معتقد است که ژانر کودک و نوجوان در اقتصاد گیشه موفق نیست. بعدها خواهیم دید که در دهه ۸۰ و ۹۰ آیا نگاه سازندگان به این ژانر تغییر خواهد کرد یا خیر؟

۴۳) مسافران: کارگردان، سناریست: بهرام بیضایی، تهیه کننده: بهرام بیضایی و شرکاء، بازیگران: مژده شمسایی (همسر بهرام بیضایی)، مجید مظفری، جمیله شیخی، مرحومه هما روستا، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، فاطمه معتمدآریا، فرخ‌لقا هوشمند، محبوبه بیات، آتیلا پسیانی، عنایت بخشی.

بی‌توجهی به مسائل و زندگی جوانان و نوجوانان جوهره فیلم‌نامه بهرام بیضایی برای ساخت این فیلم است. بیضایی فیلم‌ساز دغدغه‌مندی است که از پیش از انقلاب اسلامی آثاری اجتماعی و فاصله‌دار از سینمای عامیانه و گیشه‌مدار عرضه کرده است. نقطه قوت بیضایی تسلط وی بر ادبیات داستانی است. همه آثار سینمایی خود را از داستان‌های خود عرضه نموده. وی سال‌هاست که در خارج از کشور زندگی می‌کند و اثر جدیدی پدید نیاورده است.

۴۴) مخترع: تهیه‌کننده و کارگردان: امیر توسل، فیلمنامه: امیر توسل و دیگران، بازیگران: سیامک اطلسی، دانیال حکیمی، امرالله صابری، آرام مقدم، آتش تقی‌پور، عباس محجوب.

داستان خلاقیت نوجوانان و عدم درک شرایط روحی و روانی آنان توسط پدر و مادر به طور کلی نسل گذشته منجمله مربیان داستانی تکراری و پر ماجراست که در ادبیات جوامع مختلف به وفور به آن پرداخته شده است. ذهن خلاق و روان اعتلاگرای نوجوانان جویای نام و موقعیت برتر در داستان‌های معروف بین‌المللی هم زنده و پویاست. قصه‌های مشهور (دیوید کاپرفیلد) و (تام سایر) و (برادران کارامازوف) برای اکثریت مردم اهل مطالعه جهان شناخته شده هستند. امیر توسل نیز فیلم‌نامه را در این راستا نگارش نموده و به خوبی پیش برده است. وی کارگردان با استعدادی بود که کم کار کرد، اما معدود فیلم‌هایی که از خود بر جای گذاشته قابل تقدیراند. وی برخلاف برخی از همکاران خود که برای جلب تماشاچی گاهاً به مرز ابتذال و عوام‌گرایی (تا حدی که سازمان سینمایی اجازه می‌داد و یا بی‌توجهی می‌نمود) پیش می‌رفتند، همواره چهارچوب‌های باورها و اخلاق عمومی را مراعات می‌کرد.

۴۵) قُرق: کارگردان، سناریست و تهیه کننده (به اتفاق علی هاشمی): احمد هاشمی، موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی (سازنده موسیقی متن جاودانه امام علی(ع)، مسافر ری و…)، بازیگران: جمشید هاشم‌پور، افسانه بایگان، ولی شیراندامی، احمد هاشمی، محبوبه بیات، حمید جبلی، فتحعلی اویسی، محمد ورشوچی.

اوضاع آشفته اواخر حکومت قاجار دستمایه فیلم‌ساز برای ساخت فیلمی درباره یک قزّاق در منطقه‌ای دورافتاده گردیده است. وی برای دستگیری فردی یاغی نقشه می‌کشد و او را دستگیر می‌کند. اما پس از آگاهی از سازش دربار قاجار با یکی از ایل‌ها از کار خود پشیمان می‌شود. گرچه فیلم پر از بازیگران مشهور است ولی باید توجه نمود که اغلب اینها در سال ۷۰ بازیگران تازه‌کار تلقی می‌شدند.

۴۶) مسافران درّه انار: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: یدالله نوعصری، بازیگران: سیامک اطلسی، فتحعلی اویسی، مهرانه مهین‌ترابی، مهری مهرنیا، دارا علی‌آبادی، محمود نظرعلیان.

فیلم زندگی روستائیان فقیر قسمت شمال شرقی کشور را به تصویر می‌کشد و تلاش آنان را برای کسب درآمد حداقلی زندگی به نمایش می‌گذارد. البته برای جوانان مهاجر امروز روستاها تصویر این نحوه زندگی پرمشقت پدران‌شان دشوار است. آنان حتی نمی‌دانند که پدرشان با تحمل آن همه سختی و مرارت از حداقل معیشت هم بی‌بهره بودند. هرچند آن زمان روستاها خودکفا و مرکز تولید کشاورزی و دامی بودند اما روستائیان به شدت در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذراندند. سکانس‌های پایانی فیلم بیانگر پیروزی روستائیان در مقابل زورگویی خوانین است، هرچند در روند کلی ارتقاء زندگی آنان چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

۴۷) ناصرالدین شاه آکتور سینما: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: محسن مخملباف، تهیه کننده: مسعود جعفری‌جوزانی (هم اکنون کارگردان خبره و مسلط)، بازیگران: عزت‌الله انتظامی، مهدی هاشمی، محمدعلی کشاورز، داریوش ارجمند اکبر عبدی، پروانه معصومی، ماهایا پطروسیان، فاطمه معتمدآریا، مرحوم مرتضی احمدی، مرحوم جهانگیر فروهر، سعید امیرسلیمانی.

فیلم در واقع به دنبال تصویرگری از تاریخچه ورود سینما به جامعه ایران دوره قاجار است. تلفیق این تاریخچه با رفتار و منش شاهان بی‌کفایت قاجار فضایی تخیلی را رقم می‌زند که عمدتاً طنزآلود و مفرح است. آنچه بیش از خود فیلم لازم است به آن پرداخته شود، شخصیت مخملباف است که در شماره‌های قبلی تا حدودی به آن پرداخته شد. مخملباف  کارگردانی با استعداد و اما کم‌ظرفیت و کودک‌صفت بوده که در حوزه هنری و با امکانات آن رشد کرده اما نمکدان شکست. کم‌ظرفیتی و عدم درک شرایط پیچیده اجتماعی پس از انقلاب، آستانه تحمل امثال مخملباف را پایین آورده به نحوی افسار پاره کردند و به همه گذشته خود پشت پا زدند. شاید برای اکثریت مردم حیرت‌انگیز باشد که وی از فیلم تلویزیونی (حصار در حصار) در نقد کمونیست‌های زندانی شاه و آزاد شده دوران پیروزی انقلاب به ساخت فیلم‌های سخیف جنسی و برهنه و تمجید از رژیم وحشی اسرائیل روی آورده، هرچند برای افراد آشنای به تاریخ، مقایسه وی با امثال کسروی و تقی‌زاده و اردشیر ریپورتر و بنی‌صدر و اصحاب فتنه ۸۸ چندان تعجب‌آور نباشد.

(مأخذ: آرشیو سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ سینمای ایران اثر جمال امید.)

29آگوست/19

از برگزاری چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تا شهادت مردی که برنامه‌های باند جنایتکار را به هم زد!

مردادماه ۱۳۶۴ چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با بیش از ۱۴ میلیون رأی برای یک دوره دیگر به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند.

۱۷ تیرماه این سال آیت‌الله ربانی املشی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو فقهای شورای نگهبان در پی یک بیماری طولانی در سن ۵۱ سالگی در یکی از بیمارستان‌های تهران دارفانی را وداع گفت، بعدها اعلام شد باند مهدی هاشمی در شهادت ایشان نقش داشته است.

در ادامه به بررسی رویدادهای مهم این دو ماه ازتاریخ انقلاب اسلامی ایران می‌پردازیم.

 

چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

از ۲۶ تیرماه تا ۳۰ تیرماه ۱۳۶۴، زمان تعیین شده برای ثبت‌نام از کاندیداهای انتخابات دوره‌ی چهارم ریاست‌جمهوری بود که حدود ۵۰ نفر ثبت‌نام کردند.(۱)

جریان لیبرال یا نهضت آزادی تنها جریانی بود که بعد از حذف جریان چپ و ملی، به عنوان حزب منتقد دولت و حکومت فعالیت محدودی داشت و با تحریم انتخابات دوره‌ دوم مجلس شورای اسلامی به خاطر رد صلاحیت تمامی کاندیداهای نهضت آزادی، دوباره سعی داشت با نامزدی مهندس مهدی بازرگان، لیدر خود وارد جریان انتخابات شود(۲) که در نهایت شورای نگهبان صلاحیت سه نفر به نام‌های سیدعلی خامنه‌ای، سید محمود کاشانی و حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان را تأیید کرد و بازرگان رد صلاحیت شد که واکنش نهضت آزادی و رسانه‌های داخلی و خارجی را به همراه داشت.(۳)

آیت‌الله خزعلی، عضو وقت شورای نگهبان در این مورد چنین اظهارنظر کرد: «ملت عزیز ما خیلی سنگین و باوقار با شما رفتار دارند، اما شما (بازرگان) لجاجت به خرج می‌دهید، چون می‌ترسم آینده‌ تیره‌تری را داشته باشید. به حمدالله در مقاطع حساس همه‌ نهادها به خصوص شورای نگهبان ایستاده‌اند و نمی‌گذارند بنی‌صدر دیگری روی کار بیاید، و لو این‌که به قیمت جانشان تمام شود، ما از روی قانون عمل می‌کنیم. در قانون آمده است، ریاست‌جمهوری باید ایرانی‌الاصل، مدیر و مدبر، شجاع و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی باشد، اما شما را معتقد به مبانی جمهوری اسلامی نیافتیم و شما مخالف ولایت فقیه هستید.»(۴)

 

نتایج چهارمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری

سرانجام ۲۵ مرداد ۱۳۶۴ انتخابات چهارمین دوره ریاست‌جمهوری برگزار گردید. مشارکت مردم در انتخابات، به جهت سردی رقابت انتخاباتی، عدم وجود رقیب جدی و برقراری ثبات نسبی در عرصه سیاسی کشور کاهش یافته بود. در ۱۱ شهریور ماه، شورای نگهبان صحت انتخابات را تأیید کرد و آیت‌الله خامنه‌ای برای بار دوم به ریاست‌جمهوری انتخاب شدند.(۵)

نتایج انتخابات به شرح زیر اعلام شد؛

۱ـ سید علی خامنه‌ای، ۸۷۰/۲۰۳/۱۲ رأی، ۶۷/۸۵ درصد

۲ـ سید محمود کاشانی، ۴۱۶/۴۰۲/۱ رأی، ۸۴/۹ درصد

۳ـ آرای باطله مأخوذه، ۰۴۷/۳۵۵ رأی، ۴۹/۲ درصد

۴ـ حبیب‌الله عسگراولادی، ۲۹۷/۲۸۳ رأی، ۹۸/۱ درصد

 

مراسم تنفیذ ریاست جمهوری

در سیزدهم شهریورماه ۱۳۶۴، امام خمینی، حکم ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای را تنفیذ نمودند. در این حکم آمده بود: «… همه دست‌اندرکاران به ویژه رئیس‌جمهور باید از چاپلوسان دغل‌باز و زبان‌بازان حیله‌گر برحذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقه‌دار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است انتخاب کنند. بسا که منحرفان و منافقان، خود را با ظاهری آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و کشور اسلامی صدمه زنند… شما ای رئیس‌جمهور محترم و دیگر متصدیان امور کشور می‌دانید که قدرتمندان شرق و غرب خصوصا آمریکای بازیگر، مارهای زخم برداشته از جمهوری اسلامی هستند که از اول انقلاب به هر حیله‌ی ممکن دست زدند… اکنون از چنین مارهای زخم‌‌خورده‌ای نباید غافل بود. چه بسا با نفوذ عمال سرسپرده داخلی در ارگان‌های دولتی و مقامات ویژه، به تدریج قدم به قدم کار خود را انجام دهند و انسان مستقیم را منحرف کنند و متعهدان را وابسته نمایند. غفلت از این امر، فاجعه‌انگیز است و همه مقامات، خصوصاً مقامات بالا چون رؤسای قوای سه‌گانه بیشتر مورد نظر و هدف هستند… البته رأی ملت و تنفیذ اینجانب تا وقتی است که ایشان به تعهد خود و راه مستقیمی که در پیش داشته‌اند باقی باشند و به اسلام و احکام نورانی آن پایبند و طرفدار مظلومان و مستضعفان و محرومان و مخالف ظالمان و ستمگران و مستکبران باشند و با هیچ ظالم و مستکبری راه سازش باز نکنند که نمی‌کنند…».

آیت‌الله خامنه‌ای دو هفته پس از برگزاری انتخابات در تبیین شرایط نامزدی خود چنین فرمودند: «در این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری قصد اعلام نامزدی و شرکت نداشتم و با خود فکر می‌کردم که دیگران در انتخابات شرکت خواهند کرد. تصمیم جدی داشتم که در انتخابات شرکت نکنم. اما حضرت امام شرکت در چهارمین دوره‌ انتخابات ریاست‌جمهوری را برای اینجانب لازم و به عنوان یک حکم شرعی و تکلیف شرعی، بنده را موظف کردند تا در انتخابات شرکت کنم. چون قبل از انجام انتخابات نخواستم این مطلب را از زبان امام نقل کنم، تا مبادا در نتیجه انتخابات مؤثر افتد، ولی امروز شما ملت بدانید، هیچ انگیزه‌ای غیر از عمل به تکلیف شرعی در قبول این وظیفه سنگین نداشته‌ام.»(۶)

دو انتصاب

۱۶ تیر ۱۳۶۴ به پیشنهاد آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور و موافقت امام خمینی موسوی خوئینی‌ها به سمت دادستان کل کشور منصوب شد.

۲۸ تیر این سال  نیز مهدی کروبی با حکم امام خمینی به سرپرستی حجاج بیت‌الله الحرام منصوب شد.

 

شهادت مردی که برنامه‌های باند «مهدی هاشمی» را به هم زد!

۱۷ تیر ۱۳۶۴ آیت‌الله ربانی املشی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو فقهای شورای نگهبان در پی یک بیماری طولانی در سن ۵۱ سالگی در یکی از بیمارستان‌های تهران دارفانی را وداع گفت.

آیت‌الله ربانی املشی را از اولین شهدای ترور بیولوژیک می‌دانند، «سید مهدی هاشمی» که ۶ مهر ۱۳۶۶ به دلیل جنایات بی‌شمارش اعدام شد، در بخشی از اعترافات خود، توطئه علیه آن مجاهد نستوه و یار و یاور امام را چنین تشریح می ‏کند: «در رابطه با قتل مرحوم ربانی قضیه بدین ترتیب بود که بعد از قضیه مجلس خبرگان و آمدن آقای ربانی املشی خدمت منتظری در رابطه با جریانات آینده رهبری، چند ماه بعد از خبرگان ـ که دقیقاً یادم نیست چه زمانی بود ـ روزی با آقای… در تهران در منزل قبلی ایشان گویا اختیاریه بود صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به ایشان بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمی و داروهای مسموم کننده و سرطان‌زا دراختیار داریم که می‏توان به صورت نامرئی فرد را مسموم کنیم که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. پس از بحث و بررسی این شیوه به نظرمان مطلوب افتاد، برای اجرای قضیه او گفت: یکی از افراد ما ـ که شک دارم منظورش فلانی یا فلانی بود ـ به تازگی با آقای… ارتباط یافته بودند، البته رفاقت قبلی داشتند. وی از نظر کار با نهضت‌‏ها به تازگی در اختیار آقای… قرار گرفته بودند، می‌گفت: می‌توانند با آقای ربانی در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقاً سؤال نکردم شیوه ارتباطی آنان چگونه است، ولی آقای… با ضرس قاطع مدعی بود که رابطه گرفتن برای او آسان است. در مورد شیوه عمل مدعی بود پس از ۱۵یا ۲۰ روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت‌تأثیر قرار خواهد گرفت. مدتی بعد که به قم آمده بود، گفت: « عمل انجام گرفته است.»

ما تا مدتی در انتظار تأثیرات آن بودیم ولی خبری نشد. تا اینکه نمی‏دانم چه سالی بود که اعلام شد یعنی دوستان خبر دادند که ایشان مبتلا به سرطان شده و به خارج از کشور اعزام شده است. احتمال قوی دادیم که تأثیر همان حرکت باشد…»(۷)

دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر می‌گوید: «آیت‌الله ربانی املشی دو بار در معرض ترور قرار گرفتند: یک بار در سال ۱۳۶۰ منافقین به منزل ایشان حمله کردند، اما موفق نشدند ایشان را به شهادت برسانند؛ دومین بار از طریق ترور بیولوژیک اقدام کردند. البته در ابتدا مشخص نبود که بیماری ایشان در نتیجه ترور بیولوژیک است. عامل این ترور جریان جنایتکار مهدی هاشمی بود که قائل به تز اسلام منهای روحانیت بودند. یکی از جنایت‌های این باند به شهادت رساندن بحرینیان و جدا کردن سر ایشان با شلیک مسلسل بود.»

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از اشاره به ترور آیت‌الله مدرس و ابوالحسن دانایی، از ترور ربانی املشی سخن گفته و در بیان چرایی ترور این روحانی مجاهد اظهار می‌کند: مهدی هاشمی در بیت کسی نفوذ کرده بود که قرار بود رهبری انقلاب را به دست گیرد، اما روزی آیت‌الله ربانی املشی همراه اسنادی به منزل آیت‌الله منتظری رفتند و از جنایت مهدی هاشمی و باندش سخن گفتند، اما آقای منتظری این مسئله را نپذیرفتند؛ از همین‌رو آیت‌الله ربانی املشی این اسناد را برای ملاحظه بیشتر نزد آقای منتظری گذاشتند. در پی این اقدام باند مهدی هاشمی کمر به شهادت ایشان بستند. چون نتیجه اقدام این روحانی مظلوم برهم خوردن پروژه آنها بود، باند مهدی هاشمی کوشید هدف خود را ترور این عالم مجاهد آن هم به شکل ناملموس قرار دهد.(۸)

 

«آمریکا، انگلیس و فرانسه اساس و ریشه ترور هستند»!

۲۰ تیر ۱۳۶۴ بر اثر انفجار بمبی که در اتوبوس برون شهری مسیر تبریز ـ خوی کار گذاشته شده بود ۱۲ مسافر شهید و ۲۲ نفر دیگر مجروح شدند.

۸ مرداد ۱۳۶۴ نیز بر اثر انفجار بمب در بازار تهران و در مقابل بازار زرگرها ۳ نفر شهید و ۱۰ نفر مجروح شدند و چند باب مغازه ویران شد.

۲۱ تیر ماه این سال آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران اعلام کرد «ما همیشه انگلیس و آمریکا و فرانسه را به خاطر حمایت از تروریست‌ها محکوم کرده‌ایم. ما گفته‌ایم که اساس ترور شما هستید. وقتی در کنگره آمریکا کمک ۱۴ میلیون دلاری برای ضدانقلابیون نیکاراگوئه تصویب می‌شود این تروریسم نیست؟»

وی با اشاره به انتظار غربی‌ها برای محکوم کردن یک گروه هواپیماربا در لبنان از سوی ایران اظهار داشت: «اگر ما محکوم کنیم، اول ریشه را محکوم می‏کنیم و بعد شاخه‏ را محکوم می‏کنیم! شماها انتظار دارید اسرائیل که ۷۰۰ مسلمان لبنانی را دزدیده و به کشور دیگری برده و برخلاف مقررات بین‏المللی زندانی کرده و شکنجه می‏دهد، این تروریسم محکوم نشود؟ اما تروریستی که به خاطر نجات زندانی‌‏اش می‏رود یک هواپیما را می‏برد و از آن‌ها در خانه‌‏اش ‏مهمان‌‏نوازی می‏کند، تا این که زندانیانش را آزاد بکنند، او محکوم بشود؟ اگر بناست محکوم بکنیم، باید همه را با هم محکوم بکنیم و ریشه را قبل از شاخه باید محکوم بکنیم!»

 

آغاز عملیات ۴ مرحله‌ای عاشورا

۲۳ مرداد این سال رشته عملیات ۴ مرحله‌ای عاشورا در جبهه‌های جنگ آغاز شد. این ۴ مرحله در مناطق کردستان، جنوب مهران، شمال فکه و شمال دریاچه «ام النعاج» در خاک عراق صورت گرفت و عمدتاً با دستاورد انهدام پایگاه‌های ضدانقلاب و بخشی از نیروهای عراقی همراه بود.

حضور ضدانقلاب در قالب افراد موسوم به کومله و دموکرات کردستان ایران در دوران جنگ، پیوسته مکمل تهاجمات ارتش عراق به جبهه‌ها و شهرهای ایران بود.

این افراد در قالب گروه‌های پراکنده بارها به خرابکاری، خبرچینی برای دشمن، گستردگی محورهای نبرد رزمندگان ایران با دشمن و… دست می‌زدند و خسارات فراوانی به مراکز دولتی، جهاد سازندگی و حتی مناطق مسکونی کردنشین استان کردستان و آذربایجان غربی وارد می‌ساختند.

حضور آنها حتی تا شهرهای شرقی استان کردستان، یعنی بیجار، تکاب، صائین‌دژ، قروه همدان و چندین شهر و منطقه دیگر پیش رفته و سبب به وجود آمدن وضع فوق‌العاده‌ای بر زندگی روزمره مردم و یگان‌های نظامی مستقر در آن مناطق شده بود.

عملیات عاشورای ۱ در ۲۳ مرداد ماه ۱۳۶۴ با هدف سرکوبی چنین افرادی در منطقه تکاب و صائین‌دژ به اجرا درآمد و طی آن ۵۰ تن از عوامل وابسته کشته و صدها نفر نیز زخمی شدند و علاوه بر اسارت عده‌ای از آنان، شماری سلاح سبک به دست رزمندگان سپاه پاسداران افتاد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ خواجه‌ سروی، غلام‌رضا؛ رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، چاپ اول، صفحه ۳۱۸٫

۲ـ شادلو، عباس؛ تکثرگرایی در جریان اسلامی، ناگفته‌هایی تاریخی از علل پیدایش جریان راست و چپ مذهبی، ۱۳۸۰٫ ۱۳۶۰، تهران، وزراء، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص ۳۸٫

۳ـ صالح، سید محسن؛ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم فعالیت‌ها از ۱۳۸۴٫ ۱۳۵۷، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، چاپ اول، جلد دوم، ص ۶۸۷٫

۴ـ روزنامه کیهان، ۲۲/۵/۱۳۶۴٫

۵ـ همان، ص ۱۲۰٫

۶ـ حاج سیدجوادی، سید فرید؛ پیشین، صص۱۳۱٫ ۱۳۰ و روزنامه‌ی کیهان، ۶/۶/۱۳۶۴، ص ۱٫

۷ـ آیت‌الله ربانی املشی از اولین قربانیان ترور بیولوژیک، خبرگزاری میزان، ۲۰ مرداد ۱۳۹۵٫

۸ـ دکتر حقانی در نشست «یادمان شهید آیت‌الله محمدمهدی ربانی املشی»: نتیجه اقدام آیت‌الله ربانی املشی برهم خوردن پروژه باند مهدی هاشمی بود، سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

29آگوست/19

از گفتگوی قاعده‌مند، غافل نشویم

مقدمه: در شماره‌های گذشته، سیزده گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را مرور کردیم. از این شماره، گام چهاردهم را مرور خواهیم نمود و ابتدا به اهمیت گفتگوی زوجین و اینکه در باره چه چیزهایی گفتگو شود، میپردازیم:

 

لازمۀ گفتگو، تنها یاد گرفتن واژه‌ها نیست. این که می‌بینی تا بساط سخن را پهن می‌کنی، ردّ پای اختلاف به میان می‌آید، برای این است که قاعدۀ حرف زدن را بلد نیستی.

با تأسّف فراوان باید گفت: یکی از مشکلات خانواده‌های امروزی، کم‌رنگ شدن فرهنگ گفتگوست، به گونه‌ای که به شهادت آمار، ‌بیشتر زن و شوهرهای ایرانی روزانه حتّی نیم ساعت نیز با هم صحبت نمی‌کنند. همین اندازه از گفتگو هم بیشتر در بارۀ مسائل اقتصادی خانواده است.(۱)

کم شدن فرهنگ گفتگو، موجب شده در برخی از خانواده‌ها زن یا شوهر و یا هر دو برای به کُرسی نشاندن حرف خود، فقط دستور صادر کنند. همان‌طور که برخی، خانه را با دادگاه اشتباه می‌گیرند و فقط به دنبال به دست آوردن حقّ خود هستند. برخی هم خانه را با اداره یا پادگان اشتباه گرفته‌اند. فقط دستور می‌دهند و تنها منتظر شنیدن کلمۀ «چَشم» هستند!. این نوع برخورد، تنش‌زاست. گاهی دستورهایی در خانه صادر می‌شود که از طرف مقابل، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. همین امر، موجب اختلاف می‌شود. نه دستور دهنده، خواستۀ خود را در قالب یک گفتگو ارائه می‌کند و نه شنوندۀ دستور، دلیل عدم اطاعت خود را با استدلالی منطقی به طرف مقابل خود، انتقال می‌دهد. نتیجه این می‌شود که یکی می‌‌گوید: «انجام بده» و دیگری می‌گوید: «انجام نمی‌دهم».

گاهی هم رفتارهای به ظاهر اشتباه از زن یا شوهر سر می‌زند که تا مدّت‌ها یکی از دیگری کینه به دل می‌گیرد، بدون این‌که پای صحبت هم بنشینند و از این ناراحتی سخن به میان آورند.

می‌خواهم امروز  محاسبه کنم تعداد واژه‌هایی را که دیروز، من و تو با هم ردّ و بدل کردیم. حسابش دستت

هست؟ بیا امروز  با هم بشماریم تعداد جمله‌هایی را که دیروز، بار تفاهم داشت. حسابش دستت هست؟ بیا

امروز  کنار هم بگذاریم واژه‌هایی را که دیروز، رنگ دستور گرفته بود. حسابش دستت هست؟ و بیا امروز

جمع بزنیم جمله‌هایی را که دیروز، بوی محبّت می‌داد. حسابش دستت هست؟ حسابش دست من که

هست، از بس که با هم کم‌حرف می‌زنیم. بیا امروز، ورق بزنیم دفتر خاطرات دیروز را. حالش را داری؟ بیا

امروز یاد کنیم از ساعت‌ها گفتگوی روزانۀ‌ دیروزمان. یادت هست؟ و بار سنگین جمله‌هایی را که با خود،

تفاهم حمل می‌کردند. یادت هست؟ و دسته دسته گل‌واژه‌های محبّتی را که به هم هدیه می‌کردیم. یادت

هست؟ دیروز، دور و بَری‌هایمان از حرف‌زدن‌هایمان خسته می‌شدند. یادت هست؟ و امروز، ستون‌های

خانه‌مان از سکوت‌مان خسته‌اند. حواست هست؟ و خودمان خسته‌ایم از این همه سکوت تلخ و گفته‌های

خشک. هر دو حواسمان هست؛ امّا حواسمان نیست. یادمان هست؛ امّا یادمان نیست. چرایش را باید نشست

و در گفتگوهایی که بین ما اتّفاق نمی‌افتد، پیدا کرد!

 

در بارۀ چه چیزهایی گفتگو کنیم؟

الف) در بارۀ اختلافات، برای رفع آنها

اختلاف‌های زن و شوهر، می‌تواند مایۀ رشد زندگی شود؛ البتّه در صورتی که دو طرف، اختلاف را به میدان زورآزمایی تبدیل نکنند؛ بلکه با در نظر گرفتن قواعدی که در این‌جا در بارۀ گفتگو می‌گوییم، در مورد آن صحبت کنند و آن را حل کنند.

هرچه باشد، در یک مسئلۀ مورد اختلاف، یکی اشتباه می‌کند. شاید هم هر دو یک عقیده و سلیقه دارند؛ امّا یکی اشتباه می‌فهمد. اگر اشتباه در عقیده باشد، گفتگوی قاعده‌مند، می‌تواند فردی را که اشتباه می‌کند، از اشتباه خود بیرون آورَد و همین، مایۀ رشد اوست. اگر هم اشتباه در فهم است، گفتگو، می‌تواند تفاهم ایجاد کند که سرمایۀ اصلی زندگی است.

می‌شود با اختلاف به هم نزدیک شد؛ آری، با اختلاف! فریادهایی که به بهانۀ اختلاف به آسمان می‌رود، اگر

به واژه‌های عاقلانه‌ای تبدیل شود که به روی زمین می‌آید، فقط اختلاف را از میان نمی‌برد؛ بلکه از اختلاف،

پلی می‌سازد برای رسیدن و نزدیک‌تر شدن شما دو نفر به هم.

چه‌قدر بد سلیقه‌اند آنها که با فریاد به سوی اختلاف می‌روند و چه‌قدر نابلدند آنهایی که در اختلاف، قهر می‌کنند و چه‌قدر باهوش‌اند آنهایی که به اختلاف، لبخند می‌زنند و با گفتگو، آن را دور می‌زنند و با منطق، تهدیدِ اختلاف را به فرصتی برای تفاهم، تبدیل می‌کنند.

 

ب) در بارۀ اشتراکات، برای تقویت آنها

همیشه که نباید در بارۀ اختلافات، سخن گفت. اشتراکات هم موضوع خوبی برای گفتگوست. وقتی ما با همسرمان در بارۀ اشتراکات اعتقادی خود سخن می‌گوییم، موجب می‌شود هر دو در این عقیده، استوارتر شده، نقطۀ اشتراکمان تقویت شود. البتّه در بارۀ اشترکات، تذکّر این نکته ضروری است که نباید اشتراکات را همیشه تقویت کرد. شاید نقطۀ اشتراک ما، عقیدۀ نادرستی باشد.

پس بهتر است در بارۀ نقاط اشتراک با اهلش مشورت کنیم تا مطمئن شویم که اشتراکات ما عقاید درستی است که ارزش تقویت کردن دارد.

راستش چند وقتی بود که فکر می‌کردم عدد نقطه‌های اشتراک من و تو که می‌توان به آنها دل بست، چه‌قدر است؟ گاهی به خیالم می‌رسید که تعدادشان اندک است.

گاهی ابرِ سیاه اختلافاتمان، چنان در مقابل نور این اشتراکات می‌ایستاد که گمان می‌کردم زندگی، تاریک است. چه تاریکیِ وحشتناکی! چه‌قدر خوب شد که امروز با هم داشته‌هایمان را مرور کردیم. این همه نقطۀ مشترک کنار هم، یک خطّ ممتد می‌شود به سوی مقصدی که برایش ازدواج کردیم. حالا دیگر موج اضطرابم در ساحل این خطّ ممتد، آرام گرفته است. مدّت‌ها بود طعم این آرامش را نچشیده بودم.

 

ج) در بارۀ امور روزمرّۀ زندگی، برای باز کردن سفرۀ دل و اطّلاع از اوضاع یگدیگر

برخی سخن گفتن در بارۀ امور روزمرّه را برای خود عیب می‌دانند؛ در حالی که گاهی زن یا شوهر نیاز دارد از امور روزمرّۀ خود، مثل قضایایی که امروز در خانه یا بیرون از خانه برای او پیش آمده، سخن بگوید. این گفتگو، شاید چیزی را حل یا تقویت نکند؛ امّا همین اندازه که همسر، سفرۀ دل خود را باز کرده و طرف مقابل خود را شنوندۀ خوبی می‌بیند، در استحکام روابط زن و شوهر، مؤثّر است.(۲) از سوی دیگر، سخن گفتن و شنیدن در بارۀ امور روزمرّه، موجب می‌شود که زن و شوهر از اوضاع هم باخبر شوند و برخورد خود را با همسر خویش، متناسب با همین اوضاع، مدیریّت کنند.

مثلاً اگر شوهر فهمید که امروز فرزند خردسالش بهانه‌گیری و گریۀ بسیاری کرده، از این که همسر او حوصله و نشاط ندارد، شاکی نمی‌شود. اگر هم زن متوجّه شود که امروز بارِ کاری شوهرش بیش از روزهای دیگر بوده، از این که خواستۀ او را برای رفتن به خرید رد می‌کند، ناراحت نمی‌شود.

 

د) در بارۀ مسائل دینی، برای معرفت‌اندوزی و رسیدن به نوع نگاه مشترک

صحبت از معارف دینی نباید به جلسات رسمی محدود شود. خانواده، یکی از بهترین مکان‌ها برای گفتگو در این زمینه است. چه خوب است حدّاقل هفته‌ای یک بار به اتّفاق خانواده، گفتگویی دینی داشته باشیم. موضوع گفتگو را می‌توان با توافق یکدیگر، انتخاب کرد.

آیات قرآن، روایات و کتب علمای اسلام‌شناس، می‌تواند محور خوبی برای این گفتگوها باشد. اگر یک بار امتحان کنید، طعم شیرینِ این نوع گفتگوها را خواهید چشید. چنین گفتگوهایی علاوه بر این که سطح معرفتی خانواده را بالا می‌برَد، موجب می‌شود نگاه زن و شوهر به مسائل دینی، افق مشترکی بیابد که این اشتراک، تأثیر بسزایی در رسیدن به تفاهم بیشتر دارد.

 

هـ) در بارۀ تربیت فرزند، برای رسیدن به وحدت رویه

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات تربیتی، سیاست دوگانه در تربیت فرزند است. متأسّفانه در برخی از خانواده‌ها پدر برای خود، شیوه‌ای در تربیت دارد و مادر، روش دیگری را در پیش گرفته است. این سیاست دوگانه، آثار زیان‌باری را در پی خواهد داشت.

در این صورت، ممکن است فرزند، دارای شخصیّت دوگانه شود و یا این که به کلّی از پدر و مادر بُریده شود و تربیت او به دست عنصری خارج از محیط خانواده بیفتد.

گفتگو در بارۀ تربیت فرزند، گامی مهم و لازم برای رسیدن به روشی مشترک در تربیت فرزند است. البتّه بهتر است این گفتگو، قبل از تولّد فرزند و حتّی انعقاد نطفه، شکل بگیرد؛ چرا که از نگاه دینی، تربیت، از هنگام انعقاد نطفه و حتّی پیش از آن آغاز می‌شود.

من سرگیجه گرفتم از بس که چرخیدم میان راهی که شما نشانم دادید. آخر می‌خورم زمین از شدّت این سرگیجه. چه کاری درست است؟ چه کاری اشتباه؟ مرا از این حیرت، نجات دهید. پدر، راهی را نشان می‌دهد که مادر، آن را بیراهه می‌داند. مادر، دستم را می‌گیرد و به راهی می‌برد؛ ولی پدر با یک دست، دستم را می‌کشد و با دست دیگرش راهی دیگر را نشانم می‌دهد. خودتان می‌دانید که چه کار می‌کنید؟! من برای رهایی از این سرگیجه، تصمیم گرفته‌ام نه راه پدر را بروم و نه مادر را. پدر می‌گوید: راه من درست است، مادر هم می‌گوید: راه من. هر دو راه که نمی‌تواند با هم درست باشد! یک‌بار هم که شده، بنشینید و به جای این همه داد و هواری که بر سر هم می‌کشید، در بارۀ راهی که به من نشان می‌دهید، حرف بزنید. عیبی دارد؟

 

و) در بارۀ مسائل علمی، برای بالا بردن اطّلاعات

اطّلاع از مسائل روز، مثل مسائل علمی یا سیاسی، نگاه انسان را به دنیای اطراف خود، واقع‌بینانه می‌کند. زن و شوهر می‌توانند در این فضا نیز همراه یکدیگر باشند.

 

پی‌نوشت:

  1. خبرگزاری فارس، ۱ خرداد ۱۳۸۴
  2. «امام در برخوردهایشان با افراد، آن‌چنان صمیمی بودند که انسان فکر می‌کرد ایشان، هیچ کار و مشغلۀ دیگری ندارد، جز این که با او صحبت کنند. گاهی از مسائل شخصی و مشکلات ما سؤال می‌کردند، به گونه‌ای که واقعاً انتظار نمی‌رفت امام با این همه مسئولیت‌هایی که بر دوش دارند و با این وقت اندک، این قدر نسبت به مسائل خانواده، دقّت داشته باشند» (برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی(ره)، ج۱، ص۱۱).

 

29آگوست/19

سیـاست تا دیـانـت

تیمّم برای دریاچۀ ارومیـه

یک خانم میانسال اهل ارومیه که به برکت «تکرار» بعضی‌ها به عضویت شورای شهر پایتخت در آمده، در یک اظهارنظر علمی و اصولی از ساکنین اطراف دریاچه ارومیه خواسته که با نگرفتن وضو در مصرف آب، صرفه‌جویی کرده و به افزایش آب دریاچه کمک کنند.

چرا بعضی از به میز رسیده‌ها تصور می‌کنند در باب هر مسئله‌ای حق اظهار نظر دارند؟ و چرا خیال می‌کنند از حرف نزدن خواهند مرد؟!

 

وزارت و بیسـوادی

وزیر بهداشت به دلیل نامعلومی (شاید ابتلا به بیماری خود رضاخان‌بینی مزمن) ضمن فرمایشات درباره بیماری‌های روحی و روانی، اظهار نموده که برپایی عزاداری و سوگواری برای وفات معصومین(علیهم‌السلام) باعث شده تا همیشه گریه کنیم و ضجه بزنیم و همین فضای غم‌انگیز عامل خودکشی و بسیاری از خشونت‌های اجتماعی شده است!.

۱)وقتی هر بیسوادی می‌داند افراد مومن و علاقمند اهل‌بیت اهل خودکشی و آزار دیگران نبوده و نیستند، چرا  وزیر بهداشت دولت جمهوری اسلامی چنین بیاناتی می‌کنـد؟ آیا روح رضاخان در جسم ایشان حلول کرده؟

۲)برای معالجه و اصلاح نگرش وزیر فوق‌الذکر شاید لازم باشد ایشان تحت‌نظر یکی از بیسوادهای مذکور در بند۱ دوره‌های آشنایی با حرمت خودکشی و خشونت‌ورزی در اسلام را بگذراند تا کم‌کم متوجه شود آدم مومن و هیأتی اهل خودکشی و مردم‌آزاری نیست!

۳) اگر جناب وزیر توفیق درک یک جلسه روضه‌خوانی ساده را هم پیدا کرده بود، می‌فهمید که سوگواری برای اهل‌بیت بر خلاف سوگواری‌های عادی، منشاء و مبدأ نشاط و حرکت و بهجت و امید است و به همین دلیل مومنان با توسل به اهل‌بیت و حضور در مجالس روضه‌خوانی برای مبارزه با مشکلات نیرو می‌گیرند و اکثر خودکشی‌ها و مردم آزاری‌ها در میان کسانی رخ می‌دهد که مانند وزیر بهداشت فکر می‌کنند!

 

آزمـون ادعـا

در طول سی‌سال گذشته، اندیشمندان اصلاح‌طلب و فعالین سیاسیِ پیرو آنها، به قاعده، هزاران بارنوشتند و گفتند که: اسلام دینی مردم‌سالار است و فقه آن هم کاملاً به نفع مردان تنظیم شده و حکم تعدد زوجات را خیانت و ظلم به زن معرفی کرده و مهدورالدم بودن زن در صورت خیانت به همسر را نقض حقوق انسانی زن و مخالف عقل و حقوق بشر خوانده و در یک کلام «خود را مدافع و ناجی زنان و اسلام را ظالم به زن» می‌دانستنـد! و البته از آنجا که سنت خداوندی بر این قرار گرفته که هر صاحب ادعایی باید در پایبندی به ادعایش امتحان بشـود، قبیلۀ اصلاحات هم سربلندی در آزمون رعایت کامل حقوق زن را به یکی از «صنادید و ابطال» خودش، یعنی «جناب نجفی» سپرد و الحـق که ایشان و جناح مربوطه و متفکرین وابسته به جناح مذکور به شرح پیوست در این آزمون پیروز شدند:

اول این‌که نجفی روی سرِ زن اولش که جوانی و زندگی‌اش را فدای او کرده بود «هوو» آورد و زن دوم گرفت! آن‌هم زنی که نصف خودش سن و سال داشت.

دوم این‌که بعد از ازدواج دوم، همسر اولش را به امان خدا رها کرد.

سوم این‌که بعد از مدتی کوتاه، زندگی با همسر دوم، دلش را زد و بنای ناسازگاری با او را گذاشت، تا آنجا که با شلیک چند گلوله از فاصله نزدیک، حق و حقوق زن دومش را تمام و کمال کف دستش گذاشت و به قول وکیل مدافع نجفی در دادگاه: نجفی با اسلحه به حمام (محل قتل) رفت تا زنش را به زندگی برگرداند!!

چهارم این‌که بعد از قتل فوق، هیچ اصلاح‌طلبی حاضر نشد این جنایت را به عنوان یک مورد خشونت علیه زن محکوم کند! (همانطوری که ازدواج دوم نجفی و رها کردن زن اولش را هم نادیده گرفته و بی‌خیال شدند.)

پنجم این‌که بسیاری از اهالی اصلاحات، مقتول را «مهدورالدم» خوانده و سعی کردند از این‌طریق، راهی برای نجات رفیقشان پیدا کنند و البته در این شرایط دیگر اتهام زدن به زنی که دستش از دنیا کوتاه شده و گلوله باران او بر اساس این اتهام، اشکالی نداشت و مخالف حقوق انسانی زنان تلقی نمی‌شـد! و بماند که بعضی اعضای قبیله اصلاحات مقتول را به جرم «پرستو بودن» لازم‌القتل می‌دیدند! (ظاهراً توقع داشتند مرحومه مقتوله مثل خودشان دایناسور یا هیولا باشد!.)

#و این‌گونه بود که «نجفی» به عنوان «نماد رعایت کامل حقوق زن در قبیله اصلاحات» جاودانه شد و به تاریخ پیوست!

 

نتایـج منطقـی

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس: طیفی از نمایندگان مجلس نه تنها موافق ضرورت حجاب نیستند بلکه مخالف حجاب الزامی در کشورند.(۱۹/۴/۹۸)

# وقتی در یک حکومت اسلامی طیفی از نمایندگان مجلس مخالف جاری شدن حکم الهی حجاب در جامعه باشند نتیجه این می‌شـود کـه:

۱- همراه اول، آگهی تبلیغ جهت حضور در «دیسکو» را برای مشترکان محترم خودش ارسال می‌کند!

۲-به علت مخالفت دولت با تخصیص ارز دولتی جهت واردات پارچه چادری، قیمت هر قـواره چادر به ۶۰۰ هزار تا یک میلیون تومان افزایش یافته است.

۳- به گزارش معاون فضای مجازی دادستانی کل کشور روزانه حدود ۷۵ میلیون پیام با محتوای غیر اخلاقی در میان ۲۵میلیون کاربر ایرانی اینستاگرام مبادله می‌شود! آن‌هم در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی خیلی دقیق‌تر از کشور ما به فکر کنترل فضای مجازی‌اند.

۴- پس از دستور صریح رهبرانقلاب به وزارت آموزش و پرورش درباره عدم اجرای سند۲۰۳۰، وزارت ارتباطات پرچم‌دار اجرای سند ۲۰۳۰ در کشور شده است.

# وقتی نمک بگنـدد دیگر این‌که هر چیزی بوی گند بدهد و گندیدگی را در هرجا بتوان یافـت تعجبی ندارد.

 

دیپلماسـی یعنــی

دیپلماسی یعنی این‌که خطوط قرمز سیاست خارجی کشورت را زیر پا بگذاری، با وزیر خارجه شیطان بزرگ هم‌قدم و هم‌کلام بشـوی‌، روبروی گرگ‌های دنیا که هنوز چنگ و دندانشان از خون خواهران وبرادرانت رنگین است بنشینـی و لبخنـد بزنـی!

داشته‌هایت را به خواست آنها به باد بدهی و به قول‌شان اعتمـاد کنی و آخر سر، فقط اجازه پیدا کنی در چند خیابان نیویورک تـردد کنی و کارمندان دفتر نمایندگی کشورت در سازمان ملل به همراه خانواده در محدوده سازمان ملل زندانی بشونـد!. محدودیتی که تا امروز برای دیپلمات‌های هیچ کشوری اعمال نشده جز تو که خدای دیپلماسی بودی!

 

 

مجـازات انتخـاباتـی

سردبیر روزنامه شـرق در ۲۲ تیرماه امسال در سرمقاله روزنامه‌اش نوشت: مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دچار خطای فاحشی شدند! چه کسی مردم را به خاطر این خطا محاکمه و مجازات خواهد کـرد؟

#سردبیر عزیز! خیلی نگران نباشید! الان حدود شـش سال است که مردم دارند مجازات می‌شوند، آن‌هم به شکلی مرگبار و دردناک و بدون محاکمه! دردناک‌ترین قسمت این مجازات هم این است که متوجه نشدند تو و امثال تو برای مجازات و چزاندن‌شان «تکرار» کردید تا «کلید» را انتخاب کننـد!، کلیدی که فقل زندگی‌شـان شد و مامور مجازاتشـان!

29آگوست/19

چرایی دفاع از حجاب

قصه از اینجا شروع شد:

چندی پیش در یک شبکه مجازی مطلب طنزی درباره زن ایرانی خواندم. نوشته بود، «زن ایرانی موجود عجیبی است که یک بار با لجاجت خود، بینی رضاخان را به خاک مالید و حاضر به کشف حجاب نشد. یک بار هم گشت ارشاد را از پای درمی‌آورد و زیر بار حجاب اجباری نمی‌رود!»

این مطلب طنزآمیز، مرا با خود به دنیایی از ناگفته‌ها کشاند. دنیایی که روایت یک قرن تحول مفهومی در مقوله ارزش را به ذهن متبادر می‌سازد. حجاب و ارزش‌هایش تغییر نکرده‌اند. زنان هم همان زنان ایرانی هستند. پس این استحاله، از چه چیزی خبر می‌دهد؟ با اندکی تامل دریافتم که زنان و دختران، دیگر زنان و دختران عصر کشف حجاب نیستند؛ بلکه زنان منادی بدحجابی، سربازان بی‌خبر از دسیسه‌های پشت پرده‌ای هستند که با فریب‌ها و تحریکات دستگاه استعمار و با تعریف غلط از آزادی، چهارشنبه‌های سفید را رقم زدند. بسیاری از آنان بی‌آنکه درک صحیحی از ماجراها و دسیسه‌های پشت پرده داشته باشند، آب به آسیاب دشمن می‌ریزند و در حقیقت تیشه به ریشه آزادی خود می‌زنند.

این رویداد تلخ بهانه خوبی شد تا به بررسی ابعاد حجاب و رسالت امروز زنان در این زمینه بپردازیم و به راهکارهای صیانت از این دژ استوار عفت اجتماعی بیندیشیم.

حجاب چیست؟

حجاب در لغت به معنای مانع و پرده و پوشش است. در ادبیات دینی، حجاب شامل دو بعد حجاب ظاهری و باطنی است و در منطق اسلام، حجاب ظاهری به اندازه‌ حجاب باطنی اهمیت دارد.

مقوله حجاب از سه بعد قابل بررسی است:

الف: حجاب چشم: این پوشش گرچه بیشتر باید مورد توجه مردان باشد، اما دین اسلام زنان را هم به آن سفارش می‌کند: «قُل لِلمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ…؛» ای رسول، به زنان بگو تا چشم‌ها را از نگاه ناروا بپوشند.(۱)

ب: حجاب زبان

نوع دیگر پوشش دینی،حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است: « فَلاَ تَخضَعنَ بالْقَولِ فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبهِ مَرَضٌ». زن‌ها نازک و نرم با مردان سخن نگویند، مبادا آنکه دلش بیمار(هوا وهوس) است، به طمع افتد.»(۲)

ج: حجاب در رفتار

تذکر قرآن به رعایت حجاب و عفت در حرکات و سکنات، نوع سوم حجاب را به ما نشان می‌دهد: «وَلَا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ…» و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.» (۳)

حجاب از دو بعد ایجابی و سلبی قابل تأمل است. ایجابی بودن یعنی وجوب پوشش بدن و سلبی ‌بودن یعنی  حرام بودن خودنمایی به نامحرم. در اسلام این دو بعد حجاب در کنار هم دیده می‌شوند.

در قرآن «جلابیب» به معنای جمع مقنعه و حجاب ظاهری برای زنان است، بدین معنا که به زنان امر شده که سر و گردن خود را بپوشانند. برخی هم آن را به معنای پارچه بلندی آورده‌اند که با آن زیبایی‌ها و برجستگی‌های بدن پوشانده شود. برخی مفسران در معنای این واژه بر ضرورت استفاده از جلابیب در خارج از خانه اشاره کرده‌اند که همان وجوب حجاب برای زنان در مقابل نامحرم است.

هرچند بسیاری از علمای دینی و اجتماعی معتقدند که برای مرد هم اصل حجاب، رابطه تنگاتنگی با حیا و سلامت روحی فرد و جامعه دارد، اما از نگاه فقهی، حجاب زن بیشتر مورد تاکید و اهمیت است. دلیل آن هم تفاوت‌های تکوینی میان زن و مرد است که عصاره‌اش می‌شود:

در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

که آن شاهد بازاری و این پرده نشین باشد

خاستگاه حجاب

وقتی قصه انسان در خلقت را مرور می‌کنیم، درمی‌یابیم که خداوند حکیم، روح خود را در دو قالب زن و مرد دمید و فرشتگان را به سجده بر آن دو امر کرد. طراحی انسان در دو جنس زن و مرد‌، برخاسته از حکمت آفریدگار و بر اساس ضرورتی است که هیچ کسی همه لایه‌هایش را درک نخواهد کرد.

ما همین ‌قدر می‌دانیم که وجود دو جنس در کنار هم،‌ با ویژگی‌ها و مختصات متفاوت و با حقوق و تکالیف متنوع راه را بر کمال انسانی می‌گشاید و فرصت‌‌های بدیعی را برای تعالی بشر و خوشبختی و سعادت او رقم می‌زند. چیزی که فراتر از تداوم نسل در زمین است. در این میان، مهندسی زیست انسان در زمین به سه بعد فردی و اجتماعی و خانوادگی طبقه‌بندی شده است، به‌طوری که هر یک از این سه ساحت، اقتضائات و اصول ویژه خود را می‌طلبد.

در ساحت فردی و خانوادگی، زن و مرد زیستی یگانه و بی‌مرز در کنار هم دارند. لباسِ هم و مایه رحمت و مودت یکدیگرند. هرچند این امر در بُعد همسری با حضور در اجتماع هم تداوم دارد، اما وقتی پای حضور زن در جامعه به میان می‌آید، طراحی خداوند به گونه‌ای است که برای حفظ کرامت و امنیت وی، حجاب را مطرح می‌سازد.

خداوند، زن را محصور در خانه نمی‌خواهد؛ بنابراین برای او امکان برخورداری از حقوق و تکالیف نسبت به اجتماع را نیز در نظر گرفته است و به همین دلیل است که مسئله پوشش را به میان می‌آورد، زیرا حجاب در ابعاد فردی و خانوادگی نه معنا دارد و نه ضرورت.

اهمیت حجاب:

مقوله «حجاب» مهم‌ترین سیاستگزاری دستگاه دین برای حفظ کرامت زن و امنیت اجتماعی او وضمانتی برای سلامت جامعه و تحکیم خانواده است. این اهمیت به‌حدی است که خداوند در قرآن هفت مرتبه بر آن تاکید می‌کند. در آیه ۵۹ سوره احزاب در مورد حجاب این چنین آمده است:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ المُؤمِنِینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدنَى أَن یُعْرَفنَ فَلَا یُؤذَینَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش‌های خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند (به احتیاط) نزدیک‌تر است و خدا آمرزنده مهربان است.»

همچنین در آیه ۳۱ سوره نور آمده است:

«وَقُل لِلْمُؤمِنَاتِ یَغْضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ وَیَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنهَا وَلْیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَو آبَائِهِنَّ أَو آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَو أَبنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَو نِسَائِهِنَّ أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الْإِربَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَم یَظْهَرُوا عَلَى عَورَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضرِبْنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى‌اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ. و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرمی) فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست و باید روسری خود را بر سینه خویش (فرو) اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم‌کیش) خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که (از زن) بی‌نیازند یا کودکانی که بر عورت‌های زنان وقوف حاصل نکرده‌اند، آشکار نکنند و پاهای خود را (به گونه‌ای به زمین) نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم شود. ای مؤمنان همگی (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید.»

با وجود این، اسلام مبتکر و طراح اولیه حجاب نبوده، بلکه حدود و ضوابط پوشش را تعیین کرده است. براین اساس با توجه به ساری بودن دین اسلام در همه زمان‌ها و مکان‌ها به عنوان دین خاتم، محدوده و نوع پوشش را به اختیار عرف و سنت و جغرافیای جوامع گذاشته است.

کارکرد حجاب

به‌طور کلی پوشش انسان، اعم از زن و مرد، معرف و نماینده شخصیت آنهاست، به‌طوری که در اولین نگاه و با دیدن طرز پوشش و ظاهر فرد، می‌توان به قضاوتی سطحی درباره ویژگی‌های شخصیتی وی ، مثل شغل و سطح زندگی و نوع اعتقاداتش رسید. هرچند ممکن است که این قضاوت در بسیاری از موارد درست نباشد،‌ اما عمدتاً لباس انسان یکی از مولفه‌های شناخت شخصیت‌ اوست.

بی‌شک این تمهید الهی، آثار حکیمانه‌ای را در پی دارد. در ابعاد فردی باعث حفظ احترام زن و نگاه انسانی به او، مصونیتش در ارتباط با مردان، حفظ عقاید دینی افراد، حفظ عفت اجتماعی، پیشگیری از فساد و ناهنجاری و… می‌شود. در بعد اجتماعی نیز رعایت این اصل، سلامت جامعه، مبارزه با بی‌دینی و بی‌اخلاقی، حفظ نهاد خانواده به عنوان رکن جامعه و پیشگیری از فساد و ناامنی اخلاقی را موجب می‌شود.

حجاب، امری دینی یا سیاسی؟

بدیهی است که در منطق الهی و در سیره معصومین«ع» پیوندی ناگسستنی میان دین و سیاست وجود دارد. وضع حجاب از سوی دستگاه دین در راستای تعالی انسان و جامعه است. گذر زمان و سرکشی جنبش‌های ضد دینی نمی‌توانند در این حقیقت شبهه‌افکنی کنند؛ اما وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم، در بسیاری از جوامع، دین به دلیل پیوند با سیاست به ابزاری برای برخورداری بیشتر سیاست‌ورزان از قدرت و مطامع مادی تبدیل شده است. استفاده ابزاری از دین و نمادهای آن،‌ نه فقط در اسلام که در طول تاریخ بشر در همه ادیان و مکاتب وجود داشته است. یاران خدا‌ در مسیر هدایت و تکامل انسان‌ها از دین بهره می‌برند، در حالی که شیاطین‌ از آن برای خواسته‌ها و منافع خود استفاده می‌کنند.

جمهوری اسلامی که بر اساس پیوند دین و سیاست شکل گرفت، مولفه حجاب را به عنوان یک ارزش دینی، مورد توجه قرار داد. قانون اساسی بر مبنای ایدئولوژی اسلامی تدوین شد؛ لذا استفاده ابزاری از دین برای کسی مطرح نبود؛ اما در تئوری جهانی‌سازی و ملزومات آن، مبارزه با حجاب پیش‌شرط اصلی موفقیت سلطه جهانی است.

حجاب و جهانی‌سازی

مسئله حجاب قبل از آنکه مقوله‌ای دینی و فقهی باشد، بحثی عقلانی است که هر مصلح اجتماعی و هر انسان آزاداندیشی که تاریخ بشر را خوانده باشد،‌ به‌سهولت ضرورت آن را درک می‌کند. اما دشمنان بشریت و سربازان حلقه به گوش شیطان، در طراحی جهان تحت سلطه خود، بهتر از من و شما اهمیت حجاب را فهمیده‌اند.

دهکده جهانی،‌ انسانی عاری از دین، فردگرا و فردمحور می‌خواهد که جز به منافع و کمال مادی خود به چیزی فکر نکند و برای ارزش‌گذاری روی چیزی چرتکه‌ بیندازد و صدایی جز آن را نشنود. حجاب برای زن، نماد باور قلبی و پایبندی‌ به دین و زندگی خانوادگی است. در این میان هیچ قلعه‌ای به اندازه حجاب، راه را در مقابل توسعه دهکده جهانی سد نمی‌کند.

طراحان نظام سرمایه‌داری به شور نشستند. تاریخ ایران را مرور کردند و دیدند آنچه را که دیدنی بود و فهمیدند که حاکمیت پهلوی در قصه کشف حجاب از یک نکته غفلت کرده بود و آن اینکه جنگ با مولفه دین در برابر مردمی که دین با سرشتشان درآمیخته  است، نتیجه‌ای جز شکست نخواهد داشت.

طراحان دهکده جهانی روی این نکته تمرکز کردند و چه بسا از همان زمان در برنامه‌های آینده خود، مبارزه با سرشت دینی مردم را سرلوحه دسیسه‌های خود قرار دادند. آنها به‌خوبی درک کرده بودند که هرگز نمی‌توانند جامعه وفادار به مولفه‌های دینی را تحت سلطه خود درآورند.

راهکارهای مردان سلطه

حذف دین یک ‌راهبرد کلان بود و باید برایش هموارترین راه‌ها را طراحی می‌کردند. نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل می‌دهند و مهم‌تر اینکه این نیمه، مربی و مکمل نیمه دوم به شمار می‌آیند. لذا به بردگی کشیدن یک زن، معادل است با تسلط بر یک خانواده. پس در معادلات آنها باید سرمایه‌گذاری‌ها متوجه زنان می‌شد.

نهضت‌های آزادیخواهانه برای احقاق حقوق زنان که از هشتم مارس با اهداف برابری اقتصادی آغاز به کار کرد، دستاویز خوبی برای نقشه آنان بود. جنبش‌ فمینیسم باید به سراسر جهان کشیده و فریادی در زمینه مظلومیت تاریخی زن سر داده می‌شد. فریاد را همگان شنیدند. زن، برابری و آزادی می‌خواست. دین‌ستیزان تمام تمرکز خود را متوجه جوامع دینی کردند و مظلومیت زن را پیامد ‌پرده‌نشینی، خانه‌نشینی، مستوری و حجاب او دانستند و قانون حجاب در جوامع اسلامی را بزرگ‌ترین ستم بر زن تفسیر کردند.

این خوانش از قصه مظلومیت زن مسلمان، مخاطبان شبکه‌های جهانی و رسانه‌های مجازی را به خود جلب کرد. راهکار اول تحریک دختران و زنان جوان برای مبارزه با موانع پیشرفت و آزادی و راهکار دوم فراخوانی به مقابله با حجاب بود.

از بی‌حجاب تا بدحجاب

وقتی سخن به مقوله بدحجابی کشیده می‌شود، لازم است برای جلوگیری از خلط مفهوم، این نکته را یادآور شویم که ما با دو دسته بدحجاب روبرو هستیم.

بدحجاب‌های غیرمعاند

این گروه دختران و زنان ناآگاهی هستند که بر اساس میل زیبایی‌گرایی و غریزه تبرج و در اثر تبلیغات فرهنگی و متاثر از فضای فرهنگی رسانه‌های مجازی به نمایش زیبایی‌های بدن خود و پیروی از مد گرایش دارند و در عین حال در تظاهرات‌ها و مراسم عاشورا و… شعارهای اسلامی هم سر می‌دهند. هرچند این تناقض و تعارض قابل تأمل است، اما این نوع بدحجابی قابل اصلاح و تغییر است.

بدحجاب‌های سیاسی

این گروه در قامت اخلالگران امنیت فرهنگی و اجتماعی، کمپین‌های جهت‌داده ‌شده‌ای را تشکیل می‌دهند و آسیب‌های جدی‌ای را به مقوله حجاب و ارزش‌های آن وارد می‌سازند. هرچند ممکن است اینها هم به عمق فاجعه‌ای که در آن به بازی گرفته شده‌اند، آگاه نباشند و فریب محرکان سیاسی ضد انقلاب را بخورند، اما   قصه‌شان‌‌ قصه تاریخی اسب ترواست.

بی‌حجابی سیاسی و اسب تروا

نظام سرمایه‌داری زنان ایران را مصداق خشونت‌دیدگانی در جبر حجاب سیاسی معرفی می‌کند. کنشگران ناآگاه و یا مغرضی چون مسیح علی‌نژاد، همه رسانه‌های پرمخاطب برون‌مرزی را از فریاد مظلومیت زن ایرانی پر کردند و چهارشنبه‌های سفید را راه انداختند.

بدین ترتیب اسب تروا وارد ایران شد و سربازهای بی‌حجابیِ سیاسی از آن بیرون ریختند. سربازانی که خود نمی‌دانستند ملعبه دست چه کسانی شده و شمشیر به روی چه ارزش‌هائی کشیده‌اند. آنان بر خلاف قصه اسب تروا کاملاً خودی و اهل همین آب و خاک بودند و هرچند تعدادشان در برابر مدافعان اصیل حجاب ناچیز بود، اما با هجمه‌های پرطمطراق به اصل پوشش زن، در رسانه‌های جهانی موج ایجاد کردند و افکار دنیا را علیه جمهوری اسلامی برانگیختند و حجاب را سیاست جمهوری اسلامی خواندند، در حالی که حجاب آشکارترین نماد دین اسلام است.

آنها در نتیجه یک رویکرد سیاسی آلوده، بدحجابی سیاسی را وسیله‌ای برای همکاری ناخواسته با توطئه‌های دشمنی قرار دادند که آرزوی تقابل و گسست میان ملت و حاکمیت را در دل می‌پروراند. حجاب سیاسی ما، فریاد حقیقت و به دور از هرگونه تظاهر و فریب است، اما بی‌حجابی سیاسی آنها چیزی جز فریادی تصنعی و ظاهرفریبانه برای مبارزه با نمادهای اجتماعی اسلام نیست.

جبهه دفاع از حجاب

در امتداد جنگ هشت‌ساله نظامی، جهاد فرهنگی بر دوش هر مسلمان آزاده‌ای همچنان احساس می‌شود. در وضعیت فعلی که دشمن تلاش می‌کند تا میان زنان کشور، در مقوله فرهنگ حجاب، یک وضعیت دوقطبی به وجود بیاورد و این نزاع را تا  تقابل زنان با حکومت امتداد دهد، باید بیش از همیشه هوشمندانه وارد میدان شد.

حقیقت این است که برخورد خصمانه با بدحجابی، خصوصاً بدحجابان غیرمعاند، نتیجه‌ای جز سوق‌دادن آنان به سوی بدحجابی سیاسی در پیش نخواهد داشت. باید بر اساس فرموده رهبر معظم انقلاب، سیاست جذب حداکثری (درباره بدحجابان دسته اول) و دفع حداقلی (درباره بدحجابان دسته دوم) را با جدیت مد نظر قرار داد.

در ساحت فردی، دفاع از حجاب با معرفی چهره زیبای حجاب با رفتار، گفتار و سلوک فردی در جامعه و حضور اجتماعی به صورت رسمی و در فضای مجازی میسر می‌شود، زیرا معرفی صحیح ارزش‌ها، تاثیر جذبی به دنبال دارد. برای این امر بالابردن آگاهی‌ها نسبت به روان‌شناسی اجتماعی و اصل مقوله حجاب و… لازمه کار است.

در بعد اجتماعی، زنان وفادار و معتقد به پوشش، باید با پرچم هشت دهه قبل که مادرانشان در مبارزه با قانون کشف حجاب به اهتزاز درآوردند، وارد میدان شوند و در برابر بازی‌های سیاسی مغرضان و معاندان، فریاد باورمندی خود را به حجاب به عنوان کلید آزادی و تعالی زن به گوش جهانیان برسانند. بدیهی است که طراحی این برنامه‌ها نیازمند مشارکت جدی مسئولین فرهنگی و هماهنگی و جهت‌دهی‌های آنان است.

در ساحت حکومتی نیز سیاستگزاران و برنامه‌ریزان فرهنگی باید با جدیت بیشتر، برنامه‌های آگاه‌سازی ملی و جذب افکار عمومی را در زمینه کارکردها و پیامدهای حجاب و در نقطه‌ مقابل آسیب‌های حاصل از بدحجابی را دنبال کنند. هرچند در طی این سال‌ها برنامه‌های فرهنگی بسیاری در زمینه فرهنگ عفاف و حجاب طراحی و اجرا شده‌اند، اما از آنجا که نتیجه مطلوب حاصل نشده، لازم است کارشناسان به آسیب‌شناسی برنامه‌های پیشین بپردازند تا اشتباهات گذشته تکرار نشوند، زیرا در شرایط اجتماعی امروز، چه در مقیاس ملی و چه در عرصه بین‌المللی، دفاع از حجاب به معنای دفاع از انسانیت است. مسیر مبارزه با توسعه‌ نظام سرمایه‌داری و راه مقابله با عملکرد دهکده جهانی، در جبهه دفاع از حجاب معنا پیدا می‌کند. در دهه پیش رو قوی‌ترین دستی که بینی شیطان را به خاک می‌‌مالد، ایستادگی در برابر بدحجابان سیاسی است که جهادی مقدس به شمار می‌آید؛ اما نکته مهم نحوه این ایستادگی است. باید مرز مشخص خود را با خشونت و تعصب کورکورانه حفظ کنیم تا بتوانیم چهره عزتمند و مقتدرانه زن مسلمان را به جهانیان نشان دهیم.

 

پی‌نوشت:

  1. سوره‌ نور/ بخشی از آیه‌ ۳۱
  2. سوره احزاب، آیه‌ ۳۲
  3. سوره‌ نور، بخشی از آیه‌ ۳۱

 

29آگوست/19

مؤلفه‌های یک مدیر تراز انقلاب

مقدمه:

شهید سید محمد حسینی بهشتی یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌های انقلاب اسلامی و به‌گونه‌ای بی‌بدیل برخوردار از شمّ بسیار قوی مدیریت بود. مدیریت درخشان وی در اداره مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس تشکیل حزب فراگیر جمهوری اسلامی، دیگر هرگز در آن حد و اندازه تکرار نشد. از همین روی امام خمینی(ره) وی را «یک ملت» نامیدند. بی‌تردید شهادت وی همراه با مجموعه‌ای از بهتری و کارآمدترین متخصصان متعهد و متدین، ضربه سنگینی به انقلاب نوپای ایران بود. لذا به بهانه سالروز شهادت وی، به گوشه‌ای از ابعاد شخصیتی این شهید والامقام میپردازیم:

مروری برخی از ابعاد وجودی شهید بهشتی

آن شهید بزرگوار ابعاد مختلف و جاذبه‏های گوناگونی داشت؛ آنچنانکه دوست و دشمن او را می‌ستودند. او حتی پیش از انقلاب در محافل سیاسی و علمی جهان شهرت داشت و در مجموعه‏هایی که در سطح بین‏المللی منتشر می‏شدند، بیوگرافی او را  می‌نوشتند.

مردی بود عالم، اندیشمند، دارای وسعت نظر، آزاده، صاحب اخلاق و رسالت اخلاقی، متین و موقر، سرسخت در برابر ناحق و تسلیم و متواضع در برابر حق و عدل، حامی مستضعفان، بی‏قرار و ناآرام در مقابل بی‏عدالتی‏ها، شیفته دلاوران و شجاعان و در آرزوی تثبیت و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی و این حالت را تا لحظات آخر عمر پربرکتش حفظ کرد.

در اینجا به گوشه‏هایی از ویژگی‌های این شهید راه حق اشاره می‏کنیم.

الف) اخلاق

او در اخلاق و به‌ویژه در آنچه که تحت عنوان زیربنای اخلاقی و ملکه اخلاق مطرح است، جزو سرآمدها بود. کمتر دیده شد که خشمگین شود و بدون محاسبه با دشمن خود درآویزد. بدگویی‏ها و تهمت‏ها را با زبان نرم پاسخ می‏گفت و سعی داشت مسائل را از راه بحث و استدلال حل کند. او در یکی از مصاحبه‏هایش گفته بود: «ما می‏توانیم داغ و کوبنده و قاطع حرف بزنیم، ولی فحش ندهیم، حرف‌های زشت و تعابیر زشت در گفتارمان نداشته باشیم.»

و نیز: «اسلام به ما آموخته که در باره دشمنان خود دروغ نگوییم، تهمت نزنیم، فحش ندهیم.»

آن شهید بزرگوار از معدود افرادی بود که در برابر تندی افراد در هنگام گفتگو، با صبر و متانت رفتار می‏کرد. وی با متانت و بردباری به سخن مخالف گوش فرا می‏داد و آنگاه با پاسخی منطقی، او را مجاب می‏کرد، به‌طوری که آن فرد در برابر چنین رفتاری شرمنده می‏شد. همسر شهید بهشتی درباره صبور بودن ایشان می‏گوید: «من در طول ۲۹ سال زندگی مشترکمان آنچه در ایشان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. ایشان به‌قدری صبور، متین و خونسرد بود که انسان خجالت می‏کشید. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا، لحظه‏ای عصبانیت بی‌موقع را از ایشان به یاد ندارم.»(۱)

او اهل ریا و تزویر نبود و می‏گفت «ریا» آفت زندگی است. وی در پیام فروردین ۱۳۵۹ در صدا و سیما گفت: «ما کارهای انجام نشده فراوانی در پیش داریم و باید در همه بخش‏ها که در انتظار تلاش هماهنگ و برنامه‏ریزی شده و مصممانه ماست، با برنامه‏ریزی و هماهنگی و تصمیم و قاطعیت بیشتری به کارها برسیم و کارهایی را که انجام نشده‌اند، به انجام برسانیم.»

ویژگی‏ دیگر اخلاقی او «خوش‌قولی» بود. امکان نداشت قولی بدهد و دیرتر از موعد سر قرار حاضر شود یا قولی بدهد و عمل نکند و از این بابت زبانزد همگان بود. شهید باهنر(ره) درباره تواضع و فروتنی ایشان چنین گفته است: «خصلت‌های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین متانت و ابهت، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه‌ و پر از احساس و عاطفه همراه با روان‌شناسی اصیل ژرف اسلامی داشت. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت کاملی در قضاوت‌ها و اظهارنظرهای ایشان به چشم می‌خورد. ایشان اعتماد می‌آورد و اطمینان می‌بخشید.»

از صفات نیک آن عالم ژرف‌اندیش پذیرفتن سخن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می‌شد. همین که می‌فهمید سخنی حق است، آن را می‌پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است.(۲)

از خصوصیات بارز شهید عمل به وظیفه و استقامت در مسیر خدمت بود. جمله معروف ایشان، «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» بیانگر عینی این خصلت است. ایشان در این مسیر در مقابل همه اتهامات و اهانت‌ها سکوت اختیار کرد و فقط به انجام وظیفه مشغول بود و همین راز مظلومیت شهید بهشتی بود. بنی‌صدر ملعون و طرفداران او با انتشار شایعات متعدد و تخریب شخصیتی ایشان، نتوانستند در عزم وی خللی ایجاد کنند. به‌راستی مصداق آیه شریفه، «کأَنّهم بُنیانٌ مَرصُوص» بود.

او دفاع از خود را با استناد به آیه کریمه، «اِنَّ اللهَ یُدافِعُ عَنِ الذین آمَنُوا»(۳) به خداوند واگذاشته بود و حتی در جواب کسی که از او خواست تا از  «امام امت» تائیدیه‌ای به نفع خود بگیرد، گفت، «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم. ما سپر بلای اوئیم نه او سپر بلای ما.»(۴) و خداوند متعال هم چنان آبروئی به این شهید مظلوم  داد که همگان بعد از فاجعه هولناک هفت تیر ۱۳۶۰هـ .ش که منجر به شهادت ایشان و ۷۲ تن از مخلص‌ترین یاران امام و انقلاب شد، در حسرت از دست دادن این عبای عزت(۵) و اقتدار امام به سر می‌بردند.(۶)

او گوهر گرانبهایی بود که با شهادتش درخشنده‌تر شد، اما این استحصال هزینه سنگینی داشت، زیرا امام خمینی(ره) فرمودند، «همچو موجود فعالی که مثل یک ملت بود برای این ملت ما…(۷) شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام… بود…(۸) ایشان را من بیست سال بیشتر می‌شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعبد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان است. من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین به دین، علاقمند به ملت، علاقه‌مند به اسلام و به دردبه‌خور برای جامعه خودمان می دانستم.» (۹)

همچنین مقام معظم رهبری، امام خامنه‌ای در این باره، فرمودند، «شهید بهشتی از جمله کسانی بودند که در ایشان یک چیزی فراتر از شخصیت‌های عادی و معمولی آدم‌ها وجود داشت. این را ما در ایشان مشاهده می‌کردیم. به این سبب بود که ابعاد فراوان شخصیت ایشان را حتی کسانی که دوستان نزدیکش بودند نمی‌توانند جمع‌بندی کنند.»(۱۰)

ب) نظم در امور

«نظم» برجسته‌ترین ویژگی شهید بهشتی بود. آن شهید به این کلام امام علی«ع»، «أُوصِیکُمَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم: شما را به تقوای الهی و نظم در کارهایتان توصیه می‌کنم.»(۱۱) بسیار پایبند‏ بود و در همه حال آن را مراعات می‏کرد.  شهید شاهچراغی در این‏باره می‏گوید:

«آنچه که قبل از هر چیزی موجب جلب شدن افراد به سوی ایشان بود، نظمی بود که در کارها اعمال می‏کرد. به یاد دارم که ایشان برای کلاس‌هایی که داشت مجبور بود از تهران به قم بیاید، اما هیچ‏گاه ندیدم که حتی یک دقیقه دیرتر از رأس ساعت ۹ که ساعت شروع کلاسش بود، در کلاس حاضر شود. به‌‌قدری منظم بود که طلاب همیشه می‏گفتند ما با ورود ایشان ساعتمان را تنظیم می‏کنیم. به‌علاوه ایشان تأکید زیادی نیز بر نظم شاگردان داشت.»(۱۲)

ج) سیره عبادی

به گواهی همه کسانی که کم و بیش با ایشان مأنوس بودند، وی فردی متعبد بود و در عبادت خلوص خاصی داشت. نماز اول وقت را به‌شدت ارج می‏نهاد و در ماه مبارک رمضان، قبل از افطار نماز مغرب را به‌جا می‏آورد. ایشان در مهم‏ترین جلسات نیز به هنگام نماز جلسه را تعطیل می‏کرد و به نماز می‏ایستاد. او معتقد بود، «نماز به آدمی نشاط معنوی خاصی می‏دهد و از پژمردگی و افسردگی روح جلوگیری می‏کند.»(۱۳)

شهید شاهچراغی در این‏باره می‏گوید، «وقتی وضو می‏گرفت و  به نماز می‏ایستاد، به‌قدری باشکوه و در نماز شاداب بود که هر بیننده‏ای را حتی اگر اعتنای چندانی به نماز نداشت، به سوی نماز جلب می‏کرد.»(۱۴)

د) رفتار با خانواده

شهید در سال ۱۳۳۰ با یکی از بستگان ازدواج و زندگی ساده‏ای را با او آغاز کرد. حاصل این ازدواج دو پسر و دو دختر بود. محیط زندگی خانوادگی دکتر بهشتی سرشار از صفا و صمیمیت، اخلاق و معنویت بود. اساس زندگی او در خانواده بر دو پایه ایمان و آرمان مشترک استوار بود و در این راه بر رأی و نظر خود اصرار و تلاش بسیار داشت. او برای همسر و فرزندانش پیش از اینکه سرپرستی مهربان و رازدار باشد، معلم خوبی بود؛ همچنانکه برای مردم جامعه نیز معلمی نمونه بود. او برای اهل خانه معلمی ارزنده و مربی آگاهی به شمار می‌رفت و می‌کوشید با طرح مسائل ضروری، سطح اطلاع و آگاهی‌های فرزندان را در جنبه‌های اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی ارتقا دهد، البته در ضمن ایفای این نقش حساس و سازنده، برای اهل خانه دوستی مهربان، رازدار و تکیه‌گاهی آرام‌بخش و عزت‌آفرین به حساب می‌آمد.(۱۵)

شهید برای همسر خود احترام وافری قائل بود و در فعالیت‌های گوناگون ایشان را در جلسات مختلف همراه خود می‌برد. به‌خصوص در اروپا که زن مسلمان به جامعه آنجا باید با پوشش اسلامی معرفی می‌شد و این خود سبب شده بود که نگاه قشر تحصیلکرده نسبت به روحانیت و حضور زن در اجتماع دگرگون شود. در بازگشت به ایران، طی جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان و کسبه که به صورت هفتگی تشکیل می‌شدند و در مسائل اجتماعی، حجاب زنان، تنظیم خانواده و مانند آنها بحث‌هایی مطرح می‌شد، همسر ایشان حضور داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در جلسات هفتگی شناخت مواضع حزب جمهوری اسلامی، همسر و سایر اعضای خانواده را همراه می‌برد و در مجموع نسبت به خانواده، به‌خصوص همسر احترامی خاص و جایگاه اجتماعی ویژه و شخصیتی مستقل قائل بود.(۱۶)

سید محمدرضا بهشتی، فرزند شهید می‌گوید، «پدر رفتاری همراه با احترام متقابل، مهربانی، دلسوزی و صرف وقت با مادر داشت و ایشان را یاوری صمیمی می‌دانست که در فراز و نشیب‌های زندگی چون زندان، تبعید و منتظر خدمت شدن، غربت دوری از وطن همگامی و همراهی داشت.»(۱۷)

آن شهید والامقام هرگز مسائل و مشکلات خارج را وارد منزل نمی‏کرد:

«با وجود مشغله فکری زیاد و مسئولیت‌های سنگین سیاسی و اجتماعی، هنگامی که وارد خانه می‏شد، با رویی گشاده و لبخندی بر لب با همه اعضای خانواده احوال‌پرسی می‏کرد و از آنچه که در طول روز اتفاق افتاده بود، می‏پرسید. سعی می‏کرد از مشکلات هریک از اعضای خانواده سئوال کند و راه‏حلی برای آن بیابد. تک‌تک فرزندان ایشان هم که به جریانات اجتماعی سیاسی روز علاقمند بودند، سئوال و در موارد مختلف از ایشان کسب تکلیف می‌کردند.»(۱۸)

شهید بهشتی افزون بر همفکری با اعضای خانواده و راهنمایی آنان، در کارهای منزل نیز به اعضای خانواده کمک می‏کرد:

«ایشان در خانه کارها را بین اعضای خانواده تقسیم کرده بود که خانم خانه بیش از حد خسته نشوند. به‌طور متناوب کارهایی مانند شستن ظرف‌ها، آب دادن گل‌ها، خرید مواد غذایی بین دختران و پسرانشان تقسیم شده بود و خود ایشان نیز در کارها تا زمانی که در خانه بود مشارکت داشت. محیط خانه بسیار گرم و صمیمی بود و هیچ ‌کسی بر دیگری رجحان نداشت. در خانواده‏ها معمولاً پسر بر دختر رجحان دارد، ولی ایشان همان امکاناتی را که به‌ویژه در زمینه تحصیلات برای پسرانش فراهم می‏کرد برای دخترانش هم فراهم کرده بود.»(۱۹)

شهید بزرگوار همواره به دوستانش توصیه می‏کرد که با خانواده‏هایشان مهربان باشند و رضایت آنها را به دست آورند. یکی از دوستان شهید می‏گوید: «قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تابستان سال ۵۶ به توصیه ایشان برای مطالعه درباره اوضاع مسلمانان در خاور دور به ژاپن رفتم که کتاب «اسلام در ژاپن» محصول همین سفر است. قبل از سفر، ایشان به من گفتند، «حتما با کسب رضایت همسرتان به این سفر بروید و اگر نتوانستید ایشان را راضی کنید و بدون رضایت ایشان سفر رفتید، حتماً در طول سفر از طریق نامه و تلفن با ایشان ارتباط داشته باشید و احوالشان را بپرسید و در بازگشت برای ایشان سوغاتی بیاورید.»(۲۰)

شهید بهشتی به‌حقیقت شخصیتی برجسته بود. با اینکه همواره مورد حمله لیبرال‌ها و منافقین واقع می‏شد، اما با سعه‏صدری که داشت، هیچ‏گاه این آزار و اذیت‌ها نتوانستند وی را احساساتی و از مسیر اعتدال و منطق خارج سازند. دختر ایشان می‏گوید:

«وقتی به ایشان معترض می‏شدیم که چرا جواب تهمت‌ها و افتراهای دشمن را نمی‏دهید، در پاسخ می‏گفتند، «اینها همه ریشه در حسادت افراد دارد. حیف از وقتی که برای پاسخ‌گویی به این اراجیف تلف شود.»(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ تیر ۱۳۸۰٫

۲ـ مجله مرزداران، سال دوم، ش ۲۲، ص۱۴٫

۳ـ حج، ۳۸٫

۴ـ صد دقیقه تا بهشت، ص ۹۲٫

۵ـ مجید تولایی، صد دقیقه تا بهشت، تهران، نشر مستند، ۱۳۸۶هـ.ش، ص۹٫ اشاره به رؤیای امام امت که در خواب دیده بودند عبایشان سوخته است. بعد از آن به شهید بهشتی سفارشی کردند که مواظب جان خود باش چرا که شما عبای من هستید.

۶ـ صحیفه نور، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸، چاپ اول، ج ۱۵، ص۱٫

۷ـ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۸٫

۸ـ همان، ص۳٫

۹ـ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۸۴ – ۸۳٫

۱۰ـ گفتگو با مقام رهبری پیرامون ابعاد والا و ناشناخته‌ای از شخصیت شهید مظلوم دکتر بهشتی، روزنامه اطلاعات، ۷/۴/۱۳۶۸، ش ۱۸۷۸۶، ص۶٫

۱۱ـ نهج البلاغه، نامه ۴۷، ص۹۷۷٫

۱۲ـ روزنامه کیهان، ۶تیر ۱۳۷۶٫

۱۳ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه شهید بهشتی، سال ۱۳۸۰٫

۱۴ـ روزنامه کیهان، ۶ تیر سال ۱۳۶۷٫

۱۵ـ علی قائمی، زندگی و گزیده افکار شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی، قم، انتشارات شفق، ص۳۸٫

۱۶ـ گفتگو با فرزند ارشد شهید بهشتی، مجله شاهد یاران، ش ۲۶۶، ص۲۴٫

۱۷ـ گفتگو با دکتر سید محمدرضا بهشتی، همشهری، ۷/۴/۱۳۸۷٫

۱۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۳تیر ۱۳۸۰٫

۱۹ـ همان.

۲۰ـ همان.

۲۱ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ تیر ۱۳۸۰٫

 

29آگوست/19

امام تا آخرین لحظۀ عمر دائم‌الذکر بودند

اشاره:

از روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ که شهر قم یکپارچه قیام شد و بازاریان قم همگام با جوانان انقلابی، حماسه بزرگترین تعطیلی بازار را در انقلاب به نام خود ثبت کردند، حاج احمد بهاءالدینی، با رها کردن کسب و کارش به بیت آیت‌الله یزدی پیوست که در آن مقطع، کانون انقلابیون به شمار می‌رفت و فعالیت‌های انقلابی خود را ادامه داد. حاج احمد، چند ماه قبل از پیروزی انقلاب با سایر جوانان انقلابی قم، گروه انتظامات شهر قم را بنیان نهاد تا در فقدان نیروهای انتظامی به حفاظت و حراست از مردم و اموال آنان بپردازند.

با پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی(ره) به قم، بخشی از حلقه محافظان امام را جوانان انقلابی قم به عهده گرفتند که همین حلقه تا پایان عمرِ امام راحل، در زمره محافظان و خدمتگزاران خاص ایشان قرارگرفتند.

با بازگشت امام به تهران و استقرار ایشان در جماران، حاج احمد در کنار حفاظت از امام، به دلیل تخصص در کارهای فنی و برقی، امور بیت امام را نیز انجام می‌داد. پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و آغاز ترورهای سازمان منافقین و ضرورت حفاظت بیشتر از بیت حضرت امام، با خواست شخص مرحوم حاج احمدآقا خمینی، گروهی متشکل از حدود ۲۰ نفر از معتمدترین افراد از میان نیروهای انقلابی قم، اصفهان و مشهد انتخاب شدند و حفاظت از بیت امام را به عهده گرفتند. حاج احمد بهاءالدینی یکی از افراد این گروه و از نزدیکترین افراد به حضرت امام بود.

آنچه پیش روی شماست، گفتگویی با محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران است که نزدیک به ۱۰ سال، لحظات ناب زندگی امام را در قاب خاطرات خود دارد.

 

 

*شما که نزدیک به ده سال توفیق خدمتگزاری به ایشان را داشتید و شاهد سیرۀ عبادی و اخلاقی و سبک زندگی آن عزیز سفرکرده بودید، برنامه‌های حضرت امام را در یک ۲۴ ساعت برای نسل امروز بیان کنید.

اگر بخواهیم یک بیست و چهار ساعت امام را به‌طور مفصل بیان کنیم، مدت‌ها زمان می‌برد. برنامه ایشان خیلی منظم و دقیق بود. از دوست صمیمی حضرت امام، مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی خدمت شما عرض کنم. آقای بهاء‌الدینی فردی نبود که حرف بی‌مبنا بزند. ایشان از اولیاء‌الله بود و درباره امام به می‌فرمود: «بیخود نیست آقا روح‌الله به اینجا رسیده است. بعد از ائمه«ع» کسی را مثل حاج آقا روح‌الله سراغ ندارم. من از نوجوانی با امام رفیق بوده‌ام. ایشان از نوجوانی، حتی از مکروهات هم پرهیز می‌کرد.»

امام هر روز ساعت هشت صبح، خلاصه اخبار را گوش می‌کردند. اول پزشکان خدمتشان می‌رفتند و فشار خون و قلب ایشان را کنترل می‌کردند. بعد از پزشک‌ها، آقای رسولی و آقای رحیمیان و آقای صانعی خدمت امام می‌آمدند و چون مهر قبوض نزد خود ایشان بود، مهر را می‌گرفتند و در محضر خود حضرت امام مهر می‌زدند و اگر کار و سئوال یا نامه‌هایی بود، خدمت امام عرضه می‌کردند و جواب می‌گرفتند. هر روز، به‌جز پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها، دو مراسم خطبه عقد، ملاقات و دو عمامه‌گذاری بود. بعضی مواقع هم کلاً ملاقات‌ها تعطیل بودند. مثلاً در زمستان، چون در جماران برف زیادی می‌آمد و یخبندان می‌شد و احتمال داشت که مردم زمین بخورند، ملاقات‌ها تعطیل می‌شدند تا مردم اذیت نشوند.

در مورد خطبه‌های عقد، ما ابتدا با عروس و داماد و همراهانشان صحبت می‌کردیم که عقد موقت نخوانده باشند و اگر خوانده بودند، مدت آن را ببخشند تا عقدشان صحیح باشد. بعد از آنها می‌پرسیدیم که مهریه چقدر است. عروس نرود گل و گلاب بیاورد و امام را با این چیزها معطل نکنند. امام  همیشه وکیل دختر می‌شدند. حتی یک بار هم ندیدم که وکیل پسر بشوند. خطبه عقد را خیلی ساده می‌خواندند.

 

* حضرت امام چه توصیه اخلاقی خاصی  به زوج‌های جوان داشتند؟ گفته می‌شود که امام توصیه «بروید با هم بسازید» را زیاد می‌فرمودند.

بله ایشان به اکثر زوج‌هایی که عقدشان را می‌خواندند، این مطلب را می‌فرمودند. بیشتر کسانی که من نوبت عقد آنها را گرفتم، هر وقت به من بر می‌خورند، می‌گویند که هنوز آن نصیحت حضرت امام در گوش ماست. هنگامی که داماد و عروس می‌رفتند و دست امام را می‌بوسیدند، امام به آنها می‌فرمودند: «با هم خوب باشید و با هم بسازید.». هنوز هم هر کسی از این افراد به من برخورد می‌کند، می‌گوید بر اساس همین حرف امام، بعد از بیست سی سال زندگی، هیچ مشکلی با هم پیدا نکرده‌ایم. تا می‌خواهیم به کوچک‌ترین مشکلی برخورد کنیم، نصیحت امام در گوشمان می‌آید و برایمان تلنگر می‌شود.

 

*ادامه برنامه حضرت امام را بفرمایید.

بعد از خطبه‌های عقد، ملاقات‌ها شروع می‌شدند. بیشتر هم از خانواده شهدا بودند که وقتی ما معرفی می‌کردیم که ایشان مثلاً پدر سه یا چهار شهید هستند، امام کمی با آنان صحبت و ابراز لطف و محبت می‌کردند. برای این ملاقات‌ها کارت‌هایی تهیه شده بود که طبق نظر حاج احمد‌آقا چند نفر از اعضای دفتر سهمیه داشتند که متن دستخط حاج احمد‌آقا هنوز هم موجود است. در ملاقات‌ها اگر حضرت امام به یک جانباز برمی‌خوردند، واقعاً‌ متأثر می‌شدند و چهره‌شان تغییر می‌کرد که برای قلبشان هم خوب نبود، لذا در دو سال آخر پزشکان به ما گفتند که حتی‌الامکان جانبازها را پیش امام نیاورید.

بعد از پایان ملاقات‌ها، نوبت به عمامه‌گذاری می‌رسید که برنامه آخر بود. در عمامه‌گذاری، حضرت امام به هر یک از طلبه‌های جوان، هزار تومان هدیه می‌دادند. این کار که تمام می‌شد، نوبت به ملاقات خصوصی مسئولین با امام می‌رسید. مسئولان، اعم از رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه، رئیس مجلس، وزرا یا دوستان امام، بعد از ملاقات و عمامه‌گذاری خدمت امام می‌رفتند. بعد از این اگر برنامه ملاقات عمومی بود، آقا تشریف می‌آوردند داخل و چند قدمی راه می‌رفتند و یک استکان چای یا آب میوه میل می‌فرمودند و برای ملاقات عمومی، تشریف می‌بردند. معمولاً هر روز قبل از ظهر، ایشان یک خواب قیلوله نیم ساعته داشتند و یک ربع مانده به اذان برای نماز ظهر آماده می‌شدند و نمازهای مستحبی قبل از ظهر را می‌خواندند و بعد نماز ظهر و عصر را اقامه می‌کردند.

 

*نماز ظهر و عصر را به جماعت می‌خواندند؟

جماعت عمومی نبود. گاهی بعضی از ما محافظ‌ها به ایشان اقتدا می‌کردیم. یادم هست یک روز که ایشان آماده نماز بودند، خدمتشان وارد شدم و پشت سرشان ایستادم. آقا فرمودند: «بیا جلوتر» و من از سمت راست تا چند سانتی ایشان نزدیک شدم. چند باری که امام در بیمارستان بستری شدند، آنجا پزشکان و پرستارها، نماز را به جماعت با امام می‌‌خواندند، ولی در اتاق خودشان، نمازشان فرادی بود.

بعد از نماز ظهر و عصر برای صرف ناهار تشریف می‌بردند. ناهار را هم بیشتر اوقات با خانم میل می‌کردند و اگر خانم نبودند، با حاج احمد‌آقا یا خانمشان یا یکی از صبیه‌ها ناهار می‌خوردند. ناهار امام هم اکثراً کمی آبگوشت بود. بعضی روزها هم مقدار کمی برنج می‌خوردند.

بعد از ظهر بعد از شنیدن اخبار ساعت ۱۴ تقریباً یک ساعت استراحت می‌فرمودند و حدود ساعت یک ربع به چهار بلند می‌شدند و حدود نیم ساعت کارهایشان را انجام می‌دادند. مثلاً اگر نامه‌هایی بود، جواب می‌دادند. ایشان تأکید داشتند که به نامه‌ها، خودشان جواب بدهند و یا اگر مسئولین سئوالی پرسیده و یا استفتایی کرده بودند، جواب می‌دادند. بعد از آن در ساعت چهار و ربع می‌آمدند به حیاط و اگر هوا مساعد بود، نیم ساعت قدم می‌زدند؛ چون پزشک سفارش کرده بود که به خاطر قلبشان حتماً ورزش کنند. در حال قدم زدن هم یک تسبیح در دستشان بود و ذکر می‌گفتند. کار دیگرشان این بود که یک رادیوی کوچک در دستشان بود و از اخبار مطلع می‌شدند و تفکر ‌می‌کردند. گاهی پیش می‌آمد که ما در مسیر قدم زدن به ایشان سلام می‌کردیم و ایشان با تأخیر جواب می‌دادند. معلوم بود در حال گفتن ذکری بوده‌اند و چند ثانیه بعد جواب می‌دادند.

وقتی قدم زدن ایشان تمام می‌شد، تشریف می‌بردند به اتاقشان و چای یا چیز دیگری میل می‌کردند. نیم ساعت مانده به مغرب آماده نماز می‌شدند. بارها پیش می‌آمد که پیش از مغرب، می‌خواستم روزنامه خدمتشان ببرم یا عرض دیگری خدمتشان داشتم. وقتی می‌خواستم وارد اتاق بشوم، «یا الله» می‌گفتم و ایشان با «بسم‌الله» می‌فرمودند که داخل شو و می‌دیدم سر سجاده، مشغول نماز و دعا و قرآن هستند.

 

*قرآن را در چه زمان‌هایی تلاوت می‌کردند؟

ایشان روزی چندین بار قرآن می‌خواندند. یک بار قبل از نماز مغرب. یک بار بعد از نماز عشا و در موقع استراحت. ایشان باید رأس ساعت ۱۲ قرص می‌خوردند، لذا تا ساعت ۱۲ بیدار بودند و برنامه‌های تلویزیون را هم نگاه می‌کردند. اکثر سریال‌ها را ملاحظه می‌کردند. یک رادیوی بزرگ ۹ موج هم همیشه کنار دستشان بود و با آن به اخبار رادیوهای بیگانه گوش می‌دادند. این رادیو را آقای رحیمیان تهیه کرده بود و ایستگاه‌های مورد نظر امام را روی آن تنظیم کرده بودند. اگر ساعتی بود که زمان اخبار آن رادیوها بود و برنامه تلویزیونی هم می‌دیدند، صدای تلویزیون را می‌بستند و رادیو را روشن کرده و اخبار را گوش می‌کردند.

 

*از باب نظارت بر محتوای برنامه‌ها می‌دیدند؟

آن زمان یادم هست که آقای محمد هاشمی مسئول صدا و سیما بود و امام به ایشان زیاد تذکر می‌دادند. ساعت دوازده و خرده‌ای قرص‌شان را میل و بعد استراحت می‌کردند تا ساعت دو. ایشان تقریباً در ۲۴ ساعت، چهار ساعت می‌خوابیدند. خواب قیلوله قبل از ظهر، خواب بعد از ظهر و خواب شبشان تقریباً‌ چهار ساعت می‌شد. ایشان بیست ساعت بیدار و مشغول عبادت و کار بودند. حتی چندین بار هم که در بیمارستان بستری شدند، نماز شب‌شان ترک نشد.

در ایامی مثل ماه مبارک رمضان هنگام نماز شب صدای تضرع و ناله‌شان می‌آمد. شب‌ها کمتر خوابشان می‌برد، مخصوصاً شب‌های حمله. بعضی مواقع ساعت دوازده بود، اما امام هنوز نخوابیده بودند. آقای هاشمی می‌آمد و می‌گفت با آقا کار دارم. ما می‌رفتیم پیش امام و می‌گفتیم آقای هاشمی با شما کار دارند. بیایند داخل؟ می‌فهمیدیم که شب حمله است. آن شب امام خواب نداشتند و سر نماز خیلی تضرع داشتند. فردا از اخبار مطلع می‌شدیم که چه پیروزی‌هایی به دست آورده‌ایم. قرآن و نماز شبشان را می‌خواندند تا نماز صبح. نماز صبح را که به جا می‌آوردند، دوباره قرآن می‌خواندند. بعد از قرآن اگر هوا مساعد بود، بیرون تشریف می‌بردند و ورزش می‌کردند، اگر نه در اتاق یک ربع نرمش می‌کردند.

صبح‌ها بعد از ورزش کمی استراحت می‌فرمودند. بعد صبحانه‌ میل می‌کردند که اکثراً نان روغنی و چای بود. من همیشه از قم از نانوائی آشنائی نان روغنی می‌خریدم و برایشان می‌آوردم. بعد جواب نامه‌ها یا سئوالاتی را که از روز قبل باقی مانده‌ بودند، می‌دادند. حدود پنج دقیقه به ساعت هشت از اندرونی تشریف می‌آوردند بیرون. اگر زمستان بود که حتماً باید یکی از ماها پنج شش دقیقه به هشت، پشت در اتاق منتظر باشیم که وقتی بیرون تشریف می‌برند همراه ایشان برویم و اگر زمین لغزنده بود، مراقب باشیم. ما از اندرونی به بیرونی و در مسیر ایشان گونی‌های نخی پهن می‌کردیم، ولی باز یکی از ما در خدمتشان بودیم که اگر احیاناً لیز خوردند مراقب باشیم. بحمدالله هیچ زمانی اتفاق نیفتاد که ایشان لیز بخورند. تا به اتاق ساختمان بیرونی می‌رسیدند ساعت هشت شده بود. امام کارهایشان خیلی منظم و دقیق بود. بعضی اوقات از روی کارهای امام می‌دانستیم الان ساعت چند است.

روزی آیت‌الله بهاء‌الدینی به من فرمودند: «بیشتر توفیقات امام به خاطر رعایت نظم کم‌نظیر است. ایشان از نوجوانی خیلی منظم بودند.» در سال ۶۰ امام چند ماهی بود که در جماران تشریف داشتند. اندرونی حضرت امام یک حیاط تقریباً‌ متوسط با یک حوض بزرگ داشت. آب مصرفی حمام جماران از قناتی تأمین می‌شد که به حوض حیاط منزل حضرت امام می‌آمد. منزل متعلق به آقای جمارانی بود. مسئول حمام جماران چند بار ‌آمد و دریچه‌ها را ‌گرفت و تمیز ‌کرد. می‌گفت مردم برای حمام از این آب استفاده می‌کنند.

حیاط منزل لامپ نداشت. خانم به من فرمودند، «آقای بهاء‌الدینی! چند تا لامپ بزنید. گاهی اوقات که ما شب‌ها کنار باغچه فرش می‌اندازیم و با امام می‌نشینیم و چای می‌خوریم خیلی تاریک است.» من شش تا حباب استیل پایه‌دار که رویش یک حباب ساده می‌خورد تهیه کردم. دو تایش را نصب کردم و مشغول نصب سومی بودم که حضرت امام برای قدم زدن به بیرون تشریف آوردند. اظهار لطف فرمودند و پرسیدند: «خسته نباشید، چه کار می‌کنید؟» عرض کردم: «دارم لامپ نصب می‌کنم که حیاط در شب‌ها روشن باشد.» هیچ حرفی نزدند. وقتی که نیم ساعت قدم زدنشان تمام شد، تشریف بردند داخل. چند لحظه بعد دیدم روی پاکت باطله مرقوم فرموده‌اند، «این قبه‌ها را بردارید و اگر خواستید در منزل من کاری بکنید قبلاً به من بگویید.» من این یادداشت را پیش خانم بردم و گفتم، «خانم! آقا این را نوشته‌اند. شما فرمودید لامپ بزنم. من که سر خود کاری نمی‌کنم.» خانم گفتند، «بلند شوید برویم. من درستش می‌کنم.» بلند شدند و رفتند پیش آقا. بعد از چند لحظه برگشتند و فرمودند، «امام فرمودند اگر شما گفته‌اید مانعی ندارد. لامپ بزنند، ولی اینها را بردارند. اینها خیلی طاغوتی است. اینجا که خانه صدراعظم نیست. اینجا خانه یک طلبه است. علاوه بر این ما در اینجا مستأجریم. اینها را بردارند ساده‌اش را بگذارند، آن‌قدری که نور بدهد و رویش یک چیزی باشد که از باران محفوظ باشد. اینها طاغوتی است.» خانم فرمودند، «من می‌دانم شما طاغوتی نیستید، ولی چون آقا فرموده‌اند اینها را عوض کنید.» گفتم، «چشم!» شبانه از نوع حباب‌های ساده حمامی تهیه کردم که هنوز هم در حیاط امام هستند.

راجع به اکراه امام از اسراف مطلب زیاد است. یک باغبانی بود به اسم عبادالله. خدا رحمتش کند. پشت حیاط امام باغی بود که ایشان گاهی در آن قدم می‌زدند. دو تا ساختمان داشت که دست سپاه و حفاظت بود. یک سال در ماه رمضان به اهالی جماران افطار دادیم و امام در آن شرکت کردند. در باغ سفره انداختیم. این فیلمی که گاهی در اخبار می‌بینید که حضرت آقا کنار امام هستند، افطاری‌ای بود که پدران شهدا را دعوت کرده بودند. خدا رحمت کند، پدر ما هم بود. این اولین افطاری‌ای بود که امام دادند و بعد از آن، افطاری‌ها شروع شدند.

آن فیلم هم داستانی دارد. امام بنایشان بر این بود که اگر در نماز جماعت حتی یک نفر هم اقتدا کرده بود، نمازشان را تندتر می‌خواندند. آن شب در حیاط امام، سفره افطاری را انداختیم و برای نماز فرش پهن کردیم. وقتی امام نماز مغرب و عشا را خواندند، دیگر نوافل را نخواندند، چون مردم می‌خواستند افطاری کنند. آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی، خیلی‌ها بودند که بلند شدند و ایستادند تا امام بنشینند. همه منتظر بودند که امام بنشینند، ولی ایشان ننشستند. خوب یادم هست که آقای هاشمی به امام فرمودند، «بفرمایید آقا!» امام پرسیدند، «چرا آقای خامنه‌ای نیامدند؟» آقا هنوز داشتند نماز می‌خواندند. یکی از دوستان رفت و از پشت سر به آقای خامنه‌ای گفت که امام سر سفره منتظر شما هستند. آقا زود نمازشان را تمام کردند و تشریف آوردند و با امام سر سفره نشستند.

 

*در مورد برخورد مرحوم حاج احمدآقا که تنها شخصیتی بودند که با امام، هم رابطه فرزند و پدری داشت، هم رابطه مرید و مرادی و هم رابطه شاگرد و استادی و متقابلاً رابطه امام با ایشان برایمان بگوئید.

حاج احمدآقا واقعاً به تعبیر حضرت آقا مشاوری امین و عصای دست و کمک امام بودند. من خودم گاهی واسطه رساندن پیام‌ها بودم. تلفن‌های مختلفی به دفتر زده می‌شدند. یک روز مرحوم آقای موسوی اردبیلی که آن زمان خطیب جمعه بودند با دفتر امام تماس گرفتند. من در دفتر بودم و تلفن را جواب دادم. فرمودند که من نمی‌رسم خدمت امام بیایم چون باید برای نماز جمعه بروم. می‌خواهم چنین مطلبی را بگویم. خواستم از امام بپرسم که آیا جایز هست یا نه؟ مطلب مهمی بود. من رفتم پیش امام. امام با «بسم‌الله» اذن ورود دادند. ما وقتی می‌خواستیم وارد شویم مانعی نبود و با ذکر می‌فرمودند «بسم‌الله». سر سجاده نشسته و مشغول خواندن نماز قبل از ظهرشان بودند. ایشان قبل از ظهر نماز جعفر طیار را می‌خواندند. غسل جمعه‌شان حتی در بیمارستان به هیچ عنوان ترک نمی‌شد. امام در طول هفته، همیشه دوشنبه‌ها و جمعه‌ها غسل می‌کردند. جمعه‌ها اگر هوا مساعد بود زیر آسمان و اگر نبود در اتاقشان نماز جعفر طیار را می‌خواندند. خدمتشان رسیدم و عرض کردم که آقای موسوی اردبیلی تماس گرفتند و سلام رساندند و این سئوال را پرسیدند. ایشان بلادرنگ فرمودند: به احمد بگویید بیاید. اینکه آقا فرمودند مشاوری امین از این بابت است. چندین مورد اتفاق افتاد که کسی از بزرگان سئوالی از امام داشت و امام فرمودند احمد بیاید. مرحوم حاج احمدآقا تمام وقت در خدمت امام بودند و اگر مثلاً روزی می‌خواستند برای کاری به قم بروند، حتماً با امام هماهنگ می‌کردند و اجازه می‌گرفتند که  چند ساعتی در محضر امام نباشند.

یک روز حاج احمد آقا به من فرمودند امشب آقایان شورای‌عالی دفاع اینجا هستند. شورای‌عالی دفاع در دوران جنگ در هفته سه روز جلسه داشت و تقریباً سیار یعنی دوره‌ای بود. یک روز در دفتر حضرت آقا که رئیس جمهور بودند؛ یک روز در دفتر آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی، آقای ظهیرنژاد، آقای رضایی. آقای ری‌شهری هم جزو این شورا بودند. یک روز منزل حاج احمدآقا. حاج احمدآقا در تمام جلسات که چهار پنج ساعت طول می‌کشید شرکت می‌کردند. و همان شب یا فردا صبح به امام گزارش می‌دادند.

یک روز حاج احمدآقا فرمودند آقایان امشب اینجا هستند. به بچه‌ها گفتم چیزهائی را برای شام تهیه کنند و میوه‌ بخرند. همه چیز را چیده بودیم، حاج احمدآقا آمدند و چیزهائی را که تهیه کرده بودیم دیدند و گفتند، «احمدآقا! چه کار کردی؟» گفتم: «همان کاری را که امر فرمودید.» گفتند: «خیلی طاغوتی است. چرا این قدر طاغوتی؟ اینها دارند به خانه امام می‌آیند. جای دیگر که می‌رویم بحثش فرق می‌کند. اینجا خانه امام است. باید خیلی ساده باشد.» گفتم: «از این به بعد چشم.»

حاج احمدآقا همیشه اواخر جلسه و قبل از اینکه سفره را بیندازند می‌رفتند دنبال امام، چون امام چهار پنج ساعت، نمی‌توانستند بنشینند. امام تشریف می‌آوردند و افراد اگر ابهامی باقی مانده بود از ایشان سئوال می‌کردند. امام با کسی شام نمی‌خوردند و فقط با خانمشان شام صرف می‌کردند. شامشان هم اغلب حاضری و نان و پنیر و خیار یا نان و پنیر و سبزی و بعضی شب‌ها سیب‌زمینی پخته بود. خانمی شمالی بود به اسم ننه حوا که به کدوحلوایی، چیزهایی می‌زد که خیلی خوشمزه می‌شد. امام این غذا را هم دوست داشتند و گاهی برای شام میل می‌کردند. ناهار هم که اغلب آبگوشت می‌خوردند. یادم هست که همیشه سر باقی ماندۀ غذای امام، چه ناهار چه شام دعوا بود. گاهی هم نصیب ما می‌شد.

آن شب یادم هست که جلسه بعد از قصۀ آقای منتظری و نامه امام بود. آقای هاشمی رو کرد به امام و گفت: «تکلیف ما را روشن کنید. خدا به شما طول عمر و سلامتی بدهد، ولی ما به بن بست می‌خوریم.» امام بدون لحظه‌ای درنگ فرمودند، «نه. شما به بن‌بست نمی‌خورید. شما ایشان را دارید.» و آقا را نشان دادند و دو مرتبه فرمودند، «شما ایشان را دارید. به بن‌بست نمی‌خورید.»

این را خودم از امام نشنیدم و از قول حاج احمد آقا عرض می‌کنم که امام در اوایل ریاست جمهوری حضرت آقا فرموده بودند: «ایشان لیاقت رهبری را دارد.» این مطالب که برخی از دوستان، به‌ویژه از قول حاج احمدآقا در مجلس خبرگان عنوان کردند.

 

*مدیریت هماهنگی‌های دیدارها و دیگر موارد دست چه کسی بود؟

فقط حاج احمدآقا بود که به همه چیز اشراف داشتند. حتی روی هزینه تلفن‌های دفتر که مثلاً این ماه تلفن‌های دفتر زیاد بوده، رعایت کنید، متعلق به بیت‌المال است. برای کار خصوصی حق ندارید تلفن بزنید. و فقط در ارتباط با دفتر زنگ بزنید.

مرحوم آقای توسلی مسئول ملاقات‌های عمومی بودند، ولی حاج احمدآقا اشراف داشتند. حاج احمد انصافاً خودشان را آقازاده حساب نمی‌کردند. در مقطعی یک چیزهایی را در باره ایشان راجع به بنی صدر و امثالهم می‌گفتند. من فکر می‌کنم حتی آن برخوردهای حاج احمدآقا هم بدون مشورت امام نبود، چون بالاخره امام می‌خواستند بنی‌صدر را آدم کنند و به راه بیاورند. زمانی شهید مدنی، شهید دستغیب، شهید بهشتی می‌آمدند قم و در جلسات خصوصی در مورد بنی‌صدر به امام یک چیزهایی می‌گفتند. هنوز بسیاری از موضوعات برای خیلی‌ها باز نشده بود. بنی‌صدر پیش امام می‌آمد و خبرنگاران برای مصاحبه بیرون بیت می‌ایستادند. امام خیلی به بنی‌صدر تشر می‌زدند.

امام از کارهای بنی‌صدر در کردستان و جاهای دیگر خیلی ناراحت بودند و به آقای بهشتی می‌فرمودند تحمل کنید. شهید بهشتی از غصه امام ناراحت بودند، ولی بنی‌صدر خندان و شاداب بیرون می‌آمد و مردم و خبرنگاران فکر می‌کردند امام به شهید بهشتی تشر و به بنی‌صدر لبخند زده‌اند!

 

*آیا در زمان حیات حضرت امام بعد از مرحوم حاج احمدآقا، شخص دومی بود که در دفتر نفوذ داشته باشد؟‌

نه، بعد از حاج احمد آقا شخص دومی نبود، ولی تقسیم کار بود. حاج احمد آقا واقعاً به همه چیز اشراف داشتند و با آقایان دفتر هم خیلی رفیق بودند. آقایان هم خیلی به حاج احمدآقا احترام می‌گذاشتند. ایشان اشرافی بر امور دفتر داشتند که کسی به خودش جرئت نمی‌داد بگوید من شخص دوم هستم.

 

*گفته می‌شود حضرت امام می‌دانستند کی از دنیا می‌روند. آیا شما قرائنی را از رفتار و گفتار امام در این باره مشاهده کردید؟

حضرت امام چندین بار در بیمارستان بستری شدند. یک بار که مشکل قلبی پیدا کردند. یادم هست همه کسانی که آنجا بودیم به پزشکان گفتیم که ما آماده‌ایم قلبمان را بدهیم؛ هر چند قلب گنهکار و ناقص ما کجا و قلب امام کجا؟ پزشک می‌گفت نمی‌شود. بار آخر امام مشکل معده پیدا کردند. پزشکان گفتند باید عمل بشوند.

وقتی به امام گفتند که همه پزشکان بالاتفاق نظرشان این است که شما باید عمل کنید، امام دستشان را به علامت آمادگی بالا بردند. فردا صبح امام به بیمارستان منتقل شدند. در مسیر، حاج احمد آقا، خانم امام و چند نفر دیگر در خدمت امام بودند. امام حیاط منزل را طی کردند و به نزدیک بیمارستان رسیدند. برگشتند و به خانم فرمودند، «خانم! مرا حلال کنید.» خانم فرمودند، «این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ شما چندبار در بیمارستان بستری و خوب شدید. ان‌شاءالله خوب می‌شوید و بر می‌گردید و در این حیاط با هم قدم می‌زنیم.» امام فرمودند، «نه خانم. هر چیزی پایانی دارد. این هم پایان کار ماست. می‌دانم که این رفتن برگشت ندارد.» و تشریف بردند که برای عمل لباس بپوشند.

عمل که تمام شد، حضرت امام را به اتاق سی.سی.یو بردند. ما از مانیتور مراحل عمل را تماشا کردیم. توفیق نصیب من شد که شیفتم بود تا در خدمت امام باشم. قرار شد من بالای سر امام بایستم که اگر امری داشتند به من بگویند. مشغول ذکر بودم و برای سلامتی امام دعا می‌کردم. دکتر رنجبر هم بودند.

دو روز مانده به رحلت حضرت امام، ایشان فرمودند که همه غیر از حاج احمدآقا و خانم از اتاق بیرون بروند. این را از قول خانم عرض می‌کنم. امام دست حاج خانم را در دست حاج احمد آقا می‌گذارند و می‌فرمایند، «مراقب مادرت باش.» حاج احمد آقا در برابر پدر و مادر مثل یک عبد بود.

بعد از فوت حضرت امام، دو سالی حج تعطیل شد. حضرت آقا حکم امیر‌الحاجی را به حاج احمد آقا دادند و حاج احمدآقا که ایشان را به عنوان مرجع و رهبر قبول داشتند، اطاعت کردند. خبرش هم از رادیو پخش شد. یک روز خانم اشراقی به خانم امام عرض می‌کنند که داداش امیرالحاج شده. خانم وقتی به منزل می‌آیند حاج احمد آقا را صدا می‌زنند. حاج احمد آقا می‌روند خدمت مادرشان و تصور می‌کنند که حالا خانم می‌گویند مبارک است و التماس دعا داریم، ولی ایشان می‌گویند: «من راضی نیستم که شما بروی.» حاج احمدآقا بی‌درنگ می‌گوید: «چشم خانم. اگر شما راضی نیستید نمی‌روم.» حاج احمد آقا فکر می‌کنند، ولی فقیهی که من می‌شناسم اگر بگویم مادر این طور گفتند، قطعاً ایشان هم راضی نخواهند بود که من بروم.

حضرت آقا تا زمانی که خانم زنده بودند، سالی یکی دو بار به دیدن ایشان می‌آمدند. آن سال وقتی حضرت آقا به دیدار خانم آمدند برای ایشان صندلی آوردیم. خانم‌ روی زمین ‌نشسته بود. آقا فرمودند: «اگر خانم روی صندلی ننشینند من هم نمی‌نشینم.» یادم هست که حضرت آقا به احترام خانم روی زمین نشستند ایشان به خانم خیلی احترام می‌گذاشتند. حاج احمدآقا  داستان را برای آقا تعریف می‌کنند و می‌گویند من امر شما را اطاعت کردم و آماده هم بودم، ولی خانم این طور فرمودند. آقا بدون درنگ خواسته مادر را قبول می کنند.

 

*درباره حساسیت حضرت امام به بیت‌المال و اشرافی‌گری و اسراف می‌‌فرمودید. از احتیاط‌های امام نسبت به اموال خود یا دیگران اگر مطلبی دارید، بفرمایید.

باغی پشت بیت امام بود که حضرت امام گاهی در آنجا قدم می‌زدند. مش عبادالله باغبان آنجا بود. خود عبادالله می‌گفت که آقا چند بار فرمودند، «مش عبادالله! تو خیلی آب به درخت‌ها و گل‌ها می‌دهی. اسراف نکن. هر چقدر نیاز است آب بده.» مش عبادالله می‌گوید، «آقاجان! این آب چاه است و آب شرب نیست. نگران نباشید.» امام فرمودند، «می‌دانم آب چاه است. وقتی نیاز نداری پمپ را زودتر خاموش‌کن تا برق کمتر مصرف ‌شود. علاوه بر این آب چاه را هم نباید اسراف کرد.»

امام تقریباً روزی ۱۸ عدد  قرص مصرف می‌کردند. بعد از سال ۶۵ بعضی روزها کمتر می‌شد. ایشان همیشه یک برگه روی لیوان آبشان بود که گرد و خاک اتاق ننشیند. حتی یک قطره آب را هم اسراف نمی‌کردند.

پشت بیت، باغ خسروشاهی که چند تا ساختمان داشت. او بعد از انقلاب فرار کرده و خانه‌اش توسط دادستانی مصادره شده و دست سپاه بود. آن باغ، درختان توت فراوانی داشت. امام خیلی توت دوست داشتند. ما هم یک بشقاب توت چیدیم و برایشان بردیم. فرمودند، «از آن توت‌ها نمی‌خورم. از بیرون تهیه کنید می‌خورم.»

این باغ چهار پنج تا باغبان داشت و حاج ابراهیم نامی، مسئول همه باغبان‌ها و مسئول حفظ اموال آقای خسروشاهی بود. می‌گفت اموال خسروشاهی شامل مصادره نمی‌شود، چون خطاکار نیست و فقط فرار کرده. امام فرمودند، «بگویید حاج ابراهیم بیاید کارش دارم.» گفتیم و حاج ابراهیم آمد. امام پرسیدند، «حاج ابراهیم! شما به آقای خسروشاهی گفته‌ای که من گاهی اوقات می‌آیم و در باغ ایشان قدم می‌زنم؟» حاج ابراهیم ‌گفت ‌ترسیدم که نکند امام دعوایم کنند. ولی بر عکس چیزی که فکر می‌کردم، امام فرمودند: «باید برای من اجاره‌نامه بنویسید تا بیایم و در آنجا قدم بزنم و از میوه‌هایش بخورم. اگر ننویسید دیگر نمی‌آیم.» حاج ابراهیم به امام عرض می‌کند: «آقا! اختیار دارید. خود آقای خسروشاهی وقتی شنید شما اینجا هستید خیلی خوشحال شد و سلام هم رساند، چند بار خواستم ابلاغ سلام کنم، رویم نشد. این حرف‌ها چیست؟ قابل شما را ندارد.» امام فرمودند: «نه. به آقای خسروشاهی سلام برسانید و بگویید اگر اجاره نبندید دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم» حاج ابراهیم رفت و با خسروشاهی تماس گرفت. ایشان گفته بود قابلی ندارد، ولی حاج ابراهیم جواب داده بود اصرار فایده ندارد. اگر قبول نکنید، امام دیگر پا به این باغ نمی‌گذارند.

آنجا باغی بود با سه ساختمان بزرگ. پارکینگ‌های حفاظت در آنجا بود. به هر حال حاج ابراهیم آمد خدمت امام و گفت که ایشان قبول نمی‌کرد و می‌گفت قابل ندارد، ولی وقتی اصرار کردم که شما قبول نخواهید کرد به عهده خودتان گذاشت. امام فرمودند: «ببینید عرفش چقدر است؟» پرس و جو کردیم و معلوم شد ماهی دوازده هزار تومان است. آن زمان دوازده هزار تومان خیلی پول بود. حقوق خود من ماهی ۱۹۰۰ بود. و قرارداد اجاره بسته شد.

یک بار حاج عیسی ‌خورد زمین و گردنش شکست و او را بردند بیمارستان بقیه‌الله. امام مطلع ‌شدند فرمودند: «از حاج عیسی چه خبر؟» عرض کردم: اینجا تجهیزات نبود، بردند بیمارستان بقیه‌الله. فرمودند: «همین الان برو و ببین چطور است. سلام مرا برسان و سفارشش را بکن»

حاج عیسی در آی.سی.یو بود. رفتم داخل و به حاج عیسی گفتم، «امام فرمودند بیایم خدمت شما و سلام رساندند.» حاج عیسی خیلی خوشحال شد و سلام رساند. آمدم پیش حضرت امام و احوال حاج عیسی را توضیح دادم. حاج عیسی کمتر از یک سال بود که پیش امام آمده بود. وقتی از بیمارستان آمد، امام خیلی تحویلش گرفتند و فرمودند: «حاج عیسی! خیلی برایت دعا کردم.»

 

*از ذکرهای حضرت امام سخن به میان آمد. ایشان چه ذکری را توصیه می‌کردند؟

در بین افرادی که در خدمت امام بودیم، من رویم بیشتر از همه به ایشان باز بود و زیاد سئوال می‌کردم و مزاحمشان می‌شدم. گاهی کارهای فنی‌ای پیش می‌آمد که یک ساعت تنها در خدمت امام بودم و در این فاصله از ایشان سئوالاتی را می‌پرسیدم. امام روی ذکر «بسم الله‌الرحمن‌الرحیم» خیلی تأکید داشتند. روی ذکر صلوات هم خیلی تأکید داشتند، من گاهی اوقات می‌پرسیدم، «بهترین ذکر چیست؟» می‌فرمودند، «صلوات بهترین ذکر است، ولی همه ذکرها را بگویید.» «سُبحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِین» را خیلی می‌فرمودند. «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ»، «یاحاضِر یا ناظِر». می‌فرمودند روی این نکته تفکر کنید که چه می‌گویید. امام همیشه، حتی در بیمارستان هم دائم الوضو بودند. حتی بعد از عملشان که نمی‌توانستند بلند شوند، تجدید وضو می‌کردند. البته در روزهای آخر که خیلی ناتوان شده و قادر نبودند خودشان وضو بگیرند و ما دستشان را می‌گرفتیم تا وضو بگیرند.

دلم نمی‌آید که این مطلب را عرض نکنم. من بالای سر امام ایستاده بودم و پزشک در چند قدمی بود. دیدم ایشان دارند به هوش می‌آیند. به دکتر گفتم: دارند به هوش می‌آیند. دکتر از جایش تکان نخورد و گفت: «نه، دوبار به ایشان آمپول بیهوشی زده‌ایم. سید! بیا بنشین. ایشان تا یک ساعت دیگر هم به هوش نمی‌آید». گفتم لابد دکتر بهتر می‌داند، اما ننشستم. همین‌طور بالای سر امام ایستاده بودم و مشغول ذکر گفتن بودم. گفتم: «دکتر! ایشان دارند ذکر می‌گویند.» گفت: «نه، دندان در دهانشان نیست، لب‌ها لرزش دارند. سید! بیا بنشین.» من باز ننشستم و دقت بیشتری کردم و دیدم مشغول ذکرند. گفتم: «دکتر! سر جدم بیا نگاه کن.» بلند شد و آمد و تأیید کرد که دارند ذکر می‌گویند. محکم کوبید روی دستش و گفت، «ایشان دیگر چه جور بشری است؟ چه ارتباط عجیبی با عالم ملکوت دارد! ایشان حداقل باید تا نیم ساعت دیگر بیهوش می‌بود. این ارتباط چقدر قوی است که در بیهوشی هم ذکر می‌گوید.»

روز شنبه‌ای بود که رادیو و تلویزیون از مردم خواست برای سلامتی امام دعا کنند. مردم در حسینیه و مساجد و تکایا جمع شدند و به دعا پرداختند. مسئولین رده بالای مملکت در حیاط کوچک بیمارستان نشسته بودند. پزشکان گفته بودند که از نظر پزشکی کار ما تمام است و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم، مگر اینکه خدا عنایتی کند و معجزه بشود.

موقع مغرب بود. امام حتی بعد از عمل که به ایشان آمپول‌های مرفین و مسکن می‌زدند ساعت را می‌پرسیدند. آقای سلطانی طباطبایی پدر خانم حاج احمد آقا و دکتر صادق طباطبائی بودند. امام به عروسشان فرمودند، « فاطی! به پدرت بگو مرا دعا کنند.» خیلی ایشان را قبول داشتند.

مسئولین جلسه گذاشتند که چه کنند؟ اعلام عمومی کنند یا نکنند؟ حاج احمدآقا گفتند: «هر اتفاقی که بیفتد باید به مردم بگوییم. امام با مردم رو راست بودند. نباید چیزی را مخفی کنیم.» دکتر طباطبایی آمد بالای سر امام و گفت، «آقاجان! نماز مغرب است.» امام از عصر آن روز به بعد دیگر هیچ توجهی نداشتند. نه صدایی را می‌شنیدند، نه توجهی داشتند، اما چشمشان باز بود. اگر به فیلم آن لحظات دقت کنید، حرف مرا تأیید می‌کنید. به عقیده ما که آنجا حضور داشتیم و اشارات امام را ملاحظه می‌کردیم، آقا نماز مغربشان را خواندند. نمی‌شود که چنین فرد الهی‌ای حتی یک وعده نمازش به تأخیر بیفتد. در فیلم گاهی ابروهای امام تکان می‌خورند که معلوم بود ذکر رکوع و سجده را می‌گویند. لب‌هایشان دائماً مشغول ذکر بود. در آن حالتی که قادر به تکلم نبودند هم، مشغول ذکر بودند. ایشان نماز مغرب و عشایشان را به یقین خواندند. ساعت ده و بیست و دو دقیقه شب بود که دیگر دستگاه‌ مانیتور قلب، خط مستقیم را نشان داد. معلوم شد که کار قلب امام تمام است. بعد از مغرب هم شوک داده بودند و قلب دوباره با نوسان خیلی بالا به کار افتاده بود.

آقای بهاء‌الدینی می‌فرمودند که ایشان از نوجوانی از مکروهات هم پرهیز می‌کردند. امام چندین بار به بنده ‌فرمودند: «تا جوان هستی هرکاری می‌توانی بکن. وقتی به سن من برسی دیگر هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. خداوند به جوان عنایت خاصی دارد. اگر می‌خواهی عبادت کنی در جوانی، خدمت کنی در جوانی، هر کاری می‌توانی در جوانی.» ولی ایشان در آن سن فقط چهار ساعت خواب داشتند.

حضرت امام روی عاشورا خیلی حساس بودند. زیارت عاشورا هر روز حداقل یک بار، بلکه بیشتر می‌خواندند. اگر هوا مساعد بود زیر آسمان، اگر نبود در اتاقشان. تأکید هم می‌کردند که کامل آن خوانده شود. دعای صباح را هر روز می‌خواندند و یکی از مستحباتی که خیلی تأکید داشتند دعای صباح بود. در ماه رجب به دعای رجبیه و در ماه شعبان به مناجات شعبانیه عنایت خاصی داشتند. در ماه رمضان ملاقات‌ها ـ حتی ملاقات‌های خصوصی‌ـ  به خاطر عبادت‌های امام تعطیل می‌شدند؛ مگر اینکه مسئول رده بالایی کار مهمی داشت. البته کارهای جاری دفتر برقرار بود و آقایان رسولی محلاتی و صانعی و رحیمیان در هفته چند روز خدمت امام می‌رسیدند. سحرهای ماه رمضان صدای تضرع  امام را زیاد می‌شنیدیم. در شب‌های قدر به‌ویژه شب‌های حمله، امام خواب نداشتند.

 

*هنگام رفتن به حج یا زیارت آیا شده بود که از امام نصیحتی بخواهید؟

وقتی به حج مشرف می‌شدم با بعثه می‌رفتم. قبل از رفتن، کارهای امام مثل اصلاح و گرفتن ناخن شصت پایشان ـ چون نمی‌توانستند خم بشوندـ خودم انجام می‌دادم و می‌گفتم: «می‌خواهم فردا مشرف بشوم.» و ایشان خودشان در گوشم دعای سفر می‌خواندند.

در یکی از سفرها فرمودند: «من در پیام امسال این مطلب را می‌گویم. شما هم به حجاج، مدیران کاروان، روحانیون کاروان، بگوئید که به مسافران بگویند جنس امریکایی نخرند و وقت خودشان را در بازار تلف نکنند. خصوصاً سفر اولی‌ها متوجه نیستند و وقتی بر می‌گردند می‌فهمند و پشیمان می‌شوند. بگوئید در آنجا قدر لحضاتشان را بدانند و سعی کنند آنجا را درک کنند. بدانند در کجا هستند و از وقتشان استفاده درست کنند. وقتی بر می‌گردند و تمام می‌شود، شاید دیگر نصیبشان نشود و این سفر اول و آخرشان باشد. شما بگویید. من هم در پیام خواهم گفت.» بعد هم لطف کردند و دعای سفر در گوشم خواندند و یک چیزی را تبرکاً مرحمت فرمودند. من آن سال رفتم و به کسانی که دستم می‌رسید فرمایشات امام را گفتم. ایشان هم در پیامشان گفتند. وقتی بر‌گشتم اول خدمت امام ‌رسیدم و بعد به قم و خدمت پدر و مادرم رفتم. امام فرمودند: «چه خبر؟» چیزهایی را که در مورد بعثه و کارهای فرهنگی و… به ذهنم رسید به ایشان عرض ‌کردم و گفتم، «تا جایی که دستمان رسید پیام حضرت‌عالی را از بعثه پخش کردیم.»

در مکه ملاحظه کردم که یک حاجی ایرانی قبل از شنیدن پیام امام اورکت آمریکایی خریده بود به قیمت صد ریال سعودی. آمد اورکت را پس بدهد. فروشنده اهل افغانستان بود، پس نگرفت. گفت ده ریال کم کن. ده ریال خیلی پول بود. قبول نکرد. آخر سر رسید به اینکه حتی شده نود ریال کم کن و ده ریال به من بده. فروشنده گفت، «شما ایرانی‌ها دیوانه‌اید؟» گفت: «بله دیوانه روح الله هستیم. امام فرموده‌اند: جنس امریکایی نخرید.»

 

*در حالی که حضرت امام حکم به حرمت نداده و فقط توصیه کرده بودند؟

بله. این حکایت را که برای امام گفتم، چهره ایشان تغییر کرد و فرمودند، «ما مردم خوبی داریم. خدا حفظ کند این مردم را.» وقتی هم که به قم می‌رفتم، برای پدر و مادرم که پدر و مادر شهید بودند پیام می‌دادند و می‌فرمودند سلام مرا برسانید. برای آیت الله بهاء‌الدینی هم زیاد پیام می‌دادند و من حامل این پیام‌ها بودم.

حضرت امام در مورد زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» تأکید زیادی داشتند و می‌فرمودند: «سلام مرا به حضرت برسانید.» راجع به خواندن قرآن تأکید فراوان داشتند. سئوال می‌کردم چه سوره‌هایی را بیشتر بخوانیم. ایشان روی سوره‌های حشر، یاسین، انسان و فتح خیلی تأکید داشنتد. می‌فرمودند: در معانی آخرین آیه‌های سوره حشر زیاد دقت کنید. ایشان در ایام محرم آقای کوثری را می‌خواستند که غیر از حسینیه در اندرونی هم برای ایشان و خانواده روضه بخواند.

امام راجع به نماز خیلی حساس بودند، یادم هست که یک روز مسئولین جنگ آمدند محضر امام و نقشه جنگ را باز کردند. آقای صیاد ـ خدا رحمتش کند ـ داشت برای امام توضیح می‌داد. آقای ظهیرنژاد و محسن رضایی هم بودند. آقای صیاد گرم توضیح بود که امام یکمرتبه ساعتشان نگاه کردند و بلند شدند. همه دهانشان باز ماند که آقا توضیحاتمان تمام نشده. فرمودند، «بله می‌دانم. وقت نماز است. نماز می‌خوانیم و بر می‌گردیم.» امام هیچ وقت نماز را به تأخیر نمی‌انداختند.

 

*با تشکر ازفرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

29آگوست/19

مقاومت، تنها مسیـر

اشاره:

از ابتدای شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) تا پیروزی انقلاب و پس از آن در دوران ۴۰ ساله پس از آن، مفهوم «مقاومت»، همواره در ادبیات این انقلاب، جاری و ساری بوده است؛ یک روز در عرصه مبارزه سیاسی، یک روز در عرصه جهاد نظامی، یک روز در عرصه فرهنگی و امروز هم در عرصه اقتصادی. مبدع و بنیانگذار این فرهنگ، یعنی فرهنگ مقاومت و ایستادگی هم کسی نیست، جز امام خمینی(ره) که همچون بسیاری از مفاهیم عمیق دینی فراموش شده، مفهوم مقاومت را نیز زنده کرد و با آن، حیات دوبارهای به دین و جامعه دینی بخشید. ۱۴ خرداد امسال و در سیامین سالروز پرواز آن پیر فرزانه بود که خلف صالحش، با تبیین ویژگیهای سیره مقاومتی امام خمینی(ره)، از آن با عنوان «منطق مقاومت امام خمینی(ره)» یاد نمود: «امام، مقاومت را از روی هیجان‌زدگی انتخاب نکرد؛ از روی احساسات زودگذر انتخاب نکرد؛ پشتوانه‌ انتخاب مقاومت از سوی امام بزرگوار ما، یک پشتوانه‌ منطقی است؛ پشتوانه‌ عقلانی است؛ پشتوانه‌ علمی است و البته پشتوانه‌ دینی؛ منطق، پشت سر ایستادگی و مقاومت امام وجود دارد.»

برای آشنایی هرچه بیشتر با مختصات منطق مقاومت امام خمینی(ره)، به سراغ حجتالاسلام، دکتر مهدی ابوطالبی، استادیار و قائم مقام مدیر گروه تاریخ اندیشه معاصر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و عضو شورای علمی گروه اندیشه جوان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی رفتیم و با ایشان به گفتوگو نشستیم که حاصل این گفتوگو در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

*آیا در معنای واژه مقاومت، انفعال نهفته است؟

تعریف مقاومت این است که  انسان وقتی یک مسیر صحیح و حقی را انتخاب می­کند در آن مسیر با قوت تمام پیش برود و موانع باعث توقف و برگشت او نشوند. وقتی مقاومت مطرح می­شود در ابتدا یک معنای انفعالی به ذهن می­آید. مثلاً یک فشاری هست و ایستادگی در مقابل آن را مقاومت می­گویند. در حالی که مقاومت لزوماً انفعالی نیست. پایمردی در مقابل موانع و مشکلات و دشمن یکی از مصادیق مقاومت است. البته جنس موانع هم فرق دارد. موانع گاهی خارجی هستند و گاهی اساساً اقتضای آن مسیر، یک سری موانع و مشکلات است. گاهی هم شرایط خود فرد رونده این موانع ایجاد می‌کند. یکی از لوازم حرکت این است که فرد، آمادگی­های لازم برای حرکت را در درونش ایجاد کند. انسان وقتی می­خواهد قله­ای را فتح کند، صعود سختی­هایی را به همراه دارد، ضمن اینکه آمادگی­های شخصی هم می‌خواهد و موانعی هم امکان دارد بر سر راه باشند و افرادی هم شاید باشند که نخواهند شما آن قله را فتح کنید و مانع‌تراشی کنند. فائق آمدن بر همه اینها اسمش مقاومت است. لذا مقاومت لزوماً انفعالی نیست و یک معنای مستقل و غیر انفعالی دارد. استقامت هم به معنای حرکت و ایستادگی در راه صحیح است و معنای لغوی آن نیز راه مستقیم رفتن و به چپ و راست منحرف نشدن است.

 

*مبتنی بر همین تعریف از مقاومت، پیشینه تاریخی آن را بفرمایید؟

رهبر معظم انقلاب وقتی بحث مقاومت را مطرح کردند آن را به امام استناد دادند. البته منظور معظم‌له فقط ایستادگی امام در مقابل ظلم نبود، بلکه امام می­فرمودند، «اقامه و حاکمیت دین وظیفه من است که رژیم پهلوی در داخل ایران و در فضای بین­المللی، مستکبران و در رأس آنها آمریکا مانع هستند.» سیرۀ امام این را می­گوید که من مسیرم را می­روم و هرجا اینها اشکال و مانع ایجاد کردند نباید کوتاه بیایم. لذا می­فرمایند، «امام، هم قبل از انقلاب تحت فشار بودند، هم بعد از انقلاب. امام برای آغاز حرکت آمادگی­های لازم را در خود و مردم ایجاد کردند.» پیشینه تاریخی مقاومت از اصل حرکت حق در تاریخ آغاز می­شود. اگر نخواهیم خیلی به زمان­های قبل برگردیم و در تاریخ معاصر آن‌ را ببینیم شاید بتوانیم ریشه­های شروع را به حاکمیت شیعی در منطقه، یعنی دوران صفویه باز گردانیم. صفویه به اقتضای زمان خود تندی­ها و غیریت­ سازی­هایی با اهل سنت داشت که این محل بحث من نیست. صفویه با اهل سنت چالش داشت و با هم برائت و تندی هم داشتند، اما تاریخ نشان می­دهد که بعد از صفویه یک تلنگری در فضای اهل سنت پدید می­آید. قبل از صفویه فضای جهان اسلام و حاکمیت آن فضایی به محاق رفته است، اما بعد از صفویه نگاه جدیدی با نگاه مکتب اهل‌بیت «ع» شروع می­شود.در ۲۰۰ سال قبل یک احساس خمودگی در جهان اسلام احساس می­شد، ولی بعد از صفویه جریان کمی عوض می­شود. از ۲۰۰ سال قبل توجهی در جهان اسلام پدید آمد که ما از آن مسیر اصیل حق منحرف شده­ایم و همه، حتی وهابی­های سلفی، حرفشان همین است که ما باید به اسلام اصیل برگردیم. ما هم می­گوییم باید آموزه­های اصیل اهل­بیت­«ع» احیا شود. این فضای بازگشت به اسلام اصیل و ناب در جهان اسلام ایجاد شد، ولی در میان اهل سنت توفیقات کم بود، چون مقاومت به‌خوبی شکل نگرفت. آنها مقاومتی را که امام خمینی(ره) داشتند و موانع را طی می­کردند، نداشتند. متأسفانه برخی از نخبگان و بزرگان اهل سنت سرخورده و برخی منحرف شدند و به سمت غرب رفتند و در مجموع عده کمی اهل مقاومت بودند؛ اما در این فضا، تشیّع خطی را دنبال کرد که ماندگار و نتیجه­اش این شد که امام توانستند کار فوق‌العاده‌ای را انجام دهند. با یک نگاه تاریخی به واژه مقاومت می­بینیم که این واژه به معنای خاص آن، در ۲۰۰ سال گذشته بیشتر به پایداری به موانع خارجی اطلاق می‌شده است.

در این میان انقلابی بودن مردم ایران را برخی ناشی از فرهنگ شیعی می­دانند، چون فرهنگ شیعی فرهنگ قیام و مبارزه با ظلم است. الگوهای حق­طلبی و عدالت­طلبی مانند امام حسین­«ع» و بحث مهدویت، موجب حرکت­های شیعی بالنده شده‌اند.

 

*نقش علما در خط تاریخی مقاومت چه اندازه بوده است؟

ما یک خط تاریخی مقاومت داریم که مبنای اصلی آن حفظ دین و اسلام و اقامه دین است. البته در تعابیر مختلفِ علمای شیعی می­بینید که تبلور این مبنا بسته به شرایط و میزان توانایی در هر دوره­ای، متفاوت، بلکه متضاد است. مثلاً گاهی لازمه مقاومت این است که علما با شاهی مثل فتحعلی شاه قاجار همراهی کنند تا سرزمین­های اسلامی را در مقابل حمله روس­ها حفظ کنند. اما همین علما در تحریم تنباکو مقابل خودِ شاه هم می­ایستند و باز در قضیه مشروطه حاضرند شاه را در چهارچوب قانون اسلامی بپذیرند. اما در انقلاب اسلامی شاه را هم نمی­خواهند. در طول تاریخ این خط مقاومت وجود داشته است و اقامه دین و حفظ بیضۀ اسلام را بارها در کلام علما می­بینیم. این برای علما یک اصل مهم بوده است. در طول ۲۰۰ سال اخیر، ما دو مانع جدی استبداد داخلی و استعمار خارجی را داشته‌ایم و جریان مقاومت همواره سعی کرده این دو مانع را پشت سر بگذارد.

اولین رساله­های مستقل در باب ولایت­ فقیه، متعلق به دوره قاجار است. مشابه ولایت­ فقیه امام را آن زمان مرحوم نراقی نوشت. پس اینکه ما می­خواهیم یک حاکمیت دینی بر مبنای ولایت اهل­‌بیت«ع» و مکتب اهل­ بیت با هدایت یک فقیه به عنوان نایب امام داشته باشیم و می­خواهیم با این عامل، جلوی استکبار و استعمار بایستیم، ظلم را برداریم و اقامه دین کنیم، خطی است که در طول تاریخ وجود داشته است. اما بعد از مشروطه شعله فعالیت سیاسی اجتماعی علما با نگاه حاکمیتی و مبارزه با ظلم و ظالم یک مقدار، کم‌فروغ شد. از این تاریخ تا زمان نهضت امام، سرد شدن فضای سیاسی در حوزه را شاهد بودیم. اینکه می­گویند امام آمدند و در دوره‌ای که علما اصلاً در فضای سیاست نبودند، حرکتی را آغاز کردند، متعلق به دوره تاریخی بین مشروطه و انقلاب است. امام در انقلاب دوباره دم جدیدی به این شعله دمیدند که بعد از آن با همراهی عظیم مردمی همراه شد و بعد بین­المللی هم پیدا کرد.

در دوره رضا شاه با افزایش سکوت و عدم دخالت علما، فشار پهلوی هم بیشتر شد. شاید این همان تعبیری است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند که، «هزینه ­سازش بیشتر از مقاومت است.»

شهید صدر با حمایت علما در عراق مواجه نشد، او را شهید کردند. بعد از آن هم با فشارهایی که صدام بر حوزه آورد و علما مقاومت نکردند، آن عزت هم از بین رفت و خود حوزه هم رو به انفعال و افول گذاشت. لذا پیشنیه تاریخی و نقش علما در مقاومت خیلی مهم است.

 

 

*به صورت خاص جایگاه امام خمینی(ره) در تبیین و عملی کردن نظریه مقاومت کجاست؟

به خاطر توفیقاتی که امام به­ دست­آوردند و حد اعلای مقاومت را انجام دادند، تنقیح این نظریه با ایشان است. تا قبل از امام، کسی از ساقط کردن سلطنت و نظام استبدادی سخن نگفته بود. از طرف دیگر فشارهای خارجی هم بر امام زیاد بود. شاه عامل و ژاندارم آمریکا در منطقه بود و رفتن شاه کاملاً به ضرر آمریکا تمام شد. به همین دلیل از همان ابتدا مواضع آنها با انقلاب و امام کاملاً سلبی بود. یکی از ویژگی­هایی که باعث شد حرکت امام پررنگ شود ابعاد بین­المللی حرکت و انقلاب است. مثلاً امام مسئله اسرائیل و فلسطین را به عنوان مسئله جهان اسلام مطرح ­کردند. در اوایل جریان اشغال فلسطین مرحوم کاشف­الغطا حرکت‌هائی را انجام دادند، اما به شدتِ رویکرد امام نبود. امام حد اعلای مقاومت را به نمایش گذاشتند و هم در مقابله با فضای استبدادی و موانع خارجی، هم در بخش ایجابی و اقامه دین، حکومت مبتنی بر ولایت ­فقیه را شکل دادند. نباید پیشنیه را نادیده گرفت. پیشینه مقاومت در میان علما بر اساس همین شاخص­هایی است که امام در پیش گرفته بودند، منتهی ضعیف­تر و کوچک‌تر.

 

*نصوص دینی تا چه اندازه به مقوله مقاومت توجه دارند؟

با تعریفی که ابتدائا در مورد مقاومت بیان کردیم، تمام نصوصی که به اقامه دین اشاره دارند ناظر به بحث مقاومت هستند. آیات متعددی هم در این باب داریم. مثلاً در مورد مقابله با موانع آیاتی هستند که عدم پذیرش ولایت کفار را مطرح می­کنند، از جمله آیه نفی سبیل، «…لا تَتَّخِذُوا الکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِین(۱) که پذیرش ولایت کفار را به‌کلی رد می­کند.

آیات متعددی هم در مورد مقابله با ظلم و استکبار داریم و واژه «استکبار» در سخنان امام قطعاً یک تعبیر قرآنی است. مستضعفین و مستکبرینی که امام به کار بردند، قطعاً از همان آیه استضعاف و استکبار که در قرآن است می‌آید. اینها تعابیر قرآنی هستند. اینکه حضرت آقا می­فرمایند، «امروز روز مواجهه اسلام و استکبار است.» کاملاً یک ادبیات قرآنی است.

برخی از آیات ناظر به نصرت الهی هستند، «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ»(۲) اینها پشتوانه­های معنوی هستند که اگر مانعی برابرتان ظاهر شد، به این وعده­های الهی اتکا کنید، خداوند کمکتان می‌کند. مثلاً اگر پهپادتان به اندازه پهباد امریکایی بُرد ندارد به خدا اتکا کنید. واقعاً هم نمی­توانیم بگوییم پهپاد آمریکایی از ما ضعیف­تر است. نهایتا می‌توانیم بگوییم که ما به آنها رسیده­ایم ـ که نمی­دانم رسیده­ایم یا نه؟ ـ ولی کار به جایی می­رسد که با تکیه بر نصرت الهی، پهپاد آنها را می­زنیم، ولی آنها یا می‌ترسند یا به هر دلیل دیگری مقابله به‌مثل نمی‌کنند. کشتی­شان را توقیف می­کنیم و صریحاً اعلام می­کنند که ما دنبال تنش با ایران نیستیم. این دلیل نیست که بگوییم قدرت نظامی آنها از ما ضعیف­تر است، ولی بالاخره آن رعب و بازدارندگی وجود دارد. اینها پشتوانه­های معنوی داستان است، با اتکا به اینها می­شود پیش رفت و مقاومت کرد.

 

*یکی از انتقادات این است که مقاومت هزینه­های زیادی را بر ما تحمیل می­کند که یکی از آنها تحریم­های کمرشکنی است که امروز گرفتارشان هستیم، اگر بخواهیم محاسبه کنیم هزینه­های مقاومت بیشتر است یا عدم مقاومت؟

به عنوان یکی از هزینه‌های عدم مقاومت؛ در برجام و مذاکرات هسته‌ا‌ی دهه۸۰  هر چه ما کوتاه آمدیم و دستورات آنها را اجرا کردیم، آنها هیچ گامی برنداشتند. این عدم مقاومت برای ما هزینه داشت یا نفع؟ چه چیزی از برجام عاید ما شد و چه اندازه ضرر کردیم؟ با پذیرش برجام خودمان بر خودمان هزینه تحمیل کردیم.

کره شمالی نماد کشوری است که مقاومت کرده و دستاورد­های خوبی هم داشته است. داستان سوریه حد اعلای کار است. در جریان مقاومت سوریه، افغانستان و پاکستان و عراق و ایران پای کار آمدند و کسی فکر نمی­کرد غائله این گونه ختم شود، چون امریکا و بقیه کشورهای اروپایی با تمام قدرتشان به میدان آمدند، اما نتوانستند به مقاصدشان برسند. اینها نمونه­های تاریخی هستند. ما قبل از انقلاب هم این نمونه­ها را داریم.

در جنگ جهانی دوم که ایران خودش را کنار کشید و به‌نوعی مقاومت را کنار گذاشت، سران متفقین به ایران آمدند و ایران با اینکه جزو هیچ‌کدام از طرفین جنگ نبود، ظرف چند روز اشغال شد. سران متفقین با پررویی تمام و بدون توجه به مسئولین مملکتی و شاه به تهران می‌آیند و  جلسه می­گذارند و تصمیم می­گیرند و می­روند! این هم نفع ما از عدم مقاومت.

مقاومت قطعاً هزینه دارد، ولی این هزینه برکاتش کاملاً روشن است. مردم هم فهمیده­اند جنگیدن با داعش، چه در عراق و چه در سوریه به نفع ما بوده است. در دفاع مقدس ایستادگی خیلی ما را جلو برد، اما جاهایی که خیلی جدی مقاومت نکردیم مثل نهضت نفت که در مجموع سران کشور مقاومت جدی از خود بروز ندادند ـ  بعضی مصدق را مقصر می­دانند و بعضی می­گویند آیت‌الله کاشانی هم مقصر بود ـ  اما به هر حال عدم ایستادگی باعث شد که عملاً کار مطلوبی انجام نشود.

برجام، مصداق کنار آمدن و سازش است. این همه تعهدات را اجرا کردیم و کوتاه آمدیم و در مقابلش چیزی نگرفتیم. الان خود مذاکره کنندگان می­گویند که اگر امریکایی­ها و اروپایی­ها تعهداتشان را اجرا نکنند ما به موضع قبل از برجام بر می­گردیم. این هزینه سازش است. در بهترین حالت به شش سال قبل برمی‌گردیم، این همه گران شدن دلار و این همه مردم اذیت شدن مردم، هزینه عدم مقاومت است. هزینه­های عدم مقاومت در طول تاریخ سازش برای ما همیشه بیشتر از مقاومت بوده است.

 

 

*با این توصیف مقاومت چه نتایجی برای ما داشته است؟

نمونه‌اش همین شین‌زو آبه که آمد. بعضی­ها اشکال گرفتند که چرا رهبر معظم انقلاب پیام ترامپ را نپذیرفتند؟ آن واکنش مقتدارانه رهبر معظم در مقابل پیام ترامپ نتیجه­اش چه شد؟

دوره­های تاریخی اداره کشور را مرور کنید. در دوره اصلاحات که به اصطلاح خودشان تنش‌زدایی و با غرب ارتباط برقرار کردند، بیش از هر وقتی در معرض تهدید و هجمه بودیم و بوش می‌گفت که ایران محور شرارت است و…! ولی بعد از او اوباما گفت ما گزینه نظامی را از روی میز برداشتیم. این نشان می­دهد که هر چه با اقتدار بیشتری جلو برویم، آنها بیشترکوتاه می­آیند.

 

*به هرحال به اذعان شما مقاومت هزینه­هایی هم دارد، البته هر هدفی هزینه دارد، هدف از مقاومت چیست؟

هدف اصلی از «مقاومت» اقامه دین است. ذیل این اقامۀ دین، مقابله با هر ظلمی در دنیاست. لذا امام در فضای انقلاب اسلامی چند سطح ادبیات دارند. یک موقع بحث تشیّع و امام حسین«ع» و احکام و عقاید شیعه و یک موقع بحث جهان اسلام و مقابلۀ مسلمانان با کفار و زمانی هم بحث کفار و دینداران را مطرح می­کنند که باید دین در دنیا مطرح شود چه اسلام است چه مسیحیت. یک‌ جا هم امام ادبیاتِ مستضعفین و مستکبرین را به کار می­برند. هدف مهم مقاومت، اقامه دین است که یکی از لوازمش ممانعت از ظلم به هر انسانی است. راه جلوگیری از ظلم هم مقابله با استکبار است. لذا هدف نهایی مقاومت که رهبر معظم انقلاب هم مطرح می­کنند مسیر تقابل اسلام و استکبار است که اوج آن تقابل تمدنی است. اینکه ما آن تمدن مبتنی بر شرک و ظلم و استکبار را بتوانیم کنار بزنیم و تمدن اسلامی را محقق کنیم، تمدنی که پیام‌آور عدالت و عدم ظلم است.

 

*ارزیابی شما از وضعیت کنونی جبهه مقاومت چیست؟

آینده جبهه مقاومت روشن است. مقاومت روز به روز در حال قدرت گرفتن و گسترش است و این خود باعث تضعیف جبهه مقابل می­شود. اخیراً گفته شده می­خواستند یک خط راه آهن بکشند که کشورهای خلیج را به اسرائیل وصل کنند و یک خط ارتباطی ایجاد کنند، اما عراق مخالفت کرد. این خیلی مهم است که امروز آنها هر تصمیمی را که بخواهند نمی­توانند عملی کنند. مردم یمن ۴ سال  مقاومت کرده­اند و دارند نتیجه می­گیرند، وضعیت الان به نفع جبهه مقاومت است. وضعیت سوریه بهبود پیدا کرده است و وسعت خط مقاومت روز به روز بیشتر می­شود. تصوراتی که وجود داشت که یمن و سوریه و عراق و افغانستان از بین خواهند رفت، محقق نشد.

 

 

*در عین حال دشمن هیچ‌وقت از پای ننشسته و همیشه در فکر تضعیف ما بوده است، به نظر شما ترفند­های دشمن برای مقابله و تضعیف اندیشه مقاومت چیست؟

یکی از ترفند­های همیشگی دشمن ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است. برجسته کردن اختلافات و نادیده گرفتن مشترکات باعث می­شود که اندیشه مقاومت و در نتیجه جبهه مقاومت تضعیف شود.

ترفند دیگری که در ادبیات رایج مشهود است می­خواهد این طور القا کند که دنیای امروز دنیای ارتباطات و گفتگو و مذاکره است و می­شود حرف زد و راه­های عاقلانه را در پیش گرفت. ما هم صلح و گفتگو را قبول داریم، اما نمی‌توانیم اصل عزت را در اسلام نفی کنیم. این نگاه گفتگو و مذاکره و صلح اندیشانه برخورد کردن، اندیشه­ خطرناکی است. به‌قول امام علی «ع»، «کلمۀ الحقٍ و یرادُ بِها الباطل»(۳) ظاهرش این است که راست می­گویند، ولی می­خواهند با ظاهر صلح و گفتگو اصل مقاومت را تضعیف کنند.

یکی دیگر از ترفندها که باعث تضعیف اندیشه مقاومت می­شود اندیشۀ دنیاطلبی و رفاه بیش از حد و اسراف است که باعث می­شود کم‌کم اندیشه مقاومت تضعیف شود. یکی از دلایل تأثیر بیش از حد تحریم­های اقتصادی بر مردم همین است که سبک زندگی­ها به سمتی رفته که تحمل مردم کم شده و با فشار اقتصادی و تحریم می‌خواهند باج بگیرند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫نساء / ۱۴۴

۲٫عنکبوت / ۶۹

۳٫نهج‌البلاغه حکمت ۱۸۹

 

29آگوست/19

هزینـه ـ فایـده مقاومـت و تسلیـم در اقتصـاد سیاسـی بین‌الملـل

مقدمه:

رهبر معظم انقلاب «دام ظله» در بیاناتشان در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی«ره»، به مقوله مهم هزینه‌های مقاومت و ایستادگی در نظام اقتصاد سیاسی بین‌الملل پرداختند. تحلیل ایشان از این جهت حائز اهمیت است که برخی سیاسیون بدون در نظر گرفتن هزینه‌های تسلیم، ایستادگی در برابر قدرت‌های جهانی را سیاستی پرهزینه و نادرست جلوه می‌دهند. این خطای محاسباتی باعث شده که گاه افکارعمومی نیز برداشت درستی از هزینه‌های تسلیم، به‌خصوص در حوزه امور اقتصادی نداشته باشد.

تحلیل هزینه ـ فایده  تسلیم و ایستادگی می‌تواند هم کمک‌کار سیاستمداران باشد تا مرعوب ظاهرسازی سردمداران استعمارگر جهانی نشوند و هم می‌تواند نقشی روشنگر در افکار عمومی داشته باشد. برای این منظور باید فهم روشنی از هزینه‌ها و منافع سیاست تسلیم و ایستادگی داشته باشیم. این دو سیاست را می‌توان در قالب الگوی توسعه وابسته در مقابل الگوی پیشرفت مقاومتی معرفی و مقایسه کرد. در این بررسی توجه به انواع هزینه‌های تسلیم و ایستادگی از جمله هزینه‌های مادی و معنوی از اهمیت زیادی برخوردار است.

 

الگـوی توسعـه وابستـه در برابر الگـوی توسعـه مقاومتـی

در اقتصاد سیاسی بین‌الملل به‌خصوص پس از جنگ جهانی دوم، قطب‌بندی‌های جدیدی بر دنیا حاکم شدند. در این فضا کشورها به دو گروه توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته تقسیم شدند. کشورهای گروه اول عملاً مدیریت اقتصاد سیاسی بین‌الملل را با ایجاد نهادهایی همچون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و اخیراً سازمان تجارت جهانی به‌دست گرفتند. در این قطب‌بندی نانوشته، قواعدی نیز برای کشورهای به اصطلاح توسعه‌نیافته یا به اصطلاح در حال توسعه نیز نگاشته شد؛ قواعدی که در قالب اجماع واشنگتنی ظاهر شدند و رمز توسعه‌یافتگی را تبعیت از رویه غالب در اقتصاد کشورهای توسعه یافته ترسیم کردند. این رویه ناظر به نوعی تقسیم کار جهانی بود که در آن کشورهای درحال توسعه تبدیل به کشورهای خام‌فروش و تهیه‌کننده مواد اولیه و نیروی کار ارزان تولید و کشورهای توسعه‌یافته به کشورهای تولیدکننده محصولات صنعتی با ارزش‌افزوده بالا و در نهایت کشورهای تولیدکننده فناوری‌های پیشرفته بدل شدند.

رویه شکل‌گرفته در اقتصاد بین‌الملل به‌رغم ظاهر زیبایش، در باطن، مستلزم  تسلیم مادی و معنوی کشورهای در حال توسعه در برابر کشورهای به اصطلاح توسعه یافته است. هرچند برخی از اقتصاددانان  از جمله اقتصاددانان طرفدار مکاتب وابستگی و ساختارگرایی در مقابل این تمرکزگرایی کشورهای توسعه‌یافته لب به انتقاد گشوده‌اند؛ ولی ادبیات اقتصاد متعارف همواره این نوع سلطه‌پذیری را در قالب واژگان زیبایی همچون تقسیم کار جهانی بر اساس مزیت مطلق و نسبی تقدیس کرده است.(۲)

تجربه ۷۰ ساله شکل‌گیری نظم‌ استعماری در اقتصاد جهانی پس از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد که کشورهایی که از الگوی توسعه وابسته متکی بر منطق اقتصاد نئولیبرالی تبعیت کردند، با هزینه‌های هنگفت مادی و معنوی روبرو شدند و حتی کشورهای به ظاهر موفقی چون ژاپن و کره جنوبی از این آسیب‌ها در امان نبوده‌اند. کشور ما ایران نیز پیش از انقلاب در دام همین نظم خوارکننده جهانی گرفتار شده بود که به مدد انقلاب اسلامی از آن رهایی یافت.

 

منطـق عقلایـی هزینـه ـ فایـده مقاومـت در اقتصـاد سیاسـی بین‌الملـل

یکی از ابزارهای متدوال برای ارزیابی سیاست‌های اقتصادی، روش تحلیل هزینه ـ فایده (Cost-Benefit Analysis) است. در این روش، ضمن توجه به هزینه‌ها و منافع یک سیاست، در صورتی انجام آن توصیه می‌شود که منافع آن بر هزینه‌هایش برتری داشته باشد. سیاست‌ مزبور باید در مقایسه با سیاست‌های بدیل منفعت خالص بیشتری نصیب کشور کند. در دهه‌های اخیر روش تحلیل هزینه ـ فایده اقتصادی صرف، جای خود را به روش تحلیل هزینه ـ فایده اجتماعی(Social Cost-Benefit Analysis) داده که در آن تنها به آثار اقتصادی یک سیاست توجه نمی‌شود؛ بلکه به آثار زیست‌محیطی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سیاست‌ها نیز توجه می‌شود. بر این اساس، اگر سیاستی باعث رشد اقتصادی شود، ولی در عین حال باعث تخریب محیط زیست شود؛ چنین سیاستی مطلوب نیست و حداقل باید به هزینه‌های زیست‌محیطی آن توجه کرد.(۳)

هنگامی که به تحلیل هزینه-فایده مقاومت در برابر تسلیم می‌پردازیم، باید از الگویی شبیه الگوی تحلیل هزینه فایده اجتماعی استفاده کنیم. بر این اساس، قضاوت در مورد این دو سیاست، تنها با ملاحظه منافع و هزینه‌های اقتصادی هر یک از این دو سیاست امکان‌پذیر نیست؛ بلکه باید هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را نیز مورد توجه قرار داد. در تحلیل رهبر معظم انقلاب، تحلیل هزینه‌ ـ فایده با استفاده از رویکرد اسلامی ارتقاء یافته و در آن به هزینه‌های مادی و معنوی سیاست‌ها نیز توجه شده است. بر اساس این رویکرد اسلامی، برای ارزیابی یک سیاست نباید تنها به منافع و هزینه‌های مادی آن توجه کرد؛ بلکه باید هزینه‌ها و منافع معنوی را نیز در نظر گرفت.

مراد از هزینه‌ها و منافع معنوی، مواردی است که در قالب تنگ هزینه‌ها و منافع اقتصادی نمی‌گنجد. برای نمونه، اگر یک سیاست اقتصادی باعث مخدوش شدن عزت ملی شهروندان یک کشور شود، چنین سیاستی هزینه معنوی‌ای دارد که قابل قیاس با هزینه‌های مادی آن نیست. کشوری که در مقابل دریافت کمک‌های اقتصادی، اقدام به پذیرش مصونیت سیاسی و قضائی نیروهای آن کشور در سرزمین خود می‌کند، متحمل هزینه معنوی می‌شود. مشابه کاری که در جریان کاپیتولاسیون در ایران اتفاق افتاد و حضرت امام خمینی(ره) در مقابل آن قیام کردند.

گاهی مشاهده هیمنه پوشالی اربابان سلطه باعث بروز اشتباه در محاسبات مسئولان و مردم می‌شود. رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«وقتی عده‌ای هیمنه‌ آمریکا، قدرت نظامی، قدرت دیپلماسی، قدرت تبلیغاتی و پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند و می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بی‌خودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الان هستند. در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که می‌گفتند، «آقا! چرا بی‌خود خودتان را زحمت می‌دهید؟ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید.» در مقابل، گروهی که محاسباتی واقع‌بینانه و تحلیل درستی داشتند و دارند، ردم می‌شود. وقتی عدسبات مسئولان و مردقدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند و آن‌وقت می‌بینند که اینها حقیر محض‌اند و چیزی نیستند. وعده الهی را هم راست می‌شمرند. خدای متعال به ما وعده کرده است، «وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه اِنَّ اللهَ لَقَوِیٌ عَزیز.»(۴)

کسانی که تفکرشان برآمده از آموزه‌های اسلامی نیست از «هزینه‌های چالش با مستکبرین» صحبت می‌کنند و «عقلانیت را در این می‌دانند که چالش با قدرت‌ها هزینه دارد.»(۵) آنان نسخه‌ «تسلیم» را برای ملت و نظام اسلامی تجویز می‌کنند و معتقدند «تسلیم شویم تا دشمن علیه ما موذی‌گری نکند»(۶)، اما «نمی‌دانند که هزینه‌ تسلیم به‌مراتب بیش از هزینه‌ مقاومت و ایستادگی است. ایستادگی ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، اما دستاوردهای بسیار بزرگی هم دارد که صدها برابرِ آن هزینه برای ملت‌ها ارزش دارد؛ اما تسلیم در مقابل دشمن عنود و لجوج و خبیث، جز لگدمال و ذلیل و بی‌هویت شدن هیچ اثری ندارد.»(۷)

ایستادگی در برابر قدرت‌ها طبیعتاً هزینه‌ دارد، اما بر اساس تفکر و اعتقاد اسلامی، «چالش اگر عقلانی، منطبق با منطق و اعتمادبه‌‌نفس باشد، هزینه‌اش به‌مراتب کمتر از هزینه‌ سازش است.»(۸) این قانون لایتخلّف پروردگار است که فرمود، «فَلا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَی السَّلمِ وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ وَ اللهُ مَعَکُم وَ لَن یَتِرَکُم اَعمالَکُم؛ سست نشوید و دعوت به سازش با دشمن نکنید. خدای متعال شما را برتر قرار داده است و برتر هستید، «وَ لَن یَتِرَکُم» ـ یعنی «لَن یَنقُصَکُم» ـ خدای متعال برای شما کم نمی‌گذارد در مقابل مجاهدتی که انجام دادید، پاداش این مجاهدت را به‌طور کامل به شما خواهد داد.»(۹)

 

هزینـه‌های مادی و معنـوی الگـوی توسعـه همراه با تسلیـم

رهبر انقلاب اسلامی در سخنانشان در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) با ادبیاتی نوین به تحلیل روابط استعماری حاکم بر جهان پرداختند. ایشان به‌خوبی به هزینه‌های تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی اشاره کردند و عنوان داشتند که باید هنگام انتخاب سیاست، هزینه ـ فایده کرد؛ آن هم نه از نوع هزینه ـ فایده ساده اقتصادی، بلکه هزینه‌ـ فایده فراگیری که در آن به تمام هزینه‌های مادی و معنوی سیاستی همچون تسلیم توجه شود.

«مقاومت هزینه دارد، اما هزینه تسلیم در مقابل دشمن بیشتر از هزینه مقاومت است. وقتی شما در برابر دشمن تسلیم می‌شوید، باید هزینه بدهید. رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسلیم بود. می‌ترسید. هم نفت، هم پول، هم باج می‌داد و هم توسری می‌خورد. امروز دولت سعودی هم همین‌جور است. هم پول و دلار می‌دهد، هم طبق خواست امریکا موضع‌گیری می‌کند و هم توهین می‌شنود و به او می‌گویند گاو شیرده! هزینه سازش و تسلیم و عدم مقاومت به مراتب از هزینه مقاومت بیشتر است. هم هزینه مادی و هم هزینه معنوی دارد.»(۱۰)

در منطق تحلیلی رهبر معظم انقلاب، اهمیت هزینه‌های معنوی ناشی از سیاست‌های اتخاذ شده در اقتصاد سیاسی بین‌الملل برجسته شده‌اند. این بدان معناست که نباید تنها به موفقیت‌های زودگذر مادی تسلیم شد و به وعده‌های قدرت‌های زورگو دلخوش کرد؛ بلکه باید هزینه‌های مادی و معنوی مقاومت را در نظر گرفت. نگاهی به شواهد تاریخی پیش‌رو، هم در مورد کشورمان ایران و هم در مورد سایر کشورها، قوت این منطق تحلیلی را هویدا می‌سازد.

 

هزینـه‌های تسلیـم در اقتصـاد قبل از انقـلاب

بازخوانی تجربه قبل از انقلاب به‌خصوص دوره پهلوی دوم حاکی از غلبه هزینه‌های تسلیم نسبت به هزینه‌های مقاومت است. «رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسلیم بود. می‌ترسیدند، هم نفت می‌داد، هم پول می‌داد، هم باج می‌داد و هم توسری می‌خورد».(۱۱) در دوره‌ حکومت پهلوی و مقداری پیش از آن، «اوّل، انگلیس‌ها، بعد هم آمریکایی‌ها زمام امور را در دست داشتند و هر کاری می‌خواستند، می‌کردند.»(۱۲)

در  دوران مبارزات قبل از انقلاب، طیف قابل توجهی از نخبگان و روشنفکران از «بی‌نتیجه بودن مبارزه» و بی‌ثمر بودن مجاهدت در این مسیر سخن می‌گفتند. در دوران اختناق طاغوت که فشارها زیاد بود، «کسانی می‌گفتند آقا! مشت است و درفش. بی‌خود ایستادگی و مقاومت می‌کنید.»(۱۳) اما امام خمینی و یارانش ایستادگی کردند؛ زیرا به وعده الهی معتقد بودند، «صَدَقُوا ما عاهَدوا الله عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر. و نتیجه‌ این صبر و ایستادگی، پیروزی بود.»، «خدای متعال حادثه‌ای را پیش آورد که نه اینکه در ایران کسی باور نمی‌کرد، در دنیا هم کسی باور نمی‌کرد. کسی باور نمی‌کرد که جائی که آمریکایی‌ها آن را جزیره‌ ثبات می‌دانند، این‌جور دستخوش طوفانی بشود که درنهایت به انزوای آمریکا و استکبار و انگلیس و عمال و مزدورانشان منتهی شود. این دستاورد گرانبها مرهون «اعتماد به وعده‌ الهی» بود.»(۱۴) این پیروزی در پرتو «صبر و ایستادگی در خط مبارزه و مجاهدت» و با «اعتماد به وعده‌ الهی» به دست آمد. «خداى متعال وعده داده بود که اگر مبارزه و صبر کنید و به خداى متعال توکّل کنید، از جایى که گمان نمی‌برید و امیدی به آن را ندارید، به شما قدرت خواهیم داد. همین اتفاق هم افتاد. ملت ایران مبارزه و صبر و فداکارى کرد و از دادن جان دریغ نکرد و اتفاقى افتاد که هیچ‌کسی تصورش را هم نمی‌کرد.»(۱۵)

هزینه‌های مادی و معنوی شکل‌گیری توسعه وابسته پیش از انقلاب جلوه‌های متفاوتی دارد. یکی از جلوه‌های بارز این پدیده را می‌توان در تغییر جهت‌گیری برنامه‌های عمرانی سوم پیش از انقلاب بر اساس الگوهای عاریتی اقتصاددانانی همچون روستو(Walt Whitman Rostow) و آرتور لویس(Sir William Arthur Lewis) دید. به‌رغم اینکه دو برنامه عمرانی اول و دوم زمان پهلوی دوم با محوریت کشاورزی اجرا شدند، جهت‌گیری برنامه‌ها بیکباره عوض شد و صنعت در اولویت قرار گرفت.  در این راستا، برنامه زیانبار اصلاحات ارضی اجرا و باعث تضعیف کشاورزی ایران و گسترش مهاجرت روستائیان به شهرها شد. با تقویت نقش درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران از اوائل دهه ۵۰، عملاً صنعت مونتاژ وابسته به درآمد نفت در ایران شکل گرفت. ما حتی پس از انقلاب هزینه‌های مادی و معنوی اشتباهات صورت گرفته در برنامه‌های عمرانی قبل از انقلاب را تحمل می‌کنیم.

برنامه‌ریزان توسعه قبل از انقلاب بر این باور بودند که ایران باید با تبعیت کامل از آمریکا نقش ژاندارم منطقه را بازی کند و پذیرش کاپیتولاسیون و حمایت بی قید و شرط از اسرائیل خسارت‌های مادی و معنوی زیادی را بر ایران تحمیل کرد. در همین راستا، حکومت پهلوی بخش زیادی از منابع کشور را صرف خریداری تسلیحات آمریکایی ‌کرد که هزینه مادی زیادی برای کشور داشت.

 

هزینـه فایـده ایستادگـی در برابر تحریـم‌ها پس از انقـلاب

تجربه‌ ‌ارزشمند ملت ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی حاکی از منافع تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی است. در حالی ‌که در چهل سال اخیر قدرت‌های استکباری از هیچ دشمنی و خباثتی علیه ملت ایران و نظام اسلامی خودداری نکردند، جمهوری اسلامی توانست با اتکا به پشتوانه مردمی در میدان بماند. به‌عنوان نشانه‌‌ای آشکار می‌توان به ناتوانی چهل‌ساله‌ ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی اشاره کرد. همگان دیدند که، «چهل سال است که یکی از سفاک‌ترین و بی‌رحم‌ترین و رذل‌ترین قدرت‌های دنیا یعنی آمریکا در مقابل ملت ایران مشغول کارشکنی و شرارت است و نتوانسته به این ملت زیانی وارد و هیچ غلطی بکند.»(۱۶) در این شرایط، «ادامه‌ انقلاب اسلامی و توانمندی و قدرتمندی و پیشرفت افزایش‌یابنده‌ آن به‌رغم همه تندبادها و فشارهای سنگین و دشمنی عمیق دنیای استکبار، مصداق عملی شدن وعده‌ الهی است.(۱۷)

یکی از بارزترین نمونه‌های موفقیت، الگوی ایستادگی پس از انقلاب، موفقیت‌های به‌دست آمده در تجربه  هشت سال دفاع مقدس است. در آن دوران ما تنها در برابر صدام حسین ایستادگی نکردیم؛ بلکه توانستیم بیش از ۴۰ کشور حامی او را نیز شکست بدهیم. صدام نه تنها از آخرین و مدرن‌ترین تجهیزات نظامی بهره می‌برد؛ بلکه از حمایت‌های مالی و سیاسی دولت‌های سلطه‌گر و مرتجع نیز برخوردار بود. ما در دوره جنگ حتی برای وارد کردن سیم خاردار هم با مشکل مواجه بودیم. در چنین شرایطی که دشمن تصور می‌کرد دو سه روزه می‌تواند خوزستان را فتح کند؛ تنها عاملی که توانست در مقابل او ایستادگی کند، روحیه مقاومت و پایداری  مردم و مسئولان بود. ثمره مقاومت و ایستادگی در دوره جنگ این بود که دشمنان نتوانستند حتی  ذره‌ای از خاک کشور را در اشغال خود نگه دارند.

تجربه مقاومت در برابر زیاده‌خواهی قدرت‌های زورگوی بین‌المللی هم در حوزه سیاسی و هم در حوزه اقتصادی حاکی از منافع چنین سیاستی است. در حوزه سیاسی، می‌توان به عقب‌نشینی دولت‌های غربی در ماجرای فتوای امام علیه سلمان رشدی و همچنین ماجرای میکونوس(Mykonos) اشاره کرد. در ماجرای میکونوس تمام ۱۲ کشور اتحادیه اروپا سفارتخانه‌های خود را در ایران تعطیل کردند، اما با ایستادگی جمهوری اسلامی، این دولت‌ها مجبور به عقب نشینی و بازگشایی سفارتخانه‌های خود شدند.

تبعیت از الگوی توسعه و پیشرفت مقاومتی پس از انقلاب نیز حاکی از شواهدی از دستیابی به منافع ایستادگی و غلبه بر هزینه‌های پیش‌رو بوده است. هنگامی که  در جریان دور اول تحریم‌های هسته‌ای علیه کشورمان در اوایل دهه ۹۰ با تحریم بنزین مواجه شدیم، استفاده از ظرفیت پتروشیمی‌ها برای افزایش تولید بنزین و کاهش وابستگی به واردات باعث شد که این سیاست آمریکا با شکست مواجه شود. همچنین سرمایه‌گذاری در طرح‌هایی همچون طرح ستاره خلیج فارس و افزایش توان تولید بنزین کشور به‌کلی طرح تحریم بنزین را از گزینه‌های پیش‌روی سیاستگزاران آمریکایی خارج ساخت.(۱۸) موفقیت کشور در زمینه‌های علمی همچون سلول‌های بنیادین، پزشکی هسته‌ای، صنایع موشکی و مانند آن نشان می‌دهد که تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی دستاوردهای بلندمدت قابل توجهی برای کشور داشته است.

مختصات الگوی پیشرفت مقاومتی در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی در قالب اصل «درون‌زایی در عین برون‌گرایی» مطرح شده است. مقتضای این اصل ترویج صادرات کالاهایی است که ارزش افزوده بالایی دارند و این ارزش‌افزوده ناشی از مزیت‌های نسبی پایدار درون‌زای دانش‌بنیان است.(۱۹) بر این اساس، ادامه خام‌فروشی و گسترش صنایع مونتاژ متکی به درآمد نفت نمی‌تواند باعث رشد و شکوفایی اقتصاد کشور شود. رشد و شکوفایی زمانی حاصل می‌شود که تولید، صادرات و واردات با توجه به مزیت‌های نسبی حاصل از دانش‌بنیانی حاصل شود.(۲۰)

 

هزینـه‌های تسلیـم دول عـرب

در عصر حاضر تعداد زیادی از کشورهای عرب به واسطه تبعیت از مدل تسلیم در برابر قدرت‌های جهانی متحمل هزینه‌های سنگین آن شده‌اند. نمونه واضح آن کشور عربستان است. عربستان سعودی با تسلیم‌ در مقابل آمریکایی‌ها عزت و هم موقعیت خود را از دست داده‌ است. آنها نه تنها هزینه‌های سنگین مالی را متحمل می‌شوند؛ بلکه به صراحت توسط آمریکایی‌ها تحقیر می‌شوند. سعودی‌ها به اجبار قراردادهایی با آمریکایی‌ها می‌بندند و آمریکایی‌ها پول‌های گزافی بابت اینکه مثلاً امنیت آنها را تامین و یا از عربستان حمایت کنند، می‌گیرند. «دولت سعودی برای اینکه با رئیس‌جمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور می‌شود بیش از نیمی از موجودی مالی خود را در خدمت هدف‌ها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد.»(۲۱) «امروز دولت سعودی …هم پول می‌دهد،… هم طبق خواست امریکا موضع‌گیری می‌کند و هم توهین می‌شنود. بهش می‌گویند گاو شیرده!»(۲۲)

بسیاری دیگر از کشورهای عرب نیز به واسطه تبعیت از الگوی توسعه وابسته با هزینه‌های مادی و معنوی زیادی روبرو شده‌اند. نمونه واضح آن را  می‌توان در مورد کشورهایی همچون مصر و لیبی مشاهده کرد. کشورهای عرب به واسطه پذیرش قیمومیت آمریکا، عملاً وادار به کوتاه ‌آمدن از آرمان‌های خود در زمینه فلسطین شده و تن به معامله قرن داده‌اند؛ معامله‌ای که نه تنها منافع مادی آنها را تأمین نمی‌کند، بلکه خسارت‌های معنوی زیادی در پی دارد. تحقیر مسلمانان در جریان مقابله با جنگ‌افروزی‌های اسرائیل کمترین هزینه معنوی‌ای است که دولت‌های مرتجع عرب به خاطر اتخاذ سیاست تسلیم متحمل می‌شوند.

 

هزینـه‌های آشکار و پنهـان الگوهـای به‌ظاهر موفـق توسعـه وابستـه

مروجان الگوی توسعه وابسته، ژاپن و کره‌ جنوبی  را نمونه موفق کشورهایی می‌دانند که ضمن پذیرش سلطه آمریکا توانسته‌‌اند به رشد و توسعه دست یابند. برای ارزیابی تجربه کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی باید نگاه جامع‌تری به منافع و هزینه‌های این کشور در فرآیند توسعه داشته باشیم.

ژاپن پس از شکست در جنگ جهانی دوم خود را از برخی امتیازها از جمله داشتن ارتش محروم کرد و برای ایجاد پایگاه نظامی در این کشور، زیر بار درخواست‌های آمریکا رفت. حتی گزارش‌هایی حاکی از آن است که ژاپنی‌ها پذیرفتند که تعدادی از دختران و زنان ژاپنی را به خدمت سربازان آمریکایی درآورند تا نیازهای جنسی آنان را برآورده سازند. این موارد همان هزینه‌های معنوی‌ای است که ژاپن در مسیر توسعه خود پرداخت کرده است. در سال‌های اخیر اعتراضاتی از سوی ژاپنی‌ها نسبت به استقرار نیروهای آمریکایی در کشورشان و رفتارهای نامتعارف آنان در جزیره اوکیناوا(Okinawa) ابراز شده است؛ ولی دولت ژاپن در مقابل این هزینه‌های معنوی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد.

نظامیان آمریکا در طول ۷۰ سال حضورشان در جزیره اوکیناوا با تبهکاری‌ها و جنجال‌های خود ساکنان این جزیره را در ترس و وحشت نگه داشته‌اند. آمریکا در سال ۱۹۷۲ استقلال این جزیره را به ژاپن بازگرداند و از آن زمان تا کنون هر ماه حدود ۲۳ حادثه و جنایت با شرکت نظامیان آمریکایی در آنجا اتفاق می‌افتند.(۲۳) به گزارش راشیاتودی(Russia Today)، بیشتر متهمان جرایم جنسی در پایگاه‌های نظامی ایالات متحده در ژاپن به خاطر تجاوزاتشان به زندان فرستاده نشده‌اند. در ازای آن، آنها با مجازات‌هایی از قبیل کاهش درجه و جریمه نقدی روبرو شده و در مواردی فقط توبیخ کتبی دریافت کرده‌اند.(۲۴)

کره‌ جنوبی نیز از هزینه‌های مادی و معنوی پذیرش سلطه آمریکا در امان نبوده است. برخی گزارش‌ها حاکی از آنند که در دهه ۱۹۶۰ درآمد فاحشه‌گری در اطراف کمپ‌های آمریکایی در کره جنوبی و تجارت مربوط به آن حدود ۲۵ درصد تولید ناخالص کره جنوبی را به خود اختصاص داده است. پایگاه‌های موسوم به «پایگاه‌های راحتی سازمان ملل» در این کشور ایجاد شد که بیشتر زنانی که در آن کار می‌کردند زنان شوهرداری بودند که برای حمایت از خانواده خود مجبور می‌شدند در این پایگاه‌ها کار کنند. در دهه ۱۹۷۰، کار به جایی رسید که یکی از معلمان یک مدرسه راهنمایی در کره جنوبی به دانش‌آموزان خود گفته بود، «فاحشه‌هایی که  بدن خود را به ارتش آمریکا می‌فروشند، میهن‌پرستان واقعی هستند. دلارهایی که به‌دست می‌آورند، به اقتصاد ملی ما کمک بزرگی می‌کند.» ارتش آمریکا از دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۸۰ در قاچاق برده‌های جنسی در کره جنوبی دست داشت. پس از اشغال کره به دست نیروهای متفقین و به‌ویژه حضور نیروهای آمریکایی در این کشور، شمار فاحشه‌های نظامی به بیش از یک میلیون نفر رسید.(۲۵)

هزینه‌های تبعیت ژاپن و کره جنوبی از مدل توسعه وابسته منحصر به هزینه‌های معنوی مورد اشاره نیست. این کشورها هزینه‌های مادی زیادی را نیز متحمل می‌شوند. برای نمونه، هم ‌اکنون دو کشور ژاپن و چین بیش از ۲۰۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارند. این کشورها در مقابل دادن کالاهای تولیدی‌شان، از دلارهای بدون پشتوانه آمریکا نگهداری می‌کنند. آمریکا پا را حتی از این هم فراتر گذاشته و از این کشورها خواسته که با خرید اوراق قرضه کم‌بهره آمریکا، بدون آنکه کالا و خدمتی را از آمریکایی‌ها دریافت کنند دلارهای‌شان را مجدداً به آمریکا بسپارند. این امر چیزی جز بهره‌کشی آمریکا از دیگر کشورها به مدد آقایی دلار در اقتصاد بین‌الملل نیست.(۲۶)

آنچه گفته شد به مفهوم نفی دستاوردهای مثبت کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی در فرآیند توسعه نیست، اما باید توجه داشت که دستاورهای مثبت این کشورها مدیون برنامه‌ریزی مسئولان و سختکوشی مردم این کشورها و نه محصول پذیرش سلطه بوده است. این سنتی الهی است که اگر ملتی سعی و تلاش کند، نتیجه تلاش خود را خواهد دید، «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنسانِ إِلَّا ما سَعى‌« (۲۷) آنچه در بالا بدان اشاره شد هزینه‌های مادی و معنوی‌ای بود که این دو کشور در اثر هضم شدن در نظام سلطه جهانی و استفاده از الگوی توسعه وابسته متحمل شده‌اند.

 

نتیجـه‌گیـری

فضای اقتصاد سیاسی بین‌الملل پس از جنگ جهانی اول شاهد کاهش قدرت کشورهای در حال توسعه برای پیگیری الگوهای توسعه و پیشرفت مستقل است. ایالات متحده آمریکا پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم از تمام ظرفیت‌ خود برای بهره‌کشی از جهان استفاده کرد. این کشور با تبدیل دلار به ارز جهان‌روا و با انتشار پول بدون پشتوانه بسیاری از منابع سایر کشورها را به سمت خود ‌کشاند. تاسیس نهادهایی چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی نیز در خدمت منافع آمریکا و سایر کشورهای به اصطلاح توسعه یافته قرار گرفته‌اند. در این میان، نظریه‌پردازان اقتصاد متعارف نیز الگوی توسعه وابسته را در قالب نظریاتی چون نظریه مزیت مطلق و مزیت نسبی تئوریزه کرده‌اند. ترویج این رویکرد در میان اساتید و دانشجویان کشورهای در حال توسعه باعث شده که آنان در عمل همان سیاست‌های توسعه اقتصادی وابسته را در قالب الگوی نوسازی در کشورهای خودشان پیاده کنند؛ سیاستی که جز خسران و زیان برای این کشورها ثمری نداشته است.

رهبر معظم انقلاب در تحلیلی عمیق از الگوی توسعه وابسته، به این مسئله مهم اشاره کرده‌اند که هنگام تصمیم‌گیری سیاسی و اقتصادی نباید تنها به محاسبه منافع و هزینه‌های مادی کوتاه‌مدت توجه کرد، بلکه باید علاوه بر توجه به منافع و هزینه‌های بلندمدت مادی، منافع و هزینه‌های معنوی سیاست‌ها و برنامه‌های مختلف را نیز مورد توجه قرار داد. از نگاه ایشان، هزینه‌های مادی و معنوی تبعیت از الگوهای توسعه وابسته به‌مراتب بیش از هزینه‌های استفاده از الگوهای پیشرفت مقاومتی است.

شواهد تاریخی اقتصاد ایران و اقتصاد جهان این گزاره را تایید می‌کنند که کشورها در صورت ایستادگی بر آرمان‌ها و منافع ملی خود، در نهایت در مقابله با دولت‌های زورگو و استعمارگر پیروز میدان بوده‌اند. خسارت‌های بی‌شمار شکل‌گیری الگوی توسعه وابسته در زمان حکومت پهلوی شاهد خوبی بر این مدعا است، در حالی که دستاوردهای اقتصادی تبعیت از الگوی پیشرفت مقاومتی پس از انقلاب بیانگر منافع مادی و معنوی ایستادگی در برابر قدرت‌های زورگو و تمامیت‌خواه است.

در اقتصاد جهانی نیز کشورهایی همچون عربستان سعودی که از الگوی توسعه وابسته تبعیت کردند، نه تنها از عواید مادی آن بهره‌مند نشدند، بلکه هزینه‌های مادی و معنوی سنگینی را نیز متحمل شده‌اند. دولت سعودی نه تنها مجبور است مقادیر زیادی از درآمدهای نفتی خود را صرف خرید تسلیحات نظامی از آمریکا کند، بلکه از سوی مقامات آمریکایی همواره تحقیر می‌شود.

توجه به هزینه‌های مادی و معنوی الگوهای توسعه وابسته باعث می‌شود در مورد ارزیابی موفقیت کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی تجدید‌نظر کنیم. کشور ژاپن پس از جنگ جهانی عملاً قیمومیت آمریکا را پذیرفت و امتیازات زیادی به این کشور داد. این رویکرد هزینه‌های معنوی زیادی برای این کشور به بار آورده است. ژاپنی‌ها هنوز نتوانسته‌اند به شکلی جدی از آمریکا به خاطر حمله هسته‌ای به این کشور غرامت بگیرند. گذشته از آنکه مشکلات اجتماعی و اخلاقی ناشی از حضور نظامیان آمریکایی در ژاپن چالشی دائمی برای ژاپنی‌ها بوده است. کره جنوبی نیز با مشکلات مشابهی مواجه است و هزینه‌های مادی و معنوی زیادی را به واسطه تن‌دادن به سلطه آیالات متحده آمریکا تحمل می‌کنـد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) Tavakoli@iki.ac.ir

۲ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۳ـ رک: محمد جواد توکلی و عباس شفیعی‌نژاد، شاخص تولید خالص داخلی طیب.

۴ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱/۱۲/۱۳۸۹

۵ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۶ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۷ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۸ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۹ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۱۰ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۱۱ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۱۲ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱/۱/۱۳۹۵٫

۱۳ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۵/۵/۱۳۹۱٫

۱۴ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۹۱٫

۱۵ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۹۳٫

۱۶ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۷٫

۱۷ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۹۱٫

۱۸ـ رک: محمد جواد توکلی، حمایت از کالای ایرانی: چیستی، چرایی، چگونگی.

۱۹ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۲۰ـ رک: محمد جواد توکلی، خاکریز اقتصادی: خوانشی بر اقتصاد مقاومتی.

۲۱ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۲۲ـ بیانات  مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

۲۳ـ جزیره زورگویی: نظامیان آمریکایی در اوکیناوا چطور رفتار می‌کنند، اسپوتینک نیوز، ۲۰/۶/۲۰۱۶٫

۲۴ـ مغانی، چند هزا سند دیگر در مورد سوء استفاده جنسی وتجاوز نظامیان آمریکایی را باید دید و دم بر نیاورد، باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، کد خبر ۴۷۴۴۸۵۸٫

۲۵ـ یک میلیون برده جنسی، ارمغان حضور ۶۰ ساله نظامیان آمریکا در کره جنوبی، مشرق نیوز، ۱۹ آبان ۱۳۹۳٫

۲۶ـ رک: محمد جواد توکلی، شاخص تجارت خارجی با رویکرد اسلامی.

۲۷ـ نجم: ۳۹٫

 

29آگوست/19

استقامت و پایداری، مقدمه نصرت الهی

رهبر معظم انقلاب، در سخنان خود در سی‌امین سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، با بررسی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های امام خمینی، یعنی ویژگی «مقاومت، ایستادگی و عدم تسلیم»، به تبیین این ویژگی و نیز بیان مختصات «منطق مقاومت» و یا «دکترین مقاومت» امام خمینی پرداختند. ایشان با بیان این نکته که امام، در هیچ یک از مراحل زندگی خود، دچار تسلیم و عقب‌نشینی نشد، به تطبیق این خصوصیت امام با آیات قرآن پرداخته، فرمودند: «بنده وقتی به این خصوصیت امام نگاه می‌کنم و به آیات قرآن مراجعه می‌کنم، می‌بینم امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی خود و مقاومت خود، معنا کرد.»(۱)

ایشان در تبیین یکی از عناصر «منطق مقاومت» امام خمینی، یعنی «وعده الهی بر پیروزی نهایی طرفداران حق»، فرمودند: «بخش چهارم و عنصر چهارم از منطق مقاومتی که امام بزرگوار پایه‌گذاری کرد در نظام جمهوری اسلامی، این بخش قرآنی وعده‌ الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن، این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند؛ آیات فراوان قرآن، بر این معنا دلالت می‌کند. ممکن است قربانی بدهند؛ اما در نهایت، شکست نمی‌خورند. آنها پیروز هستند در این صحنه. قربانی دارند؛ اما ناکامی ندارند».(۲)

توجه به این نکته از سخنان رهبر معظم انقلاب، ما را در بر آن داشت تا با این نگاه، به یکی از داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، نگاهی بیندازیم و اثرات استقاومت در راه حق را از منظر این آیات، به نظاره بنشینیم.

 

نبرد طالوت و جالوت

یکی از مهم‌ترین داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، داستان نبرد طالوت با جالوت است. این داستان – که در آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱ سوره بقره، به تفصیل بیان شده است – این‌گونه آغاز می‏شود که بعد از چندی که از وفات حضرت موسی(ع) گذشت، گروهی از بنی‌اسرائیل، از یکی از پیامبران زمان خود – که در روایات، سموئیل نامیده شده است – خواستند که فرمانروایی برای آنان تعیین کند تا همراه او، در راه خدا، با دشمنان‌شان بجنگند:

«أَلَم تَرَ إِلَى المَلَإِ مِن بَنِی إِسرَائِیلَ مِن بَعدِ مُوسَى إِذ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابعَث لَنَا مَلِکًا نُقَاتِل فِی سَبِیلِ‌الله»(۳)

پیامبر، در جواب، به آنها فرمود: آیا احتمال نمی‌دهید که اگر جهاد بر شما واجب شد، از آن سر باز بزنید و به جهاد نروید؟

«قَالَ هَل عَسَیتُم إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا»(۴) آنها گفتند: چطور به جهاد نرویم؛ در حالی که دیگر هیچ چیزی برای‌مان نمانده و ما را از شهرمان بیرون کرده، فرزندان‌مان را کشته یا اسیر کرده‌اند؟ ما چاره دیگری نداریم؛ جز اینکه به جنگ برویم:

«قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَقَد أُخرِجنَا مِن دِیَارِنَا وَ أَبنَائِنَا»(۵) اما وقتی خداوند، جهاد را بر آنها واجب کرد، عده زیادی از آنها قبول نکردند و فقط عده کمی حاضر شدند در جنگ شرکت کنند:

«فَلَما کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلوْا إِلا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظالِمِین»(۶) در حقیقت، نقطه آغاز ریزش‌ها در آنها، همین نقطه بود و همان ابتدای کار، اکثریت آنها، از شرکت در جهاد، شانه خالی کردند. در نهایت، پیامبر به آنان گفت: خداوند به من وحی کرده که «طالوت»، همان کسی است که برای فرمانروایی شما مفید است و او را به فرمانروایی شما منصوب کرده است:

«وَقَالَ لَهُم نَبِیهُمْ إِن اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُم طَالُوتَ مَلِکًا»(۷) اما بهانه‌گیری‌ها از همین جا شروع شد و عده‌ای از همان افرادی که حاضر شدند به جنگ بیایند، گفتند: چطور شده است که طالوت باید فرمانده ما بشود؟ مگر ما چه چیزمان کمتر از طالوت است؟

«قَالُوا أَنى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحنُ أَحَق بِالْمُلْکِ مِنهُ وَلَم یُؤتَ سَعَهً مِنَ المَال.»(۸) سموئیل گفت: شما مگر نگفتید که خدا برای ما ملکی تعیین کند؛ خب خداوند هم طالوت را تعیین کرده است. نشانه برتری و صلاحیت او برای حکومت و فرماندهی، این است که دو شرط لازم برای تصدی این امر را دارد؛ یعنی خداوند هم از لحاظ علم و فهم و عقل و هم از لحاظ توانایی بدنی، او را بر شما برتری داده است. شما از خدا خواستید؛ خدا هم او را تعیین کرده است و اختیار با خداست:

«قَالَ إِن اللهَ اصطَفَاهُ عَلَیکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسمِ وَاللهُ یُؤتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیم.»(۹) در نهایت، طالوت، به همراه عده‌ای از مردم – که فرماندهی او را پذیرفته بودند – برای جنگ با جالوت، رهسپار شدند. در بین راه، طالوت به لشکریانش گفت: ما در سر راهمان، به نهر آبی می‌رسیم و اگر شما واقعاً تابع من هستید و می‌خواهید دستورات من را عمل کنید، این‌جا باید خودتان را نشان دهید و از این آب نخورید. حتی اگر تشنه هم هستید، باید خودداری کنید و فقط حق دارید یک مشت آب بردارید:

«فَلَما فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِن اللهَ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنی وَمَن لَم یَطْعَمهُ فَإِنهُ مِنی إِلا مَنِ اغتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِه.»(۱۰) اما وقتی به نهر آب رسیدند، اکثریت آنها از آن آب نوشیدند و تنها عده کمی، سخن فرمانده خود را گوش کرده، آب نخوردند و یا فقط به یک مشت آب، اکتفا کردند. در حقیقت، مرحله دیگری از ریزش در افراد، در اینجا روی داد و عده‌ای از نیروها، در اثر خوردن از آب نهر، از سپاه جدا شدند و عده کمی در سپاه باقی ماندند:

«فَشَرِبُوا مِنهُ إِلا قَلِیلًا مِنهُم»(۱۱) با رسیدن دو سپاه به هم و رویارویی نیروها در مقابل یکدیگر، گروهی از سپاه طالوت (همان عده‌ای که به اندازه یک مشت، از آب نهر خورده بودند)، وقتی وارد میدان نبرد شدند و شکوه و عظمت لشکر جالوت را دیدند، دچار رعب و ترس شدند و گفتند: ما طاقت و توان مبارزه با جالوت و نیروهایش را نداریم:

«فَلَما جَاوَزَهُ هُوَ وَالذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِه.»(۱۲) در اینجا، مرحله چهارم ریزش هم اتفاق افتاد و گروهی از افراد باقی مانده، ترسیده، از لشکر جدا شدند؛ اما آن عده کمی که از تمام مراحل امتحان، سربلند بیرون آمده بودند، با اطمینان به یاری و نصرت الهی و پیروزی نهایی، وارد کارزار با جالوت شدند:

«قَالَ الذِینَ یَظُنونَ أَنهُمْ مُلَاقُو اللهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصابِرِین.»(۱۳) این گروه اندک – که تنها امید و تکیه‌شان به نصرت و پشتیبانی خداوند بود – قبل از شروع جنگ، دست به دعا برداشتند و سه چیز را از خداوند، در خواست نمودند:

  1. خداوندا! به ما صبر و مقاومت عطا کن تا میدان را خالی نکنیم.
  2. گام‌های ما را در راه خودت، ثابت و استوار کن.
  3. ما را بر گروه کافران، پیروز بگردان.

«وَلَما بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبنَا أَفرِغ عَلَینَا صَبرًا وَثَبت أَقدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِین.»(۱۴)

و در نهایت، در همان ابتدای جنگ و قبل از شروع درگیری دو لشکر، جالوت به دست داوود(ع)– که در سپاه طالوت بود – کشته شد و نبرد، با پیروزی سپاهیان طالوت، به اتمام رسید: «فَهَزَمُوهُم بِإِذنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوت.»(۱۵)

 

***

این داستان، نمونه‌ای بارز از استقامت و ایستادگی در راه حق و پیروزی طرفداران حق، در نهایت کار است که می‏توان نتایج زیر را از آن، استفاده نمود:

  1. وقتی گروهی از مردم، به ندای حق، لبیک می‌گویند و در راه حق قدم می‌گذارند، امتحان‌های الهی، در لباس و قامت سختی‌ها و مشکلات، بر سر آنان ظاهر می‌شوند تا رفته رفته و مرحله به مرحله، افراد خالص و ناخالص، از هم جدا شوند و تنها کسانی باقی بمانند که واقعاً دل در گرو حق دارند و اینان، همان کسانی هستند که بر تمامی سختی‌ها و مشکلات، صبر و استقامت می‌ورزند:

«وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمحَقَ الْکَافِرِینَ أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُم وَیَعلَمَ الصَّابِرِین.»(۱۶)

  1. هنگامی که سپاه طالوت، قصد ورود به نبرد را داشتند، در دعاهای خود، ابتدا از خداوند، صبر و استقامت و ثبات قدم در راه را خواستند و سپس از خداوند درخواست کردند که آنان را بر کافران پیروز گرداند و این نشان دهنده آن است که استقامت و پایداری در راه حق، لازمه پیروزی است و بدون آن، یاری و نصرت الهی هم محقق نخواهد شد. در حقیقت، عامل اصلی پیروزی سپاه طالوت در نبرد، یاری و نصرت خداوند و ایمان قلبی آنان به این وعده الهی بود؛ اما آنچه که این یاری و نصرت را به سوی آنان جلب و جذب کرد، همان استقامت و پایداری آنان بر مسیر حق بود:

«وَکَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ وَمَا کَانَ قَولَهُم إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسرَافَنَا فِی أَمرِنَا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِین.»(۱۷)

  1. یکی از مصادیق استقامت در راه حق، استقامت بر ریزش و جدا شدن افراد و کم شدن تعداد نفرات در جبهه حق است. همانطور که از ابتدای شکل‌گیری داستان تا پیروزی نهایی، افرادی از گروه طالوت، در مراحل مختلف، دچار لغزش و ریزش شدند و نتوانستند در برابر مسائل پیش آمده، استقامت بورزند و در نهایت، عده کمی به همراه طالوت باقی ماندند؛ اما همین عده کم، با مقاومت و پایداری تا آخر راه، توانستند با کمک و یاری الهی، به پیروزی دست یابند. در واقع، کیفیت بالای استقامت این گروه اندک، کمیّت پایین آنان را جبران کرد.
  2. مشکلات و سختی‌های پیش آمده در مسیر حق، همیشه از نوع جنگ و قتال نیستند؛ بلکه گاهی این مسائل، به صورت شبهات و مسائل فکری، بروز و ظهور پیدا می‏کنند که استقامت در برابر این نوع مشکلات هم لازمه گام برداشتن در مسیر الهی است. در واقع، انسان مؤمن، باید خود را برای مقابله با هر نوع تهدیدی (نرم و سخت) و استقامت در برابر آن، آماده کند.
  3. نقطه امیدبخش در این مسئله، همراه بودن خداوند با صابران و استقامت کنندگان است. (واللهُ مَعَ الصابِرِین). در حقیقت، خداوند در تمام مراحل و تک تک لحظات، در کنار و پشتیبان و یاری کننده کسانی است که در راه او، استقامت می‏ورزند و ثابت قدم هستند و همین همراهی است که تمام ترس‌ها و حزن‌ها را از دل آنان می‏زداید و آنان را به آینده، امیدوارتر می‏کند:

«إِن الذینَ قَالُوا رَبنَا اللهُ ثُم اسْتَقَامُوا تَتَنَزلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنهِ التِی کُنْتُم تُوعَدُون.»(۱۸)

«در قرآن کریم، آیاتی که این نکته‌ی‌ قطعیتِ پیروزی را به ما یادآوری می‌کند و تعلیم می‌دهد و خبر می‌دهد، آیات زیادی است؛ از جمله آیه‌ «اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم»(۱۹)، آیه‌ «لینصرن الله من ینصره»(۲۰) و آیه‌ «و العاقبه للمتقین»(۲۱) که در چند جا تکرار شده، اینها همه نشان‌دهنده‌ این است. یکی از امیدبخش‌ترین آیات، آیه‌ معیّت الهی است؛ «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛(۲۲) خدا با ماست. مسئله‌ خیلی مهمی است این‌که انسان احساس کند که خدا با اوست، خدا در کنار اوست، خدا پشت سر اوست، خدا مراقب اوست؛ این خیلی چیز مهمی است؛ چون خدا، مرکز قدرت و مرکز عزت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه، قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها، خدای متعال، این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرمایید آنجایی که حضرت موسی می‌گوید: «وَ لَهُم عَلَیّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَن یقتُلُون»(۲۳)، در اول قضیه، خداوند می‌فرماید: «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنا مَعَکُم مُستَمِعُون(۲۴)؛ من با شما هستم؛ از چه ‌کسی می‌ترسید؟ یا در آیه‌ دیگر که موسی و هارون می‌گویند: «إِننَا نَخَافُ أَنْ یفرُطَ عَلَینَا أَو أَن یطْغَى»(۲۵)، فرعون این کار را بکند، خداوند می‌فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِننِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»؛(۲۶) ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم؛ می‌بینم؛ می‌شنوم؛ حواسم جمع است؛ مواظب‌تان هستم. یا در سوره‌ مبارکه‌ محمد، می‌فرماید: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السلْمِ وَأَنْتُمُ الأَعلَونَ وَاللهُ مَعَکُمْ وَلَن یتِرَکُم أَعمَالَکُم»؛(۲۷) یعنی این معیّت خدای عزوجل، با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن ‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ صادق الهی، اعتماد کردند. در این آیه‌ شریفه که «فَلَما تَرَاءَ الْجَمعَانِ قَالَ أَصحَابُ مُوسَى إِنا لَمُدرَکُونَ قَالَ کَلا إِن مَعِی رَبی سَیهدِین»؛(۲۸) به ‌مجردی که دیدند سیاهی لشکر فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد – جلوی‌شان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون – دل‌ها لرزید، [گفتند]: «اِنا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده‌ الهی، می‌گوید: کـَلا؛ چنین نیست؛ «اِنَ مَعِی رَبی سَیهدین». یا پیغمبر اکرم در غار ثور: «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ إِذ أَخرَجَهُ الذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذ هُمَا فِی الْغَارِ إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَن إِن اللهَ مَعَنَا»؛(۲۹) به اعتماد همین وعده‌ الهی، پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش؛ محزون نباش. پس، هم خدای متعال، این وعده را به‌طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسی(ع) و پیغمبر اکرم(ص)، این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند و این یک حقیقت و یکی از سنت‌های قطعی تاریخ است؛ این یکی از آن سنت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَهِ اللهِ تَبدیلا»؛(۳۰) بلاشک این همیشه هست».(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بیانات رهبر معظم انقلاب۱۴/۳/۱۳۹۸

۲- همان

۳- بقره/ ۲۴۶

۴- همان

۵- همان

۶- همان

۷- بقره/ ۲۴۷

۸- همان

۹- همان

۱۰- بقره/ ۲۴۹

۱۱- همان

۱۲- همان

۱۳- همان

۱۴- بقره/ ۲۵۰

۱۵- بقره/ ۲۵۱

۱۶- آل عمران/ ۱۴۱-۱۴۲

۱۷- آل عمران/ ۱۴۶-۱۴۷

۱۸- فصلت/ ۳۰

۱۹- محمد/ ۷

۲۰- حج/ ۴۰

۲۱- اعراف/ ۱۲۸

۲۲- توبه/ ۴۰

۲۳- شعرا/ ۱۴

۲۴- شعرا/ ۱۵

۲۵- طه/ ۴۵

۲۶- طه/ ۴۶

۲۷- محمد/ ۳۵

۲۸- شعرا/ ۶۲

۲۹- توبه/ ۴۰

۳۰- احزاب/ ۶۲

۳۱- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۲۴/۱۲/۱۳۹۶

 

29آگوست/19

سرنوشت سازشکاران و خانه‌ عنکبوت

نگاهی به تاریخ و بررسی هزینه‌ها و فوائد کسانی که برای دستیابی به اهداف الهی مقاومت کردند در مقابل هزینه‌ها و سود مقطعی سازشکاران، نکات عبرت‌آموزی را در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد. این بررسی در مقطع کنونی می‌تواند ما را با شناخت وظیفه فعلی و چشم‌انداز آینده آشنا کند.

خداوند در قرآن کریم با بیان سرگذشت اقوام و تمدن‌های پیشین، انسان‌ها را به تدبر در برخی از مخلوقات خود دعوت می‌کند تا انسان را در رسیدن به عزت و سعادت در دنیا و آخرت رهنمون سازد و تفاوت قرار گرفتن در سایه ولایت خدا با ولایت شیطان را آشکار سازد. یکی از تمثیلات قرآنی در ذیل توجه دادن انسان به مخلوقات پیرامونی انسان، اشاره به خانه عنکبوت در سوره‌ای به همین نام است. خداوند در سوره عنکبوت نه تنها مؤمنان، بلکه همه‌ انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَولِیَاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتًا وَإِنَّ أَوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانُوا یَعلَمُونَ»(۱) کسـانـى کـه غـیـر از خـدا را اولیـاء خود برگزیدند، همچون عنکبوتند که خانه‌اى براى خود انتخاب کرده‌اند و سست‌ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است اگر مى‌دانستند.

خداوند در قرآن کریم خانه یا بیت عنکبوت را سست‌ترین خانه‌ها، نه فقط از جهت قوام فیزیکی، بلکه از جهت معنوی می‌داند، خانه‌ای که بین اعضای آن، هیـچ علقه و ارتباط عمیق خانوادگی وجود ندارد.

تحقیقات زیست‌شناسان نشان‌ می‌دهد که عنکبوت ماده، خانه را می‌سازد. (به‌خاطر همین، به‌رغم اینکه عنکبوت اسم جنس و مذکر است، اما فعل مونث به کار رفته است. اتخذت). سپس عنکبوت نر را به خانه دعوت می‌کند و بعد از کام‌جویی در یک غافلگیری عنکبوت نر را می‌کشد. این داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود، بلکه بچه‌ها که یک جفت نر و ماده هستند بعد از بهره گرفتن از مادر و رفع نیاز از مادر، در یک غافلگیری مادر را می‌کشند و سپس هر کدام راه خود را در پیش می‌گیرند.

با عنایت به این مسئله، خداوند کسانی را که با غیر خدا دوستی می‌کنند و در صدد لانه‌گزینی و سکونت در پناه و سایه‌ ولایت شیطان هستند، به عنکبوتی که خانه می‌سازد تشبیه کرده است و در پایان می‌فرماید، «لَو کانُوا یَعلَمُون: اگر می‌دانستند.»

با نگاهی به سرنوشت پیوستگان تاریخ به جبهه طاغوت، به‌خوبی سکونت آنان در بیت عنکبوت بر همگان روشن می‌شود. همه کسانی که در برابر شیطان و جنود او، آمریکا و هم پیمانانش، سر فرود آوردند، یکی پس از دیگری به بدترین وضعیت موجود از سوی اربابان خود کنار گذاشته شدند. از عمر سعد و شمر و سایرین که با وعده‌های یزید و ابن‌زیاد با یزید سازش کردند و به جنگ حجت الهی رفتند تا رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی، صدام، بن‌لادن، بن‌علی، قذافی، مبارک، مرسی و…

از نمونه‌های دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد که سازش با بیت عنکبوت است و هیچ‌گاه دستاوردی برای تکیه‌کنندگان به آن نداشته است، پذیرش پیمان کمپ دیوید از سوی کشور مصر است که قریب به چهل سال از آن می‌گذرد، اما مردم مصر کمترین بهره‌ای را از این سیاست سازشکارانه نبردند و هنوز هم نتوانسته‌اند از زیر بار ذلت این سازش خارج شوند.

نمونه دیگر کشورهای ژاپن و آلمان هستند. دو کشور پیشرفته از لحاظ تکنولوژیک، اما ذلیل و زبون در برابر اشغالگری آمریکا که بعد از ۷۴ سال (از سال ۱۹۴۵ یعنی پایان جنگ جهانی دوم تا کنون) از اشغال کشورشان، هنوز توان اعتراض علیه آمریکا را ندارند. نمونه کنونی و قابل درک برای همگان حکایت عربستان سعودی و داستان ذلت‌بار ملقب کردن او به گاو شیرده به پاداش تکیه بر جبهه طاغوت به جای تکیه بر جبهه توحید است. خداوند در باره مقاومت در برابر دشمنان الهی می‌فرماید، «لَن یَضُرُّوکُم إِلّا أَذًى»(۲). هیچ ضرری جز  اذیت و آزار مقطعی از سوی آنها به مومنین نخواهد رسید و مومنین تمام تهدیدات و اذیت و آزارهای آنها را تبدیل به فرصت و در این مبارزه و چالش به سود شایانی دست پیدا خواهند کرد. وعده‌ای که هم اکنون نظام جمهوری اسلامی به واسطه ایمان رهبری انقلاب و مردمش به نصرت الهی آن را تجربه می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

  1. عنکبوت/۴۱
  2. آل عمران/۱۱۱

 

29آگوست/19

امام خمینی و مکتب مقاومت در دوران معاصر

سخن بر سر معجزه مقاومت است که خداوند در این تاریخ در مقابل مستضعفان جهان گشوده است و رهبر معظم انقلاب متذکر آن شدند و پیش از این حضرت امام خمینی آن را به منصه ظهور رساندند. در این مقاله سعی بر آن است تا جایگاه تذکرات رهبر معظم انقلاب را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

۱٫وقتی آموزه‌های دینی، ما را متوجه این امر می‌کنند که مشیتی الهی که از چشم عموم پوشیده‌است، ولی انبیاء و اولیاء متذکر آن هستند، بر انسان‌ها و تاریخ آنها حاکم است، بر آن می‌شویم که بدانیم در هر صورت در زیر سایه‌ اولیای الهی، آن مشیت و سرنوشت باید از طریق ما ظاهر شود و تحقق یابد، وگرنه برای شکوفایی خود، مطابق اراده‌ الهی عمل نکرده‌ایم. همان ‌طور که وقتی حضرت سید‌الشهدا«ع» در رؤیایی که رسول خدا«ص» را در آن دیدند از حضرت شنیدند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَد شَاءَ أَن یَرَاکَ‏ قَتِیلًا… إِنَّ اللَّهَ قَد شَاءَ أَن یَرَاهُنَّ سَبَایَا»(ترجمه لهوف، ص ۶۵) خداوند می‌خواهد تو را در این مسیر کشته ‌شده و خانواده‌ تو را اسیر ببیند. حضرت امام حسین«ع» همه‌ اختیار خود را در مسیر اراده‌ الهی که از طرف جدشان از آن آگاه شده بودند، به کار گرفتند و به عالی‌ترین شکوفایی ممکن رسیدند.

انبیاء و اولیاء امکانات و خصوصیات تاریخی‌ای را که ما در آن به سر می‌بریم به ما متذکر می‌شوند تا ما در بستر تاریخ خود به شکوفایی لازم دست یابیم.

یک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرایط تحقق مشیت الهی به خودآگاهی و تفکر تاریخی لازم می‌رسد و عملاً اراده‌ خداوند را محقق می‌سازد. چنین ملتی در مقابل همه‌ موانعی که اراده‌های شیطانی دوران ایجاد می‌کنند می‌ایستد، پیروز می‌شود و آینده را از آن خود می‌سازد. رهبر معظم انقلاب با توجه به چنین قاعده‌ای در تاریخ ۱۴/۳/۹۸ در حرم‌ امام‌ خمینی فرمودند:

«یک خصوصیت از خصوصیات امام مقاومت و ایستادگی است. آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، اندیشه، تفکر و یک راه، برای زمان خود و در تاریخ مطرح کرد، بیشتر خصوصیت ایستادگی، مقاومت و عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع و طاغوت‌ها بود. امام مقاومت خود را به رخ همه‌ دنیا کشید. چه طاغوت داخل در دوران مبارزات که خیلی‌ها خسته‌ و مشرف به ناامیدی شدند، اما امام محکم و بدون ذره‌ای عقب‌نشینی ایستاد و چه بعد از پیروزی انقلاب که انواع فشارها به صورت همه‌جانبه‌تری در مقابل امام ظاهر شدند، اما امام باز هم اصل مقاومت و ایستادگی را فرو ننهاد.»

سبب این بود که تلاش و تهدید دشمن نمی‌توانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ زیرا ایشان به بیّنات دین مبین اسلام متکی بود.

۲٫بدیهی است همه‌ چیز در تاریخ از طریق اراده الهی و حکیمانه مدیریت می‌شود و بشر نیز در جریان این تحقق نقش دارد. ما امروز به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند می‌توانیم در راستای تحقق مکتب مقاومت نقش‌آفرینی کنیم:

«معنای مقاومت این است که انسان راهی را انتخاب کند که آن را حق می‌داند تا موانع نتوانند او را از حرکت در این راه منصرف کنند. حرف امام حاکمیت دین خدا بر جامعه‌ مسلمین و بر زندگی عموم مردم بود. بدیهی است که این حرف و این مشی در عالم دشمنان گردن‌کلفتی دارد. اینکه حکومتی در قلب آسیا، در این نقطه‌ حساس، در ایران به وجود بیاید که شعارش این باشد که با ظلم کنار نمی‌آید و از مظلوم حمایت می‌کند، معلوم است دشمنی را کسانی شروع کردند که اهل ظلم بودند. اینها طبعاً نمی‌توانستند با طبیعت پیام امام بزرگوار یعنی نظام جمهوری اسلامی سازگار باشند. امام از اول در مقابل این تهاجم ناجوانمردانه و خباثت‌آلود، فکر مقاومت، ایستادگی و گم نکردن راه و هدف را پایه‌گذاری کرد و به ملت ایران، مبارزان و مسئولان کشور، این راه را نشاندار کرد و گذاشت تا در این مسیر حرکت کنیم.»

  1. اگر متوجه غلبه‌ مشیت الهی بر همه‌ قلمرو‌های حیات انسان‌ها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعه‌ تاریخ، مطالعه‌ نحوه‌ ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم و راهی برای خداشناسی خواهد بود؛ به شرط اینکه تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امر والا، یعنی سنت‌های جاری در عالم چشمپوشی نکنیم. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«مقاومت به‌تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. امروز در منطقه‌ ما، منطقه‌ غرب آسیا، کلمه‌ مشترک ملت‌ها مقاومت است. تحلیلگران بین‌المللی نیز معتقدند که یکی از مهم‌ترین علل دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی همین است که جمهوری اسلامی مسیر مقاومت را در پیش گرفت، توفیق پیدا کرد و توانست بر موانع فائق بیاید.»

اگر انسان در مرتبه‌ احساس بماند به هیچ ادراک کلی نمی‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آنچه اهمیت دارد تشخیص مصلحت‌های بزرگ در هر برهه و نسبت آنها با اراده‌ی الهی است. اعمال انسان‌های بزرگی چون امام بر همین اساس مورد توجه قرار می‌گیرد. این انسان‌ها از پندارهای معمولی فراتر می‌روند که می‌توانند مصلحت‌های بزرگ زمانه‌ خود را تشخیص دهند. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

« امام مسیر مقاومت را انتخاب کرد. پشتوانه‌ انتخاب مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانه‌ منطقی است. مقاومت، واکنش طبیعی هر ملت آزاده و باشرفی در مقابل تحمیل و زورگویی است و موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود. هرجا ما ایستادگی و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم. هر جا تسلیم شدیم و طبق میل طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم. البته مقاومت، هزینه دارد، اما هزینه‌ تسلیم در مقابل دشمن بیشتر از هزینه‌ مقاومت است. قرآن می‌فرماید: «وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه.» همه آیات فراوان قرآن به کسانی که در راه مقاومتند، همین عاقبت را نوید می‌دهند. بخشی از استدلال قوی و منطق قوی امام همین آیات است که نشان می‌دهد مقاومت امر ممکنی است. درست در نقطه‌ مقابل فکر غلط کسانی که می‌گویند و تبلیغ می‌کنند که فایده‌ ندارد. خطای بزرگ همینجاست که کسی تصور کند در مقابل گردن‌کلفت‌های عالم نمی‌شود مقاومت کرد و ایستاد.

۴٫روح هر ملتی در هر زمانی با اراده‌ الهی در آن زمان پیوند دارد و اگر آن ملت آمادگی لازم را از خود نشان دهد هر کاری که از او سر می‌زند با اراده‌ حضرت رب‌العالمین هماهنگ خواهد بود و آن ملت نمودی از اراده‌ الهی است. ملت‌ها به میزانی که متوجه این امر باشند، نقش‌آفرین خواهند بود و موفق به ساخت جهانی معنوی و دینی خواهند شد که آینده‌ تاریخ از آن تغذیه می‌کند و آنها بر آینده‌ تاریخ فرمانروایی خواهند کرد.

یکی از علائم انحطاط یک ملت ترجیح خواست فردی افراد بر مشیت و اراده‌ کلی حضرت حق است، اراده‌ای که همه باید در ذیل آن قرار گیرند و مهم‌ترین کار متفکران جامعه توجه به حضور مشیت الهی و نظر به غایتی است که خداوند برای یک ملت اراده کرده‌ است.

در افراد مختلف کوشش‌های بسیاری وجود دارند، ولی آن کوشش‌ها وقتی اهمیت دارند که در جهت غایت نهایی یعنی ظهور حضرت مهدی«عج» باشند. از این جهت در این عصر و این زمانه هر حرکتی که در مسیر به نتیجه رساندن انقلاب اسلامی باشد حرکت معنا‌داری خواهد بود و انسان را از نیست‌انگاری زمانه رهایی می‌بخشد و او را از نظر به منافع فردی که غفلت از امکانات الهی برای این ملت است، به مقاصد بالاتری می‌رساند. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«خطای محاسباتی از اینجا ناشی می‌شود که ما جبهه‌ خودمان و جبهه‌ مقابل را درست نشناسیم. باید حقایق مربوط به این زورگویان و خودمان را بدانیم. یکی از این حقایق، «قدرت مقاومت» است. در ادبیات سیاسی بین‌المللی، «مقاومت به شیوه‌ امام خمینی» و «دکترین مقاومت امام خمینی» تبدیل به یک موضوع مهم شده است. یکی از چهره‌های سیاسی دنیا نوشته است:

«دوران نقش‌آفرینی منحصربه‌فرد توان نظامی و اقتصادی در سیطره‌ جهانی در حال افول است. اینکه یک کشوری توان نظامی و اقتصادی زیادی داشته باشد و بتواند به سیطره‌ خود ادامه بدهد، دیگر در حال افول است.» ؛ «در آینده‌ا‌ی نه چندان دور شاهد قدرت‌های فرامرزی‌ای خواهیم بود که از لحاظ ماشین‌آلات جنگی و بمب اتم یا سهم در تولید صنعتی جهانی چندان بالا نیستند، اما با قدرت تأثیرگذاری بر میلیون‌ها انسان، سیطره‌ نظامی و اقتصادی غرب را به چالش خواهند کشید.»؛«دکترین مقاومت خمینی با تمام توان شاهرگ‌های سیطره‌ غرب و آمریکا را هدف گرفته است.» راز ماندگاری جمهوری اسلامی خطی است که امام بزرگوار برای ما باقی گذاشت.

۵٫هرکسی می‌تواند ذیل تاریخی که اراده‌ الهی برای او رقم زده‌است درونیات خود را به منصه ظهور برساند. عناصر تشکیل‌دهنده‌ یک ملت با یکدیگر سازگاری کاملی دارند و نمی‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ یک قوم را با عناصر تشکیل‌دهنده‌ قوم دیگر جابه‌جا کرد. و لذا این تصور که انقلاب اسلامی می‌تواند نیل به اهدافش را در غرب جستجو کند، تصور باطلی است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«امروز جبهه‌ مقاومت در منسجم‌ترین وضعیت خود در طی چهل سال گذشته‌ است. در نقطه‌ مقابل، قدرت استکباری آمریکا و خباثت رژیم صهیونیستی از چهل سال پیش به این طرف به مراتب تنزل کرده‌ است و ما باید این نکته را در محاسبات خود لحاظ کنیم. آمارها نشان می‌دهند که اقتدار اقتصادی و تأثیرگذاری آمریکا در اقتصاد جهانی در طول این چندین دهه به‌طرز عجیبی سقوط کرده است.

۶٫رهبران واقعی ملت‌ها اصول کلی تاریخی خود را دریافته‌اند و در صدد تحقق آنها هستند. قدرت رهبران تاریخی ملت‌ها نتیجه‌ پیوند آنها با مشیت الهی است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می‌گشایند مسیر سایر انسان‌های آن دوران و منشأ تحولات بزرگ است. هر چند تحقق این اهداف ملازم با رنج‌های باشد، ولی رهبران بزرگ برای پیوند با مشیت الهی به سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و از اهداف خود دست برنمی‌دارند.   رهبر معظم انقلاب اهداف را این‌ گونه ترسیم می‌کنند:

«هدف مقاومت عبارت است از رسیدن به نقطه‌ بازدارندگی در اقتصاد، مسائل سیاسی کشور، مسائل اجتماعی و مسائل نظامی. در همه این زمینه‌ها باید به نقطه‌ای برسیم که برای تعرض به ایران بازدارنده باشد، یعنی دشمن ببیند فایده‌ای ندارد و با ملت ایران نمی‌تواند کاری بکند. مواجهه‌ ما با مسائل‌ و با دشمنانمان باید اولاً شجاعانه باشد و مرعوبانه نباشد. ثانیاً باید امیدوارانه باشد و مأیوسانه نباشد. ثالثاً عاقلانه و خردمندانه باشد و هیجانی و احساساتی و سطحی نباشد. رابعاً مبتکرانه باشد و از روی انفعال نباشد.»

۷٫سیاست در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر سیاست از دیانت و مشیت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری غیرواقعی تبدیل می‌شود و دیگر خواست کلی زمانه و خواست افراد نیست تا هرکس آزادی خود را در همراهی با خواست جمعی که در نظام اسلامی تحقق یافته بنگرد. با انقلاب اسلامی است که می‌توان به سیاستی دست یافت که ریشه در حقیقت دارد. چیزی که در شخصیت حضرت امام خمینی مشاهده کردیم و آن درک درست ترفندهای دشمن است. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«یک شرط دیگر برای موفقیت این است که ما به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه‌ مقاومت توجه کنیم؛ زیرا اندیشه‌ مقاومت، قدرتمندترین سلاح یک ملت است و طبیعی است که دشمن بخواهد این سلاح را از دست ملت ایران بگیرد و در اندیشه مقاومت تردید‌افکنی کند. ما باید متوجه‌ وعده‌ الهی باشیم که هرچه دشمن اسلام بیشتر مجهز شود، امید به نابودی آن بیشتر خواهد بود. خداوند می‌فرماید:

«وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤمِنُونَ الْأَحزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً»(احزاب/۲۲) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند، «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. این نشان می‌دهد ایستادگی و مقاومت نتیجه‌ ایمان و ارتباط با خداست. ازجمله‌ وظایف ما حفظ دین و تقواست تا روحیه‌ مقاومت در ما شکل بگیرد. وقتی انسان مؤمن شد و دل او باور کرد، آن ‌وقت، «قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً». در میدان جنگ هم مثل یک گلوله‌ آتش، در دل هدف می‌نشیند. این نتیجه‌ ایمان و ارتباط با خداست. مؤمنان در مواجهه با حوادث سخت دچار ترس و دلهره نمی‌شوند: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون‌«. این به خاطر ایمان، ارتباط با خدا و قبول ولایت الهی است. خوف و مانند آن نباید باشد. امام واقعاً نمی‌ترسید.

۸٫وظیفه‌ اهل تفکر آن است که در تاریخ خود نقش‌آفرینی کنند و آنچه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی‌فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌ شدن به اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است، ‌کسی که هنوز در گذشته زندگی می‌کند، منزوی می‌شود و نگاه نمی‌کند که اراده‌ الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا وارد ساحت آگاهی شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

«در مقابله‌ با دشمن دو جور آدم وجود دارند: « وَ إِذ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً. وَ إِذْ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا…»(احزاب/ ۱۲ و ۱۳) این یک نگاه دید در مقابله‌ با این حوادث است. یک دید دیگر این است: « وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً».

ما دو جور انسان داریم. یک عده هستند که وقتی هیمنه‌ آمریکا و قدرت نظامی و دیپلماسی و تبلیغاتی و پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند و می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الان هستند و در زمان انقلاب ما هم بودند. ما با افرادی مواجه بودیم که می‌گفتند چرا بیخود خودتان را زحمت می‌دهید؟ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید. عده‌ دیگری هستند که نـه قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند و نه عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند و می‌بینند که اینها حقیر محض‌اند و چیزی نیستند. وعده‌ الهی را هم راست می‌شمارند و به وعده‌ الهی حسن ظن دارند. خدای متعال به ما وعده داده است: «لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ»(حج/۴۰) این وعده‌ قطعی و مؤکد است. اگر چنانچه ما به وعده‌ الهی حسن ‌ظن داشته باشیم، یک جور عمل می‌کنیم و اگر نداشته باشیم، جور دیگری عمل می‌کنیم. خدای متعال افرادی را که سوءظن دارند، مشخص کرده است: «وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیْهِم دائِرَهُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ أَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصیراً»(فتح/۶) امروز هم هستند. چند آیه بعد می‌گوید: «بَل ظَنَنْتُم أَن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهلیهِم أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی‏ قُلُوبِکُم وَ ظَنَنتُم ظَنَّ السَّوءِ وَ کُنْتُم قَوماً بُوراً»(فتح/۱۲) سوءظن به خدا موجب می‌شود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسن‌ظن به خدا داشته باشیم، آن ‌وقت می‌توانیم پیش برویم.

۹ .از آنجایی که هر زمانه‌ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ مشیت الهی در آن زمانه می‌شوند و راه حل‌هائی را ارائه می‌کنند که جوابگوی همه‌ مسائل زمانه هستند. از این لحاظ می‌گوییم هر زمانی، متفکر خود را می‌طلبد، بدون آنکه از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگرداند.

وقتی به اراده‌ انسان‌هایی که در مقابل مشیت الهی سربرکشیده‌اند نظر می‌کنیم متوجه می‌شویم که رسیدن به جامعه‌ مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتدای امر گمان می‌شد، ولی این بدین معنا نیست که برای شکوفایی خود و جامعه راه حل دیگری غیر از راه مقاومت داریم، بلکه می‌فهمیم خداوند از ما پایداری و مقاومت بیشتری را انتظار دارد و می‌خواهد تاریخی را به ظهور برسانیم که بناست اندیشه‌های ژرف در آن ظهور کنند.

جناب سید حسن نصراللّه در جمعه ۲۱/۴/۹۸  با شبکه‌ خبری «المنار» درباره برخی‌ از قسمت‌های نقشه فلسطین اشغالی به صورت مصاحبه کرد و رسانه‌ها گفتگو را از این بابت که هر جمله‌اش‌ مثل موشکی نقطه‌زن به سوی سیاستمداران و افکار عمومی اسرائیل و حاکمان غربی و سعودی و اماراتی شلیک شد و به صورت پیشگیرانه خواب و تخیل حمله به ایران و لبنان را از سر دشمنان بیرون کرد، «نقشه محو اسرائیل» توصیف کردند. صلح راستین وقتی برقرار می‌شود که قدرت واقعی از آن ما باشد و این تنها با «مقاومت» ممکن است.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

29آگوست/19

هرچه به حضرت آقا نزدیکتر شدم از وارستگی شان بیشتر شگفت زده شدم

اشاره:

روزی که در ساختمان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با آیت‌الله محمد یزدی«حفظه‌الله» قرار ملاقات داشتیم؛  همراه با مدیر مسئول مجله در حالی وارد راهرو ساختمان جامعه شدیم که یک چرخ ویلچر نگاه هر تازه واردی را به خود جلب می‌کرد. در نگاه نخست به نظر می‌رسید که صاحب آن توان یک مصاحبه معمولی را هم ندارد، اما سخنان نزدیک به یک ساعت و نیم این عالم انقلابی، آن هم پس از چندین ملاقات و گفت‌وگو با مدرسین و مراجعه کنندگان با تکیه بر حافظه‌ای قوی و تحلیل‌های نو و دقت در استخدام واژگان به‌خوبی نشان ‌داد که چرا رهبری معظم انقلاب، این پیر روشن‌ضمیر و هشیار را در عین جایگاه مدیریتی در جامعه مدرسین، بار دیگر به عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی منصوب ‌کرده‌اند و چرا هرازگاهی طلاب و فضلای انقلابی در مواقع حساس به سراغ این مدرس برجسته و شجاع حوزه علمیه می‌روند تا از ایشان رهنمودهای لازم را بگیرند.

در این پیش از ظهر گرم تابستانیِ شهر مقدس قم، دیدن آیت‌الله یزدی مانند دیدن دیگر یاران و شاگردان امام، ما را بر بال خاطره‌ها نشاند و به سال‌های ۵۶ و ۵۷، یعنی زمانی برد که در تحولات ایران بیشترین توجه روی حوادث قم و تهران به عنوان دو شهر پیش‌برنده انقلاب بود.

کانون مبارزه در قم منزل آیت‌الله محمد یزدی بود. از منزل همین شاگرد انقلابی امام و با محوریت ایشان بود که راه‌پیمایی‌ها و تعطیلی بازار با حضور انقلابیون و بازاریان و جوانان انقلابی سازماندهی می‌شد و بعد از پیروزی انقلاب در فقدان نیروهای انتظامی در همین منزل برای برقراری امنیت شهر کمیته‌های انتظامی محله‌ها تشکیل می‌شدند. از همین منزل، جوانانی انقلابی پا به عرصه گذاشتند که بعدها جزو فرماندهان دفاع مقدس شدند و در حلقه نخست تیم حفاظت از امام و بیت امام در جماران قرار گرفتند.

با ورود امام خمینی(ره) به شهر مقدس قم بعد از پیروزی انقلاب، باز منزل این شاگرد برجسته و انقلابی امام، به محل دیدارهای تاریخی ایشان با مردم و شخصیت‌های جهانی تبدیل شد و باز ما بودیم و نامی که همواره از آن به بزرگی یاد می‌شد.

آیت‌الله محمد یزدی برای نسل ما و نسل‌های بعد از ما تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبوده‌اند. ایشان استاد مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب ده‌ها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشته‌های گوناگون هم به شمار می‌روند. در میان آن همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برآمده، جلوه دیگری دارد.

جایگاه علمی و نفوذ اجتماعی ایشان در قم و مسئولیت‌های کلیدی و مهم در دوران حضرت امام، همواره پشتوانه محکمی برای انقلاب و به‌ویژه طلاب انقلابی در حوزه علمیه بوده است. آیت‌الله یزدی پس از رحلت امام یار و یاوری خستگی‌ناپذیری برای خلف صالح ایشان بوده و حتی در جایگاه ریاست یکی از قوای سه‌گانه کشور و در مسند ریاست قوه قضائیه، هرگز از زی طلبگی دور نبوده‌ و از همین روی  همواره در دل طلبه‌ها از محبوبیت و جایگاه رفیعی برخوردار بوده‌اند.

مواضع شجاعانه آیت‌الله یزدی در برابر فتنه‌های دو دهه اخیر، به‌ویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکت‌ها در جهت عادی‌سازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشته و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریان‌ها و پدیده‌ها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بوده است. بی‌شک همین بصیرت و بصیرت‌افزایی، هزینه‌هایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشته است که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه افزوده است.

حضور در محضر این عالم انقلابی، آرامشی از جنس آرامش محضر امام و رهبری به همراه داشت. ایشان در اثنای این مصاحبه خود را مدیون امام و رهبری خواند و از حقی که این دو امام انقلاب بر ایشان داشته‌اند، سخن گفت و آنگاه که سادگی زندگی رهبر انقلاب را توصیف کرد، بار دیگر خاطره امام برایش زنده شد.

 

*بسم‌الله الرحمن الرحیم. خداوند را برای توفیق زیارت مجدد حضرتعالی شاکریم و از اینکه وقتی را برای انجام مصاحبه با “پاسدار اسلام” اختصاص دادید سپاسگزاریم. حضرت آیت‌الله یزدی، همان‌گونه که مستحضرید انقلاب اسلامی ایران در حالی به دهه پنجم خود وارد می‌شود که این انقلاب به یُمن پیوند ناگسستنی امت با امامت و رهبری پیامبرگونه ده ساله حضرت امام و سی ساله حضرت آقا، امروز با همپای این خلف صالح امام می‌رود میوه‌های این درخت تنومند انقلاب را در داخل و منطقه و جهان بچشد.

از حضرتعالی اجازه می‌خواهم با بیان این نکته که حضرت امام، هم نسبت به اصل ولایت فقیه تأکید داشتند و هم روی مصداق آن، پرسش نخست خود را این‌گونه مطرح کنم که وجه تأکید حضرت امام بر اصل ولایت فقیه و دلائل تشخیص ایشان در مصداقی که گاه با اشارات‌شان و گاه، صریح نام رهبری انقلاب را پس از خود به زبان آوردند چه بود؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من به‌طور خلاصه و اجمال عرض می‌کنم که نظام حاکمیت اسلامی بر اساس ولایت فقیه است. به این معنا که هیچ‌کس بر هیچ‌کس حق حاکمیت ندارد، جز خداوند متعال که حاکم بر مخلوقات خود است، از جمله بر انسان. هم حاکمیت تکوینی و هم حاکمیت تشریعی. حاکمیت تکوینی در فلسفه بحث شده است و حاکمیت تشریعی در فقه. خداوند متعال این حاکمیت را طبق متن آیات شریفه به پیامبر«ص» که آخرین فرستاده الهی هستند، واگذار کرده است. در این زمینه آیات متعددی وجود دارند، از جمله «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم»(۱) یعنی پیامبر«ص» در تمام امور مؤمنین بیش از خود آنها اختیار و اولویت دارند. این معنی ولایت پیامبر اسلام«ص» برای حاکمتیشان بر مسلمین است. یا مثلاً آیه شریفه «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِجَالِکُم وَلَٰکِن رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»(۲) که نبوّت حضرت را بیان می‌کند و سپس می‌گوید، «وَ مَا کَانَ لِمُؤمِنٍ وَلَا مُؤمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»(۳). مضمون آیه این است که هیچ مرد و زن مؤمنی بعد از اینکه دستوری و مطلبی را فرمودند، حق ندارد روی دستور ایشان انتخابی داشته باشد. و ده‌ها آیه دیگری که «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» حداقل در هشت آیه آمده و «وَ أُولِی الْأَمرِ مِنکُم»(۴) را هم در یک آیه آورده است.

به‌هر حال در عمل و سیره هم پیامبر اسلام«ص» حکومتی را تأسیس کردند. بحثی هست که آیا مبدأ حاکمیت و آغاز حکومت اسلام در مکه قرار گرفت یا بعد از هجرت در مدینه قرار گرفت. هیچ تردیدی نیست که حضرت بعد از هجرت و آمدن به مدینه، حکومت اسلامی را برقرار کردند، بنای مسجد و تأسیس حکومت و عزل و نصب و کم‌کم سرایا و جنگ و جدال و در حقیقت حکومت اسلامی به دست خود پیامبر اسلام«ص» در مدینه شروع شد. ولی من شخصاً معتقدم که این حاکمیت از مکه شروع شد، چون حضرت در مکه دستورات حکومتی دادند، مثل دستور هجرت به حبشه. وقتی که مسلمانان تحت فشار مشرکین قرار گرفتند، حضرت دستور فرمودند تعدادی از مسلمان‌ها به حبشه بروند و سرچشمه اسلام مردم حبشه امروز از همان هجرت شروع شد و هجرت یک دستور حکومتی است. بنابراین حاکمیت از همان‌روز شروع شده است. و یا مسئله شعب ابی‌طالب و چیزهای دیگری که دلیل حکومت است.

خدا حاکمتیش را طبق ادله قرآن کریم و طبق سیره پیامبر اکرم«ص» به پیامبر«ص» واگذار کرد. پیامبر اکرم«ص» هم این حاکمیت را براساس ادله متعدد ولایت، به امیرالمؤمنین«ع» واگذار کردند. حدیث اطعام اولین حدیثی است که بیان می‌دارد که مسئله ولایت را پیامبراکرم«ص» شروع کردند که وقتی آیه، «وَأَنذِر عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(۵) نازل شد، حضرت اطعام کردند و فرمودند، «هرکس از من اطاعت کند جانشین و وصی من خواهد بود.» در آن مجلس همه بزرگان نشسته بودند و حتی ابوطالب هم حضور داشت. هر بار که پیامبر«ص» یاری خواستند، امیرالمؤمنین«ع» برخاست و حضرت فرمودند، «بنشین» حضرت سه بار درخواست خود را تکرار کردند و هر سه بار کس دیگری از جا بلند نشد و امیرالمؤمنین«ع» از جا برخاست و فرمود، «من در خدمتتان هستم.» حتی یک نفر خطاب به ابوطالب که بزرگ قریش محسوب می‌شد، گفت، «از این به بعد شما باید پیرو دستورات فرزندت باشی.»

حدیث اطعام، حدیث طیر، حدیث منزلت که درباره علی«ع» است، حدیث باب‌العلم، حدیث عبا، حدیث کسا همه دلالت بر ولایت دارند تا روشن‌ترین آنها که حدیث غدیر است که در آخرین سفر حضرت، به‌طور صریح در حضور مردم، نزول آیه شریفه، «بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَه»(۶) و دستور اینکه ملاحظه مردم را نکن و حکم خدا را اجرا کن و از هیچ کسی هم نترس، «و الله یعصمک من الناس…» اگر دیگران هم مخالفت کنند خدا حفظ می‌کند. پس خدا حاکم است و حکومتش را به دست پیامبر«ص» داده و ایشان بعد از خود به علی«ع» سپرده و پس از علی«ع»، فرزند بزرگوارشان امام حسن«ع». بعد از ایشان امام حسین«ع» تا امام دوازدهم ما، ائمه اثنی عشر که در باب تک تک آنان روایت کثیره‌ای وارد شده و ادله متعددی هستند که در باب خودشان ذکر شده‌اند. حتی در روایت معروف جابر، پیامبر اسلام«ص»، تک تک نام ائمه«ع» را بردند و فرمودند که اینها جانشینان من هستند.

بنابراین مسئله امامت به امام دوازدهم«عج» رسید که ایشان از طرف خدا منصوب بودند و پیامبر خدا«ص» از طرف خدا منصوب بود. بعد حضرت در زمان غیبت صغری، با وکلائی که داشتند از مدت کوتاهی، از طریق آنان ارتباط امامتشان را با مردم حفظ کردند و پس از غیبت صغری به فقهای جامع‌الشرایط واگذار کردند و به وکیل آخرشان فرمودند از این به بعد، «وأمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواه حدیثنا» یا تعابیر خاصی که، «لاینطبق الا علی فقهاء جامع الشرایط» یا «من کان منکم ممن قد روا حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا» یعنی حلال و حرامی که از خاندان عصمت و طهارت«ع» است، نه حلال و حرامی که هر کس به عنوان فقیه بگوید که فقهای اهل سنت را هم شامل شود.

قیدی که  فقهای امامیه را در طول ازمنه گوناگونی از دوران غیبت تا به امروز مکلف کرد تا ضمن تکیه زدن بر جایگاه افتاء در امهات امور سیاسی و اجتماعی، خط‌مشی حرکت جامعه را نیز در مقاطع حساس تاریخی تعیین کنند.پس فقها در زمان غیبت از طرف خداوند متعال به‌وسیله امام عصر «عج» برای حاکمیت بر مسلمین منصوب هستند. این حاکمیت در هر عصری بر فقها واجب است که باید اعلام بکنند. اگر مردم حمایت کردند، حکومت مثل زمان امیرالمؤمنین«ع» منعقد می‌شود که مردم بعد از ۲۴ سال آمدند و از ایشان حمایت کردند و حکومت منعقد شد و اگر مردم حمایت نکردند، گناه با مردم است و فقیه وظیفه‌اش را انجام داده است و لذا در طول هزار و اندی سال غیبت کبری، فقهای عظام ما هرکدامشان در هر نقطه‌ای که بودند، در حد توانشان اعلام حاکمیت کردند. حتی در نجف چند بار، جنگ‌هایی را که یک کار حکومتی است دستور دادند، مثل آزادسازی عراق از چنگ انگلستان یا فرمان‌های دیگری که داده شد یا فرمان حرمت تنباکو که مال مرحوم میرزای شیرازی است. تاریخ تشییع و علمای تشییع نشان می‌دهد در طول این هزار سال که ما از آن به دوران انقباض یا بستگی دست فقها تعبیر می‌کنیم، مردم همراهی نکردند، ولی فقها به قدر توانشان حاکمتیشان را اعمال کردند. مثل مرحوم میرزای شیرازی یا سید شفتی در اصفهان که حتی حد اجرا کرد و کسی را که شراب خورده بود، دستور داد که در ملاء عام حد بزنند. ظل‌السلطان که جانشین ناصرالدین شاه در اصفهان بود گفت: «من به پدرم می‌گویم که شما در کارهای حکومتی دخالت کرده‌ای.» ایشان فرمودند، «من به آن کسی که پدرت را اینجا گذاشتند می‌گویم.» یعنی این فضولی‌ها به تو مربوط نیست. قدرت مرحوم سید شفتی در میان مردم چنان بود که این‌گونه حکم می‌داد. امروز هم مسجد سید اصفهان بزرگ‌ترین یادگار ایشان و قبر شریفشان هم در همان جاست. تاریخ علما نشان می‌دهد که فقیه در هر عصری ولی امر است. و واجب است که اعلام کند. اگر مردم حمایت کردند، حکومت برقرار می‌شود و اگر حمایت نکردند، به‌قدری که می‌تواند باید به حاکمیت عمل کند و گناه بقیه‌اش با مردم است. خوشبختانه امام راحل در زمان ما تقریباً در طول ۴۰ سال فکر مردم را عوض و در حقیقت، مردم را آماده کرد و آنها را ساخت و به آنها فهماند که متدین و عالم دینی کسی است که برای حکومت کار کند، نه کسی که عبایش را به سرش بکشد و آهسته بیاید و آهسته برود. امام راحل فرمودند دشمن آن‌قدر تبلیغ کرده بود که حتی بعضی از روحانیون هم باورشان شده بود که بهترین روحانی کسی است که کار به کار کسی نداشته باشد. در حالی که بهترین روحانی کسی است که کار به کار مردم داشته باشد و به کارهای مردم برسد. چنانچه خود پیامبر«ص» و ائمه«ع» می‌رسیدند. اگر ائمه«ع» ما در امر حکومت دخالت نمی‌کردند، چرا زندان رفتند و چرا شهید شدند و چرا آن همه مصائب را تحمل کردند؟ به‌خاطر دخالت در حکومت بود، نه به‌خاطر مسئله‌گوئی.

 

* اشاره‌ای به رابطه بسطیه فقیه جامع‌الشرایط با اقبال و حمایت مردم از فقیه زمانه داشتید، اتفاقی که در انقلاب اسلامی ایران در اقبال و اطاعت‌پذیری مردم از ولی فقیه به وقوع پیوست از دوران غیبت تا به امروز بی‌نظیر بود. هر چند که به تعبیر حضرتعالی روی‌آوری و یا رویگردانی مردم از فقیه زمانه ثبوتا به جایگاه فقیه لطمه‌ای نمی‌زند.

خوشبختانه مردم با امام همکاری کردند و امام توانست این اصل را عملی کند. نه اینکه رأی مردم به امام  ولایت داد. ولایت را خدا به پیغمبر و ایشان به امام و امام به فقیه داده است و وقتی مردم همکاری کنند، آن ولایت قابل اجرا و عمل می‌شود. در حقیقت آرای مردمی پشتوانه عمل فقیه است و قدرت اجرائی به عمل فقیه می‌دهد، و الا امیرالمؤمنین«ع» از همان روز درگذشت پیامبر«ص» به دلیل غدیر و ادله‌ای که اشاره کردم، امام بودند، اما ۲۴ سال تحمل کردند، چون مردم با ایشان همراهی نکردند. بعد از جریان قتل عثمان مردم آمدند و حضرت امیر«ع» هم فرمودند من هستم، ولی طبق رفتار پیامبر اسلام«ص» عمل می‌کنم. بنابراین در این موضوع هیچ تردیدی نیست که ولی فقیه، ولی امر است و خوشبختانه امروز، امام این ولایت را عملاً در این سرزمین پیاده کردند. ده سال هم خودشان رهبری کردند. برخلاف آنچه که اهل تسنن می‌‌گویند، هرکسی معمولاً کم و بیش به فکر پس از خودش هست.

درباره این بحث باید در جای خودش به تفصیل صحبت کرد که چطور آقای ابن خطاب برای پس از خودش به فکر بود که چه باید بکنند و آن شورا را درست کرد، اما پیغمبر خدا«ص» به فکر نبودند و در طول ۲۳ سال رسالتشان دربارۀ پس از خودشان هیچ حرفی نزدند. پس این احادیثی که من به بعضی از آنها اشاره کردم چه هستند؟ در کتاب‌های خود اهل سنت هست.

امام ده سال این حاکمیت را اداره کردند و خود به خود برای پس از خودشان هم هر وقت کسانی می‌رفتند و اظهار نگرانی می‌کردند که بعد از شما جریان چه خواهد شد؟ با کنایات و اشارات و در اواخر به جمله‌ای صریح فرمودند که «همین سید هم می‌تواند، نگرانی ندارد.»

 

* همان‌طور که مستحضرید، حضرت امام شاگردان بسیاری داشتند که از نظر علمی و اخلاقی و پیشینه انقلابی دارای جایگاه بودند و دارای مقبولیت هم بودند و تجربه‌های مدیریتی را هم در طی گذشت یک دهه از انقلاب کسب کرده بودند، حضرت امام به جز این ویژگی‌ها چه ویژگی خاصی را در حضرت آقا مشاهده کردند که ایشان را شایسته رهبری دیدند آن هم در حالی که در آن مقطع یکی از شروط رهبری در قانون اساسی مرجعیت بود.

عرض خواهم کرد. آقای هاشمی «رحمت الله علیه» و آقای خامنه‌ای «حفظه الله» نزد امام رفتند و موضوع را مطرح کردند و امام فرمودند، «هیچ نگرانی نداشته باشید.» هم به مجلس خبرگان اشاره کردند که برای همیشه برای این انتخابات وجود دارد و هم نسبت به مصداق و فرد، اشاره کردند که حتی همین آقای خامنه‌ای هم می‌‌تواند اداره کند و نگران نباشید و من شرط مرجعیت را از اول هم قبول نداشتم و لذا در بازنگری شرط مرجعیت که در قانون اساسی اول آمده بود حذف شد.

من بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و رحلت آیت‌الله اراکی در نماز جمعه تهران اعلام کردم که مرجعیت شرط نیست، اما مانع هم نیست، بلکه کمک هم هست. برای اینکه وقتی که مرجعیت باشد، مردم بیشتر اطاعت خواهند کرد تا وقتی که مرجعیت نیست. ومرجعیت آقای خامنه‌ای را مطرح کردم به خاطر اینکه بعد از درگذشت آن دو بزرگوار، در بین بقیه، در حدی که من ایشان را می‌شناختم، اگر بیشتر از بسیاری نبودند، کمتر از بقیه نبودند.

یادم نمی‌رود بعد از رحلت آقای گلپایگانی و آقای اراکی که مرحوم آقای فاضل لنکرانی دبیر جامعه مدرسین بودند، صحبت از تعیین مرجعیت بود. من با یک نفی و یک اثبات، گفتم براساس وظیفه شرعی‌ای که به عهده دارم و از آقای خامنه‌ای شناخت دقیق داشته‌ام، به من ثابت شده که کمتر از دیگرانی که می‌خواهید معرفی کنید نیستند. بعد از دو جلسه و بحث‌های خیلی زیاد هم درباره آقای خامنه‌ای و هم در مورد دیگران، بالاخره جامعه مدرسین، آقای خامنه‌ای و چند نفر دیگر را برای مرجعیت معرفی کردند، که مدارک و امضاهای آن جلسه موجود است و در کتابی که درباره جامعه مدرسین چاپ شده، آمده است.

 

* حضرتعالی از کجا و از کی با حضرت آقا آشنا شدید و از چه زمانی به قدرت علمی و تسلط ایشان بر فقه و سایر علوم پی بردید؟

آشنائی من با ایشان «ادام الله ظله الشریف» به سال‌ها قبل از انقلاب باز می‌گردد. در سفری که به مشهد مقدس مشرف شده بودم به من گفتند که انقلابیون معمولاً در مسجد کرامت جمع می‌شوند و سید محترمی هست که در آنجا منبر می‌رود. من پای منبر ایشان رفتم و دیدم آقای خامنه‌ای هستند. از همان‌جا متوجه شدم که ایشان برجستگی خاصی دارد. این مرحله اول بود، ولی گفت‌وگویی با ایشان نداشتم. در مرحله بعد که تبعیدها پیش آمد و اشخاص، مخصوصاً اعضای جامعه مدرسین شناسایی و تبعید شدند، ایشان به ایرانشهر در سیستان و بلوچستان تبعید شدند. آقائی با کمک آیت‌الله بروجردی در ایرانشهر مسجدی ساخته بود، ولی چندان با انقلاب همراه نبود، اما با ما رفیق بود. وقتی شنیدم که آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند، به آن رفیقم نامه نوشتم که شخصیت وارسته‌ای از بین علما به آنجا تبعید شده است، شما مراقب ایشان باش. هم حفاظت ایشان را به عهده بگیر و هم مسجد را در اختیارشان قرار بده. وقتی رفته بود، دیده بود که خود مردم ایشان را به مسجد برده‌اند و موقعیت خیلی خوبی دارند.

دوستان اخبار و اوضاع و احوال افرادی را که به جاهای مختلف تبعید شده بودند می‌‌آورند، از جمله در مورد ایشان اخباری را برای من و امثال من که در شهرهای دیگر تبعید بودیم می‌آوردند و بالعکس اخبار ما را برای ایشان می‌بردند و نوعی ارتباط بین تبعیدی‌ها برقرار بود و از روحیات و اقدامات یکدیگر مطلع بودند.

اقدامات ایشان در ایرانشهر جوری شده بود که عموم اهل سنت مرید ایشان شده بودند، به‌خصوص وقتی که سیلی در آنجا آمد و کمک کردند. اینها دوستی‌هایی بود که ما از دور با هم داشتیم. انقلاب پیروز شد و امام دستور بازنگری در قانون اساسی را دادند. ایشان رئیس‌جمهور بودند. من، هم نماینده مجلس بودم، و هم جزو هیئت بازنگری قانون اساسی، ایشان رئیس آن هیئت، آقای هاشمی نایب رئیس، من و آقای دکتر حبیبی هم به عنوان منشی انتخاب شدیم.

حال امام به‌تدریج رو به وخامت گذاشت هم آیت‌الله خامنه‌ای و هم آقای هاشمی برای دیدار امام می‌رفتند و جلسه بازنگری را من اداره می‌کردم و گزارش جلسه را به دفتر ایشان می‌بردم و درباره‌اش صحبت می‌کردیم. به‌تدریج متوجه شدم که ایشان از جهات مختلف اخلاقی و علمی خصوصیات فوق‌العاده‌ای دارند. آئین‌نامه داخلی آنجا را هم من و آقای حبیبی به عنوان منشی تهیه کرده بودیم. بعد هم آقایان امضا کردند و تا آخر جلسات بازنگری که امام هم اصرار داشتند که زودتر تمام شوند- که البته تمام نشد و کمی از جلسات برای بعد از رحلت امام ماند- براساس همان آئین‌نامه پیش رفتیم. آقای خامنه‌ای غیر از اینکه رئیس هیئت بازنگری بودند، رئیس جمهور هم بودند و امام به ایشان خطاب کرده بودند که این جلسات تشکیل شوند. ایشان به من فرمودند فلانی! من می‌خواهم یک جلسه طلبگی راه بیندازم و تعدادی از فقهـا باشند که بحث‌های فقهی داشته باشیم. به نظر تو چه کسانی مناسب هستند؟ من منشی آن جلسات بودم و به‌طور خصوصی چندین بار به دفتر ایشان رفتم و صحبت کردیم. وقتی ایشان این سؤال را پرسیدند، گفتم، «ارتجالا به نظر من اعضای شورای نگهبان بر بقیه مقدم هستند، برای اینکه منصوب امام هستند.» گفتند، «خیلی خوب است.» و جلسه تشکیل شد.

من در دوره سوم مجلس رأی نیاوردم. آیت‌الله صافی هم از شورای نگهبان استعفا کردند، امام هم دستور دادند که من به جای آقای صافی به شورای نگهبان بروم. طبعاً من هم به عنوان عضو شورای نگهبان باید در جلسه‌ای که اشاره کردم شرکت می‌کردم. بنابراین هر هفته، شب‌های پنج‌شنبه و جمعه این جلسات برقرار شدند. بسیار جلسات مهم و مفیدی بودند و بحث‌های جدید و حساس فقهی و علمی در آن مطرح می‌شدند. من در این جلسات بنیه علمی ایشان را بیش از آنچه که قبلاً اعلام کرده بودم، در عمل و در بحث‌های فقهی‌ای که پیش می‌آمد، دیدم.

* پس از رحلت حضرت امام و تمرکز یافتن قوه قضائیه، حضرتعالی از سوی رهبری انقلاب به ریاست قوه قضائیه منصوب شدید. در آن مقطع به غیر از حضرتعالی گزینه دیگری هم مطرح بود؟

بعد از اینکه امام رحلت کردند، ایشان به رهبری انتخاب شدند. در بازنگری شورای عالی قضائی به یک نفر تبدیل شد. اینها اصطلاحاتی بودند که امام در آن نامه تصریح کرده بودند که تمرکز در قوه مجریه و قوه قضائیه. ایشان در آن نامه که از اسناد مهم تاریخی است به اصولی که نباید به آنها دست زده شود اشاره کرده بودند.

از من پرسیدند «به نظر تو برای قوه قضائیه چه کسی مناسب است؟ گفتم، «الان نمی‌دانم، ولی اگر اجازه بدهید فهرستی تهیه کنم.» رفتم و یک هفته طول کشید و فهرستی را تهیه و ۵-۶ نفر را پیشنهاد کردم. حالا من عضو شورای نگهبان هستم و ایشان هم رهبر هستند و می‌خواهند قانون اساسی را پیاده کنند. شورای عالی قضائی باید کنار برود و یک نفر رئیس قوه قضائیه بشود. گفتم به نظر من این ۵-۶  نفر خوبند و اولویت‌هایشان را هم گفتم. همان جا پرسیدند درباره خودت چطور؟ گفتم بنا نبوده که من درباره خودم فکر کنم، ولی این را خدمت شما می‌گویم که از هیچ چیزی واهمه ندارم. گفتند همین یک نکته برای من کافی است. برو و خودت را آماده کن. من هم حکم را می‌نویسم و من با حکم ایشان رئیس قوه قضائیه شدم به‌جای شورا. من از قضات داخلی و حقوقدان‌های بیرونی کمک می‌گرفتم و جلسات بسیار دقیقی تشکیل می‌شدند و صحبت‌های طولانی برای اداره قوه قضائیه توسط یک رئیس داشتیم. معلوم است که دادگستری را نمی‌شد تعطیل کرد، چون داشت کار خودش را می‌کرد. یک روز آقای ناطق آمد و از من پرسید که تو چرا به خانه آقا رفت و آمد نمی‌کنی؟ گفتم من با آقا کاری ندارم. ایشان مرا رئیس قوه قضائیه کرده‌اند و دارم کارم را می‌کنم. بروم چه بگویم؟ گفت: این‌طوری که نمی‌شود. باید گاهی خدمت ایشان بروی. گفتم باید کاری داشته باشم که بروم. همین‌طوری بروم بگویم سلام و احوال شما چطور است؟ گفت: بله. همین‌طوری برو و احوال ایشان را بپـرس. گفتم چشم. اواخر تهیه برنامه اداره قوه بود که رفتم خدمت ایشان و سلام و احوال‌پرسی کردیم. بعد ایشان فرمودند اول بگذار از شما سؤالی بپرسم و بعد شما برنامه‌ات را توضیح بده. سؤال کردند که شنیده‌ام قوه قضائیه را آخوندی اداره می‌کنی و برنامه‌ای چیزی نداری. گفتم کاملاً درست شنیده‌اید. دارم آخوندی اداره می‌کنم، اما در طول این مدت در دادگستری را که نمی‌شد بست و مردم کار داشتند. اما یک نکته در این برنامه هست که دوستان می‌گویند باید معاونت سیاسی ایجاد شود و من معتقدم رئیس قوه قضائیه نباید معاونت سیاسی داشته باشد و دستگاه قضا نباید در سیاست وارد بشود. مشاور سیاسی می‌تواند داشته باشد، ولی معاون سیاسی نباید داشته باشد. دو سه روز است که روی این موضوع بحث داریم و معطل این هستیم، و الا برنامه من آماده است و در مراحل آخر آن هستم و ما سر معاون و مشاور گیر کرده‌ایم. ایشان از حرف من بسیار خوشحال شدند و فرمودند: پس در این مدت دنبال این بوده‌‌ای که برنامه اداره قوه قضائیه را تهیه کنی. گفتم بله. تمام که شد خدمت شما می‌آورم، چون برای اجرای آن امضای شما لازم است. این کار هم شد و ایشان هم امضا کردند و بالاخره معاون سیاسی را قبول نکردم ولی مشاور را قبول کردم. اسم آن آقایی را هم که اصرار می‌کرد نمی‌برم. دنبال چه بودند و منظورشان چه بود؟ کاری ندارم.

در این مدت هر عصر پنجشنبه و شب جمعه جلسه‌ای برگزار می‌شد و هر بحث و گره جدیدی که از نظر فقهی در قوه قضائیه پیش می‌آمد، چون در قانون آمده که اگر مسئله‌ای پیش آمد که در متن قانون مدون نیست، باید مطابق فتوای فقیه عمل شود. ایشان می‌فرمودند این نوع مسائل را بیاور همین‌جا بحث کنیم. من به‌خصوص مسائلی را که در هیچ رساله و کتب روایی ما نیست، ولی باید براساس قواعد و اصول علمیه به آنها پاسخ داده می‌شد، می‌بردم. بسیاری از مسائل هستند که در موردشان روایتی یا آیه‌ای در کار نیست، اما مسائل مورد ابتلاء هستند. از قوه قضائیه گاهی از این مسائل پیش می‌آمد. بعد من در قم تشکیلاتی درست و ۲۰ مسئله را فهرست کردم که اینها مسائلی هستند که مراجع باید جواب بدهند و قضات براساس فتوای مراجع عمل کنند. نظر شخصی من این بوده که نظر مرجع حاکم بر نظر مرجع غیر حاکم ارجح است.

 

* ادله تفاوت و ارجحیت ولی فقیه با سایر مراجع عظام را هم بیان می‌فرمودید؟

مرجع غیرحاکم، مفتی است، ولی مرجع حاکم، مجری حکومت است و بیشتر مسئولیت با اوست. لذا در مواردی که قانون مدون وجود ندارد، فتوای مرجع حاکم تقدم دارد و عملاً و حقوقاً و شرعاً باید نظر ایشان اعمال شود. در این مراتب، من کم‌کم شخصیت ایشان را بیشتر شناختم و دانستم که ایشان شایستگی مرجعیت را هم دارند و لذا در برابر امثال آقای کنی مقاومت کردم و بالاخره روزی رسید که مرحوم آقای کنی به خود من گفتند که مشکلی دارم. گفتم ببرید پیش آقا که حل کنند، چون شرعاً کسی غیر از ولی امر نمی‌تواند این کار را بکند. بعد که مراجعه و صحبت کرده بود روزی به من گفتند برای من هم معلوم شد که حق با تو بوده و بحث‌هایی که با تو کردیم بیخود بوده. آیت‌الله کنی از جمله کسانی بودند که با من در این مورد بحث می‌کردند. ولی بعد، با شناخت بیشتری که پیدا کردند گفتند: که حق با تو بوده و بهتر از ما ایشان را می‌شناسی و بسیار کار خوبی کردی و حق با تو بوده و ما شناخت نداشتیم، چون تماس زیادی با ایشان نداشتیم.

نکته سوم که باعث شناخت دقیق‌تر من در مورد ایشان شد، در ارتباط با دانشگاه امام صادق(ع) بود. محل این دانشگاه قبل از انقلاب دست امریکایی‌ها بود و از جهات عدیده پیشرفته‌ترین و مجهزترین دانشگاه بود. پس از پیروزی انقلاب اسمش را دانشگاه امام صادق(ع) گذاشتند و مدیران و هیئت امنائی را برای آنجا تعیین کردند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکی از اعضای هیئت امنای دانشگاه امام صادق(ع) شدند. آقای منتظری، آقای خامنه‌ای، آقای ابراهیم امینی و سه نفر دیگر هم غیر روحانی بودند که دو نفرشان بازاری بودند و انصافاً خیلی هم سرمایه برای این برنامه گذاشتند. در اساسنامه‌ای که برای این دانشگاه نوشته بودند، هر یک از اعضای هیئت امنا می‌بایست یک علی‌البدل برای خودشان بگذارند که در جلساتی که نمی‌تواند شرکت کند، علی‌البدل شرکت کند. آیت‌الله خامنه‌ای مرا علی‌البدل خودشان در هیئت امنای جامعه الصادق(ع) قرار دادند. بنابراین من می‌بایست در تمام جلساتی که تشکیل می‌شـد شرکت می‌کردم. جلسات اوایل و تا زمانی که آقای منتظری قائم مقام بود در منزل ایشان برگزار می‌شدند و بحث‌های خیلی داغی هم داشتیم. من هم علی‌‌البدل آقای خامنه‌ای بودم و بعد از جلسات گزارش کار را می‌بردم و به ایشان می‌دادم.

بعد از اینکه آقای منتظری بحمدالله عزل شد و نامه ۶/۱/۶۸ امام صادر شد جلسات در دفتر آیت‌الله کنی در خود جامعه‌الصادق(ع) تشکیل می‌شد. بنابراین من هم در جلسات هیئت امنا شرکت می‌کردم و هم چون علی‌البدل آقای خامنه‌ای در هیئت امنا بودم، می‌رفتم و به ایشان گزارش می‌دادم و مشکلات جامعه‌الصادق(ع) و بحث‌های هیئت را بیان می‌کردم و خود به خود ارتباط بنده با ایشان خیلی نزدیک‌تر شد، چون ارتباط مضاعف برقرار بود. یکی بخاطر ریاست قوه قضائیه که مکرر خدمت ایشان می‌رفتم و غیر از این جلسات فقهی بود، و دیگر مسئله قائم‌مقامی ایشان در جامعه‌الصادق(ع) بود.

 

* به نظر می‌رسد که حاکم دانستن حکم ولی‌فقیه بر فتوای مجتهد، بازتاب‌هایی هم در پی داشته چرا که این نظریه حدود و اختیارات ولی فقیه را حتی تا برخی از امور مرسوم و متداول در حوزه هم گسترش می‌دهد.

یک روز به ذهن من رسید که وجوهات را مجتهد نمی‌تواند بگیرد، چون مجتهد مفتی است، امام نیست ولی سهم امام، سهم امام است. مجتهد به چه دلیلی باید سهم امام را بگیرد؟ امام یعنی کسی که امام القوم است. یعنی کسی که قوم را اداره می‌کند. یعنی مجتهدی که به‌طور کلی از طرف امام معصوم«ع» نصب شده و تعیین مصداقش هم توسط خبرگان انجام شده و در حال حاضر آقای خامنه‌ای هستند. گفتم من رسااله‌ای را تهیه کرده‌ام و می‌خواهم در جلسه پنج‌شنبه‌ها بیاورم و روی آن بحث شود. وقتی موضوع را مطرح کردم، گفتند برای خودت دردسر درست می‌کنی و در حوزه علمیه سروصدا می‌شود. گفتم بحث طلبگی که این حرف‌ها را ندارد. سروصدا می‌شود که بشود. من دلیل دارم که وجوهات شرعیه را هیچ‌کس نمی‌تواند بگیرد، مگر امام. امام کسی است که مسئولیت جنگ و صلح و همه امور امت در دست اوست. رساله را بردم و شاید ۷، ۸، ۱۰ هفته درباره آن بحث شد. خیلی بحث‌های جالبی بود. آن رساله چاپ شده است، البته خیلی محدود. اواخر بحث، یادم هست آقای آسید جعفر کریمی [عضو اصلی دفتر استفتای حضرت امام خمینی] گفت فلانی این نظریه شما که استدلال کردی و جز یکی دو نفر که زیر بار نرفتند، بقیه قبول کردند، امام هم این نظریه را دارد و معتقد است که به هرکسی نمی‌شود وجوهات را داد و باید به کسی داد که مسئولیت امت را به دست دارد. منتهی قبل از پیروزی انقلاب، مجتهدین در حدی اختیار گرفتن وجوهات داشتند و در همان حد هم وجوهات می‌گرفتند، ولی بعد از پیروزی انقلاب اگر وجوهات شرعیه می‌گیرند، امام به آنها اجازه می‌داد و در حقیقت دیگران با اجازه امام است که وجوهات می‌گیرند، و الا از لحاظ فتوای ایشان نمی‌توانند بگیرند. درست هم هست و یک بحث فقهی خیلی بیّـن است که من گاهی مکرر در جاهای دیگر هم بحث کرده‌ام. فرض کنید بنده مجتهد و مرجع و معروف هستم و مثلاً شش تا مدرسه هم ساخته‌ام و مرجع درجه اول هم هستم. فتوای من برای خود و مقلدینم حجت است، اما سهم امام برای چه می‌‌گیرم؟ فتوا حجت است که دلیل بر این نیست که سهم امام بگیرند. اینجاست که رهبری اگر مصلحت بداند، برای اداره حوزه و کارهای مفید به یک مرجعی اجازه می‌دهد که شما چون فقیه واجد شرایط هستید می‌توانید از وجوهات استفاده کنید. از نظر من همه مراجع و مجتهدین با اجازه شرعی ولیّ‌امر می‌توانند وجوهات بگیرند، وگرنه نمی‌توانند. این یک بحث دقیق فقهی است.

 

*از شناخت‌تان درباره ویژگی های رهبرمعظم انقلاب می‌فرمودید…

بله شناخت من از رهبر معظم انقلاب، از این سه چهار طریق بود که هرچه بیشتر رفتیم و من به ایشان نزدیک‌تر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصی‌شان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخ‌نما شده‌ای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشته‌اند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقه‌ای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار ساده‌ای است، ولی زندگی ولائی‌شان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از سراسر دنیا می‌آیند، باید آبروی کشور حفظ شود.

شما قطعاً بهتر از من می‌دانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند مردم با من سروکار دارند و می‌خواهند به من مراجعه کنند، علما می‌خواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمی‌روم. همین‌جا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.

 

* انتخاب مجدد حضرتعالی برای یک دورۀ دیگر به عضویت شورای نگهبان قانون اساسی از سوی حضرت آقا نشان از اعتماد ایشان به شما و دیدن توانایی لازم در این امر خطیر دارد. تلقی حضرتعالی در برابر این انتخاب چه بود؟

من به آقای جنتی گفته بودم که چه به لحاظ سنی و چه از نظر شرایط جسمی و کاری، نمی‌توانم به شورای نگهبان برسم و شما این مطلب را به ایشان منتقل کنید، مخصوصاً هم که شنیده‌ام ایشان دارند سیاست جوانگرایی را پیگیری می‌کنند و یکی دو فقیه برای شورای نگهبان کافی است، ولی دیدم که باز حکم مرا تمدید کردند و لازم می‌دانستم که خدمتشان بروم و هم با ایشان ملاقاتی داشته باشم و هم تشکر کنم که مجدداً اعتمادشان را به بنده از این طریق اعلام کردند.

جلسه استفتائی که گفتم بعدها به یک جلسه (چهارشنبه‌ها) تقلیل پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد و اعضای شورای نگهبان هم شرکت می‌کنند. منتهی من از روزی که باید با ویلچر رفت و آمد کنم، نرفتم. یکی دو بار با ویلچر رفته‌ام که فقط برای زیارت ایشان بوده است. هفته گذشته هم برای تمدید حکم و تشکر از ایشان رفتم. بعد از جلسه کمی صحبت و احوال‌پرسی کردند.

من به ایشان خیلی علاقه و ارادت دارم و بعد از امام هیچ‌کس به اندازه ایشان به گردن من حق ندارد. هم امام و هم ایشان خیلی به من لطف کردند. یک نکته از امام می‌گویم و یک نکته هم از ایشان می‌گویم و بحثم را ختم می‌کنم.

من این را مکرر نقل کرده‌ام و ایشان هم می‌دانند. من در دوران طلبگی سفری برای روضه‌خوانی رفته بودم. میزبان ما یک تاجر بازاری بود و اتاقی را هم در اختیار من گذاشته بود و به مسجد آن شهر می‌رفتیم. آن شهر هم هیچ چیزی نداشت جز یک مسجد و سیّـد محترمی که آدم بسیار خوبی بود، ولی سواد مختصری داشت. خدا رحمتشان کند. بسیار مرد شریفی بود. یک شب یکی از تجار شهر افطاری داده و تجار شهر، از جمله میزبان، ما را دعوت کرده بود. ایشان به من گفت که میزبان افطاری امشب، از شما هم دعوت کرده است. رفتیم و افطاری تمام شد. همه که رفتند میزبان به من گفت: شما بمانید. کارتان دارم. به میزبانمان گفتم: شما بروید و من بعداً می‌آیم. بگذارید ببینیم چه‌کار دارند. خلاصه می‌کنم. من می‌دانستم که ایشان حجره‌ای در بازار دارد و یکی از ملاکین آن شهر است. آدم معروف و متدینی بود و وضعیت مالی خیلی خوبی داشت. گفت: این شهر هیچ کسی را ندارد. فقط همین سیـّد روحانی را می‌بینی که وضعیتش معلوم است و منبر می‌رود. من نصف ثروتم را به تو می‌دهم که بمانی در این شهر و رونقی به این مسجد بدهی.

حالا من طلبه‌ای هستم که مثل همۀ طلبه‌‌ها در آن شرایط برای خرج روزانه‌ام مانده‌ام و برای روضه‌خوانی به آنجا رفته بودم. گفتم: من طلبه و محصل هستم و باید بروم. آن زمان من تازه به درس خارج امام در مسجد سلماسی رفته بودم. درس اصول امام، هشت سال طول کشید و شاید من  ۵-۶ ماهی بود که رفته بودم. من یک دوره کامل درس ایشان را رفتم. بالاخره گفت: من روز قیامت از شما نزد خدا شکایت خواهم کرد که قبول نکردی برای اسلام بمانی و کمک کنی. وقتی صحبت از قیامت پیش آورد گفتم: پس لااقل اجازه بده بروم و از استادم بپرسم. اگر استادم اجازه داد، می‌آیم و می‌مانم. پرسید: استادت کیست؟ گفتم: آقای خمینی

* حاج آقا روح الله

بله، حاج آقا روح الله. گفت: من ایشان را قبول دارم. خدا را شکر کردم. آمدم و رفتم خدمت امام و جریان را به عرض ایشان رساندم و گفتم چه باید بکنم؟ هر چه شما بفرمایید من همان کار را می‌کنم. خلاصه پاسخ امام این مضمون بود: «برای شما و امثال شما خیلی از وجوهات شرعیه و سهم امام هزینه شده است تا به اینجا رسیده‌اید و می‌توانید با مردم تماس بگیرید و صحبت کنید. از نظر من در ایام تعطیل واجب است که بین مردم بروید و صحبت و تبلیغ کنید و در حوزه نمانید ولی ایام تحصیلی هم واجب است در حوزه باشید و حق ندارید برای تبلیغ در بین مردم بروید. شما و امثال شما همین‌طوری که به اینجا نرسیده‌اید» خیلی خوشحال شدم و به آن آقا گفتم که جریان از این قرار است. من چند سال اسیر آن آقا بودم تا اینکه مسجد و مدرسه و کتابخانه و یک مجتمع فرهنگی در آن شهر ساخته شد و من هر سال در تعطیلی‌های ماه رمضان و محرم و صفر به آنجا می‌رفتم و همکاری می‌کردم تا این مجموعه ساخته شد.

این حقی است که امام به گردن من دارند. الحمدالله به مرکز حوزه آمدم و توانستم در حد خودم با انقلاب همکاری کنم و همراه انقلاب باشم. تا امروز که خدمت شما هستم خیلی راضی هستم که هر توفیقی دارم، در سایه راهنمائی امام هست، والا من این توفیق را نداشتم.

بعد از امام هم آقای خامنه‌‌ای واقعاً خیلی به گردن من حق دارند. داستان‌های مختلفی با ایشان داریم و برای من خیلی چیزها را گفته‌اند. برای مسولیت قوه قضائیه از من کمک خواستند و من دیگران را معرفی کرده بودم. بعد که رفتم خدمتشان، نمی‌دانم از کجا به این نتیجه رسیده بودند که من می‌توانم این کار را به عهده بگیرم. فرمودند همین که می‌گویی من از چیزی نمی‌ترسم، یک امتیاز بزرگ است. بعد هم هر مشکلی پیش می‌آمد، می‌فرمودند در جلسه فقهـا بیاور و مطرح کن. جلسات بسیار پرباری بود. شبیه جلسات استفتای آقایان مراجع که چند تن از فضلا را جمع می‌کنند.

 

*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات ومشکلات ناشی از تحریم‌ها و انواع توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفت‌های چشم‌گیری دست یافته. چه از جهت پیشرفت‌های علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرت‌های استکباری امریکا و اسرائیل و غرب  در جهان فرو ریخته. شکست‌های امریکا در صحنه‌های مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد امریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونه‌هایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنت‌طلب‌های خارج‌نشین می‌گویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به  عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟

قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصه‌های برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. یعنی رهبرمعظم انقلاب اگر رها کرده بودند، آن شخص تکیه‌گاهی برای جبهه مخالف می‌شد. و در حقیقت بزرگ‌ترین مشکل برای نظام درست می‌شد، ولی ایشان با نهایت درایت، در فراز و نشیب‌های متعدد، این شخص را نگه داشتند. حتی این شخص قهر کرد و در جلسات رسمی نیامد، ولی ایشان به روی خودشان نیاوردند. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.

اما سؤال که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیره‌ای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطه‌ای هستیم که همان‌طورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال امریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدم‌ها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخست‌وزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمی‌دانم،» اما برای شما می‌گویم. ترامپ اگر جرئت می‌کرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمی‌کرد. اما می‌داند که اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمی‌دانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر می‌کنیم که در سایه چنین رهبری زندگی می‌کنیم.

 

* آینده را با توجه به روندی که داشته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من فرمایش خود ایشان را نقل می‌کنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان می‌بردم که فرمودند: این را در کاغذ‌های من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید. وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: نگران نباشید. من هم به شما می‌گویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم می‌تواند کشور را اداره کند ان‌شاء‌الله تعالی. شما نگران نباشید.» من واقعاً نگرانم، اما ایشان چنین فرمودند. این که خودم چگونه هستم، مثل شما هستم، چون از اوضاع و احوال افراد مطلع هستم و از بعضی‌ها هم سخت گله دارم.

 

* البته منظور مسئله کلیت و آینده انقلاب بود.

جریان انقلاب ان‌شاءالله به دست حضرت بقیه‌الله(عج) می‌رسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من می‌بینم، این اساتید جوانی که من می‌بینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابی‌های درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده ان‌شاءالله آینده روشنی خواهد بود. همان‌طور که خود رهبری هم مکرر فرموده‌اند که افق آینده را روشن می‌بینم. ان‌شاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) می‌رسد.

من هم طلبه‌ای هستم که در همین حوزه بزرگ شده‌ام و افتخار می‌کنم که طلبه حوزه باشم و امیدوار هستم چند صباح دیگری را هم که زنده هستم، در خدمت انقلاب و امام و رهبری باشم. دعا بفرمائید خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.

*بسیار از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. از خداوند متعال صحت و سلامتی حضرتعالی را خواستاریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. احزاب / ۶
  2. احزب/۴۰
  3. احزاب / ۳۶
  4. نساء / ۵۹
  5. شعراء/۲۱۴
  6. مائده / ۶۷

 

29آگوست/19

ولی فقیـه، مسئولیت‌های نامحـدود و اختیارات ناکـافی

الف) در نظر بسیاری از مردم سررشته همه امور کشور در دست ولی‌فقیه است و قدرت اصلی و همه‌جانبه در اختیار اوست و اگر اراده رهبری برتحقق امری قرار گیرد آن امر قطعاً محقق خواهد شد!! و بر همین مبنا چنین استدلال می‌شود که اگر رهبری با روند یا تصمیمی در امور کشور مخالف باشند آن روند یا تصمیم متوقف شده و یا اساساً اتخاذ نخواهد شد و در نتیجه امکان ندارد که حرکتی در حاکمیت رخ بدهد و رهبری با آن مخالف باشد ولذا هر آن‌چه در عرصه حاکمیت روی داده و می‌دهد مورد تایید و خواست ولی فقیه است!

ب) نتیجه اولیه و البته خطرناکی که از این نگرش غلط به اذهان عامّه متبادر می‌شود آن است که مسئولیت هر آن‌چه در حاکمیت اتفاق افتاده و می‌افتد بر عهده رهبری نظام است (و این همان نتیجه‌ای است که دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب در دو دهه اخیر با اصرار تمام و از طریق رسانه‌های مجازی و شبکه‌های ماهواره‌ای و برخی مطبوعات کشور، سعی در اثبات آن داشته اند.) و به شکل خلاصه مسئولیت همه تخلفات و کم‌کاری‌ها و کارشکنی‌ها و مفاسد مالی و اداری و… برعهده رهبری است! (و بماند که برخی از نیروهای خودی برای تبرئه رهبری از این اتهامات، سعی داشته و دارند که رهبری را از این موارد منفی «بی‌خبر» بدانند، آن هم با این بهانه که اطرافیان رهبری همه اخبار و حقایق را به ایشان منتقل نمی‌کنند و…! که زیان این‌گونه توجیهات از ضرر اتهام اصلی کمتر نیست، چرا که اگر بناست رهبر از احوال مردم و مملکت «بی‌خبر» باشد چگونه صلاحیت ولایت بر امت را خواهد داشت؟)

ج) هرچند در قالب فقهی و براساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، حدود اختیارات رهبری همان محدوده اختیارات معصومین است (به تصریح حضرت امام(ره) ولی‌فقیه همان اختیارات رسول‌الله«ص» را در امور حکومتی داراست) اما باید توجه داشت در نظام جمهوری اسلامی ولی‌فقیه پذیرفته که در چهارچوب میثاقی به نام «‌قانون اساسی» به انجام وظایف خود بپردازد و قانون اساسی مبنای عمل رهبری، مردم و مسئولان در جمهوری اسلامی بوده و هست.(نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در سال۹۰ در سفر به کرمانشاه بر آن تاکید نمودند.) با پذیرش این حقیقت ساختار و صحنه قدرت در جمهوری اسلامی  به شکلی اساسی تغییر خواهد کرد تا آنجا که به گفته ریاست مجلس شورای اسلامی در اوایل سال ۹۸، بیش از ۹۰ درصد قدرت در امور اقتصادی و اجرایی و بودجه‌ای کشور در اختیار قوه مجریه است و این همان واقعیتی است که معمولاً به آن بی‌توجهی می‌شود. بر اساس قانون اساسی تنها عرصه‌ای که ولی‌فقیه در آن مسئولیت و اختیارات اجرایی بر عهده دارد، فرماندهی کل نیروهای مسلح است و بر خلاف تصور رایج، صدا و سیما و قوه قضاییه نهادهای زیر نظر و تحت‌امر رهبری نیستند! هر چند بر اساس قانون اساسی رئیس صدا و سیما توسط رهبر منصوب می‌شود اما در واقع و بر مبنای قانون اساسی، هیات نظارت بر صدا و سیما مرکب از نمایندگان قوای سه‌گانه بر صدا و سیما و عملکرد مدیریت آن نظارت دارد و قانون اساسی هیچ سازوکار و روشی برای اعمال مدیریت رهبری بر این سازمان پیش‌بینی نکرده و به همین علت است که ولی‌فقیه هیچ ابزار قانونی برای اعمال مدیریت بر صدا و سیما در اختیار نداشته و برخلاف تصور رایج، منویات و دیدگاه‌های رهبری نظام درباره نحوه اداره سازمان مذکور و کیفیت و محتوای برنامه‌های آن، فاقد ضمانت اجرای حقوقی و قانونی است! (رهبر معظم انقلاب چندین‌بار در بیانات علنی خود به این موضوع اشاره کرده‌اند). در واقع اختیار رهبری در عرصه صدا و سیما منحصر به عزل و نصب رئیس این سازمان می‌شود وامور مهمی مانند بودجه سازمان، ابزارهای قانونی و حقوقی برای اداره سازمان بر اساس راهبردهای مدنظر معظم‌له، در اختیار ایشان نیست و این دستگاه بیش از آن‌که تابع و پاسخگوی رهبری باشد از قوه مجریه (که بودجه سازمان را در دست دارد) و هیات نظارت تبعیت می‌کند و این در حالی‌است که عموم جامعه چنین تصور می‌کنند که به واسطه نصب ریاست سازمان توسط رهبری، صفر تاصد آن‌چه در صدا و سیما می‌گذرد بر اساس نظارت و مدیریت کلان ولی‌فقیه صورت گرفته و مورد تایید ایشان است.

د) در قوه قضاییه هم، اختیارات رهبری به عزل و نصب ریاست قوه منحصر است و قانون اساسی در خصوص سازوکار و نحوه اعمال دیدگاه‌های رهبری در این قوه ساکت است. در عمل و بنا به آنچه تا کنون رخ داده روسای قوه قضاییه بر اساس درک و استنباط خود به اداره این قوه پرداخته و هیچ روش و مقررات قانونی برای نظارت ولی‌فقیه براین قوه وجود ندارد و تنها ولایت‌پذیری رئیس و کارکنان این قوه است که ضمانت اجرای تحقق منویات رهبری در دستگاه قضا به حساب می‌آید! و این در حالی است که بر اساس باور و فهم عمومی جامعه، (صرفاً به دلیل نصب ریاست آن توسط ولی‌فقیه) این قوه کاملاً زیر نظر رهبری اداره می‌شود و هرآنچه در این دستگاه می‌گذرد را باید به حساب رهبری نظام گذاشت!! در قوه قضاییه نیز مانند صدا و سیما بحث بودجه به قوه مجریه باز می‌گردد و همین امر اهرم فشار مناسبی را برای اعمال نظرات در دستگاه قضا در اختیار دولت قرار می‌دهد.

و) سایر اختیارات رهبری (مانند تعیین نمایندگانی در شورای عالی امنیت ملی و تعیین فقهای شورای نگهبان و…) در حوزه عزل و نصب‌ها ربط مستقیمی به مسائل اجرایی کشور ندارد و برخی از حوزه‌های مهم اجرایی کشور مانند شهرداری‌ها، اکثر وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های تحت اشراف دولت، هیچ ارتباط سامان یافته‌ای با رهبری نظام نداشته و عملاً خارج از حوزه نظارتی و مدیریتی ایشان قرار دارند (اذعان رهبری به اجرای سند ۲۰۳۰ در برخی بخش‌های آموزش و پرورش علیرغم دستور صریح ایشان درخصوص ممنوعیت اجرای این سند در همه دستگاه‌ها و سازمان‌های موجود در کشور نمونه‌ای از این عدم اختیار است) و این مجموعه‌ها صرفاً به مافوق خود و یا شوراهای شهر و روستا و یا مجلس شورای اسلامی پاسخگو هستند. اما باور این واقعیت قانونی و حقوقی برای بسیاری از اعضای جامعه دشوار است و لذا در صورت برخورد با هرگونه مشکل یا نقصی در این دستگاه‌ها،  ولی‌فقیه را مسئول دانسته و توقع رسیدگی و حل مسئله را از ایشان دارند. (‌شاهد این مدعا انبوه نامه‌ها و شکایت‌های مردمی از این دستگاه‌ها و ادارات است که روزانه به دفتر رهبری ارسال می‌شود و دفتر رهبری جز ارجاع این نامه‌ها و شکایات به دستگاه‌های ذیربط چاره‌ای ندارد.)

ز ) تلخ‌تر از موارد فوق آن است که حتی در نیروهای مسلح (که رهبری به موجب قانون اساسی، برای اداره و نظارت و مدیریت بر آنها از ابزارهای قانونی و حقوقی کافی برخوردار است) مقوله بودجه و مباحث مالی در اختیار رهبری نبوده و تحت نظر و اختیار دولت و مجلس قرار دارد و این یعنی عدم تخصیص بودجه در زمان لازم و به میزان کافی، می‌تواند بخش قابل توجهی از اختیارات قانونی رهبری در نیروهای مسلح را نیز با اختلال مواجه کرده و مانع تحقق منویات و مطالبات ایشان از نیروهای مسلح گردد.

ح) از سوی دیگر به موجب قانون اساسی تعیین و ابلاغ سیاست‌های کلان نظام به قوای سه‌گانه و سایر دستگاه‌ها و سازمان‌های حاکمیتی از جمله وظایف رهبری است. اما قانون اساسی سازوکاری جهت ضمانت اجرای این سیاست‌ها در نظر نگرفته است. به بیان ساده، اگر یکی از قوا حاضر به اجرای سیاست‌های ابلاغی نبود و یا سیاست‌های مذکور را به شکل ناقص و غلط به اجرا گذاشت، رهبری نظام هیچ ابزار قانونی برای اجبار قوه مذکور به اجرای سیاست ابلاغی و یا تصحیح روش اجرای آن در اختیار ندارد و اگر قوه فوق کماکان به استنکاف خود ادامه دهد قانون اساسی هیچ اهرم فشار قانونی اعم از مجازات و نظائر آن برای تضمین اجرای سیاست‌های ابلاغی در اختیار رهبری قرار نداده است و عملاً اجرای سیاست‌های کلان  ابلاغی رهبری به قوای سه‌گانه بدون هرگونه ضمانت اجرا رها شده و قابل پی‌گیری نیستند.

ط) هر چند از رهبری نظام به عنوان شخص اول مملکت یاد می‌شود و ذهنیت جامعه از شخص اول مملکت تداعی کننده قدرتی تمام عیار و مطلق‌العنان است اما در عمل اختیارات قانونی محدودی به ولی فقیه داده شده و حتی عبارت ولایت مطلقه‌ی‌فقیه در اصل قانون اساسی نیز کمکی به حل این معضل نمی‌کند (چون صفت مطلقه بدون ذکر مصداق یا مصادیق معین و به صورت کلی آمده است). در عمل ولی‌فقیه بواسطه بزرگ نمایی‌های تبلیغاتی توسط دوستان ناآگاه و دشمنان زیرک به عنوان قدرتمند‌ترین فرد در نظام جمهوری اسلامی معرفی شده و می‌شود و همین امر زمینه را فراهم نموده تا آحاد جامعه سیل توقعات خود را از ایشان مطالبه نمایند و این یعنی مسئولیتی نامحدود را متوجه شخص رهبری نمودن! آن‌هم در حالی که ایشان از اختیارات محدود و معینی در قانون اساسی برخوردار است و با این اختیارات به هیچ وجه امکان پاسخ‌گویی به مطالبات نامحدود جامعه وجود ندارد و عملاً انبوهی از مطالبات و توقعات بدون پاسخ در جامعه باقی می‌ماند که به نوبه خود موجبات بروز نارضایتی از رهبری نظام را فراهم می‌کند. متاسفانه دولت‌ها و روسای جمهور در ایران با علم به این موضوع  ناکارآمدی‌ها، ناتوانی‌ها و ضعف‌های خود را متوجه رهبری نظام نموده و از کمبود اختیارات، ناله و فغان سر می‌دهند و اختیارات وسیع رهبری را مانع اقدامات خود عنوان می‌کنند و اکثریت  جامعه نیز بر مبنای همان باور غلط، چنین اتهامی را پذیرفته و عبارات آشنای زیر را به کار می‌برند: «فلانی (‌رئیس جمهور وقت) می‌خواست کاری بکند اما نگذاشتند!» یا «اختیارات فلانی کافی نبود والا چه‌ها که نمی‌کرد!» و خروجی این سیاست ناجوانمردانه این خواهد بود که روسای جمهور با خیال راحت از این که توقعات و نارضایتی‌های عمومی متوجه رهبری نظام خواهد شد با خیال راحت بر اریکه قدرت تکیه زده و امکانات و بودجه بیت‌المال را صرف بازی‌های جناحی و سیاسی کاری‌های خود نموده و هنگام بروز نارضایتی، انگشت اتهام را (به شکل مستقیم یا غیر مستقیم) به سوی رهبری نشانه رفته و خود  با شعار «کمبود اختیار» و «‌نگذاشتند» از بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند و در عمل هزینه ناکارآمدی‌های خود را از حساب مشروعیت رهبری می‌پردازند!.

ی) این‌روند ظالمانه به دلایل مختلفی نباید ادامه پیدا کند، هم به این دلیل که امکان ادامه آن روز به روز کاهش می‌یابد (چون مشروعیت رهبری نمی‌تواند تا همیشه جبران کننده ناکارآمدی دولت‌ها و روسای جمهور باشد) و هم به این دلیل که هر مسئولی باید پاسخ‌گوی اختیارات و اقدامات خود باشد و عادلانه نیست که ناتوانی مسئولان ناکارآمد و غافل اما دارای اختیارات فراوان به حساب رهبر گذاشته شود. آن هم رهبری که برای انجام وظایف قانونی خود هم فاقد اختیارات قانونی کافی است. در وهله نخست لزوم بروز و ظهور و تداوم ارزش‌ها و فرهنگ انقلاب اسلامی ایجاب می‌کند تا صدا و سیما به شکلی کامل در اختیار ولی‌فقیه باشد تا منویات و مطالبات ایشان از رسانه ملی (که همان ترویج هنرمندانه ارزش‌ها و فرهنگ انقلاب اسلامی است) به کامل‌ترین وجه محقق گردد و این مهم ممکن نخواهد بود جز با اصلاح قانون اساسی به گونه‌ای که رهبری برای تحقق سیاست‌های کلان نظام در رسانه ملی از ابزارهای قانونی کافی برخوردار باشد. همچنین با اصلاح اصول مربوط به قوه قضاییه، اختیارات و اهرم‌های قانونی کافی برای اعمال نظارت توام با ضمانت اجرا در این قوه برای ولی فقیه در نظر گرفته شود تا ایشان بتواند ضمن پاسخگویی به مطالبات مردم در حوزه عملکرد قوه قضاییه، از این قوه به عنوان اهرمی قانونی جهت اصلاح مفاسد و بی‌عدالتی‌های موجود درنظام بهره‌برداری کند.

ک) از دیگر موارد لزوم اصلاح قانون اساسی، بازنگری این قانون جهت دادن اختیارات متناسب با مسئولیت‌ها به رهبری نظام است. وقتی قانون اساسی وظیفه تعیین سیاست‌های کلی نظام و ابلاغ آنها به قوای سه‌گانه را به ولی فقیه سپرده، باید ضمانت اجرای این سیاست‌ها و اهرم اجرایی و نظارتی لازم جهت رصد میزان تطابق برنامه‌های قوای سه‌گانه با سیاست‌های ابلاغی را هم به رهبری نظام بسپرد و این مسئله یکی از موارد لزوم اصلاح قانون اساسی است چرا که بدون وجود ضمانت اجرا و اهرم‌های نظارتی و اجرایی پیش‌گفته، سپردن این مسئولیت (تعیین سیاست‌های کلی نظام و ابلاغ آنها) به رهبری فقط بار مسئولیت‌های بدون اختیار ایشان را سنگین می‌کند و نقطه مقابل «بسط ید ولی‌فقیه» خواهد بود.

ل) در وهله اول مصالح کشور و انقلاب اسلامی و در مرحله بعد عدل و انصاف حکم می‌کند کفه مسئولیت‌های رهبری با کفه اختیارات ایشان در قانون اساسی متوازن باشد و متناسب با هر مسئولیت، اختیار لازم جهت ایفای آن به ولی‌فقیه سپرده شود تا شاهد افزایش حضور و بروز اندیشه و نگرش ولایت‌فقیه در همه عرصه‌های حکمرانی در جمهوری اسلامی باشیم.

 

29آگوست/19

قائدۀ حکومت و اقتـدار در قدیـر

دراسلام چهار عیدداریم: عید فطر، عید قربان، عیدجمعه و عید غدیر، ولی عید غدیر بر همه آنها برتری دارد. حضرت صادق «ع» فرمودند: «روزجمعه، روز نظافت و پاکیزگی و عید مسلمین است. و این جمعه برتر از(عید) فطر و قربان است و غدیر خم در روز هجدهم ذی‌حجه برترین اعیاد است.»(۱)

از حضرت صادق«ع» سئوال شد: «آیا برای مؤمنین عیدی غیر از فطر و قربان و جمعه وجود دارد؟» فرمودند: «بلی، برای مؤمنان عیدی بزرگ‌تر است که امیر مؤمنان علی«ع» درحال قیام نگه داشته شد (دستش توسط پیامبر«ص» بالا رفت) و ولایت (و امامت) او را برگردن مردان و زنان در غدیر خم گره زد. سپس فرمودند: «(این حادثه) روز هجدهم ذی‌حجه بود. عمل خیر در این روز برابر با هشتاد ماه است…و مردان بر خانواده خویش (از نظر رزق وروزی) توسعه دهند.»(۲)

تمامی اعمال در آن روز فضیلت ویژه‌ای دارد از جمله زیارت امیر مؤمنان علی«ع».

حضرت رضا«ع» به ابی نصر فرمودند: «ای پسر ابی نصر! هرجا بودی در روز غدیر خود را به(قبر) امیرمؤمنان علی«ع» برسان. به‌راستی که خداوند برای تمام مردان و زنان مؤمن (به ازای زیارت علی«ع») گناهان شصت ساله ایشان را می‌بخشد و (در این روز) چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب‌های قدر و روز عید فطر از آتش جهنم آزاد می‌شوند. یک درهم به برادران آگاه (و امامت‌شناس) دادن برابر با هزار درهم است. پس در این روز به برادران (دینی) خود تفضل و هر زن و مرد مؤمن را خوشحال کن.»(۳)

پیامبر«ص» فرمودند: «فَلیُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ باید حاضران داستان غدیر را به غایبان برسانند.»(۴)

از امام علی«ع» نقل شده است که فرمودند: «باید حاضر به غائب و نزدیک به دور (جریان غدیر را) برساند و باید غنی به فقیر و قوی به ضعیف (از نظر مالی) کمک کند. رسول خدا«ص» مرا به این مسئله دستور داده است.»(۵)

طبق نقل ابونصر جمعیت زیادی نزد حضرت رضا«ع» حضور داشتند که سخن از روز غدیر به میان آمد. حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مردم فضیلت این روز(غدیر) را واقعاً می‌شناختند، هر روز ملائکه با آنها ده نوبت مصافحه می‌کردند و اگر من از طولانی شدن (سخن) اکراه نداشتم، فضایل این روز را و آنچه که در این روز به کسانی که آن را شناختند عطا می‌شود و به حساب نمی‌آید، بیان می‌کردم.»(۶)


۱٫امامت اساسی‌ترین رکن اسلام

عباس‌بن عامر از امام باقر«ع» نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و به هیچ چیز به اندازه ولایت تاکید نشده است؛ ولی مردم چهارتا را گرفتند و ولایت را رها کردند.(۷)

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که هیچ چیزی در بین ارکان اسلام مثل ولایت اهمیت ندارد و در غدیر مسئله امامت و ولایت مطرح شد لذا طرح و توسعه آن اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسئله ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به یک ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است…(۸)

آن کسی که ولی و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بعد این که او هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست! بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و اینکه ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجّه قرار می‌گیرد. قضیه حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجّه است

  1. کامل شدن دین

هر چیزی نقطه اوج و کمالی دارد. میوه وقتی می‌رسد، به اوج کمال خود می‌رسد. انسان هم رشد و کمالی دارد. اوج رشد جسمانی و کمال عقلانی انسان تا چهل سالگی است. اسلام نیز به عنوان یک پدیده، اوج و کمالی دارد. روز کامل شدن دین اسلام روز غدیر است که تکلیف امامت مشخص می‌شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الْیَومَ أَکمَلتُ‏ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً: امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(۹)

از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» روایت است که این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر«ص» در روز غدیر خم، و در حین بازگشت از حجه‌الوداع، على«ع» را براى مردم پیشوا قرار داد. مى‏فرمایند: «آخرین امر واجبى که خداوند نازل فرمود، همین است. بعد از آن دیگر فریضه‏اى نازل نشد.» و فرمودند: «هر کسی را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار. یارانش را یارى و دشمنانش را خوار کن.»(۱۰)

حضرت رضا«ع» فرمودند: «امامت و تعیین امام از (لوازم) کمال دین است و پیامبر«ص» از دنیا نرفتند، مگر اینکه مسائل اصلی دین را برای امت خویش بیان کردند و راه‌ها را به روشنی به آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی«ع» را به عنوان شاخص و امام برای امت تعیین کردند و تمامی مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، برای آنان بیان فرمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدای عزیز و جلیل (قرآن) را رد کرده و هرکسی که کتاب خدا را رد کند کافر است.»(۱۱)

  1. ابلاغ نکردن امامت مساوی با عدم رسالت است

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهدِی الْقَومَ الکافِرین‏: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کامل (به مردم) برسان! و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.»(۱۲)

عیاشى در تفسیر خود با واسطه‏هایى از ابن عباس و جابربن عبد‌اللّه روایت کرده است که، «خداوند پیامبر«ص» را مأمور کرده بود که على «ع» را به خلافت نصب کند؛ لکن بیم داشت که بگویند پسر عموى خود را برگزیده است و از او انتقاد کنند. از این رو این آیه را بر پیامبر«ص» نازل فرمود. او در روز غدیر خم، على«ع» را به رهبرى مسلمین منصوب کرد.»

در روایات مشهورى از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» نقل شده که: «خداوند به پیامبر وحى کرده بود که على را جانشین خود گرداند. مى‏ترسید این کار بر گروهى گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر«ص» را بر این کار تشجیع کند.» مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و کتمان کنى، گویى هیچ‌یک از ماموریت‌هاى خود را انجام نداده‏اى و از لحاظ استحقاق کیفر تفاوتى ندارند.

  1. مدح علی«ع» و اهل‌بیت«ع» توسط ملائک

حضرت رضا«ع» فرمودند: «و آن روزی است که خداوند به جبرئیل دستور می‌دهد که کرسی کرامت الهی را در مقابل بیت‌المعمور نصب کند و جبرئیل بر آن بالا رود و تمام ملائک از تمام آسمان‌ها پیرامون او گرد می‌آیند، مدح و ثنای آل محمد«ص» را می‌گویند و برای شیعیان علی و امامان «ع» و محبین آنها از فرزندان آدم استغفار می‌کنند و روزی است که خداوند به کاتبان اعمال دستور می‌دهد که از روز عید غدیر تا سه روز از محبان اهل‌بیت«ع» و شیعیان آنها رفع قلم ‌شود و خطاهای آنان را به عنوان احترام به محمد«ص» و امامان«ع» ثبت نکنند و آن روزی است که خداوند برای محمد«ص» وآلش«ع» و بستگانش قرار داده است.»(۱۳)

۶٫بزرگ‌ترین عید

نامگذاری‌ها در دستگاه الهی بی‌تناسب و بی‌حکمت نیستند. اگر روزی به عنوان اکبر و برتر نامیده می‌شود قطعاً جریانی در آن روز رخ داده که باعث برتری آن شده است. در حدیثی از حضرت رضا«ع» آمده است: «و روز برطرف شدن سختی و پاک شدن وبال (گناهان) و روز بخشش و عطا و روز نشر علم و روز بشارت و روز عید اکبر است و روزی است که در آن دعا مستجاب می‌شود و روز جایگاه بزرگ است.»(۱۴)

مقام معظم رهبری می‌فرماید: «غدیر در آثار اسلامى ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا – در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید – ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سال‌هاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم – اما چنانچه حکام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان – یا حداکثر ارتباطات محله‌اى – چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود(۱۵)

  1. ۷٫ روز بعثت انبیا وانتصاب اوصیاست

تجمیع بعثت انبیا و انتخاب اوصیا در یک روز رمزی دارد که نشان می‌دهد این روز در نزد خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد و در واقع تاکیدی است از خداوند برای انسان‌ها که به اهمیت چنین روزهایی واقف باشند و ارزش لازم را برای چنین روزهای قائل شوند.

حضرت رضا«ع» فرمودند: «مثال مؤمنانی که ولایت امیر مؤمنان«ع» را در روز غدیر قبول کردند، مانند ملائکه‌ای است که بر آدم سجده کردند و مثل کسانی که ولایت را در غدیر نپذیرفتند، همانند ابلیس است.»(۱۶)

از حضرت صادق«ع» نقل شده است که فرمودند، «…و روز غدیر روزی است که موسی«ع»، هارون را به عنوان علم (و پیشوا) نصب کرد؛ لذا برای شکرگذاری خدای بلند مرتبه در این روز روزه گرفت. و روز غدیر روزی است که عیسی«ع» وصی‌اش شمعون صفا را (معرفی و وصی بودن او را) علنی کرد. پس برای تشکر از خدای عزیز و جلیل روزه گرفت و روز غدیر روزی است که پیامبر خدا«ص» علی«ع» را برای مردم علم و پیشوا قرار دادند و فضیلت و وصی بودن او را آشکار ساختند.»(۱۷)

در نتیجه عید غدیر در واقع عید انبیاء واوصیا واولیاست.

  1. غدیر و ناله شیطان

شیطان کسی نیست که در هرجائی صدایش بلند شود و ناله سر بدهد، مگر جایی که سخت احساس خطر کند. یکی از این روزها، روز انتخاب علی«ع» به امامت بود؛ چون شیطان احساس کرد وجود حجت خدا در هر زمان مانع نقشه‌های اوست و عامل هدایت انسان‌ها می‌شود.

جابر از حضرت باقر«ع» نقل کرده است که فرمودند: «هنگامی که پیامبر«ص» در روز غدیر دست علی«ع» را (به عنوان ولایت و امامت) گرفتند، ابلیس آنچنان در بین سربازانش ناله زد که همه از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند، «ای سید و مولای ما! چه چیز شما را به درد آورده است؟ تا کنون ناله‌ای وحشتناک‌تر از این ناله از شما نشنیده بودیم.» شیطان گفت، «این پیامبر کاری کرده که اگر تمام شود (و مردم مخالفت نکنند) هرگز خدا معصیت نخواهد شد.»(۱۸)

این همان است که فاطمه زهرا«س» فرمودند: «قسم به خدا! اگر حق را به اهلش واگذار و از عترت رسول خدا«ص» اطاعت می‌کردند، دو نفر هم در باره خدا با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و خلافت را نسل گذشته به نسل بعدی به ارث می‌گذاشت تا قائم ما که نهمین فرزند از نسل حسین«ع» است قیام کند.»(۱۹)

جمع‌بندی:

راز برتری غدیر این است که با امامت امام علی«ع» دین کامل می‌شود و نعمت‌ها به حد اعلای خود می‌رسند. امامت از ارکان مهم دین است که اگر ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر«ص» انجام نشده است. در این روز، ولایت برتمام هستی عرضه شده است و تمام انبیا در چنین روزی مبعوث شدند و اوصیای خود را در چنین روزی انتخاب کردند و آن را روز عید نامیدند و در آسمان‌ها از آن به نام عید اکبر یاد می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در باب نتیجه‌گیری از حادثه غدیر می‌فرمایند: «قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمن‌ها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید،(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چهارم،۱۳۹۱ ق.، ج. ۵، ص.۶۶

۲٫همان، ج.۷، ص.۳۲۵، ح.۶

۳٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج.۶ ، ص.۲۴

۴٫کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، نشر الهادی، قم، اول۱۴۰۵ ق. ، ج.۲، ص.۸۵۷

۵٫وسائل الشیعه، حر عاملی، موسسه آل‌البیت «ع»، قم،۱۴۰۹ ق.، ج.۱۰، ص.۴۴۵، ح۱۳۸۰۴

۶٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.، ج.۶ ، ص ۲۵

۷٫المحاسن، احمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم. اول، ج.۱ ، ص. ۲۸۶٫

۸٫حدیث ولایت، ج۷، ص۱۸۰

۹٫مائده/۳

۱۰٫ترجمه تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، انتشارات فراهانی، تهران، اول۱۳۶۰، ج.۶، ص. ۲۰۵٫

۱۱٫کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۸۸ق. ج.۱، ص۱۹۹٫ عیون‌الاخبارالرضا، شیخ صدوق، نشردارالعلم، قم، ۱۳۷۹ق. ، ج.۱، ص.۱۷۹تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، ص.۵۱۴ بحار الانوار، ج.۲۵ ، ص.۱۲۱

۱۲مائده/۶

۱۳٫قبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴٫

۱۴٫همان

۱۵ .۱۶/۱/۷۸

۱۶٫اقبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴

۱۷٫وسائل الشیعه، حر عاملی، احیاءالتراث، بیروت چهارم، ۱۳۹، ق.، ج.۵٫ ص۳۲۸٫، ذیل حدیث ۱۲

۱۸٫بحارالانوار، ج.۲۷، ص۲۵۶، ج.۴۰

۱۹٫همان ج.۳۶، ص ۳۵۳

  1. ۳۰/۶/۹۵

 

29آگوست/19

گزینـش کارگزاران دولتـی و نظـارت بر آنهـا

« ثُمَّ انظُر فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاستَعمِلْهُمُ اختِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِم مُحَابَاهً وَأَثَرَهً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَورِ وَالخِیَانَهِ. وَتَوَخَّ مِنهُم أَهلَ التَّجرِبَهِ وَالحَیَاءِ، مِن أَهلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَهِ، وَالْقَدَمِ فِی الاِْسلاَمِ المُتَقَدِّمَهِ، فَإِنَّهُم أَکرَمُ أَخلاَقاً وَأَصَحُّ أَعرَاضاً، وَأَقَلُّ فِی المَطَامِعِ إِشرَاقاً، وَأَبلَغُ فِی عَوَاقِبِ الاُْمُورِ نَظَراً…»(۱)

«آنگاه در امور کارگزارانت بنگر و آنان را پس از آزمایش به کار بگمار و از روی میل شخصی و خودسری به ولایت مگمار که این دو چیز جامع همه شاخه‌های ستم و خیانت‌اند و از میان آنان کسانی را که باتجربه و باحیا هستند برگزین، کسانی که از خاندان‌های اصیل و شایسته و با سابقه درخشان در اسلام باشند. آنان که از نظر اخلاق برجسته‌ترین و از جنبه حیثیت شایسته‌ترین و کمتر در فکر طمع‌کاری‌ و در عواقب امور باریک‌بین‌ترند. آنگاه هزینه زندگی آنان را فراوان ساز که این کار به آنها کمک می‌کند که در اصلاح خویش بکوشند و از دست‌اندازی به اموالی که دراختیار آنهاست بی‌نیاز شوند و محبت را بر آنان تمام می‌کند که عذری برای مخالفت با امر تو یا خیانت به امانت نداشته باشند.

آنگاه به عملکردشان رسیدگی کن و ناظران پنهانی از اهل صدق و وفا بر آن بگمار، زیرا مراقبت پنهانی از اعمالشان آنان را وادار می‌کند که امانت را رعایت کنند و با مردم روش مدارا پیش گیرند و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن که هرگاه یکی از آنها به خیانت دست زد و بازرسان تو به اتفاق از خیانت او خبر دادند، این گواهی کافی است که وی را تنبیه و به اعمالش مؤاخذه کنی و داغ خیانت بر او گذاری و ننگ تهمت و بدنامی را بر گردنش بیاویزی.»

این بخش از منشور حکومتی امام در زمینه مدیریت شامل دو بخش است:

گزینش

نظارت

 

۱ـ گزینش دقیق و هوشمندانه

*گزینش کارگزاران، به‌ویژه در پست‌های کلیدی نباید از روی ساده‌اندیشی و سهل‌انگاری و خوش‌بینی بیجا باشد تا افراد دغل‌باز و فریبکار نتوانند خود را در نظام اسلامی و مدیریتی جا بزنند و با خیانت و نیرنگ چهره نظام را آلوده کنند.

*کوتاهی کردن در این امر مهم و حیاتی خود نوعی خیانت و ستمکاری در حق ملت و دین است.

ملاک گزینش‌ها از منظر منشور حکومتی امیرمؤمنان(ع) عبارتند از:

۱ـ اصالت خانوادگی و فامیلی، نه انسان‌های بی‌ریشه و فرصت‌طلب که در پی موج‌سواری‌اند.

۲ـ سابقه اسلامی ریشه‌دار و مطمئن در زندگی.

۳ـ تجربه و تخصص در کار و مسئولینی که به عهده می‌گیرند. مسئولیت باید در حوزه تخصص باشد، نه غیر آن.

۴ـ حیا و شرم همراه با تقوا و نجابت تا در پرتگاه‌های گناه و خیانت سقوط نکنند.

۵ـ اتصاف به اخلاق و فضائل انسانی و حسن شهرت و خوشنامی که موجب آبروی نظام است.

۶ـ پیراستگی از طمع و آزمندی و چشم دوختن به مادیات و منصب و مقام.

۷ـ حزم و دوراندیشی و آینده‌نگری و داشتن چشم‌انداز و برنامه‌ریزی برای آینده کشور و ملت.

اینها مواردی هستند که امام علی(ع) در منشور حکومتی به مالک اشتر توصیه فرمودند و در حقیقت ملاک‌ها و معیارهای گزینش وزرا، رجال، مدیران و عوامل اجرائی در هر عصر وزمانه‌ای هستند، نه گرایش‌های خودساخته جناحی و گروهی که متأسفانه دامنگیر بسیاری شده و مصالح نظام به پای آن قربانی می‌شوند و عامل تفرقه و اختلاف است.

سوء مدیریت و ضعف مدیریت دو عاملی هستند که منافع ملی را در معرض مخاطره قرار می‌دهند و دشمن از آنها در جهت نیل به اهداف خود بهره‌برداری می‌کند.

*تخصص و تعهد و التزام عملی به اسلام و اصول اخلاقی و عشق به خدمت نیاز مبرم جامعه اسلامی است.

*وارستگی از زیاده‌خواهی مادی و به عبارت امروز اشرافیگری و تجمل و رفاه‌زدگی از لوازم فوری و ضروری نظام اسلامی است.

*سپردن مسئولیت‌ها به تناسب تخصص و کاردانی از ضرورت‌های دیگر است که امام(ع) به آن امر فرموده‌اند و باید جداً مدنظر کارگزاران و مسئولان باشد.

ویژگی‌های فوق را می‌توان در یک عبارت موجز و متناسب با فرهنگ روز یعنی واژه «انقلابی» خلاصه کرد. یک مدیر انقلابی می‌بایست از این ویژگی‌ها برخوردار باشد. متأسفانه این گونه مدیران انگشت‌شمارند و باید چراغ به دست گرفت و آنها را جستجو کرد.

اگر مدیرانی با روحیه انقلابی و جهادی در صحنه باشند، همان گونه که جوانان انقلابی ما در برابر عوامل پلید استکباری ایستادند و در راه آرمان‌های اسلام و انقلاب سر و جان دادند، دشمنان اسلام به خود جرئت نمی‌دادند هر روز نقشه جدیدی برای ملت ما طراحی کنند.

جان سخن اینکه مسئولیت‌ها می‌بایست به نسل انقلابی و جهادی سپرده شوند تا همان گونه در ساقط کردن پهپاد امریکایی و توقیف کشتی انگلیسی متجاوز دیدیم، پاسخ دشمن را به گونه‌ای دندان‌شکن کف دست او بگذارند.

نکته قابل ذکر اینکه سلامت و درستکاری کارگزاران در سلامت جامعه تأثیر انکارناپذیری دارد. امام علی«ع» می‌فرمایند، «اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِم» شاید یکی از دلایل ولنگاری‌ها در جامعه، بازتاب برخی عملکردهای نامناسب باشد. به قول سعدی:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

برآورند غلامان او درخت از بیخ.

باید افرادی وارسته و جهادی و انقلابی در صحنه باشند تا در برابر ویژه‌خواری‌ها بایستند و قهرمانان سکه و دلار میدانداری نکنند؛ لجام گسیختگی اقتصادی و اخلاقی را با قدرت مهار کنند و در یاری مردم محروم که صاحبان اصلی انقلابند بکوشند. باری ضرورت امروز کشور اقتباس از مدیریت علوی است که در نهج‌البلاغه پیش روی ما گشوده است.

به نامه آن حضرت به عثمان‌ بن حنیف بنگریم که به خاطر حضور در مهمانی عروسی یکی از اعیان بصره چگونه مورد عتاب قرار می‌گیرد و حضرت چه درس جانانه‌ای می‌دهند که چرا بر سر سفره‌ای نشسته که اغنیا متمتع و فقرا از آن محروم‌اند؟!(۲)

به رفتار آن حضرت با برادرش عقیل بنگریم که گرد گرسنگی بر چهره کودکانش نشسته بود و تنها مقداری جو یا خرمای اضافی از بیت‌المال از برادر خود که حاکم مسلمین بودند، درخواست کرد و امام با هشدار و انذار برادرشان را تنبیه ‌کردند که داستان آن معروف است.(۳)

در نامه آن حضرت به اشعث بن قیس حاکم آذربایجان آمده است: «ان عملک لیس لک تطعمه و لکنه فی عنقک آمائه و انت مسترعی لمن فوقک…؛ کاری که برعهده تو نهاده شده (مسئولیت حکومتی) طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت. از تو خواسته شده فرمانبر مافوق خود باشی. تو حق نداری به دلخواه خود در اموال رعیت تصرف کنی، مگر طبق فرمانی که از امام به تو برسد. در دست تو اموالی است از اموال خداوند بزرگ و تو یکی از خزانه‌دارهای آن هستی تا آن را به من تسلیم کنی. امیدوارم برای تو فرمانروای خوبی باشم.»(۴)

تأمین حقوق کارکنان

رسیدگی به هزینه زندگی کارگزاران توصیه دیگری است که امام خاطرنشان ساخته‌اند. یکی از پرتگاه‌های انسان از جمله مسئولان مسائل مالی هستند، زیرا چنانچه مسئولی تأمین نباشد، باب سوءاستفاده و رشوه و فساد بر او گشوده می‌شود و انسان‌های سست عنصر سقوط می‌کنند، لذا تأمین زندگی کارکنان دولت از الزامات حکومتی است.

البته این بدان معنا نیست که باب افراط و تفریط و تبعیض در حقوق کارکنان گشوده شود. تأمین نیازمندی‌ها به شیوه معقول و عادلانه، نه به گونه‌ای که یک مسئول دولتی ده برابر یا بیست برابر یک کارمند یا کارگر حقوق بگیرد. دیدیم که فاصله‌های حقوقی و نجومی در کشور که تبدیل به چالش‌ بزرگی شد که نه تنها خروج از عدالت است، بلکه تبعیض و خیانت و سوءاستفاده را به همراه دارد. وظیفه دولت و مجلس است تا با دقت به این گونه موارد رسیدگی و عدالت نسبی را برقرار کنند.

در نظام اسلامی اشرافی‌گری جایگاهی ندارد. امام خمینی فرمودند:

«کاش کاخ‌نشینان حال دردمندان جامعه را مشاهده می‌ کردند.»

«اگر همراهی این توده‌های محروم نبود، حکومت نمی‌توانست برقرار باشد.»

«آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»

حضرت امام از این گونه هشدارها بسیار دارند. به سیره و صحیفه امام بنگریم تا دستخوش استحاله تدریجی نشویم و اشتباهاتمان را جبران کنیم.

ملت را دست‌کم نگیرید که با وجود مشکلات اقتصادی و تورم بی‌مهار و گرانی‌های نامعقول که اغلب از سوءمدیریت و عدم نظارت و فرصت‌طلبی‌ها نشأت گرفته، همچنان پای آرمان‌های انقلاب اسلامی ایستاده و با بصیرت انقلابی لب به شکایت نمی‌گشاید که برای دشمن مجال و فرصت فراهم نشود. واقعاً از این مردم خوب، بابصیرت، متعهد و مؤمن درس بیاموزیم و اینها الگوی ما باشند.

نظارت بر کارگزاران

نظارت بر عملکرد کارکنان و کارگزاران مطلب دیگری است که در این بخش از منشور حکومتی امام(ع) آمده است، «ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم…؛ آنگاه به عملکردشان رسیدگی کن و ناظرانی پنهانی از اهل صدق و وفا بر آنان بگمار…».

امام علی(ع) در این بخش چند نکته را در باب نظارت بر کارکنان خاطرنشان ساخته‌اند:

۱ـ رئیس دولت باید عملکرد زیرمجموعه خود را زیرنظر بگیرد و ارزیابی کند و هرگاه از اصول پذیرفته شده

نظام تخطی کردند به‌سرعت واکنش مناسب نشان دهد و اگر تذکر سودمند نبود، آنان را عزل و برکنار کنند.

۲ـ مسئولان باید نیروهای اطلاعاتی کارآمدی را بگمارند تا عملکرد کارگزاران را زیرنظر داشته باشند. این ناظران باید افراد صادق و امینی باشند که از مسیر عدل و حق خارج نمی‌شوند و صدق و امانت را لحاظ می‌کنند تا حیثیت افراد لکه‌دار نشود. هرگاه گزارشی برخلاف شئونات نظام اسلامی داده شد، مقام عالی باید واکنش مناسب داشته باشد، تذکر دهد و حتی فرد متخلف را محاکمه و در صورت لزوم از مقامش برکنار کند.

در حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این قبیل موارد بسیارند است که در نهج‌البلاغه نمونه‌هائی از آنها ذکر شده‌اند. سیره علوی می‌بایست الگوی عمل دولتمردان باشد. در نامه به مالک اشتر امام علی(ع) در باب نظارت بر عوامل دون و برخورد با تخلف آنها می‌فرمایند، «بترس از یاران نزدیک خود که هرگاه یکی از آنها دست به خیانت زد و بازرسان تو به اتفاق از خیانت او گزارش دادند، این گواهی کافی است که وی را تنبیه کنی و داغ خیانت بر او بگذاری.»

خلاصه آنکه حکومت اسلامی با کسی شوخی ندارد و مصالح نظام اسلامی را نباید فدای اطرافیان و نورچشمی‌ها کرد که خیانت به اسلام و مسلمین قابل مصالحه نیست.

شایسته است که یک بار دیگر این بخشنامه را مرور کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نامه ۵۳ نهج‌البلاغه.

۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۵٫

۳ـ خطبه، ۲۲۴٫

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵٫

29آگوست/19

منطق مقاومت

حضرت امام خمینی(ره):

*در مقابل مشکلات باید مقاومت به خرج داد. اگر بنا باشد که ما در مشکلات عقب‌نشینی و سستی کنیم، نهضت ما نمی‌تواند پیش برود لکن در مقابل مشکلات باید مردانه قیام و مردانه مقاومت [کرد]. شماها، زن و مردتان، شجاعانه قیام کردید و دست اجانب را کوتاه کردید و دست چپاولگرها را از خزائن مملکتتان کوتاه کردید؛ و شجاعانه باید به پیش بروید و مقاومت کنید.(صحیفه امام ج۹ ص۴۹۴)

*ما امریکا را خوب می‌شناسیم و می‌دانیم که می‌توانیم در برابرش مقاومت کرده و از شرف‌مان دفاع کنیم. ما نشان داده‌ایم که در برابر بی‌عدالتی بزرگ او… می‌توانیم مقاومت کنیم. ما باید بر امریکا غلبه کنیم و او را در همه منطقه شکست دهیم.(صحیفه امام ج۱۲ ص۳۴)

*آیا پیغمبر اکرم(ص) در مقابل سختی‌ها عقب‌نشینی کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیاء و پیغمبراکرم(ص) را انجام می‌دهیم باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‌ها کوتاه گردد.(صحیفه امام ج۱۹ ص۴۵)

 

آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدظله‌العالی:

*هزینه‌ی تسلیم شدن بمراتب بیشتر از هزینه‌ی مقاومت کردن و ایستادگی کردن است. بله، ایستادگی کردن ممکن است هزینه‌ای داشته باشد، امّا دستاوردهای بسیار بزرگی دارد که صدها برابر آن هزینه برای ملّت‌ها ارزش دارد؛ امّا تسلیم شدن در مقابل دشمن عنود و لجوج و خبیث، جز لگدمال شدن، جز ذلیل شدن، جز بی‌هویّت شدن هیچ اثری ندارد.(۹/۴/۹۷)

*در مقابل دشمن، «عقب‌نشینی» مشوّق دشمن است؛ در مقابل دشمن، «ایستادگی» موجب عقب‌رفت دشمن است. وَلَو قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الأَدبَارَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا* سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبدِیلًا؛(۱) این سنّت الهی است: اگرچنانچه در مقابل ظلم و استبداد و زورگویی و خباثت‌ها و جنایت‌های جنایتکاران عالم بایستید، قطعاً مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند؛ این قرآن کریم است که به‌عنوان یک سنّت قطعیِ تاریخ و سنّت الهی از این یاد می‌کند، و این سنّت ان‌شاءالله عملی خواهد شد.(۲۵/۱/۹۷)

پی‌نوشت:

  1. فتح/۲۲
29آگوست/19

برکات ولایت اهل‌بیت«ع»

در این سلسله مقالات، امام‌شناسی شیعی را دنبال می‌کردیم، زیارت جامعه کبیره متن این امام‌شناسی است. در این مقاله نیز فرازهایی از این زیارت را تقدیم می‌کنیم.

برکات ولایت اهل‌بیت«ع»  

در بخش  پایانی این زیارت برکات ولایت‌پذیری بیان و به این سئوال پاسخ داده شده است که با پذیرفتن ولایت اهل‌بیت«ع» چه چیزهائی را به دست می‌آوریم؟ این برکات عبارتند از:

۱- آموزش چهره حقیقی دین

«بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا: خداوند با ولایت شما نشانه‌های روشن دین را به ما آموخت.»

معالم به معنای علائم و نشانه‌های ویژه است.

«دین» آدرس زندگی سعادتمندانه است. این گوهر در صورتی تأثیر ارزشمند خود را خواهد داشت که درست شناخته شود و آدرس بدلی و تحریفی جای آن را نگیرد. به همین دلیل است که قرآن و عترت بر «تفقه» در دین تأکید دارند. «تفقه در دین» یعنی فهم درست دین.

قرآن می‌گوید که عده‌ای باید عهده‌دار آگاهی‌های لازم در عرصه دین باشند و مسئولیت نشر فرهنگی دین را به دوش بکشند. «… لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون(۱): … تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان برگشتند بیم دهند باشد که آنان از کیفر الهی بترسند. در روایتی نبی گرامی«ص» فرمودند: «انَّ لکلِّ شیء دِعامهً و دعامه هذاالدین الفقه؛(۲) همانا برای هر چیزی تکیه‌گاهی است و تکیه‌گاه این دین فقه است.» یعنی دین‌پژوهی.

در روایتی از حضرت امام کاظم«ع» نقل شده است، «تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اَللَّهِ فَإِنَّ اَلْفِقْهَ مِفْتَاحُ اَلْبَصِیرَهِ وَ تَمَامُ اَلْعِبَادَهِ وَ…؛(۳) در دین خدا پژوهش کنید، زیرا که فقه کلید بصیرت و مایه کمال عبادت و… است.»

و اما دین را از چه کسی باید آموخت؟ این فراز از زیارت جامعه کبیره پاسخ به این سئوال است: دین را باید از کسانی آموخت که دین در خانه آنها نازل شده است. «اَهْلُ الْبَیْتِ اَدْرِی بِما فِی الْبَیْت(۴): اهل خانه بهتر می‌دانند که در خانه چیست.»

مفسر حقیقی دین شخص نبی اکرم«ص» است:

«… وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون(۵): … ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی، شاید اندیشه کنند.»

امامان معصوم هم همین رسالت را دارند. چشمه زلال شناخت درست دین پیامبر«ص» و اهل‌بیت«ع» گرامی او هستند. تعابیری همچون «عیش العلم؛ زندگانی علم»، «مَعدَنُ العِلم»، «راسِخُونَ فِی الْعِلْم»، «اَعْلَمُ النَّاس»، «وَرَثَه عِلمُ الاَنبیاء»، و… و… درباره اهل‌بیت«ع» بیانگر این واقعیت است که چشمه جوشان دین‌شناسی اهل‌بیت«ع» هستند. از این رهگذر است که دوستان اهل‌بیت«ع» تفسیر درست دین را از آنان می‌خواستند. جناب عبدالعظیم حسنی«ع» که با چهار واسطه نسبش به امام مجتبی«ع» می‌رسد، در عصر پنج امام می‌زیسته و از دو امام جواد و امام هادی بهره‌ها برده است، دینش را بر حضرت امام هادی«ع» عرضه می‌کند و امام باورهای دینی او را تأیید کرده می‌فرمایند: «هذا و الله دین الله ارتضاه لعباده فاثبت علیه»: این به خدا قسم همان دینی است که خداوند برای بندگانش پسندیده است. بر این ثابت‌قدم باش.»

نیز غیر او کسانی دینشان را از معصوم پرسیدند…(۷)

آری با ولایت‌پذیری اهل‌بیت«ع» دین را آموختیم و اگر آنان نبودند امروز از دین چیزی جز خرافه باقی نمی‌ماند.

  1. ولایت اهل‌بیت«ع» و دنیای آباد

«و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا: و آنچه را از دنیایمان تباه شده بود اصلاح کرد.

دومین برکت ولایت اهل‌بیت«ع» سامان یافتن زندگی این جهان ماست. رسالت دین تنها آبادی آخرت نیست بلکه دین هم دنیای ما را سامان می‌دهد هم آخرت ما را.

« مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُمْ بِأَحسَنِ ما کانوا یَعمَلونَ»(۸): هر کس از زن و مرد عمل صالح داشته و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای حیات حقیقی می‌بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.»

روشن است که «حیات طیبه» آیه در این جهان است چون ذیل سخن از آخرت دارد. به عبارت دیگر کسی که ایمان و عمل صالح داشته باشد، هم دنیای آباد نصیبش خواهد شد، هم آخرت آباد.

حضرت امام علی«ع» فرمودند، «من رزق الدین فقد رزق خیر الدنیا و الاخره»(۹): هر کس دین روزی‌اش شود خیر دنیا و آخرت روزی‌اش شده است.»

حضرت امام صادق«ع» فرمودند، «لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْیَاه»(۱۰): از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرت و یا آخرتش را به خاطر دنیایش ترک کند.»

مسلمان باید آمیزد به هم دنیا و عقبی را

نه مستغرق در این گردد نه در آن یک شود فانی

امامان«ع» این شیوه زندگی را آموختند. ممکن است بپرسید چرا شاهد آنیم که برخی از پیروان اهل‌بیت«ع» زندگی آشفته‌ای دارند؟ پاسخ آن است ما می‌گوییم  کسی که درست به نسخه اهل‌بیت«ع» عمل کند زندگی آباد این جهانی و آن جهانی خواهد داشت. کسی که اسمش شیعه باشد، ولی در سبک زندگی، نسخه اهل‌بیت«ع» را محور عمل قرار ندهد قهراً با اسم چیزی آباد نمی‌شود. عمل به دستورات اهل‌بیت«ع» است که دنیا و آخرت آباد خواهد شد.

نام فروردین نیارد گل به باغ

شب نگردد روشن از اسم چراغ

اسم گفتی رو مسمّا را بجوی

ماه در بالاست نی در آب جوی

هیچ اسم بی مسمّا دیده‌ای

یا ز گاف و لام گل چیده‌ای

تا قیامت عارف از مَی مَی کند

تا ننوشد باده کی مستی کند

آری اگر به درستی رهرو راه اهل‌بیت«ع» باشیم شیرینی دنیا و آخرت را خواهیم چشید. ناگفته نماند که ایجاد موانع از سوی دشمنان اهل‌بیت«ع» هم از عوامل نابسامانی زندگی دنیایی است. البته این هزینه رهروی راه اهل‌بیت«ع» است. دین‌مداری و رهروی راه اهل‌بیت«ع» همیشه هزینه داشته است و امروز و فردا و فرداها هم خواهد داشت. در ده‌ها روایت از اهل‌بیت«ع» رسیده است که انبیاء در خط مقدم مشکلات و سختی‌ها و پس از آنها کسانی که رهرو راهشان هستند.(۱۱):

هر که در این بزم مقرب‌تر است

جام بلا بیشترش می‌دهند

  1. ولایت اهل‌بیت«ع» و اکمال دین و اتمام نعمت

«وَ بمُوالاتِکُمْ تَمّتِ الْکِلمَهُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَه»: و به ولایت شما کلمه توحید کامل و نعمت بزرگ شمرده شد.

از برکات ولایت اهل‌بیت«ع» کامل شدن دین و تمام شدن نعمت است. این است رمز آنکه پس از نصب مولی علی«ع» به امامت آیه نازل می‌شود که، «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا(۱۲): امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را (با این تکمله) برای شما به عنوان آئین برگزیدم.»

این آیه که در آخرین سال زندگی پیامبر«ص» نازل شد و رمز تداوم دین کامل را بیان کرده است، زیرا پیش از آن تمام احکام فردی و اجتماعی بیان شده بود و حتی فریضه حج در همان سال به وسیله پیامبر«ص» به انجام رسید. بنابراین در روز عید غدیر خم این آیه ابلاغ شد تا دین کامل از دین ناقص باز شناسانده شود.

ولایت اهل‌بیت«ع» بزرگ‌شماری نعمتی است که خداوند برای تداوم اسلام کامل عطا فرمود. با ولایت اهل‌بیت«ع» دین به کمال رسید. دژ حفظ انسان از خطرات فکری، توحید و نقطه تکمیل این دژ ولایت است. این حقیقت به صراحت در حدیث سلسله الذهب آمده است. از حضرت امام رضا«ع» رسیده و در حدیث قدسی هست که، «لااله الاالله دژ من است و هر کس وارد دژ من شود از عذابم در امان است.»

آنگاه امام رضا«ع» فرمودند، «بِشُروطَها وَ اَنا مِن شُروطَها(۱۳): اما این شرط‌هایی دارد و من از شرط‌های آن هستم.»

  1. وحدت کلمه در سایه ولایت اهل‌بیت«ع»

«وَاَئتَلَفَت الفِرقَه»: به ولایت شما پراکندگی و جدایی به ائتلاف و یکپارچگی تبدیل شد.

ضرورت وحدت و یکپارچگی امت اسلام در برابر دشمنانی که با اصل اسلام درگیرند و برآنند که اسلام را نابود کنند، از بدیهیات غیر قابل انکار است. محور این وحدت، تکیه بر اصول مشترک اسلام و برخورد منطقی و استدلالی در مسائل مورد اختلاف همانند الغدیر و المراجعات است.

از محورهای وحدت در محبت اهل‌بیت«ع» عصمت و طهارت است.

امام باقر«ع» فرمودند، «حُبَّنا اَهلِ‌بیت نِظامُ الدّین»(۱۴): دوست داشتن ما اهل‌بیت«ع» نظام دین است.

امامان فقهی اهل سنت بارها محبت خود را نسبت به اهل‌بیت«ع» ابراز داشته‌اند. ابوحنیفه می‌گوید، «لو لا السنتان لهلک النعمان»(۱۵): اگر نبود دو سالی که از محضر امام صادق(ع) بهره‌مند شدم، هلاک می‌شدم.»

«مالک بن انس» می‌گوید، «ما رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد بن صادق علماً و عباده و ورعاً(۱۶): در علم و عبادت و تقوا برتر از جعفربن محمدالصادق هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»

«شافعی» این شعر را سروده است:

یا اهل‌بیت رسول الله حبکم

فرض من الله من القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انکم

من لم یصل علیکم لا صلوه له

«ای اهل‌بیت رسول خدا! محبت شما فریضه‌ای الهی است که در قرآن آمده است. در عظمت و منزلت شما همین بس که تا کسی بر شما درود نفرستد (در تشهد) نمازش صحیح نیست.»

در این باره در کتاب سیره ائمه اهل‌البیت«ع» به تفصیل سخن گفته‌ام.(۱۸) در اینجا مناسب می‌دانم شعر یکی از شاعران کُرد را درباره اهل‌بیت«ع» بیاورم.

لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است

عشق‌بازی سر به میدان وفا افکندن است

گر هواخواه حسینی ترک سر کن چون حسین

شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است

سنی‌ام سنی ولیکن حب آل مصطفی

دین و آیین من و آباد و اجداد من است

شیعه و سنی ندانم دوستم با هر که او

دوست باشد دشمنم آن را که با او دشمن است(۱۹)

«وَ بِمَوالاتِکُم تُقْبِلُ الطّاعه المفتَرَضَهُ »: به ولایت شما اطاعت واجب پذیرفته می‌شود.»

در روایات آمده است که ولایت اهل‌بیت«ع» شرط قبولی اعمال است. بدون ولایت و نیز دوستی اهل‌بیت«ع» برنامه‌هایی را که اسلام برای تکامل انسان آورده نمی‌تواند ثمربخش باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره توبه، آیه ۱۲۲٫

۲- میزان الحکمه، کلمه «فقه».

۳- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۱٫

۴- بحارالانوار، ج ۸۱، ص ۲۷۴٫

۵- سوره نحل، آیه ۴۴٫

۶- اهل‌البیت، ص ۲۴۲ و ص ۳۴۳ به نقل از امالی صدوق، ص ۲۷۸، التوحید، ص ۸۱، کمال الدین، ص ۳۷۹ و…

۷- ر.ک اهل‌البیت فی الکتاب و السنه از ص ۲۳۹ تا ص ۲۴۵٫

۸- آل عمران، آیه ۱۴۸٫

۹- غررالحکم، حدیث ۸۵۲۳٫

۱۰- من لایحضرالفقیه، ج ۳، ص ۱۵۶٫

۱۱- ر.ک اصول کافی، ج ۲، ص؟؟؟

۱۲- سوره مائده، آیه ۳٫

۱۳- التوحید، ص ۱۵٫

۱۴- الامالی، شیخ طوسی، ص ۲۹۶٫

۱۵- اهل‌البیت دراسه حدیثه، ص ۲۵۶ و ۲۵۷٫

۱۶- الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۵۳٫

۱۷- نظم در السمطین، ص ۱۱۸، الصواعق المحرفه، ص ۱۷۵؛ اسعاف الراغبین، ص ۱۲۱٫

۱۸- سیری در سیره ائمه اهل‌البیت، تألیف نویسنده، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین از ص ۵۱ تا ۶۳٫

۱۹- اهل‌بیت پیامبر«ع» در شعر شاعران کرد، ص ۱۲۵ و ۱۲۶٫

13جولای/19

پیروزی انقلاب اسلامی وتحول در بحران فلسطین

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از همان آغاز تحول بزرگی را در این معادله پدید آورد و این صحنه را به‌نحوی دگرگون ساخت که استمرار موجودیت رژیم صهیونیستی زیر سئوال رفت. موشه دایان، وزیر سابق جنگ رژیم صهیونیستی پس از اعلام پیروزی انقلاب‌ اسلامی اظهار داشت که این انقلاب، زلزله عظیمی است که پس‌لرزه‌های آن اسرائیل را ویران خواهد کرد. اینکه چرا سران رژیم صهیونیستی از همان آغاز این انقلاب را تهدیدی برای خود اعلام می‌کردند، خود سئوال مهمی است که باید به آن پاسخ داد.

حمایت از فلسطین یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ذاتی انقلاب اسلامی ایران بوده است و نه نتیجه تصمیمات سیاسی بعدی رهبران انقلاب. امام(ره) قبل از پیروزی انقلاب اعلام کردند که یکی از علل مبارزه بر ضد رژیم پهلوی، حمایت شاه از اسرائیل بود. این نشان می‌دهد که چهارچوب فکری امام از دیرباز بر پایه تفکر وحدت امت اسلامی شکل گرفته بود و همان طور که آرمان استقلال ایران برای امام اهمیت داشت، آزادسازی فلسطین نیز در جهان اسلام اولویت داشت. امام زمانی که در نجف اشرف در تبعید بودند، فتوای جواز صرف وجوه شرعی برای مبارزه بر ضد شاه و اسرائیل را اعلام کردند و بدین ترتیب هر دو  را در اولویت سیاسی قرار دادند.

بستن سفارت اسرائیل و تغییر آن به سفارت فلسطین در همان روزهای اول انقلاب و قبل از استقرار نظام سیاسی و روشن شدن جهت‌گیری‌های نظام،  به ویژگی امتیِ این انقلاب بر می‌گردد. شاید انقلاب‌اسلامی ایران در آغاز در بسیاری از زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برنامه‌ چندان مشخصی نداشت، ولی در باره فلسطین قطعاً اهداف روشنی را  بر اساس یک راهبرد دنبال می‌کرد. اعلام روز جهانی قدس از سوی امام در سال ۱۳۵۸ و سپس تشکیل نامتعارف سپاه ‌قدس در کنار نیروهای مسلح زمینی، هوایی و دریایی و در گام بعدی کمک به شکل‌گیری نیروهای مقاومت جدید در لبنان و فلسطین  و در نهایت ایجاد محور مقاومت ضد صهیونیستی در سطح منطقه، اجزای عملی راهبردی بودند که در ذهن رهبران انقلاب برای تغییر معادله فلسطین وجود داشتند.

راهبردهای رهبران انقلاب برای فلسطین

امام خمینی(ره) از همان آغاز می‌دانستند که در معادله رویارویی با رژیم صهیونیستی، ما صرفاً در مقابل یک رژیم اشغالگر در فلسطین به نام اسرائیل نیستیم، بلکه این رژیم خاکریز اول قدرت‌های سلطه‌گر غربی است که تا کنون در ایجاد و تجهیز و استمرار آن نقش داشته‌اند. لذا امام(ره) و در همان راستا، مقام معظم رهبری (دام‌ظله) در مراحل بعدی، در پی ایجاد نوعی هماوردی بودند تا  در این معادله امکان یکسره‌سازی کار رژیم صهیونیستی را فراهم شود.

اعلام روز جهانی قدس و انتخاب آخرین جمعه ماه مبارک رمضان برای آن و دعوت همه مسلمانان برای شرکت در تظاهرات همبستگی با مردم فلسطین یکی از مهم‌ترین راهبردهای انقلاب برای بسیج همه جوامع اسلامی و ایجاد ارتباطی مقدس میان آنها و تقویت آرمان آزادسازی فلسطین مبتنی بر حس تکلیف و اخوت اسلامی بود. به‌عبارت دیگر امام احساس می‌کردند که در جوامع اسلامی تحولی فرهنگی از تفکر ملی به امتی مورد نیاز است و اعلام روز جهانی قدس گامی در این جهت بود.

امام خمینی(ره) وظیفه خود را در گوشزد کردن تکلیف به مسلمانان محدود ندیدند، بلکه تلاش کردند تا در کنار این روشنگری‌ها و آگاه‌سازی‌ها اقداماتی عملی را نیز انجام دهند تا این موج امیدواری به یک سرخوردگی سیاسی تبدیل نشود. ابتکار تشکیل سپاه قدس، آن هم در جریان جنگ تحمیلی و محدودیت‌های ناشی از آن، پیام مهمی به همه مسلمانان بود که هیچ بهانه‌ای نباید مانع از توجه به اولویت آرمان آزادسازی فلسطین شود. ایجاد و پرورش این احساس بر پایه امتی و توجه به مسایل اصلی جهان اسلام تحول بزرگی بود که بعدها آثار آن نمایان شدند.

حماسه دفاع مقدس و آزادسازی فلسطین

پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی شهر خرمشهر در سال ۱۳۶۱ رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخت، زیرا اسرائیل امیدوار بود صدام حسین با جنگ نیابتی خود بتواند این موج را بشکند و این رژیم را از تاثیرات انقلاب اسلامی نجات دهد. در جنگ تحمیلی همه قدرت‌های جهانی از امریکا تا شوروی و اروپا و کشورهای عربی منطقه به‌جز سوریه و عمان از صدام حمایت ‌کردند و ایران بدون حمایت خارجی موفق به کسب پیروزی شد. این نکته برای اسرائیلِ وابسته به غرب خطرناک بود و لذا به فاصله چند روز از فتح خرمشهر به لبنان حمله نظامی کرد و تا شهر بیروت پیش رفت تا یکی دیگر از بازیگران ضدصهیونیستی را از صحنه خارج سازد و فضای پیرامونی را برای خود ایمن سازد. با محاصره بیروت و با تسلیم ساف در برابر خواست صهیونیست‌ها برای خروج از لبنان و تبعید به تونس، عملاً دومین بازیگر ضد صهیونیستی پس از ارتش‌های عربی هم از میدان مبارزه کنار رفت. سازمان آزادی‌بخش فلسطین که متشکل از حدود پانزده سازمان چریکی فلسطینی بود تا آن زمان مهم‌ترین روزنه امید جامعه فلسطینی پس از خروج ارتش‌های عربی از معادله رویارویی در برابر دشمن صهیونیستی به‌شمار می‌رفت.

صهیونیست‌ها تصور می‌کردند ساف مهم‌ترین متحد انقلاب اسلامی است و با حذف آن خطر از آنها دور شده است، در حالی که امام خمینی(ره)  همواره اعلام کرده بودند که یاران ایشان در گهواره هستند و آ‌نها تغییرات مدنظر را در آینده انجام خواهند داد. با اشغال لبنان توسط ارتش صهیونیستی،  برخی از فرماندهان نظامی سپاه و ارتش ایران به‌رغم وجود جنگ با رژیم بعثی، شتابزده و به قصد دفاع از ملت مظلوم لبنان، واحدهای نظامی‌ای را به لبنان اعزام کردند، ولی امام(ره) با تشخیص درست خود که دفاع در مقابل رژیم صهیونیستی یک تکلیف همگانی است و ایرانی و لبنانی نمی‌شناسد، دستور دادند نیروهای رزمی ایرانی از لبنان برگردند و به‌جای آنها نیروهای تبلیغاتی و آموزشی به لبنان اعزام شوند. این تدبیر امام بر این پایه استوار بود که باید نوعی تقسیم کار بین ایرانی‌ها و لبنانی‌ها  صورت گیرد و نیروهای داوطلب لبنانی در خط مقدم آزادسازی سرزمین خود قرار گیرند و ایران وظیفه پشتیبانی از آنها را برعهده داشته باشد. این الگوی امام به‌سرعت کار آمد شد و به فاصله چند ماه، عملیاتی بر ضداشغالگران آغاز شد. دشمن در مقابل این مقاومت دلیرانه مردم لبنان قدم به قدم عقب‌نشینی کرد و سرانجام در سال ۱۳۷۹ ناگزیر به عقب‌نشینی کامل از خاک لبنان گردید.

پیامدهای سریع آغاز مقاومت ضدصهیونیستی مردم لبنان، تحولات شگرفی را در فلسطین پدید آورد. مردم فلسطین که پس از اخراج ساف از لبنان احساس خلاء رهبری سیاسی می‌کردند به‌سرعت و تحت تاثیر انقلاب عظیم اسلامی، در سال ۱۳۶۶ انتفاضه نخست را آغاز کردند و نقطه ‌عطفی در مبارزات این مردم پدید آمد. حرکت فراگیر مردم کرانه باختری و نوار غزه بر ضد اشغالگران که یادآور تظاهرات عظیم مردم ایران بود نشان داد که در فلسطین، ملتی زنده و به‌پاخاسته وجود دارد که بر تحقق آرمان آزادسازی فلسطین اصرار می‌ورزد. با این حرکت عظیم مردم فلسطین، بسیاری از دروغ‌های دشمن بر ملا شدند. دشمن مدعی بود که فلسطین سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین است، ولی انتفاضه این دروغ بزرگ را آشکار و ثابت کرد که فلسطین هیچ‌گاه بی‌صاحب نبوده و حتی در زمان خلاء رهبری سیاسی (پس از خروج ساف از لبنان)، این ملت به عظیم‌ترین قیام تاریخ خود دست زده و جبهه رویارویی را از خارج از مرزها به درون انتقال داده که یک تحول راهبردی بزرگ به شمار می‌آید.

دشمن صهیونیستی برای دور زدن این انتفاضه که چند سالی ادامه یافته و دشمن را مستاصل کرده بود، به نیروهای ورشکسته سیاسی فلسطینی‌ای که به تونس تبعید شده بودند پناه برد تا از طریق توافق با آنها نیروهای مقاومت را محاصره کند و با ایجاد تضاد میان آنها نوعی جنگ داخلی را در بین فلسطینیان راه بیندازند. توافق اسلو در سال ۱۳۷۲ میان ساف و تل‌آویو یک نقطه تاریک سیاسی بود و جامعه فلسطینی را درگیر دوگانگی کرد. طبق این توافق قرار بود تا پنج سال دیگر اسرائیل از کرانه باختری و غزه (مناطق اشغالی ۱۹۶۷) عقب‌نشینی و دولت فلسطینی در ۶۰۰۰ کیلومتر مربع از ۲۷۰۰۰ کیلومترمساحت فلسطین، موجودیت خود را اعلام کند. سازمان ساف معتقد بود که اختلاف با اسرائیل از طریق گفتگو قابل حل است، در حالی‌که نیروهای انتفاضه معتقد بودند که دشمن تنها در مقابل مقاومت عقب‌نشینی می‌کند. این اختلاف نظر موجب شد که هزاران مبارز فلسطینی داخلی به علت اعتقاد به راهکار مقاومت راهی زندان‌های دولت خودگردان فلسطین شوند. سرانجام در سال ۱۳۷۹ و پس از هفت سال گفتگو، رژیم صهیونیستی حتی حاضر به واگذاری یک پنجم از سرزمین فلسطین هم نشد و شکست گفتگوها در کمپ دیوید امریکا رسماً اعلام شد.

عقب‌نشینی نظامی اسرائیل از لبنان تحت فشار عملیات شهادت طلبانه مقاومت حزب‌الله لبنان در سال ۱۳۷۹ و پیروزی بزرگ مقاومت اسلامی در این کشور که همزمان با شکست مذاکرات میان ساف و رژیم صهیونیستی بود، در کالبد مقاومت فلسطین روح تازه‌ای دمید و به فاصله اندکی انتفاضه مسجد‌الاقصی یا انتفاضه دوم آغاز شد. این انتفاضه تحولی کیفی را در شکل مبارزه پدید آورد و با صدها عملیات شهادت‌طلبانه، زندگی صهیونیست‌ها را کاملاً ناامن کرد.

البته دشمن صهیونیستی برای انتقام از این عملیات نزدیک به چهار هزار فلسطینی را به شهادت رساند، ولی به‌رغم این رفتار جنایتکارانه، برای اولین بار تعداد کشته‌های دشمن بالغ بر هزار نفر شد. تناسب تلفات یک به چهار برای اولین بار در معادله رویارویی برقرار گردید و هزینه‌های سیاسی دشمن را به‌شدت افزایش داد.

شایان ذکر است که یاسر عرفات پس از شکست مذاکرات تلاش کرد تا مقاومین را از زندان بیرون آورد و از فعالیت  مقاومتی آنها چشم‌پوشی کند که این مسئله موجب ترور او توسط دشمن شد. رژیم صهیونیستی برای مهار انتفاضه ناگزیر شد با صرف چند میلیارد دلار دور کرانه باختری دیواری به ارتفاع هشت‌ متر بکشد و از نوار غزه عقب‌نشینی کند. رژیم صهیونیستی با ترور عرفات و کمک غیرمستقیم برای روی کار آمدن محمود عباس تلاش کرد بی آنکه امتیازی به فلسطینیان بدهد، روند گفتگوی بی‌حاصل با آنان را زنده کند. هدف این بود که با دادن مجوز فعالیت به دولت خودگردان فلسطینی نوعی همکاری امنیتی بین آنها و این رژیم صورت گیرد. متاسفانه با فشار امریکا این هدف در چهارچوب توافق دایتون صورت گرفت و جامعه فلسطینی را درگیر یک دوگانگی قدیمی، اما ظاهراً  جدیدی کرد که  متاسفانه تا کنون ادامه دارد.

برجستگی موفقیت الگوی مقاومتی امام که در دوره مقام معظم‌رهبری استمرار و تکامل یافت در مقابل ناکارآمدی الگوی ارتش‌های عربی و سازمان‌های چریکی فلسطینی، اسرائیل را دچار وحشت عظیمی کرد. آغاز جنگ ۳۳ روزه در سال ۱۳۸۵ بر ضد حزب‌الله لبنان و تلاش مجدد رژیم صهیونیستی  برای از بین بردن این الگو برای این رژیم تبدیل به یک فاجعه عظیم شد. ناتوانی ارتش رژیم صهیونیستی در شکست حزب‌الله و موفقیت مقاومت اسلامی در ایستادگی و گسترش آتشباری به عمق سرزمین‌های اشغالی و دوسویه کردن معادله تلفات و ویرانی، عملاً معادله جدیدی را پدید آورد که مبتنی بر موازنه وحشت است.

این جنگ نقطه تحول بزرگی در تاریخ جنگ‌های این رژیم متجاوز بود، به‌گونه‌ای که تل‌آویو بلافاصله پس از آتش بس، گروه وینوگراد را مامور بررسی علل شکست نظامی اسرائیل در این جنگ کرد. این گروه در گزارش خود اعلام کرد که به‌علت ابتکار حزب‌الله در الگوی جنگ نامتقارن، برتری مطلق اسرائیل در ابعاد نظامی ناکارآمد شده است و اسرائیل باید واقعیت جدید پدیدار شدن بازدارندگی مقاومت در لبنان را بپذیرد.

سه جنگ این رژیم بر ضد مردم فلسطین در نوار غزه در سال‌های۱۳۸۷، ۱۳۹۱، ۱۳۹۳ و درگیری‌های پراکنده بعدی نیز به‌علت ایستادگی مقاومت اسلامی در فلسطین ناکام ماندند و دشمن به‌رغم تفاوت فاحش شرایط مردم غزه نسبت به لبنان نتوانست پیروز شود. در جنگ۵۱ روزه سال ۱۳۹۳رژیم متجاوز صهیونیستی در جنگ علیه مردم غزه از حجمی از آتش استفاده کرد که در تاریخ جنگ‌های گذشته بی‌سابقه بود، اما باز هم موفق به مهار مقاومت نشد و در مقابل، مقاومت موفق شد صهیونیست‌ها را تا نزدیک به هشتاد درصد از زمین‌های اشغالی زیر آتش خود قرار دهد و تلفات و خسارات قابل توجهی را به دشمن وارد کند. مقاومت غزه اکنون در آستانه برقراری معادله بازدارندگی با دشمن صهیونیستی است و جنگ‌های اخیر کوتاه دشمن این واقعیت را آشکار می‌سازد.

استمرار انتفاضه سوم و ضرورت اعلام حمایت از آن

حدود دو سال است که انتفاضه دفاع از مسجدالاقصی آغاز شده و دشمن را کاملاً مستاصل کرده است. رژیم صهیونیستی با همکاری نیروهای عباس و با ایجاد دیوار و جداسازی فلسطینیان از یکدیگر، همه‌ راه‌های مبارزه را بسته است، ولی انتفاضه سوم به‌گونه‌ای فردی ـ اجتماعی آغاز شد و دشمن را خلع سلاح کرد. در این انتفاضه افراد داوطلب به شکلی غیر سازمانی دست به عملیات می‌زنند و دشمن به‌علت اقدام فردی آنان نمی‌تواند اقداماتشان را کشف و مهار کند. از سوی دیگر به‌علت حمایت اجتماعی از این قیام، هر روز افراد بسیاری برای عملیات جدید داوطلب می‌شوند.

13جولای/19

سیاست تا دیانت

شنیدن حرف دانشجو

معاون اول رئیس جمهور پس از تظاهرات بی‌مجوز تعدادی دانشجوی روزه‌خوار در دانشگاه تهران علیه حجاب، فرموده: «حرف و اعتراض دانشجو باید شنیده شود و به دانشجو در هر سطحی باید حرمت گذاشت» (روزنامه ایران ۲۵/۲/ ۹۸) در همین رابطه این سؤال مطرح می‌شود که اگر دانشجو درباره تخلفات اقتصادی افرادی مانند مهدی جهانگیری (اخوی جناب معاون اول) حرف و اعتراضی داشته باشد یا به سکوت جناب معاون اول در قبال تخلفات امثال مهدی جهانگیری معترض باشد یا درباره علل شکل‌گیری مفسده اقتصادی در اطرافیان مقاماتی مانند معاون اول رئیس جمهور بحثی بکند، بازهم باید حرفش را شنید و حرمتش را حفظ کرد؟ و یا این دستور صرفاً در همان مورد «ماوضع له» یعنی اعتراض علیه حجاب صدق می‌کند؟

لهذا و با توجه به جایگاه  جناب معاون اول و این‌که ممکن است برخی در پوشش دانشجو، از فرمایش ایشان سوء‌استفاده نمایند، مستدعی است از جانب ایشان بخشنامه‌ای صادر و طی آن روشن شود که موارد استفاده عبارت فوق‌الذکر چیست؟ و آیا شامل موارد گستاخانه و تندروانه (مانند سؤال از ماجرای اخوی گرامی جناب جهانگیری یا اعتراض به تخلفات اقتصادی اخوی رئیس جمهور یا انتقاد از بی‌خاصیتی دولت‌های یازدهم و دوازدهم و پرسش از سرنوشت میلیاردها دلار موسوم به «جهانگیری» که اوایل سال ۹۷ و به قیمت  ۴۲۰۰ تومن میان برخی خواص توزیع شد و…) هم می‌شود یا خیر؟ و آیا اصولاً دهان دانشجویی که مرتکب چنین گستاخی‌هایی شود را باید سرویس و آسفالت نمود و یا همان گل گرفتن ساده کفایت می‌کند؟ چون برخی از مدیران و حامیان دولت‌های یازدهم و دوازدهم معتقدند اساساً دانشجو (بویژه از نوعی که به دولت تدبیر و امید معترض باشد) عددی نیست که دهانش ارزش گل گرفتن داشته باشد و همان بستن دهان بوسیله «تودهنی» از سرش هم زیاد است!

 

 

 

اصلاحات در شب قدر

شب ۱۹رمضان امسال مراسمی با عنوان «نیایش‌خوانی» در سالن اجتماعات کتابخانه ملی و با حضور و سخنرانی چهره‌های اصلاح‌طلب برپا شد. در این برنامه که به صورت مختلط و با نواختن نی و خواندن آواز برگزار شد، شب قدر، در قالبی نواندیشانه گرامی داشته شد.

اگر این جریان نواندیشی دینی تداوم پیدا کند بعید نیست که سنت‌های کهنه دینی به شرح زیر دچار اصلاحات شود:

الف) مراسم عزاداری ماه محرم به «کارناوال شمع» تبدیل و در جریان آن، دختران و پسران با آرایش مشکی و دست در دست هم با خواندن آوازهای صلح‌طلبانه، اعمال هرگونه خشونت را به هر عنوان و توسط هر فرد یا گروهی (خواه یزید و خواه امام حسین) محکوم می‌کنند!

ب) عید فطر به «جشنواره غذا» تبدیل شده و به جای برنامه کهنه اقامه نماز عید فطر و سردادن تکبیر، مردم با حضور در پارک‌ها و سالن‌ها و سایر مراکز تجمع، انواع غذا، خوراکی و نوشیدنی‌های غربی و شرقی را به نمایش عموم گذاشته و پایان یک ماه گرسنگی را جشن می‌گیرند. برپایی کنسرت‌های شاد با حرکات موزون مختلط از دیگر برنامه‌های نواندیشان دینی برای مدرن‌سازی و به روز کردن عید فطر به شمار می‌آید.

ج) روزه‌داری ماه رمضان هم در جریان اصلاح سنت‌های قدیمی دینی به «رژیم غذایی عمومی» تبدیل شده و افراد بر اساس سلیقه خود یک رژیم غذایی (مثلاً رژیم گیاه‌خواری یا رژیم لاغری یا…) را انتخاب و در ماه رمضان آن را اجرا می‌کند. این حرکت در عین نواندیشانه و مدرن بودن، اصلاح مراسم فقهی سخت و غیرقابل تحمل «روزه‌داری» محسوب می‌شود.

د) آیین اقتدارگرایانه امر به ‌معروف و نهی از منکر که با ماهیت انسان لیبرال و جامعه آزاد در تضاد کامل قرار دارد در چرخه نواندیشی و اصلاح‌طلبی دینی به «جشن دعوت به شادی» تبدیل می‌شود و طی این جشن افراد به رقص و پایکوبی و شادی (البته با احترام به سلایق و عقاید گوناگون) دعوت می‌شوند.

خودمانیم یعنی دوستان اصلاح‌طلب تصور می‌کنند که «ملائکه و روح» نازل شده در  شب قدر، روی زمین دنبال ساز و آواز می‌گردند؟ نکند این دوستان براین باورند که دامنه اصلاحات به عرش الهی نیز کشیده و ملائکه هم دچار نواندیشی دینی شده و ساز و آواز را بر «جوشن کبیر» و «افتتاح» ترجیح می‌دهند؟

تحریم نشدنی‌هـا

می‌دانید که از ابتدای تحریم‌ها تا امروز چند پدیده، شامل تحریم نشده و نخواهد شد؟

مرور این پدیده‌ها بر سواد آدم می‌افزاید:

ا- سیگار و دخانیات: در تمام سال‌هایی که بعضی‌ها، بی‌عرضگی‌ها و ناکارآمدی‌های‌شان را گردن تحریم‌ها می‌انداخته و با شعار شکستن تحریم از مردم رای می‌گرفتند، واردات سیگار و دخانیات از آمریکا و انگلستان شامل تحریم نبوده و سالانه بیش از ۱۵۰ میلیون دلار توتون و سیگار به صورت مستقیم از آمریکا و انگلیس وارد ایران می‌شده و می‌شود؟ و البته هیچ برنامه و طرحی هم برای تحریم این کالای حیاتی در آینده وجود ندارد! و تصور کنید ما چه ملتی هستیم و چه دولتی داریم که در این شرایط هم دست از تولید سیگار با مجوز و توتون و کاغذ آمریکایی برنداشته‌ایم!

۲- اینترنت: با این‌که پایگاه‌های انباشت داده (سرورها) و شیرفلکه اصلی اینترنتِ مملکت ما دست آمریکا و متحدین آمریکاست، اما تا همین امروز هیچ نشانه‌ای از بسته شدن این شیرفلکه و قطع اینترنت در کشور ما از سوی آمریکا و رفقایش وجود ندارد! و دلایل این امر هم واضح و مبرهن است: اول آن‌که آمریکایی‌ها احمق نیستند که مانع  ورود سالانه صدها میلیون دلار پول پرداختی ما (بابت اینترنت) به حساب‌های بانکی‌شان بشوند! دیگر آن که وقتی به برکت اینترنت سالانه هزاران مورد جرائم رنگارنگ (مرتبط به اینترنت) در کشور ما رخ می‌دهد (از کلاهبرداری‌های مالی تا فریبکاری‌های اینترنتی منجر به خودکشی و قتل، و از رواج شرط‌بندی‌ها و قمارهای اینترنتی آن هم به قاعده بالاتر از صدها میلیارد تومانی گرفته تا فروش اینترنتی مواد مخدر و مشروبات الکلی و جرائم نوین جنسی که ارتکاب آنها جز به مدد اینترنت ممکن نیست و…) و روز به روز مردم و جامعه ما را پریشان‌تر و آسیب‌دیده‌تر می‌کند عقل و منطق امریکایی ایجاب می‌کند با تداوم اینترنت، این پریشانی و بیچارگی لحظه به لحظه افزایش یابد! و بماند که همین اینترنتی که پولش از جیب خودمان می‌رود مهم‌ترین ابزار جنگ روانی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها علیه ملت ماست و مثل تیربار در هر ثانیه هزاران اطلاعات دروغ و ناامید کننده و فیلم و تصویر بی‌حیا کننده خلاف دیانت و اخلاق به قلب و روح مردم و جوانان ما شلیک می‌کند! (شما جای آمریکا باشید حاضر به قطع اینترنتی تا این اندازه مفید می‌شوید؟)

۳- فیلم‌های سینمایی و برنامه‌های تلویزیونی: وقتی سیمای جمهوری اسلامی سالانه صدها هزار دلار پول بیت‌المال مسلمین را بابت خرید فیلم‌های سینمایی و برنامه‌های تلویزیونی از امریکا می‌کند تا سبک زندگی و خوراک روح و ذهن مردم ما از محصولات فرهنگی آمریکایی تأمین شود تا ما هم بیش از گذشته در زمره رعایای تحت امر و عاشق «کدخدا» قرار بگیریم، آمریکایی‌ها نه تنها این روند مبارک را قطع نمی‌کنند بلکه حاضر به توسعه آن هم هستند! کافی‌است مدیران صدا و سیما لب تر کنند!

شما جای آمریکایی‌ها باشید و بشنوید که وزیر جوان و جویای نام ارتباطات ایران با خوشحالی تمام شایعه قطع اینترنت کشور از جانب آمریکا را تکذیب کرده و به مردم اطمینان داده که حتی در تحریم‌های سخت آینده هم اینترنت قطع نخواهد شد، ذوق مرگ نخواهید شد؟

13جولای/19

از عذرخواهی تلوزیون ایتالیا از ایران تا بمب‌گذاری‌های‌ منافقین و حملات هوایی رژیم بعث به شهرهای ایران

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۴، ایران در دو عرصه تبلیغاتی و میدانی به جنگ رژیم بعث عراق رفته و در هر دو میدان، این رژیم را در به ثمر رسانیدن برنامه‌های خود ناکام گذاشت، اردیبهشت این سال ستاد تبلیغات جنگ با انتشار اسنادی در حضور خبرنگاران بین‌المللی، جعلی بودن فیلم شکنجه و کشتن اسرای عراقی توسط ایران (شیرین و وحشی) را بر ملا کرد و خرداد ماه همین سال نیز حملات رژیم بعث عراق به مناطق مسکونی تهران و برخی شهرهای دیگر با واکنش و پاسخ قاطع نیروی هوایی ایران مواجه و بغداد مورد اصابت موشک‌های ایران قرار گرفت.

انفجار بمب در خیابان ناصر خسروی تهران نیز بار دیگر خوی جنایتکارانه گروهک  منافقین را نشان داد، تروریست‌های منافق دو روز پس از این جنایت دستگیر شدند، آنان علاوه بر انفجار در خیابان ناصر خسروی تهران که به شهادت و زخمی شدن بیش از ۵۰ نفر منتهی شد در انفجارهای متعددی از جمله بمب‌گذاری در محل نماز جمعه در اسفند ۱۳۶۳ دست داشتند.

اسنادی که جنگ تبلیغاتی رژیم بعث را ناکام گذاشت!

اردیبهشت ۱۳۶۴ ستاد تبلیغات جنگ با انتشار اسنادی در حضور خبرنگاران بین‌المللی، جعلی بودن فیلم شکنجه و کشتن اسرای عراقی توسط ایران ( شیرین و وحشی) را بر ملا کرد. عراق فیلمی با مضمون شکنجه و کشته شدن اسرای عراقی توسط ایران منتشر کرده بود که حجمه جدید تبلیغاتی را علیه ایران به راه انداخت.

کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ در یک کنفرانس مطبوعاتی توطئه تبلیغاتی رژیم عراق مبنی بر نمایش یک فیلم ساختگی از کشتن ۲ اسیر عراقی توسط ایران در کشورهای اروپایی را فاش کرد. خرازی گفت: حدود یک سال پیش فیلمی توسط کمپانی فیلم سازی راشینگ پیکچر ایتالیا و با سرمایه‌گذاری رژیم عراق تهیه شد. این فیلم که در ایتالیا و فرانسه به نمایش درآمده است دو صحنه را که ادعا شده است که در جبهه‌های ایران تهیه شده نشان می‌دهد که طی آن صحنه‌های قتل دو اسیر عراقی در جبهه‌ها به تصویر کشیده شده است.

سرپرست ستاد تبلیغات جنگ می‌افزاید: همان زمان که این فیلم به نمایش درآمد سفارت جمهوری اسلامی ایران در رم علیه سازنده این فیلم اعلام جرم کرد و با ارائه دلایل موجه و به دستور دادگاه ویژه ایتالیا این فیلم توقیف و آن صحنه‌های ساختگی از فیلم حذف شد.(۱)

عذرخواهی تلویزیون ایتالیا از ایران

با افشاگری ستاد تبلیغات جنگ ایران در مورد نمایش صحنه‌های ساختگی شکنجه و قطع دست دو اسیر عراقی، مقامات کانال تلویزیونی تله توره ایتالیا با انتشار بیانیه‌ای ضمن پوزش از پخش غیر قانونی این فیلم اعتراف کردند که این فیلم توسط سفارت رژیم بعثی عراق در رم در اختیار آنان قرار گرفته بود و هزینه پخش آن نیز توسط سفارت عراق پرداخت شده است.

در بیانیه این شبکه تلویزیونی آمده است: قطع دست اسیر عراقی در فیلم ساختگی بوده و این مطلب صحت ندارد.

مسئولین این شبکه تلویزیونی در بیانیه خود تاسف عمیق خود را از پخش این فیلم اعلام کردند.«روزنامه کیهان» در شماره ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۴ در این زمینه نوشت: مسئله نمایش این فیلم به دلیل وارد آوردن اتهام به ایران از طریق سیستم قضایی ایتالیا در دادگاه‌های مدنی و کیفری تحت پیگرد و تعقیب می‌باشد.(۲)

۴۸ اسیر معلول عراقی به طور یک جانبه از سوی ایران آزاد شدند

۹ اردیبهشت ۱۳۶۴، در یک اقدام انسان دوستانه از سوی جمهوری اسلامی ایرن، ۴۸ اسیر معلول عراقی به‌طور یک جانبه آزاد و جهت بازگشت به کشورشان به ترکیه اعزام شدند.

این ۴۸ اسیر معلول که بیش از ۴ سال بود در اسارت جمهوری اسلامی بودند تحت نظر هیئت اعزامی هلال احمر ترکیه عازم آنکارا شدند تا ترتیب انتقال آنها به عراق داده شود.

این گزارش حاکی است، اسرای آزاد شده عراق، طی چند روز گذشته از سوی هیئت پزشکی هلال احمر جمهوری ترکیه که سرپرستی آن را «سومون جو» رئیس این جمعیت به عهده دارد مورد معاینه پزشکی قرار گرفتند و آمادگی آن‌ها جهت انتقال به عراق اعلام شد.

مطبوعات در گزارش خود پیرامون این رویداد نوشتند: «گفتنی است جمهوری اسلامی ایران پیش از این نیز در چندین نوبت و طی اقدامی انسان دوستانه، شماری از اسرای معلول عراقی را به صورت یک جانبه آزاد کرده است.»(۳)

کارخانه‌ای که در اوج جنگ به بهره برداری رسید

۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۴ و همزمان با سالروز میلاد مبارک امام زمان(عج) بهره برداری از کارخانه نورد آلومینیوم اراک، با ظرفیت سالانه ۲۲ هزار تن ورق آلومینیوم در شکل‌ها و وزن‌های مختلف آغاز شد. ساخت این کارخانه با پیروزی انقلاب متوقف شده بود اما دوباره با تلاش متخصصان داخلی، تکمیل و به بهره‌برداری رسید.

کارخانه نورد آلومنیوم اراک تحت پوشش وزارت صنایع سنگین طی مراسم ویژه‌ای با حضور معاون اجرایی این وزارتخانه، امام جمعه اراک و فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی رسماً افتتاح و مورد بهره برداری قرار گرفت.

به گفته مدیر عامل این کارخانه در گفت و گو با واحد مرکزی خبر، این کارخانه با سرمایه‌ای معادل ۳ میلیارد و ۱۵۰ میلیون ریال فعالیت تولیدی خود را شروع کرده و فعالیت اصلی آن تولید ورق آلومینیومی در شکل‌های مختلف به ضخامت نیم میلی‌متر تا دو میلی‌متر است. ظرفیت اسمی نورد سرد که بخش اصلی کارخانه است سالانه ۲۲ هزار تن است که این رقم در حال حاضر [اردیبهشت ۱۳۶۴] ۳۰ درصد احتیاجات داخلی را تامین می‌کند.(۴)

این‌بار هم متخصصان داخلی آتش را خاموش کردند!

۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۴، پس از چند ماه آتش سوزی در چاه‌های نفت نوروز که بر اثر اصابت بمب‌های عراقی صورت گرفته بود، سرانجام متخصصان شرکت نفت موفق به مهار کامل نشت نفت و آتش شدند. در جریان این عملیات ۹ نفر به شهادت رسیدند.

مطبوعات، در گزارش خود پیرامون این رویداد نوشتند: «به فضل الهی و همت کارگران و متخصصین متعهد نفت فلات قاره پس از ۵ ماه تلاش شبانه روزی چاه شماره ۵ نوروز مهار شد.»

مهندس آقایی معاون وزیر نفت و مدیر عامل فلات قاره ایران درباره مهار چاه شماره ۵ نوروز گفت: به واسطه توانایی نیروهای ایرانی در بستن چاه شماره ۵ نوروز پیشنهاد مسدود کردن این چاه از ابتدا به شرکت‌های خارجی داده نشد و کارگران و متخصصین متعهد جمهوری اسلامی خود پیشقدم برای مهار آن شدند.

وی افزود: مسدود کردن این چاه با امکانات فلات قاره ایران و با کمترین هزینه صورت گرفت.

به گفته وی به‌واسطه جنگ تحمیلی غواصان و دست اندرکاران مهار چاه، ناچار بودند در شب، عملیات را دنبال کنند تا از گزند دشمن در امان باشند.

معاون وزیر نفت افزود: در طول عملیات مسدود کردن چاه شماره ۵ در اثر حمله موشکی رژیم صدام به کارگاه تعمیرات خارک ۹ نفر از کسانی که در ساخت و تهیه وسایل مورد نیاز فعالیت داشتند شهید شدند.(۵)

انفجار بمب در خیابان ناصرخسرو و شهادت و مجروح شدن بیش از ۵۴ نفر

۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ بر اثر انفجار بمب در خیابان ناصر خسرو ۹ نفر از عابران و کسبه خیابان شهید و ۴۵ نفر مجروح شدند. این بمب توسط عناصر منافقین و در یک اتومبیل پیکان پارک شده در مقابل کوچه مروی جاسازی شده بود.

دو روز پس از این جنایت وزیر وقت اطلاعات اعلام کرد «عوامل بمب‌گذاری خیابان ناصر خسرو توسط نیروهای وزارت اطلاعات دستگیر شدند.»

بر اساس گزارش مطبوعات بر اثر انفجار یک بمب نسبتاً قوی در ساعت ۸ و ۲۵ دقیقه صبح ۲۲ اردیبهشت در خیابان ناصرخسرو تهران ساختمان دو طبقه یک کارگاه تولیدی پوشاک آتش گرفت و ویران شد و نیز به تعدادی از مغازه‌های همجوار آن نیز خساراتی وارد شد. در این حادثه تعدادی از افراد بیگناه نیز شهید و مجروح شدند.

بمب در داخل یک اتومبیل پیکان کار گذاشته شده بود و بر اثر انفجار آن، کسانی که در داخل ساختمان تولیدی و مغازه‌های اطراف بودند و نیز تعدادی از عابران پیاده شهید و مجروح شدند.

بر اساس این گزارش شهدا مجهول‌الهویه هستند و تاکنون ماموران موفق به کشف هویت آن‌ها نشده‌اند.

به گفته رئیس پلیس تهران بر اثر شدت انفجار ۲۵ مغازه و ۲۰ اتومبیل به صورت کلی و جزئی خسارت دیده‌اند. به گفته وی در این جنایت هولناک ۹ نفر شهید و ۴۵ نفر نیز مجروح شده‌اند که همه مجروحین در بیمارستان‌های سینا، طوس و طرفه بستری می‌باشند.(۶)

منافقینی که دو روز پس از جنایت دستگیر شدند

حجت‌الاسلام ری‌شهری وزیر اطلاعات در مصاحبه مطبوعاتی خود در ۲۴ اردیبهشت اعلام کرد شبکه بمب گذاری‌های اخیر تهران و عاملان توطئه انفجارهای زنجیره‌ای  دستگیر شدند.

وی گفت: بمب‌گذاری‌های دو سه ماه اخیر برای وادار کردن جمهوری اسلامی به یک صلح تحمیلی که نشات گرفته از سیاست استکبار جهانی و رژیم بعثی صدام است که با همکاری گروهک‌های ضد انقلاب به ویژه منافقین و سلطنت طلب‌ها انجام می‌شد. به گفته وی انفجار نماز جمعه تهران از طریق قالیچه‌ای انفجاری که در محل نماز جمعه پهن شد صورت گرفت و هر یک از جنایتکاران ۷۰۰ هزار تومان برای انجام این انفجار پول دریافت کرده بودند.

به گفته وزیر اطلاعات، شبکه بمب‌گذاری دیگری نیز دستگیر شدند که طبق اعتراف افراد دستگیر شده، قرار بود در رابطه با مجلس شورای اسلامی عملیاتی انجام دهند که از این افراد ۶۰ بسته تی‌ان‌تی و مقادیر قابل ملاحظه‌ای مواد منفجره کشف شد.

ری شهری ادامه داد: مجموعاً ۲ واحد عملیاتی منافقین دستگیر شدند که در این رابطه ۶ نفر دستگیر و ۲ نفر دیگر معدوم شدند. تیم عملیاتیِ حمله به دادستانی تهران نیز مرکب از ۴ نفر بودند که همگی دستگیر شدند.

وزیر اطلاعات در خاتمه اسامی بیش از ۵۰ حزب‌اللهی را که این گروهک‌ها آنها را ترور کرده‌اند و شغل همگی آنها کاسب و از این قبیل بود بر شمرد و گفت در هیچ کجای دنیا تروریست‌های سنگ دل، مردم کوچه بازار را نمی زنند.

وزیر اطلاعات افزود: عوامل بمب‌گذاری‌های نماز جمعه تهران دستگیر شده‌اند و انشاء‌الله محاکمه و  به مکافات خود خواهند رسید.(۷)

پاسخ کوبنده ایران به حملات وحشیانه رژیم صدام

۶ و ۷ خرداد ۱۳۶۴ در پاسخ به حملات گسترده هوایی چند روز قبل عراق به شهرهای مسکونی ایران از جمله تهران، باختران، اسلام‌آباد غرب و مریوان؛ بغداد و ۲۰ شهر عراق هدف حمله موشکی، هوایی و توپخانه ایران قرار گرفتند. طی این عملیات جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش، محل تجمع سپاه سوم زرهی عراق در استان العماره و تاسیسات برق این استان را نیز بمباران کردند.

هواپیماهای عراقی صبح ۵ خرداد ۱۳۶۴، تهران، کرند، گیلان غرب، بانه، پیرانشهر، سرپل ذهاب و ایلام را بمباران کردند. در حمله به تهران هواپیماهای عراقی ۲ منطقه مسکونی را هدف قرار دادند. بر اساس گزارش‌ها در این حملات، شماری از هموطنان شهید و مجروح شده‌اند هنوز از میزان دقیق تلفات گزارشی مخابره نشده است.

ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع در واکنش به این حملات با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: جمهوری اسلامی ایران به حکم عدالت اسلامی و به منظور برحذر داشتن رژیم عراق از ادامه شرارت، ناچار از مقابله به مثل است. لذا در برابر تهاجم سحرگاه این رژیم به مناطق مسکونی تهران، بغداد مرکز عراق را هدف حملات قهرآمیز خود قرار خواهد داد. در این اطلاعیه از مردم بغداد خواسته شده است تا بغداد را ترک کنند تا به آتش قهر انقلابی ملت مسلمان ایران نسوزند.(۸)

اصابت موشک ایران به قلب بغداد

در پاسخ به حملات هوایی و موشکی عراق به مناطق مسکونی کشورمان، ایران بامداد ۷ خرداد ۱۳۶۴ حملات موشکی خود را به بغداد از سر گرفت. موشک دوربرد ایران ساعت ۳ و۵۰ دقیقه به مرکز بغداد اصابت کرد.

به دنبال شلیک این موشک، ستاد تبلیغات جنگ بار دیگر از مردم مسلمان شهرهای عراق و به ویژه بغداد خواست این شهرها را به سمت شهرهای مقدس ترک کنند.

آسوشیتدپرس در مورد اصابت موشک دور برد ایران به بغداد نوشت: انفجار کر کننده موشک ایران مرکز بغداد را به لرزه درآورد. شاهدان عینی به خبرنگار آسوشیتدپرس گفته‌اند: به دنبال اصابت موشک ایران به مرکز بغداد دیده‌اند که ستونی از دود از مرکز شهر به هوا برخواسته است.

ستاد تبلیغات جنگ نیز با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد جنگنده بمب‌افکن‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران ۶ خرداد در چند نوبت مراکز نظامی اقتصادی ۷ شهر عراق را مورد حمله هوایی سنگین خود قرار داده و سالم به پایگاه‌های خود بازگشتند.

در این حملات، محل تجمع سپاه سوم عراق در استان العماره نیز به شدت در هم کوبیده شد. شب ۶ خرداد همچنین یگان‌های توپخانه‌ای ارتش جمهوری اسلامی ایران ۱۳ شهر عراق را زیر آتش سنگین خود قرار داده و خسارات قابل ملاحظه‌ای به دشمن وارد کردند.(۹)

صلیب سرخ: عراق مسئول حمله به شهرها است

به دنبال حملات رژیم بعث عراق به مناطق مسکونی صلیب سرخ جهانی اعلام کرد رژیم عراق آغازگر حملات مجدد علیه شهرها و نقاط مسکونی است.

به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از یونایتدپرس «الکساندر هی» رئیس صلیب سرخ جهانی با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: این، رژیم عراق بود که قبح چند هفته‌ای حمله به شهرها را شکست و حملات مذکور را از سرگرفت.

رئیس صلیب سرخ جهانی در بیانیه خود خواستار قطع فوری بمباران هدف‌های غیر نظامی شد.

همزمان به دعوت ستاد تبلیغات جنگ، نماینده سازمان ملل و جمعی از خبرنگاران داخلی و خارجی از محل اصابت راکت‌های هواپیماهای متجاوز دشمن در اردوگاه اسرای عراقی بازدید کردند.

بر اساس این گزارش، خبرنگارانی که از محل اصابت راکت‌ها دیدن کردند پرسش‌های خود را در زمینه چگونگی حمله هواپیماهای عراقی با مسئولان اردوگاه در میان گذاشتند و پاسخ‌های لازم را دریافت کردند.(۱۰)

پی نوشت‌ها

۱-اطلاعات، ۲ اردبیهت ۱۳۶۴ ، صفحه ۲

۲-کیهان، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۴ ، صفحه ۲۰

۳-اطلاعات، ۹ فروردین  ۱۳۶۴ ، صفحه ۳

۴-جمهوری اسلامی ، ۱۷ اردیبهشت  ۱۳۶۴ ، ص ۹

۵-کیهان، ۱۹ اردیبهشت  ۱۳۶۴ ، صفحه ۳

۶-کیهان، ۲۲ اردیبهشت۶۴ ، ص۱و۲

۷-کیهان، ۲۴ اردیبهشت  ۱۳۶۴ ، صفحه ۱۸

۸-اطلاعات، ۵ خرداد  ۱۳۶۴ ، صفحه ۲

۹-اطلاعات، ۷ خرداد ۱۳۶۴ ، صفحه ۲

۱۰-اطلاعات، ۸ خرداد ۱۳۶۴، صفحه ۲

13جولای/19

شریعت در مسلخ غفلت اکثریت

  1. در فروردین و اردیبهشت ماه امسال (۱۳۹۸) فیلمی با مجوز وزارت ارشاد به نمایش عمومی درآمد که به روایت یک روزنامه به‌شدت لیبرال داخلی «مبتذل‌ترین و ضداخلاقی‌ترین فیلم چهل سال پس از انقلاب» به شمار می‌رود. شدت مغایرت این فیلم با موازین اخلاقی و دینی به‌حدی بود که سه نفر از اعضای «شورای پروانه نمایش وزارت ارشاد» که مجوز نمایش این فیلم را صادر کرده بودند، در مصاحبه با رسانه‌ها تأکید کردند که به فرزندان خود اجازه تماشای این فیلم را نمی‌دهند. این فاجعه در حالی رخ داده که رئیس‌جمهور و وزیر ارشاد هر دو طلبه و تحصیلکرده در حوزه علمیه قم هستند! (و بماند که مدت‌هاست نمایش بی‌حجابی و اختلاط جنسی و ترویج سکس مبهم در فیلم‌های سینمایی تولید ایران عادی و طبیعی شده و داستان بسیاری از فیلم‌ها حول محور موضوعات و مسائل خلاف شرع و اخلاق دور می‌زند.)
  2. در چند سال اخیر به موازات طرح مقوله «حجاب اختیاری» از جانب برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب و تأکید رئیس‌جمهور بر اینکه وظیفه ما به عنوان دولت این نیست که مردم را به بهشت ببریم و ایجاد موج ستیز با حجاب در شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان انگلیسی و آمریکایی و فضای مجازی، موج فزاینده کشف حجاب و بی‌حجابی در اماکن عمومی، خودروها، اماکن تفریحی برون شهری، پروازهای داخلی و خیابان‌ها و معابر به‌شدت رواج یافته و در شهرهای بزرگ و حتی بسیاری از شهرستان‌ها به امری عادی تبدیل شده و دیگر موجب واکنش مؤمنان و حتی نیروهای انتظامی هم نمی‌شود (تا جایی که در بسیاری موارد کشف حجاب در برابر نیروهای پلیس صورت می‌گیرد و با بی‌اعتنایی آنها مواجه می‌شود و مردم و متخلفان هم کاملاً متوجه شده‌اند که ناجا تمایلی به مقابله با بی‌حجابی و ارتکاب اعمال و رفتار خلاف اخلاق علنی موجود ندارد!)

در چنین فضایی است که مدیران دانشگاه تهران (به عنوان نمونه، الگو و مادر نظام دانشگاهی کشور) مخالفتی با کشف حجاب و روابط جنسی علنی رایج در دانشگاه (مانند درآغوش گرفتن و روبوسی با جنس مخالف و بازی‌های مختلط و دراز کشیدن دانشجویان دختر و پسر در کنار هم و…) نمی‌کنند و حتی نیروهای حراست و انتظامات دانشگاه را از برخورد با فسق متجاهر موجود در دانشگاه منع می‌کنند. آنان مقامات عالیه دانشگاه نه تنها از برپایی تظاهرات مخالفت با حجاب در دانشگاه توسط مشتی دانشجوی هنجارشکن و لاابالی ممانعت نکردند، بلکه به‌محض مطالبه دانشجویان مذکور در میان آنها حاضر و به گفتگوی دوستانه با آنها مشغول شدند (جالب آنکه این رویداد در ماه رمضان رخ داد و دانشجویان مذکور در حضور معاون و ریاست دانشگاه و بدون هیچ مشکلی به خوردن و نوشیدن و دود کردن سیگار به صورت جمعی مشغول بودند!)

  1. هتک حرمت ماه رمضان و عادی شدن روزه‌خواری در ملاء عام در چند سال اخیر به‌حدی رواج پیدا کرده که دیگر حتی مؤمنان جامعه نیز متعرض آن نشده و به اجبار به آن گردن نهاده‌اند. البته در این مورد هم بی‌اعتنایی مسئولان امر (از پلیس گرفته تا مقامات قضایی و رسانه‌ها و مدیران دولتی و…) مزید بر علت شده است. باز بودن بوفه‌های بسیاری از مدارس (مخصوصا دبیرستان‌های دخترانه و پسرانه)، عادی بودن روزه‌خواری علنی در دانشگاه‌ها، گستردن سفره‌های دسته‌جمعی صبحانه و ناهار در پارک‌ها و بوستان‌های عمومی (مثلا بوستان ویژه بانوان در نزدیکی مصلای تهران)، فعالیت علنی راحت و بدون مشکل اغذیه فروشی‌ها در مناطق مختلف شهرهای بزرگ به بهانه‌هایی مانند نزدیکی به پایانه‌های مسافری و بازار و… نمادهایی از این هتک حرمت‌اند. بماند که سکوت و بی‌اعتنایی رسانه‌ها و به‌ویژه رسانه ملی در برابر این موج ویرانگر، بهترین دلیل برای این حقیقت تلخ است که حفظ حریم این ماه برای نظام و حاکمیت نه اولویت دارد ونه موضوعیت و مردم (چه روزه‌خواران و چه روزه‌داران !) رفتارهای خود را بر همین اساس تنظیم کرده‌اند. (روزه‌خواران با فراغ بال به روزه‌خواری علنی می‌پردازند و قاطبه روزه‌داران هم با این استدلال که وقتی حکومت بی‌خیالِ حفظ حرمت این ماه شده، ما چرا باید با نهی از منکر لسانی و درگیری‌ها و اوقات تلخی‌های پس از آن خون خودمان را کثیف کنیم یا هدر بدهیم. در نتیجه نهی از منکر در این خصوص را کنار گذاشته و با این عمل حرام کنار آمده‌اند.)
  2. رواج گسترده انواع و اقسام مفاسد و فحشا در فضای مجازی آن هم از جانب کاربران ایرانی (نمایش فیلم‌ها و تصاویر برهنه زنان و دختران ایرانی توسط خودشان، تبلیغ و ترویج رقص مختلط و شرابخواری و فروش انواع و اقسام مشروبات الکلی، رواج وسیع قمارهای گسترده و شرط‌بندی‌های مختلف در مقیاس چند هزار میلیارد تومانی به برکت اینستاگرام و تلگرام و…) و سهولت دسترسی به این ابزارها در همه نقاط کشور (و با ارزان‌ترین قیمت ممکن !) تا آنجا که هر کودک خردسالی می‌تواند با استفاده از گوشی تلفن همراه موجود در خانه و در کوتاه‌ترین زمان ممکن ذهن و روح خود را در معرض این طوفان سهمگین هرزگی قرار دهد! روی دیگر این سکه هم تبدیل این فضا به محیط عرضه انواع و اقسام اهانت و تمسخر و شبهه درباره مقدسات دینی و اصول و احکام دیانت و شریعت است که در قالب فیلم‌های کوتاه و پیام‌های تصویری و صوتی و به نام طنز و مطلب علمی و…، دل و جان مخاطبین را هدف گرفته‌اند. در این میان دفاع تمام قد دولت از ادامه وضع موجود در فضای مجازی و حتی صرف هزینه‌های سنگین برای حفظ وضع موجود از بیت‌المال مسلمین (ایجاد پوسته‌های طلاگرام و‌ هات‌گرام برای ادامه حیات منحوس پیام‌رسان تلگرام توسط دولت طی سال‌های اخیر) این نکته را به مردم القا می‌کند که حاکمیت موافق این وضعیت است و اصولاً با تداوم وضع موجود مشکلی ندارد)
  3. فلسفه تشکیل نظام جمهوری اسلامی به فرمایش بنیانگذار آن اجرای احکام الهی است. ایشان در کتاب ولایت فقیه به تصریح بیان داشته‌اند که علت بداهت تشکیل حکومت در عصر غیبت آن است که خداوند راضی به تعطیل احکام شریعت در عصر غیبت نیست. در حقیقت نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را از همین بحث اخذ می‌کند و پایداری مردم مؤمن بر این نظام و قربانی شدن بهترین و برگزیده‌ترین فرزندان این ملت برای حفظ نظام با همین استدلال و منطق صورت پذیرفته است.

اما در عمل توجه اصلی نظام به جای اجرای احکام شریعت بر مواردی متمرکز شده که همه حکومت‌های جهان بر این موارد متمرکز شده‌اند (اقتصاد و معیشت و رفاه). بماند که با وجود این تمرکز، رضایت جامعه در این موارد نیز فراهم نیامده است. به بیان ساده‌تر دولتمردان در تنها حکومت دینی جهان به دنبال اقتصاد و معیشت جامعه‌اند، نه اجرای شریعت و احکام آن و حال آنکه مشروعیت و بقای خود را مدیون دیانت و پایبندی مؤمنان جامعه به شریعت‌اند!

این نامعادله از آنجا ناشی می‌شود که جمهوریت (البته با تعریف دینی آن) در این نظام به عنوان یک رکن در کنار اسلامیت پذیرفته شده، اما در عمل روایت رایج غیردینی از جمهوریت، مبنا قرار گرفته است. در نتیجه این ناهنجاری است که برگزیدگان ملت عموماً مسیری را طی می‌کنند که با اهداف اصلی و فلسفه تشکیل جمهوری اسلامی تناقض دارد. در نظریه حکومت دینی امام خمینی(ره)، جمهوریت و مظاهر آن (انتخابات و مشارکت سیاسی) به شرط آگاهی و عقلانیت توحیدی مردم به عنوان  مبنای عمل پذیرفته شده است. اگر جمهوریت با این قید تحقق یابد، آنگاه اجرای شریعت و تحقق احکام الهی به اولویت اول حاکمان برآمده از رأی مردم تبدیل می‌شود، زیرا جامعه آگاه و مؤمن می‌داند که اجرای شریعت و احکام آن برکات را بر جامعه نازل کرده و معیشت و رفاه جامعه را نیز سامان خواهد داد.

  1. اما در شرایط کنونی انتخابات و مشارکت سیاسی موجود در کشور دربردارنده اکثر آفاتی است که نظام‌های دموکراتیک به آن مبتلا هستند. رقابت برای قدرت به هر قیمت (حتی دروغ و تهمت و تخلف از شرع و قانون) از یک سو و شرکت در انتخابات بر اساس انگیزه‌های قومی و قبیله‌ای و جناحی و شکل‌گیری نتیجه انتخابات بر پایه تبلیغات و منافع فردی و شعارهای غیرمنطبق با عقل و اهداف انقلاب و نظام اسلامی از سوی دیگر، صورت‌بندی عمده انتخابات‌ها در کشور را تشکیل می‌دهد، به‌جز انتخابات خبرگان رهبری که ماهیت خاص و نظارت کیفی شورای نگهبان بر آن باعث تفاوت آن از سایر انتخابات‌های موجود در کشور شده است. طبیعی است که افراد و جریانات محصول چنین انتخاباتی نه درک درستی از شریعت و احکام آن و نه قدرت شناخت جمهوری و انقلاب اسلامی و اهداف آن را دارند و در بهترین حالت، تمام همت و تلاش خود را برای تأمین رفاه و معیشت جامعه به کار می‌گیرند تا بتوانند در آینده هم با آرای مردمی به قدرت برسند! هرچند اغلب افراد و تفکرات برآمده از چنین انتخاباتی در عمل علاقه و تمایلی به تلاش برای تأمین رفاه و معیشت مردم نشان نمی‌دهند و بیشتر به فکر منافع خود و جناح متبوعشان هستند!
  2. مادامی که سرنوشت حکومت و دولت در جمهوری اسلامی در چهارچوب ساز و کاری که می‌توان آن را «غفلت اکثریت» نامید، تعیین ‌شود، باید روزانه شاهد ذبح شریعت در مسلخ «غفلت اکثریت» باشیم! غفلتی که دائماً به وسیله فضای مجازی و رسانه ملی و توسط تشنگان قدرت تشدید می‌شود و روز به روز مردم و جامعه را از آگاهی و عقلانیت انقلابی و توحیدی دور می‌کند، تا آنجا که غالب جامعه به تقلید از «تشنگان قدرت»، مطالبه اول خود را «معیشت و رفاه» می‌داند؛ از لزوم توجه به شریعت و احکام آن غفلت می‌کند و در جهت تحقق رفاه و معیشت، رأی خود را به پلکان وصول قدرت‌طلبان به مناصب موجود در  «حکومت اسلامی» تبدیل می‌کند. قدرت‌طلبانی که تکیه بر اریکه قدرت را بسیار مهم‌تر از ماهیت و اهداف حقیقی جمهوری اسلامی می‌دانند و اجرای شریعت و احکام آن را حتی در حد حرف و حفظ ظاهر هم قبول ندارند. طبیعی است مادامی که این جماعت  با تکیه بر آرای عمومی در رأس قدرت و مناصب جمهوری اسلامی باشند وقوع مواردی که در بندهای نخست این نوشتار آمد، عجیب نخواهد بود.

۸٫ جمهوریت در اندیشه حضرت امام برآیند تکلیف شرعی مردم و انتخاب‌های آگاهانه و معقول آنهاست و نتیجه چنین انتخابی به روایت ایشان روانه شدن «عصاره فضایل ملت» به عرصه قدرت نظام جمهوری اسلامی است. در این فضاست که مردم اجرای شریعت را مقدم بر هر مطالبه‌ای قرار می‌دهند و از فواید و برکات آن بهره‌مند می‌شوند و حقیقت یک حکومت و نظام دینی تجلی پیدا می‌کند. حکومتی که در پرتو اولویت به احکام الهی و تحقق آن در جامعه، به رفاه و آرامش و معیشت مطلوب نیز دست خواهد یافت.

13جولای/19

چگونه آثار معنوی روزه را بعد از ماه رمضان حفظ کنیم؟

مقدمه:

ماه مبارک رمضان بهترین فرصت برای خودسازی و حرکت به سوی کمال و پرکشیدن به سوی معنویت است. به فرموده پیامبر اعظم(ص): این ماه، ماه خدا، ماه برکت، رحمت، آمرزش و ماه مهمانی خدا است که مؤمنان از اهل کرامت خدا شده‌اند. نفس ها، ثواب تسبیح و ذکر خدا و خواب ثواب عبادت دارد. اعمال در آن پذیرفته و دعاها مستجاب است.(۲) به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «ماه رمضان در هر سال، قطعه‌ای از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیای مادّی ما آن را وارد می‌کند و به ما فرصت می‌دهد که خودمان را بر سر این سفره‌ی الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سی‌روز را وارد بهشت می‌شوند. بعضی به برکت آن سی‌روز، همه‌ی سال را و بعضی همه‌ی عمر را. بعضی هم از کنار آن، غافل عبور می‌کنند که مایه تأسّف و خسران است.(۳)

محصول ماه رمضان، تقوا و تقوا وسیله‌یی برای منازل عالی‌تر است. علم و هدایت و رحمت الهی، بر اثر تقوا از سوی خداوند به انسان عطا می‌شود. از همه بالاتر، فلاح و رستگاری بر اثر تقوا به دست می‌آید. پس همگی باید کوشش کنیم این محصول و آذوقه بسیار ارزشمندی را حفظ کنیم. با توجه به این مهم در ادامه بر آنیم به راهکارهایی از مهمترین راه‌های حفظ آثار معنوی روزه اشاره کنیم.

۱)ایجـاد اثر

ابتدا باید روزه‌دار واقعی باشیم تا آثار روزه ایجاد شود. روزه دارای درجاتی است و به تناسب همان درجات آثار آن نیز برای روزه‌دار خواهد آمد؛ پس در مرحله نخست باید بکوشیم روزه‌ی ما کامل و واقعى باشد؛ آن‌گاه به دنبال حفظ آثار آن باشیم.

امام صادق(ع) در روایتی مهمترین آداب روزه‌ی واقعی را این‌گونه بر شمرده‌اند: «بی‌گمان روزه، تنها دست‌کشیدن از طعام و آشامیدنی نیست و برای آن شرطی است که تنها با رعایت آن، روزه محقّق می‌شود و آن نگاهبانی معنوی و درونی است.»

امام (ع) در ادامه با یادآوری روزه سکوت حضرت مریم، فرمودند: هنگامی‌که روزه می‌گیرید:

۱)زبان خود را از دروغ نگهدارید.

۲)دیدگانتان را فرو پوشید.

۳)با یکدیگر نزاع نکنید.

۴) بر هم حسد نورزید.

۵) غیبت یکدیگر را نکنید.

۶) با همدیگر مراء(جر و بحثهاى پرخاشگرانه و بى منطق) نکنید.

۷) دروغ نگویید.

۸) با همسرانتان نیامیزید.

۹)از اختلاف بپرهیزید.

۱۰)بر یکدیگرخشم نگیرید.

۱۱)به یکدیگر صفات زشت ندهید.

۱۲)دشنام و ناسزا نگویید.

۱۳)بر دیگران افترا نبندید.

۱۴)القاب زشت بر یکدیگر نگذارید.

۱۵)با هم مجادله نکنید.

۱۶) بر یکدیگر ستم نورزید.

۱۷)بی‌خردی نکنید.

۱۸)یکدیگر را نیازارید

۱۹)از یاد خدا و نماز غفلت نکنید.

۲۰)با سکوت، بردباری، صبر و راستگویی همراه شوید.

۲۱)از بدان و اشرار، سخن باطل، دروغ بپرهیزید و…(۴)

علاوه بر روایت یاد شده در روایات فراوان دیگری تأکید شده که پرهیز از خوردن و آشامیدن، به تنهایی نمی‌تواند ما را به همه آثار روزه رهنمون شود. پس اولین شرط برای حفظ آثار روزه، ایجاد اثر در ماه مبارک رمضان است.

۲)آمادگی برای روزه

شرط دیگر برای حفظ آثار معنوی روزه این است که شخص با آمادگی وارد ماه مبارک رمضان شود و به فرموده آیت‌الله خامنه‌ای: «باید مراقبت کنیم. باید در طول یازده ماهِ قبل از ماه رمضان، خود را آماده کنیم. اگر با آمادگی لازم، وارد ماه رمضان شویم، از ضیافت الهی بهره‌ی بیشتری خواهیم برد و برای سال آینده، یک درجه و یک سطح و یک کلاس بالاتر خواهیم رفت. آن وقت، هم در نفس و قلب خود و هم در محیط زندگی اجتماعی، آنچه شما را خشنود و راضی می‌کند، مشاهده خواهید کرد. اساس برنامه‌ی تربیتی و همه‌ی برنامه‌های زندگی در اسلام، همین موارد است.(۵)

۳)تقویت ایمان

هر چه ایمان فرد قویتر باشد، تقوایش افزایش یافته و بهتر می‌تواند در برابر گناهان و لغزش‌ها استقامت کند، در برابر، ضعف ایمان افراد را به گناه سوق می‌دهد که نتیجه آن نابودی و حبط آثار اعمال نیک است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:«و مَن یَکفُر بِالإیمانِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرینَ»(۶)؛ و هر کس در ایمان خود کفر ورزد، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زیانکاران است.‏ علامه طباطبایى کفر به ایمان را نداشتن التزام عملى به صورت مداوم معنا کرده و گفته است: اگر انسان یکى دوبار برخلاف مقتضاى ایمان عمل کند، فاسق مى‏شود، ولى اگر به صورت مستمر چنین کند، کفر به ایمان صادق خواهد بود و اعمال نیک او تباه خواهد شد.(۷) این معنا با روایاتى که آیه را تفسیر کرده‏اند نیز تأیید می‌شود. امام صادق (ع) فرمود: …کسى کفر به ایمان دارد که به آن‏چه خداوند امر نموده، عمل نمى‏کند و به آن رضایت نمى‏دهد.(۸) محمدبن‏مسلم از امام باقر یا امام صادق(علیهما‌السلام) نقل مى‏کند که کفر به ایمان عبارت است از عمل نکردن به دستورهاى خدا به‏طورى که به کلى رها شود. بعد فرمود: و از آن جمله است کسى که نماز را عمداً رها کند؛ بدون آن که خواب بماند یا کار دیگرى او را از نماز باز دارد.(۹)

همانگونه که تضعیف ایمان باعث از بین بردن آثار اعمال نیک می‌شود؛ تقویت ایمان باعث پایداری اعمال نیک و سعادت آدمی خواهد شد.

۴)اجتناب از گناه

علت غایى روزه دستیابى به «تقوا» و دورى از گناه است؛ خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ؛(۱۰) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بر شما روزه نوشته شد چنانکه بر آنان که پیش از شما بودند نوشته شد، باشد که پرهیزگار شوید.»

روزه ابعاد گوناگونى دارد، و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى در وجود انسان مى‏گذارد، که از همه مهمتر، بعد اخلاقى و فلسفه تربیتى آن یعنی تقوای الهی است.(۱۱)

تقوا در لغت از ماده «وقایه» و به معنی خودنگه‌داری و خویشتن‌داری‏(۱۲) و در اصطلاح دینی، به معناى حفظ خویشتن از مطلق محظورات است؛ تقوا درجاتی دارد که پایین‌ترین درجه تقوا، خویشتن داری در برابر حرام‌های الهی است ولی در درجات بالاتر تقوا، علاوه بر ترک مکروهات، ترک بعضى از مباحات نیز در تحقق تقوا لازم می‌شود.(۱۳) چنان‏که پیامبر اکرم(ص) وجه نامگذارى پرهیزگار به متّقى را انجام ندادن برخى از مباحات به انگیزه‌ی پرهیز از حرام‏ها دانسته است.(۱۴)

از منظر قرآن کریم،‌ گرامی‌ترین مؤمنان نزد خدا،‌ با تقواترین آنها هستند: إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتْقاکُم؛(۱۵) «با کرامت‌ترین شما، همانا با تقواترین شما است.»

رسول خدا (ص) در خطبه شعبانیه،‌ اولویت اصلی اعمال ماه مبارک رمضان و بهترین عمل در این ماه را «ترک گناه» معرفی می‌کنند. حضرت در این خطبه به فضیلت‌ها و عبادات در این ماه و انجام مستحبات آن اشاره می‌کنند؛ اما در نهایت در پاسخ به پرسش حضرت علی(ع) که: یا رسول‌الله! بهترین عمل در این ماه چیست؟ فرمودند:‌ «أَفضَلُ الأَعمَالِ فِی هَذَا الشَّهرِ الوَرَعُ عَن مَحَارِمِ‌اللَّه‏؛(۱۶) برترین اعمال در این ماه، ترک محرمات الهی است.»

بر این اساس یکی از مهمترین اقدامات برای حفظ آثار روزه، ترک گناه است. هر گناه به منزله نقطه سیاهی است که بر دل انسان می‌نشیند و اگر این نقاط زیاد شود، دل تاریک شده و دیگر امیدی به اصلاح آن نمی‌رود. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا أَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکتَهٌ سَودَاءُ فَإِن تَابَ انمَحَت وَ إِن زَادَ زَادَت حَتَّى تَغلِبَ عَلَى قَلبِهِ فَلَا یُفلِحُ بَعْدَهَا أَبَدا» هرگاه مرد مرتکب گناهى شود در قلب او نقطه سیاهى ظاهر مى‏شود پس اگر توبه نمود آن سیاهى محو مى‏شود ولى اگر بر گناهش افزود بر آن سیاهى نیز افزوده مى‏شود تا جایى که سیاهى بر قلبش چیره مى‏گردد پس بعد از آن هرگز به رستگارى نمى‏رسد.(۱۷)

۵)مشارطه، مراقبه و محاسبه

عالمان اخلاق براى حرکت صعودى در مسیر صلاح و ایمنى از انحراف و سقوط تدریجى در وادى گمراهى، روندى سه مرحله‏اىِ فوق را توصیه کرده‏اند.(۱۸)

برای حفظ آثار روزه نیز این برنامه جامع خودسازی، کاربرد دارد. آیت‌الله خامنه‌ای ضمن تأکید برخودسازی می‌فرماید: «بزرگترین درس ماه رمضان، خودسازی است. اوّلین و مهمترین قدمِ خودسازی هم این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادی نگاه کند؛ عیوب خود را با روشنی و دقّت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد. این از عهده‌ی خود ما برمی‌آید و این تکلیفی بر دوش ماست.»(۱۹)

امام امت برنامه خودسازی سه گانه «مشارطه، مراقبه و محاسبه» را اینگونه تشریح می‌کند: «مشارطه آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است یک روز خلاف نکردن امرى است خیلى سهل، انسان مى‏تواند به آسانى از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما ببین چقدر سهل است.

پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوى. و آن چنان است که در تمام مدت شرط. متوجه عمل به آن باشى، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خداست، بدان که این از شیطان و جنود اوست که مى‏خواهند تو را از شرطى که کردى باز دارند. به آنها لعنت کن و از شر آنها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما…و به همین حال باشى تا شب که موقع «محاسبه» است. و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا به جا آوردی، و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى؟ اگر درست وفا کردى، شکر خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى … و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط قیام کنى. و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند.»(۲۰)

۶)تمرین بندگی

ماه مبارک رمضان، ماه تمرین بندگی است. برای حفظ آثار بندگی، ادامه تمرین و مداومت بر آن بسیار مهم است. در متون دینی نیز بر مداومت بر اعمال خوب تکیه شده است به عنوان نمونه، امام باقر (ع) فرمود: «دوست داشتنی‌ترین عمل نزد خداوند، عملى است که بنده آن را ادامه دهد؛ هر چند اندک باشد»(۲۱) از نظر علمى و تجربى نیز ثابت شده است که براى نهادینه شدن صفات اخلاقى و معنوى، یک فرآیند دو مرحله‌اى را باید طى کرد: شکل‌گیرى و تثبیت. چنانکه در مهارت‌هایی که انسان به دست می‌آورد نیز همین گونه است. ورزشکاران، حافظان قرآن و دیگر افرادی که مهارت خاصی دارند، اگر مدتی از تمرین دست بکشند، مهارت خودشان را از دست می‌دهند.

کسی که می‌خواهد اثرات ماه مبارک رمضان، نه تنها تا ماه رمضان بعدى، بلکه به عنوان یک سرمایه معنوى براى همیشه باقى بماند، باید ارتباط خود را با این ماه حفظ کند. نگه داشتن این ارتباط، ممکن نیست؛ مگر با انجام دادن همان اعمالى که در ماه رمضان انجام می‌داد.

او  نباید ارتباط خودش با قرآن را قطع کند. باید هر روز ولو چند آیه، قرآن تلاوت کند، در روزهای خاص روزه بگیرد، شب زنده‌داری، هرچند اندک را ادامه دهد. در روایات نیز بر این مطلب تأکید شده است. از حضرت علی(ع) نقل شده که ماهى سه روز روزه بگیرید که معادل روزه یک عمر است. ما پنجشنبه‌ی اول و پنجشنبه‌ی آخر و چهارشنبه‌ی وسط ماه را روزه مى‏گیریم(۲۲)

در باره مداومت بر قرائت قرآن امام باقر (ع) از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرده است: هر کس در یک شب از این ماه، ده آیه از قرآن بخواند او را در زمره غافلان نمى‏نویسند، و هر کس پنجاه آیه بخواند از اهل ذکر به شمار مى‏آید، و هر کس صد آیه بخواند از اهل اطاعت محسوب مى‏شود.(۲۳)

۷)تقویت اراده

از فوائد مهم روزه این است که روح انسان را تلطیف، و اراده انسان را قوى، و غرائز او را تعدیل مى‏کند. (۲۴) از این‌رو برای حفظ آثار یاد شده باید فرد سعی کند اراده خودش را بیش از پیش استحکام بخشیده، در برابر وسوسه‌های شیطانی مقاومت کند.از این روست که در روایت‌های صحیحی که از پیامبر اکرم(ص) رسیده، روزه سپر آتش معرفی شده است: «الصَّومُ جُنَّهٌ مِنَ النَّارِ »(۲۵)

پی‌نوشت‌ها:

۱-استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

۲- بحار الانوار، ۹۶ – ص ۱۵۷) * (عیون اخبار الرضا – جلد ۱ – ص ۲۹۵

۳- ۲۳/۱۱/۱۳۷۲

۴- بحارالأنوار،ج۹۳ ، ص۲۹۳

۵- ۰۱/۱۲/۱۳۷۴

۶-مائده/ ۵

۷-المیزان، ج ۵، ص ۲۰۶- ۲۰۷

۸-تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۲۹۷

۹-همان؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۹۵

۱۰-بقره،۱۸۳

۱۱-تفسیر نمونه، ج‏۱، ص۶۲۹

۱۲-لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۷۸؛ المصباح، ص ۶۶۹،« ذیل ماده وقى»

۱۳-مفردات راغب، ص ۸۸۱

۱۴-مجمع‏البیان، ج ۱، ص ۱۱۹؛ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۶۷

۱۵-حجرات، ۱۳٫

۱۶-وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۱۴٫

۱۷-وسائل الشیعه ،ج‏۱۵، ص۳۰۲

۱۸-جامع‏السعادات، ج ۳، ص ۹۱- ۱۰۲؛ چهل حدیث، ص ۹- ۱۰

۱۹- ۲۵/۰۹/۱۳۸۰

۲۰-شرح چهل حدیث، ص۱۰

۲۱-اصول کافى، ج ۳، ص ۱۲۹.

۲۲-تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۱۳

۲۳-ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص ۱۰۳

۲۴-تفسیر نمونه، ج‏۱، ص۶۲۹

۲۵-کافی، ج‏۲، ص۱۹

13جولای/19

پیام عید در دعاها و خطبه عید

دعای مأثوره و رسیده از معصومین(‏ع) در مناسبت‌ها و روزهای مختلف، فقط بیانگر صرف ارتباط عاطفی و احساس با خدا نیست؛ چنانکه فقط خواستن حاجت‌های مادی و معنوی هم نیست؛ بلکه در کنار این دو (ارتباط عمیق عاطفی و احساسی با خدا و درخواست حاجات) این دعاها ارائه دهنده خطوط فکری بسیار عمیق و تحول‏سازی هستند می‌توانند شیوه فکری و عملی جامعه را ترسیم سازند و یا مسئله مهم سیاسی زمانی را در قالب دعا و یا اعتقاد صحیح و حق ارائه نمایند. نمونه بارز این‌گونه دعاها، «صحیفه سجادیه» و دعاهایی هستند که در مناسبت‌های مختلف از معصومین(‏ع) به ما رسیده‌اند.

در این مقاله مروری داریم بر دعاهای عید فطر [و قربان] برای بدست آوردن پیام و اهداف عید در اسلام.

تعریف و معنای عید

برای درک صحیح اهداف و پیام‌های ادعیه، لازم است نکاتی به ‏عنوان مقدمه ارائه شوند.

اولین نکته معنای عید است. راغب می‌گوید: «عید آن است که مرتب برمی‌گردد [و تکرار می‌شود] و در شریعت [اسلام] اختصاص یافته است به روز عید فطر و روز قربان. این روز در اسلام برای خوشحالی قرار داده شده است. رسول خدا(‏‏ص) فرمودند: «[ایام عید] ایام خوردن و نوشیدن و عروسی است. بر هر روزی که در آن خوشحالی و سرور باشد نیز عید اطلاق شده است. بر همین اساس در سخن خداوند می‌خوانیم: «پروردگارا از آسمان مائده‌ای بر ما بفرست تا برای اول و آخر ما عیدی باشد.» و عید هر حالتی است که به انسان برمی‌گردد و آنچه برگشته همان نفعی است که از هر چیزی به انسان می‌رسد.»(۱)

از کلام راغب استفاده می‌شود که عید اولاً روز شادی و خوشحالی است و ثانیاً در آن روز به انسان نفعی می‌رسد. هر چند سخن راغب را که عید اختصاص به فطر و قربان دارد قبول نداریم؛ چون اشاره خواهد شد که اعیاد اسلامی چهار عید هستند و بر جمعه و یوم غدیر نیز عید اطلاق می‏شود.

تنوع عید

در فرهنگ اسلامی یک قاعده عمومی برای عید ارائه شده است که می‌تواند مصداق‌های فراوانی داشته باشد و آن این است که هر روزی که در آن گناه نشود، عید به حساب می‌آید. شخصی امام علی(ع) را دید که در روز عید قربان کنار آبی نشسته‌اند و نان خشکیده‌ای را با آب مرطوب می‌کنند و می‌خورند عرض کرد، «یا علی! در روز عید هم [به جای غذاهای رنگین] از نان جوی خشکیده استفاده می‌کنی؟» حضرت در جواب آن شخص کلامی را فرمودند که بیانگر معیار حقیقی و واقعی عید است. حضرت فرمودند: «این [روز] عید کسی است که خدا روزه‌اش را پذیرفته و نماز او را ستوده است. هر روزی که خدا در آن نافرمانی نشود، آن روز عید است.»(۲)

از این سخن امیرمؤمنان(‏ع) استفاده می‌شود که معیار اصلی عید بودن، صرف شادی و خوردن غذاهای رنگین و…نیست؛ بلکه معیار حقیقی آن است که انسان آرامش‌بخش حقیقی یعنی خدا را نافرمانی نکند و معصیت را که نابودکننده نشاط واقعی است، مرتکب نشود؛ از این‌رو آنهایی که چون معصومین گناه نمی‌کنند، از این جهت همیشه عید دارند. حضرت امیرمؤمنان(‏ع) فرمودند: «امروز برای ما عید است و فردا برای ما عید است و هر روزی که خدا را معصیت نکنیم برای ما عید است.»(۳)

علاوه بر این معیار کلی، روزهایی نیز به عنوان عید تعیین شده‌اند.

به عقیده راغب که از علمای اهل سنت است، فقط روز قربان و فطر عید هستند، ولی در منابع شیعه روزهای دیگری نیز به عنوان عید معرفی شده‌اند. از حضرت صادق‏(ع) پرسیدند، «آیا برای مسلمین عیدی غیر از دو عید (فطر و قربان) هست؟» ایشان فرمودند، « بلی، برتر و شریف‏تر از آن دو.»‌ پرسیدند، «کدام روز؟» فرمودند، «روز نصب امیرمؤمنان – درود خدا بر او باد – به عنوان پرچمدار [و پیشوای] مردم.»(۴)

عبدالرحمن بن سالم از پدرش و او از حضرت صادق(‏ع) پرسید، «آیا برای مسلمانان عیدی غیر از جمعه و قربان و فطر وجود دارد؟» فرمود: «بلی، روزی که رسول خدا در آن روز علی(‏ع) را [به عنوان امام و پیشوا] نصب کردند.»(۵)

در این روایت علاوه بر عید قربان و عید فطر،‌ از جمعه و روز غدیر نیز به عنوان عید یاد و عید غدیر برتر از همه آنها شمرده شده است.

و در روایتی جمعه بر دو روز دیگر برتری داده شده است. حضرت صادق‏(ع) فرمودند، «روز جمعه برای پاکیزگی و خوشبو کردن و عید برای مسلمین و از روز عید فطر و قربان برتر است؛ [ولی] روز عید غدیر برترین اعیاد و آن،‌ روز هجده ذی‌الحجه است. و [اما از عظمت روز جمعه این است که] قائم ما اهل‌بیت(عج) در روز جمعه خروج می‌کند و قیامت [نیز] در روز جمعه برپا می‌شود و در روز جمعه عملی برتر از صلوات بر محمد و آلش وجود ندارد.»(۶)

در نتیجه طبق رهنمودهای امامان معصوم(‏ع) مصداق‌های عید چهار روزند: عید قربان، فطر،‌ جمعه و غدیر و برترین آنها عید غدیر است و بعد از آن روز جمعه در رتبه بعدی قرار دارد.(۷)

بعد از این نکات مقدماتی،‌ به بررسی دعای قبل از نماز و حین نماز عید می‌پردازیم:

 

پیش به سوی خدا

بسیاری فکر می‌کنند که وقتی عید فرا رسید، عبادت و ارتباط با خدا تمام و فصل بخور بخور و نشاط و شادی است؛ ولی فرهنگ غنی دعاهای معصومین‏(ع) به ما می‌گوید که عید، تازه اول حرکت به سمت خداست،. هر چند شادی و نشاط و دید و بازدید لازم است؛ ولی همه آنها نیز باید در مسیر الهی و برای رضای خداوند و حرکت به سوی او باشد.

حضرت باقر(‏ع) در دعای قبل از نماز عید به خداوند متعال عرضه‌ می‌دارند، «خدایا! هر کسی در این روز مهیا شده است برای ورود به نزد مخلوقی (آنهایی که در روز عید جایزه می‌دهند) به امید جایزه،‌ صله‌ها،‌ بخشش‌ها‌ و عطاهای او، ولی من ‌ای آقایم! آمادگی و استعداد خود را به سوی تو [و حرکت به جانب تو] فراهم کرده‌ام.»(۸)

ثمرات عید

۱) دریافت جوایز

در پایان هر مسابقه، برندگان و جوائز آنها در طی مراسم معرفی و اعطا می‌شوند. در مسائل دینی و معنوی انسان همیشه در حال مسابقه است. لذا قرآن چندین بار با مضامین مختلف تأکید می‌فرماید: « سَابِقُوا إِلَى الخیرات: به سوی خوبی‌ها سبقت بگیرید.» یکی از این مسابقه‌‌های بسیار مهم همگانی، روزه و اعمال ماه مبارک رمضان و روز معرفی برندگان و بازندگان و اعطای جوائز روز مبارک عید فطر است.

حضرت علی(ع) در این زمینه می‌فرمایند: «ماه رمضان میدان مسابقه برای خلق خداست. گروهی برنده و رستگار شدند و گروهی جا ماندند و کوتاهی کردند و باختند. حیرت از خنده‌کننده‌ اهل لهو است در روزی که نیکوکاران ثواب می‌برند و اهل باطل زیان می‌کنند. به خدا قسم اگر پرده‌ها کنار روند، همه متوجه می‌شوند که نیکوکار مشغول احسانش و بدکاران سرگرم گناهانشان‌ هستند و با همین حال از دنیا می‌روند.» در این جملات برندگان، محسنین و نیکوکارانند و بازندگان اهل لهو و باطل و پاداش و جوائز برندگان، متنوع و ثواب.» (۹)

رهبر معظم انقلاب در خطبه‌‌ نماز عید سال ۹۷ در توضیح جملات فوق چنین فرمودند، «عید سعید فطر روزی است که «یُثابُ فیهِ المُحسِنون وَ یُخسَرُ فیهِ المُبطِلون»(۱۰). آنهائی که زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای نیک انجام دادند، امروز روز پاداش گرفتن آنهاست. بحمدالله ملت ما غالباً در شمار «محسنون»اند.
فرمود: خدای متعال ماه رمضان را میدان مسابقه قرار داده است بین مؤمنین که به ‌وسیله‌ اطاعت خداوند به رضای الهی نزدیک بشوند.(۱۱) هر سال بحمدالله در این مسابقه، ملت ما امتیازهای بیشتری به دست می‌آورد. وقتی هر سال را با سال‌های قبل از آن مقایسه می‌کنیم، پیشرفت در معنویت، کارهای نیک، اعمال مقرِب انسان به خدای متعال را، در میان مردم بیشتر می‌بینیم. تلاوت قرآن، جزءخوانی قرآن در چند سال قبل از این در یک شهر شروع شد و امروز در بسیاری از شهرهای کشور در ماه رمضان این سنت بسیار مستحسن(۱۲) و زیبا تکرار می‌شود. مجالس دعا، مناجات و حضور مردم در این مجالس، هر سال بیشتر است. بنده امسال تحقیق و کسب اطلاع کردم. مجالس دعا و ذکر و مناجات و توسل و موعظه، از هر سال گرم‌تر و گیراتر و پُرجمعیت‌تر بوده‌اند. این همان میدان مسابقه است.»

در بخشی از دعای عید می‌خوانیم: «اِلَیکَ یا سَیدِی تَهیئَتِی وَتَعبِئَتِی… رَجَاءَ رِفدِکَ وَجَوَایزِکَ؛ ‌ای آقایم! به سوی توست تهیه و آمادگی من به امید بخشش و جایزه‌هایی [که عنایت می‌شود از طرف] تو.»

رِفد به بخشش‌هایی گفته می‌شود که به قصد کمک‌رسانی و اعانت انجام می‌گیرند، ‌«هُوَ العَطِیهُ بِعُنوَانِ الاِعَانَهَ».(۱۳) در نتیجه رفد الهی کمک‌هایی هستند که به قصد کمک‌رسانی به روزه‌‌داران یا حاجیان و یا شرکت‌کنندگان در نماز جمعه به آنان داده می‌شود.

جایزه: صله، پاداش و عطیه‌ای است که به برنده مسابقه یا به کسی که کار خوبی را انجام داده، اعطا می‌شود.(۱۴) معلوم می‌شود در جایزه یک نوع استحقاقی وجود دارد؛ اما در «رفد» چنین استحقاقی وجود ندارد.

به هر حال روز عید روزی است که هم خداوند به بندگانش اعانت دارد و هم اعطای جایزه برای برندگان و کسانی که کار خیر انجام داده‌اند.

از جابر نقل شده است که امام باقر‏(ع) فرمودند، «روز اول شوال (عید فطر) منادی ندا می‌دهد که ‌ای مؤمنان! صبحگاه به دنبال جوایزتان باشید [که از طرف خداوند متعال آماده شده است].» سپس فرمودند، ‌»ای جابر! جوایز خدا مانند جوایز شاهان نیست [بلکه جوایزی بسیار ارزشمند و غیر قابل توصیف است].» سپس فرمودند، «آن روز،‌ روزِ گرفتن جایزه‌هاست.»(۱۵)

 

۲) دریافت عطایا و تفضلات الهی

در ادامه دعای قبل از نماز عید می‌خوانیم:‌ «وَ نَوَافِلِکَ وَ فَوَاضِلِکَ وَ‏فَضَائِلِکَ وَ عَطَایاکَ؛(۱۶) به امید زیادی‌ها و فضل‌ها و بخشش‌های تو.»

در عبارت فوق چند کلمه در باره عطایا و بخشش الهی به کار رفته‌اند که هر یک معنای خاصی دارند. اولی «نوافل»، جمع نافله از ماده «نفل» و به معنای غنیمت است. «ینَفِّلُ الاِمَامُ الجُندَ» یعنی سهمی از غنیمت برای سربازان قرار داد.و امّا نافله آن بخشش‌هایی است که انسان مجاناً [و برای خدا] بعد از انجام واجب عطا می‌کند، خواه صدقه باشد یا خیرخواهی و یا عمل خیر.»(۱۷)

به نماز مستحبی هم به این دلیل نافله گفته می‌شود که اضافه بر نماز واجب، قبل و یا بعد از آن انجام می‌گیرد. در نتیجه می‌توان گفت که نوافل بخشش‌های الهی هستند که علاوه بر جایزه‌ای که طرف استحقاق دارد و علاوه بر «رفد» که به عنوان اعانت و کمک است،‌ اعطا می‌شود.

اما فواضل ـ جمع فضل ـ عبارت است از بخشش اضافه بر آ‌نچه که لازم و مقرر است در مقام تأمین معاش مادی و معنوی انسان: «فضل از ناحیه خداوند متعال و عبارت است از بخشش، زیادی بر آنچه که در مقام تأمین معاش مادی و معنوی لازم و معین شده است.» منتهی فضل ممکن است ابتدائاً تکوینی و در اصل خلقت و یا بعد از آن باشد و ممکن است مسبوق به اموری باشد که مربوط به شخص تفضل شده و دریافت‌کننده فضل است.(۱۸)

بنابراین فرق نوافل با فواضل این است که نوافل نوعاً مسبوق به امری است که طرف استحقاق دارد؛ ولی فواضل اعم است و ممکن است ابتدایی و بدون مسبوق بودن به زمینه عطا شده باشد و یا با وجود زمینه باشد.

اما عطایای الهی به بخشش‌هایی گفته می‌شود که به مقتضای آنچه در نفس عطا‏کننده وجود دارد، از بزرگی و پایبندی،‌ بدون در نظر گرفتن جهت بخشش و یا غرض دیگری و یا در نظر گرفتن عوضی و امثال آن انجام می‏شوند؛ چنانکه جود به زیادی‌ بخشش‌هایی که ریشه در روح بخشاینده دارد گفته می‌شود و «هبه» به بخششی که بدون عوض پرداخت می‌شود.(۱۹)

 

جمع‌بندی

در اسلام چهار عید داریم که عبارتند از: عید قربان،‌ فطر،‌ غدیر و روز جمعه و برترین آنها عید غدیر است. معیار اصلی عید آن است که انسان در آن روز مرتکب گناه و معصیت نشود و از این راه به منفعتی دست یابد که قهراً نشاط و شادی را نیز در پی خواهد داشت. اعیاد اسلامی برای تمامی امت اسلام است؛ به شخص و گروه و صنفی اختصاص ندارد‌ و همه باید به سمت و سوی خدا حرکت کنند.

مهم‌ترین ثمرات عید دریافت جوایز،‌ عطایا و تفضلات الهی،‌ نزدیک شدن به مقامات محمد و آل محمد‏‏‏(ص)؛ گرفتن بهترین حاجاتی است که بندگان صالح و خالص خدا درخواست می‌کنند و رسیدن به عفو و بخشش الهی است و ره‌توشه رسیدن به این اهداف، باور به نداری و فقر مطلق خویش و اقرار به گناهان و توبه به درگاه با عظمت خداوندی است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۴ هـ ق، ص ۳۵۲، و آیه در سوره مائده/۱۱۴٫
  2. نهج البلاغه، محمد دشتی،‌ ص ۷۳۲، حکمت۴۲۸٫
  3. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، بیروت، ‌آل البیت، سوم، ۱۴۱۱ هـ. ق، ۱۹۹۱ م، ج ۶، ص ۱۵۴، ح ۶۶۷۹/۸٫
  4. الکافی، کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هـ ش، ج ۲، ص ۲۲۴،‌ ح ۱٫
  5. همان، ج ۴، ص ۱۴۹، ومن لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۹۰٫
  6. وسائل الشیعه، حر عاملی، قم، آل البیت، ۱۴۰۹ (۲۹ جلدی)، ج ۱، ص ۱۳، ح ۹۶۳۵٫
  7. از این‌جا نیاز به یک مسئله بسیار مهمی احساس می‌شود و آن اینکه ضروری و لازم است که کتب لغت،‌ خصوصاً لغات قرآن، دایره‌المعارف‌ها و… با توجه به سخنان امامان معصوم باید بازنویسی و بازخوانی شود. کتب موجود که بیش‌تر توسط علمای اهل سنت و یا غیر مسلمان‌ها تهیه شده است،‌ دارای نقایص و کاستی‌های فراوانی است و راز آن هم دور بودن و توجه نکردن به سخنان امامان شیعه‏(ع)‏ بوده است.
  8. تهذیب، همان، ج ۳، ص ۱۴۲٫
  9. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، هاشمى خویى، میرزا حبیب‌الله‏ حسن‌زاده آملی، حسن و کمره‌اى، محمدباقر، تهران،
  10. تحف‌العقول، ص ۲۳۶
  11. همان
  12. پسندیده، نیکو
  13. التحقیق: علامه مصطفوی، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،‌ تهران،‌ ۱۳۸۵، ج ۴،‌ ص ۱۸۹،
  14. فرهنگ عمید،‌ حسن عمید، تهران،‌ انتشارات جاویدان، ۱۳۵۴،‌ ص ۴۴۰٫
  15. الکافی، شیخ کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج ۴، ص ۱۶۸؛ وسائل الشیعه،‌ج ۵، ص۱۴۰، ح ۱، باب ۳۷٫
  16. مفاتیح، ص ۴۰۴؛ تهذیب، ج ۳، ص ۱۴۲؛ بحار الانوار، ج ۸۸، ص ۱۹٫
  17. العین،‌ خلیل بن احمد فراهیدی، قم،‌ مؤسسه‌ النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ هـ. ق، اول،‌ ص ۸۳۰٫
  18. التحقیق: همان، ج ۹، ص ۱۱۶٫
  19. ر. ک: التحقیق،‌ همان، ج ۸، ص ۲۱۰٫