27اکتبر/18

قلــم، ســلاح دو دم

کدام قلم، ارج نهادنی است؟

وقتی آثار قلمی‌ می‌توانند هم سازنده باشد، هم مخرّب، نمی‌توان دربست حامی قلم و مدافع صاحب قلم و آزادی قلم بود. باید به آثار و پیامدهای «قلم‌زنی» هم  نگاه کرد.

ارج می‌نهیم به همه صاحبان قلم، که تولید علم می‌کنند.

آنان که دانش‌های بشری و یافته‌های علمی را ثبت می‌کنند و به آیندگان می‌سپارند. آنان که در مقام «مورخ»، حادثه‌نگار و تحلیلگر تاریخی، حوادث تاریخی را هم ثبت می‌کنند، هم درس‌ها و عبرت‌های تاریخ را باز می‌گویند و به کالبدشکافی وقایع می‌پردازند. آنان که روح ایمان و امید و هدفمندی و انگیزه را در جامعه می‌دمند. آنان که با شرح حال‌نگاری و معرفی چهره‌های ماندگار، بزرگان علم و اخلاق و جهاد و اخلاص و تلاش و هنر، الگوها را به جامعه معرفی می‌کنند. آنان که با ورود به عمق مسائل و حوادث و کنار زدن پرده‌ها و نقاب‌ها، بصیرت‌افزایی می‌کنند و نگاه جامعه را از سطحی بودن به «عمق»، از محدود بودن به «وسعت»، از غلط بودن به «صحیح» تغییر می‌دهند و گاهی «حق حیات» گردن مخاطبان خود دارند و دل‌ها را زنده و اندیشه‌ها را بارور می‌سازند.

بنابراین می‌توان «اهل قلم» را به مثبت‌نگر یا منفی‌باف، بیدارگر یا تخدیرکننده، هدف‌دار یا کاسب و تاجر، امیدبخش یا یأس‌آفرین، انسان‌ساز یا انسان‌سوز تقسیم کرد.

خروجی قلم‌ها،‌ معیار ارزش‌گذاری برای تولیدات قلمی و منشورات است. کسی که با نوشته‌هایش، خرافه‌گستری می‌کند. قابل ستایش نیست. قلمی که حاصل آن، یأس‌آفرینی، تحقیر هویت خودی، بزرگ‌نمایی بیگانگان، ترویج فرهنگ غربی، تشکیک در باورهای قدسی، زیر سئوال بردن فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت است، حرمتی ندارد و پایگاه دشمن است.

آنان که با آثارشان، دشمن را شاد و دوستان را نگران و غمگین می‌کنند و بهانه به دست دشمنان و خوراک برای بوق‌های دشمن فراهم می‌کنند، در زمین دشمن بازی می‌کنند، هر چند لباس دوست و خودی پوشیده باشند.

آثاری که ابتذال و بی‌هویتی و شیطان‌پرستی و بی‌اخلاقی و اباحه‌گری را ترویج می‌کنند، کارنامه‌ای تاریک و شوم دارند و مایه ننگ قلم و روسیاهی مطبوعاتند.

مگر قلم مجاز است که به اسم اطلاع‌رسانی هر شایعه و خبر بی‌اساسی را بازنشر کند؟ مگر نویسنده حق دارد به نام شفاف‌سازی، آبروی یک مؤمن را ببرد، اسرار افراد و نظام را فاش سازد،‌ به شبهات دامن بزند و جو بی‌اعتمادی را پدید آورد؟

مرزهای قلم‌زنی کجاست؟ خط قرمز نویسنده چیست؟‌

آیا می‌توان به بهانه تجلیل از چهره‌های ادبی، کسانی را مطرح ساخت که عمری با تباهی و تیرگی زیسته‌اند و پیاده‌نظام «تهاجم فرهنگی» بوده‌اند و با شعر و رمان و نقد و نوشته‌هایشان با باورهای مردم و رهنمودهای دین و فرهنگ جامعه اسلامی جنگیده‌اند؟

آیا چیزی به نام ارزش و ضدارزش وجود ندارد؟

اگر چنین است، پس قلم‌ها و نویسنده‌ها هم یا ارزشی‌اند، یا ضدارزشی، یا خنثی و بی‌خط و بی‌جهت.

قلم، سلاح دو دم است. تا دست چه کسی باشد و پشتوانه صاحب قلم چه فکر و اعتقادی باشد و محصول و خروجی‌اش چه باشد!

به قول مرحوم قیصر امین‌پور (در کتاب بی بال پریدن):

«بعضی کتاب‌ها بیمارند و هذیان می‌گویند،

بعضی کتاب‌ها پرحرف‌اند، ولی حرفی برای گفتن ندارند.

بعضی کتاب‌ها ساکت و آرام‌اند، ولی یک عالم گفتنی دارند.

بعضی از کتاب‌ها فقیرند و بعضی گدایی می‌کنند…»

آیا باید از هر کسی که این سلاح دو دم را در دست می‌گیرد، حمایت کرد؟‌

نویسنده در جبهه ابوسفیان است یا محمد؟ به سود یزید می‌نویسد یا به حمایت از حسین(ع)؟ بیدارگر است یا به خواب می‌برد؟ روحیه می‌دهد یا مأیوس می‌سازد؟‌ ذوالفقار حق است، یا نیزه وحشی در پهلوی حمزه سیدالشهدا؟

قلم، باید آزاد باشد تا بر ضد ستم و خفقان و جهل بنویسد، نه آزاد برای ترویج کفر و بی‌ایمانی و دعوت به گناه و آلودگی و جاده‌سازی برای نفوذ و سلطه بیگانه!

حرمت قلم را پاس بداریم.

 

سوتیتر:

آیا می‌توان به بهانه تجلیل از چهره‌های ادبی، کسانی را مطرح ساخت که عمری با تباهی و تیرگی زیسته‌اند و پیاده‌نظام «تهاجم فرهنگی» بوده‌اند و با شعر و رمان و نقد و نوشته‌هایشان با باورهای مردم و رهنمودهای دین و فرهنگ جامعه اسلامی جنگیده‌اند؟آیا چیزی به نام ارزش و ضدارزش وجود ندارد؟

 

 

27اکتبر/18

نسبت حوزه با انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی؛ برخاسته از حوزه

حوزه‌های علمیه همواره تأثیرات مهمی در سرنوشت سیاسی اجتماعی مردم ایران داشته‌اند. این تأثیرات به خصوص از زمان صفویه و با مهاجرت عده زیادی از علمای بزرگ شیعه به ایران آغاز و در برهه‌هایی مانند انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و قیام ۱۵ خرداد و… به خوبی نمایان شد و در شرایطی که حدود پنجاه سال از تأسیس و احیای حوزه علمیه قم به اهتمام حاج شیخ عبدالکریم حائری می‌گذشت، انقلاب اسلامی از درون حوزه علمیه به پایگاه اسلام و معارف الهی تبدیل شد و فصل جدیدی را برای مردم ایران و همه مسلمانان و همه عاشقان اسلام و پیامبر اسلام(ص) رقم زد.

تأثیرات انقلاب اسلامی بر حوزه

بدون شک یکی از نقاط عطف در تحول تاریخ حوزه‌های علمیه، انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی خود برخاسته از تحولی است که بعد از شکل‌گیری حوزه جدید قم پدید آمد، عاملی بسیار مؤثر در تحول چشمگیر در حوزه‌های علمیه محسوب می‌شود. آنچه در زمان آیت‌الله حائری پایه‌ریزی شد، حوزه‌ای با نگاه‌هایی جدید و دیدگاه‌هایی نو ناظر به زمان بود که حوزه نجف از تولید آن تا حدودی عاجز مانده بود و در حوزه‌های دیگر نیز چنین توانایی دیده نمی‌شد. حوزه جدید قم برخاسته از یک نگاه نو متناسب با زمانه بود که در زمان آیت‌الله حائری و در زمان آیت‌الله بروجردی پایه‌های این نگاه جدید ریخته شد؛ البته نقش حضرت امام(ره) در شکل‌گیری این تحول از همه مهمتر بود.

حوزه قم در ربع قرن گذشته در پرتو انقلاب اسلامی و در مواجهه با تحولات جهانی و تحولات کشور و نیازهای حکومت و سایر عوامل، آرام آرام به سمت تحولات جدید قدم برداشته است؛ بدین جهت باید بپذیریم که هنوز حوزه‌های ما و حوزه علمیه قم پاسخگوی همه نیازهای جهان اسلام و تشیع و تحولات زمان نیست؛ اما گام‌های بزرگی برای رسیدن به این مقصود برداشته شده است که در اینجا فهرست‌وار به چند محور آن اشاره می‌شود:

۱٫ رشد کمّی و افزایش طلاب و مدارس و فضاها و امکانات و ظرفیت‌ها در قم و سایر استان‌ها و شهرها؛

۲٫ شکل‌گیری «نظام و ساختار مدیریتی» جدید و نسبتاً کارآمد؛

۳٫ شکل‌گیری «نظام آموزشی» جدید بر اساس مرحله‌بندی و تخصص و سایر معیارها: امروزه علوم اسلامی مختلف، مانند فقه، تفسیر، حدیث و کلام برحسب نیازها حوزه‌بندی و مرحله‌بندی شده است و با همت فضلا و استادان، ما شاهد رشد افقی و نظام‌بخشی و ساماندهی به رشته‌ها و معارف موجود در سنت حوزه هستیم؛

۴٫ پایه‌ریزی رشته‌های تخصصی در زمینه‌های گوناگون و نهادهای پیرامونی آن در خلق ده‌ها رشته در علوم اسلامی: به طور کلی علوم حوزه با ایجاد تنوع در رشته‌ها و آموزش‌های حوزه و پرداختن به مسائل مختلف به واقعیت‌های عینی جامعه نزدیک‌تر و مرتبط‌تر شده است؛

۵٫ اهتمام به علوم انسانی با نگاه اسلامی و مطالعات تطبیقی و شکل‌گیری تخصص‌های میان‌رشته‌ای در این زمینه: در دو سه دهه اخیر در حوزه علمیه قم، علاوه بر علوم اسلامی که در سنت پیشین وجود داشته‌اند، فلسفه‌های جدید‌ و علوم جدید در قلمرو علوم انسانی به صورت گسترده تدریس شده است. نظام آموزشی حوزه قم، امروز از دامنه‌ای وسیع برخوردار و ده‌ها رشته از رشته‌های علوم اسلامی و انسانی و فلسفه‌های جدید در آن بحث، آموزش و تحقیق می‌شود؛

۶٫ تأسیس مؤسسات گوناگون پیرامون و درون ساختار حوزه: مراکز پژوهشی و آموزشی در حوزه قم گسترش یافته و به حدود دویست مرکز آموزشی و تحقیقاتی و مطالعاتی در قم رسیده است؛

۷٫ اهتمام به رشته‌های مربوط به ادیان، مذاهب، فلسفه‌های مطلق و مضاف و کلام در نحله‌های جدید آن؛

۸٫ عنایت ویژه به زبان‌های خارجی و پرورش صدها طلبه و فاضل آشنا با زبان‌های دنیا؛

۹٫ بهره‌گیری از فناوری‌های مدرن آموزشی و پژوهشی و تبلیغی در حوزه و تأسیس مؤسساتی در این زمینه: کوشش شده است که از فناوری‌های مدرن آموزشی و پژوهشی و ابزارهای الکترونیکی و انفورماتیک در حوزه بهره‌گیری شود و این امور در خدمت و بسط و گسترش علوم اسلامی قرار بگیرد؛

۱۰٫ اصلاح و انتظام و ارتقای نظام معیشتی حوزه و تأسیس مرکز خدمات؛

۱۱٫ پایه‌ریزی نظام تبلیغی جدید و بهره‌گیری از شیوه‌ها و روش‌های نو تأسیس مؤسسات ویژه در این زمینه؛

۱۲٫ گشوده شدن دریچه‌های حوزه به سوی جهان خارج و افزایش ارتباط و تعامل علمی با مراکز و شخصیت‌ها و توده‌های مردم در خارج از کشور: امروزه به برکت انقلاب اسلامی، دروازه‌های فکری جهان به روی عالمان دین گشوده شده است، از این رو باید از این فرصت مغتنم به خوبی استفاده کنیم. امروز حوزه علمیه قم از شرایطی برخوردار است که در آن به اندیشه‌های جدید فلسفی و تئوری‌های گوناگونی که با حیطه فرهنگ و دین ارتباط دارند، توجه و به سرعت در باره آن اعلام موضع می‌شود.

۱۳٫ ارتباط و تعامل نسبتاً خوب با دانشگاه‌ها و نهادهای نظام؛

۱۴٫ گسترش و بسط پژوهش‌های بنیادی و کاربردی: در حوزه پژوهش‌های بنیادی و کاربردیِ ناظر به نیازهای نظام، اقدامات فراوانی شکل گرفته و حتی علاوه بر حوزه تحقیقات نظری به تحقیقات میدانی هم توجه شده است؛

۱۵٫ افزایش چشمگیر تألیف و ترجمه و انبوه تولیدات به صورت کتاب، مجله و نرم‌افزار: در خصوص مجلات، کتاب، کتابخانه، نشریات و استفاده از فناوری‌‌های مدرن آموزشی و پژوهشی آمار و ارقام امیدوارکننده‌ای وجود دارد؛

۱۶٫ گسترش و توسعه حوزه خواهران: حوزه خواهران و بانوان در دوره‌های قبل هم وجود داشته است؛ اما در یکی تا دو دهه اخیر، بسیار گسترش یافته است؛

۱۷٫ بین‌المللی شدن حوزه و قم از طریق پذیرش طلاب غیرایرانی و شکل‌گیری جامعه‌المصطفی و تعداد زیادی از مدارس و مؤسسات در سراسر جهان: یکی از تحولات مهم حوزه‌های علمیه بسط و گسترش حوزه به خارج از مرزهای ایران است؛ البته قبل از انقلاب طلاب غیر ایرانی در حوزه حضور داشتند؛ اما از یک سو تعداد آنها بسیار کم بود و از سوی دیگر برنامه منسجمی برای تعالیم و معارف اهل بیت(ع) به مشتاقان اهل بیت(ع) در سراسر عالم وجود نداشت. پس از انقلاب با عنایت مراجع معظم و به خصوص معمار بزرگ انقلاب، حضرت امام(ره) و پس از آن، رهبر عظیم‌الشأن انقلاب، حوزه قم در خارج از کشور بسط و گسترش یافت و ریشه‌های نشر معارف اهل بیت را به سراسر جهان تسری داد و این تنوع ملیتی که اکنون به لطف الهی و به برکت انقلاب اسلامی ایران و مراجع عظام در حوزه ایجاد شده، شاید برای اولین بار در تاریخ حوزه‌های شیعه اتفاق افتاده است؛

۱۸٫ حاکمیت و تقویت جریان انقلابی ولایتمدار و مدافع نظام و رهبری در سطوح مختلف که از همه این موارد مهمتر است. در همه زمینه‌های برشمرده شده، حوزه و نهادهای وابسته و پیرامونی آن شاهد رشدی فزاینده و غیر قابل قیاس با قبل از انقلاب است و در بسیاری از آنها رهنمودهای رهبری مؤثر و دخیل و در قسمت زیادی از آنها دستگاه‌های مرتبط با معظم له پیشگام بوده‌اند. مجموع این عوامل، ایران و قم را به کانون محوری حوزه‌ها و مؤسسات علوم اسلامی و حوزوی تبدیل کرده است.

شاخص‌های انقلاب اسلامی

گفتمان انقلاب اسلامی که برخاسته از حوزه علمیه قم و مبتنی بر تفکرات امام(ره) است، شاخصه‌های فراوانی دارد که از میان آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

۱٫ در ذات خود، بین‌المللی و فراملی و جهانی است: انقلاب شکوهمند اسلامی از نقاط عطف در حیات مجدد اسلام در سراسر جهان بود که در ایران رخ داد؛ اما از دید ما این انقلاب به همه امت اسلامی و به ویژه همه شیعیان تعلق دارد و معارف اهل بیت(ع) که پایه انقلاب اسلامی بر آن قرار گرفته است، می‌تواند بر تمام جهان تأثیر داشته باشد و اکنون نیز به گواه بسیاری از شواهد، مرزهای انقلاب اسلامی از ایران و منطقه خارج شده و همه نقاط عالم را درنوردیده است.

۲٫ فراقومی، فرانژادی و فرامذهبی است؛

انقلاب اسلامی در ایران تولد یافت؛ اما در حقیقت ریشه‌ها و شعاع آن، فراتر از ایران را فراگرفته است و درون آن، پیام و حقیقتی نهفته است که فراتر از یک کشور، یک قوم، یک زبان و یک ادبیات است. انقلاب اسلامی ایران به انتقال پیام اهل بیت(ع) در جهان افتخار می‌کند؛ اما در عین حال توانسته است جهان مسیحیت را نیز بیدار کند.

۳٫ تمدنی و ناظر به همه ساحت‌های زندگی بشر است: مهمترین شاخص انقلاب اسلامی که آن را از بسیاری از نهضت‌ها و جریانات دیگر غرب و امروز دنیای اسلام ممتاز می‌کند، این است که گفتمان انقلاب اسلامی گفتمانی تمدنی است و بازگشت به ذخایر تمدنی اسلام و بازسازی این میراث ارزشمند را متناسب با دنیای جدید دنبال می‌کند.

۴٫ در ذات خودمعرفتی و فکری و عمیق است.

۵٫ عقلانی و اجتماعی است: راه‌های انحرافی را نفی و بر صراط مستقیم و اسلام تأکید می‌کند و ذات آن عقلانی و اجتهادی است. قبل از انقلاب همه جامعه‌شناسان و فلاسفه اعتقاد داشتند که زمان حضور دین در عرصه‌های اجتماعی به پایان رسیده است؛ اما انقلاب اسلامی با طرح گفتمان جدید، این تحلیل‌ها را تغییر داد.

۶٫ تحول‌خواه و انقلابی است: در چهارچوب گذشته نمی‌گنجد و معتقد است که می‌توان با اتکا به روش‌های نو ابتکاری آینده را رقم زد.

۷٫ برهم‌گرایی مذهبی و نفی تعصبات جاعلانه و تکفیر تأکید می‌کند.

۹٫ به خانواده و زن نگاهی نو دارد: به الگویی جدید و کامل وجامع معتقد است و اصالت خانواده را مهم شمرده و نقش زن را دور از زن جاهلیت قدیم و جاهلیت مدرن تلقی می‌کند.

۱۰٫ بر وحدت همه اقشار و تعاملات دین تأکید می‌کند.

۱۱٫ گفتمانی سیاسی است: به اسلامی سیاسی و فعال در صحنه سیاسی معتقد است و از اندیشه‌های سکولاریستی و لیبرالیستی پرهیز می‌کند.

۱۲٫ بر پایه حوزه و حوزه اصیل اعتماد می‌کند و به اصالت و ریشه حوزوی تکیه دارد.

۱۳٫ به استقلال و آزادی و به همه نیازهای بشر توجه دارد.

۱۴٫ برای جوانان و نسل نو اهمیت و اعتبار قائل است.

۱۵٫ بر مسئله وحدت حوزه و دانشگاه تأکید دارد.

۱۶٫ دوری از خرافات را سرلوحه کار خود قرار می‌دهد.

۱۷٫ بر حفظ روحیه آینده‌نگری، اعتمادبه‌نفس و برنامه‌ریزی برای آینده تأکید دارد.

الف. نقش بارز گفتمان حضرت امام(ره) در انقلاب اسلامی

در بررسی تاریخ روشن می‌شود که مسلمانان پس از هجمه و سیطره علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب در دو قرن گذشته، درصدد برآمدند به هویت اسلامی خویش بازگردند و بدین ترتیب نهضت‌ها و قیام‌هایی با نام‌های مختلف در جهان شکل دادند و در نهایت انقلاب اسلامی ایران و خیزش امام خمینی(ره) که تفاوت بسیاری با نهضت‌های قبل داشت، به پیروزی رسید و به نقطه عطفی در این حرکت‌ها تبدیل شد.

خلوص دینی و ناب بودن مبانی و اصول انقلاب و روش اجتهادی و رویکرد عقلانی در تبیین تعالیم اسلامی  و منزه بودن تفکر حضرت امام(ره) از اندیشه‌های غیراسلامی و همچنین رویکرد تمدنی به اسلام از ویژگی‌های انقلاب حضرت امام خمینی(ره) است.

امام خمینی(ره) اسلام جامع و پاسخگو در همه عرصه‌ها را به مسلمانان معرفی کردند؛ البته علما و بزرگان کارهای زیادی در این عرصه انجام داده‌اند؛ ولی امام(ره) تمامی قامت برخاستند و آن را به صورت علنی مطرح کردند؛ بنابراین، تجربه انقلاب اسلامی در ایران در زمینه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، بسیار غنی و سودمند برای امت اسلامی است و ما معتقدیم که اگر قرائت حضرت امام(ره) و در جهان امروز رواج یابد، منجر به رفع مشکلات امت اسلامی خواهد شد.

کنار گذاشتن خط اعتدالی که در قرائت امام(ره) از اسلام وجود دارد، منجر به دیدگاه‌های افراطی و تفریطی می‌شود، بر همین اساس امروز جهان اسلام با دو خطر جدی مواجه است:

۱٫ غرب‌زدگی و خودکم‌بینی در برابر غرب: بسیاری از روشنفکران غرب‌زده افکار اسلامی را به صورت التقاطی عرضه و در برابر غرب دچار خودکم‌بینی هستند.

۲٫ خطر ایجاد تفکرات افراطی: نگاه عرفانی به اسلام ندارند و متعصبانه به مسائل نگاه می‌کنند. این امر باعث تربیت کسانی شده است که اهل تعصب و تکفیر هستند و صدمات زیادی به پیکر اسلام وارد کرده‌اند

ب. شدت تأثیر انقلاب اسلامی بر سایر پدیده‌های عالم

ارزیابی میزان تأثیرگذاری یک پدیده سیاسی، علائم، شاخص‌ها و نشانه‌هایی دارد که در علوم و تئوری‌های سیاسی مطرح شده است و با آن نشانه‌ها می‌توان ارزیابی کرد که یک پدیده سیاسی چه وزنی دارد؛ آیا آن پدیده، قومی، منطقه‌ای و ملی است یا فراملی و پدیده‌ای بین‌المللی است؟ یکی از شاخص‌های روشن برای ارزیابی عظمت و بزرگی یک پدیده اجتماعی و سیاسی، حلقه‌های اتصال و ارتباط آن با دیگر پدیده‌های اجتماعی و سیاسی و اثرگذاری آن بر دیگر تحولات سیاسی در پهنای دنیاست.

اگر این شاخص را بر تحول عظیم انقلاب اسلامی که از حوزه تشیع برخاست و روحانیت و امام بزرگوار در آن پیشگام بودند، تطبیق کنیم، عظمت انقلاب و ابعاد بین‌المللی آن آشکار می‌شود. بررسی رابطه انقلاب اسلامی با دیگر تحولات دنیا در ربع قرن گذشته، نشان از آثار بسیار دامنه‌دار آن در تحولات دنیا دارد. روابط فعال و تأثیرات گفتمان انقلاب اسلامی و فضای حاصل از انقلاب شکوهمند اسلامی بر سایر تحولات دنیا ارزش مطالعه و بررسی دارد. شاخص بودن انقلاب اسلامی در روابط این پدیده با تحولات آفریقا، اروپا، آمریکا و بسیاری از کشورهای منطقه به خوبی احساس می‌شود. برای نمونه تأثیر انقلاب اسلامی بر خاورمیانه، آسیای میانه، فروپاشی بلوک شرق (شوروی سابق) و در بسیاری دیگر از کشورهای دنیا و تأثیراتی که در گرایش به دین و نهضت بازگشت به دین، حتی در مسیحیت و ادیان و گرایش‌های دینی دیگر گذاشته است، بسیار مهم است.

مسئولیت حوزه در قبال انقلاب اسلامی

حوزه‌های علمیه که در ادامه خط رسالت و ولایت، تأسیس شده و مأمور به حفظ خطوط کلی فعالیت‌های انبیا و ائمه معصومین(ع) هستند، در قبال حکومت اسلامی مسئولیت‌های خطیری بر عهده دارند. به نوعی می‌توان گفت، تمام محورهای اصلی رسالت حوزه که ذکر شد، در رابطه با حکومت اسلامی نیز نیازمند به بررسی است؛ لذا محورهای اصلی وظایف حوزه در قبال حکومت اسلامی به شرح زیر هستند:

الف. نقش تبلیغی و ترویجی حوزه علمیه: حوزه‌های علمیه از یک سو باید به نیازهای تبلیغی و پژوهشی داخل کشور بپردازند و از سوی دیگر با توجه به بین‌الملل بودن پیام اسلام و انقلاب اسلامی و بازگشت تدریجی مردم جهان به سمت معنویات باید در ایجاد و گسترش گفتمان اسلامی ناب با بهره‌گیری از معارف اسلام عزیز و اندیشه‌های نبوی و علوی کوشا باشند؛ همچنین با توجه به فضای متراکم گفتمانی موجود که هر فرقه‌ای کالای خود را در قالب معنویت عرضه می‌دارد و برای مخدوش کردن چهره اسلام، گفتمان‌های بدلی از اسلام معرفی می‌شود، نقش حوزه‌های علمیه و عالمان اسلامی برای گفتمان ناب محمدی دوچندان شده است.

ب. نقش تربیتی و پرورشی حوزه علمیه: حوزه باید از یک سو نیروهای متعهد و متخصص مورد نیاز انقلاب اسلامی را پرورش دهد و از سوی دیگر حوزه می‌تواند پایگاه اصلی صدور انقلاب باشد؛ یعنی حوزه‌های علمیه در کنار فعالیت آموزشی و علمی باید فرهنگ انقلاب و فرهنگ اهل بیت(ع) و معارف اسلام را به بومی‌های کشورهای مختلف آموزش دهند تا آنها بتوانند سربازان اسلام و پیام مکتب اسلامی در تمام دنیا باشند. اگر به روایات مراجعه شود، بیش از هزار و دویست سال پیش امام صادق(ع) در روایات مختلف فرموده‌اند که قم پایگاه علوم اهل بیت(ع) خواهد بود و از قم دانش اسلامی و معارف ما به تمام جهان منتشر می‌شود. در حال حاضر و به برکت انقلاب اسلامی، این اتفاق افتاده و قم به محور و کانون معارف اهل بیت(ع) تبدیل شده است. حوزه‌های علمیه باید در سراسر دنیا نیروی فکری و علمی داشته باشند و این کار در قم در حال انجام گرفتن است.

ج. نقش پژوهشی حوزه علمیه: از سوی دیگر با توجه به شرایط جدید و نیازهای روزافزون حکومت اسلامی و خلأ تئوریکی که در اداره نظام احساس می‌شود، نیاز است که حوزه‌های علمیه در جهاد عظیم علمی وارد شوند و به نحو مناسبی به نیازهای کشور پاسخ دهند؛ البته مراد از خلأ تئوریکی که در اداره نظام دیده می‌شود، خلأ در تئوری‌ها و شیوه‌های اجرایی و کارآمد برای نظام است که دامنه این امر از مسائل ساختاری تا مسائل تربیتی و تربیت اخلاقی دینی و جنسی و مانند آن شامل می‌شود. در حال حاضر واقعاً تئوری‌پردازی مناسبی که متناسب با زمان امروز باشد و تحولات پیش روی دنیا را پیش‌بینی کند، در کشور وجود ندارد  و این امر آسیب‌های فراوانی را به همراه خواهد داشت. برای حل این مشکل نیاز به تأسیس مرکزی است که به صورت قانونمند به این امور بپردازد.

اگر به بعد بین‌المللی هم نظر بیفکنیم، در وضعیت کنونی، شرق و جهان اسلام در برابر گفتمان غربی مقهور و منفعل هستند و تا زمانی که در این مبارزه فکری و فرهنگی، نرم‌افزارهای لازم و رهبرانی شایسته در اختیار نباشد و پاسخ‌های متناسب از ذخایر دینی استخراج نشود، نمی‌توان پی برد که یکی از عوامل مهم شکست برخی از گروه‌های اسلامی در نهضت اخیر نداشتن فکر و اندیشه درست بوده است؛ پس نقش پژوهشی حوزه‌های علمیه در عرصه بین‌الملل هم بسیار مهم و برجسته است.

 د. نقش سیاسی و اجتماعی حوزه علمیه: حوزه‌ها و مراکز دینی ما و به خصوص عالمان دینی در کنار تعلیم و تعلم و تهذیب و اخلاق و تربیت، نقش اجتماعی و سیاسی داشته و ظرفیت فراوانی را در این زمینه از خود نشان داده‌اند. اگر کسی احوال عالمان و متفکران دینی را مطالعه و اوضاع و احوال سیاسی جهان را بررسی کند، شاهد این خواهد بود که علما نقش‌های تأثیرگذاری در حوادث و جریانات سیاسی و اجتماعی داشته‌اند. امروز نیز باید این امر در حوزه‌های علمیه احیا شود واین نهاد اجتماعی مهم، نقش سیاسی و اجتماعی خود را در کشورهای مختلف اسلامی بازسازی کند.

 

سوتیترها:

۱٫

حوزه جدید قم برخاسته از یک نگاه نو متناسب با زمانه بود که در زمان آیت‌الله حائری و در زمان آیت‌الله بروجردی پایه‌های این نگاه جدید ریخته شد؛ البته نقش حضرت امام(ره) در شکل‌گیری این تحول از همه مهمتر بود. حوزه قم در ربع قرن گذشته در پرتو انقلاب اسلامی و در مواجهه با تحولات جهانی و تحولات کشور و نیازهای حکومت و سایر عوامل، آرام آرام به سمت تحولات جدید قدم برداشته است

۲٫

امروزه به برکت انقلاب اسلامی، دروازه‌های فکری جهان به روی عالمان دین گشوده شده است، از این رو باید از این فرصت مغتنم به خوبی استفاده کنیم. امروز حوزه علمیه قم از شرایطی برخوردار است که در آن به اندیشه‌های جدید فلسفی و تئوری‌های گوناگونی که با حیطه فرهنگ و دین ارتباط دارند، توجه و به سرعت در باره آن اعلام موضع می‌شود

 

۳٫

پس از انقلاب با عنایت مراجع معظم و به خصوص معمار بزرگ انقلاب، حضرت امام(ره) و پس از آن، رهبر عظیم‌الشأن انقلاب، حوزه قم در خارج از کشور بسط و گسترش یافت و ریشه‌های نشر معارف اهل بیت را به سراسر جهان تسری داد و این تنوع ملیتی که اکنون به لطف الهی و به برکت انقلاب اسلامی ایران و مراجع عظام در حوزه ایجاد شده، شاید برای اولین بار در تاریخ حوزه‌های شیعه اتفاق افتاده است

27اکتبر/18

حوزه تراز از دیدگاه امام خمینی

حوزه تراز و مطلوب از دیدگاه امام خمینی چیست و چه ابعادی دارد؟ یکی از مهمترین ویژگی‌های حوزه تراز از دیدگاه امام خمینی، «جامعیت» می‌باشد. امام خمینی، ابعاد اسلام را به گستردگی «ابعاد انسان» دانسته، معتقد بود که حوزه علمیه نیز باید با پرداختن به همه ابعاد و شئون زندگی، به اقامه دین با همه ابعادش در جان‌ها و جوامع بشری بپردازد و به همین دلیل، باید اهداف و برنامه‌های نظام‌های گوناگون حوزه، با توجه به چنین هدف جامعی، بازنگری و تصحیح شوند؛ به گونه‌ای که حوزه به ابعاد مختلف مرود نیاز برای اقامه دین در تمامی عرصه‌های زندگی بشر، مجهز شود.

تحقق چنین حزه جامعی نیز جنبه فردی نداشته، جز با تقسیم وظایف تخصصی حوزوی و در قالب تشکیل حوزه‌ای مرکب از بخش‌های مختلف مرتبط با اقامه دین، امکان نخواهد داشت. امام خمینی در این باره فرمود:

«علما و روحانیون، وظیفه‌شان از همه مردم زیادتر است… اینها موظفند از طرف خدای تبارک و تعالی… وظیفه ما بسیار سنگین است؛ چه از جهت اینکه تهذیب این دانشگاه بزرگ اسلامی که باید به دست مراجع بزرگ بشود و چه باب تعلیم و تعلم که باید باز تصفیه بشود و به دست بزرگان ما اداره و تصحیح بشود و چه در کیفیت تحصیل که باید تجدیدنظر بشود… شمایی که باید ارشاد کنید این ملت را، باید مجهز بشوید؛ باید مجهز به جمیع انحای ارشادات [بشوید]… اسلام همان طوری که ابعاد مختلفه دارد، به حسب ابعادی که انسان دارد اسلام برای انسان آمده است، برای انسان‌سازی آمده است علما هم باید ابعاد مختلفه داشته باشند در تعلیم؛ حسب ابعادی که اسلام دارد و حسب ابعادی که انسان دارد؛ البته یک نفر نمی‌تواند همه این ابعاد را جوابگو باشد؛ لکن یک حوزه مرکب از ده هزار نفر یا حوزه‌های مرکب از مثلاً سی هزار نفر، اینها می‌توانند دسته دسته باشند و هر دسته‌ای یک بعدی را اداره بکند، یکی جهات عقلی را، یکی جهات سیاسی را… همه این جهات در اسلام هست و باید حوزه‌ها آن طور باشند؛ مجهز بشوند و همان‌طوری که [در] اسلام ابعاد مختلفه هست، حوزه‌ها هم ابعاد مختلفه داشته باشد. باید اینها همین طوری که فقه را و انحای فقه را تعلم و تعلیم می‌‌کنند، سایر موارد اسلام را، سایر ابعاد اسلام را هم باید تحصیل بکنند و باید تدریس بکنند و اشخاص ارزنده را بار بیاورند تا مردم را ارشاد و هدایت بکنند.»(۱)

بر این اساس حضرت امام در طول حیات علمی و عملی و در آثار مکتوب رسمی و بیاناتش، به تبیین نظری و علمی ابعاد مختلف چنین حوزه جامعی پرداخته که ذکر و شرحش، مجال گسترده‌ای می‌طلبد و در اینجا به برخی از مهمترین محورهای حوزه تراز از دیدگاه وی اشاره می‌شود.

علوم، عهده‌دار تبیین معارف و حقایق هستی‌شناختی دین

حضرت امام در کتاب گرانقدر «شرح چهل حدیث» در این باب، چنین نگاشته است:

«انسان به طور اجمال و کلی، دارای سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است؛

اول، نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل.

دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال.

سوم، نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت و از برای هر یک از این[ها] کمال خاصی و تربیت مخصوصی است و عملی است مناسب با نشئه و مقام خود…

پس کلیه علوم نافعه، منقسم می‌شود به این سه علم؛ یعنی علمی که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیه و علمی که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است و علمی که راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است؛

اما علومی که تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، متکفل این علم پس از انبیا و اولیا علیهم السلام، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومی که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است،

علم به منجیات و مهلکات خلقیه است و متکفل این نیز پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام، علمای اخلاق و اصحاب ریاضات و معارفند و علومی که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است، علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن که متکفل آن، علمای ظاهر و فقها و محدئین هستند؛ پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام.»(۲)

بر این اساس، حضرت امام در مواضع و اقدامات گوناگون، از جمله در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود در وصیت به حوزه‌های مقدسه، بر ضرورت اهتمام به علوم عقلی و به ویژه علوم معنوی اسلامی در حوزه‌ها، اینگونه تصریح کرده است:

«از بالاترین و والاترین حوزه‌هایی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی است؛ از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله رزقنا الله و ایاکم که جهاد اکبر می‌باشد.»(۳)

 اخلاق، تهذیب و سلوک الی الله

«اخلاق در همه جا و در همه دروس، مورد توجه قرار گیرد و اعتقادم بر این است که باید هر کس حوزه درسی بزرگ یا کوچکی دارد، یکی دو دقیقه مقدمتاً یا مؤخرتاً درس اخلاق بگوید که طلاب با اخلاق اسلامی بار بیایند.(۴) باید آقایان همان‌طوری که در تحصیل علم کوشا هستند، در تهذیب اخلاق، در اعمال، در عقاید، در فضایل اخلاقی کوشا باشند که علم بدون عمل و بدون تقوا، بسیاری از اوقات مضر است. عالِم باید متقی و متوجه به خدای تبارک و تعالی باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند.(۵)

باید در این حوزه‌های علمیه، چه حال و چه بعدها، کوشش بشود که اینها را مهذب کنند. در کنار علم فقه و فلسفه و امثال اینها، حوزه‌های اخلاقی، حوزه‌های تهذیب باشد و حوزه‌های سلوک الی الله تعالی.»(۶)

فقه و فقاهت

«لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درس‌هایی که مربوط به فقاهت است و حوزه‌های فقهی و اصولی، از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است، منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقت‌ها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیق‌ها، افزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند… و البته در رشته‌های دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام، برنامه‌هایی تهیه خواهد شد و رجالی در آن رشته تربیت باید بشود.»(۷)

مبارزه، جهاد و شهادت

«حماسه‌سازان همیشه جاوید روحانیت… رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته‌اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس، از شمع حیات‌شان، گوهر شب‌چراغ ساخته‌اند… شهدای حوزه و روحانیت… در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم، برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان، شعر حضور سروده‌اند… و حقا از روحانیت راستین اسلام و تشیع، جز این انتظاری نمی‌رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانی‌ها را بدهد… از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که بحق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار، برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود، مرارت‌ها و تلخی‌هایی متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارت‌ها  تبعیدها، زندان‌ها و اذیت و آزارها و زخم زبان‌ها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق، تقدیم نموده‌اند.

شهدای روحانیت، منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند. یقیناً رقم شهدای گمنام در حوزه‌ها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردان، غریبانه جان باخته‌اند، زیاد است.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام، اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است… امروز نیز همچون گذشته، شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله رفته‌اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چندگاه، شاهد انفجار خشم جهان‌خواران علیه یک روحانی پاک‌باخته است.»(۸)

حمایت از محرومان و مستضعفان

«صدها سال است که روحانیت اسلام، تکیه‌گاه محرومان بوده است… علمای اصیل اسلام، هرگز زیر بار سرمایه‌داران و پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند… روحانیت متعهد، به خون سرمایه‌داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت.»(۹)

«من اکثر موفقیت‌های روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی، در ارزش عملی و زهد آنالن می‌دانم و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیله‌ای هم نمی‌تواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند. چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا، بخواهند با دلسوزی‌های بی‌مورد مسیر زهدگرایی آنان را منحرف سازند… البته آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند، حمایت از محرومین و پابرهنه‌هاست؛ چرا که هر کسی از آن عدول کند، از عدالت اجتماعی اسلام، عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطی، خود را عهده‌دار این مسئولیت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهی بنماییم، خیانت به اسلام و مسلمین کرده‌ایم.»(۱۰)

تبلیغ (با رویکرد بین‌المللی)

«وضع تبلیغات، باید متناسب با نیازها و وضع حوزه‌ها باشد. باید آقایان توجه داشته باشند همیشه دنبال مسائل واقعی بروند… اعزام مبلغ، از امور بسیار لازم است که باید با دقت، عمل شود. ما که می‌گوییم می‌خواهیم انقلاب‌مان را صادر کنیم، نمی‌خواهیم با شمشیر باشد؛ بلکه می‌خواهیم با تبلیغ باشد.

ما می‌خواهیم تبلیغات گسترده‌ای را که… بر ضد اسلام می‌کنند، با تبلیغات صحیح خنثی کنیم و بگوییم که اسلام، همه چیز دارد… اگر ما همه زبان‌ها را برای تبلیغ اسلام بدانیم، عبادتی بزرگ است. ما با زبان اینجا که نمی‌توانیم برای مردم آمریکا و سایر کشورها مسائل اسلام را بگوییم.

امروز اسلام در اکثر کشورها مطرح است… امیدوارم که شما بتوانید اسلام را برای جهان عرضه کنید… البته تبلیغات باید بر اساس معنویات باشد. معنویات، اساس اسلام است.»(۱۱)

تحقیق

«لازم است علما و مدرسین محترم… کوشش نمایند که هر روز بر دقت‌ها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیق‌ها افزوده شود.»(۱۲)

تحولات میان‌رشته‌ای در راستای تکامل علوم و بسط اهداف اسلام

«فرهنگ دانشگاه‌ها و مراکز غیرحوزه‌ای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیت‌ها، بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصله‌ها، حوزه و دانشگاه، در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام، وسیع‌تر گردد.»(۱۳)

شئون اجرایی مرتبط با رسالت‌های تخصصی حوزه

«روحانیون و علما و طلاب، باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشسته‌اند؛ بلکه برای اجرای حدود، مرزبانی، گرفتن مالیات و مصرف کردن آن در مصالح مسلمین و نصب سرپرستانی در نواحی مختلف باشد؛ و الا صِرف احکام، اسلام نیست؛ بلکه می‌شود گفت: اسلام، همان حکومت است با شئونی که دارد و احکام، قوانین اسلام هستند و قوانین، شأنی از شئون حکومت است؛ بلکه احکام، مطلوب بالعرض هستند و اموری وسیله‌ای هستند، برای اجرای حکومت و بسط عدالت. پس این که فقیه دژی برای اسلام باشد… معنایی جز این ندارد که او حاکم باشد و همان ولایتی که رسول‌الله و ائمه اطهار علیهم السلام بر همه امور کشورداری داشتند، داشته باشد… برپایی اسلام هم یعنی اجرای همه احکام اسلام و این ممکن و مقدور نیست؛ مگر با وجود یک حاکمی که دژ باشد.»(۱۵)

«اکنون وظیفه ماست که طرح حکومتی اسلام را به اجرا درآوریم و پیاده کنیم. امیدوارم که معرفی طرز حکومت و اصول سیاسی و اجتماعی اسلام به گروه‌های عظیم بشر، موجی در افکار به وجود آورد  و قدرتی که از نهضت مردم پدید می‌آید، عامل استقرار نظام اسلام شود.»(۱۶)

پی‌نوشت:

۱٫ صحیفه‌ی امام، ج ۶، ص ۴۰۰٫

۲٫ شرح چهل حدیث، ص ۳۸۶ ۳۸۷٫

۳٫ صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۴۲۶٫

۴٫ همان، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫

۵٫ همان، ج ۸، ص ۳۰۳٫

۶٫ همان، ج ۱۳، ص ۴۲۰٫

۷٫ همان، ج ۲۱، ص ۴۲۵-۴۲۶ (وصیت‌نامه).

۸٫ همان، ص ۲۷۳-۲۷۶.

۹٫ همان، ص ۲۷۵-۲۷۶٫

۱۰٫ همان، ص ۹۹-۱۰۰٫

۱۱٫ همان، ج ۱۸، ص ۷۲-۷۳٫

۱۲٫ وصیت‌نامه، ص ۵۲-۵۳٫

۱۳٫ صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۹۹٫

۱۴٫ همان، ص ۲۹۲٫

۱۵٫ کتاب البیع، ج ۲، ص ۶۳۳٫

۱۶٫ ولایت فقیه، ص ۱۵۳٫

 

سوتیترها:

۱٫

حضرت امام در مواضع و اقدامات گوناگون، از جمله در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود در وصیت به حوزه‌های مقدسه، بر ضرورت اهتمام به علوم عقلی و به ویژه علوم معنوی اسلامی در حوزه‌ها، اینگونه تصریح کرده است:«از بالاترین و والاترین حوزه‌هایی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی است؛ از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله رزقنا الله و ایاکم که جهاد اکبر می‌باشد.»

۲٫

امام خمینی: «صدها سال است که روحانیت اسلام، تکیه‌گاه محرومان بوده است… علمای اصیل اسلام، هرگز زیر بار سرمایه‌داران و پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند… روحانیت متعهد، به خون سرمایه‌داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت.»

27اکتبر/18

الگوى زندگی در رفتار امام حسین «ع»

 

خداوند متعال برای تنویر و تبیین هدایت و رسیدن به قله‌های سعادت، علاوه بر دستورات و کتابهای آسمانی، الگوهای عملی از جمله انبیا و اولیا و در رأس همه آنها پیامبر اکرم«ص» را  معرفی فرموده است تا مردم با اقتدا به رفتار آنان راه حقیقت و راستی را به‌درستی تشخیص دهند.  

قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم(ص) فرمود: « لَّقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ »(۱): رسول خدا برای شما الگوی نیکویی است.‌»

بعد از پیامبر اکرم(ص) اسوه‌های امت، امامان معصوم«ع» و اهل بیت آن حضرت هستند و یکی از این اسوه‌ها، سرور شهیدان، حسین‌بن علی(ع) است.

خود آن بزرگوار در نامه‌ای به سلیمان‌بن صرد خزاعی و مسیب و… نوشت: «فلکم فی اسوه؛ (۲) رفتار من برای شما الگوست.‌»

از این جهت لازم است شیعیان با اوصاف و ویژگی‌های آن بزرگوار آشنا شوند و خود را با ایشان همرنگ کنند. آنچه در پیش‌رو دارید، اشاره‌ای به برخی ویژگی‌ها و اوصاف حسین‌بن علی(ع)است.

خدامحوری وخلوص

در پیشگاه الهی تنها اعمال خالصانه ارزش دارند، به همین جهت تمام اعمال در قرآن کریم به نوعی مقیّد به اخلاص و قصد قربت‌اند. قرآن درباره جهاد می‌فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّه…»(۳) «کسانی که در راه خداوند جهاد کردند، بالاترین درجات را دارند…‌» و درباره شهادت می‌خوانیم « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »؛ (۴) «کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده نپندارد که نزد پروردگار خویش روزی‌خوارند.‌» درباره انفاق می‌خوانیم: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ »(۵) «کسانی که اموال خود را در بامدادان و شامگاهان و پنهان و آشکار انفاق می‌کنند، نزد پروردگار خویش پاداش دارند، از چیزی نمی‌هراسند و محزون نمی‌شوند.‌»

 قرآن کسانی را به عنوان اسوه مطرح کرده که کارشان بر محور رضای خداوند بوده است، از جمله:

۱. از زبان حضرت ابراهیم«ع» می‌خوانیم: «بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست و به همین مامور شده‌ام و من نخستین مسلمانم.‌»(۶)

۲٫ درباره امیرمؤمنان«ع» در قرآن می‌خوانیم: «ومن‌الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه الله والله رؤوف بالعباد‌»؛ «و از میان مردم کسانی هستند که جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.‌» (۷)

۳٫ قرآن درباره اهل بیت«ع» می‌فرماید: «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»(۸): غذا[ی خود] را با اینکه به آن علاقه دارند، به «مسکین‌» و «یتیم‌» و «اسیر‌» می‌دهند [و می‌گویند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام می‌کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم.‌»

بنابراین اعمالی در پیشگاه الهی ارزش دارند که همراه با اخلاص و رضایت الهی باشند و افرادی در نزد او منزلت دارند که در مسیر رضایت حق قدم بردارند.

خلوص در روایات

۱٫همه کار برای خدا:

علی«ع» فرمود: «خوشا به حال کسی که عمل و علم و دوستی و دشمنی و گرفتن و ترک کردن و سخن گفتن و سکوتش را برای خداوند خالص کرده است.‌»(۹)

از رجب علی خیاط نقل شده است که، «در تشییع جنازه آیت‌الله بروجردی رحمه‌الله جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد، در عالم معنا از ایشان پرسیدم که چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: تمام طلبه‌ها را برای خدا درس می‌دادم.‌»(۱۰)

پیامبر اکرم(ص)به ابوذر فرمودند: «‌ای ابوذر! باید در هر کاری نیت پاک داشته باشی، حتی در خوردن و خوابیدن‌.»(۱۱)

 

۲٫ فقط اعمال خالص:

پیامبر اکرم(ص)فرمودند: «هر عملی را خالصانه برای خدا انجام بده؛ زیرا خداوند فقط اعمالی را از بندگان می‌پذیرد که خالصانه انجام شده باشند.‌»(۱۲)

۳٫اساس طاعت:

امام صادق«ع» فرمود: «اساس بندگی خداوند، راضی بودن به چیزی است که خداوند پیش می‌آورد؛ در آنچه بنده دوست دارد و یا ناخوشایند اوست.‌»

۴٫ رضایت خدا یا مردم؟:

امام حسین(ع) فرمود: «هرکسی که رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت می‌کند و هر کسی که با به خشم آوردن خداوند، دنبال رضایت مردم باشد، خداوند او را به مردم وا می‌گذارد.‌»(۱۴)

 

رضایت الهی در رفتار حسین«ع»

از بارزترین ویژگی‌ها و اوصاف امام حسین«ع» این است که در تمام زندگی، گفتار و رفتار و کردارش طبق رضایت حق و در مسیر الهی بود. جز از رضای خدا دم نزد و جز خدا را ندید و جز سخن خدا را نشنید و به‌راستی که سراپا تسلیم الهی بود. به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱٫ قیام برای خدا

حضرت فرمود: «بار خدایا! تو خود می‌دانی آنچه از ما سر زد، رقابت برای دستیابی به سلطنت و آرزوی زیاد کردن کالای بی‌ارزش دنیا نبود؛ بلکه برای این بود که علم دین تو را افراشته ببینیم، اصلاح را در شهرهایت آشکار کنیم، بندگان ستمدیده‌ات منیت یابند و به واجبات و سنت‌ها و احکام تو عمل شود.‌»(۱۵)

۲٫ دنبال خشنودی خدا

امام حسین«ع» در کنار قبر پیامبر اکرم«ص» به درگاه خداوند عرض می‌کند: «اللهم انی احب المعروف وانکر المنکر وانا اسئلک یا ذالجلال(۱۶) والاکرام بحق القبر ومن فیه الا اخترت من امری هذا ما هو لک رضا ولرسولک فیه رضی؛ (۱۷) خدایا! به‌راستی من معروف را دوست دارم و منکر را زشت می‌دارم.‌ بزرگوارا! از تو می‌خواهم به حق این قبر [پیامبر اکرم] و کسی که درون آن است، در این قیام برای من آنچه را که رضایت تو و پیامبرت در آن است پیش آوری.‌»

۳٫ هر چه خدا بخواهد

پس از آنکه امام حسین«ع» از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، در مکه سخنان زیادی ایراد فرمود. در یکی از آنها فرمود: «الحمدلله وما شاء‌الله ولا قوه الا بالله… رضی‌الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه(۱۸) سپاس برای خداست، آنچه خدا بخواهد [همان خواهد بود] و قوتی جز برای خدا نیست… خشنودی خدا، خشنودی ما اهل بیت«ع» است و در مقابل بلای او صبر می‌کنیم.‌»

۴٫ فقط برای خدا

هنگامی که تیر به سینه حضرت اصابت کرد و به زمین افتاد فرمود: «بسم‌الله وبالله وفی سبیل الله وعلی مله رسول‌الله(۱۹) به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا [شهید می‌شوم] .‌»

امام حسین«ع» نه تنها در لحظه شهادت زمزمه «فی سبیل‌الله‌» به زبان داشت، بلکه در صبحگاهان و شامگاهان همواره این دعا را زمزمه می‌کرد: «بسم‌الله وبالله ومن‌الله و الی‌الله وفی سبیل‌الله وعلی مله رسول‌الله، و توکلت علی‌الله، ولا حول ولا قوه الا بالله العلی‌العظیم. اللهم انی اسلمت نفسی الیک، ووجهت وجهی الیک و فوضت امری الیک، ایاک اسال العافیه من کل سوء فی الدنیا والآخره(۲۰) به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او و در راه او، بر آیین پیامبر او و بر خداوند توکل کردم. نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست. پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهره‌ام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده‌ام و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم.‌»

در سراسر دعای فوق خدامحوری، رضایت الهی، و خشنودی به رضایت خداوند موج می‌زند.

 

بردباری وتحمل

یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صبر و بردباری است، صبر حالتی است نفسانی که اگر به‌حد اعلای خود برسد انسان را از بی‌قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز می‌دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‌های آن را پیدا می‌کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند؛ به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است؛ صبر در مقابل بلاها و مصائب که نیکوست، و نیکوتر از آن صبر بر طاعت و بندگی است، و برتر از همه بردباری و استقامت در مقابل گناهان و شهوات است.(۲۱)

برد باری در قرآن

در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است. گاهی خداوند به انبیاء و مؤمنان دستور می‌دهد که صبر کنید، مانند: « أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُر بِالْمَعرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزمِ الْأُمُور‌»(۲۲): در برابر مصایبی که به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.‌»

« فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَق»(۲۳): صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است.‌»

و گاهی دستور می‌دهد که همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند « تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(۲۴): همدیگر را به حق و به صبر سفارش کنید.‌»

و گاه صابران را با زبان‌های مختلف مورد تشویق و بشارت قرار می‌دهد، مانند: « وَبَشِّرِ الصَّابِرِین»(۲۵): به صابران بشارت ده‌».

«وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِین»(۲۶): خداوند صابران را دوست دارد.‌»

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین»(۲۷) «براستی خداوند با بردباران است.‌»

و در آیه‌ای دستور می‌دهد که از صبر استمداد بجویید: « اسْتَعِینُوا بِالصَّبْر(۲۸): از صبر یاری بجویید.‌»

و در برخی آیات پاداش بی‌حساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است، مانند این آیات: « وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُون(۲۹) : و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.‌»

«فِیهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (۳۰) «چه خوب است پاداش عمل کنندگان؛ همان‌ها که صبر و استقامت ورزیدند.‌»

«نَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجرَهُم بِغَیرِ حِساب(۳۱): همانا صابران اجر و پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌دارند.‌»

بردباری در روایات

در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر بر می‌خوریم، مانند:

۱٫ پیامبر اکرم «ص»: « لصَّبْرُ کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الجَنَّه (۳۲): صبر گنجی از گنج‌های بهشت است.

۲٫ امام علی«ع»: «الصَّبرُ عَونُ عَلی کُلِّ اَمر(۳۳) صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک می‌کند.: «ان صبرت ادرکت بصبرک منازل الابرار(۳۴) اگر صبر کنی به مقامات ابرار می‌رسی.‌»

۳٫ در روایتی می‌خوانیم: «والصبر راس‌الایمان، فلا ایمان لمن لا صبر له(۳۵) بردباری سرّ ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد.‌»

۴٫ امام صادق«ع» فرمود: «ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، زیرا ما بر آنچه می‌دانیم صبر می‌کنیم، ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی می‌کنند.‌»(۳۶)

۵٫ از حضرت مسیح«ع» نقل شده است که فرمود: « به‌راستی شما به آنچه دوست دارید نمی‌رسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد می‌دارید.‌»(۳۷)

۶٫ امام حسین«ع» فرمود: «هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت می‌افتد بگوید: ما از خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم؛ خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است تجدید می‌کند.‌»(۳۸)

۷٫ امام صادق«ع» درباره آثار صبر فرمود: «صبر، آنچه را که در درون بندگان از نور و صفا وجود دارد، آشکار می‌سازد و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است ظاهر می‌سازد.‌»(۳۹)

برد باری در سیره امام حسین«ع»

اگر بناست برای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی«ع» است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریت نشان داد و با سرکشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود. او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلم‌های ستمگران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی کرد تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد.

اینک به برخی از نمونه‌هایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده می‌پردازیم:

بردباری در مقابل اهانت به جنازه امام حسن«ع»

وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن«ع» تمام شد، امام حسین«ع» بر آن نماز گزارد و قصد داشت برادر را در کنار قبر رسول خدا«ص» دفن کند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلوی این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین«ع» گفتند: «سوگند به خدا نمی‌گذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا«ص» دفن کنید. امام حسین«ع» فرمود: «اینجا خانه رسول خدا«ص» است و تو‌ای عایشه یکی از همسران نه‌گانه آن حضرت هستی که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدم‌های خود از این خانه سهم داری.‌»

در اینجا بنی هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین«ع» به خاطر عمل کردن به وصیت برادرش مبنی بر اینکه خونریزی صورت نگیرد، صبر کرد و فرمود: «الله الله ان تفعلوا وتضیعوا وصیه اخی وقال لعائشه: والله لولا ان ابا محمد اوصی الی ان لا اهریق محجمه دم لدفنته ولو رغم انفک؛ (۴۰) خدا را، خدا را [پروا کنید]. مبادا کاری انجام دهید که وصیت برادرم ضایع گردد.‌» و خطاب به عایشه فرمود: «سوگند به خدا! اگر برادرم وصیت نکرده بود که مبادا قطره‌ای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر«ص»] دفن می‌کردم، ولو اینکه بینی تو به خاک ‌مالیده شود.‌» ولی عایشه و طرفداران او دست برنداشتند و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند.

۲٫صابران بیایند

امام حسین«ع»  هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی این‌گونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند و نصرت هر بی‌صبر و تحملی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند: «ایها الناس فمن کان منکم یصبر علی حد السیف وطعن الاسنه فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا؛ (۴۱)‌ای مردم! هر کدام از شما که می‌تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‌ها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] وگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد].‌»

 

بردباری تا مرز تنهایی

آن حضرت در بخشی از نامه‌اش به محمد حنفیه نوشت: «فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی وبین القوم بالحق(۴۲) پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رد کند [و من را تنها گذارد] صبر می‌کنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند.‌»

 

صبر بی‌پایان

وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین«ع» را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند تا ببینند چه رهنمودی می‌دهد. امام حسین«ع» به‌راستی صحنه‌های بسیار زیبایی از پشت پرده‌های صبر را به نمایش گذاشت که به برخی از موارد آن اشاره می‌شود:

الف) خطاب به یاران با چهره‌ای گشاده و با نفس آرام فرمود: «ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختی‌ها به سوی بهشت وسیع و نعمت‌های جاویدان عبور می‌دهد.‌»(۴۳)

و در جای دیگر فرمود: «ان‌الله قد اذن فی قتلکم فعلیکم بالصبر(۴۴) به‌راستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید.‌»

ب) آن حضرت خطاب به احمد بن حسن«ع» آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود: «یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک فیسقیک شربه من الماء لا تظما بعدها ابدا؛ (۴۵) پسرم! مدت کمی شکیبایی کن تا جدت رسول خدا«ص» را ملاقات کنی. پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی.‌»

ج) امام حسین«ع» خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود: «اصبر حبیبی فانک لاتمسی حتی یسقیک رسول الله بکاسه(۴۶) عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به‌زودی از دست جدت رسول خدا«ص» سیراب می‌شوی.‌»

د) آن‌گاه که به در خیمۀ زن‌ها آمد و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ‌ام‌کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زن‌ها و بچه‌ها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمود: «یا نور عینی… فاصبری علی قضاء الله ولا تشکی فان الدنیا فانیه والآخره باقیه(۴۷) ‌ای نور چشمم!…پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است.‌»

ه) آخرین پرده‌ها از نمایش صبر حسین«ع»: آن حضرت چون آهن آبدیده شده و تیغ صیقل خورده بود، هر چه بیشتر مصیبت می‌دید جلا و نورانیت بیشتری پیدا می‌کرد. حمید بن مسلم می‌گوید: حسین«ع» را در سخت‌ترین لحظه‌های عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زده‌ای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و در عین حال دلدار و استوارتر و قوی دل‌تر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله می‌کردند، او با شمشیر بر آنها حمله می‌کرد و آنها از راست و چپ می‌گریختند؛ چنان که گله روباه از شیری فرار کند.(۴۸) آن‌گاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری می‌کرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: «صبرا علی قضائک لااله سواک یا غیاث المستغیثین ولا معبود غیرک، صبرا علی حکمک(۴۹) در برابر قضای تو صبر می‌کنم، خدایی جز تو نیست، ‌ای پناهِ پناه آورندگان، و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر می‌کنم.‌»

 

خدمت‌گزاری

از دیگر اوصاف انسانی، که نشانه رشد روحی افراد است، بخشش و خدمت‌گزاری است. خدمت به دیگران راه میانبر‌ی است برای رسیدن به خدا و کمالات معنوی و همین ‌طور راز موفقیت در همین دنیاست؛ به همین جهت در منابع دینی سخت روی خدمت‌گزاری و دستگیری از دیگران تکیه و تاکید شده است.

قرآن وخدمت‌گزاری: در فرهنگ قرآن مصادیق خدمت‌گزاری را در مسائلی همچون انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان و قضای حاجت، قرض‌الحسنه و… می‌توان جستجو کرد که به برخی از آنها‌ اشاره می‌شود:

۱٫ انفاق به دیگران: « لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ(۵۰): هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، انفاق کنید.‌»

۲٫ احسان: « وَأَحسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحسِنِین(۵۱): احسان کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد.‌»

۳٫ امداد دیگران: «وَتَعَاوَنُوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوَى(۵۲): در راه نیکی و تقوا با هم تعاون کنید.‌»

 ۴٫ حمایت از مظلومان: « وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ‌اللَّهِ وَالْمُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَان(۵۳): «شما را چه شده است که در راه خدا [و برای نجات] مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران] تضعیف شده‌اند پیکار نمی‌کنید.‌»

سیره امام حسین (ع) وخدمت‌گزاری

امام حسین«ع» نه تنها انفاق و خدمت‌گزاری را در جامعه آن روز به‌نحو احسن و اعلی انجام می‌داد، بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمت‌رسانی به جامعه اسلامی القاء نماید. برای تحقق همین امر است که فرمود: «ای مردم! با ارزش‌های والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایه‌های سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنش‌ها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید؛ زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است.‌» آن‌گاه فرمود: «بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمت‌های پروردگار برای شما است؛ پس نعمت‌ها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی می‌شوید.‌»(۵۴)

 

 

پی‌نوشت:

۱) احزاب/۲۱٫

۲) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، دار احیاء التراث العربی)، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫

۳) بقره/۲۰ و ۲۱۸٫

۴) بقره/۱۶۹٫

۵) بقره/۲۶۲٫

۶) انعام/۱۶۲٫

۷) بقره/۲۰۷٫

۸) هل اتی (انسان) /۷ – ۸٫

۹) محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم – دارالحدیث، ۱۳۸۰، چاپ دوم).

۱۰) محمدی ری شهری، کیمیای محبت (دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۳۷۸)، ص ۱۸۵٫

۱۱) منتخب میزان الحکمه (همان)، ص ۵۲۰، روایت ۶۳۲۲٫

۱۲) همان.

۱۳) همان، ص ۲۲۰، روایت ۲۶۱۵؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۰۸، حدیث ۱۷٫

۱۴) همان، ص ۲۲۱، روایت ۲۶۳۷٫

۱۵) موسوعه (همان)، ص ۲۷۶٫

۱۶) همان.

۱۷) همان، ص ۲۸۷؛ بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۸؛ فرهنگ سخنان امام حسین«ع» (همان) ص ۳۸۵؛

۱۸) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶؛ فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۲۷۴؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۲۱۶٫

۱۹) سوگنامه آل محمد«ص»، ص ۳۵۹؛ منتهی الامال، (علمیه اسلامیه)، ج ۱، ص ۲۸۶٫

۲۰) بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۳۱۳، حدیث ۶۵؛ فرهنگ سخنان امام حسین«ع»(همان)، ص ۳۱۶٫

۲۱) بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۳٫

۲۲) لقمان/۱۷٫

۲۳) غافر/۵۵٫

۲۴) عصر/۳٫

۲۵) بقره/۵۵٫

۲۶) آل عمران/۱۴۶٫

۲۷) بقره/۱۵۳٫

۲۸) بقره/۴۵٫

۲۹) نحل/۹۶٫

۳۰) عنکبوت/۵۸٫

۳۱) زمر/۱۰٫

۳۲) محجه البیضاء، ج ۷، ص ۱۷٫

۳۳) غررالحکم، حدیث ۷۶۵٫

۳۴) همان، ح ۳۷۱۳٫

۳۵) بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۸۳ و ج ۷۱، ص ۶۷ و ۹۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۹۰۳٫

۳۶) کافی، ج ۲، ص ۹۳؛ وافی، ج ۴، ص ۳۴۰؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۲۱۶ و ج ۷۱، ص ۸۰ و ۸۴٫

۳۷) محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، سیدحمید حسینی (قم، دارالحدیث، ۱۳۸۰) ص ۲۸۷،

۳۸) کنز العمال، متقی هندی، ج ۳، ص ۳۰۰٫ معجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۳۱؛

۳۹) بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۹۰، ح ۴۴٫

۴۰) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۲، حدیث ۳؛ بحار، ج ۴۴، ص ۱۷۴؛

۴۱) فرهنگ سخنان امام حسین«ع» (همان)، ص ۴۴؛ ینابیع الموده، ص ۴۰۶٫

۴۲) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۱۷۹؛

۴۳) لهوف، ابن طاووس، ص ۲۶؛ کشف الغمه، اربلی، ج ۲، ص ۲۹؛

۴۴) معانی الاخبار، صدوق، ص ۲۸۸؛ کامل الزیارات، ص ۳۷؛

۴۵) موسوعه (همان) ص ۴۶۹؛ ینابیع الموده، ص ۴۱۵؛ ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۳۱٫

۴۶) مقاتل الطالبین، ص ۱۱۵؛ بحار، ج ۴۵، ص ۴۵؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۷؛

۴۷) ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۶۰؛ اسرارالشهاده، دربندی، ص ۴۲۳؛

۴۸) ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۶۱۶؛ لهوف، ص ۱۱۹٫

۴۹) اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۰٫

۵۰) آل عمران/۹۲ و ر. ک: بقره/۲۵۴، بقره/۲۷۲، حدید/۷، سبا/۳۹٫

۵۱) بقره/۱۹۵ و نحل/۱۶ و زمر/۱۰٫

۵۲) مائده/۲٫

۵۳) نساء/۷۵ و ۹۸٫

۵۴) کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۱، حدیث ۴؛

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام حسین«ع» نه تنها در لحظه شهادت زمزمه «فی سبیل‌الله‌» به زبان داشت، بلکه در صبحگاهان و شامگاهان همواره این دعا را زمزمه می‌کرد: «به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او و در راه او، بر آیین پیامبر او و بر خداوند توکل کردم. نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست. پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهره‌ام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده‌ام و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم.‌»

 

 

۲٫

 

امام حسین«ع» فرمود: «ای مردم! با ارزش‌های والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایه‌های سعادت شتاب کنید. کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنش‌ها را به جان نخرید. اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید؛ زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است.‌»

 

 

 

27اکتبر/18

معادباوری در نهضت امام حسین«ع»


 


اشاره

از میان عقاید دینی، اعتقاد به معاد یکی از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمی، تربیت و اصلاح اوست، به‌طوری که بدون آن هیچ رزمنده‌ای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمی‌گذارد و خود را برنده جنگی که به شهادت منتهی میشود، نمیدانـد.

چنین اعتقادی در کلمات امام«ع» و اشعار و رجزهای او و یارانش نقش محوری داشت. آن حضرت در روز عاشورا وقتی بیتابی خواهرش را مشاهده کرد، این فلسفه بلند را یادآور شد و فرمود:

«خواهرم! خدا را درنظر داشته باش، بدان که همه زمینیان میمیرند. آسمانیان نیز نمی‌مانند­. هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است، از بین رفتنی است. خداوند همگان را دوباره برمی‌انگیزد.»

بنابراین، شالوده‌های بی‌بدیل معادباوری و یاد مرگ و آثار آن را می‌توان به دفعات در نهضت حسینی«ع» به وضوح مشاهده کرد.

 

الف) واژه‌شناسی

۱ـ تعریف ماهیّت مرگ

مرگ، نیستی و نابودی و فنا نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئه‌ای به نشئه دیگر است و حیات انسان به گونه‌ای دیگر ادامه می‏یابد.

امام حسین«ع» درباره حتمی بودن مرگ برای آدمی می‌فرماید: «خُطَّ المَوتُ عَلَى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ؛ مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان. [مرگ همیشه همراه آدمى است]».(۱) امام«ع» با این تمثیل، مرگ را بسیار زیبا تصویر کرده است و آن را زینت فرزند آدم مى‏داند، به‌ویژه مرگى که در راه حق و براى خدا باشد، و شهادت در راه خدا را بهترین زینت روح و بالاترین افتخار خود به شمار مى‏آورند.

۲ـ تعریف معاد

«معاد» به معنای بازگشتن و زمان بازگشت و گاهی به مکان بازگشت گفته می‌شود.(۲) معاد یعنى برگشت اجزاى بدن به یکپارچگى بعد از آن که پراکنده شده بودند؛ برگشت به حیات بعد از مرگ، برگشت ارواح به بدن‌ها بعد از جدایى.(۳)

معاد در اصطلاح متکلّمین به معناى بازگشت انسان بعد از مرگ به حیات براى رسیدگى به حساب اعمال اوست.(۴)

معاد عبارت است از «بازگشت اجسام (در روز رستاخیز) به همان شکلی که بوده است».(۵)

ب) آثار معادباوری

۱ـ نشاط روحی

یکی از آثار مهم و ملموس اعتقاد به معاد، دمیدن نشاط و امید در روح انسان و نجات از افسردگی و خمودی است. یاد مرگ‏ پرده‌هاى غفلت را مى‏درد و از این نظر نیز نعمتى است و هشدارى. زندگى دنیا اگر ادامه یابد، قطعاً ملال­آور و خسته­کننده می‌شود، نه همچون زندگى آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلى است‏(۶) تفسیر ناب شادی و سرور در سیما و برخورد امام حسین«ع» و یارانش متجلّی بود. این نشاط برخاسته از ایمان به خدا و باور به معاد و عشق به شهادت بود. آنان مرگ را شیرین‌تر از عسل می‌انگاشتند.(۷) نقل شده است که هر چه امام«ع» به لحظه شهادت نزدیک‌تر می‌شد، چهره‌اش برافروخته‌تر و شکفته‌تر می‌گشت. این تعبیر دیگری از عشق الهی اوست که تبدیل هجران به وصال را می‌دید و به وجد می‌آمد. لبخند بر مرگ و برافروخته شدن چهره‌ها در آستانه شهادت، تنها براى کسانى میسّر است که  نشاط روحی داشته و مشتاق دیدار یار باشند.

 

۲ـ اشتیاق به مرگ

برای انسان معادباور، شوق به لقاء الهی و رهایی از دام حجاب جسمانی، ارزشی است که چیزی با آن برابری نمی‌کند. امام علی«ع» درباره اشتیاق خود به مرگ فرمود:

«سوگند به خدا! انس و علاقه من به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است.»(۸)

و در توصیف حال پرهیزگاران مشتاق به مرگ می‌فرماید: «و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود، یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمی‌گرفت».(۹)

امام حسین«ع» همانند پدر بزرگوارشان، مشتاق مرگ در راه خدا بود. آن حضرت اشتیاق خود را به مرگ در راه خدا این‌گونه ابراز می‌داشت: «مَا أَوْلَهَنِی إِلَى أَسْلَافِی اشتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ؛ من به دیدار نیاکانم چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف چنان مشتاق بود»(۱۰)

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی برم بی رنگ و بو

او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ

(مولانا)

امام«ع» هنگام حرکت از مکه با خواندن خطبه‌ای فرمود: هریک از شما که مثل ما اشتیاق دیدار خدا را دارد و حاضر است جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد: «مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ فَلیَرحَل مَعَنا».(۱۱) براساس همین بینش و درک عمیق و باور به معاد و اشتیاق به مرگ است که یاران امام با آنکه حضرت بیعتش را از آنان برداشت، در شب عاشورا ضمن اعلام حمایت قاطعانه، شوق و اشتیاق خود به شهادت در راه خدا را بیان کردند: «اَلْحَمدُ لِلهِ الَذی اَکْرَمَنا بِنَصْرِکَ وَ شَرَفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ؛ سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید».(۱۲)

 

 ۳ـ عدم ترس از مرگ

در قاموس و فرهنگ حضرات معصومان«ع» ترس و وحشت از مرگ معنا نداشت و آنان مرگ در راه خدا را عزّت می‌دانستند و بدان افتخار می‌کردند.(۱۳)

حماسه جاوید عاشورا و سایر حماسه‌هایی که مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در میدان‌های جهاد می‌آفرینند، بازتاب اعتقاد به زندگی جاویدان سرای دیگر است.

رزمندهای که منطقش این است که یا پیروزی یا شهادت، مطابق آیه شریفه: «بگو آیا جز یکى از دو نیکى (شهادت یا پیروزى) را براى ما انتظار می‌کشید؟ ما انتظار داریم که خداوند شما را به عذابى از سوى خود یا با دست ما گرفتار سازد. پس در انتظار بمانید. ما نیز با شما منتظر مى­مانیم.»(۱۴) نه تنها چهره مرگ برایش وحشت‌انگیز نیست و ترسی از آن ندارد، که زیبا و دریچه‌ای است به جهانی بزرگ و ابدی. آنها از مرگ و شهادت در راه خدا هراسی ندارند. در بینش حسینى، جان دادن در راه دوست، جان باختن نیست، جان یافتن است. مرگ، یک پرواز، یک رهیدن، به دوست رسیدن و رخت آلوده کندن است.

۴ـ رهایی از قید و بند دنیا  

 انسان‌های معادباور پیوسته به یاد جهان دیگرند و افق دیدشان به زندگى چند روزه این دنیا و لذّات آن محدود نمی‌شود­‏. آنان در ماوراى این زندگى زودگذر، سراى جاویدان با نعمت‌هاى بی‌پایانش را مشاهده و همواره براى آن تلاش و کوشش می‌کنند.(۱۵)

در تشریح پیوند ناگسستنی آخرت‌گرایی می‌توان به پرسش یکی از یاران امام به نام حنظله اشاره کرد که پرسید: «آیا من به سوى آخرت‏ نشتابم و به برادرانم ملحق نشوم؟» امام«ع» فرمود: «رُحْ اِلی خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَاِلی مُلْکٍ لا یَبْلی‏؛ بشتاب به عالَمى بهتر از دنیا و آنچه در آن است و به سوى سلطنتى که کهنه نگردد».(۱۶) امام«ع» فرمود: «پدرم از پیامبر«ص» چنین نقل کرد که «إنّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمنِ و جَنَّهُ الکافر؛ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.» گرچه مؤمن در این دنیا از نعمت برخوردار باشد، امّا در مقایسه با نعمات الهی‌ای‌ که بعد از مرگ دارد زندان است و کافر گرچه در این دنیا فقیر هم باشد، باز هم در مقایسه با عذاب خدا در قیامت، دنیا بهشت اوست. هر اندازه توجه انسان به حقیقت روحانی خود بیشتر شود و ایمان بیشتری نسبت به حقیقت خود پیدا کند، زندان بودن دنیا برای او محسوس‌تر می‌شود.

سیدالشهداء از مدینه تا کربلا برای رهایی مردم از قید و بند دنیا (دنیاطلبی) و توجّه بیشتر به حقیقت روحانی خود توصیه‌های فراوانی فرمود. در صبح عاشورا در ضمن نصیحت و خیرخواهی دشمنان، برای اینکه آنها را از دنیاطلبی نجات دهد، فرمود:

«سپاس خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فناپذیر و رو به زوال قرار داد. دنیایی که صاحبانش را از حالی به حالی دگرگون می‌کند.

خودباخته کسی است که دنیا او را بفریبد و تیره‌بخت و شقاوتمند کسی است که دنیا او را شگفت‌زده سازد. دنیا شما را نفریبد؛ زیرا دنیا امید هر کسی را که بر آن تکیه کند به یأس تبدیل می‌کند و طمع هرکسی را که در آن طمع ورزد، بی‌نتیجه می‌گذارد.

شما را می‌بینم برای انجام کاری جمع شده‌ا‌­ید که با آن خدا را خشمگین ساخته‌اید. شیطان بر شما مسلّط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. پس،هلاکت بر شما و بر قصد و هدف شما. همه ما از خدا هستیم و به سوی او بازخواهیم گشت.»(۱۷)

 

۵ـ عزّتمندی

عزّت حالتى است که چون در کسى پدید آید، مانع مغلوب شدنش می‌شود‌.

عزیز کسى است که هیچ­کسی را بر او غلبه نباشد.(۱۸)

 امّا عزّت این است که انسان به حالتى برسد که هیچ دشمنى نتواند در او نفوذ کند و عزّت حسینى به معناى دقیق کلمه همین است.

آن امام همام، تابلوی تمام‌نمای عزّت و آزادگی بود. او بزرگ‌ترین مصائب عالم را که بر اهل زمین و آسمان گران آمد پذیرفت، امّا زیر باز ذلّت نرفت و با جرثومه فساد و تباهی (یزید) دست بیعت نداد.

در منطق حسینی«ع» مرگ در راه عزّت جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلّت جز مرگی فاقد حیات نیست. «لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاهً خالِدَهً وَ لَیْسَتِ الْحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذی لا حَیاهَ مَعَهُ».(۱۹)

آن حضرت در حماسی‌ترین لحظات این سفر عشق در روز عاشورا، در برابر پیشنهاد بیعت با یزیدیان فرمود: «آگاه‌ باشید! این‌ نابکار، فرزند نابکار! مرا بین‌ دو چیز مخیّر کرده‌ است: بین ‌شمشیر و بیعت‌ ذلیلانه. ما و ذلت‌؟ هرگز! زیر بار ذلت‌ رفتن‌ برای‌ ما را نه‌ خدا می‌پسندد، نه ‌رسول‌ او و نه‌ دامن‌های‌ پاکی‌ که‌ ما را پرورانده‌ است‌ و نه‌ بزرگان‌ باغیرت‌ و نفس‌های‌ با شرافت‌ که‌ با اطاعت،‌ دون‌صفتان‌ را بر شهادت‌ کریمانه ترجیح‌ دهیم‌.«(۲۰)

 

۶ـ شهادت‌طلبی

به یقین کسانی که به درجات بالایی از معرفت الهی رسیده‌ا­ند و به مقام حقیقی شهدا علم دارند، با کمال اشتیاق حاضرند جان خود را فدا کنند تا دین و ارزش‌های الهی پاینده بماند.

امام«ع» همانند پدر بزرگوارشان،(۲۱) مشتاق شهادت در راه خدا بود. او شیفته فرشته شهادت بود و به مرگ در راه خدا خوشامد می‌گفت: «مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فی سَبیل الله؛ آفرین و درود به مرگ در راه خدا».(۲۲)

شوق به شهادت چنان در وجودش موج می‌زد که به فرموده امام باقر«ع» روز عاشورا وقتی نصرت الهی برای آن حضرت نازل شد و میان زمین و آسمان بود و امام را مخیّر کردند که پیروز شود یا شهید گردد، وی شهادت و دیدار الهی را ترجیح داد: «لَمَّا نَزَلَ اَلنَّصْرُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى کَانَ بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ؛ ثُمَّ خُیِّرَ اَلنَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اَللَّهِ، فَاخْتَارَ لِقَاءَ اَللَّهِ».(۲۳)

مسلم­بن عوسجه خطاب به امام عرض کرد: «به خدا سوگند! اگر بدانم کشته و سپس زنده می‌شوم، آنگاه مرا می‌سوزانند و مجدّداً زنده می‌شوم و سپس زیر پای ستوران، بدنم در هم کوبیده می‌شود ـ و تا هفتاد مرتبه این عمل را درباره من انجام دهند ـ از تو جدا نمی‌شوم‌ تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است با آنان بجنگم.»(۲۴)

سپس زهیربن قین برخاست و عرضه داشت: «به خدا سوگند که دوست دارم کشته شوم، مجدّداً زنده گردم، آنگاه کشته شوم تا هزار مرتبه، تا اینکه پروردگار، تو را و اهل­بیت تو را از کشته شدن در امان دارد.»(۲۵)

وقتی امام«ع» به اصحاب و نزدیکانش فرمود: «ای قوم! من فردا کشته خواهم شد و هر یک از شما که با من باشد کشته خواهد شد و احدی از شما باقی نخواهد ماند»، در آن هنگام قاسم بن حسن به امام«ع» عرض کرد: «أَنَا فِی مَن یُقتَل؟ آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟ حضرت با مهربانى و عطوفت فرمود: «یا بُنَىَّ کَیفَ المَوتُ عِندَکَ؟؛ فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟»

عرض کرد: «یا عَمِّ! أَحلى‏ مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرین‌تر».

امام حسین«ع» فرمود: «بله، شما هم شهید خواهی شد.»(۲۶)  

 

۷ـ شجاعت

دلاوری و بی‌باکی برای مقابله با دشمن و نهراسیدن از خطرها و اقدامات دشوار یکی از بهترین ملکات اخلاقی است که در امام حسین«ع» و یاران شهیدش و اسیران آزادی‌بخش جلوه‌گر بود. او فرزند کسی بود پیامبر«ص» او را «اسدالله» یعنی شیر خدا نامیده بود و چه نیکو این صفت را از پدر به ارث برده بود.

او تجسّم شجاعت بود و اقتدار روحی او زبانزد خاص و عام بود. کسی نبود که او را بر این آیت جلال نستاید و بر این امتیاز بزرگ او حسرت نخورد.

شجاعت فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برد و به فرزندانش آن را به ارث داد، تا اینکه میگوید: در میان انسان‌ها کسی در شجاعت قلب و قوّت روح شجاع‌تر از کسی که حسین در کربلا بر آن اقدام کرد، نیست».(۲۷)

سرزمین کربلا هرگز جلوه‌های شورانگیز شجاعت و دلاوری حسینی را از یاد نمی‌برد

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اللهوف، ص۶۰.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه «عود».

۳ـ مجمع البحرین، ج۳، ص۲۷۳؛ لسان العرب، ج۹، ص۴۶۰.

۴ـ فرهنگ معارف اسلامى، ج۴، ص۲۶۱.

۵ـ الرسائل العشر، «رساله فی الاعتقادات»، ص۱۰۳٫

۶ـ تفسیر نمونه، ج‏۲۶، ص۱۴۱٫

۷ـ نفس المهموم، ص۲۳۰٫

۸ـ نهج‌البلاغه سید رضی، خطبه ۵: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی‌طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّه».

۹ـ نهج‌البلاغه مرحوم دشتی، خطبه ۱۹۳، ص۴۰۲٫

۱۰ـ اللهوف، ص۶۰٫

۱۱ـ بحارالانوار،
ج۴۶، ص۳۶۷-۳۶۶٫

۱۲ـ نفس المهموم، ص۲۳۰٫

۱۳ـ همان، ص۳۶۶٫

۱۴ـ توبه، ۵۲٫

۱۵ـ مکارم شیرازی،  قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم«ع»، ص۲۱۳٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۳.

۱۷ـ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۰٫

۱۸ـ المفردات فی غریب القرآن، ماده «عزه».

۱۹ـ احقاق الحق، ج۱۱، ص۶۰۱٫

۲۰ـ تحف العقول، ص ۲۴۱.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۲٫

۲۲ـ احقاق الحق، ج۱۱، ص۶۰۱٫

۲۳ـ الکافى، بیروت، دارالأضواء، ج۱ ص۴۶۵، ح۷٫

۲۴ـ نفس المهموم، ص۲۳۰٫

۲۵ـ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۲٫

۲۶ـ نفس المهموم، ص۲۳۰٫

۲۷ـ عقّاد، عباس محمود، ابوالشهداء الحسین­بن علی، تهران، المجمع العالمی للتقریب، چاپ دوم، ۱۴۲۹هـ.ق، ص۱۴۴٫

 

 

سوتیترها:

 ۱٫

اعتقاد به معاد یکی از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمی، تربیت و اصلاح اوست، بهطوری که بدون آن هیچ رزمندهای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمیگذارد و خود را برنده جنگی که به شهادت منتهی میشود، نمیدانـد.

 

۲٫

برای انسان معادباور، شوق به لقاء الهی و رهایی از دام حجاب جسمانی، ارزشی است که چیزی با آن برابری نمیکند. امام علی«ع» درباره اشتیاق خود به مرگ فرمود: «سوگند به خدا! انس و علاقه من به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است.»

 

 

 

27اکتبر/18

نقش علما در حکومت

 

در شماره‌های گذشته بخش‌هایی از منشور سیاسی حکومتی امام علی«ع» به مالک اشتر را مرور کردیم و اینک  به بخش دیگری از این منشور سرنوشت‌ساز می‌پردازیم.   

«و اکثر مدارسه العلماء و مناقشه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک»: با دانشمندان و حکیمان بسیار به گفت‌وگو و بحث و مذاکره بنشین تا مصالح کشور را تثبیت و تأمین کنی و اصول پایداری ملت را قوام بخشی، آن گونه که قبل از تو بدین وسیله دیگران نظام و سامان یافتند.

علما و حکما مغزهای متفکر و اندیشمندان یک ملتند و دیگر اعضا که حکومت نیز جزئی از آنهاست، به‌مثابه اعضای یک بدنند که به این مغزها و روشنگری آنان نیاز دارند.

بنابراین حکومت صالح آن است که از آراء و افکار و نظرات سنجیده حکیمان و عالمان یاری جوید؛ مصالح کشور را در پرتو رهنمودهای آنان تأمین و تثبیت کند و موجبات قوام و پایداری دولت و ملت را فراهم آورد. بدیهی است که مقصود هر عالم و حکیمی نیست.

چه بسیارند عالمان که در دام حکومت‌ها افتاده و علم و دین خود را به پای مطامع دولت‌ها قربانی کرده‌ و برای کسب شهرت و عنوان و مال و منال به سوداگری و رقابت پرداخته‌اند. ولی علمای وارسته و آزاده که از مکتب اهل بیت(ع) الهام گرفته‌ و دست‌آموز این مکتب‌اند، هرگز دل به مطامع مادی نسپرده و جیره‌خوار دربارها نبوده و به پای آرمان‌های اسلامی و مردمی تا پای جان ایستاده و هزاران شهید به پای این آرمان تقدیم کرده‌اند.

 

مسئولیت عالمان و نخبگان

سخن از نقش عالمان و دانشمندان و فرزانگان در حکومت بهانه‌ای شد که در این میدان به موارد دیگری از نقش عالمان و مسئولیت آنان در ابعاد مختلف سیاست و حکومت، اقتصاد و فرهنگ بنگریم.

به‌ویژه در شرایط خاصی که امروز پیش آمده و فشارهای دشمنان زخم‌خورده بر مردم عزیزمان بر آن است با جنگ روانی، رسانه‌ای و اقتصادی ارزش‌های اسلامی و انقلابی به خیال خود کمرنگ کند و با آدرس غلط، دین و طلایه‌داران دین را هدف قرار دهد و رابطه مردم و نظام اسلامی را گل‌آلود کند؛ ضرورت تبیین مواضع روحانیت و مرور بر وظایف اسلامی ایمانی عالمان و دین‌مداران بیشتر احساس می‌شود. لذا به برخی از روایات در مورد مسئولیت عالمان و نخبگان اشاره می‌کنیم و مروری گذرا به عملکرد روحانیت در برابر استکبار خواهیم داشت.

باز هم به نهج‌البلاغه و سخنان گرانسنگ امیرمؤمنان«ع» بنگریم که اکسیر اعظم است و داروی بسیاری از دردها و راهگشا برای مسئولان در هر کسوت و هر مقام.

در خطبه معروف به شقشقیه که امام به هنگام تصدی خلافت ایراد فرمودند، ماجرای تلخ سال‌های محرومیت از خلافت را یادآور شدند. در پایان خطبه هدف از پذیرش خلافت را چنین بیان کردند:

«اما والذی فلق الحبه و برأ النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله من العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لایقت حبلها علی غاربها و سقیت آخرها بکاس اولها و لا لفیتم دنیاکم هذه از هدفی عینی من غصطه غنر»:

سوگند به خدایی که دانه را شکافته و انسان‌ها را آفریده است، اگر نبود حضور این مردم و اتمام حجت بودن یاور و نیز عهدی که خداوند از عالمیان گرفته که بر شکم‌بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده تاب نیاورند، لگام شتر خلافت را بر کوهانش می‌افکندم و پایان آن را با پیمانه تهی اولش سیراب می‌کردم و می‌دیدید که دنیای شما نزد من از اخلاط بینی بز ناتوان بی‌ارزش‌تر است.» (۲)

یک بار دیگر به سخن امام علی«ع» بنگریم: «خداوند از عالمیان پیمان گرفت پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را تحمل نکنند.» شکاف فقر و غنا و فاصله طبقاتی یک بلای اجتماعی است که نه تنها آفت دنیای مردم است، بلکه اعتقاد و ایمان آنان و حیثیت و جایگاه حکومت را در خطر جدی قرار می‌دهد.

بی‌عدالتی بیش از کفر و الحاد برای یک نظام ویرانگر است. در روایت معروف نبوی است: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» حکومت با کفر می‌ماند ولی با ظلم پایدار نیست.

مسئولین امر که یک عمر با فرهنگ اسلامی دمساز بوده و در خطابه‌ها و منبرها برای مردم گفته‌اند و همه چیز را می‌دانند،‌ چگونه می‌توانند فاصله فقر و غنا را تحمل کنند؟! حقوق‌های نجومی، اشرافی‌گری، اختلاس و غارتگری را ببینند و بی‌تفاوت بگذرند و آن قدر خونسردی به خرج دهند که جامعه را با بحران روبرو کنند و به جنگ روانی رسانه‌ای دشمن میدان بدهند که این روزها شاهدیم.

امیرمؤمنان«ع» باید برای دست‌اندرکاران امور الگو باشد. به نهج‌البلاغه که این روزها همچون خود امام«ع» مظلوم است و فقط در کتابخانه‌ها جا دارد، بنگریم.

سیره عملی آن حضرت را که در کتاب‌ها خوانده‌ایم به یاد آوریم، ببینیم آیا ما که مدعی یک نظام اسلامی ولایی هستیم و می‌خواهیم الگوی حکومت شیعی را به دنیا نشان دهیم، چقدر در تراز سیره آن حضرت عمل کرده‌ایم؟!

 

مسئولیت علم و عالمان

تفصیل سخن از مسئولیت عالمان هدف این مقال نیست و مجال بیشتری را می‌طلبد. حاصل آنکه تاریخ زندگی مجاهدانه عالمان دین و پیروان اهل‌بیت(ع) از صدر تا کنون تاریخی افتخارآمیز بوده و به بیان نبی اکرم«ص» علما امنای پیامبران‌اند که فرمود: «العلما امنا الرسل عالم یخالطوا السلطان…» علما امین پیامبرانند مادام که بازیچه دست سلاطین نباشند.

علمای اسلام اگر در تاریخ گذشته به برخی از حکام و سلاطین نزدیک می‌شدند، به منظور هدایت و راهنمایی و مشورت ناصحانه در جهت مصالح ملت بود.

آنان هیچ‌گاه توجیه‌گر اعمال حکام نبودند و از تقرب به دربارها پرهیز داشتند.

حضور علما در عرصه‌های جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام نیز نمونه‌های فراوان دارد.

فتواهای شرعی ـ سیاسی علما در برابر استعمارگران در سده‌های اخیر معروفند.

 از تحریم تنباکو در عصر قاجار و راندن انگلیسی‌ها از ایران گرفته تا پیمان‌نامه‌ای که جمعی از علما و مجتهدین برای مقابله با فرهنگ مهاجم غربی صادر کردند، از جمله پیمان‌نامه‌ای که در اصفهان به امضای جمعی از علمای بزرگ رسید و در آن عهد کردند بر سفره‌ای ننشینند که دو نوع نوشابه و غذا باشد.

عقد عروس و دامادی را نخوانند که پارچه خارجی به تن دارند، بر میتی نماز نخوانند که کفن آن از پارچه خارجی باشد و…

بزرگانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، آیت‌الله نائینی، میرزای شیرازی، کاشف الغطاء، آقا نجفی اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی، شیخ فضل‌الله نوری، آیت‌الله خوانساری، آخوند خراسانی، امیرکبیر، شهید مدرس، آیت الله بهبهانی، آیت‌الله کاشانی، شهید نواب صفوی و صدها عالم دینی و رجال سیاسی آزاده دیگر کسانی هستند که مسئولیت خود را در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، داخلی و خارجی به‌درستی ایفا کردند؛ تا می‌رسیم به انقلاب اسلامی و نقش علمای اسلام در این مقطع تاریخی سرنوشت‌ساز.

امام خمینی می‌فرمایند: «در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب اسلامی مردمی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیشکسوت شهادت نبوده‌ و بر بالای دار نرفته‌ و اجساد مطهرشان بر سنگفر‌ش‌های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین از کدام قشر بوده‌اند؟ خدا را سپاس می‌گذاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلول‌های مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان‌ تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار تا محل خدمت، خطوط مقدم جبهه‌ها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‌ها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است. بیش از ۲۵۰۰ نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شدند و این نشان می‌دهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه مهیا بوده است.»(۳)

نقش علمای اسلام و دین‌مداران مسلمان در مبارزه با استعمار از نظر بیگانگان نیز ناشناخته نیست. استعمارگران از دیرباز نقش علما و نخبگان دین‌مدار را ارزیابی کرده‌اند.

ما همواره بیم و هراس جبهه استکباری را از نقش علما و مراجع دینی شاهد بوده‌ایم و بیم و هراس جبهه استکبار را از نفوذ اسلام انقلابی و آرمان‌های طلایه‌داران نهضت می‌بینیم.

در فراز و فرود حوادث چهل سالی که بر انقلاب اسلامی گذشته، آنچه دشمن را ناکام کرده، مواضع بنیانگذار جمهوری اسلامی در دوران حیات و مواضع مقام معظم رهبری و معتقدان به این مسیر بوده است. این حقیقتی است که دشمنان به خوبی می‌دانند و آن را پنهان نمی‌دارند.

برژیسنکی به غرب هشدار می‌دهد که از مقابله با ایران دست بردارید، زیرا مسائل به وجود آمده در حوادث مختلف با درایت و هوشمندی رهبری این کشور حل و فصل خواهد شد.

نشریه آلمانی «دی‌دلت» می‌نویسد: «ما در غرب آن قدر دین را ضعیف کرده‌ و به حاشیه رانده‌ایم که قدرت و توانایی آن را دست‌کم می‌گیریم. ما متوجه نمی‌شویم که می‌توان برای خدا جنگید و کشت یا کشته شد. حکومت ایران و انقلاب اسلامی شکی باقی نگذاشته که دستورهای خدا بالاتر از زندگی عادی است.» آیت‌الله خمینی در سال ۱۹۸۰ حمله عراق را این‌گونه تفسیر کرد: «ما خاک را نمی‌پرستیم، ما الله را می‌پرستیم…» او گفت: «یا ما در شادی پیروزی اسلام در جهان دست یکدیگر را خواهیم فشرد یا زندگی ابدی و شهادت را برمی‌گزینیم. در هر دو حالت پیروزی و موفقیت از آن ماست.»

نویسنده سپس می‌افزاید: «ایرانی‌ها رهبری را جانشین امام زمان می‌دانند و آنچه آیت‌الله خامنه‌ای بدان معتقد است خواسته‌ها و سفارش‌های مقتدایش امام خمینی است. این پیروزی رمز قدرت و ماندگاری است. نویسنده می‌افزاید: «میراث امام خمینی، شهیدپروری، انزجار از امریکا و اسرائیل و طرفداری از نهضت جهانی اسلام است که همگی چالش فراروی غرب هستند.»(۴)

و سخن آخر اینکه:

هر چند نقش علما و به‌ویژه رهبری حکیمانه نظام در کشور اسلامی ما بی‌بدیل است، اما مردم نیز در پشتیبانی نهضت اسلامی بی‌بدیل بوده‌اند.

اگر پشتیبانی یکپارچه ملت نبود، نهضت قوام نمی‌گرفت. مردم در عرصه‌های سیاسی نظامی فرهنگی با حضور مداوم خود توطئه‌های گوناگون را خنثی و به پای این آرمان جانفشانی کردند. جوانان ما ‌اکنون در خارج از مرزها با استکبار جهانی و عمال آن می‌جنگند.

مردم در صحنه‌های سیاسی انتخاباتی حضور دارند و فشارهای اقتصادی را تحمل می‌کنند و دم برنمی‌آورند.

مسئولین نظام باید قدر این مردم را بدانند و همّ خود را صرف خدمت به این مردم کنند.

امروز روز وحدت و انسجام ملی همه گروه‌ها در هر پست و مقام و جناح و جریان است تا زیر پرچم ولایت امر به مردم خدمت کنند؛ اخلالگران را به محکمه کیفری معرفی نمایند و از خرج و برج‌های غیرضرور بپرهیزند، زیرا ایران اسلامی با همراهی و پشتیبانی آحاد ملت و دولت و زیر پرچم ولایت و رهنمود مراجع عظام، استوار خواهد ماند و توطئه دشمنان راه به جایی نخواهد برد.

همه باید بکوشیم در مصاف با دشمن در میدان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی رسانه‌ای و جنگ روانی بی‌امان استوار باشیم و در این میدان، دلگرم به مدد بی‌دریغ الهی باشیم.

همه باید تلاش کنند عدل اسلامی و ستم‌ستیزی دین را در عمل و نه فقط گفتار نشان دهند. 

توجه داشته باشیم که دشمن با فشار اقتصادی و رسانه‌ای، اصل نظام را هدف گرفته و مسئله ارز و دلار بهانه‌ای بیش نیست. توجه داشته باشیم که اگر اعتماد عمومی خدشه‌دار شود، بازسازی آن دشوار است واین همان چیزی است که دشمن می‌خواهد.

از نظر نگارنده تحریم کالای امریکایی و دیگر دشمنان در این اوضاع و احوال یکی از راهکارهای مقابله با شرایط اقتصادی و قابل بررسی است، همانگونه که نمونه آن را در صدر مشروطیت دیدیم.

جای آن دارد که  بزرگان، علما و سیاست‌گذاران به این راهکار بیندیشند و آن را در دستور کار خود قرار دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نامه ۵۳، نهج‌البلاغه.

۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

۳ـ صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۸۹.

۴ـ کیهان، ۲۹ آبان‌ماه ۹۱.

 

سوتیترها:

۱٫

شکاف فقر و غنا و فاصله طبقاتی یک بلای اجتماعی است که نه تنها آفت دنیای مردم است، بلکه اعتقاد و ایمان آنان و حیثیت و جایگاه حکومت را در خطر جدی قرار می‌دهد. بی‌عدالتی بیش از کفر و الحاد برای یک نظام ویرانگر است. در روایت معروف نبوی است: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» حکومت با کفر می‌ماند ولی با ظلم پایدار نیست.

 

۲٫

نشریه آلمانی «دی‌دلت» می‌نویسد: «ما در غرب آن قدر دین را ضعیف کرده‌ و به حاشیه رانده‌ایم که قدرت و توانایی آن را دست‌کم می‌گیریم. ما متوجه نمی‌شویم که می‌توان برای خدا جنگید و کشت یا کشته شد. حکومت ایران و انقلاب اسلامی شکی باقی نگذاشته که دستورهای خدا بالاتر از زندگی عادی است.»

 

27اکتبر/18

نقش امامان معصوم در جهان هستی

در آستان امامان

 

در آستان امامان نام مجموعه مقالاتی است که به معرفی امامان معصوم در شعاع زیارت جامعه کبیره می‌پردازد. اینک شرح اجمالی چند فراز دیگر از این زیارت بلند و عمیق:

نقش معصومان در جهان هستی

«وَ بِکُم یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إِلَّا بِإِذنِهِ؛ به سبب شما آسمان را نگه می‌دارد از اینکه جز به اذن او بیفتد.»فرازی که در مقاله قبل مطرح شد و این فراز و فراز بعدی، نقش تکوینی امامان را در جهان هستی نشان می‌دهد. با این فرازها زائر این واقعیت را بیان می‌کند که جایگاه امامان معصوم در نگاه من فراتر از حکومت ظاهری است. این تنها بخشی از شئون برجسته امامان معصوم است. یک نگاه جایگاه امامان را خلاصه در حکومت ظاهریشان می‌کند و یک نگاه ضمن اثبات این مطلب مقام معصومان را بسی برتر می‌داند. در فراز فوق می‌گوییم که حرکت کرات در مدار مشخص شده و برخورد نکردن آنها به یکدیگر به برکت حضور معصوم در جامعه است و ثبات آسمان‌ها و کهکشان‌هایش به علت وجود مقدس معصوم است.

جهان بی‌حجت

و اگر زمین لحظه‌ای از حجت خالی شود، آسمان و زمین فرو خواهند ریخت.

حضرت امام باقر(ع) از نبی اکرم(ص) نقل می‌کنند که: «وانی و اثنی عشر من ولدی و انت یا علی زر الارض یعنی اوتادها و جبالها بنا او تد الله الارض ان یسخ باهلها فاذا ذهب لاثنا عشر من ولدی ساخت الأرض باهلها و لم ینظروا؛(۱) من و دوازده نفر از فرزندانم و تو ای علی میخ‌ها و کوه‌های این زمین هستیم. خداوند به سبب ما زمین را میخکوب کرده که اهلش را فرو نبرد، پس هرگاه دوازده نفر از فرزندان من از دنیا بروند زمین اهلش را فرو می‌برد و دیگر مهلت داده نمی‌شود.»(۲)

نیز در حدیثی از امام رضا(ع) رسیده است که: «بِنا إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ أَن تَزُولَا؛(۳) به واسطه ما خداوند آسمان و زمین را از اینکه از جای خود بلغزند و به در روند نگه می‌دارد.»

نقش خالق هستی در آفرینش کرات

این حقیقت است که آفرینش نه تنها در آغاز با اراده ذات مقدسش شکل می‌گیرد، بلکه نگهداری و تدبیر و حفظ آنها نیز به دست قدرت اوست و فیض از آن مبدأ فیاض در هر لحظه به مخلوقات می‌رسد که اگر لحظه‌ای رابطه آنها با آن مبدأ بزرگ قطع شود، فنا خواهند شد. از جمله این مخلوقات کرات هستی هستند. این کرات بدون آنکه به جایی بسته باشند میلیون‌ها سال در قرارگاه خود با مداری که برای آنها تعیین شده است در حرکتند، بی‌آنکه کمترین انحرافی پیدا کنند. همان گونه که نمونه‌اش را در منظومه شمسی می‌بینیم. کره زمین میلیون‌ها سال است که در مسیری معین و با نظمی دقیق دور خورشید می‌چرخد و سر به فرمان پروردگار دارد و اگر قرار باشد از محل و مسیر خود خارج شود، کسی غیر از خداوند نمی‌تواند از آن نگهداری کند و این حقیقتی است که در آیاتی از قرآن آمده است.

«إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ أَن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إِن أَمسَکَهُمَا مِن أَحَدٍ مِّن بَعدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا؛(۴) خداوند آسمان‌ها و زمین را نگه می‌دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هرگاه منحرف گرداند کسی جز او نمی‌تواند آنها را نگاه دارد و او بردبار و آمرزنده است.» جالب توجه است که عین این تعبیری که در مورد کرات آسمانی و زمین آمده است در مورد نگهداری پرندگان بر فراز امواج هوا آمده است:

«إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّراتٍ فی جَوِّ السَّماءِ ما یُمسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یُؤمِنُونَ؛(۵) آیا آنها پرندگانی را که بر فراز آسمان‌ها تسخیر شده‌اند ندیدند هیچ‌کس جز خدا آنها را نگه نمی‌دارد در این امر نشانه‌هایی است از عظمت و قدرت خدا برای آنها که ایمان می‌آورند.» این هماهنگی تعبیرات نشان می‌دهد برای قدرت بی‌انتهای پروردگار نگهداری مجموعه کرات آسمان و زمین همچون نگهداری یک پرنده بر فراز امواج هواست.

این همان است که در کلامی از حضرت امیرمؤمنان علی(ع) رسیده است که: «ما الجلیل و اللطیف و الثقیل و الخفیف و القوی و الضعیف فی خلقه الاسواء؛(۶) کوچک و بزرگ، سنگین و سبک، قوی و ناتوان، همه در برابر توانایی او یکسانند.»

نقش امامان در عرصه اعتدال کرات

اینک که اثبات شد که خداوند است که کرات را در مدار خود نگه داشته و جلوی انحراف آنها را می‌گیرد، سئوال این است که نقش امامان در این عرصه چیست که در این فراز می‌گوییم به سبب آنان است که آسمان را نگه می‌دارد. پاسخ آن است که هرگونه امداد و رحمت و برکت و قدرتی که از سوی خداوند به بندگانش یا سایر موجودات جهان هستی می‌رسد از طریق اولیاءالله و بندگان خاص اوست همانند آب‌های آشامیدنی خانه‌های یک شهر که همه از طریق شاه لوله اصلی می‌گذرد. این لوله عظیم آبها را از منبع اصلی دریافت می‌کند و به همه جا می‌رساند و از آن تعبیر به واسطه فیض می‌نمایند و واژه «باذن الله» هم اشاره به این معنا دارد.

حضرت عیسی«ع» فرمود:

«إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنی فَتَنفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنی وَ تُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَ الأَبْرَصَ بِإِذنی وَ إِذ تُخرِجُ الْمَوتى..؛(۷) از گل چیزی شبیه پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌شود. من کور مادرزاد و فرد مبتلا به برص (پیسی که یکی از بیماری‌های غیر قابل علاج بوده است) شفا می‌دهم و من مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم…»پس اینکه کرات آسمانی در مدار خود حرکت می‌کنند، کار خداست و تدبیر او و امامان در این عرصه واسطه فیض‌اند و این یکی از معانی ولایت تکوینی است.

نگاه واقع‌بینانه در مورد اهل‌بیت«ع» این فراز و مشابه آنها در پی تبیین درست مسئله امامت شیعی است که نگاه یک زائر مخلص اهل‌بیت«ع» به جایگاه صحیح و واقعی معصومان است. در این نگاه اگر حق امام معصوم غصب شد، این مقامات والا و معنوی غصب‌شدنی نیستند و سر جای خود هستند. علاوه بر آن معصوم حق اطاعت دارد. یعنی اگرچه ظالمان او را از حقش محروم کردند، کسی که می‌گوید شیعه معصوم هستم باید اوامر او را اطاعت کند. این نگاه، نگاه غلوآمیز نیست، بلکه یک نگاه واقع‌گرایانه و صحیح است و نداشتن آن تفریط است و کوتاهی. باید امامان را آن گونه که خود معرفی می‌کنند، شناخت. غلو در شأن و جایگاه اهل‌بیت«ع» و تا حد خدائی بردن آنان نکته‌ای است که امامان شیعه مکرر از آن برائت جسته و در این عرصه همه امامان«ع» از حضرت مولی علی(ع) تا دیگران موضع واحد داشته‌اند، ولی اثبات مقامات والا که شایسته آنان است، ادای حق آنان است و غلو نیست.

امامان و زدودن غم و غصه

 «وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ ؛ و به سبب شما اندوه را می‌گشاید.» «ینفس» یعنی آرامش می‌بخشد، می‌گشاید، تسلی می‌دهد. «همّ» هر گونه ناراحتی و اندوه است چه به خاطر از دست دادن چیزی باشد و چه به خاطر نگرانی از آینده باشد و چه بر اثر حادثه‌ای باشد. معنای این فراز این است که با توسل به اهل‌بیت«ع» ریشه غم و غصه خشکانده خواهد شد و به یاری خداوند غم پایانی بشریت (…بَعدَ ما مَلِئَت ظُلماً و جوراً) که همان گسترش ظلم و جور است با ظهور جانان حضرت بقیه الله الاعظم(عج) پایان می‌پذیرد.

کیست مهدی؟ یار مظلومان دهر                   

کیست مهدی؟ نور مهر و نار قهر

کیست مهدی؟ کعبه جان همه                     

کیست مهدی؟ آرزوی فاطمه

کیست مهدی؟ زخم دل را التیام                  

کیست مهدی؟ آخرین مرد قیام

کیست مهدی؟ یاور مظلوم‌ها                     

کیست مهدی؟ حامی محروم‌ها

کیست مهدی؟ حجت ثانی عشر                 

کیست مهدی؟ منجی کل بشر

سینه ظالم نشان تیر او                            

تکیه مظلوم بر شمشیر او

پیش برق ذوالفقارش روز حرب                

کار ناید از سلاح شرق و غرب

نور عزت خیزد از تکبیر وی                    

نار ذلت ریزد از شمشیر وی

از همه محبوب‌ها محبوب‌تر                     

وز همه خوبان عالم خوب‌تر

ای خوش آن روزی که آن خورشید نور       

از کنار کعبه فرماید ظهور

ذوالفقار حیدری در مشت او                 

خاتم توحید در انگشت تو

پرچم ثاراللهی گیرد به دوش                

یا لثارات الحسینش درّ گوش

مکه مست عطر و مست بوی او             

کعبه می‌گردد به دور کوی او

چاه زمزم را بود این زمزمه                   

مرحبا لبیک یابن فاطمه(۸)

گشایش گرفتاری

و یَکشِفَ الضرّ؛ به سبب شما سختی را برطرف می‌کند. در قرآن مجید ضَرّ به فتح ضاد و ضُرّ به ضم ضاد آمده است ولی ضرّ به فتح ضاد مقابل نفع آمده است: «قُل أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا؛(۹) بگو آیا چیزی را پرستش می‌کنید که نه می‌تواند زیانی به شما برساند نه سودی.»

«یَدعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقرَبُ مِن نَّفعِهِ ؛(۱۰) او جز خدا کسی را می‌خواند که نه زیانی به او می‌رسانند و نه سودی.»برخلاف ضُرّ به ضم ضاد که هیچ وقت با نفع یکجا نیامده.راغب در مفردات(۱۱) و جویری در صحاح(۱۲) ضُرّ را بدحالی گفته‌اند. بنابراین ضُرّ را در فراز فوق باید به معنای سختی، بدحالی، آسیب و گرفتاری معنا کرد. بر این اساس زائر به امامان معصوم می‌گوید که به برکت وجود شماست که گرفتاری اهل زمین برطرف می‌شود. «ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنْتَ فیهِم؛ و خدا بر آن نیست که آنان را عذاب کند در حالی که تو در بین آنان باشی.»(۱۳)

امامان و مواریث انبیاء

«و عندکم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائکته؛ و نزد شماست آنچه بر پیامبرانش فرود آورده و فرشتگانش به زمین آمده‌اند. جمله دوم و هبطت به ملائکته در حقیقت تفسیر جمله اول است. این جمله می‌گوید تمام مواریث انبیاء نزد امامان هست. صحف ابراهیم، تورات موسی، الواح او، زبور داود، انجیل عیسی و دیگر کتاب‌های مقدس نزد امامان است. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است: «…و ان عندنا صحف ابراهیم و الواح موسی…» صحف ابراهیم و الواح موسی نزد ماست. ابوبصیر که راوی حدیث است می‌گوید که گفتم «ان هذا لهو العلم؛ براستی که علم کامل همین است.» حضرت فرمود: «یا ابامحمد لیس هذا هوالعلم؛ این علم کامل نیست.»

«إِنَّمَا اَلْعِلْمُ مَا حَدَثَ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ یوم یَوْماً بِیَوْمٍ وَ سَاعَهً بِسَاعَهٍ ؛ همانا علم کامل آن است که در شبانه‌روز، روز به روز و ساعت به ساعت برای ما پدید می‌آید.(۱۴) در فراز «خزان العلم» و «حفظه سرّالله» و «ورثه الانبیاء» در این رابطه مطالبی گفته شده است.

پیامبر و جبرئیل

و الی جدکم بعث الروح الامین؛ روح الامین به سوی جدّ شما فرستاده شده است. و اگر مخاطب در این زیارت امیر مؤمنان باشد باید گفت و الی اخیک (به سوی برادرت)

این فراز برگرفته از آیه ۱۹۲ و ۱۹۳ سوره شعراست. « َزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‌ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ آن (قرآن) را روح الامین نازل کرده است بر قلب تو تا از انذار کنندگان باشی.» فرشته وحی جبرئیل در اینجا با دو عنوان توصیف شده عنوان «روح» و عنوان «امین» روحی که سرچشمه حیات است و امانتی که شرط اصلی هدایت و رهبری است و هدف این بوده که تو مردم را انذار کنی و از سرنوشت خطرناکی که بر اثر انحراف از توحید دامانشان را می‌گیرد آگاه سازی به عبارت دیگر هدف تربیت و انسان‌سازی است. جناب جبرئیل واسطه وحی برای همه انبیا بوده است، ولی این مأموریت انزال وحی نسبت به پیامبر هم کمیت بیشتری و هم کیفیت عمیق‌تری داشته است.

پی‌نوشت‌ها

۱٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۵۳۴ «باب ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم السلام»، حدیث۱۷٫

۲٫ نیز نک به همان کتاب حدیث ۱۰ و ۱۱ و ۱۳٫

۳٫ کمال الدین، ص ۲۰۲، حدیث ۶٫

۴٫ فاطر، آیه ۴۱٫

۵٫ نحل، آیه ۷۹٫

۶٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۵٫

۷٫ آل عمران، آیه ۴۹٫

۸٫ نخل میثم، ج ۲، ص ۵۶۴ و ۵۶۵ (ابیات منتخب).

۹٫ مائده، آیه ۷۶٫

۱۰٫ حج، آیه ۱۳٫

۱۱٫ مفردات واژه ضرر.

۱۲٫ صحاح اللغه، واژه ضرر.

۱۳ انفال، آیه ۳۳٫

۱۴٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۵، باب ان الائمه ورثوا النبی و جمیع الانبیاء و الاوصیاء الذین من قبلهم، حدیث ۴، نیز نک به حدیث ۵٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

 در نگاه یک زائر مخلص اهل‌بیت«ع» به جایگاه صحیح و واقعی معصومان، اگر حق امام معصوم غصب شد، مقامات والا و معنوی وی غصب‌شدنی نیستند و سر جای خود هستند. علاوه بر آن معصوم حق اطاعت دارد. یعنی اگرچه ظالمان او را از حقش محروم کردند، کسی که می‌گوید شیعه معصوم هستم باید اوامر او را اطاعت کند.

 

۲ باید امامان را آن گونه که خود معرفی می‌کنند، شناخت. غلو در شأن و جایگاه اهل‌بیت«ع» و تا حد خدائی بردن آنان نکته‌ای است که امامان شیعه مکرر از آن برائت جسته و در این عرصه همه امامان«ع» از حضرت مولی علی(ع) تا دیگران موضع واحد داشته‌اند، ولی اثبات مقامات والا که شایسته آنان است، ادای حق آنان است و غلو نیست.

 

 

 

 

 

 

27اکتبر/18

انسان گران‌ترین متاع هستی

 « الْحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیهِمُ السَّلاَم». خدا را بر این موهبت شاکریم که از شاگردان مکتب خاتم انبیا«ص» و از شاگردان مکتب صادق آل محمد«ع» هستیم. برای افراد بیدار خیلی افتخار است، و لکن امام صادق«ع» فرمود، شیعیان ما! شما در عملتان معرِّف ما باشید. رفتاری و روشی در اجتماع نداشته باشید، طوری نباشید که دشمنان ببینند و بگویند اینها کی هستند؟

اینها تابع چه کسی هستند؟

اینها این‌جور اشتر گاو پلنگ هستند چرا؟

چرا خودرو بار آمده‌اند؟ چرا انسان نیستند؟

چرا در رفتار، گفتار، صورت، سیرت، ظاهر، باطن، زن، فرزند، کسب و کار و معاشرتشان این جوری‌اند؟ اینها چه کسانی‌اند؟ اینها شیعه‌اند؟ شیعه کیستند؟

شیعه را فرمودند، « الشیعه هم من شایع علیا». اینها پیرو علی«ع» و پیرو امام صادق«ع»‌اند؟ امام اینها می‌گوید این جوری باشید؟   

در لغت عرب، نجّار که می‌خواهد تخته‌ای را ارّه کند، نشانه‌ای می‌گذارد بالای آن تخته و آن نشانه را نگاه می‌کند و اره را طبق آن می‌برد و می‌آورد که کج نرود. آن نشانه را می‌گویند امام که نمی‌گذارد کج و معوج حرکت کند. به همین مناسبت اسم سرمشق انسان‌ها امام است. سرمشق انسان به اسم ترازو و میزان هم هست. در قرآن کریم حرف میزان و موازین قسط، ترازوهای عدل که در این ترازو کم و زیاد، خلاف، اعوجاج، دغلی راه ندارد، ترازوی عدل است.

امام صادق«ع» فرمود، «نحن الموازین القسط». پیغمبر اکرم«ص»، امام امیرالمومنین«ع» و دیگر حجج الهیه«ع» ترازوی سنجش عدل انسانند. متاع هر چه سنگین‌تر و گران‌قدرتر، ترازو دقیق‌تر و مسامحه کمتر. در سنجش کاه، یک مَن را مسامحه می‌کنیم، چون یک مَن کم و زیادش مهم نیست، اما به طلا که می‌رسید، یک مثقال را هم مسامحه نمی‌کنید.   

مهم‌ترین و سنگین‌ترین متاع در نظام هستی جنابعالی هستید.

شما را باید با چه ترازویی سنجید؟ با ترازوی زنبیلی و ترازوهای متعارف نمی‌شود.

انسان از هر متاعی گرامی‌تر و گران‌قدرتر است.

ترازوی سنجش شما نزد آهنگر، صاحب صنعت، قلمکار و هنرمند نیست.

اینها نمی‌توانند ترازوی آدم‌سنج بسازند.

کار هیچ ‌کسی نیست. پیش هر استاد فنّان ماهری بروید نمی‌تواند ترازوی انسان‌سنج بسازد.

خداوند عذر همه را خواسته و فرموده تنها کسی که ترازوی انسان‌سنج می‌سازد، منم.  هر ترازویی از جنس متاع و کالایش است و ترازوی سنجش انسان از جنس شما. آن ترازو پیغمبر خاتم«ص» است و شما باید خودتان را با آن بسنجید.

ببینید چقدر برای شما ارزش قائل است، «یا لَم نَجِد لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَزنا».

هیچ ارزش و وزنی ندارد.

ببینید انسان وزنش چقدر است.

 این ترازوهایی که رویش می‌ایستید که ببینید چند کیلو هستید، انسان‌سنج نیست و حیوان را هم می‌شود با آن وزن کرد. این حقیقت جنابعالی نیست.

حقیقت شما آن است که همه حیوانات، دریایی‌ها و صحرایی‌ها،  زمین و آسمان و ستارگان همه اسیر آنند. آیا آن حقیقت سنگین هست یا نه؟

 آیا انسانیت او وزنی دارد یا نه؟

چیزی آموخته؟

علم و کمالی به دست آورده؟

تحصیل تقوا و معارف کرده؟

در بخور بخورش و در کسب و کارش بدون اینکه کارهایش را بو بکشد، هر چه که پیش آمد خوش آمد؟ حیوانات مگر چه طورند؟

آنها هم می‌پرند، می‌درند، می‌جهند، می‌غرند، می‌خورند. آنها چقدر انسان‌اند؟ می‌فرمایی هیچی.

حضرات منطق مطابق با فن‌شان می‌گویند حیوان ناطق که در مقام معرفی حقیقت انسان نیست، بلکه در مقام تمیز اشیاست از یکدیگر.

جماد و نبات و حیوان را تعریف می‌کند و می‌بیند که حیوان شیهه می‌کشد و می‌گوید حیوان صاهل و اسب است. حیوان دیگری را معرفی می‌کند که ناهق و حمار است به جانداری هم می‌رسد که حرف می‌زند و می‌گوید حیوان ناطق است. جانور گویا بودن، حد انسانی انسان نیست.

حد انسان به مذهب عامه مردم حیوانی است مستوی القامه پهناخن برهنه تن از مو، به دو پا رهسپر به خانه و کو، «هر که را بنگرند که این سان است/ به گمانشان رسد که انسان است».

این اندازه انسان نیست. به همین اندازه که ناخن پهن دارد و روی دو پا راه می‌رود و حرف می‌زند به همین مقدار انسان است. این اصلاً انسان نیست.

بعد می‌بینید محشور می‌شود که « لَم نَجِد لَهُ یَومَ الْقِیَامَهِ وَزنا» انسانیتش وزن ندارد.   

خودتان را به ترازوی عدل الهی که انسان‌سنج است، یعنی محمد و آل محمد و قرآن بسنجید. ببینید چقدر وزن دارید؟

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا. وَدَاعِیًا إِلَى اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا (احزاب/۴۵ و ۴۶). کلام خدا، بیان حق معرفی مقام خاتم انبیاست. ‌

ای پیغمبر، ‌ای واسطه فیض،‌ ای انسان کامل، ‌ای ترازوی عدل الهی إِنَّا أَرسَلْنَاکَ شَاهِدًا. ما شما را فرستادیم که مردم تو را ببینند و بگویند انسان یعنی این. شاهد مردم باشی، این را بگویند انسان، مُبَشِّرًا.

مردم را به عواقب خوششان و به عوالمشان بشارت دهد.

قرآن بشارت می‌دهد و شما باید بکوشید که انسانِ قرآنی بشوید.

 کتاب وجودتان را بفهمید و ورق بزنید. ببینید که آیا انسان قرآنی هستید، وگرنه حیوانات که فراوانند.

این حیوان کارش بدتر از آن حیوان است چون باطنش حیوان است.

«وَإِذَا الوُحُوشُ حُشِرَت» انسان‌هایی در قیامت به شکل حیوانات محشور می‌شوند.  قرآن می‌فرماید که اعمال، نیات، خوراک، کسب و کار و اهداف بد و غلط سازنده انسانند.

در دنیا طوری خودتان را ساختید که در قیامت می‌بینید برادر از برادر، پدر از فرزند، فرزند از پدر، همسر از همسر فرار می‌کند. ما داریم شب و روز در این نظام احسن اله خودمان را می‌سازیم.

ببینید خودتان را چگونه می‌سازید، اعمال،  حرکات، حرف‌ها، خوراک‌ها و نیات ما در اینجا ملکاتی می‌شوند که آن ملکات، بذر صورساز آنجا هستند.

ما داریم در این رحم عالم طبیعت خودمان را طوری می‌سازیم که در ماورای طبیعت این ملکاتی را که اینجا گرد آورده و انباشته‌ایم، همه در ما سبز می‌شوند.

تمام این ملکات ما تخم‌اند.

ببینید تخم‌هایی که کاشتید چه هستند؟

هر کسی مهمان سفره خودش است.

حشر با پیغمبر یعنی به صفات و آداب حضرت خاتم انبیا متصف و متأدب شدن و کسب معارف پیغمبر و حقایق پیغمبر.

یک انسان زحمت کشیده، درس خوانده، به مراحل عالی رسیده.

اگر یک آدم عوام بی‌سواد کنار او بنشیند که با او حشر و نشر ندارد، اما کسی که سالیان سال در مکتب او شاگردی و معارف او را کسب کرده و به صفات او متصف است، با او محشور است. حشر با پیغمبر را چه می‌پندارید؟

شفاعت هم همین‌ طور است. شفاعت این‌ طور نیست که مثلاً شبیه امور اینجا باشد که می‌بینید پسری به پدر جسارت کرده و پدر عصبانی شده و عمو می‌آید دست پسر را می‌گیرد می‌آید پیش داداش‌اش و واسطه می‌شود که او را ببخشد. این‌ طور نیست.

به قول اساتید ما این‌طور نپندارید که شفاعت در آنجا یک نوع پارتی‌بازی است که فرد هر غلطی می‌خواهد بکند با این پندار که من از امت پیغمبر خاتم هستم و ایشان شفاعتم را می‌کند و دست مرا می‌گیرد و می‌برد پیش خدا و واسطه می‌شود که این از امت من است و اشتباه کرده و غلط کرده. شما ببخشید.

این‌ طوری نیست آقا که فکر بفرمایید پارتی‌بازی است.

شما باید حرف‌ها بشنوید.

باید از علمای بلادتان استفاده‌ها ببرید.

روحانیون بلاد شما را خداوند برای نجات شما فرستاده.

آنها را دریابید، شب و روز یک ساعتی را در محضرشان باشید.

از آنها بخواهید که قرآن را برای شما پیاده کنند.

نگذارید برای وقتی که یک بنده خدایی مرحوم شده و آنها را دعوت کنید که روضه‌ای بخوانند برای مرحوم. از روحانیون استفاده کنید.

خداوند فرمود، « َلَولَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنْهُم طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِم». اینها رفتند علوم و معارف تحصیل کردند، با زبان قرآن آشنا شدند که بیایند به سوی قوم خودشان و اینها را معارف تعلیم و از عواقب بدشان انذار کنند و بیم دهند و انسان بسازند.   

مهم‌ترین کار در عالم انسان‌سازی است و کار انبیا و شاگردان و پیروانشان که روحانیون واقعی هستند، آدم‌سازی است.

شما نهال وجودتان را بدهید دست آنها و شب و روز یک ساعتی بنشینید و حرف بشنوید. کسی آمد خدمت امام صادق«ع» آقا از ایشان سئوال فرمودند از کجا می‌آیی؟ یک آبادی‌ای را اسم برد. آقا فرمودند مردم آنجا چه‌طورند؟ عرض کرد آقا همه مسلمان، همه شیعه، همه از پیروان شما. آقا فرمود خب پس خیلی با هم الفت دارید.

فرد گفت بله بسیار، بعد آقا سئوال  فرمودند حالا شما شیعیان ما در آن آبادی‌ که با همدیگر الفت‌ و به هم اعتماد دارید. شما که شیعه و برادر همدیگر و پیروان ما هستید، اعتمادتان به هم این‌ طور هست که اگر رفیق شما، دکاندار مجاور شما برایش متاعی بیاورند و  پول احتیاج داشته باشد و شما در مغازه‌تان نباشید و او برود سر کشوی شما و پولی را که احتیاج دارد بردارد و متاع را بخرد و کارش راه بیفتد و بعد که شما آمدید بگوید من از کشوی شما این مقدار پول برداشتم؟ آیا این ‌طور به هم اعتماد دارید؟ گفت آقا تا این اندازه خیر. ما از ترس هم در خانه‌ها و مغازه‌هایمان را قفل می‌کنیم.

چرا؟ چون از همدیگر می‌ترسیم.

آقا فرمودند پس شیعه و مسلمانِ در حد ‌کمال نیستید. اگر شدید، راست می‌گویید. شما که از همدیگر می‌ترسید، به وقتش چه مفاسدی که به بار نمی‌آورید.

 رسولان آمدند که شما را از عاقبت وخیم بدکاران بیم بدهند. خودتان را گرگ و حیوان و جهنم نسازید. خداوند شما را نیافرید که جهنمی شوید.  

شما را نیافرید که وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ درباره شما صادق باشد.

خداوند شما را انسان آفرید. شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا. بشارت دهد به عواقب خوشتان و شما را بیم دهد از عواقب اعمال بدتان. هیچ کس کسی را نکوهش نکند، مگر خودش را و بداند هر کسی مهمان سفره خودش است.

 

سوتیترها:

۱٫

مهم‌ترین و سنگین‌ترین متاع در نظام هستی جنابعالی هستید. شما را باید با چه ترازویی سنجید؟ با ترازوی زنبیلی و ترازوهای متعارف نمی‌شود. کار هیچ ‌کسی نیست. پیش هر استاد فنّان ماهری بروید نمی‌تواند ترازوی انسان‌سنج بسازد. خداوند عذر همه را خواسته و فرموده تنها کسی که ترازوی انسان‌سنج می‌سازد، منم.  آن ترازو پیغمبر خاتم«ص» است و شما باید خودتان را با آن بسنجید.

۲٫

خداوند شما را نیافرید که جهنمی شوید.  شما را نیافرید که وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ درباره شما صادق باشد. خداوند شما را انسان آفرید. شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا. بشارت دهد به عواقب خوشتان و شما را بیم دهد از عواقب اعمال بدتان. هیچ کس کسی را نکوهش نکند، مگر خودش را و بداند هر کسی مهمان سفره خودش است.

27اکتبر/18

قدرت عشق به حسین(ع) در حماسه زیارت اربعین

یادداشت ۲

 

محمدباقر پورامینی

  1. پیغمبر خدا(ص) دست‏هاى خود را باز کرد و امام حسین را در آغوش گرفت؛ یک دست خود را زیر گلوى حسین و دست دیگر را پشت سر او نهاد و با گذاشتن لبان مبارکش را بر لبان نواده عزیزش، آن‌را بوسید و فرمود: حسین از من و من از حسین‌ام؛ «أَحَبَّ اللَّهُ مَن أَحَبَّ حُسَیناً؛» خدا دوست بدارد آن کسى را که حسین را دوست داشته باشد(۱)
  2. حسین (ع) امامِ قلوب است و این محبت در عمق دل‌های هر مومنی قرار دارد، شهادت امام نیز چنان حرارت و گرمایی در قلب‌های محبان حسین ایجاد کرده است که هرگز خاموش نخواهد شد؛ آن‌گونه که پیامبراکرم(ص) فرمود: «إنَّ لِقَتلِ الحُسَینِ حَرَارَهٌ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لَن تَبرُدَ أَبَداً؛»(۲)
  3. محبت، یکی از قوای ناشناخته الهی است و آنگاه که این محبت با حسین(ع) پیوند زده شود، مشابهت روحی و خلقی را به دنبال دارد؛ محبت به حسین (ع) خلق و خوى انسان را متحول می‌کند و بسیاری از نیک‌بختان و راست قامتان، زندگی موفق خود را مدیون عشق و محبت به شهید کربلا مى‌دانند. در نگاه استاد شهید مطهری، عشق نفس را تکمیل و استعدادهاى حیرت‌انگیز باطنى را ظاهر می‌سازد. از نظر قواى ادراکى، الهام‌بخش است و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقویت می‌کند. عشق تصفیه‌گراست و روح را از بدی‌ها پاک می‌کند و صفات رذیله ناشى از خود‌خواهى را از بین مى‌برد.(۳) قدرت و سرعت محبت به سمت نامتناهی است و هیچ مرزی ندارد. هرچقدر محبت به کار گرفته شود ظرفیت آن توسعه پیدا می‌کند به شرط آنکه در جای خود مصرف شده باشد. بدیهی است با درنگ در این قدرت الهی عشق، محبان حسین‌بن‌علی (ع) از گنجینه‌ای گرانسنگ و ظرفیتی بی‌مانند برخوردارند که معرفت به آن و استفاده مناسب از آن‌، زندگی را برایشان لذت بخش و گوارا می‌سازد.
  4. یکی از ابعاد عشق به حسین(ع) محبت به خدا و محبت به مومنان است، زیرا رسیدن به محبت خدا، از طریق محبت به ولی الهی است و قدم عملی آن محبت مؤمنین بر همدیگراست. این محبت آغازش از محبت بین مؤمنین است و به محبت اولیای الهی منتهی می‌شود و آنگاه به محبت خدا می‌رسد؛ بنابراین محبت به حسین(ع) نقطه آغازش از دوستی با مومنان است و آنگاه به محبت خدا منتهی می‌شود.
  5. مالک جهنى می‌گوید: روزى خدمت حضرت صادق(ع) بودم و در مقام ائمه و پیشوایان از اهل بیت پیامبر(ص) با خود مى‏اندیشیدم. حضرت صادق(ع) رو به من نموده، فرمود: مالک! شما واقعاً شیعه ما هستید خیال نکنى که در باره فضل ما زیاد روى کرده‌ای، هرگز کسى قدرت ندارد حقیقت خدا و عظمت او را توصیف کند. «وَ لِلَّهِ المَثَلُ الأَعلى‏؛ و براى خدا، صفات عالى است». همین‌طور کسى نمی‌تواند حق مؤمن را بیان کند و حقوق او را به مقدارى که خداوند لازم شمرده براى برادر مؤمنش ادا نماید. مالک! وقتى مؤمنین یک دیگر را مى‏بینند و با یک دیگر مصافحه می‌نمایند، خداوند تا وقتى دست‌هاى آن‌ها در دست یکدیگر باشد، آن‌ها را مشمول لطف و مغفرت خود قرار می‌دهد و گناهان از ایشان فرو می‌ریزد تا از یک دیگر جدا شوند. در این صورت چه کسی می‌تواند مقام مؤمنى که این مقام را در نزد خدا دارد وصف نماید؟!
  6. حماسه زیارت اربعین‌، کانون اخوت و برادری مومنان است و ارادتمندان حسین بن‌علی(ع) باید یک حقیقت واحد شوند و هرقدر این رابطه شدیدتر شود، صف مومنین همچون یک قلعه مستحکم غیرقابل نفوذتر می‌گردد. زائران اربعین با استفاده از ظرفیت قدرت عشق به حسین (ع)، بر گشودن فضای انس و دوستی با سایر زائران حسینی و تلاش در کمک و دستگیری ایشان، در مستحکم کردن صف حسینیان بکوشند و بر پیاده کردن این فرمایش نبی خاتم(ص) از یکدیگر سبقت گیرند؛ که فرمود:«الْمُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ بِمَنزِلَهِ الْبُنیَانِ یَشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً؛» مؤمن براى مؤمن چون یک ساختمان و بنای واحد است، بخش‏هایى از آن بخش‏هاى دیگر را محکم مى‏سازد.
  7. ملّت عزیز عراق، همچون انصار صدر اسلام افتخار میزبانی از زائران حسینی را دارد و ملت عزیز ما در کنار مردمان زیادی از ملّت‌های دیگر در تدارک حضور در حماسه‌ی بزرگ اربعین‌اند. رهبر فرزانه انقلاب حماسه‌ اربعین را یک پدیده‌ فوق‌العاده‌ای می‌داند که به لطف و فضل الهی در هنگامی که دنیای اسلام نهایت نیاز را به این‌چنین حماسه‌ای دارد، به وجود آمده است.(۴) بدیهی است که محبین اهل بیت (ع) اربعین امسال را نیز به یک جبهه یکپارچه پیروان حسینی تبدیل خواهد کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بحار‌الأنوار ، ج‏۴۳ ، ص ۲۷۱
  2. مستدرک‌الوسائل، ج ۱۰ص ۳۱۸
  3. جاذبه و دافعه على (ع)، ص ۲۶ تا ۶۲
  4. از فرمایشات رهبر معظم انقلاب، ۱۲مهر ۱۳۹۷٫
27اکتبر/18

ایستادگی تا صبح ظهور از محرم ۴۲ تا ۹۷

یادداشت ۱

محرم ۱۳۴۲ ش

سخنرانی امام خمینی در عصر عاشورای محرم ۱۳۴۲ش در پاسخ به حمله رژیم سفاک پهلوی به مدرسه فیضیه در این مدرسه که هنوز جراحات تعامل و تبانی استبداد داخلی و استعمار خارجی را بر پیکر خود داشت، در حقیقت انتخاب «مبدأ تاریخی» نهضتی بود که منادی اسلام ناب شد، اسلامی بی‌پیرایه از تحجر و انفعال، که به هر مسلمانی هویتی تازه بخشید، چراغ امید را در دل هر مستضعف و پا برهنه در دنیا روشن کرد و دنیای کفر و الحاد را به چالش کشید. اسلامی که در جهان به نام «اسلام ناب محمدی» شناخته شد و حیات و استمرارش با محرم و صفر گره خورد.

تعیین مبدأ تاریخی نهضت از سوی امام خمینی(ره) از همان آغاز خوشایند جریان‌ها و گروه‌های چپ‌گرا و راست‌گرایی نبود که مبدأ تاریخی آنان یا انقلاب کبیر فرانسه بود و یا انقلاب اُکتبر روسیه، از این رو هر دو جریان و در هم‌سویی با قدرت‌های شرق و غرب با همه امکانات مالی و انسانی و رسانه‌ای در کنار دژخیمان رژیم پا به میدان گذاشتند تا بذری را که امام(ره) در ظهر عاشورای ۱۳۴۲ کاشته بود، قامت راست نکند، اما خون‌های پاک عاشوراییان قم و کفن پوشان پیشوای تهران، از چنان قداستی برخوردار بود که بذر این مبدأ تاریخی، سر برآورد و در همان تولد نخست خود، پرده از تعامل و تبانی استبداد داخلی و استعمار خارجی برداشت و از آن روز به بعد مادران زینب سیرت، گهواره کودکانی را به حرکت درآوردند که نام‌شان برگرفته از نام مکتب عاشورا بود و می‌رفتند که حرکتی نوین در تاریخ اسلام و ایران رقم بزنند از آن روز به بعد دو عنصر حماسه و پیام بر عنصر سوگواری در هیئات مذهبی افزوده است و از دل عزادارهای ناب و بی‌پیرایه و از دل تبعیدگاه‌ها و شکنجه‌گاه‌ها و زندان‌ها نهال نهضت سبز و استوار، قامت راست کرد و ایستاد و به امید میوه دادن استوارتر و تنومندتر شد.

محرم ۱۳۵۷ ش

محرم سال ۱۳۵۷ در حالی از راه رسید که برخی از کارشناسان سیاسی بر این باور بودند که اگر شاه و آمریکا بتواند حرکت مردم و عزاداران حسینی را در این ماه‌ها مدیریت و مهار کنند، شاه و آمریکا می‌توانند به بودن در ایران امیدوار بمانند.

درخت نهضت در محرم ۱۳۵۷ میوه داد و با عزادارانی که در شعارهای‌شان نابودی و مرگ یزیدیان زمان را فریاد می‌زند، بینان‌های کاخ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را از ریشه کَند.

 به استبداد داخلی پایان داد، دست استعمار خارجی از سر مردم و منابع ایران‌زمین قطع کرد، و از آن پس عاشورا محوری انقلاب را تثبیت، نظام‌سازی را محقق، فتنه تجزیه‌طلبان را خنثی و نقشه و میلشیای مسلح منافقین و سایر گروهک‌ها را نقش بر آب کرد. و نام و یاد عاشورای حسینی به مردم چنان قدرتی بخشید که هشت سال دفاع مقدس را به معجزه ماندگار در تاریخ نظامی دنیا به ثبت رساند و شهادت ده‌ها مسئول و مدیر کشور در کنار شهدای جبهه‌ها نبرد، به همه جهانیان ثابت کرد، که مبدأ تاریخی انقلاب از چنان قدرتی برخوردار است که حتی با رحلت بنیانگذار آن خللی در آن ایجاد نمی‌شود و با جانشین خلف خود و با انگشت نورانی آن، راه خود را تا مقصد نهائی‌اش پیدا می‌کند مقصدی که در اندیشه و نگاه مردم عاشورا محور صبح ظهور نام داشت.

محرم ۱۳۸۸ ش

نظام سلطه که پس از سی‌سال، نه نبرد نظامی‌اش برای به زانو درآوردن انقلاب عاشورایی کاری از پیش برد و نه شبیخون و تهاجم فرهنگی‌اش در تحریف نگاه عاشورایی و تغییر در مبدأ تاریخی آن، دست به دامان اردوکشی و ایجاد نافرمانی مدنی به کف خیابان‌ها شد. در تعامل و تبانی با جریان نفاق و جریان نفوذ و عناصر خسته و از نفس افتاده، همه توان رسانه‌ای خود را به میدان آورد، اما پس از هشت ماه باز به سد پولادینی به نام محرم برخورد کرد، محرم و عزادارنی که به تأسی از فرمایش امام خود زنده بودند انقلاب را در زنده نگه داشتن محرم صفر می‌دیدند.

 محرم سال ۱۳۸۸ پرده از چهره افرادی برداشت که سال‌ها بر سر سفره امام و انقلاب نشسته بودند، به اعتبار انقلاب، جایگاه اجتماعی و حتی چهره جهانی شده بودند، کسانی که برخی از آنان بر فرموده رهبری انقلاب حتی یک سیلی هم برای انقلاب نخورده بودند. افرادی که به تنها مطالبه رهبری انقلاب از آنان یعنی جدا کردن صف خود از صف طباله‌ها و رقاصه‌ها و ضدانقلاب هم عمل نکردند و برای همیشه نام خود را در کنار نام آتش‌زنان پرچمدار عزاداری‌ها و موکب‌های حسینی و کف و سوت‌زنان روز عاشورای ۸۸ ثبت کردند.

محرم ۱۳۸۸ بار دیگر پیوند عمیق امام و مردم و انقلاب را با عاشورا ثابت کرد، محرمی که اینبار به سراغ روشنفکرنماها و غرب‌گرایان و فرصت‌طلبان آمد، تحلیل‌های غلط آنان را برملا و بر همگان ثابت کرد که اینان یاری همراهی با کاروانی را ندارند که به مقصد ظهور در حرکت است.

 

محرم ۱۳۹۷

سال ۱۳۹۷ و با بالا رفتن فشار دیپلماتیک و رسانه‌ای دشمن و پر رنگ‌تر شدن تحریم‌های اقتصادی از سوی نظام سلطه و آغاز جنگ تمام عیار اقتصادی، زمینه‌ای برای نفوذ و هم‌گرایی دستجات تکفیری‌ها و تجزیه‌طلبان ایجاد شد تا به گمان خود با نشانه رفتن مردم و نمادهای اقتدار و امنیت نظام، دلهره و ترس را چاشنی فشار اقتصادی کنند، انتخاب روز ۱۲ محرم برای عملیات دشمن در اهواز و درهم آمیخته شدن خون متولدان سال‌های ۴۲ و ۵۷ و ۸۸ و حتی کودکان خردسال متولد ۹۴ در حرکت ناجوانمردانه، سرسپردگان نظام سلطه ثابت کرد که استکبار از همه نسل‌های این سرزمین و از همه قومیت‌هایی که هنوز مبدأ تاریخی انقلاب را عاشورای حسینی می‌دانند کینه به دل دارند.

تشییع با شکوه شهدای محرم ۱۳۹۷ اهواز از سوی شیعیان ولایتمدار خوزستان و سایر قومیت‌های ایران و سر دادن همان شعارهای عاشورای سال ۴۲ و سال ۵۷ و ۸۸ به وضوح نشان داد، چراغی را که امام خمینی در عصر عاشورا ۴۲ روشن کرد تا ظهور امام عصر(عج) روشن خواهد ماند و اگر روزی امام راحل(ره) و قبل از آغاز نهضت در فیضیه، در سوم بهمن ۱۳۴۱ در اعلامیه‌ای عاشورایی، فریاد پذیرش مرگ بر ذلت را چنین اعلام داشت.

«با ما معامله بردگان قرون وسطی می‌کنند، به خدای متعال من این زندگی را نمی‌خواهم، انی لااری الموت الاالساده و لالحیاه مع الظالمین الابرما»

امروز خلف صالح او سیدحسینی عاشورایی در محرم ۱۳۹۷ و در جمع صد هزار جوان عاشورایی در ۱۲ مهرماه در برابر دعوت روشنفکر نماها به پذیرش ذلت در برابر یزیدیان زمان چنین فریاد ایستادگی سر داد:

«به حول و قوه‌الهی و با همراهی مردم و جوانان تا جان و توان دارم نخواهم گذاشت چنین اتفاقی در کشور بیفتد.»

19آگوست/18

خون طفلان یمن از همه سو میریزد…

حرمت ملک اویس
افشین علا

خلق در جام جهانی خیره و من در یمن
این طرف باران گل، باروت و آهن در یمن
چشم دنیا محو توپ فوتبال و بچه‌ها
غرق در خون، هر نفس با توپ دشمن در یمن
از زمین بازی آید بانگ شادی هر زمان‌
می‌رود تا عرش، اما بانگ شیون در یمن
گرم شد بازار گل در کارزار روسیه
آن طرف، پرپر چو گل بس کودک و زن در یمن
غرب غارتگر چه داند حرمت ملک اویس
نزد او قدری ندارد پاره‌ تن در یمن
می‌کند بلبل زبانی در غم قوم یهود
مثل جغدی خیره، اما مانده الکن در یمن
پخته در سر در خلیج فارس، رویای محال
آب با وهابیان کوبد به هاون در یمن
سوی صنعا لشکر فیل آمد این بار از حجاز
سایه‌ی سجّیل را یا رب بیفکن در یمن
تا به کی در خاک و خون، دلدادگان اهل بیت؟
تا کی از خشم تو باشد خصم، ایمن در یمن
باز هم برخاست فریاد از هواداران که: گل!
در هوای گریه، اما ماندهام من در یمن…٭

بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
زهرا سپه کار

چه محشری است که آل ریا به پا کرده است
مگر که رو به بتی تازه اقتدا کرده است
تو را که نوری و قرآن ناطقی اینبار
به استناد کدام آیهای رها کرده است
قسم به سرخی خون عقیقهای یمن
که درد، دِین خودش را به عشق ادا کرده است
بکش کسای یمانی به روی دوش و بیا
که آل آل کسا را یمن صدا کرده است
خبر دهید به خورشید در شب ظلمت
دلم به شیوهی پروانه جان فدا کرده است
چه باک از آتش نمرودیان که شعلهی آن
از این که عشق بسوزد در آن اِبا کرده است
تو ذوالفقار به دستی بیا که هر مظلوم
به روی وعدهی حقت حساب وا کرده است

در این دیار ببین رودهای در جریان را
یوسف رحیمی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزه‌ی نگران را
دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان
چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را…
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر می‌کند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسه‌های عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علی‌دوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمی‌اطهر
که خوانده‌اند «أوَفَیتُ» به‌لب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بی‌قرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا می‌کند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» می‌رسد به گوش دوباره
می نمی‌برم از یاد شمرهای زمان را…

خون طفلان یمن از همه سو می ریزد
علیرضا قزوه

لب اگر باز کنم سر مگو می‌ریزد
می‌روم گریه کنم چشم فرو می‌ریزد
چند وقت است می و ساقی و ساغر همه اوست
دست من باده نمی‌ریزد، او می‌ریزد
چند ماه است که در راه گلویم خار است
چشم من بغض دلش را به گلو می‌ریزد
جوی‌ها در همه‌جا روی به دریا دارند
این چه دریاست که یک باره به جو می‌ریزد
بی‌خبر از نفس سوخته حالان مگذر
خاصه صبحی که سبو پشت سبو می‌ریزد
این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن
من اگر ها کنم از آینه هو می‌ریزد
هر طرف می‌نگری داغ اویس قرن است
خون طفلان یمن از همه سو می‌ریزد

بشنو صدای طفل معصومی‌ است
میلاد عرفان‌پور

بشنو صدای طفل معصومی‌ است که مادرش را خوانده از آوار
فریاد مظلومان تاریخ است، این دست بیرون مانده از آوار
از آخرین مشق دبستان‌ها آثار خون بر واژه‌ها مانده است
از مادران در شام بمباران، لالایی تلخی به جا مانده است
ای بشکه‌های نفت صهیونیسم، ای ملحد جامعه اسلام
طوفان خودت را غرق خواهد کرد در موج این دریای نا آرام
ای خائنان خانه توحید، فرعونیان خواب بی‌تعبیر
ای خادمان کور آمریکا ای تاجران کهنه تکفیر

بی کتانی، پای طفلی در یمن
میلاد عرفان‌پور
شاد باش، اما…
در زمین خاکی دوران
بی کتانی، پای طفلی در یمن
آن سوتر از چشمان من
دور از بدن مانده ست
خوش نداری بیشتر از او بدانی، نه؟
کاشکی جام جهانی باشد و جنگ جهانی نه!

کرب‌وبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
حامد حجتی

دنیای ما به لحظه‌ی پایان رسیده است
یعنی به انتهای زمان، جان رسیده است
گویی که کفر، از پس ایمان رسیده است
جامانده‌ایم… زخم به جریان رسیده است
باید دوباره پرچم حق را علم کنیم
وقتش رسیده پای عدو را قلم کنیم

امروز عمقِ زخمِ یقین بیشتر شده
چشمان اشک‌بار و حزین بیشتر شده
در وسعت زمان، غمِ دین بیشتر شده
کودک‌کشی، به روی زمین بیشتر شده
یا فارس‌َالحجاز! به لب آمده ‌است جان
یک آیه از صحیفه‌ی صبرت، بخوان! بخوان!

ما شیعیان زخم و غم و اشتیاق‌ها
ما را بخوان به معرکه‌ درد و داغ‌ها
تا جان دهیم در قدمت از فراق‌ها
آتش گرفته‌ایم در این احتراق‌ها
چون لاله، داغدار تو هستیم تا ابد
لب دوختیم در تب این لحظه‌ها، مدد…

دل‌خسته‌ایم، عطر اویس قرن کجاست؟
یوسف ندیده‌ایم، بگو پیرهن کجاست؟
سر روی دست آمده… اما بدن کجاست؟
کرب‌وبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟
هرروز کربلاست در این خاک روسیاه
این روضه می‌برد دل ما را به قتلگاه

انگار روضه تا سر بابا رسیده است
یک کودک سه‌ساله به صحرا رسیده است
مادر کنار حضرت دریا رسیده است
شش‌ماهه داده است.. به اینجا رسیده است
حالا دوباره حرمله‌ها صف کشیده‌اند
زیر گلوی حضرت شش‌ماهه دیده‌اند

تاریخ، از شکوه غم شیعه، خون شده
از ظلم، خانه‌های جهان بی‌ستون شده
هفت‌آسمان، به حرمت‌تان نیلگون شده
باور کنید کاخ ستم سرنگون‌شده
بس نیست بُهت مبهم دنیا در این سکوت؟
این خانه، سست‌تر شده از بیت عنکبوت

فریاد می‌زنیم در این عصر بی‌امان
موعود! رحم کن به دلِ‌پاک کودکان
آقا! بیا که ظلمِ فراگیر در جهان
ما را رسانده است به الغوث و الامان
آقا! زمین پر است از این ظلم آشکار
ای وارث همیشه‌ شمشیر ذوالفقار!

رو بر دروغ‌گویی و افسانه کرده‌ایم
ما در سکوتِ مرگِ جهان لانه کرده‌ایم
در کنج عافیت‌طلبی خانه کرده‌ایم
در خود تنیده‌ایم.. چه کاشانه کرده‌ایم؟
با رعدوبرق چشم، شما جان به ما بده
کافر شدیم، رونقِ ایمان به ما بده

پی نوشت:
٭ رهبر معظم انقلاب، با این مضمون، این شعر آقای افشین علا را مورد تحسین قرار دادند: شعر، هم بجا بود، هم زبان استواری داشت و هم مضمون خوبی.

19آگوست/18

نقش رژیم صهیونیستی در تحولات یمن

با وجود حملات همه جانبه ائتلاف عربی علیه یمن که حتی توانسته‌اند آمریکا، اسرائیل و غربی‌ها را هم با خود به میدان بیاورند، این ائتلاف جهانی نتوانست حتی یک قدم پیشروی کند. طبق اخبار، لحن گریفیث نماینده سازمان ملل در امور یمن و فرماندهان میدانی این ائتلاف جهانی تغییر کرده و حرف از آتش‌بس در الحدیده می‌زنند که صراحتاً به معنای شکست عملیات بی‌سابقه آنهاست. حالا ابتکار عمل در دستهای انصارالله یمن است. انصارالله آتش‌بس در این جبهه را موکول به خروج کامل نظامیان ائتلاف از همه استان الحدیده کرده که خود نشانه‌ای از روحیه فوق‌العاده بالای نیروهای انصارالله است.
در نبرد یمن و ائتلاف عربی نقش مستقیم رژیم‌صهیونیستی از مرحله پیش‌بینی‌ها فراتر رفته است. مداخله رژیم صهیونیستی در این جنگ به دهه ۶۰ قرن گذشته میلادی می‌رسد و اسناد انگلیسی و آمریکایی که از رده‌بندی محرمانه خارج شده‌اند، نشان می‌دهند که رژیم صهیونیستی عملیات تأمین تسلیحات در جنگ یمن را برای مقابله با دولت جمال عبدالناصر دنبال می‌کرده است.
رژیم صهیونیستی مدت‌هاست که در یمن مشغول جنایت است و این اقدام را از طریق مجموعه زنجیره‌ها و مراحل متوالی انتقال یهودیان و قاچاق آنها از یمن به سرزمین‌های اشغالی دنبال کرده است. این رژیم همچنین همواره به دنبال استقرار جاسوس‌های خود در یمن و مشارکت در جنگ‌هایی بوده که از خارج از یمن علیه این کشور به راه انداخته است. یکی از راهبردهای اساسی رژیم صهیونیستی تلاش برای تسلط بر تنگه باب‌المندب است.
نیروهای امنیتی و کمیته‌های مردمی یمن یک گروه تروریستی شامل ۱۷ نفر را با اصالت‌های سومالیایی و اتیوپیایی بازداشت کرده‌اند. این گروه‌ قرار بود مأموریت‌های اطلاعاتی ویژه‌ای را انجام دهد و در نزد تعدادی از آنها تجهیزات ارتباطاتی پیشرفته و سی‌دی‌های لیزری یافت شدند که در آنها ویدیوهای مختلف و تصاویری از مراکز و مؤسسات امنیتی و غیرنظامی و منازل و خیابان‌ها و تعدادی از شهروندان و شخصیت‌های مهم و مطرح یمن به علاوه فعالیت‌های مالی مرتبط با این گروه جاسوسی ذخیره شده بود.
حضور گسترده آوارگان مختلف از منطقه شاخ آفریقا و توزیع غیرمنظم آنها در بخش‌های مختلف و گروه جاسوسی که اخیراً کشف و شناسایی شده، نشانه توجه ویژه رژیم صهیونیستی به خاک یمن است. عمده فعالیت‌های رژیم صهیونیستی در یمن، تشویق یهودیان این کشور برای مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی و قاچاق آثار باستانی این کشور است. این روند با همکاری ائتلاف عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در تمام عرصه‌ها دنبال می‌شود. ریاض به همراه دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس خدمات گسترده‌ای را به اسرائیل ارائه می‌کند و سردمداران این رژیم‌ها وابسته به مستشاران امنیتی رژیم صهیونیستی هستند. همچنین دلارهای نفتی و سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز در خدمت اهداف و برنامه‌ریزی‌های اسرائیل قرار دارند. در ابعاد رسمی نیز دولت‌های مذکور و شیخ‌نشین‌های عربی از همه ابزارهای ممکن برای عادی‌سازی کامل روابط با تل‌آویو استفاده می‌کنند.
یکی از تازه‌ترین خدماتی که دولت سعودی و امارات به رژیم صهیونیستی ارائه داده‌اند، انتقال آخرین گروه از یهودیان به سرزمین‌های اشغالی است. بر اساس اطلاعاتی که در تعدادی از پایتخت‌های کشورهای عربی و غربی منتشر شده‌اند، رئیس ستاد ارتش و رئیس سرویس‌های اطلاعاتی عربستان با مشارکت فرمانده نیروهای اماراتی در یمن و با نظارت آمریکا طرحی را برای انتقال گروه‌های یهودی ساکن در یمن اجرا کرده‌اند. بر اساس این طرح، افراد مذکور با یک بالگرد ویژه از مکان تجمع خود در نزدیکی شهر عدن به پایگاه الظهران در عربستان منتقل و از آنجا توسط یک هواپیمای اسرائیلی به فرودگاه امان، پایتخت اردن و سپس به یکی از شهرک‌های صهیونیست‌نشین در بئرالسبع در داخل منطقه اشغالی خط سبز منتقل شدند.
این یهودیان که ۱۷ نفر بودند، نسخه خطی دستنو‌یسی از قدیمی‌ترین نسخه‌های تورات را در اختیار داشتند که عمر آن بیش از ۶۰۰ سال بود. به این ترتیب عده زیادی از یهودیان یمن که بنا به گفته مورخان از قدیمی‌ترین شهروندان یهود به شمار می‌روند، با همکاری عربستان و امارات، این کشور را ترک کردند. البته پیش از این نیز در جریان برنامه‌های صهیونیستی انجام شده، با همکاری آژانس یهود و دولت انگلیس که در آن زمان استعمار عدن را دراختیار داشت، بیش از ۴۵ هزار یهودی یمنی به سرزمین‌های اشغالی منتقل شده‌ بودند. اغلب این افراد از ساکنان شهر صنعا و استان‌های ذمار و اب و تعز و عمران بودند.
جنگی که عربستان علیه یمن به راه انداخته، در راستای منافع اسرائیل است و فرصتی گرانبها به این رژیم می‌دهد تا بتواند به اهداف استراتژیک و حیاتی خود دست یابد. اسرائیل بار دیگر خود را در همان اردوگاه کشورهای معتدل! نظیر عربستان سعودی می‌بیند، زیرا تسلط انصارالله بر بندر الحدیده که مهم‌ترین بندر دریای سرخ است، موجب می‌گردد که این جریان بتواند کنترل دریانوردی در این منطقه را در دست بگیرد. این موضوع بر حراست از کشتی‌های اسرائیلی که از تنگه باب‌المندب عبور می‌کنند، تأثیر خواهد گذاشت. تسلط انصارالله بر صنعا و افزایش نفوذ آنها در استان‌های دیگر، از دید اسرائیل به معنی فروپاشی نظام متکی بر عربستان و آمریکا در این کشور و برپایی نظام جدید متکی بر ایران است که دشمنی شدیدی با اسرائیل خواهد داشت. لذا ابدا به نفع اسرائیل نیست که ایران کنترل تنگه باب‌المندب را دراختیار بگیرد.
«تیری میسان» نویسنده و تحلیلگر فرانسوی مسائل بین‌الملل درباره همکاری آل‌سعود و رژیم صهیونیستی در یمن می‌گوید که دو رژیم ظاهراً با هم روابط دیپلماتیک ندارند، اما اسرائیل عملاً عضو شورای همکاری خلیج فارس است و آنان در جلسات خود از مقامات اسرائیلی دعوت می‌کنند. به گفته این نویسنده فرانسوی، اسرائیل همچنین فرمانده به اصطلاح نیروی مشترک عرب در یمن است و مقر فرماندهی جنگ علیه یمن در عربستان نیست، بلکه در آن سوی باب‌المندب و به دست کسانی است که با بمب‌افکن‌های سعودی یمن را بمباران می‌کنند.
بنابراین سربازان و خلبانان اسرائیلی همکاری تنگاتنگی با رژیم آل‌سعود دارند و ارتش این کشور را یاری می‌دهند، هر چند که این روابط علنی و رسمی نیستند. تیری میسان معتقد است اسرائیل و سعودی‌ها پیرامون چند هدف با یکدیگر به توافق رسیده‌اند که یکی از مهم‌ترین آنها تغییر نظام سیاسی در ایران بدون جنگ است. اهداف اقتصادی این توافق نیز شامل بهره‌برداری از مناطق نفت‌خیز و سازماندهی یک فدراسیون میان عربستان، یمن و حتی عمان و امارات متحده عربی است.
به گفته اکثر کارشناسان منطقه، آل‌سعود هیچ مشکلی برای همکاری با اسرائیل در عرصه‌های بین‌المللی ندارد. سال‌هاست که گزارش‌های متعددی دال بر برقراری تماس پنهانی بین ریاض و تل‌آویو وجود دارد و نمونه‌های بارز این همکاری در سوریه و یمن قابل مشاهده است. عربستان و رژیم صهیونیستی علاوه بر اینکه از تروریست‌های تکفیری در سوریه حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کنند، در امور داخلی این کشور نیز به‌طور مستقیم دخالت و گهگاه جنگنده‌های اسرائیلی به حمایت از تروریست‌ها با ارتش سوریه مبارزه و مواضع آنها را بمباران می‌کنند.
شکی نیست که منافع و اولویت‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی و حاکمیت سعودی این روزها از عرصه یمن فراتر رفته و شامل بسیاری از مسائل مرتبط با محور مقاومت در فلسطین و لبنان و سوریه و عراق ‌شده است. سایت عبری زبان والا به منافع مشترک این بازیگران در عرصه یمن اشاره می‌کند و می‌نویسد که این منافع برخاسته از اهمیت دریای سرخ و باب‌المندب برای دو طرف و موضع خصمانه عربستان و اسرائیل نسبت به جریان انصارالله است. این سایت صهیونیستی بعید نمی‌داند که اسرائیل بخواهد در مرحله‌ای از جنگ، موضوع مداخله مستقیم خود را بررسی کند.
سایت لیبرتی فایترز انگلیس با اعلام حمله هوایی جنگنده اسرائیلی به شهر تعز واقع در غرب این کشور نوشت که احمد العسیری سخنگوی وقت وزارت دفاع عربستان در آن زمان اعلام کرد که اولین هدف حمله اسرائیل در یمن، یک پایگاه آموزشی وابسته به انصارالله در تعز واقع در غرب این کشور خواهد بود. بنابر اعلام این سایت خبری، العسیری ضمن ابراز امیدواری برای حضور و مداخله اسرائیل در این جنگ تأکید کرد در این مرحله بیشترین نیاز را به ارتش تل‌آویو داریم. این موضوع می‌تواند عرصه جدیدی را در مناسبات کشورهای عربی و اسرائیل ایجاد کند. این سایت خبری از مذاکرات محرمانه بین اسرائیل و عربستان سعودی در مورد ارائه کمک‌های هوایی به ائتلاف جنگی ضدیمن خبر داده است.
شواهد حاکی از آنند که همکاری و همسویی آل‌سعود با رژیم صهیونیستی نیز نمی‌تواند عربستان را پیروز این میدان کند و مردم یمن تا پای جان برای حفاظت از سرزمین مادریشان مبارزه خواهند کرد و از هیچ قدرتی هم هراس ندارند. تلاش دشمنان مسلمانان برای تجزیه کشورهای اسلامی و تفرقه‌ میان شیعه و سنی هم راه به جایی نخواهد برد، زیرا پیکره اسلام قوی‌تر از آن است که با این ضربه‌ها خدشه‌ای بر آن وارد شود.

سوتیترها:

۱٫
رژیم صهیونیستی مدت‌هاست که در یمن مشغول جنایت است و این اقدام را از طریق مجموعه زنجیره‌ها و مراحل متوالی انتقال یهودیان و قاچاق آنها از یمن به سرزمین‌های اشغالی دنبال کرده است. این رژیم همچنین همواره به دنبال استقرار جاسوس‌های خود در یمن و مشارکت در جنگ‌هایی بوده که از خارج از یمن علیه این کشور به راه انداخته است. یکی از راهبردهای اساسی رژیم صهیونیستی تلاش برای تسلط بر تنگه باب‌المندب است.

۲٫
آل‌سعود هیچ مشکلی برای همکاری با اسرائیل در عرصه‌های بین‌المللی ندارد. سال‌هاست که گزارش‌های متعددی دال بر برقراری تماس پنهانی بین ریاض و تل‌آویو وجود دارد و نمونه‌های بارز این همکاری در سوریه و یمن قابل مشاهده است. عربستان و رژیم صهیونیستی علاوه بر اینکه از تروریست‌های تکفیری در سوریه حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کنند، در امور داخلی این کشور نیز به‌طور مستقیم دخالت و گهگاه جنگنده‌های اسرائیلی به حمایت از تروریست‌ها با ارتش سوریه مبارزه و مواضع آنها را بمباران می‌کنند.

19آگوست/18

تبیین سه شاخصه راهبردی یمن

دیدگاه دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسایل غرب آسیا درباره تحولات شهر الحدیده یمن
اشاره: در ماه‌های اخیر در منطقه و بخصوص یمن، چه اتفاقاتی رخ داد و طراحی محور غربی _ عربی برای شهر الحدیده چه بود که باز هم به در بسته مقاومت ملت یمن برخورد و ناکام ماند؟ این سوال را با دکتر سعدالله زارعی در میان گذاشته شد و پاسخ دقیق ایشان را تقدیم می‌گردد.
تحولات اخیر در ابعاد امنیتی سیاسی پرونده یمن یکبار دیگر نشان داد که مسائل یمن اهمیت بسیار زیادی دارد، تا پیش از این بسیاری از تحلیل‌گران معتقد بودند از آنجایی که یمن در مسائل منطقه‌ای دارای جایگاه خاصی نیست، بنابراین جنگ یمن نیز برای قدرت های منطقه‌ای اهمیت خاص و جایگاه ویژه‌ای ندارد. و به همین دلیل مطرح می‌کردند که عربستان سعودی بدون دغدغه و مدعی در حال سرکوب مخالفان خودش است. برخی تحلیل‌گران سیاسی جنگ یمن را جنگ خاموش می‌نامیدند، اما قضایای اخیر و اینکه پنج دولت آمدند و ائتلافی جدید تشکیل دادند تا با حمله به الحدیده به ماجرای یمن فیصله بدهند و در این راه همه ظرفیت خودشان را پای کار آوردند، نشان داد که برخلاف این انگاره‌ها یمن دارای موقعیت راهبردی و استراتژیک است و می‌تواند در بسیاری از پرونده‌های منطقه‌ای تاثیرگذار باشد. اما سوال این است که چرا اهمیت دارد و چرا استراتژیک است؟ حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان می‌دهد یمن در منطقه ما دارای موقعیت فوق راهبردی است، یک مساله وضعیت عربستان است، بالاخره در این منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای دارای ارتباط با آمریکا از یک موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهمترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری می‌کند، عربستان سعودی است. این عربستان سعودی حالا در یک شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و در حال تهدید شدن است، تهدید آن‌هم از نوع حیاتی است، همیشه تهدیدات بزرگ نظامی، حیاتی تلقی می شوند. تهدید حیاتی به تهدیدی گفته می‌شود که حاکمیت یک کشور را با تهدید اساسی مواجه کند، عربستان سعودی در شرایط کنونی از جنوب با تهدید سنگین امنیتی از سوی یمن مواجه است و این تهدید از طریق سه استانی که با زیدی‌ها پیوند عمیق دارند، به داخل عربستان کشیده می‌شود. این سه استان شامل عسیر، جیزان و نجران می‌شوند که در مرز با یمن هستند، این‌ها متصل به هم هستند و با مناطق زیدی‌نشین یمن در ارتباط هستند، پس این تهدید به درون خاک عربستان امتداد دارد. از طرف دیگر جمع این دو گروه، یعنی جمع هفت استان مجاور هم در عربستان و یمن شامل جیزان، نجران، عسیر، صعده، عمران، حجه و صنعا مشترکا یک تهدید امنیتی برای آل‌سعود به حساب می‌آید. این منطقه اتصال پیدا می‌کند با منطقه الشرقیه عربستان با اکثریت جمعیت شیعه که پهناورترین استان عربستان محسوب می‌شود. منطقه‌الشرقیه از شمال آغاز می‌شود و در ادامه امتداد آن به جنوب و شرق عربستان می‌رسد و به سه استان مرزی عسیر، جیزان و نجران امتداد پیدا می‌کند، جمع اینها در مجموع یک تهدید اساسی برای عربستان است، زیدی‌ها اگر پیروز جنگ با عربستان شوند، بر روی هم‌کیشان خود در داخل عربستان که جمعیتی بالغ بر سه میلیون نفر هستند تاثیر می‌گذارند و یک اتصال جمعیتی بزرگی را پدید می‌آورند. شما نگاه کنید که جمعیت زیدی‌ها در یمن ۱۲ میلیون نفر است، همچنین در داخل عربستان جمعیت زیدی‌ها و اسماعیلی‌ها به سه میلیون نفر می‌رسد، منطقه الشرقیه نیز دارای ۴٫۵ میلیون جمعیت شیعه است، همه این ها روی هم به ۲۰ میلیون نفر می‌رسد، این منطقه گسترده از شمال به بصره و سماوه و ناصریه متصل می‌شود که باز هم مناطقی شیعه‌نشین هستند و ۱۷ میلیون نفر جمعیت دارند، همین جمعیت متصل می‌شود به شیعیان بحرین که اکثریت ۷۰ درصدی جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، این جمعیت در نهایت متصل می‌شود به جمعیت شیعه ایران که در استان خوزستان حضور دارند. این‌ها در مجموع عربستان سعودی را به طور کامل در بر می‌گیرد، در واقع یک اتصال نسبتا کاملی گرداگرد عربستان سعودی به وجود آمده است. از طرف دیگر اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکی که بدست آورده می‌تواند تا شمالی‌ترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند، یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودی‌ها را مختل کند به شکلی آنها نتوانند حتی یک قطره نفت صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تاکنون نشان داده که نمی‌خواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کرده و مانع صادرات نفت از این منطقه شود، اما اگر شرایط به نحوی تغییر کند که انصارالله مجبور به چنین واکنشی شود، می‌تواند با پرتاب موشک‌هایی میان برد (حداقل ۲۰۰ کیلومتر) کل صادرات نفت عربستان را متوقف کند، این به معنای تهدید حیاتی علیه عربستان سعودی است، البته در شرایطی که سعودی‌ها نخواهند انصارالله را تحمل کنند، انصارالله خود به خود انگیزه‌ای برای جنگ ندارد، یعنی اگر سعودی‌ها همین امروز جنگ را متوقف کرده و از یمن خارج شوند انصارالله همین امروز تمام نقاطی که از سه استان عربستان در دست دارد را آزاد می‌کند و حتی یک گلوله به سوی عربستان شلیک نمی‌کند، چون جنگ انصارالله با عربستان یک جنگ عقیدتی نیست که بگوییم آنها زیدی هستند و سعودی‌ها حنبلی و به همین دلیل وارد جنگ شده‌اند، در واقع این جنگ یک جنگ سیاسی است و سعودی می‌خواهد که انصارالله وجود نداشته باشد، به همین دلیل به یمن حمله‌ور شده است. در مقابل انصارالله می‌خواهد باشد و از خودش دفاع می‌کند؛ این یک جنبه از استراتژیک بودن یمن است.
جنبه دیگر آن این است که رژیم صهیونیستی روی در اختیار داشتن دریای سرخ حساب باز کرده است، و در سال‌های گذشته از طریق دریای سرخ بسیاری از دولت‌های متخاصم را هدف قرار داده است، حملات متوالی صهیونیست‌ها به سودان را فراموش نکرده‌ایم، که از دریای سرخ عبور کرده و به سوی سودان می‌رفتند، حتی در این مورد اخیر آنها از دریای سرخ عبور کرده و با عبور از حریم هوایی عربستان به خارطوم رسیده و آنجا را بمباران کرده و باز می‌گشتند. همین‌طور آنها از طریق دریای سرخ روی اردن فشار می‌آورند و یکی دوبار عملیات نظامی علیه اردن را از همین منطقه خلیج عقبه و دریای سرخ انجام دادند. تاکنون صهیونیست‌ها توانستند محیط دو طرف دریای سرخ را با خودشان همراه کنند، یعنی توانسته‌اند مسائل خود را با اردن، مصر، سودان، اریتره، جیبوتی و عربستان سعودی حل کنند و آنها را به هماهنگی با خود درآورند. در واقع این منطقه دو طرف آب را توانستند با خودشان هماهنگ کنند، حالا درست در زمانی که صهیوینست‌ها باید جام پیروزی را بالا ببرند، یکی دولتی در یمن قد علم کرده که نه تنها شعارش مرگ بر اسرائیل است و این شعار را هم خیلی صادقانه مطرح می‌کند، حتی یک پله بالاتر می‌رود و شعار مرگ بر یهود سر می‌دهد: «الموت للیهود، الموت لامریکا النصر للاسلام، الله اکبر، لااله الا الله»، در واقع در استراتژی آنها مبارزه با یهود وجود دارد و نه فقط مبارزه با اسرائیل! این گروه در یمن آمده و عرض اندام می‌کند و اتفاقاً بسیار هم موثر است؛ چون در اطراف تنگه راهبردی باب‌المندب قرار گرفته، با کرانه‌های دریای سرخ در ارتباط است و مهمترین دوست اسرائیل یعنی عربستان سعودی را دارد تهدید می‌کند، و این نقطه که هم اکنون به عنوان خلوت امنیتی برای اسرائیل محسوب می‌شود در آینده می‌تواند دچار تغییرات جدی و اساسی شود. یعنی همین سودان که با برخی تحولات به سمت عربستان سعودی رفت با یک تغییر دولت مجدداً می‌تواند از آغوش عربستان خارج شود، وقتی شرایط در سودان به عنوان مثال برگردد، تنها ایران را به عنوان متحد نمی‌بیند بلکه یک متحد استراتژیک دیگر (یمن) را در کنار خود احساس می‌کند. بنابراین اینجا هم وضعیت به گونه‌ای است که اسرائیل احساس تهدید حیاتی می کند.
دلیل سوم اهمیت راهبردی یمن نیز این است که آمریکایی‌ها و شرکای آنها در اکثر پرونده‌های منطقه از جمله سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، ایران، فلسطین و … متحمل شکست شده‌اند. این شکست‌ها آنها را در یک وضعیتی قرار داده که موقعیت خطر برای آنها محسوب می ‌شود. شما اگر وارد اتاق کار وزیر دفاع آمریکا شوید، می‌بینید که نقشه منطقه ما را روی دیوار نصب کرده بعد این مناطق را برای خود به عنوان مناطق قرمز تلقی می‌کند: ایران، عراق، سوریه، افغانستان و لبنان، برخی مناطق دیگر را زرد علامت‌گذاری کرده، یعنی منطقه‌ای که در آستانه خطر قرار دارد، شامل ترکیه، پاکستان و … یک منطقه سفید (امن) هم آمریکایی دارند که عربستان و مصر هستند. آن‌چیزی که پشت سر وزیر دفاع آمریکا قرار دارد، می‌بینم که برخی از این مناطق تا دوسال قبل منطقه قرمز نبودند، اما قرمزها همواره بیشتر شده برای آمریکایی‌ها. حالا اما آمریکایی‌ها می‌بینند که یک نقطه استراتژیک دیگر در حال قرمز شدن است و آن یمن می‌باشد. یمن از برخی ابعاد موقعیت استراتژیکی مهمتری از سوریه و عراق دارد، که به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه باب‌المندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت است. لذا اینها با سراسیمگی آمدند و تلاش کردند ماجرای یمن را تغییر دهند و به وضعیت دیگری سوق دهند، این مقدمه بحث ما درباره یمن است.
با کنار هم قرار دادن مسائل فوق دشمنان به یک تحلیل و جمع‌بندی رسیدند، در واقع پنج کشور آمریکا، انگلیس ، فرانسه، امارات و عربستان به این مساله مشترک رسیدند که باید کاری انجام دهند، برخی معتقدند این جمع‌بندی آمریکایی است و برخی می‌گویند این جمع‌بندی از سوی عربستان است که توانستند بقیه کشورهای ائتلاف را با خود همراه کنند، البته آمریکا، فرانسه، انگلیس در گذشته مواضع بی‌طرفانه در یمن تا قبل از تحولات الحدیده نداشتند و همواره در تحولات یمن موضعی در حمایت از عربستان می‌گرفتند و پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی از ریاض می‌کردند، اما هیچ وقت وارد جنگ مستقیم علیه انصارالله نشده بودند، اخیراً این چند کشور آمدند و علنی گفتند که ما باید در جنگ حضور داشته باشیم و حضور خواهیم داشت و کمک خواهیم کرد، بعد هم در عمل حاضر شدند، یعنی این بار دیگه این هواپیماهای سعودی خریداری شده از آمریکا و انگلیس و فرانسه نبود که بر سر مردم یمن بمب می‌ریختند، این‌ها بودند و کنارشان هواپیماها و خلبانان آمریکایی و فرانسوی نیز بودند و حتی در کنارشان نیروی زمینی آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز وارد عمل شدند، این یک وضعیت جدید بود. تحلیل چه بود؟ تحلیل این بود که جنگ در حال تبدیل به جنگ فرسایشی، غیرقابل مهار و قابل سرایت به داخل سرزمین‌های سعودی می‌شود و باید هرچه سریعتر این جنگ تعیین تکلیف شود. در زمینه و بستر این تحلیل این نکته هم وجود داشت که «می‌شود شرایط جنگ علیه یمن را تغییر داد»، این می‌شود تغییر داد را به این شیوه بیان می‌کردند که جنگ سه ساله انصارالله را خسته کرده، امکانات نظامی و توان آنها را دچار فرسایش کرده، شرایط داخلی را علیه انصارالله شکننده کرده، بنابراین می‌توان با یک فشار سنگین بقایای انصارالله را از بین برد و این جنبش را وادار به تسلیم و کرنش در برابر مطالبات و خواسته‌های ائتلاف کرد. در واقع آنها مطمئن بودند که این کار را می‌توان انجام داد و به سرانجام رساند. پیش از این سعودی‌ها خیلی تلاش کردند که این باور را در کشورهایی مثل آمریکا، فرانسه و انگلیس ایجاد کنند ولی شواهد و قراین بیانگر عدم موفقیت سعودی‌ها در این مساله بود، اخیراً مشخص شد که آمریکا، انگلیس و فرانسه که از آنها به عنوان تروییکا غربی یاد می‌کنیم پذیرفتند که می‌شود تغییر داد، به لحاظ روشی آنها آمدند مدل جنگ اول و دوم عراق را در جغرافیای غرب یمن پیاده کردند، جنگ عراق به این شیوه بود که آمریکایی‌ها نیروهای نظامی گسترده قریب به ۱۰۰ هزار نفر را در مناطق عملیاتی مستقر کردند و تجهیزات سنگین نظامی مانند بمب افکن‌ها را مورد استفاده قرار دادند و از جنوب عراق شروع به پیشروی کردند، تا اینکه از بصره با قرار گرفتن بر روی جاده آسفالته با رعبی که ایجاد کرده بودند تا بغداد آمدند، یعنی رعب ایجاد کردند، روحیه نظامیان خود را بالا بردند و اراده طرف مقابل را در هم شکستند و بدون اینکه تلفات بدهند، اهداف عملیاتی خود را محقق کردند. از آن طرف روحیه نظامی عراق خورد شده بود و آنها احساس می‌کردند که توان مقابله با آمریکایی‌ها را ندارند، تا جایی که آمریکایی توانستند ظرف تنها ۲۰ روز بر کل عراق مسلط شوند. همین مدل را آنها در جنگ حدیده در پیش گرفتند و چیزی در حدود ۶ لشکر نظامی را پای کار آوردند، یعنی حدود ۶۰ هزار نیروی نظامی، جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های خود را وارد کردند، بخش نبرد دریایی و ناوهای جنگی خود را نیز به خط کردند و بمباران الحدیده را آغاز کردند، همزمان نیروهای نظامی خود را شامل ۶ لشکر مذکور از منطقه تعز حرکت دادند، آن‌ها در ابتدا منطقه به منطقه پیش می‌رفتند به این شکل که یک منطقه بمباران هوایی می‌شد، سپس نیروهای زمینی به سوی آن پیشروی می‌کردند، در واقع با سیاست زمین سوخته بدون اینکه تلفات بدهند به سرعت پیش می‌رفتند، گمان آنها این بود که این وضعیت آنچنان پیش می‌رود که شهرهای دیگر پس از الحدیده خود به خود سقوط می‌کند و لازم نیست که آن‌ها پس از این نبرد در دیگر مناطق مجدداً وارد درگیری شوند، در مقابل نیروهای انصارالله اجازه دادند تا نیروهای ائتلاف تجاوزگر پنج‌گانه تا یک نقطه مشخص پیشروی داشته باشند، به نقطه مورد نظر که رسید آن‌ها مسیر پیشروی را سد کردند، آنها منطقه را تسلیح کردند و آن را به چند تکه تقسیم کردند و نیروهای چریک و تک تیراندازان خود را مستقر کرد و نیروهای اشغالگر آمدند پشت این منطقه گیر افتادند و نتوانستند حتی با پشتیبانی هوایی از این نقطه جلوتر بروند.
از طرف دیگر انصارالله زمانی که نیروهای ائتلاف را در پنج کلیومتری فرودگاه الحدیده متوقف کرد، دو برش در منطقه مسطحی که محل تمرکز نیروهای دشمن بود و ۱۰ کیلومتر طول داشت ایجاد کرد. انصارالله نیروهای دشمن را با این برش‌ها به سه تکه تقسیم نمود و نیروهای خودش را با سلاح‌های دوش پرتاب و آرپی‌جی مسلح کرد، چون نیروهای دشمن در فاصله پنج کیلومتری بودند و حتی با کلاشینکف در تیررس قرار داشتند. در واقع با این کار انصارالله ارتباط نیروهای ائتلاف را با یکدیگر قطع کرد، سپس نیروهای خود را به طور متناوب اعزام کرد و به جبهه دشمنان ضربات پیاپی و پشت سرهم وارد آورد. یک گروهان نیرو می‌رفت و ضربه می‌زد، مجددا به عقب باز می‌گشت و دوباره یک گروهان تازه نفس دیگر به دشمن ضربه می‌زد و مرتب جای نیروهای قبلی با نیروهای تازه نفس عملیاتی پر می‌شد. در واقع نیروهای ائتلاف ساعت به ساعت از نیروهای انصارالله مانند یک چرخه به هم پیوسته ضربه می‌خوردند، به شکلی که در یک دوره یک هفته‌ای نیروهای ائتلاف پنج گانه ۱۵۰۰ کشته و ۵۰۰۰ زخمی دادند، حتی ۳۰۰ نفر آنها نیز به اسارت درآمدند که در بین آنها ۳۰ نفر فرانسوی و تعدادی دیگر آمریکایی، انگلیسی، سودانی، یمنی، اماراتی و سعودی هستند که در اسارت انصارالله قرار دارند. در اینجا توقع و تحلیل سعودی‌ها این بود که مردم شافعی الحدیده که از نظر مذهبی با زیدی‌ها متفاوت هستند ، وارد عمل شده و پس از حملات ائتلاف به مبارزه با زیدی‌ها بر می‌خیزند، چون احساس می‌کنند که این جنگ به خانه و کاشانه آنها سرایت کرده و باعث کشته شدن فرزندانشان می‌شود، در این شرایط فکر می‌کردند شافعی‌ها ارتباط خود را با زیدی‌ها قطع کرده و به سوی عربستان می‌آیند و بعد این قضیه به سوی یک گلوله برفی در هفت استان دیگر سنی‌نشین یمن در منطقه شمالی تکرار می‌شود، و درواقع سنی‌های شافعی در برابر انصارالله زیدی قرار می‌گیرند و نه تنها انصارالله منطقه راهبردی الحدیده را از دست می‌دهد بلکه دیگر مناطق را نیز مجبور می‌شود، تحویل نیروهای ائتلاف بدهد. تحلیل آن‌ها این بود که در شرایط جدید دو دستاورد مهم رقم می‌خورد، نخست اینکه با آغاز نبرد الحدیده نوک پیکان درگیری‌ها از نبرد میان نیروهای یمنی با دشمن خارجی (اماراتی و سعودی)، به جنگ طایفه‌ای میان شافعی‌ها و زیدی‌ها تغییر وضعیت دهد، جنگی که تا حالا علیه متجاوز بوده و شافعی‌ها و زیدی‌ها را در کنار هم علیه دشمن متحد کرده به جنگی درونی و داخلی تبدیل شود، در واقع این یکی از توقعات مهم سعودی‌ها از نبرد الحدیده بود. نتیجه دوم مورد تصور سعودی‌ها این بود که این جنگ باعث می‌شود انصارالله برود و تنها به چهار استان زیدیِ شمالِ یمن شامل صعده، حجه، عمران و صنعا بسنده کند، تحلیل آن‌ها این بود که این مساله باعث آغاز اختلافات درونی میان طیف‌های زیدی با یکدیگر شود و آتش جنگ داخلی میان آن‌ها را به وجود آورد، چون زیدی‌ها از گذشته هم دو دسته بودند، یک دسته تحت رهبری علی عبدالله صالح بودند و دسته دیگر تحت هدایت سید عبدالملک الحوثی قرار داشت که سابقه جنگ ۶ ساله (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸) را نیز در کارنامه خود داشتند، تصور سعودی‌ها این بود که ناکامی احتمالی انصارالله به این اختلافات دامن زده و باعث می ‌شود طرح چندین ‌بار شکست خورده آن‌ها برای سیطره بر صنعا در نهایت با موفقیت روبرو شود و آن‌ها پس از نبرد الحدیده بتوانند پایتخت یمن را نیز در اختیار خود بگیرند. به همین دلیل همزمان با همین درگیری‌ها در امارات زمزمه اینکه باید «احمد علی عبدالله صالح» به قدرت برسد مطرح شد، یعنی اماراتی‌ها از این صحبت کردند که باید پسر صالح به جای «عبدربه منصور هادی» رئیس جمهور یمن شود، چون پسر عبدالله صالح زیدی است و این می‌تواند میان زیدی‌ها شکاف ایجاد کند، به این صورت که این تلقی را ایجاد کنند که ما با زیدی‌ها مشکلی نداریم، مشکل ما با انصارالله است و ما قبول کردیم که پسر عبدالله صالح که زیدی است رئیس جمهور یمن شود. حال چه بدست آمد و نتیجه چه شد؟ اینهایی که گفته شد توقعات سعودی‌ها بود که در گفتگوهایی که میان آنها شکل گرفته بود به طور جدی مطرح و روی میز قرار داشت. اما برخلاف تصور سعودی‌ها اولا ً انصارالله مرعوب لشکرکشی نیروهای ائتلاف پنج گانه نشد، به این معنا که نیروهای ائتلاف به صورت دسته جمعی از ساحل شروع به پیشروی کردند، اما انصارالله دست نگه داشت و منتظر شد تا آنها به نقطه موردنظر برسند. به همین دلیل آن نقطه را مسلح کرده بود و نیروهای ائتلاف آمدند و پشت نقطه تسلیح درجا زدند. پس از آن هم انصارالله سریع شروع به تلفات گرفتن از آن‌ها کرد و نزدیک به یک لشکر از کل ۶ لشکر را در طول یک هفته از کار انداخت، لشکرهای بعدی به ویژه لشکرهای یمنی که با شرمندگی در کنار آمریکا و عربستان و امارات بودند (چون در کنار یک کشور خارجی علیه ملت خود در حال جنگ بودند)، دچار ترس و واهمه شدید شدند، آنها در پی فرار بودند و در بحبوحه جنگ الحدیده شمار زیادی از این نیروها فرار کردند و سران دو لشکر از اینها از جنوب که مربوط به نیروهای عشایری و لشکری گذشته بود به انصارالله پیام دادند که ما با شما جنگی نداریم و راهی برای ما باز کنید تا برگردیم. سودانی‌ها که کشته داده بودند، پیام دادند که نیروهای ما تمایل دارند برگردند، به یک باره در داخل این‌ها چنددستگی ایجاد شد و بخش زیادی از قدرت آن‌ها تحلیل رفت، این اتفاق اول بود که رخ داد.
اتفاق دوم این بود که برخلاف تصورات آمریکایی‌ها و سعودی‌ها تهدیدات علیه الحدیده باعث ترس و دلهره شافعی‌ها نشد، آنها اتحاد خود را با انصارالله از طریق مشارکت در راهپیمایی‌های چند ۱۰ هزار نفره در شهرهای مختلف الحدیده تحکیم ورزیدند. علاوه بر این علمای شافعی این منطقه آمدند و بیانیه دادند و جهاد علیه نیروهای ائتلاف مهاجم به الحدیده را واجب شمردند، این اتفاق خیلی بزرگی بود که رخ داد. بنابراین انصارالله نه تنها دچار اختلاف با شافعی‌ها نشد، بلکه نبرد الحدیده شرایطی را ایجاد نمود که پیوند میان این دو جریان یمنی مستحکم‌تر از قبل شکل بگیرد. زمانی که این دو هدف دشمنان اجرایی نشد، به طور طبیعی بقیه اهداف آن‌ها نیز محقق نشد، پس بنابر این موضع انصارالله مستحکم‌تر شد و یک بار دیگر مشخص شد که آمریکایی‌ها و سعودی‌ها در مواجهه با انصارالله یک برنامه منطقی و تحقق‌پذیر ندارند، آن نیرویی که سرخود را پایین می‌اندازند و فکر می‌کند که با نیروهای مقابل درگیر نمی‌شود، عقل نظامی ندارد. مانند منافقین که فکر می‌کردند سه روزه می‌توانند به تهران برسند، آنها آمدند بی عقلی کردند و کار منافقین و اقدام آمریکا در عراق را تکرار کردند و البته این‌بار در مقابلشان انصارالله بود، بالاخره انصارالله در این جنگ توانست با تلفات کم و با سلاح‌هایی با برد کوتاه به دشمنان آسیب جدی بزند و همان‌طور که یکی از افراد به اسارت درآمده نیروهای ائتلاف اعتراف کرده «عربستان ضربه‌ای را در نبرد الحدیده متحمل شد که تاکنون متحمل نشده بود»، تمام آن سه سال جنگ یک طرف و این جنگ ۱۵ روزه را نیز باید در یک طرف دیگر قرار دهیم. اگر بخواهیم درباره چشم انداز یمن صحبت کنیم می‌توانیم به این مساله اشاره کنیم که مساله یمن برای عربستان یک مساله فوق استراتژیک است، چون حیات و ممات عربستان در این مساله خلاصه می‌شود. همچنین این‌طور نیست که آن‌ها اگر در یک نبرد شکست خوردند، دست از توطئه برخواهند داشت، در جایی شکست خورده و مفتضح می‌شوند اما قوای خود را در جایی دیگر متمرکز می‌کنند و بار دیگر بخت خود را آزمایش می‌کنند اما نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه معلوم است اینها هر کاری که بکنند بیشتر از آنچه در الحدیده انجام دادند نمی‌توانند محقق کنند، تا حالا پیش نیامده بود که ۶ لشکر را همراه وارد صحنه کنند واماراتی‌ها و سعودی‌ها با وجود اختلافات شدید در کنار یکدیگر قرار گیرند، دیگر صحنه‌ای از این شدیدتر در یمن رخ نخواهد داد، پس می‌توانیم بگوییم که جنگ الحدیده یک جنگ معیار و نقطه اوج بود که بعد از آن شرایط برای انصارالله ساده‌تر می‌شود و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سخت‌تر می‌شود. یک جمله‌ای را مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند که «ما سختی را کنار گذاشته‌ایم و آنچه پیش‌رو داریم به مراتب آسانتر است»، این جمله و ماجرا را می‌توانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.

سوتیترها:

۱٫
حداقل سه دلیل وجود دارد که نشان می‌دهد یمن در منطقه ما موقعیت فوق راهبردی دارد. یک مسئله وضعیت عربستان است. بالاخره در این منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، عربستان در مقایسه با دیگر کشورهای مرتبط با آمریکا از موقعیت برتری برخوردار است. یعنی مهم‌ترین کشور منطقه ما که با آمریکا و با رژیم صهیونیستی همکاری می‌کند، عربستان سعودی است که حالا در شرایط و وضعیت خاصی قرار گرفته است و تهدید می‌شود، آن‌هم تهدید از نوع حیاتی و بزرگ نظامی.

۲٫
اگر انصارالله یمن همین الان هم اراده کند، با توجه به تجربیات گذشته و برد موشکی‌ای که به دست آورده است، می‌تواند تا شمالی‌ترین نقطه عربستان یعنی دریای سرخ را تهدید کند. یعنی اگر بخواهد صادرات نفت سعودی‌ها را مختل کند به شکلی که آنها نتوانند حتی یک قطره نفت هم صادر کنند، این ابتکاردر دست انصارالله هست، اما انصارالله تا کنون نشان داده که نمی‌خواهد آبراه دریای سرخ را مسدود کند و مانع صادرات نفت از این منطقه شود.

۳٫
روی نقشه پشت سر وزیر دفاع آمریکا برخی از این مناطق تا دوسال قبل قرمز نبودند، اما امروز قرمزها بیشتر شده‌اند. حالا آمریکایی‌ها می‌بینند که یک نقطه استراتژیک دیگر هم دارد قرمز می‌شود و آن یمن است. یمن به علت نزدیکی به دریای سرخ و تنگه باب المندب و مناطق ساحلی آن برای صادرات نفت، از برخی از ابعاد موقعیت استراتژیک مهم‌تری نسبت به سوریه و عراق دارد. لذا این‌ها با سراسیمگی تلاش کردند وضعیت یمن را تغییر دهند.

۴٫
جنگ الحدیده یک جنگ معیار و یک نقطه اوج بود و بعد از آن شرایط برای انصارالله ساده‌تر و متقابلاً شرایط برای عربستان سعودی سخت‌ترمی‌شود. مقام معظم رهبری در دیدار با علما فرمودند، «ما سختی را پشت سر گذاشته‌ایم و آنچه که پیش رو داریم، به‌مراتب آسان‌تر است.» این جمله و ماجرا را می‌توانیم درباره آینده وضعیت امنیتی یمن نیز بگوییم.

19آگوست/18

عبدالملک الحوثی کیست؟

سید عبدالملک طباطبایی حوثی در سال ۱۳۵۷هـ.ش در شهر صعده در شمال یمن در یک خانواده بسیار متدین به دنیا آمد. پدرش سید بدرالدین حوثی از مراجع نامی شیعیان زیدی و پدر بزرگش از مراجع شناخته شده زیدی یمن شمرده می‌شدند. نسل سید عبد‌الملک به سید یحیی بن الحسن بن قاسم از سادات طباطبایی طبرستان ایران برمی‌گردد که بر ضد دولت عباسی قیام و به علت شکست قیام به یمن مهاجرت کرد. او در یمن به۸۲ جنگ برای گسترش مذهب تشیع زیدی دست زد و مضجع شریفش در شهر صعده با نام امام هادی است و شیعیان زیدی به زیارت وی به‌شدت پایبندند. جنگنده‌های سعودی دو سال پیش و در چهارچوب جنگ تجاوزگرانه خود به مقام امام هادی حمله کردند و بخش‌های وسیعی از حرم ایشان را ویران ساختند.
سید عبد‌الملک از اوان کودکی فراگیری علوم دینی را در محضر پدر و علمای دیگر زیدی آغاز کرد. او در فراگیری و دقت در کسب علم به‌حدی جدی بود که پدرش او را «طرفه» یعنی علامه دهر می‌نامید و امیدهای بسیاری به او بسته بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷سید بدرالدین حوثی از انقلاب اسلامی حمایت و پشتیبانی از امام خمینی(ره) رهبر انقلاب را یک وظیفه قطعی اعلام کرد. وی از رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان امام یاد کرد که در مذهب زیدی معنای مهمی دارد و تبعیت از ایشان واجب مطلق است.
در دهه ۶۰ سید بدرالدین به سیاست‌های دولت وقت یمن به ریاست علی عبدالله صالح از جمله حمایت از جنگ تحمیلی صدام بر ضد ایران و اعزام نیروی نظامی به عراق برای مشارکت در جنگ اعتراض کرد و از کشور خارج شد. سپس به ایران سفر کرد و چند سالی در قم اقامت گزید. این سفر از لحاظ اعتقادی و سیاسی اهمیت زیادی داشت و بر خاندان حوثی اثری عمیقی گذاشت. سید بدرالدین حوثی در این سفر جلسات متعددی با مراجع و علمای قم داشت و در باره تفاوت‌ها واشتراکات شیعیان زیدی و اثنی‌عشری بحث‌های مفیدی در بین آنان گرفت و آنها را به یکدیگر نزدیک کرد.
قبل از این سفر، مذهب شیعه زیدی به مذهب سنی شافعی نزدیک‌تر بود و کمبودهای فقهی خود را از طریق آنان جبران می‌کرد. به دنبال این بحث‌ها سید بدر‌الدین حوثی تفسیر جدیدی از قرآن در نه جلد نوشت که منعکس‌کننده دیدگاه‌های جدید زیدی‌ها بود که فاصله بسیار کمی با نگاه شیعیان اثنی‌عشری داشت. این کتاب بعدها توسط مجمع جهانی اهل بیت(ع) چاپ شد. در این سفر سید حسین، پسر ارشد سید بدر‌الدین شیفته امام خمینی و مکتب انسان ساز ایشان شد و سید عبد‌الملک حفظ کامل قرآن کریم را از ایران شروع کرد.
در سال ۱۳۷۰ علی عبد‌الله صالح رئیس‌جمهور وقت یمن، فضای سیاسی را باز و تشکل احزاب مختلف را آزاد اعلام کرد و قرار شد انتخابات پارلمانی برگزار شود. در اولین انتخابات سید بدر‌الدین حوثی به عنوان نماینده مردم انتخاب شد و در دوره بعد سید حسین حوثی نیز از طریق حزب حق راهی مجلس شد. سید حسین به‌سرعت حزب «الشباب المؤمن» را تاسیس کرد و ریاست آن‌را عهده‌دار شد و پیاده کردن الگوی امام خمینی را مانیفست این تشکل نوپا قرار داد.
سپس سید عبد‌الملک حوثی صعده را ترک کرد و به صنعا منتقل شد تا در کنار برادرش قرار گیرد و در نهضت زنده کردن علوم قرآنی در زندگی اجتماعی مشارکت داشته باشد. نظام ناسیونالیستی یمن احساس خطر کرد و از سال ۲۰۰۴ و با حمایت کامل نظامی عربستان سعودی بر ضد جنبش حوثی “حزب الشباب المؤمن” اعلان جنگ کرد و پس از چند ماه جنگ سنگین که هواپیماهای سعودی نیز در آن شرکت کردند، آغاز شد و سید حسین را در یک منطقه کوهستانی به نام “حرف سلمان” در استان “صعده” محاصره کردند. سید عبد‌الملک با دویست رزمنده به این منطقه حمله کرد تا حلقه محاصره را بشکند و برادرش را نجات دهد، اما حضور گسترده واحدهای ارتش یمن مانع شد و سرانجام سید حسین حوثی به شهادت رسید. اعضای جنبش حوثی فوراً جلسه‌ای را برگزار و سید عبد‌الملک حوثی را به عنوان رهبر واجب‌الاطاعه انتخاب کردند.
در آن هنگام سید عبدالملک تنها ۲۵ سال سن داشت، ولی موفق شد این جنبش را از فروپاشی نجات دهد. این جنبش ظرف چند سال بعد در معرض سه جنگ دیگر قرار گرفت، اما به علت رهبری داهیانه عبد‌الملک هیچ‌گاه دولت نتوانست این جنبش را شکست دهد. در سال ۲۰۱۱ جنبش بیداری اسلامی در یمن و دیگر کشورهای عربی آغاز شد و نظام علی عبد‌الله صالح در وضعیت ضعیف‌تری قرار گرفت. این شرایط کمک کرد تا سید عبد‌الملک جنبش منطقه‌ای خود را به یک جنبش ملی تغییر دهد. او ابتدا اسم جنبش جدید را انصارالله اعلام کرد و به‌سرعت فعالیت‌های خود را از صعده در شمال به استان جوف گسترش داد.
این تحرک جدید به‌سرعت در استان عمران( استان بین صعده وصنعا) هوادارانی پیدا کرد. در آن هنگام عمران جزو تیول شیخ عبدالله الاحمر شیخ قبیله حاشد قرار داشت که بزرگ‌ترین قبیله(چهار ملیون نفری) یمن است. دولت عبدالله صالح با سپردن ریاست پارلمان به شیخ عبدالله الاحمر و فرماندهی ارتش به محسن علی الاحمر تلاش کرد پایگاه اجتماعی نظام را گسترش دهد، اما به‌رغم این شرایط مردم عمران با همراهی با انصارالله آل‌احمر را از استان عمران بیرون و وفاداری خود را به انصارالله اعلام کردند. این تحول انصار‌الله را در یک قدمی صنعا قرار داد. همزمان عربستان سعودی و شورای همکاری خلیج فارس، برای کنترل و مدیریت اوضاع سیاسی یمن طرح”پیشنهاد خلیجی” (المبادره الخلیجیه) را مطرح کردند که بر پایه آن قرار شد علی عبدالله صالح از ریاست جمهوری استعفا بدهد و عبد ربه منصور هادی، معاون ریاست جمهوری به مدت دو سال جایگزین او و پس از برگزاری نشست گفتگوی ملی، نقشه راه اصلاحات سیاسی اعلام شود تا بر پایه آن انتخابات برگزار و قدرت به منتخبین مردم واگذار شود. این طرح از سوی اکثریت احزاب یمن پذیرفته و اجرا شد.
در فضای جدید سیاسی، جنبش انصارالله وارد پایتخت یمن شد و فعالیت خود را در آنجا آغاز کرد. بر پایه این طرح، نشست گفتگوی ملی برگزار شد و انصارالله به‌طور فعال در آن حضور یافت. با پایان یافتن این نشست، انتظار این بود که انتخابات برگزار و قدرت به منتخبین مردم واگذار شود، ولی چنین اتفاقی رخ نداد و هادی با حمایت ریاض از اجرای نتایج گفتگوی ملی طفره رفت. هادی دیکتاتور جدید یمن با پاکسازی نظام از طرفداران صالح سعی کرد گروه خود را بر یمن حاکم کند. او نخست‌وزیر جدید را تعیین کرد و قیمت حامل‌های انرژی را افزایش داد. سید عبدالملک حوثی از مردم خواست به سیاست افزایش قیمت‌های سوخت دولت اعتراض کنند. مردم یمن با حضور میلیونی در خیابان‌های صنعا به سیاست‌های هادی اعتراض و با تحصن در میدان‌های مهم شهر درخواست لغو دستور افزایش قیمت‌های سوخت را مطرح کردند.
هادی از ارتش خواست که این حرکت مردمی را سرکوب کند، ولی با پیوستن ارتش به مردم، صنعا عملاً به تصرف انصارالله در آمد. انصارالله با اعزام نیروهای خود به کاخ ریاست جمهوری سعی کرد از هادی در مقابل خشم مردم حفاظت کند. گفتگو میان انصارالله و هادی برای مدیریت دوره انتقال سیاسی ادامه داشت و قرار بود تصمیمات نشست ملی اجرا و زمان انتخابات تعیین شود که هادی با لباس مبدل زنانه از کاخ بیرون رفت و به عربستان سعودی گریخت. در مراحل بعد طبق اسنادی که در کاخ ریاست جمهوری به دست آمد دستور خروج هادی از صنعا از ریاض آمده بود.
عربستان سعودی قیام مردم یمن را کودتا خواند و از حوثی‌ها خواست تا قدرت را به هادی برگردانند و همه سلاح‌های خود را به دولت تحویل دهند. جنبش انصارالله این تهدید را قبول نکرد و از پارلمان خواست تا مصوبات نشست گفتگوهای ملی را اجرا کند. عربستان سعودی در پنجم فروردین ۱۳۹۴ پیشدستی و با حمایت کامل کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و کشورهای غربی به‌ویژه امریکا، حمله نظامی خود به یمن را آغاز کرد که تا کنون و پس از سه سال و نیم ادامه دارد.
عربستان سعودی با وعده کمک اقتصادی موفق شد ده‌ها کشورآسیایی و آفریقایی را به اعزام نیرو در کنار خود وادار سازد. رژیم آل سعود همزمان ده‌ها هزار مزدور از اتباع کشورهای مختلف حتی از امریکا(بلاک واتر) با حقوق بالایی جذب و به جبهه‌های جنگ اعزام کرد.
ریاض تصور می‌کرد که این جنگ حداکثر چند هفته طول خواهد کشید، اما مقاومت و ایستادگی حماسه‌وار یمنی‌ها در این جنگ به‌رغم تفاوت فاحش امکانات مادی و تسلیحاتی، کشورهای مختلف را از دور عربستان پراکنده کرد، به گونه‌ای که تنها نیروهای سعودی، اماراتی و سودانی در میدان باقی ماندند و امریکا و فرانسه و انگلیس اطلاعات و تجهیزات متجاوزان را تامین می‌کنند.
ناتوانی عربستان سعودی برای رسیدن به صنعا شکست فاحش و رسوایی نظامی بزرگی است که توان نظامی سعودی با همه خریدهای تسلیحات مدرن را زیر سئوال برده است. حماسه مقاومت و ایستادگی مردم یمن در سه سال و نیم گذشته در ابعاد گوناگون به رهبری داهیانه سید عبد الملک حوثی برمی‌گردد و نشان می‌دهد که این سید مجاهد از چه پایگاه اجتماعی بالائی برخوردار است.

سوتیترها:
۱٫
عربستان سعودی با وعده کمک اقتصادی موفق شد ده‌ها کشورآسیایی و آفریقایی را به اعزام نیرو در کنار خود وادار سازد. رژیم آل سعود همزمان ده‌ها هزار مزدور از اتباع کشورهای مختلف حتی از امریکا(بلاک واتر) با حقوق بالایی جذب و به جبهه‌های جنگ اعزام کرد.

۲٫
ناتوانی عربستان سعودی برای رسیدن به صنعا شکست فاحش و رسوایی نظامی بزرگی است که توان نظامی سعودی با همه خریدهای تسلیحات مدرن را زیر سئوال برده است. حماسه مقاومت و ایستادگی مردم یمن در سه سال و نیم گذشته در ابعاد گوناگون به رهبری داهیانه سید عبد الملک حوثی برمی‌گردد و نشان می‌دهد که این سید مجاهد از چه پایگاه اجتماعی بالائی برخوردار است.

19آگوست/18

سیاست تا دیانت

حج یا تایلند
یکی از خانم‌های فهرست «خاتمی» در مجلس شورای اسلامی (طیبه سیاوشی) در نیمه تیرماه امسال فرموده که روا نیست برای سفر حج، ارز دولتی اختصاص پیدا کند، چون کشور برای واردات دارو ارز ندارد و کسانی که می‌خواهند به حج تمتع بروند برای قبول شدن حج‌شان باید از ارز آزاد استفاده کنند! در همین رابطه جالب است بدانیم:
الف) از فروردین تا تیرماه سال ۹۷ بیش از شش هزار میلیارد تومان در قالب ارز جهانگیری (۴۲۰۰ تومانی) به مسافران ترکیه، دبی، ارمنستان، گرجستان، تایلند و… پرداخت شده و خانم فوق‌الذکر ابداً اعتراضی نداشته است!
ب) از اردیبهشت تا اوایل تیرماه ۹۷ که کشور شاهد بحران شدید ارزی و اقتصادی بود، خانم مذکور به همراه سایر رفقا (نسوان موجود در فهرست خاتمی مقیم در مجلس) به دنبال کسب مجوز ورود زنان و دختران مملکت به استادیوم‌ها جهت تماشای مسابقات فوتبال بوده و سرانجام موفق شدند شبانه زنان و دختران تهرانی را به استادیوم آزادی وارد کنند و با شیپور به تشویق تیم‌شان بپردازند!
ج) به نظر می‌رسد اشتغال و درگیری تمام وقت مشارالیها به امر مهم‌تر از دارو (مذکور در بند «ب») مانع از توجه ایشان به مسائل عبادی حجاج نشده و ایشان فتوای خود در خصوص قبولی حج زائران مشروط به عدم استفاده از ارز «جهانگیری» را هم صادر کرده‌اند.
د) دقت در متن فتوای فوق نشان می‌دهد که به احتمال زیاد این مسئله در زمانی که ایشان و همکاران‌شان در نیمه شب در کنار زنان و دختران در استادیوم مشغول شادی و شیپور زدن بوده‌اند به ذهنشان خطور کرده است!
این جا کجاست؟
لطفاً متن زیر را به دقت بخوانید و سپس حدس بزنید که متن چه زمان و کدام مکان را توصیف می‌کند:
«ظهر یک روز غیر تعطیل در ماه رمضان است و فضای سبز و مشجر دانشگاه، شاهد تجمعات دسته‌جمعی دختران و پسران دانشجویی است که به صورت مختلط و راحت کنار هم نشسته و مشغول خوردن ساندویچ و نوشابه و آب معدنی هستند و بعضاً به صورت شریکی از یک ساندویچ یا نوشابه استفاده می‌کنند. صدای شوخی و خنده بلند است، اما در بعضی از تجمعات، دانشجویان ترجیح داده‌اند پس از صرف نهار با کشیدن سیگار و یا نوشیدن چای یا قهوه (موجود در فلاسک‌های کوچک دانشجویی) به نوای گیتار همکلاسی یا دوست دخترشان گوش بدهند. فضا دوستانه و بی‌ریاست و زیر هر درخت می‌شود دختری را دید که دراز کشیده و سرش را روی پای همکلاسی یا دوست پسرش گذاشته و مشغول غرق شدن در خوشبختی است. در چند مورد کار به دراز کشیدن دوستانه بچه‌ها در کنار هم کشیده اما کسی کار به کار دیگری ندارد و هیچ‌کس مزاحمتی برای دانشجویان ایجاد نمی‌کند!»
کدام‌یک از گزینه‌های زیر را درباره زمان و مکان وقوع این متن صحیح می‌دانید؟
الف) یک دانشگاه در خارج
ب) دانشگاهی در ترکیه در زمان حکومت لائیک‌ها (قبل روی کار آمدن اردوغان)
ج) دانشگاه تهران در زمان شاه
د) هیچکدام
* هرچند گزینه‌های اول تا سوم غلط نیستند، اما باور کنید که این متن توصیفی از فضای دانشگاه تهران در ماه رمضان امسال است (دقیقاً در فضای سبز مجاور جایگاه خواهران در هنگام برپایی نماز جمعه!) و جالب آن که مأموران حراست دانشگاه ضمن ابراز نارضایتی از این وضع، تأکید می‌کردند که مقامات مافوق به آنها دستور داده‌اند که با این موارد برخوردی نداشته باشند!
تشنگی در خرمشهر و کنسرت در کیش
در ابتدای تابستان امسال مردم خرمشهر و آبادان متوجه شدند آبی که در شبکه لوله‌کشی منازلشان جاری است روز به روز «شور» و «شورتر» می‌شود تا جایی که داد همه درآمد و فریاد العطش از خوزستان به تهران رسید. در این میان مسئولان دولت تدبیر و امید بر مبنای شعار محوری «نمی‌شود و نمی‌توانیم، انشالله پس از اجرای برجام مشکل آب خوردن هم حل خواهد شد» و با تأکید بر راهبرد «یک ده آباد بهتر از صد ده ویران» تصمیم گرفتند برای جبران شوری آب در خرمشهر و آبادان، کام مردم را در جزیره کیش شیرین کنند، آن هم با دعوت از یک خواننده کاباره‌ای درجه یک ترکیه‌ای برای اجراهای شبانه در جزیره کیش! اما در کمال تأسف و مانند همیشه، تعداد اندکی از دلواپسان که هنوز پیام رأی مردم در اردیبهشت ۹۶ را درک نکرده‌اند با برخورداری از حمایت نهادها و کانون‌های غیرمسئول اما قدرتمند تلاش کردند تا مانع از خدمت‌رسانی دولت به مردم و مخصوصاً گردشگران در کیش شوند (آن هم از طریق ممانعت از اجرای کنسرت خواننده فوق‌الذکر به بهانه‌های واهی مانند این که برپایی چنین کنسرت‌هایی باعث گسترش ابتذال می‌شود و…). به هر حال و براساس آخرین اخبار جنگ میان دو طرف مغلوبه شد و معلوم نشد کار کنسرت مذکور به کجا کشید، اما جالب است بدانیم در همان حالی که مسئولان دولتی سرگرم تلاش برای شیرین کردن کام مردم بودند، عوامل یک نهاد نظامی با دخالت در کار دولت و با عجله طرحی را برای انتقال آب به آبادان و خرمشهر اجرا کردند که خوشبختانه مسئولان دولت تدبیر و امید با هوشمندی در زمان افتتاح خود را به منطقه رسانده (علی‌رغم گرمای زیاد و طولانی بودن فاصله میان محل افتتاح و تهران) و ضمن به دست گرفتن ابتکار عمل، پروژه را افتتاح کردند!

بی‌حجابی و توسعه اقتصادی
ناهید خداکرمی (نماینده فهرست خاتمی در شورای شهر تهران): برای حل مشکلات اقتصادی و کسب درآمد ارزی باید قانون حجاب اجباری در فرودگاه‌های بین‌المللی و مناطق آزاد کشور لغو شود. (رسانه‌ها، اواسط تیر ۹۷)
الف) صحت خواب همشیره! الان داخل کشور هم بی‌حجابی آزاد است! حجاب اجباری مال دهه شصت بود. ظاهراً از دهه شصت تا الان در غار اصحاب کهف مشغول استراحت بوده‌اید! الان در همین فرودگاه امام می‌توانید انواع و اقسام بی‌حجابی و برهنگی زنان و دختران (ایرانی و خارجی) را براساس جدیدترین مدل‌های روز اروپا و آمریکا ببینید!
ب) البته باید قبول بفرمایید کسب درآمد از طریق بی‌حجابی و برهنگی زنان و دختران قدمتی چند هزار ساله دارد و نکته تازه‌ای نیست که سرکار عالی کشف کرده باشید! تقریباً در همه نقاط متمدن و حتی بی‌تمدن جهان درآمدزایی از طریق برهنگی زنان به عنوان یک شغل (البته نه چندان شریف!) شناخته می‌شود و خیلی‌ها مشکلات اقتصادی‌شان را از این طریق حل و فصل کرده و می‌کنند (فقط باید توجه داشته باشید نان این کار خوردن ندارد و مثل حناق می‌مانند)
ج) همشیره! شما که مسئول حل مشکلات اقتصادی مملکت نیستی! فرودگاه‌های بین‌المللی و مناطق آزاد هم که در حوزه استحفاظی شما قرار ندارد. شما عضو شورای شهر تهران هستی و باید مراقب چاله چوله‌ها و نظافت خیابان‌ها و نرخ عوارض پسماند و… باشی! مگر کسی از شما برای مشکلات اقتصادی مملکت راه‌حل خواسته است؟ آن تبلت‌های چند میلیونی را هم برای این به شما داده‌اند که در مواقع بیکاری با تفریحات سالم سرتان را گرم کنید و به فکر پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات اقتصادی کشور نباشید!

برخورد نرم با تخلفات
از آنجا که وزیر اطلاعات فرموده‌اند «نباید با متخلفان اقتصادی رفتار قهرآمیز شود» و با توجه به این که ایشان به واسطه شغل‌شان از امور خفیه و پشت پرده اطلاع دارند و چیزهایی می‌دانند که ما نمی‌دانیم، لذا فرمان ایشان را به گوش جان شنیده و چون متخلفان اقتصادی موجوداتی هستند که سخت‌ترین موانع و مشکلات اقتصادی را به فرصت تبدیل کرده و از آب مقطر، کره حیوانی می‌گیرند، فلذا از این شایستگی برخوردارند که مسئول حل جمیع معضلات کشور از جمله مشکلات اقتصادی باشند. در همین راستا پیشنهاد می‌کنیم:
۱) به جای برخورد قهرآمیز با متخلفان اقتصادی، آنها را برای ورود به مجلس شورای اسلامی تأیید صلاحیت کنیم.
۲) به آنها زحمت بدهیم و اداره استانداری‌ها، ادارات کل دارایی و امور اقتصادی، تعزیرات، ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و… را به ید با کفایت‌شان بسپاریم.
۳) از آنها خواهش کنیم مسئولیت امور جناح‌ها و احزاب و طیف‌های سیاسی را بپذیرند.
۴) همه عدالت‌خواهان و منتقدان و مخالفان سرمایه‌داری و فعالان مقابله با مفاسد اقتصادی را جمع‌آوری کرده و برای ارشاد به دست متخلفان اقتصادی بسپاریم.
۵) از بیت‌المال به هرکدامشان دو برابر مقداری که چاپیده‌اند جایزه بدهیم و آنها را محکوم به دریافت یارانه برای تمام افراد خانوار کنیم.

روضه‌خوانی یا حقه بازی
مدتی پیش فیلمسازی که بیش از سه دهه در سینمای پس از انقلاب اسلامی مشغول فعالیت بوده و ثمره فعالیتش را نه روشنفکران قبول دارند و نه مومنان، در مصاحبه‌ای به صراحت روضه‌خوانی را حقه‌بازی و افراد روضه‌خوان را حقه‌باز خوانده و فرموده ما در دین چیزی به نام روضه‌خوانی نداریم و…! این مصاحبه در فضای مجازی منتشر شده و کمتر ایرانی پیدا می‌شود که مسلح به یک گوشی تلفن همراه باشد و این گوهرافشانی را ندیده باشد.
۱) خوشبختانه تا الان و به احتمال زیاد در آینده هم کسی با ایشان به دلیل این بیانات کاری نداشته و نخواهد داشت.
۲) این عزیز در ده‌ها فیلمی هم که تولید نموده به اشکال مختلف به دین و مذهب و احکام الهی و اخلاق و حیا و عفت عمومی و… به شیوه‌های متنوع و اشکال مختلف ابراز لطف نموده تا حدی که بیان فوق‌الذکر در برابر آن ابراز لطف به چشم نمی‌آید.
۳) هیچ احدی از مدیران دولتی و قضایی و مسئولان انقلابی و… هم تا همین الان برای تولید فیلم‌های ارزنده و آموزنده مذکور مصدع و مزاحم ایشان نشده و اصولاً کسی به ایشان نگفته: «عمو! خرت به چند؟»
۴) بدون تردید اگر حضرت عزرائیل اجازه دهد ایشان تا قیام قیامت به ساخت آثار گهربارشان و تداوم افاضات بی‌نظیرشان ادامه خواهند داد و بعید است که نظام جمهوری اسلامی و مسئولان جرأت کنند به ایشان اعلام کنند که بالای چشم‌شان ابرو قرار دارد.
۵) ایشان به صورتی فراوان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و در ده‌ها برنامه زنده و پرمخاطب حضور داشته و خواهد داشت همچنان که کمتر روزی را می‌توان یافت که مطبوعات و رسانه‌های رسمی و غیررسمی نظرات استثنایی و پرمغز ایشان را منتشر نکنند!
* به نظر شما در تنها نظام و حکومت دینی و شیعی جهان چطور چنین چیزهایی ممکن است؟
**به کلیه افرادی که پاسخی منطقی برای این پرسش ارائه کنند یک دوره آثار سینمایی و مصاحبه‌های «آقای فرحبخش» اهدا خواهد شد.

اعتلای زن به روایت سیما
می‌دانیم یکی از اهداف انقلاب اسلامی اعتلای جایگاه و مقام زن و تبیین اهمیت نقش مادری و انسان‌سازی او بوده و در این مسیر هریک از دستگاه‌ها در جمهوری اسلامی، رسالتی برعهده داشته اند. از جمله این دستگاه‌ها صدا و سیمای جمهوری اسلامی است که برای انجام رسالت خطیر خود اقدامات متنوع و متعددی را مرتکب شده که شاید سرآمد این تحرکات تبدیل زنان مسلمان به دلقک‌هایی جذاب جهت خندادن مردم باشد. این مهم در برنامه «خندوانه» رخ داد و برای اولین‌بار در تاریخ جمهوری اسلامی و حتی ایران، نوامیس مسلمین برای خنداندن مردم روی صحنه رفتند! نکته قابل تحسین در این حرکت سیما خزنده و تدریجی بودن آن است که باعث شد کمتر کسی به این حرکت اعتراض یا ایرادی وارد کند (که این امر حکایت از ورزیدگی و تکامل مدیران سیما در بستن دهان منتقدان و پیچاندن آنها دارد) روند تبدیل زن به دلقک در سیمای جمهوری اسلامی شاهد مراحل زیر بوده است:
الف) حضور دختران جوان در مسابقه «خنداننده شو» به صورت گروه مجزا و با مربیگری یک خانم اما دوشادوش و در رقابت با مردان در سال اول.
ب) ادغام دختران جوان در گروه‌های مردان و حضور مربی زن برای مردان جوان و برگزاری مسابقه به صورت کاملاً مختلط!
* مطلب مهم در این مسابقه آن است که شرکت‌کنندگان و به ویژه دختران جوان باید تلاش کنند تا با کنار گذاشتن حیا و به هر طریقی اعم از درآوردن شکلک و ادا و اطوار مسخره و تقلید صدا و حرکات بدن و بد و بیراه گفتن به پدر و مادر و… خلق الله را بخندانند. این اتفاق در تلویزیون پهلوی هم رخ نداده بود و به همین جهت مدیران سیمای جمهوری اسلامی باید از جانب شورای فرهنگی اجتماعی زنان و شورای انقلاب فرهنگی، مستحق تشویق شناخته شوند.

19آگوست/18

ردپای سکولاریسم در ایران اسلامی

۱) بدون شک مهمترین نقطه تفاوت و تمایز نظام جمهوری اسلامی با سایر نظام‌های سیاسی موجود در جهان، آمیختگی دین و سیاست و تلاش برای سیطره و اشراف دین بر صحنه سیاست و حاکمیت است. چرا که سایر دستاوردها و عملکردهای نظام جمهوری اسلامی مانند استقلال یا خودکفایی و افزایش قدرت ملی و منطقه‌ای‌، در دیگر نظام‌ها و ساختارهای سیاسی جهان نیز یافت می‌شود، اما تلاش برای دینی ساختن قدرت و حاکمیت و تسلط دیانت بر عرصه سیاست امری است که در جهان معاصر به فراموشی سپرده شده و کنار گذاشته شده بود و انقلاب اسلامی به عنوان یک هدف اساسی به احیا و طرح دوباره آن در ساحت ایران و جهان پرداخت!. این نکته در اندیشه و عمل حضرت امام به عنوان بنیان‌گذار و موسس جمهوری اسلامی به وضوح و صراحت مشخص است، چرا که در دیدگاه ایشان فلسفه اصلی تشکیل حکومت، تحقق و پیاده‌سازی احکام الهی است و دستیابی به حکومت بدون نظر به اجرای احکام دینی، نه تنها مطلوب نیست که حرکتی شیطانی و باطل محسوب می‌شود.
۲) هرچند پایبندی به دین به عنوان امری” شخصی” در جهان امروز و در میان پیروان ادیان غیر الهی و حتی ادیان ابراهیمی امری رایج و عادی تلقی می‌شود (بویژه در میان مومنان به مسیحیت رایج) اما حقیقت اسلام که در قرآن‌کریم و سیره معصومین(علیهم‌السلام) تجلی یافته به صراحت، اشراف دین بر همه عرصه‌های حیات انسان از جمله سیاست و حکومت را به عنوان شرط لازم جهت رستگاری انسان و جامعه می‌داند و حکومت را ابزار ضروری تحقق دین و برنامه‌های آن در جامعه معرفی می‌کند. اما در نقطه مقابل تلاش انسان غربی و تمدن غرب در قرون پس از رنسانس‌، فروکاستن دین در حد برنامه‌ای شخصی جهت کسب آرامش و تبدیل حیات اجتماعی به قلمرو حکمرانی عقل ابزاری و شهوت درآمیخته با حسابگری بوده و در این مسیر چنان پیش رفته که حتی بسیاری از جوامع مسلمان را نیز با خود همراه ساخته است. این نگرش که در ادبیات مغرب زمین از آن با عنوان «سکولاریسم» یاد می‌شود در لفافه‌های جذابی مانند مدارا، تساهل، تسامح، تکثرگرایی و… ترویج پیدا کرده و حتی در میان بسیاری از مسلمین به عنوان ارزش تلقی می‌شود (همان‌گونه که در زبان فارسی ضرب‌المثل‌هایی در این موضوع یافت می‌شود مانند: «عیسی به دین خود موسی به دین خود» و یا «هر کس را در قبر خودش می‌خوابانند» یا «گناه هرکس را به حساب خود او می‌نویسند»).
۳) انقلاب اسلامی و به تبع آن نظام جمهوری اسلامی از ابتدا با هدف حاکمیت دین بر انسان و جامعه و تلاش برای پیاده کردن حداکثری دیانت در اجتماع شکل گرفته و هویت پیدا کرد و عمده حمایت‌ها و فداکاری‌های مردم مسلمان ایران در مسیر انقلاب و نظام اسلامی نیز به همین دلیل رخ داده، چرا که مردم مومن ومسلمان با چشم‌داشت به دین و معنویت و با علاقه به اجرایی شدن احکام و ارزشهای اسلامی حاضر به هرگونه پاکبازی و ایثار در راه موفقیت انقلاب و جمهوری اسلامی شدند و هیچ امر دیگری نمی‌توانست و نمی‌تواند مجموعه‌ای انبوه از مومنان را این چنین با خود همراه سازد. اما رصد وضعیت جامعه ایران طی چند دهه پس از تاسیس نظام اسلامی این حقیقت تلخ را نشان می‌دهد که با فاصله گرفتن ازسال‌های ابتدایی شکل‌گیری حکومت دینی در ایران، از میزان توجه و اهتمام مسئولان و مدیران جامعه، رسانه‌ها و صدا وسیما، دستگاه‌های دولتی و عمومی و بخش قابل توجهی از مردم به اجرای احکام الهی و دقت و مراقبت در این زمینه به شکل محسوسی کاسته شده و کم کم «سکولاریسم» به بهانه‌ها و پوششهای مختلف در حال رشد و ترویج در ذهن و زبان و عمل جامعه ایرانی است.
۴) از جمله نمادهای ترویج سکولاریسم در ایران اسلامی عرفی و عادی شدن بی‌حجابی و کشف حجاب در جامعه است. عادی شدن کشف حجاب و کاهش جدی حساسیت نسبت به آن به عنوان یک عمل حرام و گناه کبیره در میان مسئولان و مردم (به گونه‌ای که دیگر کمتر کسی ازافراد جامعه نسبت به شیوع این عمل حرام ابراز نگرانی کرده و حتی مومنان جامعه نیز به نوعی با آن کنار آمده و این‌گونه به خود قبولانده‌اند که دیگر نمی‌توان در برابر بی‌حجابی و کشف حجاب علنی در جامعه کاری کرد و باید به عنوان یک واقعیت با آن کنار آمد) به صورتی که دیگر نه مسئولی در باره این مسئله واکنش نشان می‌دهد و نه مردم درباره مقابله و مهار آن از مسئولان مطالبه می‌کنند و حتی به تدریج شاهد دوستی و معاشرت میان دختران و زنان محجبه و بی‌حجاب در سطح جامعه هستیم که در واقع نمادی از عادی شدن این گناه در جامعه است و دیگر نه مرتکب آن احساس گناهکاری و عذاب وجدان دارد و نه بقیه به چشم یک گناهکار به فرد بی‌حجاب نگاه می‌کنند و فرق میان حجاب و بی‌حجابی در حد تفاوت در سلیقه نسبت به لباس و نوع پوشش کاهش یافته است. این حالت که بخشی از جامعه «حسن و قبح» اعمالش را با مرجعی غیر از دین می‌سنجد و به همین دلیل دیگر به «حسن و قبح» موردنظر دین اعتنایی ندارد، همان سکولاریسم و «عرفی شدنی» است که نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آن تاسیس شده و حال به علل فراوان بلای جان همین نظام شده است. آن‌هم در وضعیتی که مردم می‌دانند حکومت جمهوری اسلامی اگر «بخواهد، می‌تواند» مانع از تولید و عرضه لباس‌ها و پوشاک مغایر با حجاب اسلامی شود، از دادن خدمات به افراد بی حجاب خودداری کند و رعایت حجاب و پوشش اسلامی از جانب کارکنان خود را جدی بگیرد اما «نمی‌خواهد و نمی‌کند»!
۵) بی‌اعتنایی روز افزون به حرمت ماه رمضان و عادی شدن روزه‌خواری علنی در جامعه ایران در سال‌های اخیر (با گسترش بیشتر در شهرهای بزرگ و شیوع کمتر در مناطق کوچک و روستایی) یکی دیگر از نمادهای توسعه تفکر سکولار در جامعه است مشکل در اینجا، بی‌اعتنایی فرد به حکم شرعی “وجوب روزه برای افراد مکلف” نیست، بلکه جرات فرد روزه‌خوار به ارتکاب علنی این فعل حرام است. به بیان دیگر جامعه (اعم از مدیران و متولیان امور تا مردم و رسانه‌ها و…) به گونه‌ای با روزه‌خواری (پبه عنوان یک فعل حرام) برخورد کرده‌اند که فاعل آن به این نتیجه رسیده که می‌تواند بدون نگرانی از عواقب اجتماعی (مانند مجازات و یا طرد از جامعه و منفور شدن در آن) و با خیال راحت در روز ماه رمضان و در ملاعام روزه‌خواری کند و حتی با کمال گردن کلفتی با “ناهی از منکر احتمالی” برخورد کند. کما این‌که در سال‌های اخیر فراوان پیش آمده که پس از تذکر ناهی از منکر به فرد روزه‌خوار در خصوص لزوم رعایت حرمت ماه رمضان و پاسخ گردن کشانه‌، بی‌ادبانه و حتی تهدید‌آمیز فرد روزه‌خوار به ناهی از منکر، ناظران ماجرا (که بعضاً خود نیز روزه‌دار بوده‌اند) یا صرفاً به تماشا بسنده کرده و یا در برخی موارد به ناهی از منکر ایراد گرفته‌اند که :« بابا بی‌خیال! تورا که در قبر او نمی‌خوابانند! چکار به مردم داری؟» واین همان عرفی شدن رفتار اجتماعی یا «سکولاریسم» است. تفکری که به مخاطب القا می‌کند تو مراقب نماز و روزه خودت باش و دینت را حفظ کن! دین‌داری یا بی‌دینی مردم به تو مربوط نیست! مگر مردم مزاحم روزه‌داری تو هستند که تو مزاحم روزه‌خواری آنها باشی؟ آنها راه خودشان را می‌روند و اعتقاد خودشان را دارند و تو هم اعتقاد خودت را داشته باش و کار خودت را بکن! و این روند باطل وقتی کامل می‌شود که مردم می‌بینند بر خلاف سال‌های دهه شصت دیگر حفظ حرمت ماه رمضان برای حاکمیت جمهوری اسلامی هم اهمیت ندارد! نه نیروی انتظامی در جهت مقابله با این فعل حرام (روزه خواری در ملاعام) وارد عمل می‌شود و نه قوه قضائیه و محاکم آن احکام و حدود فقهی مربوط به این فعل حرام را اجرا می‌کنند و نه رسانه ملی در این خصوص حساسیت نشان می‌دهد و نه سایر دستگاه‌های حاکمیتی در این قضیه واکنشی (هر چند حداقلی) نشان می‌دهند و…! بماند که سال‌هاست حاکمیت از آن طرف وارد می‌شود و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مسیر ترویج روزه‌خواری و نفی روزه‌داری عمل می‌کند!، مثلاً بسیاری از مسابقات ورزشی به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که با ماه رمضان و روزه‌داری تلاقی پیدا می‌کند و در چنین شرایطی، برتری دادن نظم لیگ‌ها و مسابقات ورزشی بر حفظ حرمت ماه رمضان نتیجه‌ای جز آن نخواهد داشت که حرمت ماه رمضان از سوی ورزشکار و تماشاچی شکسته شود آن‌هم به دست حاکمیت و برنامه‌ریزی ادارات دولتی و متولیان امر ورزش!. در این فضاست که مردم به یک نتیجه منطقی می‌رسند: «اگر ماه رمضان اهمیت و حرمت داشت ادارات جمهوری اسلامی در برنامه‌هایشان به آن و حرمتش توجه می‌کردند!» و این یعنی آموزش عملی جدایی دین از حکومت و قدرت و البته مردم این عمل را واقعی و حقیقی می‌دانند و نه تعارفات و ادعاهایی که در نظام‌های لائیک و سکولار هم به چشم می‌خورد! (مثل برگزاری مراسم افطار در کاخ سفید یا حضور مقامات حکومتی کشورهای مسلمان در مساجد و افطاری‌ها و…) مردم اگر جدی گرفتن اجرای حد روزه‌خواری توسط محاکم قضایی و برنامه‌ریزی عملی دستگاه‌ها و ادارات دولتی در مسیر حفظ حرمت ماه رمضان و پیشگیری از روزه‌خواری و بسیج نیرو و امکانات نیروی انتظامی برای ممانعت از روزه‌خواری را به چشم ببینند، باور خواهند کرد که دیانت برای حکومت مهم است و دین مسلط بر حاکمیت و سیاست است در غیر این صورت نمی‌توان از آنها توقع داشت به دامان سکولاریسم نغلطند.
۶) رعایت (ویا عدم رعایت) احکام شرعی از جانب حاکمیت جمهوری اسلامی در عرصه‌هایی که دین حساسیت نشان داده، مرز میان دینی بودن حکومت و یا سکولار بودن آن است!. وقتی رباخواری به اتفاق رایج در نظام بانکی و ساختار اقتصادی جامعه تبدیل می‌شود، وقتی دولت مدافع و پیشگام برپایی کنسرت‌های فاسد و مختلط می‌گردد. وقتی همّ وغمّ برخی نمایندگان مجلس و مدیران دولتی ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه است، وقتی هنرپیشه‌هایی که ابایی از علنی شدن فساد اخلاقی و بی‌حیایی و بی‌حجابی ندارند (و حتی خود این موارد را علنی می‌کنند!) به چهره‌ها و ستاره‌های ثابت سیمای جمهوری اسلامی و سینمای تحت حمایت و نظارت وزارت ارشاد اسلامی تبدیل شده و دائماً مورد تشویق و تبلیغ قرار می‌گیرند، وقتی پلیس راهور افراد مست را به دلیل رانندگی در حالت مستی جریمه می‌کند اما کاری به شرب خمر از جانب آنها ندارد، هنگامی که فلان بازیگر یا کارگردان یا داور فوتبال در برابر صدها دوربین و میلیون‌ها بیننده با زن یا مرد نامحرم دست می‌دهد و روبوسی می‌کند و بازهم از جانب مسئولان دولتی و رسانه‌های حکومتی تکریم می‌شود و عزت می‌بیند، زمانی که کلاس مختلط بازیگری آن‌هم به صورت کاملاً بی‌حجاب در تهران برپا می‌شود و فیلم آن توسط مربی این کلاس به صورتی رسمی در فضای مجازی منتشر می‌شود و سپس همین مربی به عنوان مجری و معلم بازیگری در شبکه‌های مختلف سیمای جمهوری اسلامی ظاهر می‌شود و به شهرت و… دست پیدا می‌کند، وقتی روزنامه متعلق به دولت جمهوری اسلامی رسماً دختری رقاص که به برکت فضای مجازی به شهرت رسیده و میلیون‌ها نفر روزانه شاهد رقص‌های فاسد او هستند را به عنوان هنرمند معرفی می‌کند (ایران ،۲۳/۴/۹۷) ، وقتی وزارت ارشاد به آثارخوانندگان فاسد زیرزمینی(که برنامه‌های سراسر حرام و خلاف شرع آنها در فضای مجازی میلیون‌ها مرتبه دیده شده) مجوز انتشار رسمی می‌دهد، زمانی که فیلم‌های تولید شده با مجوز وزارت ارشاد اسلامی رسماً فساد و بی‌حیایی و حرام را تبلیغ و تشویق می‌کند، هنگامی که نیروی انتظامی و دستگاه قضایی با واردکنندگان مشروبات الکلی به کشور و توزیع‌کنندگان آن در جامعه به عنوان قاچاقچی کالا برخورد می‌کنند و هنگامی که هیچ دستگاه و اداره حکومتی از فروش علنی حیوانات حرام گوشت در بازارهای تهران و جنوب و بنادر (جهت تغذیه و مصرف خوراکی) ممانعت نمی‌کند و مردم هم این حیوانات را خریداری و مصرف می‌کنند و… باید پذیرفت که سکولاریسم گام به گام اما علنی و آشکار وارد ساختارهای فکری و عملی مدیران حکومتی و جامعه و مردم شده است و اگر برای مهار و توقف این روند همتی سراسری و جهادی از جانب همه مومنان و دین باوران صورت نگیرد در آینده‌ای نه چندان دور از حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی ( که امانت صدها هزار شهید و امید و تکیه‌گاه میلیون‌ها مسلمان و مومن در سراسر جهان بوده و هست) جز عنوانی باقی نخواهد ماند!.

سوتیتر:
۱٫
نظام جمهوری اسلامی از ابتدا با هدف حاکمیت دین بر انسان و جامعه و تلاش برای پیاده کردن حداکثری دیانت در اجتماع شکل گرفته و عمده حمایت‌ها و فداکاری‌های مردم مسلمان ایران در مسیر انقلاب و نظام اسلامی نیز به همین دلیل رخ داده، چرا که مردم مومن ومسلمان با چشم‌داشت به دین و معنویت و با علاقه به اجرایی شدن احکام و ارزشهای اسلامی حاضر به هرگونه پاکبازی و ایثار در راه موفقیت انقلاب و جمهوری اسلامی شدند
۲٫
باید پذیرفت که سکولاریسم گام به گام اما علنی و آشکار وارد ساختارهای فکری و عملی مدیران حکومتی و جامعه و مردم شده است و اگر برای مهار و توقف این روند همتی سراسری و جهادی از جانب همه مومنان و دین باوران صورت نگیرد در آینده‌ای نه چندان دور از حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی ( که امانت صدها هزار شهید و امید و تکیه‌گاه میلیون‌ها مسلمان و مومن در سراسر جهان بوده و هست) جز عنوانی باقی نخواهد ماند!.

19آگوست/18

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۳

کمک شیمیایی آمریکا به صدام برای حمله به ایران!

انتشار اسناد کمک شیمیایی آمریکا به صدام برای استفاده از آن در جنگ علیه ایران را شاید بتوان مهم‌ترین رویداد و خبر تیر و مرداد ۱۳۶۳ دانست، در این دو ماه همچنین فرانسه به کمک و همراهی خود به ضدانقلاب ادامه داده و هواپیمای ربوده شده ایرانی را در فرودگاه این کشور پذیرفت، همچنین اسنادی منتشر شد که نشان می‌داد فرانسه با ضدانقلاب در کردستان همکاری نزدیکی دارد. اینک به مرور رویدادهای تیر و مرداد این سال به نقل از مطبوعات سال ۱۳۶۳ می‌پردازیم.

تجهیز صدام به گاز خردل توسط آمریکا
۴ تیر ماه ۱۳۶۳ روزنامه‌ها به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی نوشتند: «آمریکا در تجهیز عراق به گاز خردل دست داشته و در تامین این گاز شیمیایی ممنوعه به رژیم جنایتکار بغداد کمک مستقیم کرده است.»
براساس اسناد به دست آمده از یک پایگاه هوایی آمریکا در اسپانیا حداقل ۲ هزار کیلو گاز خردل در اول بهمن ماه گذشته از طریق کالیفرنیا به این پایگاه وارد شده و روز بعد به بغداد ارسال شده است. برپایه اسناد موجود در ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع گازهای فروخته شده به عراق با ۲ پرواز اختصاصی نیروی هوایی آمریکا وارد اسپانیا شده است، بر اساس این اسناد گاز خردل تحویلی به عراق به شکل جامد بوده است.(۱)
۵ تیرماه نیز سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع با رد تکذیب دخالت آمریکا در تجهیز عراق به سلاح شیمیایی گفت: آنچه ایران در این زمینه اعلام کرده است کاملاً جدی و مستند است.
وی افزود: شماره پرواز هواپیماهای حامل گاز خردل به مقصد بغداد که در اول بهمن ماه به یک پایگاه هوایی در اسپانیا وارد شده‌اند در دست است و همچنین پیام مکتوب و مشخصات یک مقام رسمی که در جریان کمک ممنوعه آمریکا به بغداد بوده است وجود دارد و از ساعات ورود و خروج هواپیماهای آمریکایی حامل گاز خردل که از کالیفرنیا به پایگاه تریخون اسپانیا آمده و از آنجا راهی بغداد شده‌اند اطلاعات دقیقی وجود دارد که به موقع خود دراختیار افکارعمومی جهان قرار خواهد گرفت.
استفاده از گاز شیمیایی خردل براساس پروتکل ژنو مصوبه سال ۱۹۲۵ در عملیات نظامی ممنوع است و متخلف از این قرارداد بین‌المللی جنایتکار جنگی محسوب می‌شود. رژیم بعثی در جریان عملیات خیبر و والفجر ۵ از این گاز بر علیه رزمندگان اسلام استفاده کرد.(۲)
یک روز پس از آن که وزارت امور خارجه آمریکا رسماً ارسال مواد شیمیایی به عراق را تکذیب کرد. آلن کرنستون سناتور دموکرات آمریکایی اعتراف کرد چندین مؤسسه آمریکایی مواد متشکله سلاح‌های شیمیایی را به عراق فروخته و ارسال کرده‌اند. به گفته این سناتور آمریکایی از این مواد شیمیایی ارسالی به بغداد در جنگ تحمیلی علیه رزمندگان ایرانی استفاده شده است.(۳)

انتشار اسناد جدید از فروش سلاح شیمیایی به عراق
به دنبال تکذیب صورت گرفته از سوی مقامات آمریکایی در رابطه با کمک شیمیایی به صدام، ایران اسناد جدیدی در این رابطه منتشر ساخت.
کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ ۱۲ تیر ۱۳۶۳ طی مصاحبه‌ای جزئیات اسناد به دست آمده از تحویل سلاح‌های شیمیایی آمریکا به عراق را تشریح کرد.
وی گفت: قبل از کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط رژیم صدام در عملیات خیبر اطلاعاتی در دست بود که آمریکا و چند کشور به عراق سلاح شیمیایی تحویل داده‌اند، اما پس از کاربرد این سلاح‌ها آمریکا اولین کشوری بود که به طور لفظی عراق را محکوم کرد پس از آن نیز در مقابل عراق اعلام کرد آمریکا در این قضیه دورویی نشان می‌دهد.
وی افزود: نحوه برخورد آمریکا با جنایت صدام در استفاده از سلاح‌های شیمیایی اطلاعاتی را که حکایت از تحویل سلاح‌های شیمیایی از سوی آمریکا به عراق بود را تقویت کرد و ما مصمم شدیم تا با پی‌گیری جدی اسناد این جنایت را بدست بیاوریم که سرانجام اسنادی به دستمان رسید که حاوی پیامی است به امضای فرمانده مربوطه سرگرد «پی ار پرایسز»، در این سند فاش شده است که مقدار ۲ تن گاز خردل از کالیفرنیا به تریخون و از آنجا به بغداد ارسال شده است. به گفته خرازی این محموله ۲ هزار کیلویی گاز جامد خردل درست قبل از عملیات خیبر به پایگاه بغداد منتقل شده است.(۴)

نامه وزیر امور خارجه به دبیرکل سازمان ملل
۱۲ تیر ماه همین سال وزیر امور خارجه و نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل طی ۲ نامه جداگانه از این سازمان خواستند تخلفات رژیم عراق را از تعهد این کشور در مورد خودداری از حمله به شهرها و همچنین به کارگیری سلاح‌های شیمیایی بررسی کرده و در قبال این تخلفات آشکار واکنش مناسب نشان دهد.
رجایی خراسانی در نامه خود نوشت: ۲۰ حمله شیمیایی توسط ارتش عراق به مواضع ایران صورت گرفته است. بر اثر این حملات شیمیایی تاکنون ۵ نفر شهید و ۱۰۰ نفر مجروح شده‌اند. همچنین در نامه دیگری به دبیرکل سازمان ملل وزیر امورخارجه ایران، عراق را متهم به ۱۱ حمله به هدف‌های غیر نظامی از ۱۴ تا ۲۶ ژوئن کرده است.(۵)

نامه رئیس‌جمهور ایران به دبیرکل سازمان ملل
۱۸ تیر ۱۳۶۳ متن کامل پاسخ آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان به درخواست دبیرکل سازمان ملل در رابطه با عدم کاربرد سلاح‌های شیمیایی در جنگ تحمیلی دیروز رسماً منتشر شد.
در بخشی از نامه رئیس‌جمهور کشورمان خطاب به خاویر پرز دکویار آمده بود: جمهوری اسلامی ایران به لحاظ احترام به منشور ملل متحد و پیشنهادات اخیر جنابعالی و نیز اثبات حسن نیت خویش از تقاضای جنابعالی استقبال نموده و تمایل و آمادگی خودیش را بر ادامه مشی قبلی خود مبنی بر عدم استفاده از سلاح‌های شیمیایی اعلام می‌دارد.
در ادامه نامه رئیس‌جمهور آمده بود: لازم می‌دانم بار دیگر بی‌اعتمادی خود را به تعهد اعلام شده رژیم عراق ابراز دارم، ادعای تمرکز نیروهای نظامی در مناطق مسکونی به مثابه بهانه‌ای برای بمباران آن مناطق شاهد جدیدی برای این بی‌اعتمادی است. طبیعی است که این امر مراقبت و موضع‌گیری قاطع شما را ایجاب می‌کند.(۶)

فرانسه تروریست‌ها را پذیرفت!
دوم تیرماه ۱۳۶۳ به دنبال ربوده شدن هواپیما فوکر ۲۷ جمهوری اسلامی ایران و مخالفت اکثر کشورها با اعطای پناهندگی سیاسی به تروریست‌ها، سرانجام دولت فرانسه با پذیرش هواپیما در فرودگاه نیس آن کشور موافقت و مذاکره با ربایندگان را آغاز کرد.
وزارت امور خارجه ایران به دنبال این اقدام فرانسه با احضار کاردار آن کشور در تهران و تسلیم یادداشتی به نامبرده شدیداً به عملکرد آن دولت که مغایر با قوانین بین‌المللی است اعتراض کرد.
در این یادداشت بر این نکته تأکید شده بود که فرانسه با تبدیل شدن به پایگاه سازمان‌های تروریستی و هواپیماربایان امنیت عمومی در جهان را خدشه‌دار ساخته است.
در این یادداشت از دولت فرانسه محکوم کردن اقدام به هواپیماربایی و بازگرداندن هواپیما و تحویل ربایندگان براساس قراداد استرداد مجرمین بین دو کشور خواستار شده بود. براساس گزارش‌ها بنی‌صدر فراری نیز طی پیامی به نخست‌وزیر فرانسه از وی خواسته بود به ۴ ایرانی رباینده این هواپیما پناهندگی سیاسی اعطا کند. بنی‌صدر در این پیام، خود را فرمانده ارتش ایران عنوان کرده بود!(۷)
به دنبال اعتراض ایران، فرانسه هواپیمای ربوده شده را به کشورمان تحویل داد.(۸)

همکاری فرانسه با تروریست‌ها در کردستان ایران!
تیرماه همین سال در ادامه پاکسازی مناطق کردستان از لوث وجود اشرار، عملیات «قائم آل محمد» که از نیمه شعبان شروع شده بود با موفقیت ادامه یافت.
در تشریح دستاوردهای این عملیات دقیقی فرمانده سپاه کردستان گفت: در این عملیات بیش از ۷۰ روستا و بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر از اراضی کردستان از لوث وجود اشرار و ضد انقلاب پاکسازی شد. به گفته وی بیش از ۴۰ تن از رهبران و کادرهای بالای گروه‌های ضدانقلاب نیز تاکنون در این عملیات اسیر یا کشته شده‌اند.
فرمانده سپاه کردستان تاکید کرد: گروهک‌ها با عراق و فرانسه دائماً در تماس بوده و از آنان اسلحه دریافت می‌کردند. مستشاران فرانسوی نیز تحت عنوان پزشک با گروه‌های ضدانقلاب همکاری می‌کردند.(۹)

شرط یاسر عرفات برای صلح با اسرائیل!
یاسر عرفات رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادی‌بخش فلسطین ۱۹ تیر ۱۳۶۳ شمسی/ ۱۱ شوال ۱۴۰۴ قمری طی یک کنفرانس مطبوعاتی در ژنو گفت: تا زمانی که اسرائیل حقوق حقه ملت فلسطین را به رسمیت نشناسد، سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز اسرائیل را به رسمیت نخواهد شناخت.
عرفات افزود: اگر اسرائیل حقوق ملت فلسطین را به رسمیت بشناسد، ما از ملت فلسطین خواهیم خواست به وعده‌های خود جامه عمل بپوشاند. گفتنی است عرفات دیروز به مدت ۲ ساعت با خاویر پرز دوکویار دبیرکل سازمان ملل دیدار و گفت‌وگو کرد. در این ملاقات تشکیل یک کنفرانس بین‌المللی جهت حل بحران خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت.(۱۰)

اعتراض به بدحجابی و توضیحات مسئولین
سوم مرداد ۱۳۶۳ همزمان با سالروز شهادت امام صادق«ع»، امت شهیدپرور در سراسر کشور در حمایت و تثبیت حجاب اسلامی راهپیمایی کردند. در تهران نیر مردم خداجوی در تظاهرات گسترده‌ای در سطح شهر و در اجتماع میدان ولیعصر«عج» ایمان و اعتقاد راسخ خویش را بر ضرورت رعایت موازین و معیارهای اسلامی در حفظ حجاب به نمایش گذاشتند.
در پی شکایت مکرر امت حزب‌الله از عدم رعایت حجاب اسلامی و پوشش لباس‌های مغایر با شئونات اسلامی، دادستانی عمومی تهران نیز با انتشار اطلاعیه‌ای به کلیه مسئولان ادارات دولتی و خصوصی که در محیط کار تحت مسئولیت آنان پوشش اسلامی رعایت نمی‌شود شدیداً اخطار کرد که از ورود بانوانی که حجاب صحیح اسلامی را رعایت نمی‌کنند به این اماکن جلوگیری کنند، در غیر این صورت مسئولین این سازمان‌ها و نهادها خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت و با متخلفین نیز مطابق مقررات رفتار خواهد شد.(۱۱)

هشدار شدید ناطق نوری به بی‌حجابان
حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر وقت کشور نیز که برای شرکت در سمینار منطقه‌ای مبارزه با مواد مخدر به مشهد سفر کرده بود، در یک کنفرانس مطبوعاتی با اشاره به مسئله حجاب گفت: امت شهید پرور ما که در حال جنگ با استکبار جهانی است و برای استقرار اسلام و استحکام پایه‌های نظام اسلامی، شهید تقدیم می‌کنند، تحمل فساد را ندارند.
وی افزود: برای از بین بردن مسئله بی‌حجابی، قبل از هر چیز به کار فرهنگی نیاز داریم و دستگاه‌های ارشادی باید مراد از حجاب و فلسفه حجاب اسلامی را تبیین کنند و با کسانی که پوشش اسلامی را مراعات نمی‌کنند با استناد به قوانین برخورد می‌شود.(۱۲)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ روزنامه کیهان، ۴ تیر ۱۳۶۳، ص ۲۴٫
۲ـ روزنامه کیهان، ۵ تیر ۱۳۶۳، ص ۲٫
۳ـ روزنامه اطلاعات، ۶ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۶٫
۴ـ روزنامه اطلاعات، ۱۳ تیر ۱۳۶۳، ص ۳٫
۵ـ روزنامه کیهان ، ۱۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۲٫
۶ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۸ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۲٫
۷ـ روزنامه اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۵٫
۸ـ روزنامه اطلاعات، ۳ تیر ۱۳۶۳، ص ۱٫
۹ـ روزنامه اطلاعات، ۳ تیر ۱۳۶۳، صص ۲ و ۳٫
۱۰ـ روزنامه کیهان، ۲۰ تیر ۱۳۶۳، ص ۲۲٫
۱۱ـ روزنامه کیهان، ۴ مرداد ۱۳۶۳، ص ۲۲٫
۱۲ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴ مرداد ۱۳۶۳، ص ۱۰٫

19آگوست/18

خشونت و جنایات سازمان منافقین

سازمان مجاهدین خلق را می‌توان از جمله گروه‌هایی دانست که خشونت و ترور عنصر جدایی‌ناپذیر ایدئولوژی التقاطی آن را شکل می‌داد. این سازمان که از ابتدا مشی مسلحانه را پیشه خود ساخته بود، بعد از حمله چریک‌های فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، برای عقب نماندن از قافله حرکت‌های مسلحانه سعی کرد تا جان دوباره‌ای به حرکت‌های مسلحانه خود بدهد. آنها سعی داشتند از طریق دوره‌های آموزشی نظامی توسط سازمان‌هایی مثل آزادی‌بخش فلسطین در سوریه، لبنان و اردن علیه رژیم پهلوی اقدام کنند. از جمله اقدامات آنها می‌توان به ترور چند افسر نظامی آمریکایی و نیز چند کارمند شرکت راکول اینترنشنال(Rockwell International) اشاره کرد.
اعضای سازمان مجاهدین به شرکت‌های پپسی‌کولا، جنرال موتورز، شرکت نفتی شل پان امریکن نیز حمله کردند. از دیگر اقدامات این سازمان انجام یک عملیات هواپیماربایی در مسیر دوبی به تهران و انتقال هواپیما به عراق بود که می‌توان آن را اولین اقدام نظامی سازمان و شاید مشهورترین آن دانست. دیگر اقدام جدی سازمان تلاش برای برهم زدن جشن‌های ۲۵۰۰ ساله بود که به خاطر ناپختگی اعضا، یکی از آنان برای تهیه اسلحه با یکی از عناصر مخفی ساواک تماس گرفته بود و همین هم باعث دستگیری گسترده نیروهای سازمان در سال ۱۳۵۰ شد و ساواک بزرگ‌ترین ضربه را از این طریق به سازمان وارد کرد.
مشی مسلحانه در کنار گرایش‌های التقاطی سازمان باعث شد تا حرکت و ایدئولوژی سازمان مورد توجه و پذیرش حضرت امام قرار نگیرد. حضرت امام در برابر توصیه بسیاری از یاران خویش درباره حمایت از سازمان حاضر به پذیرش و حمایت از این سازمان نشد. ایشان در برابر حرکت‌های مسلحانه سازمان در پی ملاقات برخی از اعضا در نجف در سال ۴۹ گفته بودند، «شما نمی‌توانید قیام مسلحانه بکنید. بی‌خود خودتان را به باد ندهید.» در ارتباط با ایدئولوژی سازمان هم ایشان ضمن اشاره به یکی از آثار سازمان می‌گویند، «این کتاب به غیر از آن کلمه «به نام خدا»، بقیه‌اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی‌فهمید، این افکار التقاطی است. اینها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند. اینها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی می‌کنند.»
دامنه خشونت‌های سازمان گستره وسیعی را شامل می‌شد. می‌توان گفت موج نخست خشونت در سازمان با تصفیه اعضای مذهبی و بنیانگذاران نخستین سازمان شروع شد. مقاومت اعضایی چون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف در برابر تقی شهرام و بهرام آرام دو تن از اعضای مارکسیست سازمان باعث شد تا کار تصفیه آنها از سازمان شروع شود. به‌تدریج در سازمان نوعی دگردیسی در حال شکل‌گیری بود به این معنا که مارکسیسم علم مبارزه واقعی است.

سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق همچنان رویه مسلحانه خود را ادامه داد. بنیانگذاران سازمان متأثر از عقاید نهضت آزادی بر این باور بودند که می‌توان میان اسلام و علوم جدید تلفیق و پیوند ایجاد کرد. به نظر آنها این امکان می‌توانست میان اسلام و مارکسیسم اتفاق بیفتد. ترکیب عجیب و غریبی که آنها از این تلفیق به دنبالش بودند از همان ابتدا مشخص بود که ره به جایی نخواهد برد. ایدئولوژی سازمان لعابی از اسلام را به هسته مارکسیستی پوشانده بود. بررسی عمیق لایه‌های درونی و مرکزی عقاید آنها نشان می‌داد که سازمان بر پایه مفاهیم مارکسیستی در حال ارائه تفسیر از اسلام است.
با طرح حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی سازمان چندان روی خوشی به این نظم سیاسی نشان نداد. بعد از انقلاب آنها در مقابل جمهوری اسلامی از بدیل دیگری به نام جمهوری سوسیالیستی اسلامی سخن ‌گفتند. سازمان مجاهدین خلق هنگام برگزاری همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در فروردین ۱۳۵۸ به‌طور ضمنی با پرسش «جمهوری اسلامی، آری یا نه» مخالفت کرد. پس از آن نیز در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد. بعدها در انتخابات اولین دوره‌ ریاست ‌جمهوری مسعود رجوی خود را کاندیدای ریاست‌ جمهوری کرد، اما حضرت امام اعلام کردند کسانی که به همه‌پرسی رأی نداده‌اند، حق ندارند رئیس‌جمهور شوند.
رأی بالای مردمی و حمایت بیش از ۹۹ درصدی از جمهوری اسلامی دست سازمان را خالی گذاشت و به همین دلیل به دنبال سهم‌خواهی از انقلاب برآمد، زیرا خود را انقلابی اصیل می‌دانست. کمتر از دو هفته پس از انقلاب، مسعود رجوی در سخنرانی خود با اشاره به پیشتاز بودن سازمانش، ناراحتیش را از اینکه اشخاص دیگری در منصب رهبری قرار گرفته‌اند، اعلام کرد. وی در این سخنرانی به این مسئله اشاره ‌کرد که «منظورم از انقلابیون، انقلابیون پیشتاز است. به قول قرآن السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. ولیکن الان آنها أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نیستند. بلکه مُبْعَدُون هستند. یعنی به رهبری نزدیک نیستند، بلکه دورند.»
این اظهارنظر رجوی نشان می‌داد که سازمان، رهبری انقلاب را حق خود می‌دانست. سازمان به علت بدنه تشکیلاتی منسجم که آن را از احزاب مارکسیست به ارث برده بود، فکر می‌کرد بعد از انقلاب به پشتوانه همین تشکیلات و انسجام سازمانی خواهد توانست مدیریت کشور را برعهده بگیرد. موج خشونت سازمان بعد از انقلاب هم تداوم پیدا کرد.
به نظر می‌رسد اهداف سازمان را می‌توان جدا از مخالفت بنیادی با جمهوری اسلامی از چند جنبه دیگر نیز مورد توجه قرار داد. یکی از مهم‌ترین عوامل روی آوردن سازمان به خشونت بعد از پیروزی انقلاب را می‌توان ناشی از این ایده در سازمان دانست که معتقد بود از این طریق می‌توان کشور را ناامن کرد و حکومت را در برقراری امنیت ناتوان نشان داد. در واقع سازمان تصور می‌کرد که ترویج و گسترش ترور و وحشت می‌تواند به اعتبار نظام نوپا خدشه وارد کند و منجر به از دست رفتن پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی از آن شود. برای بسیاری از اعضای سازمان که دچار غرور کاذب و عشق به رهبری و قدرت بودند، پذیرش این مسئله که به علت عدم حمایت توده‌ای و نداشتن پایگاه اجتماعی نمی‌توانند به آمال و آرزوهای خود دست پیدا کنند، بسیار سخت بود.
عامل دیگر در خشونت سازمان ترسیم دوگانه‌ای بود که یکی به‌زعم آنها نماینده دو تفکر ارتجاع و خط سازش با امپریالیسم و دیگری نماینده انقلاب و پیشرفت بود. از نظر سازمان سمبل ارتجاع و سازش، نیروهای مذهبی به رهبری امام خمینی و نماینده انقلاب و پیشرفت، سازمان بود. به نظر سازمان تضاد و برخورد و تصادم بین این دو ناگزیر بود و سازمان از این طریق به اقدامات خود مشروعیت می‌داد. موسی خیابانی به عنوان یکی از اعضای اصلی سازمان که نقش زیادی در تشکیل خانه‌های تیمی و آموزش اعضای جوان با فعالیت مسلحانه داشت، در این مورد می‌گوید:
«در یک طرف این تضاد، عمدتاً ارتجاع قرار گرفته بود که در موضع حاکمیت قرار داشت و طرف دیگر آن نیز به‌طور عمده سازمان ما بود. این تضاد بین دو ماهیت متقابل بود. بین ارتجاع به نمایندگی امام خمینی و انقلاب و پیشرفت به نمایندگی سازمان. تضادی بین گذشته و آینده و بین کهنه و نو. این تضاد البته ماهیتاً متعارض و آشتی‌ناپذیر هم بود؛ یعنی بالاخره به تعارض و برخورد کشیده می‌شد.»
بدین ترتیب سازمان هدف خود را مبارزه مسلحانه تا نابودی این تضاد اعلام کرد.
فهرست اقدامات خشونت‌بار سازمان بسیار عریض و طویل است. اوج حرکت‌های تروریستی سازمان مربوط به سال‌های ۱۳۶۰ و ۶۱ است که بیش از ۹۰ درصد آنها در شهر تهران صورت گرفت. دامنه بسیاری از ترورهای سازمان از نوع کور بود. در این نوع از ترورها هر کسی که عکسی از امام و یا دیگر رهبران روحانی یا ظاهری شبیه پاسدارها داشت و یا لباس‌هایش شبیه تیپ‌های مذهبی و به اصطلاح هیئتی بود، آماج ترورهای سازمان قرار می‌گرفت. لیست ۱۷۰۰۰ نفری قربانیان ترور در سایت ‌هابیلیان نشان می‌دهد که سازمان مجاهدین یکی از هولناک‌ترین سازمان‌های تروریستی حتی در میان گروه‌های چپ است. سازمانی که در بین آمار ترورهای آن خیل زیادی از کودکان و زنان دیده می‌شوند.
ترور بسیاری از شخصیت‌ها و رجال انقلابی از دیگر اقدامات سازمان بود. حذف انقلابیون وفادار به نظام اسلامی و چهره‌های اصلی دستور کار سازمان در حذف نیروهای انقلابی قرار گرفت. به‌زعم سازمان می‌توان از این طریق مسیر انقلاب را به دلخواه خود تغییر داد و سکان آن را در اختیار گرفت.
در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ آیت‌الله بهشتی، رئیس وقت دیوان‌عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند. این حادثه شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری صورت گرفت. عامل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی از اعضای رده پائین سازمان بود.
همچنین در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور و محمدجواد باهنر نخست‌وزیر وقت به همراه گروهی از اعضای هیئت دولت در انفجار دفتر نخست‌وزیری به شهادت رسیدند. این واقعه درست دو ماه پس از ترور آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی در انفجار دفتر حزب روی داد. عامل بمب‌گذاری دفتر نخست‌وزیری یعنی مسعود کشمیری براساس شواهد به دنبال ترور حضرت امام نیز بود. مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده «آن شخص که با منافقین کار می‌کرد، یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در زمانی که رئیس‌جمهور، رئیس مجلس و نخست‌وزیر و وزرا خدمت حضرت امام آمدند [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند و گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند. گفتم نه ما اجازه نمی‌دهیم. کشمیری از ترس اینکه نکند مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست‌وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفت.»
محمد کچویی، آیت‌الله مدنی، سید عبدالکریم‌هاشمی نژاد، آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، آیت‌الله علی قدوسی، سیدحسن آیت، آیت‌اللّه عطاءاللّه اشرفی اصفهانی، آیت‌الله محمد صدوقی، اسدالله لاجوردی علی صیاد شیرازی از دیگر کسانی هستند که توسط سازمان منافقین به شهادت رسیدند.
اسناد جدید همچنین نشان‌دهنده نقش سازمان در ترور دانشمندان هسته‌ای است. بعد از اینکه در بیست و ¬سوم مردادماه ۱۳۸۱ (برابر با ۱۴/۸/۲۰۰۲) یکی از اعضای گروهک منافقین در مصاحبه مطبوعاتی خود در هتل «ویلارد» واشنگتن مدعی شد که جمهوری اسلامی ایران در تأسیسات نطنز و اراک فعالیت¬های پنهانی هسته¬ای دارد، سازمان از همه توان خود در جهت ممانعت از فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران استفاده کرد. دانشمندان هسته‌ای چون شهید مسعود علی‌محمدی در دی ماه ۱۳۸۸، مجید شهریاری در آذرماه ۸۹، شهید رضایی‌نژاد در مرداد ۱۳۹۰ و مصطفی احمدی روشن در ۲۱ دی ۱۳۹۰ هدف ترور دشمنان نظام قرار گرفتند. اسناد مختلف نشان می‌دهند که سازمان در این ترورها نقش داشته است.
سازمان در دوره جنگ
در سال ۱۳۶۵ سازمان دست به اقدام جنون‌آمیز دیگری زد که البته ریشه در موضع‌گیری‌های نخستین سازمان نسبت به جنگ تحمیلی داشت. در شرایطی که کشور با یک جنگ تحمیلی مواجه شده بود، چند ماه پس از جنگ، مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجه بی‏کفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. سازمان قصد داشت نشان دهد که علت شروع جنگ بی‌درایتی و بی‌توجهی به قوانین حاکم بر سیاست و روابط بین‌الملل است. رجوی در پیام خود اشاره ‌کرد که رهبران جمهوری اسلامی «در سر، خیال جهان‌گشایی را می‌پروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانه خود جرقه‌ آتش جنگ خانمان‌سوز را شعله‌ور کرده‌اند.» رجوی با این کار سعی میکرد نقش عراق و کشورهای غربی از جمله امریکا را در شروع جنگ کمرنگ جلوه دهد. گویی خودخواهی‌های صدام و چراغ سبز امریکا به این کشور برای حمله به ایران هیچ نقشی در شروع و تداوم جنگ نداشت.
پس از فرار بنی‌صدر و رجوی به پاریس، شورای ملی مقاومت با شرکت شماری از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در فرانسه تشکیل شد. طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنی‌صدر رئیس‌جمهور و رجوی نخست‌وزیر نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی معرفی شدند. با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی، شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطره‌ سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.
مسعود رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ به این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است، با امضای معاهده‌ای در پاریس با طارق عزیز به بغداد رفت. پس از ورود او، نیروهای سازمان در قرارگاه‌های تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شدند و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیات‌هایی را در جبهه‌های شمالی اجرا کردند. هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانیه‌ نشست ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ خود اعلام کرد:
«برای خنثی کردن توطئه‌های دشمن از یک‌ سو و پاسخ‌گویی به الزام‌های مرحله‌ جدید و تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل می‌شود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای ورود به خاک میهن می‌داند.»
نیروهای نظامی ‌سازمان پس از ورود رجوی به عراق، عملیات‌های مختلفی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیات‌ها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگان‌ها و پایگاه‌های پراکنده نیروهای نظامی ‌ایران وارد شد.
از جمله دیگر اقدامات سازمان می‌توان به اجرای عملیات‌های خرابکاری و ترور در داخل ایران، به‌ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران، جاسوسی از فعالیت‌های نظامی ایران، به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهه‌های نبرد، شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی، ارائه اطلاعات ارزشمندی درباره‌ تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمان‌های اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ اشاره کرد. سازمان در پایان سال۱۳۶۶ خوش‌خدمتی خویش به رژیم بعث را در قالب آمار به این شکل ارائه کرد: ۹۹ عملیات همراه با وارد کردن تلفات به ۹۳۰۰ تن از نیروهای ایرانی و به اسارت گرفتن ۸۶۰ نفر. گرچه شواهد و مستندات نظامی ایران تردیدهای جدی در صحت این آمار‌ها نشان می‌دهد.
عملیات مرصاد را می‌توان پایانی بر همکاری سازمان با رژیم بعث در مورد ایران دانست. خوش‌خیالی و خامی و برآوردهای نادرست و بی‌خبری از دنیای اطراف که یکی از مهم‌ترین خصلت‌های سازمان‌های بسته‌ای چون سازمان مجاهدین خلق است، باعث شد تا سازمان به‌رغم خشونت اولیه و پیشروی‌های اولیه با مقاومت مردم و نیروهای نظامی مواجه شود و رؤیای رسیدن به تهران را برای همیشه به تاریخ بسپارد. در این عملیات سازمان متحمل تلفات و خسارات فراوانی شد و بیش از ۴۳۸ تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه تجهیزات نظامی از قبیل خمپاره‏انداز، توپ ضدهوایی و سلاح انفرادی را از دست داد. علاوه بر این ده‏ها تانک، نفربر، خودرو و نیز صدها سلاح سبک به غنیمت نیروهای ایران درآمد. شمار کشته‌های سازمان مجاهدین در این عملیات بین ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۶ نفر ذکر شده است.
از این پس سازمان برای توجیه حضور خود در عراق چاره‌ای جز حمایت بی‌چون و چرا از صدام نداشت. دیگر جنگ ایران و عراق به پایان رسیده بود و صدام سودای جبران ناکامی خود در جنگ با ایران و اقناع افکارعمومی از طریق لشکرکشی به کویت را داشت. پس سازمان از رژیمی که فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت اجتماعی بود، هیچ چاره‌ای جز حمایت نداشت و حفظ صدام مساوی با حفظ موجودیت سازمان در عراق تلقی می‌شد.
چنین به نظر می‌رسید که قیام شیعیان و کردهای عراق بعد از شکست صدام در جنگ دوم خلیج فارس ـ حمله به کویت و اشغال این کشور و حمله نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا برای خارج کردن عراق از کویت ـ در فرصت مناسبی صورت گرفته است. از ۱۸ استان عراق ۱۴ استان از کنترل رژیم بعث عراق خارج شده بود و این بار سازمان نقش خود را در قیام مردم عراق در مقابل رژیم نامشروع بعثی با کنترل و سرکوب قیام شیعیان و کردها ایفا کرد. همکاری سازمان با رژیم بعث برای اعاده قدرت به صدام در این مورد نیز مملو از جنایات علیه بشریت و نسل‌کشی است.
جنایات داعش برای بسیاری از ایرانیان یادآور و تداعی‌کننده خشونت و ترور سازمان مجاهدین خلق است. سازمان‌ها و جریان‌هایی که خشونت و ترویج آن را مهم‌ترین ابزار در رسیدن به اهداف خویش می‌دانند. این خشونت امروز هم در درون سازمان وجود دارد. ترورهای انتحاری در سازمان، آتش‌‌سوزی اعضای سازمان در کشورهای اروپایی، حمله به مردم بی‌گناه، کشتار کودکان وغیرنظامیان، استفاده از قرص سیانور برای خودکشی، خودکشی جمعی در موقعی که امکان دستگیری وجود دارد، همه چهره‌ای خشن از سازمان را ترسیم می‌کند. شستوی مغزی در میان اعضای سازمان و قطع علقه‌های خانوادگی به بهانه حفظ پیوند‌ها و خواسته‌های سازمانی به‌قدری در سازمان رواج دارد که چهره‌ای به‌شدت غیر عاطفی و بی‌احساس از اعضای سازمان ایجاد کرده است. قبل از تعطیلی پادگان اشرف اعضای سازمان با پرتاب سنگ و نثار فحش‌های رکیک از طریق بلندگو از خانواده‌های خود که از ایران یا سایر نقاط جهان برای دیدار فرزندانشان به عراق می‌رفتند، استقبال می‌کردند.
امروزه سازمان تلاش می‌کند با خوش‌خدمتی به ایالات متحده امریکا و ارتجاع عرب به رهبری عربستان سعودی خود را به عنوان تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران نشان دهد. حال این سئوال به شکلی جدی مطرح است که سازمانی با این حجم از جنایت چطور می‌تواند خود را نماینده مردم معرفی کند؟ چطور سازمانی که جنایات او به جنایت داعش پهلو می‌زند خود را دوستدار واقعی مردم ایران معرفی کند؟ سازمانی که مشروعیت خود را از حضور اشخاص و مقاماتی از عربستان و ایالات متحده در جلسات آنها می‌گیرد چگونه می‌تواند خود را گروهی مستقل از کشورهای دیگر معرفی کند؟ سازمانی که حفظ موجودیت خود را از طریق جاسوسی و ارائه اطلاعات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دشمنان این مرز بوم تعریف کرده است، چگونه می‌تواند خود را تنها حامی منافع ملت ایران بداند؟
سازمان مجاهدین از زمانی که دچار چرخش ایدئولوژیک شد و بعد از انقلاب سلاح خود را بر زمین نگذاشت، جایگاهش را در بین مردم ایران برای همیشه از دست داد.

سوتیترها:
۱٫
با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق همچنان رویه مسلحانه خود را ادامه داد. بنیانگذاران سازمان متأثر از عقاید نهضت آزادی بر این باور بودند که می‌توان میان اسلام و علوم جدید تلفیق و پیوند ایجاد کرد. ایدئولوژی سازمان لعابی از اسلام را به هسته مارکسیستی پوشانده بود. بررسی عمیق لایه‌های درونی و مرکزی عقاید آنها نشان می‌داد که سازمان بر پایه مفاهیم مارکسیستی در حال ارائه تفسیر از اسلام است.

۲٫
جنایات داعش برای بسیاری از ایرانیان یادآور و تداعی‌کننده خشونت و ترور سازمان مجاهدین خلق است. سازمان‌ها و جریان‌هایی که خشونت و ترویج آن را مهم‌ترین ابزار در رسیدن به اهداف خویش می‌دانند. این خشونت امروز هم در درون سازمان وجود دارد. ترورهای انتحاری در سازمان، آتش‌‌سوزی اعضای سازمان در کشورهای اروپایی، حمله به مردم بی‌گناه، کشتار کودکان وغیرنظامیان، استفاده از قرص سیانور برای خودکشی، خودکشی جمعی در موقعی که امکان دستگیری وجود دارد، همه چهره‌ای خشن از سازمان را ترسیم می‌کند.

۳٫
سازمانی با این حجم از جنایت چطور می‌تواند خود را نماینده مردم معرفی کند؟ چطور سازمانی که جنایات او به جنایت داعش پهلو می‌زند خود را دوستدار واقعی مردم ایران معرفی کند؟ سازمانی که مشروعیت خود را از حضور اشخاص و مقاماتی از عربستان و ایالات متحده در جلسات آنها می‌گیرد چگونه می‌تواند خود را گروهی مستقل از کشورهای دیگر معرفی کند؟ سازمانی که حفظ موجودیت خود را از طریق جاسوسی و ارائه اطلاعات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دشمنان این مرز بوم تعریف کرده است، چگونه می‌تواند خود را تنها حامی منافع ملت ایران بداند؟

19آگوست/18

دود سیاه استبداد پهلوی در قلمرو فرهنگ

بررسی‌هایی درباره پروندۀ پلیدی‌های رژیم پهلوی در قلمرو مسائل فرهنگی

توضیحی بر این نوشتار(مقدمه): فرهنگ به معنای عام خود، روش فکر کردن، زیستن و ارتباط برقرار کردن است. به تعبیر دیگر ارزش‌ها، سنت‌ها شعائر و آداب در مقوله‌ فرهنگ قرار می‌گیرند و به‌مرور زمان از رویش، شکوفایی، غنای کمّی و کیفی و ترقی برخوردار می‌شوند. این سرمایه معنوی که تمامی مواریث فکری، علمی، ادبی و هنری را در بر می‌گیرد، تجلی خود را در سازندگی می‌یابد.(۱)
برخی، باورهای مذهبی و اعتقادات را یکی از شاخه‌های فرهنگ فرض می‌کنند ،ولی چنین تصوری درباره آیین اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع و مذهب اهل بیت(ع) کاملاً غلط و دور از واقعیت است، زیرا قرآن و عترت، خود مولد و سازنده فرهنگ هستند و اسلام معارف و مکارم و اندوخته‌های معنوی و معرفتی گرانسنگی را برای مسلمانان و جامعه بشری به ارمغان آورد.(۲) مسلمانان با تکیه بر این فرهنگ به تولیدات فکری، علمی و ذوقی روی آوردند و تمدنی پویا را سامان دادند و در انتقال این میراث گرانقدر به اروپا نقش مؤثری را ایفا کردند، به‌نحوی که متفکران غربی اعتراف کرده‌اند ریشه‌های فرهنگی غرب نه تنها از اسلام بهره‌ها برده‌اند، بلکه بنیادهای فکری و علمی بخش عظیمی از تمدن غرب را نیز مسلمانان پایه‌ریزی کردند.(۳)
متفکر شهید آیت‌الله مطهری بر این باور است که فرهنگ فراتر از علم است و مجموعه متنوعی از علوم عقلی و نقلی، فنون، صنایع، هنرها و ذوق‌های گوناگونی را که روح واحدی بر آن حاکم است و اختصاص به مردمی دارد که لیاقت، شایستگی‌ها و مشخصات آن را داشته باشد، در پیکری واحد و منسجم گرد هم می‌آورد و انگیزه حاکم بر فرهنگ، جهت و حرکت آن، آهنگ رشد و عناصر اصلی فرهنگ اصالت و هویت آن را به اثبات می‌رساند.(۴)
از دیدگاه امام خمینی(ره) فرهنگ اساس یک امت است و زیربنای استقلال راستین آن را تشکیل می‌دهد. هر ملتی محتاج فرهنگی اصیل مبتنی بر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی است. جامعه با چنین فرهنگی می‌تواند در عرصه‌های سیاسی اجتماعی حضور یابد و در مصاف با خصم حماسه‌آفرینی کند. بنابراین فرهنگ در رأس امور است و می‌تواند سرچشمه سعادت یا شقاوت جامعه‌ باشد.(۵)
اجانب در باره جوامع اسلامی مطالعه کرده‌ و متوجه شده‌اند که اگر فرهنگ مسلمانان، استقلال و هویت خود را حفظ کند از میان آنان شخصیت‌های مستقل، مقاوم و مبارز برمی‌خیزند و در این بستر جوانانی پرورش می‌یابند که اگر در رأس امور اداری، علمی و سیاسی قرار گیرند اجازه نمی‌دهند بیگانگان به نقشه‌های شوم خود برسند. از این جهت درصدد برآمدند سدهایی را که این هویت ارزشی را حفظ می‌کنند، بشکند و شایع کردند که اسلام مکتبی است مربوط به دعا و ذکر و ارتباط افراد با خالق و به امور اجتماعی و سیاسی کاری ندارد و اندیشه جدایی دین از سیاست را ترویج کردند. به علاوه افرادی را در رأس هرم قدرت کشورهای اسلامی قرار دادند که به تحقیر و تخریب این فرهنگ پویا و مولد پرداختند و فرهنگ آمیخته به ابتذال، فساد، فحشا را بر اقشار گوناگون تحمیل کردند و نوعی وابستگی فرهنگی را به وجود آوردند.
مقدمات این نیرنگ از زمان قاجاریه آغار شد و این دوران از تاریک‌ترین ادوار تاریخی در عرصه‌های علمی و فرهنگی به شمار می‌آید. اما رژیم پهلوی در این باره مرتکب خیانت‌ها و جنایاتی شد که به‌مراتب از آنچه در زمان قاجاریه رخ داد وخیم‌تر و بدتر بودند، زیرا کارگزاران این نظام استبدادی و طاغوتی، به پایه‌های فرهنگ دینی و بومی به شکلی جدی و برنامه‌ریزی شده حمله‌ور شدند؛ فرهنگ وارداتی را جایگزین فرهنگ اسلامی کردند و آن را در اغلب شئونات مردم ایران نفوذ دادند. این وضع وخیم در ایام متأخر رژیم پهلوی یعنی حدود سه دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی شکل خطرناک‌تری به خود گرفت تا آنکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) چون خورشیدی درخشان در مقابل این طوفان مهیب ایستاد و آن را کنار زد.(۶)
در نوشتار حاضر مروری خواهیم داشت بر کارنامه سیاه استبداد پهلوی دوم با تأکید بر مسائل فرهنگی.
دسیسه برای تأسیس سلسله‌ای ستمگر و خائن
یکی از مهم‌ترین رویدادها در تاریخ معاصر ایران که در اواخر حکمرانی قاجار اتفاق افتاد، خیزش مشروطه است. در این جنبش، مردمی که از فشار سیاسی و اختناق فرمانروایان قاجار به ستوه آمده بودند، با تأثیرپذیری از آموزه‌های اسلامی به سردمداری علمای بزرگ قیام کردند. این حرکت که صبغه‌ای دینی و خودجوش داشت در صدد بود به موازات کاستن از جفای حاکمان این سلسله، از نفوذ استعمارگران در فرهنگ و سرمایه‌های فکری و مادی این سرزمین جلوگیری کند. نهضت مشروطه گر چه در مجموع موجب بیداری و خودآگاهی عموم مردم گردید، سلطنت به مشروطه مبدل شد، مجلس شورای ملی شکل گرفت، قانون اساسی تدوین گردید و برخی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی صورت گرفت(۷)؛ اما با توجه به فضایی که بعد از انقلاب مشروطه پدید آمد، انتظار می‌رفت نظامی برخاسته از میان مردم روی کار بیاید؛ به فرهنگ بومی و شئونات مذهبی احترام بگذارد و برای استقلال واقعی و رشد و شکوفایی کشور گام‌های مهمی بردارد، ولی نه تنها این مهم تحقق نیافت، بلکه رژیمی روی کار آمد که در وابستگی به دولت‌های استکباری، زورگویی، خیانت و هجوم علیه ارزش‌های دینی و هویت اصیل اسلامی، نسبت به زمان قاجاریه اوضاع اسفبارتری داشت.(۸)
ژنرال آیرون ساید، فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران، بعد از بررسی‌های فراوان به کمک سیدضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه «رعد» و متمایل به بریتانیا، رضاخان را برای این منظور مناسب تشخیص داد. بعد از کوتادی سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی این جرثومه فساد، مقام و موقعیت خود را تثبیت کرد و سرانجام احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری او تن داد. دولت انگلستان با دخالت در انتخابات دوره پنجم شورای ملی و نفوذ دادن حامیان خود در این نهاد قانونی و مردمی، زمینه را برای تغییر سلطنت فراهم کرد و سرانجام به‌رغم مخالفت فقهای شیعه، مجلس، موضوع خلع قاجارها را به تصویب رساند و سلطنت را به رضاخان واگذار کرد تا پادشاهی در خاندان او موروثی شود.(۹)
خودکامه‌ای خلافکار در رأس امور ایران
دولت‌های سلطه‌گر کسی را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.(۱۰)
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند. فعالیت‌های حوزوی و تربیت طلاب فاضل دانشور و مهذب در اکثر نقاط کشور رونق خود را از دست داد و مدارس علوم دینی تخریب یا تعطیل شدند. علمای بزرگ و تأثیرگذار در سرنوشت سیاسی، فکری و فرهنگی کشور دستگیر و روانه زندان یا تبعیدگاه شدند و برخی هم به شهادت رسیدند. احکام و قوانین مبتنی بر شرع مقدس اجرا نمی‌شدند و به بهانه مبارزه با خرافات و جمودگرایی از برپایی شعائر، آیین‌ها، آداب و مراسم مذهبی ممانعت به عمل آمد. منکرات و امور خلاف موازین دینی رواج یافتند و فرقه‌های منحرف و جریان‌های انحرافی و دگراندیش مورد حمایت قرار گرفتند و تقویت شدند. قانون کشف حجاب، تعرض به زنان محجبه، ضرب و جرح بانوان متدین و مقید به سنت‌های اسلامی از اقدامات این دوره ننگین است.(۱۱)
امام خمینی فرموده‌اند: «رضاخان اصلاً سواد نداشت. در تاریخ نیز چنین بوده است. بسیاری از احکام خودسر و مسلط، از لیاقت و تدبیر ملت و علم و فضیلت بی‌بهره بوده‌اند.(۱۲) این کشف حجاب ننگین که عفت و درستی نسل جوان را به باد داد، از خیانت‌های بزرگ رضاخان به این کشور است.(۱۳) رضاخان به زور اجانب و برخلاف میل ملت، بر مردم ایران تحمیل شد و با روی کار آمدن وی سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد: لزوم عدالت، آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنان بر مقدرات مسلمین.(۱۴)
رضاخان در آغاز با چاپلوسی، اظهار دیانت، سینه‌زنی و به پا کردن روضه‌خوانی مردم را اغفال کرد. وقتی حکومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام کرد، به طوری که برگزاری مجالس روضه امکان نداشت.(۱۵) هرچیزی که برای اسلام مفیدتر بود به آن بیشتر حمله می‌شد. با عاشورا و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند، چون می‌دانستند پایگاهی است برای رسوایی حکومت‌های (ظلم و فاسد).(۱۶) رضاخان تمام این مخالفت‌ها را به اسم اصلاحات و ترقی انجام می‌داد.(۱۷)
مقام معظم رهبری نیز می‌فرمایند: «رضاخان، این مرد قلدر نادان و بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد. یکباره لباس این کشور را عوض کرد. بسیاری از سنت‌های مردم را تغییر داد. دین را ممنوع کرد. کارهایی را با قلدری انجام داد که محبوب سلطه‌گران غربی شد. دوران پهلوی، دوران خودفراموشی ملت و متروک ماندن عناصر خودی و عناصر فرهنگ ملی بود. آن‌چنان به خودی بی‌اعتنایی و آن را تحقیر کردند که کمتر کسی جرئت می‌کرد حتی گرایش فرهنگ خودی گرایش نشان دهد. هرچه از اول این دوران به سوی آخر پیش می‌رویم ابتذال آن بیشتر می‌شود. آن نسل پرورش یافته دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران غالباً نسل بی‌اعتقادی بود. البته بعدها وضع عوض و تفکرات صحیحی پیدا شدند. روشنفکران متدینی در دانشگاه‌ها رسوخ کردند و بر تحصیل‌کرده‌ها اثر گذاشتند.»(۱۸)
بدیهی است رژیمی که کارنامه سیاهی دارد و علیه ارزش‌ها، فرهنگ و شعائر مذهبی تهاجم گسترده‌ای را انجام می‌دهد، در جامعه اسلامی ایران هیچ‌ پایگاهی ندارد. استعمارگرانی که رضاخان را روی کار آورده بودند، وقتی دیدند که این مهره دیگر خاصیتی ندارد و نمی‌تواند مقاصد آنان را تأمین کند، زمینه‌های سقوط و فروپاشی حکومت او را فراهم کردند. نیروهای متفقین که در شهریور ۱۳۲۰ به سوی تهران حرکت کرده بودند، رضاشاه را وادار به استعفا و ترک کشور و به جزیره موریس در افریقا تبعید کردند و او در همان جا مرد. در آن شرایط ابرقدرت‌ها برای اجرای سیاست‌های خود کسی را مناسب‌تر از فرزند رضا شاه، یعنی محمدرضا پهلوی، ندیدند و او را به پادشاهی برگزیدند.(۱۹)
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»(۲۰)
دست‌نشانده بیگانگان
محمدرضا پهلوی با توافق انگلیس، آمریکا و شوروی سابق به سلطنت رسید. دوران حکومت وی با نظارت بیگانگان آغاز شد و مردم مسلمان ایران در سال‌های پادشاهی او رنج‌های زیادی را تحمل کردند. خود محمدرضا در یکی از کتاب‌هایش نوشته است که متفقین به ایران آمدند و صلاح دیدند که من پادشاه ایران باشم. او در واقع اعتراف می‌کند که اجانب او را به ملت مسلمان این سرزمین تحمیل کردند.(۲۱) تشکیلاتی که به بیگانگان وابسته است، برای تحکیم پایه‌های قدرت خود به جنایت و غارت اموال عمومی دست می‌زند. چنین روندی او را دچار هراس ‌کرد و مدام نگران بود که مبادا به دلیل خیانت‌ها و فسادهایی که مرتکب شده، مردم به پا خیزند، از این جهت به فشار، ارعاب و اختناق روی آورد و هر روز که ‌گذشت فشار سیاسی اجتماعی به اقشار گوناگون را افزایش ‌داد.
در پی این دیکتاتوری، نفرت و انزجار امت مسلمان از او و تشکیلات مخوف ساواک شدت پیدا کرد تا آنکه به رهبری امام خمینی علیه این نظام ظالمانه برپا خاستند. از آنجا که محمدرضا پهلوی بین مردم پایگاهی نداشت، نه کارگزاران و نیروهای امنیتی و ارتش او و نه حتی قدرت‌های بزرگ هم نتوانستند مانع از سقوط او شوند. نظام شاهنشاهی به دلیل تباهی‌ها و تمایل به ناروایی‌ها و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و جامعه مذهبی زمینه‌های اضمحلال خود را به وجود آورد و محورهای ذیل در فروپاشی آن دخالت داشتند:
۱- خوی فرعونی و طبع طغیان‌گری
با وجود اینکه محمدرضا پهلوی در برابر دولت‌های استکباری رفتاری ذلیلانه داشت، در مقابل جامعه‌ای که بر آن حکومت می‌کرد، سیاست‌های جابرانه و متکبرانه‌ای را اعمال می‌کرد. خوی بیمارگونه‌ای در او وجود داشت که به سبب آن صرفاً خود و اطرافیان متملّق خود را می‌دید و واقعیتی به نام ملت و جامعه‌ مسلمان را به حساب نمی‌آورد.
امام خمینی تصریح فرموده‌اند: «خودش را فرمانفرما و همه چیز ملت می‌دانست و برای دیگران ارزش قائل نبود. همین اسباب آن شد که به مردم خیانت کرد، زیرا در این خیال بود که کسی از او در برابر این همه خلاف بازخواست نمی‌کند. به نظرش نمی‌آمد که قدرت دیگری هم در برابر سرنیزه و مسلسل هست. این بیماری روحی اسباب این شد که او بر اساس همان زمینه‌ای که قدرتی غیر از خودش را نمی‌دید، مشغول به جنایات گردید. مادامی که حکومت، خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرما و شاهنشاه می‌دانست ملت با او نبود.(۲۲)کاری نکرده بود که اقشاری از مردم را راضی نگه دارد، جز رده‌های بالای ارتش و قوای انتظامی، باقی را دیگر به هیچ می‌گرفت. ارتش، مردم، مسجد، روحانیت، دانشگاه و بازار، هیچ‌یک را به حساب نمی‌آورد.(۲۳)
«اصولاً حکومت سلطنتی نه تنها مطابق موازین اسلامی نیست، بلکه ناقض احکام این آیین است. از اهداف مهم حماسه حسینی جلوگیری از برقراری نظام پادشاهی بود و چون آن حضرت نمی‌خواست زیر بار حکومت جابرانه‌ای برود که از دیانت و فضیلت فاصله گرفته است، به شهادت رسید. حضرت امام حسین(ع) فرمودند: رسول اکرم(ص) می‌فرمایند هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می‌شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت و خصومت در پیش می‌گیرد، ولی در مقابل چنین سلطان(جائری) با عمل و گفتار مخالفت نمی‌نماید، بر خداوند است که او را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند.(۲۴)در واقع چنین فرمانروایی شرک‌آمیز است و چون حاکمش طاغوت است، مسلمانان موظف‌اند آثار شرک را از جامعه دینی دور کنند اسلام از این رویه و شیوه کشورداری منزه است.(۲۵)
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند، ائمه هدی(ع) با آنان مبارزه کردند و در زندان آنان بودند. بعد از ائمه اطهار(ع) علمای بزرگ با پادشاهان و قدرت‌های جابر به ستیز برخاستند.(۲۷) سلاطین از اول خیانتکار بودند. ما با رژیم سلطنتی مخالفیم. اینها (پهلوی اول و دوم) از آغاز که روی کار آمدند، برخلاف قانون بودند. تا حالا هم هرچه کرده‌اند مغایر شرع مقدس، رضای خدا و رضای مردم عمل کرده‌اند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود.(۲۸) چنین شخصی که حکومتش مشروعیت نداشت، برنامه‌های ضداسلامی و معارض با فرهنگ و سنت‌های دینی را به اجرا گذاشت، آتشکده‌ها و دوگانه پرستی را تقویت کرد. تاریخ اسلام را عوض کرد و این خیانت‌ها بالاتر از کشتارهایی است که این رژیم به آن دست زد، زیرا تغییر تاریخ رسمی اسلام اهانت به حیثیت آیین محمدی و ملت مسلمان است.»(۲۹)
مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «در دوران رژیم منحوس پهلوی، خصمانه و با دلی پر از کینه داشتند با اسلام می‌جنگیدند تا آن را از صحنه‌ روزگار زایل کنند، چرا؟ چون اسلام با قدرت‌طلبی، سلطه‌گری، غارتگری، فساد، فحشاء و توطئه آنان علیه انسانیت مخالف بود. لازم می‌دانستند آزاد و بی‌مهار باشند و هر کاری که می‌خواهند بکنند، اما اسلام مانع بود و لازم می‌دانستند آن را از بین ببرند که انقلاب اسلامی مثل فجر نوری درخشید.»(۳۰)
۲- نفی باورهای بومی به منظور تأمین منافع اجانب
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد. ابرقدرت‌ها بدان جهت او را تأیید می‌کردند و مورد پشتیبانی قرار می‌دادند که رژیم شاهنشاهی تمام سرمایه‌های عمومی، انفال، ذخائر فکری و فرهنگی ملت را به ثمن بخس در اختیارشان قرار می‌داد و ایران را برای آنان به صورت طعمه‌ای آماده درآورده بود.
امام خمینی فرمودند: «سلطنت شاه برخلاف میل ملت و از ناحیه اجانب برای تأمین منافع آنان بر ما تحمیل شده است و به همین جهت تمام برنامه‌های آن برخلاف مصالح مردم انجام شده که نتایج زیانبار آن در همه زمینه‌ها مشهود است. وزیر خارجه انگلستان گفت ایشان دارد منافع ما را حفظ می‌کند. ما چطور او را حفظ نکنیم؟ ما می‌دانیم که شاه از طرف آمریکا و انگلستان ماموریت دارد ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند و اسلام را عقب بزند.»(۳۱)
آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در اواخر حکومت شاه می‌گوید: «ایران در ذهن شاه بخشی از فرهنگ و تمدن غرب به شمار می‌رفت. از نظر او، ذوق، ابتکار و استعداد ایرانیان در زیر پرده‌ای از سلطه اسلام رو به خاموشی گرایید. منظورش از تمدن بزرگ ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه علمی و آموزشی نبود، بلکه می‌خواست ایرانیان از شیوه زندگی سنتی اسلامی و پایبندی به آداب مذهبی زدوده شوند و به سوی تمدن اروپای غربی گام بردارند.»(۳۲)
محمدرضا پهلوی درباره اعمال نفوذ بیگانگان در مهم‌ترین رکن کشور یعنی مجلس شورای ملی سابق این‌گونه اعتراف کرده است: «بعد از رفتن پدرم، مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل، بخشی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر توسط سفارت روس انجام می‌گرفت. صبح مستشار دولت بریتانیا با یک فهرست انتخاباتی به سراغ عوامل ذی‌ربط می‌آمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با فهرست دیگری می‌آمد. در بیست سال از دوران سلطنتم با چنین مجالسی روبه‌رو بودم.»(۳۳)
او که خباثت و جنایت را از پدرش به ارث برده و خودش هم در خلاف و ترویج ناروایی پیشگام شده بود، ایران را در تمام عرصه‌ها به نام «تمدن بزرگ» عقب نگه داشت تا به ابرقدرت‌ها وابسته باشد. او در این راستا می‌خواست جلوه‌های اسلامی را به اسم اسلام محو کند، مفاخر این سرزمین را نابود سازد و به بهانه ملی‌گرایی و گرایش به ایران باستان و احیای نام و یاد پادشاهان قبل از اسلام، دوران پرافتخار ایران پس از گسترش اسلام در ایران را با آن کارنامه نورانی تحقیر کند و به سخره بگیرد و راه را برای غرب‌زدگی هموار کند.(۳۴)
۳- بذرهای ابتذال
از عوامل مهمی که موجب نفرت جامعه اسلامی ایران از خاندان پهلوی شد و نیروهای مؤمن و متدین را برای مبارزه با تشکیلات شاهنشاهی مصمم کرد، فحشا، فساد و رواج رذالت‌های اخلاقی در میان کارگزاران و وابستگان به دربار پهلوی بود. وقاحت این مسئله به قدری بود که حتی ابرقدرت‌ها هم بر مفاسد این رژیم صحه گذاشتند.(۳۵) یکی از نخست‌وزیران شاه گفته بود فساد در سطح بالای نظام سیاسی به‌قدری شیوع دارد که حتی از حریم حیا و شرم هم فراتر رفته است.(۳۶)
مدیریت جاسوسی و اداره تحقیقات سیاسی سفارت آمریکا در تهران گفته است: «خویشاوندان و مقربان شاه، دربار را به مرکز شهوترانی، تباهی، فساد و اعمال نفوذ تبدیل کرده‌اند. خواهر دوقلوی شاه به فساد شهرت دارد.»(۳۷)
تباهی دربار شاهنشاهی به‌حدی رسیده بود که اشرف(خواهر شاه) طی نامه‌ای به ارنست پرون (محرم اسرار شاه) نوشته بود: «برادرم دربار را به روسپی‌خانه تبدیل کرده است!»
در هنگام بازرسی از کاخ سعدآباد، در دفتر خصوصی محمدرضا پهلوی مدارکی از جمله تصاویر فراوانی از اعلیحضرت در حال انجام اعمال منافی عفت به دست آمد. تمام این عکس‌ها توقیف و به ستاد ارتش انتقال داده شد.(۳۸) از وقیح‌ترین مسایل دربار شاه که شخص پادشاه در آن مؤثر بود و قلم از بیانش شرم دارد، تشکیل باند همجنس‌خواهی بود. آوازه این خباثت به گوش درباریان او هم رسیده بود.(۳۹)
تفریح شاه و اسدالله علم شکار دختران اعم از ایرانی و اروپایی بود. این وظیفه جناب علم بود تا در مقام ریاست دربار برای گردش روزانه شاه، وسایل لازم را در حد رئیس روسپی‌خانه فراهم کند و در این باره البته از هیچ‌گونه کوششی فروگذار نمی‌کرد. او از این‌که برنامه‌های گسترده خود برای گذرانیدن وقت و بی‌وقت با دختران متعدد را بیان کند، هیچ شرمی نداشت. قرائن بسیار حاکی از آنند که هر جا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف برده‌اند» را به کار برده، کنایه از ین مفاسد و رذالت‌هاست.(۴۰)
وقتی شاه در شهوترانی افراط می‌کند، رئیس دربار توصیه می‌کند که این شیوه برای سلامتی او خوب نیست. در حالی که در عرف بین‌الملل رابطه یک سیاستمدار با روسپی‌ها سر و صدا ایجاد می‌کند، اسدالله علم با نهایت بی‌شرمی در یادداشت‌ها و خاطرات خود جزئیات اعمال منافی عفت شاه را گزارش می‌کند. وقتی میان محمدرضا پهلوی و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن سرزمین می‌رفت، گفته شد که این کار او نوعی دیوانگی است. شاه گفت ما هم که این همه جنس مخالف عوض می‌کنیم آیا خودش نوعی جنون نیست؟(۴۱)
سقوط شاه در باتلاق فساد و مرداب فحشا نه تنها خاندان سلطنتی را گرفتار کرد، بلکه این رذالت‌ها در تمای ادارات، نهادها و سازمان‌ها همچون عفونتی فراگیر نفوذ کرد و جای سالمی را برجای نگذاشت. در حالی که انسان‌های شریف، لایق، شایسته پاک و خوشخو‌ در زندان‌های مخوف ساواک تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته بودند، افراد فاسد، عیاش، غارتگر و نالایق در پست‌های حساس قرار گرفته و زمام امور جامعه‌ای مسلمان را در اختیار داشتند. در ایام نخست‌وزیری هویدا زنی فاسد و بهایی در رأس وزارت آموزش و پرورش قرار گرفته بود که هنگام وزارتش جنایت‌های زیادی صورت گرفت. تعلیم و تربیت نسل جوان با رذالت‌های اخلاقی توأم شده بود. اردوهای دانش‌آموزی مختلط و فجایع ننگین و شرم‌آور ناشی از آن در کارنامه سیاه این زن درج شده بود. مراکز فساد و فحشا، کاباره‌ها، کازینوها، میکده‌ها و دیگر کانون‌های گناه و خلاف چون تعفّنی که جان‌ها و دل‌ها را آلوده می‌کند، در مهم‌ترین کانون‌های شهری آزادانه مشغول فعالیت بودند و تعداد آنها از مساجد، اماکن و محافل مذهبی، کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی تربیتی افزون‌تر بود. رسانه‌ها و مطبوعات به آتش ملتهب فساد، فحشا و بی‌بندوباری دامن می‌زدند و با شیوه‌های گوناگون هنری و تبلیغی جوانان را به دور باطل ابتذال و لجن‌زارهای تباهی سوق می‌دادند و آنان را از دیانت و فضیلت بیگانه می‌کردند. رسوبات مفاسد فطرت‌ها را گرفتار و بیمار کرده بود. فضای تبلیغاتی آن‌چنان مسموم بود که اقشاری از نسل جوان تقید به فرائض دینی و موازین شرعی را برای خود ننگ و نشانه‌ای از ارتجاع و عقب‌افتادگی می‌پنداشتند. این برنامه‌های مبتذل به نام ترقی و توسعه فرهنگی صورت می‌گرفتند.(۴۲)
رواج فساد در حکومت پهلوی در کاهش و از میان رفتن اعتبار آن نزد مردم نقش مؤئری داشت. غرور شاه و خودبرتربینی او باعث شد متوجه نشود مفاسد اخلاقی آن هم در سطح بالای نظام سیاسی به لحاظ انعکاس منفی آن در میان اقشار مردم برای رژیم پهلوی مضر است و اگر ریشه‌کن نشود، بساط قدرتش را بر خواهد چید.
شاه نه تنها در این راستا اقدامی به عمل نیاورد، بلکه در هنگامه‌ای که انقلاب اسلامی اوج گرفته بود و روزبه‌روز از اقتداری افزون تر برخوردار می‌شد، فردی فاسد را به عنوان رئیس دولت خویش معرفی کرد که نه تنها وارث بی‌اعتباری و بحران مشروعیت حکومت پهلوی نزد مردم بود، بلکه به عنوان رئیس مجلس سنا از سال ۱۳۴۲ شمسی و مقاماتی چون ریاست بنیاد پهلوی مظهر فساد در دربار به شمار می‌آمد و نقش او در نزدیک بودن به شاه و شرکت در مفاسد و ابتذال‌های دربار بسیار پررنگ بود.(۴۳)
سولیوان سفیر آمریکا در ایران می‌نویسد: «از نظر علما، روحانیون و افراد مبارز، انتصاب شریف امامی به دلیل اتهام به فساد در مقام ریاست طولانی بر بنیاد پهلوی، بدترین انتخاب از جانب شاه بود. به علاوه او به عنوان مهره‌ای انگلیسی ریاست فراماسونرهای ایران را عهده‌دار بود. شریف امامی با این سابقه مخدوش وقتی ناکامی خود را در برخورد با نیروهای انقلابی دید، دست به حکومت نظامی زد و سرکوب و کشتار بی‌سابقه‌ای را در جمعه ۱۷ شهریور مرتکب شد.»(۴۴)
۴- تخفیف اسلام و تشیع و تقویت مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف
محمدرضا پهلوی معارف اسلامی را به‌شدت تحقیر و تحفیف و مردم را نسبت به علمایی که مروج فضایل و مکارم بودند و نیز مؤمنان مقید به تعالیم اسلام و تشیع، بدبین می‌کرد. اگرچه او برای کشف حجاب و هتک عفاف بانوان از سر نیزه و ژاندارم‌ها کمک نگرفت، ولی از طریق تبلیغات وسیع، دامنه‌دار و سازمان‌یافته، این موضوع را اشاعه داد که پوشش زنان نشانه عقب‌ماندگی و کندی حرکات فردی جلوه می‌کرد و نیز عامل عقب افتادن جامعه و کشور است. پدیده چادر و پوشش کامل و رعایت آن توسط دانشجویان، دربار شاهنشاهی را دچار هراس کرده بود. اسدالله علم در بازگشت از شیراز به شاه می‌گوید: «دیروز در دانشگاه پهلوی عده‌ای دختر چادری را دیدم که مرا شگفت‌زده کرد. آن وقت‌ها که رئیس دانشگاه پهلوی شیراز بودم، دانشجویان چادری را مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌دادیم. به همین دلیل کمتر کسی راضی می‌شد حجاب را رعایت کند، زیرا دانشجویان دختر، آن را نوعی تحقیر برای خود تلقی می‌کردند.»
گسترش حجاب در مراکز آموزشی، شاه را مشوش می‌کند. علم می‌نویسد: «شاه فرمودند پریروز که به جنوب شهر، به محل فروشگاه‌های زنجیره‌‌ای رفته بودم، هزاران زن چادری را دیدم و این وضع، مرا ناراحت کرد.»(۴۵)
امام خمینی فرموده‌اند: «هدف اصلی دولت‌های استعمارگر محو قرآن، اسلام و علمای اسلام است و برای وصول به اهداف خود نغمه‌ای را به وسیله عمال خبیث خود آغاز کرده‌اند، چنان که نغمه سپاه دین را از حلقوم کثیف یکی از عمال و سرسپرده خود آغاز کرده‌اند؛ آن هم در شرایطی که دستگاه جبار هر روز ضربه‌های پیگیری به پیکر اسلام وارد می‌کند و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون ایران باز گذاشته است و بسیاری از علمای اعلام و خطبای عظام و ملت شریف ایران در زندان و تبعید به سر می‌برند و جوانان غیور تیرباران می‌شوند. اگر خدای نخواسته ایادی اجانب در این مقصد شوم و کمرشکن (سپاه دین) توفیق پیدا کنند، اولاً علمای اعلام، وعاظ و مرّوجین اسلام را کنار می‌زنند و ثانیاً اسلام و احکام اسلامی را نابود می‌نمایند.»(۴۶)
و نیز: «آزادی را در این می‌دیدند که زن‌ها با مردها در دریا شنا کنند و در مراکز فحشا با هم مجتمع باشند. اینها تربیت‌های اسلامی را از بین بردند. در زمان این پسر (محمدرضا پهلوی) شاید بیشتر معنویات از بین رفت. نگذاشتند مردم رشد فکری کنند. نگذاشتند فرهنگ ترقی کند.(۴۷) و رژیم خائن (پهلوی) جدیت کرد با همه جهات و همه قدرت، با تزکیه مبارزه کند و نگذارد جوان‌های ما صحیح بار آیند.(۴۸) آتشکده‌ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها که خیانت به اسلام و رسول اکرم«ص» است. این خبیث(محمدرضا شاه پهلوی) می‌خواست اسلام را از بین ببرد، اینها می‌خواستند ورق را برگردانند به همان زمان قبل از نبی اکرم«ص». زمان سلاطین گبر متعدی و آدمکش قهار. همه چیزشان شاهان باستان بوده است به نام پان ایرانیسم و شئون ایرانیت.»(۴۹)
رژیم مستبد پهلوی با احیای مذاهب منسوخ و فرقه‌های منحرف در قالب برگزاری جشن‌های مذهبی اقوام قبل از اسلام در کاخ سلطنتی و واگذاری مدیریت این برنامه‌های مستهجن به شهبانو با آن فسادهای آشکار و شراب‌های سفارشی وارداتی از فرانسه، آن هم در نیمه ماه مبارک رمضان می‌خواست بر پیکر اسلام و تشیع ضربه وارد کند. با توصیه شاه، رزمندگان حماسه‌آفرین صدر اسلام و فتوحات رهایی‌بخش آنان، در حد افراد طاغی و متجاوز تلقی و یا به دیو و دد تشبیه می‌شدند. بنا به اعتراف عمال رژیم پهلوی و اربابان خارجی آنها احیای نام پادشاهان سفاک قبل از اسلام، باستان‌گرایی، برگزاری جشن‌های دوهزار و پانصدساله در کنار قبر کوروش هخامنشی و سرانجام تبدیل تاریخ هجری به شاهنشاهی هدفی جز اسلام‌زدایی از جامعه ایرانی را تعقیب نمی‌کرد. انتخاب امثال عبدالکریم ایادی بهایی به عنوان پزشک ویژه دربار و انتصاب یک نفر یهودی صهیونیست در رأس سازمان رادیو و تلویزیون انگیزه‌ای جز این هدف شوم را در برنداشت.(۵۰)
در این دوران به دلیل مساعد گردیدن شرایط حضور پیروان فرقه‌ ضاله بهائیت در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی و اداری شاهد حضور گسترده‌ آنان در مناصب کلیدی و حساس رژیم پهلوی دوم هستیم. عناصری چون امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر در دورانی طولانی)، دکتر شاهقلی (وزیر بهداری)، هژبر یزدانی (سرمایه‌دار مورد حمایت رژیم)، حبیب‌الله ثابت پاسال (رئیس رادیو و تلویزیون)، پرویز ثابتی (معاون ساواک مخوف)، هوشنگ نهاوندی (رئیس دفتر فرح) و سپهبد اسدالله صنیعی، از جمله آنها هستند.(۵۱)
به‌رغم انزجار مسلمانان جهان و به‌خصوص امت مسلمان ایران از رژیم اشغالگر قدس و غاصبان سرزمین فلسطین و بیت‌المقدس، نظام شاهنشاهی پهلوی با این دولت جنایتکار و تروریست روابط حسنه‌ای برقرار کرده بود. رژیم ظالم، سفاک و خونریز اسرائیل غاصب بر تمام شئونات فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران سلطه پیدا کرده و ایران به صورت پایگاه نظامی این دولت خونخوار و وحشی درآمده بود. صهیونیست‌ها برای سرکوب حرکت‌های انقلابی و خیزش‌های اسلامی و شناسایی نیروهای مؤمن و مبارز با ساواک و نیروهای امنیتی ایران همکاری اطلاعاتی و عملیاتی داشتند و ساواکی‌ها را برای آشنایی با فنون مدرن شکنجه، آموزش می‌دادند.(۵۲)
روی کار آمدن مجدد محمد ساعد مراغه‌ای در مهر ۱۳۲۷ شمسی، با اعلام موجودیت دولت متجاوز و غاصب صهیونیستی در سرزمین غصب شده فلسطین همزمان بود. به همین مناسبت به دعوت آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از مردم مظلوم فلسطین برپا شد و متجاوز از پنج هزار نفر نیروی ایثارگر و فداکار برای اعزام به آن سرزمین و مقابله با غاصبان قدس شریف ثبت‌نام کردند. ولی در اوج التهابات منطقه‌ای و اعتراضات داخلی ناشی از این اشغالگری که با توطئه دولت انگلستان صورت گرفت، محمد ساعد مراغه‌ای با دریافت چهارصد هزار دلار رشوه، ضمن تعویض وزیر خارجه کابینه خود با موافقت شاه، در دی ۱۳۲۸ شمسی این دولت غاصب را به رسمیت شناخت.(۵۳)
اسدالله علم در یادداشت‌های خود بر این موضوع تصریح دارد که باید از صهیونیست‌ها برای پیشبرد امور استفاده کنیم و در جایی می‌گوید: «بودجه مرکز پژوهش‌های تبلیغاتی در آمریکا را که با اسرائیلی‌ها عمل می‌کنیم، تنظیم کردم. شاه، بودجه مرکز تبلیغات سری‌ای را که با اسرائیلی‌ها داریم، تصویب فرمودند.»
سفیر اسرائیل از علم دعوت می‌کند که به سرزمینی که آنان غصب کرده‌ و در آن دولت تشکیل داده‌اند سفر کند، اما او از این اقدام علنی در هراس است. سفیر می‌گوید: «مگر نخست‌وزیر ما به ایران نمی‌آید؟ تو را هم طوری می‌بریم که کسی نفهمد.»
از آنجا که موضع‌گیری‌های رژیم پهلوی درباره اسرائیل غاصب و فلسطین، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و خاورمیانه را ناراحت کرده بود، شاه در مصاحبه با روزنامه عکاظ چاپ عربستان، از شیعه به عنوان مسئله‌ای سیاسی یاد می‌کند. علم به او می‌گوید شما شاه کشوری هستید که اکثریت آن شیعه‌اند و شاه راضی می‌شود که این عبارت را بردارد، اما از اینکه بر شیعه به عنوان مذهبی از مذاهب اسلامی تأکید کند خودداری می‌ورزد. به اذعان اسدالله علم موشه‌دایان دوست بیست ساله شاه بود و اعتماد دربار پهلوی به رژیم اشغالگر قدس شریف هر روز تقویت می‌شد.(۵۴)
سرانجام سقوط ذلت‌بار
با عزل رضاشاه از قدرت، فرزند جوانش محمدرضا که آگاهی، توانایی و تجربه کافی برای اداره یک کشوری بزرگ را نداشت، بر اثر نیرنگ نخست‌وزیر رضاخان در واپسین روزهای سلطنت رضاشاه و بسترسازی متفقین، به سلطنت رسید، بعد از خروج نیروهای اشغالگر بیگانه از ایران، دولت‌هائی بی‌ثبات یکی پس از دیگری روی کار آمدند.
در سال ۱۳۲۸شمسی نماینده دولت انگلستان، نوبل گس(Sir Neville Archibald Gass ) بعد ار مذاکراتی با عباسعلی گلشائیان موفق شد قرارداد الحاقی سال ۱۳۱۲ شمسی را که در زمان رضاشاه منعقد و به قرارداد گس گلشائیان معروف شده بود، امضا کند، اما نمایندگان مجلس از تصویب آن خودداری کردند و سرانجام قانون ملی شدن صنعت نفت در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
در نهضت ملی شدن نفت آیت‌الله کاشانی(متوفی ۱۳۴۰ ش) نقش مؤثری داشت. در سی‌ام تیر ۱۳۳۱ شمسی قیام با شکوهی به رهبری ایشان برای مقابله با دولت قوام‌السلطنه صورت گرفت و دکتر محمد مصدق که استعفا داده بود دوباره روی کار آمد. ضعف ساختاری و بی‌کفایتی برخی از اعضای کابینه، رقابت‌ها و قدرت‌طلبی‌ها و ایجاد شکاف بین آیت‌الله کاشانی و دولت مصدق که با دسیسه‌ کانون‌های توطئه بیگانگان و عوامل داخلی شکل گرفت، مانع از آن گردید تا مردم و رهبران نهضت برای قطع دست استکبار با یکدیگر متحد شوند. در این حال ایالات متحده آمریکا و انگلستان بعد از مشاوره با یکدیگر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی را به فرماندهی فضل‌الله زاهدی برنامه‌ریزی کردند که به پیروزی رسید و زاهدی نخست‌وزیر شد و محمدرضا پهلوی که از ایران گریخته بود به کشور بازگشت.
بعد از این واقعه شوم آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد. با رحلت آیت‌الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان در سال ۱۳۴۰ ش. شاه تصور کرد جانشین جدیدی برای امر مرجعیت وجود ندارد و لذا فرصت را برای مبارزه با موازین اسلامی و اصلاحات مورد نظر استکبار مناسب دید.
در تیر ۱۳۴۱ شمسی شاه با برکناری علی امینی، اسدالله علم را به نخست‌وزیری منصوب کرد. علم تصمیم گرفت لایحه اصلاح قانون انتخابات ایالتی و ولایتی را در غیاب مجلس شورای ملی که دوران فترت را می‌گذرانید، به تصویب هیئت دولت برساند و در آن شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید را حذف کرد، اما با مبارزات پیگیر امام خمینی و علمای طراز اول قم و حمایت مردم، وادار به عقب‌نشینی و اعلام الغای تصویب‌نامه مذکور شد.
این حرکت هماهنگ بین مردم و علما اولین پیروزی سیاسی ملت ایران به رهبری امام خمینی بود، در گام بعدی شاه خواست اصول ششگانه انقلاب سفید را به رفراندوم بگذارد. این حرکت نیز اعتراض علما و در رأس آنها امام خمینی را برانگیخت و پیرو دستگیری ایشان توسط عوامل رژیم پهلوی، قیام فراگیر پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ ش. که می‌توان آن را صبح صادق انقلاب اسلامی نامید، رقم خورد. پیرو مخالفت شدید امام با لایحه کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی که اسارت و حقارت را برای جامعه ایرانی به همراه داشت و به فرمایش امام عزت و عظمت ایران را از بین می‌برد، ایشان را در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ ش. دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.
در مهر سال بعد امام به نجف اشرف تبعید شدند و در این دوران با مواضعی هوشمندانه و شجاعانه رهبری مبارزات مردم ایران علیه استبداد و نفوذ استکبار به عهده گرفتند. تا آنکه در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ش. اعتراض‌ها گسترش یافتند و به راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات وسیعی مبدل شدند و سرانجام رژیم سلطنتی که ایران را تا مرز یک کشور تحت سلطه آمریکا پیش برده بود، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شمسی سقوط کرد. پیروزی انقلاب اسلامی رویداد بزرگی بود که حیرت جهانیان را برانگیخت.(۵۵)

پانوشت‌ها:
۱٫ فرهنگ و شبه فرهنگ، محمدعلی اسلامی، ص ۲۴ و ۲۵٫
۲٫ یادداشت‌های استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، ج ۶، ص۴۰۵ .
۳٫ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، از نگارنده، ص ۲۵-۲۶٫
۴٫ یادداشت‌های شهید مطهری، ج ۶، ص ۴۰۸٫
۵٫ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص ۴۵۹ و ج ۲۲، ص ۱۱۲ و ۱۲۰٫
۶٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی (برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، ص ۱۰۱- ۱۰۵٫
۷٫ از عدالت‌خانه تا مشروطه غربی، جواد سلیمانی، ص ۱۱-۱۲٫
۸٫ تاریخ معاصر ایران، گروهی از مؤلفان، ص ۴۴-۴۶ و نیز ص ۷۶- ۷۷٫
۹٫ ایران در دوران معاصر، نصرالله صالحی و دیگران، ص ۱۵۸- ۱۵۹٫
۱۰٫ ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار، سیروس غنی، ص ۲۷۶ و ۳۰۱٫
۱۱٫ علما و رژیم رضاخان، ص ۵۷ -۷۴ -۱۲۸ و۱۵۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، ص ۲۸-۳۵ .
۱۲٫ کشف اسرار، امام خمینی، ص ۲۱۴٫
۱۳٫ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۶۸٫
۱۴٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۰۹ – ۲۱۰٫
۱۵٫ روزنامه اطلاعات، ۲۷/۲/۱۳۵۸٫
۱۶٫ روزنامه کیهان، ۵ آبان ۱۳۶۰٫
۱۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۲۹٫
۱۸٫ فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص ۱۰۴ و ۱۱۱٫
۱۹٫ تاریخ ایران و جهان، سیروس غفاریان، ص ۱۹۳٫
۲۰٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۱۴٫
۲۱٫ از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، محمدعلی سفری، ص ۷۵ – ۷۶؛ تاریخ ایران و جهان، غلامعلی حداد عادل و دیگران، ص ۱۹۵٫
۲۲٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۲۹۲ – ۲۹۳٫
۲۳٫ همان، ص ۳۰۰٫
۲۴٫ مقتل خوارزمی، ج اول، ص ۲۳۴، انساب الاشراف بلاذری، ج ۳، ص ۱۷۱٫
۲۵٫ ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۱۲، ۳۹ و ۵۵٫
۲۶٫ قسمتی از آیه دوم سوره فرقان.
۲۷٫ آوای انقلاب (برگزیده‌ای از سخنان امام خمینی)، ص ۸۵٫
۲۸٫ ندای حق، ص ۳۷۷ و نیز روزنامه جمهوری اسلامی ۲۵ مرداد ۱۳۶۰٫
۲۹٫ مأخوذ از ندای حق، ص ۳۴۷٫
۳۰٫ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۹۳ – ۹۴٫
۳۱٫ ندای حق، ص ۲۷۲ و ۳۵۸٫
۳۲٫ غرور و سقوط، آنتونی پارسونز، ترجمه پاشا شریفی، ص ۳۵٫
۳۳٫ انقلاب سفید، محمدرضای معدوم، ص ۱۰۵٫
۳۴٫ مأخوذ از کتاب در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۸۰٫
۳۵٫ فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، ص ۱۵ – ۱۷٫
۳۶٫ خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ص ۲۲۲٫
۳۷٫ اسناد لانه جاسوسی، ج ۷، ص ۲۲ و ۴۷٫
۳۸٫ گذشته چراغ راه آینده است، ص ۶۷۸٫
۳۹٫ اهرم‌ها، فخر روحانی، ص ۳۴۶٫
۴۰٫ مقالات تاریخی، جعفریان، ج ۱۷، ص ۲۸۷٫
۴۱٫ یادداشت‌های علم، ج ۶، ص ۲۶۱، ۵۱۷، ۴۵۳، ۵۳۱٫
۴۲٫ تکرار تاریخ، هاشم‌زاده هریسی، ص ۱۲ – ۱۵٫
۴۳٫ بر بال بحران، علی امینی، ص ۵۳۷٫
۴۴٫ ویلیام سولیوان و سر آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص ۱۵۲، آخرین روزهای دربار شاه، محمدرضا علم و دیگران، ص ۵۹ – ۶۰٫
۴۵٫ مقالات تاریخی، ج ۱۷، ص ۳۸۴، یادداشت‌های علم، ج ۱، ص ۶۴ و ۴۵۰٫
۴۶٫ خمینی و جنبش، ص ۶۳، در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۴۶٫
۴۷٫ در جستجوی راه از کلام امام، ج ۱۶، ص ۴۶۸ – ۴۶۹٫
۴۸٫ همان مأخذ، ص ۴۷۱٫
۴۹٫ ندای حق، ص ۳۲۶٫
۵۰٫ غرور و سقوط، ص ۳۱؛ اهرم‌ها، ج اول، ص ۸۱٫
۵۱٫ بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانی، ص ۲۳۷ – ۲۴۶٫
۵۲٫ سیمای قدس مصلای پیامبران، از نگارنده، ص ۲۲۶ – ۲۳۷، فلسطین از دیدگاه امام خمینی (تبیان، دفتر چهارم)، ص ۳۱، صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۵۷٫
۵۳٫ ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سیدجلال الدین مدنی، ص ۲۴، ایران و مسئله فلسطین بر اساس اسناد وزارت امور خارجه، ص ۱۲۷ – ۱۲۹، تاریخ معاصر ایران، ولایتی و دیگران، ص ۸۹٫
۵۴٫ یادداشت‌های علم، ج ۶ ، ص ۳۹، ۵۹، ۸۲، ۱۲۱، ۵۱۷٫
۵۵٫ تاریخ معاصر ایران، ص ۸۸، ۹۱، ۹۴، ۹۸، ۱۰۷، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۳۹۳، نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۱۴۹ – ۱۵۰، زندگینامه سیاسی امام خمینی، رجبی، ص ۲۶۳، سپیده‌ای که از افق ایمان بردمید، ص ۴۵ – ۴۶٫

سوتیترها:
۱٫
دولت‌های سلطه‌گر کسی(رضاخان) را در رأس نطام سیاسی ایران قرار دادند که به قول خودشان کم‌سواد بود و به مجلس شورای ملی به دیده تحقیر می‌نگریست. در خلق و خوی او نقایصی وجود داشتند که به‌تدریج به آفت‌های مهلکی تبدیل شدند. او به هیچ وجه در فکر ترقی علمی و فرهنگی کشور نبود، بلکه تنها اطاعت بی چون و چرای افراد برایش اهمیت داشت. لذا هر سال که از سلطنت او می‌گذشت، دیکتاتوری و اختناق شدت بیشتری پیدا می‌کرد.

۲٫
امام خمینی می‌فرمایند: «آن وقتی که بنا شد رضاخان از ایران برود، دولت انگلستان اعلام کرد ما او را آوردیم و بعد از آنکه به ما خیانت کرد، او را بردیم. وقتی رضاخان می‌خواست برود، در آن وقتی که به دلیل هجوم متفقین همه چیز در معرض خطر بود، مردم شادی می‌کردند. من به این پسر نادانش گفتم کاری نکن که وقتی تو هم رفتی مردم شادی کنند و شنیدید و دیدید که برای رفتن او شادی مردم بیشتر هم بود و حق هم همین بود.»

۳٫
رضاخان با نابود کردن قوانین و موازین شرعی حاکم بر نظام قضایی و حقوقی ایران، حقوقدانانی را که غالباً در غرب تحصیل کرده بودند به جای علما و روحانیان گمارد. در نظام تعلیم و تربیت، دگرگونی‌هایی را به وجود آمد که نتیجه‌اش روحیه ملی‌گرایی افراطی، باستان‌گرایی، تجددطلبی، شاه‌دوستی و ادغام با فرهنگ بیگانه بود. به‌علاوه از روحانیون فاضل و فرزانه و خودساخته، در امور فرهنگی و آموزشی سلب نفوذ گردید. مدارس مختلط پسر و دختر تأسیس شدند و همزمان با توسعه کمّی مدارس دولتی، مدارس میسیونرهای مسیحی، بهائیان و برخی فرقه‌های دیگر گسترش پیدا کردند.

۴٫
رژیم پهلوی با حمایت قدرت‌های بیگانه در رأس هرم قدرت سیاسی ایران قرار گرفت و به کمک طرح‌های استعماری و نقشه‌های مستکبران به محو میراث فکری و جلوه‌های مذهبی و کنار زدن ارزش‌های الهی پرداخت و امت مسلمان را تحت سیطره بیگانگان درآورد. به علاوه این رژیم در تأمین منافع غربی‌ها کوشید و مأمور شد هدف‌های ابرقدرت‌ها را در سرزمینی مسلمان‌نشین عملی سازد.

۵٫
بعد از این واقعه شوم(کودتای ۲۸ مرداد) آمریکائی‌ها تصمیم گرفتند ایران را به پایگاه اصلی قدرت خود در منطقه تبدیل کنند. از آن سو شاه که راه بقای خود را در کسب حمایت از آمریکا می‌دانست به کمک مستشاران آنها سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد. این سازمان با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و موساد (اسرائیل) تبدیل به یک تشکیلات خوفناک امنیتی و اطلاعاتی برای سرکوبی مخالفان و نیروهای مبارز شد.
۶٫
«رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: ملک‌الملوک یعنی شاهنشاه در نظر من منفورترین کلمات است. نسبت دادن شاهنشاه به انسان کار مذمومی است، چون سلطان حقیقی خداوند تبارک و تعالی است « وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْک »(۲۶) پروردگار متعال در سلطنت هیچ شریکی ندارد. به همین جهت انبیا از اول تا زمان رسول اکرم(ص) با فراعنه، قیاصره و شاهنشاهان مقابله کردند.

19آگوست/18

عبرت پشیمان شده‌ها و از نفس افتاده‌ها

سرنوشت حاج‌احمد کسمایی و دکتر حشمت

پس از تکیه زدن وثوق‌الدوله بر مسند رئیس‌الوزرایی، او که سخت مورد توجه انگلیسی‌ها و سفارتشان در تهران بود، در اولین روز آغاز کار خود همراه با نیروهای انگلیسی با زره‌پوش‌ها به رشت حمله کرد و پس از درگیری با نیروهای نهضت جنگل، این شهر را به تصرف خود درآورد. انگلیسی‌ها که همانند سایر کشورهای اروپایی در نگارش معاهده‌نامه‌ها و نقض آشکار و پنهان آن ید طولایی داشتند، این بار نیز در حرکتی تاکتیکی و منافقانه با جنگلی‌ها معاهده عدم تعرض را امضا کردند و حاشیه‌ امنی را برای مقاصد آینده خود فراهم ساختند. میرزا کوچک که وثوق‌الدوله را دست‌نشانده انگلیسی‌ها می‌دانست، پیام صلحی را که سید محمد تدین مأمور ابلاغ آن بود، نپذیرفت.
به موازات این حرکت سیاسی و نظامی، وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها قراردادی پنهانی را امضا کرد که در آن ارتش ایران زیر نظر انگلیسی‌ها اداره شود. در پی افشای این قرارداد، برخی از وطن‌پرستان و آزادمردان لب به اعتراض گشودند و در مقابل آن ایستادگی کردند، اما برخی از مطبوعات تهران که توسط روشنفکران غربگرا و دین‌ستیز اداره می‌شدند، به دفاع از آن به میدان آمدند و به بَزک کردنش پرداختند، انگلیسی‌ها در مسیراجرایی کردن آن، دست و دل‌باز شدند و با پرداخت دو میلیون لیره، سازماندهی قشون متحدالشکل را پذیرفتند و در حرکتی تاکتیکی احمدشاه را مورد خطاب قرار دادند و توسط وثوق‌الدوله تضمین نامه‌ای به شرح زیر برای سلطان احمدشاه فرستادند.
«با توجه به قراردادی که امروز نهم اوت ۱۹۱۹ میان دولتین ایران و انگلیس بسته شد، از جانب حکومت متبوع خود اجازه دارم به اطلاع عالیجناب برسانم که اعلیحضرت سلطان احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند از حمایت دوستانه اعلیحضرت پادشاه انگلستان بهره‌مند خواهند بود.»(۱)
نماینده دولت انگلستان در ایران به هنگام امضای قرارداد، یکصدوسی هزار لیره در اختیار وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله قرار داد. مبلغ مزبور پس از تسعیر بالغ بر چهارصد هزار تومان شد که نیمی نصیب وثوق‌الدوله و نیمی دیگر بین دو وزیر بالمناصفه تقسیم گردید.(۲)
پس از سرازیر شدن این رشوه وطن‌فروشی به جیب این سه وزیر و افتادن نبض ارتش ایران به دست بیگانگان، حال نوبت گام دوم انگلیسی‌ها توسط عوامل داخلی و رسانه‌ای خود بود و انگلیس و رئیس‌الوزرا، تبدیل به «اصلاح‌گر ادارات ایران » و «اعاده کننده نظم و امنیت شدند…
در نامه اعلامیه‌گونه کاپیتان ویکهم رئیس اداره سیاسی انگلیس، عناصر مخالف انگلیس و وثوق‌الدوله طغیان‌گر خوانده شدند. در بخشی از این نامه آمده است:
«… برای کارگزاران دولت انگلیس غیرممکن است که با رعایای ایران که عدم اطاعت و طغیان از آنها نسبت به دولت پادشاه مشاهده می‌شود حفظ دوستی خود را بنماید. دولت انگلیس در کوشش برای اصلاح ادارات ایران و اعاده نظم با دولت مشارالیها مشارکت دارد. بنابراین اگر شما در مسلک حالیه خودتان اصرار ورزید، نه فقط دوستی کارگزاران انگلیس را از دست خواهید داد، بلکه باید منتظر باشید که آنها برای ترتیب امور گیلان با دولت ایران همراهی نمایند. یک دفعه دیگر به شما نصیحت مشفقانه و تأکید می‌کنیم که با دولت ایران کنار بیایید و بدون تعویق از در اطاعت درآیید.»(۳)
پس از زیر پا گذاشته شدن معاهده عدم تعرض توسط انگلیسی‌ها در مرکز به بهانه اصلاح‌گری و اعاده نظم و امنیت، حال نوبت به اداره سیاسی انگلیس در گیلان رسید تا انگلیس را «طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن» و مخالفان نظام استبدادی را «جاهل و نادان» بخواند، در بخشی از این نامه هم آمده است:
«…چون زمامداران دولت فخیمه انگلیس همیشه طالب استقرار امنیت و استحکام قوانین مملکت ایران و مایل به ترقی و تعالی آن می‌باشند، لذا تصمیم نموده‌اند که در تصفیه امور گیلان با دولت همراهی نمایند. اینک به وسیله این اعلامیه به عموم لیدرهای و زمامداران «هیئت اتحاد اسلام» پیشنهاد می‌شود که قبل از غروب پنج‌شنبه دوم رجب مطابق ۱۳ برج حمل، کنسولگری دولت فخیمه را از تسلیم خود به دولت ایران و اعلیحضرت شاهنشاه مطلع سازند… به خاطر داشته باشید که اگر لیدرهای شما از روی جهالت و نادانی از تسلیم خود به اعلیحضرت همایونی و دولت علیه ایران امتناع ورزند، به همین ترتیب که این کلمات اخطاریه بر سر شما فرود می‌آیند، ممکن است که بمب و گلوله نیز بر سر شما ریخته شود…»(۴)
پس از این شعارهای فریبنده و امیدآفرینی کاذب در ایجاد امنیت و توسعه و ترقی، آن هم با حمایت یک دولت بیگانه استعمارگر از دولت وابسته وثوق، در بین برخی از نیروهای جنگلی نیز چنان تبی بالا گرفت که به گفته ابراهیم میرفخرایی تاریخ‌نگار نهضت جنگل چنین زمزمه‌ای به پا شد که:
«چرا حاجی‌احمد و اعوانش تابع نظم و دیسیپلین نمی‌شوند و مایلند در شرایط عهد بوق بمانند؟ در حالی که دنیا رو به توسعه و تکامل است، جنگل هم باید خواه ناخواه از جبر تاریخ و ناموس تکامل پیروی کند.»(۵)
تسلیم شدن در برابر القائات و ضرورت همرنگی با نظام بین‌الملل! در کنار نامه فریبکارانه وثوق‌الدوله به حاج‌احمد کسمایی، حاج‌احمد خوش‌باور و نیروهایش را قبل از گرفتن هر گونه امتیازی مجبور به زمین نهادن اسلحه‌های خود کرد. با تسلیم حاج‌احمد مغرور و قدرت‌طلب و منتظر به رسیدن به وعده دادن ایالات فومنات به او، انشعاب نخست در نهضت جنگل رخ داد و عملاً نظم نیروهای جنگل به هم ریخت. پس از این انشعاب، انشعاب دوم نیز در بین نیروهای جنگل خود را نشان داد. خستگی و یأس انقلابی به سراغ دکتر حشمت و نیروهای تحت امر او آمد. فخرایی این انشعاب را نیز چنین به تصویر می‌کشد:
«دکتر حشمت از این سفر دور و دراز که پایانی نداشت، خسته شد و بر اثر تأمینی که پشت کلام‌الله نوشته و برایش فرستادند به سرنوشتش نزدیک شد و با ۲۷۰ نفر از همراهانش که در میان آنها شیخ عبدالسلام عرب نیز دیده می‌شد تسلیم گردید.»(۶)
پس از این دو انشعاب، میرزا با معدود نیروهایش با سربلندی به راه خود را ادامه داد و از درگیر شدن با نیروهای انگلیسی که اینک زیر پرچم ایران به تعقیب او پرداخته بودند، به خاطر متهم نشدن به اسلحه کشیدن در برابر ایرانی و ایرانیت پرهیز کرد و به شهادت رسید و برای همیشه در تاریخ تشیع و ایران ماندگار شد؛ اما سرنوشت حاج‌احمد پشیمان شده و دکتر حشمت از نفس‌افتاده به گونه‌ای دیگر رقم خورد.
حاج‌احمد کسمایی پس از بر زمین نهادن اسلحه نه تنها به ایالت فومنات نرسید، بلکه او را در دستشویی زندانی کردند و به جای آب، ادرار و به جای غذا ماهی شور خوراندند. او پس از تحمل رنج‌ها در اواخر عمر نابینا شد و در کمال فقر و بدبختی درگذشت. دکتر حشمت نیز که امان‌نامه‌ای را پشت قرآن امضا کرده بود، در قرق‌کار گلزار رشت به دار آویخته شد.
دولت انگلیس همان‌ گونه که معاهده ترک مخاصمه با نهضت جنگل را زیر پا گذاشت به وعده‌های خود در حمایت از «احمدشاه» هم که به نام او و زیر پرچم ایران مخالفین خود را قلع و قمع کرده بود، وفا و به او هم رحم نکرد و زمینه را برای به قدرت رساندن «رضاخان» مهیا ساخت.
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شده‌ها» و «از نفس‌افتاده‌ها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن این‌گونه خواص در رأس مدیریت می‌تواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند. همان‌گونه که «حاج‌احمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر می‌ترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد. اگر آن روز «احمد شاه قاجار»، شجاعانه روی بند خفت‌بار تضمین‌نامه که نوشته بود: «مادام که بر وفق سیاست و صوابدید عمل شود مورد حمایت است» خط می‌کشید و دشمن را دشمن و غیر قابل اعتماد می‌دانست. اگر آن روز مطبوعات وطن‌فروش و غربگرای تهران به دفاع از قرارداد وثوق‌الدوله با انگلیسی‌ها نمی‌پرداختند و از استقلال ارتش ایران سخن می‌گفتند. اگر آن روز رئیس‌الوزرای خائن به هنگام تقسیم رشوه انگلیسی‌ها یک جو غیرت و غرور به خرج می‌دادند و سرنوشت ارتش ایران را با موجودیت خود و چند سکه معامله نمی‌کردند. اگر آن روز نمایندگان مجلس پنجم و ششم شورای ملی به جای بایکوت و برخورد با فریادهای دین‌مدارانه و استقلال‌طلبانه سیدحسن مدرس‌ها در مقابل نمایندگان بیگانه‌پرستی چون سید محمد تدین‌ها ایستادگی می‌کردند. اگر آن روز روحیه قدرت‌طلبی و عافیت‌خواهی، حاج‌احمد کسمایی را به صف پشیمان‌شده‌ها نمی‌کشاند و شعار قانون‌مداری و توسعه‌گری دکتر حشمت از نفس نمی‌افتاد و لحظه‌ای دیگر بر زانوهای خود تکیه و باور می‌کرد که قزاق‌ها اساساً به قرآن اعتقاد ندارند، چه رسد به اینکه به امضای پشت آن عمل کنند، تاریخ به گونه‌ دیگری رقم می‌خورد و نسل آینده به گونه‌ دیگری از نام آنان یاد می‌کرد.
پی‌نوشت:
۱٫ روزشمار تاریخ ایران، باقرعلی عاقلی، ج۱، ص۱۳۳٫
۲٫ همان.
۳٫ سردار جنگل، ابراهیم میرفخرایی، ص۱۶۶٫
۴٫ همان.
۵٫ همان، ص ۱۷۳٫
۶٫ همان، ص ۱۷۷٫
سوتیترها:

۱٫
اشاره رهبری معظم انقلاب به ریزش برخی از خواص در چند سال گذشته و تذکر دادن به برخی از آنان در مورد «پشیمان شده‌ها» و «از نفس‌افتاده‌ها» بیانگر این واقعیت تاریخی است که قرار گرفتن این‌گونه خواص در رأس مدیریت می‌تواند جمعی از نیروها را نیز به سازش و تسلیم بکشاند.

۲٫
همان‌گونه که «حاج‌احمد کسمایی» و «دکتر حشمت» بخش عظیمی از نیروهای تحت امرشان را فدای روحیه خود کردند. اشاره رهبر معظم انقلاب به برخی از خواص که اگر می‌ترسید به جای خود بترسید، نه به جای مردم، ریشه در همین تجربه تاریخی دارد.

19آگوست/18

جایگاه محبّت‌ورزی در زندگی مشترک

گام یازدهم: باران محبّت

وقتی محبّت نبارد از آسمان زندگی تو، خشک می‌شود زمینِ دلت. تو از زمینِ خشکیده، انتظارِ حاصل داری؟!
به طور کلّی در روابط اجتماعی، رابطۀ محبّت‌آمیز، نقش تعیین کننده‌ای دارد، به اندازه‌ای که در روایات ما آن را نیمی از عقل برشمرده‌اند.(۱) محبّت، نیازی فطری است. زینت عابدان، امام سجّاد(ع) در «زیارت امین‌الله»، برآورده شدن این نیاز را از خداوند طلب کرده، می‌فرماید:
اللّهُمَّ فَاجعَل نَفسی… مُحِبَّهً لِصَفوَهِ أَوْلیائِکَ مَحبُوبَهً فی أَرضِکَ وَ سَمائِکَ.(۲)
خداوندا! مرا دوستدار اولیای برگزیده‌ات بنما؛ در زمین و آسمان، محبوبم گردان.
هر گاه معصومی از خداوند حاجتی را می‌طلبد، باید دانست که آن نیاز، از اموری است که در مسیر کمال و رسیدن به هدف آفرینش، مورد احتیاج انسان است؛ زیرا معصوم از خداوند، نیاز کاذب، طلب نمی‌کند؛ نیازی که در مسیر رشد انسانی به کار نمی‌آید. پس با توجّه به این دو درخواست، باید گفت: هم مُحب بودن و هم محبوب بودن، مورد نیاز انسان است؛ یعنی انسان در مسیر رشد و رسیدن به هدف آفرینش، نیاز دارد که کسی را دوست بدارد و در عین حال، مورد محبّت باشد.
نیاز به محبّت در زندگی مشترک، جلوۀ بیشتری ‌دارد. این نیاز به قدری اهمّیت دارد که سرمایۀ اوّلیه‌اش را خود خداوند میان زن و شوهر ایجاد می‌کند، آن‌جا که می‌فرماید:
وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنْفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّـرُونَ.(۳) و از نشانه‏هاى او، آن است که از جنس خودتان، همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنان، آرامش یابید و میان شما و همسرانتان، علاقۀ شدید و رحمت، قرار داد. بى‌شک، در این [نعمت الهى] براى گروهى که مى‏اندیشند، نشانه‏هاى قطعى است.
محبّت، بنیان زندگی مشترک است. اگر بر فرض، دو نفر در تمامی معیارهای عقلانی با هم یکی باشند؛ امّا به هر دلیلی یکدیگر را دوست نداشته باشند، نمی‌توانند با هم زندگی خوبی را آغاز کنند. اگر بعد از ازدواج هم یکی از دو طرف احساس کند که همسرش او را آن‌گونه که باید، دوست ندارد، آرام آرام، اختلاف، مهمان ناخواندۀ زندگی آنان می‌شود.
برخی باور ندارند که با یک انسان، زندگی می‌کنند. برخی هم نمی‌خواهند بپذیرند که انسا‌ن‌ها نیازمند محبّت هستند. برخی هم نمی‌خواهند فرقی میان شریک زندگی‌شان با شریک کاری‌شان بگذارند؛ امّا باید پذیرفت که همسر انسان، یک انسان است و انسان، نیازمند محبّت است و شراکت در زندگی بدون ‌محبّت، ادامه‌پذیر نیست.
اوّلش فکر می‌کردم برای شیرین شدن زندگی باید مراسم عروسی‌مان دهان بازکنِ مردم باشد از تعجّب و زبان ببندِ آنها باشد از بی‌عیبی. مراسممان، دهان مردم را تا جایی که می‌شد، باز کرد و زبانشان را بست؛ امّا نمی‌دانم چرا زندگی شیرین نشد. گفتم: شاید نیاز داریم که سقفی بالای سرمان باشد، تا زندگی شیرین شود. حالا سقف، بالای سرمان هست، برای خودمان هم هست؛ امّا زندگی شیرین نیست.
بعدش فکر می‌کردم شاید آمدن یک فرزند، کام ما را شیرین کند. بچّه هم آمد؛ امّا کاممان همچنان تلخ ماند.
هر آنچه فکر می‌کردم طعم زندگی را برمی‌گردانَد، آمد؛ امّا زندگی شیرین نشد.
حالا فهمیده‌ام مشکل از کجاست؟ شیرینی زندگی میان من و تو، به محبّتی است که خدا هدیۀ ازدواجمان قرار داد و در همان ابتدا در دلمان گذاشت؛ امّا ما مراقبش نبودیم و تحویلش نگرفتیم و او هم از دلمان پَر کشید و رفت.
ما، هم نیاز به محبّت کردن داشتیم و هم محبّت دیدن. نه محبّت کردیم و نه محبّت دیدیم. حالا هر دو تشنه و گرسنه‌ایم. برای همین است که زندگی برایمان با تمام جلوه‌هایش بی‌مزه است. نه در خانه به ما خوش می‌گذرد و نه در سفر. نه تنها که هستیم، خبر از خوشی هست و نه در جمع، سر و کلّۀ خوشی پیدا می‌شود. راستی می‌دانی چه شد که این همه از هم فاصله گرفتیم؟
هر چه خواستم بنویسم که زنان بیش از مردان نیازمند به محبّت هستند، دیدم این‌گونه نیست. چه مرد و چه زن، هر دو کشکول قلبشان محتاج محبّت است و اگر آن را خالی از محبّت ببینند، آهنگِ اختلاف، ساز می‌کنند. زن از ابراز محبّت مرد به قدری خوش‌حال می‌شود که خوش‌ترین خاطرات او که هیچ‌گاه از ذهنش پاک نمی‌شود، خاطرات ابراز محبّت‌‌های همسرش است.(۴) از سوی دیگر، محبّت کردن زن به مرد نیز به قدری اهمّیت دارد که یکی از ملاک‌های همسر شایسته است.(۵)
دوست داشتن همسر، از صفات انبیای الهی است.(۶) اگر کسی می‌خواهد ایمان خود را بسنجد، باید بداند که یکی از ملاک‌های فزونی یافتن ایمان، بیشتر شدن محبّت به همسر است.(۷) دوست داشتن همسر، معیاری برای سنجش محبّت اهل بیت(ع)نیز هست.(۸)
یادت باشد، خط‌کش اندازه‌گیری ایمانت، معیوب نباشد. امروز این خط‌کش‌های معیوب، فراوان شده. اگر با اینها ایمانت را اندازه بگیری، ارتفاع ایمان تو را تا آسمان، نشان می‌دهد، غافل از این که ایمانت از قدّ خودت هم فراتر نرفته و شاید ایمانت به پایین زانویت هم نرسیده باشد. تا به حال فکر کرده بودی که میزان محبّت تو به همسرت، نشانه‌ای برای بالا یا پایین بودن ایمان توست؟
بهانه‌گیر شدن بسیاری از همسران، چه مرد و چه زن، به این جهت است که طرف مقابلشان به نیاز محبّتی آنها توجّه نمی‌کند. اینها برای دریافت محبّت، ابراز نیاز نمی‌کنند؛ زیرا غرور به آنها اجازه نمی‌دهد به همسرشان بگویند به من محبّت کن. شاید هم به این دلیل باشد که محبّتِ درخواستی، چندان مزه‌ای ندارد.
یادم نمی‌رود در سال‌هایی که برنامه‌های رادیو، پُرمشتری بود، در خانۀ ما هم صبح‌ها رادیو روشن بود و مادرم در حین کار به برنامۀ خانواده گوش می‌داد. یک روز، زنی با این برنامه تماس گرفت و سخنانی نزدیک به این مضمون گفت: «من با همسرم مشکلی ندارم. یکدیگر را دوست داریم و از این که با هم هستیم، احساس خوش‌بختی می‌کنیم؛ امّا مشکل فقر، آزارمان می‌دهد». کمی از فقر نالید و خداحافظی کرد. چند دقیقۀ بعد، زن دیگری تماس گرفت و گفت: «می‌خواستم به خانمی که چند دقیقۀ پیش تماس گرفت و گفت ما یکدیگر را دوست داریم؛ امّا مشکل فقر، آزارمان می‌دهد، بگویم که شما همه چیز دارید. در زندگی ما از نظر مالی مشکلی نیست؛ امّا یکدیگر را دوست نداریم».
پُر بودن فضای خانه از عطر محبّت، ضامن بقای محیط گرم خانواده و خالی بودن این فضا از چنین عطری، عامل تخریب آن است.
این کافی نیست که زن و شوهر، همدیگر را دوست داشته باشند؛ بلکه این محبّت را باید ابراز کرد.(۹) نباید فکر کرد که همسر، تنها در همان اوایل زندگی نیازمند ابراز محبّت از سوی ماست. نه، همیشه زن و شوهر، نیاز به ابراز محبّت همسر دارند و این نیاز، اوّل و آخر هم ندارد. ابراز محبّت، موجب می‌شود که پایه‌های محبّت و احساس الفت دو طرف محکم‌تر و بهتر از گذشته شود.(۱۰)
یکی دیگر از کارکردهای ابراز محبّت، اصلاح اختلافاتی است که میان زن و شوهر ایجاد شده است. فکر نکنید تنها راه حل اختلافات، گفتگوی منطقی و دفاع از حقوق خویش است. محبّت، یکی از بهترین راه‌ها برای اصلاح است.(۱۱) دلیل اصلاحگری محبّت را می‌توان در این نکته جستجو کرد که محبّت، لطافت و الفت میان زن و شوهر را افزایش می‌دهد. این لطافت و الفت هم باعث می‌شود روحیّۀ پذیرش یا گذشت در همسر، افزایش یابد.(۱۲)
تو محبّت نکردی، من محبّت ندیدم. من محبّت نکردم، تو محبّت ندیدی. خُب، خدا خوبت کند! محبّت که نباشد، انسان، زمُخت می‌شود دیگر. زن و شوهر، زُمخت که شدند، دیگر در کنار هم احساس آرامش نمی‌کنند. زمخت‌ها سرِ سازش با هم ندارند. دائم، سر شاخ می‌شوند با هم. می‌بینی که مدّت‌هاست که زندگی ما رویِ خوشی ندیده. به جای گوشمان، در و دیوار خانه از فریادهای ما کر شده‌اند. من نمی‌دانم جواب زمین خانه‌مان را در قیامت چه طور باید بدهیم، از بس که آزارش دادیم. اگر محبّت، حاکم خانه باشد، دل‌های ما را نرم می‌کند. از این زُمختی که بیرون بیاییم، به جای این که پتکِ روی سر هم باشیم، پَرِ نوازش هم می‌شویم. آن وقت می‌دانی چه‌قدر از اختلاف‌ها پشت درِ خانه می‌مانند و راهی به داخل، پیدا نمی‌کنند؟ و می‌دانی چه‌قدر از این اختلاف‌های به خانه آمده، راهشان را کج می‌کنند و بر می‌گردند؟ حالا که راه معلوم است، چرا بیراهه؟
این نکته را فراموش نکنیم که برای ابراز محبّت، نباید منتظر اقدام همسر بود. باید محبّت کرد تا محبّت دید.(۱۳)

پی‌نوشت:
. رسول خدا(ص)فرمود: «دوستی ورزیدن با مردم، نیمی از خِرد است» ( الکافی، ج۲، ص۶۴۳).
۲٫ کامل الزیارات، ص۴۰٫
۳٫ سورۀ روم: آیۀ۲۱٫
۴٫ رسول خدا(ص) فرمود: «این گفتۀ مرد که به همسرش بگوید: ”من دوستت دارم“، هیچ‌گاه از قلب زن، بیرون نمی‌رود» ( الکافی، ج۵، ص۵۶۹).
۵٫ رسول خدا(ص)فرمود: «بهترین زنانِ شما، کسی است که زایا و اهل دوستی ورزیدن با همسر است…» (همان، ص۳۲۴).
۶٫ امام صادق(ص) فرمود: «از اخلاق انبیا _ که درود خدا بر آنان باد _ دوست داشتن زنان است» (همان، ص۳۲۰).
۷٫ امام صادق(ص) فرمود: «من گمان نمی‌کنم که در ایمان مردی خیری افزون گردد، مگر این که محبّتش نسبت به همسرانش افزایش یابد» (همان‌جا).
۸٫ در روایتی از امام صادق(ص) یکی از نشانه‌های افزایش محبّت به اهل بیت(ع) فزونیِ محبّت به همسر، معرّفی شده است (ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۲۷).
۹٫رسول خدا(ص) فرمود: «اگر کسی از شما هم‌صحبت یا برادرش را دوست داشت، باید او را از این دوستی آگاه کند»(وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵۵).
۱۰٫ امام صادق(ص) و امام باقر(ص) به همراه عدّه‌ای در مسجد نشسته بودند. مردی به فردی اشاره کرد و گفت: «به خدا سوگند، من این مرد را دوست دارم». امام باقر(ع) فرمود: «او را از این محبّت، آگاه کن که موجب پایداری بیشتر دوستیِ شما خواهد شد و برای الفت میان شما نیز بهتر است» (المحاسن، ج۱، ص۲۶۶).
۱٫ رسول خدا(ص)فرمود: «هر گاه برادرت را دوست داشتی، او را از محبّت خود، آگاه کن که این کار، برای اصلاح رابطۀ میان شما بهتر است» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۸۲).
۱۲٫ امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «نزدیک، کسی است که دوستی، او را نزدیک کرده؛ اگر چه از نظر نسبی با طرف مقابل، فاصلۀ بسیاری دارد. دور، کسی است که دوستی، آن را دور کرده است؛ اگر چه از نظر نسبی به طرف مقابل خود، نزدیک است» (یعنی بود و نبود محبّت، ملاک نزدیکی انسان‌ها به هم و دوری آنها از یکدیگر است ( الکافی، ج ۲، ص۶۴۳).
۱۳٫ مردی اعرابی از قبیلۀ بنی تمیم خدمت پیامبر خدا(ص) رسید و از ایشان درخواست کرد تا به او سفارش‌هایی کند. یکی از سفارش‌های ایشان به او این بود: «به مردم محبّت کن تا آنها هم تو را دوست بدارند» (همان، ص۶۴۲).

سوتیترها:
۱٫
برخی باور ندارند که با یک انسان، زندگی می‌کنند. برخی هم نمی‌خواهند بپذیرند که انسا‌ن‌ها نیازمند محبّت هستند. برخی هم نمی‌خواهند فرقی میان شریک زندگی‌شان با شریک کاری‌شان بگذارند؛ امّا باید پذیرفت که همسر انسان، یک انسان است و انسان، نیازمند محبّت است و شراکت در زندگی بدون ‌محبّت، ادامه‌پذیر نیست.
۲٫
فکر کرد که همسر، تنها در همان اوایل زندگی نیازمند ابراز محبّت از سوی ماست. نه، همیشه زن و شوهر، نیاز به ابراز محبّت همسر دارند و این نیاز، اوّل و آخر هم ندارد. ابراز محبّت، موجب می‌شود که پایه‌های محبّت و احساس الفت دو طرف محکم‌تر و بهتر از گذشته شود

۳٫
یکی دیگر از کارکردهای ابراز محبّت، اصلاح اختلافاتی است که میان زن و شوهر ایجاد شده است. فکر نکنید تنها راه حل اختلافات، گفتگوی منطقی و دفاع از حقوق خویش است. محبّت، یکی از بهترین راه‌ها برای اصلاح است. دلیل اصلاحگری محبّت را می‌توان در این نکته جستجو کرد که محبّت، لطافت و الفت میان زن و شوهر را افزایش می‌دهد. این لطافت و الفت هم باعث می‌شود روحیّۀ پذیرش یا گذشت در همسر، افزایش یابد

19آگوست/18

یک بسته کتاب برای دختران جوان

معرفی کتاب مناسب برای دختران:
عنوان کتاب: دخترانه
دخترانه، اولین جلد از مجموعه کتاب زندگی به سبک شهداست که در ۹ فصل به موضوع مربوط به مسائل دختران جوان و نوجوان می‌پردازد. موضوعات مورد نیازی که این گروه سنی برای زندگی بهتر باید به مهارت‌های آن مسلط شوند. نکته ارزشی بودن این کتاب این است که در قالب ارائه خاطرات شهدا به عنوان الگوی سبک زندگی، موضوعاتی مثل بایسته‌های شادمانی، بازگشت از گناهان، تعامل با والدین، پیوند آسمانی، رسم رفاقت، خودسازی، دانش اندوزی، به سوی پروردگار، عفاف و پاکدامنی را به مخاطب ارائه می‌کند.
جاذبه این کتاب به خاطر کلیدی بودن مطالب و معرفی منابع تفصیلی برای مطالعه بیشتر دختران است.
این کتاب ۱۲۰ صفحه‌ای توسط موسسه فرهنگی مطاف عشق در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.

عنوان کتاب: تاج طلا
این کتاب به قلم خانم سمیه سادات لوح موسوی برای راهنمایی بلوغ دختران نوشته شده که نشر شهر آن را منتشر کرده.
به عقیده نویسنده، نوجوانی دنیای پیچیده‌ای است که فرد هنگامی که به آن می‌رسد دچار تحولات و سوال‌های بسیاری می‌شود. این کتاب نتیجه تحقیق، تدریس، مشاوره و همایش‌های مختلف برای دختران نوجوان است و عناوین مورد بررسی در آن با نظرسنجی از دختران نوجوان انتخاب شده است. از این‌رو برای آشنایی صریح و واقع‌بینانه دختران با دوران نوجوانی مناسب است.
نقش جنسی، هویت جنسی، صفت‌های اولیه و ثانویه جنسی، رشد جهشی، عزت نفس، هویت و اختلال عاطفی، عناوین فصل‌های کتاب ۹۰ صفحه‌ای «تاج طلا» هستند.
هر فصل از کتاب با تصویرگری‌های زیبای محمدرضا دوست‌محمدی همراه است که جذابیت مناسبی در مطالعه برای دختران نوجوان ایجاد کرده است.
این کتاب به دختران نوجوان کمک می‌کند تا خود را بهتر بشناسند و بهتر معرفی کنند.

عنوان کتاب: فصل فیروزه
این کتاب روایت داستانی مسافری جویای حقیقت است که در روشنایی خورشید عشق به سوی سعادت و رستگاری هدایت می‌شود. سیندخت دختر زرتشتی ایرانی که در پی حمله راهزنان به کاروان تجاری پدر، در جستجوی عشق گمشده خود راهی طوس است، منزلگاه‌هایی را طی می‌کند که عطر عرفانی حضرت معصومه(س) را در خود دارد. این داستان لزوماً در پی اثبات وجود سیندخت در تاریخ اسلام نیست بلکه بر اساس حقیقت نور ولایت بر آن است تا اثر هدایتگری عشق به اهل بیت در سایه مقام بانوی قم را در جان انسان‌ها به تصویر بکشاند.
رمان مذهبی فصل «فیروزه» به قلم محبوبه زارع توسط انتشارات کتابستان معرفت در بهار ۱۳۹۷ منتشر شده است.
در فرازی از این داستان می‌خوانید:
هیچ‌کس نمی‌داند اما این دو عاشق کسی را جز یکدیگر نمی‌خواهند. حتی اگر پسر، چیزی جز همان حجره فیروزه تراشی را نداشت، بازهم دختر ثروتمندترین تاجر نیشابور، کسی جز او را انتخاب نمی‌کرد. این عشق عمیق باطن جان هر دو دلداده زرتشتی را می‌سوزاند. یک روز صبح اما ورق برمی‌گردد. پسر به همه چیز پشت می‌کند و عهد می‌شکند. می‌گویند کسی از نیشابور رد شده و دل از او برده است. دختر تا از زبان خودش نشوند باور نمی‌کند…

عنوان کتاب: مسئله پوشش
آشنایی با پوشش و فلسفه آن،‌ شناخت آسیب‌ها و راهکارهای تقویت پوشش و… ضرورتی است که هر دختر جوان مسلمان ایرانی به آن نیازمند است. چرا که پوشش مولفه محوری هر تمدن است و با فرهنگ و سیاست و اقتصاد گره خورده است.
کتاب مسئله پوشش که به نویسندگی آقای حسن ابراهیم‌زاده توسط کانون اندیشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده، می‌تواند افق روشنی از ماهیت و چشم‌انداز پوشش را پیش روی مخاطبین به ویژه دختران جوان قرار دهد.
این کتاب در ۱۸۰ صفحه با چهار فصل مستقل به مباحث پوشش از منظر اسلام، پوشش زن ایرانی در گذر تاریخ، جایگاه پوشش در جامعه امروز و مد و لیاس ملی امروز با رویکرد دینی و اجتماعی پرداخته است.
چاپ اول این اثر در سال ۱۳۹۰ انجام شده است.
عنوان کتاب: بررسی فقهی بلوغ دختران
این کتاب در حجم ۳۳۲ صفحه، توسط استاد سید مجتبی نورمفیدی در سال ۱۳۹۵ منتشر شده و ناشر آن مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) می‌باشد.
دختران در این کتاب با بلوغ و الفاظ مشابه آن در لغت آشنا شده و به مفهوم بلوغ در عرف آگاهی پیدا می‌کنند. تفاوت بلوغ با رشد،‌ بلوغ در قرآن و کلام فقها، نشانه‌های طبیعی و مسائل مربوط به احکام شرعی مسئله بلوغ در این کتاب به صورت تحلیلی و دقیق برای دختران و والدین آنها تشریح می‌شود. مطالعه این کتاب دیدگاه دینی دختران را نسبت به مسئله بلوغ و اقوال فقهی پیرامون آن روشن می‌سازد.

عنوان کتاب: جنسیت و دوستی
این کتاب بر آن است تا مواجهه اسلامی با مسئله رابطه دختر و پسر را به مخاطب ارائه دهد. به عقیده نویسنده دوستی و رابطه بین دختران و پسران پیش از ازدواج یکی از معضلاتی است که به علل متعددی در دو دهه اخیر در جامعه ما دائماً رو به فزونی بوده است. در فرهنگ غرب این دوستی‌ها نه تنها منعی ندارد، بلکه در چارچوب فرهنگ لیبرالیستی حاکم بر آن جوامع امری کاملاً پذیرفته شده است. حتی گاهی مورد تشویق قرار می‌گیرد. اما در تعالیم اسلامی روابط بین افراد نامحرم،‌ تنها در چارچوب اقتضائات تعامل اجتماعی مجاز است. در این روابط باید حدود شرعی رعایت شود. در نتیجه آن‌چه امروزه تحت عنوان دوستی دختر و پسر در جامعه ما در حال گسترش است با آموزه‌های اسلام ناسازگار است.
دکتر حسین سوزنچی، عضو هیئت عملی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در این کتاب، ضمن تعریف مبانی و پیش‌فرض‌های حاکم بر بحث، راه حل‌هایی را برای مخاطبین دختر و پسر و خانواده‌های آنان در پیش‌گیری و مدیریت بحران روابط میان آنها پیشنهاد می‌دهد. همچنین در فصلی مستقل به حل این مسئله در عرصه سیاست‌گذاری کلان و در ابعاد نظام آموزشی،‌ اقتصادی، حقوقی و فرهنگ روی می‌آورد.
ضمیمه محتوای این کتاب، بحثی است که ایشان در شبهات و اشکالات ازدواج موقت بیان کرده است.
این کتاب ۲۲۴ صفحه‌ای در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها راهی بازار کتاب شده است.

19آگوست/18

الزامات حمایت از کالای ایرانی

مقدمه: در قسمت اول مقاله (الزامات حمایت از کالای ایرانی) که در شماره قبل به چاپ رسید. به هفت عنوان از نکاتی که به عنوان زیربنا برای عنایت به تولید داخلی و مصرف کالای ایرانی لازم است مورد توجه قرار گیرد، مورد بحث قرا گرفت. در این شماره چند عنوان دیگر مطرح می‌شود تا همه مسئولان و تصمیم‌گیران اقتصادی با هر تفکر سیاسی و حزبی آنها را ملاحظه و در صورت مخالفت نقد‌گونه ضمن اعلام آن مسیر آتی اقتصاد کشور را ترسیم و عملیاتی سازند. نویسنده برای هرگونه مذاکره و مباحثه با منتقدین اعلام آمادگی می‌نماید.

۸ـ سیاست‌های ناپایدار وسینوسی اقتصادی
دولتهای مسلسل با گرایش‌های سیاسی متفاوت و حتی متضاد در ۵ دهه گذشته بجای اعمال سیاست‌های علمی و تجربه شده، همواره متأثر از فشارهای سیاسی داخلی و خارجی و با نگاه حقیرانه به رأی صندوق انتخابات، برنامه‌های اقتصادی کوتاه‌مدت را به مرحله اجرا گذاشته‌اند. این بی‌تدبیری‌ها و جزءنگری‌ها و عدم نگاه کلان و درازمدت به مسائل اقتصادی موجب کاهش سرمایه اجتماعی نظام و عدم اعتماد عمومی به اظهارنظر مسئولان اجرایی شده است. واژه معروف (حباب) بارها از لسان رؤسای جمهور، وزراء مربوطه و دیگر مسئولین اقتصادی کشور در مورد افزایش قیمت ارز، ساختمان و سکه و خودرو شنیده شده است که به دلیل عدم صحت در میدان عمل، معنای واقعی خود را از دست داده است و به نظر نمی‌رسد که حتی منبعد در صورت صحت هم مورد پذیرش باور عمومی قرار گیرد. این حالت دقیقاً برخلاف توصیه علمای علم اقتصاد برای کمتر سخن گفتن و البته دقیق و حساب‌شده سخن گفت است که موجب افزایش اعتماد عمومی و پیشگیری از سرگردانی مردم در دوران التهابات قیمتی و بر هم خوردن تعادل عرضه و تقاضاست. قرآن کریم از این نحوه سخن گفتن به قول استوار یاد می‌کند (یا ایهاالذین آمنوا قولوا قولا سدیدا). نمونه‌ها دراین زمینه فراوانند که به برخی از آنان اشاره می‌شود:
الف) در فروردین ۹۷ بانک مرکزی در اطلاعیه‌ای ناگهانی و بدون انتشار اسناد تحقیقی، نرخ ارز را تک‌نرخی و معادل ۴۲۰۰ تومان برای همه کالاها و همه متقاضیان اعلام کرد و هرگونه نرخ دیگری را قاچاق معرفی نمود. این تصمیم در زمانی عملی شد که نرخ ارز حدود ۶ هزار تومان بود.
نفس تک‌نرخی کردن ارز امری مثبت تلقی می‌شود، اما حدود ۳۰ درصد ارزانتر از نرخ بازار اعلام نمودن نرخ رسمی محل تأمل است. صف طویل که برای ارز دولتی تشکیل شد باید علامت هشداردهنده‌ای برای بانک مرکزی تلقی می‌شد که نشد. ظرف چند هفته بیش از ۲۰ میلیارد دلار ثبت سفارش واردات از همه انواع کالاها (بدون اولویت) با نرخ ۴۲۰۰ تومان صورت گرفت که سیگنال آشکاری از ارزان بودن نرخ اعلامی محسوب می‌شود. بانک مرکزی هشدار کارشناسان را نادیده گرفت و مخاطره خالی شدن خزانه ارزی کشور را ساده انگاشت تا زمانی که سیر شتابان نرخ ارز بسان تلنگری او را از خواب غفلت بیدار نمود و متوجه شد که هر چند با تأخیر آسیب‌زا اما ناگزیر باید برای کالاهای اساسی ثبت سفارش ۴۲۰۰ تومانی و برای کالاهای معمولی نرخ آزاد ارز را به رسمیت بشناسد. یعنی بفاصله ۳ ماه و البته پس از آسیب به اعتماد عمومی و تخریب وجهه سیاست‌گذار پولی همانند سالهای گذشته هم از سیاست تک‌نرخی عقب‌نشینی کرد و هم بازار آزاد ارز را که قاچاق اعلام نموده بود، راه‌اندازی کرد.
ب) تخصیص ارز (Allocation) به کالاهائی مثل موبایل و اتومبیل وارداتی با تصور خوشبینانه کنترل تورم علی‌رغم ورود وزیر مخابرات، وزارت صنعت معدن تجارت، بانک مرکزی، بازرسی کل کشور و دادستانی کل برای عرضه به قیمت ارز دولتی مطابق آخرین گزارش‌ها هیچ‌گونه تأثیری در تفکیک واردات این کالاها به قیمت سابق و لاحق نداشته و همچنان عرضه آنها معادل ارز حدود ۸ هزار تومان صورت می‌گیرد. معنای این سیاست‌ها آیا جز ایجاد رانت‌های عظیم برای واردکنندگان به قیمت نارضایتی عمومی ناشی از تبعیض تخصیص نام دارد؟ اساساً باید توجه داشت که مطابق تئوری‌های اقتصادی و تجربه عملی و میدانی، کنترل نرخ در بازار آزاد براساس نرخ‌های دولتی و ترجیحی ارز در زمانی که سمت تقاضا فزاینده ولی عرضه محدود است، غیرممکن است، بنابراین فقط یک سیاست کارآمد در این زمینه وجود دارد، آن هم به این طریق است که دولت باید منحصراً برای کالاهای اساسی مردم و حتی اگر در شرایطی قابل تفکیک باشد فقط برای ۳ دهک پائین جامعه، ارز دولتی و برای بقیه کالاها نرخ ارز را به بازار آزاد واگذار کند.
ج) ماجرای مؤسسات پولی و مالی غیرمجاز داستان پرغصه دیگری است که به علت کوتاهی و بی‌توجهی سیاست‌گذار پولی در درجه اول و دستگاه‌های دولتی مرتبط مانند وزارت کشور، وزارت تعاون، نیروی انتظامی و قوه قضائیه و صدا و سیما در درجات بعدی دامنگیر نظام شد و تا خرداد ۹۷ حدود ۳۱ هزار میلیارد تومان از منابع عمومی برای حل و فصل آنها تخصیص داده شده است. هزینه این کوتاهی و قصور در انجام وظیفه رگولار حدود ۳ درصد تورم آتی اضافی است که از جیب همه مردم برداشت خواهد شد، البته سپرده‌گذاران این قبیل مؤسسات به دلیل طمع سود بیشتر و سپرده‌گذاری پول‌های خود در این بنگاه‌های فاقد مجوز هم مسئولند و باید هزینه تخلف خود را نیز بپردازند.(۱)
اما نتیجه و برآیند تأسیس این بنگاه‌های گسترش بی‌اعتمادی و تزلزل اعتماد عمومی است و کاهش سرمایه اجتماعی و اقتصادی کشور است. معاون نظارتی بانک مرکزی رسماً اعلام کرد که یکی از دلایل التهاب ارز و سکه اخیر، هجوم پول‌های پرداختی به سپرده‌گذاذران مؤسسات غیرمجاز بوده است. نکته مهم دیگر در مورد حل مشکل سپرده‌گذاران این مؤسسات، در واقع دادن پاداش به متخلف و تنبیه سپرده‌گذاران قانونی است.
۹ـ تبعیض‌های ناروا و غیرعادلانه:
نظام پرداخت در دستگاه‌های دولتی و خصوصی عادلانه نیست. هم‌اکنون برای مشاغل یکسان دستمزدهای متفاوت پرداخت می‌شود. تفاوتی که اکثراً منطق درستی بر آن حاکم نیست. جمع امتیازات و مزایائی که به عنوان حقوق و دستمزد در دستگاه‌های مختلف دولتی و عمومی پرداخت می‌شود گاهاً به قدری با هم فاصله دارند که هیچ‌گونه توجیهی برای آن نمی‌توان ارائه کرد. حاصل این رویه نادرست انباشت نیروهای باکیفیت در یک دستگاه و تهی شدن دستگاه‌های ضعیف به لحاظ حقوق و مزایا از نیروهای کارآمد است. هر چند پژوهش‌های انجام یافته نشان می‌دهد نسبت مستقیم و خطی میان متغیر حقوق و مزایا و کیفیت محض وجود ندارد.(۲) این تفاوت پرداختی نه تنها در دوران خدمت موجب تبعیض است، بلکه هنگام بازنشستگی و پرداخت پاداش پایان خدمت و حقوق بازنشستگی و مستمری‌بگیری نیز ادامه دارد. در سال ۹۶ تعداد ۹۷۸ نفر بالای ۴۰۰ میلیون تومان پاداش پایان خدمت گرفته‌اند. تعداد ۲۰۰ نفر از اینها بالای ۶۰۰ میلیون تومان دریافت کرده‌اند.(۳) این ارقام را مقایسه کنید با پاداش‌ه ای ۴۰ تا ۷۰ میلیونی اکثریت کارکنان دولت.
۱۰ـ پول‌پاشی دولت
دولت‌های پس از انقلاب همگی بلا استثنا تزریق پول ارزان را برای توسعه صنایع یا کشاورزی و کاهش بیکاری جزو برنامه‌های خود قرار داده‌اند و آمارها نشان می‌دهد که هیچ‌کدام هم موفق نبوده‌اند. حجم بالای مطالبات معوق که حتی از دهه ۶۰ و در تبصره‌های تکلیفی بودجه گنجانده شده بود گویای این مطلب است. دولتمردان هنوز قبول نکرده‌اند که وام ارزان قیمت تأثیری در رشد اقتصادی و توسعه تکنولوژی کشور نداردد. اینان علی‌رغم آنکه آشکارا می‌بینند که این قبیل وامها موجب ایجاد صف‌های مصنوعی متقاضیان ناوارد و فساد گسترده برای بهره‌مند شدن از این وام‌ها، مصرف وام‌ها در غیرپروژه‌های مصوب، انحراف منابع کمیاب از مجرای اصلی و واقعی، ایجاد امضای طلائی برای مدیرانی که مسئول تخصص هستند و محروم شدن صنایع واقعی از منابع مالی شده است، اما همچنان همه ساله ارقام درشتی را تحت مفهوم وام کم‌بهره و ارزان و البته با اسامی گوناگون و فریبنده در بودجه سنواتی دولت می‌گنجانند. حاصل این سیاست موجب زمین‌گیر شدن شبکه بانکی و کاهش منابع محدود آنها برای جریان واقعی اقتصاد کشور است.
۱۱ـ کم‌توجهی به مفهوم واقعی عدالت
امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: در عدالت وسعتی است که در غیر عدالت نیست، هر کس عدالت بر او تنگ آید، ستم بر او تنگ‌تر آید. در جائی دیگر خطاب به عقیل برادر نابینای خود که مطالبه بیش از سهم خود در بیت‌‌المال را دارد می‌فرماید: عقیل اگر بیت‌المال متعلق به خود هم بود، آن را به عدالت توزیع می‌کردم، زیرا عدالت از بخشش هم بالاتر است، زیراا که عدالت هر چیز را در جای خود قرار می‌دهد، ولی بخشش آن را از جای خود خارج می‌سازد.
از این حدیث نورانی درمی‌یابیم که حاکم اسلامی موظف به عدالت است. حال اگر به بسیاری از سیاست‌های دولت‌های پس از انقلاب مراجعه کنیم می‌بینیم که ولو ناخواسته و در اثر تحلیل‌های غلط، انبوهی از تصمیمات نادرست و زیانبار ضدعدالت و ضدتوسعه که موجب ایجاد رانت و ثروت بی‌زحمت برای عده‌ای از آدم‌های فرصت‌طلب شده است، خودنمائی می‌کنند. نمونه روشن و اخیر این تصمیمات، تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی ار فروردین‌ماه ۹۷ تا حال به متقاضیان ریز و درشت واردات انواع کالاهای مصرفی است در حالی که قیمت ارز در بازار آزاد حدود ۲ برابر این رقم است. عجیب‌تر از این تخصیص آنکه مسئولان آشکارا ملاحظه می‌کنند که علی‌رغم تهدیدهای پر سر و صدای دستگاه‌های امنیتی و قضائی و حاکمیتی هیچ‌گونه کاهشی متناسب با قیمت ارز دریافتی در بازار به چشم نمی‌خورد، ولی همچنان سخن از تخصیص ارز مصوب برای پائین نگه داشتن قیمت‌ها بر زبان می‌رانند. دقت کنید که فعلاً صرفاً از منظر عدالت اجتماعی و تکلیف حاکمیت، این مسأله را تحلیل می‌کنیم و آسیب‌های مهم دیگر مانند تخریب تولید داخلی و اعطای یارانه به کارگران خارجی که به واسطه ارزانی ارز تخصیصی برای واردات و گسترش اعتیاد به مصرف کالای تولیدی بیگانگان را نادیده انگاشته و تحلیل آنها را به زمانی دیگر موکول می‌کنیم.
۱۲ـ یارانه‌های غیرهدفمند
کشور ما از لحاظ اعطای یارانه‌های همگانی و غیرهدفمند رتبه اول را در جهان دارد. مطابق آمارهای منتشره از سوی (فائو) بین سال‌های ۲۰۱۳ـ۲۰۰۸ میلادی یارانه پرداختی ایران ۲۱.۴ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور بوده است که رتبه اول یارانه‌های غذا و سوخت در دنیاست. عربستان و لیبی با ۹.۵ و ۹.۲ درصد در رتبه‌های دوم و سوم قرار دارند.(۴) این رقم هم‌اکنون بیشتر هم شده است. نکته عجیب آنکه دولتمردان حتی علی‌رغم مصوبات مکرر مجلس از سال ۸۷ تاکنون حاضر نشده‌اند اعطای یارانه‌ها را به دهک‌های نیازمند منحصر کنند. به عبارت دیگر هم اکنون نه تنها صاحبان اتومبیل‌های گرانقیمت از بنزینی لیتری ۱۰۰۰ تومان همانند نیازمندان و طبقات پائین درآمدی بهره‌مند می‌شود، بلکه به دلیل دارا بودن اتومبیل‌های بیشتر مصرف یارانه‌ای بیشتری هم دارند. این نکته در مورد یارانه نقدی و نان و برخی دیگر از کالای حمایتی نیز صادق است.
۱۳ـ شفاف‌سازی
یکی از معضلات بزرگ نظام اداری پوسیده کشور شفاف نبودن داده و ستانده اقتصاد و ردیف درآمد ـ هزینه بودجه دولت است. بوروکراسی سنگین حاکمیت نیز عزمی در این زمینه از خود بروز نمی‌دهد. دلیل آن هم روشن است و اخیراً از زبان بسیاری از مدیران ارشد منجمله مسئول سازمان خصوصی‌سازی در مصاحبه رسمی بیان گردید. وی گفت امتیازات فراوانی که در شرکت‌های دولتی وجود دارد، مانع از واگذاری آنها به بخش خصوصی است. حقوق‌های نجومی و غیرمتعارف، مسافرت‌های بیهوده و تفریحی مکرر خارج از کشور که به دروغ بر آن نام مأموریت نهاده شده است، پاداش سالانه ترازنامه برای شرکت‌های ورشکسته و زیان‌ده و ده‌ها امتیاز دیگر از جمله موانع واگذاری شرکت‌های دولتی است. رانت‌های موجود در اقتصاد ما بقدری زیاد و آشکارند که حتی دستگاه‌های ناظر نیز تاکنون موفق نشده‌اند به حساب‌های بانکی و تراکنش حساب‌های افراد دسترسی پیدا کنند. بهانه‌های مخالفین نیز مضحک است. فرار سرمایه‌ها. این استدلال در حالی تکرار می‌شود که در همه کشورهای سرمایه‌داری دستگاه‌های مالیاتی و نظارتی به همه اطلاعات حساب‌های مشخصی و حقوقی دسترسی کامل دارند.
والسلام

پی‌نوشت‌ها
۱ـ برگشت اصل و سود توافقی به سپرد‌ه‌گذاران مؤسسات غیرمجاز به معنای تنبیه سپرده‌گذاران قانونی است که به بنگاه‌های رسمی و مجاز مراجعه کرده‌اند.
۲ـ آخرین گزارش IMF در فروردین‌ماه ۹۷
۳ـ دکتر تاجگردون (رئیس کمیسیون برنامه و بودجه) برنامه گفت‌وگوی خبری ساعت ۲۲:۳۰ شبکه ۲ سیما مورخ ۲۳ اردیبهشت ۹۷.
۴ـ دنیای اقتصاد، ۲ دی‌ماه ۹۶، ص ۵.

سوتیترها:
۱٫
واژه معروف (حباب) بارها از لسان رؤسای جمهور، وزراء مربوطه و دیگر مسئولین اقتصادی کشور در مورد افزایش قیمت ارز، ساختمان و سکه و خودرو شنیده شده است که به دلیل عدم صحت در میدان عمل، معنای واقعی خود را از دست داده است

۲٫
مطابق آمارهای منتشره از سوی (فائو) بین سال‌های ۲۰۱۳ـ۲۰۰۸ میلادی یارانه پرداختی ایران ۲۱.۴ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور بوده است که رتبه اول یارانه‌های غذا و سوخت در دنیاست. عربستان و لیبی با ۹.۵ و ۹.۲ درصد در رتبه‌های دوم و سوم قرار دارند

19آگوست/18

بازار ایران سند همیشه زنده انقلاب

هنگامی که برخی از بازاریان اصفهان و سایر شهرهای ایران پس از فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی، تمام سرمایه و انبارهای توتون و تنباکو خود را به آتش کشیدند؛ استعمار خارجی و استبداد داخلی به عمق نفوذ دین و تبعیت بازاریان از رهبران دینی خود پی بردند و دریافتند که سرمایه افسونگر و روح زیاده‌خواهی در طبیعت انسان هم نمی‌تواند گسستی بین بازار ایران اسلامی و دین و روحانیت ایجاد کند. از این رو از همان دوران مشروطیت تا پایان دوران سلطنت پهلوی، نه تلاش‌های روشنفکران غربگرا و نه نقشه‌ها و حمایت‌های دستگاه‌های دولتی در ترویج دین‌ستیزی و حاکم کردن بی‌فرهنگی و ابتذال و تبلیغ دنیاگرایی و مصرف‌گرایی هرگز نتوانست روح دینی را از کالبد بازار خارج سازد و محدودیت‌ها و حضور تراست‌ها و کارتل‌ها و شرکت‌های چند ملیتی نتوانست بازار را به تعطیلی بکشاند و بازاریان را وادار به تسلیم و سازش در برابر استبداد داخلی و استعار خارجی سازد.
بازار با تأسیس مساجد و حسینیه‌ها، تکایا و سقاخانه‌ها در دل خود، در کنار تأسیس قرض‌الحسنه‌ها و خیریه‌ها و شرکت فعال در کارهای عمرانی و عام‌المنفعه و حمایت و پشتیبانی از حوزه‌های علمیه، تحت اشراف روحانیت و معتمدین و متدینین، زنده بودن خود را به عنوان یک عنصر زنده و فعال در عرصه دین و اجتماع و فرهنگ و سیاست به اثبات رساند. تعبد نسبت به مبانی دینی و تقید نسبت به پرداخت وجوه شرعی در سخت‌ترین شرایط اقتصادی، مناجات‌خوانی جمعی در شب‌های ماه مبارک رمضان در مساجد و گذرهای بازار، به راه افتادن هیئت‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی در ماه محرم و صفر، تعطیلی یکپارچه در اعیاد و ایام سوگواری معصومین(ع)، بازار را نه تنها به یک مکان کسب و کار و معاش، بلکه به مرکزی برای معامله با خدا و معادباوری تبدیل کرد.
برخاستن گروه‌های کوچک و بزرگ انقلابی از دل مساجد و هیئت‌های بازار، آن هم با تکیه بر مبانی دینی و محوریت روحانیت که نماد سازمان‌یافتگی آن را می‌توان در هیئت‌های مؤتلفه و تلاش بازاریان معتمد به تحلیل گذاشت، از بازار چهره دیگری را نشان داد. عزم بازاریان مؤمن برای رویارویی مستقیم با مظاهر بی‌دینی و بی‌عدالتی که در چهره منحوس حکومت پهلوی جلوه داشت، با نهضت امام خمینی و حرکت دینی و انقلابی مردم بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز گردید و بازاریان، گمشده خود را در امام خمینی و نهضت ایشان یافتند و در دیدار با امام و بیعت با ایشان در عرصه عمل هم ثابت کردند که در دفاع از آرمان‌های امام که چیزی جز آرمان دینداران و استقلال‌طلبان ایران نبود، نه تنها حاضر به گذشت از سرمایه‌های مالی خود هستند، بلکه سرمایه جانی خود را نیز در طبق اخلاص می‌گذارند.
اینجا بود که مساجد و هیئت‌های مذهبی بازار و حتی حجره‌های بازاریان مؤمن به مرکز و پناهگاهی برای فعالیت‌های انقلابی تبدیل شد. از این مقطع به بعد بازار در کنار فعالیت‌های گذشته، خود به تأمین‌کننده نیازهای نیروهای انقلابی و حامی خانواده‌های زندانیان و مرکز پخش اعلامیه‌ها هم تبدیل شد و منابر و هیئات بر عناصر سوگ، حماسه و پیام افزودند و همگام با روحانیت و مردم به زندان رفتند، شکنجه و تبعید شدند و در خون خود غلتیدند.
بازاریان با اوج‌گیری نهضت دینی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ با چشم‌پوشی از سرمایه و پشت پا زدن به منافع مادی و تعطیل کردن دراز مدت مغازه‌های خود نقشی محوری را در به زانو درآوردن رژیم ضد اسلامی و بیگانه‌پرست پهلوی ایفا کردند و با پایبندی بر اصول و ارزش‌های دینی و ملی و خلق حماسه‌ای ماندگار، تفاوت ریشه‌ای و ماهوی بازار و بازاریان ایران را با سایر بازارهای جهان و حتی سایر کشورهای اسلامی به نمایش گزاردند.
تفاوتی که از همان دوران نهضت خشم تمام گروه‌های چپ‌گرا و راست‌گرا و زاویه‌دار با اسلام و انقلاب را برانگیخت، تا بدانجا که اگر روزی خون پاک بازاریان مؤمن و انقلابی در کنج سیاه‌چال‌های رژیم پهلوی به جرم دینداری و مبارزه با استبداد بر زمین ریخته شد، اینک نوبت به شهادت افرادی چون شهید حاج‌ مهدی عراقی و فرزندش حسام، توسط جریان‌های التقاطی شبه‌مذهبی فرا رسید. اگر روزی خون بازاریان توسط بمباران‌های هوایی رژیم بعثی کف بازار را رنگین کرد، شهید سید اسدالله لاجوردی توسط منافقین و در حجره خود در بازار تهران در خون خود غلتید و این تنها بهایی نبود که بازاریان مؤمن و انقلایی بر سر پایداری بر ارزش‌های دینی و اعتقادی خود پرداختند. تهمت، شبهه‌افکنی در حمایت بازار از سرمایه‌داری و ارتجاع توسط جریان‌های مارکسیستی و روشنفکران چپ‌گرا هزینه دیگری بود که آنان در کنار ترور فیزیکی پرداخت کردند. هزینه‌ای که هرگز نتوانست خللی در عزم آنان در نقش‌آفرینی در خلق بزرگ‌ترین حماسه دینی و انقلابی قرن و تأسیس نظامی اسلامی ایجاد کند.
نقش بازاریان مؤمن و انقلابی در هشت سال دفاع مقدس، از حضور مستقیم در جبهه‌های نبرد تا پرداخت هزینه‌های جنگ و تأمین اقلام مورد نیاز رزمندگان اسلام و ماشین‌آلات برای عملیات‌های بزرگ بر کسی پوشیده نیست. این حرکت بازار و بازاریان به موازات رویارویی آنان در بازار با دستجات و گروهک‌های چپ‌گرا و راست‌گرا و میدان ندادن به فتنه ۸۸ و همراهی بازار با ولایت و نظام تا دست یاری دادن آنان به نظام در حوادثی چون زلزله‌ها و سیل‌ها بر همگان ثابت کرد که بازار سند همیشه زنده انقلاب و همیشه همراه نظامی است که آن را همواره از خود و خود را از آن و انقلاب را افتخار دنیا و ره‌توشه‌ آخرت خود می‌دانند. امروز ۵۵ سال از نخستین راه‌پیمایی عظیم عاشورا با شعارهای انقلابی در سال ۱۳۴۲ که توسط بازاریان تهران سازماندهی شد می‌گذرد. بار دیگر بازار با همان انگیزه‌ها و مجاهدت‌ها در صف نخست نبرد اقتصادی با نظام سلطه ایستاده است و بر آن است که بار دیگر با گذر از این مرحله سخت و با در طبق اخلاص نهادن همه سرمایه‌های خود، دِین خود را بار دیگر به امام و شهدا بپردازد و با لبیک‌گویی به فرمان رهبری دینی و ملی خود به استعمار خارجی و کسانی که به دنبال بازگرداندن شکلی دیگر از استبداد داخلی هستند ثابت کند که بازار همان بازار میرزای شیرازی، همان بازار عاشورای ۴۲ امام خمینی(ره)، همان بازار سال‌های پرالتهاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ ، همان بازار هشت سال دفاع مقدس، همان بازار حجره‌ها و حجله‌های همیشه روشن حاج ‌سید اسدالله‌ها و حاج ‌مهدی‌هاست. بازار همان بازار نظام انقلابی است که پرچم اباعبدالله الحسین(ع) را بر فراز دانشگاه‌ها و پادگان‌ها چون مساجد و حسینیه‌ها به اهتزار درآورد. همان بازار دین است و سیاست. بازار معاد است و معاش. بازار برای شکل‌گیری، نظام‌سازی، تثبیت پایه‌های آن و حرکت به سوی تمدن اسلامی زیر سایه الطاف الهی و توجهات خاص امام زمان(عج) هزینه کرده و هزینه می‌کند و بی‌توجه به نامهربانی‌های برخی از دولتمردان نسبت به بازار و بازاریان، چون گذشته به تکلیف خود در برابر رهبری نظام و مردم عمل می‌کند و صفحه زرین دیگری را بر کارنامه درخشان خود می‌افزاید.

سوتیترها:
۱٫
کسانی که به دنبال بازگرداندن شکلی دیگر از استبداد داخلی هستند ثابت کند که بازار همان بازار میرزای شیرازی، همان بازار عاشورای ۴۲ امام خمینی(ره)، همان بازار سال‌های پرالتهاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ ، همان بازار هشت سال دفاع مقدس، همان بازار حجره‌ها و حجله‌های همیشه روشن حاج ‌سید اسدالله‌ها و حاج ‌مهدی‌هاست.

۲٫
بازار همان بازار نظام انقلابی است که پرچم اباعبدالله الحسین(ع) را بر فراز دانشگاه‌ها و پادگان‌ها چون مساجد و حسینیه‌ها به اهتزار درآورد. همان بازار دین است و سیاست. بازار معاد است و معاش

19آگوست/18

دکتر احمدی فرهنگ زمانه خود را خوب می‌شناخت

«کارنامه علمی و عملی حجت‌الاسلام دکتر احمدی» در گفتگو با حجت الاسلام محمدتقی رهبر

*شما از نزدیکان و دوستان دکتر احمدی بودید. سابقه آشنایی شما با دکتر احمدی چگونه شکل گرفت و در ادامه در مسئولیت‌های مختلف چگونه ادامه یافت؟
اولاً من از این مسئله بسیار خوشحالم که شما یادی از دانشمندان و بزرگان ما کرده‌اید و این کار بسیار خوب و مهمی است که از کسانی که برای ما زحمت کشیده‌اند یاد شود و آثار آنها و خدماتشان بزرگ‌داشته شود، همان طور که امیرالمومنین(ع) فرمودند دانشمندان و علما به عنوان ذخیره اصلی در حیات و ممات انسان‌ها محسوب می‌شوند، در صورتی که دیگر مسائل تنها در حیات انسان‌ها نقش دارند و با پایان حیات، اثری بر آخرت ندارند.
دکتر احمدی واقعاً از چهره‌های نادر بود که باید از ایشان یاد و به عنوان الگو مطرح کرد. آشنایی بنده با ایشان به حوزه علمیه قم بازمی‌گردد. ما در مدرسه حجتیه در سال‌های قبل از ۴۰ آشنا شدیم. البته خیلی از فضلا و مشاهیر ما که بعداً جزو شخصیت‌ها شدند مثل شهید بهشتی و باهنر و خیلی‌ها از اینجا به عنوان پایگاه علمی برخاستند. در اینجا با دکتر به عنوان دو طلبه آشنا شدیم و ایشان از همان زمان طلبگی سختکوش و پر مطالعه بود. یکی از ویژگی‌های ایشان این بود که به زمان و علم روز بسیار اهتمام داشت که باید به صورت جداگانه این موضوع بررسی شود.
پس از انقلاب ایشان به تهران آمد و بعدها من به اصفهان رفتم و بعدها باز به همراه یکدیگر در تهران بودیم. چند سال هم در سازمان «سمت» مشغول به کار بودیم و من در زمینه تدریس و تالیف کتاب‌های درسی با ایشان همکاری داشتم. این آشنایی‌های ما همچنان ادامه داشت تا در مجلس شورای اسلامی چهار سال در دوره هفتم نماینده مردم و همفکر و همراه بودیم. همچنین در جلساتی که با حضور انقلابیون و روحانیون برگزار می‌شد باز در کنار یکدیگر بودیم. در واقع آشنایی ما به چهل پنجاه سال قبل می‌رسد که البته چند سالی به علت حضور بنده در اصفهان این رابطه قطع شد، اما مجددا با حضور بنده در تهران روابط دوستی ما ادامه یافت.
*از نظر شما تولیدات ایشان در زمینه‌های علمی فکری و فرهنگی دارای چه جایگاهی هستند؟
مرحوم دکتر احمدی یک روحانی سختکوش و پرمطالعه‌ای بود. از آنهایی که می‌گویند، «عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد و برای نیل به اهداف عالیه دست از هیچ تلاش و کوششی بر نداشت. من هیچ‌گاه ندیدم که ایشان وقتش را هدر بدهد. حالا چه در مجلس بودیم چه در سازمان سمت و چه در عرصه‌های دیگر. ایشان انسانی سختکوش و پر مطالعه و بسیار منظم بود و از چهره‌های نادر بود. انسان همیشه در سختی و رنج است که رشد می‌کند. ما طلبه‌ها معمولاً زندگی ساده‌ای داشتیم و سختکوش و پرتلاش بودیم.
از نکاتی که می‌توانم در مورد ایشان بگویم این است که ایشان زمان‌شناس بود و فرهنگ زمانه خود را خوب می‌شناخت. در روایات داریم که عالِم باید عالِم به زمانش باشد یا مومن باید آگاه به زمانش باشد. زمانه و زبان مردم را و جوان امروز را بشناسد، همان طور که در قرآن کریم در مورد انبیا آمده است که ما هر کدام از پیامبران را به زبان قومشان فرستادیم. در واقع این زبان است که منجر به رشد فکری جامعه و بالندگی آن می‌شود و اگر آشنایی به زمان و زبان جامعه نباشد، رشد و توسعه فرهنگی رخ نمی‌دهد. کسانی که به این زمان و زبان آگاه نباشند، از کاروان عقب می‌مانند. ما روحانیون اگر زمانه خود و زبان مردم و جوانان را نشناسیم، از آنها عقب می‌مانیم و این عقب‌ماندگی برای دین و خود شخص و جامعه خسارت دارد. یک روحانی و یک دانشمند باید زمان‌شناس باشد، یعنی هم زمانه و نیاز آن را بشناسد و هم بداند چگونه خود را با زمانه تطبیق دهد. نه اینکه متاثر از زمانه بشود، بلکه آن را بشناسد و هدایت و رهبری کند تا موثر باشد.
یادم هست زمانی که در مدرسه حجتیه بودیم چند ساعتی برای مطالعه به کتابخانه می‌رفتیم. دکتر احمدی با وجود اینکه با اینکه بودیم، بسیار به خواندن کتاب‌های امروزی اهتمام و به علم روز و نیاز زمانه توجه داشت که این خیلی مهم است. البته خوشبختانه هم اکنون حوزه علمیه قم رویکرد خوبی به این مسئله دارد، اما اگر انسان از زمانه خود عقب بماند، این مسئله تنها به خسارت شخص منجر نمی‌شود، بلکه برای دین و فرهنگ خسارت‌بار می‌شود ایشان از افراد زمان شناس و متعهد بودند.
*این مسئله را می‌توان از کتبی که از ایشان منتشر شده کاملاً استنباط کرد. با توجه به اینکه ایشان به عنوان یک عنصر خدوم و پرکار در مسائل دانشگاهی شناخته می‌شود، اگر بخواهید به عنوان نمونه اشاره کنید به این پرکاری و خدمت به مردم چه مواردی را مطرح می‌کنید؟
اولاً ایشان پر مطالعه بود، پر مطالعه یعنی اینکه تا آنجایی که ما دیدیم و از آثارش پیداست، مطالعات گسترده‌ای را انجام می‌داد. صدها کتاب دانشگاهی در همین سازمان سمت که بنده هم پنج سال در آنجا بودم ، منتشر شده است. همچنین ایشان مدیریت قوی در تشکیلات داشت. اینکه چه کتابی در علوم انسانی منتشر شود که بی اشکال باشد، جهت‌دهنده و هدایت‌گر باشد. درست است که مولف این کار را می‌کند، اما مسئول باید پاسخ بدهد و نمی‌تواند از اثری که قرار است در دانشگاه‌ها تدریس شود، تبری بجوید و مسئولیتش را نپذیرد. این کار بزرگی بود و صدها کتاب حاصل آن تلاش‌ها هستند. این مسئله با هدایت‌های دکتر احمدی رخ داد. ایشان اساتید و مولفین را دعوت کرد و به آنها خط داد و گوشزد کرد. ایشان به عنوان مسئول، عهده‌دار مسئولیت پاسخگویی این آثار مهم در زمینه علوم انسانی بود و اگر در هر نقطه‌ای به خطا می‌رفت بازتاب‌های بسیار بدی می‌داشت.
ایشان از دقت بسیار بالایی در کارها برخوردار بود. من دکتر احمدی را یک لحظه هم فارغ ندیدم که مثلاً بنشیند گپی بزنند و راحت باشد. همواره و همیشه مشغول به کار، مناظره، گفتگو و مباحثه و تمام وقت در اختیار فرهنگ اسلامی بود. همچنین در دانشکده علوم انسانی ایشان از پایه گاران این حرکت بودند.
* ایشان از اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نیز بود که این مسئله به جایگاه مهم علمی و فرهنگی ایشان باز می‌گردد. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
بله ایشان جزو اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و از اعضای فعال آن بود. بحث در مورد شورای انقلاب فرهنگی در اینجا مهم است در واقع این شورا به عنوان چشم نظام در مسائل فرهنگی و علمی فعالیت می‌کند و اگر جایی به خطا برود و اشتباهی رخ بدهد، سریعاً ورود می‌کند. در واقع این شورا فعالیت سیاست‌گذاری فرهنگی را انجام می‌دهد و برای امور مختلف جامعه و دانشگاه‌ها و غیره، سیاست‌ها را تعیین می‌کند. شورای‌عالی انقلاب فرهنگی مسئولیت‌های بسیار بزرگ و سنگینی در عرصه‌های مختلف دارد ، دکتر احمدی از عناصر فعال این جمع بود و هر زمان تصویری از اعضای این شورا منتشر می‌شد در یک بخش آن آقای دکتر احمدی را می‌دیدیم که به صورت فعال در آن حضور داشت و تاثیر گذار هم بود.
ما که دورادور شاهد اقدامات ایشان بودیم، می‌دیدیم که و با شاخصه‌هایی متعالی در صحنه فرهنگی، همچون یک سرباز و به قول مقام معظم رهبری به صورت آتش به اختیار در صف اول حضور داشت. حساس بود و غیرت دینی داشت. اینها خیلی مهم است. آقای دکتر احمدی از سوز عشق و سوز دل و از روی تعهد کار می‌کرد، بی سر و صدا و پر آثار …
*خلاء ناشی از فقدان ایشان را چگونه می‌توان پر کرد؟
طبیعتا آنچه محور اصلی اهتمام ایشان و دلسوزان فرهنگی بوده و هست، فرهنگ اسلامی است و آنچه که از اسلام مطرح شده و به عنوان یک فرهنگ انقلابی در واقع اسلام با چهره انقلابی به میدان آمده و در مقابل استعمار و استکبار جهانی قرار گرفته و موازین دروغین حقوق بشر و جریان دروغ علمی را به چالش کشیده است تا انقلاب به مسیر درست و صحیح خود ادامه دهد و منحرف نشود. در واقع ما انتظارمان از علما و دانشمندان این است که بیشترین اهتمام خود را به حفاظت و حراست از فرهنگ اسلامی و انقلابی و تبیین آن به جهانیان معطوف دارند. آنچه دکتر احمدی انجام می‌داد همین بود. حضرت امام (ره) جمله مهمی دارند که می‌فرمایند، «جهان تشنه تبیین اسلام ناب محمدی است»، ما این اسلام ناب محمدی را باید به دنیا نشان دهیم.
هرچند یک مقدار بحث من به حاشیه می‌رود، اما لازم است که مطرح شود. ما اگر از اسلام چهره نامناسبی را نشان دهیم باید پاسخگو باشیم. امام فرمود: «اگر اسلام سیلی بخورد، دیگر کمر راست نخواهدکرد»، ما باید در عرصه‌های مختلف فرهنگی رسانه‌ای، در مدیریت اجتماعی، اقتصاد و… واقعاً اسلام ناب محمدی را به معنای کامل به دنیا نشان بدهیم تا دنیا وقتی می‌خواهد نمونه‌ای از اسلام را ببیند، ایران اسلامی را در این جایگاه مشاهده کند.
اگر فرهنگ درست شود، سیاست و اقتصاد فرهنگ و… هم درست می‌شوند. آنچه که ما نیاز داریم و باید از سوابق دکتر احمدی استخراج کرد این است که باید اسلام را آن گونه که هست به جهانیان نشان دهیم. اسلام فرهنگ اسلامی نباید دستاویز ما باشند، بلکه باید به عنوان خط‌شکن از آنها استفاده کنیم تا در زمانی که جهان به الگویی برای مبارزه با استکبار و رسیدگی به محرومین و ضعفا نیاز دارد، ایران اسلامی را در منظر خود داشته باشد. من معتقدم دکتر احمدی در همین راستا فکر می‌کرد. ایشان همواره در صحبت‌هایی که با هم داشتیم یک انسان دغدغه‌مند و حساس به اسلام و فرهنگ اسلام بود و این چراها را برای خود مطرح می‌کرد. علما و دانشمندان باید هم اکنون این مسئله را سرلوحه کار خویش قرار دهند و اگر انحراف کوچکی را حس کردند درباره آن هشدار دهند تا این زاویه کوچک کم‌کم به کیلومترها و فرسنگ‌ها انحراف منجر نشود.
*مقام معظم رهبری در پیام خود در باره دکتر احمدی از ایشان به عنوان یک مرد انقلابی و وفادار یاد کرده‌اند. تحلیل شمااز این تعبیر چیست؟
نکته بسیار مهمی است، رهبر معظم انقلاب همواره می‌گویند من یک انقلابیم و انقلابی عمل می‌کنم. این کلمه انقلابی نباید از یاد ما برود و باید آن را در عمل، بیان، رفتار و کردار خود نشان دهیم. انقلابی تسلیم زور و باطل و فشار نمی‌شود. باید قرص و محکم بایستیم و به دنبال رضایت این و آن نباشیم و تنها رضایت حق را در نظر بگیریم.
آقای دکتر احمدی یک انقلابی متعهد بود. ما چهار سال در مجلس و پنج سال در سمت همکار بودیم. ایشان واقعاً چهره انقلابی بود، یعنی اگر فردی حرفی می‌زد و موضعی می‌گرفت که با موضوع انقلاب انحراف داشت، محکم می‌ایستاد و موضع می‌گرفت. مثلا در دوره اصلاحات یک عده به ارزش‌های اسلامی چوب حراج ‌زدند. در این شرایط خاص من خدمت ایشان و جناب رحیمیان و مهاجری نشست‌هایی را برگزار می‌کردیم و جلسات مرتبی داشتیم و درباره اوضاع و احوال پیش آمده بحث می‌کردیم که باید چگونه موضع بگیریم و نگذاریم انقلاب و مفاهیم انقلاب کمرنگ شوند، زیرا این روند لاجرم به استحاله فرهنگی منجر می‌شود.
من گلایه ای از اوضاع اجتماعیمان دارم که می‌خواهم آن را مطرح کنم. آنچه که برای ما خیلی مهم است همان انقلابی بودن به معنای واقعی کلمه است به معنای استقامت، استحکام، پایداری، صلابت، باور به اصول، شجاعت در مبانی انقلاب و طرح آن و دفاع جانانه از مبانی و اصول انقلاب اسلامی. دکتر احمدی همواره مشکلات و مسائل را دلسوزانه و از عمق جان مطرح می‌کرد. این ویژگی خیلی مهمی است و رهبر معظم انقلاب انگشت روی این ویژگی مهم ایشان گذاشتند. این ویژگی باید برای فرهنگیان، استادان دانشگاه، شورای انقلاب فرهنگی، رسانه‌ها، دولت و مجلس ما الگو باشد.
انحطاط ملت به این معناست که ارزش‌های اسلامی به‌تدریج کمرنگ ‌شوند. بعضی از نشریات در مورد حجاب شبهه‌افکنی می‌کنند. حکومت اسلامی در قبال این مسائل مسئول است و باید پاسخگو باشد و عمل کند. می‌پرسند آیا حکومت مسئول است و اجبار در کار است؟ در قرآن و روایات آمده که وقتی حکومت را به دست شما می‌دهیم، اقامه نماز ، دادن زکات و امر به معروف و نهی از منکر جزو آن است.
دوری در تهران بزنید و اطراف خود را مشاهده کنید در سینماها در مراکز خرید در پارک‌ها مشاهده می‌کنید که این اصول رعایت نمی‌شوند. در شرایطی که کشور دچاز سختی شده است برخی به دنبال جمع آوری پول بیشتر هستند. اینها قابل پذیرش نیست. اقدامات این افراد، نگاه جوانان به دین را هم مخدوش می‌کند. عده‌ای هم در پی مقاصد و منافع خودشان و در پی خط بازی‌ها و جناح بازی خودشان هستند. الان زمانی است که ما باید از ارزش‌ها دفاع کنیم و نیازمند به انقلابی بودن در همه عرصه‌ها هستیم. همان طور که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با مقامات نظامی فرمودند که ما به این انقلابی بودن نیاز داریم. اگر انقلابی باشیم، شاهد کمرنگ شدن عدالت اجتماعی و ضربه به نظام و انقلاب نخواهیم بود.
علمای ما چندین دهه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی درباره وابستگی اقتصاد به بیگانگان هشدار داده بودند؛ نگاه شما به این مقوله چیست؟
رژیم پهلوی، آیت‌الله سعیدی را به خاطر مخالفت‌هایی که با وابستگی اقتصاد به بیگانگان ‌کرد به شهادت رساند. ایران با استعداد بالا و نیروی انسانی کارآمدی که دارد، دانشمندانی که در دانش اتمی این‌گونه عمل می‌کنند و شهید می‌شوند، دانشمندانی که پهپادهای آمریکایی را به زمین می‌کشند و آن را مهندسی معکوس می‌کنند، دانشمندانی که در عرصه‌های صنعتی پزشکی دارویی و کارآفرینی مشغول به کار و موفق هستند. چرا باید کارگاه‌ها و کارخانه‌ها صنعت ما بخوابد؟ چرا باید میلیاردها دلار از گمرکات ما برای واردات کالاهای خارجی از سنگ قبر گرفته تا ذرت و چوب بستنی هزینه شود؟
انقلابی بودن به این نیست که فقط شعار انقلابی بدهیم، بلکه باید کشور خود را به عنوان یک کشور نمونه مطرح کنیم. نباید خودمان را وابسته کنیم چشم امید به دشمن نداشته باشیم. کسانی که به آمریکا امید داشتند و در پی برجام و توافقات دیگر بودند در واثع دچار سادگی و ساده اندیشی بودند و بینش سیاسی نداشتند. سیاستمدار باید حکیم، آگاه، انسان‌شناس، خط شناس، جریان شناس و دشمن شناس باشد. امریکایی که امام فرمود، «هر چه فریاد دارید بر سر آن بکشید» را نباید جور دیگری معرفی و تبیین کرد.
روزی که ترامپ اعلام کرد برجام را پاره می‌کند، اینجانب در خطبه‌های نماز جمعه اصفهان گفتم که ملت ایران باید جشن بگیرد. حضرت امام وقتی کارتر اعلام کرد که روابط را با ایران قطع می‌کند، امام فرمودند، «کارتر اگر یک کار خوب در عمرش کرد، آن همین کار بود.» رابطه با آمریکا را می‌خواهیم چه کنیم؟ این سیاست اصولی ماست، ولی آقایان باز تجربه‌ کردند. البته حالا یک خرده دارند بیدار می‌شوند، اما در ابتدا حکمت سیاسی نداشتند.
عقل سیاسی ایجاب می‌کند که انسان و توطئه‌هایش را بشناسند، راهکار استقلال را بداند و صنعت و تولید داخلی را بالا ببرد. چرا مقام معظم رهبری فرمودند اهتمام به صنعت داخلی و کالای ایرانی؟ چون ما شاهدیم که کالاهای خارجی کامیون کامیون و کانتینر کانتینر به کشور وارد می‌شوند و این خیانت به کشور و تولید داخلی است. چرا باید کارگاه‌های ما هرروز بخوابند و به این روزگار بیفتند؟
انقلابی بودن به زمان و جلسه خاص منحصر نمی‌شود. ابعاد مختلفی دارد. باید در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و تعامل با مردم انقلابی بود. با این مردم خوب که ۴۰ میلیون نفرشان از صغیر و کبیر پشتیبان نظام هستند و رای می‌دهند، باید خدا را در نظر بگیریم. شهید بهشتی گفتند، «آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.» امروز ما باید همین را بگوئیم. این شعار بزرگان ما و شهید بهشتی است. شهید آیت‌الله سعیدی و هزاران شهید که برای اسلام فداکاری کردند و دانشمندانی که در این زمینه جان خود را از دست دادند، همین را گفتند.
چهل سال گذشته و ما به بازگشت به خویش نیاز داریم. ما نباید هرچه که می‌گذرد در مسائل اقتصادی، فرهنگ، حجاب، عدالت و ارزش‌گذاری‌ها سست‌تر بشویم. نهادهای فرهنگی و مسئولان نظام واقعاً باید به این موضوعات توجه کنند. مجلس باید توجه کند. شورایعالی انقلاب فرهنگی، محققین، دانشمندان، علمای ما همه باید به این مسائل توجه داشته باشند.
آمریکایی‌ها دم از تحریم می‌زنند. ما چرا آنها را تحریم نکنیم؟ یادمان رفته که صد سال پیش علمای اصفهان بیانیه دادند که ما کالای خارجی مصرف نمی‌کنیم و اگر حتی بفهمیم که چلوارکفن از کالای خارجی است، نماز میت بر آن نمی‌گذاریم؟ این یعنی انقلابی بودن و نگرش انقلابی داشتن.
چرا باید این همه ماشین و گوشی تلفن همراه با ارزهای آن‌چنانی از کشورهای خارجی وارد شوند؟ نمی‌گویم تکنولوژی بد است، اما باید مسائل اساسی مطرح شوند. ما الان نیاز داریم که دانشمندان و علمای ما همچون بزرگان سلف برای منع مصرف کالای خارجی عمل کنند. ما به مرحوم میرزای شیرازی‌ها نیاز داریم.
امروز که رهبر عظیم الشأن ما طلایه‌دار این حرکت هستند، رفتارها و برنامه‌ها و رهنمودهای ایشان باید منشا و مبدا باشد. نباید منفی‌بافی کنیم. نباید بگوییم رابطه با بیگانگان که قطع می‌شود، چنین و چنان می‌شود. نباید توی دل مردم را خالی کنیم. همان طور که از امام علی (ع) یاد گرفته‌ایم، زمانی که در جنگ صفین آب را بر ایشان بستند، فرمودند ،«مرگ با عزت برای شما ارزش است. باید بجنگید و در راه خدا از هیچ تلاشی دریغ نورزید»، این ارزش‌های ما و حرف ماست.
موضوع پاسداری از انقلاب و ارزش‌های اسلامی برای ما یک مسئله حیاتی و جدی است. این را باید مسئولین و ملت ما مدنظر قرار دهند. مردم باید از خودشان شروع و شعارها را اجرایی و همکاری لازم را بکنند. دولت هم باید طلایه دار باشد و در مقابل دشمن وادادگی نداشته باشد.
چهره‌هایی مثل دکتر احمدی باید الگو باشند. آقای دکتر احمدی در عرصه علم و دانش و فرهنگ انقلابی بودند. این الگوست برای طلبه و انقلابی و سخنگوی ما. ما غیر از اینکه از این بزرگان تجلیل می‌کنیم، باید آنها را به عنوان الگو برای استاد دانشگاه، مجلس، دولت، نویسنده و… مطرح کنیم.
بالاخره امانت بزرگی را به دست ما سپرده‌اند. تمدن غربی رو به انحطاط است و اسلام دین آینده جهان است. باید با شجاعت کار کنیم. غصه نخوریم که تحریم‌ها چه شد. لباس آنها را وارد نکنیم و ما آنها را تحریم کنیم. به خود متکی باشیم. دنیا فقط آمریکا نیست. ایران را به عنوان یک کشور انقلابی بسازیم تا وقتی می‌خواهیم بگوییم اسلام می‌تواند دنیا را اداره کند، به ایران اشاره کنیم. مسئولیت ما در این مسیر سنگین و مهم است.
از حضور شما به عنوان مجله پاسدار اسلام تشکر می‌کنم که به فکر این موضوع بودید و از این دانشمند بزرگوار، قدیمی، انقلابی و پرشور و مصمم تجلیل کردید. هرچند بیان ما عاجز و ناتوان در بیان شخصیت ایشان بوده است و خیلی‌ها بهتر می‌دانند.

سوتیترها:

۱٫
دکتر احمدی با شاخصه‌هایی متعالی در صحنه فرهنگی، همچون یک سرباز و به قول مقام معظم رهبری به صورت آتش به اختیار در صف اول حضور داشت. حساس بود و غیرت دینی داشت. اینها خیلی مهم است. آقای دکتر احمدی از سوز عشق و سوز دل و از روی تعهد کار می‌کرد، بی سر و صدا و پر آثار.

۲٫
دکتر احمدی یک انسان دغدغه‌مند و حساس به اسلام و فرهنگ اسلام بود و این چراها را برای خود مطرح می‌کرد. علما و دانشمندان باید هم اکنون این مسئله را سرلوحه کار خویش قرار دهند و اگر انحراف کوچکی را حس کردند درباره آن هشدار دهند تا این زاویه کوچک کم‌کم به کیلومترها و فرسنگ‌ها انحراف منجر نشود.

۳٫
چهره‌هایی مثل دکتر احمدی باید الگو باشند. آقای دکتر احمدی در عرصه علم و دانش و فرهنگ انقلابی بودند. این الگوست برای طلبه و انقلابی و سخنگوی ما. ما غیر از اینکه از این بزرگان تجلیل می‌کنیم، باید آنها را به عنوان الگو برای استاد دانشگاه، مجلس، دولت، نویسنده و… مطرح کنیم.

19آگوست/18

کشور بدون ولایت فقیه چگونه بر سر پا می‌ماند!

اشاره: در نیمه دوم خرداد ۹۷، خبر درگذشت دانشمند فرزنه حجه‌الاسلام و المسلمین آقای دکتر احمد احمدی، بسیاری از دانش دوستان جبهه انقلاب را غمگین کرد. عمر بابرکت این دانش‌آموخته فاضل حوزه و دانشگاه، در خدمت علم و تحقیق و تربیت جوانان جویای علم مهیمن اسلامی ما بود.
مسئولیتهای مهم دکتر احمدی در دوران انقلاب و جمهوری اسلامی و مدیریت بخش‌های مهم و حساسی از مجموعه‌ی دانشگاهی کشور، فصل درخشانی از زندگی ایشان بود؛ آنگونه که رهبر معظم انقلاب او را «عنصر خدوم و پرکار در مسائل دانشگاهی» و «مرد انقلابی و وفادار»توصیف کرد.
از دکتر احمدی تاکنون بیش از ۵۰ عنوان مقاله علمی در فصلنامه‌ها و نشریات مهم درج شده است. در کنار همه این ویژگی‌های برجسته علمی، او را با یک ویژگی مهم دیگر هم می‌شناسند که تا حدود زیادی در بین هم ترازانش در حوزه و دانشگاه کمیاب است و آن ساده‌زیستی است. وی با داشتن مسئولیت‌های مهم علمی و اجرایی، هیچ‌گاه راننده‌ای اختیار نکرد و با خودروی ارزان قیمت ایرانی خودش در رفت و آمد بود.
ماهنامه پاسدار اسلام ، در سال ۱۳۸۸ و در بحبوحه فتنه آن سال و پس از حماسه ۹ دی، گفت و گویی اختصاصی با ایشان انجام داد که در همان سال منتشر گردید که آن مصاحبه زوایایی زیبایی از حیات پربار او در قبل و بعد از انقلاب وی را ارائه نمود و نقش موثر دکتر احمدی در اسلامی سازی علوم انسانی را روایت کرد.
عشق و دلداگی دکتر احمدی با امام خمینی(ره) در بخشهای مختلف آن گفتگو نمایان بود؛ او می‌گفت:
اصلاً وجود امام (رضوان‌الله علیه) تجسم همه فضائل بود. در مسجد سلماسی قم که درس می‌دادند، اولاً به قدری منظم بود که باور کنید یک دقیقه هم تأخیر نداشت و دقیقاً معلوم بود کی می‌آیند و همه طلاب خودشان را آماده می‌کردند. یک وقت آخرین جلسه درس و درس غیبت بود. برخی از شاگردان برجسته درس گفتند حاج آقا! یک نصیحتی کنید. امام گفتند: «آقا! همه این درس‌هایی که گفتیم نصیحت است. اینکه زبانت را از اینجا دراز می‌کنی تا نجف و پشت سر کسی سخن می‌گویی، این زیان در روز ارض اکبر، از اینجا تا آنجا کشیده شده است، این تجسم اعمال است، زیر پای جمع لگدمال می‌شود.» گویی این صحنه را به شکلی مجسم کرد که همه متوجه شدیم. مسجد سلماسی تا آن طرف در پر بود و این آقایانی که خودشان دیگران را می‌گریاندند و به زحمت می‌شد آنها را گریاند، آنچنان گریه‌ای کردند که اگر کسی از بیرون رد می‌شد، فکر می‌کرد اینجا چه عزایی رخ داده است.
دکتر احمدی از دیدار خود با امام در ایام جنگ نیز چنسن روایت می‌کرد:
رفته بودیم خدمتشان. یک عده فریاد می‌زدند: ما همه منتظر خمینی هستیم. امام فرمود: «این جنگ تمام می‌شود. شما به این دانشگاه‌ها برسید. این دانشگاه‌ها باقی می‌مانند.» امام می فرمود: «ما باید برای خدا کار کنیم. اینهایی که الآن دارند شعار می‌دهند و می‌گویند روح منی فلان (اسم هم نبرد)، اگر یک روزی همه اینها برگشتند و گفتند مرگ بر… ما نباید نگران باشیم، باید برای خدا کار کنیم.» یک وقت آدم حرف این چیزها را می‌زند، ولی از حرف تا عمل خیلی فاصله است که انسان به تکلیفش عمل و آن هم برای خدا کار کند.
به پاس تجلیل از این مرد انقلابی و فداکار، بخشی از گفتگوی اختصاصی وی با «پاسدار اسلام» را مرور می‌کنیم؛ یادش مستدام و راهش پر رهرو باد.
***
هر چه جلوتر آمده‌ایم، تهاجم فرهنگی دشمن قویتر شده، جنگی که به مراتب از جنگ نظامی خطرناک‌تر و پیچیده‌تر و مهلک‌تر است. دشمن به این جمع بندی رسیده است که پس از ناکامی در عرصه‌ جنگ سخت و نظامی و حتی محاصره اقتصادی ، بهترین و مؤثرترین و در عین حال ارزان‌ترین راه برای براندازی نظام ما جنگ فرهنگی و به تعبیر دیگر جنگ نرم است. در این شرایط چه باید بکنیم و جنابعالی چه راهکاری را برای کنترل و خنثی کردن این تهاجم و صیانت از ارزش‌های نظام ارائه می‌فرمایید؟
یک مسئله بسیار مهم و به تعبیر بنده بنیادین را مطرح فرمودید، برای اینکه از ابعاد گوناگون باید بررسی شود. این را خود غربی‌ها گفته‌اند که ما در داستان اندلس، از همین طریق پیروز شدیم. کشوری که مسلمانان آنجا رفتند و ۶۰۰-۷۰۰ سال در آنجا مستقر بودند و تمدنی را دایر کردند، علمای بزرگی در آنجا تربیت شدند. ابن عربی، ابن رشد و بسیاری دیگر. گوستاولوبون در تاریخ تمدن اسلام و عرب می‌گوید وقتی مسلمانان به اندلس آمدند، در آنجا ۶۰۰ کارخانه کاغذسازی دایر کردند و چه کارخانه‌ها و تأسیسات دیگر، در حالی که اینها معمولاً عرب‌های شمال آفریقا بودند و هوش ایرانی‌ها را هم نداشتند، با این حال تمدن عظیمی بنا کردند، اما بعد بین خود اینها اختلاف افتاد و گروه گروه شدند و از طرف دیگر دشمنان با هم متحد شدند و از شمال به اندلس حمله کردند و به تدریج جلو آمدند، ولی بیشترین چیزی که به اینها لطمه زد، همین مسائل فرهنگی بود. می‌گویند کشیشی باغ انگوری را وقف کرد که انگورش بشود شراب و فقط به خورد جوان‌های مسلمان داده شود. پارک‌های خیلی وسیع و دخترهای طناز مسیحی می‌آمدند و در این باغ‌ها گردش و دلربایی می‌کردند و جوانان هم جذب آنها می‌شدند تا مسلمان‌ها به تن‌پروری گراییدند و آنها هم وحدت مسلمان‌ها را به هم زدند و خودشان هم متحد شدند و از شمال و از کوه‌های پیرنه – بین فرانسه و اسپانیا – رخنه کردند تا آخرین پادشاه آنجا – ابوعبدالله – نگاهی به پشت سرش کرد و دید چیزی باقی نمانده است. آن کشیش‌های احمق و متعصب، کتابخانه‌ها را آتش زدند و خرمن خرمن کتاب‌های اسلامی را سوزاندند. عبدالله نگاهی کرد و به گریه افتاد. مادرش به او گفت: «ابک مثل النساء ملکا المضاع / الم تحافظ علیه مثل الرجال» که من ترجمه‌اش کرده‌ام: «چون زنان بر کشور از دست رفته خون گری / که‌اش نکردی پاسداری همچون مردانِ مرد.»
آن روز آن طور بوده و دو سه تا عامل بوده، اما امروز که از زمین و هوا می‌بارد. یک ذره موبایلی که داریم، همه چیز توی آن هست. تصاویر از کجا می‌آیند؟ غرب آمریکا و از شرق عالم و هزاران ماهواره دارند. برنامه‌های مبتذل پخش می‌کنند که اثرش را گذاشته و انسان حتی به برخی روستاها می‌رود، می‌بیند برخی نشسته‌اند و دارند اینها را نگاه می‌کنند.
*چه باید کرد؟
مقابله. این مقابله هم باید همه‌جانبه باشد و با کار کردن قطره‌ای هم نمی‌شود. اولاً ما یک سری مشکلات سیاسی داریم. هر رئیس جمهوری می‌آید یک سازی می‌زند. خود این اختلاف سبب گسیختگی فکر مردم می‌شود در حالی که ما واقعاً سرمایه‌ای مثل عاشورا و اهل بیت(ع) داریم که دنیا را تکان داده و تکان می‌دهد. باید به همه جای آن رسیدگی کرد.
باید یک جمع صاحبنظر تمام وقت یا حداقل دو سوم وقتشان را صرف مسائل بین‌المللی، داخلی، امکانات، چگونگی مواجهه و مقابله دادن این امکانات که از بیرون می‌آید و فراهم کردن ابزار مقابله کنند که کار بسیار ظریفی است و همان‌طور که فرمودید جنگ فرهنگی، از جنگ داخلی خیلی سخت‌تر است و هیچ‌کس الان فکر نمی‌کند ده‌ها هزار جوانی که انسان گوشه و کنارها می‌بیند که دستش می‌لرزد و مواد مصرف کرده او هم قربانی است و فقط با نفرت نگاهش می‌کنیم، در حالی که او هم آدم است و ما وظیفه داریم به آنها برسیم.
* تحلیل شما از واقعه ۹ دی چیست؟
این همان چیزی است که عرض کردم ما یک دستاویز الهی مثل عاشورا داریم، مثل امام حسین(ع) داریم، ولی آنچنان که باید از آنها استفاده نمی‌کنیم. بسیاری از این مداحان بی‌سواد و گاهی دروغ‌پرداز خیلی از آن را از بین می‌برند. عاشورا گنجینه عظیمی است. اقیانوسی است مثل زمزم، زمزمی است در حد یک اقیانوس و امام حسین(ع) جوری نیست که کسی بتواند از تأثیرش بگریزد. من افرادی را سراغ دارم که انقلابی نیستند، خیلی هم اهل مذهب نیستند و حجاب شرعی هم ندارند، اما ده روز محرم را مراسم می‌گیرند، گوسفند می‌کشند، هیئت می‌آورند، پذیرایی می‌کنند. وقتی این‌جوری است نهم دی همین‌ها می‌آیند. اینها وقتی می‌بینند به امام حسین(ع) و عاشورا دهن‌کجی می‌شود، حاضرند همه چیزشان را بدهند. نهم دی واقعاً یک عبرت برای آنهایی بود که در روز عاشورا آن ننگ ابدی را به وجود آوردند و ننگین‌تر از آنها کسانی بودند که می‌گفتند اینها ساختگی است.
*تعبیر «خداجو» را برای آنها به کار بردند.
به هر حال این جمعیت نهم دی از عمق جانشان جوشید، مرد و زن و کودک و جوان گفتند. حالا دیگر کار به جایی رسیده که به امام حسین(ع) هم توهین می‌کنند؟ آن هم در روز عاشورا؟مگر ما مرده‌ایم؟ پس ما چه کاره‌ایم؟ حادثه، حادثه‌ای به یادماندنی و افتخاری برای ملت ما و عبرتی برای مخالفان است. حتی یکی از رؤسای انگلیس گفته بود که شما با این عاشورا، نمی‌توانید کاری با ایران بکنید.
*امام هنگامی که از جایگاه ولایت فقیه انقلاب را رهبری کرد توانست آن را به ثمر برساند کلاً نقش ولایت فقیه و مشخصاً نقش رهبر معظم انقلاب را در صیانت از انقلاب مخصوصاً در دو دهه بعد از رحلت امام که بسیار دشوارتر از دهه اول بود، چگونه می‌بینید؟ در چنین شرایط بسیار دشوار، نقش ایشان در صیانت از انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید که نظام را از این طوفان‌های سخت عبور داد؟
بنده معتقدم اگر ولایت فقیه تیرک این خیمه نبود، نمی‌توانستیم کار را پیش ببریم. درست است که یک عده‌ای از همان اول هم حرف‌هایی داشتند، ولی همه ماهایی که الفبای دین را خوانده بودیم، معتقدیم که اگر این پیوند بین رهبری سیاسی و محور اساسی ولایت که به حضرت حجت(سلام‌الله علیه) برمی‌گردد و تا رسول خدا(ص) می‌رسد، وجود نداشت، مردم نمی‌توانستند با این اتکا و اطمینان پیش بیایند. اگر انقلاب فقط مثل پاکستان اسمش جمهوری اسلامی بود، این اتکای درونی را برای مؤمنان نداشت. صرف اینکه بگویند انقلاب اسلامی، نمی‌شود. رهبر معظم انقلاب به هر حال محور این نظام هستند و در این مدت هم بیشترین رنج را حتی از دوستانش برده است.
آقایانی که روزی وزیر و مسئول بودند حالا رفته‌اند سر از کجا درآورده‌اند؟ به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) این نامردمی و ناجوانمردی یک عده از کسانی که روزی در کنار رسول خدا(ص) بودند. من گاهی می‌گویم آخر شما دردتان چه بود؟ چه می‌خواستید که حالا رفتی توی آمریکا و خجالت هم نمی‌کشی که روزی در اینجا درس عرفان و مثنوی می‌دادی و عضو فلان تشکیلات بودی. شرمتان نمی‌آید؟ این رهبر دینی و این ولایت‌فقیه را بردارید، چه چیزی را جایش می‌گذارید؟ این کشور چگونه بر سر پا می‌ماند. دکتر شیخ‌الاسلام در دانشگاه فقه شافعی درس می‌دهد، اهل سنت است. پدرش هم استاد همان‌جا بود. خدا رحمتش کند. مرد بسیار متعبد، عالم، زاهد و خوش‌اخلاقی بود. یک بار به دکتر شیخ‌الاسلام گفتم: «این ولایت‌فقیه برای اهل سنت چه وجهی دارد؟» برآشفت و گفت: «اگر این نباشد، شما چه چیزی جایش می‌گذارید؟ این رشته وحدتی است که همه ما را پیرامون خودش جمع کرده است.» یک استاد شافعی مذهب می‌گوید این چه حرفی است می‌زنی؟ همه اهل سنت و شیعه باید حول این محور گرد هم بیاییم. چه مشکلی داریم؟ غرض اینکه ولایت‌فقیه تیرک اساسی این انقلاب است و رهبری هم انصافاً هر چه در توان داشته، انجام داده. خدا به حق فاطمه زهرا(س) به ایشان تأیید و توفیق و طول عمر بدهد که سکاندار این کشتی بوده‌اند. همیشه هم خدمتشان عرض کرده‌ام هر کاری که از دستم برمی‌آید بفرمایید انجام می‌دهم و در هیچ جایی کوتاهی نمی‌کنم. ممکن است با بعضی از افراد در نقطه نظرات سیاسی اختلاف نظر داشته باشم، ولی هیچ‌وقت هم از حد نگذشته‌ام، نه افراط و نه تفریط. راه امام را و همان دست بیعتی که به امام دادم، همچنان در خدمت رهبر معظم انقلاب هم ادامه می‌دهم. امیدواریم خداوند ما را بر این راه ثابت‌قدم بدارد.

19آگوست/18

آن عالم ربانی و معلم اخلاق

در آخرین روزهای تیر ۹۷، عالم ربانی و معلم اخلاق آیه‌الله العظمی آقای حاج آقا مرتضی تهرانی رحمه‌الله‌علیه در جوار آستان ملکوتی علی بن موسی الرضا(ع) دار فانی را وداع گفت و دوستداران و علاقمندان این عارف واصل را سوگوار ساخت.
حضرت آیت‌الله‌‌العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچک‌ترشان، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی از جمله برجسته‌ترین و قدیمی‌ترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار می‌آیند. ایشان در سن هجده سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوان‌ترین شاگردان درس خارج مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، با وجود آنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاج‌آقا روح‌الله را توصیه کرد.
حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمی‌اش مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی می‌گیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در برخی تابستان‌ها که امام در روستای امام‌زاده قاسم تهران مستقر می‌شدند، حاج‌آقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام به‌طور شبانه‌روز در محضر معظمله ماندگار می‌شد.
عشق و علاقه به امام، حاج‌آقا مرتضی را در نیمه دوم دهه ۴۰ نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت راقم این سطور توفیق یافت تا ۴۷ سال پیش به‌طور خصوصی بخشی از کفایه‌الاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.
در دهههای اخیر، هر چند آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی در شمار برترین علمای تهران شناخته می‌شد، اما به اعتقاد اهل نظر، اگر نبود گریز ایشان از عناوین مرجعیت و ریاست و چنانچه در حوزه علمیه قم مانده بودند بی‌گمان اکنون از بالاترین مراتب مرجعیت برخوردار بودند. اما ایشان راه دیگری را برای خدمت به اسلام برگزیدند و با مراجعت به تهران به امر ابلاغ و تبیین معارف دینی برای مردم پرداختند. حتی در سالهای اخیر علی‌رغم شرایط سخت جسمی ایشان، جلسات پرمغز و تأثیرگذار منبر و وعظ شب جمعه حاج آقا مرتضی در منزلشان برقرار بود. جلساتی که صدها و هزاران نفر از جوانان، دانشگاهیان و فرهیختگان را از معارف ناب سیراب میشدند.
همه کسانی که این عالم بزرگ را در طول بیش از ۷۰ سال گذشته از نزدیک می‌شناختند، مهم‌ترین ویژگی برجسته ایشان را در وارستگی و اخلاص معظم‌له یافته بودند. اخلاصی که در گفتار و رفتار ایشان موج می‌زد. اخلاصی که در عبادات، دعاها و باران اشکی که با یاد معصومین «علیهم‌السلام» و ذکر مصائب آنان می‌درخشید. روضه‌‌خوانی ایشان دل‌ها را آتش می‌زد، نه به خاطر بیان مکشوف مصائب اهل‌بیت (ع) و تکیه به صوتش که با های‌های گریه‌ای که از عمق جان‌اش برمی‌خاست و بر دل‌ها می‌نشست.
ایشان آن‌گاه که از قیامت، بهشت و جهنم می‌گفت گویی از مشاهداتش در برزخ و قیامت سخن می‌راند. برخی از اهل معنی حتی از باز بودن چشم برزخی این بزرگوار سخن می‌گفتند.
از شگفتی‌های دیگر این انسان الهی آن بود که هر چند به ظاهر حضور مشهودی در جامعه و حاکمیت نداشت، اما از میان اقران و امثال ایشان کمتر کسی یافت می‌شد که به اندازه او بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… و زیر و بم امور کشور و عملکرد مسئولان اشراف و آگاهی داشته باشد.
آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی گرچه گنجینه‌ای ناب از خاطرات شخصیت‌ها، اعاظم علما و حوادث ۷۰ ساله گذشته را در حافظه و ذهن تیزبین خود داشت، اما به دلایلی که خود می‌دانست و شاید به خاطر گریز از شهرت، همواره به درخواست‌های مکرر اصحاب رسانه پاسخ مثبت نداد، اما با این حال زمانی که توفیق زیارت معظم‌له فراهم شد، به مناسبتی از ویژگی‌های متمایز رهبر معظم انقلاب جملاتی را بیان کردند، با این مضمون که «آقا ذخیره الهی است… صحبت و تصمیم‌های ایشان نمی‌تواند بدون تأییدات الهی باشد و….»
از آنجا که این نگاه آن‌هم از منظر عارفانه این شخصیت الهی، افق متفاوتی را برای شناخت عمیق‌تر حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای «مدظله‌العالی» می‌گشود، درخواست تبیین بیشتر آن مباحث را پذیرفتند و چند روز بعد در محضر معظم‌له به دریافت افاضات ایشان نشستیم. معظم‌له در این جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، به نکات بدیعی درباره مراتب اخلاص و خودسازی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشاره کردند. در شروع صحبت اولین مرتبه‌ای که به ایشان اشاره داشتند بلافاصله تعبیر «سلام الله علیه» به کار بردند. تصور شد شاید سبق لسان بوده است، اما وقتی تا آخر همین عبارت را برای آقا تکرار کردند، معلوم شد از روی توجه و حساب‌شده از این تعبیر استفاده کرده‌اند.
او بر این نکته تاکید داشت که در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست… این را من تا الان لمس کرده‌ام.
آن گفت و گوی به یادماندنی در شماره ۴۰۷ و ۴۰۸ پاسدار اسلام در سال ۱۳۹۴ منتشر شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت .
امروز در سوگ او نشسته‌ایم و از درگذشت‌اش بسیار متاثریم، امیدواریم در راه مستقیمی که او بر آن تاکید اصرار داشت، ثابت قدم باشیم. انشاء‌الله.
محمد حسن رحیمیان

.

19آگوست/18

آثار و علائم تأیید الهی را در آیت‌الله خامنه‌ای دیدیم

آیت‌الله العظمی حاج آقامرتضی تهرانی، از اساتید مبرز اخلاق و فقهای عالی مقام دوره معاصر بود که فقدانش همگان را به سوگ نشاند. نقطه کانونی حیات این عالم ربانی، جدای از تربیت طلاب علوم دینی، ارتباط صمیمی با مردم و تربیت صدها شیفته معارف اهل بیت(ع) در تهران بود که انعکاسش را می‌توان در پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نظاره نشست؛ «عمر با برکت این فقیه عالیقدر و سالک الی الله سرشار از نورانیت و صفا و خدمت به دین و اخلاق بود و جمع زیادی از جوانان پاک‌نهاد و فاضل از سرچشمه‌ی فضائل علمی و اخلاقی ایشان بهره‌مند گشته و در صراط مستقیم ثبات یافته‌اند.»
گفتگوی حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان با ایشان که در شماره بهمن ماه سال ۹۴ ماهنامه پاسدار اسلام منتشر شد، یکی از اثر بخش‌ترین تلاش‌های خالصانه این عالم ربانی در حمایت صریح و بی پیرایه از ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب بود که در رسانه‌های مختلف بازتاب یافت و مورد توجه و استقبال اقشار مختلف قرار گرفت. ایشان در آن گفتگو ضمن رد القائات دشمنان، با بیان و قاطعیتی بینظیر به تبیین جایگاه و منزلت رهبری و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پرداخت و در پایان سخنانش هم تاکید کرد: «خدا را شاکرم قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. این عین اعتقاد قطعی من است.»
در ادامه منتخبی از آن گفت و گو تقدیم می‌گردد.

 در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج ‌آقا مصطفی خمینی بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی آیت‌الله خامنه‌ای را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.
 شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می‌کند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم می‌آمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می‌دهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست. پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق‌تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود. یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می‌کنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن‌ قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.
 خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.
 آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بوده‌اند. چرا می‌گویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات‌ ایشان را مرتب گوش می‌کنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت می‌کنند، من گوش می‌کنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع می‌کنند، نگاه می‌کنم و می‌بینم روز به‌ روز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر می‌شود.
 در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌ قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند.
 در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم. من این‌جور فکر می‌کنم که حق‌تعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.
 امام «رضوان‌الله تعالی علیه» راست می‌گفت. همت‌ ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده‏ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که به‌قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچک‌تر و ضعیف‌تر از خودش می‌داند. این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است.
 اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌ یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.
 آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی.
 این عالم بزرگوار را اگرچه می‌گوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، می‌دانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.
 خلاءهایی هست که به نظرمان می‌آید. در زمان امیرالمؤمنین «صلوات‌الله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوان‌الله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانه‌ها فرمایشات‌ امام را که پخش می‌کنند، ایشان می‌فرمایند سال گذشته این‌ جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان می‌فرمود بحمدالله. نمی‌فرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلوات‌الله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایین‌تر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل می‌کند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را می‌کند، کسر هم نمی‌گذارد تا آن وقتی که ان‌شاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیه‌الله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامه‌هایی که ایشان تنظیم کرده‌اند قابلیت اجرا پیدا کند.

19آگوست/18

بهانه‌ای برای یک روز

گردش زمانه بعد از دوازده قرن، دوباره می‌رسد به میعادگاه میلاد کریمه اهل بیت(ع).
مردم روزگار تکنولوژی و مدرنیته در تقویم‌های خود روز دختر را گره خورده به مضمون بی‌منتهای ولایت، دریافتهاند.
قرار است برای دختران زمین آن هم در دوره سرگردانی‌های بشر، الگویی به تجلی برسد که سعادت و آرامش را به ارمغان بیاورد. الگویی که دختران را به سرمنزل خوشبختی برساند. زیرا خدا برای تکامل دخترانه آنها بر روی خاک، منشور تمام بُعدی نازل کرده است.
این الگوی کامل در اسرارنامه¬ای که در دامان باشکوه امام هفتم¬(ع) تقریر یافت و به دستان پرتوان امام رضا(ع) برادری شد، کلیدهای تعالی را برای دست¬یابی دختران به حقیقت وجودیشان عرضه می‌دارد. عرضه در منشوری به نام کریمه اهل بیت(ع).
دختر مسلمان ایرانی امروز در آیینی زندگی می‌کند که دختران را بهایی ویژه بخشیده؛ بدان مرتبه که پیامبر(ص) بر دستان دختر خود بوسه می¬زد و او را اُم ابیها می¬خواند.
فاطمه معصومه (س) از مکتبی سر برآورده که در آن، دختران را حسنات و نیکی شمرده¬اند و پسران را نعمت و سپس گفته¬اند که بر حسنات، ثواب است و از نعمت، سئوال می¬شود.
اسلام دینی است که پیامبرش در تبیین ارزش و جایگاه دختر می¬فرماید: «هر کس دو خواهر یا دو دختر داشته باشد و به آنان احسان نماید، من و او در بهشت همانند این دو انگشت [سبابه و وسطی] در کنار هم خواهیم بود.
از این روست که فاطمه معصومه (س) را باید وارث معانی حقیقت دخترانه دانست و در اهتزاز پرچم-های بارگاهش به تجلی رازهای این مقام اندیشید؛ به همان سّر مشترکی که تمام زنان اسطوره عالم را به جاودانگی، پیوند داده است؛ سرّ بالغی به نام حجاب و عفاف؛ راز پویایی تحت کلمه عفت؛ همان که مریم را به رتبه مادری عیسی روح‌الله، ارتقا بخشید.
حضرت معصومه(س) نه فقط خواهری است برای غریب‌ترین مولای ایران که آمده تا اسرار خواهرانگی را به همه دختران این سرزمین هدیه کند. از روزی که نام او در تقویم ایران نشست، هر دختر اصیل ایرانی که ریشه‌های ایمان و باور خود را در حق جستجو می‌کند، برای خود خواهری از جنس آسمان یافت.
هر دختری می‌تواند دردها و رنج‌ها، آرزوها و امیدهایش را خواهرانه ببرد به بارگاه کریمه اهل بیت(ع) و در پناه مهربانانه¬اش تسلی بجوید.آن‌وقت است که روح حماسه و انقلاب در جان وی خواهد جوشید و دختری که خواهرانگی حضرت معصومه(س) را باور کند می‌شود دختری سراپا انقلابی و مبارز.
*****
الگوی دخترانه
چروک¬های صورت مادربزرگ خطوط نانوشته‌ای از رازهای سینه‌اش بود.
دختر جوان رو به رویش ایستاد و با غرور گفت: «فرق من و شما این است که من استقلال را دوست دارم. نمی‌توانم مثل شما زندگی کنم تا دیگران برایم تصمیم بگیرند. دوست دارم خودم زندگیم را انتخاب کنم. می‌خواهم انتخاب کننده باشم نه این که بنشینم تا انتخاب شوم.»
پیرزن در فکر فرو رفت و آرام و شمرده گفت: «مگر زندگی ما چه ایرادی داشت که تو آن را دوست نداری؟»
دختر جواب داد: «شما تمام عمر در خانه اسیر بودید. از وقتی به دنیا آمدید توی سرتان زدند که دختر هستید و باری بر دوش خانواده. همین که اولین خواستگار از راه رسید با اینکه نوجوان کم سن و سالی بودید ازدواج کردید و همان سال‌های اول مادر شدید. آن‌هم نه یک بار و دو بار. بلکه همه عمرتان در خانه شوهر به شستن و رُفتن و بزرگ کردن هفت هشت بچه قد و نیم قد گذشت. نه درسی و نه کلاسی. نه تحصیلاتی و نه حق انتخاب و استقلالی… در مجردی، پدرتان برایتان تصمیم می‌گرفت و در متاهلی اسیر شوهر بودید… اما نسل ما دیگر این سبک زندگی را قبول ندارد. برای همین خواستگارهایی را که شما معرفی می‌کنید هرگز قبول نخواهم کرد. من خودم باید انتخاب کنم.»
پیرزن نفس عمیقی کشید و لبخند زد: د«خترم!‌ تو داری از الگو حرف می‌زنی. تو الگوی زندگی مرا دوست نداری نه ارزش‌هایش را.»
دختر با تعجب به مادربزرگ زل زد: «منظورتان را نمی‌فهمم بی بی. الگو دیگر چیست؟»
پیرزن به تصویر قاب شده حرم حضرت معصومه(س) روی تاقچه اشاره ‌کرد و جواب داد: «الگو یعنی ارزش‌هایی که انتخاب می‌کنی تا با آنها شیوه زندگی خودت را پیش ببری. الگوی ثابتی که یک دختر مسلمان دارد، همین بانوی عزیز است. با آنکه شرایطی برای ازدواج ایشان پیش نیامد، اما معیارهای سعادت را به هر دختری نشان داد و آن معیار چیزی بالاتر از محجوبیت و ولایت نیست. معیاری به نام روحیه انقلابی. همان روحیه‌ای که ایشان را از مدینه به دنبال ولایت برادر تا قم رساند و مقام شهادت را نصیبشان کرد.»
دختر به قاب خیره شد و سکوت کرد.
پیرزن ادامه داد: «همین که الان تو از زندگی و آزادی و استقلال خودت راضی هستی برمی‌گردد به انقلابی که ما زنان در آن نقش داشتیم. همین زنانی که تو می‌گویی در خانه‌ها اسیر بودند. بهای آزادی امروز تو را ما با اسارت دیروزمان پرداخت کردیم. آن ‌قدر اسارت کشیدیم و طاغوت را تحمل کردیم تا خشم تمام وجودمان را پر کرد و توانستیم عمق فریاد امام خمینی(ره) را درک کنیم و به او لبیک بگوییم.»
دختر کنار پیرزن نشست و متفکرانه و با شرمساری گفت: «من… راستش تا حالا این طوری به داستان نگاه نکرده بودم. حق با شماست. اما آیا قبول دارید که در دوران شما زن موجود مظلومی بود؟»
پیرزن آرام دست او را فشرد و گفت: «درست است دخترم. زنان در طول تاریخ ابزاری در خدمت مردان و همیشه از حقوق الهی خود محروم بوده‌اند. اما انقلاب اسلامی بشارت بزرگی را به آنها داد. برای همین بود که آن‌طور عاشقانه به میدان شتافتند و عزیزان خود را فدای انقلاب کردند. اگر فکر نکنی که اغراق می‌کنم باید بگویم که شروع انقلاب ما از زنان بود.»
دختر به یاد روزنامه دیواری دانشگاه افتاد. همین دو روز پیش بود که روی تابلوی اعلانات دانشگاه بریده روزنامه دیواری را خوانده بود. بخشی از سخنان رهبری در نشست اندیشه‌های راهبردی… جملات پیام به‌یکباره در ذهنش مجسم شدند:
«کسانى که سابقه دارند، می¬دانند که زنان، هم در دوران مبارزه نقش داشتند، هم بهخصوص در دوران انقلاب یعنى آن یک سال و نیمى که حرکت انقلابىِ عمومى شروع شد. زنان نقش مؤثر و بى‌جایگزینی داشتند و اگر در اجتماعات نبودند، بلاشک آن اجتماعات و تظاهرات عظیم، آن اثر را نمی¬بخشید. علاوه بر اینکه در بعضى جاها مثل مشهد ما، اصلاً تظاهرات از زنان شروع شد. یعنى اولین حرکت عمومىِ مردمى، یک حرکت زنانه بود.»(۱)
دختر به پینه‌های دست مادربزرگ خیره شد و آهسته گفت: «خب! یعنی الان حاصل زحمت شما در دست ماست. حالا ما باید چه کنیم؟ با اینکه من می‌گویم الان استقلال دارم، ولی باز هم ظلم مردانه ادامه دارد. واقعاً باید چه کنیم؟»
پیرزن جواب داد: «ما به حرف ولیّ زمان خود گوش دادیم و جلو رفتیم. شما هم باید همین کار را بکنید تا به بیراهه نیفتید. سالی که به همراه زنان مبارز انقلابی به دیدار آقا رفته بودم، ایشان صحبت‌هایی کردند که همیشه به یادم می‌ماند. ایشان به همه زنان و دختران این‌ طور سفارش کردند که چه آنهایی که دانشجویید، چه در دوره‌های اول کار هستید، چه آنهائی که چندین سال کار کرده و زحمت کشیده‌اید. بدانید امروز زنان کشور ما مسئولیتشان سنگین است. مسئولیت مضاعفی که امروز شما دارید، همین است که نگاه غلط به مسئله‌ زن و مرد را تصحیح کنید. نگاهی که امروز دنیای غرب سعی می‌کند در مسئله‌ زن و مرد القا کند، نگاه غلط و باطلی است. این به پایمال شدن ارزش‌های بسیاری در جوامع بشری منتهی خواهد شد که الان گوشه‌هائی از آن دیده می‌شود و در جوامع ما به طریق اولی، این نگاه را باید تصحیح کنید.»(۲)
دختر به خطوط عمیق دور چشم مادربزرگ خیره شد و در سکوتی طولانی به جملاتی که شنیده بود فکر کرد.
*****
انتظار به سبک بانو
به خودش قول داده بود که این ترم بالاترین معدل را بیاورد، اما فشار درس‌ها به‌قدری زیاد بود که احساس می‌کرد باید از همه تفریحات و کارهای جانبیش چشم بپوشد تا بتواند بهتر درس بخواند.
تنها فعالیت فوق برنامه او همکاری فرهنگی با بسیج دانشجویی بود و حالا به اتاق بسیج آمده بود تا انصراف خود را از ادامه فعالیت اعلام کند، اما مسئول بسیج به‌شدت درگیر کار بود. مدتی صبر کرد تا فرصتی برای گفتگو با او پیدا کند که ناگهان مسئول از او خواست که برای کمک به او وارد اتاق کارش شود. شعارهایی برای نوشتن روی بنر مراسم روی میز مسئول بسیج بود. مسئول در حالی که بنرهای کهنه را جمع و جور می‌کرد به او گفت:
«برای روز میلاد حضرت معصومه(س) و دهه کرامت، قصد داریم در خوابگاه‌ها و سالن‌های دانشگاه بنرهای پرمحتوایی با بهترین شعارها تولید کنیم. لطفا شعارها را بررسی کن. چون شما خوش‌ذوق هستی و سلیقه جوان پسندانه‌ات در تولید بنرهای جشن خیلی موثر است.»
دختر دانشجو مردد مانده بود که چگونه حرفش را به مسئول بسیج بزند. وقتی او را درگیر کار دید، نتوانست مخالفت کند. پشت میز ایستاد و مشغول مطالعه و بررسی شعارها شد.
ابیاتی زیبا درباره امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) نظرش را جلب کرد. مضامین آنها را پر از احساس می‌دید، بی آنکه اندیشه روشنی را نشان دهند. برای همین آنها را کنار گذاشت.
یادش آمد سال پیش یکی از جوانان از سخنران مسجد محله پرسیده بود دختری که متعلق به دوازده قرن پیش است که نه دانشگاه رفته و نه تکنولوژی و فرهنگ امروز را می‌داند، می‌تواند الگوی کاملی برای دختران امروز باشد؟ و حاج آقا همان سئوال را به صورت مسابقه عمومی میان حاضران مطرح کرده بود. او به‌‌قدری درگیر اجرای مراسم شده بود که نتوانست بفهمد نفر برگزیده چه جوابی به این سئوال داده است. ناگاه چشمش به کاغذی که زیر دستش بود افتاد. یکی از سخنان رهبری روی کاغذ نوشته شده بود:
« بدون تردید نقش حضرت معصومه (س) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ دامان اهل‌بیت پیغمبر(ع)، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه(ع) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد هم رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت(ع) در آن دوره‌ ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت(ع) را به سراسر دنیای اسلام در شرق و غرب منتقل کند.»(۳)
کاغذ را روی میز شیشه‌ای گذاشت تا به عنوان شعار مناسب در بنر استفاده شود.
در این موقع دختر دانشجویی وارد دفتر شد و رو به مسئول گفت: «من دارم ازدواج می‌کنم و احتمالاً ترم آینده در مرخصی تحصیلی هستم. بعد از آن هم باید به فکر پایان نامه‌ام باشم. راستش من اصلاً شرایط ادامه همکاری را ندارم. خواستم انصرافم را اعلام کنم.»
مسئول بسیج مکثی کرد و جواب داد: «فعالیت‌های بسیج خودجوش و داوطلبانه است و همان‌ طور که هیچ کسی مجبور به عضویت نیست، کسی هم مجبور به ماندن نیست. اما من فکر می‌کنم وظیفه دارم به شما بگویم که برنامه‌های فرهنگی ما در راستای اندیشه‌های انقلابی و انتظار طراحی شده و زندگی شما و اطرافیانتان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. تلاش می‌کنیم که برای وقت شما بهترین بهره‌وری را داشته باشد.»
دختر سر تکان داد و گفت: «می‌دانم، اما راه های زیادی برای کمک به انقلاب و امام زمان(عج) وجود دارد. همین ازدواج من خودش عمل به دستور دین است. همین که در خانه بنشینم و برای ظهور ایشان دعا کنم خودش یک قدم است. هرکسی به اندازه توان خودش می‌تواند کمک کند. او هم بیشتر از این از ما چیزی نمی‌خواهد. به خاطر همین من قصد انصراف دارم.»
مسئول بسیج از میان انبوه بنرها و کاغذهای رنگی به طرف قفسه پرونده‌های عضویت رفت تا خواسته دختر را انجام دهد. دانشجو در حالی که به بقیه شعارهای روی میز خیره مانده بود با خود گفت: «چقدر بد شد. حالا اگر من بخواهم همین درخواست را از مسئول بسیج کنم، فکر می‌کند که چقدر سست اراده هستم. باید روز دیگری برای انصراف بیایم.» و با همین فکر به کارش ادامه داد. اما در گوشه ذهنش این فکر جوانه زده بود که من هم مثل این دختر در حد خودم باید تلاش کنم و راه تلاش من درس خواندن است. اصلاً اگر حضرت معصومه(س) الان مثل من یک دانشجو بود، آیا در بسیج فعالیت می‌کرد یا همه همتش را می‌گذاشت پای درس؟! اصلاً ایشان انتظار را چگونه عملی می‌کرد؟
بعد از امضاهای دختر و انصراف او، مسئول بسیج، نواری را در دستگاه پخش گذاشت و آن را روشن کرد.
آهنگ سنتی به فضای دفتر حال و هوای خاصی داد. دقایقی بعد از آن صدای امام خمینی(ره) به گوش رسید: «بعضی‌ها انتظار فرج را به این می‌‏دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه یکی از آنها را که من سابقاً می‌‏شناختم بسیار مرد صالحی هم بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب(عج) بود. اینها‌ به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می‌‏کردند، لکن همین. دیگر غیر از این کاری ازشان نمی‌‏آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند… اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم. کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت(عج)»(۴)
گویی دنیای ابهامات دختر به هم ریخته بود. زیر لب گفت: «باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن کار همان چیزی بود که حضرت معصومه(س) به خاطرش از مدینه بیرون آمد و منزل به منزل کاروان ولایت را حرکت داد. پس درس اصلی را همان دوازده قرن پیش به ما داد. اگر من هم انصراف بدهم بین ایمان من و دیگران چه فرقی است؟ اما اگر در کنار درس خواندن، با همه وجود کار فرهنگی و یادآوری ظهور داشته باشم، آنجا دیگر فرقی با بقیه کسانی که شاگرد اول شده‌اند خواهم داشت. اصلاً این هم نه. کاری به شاگرد اول شدن هم ندارم. اگر بتوانم در کنار درسم انتظار واقعی را ادامه دهم، آن ‌وقت می‌توانم جلوی امام سر بلند کنم. روحم فقط این طوری آرام می‌گیرد.»
مسئول بسیج داشت جمله‌های منتخب او را بررسی می‌کرد. لبخندی به او زد و گفت: «انتخابت مثل همیشه عالی و هنرمندانه است!»
دانشجوی جوان سرش را بالا آورد و تبسمی کرد. در دلش گفت: «آری. من بهترین انتخاب را کرده‌ام. چون می‌خواهم الگویم حضرت معصومه(س) باشد.»
نقد ظریف سبک زندگی دختران امروز:
باید خط را عوض کنم:
آگهی استخدام در شرکت مرا به سوی مترو کشانده بود. باید خود را راس ساعت ۶ عصر برای مصاحبه به دفتر هیئت مدیره می¬رساندم. اگر شاغل شوم، حتماً می‌توانم خواستگارهای بهتری داشته باشم. دستم که توی جیب خودم باشد می‌شوم یک دختر مقتدر و توانمند. یک زن کامل با آینده‌ای روشن.
روی صندلی قطار نشسته بودم. زنی در میان فشار جمعیت وارد شد. رنگ از رویش پریده بود. نفس زنان میله بالای سرم را گرفت. نای ایستادن نداشت. به او اشاره کردم تا جای من بنشیند. نشست و نفسی تازه کند. دختر دستفروشی لوازم آرایش را تبلیغ می‌کرد.
زن، بی¬درنگ او را صدا کرد و مشغول تست ریمل¬ها شد. گرانترینش را که خرید، رو به من پرسید: «مژه‌ام را مخملی کرد؟!»
سری تکان دادم و لبخند زدم: «مژه¬های خودت زیباست. به ریمل نیاز نداری.»
آهی کشید و با حسرت گفت: «چه فایده؟! کسی که باید بپسندد اصلاً مرا نمی¬بیند!»
حس کردم دل پری از زندگی دارد. در جوابش گفتم: «شاید شما این طوری فکر می¬کنید! مگر می¬شود با کسی زندگی کنی و او تو را نبیند!»
زن سرش را طوری جلو آورد که خم شدم تا صحبتش را بشنوم: «از صبح تا شب در شرکت جان می-کنم. بچه¬ام دست پرستار است. یک دلم پیش اوست، یک دلم گوش به فرمان رییس شرکت! نه خوابی، نه تفریحی. همه وقتم شده کار. برای اینکه به آقا در مخارج زندگی کمک کنم. اما او… تازه غرولند هم می‌کند که چرا غذای بیرون و چرا مواد فریزری… مردها قدرناشناسند. اگر خودت را برایشان تکه تکه هم کنی،‌ بازهم دو قورت و نیمشان باقی است! اگر ازدواج نکردی، نکن. مردها لایق زندگی نیستند!»
به ایستگاه سوم که رسیدیم خواست پیاده شود. با او پیاده شدم و خواستم که صحبتش را ادامه دهد.
زن گفت: «وقتی ازدواج کردیم خانه‌دار بودم. دیدم جاری¬هایم مرا تحقیر می¬کنند. دیدم کسی به کار خانه بهایی نمی¬دهد. زمین و زمان را به هم دوختم تا شدم منشی شرکت. کارم از همه بیشتر است و حقوقم کمتر.»
گفتم: «پس قصد اصلیت کمک به معاش نبود!»
مکثی کرد و جواب داد: «چرا دروغ؟ وضع همسرم بد نبود. مستاجر بودیم، اما دخلمان به خرجمان می-رسید. با وجود این خودم استقلال مالی می¬خواستم.»
پرسیدم: «برای پولی که پس¬انداز می¬کنی، چه برنامه¬ای داری؟»
خندید و گفت: «پس انداز!؟ مگر چقدر می¬گیرم؟! بیشتر از هزینه پرستار بچه و آرایشگاه و رفت و آمد و لباسم نیست. راستش خیال می¬کنم وقتی خانه‌دار بودم و از همسرم پول می¬گرفتم پس‌انداز بهتری داشتم تا حالا. الان اما مسئله من اینها نیست. خیال می¬کنم همسرم از خستگی روزانه من خسته شده. احساس می¬کنم دیگر مرا دوست ندارد.»
سخت به فکر فرو رفتم. وقتی سکوت طولانی مرا دید، پرسید: «داری فکر می¬کنی که من یک احمقم! درست است؟!»
قبل از آنکه جواب منفی بدهم، خودش با خنده¬ای تلخ گفت: «راستش عید امسال چند روز با خودم خلوت کردم و به همین نتیجه رسیدم که من یک احمقم که آرامش زندگیم را به حقوق بی¬برکت ماهانه فروختم! توهم استقلال مالی، مرا اسیر کار کرده. در حالی که دارم چیزهای باارزش¬تری را از دست می-دهم.»
سکوت کردم.
زن ادامه داد: «همکارانم می¬گویند فقط استقلال مالی نیست. شان اجتماعی هم مهم است. اما من نمی-فهمم که شان اجتماعی مهم‌تر است یا آرامش؟! من خیال می¬کنم باید دوباره همه چیز را مرور کنم.»
زن این را که گفت، کیفش را روی شانه جا به جا کرد و از من دور شد.
دور شدنش را نگاه ¬کردم و به قطاری که وارد ایستگاه شد، زل زدم. فقط یک ربع مانده بود به زمان مصاحبه‌ام. باید دو ایستگاه دیگر را طی می¬کردم.
زن سوار پله برقی شد. پله آرام آرام بالا می¬رفت و او از نگاه من دور می¬شد. کنار در قطار ایستادم. صبر کردم تا در بسته شود. دوباره روی صندلی ایستگاه نشستم و به دور شدن قطار نگاه کردم. زیر لب گفتم:‌ «آرامش مهم‌تر است.»
برخاستم تا خط را عوض کنم. اگر بخواهم ازدواج کنم باید خواستگاری را بپذیرم که خانه‌داری مرا ارزش بداند و باور کند که همه آرامش من در نقش زنانه خودم معنا پیدا می‌کند.
*****
یادداشت دختر شهید برای پدر
یادت هست می¬گفتی هرکسی دلش جایی گیر می¬کند! دل تو در جبهه¬ها گیر بود و حالا می¬بینم که دل من هم فقط کنار تو آرام می¬گیرد. از وقتی همین قطعه پلاک و استخوانت رسید و در بهشت شهدا نام سرخ تو روی سنگ قبری حک شد، دلم اینجا گیر کرد. معنیش این نیست که دخترت تازه بابایی شده. نه. من هنوز همان دختربچه شش ساله¬ای هستم که بندهای پوتینت را به هم گره می¬زد تا دیرتر بروی و بیشتر کنار من و عروسک¬هایم بمانی. اما حالا بیش از سی سال از آخرین رفتنت گذشته و امروز که دخترم کنار گوشی تلفن می‌نشیند و بهانه بابایش می‌گیرد، بی¬قرارتر از آن روزها بوی تو را می¬جویم.
تو رفتی و جنگ هشت ساله هم به پایان رسید، اما دفاع هنوز هم ادامه دارد. این بار فقط مرزهای جنگی ما تغییر کرده است. هنوز مانند آن روزها چراغ خانه¬ها خاموش می¬شود و تابوت شهید در شهرهایمان، تشییع!
پدرِ دخترکم به دنبال نفس¬های برحق تو و همسنگرانت ندای امام زمان خویش را لبیک گفت و به یاری مظلومین شتافت، زیرا در گوش او ندای مولایم علی(ع) در خطبه جهادیه¬اش طنین داشت که فرمود: «شنیده‌ام که یکى از آنها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى بر زنى از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‌اش را ربوده است. و آن زن جز آنکه از او ترحم جوید چاره‌اى نداشته است. آنها پیروزمندانه با غنایم، بى¬آنکه زخمى بردارند و یا قطره‌اى از خونشان ریخته شود، بازگشته¬اند. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است.
این روزها داماد تو در سوریه، تفنگت را در دست گرفته و من با دخترم از رسالت در آخرالزمان سخن می‌گویم. در مدرسه و کوچه و خیابان، مردمان فراموشکاری یادش داده‌اند تا در نبود پدر، بهانه بگیرد و حتی عتاب کند که سوریه به ما چه ربطی دارد مادر؟! من پدرم را می¬خواهم!
زبان دلش را می¬فهمم. راست می¬گوید. من هم پدرم را می¬خواستم. اما جهاد، تجلی بندگی مردان خداست و من این ‌را در وجود تو و دیگر شهیدان انقلاب دیدم.
پدر! اما آن روزها همه ما می¬دانستیم که دشمن، ما و مردمانمان را نشانه گرفته است. می¬دانستیم که جنگ است باید دفاع کرد. می¬دانستیم چون به چشم خود محاصره و جنگ در مرزهای کشور را می-دیدیم.
امروز اما حکایتی دیگر دارد. جنگ نرم دشمن، غبار غفلت¬ها را بر اندیشه¬های برخی از ما فرونشانده است.
حافظه¬هایمان در میان زرق و برق دنیا ضعیف شده و چشم¬هایمان کم¬سوتر!
تا دامنه آتش جنگ میان شهرهای ما زبانه نکشد، فتنه¬های دشمن را باور نمی¬کنیم.
دلم پر از درد است، پدر! یادم هست در وصیت نامه‌ات نوشته بودی که ما می¬رویم تا به شما زندگی پر از عزت را در آرامش اسلام هدیه کنیم.
یادم هست از ما فقط یک چیز خواسته بودی: بمانید و ندای(هل من ناصر) امامتان را دریابید. که همانا این ندا در یاری اسلام از هر گوشه دنیا که به گوش برسد، لبیک بر شما واجب است.
پدر! من از این روزها می¬ترسم. از روزهای فراموشی. از این که عهدی را که با شما بسته¬ایم، به خاطر نیاوریم. می¬ترسم سرگرمی¬های فضای مجازی، حقیقت فضای میثاق را از ما بگیرد.
دستی برآور و ما را دعایی کن. دعا کن که بتوانم پاسدار پیام تو و رساندن حقیقت آن به دخترم باشم.
دعا کن که رمز بی¬مرزی شهادت را آن‌گونه که تو و دوستانت دریافته‌اید، درک کنم و آن را با تمامی جانم به دخترم بفهمانم. که اگر جز این باشد، هیچ حاصلی از فرزند شهید بودن، نصیبم نخواهد شد.

پی‌نوشت:

۱٫بیانات در سومین نشست اندیشه‌هاى راهبردى‌، به تاریخ ۱۴/۱۰/۱۳۹۰
۲٫ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار گروه کثیری از زنان نخبه در آستانه ی سالروز میلاد حضرت زهرای اطهر (س) ۱۳/۴/۱۳۸۶
۳٫ بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۲۹/۸/۷۹
۴٫ برگرفته از صحیفه امام ج ۲۱، صص۱۷-۱۶

سوتیترها:
۱٫
حضرت معصومه(س) نه فقط خواهری است برای غریب‌ترین مولای ایران که آمده تا اسرار خواهرانگی را به همه دختران این سرزمین هدیه کند. از روزی که نام او در تقویم ایران نشست، هر دختر اصیل ایرانی که ریشه‌های ایمان و باور خود را در حق جستجو می‌کند، برای خود خواهری از جنس آسمان یافت.

۲٫
هر دختری می‌تواند دردها و رنج‌ها، آرزوها و امیدهایش را خواهرانه ببرد به بارگاه کریمه اهل بیت(ع) و در پناه مهربانانه‌اش تسلی بجوید.آن‌وقت است که روح حماسه و انقلاب در جان وی خواهد جوشید و دختری که خواهرانگی حضرت معصومه(س) را باور کند می‌شود دختری سراپا انقلابی و مبارز.

۳٫
که فاطمه معصومه (س) را باید وارث معانی حقیقت دخترانه دانست و در اهتزاز پرچم¬های بارگاهش به تجلی رازهای این مقام اندیشید؛ به همان سّر مشترکی که تمام زنان اسطوره عالم را به جاودانگی، پیوند داده است؛ سرّ بالغی به نام حجاب و عفاف؛ راز پویایی تحت کلمه عفت؛ همان که مریم را به رتبه مادری عیسی روح‌الله، ارتقا بخشید.

19آگوست/18

باقرالعلوم«ع»، پایه¬گذار نهضت بزرگ و پویای علمی

اشاره
آغاز دوران امامت نوزده ساله امام باقر«ع» مصادف شد با درگیری و نزاع میان دو گروه ریاست‌طلب و طماع بنی‌امیه و بنی‌عباس برای دستیابی به حکومت و ریاست غاصبانه. این دو گروه قدرت‌طلب و دنیاپرست به‌حدی به کشمکش و درگیری سیاسی ـ نظامی مشغول شدند که از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی اطراف خود غافل ماندند، در نتیجه بهترین موقعیت و شرایط یک نهضت و قیام بزرگ علمی برای امام باقر«ع» فراهم شد. دیگر شیعه مثل سال‌های پیش از آن حضرت، در تنگنا نبود و امام به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداختند و مشکلات علمی را تشریح و نهضت علمی دامنه‌داری را به وجود آوردند و مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را که در دوران امامت فرزند گرامیش امام صادق«ع» به اوج رسید، پی‌ریزی کردند. امام باقر«ع» از این فرصت پیش‌آمده به احسن وجه بهره برد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. ابعاد نهضت علمی آن حضرت به‌حدی گسترده بود که علاوه بر مراکز شیعه‌نشین مانند مدینه و کوفه، مناطق جدیدی مانند خراسان را که از مرکز حکومت امویان به دور بود تحت پوشش قرار داد.

شناخت کوتاهی از زندگی امام باقرالعلوم«ع»
پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت در سال ۵۷ هجری در «مدینه منوره» چشم به جهان هستی گشود. نامش محمد و کنیه‌اش ابوجعفر، پدر ارجمندش، امام علی بن الحسین«ع» و مادر مکرمه‌اش فاطمه، دختر امام حسن مجتبی«ع» است که امام صادق«ع» از او با این تعبیر یاد می‌کرد: «کَانَت صِدِّیقَهً لَم تُدرَک فِی آلِ اَلْحَسَنِ اِمرَأَهٌ مِثلُهَا؛ او بسیار راستگو بود و در خاندان امام حسن مجتبی«ع»، بانویی مانند او دیده نشد».(۲) بدین ترتیب، آن امام همام از جانب والدین (پدر و مادر)، به شجره طیبه نبوت منتهی می‌شود و

نخستین مولودی است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بود و به سبب این کرامت به «هاشِمِیٌّ مِن هاشِمِیَّیْنِ وَعَلَوِیٌّ مِن عَلَوِیَّیْنِ وَ فاطِمِیٌّ مِن فاطِمِیَّینِ»(۳) نایل شد. براین اساس، امامت از نسل حسنین«ع» امتداد یافت و ائمه بعدی از امام باقر«ع» تا امام مهدی«عج» به این کرامت مفتخر شدند که از نسل سبطین پیامبر«ص» باشند و فاطمه بنت الحسن مادر هشت امام شیعه و مصداقِ «ارْحام مطَهَّره» است.
در منابع روایی فریقین از پیامبر اکرم«ص» نقل می‌کنند که آن حضرت به جابربن عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! تو زنده می‌مانی و مردی از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات می‌‌‌کنی که او علم انبیا را می‌شکافد. هنگامی که او را دیدی،‌ سلامم را به او برسان».(۴)
امام افزون بر القاب «الشبیه»،(۵) «الامین»، «هادی»، «صابر»، «شاهد» که هرکدام به مناسبتی به ایشان اعطا شد، به‌طور عمده به «باقر» به معنای شکافنده علوم شهرت یافت. در کتب لغت درباره علت این نامگذاری آمده است: «التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ فی العلم و المال و کان یقال محمدبن علی بن الحسین بن علی الباقر رضوان‌الله علیهم لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصلَهُ وَاستَنبَطَ فَرعَهُ؛ «تبقر»، داشتن علم و مال زیاد را گویند و به محمد بن علی بن حسین بن علی«ع» بدان جهت باقر گفته می‌شود که آن حضرت علم را شکافت و اصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بیان فرمود».(۶) در تاریخ یعقوبی آمده است: «کان سمُّیُ الباقر، لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ؛ بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت».(۷)
آن حضرت بعد از شهادت امام سجاد«ع» در سال ۹۵ هـ.ق، به مدت ۱۹ سال پیشوایی شیعیان را عهده‌دار شد. شهادت آن حضرت در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجرى قمرى در ۵۷ سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى و به وسیله خوراندن سم اتفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع است.

ژرفای دانش بیکران باقرالعلوم«ع»
باقرالعلوم از دانش خویش این گونه پرده برمی‏دارد: «نَحنُ خُزَّانُ عِلْمِ اَللَّهِ وَ وَرَثَهُ وَحْیِ اَللَّهِ وَ حَمَلَهُ کِتَابِ

اَللَّهِ؛ ما خزینه‏های دانش خدا و وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم»؛(۸) «نَحنُ الْمِنهاجِ وَ نَحْنُ مَعدِنُ النُّبُّوُّهِ وَ نَحنُ مَوضِعُ الرِّسالَهِ؛ ما امامانی هستیم رهنما و چراغ‌های درخشان و معدن نبوت و پیامبری و محل رسالت می‏باشیم».(۹) می‏فرماید: «لَکِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اختَصَّنَا مِن مَکنُونِ سِرِّهِ؛ خدای بلند مرتبه از زلال‏ترین دانش خویش و اسرار پنهانی خویش ما را (فقط ما را) بهره‏مند ساخته است».(۱۰)
رجال و شخصیت‌های بزرگ علمی آن روز و همچنین عده‌ای از یاران پیامبر«ص» که هنوز در قید حیات بودند، از محضر آن امام همام استفاده می‌کردند. «جابربن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهایی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی» و «زیاد بن منذر نهدی» از آثار علمی او بهره‌مند شده و سخنان آن حضرت را بی‌واسطه و گاه با چند واسطه نقل نموده‌اند و درباره برجستگی علمی او سخن رانده‌اند.(۱۱) همچنین کتاب‌ها و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلاذرى، سلامى، خطیب بغدادى، ابونعیم اصفهانى، و کتبى مانند: موطأ مالک، سنن ابى داود، مسند ابى حنیفه، مسند مروزى، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشرى، و غیره، که از مهم‌ترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز امام باقرالعلوم«ع» است و همه جا جمله: «قال محمدبن على» و یا «قال محمد الباقر» به چشم مى‌خورد.(۱۲)
بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز به عظمت و شهرت علمی و دینی آن حضرت گواهی داده‌اند. ابن حجر هَیْثَمی در «صواعق المحرقه» می‌نویسد: «او را باقر از این جهت می‌گفتند که همچنان که زمین را می‌شکافند و خزائن و معادن و منابع و جواهر قیمتی آن کشف گردد و ظاهر شود او زمین علم را شکافت و لطایف و دقایق و معارف و حقایق احکام را با حکم و لطائف آن ظاهر ساخت که بر کسی جز روشن‌ضمیران آشکار نبود و به حقایق کوردلان بدطینت و بدسرپرست واقف نخواهند شد و ازاین رو او را باقر علم و جامع علم و ناشر علم و بلند گرداننده‌ علم گفتند».(۱۳)
ذهبی درباره امام باقر«ع» می‌نویسد: «او، از کسانی است که بین علم و عمل و آقایی و شرف و وثاقت و

متانت جمع کرده و اهل‌بیت(ع) برای خلافت داشت».(۱۴)
شهرت علمی آن حضرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز که: «کان سیّد فقهاء الحجاز»،(۱۵) بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به‌طور گسترده فراگیر شده بود. چنان که راوی می‌گوید: دیدم که مردم خراسان دورش حلقه زده و اشکالات علمی خود را از او می‌پرسیدند.(۱۶)
فراوانی و گستردگی روایات امام در زمینه‌های فقه، اعتقادات و علوم دیگر اسلامی، سبب شد تا محدثان اهل سنت نیز از آن حضرت نقل حدیث کنند. یکی از معروف‌ترین آنها «ابوحنیفه» است. او با توجه به این که بیشتر احادیث وارده از طریق اهل سنت را نمی‌پذیرفت، روایات زیادی از طریق اهل‌بیت(ع) و به‌ویژه امام باقر«ع» نقل کرده است(۱۷)
اوضاع علمی عصر امام باقرالعلوم(ع) و مهم¬ترین اقدامات آن حضرت
امام باقر«ع» در عصری امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می¬برد و بنی¬امیه توانسته بودند با شکست برخی از احزاب سیاسی مانند عبدالله بن زبیر، حاکمیت سیاسی خود را نسبتاً استحکام بخشند. در این اوضاع، بسیاری از دانشمندان از صحنه سیاسی دور شده بودند و بحث و تبادل نظرهای علمی در این برهه و پیدایش مکتب‌ها و سبک‌های مختلف علمی پس از مدت‌ها رکود، رونق فراوانی به بازار علم بخشید.
با آغاز امامت امام باقر«ع»، گام مهم و به‌سزایی در راستای تبیین آرای شیعه برداشته و خطر افکار آلوده و نظریات فرقه¬های منحرف متزلزل شد. این حقیقتی است که حتی علمای اهل¬سنت؛ نظیر: «ابن مبارک» «زهری»، «مالک» و «شافعی» نیز به آن اعتراف کردند. مهم¬ترین اقدامات علمی باقرالعلوم«ع» عبارتند از:
۱٫ تأسیس دانشگاه
امام باقر«ع» با وجود شرایط نامساعدی که بر عرصه فرهنگ اسلامی سایه افکنده بود و فرهنگ تشیع در انزوا قرار داشت، با تلاشی جدی و گسترده نهضتی بزرگ را در زمینه علم و پیشرفت¬های آن طراحی کرد. آن حضرت با برقراری حوزه درس، به زدودن چالش‌های علمی و تحکیم مبانی معارف و اصول ثابت

اسلامی با تکیه بر آیات رهنمون¬گر قرآن پرداخت و تمام ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی کمر بست. تا جایی که این جنبش دامنه¬دار به بنیان¬گذاری و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران فرزند برومندش امام صادق«ع»، به اوج خود رسید و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار شد. بنابراین می¬توان گفت: «امام باقر«ع»، مؤسس و بنیانگزار دانشگاه اسلامی شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع بود».(۱۸)
۲٫ تربیت شاگردانی اندیشور
پیش از دوران امامت امام باقر«ع»، خفقان سیاسی به اندازه¬ای بود که انتقال آموزه¬های ناب اسلامی فقط از طریق دعا و نیایش و یا در قالب چند پیشکار و خدمتگزار که با امام حشر و نشر داشتند، صورت می¬گرفت. اما در عصر امام باقر«ع» به دلیل شرایط سیاسی خاص حاکم تا اندازه¬ای به امام اجازه برقراری مجامع علمی داد تا ایشان بتواند استعدادهای نهفته¬ای را که در جامعه اسلامی وجود داشت تربیت کند. امام توانست دانشمندان برجسته¬ای را در رشته¬های گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخه¬های علوم اسلامی تربیت کند که نام یکایک آنها در کتب رجالی ثبت شده است. این افراد بالغ بر ۴۶۲ نفر بودند(۱۹) که برجسته¬ترین آنها عبارت بودند از:
یک) زُرارَه بن اَعیَن
او از برجسته¬ترین راویان احادیث اهل¬بیت«ع» و از ثقات آنهاست که بسیار مورد اطمینان اهل¬بیت«ع» بوده و بارها از زبان آنان ستایش شده است. وی پس از امام باقر«ع» توانست محضر امام صادق«ع» را نیز درک کند و در زمان امامت آن حضرت نیز از برترین¬ها به شمار می¬آمد. امام صادق «ع» روزی به او فرمود: «ای زراره، نامت در ردیف نام‌های بهشتیان است».(۲۰) نقش زراره، در گسترش معارف اهل بیت(ع) تا آنجاست که امام صادق «ع» فرمود: «خدای رحمت کند زراره بن اعین را که اگر او و تلاش¬های او نبود، احادیث و سخنان پدرم از بین می¬رفت».(۲۱) آن حضرت در حدیثی دیگر ستایش ایمان زراره فرمود: «گروهی هستند که ایمان را به زینهار گرفته و برگردن می¬افکنند (از آن پاسداری می¬کنند) که در روز قیامت آنان را پاسداران

[ایمان] نامند. بدانید که زراره بن اعین از آن گروه است».(۲۲)
دو) محمد بن مُسلِم ثَقَفی کوفی
او یکی از برجسته¬ترین و پرآوازه¬ترین پرورش یافتگان و دانش آموختگان باقرالعلوم«ع» و فرزند برومندش امام صادق«ع» بود. درباره او نیز ستایش¬های گوناگونی از امام باقر و امام صادق«ع» وجود دارد.
«عبدالله بن ابی یعفور» می¬گوید: «نزد امام صادق«ع» رفتم و گفتم: ما نمی¬توانیم هر ساعت شما را ملاقات کنیم و امکان دسترسی به شما برایمان وجود ندارد و گاه برخی از من پرسش¬هایی می¬کنند که پاسخ همه آنها را نمی¬دانم، امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفی نمی¬روید؟ همانا او احادیث بسیاری از پدرم شنیده و فردی مطمئن و محترم نزد او بوده است».(۲۳)
سه) ابوبصیر: لیث ‌بن البختری
او از پرورش یافتگان امام محمد باقر«ع» و امام صادق«ع» بود. وی کتابی نگاشت که بسیاری از دانشمندان از آن روایت کرده‌اند. «شعیب عقرقونی» می¬گوید: «از امام صادق«ع» پرسیدم: اگر درباره مسئله¬ای سئوال داشتیم به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرمود: به ابابصیر».(۲۴)
جمیل ‌بن درّاج می‌گوید: از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود: دلدادگان به حضرت حق را به بهشت مژده دهید، برید بن عجلی، ابوبصیر، محمد بن مسلم و زراه. اینها همان چهار مرد نجیب و امین خدا بر حلال و حرام هستند که اگر این چهار نبودند، آثار نبوت قطع و از بین می‌رفت.
چهار) بُرید بن معاویه عجلی
وی نیز از بزرگان روزگار خویش و فقیهی برجسته بود و نزد امام باقر«ع» جایگاه ویژه¬ای داشت. او نیز دارای کتابی بود که برخی از دانشمندان، از آن روایت کرده¬اند.(۲۵)
او ثقه و فقیه بود و از نظر رتبه و مقام یکی از برجسته‌ترین شاگردان امام باقر و سایر ائمه«ع» محسوب می‌شد. همه کسانی که در فقه آل محمد صاحب نظر هستند گفته¬های او را تصدیق می-کنند.(۲۶)

ابو عُبیده حِذاء می¬گوید: «از امام صادق«ع» شنیدم که فرمود: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم و بُرید از
کسانی هستند که خدای بزرگ در مورد آنان می¬فرماید: «وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِکَ المُقَربُونَ(۲۷))».(۲۸)

۳٫ احیا و اشاعه حدیث
از جمله حوادث تأسف¬بار پس از رحلت پیامبر«ص»، ممنوعیت تدوین و نقل حدیث از سوی دستگاه خلافت بود که تا دوران حکومت عمربن عبدالعزیز ادامه یافت. در آن دوران که نزدیک به یک قرن طول کشید، از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوی«ص» و سخنان تابناک اهل¬بیت«ع» به‌شدت جلوگیری می‌شد و به جای آن سیل عظیمی از تحریفات و جعل احادیث نبوی«ص» به فرهنگ و اعتقاد مردم روی آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت. پس از روی کار آمدن عمربن عبدالعزیز وی فرمان تدوین احادیث را به ابوبکر بن محمد انصاری صادر کرد. او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار می¬رفت و از اصحاب امام علی«ع» شمرده می¬شد، به بازگرداندن فدک به اهل¬بیت(ع) و تدوین حدیث تلاش کرد.(۲۹) امام باقر«ع» از این فرصت استثنایی کمال بهره را برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان ده¬ها هزار حدیث نقل کردند. به عنوان نمونه، جابربن یزید جعفی، از شاگردان آن حضرت، می¬گوید: «هفتاد هزار حدیث از امام باقر«ع» شنیدم که همه را از رسول خدا«ص» نقل می¬کرد».(۳۰) محمد بن مُسلِم، شاگرد برجسته آن حضرت سی هزار حدیث از او نقل کرده است.(۳۱) در واقع، امام باقر«ع» نماینده مکتب اهل‌بیت(ع) و نخستین سروسامان دهنده احادیث نورانی اهل‌بیت«ع» بود. براین اساس، بسیاری از محدثین وقت با دیدن تلاش‌های بی¬دریغ آن امام همام ، تمام مساعی خود را در نگاشتن و نگاهداری سخنان امام«ع» بکار بستند و بدین ترتیب، بیشتر احادیث اهل¬بیت«ع» از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» در دست است.
۴٫ بنیان¬گذاری اجتهاد و مبارزه با شیوه¬های نادرست آن
بنیانگذار ابزاری که امروزه در اختیار مجتهدان و مراجع قرار دارد و به وسیله آن مبانی دینی، شرعی و مسائل اسلامی را برای جوامع اسلامی استنباط می‌کنند، امام باقر«ع» است . تمام مجتهدان و علما بر این باورند که آن امام همام، نخستین کسی بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدین

وسیله دروازه “اجتهاد” را به روی دانشمندان اسلامی گشود. مرحوم صدر در این باره می¬نویسد: «به‌واقع، اولین کسی که دروازه علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام باقر«ع» و پس از او فرزند بزرگوارش امام صادق«ع» است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیاری از شاگردان خود و آنان نیز با جمع آوری و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگی در فقه و اصول شیعه برداشتند که از آن جمع می¬توان کتاب «اصول آل الرسول»، «الفصول المهمه فی اصول الائمه»، «اصول الاصلیه» را نام برد که همگی آنها بنابر استناد روایت کنندگان راستگو به اهل¬بیت«ع» نسبت داده شده است».(۳۲)
صاحب «اعیان الشیعه» می¬نویسد: به‌یقین بیشترین قواعد اصولی که از امامان معصوم«ع» روایت شده، از امام باقر«ع» تا امام حسن عسکری«ع» است(۳۳)
قواعدی را امام تأسیس کرد که بعدها در میان اصولیین به استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفی ضرر، علاج تعارض بین اخبار و… شهرت یافته است. تمامی این قواعد به همراه اخباری که از امام در مورد آنها وارد شده است، در کتاب¬های اصولی موجود است؛ به‌گونه¬ای که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعده¬ای بزرگ در “اصول فقه” قرار گرفت(۳۴) و آن را مبنای قواعد اصولی قرار دادند. (۳۵)
امام باقر«ع» به عنوان مبتکر و تدوین کننده علم اصول، در جایگاه برترین مرجع دینی شیعه در روزگار خویش به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستای اجتهاد، با بهره¬گیری از شیوه¬های صحیح آن اقدام نمود. زیرا با گشایش باب اجتهاد به روی دانشمندان، عده¬ای با اتخاذ برخی شیوه-های نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعی را با خطری جدی روبه¬رو کردند. آنان با قوانینی این¬گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنت و سیره رسول خدا«ص» برخاستند.(۳۶) از این دانشمندان، می¬توان از نعمان بن ثابت نام برد که به ابو حنیفه شهرت یافت. او فتاوی عجیب و قیاساتی را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایی داد که این فتاوی اکنون در دست است.(۳۷) از دیگر این افراد می¬توان از سفیان بن سعید بن مسروق مشهور به سفیان ثوری نام برد که برخی نیز او را از اطرافیان امام صادق«ع» دانسته‌اند.(۳۸)

از وی نیز روایاتی در دست است که دلالت بر کژاندیشی او دارد. آنچه اهمیت دارد این است که این¬گونه برداشت‌های اشتباه و به‌کارگیری شیوه¬های نادرست در استنباط احکام، همواره مورد نکوهش اهل¬بیت«ع» بوده و بخشی از تلاش¬های امام باقر«ع» را نیز در زمینه مبارزات فرهنگی به خود اختصاص می¬داده است.
تلاش‌های مهم آن حضرت در این زمینه، در دو جنبه شکل گرفت: نخست به اصحاب و یاران نزدیک خود، خطر آسیب¬پذیری اجتهاد به واسطه شیوه¬های نادرست را گوشزد فرمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن برحذر داشتند، امام«ع» حتی یارانش را از مراوده با آن افرادی این شیوه¬های نادرست استنباط را دست مایه رسیدن به احکام شرعی می¬دانستند، دور می¬داشت. آن حضرت در گام دیگر، خود به مبارزه با این شیوه¬های نادرست می¬پرداختند.
امام«ع» در گفتاری به زراره چنین یادآور شدند: «ای زراره! بر تو باد از کسانی که در دین قیاس می¬کنند، دوری گزینی؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را باید می¬آموختند، واپس نهاده¬اند و به آنچه از آنان خواسته نشده، روی آورده و خود را به سختی انداخته¬اند. روایات و احادیث را بنابر ذوق خود معنا کرده (استحسان) و بر خدا نیز دروغ بسته¬اند (اجتهاد در برابر نصّ) و در نظر من به‌سان کسانی هستند که در مقابلشان، آنان را صدا می¬زنی، اما نمی¬شنوند و سرگردان در دین هستند».(۳۹)
آن حضرت فتوا دادن برای مردم را که برخاسته از عدم آگاهی و هدایت الهی باشد، به‌شدت مردود شمرده، می‌فرمودند: «هرکس برای مردم، بدون علم و هدایت الهی فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرین می¬کنند و گناه آنان که نظر خطای او را به کار بندند، بر عهده اوست».(۴۰)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ دانش‌آموخته حوزه علیمه قم، محقق و نویسنده.
karimi_ae@yahoo.com
۲ـ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۴۶، ص۲۱۵٫
۳ـ طبرسی، اعلام الوری، چاپ نجف اشرف، ص۲۶۴٫
۴ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۹۷٫
۵ـ چون شبیه جدش رسول خدا(ص) بود.

۶ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۷۴٫
۷ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهلبیت، بی‌تا، ج۲، ص۳۲۰٫
۸ـ مناقب آل ابی¬طالب، ج۴، ص۲۲۳٫
۹ـ همان، ص۲۰۶-۲۰۷٫
۱۰ـ بحارالأنوار، ج۴۶، ص ۳۰۷.
۱۱ـ مناقب آل ابى¬طالب، ج۴، ص۲۱۱٫
۱۲ـ همان، ص۱۶۵.
۱۳ـ ابن حجر هیتّمی، الصواعق المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیّه، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق، ص۳۰۴٫
۱۴ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج۴، ص ۴۰۲.
۱۵- شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۱۵، ص۷۷٫
۱۶ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۵۷٫
۱۷ـ ذهبی، تذکره الحفاظ، بیروت، داراحیاء‌التراث العربی، ۱۳۵۷ش، ج۱، ص۱۲۷٫
۱۸ـ شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال(رجال الکشّی)، قم، مؤسسه آل البیت«ع»، ۱۴۰۴ق، ص۱۲۵٫
۱۹ـ همان، رجال الطوسى، نجف، مطبعه الحیدریه، چاپ اول، ۱۳۸۱ق، ص۱۰۲ ـ ۱۴۲٫
۲۰ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۳۴۵٫
۲۱ـ همان، ج۲، ص ۳۴۸٫
۲۲ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۳۷۸٫
۲۳ـ همان، ج۲، ص۳۹۱٫
۲۴ـ نجاشی کوفی، رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ق، ص۱۱۲٫
۲۵ـ شیخ مفید، الإختصاص، قم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ص۵۱٫
۲۶ـ علامه حلّی، خلاصه الاقوال فی معرفه احوال الرجال، قم، انشارات شریف رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق، ص۲۷٫
۲۷ـ واقعه/۱۰-۱۱٫
۲۸ـ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۳۴۸٫
۲۹ـ التستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق، ج۱۱، ص۲۳۲٫
۳۰ـ قشیری النیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دارالإحیاء التّراث العربی، ج۱، ص۱۰۲٫
۳۱ـ مناقب آل ابی¬طالب، ج۴، ص۱۹۵٫
۳۲ـ صدر، سیدحسن، الشیعه و فنون الاسلام، تهران، انتشارات عرفان، ۱۳۳۱ش، ص۹۵٫
۳۳ـ أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۳۷٫
۳۴ـ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، تهران، مکتبه الصدوق، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۴۶؛
۳۵ـ شیخ انصاری، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ ششم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۵۶۴، ۶۹۷ و ۷۳۷٫
۳۶ـ جوهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه المحلاتی، ۱۴۱۷ق، ص۶۴۱٫

۳۷ـ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۷۶ ـ ۳۸۶٫
۳۸ـ المفید من معجم رجال الحدیث، ص۲۵۵٫
۳۹ـ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق، ج۱۸، ص۳۹٫
۴۰ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۱۸٫

سوتیترها:
۱٫
کتاب‌ها و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلاذرى، سلامى، خطیب بغدادى، ابونعیم اصفهانى، و کتبى مانند: موطأ مالک، سنن ابى داود، مسند ابى حنیفه، مسند مروزى، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشرى، و غیره، که از مهم‌ترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز امام باقرالعلوم«ع» است و همه جا جمله: «قال محمدبن على» و یا «قال محمد الباقر» به چشم مى‌خورد.
۲٫
امام باقر«ع» در عصری امامت خویش را آغاز کرد که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می‌برد و بنی‌امیه توانسته بودند با شکست برخی از احزاب سیاسی مانند عبدالله بن زبیر، حاکمیت سیاسی خود را نسبتاً استحکام بخشند. در این اوضاع، بسیاری از دانشمندان از صحنه سیاسی دور شده بودند و بحث و تبادل نظرهای علمی در این برهه و پیدایش مکتب‌ها و سبک‌های مختلف علمی پس از مدت‌ها رکود، رونق فراوانی به بازار علم بخشید.

۳٫
امام باقرالعلوم«ع»، علاوه برحدیث و فقه، به توسعه و نشر کلام، علوم قرآن و تفسیر پرداخت. ایشان با بهره‌گیری از قرآن، در جایگاه بهترین مفسر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیاری از ابهامات را

زدود و مشت مخالفان و سودجویان را باز کرد. آن حضرت همواره برای اثبات معارف عالیه اسلام از آیات قرآن بهره می‌جست و کلام الهی را گواه بر سخن خویش می‌گرفت و می‌فرمود: «هر چه را می‌گویم از من سئوال کنید.

19آگوست/18

جنگ روایت‌ها

تحلیلی از تبلیغات رسانه‌ای و تضعیف روحیه جامعه

نگاه به عقبه تاریخ سیاسی ایران و جهان این حکم کلی را ثابت می‌کند که حکومت‌ها هر قدر هم که از لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمند باشند، اگر پشتوانه مردمی نداشته باشند، روزی زمین خواهند خورد و دیگر توان ایستادن پیدا نخواهند کرد. همین حکم کلی باعث شده است تا جریان‌های انحرافی و یا استعماری اگر امکان براندازی حکومت‌های معارض را در کوتاه مدت و به واسطه قدرت نظامی نداشته باشند، طرحی میان مدت و یا برنامه‌ای بلند مدت بریزند که به واسطه آن بتوانند اعتماد جامعه را از آن نظام سیاسی سلب کنند و از این رهگذر کمر آن حکومت را بشکنند. به عبارت دیگر تمام امکانات نظامی و اقتصادی در یک حکومت، حکم سخت‌افزاری را دارند که جز با نرم افزار اعتماد عمومی مردم کارایی ندارند.
تحلیلگران سیاسی و نظامی در دنیا بر این باورند که تا زمانی که ۵۰+۱ درصد در جامعه‌ای به نظام حاکم اعتماد و اطمینان داشته باشند، فشارهای اقتصادی و حملات نظامی فقط هزینه تحمیل می‌کند، ولی توانایی براندازی نظام حاکم را ندارند؛ اما اگر میزان اعتماد و پشتیبانی به ۵۰-۱ درصد برسد، امکان براندازی فراهم می‌شود و می‌توان با حملات ضربتی نظام حاکم را از پای درآورد.
با این حساب جنگ اصلی جنگ روایت‌هاست تا کدام روایت مورد اعتماد جامعه قرار گیرد. نظام سلطه برای آنکه بتواند در جنگ روایت‌ها پیروز شود فرایندی را ترسیم کرده است که با نگاه به عملکرد ۴۰ ساله آن‌ در دوران انقلاب اسلامی می‌توان این فرایند را به‌خوبی تشخیص داد. فرایندی که در صورت پیروزی می‌تواند تنها نظام اسلامی و شیعی تاریخ اسلام و تنها نمود حاکمیت ولایت فقیه در عصر غیبت را به زانو در آورد.
در این فرایند، روایتی که از امانتداری مسئولین نظام ارائه می‌شود با واقعیت متفاوت است و تلاش می‌شود تا روایتی جعلی و دور از واقعیتِ نظام حاکم، به جامعه ارائه شود و سرمایه اصلی نظام حاکم یعنی سرمایه اعتماد بر باد برود.
گام‌های اصلی در نبرد روایت‌ها عبارتند از:
۱٫ ایجاد حساسیت و جهت‌دهی دغدغه‌ها
یقینا یک جامعه به فراخور نیازهای طبیعی، فرهنگ و تقیّدات دینی خود دغدغه‌های خاص خود را دارد که توجه یا بی‌توجهی به آنها باعث می‌شود تا جامعه به همراهی با نظام حاکم ادامه دهد و یا از آن رویگردان شود. اولین حرکت نظام سلطه در مقابل نظام‌های معارض این است که با تحریک دغدغه‌های یک جامعه، آنها را به حساسیت تبدیل ‌کند. به این معنا که یک دغدغه را به تیتر اول ذهنی افراد مبدل می‌سازد و سپس این حساسیت را در راستای نیازها و اهداف خود جهت‌دهی می‌کند. به عنوان مثال دغدغه معیشت از اصلی‌ترین دغدغه‌های یک جامعه است. در همین راستا نظام سلطه و جریان نفوذ با تحریک جامعه در حوزه اقتصاد سطح این حساسیت‌ها را بالا می‌برد و در واقع نیاز مالی فرا معیشتی و اشتهای کاذبی را در جامعه ایجاد می‌کند و رقابت در تجمل رواج پیدا می‌کند؛ رقابتی که هیچ خط پایانی ندارد. وقتی حساسیت ایجاد می‌شود، آن را جهت‌دهی می‌کنند تا بتوانند بهره خود را ببرند.
به عنوان مثال امروز جریان مقاومت چالش‌ بزرگ جبهه کفر و نفاق است. همه می‌دانند که این جریان مورد حمایت نظام اسلامی ایران است. در این موقعیت زمان خوشه‌چینی از بذر حساسیتی است که در دل افراد جامعه کاشته شده است. دشمن این حساسیت را جهت می¬دهد و اقدام به ایجاد تقابل بین این حساسیت و حمایت از محور مقاومت می‌کند که خروجی آن می‌شود شعار نه غزه نه لبنان و اعتراضات شخصی و جریانی به صرف هزینه برای محور مقاومت.
گاهی دغدغه تحریک شده، دغدغه همه جامعه نیست و حتی می‌توان گفت اساساً دغدغه نیست! مثل مسئله کنسرت‌ها و ورود زنان به ورزشگاه‌ها؛ اما جریان استعمار و ایادی داخلی آن‌ که به دنبال بهانه برای ایجاد تقابل بین مردم و حاکمیت هستند، این دغدغه را تحریک می‌کنند و چنان در سرنا می‌دمند که این موضوعات کم‌اهمیت به حساسیت اول جامعه تبدیل می‌شوند. سپس بین جریان فکری حاکمیت یعنی دین و این نیاز کاذب تقابل ایجاد می‌کنند و به چنین مطالباتی جهت تقابلی با دین می‌دهند و حاکمان را متهم به سلب روحیه نشاط از جامعه می‌کنند. این نوع حساسیت افزائی‌های اجتماعی بیشتر جنبه تبلیغات انتخاباتی دارد که نمونه آن را در بازی‌های انتخاباتی جناح حاکم فعلی می‌توان به‌وفور مشاهده کرد.
نقل است که زمانی که کمپانی انگلیسی برای اولین بار چتر را به بازار ایران عرضه کرد، به فروشندگان گفت چتر برای مردم نان نیست، ولی طوری تبلیغ کنید که از نان شب هم واجب‌تر به نظر برسد.
۲٫ ایجاد شایعه در مورد حساسیت‌ها
بعد از آنکه جامعه نسبت به موضوعی حساسیت پیدا کرد، آن‌ وقت نوبت به مرحله دوم یعنی تشدید احساسات می‌رسد. جامعه باید متقاعد شود که حقوق پایمال شده او حد و حصر ندارد و جریان حاکم به هیچ‌وجه اصلاح‌پذیر نیست و از صدر تا ذیل آن در این فساد دست دارند. مردم باید به این نتیجه برسند که باید علیه حکومت اقدام عملی کردد. حالا موقع دمیدن در بوق شایعات است. شایعاتی که هرقدر دروغ‌تر باشند، برای جامعه باور پذیرترند. در مورد شایعات، دشمن روی نقاطی دست می‌گذارد که جامعه نسبت به آنها اطلاعات کمتری دارد. به عنوان مثال وقتی جامعه نسبت به مسائل مالی حساس شده است، بازار شایعات در مورد مفاسد مالی فراگیر می‌شود. امروزه در ایران هر روز خبر از اختلاس و یا فساد مالی جدیدی داده می‌شود. هرچند این اخبار از ریشه دروغ نیست و مفاسد اقتصادی در کشور وجود دارند، ولی این حجم از مفاسد اقتصادی قطعاً دروغ است؛ زیرا این مقدار دارایی در کشور اساساً وجود ندارد و مجموع اختلاس‌هایی که در این سال‌ها در رسانه‌ها مطرح شده است از کل در آمدهای نفتی و غیر نفتی دوران ۴۰ ساله انقلاب بیشتر است.
اگر وضع کشور را در قبل و بعد از انقلاب مقایسه کنیم، در یک قضاوت منصفانه به‌راحتی می‌توانیم بفهمیم که بخش عمده‌ای از سرمایه‌های کشور برای توسعه و آبادانی آن صرف شده است. ساخت راه‌ها، مراکز درمانی، مدارس، دانشگاه‌ها، کارخانه‌،ها، پیشرفت‌های علمی و نظامی، توزیع نیروی برق، آب و گاز، توسعه ارتباطات، حقوق کارمندان، ساخت سد‌ها و صدها خدمت دیگر. اگر هزینه این خدمات را از مجموع در آمدها کم کنیم، باز هم مبلغ هنگفتی باقی می‌ماند، ولی این مبلغ هیچ‌گاه با مبالغی که در مفاسد اقتصادی بیان می‌شوند، همخوانی ندارد.
آقای محمد حسن قدیری ابیانه در مقاله‌ای با عنوان میزان اختلاس‌ها از ادعا تا واقعیت به مقایسه عدد و رقم اختلاس‌های مطرح شده در رسانه‌ها با میزان در آمد نفتی کشور پرداخته است. ایشان میزان اختلاس‌ها با در آمد پیش‌بینی شده در سال ۹۷ را مقایسه می‌کند و نتیجه می‌گیرد که میزان اختلاس‌های ادعایی از میزان کل در آمد سال کشور بیشتر است. بر اساس لایحه بودجه ۹۷ پیش‌بینی در‌آمد نفتی کشور در امسال مبلغ ۹۶ هزار میلیارد تومان است، در حالی که بعضی از ارقام مطرح شده به‌تنهایی از کل در آمد نفتی بزرگ‌تر و مجموع اختلاس‌های اعلام شده معادل ۲۰۷ برابر درآمد نفتی پیش‌بینی شده برای سال ۹۷ است. این در حالی است که تنها ۴۰ سال از انقلاب گذشته و اگر تمام درآمدهای کشور تا ۱۶۷ سال دیگر یکجا اختلاس شود تازه به رقم مفاسد اقتصادی امروز می‌رسیم.
اما دشمن با پروپاگاندای رسانه‌ای خود دائماً در بوق می¬دمد تا مردمی را که به حساسیت در موضوع اقتصادی رسیده‌اند به این نقطه برساند که همه دارائی کشور به یغما رفته است و از این رهگذر اعتماد به مسئولین کشور به صفر برسد. این همان شایعه‌ای است که دشمن می‌سازد تا آستانه تحمل جامعه را پائین و تقابل مردم و حاکمیت را به وجود آورد.
نکته جالب توجه این است که در این قدم از فرایند سلب اعتماد از حاکمیت، دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد پذیرش آن توسط عموم جامعه راحت‌تر است و جامعه هر جریان مخالف با این سامانه دروغ پرداز را به همدستی با مفسدان متهم می‌کند.
۳٫ تخریب شخصیت‌ها
سومین قدم از پروژه اعتماد‌سوزی، تخریب شخصیت‌های ارزشمند و موجه در راس و بدنه حکومت است که از راه‌های مختلفی انجام می‌شود. گاه مفاسد به صورت مستقیم و یا با واسطه به آنها نسبت داده می‌شود و آنها را در این مسئله ذینفع اعلام می‌کنند و گاه از طریق تخریب شخصیت از غیر مسیر نسبت فساد انجام می‌شود؛ مثل اینکه می‌گویند فلانی انسان خوبی است، اما توان مدیریت ندارد.
امیر‌المومنین علی(ع) در مورد این حربه دشمن در خطبه ۲۷ نهج‌البلاغه می‌فرمایند:
«قریش می‌گوید بی¬تردید پسر ابی‌طالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد! خدا پدرشان را اجر دهد. آیا یکی از آنها تجربه‏های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانسته است بر من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم که در میدان نبرد حاضر بودم. هم اکنون که از شصت سال گذشته‏ام.»
۴٫ برجسته کردن نمونه‌های متخلف
گام چهارم از این فرایند، برجسته‌سازی نمونه‌های تخلف است. یقیناً در بدنه هر حکومتی انسان‌های دنیازده و متخلفی وجود دارند که از دستورات سازمانی و قوانین سرپیچی می‌کنند و بنا به منافع شخصی خود و اطرافیانشان اقداماتی را انجام می‌دهند. جریان معاند با برجسته‌سازی این تخلفات در مقیاس چند هزار برابر، باعث سلب اعتماد از مسئولین و دستگاه حاکم و بزرگ شدن این فساد در اذهان عمومی و تعمیم آن به همه قسمت‌ها می‌شود. به عنوان نمونه در پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی این گونه عنوان می‌شود که مدیر عامل بانک ملی ایران این پول را برداشته و از کشور گریخته است، در حالی که کسانی که نظام بانکی را می‌شناسند می‌دانند که این حجم از پول به صورت فیزیکی قابل جابه‌جایی نیست و از لحاظ اعتباری هم فرایندی دارد که نمی‌توان آن را از کشور خارج کرد و فقط پول در داخل سیستم از مسیر خارج شده است.
واقعیت این است که این فساد اتفاق افتاده است، اما نه به صورتی که در رسانه‌ها منتشر شده است. واقعیت این است که مه آفرید امیر خسروی متهم درجه اول دست به فساد گسترده اقتصادی در نظام بانکی کشور می‌زند و محمود خاوری برای همراهی او در این فساد ۱۳ میلیارد تومان رشوه می‌گیرد. در این میان امیر خسروی دستگیر محاکمه و اعدام و مبلغ ۵۰۰۰ میلیارد تومان از اموال او به نفع بیت‌المال مصادره می‌شود و خاوری از طریق اینترپل مورد پیگرد قرار می‌گیرد که البته هنوز به نتیجه نرسیده است.
همان‌گونه که مشاهده می‌کنید یک فساد سازمان یافته با هوشیاری برملا می‌شود، اموال به بیت المال برمی‌گردد و فقط متهمی گریخته از آن باقی می‌ماند، اما هنوز در رسانه‌هایی شاهد این ادعا هستیم که خاوری ۳۰۰۰ میلیارد تومان از مال ملت را برداشته و به کانادا گریخته است.

فرآیند مبارزه
۱٫ تبیین
برای تقابل با جنگ روایت‌ها، اولین کار ارائه روایت صحیح با زبان استدلالی، ساده و قابل فهم برای عموم است. متاسفانه امروز در مقابل غول رسانه‌ای ضد انقلاب و اربابان استعمارگر آن‌، در جبهه انقلاب، دفاع رسانه‌ای مناسبی وجود ندارد و این رسانه‌ها بدون داشتن سواد رسانه‌ای و فقدان اتاق فکر متخصص، فقط به فکر پر کردن صفحه خروجی خود هستند. در این میان گاف‌های محتوایی خبری و رسانه‌ای را به این مسئله اضافه کنید تا متوجه شوید که انقلاب اسلامی در جنگ روایت‌ها عملاً بی دفاع مانده است.
اصلی‌ترین حرکت این است که نیروهای معتقد به نظام اسلامی باید در خصوص شایعات روشنگری و پشت پرده حساسیت‌سازی‌ها را برای عموم جامعه بیان کنند. یقیناً اگر این مطالب آنان مستدل و به دور از تعصب و بی‌انصافی باشد، جامعه را از بی‌اعتمادی نجات خواهند داد. البته در بیان و استدلال نباید آرمان‌گرایانه و دور از واقعیت حرف زد، زیرا واقعیت‌ها در مقابل چشمان جامعه وجود دارند، اما باید شایعات و فرایند اعتماد‌سوزی را برای مردم تبیین کرد.
امروزه متاسفانه خلاف این را شاهد هستیم. بعضی از افراد و جریان‌های انقلابی در یک انفعال عجیب با صدای بیگانه همراه و به بلندگوی دشمن تبدیل شده‌اند و بدون داشتن مدرک و دلیل لازم، همان اتهامات را تکرار می‌کنند که این نشانه نداشتن تحلیل و رصد نکردن سیر حرکت دشمن است.
۲٫ زیست مردمی مسئولان
دومین نکته‌ای که ساختمان رو به تخریب اعتماد عمومی را باز‌سازی می‌کند، ساده‌زیستی مسئولان است. متاسفانه در ابتدای انقلاب و با بالا گرفتن موج ترور‌ها، دیوار‌های امنیتی بین مردم و مسئولین شکل گرفت؛ حس ویژه بودن در بعضی از مسئولین به وجود آمد و زندگی در خانه‌های مصادره‌ای و اشرافی و رفت آمد با گارد ویژه و یگان حفاظت، دیسیپلین عادی یک مقام مسئول تلقی شد. همین جدائی مردم از مسئولین و نیز بروز و ظهور بعضی از مظاهر اشرافی‌گری، زمینه را برای باور پذیری شایعات بیشتر و بستر اعتمادسوزی مردم به نظام را فراهم‌تر کرد.
یکی از اصلی‌ترین پاتک‌ها در جنگ روایت‌ها این است که مردم خلاف روایت رسانه‌ای دشمن را در عمل ببینند و هیچ چیزی بهتر از این، شایعات را خنثی نمی‌کند. مردم اگر ببینند که کسی که دشمن در بوق‌های رسانه‌ای، او را متهم به فساد چندصد میلیاردی کرده است، در بین آنها و مثل آنها زندگی می‌کند، دیگر روایت دروغ را نمی‌پذیرند.
۳٫ خدمت رسانی ممتد
سومین مسئله در خنثی‌سازی حملات دشمن، خدمت‌رسانی ممتد است. کشوری با منابع عظیم نفت و گاز و معادن مختلف و ظرفیت‌های بی‌پایان نباید در مسائل ابتدائی مشکل داشته باشد. مردم آنچه را که لمس می‌کنند باور می‌کنند. کسی که فقر را لمس و کاخ‌های سر به فلک کشیده را مشاهده کرده است، فساد را می‌شناسد، اما اگر همین که آه از نهادی بلند شد، دستی به یاری به سویش دراز شود، مردم احساس خواهد کرد که تکیه‌گاه دارند و آنگاه تبلیغات رسانه‌ای دشمن تأثیر ندارد و نفرت از استکبار در جان مردم بیشتر می‌شود چون آنها نمی‌توانند آنچه را لمس کرده‌اند باور نکنند.
جنگ روایت‌ها شیوه‌ به روز شده روشی است که سال‌ها علیه مکتب اهل‌بیت(ع) به کار رفت، زیرا سیره این بزرگان تنها روش خدمت بی‌دریغ به بندگان خدا و ضامن پیروزی در این نبرد نا برابر است

سوتیترها:
۱٫
حکومت‌ها هر قدر هم که از لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمند باشند، اگر پشتوانه مردمی نداشته باشند، روزی زمین خواهند خورد و دیگر توان ایستادن پیدا نخواهند کرد. همین حکم کلی باعث شده است تا جریان‌های انحرافی و یا استعماری اگر امکان براندازی حکومت‌های معارض را در کوتاه مدت و به واسطه قدرت نظامی نداشته باشند، طرحی میان مدت و یا برنامه‌ای بلند مدت بریزند که به واسطه آن بتوانند اعتماد جامعه را از آن نظام سیاسی سلب کنند

19آگوست/18

نگاه من به آینده، خیلی روشن است

گلچینی از سخنان رهبر معظم انقلاب درباره امید به آینده انقلاب و نظام اسلامی

خدا با ماست
در قرآن کریم آیاتی که قطعیت پیروزی را به ما یادآوری می‏کند و تعلیم می‏دهد و خبر می‏دهد، آیات زیادی است؛ ازجمله آیه «اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم»، آیه «لینصرن الله من ینصره»، آیه «والعاقبه للمتقین» که در چند جا تکرار شده، اینها همه نشان‌دهنده این است. یکی از امیدبخش‌ترین آیاتی که من امروز می‏خواهم یک مقداری آیات آن را عرض بکنم، آیه معیت الهی است؛ «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ خدا با ماست. مسئله خیلی مهمی است اینکه انسان احساس کند که خدا با اوست، خدا در کنار اوست، خدا پشت سر اوست، خدا مراقب اوست؛ این خیلی چیز مهمی است؛ چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرماید آنجایی که حضرت موسی می‏گوید: «وَ لَهُمْ عَلَی ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یقْتُلُون»، در اول قضیه خداوند می‏فرماید: «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُون»؛ من با شما هستم، از چه ‌کسی می‏ترسید؟ این در سوره شعرا بود؛ یا در آیه دیگر که موسی و هارون می‏گویند: «إِننَا نَخَافُ أَنْ یفْرُطَ عَلَینَا أَوْ أَنْ یطْغَی»، فرعون این کار را بکند، خداوند می‏فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِننِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»؛ ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، می‏بینم، می‌شنوم، حواسم جمع است، مواظبتان هستم. یا در سوره مبارکه محمد می‏فرماید: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُم»؛ یعنی این معیت خدای عزوجل با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده صادق الهی اعتماد کردند.
در این آیه شریفه که «فَلَما تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلا إِن مَعِی رَبی سَیهْدِین»، به‌مجردی که دیدند که سیاهی لشکر فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد – جلویشان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون – دلها لرزید، [گفتند] «اِنا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده الهی می‏گوید: کـَلا؛ چنین نیست؛ «اِنَ مَعِی رَبی سَیهدین». یا پیغمبر اکرم در غار ثور؛ «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِن اللهَ مَعَنَا»؛ به اعتماد همین وعده الهی، پیغمبر اکرم می‏گوید: «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش، محزون نباش. پس هم خدای متعال این وعده را به طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسی و پیغمبر اکرم این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند و این یک حقیقت و یکی از سنت‌های قطعی تاریخ است؛ این یکی از آن سنت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَهِ اللهِ تَبدیلا»؛ بلاشک این همیشه هست.
آینده این کشور، از امروز به مراتب بهتر است
عزیزان من، جوانان، فرزندان من! من آینده را متعلق به شما می‏بینم؛ من تردید ندارم آینده این کشور از امروز به مراتب بهتر خواهد بود، در جهت نظام اسلامی و در جهت اسلام و ارزشهای اسلامی.
افق آینده جمهوری اسلامی، روشن و درخشان است
ان‌شاءالله جوانهای این مملکت روزهایی را خواهند دید که برای آنها به مراتب از روزهایی که گذرانده‌اند، شیرین‌تر و دلنشین‌تر خواهد بود. افق آینده جمهوری اسلامی افق روشن و درخشانی است.
در آینده نه چندان دور، کشور به اوج اعتلا خواهد رسید
اگر ملت و دولت با همکاری هم، با امید به آینده، با اتحاد و همدلی، با دور ریختن بعضی از حرفهایی که دشمن می‏خواهد به‌زور در مغز این ملت تزریق کند، وارد میدان شوند و تلاششان را منسجمتر کنند، شما بدانید در آینده نه چندان دوری که شما قطعاً آن آینده را خواهید دید، کشور ما به اوج اعتلا خواهد رسید. این حق و سهم ما از امکانات بشری دنیاست.
این انقلاب، ریشه‌دار و آینده‌دار است
اگر صبر کردیم، افقهای دور، مال ماست؛ اگر شما امروز ایستادید، نسلهای آینده به آن قله دست خواهند یافت. آنها به قله می‏رسند؛ اما این هنر و کار شماست. البته من امیدوارم به توفیق الهی شما جوانهای نسل امروز هم، آن روز را مشاهده کنید و به توفیق الهی مشاهده خواهید کرد. انقلاب، ریشه‌دار است، آینده‌دار است و نیازمند استمرار است.
چهل‌سالگی، دوران پختگی و نشاط انقلاب است
انقلاب با قدرت و با نشاط دارد پیش می‏رود. چهل‌سالگی انقلاب دوران پیری انقلاب نیست، دوران عقب‌گرد انقلاب نیست، دوران پختگی و نشاط انقلاب است. انقلاب در چهل‌سالگی، بحمدالله با قدرت، با حفظ شعارها و با برافراشته بودن پرچمهای اصلی، همچنان دارد به پیش می‏رود. دشمن امیدوار بود که نسل سوم انقلاب و نسل چهارم انقلاب از انقلاب روگردان بشوند، [ولی] امروز گرایش و پایبندی نسل سوم و چهارم انقلاب به انقلاب و علاقه‌مندی عمیق و پخته آنها به انقلاب، از نسل اول اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. دشمن سعی می‏کند مشکلات را بزرگ‌نمایی کند و بمراتب بزرگ‌تر و بیشتر از آن مقداری که هست نشان بدهد. بنده در مقابل عرض می‏کنم همه این مشکلات، به توفیق الهی و به هدایت الهی، به دست جوانهای ما قابل حل است… من به شما عرض بکنم جوانهای عزیز ما این کشور را خواهند ساخت، بهتر از آن چیزی که در ذهن نسل قبلی -که نسل ماست- وجود داشته است و خواهند توانست پرچم استقلال و عظمت و شرافت این کشور را از آنچه تا امروز بوده است، بلندتر کنند.
امید و نگاه من نسبت به آینده، خیلی روشن است
امید و نگاه بنده نسبت به آینده این کشور خیلی روشن است. بنده می‏دانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملت را به متعالی‌ترین درجات برساند و بدانید که ان‌شاءالله ملت ایران به برکت اسلام، به برکت نظام اسلامی، بدون تردید به عالی‌ترین درجاتِ یک ملت در حد و اندازه ملت ایران خواهد رسید.
هیچ نگران نباشید
من آرامش دارم. من هیچ ناراحت [نیستم]. بعضی‌ها می‏آیند می‏گویند «ما دلمان به حالتان خون است»؛ می‏گویم بیخود! من راحتم، من دارم حرکت می‏کنم، من دارم حرکت را می‏بینم، برای من روشن است که دارد چه اتفاقی در کشور می‌افتد؛ بله البته، دشمنی هست، مخالفت هست، اگر نبود باید تعجب می‏کردیم، گروه‌هایی هستند سازمان‌یافته، برای ضربه‌زدن از روزنه فرهنگ، از روزنه هنر؛ با هم ارتباط دارند، پول خرج می‏کنند، پول می‏گیرند، خیانت می‏کنند، خباثت می‏کنند، پست‌فطرتی نشان می‏دهند، برای اینکه یک جوری نگذارند این انقلاب حرکت بکند؛ انقلاب هم دارد حرکت می‏کند، سینه‌اش را سپر کرده؛ آمریکایی‌ها اقرار می‏کنند به شکست، صهیونیست‌ها اقرار می‏کنند به شکست، آنهایی هم که احمق‌تر از این هستند که اقرار کنند – مثل سعودی‌ها و مانند اینها، چون مغرورند، احمقند- اقرار نمی‏کنند؛ اما در دلشان اقرار می‏کنند، این است قضیه. نخیر، هیچ نگران نباشید!
من به آینده خوش¬بینم
حرکت عمومی کشور خوشبختانه حرکت خوبی است. بنده زیاد می‌شناسم، به من خیلی مراجعه می‏شود؛ نامه می‏نویسند، مراجعه می‏کنند، پیغام می‏دهند، کارها را ارائه می‏دهند و بنده هم حوصله می‏کنم و خیلی از اینها را می‏بینم. جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامه دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبه‌روز دارند زیاد می‏شوند. اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حول‌وقوه الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند. اینکه بنده مکرر در صحبتهای مختلف می‏گویم و مدام تکرار می‏کنم که من به آینده خوشبینم، به‌خاطر مشاهده این واقعیتهاست.
جمهوری اسلامی قوی است و قوی‌تر خواهد شد
این را هم همه بدانند که جمهوری اسلامی قوی است؛ جمهوری اسلامی خیلی قوی است. دلیل قوت جمهوری اسلامی این است که چهل سال است همه دولتهای مستکبرِ خبیثِ دنیا می‏خواهند جمهوری اسلامی را نابود کنند و از بین ببرند و هیچ غلطی نتوانسته‌اند بکنند؛ دلیل اقتدار جمهوری اسلامی همین بقای جمهوری اسلامی در این چهار دهه است؛ با این فضای نامساعد، با این وضعیت نامساعد، با این دشمنی‌های بزرگ؛ جمهوری اسلامی زنده است. بنابراین، این نشان‌دهنده این است که این نهال، امروز به درخت تناوری تبدیل شده است که نمی‏توانند آن را از جای خودش تکان بدهند؛ این بنا، بنای بسیار رفیع و مستحکمی است و قوی‌تر هم خواهیم شد. این را شما بدانید. جمهوری اسلامی قوی‌تر خواهد شد. تهدیدها را می‏دانیم، حرفها را می‌شنویم، حرفهایی که علنی می‏گویند به گوش ما می‏رسد، حرفهایی هم که گاهی اوقات مخفی در محافلشان می‏گویند بعضی اوقات به گوش ما می‏رسد، می‏دانیم علیه ما چه توطئه می‏کنند؛ اما با همه اینها، من همان حرف امام را تکرار می‏کنم که «آمریکا هیچ غلطی نمی‏تواند بکند».
جمهوری اسلامی، روز‌به‌روز عظمت بیشتری خواهد یافت
بسیاری از آرزوهای امام، بعد از رحلت امام تحقق پیدا کرد؛ خودباوری کشور، خودکفائی کشور، پیشرفت علمی و فناوری کشور، پیشرفت سیاسی کشور، توسعه صفحه نفوذ کشور و جمهوری اسلامی در منطقه وسیع غرب آسیا و شمال آفریقا؛ اینها چیزهایی بود که اتفاق افتاد و این پیروزی گفتمان امام و راه امام و روش امام بود. بسیاری از این آرزوها تحقق پیدا کرده است و بسیاری دیگر از آرزوهای امام باذن‌‌‌الله تحقق پیدا خواهد کرد و جمهوری اسلامی امام بزرگوار ما روز‌به‌روز اعتلاء و عظمت بیشتری خواهد یافت و همین است که دشمنان را دستپاچه و عصبی کرده است.
امیدتان را از دست ندهید
امیدتان را اصلاً نباید از دست بدهید. اینکه همین‌طور دائماً یأس را بیایند تزریق بکنند در داخل جامعه -که دارد می‏شود این کار- این کاری خصمانه است؛ حالا ممکن است آن کسی که این کار را می‏کند، واقعاً دشمن نباشد؛ اما کار دشمنانه دارد می‏کند. هر کسی که یأس را [تزریق می‏کند] که «آقا نمی‏شود، فایده ندارد، همه چیز به‌هم ریخته است»؛ نه، این کار [دشمنانه‌ است]. امید، شرط لازم است.
امام، مظهر امید به آینده بود
امام مظهر استقامت و ایستادگی و مظهر امید به آینده و پیشرفت به سمت آینده‌ها بود. در جنگ هم همین‌طور عمل کرد؛ در پذیرش قطعنامه هم همین‌طور عمل کرد؛ در اعلامیه‌های خود و بیانیه‌های خود هم همین‌طور عمل کرد؛ این راه را به ما هم یاد داد و ما هم در همین راه قدم گذاشتیم و به فضل و به کمک الهی، در همین جهت هم پیش خواهیم رفت؛ بدون هیچ‌گونه تعلل و توانی؛ به حول و قوه خداوند.
تزریق احساس ناامیدی، سیاست دشمن است
با سیاست ناامیدسازی و ایجاد توهم بن‌بست در کشور به شدت باید مبارزه بشود؛ این یک سیاست خصمانه آمریکایی و غربی است که در کشور احساس بن‌بست به وجود بیاورند، ناامیدسازی کنند؛ انواع و اقسام کارها را هم برای این قضیه می‏کنند؛ با این سیاست بایست به جد مقابله بشود. تزریق احساس ناتوانی، ناامیدی، بیچارگی، سیاست قطعی دشمن است. هدف دشمن این است که آن احساس افتخاری را که ملت ایران دارد، از او بگیرند؛ با شایعه‌، با دروغ، با درشت کردن ضعفها، با کوچک کردن موفقیتها و پیروزی‌ها این احساس را بگیرند.
هدف دشمن، ناامید کردن مردم از نظام به‌خاطر مشکلات معیشتی است
هدف میان‌مدت آنها مسئله اقتصاد کشور است، مسئله معیشت مردم است. اقتصاد بایستی حرکت نکند، معیشت مردم بایستی لنگ بماند، کار و تولید باید در کشور پایین بماند، بیکاری باید به‌عنوان یک بلا در کشور عمومیت پیدا کند، مردم بایستی از جمهوری اسلامی و از نظام اسلامی به‌خاطر مشکلات معیشتی ناامید و مأیوس بشوند. این هدف دشمن است؛ دنبال این هستند، دارند تلاش می‏کنند، برایش برنامه‌ریزی می‏کنند، به قول خودشان اتاقهای فکر تشکیل می‏دهند، برای اینکه بتوانند این کار را در کشور ما انجام بدهند. این هدف میان‌مدت آنهاست که دنبالش هستند. ما وقتی این هدف را فهمیدیم، آن‌وقت باید علاج بکنیم؛ علاج هم می‏توانیم بکنیم، اگر به خود بیاییم، یک ‌قدری توجه کنیم، دنبال کنیم.

19آگوست/18

دوران جدیدی آغاز شده

مروری بر دیدگاه‌های امام خمینی و رهبر معظم انقلاب درباره آینده انقلاب اسلامی

انقلاب بهمن ۵۷ ایران، از منظر اسلامی یک تحول بنیادین است که همه عرصه‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را دربر می‌گیرد. تحولی از جنس بعثت انبیا و معجزه‌ای الهی. انقلاب اسلامی اگرچه در قالب جمهوری اسلامی و در کشور ایران اتفاق افتاده است، اما محصور به این چهارچوب نیست و حقیقتی است فراتر از محدوده‌های ساختاری و جغرافیایی. بنابراین آینده موفقیت‌آمیز این انقلاب هم بین حتمیت و احتمال است، یعنی از این جهت که مانند دین، پیامش فطری است و بشر را به سمت خدا می‌خواند، موفقیتش در آینده حتمی است و از این جهت که یک پایه این آینده بر دوش مردم و حضور و مشارکت مؤمنانه و آگاهانه آنهاست، دچار احتمال می‌شود.
دیدگاه اسلامی از طرفی مطمئن است که خواسته‌ تخلف‌ناپذیر الهی بر این قرار گرفته که دین اسلام بر همه ادیان و افکار غلبه یابد و از سوی دیگر می‌داند که تحقق این غلبه، نیازمند قیام و نصرت مؤمنین است. بنابراین عوامل و مؤلفه‌های تأثیرگذار و تعیین‌کننده در آینده انقلاب اسلامی، ترکیبی از عوامل الهی و انسانی و عبارتند از:
۱ـ ایمان و توکل به خدا
۲ـ نصرت الهی و تحقق حتمی وعده‌های او
۳ـ وجود رهبری و روحانیت بصیر و آگاه
۴ـ حضور و مشارکت مؤمنانه و آگاهانه ملت ایران
۵ـ کارآمدی نظام جمهوری اسلامی
در این نوشتار، بر دیدگاه¬های امام خمینی و مقام معظم رهبری درباره آینده انقلاب اسلامی، مروری خواهیم داشت.
اگر بگوییم خوش‌بین‌ترین و امیدوارترین افراد نسبت به آینده انقلاب اسلامی، امام خمینی و رهبر انقلاب هستند، گزافه نگفته‌ایم. این بزرگواران آینده‌‌ای کاملاً روشن و امیدوارکننده را برای این انقلاب پیش‌بینی می‌کنند و به گونه‌ای اطمینان‌آور از آینده انقلاب سخن می‌گویند. البته روشن است که این یک خوش‌بینی بی‌معیار و بی‌اساس نیست، بلکه بر اساس معیارها و شاخص‌هایی که این بزرگوران در نظر دارند و مطرح کرده‌اند، این خوش‌بینی محقق می‌شود و می‌توان نسبت به آن اطمینان داشت. این معیارها عبارتند از:
۱ـ توکل به خدا و امید به تحقق وعده‌های الهی
۲ـ باور به عنایت و امداد الهی و حضرت ولی عصر(عج)
۳ـ باور به معجزه‌ بودن انقلاب اسلامی و ایمان به رسالت تاریخی آن
۴ـ امید به ملت و تکیه به بیداری مزدم
۵ـ امید به آینده و داشتن اهداف متعالی
۶ـ پافشاری بر اهداف و آرمان¬های متعالی اسلام و انقلاب
۱٫ توکل به خدا و ایمان به تحقق وعده‌های الهی
امام خمینی و رهبر معظم انقلاب به این امر اعتقاد دارند که خداوند متعال نظام خلقت را مطابق اصول و اهداف و با برنامه خاصی طراحی کرده است. هیچ مؤثری در این عالم جز خداوند متعال نیست و تنها منبع قدرت اوست و لذا آنچه ما ملت ایران در گذشته به آن دست یافته‌‌ایم و آنچه در آینده به دست خواهیم آورد، همه در مرحله اول منوط به اراده و عنایت اوست، لذا همان‌گونه که با توکل و تکیه بر خدا توانستیم نظام شاهنشاهی را سرنگون و انقلاب اسلامی را پایه‌ریزی کنیم، می‌توانیم آینده مطلوبی را برای این انقلاب رقم بزنیم.
آینده همانند گذشته در ید قدرت خداست و هیچ‌کسی جز خداوند متعال نمی‌تواند مانع از حرکت ملت ایران به جلو بشود. امام در این باره خطاب به ملت ایران می‌فرمودند: «از هیچ کس نترسید الا خدا و به هیچ کس امید نبندید، الا خدای تبارک و تعالی. اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می‏دهم که این مملکت آسیب نمی‌بیند.» چون او «منبع قدرت است و منبع نور است، امید خودشان را به او ببندید و از هیچ توطئه‏ای نترسید».(۱)
رهبر معظم انقلاب نیز معتقدند که، «ما بدون قدرت و عنایت الهی هیچ‌کاره‌‌ایم. ما وسائلی هستیم در راستای تحقق اهداف الهی» که اگر عقل به خرج بدهیم، اختیار خودمان را به کار بیندازیم، وارد میدان بشویم، از ما برای حصول این هدف استفاده خواهد شد و افتخار و شرفش برای ما می‌ماند. اما اگر ما هم نباشیم: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبهُمْ وَیُحِبونَهُ».(۲) این جور نیست که بار خدا بر زمین بماند. پیش خواهد رفت. یک حرکت طبیعی، ناموس طبیعت است، ناموس تاریخ است. «سُنهَ اللهِ التِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ».(۳) با تعبیرات مختلف در جاهای مختلف قرآن آمده: «وَلَن تَجِدَ لِسُنهِ اللهِ تَبْدِیلًا». این سنت الهی است. «وَلَوْ قَاتَلَکُمُ الذِینَ کَفَرُوا لَوَلوُا الْأَدْبَارَ ثُم لَا یَجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا. سُنهَ اللهِ التِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ».(۴) «وَلَن تَجِدَ لِسُنهِ اللهِ تَبْدِیلًا». یعنی اگر شما بیائید توی میدان بر دشمنتان پیروز خواهید ش. این سنت الهی است. حالا این پیروزی ممکن است یک روزه و یک ساله نباشد، اما در نهایت قطعاً حاصل خواهد شد. شکست و انهزام در جبهه‌‌‌‌‌‌ حق معنی ندارد.»(۵)
از نظر رهبران انقلاب، آینده انقلاب اسلامی از طرف دیگر وابسته به وعده‌های الهی است. وعده‌هایی که حتمی و قطعی هستند. این اراده خداوند است که مستضعفان را بر مستکبران برتری بخشد و انقلاب اسلامی قطعاً در مسیر تحقق این وعده الهی قرار گرفته است. حضرت امام «دورنمای صدور انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش» می‌دیدند و معتقد بودند که به مدد انقلاب اسلامی «جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیک‌تر می‏کند. گویی جهان مهیا می‏شود برای طلوع‏ آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان».(۶)
۲٫ امداد الهی و عنایت ولی عصر«عج» لازمه حرکت در مسیر حق
یکی از سنت‌های الهی امداد و یاری کسانی است که در مسیر حق قدم بر می‌دارند و متحمل سختی‌هایی می‌شوند. سنت‌های الهی نیز تخلف ناپذیرند و خداوند متعال این سنت‌ها را بر تمام ادوار تاریخ بشر جاری ساخته است. از دیدگاه امام و رهبر انقلاب، «این امداد و یاری از طرف خداوند متعال بر ملت ایران جاری شده است و آنها بدین جهت که متعهد به اسلام و انقلابند، مورد عنایت پروردگار قرار ‌گرفته‌اند. امام به ملت توصیه می‌کنند که باید دلگرم بود «به اینکه خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به این کشور، این کشور نمونه است در اینکه متعهد به اسلام است. این کشوری است که دولت و ملتش، مجلس و روحانیتش همه دست به هم داده‏اند که اسلام را در اینجا و ان‌شاءالله در همه جا پیاده کنند. مطمئن باشید که خدای تبارک و تعالی عنایت دارد، و ولی عصر ـ سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء ـ عنایت به این جامعه دارد و با اتکال به خدای تبارک و تعالی و عنایت ارواح مقدسه نباید ما به خودمان هیچ خوفی راه بدهیم و خوفی هم نداریم.»(۷)
از نظر رهبر انقلاب نیز آینده انقلاب اسلامی نتیجه تلاش ما در راه اسلام و امداد الهی و حضرت ولی عصر«عج» است. «ایمان به اراده انسانی و در کنار آن، اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهی باعث می‌شود که بزرگ‌ترین مشکلات به آسانی حل شوند. با این دید، من نسبت به آینده‌ انقلاب و کشور و نظام خوشبینم… «اِنَّهُ سَمِیعٌ مُّجِیب». خدای متعال یقیناً از بندگانی که در راه او حرکت می‌کنند و با اخلاص گام برمی‌دارند، حمایت خواهد کرد. من در این موضوع هیچ تردیدی ندارم. البته تضرع و ابتهال به پروردگار را هم نباید فراموش کنیم.»(۸)
۳٫ باور به معجزه‌ بودن انقلاب اسلامی و ایمان به رسالت تاریخی آن
اعتقاد امام و رهبری بر این است که انقلاب اسلامی یک معجزه الهی است و سهم اراده الهی در وقوع آن بسیار پررنگ است. حضرت امام می‌فرمایند: «به عقیده من [بیداری ملت ایران] به دست خدا پیدا شده است و بشر نمی‏تواند این طور کاری را بکند».(۹) چون، «یک همچو قیامی سابقه ندارد در تاریخ… این یک مسئله‏ای نیست که دست بشر بتواند این طور مردم را با هم مجتمع کند و همه قشرها با هم به یک راه بروند. این یک دست غیبی الهی است که باید ما به آن امیدوار باشیم و من امید دارم به اینکه این اجتماع که مثل سیل راه افتاده است، هر چه را که در مقابلش هست… بکند و از بین ببرد.»(۱۰)
ایشان همچنین در مصاحبه با ریچارد کاتم اشاره می‌کنند که این انقلاب «یک نظر الهی» است و «قدرتی ما فوق طبیعت در این قضیه و راهنمای این امر» است.(۱۱) به تعبیر ایشان تغییری که در ملت ایران ایجاد شد و انقلاب را پدید آورد، نشانه دست خدا بود که «از متن ملت جوشید.» و به همین دلیل «امیدبخش است.»(۱۲)
این تحول روحی که در ملت ایران ایجاد شد از نظر حضرت امام یک کار الهی و فوق بشری است، زیرا، «اوست که قلوب را متحول و بصیرت‌ها را روشن و حالات انسان را متحول می‏کند.» ایشان معتقدند ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی از جانب خداوند متعالی مورد «تقلیب قلوب» قرار گرفت به گونه‌ای که باعث شد قلب‌های آنها «از آمال دنیوی و از چیزهایی که در طبیعت است بریده و به حق تعالی پیوسته بشود. بصیرت‌ها روشن بشود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند… این قلب‌هایی که قبل از انقلاب توجه به دنیا داشت، توجه به آمال دنیوی داشت و به غیب کمتر توجه داشت به غیب و از غیب کمتر جلوه‏ای در او حاصل می‏شد، ما امروز می‏بینیم که این جلوه‏ها حاصل شده‌اند و این شوق و شعف‌ها به لقاءالله برای آنها حاصل شده است و دست عنایت خدای تبارک و تعالی به سر این ملت کشیده شده و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علائم ظهور بقیه الله ارواحنا فداه است.»(۱۳)
نظام اسلامی هم که محصول این انقلاب معجزه‌آسا بود، از نظر امام و رهبری یک محصول عادی و صرفاً سیاسی نیست، بلکه به عقیده آیت‌الله خامنه‌‌ای، «نظام ما کلمه و شجره‌ طیبه‌ای است که « أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(۱۴) و همچنین راهی که ملت ایران در چهارچوب این انقلاب می‌پیماید، «یک راه دنیوی نیست؛ بلکه راه آرمان‌های الهی و تداوم خط انبیاست».(۱۵)
راه این انقلاب راه اسلام است و آینده آن آینده اسلام، به همین دلیل ایشان از مردم ایران می‌خواهند که اولاً کار خود را تمام شده تلقی نکنند و ثانیاً تنها به فکر خود و کشور خود نباشند. چنانکه حضرت امام به بسیجیان گوشزد می‌کنند که بایستی «در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است؛ زیرا بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هسته‌های مقاومت را در تمام جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد… شما باید بدانید کارتان به پایان نرسیده است.»(۱۶) چون این انقلاب «یک حرکت تمام شده نیست. حالا یک گوشه‌‌‌‌‌‌‌ از لشکر آن من و شمائیم.
«وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ »؛ لشکر او زمین و آسمان نمی‌شناسد؛ «وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا»(انبیا/۷)؛ خدا عزیز است ـ عزیز یعنی غالب لایغلب، یعنی بی‌‌‌‌‌‌‌نیاز از همه ـ من و شما هم حالا یک گوشه‌‌‌‌‌‌‌ای از کار را در دست می¬گیریم. این حرکت عظیمی که با انقلاب اسلامی شروع شد، یک حرکت تمام شده نیست؛ مطلقا تمام شده نیست، آن حرکت ادامه دارد.»(۱۷) و لازمه این تفکر این است که «ما فقط به فکر خودمان و زمان حال نباید باشیم. ما باید به فکر آینده کشور باشیم؛ برای اینکه اسلام است، آینده اسلام باید محفوظ بماند. آینده کشور باید محفوظ بماند.»(۱۸)
۴٫ امید به اراده ملت و تکیه به بیداری آنها
روشن است هر نظامی که بخواهد اهداف خود را در آینده دنبال کند، نیازمند همراهی ملت و مردمش خواهد بود. انقلاب اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. چنانچه اصل این انقلاب نیز توسط مردم و ملت ایران به‌ وقوع پیوست. علاوه بر اینکه ایمان و اعتمادی که امام خمینی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مردم دارند، فوق تصور است. البته این ایمان و اعتقاد از دو جهت حاصل شده است. جهت اول اینکه از نظر این بزرگواران دست خدا پشت سر این مردم قرار گرفته است و این نیروست که آنها را به پیش می‌برد. دوم اینکه پایه اصلی هر تحولی مردم هستند و تا مردم به اهداف و آرمان‌ها دل ندهند، پیش رفتن و آینده‌داری بی‌معنی است.
از نظر ایشان این مردم به آرمان‌ها دلبسته‌اند و نمی‌توانند درختی را که با خون خودشان آبیاری کرده‌اند، بخشکانند. به تعبیر حضرت امام در مناسبت واقعه ۱۷ شهریور: «ملتی که پانزدهم خرداد و هفدهم شهریور و ایام دیگر را پشت سر نهاده است و چون سیلی خروشان موانع را هر چه بزرگ باشد از سر راه خود برداشته و درهم پیچیده است، نمی‏شود این دریای متلاطم را از خروشیدن و به پیش رفتن باز داشت».(۱۹)
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز امید و ایمان زیادی به مردم و بیداری آنها دارند، تا جایی که می‌فرمایند همراهی و بیداری ملت من را به جایی رسانده است که «نسبت به آینده هیچ تردید و نگرانی‌ای ندارم».(۲۰) و معتقدند ملت ما به فضل پروردگار خواهد توانست حیات طیبه اسلامی را که دنیا و آخرت و ماده و معنا و علم و عبادت و رفاه در آن جمع شده است، به وجود آورد. اگر توانستیم چنین جامعه و نظامی را تشکیل بدهیم، آن روز شکست واقعی را برای دشمنان جهانی اسلام ایجاد کرده‌ایم. در یک موازنه‌ حقیقی و با توجه به معیارهای الهی و واقعی، شما از همه دشمنانتان قوی‌ترید. قدرت واقعی عبارت است از قدرت ملتی که اولاً آگاه باشد پیرامون او چه می‌گذرد، ثانیاً به حق و راه خود ایمان داشته باشد، ثالثاً تصمیم بگیرد که این راه را ادامه دهد. اگر ملتی این سه خصوصیت را داشت، هیچ قدرتی در دنیا از او قوی‌تر نیست.»(۲۱)
۵٫ امید به آینده و داشتن اهداف متعالی
نفس امید به آینده و در نظر داشتن اهداف متعالی و بلند، انسان را به جلو و ساختن آینده سوق می‌دهد. این منظر نیز از چشم امام و رهبری دور نمانده است. یک جستجوی ساده در بیانات ایشان نشان می‌دهد که امید به آینده، خوش‌بینی و حتی اطمینان نسبت به آینده مطلوب انقلاب اسلامی به تعداد بسیار زیاد مطرح شده است و شاید بتوان گفت امید‌وا‌ر‌سازی مردم نسبت به آینده، در اعتقاد ایشان از برترین فرایض است. چنانکه از نظر حضرت امام بهترین خدمت قشر فرهنگی و فرهنگ‌ساز کشور به این انقلاب این است که «این ملتی را که ایستاده در مقابل شرق و غرب و نمی‏خواهد تحت نظام شرق یا نظام غرب باشد، امید به آنها بدهند که می‏توانید تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشید… با هم امید در ملت ایجاد کنند، اطمینان در ملت ایجاد کنند، استقلال روحی در ملت ایجاد کنند…. اگر این اطمینان را در ملت ایجاد کنند، ما تا آخر پیروز هستیم…. باید این ملت را امیدوار کرد و باید مطمئن کرد ملت را.»(۲۲) البته «در میان مردم ما، امید به آینده وجود دارد. دل‌ها، آینده را روشن می‌بیند… این احساس مردم ماست و احساس بجایی هم هست و باید هم مردم امیدوار باشند.»(۲۳)
آیت‌الله خامنه‌ای نیز بارها فرموده‌اند که نسبت به آینده انقلاب و حتی آینده بشریت خوش‌بین هستند. از جمله ایشان می‌فرمایند، «من آینده را بحمدالله آینده روشنی می‌بینم و امیدهای زیادی را مشاهده می‌کنم و دشمن را نگران و حتی مأیوس احساس می‌کنم. می‌بینم که دوستان آگاه ما در سطح جهان، مسائل را خوب درک می‌کنند و در داخل جامعه‌ خودمان، افراد مطلع و آگاه، نسبت به آینده نظام جمهوری اسلامی، بسیار خوش‌بین و خوشحال و امیدوار هستند.»(۲۴)
۶٫ پافشاری بر اهداف و آرمان¬های متعالی اسلام و انقلاب
یکی دیگر از شاخصه‌های آینده‌داری انقلاب اسلامی، برنگشتن از اهداف و آرمان‌های متعالی اسلام و انقلاب اسلامی توسط ملت ایران است، زیرا به فرموده رهبری «بزرگ‌ترین خطر این نیست که ما از رفتن باز بمانیم، یا خسته شویم. بزرگ‌ترین خطر این است که چشم‌انداز ترسیم شده و هدف‌های تعریف‌شده را گم کنیم و نبینیم.»(۲۵) انقلاب و نظام اسلامی «با ایمان‌ها، با همت‌های بلند، با مطرح شدن آرمان‌ها و با اهمیت دادن و زنده نگهد‌اشتن شعارها به وجود می‌آید و حفظ می‌شود و پیش می‌رود.» و «اگر در جامعه اسلامی آن حالت آرمان‌خواهی از بین برود یا ضعیف شود» و یا «شعارها را کمرنگ کردن؛ اصول اسلام و انقلاب را مورد بی‌اعتنایی قرار دادن و همه چیز را با محاسبات مادی مطرح کردن و فهمیدن» جامعه را به سمت انحطاط پیش‌خواهد برد.(۲۶)
به بیان رهبری روزی که جمهوری اسلامی «حاضر به چشم‌پوشی از آرمان‌های انقلابی و جهانی و فراموشی از پیام جهانی انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همه‌ امیدها خواهد بود و خدا چنین روزی را ان‌شاءالله هرگز نخواهد آورد. بی‌شک ملت ایران برای دفاع از اسلام عزیز و استقلال ملی آماده است که همه چیز خود را فدا کند.»(۲۷) «ملت ایران بیدار است. دل‌های پر از ایمان این ملت، به یکدیگر متصل و مرتبط است. ملت ایران دارای آرمان‌ها و هدف‌های بلند است.»(۲۸)
******
در مجموع باید گفت از دیدگاه امام و رهبری آینده، آینده انقلاب اسلامی است. یعنی عظمت انقلاب اسلامی و بنیادی بودن تغییر در چهارچوب انقلاب اسلامی به میزانی است که نه تنها نباید نسبت به آینده انقلاب اسلامی نگرانی داشت، بلکه می‌توان گفت آینده بسیاری از امور دیگر به آینده انقلاب اسلامی گره خورده است. از نظر آیت‌الله خامنه‌ای انقلاب اسلامی آغازگر عصری است که همه چیز را تحت‌الشعاع خواهد داد و به تعبیر دیگر دنیا در زمین بازی‌ای که انقلاب اسلامی و امام خمینی ایجاد کرده‌اند بازی خواهد کرد. به‌طور کلی، «وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز می‌شود، هیچ‌کسی نمی‌تواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشته تاریخ بشر هم همین‌ طور بوده است. هیچ‌کسی ممکن نیست خود را از تأثیرات دورانی که با پایه‌های محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما می‌خواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملت‌ها و دولت‌های سطح زمین، تحت‌تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتی نقشه‌ سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت‌کنندگان قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید».(۲۹)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۱۴۹٫
۲ـ مائده، ۵۴٫
۳ـ فتح، ۲۳٫
۴ـ فتح، ۲۲ و ۲۳٫
۵ـ حدیث ولایت، بیانات در دیدار اعضای هیئت دولت ۱۸/۰۶/۱۳۸۸٫
۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۴۸۱٫
۷ـ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص۴۶۴٫
۸ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۹/۰۳/۱۳۶۸٫
۹ـ همان، ج‏۴، ص ۷۰٫
۱۰ـ همان، ج‏۴، ص ۶۲٫
۱۱ـ همان، ج‏۵، ص ۲۸۷٫
۱۲ـ همان، ج‏۴، ص ۲۵۷٫
۱۳ـ همان، ج‏۱۶، ص ۱۳۰، ۱۲۹٫
۱۴ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۶۸٫
۱۵ـ همان، دیدار مسئولین ۲۱/۰۳/۱۳۶۸٫
۱۶ـ صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۹۵٫
۱۷ـ حدیث ولایت، دیدار شعرا، ۱۴/۰۶/۱۳۸۸٫
۱۸ـ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۴۳۴٫
۱۹ـ همان، ص، ۱۹۴
۲۰ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۶۸
۲۱ـ همان، خطبه‌های نماز جمعه‌ ۲۳/۰۴/۱۳۶۸
۲۲ـ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۵۳۷٫
۲۳ـ حدیث ولایت، بیانات در تاریخ ۱۰/۱۲/۱۳۶۸٫
۲۴ـ همان، دیدار کارگران ۰۵/۰۴/۱۳۶۸٫
۲۵ـ همان، دیدار جهادگران، ۲۰/۰۳/۱۳۶۸٫
۲۶ـ همان، دیدار با فرماندهان بسیج ۲۲/۰۴/۱۳۷۱٫
۲۷ـ همان، پیام به ملت ۲۳/۰۴/۱۳۶۸٫
۲۸ـ همان، دیدار پرسنل نیروی هوایی ۱۸/۱۱/۱۳۸۰٫
۲۹ـ همان، سخنرانی در مراسم اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی«ره» ۱۴/۰۳/۱۳۶۹٫

سوتیترها:

۱٫
اگر بگوییم خوش‌بین‌ترین و امیدوارترین افراد نسبت به آینده انقلاب اسلامی، امام خمینی و رهبر انقلاب هستند، گزافه نگفته‌ایم. این بزرگواران آینده‌‌ای کاملاً روشن و امیدوارکننده را برای این انقلاب پیش‌بینی می‌کنند و به گونه‌ای اطمینان‌آور از آینده انقلاب سخن می‌گویند. البته روشن است که این یک خوش‌بینی بی‌معیار و بی‌اساس نیست، بلکه بر اساس معیارها و شاخص‌هایی که این بزرگوران در نظر دارند و مطرح کرده‌اند، این خوش‌بینی محقق می‌شود و می‌توان نسبت به آن اطمینان داشت.

۲٫

اعتقاد امام و رهبری بر این است که انقلاب اسلامی یک معجزه الهی است و سهم اراده الهی در وقوع آن بسیار پررنگ است. حضرت امام می‌فرمایند: «به عقیده من [بیداری ملت ایران] به دست خدا پیدا شده است و بشر نمی‏تواند این طور کاری را بکند.»

۳٫

نقشه‌ سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل‌گران و قضاوت‌کنندگان قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمی‌کنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس می‌کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید.

19آگوست/18

حوزه علمیه مهد انقلاب

گرچه حوزه‌ها در طول تاریخ همواره رویکرد انقلابی داشته و همواره بر اساس مولفه‌های انقلابی رفتار کرده‌اند، لکن در حقیقت، برای رویکرد انقلابی حوزه علمیه قم می‌توان ویژگی متمایزی را قائل شد. بدین صورت که چون رهبران عمده انقلاب اسلامی، بلکه طلاب حوزه علمیّه قم از این حوزه برخاسته و عهده‌دار رهبری مردم در مبارزه با رژیم پهلوی بودند و علاوه بر زمان حدوث انقلاب در مبارزه با رژیم شاه، در استمرار نظام اسلامی (مثل دوران جنگ تحمیلی) هم در زمره اساسی‌ترین ارکان انقلاب بودند؛ لذا این حوزه را می‌توان مهد و خاستگاه انقلاب اسلامی به شمار آورد.
امری که موجب شده است حوزه علمیه به‌ مهد و خاستگاه انقلاب اسلامی تبدیل شود، دو ویژگی «فراگیر بودن و تأثیر گذاری» حرکت روحانیت در انقلاب اسلامی است. بر این اساس گرچه افراد، نهادها و گروه‌های دیگری هم در فرایند انقلاب نقش و سهم داشتند، لکن آنچه سهم حوزه علمیه را از دیگر نهادها متمایز می‌کند این است که از یک سو جوشش انقلاب به امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب مستند بود و از سوی دیگر، طلاب حوزه به عنوان افرادی که در همه نقاط جامعه حضور و تأثیر داشتند، دیدگاه‌های امام خمینی را ترویج و تبلیغ کرده و هدایت جوامع کوچک را حتی در دورترین نقاط کشور در قالب اعتراضات و راه‌پیمایی‌هایی بزرگ و کوچک به عهده داشتند. این در حالی است که اگر انقلاب به حرکت‌هائی دانشجوئی محدود می‌شد، به خاطر فقدان ارتباط وثیق دانشگاه و دانشجویان با توده مردم، انقلاب، رویکرد فراگیر و موثر نمی‌یافت و مبارزه با رژیم شاه به محیط‌های نخبگانی و علمی محدود می‌شد و به پیروزی منجر نمی‌شد.
«حوزه علمیه قم از دو بخش «مرجعیت و طلاب» تشکیل شده است. امام‌‌‌ به عنوان بخش مرجعیت، اعلامیه می‌دادند و سخنرانی می‌کردند؛ اما ‌بخشی که سخنان و دیدگاه‌های امام را به عمق جامعه و تا دور دست‌ترین مناطق می‌رساند، طلاب بودند.اگر حوزه علمیه قم نبود، حرکت امام شاید به موفقیت نمی‌رسید و این، نشان‌دهنده نقش حوزه علمیه قم در شکل ‌گیری و استمرار انقلاب اسلامی است.»(۱)
بر این اساس در خصوص رابطه حوزه و انقلاب و تلازم استمرار انقلاب اسلامی با انقلابی ماندن حوزه علمیه باید به این نکته اشاره کرد که چون:
۱ ـ انقلاب، اسلامی است و مرکز تولید تفکر اصیل اسلامی، حوزه است؛
۲ ـ مرجعیت فکری انقلاب و انقلابیون روحانیت است و نه دانشگاه و…؛
۳ ـ انقلاب اسلامی، فرزند حوزه است و حوزه باید از این فرزند در برابر آسیب‌ها حفاظت کند؛
۴ ـ بقای انقلاب اسلامی به صدور انقلاب و جهانی‌‌سازی آن است و تولید فکر جهانی‌‌سازی انقلاب به عهده روحانیت است؛
لذا دشمنان به فراست به این نکته توجه کرده و جدا کردن حوزویان از انقلاب و تفکیک ساختاری نهاد حوزه از نظام اسلامی را در نظر گرفته و از طریق تبدیل حوزه به نهادی غیرانقلابی یا بی‌تفاوت نسبت به انقلاب، تضمین بقای انقلابی بودن نظام اسلامی و انحراف از غایات و اهداف اصیل خویش، را وجهه اهتمام خویش قرار داده‌اند:
«با توجه به نقش ممتاز و بی‌‌بدیل حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی، اکنون انگیزه‌ها و طرح‌هایی برای «انقلاب ‌زدایی» از حوزه علمیه وجود دارند. اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» باقی بماند، زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.»(۲)
بدیهی است این خطر، مقتضی تدابیر و راهکارهایی است تا بتوان با حفظ روابط وثیق میان نهاد حوزه علمیه و نظام، و با حفظ روحیه انقلابی اساتید و طلاب حوزه، ضمن برحذر داشتن خطر انحراف حوزه از انقلاب و به دور ماندن التقاط از سیاست‌های نظام و رفتارهای دینی کارگزاران، نقشه راه استمرار انقلاب جهت وصول به تمدنی بزرگ و آرمانی را تهیه کرده و هدایت نخبگان و توده مردم را بر عهده داشته باشند:
«باید با فکر و تدبیر و برنامه‌ریزی حکمت‌آمیز با این خطر مقابله شود تا حوزه علمیه قم همواره یک حوزه انقلابی و مهد انقلاب باقی بماند و بینش و حرکت انقلابی در آن توسعه یابد.»(۳)

پی‌نوشت:
۱٫حضرتآیه الله خامنه‌ای، در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، ۲۵/۱۲/۱۳۹۴
۲٫حضرت آیه الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، ۲۵/۱۲/۱۳۹۴
۳٫همان

سوتیترها:

۱٫
گرچه افراد، نهادها و گروه‌های دیگری هم در فرایند انقلاب نقش و سهم داشتند، لکن آنچه سهم حوزه علمیه را از دیگر نهادها متمایز می‌کند این است که از یک سو جوشش انقلاب به امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب مستند بود و از سوی دیگر، طلاب حوزه به عنوان افرادی که در همه نقاط جامعه حضور و تأثیر داشتند، دیدگاه‌های امام خمینی را ترویج و تبلیغ کرده و هدایت جوامع کوچک را حتی در دورترین نقاط کشور در قالب اعتراضات و راه‌پیمایی‌هایی بزرگ و کوچک به عهده داشتند.

۲٫
با توجه به نقش ممتاز و بی‌‌بدیل حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی، اکنون انگیزه‌ها و طرح‌هایی برای «انقلاب ‌زدایی» از حوزه علمیه وجود دارند. اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» باقی بماند، زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.

19آگوست/18

پیروزی حق بر باطل در آینه وحی

درآمد:
تقابل بین حق و باطل تقابل همیشگی است. گاه باطل همانند کف روی آب جولان می‌دهد، ولی حق همیشه پیروز است.
در این مقاله پس از مفهوم شناسی، روش‌های شناخت حق و باطل و مهم‌ترین مصادیق باطل را یادآور شده‌ و به این نتیجه رسیده‌ایم که از دیدگاه قرآن، پیروزی حق بر باطل از سنت‌های قطعی الهی است.

مفهوم شناسی
حق، نقیض باطل و به معناى وجوب و ثبوت(۱) مطابقت و موافقت، ایجاد چیزى بر اساس حکمت، اعتقاد به چیزى آن‏ گونه که هست، فعل و سخنِ به اندازه و به‌موقع است.(۲)
باطل در برابر حق، به معنای پوچ و بى‏محتوا،(۳) فاقدثبات،(۴) ضایع، نیست و هدر شدن است.(۵)
باطل و هم‌خانواده‏هاى آن ۳۶ بار و حق با مشتقاتش ۲۸۷ بار در قرآن به کار رفته است.(۶) بیشتر استعمال‌هاى باطل در قرآن در برابر حق است.

درآمیختگی حق و باطل
اگر باطل واضح و روشن باشد، غالب افراد به سراغ آن نمی‌روند از این رو، باطل‌گرایان حق را با باطل در هم می‌آمیزند تا امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. به دیگر سخن، باطل آبروى خود را از حق و دروغ نیروى خود را از راستى مى‏گیرد.(۷) اهل باطل براى جلوه دادن باطلِ‌خود، آن را با حق در می‌آمیزند، لباس حق بر آن مى‏پوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه مى‏دهند.
با نگاهی به تاریخ در می‌یابیم که روش یاد شده، راهکار همیشگی باطل‌گرایان در طول تاریخ بوده است. قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل مى‏کند که سخن و رسالت پیامبران الهى را باطل مى‏شمردند (۸) و با استناد به این اتهام، خود را موظف به مواجهه با آن مى‏دانستند.
قوم کافر نوح، می‌گفتند نوح بر خدا افترا می‌بندد و پیروى از وى را موجب خسران مى‏شمردند.(۹) فرعون با ادعای ادعاى خیرخواهى و ارشاد به نبرد با حقیقت موسوی پرداخت و دستوری که مبنی بر کشتن موسی و مبارزه با آزادی خواهان داده بود را حق طلبی می‌شمرد (۱۰) و می گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم، و شما را جز به راه صحیح (و حقیقت) راهنمایى نمى‏کنم!.(۱۱)
گروهى از یهودیان و مسیحیان در مقابله با دعوت فراگیر رسول اکرم(ص) به باطل روی آوردند و حضرت ابراهیم(ع) را پیرو آیین خود ‏شمردند تا هم در سلک اطاعت پیامبر اسلام(ص) درنیایند و هم براى خود اصالت و حقانیتى را تدارک کنند.(۱۲) آنان در واکنش به دعوت اسلام، بهترین چاره را آمیختن حق به باطل و کتمان حق دانستند. خداوند نیز آنان را از این عمل منع و نکوهش کرد (۱۳)
به نقل از امام حسن عسکرى(ع) این آیه درباره یهودیانى است که با پذیرش اصل نبوت پیامبر اکرم(ص) و جانشینى على(ع) بر این باور بودند که این رخداد ۵۰۰ سال دیگر اتفاق خواهد افتاد، بنابراین حق و باطل را با هم آمیختند.(۱۴) یا نبوت حضرت محمد(ص) را درباره دیگران مى‏پذیرفتند؛ ولى در مورد خویش چنین باورى نداشتند.(۱۵)
یکی از روش‌های یهودیان و همه باطل‌گرایان در طول تاریخ آمیختن حق با باطل است.
این روش امروزه نیز ادامه دارد. به عنوان نمونه آنان با استفاده از حربه حقوق بشر که سخن حقی است، به نبرد با حقوق واقعی بشریت بشر و به نام مبارزه با تروریسم به جنگ آزادیخواهان جهان می‌روند.
به نام پیشگیری از آزار جنسی کودکان، آنان را به سوی جهنم شهوات سوق می‌دهند و… .
راه نفوذ باطل همواره پوشیدن لباس حق است،(۱۶) چنان که امیرمؤمنان، امام على(ع) شعار« لا حُکمَ إِلاَّ للهِ، » را جمله حقى دانستند که خوارج از آن اراده باطل مى‏کردند(۱۷) و در سخن دیگرى علت گرایش انسان‌ها به باطل را آمیختگى آن با حق شمردند.(۱۸) از نگاه قرآن کریم هم کتمان حق، جرم و گناه و در هم آمیختن حق و باطل از نظر نتیجه با کتمان حق یکسان است.(۱۹)

شناخت حق و باطل
برای آنکه در ورطه باطل گرفتار نشویم، باید ابتدا حق و باطل را بشناسیم. در پی شناخت حق و باطل، اهل آن دو نیز شناخته می‌شوند.
در جریان جنگ جمل یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) سخت در تردید قرار گرفته بود. زیرا در یک طرف حضرت علی(ع) و شخصیت‌های بزرگ اسلامی و از سوی دیگر عایشه همسر پیامبر را می‌دید که قرآن درباره همسران آن حضرت می‌فرماید: همسران پیامبر مادران امّتند.(۲۰) او در رکاب عایشه، طلحه و زبیر را می‌دید که از پیشتازان اسلام بودند. (۲۱)
از این رو خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: «آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟» امام علی(ع) در جواب سخنی گفت که از نگاه دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده مصری، بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این عظمت شنیده نشده است(۲۲) او فرمود: تو اشتباه می‌کنی!حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی‌شود شناخت. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی.» (۲۳)

گستره حق و باطل باطل:
گستره حق و باطل را می‌توان در سه دسته کلی افکار، گفتار و رفتار تقسیم بندی کرد.

۱ـ اندیشه حق و باطل
مهم‌ترین ویژگی انسان که او را از حیوان متمایز می‌سازد، اندیشه ورزی اوست. صاحبِ اندیشه حق و درست، می‌تواند از مقام فرشتگان نیز بالاتر برود و به قاب قوسین برسد و در مقابل صاحبان اندیشه‌ها و باورهای باطل از حیوانات نیز پست تر خواهند بود.
اسلام برای شناخت اندیشه حق، معیارهایی دارد که عقل سلیم، قرآن کریم، آموزه‌های اسلام و…. از جمله آن معیارها هستند. به عنوان نمونه قرآن کتاب حق است(۲۴) چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است.(۲۵)
در مقابل، کسانی که با عقل سلیم، اسلام، قرآن، حقایق نبوی و آموزه‌های الهی مخالفت کنند، اندیشه باطل دارند و گمان زده هستند.(۲۶) پوچى و بطلان، مترادف واقعیت نداشتن، و حق بودن به معناى برخوردار بودن از واقعیت و وجود است.(۲۷) حق رونوشت امر واقع است(۲۸) یا هر اندیشه غیر منطبق با واقع(۲۹) باطل است.

۲ـ گفتارحق و باطل:
یکی از مهم‌ترین مصادیق باطلی که بسیاری از مردم با آن مواجه هستند، سخنان باطل و بیهوده‌گویی است. خداوند می فرماید: و بعضى از مردم سخنان بیهوده را مى‏خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهى را به استهزا گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده است.» (۳۰)
«سخنان بیهوده» عام است و شامل همه سخنان باطل می‌شود و برخی از مصادیق آن عبارتند از: سخنان باطلى که براى بازداشتن مردم از سخن حق مطرح مى‏شود،(۳۱) سخنان و داستان‌هاى بى‏اساس،(۳۲) هر سخنى که انسان را از اهداف اصلى(۳۳) و خداوند(۳۴) منصرف کند مانند کفر و شرک،(۳۵) طعن و به مسخره گرفتن آیات الهى که روش ابوجهل و پیروانش بود.(۳۶)
برابر روایات معصومان، یکی دیگر از مهم‌ترین مصادیق سخن بیهوده «لهوالحدیث» خوانندگی مبتذل است. از امام باقر نقل شده که : غنا از جمله گناهانى است که خداوند- عزوجل- براى آن وعده آتش داده است و این آیه را تلاوت کرد: «و من النّاس…».(۳۷)
خداوند در آیه ۳۰ سوره حج از مردم می‌خواهد از پلیدی‌های بت‌ها و سخن باطل پرهیز کنند: از پلیدی‌هاى بت‌ها اجتناب کنید و از سخن باطل بپرهیزید. (۳۸) در روایات بسیارى«قول الزور» به غنا تفسیر شده است.(۳۹)

۳ـ رفتار حق و باطل
همان گونه که گذشت، آنچه از جانب خدا باشد، حق و مقابل آن باطل است. در این نگاه حق مصادیق فراوانی دارد که اسلام، قرآن، وحی، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و… از جمله آنهاست. به عنوان نمونه حق در آیه «قُل جاءَ الحَقُّ وما یُبدِئُ البـطِـلُ وما یُعید؛(۴۰) قرآن و اسلام است.(۴۱)
از آنجا که یادآوری همه مصادیق حق و باطلی که قرآن کریم به آن اشاره فرموده، از حوزه این مقاله کوتاه خارج است، در ادامه به برخی از مصادیق مهم رفتار باطل اشاره می‌کنیم:

۱ـ بت‏پرستى‏
یکی از مصادیق اصلی باطل، بت پرستی است، چنانکه حضرت موسى(ع) با اشاره به بت‌پرستان به بنى اسرائیل فرمود: «این جمعیت بت‏پرست کارشان به هلاکت مى‏انجامد و عملشان باطل است (۴۲) یعنى هم عملشان بیهوده و رنج‌هایشان بى‏نتیجه است و هم سرانجام یک قوم بت‏پرست و مشرک به هلاکت و نابودى مى‏انجامد، زیرا «متبر» از ماده «تبار» به معنى هلاکت است.(۴۳)
نقطه مقابل بت‌پرستی، خداپرستی و سرسپردن به درگاه ربوبی و مبارزه با همه مظاهر شرک و کفر است. روشن است که مقصود از بت‌پرستی، تنها پرستش بت‌های سنگی و چوبینی نیست که در زمان جاهلیت در عربستان برخی آنها را می‌پرستیدند.
به فرموده امام خمینی، کسی نباید خیال کند که اصلاً در زمان معاصر، بت و بت‌پرستی وجود ندارد. راستی کدام انسان عاقلی است که بت‌پرستی جدید و مدرن را در شکل‌ها و افسون‌ها و ترفندهای ویژه خود نشناخته باشد و از سلطه‌ای که بت‌خانه‌هایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کرده‌اند، خبر نداشته باشد.(۴۴)

۲ـ ستمگری و تجاوز
یکی دیگر از مصادیق باطل و ناحق تجاوزگرى است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: بگو: همانا پروردگارم زشت‌کاری‌ها را چه آشکار آنها و چه پنهان و گناهکارى و ستم و سرکشى به ناحق را حرام کرده است.» (۴۵)
مفهوم «بغى» که در آیه از آن یاد شده، غالبا با مفهوم ظلم و ستم مساوى است.(۴۶)
لازم به ذکر است که تجاوز و تعدی مصادیق فراوانی دارد و به فرموده امام خمینی: «… هر فرد، مى‏شود که مستکبر باشد و مى‏شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دست‌هاى خودم، ولو چهار نفر باشند، تعدى و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم، بنده خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف… اگر شما کسانى را که زیر دستتان هستند، ضعیف شمردید و به آنها خداى نخواسته تعدى کردید… شما هم مستکبر مى‏شوید و آن زیردست‌ها مستضعف.»(۴۷)

۳ـ حرام‏خوارى‏
یکی دیگر از مصادیق باطلی که قرآن کریم(۴۸) به ناروا و باطل بودن آن تصریح کرده، کسب حرام است. خداوند می‌فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتى با رضایت شما انجام گیرد.» (۴۹)
«باطل» در مقابل «حق» است و هر چیزى را که ناحق و بی‌هدف و بی‌پایه باشد در برمى‏گیرد. در آیات دیگرى از قرآن نیز، این موضوع تاکید شده، مثلا به هنگام نکوهش از قوم یهود و ذکر اعمال زشت آنها مى‏فرماید: «وَ أَکلِهِم أَموالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ؛(۵۰) آنها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف مى‏کردند.»(۵۱)
۴ـ رشوه‏
یکی دیگر از بلاهای خانمان سوز و خراب کننده اجتماع، رشوه است.
قرآن کریم می‌فرماید: و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که مى‏دانید (این کار، گناه است).»(۵۲)
زشتى رشوه سبب مى‏شود که این هدف شوم تحت عناوین و عبارات فریبنده انجام گیرد و رشوه‏خوار و رشوه دهنده از نامهایى مانند هدیه، تعارف، حق و حساب، حق الزحمه و انعام استفاده کنند؛ ولى روشن است که این تغییر نام‌ها به هیچ وجه تغییرى در ماهیت آن نمى‏دهد و در هر صورت پولى که از این طریق گرفته مى‏شود حرام و نامشروع است.(۵۳)
در زمان حضرت علی (ع) روزی «اشعث بن قیس» براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على(ع) به رشوه متوسل شد و به نام هدیه، شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على(ع) آورد.
حضرت برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند.آیا با این عنوان آمده‏اى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ به خدا سوگند که اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌هاى آنهاست به من بدهند که پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ظلم بگیرم، هرگز چنین نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویده‏اى در دهان ملخ براى من کم‏ارزش‏تر است. على را با نعمت‌هاى فانى و لذت‌هاى زودگذر چه کار؟»(۵۴)
در حدیث معروفى که از رسول خدا نقل شده چنین مى‏خوانیم:
«خداوند گیرنده و دهنده رشوه و آن کسی را که واسطه میان آن دو است از رحمت خود دور گرداند.»(۵۵)

۵ـ کار برای غیر خدا
از نگاه قرآن کریم، فرد با ایمان باید همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. به فرموده قرآن شعار مؤمن چنین است: «نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حیات من همه براى پروردگار جهانیان است. براى او زنده‏ام، به خاطر او مى‏میرم و در راه او هر چه دارم فدا مى‏کنم، تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست.»(۵۶)
با توجه به اصل یاد شده، اعمال نیک دلبستگان به دنیا و زیبایی‌هاى آن، باطل و بی ارزش است. خداوند می فرماید: کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به‌طور کامل به آنها مى‏دهیم و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد.
(ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت و آنچه را در دنیا (براى غیر خدا) انجام دادند، بر باد مى‏رود و آنچه را عمل مى‏کردند، باطل و بى‏اثر مى‏شود.» (۵۷)
این آیه بیان یک سنت همیشگى الهى است که اعمال مثبت و مؤثر نتایج آن از میان نمى‏رود، با این تفاوت که اگر هدف اصلى رسیدن به زندگى مادى این جهان باشد ثمره آن چیزى جز آن نخواهد بود و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد، هم در این جهان تاثیر خواهد بخشید و هم نتایج پر بارى براى جهان دیگر خواهد داشت.(۵۸)

۶ـ غلوّ در دین‏
یکی دیگر از مصادیق باطلی که سوکمندانه دامنگیر برخی از دینداران نادان می‌شود،ا فراط در دین و غلو است. گاه غلو در دین سبب مى‏شود که بسیارى از دین برگردند، زیرا فطرت پاک آنان آلودگی‌ها و خلط‌هاى غلو را نمى‏پذیرد.
آن‌گاه به همراه ردّ و انکار آن آلودگی‌ها اصل دین هم مورد رد و انکار واقع مى‏شود. نمونه این غلوها در شیعه را می‌توان در قمه زنی یافت که باعث دین‌گریزی بسیاری از افراد می‌شود. نمونه دیگر از این زیاده‌روی‌های افراطی را در اعتقادات مسیحیان می‌توان یافت؛ چنانکه خداوند می فرماید: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید و در باره خدا، غیر از حق نگویید.» (۵۹)

سرانجام باطل:
از نگاه غالب ادیان، باطل سرانجام محکوم به نابودى و پیروزى از آنِ حق است.(۶۰) قرآن کریم در آیاتى پرشمار بر نافرجامى باطل تأکید می‌کند و سرعت زوال و بى‏اثر شدن باطل را از ویژگی‌هاى ذاتى آن می‌داند.(۶۱) بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد.
تمثیل حق و باطل و سرانجام باطل در سوره رعد، به روشنى گویاى ماهیت باطل است،(۶۲) خداوند در این سوره می‌فرماید: خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد. سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کوره‏ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏کنند نیز کف‌هایى مانند آن به وجود مى‏آید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى‏زند- امّا کف‌ها به بیرون پرتاب مى‏شوند،
ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند [آب یا فلز خالص‏] در زمین مى‏ماند خداوند این چنین مثال مى‏زند.» (۶۳)
مفسّران این مثل را دربردارنده چند مثل جزئى مى‏دانند.(۶۴) نزول قرآن به باران، دل انسان‌ها به نهرها و دره‏ها و میزان بهره‏گیرى مخاطبان قرآن در حد ظرفیتشان به گنجایش دره‏ها و نهرها تشبیه شده(۶۵) و حق به آب که منبع حیات(۶۶) است تشبیه شده است.(۶۷)
از سوى دیگر تقابل بیان شده بین کف روى آب یا کف مواد مذاب و آنچه که براى انسان‌ها واقعاً سودمند است، بیانگر تقابل همیشگى حق و باطل است‏.
با آمدن سیل، آنچه حرکت مى‏کند آب است و بدون آن، کف هیچ‏گونه حرکتى ندارد؛ اما کف بر آن سوار شده، از نیروى آن استفاده مى‏کند، چنانکه در دنیا همواره باطل از نیروى حق استفاده مى‏کند و خود فاقد استقلال وجودى و وابسته به حق است.(۶۸)
باطل که برخلاف این جریان حق محور عمل مى‏کند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستى بیرون خواهد رفت.(۶۹)
در جهانى که نهایت آن برپایى نظام پاداش و جزا و تحت سیطره خداى احکم الحاکمین است، باطل قطعاً امکان کامروایى نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقه‏اى خاموش شدنى است(۷۰) و از آنجا که نظام عالم بر مبناى قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعل‌ها استوار نیست، اثر منفى هر باطلى نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت.(۷۱) چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمى‏گردد.(۷۲)
قرآن کریم تأکید دارد که ممکن است باطل به‌طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولى نیروى ماندن دائمى ندارد و سرانجام کنار مى‏رود.(۷۳) اصل پیروزى و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایى گوناگون مورد تأکید قرآن است.(۷۴)
قرآن، داستان رویارویى حق و باطل و پیروزی نهایی حق را در سرگذشت پیامبران از زوایاى گوناگون بررسى کرده که هر یک از این‏ رویارویی‌ها، بیانگر انحراف یا انحراف‌هایى خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است.
عاد و ثمود به قدرت و طغیان،(۷۵) اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادى، قوم نوح به ظلم و طغیان، دشمنان یوسف(ع) به کیدهاى پیچیده و بداندیشى و قوم فرعون به آمیزه‏اى از همه این موارد وصف شده‏اند.
در این داستان‌ها شکل‏گیرى اندیشه باطل و انحرافات، از آغاز تا فرجام تلخ آن به روشنى تعلیل و تحلیل گردیده است. داستان موسى(ع) و فرعون، که از نظر حجم و تکرار، بزرگ‏ترین داستان قرآن و بیانگر مجموعه‏اى کامل از رویارویى حق و باطل با تمامى اجزاى آن است.
هنگامی که حضرت موسی(ع) برای اثبات حقانیت خود معجزه ارائه داد، ساحران فرعونی به مقابله با حق پرداختند، ولی سرانجام مغلوب شدند و به سجده افتادند. (۷۶)
سرانجام فرعون که تجسم برترى جویى، فساد و در یک کلمه، باطل بود، در برابر حقانیت حضرت موسی(ع)، ذلیل و محو مى‏شود.(۷۷)
نمونه دیگر از تقابل حق و باطل و پیروزی حق در ماجراى جنگ بدر ترسیم شده است. اولین رویارویى رسمى اسلام و کفر در بدر رخ داد و از این‏رو، روز جدایى حق از باطل: «یَومَ الفُرقان»(۷۸) نامیده شد.(۷۹) در جریان جنگ بدر، قرآن کریم از اراده و سنت قطعى الهى از نابودى باطل خبر مى‏دهد و می‌فرماید: و خداوند مى‏خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند.
این آیات ذیل داستان جنگ بدر آمده است.»(۸۱)
در نبرد بدر مسلمانان دوست داشتند به جای جنگ، به کاروان تجاری قریش حمله کنند و اموال زیادی به چنگ آورند ولی مصلحت قطعى آنها در این بود که قدرت نظامى دشمن را درهم بکوبند تا راه براى پیروزی‌هاى بزرگ آینده هموار شود.
قرآن می‌فرماید خدا مى‏خواهد به این وسیله حق را با کلمات خود تثبیت و آئین اسلام را تقویت و ریشه کافران را قطع کند.(۸۲) بنابراین، جریان بدر یک درس بزرگ عبرت براى همه ماست. امروز که آمریکا به نبرد حق آمده است، کسی نباید به خاطر راحت‌طلبی یا علاقه به منافع مادی، از حق و استقامت رویگردان شود.
ظهور و نمود کامل پیروزی حق و نابودی باطل پس از ظهور امام مهدی (عج) صورت می‌گیرد. از این رو آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قیام حضرت مهدى تفسیر شده است. (۸۳)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ لسان‏العرب، ج ۳، ص ۲۵۵٫
۲ـ مفردات، ص ۲۴۶٫
۳ـ لسان‏العرب، ج ۱، ص ۴۳۲٫
۴ـ مفردات، ص ۱۳۰٫
۵ـ لسان العرب، ج ۱، ص ۴۳۲٫
۶ـ المعجم الاحصائى، ج ۱، ص ۳۸۱
۷ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۳، ص ۴۴۱
۸ـ روم، ۵۸
۹ـ رک: مؤمنون، ۳۸ و ۳۴
۱۰ـ غافر، ۲۹
۱۱ـ و نیز ر ک: شعراء، ۳۴- ۳۵
۱۲ـ المیزان، ج ۱، ص ۲۵۱
۱۳ـرک: بقره، ۴۲
۱۴ـ تفسیر منسوب به امام عسکرى (علیه‌السلام)، ج ۱، ص ۲۳۰٫
۱۵ـ التبیان، ج ۱، ص ۱۹۱٫
۱۶ـ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۴۷۱
۱۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۰
۱۸ـ نهج البلاغه، خطبه ۵۰
۱۹ـ تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۲۰۹
۲۰ـ احزاب، ۶
۲۱ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۶، ص۳۰۸
۲۲ـ مطهری ، همان و او از علی و بنوه ، ص ۴۰
۲۳ـ الأمالی، شیخ مفید، ص ۵
۲۴ـ اسراء، ۱۰۵۵
۲۵ـ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰
۲۶ـ رک: نجم، ۲۸
۲۷ـ الشفاء، ص ۴۷
۲۸ـ مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۵۸
۲۹ـ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۰۶٫
۳۰ـ لقمان، ۶
۳۱ـ التبیان، ج ۸، ص ۲۷۱؛ الصافى، ج ۴، ص ۱۳۹
۳۲ـ الصافى، ج ۴، ص ۱۳۵؛ احکام القرآن، ج ۳، ص ۴۴۸
۳۳ـ المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۰
۳۴ـ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۶۰
۳۵ـ تفسیر قرطبى، ج ۱۴، ص ۵۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۵۱
۳۶ـ مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۶٫
۳۷ـ کافى، ج ۶، ص ۴۳۱
۳۸ـ حج ، ۳۰
۳۹ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۴- ۳۵
۴۰ـ سبأ، ۴۹
۴۱ـ تفسیر ثعلبی، ج ۸ ، ص ۹۴٫
۴۲ـ اعراف، ۱۳۹
۴۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۳۳۷
۴۴ـ صحیفه امام، ج‏۲۰، ص: ۳۱۷
۴۵ـ اعراف،۳۳
۴۶ـ تفسیر نمونه، ج‏۶، ص: ۱۵۶
۴۷ـ صحیفه امام، ج‏۷، ص: ۴۸۹
۴۸ـ رک: بقره، ۱۸۸؛ نساء ،۱۶۱؛ توبه ،۳۴ و…
۴۹ـ نساء ،۲۹
۵۰ـ نساء، ۱۶۱
۵۱ـنیزرک: بقره ، ۱۸۸؛ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۳۵۶
۵۲ـ بقره،۱۸۸
۵۳ـ تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۷
۵۴ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
۵۵ـ بحار الانوار، جلد ۱۰۱ صفحه ۲۷۴
۵۶ـ رک: انعام، ۱۶۲
۵۷ـ هود،۱۵-۱۶
۵۸ـ تفسیر نمونه، ج‏۹، ص: ۴۷
۵۹ـ نساء، ۱۷۱
۶۰ـ دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۵، ص: ۲۸۶
۶۱ـ براى نمونه: ر.ک: انبیاء، ۱۸؛ بقره، ۲۶۴؛ ابراهیم، ۱۸ و…
۶۲ـ .ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۳۳۵
۶۳ـ رعد، ۱۷
۶۴ـ ر. ک: مجمع‏البیان، ج ۶، ص ۴۴۰٫
۶۵ـ مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۴۱
۶۶ـ الفرقان، ج ۱۳، ص ۲۹۷- ۲۹۸
۶۷ـ همان، ص ۲۹۸
۶۸ـ مجموعه آثارشهید مطهری، ج ۳، ص ۴۴۱٫
۶۹ـ تفسیرنمونه، ج ۱۰، ص ۱۷۰
۷۰ـ جموعه آثار، ج ۳، ص ۴۲۷٫
۷۱ـ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۶
۷۲ـ دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۵، ص: ۲۸۷
۷۳ـ جموعه آثار، ج ۳، ص ۴۲۸
۷۴ـ دائره المعارف، همان.
۷۵ـ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۵۷، ۶۲
۷۶ـ رک: اعراف، ۱۱۸، ۱۲۲
۷۷ـ همان، ج ۱، ص ۱۵۴
۷۸ـ انفال، ۴۱
۷۹ـ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۲۲- ۱۵۲۳
۸۰ـ انفال، ۸- ۷
۸۱ـ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۲۳- ۱۵۲۴
۸۲ـ انفال، ۷
۸۳ـ نور الثقلین ، ج۳،ص۲۱۲٫

سوتیترها:
۱٫
اگر باطل واضح و روشن باشد، غالب افراد به سراغ آن نمی‌روند از این رو، باطل‌گرایان حق را با باطل در هم می‌آمیزند تا امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. به دیگر سخن، باطل آبروى خود را از حق و دروغ نیروى خود را از راستى مى‏گیرد.

۲٫

به فرموده امام خمینی: «… هر فرد، مى‏شود که مستکبر باشد و مى‏شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دست‌هاى خودم، ولو چهار نفر باشند، … آنها را کوچک شمردم، بنده خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف… اگر شما کسانى را که زیر دستتان هستند، ضعیف شمردید و به آنها خداى نخواسته تعدى کردید… شما هم مستکبر مى‏شوید و آن زیردست‌ها مستضعف.»

۳٫
قرآن کریم تأکید دارد که ممکن است باطل به‌طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولى نیروى ماندن دائمى ندارد و سرانجام کنار مى‏رود. اصل پیروزى و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایى گوناگون مورد تأکید قرآن است

19آگوست/18

روابط دولت و ملت

شایسته‌سالاری از دیدگاه امام علی«ع»

« “وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحسِنُ وَ الْمُسِی‌ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ‌ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَهِ عَلَی الْإِسَاءَهِ وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه. وَاعْلَم أنَّه لیس شیءٌ بِأدعَی إلی حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعیّتِه مِنْ إحْسَانِه إلَیهم، وَ تَخْفِیفِه المَؤُونَاتِ عَلَیهِم وَتَرْکِ اسْتِکْراهِهِ إیّاهُم عَلی مَالَیسَ لَهُ قِبَلَهُم. فَلْیَکُن مِنکَ فِی ذلِکَ أمرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنَّ بِرَعیَّتِکَ، فإنَّ حُسْنُ الظَّنِّ یقطَعُ عَنْکَ نَصَباً طویلاً وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُکَ عِنْدَهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُکَ عِنْدَه»(۱)
«مبادا که نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان باشند که این خود موجب دلسردی نیکوکاران و تشویق و تجری بدکاران خواهد شد. لازم است با هریک از آنها متناسب با آنچه پذیرفته‌اند عمل کنی. باید بدانی که هیچ چیز مانند احسان و نیکوکاری و تخفیف دادن پرداخت‌ها (مالیات) و هزینه‌ها و پرهیز از تحمیل‌های بی‌مورد موجب حسن تفاهم میان دولت و ملت نخواهد بود،‌ پس باید کاری کنی که موجب اعتماد و حسن تفاهم میان دولت و ملت فراهم آید. زیرا این اعتماد و تفاهم نیکو بار سنگینی را از دوش تو برمی‌دارد و همانا نسبت به کسی بیشتر خوشبین توانی بود که با وی به خوبی عمل کنی و به کسی بیشتر بدگمان باید بود که با وی بد عمل کرده باشی.
*****
یکی از آفات بسیار خطرناک برای نظام حاکم بی‌تفاوتی در برابر نیک و بد و نیکوکار و بدکار و بی‌توجهی به ارزش‌ها و لیاقت‌هاست که این خود یکی از مصادیق ظلم و ستم و بی‌عدالتی است. در تعریف عدالت گفته شده: «اَلْعَدالَهُ اِعْطاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ» عدالت این است که حق هر کس به هر مقداری که هست داده شود».
جلال‌الدین مولوی می‌گوید:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
آثار منفی بی‌تفاوتی در برابر نیک و بد تا بدانجاست که حتی اگر در کلاس درس نمره یک دانش‌آموز از نظر استاد دیده نشود، ظلمی است که علاوه بر مسئولیت اخلاقی، آثار نامطلوبی هم بر روح دانش‌آموز دارد و تا آخر عمر با وی خواهد بود، چه رسد به مسائل بزرگ و عوامل تبعیض که انواع گوناگون دارد.
در جامعه انسا‌ن‌های متفاوتی هستند که برحسب لیاقتشان، شایسته حقوق ویژه مادی یا معنوی‌ای هستند. اگر این حقوق دیده نشوند، عقده‌های اجتماعی پدید می‌آیند و روزی این عقده‌ها سر باز می‌کنند و افراد را در برابر حکومت به واکنش و عکس‌العمل وا می‌دارند و گاه کار به جاهای خطرناک می‌کشد. این است که امیرمؤمنان«ع» که تجلی عدل، امامت و رهبری و حاکمیت است در نامه‌ای که یکی از حکام زمان خود می‌نویسد؛ هشدار می‌دهد: «استعمل العدل واحذر العف و الحیف فان العف یعود بالجلا و الحیف یدعو الی السیف»(۲): داد پیشه کن و از سختگیری و بیدادگری بپرهیز که سختگیری مردم را به ترک دیار وا می‌دارد و بیدادگری به شورش مردم می‌انجامد.
نظام اسلامی نباید به ملت فشار بیاورد. در اخذ مالیات و غیره، ضعفا را بیازارد و در دل‌های ملت عقده و کینه‌ بنشاند.
در نظام اسلامی و الهی حاکم به‌مثابه پدری مهربان برای ملت است و باید عدالت را بین فرزندانش رعایت کند و خوب و بد را متناسب با استحقاق آنان ببیند و متناسب آن با آنها رفتار کند. در چنین نظامی حتی تبهکاران در عمق وجدانشان خود را مستوجب کیفر می‌دانند و مجال اعتراض به حکم صادره به خود را نمی‌دهند.
واژه‌های «حق و عدل» بیشترین کاربرد را در منابع اسلامی از جمله «نهج‌البلاغه» دارد، به این معنا که گستره حق و عدل فراگیر کلیه ابعاد حیات انسان‌ها در شئون فردی و اجتماعی است. ظلم و ستم و نادیده گرفتن خادمان و دلسوزان موجب سرخوردگی، بِی‌انگیزگی و تضییع استعدادها و هدر رفتن ظرفیت‌های سرنوشت‌ساز می‌شود و دود آن به چشم ملت و دولت و نظام حاکم میرود.
حق و عدل
واژه‌های «حق» و «عدل» بیشترین کاربرد را در منابع اسلامی به خود اختصاص داده اند. از جمله نهج‌البلاغه که«اخ القرآن» نام گرفته و کتاب آئین زندگی در همه ابعاد زندگی، به‌ویژه بعد حکومتی و نیاز مبرم امروز ما از حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها گرفته تا مجامع قانون‌گذاری دستگاه‌های روائی و قضائی و عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و تربیتی و غیره است.
امام علی«ع» در نامه‌ای که به مالک اشتر، حاکم منصوب خود در مصر می‌نویسد، تأکید می‌ورزد که بی‌تفاوتی موجب می‌شود که کارهای مهم به دست افراد فرصت‌طلب سپرده شود و نیروهای صالح و شایسته منزوی‌گردند و نابسامانی‌ها و چالش‌های گوناگون در جامعه پدید آیند و نظام را تهدید کنند که خطر آن غیرقابل جبران باشد.
بنابراین بر دولت و مسئولان است که با گزینش دقیق افراد کارآمد و شناخت لیاقت‌ها و استعدادهای آنها مسئولیت‌های مناسب را بر عهده‌شان قرار دهند، از قبیله‌گرائی و جناح‌بازی‌ بپرهیزند و از برخورد با متخلفان و فرصت‌طلبانی که عامل اخلال در نظام اعم از امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غافل نشوند و آنان را منزوی کنند و در صورت لزوم با برخورد قانونی، آنها را سر جایشان بنشانند، زیرا مصالح دینی و ملی قابل مصالحه و داد و ستد و رفیق بازی نیست و اگر جز این عمل کننند مرتکب خیانت شده‌اند.
عوامل انحطاط
امیرمؤمنان«ع»می‌فرمایند: « یَستَدلُّ عَلی ادبار ِالدُّول بِأَربع: تَضییع الأُصول ِوَ التَمسُّک بِالفُروع وَ تَقدیم الأراذِل وَ تأخیر الاَفاضِل»؛(۳) چهار چیز نشانه و عامل انحطاط دولت‌هاست: ۱. نادیده گرفتن مسائل و اصول اساسی کشور و جامعه. ۲ـ.پرداختن به امور فرعی و جانبی که با مصالح ملی در ارتباط نیست. ۳. جلو انداختن افراد نالایق و دون‌مایه و منصب و مسئولیت دادن به آنها. ۴. حذف افراد شایسته و مفید و خدمتگذار.
هرگاه این چهار عامل دست به دست هم دهند، بی‌تردید خطرات جدی حکومت را تهدید می‌کند.
اصول و فروع کدامند؟
اصول مسائل بنیادین و راهبردی‌اند که عامه مردم در سطوح مختلف به آنها نیاز دارند و قوام دین و ملت و نظام به آنها وابسته است، از قبیل: رفاه، سلامت، اقتصاد و معیشت، مبانی دین و فرهنگ، امنیت، عدالت و آزادی در چهارچوب ارزش‌ها…
برای نظام ایران اسلامی، این اصول جنبه راهبردی دارند و جمهوری اسلامی بر اساس آنها شکل گرفته و صدها هزار شهید و جانباز به پای آن قربانی شده‌اند. اصولی که توجه مستضعفان جهان را به خود جلب کرده و خشم مستکبران و اراذل عالم را برانگیخته است. این اصول و باور به آنها نباید خدشه‌دار شوند و امور فرعی جای آنها را بگیرد. مسئولان نباید از این اصول غفلت ورزند، وگرنه همان گونه که ما امروز درباره دیگران به قضاوت نشسته‌ایم، آنان نیز باید در پیشگاه خدا و خلق باید پاسخگو باشند.
بی‌تناسب نیست مثالی بیاوریم. مسئله اشتغال، معیشت، آب، کشاورزی و بهداشت و درمان و تشکیل خانواده جوانان مسائل حیاتی‌اند. حال اگر یک مسئول با غفلت از این موارد، نیاز مناطق محروم را سینما و تئاتر معرفی کند و از نیازهای اصلی غفلت ورزد، راه را گم کرده و مشکلات اصلی‌ای را که روح و جان و تن مردم را می‌آزارد، نادیده گرفته است. معلوم می‌شود چنین مسئولی از همه امکانات برخوردار است و خبر از بی‌خانمانی، بی‌آبی و فقر و بیکاری ندارد که نقطه‌نظر اصلی او سینما وتئاتر و فیلم و کودک و نوجوان است که در این اوضاع بحرانی ده‌ها میلیارد تومان هزینه دارد و برای مردم نان و آب نمی‌شود. این یکی از مصادیق بارز غفلت از اصول و پرداختن به فروع است که بسیاری گرفتار آنند.
نکته دیگر فرمایش امام علی«ع» در چهار عنوان یاد شده روایت فوق، به کار گماردن دون‌مایه‌ها و ناکارآمدها و منصب و مقام دادن به افراد بی‌کفایت و مجال ندادن به کارشناسان مجرب و خدوم در کار دولت است که عامل انحطاط یک حکومت می‌باشد. نمونه‌های این موارد را نیز بدبختانه شاهدیم که خط‌بازی و جریان‌باوری و سیاسی‌کاری نمونه آن است. هر دولتی که سر کار می‌آید به تصفیه‌های چندهزار نفری افرادی که هم‌خط آن نیستند دست می‌زند. یکی از دردهای بی‌درمان دیگر باندبازی به جای مسئولیت‌شناسی، لیاقت و کاردانی است.
سخن آخر اینکه مسئولان عالی‌رتبه نظام به سیره و سیاست امیرالمؤمنین«ع» که یک عمر خوانده‌اند ایمان بیاورند و به خاطر خدا و برای خدمت به خلق و پاسداری ارزش‌ها در کار خود تجدیدنظر و آثار و نتایج مثبت آن را تجربه کنند، زیرا آنچه از ریاست آنها در دفتر تاریخ می‌ماند، خیر و کار نیک است و بس. باشد که از تجربه‌هایی که تاریخ فراروی ما قرار داده است، برای دنیا و آخرت خود بهره گیریم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
۲ـ حکمت ۴۷۶.
۳ـ غررالحکم.

سویترها:

۱٫
در جامعه انسا‌ن‌های متفاوتی هستند که برحسب لیاقتشان، شایسته حقوق ویژه مادی یا معنوی‌ای هستند. اگر این حقوق دیده نشوند، عقده‌های اجتماعی پدید می‌آیند و روزی این عقده‌ها سر باز می‌کنند و افراد را در برابر حکومت به واکنش و عکس‌العمل وا می‌دارند و گاه کار به جاهای خطرناک می‌کشد.

۲٫
اینکه مسئولان عالی‌رتبه نظام به سیره و سیاست امیرالمؤمنین«ع» که یک عمر خوانده‌اند ایمان بیاورند و به خاطر خدا و برای خدمت به خلق و پاسداری ارزش‌ها در کار خود تجدیدنظر و آثار و نتایج مثبت آن را تجربه کنند، زیرا آنچه از ریاست آنها در دفتر تاریخ می‌ماند، خیر و کار نیک است و بس. باشد که از تجربه‌هایی که تاریخ فراروی ما قرار داده است، برای دنیا و آخرت خود بهره گیریم.

19آگوست/18

طبیب روح

معادله تأثیر مواد غذایی و کیفیت تغذیه را بر «حالات جسم» در علم طب می‌یابیم.
شناخت دردهای جسمی و درمان‌ها را هم از پزشکان انتظار داریم.
ولی دردهای روحی و مشکلات فکری و اخلاقی چیست؟
دردهای معنوی و درمان آنها کدام است؟
در اینجا نیاز به «طبیب روح» است.
خیلی‌ها درباره انسان و ابعاد روحی و معنوی او شناخت و تجربه دارند، اما کارشناس‌ترین اطبای روحی، انبیا و اولیای الهی‌اند که علمشان به وحی متصل است و به شناختی فراتر از شناخت تجربی مجهزند.
این که چه عملی به چه عکس‌العملی می‌انجامد.
این که نتیجه فلان کار در دنیا و آخرت چیست؟‌
این که واجدان فلان صنعت و خصلت به چه فرجامی می‌رسند.
این که پیامد کدام رفتار، کدام نتیجه است.
پخته‌ترین و صحیح‌ترین پاسخ‌ها را از «امامان معصوم» باید دریافت کرد.
«امام صادق»، یکی از همین طبیبان روحی و معنوی است و «حکمت‌های صادقی» گواه علم روشن و نظر راه‌گشای اوست.
نمونه‌هایی از این‌گونه حکمت‌ها از این قرارند:
۱ـ سه چیز، محبت و محبوبیت می‌آورد: دینداری، فروتنی و بذل و بخشش.
۲ـ سه چیز، دشمنی و کینه و کدورت می‌آورد: نفاق، ستم، خودخواهی.
۳ـ اگر می‌خواهید فرزندانتان به شما نیکی کنند، به پدرانتان نیکی کنید.
۴ـ اگر می‌خواهید ناموس شما از نگاه پلید دیگران مصون باشند، با چشم بد به نوامیس دیگران نگاه نکنید.
۵ـ آن چه سبب بقا و افزایش نعمت می‌شود، شناخت قلبی نعمت و شکر زبانی است.
۶ـ آن چه عمر را افزایش می‌دهد، «صله رحم» است و آنچه از عمرها می‌کاهد «قطع رحم» است.
۷ـ کسی که بدون «بصیرت» عمل کند، همچون دونده‌ای است که در بیراهه می‌رود. هر چه پیشتر رود، از مقصد دورتر می‌شود.
۸ـ اگر می‌خواهی مورد تکریم قرار گیری، نرم باش و اگر می‌خواهی مورد اهانت قرار گیری، خشن باش.
۹ـ به بزرگ‌ترها احترام کنید، تا کوچک‌ترها به شما احترام کنند.
۱۰ـ هیچ‌گاه به «داشته‌های مردم» چشم ندوزید، زیرا این کار موجب اندوه و رنج درونی و ناسپاسی از «داشته‌های خودتان» می‌شود.
۱۱ـ غیبت مکن تا غیبت تو را نکنند. برای کسی چاه نکن که در آن می‌افتی.
۱۲ـ هر که ستم کند، مجازات آن را در خودش یا مالش یا فرزندانش خواهد دید.
۱۳ـ دل‌های خود را به آن چه از دست رفته مشغول نسازید تا ذهن شما از آمادگی نسبت به آینده غافل نشود.
۱۴ـ به کسی که وضع مالیش از تو ضعیف‌تر است بنگر تا روح قناعت در تو زنده شود.
اینها گوشه‌هایی از حکمت‌های ناب از پیشوای صادقان است. خود را از رجوع به این «طبیب روحانی» بی‌نیاز ندانیم و درمان دردهای اخلاقی خویش را از «مکتب صادق» بجوییم.
دردهای درونی را جدی‌تر بگیریم.

سوتیتر:
خیلی‌ها درباره انسان و ابعاد روحی و معنوی او شناخت و تجربه دارند، اما کارشناس‌ترین اطبای روحی، انبیا و اولیای الهی‌اند که علمشان به وحی متصل است و به شناختی فراتر از شناخت تجربی مجهزند.

19آگوست/18

پیوند امامت و توحید

در آستان امامان

«در آستان امامان» نام مجموعه‌ مقالاتی هستند پیرامون معرفت امامان «ع» که به شرح محورهای زیارت جامعه کبیره می‌پردازند. در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت عمیق می‌پردازیم.
«من ارادالله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم؛ هرکه خدا را بخواهد با شما آغاز می‌کند و هر که او را یگانه بداند از شما می‌پذیرد و هر که آهنگ او را کند به شما رو می‌آورد.»
پیوند امامت و توحید
در این فرازها در حوزه پیوند امامت و توحید سه مطلب بیان شده است:
۱- امامان کانون معرفت خداوند
آن کسی که خدا را بخواهد با شما آغاز می‌کند، یعنی عرفان حقیقی خداوند چه عرفان نظری و چه عرفان عملی از رهگذر اهل بیت«ع» می‌گذرد.
عرفان علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات اوست و راه و روشی است که اهل‌الله برای شناسایی حق انتخاب کرده‌اند و آن بر دو بخش است: الف) عرفان عملی یعنی سیر و سلوک و وصول و فنا. ب) و عرفان نظری یعنی بیان ضوابط و روش‌های کشف و شهود.(۱)
در هر دو عرصه عرفان صراط امامان اهل بیت«ع» هستند. امام باقر(ع) فرمود: «بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحدالله تعالی…(۲)به سبب ماست که خدا پرستیده می‌شود و به سبب ماست که خدا شناخته شده و به سبب ما خداوند تبارک و تعالی یگانه شمرده شده است.»
حضرت مولی علی(ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالی لو شاء لعرف العباد و نفسه و لکنا جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یؤتی منه؛(۳)خداوند تبارک و تعالی اگر می‌خواست خود را به بندگانش می‌شناساند، اما ما را دروازه شناخت خود و مسیر و راه و جانبی که در آن وارد شوند قرار داده است.»
این هشدار که عرفان حقیقی را باید از اهل‌بیت«ع» آموخت، به‌خصوص در زمانه ما معنای ویژه دارد دلیل آن حضور عرفان‌های کاذب است. عرفان‌هایی که عرفان‌نماست نه عرفان.
۲- پیوند توحید و پذیرش ولایت
«و من وحده قبل عنکم: هر کس توحیدباور باشد سخن شما را می‌پذیرد.
یعنی موحد فقط از خداوند اطاعت می‌کند و کسانی که خداوند فرمانبرداری از آنها را واجب کرده است و آنان اهل‌بیت«ع» هستند.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمرِ مِنکُم ؛(۴)ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و اطاعت کنید رسول و اولی‌الامر را.
در این آیه شریفه « أَطِیعُوا» در أُولِی الْأَمْرِ تکرار نشده، زیرا اطاعت از آنان اطاعت از رسول خداست، چون او از سوی خداوند اطاعت آنها را واجب کرده است.
حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «من اشرک مع امام امامته من عندالله من لیست امامته من الله کان مشرکاً؛(۵) هر کس پیشوای غیر الهی را با پیشوای الهی که امامتش از جانب خداست شریک گرداند به خدا شرک ورزیده است.»
این اطاعت جلوه‌ای از توحید در اطاعت خداوند است آن کس که خداباور است فقط فرمان کسی را می‌پذیرد که مشروعیت الهی دارد.
۳- پیوند آهنگ خدا و توجه به اهل‌بیت«ع»
«و من قصده توجه بکم» هرکه آهنگ خداوند را داشته باشد، به شما رو می‌کند.
قصد به معنای آهنگ کاری را داشتن است. معنای این فراز این است که هر که در پی قرب الهی است، راهش رهروی راه اهل بیت«ع» است. امامان وجه‌الله هستند که مشتاقان را به سوی خدا راهنمایی کنند.
امام باقر«ع» فرمودند: «نحن الوجه الذی یؤتی الله منه؛(۶)ما «وجه‌الله» هستیم که با توجه به ما باید سراغ ذات مقدس ربوبی رفت.» امامان تجلّی توحید خداوند هستند و خداوند در سویدای جان آنها قرار دارد. آن کس که در پی قرب الهی است باید دستورالعمل را از آنها بگیرد.
بهترین برنامه سیر و سلوک برنامه‌ای است که آنان ارائه می‌کنند. سبک درست زندگی آن است که آنان عرضه می‌کنند. عمیق‌ترین دعاها، دعاهایی است که از آنان رسیده است. از این روست که دعاها را قرآن صاعد نامیده‌اند.

ناتوانی از مدح آنان
«موالیّ لا احصی ثناءکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم؛ سرورانم! ستایش شما را نمی‌توانم بشمرم و با مدح به حقیقت و ژرفای شما نمی‌رسم و با توصیف منزلت شما را نمی‌توانم بیان کنم.»
در این فرازها که فرازهای پایانی جامعه کبیره است، زائر اوج عشق خود را به امامان نور و هدایت اهل‌بیت«ع» ابراز می‌دارد که سرورانم مرا توان شمارش فضائل شما نیست و نمی‌توانم به عمق مدح شما برسم و مرا یاری توصیف شما نیست.
حضرت امام رضا(ع) فرمود: «فمن ذا الذی یبلغ معرفه الامام او یمکنه اختیاره؛ پس چه کسی می‌تواند امام را بشناسد یا توان گزینش او را دارد؟»
«هیهات هیهات ضلّت العقول و تاهت الحلوم و صارت الالباب و خسئت العیون و تصاغرت العظماء و تحیّرت الحکماء و تقاصرت الحلماء… عن وصف شأن من شئونه او فضیله من فضائله…؛(۷)هرگز هرگز در توصیف شأنی از شئون یا فضیلتی از فضائل او خردها بیراه و عقل‌ها مدهوش و ذهن‌ها سرگردان و چشم‌ها وامانده‌اند و بزرگان احساس حقارت می‌کنند و فرزانگان حیرانند و بردباران احساس کوتاهی می‌کنند…»
قلم عاجز است از توصیف اوج شاخسار فضائل آنان و عمق شخصیت والای‌شان مولی علی(ع) در خطبه شقشقیه می‌فرماید: «… یَنحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَلا یَرقَی إِلَیَّ الطَّیْر…؛(۸)سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کنند.»
بر این اساس است که در روایات متعدد آمده است که شخصیت والای علی(ع) را جز خدا و پیامبر اعظم(ص) نشناخته است.
نبی گرامی فرمود: «یا علی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله و انت و ما عزمک الا الله و انا؛(۹)ای علی! خدا را جز من و تو کسی نشناخت و مرا جز خدا و تو نشناختند و تو را جز خدا و من کسی نشناخت.»
در روایتی دیگر فرمود: «ما عرفک یا علی حق معرفتک الا الله و انا؛(۱۰) ای علی جز خدا و من کسی تو را به درستی نشناخت.»
نور خوبان
«و انتم نور الاخیار و هداه الابرار و حجج الجبار؛ شما روشنایی خوبان و محبت‌های خدای جبار هستید.»
این فراز دلیل فراز گذشته و پاسخ به این سئوال است که چرا ما را یارای شناخت آنان و توصیف و ستایش امامان نیست؟ دلیل آن است که آنان نور خوبان هستند. ویژگی نور آن است که روشن و روشنگر است یعنی خوبی‌ها در جهان هستی به واسطه شما خود را نشان می‌دهد. اگر شما نبودید از خیر و خیرات خبری نبود. شما ملاک و معیار خوبی‌ها هستید.
شما هدایتگر ابرار و نیکان هستید یعنی هر کس در عرصه ابرار قرار گرفته به سبب هدایت شما بوده است اگر راهنمایی شما نبود کسی از «ابرار» نمی‌شد آنان که قرآن می‌گوید: ان الابرار لفی نعیم جایگاه ابرار بهشتی است که کانون نعمت‌های گوناگون خداوند است شما حجت‌های خداوند هستید. خداوند با وجود شما است که بر بندگان اتمام حجت می‌کند. «قل فللّه الحجه البالغه»(۱۱)
آغاز و پایان
«بکم فتح الله و بکم یختم؛ با شما آغاز می‌کند و با شما پایان می‌دهد.»
مقصود این فراز چیست؟ برخی از بزرگان گفته‌اند مقصود آن است که در وجود یا خلافت یا همه نیکی‌ها.(۱۲)
خداوند آفرینش را با آفرینش نور خاندان پیامبر آغاز کرده است در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است: «اول ما خلق الله نوری ابتدعه من نوره و اشتقه من جلال عظمته…؛(۱۳)نخستین چیزی که خدا آفرید نور من بود از نور خویش نوآوری کرد و آن را از بزرگی عظمتش برگرفت.»
در حدیث دیگری که حضرت امام رضا(ع) از اجداد و بزرگوارش از نبی اکرم«ص» نقل می‌کند: «اول ما خلق الله ارواحنا؛(۱۴) نخستین چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود.»
و در توضیح «بکم یختم» نیز فرموده‌اند انبیاء و اوصیاء به شما ختم می‌شوند. علامه مجلسی در توضیح این فراز می‌گوید: «ای دولتکم آخر الدول و الدوله فی الاخره ایضا لکم؛(۱۵)یعنی دولت شما آخرین دولت است و دولت در آخرت نیز از آن شماست.»
می‌توان به کمک روایات دیگر معنای دیگری برای این دو فراز بیان کرد و آن این است آغاز و پایان دین در این دنیا با اهل‌بیت«ع» است. از پیامبر اکرم«ص» روایت شده است که: «یا علی! ان بنا ختم الله الدین کما بنا فتحه؛(۱۶)ای علی خداوند دین را به ما پایان برده چنانکه آن را با ما آغاز کرده است.»
این مضمون از حضرت مولی علی(ع)(۱۷)و حضرت امام رضا(ع)روایت شده است.(۱۸)
ولایت تکوینی
«و بکم ینزل الغیث؛ و به سبب شما باران فرو می‌فرستند.»
این جلوه‌ای از جلوه‌های تکوینی معصومان است. پیش از آنکه به تفسیر این جمله بپردازیم کوتاه سخنی پیرامون ولایت تکوینی امامان معصوم تقدیم می‌داریم.
مقصود از ولایت تکوینی آن است که کسی بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب حوادثی را به وجود آورد. مثلاً بیمار غیر قابل علاجی را به اذن خداوند یا نفوذ و سلطه‌ای که خدا در اختیار او گذارده است شفا دهد و یا مردگان را زنده کند و هرگونه تصرف معنوی غیرعادی در نفوس و اجسام انسان‌ها و جهان طبیعت داخل در این نوع است.
نمونه‌هایی از این ولایت درباره بعضی از پیامبران در قرآن مجید به صراحت آمده است همانند حضرت عیسی«ع» آمده است: «… أَنِّی قَد جِئتُکُم بِآیَهٍ مِن رَبِّکُم أَنِّی أَخلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیرًا بِإِذنِ اللَّهِو…. وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُم إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لَکُم إِن کُنتُم ؛(۱۹)… من نشانه‌ای از پروردگار شما برایتان آورده‌ام من از گل چیزی شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص(پیسی) را بهبود می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آنچه می‌خورید و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید به شما خیر می‌دهم. مسلما در اینها نشانه‌ای برای شماست اگر ایمان داشته باشید. نیز بنگرید به آیه ۳۶ سوره ص و آیه ۴۰ سوره نمل.(۲۰)
از جلوه‌های ولایت تکوینی همین فراز است بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیثَ و به سبب شما باران فرو می‌فرستد.
برخی گفته‌اند مقصود از غیث باران معنوی است یعنی علوم و معارف بلند الهی از آسمان وجود شما بر سرزمین‌های قلوب تشنگان فرو می‌ریزد و بعضی دیگر گفته‌اند که مراد از جمله فوق آن است که به درخواست دعای شماست که آسمان رحمت خویش را بر زمین نازل می‌کند. به نظر می‌رسد. معنای اول همسوی فرازهای دیگر این زیارت است گرچه دو معنای دیگر هم یک واقعیت و درست است. باری این اعتقاد ماست که خداوند به معصومان«ع» قدرت تصرف در تکوین داده است که یک جلوه آن نزول باران است.
در فراز «و مساکن برکه الله» در این زمینه توضیح بیشتر داده‌ایم.
پی‌نوشت‌ها:
۱٫ فرهنگ علوم عقلی، ص ۳۵۶؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص ۵۷۷٫
۲٫ کافی، ج۱، ص ۱۴۵٫
۳٫ کافی، ج ۴، ص ۹٫
۴٫ نساء، آیه ۵۶٫
۵٫ کافی، ج ۱، ص ۳۷۳٫
۶٫ بصائرالدرجات، ص ۶۵٫
۷٫ کافی، ج ۱، ص ۲۰۱
۸٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫
۹٫ تأویل الآیات، ج ۱، ص ۱۳۵؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، (۸ جلدی)، ص ۵۱۴٫
۱۰٫ ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۰۹٫
۱۱٫ انعام، آیه ۱۴۹٫
۱۲٫ بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۴۳٫
۱۳٫ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴٫
۱۴٫ کمال‌الدین، ج ۱، ص ۵۵٫
۱۵٫ بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۴۳٫
۱۶٫ امالی مفید، ص ۲۵۱٫
۱۷٫ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۵۴۴٫
۱۸٫ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۱۹٫ آل‌عمران، آیه ۴۹٫
۲۰٫ کتاب‌های فراوانی در رابطه با ولایت تکوینی نوشته شده است. بنگرید به پیام قرآن، جلد ۹، از ص ۱۶۱ تا ۱۷۵٫

سوتیترها:

۱٫
مقصود از ولایت تکوینی آن است که کسی بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب حوادثی را به وجود آورد. مثلاً بیمار غیر قابل علاجی را به اذن خداوند یا نفوذ و سلطه‌ای که خدا در اختیار او گذارده است شفا دهد و یا مردگان را زنده کند و هرگونه تصرف معنوی غیرعادی در نفوس و اجسام انسان‌ها و جهان طبیعت داخل در این نوع است.

۲٫
چرا ما را یارای شناخت و توصیف و ستایش امامان نیست؟ دلیل آن است که آنان نور خوبان هستند. ویژگی نور آن است که روشن و روشنگر است یعنی خوبی‌ها در جهان هستی به واسطه شما خود را نشان می‌دهد. اگر شما نبودید از خیر و خیرات خبری نبود. شما ملاک و معیار خوبی‌ها هستید.

19آگوست/18

از کسی جز خودتان نترسید

در قرآن و روایات ماثوره از پیغمبر«ص» و آلش بسیار به تفکر و تأمل و تدبر امر شده و فکر را افضل عبادات دانسته‌اند. به قول علما عبادت به ثواب می‌رساند و تفکر به خدا. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا. قرآن مقالات علمی حق جل و علاست. ۱۱۴ سوره و هر سوره عالَمی، بلکه هر آیه عالَمی است. امام چهارم فرمودند، هر آیه خزینه‌ای است از خزاین الهی. به این خزانه‌ها که رسیدید، هدف تلاوت سر زبانی و لقلقه زبانی نباشد. در این خزاین که در آنها دُرّها و گوهر‌ها و معانی و معارف گنجانده شده‌اند، تدبر و کاوش و جست‌وجو کنید. ساحل‌پیمایی نکنید. در این دریا غواصی کنید. به علم و عالِم نزدیک شوید، چون عالِم هنگامی که از میان شما رخت بربندد و به سرای دیگر کوچ کند، علم و کمال او لباس و خانه و سرای او نیست که برای شما به ارث بگذارد. سرمایه علمی او، عین او و ذات اوست. تا این آفتاب علم از آسمان دل عالم در افق اجتماع شما می‌درخشد از نور آن پرتو و فروغ بگیرید.
همان‌گونه که اگر نور آفتاب نباشد، نه زمینی دارید نه آبی، نه گیاهی دارید، نه حیوانی، نه باغی، نه بوستانی، اگر نور آفتاب علم نباشد، جان، روح، ترقیات معنوی، مدینه فاضله، رشد اجتماعی و رشد عقلی ندارید. چراغ عقل شما روشن نیست. امیرالمؤمنین علی«ع» فرمود، «خدای جل و علا انبیا را فرستاد تا چراغ عقول مردم را روشن کنند.»
این آیات، خزاین الهی هستند. هدف شما ختم قرآن و حزب و جزء نباشد. هدف شما فهمیدن و تأمل باشد، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(۱). در این آیات که مقاله‌های علمی حق و اسرار الهی هستند و به این لباس الفاظ درآمده‌اند، تأمل نمی‌کنند. آیا بر جان و قلبشان قفل غفلت زده شده است؟ دل‌ها را زنگ گرفته و جان ندارند که از غذای روحانی لذت ببرند. ای بسا اشخاص که از گرفتن روزه استنکاف دارند. این بیچاره‌ها لذت تشبه به عوالم ملکوت را نچشیده‌اند و در افق عالم حیوانی هستند. هنوز از خود سفر نکرده و قدمی برنداشته‌اند.
اگر مزاجی علیل و مریض است، غذای لذیذ را هم به دهانش بگذارید، می‌گوید غذایی است ناگوار و تلخ. گناه غذا نیست. جنابعالی کامت تلخ است. شما تب داری. شما مریضی که از این غذای لذیذ بهره نمی‌بری. گناه آیات و اخبار نیست. گناه علم و عالم نیست، گناه استاد و مدرسه و آموزگار نیست. این فرد آمادگی پیدا نکرده. این شخص جان سالم ندارد تا بتواند آن حقایق را ادراک کند.
دانشمندان روان‌شناس پیشین ما و همچنین از متأخرین مثل ابن مسکویه در طهاره الاعراق، جناب خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات و دیگران آورده‌اند وقتی کسی به بیماری جسمانی مبتلا شد، می‌رود پیش طبیب. طبیب در وهله اول به این شخص مریض غذای مقوی نمی‌دهد. اول کاری که می‌کند بیماری را از او می‌گیرد. تا بیماری از شخص گرفته نشود، از غذای مقوی بهره نمی‌برد، بلکه آن غذا، بیماری را تشدید می‌کند. طبیب حاذق اول هدفش و نیتش این است که خود بیماری و مرض را از بدن شخص بگیرد و آنگاه برای پروراندن جسمش، غذای مقوی به او بدهد. تا بیماری هست، اگر غذای مقوی داده شود خود مرض و بیماری تقویت می‌شود. اول باید بیماری درست و میکروب کشته شود و وقتی بدن بی‌معارض شد و دشمن از بدن گرفته شد و بدن به حال خود بود، حالا غذا برای او گوارا می‌شود و او را می‌پروراند.
همین معنا را بیاورید درباره بیماری روانی روحی. فرد مبتلا به امراض روانی است. هزاران خیال‌ بد و خودبینی‌ها برای اوست. او با این حجاب‌ها هیچ‌گاه خدابین نمی‌شود. خودبین خدابین نمی‌شود. اجمالاً این‌ گونه صفات رذیله روحی را دارد. وقتی پیش طبیب روحانی برویم، ابتدا باید تخلیه کند جان را از این صفات رذیله، زیرا تا جان از صفات رذیله خالی و آن رنگ‌های باطل از او گرفته نشود، نقش‌های ملکوتی پیدا نمی‌کند. اینها گرد و غبارند بر آئینه دل. تا آن گرد و غبار گرفته نشود، آئینه جان از عوالم ملکوت، از عالم اله نور و فروغ نمی‌گیرد و از تجلیات الهی بهره نمی‌برد. اول باید گرد و غبار را از دل‌ها گرفت که، «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (۲) زنگ گناه روی دل‌ها نشسته. اول باید آن زنگ‌ها را از جان گرفت و حالا جان صافی درست فکر می‌کند و در می‌یابد و لذایذ روحانی را می‌فهمد. به خود می‌آید که من کیستم؟ حجاب‌ها نمی‌گذاشتند به نعمت «من کیستم» متنعم شود. حالا به هوش می‌آید و می‌اندیشد که من کیستم؟ این زنگ‌ها که از او گرفته شد، جان، ملکوت عالم را مشاهده می‌کند و با حقایق عالم همنشین می‌شود.
همان ‌طور که اصل در داشتن چشم ظاهری بر دیدن است و اگر نمی‌بیند باید چشم را معالجه کرد، شگفت در دیدن نیست، عجب در ندیدن است. آنکه می‌بیند نباید تعجب کرد. آنکه را که نمی‌بیند باید دید چه‌ درد و بیماری و گرفتاری‌ای دارد؟ همین ‌طور است در چشم دل، در دیدن جان، در یافتن دل. آن کسی که می‌بیند، خواب‌های خوش دارد، بیداری‌های شیرین و حشر با عالم ملکوت دارد، عجب نیست. عجب کسی است که نمی‌بیند. باید چشم او را علاج کرد. انبیا آمدند این زنگ‌ها را از دل بگیرند تا مردم به سرانجام کارشان بنگرند و ببینند، زیرا آدمی با این زنگ‌ها کج می‌بیند، واقع را مشاهده نمی‌کند و امر بر او مشتبه می‌شود. به قول عارف رومی:
«چون به چشمت داشتی شیشه کبود
ز این سبب عالم کبودت می‌نمود.»
عالم کبود نیست، زنگ‌ها، گناه‌ها، خیال‌ها، افکار پلید و ناروا به جان رنگ‌ها داد. می‌گوید چرا کبود و سیاه است. این ‌طور نیست که شما می‌فرمایی. جنابعالی به چشمت شیشه کبود داری. قرآن می‌فرماید، « هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه» (۳) انبیا آمدند تا جان بشر را تزکیه کنند. تزکیه یعنی پاک کردن. یعنی مرآت و آینه دل را جلا دادن، یعنی گرد و غبار را از رویشان برگرفتن.
انسان که می‌باید به حسب سرمایه اولیه فطریش از همه حیوانات برتر و بالاتر باشد. انسانی که کتاب بزرگ الهی است. چه کرده که این دفتر بزرگ پر از نقوش باطله شده؟ انسان یک خط خوش که می‌نویسد چقدر به آن عشق می‌ورزد. یک بنا که می‌سازد، چقدر به آن علاقه دارد که این اثر وجودی من است، کتابی نوشته چقدر آن کتاب در پیش چشمش خوش جلوه می‌کند که این اثر قلمی من است و هکذا. حالا آمده و در اثر تراکم خیالات بد فاصله گرفته که داشتن فرزند را برای خودش ننگ و وزر و وبال می‌داند.
در باره هر دو در قرآن مجید آمده که راجع به دخترشان می‌گفتند که داشتنش برایمان ننگ است و زنده به گورش می‌کردند و درباره پسر می‌گفتند برای ما وزر و وبال است. از کجا پیدا کنیم که اینها بخورند؟ «هر آن کس که دندان دهد نان دهد»(سعدی). کجایی هستی تو؟ این سفره برای تو گسترده است. این اضطراب چیست؟ این همه صحرایی و دریایی‌و موجودات گوناگون دارند روزی می‌خورند. چه شد که وقتی نوبت به انسان رسید، درباره روزی خود این همه دلهره و اضطراب دارد؟
یکی از فرمایشات حضرت خاتم انبیا محمد مصطفی(ص) در حجه الوداع این است، آن سالی که مردم را برای تعلیم آداب حج به مکه برد، تشریف فرما که شدند به منا، در منا برای مردم سخنرانی فرمود، خطبه‌ای آغاز کرد در آن خطبه بسیار بیانات عرشی فرمودند، نکات و حقایق و دقایقی که برنامه سعادت مردم بود برایشان بیان فرمود، به آنها القا کرد تا به اینجا رسید. فرمود، «مردم بدانید که «الید العلیا خیر من الید السفلی». دست زبرین بهتر است از دست زیرین. نگذارید دستی داشته باشید که بده بده. این دست زیرین است. دست زبرین داشته باشید. قدمی بردار که دیگران از دسترنج تو بهره ببرند. امروز در این محفل و مجلس شریف گفتاری از جناب شیخ مفید که در ارشادش آوردم و آن گفتار دستورالعمل و نکته‌ای بود بس عرشی و دقیق از حضرت امام باقر(ع). یک آقایی که در زمان آن حضرت با ایشان معاصر بود می‌گوید من امام باقر را دیدم در یک وضع ناراحت‌کننده‌ای. رفتم دستش را بگیرم، نصیحت و وعظش کنمم و پند و اندرزش بدهم. رفتم که من دست او را بگیرم، او دست مرا گرفت، خواستم وعظش کنم، او نصیحتم کرد. خواستم حرفی یادش بدهم، او به من چیزها آموخت. باورم نمی‌شد که بعد از علی‌بن الحسین(ع) کسی باشد که بتواند آن خلأ را پر کند و همسنگ و هم‌وزن امام زین‌العابدین(ع) باشد تا آنکه آن روز برخوردم به فرزندش امام باقر(ع).
روزی بسیار گرم در وسط‌های روز که آفتاب سخت می‌درخشید. دیدم امام باقر(ع) را در اطراف مدینه بر سر ملکش. زمین و باغ و نخلستانی داشت. امام باقر(ع) تنومند بود. دیدم این آقای تنومند در آن هوای گرم داغ بر سر مزرعه و باغ و ملکش با دو تن کارگر کار می‌کند، جوری که عرق از پیشانیش می‌چکد. جلو رفتم و گفتم، «آقا! شما از بزرگان این مرز و بوم‌ هستید. برای خود مقام و عنوانی دارید. مردم از شما حساب می‌برند. آخر چرا این قدر برای دنیا تلاش می‌کنید؟» آن آقا معنی دنیا را نفهمیده بود. امام فرمود، «اگر در این حال و بر سر مزرعه‌ و با عرق جبین و خستگی از دنیا رخت بربندم، پیش آفریدگار و خالق خود روسفید و سربلندم که در حالی جان به جان آفرین تسلیم کردم که مشغول عبادت او بودم.»
این عبادت است. چه کسی گفت که کار کردن عبادت نیست؟ من که دارم زحمت می‌کشم تا با دسترنج خودم وزر و وبال تو نشوم، دست به سوی مردم دراز نکنم، این دنیاست؟ این بد است؟ این عبادت است. به مزرعه و‌ مغازه‌ات که می‌روی عبادت نیست؟ نهال غرس می‌کنی، داد و ستد می‌کنی، درس می‌خوانی، کتاب می‌نویسی عبادت نیست؟ آن کاری را که خدای متعال امضا فرمود، تو بیدار باش که همه را رنگ عبادت داده. پیراهنت را که داری می‌شویی که این پیراهن پاک باشد تا با نماز بخوانی قربه الی الله، این شست و شوی پیراهن برای تو عبادت است. در خودت مطالعه کن، خودت را بنگر.
رسول الله فرمود دست زبرین بهتر از دست زیرین است. زبر دست باشید، زیر دست نباشید. در کافی دارد یکی از صحابه پیغمبر تهیدست شد. چیزی نداشت و زندگیش مختل شد. همسرش به او گفت این همه از اطراف و اکناف می‌آیند و می‌روند پیش پیغمبر. تو چرا با اینکه از صحابه‌اش هستی و در مدینه هستی، عرض حاجت به حضور ایشان نمی‌بری؟ برو بلکه رسول الله دستت را بگیرد و مالی به تو ببخشد و کمکی به تو بکند و از این فقر به در بیایی. مرد برخاست رفت به حضور رسول الله. وارد که شد پیغمبر دید دارد می‌آید، برای انسان کامل حجاب نیست. انسان کامل سریان در دل‌ها دارد. این شخص که وارد شد، رسول الله دید که اگر او در پیش مردم دهان باز کند بگوید یا رسول الله! بر ما نظر کن، عظمت مقام روحانی خود را به ناچیز فروخته است. مهلتش نداد تا دهان باز کند. فرمود، «مَن سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ »، کسی اگر از ما بخواهد، دست دراز کند ما آدمی نیستیم که دست رد بر سینه‌اش بزنیم، اما اگر بخواهد تن به گدایی در ندهد و آقایی و مقام شامخ انسانی خود را حفظ کند، خدای متعال بی‌نیازش می‌کند.
آقای عزیز! کسب و کارت را مغتنم بشمار. آقای کاسب، نسّاج، بقّال، نجّار، رفتگر… قدر خود را بدان. «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ». آن کسی که از ما نخواهد، خدای متعال بی‌نیازش می‌کند. از تو حرکت از خدا برکت.
آن شخص مقداری نشست و سخن نگفت. سپس از جا برخاست و رفت. همسرش از او پرسید چه شد؟ گفت رسول الله مهلتم نداد. تا من وارد شدم فرمود، «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ». فهمیدم که به من فرمود. همسرش او را وسوسه کرد گفت پیامبر داشتند صبت می‌فرمودند. از قضا ورود شما مصادف شد با این سخن پیامبر. او را باز فرستاد. بار دوم به حضور پیامبر تشرف حاصل کرد، همین که وارد شد رسول الله مهلتش نداد و فرمود، « مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ» برگشت و دوباره وسوسه‌های گوشه و کنار دوباره در روایت دارد آمد و همان حرف را شنید. گفت چه طور می‌شود یک بار، دو بار، سه بار اتفاقی باشد؟ پیامبر دارد مرا آدم می‌کند، هشدار می‌دهد، بیدار می‌کند، به من می‌گوید آدم باش. دارد به من می‌گوید «الید العلیا خیر من الید السفلی».
پیامبر پدر امت است. نمی‌خواهد که من دست زیرین داشته باشم. می‌خواهد دست زبرین داشته باشم. رفت خانه همسایه‌ و داسی خواست، ریسمانی را برگرفت و گفت می‌روم صحرا و بوته می‌کنم. رفت بار اول یک مقدار بوته کند و بست به دوشش آمد به مدینه و آنها را با مقداری آرد معامله کرد و رفت خانه به همسرش گفت آنها را خمیر کن و نان درست کن. فردا رفت، روز بعدش رفت، بیشتر و بیشتر، به جای بوته‌ها آشنایی یافت، کم کم داسی خرید و پولی فراهم کرد و کارگری گرفت. بعد شترهائی خرید. بوته‌ها را می‌کند و پشت شتر می‌گذاشت و می‌داد دست کارگرش که می‌برد در مدینه و می‌فروخت و در این کار ماهر شد.
طولی نکشید که آمد خدمت پیغمبر و عرض کرد، «یا رسول الله! من این مقدار از مؤونه سالم را زاید آوردم. وجوهات بدهکارم. چقدر باید وجوهات بپردازم؟ وقتی قرض الهیش را پرداخت کرد، شرح حالش را به پیغمبر اکرم(ص) عرض ‌کرد. رسول الله فرمود، «آن چند باری که شما آمدی من پشت هم گفتم، «مَن سَأَلَنَا أَعطَیْنَاهُ وَ مَنِ استَغنَى أَغنَاهُ اللَّهُ» برای امروز گفتم. اگر آن روز به تو کمک می‌شد تو دیگر این نمی‌شدی، و به فکر خود نمی‌افتادی. دیدی وقتی که وقتی استغنای از مردم بجویی و چشمت به خالق باشد، نه به خلق، خدای متعال بی‌نیازت می‌کند.»
ما بد می‌فهمیم. استغنای از مردم نه این است که احتیاج به افراد اجتماع نداریم، ما بالطبع مدنی هستیم، احتیاج به زندگی داریم. این همه نعمت‌ها، روزی‌ها، کارخانه عالم به این عظمت برای ما می‌گردد. «
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به منت نخوری»(۴).
این همه در تکاپو، جست‌وجو و در آمد و شدند. همه در کار تا تو لقمه نانی به دست بیاوری. دست به سوی چه کسی دراز می‌کنی؟ برگردیم به دنباله گفتار رسول الله در حجه الوداع. در حجه الوداع فرمود آگاه باشید این جبرئیل است، این روح‌الامین است در سرّ و جان و قلب من حرف آورده و از جانب حقیقت عالم، به قلب من نهاده و به من فرموده که این نظام احسن‌ و این اداره مدیری دارد. این خانه را صاحبی است. این جهان را جهانبانی است اداره عالم حسابی دارد و کتابی دارد. به قول خواجه عبدالله انصاری، «الهی! آنکه در دست من است ندانم که روزی کیست و آنچه که روزی من است ندانم که در دست کیست.» شما اینجا باغ می‌گیرید که از این میوه‌های باغتان، از این کشت مزرعه‌تان چه کسی در کجاها استفاده می‌کند و آن آقا در آنجا در مملکت خود، در سرزمین خود مشغول یک سلسله کارهایی است که می‌بینی او هم از آن طرف تقدیم می‌کند، او هم از آن طرف دارد خدمت می‌کند. اجتماع یک پیکر است. پیکر بسیار بزرگی که شرق و غرب عالم زمین ما را فراگرفته است. پیکری است صاحب اعضا و جوارح، همه با یکدیگر وابسته، همه در خدمت یکدیگر. این عالم حسابی دارد. چرا این قدر اضطراب دارید؟
حق جل و علا اداره‌اش این‌ طور است که جانداری هرگز نمی‌میرد تا مطابق اداره عالم، روزیش را به‌طور کمال بگیرد، تا روزیش را تحصیل نکند از اینجا رخت برنمی‌بندد. حال که این است در طلب رزقتان نیکوکار باشید، به‌درستی قدم بردارید، دنبال خلاف و خطا نروید، خدای متعال روزی را در میان شما به حلال تقسیم کرد نه به حرام. شما حلال را حرام نکنید، او برای شما پاک آفرید. باران، آب، دریا، ماه، ستارگان، آفتاب همه را پاک وحلال آفرید. شما حلال را حرام نکنید.
روایت کوتاهی است از حضرت امیرالمومنین(ع) که وقتی به مجلسی تشریف می‌برد مرکبش را به دست شخصی می‌دهد، آقا تشریف بردند برگشتند دید که مرکب ایستاده است، اما آن شخصی که مرکب را دست او داده نیست و افسار هم بر سر مرکب نیست، در همین اثنا دیدند یک آدمی پیدا شده و افسار در دست اوست، گفت من از فردی این را خریدم. چقدر خریدی؟ دو درهم. گفت این افسار برای این مرکب است و آن مرد دزدیده. امیرالمؤمنین دو درهم به شخص داد افسار را از او گرفت و بر سر مرکب زد و سوار شد فرمود خدا گواه است من خودم می‌خواستم به آن آقا دو درهم بدهم، عجله کرد، رنگ‌ها، وسوسه‌ها و خیال‌ها نگذاشت. این دو درهم نصیب او می‌شد، منتهی حرام را آورد جای حلال‌.
آن رنگ‌ها،خیالات، وسوسه‌ها، همنشینی‌ها، شب نشینی‌ها، رفقای بد، مقالات هرزه، نوشته‌های ناپاک به جان‌ها رنگ داده، رنگی که دل‌ها را مریض و روح‌ها را کثیف و آلوده کرده. از غذای لذیذ روحانی لذت نمی‌برند . به حریم اله قدم نمی‌گذارند. گاهی حرف‌های لاطاعل می‌زنند که این‌ طور هم نیست که علما و روحانیون می‌گویند. تا این اندازه و حد هم نیست. اینها همه پندارها و غلط‌هایی است که آن رنگ‌ها داده، یعنی زبان آن رنگ‌هاست. می‌بینید چقدر در شریعت مطهره سفارش شده که نگذارید فرزندان شما به رنگ‌های بد آلوده و با رفقای بد همدرس شوند. مواظب خوراک و رفتار و کسب و کارشان و شیر و دارویشان باشید. اینها همه در آنها اثر می‌گذارد. یک مجلس وعظ و خطابه، یک کتاب و مقاله شیرین علمی جان را انبساط و نور می‌دهد، یک مقاله علمی دری است به سوی عالم اله و در مقابل یک کلمه ناروا، یک مجلس پلید، یک مقاله هرزه، یک آدم آلوده، دل را تیره می‌کند. همان ‌طور که از حرف خوب و کتاب پاک نور می‌گیرید، همین ‌طور از حرف ناپاک، از مقاله‌های هرزه، از نوشته‌های آلوده، رنگ می‌گیری. ببین چه می‌خوانی؟ ببین دنبال چه می‌روی؟
به‌خصوص جوانان عزیز من! شما الان در اجتماع مشتری‌هایی دارید که آقایان پیر و سالخورده‌ ندارند. به سراغ شما می‌آیند، بازاری دارند که آن بازار را باید توی جوان گرم نگه داری. آن جاها را باید تو اداره کنی. به سراغ فرد سالخورده نمی‌روند. اینها مشتری بازارشان نیستند. جنابعالی را می‌خواهند، در جنابعالی وسوسه‌ها می‌کنند. جوان! به فکر عاقبت خود باش. رنگ‌ها می‌دهند. زنگ‌ها در دلت می‌نشیند. عمر نازنین که بهترین سرمایه است از دست تو گرفته می‌شود. بعد می‌بینی که ای بسا قد و قامت‌های رعنا، افرادی که مثل درخت شمشاد سر به فلک کشیده بودند، طولی نکشید که از پای درآمدند. چه شد؟ وقت آنها را قاپیدند با یک عکس، با یک تفریح، با چند شمایل، با چند زرق و برق.
مگر کودکی؟ مگر بچه‌ای که این الوان تو را بربایند، بگیرند، بخرند تو را؟ قدر خود بشناس. الان جنابعالی مشتری داری. جوان عزیز! اگر رنگ بد بگیری، ریشه‌کن کردن این رنگ از شما خیلی مشکل است. رنگ بد که گرفتی، این رنگ‌ها در فرزندان شما اثر می‌گذارد. به فکر کمال، تحصیل علوم، به دست آوردن صنایع و هنر باش. آنی را به دست بیاور که در اجتماع تو را عظیم و بزرگ بدارد. به فکر خود باش. خود را دریاب. دلت برای خودت بسوزد. از این و آن ننالید از خودتان بنالید. رسول الله فرمود، «از کسی نترسید مگر از خودتان. کاری نکنید که اعمال بد شما زندان شما شوند.»

پی‌نوشت:
۱٫ احزاب/۷۱
۲٫ مطففین/۱۴
۳٫ جمعه/۲
۴٫ سعدی
سوتیترها:

۱٫
زنگ گناه روی دل‌ها نشسته. اول باید آن زنگ‌ها را از جان گرفت و حالا جان صافی درست فکر می‌کند و در می‌یابد و لذایذ روحانی را می‌فهمد. به خود می‌آید که من کیستم؟ حجاب‌ها نمی‌گذاشتند به نعمت «من کیستم» متنعم شود. حالا به هوش می‌آید و می‌اندیشد که من کیستم؟ این زنگ‌ها که از او گرفته شد، جان، ملکوت عالم را مشاهده می‌کند و با حقایق عالم همنشین می‌شود.

۲٫
حق جل و علا اداره‌اش این‌ طور است که جانداری هرگز نمی‌میرد تا مطابق اداره عالم، روزیش را به‌طور کمال بگیرد، تا روزیش را تحصیل نکند از اینجا رخت برنمی‌بندد. حال که این است در طلب رزقتان نیکوکار باشید، به‌درستی قدم بردارید، دنبال خلاف و خطا نروید، خدای متعال روزی را در میان شما به حلال تقسیم کرد نه به حرام. شما حلال را حرام نکنید، او برای شما پاک آفرید. باران، آب، دریا، ماه، ستارگان، آفتاب همه را پاک وحلال آفرید. شما حلال را حرام نکنید.

۳٫
! اگر رنگ بد بگیری، ریشه‌کن کردن این رنگ از شما خیلی مشکل است. رنگ بد که گرفتی، این رنگ‌ها در فرزندان شما اثر می‌گذارد. به فکر کمال، تحصیل علوم، به دست آوردن صنایع و هنر باش. آنی را به دست بیاور که در اجتماع تو را عظیم و بزرگ بدارد. به فکر خود باش. خود را دریاب. دلت برای خودت بسوزد. از این و آن ننالید از خودتان بنالید. رسول الله فرمود، «از کسی نترسید مگر از خودتان. کاری نکنید که اعمال بد شما زندان شما شوند.»

14ژوئن/18

بی‌پرده با تاریخ / اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۳

از شهادت مجاهد شریف و خدمتگزار مخلص اسلام

تا افتتاح مجلس دوم شورای اسلامی

 

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۳ در خود حوادث تلخ و شیرین زیادی را نهفته دارد، از سویی در اردیبهشت این سال آیت‌الله مهدی شاه آبادی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی هنگام دیدار از خطوط مقدم جبهه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و ملتی را در غم از دست دادن خود سوگوار ساخت و از سوی دیگر نیز با گشایش دومین مجلس شورای اسلامی کشور به ثباتی دشمن‌شکن رسید و بر همگان مشخص ساخت که ایران اسلامی حتی در شرایط جنگ تحمیلی جهانی علیه خود یک روز بدون مجلس نمی‌ماند.

در ادامه به شرح این رویدادها می پردازیم.

شهادت «مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام»

ششمین روز اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی هنگام دیدار از خطوط مقدم جبهه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

عالم مجاهد شهید آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر حضور پررنگ در تمامی عرصه‌های دفاع از نظام اسلامی، دو دوره از سوی مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد که قبل از آغاز دوره دوم، در جزیره مجنون به شهادت رسید.

آیت‌الله العظمی میرزا محمدعلى شاه‌‏آبادى، پدر شهید مهدى شاه‏‌آبادى، از عارفان وارسته بود که امام خمینى سالها از محضر ایشان کسب فیض کرده بود.‏ امام خمینی«ره» پس از شهادت آیت‌الله شاه آبادی با ابراز تاسف و تاثر از شهادت جانگداز این عالم بزرگوار طی پیامی ضمن تبریک و تسلیت این شهادت به امام زمان«عج» تصریح کردند: «مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیم الشأن ایران به ویژه روحانیت عالی‌قدر را سرفراز مى‏‌نمایند.»

در ادامه این پیام آمده بود: «این شهید عزیز علاوه بر آنکه خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاء‌اللَّه پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود، که حقاً حق حیات روحانى به این جانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمى‌‏آیم. از خداوند متعال براى این شهید سعید و سایر شهداى در راه اسلام رحمت در جوار خود و براى فامیل معظّم و حضرات آقازادگان محترم شاه‌آبادى دامت افاضاتهم، صبر و اجر عظیم خواستارم.»(۱)

تصویب طرح تشکیل شوراهای اسلامی کار

۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۳ طرح تشکیل شوراهای اسلامی کار در مجلس به تصویب رسید.

 بر این اساس تمام واحدهایی که بیش از ۳۵ نفر نیروی شاغل در اختیار دارند، موظف به تشکیل این شورا شدند. برخی از وظایف شورای اسلامی کار به این قرار است: ۱ـ ایجاد روحیه همکاری در کارکنان، ۲ـ همکاری با انجمن اسلامی برای بالا بردن آگاهی کارکنان، ۳ـ نظارت بر امور و ارائه پیشنهاد به مسئولان واحدها ۴ـ رسیدگی به شکایات کارکنان ۵- گسترش امکانات رفاهی و حقوقی کارکنان ۶- معرفی افراد لایق برای مسئولیت‌ها

مهار چاه‌ها به دست متخصصان ایرانی

۵ خرداد ۱۳۶۳ چاه‌های شماره ۳ و ۱۰ نوروز به دست متخصصان ایرانی مهار شد. محمد آقایی مدیرعامل شرکت نفت فلات قاره، با اعلام جزئیات این خبر گفت: «روزانه ۶ هزار بشکه نفت از چاه شماره ۶ فوران می‌کرد که نزدیک به ۵ هزار بشکه آن می‌سوخت و بیش از هزار بشکه دیگر به دریا می‌ریخت.»

در این روز عراق شهرهای مهران، کرمانشاه، قم، قزوین، ایلام، گیلان غرب، پیرانشهر، اراک، بانه و مریوان را بمباران کرد.

افتتاح دومین دوره مجلس شورای اسلامی

۷ خرداد ۱۳۶۳ دومین دوره مجلس شورای اسلامی با حضور آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور آغاز به کار کرد. مراسم تودیع نمایندگان مجلس اول یک روز پیش از آن برگزار شده بود.

دومین دوره مجلس شورای اسلامی صبح ۷ خرداد این سال با پیام امام خمینی«ره» و با حضور آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور، آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور، آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی رئیس اولین مجلس شورای اسلامی، میرحسین موسوی نخست‌وزیر و اعضای هیئت دولت و جمعی از مقامات لشکری و کشوری و نیز سفرا و کارداران کشور‌ها در جمهوری اسلامی ایران گشایش یافت.

در مراسم گشایش دومین مجلس شورای اسلامی پس از تعیین هیئت رئیسه سنی مجلس و گزارش حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر کشور، پیام امام خمینی قرائت شد.

در بخشی از پیام امام خمینی آمده بود: مجلس محترم دوره اول گرچه کارهای بسیار ارزنده‌ای انجام داد و با کوشش و مشکلات فراوان از عهده وظایف خود به درآمد، لکن تراکم مشکلات پس از انقلاب و خیانت‌های رژیم سابق آنچنان زیاد بود که قهراً بسیاری از مشکلات به عهده مجلس حاضر است، از آن جمله حل مسائل بسیار مهم اقتصادی و مبارزه با تورم و حل مسأله مسکن و زمین است و رسیدگی هر چه بیشتر به امور محرومان و قشرهای کم درآمد و از آن جمله افراد محترمی می‌باشند که در دستگاه‌های دولتی با حقوق محدود مشغول خدمت هستند، این کارمندان زحمتکش اکثر قریب به اتفاقشان درآمد دیگری ندارند و به حقیقت از قشر محروم هستند، چنانچه حل مسائل کشاورزی که از مهمات امور کشور است به عهده دولت با پشتیبانی مجلس است.

در ادامه این پیام آمده بود: شک نیست که مجلس به همه امور کشور نظارت دارد و حق نمایندگان است که از هر انحراف و خلافی که از وزرا و ادارات می‌بینند به حکم قانونی جلوگیری کنند و دولت را تا حد استیضاح بکشانند، لکن فرق‌هاست بین نظارت و استیضاح و بین عیب‌جوئی و انتقام‌گیری و این فرق را همه کس پس از رجوع به وجدان خویش می فهمد.

این پیام تأکید می‌کرد: شک نیست که مقدم بر هر چیز وحدت و انسجام خود حضرات نمایندگان و دست‌اندرکاران و پشتیبانی هر قشر از سایر اقشار است. امروز با وضع حاضر جهان نسبت به ایران، اختلافات و تفرقه در داخل هر قشر یا قشری با اقشار دیگر که ناچار به اقشار ملت نیز سرایت می کند سم مهلکی است که اول خود و در پی آن کشور و ملت و بالاتر از همه اسلام بزرگ را به خطر نابودی می‌کشاند و در عصر حاضر و وضع موجود گناهی عظیم‌تر و جنایتی هولناک‌تر از آن نخواهید یافت. حضرات علمای اعزام و ائمه جمعه کثرالله امثالهم توجه کنند که گاه یک جمله آنان یا یک مصاحبه و خطبه، جمهوری اسلامی را در سطح جهان زیر سؤال می‌برد و در داخل فاجعه می‌انگیزد و منشأ اختلاف و تفرقه می‌شود و موجب تضعیف سپاه و ارتش و سایر قوای مسلح می شود.(۲)

تأکید بر ارتباط واقعی مردم و مجلس

پس از قرائت پیام امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان نیز طی سخنانی اظهار داشتند: «مسائل توزیع عادلانه درآمدها، نظام پرداخت مالیاتی، تجارت خارجی، زمین‌های کشاورزی، مسئله مهاجرت، مسائل مربوط به فرهنگ و آموزش عالی در مجلس دوم باید پیگیری شود. رئیس‌جمهور تاکید کرد: ارتباط واقعی مردم و مجلس تضمین‌کننده انقلاب و خط قانونگذاری در کشور خواهد بود.»(۳)

ادامه حملات موشکی عراق به شهرهای ایران علیرغم ادعای پذیرش درخواست سازمان ملل!

به دنبال حملات موشکی و توپخانه‌ای عراق به شهرهای ایران و مقابله به مثل کشورمان، سازمان ملل متحد قراردادی موسوم به ۱۲ ژوئن برای منع دو طرف از حمله به مناطق مسکونی را به امضا رساند. این در شرایطی بود که ایران تنها تاسیسات نظامی و اقتصادی عراق را به تلافی بمباران شهرهای مسکونی کشورمان هدف قرار می‌داد.

این همه در حالی بود که رژیم بعث عراق علیرغم ادعای پذیرش درخواست سازمان ملل متحد مبنی بر حمله نکردن به مناطق مسکونی به این حملات ادامه می‌داد.

علی‌رغم ادعای صدام مبنی بر قبول تقاضای دبیرکل سازمان ملل در خودداری از حمله موشکی و بمباران هوایی مناطق مسکونی شهرهای ایران صبح ۲۱ خرداد بار دیگر رژیم بعث عراق برای سومین بار طی یک هفته دزفول را مورد حمله موشکی قرار داد و ۴ موشک به مناطق مسکونی این شهر اصابت کرد.

براساس گزارش جرائد در روز ۲۲ خرداد همین سال «حمله موشکی تاکنون ۲۸ نفر شهید و ۲۵۰ مجروح برجای گذاشته است و تلاش‌ها برای یافتن اجساد دیگر شهدا از زیر آوار و کمک به مجروحین همچنان ادامه دارد. این حمله بی‌رحمانه با موشک‌های ۹ متری اهدایی ابرقدرت‌ها صورت گرفت. در این حمله ۱۵۰ خانه و مغازه به کلی ویران شد و ۵۰ دستگاه اتومبیل منهدم شد و به ۳۰۰ خانه و مغازه دیگر آسیب شدید رسید.»(۴)

علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران نیز به دنبال این حمله موشکی طی تلگرامی به دبیرکل سازمان ملل تأکید کرد: امید بستن به وعده‌های صدام کار عبثی است و حمله موشکی وحشیانه عراق به دزفول شاهد دیگری بر این مطلب است که رژیم عراق به هیچ‌وجه به مقررات بین‌المللی و اصول منشور ملل متحد پایبند نبوده و کوچکترین وقعی نمی‌گذارد.»

در ادامه این پیام آمده بود: جمهوری اسلامی ایران این سکوت طولانی سازمان‌های بین‌المللی به خصوص سازمان ملل متحد را مشوق اصلی توسعه تجاوزات رژیم عراق می‌داند.»(۵)

 

تروریست‌ها هواپیمای ربوده شده ایرانی را به فرانسه بردند!

۲۵ خرداد یک فروند هواپیمای نظامی ایران با ۸ سرنشین ربوده شد، این هواپیما پس از خروج از آسمان کشور، در بحرین سوخت‌گیری کرد و سپس به مصر و ایتالیا و از آن جا به فرانسه رفت.

به دنبال ربوده شدن هواپیما فوکر ۲۷ جمهوری اسلامی ایران و مخالفت اکثر کشورهای با اعطای پناهندگی سیاسی به ربایندگان تروریست هواپیمای مذکور سرانجام دولت سوسیالیست فرانسه با پذیرش هواپیما در فرودگاه نیس آن کشور موافقت و مذاکره با ربایندگان را آغاز نمود.

وزارت امور خارجه ایران به دنبال این اقدام فرانسه، با احضار کاردار آن کشور در تهران و تسلیم یادداشتی به نامبرده، شدیداً به عملکرد فرانسه که مغایر با قوانین بین‌المللی است اعتراض کرد.

در این یادداشت بر این نکته تأکید شده بود که فرانسه با تبدیل شدن به پایگاه سازمان‌های تروریستی و هواپیماربایان امنیت عمومی در جهان را خدشه‌دار ساخته است.

در این یادداشت از دولت فرانسه محکوم کردن اقدام اخیر هواپیماربایی و بازگرداندن هواپیما و تحویل ربایندگان براساس قراداد استرداد مجرمین بین دو کشور خواستار شده بود.

گفتنی است بنی‌صدر رئیس‌جمهور معزول و فراری نیز که در فرانسه به سر می‌برد نیز طی پیامی به نخست‌وزیر فرانسه از وی خواسته بود به ۴ ایرانی رباینده این هواپیما پناهندگی سیاسی اعطا کند. بنی‌صدر در این پیام خود را فرمانده ارتش ایران عنوان کرده بود!(۶)

گفتنی است در سومین روز اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ عراقی‌ها با حمایت اطلاعاتی آمریکا و با هواپیماهای سوپراتاندارد فرانسوی برای نخستین‌بار ضمن حمله به جزیره خارک، نفت‌کش‌های حامل نفت ایران را مورد تعرض قرار دادند. مقامات عراقی معتقد بودند که این حملات سبب پایان یافتن جنگ خواهد شد، زیرا اگر ایران پول نفت را نداشته باشد، نمی‌تواند اسلحه مورد نیاز خود را از بازارهای آزاد تهیه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام ، جلد ‏۱۸، ص ۴۰۷٫

۲ـ صحیفه نور جلد ۱۹ ص ۹ و روزنامه کیهان، ۷ خرداد ۱۳۶۳، ص ۲.

۳ـ روزنامه کیهان، ۷ خرداد ۱۳۶۳، ص ۲٫

۴ـ روزنامه اطلاعات، ۲۲ خرداد ۱۳۶۳، صص ۱ و ۲٫

۵ـ روزنامه اطلاعات ، ۲۲ خرداد ۱۳۶۳، ص ۱۴٫

۶ـ روزنامه اطلاعات، ۲ تیر ۱۳۶۳، ص ۱۵٫

14ژوئن/18

انتخابات عراق، نتایج وچشم اندازها

 

انتخابات عراق طبق برنامه تعیین شده در روز۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ برگزار و پس چند روز نتایج آن اعلام شد. در این انتخابات افرادی چون لیست سائرون، فتح و نصر نتایج چشمگیری به دست آوردند و عده‌ای چون لیست الوطنیه علاوی، حزب کردی تغییر و چندین تشکل دیگر سقوط کردند.

این انتخابات در چه شرایطی برگزار شد و دلایل طلوع و سقوط احزاب چه بود و آینده عراق و نیز چشم‌انداز روابط عراق و ایران چگونه خواهد بود؟

 این انتخابات در شرایطی برگزار شد که جنگ دولت عراق علیه داعش با کمک ارتش، حشد الشعبی، نیروهای ضد تروریسم و پلیس فدرال تا حدودی به پایان رسیده و دولت موفق به پاک‌سازی کامل عراق از داعش شده است. البته در برخی از نقاط کویر غرب عراق و نیز بلندی‌های حمرین در شمال استان صلاح‌الدین تعداد کمی از تروریست‌ها به صورت زیرزمینی و پراکنده و در حال جابه‌جایی حضور دارند، ولی توان آنها در ایجاد ناامنی محدود است. همچنین در مرز مشترک عراق و سوریه تعدادی داعشی حضور دارند که گاهی در عراق عملیاتی را انجام می‌دهند. از بین بردن داعش در ابعاد نظامی دستاورد بزرگی بود و می‌بایستی در ابعاد فرهنگی تکمیل و ریشه‌کن شود.

البته این پیروزی، داعش را با بحران فکری روبرو ساخت، زیرا داعش بر پایه اصل برپایی دولت خلافت در جغرافیا(سه استان عراق) از سازمان القاعده تجزیه شد، ولی اکنون هم دولت خلافت در موصل و هم جغرافیای تحت سلطه(سه استان) آنها از بین رفته و این تفکر، داعش را با بحران فکری مواجه کرده است.

نکته دیگر از بین بردن داعش یک خواست اجتماعی در عراق بود که در آن شیعه و سنی اشتراک نظر داشتند، بلکه سنی‌ها به علت آسیب مستقیم در سه استان سنی‌نشین، اصرار بیشتری هم داشتند. به همین علت نیروهای شرکت کننده در این جنگ از جایگاه اجتماعی قابل توجهی برخوردار شدند و بخش وسیعی از ائتلاف‌های انتخابات ۲۲ اردیبهشت آینده بر محور مشارکت در جنگ دور می‌زند.

از زمان سقوط رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ تا چندی پیش، احزاب سیاسی حاکم، رنگ و بوی مذهبی و قومی پیدا کرده وعملاً سه گروه مشخص نمایندگی مردم عراق را به انحصار خود در آورده بودند. ائتلاف‌های شیعه و سنی و کرد مهم‌ترین گروه‌های منتخب بودند که با ائتلاف و سهم‌بندی باهم حکومت می‌کردند. اما ناکامی حکومت‌های گذشته در حفظ امنیت و تامین خدمات زیربنایی مانند برق و آب و نیز ناکامی نظامی و تسلط داعش بر سه استان عراق در باورهای سیاسی مردم و نیز تشکل‌های سیاسی تحولی را پدید آورد و مرحله پس از داعش را با قبل از آن متفاوت کرد.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های انتخابات اخیر نمایان شدن ائتلاف‌های فرا قومی و فرا مذهبی است که قطعاً این شرایط به وحدت اجتماعی عراق در آینده کمک می‌کند.

 

وضعیت ائتلاف‌ها و گروه‌های سیاسی در آستانه انتخابات

اشغال عراق توسط امریکا در سال ۱۳۸۲ به بافت اجتماعی و سیاسی جامعه عراق آسیب زد و شکاف‌های قومی و مذهبی را گسترش داد، ولی پس از ۱۵ سال، وجود یک دشمن واحد به نام داعش که شهرهای سنی را تخریب و بیشتر سنی‌ها را قتل عام و آواره کرد، جامعه عراق را به یکدیگر نزدیک کرد و همکاری آنان با یکدیگر را فراهم ساخت. در سازمان حشد‌الشعبی که با فتوای مرجعیت دینی و کمک ایران تاسیس شد، واحدهای سنی در کنار اکثریت شیعه برای رهایی مردم با هم علیه داعش جنگیدند و این شرایط امکان همکاری سیاسی مؤلفه‌های قومی و مذهبی عراق را تا حد زیادی  فراهم کرد.

شکست طرح رفراندوم کردها برای استقلال کردستان با همکاری ایران و احزاب کرد وحدت‌‌طلب نیز کردها را وارد حوزه همکاری شیعه و سنی کرد. شرایط جدید امکان همکاری سیاسی و ائتلاف احزاب عرب شیعه و سنی و نیز احزاب کرد و عرب را فراهم ساخت. در انتخابات قبلی احزاب بر پایه سابقه تاریخی و حجم مبارزه آنها با صدام وارد انتخابات می‌شدند، ولی اینک شرایط تا حد زیادی تغییر کرده است. در حال حاضر چند ائتلاف مهم در رقابت‌های انتخاباتی به شرح زیر دیده می‌شوند:

الف: ائتلاف نصر و اصلاح به ریاست حیدر العبادی (نخست وزیر)که از ۶۰ گروه و حزب شیعه و سنی تشکیل شده است. گروه حکیم در این ائتلاف است.

ب: ائتلاف فتح که از ۱۸ گروه مانند بدر و عصائب اهل حق و غیره که عمدتاً شیعه هستند، از واحدها و تشکل‌های حشدالشعبی تشکیل شده است  .

ج: ائتلاف ملی که در برگیرنده ۲۶ گروه عمدتاً سنی است. حزب اسلامی سلیم الجبوری رئیس پارلمان و صالح مطلگ معاون نخست وزیر و ایاد علاوی نخست وزیر سابق در این ائتلاف عضویت دارند.

د: ائتلاف همبستگی که در برگیرنده ۱۱ گروه سنی است. النجیفی معاون رئیس جمهور  وخمیس خنجر از چهره‌های سنی ضد داعش در این ائتلاف عضویت دارند.

ه: ائتلاف کردها که فقط از ائتلاف احزاب کرد تشکیل شده و قرار گذاشته‌اند که در کردستان منفرد به میدان انتخابات بیایند، ولی در مناطق مورد اختلاف مانند کرکوک به صورت متحد و در یک لیست قرار گیرند.

و: ائتلاف دولت قانون که در برگیرنده حزب‌الدعوه به رهبری نوری مالکی و هم پیمانانش است. در دو دوره گذشته، این ائتلاف بیشترین آراء را به دست ‌آورد، ولی این‌بار به علت خروج العبادی و بدر به‌شدت تضعیف شد.

ز: ائتلاف سائرون که به ریاست مقتدی صدر از ۸ گروه تشکیل شده است.

ح: ائتلاف رافدین که اقلیت‌های مسیحی، ایزدی و صابئه را نمایندگی می‌کند.

 چگونگی و میزان تاثیرگذاری آمریکایی‌ها و عربستان بر فضای سیاسی کنونی عراق:

 زمانی که داعش در دروازه‌های شمالی بغداد استقرار یافت و تهدید کرد که هر آن ممکن است وارد بغداد شود، هیچ‌کس به جز ایران به عراق کمک نکرد. در چنین شرایطی آمریکا که ۶۰ میلیارد دلار سلاح به عراق فروخته بود، حاضر به تحویل زودرس سلاح نشد و کشورهای عربی به‌ویژه عربستان نه تنها کمک نکردند که حامی اصلی داعش بودند. تنها ایران اسلامی بود که به درخواست دولت عراق پاسخ داد و نیروی آموزشی و سلاح به عراق ارسال کرد و باتشکیل حشدالشعبی، پا به پای عراقی‌ها در همه درگیری‌ها حضور داشت.

حضور ایران در حمایت از مردم عراق در مقابل داعش شأن خاصی به ایران بخشید که قابل قیاس با هیچ کشور دیگری نیست. البته آمریکا ائتلاف ضد داعش تشکیل داد که ده‌ها کشور از جمله عربستان در آن شرکت داشتند، اما درباره نقش آنها تردید جدی وجود دارد و برخی از گروه‌های حشدالشعبی آنها را به خیانت متهم می‌کنند. به عنوان نمونه، حمله به حشد‌الشعبی در بغدادی استان انبار را خیانت آشکار و کمک به داعش می‌شمارند. به همین علت عربستان حتی اگر هم کمک پولی کند، به ائتلاف‌های سنی خواهد کرد، اما تاثیر محدودی دارد و تنها برای قشر محدودی از سنی‌ها خواهد بود.

اما آمریکا به علت اینکه دولت عراق و شخص العبادی معتقدند که دولت عراق باید در نقطه میانی بین ایران و آمریکا قرار گیرد، در انتخابات تاثیر دارد و این فهم به آمریکا قدرت تاثیرگذاری می‌بخشد. کردها نیز هم پیمان آمریکا هستند؛ اما ایران به علت هم پیمانی با شیعه(۶۰%) و بخشی از کردها و نیز با قشر محدودی از سنی‌ها بیشترین تاثیر را دارد.

علل سقوط و بروز ائتلاف‌ها در انتخابات

مردم عراق در این انتخابات به گروه‌هایی رای دادند که در جنگ علیه داعش سهم مهمی ایفا و امنیت مردم را تامین کردند. رای لیست فتح دومین پیروز انتخابات، عمدتاً به این موضوع برمی‌گردد که اساساً از نیروهای جهادی حشدالشعبی تشکیل شده است.

۱-   انتخاب لیست سائرون جریان صدری به رهبری مقتدی صدر و به شعارهای این لیست در مبارزه بی‌امان با فساد اداری و اقتصادی که متاسفانه از زمان سقوط رژیم سابق در عراق گسترش یافته بود، برمی‌گردد. این گروه وعده‌ تامین آب و برق و زندگی آبرومند برای همه عراقی‌ها را داده و دفاع از استقلال ملی را نیز در سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده بود. ناتوانی دولت‌های عراق در تامین نیازهای اولیه زندگی، مردم عراق را خسته کرده و سبب رویگردانی مردم از تشکل‌های حاکم سابق شده است.

۲-   رای مردم عراق به گونه‌ای بود که هیچ گروهی رای یکسره کننده را به دست نیاورد و سائرون که بالاترین گروه بود ۵۴ کرسی از ۳۲۹ کرسی مجموع کرسی‌های پارلمان را به دست آورد. این رفتار اجتماعی نشان داد که عقل جمعی مردم عراق اصرار دارد که همه گروه‌ها با هم ائتلاف کنند و در فرایند تصمیم‌گیری در آینده مشارکت داشته باشند. البته تجربه هم نشان داده که حذف برخی از گروه‌ها در گذشته زمینه دخالت بعضی از دولت‌های خارجی مانند عربستان سعودی را فراهم ساخته که با حمایت از آنها شرایط نا امنی را برای جامعه باز تولید کرده و هزینه‌های اجتماعی را افزایش داده است.

۳-   طبق قانون و عرف‌های عراق، دولت آینده باید بر پایه پیشنهاد ائتلاف اکثریتی( ۱۶۵ به بالا)و نه گروه پیروز انتخابات شکل گیرد. از این ‌رو احتمالاً گروه سائرون، فتح و نصر ائتلاف اولیه را تشکیل خواهند داد و با ائتلاف با گروه‌های پیروز انتخابات از سنی‌ها و کردها ائتلاف ملی شکل خواهد گرفت.

۴-   دولت آینده عراق بر خلاف دولت‌های قبلی بر پایه سهم‌خواهی احزاب مؤتلف نخواهد بود، بلکه بر پایه قواعد اخلاقی مبارزه با فساد اداری و تامین خدمات زیر ساختی برای مردم شکل خواهد گرفت و این تغییر احتمالاً  دولت آینده را به سوی دولتی تکنوکرات خواهد برد.

 

آینده همکاری ایران وعراق

روابط ایران و عراق در حال حاضر در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. در بُعد اقتصادی، ایران سالانه بیش از ۱۲ میلیارد دلار کالا به عراق صادر می‌کند و عراق بزرگ‌ترین بازار ایران در جهان است. در ابعاد سیاسی و نظامی همکاری‌ها ادامه دارند و سالانه حدود هفت میلیون توریست بین دو کشور جابه‌جا می‌شوند.

رابطه بین دو کشور هر روز ابعاد جدیدی پیدا می‌کند و در حال پیشرفت است. شرایط جنگ علیه داعش و همکاری‌های پنهانی ترکیه با گروه‌های تروریستی سنی، تاثیر سیاسی و حضور اقتصادی ترکیه در عراق را محدود ساخته و فرصت‌های ایران را در عراق افزایش داده است. البته رابطه بد ایران و آمریکا و خروج آمریکا از توافق هسته‌ای ممکن است برای ایران در عراق چالش‌هایی را پدید آورد و دولت عراق را در تعامل با ایران با محدودیت مواجه سازد.

عراق در دوره صدام حسین برای ایران تهدیدی استراتژیک بود. این کشور با یک حکومت اقلیتی سنی و با ایدئولوژی بعثی برای امنیت ایران تهدیدی جدی محسوب می‌شد. به همین علت اولویت راهبردی ایران استمرار حضور دولت دموکراتیک و منتخب در ساختار قدرت در عراق است تا این کشور به تهدید امنیتی برای ایران تبدیل نشود. دومین هدف راهبردی، استمرار همکاری با عراق به‌ویژه در ابعاد اقتصادی است، زیرا عراق در مرحله محاصره و تحریم به ریه اقتصادی ایران تبدیل شده است و استمرار این همکاری باید در سایه همکاری اجتماعی( توریستی و زیارتی ) و همکاری نظامی و سیاسی تقویت شود. خالی بودن عراق از تروریسم تکفیری و وهابی، مسئله مهمی برای ایران به‌ویژه در مناطق مرزی غربی با عراق است. شکی نیست که گسترش همکاری میان دو کشور به نفع هر دو کشور است. شاید به این دلیل و نیز شعارسال حمایت از کالای ایرانی، توسعه صادرات به عراق به تحقق اهداف ملی ایران کمک ‌کند.

 

سوتیترها

 

۱٫

زمانی که داعش در دروازه‌های شمالی بغداد استقرار یافت و تهدید کرد که هر آن ممکن است وارد بغداد شود، هیچ‌کس به جز ایران به عراق کمک نکرد. تنها ایران اسلامی بود که به درخواست دولت عراق پاسخ داد و نیروی آموزشی و سلاح به عراق ارسال کرد و باتشکیل حشدالشعبی، پا به پای عراقی‌ها در همه درگیری‌ها حضور داشت.

 

۲٫

روابط ایران و عراق در حال حاضر در بهترین شرایط تاریخی خود قرار دارد. در بُعد اقتصادی، ایران سالانه بیش از ۱۲ میلیارد دلار کالا به عراق صادر می‌کند و عراق بزرگ‌ترین بازار ایران در جهان است. در ابعاد سیاسی و نظامی همکاری‌ها ادامه دارند و سالانه حدود هفت میلیون توریست بین دو کشور جابه‌جا می‌شوند.

 

 

14ژوئن/18

جایگاه قدس در اسلام

 

 

حدود پنج هزار سال پیش جمعی از کنعانیان جزیره‌العرب به سرزمین فلسطین هجرت و در آنجا شهری بنا کردند با نام «یبوس» که بعدها به نام «اور سالم» یعنی صلح و دوستی تغییر نام یافت. اورسالم همان اورشلیم در زبان عبری است که امروز «شهر قدس» نامیده می‌شود.

این شهر تا کنون هفده بار مورد حمله قرار گرفته و محاصره و بارها با خاک یکسان شده است. این شهر برای پانزده قرن در اختیار «یبوسیان »یا همان کنعانیان، چهار قرن در سلطه بنی‌اسرائیل، چند قرن در سلطه ایرانیان، دو قرن دراختیار یونانیان و چهار قرن تحت سلطه رومیان بوده است.

پس بنی‌اسرائیل فقط چهار قرن بر بیت‌المقدس تسلط داشته‌اند و عهدنامه‌ مسلمین نشان می‌دهد که یهودیان در آن دوران به عنوان اتباع و ساکنان رسمی اورشلیم شناخته نمی‌شدند و از آنان نامی به میان نیامده بود.(۱)

پس از فتح مسالمت‌آمیز اورشلیم به دست مسلمانان، نام آن به بیت‌المقدس تغییر یافت. از آن پس از سال پانزده هـ.ق تا سال ۱۳۳۷ ق مطابق ۱۹۱۷ م جز در مدت یک قرن، همواره بیت‌المقدس جزو سرزمین‌های مسلمین بوده است.

تقدس شهر قدس

آثار و بناهای ادیان مختلف در این شهر دیده می‌شود. طبق برخی از روایات این شهر توسط حضرت سلیمان بن داود ساخته شده است.

حضرت صادق«ع» از حضرت رسول«ص» نقل کرده است که فرمود: ‌ای علی! کسی که قبور شما اهل‌بیت«ع» را تعمیر کند، گویا سلیمان بن داود را بر بنای بیت‌المقدس کمک کرده است.» (۲)

و جمعی از پیامبران از جمله حضرت یعقوب در بیت‌المقدس دفن شده‌اند. حضرت باقر در این زمینه می‌فرماید: « هنگامی که (حضرت) یعقوب«ع» از دنیا رفت، یوسف«ع» او را در تابوتی به سمت شام حمل و در بیت‌المقدس دفن کرد.» (۳)

 

تقدس قدس در اسلام

شهر بیت‌المقدس در فرهنگ اسلامی همیشه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار و در کنار بزرگ‌ترین و مقدس‌ترین مراکز مذهبی یعنی مکه و مدینه مطرح بوده و گاه به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله:  

۱ـ قبله اول مسلمانان

در آغاز به مسلمانان دستور داده شد که به سمت بیت‌المقدس نماز بخوانند. مفسران این مدت را بین هفت تا هفده ماه ذکر کرده‏اند، ولى از روایات ۱۷ ماه استفاده می‌شود. از جمله روایت ذیل: از حضرت امام صادق«ع») از پدرش نقل کرده است که: رسول خدا«ص» هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نماز خواند، سپس به سوی کعبه رو کرد در حالی که نماز عصر می‌خواند.»(۴)

علی بن ابراهیم از حضرت صادق«ع» نقل کرده است: که قبله به سمت کعبه تغییر یافت بعد از آنکه پیامبر اکرم«ص» (و نیز مسلمانان) سیزده سال (در مکه) به سمت بیت‌المقدس نماز خواند و بعد از مهاجرت به مدینه (نیز) هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نماز خواند، آنگاه خداوند او را به سمت کعبه برگرداند.» (۵) در نتیجه پیامبر اکرم«ص» سیزده سال در مکه و هفده ماه در مدینه به صورت رسمی به سوی بیت‌المقدس نماز خوانده است.

۲ـ عروج‌گاه و فرودگاه معراج

یکی از مهم‌ترین حوادث زندگی معنوی پیامبر اکرم«ص» معراج آن حضرت است که خداوند آغاز آن را از بیت‌المقدس قرار می‌دهد. قرآن با صراحت تمام می‌فرماید: «سُبحانَ الَّذی أَسرى‏ بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسجِدِ الحَرامِ إِلَى الْمَسجِدِ الْأَقصَى الَّذی بارَکْنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ؛(۶) پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم ـ برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»

«مشهور و معروف در میان دانشمندان اسلام این است که پیامبر«ص» به هنگامى که در مکه بود در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى در بیت‌المقدس به قدرت پروردگار آمد و از آنجا به آسمان‌ها صعود کرد و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت و نیز مشهور و معروف آن است که این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح توأما انجام داد.»(۷)

 

 گزارش سفر به بیت‌المقدس از زبان پیامبر«ص»

پیامبر«ص» فرمود: «… زنى با دست و ساعد برهنه و غرق در زیورهاى دنیوى به استقبالم آمد و گفت اى محمد! به من نگاه کن تا با تو سخن گویم، به او نیز توجهى نکردم و هم‌چنان پیش مى‏رفتم که ناگهان آوازى شنیدم و از شنیدنش ناراحت شدم، از آن نیز گذشتم، اینجا بود که جبرائیل مرا پایین آورد و گفت اى محمد! نماز بخوان، من مشغول نماز شدم، سپس گفت هیچ مى‏دانى کجاست که نماز مى‏خوانى؟ گفتم نه، گفت: طور سیناست، همان جاست که خداوند با موسى(ع) تکلم کرد، تکلمى مخصوص، آن گاه سوار شدم، خدا مى‏داند که چقدر رفتیم که به من گفت پیاده شو و نماز بگزار. من پایین آمده نماز گزاردم، گفت: هیچ مى‏دانى کجا نماز خواندى؟ گفتم نه، گفت این بیت‌اللحم بود، و بیت‌اللحم ناحیه‏ای است از زمین بیت‌المقدس که عیسى بن مریم در آنجا متولد شد.

آن گاه سوار شده به راه افتادیم تا به بیت‌المقدس رسیدیم، پس براق را به حلقه‏اى که قبلاً انبیاء مرکب خود را به آن مى‏بستند بسته وارد شدم در حالى که جبرئیل همراه و در کنارم بود، در آنجا به ابراهیم خلیل و موسى و عیسى در میان عده‏اى از انبیا که خدا مى‏داند چقدر بودند برخورد نمودم که همگى به خاطر من اجتماع کرده بودند و مهیاى نماز بودند و من شکى نداشتم در اینکه به زودى جبرئیل جلو مى‏ایستد و بر همه ما امامت مى‏کند، ولى وقتی صف نماز مرتب شد، جبرئیل بازوى مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم و البته غرور و عجبى نیست.

آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى که سه ظرف همراه داشت یکى شیر و دیگرى آب و سومى شراب و شنیدم که مى‏گفت اگر آب را بگیرد هم خودش و هم امتش غرق مى‏شوند و اگر شراب را بگیرد هم خودش و هم امتش گمراه مى‏گردند و اگر شیر را بگیرد خود هدایت شده و امتش نیز هدایت مى‏شوند.

آنگاه فرمود من شیر را گرفتم و از آن آشامیدم، جبرئیل گفت هدایت شدى و امتت نیز هدایت شدند، آنگاه از من پرسید در مسیرت چه دیدى؟ گفتم صداى‌ هاتفى را شنیدم که از طرف راستم مرا صدا زد. پرسید آیا تو هم جوابش را دادى؟ گفتم نه و هیچ توجهى به آن نکردم گفت او مبلغ یهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به یهودى‏گرى مى‏گرائیدند، سپس پرسید دیگر چه دیدى؟ گفتم ‌هاتفى از طرف چپم صدایم زد، پرسید آیا تو هم جوابش گفتى؟ گفتم نه و توجهى هم نکردم، گفت او داعى مسیحیت بود اگر جوابش مى‏دادى امتت بعد از تو مسیحى مى‏شدند.»(۸)

۳ـ فضائل بیت‌المقدس در روایات

 در روایات فضائل فراونی برای بیت‌المقدس ذکر شده‌اند، از جمله:  

۱ـ کاخ بهشتی

امام علی«ع» فرمود: چهار محل از قصرهای بهشتی است: مسجدالحرام، مسجد رسول خدا«ص» (در مدینه) مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه.» (۹)

۲ـ نماز معادل با حج

حضرت امام باقر(ع) فرمود: در چهار مسجد، مسجد الحرام، مسجدالنبی و مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه ای ابوحمزه نماز واجب برابر با یک حج و نماز نافله برابر با یک عمره است.» (۱۰)

۳ـ یک نماز برابر هزار نماز

از رسول خدا«ص» نقل شده است که فرمود: یک نماز در مسجدالحرام برابر با صد هزار نماز و نماز در مسجد مدینه برابر با ده هزار نماز است و نماز در بیت‌المقدس برابر با هزار نماز است (۱۱)

۴ـ نوشته روی صخره بیت‌المقدس

رسول خدا«ص» فرمود: ‌ای فاطمه! هنگامی که در شب معراج به آسمان سیر داده شدم دیدم روی صخره بیت‌المقدس نوشته شده بود خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد«ص» فرستاده اوست، من او را با وزیرش تأیید و یاری می‌نمایم. به جبرئیل گفتم وزیر من کیست؟ فرمودعلی بن ابی‌طالب.» (۱۲)

۵ـ محل تجمع ارواح مؤمنان در شب جمعه

از امام حسین«ع» از ارواح مؤمنین پرسیده شد کجا تجمع می‌کنند؟ فرمود: زیر صخره بیت‌المقدس در شب‌های جمعه که عرش پایینی خداست تجمع می‌کنند.» (۱۳)

 ایران و مسئله قدس

یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت او از اسرائیل غاصب بود که علما و مراجع عظام در مقابل رژیم غاصب صهیونیستی عکس‌العمل شدیدی نشان دادند از جمله می‌توان به فتوای آیات عظام همچون سیدمحسن حکیم، سیدمحمد ‌هادی میلانی، سیدابوالقاسم خوئی اشاره کرد، ولی امام خمینی«ره» بیش از همه عکس‌العمل نشان داد.

امام در سخنرانی عصر عاشورای۱۳۴۲هـ.ش به شاه و اسرائیل حمله کرد و در ۱۳۴۳هـ.ش تمام گرفتاری‌های ملت ایران را ناشی از اسرائیل دانست و در سال ۱۳۴۷هـ.ش جواز صرف بخشی از حقوق شرعیه را برای تسلیح و مجهز ساختن مجاهدان فلسطین صادر کرد، امام در اقدامی دیگر در سال ۱۳۵۲هـ.ش از کشورهای درگیر با اسرائیل خواست در نبرد با اسرائیل پایدار و استوار بمانند. گفتار فتحی شقاقی در همین راستا قابل تعبیر است: «خطرناک‌ترین قضیه قرن (یعنی فلسطین) در صدر اهتمامات ابرمرد قرن (امام خمینی) قرار داشت.»(۱۴)

بعد از انقلاب امام خمینی بر مواضع خود تأکید بیشتری کرد. از نگاه امام رژیم صهیونیستی تبهکار، دولت غاصب، جرثومه فساد و غده سرطانی به شمار می‌رفت، از این رو کمتر از یک هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود که امام در دیدار با رهبران بلند پایه فلسطینی با شعار «امروز ایران فردا فلسطین» اولویت سیاست خارجی خویش را مشخص کرد و اصرار ورزید که که طرح شناسایی اسرائیل فاجعه، مخالفت با آن فریضه و واجب است و به صراحت فرمود: «اسرائیل از صفحه روزگار باید محو شود.»(۱۵)

روز جهانی قدس

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ امام خمینی«ره» به گفته‌های قبلی اکتفا نکرد بلکه در طی بیانیه‌ای رسمی روز آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان روز جهانی قدس اعلام کرد  و طی آن از مسلمین جهان خواست در مراسمی همبستگی بین‌المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام کنند.(۱۶)  

مقام معظم رهبری می‌فرماید :«تحقیقاً امروز در زندگی مسلمین و در آفاق اسلامی هیچ مسئله‌ای به اهمیت فلسطین نیست… فقط غصب خانه مسلمین نیست، بلکه قضیه بالاتر از این است. مسئله این است که دشمنان جهان اسلام، بخشی از خانه مسلمین را برای حمله به صفوف مسلمین و برای مبارزه با خواسته‌ها وحرکات آنها،  سنگر قرار داده‌اند.»(۱۷)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک: ریشه بحران در خاورمیانه، حمید احمدی، ص ۷-۱۲٫

۲ـ ملاذالا خیار فی فهم تهذیب الاخبار، محمدباقر مجلسی، کتابخانه آیت‌الله مرعشی، اول، ۱۴۰۶ریال، ج۹، ص ۵۴ .

۳ـ قصص الانبیاء، وسایل الشیعه، حر عاملی، ج۳، ص۱۴۶٫

۴ـ قرب الاسناد، عبدالله حمیری، مؤسسه آل‌البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۱۳ق، ص۱۴۳٫

۵ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، دوم، ۱۴۰۳ق، ج۱۹، ص ۱۹۶٫

۶ـ اسراء، ۱٫

۷ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم ناصری شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ۱۳۷۰، ج۱۲، ص۱۱٫

۸ـ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی, ج۱۳, ص۹٫

۹ـ هدایه الامه، حر عاملی، آستانه الرضویه المقدسه، مشهد، اول، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۰۲٫

۱۰ـ وسائل الشیعه، حرعاملی، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص ۲۸۹٫

۱۱ـ مستدرک الوسائل، حسین نوری، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص ۴۳۱٫

۱۲ـ تفسیر القمی، علی بن ابرهیم قمی، دارالکتاب، قم، اول، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص ۳۳۶٫

۱۳ـ تحف العقول، ابن شعبه حرانی، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۰۴ق، ص۲۴۳٫

۱۴ـ ر.ک: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صص۳۸۵-۴۵۳٫

۱۵ـ ر.ک: صحیفه نور، امام خمینی، ج۶، ص۱۱۶؛

۱۶ـ صحیفه امام خمینی، نشر آثار امام، ج۹، ص۲۶۷٫

۱۷ـ ماهنامه کوثر، ش۴۵، ص۳۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یکی از مهم‌ترین حوادث زندگی معنوی پیامبر اکرم«ص» معراج آن حضرت است که خداوند آغاز آن را از بیت‌المقدس قرار می‌دهد. قرآن با صراحت تمام می‌فرماید: «پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم ـ برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.»

 

۲٫

یکی از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت او از اسرائیل غاصب بود که علما و مراجع عظام در مقابل رژیم غاصب صهیونیستی عکس‌العمل شدیدی نشان دادند از جمله می‌توان به فتوای آیات عظام همچون سیدمحسن حکیم، سیدمحمد ‌هادی میلانی، سیدابوالقاسم خوئی اشاره کرد، ولی امام خمینی«ره» بیش از همه عکس‌العمل نشان داد..

 

14ژوئن/18

توطئه و پروژه آمریکایی ـ اسرائیلی با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت چگونه شکل گرفت؟

هنگامى که بغداد در آوریل ۲۰۰۳ میلادى سقوط کرد، «آریل شارون» نخست‌وزیر سابق رژیم صهیونیستى و معاونانش از واشنگتن خواستند به سوریه حمله کند. «ریچارد پرل» نظریه‌پرداز حزب جمهوری‌خواه آمریکا و از طراحان جنگ عراق، در ۱۵ آوریل ۲۰۰۳ تصویب قانونی مشابه قانون عراق را با نام «آزادسازی سوریه» از مجلس آمریکا درخواست کرد تا عملاً با حمله به سوریه ساختار سیاسی این کشور را تغییر دهد، نظام بشار اسد را سرنگون کند و آن کشور را عملاً از محور مقاومت خارج سازد.(۱)

شارون نیز در ۱۶ آوریل از طریق روزنامه اسرائیلى «یدیعوت آحارونوت» به آمریکا پیام داد تا سوریه را شدیداً تحت فشار قرار دهد. متعاقب آن «شائول موفاز» وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستى به روزنامه اسرائیلى «معاریو» گفت: «ما یک فهرست طولانى در درخواست‌هایمان را تهیه کردیم و براى سوریه خواهیم فرستاد، ولى بهتر است این لیست از طریق آمریکایی‌ها به سورى‏ها تسلیم شود.»(۲)

«افرایم هلفى» نیز طى سخنانى در مرکز سیاست خاورمیانه واشنگتن “WINEP” اظهار داشت، اینکه آمریکا با سوریه رفتار خشونت‏آمیز داشته باشد بسیار مهم است.

روزنامه آمریکایى «واشنگتن پست» نیز در این زمینه نوشت: «اسرائیل با کمک سازمان اطلاعات آمریکا و نیز گزارش‌هایى از عملکرد بشار اسد رئیس‌جمهورى سوریه، واشنگتن را به تهاجم علیه سوریه ترغیب کرد.»

شمارى از اعضاى مهم لابى صهیونیستى به این اعتراض‌ها دامن زدند. «پل ولفوویتز» معاون سابق وزیر دفاع آمریکا تغییر رژیم سوریه را ضرورى دانست. ریچارد پرل در بیانیه‏اى مطبوعاتى گفت ما پیام کوتاهی به خاورمیانه فرستاده‏ایم که شامل چند کلمه است مبنى بر اینکه بعد از عراق نوبت شماست.

«لورانس کبلان» به خاطر اینکه به کوتاهى در حمله به سوریه متهم نشود، در مقاله‏اى در روزنامه «نیوریبلیک» در ۲۱ آوریل نوشت: «بشار اسد رئیس‌جمهورى سوریه خطر جدى براى آمریکا محسوب مى‏شود.»

در کنگره آمریکا «الیوت انگل» نماینده کنگره، دوباره طرح مجازات سوریه و بازگرداندن حاکمیت به لبنان را ارائه کرد و در این طرح دمشق تهدید شد که اگر نیروهایش را از لبنان خارج نکند و از تلاش خود براى دستیابى برندارد و نیز حمایت خود را از تروریست‌ها قطع نکند، تحریم اقتصادی خواهدشد.

همچنین طرح مذکور از سوریه و لبنان مى‏خواهد با اسرائیل آشتى کنند، و گر نه باید بهای مواضع خود را پرداخت کنند.(۳)

لابى صهیونیستى به ویژه کمیته امور عمومى آمریکایی ـ اسرائیلى موسوم به ایپک  (IPAC) طرحى را که خود عنوان کرده بود مورد تأیید قرار داد. آژانس خبرى یهودیان “JEWISH AGENCY” اعلام کرد عزیزترین دوستان اسرائیل در کنگره هستند. با اینکه دولت جرج بوش رئیس‌جمهورى آمریکا طرفدار اقدام کنگره در تصویب قانون دشمنى سوریه نبود، اما این طرح با اکثریت ۳۰۸/۴ در مجلس نمایندگان و ۸۶/۴ در مجلس سنا به تصویب رسید ـ لذا جرج دبلیو بوش در ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳ میلادى این قانون را امضا کرد و بعد از آن طرح تصویب شده به مرحله اجرا درآمد.(۴)

در میان نمایندگان کنگره آمریکا در مورد فایده و نیز علت‏هاى حمله به سوریه اختلاف بروز کرد. با اینکه نئومحافظه‏کاران شور و شوق حمله به دمشق را در سر مى‏پروراندند،  سازمان مرکزى جاسوسى آمریکا «سیا» و وزارت خارجه با این ایده مخالف بودند.

حتى بوش بعد از امضاى قانون جدید گفت: «با گام‏هاى بسیار کُند به سوى اجراى این قانون حرکت مى‏کند، چون که سوریه از تاریخ ۱۱/۹ /۲۰۰۳ اطلاعات مهمى را در مورد گروه القاعده دراختیار واشنگتن قرار داد و نیز به واشنگتن در مورد احتمال وقوع حملات تروریستى سازماندهى شده علیه آمریکایی‌ها در منطقه هشدار داد.

همچنین سوریه به بازرسان سازمان سیا اجازه داد تا هرگونه بازجویى که مى‏خواهند از محمد الزمار متهم به به کار گرفتن برخى ربایندگان هواپیماى آمریکا در حادثه ۱۱ سپتامبر انجام دهند، لذا واشنگتن ترجیح داد خودش را از منبع چنین اطلاعات مهمى محروم نسازد، زیرا «بى‏نیازى از این اطلاعات مبارزه فراگیر و گسترده بر ضد تروریسم را بر هم مى‏زند.»(۵)

علاوه بر آن تا پیش از حمله به عراق، سوریه روابط بدى با واشنگتن نداشت و خود را   منشاء تهدید براى آمریکا نمى‏دانست. اما درنهایت قرار گرفتن سوریه در لیست دشمنان آمریکا باعث شد که این کشور انگیزه قوی براى مشکل‌تراشى براى نیروهاى آمریکایى در عراق پیدا کند.

 با اینکه کنگره آمریکا اصرار داشت سوریه را در تنگنا قرار دهد، از این کشور ‏خواست تقاضاهای مسئولان اسرائیلى و به‌خصوص سازمان‏هاى طرفدار این رژیم یعنى اپیک را برآورده سازد، بدین معنا که اگر وجود لابى صهیونیستی نبود، صدور قانون مجازات و تحریم سوریه از سوى آمریکا هم نبود و سیاست آمریکا در قبال دمشق با منافع خودش هماهنگ‏تر و منسجم‏تر بود.(۶)

از این رو پس از اشغال عراق اتهاماتی از سوی آمریکا متوجه نظام سوریه شد که بدین قرارند:

۱ـ حمایت سوریه از تروریسم؛ (حمایت‌ از انتفاضه فلسطین و جنبش حزب‌الله لبنان)

۲ـ حمایت ‌سوریه از صدام حسین در جنگ ‌و ارائه تسهیلات به او؛

۳ـ مخالفت ‌سوریه با برقراری ‌صلح در خاورمیانه (صلح با اسرائیل)؛

۴ـ تلاش‌سوریه برای دستیابی‌به سلاحهای ‌نامتعارف‌ و‌ کشتار ‌جمعی؛

۵ـ دخالت سوریه در امور عراق؛

البته اتهامات فوقالذکر دلیل اصلی آمریکا و صهیونیسم و به‌طورکلی نظام سلطه و رژیمهای همسو با آنها برای تغییر رژیم سوریه نبود، بلکه موضوعی که ‌بیش از هر چیزی برای آنها اهمیت داشت، روابط سوریه با جمهوری اسلامی ایران و نقش برجسته آن در محور مقاومت علیه صهیونیستها‌ در منطقه بود.

مکاتبات ‌محرمانه و سرّی‌ ‌سفارتخانههای‌آمریکا‌ که ‌از‌سوی «ویکی لیکس» منتشر شده و حاوی ‌گزارشهای ‌محرمانه این سفارتخانه به وزارت خارجه آمریکاست، به وضوح نشان میدهد که ریشههای بحران‌سازی علیه نظام‌ سوریه و مخالفت با آن کشور از سال ۲۰۰۶ با هدف جداسازی سوریه از محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران در قالب یک پروژه آمریکایی ـ اسرائیلی در دستور کار نظام سلطه جهانی قرار گرفت و مقدمات آن آغاز شد. بخشی از این اسناد که متعلق به فاصله سال‌های ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) تا ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) است و توسط روزنامه کیهان (۲۹/۹/۱۳۹۱، ص۲) با عنوان «گزارش اختصاصی کیهان ـ بحران سوریه به روایت اسناد ویکی لیکس» تنظیم شده عبارتند از:

۱ـ مطابق یکی از اسناد ویکی لیکس، در نامه شماره ۳۷۳۲ مورخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۶‌سفارت آمریکا که از مبدأ تل‌آویو برای وزارت خارجه ‌آمریکا ارسال ‌شده، آمده است:

«آردیتی» مدیرکل مبارزه با تروریسم شورای امنیت اسرائیل در مذاکره با «پالمر» معاون دفتر مبارزه با تروریسم وزارت ‌خارجه ‌آمریکا با اشاره به‌ ارتباط‌ ایران، حزبالله و سوریه بر ضرورت ‌جدا کردن سوریه از محور مقاومت تأکید کرده و درباره مذاکرات با سوریه به عنوان یک راهکار می‌گوید: «خیلی زود است بفهمیم چگونه میتوان سوریه را از این مدار جدا کرد. حتی اگر بلندیهای جولان را هم روی میز مذاکره بگذاریم، شاید اسد از ایران جدا نشود.»

۲ـ در سند شماره ۳۶۹۱ مورخ ۶ آگوست ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو؛ به ملاقات «افرایم اسنه» عضو کمیسیون سیاست خارجی پارلمان رژیم صهیونیستی با سناتور «تالوار» اشاره شده و پیشنهاد استفاده از الگوی لیبی برای‌ معامله با سوریه و جذب این کشور به غرب مطرح شده است.

۳ـ در سند شماره ۴۰۶۹ مورخ ۱۶ اکتبر ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن ـ پیشنهاد «شاهاک» رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی مطرح شده است که: «برای جدا کردن سوریه از مقاومت حتی میتوان روی بازپس دادن بلندیهای جولان نیز حساب کرد.»

۴ـ در سند شماره ۳۰۴۰ مورخ ۶ آگوست ۲۰۰۶ از مبدأ تل‌آویو بر نظریه وزارت دفاع رژیم اشغالگر قدس تأکید شده است که: «برای حفظ موقعیت و امنیت اسرائیل باید حاکمیت بشار اسد را متوقف و یا او را به یک معمر قذافی دیگر تبدیل کرد.»

۵ـ در سند شماره ۷۴۰۵ مورخ ۲۴ نوامبر۲۰۰۶ از مقصد تل‌آویو و ‌به نقل ‌از بررسیهای وزارت ‌دفاع رژیم صهیونیستی ‌و ‌مذاکره‌ ژرنال‌ اشکنازی با «تانسند» دستیار ویژه رئیس‌جمهورآمریکا، پیشنهاد شده است: «با استفاده از اختلافات شیعه و سنی و سایر اقوام و گروهها میتوان رژیم بشار اسد را تضعیف و سوریه را از ایران و حلقه دشمنان اسرائیل جدا کرد.»

۶ـ در سند شماره ۷۲۱۱ مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۶ از مقصد ریاض آمده است: «زلمای خلیل زاد، سفیر آمریکا در بغداد در ملاقات با ملک عبدالله پادشاه سعودی با وی درباره راههای جدا کردن سوریه از ایران گفتوگو میکند و پادشاه در پاسخ تأکید میکند که سوریه مسئله فرعی است و مسئله اصلی ایران است.»

۷ـ در سند شماره ۱۳۲ مورخ ۲۴ ژانویه ۲۰۰۷ از مقصد آنکارا به گفتگوی  مقامات وزارت خارجه ترکیه با «ویلیام برنز» معاون وزارت خارجه آمریکا اشاره شده و در آن ضمن تأکید بر ضرورت مقابله با حکومت بشار اسد برای حفظ امنیت اسرائیل از قول وزارت خارجه ترکیه ‌آمده است که ‌این کشور تمام ‌تلاش‌خود را در همراهی با آمریکا برای مقابله با دولت سوریه و جدا کردن آن از ایران به کار خواهد بست. وزارت خارجه ترکیه‌ ضمن تأکید بر حفظ تعهدات‌ خود با اسرائیل، از نفوذ ایران در مدیترانه ابراز نگرانی میکند.

۸ـ در سند شماره ۶۷۳۵ مورخ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۶ از مبدأ آنکارا به وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن، رفعت الگونای معاون وزارت خارجه ترکیه در مذاکره با رودمن، معاون وزارت دفاع آمریکا بر لزوم تلاش مشترک ترکیه و آنکارا برای جدا ساختن سوریه از ایران با هدف تضعیف اقتدار منطقهای ‌جمهوری اسلامی ایران و حفظ امنیت اسرائیل تأکید میورزد.

۹ـ در سند شماره ۱۹۹۲ مورخ ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸ از مبدأ آنکارا، به مذاکره سفیر آمریکا در ترکیه با معاون وزارت خارجه ترکیه اشاره شده که در آن جدا کردن سوریه از ایران را اقدامی ضروری برای منزوی کردن جمهوری اسلامی ایران دانستهاند.

۱۰ـ در سند شماره ۵۵۵ مورخ ۱۲ مارس ۲۰۰۸ از مبدأ ریاض، «ترکی بن محمد» معاون وزیر خارجه عربستان و سفیر آمریکا در ریاض در گفتگو با یکدیگر تأکید میکنند حمایت ایران از سوریه باعث افزایش اقتدار منطقهای و امنیت نظام اسلامی ایران شده است و جدا کردن سوریه از ایران را برای کاهش اقتدار منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران ضروری میدانند.

۱۱ـ در سند شماره ۳۸۸۹ مورخ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۶ از مبدأ بیروت به ملاقات سعدحریری با «فتلمن» سفیر آمریکا اشاره شده و آمده است‌که فشار بر دولت سوریه میتواند به ایران آسیب برساند و آمریکا و اروپا علاوه بر ایران باید روی فشار بر سوریه نیز تمرکز کنند.

۱۲ـ در سند شماره ۴۱۷۵ مورخ ۱۱ ژوئن ۲۰۰۶ از مبدأ امان پایتخت اردن ‌گزارشی از ملاقات «محمد ذهبی» رئیس دستگاه اطلاعاتی اردن با «ولچ» معاون وزیر خارجه آمریکا ارائه شده و در آن بر استفاده از گروه اخوان‌المسلمین سوریه و برخی گروههای دیگر سوری برای مقابله با حاکمیت بشار اسد تأکید شده و آمده است بشار اسد باید به این باور برسد که حمایت سوریه از گروههای مقاومت میتواند دولت وی را با خطر تروریسم روبرو کند.

۱۳ـ در سند شماره ۵۵۶۷ مورخ ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۶ از مبدأ «امان» به ملاقات مقام آمریکایی با ملک عبدالله دوم پادشاه اردن اشاره شده و از قول ملک عبدالله آمده است سوریه دارایی ایران در منطقه است و باید روی مقابله با دولت بشار اسد با هدف نهایی ضربه زدن به ایران تمرکز کرد.

۱۴ـ در سند شماره ۴۴ مورخ ۱۷ ژانویه ۲۰۰۷ از مبدأ منامه پایتخت بحرین نتیجه مذاکرات دریاسالار فالون رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا با شیخ سلمان ولیعهد بحرین با موضوع سوریه و ایران گزارش شده که در آن آمده است؛ اگر با مذاکره و تشویق موفق به تغییر رفتار بشار اسد و جدایی سوریه از ایران و حزب‌الله و حماس نشویم، باید به فشارهای دیگر علیه رژیم سوریه روی آوریم. در مذاکره دیگری میان‌ ولیعهد بحرین و ژنرال «زاخیم» و ژنرال «اسکینز» از مقامات نیروی دریایی آمریکا، این طرح به اطلاع مقامات بحرینی میرسد که قرار است پرونده ترور رفیق حریری در قالبی مشابه ماجرای «لاکربی» استفاده شود و از این طریق، بشار اسد هم مانند معمر قذافی به همراهی با غرب وادار‌ شود.(۷)      

مروری گذرا بر اسناد فوق‌الذکر نشان میدهد که بحران‌سازی علیه رژیم سوریه برای تغییر و سرنگونی آن، کاملاً یک پروژه آمریکایی اسرائیلی است که با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت، ضربه زدن به ایران اسلامی و مهار مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و جلوگیری از فروپاشی و شکست رژیم صهیونیستی، طراحی و عملیاتی شده است.

در این راستا آمریکا و رژیم صهیونیستی تلاش‌کردند تا به هر نحو ممکن سوریه را تحت فشار قراردهند و زمینههای لازم را برای تغییر رژیم این کشور فراهم سازند. بدین منظور چندین اقدام را علیه سوریه عملیاتی کردند که عبارتند از:

۱ـ تصویب قانون تحریم سوریه؛

۲ـ صدور قطعنامه ۱۵۵۹ سازمان‌ملل‌مبنی بر خروج نیروهای نظامی سوریه از لبنان و در نتیجه کاهش نقش سوریه در لبنان؛

۳ـ تمرکز بر تبلیغات و فعالیتهای سیاسی خویش مبنی بر تغییر رژیم سوریه؛

۴ـ تقویت جریان‌های سیاسی مخالف سوریه در داخل کشور و نیز در لبنان؛(۸) 

این اقدامات به چندین دلیل دستاورد مهمی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی دربر نداشت که عبارتند از:

۱ـ شکست نیروهای مخالف سوریه در لبنان برای بهره برداری از خروج نیروهای نظامی این کشور از لبنان؛

۲ـ حفظ وحدت و انسجام مردم لبنان در حمایت از مقاومت اسلامی لبنان و به تبع آن حمایت از سوریه و نیز مخالفت با جریان‌های حامی آمریکا و رژیم صهیونیستی در لبنان؛

۳ـ انجام اصلاحات داخلی در دستگاه حکومتی سوریه؛

این امر موجب جلب مشارکت بیشتر جریان‌های سیاسی سوریه و کاهش مخالفت نیروهای مخالف این رژیم شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجید صفاتاج، مخاصمات(جلد سوم)، انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴، ص۵۲٫

۲ـ بولتن رویداد و گزارش صهیونیسم، مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌هاى سیاسى ـ علمى ندا، ۲۵/۱۱/۱۳۸۴، شماره ۱۰۷٫

۳ـ نشریه گروه تحقیق و تفسیر برون مرزى صدا و سیماى ج.ا.ا، ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ ـ ۱۰ ژوئن ۲۰۰۴٫

۴ـ روزنامه ایران «شبکه تصمیم‏گیران یهودى کاخ سفید»، ۱۱/۴/۱۳۸۶٫

۵ـ فرهاد.ح.ریاحى: «آمریکا، اروپا و خاورمیانه نوین»، روزنامه ایران، ۷/۵/۱۳۸۳٫

۶ـ مجله نداء القدس، پیشین، «لابى صهیونیست: هدف بعدى دمشق و تهران است»، ص ۴۸-۴۷٫

۷ـ گزارش اختصاصی کیهان ـ بحران سوریه به روایت اسناد ویکی لیکس» کیهان، ۲۹/۹/۱۳۹۱، ص۲٫

۸ـ بولتن‌ ویژه،‌ شکل‌گیری ‌ولکان‌ها ‌‌تاریخچه ‌کابینه‌ جنگی ‌بوش،‌ مؤسسه‌ فرهنگی‌ مطالعات‌ و تحقیقات ‌بین‌المللی ‌ابرار معاصر تهران،‌ شماره‌۳۶ /۱۰۴ مرداد ۱۳۸۳ ، ص۹.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در میان نمایندگان کنگره آمریکا در مورد فایده و نیز علت‏هاى حمله به سوریه اختلاف بروز کرد. با اینکه نئومحافظه‏کاران شور و شوق حمله به دمشق را در سر مى‏پروراندند،  سازمان مرکزى جاسوسى آمریکا «سیا» و وزارت خارجه با این ایده مخالف بودند. حتى بوش بعد از امضاى قانون جدید گفت: «با گام‏هاى بسیار کُند به سوى اجراى این قانون حرکت مى‏کند.

 

 

 

۲٫

بحران‌سازی علیه رژیم سوریه برای تغییر و سرنگونی آن، کاملاً یک پروژه آمریکایی اسرائیلی است که با هدف جدا کردن سوریه از محور مقاومت، ضربه زدن به ایران اسلامی و مهار مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و جلوگیری از فروپاشی و شکست رژیم صهیونیستی، طراحی و عملیاتی شده است.

14ژوئن/18

سیاست تا دیانت

 

یک حسرت عمیق

دانشگاهی را دیدم که دروس آن به زبان انگلیسی ارائه می‌شود و همه دانشجویان آن در مکالمه و نوشتن و خواندن به زبان انگلیسی مهارت دارند!. اکثریت دانشجویان این دانشگاه دختر بودند و همگی باحجاب کامل شرعی در محیط دانشگاه و کلاسها و … هیچ دختری با پسرها صحبت نمی‌کرد و قدم نمی‌زد، دخترها با همدیگر بودند و پسرها هم باهم و حتی یک مورد هم دیده نمی‌شد که دختری کنار پسری نشسته باشد و…! اتوبوس‌های رفت و آمد به خوابگاه‌های دانشجویی مختلط نبود و درهای خوابگاه‌های دخترانه ساعت هشت شب بسته می‌شد و جز در موارد اضطراری مانند بیماری و… باز نمی‌شد. در سطح شهر و مراکز خرید و پارک‌ها و…خبری از گردش شبانه دختران و پسران دانشجو نبود چرا که دانشجوها عمده وقتشان را مشغول مطالعه و انجام تکالیف درسی بودند و فرصتی برای خوشگذرانی یا ولگردی نداشتند.

* لطفا ذهنتان را بی‌خود مشغول نکنید و درایران دنبال چنین دانشگاهی نگردید. این دانشگاه، دومین دانشگاه کشور پادشاهی عمان است و در شهر تاریخی «نزوی» (پایتخت سابق عمان) واقع شده و می‌دانیم عمان هم کشوری است که در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، بیشترین رابطه فرهنگی و سیاسی را با انگلستان دارد!

** راستی در چنین مواقعی حسرت می‌خورند یا غبطه؟!

 

عاقبت برجام                                                                         

برجام را که همه می‌شناسند! همانی که قرار بود مثل یک مُسهل و ملیّن قوی مسیر تحریم‌های اعمال شده علیه کشورمان را باز کند، اما به قاعده دوبرابر، یبوست اقتصادمان اضافه کرد!

همانی که می‌گفتند آفتاب تابان است و باران رحمت. اما شدت نور و حرارتش، صنعت و اشتغال‌مان را جزغاله کرد و بارش تگرگ‌های درشتش، شکوفه‌ها وجوانه‌های معیشت‌مان را به باد داد.

*حکیمان گفته‌اند در زندگی چنان باش که آخرتت مثل عاقبت برجام نباشد!

در کتاب نایاب «زبده‌الانام فی شرح فوائدالبرجام» چنین آمده که مولانا شیخ حسن فریدونی سمنانی از اجله دیپلمات‌های زاهد و مقتدای زاهدان دیپلمات، با استماع نام برجام صیحه می‌زد و می‌فرمود: آخخخخخخخ! و گاه می‌فرمود : «درونش ما را سوزاند و بیرونش مردم را» و در خبر است که جناب ایشان تا دم آخر می‌فرمود: «‌خدایا توبه!» و یکی از مریدان شیخ (گویا حسام‌الدین دری نجف‌آبادی اصل) بعد از وفات ایشان تا سی و نه شب پی‌در‌پی خواب دید که شیخ درایوان هتل کوبورگ وین (محل انعقاد نطفه برجام) ایستاده و سر در گریبان مکاشفت فرو برده و انگشت ندامت به دندان گزیده و می‌فرماید: بلا بگیری موگرینی با این آش برجام که برامون پختی!

در بین صوفیان وزارت خارجه مشهور است که  جناب ملک‌الموت در هنگام قبض روح «عباس عراقچی» در هیبت برجام ظاهر شده و از این‌رو جناب ایشان در هنگام سکرات موت با ذکر فوائد برجام، جان به جان آفرین تسلیم کرد، والله اعلم!

شیخ محمدجواد بن تاجر اصفهانی (ملقب به ظریف العارفین) در رساله «برجام السالکین» در باب مذاکرات‌های منجر به برجام آورده است که: «میان وین و ژنو هفتاد بار سعی کردمی و سال‌ها  کو به کو و منزل به منزل در پی برجام روان بودمی تا عاقبت در مکاشفه دیدم که هاتفی ندا درداد: بابا بدید بهش بره! فک کرده برجام چه تحفه‌ایه! و معنی این عبارت ندانستمی تا که برجام پاره شد، آنگاه به فطانت دریافتم که باخته‌ام و مغبون عالمین گشته‌ام و کفاره این معصیت آن باشد که هفتاد سال برای وصله پینه برجام پاره، میان مسکو و پکن و لندن و پاریس و برلین و چین و ماچین سرگردان شوم تا ندا آید که: جواد جون بی‌خیال! آنگاه تبر به دست گیرم و صنمی را که به هیکل من ساخته‌اند بشکنم و خدمت دلواپسان کنم!

 

فقه پست مدرن و مسائل مستحدثه حجاب                                                     

س- حکم کشف حجاب درون خودرو چیست؟

فتوای وزارت کشور: جایز است.

فتوای معاون رئیس جمهور در امور بانوان: بنا بر احتیاط واجب، کشف حجاب از ضروریات  اسلام رحمانی در همه اماکن و مواقیت است.

فتوای رسانه‌های اصلاح طلب‌: واجب قطعیه است.

فتوای بانو شهیندخت (دستیار مخصوص رئیس در امور نسوان): واجب است و ترک آن موجب  ضمان نیز می‌شود.

فتوای ناجا: بنا بر احتیاط مستحب بد نیست که ترک شود.

فتوای اصولگرایان: تا مباحث سیاسی هست پرداختن به  امور جزئی مانند وضعیت حجاب و عفاف در مملکت کراهت شدید دارد و بر مومنین لازم است با ترک اتلاف وقت در خصوص این موارد سطحی، به اموری ضروری مانند بررسی روش‌های برون رفت اصولگرایان از چالش انتخابات آتی بپردازند.

فتوای صدا و سیما: احتمالاً کراهت خفیفی داشته باشد اما خیلی هم مهم نیست!

فتوای روسای محترم جمهور کلهم‌اجمعین: پرداختن به لباس و موی جوانان و دختران و پسران وظیفه حکومت نیست! ما مسئول آب و نان مردمیم، متولی بهشت و جهنم‌شان که نیستیم اما به هر حال اگر کشف حجاب درون یا بیرون خودرو در ایام انتخابات و با نیّت تبلیغ برای ما باشد لازم بل واجب است و برای مرتکب آن به تعداد هر مویی هفتاد حسنه منظور خواهد شد.

 

 

از نقد معصومین تا نقد مسئولین                                                   

میان نقد مسئولین تا نقد معصومین تفاوت بسیاری است از جمله آن که:

الف) نقد معصومین بلا اشکال است و هیچ معاقبه و پیگردی ندارد اما اگر کسی جرات کند و مسئولین (مخصوصا از نوع اجرائی) را نقد کند مستحق دشنام و توهین و تحقیر و تمشیت و اخراج و انفصال از خدمت و سایر بلاهای اداری و مالی خواهد بود.

ب) در بسیاری موارد نقد معصومین نشانه روشنفکری و علم و تمدن و فرهیختگی است و مرتکب آن به عنوان مولف یا روزنامه‌نگار یا استاد یا هنرمند و شاعر و کارگردان ممتاز و نمونه مورد تشویق‌های مالی و جنسی قرار می‌گیرد حال آن‌که نقد مسئولین اجرایی علامت حماقت و کلاغ صفتی و بی‌شناسنامه بودن و بی‌سوادی و جهل منتقد است و راه اصلاح چنین ناقص العقلی، ارسال او به درک و جهنم می‌باشد.

 

دلارشناسی تدبیر و امید                                                       

از آنجا که افزایش دانش اقتصادی خلق‌الله از جمله نشانه‌های تدبیر واز ادوات رشد امید است  لذا در جهت تنویر افکار عمومی در باب اقسام دلار، موارد ذیل برای اولین‌بار در این جریده درج می‌گردد:

الف) «دلار جهانگیری» که قیمت آن ۴۲۰۰ تومان وجه رایج مملکت است و هرکه آن را جسته کمتر یافته است.

ب) دلار«داداش جهانگیری» (منظور داش مهدی است) که قیمت آن از پنج هزار تومان شروع و به هفت هزار تومن ختم می‌شود و با اندکی احتیاط نوع هفت تومنی آن در دسترس عموم قرار دارد.

ج) «دلار روحانی» از جمله نایاب‌ترین دلارهاست که کسب آن جز با تحمل ریاضت‌های عمدتاً غیر شرعی و پیدا کردن لیاقت و تقرب جستن به پیشگاه جناب‌شان ممکن نیست و قیمت آن از یه تومن شروع و تا پونصد شیشصد تومن متغیر خواهد بود. در برخی، این دلار به عنوان پاداش یا حق‌الزحمه و یا حق السفر، نصیب  افراد مقرب الخاقان می‌شود.

د) دلار «داداش روحانی» (داش حسین) که تفاوت قیمت چندانی با دلار داداش جهانگیری نداشته و فقط روش تهیه آن با کلاس‌تر است.

 

حکایت بن بست معیشت                                                      

بن‌بست در معیشت (به تعبیر کتاب خدا: معیشتا ضنکا) یعنی این که:

* قبل برجام وضع اقتصادی خراب باشد و حین برجام خراب‌تر شود و در پسابرجام افتضاح گردد و بعد از پارگی برجام به از همه موارد قبل نابودتر شود.

*  نفت بشکه‌ای ۱۲۰ دلار باشد یا ۳۰ دلار، مردم از کسب و کار کساد و رشد تورم بنالند و مسئولین گناه این وضعیت را گردن دولت قبلی بیاندازند.

* اکثریت از فقر می‌نالند و همان عده در اسراف و تبذیر رکورد جهانی ثبت می‌کنند.

* برخی فکر می‌کنند زمان شاه اوضاع همه چیز عالی بوده و اگر شاه برگردد دوباره همه چیز ارزان و فراوان خواهد شد!

* هرچه درآمدمان و مصرف‌مان بیشتر می‌شود ناراضی‌تر و ناشکرتر ولامذهب‌تر می‌شویم و فکر می‌کنیم دینداری و دیانت ریشه گرفتاری‌های مالی و اقتصادی‌مان است.

و خدا نکند در این وضع بمانیم که در این صورت دنیامان شبیه آخرت یزید و آخرت‌مان شبیه دنیای عمر سعد خواهد شد، لاسمح‌الله!

 

14ژوئن/18

صدای کدام جمهوری؟ سیمای کدام انقلاب؟

 

 

۱- بخش عظیمی از جامعه ما صدا و سیما را رسانه و بلندگوی نظام و انقلاب اسلامی و آئینه مواضع رهبری نظام می‌دانند و در محاسبات و تحلیل‌های خود این دستگاه بزرگ را زیر مجموعه نهادها و ساختارهای تحت اشراف ولایت فقیه قرار می‌دهند. البته بر اساس قانون اساسی و باورهای اعتقادی، صدا و سیما باید این‌گونه باشد، اما در کمال تاسف و تعجب وضع این‌گونه نیست و رسانه ملی بیش از آنکه در خدمت انقلاب اسلامی و رهبری آن باشد، در مسیری متفاوت، مروج و کمک‌کار جناح و تفکر لیبرال و سکولار موجود در کشور است و برآیند عملکرد آن بیش از آنکه تامین کننده و پیگیراهداف انقلاب اسلامی باشد، به اشاعه روحیه سکولار و فرهنگ لیبرالیستی مساعدت کرده است!.

۲- از آنجا که این ادعا برای اکثریت جامعه باور پذیر نیست، ناگزیر از طرح نمونه‌هایی ملموس در این زمینه هستیم تا از دشواری درک این حقیقت تلخ کاسته شود:

الف) با گذشت بیش از پنج سال از بحران سوریه و در حالی که انقلاب اسلامی در این عرصه چند هزار شهید تقدیم کرده، هنوز شاهد تولید یک سریال یا فیلم سینمایی و داستانی یا حتی یک سرود حماسی و انقلابی در صدا و سیما درباره این موضوع نبوده‌ایم و دست رسانه ملی در این جهت خالیِ خالی است. این درحالی است که در همین مدت ده‌ها سریال و فیلم داستانی و آهنگ (به قول مجریان صدا و سیما «ترانه») با محتوای عشق‌های خیابانی و دعوای زن و شوهر بر سر مهاجرت به اروپا و بی‌وفایی طرف‌هایی عشقی به یکدیگر در صدا وسیما تولید و پخش شده است.

این بی‌اعتنایی محض به موضوعی را که از اولویت‌های اصلی نظام و انقلاب اسلامی به شمار می‌آید، تا آنجا که هزاران نفر از پاک‌ترین فرزندان انقلاب جان در پای آن نهادند، چگونه می‌توان توجیه کرد؟ پخش تعدادی مستند درباره بحران سوریه که عموماً توسط سپاه یا سایر دستگاه‌ها تولید شده‌اند، در شبکه‌های مختلف سیما به هیچ‌عنوان به معنی توجه رسانه ملی به این موضوع بسیار مهم نیست، زیرا سازمان در شرایط بحرانی کمبود بودجه و خالی بودن آنتن، چاره‌ای جز پر کردن آنتن با هر برنامه قابل پخش ندارد و نمی‌تواند پخش مستندهای ساخته شده توسط سپاه و… را به حساب توجه خود به مسئله سوریه بگذارد.

ب)در حالی که در دهۀ اخیرشبکه‌های مختلف صدا و سیما در مناسبت‌هایی مانند «شب یلدا» سنگ تمام گذاشته و تمام توان هنری و رسانه‌ای خود را برای تکریم و ترویج چنین مناسبت‌هایی به کار گرفته‌اند، سال به سال از رونق و رمق ویژه برنامه‌های رسانه ملی در مناسبت‌هایی مانند دهه فجر، هفته دفاع مقدس، چهاردهم و پانزدهم خرداد و… کاسته می‌شود تا جایی که می‌توان به‌صراحت گفت در چند سال اخیر اصولاً شاهد ساخت و پخش برنامه‌هایی در جهت شناساندن و ترویج انقلاب اسلامی و بزرگداشت مناسبت‌های انقلابی مانند دهه فجر و… نبوده‌ایم و سازمان با پخش چند سرود و تعدادی تصویر آرشیوی از روزهای انقلاب سر و ته مناسبت را به هم آورده و رفع تکلیف کرده است!.

ج) در حالی که موضع فقهی و رویکرد فرهنگی رهبر انقلاب اسلامی به موضوعاتی مانند موسیقی و اختلاط میان نامحرمان و… کاملاً مشخص و آشکار است، صداوسیما به‌نحوی بارز در جهتی مغایر با نگرش‌های فقهی و فرهنگی ایشان حرکت می‌کند و به عنوان مثال بر خلاف نظر صریح ایشان، با قدرت تمام مشغول ترویج موسیقی‌های غنایی با مضامین هوس‌های زمینی‌است و عملاً به بنگاه پرورش و مشهورسازی خوانندگان موسیقی‌های سخیف غربی تبدیل شده و در این راستا انبوه برنامه‌های تولیدی و پخش شده بهترین گواه این ادعاست.

همچنین است اختلاط دائمی، غیرضروری و غیر اخلاقی میان مجریان و مهمانان زن و مرد که اکثراً به شوخی و بگو بخند و کل‌کل کردن‌های دو و چند طرفه میان نامحرمان، آن هم در برنامه‌های زنده و در مقابل چشم میلیون‌ها بیننده ختم می‌شود و ثمره‌ای جز ترویج بی‌حیایی و حذف فرهنگ و سبک زندگی دینی در جامعه ندارد. در چنین وضعیتی آیا می‌توان قبول کرد که این سازمان زیر نظر رهبری قرار دارد و مجری منویات ایشان است؟

۳- بدون تردید یکی از رسالت‌های اساسی رسانه ملی در نظام جمهوری اسلامی، رساندن اطلاعات لازم به جامعه درباره انقلاب اسلامی و اهداف و دستاوردهای آن، دشمن‌شناسی و چرایی این دشمنی، شناخت دوستان انقلاب و دلایل و نتایج این دوستی، سبک زندگی دینی و آفات زندگی بر اساس الگوی تمدن غرب و مواردی از این دست است که به‌رغم تاکیدات فراوان حضرت امام و رهبری انقلاب، براین مقوله تحت عنوان بصیرت افزایی و… بر این مهم، شاهد کم‌کاری عجیب صدا و سیما در انجام این وظیفه خطیر هستیم تا آنجا که هنوز بسیاری از مردم دلایل دشمنی آمریکا با انقلاب و جامعه ما را نمی‌دانند و از فلسفه و فواید پشتیبانی ما از جنبش‌ها و ملت‌های مسلمان و مظلوم آگاه نیستند و صرفاً بر اساس اعتماد به رهبران انقلاب، شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر می‌دهند.

البته در نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، این بی‌خبری بیش از سایر نسل‌ها به چشم می‌خورد تا آنجا که سوژه اصلی جنگ روانی دشمن در فضای مجازی عبارت‌هایی از این دست شده است: «‌چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» ، «چرا به جای کمک به فقرای کشور خودمان باید پول‌هایمان را به جیب عرب‌های مفتخور و تنبل بریزیم؟» ، «چرا به آمریکا با آن همه آبادی و پیشرفت و علم و اختراع و زیبایی و انسان‌دوستی شیطان بزرگ می‌گوییم؟» ، «مگر اسرائیل چه ضرری به ما زده که باید با آن دشمن باشیم؟»

این بی‌خبری و ضعف اطلاعات جامعه در عرصه‌هایی مانند اهداف و دستاوردهای انقلاب و نظام اسلامی هم موجود است تا جایی که در دهه چهارم انقلاب بسیاری از مردم، مخصوصاً تحت تاثیر فضای مجازی باور کرده‌اند که ایران در عصر پهلوی، دورانی طلایی را می‌گذرانده و انقلاب جز ویرانی و تباهی دستاوردی به همراه نداشته و اگر انقلاب نشده بود امروز ایران، از جمله قدرت‌های بزرگ و مطرح جهان به شمار می‌رفت.

وضعیت دانش جامعه در خصوص سبک زندگی دینی و علل برتری آن بر سبک زندگی غربی هم که فاجعه‌بارتر از موارد قبل است و بدون تردید مقصر اصلی در خصوص بی‌اطلاعی جامعه از این دانستنی‌های ضروری، صدا و سیماست. همان صدا و سیمایی که بیشترین زمان مفید و جذاب خود را به برنامه‌های آشپزی و فوتبال اختصاص داده است. روزانه بیش از هشت برنامه آموزش آشپزی در شبکه‌های مختلف سیما به اضافه ساعت‌ها پخش مستقیم مسابقات فوتبال اروپایی و ایرانی و تفسیر و تحلیل‌های تخصصی آن، تا آنجا که پربیننده‌ترین و مهم‌ترین برنامه سیمای جمهوری اسلامی یک برنامه هفتگی سه ساعته در خصوص تحلیل فوتبال و شرح دعواها و کتک کاری‌های رایج در آن است.

آیا این رسانه همانی است که حضرت امام از آن به عنوان دانشگاه عمومی یاد کردند؟ آیا این دستگاهی است که باید جامعه را به زره بصیرت مجهز کند تا در برابر تهاجم رسانه‌ای دشمن بی دفاع نماند؟

تا کنون چند فیلم یا سریال جذاب و دیدنی در خصوص چرایی انقلاب و ثمرات آن در سیمای جمهوری اسلامی تولید و پخش شده است؟ تا کنون شاهد تولید و پخش چند محصول فاخر نمایشی و مستند در زمینه تبیین مفاهیمی مانند «شیطان بزرگ، استکبار جهانی و غده سرطانی بودن رژیم صهیونیستی» در رسانه ملی بوده‌ایم؟  به‌راستی صدا و سیما سوای بعضی مستندهایی که در چند سال اخیر توسط مجموعه‌های وابسته به سپاه تولید و از یکی دو شبکه کم‌بیننده سیما مانند افق و مستند پخش شده‌اند، چند ساعت یا دقیقه در باره علل و ضرورت ایستادن ملت ما در کنار محرومان و مستضعفان جهان برنامه جذاب و دیدنی تولید و پخش کرده است؟  آیا این رسانه، مجری منویات ولی فقیه است و زیر نظر ایشان عمل می‌کند؟ و با این وضع آیا طبیعی نیست  مردمی که روزانه ساعت‌ها صرف تماشای سیمای جمهوری اسلامی می‌کنند، در انتخابات‌ها به کسانی رای بدهند که بیشترین فاصله را با آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی دارند؟

۴- وضعیت رسانه ملی درعرصه ترویج دیانت و شریعت هم دست کمی از موارد فوق ندارد، تا آنجا که به جرئت می‌توان گفت که ترویج شریعت و نمایش فواید دیانت در اولویت آخر برنامه‌های جذاب و پر مخاطب رسانه ملی هم قرار ندارد و اگر مدیران صدا و سیما در مقام دفاع از خود بگویند برنامه‌های دینی و مذهبی کم بیننده‌اند و مردم به این برنامه‌ها بی‌علاقه‌اند، خواهیم گفت چه دستگاهی جز صدا و سیما می‌توانست سلیقه و ذائقه عموم مردم را به این سمت و سو سوق بدهد؟

مگر نه این است که همیشه ضعیف‌ترین و دم دست‌ترین برنامه‌های سازمان به موضوعات دینی و انقلابی و در عوض پررنگ و لعاب‌ترین برنامه‌های صدا و سیما به فوتبال و آشپزی ارتباط دارند؟ آیا حقیقت انقلاب و اسلام، زیباتر از فوتبال و آشپزی نیست؟ پس کدام رسانه این دو حقیقت زیبا را در نظر مردم زشت و بی‌فروغ جلوه داده است؟ و مگر دنیای مسیحی با بهره‌گیری از ابزارهای نمایشی و جذابیت‌های آن، ذات و محتوای تحریف شده و ضعیف خود را در سراسر جهان به عنوان دین «صلح و دوستی و محبت» ترویج نکرده است؟ چرا آنان توانسته‌اند دین کم‌مایه و تحریف‌زده خود را با فیلم و سریال در تمام جهان ترویج کنند و ما نتوانسته‌ایم؟ آیا غیر از این است که متولیان و مدیران رسانه ملی نخواسته‌اند تا بتوانند؟

وقتی جذب مخاطب به هر قیمت و هر شکل به هدف اصلی مدیران صدا و سیما تبدیل شده است، دیگر چه توقعی از این سازمان و محصولات آن می‌توان داشت؟ در این وضعیت آیا طبیعی نیست که صدا و سیما را مربی اصلی پیاده نظام انتخاباتی تجدیدنظر طلبان و دورافتادگان از مسیر اسلام و انقلاب بدانیم؟ پیاده نظامی که در سال‌های پس از انقلاب و در پای برنامه‌های رسانه انقلاب اسلامی، رفاه طلبی و برتری آن برزندگی دینی و انقلابی را، آن هم به صورتی غیرمستقیم و با ظرافت تمام در خلال فیلم‌ها و سریال‌های جذاب و به ظاهر خنثی و خانوادگی سیمای جمهوری اسلامی آموزش دیدند.

۵- تداوم حاکمیت این وضع نابسامان در رسانه ملی نهایتی جز زدن تیر خلاص به پیکر ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی، آن هم با اسلحه متعلق به نظام اسلامی نخواهد داشت. در این مقطع ایجاد یک مجموعه مسلط به اهداف و منویات انقلاب اسلامی و سواد رسانه‌ای در راس سازمان صدا و سیما ضروری است. مجموعه‌ای که با اختیارات کافی بتواند محتوای رسانه ملی را تعیین و پالایش کند و این دستگاه بسیار مهم و موثر، اما دورافتاده از مسیر انقلاب اسلامی را به جایگاه اصلی و حقیقی خود سوق دهد. امری که مدیریت‌های سازمان از گذشته تا امروز نه اهتمامی به آن داشته‌اند و نه اراده‌ای و نه توانی.

 

سوتیترها:

۱٫

با گذشت بیش از پنج سال از بحران سوریه و در حالی که انقلاب اسلامی در این عرصه چند هزار شهید تقدیم کرده، هنوز شاهد تولید یک سریال یا فیلم سینمایی و داستانی یا حتی یک سرود حماسی و انقلابی در صدا و سیما درباره این موضوع نبوده‌ایم. درحالی که در همین مدت ده‌ها سریال و فیلم داستانی و آهنگ با محتوای عشق‌های خیابانی و دعوای زن و شوهر بر سر مهاجرت به اروپا و بی‌وفایی طرف‌هایی عشقی به یکدیگر در صدا وسیما تولید و پخش شده است.

 

۲٫

بی‌خبری و ضعف اطلاعات جامعه در عرصه‌هایی مانند اهداف و دستاوردهای انقلاب و نظام اسلامی هم موجود است تا جایی که در دهه چهارم انقلاب بسیاری از مردم، مخصوصاً تحت تاثیر فضای مجازی باور کرده‌اند که ایران در عصر پهلوی، دورانی طلایی را می‌گذرانده و انقلاب جز ویرانی و تباهی دستاوردی به همراه نداشته و اگر انقلاب نشده بود امروز ایران، از جمله قدرت‌های بزرگ و مطرح جهان به شمار می‌رفت.

 

 

14ژوئن/18

محبّت عامل نزدیکی دل‌ها به یکدیگر است

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

پاسخی به به دغدغههای همسرانه

 

مقدمه:

در شماره‌های پیشین، و در یازده گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ مختلف برای رسیدن به موفقیّت از جمله تاثیرات مثبت ایجاد فضای معنوی در منزل و خانواده و… پرداختیم و به برخی پرسش‌ها نیز پاسخ داده شد. اینک و در ادامه، ضمن ارائه پاسخ به برخی سئوالات و دغدغه‌های مطروحه، به چگونگی تاثیر «محبت» در نزدیکیِ دل‌ها به یکدیگر می‌پردازیم.

 

بی‌توجّهی همسر به حجاب

جوانی ۲۶ ساله هستم. حدود یازده ماه است که عقد کرده‌ام. خودم تقریباً خیلی به مسائل شرعی مقیّد هستم؛ امّا خانمم نسبت به رعایت حجاب کامل، عفّت زنانه و حیا ضعیف عمل می‌کند. من در ارتباط با او خیلی دقیقم تا جایی که تا به حال به او بی‌احترامی نکرده‌ام؛ امّا بی‌توجّهی او به حجاب مرا آزار می‌دهد، چه کنم؟

 

مشخّص کردن محدوده حجاب

قبل از هر چیز باید دید که مقصود این برادر محترم از عدم رعایت حجاب و عفاف توسّط همسرش چیست؟ در چنین اختلافاتی گاهی مشاهده می‌شود که همسر چیزی بیش از آنچه خداوند بر زن واجب کرده، مطالبه می‌کند. همین سختگیری موجب می‌شود که زن از همان چیزی هم که رعایت می‌کرده دست بردارد و خدای ناکرده، وارد وادی خطرناک لجاجت شود. برخی از زنان در این موارد، سیاست «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود» را در پیش می‌گیرند. ما نمی‌خواهیم در اینجا از رفتارهای برخی از زنان دفاع کنیم؛ بلکه می‌خواهیم بگوییم در برخی از موارد، ثمره این برخورد، چنین نتیجه‌ای خواهد بود. پس بهتر است پایه مطالباتمان را همان چیزی قرار دهیم که خداوند قرار داده است؛ یعنی همان میزان واجب در پوشش. البته به جهت اختلافی هم که در میان فتاوای مراجع تقلید در این زمینه وجود دارد، باید هر کسی به فتوای مرجع خود هم مراجعه کند. ممکن است فتوای مرجع تقلید زن، چیزی را جایز بشمارد که مرجع تقلید مرد آن را حرام بداند. در اینجا ملاک عمل باید فتوای مرجع تقلید زن باشد.

 

تغییر بر مبنای رفتار تربیتی، نه تحکّم همسرانه

متأسّفانه بسیاری از افراد در این موارد رو به تحکّم می‌آورند و از ابزار فشار و زور استفاده می‌کنند تا طرف مقابل خود را وادار به تغییر رفتار کنند. به نظر می‌رسد این شیوه منجر به تربیت واقعی نخواهد شد؛ بلکه نهایت اتّفاقی که خواهد افتاد، تغییر ظاهری همسر شماست، بدون اینکه در واقع تغییری رُخ داده باشد؛ امّا اگر شما بر اساس سیاست تربیتی پیش بروید، می‌توانید تغییر واقعی ایجاد کنید.

در سیاست تربیتی هم باید براساس محبّت پیش رفت. شما با نزدیک شدن عاطفی به همسرتان می‌توانید دغدغه همراه شدن او با خود را ایجاد کنید. رابطه محبّتی موجب می‌شود سوءبرداشت‌ها هم از بین برود. رابطه محبّتی، نوع نگاه همسرتان به شما و حرف‌هایتان را تغییر می‌دهد. وقتی که در رابطه‌ای غیرعاطفی دستوری داده می‌شود، بسیاری از افراد در مقابل این دستور، سیاست مقابله را در پیش می‌گیرند؛ امّا وقتی همین حرف در رابطه‌ای عاطفی بیان می‌شود، سیاست غالب افراد، سیاستِ همراهی است. در رابطه‌های غیرعاطفی در مقابل دستورها، موضع دفاعی و توجیه‌گرانه گرفته می‌شود؛ امّا در رابطه‌های عاطفی، طرف مقابل به تأمّل و تفکّر روی می‌آورد. در رابطه‌های غیرعاطفی، اگر طرف مقابل نتواند حرف ما را بفهمد، انگیزه‌ای برای عمل کردن به دستور نخواهد داشت؛ امّا در رابطه‌های عاطفی طرف مقابل به جهت محبّتی که به همسرش دارد، حتّی در صورت متوجّه نشدن فلسفه دستور شرع، به آنها عمل می‌کند؛ زیرا دوست ندارد خدشه‌ای به رابطه عاطفی او و همسرش وارد شود. پرسش و پاسخ زیر که پاسخ آن به وسیله مقام معظّم رهبری داده شده، می‌تواند راه‌گشای مناسبی در این مسیر باشد:

س۱۰۷۹: چند سالی است که ازدواج کرده‌ام و به مسائل شرعی و امور دینی اهمّیت فراوانی می‌دهم و مقلّد امام راحل هستم؛ ولی متأسّفانه همسرم به مسائل دینی اهمّیت چندانی نمی‌دهد. گاهی بعد از مشاجره لفظی، یک بار نماز می‌خواند؛ ولی باز دوباره نماز را ترک می‌کند و این رفتار او مرا بسیار رنج می‌دهد. وظیفه من در برابر او چیست؟

ج: وظیفه شما فراهم کردن زمینه اصلاح او به هر وسیله ممکن است. باید از هرگونه خشونت که حاکی از بداخلاقی و ناسازگاری شما باشد، خودداری کنید. اطمینان داشته باشید که شرکت در مجالس دینی و رفت و آمد با خانواده‌های متدیّن، تأثیر بسیار زیادی در اصلاح او دارد.(۱)

 

تذکّر بعد از ایجاد رابطه عاطفی

نکته باریک‌تر از مویی در اینجا وجود دارد که توجّه به آن ضروری است. وقتی آغاز رابطه عاطفی با تذکّر همراه می‌شود، اثر تربیتی محبّت را کم می‌کند؛ زیرا در ذهن همسر شما تحلیلی به وجود می‌آید که طبق آن، شما محبّت می‌کنید تا او را تغییر دهید؛ یعنی محبّت شما به او برای خودِ او نیست؛ بلکه شما برای این که او را به آنچه خودتان می‌خواهید، نزدیک کنید، از سلاحی به نام ابراز محبّت استفاده کرده‌اید. این محبّت‌ها که از نگاه مخاطب ما، محبّت شرطی است، اثر تربیتی ندارد. پس باید ابتدا همسرتان از خالصانه بودن رابطه عاطفی شما مطمئن شود، سپس تذکّرات آغاز شود.

 

نهی از منکر، سر جای خودش

هیچ‌کدام از این نکته‌هایی که گفتیم به معنای تعطیل شدن فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما طبق فتوای مرجع تقلید خودتان، این وظیفه را انجام دهید و کوتاه هم نیایید؛ امّا این را بدانید که طبق فتوای مراجع، در جایی که امر و نهی اثر ندارد، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. برخی از علما نکته دقیقی را در اینجا بیان کرده‌اند و آن این که اگر می‌بینید که گفتن اثر ندارد، تلاش کنید زمینه اثر را فراهم کنید. نکته سومی که در این پاسخ بیان شد، همان فراهم کردن زمینه اثر است.

 

توجّه به نوع تربیت پیش از ازدواج

در کنار همه این نکات، باید به این نکته هم توجّه داشت که میزان درک افراد از زشتی و زیبایی کارها، بستگی به نوع تربیتشان هم دارد. مثلاً برخی از افراد پیش از ازدواج خود، در خانواده‌ای زندگی می‌کرده‌اند که پوشیدن و یا نپوشیدن جوراب برای زن در مقابل نامحرم مسئله قابل توجّهی نبوده است. او از وقتی که چشم باز کرده، دیده که مادرش در مواجهه با نامَحرم‌های آشنا یا هنگام بیرون رفتن از خانه، روی این مسئله حسّاس نبوده و پدر او هم نسبت به آن حسّاسیت خاصّی نشان نمی‌داده است. پس بار ارزشیِ این کار برای او چندان قابل توجّه نبوده و حالا که وارد زندگی شوهرش شده با فضای متفاوتی روبه‌رو شده است. مثلاً اوّلین بار که پسرعموهایش به خانه او می‌آیند، بدون جوراب به استقبال آنان رفته، خیلی راحت و باز با آنها می‌گوید و می‌خندد. بعد از این که مهمان‌ها می‌روند، شوهر به سراغ زن آمده، او را حسابی دعوا می‌کند، غافل از این که این زن اصلاً در فضای معیارهای اخلاقی همسرش نیست. او این کار را بد نمی‌داند که هیچ، خوب هم می‌داند. شاید هم خلافِ این کار را بی‌ادبی به پسرعموهایش بداند.

در اینجا نمی‌توان توقّع داشت زنی که مدّت‌ها از همین زاویه به ارتباط با نامحرم نگاه می‌کرده، با یک دستور، همه چیز برای او حل شود و نوع نگاهش به ارتباط با نامحرم و حجاب تغییر کند. این که مقام معظّم رهبری فرموده‌اند: «رفت و آمد با خانواده‌های متدیّن تأثیر بسیار زیادی در اصلاح او دارد»، از همین روست که این رفت و آمدها فضای جدیدی را برای او ترسیم می‌کند که در آن، ارزش‌ها رنگ و لعاب دیگری به خود می‌گیرد. وقتی که این اتّفاق افتاد، آن وقت است که تذکّرات جای خود را پیدا کرده، اثر می‌گذارد.

 

دعوت همسر کاهل نماز به نماز

یک سال پیش عقد کردم و بیست روز است که وارد زندگی مشترک شده‌ام؛ امّا همسرم کاهلْ نماز است. یک روز نماز می‌خواند و بیست روز نمی‌خواند. البتّه پدر ایشان هم نمازخوان نیست. می‌خواهم بدانم که چه باید کرد تا شوهرم نمازخوان شود. ناگفته نماند که ایشان به روزه‌اش اهمّیت می‌دهد.

 

محبّت

بدانید که اصلی‌ترین راهکار برای تغییر همسرتان محبّت است. هر اندازه می‌توانید به او محبّت کنید و نمازخوان نبودنش را مجوّز کم کردن محبّت به او نکنید. هر اندازه محبّت شما به او کم شود، از میزان تأثیرگذاری شما نیز کاسته می‌شود. محبّت عامل نزدیکی دل‌ها به یکدیگر است. در عالم دوستی است که ما از یکدیگر تأثیر می‌پذیریم، به همین دلیل هم هست که پیامبر رحمت، رسول خدا«ص» فرمود: انسان، دینِ دوست و همنشین خود را برمی‌گزیند.(۲)

 

یافتن ریشه بی‌نمازی

سعی کنید دلیل نمازخوان نبودنش را بیابید. کاهلی او به جهت تنبلی، رفقای ناباب، تربیت نادرست خانوادگی، سستی در اعتقادات، بدبین بودن به نمازخوان‌ها یا دلیل دیگری است؟

متناسب با ریشه بی‌نمازی، درمان را شروع کنید. مثلاً اگر ریشه، سستی اعتقادات است، خود را از نظر اعتقادی قوی کنید و با او به بحث بنشینید. اگر دلیل آن، رفقای ناباب است، با شدّت دادن به محبّت خود سعی کنید از اثر آن رفاقت‌ها بکاهید. اگر به جهت بدبین بودن به نمازخوان‌هاست، تلاش کنید با اصلاح رفتار خودتان این تصویر را در ذهن او اصلاح نمایید.

 

نچشیدن طعم معنویت، یکی از دلایل اصلی بی‌نمازی

یکی از دلایل اصلی کاهلْ نمازی در بسیاری از افراد، نچشیدن طعم معنویت است. نماز اتّصال به عالم معناست. کسی که تا به حال طعم این اتّصال را نچشیده، سخت با نماز ارتباط برقرار می‌کند؛ امّا چه کنیم که چنین شخصی طعم معنویت را بچشد؟ یکی از نقدترین راه‌ها، آن است که ما در رفتارمان با او، معنوی برخورد کنیم. تواضع، گذشت، حِلم و بردباری، محبّت، احترام، ادب و… همه رفتارهایی معنوی هستند که طعم معنویت را به طرف مقابل می‌چشانند.

در بسیاری از موارد ما برعکس عمل می‌کنیم. با کسی که نمازخوان نیست تند برخورد می‌کنیم، به او بی‌احترامی می‌کنیم، با او متکبّرانه برخورد می‌کنیم و شرط ادب را در حضور او رعایت نمی‌کنیم. این کارها نه تنها طرف مقابل را مشتاق نماز نمی‌کند؛ بلکه بیشتر از گذشته او را فراری می‌دهد.

خداوند درباره رسول خدا«ص» و موفّقیت تبلیغی ایشان می‌فرماید: «‌فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَوْ کنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِکَ؛(۳) پس به [برکتِ‏] رحمت الهى، با آنان نرم‌خو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سخت‌دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند».

این آیه برای تمام کسانی که می‌خواهند در مسیر اصلاح کسی گام بردارند بسیار الهام‌بخش است.

 

توجّه به روزه، نقطه امید

شکر خدا که شوهرتان روزه می‌گیرد. همین نشان می‌دهد که تا اندازه‌ای رابطه خود را با خداوند محفوظ نگه داشته است. این نقطه امید خوبی است. باید به رفتارهای چنین انسانی با دید مثبت نگاه کرد. کسی که در ماه رمضان روزه می‌گیرد، این پیام را به خدا می‌دهد که هنوز رشته بندگی را به طور کامل قطع نکرده است. شما با توجّه به این ویژگی می‌توانید امید بیشتری کسب کنید و با انگیزه بیشتری تلاش کنید.

 

دعا

برایش دعا کنید. رسول مهربانی‌ها پیامبر خدا«ص» هم برای کسانی که از راه دین منحرف بودند، دعا می‌کرد. نقل است که در جنگ حُنین، دندان پیامبر«ص» را شکستند و صورت مبارک ایشان خون‌آلود شد. وقتی ایشان خون را از صورت خویش پاک می‌نمود، فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن که اینها نمی‌‌دانند [و از سرِ نادانی است که این‌گونه جسارت و تمرّد می‌کنند].(۴)

 

برادرم اهل نماز نیست و می‌گوید: چرا باید نماز خواند؟

برادری دارم حدود بیست و سه ساله که قبلاً اهل نماز و مسجد بود؛ ولی الآن مدّتی است که می‌گوید: چرا باید نماز بخوانم؟ نماز به چه دردم می‌خورد؟ با این افراد چگونه باید برخورد کرد؟

 

پاسخ متناسب با ریشه پرسش

یکی از مشکلات ما در پاسخ‌گویی آن است که برای همه پرسش‌ها یک راه‌حل معرّفی می‌کنیم. فکر می‌کنیم با همه سئوال‌ها باید با یک شیوه برخورد کرد. مثلاً هرگاه با پرسش «چرا باید نماز بخوانم؟» مواجه می‌شویم، خیلی زود به سراغ فلسفه نماز رفته، آن را برای مخاطب خود تشریح می‌کنیم؛ در حالی که برای پاسخ به هر پرسشی، در ابتدا باید به ریشه پیدایش آن توجّه کرد. پرسش‌هایی با شکل‌های یکسان، حتماً جواب‌های یکسانی ندارند. ممکن است دو نفر بپرسند: «چرا باید نماز خواند؟»، امّا جواب هر یک، متفاوت از دیگری باشد. ممکن است پرسش‌ها از نظر واژه‌ها و جمله‌بندی مثل هم باشد؛ امّا ریشه پیدایش آنها یکی نباشد.

در پزشکی هم یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌ها آن است که ریشه درد پیدا شود. مثلاً فرض کنید سه نفر برای درمان پیش پزشک رفته‌اند و هر سه هم سردرد دارند. این سه نفر وقتی از مطب پزشک بیرون می‌آیند، سه نسخه کاملاً متفاوت در دست دارند؛ در حالی که هر سه یک درد داشتند. وقتی علّت را از پزشک جویا می‌شوید، درمی‌یابید که سردرد هر کدام ریشه‌ای متفاوت از دیگری داشته است. یکی سرش به دیوار خورده و درد گرفته، دیگری سرما خورده و سرش درد می‌کرد و نفر سوم هم میگرِن دارد. در عالم پرسش هم باید با همین شیوه وارد شد. این‌گونه نیست که هر پرسش اعتقادی، ریشه در جهل داشته باشد، به گونه‌ای که با برطرف شدن جهل، پرسش هم برطرف شود؛ بلکه گاهی ریشه یک پرسش را در مسائل تربیتی باید جستجو کرد.

بی‌توجّهی به هماهنگی پاسخ با ریشه پرسش موجب می‌شود، تلاش‌های پاسخ‌گو بیهوده شده، جز آب در هاون کوبیدن نباشد و در نهایت به چیزی دست نیابد.(۵)

خوب است در اینجا برای باز شدن مطلب به خاطره‌ای اشاره کنم.

در ایّامی که در دانشگاه، امام جماعت دانشجویان بودم، روزی دانشجویی بعد از نماز به سراغم آمد و گفت: یک سئوال.

گفتم: بپرس.

پرسید: «چرا باید نماز بخوانیم؟».

نگاهم را در چشمانش گره زدم و گفتم: یک سئوال.

گفت: بپرس.

گفتم: چرا می‌پرسی که چرا باید نماز بخوانیم؟

تعجّب کرد. ابروانش را کمی بالا برد و گفت: من از شما سئوال کردم چرا باید نماز بخوانیم؟ شما هم یک چرا کنار سئوال من گذاشته‌اید و می‌پرسید چرا می‌پرسم که چرا باید نماز بخوانیم؟!

لبخند تلخی روی لبانش نشست و گفت: یک سئوال.

گفتم: بپرس.

گفت: چرا شما می‌پرسید که چرا من می‌پرسم که چرا باید نماز خواند؟

بی‌اختیار خندیدم و گفتم: آخر گاهی کسی می‌پرسد: «چرا باید نماز خواند»؛ چون نمی‌داند و می‌پرسد که بداند. گاهی هم می‌پرسد: «چرا باید نماز خواند»، چون با خدا دچار مشکل شده؛ یعنی چیزی از خدا خواسته و خدا به او نداده یا این که چیزی داشته و خدا از او گرفته. حالا رابطه‌اش با خدا به هم ریخته و از او گله‌مند است. اینجاست که برای مقابله به مثل با خدا، نماز را ترک می‌کند؛ امّا وجدانش به سراغ او می‌آید که چرا نمازت را نمی‌خوانی؟ او برای این که پاسخی برای وجدان خود بیابد، می‌گوید: اصلاً چرا باید نماز خواند؟

سکوت کرده، سراپا گوش بود. من هم ادامه دادم: این شخص در اصل، نماز را زیر سئوال می‌برد، نه این که درباره نماز، سئوال داشته باشد. حالا بگو ببینم تو از کدام دسته‌ای؟ واقعاً به دنبال فلسفه نماز هستی یا این که ….

خنده معناداری کرد و گفت: حقیقتش از دسته دوم هستم.

گفتم: خُب، بگو تا بدانم با خدا چه مشکلی پیدا کرده‌ای؟

گفت: قصّه از وقتی شروع شد که من تصمیم گرفتم خوب درس بخوانم تا در دانشگاه قبول شوم. یک سالِ تمام درس خواندم. تمام تفریحات و سرگرمی‌هایی که می‌توانست برای یک جوان جذّاب باشد کنار گذاشتم. حتّی از خواب و استراحت خودم هم کم کردم تا به درسم برسم. روز کنکور فرا رسید و امتحان دادم. پس از آن بود که دیگر لحظه‌ها را می‌شمردم تا نتایج بیاید. نتایج کنکور که آمد، آسمان روی سرم خراب شد. با نهایت تعجّب فهمیدم که در رشته‌ای قبول شده‌ام که اصلاً فکرش را نمی‌کردم؛ رشته‌ای که حتّی مادرم هم مرا به جهت آن مسخره می‌کند.

دوست داشتم بدانم چه رشته‌ای قبول شده. خودش منتظرم نگذاشت و گفت: در رشته دامپزشکی قبول شده‌ام. حالا کسانی که در اطرافم هستند حتّی مادرم به مسخره از این رشته‌ یاد می‌کنند. می‌گویند: «می‌خواهی چند سال درس بخوانی تا بروی فلان روستا، سرماخوردگیِ گوسفندهای مشتی حسن را درمان کنی یا این که نبض گاو ننه کبری را بگیری!». من هم وقتی می‌بینم هفت سال باید درس بخوانم؛ آن هم در رشته‌ای که مادرم هم مرا برای آن مسخره می‌کند، از زندگی خسته می‌شوم. می‌گویم: خدایا! من که این همه زحمت کشیدم و درس خواندم، از همه چیزهایی که می‌توانست برای یک جوان جذّاب باشد گذشتم، چرا باید حالا در چنین رشته‌ای قبول شوم؟

سکوت کرده بودم تا هر چه در دل دارد بگوید. وقتی حرف‌هایش تمام شد، درباره دو نکته برای او صحبت کردم: اوّل درباره دامپزشکی و اهمّیت آن در دنیای امروز؛ دوم، درباره حرف مردم و میزان تأثیر آن در خوشبختی و بدبختی انسا‌ن‌ها. به او گفتم که اگر واقعاً در رشته دامپزشکی تلاش کند تا چه اندازه می‌تواند برای جامعه خود مفید باشد. همچنین درباره این که انسان تا چه اندازه باید در زندگی خود برای حرف مردم ارزش قائل باشد، آیا می‌توان مدیریت زندگی را به دست حرف مردم سپرد؟

حرف‌هایم که تمام شد، بلند شد. گفتم: کجا؟

گفت: مشکل من حل شد.

گفتم: امّا من هنوز جواب سئوال تو را نداده‌ام. تو پرسیدی: چرا باید نماز خواند؟

گفت: مشکل من چیز دیگری بود که حل شد.(۶)

 

راه تقویت ایمان شوهر

دوست دارم شوهرم ایمانی قوی داشته باشد و به خدا و پیامبر«ص» معتقد باشد. شوهرم نماز می‌خواند؛ امّا نمازش با حضور قلب نیست. ما یک سال و دو ماه است که عقد کرده‌ایم. پس از عقد فهمیدم که او دروغ گفتن را خوب بلد است؛ در حالی که من تصوّر دروغ گفتن را هم نمی‌توانم بکنم. من چیزی را از او پنهان نکرده‌ام و تمام کارهایم را به او گفته و می‌گویم. همین هم باعث شده که دروغ گفتن او کم شود. شوهرم اهل نماز و پول حلال به دست آوردن است. او خوش‌اخلاق و مهربان هم هست؛ امّا به من بگویید چه کنم که دروغ نگوید و معنویتش تقویت شود؟

 

تعدیل توقّعات

در همه امور باید توقّعات را تعدیل کرد. افراط در توقّعات چه در امور مادّی و چه در امور معنوی، به اصل زندگی و رابطه زن و شوهر ضربه می‌زند. این که همسر شما نمازش را با حضور قلب بخواند، آرزوی خوبی است؛ امّا اگر این آرزو تبدیل به توقّع شد، یعنی شما از او انتظار داشتید که خیلی زود نمازش را با حضور قلب بخواند، مشکل تولید می‌کند. ما نمی‌دانیم که خودِ شما نمازتان را با حضور قلب می‌خوانید یا نه؛ ولی در این تردیدی نیست که نماز خواندن با حضور قلب، کار ساده‌ای نیست. البته این بدان معنا نیست که ما باید قید حضور قلب در نماز را بزنیم؛ بلکه مقصود ما این است که توقّع چنین کار سختی موجب می‌شود که اگر این توقّع برآورده نشد، رابطه ما با همسرمان به هم بریزد.

 

توجّه به خوبی‌ها

همسر شما خوبی‌هایی دارد که توفیق‌زاست؛ یعنی به جهت این ویژگی‌ها، مشمول توجّه ویژه خداوند خواهد شد؛ مثل این که می‌گویید همسرتان خوش‌اخلاق و مهربان است. ما در گام اول از همین بحث به صورت مفصّل درباره اهمّیت خوش‌اخلاقی و آثار آن سخن گفتیم. اگر مطالب این بخش از این بحث را مطالعه کنید، متوجّه خواهید شد که انسان مهربان و خوش‌اخلاق تا چه اندازه مورد لطف و عنایت ویژه خداست. این که می‌گویید او به دنبال لقمه حلال است، ویژگی کمی نیست. خداوند کریم خطاب به محبوب‌ترین خلقش، رسول اکرم«ص» فرمود: ای احمد! عبادت، ده جزء دارد که نُه جزء آن به دنبال روزی حلال رفتن است. پس اگر خوراک و نوشیدنی‌ات را پاک کنی، در پناه و حمایت من قرار داری.(۷)

بدون توجه به این خوبی‌ها، تصویر درست و دقیقی از شخصیت همسرتان نخواهید داشت، از همین رو نمی‌توانید در راه تقویت ایمان او موفق باشید.

 

نزدیکی عاطفی با رفتار، لازمه تأثیرگذاری گفتار

برای تأثیرگذاری روی همسر باید از نظر عاطفی به او نزدیک شد. همان‌طور که در پاسخ برخی از پرسش‌ها گفته شد، راز تغییر دادن دیگران، محبّت است؛ همان نکته‌ای که پیامبر خدا«ص» فرمود: «محبّت، اساس [روش] من است».(۸)

وقتی که از نظر عاطفی به یکدیگر نزدیک شدید، حالا وقت حرف زدن است. در فضای رابطه‌های عاطفی شدید است که حرف‌ها اثر می‌گذارد. با او درباره دروغ و آثار آن صحبت کنید.(۹) شاید همسر شما به جهت این که از گذشته عادت به دروغ داشته، قبحِ دروغ چندان برایش معلوم نباشد.

می‌شود جادو کرد. نیازی نیست پیش رمّال هم رفت. محبّت، خودش جادوست. جادویی که هیچ بَدَلی هم ندارد. از فاسق، عابد می‌سازد و از دنیاپرست، زاهد. وقتی به جان یک خودپرست تزریق شود، «خود»ش محو می‌شود و خدا به جایش می‌نشیند. بت‌پرست‌ها را با محبّت می‌شود طلایه‌دارانِ توحید کرد. گُل کردن خار، کار پیش پا افتاده محبّت است. از حیوان‌صفت، انسان می‌سازد. این محبّت، سرباز شیطان را بنده خدا می‌کند. همتا ندارد جادوی محبّت.

 

پایین آوردن هزینه صداقت

برخی از افراد عادت کرده‌اند به جای این که هزینه‌ای برای صداقت خود بپردازند، دروغ بگویند و خیال خود را راحت کنند. این افراد باید بدانند که در محاسبه خود، اشتباه کرده‌اند و هزینه‌ای که برای دروغ گفتن می‌‌پردازند، بسیار سنگین‌تر از هزینه‌ای است که در مقابل صداقت، پرداخت می‌کنند. امّا اکنون روی سخن ما با همسر فردی است که عادت به دروغ دارد. ما به ایشان می‌گوییم که اگر می‌خواهید همسرتان دروغ‌گویی را ترک کند، علاوه بر این که خودتان با صداقت تمام در زندگی برخورد می‌کنید، تلاش کنید هزینه صداقت را برای او پایین بیاورید؛ یعنی وقتی که او درباره مطلبی راست می‌گوید، با او به گونه‌ای برخورد کنید که نه تنها حس کند صداقت برای او هزینه‌ای نداشته؛ بلکه یقین کند با صداقت، سرمایه‌ای برای خود دست و پا کرده است. مثلاً پس از برخورد صادقانه، با او با محبّت و احترام بیشتری برخورد کنید.

همچنین همین که با دیدن رفتار شما، میزان دروغ گفتن او کاهش یافته، معلوم می‌شود که زمینه تغییر در او هست.

 

تشویق در واجبات، مدارا در مستحبّات

در امور معنوی هم تلاش کنید در انجام دادن واجبات و ترک گفتن محرّمات، او را تشویق کنید؛ ولی در امور مستحب، به هیچ وجه به او فشار نیاورید. توصیه دین آن است که امور مستحبّی را بر خودتان هم به زور تحمیل نکنید،(۱۰) چه رسد به دیگران. بدانید که اگر کسی تنها به واجبات خود عمل کند، به بالاترین درجات راه خواهد یافت.(۱۱)

چه اندازه باید نسبت به خوردن غذاهای نذری حسّاسیت داشت؟

برخی با توجّه به جایگاه ویژه حلال و حرام بودن لقمه در زندگی، نسبت به هر چیزی که دیگران به آنها می‌دهند، حسّاس هستند؛ حتّی درباره خوردنی‌های هیئت و نذری‌هایی که مردم به دیگران می‌دهند. با این افراد وسواسی باید چگونه برخورد کرد؟ آیا این اندازه از حسّاسیت، لازم است؟ مثلاً اگر همسایه‌مان چیزی آورد، لازم است که تجسّس کنیم؟

 

پرسش از مرجع تقلید

این، مسئله‌ای فقهی است که آن را می‌توان با پرسش از مرجع تقلید حل کرد. فتوای مراجع آن است که استفاده از اموالی که انسان اطمینان به حرام بودن آن دارد، اشکال دارد؛ امّا استفاده از اموالی که انسان علم به حُرمت آنها ندارد، بی‌اشکال است. شاید چنین افرادی فکر می‌کنند از اموال مشکوک هم نمی‌‌شود استفاده کرد که این‌گونه عمل می‌کنند. پس به این راحتی، مُهر وسواس داشتن به هر کسی نزنیم.

 

پرداخت حقوق شرعی

اموالی هم که می‌دانیم حرام است، دو قِسم است: اوّل، اموالی که حقوق شرعی آن مثل خمس و زکات پرداخت نشده است و دوم، اموالی که از حرام است؛ مثل مالِ دزدی. قِسم دوم را که به هیچ‌وجه نمی‌توان استفاده کرد؛ مگر آن که صاحب اصلی‌اش راضی باشد؛ امّا قِسم اوّل را طبق فتوای برخی از مراجع با پرداخت حقوق شرعی، می‌توان استفاده نمود. البتّه در باره اموال مشکوک هم می‌‌توان چنین کاری کرد.

 

حسّاسیت روی اموال خود

ما درباره لقمه حرام باید روی درآمد خودمان حسّاس باشیم و حقوقی مثل خمس و زکات و… را که به اموالمان تعلّق می‌گیرد، پرداخت کنیم؛ امّا در زندگی دیگران نباید تجسّس کرد.

مشاوره در صورت داشتن وسواس

اگر شخص با این سه نکته قانع نشد، معلوم می‌شود که وسواس دارد و باید به مشاور مراجعه کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رساله أجوبه الإستفتائات، ص۲۳۰٫

۲ـ الکافی، ج۲، ص۳۷۵٫

۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۴ـ بحار الأنوار، ج۳۵، ص ۱۷۷٫

۵ـ در کتاب روش‌شناسی پاسخ‌گویی به پرسش‌های اعتقادی، از همین قلم، می‌توانید مباحث مفصّلی را درباره این موضوع بخوانید.

۶ـ در نگارش این مطلب، اندکی پردازش داستانی هم به کار گرفته شد.

۷ـ بحارالأنوار، ج ۷۴، ص۲۷٫

۸ـ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۷۳٫

۹ـ درباره دروغ و آثار آن در گام دوم از جلد چهارم به تفصیل سخن گفته‌ایم.

۱۰ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «دل‌ها را روی آوردن و روی برگرداندنی است. اگر دل روی آورد، آن را به مستحبّات وادارید و اگر روی برگرداند، بر انجام دادن واجب‌هایش بسنده کنید» (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۲).

۱۱ـ امام سجاد«ع» فرمود: «کسی که به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند، از بهترین مردم است» (الکافی، ج ۲، ص۸۱).

 

 

سوتیترها:

 

۱ یکی از دلایل اصلی کاهلْ نمازی در بسیاری از افراد، نچشیدن طعم معنویت است. نماز اتّصال به عالم معناست. کسی که تا به حال طعم این اتّصال را نچشیده، سخت با نماز ارتباط برقرار می‌کند؛ امّا چه کنیم که چنین شخصی طعم معنویت را بچشد؟ یکی از نقدترین راه‌ها، آن است که ما در رفتارمان با او، معنوی برخورد کنیم. تواضع، گذشت، حِلم و بردباری، محبّت، احترام، ادب و… همه رفتارهایی معنوی هستند که طعم معنویت را به طرف مقابل می‌چشانند.

 

۲٫

در همه امور باید توقّعات را تعدیل کرد. افراط در توقّعات چه در امور مادّی و چه در امور معنوی، به اصل زندگی و رابطه زن و شوهر ضربه می‌زند.  نماز خواندن با حضور قلب، کار ساده‌ای نیست. البته این بدان معنا نیست که ما باید قید حضور قلب در نماز را بزنیم؛ بلکه مقصود ما این است که توقّع چنین کار سختی موجب می‌شود که اگر این توقّع برآورده نشد، رابطه ما با همسرمان به هم بریزد.

 

۳٫

محبّت جادویی است که هیچ بَدَلی  ندارد. از فاسق، عابد می‌سازد و از دنیاپرست، زاهد. وقتی به جان یک خودپرست تزریق شود، «خود»ش محو می‌شود و خدا به جایش می‌نشیند. بت‌پرست‌ها را با محبّت می‌شود طلایه‌دارانِ توحید کرد. گُل کردن خار، کار پیش پا افتاده محبّت است. از حیوان‌صفت، انسان می‌سازد. این محبّت، سرباز شیطان را بنده خدا می‌کند. همتا ندارد جادوی محبّت.

 

 

 

 

14ژوئن/18

خورشید در مه

                                                                                                   

خانه‌ای است کوچک، اما به وسعت هفت آسمان معنا. صدای گریه نوزاد، با شور فرشتگان درهم آمیخته است. هنگام آن فرا رسیده تا اولین فرزند فاطمه(س) پا بر زمین بگذارد.

قنداقه‌اش میان دست‌های علی(ع) است و نگاه مادرانه زهرا(س) به راه مانده تا رسول خدا(ص) از سفر برگردد.

چند روز می‌گذرد تا پیامبر(ص) به مدینه می‌رسد و طبق معمول پیش از هر جا به دیدار اهل‌بیت(س) می‌شتابد. قنداقه نوزاد را که در آغوش می‌گیرد، نام کودک را می‌پرسد و می‌شنود که: «بر نامگذاری فرزند خود از رسول خدا(ص) پیشی نمی‌گیریم.»

آن گاه حضرت خاتم النبیین(ع) با تبسمی پر از ایمان می‌فرماید: «من نیز در این امر از پروردگارم سبقت نمی‌جویم.»

جبرییل که بیش از این، اشتیاق آسمان را تاب ندارد، با پیغامی از کبریا از راه می‌رسد: «علی(ع) برای تو به منزله هارون است برای موسی. پس نام فرزندش همنام پسر هارون!»

نام فرزند هارون را که می‌پرسند، اسم شبیر و شبر را می‌شنوند و پیامبر که بر عربی بودن زبان خود، تاکید می‌کند، جبرییل می‌فرماید: نامش را حسن بگذارید!

بدین گونه برای اولین بار نام حسن(ع) بر لبان جبرییل جاری می‌شود.

حسن(ع) در حالی در نیمه ماه رمضان پا به خانه وحی نهاده که قرار است نیمه اول پویاترین قیام زمین باشد. قرار است صلح او زادگاه خروش بی‌پایان حق در برابر باطل شود.

از همین روست که رسول‌الله(ص) او و برادرش حسین(ع) را دو ریسمان محکم الهی خواند و فرمود: «هرکس بخواهد به ریسمان اطمینان بخش الهی چنگ زند، همان عروه الوثقایی که خدای سبحان در قرآن دستور تمسک به آن را داده است، باید علی و دو پسرش را دوست بدارد، خداوند محبت خود را نسبت به حسنین از بالای عرش اعلان می‌دارد.»

همان پیغمبری که حسن و برادرش را بر شانه‌های خود سوار می‌کند و همبازی آنها می‌شود. تا وقتی که اصحاب از راه می‌رسند. یکی از آنها به طعنه می‌گوید: «به به! بچه‌ها! شما چه مرکب خوبی دارید؟» آن‌گاه پیامبر(ص) با لحنی پر از معنا و بشارت رو به تاریخ پاسخ او را می‌دهد: «نگفتی که من چه خوب سوارانی دارم!»

چیزی نمی‌گذرد که پیامبر(ص) بر منبر مسجد مدینه نشسته است و با مردم سخن می‌گوید. مردم در کلام حضرت غرق شده‌اند که ناگاه دو نور وارد مسجد می‌شوند. نگاه پیامبر به سویی است و کلامش به سویی دیگر. لحظه ای می‌گذرد. منبر، مسجد، مردم، وحی… و لغرش پای حسن(ع).

پیامبر(ص) می‌دود. آسیمه‌تر از باد و آشفته‌تر از ابر. او می‌دود و نگاه‌های متحیر مردم در تعقیب اوست. او می‌‌دود و حسن(ع) را در آغوش می‌کشد و به منبر برمی‌گردد. مردم خیره مانده‌اند به تماشای پدربزرگ و نوه‌هایش. سکوت است. سکوت مردم و هیاهوی عرش. آن گاه صدای وحیانی پیامبر(ص) سکوت مردمان را در هم می‌شکند: «مردم! خدا راست گفته که اولاد فتنه‌اند. دو کودک من وارد شدند. پای یکی لغزید و من تاب نیاوردم. خطبه‌ام را رها کردم و به سویش شتافتم.»

به این ترتیب مردم از پیامبر(ص) و دو فرزند آسمانیش وجود عشقی آسمانی را درمی‌یابند. و باید که چنین عشقی در تاریخ ثبت بماند، برای روزی که در انکار اهل‌بیت(ع) شمشیرها از نیام برمی‌آیند. تا آن روز شناخته شود مسلمان از فراموشکار!

                                                        *****

روزهای کودکی مجتبی(ع) بهترین یادگار زمین از ثانیه‌های پرشتاب مدینه است. حسن(ع) آن‌ قدر کوچک است که پیامبر(ص) او را از آغوش مادر می‌گیرد و بر سر دو پا نگهش می‌دارد. آن گاه با صدایی به لطافت دست‌های نوه‌اش زمزمه می‌کند: «حزقه! حزقه! ترق عین بقه! یعنی که کوچک من! کوچولوی کوچک پا. بالا بپر! بالا بپر! ای ریزچشم من!»

او با قدم‌های کوچک آهسته بالا می‌رود. پا بر سینه رسول خدا(ص) می‌گذارد و دهان می‌گشاید و آنگاه حضرت خاتم النبیین(ص) دهان او را غرق بوسه می‌کند و در آن اشتیاق بی‌پایان، با اشک زمزمه می‌کند: «خدایا! من او را دوست دارم. تو هم دوستش بدار!»

رسول خدا(ص) احساس می‌کند خدا هم بر این بازی کودکانه پیامبرش لبخند می‌زند.

جابر بن عبدالله انصاری روزی که وارد خلوت اهل‌بیت(ع) می‌شود، دست حسن و برادرش(ع) میان دست‌های پدربزرگ است. دو کودک سر بر بازوی پیامبر(ص) گذاشته‌اند؛ طوری که گویی تشنه نوازش او هستند. پیامبر(ص) رو به جابر می‌فرماید: «به فرزندانم از وقتی کوچک بودند، خدا را نشان دادم تا وقتی بزرگ شدند. برای این دو از خدا سه چیز را طلب کردم. خدا دو مورد را عنایت کرد و یکی را نپذیرفت.» جابر پرسشگرانه خیره مانده به حرکت لب‌های رسول خدا(ص): «چه چیزی را؟!»

صدای وحی می‌پیچد در اتاق: «اول اینکه ایشان را پاک و مطهر قرار دهد. دوم ایشان و شیعیانشان را از آتش در امان بدارد. این دو را خداوند قبول کرد. اما سومی این بود که امت من همگی در اطاعت ایشان بمانند. ندا رسید که ای محمد! من قضایی را اراده کرده‌ام و قدری را. بگذار بگویم که طایفه‌ای از امت تو به عهد تو وفا می‌کنند حتی اگر در حق یهود و مجوس و نصاری باشد؛ اما عهد با تو را در حق فرزندان تو فرو می‌گذارند. ولی غم نخور! من بر خویش واجب کرده‌ام که ایشان را کیفر دهم و به بهشت نفرستم. حتی در قیامت به چشم رحمت نگاهشان نکنم.»

همه اینها درست است. اما وقتی پای کرامت اهل‌بیت(ع) در میان باشد، می‌شود طمع کرد به هر شفاعت و بخششی.  شفاعت  آن هم از کریمی چون مجتبی(ع).

با آنکه به چشم خود جان دادن پیامبر(ص) را در میان نفاق جماعتی از مسلمانان شاهد بوده است. با آنکه به چشم خود دیده که از پیامبر(ص) قلم و دوات را دریغ کردند تا جهان بعد از خود را محروم بدارد از نوشتن سندی که نصی مکتوب باشد برای اثبات جانشینی علی(ع) بعد از آنکه از مهمانی اقربین تا غدیر خم، این حقیقت را بارها تذکر داده بود. و نه تنها دریغ ورزیدند بلکه حتی به او تهمت هذیان و جنون زدند.

حسن(ع) در روزهای کودکی همه این ستم‌ها را شاهد بوده است. حمله حکومت به در خانه را از یاد نمی‌برد. شکستن در و ضربه بر پهلوی مادر و جان دادن برادر شش ماهه اش را. دست‌های بسته پدر را میان کوچه‌های بنی‌هاشم خوب به خاطر دارد. ناله مادر و اراده برای نفرین مردم در کنار قبر پیامبر(ص) را دیده و صدای سلمان را شنیده که از سوی علی(ع) خود را به فاطمه(س) رسانده و التماس می‌کند که شوهرت فرموده به خانه برگرد و مردم را نفرین نکن؛ زیرا کوه‌های مدینه به لرزه در آمده‌اند و اگر تو نفرین کنی، زمین لحظه‌ای اهل خود را امان نخواهد داد و همه را به کام مرگ فرو خواهد کشید.

با آنکه دفاع مادر از حق خود و کارگزاران فدک را در مسجد دیده و سیلی خوردن او را میان کوچه‌های بنی‌هاشم شاهد بوده؛ اما او همان کسی است که از مادر آموخته: اول همسایه بعد خانه!

                                                    *****

خبر بیعت مردم با حسن(ع) در عالم اسلام پیچیده و معاویه پریشان و مضطرب شورایی با یاران خود تشکیل داده تا آنان را از حوادث آینده بترساند: چنانچه در اندیشه براندازی حسن نباشیم، همیشه در تهدیدیم.

دو جاسوس از قبیله حمیر و بنی القین یکی در کوفه و دیگری در بصره از سوی معاویه، اما به نام حسن(ع) اغتشاش و آشوب به پا کرده‌اند. یاران اهل‌بیت(ع) آن دو را دستگیر کرده و نزد امام آورده‌اند و رسوایی معاویه آشکار شده است. و این آشکاری یعنی که روزهایی دشوارتر از صفین برای امام در پیش است.

روزهایی که تاریخ را پیوند می‌داد با ساباط و ظلمات دهشتناکش. ساباط و مردی از قبیله بنی­اسد. ساباط و کمینگاهی ناجوانمردانه. که از تمام آن لگام اسب امام را باقی گذاشته و دشنه کینه‌توزانه جراح‌بن‌سنان را به همراه صدای کافرانه‌اش: پدرت علی(ع) مشرک شد و تو هم کافر شدی!

لحظه­ای بعد وقتی دشنه در استخوان امام فرو رفت، گریبان جراح را گرفت و عبدالله بن اخطل دشنه را از دست او بیرون کشید. ظبیان خود را بر روی او انداخت و از پای درش آورد.

اما سوزش زخمی طاقت­فرسا که آغاز زخم‌های حسن(ع) بود در جانش حلول کرد. در تاریکی شب به ستاره‌ها خیره شد و‌ آه کشید. تا آنکه سریر بر شانه یارانش در دل شب به سوی مدائن حمل شد.

معاویه پیش از این هم در پاسخ نامه امام برای دعوت به بیعت، خود را نسبت به او بر خلافت شایسته­تر خوانده و پرچم جنگ را بالا برده بود.

حالا هم در هیاهوی نبرد، با سیاستی پلید، شایعه درخواست صلح از سوی امام را میان مردم پخش کرده است. مردمی که خود را نسبت به امام خویش برحق دانسته و رأی خود را بر تصمیم او مقدم شمرده‌اند. مردمی که صلح با دشمن را گناه کبیره می­دانند و مرتکب کبیره را کافر می‌شمارند! همان مردمی که امام مجتبی(ع) را کافر خوانده و به خیمه­اش حمله کرده­اند!

سبحان الله!‌ این مردم دنیاپرست را چه شد که به خیمه امام خود حمله کردند و حتی سجاده­اش را هم از زیر پایش بیرون کشیدند؟!

سکوت است و سیاهی شب. اندیشه غربت امام حسن(ع) از ذهن یاران انگشت­شماری که او را به سوی قصر سپید مدائن همراهی می­کنند، جدا نمی­شود. قرار است او را به خانه سعد بن مسعود ثقفی برسانند تا در این سرزمین بی­اعتبار، پناهی چندروزه برای مداوای زخمش باشد.

ساباط را نه فقط با زخمی بر پا که با آتشی در دل ترک می­کند، در حالی که هنوز آهنگ کلمات خطبه­ای که چند ساعت قبل آن را بر مردم خوانده، در فضای بیابانش طنین­انداز است: «به خدا سوگند من امیدوارم که روز کرده باشم در حالی که خیرخواه‌ترین مخلوق خدا برای خلق او باشم و روز نکنم در حالی که بر مسلمانی کینه‌ای در دل داشته باشم و برای او بدی بخواهم. آگاه باشید آنچه را که در اتحاد ناپسند می­دانید برای شما بهتر از چیزی است که در تفرقه دوست می­دارید. آگاه باشید که من برای شما از خودتان خیرخواه­تر هستم؛ بنابراین با فرمان من مخالفت نکنید و نظرم را به من باز مگردانید…»

بیعت کنندگان با امام یا گروهی از مردم کوفه­اند که او را تنها به عنوان خلیفه پنجم می­شناسند؛ یا عده­ای از قبایلند که تنها به تبعیت از رؤسای خود، او را همراهی کرده‌اند. و یا گروهی از خوارجند که از یک سو حساب امام حسن(ع) را از امیرالمومنین(ع) جدا کردند و از سوی دیگر جنگ با معاویه را جایز ­دانستند. دسته دیگر عده­ای از غنیمت­طلبانند که تنها به طمع مال دنیا در جنگ حاضر شده­اند.

آری؛ هیچ کدام از اینان نه فقط در برابر شمشیر معاویه که در مقابل برق سکه­های او هم دوام نخواهند آورد.

اما امام این خطبه را خوانده­ تا عزم مردمش را برای خودشان آشکار کند. گفته تا حقیقت پاسبانی از وحدت میان مسلمانان را فریاد زده باشد. اما جاهلان تنها مفهوم سخن او را در میل به صلح و سازش با معاویه پنداشته‌اند. و معاویه چه فرصت­طلبانه از این آب گل آلود، ماهی گرفته است!

                                                             *****

نیمه شب بود که برادرزاده حاکم وسوسه­آمیز با او زمزمه کرد: «عموجان! می­خواهی در یک شب به آنچه عمری از آن محروم بوده­ای، برسی؟ دستان حسن بن علی(ع) را ببند و او را به معاویه تحویل بده تا او حکومت عراق را به ما بسپارد!»

سراپای حاکم به لرزه درآمد: «چه پیشنهاد زشتی! چگونه از من می­خواهی دست فرزند پیغمبرمان را ببندم؟!»

امام مجتبی(ع) همه چیز را شنیده و اینک در خلوت خود با برادر، خیانت یاران فریب­خورده را مرور می­کند.

زید بن وهب از راه رسیده و خبرهایی آورده: «یابن رسول‌الله(ص)! مردم سرگشته و حیرانند. اسیر شایعه­ها شده­اند. چه کنیم؟»

همین دیروز بود که وقتی فرستاده معاویه پس از مذاکره با امام از خیمه­اش بیرون آمد، میان لشکر شایع کرد که حسن(ع) صلح را پذیرفته است. خشم جنگجویان افراطی از این شایعه شعله­ور شده است. شایعه دیگری هم در کار بود. وقتی زمزمه­ها در سپاه مداین پیچید که قیس بن سعد از معاویه شکست خورده، یاران سست عنصر آشفته شدند و برخی گریختند و برخی به غارت خیمه­ امام(ع) شتافتند.

امام بی­وفایی مردمش را به چشم خود دیده و اینک با دلی خون لب به گفتن گشوده است: «سوگند به خدا، معاویه برای من بهتر است از این جماعتی که خیال می­کنند پیرو من هستند. گروهی که کمر به قتل من بسته‌اند… به خدا اگر از معاویه عهد بگیرم که حافظ خونم باشد، مطمئن­تر است تا این جماعتی که اگر بخواهم به جنگ ادامه دهم مرا دست بسته به معاویه می­سپارند و اگر صلح کنم بهتر از آن است که مرا بکشند یا اسیر کنند و منت حیات بر من نهند! بهتر از آن است که این ننگ تا ابد بر بنی­هاشم بماند و معاویه بر زنده و مرده ما فخر فروشد!»

معاویه دیشب فرمانده سپاه عراق را به کیسه­های درهم خریده و قیس بن عباده رهبری مردم را پس از عبیدالله بن عباس عهده دار شده است.

درگیری میان سپاه عراق و شام ادامه دارد تا این که خبر مجروحیت امام به قیس می‌رسد. او جنگ را مدتی متوقف کرده تا درستی اخبار را بررسی کند.‌سست پیمانان از این فرصت برای پیوستن به معاویه بهره می‌برند و امام را برای همیشه تنها می‌گذارند.

اینک پیک قیس، خود را به امام رسانده و امام بر آن است تا میان مردم بایستد و رفتار دوگانه­شان را تذکر دهد.

هرچند آنان که خود را به خواب زده‌اند با آهنگ هیچ ناقوسی چشم نخواهند گشود.

پیش از این هم میان میدان نبرد ایستاده و هشدارشان داده بود: «شما ابتدا که به جهاد آمدید دین خود را بر دنیا برگزیده بودید و اکنون دنیا را بر دین! مردم!‌ معاویه شما را به بیعت می­خواند. بیعتی که در آن ذلت است… اگر طالب زندگی هستید، من چشم فرو می­بندم و اگر طالب مرگ هستید و مرد شهادت، به جنگ ادامه دهیم.»

آن روز امام می­خواست بار دیگر ایمان مردم را محک بزند تا مرد از نامرد شناخته شود. آنان اما بی­هیچ پروایی فریاد برآوردند: «ما تقیه می­کنیم و جان خود را مهلکه می­رهانیم.»

درست در همان حال که اخبار غربت امام(ع) به معاویه رسید، پیروزمندانه پیغام فرستاد: «ای پسرعمو! قطع رحم مکن. دیدی که این مردم به تو خیانت کردند. همان طور که پیش از تو با پدرت علی(ع)…»

اینک سند سخن معاویه در دست امام است. دارد خطوط نامه یاران خود را می­خواند که برای معاویه نوشته‌اند: «به سوی ما بیا!‌ ما حسن(ع) را دست بسته به تو تحویل می­دهیم یا خود او را می­کشیم!»

معاویه خیانت نامه یاران امام(ع) را فرستاده تا او بیش از پیش به تنهایی خویش ایمان بیاورد.

کار از کار گذشته. چاره ای جز تن دادن به صلح تحمیلی نیست.

                                                       *****

معاویه خوب می­داند که صلح تا چه اندازه برایش سود دارد و به چه قیمت ارزانی حکومت مطلقه­اش بر مردم نادان دست یافتنی شده است. با اشتیاق همه شروط را می­پذیرد و کاغد سفید امضایی را برای امام می­فرستد.

صلح­نامه اینک میان دست امام است. قلم در دست می‌گیرد و مفاد عهدنامه صلح را به دست خود می‌نویسد:

۱/ معاویه باید بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر(ص) و روش خلفای راشدین رفتار کند.

۲/ معاویه کسی را ولیعهد و جانشین خود نکند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمین واگذارد.

۳/ همه مردم هر جا هستند در امنیت باشند.

۴/ شیعیان و اصحاب علی(ع) بر جان و مال خود و خانواده خود ایمن باشند.

۵/ معاویه علیه حسن و برادرش حسین و سایر اهل‌بیت(ع) هیچ دسیسه‌ای به کار نبرد و به آنان آزاری نرساند.

امام است و قرارداد صلحی جبری در سرزمین مسکن. مردم شام ایستاده­اند تا در میان اجتماع پریشان خود مقررات صلح را که با صدای بلند قرائت می­شود،‌ بشنوند و حاصل بی­وفایی خود را تماشا کنند.

صدای مظلومانه امام در هیاهوی صلح پیچیده است: «من به این علت حکومت را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می‌جنگیدم تا کار یکسره شود.»

خدا و رسول(ص) و شهادت چند مرد، ضامن عهدنامه شده است. صلح امضاء شده و معاویه رو به کوفه نهاده است. خطبه نماز جمعه‌اش در نخیله به‌ناگاه مردم را تکان می­دهد: «من با شما قتال نکردم براى آن که نماز کنید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید؛ بلکه با شما قتال کردم که امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد هرچند شما نمى­خواستید و شرطى چند با حسن(ع) کرد­ه­­ام که همه در زیر پاى من است و به هیچ­یک از آنها وفا نخواهم کرد.»

چند روز از اقامت امام در کوفه گذشته که معاویه او را با اصرار بر منبر می­فرستد تا خلافت را حق او اعلام کند.

امام(ع) با اکراه بر منبر می­ایستد و با قاطعیت می­فرماید: «… ایّها الناس! اگر طلب کنید در میان جابلقا و جابلسا مردى را که جدّش رسول خدا(ص) باشد نخواهید یافت به غیر از من و برادرم حسین(ع). خدا شما را به محمّد(ص) هدایت کرد و شما دست از اهل‌بیت(ع) او برداشتید. به‌درستى که معاویه با من منازعه کرد در امرى که مخصوص من بود و من سزاوار آن بودم. چون یاورى نیافتم براى صلاح این امّت و حفظ جان­هاى ایشان دست از آن برداشتم. شما با من بیعت کرده بودید که با هر که صلح کنم، صلح کنید و با هر که بجنگم، با او بجنگید. من مصلحت امت را در این دیدم که با او صلح کنم و حفظ خون­ها را بهتر از ریختن خون دانستم. غرض صلاح شما بود و آن چه من کردم حجتى است بر هر که مرتکب این امر مى­شود، این فتنه­اى است براى مسلمانان و تمتع قلیلى است براى منافقان تا وقتى که حق تعالى غلبه حق را خواهد و اسباب آن را میسر گرداند.»

خشمی زبونانه، معاویه را بر آن داشته تا بایستد و زبان به لعن امیرالمؤمنین(ع) بگشاید.

حسین(ع) دلیرانه از جای برمی­خیزد تا پاسخش دهد. امام(ع) دست برادر را می‌گیرد و او را می‌نشاند. سپس خود می­ایستد و می­فرماید: «اى آن کسى که على(ع) را یاد مى­کنى و به من ناسزا مى­گویى! منم حسن، پدرم على بن ابى طالب(ع) است؛ توئى معاویه و پدرت صَخْر است؛ مادر من فاطمه(س) است و مادر تو هند؛ جدّ من رسول خداست و جدّ تو حَرْب؛ جدّه من خدیجه است و جده تو فتیله؛ پس خدا بین من و تو آن کسی را لعنت کند که حسبش پست­تر و کفرش قدیم­تر و نفاقش بیشتر و حقش بر اسلام و اهل اسلام کمتر باشد.»

صدای آمین مردمان در مجلس معاویه می­پیچد و امام که دلش از نادانان به ستوه آمده است، شانه به شانه یاران، از او دور میشود!

                                              *****

از بهترین اصحاب رسول خداست. حجربن عدی، مسلمانی خوش‌سابقه و دلسوز است. شایعه صلح که اینک به خبری صادق تبدیل شده، او را سخت برآشفته است.

پا در مجلس معاویه می‌نهد و با چشمانی غرق خون به نگاه پراز ناگفته­های امام خیره می­شود. آهی می­کشد و زمزمه می­کند: «به خدا سوگند دوست داشتم که در این روز همگى مرده بودیم و چنین روزى را نمى‏دیدیم که ما بر خلاف آنچه مى‏خواستیم با اکراه بازگردیم و آنها خوشحال با آنچه دوست داشتند، مراجعت کنند!»

آتشی در دل امام زبانه می­کشد. دگرگونی رخساره‌اش را همگان می­بینند، اما عمق زخمش را هیچ­کس. آرام لب می­گشاید: «اى حجر! من سخن تو را در حضور معاویه شنیدم، اما همه مردم مانند تو نیستند و خواسته و رأى تو را ندارند. من آنچه کردم جز به منظور ابقاى شما نبود و خدا را روزهاى دیگرى نیز هست.»

روزی دیگر در میان همین سرزنش‌ها سفیان از راه می‌رسد و امام خود را چنین صدا می‌زند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین!» امام صبورانه می‌پرسد: «چه شد که نسبت ‏به ما چنین مى‏گویى؟» سفیان لحن خود را تغییر می‌دهد: «پدر و مادرم فداى تو باد. به خدا ما را با این کار سرافکنده و خوار کردى. با این مرد ستمگر بیعت کردى و کار خلافت را به این مرد لعین پسر لعین و فرزند جگرخوار سپردى، در صورتى که صد هزار مرد جنگى مددکار تو بودند و در راه تو از هر گونه فداکارى دریغ نداشتند و خدا و مردم را در راه فرمانبردارى تو فراهم و آماده ساخته بود!»

امام نگاه خود را در افق­های دوردست می‌دوزد و پرده از رازها برمی­دارد: «اى سفیان! ما خاندانى هستیم که چون حق را تشخیص دادیم از آن منحرف نخواهیم شد. من از پدرم على(ع) شنیدم که ‏فرمود: رسول خدا(ص) مى‏فرمود: «روزگار سپرى نشود تا اینکه فرمانروایى این مردم به دست مردى افتد که حنجره و گلویش گشاده و فراخ باشد. مى‏خورد، ولى سیر نمى‏شود. خدا به او نظر رحمت ندارد، از این جهان بیرون نرود تا آن­چنان شود که نه در آسمان عذرپذیرى براى او به جاى ماند و نه در زمین یاورى داشته باشد، و این مرد همان معاویه است، و من دانستم که خدا کار را به مراد او خواهد کرد.»

                                                    *****

معاویه برای قیس نامه می‌نویسد: «دشمنی تو با من، به خاطر اطاعت از حسن(ع) بود. حال که او با من صلح کرده، این دشمنی برای چیست؟ با من بیعت کن و هرچه می­خواهی بگو که از تو دریغ نخواهم کرد.»

قیس، بغض نهفته در گلوی تو را فریاد بر می‌آورد: «سوگند یاد کردم که معاویه را ملاقات نکنم مگر آن که بین من و او شمشیر حاکم باشد.»

در پی این سخن است که معاویه، امام را در روزهای آخر کوفه به مجلس خویش می­خواند و فرمان می­دهد که شمشیری پیش رویش بگذارند تا سوگند قیس رعایت شود.

قیس چشمی به سکوت حماسی امام دارد و چشمی به نیرنگ معاویه: «هرچه می­توانی بکن. سوگند به خدا اگر بخواهم می­توانم با تو بیعت نکنم.»

اما امام دستور می‌دهد که خواسته معاویه را اجابت کند. قیس فرو می­شکند، اما راه گریزی از امر امام خود نمی­بیند. دست خود را با بیزاری بر پای معاویه می­گذارد. معاویه خود را از سریر پایین می­کشاند و با خواری دست بر دست او می­زند. آن گاه گستاخانه رو به حسین(ع) می­کند و با اشاره­ای به امام مجتبی(ع) می­فهماند که او هم هنوز بیعت نکرده است!»

امام قفل سکوت را با هیبتی باشکوه درهم می­شکند: «معاویه! هرگز حسین(ع) را به بیعت نخوان! که او هیچ­گاه بیعت نمی­کند تا آنکه کشته شود و او کشته نمی­شود تا آن­که اهل‌بیت(ع) او به شهادت رسند و اهل‌بیت(ع) او به شهادت نمی­رسند تا آن که اهل شام کشته شوند.

                                                              *****

زمزمه­ به پچ پچ­های مرموز تبدیل می‌شوند: «امیر فرموده که اگر این زهر را در کوزه شوهرت بریزی، صدهزار درهم به تو خواهد داد و تو را به عقد پسرش درخواهد آورد!»

از ابتدا با حیله پدرش به عقد امام درآمد. پدرش اشعث همان کسی است که در خون علی(ع) دست دارد. پدر و دختر هر دو کینه­های کهنه از اهل‌بیت(ع) در دل دارند. اینک معاویه بهترین راه را پیدا کرده است. هیچ کسی بهتر از یک مزدور خانگی نمی‌تواند امام را از پای درآورد. نوبت به ترور در خانه رسیده است.

امام پیش از این به نزدیکانش گفته­ که می­داند چه کسی او را مسموم خواهد کرد.

برادران متحیر می‌پرسند: «چرا از قاتلت دوری نمی‌کنی؟ چرا نشسته­ای و رسوایش نمی‌سازی؟»

لبخندی کریمانه بر چهره امام می‌نشیند: «چگونه؟ وقتی که هنوز مرتکب جرمی نشده؟ اگر او را برانم کسی غیر از او مرا نخواهد کشت. در آن صورت نزد مردم عذری خواهد داشت.»

در میان بستر آرمیده­. روزها از مسمومیت جانفرسای امام می‌گذرد. اینک حسین(ع) را به بالین خوانده­ تا به او وصیت کند.

شانه­های برادر که به لرزه می­افتد، لب به سخن می­گشاید: «برادرم! من بر امرى بزرگ و هولناک وارد مى‌شوم که هرگز بر مثل آن وارد نشده بودم. این بار سومی است که مرا مسموم می­کنند، اما من از این بستر برنخواهم خاست… وقتی من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما و بر تابوتم بنه و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص)ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده­ام فاطمه بنت‌اسد ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می­خواهید مرا کنار رسول خدا(ص)به خاک بسپارید. پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند. تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود. ظلم و ستمی که بر من می‌شود همین زهر است که به سبب آن به قتل می‌رسم، ولی بدان که هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نیست. زیرا روزی بر تو خواهد آمد که سی هزار نفر از مردمی که خود را مسلمان می‌دانند و مدعی‌اند که از امت جد ما محمد(ص) هستند، تو را محاصره و برای کشتن تو و جسارت به اهل‌بیت(ع) تو و اسارت خاندان تو و غارت اموال آنها اقدام ‌کنند. در این هنگام است که خداوند لعن خود را بر خاندان امیه فرو فرستد و از آسمان خون و خاکستر فرو ریزد و همه مخلوقات حتی حیوانات درنده در بیابان‌ها و ماهیان در دریاها بر مصیبت تو گریه کنند.

 

فهرست منابع:

ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ‌دار صادر، ۱۳۸۵ق.

ابن اعثم، الفتوح، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.

اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، بیروت ۱۴۰۸ق.

بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق

سید مهدی آیت اللهی، حضرت امام حسن(ع)، تهران، جهان آرا،۱۳۷۶

شریف قرشی، باقر، الحیاه الحسن، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، ۱۳۷۶.

طبری، تاریخ الطبری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۵، ص۱۵۹

طبرسی، احمدبن‌علی‌، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق محمد باقر خرسان، نشر مرتضی، مشهد،‌ چاپ اول، ۱۴۰۳ ق.

قائمی، علی، در مکتب کریم اهل بیت، انتشارات مهنا، تهران

قمی، عباس، منتهی الامال، جلد۱، چاپ نهم، انتشارات هجرت، ۱۳۷۵

لسان الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ( حضرت امام حسن مجتبی(ع)، چاپ اسلامیه، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، تهران.

مفید، الارشاد، ترجمه خراسانی، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۸۰.

مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفا، ۱۴۰۳.

مجلسی، محمدباقر، تاریخ چهارده معصوم، چاپ سوم، انتشارات سرور، قم، ۱۳۷۵

نرم افزار جامع الاحادیث، نسخه ۳/۵ مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور

نرم افزار نورالسیره ۲، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور.

یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲.

 

سوتیترها:

۱٫

رسول‌الله(ص) او و برادرش حسین(ع) را دو ریسمان محکم الهی خواند و فرمود: «هرکس بخواهد به ریسمان اطمینان بخش الهی چنگ زند، همان عروه الوثقایی که خدای سبحان در قرآن دستور تمسک به آن را داده است، باید علی و دو پسرش را دوست بدارد، خداوند محبت خود را نسبت به حسنین از بالای عرش اعلان می‌دارد.»

 

۲٫

 دو جاسوس از قبیله حمیر و بنی القین یکی در کوفه و دیگری در بصره از سوی معاویه، اما به نام حسن(ع) اغتشاش و آشوب به پا کرده‌اند. یاران اهل‌بیت(ع) آن دو را دستگیر کرده و نزد امام آورده‌اند و رسوایی معاویه آشکار شده است. و این آشکاری یعنی که روزهایی دشوارتر از صفین برای امام در پیش است.

۳٫

دختر اشعث از ابتدا با حیله پدرش به عقد امام درآمد. پدرش همان کسی است که در خون علی(ع) دست دارد. پدر و دختر هر دو کینههای کهنه از اهل‌بیت(ع) در دل دارند. اینک معاویه بهترین راه را پیدا کرده است. هیچ کسی بهتر از یک مزدور خانگی نمی‌تواند امام را از پای درآورد. نوبت به ترور در خانه رسیده است. امام پیش از این به نزدیکانش گفته که میداند چه کسی او را مسموم خواهد کرد

14ژوئن/18

نکته‌هائی درباره خانواده از زبان علی«ع»

 


خانواده ریشه و سنگ بنای جامعه بزرگ انسانی است

قرآن در این زمینه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُم وَ أَهلیکُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛(۱) اى کسانى که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه دارید. آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏کنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند (به‌طور کامل) اجرا مى‏کنند!»!

در توضیح آیه می‌خوانیم: «نگهدارى خویشتن به ترک معاصى و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است، و نگهدارى خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهى از منکر و فراهم ساختن محیطى پاک و خالى از هر گونه آلودگى، در فضاى خانه و خانواده است.»

حق زن و فرزند تنها با تأمین هزینه زندگى و مسکن و تغذیه آنها حاصل نمى‏شود. مهم‌تر از آن تغذیه روح و جان آنها و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت صحیح است.

قابل توجه اینکه تعبیر به «قوا» (نگاهدارید) اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید خواه ناخواه به سوى آتش دوزخ پیش مى‏روند و شما هستید که باید آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ کنید...(۲)».

در اینجا عوامل مهم در امر خانواده را از زبان قرآن و  امام علی(ع) بر می‌شمریم:

الف) تربیت خانواده

مهم‌ترین امر در مورد خانواده تربیت صحیح است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ أْمُر أَهلَکَ‏ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبِر عَلَیها لا نَسئَلُکَ رِزقاً نَحنُ نَرزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقوى؛(۳) ‏خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزى نمى‏خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزى مى‏دهیم؛ و عاقبت نیک براى تقواست!

علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: «وَ قَالَ ع‏ لِکُمَیلِ بنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ یَا کُمَیْلُ‏ مُر أَهلَکَ أَن یَرُوحُوا فِی کَسبِ الْمَکَارِمِ وَ یُدلِجُوا فِی حَاجَهِ مَن هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِن أَحَدٍ أَودَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِن ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَت بِهِ نَائِبَهٌ جَرَى إِلَیهَا کَالْمَاءِ فِی انحِدَارِهِ حَتَّى یَطْرُدَهَا عَنهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَهُ الْإِبِلِ؛(۴) ‌ای کمیل! خانواده‌ات را فرمان ده که (روزها) در به دست آوردن بزرگواری (و مکارم اخلاق) بکوشند و پیوسته اهتمام کنند در قضاء حوائج مسلمانانی که خوابند (در شب‌ها). سوگند به خدایی که تمام صداها را می‌شنود هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته وتلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.»

رسول خدا«ص» فرمود: « اَدَّبو أولادَکم عَلی ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبیکم وَ حُبِّ اَهلِ بَیتِهِ وَ قِراءَه القُرآن(۵)؛ فرزندان خود را بر سه خصال تربیت کنید: ۱ـ محبت نبی خود؛ ۲ـ محبت اهل‌بیت نبی«ص»؛ ۳ـ وخواندن قرآن.»

ب) آموزش خانواده

علی«ع» فرمود: « مُروا أولادَکُم بِطَلَبِ العِلمِ (۶) اولاد خود را به فراگیری دانش فرمان دهید.»

و در جای دیگر فرمود: «عَلِّمُوا صِبیَانَکُمُ‏ الصَّلَاهَ وَ خُذُوهُم بِهَا إِذَا بَلَغُوا الحُلُمَ؛(۷) فرزندان خود را نماز تعلیم دهید، وقتی به سن بلوغ رسید (در صورت کوتاهی) مؤاخذه کنید.»

ایشان خطاب به امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: «وَ أَن أَبتَدِئَکَ بِتَعلِیمِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسلَامِ وَ أَحکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِه…؛(۸) ابتدا خواستم (آموزش) تو را به تعلیم کتاب خداوند و بیان آن و مقررات و احکام اسلام و حلال و حرام آن آغاز کنم».

نکات اساسی آموزش در نامه ۳۱

اگر محورهای عمده سفارش‌های امام علی«ع» را در مورد آموزش فرزند جوان خویش (امام مجتبی) مورد مداقّه قرار دهیم، به این نکات کلی زیر می‌رسیم:

۱ـ موانع و آفت دوستی (لَا خَیرَ فِی مُعِینٍ مَهِینٍ وَ لَا فِی صَدِیقٍ ظَنِین؛ در کمک کار سست عنصر و دوست بدگمان خیری نیست) ۲ـ علت تأخیر اجابت دعاها (لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجرِ السَّائِل؛ تأخیر دعا برای این است که باعث بیشتر شدن پاداش درخواست‌کننده می‌شود.) ۳ـ تسویف، آفت موفقیت و مغتنم شمردن فرصت‌ها (بَادِرِ الْفُرصَهَ قَبلَ أَن تَکُونَ غُصَّه؛ فرصت را دریاب قبل از اینکه که (از دست رود) و تبدیل به غصه شود) ۴ـ احترام به اقوام و خویشان (وَ أَکرِم عَشِیرَتَک؛ خویشانت را گرامی دار) ۵ـ عدم اعتماد به آرزوها (َوَ الِاتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوکَی، بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه‌ احمقان است.) ۶ـ باز بودن باب توبه (و فتح لک باب المتاب؛ باب توبه را برای تو باز نمود.) ۷ـ راه‌های مقابله با مشکلات (فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِیقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِیق؛ مشکلات را تحمل می‌کنند و جدایی را می‌پذیرند) ۸ـ راه تقویت دل (احی قلبک بالموعظه و…؛ جانت را با پندپذیری زنده کن) ۹ـ شرایط تحصیل علم (وَ اعلَم أَنَّهُ لَا خَیرَ فِی عِلمٍ لَا یَنفَع؛ دانشی که سود ندارد خیری در آن نیست) ۱۰ـ مسئولیت به قدر توان. (فَلَا تَحمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوقَ طاقتک؛ بیش از توانت بر دوشت بار مگذار).(۹)

ج) فرزند مطلوب خانواده

در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَالَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعیُنٍ وَ اجعَلنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً؛(۱۰) و کسانى که مى‏گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان!»

قَالَ الراوی هَذِهِ الْآیَهُ وَ اللَّهِ خَاصَّهٌ فِی أَمِیرِ الْمُؤمِنِینَ عَلِیٍّ ع کَانَ أَکثَرُ دُعَائِهِ یَقُولُ‏ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا یَعنِی فَاطِمَهَ وَ ذُرِّیَّاتِنا الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ‏ قُرَّهَ أَعیُنٍ‏ قَالَ أَمِیرُالمُؤمِنِینَ«ع» وَاللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّی وَلَداً نَضِیرَ الْوَجهِ وَ لَا وَلَداً حَسَنَ الْقَامَهِ وَ لَکِن سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً مُطِیعِینَ‏ لِلَّهِ‏ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنهُ حَتَّى إِذَا نَظَرتُ إِلَیهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّت بِهِ عَیْنِی قَالَ‏ وَ اجعَلْنا لِلمُتَّقِینَ إِماماً قَالَ نَقْتَدِی بِمَن قَبلَنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ فَیَقْتَدِی الْمُتَّقُونَ بِنَا مِن بَعدِنَا وَ قَالَ‏ أُوْلئِکَ یُجزَونَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا یَعنِی عَلِیَّ بنَ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ فَاطِمَهَ وَ یُلَقَّونَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً خالِدِینَ فِیها حَسُنَت مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً؛(۱۱) راوی می‌گوید این آیه مخصوص امیرالمؤمنین«ع» است. بیشترین دعایش همین بود که خدایا از همسرم فاطمه و فرزندانم حسن و حسین مایه چشم روشنی  قرارده. حضرت امیرالمؤمنین«ع» فرمود: به خداوند سوگند هیچ‌گاه از پروردگار خود فرزندانی خوش سیما و نه فرزندانی سرو قامت نخواسته‌ام، بلکه فرزندانی مطیع خداوند و ترسان از او خواسته‌ام تا هرگاه به فرزندم نگریستم و او را در حال اطاعت خدا دیدم، چشمانم روشن گردید. معنای ما را پیشوای متقین قرار بده این است که ما به متقین گذشته اقتدا می‌کنیم و متقین بعد از ما به ما اقتدا می‌کنند.

آنها هستند که درجات عالى بهشت در برابر شکیبایی‌شان به آنان پاداش داده مى‏شود؛ یعنی علی‌بن ابی طالب فاطمه و حسن وحسین«علیهم‌السلام» و در آنجا با تحیّت و سلام روبه‌رو مى‏شوند.»

 د) اعتدال در پرداختن به امور خانواده

متأسفانه امروزه خانواده‌ها فکر می‌کنند هر چه امکانات و وسایل رفاه فرزندانشان را برآورده سازند، فرزندانی شایسته و نیکو خواهند داشت، اما این خیال آنها مدّت زیادی دوام نمی‌آورد و با چشم خویش نظاره‌گر طغیان و انحراف آنها هستند. بنابراین با تأسی به سفارش‌های نورانی و حکیمانه امام متقیان علی«ع» زمینه را برای شکوفایی گل‌های زندگی‌مان فراهم سازیم.

«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ«ع»‏ لَا تَجعَلَنَّ أَکثَرَ شُغُلِکَ‏ بِأَهْلِکَ وَ وُلْدِکَ فَإِن یَکُن أَهلُکَ وَ وُلْدُکَ أَولِیَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضَیِّعُ أَولِیَاءَهُ وَ إِن یَکُونُوا أَعدَاءَ اللَّهِ فَمَا هَمُّکَ وَ شُغُلُکَ بِأَعدَاءِ اللَّهِ؛(۱۲) امیرمؤمنان فرمود: بیشترین اوقات زندگی را به زن و فرزندانت اختصاص مده (به فکر عبادت هم باش) زیرا اگر زن و فرزندانت از دوستان خدا باشند، خدا آنها را تباه نخواهد کرد واگر از دشمنان خدایند، چرا غم دشمنان خدا را می‌خوری.»

هـ) مدیریت خانواده

ممکن است بعضی گرفتار همسر ناباب شوند و ممکن است همسر خوب و دلخواه نصیب انسان شود، در هر صورت باید خانواده را مدیریت کرد.

«قَالَ أَمِیرُالْمُؤمِنِینَ«ع» فِی کَلَامٍ لَهُ‏ اتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِن خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ إِن أَمَرنَکُم بِالْمَعرُوفِ فَخَالِفُوهُنَّ کَی لَا یَطْمَعنَ مِنکُم فِی الْمُنکَرِ؛(۱۳) پس از زنان بد خودتان را حفظ کنید و مراقب نیکانشان باشید، در خواسته‌های نیکو، همواره فرمانبردارشان نباشید تا در انجام منکرات طمع ورزند.» همین‌طور عفت و حجاب زنان در خانواده نمونه مدیریت و محافظت می‌شود.

حضرت فرمود: «چرا زنان در بازارها به مردان تنه می‌زنند؟آیا غیرت ندارید؟ آن که غیرت ندارد خیری در او نیست(۱۴) و هم چنین علی«ع» از فاطمه زهرا«س» نقل کرده است: «بهترین حالت نزدیکی زن به خداوند آن هنگام است که در منزل بنشیند.»(۱۵) ولی هشدار! که از غیرت بیجا دوری کنیم که باعث انحراف خانواده می‌شود.

علی«ع» فرمود: «وإیَّاک والتَّغایُر فی غَیْر موضِع الْغِیره (غِیرَهٍ)، فإنَّ ذلِک یدعُو الصَّحِیحَهَ مِنهُنَّ إلى السَّقم والبَریئه إلى الرَّیْب؛ بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیمار دلی و پاکدامن را به بدگمانی رساند.»

و) تنظیم خانواده

تنظیم خانواده در جهات مختلف امری است ضروری

علی«ع» فرمود: «وَ تَرکَ الزِّنَى [الزِّنَا] تَحصِیناً لِلنَّسَبِ‏ وَ تَرکَ اللِّوَاطِ تَکْثِیراً لِلنَّسلِ وَ الشَّهَادَاتِ‏؛ و ترک زنا (و حرمت آن) را برای سلامت نسل آدمی و ترک لواط را برای فزونی فرزندان قرار داده است.»

انحرافی که متأسفانه دامن جامعه بشری خصوصاً جهان غیر اسلام را گرفته است و خانواده‌ها را مخصوصاً در غرب از هم پاشیده است. تکثیر نسل نوعاً مطلوب است، ولی باید ملاحظه توان اقتصادی و تربیتی نیز بشود.

علی«ع» فرمود «قِلَّهَ العِیَالِ‏ أَحَدُ الْیَسَارَینِ»؛(۱۶) اندک بودن تعداد زن و فرزند یکی از دو آسایش است.»

ز) کم هزینه بودن خانواده

تجملات و زیاده‌روی و اسراف بلای جان خانواده‌های جامعه امروز ماست. حضرت امیر«ع» سفارش کرد که اولاً زنان امر ازدواج را سهل و ساده بگیرند، آنجا که فرمود: «خوش‌یمنی زن در آن است که ازدواجش و زایمانش آسان باشد.»(۱۷)

و نیز در مورد هزینه زندگی فرمود: «بزرگ‌ترین زنان از لحاظ برکت، زنانی هستند که هزینه‌شان سبک‌تر باشد.»(۱۸)

ح) راهکارهای تحکیم خانواده

۱ـ تقسیم کار و همکاری

در یک خانواده متدین، پویا و اعتدال‌گرا هریک از اعضا در کارها و رفع سختی‌ها و مشکلات با هم دیگر مشارکت و همکاری دارند. علی بن ابی طالب«ع» در خانه با همسرش زهرا«س» همکاری می‌کرد. کار خانه را زهرا به اختیار خودش انتخاب کرده و علی«ع» به او تحمیل نمی‌کند. در عین حال علی«ع» می‌خواهد فشاری بر همسر عزیزش وارد نیاید (و در کارها به او کمک می‌کند).

هنگامی که رسول خدا«ص» پیشنهاد تقسیم کار در منزل امام علی«ع» را می‌دهند، حضرت فاطمه«س» مسرور شده و رضایت خویش را این گونه ابراز می‌نمایند: «فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال(۱۹)؛ جز خدا کسی نمی‌داند که از این تقسیم کار [کار منزل برعهده زهرا«س» و تدبیر امور بیرون بر عهده علی«ع»] تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم، چرا که رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، بازداشت.»

۲ـ وجود محبّت

خانواده‌ای که سرشار از محبت، عاطفه، تفاهم، آرامش و احترام باشد، افراد متعادل و با شخصیت رشد یافته‌ای، سر بر می‌آورند. خانه گلی و خشتی که علی و فاطمه (ع) در آن زیسته‌اند و فرزندانی چون جوانان اهل بهشت ، امام حسن و امام حسین (ع ) را تربیت کردند.  

قرآن کریم محبّت نسبت به یکدیگر را این‌گونه سفارش می‌نماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدًّا؛(۲۰) آنان که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند، خداوند بخشایشگر آنان را محبوب گرداند.» در آیه‌ای دیگر به محبت و علاقه بین همسران تاکید شده است. «مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنْفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ؛(۲۱) و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!»

در جای دیگر به صورت توصیه به محبت فرمود: «وأَشعِر قَلبَک‏ الرَّحمَ‏هَ لِلرَّعِیَّهِ، والْمَحَبَّهَ لَهُم، واللُّطفَ بِهِم، ولا تَکُونَنَّ علَیهم سَبُعاً ضَارِیاً تَغتَنِمُ أَکلَهُم‏؛(۲۲) مهربانی با مردم را پوشش دل خود قرار ده و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن مردم را غنیمت دانی.»

۳ـ اظهار علاقه در خانواده

در سیره و رفتار خانوادگی امام علی«ع» طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا«س» به‌قدری برای حضرت علی«ع» مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغضَبتُهَا وَ لَا أَکرَهتُهَا عَلَى أَمرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِ وَ لَا أَغضَبَتنِی‏ وَ لَا عَصَت لِی أَمراً وَ لَقَد کُنتُ أَنْظُرُ إِلَیهَا فَتَنکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الأَحزَان‏؛ به خدا قسم من زهرا را عصبانی نکردم و بر کاری او را مجبور نکردم، تا از دنیا رفت و او مرا عصبانی نکرد و در هیچ کاری از من نا فرمانی نکرد. من هر وقت  به چهره زهرا نگاه می‌کردم، همین نگاه هرگونه غم و اندوه را از من بر طرف می‌نمود».(۲۳)

فردای عروسی حضرت زهرا«س» پیامبر اکرم«ص» از دخترش پرسید: «کَیفَ أَنتَ یَا بُنَیَّهِ وَ کَیفَ رَأَیتِ زَوجَکِ قَالَت لَهُ یَا أَبَتِ خَیرُ زَوجٍ؛(۲۴) حالت خوب است؟ شوهرت را چگونه یافتی؟» پاسخ داد: «بهترین شوهر است.»

 «فَسَأَلَ عَلِیّاً کَیفَ وَجَدْتَ أَهلَکَ قَالَ نِعمَ‏ الْعَونُ‏ عَلَى‏ طَاعَهِ اللَّه‏؛ آنگاه ازعلی«ع» پرسید همسرت را چگونه یافتی ؟پاسخ داد: بهترین یاور بر طاعت و بندگی خداوند.»

۴ـ مراعات تعهدات اخلاقی و اعتقادی

در  یک زندگی سالم و با آرامش، رعایت تناسب از نظر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی امری مسلّم است، لذا قرآن همسر را  به لباس تشبیه نموده است« هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباسٌ لَهُن؛(۲۵) زنان لباس برای شما و شما  مردان پوشش برای زنان هستید.»

مولا علی«ع» در همین زمینه می‌فرمایند: «عَلَیکُم بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ فَإِنَّهُ مَن رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِینُه؛(۲۶) برشما باد پوشیدن لباس‌های ضخیم، زیرا کسی که جامه‌اش نازک باشد، دینش نازک شود.» از این رو عدم تناسب بین فرد و همسر او که همچون لباس دائمی است مشکلات روانی و نیز زمینه انحراف فکری و اعتقادی را به دنبال خواهد داشت، بنابراین پیشوایان دینی بحث کفویت زن و مرد را مطرح کرده‌اند.

 «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ«ص» یَا زِیَادُ ـ جُوَیبِرٌ مُؤمِنٌ وَ الْمُؤمِنُ کُفوٌ لِلمُؤمِنَهِ؛(۲۷) رسول خدا«ص» فرمود: ای زیاد جویبر مؤمن است و مؤمن کفو برای زنان مؤمنه است.»

۵ـ عدالت در خانواده

دین اسلام بر رعایت مساوات و عدالت در خانواده تأکید فراوان و از هرگونه تبعیض و امتیاز بیجا به برخی یا یکی از فرزندان و یا پسر و دختر به شدّت منع کرده است. امام علی«ع» می‌فرمایند: «ان النبی«صلی‌الله علیه و آله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترک الاخر. فقال رسول الله«ص»: فهلّا و اسیت بینهما؛(۲۸) پیامبر«ص» کسی را دید که دو فرزند داشت، یکی را بوسید و دیگری را رها کرد [در این هنگام] پیامبر خدا [به وی] فرمود: «چرا میان آنان یکسان عمل نکردی؟!»

۶ـ گفتمان صمیمی

دادن فرصت اظهار بیان برای تک‌تک اعضای خانواده و رعایت اصل مهارت گوش دادن بدون قضاوت و پیشداوری و ارزیابی سریع، رشد و احساس هویت و شخصیت خانواده را به دنبال دارد امام متقیان علی«ع» می‌فرمایند:  «أَجمِلُوا فِی الخِطَابِ تَسمَعُوا جَمِیلَ الجَوَاب؛(۲۹) زیبا خطاب کنید، تا جواب زیبا بشنوید.»

۷ـ درک روحیات همدیگر

زن و مرد از نظر روحیات فرق دارند، خانواده نمونه با درک روحیات یکدیگر می‌توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند.  شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است بنگرد. امام علی«ع» در شأن حضرت زهرا«س» و رضایت از او می‌فرمایند: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغضَبتُهَا وَ لَا أَکرَهتُهَا عَلَى أَمرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغضَبَتنِی وَ لَا عَصَت لِی أَمْرا؛ سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم، او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ‌گاه مرا نافرمانی نکرد.»

۸ـ سازگاری

سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث‌های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف کنند. امام علی«ع» در مورد سازگاری زن و مرد می‌فرمایند: «الزَّوجَهُ الْمُوَافِقَهُ إِحْدَى الرَّاحَتَیْن؛(۳۰) زن سازگار یکی از دو آسایش است.» در کلام دیگر فرمود: «الْأُنْسُ فِی ثَلَاثَه الزَّوْجَه الْمُوَافِقَه وَ الوَلَدِ الصَّالِحِ [الْبَارِّ] وَ الأَخِ الْمُوَافِق‏؛(۳۱) آرامش (دنیا) در سه چیز است: همسر سازگار، فرزند صالح و نیکوکار و رفیق موافق و هم نظر.»

۸ـ دوری از تقاضای غیرمقدور

یکی از مشکلات رایج در خانواده‌ها چشم و هم‌چشمی است، به این معنی که امکانات زندگی خودشان را با وسایل و امکانات زندگی دیگران مقایسه می‌کنند، در نتیجه انتظار و توقعشان بیشتر از توان مالی همسرشان می‌شود و این مسئله موجب احساس سرشکستگی و عدم لذّت بردن از زندگانی خود می‌شود. حضرت علی«ع» در این مورد می‌فرمایند: «کَثْرَه السُّؤَالِ تُورِثُ الْمَلَال؛(۳۲) درخواست زیاد، ملال به بار می‌آورد».

داستان حضرت زهرا«س» در این زمینه شنیدنی و عبرت گرفتنی است. در یکی از صبحگاهان امام علی«ع» فرمود: فاطمه جان! آیا غذایی داری تا گرسنگی‌ام برطرف شود؟ پاسخ داد: نه، به خدایی که پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزید سوگند که دو روز است در منزل غذای کافی نداریم، آن چه بود به شما و فرزندانم (حسن و حسین) دادم و خود از غذای اندک موجود استفاده نکردم.

امام با تأسف فرمود: فاطمه جان! چرا به من اطلاع ندادی تا به دنبال تهیه غذا بروم؟

 «فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی‏ مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیه؛(۳۳) ‌ای اباالحسن! من از پرورگار خود حیا می‌کنم چیزی را از تو درخواست نمایم که تو بر توان آن قدرت نداری.»

در مورد دیگری که این داستان تکرار شد، علی«ع» فرمود: چرا به من اطلاع ندادی؟ پاسخ داد: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ«ص» نَهَانِی أَن أَسأَلَکَ شَیئاً فَقَالَ لَا تَسأَلِی ابنَ‏ عَمِّکِ‏ شَیئاً إِن جَاءَکِ بِشَی‏ءٍ عَفواً وَ إِلَّا فَلَا تَسأَلِیهِ؛(۳۴) رسول خدا«ص» همیشه مرا نهی فرمود که چیزی از تو درخواست کنم و به من سفارش فرمود: چیزی از پسرت عمویت درخواست نکن، اگر چیزی برای تو آورد بپذیر والا درخواست چیزی نداشته باش.»


۹ـ عامل تشویق

تشویق و ترغیب در خانواده یکی از مهم‌ترین رموز رشد، نشاط، هم‌افزایی و تحکیم آن است. گاه چنان فضای تحقیر، تنبیه و سرزنش در خانواده پیدا می‌شود که جرئت اظهارنظر کردن و تکاپو را از اعضای خانواده می‌گیرد و گاه چنان تشویق‌های بی‌مورد و بیجا صورت می‌گیرد که سبب توقعات بیش از حدّ می‌شود. امام علی«ع» در عهدنامه‌ای که به مالک اشتر نخعی نوشتند، او را به ارزش‌گذاری و بها دادن به نیکان صالح فرمان دادند: «لَا یَکُونَنَّ الْمُحسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِندَکَ بِمَنزِلَهٍ سَوَاءٍـ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزهِیدٌ لِأَهلِ الإِحسَانِ فِی الإِحسَانِ ـ وَ تَدرِیبٌ لِأَهلِ الإِسَاءَ؛(۳۵) هرگز نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان و در یک جایگاه نباشند، چرا که در این کار، بی‌رغبتی نیکوکاران در امر نیکوکاری است و ورزیدگی و شوق بدکاران برای بدی است.»

۱۰ـ گوش دادن به سخنان یکدیگر

 زن و مرد با گوش دادن به حرف همدیگر، اهمیت و ضرورت طرف مقابل در زندگی را گوشزد می‌کنند. امام  علی«ع» می‌فرمایند: «عَوِّد أُذُنَکَ حُسنَ الِاستِمَاعِ وَ لَا تَصغِ إِلَى مَا لَا یَزِیدُ فِی صَلَاحِکَ استِمَاعُه؛(۳۶) گوش خود را به شنیدن عادت بده و به سخنانی که بر اصلاح و پاکی تو چیزی نمی‌افزاید گوش فرا مده».

۱۱ـ تن دادن به نیازهای همدیگر

یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده برآورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق‌ها، خیانت‌ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است. امام علی«ع» در کلام حکیمانه‌ای می‌فرمایند: «إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ امرَأَهً تُعجِبُهُ فَلیَأْتِ أَهلَهُ فَإِنَّ عِندَ أَهلِهِ مِثلَ مَا رَأَى وَ لَا یَجعَلَنَّ لِلشَّیطَانِ إِلَى قَلْبِهِ سَبِیلًا وَ لْیَصرِف بَصَرَهُ عَنهَا؛(۳۷) هرگاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی واداشت، به نزد همسر خود برود؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن برگرداند.»

۱۲ـ پرهیز از بدگمانی

هر صفتی که به اندازه و در جای مناسب مورد استفاده قرار نگیرد؛ به صورت معکوس عمل خواهد کرد. اصل غیرت که در نهاد مرد از سوی پروردگار متعال به ودیعه گذاشته شده، صفتی برین است، اما اگر این صفت دچار نوسان و افراط و تفریط شود؛ می‌تواند سبب بحران و اختلاف در خانواده شود. حضرت می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیرِ مَوضِعِ الْغَیرَهِ- فَإِنَّ ذَلِکَ یَدعُو الصَّحِیحَهَ مِنهُنَّ إِلَى السُّقْمِ وَ لَکِن أَحکِم أَمرَهُنَّ؛(۳۸) بپرهیز که غیرت نابجا، زن سالم را به بیماری می‌کشاند و پاکدامن را به بدگمانی (و اندیشه گنهکاری) درباره آن محکم کارکن.»

۱۳ـ پرده‌پوشی عیوب

برای در امان ماندن از آسیب‌های روحی و جسمی، زن و مرد به همدیگر به عنوان پوشش و عایق در برابر آسیب‌ها نیازمندند.  امام علی(ع) می‌فرمایند: «استُر عَوْرَهَ أَخِیکَ لِمَا تَعلَمُهُ فِیک؛(۳۹) گناه و لغزش برادرت را بپوشان، چون آن را در خودت نیز سراغ داری.

۱۴ـ بردباری

یکی از لوازم زندگی توأم با آرامش و محبّت، صبر و تحمل در طول زندگی است. زن و مرد باید با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هرگونه تک‌روی و خودکامگی و استبداد رأی اجتناب کنند. امام علی(ع) می‌فرمایند: «الصَّبرُ أَحسَنُ خلل [حُلَلِ] الإِیمَانِ وَ أَشرَفُ خَلَائِقِ الإِنسَان؛ صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است.»

 و نیز: «همیشه با همسرت مدارا کن و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.»
 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحریم، ۶٫

۲ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، ۱۳۷۰، ج۲۴، ص۲۸۷٫

۳ـ طه، ۱۳۲٫

۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۲۵۷، ص ۶۸۲٫

۵ـ کنزالعمال، متقی هندی، شماره حدیث ۴۵۴۱۰٫

۶ـ کنزالعمال، شماره حدیث ۴۵۹۵۳٫

۷ـ غررالحکم، عبدالواحد آمدی، دفتر تبلیغات قم، اول، ۱۳۶۶ش، ص ۱۷۵.

۸ـ نهج البلاغه صبحی صالح، ص۳۹۴٫

۹ـ نهج البلاغه نامه ۳۱، ص ۵۳۰ نهج البلاغه محمد دشتی.

۱۰ـ فرقان، ۷۴٫

۱۱ـ بحارالا نوار، ج۲۴، ص۱۳۳، تفسیر الصافی، ج۴، ص ۲۷٫

۱۲ـ نهج البلاغه صبحی صالح، ص۵۳۶؛ نهج البلاغه محمد دشتی، ص۷۱۲، حکمت۳۵۲٫

۱۳ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۰، ص ۱۲۸٫

۱۴ـ کنزالعمال، متقی هندی، ج۳، ص۷۸۰٫

۱۵ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۷، ص ۴۷۲٫

۱۶ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، حکمت ۱۴۱٫

۱۷ـ دعائم الاسلام، جا، ص۲۹۱٫

۱۸ـ کنزالعمال، متقی هندی، ج ۱۶، ص ۲۹۱٫

۱۹ـ قرب الاسناد، عبدالله حمیری، قم، مؤسسه آل البیت، اول، ص ۵۲٫

۲۰ـ مریم، ۹۶٫

۲۱ـ روم، ۲۱٫

۲۲ـ نهج البلاغه محمد دشتی، ص۵۶۶، نامه ۵۳٫

۲۳ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی اربلی، بنی‌هاشمی تبریز، اول، ۱۳۸۱ق، ج۱، ص ۳۶۲٫

۲۴ـ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۳۳، ریاحین الشریعه، ج ۱ ص۱۰۱٫

۲۵ـ بقره، ۱۸۷٫

۲۶ـ تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، قم جامعه مدرسین، اول، ۱۳۶۳ ق، ص ۱۱۳٫

۲۷ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷، ق، اول، ج۵، ص ۳۴۱٫

۲۸ـ من لایحضره الفقیه، ابن بابویه صدوق، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص ۴۸۳٫

۲۹ـ غررالحکم، ص ۱۵۸٫

۳۰ـ غررالحکم، همان، ص۸۷٫

۳۱ـ غررالحکم، ص ۴۰۵٫

۳۲ـ همان ص۱۲٫

۳۳ـ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۳، تفسیر برهان، ج۱، ص ۱۰۴٫

۳۴ـ بحارالا نوار، ج۱۴، ص۱۹۷، احقاق الحق، ج۱۰، ص۳۱۴٫

۳۵ـ تحف العقول، حرانی، ص ۱۳۰٫

۳۶ـ غررالحکم، ص ۴۵۷٫

۳۷ـ تحف العقول، حرانی، ص۱۲۵٫

۳۸ـ جامع احادیث الشیعه، مرحوم بروجردی، ج۲۵، ص۵۸۰٫

۳۹ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، اسلامیه، ج ۸، ص۲۴٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

متأسفانه امروزه خانواده‌ها فکر می‌کنند هر چه امکانات و وسایل رفاه فرزندانشان را برآورده سازند، فرزندانی شایسته و نیکو خواهند داشت، اما این خیال آنها مدّت زیادی دوام نمی‌آورد و با چشم خویش نظاره‌گر طغیان و انحراف آنها هستند. بنابراین با تأسی به سفارش‌های نورانی و حکیمانه امام متقیان علی«ع» زمینه را برای شکوفایی گل‌های زندگی‌مان فراهم سازیم.

 

۲٫

 

تجملات و زیاده‌روی و اسراف بلای جان خانواده‌های جامعه امروز ماست. حضرت امیر«ع» سفارش کرد که اولاً زنان امر ازدواج را سهل و ساده بگیرند، آنجا که فرمود: «خوش‌یمنی زن در آن است که ازدواجش و زایمانش آسان باشد.»

 

۳٫

 

زن و مرد از نظر روحیات فرق دارند، خانواده نمونه با درک روحیات یکدیگر می‌توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند.  شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است بنگرد.

 

۴٫

 

یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده برآورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق‌ها، خیانت‌ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است. امام علی«ع» در کلام حکیمانه‌ای می‌فرمایند:  «هرگاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی واداشت، به نزد همسر خود برود؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن برگرداند.»

14ژوئن/18

آثار معادباوری در منش‌های فرهنگی جوامع اسلامی از منظر علوی«ع»

 


اشاره

 اعتقاد به معاد در عرصه‌های فرهنگی جوامع آثار ارزشمندی دارد، از مهم‌ترین آنها می‌توان به ضمانت اجرای قوانین الهی، کاهش جرم و جنایت در سطح جامعه، رعایت حقوق شهروندی، نیکی و محبت به همنوعان، حفاظت از محیط­زیست و برقراری عدالت و امنیت اجتماعی و… اشاره کرد. در این نوشتار با مطالعه در آموزه­های اصیل اسلامی، مهم‌ترین آثار باور به معاد را در منش­های فرهنگی انسان از منظر امام علی(ع) مورد بررسی قرار می­دهیم.

 ۱ـ اعتقاد به معاد، ضامن اجرای قوانین

تزاحم و اصطکاک در منافع از لوازم اجتماع انسانی است که در آن افراد نیرومند و ناتوان، مستعد و عقب‌مانده زندگی می­کنند و افراد نیرومند و مستعد، پیوسته در تلاش­اند تا همه چیز را به خود اختصاص دهند، برای ترمیم این قسمت چاره­ای جز این نیست که قوانینی وضع گردد که حافظ حقوق تمام طبقات باشد، ولی باید توجه داشت که اگر وضع قانون مهم است، اجرای آن از اصل تشریع آن اهمیت بیشتری دارد.

نظامات مادی در قالب قوای سه‌گانه در دنیای معاصر فقط می­توانند به خلافکاری­های آشکار پایان بخشند، ولی نمی‌توانند از تعدی­های پنهانی که از دید دستگاه قدرت­های قضائی و انتظامی دور است جلوگیری کنند. علاوه براین، هرگاه خود این قوا بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، عاملی نمی­تواند مانع تصمیمات سوء آنان شود. اما اعتقاد به معاد ­چنان نیرومند است که نه تنها انسان را از قانون شکنی­های علنی که از گناه­های درونی و پنهانی و حتی  اندیشه گناه باز­می­دارد، چون انسان معتقد به معاد مى­داند تعدى و سرپیچى از قوانین الهى گناه و معصیت است و عواقب دردناکى به دنبال دارد. خداوند در سوره توبه   مى‌فرماید: «…الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِوَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»؛(۱) [آنان] آمران به معروف و نهی‌کنندگان از منکر و حافظان حدود [و مرزهاى الهى] هستند.  

در منش و گفتار حضرات معصومان(ع) به تأثیر باور به معاد در حفظ و اجرای قوانین و انجام اعمال صالح و ترک گناه و رعایت قوانین اشاره شده است، امام علی(ع) می‌فرماید: «آگاه باشید که شما در روزگار مهلت هستید! پس کار نیک انجام دهید، زیرا خداوند سرانجام نیک را به نیکوکاران وعده داده است.»(۲) و نیز: «کوشش و همّت خود را برای آخرتت صرف کن، اصلاح می‌شوی.»(۳)

گوستاو لوبون می‌نویسد: «پیامبر(ص) بدون آن که تحت‌تأثیر اوضاع حاکم بر جامعه قرار گیرد، قانون را اجرا می­کرد.»(۴)  رسول اکرم(ص) فرمودند: «ای مردم! هرکس حاکم ستمگری را ببیند که حرام الهی را حلال کرده، پیمان او را شکسته، بیت‌المال را ظالمانه به خویش اختصاص داده و از مرز قوانین الهی تجاوز کرده است و علیه او با گفتار و عمل برنیاشوبد، شایسته است که خدا او را با همان ستمگر محشور گرداند.»(۵) امام علی(ع) نیز یکی از اهداف حکومت خود را اجرای احکام و قوانین الهی بیان کرد.(۶)

امام علی(ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر می­فرماید: «حق و قانون را درباره کسی که لازم است اجرا کن (بی‌توجه به این که) آن شخص از نزدیکانت به شمار می­آید.»(۷)

امام در مقام نصیحت خلیفه دوم، وی را به اجرای حدود الهی به طور یکسان در حق نزدیکان و غیرنزدیکان سفارش می­کرد.(۸) حضرت در توبیخ یکی از فرماندارانش بر اجرای قانون پای می­فشارد و چنان می­فرماید که حتی اگر فرزندانش (امام حسن و امام حسین) نیز از مرز قانون و شرع تجاوز کنند، حقوق بیت­المال را مسترد می­سازد و متخلف را کیفر می­دهد.(۹)   

۲ـ نقش معادباوری در کاهش جرایم

اعتقاد به حیات بازپسین و معاد و ایمان به روز جزا و عقاب و ثواب، انسان را از پیروی هوا و هوس بازمی‌دارد و غرایز سرکش انسان را مهار می‌کند. در پرتو کنترل غریزه و مهار هوا و هوس است که فضیلت‌های اخلاقی پرورش می‌یابد، انحرافات کاهش مى­یابد.

 ۳ـ نقش معادباوری در رعایت حقوق شهروندی

 از مهم‌ترین آثار اعتقاد به معاد در حیات اجتماعی می‌توان به ضمانت اجرای قوانین الهی و عمل به تکالیف اجتماعى، رعایت حقوق شهروندی و جلوگیری از ستم و تجاوز حقوق دیگران اشاره کرد.  

امام علی(ع) درباره رعایت حقوق شهروندی و دوری از ستم به بندگان خدا می­فرماید: «به خدا قسم اگر شب‌ها تا صبح بسترم نوک خارهای جان‌گداز باشد و روزها زنجیر بر دست و پایم بنهند و در کوچه و بازار بکشانند برای من بهتر است از این که در دادگاه بزرگ پروردگار خویش حاضر شوم در حالی که ستمی از بندگان خدا بر گردنم باشد و حق کسی را غصب کرده باشم.»(۱۰)

همچنین می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر اقلیم هفت‌گانه را با آنچه از افلاک در آن قرار دارد در اختیارم بگذارند که پوست جوی را از دهان مورچه‌ای برگیرم، این کار را نخواهم کرد.(۱۱)

حضرت در جواب کسانی که قصد دارند احکام الهی را زیر پا بگذارند می­فرماید: «آیا به من دستور می­دهید که برای پیروی از جور و ستم و رفتار ناحق درباره امت اسلامی که برآنها ولایت دارم استفاده کنم؟ به خدا قسم تا عمر دارم و تا شب و روز از پی هم می­آیند و ستارگان یکی پس از دیگری طلوع و غروب می­کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.»(۱۲)

امیرمؤمنان(ع)، هنگام گردش در شهر، پیرمرد نابینایى را دید که از مردم درخواست کمک مى­کرد، پرسید: «این کیست»؟ گفتند: مرد نصرانى است. امام در پاسخ فرمودند: «شگفتا! از او کار کشیدید، اکنون که پیر و ناتوان شده او را از زندگى بازداشته­اید، از بیت­المال به او بپردازید تا آبرویش حفظ شود.»(۱۳)

امام در نامه خود به مالک اشتر می­فرماید: «دوست داشتنی­ترین چیزها در نزد تو در حق، میانه­ترین و در عدل، فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده­ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می­برد، امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی­اثر می­کند، خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می­کنند، زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی­تر و در خواسته­هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش کم سپاس­تر و به هنگام منع خواسته­ها دیر عذرپذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامت­ترند، در صورتی که ستون­های استوار دین و اجتماعات پرشور مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی عموم مردم می­باشند، پس به آنها بیشتر گرایش داشته باش و میل تو با آنان باشد.»(۱۴)

 ۴ـ نقش معاد در احسان و محبت به دیگران

از جمله مسائلی که در شریعت اسلام بسیار بر آن تأکید شده کمک به ضعیفان و محرومان است. قرآن­کریم می­فرماید: «و غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می­دهند (و می‌گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام می­کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی­خواهیم. ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است (روز قیامت).»(۱۵)

 امام(ع) می‌فرماید: «نیکوکار [واقعی و کامل] کسی است که به همه مردم نیکی کند [و احسانش را از هیچ‌کس دریغ نورزد]» و حتی آن‌ را بر دشمنان خود نیز روا می‌دانند و: «بگیر بر دشمن خویش به فضل و احسان و بدان وسیله بر او برتری جو که آن شیرین‏ترین دو پیروزی است».

امام علی(ع) در وصیتنامه­شان به فرزندان و پیروان خود توصیه می­فرمایند: «خدا را خدا را درباره یتیمان به نظر آورید، مبادا که روزی آنان را غذا دهید و روز دیگر غفلت کنید، (و به خاطر گرسنگی و برهنگی) نزد شما ضایع و تباه نشوند.­»(۱۶)  

همچنین آن حضرت درباره لزوم توجه به محرومان و مستضعفان به مالک اشتر می­فرمایند: «خدا را خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره­ای ندارند، [و عبارتند از] زمین­گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در طبقه محروم گروهی خویشتن­داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز برمی­دارند، پس برای خدا پاسدار حقّی باش که خداوند برای این طبقه معین کرده است، مبادا سرکشی شادی و فرورفتن در نعمت­ها تو را از حال آنها بازدارد، زیرا عذر تو برای غفلت از این امور به دلیل انجام کارهای بزرگ و برنامه­های کلان که اهتمام تو نسبت آن بیشتر است، پذیرفته نیست.»(۱۷)

 کسانى که در برابر محرومان بى­تفاوت هستند، در قیامت اقرار مى­کنند که یکى از عوامل سقوط ما به دوزخ این بى­تفاوتى­ها بود: «وَ لَم نَکُ نُطِعمُ المسکین»؛(۱۸) به مسکین و بیچاره­ها غذا نمى­دادیم، چنان که در سوره «ماعون» دلیل بى­اعتنایى به یتیمان و محرومان، نداشتن ایمان به قیامت عنوان شده است.

 ۵ـ نقش معادباوری در تربیت اجتماعی

همه مکاتب الهی و بشری این اصل را پذیرفته­اند که در صورتی می­توان به جامعه نظم و ثبات بخشید که حقوق و تکالیفی که برای انسان‌ها در نظر گرفته شده درست اجرا شوند .

از دیدگاه امام علی(ع) مسلمانان در جامعه اسلامی با یکدیگر برادرند و میان آنها حقوق و تکالیفی وجود دارد: «هر حقّی تو به گردن برادرت داری، او هم به گردن تو دارد.»(۱۹)  و نیز: «چه سخن حکیمانه جامعی است که هر چه برای خود می­خواهی، برای مردم نیز همان را بخواه و آنچه برای خود نمی­پسندی، برای آنان نیز نپسند.»(۲۰)

 ۶ـ نقش معادباوری در حفاظت از محیط­زیست

«محیط» فراگیرنده و جاى زندگى آدمى است.(۲۱)

واژه «زیست» به معنای زندگی و حیات و زیستن آمده است.(۲۲)

انسان پرورده قرآن از لحاظ اعتقادی و اخلاقی به گونه­ای تربیت می­شود که عالم طبیعی را دشمنی که باید بر آن چیرگی یافت؛ نمی‌داند، بلکه به صورت جزء مکمل جهان‌بینی انسان به آن می­نگرد که در حیات زمینی و سرنوشت نهایی او هم شریک است. در جهان­بینی او هرگونه ظلم به موجودات خداوند، اعم از انسان‌ها یا جانوران و گیاهان، ناسپاسی خداوند شمرده می­شود که انسان معتقد به مبدأ و معاد از آن گریزان است.  

امام على(ع) در خطبهاى که در آغاز خلافتش ایراد کرد و در آن مسئولیت و حقوق مسلمانان را در برابر محیط زیست یادآورى فرمود: «درباره بندگان و بلاد و شهرها از خداوند بترسید؛ (مبادا بر کسى ستم کنید و به ویرانى و تبهکارى زمین در بلاد و شهرها اقدام کنید) همه شما مسئولید و مورد پرسش قرار می‌گیرید؛ حتى درباره زمین­ها و چهارپایان (که به چه دلیل مزارع و جنگل­ها را از بین بردید، شهرها و خانهها را ویران نمودید و حیوانات زبان بسته را مورد اذیت و آزار قرار دادید.»(۲۳)

با نگاهى به متون دینى محیط­زیست نعمتی است که خداوند به امانت دراختیار انسان قرار داده و آدمیان در قبال چگونگی بهره‌برداری از آن مسئول هستند و باید در حفظ و حراست از این مواهب خدادادی تلاش کنند.  در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «هرگاه نهالى در دست شماست و قیامت برپا می‌شود، در آن فرصت کوتاه، آن نهال را بکارید.»(۲۴) و در روایت دیگر کاشتن درخت و جارى ساختن قنات و… در ردیف تعلیم دانش، ساختن مسجد شمرده شده است.(۲۵)

اهمیت حفاظت محیط زیست بدان حدّ است که در شریعت اسلام، حتی در جنگ با کفّار و مشرکین، به کار بردن مواد سمی و آلوده‌کننده محیط‌زیست، منع شده است. در روایتی از امام صادق(ع)  آمده است: «امام علی(ع) فرمود: پیامبر(ص) از ریختن مواد سمّی در سرزمین‌های مشرکین نهی فرموده‌اند.»(۲۶) و نیز: «… هیچ نخلی (درخت خرما) را آتش نزنید و آن را در آب غرق نکنید و هیچ درخت میوه‌دهی را قطع نکنید و هیچ زراعتی را آتش نزنید؛ زیرا شاید شما به آن نیازمند شوید و هیچ چهارپایی را که گوشت آن قابل خوردن باشد از بین نبرید، مگر آن ‌که برای خوردن به آن نیاز داشته باشید»؛(۲۷) بنابراین، اسلام حتّی کشتن حیوانات را، مگر برای رفع گرسنگی منع کرده است.(۲۸)

 و نیز: «به تحقیق، این دنیا خانه‌ای است از حقیقت، برای آنان که ژرف و دقیق در آن نظر افکنند. جایگاهی از آرامش و صفا و صلح برای آنان که روش‌ها و نهادهای آن را ادراک کنند و بهترین جایگاه است برای کسانی که بخواهند پاداش‌‌های نیکو برای دنیای آخرت ذخیره نمایند. جایگاهی است برای کسب علم و حکمت برای آنان که بخواهند آنها را کسب کنند. مکانی برای عبادت دوستان خداوند و فرشتگان است. جایگاهی است که انبیا وحی خداوندی را در آن دریافت می‌دارند. جایگاهی است برای افراد متّقی و قدّیسین که به اعمال حسنه بپردازند. براتی در این دنیاست که آدمیان می‌توانند مواهب و عطیه‌های خداوندی را به دست آورند.»(۲۹)

۷ـ احساس مسئولیت و حالت آماده‏باش دائمی 

یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه‏شناسى در عمق وجود انسان‌ها و تعهد به پاسخگویى است.

فرد معتقد به معاد بر این باور است که فردای قیامت در پیشگاه عدل مؤاخذه(۳۰) خواهد شد و لذا از فرصت­ها بیشترین بهره را می‌برد تا ره­توشه‌ای برای آخرت برگیرد.

مکتب­هاى مادى و بشرى وقتى مى­خواهند مسئولیت و تعهد را در دل پیروان خود تقویت کنند، آنها را در مقابل وجدان جامعه، مردم، محرومان، تاریخ و… مسئول مى­دانند؛ ولى از آن جهت که این حرف‌ها فقط با احساسات افراد سر و کار دارند و عقل را قانع نمى­کنند، نمى­توانند آن احساس مسئولیت واقعى را در درون افراد بیافریند.  

 امام علی(ع) می­فرماید: «از خدا بترسید، درباره بندگان و شهرهای او (بر کسی ستم نکنید و به ویرانی و تباهکاری در زمین اقدام ننمایید)؛ زیرا در قیامت از همه کارهای شما می­پرسند، حتی از زمین­ها و چهارپایان؛ از خدا اطاعت کنید و نافرمانی ننمایید.»(۳۱)

در «عهدنامه» امیرالمؤمنین(ع) به «محمد بن ابی­بکر» آمده است: «با آنان (مردم مصر) فروتن، نرم­خو و همواره گشاده­رو باش و به همگان به یک چشم بنگر، خواه به گوشه چشم به آنان بنگری و خواه خیره شوی، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند، چون خداوند از همه بندگان از خُرد و درشت کارها و از آشکار و نهان آن می­پرسد…».(۳۲)

۸ـ نقش معادباوری در افزایش امید به آینده جامعه

«امید» یک حالت روحى و روانى و برانگیزاننده انسان به کار و فعالیت است و از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل مى­شود. در مقابل، ناامیدى و قطع امید از خدا و روز قیامت منشأ فسادها و تبهکارى‌ها و منتهى شدن کار انسان به شقاوت ابدى است.(۳۳) همین که انسان به آینده­اى روشن امید داشته باشد، احساس نیکو و حالتى شاد به وى دست می‌دهد، باعث نشاط وى مى­شود، در او انگیزه کار و تلاش ایجاد می‌شود و او را به فعالیت­هاى صحیح زندگى وامی‌دارد.(۳۴)

«قرآن­کریم براى تشویق و ترغیب انسان به کارهاى شایسته می­فرماید: «کسى که به دیدار خداوند امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و اوست شنواى دانا.»(۳۵)

امید در دل انسان منشأ اثر و نشانه بارز امید به خداوند و اعتقاد به روز قیامت، انجام عمل شایسته است.(۳۶)   

شخصى به امام صادق(ع) عرض کرد: «عده­اى از یاران شما مرتکب گناه شده مى­گویند ما امید [به لطف و بخشش خدا] داریم.» امام فرمود: «دروغ مى­گویند؛ آنان پیرو ما نیستند، گروهى­اند که آرزوهاى [بى­پایه] بر آنان غلبه یافته است، هر کس به چیزى امید دارد براى آن کار و فعالیت مى­کند و هر کس از چیزى بترسد از آن فرار مى­کند.»(۳۷)

امام على(ع) مى­فرماید: «از کسانى مباش که بدون عمل شایسته، به آخرت امید دارند و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر مى­اندازند.»(۳۸)

انسان مؤمن مبدأ و معاد دائم بین خوف و رجا (بیم و امید) قرار دارد؛ بدین معنا که از یک سو به فقر و نقص و کمبودهای خود واقف است و می‌داند که از خود هیچ کمال، عزّت و توانایى‌ای ندارد و آنچه دارد همه از خداوند است. او از عبادت­هاى خود بیم دارد، چه رسد به گناهان و نافرمانى­هایش از پروردگار؛ و از سوى دیگر، به رحمت گسترده الهى که تمام عالم را فرا­گرفته است نظر افکنده، امید دارد که این رحمت شامل او نیز مى­شود.(۳۹)

به هر حال، امید به معاد و پاداش­های اخروی یکى از ساز وکارهاى حیات و زندگى است. امام علی(ع) می‌فرماید: «طلب‌کننده آخرت، امید خود را از آن دریافت می‌کند و آنچه از دنیا برای او تقدیر گشته، به آن دست خواهد یافت.»(۴۰)  

 ۹ـ معادباوری، ضامن اجرای عدالت اجتماعی

«عدل» در لغت به معناى ضد جور آمده است که مایه اعتدال و استقامت در نفوس انسانى است.(۴۱) در حقیقت، جور مغایر با میانه‌روى و اعتدال و به معناى انحراف است.(۴۲)

عدالت، مورد توجه تمام شرایع و قوانین الهى و تحقق آن از اهداف عالى پیامبران است. همچنین عدالت در نزد فیلسوفان یونان باستان اهمیت ویژه‌اى داشته و اولین تعریف‌ها درباره عدالت به سقراط و افلاطون و ارسطو منسوب است.(۴۳)

از نظر افلاطون عدالت یک وظیفه اجتماعى و عبارت است از اینکه هر شخصى در کارهاى مخصوص خود به کارى که بهتر از عهده انجام آن برمى‌آید مشغول شود.(۴۴) ارسطو نیز در کتاب «سیاست و اخلاق» بحث مفصّلى درباره عدالت دارد و عدالت را به معناى پیروى از قوانین تعریف کرده است.(۴۵)

اندیشمندان علوم مختلف هریک از دید خود تعریف‌هایى را از عدالت ارائه داده‌اند، فلاسفه عدالت را حد وسط میان افراط و تفریط مى‌دانند.(۴۶)

علماى علم اخلاق نیز تعریف‌هایى به همین مضمون دارند که حالت تعادل بین قواى سه‌گانه درون انسان را عدالت گویند. صاحب کتاب «معراج السعاده» در تعریف عدالت می­گوید: «برگردانیدن امور از جانب افراط و تفریط به حد وسط و میانه‌روى.»(۴۷)

امام على(ع) می­فرماید: « الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»(۴۸) عدالت در نزد امام علی(ع) از چنان اهمیتى برخوردار است که آن حضرت عدالت را بر جود مقدم مى‌دارد و می‌فرماید : «فَالعَدل اَشرَفُها و اَفَضلُها؛ پس از میان عدالت و جود، عدالت اشرف و افضل است.»(۴۹)

امام على(ع) در همه عمر با تمام قدرت در برابر بى‌عدالتى ایستاد و با آن مبارزه کرد. ایشان همواره خلفا را به رعایت عدالت توصیه مى‌کرد.(۵۰) و در خطبه‌ ای فرمود: «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ.»(۵۱) حضرت براى این که عدل مطلق الهى را بیان نماید، واژه «عدل» را دو بار ذکر مى‌کند. و نیز : «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى… ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِى خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَیْهِمْ فِى حُکْمِهِ.»(۵۲)  

و نیز : «الْعَدْلُ حَیَاهٌ الْجَوْرُ مَمْحَاهٌ»؛(۵۳) عدالت مایه حیات بشرى است. در اجتماعی که افراد نیرومند و قوی و غنی و تعدادی بی‌شماری ضعیف و فقیر و بیچاره با هم زندگی می‌کنند، افراد قدرتمند پیوسته تلاش می­کنند تا همه چیز را به خود اختصاص دهند و غالباً از حد خود تجاوز و حقوق دیگران را پایمال می‌کنند. حکومت‌های بشری در تأمین عدالت اجتماعی به بن‌بست می‌رسند، ولی اجتماعی که زیربنای برنامه‌های آن را ایمان به روز رستاخیز تشکیل می‌دهد، این چنین نیست؛ زیرا ایمان به کیفر گناه خود بهترین ضامن اجرای قوانین است.            

۱۰ـ نقش معادباوری ضامن امنیت اجتماعی

اسلام برای امنیت ارزش زیادی قایل است، تا بدان حد که خداوند، قرآن­کریم را امنیت‌ساز نامیده است.(۵۴) امنیت اجتماعی در نیل به هدف مدنیّت زیستی، اولین نقش را ایفا می­کند. امام علی(ع) می‌فرماید: «مردم به زمامدار نیازمندند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار؛ تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهره‏مند شوند و مردم در دوران حکومت او زندگی را طی کنند و به وسیله او اموال بیت‏المال جمع‏آوری گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود، نیکوکاران در رفاه و مردم از دست بدکاران در امان باشند.»(۵۵) برخی از سخن امام علی(ع) چنین فهمیده‏اند که تنها عامل تعیین‏کننده، قوه اجرایی، توانمندی در تدبیر امور کشور، حفظ امنیّت و حراست از مرزهاست؛(۵۶) و حکومت‏ها وظیفه‏ای جز رسیدگی به حاجات اولیه مردم ندارند، خواه حکومت دینی و خواه حکومت غیردینی.(۵۷) حال آن‏ که مراد امام در این خطبه، بیان اهمیت نظم و امنیّت است؛ زیرا بنا بر فرموده دیگری از امام علی(ع)، «پیشواى دادگر، از باران پیوسته [که همه چیز را بارور مى­کند] بهتر است و جانور درنده و آدمخوار از فرمانرواى ستمکار بهتر است و فرمانرواى بیدادگر از ادامه هرج و مرج نیکوتر است.»(۵۸) افزون براین، تأمّل در بیانات امیرالمؤمنین نشان می‏دهد که اجرای قانون اسلام، وظیفه اصلی حکومت اسلامی است:(۵۹) «وجود امام برای امت لازم است تا امورشان را برپا دارد و آنان را امر و نهی نماید و حدود را در بینشان اجرا نموده و با دشمنان بستیزد و…».(۶۰)

بنابراین حوزه وظایف دولت اسلامی، پیگیری مصالح مردم و سامان بخشیدن به امور جامعه است و در یک جامعه اسلامی این امور اعم از امور دنیوی و آخرتی است. به عبارت دیگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است.(۶۱) برقراری حاکمیت خداوند و استوارسازی ارزش‏های الهی و رشد کرامت‏های انسانی، محور تمام نقش‏های دولت در تمام زمینه‏های اجتماعی است؛ چنان که امام علی(ع) می‏فرماید: «همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است.»(۶۲)

امیر مؤمنان(ع) فراهم کردن امنیت همه جانبه را مقصد اساسى مى­دانست که در سایه آن رشد و تعالى مردمان سامان مى­یابد.(۶۳)

امام(ع) اسلام را مایه امنیت اساسى معرفى کرده و فرموده است: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ:  سپاس خداى را که راه اسلام را گشود… و آن را براى هر که به آن چنگ زند، امنیت قرار داد.»(۶۴) از­این­رو، یکى از راه­هاى دستیابى به امنیت، آموزش آموزه­هاى دینى به مردم است.

آنچه که در برقراری نظم و امنیت اجتماعی در جامعه نقش اساسی دارد، اعتقاد به مبدأ و معاد و روز رستاخیز است. اعتقاد به دادگاه عدل الهی انسان را وادار می‌کند که نسبت به مردم و جامعه خود را مسئول بداند و حقوق دیگران را محترم بشمارد، به حقوق آنها تعدی و تجاوز نکند در گسترش عدالت و امنیت در جامعه بکوشد، به خیر مردم جامعه خود بیندیشد.

اگر تأثیر ایمان و اعتقاد به معاد و زندگی جهان دیگر را در برقراری و حفظ امنیت اجتماعی و جلوگیری از گسترش فساد و بزه‌ها و به طورکلی قانون‌شکنی‌ها را مورد بررسی قرار دهیم، به این نتیجه می‌رسیم که اعتقاد به معاد تنها نیرویی است که نفس سرکش انسان را در برابر جرایم و گناه مهار می‌کند و مانند سپری، آدمی را از فشار حملات هوس‌ها حراست می‌نماید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ توبه، ۲۵٫

۲ـ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتى، ج۱، ص۳۳۲٫

۳ـ محمد محمدی ری‌شهرى، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ج۱، ص۵۹، ح۱۳۴٫

۴ـ تمدن اسلام و عرب، ص۱۰۸ – ۱۰۹٫

۵ـ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۸٫

۶ـ نهج‌البلاغه فیض، خطبه ۱۳۱٫

۷ـ نهج‌البلاغه نامه ۵۳.

۸ـ بحارالانوار ج۷۵، ص۳۴۹.

۹ـ نهج‌البلاغه، نامه۴۱.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، کلام ۲۱۵ .

۱۱ـ نهج‌البلاغه، کلام ۲۱۵ .

۱۲ـ نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۶٫

۱۳ـ وسائل الشیعه، ج۱۱، باب ۱۹ از ابواب جهاد، ح۱.

۱۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص۵۶۹٫

۱۵ـ دهر، ۸-۱۰٫

۱۶ـ نهج‌البلاغه مرحوم دشتی، نامه ۴۷، ص۳۹۸: «الله، الله فی الأیتامِ فلا یُغِبُّوا أفواهَهُم ولا یُضیَّعوا بحضرتکم.»

۱۷ـ همان، نامه ۵۳، ص۴۱۴٫

۱۸ـ مدثر، ۴۴٫

۱۹ـ تحف العقول، ص۹۲٫

۲۰ـ همان، ص۸۳٫

۲۱ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج۹، ص۲۱۹؛ دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۷۱۷٫

۲۲ـ فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۱۳؛ معارف و معاریف، ج۵، ص۳۹۳۹.

۲۳ـ نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، خطبه، ۱۶۶، ص۵۴۴ ۵۴۶.

۲۴ـ همان، ج۲، ص۷۱۳.

۲۵ـ همان، ج۱، ص۴۹۷.

۲۶ـ همان، ج۱۱، ص۴۶٫

۲۷ـ همان، ص۵۹٫

۲۸ـ سیدمصطفی محقق داماد، تدوین حقوق بشردوستانه بین المللی و مفهوم اسلامی آن، مجله تحقیقات حقوقی، شماره ۱۸، تابستان و زمستان ۱۳۷۵، ص۱۸۶؛ نواوی، عبدالخالق، العلاقات الدولیه والنظم القضائیه فی الشریعه الاسلامیه، ص۸۸٫ 

۲۹ـ نهج‌البلاغه.

۳۰ـ نحل، ۹۳: «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.»

۳۱ـ نهج‌البلاغه، شریف رضی، خطبه ۱۶۷، ص۲۴۳؛ ر.ک: بحارالانوار، ج۷، ص۲۴۳٫

۳۲ـ نهج‌البلاغه، رسائل، ش۲۷، ص۳۸۳٫

۳۳ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۴۰۰٫

۳۴ـ ر.ک: الیزابت کوبلر، پایان راه (پیرامون مرگ و زندگى)، تهران، رشد، ۱۳۷۹، ص۱۴۲؛ غلامحسین معتمدى، انسان و مرگ درآمدى بر مرگ شناسى، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۲، ص۴۰٫

۳۵ـ عنکبوت، ۵٫

۳۶ـ کهف، ۱۱۰٫

۳۷ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج۲، ص۶۸٫

۳۸ـ نهج‌البلاغه، ص۶۶۳، حکمت ۱۵۰٫

۳۹ـ ر.ک: امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۲۹٫

۴۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۳

۴۱ـ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۳٫

۴۲ـ همان، ج۱۲، ص۳۷۳٫

۴۳ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر حقوق اسلامى، ص۱۹۲٫

۴۴ـ افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانى، ص۷۸ـ۱۴۳٫

۴۵ـ ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه حسن لطفى، ص۱۶۵ـ۱۷۱٫

۴۶ـ بهرام اخوان کاظمى، عدالت در نظام سیاسى اسلام، ص ۲۳٫

۴۷ـ احمد نراقى، معراج السعاده، ص۳۹٫

۴۸ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، نسیم حیات، ۱۳۷۹، ص۷۳۴٫

۴۹ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷٫

۵۰ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۴۹؛ نهج‌البلاغه،خ ۲۲۴ و ۲۳۴، ص۳۳۶ و ۳۴۷٫

۵۱ـ نهج‌البلاغه، خ۲۱۴، ص۴۳۸٫

۵۲ـ نهج‌البلاغه، خ۱۸۵، ص۳۵۶٫

۵۳ـ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ص۳۱۸٫

۵۴ـ قریش، ۵٫

۵۵ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۰٫

۵۶ـ حائری، مهدی، حکمت و حکومت، ص۱۹۶ .

۵۷ـ سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص۳۷۰ ـ ۳۷۳ .

۵۸ـ حکومتِ حکمت، ص۶۰، به نقل از ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعى، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، ص۲۱، الطبعه الاولى، دارالکتاب العربى، بیروت، ۱۴۰۱٫

۵۹ـ نهج‏البلاغه، خ۱۰۵٫ در بحث از «وظایف دولت» در این باره بیش‏تر سخن خواهیم گفت.

۶۰ـ بحارالانوار، ج۹۳ ، ص۴۰ .

۶۱ـ «و اصلاح اهلها»، نهج‏البلاغه، نامه ۵۳ .

۶۲ـ شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۲ ،ص۶۰۴ .

۶۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۱، بند ۳، ص۴۰۷٫

۶۴ـ همان، خ۱۰۵، ص۳۱۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

نظامات مادی در قالب قوای سه‌گانه در دنیای معاصر فقط میتوانند به خلافکاریهای آشکار پایان بخشند، ولی نمی‌توانند از تعدیهای پنهانی که از دید دستگاه قدرتهای قضائی و انتظامی دور است جلوگیری کنند. علاوه براین، هرگاه خود این قوا بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، عاملی نمیتواند مانع تصمیمات سوء آنان شود. اما اعتقاد به معاد چنان نیرومند است که نه تنها انسان را از قانون شکنیهای علنی که از گناههای درونی و پنهانی و حتی  اندیشه گناه باز میدارد.

 

۲٫

رسول اکرم(ص) فرمودند: «ای مردم! هرکس حاکم ستمگری را ببیند که حرام الهی را حلال کرده، پیمان او را شکسته، بیت‌المال را ظالمانه به خویش اختصاص داده و از مرز قوانین الهی تجاوز کرده است و علیه او با گفتار و عمل برنیاشوبد، شایسته است که خدا او را با همان ستمگر محشور گرداند.»

 

۳٫

وظایف دولت اسلامی، پیگیری مصالح مردم و سامان بخشیدن به امور جامعه است و در یک جامعه اسلامی این امور اعم از امور دنیوی و آخرتی است. به عبارت دیگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است.  برقراری حاکمیت خداوند و استوارسازی ارزش‏های الهی و رشد کرامت‏های انسانی، محور تمام نقش‏های دولت در تمام زمینه‏های اجتماعی است؛ چنان که امام علی(ع) می‏فرماید: «همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیری از فساد و گناه در میان مردم است.»

 

 

 

14ژوئن/18

مبانی انقلاب اسلامی در قرآن و روایات (با تأکید بر دیدگاه امام و آیت الله خامنه‌ای)

درآمد:

اقدامات افراد و جوامع بر پایه مبانی، اصول موضوعه و پیش‌فرض‌هائی است. انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین انقلاب‌های تاریخ، مبانی و پیش فرض‌هایی داشت و مردم با توجه به آنها حاضر شدند از جان و مال خود بگذرند. شناخت این مبانی برای مردم و مسئولان یک ضرورت انکارناپذیر است، زیرا بدون این شناخت ممکن است انقلاب از مسیر اصلی خود منحرف شود. با بررسی انقلاب‌هایی چون انقلاب مشروطه در می‌یابیم که یکی از علل انحراف آن، عدم تبیین روشن مبانی بود. از این رو در این نوشتار با نگاهی به مبانی انقلاب اسلامی و با استفاده از قرآن و روایات و با تأکید بر دیدگاه امام و رهبری به توضیح مبانی می‌پردازیم.  

مفهوم‌شناسی

مبانی جمع مبنا به معنی بنیاد، شالوده، بنیان، اساس، پایه و ریشه است.(۱) «مبانی» در ادبیات محققان و دانشمندان به پیش‌فرض‌های کلان و اصول موضوعه کلامی و فلسفی علوم و حتی بر دلایل اثبات یک نظریه اطلاق می‌شود، از جمله علومی چون تفسیر، فقه، حقوق، جامعه‌شناسی، تاریخ و یا در نظریه نسبیت انیشتین یا نظریه تکامل داروین که شامل دلایل، مفاهیم اساسی و اصول کلی آن دانش و گاه با توسعه‌ای شامل اصول موضوعه کلامی و فلسفه‌های آنهاست.(۲) مبنا ماهیتی توصیفی دارد و ناظر به «هست» هاست. ولی اصل دارای ماهیتی هنجاری و ناظر به «باید» هاست.(۳)

انقلاب اسلامی نیز دارای مبانی انسان شناسی، معرفت شناسی، جامعه شناسی و… است. به این مبانی از نگاه امام و آیت‌الله خامنه‌ای اشاره می‌کنیم:

اسلام ناب

پذیرش اسلام واقعی و باور به این که اسلام ناب، اولین مبنای قرآنی انقلاب و با مراجعه به قرآن قابل دستیابی است. اسلام ناب همواره در برابر اسلام‌های غیرواقعی و دروغین قرار داشته است. در طول تاریخ افرادی سعی ‌کردند به نام اسلام، به اسلام ناب ضربه بزنند؛ از جمله ساختن مسجد ضرار برای ضربه زدن به اسلام. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«وَ الَّذِینَ اتخَّذُواْ مسْجِدًا ضِرَارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْرِیقَا بَینْ‏ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنی‏ وَ اللَّهُ یَشهْدُ إِنهّمْ لَکَاذِبُونَ؛ لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلی التَّقْوَی‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ رِجَالٌ یحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ؛ أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلی‏ تَقْوَی‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَیرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلی‏ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانهْارَ بِهِ فی نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ؛ لَا یَزَالُ بُنْیَنُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَهً فی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(۴) (گروهی دیگر از آنها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه‏افکنی میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود. آنها سوگند یاد می‏کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته‏ایم!» امّا خداوند گواهی می‏دهد که آنها دروغ‌گو هستند! هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته‏تر است که در آن (به عبادت) بایستی. در آن مردانی هستند که دوست ‏دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‏ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‏کند! (امّا) این بنایی را که آن‌ها ساختند، همواره به‌صورت یک وسیله شک و تردید، در دل‌هایشان باقی می‏ماند، مگر اینکه دل‌هایشان پاره‌پاره شود (و بمیرند وگرنه، هرگز از دل آنها بیرون نمی‏رود) و خداوند دانا و حکیم است!»

امروز هم پیروان اسلام آمریکایی با همین اهداف به نبرد اسلام ناب می‌روند و سعی می‌کنند با ساختن مساجدی بسیار زیبا، تیشه به ریشه اسلام ناب بزنند و با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، راه را برای نابودی اسلام به دست کافران هموار سازند. ساختن مساجد و چاپ و انتشار میلیون‌ها جلد قرآن و کتاب‌های به‌ظاهر مذهبی در عربستان سعودی و به‌وسیله شاه در قبل از انقلاب نمونه‌هایی از این توطئه‌هاست.

از این آیات استفاده می‌شود که منافقان کوردل و افرادی که با شمشیر اسلام، به جنگ اسلام می‌روند، اهداف شوم خود را در لباسی زیبا و ظاهرفریب می‌پیچند و حتی سوگند یاد می‏کنند که ما جز نیکی قصد و نظر دیگری نداشتیم” «وَ لَیَحلِفُنَّ إِن أَرَدنا إِلَّا الْحُسنی».

از جمله مبارزات اسلام ناب با اسلام دروغین مبارزه همه‌جانبه حضرت زهرا(س) پس از پیامبر اعظم(ص) بود. ایشان می‌فرمایند: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا؛ صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا»(۵) بر من مصیبت‌هایی فرو ریخت که اگر آنها بر روز روشن ریخته بود شب تار می‌گشت. مرارت‌ها و مصائب ائمه معصوم(ع) همواره از سوی کسانی بود که به نام اسلام، در برابر اسلام ناب می‌ایستادند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، توجه به ولایت است. این ولایت در زمان پیامبر(ص) از آن رسول‌الله و در زمان ائمه معصوم(ع) از آن ائمه و در زمان غیبت از آن فقهای واجد شرایط و در زمان حکومت اسلامی از آن ولی‌فقیه است.

قرآن کریم نیز در آیاتی یگانه دین موردقبول را «اسلام» معرفی می‌کند: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسلامُ…»؛(۶) دین در نزد خدا، اسلام است. در جای دیگرمی‌فرماید: «وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الْإِسلامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ …»(۷) و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد.

دین و آیین اسلام بدون ولایت، اسلام ناب و دین کامل نیست. قرآن کریم، دین کامل را دینی می‌داند که با ولایت همراه باشد و اسلام بدون ولایت، ناقص است.(۸)

ولایتی که قرآن کریم برای ائمه(ع) قرار داده است در زمان غیبت از آن ولی‌فقیه است، زیرا قرآن در آیات متعددی به شرایط زمامدار و رهبری اشاره می‏کند؛ از جمله:

۱٫ عدالت؛(۹) ۲٫ علم [فقیه و آگاه به مسائل زمان‏]؛(۱۰) ۳٫ امانت‏داری؛(۱۱) ۴٫ توانایی و حسن تدبیر؛(۱۲) ۵٫ یقین و پایداری و استقامت(۱۳) و …

این شرایط در زمان حضور در پیامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) متبلور است و کامل‏ترین مصداق ویژگی‏هایی که در آیات ذکر شده، پیشوایان معصوم(ع) و در عصر غیبت، نزدیک‏ترین افراد به معصومین «فقها» هستند.

بنابراین یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، اسلامی است که حاکم آن معصوم یا نزدیک به عصمت باشد تا هم ازلحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهی و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزئی و هم از لحاظ تقوی، ورع و عدالت در عالی‏ترین حد ممکن باشد.

 اولین و مهم‌ترین مبنای قرآنی انقلاب که در سخنان امام امت و امام خامنه‌ای تبلور فراوانی یافته است، پایبندی به اسلام ناب محمدی است؛ لذا هر مسلمانِ علاقه‌مند به اسلام را نمی‌توان انقلابی دانست. بلکه اولین معیار این است که فرد پایبند به اسلام ناب پایبند باشد که از نگاه امام و مقام معظم رهبری در مقابل اسلام آمریکایی است.

امام امت همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید داشتند و از دو شاخه برای اسلام آمریکایی، یعنی اسلام متحجر و اسلام سکولار یاد می‌کردند. ایشان در نامه‌ای به یکی از مسئولان کشور نوشتند: «من شما و همه دست‏اندرکاران صدیق نظام و تمام افرادی را که چون شما قلبشان برای اسلام و ایران می‏تپد فرزندان اسلام و انقلاب می‏دانم. همه باید سعی کنیم تا روح وحدت و پاکی را بر محیط کارمان حاکم گردانیم تا بتوانیم همه قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تجددمآبی و تحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کنیم و به مردم مستضعف نشان دهیم.»(۱۴)

امام در جای دیگر می‌گویند: «متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس‏نماهای متحجر و سرمایه‌داران‏ خدانشناس و مرفهین بی‏درد، کاملاً مشخص نشده است. روشن ساختن این حقیقت… وظیفه همه علماست تا با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند.»(۱۵)

مقام معظم رهبری نیز همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید دارند. از نگاه سکاندار انقلاب اسلامی، «اسلام آمریکایی دو شاخه دارد: یک شاخه اسلام متحجّر، یک شاخه اسلام سکولار… استکبار و قدرت‌های مادّی از هر دو شاخه پشتیبانی کرده‌اند و می‌کنند؛ یک جاهایی آنها را به وجود می‌آورند، یک جاهایی راهنمایی و کمک می‌کنند. اسلام ناب در مقابل آنهاست. اسلام ناب، اسلامی همه‌جانبه است و از زندگی فردی و خلوت فردی تا تشکیل نظام اسلامی، همه را شامل می‌شود. اسلام ناب اسلامی است که هم تکلیف من و شما را در خانواده، با خود، در جامعه و هم در قبال نظام اسلامی معین می‌کند. این یعنی اسلام ناب و یکی از مبانی‌ای که باید به آن پایبند بود.»(۱۶)

مردم محوری

یکی دیگر از مهم‌ترین مبانی قرآنی انقلاب اسلامی که در سخنان امام و رهبری آمده مردم محوری است. تأکید قرآن کریم بر «امت» نشان می‌دهد که «مردم محوری» یکی از بایسته‌های اسلام است.

امّت به گروهی گفته می‏شود که مورد قصد و توجّه مخصوص دیگران واقع شده (۱۷) و در یک ویژگی اختیاری یا غیر اختیاری مشترک باشند. لذا به پیروان یک دین و آیین و یا به مردمی که در یک قرن یا منطقه‏ زندگی می‏کنند یا عملکرد یکسان دار‏ند، امّت اطلاق می‏شود.(۱۸) برخی امت را به معنای قرن و نسل انسانی دانسته‏اند.(۱۹) این واژه در قرآن بیشتر به معنای همسانی در دین و آیین و همسانی زمانی و مکانی آمده است.(۲۰)

امّت مورد نظر قرآن را در بسیاری از موارد می‏توان بر آنچه در اصطلاح به آن «جامعه» گفته می‏شود حمل کرد. جامعه در اصطلاح جامعه‏شناسی جماعتی سازمان‌یافته از اشخاصی است که با هم در سرزمین مشترک سکونت دارند و با همکاری در گروه‌ها نیازهای اجتماعی ابتدایی و اصلی خود را تأمین می‏کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به ‌عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می‏شوند.(۲۱) قرآن همچنین به گروهی خاص از پیروان یک دین یا یک عصر به سبب همسانی در نوع خاصی از عملکرد یا رویکرد فکری، امّت و به گروهی میانه‌رو در امر دین و تسلیم دستورات الهی به امّت مقتصده می‌گوید.(۲۲)

در برخی از موارد قرآن کریم از ملت و مردم با واژه «قرن» یا «قریه» یاد کرده است، «وکَم قَصَمنا مِن قَریَهٍ کانَت ظالِمَهً و انشَأنا بَعدَها قَومًا ءاخَرین»(۲۳) و که مقصود قریه است (۲۴) و آیه،‏ «افَلَم یَهدِ لَهُم کَم اهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرونِ یَمشونَ فی مَسکِنِهِم»(۲۵). مقصود از قرون، مردم و اقوام گذشته است.(۲۶)

  قرآن کریم ضمن تأکید بر همسانی امّت‌ها در امیال و فطریات، به برخی از سنت‌های الهی که به‌طور یکسان درباره همه امّت‌ها اجرا شده‌اند، اشاره کرده است تا صاحبان عقل و بصیرت در آنها تأمّل کنند و درس‌ها و عبرت‌های لازم را بگیرند: «لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَهٌ لِاولِی الالباب».(۲۷) یکی از مهم‌ترین سنت‌های الهی، تغییر سرنوشت امّت‌ها بر اثر عملکرد خود آنهاست.

دین اسلام بر خلاف مکاتبی چون مارکسیسم، جبر تاریخ و سنت‌های قهری حاکم بر امت‌ها را نمی‌پذیرد و نگرش جبرگرایی با قرآن کریم همسو نیست.(۲۸) قرآن بر این نکته پای فشرده که استمرار نعمت‌های خداوند یا قطع این نعمت‌ها یا فرود آمدن عذاب الهی همگی پیامد رفتارهای امت‌هاست و تا آنان در اندیشه یا رفتار خود تغییری پدید نیاورند، در نوع برخورد خداوند با آنان تغییری ایجاد نمی‏شود. این امر به‌صورت صریح در دو آیه منعکس شده است: «ذلِکَ بِانَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیّرًا نِعمَهً انعَمَها عَلی‏ قَومٍ حَتّی‏ یُغَیّروا ما بِانفُسِهِم» (انفال/ ۸)، «انَّ اللَّهَ لا یُغَیّرُ ما بِقَومٍ حَتّی‏ یُغَیّروا ما بِانفُسِهِم». (رعد/ ۱۱)(۲۹)

ائمه(ع) نیز همواره بر نقش مردم در پیشرفت امور تأکید داشتند. امام خمینی و مقام معظم رهبری نیز همواره بر محوریت مردم تکیه کرده‌ا‌ند.

حضرت آقا در این باره می‌گویند: «وقتی ما محور بودن مردم را با اسلام همراه می‌کنیم، ترکیب آن می‌شود جمهوری اسلامی. مردم محورند و مقاصد و هدف‌ها متعلّق به مردم و منافع مال و مِلک مردم و اختیار در دست آنهاست. مردمی بودن در نظام جمهوری اسلامی یعنی رأی، خواست، حرکت، عمل، حضور و شرافت مردم. این یکی از آن مبانی‌ای است که به معنای واقعی کلمه به آن معتقد بود.»(۳۰)

امام نیز صلاح مسئولین و کشور را در مراوده و دوستی با مردم‏ می‌دانست و بارها بر این مسئله تأکید می‌کرد.

 از جمله فرمود: «… من عرضم به آقایان این است که با مردم دوست باشید. مردم احساس کنند که اینها دوست‌ آنها هستند… باید مردم را نگه دارید. هر کدام در هرجا که هستید مردم را همراه خودتان نگه دارید و مردم را با هم جوش بدهید. بروید و صحبت کنید برای مردم و مردم را آگاه کنید… مردم با هم باشند. مردم ما واقعاً خوب‏اند. شاید نظیر ملت ایران در هیچ جا نباشد. (مسئولان) در خدمت مردم باشند، حالی کنند به مردم که حکومت اسلامی، حکومت خدمت است. پیغمبر اکرم (ص) با اینکه مقامش آن بود، ولی خدمتگزار بود.»(۳۱)

و نیز: «…این قلب‌های صافِ پاکِ مردم را نگه دارید. اینها‌ بودند که شما را به استانداری رساندند. ما باید درست توجّه داشته باشیم به این مسائل و خدا را حاضر ببینیم در همه جا. در قلوب ما و در هر مجلسی حاضر است. ما در محضر خدا هستیم.  بندگان خدا که عزیز ِخدا هستند، در محضر خدا ما به آنها اذیّت بکنیم. این جرم بخشودنی نیست. باید نگه داریم اینها‌ را.»(۳۲)

تکامل باوری

از منظر دین و عقل، تکامل نیاز اساسی انسان محسوب می‌شود که بدون آن نمی‌تواند به اهداف و اغراض دنیوی و اخروی خود نائل آید. به‌عنوان نمونه خداوند پس از یادکرد آفرینش حضرت آدم(ع) از تکامل و تعالی او یاد می‌کند. حضرت آدم پس از لغزش کوتاه و ترک اولایی که داشت، از مقامی که خداوند به او عنایت کرده بود، فرود آمد، ولی این فرود ظاهری به هیچ وجه باعث یأس او نشد، بلکه توانست با انابه به درگاه الهی، به ‌سوی تکامل و پیشرفت حرکت کند: «ثمّ اجتبه ربّه فتاب علیه و هدی»؛(۳۳) سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‏اش را پذیرفت و هدایتش کرد.»

در آیه پیشین آمده که آدم(ع) در پی نافرمانی، از رشد و کمال و بازماند «غوی». فعل «هدی» در این آیه دلالت می‏کند که خداوند آثار آن گمراهی را از میان برد و راه کمال را به او نشان داد.(۳۴)

از نگاه اسلام، حکمت و فلسفه آفرینش انسان حرکت به سوی کمال است. با نگاهی به تاریخ درمی‌یابیم در جوامعی که اعتقاد به تکامل وجود داشته، پیشرفت‌های مادی و معنوی فراوانی نصیب آنان شده است. یکی از موضوعاتی که رهبران الهی همواره بر آن تأکید می‌کردند، تقویت روحیه خودباوری و باور به تکامل و تحول و دوری از خمودی و خموشی و در یک‌ کلام، توجه دادن مردم به شعار «ما می‌توانیم» و تقویت روحیه پیشرفت‌خواهی و تکامل است. یکی از نمونه‌های عینی و روشن از کسانی که با شعار ما می‌توانیم به پیروزی چشمگیری رسیدند، یاران طالوت بودند که هرچند از نظر تعداد از دشمن بسیار کمتر بودند، ولی با داشتن روحیه پولادین توانستند دشمنان خودشان را شکست دهند و شعار «ما می‌توانیم» را محقق کنند: «…فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ … فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ…»؛(۳۵) پس چون او و مؤمنان همراهش از جوی گذشتند، گفتند امروز ما را توان برابری با جالوت و لشکریان او نیست، [اما] کسانی که می‏دانستند که خدای را دیدار خواهند کرد گفتند چه ‌بسا گروهی اندک که به خواست خدا بر گروهی بسیار پیروز شده‏اند و خدا با شکیبایان است. پس به خواست و فرمان خدا آنها‌ را در هم شکستند و داوود، جالوت را کشت.

مسلمانان صدر اسلام نیز با داشتن چنین روحیه و باوری توانستند در مدت کوتاهی نه‌تنها مشرکان را از شبهه جزیره عربستان بیرون کنند، بلکه توانستند پرچم لااله الا الله را در مهم‌ترین مناطق مسکونی زمین به اهتزاز در آورند.

اعتقاد به تکامل اقتصادی یعنی حرکت به‌سوی جامعه‌ای خالی از فقر و وابستگی؛ زیرا ازنظر پیامبر خدا (ص): نزدیک است که فقر، به کفر انجامد. از این رو آن حضرت در دعاهای خودشان می‌فرمود بار خدایا! من از کفر و فقر به تو پناه می‌برم. مردی عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمود: آری.(۳۶)

از نگاه مقام معظم رهبری نیز، «یکی از مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی اعتقاد به پیشرفت، اعتقاد به تحوّل، تکامل و تعامل با محیط است. البتّه با پرهیز از انحراف‌ها و خطاهایی که در این راه ممکن است وجود داشته باشد. فقه، جامعه‌شناسی، علوم انسانی، سیاست و روش‌های گوناگون ما باید روزبه‌روز بهتر شوند، منتها به دست آدم‌های خبره و وارد و اهل تعمّق و کسانی که اهلیت ایجاد راه‌های نو را دارند. نیمه‌سوادها و آدم‌های ناوارد و مدّعی نمی‌توانند کاری انجام بدهند. به این باید توجّه داشت؛ اینها همه صراطی است که چپ و راست دارد. از وسط جادّه باید حرکت کرد.»(۳۷)

امام امت درباره ضرورت پیشرفت اقتصادی و صنعتی می‌گویند: «یکی از مسائل مهم ما مسئله اقتصاد است. ما باید سعی کنیم  از حیث اقتصاد، قوی و بدون وابستگی باشیم. باید مسئله کشاورزی که در رژیم سابق برای به هم زدن آن نقشه داشتند تا ما را وابسته کنند، بیشتر مورد نظر ما باشد. البته به‌طرف صنعت هم باید رفت… (باید) بخش کشاورزی و صنایع کوچک، فعال باشند و توجه دولت به صنایع بزرگ باعث نشود که صنایع کوچک از بین بروند. دولت بایستی تمام قدرت خود را برای کشاورزی به کار گیرد.»(۳۸)

مظلوم یاوری

از نگاه مقام معظم رهبری، «یکی از مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی نظام اسلامی حمایت از مظلومان است در هر نقطه‌ عالم. اینها ارزش‌های اساسی انقلاب است. از اینها نمی‌شود صرفِ‌نظر کرد. اگر  کسانی یا جریانی نسبت به محرومین و مظلومان عالم بی‌تفاوت باشد، این شاخص در او وجود ندارد.»(۳۹)

 امام نیز همواره از مسئولان می‌خواست که سعی کنند محرومین را همیشه در نظر داشته باشند.(۴۰) از نگاه ایشان، مسئولان باید خدمتگزار محرومان باشند: «… یکی از بزرگ‌ترین جهات معنوی خدمت به خلق اللَّه و به انسان‌های محروم است. این است که برای انسان جاودان می‏ماند و در عالم دیگر به درد انسان می‏خورد.»(۴۱)

 و نیز : «البته ما طرفدار همه مظلومین در همه‌جا هستیم و میل داریم که مظلومین بر همه ستمگران غلبه کنند.(۴۲)

بی‌گمان مهم‌ترین هدف پیامبران، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی بوده است. این هدف چنان دارای اهمیت است که قرآن در آیه ۲۵ سوره حدید به ‌صراحت هدف از مأموریت‌های پیامبران و فرو فرستادن کتاب‌های آسمانی را آگاهی بخشی و روشنگری مردم نسبت به حقوق خود، بسترسازی برای نهضت و قیام توده‌های مردم در راستای عدالت اجتماعی و فراهم آوری بسترهای مناسب برای فرصت‌های برابر برمی‌شمارد. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ…»؛ هر آینه پیامبران‌مان را با حجت‌های روشن و هویدا فرستادیم و با ایشان کتاب- که وسیله تمیز حق از باطل است- و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند و آهن را فرو آوردیم که در آن نیرویی سخت- سلاح و وسایل کارزار و مانند آن- و سودهایی [دیگر] برای مردم است.

امام حسین (ع) پس از نزول در سرزمین کربلا به کوفیان این‌گونه نوشت: « از حسین بن علی به سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد، عبد اللَّه بن وائل و گروهی از مؤمنین؛ اما بعد؛ به‌راستی می‌دانید که پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله در زمان زندگی خود فرمود: کسی که حاکم ستمکاری را که حرام خدا را حلال بداند، عهد و پیمان خدا را بشکند، مخالف سنت رسول خدا باشد، در میان مردم با گناه و عدوان رفتار نماید، ببیند اما گفتار و رفتار خود را تغییر ندهد خدا حق دارد که وی را هم در جایگاهی نظیر جایگاه او داخل کند.» (۴۳)

 

 

پی‌نوشت:

[۱]. رک: طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۶۴٫ دهخدا، لغت نامه دهخدا ج۱۳، ص۲۰۱۱۲٫ انوری، فرهنگ بزرگ سخن ج۷، ص ۶۶۰۳٫

۲٫ بهجت پور، تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول) مبانی، اصول، قواعد و فواید، ص ۲۵ و ۲۶٫

۳٫ باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص۶۸؛ شریعتمداری، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص۱۱٫ 

۴٫ توبه،۱۰۷٫۱۱۰٫

۵٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶٫

۶٫ آل‌عمران، ۱۹٫

۷٫ آل‌عمران، ۸۵٫

۸٫ رک: قرآن کریم، سوره مائده آیه ۶۷ سوره مائده آیه ۳٫ همچنین رک: طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۴۶٫

۹٫ هود،۱۱۳٫

۱۰٫ بقره، ۲۴۷٫

۱۱٫ شعراء، ۱۴۳٫

۱۲٫ بقره، ۲۴۷٫

۱۳٫ سجده، ۲۴٫

۱۴٫ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۱۴۳٫

۱۵٫ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۱۲۱٫

۱۶. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۱۷٫ مصطفوی، التحقیق، ج ۱، ص ۱۳۵، «امم».

۱۸٫ راغب، مفردات، ص ۸۶٫ خلیل، ترتیب‏العین، ص ۵۴، «امم».

۱۹٫ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۵، «امم».

۲۰. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۴، ص ۲۵۵٫

۲۱٫ رک: مبانی جامعه‏شناسی، ص ۱۴۲

۲۲. طباطبایی، المیزان، ج ۶، ص ۳۹٫ شعرانی، نثر طوبی، ج ۲، ص ۳۰۲٫

۲۳٫ انبیاء، ۱۱٫

۲۴٫ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۴، ص ۲۵۵٫

۲۵. طه، ۱۲۸٫

۲۶٫ مکارم شیرازی و دیگران‌، تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص ۳۳۵٫ طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۷، ص ۵۷٫

۲۷٫ یوسف،۱۱۱٫

۲۸. مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۷، ص ۲۱۳٫

۲۹. طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۴۳۲٫ مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۷، ص ۲۱۰٫

۳۰. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۳۱. صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۳۸۵٫۳۸۴٫

۳۲. صحیفه امام، ج‏۱۳، ص ۳۸۶٫

۳۳٫ طه ۱۲۲٫

۳۴٫ رک: هاشمی رفسنجانی و محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن.

۳۵٫ بقره، ۲۴۹٫۲۵۱٫

۳۶٫ محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ذیل «فقر».

 

۳۷. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۳۸. صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۳۳٫

۳۹. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۴۰٫ صحیفه امام، ج‏۱۸، ص ۳۸۸٫

۴۱٫ صحیفه امام، ج‏۱۷، ص ۴۲۷٫

۴۲. صحیفه امام، ج‏۱۹، ص ۹۳٫

۴۳٫ مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۴ ص ۳۸۱. 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

 پذیرش اسلام واقعی و باور به این که اسلام ناب، اولین مبنای قرآنی انقلاب و با مراجعه به قرآن قابل دستیابی است. اسلام ناب همواره در برابر اسلام‌های غیرواقعی و دروغین قرار داشته است. در طول تاریخ افرادی سعی ‌کردند به نام اسلام، به اسلام ناب ضربه بزنند.

 

۲٫

یکی از موضوعاتی که رهبران الهی همواره بر آن تأکید می‌کردند، تقویت روحیه خودباوری و باور به تکامل و تحول و دوری از خمودی و خموشی و در یک‌ کلام، توجه دادن مردم به شعار «ما می‌توانیم» و تقویت روحیه پیشرفت‌خواهی و تکامل است.

 

۳٫

امام امت درباره ضرورت پیشرفت اقتصادی و صنعتی می‌گویند: «یکی از مسائل مهم ما مسئله اقتصاد است. ما باید سعی کنیم  از حیث اقتصاد، قوی و بدون وابستگی باشیم. باید مسئله کشاورزی که در رژیم سابق برای به هم زدن آن نقشه داشتند تا ما را وابسته کنند، بیشتر مورد نظر ما باشد.»  

 

 

 

14ژوئن/18

مدیرانی که به بهشت نمی روند

 

 

بسیاری تلاش می‏کنند مسیرهایی را انتخاب کنند که آنان را به سمت بهشت راهنمایی کند و با تلاش و جست و جو در پی نشانه‏هایی می‏روند و رفتارها و عملکردشان نیز همسو با آن نشانه‏هاست؛ تا شاید لطف خدا یارشان باشد و تذکره ورود به بهشت را دریافت کنند؛ البته با تبصره و ارفاق.

گاهی نشانه‏های تحذیری برای رسیدن به مقصود، بهترند.

این که انسان جست و جو کند و در پی راه‏های ممنوعه باشد و برای رسیدن به مقصود، موانع را بشناسد و آن موانع را رفع یا دفع کند یا روان‏تر بگوییم این که برای یک فرد روشن شود که برخی از کارها، رفتارها و باورها او را از رسیدن به بهشت منع می‏کند، راهی برای انتخاب مسیر بهشت است.

نگاهی آسیب شناسانه، سبب می‏شود که مشتاق به بهشت، آسیب‏ها را بزداید و پاک و زلال زندگی کند و با آراستگی، وارد بهشت شود.

مدیران یک جامعه، گرچه جزئی از بدنه جامعه هستند و زمینه‏های ورود به بهشت همچون بقیه مردم برای آنان فراهم است، اما می‏توان با زاویه‌ای دیگر موانع ورود آنان به بهشت را نگریست.

این مقدمه برای شناخت آن دسته از مدیرانی است که به بهشت نمی‏روند؛ البته با الهام از سخن پیشوایان مکتب حق.

  1. کسی که در قلبش ذره‏ای کبر باشد.(۱)
  2. کسی که عادت به سخن‌چینی دارد.(۲)
  3. کسی که در برابر خدمت و کار نیکی که از او سر زده، منت می‏گذارد.(۳)
  4. کسی که بخل بورزد و با کرم و احسان، بیگانه باشد؛(۴) مگرنه او را بر صندلی ریاست گماشتند تا توان و نشاط و دقت خود را کریمانه بر سر سفره خدمت به مردم قرار دهد.(۵)
  5. کسی که به خیانت عادت دارد و امانتی را که بدو سپردند، پس نمی‏دهد.(۶)
  6. کسی که مردم را فریب دهد و زندگی با این عادت زشت سپری کند.(۷)
  7. کسی که نسبت به زیردستانش، بدرفتاری می‏کند و حق ایشان را مراعات نمی‏کند؛ پیامبر (ص) با بیان این جمله توصیه فرمود که این امت را باید اکرام کرد و عزیز شمرد همچون اکرامی که نسبت به فرزندان اعمال می شود.(۸)
  8. کسی که خوی شاهانه دارد و ستم پیشه و جبار است.(۹)
  9. کسی که ستیزه‌جو است و در سخن‌گویی خصومت می‌ورزد.(۱۰)
  10. کسی که تندخو و سخت دل است.(۱۱)
  11. کسی که از حرام، زندگی‌اش را سامان داده و حرام‌خواری، خوی اوست(۱۲)
  12. کسی که با ولایت بیگانه است.(۱۳)

بهای خدمت مدیران دولت اسلامی، بهشت است؛ پس باید سره از ناسره را شناخت و موانع ورود به بهشت را رفع کرد و سرافرازانه خود را مهیای ورود به فردوس برین کرد. «و ازلف الجنه للمتقین غیر بعید هذا ما توعدون بکل اوّاب حفیظ؛ در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک می‏کنند و فاصله‏ای از آنان ندارد و این چیزی است که به شما وعده داده می‏شود و برای کسانی است که به سوی خدا باز می‏گردند و پیمان‏ها و احکام او را حفظ می‏کنند»(۱۴)

 

پی‏نوشت‏ها:

  1. «لا یدخل الجنه من فی قلبهم مثقال ذره من کبر». کلینی، کافی، ج۲، ص ۳۱۰٫
  2. «لا یدخل الجنه قتات یعنی نماما». صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص ۳٫
  3. «لا یدخل الجنه… منان بالفعال للخیر اذا عمله». حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص ۴۵۴٫
  4. «لا یدخل الجنه بخیل». حرانی، تحف العقول، ص ۳۹۰٫
  5. نکوهش بخشش در مدیران به معنای مجوز در ریخت و پاش مدیران نیست!
  6. «لا یدخل الجنه … الخائن». نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص ۴۵۸٫
  7. «ما من امام یبیت لیله غاشا لرعیته الا حرم الله علیه غرف الجنه و ریحها». ابی محمد قمی، جامع الاخبار، ص ۳۱۸٫
  8. «لا یدخل الجنه سییء الملکه، قالوا : الیس اخبرتنا ان هذه الامه کلهم مملوکون و یتامی؟ قال : بلی ! فاکرموهم ککرامه اولادکم ». همان، ص ۳۱۹٫
  9. «لا یدخل الجنه جبار». ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۱، ص ۱۹۸٫
  10. «ان الله حرم الجنه علی کل مراء و مرائیه». جامع الاخبار، ص ۳۱۶٫

۱۱٫«لایدخل الجنه جعظری؛ الجعظری الفظ الغلیظ القلب». همان، ص ۳۱۲

۱۲٫«لایدخل الجنه من نبت لحمه من السحت النار اولی به». همان، ج۱،   ص ۶۱؛ «لایدخل الجنه جسد غذی بحرام».جامع الاخبار، ص ۳۱۷٫

  1. «لا یدخل الجنه الا من جاء بجواز من علی علیه‏السلام». مجلسی، ج۲۷، ص ۱۴۲٫
  2. ق، آیه ۳۱ و ۳۲٫

 

سوتیتر:

در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک می‏کنند و فاصله‏ای از آنان ندارد و این چیزی است که به شما وعده داده می‏شود و برای کسانی است که به سوی خدا باز می‏گردند و پیمان‏ها و احکام او را حفظ می‏کنند.

14ژوئن/18

فقیه مجاهدی که بر خود اتکایی تأکید داشت

 

 

(زندگی، اندیشه و کارنامه شهید آیت‌الله مدرس به مناسبت ۲۷ رمضان‌المبارک سالروز شهادت او)

 

 

مقدمه

عالم مبارز، دانشمند پارسا و پرهیزگار، مجتهد سیاستمدار شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس طباطبایی زواری، در زمره مشاهیر جهان تشیع به شمار می‌رود که ضمن جامعیت در معقول و منقول و صعود به قله‌های فقاهت، در صفای نفس و تزکیه درون مدارجی را طی کرد و ارتفاعات معنویت را درنوردید. او که تقوا، وارستگی و قناعت را با درایت سیاسی قرین ساخته بود، اندیشه‌ای نورانی، سینه‌ای به وسعت صحاری و زبانی همچون شمشیر برّان داشت.

نور توحید و ارادت به خاندان طهارت که خود از ذراری این بیت عترت بود، دل و ذهنش را فروزان ساخته بود و دغدغه خدمت به جامعه اسلامی رفع محرومیت از اجتماع، تکیه بر تولید ملی و خودکفایی و شکوفائی اقتصاد درون‌زاد، لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت. وی با معرفت و بصیرت ناشی از ایمان، صدق و صفا، هوشمندی و توانایی‌های فوق‌العاده علمی و فکری به میدان مبارزه با استبداد، استکبار و هرگونه ناروایی قدم نهاد و برای رسیدن ایران به استقلال واقعی سیاسی و اقتصادی اهتمام ورزید. مدرس در صراحت و شجاعت با هیچ مقام و صاحب قدرتی تعارف نداشت و در بیان حقایق و افشای مفاسد از کسی نمی‌ترسید و عقاید خود را تحت تأثیر تهدیدهای زورمداران و دیوهای دنیازده سانسور نمی‌کرد.

نوشتار حاضر فرازهایی از حیات علمی، مبارزاتی و پارلمانی وی را از نظر خوانندگان می‌گذراند.

 

شرافت نسبی

شهید مدرس در شمار سادات طباطبایی است که با شخصیت‌هایی چون آیات عظام سید محسن حکیم، سید حسین بروجردی، سید محمدمهدی بحرالعلوم، سید محمد فشارکی، سید محمد مجاهد طباطبایی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و علامه طباطبایی اشتراک نسب دارد. بر اساس نسب‌نامه‌ای که آیت‌الله مرعشی نجفی تنظیم کرده است، شهید مدرس با سی و یک واسطه به حضرت امام حسن مجتبی(ع) نسب می‌برد.(۱)مدرس نیز در شرح حالی در روزنامه اطلاعات(۲)در نود سال قبل و نیز طی مصاحبه‌ای با خبرنگار روزنامه ایران(۳) در همین ایام، خود را از سادات طباطبایی معرفی می‌کند که در زواره مقیم بوده‌اند.

روایت رویش

اهالی سرابه کچو واقع در شمال غربی اردستان و جنوب شرقی زواره به منظور حل مسائل شرعی و راهنمایی تکالیف دینی و امور وعظ و خطابه، حدود دو قرن قبل سیدی زاهد و محترم را که در زواره ساکن بود، با تکریم ویژه‌ای به این آبادی دعوت کردند و مقدمش را گرامی داشتند. این واعظ وارسته میر عابدین نام داشت. فرزند این بزرگوار سید عبدالباقی طباطبایی از روحانیون فاضل، وارسته و خوشخو بود که به منظور فعالیت‌های ارشادی و ترویج عقاید و احکام شرعی از زواره به قمشه مهاجرت کرد و در سنگر مسجد و محراب به وعظ و تبلیغ مشغول شد. ارتباط طایفه میر عابدین با دیگر سادات طباطبایی هیچ‌گاه قطع نشد و آنها غالباً به وسیله پیوندهای خانوادگی قرابتشان را استوار می‌کردند. چنان  که سید عبدالباقی مذکور دختر سید کاظم سالار را که خدیجه طباطبایی نام داشت به عقد ازدواج پسر خود، سید اسماعیل طباطبایی درآورد. محصول این پیوند پاک و سالم کودکی است به نام سید حسن که به سال ۱۲۸۷ق مطابق با ۱۲۴۹ شمسی در محله دشت زواره دیده به جهان گشود و بعدها به مدرس معروف شد.(۴)

سیداسماعیل غالباً به‌خصوص در فصول بهار و تابستان در روستای خوش آب و هوای سرابه می‌زیست و ضمن فعالیت‌های زراعی و دامی به ارشاد اهالی مشغول بود. اما همسرش خدیجه طباطبایی با این طفل نورسته نزد اقارب خود در محله دشت زواره در خانه‌ای که اکنون از مواریث فرهنگی و تاریخی این دیار به شمار می‌رود، زندگی می‌کرد. سید حسن تا شش سالگی در زادگاهش بود تا آنکه در شهریور ۱۲۵۵ شمسی پدرش او را نزد جدش سید عبدالباقی در قمشه (شهرضا) برد تا وی در تربیت این فرزند خردسالش بکوشد و او را با تعالیم مقدماتی دینی، اخلاقی و ادبی آشنا سازد و مدرس را برای فراگیری معارف حوزوی مهیا کند.(۵)

تحصیل در حوزه اصفهان

سید حسن تا چهارده سالگی معلومات متداول را آموخت. در سال ۱۳۰۱ ق. جد و مربی و معلم خویش سید عبدالباقی را از دست داد و در حالی که شانزده ساله بود، طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شد و در حوزه علمیه این شهر زندگی طلبگی را آغاز کرد. به مدت پنج سال تمام با همتی وافر، صرف و نحو، منطق و بیان را نزد استادانی همچون میرزا عبدالعلی هرندی، شرح قوانین‌الاصول و فصول را در محضر آخوند ملامحمد کاشی و متون فلسفی را از وی و حکیم جهانگیرخان قشقایی آموخت.

در ششمین سال تحصیل به توصیه والدش (سید اسماعیل) ازدواج کرد. دوسال بعد، پدرش را از دست داد و با وجود این ضایعه اسفبار، چهار سال دیگر هم در حوزه اصفهان درس خواند و در سطح عالی و خارج فقه و اصول از درس آیات ارجمند حاج شیخ مرتضی ریزی و سید محمدباقر درچه‌ای استفاده کامل کرد و از کمالات معنوی و اخلاقی این استادان نکته‌ها آموخت.(۶)مدرس می‌گوید: «در مدت اقامت سیزده ساله در اصفهان، سی نفر استاد را در ادبیات عرب، فقه، اصول و حکمت نظری درک کردم.»(۷)

فتح قله فقاهت در در دیار علوی

مدرس در ۱۳۱۰ق/ اوایل بهار ۱۲۷۲ شمسی، عازم عتبات عراق شد و بعد از زیارت بارگاه ائمه هدی در کربلا و نجف، در سامرا به حوزه درسی آیت‌الله میرزا محمدحسن شیرازی(متوفی ۱۳۱۲ق) حاضر گردید و به مدت یک سال از محضر ایشان در مباحث خارج فقه و اصول بهره‌مند شد. آنگاه راهی نجف اشرف شد و در مدرسه صدر سکونت اختیار کرد و با عارف نامدار شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی هم حجره گردید.

مدرس هنگام تحصیل در حوزه نجف اشرف، روزهای پنج‌شنبه و جمعه هر هفته کارگری می‌کرد و عواید آن را صرف معاش خویش می‌نمود. وی به مدت هفت سال از پرتو اندیشه‌ها و فضایل و مکارم آیات عظام آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی در بحث‌های خارج فقه و اصول فیض برد تا آن که به درجه اجتهاد نایل آمد و فقاهتش از سوی علمای وقت، مورد تأیید قرار گرفت و زعامت شیعیان هند به ایشان پیشنهاد شد، اما به دلایلی این مسئولیت را نپذیرفت. سرانجام در ۱۳۱۶ق/ ۱۲۲۷ شمسی از راه ناصریه (اهواز) به جانب اصفهان حرکت کرد و بر سر راه خویش در شهر کرد توقفی داشت و به منزل فقیه عارف آیت‌الله ابوالقاسم حسینی دهکردی وارد شد و چند روزی میهمان این حکیم وارسته بود.(۹)

بر کرسی تدریس و در سنگر مبارزه

مدرس بعد از ورود به اصفهان در حوالی مدارس جده بزرگ و کوچک و صدر بازار، خانه‌ای محقر اجاره کرد و همراه همسر و دو فرزندش خدیجه خانم و سید اسماعیل در آن ساکن شد. بعد از چندین سال اجاره‌نشینی خانه‌ مخروبه‌ای را در حوالی بازار مرکزی خرید و از طریق کارگری و تولید خشت خام، آن را برای سکونت خود و خانواده آماده کرد. او برای امرار معاش هفته‌ای دو روز در آبادی‌های اطراف، کارگری می‌کرد.(۱۰)

مدرس در بدو ورود به حوزه اصفهان، در مدرسه جده کوچک به تدریس فقه و اصول مشغول شد و از ۱۳۲۲ق. این درس را در مدرسه جده بزرگ ادامه داد. تلاش آموزشی او که ده سال ادامه داشت، به‌قدری پربار و باارزش بود که به مدرس مشهور شد.(۱۱)

در این ایام به دلیل شکل‌گیری نهضت مشروطه، مسعود میرزا ظل‌السلطان حاکم ستمگر اصفهان برکنار و به جایش اقبال‌الدوله کاشانی به این سمت منصوب شد. حاج آقا نورالله مسجدشاهی هم به اتفاق گروهی از علما، انجمن ملی اصفهان را تشکیل داد و مدرس نایب رئیس این تشکیلات شد. از آن سو صمصام‌السلطنه بختیاری به سال ۱۳۲۶ق. همراه قوای خود، به تشکیلات دولتی اصفهان  حمله کرد و در وضع جدید اداره شهر به انجمن مذکور سپرده شد. صمصام‌السلطنه با زور و ارعاب از مردم اخاذی و به آنان فشارهای زیادی وارد می‌کرد. مدرس این ستم را برنتابید و با او به مبارزه برخاست که منجر به صدور حکم توقیف و تبعید وی توسط صمصام‌السلطنه شد، با خروش و خیزش فراگیر مردمی این نیرنگ عملی نشد و مدرس از تبعیدگاه به اصفهان بازگشت.(۱۲)

مدرس به موازات تدریس و تربیت طلاب به وضعیت معیشتی و رفاهی آنان و نیز موقوفات مدارس اصفهان و چگونگی مصرف آنها رسیدگی و متولیان را وادار می‌کرد که در آمدهای وقفی را صرف آبادانی مدرسه‌ها و رفاه طلاب کنند، اما کوشش‌های او در این زمینه بر مذاق عده‌ای خوش نیامد و مقاومتش در برابر خلافکاران باعث شد تا گروهی دشمن دوست‌نما توطئه‌ای را برای ترور مدرس طراحی کنند، اما نقشه آنان ناکام ماند.(۱۳)

مدرس پس از ده سال تدریس در حوزه اصفهان به تهران عزیمت کرد و حدود بیست سال در مدرسه سپهسالار سابق (شهید مطهری کنونی) به فعالیت‌های آموزشی و پرورش طلاب فاضل و فرزانه مشغول بود.(۱۴)

ناظری صالح بر مصوبات مجلس شورای ملی

بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی که با تلاش‌های شهید شیخ فضل‌الله نوری به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید و مورد تأیید علمای ایران و مراجع نجف اشرف قرار گرفت، قرار شد در هر دوره از مجلس، هیئتی ۵ نفره از فقهای آشنا با مقتضیات زمانه به عنوان عضو در این نهاد قانونی و مردمی حضور یابند و بر قوانین‌ مصوبه و انطباق آنها با قواعد اسلامی و موازین شرع مقدس نظارت کنند.(۱۵)

بر این اساس مجتهدان ایران و عتبات عراق بعد از بررسی‌های گوناگون و طی چند مرحله رأی‌گیری به منظور نظارت بر قوانین، حضرات آیات معزز سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی، امام جمعه خویی، سید محمدباقر همدانی و سید حسن مدرس را برگزیدند.

شهید مدرس  در ۱۳۲۸ق / ۱۲۸۹ش عازم تهران شد و در ۲۸ ذیحجه این سال در جلسه  ۱۹۵ دوره دوم مجلس شورای ملی حضور یافت و ضمن نظارت بر قوانین مصوب، در عرصه مبارزه با ستم و جفا و نبرد با استکبار، در خط مقدم قرار گرفت.(۱۶)در این دوره ایران از هر سو دچار آشفتگی‌هایی شده بود. دولت تزاری روس در امور داخلی این سرزمین دخالت می‌کرد و برای رسیدن به مقاصد تجاوزکارانه خود، در هفتم ذیحجه ۱۳۲۹ق یک اولتیماتوم ۴۸ ساعته را به ایران داد.

دولت وقت (صمصام‌السلطنه) از نمایندگان مجلس خواست درباره پذیرش این اولتیماتوم به او اختیار بدهند. شهید مدرس در برابر سلطه بیگانگان ایستاد و در نطقی کوتاه آن را رد کرد و با این موضع‌گیری شجاعانه به دیگر نمایندگان قوت قلب داد و مردم را به شور و هیجان واداشت. اما ناصرالملک (نایب‌السلطنه) در سوم دی ۱۳۹۰ش (سوم محرم‌الحرام ۱۳۳۰ق) دستور انحلال مجلس را داد و این اولتیماتوم ذلت‌آور را پذیرفت.(۱۷)

با آغاز جنگ جهانی اول در چهاردهم رمضان‌المبارک ۱۳۳۲ق با وجود آنکه بی طرفی ایران توسط نخست‌وزیر وقت (مستوفی‌الممالک) اعلام شده بود، روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب به ایران حمله و بخش‌هائی را اشغال نظامی کردند.(۱۸)

استراتژی مهاجرت

دوره سوم مجلس شورای ملی در ۱۶ محرم‌الحرام ۱۳۳۳ق شروع به کار کرد. در این مجلس، مدرس علاوه بر اینکه یکی از مجتهدین طراز اول به شمار می‌رفت؛ به پاس شهامت و شجاعتی که در ایام فترت بین دوره دوم و سوم از خود بروز داده بود و جامعه روحانیت هم او را به عنوان مرجعیت قبول داشت، از طرف اهالی تهران انتخاب و وارد مجلس شد. او در این دوره از اقتدار و موقعیت خاصی برخوردار بود.

اما در آغاز محرم‌الحرام ۱۳۳۴ق قراردادی در دوازده ماده بین دولت ایران و آلمان منعقد شد و روس و انگلیس توسط جاسوسان خود از مفاد این معاهده با خبر شدند و تصمیم گرفتند تهران را اشغال کنند. در زمینه آینده دولت، جلسات مشاوره متعددی برگزار شد و سرانجام با پیشنهاد آیت‌الله مدرس مقرر گردید یک دولت موقت تشکیل شود تا جدای از دولت مرکزی مستقر در تهران، برای خنثی کردن توطئه‌های اجانب به‌خصوص دو دولت روس و انگلیس اقداماتی را انجام دهد. این دولت از سوی متحدین (آلمان، اتریش و امپراتوری اسلامی عثمانی) به رسمیت شناخته شد. قرار شد در صورت پیروزی این دول، این دولت حکومت رسمی ایران شناخته ‌شود و با پیروزی متفقین (انگلستان و روسیه)، دولت مرکزی همچنان به کار خود ادامه دهد تا کشور در هر شرایطی از آسیب‌های مخرّب جنگ جهانی اول مصون بماند.(۱۹)

در هفتم محرم‌الحرام ۱۳۳۴ق ۲۷ نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی به همراه عده‌ای از رجال نامی و اقشاری از مردم به سوی قم حرکت کردند و در آنجا کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند و هیئتی چهارنفره را برگزیدند که یکی از آنان شهید مدرس بود. قشون روس در رباط کریم از توابع استان تهران با نیروهای مهاجرین وارد نبرد شد که منجر به شکست نیروهای مهاجر گردید. روس‌ها در حوالی قم با قوای کمیته دفاع ملی وارد جنگ شدند و این شهر را اشغال کردند.(۲۰)

شهید مدرس برای تأمین مخارج دولت مهاجرت و تدارک نیروهای رزمی، خود را به اصفهان رساند و در این راستا تلاش‌های گسترده و مفیدی را به عمل آورد و چون قبلاً مهاجران همراه خویش را به سوی غرب کشور روانه کرده بود، ناگزیر تنها سوار بر اسب و به حالت مسلّح برای پیوستن به مهاجران حرکت کرد و بعد از تحمل مشقات فراوان وارد کرمانشاه شد و در یکی از مدارس علوم دینی این شهر اقامت گزید.

او در دولت مهاجرت به سمت وزیر دادگستری و اوقاف منصوب شد. اگر چه در بیستون قوای مهاجرین با روس‌های مهاجم درگیر شدند و کرمانشاه به تصرف نیروهای روسیه درآمد اما با پیگیری مدرس و سایر وکلا مجلسی در قصر شیرین تشکیل شد و نظام‌السلطنه مافی را به عنوان رئیس دولت برگزید. مهاجران بر اثر تهدید متفقین، عقب‌نشینی کردند و به قلمرو دولت عثمانی رفتند.(۲۱)

ملاقات مدرس با فرمانروای دولت عثمانی

مدرس بعد از ورود به استانبول (در ترکیه کنونی)، بدون این که خود را به کسی معرفی کند در مدرسه ایرانیان مقیم این بندر به تدریس معارف اسلامی پرداخت و با حقوق اندکی امرار معاش می‌کرد. اما او کسی نبود که در هاله‌ی‌ گمنامی باقی بماند، بنابراین سلطان محمد پنجم، امپراتور وقت دولت عثمانی برای ملاقات و مذاکره از او دعوت کرد. مدرس در حضور این پادشاه با بالاترین مقام روحانی دولت مذکور هم گفتگوهایی را انجام داد و بین آنان درباره حوادث ایران و مسایل جهان اسلام مذاکراتی صورت گرفت. مدرس تصریح کرد که بدون واهمه و آزادانه دیدگاه‌های خود را مطرح خواهد کرد و گفت که مقصود از مهاجرت ما به این قلمرو آن است که دولت عثمانی الحاق بخشی از آذربایجان را به سرزمین خود موقوف کند و و وقتی احساس کرد که صدراعظم عثمانی قصد تحقیر ایرانیان را دارد، خاطرنشان ساخت: که نوابغ و مشاهیری داریم که به فرهنگ و تمدن اسلامی خدمات شایانی کرده‌اند. آنگاه درباره اتحاد و همدلی ملت‌های مسلمان صحبت و تأکید کرد که این اتحاد باید بر مبنای دینی باشد، نه انگیزه‌های نژادی و تعصب‌آلود.(۲۲)

سرانجام در هنگام ریاست الوزرایی صمصام‌السلطنه بختیاری، در اسفند ۱۲۹۶ شمسی شعبان ۱۳۳۶ق. مهاجرت خاتمه یافت و دولت مرکزی از مهاجران خواست به ایران بازگردند. عده‌ای از آنان عازم اروپا شدند، اما مدرس به تهران بازگشت، در حالی که همسر و یکی از فرزندانش فوت کرده و دیگر فرزندانش  سختی‌های زیادی را تحمل کرده بودند. خود او هم در طول مسیر از چندین عملیات تروریستی جان سالم به در برده بود.(۲۳)

برنامه‌ریزی آموزشی و اداری

مدرس در حالی به تهران آمد که اهالی آن دچار قحطی بودند و بسیاری از مردم به دلیل ناامنی به روستاها پناه برده بودند. آن فقیه مبارز سوار بر اسب و در لباس سلحشوران مسلح به منزل خویش رسید و از فرط خستگی چندروزی را استراحت کرد. در این ایام اقشار گوناگون، به دیدارش می‌آمدند. از آنجا که مجلس شورای ملی ایام فترت را می‌گذراند. مدرس که متولی و استاد مدرسه سپهسالار بود، طرح امتحان طلاب، نظامنامه اداری، احیاء و عمران روستاها و دکاکین و سایر موقوفات را تدوین و مرمت ساختمان این مدرسه را آغاز و برنامه تفسیری جامعی را تنظیم و برنامه آموزشی جدید و مستمری برقرار کرد و امور شاگردان، اساتید و اداره موقوفات را سامان داد.(۲۴)

در این دوران ایران اوضاع پریشانی داشت و مردم از به ستوه آمده بودند. کابینه صمصام‌السلطنه نه فریاد اعتراض‌های افراد را می‌شنید و نه قادر بود به امور کشور سر و سامان بدهد. از این رو مدرس همراه علما و عده‌ای از مؤمنان در اعتراض به کارنامه این دولت ناتوان، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی متحصن شد. سرانجام صمصام‌السلطنه معزول و وثوق‌الدوله در ۲۹ شوال المکرم ۱۳۳۶ق. رئیس دولت شد.(۲۵)

مخالفت مدرس با قراردادی ننگین

میرزا حسن وثوق‌الدوله در سوم ذیقعده ۱۳۳۷ق. قراردادی را با دولت استعمارگر بریتانیا منعقد کرد. این معاهده ننگین برای ایران ذلت و خواری را به دنبال می‌آورد؛ سلطه بیگانگان را بر این سرزمین تقویت می‌کرد و کشوری تحت‌الحمایه و بدون استقلال از ایران باقی می‌گذاشت. وثوق‌الدوله در نظر داشت مفاد این پیمان منفور را به کمک حامیان و دست نشاندگانش در مجلس به تصویب برساند؛ اما مخالفت‌ها، اعتراضات منطقی و اصولی شهید مدرس زمینه شکست آن را فراهم ساخت. مجلس هم تحت تأثیر روشنگری‌های مدرس، قرارداد مذکور را رد کرد. همچنین مدرس از طریق انتشار اعلامیه و بیانیه، مردم را به مخالفت با قرارداد مزبور ترغیب کرد. سرانجام وثوق‌الدوله از کار برکنار شد و به اروپا گریخت؛ ولی دولت انگلستان که به پایگاه معنوی و نفوذ اجتماعی علمای شیعه پی برده بود، متوجه شد که این قله‌های فقاهت و فضیلت در متن جامعه اسلامی منشأ تحولات مهمی هستند و ادامه این روند، منافع او را تهدید می‌کند، لذا تصمیم گرفت برای حفظ استیلایش بر ایران، نقشه کودتایی را پی‌ریزی کند.(۲۶)

دستگیری مدرس توسط دولت کودتا

سیدضیاءالدین طباطبایی فرزند سیدعلی یزدی، مدیر روزنامه رعد که به انگلستان تمایل داشت برای انجام کودتایی ننگین انتخاب شد و او در سوم اسفند ۱۲۹۹ش. دست به این توطئه زد. در این حال نیروهای قزاق وارد تهران شدند و شهربانی با تبانی قبلی به توقیف شخصیت‌های مهم پرداخت. بلافاصله حکومت نظامی برقرار شد و جراید تعطیل و بسیاری از مخالفان دستگیر و روانه زندان شدند. شهید مدرس متوجه بود که این حرکت سیاه و شوم، ساخته و پرداخته انگلستان است. اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا که چهل سال بعد از این نیرنگ انتشار یافتند، تشخیص درست مدرس را تأیید کردند. مدرس طی نطقی کوتاه این کودتا را بر خلاف قرآن، قانون اساسی و مصالح مردم معرفی کرد. او که چون خاری در چشم دشمنان بود در همان لحظات اول اجرای این نقشه نفرت‌انگیز دستگیر و در قزوین محبوس شد. احمدشاه قاجار تحت فشار و تهدیدهای انگلستان فرمان نخست‌وزیری را به سیدضیاءالدین طباطبایی داد و او دولت موسوم به کابینه سیاه را تشکیل داد و مقاصد دولت بریتانیا را پی گرفت؛ اما همان‌گونه که مدرس پیش‌بینی کرده بود این کابینه تنها نود روز دوام آورد و انگلستان رضاخان میرپنج (سردارسپه وقت) را به سید ضیاء ترجیح داد. در این زمان محبوسین از جمله شهید مدرس از حبس آزاد شدند.

در ۱۷ رمضان‌المبارک ۱۳۳۹ق. قوام‌السلطنه، رئیس کابینه شد. احمد قوام از وابستگان معروف به انگلستان و برادر وثوق‌الدوله عاقد قرارداد مورد اشاره بود. سید ضیاء بعد از این ماجرا به سرزمین‌های اشغالی فلسطین رفت و اقدام به خرید اراضی مسلمانان و فروش این املاک به صهیونیست‌ها کرد.(۲۷)

تکیه بر خودباوری، خوداتکایی و تولید ملی

شهید آیت‌الله مدرس در سراسر زندگی خویش ساده‌زیست و قانع بود و عقیده داشت قید و بندهای دنیوی و مادی مانع وارستگی روح می‌شوند. به علاوه کسی که سبکبار و زاهدانه روزگار می‌گذراند، در واقع جان خویش را از اسارت‌ها می‌رهاند و چنین فردی در برابر زر و مال دنیا دچار وسوسه نمی‌شود؛ آزادانه اظهار عقیده می‌کند؛ با جرثومه‌های فساد، تباهی و ستم به مبارزه برمی‌خیزد و در این مسیر کوتاه نمی‌آید، زیرا نه نگران آن است که سرمایه‌های فناپذیر را از دست می‌دهد و نه توقع دارد متاعی به دست آورد.(۲۸)

چنین انسانی هر موضع‌گیری و فعالیت سیاسی و مبارزاتی‌ای را عین دیانت می‌داند و عقیده دارد این نگرش به همراه روح قناعت و استغنای طبع، کرامت و عزت، آزادگی و استقلال را به ارمغان می‌آورد. خودباوری و توکل به خداوند رمز بقا و تداوم حیات یک ملت است و موجب می‌شود که در برابر بیگانگان و انواع دسیسه‌های آنان مقاومت کند و مرعوب قدرت‌های بزرگ نشود.(۲۹)

مدرس بر رشد، شکوفایی و توسعه‌ پایدار و درون‌زا معتقد بود و به نقاط قوت درونی کشور تکیه داشت، توانمندی آحاد جامعه و سرمایه‌های ملی را به‌خوبی دریافته بود. او که از بطن مردم برخاسته بود، مانند آنان می‌زیست و به امورشان می‌اندیشید. تولید برای او خدمت، عبادت، مایه‌ سربلندی و موجب قطع ریشه‌های وابستگی بود. او عقیده داشت که این روند قادر خواهد بود اقتدار ملی را افزایش دهد و نیازهای جامعه را تأمین کند. وی همواره اصرار داشت مردم به تولیدات بومی و وطنی روی آورند و به جای مصرف‌زدگی به فکر تولید باشند و فقط محصولات خود را مصرف کنند، آن هم در موارد ضرورت و رفع نیازهای اساسی.(۳۰)

مدرس ضمن اینکه به احیای کشاورزی، حمایت از زارعان و تولید کنندگان محصولات دامی توجه می‌کرد و در این راستا تذکرات سودمند و راهنمایی‌های ارزنده‌ای را ارائه می‌داد، می‌گفت نباید رشد اقتصادی بر اساس صنعت و فرآورده‌های کارخانه‌ای را از نظر دور داشت، اما در مسیر مذکور الگوبرداری نسنجیده از جوامع و کشورهای دیگر، خود بر مشکلات می‌افزاید. وی در نطقی گفت: «رعایت اقشار جامعه در این است که ضمن آبادانی زمین‌ها، مردم را ترغیب نماییم تا سرمایه‌های خویش را در امور تولیدی اعم از صنعتی و کشاورزی به کار گیرند تا هم خودشان سود ببرند و هم اهل ایران از برکت آن برخوردار گردند.» البته برای اینکه سرمایه‌های افراد در امور ربوی، دلالی، واسطه‌گری و ورود به کالاهای مصرفی به کار گرفته نشوند و در چرخه تولید فعال شودند، مقدمات و شرایطی ضرورت دارند؛ از جمله اینکه دولت از سرمایه‌گذاران حمایت عملی کند؛ امنیت مالی را برقرار سازد؛ نظام مالیاتی خود را درباره فعالان بخش تولید کالای ایرانی اصلاح و نهایت مساعدت‌ها را درباره آنان اعمال کند.(۳۱)مدرس طی نطقی در جلسه ۳۱۳، سوم ذیقعده ۱۳۲۹ق. در مجلس شورای ملی گفت:

«ان‌شاءالله تعالی امیدواریم همه روزه در مجلس دارالشورای ملی امتیاز نسبت به چرخ‌های تولیدی داده شود و با مساعدت دولت، کشور رو به ترقی بگذارد. اولیای امور اعم از هیئت وزرا، وکلای ملت و سایرین باید کمال مساعدت را در این گونه مسایل بکنند و همّ خود را بر این بگمارند که اجناس داخلی رواج گیرند و مقدم باشند.»(۳۲)

مدرس در نطق ۲۵ ربیع‌الاول ۱۳۴۱ق. در مجلس شورای ملی خاطرنشان ساخت:

«بنده گمان می‌کنم برای استفاده از لباس وطنی از روزی که به دنیا آمده‌ام، شروع کرده‌ام. آقایان وکلا هم به‌تدریج امتعه و لباس ایرانی می‌پوشند. هر کس ایرانی و طالب این است که مملکت ترقی کند، باید صاحب این عقیده باشد؛ لکن باید عمل را از یک وقتی شروع کرد. مستخدمینی که برای ادارات استخدام می‌کنید اگر لباس خود را از پارچه‌ای که ملت تولید کرده‌اند تهیه کنند، به مملکت منفعت اقتصادی رسانده‌اند. این احتیاج ما جهتش این است که پول ما می‌رود به خارجه و در عوض یک لباس‌هایی می‌دهند که می‌پوشیم. باید مردم را نصیحت کنیم که از امتعه داخلی استفاده کنند.»(۳۳)

مدرس در ماده پنجاه و چهارم قانون استخدام ماده الحاقیه‌ای را پیشنهاد کرد که در مجلس به مضمون زیر قرائت گردید: «تمام کارکنان دولت باید لباس ایرانی بپوشند. متخلفین از این ماده معادل ۲۰درصد کسر حقوق خواهند داشت!»(۳۴)

مدرس برای جلوگیری از صدور سرمایه‌های کشور، محدود ساختن واردات کالاها و اشیای غیرضروری را لازم می‌دانست، به گواهی مذاکرات ادوار پنچ‌گانه مجلس که مدرس در این دوره‌ها حضور داشت؛ از هر فرصتی در دفاع از این تفکر استفاده کرد. مدرس در جلسه ۲۴ آذر ۱۳۰۱ شمسی با دریغ و درد می‌گوید که علاج نابسامانی اقتصادی کشور منحصر به این است که مخارج را کاهش دهیم و به هرچه داریم قناعت کنیم و از واردات به کشور بکاهیم. وظیفه مردم است که از متاع خارجی کمتر استفاده کنند. مدرس بر تقلیل و ممانعت از ورود اشیاء و محصولات غیرضروری به کشور و جلوگیری از خروج سرمایه ایرانیان تأکید وافری دارد. این سخنان از زبان کسی گفته می‌شود که نه در گفتار، بلکه در عمل مقید به استفاده از کالاهای ایرانی و صداقت آمیخته به قناعت مشی عملی او بود.(۳۵)

او معتقد بود نباید بر محصولات تولیدی کشور که صادر می‌شوند مالیات بسته شود، بلکه دولت و مجلس باید زمینه‌هایی را فراهم کنند که کالاهای ساخته شده در داخل کشور، بیشتر صادر شوند تا سرمایه این سرزمین افزایش یابد. مدرس به منظور رونق تولیدات داخلی و رشد صنایع کشور، تأکید سرسختانه‌ای بر کنترل واردات و همگانی شدن مصرف محصولات ملی داشت و در هر ماده قانونی که ظرفیت پذیرش این ایده را داشت، به‌نحوی از انحاء پیشنهادی متناسب و راهکاری عملی ارائه می‌داد تا به این تفکر خود جامه عمل بپوشاند. وی در جلسه‌ای از مجلس شورای ملی گفت:

«باید پولی که بابت خرید برخی امور غیرضرور از مملکت بیرون می‌رود صرف خرید کارخانجات شود. امروزه نبرد از زمین به هوا رفته است. باید کارخانجات هواپیماسازی تأسیس شوند. حتی اگر ضرورت دارد کسی دارو مصرف کند، نوع داخلی آن را بخورد.»(۳۶)

از محورهای بحث‌های مدرس در سنگر مجلس، تربیت نیروهای انسانی متخصص و ماهری است که می‌تواند کلید رشد و توسعه کشور باشد و زمینه‌ را برای خوداتکایی، خودکفایی و تمدن‌سازی فراهم آورد. کارشناسانی که از فنون و تجاربی در رونق صنایع برخوردار باشند، می‌توانند بازدهی تولیدات کشور را بالا ببرند.(۳۷)

در جلسه ۱۷۰ مورخ ۲۶ آبان ۱۳۰۱ق مدرس در جواب سید یعقوب انوار، علت عقب افتادگی ایران را در این واقعیت تلخ می‌داند که سرمایه‌ها در کارهای تولیدی به کار نمی‌افتند و دلیل عدم رغبت به سرمایه‌گذاری در بخش تولید را این موارد می‌داند:

۱- عدم امنیت اقتصادی

۲- وجود موانع اداری و ضعف مساعدت دولت در این راستا

۳- تحمیل مالیات‌های سنگین

۴- فقدان عرق ملی برای خرید کالاهای داخلی.(۳۸)

نمونه‌هایی از صلابت مدرس در مجلس چهارم

در آغاز مجلس چهارم شهید مدرس با تصویب اعتبارنامه وکلای موافق قرارداد منحوس وثوق‌الدوله مخالفت کرد و با نفوذ و اقتداری که داشت مانع تصویب اعتبارنامه اکثر آنان شد. در این دوره، او لیدر اکثریت اعضا، نایب رئیس اول مجلس و تعیین کننده هیئت دولت و از قدرت معنوی و اجتماعی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.(۳۹)

رضاخان در مقام وزیر جنگ تلاش کرد امور انتظامی، بودجه و قوای نظامی را تحت اختیار خود درآورد و چون با مخالفت مجلس و دولت روبرو شد، در سطح شهر تهران اختلال و ناامنی به وجود آورد. در شرایطی که دیگر نمایندگان، جرئت برخورد علنی با او را نداشتند، مدرس طی نطقی در مجلس شورای ملی گفت: «اکنون امنیت کشور در دست کسی است که اغلب ما از این وضع رضایت نداریم. از رضاخان هم هیچ واهمه‌ای نداریم، ما قدرت داریم شاه و نخست‌وزیر راعزل کنیم.»(۴۰)

آشفتگی‌های سیاسی و نارضایتی اقشار گوناگون کابینه قوام‌السلطنه را متزلزل کرد و او به‌ناگزیر در جمادی‌الثانی ۱۳۴۱ق. استعفا داد و به فرمان احمدشاه قاجار و با رأی اکثریت نمایندگان مجلس، مستوفی‌الممالک مأمور تشکیل کابینه شد. از آنجا که این کارگزار خوش‌نیت به لحاظ اقتدار سیاسی، ضعف‌هایی داشت و قادر نبود در برابر زورگویی‌های سردار سپه مقاومت کند، مدرس در سخنانی به مخالفت با او برخاست و صراحتاً اعلام کرد که ما اکنون به سلاح برنده فولادی نیاز داریم و نه شمشیر مرصعی که هنگام بزم و ایام سلام بر کمر می‌بندند. اگرچه مستوفی‌الممالک برنامه دولت خود را تقدیم مجلس کرد، اما چون مخالفت‌ها با او شدت یافت، سرانجام مدرس طرح استیضاح او را مطرح کرد و شرایط به شکلی رقم خورد که ‌ناگزیر وادار به استعفا شد و میرزا حسن خان مشیرالدوله به ریاست هیئت دولت منصوب گردید.(۴۱)

سایه سیاه استبداد

از آنجا که رضاخان متوجه شد نخواهد توانست در مجلس شورای ملی دوره پنجم حامیانی داشته باشد و این روند مقاصد شومش را ناکام خواهد گذاشت، در انتخابات این دوره دخالت و اعمال نفوذ کرد. مشیرالدوله که احساس کرد قدرت مقابله با نقشه‌های این شخص خودسر و جاه‌طلب را ندارد، از سمت خود استعفا داد. احمدشاه با وجود اعتراض و مخالفت شهید مدرس، فرمان ریاست وزیران را در سوم آبان ۱۳۰۲ش. به نام سردارسپه صادر کرد.(۴۲)طرفداران رضاخان هم شرایط را طوری رقم زدند که در غیاب مدرس رأی‌گیری برای رئیس‌الوزرایی رضاخان در مجلس انجام شد و سرانجام نمایندگان با ۹۲ رأی رضاخان را به عنوان ریاست کابینه تعیین کردند.(۴۳)

چون رضاخان افکار علما و جامعه اسلامی را مخالف خود می‌دید، به حکومت نظامی و اختناق سیاسی ادامه داد و افراد مبارز را توقیف و تبعید کرد. به همین دلیل در هفتم مرداد ۱۳۰۳ش. به‌محض آنکه مجلس به ریاست پیرنیا تشکیل شد، مدرس در نطقی بعد از مقدمه‌ای به افشای جنایات و خلاف‌هایی که عمال رضاخان مرتکب شده بودند، پرداخت و در خاتمه، موضوع استیضاح او را مطرح کرد؛ اما چون نمایندگان مخالف رضاخان از مصونیت و امنیت لازم برخوردار نبودند مدرس موضوع استیضاح را به زمان مناسب‌تری موکول کرد.(۴۴)

در نهم آبان ۱۳۰۴ش. نمایندان فرمایشی مجلس ماده واحده‌ای را تصویب کردند که بر اساس آن احمدشاه قاجار از سلطنت خلع و حکومت تا زمان تشکیل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار ‌شد. مدرس در مخالفت با این حیله شوم فریاد زد: «اخطار قانونی دارم.» نایب رئیس وقت مجلس (تدیّن) گفت ماده‌اش را بفرمایید. مدرس با خشم و غضب گفت: «ماده‌اش این است که خلاف قانون اساسی است و نمی‌توان آن را طرح کرد. اگر یکصد هزار رأی هم بدهید مغایر قانون است.» اما نمایندگان به هشدارهای مدرس اعتنا نکردند و او را والاحضرت رضاخان نامیدند. نمایندگان مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و زور سرنیزه این جرثومه ستم انتخاب شده بودند، او را به عنوان رضاشاه کبیر بر سرنوشت مسلمانان ایران حاکم کردند. بعدازظهر نهم آبان ۱۳۰۴ش. سقوط قاجاریه با شلیک چندین توپ اعلام شد و در ۲۵ آذر همین سال رضاخان به مجلس آمد و رسماً خود را شاه ایران خواند و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ش. در کاخ گلستان تاجگذاری کرد.(۴۵)

ترور، تبعید و شهادت مدرس

به‌رغم آنکه رضاخان و طرفدارانش با تهدید و ارعاب و گاهی تطمیع می‌کوشیدند نامزدهای مورد نظر خودشان را روانه مجلس کنند، عده‌ای چون شهید مدرس و برخی از افراد مورد اعتماد مردم در این دوره به عنوان نماینده برگزیده شدند. مدرس بعد از شروع کار مجلس با اعتبارنامه وکلای سفارشی به مخالفت برخاست و گفت که در این انتخابات هم حکومت نظامی بود و هم انتخاب‌کننده نظامی بوده است!

مدرس اگرچه در دوره مجلس ششم تحت فشارهای شدیدی قرار داشت و کمتر به این نهاد قانونی می‌رفت، اما همچنان به افشای کارنامه سیاه رضاخان ادامه می‌داد. مخالفان هنگامی که دیدند فریاد حق‌طلبی این مجتهد وارسته خاموش نمی‌شود تصمیم گرفتند خروش او را در حلقوم پاکش خاموش کنند و در هفتم آبان ۱۳۰۵ش. موقعی که مدرس برای تدریس، از منزلش عازم مدرسه سپهسالار بود، مورد هدف عده‌ای تروریست قرار گرفت. این نقشه کور نافرجام ماند و مدرس فقط جراحت برداشت. او بعد از بهبودی در یازدهم دی ۱۳۰۵ش. در مجلس حاضر شد و تنهایی و ترور و تهدید نتوانست در عزم راسخ وی خللی ایجاد کند.(۴۶)

انتخابات دوره هفتم ضمن اینکه کاملا فرمایشی بود در هنگام برگزاری آن هم رأی دهندگان تحت فشار بودند. حامیان مدرس در حبس و تبعید به سر می‌بردند. دست‌اندرکاران حتی صندوق‌ها و آراء را عوض کردند و شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که حتی یک رأی هم به نام مدرس که محبوب اهالی تهران بود، از صندوق‌ها بیرون نیامد و او از راه یافتن به این دوره مجلس شورای ملی محروم شد.(۴۷)

رضاخان که قادر نبود مدرس را از راه خدعه و ارعاب به ستوه آورد، دستور بازداشت و دستگیری او را صادر کرد و در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ش. سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران به اتفاق چند نیروی مسلح به منزل مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و شتم وی و مجروح کردن اعضای خانواده‌اش، او را دستگیر و روانه خراسان و در قلعه خواف زندانی کردند. نه سال بعد وی را به کاشمر انتقال دادند و در حوالی غروب ۲۷ رمضان‌المبارک ۱۳۵۸ ق. میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی قم، به اتفاق دو نفر مأمور خبیث دیگر مدرس را با زبان روزه‌ مسموم کردند و او را هنگام اقامه نماز به شهادت ‌رساندند.(۴۸)

پیکر آن پارسای پرهیزگار و پایدار را در کاشمر دفن کردند و مزارش چندین بار مرمت و بازسازی شد تا آنکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی در حکمی تولیت وقت آستان قدس رضوی را موظف کردند تا بر مقبره آن فقیه فرزانه، بارگاهی شکوهمند احداث کند. در بخشی از فرمان امام خمینی آمده بود: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست. اینک که [مدرس] با سربلندی از بین ما رفته است، بر ماست که مزار شریف و دور افتاده او را تعمیر و احیاء نماییم.»(۴۹)

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ششم فروردین ۱۳۶۷، در مراسم افتتاح آرامگاه شهید مدرس فرمودند: «حدود سی سال پیش کسی نمی‌دانست مدرس که بود و برای چه در شهر غربت به دست مزدوران [رژیم پهلوی] شهید شد؛ ولی امروز نورافشانی خورشید انقلاب در این جهان، چهره مدرس را روشن کرد. مدرس کسی بود که با هوشیاری از اسلام دفاع می‌کرد و زمانی که او در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسی فکر نمی‌کرد که روزی به عنوان امامزاده‌ای برای عاشقان خدا دربیاید.»(۵۰)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- موسوعه‌العلامه‌المرعشی، به اهتمام محمد اسفندیاری و حسین تقی‌زاده، ج ۱، ص ۷۶۸٫

۲- روزنامه اطلاعات، سال دوم، ۸ آبان ۱۳۰۶ش.

۳- مصاحبه مخبر روزنامه ایرانی با مدرس، ۱۷ تیر ۱۳۰۵ش.

۴- مجله محیط به انضمام خاطرات مطبوعاتی محیط طباطبایی، به کوشش سید فرید قاسمی، ص۷۶-۷۷، شید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص ۲۴٫

۵- طفولیت مدرس، مجله محیط، شماره دوم، مهر ۱۳۲۱شمسی، اعیان‌الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۵، ص۲۱٫

۶- مدرس، علی مدرسی، ج ۱، ص ۲۴٫

۷- مدرس تاریخ و سیاست (مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران)، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ص ۴۸٫

۸- کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج ۱، ص ۲۵۴، مشک مشام معنا، ماهنامه پیام زن، ش ۸۲، آذر ۱۳۷۷شمسی، ص ۱۸٫

۹- سیدابوالقاسم دهکردی فقیه عارف، گلشن ابرار، ج ۳، ص ۲۶۳٫

۱۰- فصلنامه یاد، سال هفتم، بهار و تابستان  ۱۳۷۱ش، ش ۲۶، داستان‌های مدرس، ص ۶۵-۶۶٫

۱۱- زندگی علمی و پارلمانی شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس، ماهنامه مبلّغان، آبان و آذر ۱۳۸۱شمسی، ش۳۵، ص ۱۱۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۳۶-۳۷٫

۱۲- مرد روزگاران، علی مدرسی (نواده دختری مدرس)، ص ۴۸-۴۹٫

۱۳- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص۳۰، مردان تاریخ تا آخر زنده‌اند، جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت ایران، ص ۸٫

۱۴- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۳۴٫

۱۵- تاریخ معاصر ایران، ج اول، ص ۲۵۰-۲۵۱، مجموعه رسایل، اعلامیه‌ها و مکتوبات شیخ فضل‌الله نوری، محمد ترکمان، ج ۱، ص ۱۳، تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۳۴-۳۵، روزنامه صبح صادق، شماره ۴۸، سال اول، ربیع‌الثانی ۱۳۲۵ق.

۱۶- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۳۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۵۰-۵۱٫

۱۷- مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج ۱، ص ۱۰۳، احزاب سیاسی، ملک‌الشعرای بهار، ج ۱، ص ۱۳۴، مدرس، علی مدرسی، ج ۱، ص ۳۰-۳۱٫

۱۸- روس و انگلیس در ایران، فیروزه کاظم‌زاده، چشمه‌ای که در کویر جوشید، روزنامه اطلاعات، ۱۲ آذر ۱۳۷۰، ص ۵٫

۱۹- مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۰۹، چهره‌های تاریخی، ج ۱۴ (سیدحسن مدرس) عباس رمضانی، ص ۵۷٫

۲۰- اندیشه جاوید، علی ثقفی، ص ۲۷، بازیگران عصر طلایی (سیدحسن مدرس)، ابراهیم خواجه نوری، ص ۷، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۶-۳۸٫

۲۱- مدرس، ج ۱، ص ۳۹-۴۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۱۰۶-۱۰۷٫

۲۲- مدرس قهرمان آزادی، ج۱، ص ۱۴۰-۱۴۳، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۴۷٫

۲۳- مرد روزگاران، ص ۶۹-۷۰، مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۲۵٫

۲۴-زنده تاریخ (شهید مدرس به روایت اسناد ساواک)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص ۸، مرد روزگاران، ص ۸۳٫

۲۵- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۹٫

۲۶- مدرس و قرارداد استعماری، وثوق‌الدوله، پاسدار اسلام، دی ۱۳۷۷، تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۱، ص ۳۹، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی حسین فردوست، یادداشت عبدالله شهبازی، ج ۲، ص ۱۶۱-۱۶۲٫

۲۷- اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، سند شماره ۶۸۳، تلاش آزادی، باستانی پاریزی، ص ۲۹۵، تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۶۰، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۱، ص ۳۶۴٫

۲۸- شهید مدرس ماه مجلس، ص ۶۰-۶۱٫

۲۹- دیدگاه‌های اقتصادی شهید مدرس، درّی نجف‌آبادی، ص ۶۶-۶۷٫

۳۰- همان مأخذ، ص ۹۳-۹۴٫

۳۱- آراء و اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص ۹۲، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص ۳۶۲-۳۶۳، مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۱۱۲٫

۳۲- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص۵۹٫

۳۳- همان مأخذ، ص ۹۳-۹۴٫

۳۴- همان منبع، ص ۳۷، کیهان فرهنگی، شهریور ۱۳۶۳، ص ۶۴٫

۳۵- آراء، اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، ص ۷۱-۷۲٫

۳۶- مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۱، ص ۲۷۸-۲۷۹، مأخذ قبل، ص ۷۱٫

۳۷- یادنامه پنجاهمین سالگرد شهید مدرس، ص ۷۱-۷۲٫

۳۸- مدرس در پنج دوره تقنینیه ، ج ۱، ص ۳۵۶، آراء و اندیشه‌های مدرس، ص ۹۰٫

۳۹- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۵٫

۴۰- مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۱، ص ۳۲۷٫

۴۱- مقالات و مقولاتی درباره مدرس، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، ص ۱۴۵، مأخذ قبل، ص ۳۹۰-۳۹۱٫

۴۲- مقالات و مقولاتی در باره مدرس، ص ۱۴۵-۱۴۶٫

۴۳- پنجاه و پنج، علی دشتی، ص ۱۲۱، مدرس ماه مجلس، ص ۱۳۹٫

۴۴-مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج ۲، ص ۶۸-۷۰، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص ۸۴-۸۵، مقالات و مقولاتی درباره مدرس، ص ۲۶۰٫

۴۵- مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ۷۳۹، بازیگران عصر طلایی، ص ۱۶۰٫

۴۶- مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ۷۳۹٫

۴۷- همان مأخذ، ج ۲، ص ۷۸۰، مدرس شهید نابغه ملی ایران، علی مدرسی، ص ۳۶۵-۳۷۰، مدرس در تاریخ و تصویر، محمد گلبن، ص ۱۰۴-۱۰۵، مدرس ماه مجلس، ص ۱۸۵-۱۹۰٫

۴۸- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۷، صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۹۶،

۴۹- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۱۵۴٫

۵۰- چهار ساله دوم (گزارشی از دومین دوره ریاست جمهوری مقام معظم رهبری)، ص ۲۸۷٫

 

 

سوتیترها:

دغدغه خدمت به جامعه اسلامی رفع محرومیت از اجتماع، تکیه بر تولید ملی و خودکفایی و شکوفائی اقتصاد درون‌زاد، لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت. وی با معرفت و بصیرت ناشی از ایمان، صدق و صفا، هوشمندی و توانایی‌های فوق‌العاده علمی و فکری به میدان مبارزه با استبداد، استکبار و هرگونه ناروایی قدم نهاد و برای رسیدن ایران به استقلال واقعی سیاسی و اقتصادی اهتمام ورزید.

 

۲٫

مدرس در صراحت و شجاعت با هیچ مقام و صاحب قدرتی تعارف نداشت و در بیان حقایق و افشای مفاسد از کسی نمی‌ترسید و عقاید خود را تحت تأثیر تهدیدهای زورمداران و دیوهای دنیازده سانسور نمی‌کرد.

 

۳٫

مدرس ضمن اینکه به احیای کشاورزی، حمایت از زارعان و تولید کنندگان محصولات دامی توجه می‌کرد و در این راستا تذکرات سودمند و راهنمایی‌های ازرنده‌ای را ارائه می‌داد، می‌گفت نباید رشد اقتصادی بر اساس صنعت و فرآورده‌های کارخانه‌ای را از نظر دور داشت، اما در مسیر مذکور الگوبرداری نسنجیده از جوامع و کشورهای دیگر، خود بر مشکلات می‌افزاید.

 

۴٫

رضاخان که قادر نبود مدرس را از راه خدعه و ارعاب به ستوه آورد، دستور بازداشت و دستگیری او را صادر کرد و در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ش. سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران به اتفاق چند نیروی مسلح به منزل مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و شتم وی و مجروح کردن اعضای خانواده‌اش، او را دستگیر و روانه خراسان و در قلعه خواف زندانی کردند.

 

۵٫

پیکر آن پارسای پرهیزگار و پایدار را در کاشمر دفن کردند و مزارش چندین بار مرمت و بازسازی شد تا آنکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی در حکمی تولیت وقت آستان قدس رضوی را موظف کردند تا بر مقبره آن فقیه فرزانه، بارگاهی شکوهمند احداث کند. در بخشی از فرمان امام خمینی آمده بود: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست. اینک که [مدرس] با سربلندی از بین ما رفته است، بر ماست که مزار شریف و دور افتاده او را تعمیر و احیاء نماییم.»

 

۶٫

مقام معظم رهبری در مراسم افتتاح آرامگاه شهید مدرس فرمودند: «حدود سی سال پیش کسی نمی‌دانست مدرس که بود؛ ولی امروز نورافشانی خورشید انقلاب در این جهان، چهره مدرس را روشن کرد. مدرس کسی بود که با هوشیاری از اسلام دفاع می‌کرد و زمانی که او در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسی فکر نمی‌کرد که روزی به عنوان امامزاده‌ای برای عاشقان خدا دربیاید.»

 

 

 

14ژوئن/18

الزامات حمایت از کالای ایرانی(قسمت اول)

 

 

از بیست سال قبل که مقام رهبری برای معطوف نمودن توجه همگان به سیاست‌های کلان هر سال را مزیّن به شعاری پایه‌ای نمودند بیشترین گرایش را شعارهای اقتصادی به خود اختصاص داده است. این امر فارغ از هرگونه تفسیر، مبیّن اهمیت وزن اقتصاد در آینده نظام الهی ماست. از نگاه اسلام اقتصاد اساس نیست اما به عنوان ابزاری اساسی در مناسبات معاصر ایفای نقش می‌کند. حال باید ببینیم مردم در قبال این راهبرد چه تکلیفی دارند و سیاست‌گذاران باید چه کارهایی برای نیل به شعارهای سال انجام دهند. تلاش می‌کنیم بطور خلاصه آنها را طبقه‌بندی کنیم:

  • بهبود فضای کسب و کار:

این اصطلاح در قوانین متعدد منجمله در مصوبه‌ای به همین نام به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. در کلیّت بیانگر شرایطی است که مناسبات اقتصادی و تجاری را به نحو مناسب تمشیت می‌کند. عوامل تولید بدون مانع در جای خود به کار می‌روند و محصول نهایی را پدید می‌آورند. سازوکار تجارت روان و عوامل بازار به خوبی و در جای خود در فضای رقابتی به ایفای نقش می‌پردازند. بر این اساس بهره‌وری وسود تولید کننده محرک اقتصاد و پرهیز از زیان، ترمز فعالیت‌های اقتصادی ناکارآمد است. عوامل تولید کننده در بهترین شرایط بهره‌ورانه ترکیب می‌شوند و بالاترین بازدهی را فراهم می‌آورند. معیار سنجش این امر اقبال بازار و تقاضای خریداران برای تملیک محصول است. البته این امور مانع هدایت نگاه مصرفی جامعه به مصالح کلان اجتماع در راستای منفعت ملی نیست و آشکارا با آنچه (جنون مصرف) نامیده می‌شود تفاوت دارد.

  • تعادل دخل و خرج:

هیچ نظامی در طول تاریخ نتوانسته است با عدم تعادل دخل و خرج پابرجا بماند. این نکته اساسی در همه ارکان اجتماع صادق است. فرد و خانواده اولین آزمایشگاه تئوری تعادل درآمد هزینه می‌باشند که همگان با آن سروکار دارند. متأسفانه این مسأله بدیهی و قابل فهم برای همه، در عمل به کرّات و در سطوح مختلف نادیده انگاشته می‌شود. نتیجه پر آسیب این بی‌توجهی معضلات بزرگ در زندگی شخصی و حکومتی است. در سطح کلان این عدم تعادل اصطلاحاً (کسری بودجه) نامیده می‌شود. کسری بودجه به فرآیندی اطلاق می‌شود که دولتی بیش از درآمد واقعی خود هزینه کند و یا پروژه پیش‌بینی نماید. حاصل این نحوه تفکر (پیش‌خور کردن) منابع آتی و عارضه آن ایجاد تورم عمومی در جامعه است. شعر معروف سعدی زبان حال این قبیل دولت‌هاست:

چون دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن

که می‌خوانند ملّاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد

به سالی دجله گردد خشک رودی

کسری بودجه علل متعددی دارد یکی از مهمترین آنها، عوام‌فریبی است. بهترین سیاست آن است که حاکمان به صورت شفاف و صادقانه با مردم خود سخن بگویند و توان اقتصادی جامعه را برای مصرف و رفاه عمومی تشریح نمایند و به آنان یادآوری کنند که توقع خود را متناسب با (کیک اقتصاد) که محصول کل  کشور است تنظیم گردانند.

  • مصرف مبتنی بر منابع طبیعی:

برخی کشورها منجمله کشور ما بر اثر دخالت و سیاست‌گذاری استعمارگران از حدود ۱۰۰ سال پیش به جای خلاقیت و بهره‌وری پایه اقتصاد خود را بر فروش منابع طبیعی مانند نفت گذاشته‌اند. ادامه این روش‌ها به عوارضی منجر می‌شود که از آن با نام (نفرین منابع) یا (بیماری هلندی) یاد می‌کنند. مشخصه‌های اصلی این اقتصادها تورم مستمر، رانت‌جویی، توسعه نامتعادل و پفکی، عدم توزیع ناعادلانه ثروت که با شاخصی به نام (ضریب جینی) سنجیده می‌شود، عدم تعادل‌های کلان اقتصادی، بالا بودن نرخ بیکاری و پایین بودن فرصت‌های شغلی، تزلزل سرمایه اجتماعی و کاهش اعتماد عمومی به حاکمیّت می‌باشد.

  • اقتصاد دولتی:

سیطره دولت‌های مبتنی بر منابع بر اقتصاد به دلیل احساس تملّک مطلق بر منابع طبیعی و مصرف بی‌رویه آن در هزینه‌های جاری است. این دولت‌ها در ادبیات اقتصادی به دولت‌های (رانتیر) معروف هستند. دولت‌های رانتیر به دولت‌هایی اطلاق می‌شود که به صورت مفت و مجانی و بدون کار و تلاش و برنامه‌ریزی اقتصادی به صورت سهل و آسان با فروش ذخائر زیرزمینی هزینه‌های اداره کشور را تأمین می‌کنند. ویژگی این نحوه اداره، ریخت و پاش و فعالیت‌های غیر بهره‌ورانه و رانت‌جویانه با گرایش به اتلاف منابع کمیاب اقتصادی است. در این سیستم پروژه‌ها نه بر اساس مزیّت‌های اقتصادی و علمی بلکه بر اساس چانه‌زنی و مناسبات سیاسی و قبیله‌ای و نفوذ و فشار گروه‌های رسمی و غیررسمی تعریف و عملیاتی می‌شوند. در این کشورها به وفور کارخانجات زیان‌ده، فرودگاه‌های زیان‌ده، دانشگاه‌های کم فایده و بانک‌ها و مؤسسات ناکارآمد مشاهده می‌شود. پول‌پاشی بیهوده و فاقد توجیه اقتصادی مشخصه بارز کاندیداهای انتخاباتی و وعده‌های غیرعملی ترجیع‌بند مشترک همه داوطلبان است و عجب آنکه همگان با اذعان به پوچ بودن این وعده‌ها و روش‌های پوسیده و کهنه همانند معتادان به این شعارها عادت کرده‌اند.

قوانین متعدد برای جلوگیری از تصمیمات غلط نیز نتیجه قابل توجهی نداشته‌اند، چرا که مسئولان دولتی با دور زدن قانون و ایجاد بنگاه‌ها و مؤسسات به ظاهر غیردولتی همان رویه ناکارآمد را حتی به صورت بدتر (که دور از نظارت دستگاه‌های نظارتی است) ادامه داده‌اند. پدیده‌ای که در ادبیات اقتصادی به (حیات خلوت) معروف شده است. نمونه روشن آن خصوصی‌سازی برخی بانک‌های دولتی است که هنوز مدیران و اعضای هیأت مدیره آنها توسط وزیر اقتصاد تعیین می‌شوند.

  • کاهش اقتدار عملی دستگاه‌های نظارتی:

با توجیهات گوناگون اقتدار دستگاه‌های نظارتی شکسته می‌شود و معیار قانون با واژه عجیبی به نام (مصلحت) عقیم و جابجا می‌گردد و زمینه تخلفات بعدی را فراهم می‌آورد. عجیب آنکه علیرغم فتوای صریح حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مورد فصل‌الخطاب بودن قانون همچنان واژه جادویی (مصلحت) فراتر از قانون به ایفای نقش اضمحلالی مشغول است. پرونده‌های متعدد و کلان از مسئولین در قوای مختلف وجود دارد که پس از مسیر طولانی و آزاردهنده محاکم و قطعیت احکام همچنان بلااجرا مانده است. مسئولان باید توجه داشته باشند که هیچ مصلحتی بالاتر از قانون برای توسعه همه‌جانبه کشور وجود ندارد و تفکری که خلاف آن را توجیه می‌کند مرتجعانه و عامل عقب‌ماندگی تاریخی کشور بوده است. سخن مشهور حضرت امام(ره) که: رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم به قانون پایبند بودند و حضرت رهبری که: مصلحت کل کشور در قانون مراعات شده است بهترین دلیل بر این امر است. مؤسسات پولی و مالی غیرمجاز آخرین عرصه قانون‌شکنان و انفعال مقام‌ (رگولاتوری) و سیاست‌گذار پولی بوده که با تزریق بیش از ۲۱ هزار میلیارد تومان از بودجه عمومی و تحمیل تورم حدود سه درصد بر کلیه مردم برچیده شد. این تصمیم بدترین تصمیم اقتصادی بوده که در قبال سال‌ها انفعال و کوتاهی سیاست‌گذار پولی و سایر ارگان‌های ذیربط انتظامی و قضایی بر مردم تحمیل گردید. تصمیمی که مصداق آشکار شعر سعدی بود.

سرچشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

مسأله مهم دیگری که باید ذکر نمود کندی سرعت احقاق حق و بالا بودن هزینه آن است. متأسفانه هم اکنون به دلایل متعدد زمان و هزینه این امر که باید طبق موازین اسلامی کوتاه و پایین باشد به طور میانگین به قدری بالاست که صاحبان حقوق ترجیح می‌دهند با گذشت از بخشی از دارایی خود با متشاکی سازش کنند. معنای این فعالیت از منظر اقتصادی بالا بودن ریسک فعالیت‌هاست که نکته‌ای منفی و آسیب‌زا تلقی می‌شود. حل این‌گونه معضلات موجب افزایش سرمایه اجتماعی نظام و اعتماد به سیاست‌های اعلامی و در نتیجه کاهش التهابات مقطعی است که منجر به کاهش تقاضا و ثبات نسبی اقتصاد کلان می‌شود. ثبات شاخص‌های کلان اقتصادی التهابات بخشی را مانع و تقاضای کلی را در بخش‌ها توزیع می‌کند. در نتیجه هجوم به بازارهای خاص و تورم جهشی در آن بازارها را کنترل یا حذف می‌کند.

  • سیاست‌های ارزی:

در دنیای کنونی و گسترش ارتباطات بین‌المللی، اهمیت سیاست‌های ارزی بر هیچ کس پوشیده نیست. سیاسب ارزی در کنار سیاست‌های پولی می‌تواند آثار مثبت یا منفی جدی بر کل اقتصاد داشته باشد. آنچه در ۶۰ سال اخیر بویژه از دهه ۵۰ شمسی تاکنون به وقوع پیوسته اتکاء دولت‌های قبل و بعد از انقلاب به ارز نفتی و پایین نگه داشتن مصنوعی قیمت ارز خارجی یا به عبارت دیگر بالا نگه داشتن ارزش پول ملی به طور مصنوعی بوده است. حاصل این سیاست تخریب تولید ملی و سهولت واردات بی‌رویه و یا به زبان اقتصادی اختصاص یارانه به کارگردان و بنگاه‌های خارجی بوده است. هرچند در ظاهر مصرف کننده داخلی با خرید کالای بیگانه راضی‌تر به نظر می‌رسد اما از آنجا که موجب بیکاری کارگران داخلی و زیان تولید کنندگان محصولات داخلی شده است در درازمدت به زیان کل اقتصاد و بالمآل کاهش GDP و درآمد سرانه و نهایتاً میانگین رفاه عمومی است. بعضی از صاحب‌نظران اقتصادی عقیده دارند که بر طبق تئوری برابری قدرت خرید (روش PPP) لازم است که نرخ ارز، معادل مابه‌التفاوت تورم داخل و خارج افزایش یابد تا از عوارض منفی پایین بودن قیمت ارز جلوگیری شود و به این ترتیب از تولید داخلی صیانت گردد و مصرف وارداتی صرفه و اولویت خود را از دست بدهد. تجربه طولانی سیاست‌های ارزی پس از انقلاب نشان داده است که هرچند کنترل قیمت ارز در اکثر موارد ضرورت سیاسی داشته است، اما تبعات منفی، مانند رانت‌های حاصله و ثبت سفارش‌های فراتر از نیاز و قیمت‌های اظهاری بالاتر از بازار مبداء (over in voice) بسیار شیوع یافته و فساد گسترده‌ای در بدنه اداری و مصرف بالاتر از نیاز را به خزانه کشور تحمیل نموده است. بنابراین ضروری است که سیاست‌گذاران با اتخاذ روش‌های اقتضایی و ترکیبی زیان‌های فاصله قیمت‌های تخصیصی با بازار تعادلی را به حداقل برسانند.

  • اتکاء مصرف مردم به واردات:

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌فرمایند: وای بر احوال قومی که لباس تن‌شان را دیگران ببافند.

حال اگر این حدیث را به مصارف دیگر و مهمتر تسرّی دهیم چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ البته روشن است که مصداق سخن رسول‌الله(ص) مللی نیستند که واردات و صادرات متوازن و حساب شده دارند چرا که تجارت بین‌الملل همواره تعامل اساسی در فعالیت‌های اقتصادی بوده است آنچه هم اکنون به صورت روزافزون به نام تحریم در صحنه بین‌الملل مطرح است و مشخصاً کشور ما آشکارا و ظالمانه درگیر آن است فشار صاحبان تولید و تکنولوژی بر نیازمندان به تکنولوژی است. بنابراین روشن است که چاره کار در درازمدت تقویت بنیه تولیدی و حمایت از بخش واقعی اقتصاد و از سوی دیگر کاهش مصرف جاری با هدف باطل نمودن تخیلات دشمنان اسلام و نظام در زورگویی‌های فاقد منطق است. امروز طشت رسوایی غربیان از بام بر زمین افتاده و بدون کمترین حیا و خجالت امضای مقامات رسمی خود را باطل اعلام می‌کنند تا بر خوش‌خیالان و عاشقان غرب روشن شود که دلبستگان به فرهنگ فاسد آمریکا و اروپا تا چه میزان به بیراهه رفته‌اند.

آمریکا چندی قبل از پیمان آب و هوایی پاریس (که برای صیانت از محیط زیست تنظیم شده است) و نیز تعهد سقف تعرفه واردات فولاد از اروپا خارج شد و به این ترتیب به همه کشورهای خوشبین و ساده ‌لوح پیام داد که معاهدات و پیمان‌نامه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی مانند WTO (word Training organization) و بانک جهانی (Word Bank) و IMF (International Monetary found) برخلاف اساسنامه‌های خود در جهت منافع چه کشورهایی تنظیم شده است.

سیر وابستگی و مصرف کالاهای وارداتی به ممالک اسلامی بویژه دارندگان نفت و گاز پاشنه آشیل آنان در مواجهه با غارتگران غربی است که باید به فوریت برای حل آن تدابیر لازم اندیشیده شود. این نحوه مصرف مدل اقتصاد غیرتولیدی و پفکی را در این کشورها سازمان داده که هیچ کس جرأت نزدیک شدن به آن را برای اصلاح ندارد. به این ترتیب هر زمان که غربیان اراده کنند با شل و سفت کردن پیچ خرید نفت و فروش کالاها و لوازم مصرفی مورد نیاز و بویژه کالاهای اساسی نظیر گندم و برنج و مواد اولیه آنان را به گرداب بحران‌های اجتماعی و سیاسی فرو می‌برند تا فرصت هرگونه حق‌طلبی و مخالفت با جنایات قداره‌بندان بین‌المللی را از آنان سلب نمایند. نتیجه آنکه در سازمان ملل بسیاری از کشورها با وعده کمک چند ده هزار دلاری غربیان به کثیف‌ترین و ظالمانه‌ترین قطعنامه‌ها رأی می‌دهند و به ظلم و ستم مشروعیت می‌بخشند.

تجربیات میدانی و علم اقتصاد به ما آموخته است که افزایش توان اقتصادی و تولیدی کشور با اقتصاد دولتی ممکن نیست و مدیران اجرایی باید به صورت واقعی و نه شکلی و ظاهری بخش خصوصی حقیقی و نه رانت‌خوار را در فعالیت‌های مثبت اقتصادی یاری کنند و دولت سنگین و پرخرج را از فعالیت‌های اجرایی اقتصاد بیرون ببرند و حتی‌المقدور به وظیفه قانونی خود که نظارت و هدایت است بپردازند. لازم به ذکر است که برخی می‌پندارند دولت نباید هیچ اقدامی انجام دهد و فقط ناظر بی‌طرف باقی بماند. این تفکر نیز به هرج و مرج و آشفتگی اجتماعی منتهی می‌شود و شیرازه نظم جامعه را از هم می‌پاشد. دولت همواره باید ناظری مقتدر باقی بماند و با آینده‌نگری و برنامه‌ریزی اهداف متعالی رشد و توسعه را پیگیری کند.

14ژوئن/18

سلوک مردی که بر اعتبار کالای ایرانی افزود

 

به یاد مرحوم آقای مصطفی عالی نسب

 

  1. وقتی هواپیمای جنگی در کارخانۀ کارتن‌سازی‌اش افتاد و آن را به تمامی سوزاند، هر کس را می‌دید، از او می‌پرسید: آ‌یا کسی آسیب دیده است؟ وقتی مطمئن شد که کسی آسیب ندیده، نفسی راحت کشید و با آرامی و لطافت گفت: مال دنیا، بسیار کثیف است و سرمنشا تمامی مفاسد، پس بهتر که برود.

کارخانه سید مصطفی عالی نسب با تلاش مدیرانش، دوباره احیا شد و در زمینی بزرگ‌تر و با ماشین آلات به‌روز در آن دوران، تجهیز و مجدداً مشغول تولید شد.

++++++++

  1. میر مصطفی عالی‌نسب پس از شهریور ۱۳۲۰، وارد کار اقتصادی مستقل در تبریز و تهران شد و به فروشندگی چراغ والور ساخت انگلیس پرداخت.

در سال ۱۳۲۹ با زمزمه‌های ملی شدن صنعت نفت، تلاش‌هایی برای رهایی صنعت نفت ایران از شرکت‌های انگلیسی صورت  گرفت و به علت تحریم نفت، از او خواسته شد که بازار داخلی را کمک کند، تا نفت وسیلۀ گرمایش شود و از سوختن و انهدام جنگل‌ها هم جلوگیری شود. عالی‌نسب لحظه‌ای درنگ نکرد و در زمانی که شرکت‌های انگلیسی محصولات نفت‌سوز را به ایران نمی‌فرستادند، شرکت تولیدی صنایع نفت و گاز «عالی‌نسب» با مأموریت تولید بخشی از لوازم خانگی نفت‌سوز مورد نیاز خانواده ‌های ایرانی، تأسیس شد. چراغ «والور» یکی از محصولات انگلیسی‌ها بود که در آن زمان بسیار رواج داشت و شرکت عالی‌نسب توانست با ساخت چراغ‌های خوراک‌پزی و سماور نفتی، چراغ «علاءالدین» را جایگزین چراغ والور  و برای اولین بار لوازم خانگی را مطابق سلایق و فرهنگ مصرف کننده ایرانی تولید انبوه نماید و با شبکه فروش گسترده، محصولات ایرانی خود تا دور افتاده‌ترین نقاط کشور عرضه نماید.

++++++++

  1. زمانی که با طرح و حمایت مشترک آمریکا و انگلیس، کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای بازگرداندن پهلوی دوم به وقوع پیوست، آزادسازی واردات، بسیاری را از صنایع داخلی را به ورشکستگی کشاند؛ در چنین شرایطی میرمصطفی عالی نسب از همه توانایی‌های خود برای بقاء کارخانه مدد گرفت. دستاورد فنی این دوران برای میرمصطفی عالی‌نسب ثبت ۵ اختراع به نام خود در راستای تلاش برای بقا و ارتقاء سطح بهره‌وری کارخانه‌اش بود. به گفته استاد حکیمی او در این مدت چند مشاور سوئیسی را نیز به خدمت گرفت و با انجام مطالعات عمیق دستاوردهای بدیعی در عرصه مدیریت صنعتی مدرن از خود به جا گذاشت. ایشان می‌فرمودند وقتی سوئیسی‌ها کیفیت کارخانه را ملاحظه کردند، تقاضای مشارکت و سرمایه‌گذاری مشترک داشتند اما من می‌خواستم این صنعت به معنای دقیق کلمه «ملی» باقی بماند. بنابراین، به استخدام آنها و اخذ دانش و مهارت‌های ایشان بسنده کردم.

++++++++

  1. او دلش برای توسعۀ ایران می‌تپید و برای دانش‌آموختگان رشتۀ مهندسی مکانیک، جایزه فیزیک عالی‌نسب گذاشته بود که هرساله به بهترین پژوهش‌گر داده می‌شد.

کارگران را دوست می‌داشت و به راه‌ها‌ی مختلف، به آنها کمک می‌کرد. در دورانی که داشتن خودرو هنوز برای همه معمول نبود، برای احترام به کارگران، هیچ‌ وقت با اتومبیل وارد کارخانه نمی‌شد.

از خانه‌سازی برای کارگران کارخانه، غفلت نمی‌کرد و معمولاً بیش از ۹۰ درصد کارگران کارخانه به کمک عالی‌نسب، صاحب خانه شده بودند. افرادی را استخدام کرده بود که به مدارسی که فرزندان کارگران کارخانه، در آن‌جا درس می‌خواندند، سرکشی کنند و وضع درس و مشق آنها را پی‌گیری کرده، به درس آنها کمک کنند؛ چون می‌دانست که کارگران، وقت این کار را ندارند.

++++++++

  1. با وقوع انقلاب اسلامی، عالی‌نسب تجربه و توان موفق خود را در خدمت انقلاب قرار داد. او سِمت‌های اقتصادی مهمی را برعهده گرفت. عضویت در شورای طرح‌های انقلاب، شورای اقتصاد و شورای پول و اعتبار، تأسیس و ریاست شورای صادرات غیر نفتی، عضویت در هیئت مؤسس سازمان صنایع ملی، راه‌اندازی مجدد مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز و مدیرعاملی کارخانه ایران ناسیونال (ایران خودرو) در سال‌های ۱۳۵۸-۵۹ از فعالیت‌های او در این دوران بود.

عالی‌نسب یکی از معتمدان و مشاوران دولت در زمان جنگ بود و گفته شده است که اگر او نبود، ایران از نظر اقتصادی در دهه ۱۳۶۰ با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شد.

هر بار که او ازسوی دولت به جایی فرستاده می‌شد، مخارج سفرش را از جیب خود می‌داد و در مدتی که برای دولت کار کرد، حقوق دولتی نگرفت. در زمان جنگ و در مواقع زلزله، از کارخانه‌اش، کمک‌های بسیاری می‌فرستاد. هیچ‌وقت در بازار سیاه جنس نفروخت و اگر سهمیۀ دولتی مواد اولیه می‌گرفت، اجناس خود را تا یک پنجم قیمت بازار به دولت می‌فروخت.

++++++++

  1. عالی نسب غافل از نوشته‌ها و نشریات و مطالب آنها نبود و بیشتر آنها را به دقت مطالعه می‌کرد. و جزء حمایت‌کنندگان مالی برخی از مجلات و کتاب های مذهبی بود.

برای طنزنویسان «گل‌آقا»، کمک مالی می‌فرستاد. کیومرث صابری، مدیرمسئول گل‌آقا می‌گفت: وقتی عالی‌نسب را می‌بینم، یاد عرفای قرن ۵ و ۶ می‌افتم و دلم می‌خواهد سرم را بگذارم روی شانه‌هایش و خستگی‌ام را در کنم.

عالی نسب با بسیاری از شخصیت‌های علمی موثر در ارتباط بود؛ از ارادتمندان ممتاز آیت‌الله العظمی بروجردی بود؛ با آیت‌الله مطهری، آیت الله بهشتی و علامه جعفری آمد و شد داشت و حتی در فعالیت‌های انقلابی با آیت‌الله طالقانی هم در ارتباط بود.

میرمصطفی عالی‌نسب‌ که در سال ۱۲۹۶ در خانواده‌ای اصالتاً تبریزی در شهر کاظمین به دنیا آمده بود، در ۷ تیر ۱۳۸۴ در تهران در گذشت و نام نیک او به عنوان یک اقتصاددان مجرب و صنعت‌گر مومن و موفق ایرانی، ماندگار ماند. مدیران اقتصاد مقاومتی، به شدت به سلوک اقتصادی عالی نسب نیاز دارند؛ مردی که یک تنه بر اعتبار کالای ایرانی افزود.

 

14ژوئن/18

حمایت از کالای ایرانی و الزامات فرهنگی، حقوقی و اقتصادی

 

 

می‌توان گفت بین عموم مردم در همه سطوح این اتفاق‌نظر وجود دارد که حمایت از کالای ایرانی و محصولات ساخت داخل، موتور محرکه اقتصاد نابسامان ما به شمار می‌آید. حمایت از کالای ایرانی می‌تواند به رونق کارگاه‌های و صنایع در آستانه تعطیل و نیمه تعطیل، اشتغال کارگران ایرانی در شرایط بحران بیکاری و همچنین مقاوم‌سازی اقتصاد در مواجهه با تکانه‌های رو به رشد بیرونی بیفزاید. با این وجود به نظر می‌رسد رفتار اقتصادی ما در صحنه عمل با آنچه که به آن باور داریم، سنخیت و سازگاری ندارد.

از سال ۱۳۹۰ به بعد و در دهه چهارم انقلاب، جنبه اقتصادی شعارهای سال که مبتنی بر اتخاذ برنامه عملیاتی یک ساله ارائه شده‌اند، پررنگ‌تر از دهه‌های قبل ‌شد. مقولاتی چون جهاد اقتصادی، تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی، دولت و ملت، همدلی و همزبانی، اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل و اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال ک به عنوان شعار سال انتخاب شدند، در برخی از موارد همپوشانی زیادی با یکدیگر دارند که نشان از عدم تحقق آنها در عرصه عمل است. سال ۱۳۹۷ هم در ادامه شعارهای دهه چهارم انقلاب، توسط رهبر انقلاب، سال حمایت از کالای ایرانی نام گرفت.

باید به این نکته توجه کرد که حمایت از کالای ایرانی هرگز به معنای استفاده از کالای معیوب یا فاقد استاندارد و یا کالاهایی که با هزینه زیاد تولید می‌شوند و نیز عدم واردات کالا از خارج و بستن مرزها و انزوا از اقتصاد جهانی نیست، بلکه هدف، حمایت از کالاهایی است که از کیفیت خوب و قیمت مناسبی برخوردارند و توان داخلی در تولید آن در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی برتر است و یا در شرایط نسبتاً برابری قرار دارند. بی‌توجهی به این مؤلفه به کاهش قابلیت رقابت و توان تولید داخلی در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی منجر خواهد شد.

سئوال اساسی این است که چگونه می‌توان رفتار جمعی ایرانیان را به سمت خرید کالای ایرانی سوق داد؟ به عبارت دیگر با چه ابزارهایی می‌توان انگیزه مصرف کالای ایرانی را در بین ایرانیان بالا برد؟ به نظر می‌رسد در این زمینه می‌بایست به ابزارهای فرهنگی، حقوقی و اقتصادی به صورت توأمان توجه کرد.

 

۱ـ اقدامات فرهنگی

حمایت از کالای ایرانی در درجه اول نیاز به بسترسازی فرهنگی دارد. هدف از بسترسازی فرهنگی، تغییر ذهنیت ایرانیان نسبت به تولیدات وطنی و به عبارت دیگر اهتمام ایرانی‌ها به مصرف کالای ایرانی با هدف به گردش درآوردن چرخه تولید و مصرف در درون کشور. حمایت از کالای ایرانی بیش از هر عنصر دیگری نیازمند اصلاح رفتار اقتصادی و فرهنگ مصرف ایرانیان است تا عنصر و زمینه ذهنی لازم برای خرید کالای ایرانی فراهم شود.

متأسفانه رفتار اقتصادی ایرانی‌ها به سمت خرید انواع کالاها، برندها و تولیدات خارجی حرکت کرده است. این مسئله ناشی به عواملی چون کیفیت و قیمت مناسب این کالاها، تنوع و همچنین عرضه بیش از حد آنها،  به‌ویژه در مورد کالاهای مصرفی و نیز تبلیغات گسترده و هدفمند و هوشمندانه رسانه‌هاست. تبلیغات کالاهای خارجی در اشکال مختلف و با استفاده از رسانه‌های متعدد، مصرف آنها را به یک رفتار نهادینه در بین ایرانیان تبدیل کرده است. بوردهای تبلیغاتی در داخل و خارج شهرها، نمایندگی‌های متعدد برندهای خارجی در کشور و توجه همه‌جانبه به ذوق و سلیقه مردم در کالاهای به خوبی نشان می‌دهد که مصرف  کالای خارجی و تبلیغ آن در کشور از زمینه بسیار مساعدی برخوردار است.

البته رفتار اقتصادی ایرانیان منحصر به این مسئله نیست. در رفتار و الگوی مصرف ایرانیان نوعی گرایش به کالاهای لوکس و تجملاتی و تشریفاتی نیز دیده می‌شود. کالاهایی که عموماً در خارج از کشور تولید می‌شوند و اقبال به آنها در بازار ایران باعث ورود آنها به ایران می‌شود. خرید کالاهایی که با احتساب هزینه گمرکی رقمی سرسام‌آور دارند و تنها چند دهک بالای جامعه می‌توانند آنها را بخرند. این موضوع در مورد خودروهای وارداتی لوکس هم صدق می‌کند.

همچنین میزان مصرف ایرانیان با هیچ‌یک از الگوهای مصرف متعارف در جهان انطباق ندارد. مصرف چند برابری انواع انرژی و اقلام مهمی از مواد غذایی در ایران نسبت به کشورهای در حال توسعه و توسعه‌یافته نشان‌دهنده تضییع و مصرف غیربهینه این اقلام در ایران است. ادامه این روند می‌تواند به یک بحران جدی تبدیل شود.

مصرف سالانه گندم کشور سه میلیون تن در سال و بالاترین نرخ مصرف نان در جهان است. در حوزه انرژی، ایران جزو ۱۰ یا ۱۲ کشور پرمصرف جهان است و سه برابر متوسط جهان انرژی مصرف می‌کند. این مصرف هر ۱۰ سال دو برابر می‌شود. مصرف انرژی در ایران ۵ برابر مصرف در کشور اندونزی، یعنی پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان دنیاست. مصرف سرانه انرژی ما دو برابر چین و چهار برابر هند و مصرف سرانه برق در ایران سه برابر میانگین جهانی است. ایران جزو ۱۶ کشور پرمصرف برق و سومین مصرف‌کننده گاز در جهان است.

موارد فوق نشان‌دهنده اهمیت و اولویت اصلاح فرهنگ و رفتار اقتصادی ایرانیان است. به نظر می‌رسد مهم‌ترین کار در این زمینه باید از نهادهای آموزشی شروع شود. به عبارت دیگر اصلاح و آموزش رفتار اقتصادی را باید از دوران کودکی آغاز کرد تا به رفتار و عادت در نسل آینده بدل شود.

تبلیغ کالای ایرانی و همچنین ضرورت حمایت از تولیدات داخلی باید در سطح گسترده صورت بگیرد. رسانه ملی در این زمینه نقش اصلی را برعهده دارد. ساخت برنامه‌های مختلف در رسانه ملی در راستای حمایت از تولید داخلی به شکل مستقیم و غیرمستقیم، نشان دادن تولیدات برتر ایرانی و معرفی آنها و همچنین نشان دادن سود و منافع حاصل از این اقدام به عموم مردم باید هدف برخی از برنامه‌ها قرار گیرد.

حمایت از کالای ایرانی باید از سوی مسئولان کشور شروع شود. ساده‌زیستی و استفاده از کالاهای ایرانی و اجتناب از خرید کالاهای خارجی و التزام عملی به مصرف کالاهای داخلی از سوی مسئولان به فرهنگ‌سازی در این زمینه کمک شایانی خواهد کرد. در رفتار مسئولان در این زمینه نباید دوگانگی وجود داشته باشد و این مسئله مستلزم مراقبت‌های زیادی است.

جامعه اجتماعی از انسان‌هاست که رفتار فردی آنها بر سرنوشت اقتصاد کلان کشور تأثیرگذار است، از این رو هدف اصلاح الگوی مصرف در نظر گرفتن مصلحت جامعه و خیر عمومی است. براساس نگاه فردگرا و اصالت فردی، انسان تنها منافع مادی خویش را در نظر می‌گیرد و سعی دارد با کمترین هزینه، صاحب بیشترین و حداکثر سود و منفعت و بالاترین کیفیت شود. توجه بیش از حد به منافع فردی، مصلحت جامعه را در طولانی مدت دچار مشکل خواهد کرد و بر سرنوشت تک‌تک افراد تأثیرگذار است.

اهرم و ابزارهای فرهنگی در این زمینه بسیار تأثیرگذارند. تجربه کشورهای دیگر نیز مبین این موضوع است که حمایت از تولید داخلی به عنوان یک افتخار قلمداد می‌شود. در کره جنوبی خریداران کالاهای خارجی در اوایل رشد و توسعه اقتصادی این کشور خائن قلمداد می‌شدند. در شعارهای انتخاباتی ترامپ در حمایت از امریکا و اقتصاد این کشور در عرصه جهانی، بحث حمایت از تولیدات داخلی به شکل جدی‌تری طرح ‌شد.

رفتارهای اقتصادی فردی بدون در نظر گرفتن مصلحت جامعه در کشور ما رواج زیادی دارد. بسیاری از تولیدکننده‌ها واردات کالاهای چینی را بر تولید آنها ترجیح می‌دهند. خرید و فروش کالای قاچاق رواج زیادی دارد و ورود کالاهای خارجی از مبادی رسمی و غیررسمی همچنان ادامه دارد. واردات کالاهای قاچاق شامل بسیاری از صنایع و تولیداتی هم که از کیفیت و قیمت خوبی در داخل کشور برخوردارند، می‌شود. برای مثال نزدیک به دو سوم پوشاک از خارج وارد می‌شود، در حالی که توان داخلی در این زمینه بسیار بالاست. مناطق مرزی به‌رغم پتانسیل‌ها و قابلیت‌های زیادی که دارند، نتوانسته‌اند به رشد و پیشرفت اقتصادی دست پیدا کنند و این مسئله جمعیت مناطق مرزی را به مشاغل کاذب و یا قاچاق کالا که در بسیاری از مواقع تنها منبع درآمدی آنها به شمار می‌رود، سوق داده است. در کنار کار فرهنگی، باید سرمایه‌گذاری با هدف اشتغال بیشتر در این مناطق در دستورکار قرار گیرد.

 

۲ـ حقوقی و قانونی

ابزارهای حقوقی و قانونی، پشتوانه و ضمانت اجرای سیاست‌ها به شمار می‌روند. این ابزارها باید به منافع مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان توجه کنند. به همان میزان که مکانیزم‌های حقوقی مؤثر در راستای حمایت از تولیدکننده داخلی تدوین می‌شود، باید منافع و حقوق مصرف‌کنندگان هم مدنظر قرار گیرند.

طبق تعریف قانون حمایت از حقوق مصرف‌کننده‌، مصرف‌کننده، شخص حقیقی و یا حقوقی‌ای است که کالا یا خدمتی را می‌خرد. حقوق مصرف‌کننده نیز عبارت است از حقوقی که همه عرضه‌کنندگان کالا و خدمات منفرداً و متضامناً باید در معاملات از حیث صحت، کمیّت، کیفیت و سلامت کالا و خدمات عرضه شده مطابق با ضوابط و شرایط مندرج در قوانین و یا مندرجات قرارداد مربوطه یا عرف در مورد هر شخص حقیقی یا حقوقی که کالا یا خدمتی را می‌خرد، رعایت کنند.

در ایران قوانینی در این زمینه تصویب شده‌اند و در کنار سازمان‌هایی چون سازمان استاندارد، مجموعه‌ای از حقوق را به همراه ضمانت ‌اجرائی آنها برای مصرف‌کننده به وجود آورد. مهم‌ترین قانون در این زمینه، قانون حمایت از حقوق مصرف‌کنندگان است که در تاریخ ۱۱ مهرماه ۱۳۸۸ تصویب شد. باید به حمایت از حقوق مصرف‌کننده و اطمینان از صحت و کیفیت و خدمات پس از فروش کالای ایرانی توجه زیاد کرد تا خریدار با اطمینان کامل به خرید کالای وطنی بپردازد.

بندهای مختلف قانون اساسی و قوانین عادی بر حمایت حقوقی از تولید تأکید دارند. برای مثال اصل ۴۳ قانون اساسی «برای تأمین استقلال اقتصادی» کشور ضوابطی از جمله تأکید بر «جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور» در بند ۸ و تأکید بر «افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی برای تأمین نیازهای عمومی و خودکفایی و رهایی از وابستگی» در بند ۹ را پیش‌بینی می‌کند. اصل ۴۴ قانون اساسی نظام اقتصادی کشور را به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم می‌کند. همچنین در سال ۱۳۷۵ قانونی به نام «قانون حداکثر استفاده از توان فنی و مهندسی کشور» به منظور حمایت از تولید ملی در مجلس تصویب و برای اجرا به دولت ابلاغ شد. نقایص این قانون پس از گذشت ۱۷ سال رفع شد و قانون جامع و مانعی با عنوان «قانون حداکثر استفاده از توان تولیدی کشور و اصلاح ماده ۱۰۴ قانون مالیات‌ها» در سال ۹۱ به تصویب رسید. در اواخر بهمن ماه ۱۳۹۲ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی با هدف تأمین رشد پویا و بهبود شاخص‌های مقاومت اقتصادی و دستیابی به اهداف سند چشم‌انداز بیست ‌ساله، با رویکردی جهادی، انعطاف‌پذیر، فرصت‌ساز، مولد، درونزا، پیشرو و برون‌گرا ابلاغ شد.

قوانین حقوقی فوق در دو حوزه حمایت از مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان نشان می‌دهند که در کشور زمینه حقوقی حمایت تولید و مصرف کالای ایرانی وجود دارد و قوانین موجود در این زمینه به‌قدر کافی روشن و صریح هستند، منتهی باید در مورد اجرای آنها اهتمام لازم صورت بگیرد.

اصول مربوط به اقتصاد بازار آزاد و منطق بازار در کشورهایی هم که مبدع این نگرش اقتصادی هستند، در راستای حمایت از کالای داخلی اجرا می‌شود. چندی پیش ترامپ در مراسم امضای قانون تعرفه‌های جدید این کشور بر واردات فولاد و آلومینیوم که با حضور مقامات و تعدادی از کارگران صنعت فولاد این کشور برگزار شد گفت:

«ما باید از صنایع تولید فولاد و آلومینیوم خود محافظت کنیم و در عین حال انعطاف بالا و همکاری خود را با کسانی که واقعاً در عرصه تجاری و نظامی دوست ما هستند، نشان دهیم. فولاد، فولاد است، اگر فولاد نداشته باشیم کشور نداریم. این صنعت ما سال‌های سال و در حقیقت، ده‌ها سال از سوی تجارت خارجی ناعادلانه هدف قرار گرفته و این امر باعث بسته شدن کارخانه‌ها، بیکاری میلیون‌ها کارگر و نابودی کامل این صنعت شده است.»

برخلاف شعار آزادیِ تجارت و همچنین آزادی مصرف‌کننده، در تمام اقتصادهای پیشرفته، قوانین سختگیرانه‌ای برای مصرف کالاهای خارجی وجود دارد تا اگر مکانیسم بازار نتوانست بازدارندگی لازم را ایجاد کند، منافع ملی به وسیله قوانین مالیاتی و تعرفه‌های گمرکی حفظ شود.

وجود موانع بسیار بر سر راه تولیدکنندگان ایرانی باعث افزایش هزینه تمام شده تولید کالای ایرانی و قیمت فروش آن شده، به‌طوری که تولیدکننده مجبور است برای کاهش هزینه‌ها از کیفیت کالاهای تولیدی خود بکاهد که در درازمدت، حمایت مردم از کالاهای ایرانی را با چالشی جدی مواجه کرده است. در اینجاست که نقش دولت و مجلس برای رفع موانع موجود بر سر راه تولید و محیط کسب و کار و متعاقب آن حمایت از کالای ایرانی پررنگ‌تر می‌شود.

 

۳ـ موانع اقتصادی و بسته‌های سیاستی

اقتصاد کشور نیاز به اجماع نظر عمومی برای بازبینی و اصلاح ساختاری دارد. فقدان رویه کارشناسی در مدیریت کلان اقتصادی کشور منجر به آسیب‌پذیری اقتصاد شده و عموماً دولت‌ها را در دام سیاست‌های مقطعی و تسکینی برای درمان مشکلات اقتصاد گرفتار کرده است. دولت‌ها در اقتصاد ایران روز به روز بزرگ‌تر و بخش زیادی از بودجه، صرف هزینه‌های جاری آنها می‌شود. این مسئله به کوچک شدن بخش خصوصی و تعاونی در کشور انجامیده و عموماً تلاش برای کوچک‌سازی دولت نیز موفقیت چندانی نداشته است. در حال حاضر از ساختار بخش خصوصی حمایت چندانی صورت نمی‌گیرد و این مسئله باعث آسیب‌پذیری بخش خصوصی و عدم ریسک‌پذیری برای سرمایه‌گذاری شده است.

از سوی دیگر توانایی درونی اقتصاد ایران هنوز به مرحله فعلیت کامل نرسیده و وضعیت اقتصادی جامعه ما در شأن ایران و ایرانی نیست. پتانسیل‌های بالای کشور در حوزه انرژی، مواد خام و معدنی، توریسم و گردشگری، نیروی جوان و تحصیلکرده آماده کار و همچنین موقعیت جغرافیای خاص، تنها بخشی از توان و پتانسبل اقتصاد ایران است که باید به مرحله عمل و فعلیت برسد.

تقسیم کار جهانی در حوزه اقتصادی که محصول نخستین ارتباط ایران با غرب بود و در دوره پهلوی منجر به وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به بیگانگان شد، ایران را به صادرکننده مواد خام و مصرف‌کننده محصولات صنعتی تولید شده در خارج تبدیل کرد؛ لذا اقتصاد ایران دچار مشکلاتی است که بخشی از آن به قبل از انقلاب برمی‌گردد. یکی از مهم‌ترین این مشکلات وابستگی اقتصاد ایران به درآمد حاصل از فروش نفت است.

بررسی ساختار اقتصاد کشور نشان می‌دهد که درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز، منبع اصلی درآمد دولت‌ها در سال‌های پس از انقلاب بوده است. اتکای بیش‌ از حد به درآمدهای نفتی به‌ عنوان درآمدهای غیرمالیاتی و نوسان شدید بهای نفت در بازارهای جهانی، منجر به بی‌ثباتی و ناپایداری درآمد دولت در سال‌های گذشته بوده است.

از سوی دیگر به دلیل پایین بودن سهم درآمدهای مالیاتی در تأمین مخارج دولت و ناکافی بودن آنها، بودجه دولت در سال‌های مختلف با کسری مواجه شده است. کسری بودجه در بلندمدت و استقراض از بانک مرکزی برای تأمین آن و همچنین تزریق درآمدهای ارزی ناشی از فروش نفت به اقتصاد کشور،  باعث تشدید تورم و سرمنشأ پیدایش مشکلات دیگری در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور شده است. اهمیت و جایگاه این موضوع باعث شده تا در سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، بر ضرورت کاهش وابستگی دولت به درآمدهای نفتی تأکید شود؛ بدین معنا که یکی از زمینه‌های لازم برای مقاوم‌سازی اقتصاد کشور، حرکت در راستای کاهش و یا حذف وابستگی به درآمدهای نفتی است.

وابستگی به درآمدهای نفتی اقتصاد کشور را به‌شدت در برابر تکانه‌های خارجی آسیب‌پذیر ساخته و منجر به حجیم و تنبل شدن دولت، عدم پاسخگویی دولت و تضعیف بخش خصوصی شده است. با وجود تأثیرات عمیق نفت در اقتصاد ایران متأسفانه دولتمردان به علت درآمدهای سریع‌الوصول صادرات نفت همچنان تمایل بالایی به خام‌فروشی محصولات نفتی دارند، در حالی که با توسعه و افزایش ظرفیت پالایشی کشور و صادرات فرآورده‌های نفتی می‌توان تا حدود زیادی خام‌فروشی را کاهش داد. ایجاد زیرساخت‌های لازم برای فرآوری محصولات نفتی نه تنها مانع مهمی در خام‌فروشی است، بلکه با ایجاد صنایع تبدیلی می‌توان  سطح اشتغال را در کشور بالا برد.

کالاهای ایرانی باید از دو ویژگی اساسی یعنی کیفیت بالا و قیمت تمام‌شده متناسب با توان مالی اکثریت جامعه ایرانی برخوردار باشند. بدون توجه به این دو مقوله نمی‌توان انتظار سوق دادن مردم به سمت خرید کالای ایرانی را داشت. از این جهت بنگاه‌های تولیدی باید به دو مقوله کیفیت و قیمت توجه کنند. این دو عامل تولید معیارهای اصلی برای رقابت با نمونه‌های خارجی نیز به شمار می‌روند.

کالاهای ایرانی باید بتوانند در درازمدت از حیثیت خود دفاع کنند و مزیت و برتری خود را در قیاس با کالاهای مشابه خارجی به اثبات برسانند. تولیدکننده ایرانی باید بازار خود را در سطح جهانی ببیند و با هدف صادرات کالا به دنیا به تولید محصول بپردازد، زیرا تنها در پرتو چنین نگرشی است که کیفیت کالای ایرانی بهبود پیدا می‌کند و قابلیت رقابت را در سطح جهانی می‌یابد و استفاده از آن برای مصرف‌کننده هم  قابل توجیه می‌شود.

جراحی اقتصاد ایران به عنوان یک درمان اساسی باید فارغ از نگرش‌های سیاسی و با در نظر گرفتن مصلحت کشور و به عنوان یک اقدام عاجل در دستورکار قرار گیرد. تمام بدنه اجرایی و قانونگذاری و نظارتی کشور باید در کنار هم به این امر مهم بپردازند و مصالح بلندمدت را قربانی منافع کوتاه‌مدت و مقطعی نسازند. به همین میزان باید به تأکید بر قانون و اجرای آن و بسترسازی فرهنگی به عنوان زمینه اصلی تحقق شعار سال نیز توجه کرد.

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

حمایت از کالای ایرانی هرگز به معنای استفاده از کالای معیوب یا فاقد استاندارد و یا کالاهایی که با هزینه زیاد تولید می‌شوند و نیز عدم واردات کالا از خارج و بستن مرزها و انزوا از اقتصاد جهانی نیز نیست، بلکه هدف، حمایت از کالاهایی است که از کیفیت خوب و قیمت مناسبی برخوردارند و توان داخلی در تولید آن در مقایسه با نمونه‌های مشابه خارجی برتر است و یا در شرایط نسبتاً برابری قرار دارند.

 

۲٫

 

جامعه اجتماعی از انسان‌هاست که رفتار فردی آنها بر سرنوشت اقتصاد کلان کشور تأثیرگذار است، از این رو هدف اصلاح الگوی مصرف در نظر گرفتن مصلحت جامعه و خیر عمومی است. براساس نگاه فردگرا و اصالت فردی، انسان تنها منافع مادی خویش را در نظر می‌گیرد و سعی دارد با کمترین هزینه، صاحب بیشترین و حداکثر سود و منفعت و بالاترین کیفیت شود. توجه بیش از حد به منافع فردی، مصلحت جامعه را در طولانی مدت دچار مشکل خواهد کرد و بر سرنوشت تک‌تک افراد تأثیرگذار است.

 

۳٫

برخلاف شعار آزادیِ تجارت و همچنین آزادی مصرف‌کننده، در تمام اقتصادهای پیشرفته، قوانین سختگیرانه‌ای برای مصرف کالاهای خارجی وجود دارد تا اگر مکانیسم بازار نتوانست بازدارندگی لازم را ایجاد کند، منافع ملی به وسیله قوانین مالیاتی و تعرفه‌های گمرکی حفظ شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

14ژوئن/18

حمایت از کالای داخلی و پرهیز از کالای خارجی از نگاه علمای شیعه

 

یکی از پیامدهای جنبش ضد استعماری تحریم تنباکو، تداوم اندیشه تحریم کالاهای خارجی و مقابله با نفوذ اقتصادی بیگانه در تفکر سیاسی ـ اجتماعی علمای شیعه و ملت ایران و شکل‌گیری نهضت بزرگ تحریم کالاهای خارجی و تشویق به استفاده از کالای داخلی است. این حرکت دو بعد سلبی و اثباتی داشت. بعد سلبی آن مبارزه منفی و تحریم اجناس خارجی و نفی سلطه اقتصادی اجانب و بعد اثباتی آن تلاش برای سازندگی و خودکفایی ملی و استغناء از بیگانگان است.

البته تحریم همواره به معنای فقهی آن یعنی «حرام دانستن» مد نظر نبوده، بلکه گاهی به معنای پرهیز از استفاده بوده اشست. لذا در مواردی در بیانات مختلف علما به این نکته اشاره شده که ما استفاده از کالاهای خارجی را حرام نمی‌دانیم، ولی از آن پرهیز می‌کنیم و به تولیدات و کالاهای داخلی روی می‌آوریم . این اندیشه و تفکر در قالب‌های مختلفی در ایران به منصه ظهور رسیده و علمای شیعه برای حمایت از کالای داخلی و ایرانی و پرهیز از کالای خارجی بر برخی اصول و ادله قرآنی و روایی تأکید کرده‌اند که در این نوشتار به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود.

جلوگیری از سلطه و نفوذ بیگانان

یکی از اصول بسیار مشهور مورد توجه علما در بحث ارتباط مسلمانان با کفار اصل نفی سبیل است که مستند به آیات و روایات است. مثل آیه، «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً: خداوند هرگز راهی برای سلطه کافرین بر مؤمنین قرارنداده است(۲) و روایت، «أَلْإسلامُ یَعلُو وَ لایُعلی عَلَیه: اسلام برتر است و هیچ چیز بالاتر و برتر از آن قرار نمی‌گیرد.»(۳)

در بحث مواجهه با غرب، توجه به اصل عدم سلطه کفار بر مسلمین بسیار جدی است و در موارد متعددی علمای شیعه دلیل ممانعت از رواج کالاهای خارجی و استفاده از کالای داخلی را پیشگیری یا دفع خطر سلطه کفار بر مسلمین دانسته‌اند. البته این سلطه در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطرح بوده است.

آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله ملاعبدالله مازندرانی در سال ۱۳۲۹ ق. در اعلامیه‌ای که علیه استفاده از کالاهای خارجی دادند، یکی از دلایل این حرکت را خطر سلطه کفار بر مسلمین و گسترش فقر و فلاکت جامعه اسلامی در اثر استفاده از کالاهای خارجی، بیان کردند:

«… عموم غیرتمندان اسلام و پیروان حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله الطاهرین البته این معنی را تا به حال فهمیده‌اند و به رأی العین می‌بینند که استعمال امتعه خارجه در بلاد اسلامیه تا به حال به چه درجه موجب ذهاب (از بین رفتن) ثروت مملکت و نسخ (نابود شدن) منابع داخله و فقر و فلاکت ملت وتسلط کفار بر مسلمین داخله و فقر و فلاکت ملت وتسلط کفار بر مسلمین شده است.»(۴)

مرحوم شیخ محمد اسماعیل محلاتی از علمای نجف در دوره مشروطه نیز در اعلامیه‌ای که در تحریم کالاهای خارجی صادر کرد به این نکته اشاره کرد که استفاده از کالاهای خارجی موجب می‌شود ثروت و مال ایرانیان و مسلمین به جیب بیگانه برود و جوامع و دولت‌های بیگانه که دشمن ایران هستند، تقویت شوند، لذا برای احتراز از این مسئله باید از مصرف این کالاها پرهیز کرد:

«پر واضح است که امتعه(۵) و اقمشه(۶) که از طرف اجنبی بر ما وارد می‌شود آنچه مخارج برده از گمرک وکرایه جهاز(۷) و… سرکش قیمت آن امتعه نموده از ما می‌گیرند. پس در حقیقت همه آن مصارف از جیب ما داده می‌شود و همه آن ادارات به اندازه خود به پول ما دوران می‌یابد(۸)… در حقیقت تجارت اروپاییان با ما ایرانیان وسیله‌ای است برای آن که اموالی از ما استنقاد شود(۹) واز چنگال ما بیرون رود به مصرف تقویت دول و عمارت بلاد آنها برسد.»(۱۰)

آیت‌الله سید عبدالحسین لاری از شاگردان میرزای شیرازی و عالم برجسته منطقه فارس و لارستان که در اواخر دوره قاجاریه اقدام به تشکیل حکومت محلی در این منطقه کرد، در پاسخ به سئوالی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی، حرمت استفاده از این کالاها را مستند به خروج ثروت ممالک اسلامی به ممالک بیگانه و کمک به قدرت کفاری می‌دانند که به دنبال جنایت علیه مسلمانان هستند:

«امروز آنچه پول از بلاد اسلامیه به بلاد خارجی می‌رود اعانت(۱۱) به اعداء دین و استعداد(۱۲) کفار است برای ریختن خون اسلام و مسلمین، [پس] حرام است استعمال آنها سیاسۀً و دیانۀً حفظاً للاسلام و المسلمین مگر در صورت اضطراب و عدم وجود اشیاء وطنی اسلامی… .»(۱۳)

لزوم پرهیز از کالاهای خارجی که مشابه داخلی دارند

مرحوم آیت الله سید محمدکاظم یزدی از فقهای بزرگ شیعه در پاسخ به استفتایی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی در صورت امکان استفاده از مشابه داخلی آن کالا می‌نویسند:

«هرچه موجب تقویت و شوکت کفر و کفار و باعث ضعف اسلام و مسلمین است حرام است، چه از معاملات باشد یا غیر آن از آنچه باشد … و بسی سزاوار است که مسلمین، کلیه، هرگاه ممکن باشد، بدون ترتب مفسده،‌ تحرز کنند از چیزهایی که در معرض تقویت کفر است.»(۱۴)

حفظ عزت و شوکت مسلمین

یکی از اصول قرآنی اصل عزت مسلمین و عدم ذلت و تحقیر آنها در مقابل کفار است. در آیات قرآن تأکید شده است که پذیرش ولایت و دوستی کفار موجب عزت مسلمین نمی‌شود، بلکه عزت برای خدا و رسول و مومنین است و در نزد خدا و رسول باید عزت را جستجو کرد: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعًا؛(۱۵) کسانی که کافران را دوست و یاور خویش می‌گیرند، آیا عزت را نزد آنان می‌جویند؟ با این که عزت به تمامی از آن خداست.»

«َلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ؛(۱۶) همانا عزت فقط برای خدا و پیامبرش و مؤمنین است.»

وقتی در سال ۱۳۰۵ش. اتحادیه اصناف اصفهان قطعنامه‌ای تحت عنوان «وطن در خطر است» صادر کرد و نسبت به مرگ اقتصادی ایران بر اثر «ورود کالاهای غیرضروری خارجی» هشدار داد و تصمیم گرفت که،  «از این به بعد حتی المقدور از کالاهای بیگانه پرهیز کرده» و به تولیدات داخلی قناعت نماید، حاج آقا نورالله اصفهانی نیز با صدور اعلامیه‌ای با عنوان «اسلام در خطر است» حرکت اتحادیه فوق را این گونه تأیید کرد:

«امیدوارم اول کسی که تأسی به آن هیئت محترمه نماید اینجانب و هرکس بستگی به اینجانب داشته باشد،‌ بوده باشد و رفته رفته امتعه داخله رواج و احتیاجات از خارجه بالمره مقطوع و ثروت مملکت زیاد و شوکت و اقتدار و عزت اسلام و مسلمین فوق العاده بشود و توازن صادرات و واردات ایران کاملا بشود.»(۱۷)

پرهیز از دلالی تولیدات بیگانگان برای حفظ عزت

آیت الله سید محمدکاظم یزدی از مراجع تقلید شیعه در عصر مشروطیت در نامه‌ای که ظاهرا به یکی از تجار نوشت، نسبت به نفوذ خارجی‌ها در صنعت و اقتصاد و ضعف تولید در میان مسلمین و روی آوردن به دلالی و واسطه‌گری در معاملات به جای تولید ابراز نگرانی کرد و این شیوه را موجب تقویت کفار و و ذلت مسلمین  دانست. ایشان معتقد بود برای جلوگیری از تقویت کفار و برای خروج از ذلت وابستگی به بیگانه، مسلمین باید به فعالیت اقتصادی روی آورند تا بتوانند از کالاهای خود استفاده کنند و نیازمند کالاهای خارجی نباشند:

«در این زمان که خارجه به انواع حِیَل،‌ رشته کسب و صنایع و تجارت را که مایه عزت و منشأ ثروت است، از دست مسلمین ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجاری عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به‌تدریج منحصر به دلالی و بیع و شراء(۱۸) اجناس خارجه شده… مناسب است مسلمین از خواب غفلت بیدار شوند و به‌تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تأییدات ربانیه از ذلّ فقر و احتیاج و سؤال و تحمل عملگی کفار و تشتت در بلاد کفر برهند… .»(۱۹)

درگیری‌ها و ناامنی‌هایی به وجود آمده در جریان نهضت مشروطیت موجب شد روس و انگلیس در سال‌های ۱۳۲۷ ـ ۱۳۳۰ قسمت‌هایی از مناطق شمال و جنوب را به بهانه ایجاد امنیت برای اتباع و تجارت خود، عملا تحت اشغال خود درآورند. در این میان، تجاوزگری روس، بروز بیشتری پیدا کرد و در جریان اولتیماتوم معروف روس در اواخر سال ۱۳۲۹ به اوج خود رسید. علمای شیعه ضمن اهتمام به مقابله با اشغال کشور، اقدامات متعددی را انجام دادند. یکی از این اقدامات، صدور اعلامیه‌ توسط تعدادی از علمای اصفهان به همراه برخی از تجار، در اوایل سال ۱۳۲۹ بود. آنها در این اعلامیه برخود لازم دانستند که از معامله با شعبه بانک روس و نیز استفاده از برخی کالاهای رایج روسی، پرهیز کنند و مسلمانان را نیز به همراهی در این مسئله دعوت کردند. این موضوع مورد استقبال مردم قرار گرفت و موجب فشار روس‌ها به آقانجفی برای رفع این حکم شد.

بنابر نقل روزنامه «زاینده‌رود» در مورد پیامدها و اثرات مثبت اعلامیه مذکور و استقبال مردم از آن، تجار اصفهان به دلیل اعتقادات و احساسات اسلامی و مذهبی خود، اولین افرادی بودند که از این حکم اطاعت کردند. آنها به طور یکپارچه به افراد طرف معامله خود تلگراف زدند که از این تاریخ به بعد، کالاهای روسی را نه به‌طور امانت و نه به‌طور خالصه برای آنها خریداری و حمل نکنند. همچنین اهالی اصفهان، هر روز در صدد افزایش این حرکت دفاعی اقتصادی بودند که موجب انزوای بیگانگان می‌شد.

این روزنامه در توصیف این جریان به لزوم زندگی باعزت اشاره کرد و نوشت:

«این آخرین امتحان ایرانیان است که باید در این مرحله، کمال لیاقت و استعداد خویش را به جهانیان اثبات کنند. ملت ایران به اقتضای دیانت خود یا باید با سیادت و عزت زندگی کند یا به سعادت و شهادت بمیرد. ملت ایران به دلیل هوشیاری فطری و تعلیمات مذهبی، ملتی نیست که تن به اسارت دهد و تسلیم خواهش اجانب گردد.»(۲۰)

خروج از ذلت و منت احتیاج به بیگانه

در ادبیات بیانیه‌ها و اعلامیه‌های علما بحث استقلال اقتصادی و رفع نیاز به بیگانه نیز از جمله مطالب مهم و پررنگ است که هم در تحریم کالاهای خارجی و هم در ترویج کالاهای داخلی مورد استناد علما قرار گرفته است. مرحوم آیت الله میرزا فتح‌الله شریعت اصفهانی در تأیید فعالیت‌های اقتصادی داخلی مثل شرکت اسلامیه، به قبح وابستگی به بیگانه و استفاده از متاع خارجی با این عبارت ادبی اشاره می‌کند:

«نان خود بر سفره مردم خوردن، به نعمت خویش منت از دیگری بردن و خانه همسایه سوختن و چراغ اجانب افروختن و جامه خویش دریدن و کلاه بیگانه دوختن نه کار عقلاء است.»(۲۱)

مرحوم آیت الله صدر اصفهانی نیز در واکنش به تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان و تولید منسوجات داخلی،‌ یکی از مهم‌ترین آثار این حرکت را که نسبت به تحقق آن ابراز امیدواری می‌کند، رفع احتیاج و وابستگی به بیگانه می‌داند:

«رجاء واثق… مسلمانان در گرفتاری به کفار، که آنی زندگانی به غیر مطاع کفر نتوانند و ممالک محروسه اسلام از احتیاج به کفرستان مستغنی گردد… .»(۲۲)

مرحوم آیت‌الله حاج میرزا خلیل تهرانی نیز شبیه همین امید و آرزو را دارد:

«امیدوارم قسمی شود که اهل ایران به هیچ وجه من الوجوه محتاج به آوردن و طلبیدن اجناس خارجه نشوند.»(۲۳)

مرحوم آیت الله مامقانی نیز در واکنش به تأسیس این شرکت و تولید لباس‌های داخلی و اسلامی از اینکه این کار موجب استقلال از بیگانه و عدم احتیاج به اقتصاد آنها می‌شود، ابراز خرسندی می‌کند:

«بحمدالله تعالی فراهم شدن اسباب تداول(۲۴) منسوجات اسلامیه و سد ابواب حوائج مسلمین از ممالک از نِعَم عظیمه این عصر با برکت است. چه قدر شایسته است که عموم مسلمین با کمال شوق و اتحاد کلمه در رواج آن هجر منسوجات ممالک خارجه که سبب اختلال امور امور کافه مسلمین شده جد و جهد نموده اسلام را رونقی تازه داده و با اتفاق کلمه اسلامیه مسلمین را آسوده نمایند.»(۲۵)

مرحوم آیت‌الله حاج میرزا حسین خلیلی که یکی از مراجع سه‌گانه نجف در عصر مشروطیت بود و فتاوای وی همراه با آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی تأثیر زیادی در پیشرفت نهضت مشروطیت داشت،‌ بعد از تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان، ضمن تعریف و تمجید از این اقدام و تشکر از حاج آقا نورالله اصفهانی، خود نیز مبتنی بر اصل حفظ عزت مسلمین و عدم احتیاج به بیگانه، متعهد به استفاده از لباس‌های تولید داخل ‌شد:

«… خود احقر هم قاصد و عازمم، حتی المقدور به غیر از اجناس معمولی ایران استعمال نمی‌نمایم.»(۲۶)

بنیانگزاران شرکت اقتصادی اسلامیه نیز در اساسنامه این شرکت، یکی از فواید آن را رهایی از ذلت احتیاج به بیگانه بیان کردند:

«[این شرکت] آب رفته را به جوی آورد و رشته گسیخته تجارت داخله ما را محکم خواهد نمود. ملک و وطن ما را آباد و واحیای صنایع منقرض شده ما را حیات می‌دهد. ما را از ذلّت احتیاج به امتعه خارجی می‌رهاند. قماش‌های قلب فساد شده خارج که در عوضش روح و ثروت مملکت ما می‌رود موقوف دارد و صنایع استادان خودمان را که فعلا جاذب انظار تمام صنعتگران عالم است و در تماشاخانه‌های خارجه به یادگار در کمال احترام نگه می‌دارند، به حال اولین عود می‌دهد. راه‌های مملکت را شوسه و آهن کرده، حمل ونقل ما را سهل خواهد نمود. از قحط سالی و تعدّی محتکرین بی انصاف نجاتمان می‌دهد. اطفال ما را تربیت می‌کند. در سال که هزارها از نفوس و برادران دینی ما به خارجه مسافرت کرده، در کمال ذلت به مزدوری غیر مذهب ما، جان شیرین می‌سپارند، به کار و شغل داخله مملکت باز خواهد داشت.(»۲۷)

حرمت دوستی و صمیمیت با کفار

یکی از مهم‌ترین عوامل از بین رفتن سرمایه‌های ملی، استفاده از کالاهای خارجی است. این مسئله در بحث حمایت از سرمایه‌های ملی همواره مورد نظر و توجه علما بوده است. لذا یکی از اصول و مبانی نظری مورد توجه علما در این بحث، اصل حرمت دوستی و پذیرش ولایت کفار است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارند که مسلمانان را از دوستی و مراوده باکفار نهی کرده‌ان: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛(۲۸) هیچ قوم مؤمن به خدا و روز قیامت را نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسول دوستی کنند.»

مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی از علمای دوره مشروطه، در پاسخ به استفتایی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی با وجود کالای داخلی مشابه دقیقا به همین آیه استناد می‌کنند و به مفاسد استفاده مسلمانان از کالاهای خارجی اشاره می‌کند.(۲۹)

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء … وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.(۳۰) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یهود و نصاری را به عنوان دوست انتخاب نکنید … و هرکس از شما با آنها رابطه دوستی برقرار نماید، ‌از آنان خواهد بود.»

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ؛(۳۱) مؤمنین نباید کافران را به جای مؤمنان دیگر به دوستی انتخاب کنند.»

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه می‌فرمایند:

«غالبا ولایت مستلزم تصرف یک دوست در امور دوست دیگر است … در نتیجه اگر ماکفار را اولیای خود بگیریم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده‌ایم. امتزاج روحی هم ما را می‌کشاند به این که رام آنان شویم و از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان متأثر گردیم … وقتی یک فرد مؤمن نسبت به کفار ولایت داشته باشد و این ولایت قوی هم باشد، خود به خود خواص ایمانش و آثار آن فاسد می‌گردد و به تدریج اصل ایمانش هم تباه می‌شود.»(۳۲)

تضعیف ایمان و اعتقادات در اثر مراوده با کفار

بحث تأثیر مراوده و دوستی با کفار بر اخلاق و روحیات مردم و تضعیف ایمان آنها در گزارش شیخ حسن کربلایی از وضعیت ایرانیان پس از ورود کفار غربی به ایران و ارتباط ایرانیان با آنها به‌خوبی توصیف شده است. وی به تأثیر مراوده با فرنگیان بر بی‌مبالاتی به برخی از احکام دینی مثل روزه‌داری و گسترش برخی مفاسد مثل ارتباط با زنان فاسد،‌ گسترش شرابخواری و حتی تضعیف اعتقادات مردم اشاره کرده است. بر همین اساس هم میرزای شیرازی در تلگراف‌هایی که به ناصرالدین‌شاه می‌زند، به همین بحث اشاره دارد:

»کَفَره را بر وجود معایش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه(۳۳) کنند و به خوف یا رغبت، ذلت نوکری آنها را اختیار نمایند و کم کم بیشتر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختل النظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»(۳۴)

در گزارش کندی از مأمورین انگلستان در ایران نیز به این دغدغه علمای ایران اشاره شده است:

«میرزا محمد علی یکی از مجتهدین به مأمور سفارت گفته بود که  تردیدی نیست این شرکت [اقتصادی خارجی] سیل اروپاییان را به ایران سرازیر خواهد کرد و تجارت کشور را در دست خواهند گرفت و همین مسئله مذهب آنها را تضعیف خواهد کرد.»(۳۵)

مرحوم آیت الله آقانجفی اصفهانی همراه با برادرش آقا نورالله برنامه‌ریزی کردند که علاوه بر عدم حضور کالاها و منسوجات خارجی درزندگی مردم، امکانات داخلی را برای تولید بسیج کنند و با ابتکار ایرانی به تولید بپردازند و ملت را برای حمایت از آن تشویق کنند و تحریم کالاهای بیگانه را بعد اثباتیِ عملی ببخشند. ایشان بعد از مراسم نماز جماعت در مسجد جامع سلطانی (مسجد شاه) طی سخنرانی مبسوط و مهمی با استناد به آیات و روایات، از جمله آیات ناظر به منع دوستی و معاشرت با کفار از مردم خواست که از مصرف کالاها و منسوجات خارجی خودداری کنند و به مصرف کالاهای داخلی روی آورند. ایشان در نامه‌ها و اعلامیه‌های بعدی مردم را تشویق به استفاده از کالاهای شرکت اسلامیه کرد.(۳۶)

روزنامه «حبل‌المتین» به نقل از خبرنگار خود در اصفهان، در باره نقش آقانجفی اصفهانی در این امر می‌نویسد:

«… حضرت حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدتقی[آقانجفی] ـ مدظله العالی ـ عنوان مفصلی را من باب ترک منسوجات و مصنوعات خارجه در ترویج امتعه و اقمشه داخله و بیست و هفت مورد در قرآن که منع از معاشرت خارجه است، بیانی خیلی مفصل و عنوانی بسیار عام فهم، ارشاد فرموده‌اند … علمای اسلام در این شرکت مقدس شخصاً شرکت مالیه نموده‌اند و از بذل نصایح و تشویق عموم به امتعه اسلامی و دوری از استعمال امتعه خارجه، دقیقه‌ای فروگذار نمی‌کنند… حضرت حجت‌الاسلام آقای نجفی و بندگان ثقهالاسلام [حاج‌آقا‌نورالله] و جناب آقایان علمای اسلام ـ سلمهم الله تعالی ـ در راه این شرکت مقدس، از هستی خود گذشته‌اند. از خداوند خواهانیم این‌گونه سرپرستان ملت را در پناه خود محفوظ بدارد.»(۳۷)

چنان که مشهود است مرحوم آقا نجفی اصفهانی طبق مطلب فوق به همان اصل منع دوستی و معاشرت با کفار استناد و براساس همین اصل به بحث پرهیز از استعمال منسوجات و کالای خارجی تأکید کردد.

البته آیات و روایات فوق نفی کننده اصل تجارت و ارتباط اقتصادی با کشورهای بیگانه و ملیت‌های مختلف نیست، بلکه بحث بر سر برقراری رابطه صمیمی و دوستی و نزدیکی بیش از حد با آنان است، به گونه‌ای که موجب نفوذ آنها در امور اجتماعی، سیاسی واقتصادی مسلمین شود. به‌ویژه در دوران قاجار و پهلوی به دلیل سابقه منفی استعمارگری کشورهای غربی و ضعف موجود در حاکمیت سیاسی و وجود برخی افراد ذی‌نفوذ و وابسته به بیگانه در مناصب حاکمیتی، خطر این نوع روابط صمیمانه با بیگانگان بسیار بیشتر بود. لذا در مواردی این گونه روابط سیاسی و اقتصادی زمینه سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بیگانه بر کشور را فراهم کرد که در موارد زیادی تیزبینی و هوشیاری علمای شیعه مانع این سلطه شد.

اما امروز که کشور ما از اقتدار سیاسی بالای داخلی و خارجی برخوردار است و استقلال حاکمیتی خود را حفظ کرده است برقراری معاهدات و روابط اقتصادی و سیاسی با این گونه کشورها به شرط رعایت ضوابط و قواعد کلی حاکم بر این گونه روابط و توجه به مصالح کلی کشور می‌تواند منافعی را برای کشور به همراه داشته باشد. هرچند باز هم باید این گونه روابط با دقت و هوشیاری کامل صورت پذیرد، زیرا همواره امکان سوء استفاده و ضرر وجود دارد.

همچنین بحث خودکفایی و استقلال اقتصادی به این معنا نیست که ما هیچ کالا و محصولی را از کشور دیگری وارد نکنیم و همه محصولات و کالاهای مورد نیاز خود را به هر قیمتی که شده است خودمان تولید کنیم. بلکه خودکفایی به این معناست که از لحاظ تولیدات و اداره امور اقتصادی کشور در حدی باشیم که نیاز ما به محصولات دیگران موجب سوء استفاده قدرت‌های بزرگ و اعمال فشار بر ما نباشد. به تعبیر دیگر باید در کالاهای اساسی حتی‌الامکان بر توانایی‌ها و تولیدات خودمان متکی باشیم. همچنین محصولاتی که امکان تولید آنها در داخل وجود دارد، از خارج با هزینه بیشتری وارد نشوند. مثل خام فروشی مواد نفتی یا معدنی به کشورهای خارجی و خرید محصولات پتروشیمی و صنعتی تولید شده با همین مواد خام از آنها.

لذا وارد کردن برخی از کالاهای خارجی و ارتباط تجاری با سایر کشورها در حد تأمین مصالح کلی کشور لازم است. اما باید دقت کرد که مصرف و ورود بی‌رویه کالای خارجی به کشور موجب ضررهای جدی در عرصه اقتصادی و تولید داخلی و از بین رفتن سرمایه‌‌های ملی خواهد شد. در مجموع باید با توجه به مصالح اقتصادی و سیاسی کشور این گونه روابط تنظیم شود نه این که به طور کلی ارتباط اقتصادی و سیاسی با کشورهای بیگانه قطع شود.

حرمت تشبه به کفار

یکی از اصولی که در مواجهه با کفار غربی مورد استناد علمای شیعه قرار گرفته است، اصل حرمت تشبه به کفار است که در روایات ما فراوان مطرح شده است. رسول خدا فرمودند: «کسی که به بیگانه از ما شبیه شود از ما نیست، از مشابهت با یهود و نصاری پرهیز کنید.»(۳۸)

همچنین حضرت علی(ع)‌می‌فرمایند: «کسی که شبیه به قومی شود از آنان به حساب می‌آید.»(۳۹)

امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: «خداوند به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: به مؤمنین بگو لباس دشمنان مرا نپوشند، غذای دشمنان مرا نخورند و طبق روش دشمنان من عمل نکنند که اگر چنین کنند آنها نیز دشمن من خواهند بود همانند سایر دشمنان.»(۴۰)

در این گونه روایات، معصومین(ع) مؤمنین را از مشابهت به کفار در اموری که از ویژگی‌های خاص آنهاست برحذر داشته‌اند. البته حرمت تشبه به کفار وسلوک بر طبق شیوه‌های آنان مربوط به مواردی است که به نوعی شعار و یا شاخصه‌ای برای آنان حساب می‌شود یا مربوط به بخشی از آداب و تعالیم دینی آنهاست که در اسلام نسخ وباطل شده است. اما آن دسته از شیوه‌های تمدنی ومعیشتی که منشأ فطری یا وحیانی دارند و مشترک بین کفار و مؤمنین است، از شمول این حکم خارج است.(۴۱)

یکی از دلایلی که در این روایات مؤمنان را از شبیه شدن به کفار نهی کرده‌اند این است که مشابهت‌های ظاهری با آنها موجب از بین رفتن تمایزات ظاهری بین مسلمانان و کفار می‌شود و آرام آرام تفاوتی بین آنها دیده نمی‌شود و به‌تدریج، این تشابه در ظاهر به تشابه در رفتار و بعد از آن به تشابه در عقاید هم سرایت خواهد کرد. نمونه‌های زیادی وجود دارند که افرادی که در کشورهای غربی زندگی کرده‌اند، در اثر همراهی و مراوده و مشابهت ظاهری با بیگانگان آرام آرام خلق و خوی آنها گرفته‌ و از احکام شرعی خود دوره شده‌اند، مثلا زنانشان ابتدا از مد لباس آنها تقلید کرده‌ و آرام آرام حجاب را کنار گذاشته‌اند. مردان ابتدا در مجالس آنها شرکت کرده‌ و مراوداتی شبیه به آنها داشته‌‌اند، اما مدتی بعد به خوردن نوشیدنی‌های حرام ولو اندک روی آورده‌اند‌ و بعد از مدتی به اعتقاداتشان تشکیک کرده و حتی برخی به انکار اصول اعتقادی خود پرداخته‌اند.

ابن خلدون معتقد است: «تشبه دلیل ضعف و قبول حاکمیت آنان است.» مثل واقعه اندلس که او سلطه کفار را پیش‌بینی کرده بود.بر همین اساس در موارد متعددی علما بر مبنای اصل حرمت تشبه به کفار، مؤمنین را از استعمال کالاهای خارجی نهی کرده‌اند. به عنوان نمونه مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی در این زمینه با استناد به همان حدیث «لاتَلبِسوا مُلابِس اَعدایی و …» می‌نویسد:

،اغلب مفاسدی که در اعمال و عقاید مسلمین پیدا شده از اختلاط آنها با کفار و تشبه به آنها در گفتار وکردار و … هست.»(۴۲)

آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی مؤمنین را به دلیل پرهیز از شباهت به کفار، حتی‌الامکان توصیه به استفاده از لباس و کالاهای اسلامی و داخلی می‌کند:

«امیدوارم اخوان مؤمنین، اقتدا و تأسی به رؤسای ملت نموده، بر حسب غیرت اسلامیت ـ مهما امکن(۴۳) ـ اقتصار به همان ملبوسات اسلامی نمایند، بلکه در تمام اثاث‌البیت خود تا ممکن است اکتفا به مصنوعات اسلامی نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود، از شباهت به کفار بپرهیزند.»(۴۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

۲ـ نساء، ۱۴۱٫

۳ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۷۶ و ۴۶۰٫

۴ـ موسی نجفی، اندیشه تحریم و خودباوری، ص ۸۱٫

۵ـ کالاها.

۶ـ لباسها.

۷ـ حمل و نقل.

۸ـ اداره می‌شود.

۹ـ دریافت شود.

۱۰ـ محمدحسن رجبی، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، ص ۴۴٫

۱۱ـ کمک.

۱۲ـ آمادگی.

۱۳ـ سیدمحمدتقی آیت اللهی، ولایت فقیه زیربنای فکری مشروطه مشروعه، ص ۱۷۴ – ۱۷۳٫

۱۴ـ روزنامه حبل المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۰٫

۱۵ـ نساء، ۱۳۹٫

۱۶ـ منافقون، ۸٫

۱۷ـ حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص ۲۹۳ – ۲۹۲٫

۱۸ـ خرید و فروش.

۱۹ـ علی ابوالحسنی، مروری بر اندیشه و سیره سیاسی صاحب عروه، ص ۱۶۰٫

۲۰ـ روزنامه زاینده رود، شماره ۲۵، ص۲٫

۲۱ـ موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانی، ص ۴۷٫

۲۲ـ روزنامه ثریا، سال دوم، ش ۱۳، سنه ۱۳۱۷ق.

۲۳ـ روزنامه حبل المتین، سال هفتم، (ذی حجه ۱۳۱۷) ش ۱۹، ص ۱۵٫

۲۴ـ رواج.

۲۵ـ روزنامه ثریا، سال دوم، ش ۱۳، سنه ۱۳۱۷ق.

۲۶ـ روزنامه حبل المتین، سال هفتم، (ذی حجه ۱۳۱۷) شماره ۱۹، ص ۱۵٫

۲۷ـ همان، ص ۴۹ـ۴۸٫

۲۸ـ مجادله، ۲۲٫

۲۹ـ روزنامه حبل‌المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۱- ۲۰٫

۳۰ـ مائده، ۵۱٫

۳۱ـ آل‌عمران، ۲۸٫

۳۲ـ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۳،‌ ص ۲۰۸-۲۰۶٫

۳۳ـ دوستی.

۳۴ـ شیخ حسن کربلایی، تاریخ دخانیه، ص ۹۶٫

۳۵ـ آن.ک.اس. لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۲۶۵٫

۳۶ـ موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ۶۱ – ۵۹٫

۳۷ـ حبل‌المتین، شماره ۲۰، ۱۴ ذیقعده ۱۳۱۶، ص ۲۳۷٫

۳۸ـ شیخ عباس قمی، مستدرک سفینه البحار، ج ۵، ص ۳۴۶٫

۳۹ـ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۴۴۰٫

۴۰ـ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱،‌ ص ۲۵۲٫

۴۱ـ احمد رهدار، غرب شناسی علمای شیعه، ص ۱۵۹٫

۴۲ـ حبل المتین، سال ۱۳، (۱۳۲۴ق) ش ۳۳، ص ۲۰٫

۴۳ـ هر قدر ممکن است.

۴۴ـ علی ابوالحسنی، مروری بر اندیشه و سیره سیاسی صاحب عروه،، ص ۱۶۲٫

 

سوتیترها:

 

۱ آیت‌الله سید عبدالحسین لاری از شاگردان میرزای شیرازی و عالم برجسته منطقه فارس و لارستان که در اواخر دوره قاجاریه اقدام به تشکیل حکومت محلی در این منطقه کرد، در پاسخ به سئوالی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی، حرمت استفاده از این کالاها را مستند به خروج ثروت ممالک اسلامی به ممالک بیگانه و کمک به قدرت کفاری می‌دانند که به دنبال جنایت علیه مسلمانان هستند.

 

۲٫

 

 

امروز که کشور ما از اقتدار سیاسی بالای داخلی و خارجی برخوردار است و استقلال حاکمیتی خود را حفظ کرده است برقراری معاهدات و روابط اقتصادی و سیاسی با این گونه کشورها به شرط رعایت ضوابط و قواعد کلی حاکم بر این گونه روابط و توجه به مصالح کلی کشور می‌تواند منافعی را برای کشور به همراه داشته باشد. هرچند باز هم باید این گونه روابط با دقت و هوشیاری کامل صورت پذیرد، زیرا همواره امکان سوء استفاده و ضرر وجود دارد.

 

۳٫

 

معصومین(ع) مؤمنین را از مشابهت به کفار در اموری که از ویژگی‌های خاص آنهاست برحذر داشته‌اند. البته حرمت تشبه به کفار وسلوک بر طبق شیوه‌های آنان مربوط به مواردی است که به نوعی شعار و یا شاخصه‌ای برای آنان حساب می‌شود یا مربوط به بخشی از آداب و تعالیم دینی آنهاست که در اسلام نسخ وباطل شده است. اما آن دسته از شیوه‌های تمدنی ومعیشتی که منشأ فطری یا وحیانی دارند و مشترک بین کفار و مؤمنین است، از شمول این حکم خارج است.

 

۴٫

 

خودکفایی و استقلال اقتصادی به این معنا نیست که ما هیچ کالا و محصولی را از کشور دیگری وارد نکنیم و همه محصولات و کالاهای مورد نیاز خود را به هر قیمتی که شده است خودمان تولید کنیم. بلکه خودکفایی به این معناست که از لحاظ تولیدات و اداره امور اقتصادی کشور در حدی باشیم که نیاز ما به محصولات دیگران موجب سوء استفاده قدرت‌های بزرگ و اعمال فشار بر ما نباشد.

 

14ژوئن/18

ادامه‌ امام خمینی در آینده‌ تاریخ ما

 

 

خردادماه و چهاردهمین روز آن یادآور فراق مردی است که هرگز حضورش در این تاریخ و ندایش در جانِ ما به پایان نخواهد رسید که با او زندگی را شروع کردیم و به زندگی معنا بخشیدیم.

او ما را از پوچی و بیگانگی با حقیقت، نجات بخشید و راهی را بر ما گشود که به مدد آن می‌توان تا قیام قیامت به زندگی معنا بخشید و به معنای واقعی، سلوکِ دیگری را که مطابق این زمان و این تاریخ است؛ آغاز کرد.

در رجوعِ جدّی‌تر به بحث «سلوک ذیل شخصیت امام باید با نگاه دقیق‌تری به انقلاب اسلامی بپردازیم و روشن کنیم که بر چه مبنایی گفته می‌شود: «امام در همه عوالمِ وجود،  صاحب انقلاب‌اند.»؟ بنده انقلاب را یک حقیقت قدسی می‌بینم که در همه عوالمِ وجود حاضر است.

رجوع به انقلاب اسلامی با رجوع به ملکوت امام کلید فهم بسیاری از مسائل و مبادی فکری امروز ماست و بناست در این بحث، انقلاب اسلامی و جایگاه امام را در ساحتی عمیق‌تر به نظاره بنشینیم.

نکته‌ دیگر اینکه اگر امام صاحب حقیقت قدسی انقلاب اسلامی است، نسبت مقام معظم رهبری با امام و انقلاب چیست؟

 آیا می‌توانیم بگوییم تنها راه رجوع به ملکوت امام در حال حاضر در رجوع به رهبری نهفته است؟ آیا خود رهبری در ملکوت انقلاب حاضرند و از آن پایگاه، انقلاب را مدیریت می‌کنند؟

 

معنای حضور در عوالم گوناگون

 اولین نکته «تفکیک بین اعتبار و حقیقت» است.

اگر از این موضوع غفلت کنیم کاملاً از تاریخ بیرون خواهیم ماند. حضرت رسول «ص» فرمودند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» از طرف پروردگار شما در زندگی شما نفحاتی هست شما خود را در معرض آن نفحات قرار دهید.

هر کسی مطابق آمادگی روحی که در خود ایجاد کرده در معرض نسیم رحمت الهی قرار می‌گیرد.  

با توجه به نکته فوق اگر عالَم شما انقلاب اسلامی شد و اگر در درون انقلاب اسلامی برای حفظ انقلاب به حق رجوع ‌کنید، حضرت حق بر مبنای رجوع شما با شما برخورد می‌کند و متجلی می‌گردد.

یکی وسعتش به وسعت شهید بهشتی می‌شود که آن‌قدر حیطه و وسعت داشت که بتواند نیروهای انقلاب را با سلیقه‌های مختلف برای اهدافی بزرگ در یک حزب جمع کند. مثل چیزی که در مقام معظم رهبری می‌بینیم. به طوری که نیروهای انقلاب با طیف‌های مختلف فکری همه عالَم خودشان را در رهبر انقلاب می‌بینند و حس می‌کنند می‌توانند در آن عالَم تنفس کنند. این نوع شخصیت وسعت خاص خود را می‌خواهد، کار هر کسی نیست. در حضوری صادقانه به وسعتی که در عالَم حضور داشته باشیم، حضرت حق بر همان اساس بر ما متجلی می‌شود و ما با آن نور در عالم حاضر می‌شویم. قرآن در سوره‌ الرّحمن آیه ۲۹ می‌فرماید: «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»؛ ملاحظه کنید که چگونه حضرت ربّ العالمین مناسب ظرفیت هر روز و روزگاری ظهور و جلوه می‌کند و در همین رابطه رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ ألا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»(۱). وقتی متوجه باشیم انقلاب اسلامی یکی از نفحات بزرگ الهی است، تلاش می‌کنیم خود را در معرض آن قرار دهیم و از اراده خاص الهی در این تاریخ بهره‌مند شویم

 این حضور موسمی و موقت نیست. ما وقتی با حضور اعتقادی و قلبی در این عالَم حاضر باشیم، همیشه در عالَم حاضریم چون با حضرت حق که همیشه هست ارتباط برقرار کرده‌ایم، دیگر معنا نمی‌دهد بگوئیم تا چه موقع در این عالَم هستیم.  

انقلاب اسلامی؛ حقیقت یا اعتبار؟

در امام دو نکته را باید به عنوان اصول شخصیت ایشان در نظر گرفت. یکی رجوعی که به حقیقت داشتند و دیگر آن‌که رجوع ایشان به حقیقت، رجوع به «الله» بود و در همین راستا انقلاب اسلامی حاصل تلاش ایشان است به سوی حقیقتِ اللّه که در این دوران به شکل انقلاب اسلامی ظهور کرده است.

اگر برسیم به این‌که وقتی همه‌ اسماء الهی در انسانی ظهور کند، آن انسان امیرالمؤمنین علی«ع» می‌شود و او به عنوان یک حقیقت به عالم عرضه می‌گردد، چرا انقلاب اسلامی را به عنوان یک حقیقت که از طریق اراده الهی در این تاریخ ظهور کرده‌است مدّ نظر قرار ندهیم؟ انقلاب اسلامی از آن جهت که رجوع به حقیقت است و نه رجوع به یک امر اعتباری که بشر در خیالات خود ترسیم کرده، به عنوان یک حقیقت، در قلب امام به صورت اشراقِ کامل متجلی شد. امام با قلبی به حق رجوع کرد که طالب راه ‌نجات بشریت بود و می‌خواست در آئینه‌ حضرت حق، بشریت را از ظلمات دوران عبور دهد. اگر عارف کاملی با این عزم و این تقاضا به حق رجوع کند حضرت حق به نور اسم جامعِ الله بر او تجلی می‌کند و از آن جهت که انقلاب بر قلب امام تجلی کرده و قلب هر کسی تمام شخصیت اوست، شخصیت امام عین انقلاب می‌شود و سیره امام جنبه تفصیلی انقلاب اسلامی خواهد بود.   

در مورد تجلی انوار الهی بر قلب انسان‌های متقی، قرآن کریم می‌فرماید: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(۲)؛ اگر تقوا پیشه کنید ـ و در امور خود تنها به حضرت حق رجوع داشته باشید ـ خداوند گشایش لازم را در مقابل شما ایجاد می‌کند. یا می‌فرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه»(۳) تقوای الهی پیشه کنید ـ و تنها در امورات خود و برای رفع مشکلات به حضرت حق رجوع داشته باشید ـ و از تعلیم الهی بهره‌مند گردید. حال اگر زمانه ظرفیت اراده‌ خاصی از طرف پروردگار عالم داشته باشد آن قلبی محل تجلی آن اراده است که دغدغه او نیز همان چیزی است که حضرت حق اراده کرده است تا در آن زمانه متجلی نماید.

 

محمد«ص» به تاریخ برمی‌گردد

متأسفانه اگر کسی حوادث را پیشگویی کند بیشتر پذیرفته می‌شود تا کسی که توحیدِ اسم الله را در عالم ظهور دهد، زیرا ارزش و معنای توحید هنوز درست شناخته نشده است. در محاورات متدینینِ معمولی، نهایت کمالات انسان‌های معنوی این بوده که پیشگویی داشته باشند یا بر سر بیمار دست بکشند تا شفا پیدا کند. این کارها کجا و آن کار کجا که عارف کاملی به صحنه آید و بخواهد حضرت محمد«ص» را به تاریخ برگرداند. مردم کار این نوع عارفان را کارهای سیاسی قلمداد می‌کنند و نه کارهای الهی و معنوی.

با نظر به نکات فوق امام به اندازه حضور عرفانی‌شان، در همه‌ عوالم حاضر می‌شوند و انقلاب اسلامی هم که عین حقیقت امام است در همه‌ عوالم حاضر است، پس در واقع حضور ایشان در عوالم با حضور انقلاب اسلامی در عوالم یکی می‌شود.  

انقلاب اسلامی مخلوق همّت امام

محی‌الدین در فصّ اسحاقی از فصوص‌الحکم، موضوع فوق را به طرز ظریفی مطرح می‌کند و می‌گوید: «العارفُ یَخْلُقُ بِالْهِمَّه» عارف با همّت خود خلق می‌کند و «لا تزالُ الْهِمَّهُ تَحْفُظُه» همّت عارف آن مخلوق را همواره حفظ می‌کند و چنانچه آن عارف، عارف کاملی باشد اگر در حضرتی از حضرات حاضر نباشد ـ مثل رحلت از عالم ارض ـ چون در دیگر حضرات حاضر است مخلوقِ او با نظری که به آن مخلوق از حضرات دیگر دارد، محفوظ می‌ماند.     

انقلاب اسلامی که صورت رجوع امام به حضرت الله است و ایشان به مدد تجلی الهی، آن انقلاب را خلق کرده، به‌ عنوان یک حقیقت ملکوتی همواره مدّنظر امام است و بر مبنای همّت او محفوظ می‌ماند تا مطابق همّتی که کرده آن را به صاحب اصلی‌اش که حضرت حجت«عج» است بسپارند. امام که می‌دانند انقلاب اسلامی چه جایگاهی در این عالم دارد در وصف آن می‌فرمایند: «با پیشگویی‌هاى قشرهاى غیرآشنا به اسلام و مردم دلیر ایران، باید جمهورى اسلامى بیش از دو سال از شکست خود را پشت سر گذاشته باشد! خواب‌هاى شیرینى که مخالفان داخلى و پشتوانه‏هاى خارجى آنان دیده بودند و رؤیاهاى امیدبخشى که کاخ‌هاى طلایى برایشان بنا نموده بودند یکى پس از دیگرى با همّت والاى ملت عظیم‌الشأن و جوانان برومند اسلام فروریخت. این کوردلان که از نصرت خداوند غافل بودند و وعده‏هاى الهى را نمى‏توانند باور کنند و انقلاب اسلامى را چون سایر انقلابات بلکه ناچیزتر مى‏دانند و با دید مادى و محاسبات غلط به این پدیده‌ الهى‏مى‏نگرند و از ارزش‌هاى انسانى و حجم قدرت ایمان و تحولى که به خواست خداوند قادر در ملت انقلابى ایران پیدا شده خبرى ندارند… اینان نمى‏دانند قیام یک ملتِ منسجم از مرد و زن، کوچک و بزرگ یعنى چه و نمى‏دانند ملتى که براى خدا و نصرت احکام آسمانى او و نجات مظلومان و محرومان قیام نموده، نصرت خداوند قادر را با خود دارد.»

با وارد کردن نگاه عرفانی به انقلاب اسلامی روشن می‌شود که از یک طرف قلب امام همان انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر صاحب اصلی انقلاب از یک جهت اسماء کلی الهیه‌اند که در همّت امام متجلی شده و چون امام رجوعی این‌چنین به حضرت حق داشته‌اند و حضرت حق مطابق همّت امام بر قلب ایشان تجلی کرده، می‌توان گفت امام به عنوان یکی از اولیاء الهی که رابطه قلبی با رسول خدا«ص»  دارد، با همّت خود این انقلاب را خلق کرده و تا نظر به آن انقلاب دارد، چه در موقعی که در دنیا حاضر بود و چه حالا که در ملکوت حاضر است، این انقلاب محفوظ است.

 امام صادق«ع» می‌فرمایند: «مَنْ أَحَبَّنَا لَمْ یُحِبَّنَا لِقَرَابَهٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وَ لَا لِمَعْرُوفٍ أَسْدَیْنَاه إِلَیْهِ إِنَّمَا أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَهَاتَیْنِ وَ قَرَنَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْه‏» کسی که ما را نه به جهت خویشاوندی و نیکی و احسان ما به او بلکه فقط برای خدا و رسول خدا دوست بدارد، روز قیامت چون این دو (دو انگشت سبابه در کنار هم) با ما خواهد بود..

امام متذکر تاریخی است که باید در آن قرار بگیریم. تفاوت امام با بقیه عرفا هم در این نکته است، وگرنه همه آنها برای ما محترم‌اند. عمده آن است که بدانیم در سیر و سلوک خود از چه چیزی باید عبور کنیم. آیا می‌شود از روح فرهنگِ استکباری عبور نکنیم و باز به مقصد برسیم؟

رابطه اشراقی با امام موجب می‌شود که انسان با تمام سرعت موانع را پشت سر گذارد. اصل مسئله برمی‌گردد به اینکه اگر پذیرفتیم امام بنا به شواهدی که داریم یک عارف کامل است، به این معنا که می‌خواهیم عالَم خود را و زندگی خود را با اشارات او ترسیم کنیم، بقیه موضوعات در چنین نگاهی که برای او قائل شدیم جای خود را پیدا می‌کنند.

حجاب‌های تاریخیِ امروز ما و وظیفه‌ حوزه‌های علمیّه

بنده معتقدم ما در حال حاضر دارای دو حجاب تاریخی مهم هستیم یکی اصالت دادن به اعتباریات، در مقابل حقایق و دیگر محدود شدن به تفکر کمّیت‌گرای ریاضی و این‌که بخواهیم همه ‌چیز را با نگاهِ تفکر ریاضی تحلیل کنیم. متأسفانه اصالت‌ دادن به اعتباریات موجب می‌شود که متوجه ظهور حقایق نشویم و در این راستا قلب خود را آماده تجلیات انوار الهی ننماییم و همه‌ چیز را اعتبار بدانیم و در تفکر ریاضی همه چیز در حدّ کمّیت تقلیل می‌یابد تا در چنگال نگاه ریاضی قرار گیرد، در نتیجه ‌‌کیفیت‌ها از منظر ما پنهان می‌مانند. نمونه این نوع نگاه افرادی‌اند که سعی می‌کنند قرآن را سیستماتیک نگاه ‌کنند. درست است که عقل ریاضی در قرآن مورد غفلت قرار نگرفته ولی عقل قرآنی، عقل ریاضی نیست، عقل قرآنی عقلِ کیفی قدسی است. از این جهت باید مواظب تفکر خود باشید که ذهن‌تان در حدّ نگاه سیستمیِ ریاضی تقلیل نیابد. اگر ذهن شما فقط سیستم شد دیگر نمی‌توانید به کیفیات نظر کنید. در ابتدای امر اشکال ندارد به موضوعات نگرش سیستماتیک داشته باشیم، اما مواظب باشید روی آن متوقف نشوید، اگر متوقف شدید در سلوک خود به زحمت می‌افتید.

شخصیت امام را نمی‌شود در حد یک سیستم دید وگرنه دیگر او را عارف نمی‌بینیم. عارفانه ‌دیدنِ امام تنها با نگاه کیفی و حضوری ظهور می‌کند. در فضای توجه به کیفیت‌هاست که می‌توان به حق رجوع کرد. خدا هرگز کمّیت‌پذیر نیست.

در موضوع نیابت هم مظهریت اسماء الهی در میان است. ما هیچ اصالتی برای افراد جز این‌که مظهریت اسماء الهی زمانه را داشته باشند قائل نیستیم. برای اهل‌بیت«ع» مسئله خیلی آسان است چون همه‌ آن ذوات مقدس حامل همه‌ اسماء الهی هستند. انقلاب اسلامی هم از آن جهت که حقیقتی است حامل اسماء الهی در این عالم، اصالت دارد و نیابتش را کسی بعد از امام دارد که ظرفیت بیشتری در پذیرفتن تجلیات اسمائی انقلاب اسلامی در خود ایجاد کرده است.     

با توجه به هویت اشراقی انقلاب اسلامی هر کس با تفکرِ حضوری به انقلاب رجوع کرده باشد و قلبش به بهترین نحو در معرض اشراقاتی باشد که به نحو خاص مربوط به امام است، نایب حقیقی ایشان است و توفیقات خبرگان آن است که به کمک شواهدی که مشاهده می‌کنند او را بیابند و به این معنا نایب امام را که به یک معنا نایب امام زمان«عج» در این دوران است، کشف کنند.  

از آنجا که انقلاب اسلامی محل تجلی انوار الهی است، ما واقعاً به کسانی علاقمندیم که توانسته‌اند یک نحوه ارتباط اشراقی با این انقلاب برقرار کنند و در این تاریخ براساس آن ارتباط حضور یافته‌اند. با چنین رویکردی دیگر از خطر ایدئولوژیک ‌شدنِ موضوع که با نگاه حصولی و اصالت ‌دادن به ماهیات حاصل می‌شود، عبور می‌کنیم و خطر گروه‌گرایی و حزب‌گرایی از بین می‌رود و آنچه می‌ماند فرهنگ «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(۴) است به این معنا که هرکس در مرتبه‌ بالاتری با اسماء خاص انقلاب اسلامی مرتبط است مقرب‌تر است و نزدیکی ما نیز به او بیشتر خواهد بود. انقلاب اسلامی مظهر اسماء خاص الهی است و هرکسی که با حقیقت انقلاب مرتبط شد با خودِ حق مرتبط است و خداوند از طریق انقلاب اسلامی در این عالم، راه ارتباط ما با خودش را گشوده است.

 امام خمینی در حال ادامه

اهل بیت«ع» نور جامعی از اسماء الهی هستند که در هر زمان ذیل نور اسلام، با تعیّنی خاص ظهور می‌کنند.  انقلاب اسلامی نیز بر همین مبنا و با توجه به ارتباط اشراقیِ حقیقت انقلاب با امام، همواره در هر زمانی تعیّن خاصی خواهد داشت و وظیفه ماست که امروز کسی را که صورت کامل ظهور انقلاب است بشناسیم.  ما تصوری بالاتر از اشارات و صحبت‌های مقام معظم رهبری نسبت به حقیقت انقلاب نمی‌یابیم.  رهنمودهای رهبری انقلاب نسبت به اشراقی که بر قلب امامتجلی کرد، انعکاس کاملی از آن اشراق است و این نشان می‌دهد هنوز تاریخی که امام شروع کرد، ادامه  دارد که تعیّن آن حقیقت به‌درستی در شخص رهبری ظهور کرده است .

با ظهور انقلاب اسلامی مشخص شد تاریخ جدیدی جهت نفی استکبار جهانی ظهور کرده است. ما با رحلت امام دلواپس بودیم که آینده این انقلاب نسبت به اهدافی که نشانه رفته است چه می‌شود و دیدیم که مقام معظم رهبری به‌ خوبی قدرت ادامه‌ آن‌ را دارند و در متن چنین انقلابی امیدوار باشید تاریخی شروع شده که در نتیجه‌ آن، دیگر آمریکا و نظام استکباری همه جای جهان نخواهند بود. هرچند هنوز می‌بینید که جایی نیست که آنجا آمریکا نباشد و همگان به نحوی می‌خواهند آمریکایی باشند مگر آن‌که نتوانند، ولی اگر بپذیریم دوران سقوط الوهیت استکبار به سر آمده و بناست خداوند به تاریخ ما برگردد، افق آینده را با چشم دیگری به نظاره می‌نشینیم. ما در تاریخی قرار داریم که دوران آمریکا در آن گذشته است، ولی نه به آن معنا که آمریکا از فردا به بعد نیست، بلکه اتفاقی در حال وقوع است که بشر در گرایش به آمریکایی‌شدن در حال تجدیدنظر است. در این حال امام در منظرها ظهور می‌کند و رهبری انقلاب چنین افقی را به ‌خوبی نشان می‌دهند؛ تا آینده‌ای که خداوند برای ما مقدر کرده است تیره و تار نگردد و متوجه باشیم روی به کدام آینده داریم و در زمانی که دعوت‌ها به سوی مکاتب رو به افزایش است ما جهان بشری را به چه چیزی دعوت می‌کنیم که در متن آن انسان‌ها بتوانند در عین حفظِ ارتباط خود با عالم قدس و با عالم معنویت در کنار هم با هم زندگی کنند و حوزه‌های علمیه در این تاریخ چنین وظیفه‌ای به عهده دارند تا متذکر چنین امر مهمی بشوند.

کسانی از مفاهمه و گفت‌وگو با سایر اندیشه‌ها در هراس‌اند که دستشان در ارائه‌ طریقتِ مناسب خالی است و ظرفیت درک حقایق متعالی موجود در سایر مکاتب و اندیشه‌ها را در اندیشه خود ندارند تا احساس قرابت با آن مکاتب و اندیشه‌ها داشته باشند. آیا سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام نیز چنین است که راه منازعه با سایر اندیشه‌ها را پیش رو دارد و یا وسعت شخصیت امام برای هر اندیشه و مکتبی که متذکر حق و حقیقت است جایگاه خاصِ خود را قائل است؟ و این غیر از لیبرالیسم است که هرگونه تعهد قدسی را نفی می‌کند.

نظر به شخصیت اشراقی امام قدرت تفکر را به حوزه‌های علمیه ما برمی‌گرداند و زبان فهم سایر اندیشه‌ها را و انسان‌ها را در میدان عمل به ما نشان می‌دهد تا از اندیشه‌های صرفاً انتزاعی و بسته عبور کنیم و بقیه انسان‌ها را درک نماییم و نسبت به آن‌ها احساس مسئولیت کنیم.

ذیل شخصیت انسانی متعیّن، یعنی امام و با خصوصیاتی که ایشان داشتند می‌توان از ظلمات فردگرایی عبور کرده و به گروه اجتماعی عظیمی به نام ملّت یا اُمت رسید و در آن صورت امام به منزله روح معنوی آن اُمت، عامل انسجام جامعه باشد، در تاریخی که انسجام‌های حقیقی در سایر ملت‌ها از هم گسیخته است و در جامعه ما نیز آن‌جایی که امام مدّنظرها نیست، از این خطر در امان نمی‌باشیم و گرفتار گسیختگی فرهنگیِ آزاردهنده‌ای هستیم. از این منظر و برای رهایی از این خطر می‌توان به سلوک ذیل شخصیت امام نزدیک شد و به انسانی رسید که نسبت به حاکمیت تکنولوژی در انفعال به‌سر نمی‌برد تا سرنوشت او را صاحبان قدرت و ثروت در دست گیرند. این آن چیزی است که ما باید دنبال کنیم و از حجاب‌های تاریخی خود عبور نماییم تا بتوانیم در کنار امام و در همراهی با انقلاب اسلامی از عالَم منجمد دنیای مادی آزاد شده و در عوالم گوناگون حاضر شویم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالأنوار، ج‏ ۶۸، ص ۲۲۱).

۲ـ انفال، ۲۹٫

۳ـ بقره، ۲۸۲٫

۴ـ واقعه، ۱۰ و ۱۱.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در امام دو نکته را باید به عنوان اصول شخصیت ایشان در نظر گرفت. یکی رجوعی که به حقیقت داشتند و دیگر آن‌که رجوع ایشان به حقیقت، رجوع به «الله» بود و در همین راستا انقلاب اسلامی حاصل تلاش ایشان است به سوی حقیقتِ اللّه که در این دوران به شکل انقلاب اسلامی ظهور کرده است.

 

۲٫

 

با توجه به هویت اشراقی انقلاب اسلامی هر کس با تفکرِ حضوری به انقلاب رجوع کرده باشد و قلبش به بهترین نحو در معرض اشراقاتی باشد که به نحو خاص مربوط به امام است، نایب حقیقی ایشان است و توفیقات خبرگان آن است که به کمک شواهدی که مشاهده می‌کنند او را بیابند و به این معنا نایب امام را که به یک معنا نایب امام زمان«عج» در این دوران است، کشف کنند. 

 

۳٫

 

با ظهور انقلاب اسلامی مشخص شد تاریخ جدیدی جهت نفی استکبار جهانی ظهور کرده است. ما با رحلت امام دلواپس بودیم که آینده این انقلاب نسبت به اهدافی که نشانه رفته است چه می‌شود و دیدیم که مقام معظم رهبری به‌ خوبی قدرت ادامه‌ آن‌ را دارند و در متن چنین انقلابی امیدوار باشید تاریخی شروع شده که در نتیجه‌ آن، دیگر آمریکا و نظام استکباری همه جای جهان نخواهند بود.

14ژوئن/18

امام خمینی و مقام معظم رهبری به کسی باج ندادند

 

عضو فقهای شورای نگهبان و مجلس خبرگان

 

 

 

اشاره: منزلش، همان منزل قدیمی در محله قدیمی باغ پنبه شهر قم است. دو اتاقی که در طبقه بالای منزلش به توصیه دوست قدیمی­اش، مرحوم آیت­الله ربانی املشی برای کتابخانه ساخت، یکی در دست حفاظت و دیگری برای مطالعه و ملاقات­ها و انجام کارها است.

عموم مردم، او را به ساده­زیستی و دنیاگریزی می‏شناسند. این ویژگی، در کنار علم و تقوا و همراهی پایدار او از آغاز نهضت، با استاد ومراد خود امام راحل و پس از آن، با رهبر معظم انقلاب،شخصیت متمایز او را رقم زده است.

حوزویان در هر سطحی از علم، او را یکی از استوانه­های علمی حوزه علمیه قم می‏دانند که برای دفاع از نظام اسلامی و پیاده کردن آرمان­های امام راحل، از مقام مرجعیت، چشم­پوشی کرد. هم­شاگردی­ها و دوستانش، یا همچون «شهید مطهری»، در کوی شهادت آرمیده­اند و یا همچون «آیت‏الله جنتی»، تمام توانشان را در دوران پیری، صرف دفاع از دین و انقلاب و میراث امام راحل کرده­اند.

آیت­الله محمد دانش زاده قمی مشهور به مومن، گرچه مسئولیت­های خطیری همچون رئیس دیوان عالی دادگاه­های انقلاب، دبیری شورای مدیریت حوزه علمیه قم و… را بر عهده داشته و از اعضای محوری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، اما او از معدود شخصیت­هایی است که با شورای نگهبان قانون اساسی و اگر بهتر بگوییم، شورای نگهبان قانون اساسی با او و یار دیرینه­اش آیت‏الله جنتی شناخته می‏شود. شخصیتی که با وجود تمایل زیاد به درس و بحث، به دستور امام خمینی، وارد این نهاد مقدس شد و تا به امروز، در کنار یاران و شاگردان دیگر امام، نگهبان مقدسات دین در عینیت جامعه بوده است.

زانو زدن در برابر این بزرگ­مرد علم و تقوا و سیاست، غنیمتی بود که در همراهی یار انقلابی و انقلابی مانده امام راحل، حجت­الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان، نصیبمان شد. گفت­وگوی این دو شاگرد و یار امام راحل و پشتیبان ولایت و خلف صالح آن پیر سفرکرده ویادکرد خاطرات گذشته­های دور و نزدیک، به درخواست حاج آقای رحیمیان از معظم له برای یک گفت­وگو درباره شخصیت امام خمینی و حوزه­ها در چند روز بعد انجامید.

آنچه پیش روی شماست، گفت­وگوی ما با این عالم فرزانه است که چون استاد و امامش، با دلی آرام از راه رفته­اش می‏گوید و با قلبی مطمئن، از حقانیت «ولایت فقیه» دفاع می‏کند و امام خامنه­ای را خلف صالح امام راحل می‏داند که مانند شیر ایستاده است و همچون امام راحل، به کسی باج نمی‏دهد.

**

* از اینکه با تمام مشغله­های علمی و کاری، این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، تشکر می‏کنیم و اگر اجازه بفرمایید، اولین پرسش را با مقدمه کوتاهی خدمتتان عرض ‏کنیم. همان‌گونه که مستحضر هستید، چهل سال از عمر نورانی نظام مقدس جمهوری اسلامی گذشته است. نظامی که نظام سلطه را با همه ابعاد، چه انسانی، چه مادی و چه مبانی و عقبه‏های تئوریک آن، به چالش کشیده است. وقتی به خاستگاه انقلاب نگاه می‏کنیم، می‏بینیم که اولین حرکت حضرت امام، از درس اخلاق ایشان در فیضیه شروع می‏شود و حلقه درس اخلاق ایشان، تبدیل به حلقه درس خارج و فلسفه می‏شود. اولین رویارویی حضرت امام هم باز از فیضیه و ظهر عاشورا شروع می‏شود. حضرت عالی به عنوان یکی از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب امام، چه چیزی را در حضرت امام دیدید که درس و محفل ایشان را انتخاب کردید و تا به امروز پای حرکت امام ایستادید؟

ویژگی‌ای که حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه داشت، قبول و دلبسته تام نسبت به خدا و پیغمبر و اسلام بود و آنچه را که اسلام عزیز در خصوصیات اعتقادی و اجرایی و دینی داشت، ایشان نسبت به آنها سراسر پذیرش بود و کاملاً خاضع بود، از نظر اعتقاد توحیدی ایشان واقعاً موحد بود که غیر الله را هیچ‌کاره می‏دانست و خود خدا را در همه امور همه کاره و اسلام و پیامبر اسلام را هم نماینده‌ای از طرف خدا که آنچه را که مردم باید از نظر اعتقادی به آن عقیده داشته باشند (توحید و نبوت و امامت و معاد) قشنگ همه اینها را معتقد بود و معتقد بود که آنچه را خداوند تبارک و تعالی در اسلام، در قرآن شریف، در کلمات معصومین (علیهم السلام) بیان کرده است، همه مسائل واقعی و صحیحی است که باید در جریان زندگی مادی و معنوی بشر تحقق پیدا کند. و این حرف را به راستی قبول داشت، یعنی آنچه را که خداوند واجب کرده بود به حد وجوب، مستحب کرده بود در حد استحباب و حرام و مکروه، ایشان همین طور بود. یادم هست بزرگواری که الآن از مراجع است مطلبی خدمت امام عرض کرد، ایشان فرمودند که من حق ندارم چیز مستحب خدا را تغییر بدهم، هر چه را خداوند فرموده در همان حد باید به آن ملتزم و معتقد باشیم. این مطلب را در زندگی و اعتقاد و کارهای عملی خودش باور داشت و روشن بود که آنچه را که حضرت امام بر آن قطعیت دارد، این است که خدا، پیامبر، ائمه و اسلام را همان طوری که هست پیاده کند و به آن ملتزم و متعهد باشد.

در زندگی حضرت امام چه در درس ایشان یا بعد که ایشان از سال ۴۲ به بعد به زندان رفت، بعد به ترکیه تبعید شد و از آنجا هم به نجف تبعید شد که در آنجا درس را شروع کرد تا اینکه در سال ۵۷ به فرانسه تبعید شد و بعد نظام اسلامی را در ایران تأسیس کرد و سرپرستی نظام و ولایت فقیه را برعهده گرفت در طول حدود ده سال از سال ۵۷ تا ۶۸ که از دنیا رفتند، به فکر خود و یا شخص نبود و برای شخصی حساب باز نمی‏کرد و آنچه که برایش مهم بود این بود که در مقابل خواست خدا و فرموده خدا خاضع باشد. این حضرت امام بود. در درس و بحثی که تدریس می‏فرمودند و سخنرانی‏های مختلفی داشتند که معمولاً حداقل در هر سال دو سخنرانی داشتند که یکی در اوایل شروع درس‏ها و یکی نیز در روزهای آخر بود، همیشه طلابی که در درس حاضر می‏شدند، غیر از جنبه‏های علمی و بحث‏های فقهی و اصولی را که در بحث‏ها داشتند، همه را دعوت می‏کرد به اینکه در مقابل خدا و خواست خدا پایبند باشیم و معتقد باشیم به خدا که همه چیز را درست می‏کند.

درس ایشان را بیش از ۵ سال که در درس ایشان شرکت کردم، مسجد سلماسی نزدیک منزلشان بود و بعد در سال ۴۱ یا ۴۲ درسشان به مسجد اعظم منتقل شد. در روز اول همان منبر و چهارپایه‌ای که در مسجد سلماسی بود برایشان آوردند. در سال ۱۳۳۶ من در درس امام رفتم، ایشان اول روی زمین می‏نشستند بسیار مؤدب و پاکیزه می‏نشستند تا اینکه جمعیت زیاد شد، گاهی از اوقات مسجد جا نمی‏شد، عده‌ای دیر می‏آمدند و دو سه بار روحانیون را بلند می‏کردند که جلوتر بیایند فشرده بنشینند تا همه جا بشوند. بالاخره صندلی دوپایه‌ای برای ایشان تهیه کردند و ایشان منبر رفتند و همین منبر را در مسجد اعظم آوردند و تا آخر که در مسجد اعظم تدریس می‏کردند، همان منبر بود و بعد از اینکه امام را از ایران جدا کردند، صندلی همان صندلی بود که بعد آقایان دیگر تدریس کردند.

امام فرمودند: من که از در این مسجد آمدم سر قبر مرحوم آیت‏الله بروجردی رفتم. سه مرحله از مرحوم آیت‏الله بروجردی دیدم که یکی قسمت بالا که حکایت می‏کرد از موقعی که مردم عکس آیت‏الله بروجردی را در دست گرفته بودند از زمانی که مرحوم آیت‏الله بروجردی در اوج قدرت بودند. یک متر پایین‌تر تابلویی بود که از تشییع جنازه آیت‏الله بروجردی حکایت می‏کرد که ایشان از دنیا رفته و مردم برای شرکت در تشییع جنازه ایشان اجتماع کرده‏اند. دو متر پایین‌تر خود آیت‏الله بروجردی خوابیده است که هیچ چیز برایش نمانده مگر اینکه کاری برای خدا کرده باشد.

این صحبت اولی بود که امام در مسجد اعظم کردند. همین بود امام خمینی و ما غیر از این امام ندیدیم و همین بود که ایشان خود را وقف اسلام کرده بود، معتقد به اسلام بود، نظام اسلامی را برای خدا، برای پیاده کردن اسلام و هیچ چیزی هم غیر از این نمی‏خواست. این امام بود که رهبر نظام شد، استاد بزرگی برای حوزه‏های علمیه و علما بود.

 

* جایگاه علمی امام خمینی در حوزه علمیه قم چگونه بود؛ بخصوص در زمانی که آیت‌الله بروجردی نیز تدریس داشتند و زعامت شیعه را عهده‌دار بودند؛ چه کسانی به درس امام می‌رفتند؟

در سال ۳۶ که من خدمت حضرت امام بودم، آیت‏الله بروجردی هم تدریس داشت، درس فقه پای درس آیت‏الله بروجردی بودم و اصول را پای درس حضرت امام بود که بعد از دو سه ماه فقه را تعطیل کردم و خدمت حضرت امام بودم. پرجمعیت‌ترین درس در قم درس مرحوم آیت‏الله بروجردی بود. بعد از درس آیت‏الله بروجردی درس حضرت امام بود. یعنی از همه درس‏های خارج که در حوزه بود، پرجمعیت‌تر بود. اما امام هیچ وقت به روی کسی نمی‏آورد که من استاد حوزه هستم.

امام روزی تنها در خیابان می‏آمد و کسی هم همراهش نبود، من به سمت فیضیه یا حرم که دقیق یاد ندارم، می‏رفتم. نزدیک فیضیه در میدان آستانه دیدم امام از صحن پیاده تشریف می‏آورند. به خودم گفتم بد نشد، یک سلامی خدمت امام می‏کنم. منتظر بودم که امام برسد تا سلام کنم، اما امام زودتر به من سلام کرد. من یک طلبه بودم که هنوز معمّم هم نبودم. این بود آقای خمینی. ایشان انسان وارسته و شایسته ای بود، در حالی که من معمم هم نبودم که بخواهد برای عمامه حساب باز کند، این بود آقای خمینی. اینکه بگوید من مدرس حوزه هستم، اصلاً اینگونه نبود. درس حضرت امام بهترین درس بود و من در طول مدتی که امام در قم درس می‏دادند خدمت ایشان می‏رفتم و بعد هم که به نجف تبعید شدند رفت و آمد مکرری داشتم که آنجا هم مثل قم درس می‏دادند.

حضرت امام با توجه به اینکه به ریاست و دنیا توجه نداشت ولی بالاخره بهترین مدرس حوزه بود و همین درس حضرت امام بهترین فاضل و عالم را در حوزه پروراند و روحیات و خلقیات ایشان که توجه به خدا بود، مرتبطین با ایشان را همین‌طور بار آورد. آقای خزعلی رضوان‌الله تعالی عاشق امام بود، نه عاشق امام به عنوان امام بلکه به عنوان عالم وارسته خود فروخته به خداست. آقای جنتی عاشق امام هستند. آقای فاضل لنکرانی شاگرد امام بود، آقای مهدوی کنی اینها خودشان شاگردان امام هستند. آقای مهدوی کنی برادرشان (آقا مهدی) که متاسفانه مریض هستند، انسان عجیبی است؛ آقای امامی. اینها در بحث امام با هم مباحثه می‏کردند. اصلاً طلبه‏های خوب حوزه فقط به درس امام می‏رفتند. آقای منتظری از شاگردان خوب حضرت امام بود، آقای شهید مطهری، شهید بهشتی و جعفر سبحانی کسانی بودند که در درس‏های اول امام بودند. آقای محمدی گیلانی و آقای محفوظی اینها شاگردان امام بودند.آن‌وقت فضلای وارسته حوزه شاگردان امام بودند. این مقدار نفوذی که روی فضلا داشتند و فضلا به درس ایشان رفته باشند و معلومات خودشان را آموخته باشند، این برای حضرت امام بود. ایشان بهترین استاد حوزه بود…

امام اصلاً خود را نمی‏دید که بخواهد در حوزه و ریاست دخالت بکند. اصلاً اهل این حرف‏ها نبود. بالاتر از آن بود که به این فکر‏ها باشد. تا اینکه این دوران گذشت و آیت‏الله بروجردی از دنیا رفت و بعد از بیست تا سی روز برای آیت‏الله بروجردی مجلس گذاشتند.

 

*این هم یکی دیگر از ویژگی­های حضرت امام بود که درب خانه­شان روز وفات آیت‏الله بروجردی بسته بود؟

امام خمینی اهل این برنامه‏ها نبود و دنیا برای آقای خمینی مطرح نبود. ما آنچه را که دیدیم، توجه به خدا بود و همین توجه به خدا باعث شد که حضار بحث و فضلا و علمای حوزه که در مراتب بعدی بودند بسازد. در نجف هم همین کار را کردند. مردم امام را نمی‏شناختند، مبارزات شروع شد مردم امام را نمی‏شناسند. موقع مقابله با شاه و اطرافیانش شد از همه پیش رفت. به روی خودشان نمی‏آوردند. بعد از اینکه آیت‏الله بروجردی مرحوم شدند به من گفت که علمای آن زمان که بعداً از مراجع شدند مانند مرحوم آیت‏الله گلپایگانی و بعضی دیگر از علما جلسه‌ای گرفتند که چه کار بکنیم که حضرت امام هم در آن جلسه حضور داشتند بنا بر این شد که شهریه را آقای گلپایگانی و آقای شریعتمداری بدهند. می‏گفتند که حضرت امام به آقایان عرض کردند که شما چه کار می‏کنید؟ ایشان گفتند من همان خادم طلبه‏ها که بودم هستم. تا اینکه دو سه ماه گذشت و مبارزات شروع شد و حضرت امام وظیفه شرعی دانست و مرد و مردانه آمد به میدان که مردم فهمیدند کسی هم هست در حوزه به نام حاج آقا روح‌الله. تا آن موقع نه شهریه می‏داد و نه کار دیگری تا اینکه این مبارزات او را به مردم شناساند.

کم کم مردم به ایشان وجوهات پرداختند و کم کم شهریه خصوصی به طلبه‏های خوب درس و بعد شهریه عمومی شد که ایشان را تبعید کردند و از آنجا به نجف فرستادند که در نجف هم شهریه می‏دادند و هم در قم. امام یک انسان وارسته‌ای بود که گرفتار دنیا بود. خدا به ایرانی‏ها و مردم مسلمان و مستضعف دنیا لطف کرد و حکومتی را در ایران تشکیل بدهد. لطف خدا در این بود که خودشان حدود یازده سال مسئولیت حکومت را به دست بگیرد و لطف دیگر به ایرانی‏ها مقام معظم رهبری است که یازده سال زیر دست امام بیشتر یاد بگیرد. بیشتر یاد بگیرد حکومت داری را و رهبر نظام بشود و کارها را عهده دار باشد و خدا به حق جدشان کمکشان کند.

 

*حضرت امام دارای یک شخصیت کاریزماتیک علمی، معنوی و اخلاقی بود و با وجود اینکه به یک شخصیت جهانی تبدیل شد، یک مظلومیت خاصی هم داشت. رهبر معظم انقلاب هم با همین ویژگی‏ها دارای یک مظلومیت خاصی است. به نظر شما مظلومیت حضرت آقا بیشتر از مظلومیت حضرت امام نیست؟

حضرت امام (ره) مرجع تقلید عام بود استادی منظم و بهترین استاد حوزه علمیه قم بود و از قم به نجف فرستاده شد و در نجف هم خود را به آنها شناساند ولی این مقدار مراحل قبلی برای حضرت آقا نبود. بالاخره این مزیت را حضرت امام داشت. مقام معظم رهبری را الحمدلله حوزه و علمای حوزه شناختند و او را قبول دارند و خدا هم کمک ایشان است به حق جدشان کمکشان بکند تا اینکه این شعار «تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» در مورد ایشان مصداق پیدا بکند تا به دست حضرت ولیعصر بسپرد. ما هم که مخلص آقا هستیم

 

*چند سالی است که ما با مطرح شدن مسئله­ای به نام «استقلال حوزه‏ها» از سوی برخی مواجه هستیم که نوعاً هم کسانی هستند که در خارج حوزه­اند و یا اینکه از مطالبه آنها، بوی سکولاریزم و جدایی دین از سیاست به مشام می‏رسد. خود حضرت امام و حضرت آقا، طرفدار بحث استقلال حوزه‏ها بوده و هستند؛ اما آن‌چه به مشام می‏رسد، بحث جدایی حوزه­ها از نظام، در زیر این عنوان است. حضرت آقا بعد از فتنه که به قم تشریف آوردند دو صحبت داشتند، یک صحبت در بین مردم بود که فرمودند از روحانیت جدا نشوید و یک صحبت هم بین خواص در فیضیه داشتند که در آن، به بحث آخوند حکومتی اشاره داشتند که از سوی برخی مطرح می‏شد. حضرتعالی چه راهکارهایی را ارائه می‏دهید که هم طلبه‏ها با یک بصیرتی پیش بروند و هم خدای ناکرده به کسی توهین نشود و بین روحانیت سنتی و روحانیت متحجر (به تعبیر حضرت امام) خلط نشود؟

من گمان نمی‏کنم. من خیلی اینها را احساس نمی‏کنم. موقعی است که حکومت مسئول و ولی فقیهی با آن شرایط که قانون اساسی برای مسئول نظام اسلامی آمده، نیست، مثل حضرت امام که بلاخره آمده است که در زمان غیبت یک مجتهدی که دارای شرایطی که در اصول قانون اساسی آینده می‏آید، این شخص در زمان غیبت مسئول نظام و حوزه باشد و در اصل ۱۰۷ و همین‌طور ۱۰۹ و ۱۱۰ دارد که آن کسی که رهبر نظام است مجتهد عادل باشد و بتواند در همه مسائل شرعی اجتهاد بکند، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد و مردم او را قبول داشته باشند و شرایطی که در اصل ۱۰۹ آمده و اگر چند نفر باشند، آن کسی که معلومات و قدرت و شجاعتش بیشتر است مقدم است و خبرگان قانون اساسی باید او را انتخاب کنند و به مردم معرفی کنند. کسی که مسئول نظام است همان کسی باشد که خدا او را مسئول قرار داده؛ مثلاً حضرت امیر در بین خطبه شقشقیه بعد از کشتن عثمان که به ایشان عرض کردند که شما رهبری نظام را قبول کن، ایشان اول زیر بار نمی‏رفت و در آخر فرمودند چون که مردم حاضر شدند و کمک‏یار من هستند وظیفه خدایی بر من حتمیت پیدا کرد. خدا از علما پیمان گرفته هر وقت ناراحتی‏های سنگینی را دیدند که عده‌ای ستمگری می‏کنند و پایبند به احکام خدا نیستند و به عده‌ای ستم می‏شود علما بیایند و مسئولیت پذیر باشند. همین اقتضا می‏کند علمایی که مصادیق آن مجتهدین هستند که آن شرایطی را که در قانون اساسی آمده است داشته باشند، اینها بیایند و عهده‌دار نظام باشند. این نظام، دیگر نظامی جدا از اسلام نیست. یعنی امام خمینی و مقام معظم رهبری همان آقایی است مثل حضرت امیر(ع). خود حضرت امام می‏فرمودند که کشور، کشور رسول الله است. همان اختیاراتی که برای پیامبر، حضرت امیر و امام زمان سلام‌الله علیهم است، همان اختیارات برای رهبر نظام است و طبعاً احکامی که باید در کشور اجرا شود، همان احکامی است که پیغمبر و ائمه (علیهما السلام) فرموده است و فقها در کتب فقهی که بیش از هزار سال در حوزه‏ها تدریس می‏شود و الآن هم ملاک رساله نویسی هست.

مصوبات مجلس شورای اسلامی وقتی ارزش دارد که شش فقیه که شایسته و عادل باشند و حکم خدا را بدانند، بر این مصوبه نظارت کنند و اگر گوشه‌ای از مصوبات با اسلام مخالف باشد، اجرایی نشود. همه قوانین و مقرراتی که در کشور اجرا می‏شود بر اساس اصل ۱۰۴ قانون اساسی باید طبق موازین اسلامی باشد و در همان اصل آمده است که هرجا قانون خلاف اسلام باشد، پذیرفته نیست. تشخیص این که قانون یا مقرره که مقرره اعم از قانون است. ممکن است مصوبه‌ای باشد که وزارت خانه و هیئت وزیران جاهای دیگر تصویب بکنند یا استاندار و… تصویب بکند و تمام این‏ها باید مطابق اسلام باشد تشخیص اینکه مطابق اسلام است یا خیر با فقهایی است که در قانون اساسی آمده. وقتی نظام این‌طور نظامی باشد که سرپرست نظام، فقیهی باشد که مجتهد جامع‌الشرایطی است که همه احکام اسلام را می‏داند و می‏تواند استنباط بکند و همه‌کاره او باشد و مصوباتی که در مجلس می‏گذرد و مقرراتی که در هیئت وزیران و استانداران تصویب می‏کنند یا شورای شهر تصویب می‏کنند تمام اینها باید طبق موازین خدایی باشد. و برای این هم همه کس نمی‏تواند تشخیص بدهد و فقط شش نفر فقیه هستند که اگر این شش نفر گفتند خلاف شرع است همه گوش به فرمان باشند. وقتی نظام این‌طور نظامی شد، دیگر این نظامی نیست که در مقابل حوزه باشد و حوزه مقابلش بایستد اما در عین حال ما نباید انسان وابسته‌ای که بگوید کاری به این کارها ندارم و هرچه فرمانده تیپم گفت انجام بدهیم ولو خلاف گفته خدا باشد. خیر خلاف گفته خدا حق ندارد حرف بزند. رئیس جمهور و هیئت وزیران و مجلس و هیچ‌کس حق ندارد حرفی خلاف خدا بزند.

وقتی این‌گونه نظام باشد نمی‏گوید تو وابسته به این نظام شو، حتی وقتی خلاف شرع باشد. در این صورت استقلال حوزه از نظام این چنینی معنا ندارد ولی به این معنا نیست که گوش به حرف فرمانده‌ات بده هر چه که گفت گفت. خیر. به این معنا نباید حوزه مستقل از نظام باشد. بلکه باید حوزه هرچه را که اجرا می‏کنند در کشور هیچ قاضی حق ندارد چیزی را که خلاف شرع باشد امضا و مصوب بکند.

از مواردی که مجلس شورای اسلامی تصویب کرده و اختیار به رئیس قوه قضاییه داده است، این است که گفته شده اگر حکمی را قاضی در پرونده‌ای خلاف شرع تشخیص بدهد و حکم بکند، رئیس قوه قضائیه می‏تواند آن حکم را کنار بگذارد یعنی در اینجا همه ملاک‏ها را اسلام قرار داده اند. وابستگی داشتن به این نظام اینچنینی را کسی نمی‏گوید که حوزه از نظام مستقل باشد اما اگر جایی باشد که کار به این کارها نداشته باشد و هر چه شد شد. نباید حوزه نباید به چنین کار و حرفی وابستگی داشته باشد. ما نباید حوزه‌ای داشته باشیم که گوش به حرف کسانی داشته باشد که رعایت شرع را نمی‏کنند. حوزه باید مستقل باشد و آنچه را خدا و پیغمبر می‏گوید همان را عمل بکند و قهراً اگر کسی هم خلاف کرد گوش به حرف نمی‏کنند و در آن موارد هم می‏توانند به مراجعی که برای تشخیص چنین مسائلی هست مراجعه بکنند. مجلس نمی‏تواند خلافی بکند چون شورای نگهبان هست و اگر کسی مقرری فرض می‏کند، شورای شهری مقرری فرض می‏کند و یا مصوباتی که هیئت وزیرا و یا استاندار، فرماندار و کسانی که کارگزار هستند و بخواهند مقرری داشته باشند باید طبق موازین شرع باشد و نمی‏توانند خلاف اسلام عمل کنند.

وابستگی حوزه به نظام اسلامی که اشکالی ندارد ولی گوش به حرف کسی که خلاف اسلام است و گفت هرگز نباید باشد و کسی ادعایی ندارد. و اگر کسی پیدا شد که اینقدر بی‏شعور بود که باید فاتحه خودش را خواند و لذا استقلال حوزه به معنای گوش نکردن به مطالبی که در نظام اسلامی گفته می‏شود، همان‌طوری که حضرت امام فرمود: چیزی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان تأیید کرده یعنی جنبه شرعی آن نیز حفظ شده، لازم است به آن عمل بکنیم. شورای نگهبان دو گروه هستند: حقوقدان و فقها. در مسائل قانون اساسی همه شورای نگهبان حکم می‏کنند ولی در مسائل شرعی فقط فقها حکم می‏کنند.

اگر مصوبه خلاف شرع باشد، می‏گوید و اگر نگفته شش فقیه هستند که می‏دانند حکم خدا چیست. پس جدا شدن از این نظامی که طبق ضوابط باشد معنا ندارد و وابستگی به این نظام اشکالی ندارد. طلبه حوزه باشد و هیچ گوش ندهد که مصوبه چگونه است. در حالی که مصوبه به شورای نگهبان رفته و اگر خلاف شرع باشد شورای نگهبان گفته است و موافقتنامه‌ای که به آن داد می‏زنند اگر به شورای نگهبان رفته باشد خلاف شرع نیست و اگر بود شورای نگهبان جلوی آن را می‏گرفت. اخیراً مصوبه پالرمو بود که حرف‏هایی زده شد و شورای نگهبان گفت این خلاف شرع است و ترجمه‌ای که شما کرده‌اید درست نبوده. اول درست کنید بعد برای شورا بفرستید. بعضی از روزنامه‏ها تازه فهمیده‌اند که شورای نگهبان در جواب این‏ها چه نوشته است. اگر طبق ضوابط کار شود و وابستگی حوزه نظامی که طبق ضوابط است این به جایی بر نمی‏خورد و البته وابسته به نظامی که به شرع کاری ندارد نباید باشد.

 

*حضرتعالی در مسئله ولایت فقیه و تبیین مبانی آن، جزء معدود کسانی بودید که تکلیف مدارانه و شجاعانه به میدان آمدید، تدریس کردید، قلم به دست گرفتید و این یادگار حضرت امام و علمای سلف را مطرح کردید. به نظر حضرتعالی، آیا در حوزه علمیه، در زمینه تبیین مبانی ولایت فقیه و آموزش آن، کم کاری نشده است؟

ممکن است. البته بهتر شده و خودم ممکن است که گله داشته باشم و لازم می‏دانم که بیشتر از این کار بشود، اما این طور نیست که حوزه توجه نداشته باشد و قاعده این است که بیشتر و بهتر از این باشد. در بحث ولایت امر، ولایت و مباحث الهی را که خداوند برای پیامبر و ائمه (ع) قرار داده و اختیارات و منابع مالی حکومت و بعد در زمان غیبت که آیا ولایت داریم یا نداریم، باید ولی‌امر چگونه باشد، در این موضوع بحثی را من شروع کردم که شاید ۹ سال طول کشید و نتیجه ۹ سال کارم سه جلد کتاب شد که چاپ شده است که خلاصه این سه جلد کتاب نیز چاپ شده است.

وقتی آقای خامنه‌ای تشریف آورده بودند در آن جلسه به ایشان عرض کردم الآن شورای عالی حوزه هم هست و هم جامعه مدرسین که بزرگان حوزه هستند و نسبت به ولایت امر، کم لطفی و کم کاری شده است شما دستور بفرمایید که بیشتر کار بکنند. ایشان قبول کردند و فرمودند که ما این جلسه را قبلاً داشتیم ولی با این صحبت‏هایی که این آقایان زدند جلسه را باید تکرار بکنیم. این اتفاق در سال ۸۹ بود و از آن موقع به بعد مقداری بحث ولایت فقیه جان گرفته و در حوزه انجام می‏شود، اما متأسفانه بیشتر از این باید کار شود. این گله‌ای است که من و بعضی‏ها دارند ولی اینطور نیست که حوزه از این بحث‏ها روگردان باشد منتها لازم است که بیشتر از این کار بشود.

 

*یکی از دغدغه‏های حضرت امام(ره) ورود التقاط و مسائل غیرحوزوی به درون حوزه‏ها بود. امروزه هم ما خرده جریان‏ها و پدیده‏هایی را می‏بینیم که در صدد جا باز کردن در حوزه‏های علمیه هستند. اگر حضرتعالی نکته­ای از حضرت امام یا مقام معظم رهبری در این موضوع و دغدغه آنها نسبت به این مسئله دارید، بیان بفرمایید.

حضرت امام انسانی بود وارسته که آنچه را که خدا می‏خواست انجام می‏داد. برنامه ای که ایشان برای دادگاه ویژه روحانیت نوشته‌اند مقدمه‌اش این است که اشخاصی که مطلع نیستند، به روحانیان شایسته، بی ادبی نکنند و بعضی از امور است که خود روحانیون می‏دانند که یک روحانی چه کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد و دیگران خبر ندارند. به این جهت برای روحانیون دادگاه ویژه روحانیون تشکیل شد تا این که از روحانی کاری که شایسته یک روحانی است را بخواهند. این که غیر از خدا و پیغمبر در درس‏ها نباشد را همه می‏گویند.

اگر بخواهید چیزی در حوزه، در هر مدرسه‏ای شکل بگیرد باید جنبه‏های الهی داشته باشد و الآن هم حوزه بیشتر از سابق اینها را بُروز می‏دهد. من نمی‏گویم در حد مطلوب است ولی اینکه همه گفته‏ها باید از آیات و روایات و گفته خدا و پیغمبر استفاده بشود، این نظری است که همیشه حوزه داشته و حالا هم دارد و چیزی غیر از این در حوزه نمی‏تواند نقش پیدا بکند.

ما به خدمت مقام معظم رهبری رفتیم و من به ایشان عرض کردم که دولت کمکی به مدیریت حوزه می‏کند – در آن وقت من دبیر شورای عالی حوزه بودم – از ایشان خواستم که پولی را که دولت به ما می‏دهد را شما بگیرید و به ما بدهید. ایشان فرمودند من هیچ چیز از دولت نمی‏گیرم، من تمام خرج‏هایی که دارم پول‏هایی است که در اختیار ولی‌امر است و فقط در سفرهایی که به استان‏ها می‏کنم ممکن است که با بعضی از اهالی دولت همکاری داشته باشم. چه اشکالی دارد تا وقتی که پول نیست به مجلس بروید و از مجلس بخواهید و از دولت بگیرید. اینکه در حوزه یا قسمتی از حوزه کاری به موازین شرعی نداشته باشند نیست و اینها ایرادی ندارند و استقلال حوزه به معنای اینکه احکام شرع و خواسته‏های خدا را توجه داشته باشند، بنابر این است که انجام بشود و اگر جایی هم غیر از این انجام شود، می‏توان جلوی آن را گرفت و هر کس می‏تواند اعتراض کند به مدیران حوزه که چرا این کار انجام نمی‏شود.

ممکن است کسانی حرف‏های ناصوابی بزنند و از وضع رهبری نظام، از وضع مصوبات نظام بی‏اطلاع باشند. من الآن ۳۵ سال است که در شورای نگهبان هستم که حضرت امام به زور مرا در شورای نگهبان گذاشتند. من به حاج احمد آقا گفتم که به امام بگو که من همان طلبه‌ای که بودم هستم و عشق دارم که درس بخوانم، شما من را از شورای نگهبان آزاد کنید که بروم حوزه درسم را بخوانم و آنهایی که سنشان از من بیشتر است و شاید به اندازه من حال درس خواندن ندارند را بگذارید. با این که این را گفته بودم باز دیدم که اسمم جزو فقهای شورای نگهبان اعلام شده است. بعد در تیرماه ۱۳۶۲ به تهران رفتم به افتتاحیه مجلس خبرگان که حاج احمد آقا از طرف امام آمده بود که بیانیه حضرت امام را بخواند. سلام علیک کردیم و گفتم که همه حرف‏هایت را به آقا زدم و آقا فرمودند که می‏خواهد درس بخواند چه کار کند اگر می‏خواهد به اسلام خدمت کند بیاید سر سفره گسترده اسلام بنشیند و کار کند. بعد گفتم امسال را می‏مانم و گفتم این دوره را کنار می‏روم که فقهای شورای نگهبان نگذاشتند. سال ۶۸ که امام از دنیا رفتند، خواستم به امام نامه بنویسم که من یک دوره به خاطر شما ماندم که نشد. آقای خامنه‌ای حفظه‌الله رهبری نظام را به دست گرفت. در دور اول گفتند هنوز رهبری آقای خامنه‌ای درست جا نیفتاده می‏خواهی کنار بروی رهبری تضعیف بشود؟ گفتم چشم. برای دور دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم همه را با آقا دعوای اینکه ما نباشیم را داریم. این دفعه گفتم من پنج دوره ماندم و اگر یه جوانی بودم که برای دولتی کار می‏کردم، سی سال یک دوره است. گفتند برای این دوره ششم موافقت می‏کنند و یک شخص به درد بخور پیدا کرده بودم و به آقا نوشته بودم که ایشان جای من باشد ولی قبول نکرد. یک سال دیگر از این دوره مانده.

جامعه مدرسین خدمت امام رسیدند. آقای امینی به عنوان نماینده جامعه و بزرگ‏تر با حضرت امام صحبت کردند که ما خسته شدیم که امام فرمودند که اگر بنا به خسته شدن باشد، من بیشتر خسته شدم، اول من باید کنار بکشم بعد شما. با این جمله همه حرف‏ها را بستند و فاتحه تمام حرف‏هایی که آقایان می‏خواستند بگویند خوانده شد. حالا مقام معظم رهبری هم همین حرف‏ها را می‏زنند. راست می‏گویند و ما قبول داریم منتها من دیگر حال ندارم و خدا آقا را به خاطر جدش حفظ بکند. سن من از آقا حدود یک سال بیشتر است و همه زحمات را ایشان می‏کشد و مثل شیر ایستاده که ان‌شاء‌الله که خدا قدرت زیادتر به ایشان بدهد. حرف‏هایی که آمریکا و اسرائیل می‏زنند و آن بدبختی که در آمریکا بزرگ شده (محمد بن سلمان) و آمده و با دلارهای حجاز فکر می‏کند هر کاری می‏تواند بکند. نمی‏داند که ان‏شاءالله قبل از ظهور حضرت ولیعصر ریشه همه اینها را می‏کَنیم که زمینه آماده باشد برای آمدن حضرت ولیعصر.

 

*اگر خاطره یا نکته خاص دیگری از حضرت امام دارید، برای ما بیان بفرمایید.

امام برای خدا کار می‏کرد و در مقابل خلاف شرع سفت و محکم می‏ایستاد و حاضر نبود که خلاف شرعی صورت بگیرد. یادم هست که حضرت امام من را به عنوان مسئول دادگاه عالی انتخاب کردند. حضرت امام به آقای منتظری و آقای مشکینی اعتماد داشت و آنها هم مرا قبول داشتند و به من گفتند برای هر دادگاهی روحانی که می‏تواند قاضی بشود به ما معرفی می‏کنی و ما ابلاغ را امضاء می‏کنیم. من هم پیدا می‏کردم و ابلاغی می‏نوشتم و آن ابلاغ را می‏فرستادم به آقای منتظری یا آقای مشکینی یا هر دو. آنها امضاء می‏کردند که این ابلاغ، ابلاغ قضاوت دادگاه انقلاب از سراسر کشور بود. یعنی از بندرعباس و آبادان گرفته تا جاهای دیگر. خود مقام معظم رهبری که در نیروهای مسلح نماینده امام بودند و می‏خواستند دادگاه انقلاب را تشکیل بدهند، من برایشان آقای ری‏شهری و بعضی دیگر را فرستادم.

امام تشخیص دادند که دادگاه‏های انقلاب نمی‏توانند کسی را اعدام کنند. اگر بخواهند کسی را اعدام کنند یا مصادره کنند، باید دادگاه عالی تشکیل بشود تا شخص اعدام شود. دادگاه عالی هم که من بودم و مرحوم ربانی املشی که افراد دیگری هم داشتیم ولی نهایتاً باید خودمان پرونده‏ها را می‏دیدیم و با هم مباحثه می‏کردیم.

در شاهرود فرمانداری بود که مالی داشت مصادره کرده بودند ما پرونده را خواندیم و دیدیم که نباید مصادره می‏شد و رد کردیم. گفتند که امام گفته شما حق ندارید این کار را بکنید. ما گفتیم که امام خودش ما را گذاشته اینجا قاضی باشیم اگر خودش می‏فرماید نه پس نمی‏کنیم. با مرحوم آقای شرعی خدمت حضرت امام رفتیم. به نظرم ماه رجب بود. نشد خدمت امام عرض کنیم. بالاخره فردای آن روز خدمت امام رسیدیم و گفتیم شما فرمودید که نکنید. امام گفتند من اعتمادی که به دادگاه دارم به خاطر شماها است. اگر شما را قبول نداشتم که اصلاً دادگاه را قبول نداشتم. بروید و طبق آنچه که شرع است عمل بکنید. ما هم برگشتیم و سفت کارهایمان را از سر گرفتیم.

این بود امام خمینی. خلاف شرع ابدا. آنچه خدا گفته باید همان اجرا شود. در مقابل شرع کاملاً تسلیم بود. آقای خامنه‏ای هم همین طور است. قسمتی از عشق ما به مقام معظم رهبری این است که مثل امام رفتار می‏کند و می‏گوید حکم خدا باید اجرا شود. ما از زمان حضرت امام بیشتر آسایش داریم. آقا با ما کاری ندارد. از زمانی که قلب من ناراحت شده، کتاب‏هایم را به زیرزمین می‏برم اگر می‏آمدید می‏دیدید چقدر به هم ریختگی از وسایل کار است. ما با حضور قلب رسیدگی می‏کنیم و آقای خامنه‏ای با ما کاری ندارد. البته اگر چیزی نظر ایشان باشد، عمل می‏کنیم و جایی هم شک داشته باشیم از ایشان می‏پرسیم. مقام معظم رهبری مانند حضرت امام به مسائل شرعی خیلی تأکید دارند و از ما نیز هیچ نمی‏خواهد. ما به کسی باج نمی‏دهیم. آیا آقای جنتی به کسی باج می‏دهد. عیب ما هم همین است که ما به کسی باج نمی‏دهیم. کسی می‏خواهد رئیس جمهور شود باید شرایط را داشته باشد وگرنه قبول نمی‏کنیم. نماینده مجلس اگر انسان نامربوطی است او را رد می‏کنیم. قسمتی از مخالفت کسانی که با آقا مخالفند همین است که چرا گوش به حرف کسی نمی‏کنیم. همین است که آقا اصرار دارد که من باشم یا آقای جنتی که بیش از نود سال سن دارد، باشد.

 

*نسبت به شبهه افکنی‏هایی هم که در مورد اعدام‏های دهه اول انقلاب مطرح می‏شود، کمی توضیح

بفرمایید.  

ما حتی یک نفر را اجازه نمی‏دادیم که بی دلیل اعدام شود یا حتی شلاق بخورد.

 

*در مورد منافقین چطور؟

فرقی نمی‏کند آن هم همین‌طور بود. امام بعضی‏ها را عفو کرده بود. یک نفر از نیروی انتظامی قم گرفته بودند که می‏گفتند آقای خلخالی می‏خواهد شما را اعدام کند. بعد با من صحبت کرد. گفتم قم قاضی دادگاه دارد و قاضی دادگاه باید حکم بکند مگر آنکه عفو امام ایشان را در بر نگیرد. که گفتند نمی‏گیرد و باعث شد یک ساعت بعد اعدام شود.

از سال ۵۷ در دادگاه عالی و انقلاب بودم و یک مورد نداریم که خلاف کرده باشیم، یک قاضی ناجور بود که من او را تأیید نکردم و الآن او اعدام شده است. هیچ مورد نداشتیم و حواس‏ها جمع بوده و حضرت امام می‏فرمودند که اعدام‏ها را باید حتما دادگاه عالی تأیید کند. ما چند نفر از انسان‏های خوب را گذاشته بودیم آقای فاضل و آقای راستی و آقای روحانی بودند.خود آقای فاضل که پرونده را می‏خواند و می‏نوشت و بعد من امضاء می‏کردم.

 

*و هیچ کس هم مانند حضرت امام نفرمود که با دلی آرام و قلبی مطمئن…

راست می‏گفت. امام دروغ نمی‏گفت و چیزی نمی‏خواست.امام انسان خوبی بود، مسلمان بود، متدین بود، باج به کسی نمی‏داد و همین باج ندادن باعث شده بود که همه او را دوست داشته باشند و هیچ نقطه ضعفی در زندگی‏اش نداشت. دنبال پول نبود.

آقای توسلی می‏گفت: روحانیونی که به عراق می‏آمدند حضرت امام به دیدنشان نمی‏رفت. به حاج آقا مصطفی گفتم به آقا بگویید به دیدن علمای قم و تهران بروند و یا شما به نمایندگی از آقا به دیدنشان بروید. گفت: خودتان به آقا بگویید. به آقا گفتم که خوب نیست. آقا گفتند همین مقداری که من گرفتارم برای روز قیامت می‏ترسم. فتوایی درست نباشد و مردم به فتوای من به اشتباه بیفتند. تا آخر هم همین طور بود. راست می‏گفت، پول ناحق به کسی نمی‏داد و می‏گفت من دست این پاسدارهای نظام را می‏بوسم و راست می‏گفت.

*بدنه حوزه، چون فضلا و اساتید، ارادت خاصی به حضرتعالی دارند و وجود حضرتعالی و همراهی شما با حضرت آقا، همچون حضرت امام، مایه دلگرمی ماست. خداوند حضرتعالی را برای حوزه­های علیمه، نظام مقدس اسلامی و ما طلبه‏ها حفظ کند.

14ژوئن/18

«شایسته‌سالاری» در گزینش وزیران و معاونان و کارگزاران

«منشور مدیریت علوی،‌ درسنامه مدیران»

 

 

 

 

«إنَّ شرَّ وزرائک مَن کان للأشرار قبلک وزیراً و مَن شرِکهم فی الاثام فلا یکوننّ لک بِطانَهً؛ فإنَّهم أعوانُ الأثمه و إخوانُ الظلمه و أنت واجدٌ مِنهُم خَیرَ الخَلفِ ممَّن لَهُ مِثلُ آرائِهِم و نِفاذِهِم وَ لَیسَ عَلیهِ مِثلُ آصارِهِم و اوزارِهِم و آثامِهِم مَن لا یَعاوِنُ ظالماً عَلی ظُلمِهِ وَ لا آِنّمَا عَلی اِثمُهُ؛ بدترین وزیران تو کسانی هستند که برای جنایتکاران پیشین وزارت کردند و یا شریک جنایت آنان بودند. پس نباید اینان از یاران نزدیک تو باشند، زیرا اینها همکار تبهکاران و برادرخوانده ظالمان‌اند و این در حالی است که تو می‌توانی به جای آنها افراد شایسته‌ای را که آگاهی و کارائی لازم را داشته باشند و جرائم و گناهان و انحراف‌های پیشینیان را نداشته باشند بیابی که با ستمکاران و گنهکاران معاونت نکرده باشند.»

«اینها با هزینه کمتری  بهترین خدمت را و با عواطف بیشتری با تو برخورد می‌کنند و به دیگران کمتر دل می‌بندند، پس اینان را در محافل سری و جلسات ویژه برگزین و از اینان کسی را بهای بیشتری بده که حق را اگرچه تلخ باشد به صراحت با تو بگوید و از کمترین همکاری با تو در کاری که خدا آن را برای اولیاء خود نمی‌پسندد خودداری کند، گرچه آن کار بر وفق میل تو باشد. به افراد پرهیزکار و صادق نزدیک شو و آنان را به گونه‌ای عادت بده که با تمجید و تعریف بی‌جا و کارهائی که انجام نداده‌ای فریبت ندهند، زیرا این تملق‌گوئی‌ها وسیله عجب و غرور است.»

پیام این بخش از منشور مبارک علوی به مالک اشتر و به همه مسئولان و کارگزاران و دولت‌ها این است که در گزینش وزیران، معاونان و مدیران و کسانی که پست‌های کلیدی دارند موارد ذیل را درنظر بگیرند و آگاهانه آنان را انتخاب کنند.

در این بخش از نامه امام«ع» پنج مطلب محور بیان است:

۱ـ گزینش وزیران و معاونان و کارگزاران و سوابق آنان

۲ـ تصفیه مهره‌های ناصالح

۳ـ جذب نیروهای متعهد

۴ـ تشویق منتقدین صادق

۵ـ رابطه با عناصر صالح و پرهیزکار

توضیح آنکه:

۱ـ دولت اسلامی نباید از مهره‌های رژیم طاغوت برای پست‌های کلیدی و اساسی عضوگیری کند و به آنان مسئولیت بدهد، چه اینان علاوه بر آنکه صلاحیت ذاتی و اعتقادی به خدمت ندارند، در نظر مردم بی‌اعتبارند و اگر مقدرات ملت اگر به دست آنان سپرده شود، موجب وهن نظام اسلامی خواهد شد.

۲ـ در جامعه همیشه افراد صالح متعهد و صادقی هستند که با کارائی لازم و کمترین توقع در خدمت دولت اسلامی درآیند، لذا بر دولت اسلامی است که این چهره‌های شایسته و کارآمد را شناسائی کند و به خدمت گیرد.

متأسفانه این نصایح مشفقانه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند و مصالح نظام اسلامی قربانی جریان‌های خطی و جناحی می‌شود و یارگیری‌ها از طیف مورد نظر جناح حاکم و نفوذی در دستگاه حکومت اتفاق می‌افتد. جریانی که امروزه در کشور مشاهده می‌کنیم. هر دولتی که سر کار می‌آید در گام نخست به تصفیه نیروهای دولت قبل اقدام می‌کند، هر چند آن نیروها شایستگی داشته باشند، فقط گناهشان این است که با جناح سیاسی حاکم همسوئی ندارند!

بسیاری از مصالح کشور قربانی خط و خط‌بازی‌ها می‌شود و بسیاری از پروژه‌های قبلی هر چند مفید و سودمند باشند یا مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. نمونه آن مسکن مهر است که با وجود ضعف‌ها، یک حرکت عظیم در جهت خانه‌دار شدن جوانان و بی‌خانمان‌ها بود و جای آن داشت که وزارت مسکن به تکمیل و تحویل آن اقدام می‌کرد و از این سرمایه عظیم ملی و مردمی بهتر بهره‌برداری می‌شد، اما متأسفانه به جای این اقدام، منفی‌بافی و بی‌اعتنائی به این پروژه‌های عظیم شیوه جاری است. اینها توجه ندارند که این پروژه‌ها میراث یک دولت نیست، بلکه سرمایه ملی و مردمی است و باید از آنها حمایت و صیانت و بهره‌برداری شود.

مواردی از این قبیل در زمینه‌های دیگر هم کم نیست. این روزها شاهدیم که در انتخاب شهردار تهران چه غوغاسالاری است و با خط و خط‌بازی‌ها چگونه مصالح یک شهر بزرگ قربانی جریان‌های سیاسی و جناحی می‌شود! آقایانی که دور آن میزهای لوس و فریبنده می‌نشینند، فکر نکنند مردم پشت صحنه این حرکات را نمی‌بینند. مردم همه آنچه را در ساز وکارهای اداری ـ مدیریتی می‌گذرد می‌بینند و تحلیل و ارزیابی می‌کنند. این را مسئولان و مدیران و کارگزاران بدانند و شفاف‌تر و صادقانه‌تر با مردم صحبت کنند.

۲ـ تصفیه عناصر ناصالح از دیگر وظایف حاکمیت است، هر چند این افراد معدود باشند، اما عملکرد آنها به حساب نظام قلمداد می‌شود.

نظام اسلامی با هزینه بسیار سنگینی فراز و فرود تاریخ چهل ساله را با دادن صدها هزار شهید و جانباز و اسیر و هزینه‌های کلانی که با هیچ چیز قابل جبران نیست پیموده و هم‌اکنون نیز فداکاری‌های فرزندان صدیق انقلاب را در خارج مرزها با هدف صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی شاهدیم. از سوی دیگر توطئه‌های دشمنان زخم‌خورده و استکبار جهانی را در جهت مسخ و تحریف و مصادره انقلاب اسلامی نظاره‌گریم.

در این اوضاع و احوال عناصر ناصالح نقش پیاده نظام دشمن را در نبرد با ارزش‌های اسلام و انقلاب بازی می‌کنند. عناصری که با عملکرد غلط و توطئه‌آمیز فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و یا رسانه‌ای به بیگانه خدمت و با اسلام و نظام و ملت و میهن منافقانه رفتار و چهره اسلام را در نظر جوانان مسخ می‌کنند. خطر اینها از خطر دشمن خارجی سهمگین‌تر است. نمونه آن حقوق‌های نجومی و اختلاس‌ها و رانت‌های مشتی فرصت‌طلب است، لذا به اینان نباید مجال داد و باید با توطئه‌ها و غفلت‌ها برخورد جدی کرد. نهادهای ذیربط اطلاعات و قضا و بازرسی و… نباید چشم خود را از دیدن آنها و عملکردشان ببندند که این خود خیانتی دیگر است. سیره عملی امیرمؤمنان«ع» خود گواهی بر این مسئولیت است.

به نهج‌البلاغه بنگریم که امام حق و عدل با متخلفان از نظام نامه اسلامی چه برخوردی داشتند و کمترین اغماض و سازش را روا نمی‌داشتند. این باید برای مسئولان ما سرمشق باشد.

انتقادپذیری

نکته دیگری که در منشور حکومتی امام به مالک اشتر آمده، انتقادپذیری و افزون بر آن تشویق منتقدین است. انتقاد کلید اصلاح و عامل ساختاری برای بهبود وضع حکومت است. اصولاً هیچ فرد یا نهادی نباید از انتقاد ملول و عصبانی شود، به‌ویژه حکومت می‌بایست از سعه‌صدر برخوردار باشد. امام علی(ع) می‌فرمایند: « آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهُ الصَّدْر: سعه صدر ابزار حکومت و ریاست است.»

همواره در حاشیه حکومت افراد متملق و بله‌قربان‌گو هستند که چالش‌های حاکمان را صافکاری می‌کنند. اینها نه تنها صادق نیستند بلکه خیانتکارند. متأسفانه برخی دولتمردان تحمل انتقاد ندارند و منتقدان را تحقیر و گاه به بی‌سوادی متهم می‌کنند! این نشانه نداشتن سعه‌صدر و نبود تحمل است، در حالی که در روایات و همچنین سیره عملی پیشوایان ما می‌بینیم که با وجود عصمت و مقام امامت به مردم میدان می‌دادند حرف خود را بزنند و آنگاه آنان را توجیه می‌کردند. افزون بر این از دیگران می‌خواستند اگر انتقادی دارند مطرح کنند. این سیره عملی پیشوایان به خاطر نیاز آنان به رأی و نظر دیگران نبود، بلکه می‌خواستند به دیگران درس بدهند، راه استبداد به رأی را ببندند و به شخصیت دیگران احترام کنند تا این سیره مبارک برای دیگران الگوی عمل شود و رابطه دولت و ملت، به‌ویژه رابطه حکومت با نخبگان و تحلیلگران به سردی نگراید و از نصایح مشاوران و ناصحان محروم نشوند.

نکته آخر اینکه:

درس‌هائی را که در مدرسه خوانده‌ و در کتاب‌ها مطالعه کرده‌ و یا در سخنرانی‌ها برای مردم گفته و روی آن مانور داده‌ایم، نباید چون نوبت به خودمان می‌رسد فراموش کنیم و مصداق « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون»(صف/۲) باشیم!

 

سوتیترها:

 

۱٫

بسیاری از مصالح کشور قربانی خط و خط‌بازی‌ها می‌شود و بسیاری از پروژه‌های قبلی هر چند مفید و سودمند باشند یا مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. نمونه آن مسکن مهر است که با وجود ضعف‌ها، یک حرکت عظیم در جهت خانه‌دار شدن جوانان و بی‌خانمان‌ها بود و جای آن داشت که وزارت مسکن به تکمیل و تحویل آن اقدام می‌کرد و از این سرمایه عظیم ملی و مردمی بهتر بهره‌برداری می‌شد.

 

۲٫

متأسفانه برخی دولتمردان تحمل انتقاد ندارند و منتقدان را تحقیر و گاه به بی‌سوادی متهم می‌کنند! این نشانه نداشتن سعه‌صدر و نبود تحمل است، در حالی که در روایات و همچنین سیره عملی پیشوایان ما می‌بینیم که با وجود عصمت و مقام امامت به مردم میدان می‌دادند حرف خود را بزنند و آنگاه آنان را توجیه می‌کردند.

 

 

 

 

14ژوئن/18

راه اهل‌بیت(ع) همان صراط مستقیم است

در بخش‌‌های پایانی زیارت جامعه کبیره سخن از درخواست‌های مطلوب از خداوند است که بخشی از آنها در مقاله قبل مطرح شدند و اینک دیگر درخواست‌ها.

راه اهل‌بیت(ع)

«وَ یَسلَکَ سبیلَکُم وَ یَهتَدی بِهِداکُم: مرا از کسانی قرار بده که به راه شما می‌رود و به هدایت شما رهبری می‌شود.»

راه اهل‌بیت«ع» کدام است؟ تردیدی نیست که راه آنها همان صراط مستقیم است که در سوره حمد هدایت به آن راه را از خداوند می‌خواهیم « هْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» اینک این سئوال مطرح است که صراط مستقیم کدام است؟ صراط مستقیم را قرآن کریم چنین معرفی می‌کند: راه بندگی خدا(۱) راهی که راهبر آن حجت الهی نبی اکرم«ص» است.(۲) راهی که رهروان آن، بندگان برگزیده خدایند و گمراهان و مغضوبان خداوند در آن راه قرار ندارند.(۳)

در روایات صراط مستقیم چنین معرفی شده است:

۱- عمل صالح

امیرمؤمنان فرمود: « مَن عَمِلَ فِی الدُّنْیَا صَالِحاً فَإِنَّهُ یَسلُکُ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَى الْجَنَّهِ: آنکه در دنیا عمل صالح انجام دهد به راه بهشت می‌رود.(۴)

۲- معرفت امام و حجت الهی و رهروی در آن راه و خود امامان صراط مستقیم‌اند.

امام صادق(ع) فرمود: «والله نَحنُ الصِراطَ المُستَقیم.»(۵)

و نیز روایات دیگر(۶)

این معنای عمومی راه اهل‌بیت«ع». لیکن حقیقت اینجاست که امامان«ع» از پیروان خود انتظار ویژه‌ای دارند. انتظارشان این است که از خواص رهروان صراط مستقیم باشند. خواص رهروان این راه، برترین در رابطه با خداوند و مردم‌اند و این سلوک همان تبلیغ عملی به راه اهل‌بیت(ع) است. از دوستان خود می‌خواهند که این چنین مردم را به راه اهل‌بیت(ع) بخوانند.

ابوالصباح کنانی به امام صادق(ع) گفت : «در راه شما چه‌ها از مردم نمی‌بینیم.» امام صادق(ع) فرمود: «در راه ما از مردم چه می‌بینی؟» گفت: «همواره میان ما و مردی از مخالفان شما نزاعی درمی‌گیرد و او می‌گوید تو جعفری خبیث هستی!» امام فرمود: «مردم شما را به خاطر ما سرزنش می‌کنند؟» ابوالصباح گفت: «آری.» امام فرمود: «ما اقل والله من یتبع جعفراً منکم انما اصحابی من اشتدّ ورعه و عمل مخالفه و رجائوا به فهولاء اصحابی:(۷) به خدا سوگند پیروان جعفر از میان شما چه اندکند! یاران من کسانی‌اند که سخت پرهیزگارند و برای آفریدگارشان عمل می‌کنند و به پاداش او امیدوارند. اینان یاران من‌اند». (نه شما که نه آداب می دانید نه شکیبایی می‌ورزید یعنی سرزنش مردم نسبت به شما بخاطر اعمال خودتان است نه به خاطر پیروی از ما)

این امامان نور از پیروان خود انتظار برترین‌ها را داشته‌اند و دارند.

امام صادق(ع) فرمود:

«لیس منا و لا کرامه من کان فی مصر فیه مائه الف او یزیدون و کان فی ذالک المصر احدٌ اورعَ منه(۸:… از ما نیست و کرامتی هم ندارد کسی که در یک شهر صدهزارنفری یا بیشتر به سر برد و در آن شهر کسی از او باتقواتر باشد.»

حضرت امام کاظم(ع) فرمود: « بسیار از پدرم می‌شنیدم که می‌فرمود از شیعیان ما نیست کسی که زنان پرده‌نشین در پس پرده خود از ورع او سخن نگویند و از دوستان ویژه ما نیست کسی که در یک شهر ده هزار نفری به سر برد و در میان آنان از بندگان خداوند کسی با ورع‌تر از او باشد.»

در این روایات مقصود این است که در میان مخالفان ائمه کسی پرهیزگارتر از او باشد وگرنه درجات ایمان و ورع مختلف است و شیعیان درجاتی دارند و چنان نیست که فقط با تقواترین آنها شیعه باشد و بس. باری سبیل مورد انتظار امامان در روایات متعدد آمده است و اگر رهروان راه اهل‌بیت(ع) و زائران آنها که عاشقانه به زیارتشان می‌شتابند و جانشان مملو به عشق آنهاست، آن باشند که اهل‌بیت(ع) می‌خواهند، این خود تبلیغ مکتب اهل‌بیت(ع) است.

امام صادق(ع) فرمود: « کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم ، لِیَرَوا مِنکُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاهَ وَالخَیرَ ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَهٌ: (۱۰) مردم را بدون زبانتان (یعنی با عمل) دعوت کنید. آنان باید از شما ورع و سختکوشی و نماز و کار خوب ببینند، زیرا اینهاست که دعوت کننده (به راه و مسلک ما) است.»

بر اساس آنچه گفته شد «رهروی راه اهل‌بیت(ع)» به‌جد خواستنی است، زیرا تأمین‌کننده سعادت انسان است.

حشر با اهل‌بیت(ع)

« وَیُحْشَرُ فی زُمْرَتِکُمْ »

درخواست مطلوب دیگر زائر حشر با اهل‌بیت(ع) است. این سعادت بزرگی است که روز قیامت همراه این گل‌های بی‌خار جهان هستی محشور شویم. این از معارف مسلّم ماست که انسان در دنیا رهبری هر کسی را که پذیرفته استپپپپپپف در قیامت به همراه او وارد محشر می‌شود. اگر رهبری نااهلان را پذیرفته، همراه با آنها وارد دوزخ می‌شود. خداوند در مورد فرعون می‌فرماید: « یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ: (۱۱) روز قیامت او در پیشاپیش قومش خواهد بود و آنها را وارد آتش می‌کند.»

جهان پس از مرگ عالمی است که اعمال و افعال ما در این دنیا در مقیاس و سپس در آنجا مجسم می‌شود. خوشبختی‌ها و بدبختی‌های آن جهان پرتوی است از کارهای ما در این جهان. آنان که رهبر ستمگران، گمراهان دوزخیان بودند در آنجا پیروان خود را به سوی جهنم می‌برند و خود جلودار آنها هستند و آنان که در اینجا رهبران بهشتیان بودند، در آنجا نیز گروه‌ها را به سوی بهشت و سعادت می‌برند.»

در روایتی آمده است که مفضل بن عمر از امام صادق(ع) پرسید: «صراط کدام است؟» حضرت فرمود:

«… وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَهِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَهِ  و مَن لَم یَعرَفَهُ فِی الدُنیا زَلّت قَدَمَهُ عَنِ الصِراطِ فی الآخِرَه فَتَرَدی فی نارِ جَهنَمَّ(۱۲)

این دو صراط است صراطی در دنیا و صراطی در آخرت. صراط در دنیا امامی است که اطاعتش واجب است. آن کس که او را در دنیا بشناسد و اقتدای به رهنمودهای او داشته باشد به سلامت از صراط که پلی در جهنم است در دنیای واپسین عبور می‌کند و آن کس که او را نشناسد بر صراط می‌لغزد و در جهنم سقوط می‌کند.

بازگشت در رجعت

« وَیَکِرُّ فی رَجْعَتِکُمْ »

و در زمان بازگشت شما بازمی‌گردید.

درخواست این است که خداوندا مرا از کسانی قرار ده که در دوران رجعت شما بازگردانده می‌شود.

در گذشته از «رجعت» ذیل جمله مصدق برجعتکم که اعتقاد و حق شیعه است مفصل سخن گفتیم و مبانی قرآنی و روایی آن را ذکر کردیم. در این فراز زائر که بازگشت امامان را باور دارد از خداوند می‌خواهد که او هم آن روزگار را درک کند و چه سعادت بزرگی که زندگی تحت لوای امامان دادگستر را ببینیم. روح دعای عهد که در روایات مداومت چهل روزه بر آن سفارش شده است همین است.

کارگزاری در حکومت مهدوی

« وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ : و در دولت شما به فرمانروایی می‌رسد.»

این هم درخواستی دیگر. این فراز در بطن خود این بشارت را دارد که:

بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید

(حافظ)

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: « لاَ یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ: (۱۳) انسان جسور بدون ظفر و پیروزی نخواهد بود گرچه دیر به دست آید.»

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم‌اند

بر اثر صبر نوبت ظفر آید(۱۴)

لکن اینجا این سئوال مطرح است که آیا در این درخواست جاه‌طلبی نهفته نیست؟ پاسخ این است که این درخواست همانند درخواست جناب سلیمان است که از خداوند خواست که: « … وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ :(۱۵) … و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ‌کس نباشند که تو بسیار بخشنده‌ای.»

در روایتی حضرت امام کاظم(ع) در تفسیر آیه می‌فرمایند:

«… حکومت دوگونه است حکومتی که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست می‌آید و حکومتی که از سوی خداوند است مانند حکومت خاندان ابراهیم طالوت، و ذوالقرنین.»

سلیمان از خداوند خواست حکومتی به او بدهد که هیچ کس نتواند بعد او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است. لذا خداوند متعال باد را مسخر فرمان او ساخت که به‌نرمی هر جا او مایل بود جریان می‌یافت و صبحگاهان فاصله یک ماه را می‌پیمود و عصرگاهان فاصله یک ماه را.

و خداوند متعال شیاطین را مسخر او ساخت که برای او ساختمان می‌ساختند و غواصی می‌کردند. و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد و حکومت او را در زمین پابرجا ساخت، لذا در همان زمان و زمان‌های بعد می‌دانستند که حکومت او هیچ شباهتی به حکومتی که مردم آن را برمی‌گزینند و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل می‌شود ندارد.(۱۶)

حکومتی که جناب سلیمان می‌خواست، سکوئی برای تحقق فرمان خداوند بود که این خود عبادت است بر این اساس بود که او ژست پادشاهان را نداشت.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«ارأیتم ما اعطی سلیمان بن داود من ملکه فان ذلک لم یزده الّا تخشعاً ما کان یرفع بصره الی السماء تخشعاً لربه(۱۷): شنیده‌‌اید خداوند چه اندازه ملک و حکومت به سلیمان داد با این حال این همه مواهب جز بر خشوع او نیفزود، به گونه‌ای که حتی از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمی‌دوخت.»

درخواست فرمانروایی در حکومت مهدوی، تقویت آن حکومت برای تحقق دین و خدمت به مردم است. همان انگیزه‌ای که مولی علی(ع) را برای پذیرش حکومت واداشت فرمود: «… اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِک…(۱۸): خدایا تو می دانی که آنچه را ما در امر حکومت انجام دادیم نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود و نه برای نیل به متاع پست دنیا، بلکه به خاطر این بود که نشانه‌ای محو شده و نیست را بازگردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم تا بندگان ستم‌دیده‌ات (از ظلم ظالمان) ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‌ات اقامه و اجرا شود همین انگیزه در این درخواست مطرح است.

« وَ یشَرَّفُ فی عافِیتِکمْ»: و در عافیت (حسن عاقبت) شما بلندمرتبه می‌شود.

این در پی درخواست قبلی است که در حکومت مهدوی و رهروی راه آن حضرت است که شرافت واقعی همراه با حسن عاقبت حاصل می‌شود.

« یمَکنُ فی اَیامِکمْ»: و در روزگار شما پابرجا می‌گردد

درخواست این است که خدایا در پی فرمانروایی قدرت و توانایی اجرای مسئولیت‌های محوّله را عنایت کن

« وَ تَقِرُّ عَینُهُ غَداً بِرُؤْیتِکمْ»: و چشم او فردا به دیدار شما روشن می‌شود.

آرزو این است که با دیدن اهل‌بیت شادمان شده و چشمش به ظهور آنها روشن شود.

فدائیان امامان

« بأبى أنْتُم وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى»: پدر و مادرم و خودم و خانواده‌ام و دارائی‌ام فدایتان باد!

زائر اینک که مقام والای امامان را باور و اعتراف کرد می‌گوید تمام سرمایه‌هایم که به آنها عشق می‌ورزم فدای شما.

این تعبیر که پنج بار در زیارت جامعه آمده است هرگز به معنای بی‌مهری به پدر و مادر و خانواده نیست، بلکه به معنای آن است که شما محبوب‌ترین هستید. یعنی در دوراهی محبت شما و این محبت‌ها، محبت شما را ترجیح می‌دهم، زیرا محبت شما جلوه‌ای از محبت خداست که «حب محبوب خدا حبّ خداست» و مؤمن باید چنین باشد:  

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: « لا یُؤمنُ أحدُکُم حتّى أکونَ أحَبَّ إلَیهِ مِن نَفسِهِ ، و أهْلی أحَبَّ إلَیهِ مِن أهلِهِ ، و عِترَتی أحَبَّ إلَیهِ مِن عِترَتِهِ ، و ذُرِّیَّتی أحَبَّ إلَیهِ مِن ذُرِّیَّتِه(۱۹):  هیچ یک از شما ایمان ندارد مگر آنگاه که مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد و خانواده مرا از خانواده خودش و خاندان مرا از خاندان خودش و نسل مرا از نسل خودش.»

نقطه مقابل آن این است که در دوراهی‌های محبت‌های عاطفی و خداوند، این محبت‌ها ترجیح داده شوند که اینان باید منتظر عذاب الهی باشند.

« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ۰(۲۰) :ای کسانی که ایمان آورده‌اید هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دادند آنها را ولیّ (و یار و یاور و تکیه‌گاه) خود قرار ندهید و کسانی که از شما آنان را ولیّ خود قرار دهند ستمگرند.»

«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ۲۴ .(۲۱)  بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند.»

 

پی‌نوشت:

۱. یس/ ۶، آل‌عمران / ۵۱ و…

۲٫ مؤمنون/ ۷۳، یس/ ۳۶، شوری / ۵۳ و…

۳٫ فاتحه /۷٫

۴٫ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۶۱٫

۵٫ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۱٫

۶٫ معانی الاخبار، ص ۳۲، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۲، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۷۳ و…

۷٫ اصول کافی، ج ۲، باب ورع حدیث ۶٫

۸٫ همان، حدیث ۱۰٫

۹٫ همان، حدیث ۱۵٫

۱۰٫ همان حدیث ۱۰٫

۱۱٫ هود / ۹۸٫

۱۲٫ تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۱٫

۱۳٫ نهج‌البلاغه، کلمه قصار، ۱۵۲٫

۱۴٫ حافظ.

۱۵٫ ص   ۳۵٫

۱۶٫ نورالثقلین، ۴ / ۴۵۹٫

۱۷٫ روح‌البیان، ج ۸، ص ۲۹٫

۱۸٫ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۱٫

۱۹٫ میزان‌الحکمه «حب‌النبی(ص)»

۲۰٫ توبه / ۲۲٫

۲۱٫ توبه / ۲۳٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

راه اهل‌بیت«ع» کدام است؟ تردیدی نیست که راه آنها همان صراط مستقیم است که در سوره حمد هدایت به آن راه را از خداوند می‌خواهیم « هْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» اینک این سئوال مطرح است که صراط مستقیم کدام است؟ صراط مستقیم را قرآن کریم چنین معرفی می‌کند: راه بندگی خدا راهی که راهبر آن حجت الهی نبی اکرم«ص» است. راهی که رهروان آن، بندگان برگزیده خدایند و گمراهان و مغضوبان خداوند در آن راه قرار ندارند.

        

14ژوئن/18

لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

مقدمه:

ادب یک روش رفتاری است. گاهی اوقات اعمالی که انسان با اعضا و جوارح خود انجام می‏دهد، عمل سوء و گاهی هم عمل پسندیده محسوب می‏شوند. علمای اخلاق در تعریف «حُسن ادب» می‎فرمایند: «هیئت زیبا و پسندیده‏ای که سزاوار است عمل انسان در آن قالب قرار گیرد و صادر شود. «سوء ادب» نیز  هیئت زشتی است که سزاوار نیست فعل و عمل انسان در آن قالب صادر شود. »

معنای فطری «حُسن ادب» و اختلاف در مصادیق 

حسن ادب در افعال نیز یک معنای فطری ارتکازی دارد؛ یعنی فطرت هر انسانی این را درک می‏کند که همه اعمال باید در یک قالب زیبا انجام شود. این مسئله خدشه‏پذیر نیست و فطرت همه انسان‌ها بر همین مبنا استوار است. اختلاف بر سر تشخیص مصادیق است که آیا این هیئت و این عمل مؤدبانه است یا نه؟ آیا حسن ادب درباره این عمل به ‏کار رفته است یا نه؟ این اختلاف در تشخیص مصادیق باعث پیدایش آداب مختلف بشری شده است و ما می‏بینیم که در مکتب‎ها و اقوام گوناگون بشری، مصادیق متفاوتی برای این امر فطری مطرح شده‌اند و هر قومی، نوع خاصی از افعال را به ‏عنوان عمل مؤدبانه می‏شناسد.

مثلاً یک‏دسته در روابط اجتماعی حسن ادب را در این می‎بینند که وقتی به یکدیگر می‏رسند کلاهشان را بردارند، یک ‏عده سرهایشان را پایین می‎آورند، یک عده دو دستشان را بالا می‎آورند، یک عده کمر خم می‎کنند و… اما فطرت همه آنها دنبال یک چیز است و آن هم رعایت حسن ادب در برخورد است؛ پس همه در اصل ادب مشترکند و تنها در مصادیق اختلاف پیدا می‏کنند.

مکتب اسلام به‏عنوان یک مکتب الهی، درباره ادب در برخورد با دیگران می‏فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِندِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛(۱) هر وقت در خانه‎ای وارد شدید، اول سلام کنید و تحیت بگویید، اما از جانب خدا و به همراه برکت و پاکی. این آیه روش رفتاری درست را به انسان می‏آموزد و می‏گوید که در اولین برخورد نسبت به یکدیگر باید چه کار کرد. از دید اسلام، سر پایین آوردن، دست بالا بردن، خم و راست شدن و کلاه برداشتن، قالب پسندیده و هیئت زیبایی برای برخورد نیست؛ بلکه باید از جانب خدا به یکدیگر سلام و تحیت فرستاد. در جای دیگر می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا‌تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُم حَتَّى تَستَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهلِها ذلِکُم خَیْرٌ لَکُم لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»؛(۲) در برخورد، اول باید سلام کنید. از دید اسلام به‏ عنوان یک مکتب الهی، ادب‌ معاشرتی در ابتدای برخورد این است که انسان‏ها به یکدیگر سلام کنند. در مکتب ما، این کار حسن ادب است.

پس با آنکه همه اقوام بشری فطرتاً به ‏دنبال حسن ادب هستند، اما در تشخیص مصداق با یکدیگر اختلاف داشته و هر کدام شیوه خاصی را روش مؤدبانه می‏دانند. ما در این میان باید دنبال این باشیم که روش الهی و قالب مورد تأیید خدای متعال را بشناسیم و به آن ملتزم شویم.

غایت مؤدب شدن به ادب الهی

دوم غرض از مؤدب شدن انسان به ادب الهی چیست؟ به ‏تعبیر دیگر غایت از تأدب به ادب الهی چیست؟ یعنی چرا خداوند در تشخیص مصادیق حسن ادب، کار را به خود انسان‏ها و اقوام متعدد واگذار نکرده است؟ حال که خداوند انسان‎ها را به خودشان واگذار نکرده تا هرطور که می‏خواهند و خودشان می‏پسندند، رفتار کنند و مصادیق مختلفی را برای آنان مشخص کرده است، به ‏دنبال چه‌بوده و چه غرضی داشته است؟

لزوم تجلی توحید در تمام اعمال انسان

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

صفات و ملکات نفسانی انسان روی اعمالش سایه می‎افکنند. به‏ عنوان مثال انسانی که نعوذبالله به رذیله کبر مبتلاست، نوع حرف زدنش با کسی که آراسته به فضیلت تواضع است، فرق می‏کند. هیئت و قالب سخن گفتن این دو نفر با هم فرق می‏کند. هر دو راه می‎روند، اما راه رفتن‏هایشان با هم تفاوت دارد و بسیاری از حرکات و سکناتشان. تعلقات قلبی و باورهای عقلی انسان نیز در ظاهرش ظهور و بروز پیدا می‏کند. پس حالات درونی ‌انسان به اعمال بیرونی و افعال جوارحی او سرایت می‏کند.

حال کسی که در وادی ادب الهی قدم می‏گذارد و می‏خواهد به ‌کمال ادب الهی دست پیدا کند، باید در تمام زمینه‏های فردی و اجتماعی‏اش، یک روش الهی داشته باشد و تمام اعمال و رفتارش گویای پیوند توحیدی او با خدای متعال باشد.

سلام کردن به یکدیگر، تجلی توحید است

برای همین است که آیۀ شریفه می‎فرماید: «فَإِذا دَخَلْتُم‏ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»؛ یعنی سلام کردن، درود فرستادن، سلامتی و بقای طرف مقابل را‎ خواستن، باید رنگ ‌توحیدی داشته و «مِن عِندِاللَّهِ» باشد. به‏ تعبیر دیگر ما مسلمانان وقتی به کسی سلام می‏کنیم، داریم سلامتی او را از خداوند می‎خواهیم؛ پس این قالب کاملاً نشان‏دهنده درون توحیدی ما خواهد بود.

همه اعمال مسلمانان باید رنگ توحیدی داشته باشند. باید از تمام اعمال یک انسان موحد، خدا بِبارد؛ چون زیبای مطلق اوست و هر فعلی با هر هیئتی بدون خدا، زشت است. ادب، هیئت‌ حسنه‏ای است که بر فعل عارض می‏شود و سزاوار است که عمل در آن قالب و با دید الهی انجام شود؛ ادب یعنی قالبی که رنگی از عبودیت و توحید داشته باشد. شما یک نظر اجمالی به سراسر فقه بیندازید.(۳) برای تمام افعالی که در زندگی انسان صادر می‏شود، چه ضروری و چه غیرضروری‎، در اسلام قالب الهی تعریف شده است. از خوردن و خوابیدن گرفته تا راه رفتن و سخن گفتن و هرچه به ذهنتان می‏رسد؛ اسلام برای همه این موارد کلی و جزئی دستور داده است. آنچه که در نگاه مکتب ما به افعال زیبایی می‎دهد، توحید است. حسن ادب این است که عمل انسان موحدانه باشد. اگر می‏خواهی غذا بخوری، بگو: ‌«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ». باید عملت موحدانه و خداگونه باشد. گاهی این روایت را نسبت به کارها مطرح می‏کنند که، «کُلُّ‏ أَمرٍ ذِی‏ بَالٍ‏ لَم یُذکَ فیهِ‏ بِسمِ اللَّهِ‏ فَهُوَ أَبتَر»؛(۱۹) هر‌کاری که بدون بسم الله شروع شود، ابتر و ناتمام است.

اقرار به توحید و اظهاربندگی در هر حالتی

حتی ممکن است از نظر ظاهر و از دید عرف، کارهایی قبیح شمرده شود، ولی در آنجا هم می‏بینیم که باز بحث ذکر الله را مطرح می‏کنند. مثلاً در عمل جنسی یا دستشویی رفتن هم دستور توحیدی وارد شده است. در روایتی آمده است که شخصی خدمت امام‌صادق«ع» آمد در حالی‏که خیال می‏کرد بردن نام خدا در دستشویی نوعی توهین و بی‏احترامی است. اما حضرت به او فرمود: «فَإِنَ ذِکرَ اللَّهِ‏ حَسَنٌ‏ عَلى کُلِّ حَال»؛(۴) ذکر خدا در هر حالی زیباست؛ بلکه زیبایی هر عملی به ذکر الله است. غایت مؤدب شدن به ادب الهی این است که جمیع اعمال انسان مؤدب شوند. دلیلش هم این است که باید رنگ توحید به همه اعمال انسان سرایت پیدا کند؛ یعنی باید از سراپای عمل یک موحد، توحید ببارد. این‎ها زیبا و قشنگ است.

استفاده از دلبستگی درونی برای اصلاح اعمال بیرونی

پس کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به‌گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.

در روایتی دارد: «رُوِیَ أَنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ»؛ شخصی خدمت امام حسین«ع» آمد و عرض کرد:‌«أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ»؛ من آدم گناهکاری هستم؛ یعنی من بی‏ادبم. «وَ لَا أَصبِرُ عَنِ الْمَعصِیَهِ»؛ نمی‎توانم خودم را ادب و اعمالم را با آنچه خداوند می‏خواهد همسو کنم. «فَعِظْنِی بِمَوعِظَه»؛ پس به من پندی بدهید که در من اثر بگذارد و مرا از این بی‎ادبی رها سازد. «فقال: افعَل خَمْسَهَ أَشیَاءَ وَ أَذنِب مَا شِئْتَ»؛ حضرت به او فرمود: «پنج کار را انجام بده و بعد هر چه می‎خواهی بی‎ادبی کن.» من این پنج مورد را کمی بررسی می‏کنم تا ببینید انسان در چه‌حالتی می‏تواند بی‏ادب باشد و اعمال و رفتارش در قوالب الهی قرار نگیرند.

هر گناهی میخواهی بکن؛ اما اول…

حضرت فرمود:‌ «فَأَوَّلُ ذَلِکَ»؛ اولین کاری که می‎گویم انجام بده، «لَا‌تَأْکُل رِزقَ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ روزیِ خداوند را نخور، بعد هر‌چه می‎خواهی بی‎ادبی کن! اینکه حضرت اول به ‏سراغ غذا می‏روند، یک ظرافت علمی دارد و آن این است که انسان ممکن است از اصل به‏ وجود آمدن و علت حدوث خود غفلت پیدا کند، اما ممکن نیست علت بقای خود را فراموش نماید. علت بقا به این معناست که من می‎خواهم وجود داشته باشم و همین‏ که می‎خواهم زنده بمانم، یعنی به خیلی از چیزها احتیاج دارم. ما از این مایحتاج به «رزق» تعبیر می‎کنیم. حضرت فرمود: «برو خودت، خودت را اداره کن و رزق و روزی خودت را به ‏دست آور، اما دیگر به موجوداتی که خداوند خلق کرده است، کاری نداشته باش و از آنها استفاده نکن! در این صورت می‏توانی گناه کنی و در قالب دستورات الهی در نیایی.»

«وَ الثَّانِی اُخرُج مِن وَلَایَهِ اللَّهِ وَ أَذنِب مَا شِئتَ»؛ دوم اینکه از حکومت خدا خارج شو و سپس گناه کن! ممکن است کسی بگوید: من از آنچه در دست مولاست، استفاده می‏کنم و بعد از دست او فرار می‏کنم؛ او هم که نمی‎تواند من را بگیرد. حضرت می‏فرماید: اگر می‏توانی از حکومت خدا خارج شو بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! به‌تعبیر دیگر حضرت اول می‎گوید: نمک به حرام نباش و بعد می‏گوید: اگر نمک به حرامی کردی، یک جایی این کار را بکن که بتوانی از دست صاحب‌نمک فرار کنی! و هر دوی این کارها نشدنی است.

«وَ الثَّالِثُ اُطْلُب مَوضِعاً لَا یَرَاکَ اللَّهُ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ سوم اینکه اگر می‎خواهی از دستورات خداوند تخطی و بی‎ادبی کنی، جایی برو که خداوند تو را نبیند. آیا می‎توانی جایی را پیدا کنی که در مرئی و منظر او نباشی؟!

«وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ الْمَوتِ لِیَقبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعهُ عَن نَفسِکَ وَ أَذْنِب مَا شِئتَ»؛ چهارم اینکه وقتی فرشته مرگ آمد و خواست تو را قبض روح کند، او را از خودت دور کن تا نمیری و به کیفر بی‎ادبی‎هایت در قیامت و معاد نرسی! اگر توانستی این کار را انجام دهی، برو و هر گناهی که می‏خواهی انجام بده.

«وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فی النَّارِ فَلَا تَدْخُل فی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت»؛(۵) پنجم اینکه در قیامت اگر مأمور جهنم خواست تو را وارد آتش جهنم کند وارد نشو، بعد هر چه می‎خواهی گناه کن! حضرت می‏خواهد بگوید: «ای عاجز! آیا می‎توانی یکی از این کارها را انجام دهی؟! یک لحظه هم نمی‏توانی عزرائیل را از خودت دور کنی.»

امام‌حسین«ع» در سطح فهم آن شخص، مبدأ و معاد را برای او مطرح کرد تا با ‏کمک و با استفاده از این دلبستگی‏های درونی بتواند او را مؤدب کند. حضرت از همان شاخه‎های توحیدی درونِ او استفاده کرد تا قالب رفتاری او را از شرک و شیطنت به ‌رحمانیت و موحدیت تبدیل کند. منظور از خدایی بودن این نیست که دائم بنشینیم و ذکر بگوییم، بلکه باید تمام کارهایمان رنگ خدایی داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۶۱٫

۲ـ نور، ۲۷؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خانه‌هایی که خانه‌های شما نیست داخل نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است، شاید که پند گیرید.»

۳ـ قبلاً عرض کردم که نمی‎توانم یکایک این‎ها را بشمارم؛ لذا اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. ولی اهل تحقیق خودشان به منابع مراجعه کنند.

۴ـ بحار‌الأنوار، ج ۸۹، ص ۲۴۲٫

۵ـ بحار‌الأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۷٫

۲۱ـ بحار‌الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

غرض خدا از تعیین مصادیق ادب این است که تمام کارهای بندگانش رنگ و بوی توحید داشته باشند؛ لذا کسانی که خود را منتسب به مکتب الهی و موحد می‎دانند و به ‏تعبیر دیگر به ماورای طبیعت و به مبدأ و معاد اعتقاد و گرایش درونی دارند، باید توحیدشان روی افعال و اعمالشان سایه بیفکند و همیشه طوری عمل کنند که رفتارشان تمثل توحید باشد؛ برای این است که خدا مصداق تمام آداب را تعیین فرموده است.

 

۲٫

کسی که مبتلای به معصیت است، قطعاً بی‎ادب است؛ چون گناه بالاترین بی‎ادبی است. حالا چه ‏کار کنیم تا دیگر به گناه آلوده نشویم؟ باید به‏ وسیله همان دلبستگی‎های درونی، اعمال خود را تصحیح کنیم. ائمّه ما نیز برای تأدیب دیگران، از همین دلبستگی‎های درونی استفاده می‎کردند تا اعمال بیرونی افراد را اصلاح کنند و آنان را مؤدب سازند.

 

 

22آوریل/18

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث اسفند ۱۳۶۲ و فروردین ۱۳۶۳

رویدادهای تلخ و شیرین
اسفند ۱۳۶۲ و فروردین ۱۳۶۳ رویدادهای زیادی در حوزه سیاسی و جنگ تحمیلی عراق علیه ملت مسلمان ایران روی داد که می‌توان به تک تک آنها اشاره و به تحلیل این رویدادها پرداخت، ولی در این مختصر به چند رویداد تلخ و شیرین می‌پردازیم.
شاید تلخ‌ترین رویداد این دو ماه شهادت سردار بزرگ و رشید اسلام «محمد ابراهیم همت» باشد، اسفندماه ۱۳۶۲ عملیات خیبر آغاز شد و از سوی دیگر فروردین ماه ۱۳۶۳ نیز انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی با تمامی فراز و نشیب‌های آن برگزار شد و ۲۵ اسفند ۱۳۶۲ نیز سکوی نفتی آسیب دیده نوروز مورد حمله هوایی عراق قرار گرفت که منجر به حریق لکه نفتی سطح آب دریا شد.
اعدام ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده نیز در از دیگر اخبار قابل بررسی این دو ماه است.
آغاز عملیات خیبر
۳ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه با هدف انهدام نیروهای سپاه سوم عراق و با رمز «یا رسول‌الله»«ص» آغاز شد.
عملیات خیبر یکی از مهم‌ترین عملیات‌های جنگ تحمیلی بود که چون در اسفندماه ۱۳۶۲ انجام شد و غالباً در این روزها، خانواده‌های ایرانی برای تحویل سال نو آماده می‌شوند، کمتر به آن پرداخته شده است.
پس از فتح خرمشهر و عقب‌نشینی سراسر ارتش عراق، دشمن برای دستیابی به پدافند مطمئن تدابیری به کار بست؛ به گونه‌ای که در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت و در مناطق پست، با به کارگیری موانع مصنوعی موقعیت خود را تحکیم بخشید. در عین حال دشمن از موانع طبیعی نیز به منظور ایجاد اطمینان بیشتر بهره می‌گرفت.
عملیات در ساعت ۲۱:۳۰ روز سوم اسفند ۱۳۶۲ با رمز یا رسول‌الله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی چون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره ـ العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در این میان قرارگاه کربلا که در محور زید وارد عمل شده بود، با به دست آوردن کمترین موفقیت موجب بازگشت یگان‌های ارتش به مواضع قبلی خود شد.
در مرحله دوم عملیات، دو تلاش اصلی در محور جزایر مجنون و طلائیه به منظور الحاق و سپس پیشروی به سمت نشوه در نظر گرفته شد؛ بنا به عللی پیشروی انجام نشد. در مقابل، دشمن به‌تدریج خود را بازیافت و پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره ـ العماره گذارد و سپس روی طلائیه متمرکز شد.
در ادامه عملیات، پس از آن که محور زید شکست خورد، لشکر ۱۴ سپاه پاسداران که تحت امر قرارگاه کربلا (ارتش) بود، آزاد شد و به همراه لشکر ۲۷ مأموریت طلائیه را به عهده گرفت. در آن شب نبردی سخت درگرفت که تا صبح به طول انجامید.
در این میان، فشار دشمن همچنان ادامه داشت و با آن که محور جاده طلاییه ـ به طول ۶ کیلومتر ـ در اختیار نیروهای خودی بود، لیکن وسعت کم منطقه، مانور از یک سو و آتش انبوه و بسیار زیاد دشمن از سوی دیگر، امکان پیشروی و الحاق با محور جزایر مجنون را ناممکن ساخته بود. به همین خاطر از ادامه عملیات در طلائیه صرف‌نظر و اهداف عملیات خیبر به حفظ جزایر مجنون محدود شد.
بر همین اساس و با توجه به فشارهای دشمن، مرحله سوم عملیات به منظور تثبیت موقعیت خودی در جزایر انجام شد. دشمن که هرگونه حضور نیروهای ایرانی در هور را خطری برای جاده بصره ـ العماره می‌دانست با اجرای آتش شدید و توان پیاده و زرهی می‌کوشید جزایر مجنون را بازپس گیرد. این در حالی بود که نیروهای خودی خسته از چند روز جنگ، نداشتن عقبه نزدیک و نیز عدم حمایت آتش توپخانه، به مقاومت خود ادامه ‌دادند. متقابلاً، دشمن با تمرکز صدها قبضه توپ روی جزایر و بمباران مداوم آنها با هواپیما و نیز دراختیار داشتن عقبه خشکی با واحدهای زرهی خود فشارهای متعدد و طاقت‌فرسایی را وارد ‌ساخت.
به‌رغم وضعیت یاد شده، نیروهای خودی می‌کوشیدند به هر صورت ممکن جزایر را حفظ کنند. براین اساس، سپاه پاسداران با تمام استعداد خود برای دفع تهاجم دشمن و حفظ جزایر در آنجا استقرار یافت.
نهایتاً دشمن که در مقابل خود مقاومتی غیر قابل تصور و پیش‌بینی مشاهده می‌کرد، به‌تدریج از بازپس‌گیری جزایر ناامید شد و به تحکیم مواضع پدافندی خود مبادرت ورزید.
عملیات خیبر که به آزادسازی منطقه‌ای به وسعت ۱۰۰۰ کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلائیه انجامید، موجب افزایش عزم بین‌المللی برای کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق شد؛ به گونه‌ای که از تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۲ (زمان آغاز عملیات خیبر) تا تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۶۳ تعداد ۴۷۴ طرح صلح از سوی ۵۴ کشور مختلف جهان ارائه شد. شورای امنیت سازمان ملل نیز در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ قطعنامه ۵۵۲ خود را در مورد پایان دادن به جنگ ایران و عراق تصویب کرد. این در حالی بود که هیچ‌یک از قطعنامه‌ها و طرح‌های مذکور نظر ایران را تأمین نمی‌کرد.
همچنین در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تأثیر تجهیزات دریایی و آبی ـ خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و نیز سپاه پاسداران به یکی از ضرورت‌های حساس و حیاتی در تکمیل و توسعه سازمان خود یعنی لزوم ایجاد تقویت و توسعه یگان‌های دریایی برای انجام عملیات‌های آبی ـ خاکی آگاه شد.
این رهیافت، قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه‌های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات‌های بدر، والفجر۸، کربلا۳، ۴ و ۵ و نیز زمینه‌ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران گردید.(۱)
«همت» به شهادت رسید
۱۷ اسفند ۱۳۶۲ محمدابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله«ص» در منطقه عملیاتی خیبر به شهادت رسید. وی که پیش از فرماندهی این لشکر در تأمین امنیت کردستان و نبرد با ضد انقلاب آن منطقه نقش اساسی داشت هنگام شهادت ۲۸ ساله بود.
با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب اسلامی، شهید محمدابراهیم همت فعالیت‌های سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیستند که به‌سادگی از یاد مردم شهر و اعضای خانواده و دوستانش محو شود.
وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پرونده سنگینی از ابراهیم به دست آمد.
در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تأیید نقش فعال او در صحنه تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم می‌خورد که در صورت شکست انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده می‌شد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله بزنند.
شهید همت پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیت‌ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسئولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و به فعالیت‌های خود بعد تازه‌ای بخشید.
همت به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسئولیت روابط عمومی سپاه آنجا را به عهده گرفت. او پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان به مکه مشرف شد.
وی با شهادت ناصر کاظمی به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.
با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله«ص» را به عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.
در عملیات مسلم‌بن‌عقیل«ع» و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول«ص»، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی‌مانگا هرگز از یادها محو نمی‌شود.
اوج حماسه‌آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهره مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.
سرانجام، محمدابراهیم همت ۱۷ اسفند سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به شهادت رسید.
برگزاری دومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی
۲۶ فروردین ۱۳۶۳ انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار شد.
در آستانه انتخابات مجلس دوم شورای اسلامی گروهک‌های ضدانقلاب و معاند به دلیل رد صلاحیت نامزدهای خود از سوی شورای نگهبان بازی جدیدی را آغاز کردند. در مجلس اول به دلیل عدم حضور شورای نگهبان در روند برگزاری انتخابات، اعضای گروهک‌های ضد انقلاب و معاند حضور چشمگیری داشتند، در این راستا اعتبارنامه برخی از منتخبین به دلیل افشای اسنادی در رابطه با ساواکی بودن و ارتباط آنان با آمریکا رد شد و از سوی دیگر گروهی نیز توانستند اعتبارنامه بگیرند و در طول فعالیت خود به همراهی با ابوالحسن بنی‌صدر نخستین رئیس‌جمهور بپردازند و برای نظام اسلامی چالش‌های بزرگی ایجاد کنند.
در اوایل آبان ۱۳۶۲ نهضت آزادی بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن از مردم خواسته شده بود که در سمیناری تحت عنوان آزادی انتخابات شرکت کنند.
در همان زمان میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر در مصاحبه با خبرنگاران به تشکیل کمیته «آزادی انتخابات» واکنش نشان داد و از آن به عنوان پررویی یاد کرد.
میرحسین موسوی در پاسخ به این سئوال که، «در اواخر سال جاری انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود. از هم‌اکنون دشمنان خارجی انقلاب اسلامی و همچنین جریانات انحرافی در داخل کشور سعی در مخدوش جلوه دادن این انتخابات دارند. تحلیل شما از این مسائل چیست و به‌طورکلی انتخابات آینده مجلس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟» اظهار داشت: «بنده به عنوان نخست‌وزیر یقین دارم مردم از انتخابات چون همیشه استقبال خواهند کرد و دولت موظف است که شرایط اجرایی لازم را برای برگزاری هر چه بهتر این انتخابات به عمل آورد.»
وی در ادامه افزود: «مسئله لیبرال‌ها روشن است. آنها چون یقین پیدا کرده‌اند که مردم بدان‌ها رأی نخواهند داد برای آمریکا غذا تهیه می‌کنند، ولی بنده به حضرات اطمینان می‌دهم که اگر آنها جرئت کنند رأی خود را خواهند داشت و ما آن را به مردم اعلام خواهیم کرد و اگر واقعاً مردم به آنها رأی دادند، ما به این رأی احترام خواهیم گذاشت.»
نخست‌وزیر وقت ادامه داد: «در عین حال بنده این اخطار را مجبور هستم بکنم که شعار تأمین آزادی برای انتخابات نمی‌تواند در هنگامه جنگ به عنوان وسیله‌ای جهت تضعیف جبهه‌ها به کار گرفته شود و واقعاً بنده از این همه پررویی متعجبم!»(۲)
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی نیز در اظهاراتی اقدام نهضت آزادی برای برگزاری میتینگ «آزادی انتخابات» را حیله‌های یک جریان شکست‌خورده نامید و گفت: «یک جریانی که یک جریان مختومی (شکست‌خورده و پایان‌یافته) است در نهضت آزادی به خاطر سوابق دولت موقت، به خاطر چیزهای دیگر می‌آید یک حیله‌هایی می‌زند که روح ما اصلاً با آن حیله‌ها سازگار نیست. آنها مثلاً در انتخابات فکر می‌کنند رأی کافی ندارند. حالا اگر وارد انتخابات بشوند به‌طور عادی شکست می‌خورند. می‌آیند یک حیله‌ای می‌زنند که با این حیله همه ‌چیز را خراب کنند.»
وی ادامه می‌دهد: «مدتی پیش آقای بازرگان یک‌جوری در حرف‌هایشان صحبت می‌کردند که آزادی نیست… بعد حالا همین انتخابات که مثلاً شش ماه یا چهار ماه دیگر که باید تبلیغات شروع شود، چیزی اعلام می‌کنند به نام «سمینار تأمین آزادی انتخابات»… اینها همه حساب شده است، یعنی آدم این‌جوری درمی‌افتد آن‌ هم با یک حکومت… تأمین آزادی یعنی در یک جا آزادی نیست و اینها می‌خواهند آزادی را تأمین کنند. خود این کار مفهوم مخالف دارد. خوب وزارت کشور اجازه نمی‌دهد. آنها آن‌طرف قضیه را می‌گیرند.»(۳)
به هر حال انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی در فروردین ماه ۱۳۶۳ برگزار ‌شد و در این مجلس نیز آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس و نائب رئیسان محمد یزدی، مهدی کروبی و محمدمهدی ربانی املشی بودند.
در انتخابات مجلس دوم شورای نگهبان بنا به وظیفه قانونی خود بر روند برگزاری انتخابات نظارت کرد. عدم احراز صلاحیت نامزدهای جریان معارض با انقلاب از جمله اعضای نهضت آزادی در این راستا صورت گرفت و این جریان به روند قانونی با این عنوان که انتخابات آزاد نیست اعتراض کرد. این اعتراض در حالی صورت می‌گرفت که در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی از میان ۱۵۹۲ نفر نامزد انتخابات تنها صلاحیت ۲۶۶ نفر از داوطلبین احراز نشد که درصد رد صلاحیت شده‌ها ۱۶٫۷۱ درصد ثبت‌نام‌کنندگان بود. از تعداد ۱۳۲۶ نفر نامزد تأیید صلاحیت شده نیز ۱۱۵ نفر اعلام انصراف کردند(۴) و این خود نشان می‌دهد که تعداد بسیار اندکی به دلایل قانونی رد صلاحیت شده و ادعای آزاد نبودن انتخابات ادعای غرض‌ورزانه‌ای بود.
در این انتخابات کاندیداهای جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی اکثریت آرا را از آن خود کردند و به پیروزی قاطع در انتخابات دست یافتند.
دوره‌ دوم مجلس شورای اسلامی زمانی تشکیل شد که تجربه یک دوره مجلس در جمهوری اسلامی را دراختیار داشت.
انزوای سیاسی لیبرال‌ها و یکدست بودن اکثریت نمایندگان مجلس به لحاظ اعتقاد به ولایت‌فقیه از جمله ویژگی‌های این دوره از مجلس است. همچنین در این دوره از مجلس، اختلاف سلیقه بین نیروهای مذهبی منجر به ایجاد شکاف و اختلاف در بین آنان و مقدمه‌ای شد تا بعدها جناح‌های مشهور به «چپ» و «راست» از دل این اختلافات ظهور کنند. از این جهت مطالعه‌ عملکرد و اقدامات مجلس دوم اهمیت می‌یابد.
در این دوره از مجلس، مسئله رأی اعتماد به نخست‌وزیری مهندس موسوی پیش آمد که به قضیه‌ مشهور «۹۹ نفر» منجر شد و باز در همین دوره بررسی نقش و عملکرد حزب جمهوری اسلامی و به‌ویژه تعطیلی فعالیت‌های حزب و نیز نقش جامعه‌ روحانیت مبارز و اختلاف درون آن که باعث پیدایی «مجمع روحانیون مبارز» شد، حائز اهمیت است.
از سوی دیگر مسئله‌ اصلی کشور در مجلس دوم جنگ و اداره‌ آن بود. حمایت‌های گفتاری و عملی نمایندگان در لزوم دفاع از کشور، حضور در مناطق جنگ‌زده و تشویق مردم به مقاومت بیشتر و وضع قوانین جنگی و نظامی، وقت زیادی از مجلس دوم را به خود اختصاص داد. همچنین تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که در اثر اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان به ‌وجود آمد، به اهمیت این دوره می‌افزاید.
حمله هوایی عراق به سکوی نفتی آسیب‌دیده نوروز
۲۵ اسفند ۱۳۶۲ سکوی نفتی آسیب‌دیده نوروز مورد حمله هوایی عراق قرار گرفت که منجر به حریق لکه نفتی سطح آب دریا شد.
در ۵ فروردین ۱۳۶۳ نیز حمله بالگردهای عراقی به یکی دیگر از سکوهای منطقه نوروز، باعث آتش‌سوزی و نشت روزانه ۵ هزار بشکه نفت به دریا شد. کارشناسان پس از کُند شدن میزان نشت در خرداد ۱۳۶۴ موفق به بستن چاه و خاموش کردن آتش شدند.
این عملیات ۹ شهید برجای گذاشت. این حادثه باعث نشت ۷۳۳ هزار بشکه نفت خام به دریا شد. در مجموع این حوادث ۸۰ میلیون بشکه نفت وارد آب‌های خلیج‌فارس شد.
اعدام ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده
۷ اسفند ۱۳۶۲ ده عضو تشکیلات مخفی حزب توده به جرم شرکت در عملیات براندازی و جاسوسی برای بیگانگان به حکم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش اعدام شدند.
دادستانی انقلاب اسلامی ارتش با صدور اطلاعیه‌ای اسامی اعدام شدگان را این گونه اعلام کرد: بهرام افضلی، حسن آذرفر، شاهرخ جهانگیری، خسرو لطفی، محمد بهرامی‌نژاد، فرزاد جهاد، غلامرضا خاضعی، ابوالفضل بهرامی، هوشنگ عطاریان و بیژن کبیری.(۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ عملیات خیبر، دانشنامه رشد.
۲ـ کیهان، ۸ آبان ۱۳۶۲.
۳ـ هاشمی رفسنجانی: سخنرانی‌های سال ۱۳۶۲، دفتر نشر معارف انقلاب، صص ۴۹۱-۴۹۲٫
۴ـ مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، تاریخ انقلاب اسلامی(۸ ) مجلس شورای اسلامی(۱)؛ دوره‌های اول و دوم و سوم، ص ۱۵۹٫
۵ـ کیهان، ۷ اسفند ۱۳۶۲، صفحه ۳٫

سوتیترها:

۱٫
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی حاج همت در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی‌مانگا هرگز از یادها محو نمی‌شود. اوج حماسه‌آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، اوتمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهره مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.

۲٫
انزوای سیاسی لیبرال‌ها و یکدست بودن اکثریت نمایندگان مجلس دوم به لحاظ اعتقاد به ولایت‌فقیه از جمله ویژگی‌های این دوره از مجلس است. همچنین در این دوره از مجلس، اختلاف سلیقه بین نیروهای مذهبی منجر به ایجاد شکاف و اختلاف در بین آنان و مقدمه‌ای شد تا بعدها جناح‌های مشهور به «چپ» و «راست» از دل این اختلافات ظهور کنند. از این جهت مطالعه‌ عملکرد و اقدامات مجلس دوم اهمیت می‌یابد.

۳٫
در این دوره بررسی نقش و عملکرد حزب جمهوری اسلامی و به‌ویژه تعطیلی فعالیت‌های حزب و نیز نقش جامعه‌ روحانیت مبارز و اختلاف درون آن که باعث پیدایی «مجمع روحانیون مبارز» شد، حائز اهمیت است.

22آوریل/18

سینمای اجتمایی خانوادگی ایران

تاریخ سینمای ایران (قسمت۳۰)

پیشگفتار:

در بیست و نه قسمت گذشته، تحلیلی مختصر از فیلم‌های سینمایی ایران تا بخشی از فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۹ ارائه گردید. در قسمت‌های ۲۸ و ۲۹ جمعاً سی فیلم از فیلم‌های به نمایش درآمده در سال ۶۹ مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این قسمت هفده فیلم باقیمانده آن سال معرفی و نقد می‌گردند. جمع فیلم‌های ساخته شده در سال ۶۹ معادل ۴۷ فیلم بود.

ج) فیلم‌های اجتماعی، خانوادگی

۳۱- رنوتهران ۲۹: تهیه کننده و کارگردان: سیامک شایقی. فیلمنامه: خسرو دهقان (هم اکنون یکی از منتقدین معروف سینمایی). بازیگران: پرویز پورحسینی، فرزانه کابلی، فرخ‌لقا هوشمند، مهدی فخیم‌زاده، خسرو امیرصادقی، حسین سرشار.

قصه زندگی زن و شوهر طبقه متوسط شهری و مشکلات آنها را به تصویر می‌کشد. از دهه ۵۰ و بویژه پس از انقلاب اسلامی قشر متوسط شهری توسعه زیادی در کشور یافت و فرمی از زندگی پردردسر اما نسبتاً قابل قبول به لحاظ مادی ولی زاویه‌دار با آرمان‌های اخلاقی و اسلامی مطلوب در شهرهای متوسط و بزرگ گسترش یافت. ویژگی این زندگی کار کردن زن و شوهر برای تأمین مخارج زندگی مصرفی، چشم هم چشمی، فرزند کم (معمولاً دوتا)، ارتباط کم با فامیل و همسایه‌ها می‌باشد.

۳۲- سفر جادویی: کارگردان و فیلمنامه نویس (به اتفاق ایرج کریمی): ابوالحسن داوودی. تدوین: حسن حسندوست (هم اکنون کارگردان). بازیگران: اکبر عبدی، آزیتا حاجیان، فرهنگ مهرپرور، مجید مسافرچی، حسین محب‌اهری، سعید شیخ‌زاده.

از زمان‌های گذشته آدمی دریافته که می‌توان بسیاری از مشکلات و معضلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در قالب داستان یا افسانه و یا به زبان حیوانات بیان نمود. هدف از این کار شیرین نمودن پیام و حذف تلخی‌های نصیحت و پند است که معمولاً انسان‌ها بویژه کودکان را به مقاومت می‌کشاند. در کنار روش‌های فوق، نوع دیگری از ارائه پیام‌های اخلاقی و آموزشی، سفرهای تخیلی به گذشته یا آینده می‌باشد که در همه فرهنگ‌ها مورد استفاده بوده است. داستان معروف (ده هزار فرسنگ زیر دریا) اثر «ژول ورن» یا قصه‌های کلیله و دمنه در ادبیات کهن فارسی نمونه مشهور این گونه اندرزگویی است.

در این فیلم کودکان با سفر تخیلی در نقش پدران و مادران ظاهر می‌شوند و عملاً با دشواری‌های زندگی روزمره و دغدغه‌های بزرگسالان برای تربیت و آینده کودکان و ملاحظات مصلحت‌اندیشانه برای آنان آشنا می‌شوند، هرچند درک این مطلب برای آنان دشوار و بعضاً ناممکن جلوه می‌کند.

۳۳- شب‌های زاینده‌رود: فیلمنامه‌نویس، تدوین‌گر و کارگردان: محسن مخملباف. بازیگران: منوچهر اسماعیلی، مژگان نادری، همایون مکملی، پروانه گوهرانی، محسن قاسمی، مهرداد فرید.

یک استاد دانشگاه در اثر تصادف فلج شده و روحیه خود را از دست داده و مأیوسانه دست از کار و زندگی و فعالیت کشیده و به انزوا پناه برده است. تلاش‌های اطرافیان برای بازگشت وی به زندگی معمولی بی‌فایده بود تا زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی می‌رسد و فضای پر نشاط اجتماعی ایران شور و هیجان تلاشگری و شادی را در وی زنده می‌کند. همان‌طور که در بخش‌های گذشته اشاره شده است، محسن مخملباف از سینماگران علاقه‌مند به انقلاب اسلامی و با استعداد بود که به علت ضعف ادراک درست از مناسبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع ظرفیت فهم تحولات جامعه و هضم آنها را نداشت و از ریل تعادل خارج شد و هم‌اکنون همکاری گسترده‌ای با محافل صهیونیستی، بهائیان و دشمنان اسلام دارد و حتی به ساخت فیلم‌های غیراخلاقی هم کشیده شده است.

۳۴- عروس: کارگردان: بهروز افخمی. فیلمنامه: علیرضا داوودنژاد و بهروز افخمی. تهیه کننده: سیدضیاء هاشمی. بازیگران: ابوالفضل پورعرب، نیکی کریمی، فرحناز منافی طاهر، عباس امیری، منصور والامقام، علی سجادی حسینی، رقیه چهره‌آزاد.

جوانی که به علت تنگدستی از طرف پدر و خانواده دختر مورد علاقه‌اش مورد بی‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفته است، سرانجام با اصرار و تلاش فراوان موفق به عقد و عروسی می‌شود. آنها که برای ماه عسل عازم شمال هستند در جاده با موتورسواری تصادف می‌کنند و به علت لجبازی مجروح را در جاده رها می‌کند و علیرغم مخالفت شدید دختر به راه خود ادامه می‌دهد و به شمال می‌رود. او که وضعیت روحی آشفته و نامناسبی دارد و همسر متعرض خود را هم کتک زده است به سراغ یکی از دوستان خود می‌رود و در منزل او ساکن می‌شود ولی صبح که بیدار می‌شود همسر خود را نمی‌بیند. با عصبانیت به تهران برمی‌گردد و به سراغ پدر دختر که بارها او را تحقیر کرده بود می‌رود تا از وی انتقام بگیرد. آنجا متوجه می‌شود که دختر به تهران برنگشته و به بیمارستان‌های شهر نزدیک محل تصادف رفته تا به مجروح رسیدگی کند.

۳۵- شب بیست‌و‌نهم: کارگردان: حمید رخشانی. تهیه کننده (با مشارکت منصور حیدری) و فیلمنامه‌نویس: حمید رخشانی. بازیگران: حسین گیل، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، مرجانه گلچین (هم اکنون بازیگر سریال‌های طنز)، رضا رخشانی، آنیک شفرازیان، حسین شهاب، امیر معاون‌زاده.

سیطره سنت‌های دیرین بر مناسبات خانوادگی مانند عقد دختر و پسر در کودکی برای ازدواج در آینده، هراس از شبح‌های خیالی خیال‌پردازانه، شایعات آسیب‌آفرین مانند زلزله احتمالی خمیرمایه داستان فیلم برای همراه کردن تماشاگر در یک داستان عامه‌پسند شده است. فیلم به زندگی مردم عادی و فراز و فرودهای آن می‌پردازد.

۳۶- فرماندار: کارگردان و تهیه کننده: سیدمرتضی مسائلی. فیلمنامه: محسن مخملباف. بازیگران: احمد شبکه‌ساز، اکبر تشکری نیا، شهره علیشاهی، محمدرضا نظری، نرجس بصیرت.

ارزیابی و بررسی عملکرد فرماندار یکی از شهرها توسط گروه تحقیق تلویزیون، استخوان‌بندی داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. صحبت با همکاران موافق و مخالف و مردم عادی کوچه و بازار و اظهارنظرات متفاوت درباره مدت کوتاه مسئولیت فرماندار بیانگر اوضاع و حکمرانی آن مسئول دولتی است. همان‌طور که دیده می‌شود فیلم برای کاهش هزینه تولید از بازیگران آماتور بهره گرفته است.

۳۷- شکار خاموش: کارگردان و فیلمنامه‌نویس تدوین‌گر: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه (همسر مهدی هاشمی)، علیرضا خمسه، سیروس گرجستانی، سام قریبیان، فرخ‌لقا هوشمند، فرهاد حمیدی.

داستان فیلم به زندگی سخت شکاربانان وظیفه‌شناس و درگیری پیوسته آنان با شکارچیان غیر قانونی و فاسد می‌پردازد. برخوردهای طنزآمیز خانم معلم تازه وارد به روستا با شکاربان که از خود بسیار راضی است لحظات شادی را فراهم می‌آورد. فیلم در مجموع ترکیبی از طنز و وظیفه‌شناسی و جدیت در مسئولیت است. کیومرث پوراحمد کارگردان خوبی است که عمده آثارش بجز سریال (قصه‌های مجید) عمدتاً ناظر به آثار مردم پسند است. در عین حال او تلاش نموده که فاصله خود با فیلمسازان معمولی را حفظ کند. او می‌توانست با نگاه مثبت‌تر نسبت به فرهنگ مردم آثار بهتری عرضه کند.

۳۸- گالان: کارگردان و فیلمنامه‌نویس (به اتفاق عبدالله جوانبخش) امیر قویدل. تدوین‌گر: حسن حسندوست (هم اکنون کارگردان). بازیگران: جمشید مشایخی، بهزاد جوانبخش، فاطمه نوری، ولی الله شیر اندامی، سعید شیخ‌زاده، جلال مقدم.

مردی که سوار کار برجسته‌ای است از اسب سقوط کرده و مصدوم می‌شود. با این واقعه او روحیه‌اش را از دست داده و متزلزل می‌شود. فرزند جوانش نگهداری از او و تقویت روحیه آسیب‌دیده پدر را بر عهده می‌گیرد و آرام آرام زندگی عادی را به وی برمی‌گرداند. مرحوم قویدل کارگردان خوبی بود و ضمن شناخت درست از مدیوم سینما آثار هدفدار و مثبتی عرضه نموده که هم مورد استقبال عمومی قرار گرفت و هم بی‌هدفی معمول بسیاری از آثار را نداشت.

۳۹- مجنون: تدوین‌گر، فیلمنامه‌نویس و کارگردان: رسول ملاقلی‌پور. بازیگران: مسعود کرامتی، پرستو گلستانی، بهزاد بهزادپور، رضا خندان، صدیقه کیانفر، پری امیرحمزه.

جوانی به علت علاقه‌ای که به دختر مورد نظرش دارد، اما با مخالفت پدر دختر مواجه شده است به هر دری می‌زند که نظر او را جلب کند. جوان مریض است و پول درمان خود را ندارد و این بهانه، حربه قدرتمندی در دستان پدر دختر است. جوان برای بدست آوردن هزینه معالجه می‌پذیرد که در کار یک بمب‌گذاری مشارکت کند، در حالی که می‌داند این کار جنایت است. مدتها با وجدان خود کلنجار می‌رود تا سرانجام از این کار پشیمان می‌شود. او گرچه تحت تعقیب قرار می‌گیرد اما می‌داند که از یک مهلکه نجات یافته است.

۴۰- گروهبان: کارگردان: مسعود کیمیایی، فیلمنامه‌نویس: مسعود کیمیایی و کامبوزیا پرتوی. تدوینگر: مسعود کیمیایی. بازیگران: احمد نجفی، شاهد احمدلو، گلچهره سجادیه، حسین ملکی، سعید پیردوست.

یک گروهبان که مدتی از زادگاهش دور بوده در کمال ناباوری اهالی برمی‌گردد. زادگاه او نزدیک مرز ایران و آذربایجان شوروی سابق است. همسر او اهل روسیه است. گروهبان قبل از اعزام به جنگ، زمینی را با قولنامه عادی خریداری کرده که هم اکنون پس از بازگشت قیمت آن بسیار بالاتر رفته است و فروشنده حاضر نیست زمین را با قیمت سابق به گروهبان تحویل دهد. گروهبان برای متقاعد کردن فروشنده به رئیس پاسگاه که هم اکنون استوار بازنشسته‌ای است، مراجعه می‌کند.

۴۱- ملک خاتون: کارگردان: حسن محمدزاده. بازیگران: جمشید مشایخی، هما روستا، مهرانه مهین‌ترابی، خسرو دستگیر، سعید عباسی.

زنی که همسرش را از دست داده، تصمیم می‌گیرد به روستای زادگاهش برگردد. او که دارای سه فرزن است برای ادامه زندگی خود و فرزندانش تلاش زیادی می‌کند و برای این منظور شغل پدرش را که رنگرزی بوده است دنبال می‌کنند. هرچند فعالیت این زن، رقابت سایر کارگاه‌های رنگرزی و قالی‌بافی را باعث می‌شود اما در نهایت رشد تولید فرش و مواد اولیه آن را رقم می‌زند.

۴۲- نوبت عاشقی: فیلمنامه‌نویس، تدوینگر و کارگردان: محسن مخملباف. بازیگران: عبدالرحمن یالمای، اکن تویج، شیوا گرده، جلال خسروشاهی.

داستان فیلم معمای کشته شدن مردی را روایت می‌کند که در پارک جنگلی به همراه زنی دیده می‌شود. شوهر زن که قاتل مرد است در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم می‌شود. پایان فیلم با سه روایت متفاوت ارائه می‌شود که پایان ویژه‌ای را جلو چشم تماشاچی به نمایش می‌گذارد.

۴۳- نقش عشق: محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: شهریار پارسی‌پور. بازیگران: جهانگیر الماسی، فریبا کوثری، حسین محجوب، هرمز سیرتی، الیزا جوهری، مرحوم منوچهر حامدی، مهری مهرنیا.

دو دانشجو که مشغول بازدید از موزه هستند، به تابلوی بدون امضایی برخورد می‌کنند که نظر آنها را جلب می‌کند، آنها کنجکاو می‌شوند که خالق تابلو را بیابند. در جریان کشف خالق تابلو آنها درگیر عشق و ناکامی می‌شوند.

۴۴- همه یک ملت: کارگردان: حسین مختاری. بازیگران: مجید جعفری، اکرم محمدی، گوهر خیراندیش، توران مهرزاد، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش) و محمود عزیزی.

مردی که در یک روز طوفانی برای آوردن دکتر جهت وضع حمل همسرش به شهر رفته زمانی به بیمارستان می‌رسد که مردم در حال تظاهرات دوران انقلاب اسلامی هستند. او در آن تظاهرات مجروح، دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم می‌شود. او در زمانی از زندان آزاد می‌شود که انقلاب به پیروزی رسیده و همه چیز دگرگون شده است.

د) فیلم‌های کودک و نوجوان

۴۵- علی و غول جنگل: کارگردان: مرحوم مسعود رسّام، بیژن بیرنگ. فیلمنامه‌نویس و تهیه کننده: مسعود رسّام، بیژن بیرنگ. بازیگران مهدی هاشمی، غلامحسین لطفی، مرحومه حمیده خیرآبادی، اصغر همّت

شایع شده که پدر و مادر علی نوجوان توسط یک مرد جنگلی کشته شده‌اند. یک روز علی که دنبال شکارچیان می‌رود، اسیر مرد جنگلی می‌گردد. او به‌تدریج در‌می‌یابد که مرد جنگلی قاتل پدرش نیست و پهلوان دوره‌گردی قاتل است.

۴۶- شهر خاکستری: کارگردان: حسن هدایت. بازیگران: مجید مظفری، علی شعاعی، مهناز انصاریان، اصغر زمانی، حسین ملکی، اکبر دودکار.

داستان زندگی کودکان بی‌سرپرست و حوادث بی‌پایان زندگی آنان و ارتباط آن با جمعیت زیاد، معضل اصلی از دیدگاه سازنده و کارگردان فیلم است. البته فیلم مناسب دورانی بود که تبلیغات فرزند کمتر زندگی بهتر همه‌جا دیده می‌شد. حسن هدایت با کارگردانی سریال (کارآگاه علوی) به شهرت رسید. این سریال در دوران خود مخاطبان زیادی را عصرهای جمعه پای تلویزیون نشاند. هدایت در اواسط دهه‌ هشتاد سری دوم کارآگاه علوی را برای تلویزیون ساخت که علیرغم یادآوری نوستالژیک، موفقیت سری اول را نداشت.

۴۷- سکوت: کارگردان: علی سجادی حسینی. بازیگران: ناصر هاشمی، جواد هاشمی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد، غلامرضا فرامرزیان.

در مسابقه پایانی فوتبال مدرسه فرزند مستخدم مدرسه مصدوم و از بازی محروم می‌شود. وی که در بازی‌های قبلی حضور داشته، بسیار غصه دارد و ناراحت عدم حضور در رقابت آخر است. پس از کش و قوس‌های فراوان سرانجام، ناظم مدرسه اعضای تیم‌ها را از مصدومیت فرزند مستخدم آگاه می‌کند و آنها می‌پذیرند که مسابقه را پس از بهبودی آن نوجوان عملی کنند. پیام فیلم توصیف جوانمردی وعزت‌نفس حتی در موقعیت‌های دشوار تصمیم‌گیری است.

(مآخذ: نشریات سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، جلد سوم جمال امید)

22آوریل/18

رضاخان قلدر از قلّه‌ی قدرت تا باتلاق ذلت

حکومت رضاخان و فرجام خودکامگی او

 

پادشاهی رضاشاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران نظام پهلوی بود. او با محوریت انگلستان، نیروهای قزاق را برای اشغال تهران گسیل داشت و در کودتای اسفند  ۱۲۹۹ نقش محوری داشت و از آن پس خود با فریب و تطمیع و تهدید زمینه سلطنت خویش را فراهم ساخت و در سال ۱۳۰۴ در قامت یک مزدور انگلستان، بر تخت پادشاهی نشست و تا سال ۱۳۲۰ برای ملت مسلمان ایران  به عنوان یک حاکم قلدر تمام عیار ظاهر و به رضاخان قلدر مشهور شد.

امام خمینی(س) در بیانات خود مدرس را بیش از هر عالم دیگر می‌ستود و او نقش عمده‌ای در تکوین شخصیت سیاسی امام داشت. امام خمینی درباره ایشان می‌فرماید: «مرحوم مدرس را هم دیده بودم. او هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم، در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهى، رضا خان قلدر ایستاد و در مجلس بود.»

انحراف در حرکتی عدالت‌خواهانه

در جهان اسلام، نخستین کشوری که نهضت مشروطه را به صورت پایدار تجربه کرد، ایران بود. این خیزش دینی و مردمی با انگیزه‌ عدالت‌خواهی، مبارزه با ستم و برنتابیدن منکرات صورت گرفت و از نقاط عطف تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران به شمار می‌رود که در نتیجه تجربه‌های مداوم جامعه اسلامی این سرزمین برای حفظ عزت، سربلندی و استقلال شکل گرفت. استعمارگران روسی و انگلیسی از آنجا که عمیق‌تر شدن این خروش را به زیان خود می‌دانستند، برای مهار و منحرف کردن آن تلاش‌های وسیعی را به کار بردند. آنان در هیئت حاکمه نفوذ کردند و موفق شدند دولت‌هایی وابسته به خود را از میان افراد مستبد تشکیل دهند. سعدالدوله، عین‌الدوله و وثوق‌الدوله، نخست‌وزیرهایی بودند که توسط بیگانگان تحمیل شدند.

بیگانگان از مجلس دوم تلاش کردند برای تأمین منافع خود در این نهاد قانونی نفوذ نمایند و شرایط را برای ورود نمایندگان وابسته به خود در مجلس شورای ملی هموار کردند، وجود این عناصر در پارلمان، مانع از استمرار انقلاب و انجام اصلاحات مناسب شد، بعد از پیروزی نهضت مشروطه و تأسیس مجلس، عناصر صادق و خوش‌فکر که در برابر استبداد و استکبار سازش‌ناپذیر بودند و عمده‌ترین آنان را علما و روحانیان مبارز و مقاوم تشکیل می‌دادند با مشاهده انحراف هیئت حاکمه و عقیم ماندن تلاش‌ها در مجلس، از ادامه نبرد دست نکشیدند و کوشیدند حرکت‌های اصیلی را برای بازگردانیدن انقلاب به سرچشمه‌های ناب، آغاز کنند.

با گسترش این قیام‌ها، قوای اجانب برای در هم پاشیدن و سرکوب کردن آنها، با حاکمان ایران تبانی کردند. در این میان عده‌ای روشنفکر غرب‌زده در صحنه‌های سیاسی حاضر شدند و برای ایجاد انحراف در جنبش مذکور نیرنگ‌هایی را اجرا و سعی کردند صبغه مذهبی این انقلاب را کم‌رنگ جلوه دهند و بین دین و سیاست تفکیک قایل شوند و رفته‌رفته روحانیت آگاه و بیدار را که در صف مقدم این خروش مقدس قرار داشتند، منزوی کردند.(۱)

امام خمینی فرموده‌اند: «در جنبش مشروطیت علما در رأس بودند؛ اما از آن طرف عمال قدرت‌های خارجی در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که به قول آنها می‌توانند، یعنی فرنگ رفته‌ها و غرب‌زده‌ها و شرق‌زده‌ها و کردند آنچه را کردند، یعنی اسمش مشروطه بود، واقعیتش استبداد. استبداد ظلمانی. مشروطه اسم بی‌مسمایی بود. گفته می‌شد ما مجلس داریم و مشروطه‌خواه هستیم؛ لکن استبداد به تمام معنای خودش حکومت می‌کرد. روحانیت به‌کلی از صحنه خارج و به انزوا کشیده شد و دست قلدران و غرب‌زدگان باز شد. به دنبال خروج روحانیان و یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشری، از دخالت [در امور] کناره گرفتند و یا برکنارشان کردند.»(۲)

آشفتگی‌های پس از مشروطه

انقلاب مشروطه به جای رسیدن به فضایی آرام و امن، مسیری آشفته و آمیخته به هرج و مرج را پیمود و رقبا رفتارهای بی‌قاعده و خودسرانه‌ای را از خود بروز دادند. عده‌ای روشنفکر خودباخته و شیفته غرب، آزادی واقعی را با لجام گسیختگی یکی گرفتند و گمان کردند در فضای جدید از قید هرگونه مقدرات و موازین رها شده‌اند، مطبوعات چنان رفتار می‌کردند که گویی هیچ‌گونه حد و مرزی برای بیان دیدگاه‌های آنان وجود ندارد.  آنها هیچ‌گونه احساس مسئولیت اجتماعی از خود نشان نمی‌دادند و در توسل به آزادی گاهی زننده‌ترین لحن‌ها را درباره‌ شخصیت‌ها به کار می‌بردند، ناآرامی، طغیان و راهزنی فزاینده در گوشه و کنار کشور جریان داشت. در مرکز حکومت تروریسم حاکم بود و حکومت مرکزی برای اداره کردن امور فاقد هرگونه قدرت و ابزارهای لازم بود.(۳)

در آشفتگی‌های بعد از حرکت مشروطه، ابرقدرت‌ها نقش اساسی داشتند. روس‌ها بخش وسیعی از مناطق شمالی و مرکزی ایران را در اختیار داشتند و نواحی جنوبی و جنوب شرقی نصیب انگلیسی‌ها شد. نیروهای نظامی روسیه و دولت عثمانی برای تصرف نواحی شمال غربی ایران با یکدیگر درگیر شدند، حاصل این جنگ قحطی و از بین رفتن هزاران ایرانی بود. در پی این اشغال و تجاوز و عوارض ناشی از آن، جریان‌های هرج و مرج‌طلب و فروپاشنده بار دیگر هم در مرکز و هم در دیگر نقاط پدید آمدند و در واقع ناآرامی‌های مورد اشاره را متفقین رقم زدند.(۴)

در این میان بیگانگان و اعوان و انصارشان چنین اشاعه دادند که پایان دادن به چنین آشوب‌هایی ضرورت دارد؛ اما سیاستمداران سنتی و مشروطه‌خواه از بهبود بخشیدن به وضع کشور ناتوانند. از سوی دیگر رضاخان سخت درگیر استوار کردن نیروهای تحت امر خود بود و از بودجه‌های رو به‌ رشد قانونی و غیرقانونی برای بهبود کمی و کیفی نفرات، تسلیحات سازمان و آموزش، بهره‌برداری می‌کرد. در عین حال با سیاستمداران هم روابط دوستانه‌ای برقرار می‌کرد و خود را به‌عنوان یک واسطه‌ سیاسی با اهداف خیرخواهانه نشان می‌داد و چنین وانمود می‌کرد که برای حفظ نظام و انضباط، بی جایگزین است. همچنین مناسبات بسیار خوبی را با سِر پرسی لورن، وزیر مختار انگلیس و  با وزرای مختار شوروی، روتشتاین و شومیاتسکی برقرار کرد.

هدف درازمدت بریتانیا در ایران تغییر سلطنت بود و بدون خلع قاجارها نمی‌توانست به هدف مورد نظر خود برسد. فساد دستگاه قاجاریه از یک سو و بدبینی مردم از سو دیگر و کمی تجربه شاه نوجوان و بعضی مقاومت‌های او در امضای قرارداد وثوق‌الدوله، دولت انگلستان را به این نتیجه رساند که بهترین راه آن است که زمینه را برای تغییر قدرت مرکزی فراهم کند. برای یافتن مهره دست‌نشانده مطلوب و موجه جلوه دادن آن نزد عموم مردم، لازم بود حرکتی تدریجی صورت بگیرد. یکی از آنها ایجاد کودتایی علیه حکومت مرکزی بدون تلاش برای سرنگونی احمدشاه قاجار بود. برای این منظور یک عنصر سیاسی و یک فرد نظامی انتخاب شدند: سید ضیاءالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد و مدافع قرارداد استعماری ۱۹۱۹م. و رضاخان میرپنج فرمانده نیروهای قزاق.(۵)

عوامل آشکار و پنهان کودتا

در بهمن سال ۱۲۹۹ ش. ژنرال سر ادموند آیرونساید انگلیسی با دو عامل کودتا ملاقاتی را در قزوین انجام داد. در این دیدار رضاخان پذیرفت که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق به فرماندهی او، مقام نخست‌وزیری به سید ضیاءالدین طباطبایی سپرده شود و برای اینکه رضاخان مطمئن شود که در راه تصرف تهران مانعی وجود نخواهد داشت، به او اعلام کرد که نورمن، سفیر بریتانیا دشواری‌های احتمالی را برطرف خواهد کرد. سپس قوای قزاق از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و در شاه‌آباد اردو زدند. همان روز مدیر روزنامه رعد، سید ضیاءالدین در حالی که عبا و عمامه را تبدیل به کلاه پوستی کرده بود، به نیروهای اعزامی پیوست و برای آنان سخنرانی کرد.

در روز سوم اسفند در اولین دقایق سپیده‌دم بخشی از قوای قزاق وارد شهر شدند و بلافاصله کلانتری‌ها، وزارتخانه‌ها و سایر دوایر دولتی و مراکز حساس شهر را تصرف کردند. با توجه به اینکه فرمانده نیروهای ژاندارم و دیگر محافظان پایتخت از سوی انگلیسی‌ها تطمیع شده بودند، برخی وابستگان دستگاه حکومت قاجار را که احتمال داده می‌شد مقاومت کنند، دستگیر و روانه زندان کرده بودند. بدین ترتیب، کودتا بدون خونریزی، پیروز شد.(۶) آیرون ساید می‌گوید:

«من آگاهی پیدا کردم که رضاخان نقشه کودتا را با موفقیت اجرا کرده است، تصور می‌کنم همه بر این عقیده باشند که این برنامه را من تنظیم کرده و بر اجرایش از پشت پرده نظارت کردم. صادقانه بگویم. حقیقت همین است.»(۷)رضاخان خودش در حضور مشیرالدوله، دولت‌آبادی و حاج مخبرالسلطنه اقرار کرده بود که او را انگلیسی‌ها آورده‌ بودند.(۸) فردوست می‌نویسد:

«شاپور جی برایم تعریف کرد که پدرش اردشیر، رضاخان را به‌عنوان فرد مناسب برای اداره ایران به انگلیسی‌ها معرفی کرد. خان اکبر (میرزا کریم خان رشتی) به‌کرات به محمدرضا پهلوی گفته بود که پدرت مرا خانه‌نشین کرد، در حالی که بعد از کودتا بین سفارت انگلیس و او واسطه بودم و همیشه نظرش را نزد انگلیسی‌ها تأمین می‌کردم.»

یکی دیگر از مهره‌های مهم رابط بین رضاخان و مأموران بریتانیایی، سلیمان بهبودی بود. از اشخاص مؤثر دیگر و شاید مهم‌ترین آنها محمدعلی فروغی بود که در صعود رضاخان به حکومت و سپس در روی کار آمدن فرزندش نقش مؤثری را ایفا کرد، زیرا رضاخان بسیار مراقب بود به‌طور علنی و آشکارا با مقامات انگلیسی تماس و ملاقاتی نداشته باشد.(۹)

البته آنچه آیرون ساید و فردوست بیان کرده‌اند تمام واقعیت نیست. این افراد عاملان اجرایی کودتا و طراحان و عاملان اصلی دست‌های آشکار و نهانی بودند که در حاکمیت دولت انگلستان قرار داشتند. آنان با توسل به این واسطه‌ها گرداننده‌ اصلی این غائله بودند و کودتا و چگونگی صعود رضاخان را بر اریکه قدرت مدیریت می‌کردند. در رأس آنان وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات خارجی انگلیس بود که در سیاست خارجی انگلستان نقش مؤثری داشت، از نقش دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان (اینتلیجنت سرویس) و امپراتوری نامرئی خاندان یهودی روچیلدها در این کودتای سیاه و شوم و روی کار آمدن سلسله پهلوی نباید غافل بود.(۱۰)

امام خمینی می‌فرماید: «از اول انگلیسی‌های جنایتکار و غیر صالح، رضاخان را اسلحه‌دار کردند و این آدم ناشایسته بی‌اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم و چه جنایاتی در این مدتی که آن مرد سیاه‌رو روی کار بود [اتفاق افتاد] نمی‌توانیم تلخی‌های آن روزها را برای شما تشریح کنیم. در رادیو دهلی که آن وقت تحت اختیار انگلیسی‌ها بود، من خودم شنیدم که [می‌گفتند] رضاخان را ما آوردیم در ایران.»(۱۱)

مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «اینها با زور و قدرت به حکومت رسیده بودند. البته رضاخان (همچون نادرشاه و آغامحمدخان قاجار) در سایه شمشیر خودش هم نبود، در سایه شمشیر دولت بریتانیا بود که حکومت را به دست آورده بود.»(۱۲)

چقدر کوچک و زبون و بی‌مقدارند کسانی که خود را دلبسته نظامی بدانند که در رأس آن افرادی فاسق، فاسد و خائن امثال رضاخان و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمریکا و انگلیس ارباب این همه و صاحب‌اختیار ملک و ملت باشند.(۱۳)

جرثومه خشونت و شرارت

رضاخان فرزند عباسعلی خان‌یاور بود. پدرش در فوج سوادکوه خدمت می‌کرد و رئیس تأمینات (نظمیه) بابل‌کنار بود. او به طایفه پاهلون از اقوام الشتری انتساب داشت. رضاخان در ۱۳۰۹ قمری که نوجوانی بیش نبود توسط عمویش به‌عنوان قزاق پیاده‌رو وارد فوج سوادکوه شد. این قوا بعد از قتل ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ق. توسط میرزارضا کرمانی (از حامیان سید جمال‌الدین اسدآبادی) به تهران فراخوانده شد و حفاظت از سفارتخانه‌ها و بانک‌های خارجی را بر عهده گرفت. سرانجام رضاخان در قزاقخانه وارد گردان شصت تیر و مأمور حراست از سفارتخانه‌های هلند، آلمان و بلژیک شد.

در بیست سالگی با درجه ستوانی افسر قزاق شد. او نه فردی تحصیلکرده و نه رجل سیاسی بود. تنها مشخصه او وجهه نظامی‌گری‌اش بود. بعدها  منصب‌های نظامی بالاتری را به دست آورد. در سال ۱۲۸۶ش. با مرگ عبدالله خان (ماژور سرهنگ) رضاخان فرمانده گردان شصت تیر شد. در سال ۱۲۹۷ش. درجه سرتیپی گرفت و فرمانده فوج تیراندازان آتریاد همدان و بعد فرمانده فوج آتریاد تهران شد. طی این مدت در مأموریت‌های نظامی متعددی شرکت کرد که عمده آنها در مسیر سرکوبی قیام‌ها و آشوب‌های داخلی بود.(۱۴)

رضاشاه را غالباً فردی بیسواد و یا کم‌سواد معرفی کرده‌اند. سِر پرسی لورین، وزیرمختار جدید بریتانیا در ایران به جای هرمن نورمن از شهریور ۱۳۰۰ش. می‌گوید: «با در نظر گرفتن اصل و نسب و پرورش نازل رضاخان طبیعی است که او مردی تحصیل نکرده و کم‌سواد باشد.»(۱۵)

رضاشاه طبعی تند داشت. سریع خشمگین می‌شد و به‌سرعت بر اثر عصبانیت تصمیم می‌گرفت؛ ولی بعد دچار تردید و پشیمانی می‌شد. در کارها عجول و شتابزده بود و نظامی‌گری اخلاق و روحیه‌اش را خشن کرده بود. استبداد رأی و تفرعن و تکبرش موجب رنجش بزرگان کشور از او می‌شد. فهم ناقص و سطحی رضاخان از توسعه فرهنگی که از القائات روشنفکران ملی‌گرا و غرب‌زده بود باعث شد اقداماتی را انجام دهد که مغایر با باورهای مردم، سنت‌های مذهبی و آداب و رسوم بومی بود.(۱۶)

دوگانگی در موضع‌گیری‌های مذهبی و حالات اخلاقی

از آنجا که رضاخان از خود استقلالی نداشت و مطمئن بود دولت انگلستان مراقب وی و تشکیلات اداری سیاسی اوست،  در حالات، رفتارها و موضع‌گیری‌هایش، چندگانگی دیده شود. رضاخان قبل از دستیابی به قدرت، همواره خود را پایبند و علاقه‌مند به موازین و شئونات مذهبی نشان می‌داد. در ایام عاشورا در دسته‌های سوگواری حضور می‌یافت و در روز عاشورا با پای برهنه در مراسم حاضر می‌شد. او حتی در سال‌های پس از کودتا حداقل به‌ظاهر رفتاری دینی از خود بروز می‌داد؛ اما از حدود سال ۱۳۰۶ش. نه تنها گرایش‌های مذهبی او تغییر یافتند، بلکه به سختگیری علیه مراسم شیعیان، اقدامات علمای شیعه و مراکز آموزش‌های حوزوی پرداخت. حسین مکی می‌نویسد:

«رضاخان در ایام وزارت جنگ، تکیه قزاقخانه را در ایام عاشورا آئین‌بندی و سیاه‌پوش می‌کرد و خود جلوی در ورودی تکیه می‌ایستاد و به دستجات سینه‌زن طاق شال اهدا می‌کرد. در روز عاشورا سردارسپه را همراه با عده‌ای از افسران پابرهنه در جلوی دسته می‌شد دید، در حالی که سر برهنه بود و کاه بر سر می‌ریخت. شب یازدهم محرم شام غریبان می‌گرفت و شمع به دست و بدون تشریفات به مجالس، مساجد و تکایای بازار می‌رفت.»(۱۷)

مکی در جای دیگر نوشته است:

«به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوی حرکت کاروان شادی مصادف بود با شب عاشورا و در کامیون‌ها و دستجات رقاصه با ساز و آواز در شهر به پایکوبی و رقص می‌پرداختند و در عوض اگر احیاناً افرادی از ذاکرین امام حسین(ع) با عبا و عمامه دیده می‌شدند، تحت تعقیب قرار می‌گرفتند.»(۱۸)

در واقع رضاخان زمانی که به حمایت علمای شیعه و مردمان مؤمن نیاز داشت به مذهب تظاهر می‌کرد؛ اما وقتی بر اریکه قدرت تکیه زد، دیگر خود را از تظاهر به دین بی‌نیاز ‌دانست و افکار و باورهای درونی خویش را آشکار ساخت. تأثیر روشنفکران لائیک بر اندیشه او و نقش عوامل بیگانه و واسطه‌های آنها نیز در تغییر موضع‌گیری مذهبی رضاخان مؤثر بود. به‌علاوه رضاخان در ادامه مسیر قدرت‌طلبی خویش احساس کرد اقتدار مذهبی که در وجود روحانیت تجسم یافته است، رقیب سرسخت اوست. قدرتی که چون سدی استوار در برابر تصمیم‌گیری‌های او مقاومت می‌کند و خلاف‌ها و منکرات و تفرعن‌هایش را برنمی‌تابد.(۱۹)به همین دلیل تهاجم علیه ارزش‌ها و سنت‌های اسلامی را آغاز کرد. سیروس غنی گفته است:

«رضاشاه متفکر سیاسی نبود. نه برای تجدید بنای کشور طرح جامعی داشت و نه برای حل مشکلات دنیوی و دینی.(۲۰) او دو هدف عمده داشت که برایش تفکیک‌ناپذیر بودند و یکسان. او می‌خوست مقداری از عظمت گذشته ایران را باز آورد و در کشوری نوساخته برای خود قدرت مطلقی را برقرار کند. بی امان می‌تاخت و حتی‌المقدور همه مخالفانش را از میان برمی‌داشت. بدین ترتیب استقلال عشایر و… مورد حمله قرار گرفت و اقتدار روحانیان را نیز ناگزیر کاهش ‌داد.»(۲۱)

منش، روش و خوی رضاشاه با موازین اخلاقی و ارزشی سازگاری نداشت. او به درجه‌ای از تکبر و غرور رسیده بود که حتی مجلس شورای ملی آلت فعل کامل او شده بود و احدی جرئت مخالفت با دیدگاه‌ها و نقشه‌هایش را نداشت.

فاقد طبع گرم و عواطف انسانی بود و از شهرت بدخلقی و مستبدی خویش، تشویشی به دل راه نمی‌داد.  اصولاً در فکر جذب محبت و علاقه‌ مردم نبود و اشخاص در هر درجه‌ای از قدرت سیاسی و اجتماعی که بودند بیشتر از او می‌ترسیدند تا دوستش داشته باشند. آنچه برایش اهمیت داشت اطاعت دربست و احترام افراد نسبت به او بود. وقتی عصبانی می‌شد فریاد می‌کشید و فحش‌های رکیک و موهن می‌داد. هراس نزدیک شدن به مرگ یا اجل ناگهانی، او را درباره اطرافیان صاحب اقتدار بدگمان ساخت و به تهمت زدن و از بین بردن افراد مقتدری پرداخت که تصور می‌کرد رقیب او هستند.(۲۲)

امین سایکل پژوهشگر دانشگاه کمبریج انگلستان می‌گوید:

«رضاشاه گرچه ظاهر مشروطه را حفظ کرد؛ ولی حکومتی خودکامه را بنیاد نهاد. او را ناسیونالیستی متجدد دانسته‌اند که نگرش مستبدانه‌ای درباره اداره امور ایران داشت.»(۲۳)

رضاخان در هر فرصت مناسبی خود را دموکرات و حامی قانون نشان می‌داد؛ اما تنها چیزی که منش بیمارگونه‌اش آن را نمی‌شناخت، رعایت قانون بود. او حتی ظواهر امر را هم مراعات نمی‌کرد و خودسرانه هر کاری را که مایل بود انجام می‌داد. فحاشی، ضرب و شتم حتی وزیران و نمایندگان مجلس و دست‌اندازی به قانون اساسی از نمونه‌های اخلاق و رفتار خودسرانه‌اش بود.(۲۴)

امام خمینی فرموده‌اند: «رضاخان با چاپلوسی و اظهار دیانت مردم را اغفال کرد. به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت [در ابتدا] درآمد؛ اما وقتی حکومتش مستقر شد، همه اقشار را اغفال کرد تا اینکه جای پایش محکم شد. او که آدم قلدری بود به اسم نجات ایران وارد شد و همه قدرت‌ها را در دست گرفت و در اختیار انگلیس قرار داد.»(۲۵)

تثبیت قدرت سیاسی از راه خدعه و ارعاب

بعد از کودتای ۱۲۹۹ش. جاه‌طلبی‌های رضاخان که پله‌های قدرت را می‌پیمود، ابری از خودکامگی و استبداد در آسمان ایران به وجود آورد. او با وجود تعویض کابینه‌های سید ضیاءالدین طباطبایی، قوام‌السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک همچنان بر مسند قدرت در وزارت جنگ باقی ماند و در این مدت، استیلایش را بر ارتش افزایش داد، ژاندارمری را از وزارت کشور به وزارت جنگ انتقال داد و بر نفوذ خود افزود.»(۲۶)

اقدام‌های خودسرانه رضاشاه در ایام تصدی وزارت جنگ منجر به طرح استیضاحش در مجلس به رهبری شهید آیت‌الله مدرس شد؛ اما او با طرح شایعه استعفای خود و صحنه‌سازی، حامیان خود را علیه مجلس شورای ملی تحریک کرد و مخالفان را مورد ضرب و شتم و ارعاب قرار داد. در این میان هوادارانش همچون تیمورتاش، داور، تقی‌زاده، سید احمد تدین و سلیمان میرزای دارای گرایش کمونیستی، به همراه بعضی از فراماسونرهای شناخته شده به شکلی سازمان‌یافته راه را برای دستیابی رضاخان به مقاصد شومی که در سر داشت، هموار ‌کردند. سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ش. پیرو تبلیغات گسترده و دسیسه‌چینی‌های رضاخان، احمدشاه قاجار ناگزیر فرمان نخست‌وزیری او را صادر کرد.(۲۷)

سردار سپه با همدستی حزب‌ها و طرفدارانش ابتدا در مجلس شورای ملی چهارم رخنه کرد. سپس با استفاده از ارتش، اعمال زور و دستکاری در انتخابات موفق شد اکثریت مؤثری از حامیان خود را در این نهاد قانونی و مردمی جای دهد. این جمع رضاخان را به نخست‌وزیری، فروغی را به سمت وزارت امور خارجه و سلیمان میرزا را به وزارت معارف برگزید. رضاخان که موفق شده بود چندین شورش داخلی را سرکوب کند، به‌عنوان عامل برقرار کننده امنیت کشور شناخته شد. افزایش حمایت بریتانیا، جانبداری جریان‌های سیاسی و احزاب، این باور را در میان اقشاری از مردم به وجود آورد که جز رضاخان کسی قادر نیست امنیت و آرامش را در این سرزمین حاکم کند.

بعد از زمینه‌چینی‌ها و تبلیغات گسترده، مجلس شورای ملی در نهم آبان ۱۳۰۴ش. ماده واحده‌ای مبنی بر خلع قاجاریه و واگذاری نیابت موقت سلطنت به رضاخان را به تصویب رساند. اقلیت مجلس که در رأس آنان شهید مدرس درخشندگی داشت، با این طرح شوم مخالفت کردند؛ اما اکثریت نمایندگان به آن رأی مثبت دادند.

سرانجام در آذر همین سال مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی، سلطنت دائمی ایران را به رضاخان و اعقاب ذکورش واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ش. رضاخان به‌عنوان پادشاه ایران رسماً تاجگذاری کرد. در این مراسم مقامات سفارت و دولت بریتانیا نهایت مساعدت و همکاری را کردند. رضاخان عبدالحسین تیمورتاش را به‌عنوان وزیر دربار برگزید. سلسله قاجار پایان یافت و دوره حکومت پهلوی آغاز شد.(۲۸)

ویژگی‌های حکومت پهلوی اول

  • خودکامگی، اختناق و استبداد:

با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت رضاشاه از آغاز پادشاهی وی، در تمام امور و ارکان مملکت افزایش یافت. در انتخابات مجلس ششم اگرچه عده‌ای از نمایندگان مخالف و منتقد به این نهاد راه یافتند؛ ولی اکثریت نمایندگان فرمایشی بودند و مردم در انتخاب آنان نقشی نداشتند. قوه قضاییه (عدلیه) و مجریه فاقد هرگونه استقلالی بودند. دستگاه‌های دولتی و اداری جرئت هیچ‌گونه تصمیم‌گیری را نداشتند و غالباً به دلیل هراس از رضاشاه حتی قادر به اظهار نظر هم نبودند.(۲۹)

دیکتاتوری شاه به سوی حکومت فردی چرخید و اندکی بعد به حکمرانی خودسرانه مبدل شد. مخبرالسلطنه هدایت می‌نویسد:

«در دوره رضاشاه پهلوی هیچ‌کس اختیار نداشت و تمام امور می‌بایست به عرض اعلیحضرت برسد و به آنچه فرمایش می‌رود، رفتار کنند. تا درجه اختیار نباشد مسئولیت معنا ندارد و رجال صاحب اراده پیدا نمی‌شوند.»(۳۰) و این موضوعی است که هدف دولت بریتانیا را تأمین می‌کند. آیرونساید می‌گوید:

«در واقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکل ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ‌گونه دردسری کشور ایران را ترک کنیم.»(۳۱)

با اعمال حکومت استعماری، اجرای برنامه‌های تجددگرایانه با سهولت افزون‌تری انجام پذیرفت. رضاشاه به‌عنوان مصلح اجتماعی مطرح شد. تمام تبلیغات در راستای ستایش و تمجید از او قرار گرفت و با نظارت و کنترل بر نشریات، اختناق و سانسور در همه جا سایه افکند. تمام مخالفان اعم از روحانیون، ادیبان، نویسندگان و برخی از رجال کشوری و لشگری با شدت عمل سرکوب شدند.(۳۲)

۲- گسترش فضای وحشت و هراس توسط نظامیان و قوای انتظامی

کودتای ۱۲۹۹ش. با کمک نظامیان صورت گرفت. اینها در دوران حکومت رضاخان مصدر واقعی امور بودند و شالوده اداره کشور را تشکیل می‌دادند. مأموران اداری استان‌ها در واقع تابع و مطیع این افسران نظامی به حساب می‌آمدند. نظامیان مذکور مکرراً ارتقاء مقام می‌یافتند و دست آنان در غارت اموال مردم باز بود. رضاخان به اتکای این افراد تمام مقاصد خود را عملی می‌ساخت. آنان ستون فقرات قدرت و حاکمیت پهلوی اول را تشکیل می‌دادند و محرم اسرار رضاخان بودند.

سردار سپه در اندیشه بسط قدرت خویش، گسترش سازمان‌های پلیسی را ضروری می‌دانست و در این راه از اجرای هیچ‌ نقشه‌ای خودداری نکرد. افرادی چون سرتیپ محمدخان درگاهی (رئیس کل تشکیلات نظمیه)، سرلشکر صادق کوپال، سپهبد فضل‌الله خان‌زاهدی، سرلشکر محمدحسین خان ایرم (رئیس شهربانی)، رکن الدین مختاری و امثال آنان سایه شوم وحشت و هراس را بر کشور افکندند. آنان چنان رعبی در دل مردم به وجود آوردند که افراد از بر زبان آوردن نام رضاشاه بر خود می‌لرزیدند. برخی از این افراد برای اینکه خود را به شخص پادشاه نزدیک کنند، نزدیک‌ترین افراد به رضاشاه را با صحنه‌سازی و جعل نامه‌های دروغین از میان برمی‌داشتند؛ چنان که آیرم که فردی خونخوار، اخاذ و آلوده بود تیمورتاش و سردار اسعد را از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کرد.

جو ترور و وحشتی که همراه با غارت اموال مردم توسط رضاشاه با دستیاری افراد نظامی و انتظامی صورت می‌گرفت، تمام توان و نیروی سازندگی و رشد علمی و فکری را از مردم ایران سلب کرد. خبری از نوسازی و تحول در این فضای مسموم و رعب‌آور نبود.(۳۳)

۳- تجددگرایی، تأکید بر ملی‌گرایی افراطی و جدایی دین از سیاست

غرب‌گرایی رضاشاه و اعوان و انصارش در واقع تقلید از پوسته ظاهری تمدن اروپایی بود و در این شیوه از محتوا و عمق فرهنگ و تمدن فرنگ خبری نبود.(۳۴) کنتس مادفون روزن، خبرنگار سوئدی می‌گوید:

«در گذر از سنت به تجددگرایی، آنچه که غالباً مورد توجه قرار می‌گرفت، تغییر سریع ظواهر بود. کارگزاران این رژیم تصور می‌کردند عقب‌ماندگی ایران به از طریق هماهنگ شدن حالات ظاهری با غریبان از بین می‌رود. از این رو از یک سو موضوع عوض کردن پوشاک مردان و زنان، کنار گذاشتن حجاب اسلامی را مطرح کردند و از سوی دیگر رواج مدهای جدید، امکانات زندگی نوین، ایجات کلوب‌ها، باشگاه‌ها و برگزاری جشن‌ها و مهمان‌های مختلط همراه با رقص و موسیقی را در برنامه‌های فرهنگی و تفریحی خود قرار دادند.

ترویج آداب مأخوذ از فرهنگ بیگانه که با رسوم بازمانده قبل از اسلام آمیخته شده بود، در هنگامی که جامعه ایران به‌شدت پایبند موازین دینی بود، حیات اجتماعی را آسیب‌پذیر ساخت.

از آنجا که فرهنگ و ارزش‌های اسلامی با غرب‌گرایی این رژیم در تضاد آشکار بود، رژیم رضاخان و کارگزارانش به همراه برخی از نویسندگان درصدد احیای فرهنگ ایران باستان برآمدند. این گرایش به باور غلط آنان با فرهنگ یونان و روم تجانس داشت، ضمن اینکه معیارهای دینی و هویت مذهبی را به حاشیه می‌راند.(۳۶)

با رسوخ افکار غرب‌گرایانه همچون لیبرالیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم، موضوع تفکیک بین دیانت و سیاست پیش آمد. رضاخان که تا زمان کودتای ۱۲۹۹ش. توانسته بود حمایت اقشار زیادی از روحانیون و افراد مذهبی را برای خود فراهم آورد، با رسیدن به سلطنت رنگ عوض کرد و تز جدایی دین از سیاست در دوران پادشاهی او بر همگان عیان شد. حکومت او پیروزی حامیان این تفکر را به دنبال داشت. بر اساس این نگرش در نظام قضایی اوقاف و امور آموزش و پرورش دگرگونی‌هایی پدید آمدند که به انزوای دیانت از صحنه‌های سیاسی اجتماعی منجر شدند.(۳۷)

۴- حمایت از دگراندیشان و برخی از فرقه‌های منحرف

در حالی که رضاخان و حامیانش ارزش‌های اسلامی و موازین و سنت‌های شیعه را که مذهب اکثر شیعیان ایران بود، در نظر و در عمل مورد یورش‌های شدید قرار می‌دادند و می‌کوشیدند نشانه‌های دینی و مراسم و آداب و رسومی را که در اعتقادات و باورهای مردم ریشه داشت، از جامعه حذف کنند و شعائر اسلامی مورد بی‌اعتنایی و حتی اهانت و مرزبانان دیانت و فضیلت، یعنی علمای شیعه در معرض تهدید، ترور، تبعید و حبس قرار گرفته بودند، از اقلیت‌های مذهبی به‌شدت حمایت می‌شد. نتیجه این سیاست بهبود وضع اکثر ارامنه، یهودیان و زرتشتی‌ها بود که باب مشاغل و حرفه‌های جدید و نیز ترقی اداری و رفاهی بر روی آنان گشوده شد.(۳۸)

با پشتیبانی رضاشاه از زردشتی‌ها، آنان موفق به گسترش مراکز آموزشی و مذهبی خود شدند و در اجرای سیاست فرهنگی ضددینی رژیم با رضاخان همکاری کردند.(۳۹)

رضاشاه با پیروان فرقه ضاله بهائیت روابط حسنه داشت به‌حدی که یک بهایی طراز اول را به آجودانی مخصوص ولیعهد منصوب کرد. محمدرضا پهلوی و نیز دختران رضاشاه آموزش‌های اولیه خود را در مدارس بهائیان دیدند.(۴۰)

بهائیت در دوران پهلوی از شاخه‌های مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به‌تبع آن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی کشور بود. مقابله رضاشاه با علمای شیعه و مراکز علوم حوزوی و ضرب و شتم روحانیون، مطابق میل و هدف بهائیان بود و آنان برای انجام اموری چون کشف حجاب با دولت همکاری می‌کردند.(۴۱)

لُژ بیدادی ایرانیان (فراماسونری) با کمک اردشیر جی، احمدشاه را برکنار و زمینه را برای روی کار آمدن پهلوی مهیا ساخت. لژ بیداری در دوره رضاشاه به فعالیت خود ادامه داد و اعضای آن در تحکیم مبانی ضددینی حکومت پهلوی و مسلک ملی‌گرایی افراطی و باستان‌گرایی نقشی اساسی بازی کردند.(۴۲)

رژیم پهلوی اول تلاش کرد با حمایت از جریان‌های انحرافی و یا سکوت در برابر فعالیت‌های آنان از آنها برای نیل به اهداف فرهنگی خود بهره‌برداری کند. تبلیغات ضددینی و ترویج افراطی تجددگرایی در این دوره باعث شد تا اشخاصی چون شریعت سنگلجی باورهای متداول مذهبی را منکر شوند.

این نگرش مدرن به موازین اعتقادی از سوی دستگاه حکومت رضاخان تشویق و حمایت می‌شد. برنامه‌های تبلیغی شریعت سنگلجی که برخلاف دیدگاه‌های قاطبه علمای شیعه بود، بدون مخالفت شهربانی در مجامع عمومی و بر فراز منابر تبیین می‌شدند و آثارش را نیز اداره مطبوعات رژیم منتشر می‌کرد.(۴۳)همچنین تکاپوهای فکری و علمی کسروی که با موازین اسلام تعارضاتی داشت در راستای سیاست رژیم پهلوی اول قرار گرفت. او به بهانه مبارزه با خرافات، اعتقادات مسلم شیعیان را مورد تهاجم قرار داد. افکارش در این باره با دیدگاه‌های وهابیان همخوانی داشت.(۴۴)

کارنامه سیاه

رضاخان بعد از رسیدن به سلطنت به اقداماتی دست زد که برخی از آنها عبارتند از:

۱- مخالفت با سنت‌های دینی و شعائر مذهبی

تحولات سیاسی و بنیادی در امور اجتماعی این دوره، رابطه دین و دولت را بر هم زد. سیاست‌های سلب نفوذ روحانیون در امور آموزشی، فرهنگی و قضایی اجرا و همزمان با آداب و رسوم شیعه همچون سوگواری‌های محرم مخالفت شد. قوانین شرعی از محاکم و امور روزمره مردم حذف و مقررات جدید ملهم از قوانین غربی جایگزین آنها شدند. هدف این بود که نقش سیاسی اجتماعی دین به‌کلی فراموش شود. با کاهش کارکردهای حقوقی، قضایی، تعلیمی و تربیتی علمای شیعه و استفاده از نظام‌های حقوقی و آموزشی اروپا و نظارت بر موقوفات، از منزلت این بزرگان کاسته شد. روحانیون از پوشیدن لباس ویژه خود و نیز سخنرانی بر منابر و روضه‌خوانی منع، عده‌ای از آنان شهید و برخی دستگیر و محبوس و یا تبعید شدند.(۴۵)

از جمله سیاست‌های فرهنگی رژیم پهلوی علیه مذهب تخریب و یا تبدیل مدارس و مراکز آموزش‌های علوم دینی بود. مدارس بزرگ و معروفی که در آنها معارف اسلامی را به طلاب آموزش می‌دادند مورد تهاجم قرار گرفتند و به تصرف ادارات دولتی و اوقاف درآمدند. بسیاری ازاین مدارس رو به ویرانی نهادند.(۴۶)

رضاشاه به نام تمدن و تجدد و مبارزه با کهنه‌پرستی به یک شکل کردن لباس‌ها و نیز منع حجاب بانوان اقدام کرد؛ اما در برخی شهرهای ایران مؤمنین و علما در برابر این وقاحت‌ها دست به مقاومت زدند، از جمله قیام اهالی مشهد به رهبری علما در مسجد گوهرشاد بود که طی آن عده‌ زیادی کشته و مجروح شدند.(۴۷)

در مقابل این اقدامات در ایام سلطنت رضاشاه منکرات و امور خلاف شرع رواج پیدا کردند. مشروبات الکلی علناً  فروخته و مطالب خلاف دیانت در جراید درج می‌شدند. دسته‌های رقاصه‌ها با ساز و آواز به پایکوبی و رقص می‌پرداختند و در شهر به گردش درمی‌آمدند. نوشته‌های ادبی و رمان‌ها نیز نقش مهمی در اشاعه فحشا و منکرات ایفا می‌کردند. فیلم‌های مبتذل نمایش داده می‌شدند و از عشرتکده‌ها و مراکز فسق و فجور به بهانه آزادی، حمایت می‌شد.(۴۸)

۲- سرکوب عشایر

رضاخان با تکیه بر سرنیزه، قدرت نظامی و به کارگیری فرماندهان ارشد خود در صدد سرکوبی ایلات و عشایر برآمد تا همگی را در برابر قدرت خویش به تسلیم کامل وادار سازد و امکان هرگونه مقاومتی را از سوی آنان سلب کند. بر اثر این تهاجم وحشیانه و خونین عده‌ زیادی کشته شدند و اموال عشایر سلحشور و سختکوش غارت شدند. این اقدامات موحش باعث شدند تا گروه‌های عشایری برپاخیزند و در صدد مقاومت برآیند؛ اما رضاشاه با کمک ارتشی که در اختیار داشت موفق شد این خیزش‌های ظلم‌ستیزانه عشایر را خاموش سازد.(۴۹)

مهدی سرخی از طایفه ویکی سرخی جوان دلاوری بود که در جنگ سال ۱۳۳۶ق. علیه استعمار جنگیده بود. او جنگاوری پرآوازه بود؛ ولی سرانجام طی توطئه‌ای خائنانه توسط قشون پهلوی اول دستگیر و در سال ۱۳۱۱ش. در میدان باغشاه شیراز به دار آویخته شد.(۵۰)

۳- غارت اموال ملی و تصاحب دارایی‌های مردم

رضاشاه ثروت‌های زیادی را برای خود فراهم آورد و موقعی که می‌خواست از ایران بیرون برود چندین چمدان را از جواهرات پر کرد؛ اما در بین راه دریایی، انگلیسی‌ها آنها را تصاحب کردند.(۵۱)

رضاخان حرص و ولع شدیدی برای تملک اراضی زراعی و باغی داشت و خود و کارگزارانش دیوانه‌وار در صدد تحقق این خواسته بودند. مدیران و سرپرستان املاکش از نفوذ، جاه و منصب خود استفاده می‌کردند و در مواقعی فشار و ارعاب به کار می‌بردند تا افراد را مجبور سازند دست از اموال غیرمنقول خود بشویند و آنها را به قیمت بسیار نازلی بفروشند. رضاشاه می‌کوشید به کمک نظام اداری که در وزارت دربار استقرار یافته بود، املاک با ارزش را شناسایی و آنها را تصاحب کند، این زمین‌ها غالباً در شمال ایران واقع بود.(۵۲)

۴- بی‌وفایی با وفاداران

رضاخان در تمام طول عمر به هیچ‌ کسی وفادار نماند. از روزی که دست به کودتا زد، عده‌ای از رجال سیاست‌پیشه، کارگزار و صاحب منصب عالی‌رتبه به حمایت از وی برخاستند. سران قشون هم بدون استثنا نه تنها یار و یاور او که اهرم قدرت او شدند؛ اما او که به دام غرور گرفتار آمده بود، وقتی بر دشواری‌ها فائق آمد و به مقصودی که داشت نایل شد، با این یاران وفادار، بی‌وفایی پیشه کرد و هر یک را به بهانه‌ای از میان برداشت. بعضی از کسانی را که در خدمتش بودند به قتل رساند. برخی اندک اندک از او کناره گرفتند. تنی چند هم مغضوب شدند و جلای وطن کردند و جز عده کمی بر جای نماندند. رجال خوشنام، وطن‌دوست، خادم و علاقه‌مند به مردم از نیمه راه به سوی خانه‌های خود بازگشتند و گوشه نشینی و انزوا اختیار کردند.(۵۳)

اخراج و تبعید

با اشغال ایران توسط قوای بیگانه در شهریور ۱۳۲۰ش. ارتش نوین ایران با ۱۲۰۰۰۰ نیرو و امکانات مدرن جنگی در برابر اولین شعله‌های جنگ جهانی دوم تسلیم شد، زیرا اعضای ارتش همچون مردم به حکومت دیکتاتوری وابسته به بیگانه اعتقادی نداشتند. ارتش ظرف شش روز از هم پاشید و رضاشاه توسط انگلیسی که روزی او را بر مسند قدرت نشانده بود، به جزیره موریس تبعید شد.

هنگامی که رضاخان سقوط کرد، اقشار گوناگون مردم به شادمانی پرداختند. اگر متفقین تلاش می‌کردند که با زور او را بر سر قدرت نگه دارند، هم به علت تهاجم به ایران و هم نگهداشتن رضاشاه به‌عنوان فرمانروا با نفرت دوگانه مردم روبه‌رو می‌شدند.(۵۴)

پی‌نوشت‌ها:

۱- تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۲۴، تاریخ ایران در دوران معاصر، گروهی از مؤلفان، ص ۷۶ – ۷۷٫

۲- تبیان، دفتر بیستم، ص ۶۷ – ۶۸٫

۳- هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، محمدعلی همایون کاتوزیان، ص ۲۰۱ – ۲۰۲٫

۴- در آخرین روزهای رضاشاه، ریچارد استوارت، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۱۱ – ۱۳٫

۵- تاریخ ایران در دوران معاصر، ص ۸۰، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، ص ۲۴۵ – ۲۴۶٫

۶-  تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا سقوط رضاشاه، محمود حکیمی، ص ۶۱، در آخرین روزهای رضاشاه، ص ۱۲٫

۷- خاطرات سری آیرون ساید، ص ۳۳۷٫

۸- خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص ۵۰۴، یاد آقابزرگ علوی، ص ۶۷٫

۹- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، ج اول، ص ۸۲ – ۸۳٫

۱۰- تاریخ معاصر ایران، ص ۵۶ – ۵۷، انگلیسی‌ها در میان ایرانیان، دنیس رایت، ص ۲۰۹٫

۱۱- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۷۸- ۷۹٫

۱۲- حدیث ولایت، ج ۶، ص ۱۱۴ – ۱۱۵٫

۱۳- همان مأخذ، ج ۴، ص ۲۶۶٫

۱۴- رضاشاه و قشون متحدالشکل، باقر عاقلی، ص ۱۸ و ۲۴، رضاشاه از الشتر تا آلاشت، کیوان پهلوان، ص ۲۷ – ۳۵٫

۱۵- ایران بر آمدن رضاخان بر افتان قاجارها و نقش انگلیسی‌ها، سیروس غنی، ص ۲۷۶٫

۱۶- رضاخان و توسعه ایران، سید حسین فلاح‌زاده، ص ۱۴۷٫

۱۷- تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۴، ص ۲۰٫

۱۸- همان مأخذ، ج ۴، ص ۲۴٫

۱۹- رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۴۹ – ۱۵۰٫

۲۰- ایران، برآمدن رضاخان…، ص ۳۱۸٫

۲۱- همان منبع، ص ۳۱۹٫

۲۲- مدرک سابق، ص ۴۲۱ – ۴۲۲٫

۲۳- تاریخ ایران دوره پهلوی، به کوشش پیتر آوری، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، ص ۱۱۸٫

۲۴- روان‌شناسی رضاشاه، مرتضی صادق کاوه، ص ۲۶۰ – ۲۶۱٫

۲۵- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۸۱ – ۸۲٫

۲۶- ایران بین دو انقلاب، پرواند آبراهامیان، ص ۱۰۷ – ۱۰۸٫

۲۷- تاریخ معاصر ایران، ص ۶۲ – ۶۳، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۲، ص ۲۵۲، مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص ۲۸۶٫

۲۸- شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده ص ۱۷۴، رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۰۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، امینی، ص ۲۶، تاریخ ایران و جهان، غلامعلی حداد عادل و دیگران، ص ۱۸۸، آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۵۶ – ۵۷٫

۲۹- خاطرات و خطرات، ص ۴۰۲، اقتصاد سیاسی ایران، محمدعلی کاتوزیان، ص ۱۶۹، علل سقوط رضاشاه، نعمت‌الله قاضی شکیب، ص ۲۲۳٫

۳۰- خاطرات، خطرات، ص ۳۹۷٫

۳۱- خاطرات سری آیرونساید، ص ۳۶۰٫

۳۲- علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت‌منش، ص ۴۰٫

۳۳- علل سقوط حکومت رضاشاه، ص ۱۲۳ – ۱۳۲، رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۳۱ – ۱۳۲٫

۳۴- سفرنامه بلوشر، ص ۲۳۰٫

۳۵- سفری به دور ایران، مادفون روزن، ص ۴۲٫

۳۶- علما و رژیم رضاخان، ص ۴۲ – ۴۴٫

۳۷- همان مأخذ، ص ۵۱، ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کاتم، ص ۱۷۷٫

۳۸- سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت کمبریج، ص ۴۱ – ۴۲٫

۳۹- رضاشاه در آیینه خاطرات، ص ۳۱۹، یادداشت‌های کیخسرو شاهرخ، ص ۹۳٫

۴۰- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۳۷۴، رضاشاه کبیر، ایران نو، ساتن، ص ۴۳۵٫

۴۱- بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۷ – ۲۳۸٫

۴۲- نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، محمدحسین طباطبایی، ص ۳۴٫

۴۳- کشف اسرار، امام خمینی، ص ۳۳۳، دیباچه‌ای بر رهبری، صاحب الزمانی، ص ۱۳۴٫

۴۴- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۶۲ – ۱۶۳٫

۴۵- همان مأخذ، ص ۱۲۸ – ۱۲۹، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، ص ۲۸۲٫

۴۶- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۴۴ – ۱۴۵٫

۴۷- خیزش مشهد در دفاع از حجاب، مقاله نگارنده، مبلغان، خرداد و تیر ۱۳۹۴ش.

۴۸- علما و رژیم رضاخان، ص ۱۴۸ – ۱۵۱٫

۴۹- رضاخان و توسعه ایران، ص ۱۳۷ – ۱۳۸، علل سقوط حکومت رضاخان، ص ۱۵۶٫

۵۰- تاریخ نوین ایران، ایرانف، ص ۸۳، یاد بزرگ علوی، ص ۶۱۳ – ۶۳۸ و ۶۶۲٫

۵۱- تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۹۲٫

۵۲- رضاخان و توسعه ایران، ص ۲۳۶، روان‌شناسی رضاشاه، ص ۲۵۲، علل سقوط رضاشاه، ص ۱۳۳٫

۵۳- علل سقوط رضاشاه، ص ۶۷ و ۷۵، روان‌شناسی رضاشاه.

۵۴- تاریخ معاصر ایران، ص ۷۷، حدیث ولایت، ج ۲، ص ۱۹۳ و هشت مقاله، کاتوزیان، ص ۲۳۴٫

 

 

 سوتیترها:

۱٫

بیگانگان از مجلس دوم تلاش کردند برای تأمین منافع خود در این نهاد قانونی نفوذ نمایند و شرایط را برای ورود نمایندگان وابسته به خود در مجلس شورای ملی هموار کردند، وجود این عناصر در پارلمان، مانع از استمرار انقلاب و انجام اصلاحات مناسب شد.

 

۲٫

بعد از پیروزی نهضت مشروطه و تأسیس مجلس، عناصر صادق و خوش‌فکر که در برابر استبداد و استکبار سازش‌ناپذیر بودند و عمده‌ترین آنان را علما و روحانیان مبارز و مقاوم تشکیل می‌دادند با مشاهده انحراف هیئت حاکمه و عقیم ماندن تلاش‌ها در مجلس، از ادامه نبرد دست نکشیدند و کوشیدند حرکت‌های اصیلی را برای بازگردانیدن انقلاب به سرچشمه‌های ناب، آغاز کنند.

 

 

۳٫

با رسوخ افکار غرب‌گرایانه همچون لیبرالیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم، موضوع تفکیک بین دیانت و سیاست پیش آمد. رضاخان که تا زمان کودتای ۱۲۹۹ش. توانسته بود حمایت اقشار زیادی از روحانیون و افراد مذهبی را برای خود فراهم آورد، با رسیدن به سلطنت رنگ عوض کرد و تز جدایی دین از سیاست در دوران پادشاهی او بر همگان عیان شد.

 

 

۴٫

با اشغال ایران توسط قوای بیگانه در شهریور ۱۳۲۰ش. ارتش نوین ایران با ۱۲۰۰۰۰ نیرو و امکانات مدرن جنگی در برابر اولین شعله‌های جنگ جهانی دوم تسلیم شد، زیرا اعضای ارتش همچون مردم به حکومت دیکتاتوری وابسته به بیگانه اعتقادی نداشتند. ارتش ظرف شش روز از هم پاشید و رضاشاه توسط انگلیسی که روزی او را بر مسند قدرت نشانده بود، به جزیره موریس تبعید شد.

 

۵٫

هنگامی که رضاخان سقوط کرد، اقشار گوناگون مردم به شادمانی پرداختند. اگر متفقین تلاش می‌کردند که با زور او را بر سر قدرت نگه دارند، هم به علت تهاجم به ایران و هم نگهداشتن رضاشاه به‌عنوان فرمانروا با نفرت دوگانه مردم روبه‌رو می‌شدند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

22آوریل/18

علمای عصر قاجار و مسئله استقلال

وقتی به سابقه و حافظه تاریخی نسل‌های پیشین، به‌ویژه در تاریخ معاصر رجوع می‌کنیم، استقلال را دُر و گوهری کمیاب می‌بینیم، چیزی که امروزه نسل جدید به خاطر فقدان حافظه تاریخی بلندمدت تا حدودی از آن غافل است. به تعبیر یکی از محققانی که تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ـ از ۱۵۰۰ تا به حال‌ـ سیاست خارجی ایران را بررسی کرده است، انقلاب اسلامی برای نخستین ‌بار از زمان سقوط مفتضحانه امپراتوری صفویه در ایران، قادر شده است کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست خارجی را در دست خود بگیرد.

محققان سیاست خارجی، استقلال را از اهداف عام و حیاتی کشورها در فضای بین‌الملل می‌دانند. اهداف حیاتی شامل اهدافی هستند که ضرورت و اولویت کشورها را در بر می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی کشورها حفظ استقلال در جهان پرتلاطم بین‌المللی است.

به لحاظ لغوی کلمه استقلال از باب استفعال و با واژه‌هایی چون قلیل، قلت و تقلیل مرتبط است و معنای آن کم کردن و به حداقل رساندن است. در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل می‌توان گفت ملت استقلال‌طلب می‌خواهد وابستگی‌هایش را تقلیل دهد و اتکای به دیگران را به حداقل برساند. می‌توان استقلال را «کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست داخلی و خارجی  دانست».

از این تعریف استقلال تنها آزادی عمل در فضای بین‌الملل را نمی‌توان استنباط کرد، بلکه استقلال عمل در داخل و اینکه کشوری فارغ از مداخلات خارجی، مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خویش را سامان دهد.

استقلال دو حد افراط و تفریط دارد. حد افراط نوعی انعزال و انزوا از دنیا و مبارزه‌طلبی دائمی و حد تفریط آن  مصلحت‌جوئی کامل است که به تسلیم‌طلبی و وابستگی منتهی می‌شود. امروزه شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که هیچ کشوری نمی‌تواند مرزهای جغرافیایی خویش را به‌مثابه حصار و دیواری فرض و از هرگونه مبادله و مراوده با همسایگان و سایر کشورها اجتناب کند، بلکه به تعبیر حضرت امام باید استقلال بدون انعزال و انزوا از دنیا و مبتنی بر رابطه برابر و فقدان ارتباط ظالمانه و عدم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری شکل بگیرد. ایشان در این زمینه از تعابیر روابط انسانی و معنوی بهره می‌بردند که نوعی ارتباط برابر و غیرظالمانه و غیروابسته را مورد توجه قرار می‌دهد.

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود. از سوی دیگر خروج کشورهایی چون انگلیس از این اتحادیه قضاوت را درباره آینده همگرایی و از بین بردن مرزها در این اتحادیه با تردید جدی رو به ‌رو ساخته است.

استقلال اگرچه در طول اعصار برای همه کشورها مهم بوده است، اما تحولات صورت گرفته در غرب منجر به ظهور قدرت‌های جدید با ابزارهای متفاوتی شده است. اگر تا اواخر قرن پانزدهم همه دولت‌ها از قدرت یکسان و نزدیک به هم برخوردار بودند، از قرن شانزدهم به بعد به تعبیر کالتونگ، محقق و نظریه‌پرداز نظام جهانی، شاهد اختلاف قدرت میان ملل زبردست و ملل زیردست هستیم.

فاصله‌گیری شدید جنبه‌های سخت‌افزاری قدرت و توانایی‌های مادی به‌ویژه صنایع نظامی و تسلیحاتی بین شرق و غرب. منطق شکل‌گیری این رابطه نابرابر در انقلاب‌های فکری، علمی و صنعتی در غرب و شکل‌گیری طبقه سرمایه‌دار با پشتوانه نظامی و سیاسی حکومت‌های اروپایی نهفته است. خروج سرمایه‌داری اروپایی از مرزهای خود در جستجوی بازارهای تازه چه به صورت تهاجم نظامی و چه به صورت گسترش اقتصادی و نفوذ فرهنگی، نظام فکری ـ سیاسی سرزمین‌های شرق را از میانه قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم دستخوش نوسان‌هایی کرده که تا این زمان بی‌سابقه بوده است.

ایران پس از پذیرایی کوتاه و گذرا از مستعمره‌جویان پرتغالی و هلندی و فرانسوی مورد تاخت و تازه دائمی دو امپریالیسم انگلیس و روسیه واقع شد. انگلیس پس از تسلط کامل بر هندوستان در ۱۷۹۹ همسایه ایران شد و روسیه در همان سال‌های اولیه قرن نوزدهم، هجوم به سرزمین‌های همسایه و الحاق آنها به خود را آغاز کرد. ایران در سال ۱۸۱۳ عهدنامه گلستان را امضا کرد و در سال ۱۸۲۸ مجبور به پذیرش عهدنامه ترکمانچای شد. براساس این عهدنامه روس‌ها حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون را از ایران گرفتند. در سال ۱۸۵۷ نیز عهدنامه پاریس بین ایران و انگلیس امضا و افغانستان از ایران جدا شد. همه این اتفاقات در قرن نوزدهم میلادی روی دادند.

برای دریافت اجمالی از مفهوم استقلال در ذهنیت علمای مشروطه می‌بایست آن را به عنوان یک مفهوم در چهارچوب جهان‌بینی دینی و اسلامی بررسی کرد و از این طریق تفاوت آن را با نظام‌ها و چهارچوب‌های فکری دیگر دریافت. برخلاف جهان‌بینی اسلامی به نظام بین‌الملل، نظمی که امروزه بعد از قرن هفدهم در اروپا شکل گرفته است، به عنوان نظم وستفالی شناخته می‌شود که ماحصل نزدیک به صد سال جنگ مذهبی در اروپاست. سی سال از این جنگ‌ها به شکل بین‌المللی بود و نظم وستفالی با اتمام این جنگ‌ها در ۱۶۴۸ ایجاد و منجر به حاکمیت ملی یا دولت ـ ملتها در عرصه جهانی شد.

نظم وستفالی بر اصل اقتدار دولت در برابر اقتدار دین استوار بود و ضمن شناسایی دولت‌ها به عنوان بازیگران اصلی نظام بین‌الملل، آنان را جانشینان واقعی اقتدار فراملی کلیسا معرفی کرد. این نظام جدید حیطه اقتدار هر دولت را محدود به مرزهای شناخته‌شده خود کرد. نظم وستفالی همچنین در عین حال به تفکر ما درباره اینکه روابط‌بین‌الملل می‌توانند به‌مثابه فرایندهایی که عاری از مفاهیم دینی هستند، عمل کنند، شکل داد. بر این اساس می‌توان گفت روابط بین‌الملل به عنوان حوزه‌ای از علوم اجتماعی که براساس تجربه تاریخی معینی در غرب و به عنوان نمونه‌ای از دانش جهانشمول شکل گرفته و بیانگر تجربه تاریخی خاصی است، نمی‌تواند به عنوان مجموعه‌ای از مقوله‌های جهانشمول یا حوزه‌های ذاتی به کارگرفته شود؛ در حالی که نظم مورد نظر پارادایم اسلامی یک نظم ژئوکالچر یا جغرافیای فرهنگی است. یک نظم امتی در قلمرو دارالاسلام که آن را از سایر دارها از جمله دارالکفر متمایز می‌سازد.

علامه طباطبایی در «المیزان» در ترسیم این‌ نظم معتقد است اسلام انشعابات ملی و اختلافات فرعی و مصنوعی از جمله نژاد و وطن و تمایزات زیان بخش را لغو کرده و  به جای آن مرزهای عقیدتی را گذاشته است. شهید صدر بر این باور است که در مرزهای عقیدتی آرمان و ارزش‌های بالا و برترند که ارزش دارند؛ جامعه بشری را به وحدت می‌رسانند؛ همگرایی ایجاد می‌کند؛ همه امتیازات و مرزها را با توجه به همگانی بودن و عمومیت داشتن از میان برمی‌دارند و در آن به خاطر نژاد، خون و مرزهای جغرافیایی هیچ تبعیضی وجود ندارد. اجمالا می‌توان چند نتیجه را از این نوع نگاه به نظام بین‌الملل دریافت.

نخست اینکه علت و مبنای تمایز برخلاف نظریه‌های رایج در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی تضاد منافع و یا رقابت‌های ژئوپولتیک نیست، بلکه عقیده است. در بیاناتی از حضرت امام‌ می‌توان این تقابل دوگانه را به‌وضوح مشاهده کرد؛ «جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج‌فارس نیست. جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرت‌هاى شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامى ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامى نابرابری‌هاى دنیاى سرمایه‌دارى و کمونیسم. جنگ ما جنگ پابرهنگى علیه خوشگذرانی‌هاى مرفهین و حاکمان بى‏درد کشورهاى اسلامى است. این جنگ سلاح نمى‏شناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخى کمبود و فقر و گرسنگى نمى‏داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌هاى اعتقادى ـ انقلابى علیه دنیاى کثیف زور و پول و…».

دوم اینکه مفاهیم به کار رفته نیز در این تقابل مفاهیم پاردایمی هستند و به زبان و مفاهیم خاص آن بیان می‌شوند. از جمله جهاد، شهادت، دارالسلام دارالکفر، دارالحرب و کفار. جهاد به جای کلمه جنگ به کار میرود و حاوی ویژگی‌هایی چون تقدس، پیکار در راه خدا و شکست‌ناپذیری است.  در این تعریف، مرزها مرزهای سرزمینی نیستند، بلکه بر عقیده و باور استوارند. به همین دلیل به جای مفهوم ملت با مفهوم امت مواجه هستیم.

سوم اینکه ترسیم تقابل دوگانه کفر در برابر باطل به معنای اصالت جنگ نیست، زیرا براساس اصالت خیر در هستی و مقتضای فطرت انسانی که بر خوبی و پاکی است، اصالت با صلح و همزیستی است.  به تعبیر رهبر انقلاب، این به معنای این نیست که ما دائم بایستی با هر کسی که در هویّت کفر است بجنگیم. این معنایش مقاتله نیست. این معنایش عدم ارتباط هم نیست. این معنایش [عدم] تبادل معلومات هم نیست. این معنایش استقلال هویّت ایمانی و مرزبندی هویّت ایمانی است تا [انسان] بتواند در مقابل هویّت طاغوت و هویّت کفر، خودش را حفظ کند، نگه دارد، تکمیل کند، رو به پیشرفت حرکت کند.

چهارم دارای ابزارهای قدرت متفاوت و متمایز است. در کنار قدرت سخت‌افزاری و تاکید بر اهمیت آن، قدرت ایمان و جنبه نرم‌افزاری قدرت نیز مورد توجه است. حضرت امام در گفتگو با ریچارد کاتم برخلاف رویکردهای واقع‌گرایانه که توانایی‌های نظامی و اقتصادی را عامل اصلی قدرت هر کشوری می‌دانند، ایمان را مؤثرترین و قوی‌ترین سلاح و ابزار قدرت کشورها می‌دانند:

«پیش ما قدرت اسلام فوق قدرت‌هاى مادى ابرقدرت‌هاست. مى‏بینید که این قدرت است که مشت را در مقابل تانک و مسلسل قرار داده است. اتکا ما به خداوند و به معنویت است.»

بنابراین قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

در چشم‌انداز علمای عصر قاجاری به خاطر جنگ‌های ایران و روس و ایران و انگلیس و حضور خارجی‌ها در کشور، استقلال اهمیت مضاعفی پیدا ‌کرد. می‌توان در مورد استقلال در  قالب  تقسیم دارالسلام و دارالحرب تأمل کرد. علاوه بر این در ذهنیت علمای عصر قاجار استقلال واجد عناصر و ویژگی‌های زیر است:

نخست اینکه استقلال را مفهوم موسعی در نظر می‌گرفتند و صرفاً استقلال سیاسی و نظامی مورد توجه نبوده است. نکته دوم این که نگاه گزینشی نسبت به وجوه مثبت یا منفی عوامل تهدیدکننده استقلال وجود نداشت، بلکه نوعی تردید و حساسیت بدبینی به همه وجوه تهدیدکننده استقلال و عامل تهدید دیده می‌شد. به عبارت دیگر کلیت تمدن غرب به عنوان عامل تهدیدکننده استقلال در معنای موسع آن مدنظر و توجه بود. سوم اینکه استقلال فرهنگی را مقدم می‌دانستند.

در میان انواع سلطه و سیطره، سلطه فرهنگی اهمیت زیادی دارد، زیرا عامل اصلی وابستگی سیاسی و اقتصادی است.  حضرت امام می‌فرمودند، «اگر مغزها وابسته شوند و فرهنگ یک ملّت استقلالی نباشد، نه تنها نمی‌توان به تضمین آینده آن امیدوار بود، بلکه باعث تثبیت سلطه جهانخواران خواهد شد. این غرب یا شرق که سلطه پیدا کرده است بر همه ممالک اسلامی، مهمش این سلطه فرهنگی بوده است.»

نکته چهارم این است که در چشم‌انداز علما توجه و تاکید بر عناصر داخلی در حفظ استقلال اهمیت زیادی دارد. به عبارتی توجه به توانایی داخلی و نه تکیه بر توان خارجی. بهره‌گیری از مقایسه‌های تاریخی دوره‌های اوج تمدن اسلامی برای اثبات امکان استقلال نیز بسیار مورد توجه علمای عصر قاجار بوده است.

ابعاد مختلف استقلال و اهم اقدامات علما در این زمینه عبارتند از:

استقلال سیاسی ایران که مقارن با جنگ‌های ایران و روس مورد خدشه قرار گرفت، موجب همراهی جدی علمای عصر قاجاری در حفظ استقلال کشور شد، به‌طوری که علمایی چون کاشف‌الغطا سعی کردند با صدور فتاوایی مردم و حکومت را به لزوم جهاد و مبارزه با کفار تشویق کنند. ظلم و جور روس‌ها در مناطق اشغال شده، به‌ویژه علیه مسلمانان، علمای عصر قاجاری را تشویق ‌کرد تا در این زمینه به اقداماتی از جمله تجمع در تهران برای مبارزه و تحت فشار قراردادن شاه برای ترک مصالحه و مدارا با دولت روسیه دست بزنند و در این راه البته هزینه‌هائی را هم متحمل شدند. برای مثال وقتی آخوند خراسانی از مفاد قرارداد ۱۹۰۷ مبنی بر تقسیم ایران بین دولتین روس و انگلیس اطلاع حاصل کرد، در راه بازگشت به ایران برای مقابله با قرارداد فوق، به طرز مشکوکی فوت کرد.

بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، علما در برابر استعمار انگلستان در عراق ایستادگی کردند و با نیروهای این کشور در عراق که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی تحت قیمومیت این کشور درآمده بود، درگیر شدند. علما در ارتباط با استقلال سیاسی از مفاهیمی چون جهاد، شهادت و تلاش دولت‌های کافر، کفار روس، استعمارگران مسیحی اروپایی، برای نابودی اسلام استفاده می‌کردند.

مسائلی را که باعث طرح مسئله استقلال اقتصادی شد، می‌توان در عواملی چون قرضه خارجی که به نفوذ اقتصادی و سیاسی استعماری افزود، واگذاری امتیازات متعدد، امتیازات تحمیلی که در همه حوزه‌ها از جمله باستان‌شناسی صورت گرفتند و باعث تسلط دو کشور روس و انگلیس بر تمام رشته‌های حیاتی ایران در پایان قرن نوزدهم و آستانه انقلاب مشروطیت شدند،  ایران را به صورت کشوری نیمه‌مستعمره و تحت قیمومیت روسیه و انگلستان در آورد.

به لحاظ اقتصادی، اقتصاد تجاری و صنعتی، صنایع سنتی ایران را در رقابت با کالاهای خارجی دچار رکود و تزلزل ساخت و به استقرار نظامات اقتصادی وابسته به غرب و روسیه کمک کرد. منسوجات از جمله مهم‌ترین قربانیان ورود کالاهای خارجی بودند. در این زمینه می‌توان به قیام تنباکو و فتوای مرحوم میرزای شیرازی در مبارزه با امتیاز توتون و تنباکو، حمایت از ایجاد کارخانه‌ها توسط شاه، حمایت از تولیدکنندگان داخلی به عنوان تکلیف شرعی و عقلی از طریق  عدم استعمال امتعه و اقمشه خارجی که باعث حفظ ثروت در داخل و عدم خروج آن به سمت فرنگ و  جلوگیری از بیکاری و بیعاری اهالی، جلوگیری از خروج نیروی کار به قفقاز، عربستان و روسیه و فرنگستان می‌شد، اشاره کرد.

یادداشت‌ها و بیانیه‌هایی از طرف علمای عصر مانند «ملامحمد کاظم خراسانی، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، شیخ عبدالله مازندرانی، محمد غروی شربیانی، محمدحسن مامقانی، میرزا فتح‌الله شیرازی، میرزا حسین نوری (محدث نوری)، سیداسماعیل بن صدرالدین موسوی اصفهانی، میرزا حسین خلیلی و سیدجلال‌الدین کاشانی» وجود دارند که در نامه‌های خود شاه را به دلیل راه‌اندازی کارخانه‌های تولیدی از جمله کارخانه نساجی اصفهان، ستایش و این اقدام را به عنوان عمل خیر و عبادتی برای وی تلقی و از مردم برای حمایت از این امر دعوت کردند.

سیداحمد بن فخرالدین موسوی کاشانی از علمای زمان مظفرالدین شاه از رواج منسوجات و تولیدات دولت‌های بیگانه در ایران به‌شدت ناراحت و نگران و درصدد هوشیار کردن مردم بود. او پس از ذکر دردمندانه اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی مسلمین در صدد ارائه دلایل و راهکارهای خود برای خروج از این شرایط برآمد و نوشت:

«دلیل اول: لبس مسلمین از منسوجات کفار تقویت کفر و تضعیف مسلمین است؛ به جهت آنکه منشأ قوت، غنا و ثروت می‌باشد و رواج تجارت و مکاسب، موجب غناست. اگر منسوجات کفار منسوخ شود و منحصر شود ملبوس مسلمین در منسوجات خودشان، لابد راه کسب صد هزار جمعیت اقلا مهیا خواهد گردید و راه تحصیل معاش جمع کثیر و جم غفیری از مسلمین آماده خواهد شد. ما گروه مسلمین ضعیف نمودیم خود را به فقدان تجارت و کسادی کسب. خلاصه قوت کفر و استیلای کفار بر ما نشد مگر به جهت غنا و ثروت ایشان و ضعف و ذلت ما نشد، مگر به سبب فقر و مسکنت و کفار به جهت تموّلشان ترویج می‌کنند مذاهب باطله و کتب ضاله خود را… دلیل دوم: دفاع در مقابل کفار، اگر استیلای بلاد اسلام را خواهند واجب است به اجماع و نصوص قطعیه و فرق نمی‌کند وجوب دفاع از آنکه کفار از راه حرب و استعمال ادوات جنگ از قبیل توپ و تفنگ، اراده استیلا بر مسلمین داشته باشند یا از راه علم و تدبیر مسلمین را غافل نمود، استیلا بر ایشان یابند و یا از راه تجارت و راه‌های دیگر… خلاصه، عزم کفار بر استیصال مسلمین گاهی از طریق حرب می‌شود و گاهی از طرق حیله و تزویر و علم و تدبیر… یا اینکه رواج می‌دهند امتعه خود را در بلاد اسلام و به این طریق اموال آنها را می‌برند و راه کسب و تجارت را به رویشان می‌بندند تا به این وسیله آنها فقیر و پریشان شوند… و اگر از راه کسب و تجارت، قصد اضمحلال مسلمین نمودند، دفاع به این نحو خواهد شد که ترک استعمال امتعه و مصنوعات آنها را نموده، مانع شد از رواج کسب و تجارت کفار در بلاد اسلام و این اجناس را از خاک پاک مسلمین اخراج کرد تا نه اجنبی را مغازه و کارخانه باشد و نه با او معاشرت و مخالطت شود و باید ترویج نمود امتعه و مصنوعات و منسوجات مسلمین را و منحصر کرد تجارت و کسب را در بلاد اسلام به مسلمین و عقد شرکت‌های بزرگ و فتح مدارس برای تحصیل انواع علوم و صنایع نمود تا اشاعه‌ علم و صنعت و کسب و تجارت شود.»

استقلال نظامی و اداری از دیگر ابعاد استقلال است که مورد توجه علمای عصر قاجار است. در این زمینه می‌توان به حضور افسران نظامی روسی و انگلیسی در ایران اشاره کرد که بعدها در دوره پهلوی جای خود را به افسران امریکایی دادند. مخالفت علما با حضور نیروهای نظامی را می‌توان در لغو قرارداد نافرجام ۱۹۱۹ مشاهده کرد. این قرارداد به دنبال ایجاد محملی قانونی برای استعمار ایران در قالب کمک‌های مالی و مستشاری انگلستان بود که با مخالفت‌های صورت گرفته از طرف مردم و علما لغو شد.

از دیگر موارد تأکید علما در مورد بحث استقلال، استقلال آموزشی بود. در عصر قاجاریه نخستین مدارس جدید غیردولتی در ایران در اوایل سده سیزدهم شمسی توسط هیئت‌های مذهبی(مسیحی) اروپایی و امریکایی تأسیس شدند. این هیئت‌ها که معمولاً از سوی مراکز مذهبی آن کشورها به مناطق مسیحی‌نشین ایران اعزام می‌شدند، در کنار تبلیغات مذهبی به ارائه خدمات بهداشتی و آموزشی نیز می‌پرداختند. در کنار آموزش دروس به سبک نوین، دعوت مسلمین از طرف کشیش‌های نصاری به دین عیسوی نیز اتفاق می‌افتاد.

علمای این دوره ضمن مخالفت با ترویج مسیحیت در پوشش آموزش، سعی کردند با تأسیس مدارس دینی از جمله مدرسه مبارکه اسلام و انجمن مقدس توسط طباطبایی از علمای اسلامی با هدف اقبال مسلمانان به ایجاد مدارس جدید و آموزش علوم نوین و همچنین آموزش‌های اسلامی و دینی اشاره کرد.

استقلال فرهنگی به دلیل تأثیر اینکه در ذهنیت‌ها و باورها و نظام دانایی و منش و اخلاق دینی جامعه و تغییر کنش و رفتار مردم و سبک زندگی حائز اهمیت بسیاری است. علمای عصر قاجار نگران سرایت و همه‌گیر شدن فرهنگ غربی در جامعه ایران بودند. شیخ حسن اصفهانی در رساله «تاریخ دخانیه» که یک سال بعد از صدور تحریم تنباکو منتشر شد،  می‌نویسد:

«کار فرنگی و فرنگی‌مآبی به‌طوری در ایران اوج گرفته است که بزرگان و کارفرمایان ایران جمیع حرکات و عادات شبانه‌روزی خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگیان برگرفتند و به‌تدریج این معنا از بزرگان به زیردستان سرایت کرد و به زمان قلیلی اوضاع و اطوار اسلامیه بزرگان و کارفرمایان مملکت تغییر کلی یافت.»

در فقره‌ای دیگر کاشف‌الغطا به این مسئله اشاره می‌کند که، «روحیه غربی در پیکره شرق و جسم جهان اسلام رسوخ کرده و همه عواطف ارزشمند، احساسات روحی، شرف معنوی، افتخار، سربلندی و استقلال خودی او را از او ربوده است. این روحیه غربی رها نکرد تا آنکه انسان مشرق زمین را به جایی کشاند که دینش و قرآنش را به استهزا گرفت و تعهدات خویش را پشت سر انداخت.»

علمای مشروطه‌خواه بسیاری از اصول ممتاز فرهنگی در غرب را برگرفته از اصول اسلامی و  چاره را در توجه مجدد به اصول دینی خود و عدم  تسلیم‌طلبی و بازگشت به خویشتن می‌دانند. آنچه که بعداً در دوره پهلوی شباهت با غرب یا از فرق سر تا نوک پا غربی شدن بود، در ذهنیت علمای مشروطه ناشی از دست رفتن استقلال فرهنگی بود. برخی از فقها در بحث تشبّه به این حدیث قدسی اشاره کرده‌اند:

«قل لعبادی لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشبهوا بأعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی: ای پیامبر! به بندگان من بگو که لباس‌های دشمنان مرا نپوشند، خوراکی‌های دشمنان مرا نخورند و خود را به دشمنان من شبیه نسازند که در این صورت دشمن من خواهند بود، چنانکه آنان دشمن من هستند.» در این راستا فقها حتی خرید و فروش اقلامی را هم که موجب تهاجم فرهنگی است حرام دانسته‌اند.

استقلال به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی بسیار ارزشمند است. فهم و درک امروزی ما از این مفهوم باید با توجه به سنت‌های تاریخی وفرهنگی ما و بازبینی و بازتفسیر تاریخ ۵۰۰ ساله اخیرمان باشد. بدون توجه به این سنت و حافظه تاریخی بلندمدت ما ایرانیان، امکان فهم اهمیت این مسئله و ارزش حیاتی برای ما مقدور نخواهد بود.

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود.

 

۲٫

 

قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

 

۳٫

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

22آوریل/18

با پدرم ؛ با مادرم

 

پاسخی به دغدغه ها و ابهامات شما در نوع برخورد با والدین

 

 

دوری از بی احترامی به مادر

ما چهار خواهر و پنج برادر هستیم. پدرم چند سال پیش از دنیا رفت. مادرم با سه تا از برادرانم با هم هستند. آنها هر میراثی که پدرم بر جای گذاشته بود، به نفع خودشان جمع کردند. حالا شما می‌گویید باید به پدر و مادر احترام گذاشت. وظیفه ما در مقابل این مادر چیست؟

 

از نظر اسلام هیچ بهانه‌ای برای بی‌احترامی به پدر و مادر وجود ندارد، نه کفر، نه شرک، نه عدم ولایت‌پذیری اهل بیت«علیهم‌السلام» و نه ظلم.

عدم منافات حق‌طلبی با احترام

احترام گذاشتن با حق‌طلبی منافات ندارد؛ امّا در همین حق‌طلبی هم باید حدود احترام را رعایت نمود.

در حدیثی آمده است: کسی به امام صادق«ع» گفت: پدر من خانه‌ای را به من صدقه داد؛ امّا پس از مدّتی از صدقه خود پشیمان شد و آن را پس گرفت. حال قاضیان به نفع من حکم کرده‌اند.

امام«ع» فرمود: «حکم قاضیان خوب است و کاری که پدر تو انجام داده بد کاری است؛ چرا که صدقه برای خداوند عزّوجلّ است و نمی‌توان از آن باز گشت. حال اگر تو به دادخواهی از او برخاسته‌ای، صدایت را بالای صدای او مبر و اگر او صدایش را بالا برد، تو صدایت را پایین بیاور».(۱)

توجّه داشته باشید که حقوق دیگری مثل محبّت، خدمت، دعا، دیدار و… هم که مادرتان بر عهده شما دارد، با این گونه ظلم‌ها از بین نمی‌رود.

 

 

 

 

به هنگام تضادّ نظر پدر و مادر

مادر و پدرم جدا از هم زندگی می‌کنند. اگر به مادر سر بزنیم، پدر ناراحت می‌شود و اگر به پدر سر بزنیم، مادرمان نفرین می‌کند. مادرمان همیشه نفرین می‌کند؛ حتّی اگر کار خوب انجام دهیم. حالا وظیفه ما در قبال این مادر چیست؟

 

سر زدن به پدر و مادر و فراموش نکردن آنها از حقوقی است که برعهده ماست. حال اگر پدری از ما درخواست کند که این کار را در حقّ مادرت انجام نده و یا مادری به ما بگوید که به پدرت سر نزن، گوش دادن به این حرف واجب نیست؛ حتّی اگر آنها از ما ناراحت شوند. البتّه لازمه این حرف آن نیست که ما وقتی می‌خواهیم به پدر سر بزنیم، به مادرمان اطّلاع دهیم و یا وقتی می‌خواهیم به دیدار مادرمان برویم، پدرمان را باخبر کنیم.

هر نفرینی گیرا نیست

درباره این که گفتید ما هر کاری می‌کنیم باز هم مادرمان نفرین می‌کند، باید گفت درست است که نفرین پدر و مادر گیراست؛ امّا نه هر نفرینی. اگر نفرین پدر و مادر به جهت ادا نکردن حقوق آنها باشد، باید از آن ترسید؛ ولی نفرین پدر یا مادری که فرزند نیکوکارشان را هم نفرین می‌کنند، اثری ندارد. آنچه در روایات نهی شده، عاق شدن است. اگر چه برخی گمان می‌کنند عاق شدن به معنای مورد نفرین پدر و مادر قرار گرفتن است؛ امّا معنای دقیق عاق، ترک نیکی به پدر و مادر است.(۲) کسی که حقوق این دو را ادا می‌کند، مطمئن باشد که عاق نیست؛ حتّی اگر پدر و مادر او را نفرین کنند.

 تحمّل ناسازگاری‌های مادر

خیلی هم از نوع برخورد مادرتان ناراحت نباشید. شما هم وقتی بچّه بودید، هر اندازه هم که مادر برای شما زحمت می‌کشید، باز ناراضی بودید. مادر کارهایی را برای شما انجام می‌داد که هیچ کسی جز او حاضر به انجام دادن این کارها نبود؛ امّا باز هم شما به این راحتی از او راضی نمی‌شدید. اگر بعد از این همه تلاش، یک بار شما را به‌ حق دعوا می‌کرد، با او قهر می‌کردید. حقّ مادر بیش از حد تصور ماست.

به ناسازگاری‌های مادرتان از این زاویه نگاه کنید. تحمّل ناسازگاری‌های او، بار حقّی را که ایشان بر دوش شما دارد، سبُک‌تر و تحمّل کارهایش را برایتان آسان‌تر خواهد کرد.(۳)

اختلاف همسر و مادر

پنج سال است که ازدواج کرده‌ام؛ امّا همسرم نسبت به مادرم خیلی حسّاس است، همیشه می‌گوید: «مادرت، فلان حرف را به من زد. چرا آن حرف را به من گفت؟». مادرم هم واقعاً خیلی ایراد می‌گیرد و انتظارات زیادی دارد. مادرم همیشه از همسرم انتقاد می‌کند. این اختلاف به قدری بالا گرفته که یک بار هم به دادگاه کشیده شد؛ امّا من دوست ندارم با وجود داشتن یک فرزند، کارم به طلاق کشیده شود. ناگفته نماند که ما خودمان با هم مشکلی نداریم؛ یعنی اگر مشکلات میان مادر و همسرم  نبود، با خوبی و خوشی با هم زندگی می‏کردیم. حالا من نمی‌دانم چگونه باید میان مادر و همسرم مدیریت کنم.

حفظ احترام هر دو

یکی از نکات مهمّی که در این‌گونه مشکلات باید در نظر گرفت، آن است که به جهت این درگیری‌ها، احترام مادر و همسر را به هیچ‌وجه نباید زیر پا گذاشت. اگر شما به حریم شخصیّت یکی از این دو خدشه وارد کنید، دیگر به این راحتی نمی‌توانید میانشان را اصلاح کنید.

استفاده از تفاهم موجود برای برقراری رابطه قوی محبّت‌آمیز

همان‌طور که از متن پرسش پیداست، میان شما و همسرتان مشکل خاصّی وجود ندارد؛ جز مسئله اختلاف میان مادر و همسر. شما با همسرتان در مسائل مختلف زندگی تفاهم دارید و باید از این تفاهم در حدّ اعلا استفاده کنید. این تفاهم، سرمایه خوبی برای ایجاد یک رابطه صمیمی و محبّت‌آمیز است.

هر اندازه رابطه محبّت‌آمیز میان شما و همسرتان تقویت شود، تأثیر رابطه بد مادر و همسرتان روی اصل زندگی شما کمتر خواهد شد. نباید اجازه داد مشکلات موجود، شما را از پاسخ گفتن به نیازهای همسرتان غافل کند. محبّت، یکی از اصلی‌ترین نیازهاست. محبّت شدید و واقعی، به راحتی می‌تواند فضای زندگی شما را برای همسرتان، قابل تحمّل و جذّاب کند.

با ایجاد یک رابطه محبّت‌آمیز قوی، می‌توانید همسرتان را در هنگام بروز تنش‌ها مدیریت کنید؛ یعنی او به جهت علاقه شدیدی که به شما دارد، کوتاه بیاید.

برقراری رابطه محبّت‌آمیز با مادر

همین رابطه محبّت‌آمیز را با مادرتان هم برقرار کنید. اجازه ندهید که اختلافات همسرتان با مادرتان رابطه صمیمی شما را با مادرتان کم‌رنگ کند. تیره شدن رابطه شما با مادرتان نه تنها کمکی به حلّ مشکلتان نخواهد کرد؛ بلکه بدبینی مادر نسبت به همسرتان را بیش از پیش خواهد کرد.

 

دوری از قضاوت و تقویت حُسن ظنّ

تلاش کنید تا جایی که ممکن است، از قرار گرفتن در مقام یک قاضی دوری کنید. قضاوت در این موارد، اثر چندان خوبی ندارد. معمولاً افرادی که آبشان با هم به یک جوی نمی‌رود، از قضاوت‌هایی که به ضررشان است، استقبال نمی‌کنند. در این‌گونه موارد، قاضی در نگاه کسی که حکم علیه او صادر شده، مورد اتّهام قرار می‌گیرد. اگر به نفع مادرتان حکم کنید، همسرتان می‌گوید: «کاش از اوّل می‌دانستم که این اندازه تحت‌تأثیر مادرت هستی و از خودت استقلال نداری!» وقتی هم که به نفع همسرتان حکم کنید، مادرتان می‌گوید: «این همه زحمت کشیدم و بزرگت کردم، حالا چشم به فرمان همسرت شده‌ای و از او حساب می‌بری!» پس بهتر است به جای قضاوت، منصب اصلاح را انتخاب کنید.

شما می‌توانید پس از برقراری رابطه محبّت‌آمیز قوی میان خود و همسر و مادرتان، تلاش کنید با صحبت‌های کاملاً منطقی با تقویت حُسن ظنّ مادر و همسرتان نسبت به یکدیگر، اصلاح روابط آنان را آسان‌تر کنید.

تقویت نگاه معنوی

تقویت نگاه معنوی همسر، در تحمّل حرف‌های مادر بسیار مؤثّر خواهد بود. به جای این که بخواهید درباره مسائل پیش آمده بحث کنید، تلاش کنید با در نظر گرفتن مطالبی که در گام «پُر نگه داشتن کانون خانواده از معنویت» گفته شده، بنیه معنوی خود و همسرتان را تقویت کنید تا به این راحتی با صحبت‌های دیگران آشفته‌خاطر نشوید. اگر همسرتان مقصد زندگی را خدا قرار داده باشد و اگر بداند که حِلم ورزیدن در برابر حرف دیگران تا چه اندازه او را به مقصد زندگی نزدیک می‌کند، دریای وجودش با این صحبت‌ها این‌گونه توفانی نخواهد شد.

درخواست از مقلّب القلوب

همه دل‌ها در دست قدرتِ خداست و اوست که می‌تواند دل مادر و همسرتان را نسبت به هم مهربان کند. از صمیم دل و با حالت تضرّع از او بخواهید که میان همسر و مادرتان را اصلاح کند.

 

نفرین پدر و مادر به جهت ازدواج

ازدواجی صورت گرفته که پدر و مادر مخالف بودند. حاصل ازدواج‌شان هم یک فرزند شش ساله است. با این که پسر پشیمان شده که چرا دل والدینش را شکسته؛ امّا آنها به هیچ عنوان فرزندشان را نمی‌بخشند. البته در حال حاضر زندگی خوبی دارد. چه کند که این ناله و نفرین مادرش گریبانش را نگیرد؟

جایگاه رضایت پدر و مادر در ازدواج

ما بارها تأکید کرده‌ایم که احترام به پدر و مادر به این معنا نیست که سخن آنان بدون هیچ قید و شرطی در هر زمینه‌ای لازم‌الإجرا باشد. یکی از زمینه‌هایی که در روایات به صراحت درباره آن سخن گفته شده، ازدواج است. در روایتی به نقل از ابن ابی یعفور آمده است: به امام صادق«ع» گفتم که می‌خواهم با دختری ازدواج کنم؛ امّا پدر و مادرم او را نمی‌پسندند و دیگری را به من پیشنهاد می‌کنند. فرمود: «با همان کسی که خودت دوست داری ازدواج کن، نه با آن که پدر و مادرت دوست دارند».(۴)

درباره دختران هم در رساله مراجع این مسئله آمده است که: «اگر پدر یا جدّ پدری از ازدواج دختر با کسی که هم‌کفو اوست، با وجود تمام مقدّمات و شرایط ممانعت کند و او نیز تمایل به ازدواج داشته باشد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، می‌تواند بدون اذن پدر، ازدواج کند».

این اجازه شرعی یعنی این که در این جا دیگر پدر حقّی ندارد تا بخواهد فرزندش را عاق کند.

پس در این نکته می‌خواهم بگویم که در ازدواج فرزندان اگر فرزند، پسر باشد، رضایت پدر و مادر شرط نیست و اگر هم دختر باشد، حتّی با توجّه به فتوای مراجعی هم که معتقدند اذن پدر در ازدواج دختر شرط است، باز هم این ولایت از پدر ساقط می‌شود. در اصل در نکته اوّل می‌خواستیم محدوده فقهی رضایت پدر و مادر را در ازدواج مشخّص کنیم. البته با تمام احترامی که برای مادران قائل هستیم، باید بگوییم که مادران در مسئله ازدواج ولایتی ندارند. این حکم خداست؛ همان خدایی که نیکی به مادر را سه برابر پدر لازم می‌داند،(۵) در امر ازدواج فرزندان ولایتی برای او قائل نشده است. البته خواهش می‌کنیم این نکته را در کنار نکته‌های بعدی بخوانید.

احترام در هر شرایط

نکته اوّل به هیچ‌وجه به معنای صدور مجوّز برای بی‌احترامی به والدین نیست. هیچ دختر و پسری حق ندارد به جهت اختلافی که با پدر و مادرش در امر ازدواج دارد، به او بی‌احترامی کند. در این جا فرقی ندارد که پدر و مادر چه برخوردی با فرزند داشته‌اند و به چه دلیلی با او مخالفت می‌کنند. چه محترمانه برخورد کنند و چه غیرمحترمانه، چه دلیل منطقی برای مخالفت داشته باشند و چه غیرمنطقی مخالفت کنند، باز هم باید احترام گذاشت. در امر به معروف و نهی از منکر هم که یک وظیفه است، در جایی که برای دیگران، برخورد تند جایز دانسته شده است، برخی از فقها احتیاط کرده و می‌گویند: نباید فرزند نسبت به پدر و مادر خویش این مرحله را اجرا کند. وقتی درباره یک واجب شرعی چنین حکمی هست، باقی مسائل جای خود دارد.

تأمّل در نظر پدر و مادر

درست است که از نظر شرعی پسرها نیاز به اذن پدر در امر ازدواج ندارند؛ امّا توصیه ما به همه فرزندان، این است که بدون تأمّل از کنار نظر پدر و مادر خود رد نشوند. اگر چه پدران و مادران شما متعلّق به نسل پیش از شما هستند؛ امّا این دلیل موجّهی برای بی‌توجّهی به نظر آنان در امر ازدواج نیست.

چند ویژگی در پدر و مادر،  حکم می‌کند که در نظر آنان تأمّل کنید:

اوّل آن که آنان تجربه بیشتری از زندگی مشترک دارند و عوامل و موانع موفّقیت در زندگی مشترک را بهتر از شما می‌شناسند.

دوم آن که آنان نسبت به شما با توجّه به این که زیرِ دستان آنان بزرگ شده‌اید، شناخت ویژه و قابل توجّهی دارند.

سوم آن که آنها شما را دوست دارند و خیر شما را در زندگی می‌خواهند.

این سه ویژگی به قدری اهمّیت دارد که نمی‌شود به این راحتی از کنارش گذشت.

نکته‌ای هم برای پدران و مادران

پدران عزیز و مادران بزرگوار! ما به جهت دستوری که خداوند نسبت به نیکی و احترام به شما صادر کرده است، وظیفه خود می‌دانیم از حقوق شما دفاع کنیم. مباحث بسیار مفصّلی را هم درباره حقوق پدر و مادر داشته‌ایم. پس در این تردید نکنید که بنای ما در این پاسخ، سست کردن جایگاه شما در خانواده نیست؛ امّا بدون تعارف باید گفت: اگر این اندازه درباره پدر و مادر سخن می‌گوییم، به این دلیل است که خداوند، نیکی به والدین را این اندازه توصیه کرده بود. پس در حدّ و حدود احترام و اطاعت، ما هم نباید احساسی عمل کنیم و تنها به جهت این که شما پدران و مادران بزرگوار از دست ما ناراحت نشوید، حرفی خلاف آنچه خدای عزیز فرموده بزنیم. همه ما باید بنده خدا باشیم و هر آنچه را که او گفته ببوسیم و بر چشم بگذاریم و در برابر فرامین او هم جز یک کلمه ـ که همان «چشم گفتن» است ـ، بر زبان نیاوریم.

توصیه ما به شما بزرگواران آن است که:

برای این که در مسائلی مانند ازدواج بتوانید با فرزندتان همراه شوید، سعی کنید به جای استفاده از جایگاه پدرانه یا مادرانه، از رابطه دوستی و رفاقت استفاده کنید. اگر شما با فرزندتان رفیق باشید، در مواردی که احساس می‌کنید باید به او نکته‌ای را گوشزد کنید و در مقابل تصمیم اشتباه او بایستید، کارتان بسیار آسان‌تر و نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود.

تلاش کنید در ازدواج، علاوه بر توجّه به رابطه رفاقتی، مانند مشاوری در کنار فرزندتان قرار بگیرید. مشاور به جای طرف مقابل، تصمیم نمی‌گیرد؛ بلکه راه و چاه را به او نشان می‌دهد.

بین انتخاب اشتباه و اختلاف سلیقه فرق بگذارید. گاهی فرزندتان به دلایل مختلف چشمش را به روی همه واقعیّت‌های ازدواج بسته و می‌خواهد انتخاب خطرناکی را انجام دهد؛ امّا گاهی صرفاً سلیقه او با شما متفاوت است. مثلاً او دختری را می‌خواهد که شما قیافه‌اش را نپسندیده‌اید یا این که دختری است که شغل پدرش با سلیقه شما جور نیست. اینها را دلیل بر مخالفت‌های جدّی نگیرید؛ مخالفت‌هایی که خدای ناکرده، زمینه بی‌احترامی به شما را فراهم می‌کند.

در مواردی هم که احساس می‌کنید فرزندتان انتخاب خطرناکی انجام داده، تلاش نکنید که تمام مسئله را خودتان حل کنید. با سیاست رفاقت و مشورت می‌توانید او را وارد مسیر ارتباط با یک مشاور باتجربه کنید که شاید بهتر از شما بتواند از عهده فرزندتان بر بیاید. شاید هم بشود با وارد کردن یکی از افراد فامیل یا اساتید فرزندتان و یا هر کسی که در نزد او مقبولیت دارد، بحران انتخاب خطرناک را بهتر مدیریت کرد.

ممکن است به هر دلیلی نتوانید از انتخاب خطرناک فرزندتان جلوگیری کنید. در این صورت اگر فرزندتان را دوست دارید، پس از ازدواج از او فاصله نگیرید. فرزندتان پس از ازدواج، نیاز بیشتری به شما دارد. باز هم سیاست رفاقت و مشورت را در پیش بگیرید؛ چرا که در این صورت، اگر مشکلی هم در زندگی فرزندتان رُخ دهد، شما در حلّ مشکلاتش روزنه امیدی برای او خواهید بود.

 

حق فرزند بر والدین

چرا همیشه درباره حقوق پدر و مادر برعهده فرزندان حرف می‌زنید؟ چرا همیشه می‌گویید عاقّ پدر و مادر نشوید؟ چرا هیچ وقت برعکسش را نمی‌گویید؟ مادر من در زندگی خیلی اذیّتم می‌کند و فشار روحی بر من وارد می‌کند. او حرف‌های زشتی به من می‌زند و مرا عصبانی می‌کند. به همین دلیل هم گاهی کنترل خود را از دست می‌دهم و با او تندی می‌کنم. کمی هم درباره حقوق فرزندان که برعهده پدر و مادر است، حرف بزنید.

 

به شما باید حق داد که توقّع داشته باشید وقتی از حقوق والدین برعهده فرزندان سخن گفته می‌شود، از حقوق فرزندان برعهده والدین نیز سخنی به میان آید؛ امّا اگر ما بخشی از این کتاب را به حقوق والدین اختصاص داده‌ایم، در کتاب منِ دیگرِ ما، به صورت مفصّل درباره حقوق فرزندان حرف زده‌ایم؛(۶) امّا برای این که درخواست شما را بی‌پاسخ نگذاشته باشیم، همین اندازه باید گفت که در فرهنگ غنی معارف اسلامی، همان‌گونه که درباره فرزندان بحث از عاقّ والدین وجود دارد، درباره والدین هم عاقّ فرزندان را داریم؛ یعنی اگر پدر و مادری حقوق فرزند خود را ادا نکنند، عاقّ فرزند می‌شوند.

حبیب خدا، پیامبر اکرم«ص» فرمود: آنچه از عاقّ والدین برعهده  فرزند می‌آید، برای پدر و مادر هم هست [و آنها هم اگر حقوق فرزندان را رعایت نکنند، عاقّ فرزندشان می‌‌شوند].(۷)

پدران و مادران نباید زمینه عاق شدن فرزندان را فراهم کنند و وظیفه دارند راه نیکی کردن فرزندان به خودشان را هموار کنند. پیامبر حق، رسول خدا«ص» فرمود: خداوند رحمت کند پدر و مادری را که به فرزندشان در راه نیکی کردن به خودشان، کمک می‌کنند.(۸) 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۷٫

۲ـ ر.ک: المصباح المنیر، ص۴۲۲٫

۳ـ نکته چهارم از پاسخ به پرسش اول در همین گام را دوباره مطالعه کنید.

۴ـ بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص ۲۳۵٫

۵ـ مردی خدمت رسول خدا«ص» رسید و گفت: ای رسول خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». آن مرد پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». برای بار سوم آن مرد پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «مادرت». پس از آن باز هم پرسید: پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: «پدرت» (الکافی، ج۲، ص ۱۵۹).

۶ـ تا زمان نگارش این کتاب، پنج جلد از مجموعه منِ دیگرِ ما منتشر شده و به یاری خدا، جلد ششم آن هم در دستِ تألیف است.

۷ـ الکافی، ج۶، ص۴۸٫

۸ـ همان جا.

 

22آوریل/18

خانواده در تلاقی دو دریا

مقدمه

در هزاره نسیان، سرگردانی حاصل از مدرنیته و فردگرایی، سستی بنیان خانواده و… این سئوال را برای بشر معاصر رقم زده است که خوشبختی کجاست و فرمولش چیست!؟

هرچه تمدن وسعت می‌یابد، جاهلیت انسان تکرار می‌شود. تا بدان جا که امروز چشم دوخته است به شاهراهی که او را به سعادت و آرامش برساند.

ما نشانی سعادت را در خانه‌ای یافته‌ایم که در تاریخ، تنها یک بار اتفاق افتاده است.

برآنیم تا سبک زندگی این خانواده را در زاویه دید الگوی عملی خانواده و آیین همسرداری به شما تقدیم کنیم؛ هرچند از آن آستان بی‌نهایت این تنها نمی است از یمی:

 

تلاطم ۱:

پدر رو به روی دختر نشسته و از خواستگار امروز حرف می‌زند. تا امروز هر بار خلوتی پیش آمده، دختر روی برگردانده و به این شیوه، جواب منفی خود را اعلام کرده است.

امروز بزرگ‌ترین مرد عرب، پاسخ به خواستگار دخترش را مشروط به رضایت او کرده است. آن هم در شرایطی که تا پیش از این دختر سرنوشتی جز زنده به گور شدن نداشته است.

دختر برخلاف موارد قبل، این بار در برابر خواستگاری مردی که خوش‌سابقه‌ترین انسان در تقوی و کمال است، سکوت می‌کند و پدر با یگانگی و صمیمیتی که با پاره تن خود دارد، رضایت او را در میان سکوت بلندش درمی‌یابد.

تلاطم ۲:

اصحاب با سرمایه داماد، جهیزیه عروس را خریده‌اند. دو دست رختخواب از پارچه مصری، یکی از لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند. فرشی از پوست، بالشی از پشم، عبایی خیبری، مشک آب، دو کوزه آب، آفتابه، پرده‌ای از پشم نازک، پیراهنی به قیمت هفت درهم، روسری به ارزش چهارده درهم، حوله، تختی پوشیده به روتختی، چهار پشتی، حصیری بحرینی، دستاس، ظرفی مسی، ظرفی برای شیر، ظرفی بزرگ برای… .

نگاه حاکم جامعه مسلمین به جهیزیه دخترش می‌افتد. اشک در چشمانش حلقه می‌زند.

ممکن نیست حاکمی که اختیار اموال شهر در دست اوست، آرزوهایی را که برای خوشبختی دخترش در دل دارد، نادیده بگیرد و با این سادگی و بی‌تعلقی او را به خانه بخت بفرستد. آن هم به خانه مردی که از مال دنیا بهره‌ای ندارد.

به آسمان نگاه می‌کند و می‌فرماید: «پروردگارا! برکت ده به قومی که بیشترین ظروفشان سفالین است.»

تلاطم۳:

شب است و مهمان‌ها رفته‌اند. عروس و داماد در خانه ساده خود، نخستین لحظات زندگی مشترک را آغاز کرده‌اند.

صدای گریه آرام فاطمه«س»، داماد را به سوی او می‌کشاند. مضطرب می‌پرسد: «چه شده؟ چه چیزی شما را نگران کرده؟»

عروس وحی که بر سجاده و رو به قبله نشسته است با صدایی لرزان جواب می‌دهد: «امروز مرا از خانه پدرم به خانه تو آوردند. روزی دیگر مرا از خانه تو به خانه قبر می‌برند. به یاد تنهایی‌ آن شب گریه می‌کنم.»

علی«ع» نمی‌داند چگونه این اندوه عارفانه را پاسخ دهد که ناگاه فاطمه«س» او را از این ابهام نجات می‌دهد: «بیا در این آغازین لحظه‌های زندگی به نماز بایستیم و خدا را عبادت کنیم.»

لبخند علی«ع» در رضایت خدا و تبسم فرشتگان محو می‌شود.

تلاطم ۴:

داماد مشغول آراستن اتاق عروس است. مقداری شن در کف اتاق پهن است. چوبی در داخل اتاق نصب شده و بر آن مشک و کوزه آب آویزان است. چوبی بزرگ که دو انتهای دیوار را به هم ارتباط داده،  چوب لباسی این خانه خواهد بود. پوست گوسفندی روی شن‌های کف اتاق پهن شده و بالشی از لیف خرما روی آن قرار گرفته است. هرکس وارد اتاق شود، قبل از هرچیز سلیقه‌ای را که سادگی اتاق را زیبا جلوه داده، تحسین می‌کند. پیامبر«ص» رو به دامادش می‌فرماید: «لازم است ولیمه داده شود.»

داماد باید با دست خالی جماعت انصار و مهاجر را شام بدهد. اعتبار او در میان مردم آن ‌قدر زیاد هست که بخواهد از کسی قرض بگیرد و مجلس تکرار نشدنی زندگیش را هرچه باشکوه‌تر برگزار کند. هرچه باشد، او با دختر حاکم مسلمین ازدواج کرده است. به خدا توکل می‌کند. تصمیم می‌گیرد با همان سادگی و صفا در حد وسع خود مردم را به ولیمه عروسیش دعوت کند.

پیامبر«ص» آستین‌های خود را بالا می‌زند و خرما را با روغن مخلوط می‌کند.

مردی که قدرت جامعه و اختیار بیت‌المال در دست اوست، بی‌هیچ توجهی به پست و مقام خود، تهیه شیرینی را عهده‌دار می‌شود. صحنه‌ای که هیچ حاکمی در عالم تجربه نکرده است. تمام میهمانان پذیرایی می‌شوند، بی‌آنکه نقصانی در شام و شیرینی پیش آید. خدا برکت خود را بر اخلاص میزبانان نازل کرده است.

تلاطم ۵:

صبح پس از عروسی است و پیامبر«ص» به دیدار دخترش آمده است. ظرفی از شیر با خود آورده. به اهل خانه سلام می‌دهد و وارد می‌شود. با مهربانی حال داماد را می‌پرسد و سئوال می‌کند: «همسرت را چگونه زنی یافتی؟» در این خانواده نوآور هیچ جای شگفتی نیست که از میان تمام جواب‌های ممکن، تنها پاسخ داماد این باشد: «خوب یاوری است در طاعت از خداوند.»

پیامبر«ص» به دختر خود می‌نگرد. تبسم او معنایی جز این ندارد که او نیز همسرش را بهترین مرد در طاعت حق دیده است.

تلاطم ۶:

چند روز پس از زندگی مشترک، پدر به خانه دخترش سر می‌زند. داماد از او به گرمی استقبال می‌کند. در محیطی که حتی قبل از ازدواج هم پدری جویای حال دخترش نیست، این پدر رو به داماد می‌فرماید: «اگر ممکن است می‌خواهم با دخترم تنها باشم.» علی«ع» با لبخند اتاق را ترک می‌کند.

پدر احوال زندگی دختر را می‌پرسد. دختر رضایت خود را از همسرش بیان می‌کند. اما در عمق نگاهش غمی نهفته است که پدر را بر آن می‌دارد تا بپرسد: «چه مشکلی داری؟ چه چیزی تو را غمگین کرده دخترم!»

دختر که مدت‌هاست منتظر فرصتی برای درددل با پدر بوده است، پاسخ می‌دهد: «برخی از زنان قریش به من طعنه می‌زنند و می‌گویند که پدرت تو را به مرد فقیری شوهر داده است.»

دختر بغض می‌کند پدر با مهربانی جواب می‌دهد: «نه پدر تو فقیر است و نه شوهرت. خزینه‌های زمین را بر ما عرضه کردند و ما نعمت‌های آخرت را بر مال دنیا ترجیح دادیم. دخترم! مطمئن باش اگر مال دنیا در نظر خداوند ارزش داشت، هرگز خدا آن را بهره کافران قرار نمی‌داد!»

تلاطم ۷:

اولین میوه زندگی به ثمر نشسته است. خدا پسری سالم و نورانی به این خانواده هدیه داده است. پس از چند روز پیامبر«ص» از سفر برمی‌گردد. قبل از همه، به خانه دخترش سری می‌زند تا اولین نوه خود را ببیند. قنداقه کودک را در آغوش می‌گیرد. رو به والدین کودک می‌پرسد: «نامش را چه گذاشته‌اید؟» پدر و مادر جواب می‌دهند: «برای نام‌گذاری کودکمان از شما پیشی نمی‌گیریم.» پیامبر«ص» در برابر این احترام، با بدیع‌ترین تفکر پاسخ می‌دهد: «من نیز بر پروردگارم سبقت نمی‌گیرم.»

جبرئیل از سوی خداوند پیام می‌آورد: «پسر فاطمه«س» همنام پسر‌هارون یعنی شبر است.» که به زبان عربی حسن نامیده می‌شود.

تلاطم ۸:

پیامبر«ص» در مسجد از یاران خود سئوالی می‌پرسد و می‌خواهد کامل‌ترین جواب را برای آن پیدا کنند. سئوال این است: ‌«بهترین چیز برای زن چیست؟» هیچ‌یک از اصحاب نمی‌توانند جواب این سئوال را به پیامبر«ص» بدهند.

علی«ع» به خانه می‌آید و سئوال را با فاطمه«س» مطرح می‌کند. فاطمه«س» پاسخ می‌دهد: «بهترین چیز برای زن این است که خود را بدون ضرورت در معرض دید نامحرم قرار ندهد و نامحرمی را نبیند.» علی«ع» به بلندای حقیقتی که در جواب فاطمه«س» نهفته است، می‌اندیشد. خود را به مسجد می‌رساند و جواب را به پیامبر«ص» عرضه می‌دارد.

رسول خدا قبل از تحسین و تأیید پاسخ، می‌فرمایند: «این جواب را از چه کسی گرفته‌ای؟» علی«ع» جواب می‌دهند: «از دختر شما!»

و پیامبر«ص»  به نگاه متعالی فاطمه«س» شان می‌بالند و می‌فرمایند: «به‌راستی که او پاره تن من است.»

تلاطم ۹:

صبح است و علی«ع» به همسر خود می‌فرماید: «غذایی داریم که گرسنگی مرا بر طرف کند؟»

فاطمه«س» به کودکان خود که در گوشه اتاق خوابیده‌اند،‌ اشاره می‌کند و می‌فرماید: «دو روز است که در خانه غذای کافی نداریم. آنچه بود به بچه‌ها دادم و خود نیز گرسنه‌ام.»

تأسف وجود علی«ع» را در برمی‌گیرد. می‌فرماید: «چرا به من اطلاع ندادی تا به دنبال غذا بروم؟»

در فضایی که گرسنگی و فقر بر زندگی مسلمانان سایه افکنده و عموم زنان،‌ زبانشان به اعتراض بر همسران گشوده می‌شود،‌ فاطمه«س» نگاهی پر از شرم به زیر می‌اندازد و پاسخ می‌دهد: «من از پروردگار خود شرم می‌کنم که چیزی را که تو بر آن توان و قدرت نداری،‌ از تو درخواست کنم.»

تلاطم ۱۰:

پیامبر«ص» به خانه دخترش آمده است‌. فاطمه«س» مشغول رسیدگی به کودکان است و علی«ع» سرگرم انجام کارهای خانه.

پیامبر«ص» گوشه اتاق می‌نشیند. چشمی به علی«ع» دارد و چشمی به دخترش.

پس از مکثی بلند رو به اهل خانه می‌فرماید: «خدا رحمت خود را شامل حال مردی کند که در خانه به همسرش کمک می‌کند.»

آن گاه این جمله عمیق را بر زبان می‌آورد: «کسی زنان را اکرام نمی‌کند، جز آنکه خود فرد کریمی باشد و کسی به زنان اهانت نمی‌کند، جز آن که خودش شخص حقیری باشد.»

تلاطم ۱۱:

پیامبر«ص» از سفر آمده و طبق معمول قبل از هرکاری به خانه دخترش سر زده‌ است. فاطمه«س» دو دستبند نقره در دست دارد و یک جفت گوشواره در گوش.

پرده حریر اتاقش در نسیم ملایم هوا تاب می‌خورد. پیامبر«ص» وارد خانه می‌شود و فاطمه«س» به استقبال می‌آید. چشم حاکم اسلام به زیورآلات و پرده می‌افتد. مکثی کوتاه می‌کند و از خانه خارج می‌شود. اینک فاطمه در گوشه خانه به فکر فرو رفته است: «خدایا! تنها چیزی که ممکن است پدرم را رنجانده باشد، همین است!»

خوب می‌داند که هیچ غفلتی از او سر نزده و این اشیا  از حلال‌ترین مال فراهم شده‌اند. اما هنوز در جامعه کسانی هستند که شب‌ها از فرط گرسنگی، بی‌خوابی می‌کشند… و او دختر حاکم است!

بی‌درنگ گوشواره و دستبندها را می‌گشاید و پرده را از دیوار جدا می‌کند و قاصدی را به سوی مسجد می‌فرستد.

قاصد بسته را به پیامبر«ص» می‌دهد و می‌گوید: «دخترتان فرموده‌اند که اینها را در راه خدا انفاق کنید.»

تلاطم ۱۲:

بچه‌ها به پیشنهاد پدربزرگ، مسابقه خطاطی گذاشته‌اند. پدربزرگ فرموده کسی که زیباتر بنویسد، قدرتش بیشتر است. بچه‌ها خط‌های خود را نزد ایشان آورده‌اند. اما ایشان می‌فرماید: «باید مادرتان خط بهتر را تعیین کند.»

مادر با خود می‌اندیشد:‌ «من چگونه بین این دو کودک داوری کنم؟ اگر بگویم خط حسن«ع» زیباتر است حسین«ع» از او کوچک‌تر است و ممکن است احساس ضعف کند. اگر بگویم خط حسین«ع» بهتر است ممکن است به غرور حسن«ع» بربخورد.»

تصمیم خود را می‌گیرد و داوری را به تلاش خودشان واگذار می‌کند. رو به کودکان می‌فرماید: «من گردنبندم را پاره می‌کنم و دانه‌های آن را روی زمین می‌پاشم. هرکدام از شما دانه‌های بیشتری را جمع کند، خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.»

گردنبند را پاره می‌کند تا کودکان به میزان بها دادن مادر به داوری این مسابقه پی برده باشند.

تلاطم ۱۳:

مردی نابینا پس از کسب اجازه از محضر علی«ع» وارد منزل ایشان می‌شود. علی«ع» نگاهش به فاطمه«س» می‌افتد و می‌بیند که چقدر سریع و هوشیار از جا برمی‌خیزد و خود را می‌پوشاند.

پیامبر«ص» رو به دخترش می‌فرماید: این مرد نابیناست.

فاطمه که مترجم حیا و عفت زن به زبان آفرینش است، پاسخ می‌دهد: «اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بینم. غیر از این او بوی زن را استشمام می‌کند.»

پیامبر به تفکر والای دخترش می‌اندیشد و با تبسم می‌فرماید: «سوگند می‌خورم که تو پاره تن منی.»

تلاطم ۱۴:

مردی گرسنه به مسجد می‌آید و از پیامبر«ص» تقاضای کمک می‌کند. پیامبر«ص» رو به مردم می‌فرماید: «چه کسی امشب این مرد را مهمان می‌کند؟ »

فقر و گرسنگی چنان در خانه‌های مسلمانان نفوذ کرده که کسی توانایی مهمانداری ندارد.

ناگاه علی«ع» که آبروی اسلام برایش از هرچیز دیگری با ارزش‌تر است می‌فرماید: «من!»

و همراه مرد فقیر به خانه می‌آید و از فاطمه«س» تقاضای مهمانداری می‌کند. حضرت می‌فرماید: «در خانه غذایی نیست، مگر به اندازه خوراک یک دختربچه. اما امشب گرسنگی را تحمل می‌کنیم و همین مقدار کم را هم به مهمان می‌بخشیم.»

تلاطم ۱۵:

مادر روی سجاده مشغول دعاست. پسر گوشه اتاق نشسته و به مناجات و دعای مادر گوش می‌دهد. هرچه منتظر می‌ماند تا بشنود که مادر برای خود و اعضای خانواده چه دعایی می‌کند، چیزی نمی‌شنود. مادر تک‌تک همسایگان را نام می‌برد و برایشان دعا می‌کند، اما سخنی از خود به میان نمی‌آورد.

پسر مقابل مادر زانو می‌زند و می‌پرسد: «مادرجان! چرا برای خودمان دعا نمی‌کنید؟»

حضرت دستی بر سر کودک می‌کشد و می‌کوشد تا فرهنگ ایثار و تقدم بندگان خدا را بر خود با ساده‌ترین کلمات به او یاد دهد: «عزیزم! اول همسایه و سپس اهل خانه!»

تلاطم ۱۶:

بیماری کودکان، مادر را بی‌تاب کرده. با نگرانی به علی«ع» می‌گوید: «تا به حال این طور مریض نشده بودند. نمی‌دانم دوایشان چیست؟»

از طبیب هم کاری برنمی‌آید.

تمام دل مادر و پدر متوجه آسمان است. هر دو با هم نذر می‌کنند تا برای شفای کودکانشان سه روز روزه بگیرند.

پس از چند روز، بچه‌ها سلامتی خود را به دست می‌آورند.

زمان ادای دین است. پدر و مادر نذر خود را به بچه‌ها می‌گویند. بچه‌ها با خوشحالی می‌گویند: «ما هم می‌خواهیم با شما روزه بگیریم.»

پدر و مادر به هم نگاه می‌کنند. بچه‌ها تازه از بستر بیماری بیرون برخاسته‌اند. کودکند و ضعیف. اما با لبخند رو به بچه‌ها می‌فرمایند: «باشد. فردا با هم روزه می‌گیریم.»

تلاطم ۱۷:

شدت کار و فعالیت توان جسمی فاطمه«س» را از او گرفته است. آسیا کردن گندم، پخت نان، بچه‌داری، کارهای خانه و… حضرت را ضعیف کرده است. امروز به زخم‌های دست خود نگاه کرد و رو به پدر ‌فرمود: «یا رسول الله«ص»! دست‌هایم از شدت کار ورم کرده‌اند. دیشب تا صبح گندم آرد می‌کردم و علی«ع» از بچه‌ها نگهداری می‌کرد.»

پیامبر«ص» به طرح یک تقسیم کار اساسی می‌اندیشد و رو به دختر و داماد خود می‌فرماید: «فاطمه جان! از این پس کارهای داخل با تو و کارهای بیرون با علی«ع»!»

زهرا که این تقسیم مسئولیت را نشانه نگرش منطقی پدر به جایگاه زن و مرد می‌بیند، با خوشحالی می‌فرماید: «جز خدا کسی نمی‌داند که از این تقسیم کار چقدر خوشحالم. زیرا پیامبر«ص» مرا از کارهایی که مربوط به مردان است،‌ بازداشت.»

تلاطم ۱۸:

کودک هر روز زودتر از پدر از مسجد خود را به خانه می‌رساند و آنچه را در مسجد پیش آمده برای مادر تعریف می‌کند.

دیروز علی«ع» از فاطمه«س» این ماجرا را شنیده است. قرار است امروز پشت پرده پنهان شود و به نحوه تعریف کردن پسرش گوش بدهد.

پسر مثل روزهای پیش مقابل مادر ایستاده، اما این بار نمی‌تواند حرف بزند. مادر می‌پرسد: «چه شده عزیزم! چرا تعریف نمی‌کنی؟!»

پسر کوچک می‌گوید: «مادر! احساس می‌کنم فرد بزرگی حضور دارد که احترام حضور او مانع می‌شود تا من از آیاتی که تازه به پیامبر«ص» نازل شده و در مسجد شنیده‌ام، حرف بزنم.»

علی«ع» از پرده بیرون می‌آید و فرزند مؤدب و زیرک خود را در آغوش می‌فشارد.

تلاطم ۱۹:

فاطمه«س» در خانه نشسته است. سختی‌ها، مشکلات، غم‌ها و مسائل مردم لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذارد. جامعه نوپای اسلام با مسائل زیادی درگیر است. مشکلات مالی و فقر و تنگدستی بر زندگی همه سایه افکنده است.

پدر وارد خانه‌اش می‌شود. با پدر از رنج‌هایش حرفی نمی‌زند. ساعتی بعد پدر رو به او می‌فرماید: «دخترم! هم‌اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده تا هر چه تو بخواهی تحقق پذیرد.»

فاطمه«س» تمام تشویش‌ها و خواسته‌ها را در ذهن مرور می‌کند. پدر منتظر است تا خواسته‌های او را با فرشته وحی در میان بگذارد.

اکنون بانو که به نهایت تکامل راه برده، با چشم‌پوشی از تمام جاذبه‌های عالم پاسخ می‌دهد: «لذتی که از خدمت حضرت حق می‌برم مرا از هر خواهشی بازداشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای و والای خداوند باشم.»

تلاطم ۲۰:

کودکان دور مادر جمع شده‌اند و از او می‌خواهند با آنها بازی کند. بچه‌ها پیش از این شعرهای زیبای مادر را هنگام خواب شنیده‌اند. امروز هم به او اصرار می‌کنند که برایشان شعر بخواند.

حضرت«س» در حالی که حسن«ع» را به بالا و پایین می‌اندازد، زمزمه می‌کند:

اشبه اباک یا حسن

واخلع عن الحق الرسن

واعبد الها ذالنمن

و لا توال ذاالاحن

حسن جان! مانند پدرت علی«ع» باش! و ریسمان را از گردن حق بردار!

خدای احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه‌توز دوستی مکن.

حسین را  روی دست می‌گیرد و او را نوازش می‌دهد و می‌فرماید:

انت شبیه بابی

لست شبیها بعلی…

حسین من! تو به پدرم رسول خدا شبیه هستی…

بچه‌ها با شنیدن این اشعار زیبا لبخند می‌زنند و به فکر فرو می‌روند.

شاید به فکر احترامی که مادر برای پدر قائل است و حتی در غیاب او نیز،‌ مقام پدرشان را تجلیل می‌کند.

تلاطم ۲۱:

فاطمه«س» در بستر بیماری است و زنان همسایه به عیادتش آمده‌اند.

اسماء شرمگین رو به بانویش می‌کند: «آیا اجازه ملاقات می‌دهید؟»

حضرت با بزرگواری سری تکان می‌دهد و آنان را به داخل اتاق خود می‌خواند.

یکی از زنان به نمایندگی از همه با تأسف می‌پرسد: «ای دختر رسول خدا! با این شدت ضعف و بیماری شب را چگونه به صبح رسانده‌اید؟»

این یک احوالپرسی معمولی است؛ اما حضرت«س» پاسخی تاریخی را بیان می‌کند: «شب را در حالی صبح می‌کنم که از دنیایتان بیزارم و از مردانتان ناراحت!  مردهایتان را آزمودم و از آنها متنفر شدم. پایداریشان را محک زدم. بی‌دین و بی‌وفا از بوته آزمایش درآمدند. به خدا سوگند اگر مردانتان نمی‌گذاشتند زمام اموری که رسول خدا در دست علی«ع» نهاده بود، از دست برود؛ علی«ع» آن را به سهولت راه می‌برد و این شتر را سالم به مقصد می‌رساند. منتظر باشید تا این مرض فساد در پیکر اجتماع اسلام منتشر شود. بشارتتان می‌دهم به شمشیرهای آخته و ….

زنان با ناله و اندوه به خانه‌های خود بازمی‌گردند و سخنان حضرت را به مردان منتقل می‌کنند. مردان پریشان و سردرگم برای عذرخواهی می‌آیند، اما بهانه می‌آورند و حضرت آنها را طرد می‌کند، زیرا حجت را بر آنان تمام کرده است.

تلاطم ۲۲:

دختر حاکم اسلامی در عزای پدر به سر می‌برد. عده‌ای وصیت پیامبر«ص» را نادیده گرفته و حق جانشینی علی«ع» را غصب کرده‌اند؛ اما برای مشروعیت حکومتشان به رضایت فاطمه«س» نیاز دارند. از سویی خبر در شهر پیچیده که فاطمه«س» سوگند خورده با آنها تا قیام قیامت سخن نگوید.

امروز غاصبان حکومت به در خانه علی«ع» آمده‌اند تا از او بخواهند که فاطمه«س» با آنها حرف بزند. خشم، وجود حضرت را تسخیر کرده است. علی«ع» که بیش از هرکسی از سیاست زهرا«س» در مبارزه منفی‌ با غاصبان حکومت خبر دارد، وقتی اصرار خلیفه را می‌بیند، به سراغ همسرش می‌آید و می‌فرماید: «آنها پشت درخانه منتظر اجازه ورود شما هستند.»

در این لحظه هرکس به جای فاطمه«س» باشد، به همسر خود اعتراض می‌کند و او را در این پیشنهاد به عدم درک طرف مقابل متهم می‌سازد، اما بانو تمام خشم خود را فرو می‌برد و محترمانه در مقابل علی«ع» می‌فرماید: «خانه، خانه توست و من همسر تو هستم. هرچه می‌خواهی انجام ده!‌ اگر صلاح می‌دانی اجازه ورود به آنها بده!»

 

تلاطم ۲۳:

اندوه از دست دادن پدر، غم گمراهی جامعه پس از پدر، مصیبت فراموشی غدیر و ولایت علی«ع»، حضرت را در‌ هاله‌ای از اشک و ماتم فرو برده است. همین چند روز پیش زنان مدینه پیغام فرستادند که یا روز گریه کند یا شب تا آرامش آنها برهم نخورد.

امروز مقابل همسر درددل می‌کند: «ای علی«ع»!  چقدر اندک است ماندن من در میان این مردم و چقدر نزدیک است زمان پنهان شدن من از جمعشان. به خدا سوگند نه شب و نه روز سکوت نمی‌کنم و به گریه‌هایم پایان نمی‌دهم تا این که به پدرم ملحق شوم.»

علی«ع» با حضرت همدردی می‌کند و می‌فرماید: باشد. «هرچه دوست داری، انجام بده! هرکاری لازم باشد، می‌کنم!»

آنگاه در بقیع مکانی به نام بیت‌الاحزان برای فاطمه«س» تدارک می‌بیند و فاطمه«س» را به آنجا می‌برد تا اشک‌هایی را که سند حقانیت اهل بیت«ع» و قرآن است، بر زمین مسخ شده رو به فراموشی بباراند.

تلاطم ۲۴:

زهرا«س» به هوش می‌آید. فرزند شش ماهه‌اش سقط شده است!

با حال پریشان به سوی مسجد می‌دود و رو به غاصبان فریاد می‌زند: «آیا می‌خواهید شوهرم را از من بگیرید و کودکانم را یتیم کنید؟» و پس از تهدید آنها به نفرین، دست کودکانش را می‌گیرد و به قبر پیامبر«ص» پناه می‌برد. امام«ع» به سلمان می‌فرماید: «فاطمه«س» را دریاب! گویی دو طرف مدینه به لرزه درآمده. سوگند به خدا اگر فاطمه«س» نفرین کند، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نخواهد ماند و زمین همه آنها را در کام مرگ فرو خواهد کشید.»

سلمان درصدد رساندن این پیام به حضرت برمی‌آید، اما بانو نمی‌پذیرد. ناگاه سلمان می‌گوید: «همسرتان مرا فرستاده و فرموده که به خانه برگردید و مردم را نفرین نکنید.»

فاطمه«س» مکثی کوتاه می‌کند، آن‌گاه بلند و راسخ می‌فرماید: «حال که شوهرم فرموده به خانه برمی‌گردم و برای خدا صبر می‌کنم. اما به آنها بگو تا علی«ع» را آزاد شده نبینم، از حرم پدرم پای پس نخواهم کشید.» پافشاری حضرت«ع» منجر به رهایی امام«ع» می‌شود و هر دو با هم به خانه برمی‌گردند.

تلاطم ۲۵:

پس از آنکه با مبارزه حضرت«س»، امام«ع» آزاد می‌شود، راه خانه خود را در پیش می‌گیرند. حضرت«س» شانه به شانه مولا«ع» در حرکت است. خوب می‌داند چه طوفانی در دل همسرش بر پاست.

همین چند ساعت پیش در برابر چشمان او دست‌هایش را بستند؛ ریسمان به گردنش آویختند؛ او را کتک زدند و او نتوانست از فاطمه‌اش حمایت کند.

زهرا«س» از هرم نفس‌های همسر می‌داند که غرور مردانه‌ او خرد شده، ولی به خاطر حفظ وحدت اسلام مجبور است سکوت کند.

در آن شرایط دشوار جسمی و روحی که خود بیش از هرکسی به تسکین و دلداری نیاز دارد تصمیم می‌گیرد رسالت مودت و رحمت خود را در کلام پیاده کند. آرام می‌فرماید: «علی«ع» جان! جان و روح من سپر بلای تو. من همواره با تو خواهم بود. اگر در خیر و خوشی به سر بری با تو خواهم زیست و اگر در سختی و بلا گرفتار شوی، بازهم در کنارت خواهم بود.»

دست کودکان در دست پدر و مادر است. این جمله روحی تازه و توانی نو در جان علی«ع» می‌دمد. این را قدم‌های استوار امام«ع» به سمت خانه ثابت می‌کند.

تلاطم ۲۶:

اولین بار است که علی«ع» آرزو می‌کند هرچه زودتر از اتاق خارج شود و ادامه صحبت‌های همسرش را نشنود. فاطمه«س» در آخرین ساعت‌های عمر به همسرش وصیت می‌کند.

علی«ع» منتظر است تا فاطمه«ع» به عنوان دختر مبارز رهبر اسلام، وصیت‌های سیاسی خود را مطرح کند. اما قبل از آن فاطمه دغدغه مهم خانوادگیش را بیان می‌کند: « پس از من با امامه ازدواج کن. زیرا او برای فرزندانم مثل من خواهد بود و مردان را چاره‌ای جز زن گرفتن نیست.»

اشک محاسن علی«ع» را خیس می‌کند.

بانو می‌فرماید: «سزاوار است که من بر تو گریه کنم، زیرا به‌زودی راحتی من فرا می‌رسد، در حالی که رنج‌های تو ادامه دارند.»

تلاطم ۲۷:

لحظه‌های واپسین حیات فاطمه«س» است و علی«ع» بر بالین او نشسته. حضرت«س» ناگهان به‌شدت بی‌قراری می‌کند و بلند بلند می‌گرید.

علی«ع» می‌پرسد: «تو را چه می‌شود؟ چرا این چنین گریه می‌کنی؟»

بانو به جای اینکه از یتیمی کودکانش و احساس تعلقش به اطرافیان بگوید، چنین جواب می‌دهد: «بر مصیبت‌هایی که پس از من بر سر تو می‌آید، می‌گریم.»

علی«ع» به همسر می‌نگرد و پاسخ می‌دهد: «گریه مکن! به خدا سوگند سختی‌ها در راه خدا برای من ناچیز است.»

تلاطم ۲۸:

صفین است و گرماگرم نبرد میان یاران علی«ع» و معاویه. پسران فاطمه«س» در خطوط مقدم جبهه اسلام می‌جنگند. ناگاه یاران امام به سویشان می‌تازند و آنان را از خط مقدم دور می‌کنند. آنها حیرت زده می‌پرسند: «چه می‌کنید؟» جواب می‌دهند: «امام«ع» می‌فرمایند برگردید، زیرا با شهادت شما نسل پیامبر«ص» از بین می‌رود.»

این در حالی است که محمد حنفیه از خط مقدم دور شده و بی آنکه بتواند به فرمان پدرش علی«ع» عمل کند، نزد امام بازگشته است.

امام می‌فرماید: «می‌دانستم شهامت و جسارت حسنین«ع» را نداری، زیرا‌ آنها فرزند فاطمه«ع» اند و شیر او را خورده‌اند.»

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

پیامبر«ص» می‌فرماید: «خدا رحمت خود را شامل حال مردی کند که در خانه به همسرش کمک می‌کند کسی زنان را اکرام نمی‌کند، جز آنکه خود فرد کریمی باشد و کسی به زنان اهانت نمی‌کند، جز آن که خودش شخص حقیری باشد.»

 

۲٫

 

در آن شرایط دشوار جسمی و روحی که فاطمه خود بیش از هرکسی به تسکین و دلداری نیاز دارد،  می‌فرماید: «علی«ع» جان! جان و روح من سپر بلای تو. من همواره با تو خواهم بود. اگر در خیر و خوشی به سر بری با تو خواهم زیست و اگر در سختی و بلا گرفتار شوی، بازهم در کنارت خواهم بود.»

 

۳٫

 

صفین است و گرماگرم نبرد میان یاران علی«ع» و معاویه. پسران فاطمه«س» در خطوط مقدم جبهه اسلام می‌جنگند. ناگاه یاران امام به سویشان می‌تازند و آنان را از خط مقدم دور می‌کنند. آنها حیرت زده می‌پرسند: «چه می‌کنید؟» جواب می‌دهند: «امام«ع» می‌فرمایند برگردید، زیرا با شهادت شما نسل پیامبر«ص» از بین می‌رود.»

22آوریل/18

معارف و احکام در کلام حضرت زهرا(س)

 

مقدمه

قبل از پرداختن به فلسفه بعضی از احکام و معارف در کلام بانوی دو جهان توجه به چند نکته ضروری است:

۱- امام هشتم(ع) فرمود: «اِعلَم یَرحَمُکَ اللهُ اَنَّ الله تَبارَکَ و تَعالی لَم یُبِح اَکلاً وَ لا شُرباً الّا لَما فیهِ المَنفِعَه والصّلاحُ وَ لَم یُحَرَّم الّا کافیه الضَّرر و التلفُ و اَلفَسادُ فَکُلّ نافِع مقوٍّ لِلجِسمِ فیه قوّهٌ للبَدَنِ فَحَلالٌ و کلّ مُضرٍّ یَذهَبُ بِالقُوّه اَو قاتِلٍ فَحَرام مِثلُ السُمومٍ والمَیتَه والدَّم و لَحمٍ الخِنزیر؛(۱)بدان که خداوند تو را رحمت کند، خدای متعال خوردن و نوشیدنی چیزی را حلال نکرده است مگر به خاطر سود و مصلحتی که (برای انسان) در آن بوده است و خداوند چیزی را حرام نکرده است مگر اینکه ضرر و زیان و فساد در آن بوده است. پس هر چیزی که سودمند و تقویت کننده جسم و بدن بوده، حلال و هر چیزی که زیان‌آور است و توان را می‌برد و یا کشنده است حرام شده است، مثل سم‌ها و مردار و خون و گوشت خوک.»

بنابراین تمام دستورات دینی از علت و حکمت و یا حکمت‌هایی برخوردارند و هیچ دستور دینی‌ای خالی از فایده و یا فواید دینی و یا دنیوی نیست.

۲- توقع اینکه انسان‌های عادی به تمام حکمت‌ها و فلسفه احکام و معارف دست پیدا کنند و اسرار احکام را بفهمند، نابجاست، زیرا اولاَ علم انسان‌ها حتی در مواردی که قابل تجربه هستد، محدود است، «وَ مَا اُوتیتُم مِن العِلمِ الا قَلیلاً؛(۲) و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده‌اند.» ثانیاً ممکن است فلسفه بعضی از دستورات دینی مخصوصاً در حوزه عبادات، آثار معنوی و یا اطاعت‌سنجی و یا اطاعت‌پذیری باشد. اگر هم به مواردی دست یافته‌ایم بیشتر بر اثر بیان خود معصومان و امامان«ع» بوده است، نه علوم و تلاش بشری. لذا توقع دسترسی به همه حکمت‌ها، توقعی دور از دسترس انسان‌هاست.

۳- آنچه از فلسفه احکام و حکمت‌ برخی از اعتقادات و اخلاقیات درکلام زهرای مطهره(س) بیان شده است بیشتر هدف‌گرایی و غایت‌نگری است؛ یعنی بیش از آنکه نظر به اقناع اذهان و راحت‌پذیری آن باشد، دنبال غایت‌نگری و تحقق اهداف این احکام است که آیا به خواندن نماز و روزه و امثال آن به حکمت و فلسفه‌ اصلی نزدیک شده‌ایم؟ آیا عقایدمان، ما را به الزاماتی که باید داشته باشیم پایبند کرده‌اند؟ آیا احکام عملی، ما را به حکمت‌هایی که از آن متوقعیم رسانده‌اند؟ در یکی ازخطبه‌های آن حضرت خطاب به ابوبکر و مسجد مدینه، فلسفه بعضی از احکام و عقائد و اخلاق بیان شده، ولی حضرت بیشتر در مقام سرزنش آنهاست که چرا دستورات دینی، آثار خود را در شما نشان نداده‌اند. اینجا دیگر جای اقناع اذهان نیست.

آغاز خطبه

حضرت زهرا(س) چادر بر سر کرد و با جمعی از بانوان وارد مسجد مدینه شد که ابوبکر و جمعی از مهاجرین و انصار در آن حضور داشتند. آنان به احترام ‌بانوی بزرگ اسلام پرده‌ای سفید آویختند تا سخنرانی خود را پشت پرده آغاز کند. ایشان خطبه مفصلی را ایراد فرمودند و در بخشی از آن به فلسفه بعضی از اعتقادات، احکام و اخلاقیات اشاره کردند.

الف) فلسفه بعضی از اعتقادات

۱– فلسفه هدف خلقت

درباره اهداف خلقت سخن بسیار است. آیه‌ای از قرآن، هدف از خلقت را پرستیدن و یا شناختن خداوند (۳)و گاهی ابتلاء و آزمایش بندگان (۴)و زمانی هم رسیدن به کمال و رحمت الهی شمرده است.(۵)

«اِبتَدَعَ الاَشیاءَ لا مِن شَیء کانَ قَبلِها… کَوّنَها بِقُدرَتِهِ وَ ذَرَءَها بِمَشیّتِه مِن غَیرِ حاجَهٍ مِنهُ اَلی تَکوینِها وَ لا فائِدهٍ لَهُ فِی تَصویرِها اِلّا تَثبیتاً لِحِکمَتِه وَ تَنبیهاً عَلی طاعَتِه و اِظهاراً لقُدرتِه و تَعبّداً لِبریّتهِ وَ اِعزازاً لِدَعوَتِه؛(۶)اشیای عالم را بدون اینکه چیزی موجود باشد، آفرید. با قدرت خود پدید آورد و با اراده خود ایجاد کرد که نه به آفریدن آنها نیازمند بود و نه از خلقت آنها سود می‌برد. جز آنکه خواست حکمتش تحقق یابد و همه را به اطاعت و بندگی آگاه و قدرت خود را آشکار کند و به همه راه بندگی بیاموزد و دعوت خود را عزت بخشد.»

در اینجا به پنج فلسفه برای خلقت اشاره شده است:

  1. تحقق یافتن حکمت الهی.
  2. آشکار شدن قدرت الهی بر اثر خلقت‌های پیچیده و شگفت‌انگیز.
  3. وادار کردن بندگان به اطاعت خداوند، کسی که منبع تمامی قدرت‌هاست سزاوار پرستیدن است.
  4. آموختن بندگی.
  5. عزت بخشیدن دعوت و دین خویش و همین‌ طور عزت یافتن انبیاء که دعوتگران به دین بودند.

۲- فلسفه تحریم شرک

شرک انواع و اقسامی دارد: شرک در خالقیت، شرک در ربوبیت، شرک در اعمال و… انواع شرک خواه جلی باشند و یا خفی، از نظر اسلام حرام شمرده شده‌اند. منتهی در زمانه ما ذیل آموزه‌های غلط وهابی‌ها و سلفی‌ها، توسل، حاجت‌خواهی، شفاعت‌خواهی، زیارت اهل قبور و گریه بر مردگان و… نیز شرک شمرده می‌شوند که انحراف بزرگی است و زیان‌های بی‌شماری را به جامعه اسلامی وارد می‌کند. نمونه‌ کوچک آن وجود تکفیرهای جهادی و انتحاری همچون داعش و النصره و طالبان و القاعده است.

حضرت با توجه به معنای اصلی و واقعی شرک، فلسفه حرمت آن را اخلاص در توحید می‌دانند آنجا که می‌فرمایند: «وَ حَرّم الله الشّرکَ اِخلاصاً لَهُ بالرّبوبیّه؛(۷)خداوند شرک را حرام کرد برای اخلاص در (توحید) ربوبی و بندگی.»

۳- فلسفه ایمان

ایمان بر اساس اعتقادات است. اگر ایمان و باور قلبی نسبت به اعتقادات در قلب انسان نباشد، صرف علم و دانستن کارایی ندارد. حضرت زهرا(س) به اصلی‌ترین کاربرد ایمان یعنی پاکیزگی از شرک اشاره می‌کنند.  انسان مومن در مقابل غیر خدا کرنش نمی‌کند و دیگران را در سرنوشت خود دخیل نمی‌داند و اعمال خویش را برای رضای او و به دور از هرگونه ریاکاری انجام می‌دهد.

«فَجَعَل اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکُم مِنَ الشّرکِ؛(۸)سپس ایمان را برای پاک کردن از شرک قرار داد.»

۴- فلسفه بعثت

حضرت زهرا(س) فلسفه بعثت حضرت محمد(ص) را تمام کردن امر الهی، به پایان رساندن مقدرات الهی، هدایت مردم، رهایی از گمراهی و نجات از کوردلی می‌دانند.

«گواهی می‌دهم که پدرم محمد(ص) بنده و فرستاده اوست. خدا او را قبل از آنکه بیافریند، انتخاب کرد و پیش از آنکه بفرستد، نام نیکو نامگذاری فرمود و پیش از بعثت به پیامبری برگزید. آن هنگام که هنوز مخلوقات در حجاب غیب پنهان و در تاریکی نیستی پوشانده بودند و آثاری نداشتند. انتخاب پیامبر اکرم(ص) بر اساس علم خدا به آینده امور و احاطه و تسلط او به حوادث روزگاران و شناخت خدا به سرنوشت هر چیزی بود:

«وابتَعَثهُ اللهُ اِتماماً لِاَمرِهِ وَ عَزیمَه عَلی اِمضاءِ حُکمِهِ وَ انفاداً لِمَقادیر حَتمِهِ فَرأیَ الاُمَمَ فِرَقاً فی اَدیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَه لِاَوثانُها، مُنکِرَهً لله مَعَ عِرفانِها؛(۹)پیامبر را برانگیخت تا امر خود را تمام کند (و دین را کامل نماید) و حکم قطعی‌اش را امضاء و مقدّراتش را اجرا نماید و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیامبر(ص) دید که هر فرقه‌ای دینی دارد و به روشنایی شعله‌ای روی آورده‌اند و شب‌های خود را پرستش و خدا را با آنکه می‌شناختند، انکار می‌کنند.»

۵- فلسفه امامت

همچنان که بدن انسان نیاز به قلب دارد که خون را به تمام اعضا برساند و نیاز به مغز دارد که وظائف هر عضوی را مشخص کند و نیاز به روح دارد که کشور بدن را اداره کند، هر جامعه‌ای هم به امام و پیشوا نیاز دارد. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون امام و پیشوا درست و صحیح اداره شود. آیا امکان دارد پیامبر اکرم(ص) جامعه را بدون سرپرست و امام رها کرده باشد؟ حضرت زهرا(س) با نگاه عمیق و ژرفی که به امامت دارد، امامت را باعث در امان ماندن از اختلافات و نظم یافتن جامعه می‌داند. حضرت زهرا(س) به این امر تصریح فرمودند:

«لا اَما وَ اللهِ لَو تَرَکُوا الحَقَّ عَلی اَهلِهِ و اَتَّبَعُوا عِترَهً بِنَبِیهِ لَما اختَلَفَ فِی الله اِثنان؛(۱۰)آگاه باشید. قسم به خدا، اگر حق را به اهلش واگذار می‌کردند؛ امامت همان‌ گونه که رسول خدا معرفی فرمود از علی(ع) تا حضرت قائم فرزند نهم امام حسین(ع) از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می‌رسید.»

درباره فلسفه امامت فرمودند: «فَجَعَل اللهُ… طاعَتَنا نِظاماَ لَلمِلّه وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلفُرقَه؛(۱۱)پیش خداوند اطاعت ما (اهل بیت«ع») را برای نظم یافتن ملت اسلام و امامت ما را ایمن ماندن از تفرقه قرار داده است.»

اگر همین دوران خودمان را نگاه کنیم به اهمیت وجود رهبری عادل پی می‌بریم. مصری‌ها انقلاب بزرگی انجام دادند، اما به یک سال نکشید که به خاطر اینکه رهبری واحدی نداشتند انقلاب شکست خورد و رهبران نهضت از اخوان‌المسلمین به زندان افتادند، انقلاب تونس به انحراف کشیده شد و همین ‌طور لیبی و افغانستان… که همه به خاطر نبود رهبر عادل و واحد است. اما انقلاب اسلامی ایران در طی چهار دهه در مقابل تمام توطئه‌های استکبار جهانی استقامت کرده است و یکی از امن‌ترین کشورهای جهان به حساب می‌آید. این به خاطر وجود یک رهبر فقیه عادل است. اگر از صدر اسلام می‌گذاشتند رهبری امت را یک معصوم منصوب از طرف خداوند به عهده بگیرد، بشر به این همه بدبختی مبتلا نمی‌شد.

۶- فلسفه عدل

عدالت درباره خداوند معانی مختلفی دارد: عدل در هستی، «بِالعَدلِ قامَتِ السَموات وَ الاَرضُ؛(۱۲)زمین و آسمان‌ها بر اساس عدل بنا شده است.» عدل به معنای اعطای کمال به هر کسی که زمینه و ظرفیت داشته باشد و عدالت به معنای پاداش‌دهی و مجازات مردم در قیامت.

آنچه در کلام حضرت مطرح شده، ظاهراً عدالت اجتماعی است که باعث آرامش دل‌ها می‌شود. در جامعه‌ای که عدالت مراعات شود و به دست آوردن امتیازات بر اساس استحقاق افراد باشد، همه به آن تن می‌دهند و احساس امنیت می‌کنند. حضرت فرمود: «فَجَعَل الله… اَلعَدلَ تَنسِیقاً لِلقُلوبِ؛(۱۳)و عدل را برای استواری دل‌ها قرار داد.»

۷- فلسفه عذاب و ثواب

خود ثواب و عقاب و بهشت و جهنم دارای حکمت و فلسفه‌ای است. یکی از این حکمت‌ها این است که مردم با شنیدن ثواب تشویق شوند که به سمت خوبی‌ها و نیکی‌ها بروند و با شنیدن عذاب جهنم از بدی‌ها و زشتی‌ها دوری کنند.

حضرت فرمودند: «ثمَّ جَعلَ الثّوابَ عَلی طاعَتِهَ وَ وَضَعَ العِقابَ عَلی مَعصِیهِ زِیادَهً عَن نِقمَه وَ حِیاشَه لَهُم اِلَی جَنَّه؛(۱۴)آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگی و عذاب را در مخالفت و سرپیچی قرار داد تا بندگان را از عقوبت برهاند و به سوی بهشت سوق دهد.»

با این دید است که حتی جهنم و ترس از آن جنبه رحمتی پیدا می‌کند. مردم اگر یقین نه، لااقل گمان داشتند که جهنمی وجود دارد، از گناهان دوری می‌کردند. قرآن کریم می‌فرماید: « أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیم؛(۱۵)آیا آنها گمان هم ندارند که برای روز بزرگی برانگیخته می‌شوند.»

ب) فلسفه برخی از احکام

حضرت از بین تمام حکمت‌های یک فریضه، به مورد کاربردی‌تر و غایت‌نگری‌تر اشاره می‌کنند.

۱- فلسفه نماز

در قرآن به حکمت و فلسفه‌های مختلفی برای نماز اشاره شده است مانند کمک‌ گرفتن از نماز(۱۶)نماز باعث دوری از گناهان و فحشا می‌شود.(۱۷)نماز چون ذکر و یاد خداوند است، باعث آرامش می‌شود.(۱۸)حضرت زهرا(س) درباره فلسفه نماز فرمودند که نماز باعث دوری از غرور و تکبر یعنی  همان چیزی که عامل گمراهی شیطان و به دنبال آن راهزنی او نسبت به انسان شد، می‌شود: «فَجَعَل اللهُ الایمانَ تَطهِیراً… وَ الصَلوه تَنزیهاً لَکُم عَنِ الکِبرِ؛ پس خداوند ایمان را وسیله پاکیزگی و نماز را برای دوری شما از تکبر و بزرگ‌بینی قرار داد.»

ایمنی از تکبر

«عَن اَنَس قالَ انَّ نُوحاً لَمّا رَکِبَ السَفِینَه اَتاهُ اِبلیسُ فَقالَ لَهُ نوحٌ مَن اَنتَ قالَ اَنَا اِبلیسُ قالَ فَما جاءَ بِکَ قالَ جئتُ تَسأََلُ لِی رَبَّکَ هَل لِی مِن تُوبَه فَاَوحی اللهُ اِلَیهِ انّ توبَتَهُ اَن یَأتی قَبرَ آدَم فَیَسجُد لَهُ قالَ اما اَنا لَم اَسجُد لَهُ حَیّاً اَسجُدُ لَهُ مَیّتاً قالَ فاستَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرین؛(۱۹)از انس نقل شده که نوح  هنگامی که سوار کشتی شد شیطان نزد او آمد. حضرت نوح فرمود: که هستی؟ گفت: ابلیسم. فرمود: برای چه آمده‌ای؟ آمده‌ام تا از پروردگارت بپرسی آیا راه توبه دارم؟ خداوند به حضرت نوح وحی کرد که توبه ابلیس این است که بر قبر (حضرت) آدم سجده کند. ابلیس گفت: من بر خود آدم سجده نکردم بر قبرش سجده کنم؟! لذا استکبار ورزید و در زمره کافرین ماند.»

۲- فلسفه زکات

زکات هم فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدگی به فقرا، رشد مال، آرامش مردم و… دارد. حضرت زهرا(س) به دو امر اشاره فرمودند: تزکیه نفس و زیاد شدن روزی: «فَجَعَل… الزکاه تزکیه للنّفس و نماءً فی الرزق؛(۲۰)و زکات را برای پاک کردن جان و روان و فراوانی رزق قرار داد.»

۳- فلسفه روزه

روزه نیز فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدن به تقوا، درک درد فقرا و گرسنگان، بهداشت جسمانی و دفع بیماری‌ها، ایجاد نظم و نظام در زندگی، استفاده‌های معنوی فراوان، اخلاص‌ورزی دارد. حضرت زهرا(س) اخلاص را که نقش بسیار مهم و سازنده‌ای دارد، اساس همه چیز می‌دانند: «فَجَعَل اللهُ… الصّیامَ تَثبیتاً لِلاِخلاص؛(۲۱)روزه را برای تحقق اخلاص قرار داد.»

خداوند فرمود: «الصّوم لِی اَنَا اَجزی بِه؛(۲۲)روزه برای من است من پاداش آن را می‌دهم و یا من خود پاداش آن هستم.»

۴- فلسفه حج

حج نیز حکمت‌های متعددی همچون نمایش قدرت اسلام و وحدت جهانی مسلمین، شناخت مسلمانان از همدیگر، تزکیه نفس، قربانی کردن هوس، ابراهیمی شدن در توحید، آشنایی با تاریخ مسلم اسلام، تجارت و سودآوری، به نمایش گذاشتن عظمت و عزت مسلمین، محکم شدن پایه‌های دین و… دارد. حضرت زهرا(س) از بین همه به اصلی‌ترین فلسفه‌ای اشاره می‌کند. گویی حضرت از اوضاع امروز اطلاع داشتند که عده‌ای به بهانه کشتار حاجیان در منی یا به بهانه اهانت به دو جوان ایرانی در فرودگاه جده و یا به این بهانه که پول حج صرف خرید اسلحه برای  داعش و النصره و… می‌شود، می‌گویند که باید حج را تعطیل کرد. شاید هم وهابیت این وضعیت را عمداً به وجود آورده تا حج را تعطیل کند و یا حداقل مانع از حضور شیعیان در مراسم حج بشود، ولی  حضور در حج برای ما و جهان اسلام منافع حیاتی بی‌شماری دارد. حضرت در یک جمله به همه این شبهات جواب دادند: «فجعل الله… الحجَّ تشییداً للدّین؛(۲۳)و حج را برای تقویت (پایه‌های) دین قرار داد.»

۵- فلسفه جهاد

جهاد دری از درهای رحمت الهی است که هم باعث توسعه و حفظ نظام و هم زمینه‌ای برای رسیدن به ثواب‌های عظیم است. جهادهای صدر اسلام، دین خدا را زنده و پایدار و بعد از آن جهاد عظیم حسینی در کربلا اسلام را بیمه و ماندگار کرد. متأسفانه امروز استعمار و استکبار جهانی با همراهی وابستگان منطقه‌ای خود تلاش دارند چهره زیبای جهاد را مخدوش کنند. روزی در رسانه‌های جهانی خود جهاد را نشانه‌ خشونت در اسلام دانستند. عبدالکریم سروش در نشریه کیان نوشت: «فرهنگ شهادت خشونت‌آفرین است. اگر کشته شدن آسان شد، کشتن عادی می‌شود.» و عطاءالله مهاجرانی غیرت دینی را که در جهاد و امر به معروف تبلور می‌یابد چنین توصیف می‌کند: «نظر به غیرت دینی، ویران کننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است.»(۲۴) زمانی نیز با تشکیل القاعده، طالبان، داعش النصره و جنایات فجیعی که این گروه‌ها آفریدند، ترورها و انفجارهای کور، آتش زدن نظامیان، سر بریدن کودکان، دریدن شکم زنان و… تلاش کردند خشونت ادعایی خویش را ثابت کنند.

اما حضرت زهرا با چشم گریان فرمود: «… والجهاد عزاً للاسلام؛(۲۵) خداوند جهاد را برای عزت اسلام (و مسلمین) قرار داد.»

۶- فلسفه امر به معروف

امر به معروف نیز مانند دیگر دستورهای دینی فلسفه و حکمت‌های متعددی چون حفظ جامعه از آلودگی‌ها و گناهان، زنده شدن دستورات دینی، مسلط شدن خوبان، مستجاب شدن دعاها و طبعاً ترک آن آثار معکوس دارد؛ از جمله بدحجابی و بی‌حجابی‌ علنی خواهد شد، فحشا و منکرات فزونی خواهد یافت و بدان بر جامعه مسلط خواهند شد. آن‌ وقت است که دعاها مستجاب نخواهند شد و باید منتظر بلاها و گرفتاری‌ها باشیم.

حضرت زهرا(س)  می‌فرمایند: «فَجَعَل اللهُ… الاَمرَ بِالمَعروفِ مَصلِحَه لِلعامِّه؛(۲۶)پس خداوند امر به معروف را قرار داد برای مصالح اجتماعی عموم مردم.»

وقتی فضای جامعه سالم شد مردم عادی و مسئولین به انحراف کشیده نمی‌شوند.

۷- فلسفه قصاص

قصاص و دیات و حدود از ارزنده‌ترین دستورات دینی هستند که قرآن کریم اجرای آنها را باعث حیات و زنده ماندن جامعه می‌داند: «وَ لَکُم فِی القِصاصِ حَیاه یا اولیِ‌الاَلبابِ لَعلَّکُم تَتَّقون؛(۲۷)ای صاحبان خرد برای شما در اجرای قصاص حیات و زندگی است شاید باتقوا شوید.»

حضرت فرمودند: «والقِصاصَ حقناً للدّماء: و قصاص را برای حفظ خون انسان‌ها قرار داد.»

قصاص از دو جهت باعث حیات است: ۱- یکی از این جهت که جلوی انتقام دسته‌جمعی با قصاص گرفته می‌شود چنانکه قبل از اسلام رسم بود که به جای یک نفر چند نفر را به قتل می‌رساندند و امروزه هم گاهی در بعضی مناطق این حکم جاهلی حاکم است. اسلام قصاص را قرار داد که جلوی انتقام گروهی گرفته شود. ۲- جانیان و قاتلان وقتی بدانند دولت و قاضیان قاطع با مأموران ورزیده و امین به دنبال قصاص آنها هستند، حساب کار خود را می‌کنند و دست از قتل و جنایت می‌کشند.

۸- فلسفه وفای به نذر

حضرت فرمودند: «والوفاءَ بالنَّذر تعریضاً لِلمَغفِره؛(۲۸)و وفای به نذر را برای آمرزش الهی قرار داد.»

۹- فلسفه حرمت شراب

شراب اصلی‌ترین سرمایه انسان را که عقل است نشانه می‌گیرد و برای بدن زیان‌های متعددی دارد. حضرت زهرا(س) همه این آثار را در یک کلمه، یعنی پلیدی جمع کردند و فرمودند: «والنَّهی عَن شُرب الخَمر تَنزیها عَن الرّجس؛(۲۹)و نهی از شراب را برای پاکیزه ماندن از پلیدی‌ها قرار داد.»

در جلسه سالانه اساتید تفسیر،  آیت الله سبحانی این خاطره را تعریف کرد: «در زمان آیت الله بروجردی بنا بود اجلاسیه‌ای در غرب درباره ضرر و زیان شراب تشکیل شود. از کشور عربستان سعودی به عنوان نماینده مسلمانان خواسته بودند که در این جلسه حضور یابد و فلسفه تحریم شراب در اسلام را بیان کند. مفتی‌های عربستان در این مسئله درمانده ‌شدند و آخرش به اینجا ‌رسیدند که این سئوال را از محضر مرجع بزرگ شیعه، آیت الله العظمی بروجردی بپرسند. ایشان در پاسخ به این پرسش می‌فرماید: «اصلی‌ترین امتیاز انسان بر حیوانات عقل اوست و شراب عقل انسان را تضعیف می‌کند . این پاسخ مورد پسند مفتی عربستان و غربی‌ها قرار می‌گیرد.»

۱۰- فلسفه حرمت تهمت

قذف تهمت ناموسی است که باعث آبروبری افراد می‌شود. حضرت فرمود: «فجعل الله … اجنتاب القذف حجاباً عن العنه؛(۳۰)و قرار داد دوری از تهمت ناموسی را برای محفوظ ماندن از لعنت.» چون در قذف اگر نتواند ثابت کند باید ملاعنه کنند. در قرآن کریم می‌خوانیم: «و کسانی که همسران خود را متهم به زنا می‌کنند و بر آنان شاهدانی جز خودشان نباشد؛ پس هر کدام از آن شوهران [برای اثبات اتهامش] باید چهار بار شهادت دهد که سوگند به خدا او [درباره همسرش] در این باره قطعاً راست می‌گوید.» و بار پنجم بگوید: «والخامسه ان لَعنَه الله علیه ان کان من لکاذبین؛(۳۱)و (شهادت) پنجم این است که [بگوید] لعنت خدا بر او باد اگر [در این اتهام بستن] دروغگو باشد.»

و زن نیز همین‌گونه قسم و لعن را یاد کند.(۳۲)لذا اگر قذفی نباشد گرفتار لعن الهی هم نمی‌شود.

۱۱- ترک سرقت

سرقت آرامش را از جامعه می‌گیرد و مال و اموال و نوامیس و جان افراد را در معرض خطر قرار می‌دهد، حضرت زهرا(س) برای گرفتار نشدن جامعه به سرقت، فلسفه تحریم سرقت را عفت و پاکی دانست، آنجا که فرمود: «فجعل… ترک السّرقه ایجاباً للعِفّه؛(۳۳)و خداوند ترک سرقت را برای تحقق پاکدامنی و عفت قرار داد.» وقتی از طریق عدم سرقت جلو لقمه حرام گرفته شود، هم نفس‌ها با عفت می‌شوند و هم دامن‌ها آلوده نمی‌شوند، زیرا سرقت گاهی مستقیم در بی‌عفتی نقش دارد و گاهی از طریق خوردن لقمه حرام.»

ج) فلسفه بعضی از مسائل اخلاقی

در خطبه‌ معروف به فلسفه حضرت زهرا(س) از بعضی از دستورات اخلاقی نیز استفاده شده است. برای پرهیز از طولانی شدن بیش از حد مقاله فقط به سخنان ایشان اکتفا و از توضیح و مقدمه‌چینی پرهیز می‌کنیم.

۱- فلسفه صبر

«… الصَّبرَ مَعونَه عَلی استیجابِ الاَجر؛ خداوند صبر را برای به دست آوردن پاداش قرار داد.» همین آیه بس در توضیح این جمله «انَّما یُوَفّی الصابرونَ اَجرَهُم بِغَیر حِساب؛(۳۴)فقط صابران و شکیبان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.»

۲- فلسفه نیکی به والدین

نیکی به والدین نیز عامل ازدیاد عمر، رزق و روزی، استجابت دعا… می‌شود و از جمله حکمت‌هائی است که آن بانوی مکرمه به آن اشاره می‌کند. «فجعل الله… برّالوالدینِ وقایته مِنَ السّخط؛ و نیکی به پدر و مادر را برای دوری از عذاب الهی قرار داد.» آری ترک احسان به والدین غضب و عاق والدین را همراه دارد، غضب والدین خشم الهی را.

۳- حکمت صله ارحام

صله ارحام نیز باعث ازدیاد عمر، نشاط و شادی و رفع کینه و… می‌شود. حضرت زهرا(س) فرمود: «فجعل الله صِله الارحام منسأهً فی العمر و منماهً للعدد؛ و صله ارحام را برای ازدیاد عمر و فزونی نسل قرار داده است.  

جمع‌بندی

حضرت زهرا(س) در خطبه‌ای که برای اثبات ارث خود بیان فرمود، فلسفه بعضی اعتقادات، اخلاقیات و احکام را بیان کرده است.

ایشان در بخش اعتقادات به فلسفه هدف خلقت، تحریم شرک و دوگانه‌پرستی، فلسفه بعثت انبیاء و پیامبر خاتم(ص) فلسفه امامت، فلسفه عدالت اجتماعی اشاره می‌کند.

در قسمت فلسفه احکام به فلسفه نماز که تکبرزدایی است، فلسفه روزه که ماندگاری اخلاص، فلسفه حج که تقویت دین باشد، فلسفه جهاد که عزت‌یابی اسلام و فلسفه امر به معروف و نهی از منکر که مصالح عمومی جامعه است و فلسفه قصاص که عامل حفظ خون انسان‌ها و فلسفه حرمت شراب که باعث پاکی از پلیدی‌هاست، اشاره و در بخش اخلاق حکمت حرمت تهمت را که عامل دوری از لعنت است و صبر و بردباری، احسان به والدین و صله ارحام را مطرح می‌کند.

 

پاورقی‌ها

۱مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل‌البیت، اول، ۱۴۰۸ ه-ق؛ ج ۱۶، ص۳۳۲، بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۶۶ و فقه‌الرضا امام رضا، علی بن موسی، مشهد، کنگره امام رضا(ع)، اول، ۱۴۰۶ ه-ق، ص ۲۵۴٫

۲- اسراء، ۸۵٫

۳- «ما خَلقت الجِن و الاِنس اَلا لِیَعبُدون؛ و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم.» ذاریات / ۵۷٫

۴- «الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم احسن عملاً؛ آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.» الملک / ۲٫

۵- «الا مَن رَحِمَ رَبّکَ وَ لِذالِکَ خَلَقَهُم؛ مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده است و برای همین (رسیدن به رحمت) آنان را آفریده است.» هود / ۱۱۹٫

۶- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفا، دوم، ۱۴۰۴، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات‌النساء، احمد ابن طیفور، انتشارات شریف رضی، قم، اول، ص ۲۷؛ دلائل‌الامامه، صدوقپف محمد طبری، قم، دارالذخائر للمطبوعات، اول، بی‌تا، ص ۳۰؛ الاحتجاج، طبرسی، مشهد، نشر مرتضی، اول، ۱۴۰۳ ه-ق، ج ۱،ص ۹۸٫

۷- بحار، همان، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات النساء، ص ۲۷٫

۸- همان‌ها و احتجاج، ج ۱، ص ۹۸، دلائل الامامه، ص ۳۰٫

۹- بحارالانوار، همان، ج ۲۹، ص ۲۲۰؛ بلاغات النساء، ص ۲۷؛ دلائل الامامه، ص ۳۰٫

۱۰- بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ و ص ۳۵۷، الصراط المستقیم، ص ۱۲۳٫

۱۱- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۰، بلاغات النساء، ص ۲۷؛ دلائل، ص ۳۰٫

۱۲- عوالی اللئالی، قم، انتشارات سیدالشهداء، اول، ۱۴۰۵ هجری قمری، ج ۴، ص ۱۰۲٫

۱۳- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۳؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷ و معانی الاخبار، ص ۳۵۵٫

۱۴- احتجاج، ج ۱، ص ۹۷؛ بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۳۹؛ بلاغات النساء، ص ۲۶؛ دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۱۵-  مطففین، ۴٫

۱۶- استعینوا بالصبر و الصلوه؛ از صبر و نماز کمک بگیرید. (بقره، ۴۵)

۱۷- ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز از فحشاء و منکرات باز می‌دارد. (عنکبوت، ۴۵)

۱۸- اقم الصلوه لذکری؛ نماز را برای یاد من اقامه کن. (طه، ۱۴) الا بذکرالله تطمئن القلوب؛ با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. (رعد، ۲۸)

۱۹- بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۸۱٫

۲۰- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، ص ۲۵۷؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷٫

۲۱- همان‌ها.

۲۲- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۶۵ش، ج۴، ص ۶۳ اگر اُجزی بِهِ خوانده شود یعنی من پاداش می‌دهم و اگر اُجزی بِهِ، مجهول خوانده شود یعنی من پاداشش هستم.

۲۳- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰، ص ۲۲۳؛ الاحتجاج، ج۱، ص ۹۷، دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۴- روزنامه آریا ۱۶/۱/۱۳۷۹٫

۲۵- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰ و ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷روزنامه آریا ۱۶/۱/۱۳۷۹٫

۲۵- بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۶۰ و ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷ دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۶- من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، جامعه مدرسین، اول، ۱۴۱۳ق، ج ۳، ص ۵۶۷؛ بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷، دلائل الامامه، ص ۳۲٫

۲۷- بقره، ۱۷۹٫

۲۸- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷، بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳٫

۲۹- همان دو.

۳۰- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷، بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳٫

۳۱- نور، آیه ۶ و ۷٫

۳۲- نور، آیه ۸ و ۹٫

۳۳- الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۷؛ بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۷، بلاغات النساء، ص ۲۸٫

۳۴- زمر، آیه ۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

توقع اینکه انسان‌های عادی به تمام حکمت‌ها و فلسفه احکام و معارف دست پیدا کنند و اسرار احکام را بفهمند، نابجاست، زیرا اولاَ علم انسان‌ها حتی در مواردی که قابل تجربه هستد، محدود است و ثانیاً ممکن است فلسفه بعضی از دستورات دینی مخصوصاً در حوزه عبادات، آثار معنوی و یا اطاعت‌سنجی و یا اطاعت‌پذیری باشد.

 

۲٫

حج نیز حکمت‌های متعددی همچون نمایش قدرت اسلام و وحدت جهانی مسلمین، شناخت مسلمانان از همدیگر، تزکیه نفس، قربانی کردن هوس، ابراهیمی شدن در توحید، آشنایی با تاریخ مسلم اسلام، تجارت و سودآوری، به نمایش گذاشتن عظمت و عزت مسلمین، محکم شدن پایه‌های دین و… دارد.

 

 

۳٫

زکات هم فلسفه‌ها و حکمت‌های متعددی چون رسیدگی به فقرا، رشد مال، آرامش مردم و… دارد. حضرت زهرا(س) به دو امر اشاره فرمودند: تزکیه نفس و زیاد شدن روزی: «فَجَعَل… الزکاه تزکیه للنّفس و نماءً فی الرزق؛(۲۰)و زکات را برای پاک کردن جان و روان و فراوانی رزق قرار داد.»

 

۴٫

نیکی به والدین نیز عامل ازدیاد عمر، رزق و روزی، استجابت دعا… می‌شود و از جمله حکمت‌هائی است که آن بانوی مکرمه به آن اشاره می‌کند. «فجعل الله… برّالوالدینِ وقایته مِنَ السّخط؛ و نیکی به پدر و پدر را برای دوری از عذاب الهی قرار داد.» آری ترک احسان به والدین غضب و عاق والدین را همراه دارد، غضب والدین خشم الهی را.

 

 

 

 

 

 

22آوریل/18

بزرگ‌ترین رخدادتاریخ بشریت

بعثت پیامبر اعظم بزرگ‏ترین، مهم‌ترین، درس‌آموز‌ترین و اثربخش‌ترین رخداد تاریخ بشریت است؛ خدای سبحان، حضرت محمد(ص) را در سال چهلم بعد از «عام الفیل» در سن چهل سالگی به نبوت مبعوث کرد.(۱)
مهم‌ترین رخداد ماه رجب المرجّب مبعوث شدن خاتم پیامبران به رسالت جهانی و آغاز نزول قرآن بر آن حضرت است که به اجماع شیعه(۲) در بیست و هفتم این ماه واقع شده است.(۳) ولی اهل سنت نظریات دیگری نیز دارند.(۴)
از امام صادق(ع) روایت شده است: «روزه روز بیست و هفتم ماه رجب را ترک مکن؛ زیرا آن روز‌ همان روزی است که در آن نبوت بر حضرت محمد«ص» نازل شده است.(۵) و شیخ حر عاملی در ادامه نقل کرده است که ثواب روزه ۲۷ رجب به اندازه شصت ماه است.»(۶)
خداوند متعال در روز مبعث برترین آفریده جهان هستى و گل سرسبد آفرینش را براى تعالى و تکامل بندگانش برانگیخت تا آدمیان را از قعر نادانی به قله دانایی از حضیض ذلت به اوج عزت و از گرداب جهالت به ساحل نجات هدایت برساند. خداوند مهربان پیامبر رحمت را به میان مردم فرستاد تا راه رسیدن به عالى‏ترین درجه قرب به خداوند را به آنان بنمایاند؛ ژرف‏ترین ارتباط‌ها را بین آنها و پروردگارشان برقرار کند و والاترین درس‌ها را به بشریت بیاموزد.
آنچه درباره بعثت اهمیت فراوانی دارد، درس‌هایی است که ما از این رویداد بزرگ می‌آموزیم. فلسفه بعثت این نیست که در آن روز فقط جشن بگیریم، عروسی‌هایمان را در آن روز برگزار کنیم، بخندیم و بخندانیم. یکی از مهم‌ترین حکمت‌های بعثت، نشستن در کلاس نبوی و درس‌آموزی از این نعمت بزرگ الهی است.
از نگاه مقام معظم رهبری: «بعثت، عیدی برای همگان است و نه فقط برای مسلمانان. جشن بعثت و بزرگداشت روز مبعث در واقع عمدتاً برای این است که مضمون بعثت را بازخوانی کنیم و از آن درس بگیریم؛ هدف این است. ما به درس‌های بعثت برای همیشه نیازمندیم؛ بعثت فقط یک حادثه تاریخی برای یک برهه‌ معینی از زمان نبود؛ برای همه دوران تاریخ است.»(۷)
از دیگر سو در قرآن کریم و روایات اسلامی به برخی از حکمت‌ها و فلسفه‌های بعثت اشاره رفته است؛ از این رو در مقاله پیش رو بر آنیم بر سفره بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی یعنی قرآن و عترت نشسته و درس‌های بعثت را مرور کنیم.
۱ـ علم مداری
یکی از مهم‌ترین درس‌های کلاس بعثت توجه به علم و دانش و «علم مداری» است. مسلمان واقعی کسی است که هیچ گاه از علم‌آموزی خسته نشود و از گهواره تا گور دانش بجوید و اگر علم در ثریا باشد باز هم به دنبال آن برود.
در میان مفسران مشهور است که نخستین سوره نازل شده بر پیامبر اسلام(ص) سوره «علق» و محتوای آن نیز مؤید همین معنی است.(۸) روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده‌اند که مجموع سوره «علق» یا پنج آیه آغازین آن در آغاز نبوت پیامبر خاتم نازل شده‌اند. (۹)
از امام صادق(ع) روایت شده است: «اولین سوره یا آیه‌ای که بر رسول الله (ص) نازل شد بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ(۱۰) و آخرین آن سوره بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏* إِذا جاءَ نَصْرُاللهِ وَالْفَتْحُ(۱۱) بود.»(۱۲)
پس نزول وحی بر قرآن و آغاز بعثت با علم‌آموزی آغاز شد.
از امام باقر(ع) روایت شده است: «جبرئیل بر حضرت محمد(ص) نازل شد و عرض کرد: یا محمد! «إقْرَأ؛ بخوان» فرمود: چه بخوانم؟ عرض کرد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ … .(۱۳)
پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت وحی با کمال اطمینان و سرشار از یقین از آن کوه پایین آمد و به سوی خانه خود رفت، در حالی که از این کرامت بزرگ و مأموریت مهم الهی مسرور و خوشحال بود.(۱۴)
قرآن کریم در چند آیه از اهداف بعثت سخن گفته که در غالب آنها یکی از اهداف بعثت را آموزش مردم می‌داند. چنانکه می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛(۱۵) «او (خدا) کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان را برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنان را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»
آری پیامبر اکرم از بین کسانی که آموزش ندیده بودند مبعوث شد تا به آنها آموزش دهد.
از این آیه کریمه می‌توان استفاده کرد که بین علم‌مداری با جامعه اسلامی از سویی و نادانی با جامعه جاهلی از دیگر سو ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. جامعه اسلامی، جامعه دانش‌مدار و جامعه جاهلی مخالف دانایی است.
خداوند بزرگ در آیه فوق هدف این بعثت بزرگ را در سه امر خلاصه کرده است که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن «تلاوت آیات الهی»‌ است و دو امر دیگر؛‌ یعنی «تهذیب و تزکیه نفوس»‌ و «تعلیم کتاب و حکمت»‌ دو هدف بزرگ نهایی را تشکیل می‌دهند. پیامبر(ص) آمده است که انسان‌ها را هم در زمینه‌ علم و دانش و هم اخلاق و عمل پرورش دهد‌ تا به وسیله این دو بال‌ بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الی الله را پیش گیرند و به مقام قرب او نایل شوند.(۱۶)
درآیه ۱۶۴ از سوره آل‌عمران نیز به اهداف بعثت اشاره شده که باز هم آموزش از جمله آن اهداف است.
۲ـ روح‌پروری
یکی دیگر از مهم‌ترین علل بعثت انبیا که در قرآن کریم نیز بر آن تأکید شده است، پرورش روح، تهذیب نفوس و تربیت انسان‌های مستعد است. پیامبران الهی کوشش می‌کنند نیروهای درونی انسان‌ها را از قوه به فعلیت برسانند و برای رسیدن به قلّه سعادت و کمال، آنان را همراهی و یاری کنند. آنان برای ارتباط افراد با مبدأ هستی زمینه‌سازی می‌کنند و مقدمات تعالی آنان را فراهم می‌آورند. در سوره آل‌عمران در میان آیات مربوط به «جنگ اُحد» در یک آیه، به بعثت پیامبر اکرم«ص» به‌عنوان بزرگ‌ترین نعمت الهی و به اهداف مهم بعثت از جمله آموزش و پرورش اشاره شده است:
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ؛(۱۷) خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
این آیه شریفه پاسخی به پرسش برخی از مؤمنان است که می‌گویند: چرا ما که مسلمان هستیم دارای این همه مشکلاتیم؟ سئوال یاد شده در ذهن بعضی از تازه مسلمانان بعد از جنگ اُحد نیز خطور کرده بود آنان می‌گفتند: «چرا ما این همه گرفتار مشکلات و مصائب می‌شویم؟» قرآن به آنها می‌گوید: «خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگی بخشید که در میان آنها پیامبری برانگیخت.» یعنی اگر در این راه متحمل خسارت‌هایی شده‌اید،‌ فراموش نکنید که خدای حکیم بزرگ‌ترین نعمت را در اختیار شما گذاشته و پیامبری را مبعوث کرده است که شما را تربیت می‌کند و از گمراهی‌های آشکار باز می‌دارد. هر اندازه برای حفظ این نعمت بزرگ تلاش کنید و هر بهایی بپردازید، باز هم ناچیز است.(۱۸)
یکی از مهم‌ترین درس‌های این آیه و دیگر آیاتی که هدف بعثت را تعلیم و تزکیه معرفی می‌کند این است که ما مسلمانان هرقدر در راه تزکیه نفس بکوشیم، به همان مقدار به هدف بعثت نزدیک شده‌ایم و هر که نفس خود را از آلودگی‌ها پاک نکند به مقدار آلودگی نفس از اهداف بعثت دور شده است.
۳ـ عقل محوری
یکی دیگر از اهداف مهم بعثت شکوفایى عقل‌هاست. پس کسی که در راستای شکوفایی عقل خود بکوشد، در راستای اهداف بعثت گام نهاده و آن که از عقل خود بهره نگیرد از هدف رسالت دور شده است.
قرآن مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانى و به پیروى از فکر و دانش دعوت کرده است. هرچه فکر انسان صحیح‏تر و کامل‏تر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر و به اهداف رسالت نزدیک‌تر خواهد بود.
مى‏توان بیش از سیصد مورد از آیات قرآن را که در آن انسان‏ها به فکر و به کارگیرى عقل خود دعوت شده‏اند، ارائه کرد. علاوه بر آن، قرآن به پیامبر(ص) شیوه‏هاى مناسبى براى ارائه حقیقت ‏به مردم مى‏آموزد. همچنین خداوند در آیات دیگر قرآن، استدلال‏هایى را که پیامبران دیگر براى پیروان خود به‌منظور اثبات عقاید مذهبى به کار برده‏اند، ذکر مى‏کند(۱۹) که این مطالب نشان‌دهنده توجه ویژه قرآن به عقل است.
در قرآن حتى یک آیه یافت نمى‏شود که انسان‏ها را به قبول یا پیروى کورکورانه از عقاید اسلامى دعوت کند.(۲۰) علاوه بر آن اسلام معیارهایى براى شریعت ‏خود ارائه مى‏دهد تا بدین وسیله فواید دین خود را براى انسان‏ها آشکار سازد. قرآن با تشریح معیارهاى قوانین خود به اختصار به موضوعاتى اشاره مى‏کند که براى بشر قابل فهم است.
مولای متقیان در خطبه اول نهج‌البلاغه به این نکته اشاره کرده‌اند که یکی از اهداف بعثت پیامبران شکوفاسازی عقل بشریت است. در حقیقت پیامبران به بذرافشانى خردورزى در سرزمین جان انسان‌ها نپرداختند؛ بلکه مبعوث شدند تا بذرهاى عقل و معنویت را که خداوند در نهاد آدمیان افشانده بود پرورش دهند و شکوفا کنند.
حضرت على (ع) در این باره می‌فرمایند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ اِلَیهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیسْتأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ… وَیثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛(۲۱) پس [خداوند] پیامبران خود را مبعوث و آنان را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان باز جویند… و گنج‌هاى پنهانى عقل‌ها را در آنان برانگیزند و آشکار سازند.‌»
بدون تردید عقل به‌تنهایى قادر به پاسخگویى به همه نیازهاى روحى انسان نیست و نمى‏تواند همه مشکلات پیچیده روانى آدمیان را حل کند و در این راه چاره‏اى جز مددگرفتن از وحى وجود ندارد.
استاد شهید مرتضى مطهرى درباره دلیل نیازمندى بشر به وحى مى‏گوید: «هر چیزى جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره ابزارى در دست آدمى و وسیله‏اى است براى ارضاى تمایلات و تأمین خواسته‏هاى پایان‏ناپذیر او. آدمى همه اینها را در راه مقاصد و هواهاى نفس خویش استخدام مى‏کند. تنها ایمان است، آن هم از نوع ایمانى که پیامبران عرضه مى‏کنند، [که‏] مى‏تواند با ارائه یک سلسله هدف‌هاى عالى، تمایلات و غرایز طبیعى را تعدیل و مهار کند. ریشه نیاز بشر به دین و معنویت و ایمان و پیامبر را باید در همین‏جا جستجو کرد.(۲۲)
۴ـ خُلق الهی
یکی دیگر از مهم‌ترین اهداف رسالت تکمیل مکارم اخلاق است. در حدیث معروفی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم: إنّما بعثت لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاق؛(۲۳) من برای تکمیل و توسعه زیبایی‌های اخلاقی مبعوث شده‌ام.
از این رو مؤمنانی که اخلاق بهتری دارند به اهداف رسالت نزدیک‌تر و کسانی که اخلاق ناشایستی دارند به اندازه اخلاق ناشایسته از اهداف رسالت دور هستند.
معیار دوری و نزدیکی مسلمانان به پیامبر اعظم نیز اخلاق آنان است. رسول اکرم(ص) فرمود:
اَقرَبُکُم غَدا مِنّى فِى المَوقِفِ اَصدَقُکُم لِلحَدیثِ و َاَدَّاکُم لِلاَمانَهِ و َاوفاکُم بِالعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلقا و َاَقرَبُکُم مِن النّاسِ؛(۲۴) نزدیک‌ترین شما به من در قیامت، راستگوترین، امانتدارترین، وفادارترین به عهد، خوش اخلاق‌ترین و نزدیک‌ترین شما به مردم است.
خداوند متعال در قرآن کریم خلق زیباى رسول اکرم‏(ص) را چنین مى‏ستاید: «اِنّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ؛(۲۵) اى پیامبر! تو داراى خُلق بزرگى هستى.‌
به فرموده حضرت علی(ع) در خطبه قاصعه از همان زمان که پیامبر(ص) از شیر باز گرفته شد، خداوند فرشته‌ای از فرشتگان خود را همراه او ساخت تا شب و روز او را به راه بزرگواری، درستی و اخلاق نیک رهنمون سازد.(۲۶)
اخلاق شایسته پیامبر اعظم در راستاى تبلیغ دین خدا، همواره او را یارى کرد. بداخلاقی نه تنها باعث دور شدن از بهشت و پیامبر می‌شود بلکه در دنیا نیز باعث مردم‌گریزی می‌شود قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ …؛(۲۷) به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب… .
۵ـ نفی دنیا طلبی و دنیاگریزی
یکی دیگر از اهداف درس‌آموز رسالت رعایت اعتدال در استفاده از مواهب دنیوی است. دین اسلام برخلاف برخی دیگر از ادیان رهبانیت و تفریط در استفاده از مواهب دنیوی را مردود می‌شمرد چنانکه استفاده افراطی از دنیا و دنیاپرستی را نیز مذموم می‌داند.
سامان دادن به دنیاى انسان‌ها نیز در دایره رسالت پیامبر اکرم‏(ص) قرار داشت و آن حضرت به شکوفاسازى دنیاى مسلمانان نیز توصیه مى‏کرد. رسول خدا در آغاز دعوت خویش چنین فرمود: اِنِّى وَاللّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِى الْعَرَبِ جَاءَ قَومَهُ بِاَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُکُمْ بِهِ، اِنِّى قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ؛(۲۸) به خدا سوگند من جوانى را در میان عرب نمى‏شناسم که براى قوم خود چیزى برتر از آنچه من براى شما آورده‏ام آورده باشد؛ من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده‏ام.‌»
همچنین آن حضرت کسانی که فقط برای دنیا تلاش می‌کنند را در کنار کسانی که دنیا را رها کرده‌اند نکوهش می‌کند و می‌فرماید: «لَیسَ خَیرُکُمْ مَنْ عَمِلَ لِدُنْیاهُ دُونَ آخِرَتِهِ وَلاَ مَنْ عَمِلَ لِآخِرَتِهِ وَتَرَکَ دُنْیاهُ وَاِنَّمَا خَیرُکُمْ مَنْ عَمِلَ لِهَذِهِ؛(۲۹) بهترین شما کسى نیست که فقط براى دنیاى خود و بدون در نظر گرفتن آخرت کار کند و نیز برترین شما کسى نیست که تنها براى آخرتش بکوشد و دنیا را رها کند؛ بلکه بهترین شما کسى است که هم براى دنیا کار کند و هم براى آخرت.‌»
به تعبیر مولوى:
«مال را که از بهر دین باشى حَمول‏
نعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول‏
چیست دنیا؟ از خدا غافل‏شدن‏
نى قماش و نقره و فرزند و زن‏
آب در کشتى هلاکِ کشتى است‏
آب اندر زیر کشتى پشتى است(۳۰)
۶ـ بصیرت دینی
یکی دیگر از مهم‌ترین درس‌های بعثت، داشتن بصیرت دینی و بصیرت‌افزایی است. بصیرت در دین به معنی روشن‌بینى عمیق در دین و با چشم باز راه دین را برگزیدن و پاى آن مقاومت کردن است.
خداوند متعال به پیامبرش این‌چنین دستور می‌دهد: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ بگو: این راه من است! من و پیروانم با بصیرت کامل به‌سوی خدا دعوت می‌کنیم. منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم.»(۳۱)
این آیه به‌خوبی بر این نکته دلالت می‌کند که اگر کسی بصیرت دینی نداشته باشد، از مسیر هدایت نبوی فاصله می‌گیرد و چه بسا ضربات جبران‌ناپذیری به دین وارد می‌کند. پیامبر در این آیه مردم را با یقین و اطمینان و از روى بصیرت کامل و معرفتى که حق و باطل را از هم جدا مى‏سازد، به خدا دعوت مى‏کند.(۳۲)
از نگاه قرآن کریم دلائل و نشانه‏هاى روشنی در زمینه توحید و خداشناسى و نفى هرگونه شرک که مایه بصیرت و بینایى است، آمده‌اند: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ؛ آنهایى که به وسیله این دلائل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشته‏اند و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کرده‏اند: فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیها.»(۳۳)
شخص بصیر در ایمان، اعتقاد و راهی که برگزیده تردیدی به خودش راه نمی‌دهد و ثابت‌قدم و استوار است. با توجه به این ویژگی است که خداوند درباره مومنان با بصیرت و ایمان‌آورندگان حقیقی می‌فرماید: «إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنْفُسِهِم فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛(۳۴) مؤمنان واقعى تنها کسانی‌اند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جان‌هاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینان راستگو هستند.
اهمیت بصیرت در دین به‌قدری است که ائمه(ع) در روایات متعددی به ما آموخته‌اند که از خداوند طلب بصیرت در دین کنیم. به‌عنوان نمونه در دعایی به نقل از امام صادق(ع) که تعقیب نماز مغرب و صبح است می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیکَ أَن تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَجعَلَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ البَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلبِی…»(۳۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ اگر چه در برخی اقوال غیر مشهور، سن پیامبر را به هنگام بعثت۴۲، ۴۳ و یا ۴۵ سال نقل کرده‌اند؛ ولی قول مشهور همان ۴۰ سال است و شاید صاحبان این اقوال، زمان دعوت علنی آن حضرت را آغاز نبوت او دانسته‌اند و دعوت مخفی وی را که در سال‌های آغازین نبوتش بوده،‌ به حساب نیاورده‌اند.(رک الصحیح من سیره‌ النبیّ الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی ، ج‏۲، ص‏۲۸۹)
۲ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج‏۱۸، ص‏۱۹۰٫
۳ـ مسار الشیعه، شیخ مفید، ص‏۳۶؛ تقویم شیعه، عبد الحسین نیشابوری، ص‏۲۲۱٫
۴ـ در مورد زمان بعثت خاتم الانبیا- از جهت روز و ماه،‌ در میان اهل سنت پنج قول وجود دارد:۱٫ هفدهم ماه رمضان؛ ۲٫ هجدهم ماه رمضان؛۳٫ بیست و چهارم ماه رمضان؛۴٫ دوازدهم ربیع الاول؛
بیست هفتم ماه رجب. علامه مجلسی پس از نقل اقوال مذکور می‌گوید: تمام امامیه بر قول آخر (۲۷ ماه رجب) اتفاق نظر دارند.» (بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۱۹۰)
۵ـ بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۱۸۹،‌ ح ۲۱، و قریب به همین مضمون در حدیث‌های ۲۲، ۲۳ و ۲۴ نیز آمده است.
۶ـ وسائل الشیعه، شیخ حرّ‌ عاملی، ج‏۱۰، ص‏۴۴۷، ابواب صوم مندوب، باب ۱۵، ح ۱، وبقیه احادیث آن باب نیز قریب به همین مضمون است.
۷ـ بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفراى کشورهاى اسلامى. ۲۶/۰۲/۱۳۹۴
۸ـ و اینکه بعضی گفته‌اند: نخستین سوره،‌ سوره «حمد» یا «مدّثر» بوده، خلاف مشهور است.ر.ک: مجمع البیان، طبرسی، ج‏۱۰، ص‏۷۸۰؛ المیزان، علامه طباطبایی، ج‏۲۰، ص‏۴۵۹؛ تفسیر نمونه، ج‏۲۷، ص‏۱۷۱٫
۹ـ ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج‏۱، ص‏۶۹٫
۱۰ـ علق، ۱٫
۱۱ـ فتح، ۱٫
۱۲ـ البرهان، بحرانی، ج‏۱، ص‏۶۹، ح ۱ و ۲؛ تفسیر نور الثقلین، عبد علی حویزی، ج‏۵، ص‏۶۰۹، ح ۵ و ۶٫
۱۳ـ البرهان همان، ج‏۵، ص‏۶۹۶٫
۱۴ـ الصحیح من سیره النبی الأعظم، جعفر مرتضی عاملی، ج‏۳، ص‏۳۲٫
۱۵ـ جمعه، ۲٫
۱۶ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، ج‏۲۴، صص ۱۱۸ و ۱۱۹٫
۱۷ـ آل‌عمران، ۱۶۴٫
۱۸ـ تفسیر نمونه، ج‏۳، ص‏۱۸۲٫
۱۹ـ المیزان فى تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج ۵، ص ۲۵۴٫
۲۰ـ همان.
۲۱ـ نهج‌البلاغه، خ ۱٫
۲۲ـ رک: سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى ۱۳۷۸، ص ۱۲به بعد
۲۳ـ مستدرک الوسائل، محدث نوری،ج۱۱، ص۱۸۷٫
۲۴ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۹۴، ح۱۲
۲۵ـ قلم، ۴٫
۲۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه): «وَ لَقَد قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِن لَدُن کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِن مَلَائِکَتِهِ یَسلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخلَاقِ الْعَالَمِ…وَ لَقَد کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ.»
۲۷ـ آل عمران، ۱۵۹
۲۸ـ الحیاه، محمدرضا، محمد و على حکیمى، ج‏۶، ص ۷۳۴٫
۲۹ـ فلسفه الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنیه، ص ۱۹۴ و ۱۹۵٫
۳۰ـ مثنوى معنوى، دفتر اول
۳۱ـ یوسف، ۱۰۸.
۳۲ـ کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۱
۳۳ـ انعام، ۱۰۴
۳۴ـ حجرات، ۱۵
۳۵ـ أمالی، شیخ مفید، ص: ۱۷۹

فهرست منابع
۱ـ قرآن کریم
۲ـ نهج البلاغه
۳ـ أمالی، شیخ مفید، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۴ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسه‌ الوفاء، بیروت، چاپ ۱۴۰۴ ق.
۵ـ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق.
۶ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سی و یکم، ۱۳۸۹ ش.
۷ـ تفسیر نورالثقلین، عبد علی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ ق.
۸ـ تقویم شیعه، عبد الحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، قم، چاپ نهم، ۱۳۸۸ ش.
۹ـ الحیاه، محمدرضا، محمد و على حکیمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، اول، ۱۳۸۰ش.
۱۰ـ سیرى در سیره نبوى، شهید مطهرى، تهران، صدرا، بیست و یکم، ۱۳۷۸ش.
۱۱ـ الصحیح من سیره‌ النبیّ الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی، دار الحدیث،‌قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
۱۲ـ فلسفه الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنیه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۷م.
۱۳ـ کشف الاسرار: میبدی، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
۱۴ـ مثنوى معنوى، مولوی، دفتر اول
۱۵ـ مجمع‌البیان، مرحوم طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۴۲۰ ق.
۱۶ـ مسار الشیعه، شیخ مفید، ضمن مجموعه نفیسه، مکتبه بصیرتی، قم، ۱۳۹۶ ق.
۱۷ـ مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق.
۱۸ـ المیزان، علامه طباطبایی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ ۱۳۹۲ ق.
۱۹ـ وسائل الشیعه، شیخ حرّ‌ عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، ‌چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.

سوتیترها:

۱٫
یکی از مهم‌ترین علل بعثت انبیا که در قرآن کریم نیز بر آن تأکید شده است، پرورش روح، تهذیب نفوس و تربیت انسان‌های مستعد است. پیامبران الهی کوشش می‌کنند نیروهای درونی انسان‌ها را از قوه به فعلیت برسانند و برای رسیدن به قلّه سعادت و کمال، آنان را همراهی و یاری کنند. آنان برای ارتباط افراد با مبدأ هستی زمینه‌سازی می‌کنند و مقدمات تعالی آنان را فراهم می‌آورند.

۲٫

یکی از اهداف مهم بعثت شکوفایى عقل‌هاست. پس کسی که در راستای شکوفایی عقل خود بکوشد، در راستای اهداف بعثت گام نهاده و آن که از عقل خود بهره نگیرد از هدف رسالت دور شده است. قرآن مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانى و به پیروى از فکر و دانش دعوت کرده است. هرچه فکر انسان صحیح‏تر و کامل‏تر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر و به اهداف رسالت نزدیک‌تر خواهد بود.

۳٫
دین اسلام برخلاف برخی دیگر از ادیان رهبانیت و تفریط در استفاده از مواهب دنیوی را مردود می‌شمرد چنانکه استفاده افراطی از دنیا و دنیاپرستی را نیز مذموم می‌داند. سامان دادن به دنیاى انسان‌ها نیز در دایره رسالت پیامبر اکرم‏(ص) قرار داشت و آن حضرت به شکوفاسازى دنیاى مسلمانان نیز توصیه مى‏کرد

22آوریل/18

بهار، یادآور روز رستاخیز

طلیعه سخن

فصل بهار در حقیقت محصول اجتماع زمین و زمان در یک وضعیت خاص است.

کره‌ زمین در گردش خود به دور خورشید، به زمان خاصی می‌رسد که اسم آن بهار و ربیع و جایی است که وضعیت اعتدال خاصی از نظر وضعیت آب و هوا برقرار می‌شود.

فصلی که پرندگان سرودخوانان و جنگل تکبیرگویان و باد تسبیح­گویان و آسمان با ریزش باران و فریاد رعد و رویش صحرا، جملگی خبر از بازگشت حیات مجدد به طبیعت خفته می­دهند.

روزی که با تابش نزدیک‌تر خورشید عالمتاب و نزول برکات آسمانی، درختان لباس سبز بهاری و نوروزی می­پوشند و در دامن کوه­ها و صحراها فرش زمردین سبزه­های فرح­بخش گسترده می­شوند. در حقیقت، بهار روز عید طبیعت‌ را جشن می­گیرند.

از بهار طبیعت و حیات دوباره یافتن گل‌ها و گیاهان، سبزه­ها و درختان، به جنب وجوش آمدن پرندگان و حیوانات، طراوت یافتن باغ‌ها و چمنزارهاست، باید درس توحید و قدرت الهی و رستاخیز و بازگشت به سوی پروردگار را آموخت و در راه سعادت و کمال و پیشی گرفتن در تقوای الهی گام برداشت.

بهار یکی از فصول بسیار زیبا و تأمل‌برانگیز الهی است که در آن آوای رستاخیز طبیعت از حنجره‌ نسیم بهاری در گوش زمان می‌پیچد.

گاه بیداری فرامی‌رسد؛ طبیعت جامه زمستانی از تن بیرون می‌آورد و بهارپوش و خوش‌پوش می‌شود.

آنگاه است که در هر کوی و برزن، آثار پرشکوه جلوه‌ حیات‌ورزی خالق هستی‌بخش از رخسار طبیعت پیدا و آشکار می­شود. چه شگفت­انگیز است خیزش و رویش طبیعت سرد و خاموش زمستان در بهاران.

بهار روح زندگی را با خود می­آورد. انگار نسیم بهاری، دمیدن روح الهی بر زمین­های مرده است.

زمین­هایی که در پاییز و زمستان سرسبزی خود را از دست داده­ و به گورستانی از برگ‌ها و چوب‌های خشکیده تبدیل شده­اند. با حیات دوباره طبیعت و ورق خوردن صفحه‌ای دیگر از کتاب آفرینش، یادآور روز رستاخیزند.

ازاین­رو با فرارسیدن بهار، معاد و قیامت در برابر دیدگان آدمی جلوه‌گر می‌شود و انسان‌ها آن را به چشم خویش می‌بینند و با عقل خود درک و به معاد و جهان پس از مرگ یقین پیدا می‌کنند.

به‌یقین اگر با دقت به این صحنه­های شگفت‌آور نگاه کنیم و از روی عادت از کنار آنها به‌راحتی عبور نکنیم، نکته­ بزرگی دستگیرمان خواهد شد.

قرآن کریم از این اتفاق بزرگ طبیعت، درسی بزرگ‌تر به ما می­آموزد.

بهار در آیات

در قرآن کریم از طریق زنده شدن گیاهان و احیای زمین­های مرده در فصل بهار، بر وجود رستاخیز و قیامت انسان استدلال شده است.

از جمله نمایش‌های خدا در جهان آفرینش که قرآن کریم از آن یاد می‌کند، حیات دوباره طبیعت است. طبیعتی که در فصل زمستان می‌میرد و سبزی و شادابی خود را از دست می‌دهد، اما در فصل بهار دوباره زنده می‌شود و جان دیگر می‌گیرد.

قرآن این رحمت الهی را با ریزش باران توصیف می‌کند: «وَ هُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَی رَحمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الماءَ فَأَخرَجنا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخرِجُ الْمَوتى لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ؛ او کسی است که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش می‌فرست، تا زمانی که ابرهای سنگین‌بار را (بر دوش خود) حمل کنند.

در این هنگام آنها را به سوی سرزمین‌های مرده می­فرستیم و به وسیله آن آب حیات‌بخش نازل می­کنیم و با آن از هرگونه میوه­ای (از خاک تیره) بیرون می­آوریم و این‌گونه (که زمین‌های مرده را زنده کردیم) مردگان را (نیز در قیامت) زنده می­کنیم تا متذکر شوید.»(۱)

خداوند با ذکر این مثال معاد را که در این دنیا در برابر چشم ما تکرار می‌شود به ما نشان دهد.

همچنین قرآن کریم در جایی دیگر قریب به همین مضمون می‌فرماید: «وَ اللّهُ الّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحابًا فَسُقناهُ إِلی‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ اْلأَرْضَ بَعدَ مَوتِها کَذلِکَ النّشُورُ؛ و خداوند همان کسی است که بادها را روانه می‌کند، پس [بادها] ابری را برمی‌انگیزند و [ما] آن را به‌سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را بدان [وسیله] پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز [نیز]  چنین است.»(۲)

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد: «خداوند در این آیه شریفه، بعثت در روز قیامت و زنده شدن مردگان را به احیای زمین تشبیه کرده است تا بفهماند همان‌گونه که زمین (طبیعت) هر سال، یک دوره زندگی را شروع می‌کند و دوباره می‌میرد، انسان‌ها هم این‌گونه‌اند.

وقتی دوران زندگیشان در زمین به سر می‌رسد، دوباره در روز رستاخیز، پس از آنکه زنده شدند و از قبرها درآمدند، روی زمین پراکنده می‌شوند. بنابراین، فرمود: «کَذلِکَ النّشُورُ»(۳)

آیا این اتفاق شگفت­انگیز در طبیعت، شکل کوچکی از قیامت نیست؟ طبیعتی که در پاییز به زردی گرایید و در زمستان مرگی سرد را تجربه کرد، اینک در بهار، جان تازه‌ای گرفته و زندگی دوباره­ای را تجربه می­کند. ازاین­رو خدایی که می­تواند هر سال طبیعتی با این پهنا و عظمت را از مرگ به زندگی بازگرداند، خواهد توانست از مردگان انسان‌ها نیز رستاخیزی پرعظمت بیافریند.

بنابراین بهار نمونه کوچک شده رستاخیز است.

نمونه­ای که نه تنها یک بار در طول زندگی خود آن را می‌بینیم،

بلکه هر سال آن را تجربه و این گردش طبیعی فصل‌ها را بارها و بارها نظاره می‌کنیم.

مولانا در مثنوی، بهار را نمادی از رستاخیز پس از مرگ می‌داند.

«در بهاران سرّها پیدا شود

هرچه خورده است این زمین، رسوا شود

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز

هست برهان بر وجود رستخیز

چون بخواهد رُست، تخم بد مکار

رازها را می‌کند حق آشکار

*****

آمد بهار خرم و رحمت نثار شد

سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد

گلنار پر گره شد و جوبار پر زره

صحرا پر از بنفشه و که لاله‌زار شد

زنده شدند بار دگر کشتگان دِی

آن آیه‌های روز قیامت، نثار شد(۴)

خداوند در قرآن کریم در مثالی محسوس، فصل بهار را که حیات دوباره طبیعت است، برهانی بر وجود رستاخیر می‌داند و می‌فرماید: «وَ تَرَی الأَرضَ هاَمِدَهً فَإِذَا أَنزَلنَا عَلَیهَا المَآءَ اهتَزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُلِّ زَوجٍ بَهِیجٍ؛ و زمین را خشکیده می‌بینی و چون آب بر آن فرود آوریم، به جنبش درمی­آید و نمو می­کند و از هر نوع [رستنی­های] نیکو می‌رویاند.

این [قدرت‌نمایی­ها] بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده می‌کند و [هم] اوست که بر هر چیزی تواناست.» (۵)

واژه «بهیج» از ماده «بهج و بهجه» است که به معنای شادی، خوشحالی و سروری است که از نیکویی و زیبایی چیزی برخیزد. شیخ طوسی«ره» می‌فرماید:

«بهجت، چشم‌انداز زیبایی است که وقتی انسان بدان می‌نگرد، غرق در شادی و سرور می‌شود…(۶) و «بهیج» صورت زیبایی است که تماشای آن لذت‌آور و سرورآفرین است.»(۷)

این آیه شریفه بیانگر این است که در فصل بهار در پرتو فرود آمدن باران،

زمین جنبشی سرورآمیز را آغاز می‌کند و در پی آن، انواع گوناگون گیاهان در آن می‌روید و سبزی و خرمی آن چشم هر بیننده‌ای را می‌نوازد و قلبش را سرشار از شادی و بهجت می‌کند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه ۵۷ سوره اعراف می‌فرماید با نگاهی به رستاخیز گیاهان که همواره در برابر چشمان شما اتفاق می‌افتد،

شما نه تنها باید به اصل رستاخیز ایمان بیاورید، بلکه از این تذکرات پیاپی درس بگیرید و از غفلت درآیید.

ازاین­رو خداوند نزول باران و سرسبزی و زنده شدن زمین‌های خشک و مرده را تذکر و یادآوری رستاخیز جان آدمی و نشانه­ای برای قدرت خداوند در احیای مردگان معرفی می‌کند.

مضمون بسیاری از آیات قرآن کریم درباره تدبر و اندیشه در رستاخیز طبیعت یعنی پیامی است که بهار و نوروز همواره با خود دارند. در قرآن کریم می­خوانیم: «فَانظُر إِلَى آثَارِ رَحمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحیِی الْأَرْضَ بَعدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می­گرداند. در حقیقت، هم اوست که زنده‌کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست».(۸) بارش باران و حیات مجدد زمین نشانه‌اى از برپایى قیامت است. «یُحییِ الْأَرضَ‌… لَمُحیِ الْمَوْتى‌» صحنه‌ مرگ و حیات، هر لحظه جلو چشم ماست، «إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوتى‌«.

خداوند در این آیه شریفه، ما را به اندیشیدن و نگریستن در رخداد زنده شدن زمین، حادثه­ای که با آغاز فصل بهار رخ می­دهد، فرامی‌خواند.

استاد مطهری در این باره می­گوید: «در قرآن کریم بارها از تجدید حیاتی که برای زمین رخ می­دهد، یاد و از این منظر، به عنوان یک درس و تعلیم به فصل بهار نگاه شده است.»

در حقیقت، هریک از فرزندان زمین ـ از گیاهان و حیوانات و انسان ـ از این فصل حیات‌بخش سهم و حقی دارند. گل‌ها و سبزه­ها در این فصل خود را به کمال رشد و جمال خود را به اوج طراوت می‌رسانند.

حیوانات خود را به آب و علف می­رسانند و فربه می­شوند و جست و خیز می‌کنند.

انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلی دارد و فهمی، دلی دارد و احساساتی و عواطفی. او هم از این فیض عام سهمی دارد. سهم انسان چیست؟

برای بعضی از مردم،

فصل حیات‌بخش بهار الهام‌دهنده و آموزنده است،

نکته­ها و رمزها دارد،

اما متأسفانه استفاده بعضی دیگر از افراد، از حد استفاده یک حیوان تجاوز نمی­کند و بلکه از آن، استفاده ناروا می‌کنند.(۹)

به هر حال، بهار فصل تجدید حیات و زندگی و نشاط و خرمی زمین است.

فصلی که زمین در شرایط تازه و جدیدی قرار می­گیرد و آماده می‌شود که بزرگ‌ترین موهبت‌های الهی؛ یعنی حیات و زندگی به او افاضه شود.

در قرآن کریم بارها از این حالت زمین و تجدید حیاتی که در فصل بهار رخ می دهد، بیش از پانزده بار و به‌عنوان درس و تعلیم و یک حکمت آموزی یاد شده است.

بعضی از انسان‌ها متأسفانه از طبیعت و فصل بهار در حد گذران وقت استفاده می‌کنند و بهره دیگری نمی‌برند، اما بعضی درس «توحید و رستاخیز» می‌گیرند.

بهار در روایات

افزون بر آیات قرآنی، در روایات نیز سفارش شده است که با دیدن بهار،

از معاد و قیامت بسیار یاد کنیم. زنده شدن انسان پس از مرگ، همواره پرسش‌برانگیز بوده است.

روزی یکی از یاران رسول خدا«ص» نزد ایشان آمد و عرض کرد: ‌»ای رسول خدا! چگونه پروردگار، مردگان را زنده می‌کند و نشانه و نمونه آن در جهان آفرینش چیست؟»

پیامبر«ص» فرمودند: «أَما مَرَرتَ بِوادِى أَهلِکَ مُمحِلاً ثُمَّ مرَرْتَ بِهِ یَهتَزُّ خَضِراً؟ آیا از سرزمین قبیله‌ات گذر نکرده‌ای در حالی‌ که خشک و مرده بود و سپس از آنجا عبور نکرده‌ای،

در حالی ‌که از خرمی و سرسبزی، گویی به حرکت درآمده است؟»

آن مرد گفت: «آرى اى پیامبر خدا.»

سپس حضرت فرمود: «فَکَذلِکَ یُحیِی اللّهُ الْمَوتى وَ تِلکَ آیَتُهُ فِى خَلْقِهِ؛ این‌گونه خداوند مردگان را زنده می‌کند و این نمونه و نشانه او در آفرینش است.»(۱۰)

یاد مرگ با طبیعت و بهار گره خورده است؛ همان طور که طبیعت در زمستان می­میرد و در بهار زنده می‌شود،

انسان هم در دنیا می­میرد و در قیامت زنده می­شود.

برهمین اساس در سخنی حکمت‌آمیز از پیامبر«ص» آمده است: «اذا رَأیْتُمُ الرَّبیعَ فأکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ؛ هرگاه بهار را دیدید، بیشتر به یاد رستاخیز قیامت باشید که شبیه بهار است.»(۱۱)

همان طور که باران‌های بهاری می­بارند و آنچه را که زمین فرو خورده، سر برمی‌آورد و زنده می­شود، باران نشور هم بر عالم می­بارد و آنچه که در زمین اعمال افراد پنهان شده، همه سر برمی­آورند.

یعنی انسان وقتی در قیامت می­رُوید با اعمالش می­رُوید.

«یُعرَفُ الْمُجرِمُونَ بِسِیمَاهُم…»(۱۲) برخلاف دنیا که انسان‌ها اعمالشان در چهره‌شان خوانده نمی­شود.

به هر حال، آموزه­های اصیل اسلامی از ما می­خواهند که با نگاه به تحولات بهار و سال نو و زنده شدن طبیعت، معرفت خود را در سه محور کامل کنیم:‌

یک: توحید و قدرت بی‌نهایت الهی که پشت پرده تمامی این تحولات و زنده شدن‌ها دست قدرت الهی قرار دارد؛

دو: نمونه عینی امکان معاد و زنده شدن انسان، چنان که گیاهان و زمین بعد از مردن دوباره زنده و سرسبز می­شوند؛

سه: یاد مرگ و روز رستاخیز که ما نیز مثل خزان گیاهان و زمین، روزی می­میریم و دوباره زنده می­شویم. البته خود این یاد باعث بهاری شدن و حیات قلبها می­شود.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «إِنَّ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَلَاؤُهَا قَالَ قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ ذِکْرُ الْمَوْتِ؛ این دل‌ها زنگار می­گیرند، مانند آهن که وقتی آب به آن برسد زنگ می­زند. گفته شد: چه چیزی باعث جلای قلب (و رفع زنگار) می­شود؟ فرمود: زیادی یاد مرگ و خواندن قرآن».(۱۳)

باید از بهار طبیعت درس‌ها بگیریم:

۱ـ همان­ طور که طبیعت پس از زندگی پر حرارت خود در بهار و تابستان به‌تدریج از جنب و جوش می‌افتد، در پاییز رو به خزان می­رود و در زمستان به‌کلی از جنب و جوش می­افتد، انسان‌ها نیز پس از یک دوره زندگی پر جنب و جوش کم‌کم به خزان عمر خود نزدیک می­شوند و پس از چندی می­میرند و بار دیگر در روز رستاخیز برای حسابرسی زنده می‌شوند.

همان گونه که خداوند از سرزمین مرده، طبیعتی سرسبز و زنده می­آفریند،

از قبرستان­های بشر نیز قیامتی پرجنب و جوش خواهد ساخت.

بهار یادآور سر برآوردن گیاهان زنده از درون خاک است.

 خاک‌ها به کنار زده می‌شوند و آنچه ماه­ها پیش در زمین مدفون شده بود، اکنون به شکلی دیگر از زمین سر برمی‌آورد.

گویا که این صحنه در قیامت هم تکرار می‌شود.

 مردگانی که سال­ها پیش در زمین دفن شده و پوسیده­اند، در بهار قیامت زنده می­شوند و سر از قبر بیرون می­آورند.

۲ـ بهار فصل آشکار شدن زحمت­های گذشته است.

شکوفه­های زیبا که می‌رویند، تازه معلوم می­شود که هر کشاورزی چقدر زحمت کشیده است. بهار که می‌آید تازه ارزش کاشته­های کشاورزان نمایان می­شود.

شکوفه­ها و سبزه­های برآمده از خاک به همگان می­فهمانند که میوه مرغوب کاشته‌اند یا نامرغوب. از بذر اصلاح شده و خالص استفاده کرده­اند یا از بذر ناخالص و بیمار؟

حجم شکوفه­ها و گیاهان سر از خاک افراشته نیز نشان خواهد داد که چقدر کاشته­ایم و چقدر برداشت خواهیم کرد.

اگرچه بهار فصل برداشت نیست، اما به‌یقین فصل نمایان شدن حجم برداشت‌هاست. قیامت هم که برپا می­شود شکوفه­های عمل انسان سر برمی­آورند و حجم تلاش شایسته انسان در دنیا را نمایان می­کنند که در بهشت می­تواند برداشت کند.

آری؛ آن روز(قیامت) ارزش اعمالمان خود به خود روشن می­شود.

چه بسا اعمال بزرگی که تو خالی و پوچ‌اند و اعمال کوچکی که ارزشی والا یافته‌اند. به‌راستی که چه قیامتی است این قیامت.

۳ـ بهار بهانه‌ای است تا در کنار تحول و تغییر عظیم طبیعت، ما نیز همنوا با جمال و زیبایی آن به تغییر خود بپردازیم و در سمت جمال و زیبایی قدم برداریم و طرحی نو در افکنیم.

حافظ می‌فرماید:

«بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»

بنابراین، چرا این تحول و تغییر عظیم طبیعت (این تحول بهاری) نباید در انسان ـ که آفرینش طفیل اوست ـ رخ دهد؟ بی‌شک آدمی به این تحول سزاوارتر است. البته تحول روحی و معنوی و شکوفایی درونی آدمی کجا و تحول و شکوفایی طبیعت کجا؟

با چنین نگرشی به بهار به‌خوبی می­توان از آن درس دگرگونی گرفت و قدم نخست را در این راه برداشت و از صمیم جان از خداوند خواست: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ؛ ای تغییردهنده دل‌ها و دیده‏­ها! ای مدبر شب و روز! ای گرداننده سال و حالت‌ها! بگردان حال ما را به نیکوترین حال.»

تحویل حال به أَحْسَنِ الْحَال همان تغییر سوء حال انسان به حسن حال الهی است و این تغییر وقتی تحقق می­یابد که:

الف) از پلیدی گناه رهائی یابیم، زیرا بدترین حال آدمی و پست‌ترین مقام انسان هنگامی است که در باتلاق گناه فرو می­رود.

ب) انجام واجبات را چون چراغی فرا راه خود قرار دهیم تا ما را به سوی حُسن حال الهی رهنمون شود.

ج) زنگار رذایل اخلاقی را از آئینه دل بزداییم تا سوء حال ما به حُسن حال تبدیل شود.

امام خمینی«ره» دراین باره فرمودند: «امیدوارم آن دعایی که در اول سال در حال تحویل خوانده می­شود، «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ؛ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» و برای ملت ما تحقق پیدا کرده است، برای این سال بالاتر از آن تحقق پیدا بکند.

تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت­های ما در دست خدای تبارک و تعالی و به ید قدرت اوست. اوست که تدبیر می­کند جهان را، لیل و نهار را.

اوست که قلب را متحول می­کند و بصیرت‌ها را روشن می­کند و اوست که حالات انسان را متحول می­کند.»

رهبر معظم انقلاب نیز در این باره می­فرمایند: «تحویل هر سال جدید شمسی که با نوعی تحول در عالم طبیعت مصادف است، فرصتی است تا انسان به تحول درونی و اصلاح امور روحی و معنوی و فکری و مادی خود بپردازد.

این دعای شریفی که به ما تعلیم داده­اند تا در آغاز سال بخوانیم، همین درس تحول است. در این دعا از خدای متعال درخواست می‌کنیم که در حال و وضعیت روحی و نفسانی ما، تحول و دگرگونی مبارکی را ایجاد کند. ایجاد تحول کار خداست، اما ما موظفیم که برای این تحول در درون و در زندگی خود و در جهان اقدام و تلاش کنیم و همت بگماریم. هر جا انسان‌ها خوب شدند، زندگی هم خوب خواهد شد. هرجا انسان‌ها در خود تحولی عظیم به وجود آوردند، در زندگی آنها هم تحولی عمیق به وجود خواهد آمد.»

و نیز : «تحول اخلاقی یعنی اینکه انسان، هر رذیلت اخلاقی، هر اخلاق زشت، هر روحیه بد و ناپسندی را که موجب آزار دیگران یا عقب‌ماندگی اوست، کنار بگذارد و خود را به فضایل و زیبایی­های اخلاقی آراسته کند.

اگر ملتی بتواند تحول اخلاقی در خود به وجود آورد، اگر بتواند رذایل اخلاقی را از درون خود پاکسازی کند و خود را به فضایل اخلاقی آراسته سازد،

حقیقتاً برای آن ملت عید است. شاید اساساً قرار دادن اعیاد، چه اعیاد ملی و چه اعیاد دینی و مذهبی، برای ایجاد چنین تحول‌هایی در درون انسان‌هاست.»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اعراف، ۵۵٫

۲ـ فاطر، ۹٫

۳ـ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج۱۷، ص۲۶٫

۴ـ مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت‌های ۳۹۷۱ ـ ۳۹۷۵٫

۵ـ حج، ۵٫

۶ـ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ج ۸، ص۱۰۸٫

۷ـ همان، ص۲۳۹٫

۸ـ روم، ۵۰٫

۹ـ مجموعه آثار شهید مطهری، ج۳، ص۳۷۰٫

۱۰ـ ابی‌عبدالله محمدبن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱۴، ص۳۲۷٫

۱۱ـ تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج۱۷، ص۱۹۴٫

۱۲ـ الرحمن، ۴۱٫

۱۳ـ کنز العمال، متقی هندی، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، اول، ۱۳۹۷هـ.ق، ج‏۱، ص‏۴۴۵، شماره ۲۴۴۱.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

آیا این اتفاق شگفت‌انگیز در طبیعت، شکل کوچکی از قیامت نیست؟ طبیعتی که در پاییز به زردی گرایید و در زمستان مرگی سرد را تجربه کرد، اینک در بهار، جان تازه‌ای گرفته و زندگی دوباره‌ای را تجربه می‌کند. ازاین‌رو خدایی که می‌تواند هر سال طبیعتی با این پهنا و عظمت را از مرگ به زندگی بازگرداند، خواهد توانست از مردگان انسان‌ها نیز رستاخیزی پرعظمت بیافریند.

 

۲٫

 

یاد مرگ با طبیعت و بهار گره خورده است؛ همان طور که طبیعت در زمستان می‌میرد و در بهار زنده می‌شود، انسان هم در دنیا می‌میرد و در قیامت زنده می‌شود. برهمین اساس در سخنی حکمت‌آمیز از پیامبر«ص» آمده است: «اذا رَأیْتُمُ الرَّبیعَ فأکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ؛ هرگاه بهار را دیدید، بیشتر به یاد رستاخیز قیامت باشید که شبیه بهار است.»

 

۳٫

امام خمینی«ره» دراین باره فرمودند: «امیدوارم آن دعایی که در اول سال در حال تحویل خوانده می‌شود، «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ؛ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» و برای ملت ما تحقق پیدا کرده است، برای این سال بالاتر از آن تحقق پیدا بکند. تمام قلوب و تمام ابصار و بصیرت‌های ما در دست خدای تبارک و تعالی و به ید قدرت اوست.

22آوریل/18

سیاست تا دیانت

دروغ یعنی چه؟                                                            

خانم ابتکار (که در دولت‌های هفتم و هشتم و یازدهم حافظ  وحوش بود و به تشخیص جناب روحانی در دولت دوازدهم به معاونت امور زنان و حمایت نسوان منصوب شدند) دراوایل اسفند ماه ۹۶ مدعی شد که با آیت‌الله مکارم شیرازی دیدار کرده و طی آن موافقت ایشان برای حضورزنان  در ورزشگاه‌های مردانه را به دست آورده اند. چند روز بعد دفتر آیت‌الله مکارم با تکذیب این خبر و  تاکید بر این که اصولاً چنین دیداری صورت نگرفته، زشتی و قباحت دروغ را به نامبرده یادآوری نمود. در همین راستا:

۱- شایسته بود (و هنوز هم هست!) که دفترآیت‌الله مکارم برای تفهیم بیشتر قباحت دروغ به مشارالیها، یک جلد از کتاب وزین «دروغگو دشمن خداست» را به ایشان هدیه می‌دادند، چون در کتاب فوق با استفاده از تصاویر و نقاشی‌های رنگی و شعر و حکایت و داستان، زشتی و عواقب دروغ به مخاطب گوشزد می‌شود.

۲- غریبه که بین‌مان نیست، بعضی‌ها چه توقعاتی دارند!؟ مگر می‌شود کسی این‌همه سال در دولت اصلاحات و اعتدال و شورای شهر تهران و… در زمرۀ وزرا و صاحب منصبان قرار داشته و به قاعده یک وجب برایش روده راست باقی مانده باشد؟ ماهیت سیاست در دنیای امروز (و حتی مملکت ما) جوری است که بدون دروغ و کلک و خالی‌بندی آدم حتی در انتخابات شورای اسلامیِ یک «قصبه» هم برنده نخواهد شد چه‌رسد به این که ۱۲ سال در دوره اصلاحات و اعتدال معاون رئیس جمهور در امور وحوش و چرندگان و خزندگان باشد!

۳- همین نکته که پس از ۱۲ سال ریاست ایشان در محیط زیست، وضعیت هوای شهرها روز به روز آلوده‌تر، نسل وحوش به انقراض نزدیک‌تر، تبدیل جنگل‌ها و مراتع به زباله‌دانی و کویر سریع‌تر شده، بهترین دلیل است تا بدانیم چرا سرکارعلیّه را در دولت دوازدهم به ریاست امور خانواده و نسوان برگزیده‌اند! بعید نیست که خواسته باشند آلودگی در میان زنان و دختران مملکت افزون‌تر و انقراض نسل خانواده در مملکت ما سریع‌تر رخ بدهد! آن وقت انتظار داریم ایشان در روز روشن و در عصر رسانه و ارتباطات  برای جا انداختن منکری مثل ورود زنان به ورزشگاه‌های مردانه به ساحت یک مرجع دروغ نبندد؟

 

ارشاد، اعتدال و احیای میراث قوم لوط                                                

از هرکسی (حتی یک لبوفروش ضد برجام هم) معنا و مصداق اعتدال را بپرسید، خواهد گفت: برخورد یکسان با همه امور و عدم موضع‌گیری حذفی و تلاش برای جمع میان همه سلایق! و طبیعی است اعتدال به معنای فوق، به همه‌چیز از جمله  تاریخ و میراث‌های آن  کار و ربط داشته باشد. و کیست که نداند قوم لوط از جمله اقوام کهن و باستانی بوده و میراث و یادگاری آنها برای بشریت از عهد بوق تا الان هوادار و مشتری داشته و درست به همین دلیل است که وزارت ارشاد دولت اعتدال برای پاسداشت این قوم تاریخی و باستانی و میراث انحصاری آنها مجوز ساخت و نمایش فیلمی به نام “هجوم” را صادر نموده و خوشبختانه آوازۀ این فیلم تا آنجا رسیده که جشنواره فیلم همجنس بازان در آلمان، آن را نامزد دریافت جایزه اول خود نموده است و به هر حال ثمرۀ اعتدال همین اول شدن‌ها است و مهم این است که مملکت اول بشود ولو در جشنواره افعال شنیع ، آن‌هم میان فعال‌ترین اقوام در ارتکاب این افعال!

۱- کسب این پیروزی خیره کننده را به بانی مکتب اعتدال و حامیان و مروجان آن بویژه متوّلیان وزارت ارشاد تبریک و شادباش عرض نموده اما خجالت می‌کشیم تداوم توفیقات آنها در این عرصه را خواستار شویم.

۲- وقتی بنای مسئولان ارشد اجرایی کشور به پذیرش اصول و چهارچوب‌های مورد نظر اتحادیه اروپا و آمریکا در عرصه حقوق بشرباشد (که فعلاً هست!) دیگر نباید نسبت به ساده‌ترین نمادهای حقوق بشرحاکم بر اروپا و آمریکا که تسلط مطلق انسان بر “اسافل اعضایش” است تعصب داشت، بلکه لازم است برای ترویج این روایت از حقوق بشر(آن‌هم با رسانه موثری مانند سینما) فرهنگ‌سازی کرد!

۳- همیشه که نباید زحمت تلاش برای «بستن با کدخدا» و خلق برجام بردوش وزارت امور خارجه باشد! بالاخره نوبتی هم که باشد نوبت وزارت ارشاد دولت اعتدال است و پذیرش برجام در حوزه حقوق بشر!

 

عقل و برجام تا کود انسانی!

الف) رئیس جمهور مخالفان دولتش را کم عقل توصیف کرد(۱۳ اسفند ماه ۹۶)

ب) در سال ۹۶ و بر اساس اعلام نیاز وزارت کشاورزی و مجوز وزارت صنعت ۱۶۰ تُن کود انسانی از ترکیه وارد شده است (جراید، اسفند ۹۶)

این که جناب رئیس‌جمهور مخالفان دولت را کم عقل توصیف کرد حکمتی دارد که عوام ملتفت آن نیستند.  مثلاً این جماعت کم‌عقل مدت‌ها دولت روحانی را به دلیل قبول برجام سرزنش می‌کردند، حال آن‌که اگر  دولت روحانی برجام را نمی‌پذیرفت چگونه می‌توانستیم نفت بفروشیم تا ارز لازم جهت اموری ضروری مانند واردات صدها تُن «کود انسانی» از ترکیه را تهیه کنیم؟ واقعاً جا ندارد که مخالفان برجام را به همین علت «بی عقل» بنامیم؟ و یا همین‌ها که به دولت به دلیل واردات «کود انسانی» ایراد می‌گیرند آیا می‌توانند  بفهمند کود انسانی چه ماده با ارزش و استراتژیکی‌است و نبود آن چه خسارت‌های جبران‌ناپذیری  به اقتصاد و صنعت کشور وارد می‌کند؟ آیا عقل‌شان تا این اندازه قد می‌دهد که درک کنند بدون برجام و انجام مذاکرات‌های جدی و دیپلماتیک با آمریکا و غرب امکان واردات حتی یک «گرم» از این کالای با ارزش را هم نداشتیم.

 

سوئد و «سیب و گلابی» برجام                                                                                                                                                                                                                     وقتی جناب روحانی می‌فرمودند: باغ برجام سیب و گلابی خواهد داد و خلایق را به صبر برای رسیدن سیب و گلابی برجام دعوت می‌کردند در حقیقت در خشت خام، تصویر امروز را می‌دیدند و برای همین هم با قطعیت و اطمینان از میوه دادن برجام سخن می‌گفتند. این روزها هر گوشه مملکت و بلکه جهان را که بنگریم شاخ و برگ‌های پر از سیب و گلابی برجام را مشاهده می‌کنیم که با سخاوت در دسترس میوه چینان  بین‌المللی است. مثلاً این که سفیر سوئد در ایران با ذوق و شوق از افزایش ۹۳ درصدی واردات ایران از سوئد در سال گذشته خبر داده به این معنی است که کارگران و کارخانه‌داران و تجار سوئد موفق شده‌اند سیب و گلابی درخت برجام را با رشد ۹۳ درصدی چیده، شسته، پوست کنده، خورده و هسته‌هایش را هم بیرون بیاندازند! وقتی خیر و برکت و میوه‌های برجام تا آن طرف دنیا (مثلاً تا سوئد!) هم رفته، دیگر  پذیرفته نیست که در داخل مملکت کسی پیدا شود و سراغ سیب و گلابی برجام را بگیرد و این درخت تناور و مثمر را به بی‌حاصلی متهم کند (اگر هم پیدا شود موجود بی‌همت و بی‌دست و پایی است، چون حتی سوئدی‌ها هم از درخت برجام میوه چیده‌اند و او دست خالی مانده است.)

دیالوگ والی و رعیت در ایران                                                                                           

بلاد فارس و عراق عجم و پیشکوه و پشتکوه و طبرستان و ری و مکران و سیستان و خراسان و فرزند یگانه ملک سمنان، از سیاسیون عصر و متجددین دهر که قریب پنج سال با قدرت در بلاد محروسه به حکمرانی و کامرانی مشغول و رقبا و مدعیان و منتقدان را منکوب و مخالفان را به تیغ آخته زبان سرکوب فرموده و با خرید منّت، اجانب (از انگلیس و ژرمن و روم تا فرنگ و چین و ماچین) را به مساعدت در تمشیت امور و اداره ملک و ملت فراخوانده، در استماع ندبه و عجز و شکایت رعیت و دیالوگ با ایشان نادره دوران و فرید زمان است تا آنجا که خلق کلام او می‌شنوند و هیچ نمی‌فهمند و باز صدارت و امارت جنابش را بر خویش طلب می‌کنند!

و از جمله گفت و شنود حضرتش با رعایا،  در سنوات ماضیه تاکنون سیاهه ذیل است که جهت تنویر اذهان رعایا و طلاب علوم دیوان و سایرین و برای نخستین بار به زیور طبع آراسته می‌شود.

رعیت: جناب شیخ! در عصر حکمرانی‌تان کرور کرور رعایای بلاد به قحط و غلا و جوع و عطش گرفتار آمده و مقرری دیوانی (در برخی نسخ در عوض «مقرری دیوانی» عبارت «یارانه» آمده است) کفاف هیچ نمی‌دهد و اهل و عیالات ما گرسنه و گریانند و معیشت ما صعب! چاره‌ای فرما که جنابتان بر ما امیرید و خدای، عمر دولت شما پاینده بدارد!

شیخ حسن: اول آن که نباید چنین باشد و دویّم آن که خلق باید بتواند معصومین را نقد کند و دیگر آن که واجب‌تر از نان شب تلغرام است و فضای مجازی بی‌حد و حصر که هیچ‌کس را توان مسدود ساختن آن نباشد!!

رعیت: حضرت روحانی! جوانان‌مان بیکار و عزب مانده و عاطل و باطل روز به شب می‌رسانند. می‌فرمایی ایشان را چه کنیم؟

شیخ حسن: بعض علمای بلاد در پی علوم اسلامی‌اند و علم اسلامی به مانند خودروی اسلامی است که با نهادن مصحف شریف بر داشبورد آن راست نیایید. علم، علم است و اسلامی و فرنگی ندارد و البته علوم فرنگی بسیار مجرب است.

رعیت: کارخانجات‌مان یکان یکان تعطیل و امتعه و بضائع وطنی در تجارت‌خانه‌ها و دکاکین نامطبوع و مطرود و امتعه اجنبی و فرنگی در اقصی نقاط بلاد مرسوم و مطلوب است. این دردمان را چگونه علاج کنیم؟

شیخ حسن: نباید که عرصه بر دراویش و صوفیان تنگ گرفت و آنان مردمانی ملایم و معتدلند! و باید که تمامی رعایای ممالک محروسه ایران در گفتن و پوشیدن و نوشیدن در کمال اجازت و حریت باشد و کس ایشان را در این ابواب استنطاق نکند!

رعیت: زلزله مساکن‌مان را در هم کوفته و در برودت شتاء بی‌سرپناه مانده‌ایم و اطفال و اولادمان از فرط برودت به خود می‌پیچند و ما را جز شرمساری و تنگ دستی نمانده! مقرر فرمایید کاشانه و سقفی به رعیت عطا شود حتی اگر  به قاعده «مسکن مهر» باشد تا برف و باران شتا و حرارت صیف بر ما چون عذاب جلوه نکند.

شیخ حسن: همگان نیک می‌دانند که زلزله جز در مساکن مهر نیاید و حکما گفته‌اند که زلزله عقوبت زیست در مسکن مهر است. چرا  زلزله  عمارت ما و صاحب منصبان و عمله خلوت و پیشکاران ما را در بر نگرفت؟ ما امر فرموده‌ایم که زلزله در عمارت‌های فراخ و قصرهای وسیع و «پنت هاوس»های مجلل نیاید و دیدید که نیامد! و باید که نسوان در پوشش و ستر وعفت، امر و نهی نشوند!

رعیت: حضرت شیخ! طلاق در میان رعیت شایع شده و قباحت آن فرو ریخته و فساد و بی‌حیایی و تبرج به معروف بدل گشته و ما بر  نوامیس‌مان ترسانیم.

شیخ حسن: چاره آن باشد که ابواب استادیوم‌های فوتبال بر نسوان و دوشیزه‌گان گشوده گردد و زنان وزارت و امارت یابند و ما خود امر نمودیم تا امارت سرحدات سیستان با ولایات افغان را به خواتین بسپارند و حالیه حاکم این سرحدات خاتون مکرمه‌ای از اتباع ماست!

*بعدالتحریر: شگفت آن که پس از سنواتی که شیخ حسن چنین امارت فرمود و با رعایا این گونه کلام کرد و گاه تعویض والی بلاد در رسید رعایا ایشان را گفتند: ای‌شیخ در این سنوات چه فایدت داشته‌ای که تو را باز امارت دهیم؟ شیخ خلایق را ندا در داد که: زینهار جز من دیگری را امارت دهید  که اگر چنین کنید در طرق و شوارع دیوار راست کنند! و خلایق باز وی را امارت دادند و این‌گونه شد که قول حق تعالی در کتاب مبین محقق گشت که خدای سرنوشت مردمان جز به دست ایشان نسپارد والله‌اعلم.

 

حجاب اختیاری و حمایت آمریکایی                                                   

* وزارت خارجه آمریکا ضمن حمایت از مخالفان حجاب در ایران اعلام کرد: زنان باید در انتخاب پوشش  خود آزاد باشند.(بهمن  ۹۶)

* مصطفی تاجزاده (اصلاح‌طلب حرفه‌ای):حجاب زنان باید اختیاری باشد نه اجباری! (بهمن  ۹۶)

* عمادالدین باقی (اصلاح‌طلب اصیل و افراطی): پیامبر اسلام هم کسی را وادار به رعایت حجاب اجباری نکرد.( بهمن ۹۶)

تطبیق منطقی عبارت‌های فوق روشن می‌کند که:

الف) هیچ هماهنگی میان اصلاح‌طلبان حرفه‌ای و آمریکایی‌ها وجود ندارد.

ب) به صورت کاملاً اتفاقی سخنان دو اصلاح‌طلب مشهور درباره حجاب اختیاری، با مواضع آمریکایی‌ها درباره همان موضوع یکسان از آب درآمده و همزمانی این رویدادها هم نشانه هیچ چیزی نیست.

ج) دلیل اصلی شباهت در مواضع فوق صرفاً علاقۀ صاحبان این مواضع به آزادی و مخصوصاً آزادی زنان در بی‌حجابی است.

د) تحلیل‌گران مستقل… بودن صاحبان این مواضع را در اتخاذ مواضع آزادی خواهانه مذکور بی‌تاثیر نمی‌دانند.

و) البته آقایان فوق‌الذکر تاریخ پیامبر اسلام به روایت«ابوهریره» را به عنوان منبع  مطالعه کرده و «عبدالله بن سباء»را سرسلسله راویان خود می‌دانند.

ز) حالا خوب است که مشارالیهما دوران شباب را پشت سر گذاشته و از هوس‌های خاص دوران جوانی و جاهلی عبور کرده و مدت‌هاست که به عنوان پدربزرگ به ایفای نقش مشغول‌اند والّا بعید نبود که با صراحت به حرمت حجاب و پوشش شرعی در زمان پیامبر فتوا دهند!

ح) در خاتمه بد نیست بدانیم که جناب تاج‌زاده بعد از این که در جمهوری اسلامی به منصب و مقام و معاونت وزارت کشور و ارشاد و…رسیده و همه‌جوره حالش را برده، مدتی پیش در حالت بلوغ ، عقل و هوشیاری کامل، در برابر دوربین اقرار کرده که جمهوری اسلامی و حکومت دینی را قبول ندارد واز اول هم اشتباه کرده که جمهوری اسلامی را قبول داشته و…! (حالا مشخص شد مشکل این بیچاره فقط با حجاب زنان نیست بلکه …!)

 

22آوریل/18

چگونگیِ سلطه صهیونیست‌ها بر رسانه‌های گروهی امریکا

پاسخ به شبهات تاریخی

 

چرا گفته می‌شود صهیونیست‌ها بر رسانه‏هاى گروهى و تبلیغاتی آمریکا تسلط دارند؟

از دیدگاه رهبران گروه‌هاى صهیونیستى آمریکا، ادبیات و مطبوعات دو نیروى بزرگ و عمده‏ به‏شمار مى‏آیند که مى‏توانند در خدمت اسرائیل درآیند. بدین لحاظ یهودیان آمریکا معمولاً حیله‏گرانه وارد رسانه‏ها شده و به آنها ملحق مى‏شوند. خبرنگاران و نویسندگان آنها دائما در صفحه تلویزیون حضور مى‏یابند و در رأس هرم رسانه‏ها مى‏نشینند.

آنها علاوه بر نفوذ در ارکان حکومت آمریکا و لابى صهیونیستى، افکارعمومى این کشور درباره اسرائیل و خاورمیانه را نیز شکل مى‏دهند، لذا هیچ‌ گونه بحثی در مورد آزادى در اسرائیل در رسانه‏ها صورت نمى‏گیرد، چون ممکن است میزان حمایت آمریکا از اسرائیل مورد تردید واقع شود. درواقع سازمان‌هاى یهودى مى‏کوشند تا در رسانه‏ها، محافل فکرى (think tank) و مراکز دانشگاهى نفوذ کنند، چون این نهادها در شکل‏گیرى افکارعمومى نقش حیاتى دارند. نظر لابی‌هاى صهیونیست در جریان حاکم بر رسانه‏ها بسیار مثبت است؛ زیرا بسیارى از مفسران رسانه‏ها از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

«اریک آلترمن» (Eric Alterman) ـ روزنامه‏نگار ـ مى‏نویسد: «تصمیم‏گیرى در مورد خاورمیانه در اختیار کسانى است که حتى تصور انتقاد از اسرائیل را هم نمى‏کنند.»

او اسامى ۶۱ ستون‏نویس و مفسر رسانه‏ها را فراهم کرده است که بدون تردید مطالب خود را در طرفدارى از اسرائیل مى‏نویسند، در حالى که وى تنها چهار نفر را پیدا کرده که در طرفدارى از اعراب و در انتقاد از اسرائیل مطلب مى‏نویسند. تعصب طرفدارى از اسرائیل در سرمقاله‏هاى روزنامه‏هاى بزرگ نیز مشخص است. روزنامه‏هایى چون شیکاگو سان تایمز(Chicago Sun-Times) (، واشنگتن تایمز(The Washington Times)   عمدتاً به طرفدارى از اسرائیل سرمقاله‏هایى را مى‏نویسند و مجلاتى نظیر کامنتارى  (commentary) نیو ریپابلیک(The New Republic) و ویکلى استاندارد(The Weekly Standard) نیز مستمراً از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

این تعصبات حتى در روزنامه‏اى همچون نیویورک تایمز(The New York Times) هم که به انتقاد از اسرائیل مشهور است دیده مى‏شود. به‏ عنوان مثال، سردبیر سابق این روزنامه، ماکس فرانکل (Max Frankel) از نویسندگان روزنامه تشکر کرد که مطالبى را در حمایت از اسرائیل در روزنامه منتشر مى‏کنند. در رسانه‏هاى دیدارى و شنیدارى نیز همین وضعیت حاکم است. مدیر سى.ان.ان  (CNN)مدعى است که در برخى روزها بالغ بر شش هزار ایمیل اعتراض‏آمیز دریافت مى‏کند مبنى بر اینکه برخى برنامه‏هاى شما ضداسرائیلى‏اند. مشابه همین، اعضاى کمیته‏اى که در زمینه ارسال گزارش‌هاى دقیق از خاورمیانه فعالیت مى‏کند.

در سال ۲۰۰۳ در بیش از ۳۳ شهر آمریکا در مقابل ایستگاه‌هاى رادیویى تظاهرات به راه انداختند و اعلام کردند که شرکت‏کنندگان در این تظاهرات تا زمانى که گزارش‌هاى این رادیوها موافق اسرائیل نباشند، از حمایت مالى این رادیوها دست برخواهند داشت. علاوه بر این، فشار بر این رادیوها از طریق دوستان اسرائیل در کنگره تشدید مى‏شود. همه این عوامل باعث شده‌اند تا در رسانه‏هاى آمریکا مطالب انتقادآمیز از اسرائیل کمیاب باشند.(۱)

این در حالى است که دیگر پیروان ادیان، به‌ویژه اعراب آمریکایى علاقه‏اى به کار در عرصه رسانه‏ها نشان نمی‌دهند و کمتر یک عرب آمریکایى را مشاهده کنید که در مؤسسه مطبوعات درس بخواند تا پس از آن‏ در یکى از استودیوهاى خبرى به کار بپردازد. در مورد دیگر مسلمانان وضع از این هم بدتر است و بسیار به‌ندرت اتفاق می‌افتد که مسلمانى به فعالیت در عرصه رسانه‏ها بپردازد. چون حتى اگر هم بخواهد به شیوه‌های‏ گوناگون از سوى محافل فشار صهیونیستی از فعالیت در این عرصه بازداشته می‌شود.بدین‏ ترتیب عرصه رسانه‏ها از طریق افرادى که در اتاق‌هاى تحریر خبر کار می‌کنند تقدیم دوستداران و طرفداران اسرائیل شده است.

مطلب زیر شاهدى است بر این مدعا.

با مدیر ایستگاه تلویزیونى شمال غرب ایالات متحده که فکر مى کنم خانم «کین» نام داشت و مالک شبکه NBC  در سیاتل بود صحبت کردم. او اظهار داشت: «اگر از یک روزنامه‌نگار مسیحى بخواهى در یک مقاله به بررسى خاورمیانه بپردازد، گوئی یک یهودى در برابر او نشسته است و روزنامه‏نگار مسیحى در حین نوشتن مقاله، او را در ذهن مجسم مى‏کند. اما اگر در برابر این مسیحى واقعاً یک مسلمان و با یک عرب مسلمان نشسته باشد، آنها برایش در آنجا حضور ندارند. عواملى که باعث به وجود آمدن تفاوت‏هاى فاحش مى‏شوند اینها هستند.»(۲)

وقتى به جهت‏گیرى صهیونیستى رسانه‏ها و اعترافات آمریکائی‌ها توجه مى‏کنیم، خفایاى موضوع به شکل روشن‌تری مشاهده مى‏شود. اما جنبه خطرناک‌ترى که تعجب انسان را برمى‏انگیزد سیطره لابى یهودى یا گروه‌هاى فشار صهیونیستى بر این رسانه‏ها و جهت‏دهى آنها در جهت خدمت به منافع استراتژیک یهودیان است. این امر در مراحل متعددى از کشمکش و بحران در خاورمیانه به اثبات رسیده و زوایاى تحریف و تقلب و دروغ‌پردازى در رسانه‏هاى آزاد آمریکا از پرده بیرون افتاده است.

با وجود آنکه گاهى بعضى روزنامه‏ها و یا شبکه‏هاى تلویزیون آمریکا علیه یکدیگر موضع‏گیرى مى‏کنند، اما درباره منافع اسرائیل موضع یکسانى دارند.

روزنامه‏هاى معتبر آمریکایى همواره از کشورهاى عربى به عنوان کشورهاى متجاوز به اسرائیل یاد و فلسطینیان و لبنانیان را تروریست‌هایى معرفى مى‏کنند که از کشورهاى عربى آمده‌اند تا اسرائیلی‏ها را به قتل برسانند. لابى صهیونیستی حتى به تنظیم نوع نوشتن روزنامه‏ها و خط‌دهى نامه‏ها توجه دارد و ناشران و سردبیران روزنامه‏ها را تشویق مى‏کند تا از نامزدهاى طرفدار اسرائیل حمایت کنند.

شواهد زیادى وجود دارند که فرایند تقلب و فریبکارى رسانه‏هاى آمریکا را در مورد درگیرى اعراب و اسرائیل را نشان مى‏دهند؛ اما مسئله اساسى‌ای که خشم افکارعمومى جهان اسلام را برانگیخته، مکانیسم برخورد دوگانه رسانه‏هاست. مثلاً کشتار شیعیان جنوب لبنان در روستاى قانا توسط هواپیماى جنگنده بمب‌افکن اسرائیلى را تنها اشتباهى از سوى ماشین نظامى اسرائیل تلقى کردند و یا رسانه‏هاى آمریکا و غرب قضیه آتش زدن مسجدالاقصى در سال ۱۹۶۹ یا کشتار نمازگزاران حرم ابراهیمى الخلیل در سال ۱۹۹۶ را کار یک دیوانه به حساب آوردند؛ اما وقتى جنبش مقاومت اسلامى لبنان و فلسطین به مقاومت در برابر اشغال می‌پردازد و فعالیت مى‏کند، تروریست خوانده مى‏شود و… .

در اوایل دهه۱۹۸۰ میلادی آمارى در باره عملکرد دستگاه‌هاى ارتباط جمعى و تبلیغاتى آمریکا در مطبوعات جهان ارائه شد. در این آمار که نشانه سلطه پنهانى صهیونیسم بر آمریکاست به‌خوبى نشان داده شده است که این سلطه در ارتباط با وسایل و دستگاه‌هاى ارتباط جمعى و تبلیغاتى این کشور تقریباً قطعى است. طبق این آمار بیش از نیمى از ۱۷۳۰ نشریه روزانه که تیراژ آنها از شصت و یک میلیون متجاوز است توسط چند کمپانى کنترل مى‌شوند.

ـ بیست کمپانى (که اکثراً با کمپانی‌هاى فوق یکی هستند) بیش از نیمى از ۱۰۸۳۰ مجله هفتگى تخصصى و غیر تخصصى را اداره مى‏کنند.

ـ ده کمپانى اکثریت قریب به اتفاق ‌شنوندگان رادیویى را دراختیار دارند.

ـ سه شبکه سرتاسرى اکثریت ایستگاه‌هاى تلویزیونى را کنترل و تغذیه مى‏کنند.

ـ چهار کمپانى سینمایى عمده، بازار فیلم را در اختیار دارند.

ـ خبرگزاریها نیز منحصر به دو کمپانى هستند.

ـ بنگاه‌هاى نشرکتاب که تعدادشان به ۲۵۰۰مى‌رسد، عملاً تحت سیطره یازده بنگاه عظیم نشر کتاب هستند.

افزون بر آمار فوق، صهیونیست‌ها بر وسایل ارتباط جمعى دیگرى هم در آمریکا سلطه دارند. طبق آمار تهیه شده در سال ۱۹۸۲ تعداد آنها به بیش از ۲۵ هزار رسانه چاپى و الکترونیکى می‌رسد که از این میان تنها ۹۰۰۰ آن مربوط به ایستگاه‌هاى رادیویى و ۱۰۰۰ آن به ایستگاه‌هاى تلویزیونى اختصاص دارند. این رسانه‏ها در کنترل معدودى شرکت صهیونیستى هستند که تعداد آنها بیش از ۱۵۰۱ شرکت نیست.(۳)

بر اساس آخرین آمارهاى موجود ۲۲۴ روزنامه و نشریه توسط یهودیان منتشر مى‏شوند که باید بیش از ۴۰ نشریه دیگر را هم که به صورت محرمانه و تنها بین یهودیان توزیع مى‏شوند، به آن افزود.(۴) در تحقیق مفصلى هم که در اکتبر ۱۹۹۴ روزنامه «وانتیتى ویر» تحت عنوان غول‌هاى رسانه‏هاى آمریکا منتشر کرد، معلوم شد که نیمى از ۱۲ فرمانرواى این رسانه‏ها یهودى هستند و بر نیمى دیگر نیز سلطه دارند.

صهیونیست‌ها با اجراى گسترده عملیات اطلاع‏رسانى و مطبوعاتى نادرست، تا حد زیادى توانسته‌اند در اذهان عمومى مردم آمریکا علیه مسلمانان و کشورهاى اسلامى تغییرات اساسىو در مقابل خوش‌بینى زیادى در جامعه آمریکا نسبت به صهیونیسم و مظلوم جلوه دادن یهود در دنیا ایجاد کنند.

صهیونیست‌ها با دراختیار داشتن درصد قابل ملاحظه‏اى از عملیات اطلاع‏رسانى در رسانه‏هاى قوى و مطرح همچون روزنامه‏ها، مجلات، فیلم‌هاى سینمایى و ویدئویى، رادیو و تلویزیون توانسته‌اند با انتشار پیوسته اطلاعات دروغ و غلط در سراسر جهان، به‌ویژه آمریکا، مغزها را شستشو دهند و رویکردها و مواضع مخرب و هولناکى را علیه برخى از ملل ایجاد کنند.

بررسى‏ها و آمار نشان مى‏دهند که جامعه آمریکا یکى از قربانیان جدى و محسوس جنایت‌هاى رسانه‏اى صهیونیست‌ها در جهان امروز است. صهیونیست‌ها بدون حضور مستقیم و با به‌کارگیرى رسانه‏هاى تصویرى، نفوذى شگرف در افکار آمریکایی‌ها به‌ویژه دختران و پسران جوان دارند.

بدین‏شکل صهیونیسم جهانى تأثیر وافرى بر اخلاق و افکار ملت آمریکا دارد، بی‌آنکه حضورمحسوسى در این جنایت هولناک داشته باشد.(۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf

۲ـ العریضى، یحیى: من یحکم امریکا فعلاً، دارالرشید، بیروت، ۱۹۹۹، ص ۵۰٫

۳ـ روزنامه کیهان، شماره ۱۳۲۴۴، ۱۲/۱۱/۱۳۶۶٫

۴ـ نشریه نداء القدس، سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص ۳۲٫

۵ـ صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد سوم، رسانه (تهران: انتشارات آروَن، ۱۳۸۹) ص۷۷۱٫

 

 

 

سوتیترها

 

۱٫

سازمان‌هاى یهودى مى‏کوشند تا در رسانه‏ها، محافل فکرى (think tank) و مراکز دانشگاهى نفوذ کنند، چون این نهادها در شکل‏گیرى افکارعمومى نقش حیاتى دارند. نظر لابی‌هاى صهیونیست در جریان حاکم بر رسانه‏ها بسیار مثبت است؛ زیرا بسیارى از مفسران رسانه‏ها از اسرائیل حمایت مى‏کنند.

 

۲٫

صهیونیست‌ها با دراختیار داشتن درصد قابل ملاحظه‏اى از عملیات اطلاع‏رسانى در رسانه‏هاى قوى و مطرح همچون روزنامه‏ها، مجلات، فیلم‌هاى سینمایى و ویدئویى، رادیو و تلویزیون توانسته‌اند با انتشار پیوسته اطلاعات دروغ و غلط در سراسر جهان، به‌ویژه آمریکا، مغزها را شستشو دهند و رویکردها و مواضع مخرب و هولناکى را علیه برخى از ملل ایجاد کنند.

 

 

22آوریل/18

نگاهی به انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۸ عراق

 

مقدمه:

پیروزی‌های سال ۲۰۱۷ محور مقاومت در عراق بر گروهک تکفیری صهیونیستی داعش که آزادسازی موصل مهم‌ترین نمود آن محسوب می‌شود، یکی از نشانه‌های مهم افول داعش در افق سیاسی عراق و آغاز دوران پساداعش در این کشور است. همزمانی این تحولات با انتخابات پارلمانی عراق، گروه‌های مختلف سیاسی عراقی را بر آن داشته است تا با بهره‌برداری از موفقیت‌های میدانی، راه را برای حضور در پارلمان عراق و کسب قدرت سیاسی و یا اعمال اهداف سیاسی اجتماعی فرهنگی خود فراهم سازند.

از سوی دیگر اختلافات در میان زیرمجموعه‌های گروه‌های قومی و دینی مختلف و حتی در درون احزاب همسو با محور مقاومت نمایان شده‌اند که جدایی سید عمار الحکیم از مجلس اعلای اسلامی عراق یکی از بارزترین نمونه‌های آنهاست و دورنمای انتخابات آینده عراق را غبارآلود کرده است.

 

وضع سیاسی عراق از انتخابات ۲۰۱۴ تا کنون:

وضع سیاسی عراق در آستانه انتخابات ۲۰۱۴ دچار چندپارگی و عدم اعتماد میان شیعیان، سنی‌های عرب و کرد و همچنین چند دستگی و عدم اجماع در درون این گروه‌های سه‌گانه  بوده است، به گونه‌ای که مثلاً شیعیان این کشور به عنوان ستون فقرات نفوذ ایران در سه گروه عمده ائتلاف دولت قانونمند، ائتلاف ملی و ائتلاف جنبش صدر و برخی از گروه‌های کوچک‌تر تقسیم شده‌ بودند.(۱)

در این حین افزایش تحرکات گروه‌های سکولار در خیابان‌های بغداد تحت عنوان مبارزه با فساد سیاسی و کمبود خدمات در فاصله سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ باعث شد که احزاب موجود در فضای سیاسی عراق در زمینه کسب رأی دچار چالشی جدی شوند. با وجود این، افزایش قدرت گروه‌های تروریستی در عراق پس از درگیری‌های استان الانبار در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ سبب شد که بسیاری از مردم این کشور با وجود نارضایتی‌ها از نخبگان سیاسی، به دلیل احساس خطر به این احزاب رأی بدهند، هر چند که در انتخابات ۲۰۱۴ برخی از چهره‌های جریان سکولار نیز توانستند وارد مجلس شوند.

چند دستگی‌های عمیق در میان نخبگان سیاسی سنتی عراق باعث شد که این نخبگان با وجود دستیابی به اکثریت آرای مردم عراق نتوانند بر سر تشکیل دولت به توافق برسند. در این میان مخالفت قاطع کردها، اهل سنت و بخش بزرگی از گروه‌های شیعه با نخست‌وزیری مالکی و اصرار او بر باقی ماندن در این پست باعث شد که گروه‌های شیعه عراق بیش از پیش دچار چند دستگی شوند، به گونه‌ای که با نخست‌وزیری حیدر العبادی این چند دستگی‌ها به درون حزب‌الدعوه که یکی از مهم‌ترین احزاب شیعه است سرایت کرد و این حزب عملاً دو دسته شد.

مبارزه با داعش در طول سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ منجر به نتایج سیاسی بسیاری در فضای سیاسی عراق شد که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. آوارگی و پناهندگی بسیاری از نخبگان و مردم عادی اهل سنت و همچنین کسب تجربه زندگی در زیر سلطه یک گروهک بنیادگرا و مشکلات آن که به واقع‌گرا شدن نخبگان و مردم عادی اهل سنت و نفرت بسیاری از آنها‌ از تروریسم منجر شد، به گونه‌ای که مناطق آزاد شده از چنگال داعش شاهد اخراج خانواده‌ها و بستگان اعضای داعش و یا همکاری کنندگان با آنها بود.

این رویداد اکثر اهل سنت عرب را به خطرات حمایت از تروریسم برای کسب منافع گروهی و قومی آگاه و رویای بازگشت به شرایط پیش از ۲۰۰۳ برای اهل سنت را به‌کلی از ذهن آنها بیرون کرد. همچنین هجوم داعش باعث شد که مردم عادی اهل سنت نسبت به سیاستمدارانی که ادعای نمایندگی آنان را داشتند، بدبین شوند. نمونه این امر اسامه و اثیل نجیفی، رئیس سابق پارلمان عراق و استاندار موصل‌ هستند که طی سال‌های قبل از سقوط موصل با کسب بیشترین آرا از استان موصل این استان را به پایگاه سیاسی خود تبدیل کرده بودند، ولی در اولین نظرسنجی پس از آزادسازی موصل، دو سوم مردم این شهر، یک استاندار شیعه منصوب عبادی را به استاندار فعلی ترجیح می‌دادند.(۲) این فضای جدید سیاسی در میان اهل سنت باعث شده است که سه گرایش در فضای سیاسی اهل سنت عرب به وجود آیند. گرایش اول خواهان همکاری با احزاب شیعه، به‌خصوص جناح حیدر العبادی، جناح دوم خواهان کسب خودمختاری بیشتر و جناح سوم، خواهان ملحق شدن به اقلیم کردستان و همکاری بیشتر با نیروهای کرد‌ هستند.

  1. افزایش نفوذ و قدرت نظامی کردهای عراق و سیطره آنها بر بخش‌های بزرگی از مناطق مورد مناقشه از جمله منطقه نفت‌خیز کرکوک باعث شد که این گروه‌ها درصدد بهره‌برداری از پیروزی‌های به و جود آمده و افزایش قدرت سیاسی خود از طریق حل مسئله مناطق مورد مناقشه به نفع خود و زمینه‌سازی برای جدایی از عراق باشند. این امر در بحران همه‌پرسی استقلال مناطق شمال عراق پدیدار شد. با وجود این عوامل مختلفی چون فساد مالی در دو حزب اتحادیه میهنی و دموکرات کردستان، تعطیلی پارلمان این اقلیم، اختلافات داخلی در صفوف اتحادیه میهنی و رقابت و اختلاف در میان ائتلاف حاکم بر کردستان هم که ریشه در اختلافات قدیمی دارد، باعث شده‌اند که این منطقه هم دچار چنددستگی و در اثر مرگ جلال طالبانی و بحران همه‌پرسی کردستان تشدید شود.
  2. تشکیل گروه‌های حشد‌الشعبی از گروه‌های عمدتاً شیعه با پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران یکی از عوامل مهمی بود که به اتحاد بیشتر عراق و بسط سیطره دولت بر اکثر نقاط کشور کمک کرد. با این همه این نهاد پوشش قانونی مناسبی را برای گروه‌های سیاسی مختلف و در بسیاری موارد ناهمسو با جمهوری اسلامی فراهم کرد تا گروه‌های شبه‌نظامی مربوط به خود، از جمله “فرقه العباس”، “سرایا السلام” گروه‌های موسوم به حشد، عشائری اهل سنت و حشد مسیحی را تشکیل دهند. تمایل استفاده انتخاباتی برخی گروه‌های حشدالشعبی، به‌خصوص گروه‌های نزدیک به ایران از پیروزی‌های میدانی و ائتلاف گروه‌های نزدیک به ایران با نوری مالکی نخست‌وزیر سابق و رقیب حیدر‌العبادی سبب شده است که اختلافات میان مالکی و حشد، از یک سو با عبادی تشدید شود و برخی از شخصیت‌ها و گروه‌های نزدیک به ایران از جمله عمارالحکیم که پیش از این نیز نقش بارزی در فضای سیاسی عراق داشتند، با ایران دست به مرزبندی بزنند.
  3. افزایش نارضایتی‌ها در جامعه عراق و اعتراض به فساد و طایفه‌گرایی و افزایش حس وطن‌دوستی و همبستگی ملی در میان بخش‌های بزرگی از جامعه عرب عراق در جریان مبارزه با داعش و همچنین اعتراض به عدم تغییرات نسلی و کنار گذاشتن جوانان در عرصه سیاسی و مدیریتی، برخی از احزاب سیاسی و شخصیت‌ها را بر آن داشت که با دور شدن از ائتلاف‌های قدیمی خود در سطح ملی و بین‌المللی تلاش کنند تا با ایجاد ائتلاف‌هایی فراقومی و فرادینی بر موج این طیف رو به افزایش در عراق سوار شوند.(۳) از جمله این شخصیت‌ها عمارالحکیم است که پس از ناکامی در تغییر بافت داخلی مجلس اعلای اسلامی عراق به نفع نیروهای طیف خود که عمدتاً جوان بودند، با تشکیل جریان حکمت ملی عملاً از مجلس اعلا جدا شد.

در عرصه بین‌المللی نیز برخی از گروه‌های شیعه و سنی تلاش کردند با فاصله گرفتن از حامیان قدیمی منطقه‌ای خود یعنی ایران، ترکیه و عربستان، ائتلافات جدیدی را برای ایجاد نوعی موازنه مثبت در عراق پایه‌گذاری کنند که از جمله آنها می‌توان به مقتدای صدر و سفر اخیر او به عربستان سعودی اشاره کرد.(۴)

این عوامل باعث شده‌اند که عراق در آستانه انتخابات عمومی سال ۲۰۱۸ شبکه‌ای از احزاب و ائتلاف‌های انتخاباتی گسترده و با دیدگاه‌های سیاسی داشته باشد که بسیاری از آنها حاضر‌ند در فردای انتخابات، حول محور دور شدن از محور مقاومت یا ادامه اتحاد با آن با یکدیگر ائتلاف کنند.

 

صف‌بندی‌های محتمل در دوران پسا انتخابات:

یکی از مهم‌ترین عناصر تشکیل دولت عراق صف‌بندی‌های به وجود آمده در دوران پس از انتخابات است که می‌تواند راه نخست‌وزیری شخصی را در کشور هموار و یا ناممکن سازد. در انتخابات سال ۲۰۱۰ با وجود کسب بیشترین میزان آرا توسط ائتلاف العراقیه، مالکی توانست با تأسیس ائتلاف ملی برای بار دوم به نخست‌وزیری برسد. در انتخابات سال ۲۰۱۴ با وجود نتایج خیره‌کننده ائتلاف نوری مالکی، به دلیل اختلاف نظرها بر سر اسم مالکی، عبادی از صفوف پشتی حزب‌الدعوه و ائتلاف دولت قانونمند به منصب نخست‌وزیری عراق رسید، از این رو احزاب تلاش می‌کنند در عین حال که در انتخابات آتی به‌طور مستقل، شرکت می‌کنند، گوشه چشمی هم به ائتلافات پس از انتخابات و گزینه نخست‌وزیری داشته باشند. از این رو پس از انتخابات احتمالاً شاهد این ائتلافات خواهیم بود:

ائتلاف حول محور مالکی: این ائتلاف که در صورت تشکیل به عنوان ائتلاف نزدیک به محور شناخته خواهد شد، هم‌اکنون با وجود مشکلات پیش روی مالکی ممکن است از ائتلاف دولت قانونمند، ائتلاف مجاهدین، ائتلاف مواطن، حزب حل به رهبری جمال الکربولی(سنی)، حزب مجمع مدنی اصلاح به رهبری سلیم‌الجبوری(سنی)، جریان اراده به رهبری حنان الفتلاوی(شیعیان) و شخصیت‌های سنی دیگری همچون رئیس دیوان وقف سنی، آقای عبداللطیف الهمیم، وزیر برق آقای قاسم الفهداوی و رئیس اسبق پارلمان آقای محمود المشهدانی تشکیل شود.(۵)

ائتلاف حول محور عبادی: ائتلاف محور عبادی که گفته می‌شود مورد تأیید ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و کشورهای عربی ‌است، احتمالاً از جناح عبادی در حزب‌الدعوه، جریان صدر، جریان حکمت ملی، جریان اصلاح وابسته به ابراهیم الجعفری، حزب اسلامی عراق، حزب متحدون، ائتلاف العربیه به رهبری صالح المطلک و شخصیت‌های سنی دیگری چون وزیر برنامه‌ریزی سلمان الجمیلی، وزیر دفاع سابق خالد‌العبیدی و رئیس حزب حق احمد المساری که همگی طرفدار بازگشت عبادی به قدرت برای دور دوم هستند، تشکیل خواهد شد.(۶)

احزاب اهل سنت، مچون پروژه عربی و اکثر احزاب کرد تا کنون موضع مشخصی را از انتخاب نخست وزیر آینده ابراز نکرده‌اند.

 

نتیجه‌گیری:

جمهوری اسلامی برای اولین بار در طول تاریخ نفوذ خود در عراق، با خطر دو شقه شدن متحدان خود در این کشور بر اثر انتخابات و از همه بدتر دور شدن برخی از متحدان از محور مقاومت در این کشور روبروست. این امر از حمایت اتاق‌های فکر آمریکا برخوردار است تا با تکیه بر تجربه عراق، این نوع مخالفان را در کشورهای دیگر از جمله لبنان هم عملیاتی سازند. از این رو انتخابات  آینده عراق می‌بایست صحنه مبارزه با طرح آمریکایی ایجاد دو دستگی در محور مقاومت باشد و جمهوری اسلامی نباید از هیچ تلاشی برای متحد کردن احزاب همسو با محور مقاومت فروگذار کند.

 

 

منابع:

  • انتخابات العراق ۲۰۱۴،المعرفه، الجزیره نت، ۲۹ ابریل ۲۰۱۴: https://goo.gl/bhGDAr
  • براء الشمری، العراق: حراک لتشکیل جبهه داعمه للعبادی لولایه ثانیه، العربی الجدید، ۱۰ نوفمبر ۲۰۱۷: https://goo.gl/Kb3EuG
  • حنین غدار، هل تنقلب الدینامیات الشیعیه فی العراق ولبنان ضد إیران؟، مرصد السیاسی ۲۸۶۵، معهد واشنطن لسیاسه الشرق الادنی، ۵ أکتوبر ۲۰۱۷٫
  • علی معموری، شیعه العراق یصارعون لحفظ استقلالهم عن المحور الإیرانیّ وإیران تستعدّ لمواجهه الواقع الجدید، المونیتور، ۱۸ اغسطس ۲۰۱۷: https://goo.gl/1UryFJ
  • منقذ داغر، الرأی العام العراقی یُظهر جسرًا جدیدًا من الأمل و وادٍ قدیم من المخاوف، منتدی فکره، معهد واشنطن لدراسات الشرق الادنی، ۷ ژوئن ۲۰۱۷: https://goo.gl/vwKEDo

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ انتخابات العراق ۲۰۱۴،المعرفه، الجزیره نت، ۲۹ ابریل ۲۰۱۴: https://goo.gl/bhGDAr
  2. منقذ داغر، الرأی العام العراقی یُظهر جسرًا جدیدًا من الأمل و وادٍ قدیم من المخاوف، منتدی فکره، معهد واشنطن لدراسات الشرق الادنی، ۷ ژوئن ۲۰۱۷: https://goo.gl/vwKEDo
  3. حنین غدار، هل تنقلب الدینامیات الشیعیه فی العراق ولبنان ضد إیران؟، مرصد السیاسی ۲۸۶۵، معهچ واشنطن لسیاسه الشرق الادنی، ۵ أکتوبر ۲۰۱۷٫
  4. علی معموری، شیعه العراق یصارعون لحفظ استقلالهم عن المحور الإیرانیّ وإیران تستعدّ لمواجهه الواقع الجدید، المونیتور، ۱۸ اغسطس ۲۰۱۷: https://goo.gl/1UryFJ
  5. براء الشمری، العراق: حراک لتشکیل جبهه داعمه للعبادی لولایه ثانیه، العربی الجدید، ۱۰ نوفمبر ۲۰۱۷: https://goo.gl/Kb3EuG
  6. همان

 

سوتیترها:

 

۱٫

جمهوری اسلامی برای اولین بار در طول تاریخ نفوذ خود در عراق، با خطر دو شقه شدن متحدان خود در این کشور بر اثر انتخابات و از همه بدتر دور شدن برخی از متحدان از محور مقاومت در این کشور روبروست. این امر از حمایت اتاق‌های فکر آمریکا برخوردار است تا با تکیه بر تجربه عراق، این نوع مخالفان را در کشورهای دیگر از جمله لبنان هم عملیاتی سازند.

 

 

 

۲٫

انتخابات آینده عراق می‌بایست صحنه مبارزه با طرح آمریکایی ایجاد دو دستگی در محور مقاومت باشد و جمهوری اسلامی نباید از هیچ تلاشی برای متحد کردن احزاب همسو با محور مقاومت فروگذار کند.

 

 

22آوریل/18

هیچ امری برای امریکا مهم‌تر از امنیت اسرائیل نیست.

«بررسی مهم‌ترین تحولات منطقه»

 

 

مقدمه:

پس از فروپاشی سازمان داعش در سوریه، وضعیت منطقه در دوران پسا داعش، بخصوص در آستانه انتخابات عراق، در شرایط بسیار حساسی قرار گرفته است و مداخله‌های مستقیم امریکا که به منظورحفظ موقعیت اسرائیل صورت می‌گیرند، تحلیل شرایط را دشوار می‌کند؛ از این رو از دکتر سعداله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی و استراتژیک خواسته‌ایم در این زمینه تحلیل‌های خود را بیان کنند و ایشان هم طبق معمول دعوت «پاسدار اسلام» را پذیرفتند و در یک گفتگوی مفصل، ابعاد مختلف این موضوع را بازگو کردند.

* تحولات منطقه در سال ۱۳۹۶ به‌ویژه برای محور مقاومت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سال ۱۳۹۶ برای محور مقاومت، به‌ویژه در سوریه و عراق سالی تعیین‌کننده و اساسی بود، ما می‌توانیم رخدادهای مربوط به سوریه را به دو قسمت تقسیم کنیم و درباره آنها به‌طور جداگانه سخن بگوییم. سال ۱۳۹۶ سال پایان گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق بود.

در سوریه ما شاهد عملیات البوکمال بودیم که در مجاورت مرزهای عراق واقع شد و به وجود گروه تروریستی داعش در سوریه پایان داد. در واقع می‌توان گفت که آذر ماه آخرین حضور گروه تروریستی داعش در سوریه بود. این مسئله را نیز در نظر بگیرید که داعش مهم‌ترین و قدرتمندترین و در عین‌حال جنایتکار‌ترین گروه تروریستی در سوریه بود. البته داعش به‌طور کامل در سوریه ریشه کن نشده، بلکه سرزمین از آنها گرفته شده و گروهی که زمانی سه استان دیرالزور، رقه و حلب در اختیارش بود، امروز حتی یک روستای سوریه را نیز در اختیار ندارد. اما با وجود این، آنها در بخش‌هایی از خاک سوریه حضور دارند و دست به اقداماتی می‌زنند، در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی غربی و منطقه‌ای هستند و طبق نقشه آنها عمل می‌کنند.

آمریکایی‌ها پس از فروپاشی سازمان داعش در سوریه تلاش کردند این‌ تروریست‌ها را در قالبی جدید و با فرماندهی مستقیم بازسازی کنند و با استفاده از آنها شرایط امنیت سوریه را تغییر دهند. در عین‌حال در حوزه امنیتی، در سال ۹۶ ضربات بسیار سنگینی به گروه النصره، دومین گروه مهم تروریستی سوریه وارد شد.

مناطق قلمون و عرسال در مجاورت مرزهای لبنان در مرز مشترک لبنان و سوریه پاکسازی شدند و عملاً مرزهای حساس مرتبط با لبنان که به تروریست‌ها این امکان را می‌داد که از طریق مناطق هرمل و طرابلس یک خط ترانزیت تسلیحاتی را دراختیارداشته باشند، از دسترس آنان خارج شدند.

با شکست تروریست‌ها در منطقه قلمون و عرسال امنیت قابل توجهی در مرزهای سوریه و لبنان به وجود آمد. در حوزه امنیتی، دولت سوریه در یک‌ سال گذشته عملیات‌های متعددی را در مناطق مهم دیگر از جمله حماه و حمص انجام داد و توانست موفقیت‌های خوبی را به دست آورد.

همچنین تروریست‌ها شکست‌های متعدد دیگری را در مناطق دیگر، به‌ویژه در شهر ادلب متحمل شدند. در واقع تروریست‌ها می‌خواستند با سیطره بر منطقه ادلب تا سخنه شکست‌های خود را در مناطقی نظیر حلب جبران کنند که البته در این‌راه موفق نبودند و اگر هم موفق می‌شدند، شکست آنها جبران نمی‌شد. حلب به دلیل موقعیت استراتژیک و اتصال به ترکیه، عملاً مهم‌ترین شهر سوریه به حساب می‌آید و حتی از جهاتی از پایتخت سوریه نیز مهم‌تر است.

اقدامات تروریست‌ها با شکست کامل مواجه شد.  آنان به قصد تصرف شهر حماه آمدند، ولی موفق نشدند و شکست خوردند و کشته‌های بسیار زیادی هم دادند. آنها توانستند برای یک دوره ۴۰ روزه منطقه سخنه و نیز منطقه پالمیرا را که یک منطقه باستانی است و از نقاط مهم تاریخی سوریه به شمار می‌آید، برای ۴۰ روزه به تصرف خود در آورند، اما در نهایت ارتش سوریه توانست این مناطق را آزاد کند و هم اکنون این مناطق در دست دولت سوریه قرار دارند.

اتفاق دیگر امنیتی که در سوریه رخ داد، حملات متعدد ارتش رژیم صهیونیستی به نقاطی از این کشور بود. اسرائیلی‌ها در سال ۹۶ متوجه شدند که روند تحولات به‌سرعت به نفع بشار اسد در حال تغییر است و این تغییرات می‌توانند بر اسرائیل تأثیر بگذارند. به این صورت که نیرویی که داعش را عقب می‌راند و در عین‌حال به رژیم صهیونیستی دیدگاه‌ بسیار منفی دارد، حداقل از لحاظ سیاسی معتقد است که مبارزه با اسرائیل بر مبارزه با تروریست‌ها اولویت دارد.  به همین دلیل اسرائیلی‌ها متناسب با چنین فضایی دو کار را انجام دادند:

یکی اینکه تلاش کردند مانع از ادامه این روند شوند و در همین راستا چندین بار دمشق را بمباران و از طریق این اقدامات سعی داشتند دولت سوریه را توجیه کنند که در جایگاه خطرناکی قرار گرفته است و احتمال جنگی جدید از سوی اسرائیل علیه آنها وجود دارد. اسرائیل با این ترفند می‌خواهد ارتش سوریه از مواجهه با تروریست‌ها عقب بماند و به این مسئله رضایت دهد که آنها در سوریه حضور داشته باشند و جای پای خود را محکم کنند تا بتوانند در آینده شرایط را به نفع خود تغییر دهند.

اسرائیلی‌ها با چنین نگاهی تلاش ‌کردند با عملیات‌های خود این راهبرد را محقق کنند. در همین راستا آنها حملات هوایی متعددی را انجام ‌دادند و دولت سوریه نیز پاسخی به این حملات ند‌اد، زیرا سوری‌ها معتقدند که جبهه، در جای دیگری است و اسرائیلی‌ها اساساً با هدف تغییر جبهه است که این حملات را انجام می‌دهند.

بنابراین دولت سوریه به همان اعتراضات کلی بسنده ‌کرد و تن به درگیری متقابل نداد. این وضعیت تقریباً تا پایان ۱۳۹۶ ادامه یافت؛ اما در نهایت  دولت سوریه که در سی سال اخیر در مواجهه با حملات رژیم صهیونیستی خویشتنداری می‌کرد، این ‌بار دست به تقابل مستقیم نظامی با جنگنده‌های اسرائیلی زد و که هشدار مهمی برای اسرائیل بود.

به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، پاسخ دولت سوریه شرایطی را که از سال ۱۹۷۶ وجود داشت تغییر داد و  در واقع سیاست چندین دهه‌ای ارتش سوریه که مبتنی بر عدم پاسخ و خویشتنداری و هضم استوار بود، تغییر کرد و در شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که صهیونیست‌ها سخت نگران شدند. این مسئله بازتاب بسیار گسترده‌ای داشت و باعث خوشحالی مردم سوریه شد.

اسرائیلی‌ها بسیار نگران شدند، زیرا آنان همواره ‌خواسته‌اند در میدانی که دست حریف بسته است به او ضربه بزنند و سپس از مهلکه فرار کنند، اما سیاست جدید نشان داد عمر این رویکرد به سر آمده و واقعیت‌های جدیدی رخ نموده‌اند. در واقع دیگر دوره بزن و در روی اسرائیل به پایان رسیده است.

 

*درباره احتمال تکرار حملات رژیم صهیونیستی به سوریه و پاسخ مجدد ارتش سوریه نظر شما چیست؟

در دنیای سیاست و روابط بین کشورها، همیشه یک رخداد عیناً تکرار نمی‌شود. ممکن است حوادث جدیدی پدید آیند و تجربه جدید نیز با حوادث قبلی تفاوت داشته باشد. اما آیا طرف مقابل چنین تهدیداتی را همیشه در یک مسیر انتخاب می‌کند؟ تجربه می‌گوید خیر.  بر این اساس نمی‌توان گفت که اسرائیل در سال آینده به سوریه حمله می‌کند یا خیر. اما شرایط تفاوت خواهد کرد و ممکن است شاهد تحولات جدیدی باشیم. از جمله اینکه اسرائیلی‌ها سیاستِ زدن به سیم آخر را انتخاب کنند و هیچ مانعی را در برابر خود باقی نگذارند.

البته اگر اسرائیلی‌ها مجدداً به سوریه حمله کنند، قطعاً با پاسخ ارتش سوریه مواجه خواهند شد. قبلاً این طور نبود و اسرائیلی‌ها حمله خود را انجام می‌دادند و از مهلکه فرار می‌کردند. در شرایط کنونی می‌توان گفت که در سال آینده اسرائیلی‌ها به سوریه حمله نخواهند کرد و اگر دوباره حمله کنند با پاسخ سوریه مواجه خواهند شد، چون دیگر برای سوریه این مسئله قابل پذیرش نیست که ارتش اسرائیل به این کشور حمله کند و پاسخی دریافت نکند.

با توجه به اینکه قادر به پیش‌بینی آینده نیستیم، نمی‌توانیم در مورد مسائل با قطعیت صحبت کنیم؛ اما منطق می‌گوید که اسرائیل باید در این نقطه متوقف شود. همچنین از لحاظ امنیتی، در سال گذشته در سوریه شاهد درگیری‌های شدیدی میان گروه‌های تروریستی با خودشان بودیم. گروه‌هائی که در مذاکرات آستانه شرکت ‌کردند به سازشکاری متهم بودند. گروه‌هایی که روند سیاسی را کاملاً مردود می‌دانستند، این مسئله را هرگز نمی‌پذیرفتند و تعارضات جدی با دیگر گروه‌های مخالف داشتند، به‌طوری که تنها در یک سال گذشته هزار نفر از نیروهای تروریستی در نبرد بینابین کشته شدند و هرچه به پایان سال نیز نزدیک‌تر شدیم این مسئله تشدید شد و آنها هم اکنون در غوطه شرقی در حال حمله به یکدیگر هستند. گروهی معتقدند که باید سلاح را زمین گذاشت و وارد مذاکره شد، اما گروه دیگر معتقدند که به‌رغم هر اتفاقی، باید جنگ را ادامه داد. این دو گروه هم اکنون درگیری سنگینی با یکدیگر دارند.

اتفاق امنیتی دیگری که در سال ۹۶ در سوریه شاهد آن بودیم تلاش ترکیه برای سیطره بر بخش‌هایی از سوریه بود. بر همین اساس عملیات تسلط عفرین که توسط کردها اداره می‌شود، از سوی ترکیه آغاز شد. هدف ارتش ترکیه تصرف بخش وسیعی از منطقه شمال شرقی سوریه شامل شهرهای اعزاز، عفرین، الباب، منبج و شهرهای دیگری در این منطقه بود. در واقع تصور ترکیه این بود که با توجه به اینکه در این عملیات، علیه کردها وارد شده است و می‌خواهد کرد‌ها را گوشمالی دهد، با سکوت سوریه و ایران همراه خواهد شد. ضمناً آنها فکر می‌کردند روابطشان با آمریکا باعث می‌شود که آنها در این قضیه دخالت کنند.

ترکیه کردهای سوریه را بسیار ضعیف ارزیابی و بر این اساس از اول بهمن‌ماه عملیات نظامی علیه شمال سوریه را آغاز کرد. در این عملیات تلفات بسیار زیادی به مردم کرد و عرب سوریه وارد آمد، اما در عین حال ترکیه نتوانست وارد شهر شود و تنها به تصرف برخی از روستاها در اطراف شهر عفرین بسنده و در اواسط اسفند نیز نیروهای خود را از اطراف استان جمع و عملاً عفرین را رها کرد. بنابراین، سال ۹۶ سال شکست نظامی ترکیه در سوریه نیز بود.

اتفاق دیگری که در سال گذشته در سوریه رخ داد این بود که آمریکایی‌ها تلاش کردند به موازات افزایش نگرانی‌های اسرائیل، جای پای محکمی را برای خود در سوریه ایجاد کنند. بر این اساس زمانی که عملیات علیه داعش مطرح شد، آمریکایی‌ها برای مقابله با آن آمادگی داشتند و از دوسال پیش برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند. آنها طرح یک کریدور امنیتی با ۸۰ کیلومتر عمق و ۵۰۰ کیلومتر طول در شرق سوریه را  که قرار بود در حد فاصل اردن ترکیه و سوریه ایجاد شود و ارتباط سوریه با عراق و ایران را قطع و جبهه مقاومت را متوقف کند، پیشنهاد کردند تا  گروه‌های مقاومت را از بین ببرند و به‌تدریج بر سوریه مسلط شوند.

این مسئله با واکنش ایران مواجه شد و ایرانی‌ها برای اولین ‌بار به دولت سوریه هشدار دادند و تاکید کردند که باید در این زمینه اقداماتی را انجام دهد. پیش از این آمریکایی‌ها توانسته بودند روس‌ها را تا حد زیادی متقاعد کنند و به همین دلیل در سال گذشته سرفرماندهی روسیه در چندین نوبت حامل پیغام فرمانده آمریکایی در سوریه بود. همچنین رئیس سازمان سیا نامه‌ای را برای سردار سلیمانی ارسال کرد که ایشان آن را باز نکرد.   آمریکایی‌ها پس از رسوائی در این زمینه، تصویر نامه را در رسانه‌ها و افکارعمومی منتشر کردند تا آبروی رفته را بازگردانند. آنها مدعی شدند در این نامه در باره سیاست‌های ایران ابراز نگرانی شده و نامه حاوی هشدارهایی درباره اتباع آمریکایی در سوریه بوده است؛ در صورتی که اگر این مسئله واقعیت داشت، ضرورتی نداشت که سازمان سیا چنین نامه‌ای را ارسال کند. این مسائل در واقع هشدارهایی بودند که  بارها توسط آمریکایی‌ها داده شده بودند و لازم نبود از این‌طریق عمل کنند. این مسئله دروغ آنان را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که موضوع نامه به سردار سلیمانی چیز دیگری بوده است. البته ما نمی‌دانیم محتوای نامه چیست، چون این نامه توسط سردار سلیمانی باز نشد.

نامه‌ای که اصلاً  گشوده نشده، قابل متن خوانی نیست و ما نمی‌توانیم حدس بزنیم این نامه شامل چه مسائلی بوده است، اما می‌دانیم که آمریکا برای سرنوشت اسرائیل بسیار نگران است و اسرائیلی‌ها از پیروزی‌های محور مقاومت در سوریه به ستوه آمده‌اند و این مسئله آنها را بسیار حساس کرده است. آمریکا هیچ امری را برای خود مهم‌تر از امنیت اسرائیل نمی‌داند و طبیعتاً این نامه حاوی نکات امنیتی در باره رژیم صهیونیستی بوده است. آنچه که در عمل شاهد بودیم این است که ایران به درخواست آمریکایی‌ها توجه نکرد و به اقدامات خود ادامه داد. در نتیجه، تلاش‌های آمریکایی‌ها برای فضاسازی در باره این نامه به شکست انجامید.

به‌طور خلاصه می‌توان گفت طرح آمریکا برای ایجاد کریدور امنیتی در سوریه با ورود نیروهای حشدالشعبی و ارتش عراق از یک سوی مرز و همچنین ورود نیروهای دفاع وطنی و ارتش سوریه از سوی دیگر مرزهای مشترک دو کشور به شکست کشیده شد و آنها نتوانستند طرح مزبور را اجرا کنند. این مسئله سر و صدای بسیاری از آمریکایی‌ها را در آورد  و آنان در اواخر سال گذشته تلاش کردند اقدامی انجام دهند و برگ برندۀ تحولات را خود به دست گیرند.

زمانی که طرح ایجاد کریدور در سوریه شکست خورد، امریکائی‌ها بقایای داعش را در سوریه فرا خواندند و آنها را وارد یک سازماندهی جدید و تلاش کردند آنان را به منطقه حد فاصل دیرالزور تا غوطه شرقی دمشق که منطقه حساسی است و تروریست‌های متعددی در آن هستند، منتقل کنند.

غوطه شرقی ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد که ۱۰۰ هزار نفر از آنها مردم عادی و صد هزار نفر دیگر خانواده تروریست‌های داعش هستند. آمریکایی‌ها ۵ هزار نفر از این نیروها را به این منطقه گسیل داشتند وتلاش کردند با گرفتن نیروهای بیشتر، به‌طور مرتب به این منطقه نیرو تزریق کنند. هدف آمریکایی‌ها این بود که با کمک این تروریست‌ها بتوانند در غوطه شرقی دمشق در منطقه‌ای به مساحت ۱۵۰ کیلومتر مربع، یک پایگاه کوچک هوایی بزنند و جنگنده‌های خود را مستقر کنند و عملاً یکی از مواضع مهم تصرف دمشق را در اختیار داشته باشند.

*امریکائی‌ها به چه دلایلی قصد داشتند در نزدیکی دمشق پایگاه هوائی بزنند؟

اول اینکه بگویند ما تروریست‌ها را رها نکرده‌ایم و از آنها حمایت میکنیم. این شیوه  بر خلاف گذشته است، از این رو آنها قصد داشتند طرف مقابل را متقاعد سازند که  ما در میدان عمل هم، همراه شما هستیم و فقط امکانات مالی، تسلیحاتی، مخابراتی و اطلاعاتی به شما نمی‌دهیم، بلکه به صورت عملی نیز در حمایت از شما حضور داریم و دوشادوش شما می‌جنگیم.

دوم هدف آمریکایی‌ها این بود که مانع از اقدامات جبهه مقاومت شوند. امریکائی‌ها قصد تقابل با روسیه را نداشتند، اما تلاش می‌کردند در عملیات محور مقاومت خلل ایجاد کنند. آنها تلاش کردند مانع از عملیات محور مقاومت شوند و تنها خود در این منطقه حضور داشته باشند تا ارتش سوریه و روسیه نتوانند به این مناطق ورود و یا به آنجا حمله کنند. در واقع آنها حضور خود را در این مناطق به معنای پایان حضور ارتش سوریه و روسیه تلقی کردند تا در نهایت بتوانند وضعیت پایتخت سوریه را تغییر دهند، پایتختی که در شرایط سخت به عنوان یک پرچم عمل کرده و هیچ وقت ساقط نشده است و در واقع مانع سقوط سوریه به دست آمریکایی‌ها شده است.

آنها تلاش کردند از این پایگاه هوایی به عنوان منطقه‌ای برای حمله به پایتخت سوریه و برهم زدن امنیت آن استفاده کنند. درواقع برای هرکشوری موقعیت رادیو و تلویزیون، فرودگاه و پرچم بسیار مهم است و اینها نباید ساقط شوند.

یکی دیگر از اهداف آمریکایی‌ها از تشکیل این پایگاه هوایی، حضور تروریست‌ها در منطقه غوطه شرقی برای برهم زدن امنیت حرم حضرت زینب(س) بود، زیرا آنها این حرم را مانع اصلی تحقق اهداف خود می‌دانستند،  به‌ویژه اینکه محور مقاومت و شیعیان با وجود تلفاتی که در جنگ داشته‌اند، همه این مسائل را فدای دفاع از حرم حضرت زینب(س) کرده‌اند و با وجود همه سختی‌ها احساس پیروزی می‌کنند.

آمریکایی‌ها برای تحقق اهداف خود به کمک انگلیس و سوئد تلاش کردند قطعنامه‌ای را به عنوان آتش‌بس۳۰ روزه در سوریه تصویب کنند. هدف آنها این بود که در این مدت اهداف خود را در منطقه تنف تا غوطه شرقی اجرا و تروریست‌ها را وارد این منطقه کنند و در نهایت نیروها را به سوی دمشق بفرستند. آنان در این راستا قطعنامه‌ای را به شورای امنیت بردند؛ اما روسیه با هوشیاری جلوی او را گرفت و قطعنامه تغییر مهمی کرد. در تغییری که رخ داد، گروه‌های تروریستی‌ای که هم‌پیمان آمریکا بودند و در منطقه غوطه شرقی حضور داشتند، از شمول آتش‌بس در قطعنامه خارج شدند و در نهایت این قطعنامه به تصویب رسید و آمریکا به هدف خود نرسید.

در شرایطی که آمریکا برای حمایت از تروریست‌ها این قطعنامه را مطرح کرده بود، ارتش سوریه بار دیگر با هوشمندی وارد عمل شد و منطقه‌ای را که آمریکایی‌ها در آن قصد ایجاد کریدور امنیتی داشتند، دور زدند و نیروهای خود را وارد آن کردند تا مانع از اجرای طرح آمریکا شوند. در مقابل، آمریکایی‌ها این منطقه را بمباران کردند و ۳۰ نفر از نیروهای ارتش سوریه را به شهادت رساندند. اما به هر حال ارتش مقاومت کرد و با وجود این که شهید داد، منطقه را ترک نکرد.

در نهایت هم جبهه سوریه و محور مقاومت که حساسیت مسئله را درک کرده بودند، منطقه غوطه شرقی را که در سه ‌سال گذشته آرامش پیدا کرده بود، آزاد کردند. دولت کاری با افراد مسلح نداشت و تروریست‌ها  نیز کاری به کار دولت نداشتند و این منطقه در واقع تبدیل به استراحتگاه تروریست‌ها شده بود. منطقه‌ در دست خانواده داعشی‌ها بود و دولت هم به دلیل برخی ملاحظات، کاری به این منطقه نداشت و عملاً توافق نانوشته‌ای در باره غوطه شرقی امضا شده بود.

اما در این اواخر تروریست‌ها از ناحیه غوطه، دمشق و سفارت روسیه را هدف خمپاره قرار دادند و باعث خشم مسکو شدند.  این مسئله باعث شد که ارتش سوریه و روسیه، عملیات آزادسازی غوطه را آغاز کنند. خبرها حاکی از آنند که بیش از ۷۰ درصد از غوطه شرقی در عملیات مذکور آزاد شده است و پیش‌بینی می‌شود تا اواخر سال جاری کل منطقه غوطه شرقی از تروریست‌ها باز پس گرفته شود.

محور دوم در سوریه بحث سیاسی بود که البته از قبل هم مطرح بود. آمریکایی‌ها یک جریان سیاسی را با حضور ۸۰ کشور در ژنو طراحی و در آن اهداف سیاسی مورد نظر خود را دنبال ‌کردند.  در سال ۹۵ بین ترکیه و ایران و روسیه مذاکراتی انجام و قرار شد که در مذاکراتی به عنوان آستانه بحث سوریه از لحاظ سیاسی مطرح شود و مذاکرات از حدود ۱۶ اسفند ۹۵ در۹ دور آغاز شدند.

مبنای آمریکایی‌ها در ژنو تشکیل دولت انتقالی یعنی تغییر دولت در سوریه بود. آنها روی فرمول ایجاد دولت جدید کار ‌کردند و  نام آن را نیز دولت انتقالی شش ماهه گذاشتند. آنان تاکید داشتند که با برگزاری انتخابات،   تکلیف سوریه تعیین می‌شود. اشتباه بودن این سیاست امری بدیهی بود، چون سوریه دولت داشت. سازمان ملل دولت سوریه را به رسمیت می‌شناسد و نماینده آن را در سازمان ملل می‌پذیرد و سفارتخانه‌های سوریه در اکثر کشورهای غربی فعالند، بنابراین تشکیل دولت انتقالی امری بی‌معنی و به معنای دخالت در امور سوریه است و منطق درستی ندارد. مهم‌ترین نقد بر این نظریه این است که در این صورت قرار است چه کسی انتخابات را برگزار کند و امور دولتی را بر عهده بگیرد. همه این اقدامات باید از سوی دولت صورت می‌گرفت، در حالی که در طرح دولت انتقالی، دولت محلی از اعراب ندارد.   در واقع این هم یکی از بلاهت‌های آمریکا و البته مسبوق به سابقه است.

قابل ذکر است که مذاکرات ژنو از سال ۲۰۱۲ و مذاکرات آستانه از سال ۲۰۱۷ شروع شد. مبنای مذاکرات آستانه آتش‌بس در سوریه بود. یعنی برخلاف مذاکرات ژنو که بر مبنای تشکیل دولت انتقالی صورت گرفت، در اینجا شاهد ایجاد مبدا درستی برای مذاکرات بودیم، یعنی آتش‌بس در سوریه و پایان جنگ.  در حالی که در مذاکرات ژنو گفته شد که جنگ ادامه خواهد داشت و با ایجاد دولت جدید تلاش خواهد شد که جنگ متوقف شود و لذا به‌طور ضمنی ‌پذیرفته شد که تا زمانی که دولت موقت امور کشور را به دست می‌گیرد، جنگ متوقف شود.  اما در مذاکرات آستانه،  ابتدا باید آتش‌بس برقرار شود تا بعد ببینیم دولت می‌خواهد چه ‌کار می‌کند و در مورد مسائل مختلف باید چه تصمیمی گرفت. این تفاوت اساسی مذاکرات ژنو و مذاکرات استانه است. درباره مذاکرات آستانه، رایزنی‌هایی هم با سازمان ملل و کشورهای مختلف انجام شدند. آنها اصل مذاکرات آستانه را تایید کردند و آمریکایی‌ها هم برای مشارکت در این مذاکرات نماینده‌ای را اعزام ‌کردند. اروپایی‌ها هم پس از برگزاری مذاکرات با صدور بیانیه‌ای محتوای آن را تایید ‌کردند و در واقع با حضور نماینده دبیرکل سازمان ملل و سفیر آمریکا نوعی مشروعیت بین‌المللی برای مذاکرات آستانه ایجاد شد.

در پی مذاکرات آستانه،  شدت درگیری در سوریه کاهش پیدا کرد و بسیاری از مناطق، حالت امن به خود گرفتند. دولت سوریه توانست از زیر فشارهای شدید خارج شود و دولت فعلی عملاً و در این چهارچوب تثبیت شد. این دور مذاکرات که با همکاری ایران و ترکیه و روسیه برگزار شد، مهم‌ترین رویداد سیاسی پرونده سوریه در سال ۹۶ بود و برای سوریه پیامدهای مثبتی را در پی داشت

دومین تحول سیاسی سال گذشته فروپاشی یک سری از ائتلاف‌ها و تشکیل ائتلاف‌های جدید بود. در سال گذشته آمریکایی‌ها بر مبنای سیطره بر رقه با کردها ائتلاف کردند تا از این طریق، منطقه شرق سوریه را در کنترل بگیرند، اما با حمله ترکیه به کردها عملاً ائتلاف آمریکا و کردها متلاشی شد.

در سال گذشته ائتلاف محرمانه آمریکا و روسیه نیز با شکست مواجه شد. ما می‌دانستیم که آمریکائی‌ها در مورد غوطه شرقی دیدگاه مشترکی را با روسیه ایجاد کرده‌اند، اما روس‌ها در جریان قطعنامه ۱۷۰۱ به آمریکایی‌ها بدگمان شدند و این بی‌اعتمادی بیشتر شد و ائتلاف روسی، آمریکائی از بین رفت.

یک ائتلاف دیگر، ائتلاف ترکیه و گروه‌هایی از تروریست‌ها به نام النصره بود که در شرق سوریه سکونت داشتند. در مذاکرات آستانه درگیری در این مناطق کاهش زیادی پیدا کرد و این با هدف گروه‌های تروریستی سازگار نبود. بنابراین میزان اثرگذاری ترکیه و گروه‌های تروریستی از جمله جبهه النصره و دیگر گروه‌ها کاهش پیدا کرد و می‌توان امسال را سال شکست ائتلاف ترکیه با تروریست‌ها دانست.

در نهایت ائتلاف میان محور مقاومت به‌ویژه ایران، سوریه، عراق، حزب‌الله و گروه‌هایی نظیر حیدری و فاطمیون، زینبیون و امثال اینها باقی ماند و هیچ ضربه‌ای به آن وارد نشد؛ اما تمام ائتلاف‌های دیگری که در سوریه به صورت دو به دو و یا سه به سه وجود داشتند، از بین رفتند.

نهایتاً در پرونده سیاسی، باید به تثبیت موقعیت بشار اسد در منطقه عربی اشاره کرد. در سال ۹۶ روابط میان سوریه و برخی از کشورهای عربی و در صدر آنها تونس، الجزایر مصر و عراق  و اردن مجدداً برقرار شد. این روابط عموماً به صورت عملی انجام شده‌ و همه به نوعی اذعان کرده‌اند که دولت سوریه ماندگار است و بشار اسد در سال‌های آینده نقش اول در سوریه خواهد داشت.

 *تحلیل شما از تحولات عراق، به‌ویژه انتخابات پیشِ‌رو در این کشور چیست؟  

ما در عراق پرونده سیاسی و امنیتی داریم. با توجه به موفقیت‌های که عراق در عرصه سیاسی داشت و توانست گروه‌های تروریستی را در این کشور به شکست بکشاند و شکست دیگری را  به آنها تحمیل کند، شاید بهتر باشد که بیشتر به بحث سیاسی بپردازیم. از موفقیت‌های عراق در سال‌های اخیر این‌بود که با وجود انواع فشارها، پس از اشغال این کشور توسط آمریکا و سر برآوردن داعش، در خلال جنگ و درگیری‌ها، انتخابات و فعالیت‌های حزبی و سیاسی متوقف نشدند و همچنان ادامه یافتند. در واقع،  نهال سیاسی در عراق با وجود همه این بحران‌ها  پیوشته بارورتر شد.

در اوایل سال ۲۰۰۵ اتفاق مهمی برای عراق افتاد و برای اولین بار قانون اساسی تصویب شد و نمایندگان پارلمان انتخاب شدند. ساختار سیاسی در این کشور ایجاد شد که در آن مشارکت همه طوایف وجود داشت و توام با مشارکت مردمی در همه تحولات بود و باعث شد که هم‌اکنون عراق به جایی برسد که چهارمین انتخابات پارلمانی را برگزار کند. در این انتخابات گرایشات مختلف حضور دارند و ۱۳۰ ائتلاف پارلمانی شکل گرفته است. این نشان‌دهنده تکثر انتخاباتی و فعالیت‌های انتخاباتی در عراق است.

در اینجا این سئوال مطرح می‌شود که انتخابات عراق چه نسبتی با دیدگاه‌ها و منافع کشورهای پیرامونی عراق و همچنین آمریکا دارد؟ ضرر دموکراسی در یک کشور برای آمریکا این است که نمی‌تواند بر آن کشور تسلط پیدا کند. دموکراسی باعث می‌شود که راه برای وقوع اقدام نظامی از سوی آمریکا سنگلاخ شود و آنها نتوانند اری را از پش ببرند.  آمریکایی‌ها با که نتواند اهداف آنها را محقق کند، میانه‌ای ندارند.

در ایران شاهد هستیم که با وجود مشارکت بالای ۸۰ درصدی مردم، آنها این مسائل را نادیده می‌گیرند و اصلاً نمی‌بینند که مردم با چه شور و شوقی در انتخابات شرکت می‌کنند و به نامزدهای خود رای می‌دهند. در واقع این دموکراسی برای آمریکا پذیرفته شده نیست. آنها دموکراسی‌ای را می‌خواهند که در خدمت اهداف و منافعشان باشد.  بنابراین دموکراسی در عراق مطلوب آمریکا نیست، چون اختیار آن را در دست ندارند،  لذا برای آمریکایی‌ها ضرر دارد. ازآنجا که  انتخابات در عراق به صورت آزاد برگزار می‌شود، در نتیجه نخبگانی مشروعیت پیدا می‌کنند که شناخته شده نیستند و یا با آمریکائی‌ها ارتباطی ندارند.

از سوی دیگر این انتخابات با تعارضاتی از سوی کشورهای دیگر عرب حاشیه خلیج فارس مواجه است. آنها اصولاٌ چیزی به عنوان صندوق رای را نمی‌شناسند، دموکراسی در یک کشور می‌تواند سبب آغاز موج دموکراسی‌خواهی در کشورهای دیگر شود، مخصوصاً اگر در یک کشور مستقل شکل بگیرد که با جمهوری اسلامی ایران هم رابطه دارد. این مسئله برای عرب‌ها وضعیت وحشتناکی را ایجاد کرده است. همین قضیه را درباره ترکیه نیز می‌توانیم بگوییم. آنها  مخالف انتخابات عراق هستند، چون به تحولات این کشور همچون یک مشکل می‌نگرند.

البته نتیجه انتخابات عراق تا حدود زیادی قابل پیش‌بینی است. در انتخابات عراق کردها، اهل سنت و شیعیان سهم مشخص دارند؛ بنابراین  انتخابات با هر کیفیتی برگزار شود، تغییری در شیوه چینش قومیتهای عراقی ایجاد نمی‌شود.

در عراق رقابت‌های انتخاباتی درون قومی هستند و میان احزاب و قومیت‌های مذهبی تفاوتی نیست، زیرا ضرورتی ندارد که شیعه با سنی و یا سنی با کرد رقابت کند، چون اختلافات درونی تشدید می‌شوند. زمانی احزاب سیاسی در برابر یک دشمن واحد متحد می‌شوند، اما گاهی هم اختلافاتی در داخل خانه رخ می‌دهند و باعث ایجاد اختلافات شدید می‌شوند. در دوره رقابت‌ها از ادبیات تند انتقادی و با شدت بالا هم استفاده می‌شود. این تنش‌ها، مسالمت‌آمیز و مبتنی بر اصول اخلاقی نیستند. مثل شرایط انتخابات کشور خودمان که در آن شاهد درگیری‌های شدید میان نامزدهای انتخاباتی به‌ویژه آقایان قالیباف و روحانی بودیم. طبیعتاً حرف‌ها در چنین تلخ و سخنانی  مطرح می‌شوند که نگرانی ایجاد می‌کنند و ضعفِ انگیزه می‌آورند.

در مورد انتخابات عراق باید به این نکات توجه کرد. اول اینکه می‌گویند شیعه در آستانه یک شکست است که گزاره درستی نیست، زیرا کرسی‌ها تغییری نکرده‌ند و در نهایت میان شیعیان توزیع می‌شوند. آنها  تبلیغ می‌کنند که غیر مذهبی‌ها در عراق از مذهبی‌ها جلوتر افتاده‌اند، یعنی جریان سکولار شیعه در عراق از جریان مذهبی محبوب‌تر شده‌است. اولاً باید منتظر برگزاری انتخابات عراق فرابرسد تا متوجه شویم که مردم از چه چیزی خوششان و از چه چیزی بدشان می‌آید. جمع‌بندی ما این است که در عراق طیف‌های انقلابی و اسلامی رأی می‌آورند و از لحاظ هویتی و مذهبی تغییری در پارلمان عراق ایجاد نخواهد شد و حضور گروه‌های شیعه تضمین شده است.

بنابراین، در اینکه همان طیف‌های شناخته شده رای می‌آورند شکی نیست، اما این سئوال مطرح است که برخی می‌گویند در عراق باید به افراد انقلابی رأی بدهیم یا به تکنوکرات‌ها؟ در بین  شیعیان، گروه‌هایی مثل الفتح و قانون، طیف انقلابی را نمایندگی می‌کنند. گروه‌هائی چون  النصر و حکمت ملی گروه‌های درون شیعه  و تکنوکرات هستند که کابینه‌ای متخصص از هر طیفی و تفکری را تشکیل می‌دهند.

این کار از نظر ما غلط است، چون اگر دولتی با حضور تکنوکرات‌ها تشکیل شود، بدترین تفاهمات و توافقات را علیه کشور اعمال می‌کنند.

اما نتیجه چه خواهد شد؟ نظرسنجی‌ها می‌گویند که جریان الفتح جلوست و در رده‌های بعدی النصر و دولت قانونی قرار دارند. شخصیت شاخص ائتلاف الفتح هادی العامری  از جریان بدر و فرمانده یگان‌های حشد الشعبی است.

بنابراین ترکیب دولت عراق در آینده به لحاظ مذهبی تغییر نخواهد کرد، اما به لحاظ سیاسی در بخش شیعیان این ابهام وجود دارد که آیا حیدر العبادی مجدداً نخست‌وزیر می‌شود یا خیر؟ نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که حیدرالعبادی برای نخست‌وزیری مجدد با دشواری‌های متعددی روبروست و احتمال دارد که در این مسیر به مشکل بخورد. به لحاظ اینکه ائتلاف او در جایگاه نخست قرار نخواهد گرفت و بیش از ۴۰ کرسی نخواهد داشت و رقبای او یعنی گروه اول و سوم که الفتح و دولت قانونی هستند، چنانچه که اگر جمع آرای آنها به چیزی حدود ۸۰ کرسی برسد برای آقای عبادی عبور از ۸۰ کرسی آسان نخواهد بود.  در هر حال مشخص نیست که آیا آقای عبادی از نتیجه انتخابات دهم و یازدهم اردیبهشت موفق بیرون می‌آید یا خیر.

 

سوتیترها:

 

۱٫

آمریکایی‌ها پس از فروپاشیِ سازمان داعش در سوریه تلاش کردند این‌ تروریست‌ها را در قالبی جدید و با فرماندهی مستقیم بازسازی کنند و با استفاده از آنها شرایط امنیت سوریه را تغییر دهند، در عین‌حال در حوزه امنیتی، در سال ۹۶ ضربات بسیار سنگینی به گروه النصره، دومین گروه مهم تروریستی سوریه وارد شد.

 

۲٫

در سال گذشته ائتلاف محرمانه آمریکا و روسیه نیز با شکست مواجه شد. ما می‌دانستیم که آمریکائی‌ها در مورد غوطه شرقی دیدگاه مشترکی را با روسیه ایجاد کرده‌اند، اما روس‌ها در جریان قطعنامه ۱۷۰۱ به آمریکایی‌ها بدگمان شدند و شاهد بودیم که این بی‌اعتمادی بیشتر شد و ائتلاف روسی، آمریکائی از بین رفت..

۳٫

ائتلاف دیگر، ائتلاف ترکیه و گروه‌هایی از تروریست‌ها به نام النصره بود که در شرق سوریه سکونت داشتند. در مذاکرات آستانه درگیری در این مناطق کاهش زیادی پیدا کرد و این با هدف گروه‌های تروریستی سازگار نبود. بنابراین میزان اثرگذاری ترکیه و گروه‌های تروریستی از جمله جبهه النصره و دیگر گروه‌ها کاهش پیدا کرد و می‌توان امسال را سال شکست ائتلاف ترکیه با تروریست‌ها دانست.

 

۴٫

ضرر دموکراسی در یک کشور برای آمریکا این است که نمی‌تواند بر آن کشور تسلط پیدا کند. دموکراسی باعث می‌شود که راه برای وقوع اقدام نظامی از سوی آمریکا سنگلاخ شود و آنها نتوانند اری را از پش ببرند.  آمریکایی‌ها با که نتواند اهداف آنها را محقق کند، میانه‌ای ندارند

 

22آوریل/18

روسری ام را بر نمی‌دارم

در اتاق رئیس «مؤسسه اسلامى نیویورک» را گشود و داخل شد. آن‌گاه بی‌مقدمه گفت، « آقا! من مى‏خواهم مسلمان شوم!»

مرد سرش را از روى کاغذ برداشت و چشمش به دختر جوانى افتاد که چیزى از وجاهت و جمال کم نداشت. گفت، «باید بروى تحقیق کنى. دین چیزى نیست که امروز آن را بپذیرى و فردا رهایش کنى.»

قبول کرد و رفت، مدتى بعد آمد. مرد راضى نشد… باز هم باید تحقیق و مطالعه کنى. آن قدر رفت و آمد که دیگر صبرش لبریز شد. فریاد کشید و گفت، «به خدا اگر مسلمانم نکنید، مى‏روم وسط سالن داد مى‏زنم و مى‏گویم من مسلمانم.»

مرد فهمید که این دختر جوان در عزم خود جدى است.

چیزى به میلاد پیامبر اکرم«ص» نمانده بود. آماده‏اش کردند که در آن روز مهم طى مراسمى به دین مبین اسلام مشرف شود.

جشنى به پا کردند و در ضمن مراسم اعلام شد که امروز یک میهمان تازه داریم: یک مسلمان جدید!… و او از جا برخاست.

کسى از بین مردم صدا زد لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده‌ صاف‌کن عشق اوست! چه اسلامى؟ همه حرف است!

(نخود این آش شد. نمى‏دانم چه سرّى است که بعضى‏ها دوست دارند نخود هر آشى بشوند.)

ـ نه، نه… اشتباه نکنید. این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده. او مدت‌هاست تحقیق کرده و با بصیرت دین ما را پذیرفته است. چیزهایى از اسلام مى‏داند که شاید هیچ کدام از شما ندانید! کدام یک از شما مفهوم «بداء» را مى‏دانید؟ همه نگاه کردند به هم، مسلمانان نیویورک و مستله اعتقادى بداء؟

اما او از این مفهوم و ده‌ها مورد نظیر آن کاملاً مطلع است.

بگذریم. او در آن مجلس مسلمان شد و براى اولین ‌بار حجاب را پذیرفت.

خانواده مسیحى دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سختگیرى و فشار خویش افزودند.

دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامى نیویورک را درپیش گرفت و مسئولان این مرکز را در جریان وضعیت خود قرار داد. آنان نیز با برخى از علماى ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند. در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانى او را تهدید مى‏کند، اجازه دارد روسرى خود را بردارد.

گوش کنید!  شاه بیت این غزل اینجاست؛

دختر پرسید: اگر من روسرى خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب مى‏شوم؟

پاسخ شنید، آرى.

و او با صلابت و استوارى گفت: «والله قسم روسرى خود را برنمی‌دارم، هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم.»

*****

این حکایت ماهى گداخته‏اى است که هُرم گرماى خشکى نفسش را بریده، حسرت آب بردلش مانده، اما راه دریا را از دل خویش مى‏جوید!

شست و شویى کن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده

 

22آوریل/18

آیا دفاع از دین در جمهوری اسلامی ممکن است؟

الف) در روزها و سال‌های اخیر، بسیاری از مؤمنان و عاشقان انقلاب و نظام اسلامی پس از مشاهده رویدادها و رفتارهای خلاف شرع و اخلاق در خیابان و کوی و برزن (اعم از بی‌حجابی و روزه‌خواری و بی‌حیایی‌های پرتعداد و مکرر) با کشیدن آه و حسرت از روزگار خوش اوایل انقلاب، یاد می‌کنند! روزها و ایامی که کمتر منکری در انظار مشاهده میشد و اهل منکر در حالت وحشت و خوف از برخورد نیروهای انقلاب جرئت پرده‌دری و اهانت به احکام الهی را نداشتند و بناگزیر  در ملاء عام حلال و حرام را رعایت می‌کردند.

این حسرت و تأسف در واقع گویای این حقیقت است که برخی از اهل دیانت و مؤمنان به نظام و انقلاب اسلامی، بازگشت به آن حال و هوا و احیای آن فضا را ناممکن می دانند و با ناامیدی نسبت به اصلاح وضعیت نامطلوب فعلی، تنها راه نجات را در دعای فرج خلاصه می‌کنند؛  در حالی که اگر بنا بود به عنوان راه‌حل صرفاً به دعا برای فرج اکتفا کنیم، دیگر نیازی به برپایی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام دینی (آن‌هم به گران‌ترین قیمت ممکن یعنی جان‌های ملکوتی صدها هزار شهید و…) نبود و می‌شد در همان حکومت پهلوی و بدون کمترین دردسر  برای تسریع در ظهور و اصلاح مفاسد دعا کرد!

ب) هر چند در معارف دینی ما آمده که در آخرالزمان فساد فراگیر می‌شود و فاسدان بسیار، اما این امر نباید دلیل سکوت اهل ایمان در برابر مفاسد و اهل فساد باشد، زیرا سکوت در برابر فساد خود نوعی فساد و منکر است و اگر اهل ایمان در آخرالزمان صرفاً تماشاچی کبائر و جولان اهالی منکر باشند، عملاً در زمره فاسقان و فاعلان منکر قرار خواهند گرفت و در نتیجه کسی باقی نخواهد ماند تا زمینه‌ساز فرج باشد و حجت آخر خداوند را در مقابله با باطل یاری دهد.

از سوی دیگر تلاش هوشمندانه مؤمنان و سربازان جبهه حق در مسیر مقابله با منکرات و معاصی (اجتماعی و فردی) به مثابه موتور محرک آنان در مسیر رشد و تعالی محسوب می‌شود و بر ایمان و یقین آنها خواهد افزود. البته این مواجهه می‌تواند دستاورد دیگری نیز به دنبال داشته باشد و آن اتمام حجت بر اهل باطل است و چه بسا در میان جبهه مفسدان، قلوب مستعدی (هرچند محدود و اندک) یافت شوند که به برکت اقدام مؤمنان برای اصلاح مفاسد، تنبه حاصل کنند و به راه راست هدایت شوند.

 

ج) برپایی مجلس رقص و آواز زنان و دختران در حضور مقامات شهرداری تهران (در اواخر سال ۹۶) حرکت زشت و منکری بزرگ به شمار می‌آمد که قباحت آن به دلیل برنامه‌ریزی و اجرای آن توسط مقامات بلندپایه شهرداری تهران (اعم از مدیرانی که این برنامه آلوده به گناه را طراحی کردند تا مدیرانی که با رضایت به تماشای آن نشستند و با لبخند خود مهر تأیید بر آن زدند) و با هزینه بیت‌المال مضاعف شد و مانند تیری سهمگین جان و دل وفاداران به اسلام و انقلاب را جریحه‌دار کرد.

اما حرکت هماهنگ و قاطعانه متدینان و مؤمنان به انقلاب اسلامی در مقابل این برنامه فاسد (از موضع‌گیری سریع و دقیق  وفاداران به اسلام و نظام در برابر این برنامه در فضای مجازی تا اقدام به موقع و موضع‌گیری انقلابی دادستانی و معاونت اطلاعات و اخبار صدا وسیما در محکومیت و پیگیری آن) عرصه را بر فاعلان منکر چنان تنگ کرد که تا مدت ها از تکرار چنین حرکاتی خودداری خواهند کرد و بعید نیست که ایستادگی همه‌جانبه مردم و مسئولین در برابر چنین مفاسدی موجب کاهش منکرات علنی در جامعه هم بشود، زیرا برخورد قاطع و همه‌جانبه با مقامات اهل فساد به نوبه خود می‌تواند در کاهش منکرات و مفاسد در میان مردم عادی مؤثر باشد و ترس از عواقب ارتکاب معاصی را در دل برخی از اهالی باطل و کسانی که هنوز به صورت کامل آلوده نشده‌اند، بیندازد.

د) بدیهی است در مثال فوق هماهنگی میان مؤمنان فعال در فضای مجازی با مقامات دادستانی و خبر صدا و سیما و سرعت عمل لازم موجب نتیجه مثبت شد و اگر هماهنگی و سرعت عمل لازمه و قاطعیت انقلابی وجود نداشت مانند بسیاری از موارد کار به نتیجه نمی‌رسید و در حد مشتی واکنش‌های پراکنده و یأس‌آلود در فضای مجازی باقی می‌ماند؛ از این رو تلاش برای حفظ این حساسیت و هماهنگی در مواجهه با چنین مفاسدی (مفاسد درون حاکمیت) رمز پیروزی جبهه ایمان در مواجهه با چنین پرده‌درانی‌ها و گستاخی‌هاست.

و) از سوی دیگر شکل‌گیری تشکل‌های مؤمنان در فضای مجازی و عرصه زیست واقعی، در جهت مقابله با گسترش فساد و تباهی در جامعه و پشیمان کردن اهالی فساد از اقدامات مفسدانه، حرکتی ضروری و از مصادیق تعاون در خیر و تقواست و از جمله شروط مهار موج‌های گسترده فساد و بی‌تقوایی به شمار می‌آید! حتی اگر فساد از جانب محدودی رخ دهد باید با آن به شکل جمعی برخورد کرد، زیرا همیشه اصلاح از فساد دشوارتر است.

ز) اگر به اذعان  حضرت امام و مسئولان متعهد، بسیج مؤمنان در مواجهه با تهاجم رژیم بعثی صدام، تنها راه دفع آن خطر بزرگ بود، برای دفع خطر فساد فراگیر در جامعه نیز راهی جز همکاری و بسیج همه‌جانبه مردم  و مسئولان مؤمن باقی نمانده است. راهی که می‌تواند هموارکننده مسیر ظهور باشد و یاوران امام عصر را نیز شناسایی و تربیت کند. ان شاءالله

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

هر چند در معارف دینی ما آمده که در آخرالزمان فساد فراگیر می‌شود و فاسدان بسیار، اما این امر نباید دلیل سکوت اهل ایمان در برابر مفاسد و اهل فساد باشد، زیرا سکوت در برابر فساد خود نوعی فساد و منکر است و اگر اهل ایمان در آخرالزمان صرفاً تماشاچی کبائر و جولان اهالی منکر باشند، عملاً در زمره فاسقان و فاعلان منکر قرار خواهند گرفت و در نتیجه کسی باقی نخواهد ماند تا زمینه‌ساز فرج باشد و حجت آخر خداوند را در مقابله با باطل یاری دهد.

22آوریل/18

حجاب به مثابه یک امر اجتماعی

 

حجاب و پوشش زنان به عنوان یکی از دستورات اسلام که در دیگر ادیان الهی نیز وجود داشته است، در آیاتی از قرآن مجید و بسیاری از روایات مطرح و محدوده آن بیان شده است. خداوند متعال در سوره نور در این باره می‏فرماید: «وَ قُل لِلمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبصَارِهِنَّ وَیَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنهَا وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَو آبَائِهِنَّ أَو آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو أَبنَائِهِنَّ أَو أَبنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَو إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی إِخوَانِهِنَّ أَو بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَو نِسَائِهِنَّ أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإِربَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفلِ الَّذِینَ لَم یَظهَرُوا عَلَى عَورَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ مَا یُخفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى‌اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ؛(۲) به زنان مؤمن بگو که چشمان خود فرو گیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه‌های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت‌های خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود و یا… و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده‌اند دانسته شود.»

در این آیه به وجوب پوشانیدن تمام زینت‌ها و سر و گردن در برابر نامحرمان تصریح شده است. بسیاری معتقدند که صورت و دست‌ها از مچ به پائین (وجه و کفین) از حکم حجاب استثنا شده‌اند و در آیه هم قرائنى بر این استثنا وجود دارد؛ از جمله:

الف) استثنای زینت ظاهر در آیه فوق، خواه به معنى محل زینت باشد یا خود زینت، دلیل روشنى است بر اینکه پوشاندن صورت و کفّین لازم نیست.

ب) مفهوم دستور آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه [و روسری] به روى گریبان که منظور، پوشانیدن تمام سر و گردن و سینه است و سخنى از پوشانیدن صورت در آن نیست، قرینه دیگرى بر این مدعاست. توضیح اینکه در شأن نزول این آیه گفته‌اند که عرب‌ها در آن زمان روسرى و مقنعه‏اى مى‏پوشیدند که دنباله آن را روى شانه‏ها و پشت سر مى‏انداختند، به‌طورى که مقنعه پشت گوش آنها قرار مى‏گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى‏پوشاند؛ ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت نمایان بود. اسلام این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو آورند و روى گریبان و سینه بیندازند. نتیجه آن بود که تنها گردى صورت باقى مى‏ماند و بقیه بدن پوشانده مى‏شد.

شواهد تاریخى نیز نشان مى‏دهند که نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشته است.(۳) ائمه طاهرین «ع» نیز در روایات زیادی در توضیح و تفسیر این آیه شریفه، مقدار لازم حجاب و پوشش واجب را بیان کرده­اند. فضیل یسار، یکی از یاران امام صادق «ع» می‏گوید:

«از آن حضرت سئوال کردم: آیا ذراعین (از مچ تا آرنج دست) زن، از زینتی که خداوند فرموده است نباید آن را برای غیر شوهرانشان آشکار کنند، محسوب می­شود؟ حضرت فرمود: «بله و آنچه از بدن  از خمار (روسری یا مقنعه) پائین‌تر است از زینت حساب می‏شود.»(۴)

همچنین مسعده بن زراره از امام صادق«ع» نقل می‏کند که وقتی از حضرت درباره زینتی که زن می‏تواند آشکار کند سئوال شد فرمود: «صورت و دو کف دست.»(۵)

البته باید به دو نکته توجه داشت:

۱ـ از نظر اسلام پیدا بودن صورت زن در صورتی اشکال ندارد که بدون آرایش یا همراه با آرایش‌های خیلی جزئی که در عرف زینت به حساب نمی‌آید، باشد و مفسده‌ای را هم به همراه نداشته باشد.(۶)

۲ـ در مواردی که بیان می‏شود که پوشیدن وجه و کفین لزومی ندارد، به این معنا نیست که نگاه و نظر به آن از طرف مرد اشکالی ندارد، چون ملازمه‌ای بین آن دو نیست و آنچه در اینجا بدان پرداختیم مسئله اول است.(۷)

بنابراین تشریع و قانونمند شدن حجاب زنان و تعیین محدوده آن برعهده شارع مقدس اسلام (خداوند متعال و پیامبر اکرم«ص») بوده که به خوبی انجام شده است.

اما سئوال اساسی و مهم آن است که چرا حکومت‌ اسلامی در ایران مردم را به انجام و رعایت حجاب مجبور می‌کند؟ در این باره لازم است به نکاتی توجه شود:

۱ـ درست است که قرآن مى‏فرماید: « لا إِکْرَاهَ فِی الدِّین ؛(۸)‌ در دین اکراهى نیست» و یا خداوند به پیامبرش این‌گونه خطاب مى‏کند: « قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ ؛(۹) بگو دین حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مى‏خواهد ایمان بیاورد و هر کس مى‏خواهد کافر گردد» و یا این که آن وجود مبارک باید مردم را در انتخاب ایمان آزاد بگذارد: «و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام کسانى که روى زمین هستند همگى (به اجبار) ایمان مى‏آوردند؛ آیا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟»(۱۰) و از ایمان نیاوردن مردم بیش از حد غصه نخورد و بر خود سخت نگیرد. قرآن در این باره مى‏فرماید: «اى پیامبر! گویى مى‏خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اینکه آنها ایمان نمى‏آورند».(۱۱)

همه این آیات به صراحت بیان مى‏دارند که اعتقاد و دین و ایمان از امور قلبی هستند و در این وادى اکراه و اجبار کارایى ندارد و اگر خداوند به پیامبرش این‌گونه خطاب مى‏فرماید که: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر»،(۱۲) دقیقاً در همین راستاست و آن جناب تنها مأمور بود مردم را به سوى خداوند بخواند، آن هم با حکمت و منطق و برهان و با موعظه نیک؛(۱۳) زیرا ایمان از دو رکن ترکیب یافته است. از طرفى باید فکر و عقل آن را بپذیرد و از طرف دیگر، دل بدان گرایش پیدا کند و هیچ‌یک از این دو در قلمرو زور و اجبار نیستنند. نه مى‏شود با اجبار به چیزى دل بست و بدان محبت ورزید و نه مى‏شود با اجبار فکر و عقیده‏اى را پذیرفت.

۲ـ برخی از دستورات دین آنگاه که به حوزه رفتار می‌آیند، جنبه اجتماعی پیدا می‌کنند و از این جهت ممکن است در آنها اجبار و زور مطرح شود؛ به عنوان مثال اعتقاد به روزه اجباربردار نیست، اما از روزه‌خواری در ملأعام از آن جهت که به حوزه رفتار و عرصه عمومی مربوط است، برای رعایت حقوق دیگرانی که روزه‌ دارند، ممانعت به عمل می‌آید.

حجاب هم از جمله دستوراتی است که به حریم عمومی مرتبط است و اساساً به منظور ایجاد امنیت روانی و… کسانی که در جامعه حضور می‌یابند وضع شده است.(۱۴)

همان گونه که در برخی از شهرهای اروپایی با ساختمان‌ها و معماری با طراحی یکنواخت روبه‌رو هستیم. استدلال آنها این است که طراحی داخل خانه به خودتان مربوط است، اما ظاهر ساختمان از آن جهت که ممکن است آلودگی بصری را ایجاد کند، به شما مربوط نیست و باید بر اساس طرحی باشد که شهرداری به شما می‌دهد تا تأمین‌کننده جذابیت‌های بصری باشد.

حجاب نیز تا آنجا که در حریم زندگی خصوصی افراد است، یک امر فردی است و کسی نمی‌تواند دخالت و تجسس کند، ولی وقتی به یک امر اجتماعی تبدیل می‌شود و با حقوق دیگران ارتباط پیدا می‌کند، حکومت و حاکم می‏تواند از باب نهی از منکر و صیانت از اخلاق و معنویت جامعه، آن را الزامی و برای آن مجازات تعیین کند.

تعیین مجازات هم از این باب است که بی‌حجابی از محرمات الهی محسوب می‌شود و طبق قاعده، هر فعل حرامی قابل تعزیر است.(۱۵) می‌دانیم که تعزیر نیز با نظر حاکم است، یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می‏تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی، به‌ویژه بی‌حجابی، مجازات وضع کند.

متأسفانه بسیاری از دولت‌های اسلامی در این زمینه کوتاهی می‏کنند و نتیجه آن گسترش فساد اخلاقی، افزایش بی‌رویه طلاق و… در جوامع اسلامی است.

آیا اگر زنان و دخترکان زیباروی طناز به بازار جوانان پاک، اما پر از غریزه و هیجان و شهوت درآیند و متاع جمال و نمای خود را در چشم و خیال حساس آنان به حراج بگذارند و از آنان دلربایی کنند، جلوگیری از آنان دخالت در حریم شخصی افراد است؟ مسلماً دخالت حاکمیت اسلامی سالم به عنوان آمر به معروف و نگهبان سلامت اخلاق و معنویت دینی جامعه است؛ البته به دور از افراط و تفریط.

از این جهت از دیر باز تا کنون در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی بحمدالله زنان مسلمان خود مدافعان واقعی و دلبستگان حجاب ـ البته با مراتب مختلف آن ـ بوده‌اند، چنانچه در مقابل کشف حجاب رضاخانی و پسرش در ایران مقاومت‌ها کردند و هم ‌اینک ما هر روزه شاهد صحنه‌های زیبایی از مقاومت زنان مسلمان در دفاع از حجاب اسلامی حتی در کشور‌های غیر مسلمان مدعی آزادی هستیم که به بهانه‌های واهی از حضور زنان در مجامع علمی و دانشگاهی جلوگیری می‏کنند.

 

پی‌نوشت

۱ـ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲ـ نور، ۳۱٫

۳ـ تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۴۵۰ و ۴۵۱٫

۴ـ «عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَهِ أَ هُمَا مِنَ‏ الزِّینَهِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ: نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَهِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ »، اصول کافی، ج ۵ ، ص ۵۲۱، باب یحل النظر الیه من المرأه.

۵ـ «عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ‌هارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَراً وَ سُئِلَ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَهُ مِنْ زِینَتِهَا قَالَ: الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْن»، وسائل الشیعه، ج ۲۰، حدیث شماره­ ۲۵۴۲۹، ص ۲۰۳، باب یحل النظر الیه من المرأه بغیر التلذذ.

۶ـ نک: استفتائات امام خمینی«ره»، ج ۳، ص ۲۵۶، سؤال ۳۳و۳۴؛ توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏۲، ص۹۲۹ (شرح بیشتر در زمینه ی بحث فقهى و روائى این مسئله، در مباحث نکاح در فقه آمده است).

۷ـ برای آگاهی بیشتر، نک: مسئله­ی حجاب، استاد شهید مطهری (ره) ، صص ۱۶۴- ۲۳۵٫

۸ـ بقره، ۲۵۶٫

۹ـ کهف، ۲۹٫

۱۰ـ یونس، ۹۹٫

۱۱ـ «فلعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین» (شعراء، ۳)؛ «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف، ۶).

۱۲ـ غاشیه، ۲۲: «سپس تذکر ده که تو فقط ذکر دهنده‏اى، تو سلطه بر آنها ندارى که آنها را بر ایمان مجبور سازى»؛ ر.ک: المیزان، ج ۶، ص ۱۶۲ – ۱۶۵٫

۱۳ـ «ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى احسن»، (نحل، ۱۲۵).

۱۴ـ در این باره ببینید: .http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa884

۱۵ـ العناوین الفقهیه، ج‏۲، ص: ۶۲۷، قاعده [۴] کل ما لم یرد فیه حد من الشرع فی المعاصی، ففیه التعزیر.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برخی از دستورات دین آنگاه که به حوزه رفتار می‌آیند، جنبه اجتماعی پیدا می‌کنند و از این جهت ممکن است در آنها اجبار و زور مطرح شود؛ به عنوان مثال اعتقاد به روزه اجباربردار نیست، اما از روزه‌خواری در ملأعام از آن جهت که به حوزه رفتار و عرصه عمومی مربوط است، برای رعایت حقوق دیگرانی که روزه‌ دارند، ممانعت به عمل می‌آید. حجاب هم از جمله دستوراتی است که به حریم عمومی مرتبط است و اساساً به منظور ایجاد امنیت روانی و… کسانی که در جامعه حضور می‌یابند وضع شده است

 

 

 

۲٫

آیا اگر زنان و دخترکان زیباروی طناز به بازار جوانان پاک، اما پر از غریزه و هیجان و شهوت درآیند و متاع جمال و نمای خود را در چشم و خیال حساس آنان به حراج بگذارند و از آنان دلربایی کنند، جلوگیری از آنان دخالت در حریم شخصی افراد است؟ مسلماً دخالت حاکمیت اسلامی سالم به عنوان آمر به معروف و نگهبان سلامت اخلاق و معنویت دینی جامعه است؛ البته به دور از افراط و تفریط.

 

22آوریل/18

تحکیم و تبلیغ حجاب، مطالبه عمومی از حاکمیت

از روزی که رضاخان از سفر ترکیه بازگشت و پس از چندی همراه با همسر و دخترانش با پالتو و کلاه در انظار ظاهر شد و با اعلان کشف حجاب با زور سرنیزه، حرکت ضد دینی فرهنگی را آغاز کرد تا روزی که فرزندش محمدرضا در زمستان ۱۳۵۷ از ایران گریخت، نیم قرن حجاب­ستیزی این پدر و پسر با توسل به زور و بهره­گیری از همه امکانات اقتصادی و فرهنگی و ایجاد محدودیت­های سخت، هرگز نتوانست پدیده بی‌حجابی را از یک پدیده اقلیت­خواه به یک فرهنگ فراگیر تبدیل کند و حجاب و پوشش اسلامی و ملی همواره به عنوان یک ارزش دینی و میهنی در بین اکثریت قاطع مردم پا برجا ماند.

با پیروزی انقلاب اسلامی که انقلابی برخاسته از مجموعه­ای از ارزش­های دینی و ملی بود، بخشی از اقلیت­ بی­حجاب جامعه که تحت‌تأثیر فضای حاکم رژیم سابق قرار گرفته بودند، بدون هیچ فشار و ارعابی به سمت پوشش دینی و ملی بازگشتند و مشتاقانه حجاب را برگزیدند و به صف اکثریت باحجاب جامعه درآمدند. در این میان بخشی از آن اقلیت بی­حجاب که زندگی غربی را برگزیده بودند و بیشتر آنان یا از طبقه مرفه و بی­درد جامعه یا از وابستگان به رژیم سابق و یا وابسته به جریان‌های الحادی و التقاطی بودند، برخلاف میل باطنی خود و برای رهایی از نگاه­های سنگین جامعه به افراد بی­حجاب، به حجاب حداقلی روی آوردند؛ اما حجاب به هر حال به عنوان یک ارزش اصیل و نماد دینداری و پایبندی به ارزش­های ملی در جامعه ایران تثبیت و تحکیم و تقویت و تبلیغ این ارزش به یک مطالبه مردم از «حاکمیت» و «رسانه­ها» تبدیل شد.

با پایان یافتن دفاع مقدس و ظهور تکنوکرات­ها در عرصه مدیریت کشور، آرام آرام جابه­جایی ارزش­ها نیز آغاز شد؛ جابه­جایی­ای که همان روزها رهبری معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم و شبیخون فرهنگی یاد کردند. این جابه‌جایی، مسئله پوشش و حجاب را نیز همچون سایر ارزش­ها در امان نگذاشت؛ به گونه­ای که نه تنها برخی از عوامل نفوذی در بدنه نظام، مطالبه مردم از حاکمیت و رسانه را رها کردند؛ بلکه خود با ایجاد فضای باز، هم میدان و فرصت را برای تئوری­پردازی بی­حجابی فراهم ساختند و هم آن اقلیت اندکی را که برخلاف میل باطنی، حجاب حداقلی را پذیرفته بودند، در جایگاه مدعی و مطالبه­گر از اکثریت جامعه ترغیب و تشویق کردند.

در کنار ایجاد چنین فضایی در داخل، ماهواره­ها جای پای خود را در خانه­ها باز کردند و شبکه­های فارسی­زبان یکی پس از دیگری از سوی نظام سلطه تأسیس شدند و جامعه هدف دشمن از آن اقلیت اندک فراتر رفت و به کل جامعه گسترش یافت.

اما با تمام این هزینه­های انسانی و مادی، باز پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی آن جمعیت اندک نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و حتی آن ریزش­های هزینه­آور هم نتوانست نظر اربابان آنان و در رأس آنها صهیونیسم بین­الملل را قانع کند.

این شکست­ها این جریان را بر آن داشت تا از چندی قبل به سمت به میدان آوردن آن اقلیت با شکل و شمایل و شعارهای جدید بروند و با محور قرار دادن و برند کردن برخی از فراریان لندن­نشین سازمان رسانه­ای اصلاح‌طلب، حرکت خود را قوت بخشند.

استفاده از یک رنگ خاص در روزهای معین برای مقابله با حجاب، طرح موضوعاتی همچون «آزادی یواشکی» و «بچه­های فلان خیابان» و تشویق زنان و دختران با گذاشتن عکس­های بدون پوشش در فضای مجازی و شبکه­های اجتماعی که گاهی عکس­های ربوده شده از خانواده­ها و کسانی هستند که وجود خارجی در ایران ندارند، در کنار مظلوم­نمایی و دعوت اکثریت باحجاب به پذیرش آنان به عنوان یک حق و نمادی از دموکراسی و تحقق آن در ایران، از همان آغاز راه، نوید شکست و استیصال این حرکت را می‌داد. گذر زمان هم ناکامی نظام سلطه و جریان نفوذ را آشکار ساخت.

با توجه به این نکته، تفاوت این حرکت با حرکت­های دیگر به تسلیم واداشتن جامعه در یک جنگ روانی و به عقب راندن حاکمیت و رسانه­ها در برابر این فتنه چندلایه نظام سلطه است.

بی­شک بی­توجهی حاکمیت و جریان رسانه­ای نظام و دوستداران آن، به جری­تر شدن و حرکت رو به جلوی آنان می­انجامد.  هر فردی که کمترین دانشی از جنگ نرم داشته باشد، به‌خوبی می­فهمد که به زانو درآوردن در حوزه باور، گام اصلی در تحمیل شکست در عرصه عمل است.

متولیان فرهنگی باید به این نکته توجه داشته باشند که پهلوی اول و دوم هم در دوران حاکمیت خود از آن جهت در کار خود موفق نبودند که نتوانستند جامعه مؤمن و معتقد و پایبند به ارزش­ها را در حوزه باور به زانو درآورند و بی­حجابی را به یک پدیده فراگیر تبدیل کنند.

باید پذیرفت که در این مقطع هرگونه عقب­نشینی حاکمیت و رسانه­های همسو با نظام و ارزش­ها و یا سکوت آنان و یا خدای نکرده، دادن حقی و یا تریبونی به این گروه، لطمات جبران­ناپذیری را در پی خواهد داشت. نباید فراموش کرد که در این فتنه چندلایه ـ و البته بی­ریشه در جامعه ـ نظام سلطه، یکی از هدف­گذاری­های دشمن وارد کردن برخی خواص مذبذب و منفعل در قوه مجریه و مقننه به میدان به نفع خود و بسترسازی خط نفوذ در بدنه مدیریتی کشور و موج­سواری این اقلیت است که با روی آوردن به ادبیات التماس و الحاح در پذیرش بی­حجابی آنان در جامعه، به دنبال جای پایی می‌گردند تا کاری را که رضاخان با زور سرنیزه نتوانست انجام دهد، آنان سعی کردند با جنگ روانی و رسانه­ای و توسط اقلیتی ناچیز به اتمام برسانند؛ کاری که به فرموده مرحوم آیت­الله شاه­آبادی، استاد امام راحل، «رضاخان با این کارش (کشف حجاب) کمر یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر خدا را شکست.»

 

 

 

سوتیتر

 

کاری را که رضاخان با زور سرنیزه نتوانست انجام دهد، آنان سعی کردند با جنگ روانی و رسانه‌ای و توسط اقلیتی ناچیز به اتمام برسانند؛ کاری که به فرموده مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد امام راحل، «رضاخان با این کارش (کشف حجاب) کمر یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر خدا را شکست.»

 

22آوریل/18

پوشش زن از نمادهای جامعه اسلامی است

«حجاب و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن»

 

 

به کوشش: محمدهادی کاظمی

 

درآمد:

یکی از مباحث داغ امروز جامعه ایران بحث حجاب است که البته طیف مخالفین و موافقین اصل یا کیفیت آن چنان متنوع هستند که واقعا گنجاندن آنها در یک دسته و گروه کاری بس مشکل و شاید بیهوده است، زیرا هر کدام از این دو دسته انگیزه‌ها و مبانی و افکار خاص خودشان را دارند و به دلیل همین تنوع و تکثر در رویکرد به حجاب، با هر کدام باید به زبان خودشان سخن گفت و یا سخنانشان را شنید! اما در گفت‌وگوی پیش رو که در خدمت استاد حوزه و دانشگاه و صاحب کرسی درس خارج حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیدسجاد ایزدهی بوده‌ایم، ایشان استدلال برای حجاب را چنان عقل‌پسند تبیین کردند که بعید است فرد بی‌غرضی قانع نشود.

 

*آیا حجاب مختص اسلام است یا در ادیان قبل از اسلام هم بوده است؟

بحث از حجاب و پوشش زن­ها از قدیم‌الایام وجود داشته است. آنچه مسلم و قابل قبول­تر است این است که حجاب زن­ها نه تنها در دین اسلام که در همه ادیان هست. یکی از شعارهای اصلی و محوری ادیان آسمانی حجاب و پوشش زنان بوده است. در منابع دینی یهود و مسیحیت و اسلام و تصاویری که از متدینین به دین یهود و مسیحیت رسیده و در مجسمه­های آنها تصویر زن بی­حجاب نداریم. اما بعد از اینکه غرب از قرون وسطی گذشت و به مدرنیته و رنسانس رسید، پیرو مسائل اقتصادی و بحث بازار و اقتصاد، زن­ها را به خدمت گرفتند و از زن­ها استفاده تجاری کردند و طبیعتاً بحث­هایی پیرامون این استفاده ابزاری، به عنوان مقدمه این استثمار مطرح شد. از جمله این که زن­ها نباید محدود باشند، نباید پوشش اجباری و حجاب داشته باشند و… بعد از اینکه دین را منسوخ اعلام و به قول خودشان از دین گذر و رویکرد مادی و بی­دینی را اختیار کردند، زن را به مثابه انسانی خودبنیاد و فارغ از خدا و موجودی وابسته به خود آزاد اعلام کردند و پوشش را برای او نه فقط الزامی ندانستند، بلکه آن را یوغی به گردن زن عنوان کردند که آزادی او را تهدید می­کند!

در طول این سالیان نیز با تبلیغات بسیار زیاد و کمک گرفتن از کتاب­ها، رمان­ها و مجموعه­ای از مؤلفه­های تبلیغی و صوتی و بصری عملاً به این موضوع دامن زده شد که حجاب برای زن مطلوب نیست و آزادی او را تهدید می­کند. با اینکه این مسائل در غرب مطرح شدند و خاستگاه این منطق بی‌دینی و بی‌قیدی غرب است، اما عملاً در دهکده جهانی و فرهنگ مشترک جهانی، این امر را به دین اسلام هم سرایت دادند. حجاب را از مقوله دین خارج و جزو حقوق بشر و حقوق اولیه زن فرض و در جوامع اسلامی هم آن را تأیید کردند. ما الان می‌بینیم با وجود اینکه حجاب از ضروریات دین اسلام است، برای اینکه منطق بی­حجابی و بی­حیایی ترویج بشود، حجاب آزاد، آزادی حجاب و حجاب اختیاری را مطرح کرده‌اند و هر روز هم بر آن دامن می­زنند.

 

*ابعاد دامن زدن به مقوله آزادی در حجاب را بفرمایید؟

این مسئله چند بُعد دارد. یک بُعد آن سیاسی است، در جمهوری اسلامی حجاب از نماد­های اولیه و اساسی و البته مستند به نظر و رأی و باور مردم و قانون مصوب خود آنهاست. اما با توجه به این که امر حجاب به نماد جمهوری اسلامی مستند شده است، از بین رفتن این نماد و هویت به معنای عدول از ارزش­های اسلامی است و می‌تواند زمینه­های تضعیف نظام را فراهم سازد و لذا دشمنان فعالیت­های بسیار زیادی را آغاز کرده‌اند تا این ارزش اصلی و ذاتی نظام تضعیف شود و به مثابه پلی برای از بین رفتن سایر ارزش­ها باشد؛ بنابراین حتی اگر حجاب جزو مبانی دینی ما هم نبود، استقلال سیاسی ما باعث می­شود که همچنان بر این اصل اصیل پایدار بمانیم و آن را از دست ندهیم، والا دشمنان ارزش­های دیگر ما را هم مطمح نظر قرار خواهند داد و با فتح این قلّه، به سایر مناطق مرتفع نیز چشم طمع خواهند دوخت و پس از نقد حجاب قانونی، به سراغ حجاب اختیاری هم خواهند رفت و ضرورت بی‌حجابی را مطرح خواهند کرد.

 

*رویکرد ما در حفظ و صیانت از حجاب مبتنی بر چیست؟

در نظام اسلامی، حجاب یک رویکرد دینی است و اکثر افراد جامعه دیندارند. همه جوامع بر این نکته تأکید دارند که نظر اکثریت جامعه شرط است و فرهنگ غالب باید بر جامعه حاکم شود. همچنان که امروزه مثلاً در کشور فرانسه، حاکمیت لائیک این را بر خود فرض می‌داند که در مدارس اجازه ندهد دختران و زن­ها با پوشش و رنگ و بوی دینی ظاهر شوند و معتقدند در این صورت ارزش­ها و هنجار­های ما از بین می­روند. در مهد به اصطلاح آزادی، آنها ارزش­ها و فرهنگ غالبشان را محور قرار می­دهند و فرهنگ­های خُرد را در این میان قربانی می­کنند.

اگر این منطق درست باشد پس در ایران همه باید به حجاب تمکین کنند و قوانین نظام و هنجار­های غالب جامعه را به رسمیت بشناسند و فرایند تبدیل آن به قانون را پذیرا باشند؛ برای اینکه منطق می‌گوید در هر جامعه‌ای، فرهنگ غالب باید تبدیل به قانون فراگیر و لازم‌الاجرا بشود. فرهنگ غالب هر جامعه وقتی می­تواند توسعه و تعمیق پیدا کند که تبدیل به قانون شود. اینکه فرهنگ غالب را از قانون دور کنیم و در اختیار افراد قرار دهیم، با توجه به فراگیری منطق دهکده جهانی و اثر تبلیغات هدفمند نظام مادّی و الحادی جهانی، این فرهنگ به‌تدریج کم‌رنگ می‌شود و تحت ‌تأثیر فرهنگ­های دیگر از بین می‌رود و هویت کشور و ملّت را نابود می‌کند. همچنان که در مثلاً کشور­های جنوب شرق آسیا می­بینیم که آرام‌آرام لباس­ها و پوشش اصیلشان از بین رفته و نماد­هایشان هم در حال اضمحلال‌اند. البته آنها مدتی است که به این قضیه آگاهی یافته‌اند و دارند در برابر این تهاجم بسیار قوی جهانی مقاومت می­کنند.

 

*شارع مقدس چرا برای زن حجاب قرار داده و بر آن تأکید کرده است و آن را به مثابه امری شخصی برعهده و اختیار زنان نگذاشته است؟

برخلاف آنان که به آزادی استناد و به عدم اکراه در دین تمسّک می کنند، « لا إِکْراهَ فِی الدِّین» شامل همه دین نیست. اگر این گونه بود که دین اختیار را به خود افراد می­داد و در جامعه دینی دو نفر می­توانستند با هم همراهی و خلاف امور ضروری دین رفتار کنند، حال اینکه حاکم جلویش را می­گیرد و در صورت لزوم حد جاری می­کند. این گونه نیست که من آزاد باشم و بتوانم در جامعه دینی مثلاً شرب خمر کنم. بدیهی است که حکومت و قانون جلوی اینها را می­گیرد. علتش هم این است که شارع مقدس چند مصلحت اعلی جعل کرده است و عمده فقها هم بر این مصالح تأکید دارند. این مصالح اعلی را که شامل مصلحت حفظ جان، عقل، مال، دین و نسل است، شارع نه تنها جعل کرده که برای آنها ضمانت اجرا هم قرار داده است و چون حفظ هر یک از اینها برای شارع اهمیت دارد، حکم و حدود و مجازاتی را جعل کرده است. مثلاً برای حفظ عقل، حدّ شرب خمر، برای حفظ جان، حدّ قصاص، برای حفظ دین، حدّ ارتداد، برای حفظ مال، حدّ سرقت و برای حفظ نسل و خانواده، حدّ زنا و لواط را جعل کرده است. از قضا این حدود خیلی هم سنگین هستند. برخلاف اسراف و دروغ و… که شارع اینها را حرام کرده، اما ضمانت اجرای به معنای عقوبت دنیوی برای آن قرار نداده و مجازات آن را به آخرت موکول کرده است.

 

*آیا شارع در این موارد فقط به خود حکم و اجرا و مجازات آن نظر داشته است؟

مگر می­شود که شارع مثل همه قانونگزاران دیگر قانون بگذارد و برای آن مجازات تعیین کند، ولی بستر آن را فراهم نکند؟! نمی‌شود قانونگزار بیاید بگوید رد شدن از چراغ قرمز خلاف است و جریمه دارد، اما قبل از آن توضیح ندهد و قبل از آن خط‌کشی نکند و چراغ نگذارد! حتماً باید از قبل مواردی را به عنوان بازدارندگی قرار دهد و بعد اگر راننده به این سمت رفت جریمه تعیین کند. مثلاً در شرب خمر صرفاً شارع نمی­گوید اگر کسی شراب نوشید حد دارد! بلکه می­گوید حمل، فروش و نگهداری آن هم اشکال دارد، یعنی شارع از مقدمات آن هم جلوگیری می­کند. یا در مورد مسائل جنسی سعی دارد که ارتکاب به مسائل جنسی اتفاق نیفتد. برای همین اگر صرفاً دو انسان برهنه زیر یک لحاف باشند بر او حد قرار داده شده است، چون مقدمه حرام است. بحث پوشش هم از همین مقوله هست یعنی نبود پوشش و حجاب، ولنگاری و جذابیت­های ناروا در جامعه ایجاد و افراد را از فضا و ارزش­های خانواده دور می­کند و آنها را به سمت رفتار­های غیراخلاقی سوق می­دهد. پس با تمام این مقدمات شارع مقدس حجاب را الزام می­کند، نه فقط واجب می­کند به معنایی که در آخرت عذاب کند یا ثواب بدهد، بلکه در همین دنیا برای آن ضمانت اجرا و بستر مهیا می­کند تا در جامعه محقق شود و فلسفه آن هم حفظ و تشکیل خانواده و ایجاد نسل و از بین نرفتن حریم زن و مرد است.

 

*غیر از بحث از مصالح دینی آیا می­توانید از زاویه دیگری بحث حجاب را تبیین کنید؟

ما در مسائل دینی مواردی داریم که به مثابه هویت دینی هستند و در جامعه­ای اگر این موارد وجود داشته باشند، جامعه دینی محسوب می­شود. مثلاً اگر در جامعه­ای وقتی به آن وارد شوید اذان گفته شود همه می­فهمند این جامعه­ مسلمانان است. هویت یک جامعه در گروی نمادهای آن است و شارع برای اینکه دینی بودن جامعه و هویت آن را تثبیت کند حکم کرده که اینها باید در جامعه وجود داشته باشند. برای همین است که ما در محرم برای عزاداری امام حسین (ع) سیاه می­پوشیم و جامعه را سیاه‌پوش می­کنیم. مساجد، حسینیه­ها، عزاداری‌ها و سخنرانی­ها و… نشان می­دهد که این جامعه، جامعه شیعه و عدالت‌طلب و آرمانی است. حجاب هم این گونه است، هر کسی وارد جامعه دینی می­شود، نماد دینداری در آن جامعه و چیزی که اول از همه به چشم می‌خورد، حجاب زنان است. اگر زن­ها حجاب داشته باشند کسی که وارد جامعه می­شود متوجه می­شود که این جامعه­ دیندار است و اقتضای این جامعه، رویکرد دینی است و هنجار­ غالب اجازه نمی­دهد کسی بی‌حجاب باشد. پوشش زن در جامعه به معنای هویت اصیل جامعه اسلامی ایرانی و شیعی است و همین موجب می­شود حاکم اسلامی نگذارد جامعه رنگ و بوی غیردینی بگیرد. پوشش زن­ها به مثابه یک نماد موجب می­شود کسانی که در آن فرهنگ زندگی می­کنند به این فرهنگ غالب سوق پیدا کنند و بسیاری از هنجار­ها خود ­به ‌خود رعایت خواهد شد.

در ادله فقهی داریم که حاکم اسلامی اگر به این باور رسید که مثلاً دور کعبه به مثابه نماد اول کشور اسلامی خلوت شده است، باید برخی از افراد را وادار کند که بروند و دور کعبه طواف کنند و اعمال حج انجام دهند. همچنین در روایات آمده است که اگر کسانی برای انجام حج بروند و برای زیارت پیامبر«ص» نروند، این نرفتن به زیارت قبر پیامبر«ص» چون موجب می­شود که این ارزش از بین برود، لذا حاکم موظف است که حتی بودجه تأمین کند که مردم بروند و این عمل (زیارت پیامبر «ص») را انجام دهند تا این ارزش و نماد و هویت حفظ شود و در کنار آن، بسیاری از هنجارها، زنده بمانند و رویکرد دینی در جامعه حکمفرما شود.

فرض کنیم اذان امر مستحبی است که در جامعه محقق می­شود، اما در تعابیر مختلف از فقها داریم که اگر در محله یا شهری اذان گفته نشود، حاکم باید حکم الزامی کند تا در آن محله اذان گفته شود. این همه ادله نشان می­دهند اگر این گونه نماد­های اسلامی برجسته شوند، خود ­به‌ خود ارزش­ها حاکم می­شوند و ناهنجاری‌ها از بین می‌روند. به تعبیر قرآن، حاکم اسلامی باید شعائر الهی را تقویت کند و آنها را در جامعه حکم‌فرما سازد تا فضای جامعه به سمت مطلوب گرایش پیدا کند.

*برخی معتقدند حجاب مقوله کاملاً شخصی است و حاکمیت نباید در آن دخالت کند. پاسخ شما به این افراد چیست؟

هر کسی در مسائل شخصی می­تواند بر اساس باورهای خود عمل کند و حاکم حق دخالت در امور شخصی دیگران را ندارد.  امور اصولاً سه مقوله هستند: عبادات، احوالات شخصیه یا امور شخصیه و امور اجتماعی. گاهی گفته شود حجاب مقوله‌ای عبادی است و هر کسی باید قصد قربت داشته باشد و اگر افراد را اجبار کنید، نمی­توانند قصد قربت کنند و از حجاب دور می­شوند و این موجب ریا می‌شود.

اولاً در هر جامعه‌ای اعم از سکولار و دینی، افرادی که در اقلیت قرار دارند، برای اینکه از منافع آن جامعه بهره‌مند شوند خود را شبیه اکثریت می­کنند و این در همه دنیا امری طبیعی است، لذا این‌گونه نیست که اگر مردم مجبور شوند و یا فرهنگی غالب شود، به سمت ریا می‌روند. اصلاً بحث ریا مطرح نیست، بلکه تبدیل یک حکم به قانون است تا آن حکم فراگیر بشود. اقلیت­ها هم باید به همان سمت بروند و نیازی هم به قصد قربت نیست.

در یک جامعه سکولار هم همین‌‌طور است. در اینجا حجاب مطرح است، در آنجا بی‌حجابی. اقلیت هم می‌توانند در این امور ریا کنند و می­توانند خسته شوند، اما همین که هنجار­های جامعه تبدیل به قانون شوند و قوانین جامعه براساس ارزش­های حاکم بر آن نگاشته شوند، برای قانونگزار کافی است. در ایران هم چون توده مردم دیندارند، برخلاف معدودی که به‌ندرت علیه حجاب موضع می‌گیرند، همچنان حجاب را برای خود امنیت فرض می­کنند و به آن پایبندند. پس حجاب امر عبادی نیست و ضرورتاً ربطی به باور­ها و قصد قربت‌ها ندارد. برای اینکه زن از هجوم چشمان و رفتار نااهلان و نامحرمان مصون بماند، پوشش امری طبیعی است، زیرا موجب امنیت او می­شود  و فرقی هم نمی‌کند که باور داشته باشد یا نداشته باشد!

حجاب چند مصونیت ایجاد می­کند: مصونیت فردی. مصونیت اخلاقی، چون در جامعه آرامش اخلاقی به وجود می­آورد. مصونیت خانوادگی و… شاید حجاب سخت باشد، اما مصونیتی در پی دارد. زن به خاطر جذابیت‌های بصری­اش طبیعتاً در معرض تهدید است و باید از او صیانت شود. مناسب­ترین و عقلانی­ترین و فطری­ترین راه این مصونیت پوشش و حجاب است. بسیاری از جوامع هم کم و بیش این نکته را مراعات می‌کنند.

ضمن اینکه حجاب، امر خصوصی نیست که به خود افراد مربوط باشد. امر خصوصی امری است که به من به ما هو خودم مربوط است و آثار اجتماعی ندارد. اما هم حجاب و هم بی­حجابی در جامعه آثار بسیار جدی بر جای می­گذارند. وقتی چیزی تأثیرات اجتماعی و فردی و خانوادگی و روانی و اخلاقی دارد، طبیعتاً امر شخصی و خصوصی نیست.

پس حجاب امری اجتماعی و مربوط به سرنوشت جامعه است، بنابراین تعیین تکلیف برای برعهده شارع و فقیه و در مرحله بعد اجرای آن برعهده قانونگزار است. طبیعی است که قانونگزار وقتی قانون جعل می­کند فرهنگ غالب مردم را در نظر می­گیرد. قانونگزار چون مصلحت عامه مردم را لحاظ می­کند، قانون را به گونه­ای وضع می­کند که امنیت جامعه در مجموع لحاظ شود. اگرچه ممکن است برخی از اقلیت­ها به حجاب باور نداشته باشند، اما چون قانونگزار قانون جعل می­کند، همه اقلیت­ها هم باید به این قانون که به نفع و مصلحت جامعه است، تمکین کنند.

ممکن است برخی اقلیت­ها چنین دیدی نداشته باشند، اما به هر حال به خاطر مصلحت جامعه و تبیین فرهنگ غالب جامعه و قانون، طبیعتاً آنها هم تمکین می­کنند و جامعه از مزایایی مثل امنیت فردی، اجتماعی و خانوادگی بهره­مند و از معایبی دور می­شود. کانون خانواده مستحکم و میزان مشکلات هنجاری جامعه کم می­شود. قانونگزار این کار را انجام می­دهد، برای آن ضمانت فرض می­کند و جلوی ناهنجاری‌ها را هم می­گیرد.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در جمهوری اسلامی حجاب از نمادهای اولیه و اساسی و البته مستند به نظر و رأی و باور مردم و قانون مصوب خود آنهاست. اما با توجه به این که امر حجاب به نهاد جمهوری اسلامی مستند شده است، از بین رفتن این نماد و هویت به معنای عدول از ارزش‌های اسلامی است و می‌تواند زمینه‌های تضعیف نظام را فراهم سازد و لذا دشمنان فعالیت‌های بسیار زیادی را آغاز کرده‌اند تا این ارزش اصلی و ذاتی نظام تضعیف شود و به مثابه پلی برای از بین رفتن سایر ارزش‌ها باشد.

 

 

۲٫

حتی اگر حجاب جزو مبانی دینی ما هم نبود، استقلال سیاسی ما باعث می‌شود که همچنان بر این اصل اصیل پایدار بمانیم و آن را از دست ندهیم، والا دشمنان ارزش‌های دیگر ما را هم مطمح نظر قرار خواهند داد و با فتح این قلّه، به سایر مناطق مرتفع نیز چشم طمع خواهند دوخت و پس از نقد حجاب قانونی، به سراغ حجاب اختیاری هم خواهند رفت و ضرورت بی‌حجابی را مطرح خواهند کرد.

 

۳٫

حجاب چند مصونیت ایجاد می‌کند: مصونیت فردی. مصونیت اخلاقی، چون در جامعه آرامش اخلاقی به وجود می‌آورد. مصونیت خانوادگی و… . شاید حجاب سخت باشد، اما مصونیتی در پی دارد. زن به خاطر جذابیت‌های بصری‌اش طبیعتاً در معرض تهدید است و باید از او صیانت شود. مناسب‌ترین و عقلانی‌ترین و فطری‌ترین راه این مصونیت پوشش و حجاب است. بسیاری از جوامع هم کم و بیش این نکته را مراعات می‌کنند.

 

 

22آوریل/18

اصل حجاب در آیینه فتوای مراجع معاصر

ضروریات دین، عقاید و احکامی هستند که دینی بودن آنها امری بدیهی و واضح است، به گونه‌ای که  هر مسلمانی آن را جزئی از دین می‏شمارد. مثلاً «واجب ‌بودن نماز» و «حرام بودن ربا»، ضروری دین به شمار می‏آیند. این سخن بدین معناست که ضروری دین باید بسیار واضح و همه فهم باشد و میان مسلمانان به حدّ وضوح رسیده باشد؛ به گونه‌ای که انکار آن به معنای  انکار رسالت پیامبر اکرم«ص» و خروج از قلمرو دین تلقی شود؛ به شرطی که شخص انکارکننده بداند که این امر، ضروری دین است و در پی سبک‌ شمردن دین و سستی در آن باشد. البته کسانی که توجه به وضوح آن ندارند یا شبهه‌ای در این زمینه دارند، انکارشان به معنای خروج از دین نیست و بی­اعتنایی ایشان گناه خواهد بود.

«حجاب برای زن» نیز در نگاه بیشتر عالمان دین از مصادیق ضروری دین است.

به دلیل اهمیت این موضوع و لزوم توجه همگان بدان، نظر برخی از مراجع تقلید معاصر در پاسخ به پرسش زیر ارائه می‏شود.

پرسش: آیا حجاب از ضروریات دین است؟ حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی می‏کنند، چیست؟

ـ آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: اصل حجاب ضروری دین محسوب است و بی‌اعتنایی به اصل حجاب و عدم رعایت آن معصیت و گناه است.

 

ـ آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی: اصل وجوب حجاب فی الجمله از ضروریات اسلام است و منکر آن مرتد است، ولی بی‌اعتنایی به آن با عدم انکار وجوب آن، فسق است.

 

ـ آیت‌الله العظمی تبریزی: اصل حجاب برای زنان از ضروریات دین است و حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی نمایند، حکم بی‌اعتنایی به سایر تکالیف دینی است.

 

ـ آیت‌الله العظمی سیستانی: اصل حجاب از مسلّمات شریعت است و در قرآن آمده است، ولی کسانی که توجه به وضوح آن ندارند، انکار آنها مستلزم انکار نبوت نیست و بی‌اعتنایی، عملی گناه است.

 

ـ آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی: آری حجاب از ضروریات دین است؛ ولی انکار آن برای کسانی که از ضروری بودن آن آگاهی ندارند، موجب ارتداد نمی‌شود.

 

ـ آیت‌الله العظمی بهجت«ره»: بی‌اعتنایی به حجاب گناه است و داشتن حجاب واجب است.

 

22آوریل/18

حکومت در برابر گناهان علنی مسئول است

  • برخی مقاله نوشته‌اند که در اسلام حجاب اجباری نداریم و کسی که حجاب ندارد گناه می‌کند، اما اجباری در کار نیست. حجاب اجباری دو معنا دارد. یک تعبیر باطل و یک معنای آن صحیح است. معنای باطل این است که اگر زنی بی‌حجاب دیده شد، فوراً پلیس حجاب و چادری را بر سر او بیندازد، حجاب اجباری به این معنا باطل است و احدی از مسلمانان نگفته که اگر بی‌حجابی در خارج دیده شد این گونه برخورد شود. معنای درست حجاب اجباری این است که حجاب واجب و ترک آن معصیت به شمار می‌رود. اگر معصیت در داخل منزل و به دور از چشم عموم انجام شود، کسی کاری ندارد؛ اما اگر این کار در جامعه انجام شود، وظیفه حکومت اسلامی جلوگیری از گناه است.
  • پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند اگر معصیت از سوی فردی و به صورت پنهانی انجام شود، جز عامل آن کسی ضرر نمی‌بیند؛ اما اگر به صورت آشکار باشد، جامعه را آلوده می‌کند. اگر گناه بی‌حجابی در جامعه وجود داشته باشد، به دیگران ضرر می‌زند.
  • عجیب این است که نویسنده مقاله می‌گوید اگر بی‌حجابی مفاسدی داشته باشد و اوباشی را حرکت دهد، خارج از بحث است؛ در حالی که اصل بحث همین است.
  • اثر بی‌حجابی تحریک شهوات و به دنبال آن  به وجود آمدن مفاسد است. بی‌حجابی کم‌کم به جاهای دیگر هم سرایت و مشکلاتی جدی برای جامعه ایجاد می‌کند. گناه علنی جامعه را آلوده می‌کند و حکومت باید جلوی آن را بگیرد.
  • می‌گویند ما ندیدیم که وقتی آیات حجاب نازل شد زنان را وادار به حجاب کنند. بله این درست است، اما ۷۰ گناه وجود دارند که در هیچ کدام نداریم که وقتی حرام شد، مردم را وادار به ترک آن کنند که از جمله آن قمار، زنا و کم‌فروشی است.
  • اگر کسانی بخواهند گناهان را علنی کنند، حکومت باید جلوگیری کند و نمی‌تواند در برابر گناه ساکت بنشیند. ضمن این‌ که وقتی در زمان پیامبر(ص) امری می‌آمد، مردم به‌جز چند نفر امتثال می‌کردند و لازم نبود حکومت دخالت کند.
  • گفته می‌شود این آیه، «الَّذینَ إِن مَکَّنَّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الأُمُورِ»۱ مربوط به امر به معروف لسانی و ارشاد است، اگر منظور ارشاد باشد چرا از عبارت قدرت و حکومت استفاده شده است؟ اگر امر به معروف لسانی باشد، نیاز به قدرت و حکومت نیست و انسان می‌تواند تذکر بدهد.
  • امر به معروف مراتبی دارد که یک بار آن برای همه است و باید انجام شود؛ اما مرتبه دیگر آن که جنبه عملی دارد مربوط به حکومت است.
  • نویسندگان باید با دقت و تحقیق کار کنند. نشر مقالات نادرست، آن هم در شرایط کنونی بسیار بد است، در شرایطی که برخی ناآگاه روسری خود را آویزان می‌کند یا زنان می‌رقصند و مسئولان عکس‌العملی نشان نمی‌دهند، نشر این گونه مقالات تداعی‌کننده هماهنگی با این جریانات است. قطعاً هماهنگ نیستید. در این شرایط اگر توجه لازم را نداشته باشیم، جفا به انقلاب است.۲

 

پی‌نوشت

۱٫همان کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مى‏دارند، و زکات مى‏دهند، و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، و پایان همه کارها از آن خداست. (حج، آیه ۴۱).

  1. منتخبی از سخنان آیت‌الله العظمی سبحانی در درس خارج ۲۳/۱۲/۹۶ ؛ خبرگزاری رسا
22آوریل/18

رعایت حجاب، پایه تحکیم عفاف خواهد بود

تدوین و تنظیم:حجه‌السلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور

یکی از فضائل مهم انسانی که ارزش او را بالا می‌برد و به او اعتلا می‌بخشد رعایت حجاب و عفاف است.

هر انسانی لازم است هم‌چون مرواریدی در صدفی، خود را، محفوظ نگه‌دارد. از این جهت لازم است در شرائط فعلی که برخی مسئله حجاب الهی را به سخره گرفته و آیات قرآن را در این رابطه نادیده گرفته‌اند و ضرورت آن را مورد تردید قرار داده‌اند به نکاتی در این رابطه توجه شود که عبارتند از:

یکم: عَفاف و حجاب، سیرت و صورت متعامل و متقابل انسان فضیلت‌محور است، زیرا هویّت اصیل بشر همانا عقل نظریِ حاکم بر وهم و خیال در بُعد اندیشه و عقل عملی والیِ بر شهوت و غضب در بُعد انگیزه است. مقدار رقیقی از عفاف، مایه احترام به حجاب شده و رعایت حجاب، پایه تحکیم عفاف خواهد بود. انسانِ عفیف، حیثیت ارجمند خود را امانت خدا می‌داند و با صیانت از آن، امین‌الله می‌شود و هرگز به خود اجاره نمی‌دهد که حق الهی را هزینه کند یا حراج نماید و با مبتذل شدن، آن را به بیگانگان مبذول دارد. این انسان‌شناسی ویژه، قلمرو حق و تکلیف را از هم جدا می‌کند و هیچ‌‌گاه به کسی فرصت نمی‌دهد که خود را مالک حیثیت بداند و در برابر حکم خداوند دعوای انّیّت کرده و هوای خویش را بر فتوای الهی مقدّم بدارد.

پرده‌داریِ عفیفانه، مانع پرده‌دریِ هتّاکانه است. عفیف که فرهنگبان عفّت است از بی‌حجابی یا بدحجابی رنج می‌برد. آن ملکهٴ مستور، عاملِ این مُلک محجوب است.

درونت‌ گر نبودی کیمیاگر                           

به هر دم خون و بلغم جان نگشتی

نهان‌دار این سخن را زانکه زرها                   

اگر پنهان نبودی کان نگشتی(۱)

آن که چشم درونی وی از رؤیتِ جمالِ اسمای الهی محروم است:«أَعیُنُهُم‌فِی‌غِطَاءٍ عَن ذِکرِی»(۲)، «چشمهای‌شان در پرده بود و به یاد من نیفتادند و قدرت شنوائى نداشتند- چشم بیرونی او از نگاه نامحرمانه مصون نیست. فقط کوران‌اند که نگاه آلوده دارند.»

دوم: حجاب که یک امر طبیعی است، مانع دیدن یا شنیدن و برخورد بدنی است؛ ولی عَفاف که یک امر فراطبیعی است، مانع خواسته برخاسته از هوا و حاجب گرایش قلبی است و چون ملکه نفسانی و منزّه از مادّه است می‌توان از آن به حجاب نوری یاد کرد که همانند. نماز، حاجبِ مُنکَر است. این فضیلتِ درونی همانند آن اَدَب بیرونی، ویژه انسانِ سالک است که «حَیِّ متألّه» لقب گرفته نه حیوان ناطق. بر اساس «تفسیر انسان به انسان» بی‌حجابی یا بدحجابی، هر چند آثار شومی به بار می‌آورد؛ لیکن بدترین اثر آن آسیبی است که به حریم هویّت انسان می‌رسد، زیرا غیرت، یکی از عناصر محوری کمال بشری است و معنای آن غیرزدایی است، به طوری که نه به قلمرو شخصی غیر، تجاوز شود و نه تعدّیِ غیر به حریم شخصی خویش را تحمل نماید. و اگر در سخنان نورانی امیرمؤمنان علی‌(ع) چنین آمده است که «ما زنی غیورٌ قطّ»(۳) هیچ انسان غیرتمندی تن به بی عفتی نمی‌دهند پاکدامنی انسان به میزان غیرت اوست.یا «عفّته علی قدر غیرته»(۴) ناظر به همین مطلب است.

سوم: عفاف که به معنای بسنده نمودن به مقدار حلال و پرهیز از زیاده‌خواهی است، جامع فضیلت مالی و غریزی است. انسانِ عفیف، به طور رایگان سرپرستی اموال یتیم را به عهده می‌گیرد و چیزی در قبال زحمتِ نگهداری او و نگهبانی مال وی نمی‌طلبد و به همان روزی خداداد خود اکتفا می‌کند:(وَ مَن کَانَ غَنِیّاً فَلیَستَعفِ) (۵)،«هرکه غنی و بی‌نیاز باشد عفت به خرج می‌دهد و از دریافت مزد خودداری می‌کند» چه اینکه شخص عفیف تعرّض غریزی نداشته و در صدد همسریابی معقول و مقبول است: «وَ لیَستَعفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّی یُغنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ﴾(۶).«و باید کسانی که هزینه ازدواج و مخارج زندگی را نمی‌یابند پاکدامنی پیشه کنند و از کار زشت پرهیز کنند تا خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز کنند»

عِفّت، ضامنِ سلامت دل یا کاشف از آن است، در قبال، طمع‌ورزی به حریمِ غریزیِ بیگانه، عامل مرض قلب یا نشان آن است: «…فَلا تَخضَعنَ بالقولِ فَیَطمَعَ الذی فی قَلْبِه مَرَضٌ و قُلنَ قولاً معروفاً»(۷) «مبادا در حضور مردان به ناز و نرمی سخن بگویید که آنکس که دلش بیمار است و ایمانش ضعیف است طمع می‌ورزد- وظیفه زنان در تأمین سلامت دل، در حجاب گفتاری آنان نیز نهفته است، چه اینکه حجاب مردان، گذشته از صیانت نگاه ناروا، در دستگاه شنوایی اینان نیز تعبیه شده است. قرآن که اهداف فراوانی را در نزول خود دارد، به عنوان شفای بیماریها معرّفی شده: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلمُؤمِنِین»(۸) «و ما قرآن را برای مومنان مایه شفاء رحمت است فرو فرستادیم»و طبیبانه بیماری دل‌ها را تشریح و داروی شفابخش آن را تبیین می‌کند، چه اینکه بهداشت و پیشگیری آن را طرّاحی نموده است. لزوم پرهیز از جاذبه رفتاری، گفتاری و کرداری، حجاب مناسبی برای پیدایش مَلکه عَفاف و نگهداری آن است.

چهارم: عَفاف،دژ محکم و  حصن رصینی است که از گزند گناه حفظ می‌نماید، به طوری که انسان عفیف از تیررس شیطان مصون است، چه اینکه از تیر تیز شدن نیز محفوظ خواهد بود، لذا هم از ارائه و نمایاندن شرربار مصون است و هم از رؤیت و دیدن شرّزا سالم خواهد بود.

امام صادق(ع) فرمود: «النظره سهمٌ من سهام ابلیس مسمومٌ و کم من نظرهٍ اَورثت حسره طویله»(۹) «تیری از تیرهای مسموم ابلیس است و چه بسا نگاه کوتاهی که پشیمانی طولانی را بدنبال نگاه داشته باشد.»

هرگونه تماس نامحرمانه و برخورد غیر عفیفانه و پیوند غریزی با نامحرم، گناه ویژه همان عضو محسوب می‌شود. امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرموده‌اند: «ما من احد الا و هو یصیب حظّاً من الزنا، فزنا العینین النّظر و زنا الفَم القُبْله و زنا الیدین اللمس».(۱۰)«هر انسان بهره‌ای از زنا  دارد زنای چشم نگاه است و زنای دهن بوسه و زنای دست لمس کردن است» ایمان به خدای سبحان طعم گوارا دارد، ذائقه کسی آن مزه را می‌چشد که از آسیب نگاه حرام مصون باشد. حضرت امام صادق(ع) فرمود: هر کس برای رضای خداوند نگاه حرام را رها کند، خداوند به او امن و آرامش عطا می‌کند و او را ایمانی می‌دهد که طعم آن را می‌یابد: «من ترکها لله عزّ و جلّ لا لغیره اَعقَبَهُ الله اَمناً و ایماناً یجد طعمه»(۱۱) انسانی که گناه را برای خدا ترک کند به او طعم امنیت و ایمان را می‌چشاید.

لازم است عنایت شود که عفاف و حجاب، نه ویژه زنان است و نه خصیصه مردان، بلکه هر دو گروه باید کمال خود را در عفاف و جمال خویش را در حجاب جستجو نمایند، چه اینکه آثار عفاف و لوازم حجاب، مخصوص حرفه معیّن نیست، بلکه باید برکات آن را در تمام شئون فردی و جمعی؛ مانند هنر، فیلم و تجسیم مشاهده کرد.

پنجم: عفاف، مایه تقویت نظام امامت است، لذا در نامه امیرمؤمنین(ع) چنین آمد: «اعینونی بورع و اجتهاد و عِفه و سدادٍ»(۱۲)«مرا با پرهیزگاری و تلاش و کوشش و عفت و ایستادگی یاری کنید، لذا جامعه باتقوا، نفوس عفیف دارد: «و انفسهم عفیفه»(۱۳) و زمینه فرشته‌خو شدن و با مَلَک محشور گشتن را فراهم می‌نماید، زیرا جهاد اکبر است: «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظمِ اجراً ممّن قَدَرَ فعفَّ لَکادَ العفیفُ ان یکونَ مَلَکاً مِن الملائکه».(۱۴) «مجاهد شهید در راه خدایی از جهت پاداش بالاتر از عفیفی نیست که خودش را حفظ کرد و فرشته‌ای از فرشتگان گردد.» و تأثیر مثبت عفاف در تأمین سعادت فرد و جامعه، موجب شد تا در دعای حضرت ولی‌عصر امام مهدی موعود(عج) چنین گفته شود: «…و علی النساء بالحیاء و العفه».(۱۵) «خدا به زنان ما حیاء و عفت عنایت گرداند»

از آنچه بازگو شد می‌توان سرّ سپاهی حیا و عَفاف برای عقل در برابر جنود جهل علمی و جهالت عملی را دریافت.(۱۶) عفاف جامعه، گارد مصمّم عقل و ارتش مجهّز رهبری و دژ نفوذناپذیر دینی است. امید است همگان به ویژه جوانان این مرز و بوم اسلامی از آن بهره کافی ببرند.

 

پی‌نوشت:

  1. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  2. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  3. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۲٫
  4. نهج‌البلاغه، نامهٴ ۴۵٫
  5. نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
  6. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴٫
  7. مفاتیح‌الجنان، دعای امام مهدی(عج).
  8. الکافی، ج ۱، ص ۲۱؛ «…فکان ممّا اعطی العقل من الخمسه و السبعین الجندوالعفه و ضدّها التهتک …».
  9. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  10. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۱٫
  11. وسائل‌الشیعه، ط مؤسسه آل‌البیت(ع)، ج ۲۰، ص ۱۹۲٫
  12. نهج‌البلاغه، نامهٴ ۴۵٫
  13. نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
  14. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴٫
  15. مفاتیح‌الجنان، دعای امام مهدی(عج).
  16. الکافی، ج۱، ص۲۱ «…فکان ممّا اعطی العقل من الخمسه و السبعین الجند…والعفه و ضدّها التهتک …».

 

سوتیتر:

عفاف، مایه تقویت نظام امامت است، لذا در نامه امیرمؤمنین(ع) چنین آمد: مرا با پرهیزگاری و تلاش و کوشش و عفت و ایستادگی یاری کنید. جامعه باتقوا، نفوس عفیف دارد و زمینه فرشته‌خو شدن و با مَلَک محشور گشتن را فراهم می‌نماید

22آوریل/18

حکومت اسلامی موظّف است در برابر حرام بایستد

پول‌های زیادی خرج می‌کنند، فعالیت زیادی می‌کنند، صدها رسانه را – از انواع و اقسام رسانهها- به‌کار می‌گیرند برای اینکه بتوانند روی این نقطۀ حسّاس، [یعنی] نقطۀ هویّت مستقلّ فرهنگیِ زنِ مسلمان، اثرگذاری کنند. دشمنان ما واقعاً خودشان را در خارج از کشور [برای این کار] می‌کُشند؛ از طُرق مختلف، حالا چقدر پول خرج می‌شود برای اینکه بتوانند این تلویزیونها و این رادیوها و این فضای مجازی و این سایتهای اینترنتی را به کار بیندازند- مدام تبلیغ بکن، بگو، بگو، صدبار- که چه بشود؟ که نتیجهاش بالاخره این بشود که مثلاً فرض کنید چهار دختر فریب بخورند و در خیابان حجاب‌شان را بردارند. اینهمه خرج، اینهمه زحمت، اینهمه فکر، پشت سر این کار است. دارند تلاش می‌کنند،[امّا] تلاش‌شان عقیم‌است، نتیجهاش این است که چهار نفر -حالا چهار دختر در گوشه کناری- فریب بخورند یا انگیزههای گوناگونی پیدا کنند، بعضیشان هم ممکن است پول بگیرند – حالا من نمیدانم، نمیتوانم قطعاً بگویم- و این روسری را از سرشان بردارند یعنی مثلاً ما چه شدیم! نتیجۀ همۀ آن تلاش، خلاصه می‌شود در این نتیجۀ کوچکِ حقیر.

 خب، تا اینجا، مسئلهای نیست؛ [امّا] آنچه بنده را حسّاس می‌کند، این‌است که ناگهان شما میبینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب می‌شوند، مسئله «حجاب اجباری» مطرح می‌شود، معنایش این است که یک عدهای نادانسته- حالا من می‌گویم نادانسته؛ انشاءالله نادانسته است- همان خطّی را دنبال می‌کنند که دشمن با آنهمه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند، همان خط را دارند دنبال می‌کنند، در بین این‌ها روزنامهنگار هست، در بین این‌ها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [می‌گویند] «امام که فرمودند باید زن‌ها باحجاب باشند، همه زن‌ها را نگفتند!». حرف بیخود!. ما بودیم آنوقت، ما خبر داریم، چطور اینجور است؟ امام در مقابل یک منکر واضحی که بهوسیله پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد. در مقابل همه منکرات، امام همینجور محکم ایستاد. همان وقت بحث تجارت مشروبات الکلی بود ما در شورای انقلاب بودیم، جلسات مشترکی با دولت داشتیم، همان‌وقت کسانی بودند که معتقد بودند تجارت مشروبات الکلی برای کشور فایده دارد، ما از این فایده چطور صرفنظر کنیم، مایل بودند این تجارت ادامه پیدا بکند، از بیرون شراب بیاورند. امام قرصومحکم ایستاد، در مقابل حرام الهی، امام بزرگوار میایستاد و ایستاد، این حرام الهی بود. حالا آقا از آن طرف درآمده [می‌گوید] که «آقا! این گناه که مثلاً از غیبت بزرگتر نیست، چرا شما در مقابل غیبت کسی را تعقیب نمی‌کنید، در مقابل این [کار] که مثلاً روسری را برداردیا بیحجاب باشد، تعقیب می‌کنید». ببینید چه [خطایی]؟ عدم تشخیص؛ آنچه انسان [ازآن] رنج می‌برد، این است که تشخیص نیست. ما که نگفتیم اگر کسی در خانه خودش در مقابل نامحرم روسریاش را برداشت، ما او را تعقیب می‌کنیم [خیر] ما او را تعقیب نمی‌کنیم، در خانه خودش است، کار شخصی می‌کند.

 آن‌کاری که در ملأ انجام می‌گیرد، در خیابان انجام می‌گیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است، این [خطا]، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد می‌کند. حرام، کوچک و بزرگ ندارد، آنچه حرام شرعی است نبایستی بهصورت آشکار در کشور انجام بگیرد. حالا یک نفر یک غلطی برای خودش می‌کند، [به] کنار، آن، بین خودش و خدا است، امّا آنچه در مقابل چشم مردم است، در محیط جامعه است، حکومت اسلامی – مثل حکومت امیرالمؤمنین، مثل حکومت پیغمبر- وظیفه دارد در مقابل آن بایستد. این منطقی که می‌گوید «آقا شما اجازه بدهید مردم خودشان انتخاب بکنند»، خب در مورد شرابفروشی هم هست، شراب را هم آزاد کنیم در کشور، هر کسی خودش دلش می‌خواهد بخورد، هر کس نمی‌خواهد نخورد! این حرف شد؟ در مورد همه گناهان بزرگ اجتماعی، این حرف وجود دارد، این حرف شد؟ شارع مقدس بر حکومت اسلامی تکلیف کرده است که مانع از رواج حرام الهی در جامعه بشود، حکومت اسلامی موظّف است در مقابل حرام بایستد، در مقابل گناه بایستد. امروز ما در داخل کشور، مفتخریم به حجاب زنان‌مان؛ زنان ما با چادر -که یک حجاب ایرانی است- و با حجاب اسلامی، به بالاترین رتبههای علمی رسیدهاند، به بالاترین رتبههای هنری و فرهنگی رسیدهاند، جزو برجستهترینها شدند، در مسائل اجتماعی اثرگذاری کردند؛ درعینحال خانهداریشان را هم کردند، بچّهشان را هم تربیت کردند، شوهرداری هم کردند. اینکه ما بیاییم قوانین را همینطور دائم دُور بزنیم برای اینکه یک جوری میل غلط انحرافی فرهنگ غربی را در کشورمان ایجاد کنیم، خطای بزرگی است، یک عدّهای این خطا را می‌کنند.

22آوریل/18

درسنامه مدیران / نقش مشاوران در حکومت

منشور مدیریت علوی

«ولا تدخلن فی مشورتک بخیلا یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر، و لا جبانا یضعفک عن الامور، و لا حریصا یزین لک الشره بالجور فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله» (نامه ۵۳، نهج‌البلاغه) :«در مشورت‌های خود به بخیل مجال نده که تو را از بذل و بخشش باز دارد و از فقر بترساند و نه ترسو را که در کارها تو را به ضعف و سستی بکشاند و نه حریص را که حرص و ولع به ستمکاری را در نظرت جلوه دهد، چه، بخل، ترس و حرص خصلت‌هایی هستند که از سوءظن به خداوند نشأت می‌گیرند.» موضوع سخن اصول سیاست و مدیریت از منظر نهج‌البلاغه این میراث گرانسنگ اسلامی است با محوریت نامه مالک اشتر، کهن‌ترین سند سیاسی مدیریتی‌ای است که در مجامع جهانی حقوق بشر از آن نگهداری می‌شود.

مشورت در حکومت

رایزنی و مشورت از اصول متقن و سازنده اسلامی است که کتاب و سنت و سیره پیشوایان اسلام بر آن مهر تأیید زده و بدان توصیه می‌کند. قرآن کریم پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) را به مشورت توصیه می‌کند: «وَشاوِرهُم فِی الأَمرِ ۖ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللَّه ؛ با مؤمنان مشورت نما و چون تصمیم گرفتی به خدا توکل کن.» (آل عمران، ۱۵۹) هرچند پیامبر گرامی که عقل کل و هادی سبل است به رأی و نظر دیگران نیاز ندارد، اما به مشورت توصیه شده است. گویا قرآن کریم بر آن است که اصل مشورت را در نظام اسلامی تحکیم کند که دیگران بیاموزند و از خودمحوری در تصمیم‌گیری‌ها بپرهیزند، به عقل و خرد دیگران احترام بگذارند و نظام شورایی را در برابر نظام استبدادی در آنچه که به سرنوشت مردم مربوط است، رسمیت دهند.

بدیهی است که مشورت پیامبر(ص) و پیشوایان دین با صاحب‌نظران در احکام مسلم و محکمات دینی و شرعی نیست، بلکه در امور عرضی و اجتماعی و مسائل جاری جامعه اسلامی است.  در عین‌حال تصمیم نهایی در امور با ولی امر است. در هر حال اصل مشورت و نظام شورایی اصلی است پذیرفته شده و نظام اسلامی به خرد جمعی و رأی عمومی و انتخاب مردم احترام می‌گذارد و همان‌گونه که در روایات توصیه شده، استبداد به رأی جایگاهی ندارد و سرانجام استبداد هلاکت و تباهی است.

در سخنان گرانسنگ امیرمؤمنان علی(ع) است: « مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۶۱): کسی که به نظر و رأی خود مستبد باشد هلاک گردد و آن کس که با مردان مشورت کند در عقل و خرد آنان مشارکت جسته و از خرد جمعی بهره گرفته است.»

ویژگی‌های مشاوران

مسئله مهم در باب مشورت گزینش مشاوران و ویژگی‌های آنهاست. مشاور باید عاقل، خردورز، ناصح، مؤمن، دلسوز و وارسته و از تنگ‌نظری، جناح بازی، منفعت‌اندیشی و گرایش گروهی و رذائل اخلاقی مصون باشد.  امیرمؤمنان علی(ع) از برخی از صفات ناپسند مشاوران یعنی بخل، حرص و ترس نام برده‌اند.

این صفات نکوهیده به بیان امام غرائزی هستند که سوءظن و بدگمانی به خداوند نشأت می‌گیرند کسی که در بذل‌ مال به نیازمندان بخل می‌ورزد،  کسی که در جمع مال حریص است و آنکه بزدل و ترسوست،  به پاداش الهی به دیده تردید می‌نگرد، به یاری خداوند اعتماد ندارد، در برابر دشمن  منفعل است و خود را حقیر و کرامت ملت و عدم اعتماد و خودباوری را نهادینه می‌کند. ترس در نظام حکومتی موجب شکست و حقارت است و دشمن را جری می‌کند. حاکم اسلامی باید شجاع باشد، با مسائل مختلف به‌ویژه در برابر زیاده‌خواهی دشمن با قاطعیت روبه‌رو شود و از دشمن و تهدیدهای او نهراسد. مشاوران ترسو و بزدل روحیه، شهامت و شجاعت را در حاکم تضعیف می‌کنند.

کابوس شیطانی ترس

مسئله امروز جهان اسلام ضرورت بیداری و آگاهی و شجاعت در برابر قطب استکباری است. گرچه سیاست استفاده از ارعاب و زورمداری تنها مسئله امروز دولت‌ها نیست، بلکه تهدید و تحقیر ملت‌ها از دیرباز سیاست زورمداران بوده و تاریخ هزاران ساله دارد.

قرآن کریم در آیات بسیاری خوف و مشقات آن را به کار می‌برد و تأکید می‌کند که مؤمنان صادق جز خدا از هیچ قدرتی بیم و هراس ندارند و ترس از خدا نیز ترس از گناه است، وگرنه خدای رحمان و رحیم با بندگان سر ستیز ندارد.  آنان که از غیر خدا نمی‌ترسند همان مؤمنان صادق‌اند.

پیامبران خدا آمدند که در برابر زورمداران به مردم جرئت و جسارت بدهند و سلطه جباران را نقش بر آب کنند. خطاب الهی به موسای کلیم است که در برابر فرعون قویدل باشد، از تهدیدات او نهراسد و به نصرت الهی امیدوار باشد: «یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون(سوره نحل آیه ۱۰): ای موسی! نترس زیرا پیامبران ما به خود ترس راه نمی‌دهند. ترس از بندگان راه و رسم پیامبران نیست.

رهروان راه انیبا نیز نباید از غیر خدا به خود ترس راه دهند به یاد داریم که حضرت امام خمینی(ره) که اسوه شجاعت پیامبرانه عصر ما در برابر دشمن بود گفت: «من هرگز نترسیدم و حتی شبی که مرا دستگیر کردند و می‌بردند به مأموران که هراسان بودند گفتم: چرا می‌ترسید؟! و آنان را دلداری می‌دادم.» (قریب به مضمون)

با این نگاه می‌توان در برابر دشمن ایستاد و هراس به خود راه نداد. ترس از دشمن و نقطه ضعف نشان دادن، دشمن را جری و جسور می‌کند و با زیاده‌خواهی فشار می‌آورد. جریان برجام و زیاده‌خواهی شیطان بزرگ و متحدانش نمونه آن است. دشمن مسئله هسته‌ای را پیش می‌کشد و ما را به عقب می‌راند. غنی‌سازی بیست درصد را تعطیل، آب سنگین اراک را بتون‌ریزی و هزاران سانتریفیوژ را از رده خارج می‌کنیم، ولی باز هم دشمن زیاده‌خواهی می‌کند، به سراغ مسائل منطقه و اقتدار ایران می‌رود و از توان دفاعی ما و موشک بالستیک حرف می‌زند. وزیر خارجه فرانسه در همان حال که عازم سفر به ایران است، حرف زیادی می‌زند، ولی باز هم از او استقبال می‌شود! این سیاست بیگانه است و این هم عملکرد مسئولین ما. در حالی که قرآن کریم به مسلمانان فرمان می‌دهد: « وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ مِن رِباطِ الْخَیْلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم (انفال، آیه ۶۰):هر قدر می‌توانید ساز و برگ نظامی دفاعی فراهم کنید و دشمنان خدا و دشمنان خود را به هراس افکنید.» این سیاست قرآنی است که ملت ما بر اساس آن قیام کردند و از بذل مال و جان و خون جوانان در تحکیم اقتدار جمهوری اسلامی سخاوتمندانه گذشتند. اکنون هم جوانان رشید، مؤمن و انقلابی ما در خارج  از مرزها همچون کوه استوار در برابر استکبار جهانی و شیطان بزرگ و صهیونیسم و عوامل کثیف خودفروخته آنان چون آل سعود و اذناب‌شان ایستاده‌ و منطقه را از لوث وجود نیروهای بیگانه داعش و تکفیری و آمریکایی پاک کرده‌اند. جوانان ایرانی و ملت بزرگ ما در برابر هرگونه تهدید و توطئه ایستاده‌اند و سرمایه آنها ایمان، گذشت و ایثارگری است. مردم انتظار دارند مسئولین نیز در طراز این ملت و رهبری نظام در میدان باشند و کمترین ضعف و تردیدی را به خود راه ندهند. درسی که امیرمؤمنان علی(ع) می‌آموزد.

نگاه منفعلانه و مرعوب به بیگانه و استکبار جهانی و عوامل و اذناب آنها و ناتوان‌پنداری خود و بزرگ‌ برشمردن دشمن، با شکوه ایران اسلامی که امروزه به صخره بزرگی در برابر آمریکا و متحدانش تبدیل شده، سازگار نیست و برخی سیاسیون باید در شیوه خود تجدیدنظر و موضع خود را در برابر بیگانه اصلاح کنند، وگرنه به قول امام، دشمن همان سگی است که اگر از آن بگریزی تو را دنبال می‌کند و اگر در برابرش ایستادگی کنی، عقب‌نشینی می‌کند.

 

سوتیترها:

۱٫

مشاور باید عاقل، خردورز، ناصح، مؤمن، دلسوز و وارسته و از تنگ‌نظری، جناح بازی، منفعت‌اندیشی و گرایش گروهی و رذائل اخلاقی مصون باشد.  امیرمؤمنان علی(ع) از برخی از صفات ناپسند مشاوران یعنی بخل، حرص و ترس نام برده‌اند.

22آوریل/18

ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در عبور از موانع

ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ یعنی انقلاب اسلامی، ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان به این هدف نایل آمد، به شرطی که احساس حضور تاریخی را در خود زنده نگه داریم.
با نگاه به انقلاب اسلامی و حضور تاریخی آن و نحوه‌ بقای آن در آینده تاریخ جهان، بدیهی است که نه ‌تنها آینده ما، بلکه‌ آینده جهان با انقلاب اسلامی عجین است و موانع پیش رو سبب خواهند شد تا چهره‌های بنیادین این حقیقت تاریخی بیش از پیش به ظهور آیند و ما آماده شویم تا به سراغ آن‌ سعادتی که دارد اتفاق می‌افتد رهسپار گردیم.
در چنین رویکردی، نظام اسلامی ما بیش از آن ‌که یک حزب سیاسی حاکم باشد، یک فتح تاریخی و دارای این ظرفیت است که جایگاه هر جریان فکری و سیاسی را در این تاریخ معلوم کند.
برای اینکه متوجه باشیم که در کجای تاریخ‌ قرار داریم، نخست باید شخصیت امام را درست بشناسیم بتوانیم به ملکوت ایشان نظر بیندازیم،
وگرنه سرنوشتی جز سرنوشت سیاسیون سیاسی‌کار نخواهیم داشت.
مقام معظم رهبری، امام را پیدا کردند و از تعبیراتی که نسبت به امام دارند، عمق بینش ایشان نسبت به ایشان آشکار است.
رهبر انقلاب در سال ۱۳۶۸ یعنی چند روز بعد از رحلت حضرت امام می‌فرمایند:
«امام خمینی چنان شخصیت بزرگی بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به جز انبیاء و اولیاء معصومین به دشواری می‌توان کسی را با این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد… آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت و صراحت لهجه را با بیان صدق و متانت و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبری را با رقت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آنها در قرن‌ها و قرن‌ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود و همه و همه را با هم داشت.
الحق شخصیت آن عزیز یگانه شخصیتی دست نایافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیر گونه است.»(۱)
و در تاریخ ۲۱/۱۱/۹۰ یعنی پس از گذشت بیست سال می‌فرمایند:
«امام عزیز ما آن مرد عظیمی که بلاشک خداوند لمعه‌ای و لمحه‌ای از انوار طیبه نبوت‌ها را در وجود او قرار داده بود».
این سخنان کسی است که اولاً در هوش و فراست زبانزد خاص و عام است و ثانیاً نشان داده به خوبی الفاظ را در جای خود به کار می‌برد؛ بنابراین به‌‌درستی می‌داند نور انبیاء یعنی چه.
بی‌شک مقام معظم رهبری در شخصیت امام چیزهائی را دیده‌اند که شهدا و سرداران، اندکی از آن را دیدند و در مقابل شخصیت امام شخصیت خود را نفی کردند؟
روایات نیز ما را متوجه وجود افرادی در اسلام کرده که به نور نبوت منورند، هنر ما آن است که بتوانیم آنها را درک کنیم.
از پیامبر خدا(ص) داریم که انسان اگر با قرآن مأنوس شود به جایی می‌رسد که:
«فَکَأَنَّمَا أُدرِجَتِ النُّبُوَّهُ بَیْنَ جَنبَیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیْه‏»(۲)
گویا نبوت در بین دو پهلوی او درج شده ولی به او وحی نمی‌شود.
راز ریزش‌های انقلاب، اعم از ریزش مبارزان قبل از انقلاب و ریزش بعضی از روحانیون را در تفاوت نگاه آنها با نگاه مقام معظم رهبری نسبت به حضرت امام باید جستجو کرد.
بعضی‌ها مثل آقای منتظری فکر کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودنشان محدود است
و گفتند من هم مجتهدم و متوجه نشدند که ایشان شخصیتی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشری بر قلبش اشراق شده است و در این راستا اساتید اخلاق و مراجع تقلید چنانچه ذیل شخصیت ایشان قرار گیرند اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.
این بسیار شبیه آن است که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»(۳) هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
امام خمینی به همان معنا در حال حاضر هویت اسلامی ما به حساب می‌آیند و ذیل شخصیت ایشان است که امروز مقام معظم رهبری هویت اسلامی ما محسوب می‌شوند.
این نکته را وقتی درست درک می‌کنیم که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم.
آنهایی که جایگاه تاریخی اسلام را که مرحله عبور از جاهلیت آن زمان بود نشناختند با غفلت از شخصیت علی(ع)، در جاهلیت آن زمان ماندند و راه را برای حزب اموی هموار کردند و هنر شیعه این بود که در شخصیت علی(ع) به اسلام ناب رجوع کرد.
اکنون نیز قصه از همین قرار است و رجوع به امام، ما را در ادامه‌ همان تاریخی قرار می‌دهد که با غدیر شروع شد.
رابطه‌ اشراقی مؤمنین با امام معصوم«ع»
از نظر مدرنیته انسان‌های بزرگ کسانی هستند که در فرهنگ مدرنیته پرورده شده باشند، مثل جان لاک و ژان‌ژاک روسو و نهایتاً امام را هم در همان حد می‌داند و این نوع نگاه به انسان‌ را بر ما هم حاکم کرده است.
در این نگاه انسان‌ قدسی معنا ندارد، چه رسد به این که تلاش کنیم خود را ذیل شخصیت آنها قرار دهیم.
در حالی که کسانی در این عالم هستند که ذیل فرهنگ ائمه(ع) شخصیت اشراقی پیدا کرده و توانسته‌اند تاریخ جدیدی را در مقابل جامعه بگشایند.
ابن عباس از امیرالمؤمنین(ع) در مورد آیه «اتَّقُوا فِرَاسَهَ المُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّه: از فراست و هوشیاری انسان مؤمن بترسید، زیرا او به نور خدا به همه‌چیز می‌نگرد.
سئوال کرد: «یَا أَمِیرَالمُؤمِنِینَ کَیْفَ یَنظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» ای امیرالمؤمنین! چگونه مؤمن به نور خدا به عالم می‌نگرد؟
«قَالَ(ع) لِأَنَّا خُلِقنَا مِن نُورِاللَّهِ وَ خُلِقَ شِیعَتُنَا مِن شُعَاعِ نُورِنَا فَهُم أَصفِیَاءُ أَبرَارٌ أَطْهَارٌ مُتَوَسِّمُونَ نُورُهُم یُضِی‏ءُ عَلَى مَن سِوَاهُم کَالْبَدرِ فِی اللَّیْلَهِ الظَّلْمَاء»(۴)
حضرت فرمودند: زیرا ما از نور خدا خلق‏شده‏ایم و شیعیان ما از پرتو نور ما آفریده شده‏اند.
آنها برگزیده و پاک و پاکیزه و مشخص هستند، نور آنها طوری بر نور دیگران درخشش دارد مانند ماه چهارده که در شبى تیره و ظلمانى درخشش دارد‏.
امام خمینی طوری خود را در فهم معارف اهل البیت(ع) و دل دادن به آن ذوات مقدس تربیت کردند که نه تنها به نور اهل البیت(ع) می‌بینند بلکه حقیقتاً مصداق سخن امامان معصوم‌اند که خصوصیات بعضی از شیعیان را ذکر می‌کنند و می‌فرمایند که اینها در قیامت که حقیقت هر چیز ظهور می‌کند با ما هستند.
امام کاظم(ع) می‌فرمایند: «طُوبَى لِشِیعَتِنَا المُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَهِ مِن أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنهُم قَد رَضُوا بِنَا أَئِمَّهً وَ رَضِینَا بِهِم شِیعَهً فَطُوبَى لَهُم هُم وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَه»(۵)
خوشا به حال آن دسته از شیعیان ما که در غیبت قائم ما چنگ به دوستى ما زده و بر محبت ما ثابت می‌مانند و از دشمنان ما بیزارى می‌جویند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. آنها به ما امامان دل بسته‏اند و ما نیز آنها را شیعیان خود می‌دانیم و از آنها خشنود می‌باشیم. خوشا به حال آنها به خدا قسم آنها در روز قیامت در درجه ما خواهند بود.
معیّت با امام معصوم«ع» در کنار حبّی که انسان به ایشان پیدا می‌کند، در عین حفظ مراتب، موجب یک نوع اتحاد با امام می‌شود و جان انسان در ذیل مقام نوری ایشان قرار می‌گیرد.
لذا نباید از تفاوت میان نسبت اشراقی با امام معصوم«ع» و نسبت علمی با ایشان غفلت شود.
در نسبت اشراقی، انسان با رجوع قلبی به امام معصوم«ع»، ذیل وجود نوری ایشان قرار می‌گیرد و عملاً صورت نازل‌ترِ انوار امام خواهد بود.
به همین معنا در روایت بسیار ارزشمندی از امام صادق(ع) داریم که: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِی أَقَالِیمِ الْأَرضِ فِی کُلِّ إِقْلِیمٍ رَجُلًا یَقُولُ عَهْدُکَ فِی کَفِّکَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَیکَ أَمْرٌ لَا تَفهَمُهُ وَ لَا تَعرِفُ الْقَضَاءَ فِیهِ فَانْظُرْ إِلَى کَفِّکَ وَ اعْمَل بِمَا فِیهَا»(۶) وقتی قائم قیام کند به هر ناحیه از نواحی زمین کسی را می‌فرستد و می‌گوید تعهد و پیمان و دستورالعمل ‌تو در کف توست. چون امر مهمی به تو روی آورد که آن را ندانی و در انجام آن سرگردان شوی، به کف دستت بنگر و تصمیم بگیر و عمل کن.
این روایت حکایت از آن دارد که ذیل اشراق حضرت مهدی(عج)، هر یک از یاران ایشان دریچه‌ای می‌شوند که عالم غیب و معنا بر قلبشان گشوده می‌شود.
ذیل فرهنگ دینی قرارگرفتن یعنی جان و قلب را تحت‌الشعاع آن فرهنگ قرار دهیم و موانع تجلی نور حقایق قدسی را از جان خود بزدائیم.
کسی می‌تواند ذیل نور مهدی(عج) قرار گیرد و مأمور انجام دستورات آن حضرت ‌شود که وحی الهی را قبول داشته، شریعت محمدی را با جان و دل پذیرفته و ولایت امام معصوم«ع» را به صورت اشراقی و نه صرفاً عقلی فهمیده باشد. دریچه‌های عالم غیب بر جان چنین انسانی گشوده می‌شود.
در دفاع مقدس انوار معرفت به قلب جوانان بسیجی ما اشراق و موجب حیرت ما می‌شد.
این اشراقی بود که ذیل شخصیت امام به آنها می‌رسید. مانند نوری که به قلب حواریون حضرت عیسی(ع) رسید و قرآن در آیه ۱۱۱ سوره مائده متذکر آن است.
رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «إنَّ فی اُمّتی محدثین مُکلّمین»(۷) در امت من کسانی هستند که صدای فرشتگان را می‌شنوند و فرشتگان با آنها سخن می‌گویند.
و نیز: «إنَّ لِلّهِ عباداً لَیسُوا بِأنبیاء یغبِطُهُمُ النَبیون»(۸) برای خداوند بندگانی است که پیامبر نیستند، ولی انبیاء غبطه‌ آنها را می‌خورند. آیا حضرت امام مصداق چنین بندگانی نیستند تا ما خود را در ذیل شخصیت ایشان به عنوان عدول این قرن قرار دهیم؟

اشراق راه نجات بر قلب امام خمینی
بعضی از علمای دین به جهت معارف خاصی که دارند می‌توانند رابطه‌شان را با امام معصوم«ع» به صورت رابطه‌ای اشراقی شکل دهند و ملکوت خود را به ایشان وصل کنند، باید در راستای رابطه با این عالمان، بین اینها‌ با علمایی که رابطه علمی با روایات ائمه(ع) ‌برقرار می‌کنند، فرق بگذاریم و متوجه باشیم وقتی بعضی از عالمان دین توانستند رابطه ملکوتی با انوار مقدس امامان برقرار کنند، یک نحوه اتحاد با امامان برقرار کرده‌اند و به اندازه طلب و تقاضایی که در رجوع به امامان دارند، نور ائمه(ع) ‌بر قلب این نوع علما اشراق می‌شود.
حضرت امام دغدغه‌ خود را نجات جهان اسلام از هجومی قرار دادند که فرهنگ غرب می‌خواهد بر سر ما بیاورد.
ایشان در جریان شیخ فضل‌الله نوری و شهادت وی به وسیله روشنفکران غرب‌زده که انقلاب مشروطه را مصادره کردند، به جای اینکه تنها در حوزه بنشینند، پا به پای جریان مرحوم مدرس مسائل جامعه را دنبال کردند تا به دوره فعالیت‌های سیاسی مرحوم آیت‌الله کاشانی رسیدند.
در قضیه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نقشه‌ استحاله زنان در فرهنگ غرب، اعتراضات سال ۱۳۴۱ و جریان کاپیتولاسیون فریاد اعتراض امام بر سر رژیم ستمشاهی به گوش مردم می‌رسد.
طلب و تقاضای او آن است که خدایا اسلام دارد از نظام حیات بشر در مناسبات تربیتی اقتصادی سیاسی به حاشیه می‌رود تا نفی شود.(۹)
بدیهی است که خداوند براساس آمادگی امام، راه نجات اسلام را بر قلب ایشان‌ اشراق می‌کند و لذا انقلاب اسلامی یک اشراق الهی به قلب امام است با تمام جامعیتی که یک اشراق دارد.
پس از فهم جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی این نکته مهم مطرح می‌شود که نسبت ‌ما با انقلاب اسلامی باید چگونه باشد؟ البته تا نسبت خود ‌را با امام خمینی اشراقی نکنیم، هرگز آن گونه که باید و شاید امام را نمی‌فهمیم و نمی‌توانیم در تاریخ جدیدی که شروع شده وارد شویم و از برکات آن بهره بگیریم.

حرکتی پیشتازانه
وقتی روشن شد ما هویت دینی خود را تنها در ذیل تاریخی می‌توانیم به ظهور برسانیم که امام گشوده است، باید بدانیم برای زمینه‌سازی افق‌هایی که انقلاب اسلامی می‌خواهد در تاریخ بگشاید، لازم است حرکت پیشتازانه داشته باشیم آن هم در شرایطی که نه ابزارهای دستیابی به آن افق‌ها را داریم و نه حتی تصوری روشن و عینی از آنچه بناست رخ بدهد، مگر به اجمال.
البته اگر نسبت خود را با شخصیت اشراقی امام درست تعریف کنیم و نگاهمان نسبت به امام، نگاه مقام معظم رهبری از ایشان بشود، در سخت‌ترین شرایط، حتی در کوران جنگ نرم با فرهنگ غربی، بهترین تصمیمات را می‌گیریم، بدون آن که مرعوب برنامه‌های دشمنانی بشویم که تنها چهار صد سال تجربه تمدنی دارند و با همه ساز و کارهایشان به جنگ انقلاب اسلامی آمده‌اند.
در جنگی که بین ماده و معنا واقع می‌شود، حتماً ماده محکوم به شکست است، به شرط آنکه ما وفادار به اشراقی باشیم که از آسمان آمده تا زمین را آسمانی کند. جبهه‌ای که توسط از طریق امام خمینی در تاریخِ جدید گشوده شد، توانست در دفاع هشت‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد و در فتنه سال ۸۸ با نمایش ایمان و بصیرتی معنوی، آن فتنه را خنثی کند.
حال اگر کار را با همان رجوع ملکوتی به اشراق حضرت امام ادامه دهیم، در جبهه خطرناک جنگ نرم و در موضوعات فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود، بی‌آنکه در این جبهه که دوست از دشمن به‌راحتی شناخته نمی‌شود، توسط کسانی که اصرار دارند آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت، به خودمان شلیک کنیم و به اسم واقعیت‌گرایی از آرمان‌گرایی منطقی خود دست برداریم و خود را محکوم سبکی از زندگی بکنیم که غرب الگوی آن است. در این راستا نه دلقک‌بازی‌های کشف حجاب چند دختر بازی‌خورده جایی برای خود باز می‌کند و نه تأکید بر ایرانیت منهای حضور تاریخی تشیع در ایران، از آن جهت که وطن واقعی ملت ایران تشیع است. بدیهی است که تقابل این نوع حرکات با انقلاب اسلامی از نوع تقابل بین ماده و معنا یا کمیّت و کیفیت است و حتماً به غلبه کیفیت و معنا ختم می‌شود.
این‌که ملاحظه می‌کنید مقام معظم رهبری بهترین انتخاب و بهترین عمل را در دوران معاصر انجام داده‌اند به جهت آن است که نسبت‌شان را با امام خمینی غیر از آن نسبتی قرار دادند که عده‌ای در عین احترام به امام کار خودشان را می‌کردند.
مقام معظم رهبری می‌فهمند شخصیت حضرت امام جایگاهی در تاریخ ما دارند که آن جایگاه را خداوند اراده کرده است و تاریخ ما ذیل شخصیت حضرت امام به گشایش خاص خود می‌رسد و معنویت بر مادیت غلبه خواهد کرد و لذا اگر توانستیم جایگاه تاریخی امام را به همان شکل که خداوند او را پرورانده است بفهمیم. مثل آن است که با شهدا زندگی می‌کنیم به شرط آنکه مثل شهدا نگاهمان را به امام نگاهی اشراقی قرار دهیم و طوری ملکوت خود را بپرورانیم که بتواند ذیل ملکوت حضرت امام قرار گیرد.
در این صورت است که ما در این دوران درست عمل خواهیم کرد و وارد یک نوع اتحاد قدسی با همدیگر می‌شویم که مطلوب همه انبیا بوده است.
در چنین شرایطی گروه‌ها با هر سلیقه‌ای،در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام به‌راحتی همدیگر را درک می‌کنند و تفاوت سلیقه‌ها هرگز کدورت به میان نمی‌آورد.
بلکه منجر به درک فکر همدیگر و وسعت هرکدام از افراد و افکار می‌شود.

خطر انقلاب اسلامی منهای سیره‌ امام خمینی
این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند، لذا صرفاً روی تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و سیره حضرت امام را نادیده می‌گیرند تا بعداً هر طور که خواستند امام را تفسیر کنند که نمونه‌ آن را در فتنه سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه می‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی تهدید کردند.
اگر شخص امام و سیره‌ او را از ما بگیرند از آن اتحاد قدسی که به دنبال آن هستیم محروم می‌شویم و نمی‌توانیم با افراد، هرچند از یاران انقلاب اسلامی بوده باشند، تفاهم کنیم.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نامه ۷۷ نهج‌البلاغه به ابن عباس می‌فرمایند: «لَا تُخَاصِمهُم بِالْقُرآنِ فَإِنَّ الْقُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ» با استناد به قرآن و آیات قرآن با آنها محاجه و مباحثه نکن، زیرا قرآن وجوه مختلفی را تحمل می‌کند و لذا تو یک چیز می‌گویی و آنها هم چیز دیگری می‌گویند، تو یک آیه می‌آوری، آنها هم یک آیه می‌آورند.
«وَ لَکِن حَاجِجهُم بِالسُّنَّهِ فَإِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً» و لکن تو با سنت رسول خدا(ص) با آنها محاجه کن که به عنوان حرکتی عینی نمی‌توانند از آن فرار کنند.»
انقلاب اسلامی بدون سیره و شخصیت امام عملاً انقلاب اسلامی منهای انقلاب اسلامی است و اگر سیره‌ حضرت امام که رهبری بر آن تأکید دارند به حاشیه برود، هرگز به «وحدت قدسی» مورد نظرمان که شدیداً به آن نیاز داریم نمی‌رسیم و تفاوت سلیقه‌ها منجر به تخاصم بین افراد می‌شود و این نقطه ضعف اصلی ماست. ولی وقتی متوجه بودیم که انسان‌های متعالی هستند که تاریخ متعالی را بنیاد می‌نهند و نفس‌های جان‌بخش آنهاست که می‌تواند از گوش‌ها بگذرد و بر جان‌ها بنشیند و منادی رستگاری باشد، می‌فهمیم که هرگز نمی‌توانیم از امام بگذریم.
زیرا خداوند او را در این تاریخ برای جهت‌گیری ما به سوی نور تربیت و اراده کرده است که این ملت را بر دشمنانش پیروز کند.(۱۰)
انقلاب اسلامی را عادت‌های کهنه‌ باقی‌مانده از نظام شاهنشاهی نمی‌تواند تهدید کند، بلکه مشیت الهی است در این تاریخ و تنها کسانی از پوچی دوران سیطره فرهنگ غربی رهایی می‌یابند که بتوانند این مشیت الهی را درک کنند و خود را با آن هماهنگ سازند.
تاریخی نگاه‌کردن به پدیده‌ها و حضور اسماء الهی را در هر دوره‌ای مد نظر داشتن، کمک بسیاری به ‌ما می‌کند تا بفهمیم چگونه می‌توان از طریق انقلاب اسلامی از تنگناهای تاریخی عبور کرد.
غفلت از این مسئله موجب می‌شود عجله کنیم و متوجه نباشیم که هر حادثه‌ای جای خاصی در تاریخ دارد و تا شرایط عبور از آن فراهم نشوند، قابل حذف از تاریخ نیست.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ ۱۸/۳/۶۸٫
۲ـ «الکافی»، ج ۲، ص ۶۰۴٫
۳ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۲٫
۴ـ بحارالأنوار، ج‏۲۵، ص: ۲۱٫
۵ـ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۳۳٫
۶ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵- محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص ۳۱۹٫
۷ـ ریاض السالکین، سیدعلی خان حسینی مدنی، ج ۶، ص ۳۹۳٫
۸ـ همان.
۹ـ در سخنرانی در مهرماه ۴۳ فریاد برآوردند: «آقایان! من اعلام خطر می کنم. …ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می کنم. ای فضلا! ای طلاب! ای حوزه‌های علمیه! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می کنم. و آن آقایانی که می گویند باید خفه شد و دم برنیاورد آیا در این مورد هم می‌گویند باید خفه شد؟ در اینجا هم ساکت باشیم و دم برنیاوریم؟! ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟ استقلال ما را بفروشند و ما ساکت باشیم؟! واللّه گناهکار است کسی که داد نزند، واللّه مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند. ای سران اسلام! بداد اسلام برسید. ای علمای نجف! بداد اسلام برسید. ای علمای قم! بداد اسلام برسید. رفت اسلام…». صحیفه امام ج۱٫ص۴۱۸٫
۱۰ـ مقام معظم رهبری در ۱۴/۳/۱۳۹۴ در سالگرد رحلت امام خمینی موضوعِ حساس تحریف شخصیت امام را پیش کشیدند و متذکر شدند اگر سیره امام خمینی را در این زمان به حاشیه برانیم و به تعبیر ایشان گُم کنیم، سیلی می‌خوریم و این نشان از اصالت شخصیت حضرت امام در این تاریخ دارد که تنها ذیل شخصیت او می‌توانیم به حیات معقول خود دست یابیم.

سوتیترها:

۱٫

بعضی‌ها فکر کردند شخصیت حضرت امام در مجتهد بودنشان محدود است و گفتند من هم مجتهدم و متوجه نشدند که ایشان شخصیتی است که راز نجات جهان اسلام و جهان بشری بر قلبش اشراق شده است و در این راستا اساتید اخلاق و مراجع تقلید چنانچه ذیل شخصیت ایشان قرار گیرند اخلاق و فقه‌شان معنا پیدا می‌کند و از تاریخ بیرون نمی‌افتند.

۲٫
این روزها نقشه‌های عجیبی برای ما کشیده‌اند که شخص امام را از ما بگیرند، لذا صرفاً روی تئوری انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند و سیره حضرت امام را نادیده می‌گیرند تا بعداً هر طور که خواستند امام را تفسیر کنند که نمونه‌ آن را در فتنه سال ۸۸ دیدیم که عده‌ای سنگ حضرت امام را به سینه می‌زدند، ولی نظام اسلامی را تا حد براندازی تهدید کردند.

۳٫

جبهه‌ای که توسط از طریق امام خمینی در تاریخِ جدید گشوده شد، توانست در دفاع هشت‌ساله با نمایش ایمان و ایثار، پیروز میدان باشد و در فتنه سال ۸۸ با نمایش ایمان و بصیرتی معنوی، آن فتنه را خنثی کند. حال اگر کار را با همان رجوع ملکوتی به اشراق حضرت امام ادامه دهیم، در جبهه خطرناک جنگ نرم و در موضوعات فرهنگی و اقتصادی نیز پیروز میدان خواهیم بود.

22آوریل/18

بررسی «حکومت عقل» در مسائل تربیتی

مقدمه:

گفته شد که از دید الهی، روابط مؤمن نسبت به مؤمن و مسلم نسبت به مسلم، بلکه حتی بالاتر مؤمن نسبت به کافر، هر کدام آداب معاشرتی خاص خودشان را دارند. این روابط قبل از هر چیز باید برای دو طرف نقش سازندگی داشته باشند؛ لذا اگر کسی می‏خواهد ساخته شود و در قبال دیگران نیز نقش سازندگی داشته باشد، باید عقل، سیطره وجودی او را به‏ دست بگیرد و طبق دستورات الهی رفتار کند

ناتوانی انسان در سازندگی دیگران

اگر قوای حیوانی مانند شهوت و غضب بر انسان حکومت کنند، هیچ‎گاه نمی‎تواند برای دیگران نقش سازندگی داشته باشد؛ لذا در روایات هم می‎بینیم که از ادب کردن در هنگام خشم نهی شده است: ‌«نَهی رَسُولُ‎اللهِ‎ عَنِ‏ الْأَدَبِ‏ عِنْدَ‌الْغَضَب»؛(۱) پیغمبر‌اکرم از ادب کردن در هنگام خشم نهی فرمودند. یعنی زمانی که عصبانی شدی، هرچند حق با توست، اما از تأدیب دیگران صرف‏نظر کن؛(۱) چون در آن زمان دیگر زمام امر در دست عقل نیست و تو تحت حکومت حیوان نفس خویش هستی!

آثار سوء ادب کردن دیگران در هنگام غضب  

در روایتی از علی«ع» آمده: ‌«لَا أَدَبَ‏ مَعَ‏ غَضَب»؛(۲) علی«ع» فرمودند: «ادب با غضب همراه نمی‏شود.» لذا هنگام غضب نمی‏توان کسی را ادب کرد. اگر دیدید که در درونتان قوای حیوانی حکومت دارند، از ادب کردن دیگران بپرهیزید.

حکومت عقل به‌‏قدری مهم و مبنایی است که بدون آن اصلاً ممکن نیست کسی بتواند به آداب الهی عمل کند؛ چه ‏رسد به تأدیب دیگران؛ چون عفو و گذشت از کسی که به انسان بدی کرده، تنها با مهار خشم امکان‏پذیر است. اعراض از جاهل احمق نیز فقط با کنترل شهوت و غضب میسر است. با شعله‎ور شدن خشم که زبان حالش انتقام و رویارویی است، نمی‎توان در روابط اجتماعی، رابطه الهی برقرار کرد؛ چه ‏رسد به اینکه کسی بخواهد در روابط اجتماعی، ‎برای تأدیب و سازندگی دیگران از ابزار قوای حیوانی استفاده کند؛ لذا تأدیب دیگران با خشم و اعمال غضب امکان ندارد.

 تأدیب از طریق دوری

در روایتی آمده است که شخصی خدمت موسی‏بن‏جعفر«ع» آمد و از پسرش شکایت کرد، «شَکَوْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى«ع» ابْناً لِی»؛ مثل اینکه فرزند این مرد مقداری بازیگوش بوده و او می‎خواست فرزندش را ادب کند. «فَقَالَ لَا تَضْرِبْهُ»؛ حضرت به او فرمودند: او را نزن. «وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِلْ»؛(۳) او را از خود دور کن، ولی این دور کردن را نیز طولانی نکن. حضرت به بخش سوم آن آیه اشاره دارند که فرمود: «وَ‌أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین». چون رابطه فرزند با پدرش مثل عدوّ‌ مسیء یا محبّ مقبل نیست. پدر از فرزند شکایت دارد، ولی فرزند دشمن پدرش نمی‏شود. بنابراین فرزند این مرد جاهل است. آیا می‏توان برای تأدیب او نیروی خشم را به‌ کار گرفت و مثلاً او را کتک زد؟! قرآن فرمود: از جاهلان اعراض کن. لذا حضرت هم می‏فرمایند: ‌«لَا تَضْرِبْهُ»؛ اولاً او را نزن! «وَ‌اهْجُرْهُ»؛ ثانیاً او را از خود دور کن! «وَ لَا تُطِلْ»؛ ثالثاً دوری و اعراضت طولانی و زیاد نباشد؛ چون تو باید او را بسازی و این رفتار اگر طولانی شود، با اصل هدف الهی تو سازگاری ندارد.

اصلاح از طریق خوبی 

برای تأثیرگذاری و سازندگی در روابط اجتماعی و معاشرت‏های بیرونی باید اولاً خود را از نظر درونی مؤدب ساخت و ثانیاً از نظر بیرونی از ابزار متناسب با آن استفاده کرد. تأدیب درونی یعی حومت عقل بر جمیع قوای نفسانی مربی. ابزار بیرونی مناسب نیز این است که روش‏های انسانی و الهی به ‏کار گرفته شوند.

روایات زیادی در این‏باره وجود دارند. علی«ع» در روایتی فرمودند:‌ «أَصْلِحِ الْمُسِی‏ءَ بِحُسْنِ‏ فِعَالِکَ‏»؛ شخص بدرفتار را با عمل خوب خود اصلاح کن. «وَ دُلَّ عَلى الْخَیْرِ بِجَمِیلِ مَقَالِکَ»؛ سپس با گفتار زیبای خود، او را به خیر و خوبی راهنمایی کن. حضرت برای تأدیب مسیء، روش رفتاری و گفتاری مناسبی را ارائه می‏دهند و می‏فرمایند که ابتدا رفتاری الهی داشته باش و کار خوب انجام بده تا او زیباییِ کار نیک را ببیند؛ سپس او را با گفتار نیک و پسندیده به خیر و خوبی امر کن. هر دو روش، مناسب با حکومت عقل است و انسان را بهتر به مقصد و هدف سازندگی نزدیک می‏کند.

کنایه برای «عاقل» از انتقام سخت‌تر است

حال اگر انسان با یک انسان عاقل مواجه شود که خطایی از او سر زده، باید چگونه رفتار کند؟ اینجا دیگر نباید مستقیماً با او مقابله کرد و او را تحت فشار گذاشت؛ بلکه یک اشاره کافی است که او متنبّه شود و به اشتباه خود پی ببرد. «التَّعْرِیضُ‏ لِلْعَاقِلِ‏ أَشَدُّ عِتَابِه‏»؛(۴) تعریض برای عاقل، سخت‏ترین ملامت است؛ یعنی اگر با عاقل برخورد زیبا داشته باشی، برای او دردآورتر از این است که با او دعوا کنی.

علی«ع» فرمودند:‌«إِذَا لَوَّحْتَ‏ لِلْعَاقِلِ‏ فَقَدْ أَوْجَعْتَهُ عِتَاباً».(۵) اگر به عاقل اشاره کنی، عتابش را دردناک‏تر کرده‏ای؛ چون عاقل اگر از فرد مقابل که حقش پایمال شده عفو و گذشت ببیند، درد بیشتری را احساس می‏کند تا اینکه با انتقام او مواجه شود. درد انتقام برای مسیء بیشتر از درد عفو است و درد عفو برای عاقل بیشتر از درد انتقام است.  در عفو لذّتی است که در انتقام نیست.(۶)

تلاش شیاطین بیرونی برای بی‌ادبی انسان

به آیات قرآن برگردیم و ببینیم که خدای متعال چه سیری را در ادامه این آیات بیان می‏کند. خدای متعال ابتدا به پیغمبرش امر فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»؛ سپس نسبت به یک خطر بیرونی هشدار داد و راه نجات از آن را نیز بیان فرمود: «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ‏ مِنَ‏ الشَّیْطانِ‏ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»؛(۷) حتی راه نجات کسانی را هم که فراموش می‏کنند به او پناهنده شوند، بیان کرد و فرمود: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ‏ طائِفٌ‏ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ».(۸) حال اگر کسی با این‏ همه دستور و راهنمایی، باز هم به خدا پناه نبرد مشکل دشوارتری برایش ایجاد خواهد شد و آن هجمه شیاطین بیرونی است. آیه بعد می‏فرماید: «وَ إِخْوانُهُمْ‏ یَمُدُّونَهُمْ‏ فی‏ الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»؛(۹) در اینجا شیاطین بیرونی به کمک شیطان درونی می‎آیند و شخص را به ضلالت و گمراهی می‎کشانند(۱۰) و تا کار دست انسان ندهند، دست برنمی‎دارند و کوتاه نمی‎آیند: «ثُمَّ لا‌یُقْصِرُون».

اگر هنگام برخورد با یک عدو مسیء خشمگین شوید، ولی به خدا پناه نبرید و از او کمک نخواهید، شیطان‏های بیرونی به ‏کمک شیطان درونی می‏آیند و به شما القا می‌کنند که انتقام بگیرید و تا کاری دستتان ندهند، دست برنمی‏دارند.

 «گناهکاران» برادران شیاطین هستند

«إِخْوانُهُمْ» چه کسانی هستند که در رفتار شیطانی کم نمی‏گذارند تا انسان را از راه الهی خارج نکنند، دست بردار نیستند؟  قرآن بعضی از انسان‎ها را شیطان و برادران شیاطین می‌نامد: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ‏ الشَّیاطینَ»؛(۱۱) کسانی که اهل تبذیر هستند، برادران شیاطین هستند.» قرآن کریم کسانی را که به راه انحراف می‏روند، برادر شیطان می‏داند. پس منظور از «وَ إِخْوانُهُمْ‏ یَمُدُّونَهُمْ»؛ یعنی برادرانی که شیاطین را کمک می‏کنند، همان شیاطین بیرونی‌ای که راه انحراف را در پیش گرفته‏اند و در مسیر اضلال مردم تلاش می‏کنند.

انسان باید در روابط اجتماعی خود در هر‌ حال و در برخورد با هر ‌کسی، چه عاقل و چه جاهل، تنها از خدا استمداد بجوید تا از حملات چند جانبه شیطان و برادرانش در امان بماند. برای گریز از انحرافاتی که ممکن است در روابط اجتماعی به ‌وجود آیند، غیر از پناه بردن به خدا، راه چاره‎ای وجود ندارد.

 در پناه خدا ایمن از شیطان

اگر انسان در حوادث و مشکلاتی که برایش پیش می‎آیند، از خداوند کمک نخواهد و خود را در پناه خدا قرار ندهد، شیطان او را در پناه خود می‎گیرد و به‏ راهی که خود می‏خواهد می‏کشاند. این یک قاعده کلی است: یا رحمن یا شیطان. باید یکی از این دو را انتخاب کرد. اگر در پناه رحمان نروی، شیطان بدون اینکه از او درخواست کنی، تو را در پناه خود قرار می‏دهد. لازم نیست از شیطان تقاضای انحراف داشته باشی، بلکه او بدون اینکه تقاضا کنی، به ‏سراغت می‎آید و دست به ‏کار می‏شود. قرآن می‏فرماید که اگر کسی متذکّر نشود، شیاطین داوطلبانه به‏ سراغش می‌آیند و رهایش نمی‏کنند؛ پس باید از خدا کمک خواست تا نجات پیدا کرد.

تعامل با دیگران

کسانی که زیاد با مردم سر و کار دارند، مخصوصاً کسانی که شغل تربیتی دارند، بهتر است هر روز که می‏خواهند از خانه بیرون بروند، بگویند: ‌«السَّلامُ عَلَیکَ یا‌اباعَبدِ‌الله»!(۱۲) بعد هم باصفای باطن از خدا برای خدمت به خلق خدا استمداد بجوید. حال اگر شیاطین درونی و بیرونی گرداگرد وجودش را بگیرند، خداوند راه‌ چاره‏ای را برایش باز می‎کند تا در چاله نیفتد.

صلاحیت تربیتی افراد

«بی‌ادب» صلاحیت تربیت دیگران را ندارد. از مجموع روایاتی که در ذیل آیه، «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ‌الْجاهِلین» وارد شده‌اند، این نکته به‏دست می‏آید که از دید الهی، کسی شأن و صلاحیت مربی بودن را دارد که این سه‌ خصوصیت را داشته باشد. یعنی اهل‌عفو، امر به عرف و اعراض از جاهل باشد. البته اینها مراتبی دارند و هر ‌کسی باید به‌ اندازه مراتب و درجاتی که این روش‌ها را در خود پیاده کرده، متولی امور تأدیبی و تربیتی شود. چنین شخصی است که حق تأدیب دارد، چون تنها تأدیب او مؤثّر خواهد بود.

فضیل‏بن‏یسار نقل می‏کند:‌ «سَمِعْتُ أَبَا‌عَبْدِ‌اللَّهِ«ع» یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِر إِنَّ‌اللَّهَ عَزَّ وَ‌جَلَ‏ أَدَّبَ‏‌ نَبِیَّهُ‏ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‌عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّهِ لِیَسُوس‌عِبَادَهُ»؛(۱۳) شنیدم که امام‌صادق«ع» به بعضی از اصحاب قیس فرمودند: «همانا خداوند پیغمبر‌اکرم«ص» را تأدیب کرد و وقتی ادبش به ‌کمال رسید، به او فرمود تو دارای خلق عظیم هستی. بعد از این‏ بود که خداوند زمام امر دین و امت را به ‏دست او داد؛ پس هر‌کسی صلاحیت این کار را ندارد.

پیامبر مربی‌ای در اوج کمال ادب

در روایتی از علی«ع» آمده است :‌«إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَهُ فَقَالَ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ فَلَمَّا کَانَ‏ ذَلِکَ‏ أَنْزَلَ‏‌اللَّهُ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ وَ فَوَّضَ إِلَیْه أَمْرَ دِینِهِ فَقَالَ ما‌آتاکُمُ‌الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛(۱۴) وقتی پیغمبر به کمال ادب الهی دست یافت، خداوند نیز اخلاق عظیم او را ستایش کرد و امر دین را به ‏او سپرد. سپس این آیه را نازل فرمود: هرچه را پیامبر می‏آورد بپذیرید و از هرچه نهی می‏کند پرهیز کنید؛ چون اکنون او ساخته شده و می‎تواند دیگران را نیز ادب کند.

و نیز :‌ «لَا یَرْأَسُ مَنْ خَلَا عَنِ‏ الْأَدَبِ»؛(۱۵) فرد خالی از ادب، صلاحیت سرپرستی ندارد؛ لذا انسان به هر مقدار و در هر مرتبه‏ای که خود را در این روابط سه‌گانه ساخته باشد، صلاحیت تربیت دیگران را دارد.

دو نکته مهم تأدیبی و تربیتی

تأدیب الهی، در هر محیطی ممکن است. اگر کسی که صلاحیت ندارد، اقدام به تأدیب دیگران کند، مسلماً تأدیبش بی‏اثر است و گاهی هم اثر عکس دارد و منجر به سوء ادب می‌شود. این مطلب تنها مربوط به اجتماعات بزرگ نیست، بلکه در رفاقت و معاشرت‏های دونفره هم مطرح است؛ لذا در هیچ معاشرتی نباید از دستورات الهی تجاوز کنیم و این یعنی ادب الهی.

دشواری انسان‌سازی  

نکته دیگر این است که «آدم‏سازی»، «خون جگر خوردن» دارد! چاره‎ای هم جز این نیست. زود ناراحت و ناامید نشوید. باید ببینیم که خودمان چقدر خون‌ به جگر دیگران کردیم تا به اینجا رسیدیم؟ ما چقدر به خدا بد کردیم؟ چقدر پیغمبر را اذیت کردیم؟ چقدر امام‌زمان«عج» را شبانه‏روز رنج می‎دهیم؟ آنها تحمّل کردند و ما هم باید برای تأدیب دیگران تحمل کنیم تا زحماتمان ثمر دهند.

تأدیب ملازم با خون جگر خوردن است و انسان‎سازی رنج دارد. آیۀ «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»؛ منشوری از آداب معاشرت است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحث ما در اینجا بحث اخلاقی است، ما فقه نمی‌گوییم. یک ‌وقت مباحث را با یکدیگر خلط نکنید.

۲ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۳۰۳٫

۳ـ بحار‌الأنوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹٫

۴ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص۲۵۵٫

۵ـ تصنیف غررالحکم ودررالکلم، ص۵۶٫

۶ـ رک: تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۴۶؛ «مَا أَحْسَنَ الْعَفْوَ مَعَ الِاقْتِدَارِ»، «أَحْسَنُ الْمَکَارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ» و… .

۷ـ اعراف، ۲۰۰.

۸ـ همان ۲۰۱.

۹ـ همان ۲۰۲.

۱۰ـ این همان راه انحرافی است که شیطان درونی پیش پایش گذاشته و شیطان بیرونی در این زمینه به او کمک می‌کند.

۱۱ـ اسرا، ۲۷٫

۱۲ـ منظور از توسّل این نیست که بنشینند و روضه بخوانند. نه! یک‏وقت اشتباه نکنید! مقّدس‌بازی را کنار بگذارید و کمی فهم و شعور پیدا کنید! یک سلام کوتاه کافی است.

۱۳ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۴٫

۱۴ـ بحارالأنوار، ج۱۷، ص ۷۸٫

۱۵ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۴۷٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

برای تأثیرگذاری و سازندگی در روابط اجتماعی و معاشرت‏های بیرونی باید اولاً خود را از نظر درونی مؤدب ساخت و ثانیاً از نظر بیرونی از ابزار متناسب با آن استفاده کرد. تأدیب درونی یعی حومت عقل بر جمیع قوای نفسانی مربی. ابزار بیرونی مناسب نیز این است که روش‏های انسانی و الهی به ‏کار گرفته شوند.

 

 

۲٫

که از دید الهی، کسی شأن و صلاحیت مربی بودن را دارد که این سه خصوصیت را داشته باشد. یعنی اهلعفو، امر به عرف و اعراض از جاهل باشد. البته اینها مراتبی دارند و هر کسی باید به اندازه مراتب و درجاتی که این روشها را در خود پیاده کرده، متولی امور تأدیبی و تربیتی شود. چنین شخصی است که حق تأدیب دارد، چون تنها تأدیب او مؤثّر خواهد بود.

 

25فوریه/18

بی‌پرده با تاریخ/نگاهی به حوادث دی و بهمن ۱۳۶۲

 

از جنگ دیپلماتیک بین ایران و فرانسه تا فشار آمریکا برای جلوگیری از ورود سلاح به ایران

 

در ماه‌های دی و بهمن ۱۳۶۲ همزمان با ادامه دفاع مقدس ملت ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی، صدام دست به جنایات گسترده‌ای علیه مردم غیرنظامی زد، از جمله این جنایات حمله موشکی به مسجد سلیمان و شهادت و زخمی شدن ده‌ها نفر در این تهاجم بود.

به دنبال این جنایات آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورایعالی دفاع تهدید کردند اگر رژیم صدام به این حملات ادامه دهد، ایران نیز واکنش متقابل نشان خواهد داد. دی ماه همین سال نیز از سوی نخست‌وزیر افشا شد که انگلیس سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه مردم ایران را در اختیار صدام قرار داده است.

قتل اویسی جلاد ۱۷ شهریور در پاریس نیز یکی دیگر از اخبار بهمن ماه ۱۳۶۲ بود.

 

جنگ اخراج دیپلمات‌ها میان ایران و فرانسه

به تلافی اخراج سه دیپلمات جمهوری اسلامی ایران از فرانسه، به سه دیپلمات فرانسوی در تهران اخطار شد تا در ظرف ۲۴ ساعت خاک ایران را ترک کنند.

گفتنی است همزمان با موج بازداشت دانشجویان مسلمان ایرانی در شهرهای فرانسه وزارت خارجه آن کشور از سه دیپلمات جمهوری اسلامی ایران خواسته بود ظرف ۲۴ ساعت خاک فرانسه را ترک گویند. هیچ دلیلی برای این تصمیم اعلام نشد.

محمد دشتی دبیر اول سفارت ایران در فرانسه که به همراه دو دیپلمات دیگر از اعضای سفارت ایران در فرانسه توسط پلیس این کشور بازداشت شده بود ۵ دی ۱۳۶۲ به تهران بازگشتند.

 دبیر اول سفارت ایران در فرانسه در بدو ورود به تهران در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت: دولت فرانسه به‌رغم ادعاهای خود و بیش از دولت قبلی این کشور در جهت تحقق و اجرای خط مشی سیاست خارجی آمریکا تلاش می‌کند.»

یکی دیگر از دیپلمات‌های اخراج شده از فرانسه نیز گفت: «دولت فرانسه برای سرپوش گذاشتن بر شکست‌های خود در مبارزه با مسلمانان از حدود ده روز قبل با تبلیغات وسیعی علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که یک گروه ایرانی برای کشتار و انفجار در هفته تولد حضرت عیسی مسیح«ع» وارد فرانسه شده‌اند تا با استفاده از این دروغ اقدامات اخیری را که در نقاط مختلف جهان علیه فرانسه صورت می‌گیرد به ایران نسبت بدهد.»(۱)

 

حمله موشکی به مسجد سلیمان و شهادت ده‌ها غیرنظامی

در ۴ دی ۱۳۶۲ همزمان با بازدید هیئت صلیب سرخ از آثار جنایات بعثی‌ها در خوزستان، رژیم عراق با موشک به شهر مسجدسلیمان حمله کرد. در اثر این حمله ده‌ها نفر شهید یا مجروح و ۲۰ منزل مسکونی ویران شدند.

در ۶ دی ماه همین سال پیکر‌های مطهر و غرق به خون ۲۱ تن از شهدای حمله موشکی صدامیان جنایتکار به مسجد سلیمان در میان فریادهای «جنگ جنگ تا پیروزی» مردم حزب الله مسجدسلیمان با شکوه خاصی تشییع شد. در این مراسم حجت‌الاسلام توسلی نماینده امام، غیوری نماینده امام در هلال احمر، ایروانی نماینده جامعه روحانیت تهران و تنی چند از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیروهای نظامی و انتظامی حضور داشتند.

گفتنی است آمار شهدای حمله رژیم بعثی به شهر مقاوم مسجدسلیمان به گزارش مطبوعات به  ۲۳ تن رسید. در میان شهدا ۲ کودک ۴ ماهه و ۴ ساله نیز به چشم می‌خوردند.(۲)

 

محمد‌هاشمی رئیس صدا و سیما شد

شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در جلسه ۱۷ دی ۱۳۶۲  خود به اتفاق آرا آقای محمد‌هاشمی را به سمت مدیر عامل این سازمان منصوب کرد. وی همراه با اعضای شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران صبح این روز با امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.(۳)

 

سیاست خصمانه انگلیس علیه ایران به روایت موسوی

در ۲۱ دی ۱۳۶۲ میرحسین موسوی نخست‌وزیر در پایان جلسه هیئت دولت گفت: «طبق اطلاعاتی که به ما رسیده سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه نیروهای رزمنده ما از طریق انگلیس در اختیار رژیم صدام گذاشته شده‌اند و حکومت انگلیس بعد از انقلاب سیاست‌های خصمانه‌ای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال کرده  است… ما باید به همه دشمنان متکبر جمهوری اسلامی هشدار بدهیم که سیاست‌های خصمانه آنها از سوی دولت ما بی‌جواب نخواهند ماند».(۴)

 

افشای نحوه ارتباط رهبران حزب توده با سرویس جاسوسی شوروی

در ۲۷ دی ۱۳۶۲ رهبران حزب توده در آخرین جلسه محاکمه خود چگونگی ارتباط مأموران کا.گ.ب را با این حزب و نحوه ارتباطات رادیویی آنان را فاش کردند. یک روز پس از آن نیز روزنامه کیهان به نقل از نورالدین کیانوری نوشت: «حزب توده در ۴۱ سال حیات خود دستورات شوروی را مو به مو اجرا کرده است.»

در۱ بهمن ۱۳۶۲ رئیس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی احکام صادره در مورد ۸۷  تن از عناصر نظامی تشکیلات مخفی حزب توده را اعلام کرد. آیت‌الله ری شهری گفت: «بحمدالله  محاکمه علنی اعضای شاخه نظامی حزب منحله توده به پایان رسید. افرادی که محاکمه شدند در مجموع چهار اتهام داشتند: اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی و براندازی، جاسوسی، جمع‌آوری و مخفی کردن سلاح و مخالفت با قانون ممنوعیت ورود نظامیان در احزاب.»(۵)

 

فشار آمریکا به هم‌پیمانان برای قطع صادرات سلاح به ایران

در روز ۳۰ دی ۱۳۶۲ جورج شولتز وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد «ایران حامی تروریسم بین‌المللی است، بنابراین دولت آمریکا از این پس به هم‌پیمانان خود فشار خواهد آورد که ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند».

چند روز پیش از آن در روز ۲۱ دی یکی از مقامات ارشد دفتر خدمات حقوقی بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، «دولت آمریکا صندوق‌های حاوی قطعات یدکی هواپیمای اف-۱۴ متعلق به ایران را که در آمریکا نگهداری می شود، به سرقت برده است.»

 

گسترش اعتراضات در مراکش و اعتراف شاه حسن

در ۳ بهمن ۱۳۶۲ به دنبال گسترش انقلاب مردم مراکش، شاه حسن مراکشی در یک برنامه تلویزیونی با نشان دادن تمثال امام خمینی اعتراف کرد مردم کشورش از انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن پیروی می‌کنند.(۶)

«روزنامه کیهان» در ۴ بهمن ۱۳۶۲ در گزارشی از مراکش نوشت: «در حالی که خبرهای رسیده از مراکش حاکی از افزایش موج تظاهرات و اعتصابات علیه رژیم شاه حسن و اعتصاب سراسری با حمایت ۹۰ درصدی مردم است، منابع خبری وابسته به امپریالیسم تلاش می‌کنند قیام مردم مسلمان مراکش را پایان یافته تلقی کنند. برخی از خبرگزاری‌ها تعداد شهدای اعتراضات اخیر را بیش از ۴۰۰ نفر عنوان کرده‌اند، اما هنوز از آمار واقعی شهدا و مجروحان این سرکوب جنایتکارانه اطلاع دقیقی در دست نیست. در جریان این اعتراضات همچنین صدها تن دستگیر و به شکنجه‌گاه‌های شاه حسن روانه شده‌اند.»

 روزنامه لوموند نیز از مراکش گزارش داد که در برخی از شهرها سربازان رژیم سلاح‌های خود را به مردم داده و به صفوف معترضین پیوسته‌اند.

رادیو دولتی کلن نیز به نقل از روزنامه آلمانی دی ولته نوشت: «شاه حسن بیم دارد که طوفان انقلاب اسلامی گریبانش را بگیرد و به سرنوشتی مشابه شاه ایران دچار شود. آنچه در تحلیل‌های اکثر مطبوعات غربی در مورد حوادث مراکش آمده لزوم سرکوب شدید مخالفان به هر وسیله و قتل عام مخالفان از سوی شاه حسن است.»(۷)

 

هشدار آیت‌الله خامنه‌ای به رژیم بعث عراق

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی دفاع در ۱۷ بهمن ۱۳۶۲ در تهدیدی شدیداللحن علیه رژیم عراق گفت که اگر صدام تهدیدات خود را در مورد بمباران شهرهای ایران ادامه دهد ،یقیناً شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. رئیس شورای‌عالی دفاع طی پیام بسیار مهمی از اهالی سه شهر بصره، خانقین و مندلی عراق  خواست تا سریعاً این مناطق را تخلیه کنند.

در بخشی از پیام آیت‌الله خامنه‌ای آمده است: «اخیراً صدام تهدید کرده است که چندین شهر ایران را خواهد زد من اعلام می‌کنم که ما بعد از این مقابله به مثل خواهیم کرد و اگر این تهدیدها عملی بشود ما شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. من از همه مردم این شهرها عذرخواهی و از آنها درخواست می‌کنم که سریعاً این شهرها را تخلیه کنند. در صورتی که صدام این تهدید خود را عملی کند، ما یقیناً این شهرها را خواهیم زد.»(۸)

در پی این پیام مهم، از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز بیانیه مشترکی صادر شد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صورت عملی شدن تهدیدات اخیر رژیم عراق مبنی بر حمله به مناطق مسکونی ایران، شهرهای بصره، خانقین و مندلی را گلوله‌باران خواهد کرد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران با پوزش از ملت مسلمان عراق از اهالی شهرهای بصره، مندلی و خانقین و سکنه خارجی این سه شهر می‌خواهند که هر چه سریع‌تر از این سه شهر به سوی دیگر شهرهای عراق کوچ کنند تا با گلوله‌باران این شهرها سکنه و اهالی آن متحمل تلفات جانی نشوند.»(۹)

 

قتل جلاد ۱۷ شهریور در پاریس

در روز ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، غلامعلی اویسی فرماندار نظامی سابق تهران و عامل اصلی قتل عام مردم تهران در فاجعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در پاریس به قتل رسید. «روزنامه کیهان» یک روز پس از قتل اویسی نوشت: «عامل قتل عام  ۱۷ شهریور ژنرال اویسی دیروز در پاریس به قتل رسید.»

اویسی عنصر شماره یک نظامی رژیم پهلوی در سال ۵۷ که به قصاب تهران معروف بود با قیافه مبدل و تحت حفاظت کامل پلیس مخفی فرانسه در پاریس زندگی می‌کرد، عصر دیروز پس از شناسایی توسط یک گروه چهار نفری در مقابل محل اختفای خود در پاریس به رگبار گلوله بسته شد و به همراه برادرش به هلاکت رسید جنازه اویسی یک ساعت روی کف خیابان افتاده بود. براساس آخرین گزارش‌ها، پلیس فرانسه از هویت ضاربین اویسی که موفق به فرار شدند اظهار بی‌اطلاعی کرده است.»

براساس گزارش کیهان ارتشبد غلامعلی اویسی در سال ۱۳۴۱ فرمانده لشکر یک گارد و فرماندار نظامی تهران بود و در همین سمت دستور قتل عام مردم را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ صادر کرد. وی در سال ۱۳۴۸ به فرماندهی ژاندارمری کل کشور رسید و در سال ۱۳۵۱ فرمانده نیروی زمینی ارتش و در جریان انقلاب فرمانده نظامی تهران شد. اویسی علاوه بر کشتار مردم در ۱۷ شهریور در قتل‌عام شهرهای دیگر نیز نقش اساسی داشت. وی که علاوه بر کشتار مردم در قاچاق مواد مخدر هم دست داشت، در ۱۴ دی ۱۳۵۷ که بوی شکست به مشامش رسید، به بهانه درمان، بازنشسته و از ایران خارج شد و در نهایت در ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ به دست افرادی ناشناس به قتل رسید.(۱۰)

یک روز پس از قتل اویسی جلاد ۱۷ شهریور در پاریس، ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور مخلوع و فراری این حادثه را یک عمل تروریستی خواند، ولی افزود: «من نمی‌ترسم!»

 

پی‌نوشت

۱ـ جمهوری اسلامی، ۶ دی ۱۳۶۲، ص ۱۲٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۷ دی ۶۲، ص۲٫

۳ـ جمهوری اسلامی، ۱۸ دی ۶۲، ص ۲٫

۴ـ جمهوری اسلامی، ۲۲ دی ۱۳۶۲، ص ۱۶٫

۵ـ اطلاعات، ۱ بهمن ۶۲، ص ۱۳٫

۶ـ جمهوری اسلامی، ۴ بهمن ۱۳۶۴، ص ۳٫

۷ـ کیهان، ۴ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲۰٫

۸ـ اطلاعات، ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲.

۹ـ کیهان، ۱۸ بهمن ۱۳۶۲، ص ۲و۳.

۱۰ـ کیهان، ۱۹ دی ۱۳۶۲، ص ۳.

سوتیترها:

۱٫

 

در ۲۱ دی ۱۳۶۲ میرحسین موسوی نخست‌وزیر در پایان جلسه هیئت دولت گفت: «طبق اطلاعاتی که به ما رسیده سلاح‌های شیمیایی به کار گرفته شده علیه نیروهای رزمنده ما از طریق انگلیس در اختیار رژیم صدام گذاشته شده‌اند و حکومت انگلیس بعد از انقلاب سیاست‌های خصمانه‌ای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال کرده  است… ما باید به همه دشمنان متکبر جمهوری اسلامی هشدار بدهیم که سیاست‌های خصمانه آنها از سوی دولت ما بی‌جواب نخواهند ماند».

 

۲٫

 

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی دفاع در ۱۷ بهمن ۱۳۶۲ در تهدیدی شدیداللحن علیه رژیم عراق گفت که اگر صدام تهدیدات خود را در مورد بمباران شهرهای ایران ادامه دهد ،یقیناً شهرهای بصره، خانقین و مندلی را خواهیم زد. رئیس شورای‌عالی دفاع طی پیام بسیار مهمی از اهالی سه شهر بصره، خانقین و مندلی عراق  خواست تا سریعاً این مناطق را تخلیه کنند.

 

 

 

 

25فوریه/18

سینمایی، داستانی و اجتمایی ایران

تاریخ سینمای ایران(۲۹)

پیشگفتار: در ۲۸ قسمت گذشته سرگذشت فیلم‌های سینمای ایران تا اواسط سال ۱۳۶۹ مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. در قسمت پیشین(بیست و هشتم) ۱۴ فیلم مربوط به ژانر (دفاع مقدس، انقلابی، حادثه‌ای و جاسوسی) از محصولات سال ۱۳۶۹ را تشریح کردیم. در این قسمت فیلم‌های داستانی، اجتماعی را عرضه می‌کنیم.

 

ب) فیلم‌های داستانی، اجتماعی

۱۵ـ آخرین تلاش ـ کارگردان: سیامک اعتمادی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور (قبل از انقلاب با نام جمشید آریا)، عزت‌الله رمضانی‌فر، سایه میثمی، ایرج نوذری، حسین شهاب، نوشین پژوهش.

ـ در فیلم زندگی یک قهرمان سابق کشتی و مشکلات وی روایت می‌شود. بسیاری از مردم عادی تصور روشنی از زندگی آدم‌های معروف در همه حوزه‌ها ندارند و آنها را فوق افراد معمولی تصور می‌کنند. ورود به زندگی اینگونه انسان‌ها و نمایش مشکلات مبتلابه آنان که شبیه افراد دیگر می‌باشد موجب تصحیح برداشت‌های عامیانه می‌شود.

۱۶ـ آپارتمان شماره ۱۳ـ کارگردان، تهیه کننده و سناریست: یدالله صمدی. بازیگران: علیرضا خمسه، سیروس گرجستانی، کتایون ریاحی، ابراهیم آبادی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهرخیراندیش) و ناصر لقائی.

قصه زندگی روزمره طبقه متوسط شهری و مشکلات و ویژگی‌های آن دستمایه یدالله صمدی برای ارائه فیلمی مورد پسند مردم معمولی قرار گرفته است. رقابت‌های یک زندگی معمولی، دل‌نگرانی‌های طبقه متوسط باعث می‌شود که طبقه متوسط با فیلم رابطه منطقی برقرار کند، چرا که تصویر زندگی خود را در آن می‌بیند.

یدالله صمدی از کارگردانان قبل از انقلاب اسلامی است که به مدیوم سینما کاملاً مسلط است. فیلم‌ها و سریال‌های جذابی پس از انقلاب ساخته است که همگی پربیننده بوده‌اند. اما ضعفی که در فیلم‌ها و آثار این کارگردان دیده می‌شود آن است که تلاشی برای بیان پیام‌های اخلاقی چندان به چشم نمی‌خورد و صرفاً به توصیف زندگی روزمره بسنده شده است، البته این نقد چیزی از ارزشمندی آثار صمدی نمی‌کاهد.

۱۷ـ افسانه آه ـ کارگردان، تهیه‌کننده (بهمراه مهدی احمدی و رضا بانکی) و فیلمنامه‌نویس: تهمینه میلانی. بازیگران: جهانگیر الماسی، مهری ودادیان، فرخ لقا هوشمند، مهشید افشارزاده.

قصه‌گوئی بر مبنای افسانه خمیرمایه داستان فیلم است. افسانه‌ها در طول تاریخ وجود داشته‌اند و بسیاری از آنها با نگاه به مسائل واقعی و بعضاً ایده‌آلیستی به وجود آمده‌اند. در ادبیات همه اقوام و کشورها افسانه وجود دارد که مبین فرهنگ، خواسته‌ها، آرزوها و در مواردی عقده‌هاست. بهره‌برداری مناسب و بجا از آنها بسیار سودمند است چنانچه استفاده نادرست هم موجب تخریب و انفعال می‌شود.

۱۸ـ پرده آخر ـ نویسنده فیلمنامه و کارگردان: واروژ کریم مسیحی. بازیگران: داریوش ارجمند، جمشید هاشم‌پور، ماهایا پطروسیان، فریماه فرجامی، حسین محجوب، فرهاد خان‌محمدی، لوریک میناسیان.

داستان فیلم، میان واقعیت و تخیل زندگی و مناسبات یک خانواده قدیمی و متمول را به تصویر می‌کشد. رقابت‌های اعضا و خانواده، رذالت‌ها، تخریب‌ها و آنچه خلاف مبانی رفتار منطقی و نجیبانه نام دارد در سراسر فیلم موج می‌زند.

این اثر اولین فیلم کریم مسیحی است که از نظر کارشناسان شگفت‌آور است، زیرا تعداد کارگردانانی که اولین آثارشان برجسته بوده است زیاد نیستند. به هر صورت واروژ کریم مسیحی در این فیلم استعداد خود را نشان داد و معلوم نیست به چه دلیل کار دومی از وی دیده نشد.

۱۹ـ تابستان ۵۸ ـ محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. فیلمنامه‌نویس و کارگردان: مجتبی راعی. بازیگران: خسرو ضیائی، رحیم هودی، محمود پاک‌نیت، محمد فیلی، محمد احمدی، فریده سپاه‌منصور.

مهاجرت دو دانشجو در قالب اردوهای جهاد سازندگی به سیستان و بلوچستان که پایه تأسیس نهاد جهاد سازندگی به دستور حضرت امام«ره» گردید. سیطره فرهنگ خان‌ها در آن دیار، دانشجویان را عاصی می‌کند. آنها توقع ستم بر مردم عادی روستاها را ندارند. بنابراین هنگامی که مناسبات غیرعادلانه بر ضد منافع اکثریت را می‌بینند تحمل خود را از دست می‌دهند و به فکر تدبیر و اصلاح برمی‌آیند. مجتبی راعی کارگردان متعهد و باذوقی است که تاکنون آثار خوبی ارائه نموده است.

۲۰ـ به خاطر همه چیز ـ کارگردان: رجب محمدین. بازیگران: الیزا جوهری، بلقیس ربیحاوی، فاطمه گودرزی، ماندانا اصلانی، روح‌انگیز مهتدی، گراناز موسوی، ایما مشهدی‌زاده، هوشنگ قوانلو.

مشکلات زنان سرپرست خانوار در همه کشورها مسأله مهمی برای مسئولین سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود، چرا که با داشتن فرزند و بعضاً عائله دیگر مانند شوهر از کار افتاده یا پدر و مادر پیر ناگزیرند بار سنگین اداره زندگی امروز را بر دوش بکشند. در اغلب کشورها این قبیل زنان بسیار قیمتی تلقی می‌شوند. مثلاً در امریکا به اینان (singlemam) می‌گویند که از منظر افکارعمومی نوعی قداست محسوب می‌شود.

۲۱ـ تیغ آفتاب ـ کارگردان: مجید جوانمرد. تهیه‌کنندگان: یدالله شهیدی، عبدالله علیخانی، حسین فرح‌بخش. بازیگران: داریوش ارجمند، چنگیز وثوقی، محمد صالح علاء، مرحومه هما روستا، شهلا ریاحی، داریوش بابائیان.

قصد قتل برادر توسط خان و دشواری‌های احقاق حق توسط او به دلیل نفوذ و قدرت خان بن‌مایه داستان را تشکیل می‌دهد. کش و قوس و تعلیق‌های داستان برای تماشاگر جذاب است. حسین فرح‌بخش و عبدالله علیخانی زوج سینمائی متعلق به بدنه سینما محسوب می‌شوند که از اول انقلاب فیلم‌های عامه‌پسند زیادی ساخته‌اند. محور فعالیت آنها گیشه و فروش بوده است. بر این اساس ژانرهای عامه‌پسند حسب شرایط روز و ذائقه عامه برای ساخت فیلم را مدنظر داشته‌اند. ایرادی که به آنها وارد است آن است که تلاشی برای استفاده از مدیوم سینما فراتر از فروش به عمل نیاورده‌اند و در این مدت طولانی دغدغه رشد اخلاقی و فرهنگی جامعه از آنها دیده نشده است.

۲۲ـ چاووش ـ کارگردان: مرحوم ساموئل خاچیکیان. فیلمبردار: مرحوم جمشید الوندی (که چندی قبل درگذشت). بازیگران: پرویز پورحسینی، شاهد احمدلو، حسین یاریار، امرالله صابری، محمد ابهری، نفیسه طباطبائی.

قصه‌گوئی اجتماعی، مبنای مرحوم خاچکیان برای عرضه اثری مردم‌پسند گردیده است. شکارچی قدیمی که اکنون توانائی جدی ندارد و تصمیم می‌گیرد با شکار یک گوزن هزینه سفر به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را فراهم آورد که در طول داستان شکارچیان دیگری به رقابت با وی می‌پردازند. مرحوم خاچیکیان از کارگردان‌های باسابقه قبل از انقلاب بود که فیلم‌های متعدد خوب و بد در کارنامه خود داشت. فیلم (شب‌نشینی در جهنم) که در دهه ۴۰ توسط وی ساخته شده مشحون از توهین به عقاید مذهبی مسلمانان است. وی بعد از انقلاب فیلم‌های قابل قبولی مانند (عقاب‌ها) ساخت که جزو پرفروش‌ترین‌ها بود.

۲۳ـ جستجو در جزیره ـ کارگردان: مهدی صباغ‌زاده. بازیگران: مرحوم خسرو شکیبائی، فریبا کوثری، محمدعلی کشاورز، محبوبه بیات، اکبر معتمدی، حسن رضائی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی).

سرقت تعدادی قوش از دست کارآگاه جوان و تازه‌کار بندر لنگه که متعلق به سازمان حفاظت محیط زیست بود، بستر داستان را به پیش می‌برد. مهدی صباغ‌زاده کارگردانی متعلق به سینمای بدنه می‌باشد که فیلم‌های نسبتاً پرمخاطبی در ادوار گوناگون ساخته است. فیلم (سناتور) که اوایل دهه ۶۰ ساخته شد با استقبال خوب تماشاگران مواجه گردید.

۲۴ـ حکایت آن مرد خوشبخت ـ کارگردان: رضا حیدرنژاد. بازیگران: فتحعلی اویسی، نیکو خردمند، محمود جعفری، منصور والامقام، پرویز پرستوئی، روح‌الله مفیدی، کتایون ریاحی، پرستو رجبی، علی کفاش عراقی (که تهیه‌کننده فیلم هم می‌باشد.)

داستان زندگی معمولی آدم‌ها و رقابت‌ها و تعارض منافع آنها در مسیر زندگی روزمره روایت می‌شود. در این فیلم نشان داده می‌شود که انسان‌ها با پیش آمدن شرایط غیرقابل گمان شخصیت واقعی و خودمحورانه خویش را نشان می‌دهند.

۲۵ـ جنجال بزرگ ـ کارگردان: سیاوش شاکری، فیلمنامه: سیاوش شاکری (فیلمنامه اولیه: جمال امید، حسن هدایت)

قصه پیرمردی که حاضر نیست پول خود را در بانک بگذارد، ضمن اینکه به دامادش فشار می‌آورده که همسر عقدی خود را زودتر به خانه خود ببرد (همسر مرد دختر پیرمرد است). این دو مطلب زمینه‌ساز اتفاقات و حوادث متنوع و جذاب و شیرینی می‌شوند که مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. فیلم ملغمه‌ای از طنز و داستان‌‌سرائی عامه‌پسند است.

۲۶ـ دخترک کنار مرداب ـ کارگردان: علی ژکان. تهیه‌کنندگان: علی ژکان، علی کفاش عراقی، عزت‌الله جامعی، حسن کفاش عراقی (وی بعداً نام خود را به حسن توکل‌نیا تغییر داد). بازیگران: جمشید مشایخی، کمند امیرسلیمانی، فردوس کاویانی، مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش عمروعاص در سریال امام علی«ع»)، مسعود تکاور (هم‌اکنون کارگردان)، پردیس افکاری، مسعود ولدبیگی.

داستان مردی تنها و منزوی که به دنبال مردی ظاهراً دیوانه می‌رود تا رازی را به وی بگوید. طی طریق یافتن مرد به همراه دختری جوان بیشتر از واقعیت جنبه تخیل به خود گرفته است. علی ژکان هم‌اکنون کارگردان پخته‌ای می‌باشد.

۲۷ـ دو فیلم با یک بلیط ـ فیلمنامه‌نویس و کارگردان: داریوش فرهنگ. بازیگران: داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، افسانه بایگان، شهلا ریاحی، سیامک اطلسی، آتیلا پسیانی.

زندگی اهالی دست‌اندرکار سینما (کارگردان، بازیگران و تهیه‌کنندگان) در این فیلم به تصویر کشیده شده است. مشکلات حادث شده برای هرکدام از سازندگان و دست‌اندرکاران فیلم و گرفتاری‌های عادی مانند همه مردم معمولی، به اثر جذابیت خاصی داده است. کارگردان که ناچار به استفاده از بازیگری شبیه بازیگر اصلی شده است، دشواری‌های غیرقابل تصوری را تحمل می‌کند تا محصول به موقع آماده شده و به جشنواره برسد. فیلم از منظر توضیح زندگی و مشکلات سینماگران جذاب است.

۲۸ـ در آرزوی ازدواج ـ فیلمنامه‌نویس (اصغر هاشمی، فریدون جیرانی). کارگردان: اصغر هاشمی. بازیگران: بیژن امکانیان، کمند امیرسلیمانی، جمشید لایق، مهدی فتحی، اکبر عبدی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش).

فیلم به مسأله جوانان و اشتغال آنان به نحو مبسوط می‌پردازد. زندگی طبقات متوسط و فرودست به دلیل حساسیت درآمدی و التهابات منبعث از آن بسیار جالب توجه است. تنش‌هائی که به دلیل بیکاری در زندگی این طبقات به وجود می‌آید بعضی اوقات تا مرحله فروپاشیدن کانون خانواده هم پیش می‌رود.

۲۹ـ سایه خیال ـ کارگردان: حسین دلیر. فیلمنامه: مسعود جعفری جوزانی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، مرحوم حسین ‌پناهی، مرحومه خیرآبادی، گوهر خیراندیش، مرحوم جلال مقدم، حمید جبلی، فردوس کاویانی، فتحعلی اویسی و منوچهر آذری.

توسط نویسنده یک شخصیت خیالی خلق و با او زندگی می‌کند. وقایع تخیلی ریشه در واقعیات زندگی معمولی دارند هر چند به دلیل سختی و صعوبت پذیرش آن دشوار به نظر برسد. زندگی در کنار مخلوقات ذهنی نویسنده، هر چند به خیالپردازی نزدیکتر است اما برگرفته از کنش و واکنش‌های روزمره آدمیان است.

۳۰ـ راز کوکب ـ کارگردان: کاظم معصومی، بازیگران: شهلا میربختیار، بهزاد فراهانی، حسین پناهی، پرویز پور حسینی، مهرانه مهین ترابی، و مروحومه رقیه چهره آزاد

زندگی طبقه فرودست در همه آثار سینمائی بارها به تصویر کشیده شده است. از آنجا که رنج‌های این طبقه معمولاً به نحو بارزی هم‌ذات‌پنداری مؤثری با تماشاگر برقرار می‌سازد، دارای کشش دراماتیک زیادی است. فیلم‌های معروف تاریخ سینما در غرب و شرق عمدتاً بر محور زندگی و رنج طبقات فرودست ساخته شده‌اند که به همین علت با استقبال مردم مواجه گشته‌اند. تهییج عاطفی تماشاگر با نمایش درد و رنج این طبقه که معمولاً با ستم و نابرابری همراه است، بعضاً اشک تماشاگران را هم درآورده است. فیلم‌هایی نظیر اسپارتاکوس، بن‌هور، دزد دوچرخه از سینمای هالیوود و قیصر از سینمای ایران تصویرگر درد و رنج مردم طبقه ضعیف کوچه و بازار است. سینمای هندوستان اساساً بر ساخت و عرضه آثاری بنا نهاده شده است که کارگران فقیر را با پول اندکی سرگرم کند. این سیاست موجب گسترش و اعتلای صنعت سینمای هند و بازگشت سرمایه مصرف شده در ساخت فیلم‌ها شده است، هر چند در سال‌های اخیر گرایش سینماگران هندی به طبقه متوسط شهری معطوف گردیده است که قطعاً بی‌ارتباط با توسعه اقتصادی و افزایش درآمد سرانه آن کشور نیست. والسلام

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمائی وزارت ارشاد و فرهنگ فیلمهای سینمای ایران تألیف جمال امید)

25فوریه/18

عالم انقلابی تبریز

                                            

فرازهایی از حیات علمی و مبارزاتی آیت‌الله میرزا ابوالحسن حسینی‌انگجی‌تبریزی

قلمرو غیرت و مقاومت

امت مسلمان خطه‌ آذربایجان ضمن اینکه کاروانی از دانشمندان وارسته را در بوستان با طراوت خویش پرورش داده‌اند، در برابر طوفان‌هایی که به جامعه‌ اسلامی یورش آورده‌اند، به مقاومت و پایداری برخاسته‌اند. صلابت نهاد مرجعیت و روحانیت در برابر گرفتاری‌های اجتماعی و سیاسی مردم باعث شده است که این فرزانگان با حمایت مؤمنانی آگاه و اهل بصیرت از نفوذ خطرناک بیگانگان در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی، جلوگیری کنند. چنانکه در قیام تنباکو که به رهبری میرزا محمدحسن شیرازی صورت گرفت، آیت‌الله حاج میرزا جوادآقا تبریزی (از شاگردان شیخ انصاری، تندیس علم و تقوی) در این خیزش فراگیر نقش مؤثری ایفا کرد.(۱)

تلاش‌های پیگیر علما و غیورمردان آذربایجان در گسترش انقلاب مشروطه ستودنی و انکارناپذیر است، اما وقتی غرب‌زدگان و ملی‌گرایان فاصله گرفته‌ از دیانت و فضیلت، در این حرکت رسوخ و آن را منحرف کردند، علمای تبریز برای مقابله با این کودتای خزنده، به میدان آمدند. هنگامی که رضاخان روی کار آمد و با سنت‌ها و شعائر مذهبی و مراکز حوزوی به مخالفت برخاست، میرزا صادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی، ماهیت ضددینی او را افشا کردند. نقش مشاهیر و روحانیان آذربایجان، خصوصاً نام‌آوران تبریز در شکل‌گیری گسترش و اوج گرفتن نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی نیز برجسته، مهم و آمیخته به مباهات است.(۲)

امام خمینی فرمودند: «آذربایجان همیشه در این مسائل [نهضت‌ها] پیشقدم بوده است. از قبل از مشروطه و در خود مشروطه و بعدها و علمای آذربایجان در این مسائل رنج دیده‌اند. آذربایجان با آن غیرت و دیانتی که [اهالی آن داشته‌اند] همیشه در مقابل چیزهایی که کشور ما را تهدید ‌کرده‌اند و یا خدای نخواسته دیانت ما را، کوشا بوده‌اند.» (۳)

و در جای دیگر می‌فرمایند: «آذربایجان همیشه طرفدار اسلام و برای دفع ظلم پیشقدم بوده است. آذربایجانی که در صدر مشروطیت آن زحمات را کشید و بعد [شیخ محمد] خیابانی آن کارها را کرد. در زمان ما از آذربایجان قیام شد بر ضد رضاخان. آذربایجان همیشه در صف اول بوده است برای مخالفت با اشرار و برای پیشبرد اهداف اسلام.»(۴)

مقام معظم رهبری نیز تصریح کرده‌اند: «از نهضت مشروطیت تا امروز، آذربایجان همیشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعیت از رهبری اسلامی و مقابله با دشمنان قرار داشته است، همین نقاط قوت، دشمن را مأیوس می‌کند، شما مردم [آذربایجان] آزموده‌ای هستید که از انتخابات مختلف سربلند و روسفید بیرون آمده‌اید.»(۵)

آیت‌الله انگجی در زمره‌ فقهایی است که نه تنها خود در خط مقدم نبرد با تباهی قرار داشت، بلکه نامدارانی را تربیت کرد که در این عرصه پیشتاز و پیشگام بودند. کارنامه‌ پربار این عالم عامل را اجمالاً مرور می‌کنیم.

 

تولد و تحصیلات

خاندان انگجی از سادات حسینی هستند. در سال ۱۲۸۲ ق/ ۱۲۴۴ ش میرزا محمدآقا فرزند آقامیرزا ابوالحسن نامیده شد،(۶)

انگش یا انگج به گودالی کم‌عمق گفته می‌شود که برای تقسیم آب از موضعی به جاهای دیگر حفر می‌کنند. محله‌ انگج در سابق چنین وضعی را داشته است.(۷)

این طایفه از خاندان‌های اصیل، معروف و باشرافت تبریزند و از میان آنان رجال برجسته‌ای برخاسته‌اند.(۸)

پدر ایشان مردی فاضل و موسوم به شیخ شریعت بود و رجال‌نگاران او را در شمار معاریف آذربایجان آورده‌اند.(۹)سیدابوالحسن بعد از پرورش در بیت دانش و دیانت، نخست در تبریز دروس مقدماتی ادبی، دینی و اخلاقی و بخش مهمی از ریاضیات را آموخت. آنگاه سطوح حوزه در فقه و اصول را در محضر آیات محترم آقامیرفتاح سرابی و میرزا محمود اصولی فراگرفت و به گفته خود دو جلد قوانین‌الاصول را از بدو تا ختم نزد مرحوم اصولی خواند. وی در سال ۱۳۰۴ هجری عازم عتبات عراق شد و در حوزه‌  نجف در بحث‌های استدلالی خارج فقه و اصول شیخ‌محمدحسن ممقانی، فاضل ایروانی، حاج میرزا حبیت‌الله رشتی و شیخ‌محمدعلی کاظمینی حاضر شد تا به اجازاتی از اساتید خود نایل گشت. وی در سال ۱۳۰۸ ق. به زادگاه خویش بازگشت و به فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی روی آورد.(۱۰)

 

کمالات علمی و اخلاقی

آیت‌الله انگجی در کنار اجتهاد، به تحصیل مکارم اخلاقی توجه داشت. ملاعلی واعظ خیابانی همشهری، همسن و مصاحب او می‌نویسد: «آن مرحوم یکی از مجتهدان طراز اول ایران و از مراجع احکام شرعی و فقهی قرن چهاردهم هجری و مراتب اجتهادش مورد تأیید امثال و اقرانش است. او عالمی اهل وقار، متانت و برخوردار از ابهت روحانی بود. به‌رغم توانایی‌های علمی و فکری و تبحّر در معارف منقول کم سخن می‌گفت. کراراً مسئله مهمی را از ایشان می‌پرسیدم تا به تفصیل بیان فرماید، اما صرفاً به جوابی کوتاه اکتفا می‌کرد. حافظه‌ای شگفت داشت و حاضرالفتوی بود و غالباً جواب مسائل را بدون مراجعه به منابع مورد نظر تحریر و تقدیر می‌نمود. در امر به معروف و نهی از منکر متصلب بود و برای ترویج اعتقادات و احکام تعصب داشت. در انجام وظایف شرعی و اجرای حدود الهی و خنثی کردن بدعت‌ها و انحرافات هیچ‌گونه مسامحه‌ای نداشت و مصداق بارز آیه‌ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لومه لائم(۱۱) بود.»

سالی در رؤیت هلال ماه شوال‌المکرم اختلافی به وجود آمد. کارگزاران دولتی و برخی مردم افطار کردند، ولی چون این موضوع برای آقا ثابت نشده بود و ایشان بدون اعتنا و در عین استیلای عوامل حکومتی، فردای آن روز را عید اعلام و نماز عید فطر را اقامه کرد و اهالی در منزل به دیدنش آمدند.(۱۲)

میرزا محمدعلی مدرس تبریزی که محضر ایشان را درک کرده بود، از این مربی عالیقدر خویش چنین یاد می‌کند:

«سیدابوالحسن حسینی فرزند حاج میرزا محمد فرزند محمدعلی فرزند ابوالخیر فرزند عبدالباقی فرزند عبدالوهاب حسینی از بزرگان علما، مراجع تقلید زعمای حاضر ما و حاوی فروع و اصول، فنون ادبی و عربی است. دانشمندی محقق، اهل دقت و ژرف‌کاو که علاوه بر مراتب علمی از کمالات معنوی برخوردار بود. در مکارم اخلاقی منحصر به فرد و اجداد طاهرین خویش را وارث بالاستحقاق بود. اجتهاد و فقاهتش مسلم مخالف و موافق و مورد تصدیق همه بود. او از اکابر اساتید این نگارنده است.»(۱۳)

رجال‌نگار معاصر مرحوم محمدشریف رازی نوشته است:

«آیت‌الله آقای حاج میرزا ابوالحسن انگجی تبریزی از مراجع تقلید و فقهای درجه اول آذربایجان و بلکه ایران به شمار می‌رود بعد از نیل به مقام اجتهاد، به تلاش‌های ارشادی، احیای ارزش‌های دینی و جلوگیری از منکرات، اقامه‌ جماعت، تدریس و تألیف اهتمام ورزید. در ادای وظایف دینی و شرعی، کوتاه نمی‌آمد و از هیچ مقامی در این مسیر هراس به دل راه نمی‌داد.»(۱۴)

میرزا محمدعلی معلم حبیب‌آبادی می‌گوید:

«مرحوم حاج میرزا ابوالحسن از بزرگان علما و فقهای عصر خود بود. او از دانشوران محقق و معارف رجال به شمار می‌رود که در علوم ادبی آگاهی کافی داشت.»(۱۵)

شرح‌حال‌نگاران دیگر نیز مقامات علمی و معنوی این مجتهد والاتبار را ستوده‌اند و از زهد، پارسایی، پرهیزگاری و حرکت‌های اصلاحی او برای گسترش ارزش‌های الهی در میان جامعه سخن گفته‌اند و تلاش‌های مبارزاتی و تکاپوهای سیاسی وی را مورد توجه قرار داده‌اند.(۱۶)

 

تدریس و تلاش‌های آموزشی

آیت‌الله انگجی صبح‌ها در حوزه علمیه تبریز مجلس درس در موضوع خارج فقه و اصول برگزار می‌کرد او از استوانه‌های این کانون دینی و علمی به شمار می‌آمد و به عنوان فقیهی جامع‌الشرایط تمام ابواب فقهی را با مدارک آن در حافظه داشت او با چنین توانایی شگفتی به همراه مدرسان مبرزی چئن آیات ارجمند آقامیرزا صادق تبریزی حاج‌میرزا یوسف مجتهد تبریزی می‌کوشید این حوزه را علاوه بر ارتقای علمی و حفظ جنبه‌های دینی و ارشادی در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی درخشان و تأثیرگذار نماید، به گونه‌ای که وقتی  مبانی اعتقادی و شرعی یا عزت مؤمنان و امت مسلمان مورد مخاطره قرار می‌گرفت، از جانب زعمای این حوزه زنگ خطر به صدا درمی‌آمد و پرچم دفاع از اسلام و قرآن برافراشته می‌شد.(۱۷)

 

پرورش‌یافتگان پرمایه

۱٫ آیت‌الله حاج‌میرزا فتاح شهیدی (۱۲۹۶ ۱۳۷۲ ق)، از فقهای بزرگ و نماینده آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی در سرزمین آذربایجان که در ایام اشغال این منطقه توسط ایادی حزب دموکرات و توده در تبریز ثابت و استوار ماند و از حریم تشیع دفاع کرد.(۱۸)

۲٫ شهیدشیخ محمد خیابانی (۱۲۹۷ ۱۳۳۸ ق)، که دوره عالی فقه و اصول را نزد آیت‌الله انگجی آموخت. او در سنین جوانی در مدرسه طالبیه تبریز برای طلاب سطوح عالی تدریس می‌کرد.  زندگی وی پس از پیروزی انقلاب مشروطه در ۱۳۲۴ ق وارد مرحله‌ نوینی شد. او در کسوت روحانیت در برابر سپاه عین‌الدوله به دفاع از مردم پرداخت. در سی سالگی از سوی اهالی تبریز به مجلس شورای ملی راه یافت و در این سنگر مهم به مخالفت با اولتیماتوم روسیه که در واقع نوعی تهدید و باج‌خواهی ظالمانه از مردم مظلوم ایران بود برخاست. خیابانی در واکنش به قرارداد شوم وثوق‌الدوله که با دولت انگلستان منعقد کرده بود، قیامی فراگیر را ترتیب داد و حرکتی پرشکوه را در این راستا رقم زد. این خیزش پیروزمندانه‌ اهالی تبریز به رهبری او پنج ماه تمام استمرار یافت.

اگرچه وثوق‌الدوله از نخست‌وزیری عزل شد و مشیرالدوله روی کار آمد، اما او مخبرالسلطنه را به سمت والی آذربایجان و در هم شکستن قیام خیابانی منصوب کرد و او هم با همکاری قزّاق‌های روسی این حرکت را در هم شکست و خیابانی هم در ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ ش به شهادت رسید.(۱۹)

۳٫ شیخ غلامحسین تبریزی(۱۳۰۳ ۱۴۰۰ ق)، وی نه تنها یک دوره درس خارج را در خدمت مرحوم انگجی آموخت، بلکه در ماجرای جنبش علمای تبریز علیه رژیم رضاخان با استادش همگامی داشت. نقش وی در این حرکت سیاسی چنان مؤثر بود که سرلشکر امیر طهماسبی فرمانده لشکر آذربایجان گفته بود، «من اول این شیخ را اعدام می‌کنم و بعد به تهران خبر می‌دهم.» به همین دلیل آن مرحوم به مدت هشت ماه در اختفا به سر برد و سرانجام به مشهد رضوی مهاجرت کرد.(۲۰)

۴٫ سیدابراهیم دروازه‌ای موسوی (۱۳۱۳ ۱۳۱۸ ق)، وی بعد از فراگیری مقدمات و سطوح به درس آیت‌الله انگجی و دیگران در خارج فقه و اصول حاضر و به مقام اجتهاد نایل شد. موسوی دروازه‌ای در تدریس و تفهیم کتب درسی و تقریر و تبیین مطالب علمی مهارت و تبحّر خاصی داشت. آن عالم وارسته در برخورد با مردم گشاده‌رو، مهربان و فروتن بود و از هرگونه خودپسندی، تعیّن و تشخص‌گرایی اجتناب می‌کرد. نفوذ فوق‌العاده و محبوبیت خاصی که در میان اقشار گوناگون داشت، ولی به دنبال عناوین فریبنده نبود. در مقابل ارباب زر و زور، صلابت خاصی از خود نشان می‌داد و عزت نفس خویش را با هیچ چیزی معامله نمی‌کرد. زندگی ساده آمیخته با قناعت داشت.(۲۱)

۵٫ سیداسماعیل اصفیائی (۱۳۲۸ ۱۴۱۰ ق)، آن مرحوم بعد از فراگیری سطوح عالی فقه و اصول در محضر آیت‌الله انگجی و سیدمرتضی خسروشاهی، خود به تدریس، ارشاد مردم و تألیف پرداخت. وی از تزکیه نفس و تهذیب درون غافل نبود و با وجود صعود به قله‌های کمال و معرفت هیچ‌گونه ادعایی نداشت. هنگامی که ماجرای پیشروی در تبریز به وجود آمد اصفیایی همگام با دیگر علمای مبارز علیه این فتنه وارد عرصه شد و با افشاگری‌ها و صدور بیانیه‌هایی مبارزه با وی و رژیم طاغوتی پهلوی را پی گرفت.(۲۲)

مرحوم آیت‌الله انگجی شاگردان بسیاری را تربیت کرد که اسامی برخی از آنان عبارتند از: میرزا محمدعلی اهدی (متوفی ۱۴۲۶ ق)، سید عبدالحجت ایروانی (متوفی ۱۳۹۵ ق)، شیخ هدایت‌الله غروی تبریزی (متوفی ۱۴۰۷ ق)، شیخ مرتضی چهرکانی (متوفی ۱۳۸۱ ق)، سید احمد خسروشاهی (متوفی ۱۳۹۷ ق)، میرزا عبدالعلی آخوندی (متوفی ۱۴۳۳ ق)، میرزا محمود اصولی‌خویی (متوفی ۱۳۱۴ ق) و…

 

 آثار

آیت‌الله انگجی به موازات تدریس، فعالیت‌های ارشادی و فرهنگی، در امر تألیف و تحقیق جدی و کوشا بود و آثار ذیل را به نگارش درآورد:

۱٫ ازاحه الالتباس عن حکم المشکوک فیه من اللباس، که در سال ۱۳۱۶ ق به طبع رسیده است.(۲۳)

۲٫ حاشیه بر کتاب ریاض المسایل فی بیان احکام الشرع بالدلیل تألیف سیدعلی طباطبایی که در واقع خود شرحی بر کتاب النافع فی الاختصار الشرایع است.(۲۴)

۳٫ کتاب حج، حاوی مباحث مبسوط استدلالی که شرحی بر بخش حج از کتاب شرایع الاسلام است.(۲۵)

۴٫ شرح شرایع الاسلام محقق حلّی که آقابزرگ تهرانی در زمره آثارش معرفی کرده است.(۲۶)

۵٫ رساله عملیه، حاوی فتاوی درباره احکام، موازین و اعمال شرعی که مورد مراجعه مقلدان وی بوده که مندرجات آن به زبان فارسی است.(۲۷)

۶٫ رساله‌ای در لباس مشکوک، که چاپ شده است.(۲۸)

۷٫ شرح باب المیراث من نجاه العباد فی یوم المعاد از شیخ محمدحسن نجفی

۸٫ حاشیه علی فرائد الاصول شیخ انصاری

۹٫ حاشیه بر مکاسب شیخ اعظم انصاری

۱۰٫ رساله طهارت، اثری است استدلالی در باره طهارت

۱۱٫ رساله صلوه کتابی است که حاوی مباحث مستدل در موضوع نماز(۲۹)

۱۲٫ رساله‌ای در قالب پرسش و پاسخ، موضوع این اثر از بحث تقلید آغاز می‌گردد و در ادامه ضمن بیان اوصاف و ویژگی‌های فقیهی که جایزالتقلید است، احکام تفصیلی درباره طهارت، نماز، روزه، خمس، زکات و دیگر موضوعات شرعی آمده است، این کتاب به سال ۱۳۴۰ ق در تبریز چاپ شد.(۳۰)

۱۳٫ حاشیه‌ای بر بخشی از مطالب کتاب اوثق الوسایل به قلم میرزا موسی تبریزی (از شاگردان شیخ انصاری) که خود حاشیه‌ای بر رسایل شیخ اعظم است.(۳۱)

 

برنتابیدن استبداد و سلطه‌ اجانب

جور و ستم قاجارها و نیز ضعف کارگزاران حکومتی در برابر بیگانگان، طمع‌ورزی و فساد مالی درباریان که خود زمینه استیلای همه جانبه استعمار بر ایران را فراهم آورده بود از یک سو و توجه به آموزه‌های دینی چون امر به معروف و نهی از منکر، عدالت‌خواهی  و دفع ظلم و تجاوز، از جانب دیگر، موجب شد که علما و مردمان مؤمن به صحنه‌های سیاسی اجتماعی وارد شوند و حرکتی به نام انقلاب مشروطه را به وجود آورند که در آغاز جریانی متکی بر موازین اسلامی بود. خواست نیروهای مبارز، بازگشت به ارزش‌های دینی، عدالت و اجرای احکام شرعی بود. علمای تبریز با چنین اهدافی در رأس حرکت‌های ضداستبدادی قرار گرفتند. آیت‌الله سیدابوالحسن انگجی که چهره سرشناس فقهای آذربایجان بود، به همراه آیت‌الله میرزا صادق تبریزی (متوفی ۱۳۵۱ ق) نخست از مشروطه در نظر و عمل حمایت کرد، اما تحولات بعدی و انحرافاتی که بر اثر دخالت‌های بیگانگان و عوامل وابسته به آنها، در این نهضت به وجود آمد باعث شد از سرنوشت چنین خیزشی ناراضی گردد و ضمن اصرار بر مشروطه مشروعه با رویه غرب‌زدگان و افراد متجددی که در این جنبش نفوذ کرده بودند مخالفت کند و چون تلاش‌هایش برای جلوگیری از خلاف‌های افراد انقلابی‌نما بی‌اثر ماند، خود را کنار کشید و به مشروطه غرب‌زده اقبالی نشان نداد.(۳۲)

شخصی به نام سیدمحمد شبستری معروف به ابوالضیاء از روشنفکران مشروطه‌خواه در جریده‌ای که آن ایام منتشر می‌کرد، در روزنامه مجاهد ارگان سوسیال دموکرات، به آیت‌الله سیدمحمد کاظم یزدی از مراجع تقلید نجف اشرف اهانت و از این فقیه دوراندیش بدگویی کرد. با پافشاری علمای مشروعه‌خواه به رهبری آیت‌الله میرزا ابوالحسن انگجی مجتهد مقتدر تبریز پاهای این روزنامه‌نگار خاطی و متخلّف را به فلک بستند و او را از تبریز تبعید کردند.(۳۳)

هنگامی که روس‌ها تبریز را اشغال و این شهر را دچار ناامنی و آشوب کردند، کنسول روس به منزل آیت‌الله انگجی آمد و خطاب به وی گفت: «چون تبریز ناامن است، این پرچم ما را بر سر در خانه‌ خویش نصب نمایید تا مأموران ما از شما حفاظت کنند.» ایشان فرمود: «اولاً تا به حال اینجانب زیر پرچم امام زمان(عج) بوده‌ام و زیر هیچ علمی نرفته‌ام و نخواهم رفت. ثانیاً عامل اصلی این آشوب و آشفتگی نیروهای شما هستند. اگر از تبریز بیرون بروید، شهر به امنیت کامل دست می‌یابد.» کنسول روس شگفت‌زده، منزل ایشان را ترک کرد.(۳۴)

 

مخالفت با منکرات و مفاسد

سرلشکر محمدحسین آیرم افسر دیویزیون قزاق بعد از کودتای رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ شمسی، مورد توجه سردار سپه قرار گرفت و به عنوان فرمانده بریگاد مستقل شمال در رشت به امور نظامی پرداخت و سپس به جای امیر طهماسبی امیر لشکر آذربایجان شد و در تبریز استقرار یافت.

آیرم که فردی فاسد، عیاش و متکبر بود، در روز عاشورا به فسق و فجور پرداخت و همراه زنان بدنام به میگساری مشغول شد. این موضوع با توجه به این که مقارن با ایام سوگواری‌های محرم بود بر علما و اهالی تبریز گران آمد و مردم با هدایت روحانیون در مخالفت با این منکر آشکار دست به تظاهرات زدند. آیت‌الله انگجی که این خشم مقدس را رهبری می‌کرد، طی سخنانی در تقبیح اعمال منافی عفت آیرم گفت:

«در سالروز حماسه پرشکوه عاشورا که شیعیان مشغول عزاداری هستند کارگزاری تبهکار‌ به تبعیت از یزید بن معاویه، شراب می‌خورد و تظاهر به بی‌عفتی می‌کند. این ابتذال غیر قابل تحمل است.»

بعد از اعتراض علما و اهالی تبریز به این فساد، رضاخان که تازه قدرت را به دست گرفته بود. سپهبد امیراحمدی را مأمور رسیدگی به این موضوع کرد. امیراحمدی به‌محض ورود به تبریز با آیت‌الله انگجی ملاقات کرد. در این دیدار آن فقیه فرزانه با نارحتی تمام گفت که در اولین فرصت این مرد فاسد و ملعون را از تبریز بیرون کنید، در غیر این صورت مردم با غیرت، او را با سنگ و چوب به هلاکت می‌رسانند. امیراحمدی به آیت‌الله انگجی قول داد که چنین می‌کند و برای اینکه مردم، آیرم را نکشند، او را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد.

بعد از این واقعه آیت‌الله انگجی از حکومت رضاخان رویگردان شد و خاطرنشان ساخت برای من غیرقابل تحمل است که حافظ ناموس و حیثیت عمومی میگساری نماید و آشکار مرتکب فساد و منکرات گردد. امید آنکه پای رضاشاه از این سرزمین کنده شود و حاضرم بمیرم به شرطی که این موضوع تحقق یابد.(۳۵)

حاج میرزا هادی حکیم از اطبای ویژه محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار بود پسرش به فساد و ارتباط با زنی فاسقه متهم شد و چون این اتهام برای آیت‌الله انگجی ثابت شد، دستور داد بر وی حد جاری سازند.(۳۶)

 

قیام علیه رضاخان

پس از آنکه رضاشاه زمام امور را در دست گرفت، خودکامگی، روش استبدادی و دیکتاتوری را در برنامه خود قرار داد. ظهور سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه جهانی و استعمار انگلستان صورت پذیرفت. حکومت رضاخان به بهانه‌ ملی‌گرایی افراطی و با تأکید بر باستان‌گرایی، به حاشیه راندن اسلام و ارزش‌های دینی را در برنامه خود قرار داد. تغییر کلاه و لباس توسط این رژیم بخشی از برنامه فرنگی کردن ایران بود. تغییر لباس به وسیله تهدید و ارعاب مقدمه‌ای برای کاهش مقاومت و حساسیت مردم مؤمن نسبت به حجاب و در نهایت برداشتن آن بود.(۳۷)

در تبریز حدود سه سال از خیزش مردم به رهبری علما علیه فساد آیرم سپری شده بود که مسئله متحدالشکل کردن لباس اهالی مطرح شد. غیورمردان این خطه پیرو هشدارها و افشاگری‌های روحانیون درباره عواقب این تهاجم فرهنگی علیه سنت‌های دینی در اعتراض به توطئه مزبور علیه حکومت پهلوی اول قیام کردند به گفته شاهدان عینی در سال ۱۳۰۷ ش وقتی با زور و تهدید کلاه مردم را عوض می‌کردند، عده‌ای از اهالی به صورت خودجوش از محله دوه‌چی به راه افتادند. در مدخل بازاری با همین عنوان، در سکوی مسجد، سیدعلی آقا، پدر آیت‌الله سیدمحمد حجت کمره‌ای، برای معترضان سخنرانی کرد. جماعت تظاهرکننده به زبان ترکی، نوحه‌ای را خواندند که مضمون آن چنین بود: «امام زمان(عج) کجاست که به دادخواهی ما بیاید، خدایا فرمان بده او به یاری ما بیاید.» و سپس مردم به سوی مسجد جامع حرکت کردند و از آنجا به منزل آیت‌الله انگجی رفتند.

 با اجتماع مردم در منزل مراجع تقلید به‌خصوص در بیت آیت‌الله انگجی بازار بزرگ تبریز بسته شد، این تعطیلی مرکز نبض اقتصادی شهر آن هم در یک روز عادی خیزش مردم را تشدید کرد. یکی از نیروهای امنیتی که برای پراکنده کردن مردم به میان آنان رفته بود، به دست تبریزی‌های خشمگین به هلاکت رسید. با وقوع این حادثه، رژیم برای سرکوبی قیام، لشکر مجهز و مسلح به جانب این شهر گسیل داشت و در شهر حکومت نظامی اعلام شد و متعاقب آن منازل رهبران مذهبی مردم به محاصره‌ نیروهای مسلح درآمد. بلافاصله دستور دستگیری میرزاصادق آقا و سیدابوالحسن انگجی از مرکز صادر شد و در روز ششم دی ماه سال ۱۳۰۷ ش علمای معترض تبریز دستگیر و تبعید شدند.(۳۸)آیت‌الله انگجی به تبعیدگاه سمنان رفت و از آن پس مدتی مجاور آستان قدس رضوی بود تا آن که به تبریز بازگشت و به درس و بحث، ارشاد مردم و تألیف مشغول شد.(۳۹)

آیت‌الله حاج شیخ حسین برقی اهدی در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«هنگامی که در حوزه تبریز مشغول تحصیل بودم، قیام علما و مردم علیه رضاشاه شکل گرفت، مردم مغازه‌ها را بستند، اعتصاب کردند و علیه خلاف‌های رژیم پهلوی اول به خیابان‌ها آمدند و مخالفت خود را با این دستگاه استبدادی اعلام کردند. علما در این حرکت بزرگ جلودار بودند و مردم را علیه رضاخان بسیج می‌کردند. رهبری نهضت را مرحوم میرزا صادق آقا و مرحوم انگجی بر عهده داشتند.  وضع چنان شد که دولت به‌ناگریز لشکری را به تبریز فرستاد و حکومت نظامی اعلام شد. منزل این دو بزرگوار نیز تحت محاصره قوای نظامی درآمد و شبانه این دو عالم را دستگیر و تبعید کردند.»(۴۰)

امام خمینی در بیاناتی به این خیزش مقدس و مردمی اشاره دارند:

«در زمان ما از آذربایجان قیام شد بر ضد رضاخان مرحوم آقامیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و بعضی دیگر از علمای آذربایجان قیام کردند، تبعید شدند. مدت‌ها در تبعید بودند.»

سرانجام آیت‌الله انگجی بعد از هفتادوپنج سال عمر بابرکت و بر جای گذاشتن کارنامه‌ای نورانی از خود، در عرصه‌های علمی، ارشادی و مبارزاتی در هجدهم ذیقعده ۱۳۵۷ ق مطابق هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۷ شمسی به سرای باقی شتافت و پیکرش در مقبره خانوادگی تبریز دفن شد.»(۴۲)

 

بازماندگان فاضل و مبارز

 ۱٫ مرحوم آیت‌الله سیدحسن انگجی، فرزند ارشد آیت‌الله انگجی است که در ۱۳۱۳ ق متولد شد. مقدمات و سطوح را از علمای تبریز به‌خصوص والد ماجدش و میرزا صادق‌آقا تبریزی آموخت. آنگاه به قم هجرت کرد و از محضر حضرات آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری و سیدمحمد کوه‌کمره‌ای در معارف منقول بهره برد. سپس به زادگاه خویش بازگشت و به تدریس، ارشاد مردم و اقامه جماعت در مسجد جامع تبریز مبادرت کرد. او تندیس وقار، متانت و ابهت روحانی بود.(۴۳)

در پی قیام نوزدهم دی ۱۳۵۶ ش در تبریز آیات محترم سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و سیدحسن انگجی در ۲۷ بهمن این سال با صدور اعلامیه‌ای مردم همیشه در صحنه تبریز را به حضور در عزای عمومی اربعین شهدای حماسه خونین قم دعوت کردند. این مراسم خیزش باشکوهی را رقم زد که رهبری آن را این دو بزرگوار عهده‌دار بودند، حرکتی که اربعین‌های دیگری را به وجود آورد و در روند گسترش، اوج گرفتن و پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود.(۴۴)

 پس از ورود امام به پاریس، مرحوم انگجی و شهید قاضی طباطبایی طی تلگرامی مشترک خطاب به رئیس جمهور وقت فرانسه، کمال مراقبت، تأمین حفاظت و امنیت شخصی و نهایت احترام درباره امام را سفارش کردند.(۴۵)

آیت‌الله شیخ مرتضی بنی‌فضل گفته است:

«از آغاز نهضت امام خمینی این دو عالم در درجه اول و پیشرو بودند. در عاشورای سال ۱۳۵۷ ش. که راه‌پیمایی سراسری در همه جای ایران گسترش یافت، از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اعلامیه‌ خلع شاه از سلطنت صادر و مقدر شد که علمای طراز اول نواحی مهم کشور آن را تأیید کنند. در تبریز تنها سه نفر این اعلامیه را صادر کردند. آیات ارجمند قاضی طباطبایی، سیدحسن انگجی و سیدمحمدعلی انگجی.»(۴۶)

حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسماعیل موسوی می‌گوید:

«آن روزی که در تبریز لانه فساد حزب رستاخیز به آتش کشیده و استاندار برکنار شد و به جایش شفقت روی کار آمد، کوشید از علمای آذربایجان تأییدیه بگیرد تا شاه بر مسند حکومت بماند. او از مرحوم سیدحسن انگجی خواست به عنوان اولین نفر این نامه را امضا کند، ولی ایشان قبول نکرد، زیرا در مسایل سیاسی اجتماعی همواره با آیت‌الله قاضی هماهنگ بود و هرجا که آن شهید اعلامیه و یا نامه‌ای را تأیید نمی‌کرد، وی نیز امضا نمی‌کرد.»(۴۷)

آیت‌الله قاضی به دلیل احترام ویژه‌ای که برای مرحوم سیدحسن انگجی قائل بود، در مسایل مبارزاتی و انقلابی اکثر جلسات علما را در منزل وی ترتیب می‌داد و تمام اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی که در راستای همگامی و حمایت از نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی تنظیم می‌شدد، نخست آیت‌الله انگجی امضا می‌کرد و بعد شهید قاضی.(۴۸)

سرانجام این عالم عامل در ۱۵ صفر ۱۴۰۱ ق مطابق دوم دی ۱۳۵۹ ش در تبریز رحلت کرد و پیکرش به قم انتقال یافت و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) دفن شد.(۴۹)

۲٫ مرحوم آیت‌الله حاج سید محمدعلی انگجی، متولد ۱۳۱۵ ق در تبریز، که معارف مقدماتی و سطوح حوزه را در زادگاه خویش نزد پدر و دیگر مدرسان حوزه‌ی این دیار فراگرفت، آنگاه در قم به درس آیات محترم حائری یزدی و حجت کوه‌کمره‌ای حاضر شد تا آنکه به درجه اجتهاد رسید. آنگاه به مولد خویش مراجعت کرد و به تدریس، تربیت شاگردان، اقامه جماعت و تلاش‌های سیاسی اهتمام ورزید. وی به درخواست مردم و علمای تبریز، در دوره هفدهم نماینده مجلس شورای ملی شد تا از حقوق شرعی و قانونی مردم دفاع کند.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش. دستگیر، اما با وساطت آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی آزاد شد.(۵۰) وی که در بیت علم و تقوا پرورش یافته و در سنین جوانی همراه پدرش طعم تلخ تبعید و دوری از وطن را چشیده بود، فساد و ستم رژیم استبدادی پهلوی را برنتابید و با انتشار بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و پیام‌ها و نیز سخنرانی‌های افشاگرانه در برهه‌هایی از نهضت اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی حضوری تأثیرگذار داشت.(۵۱)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نماینده‌ اهالی استان آذربایجان شرقی در خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. سرانجام این روحانی مبارز و آراسته به کرامات اخلاقی و کمالات علمی در ۱۵ خرداد ۱۳۶۲ ش، هنگام شرکت در راه‌پیمایی دار فانی را وداع گفت و جنازه‌اش به قم حمل و در مسجد بالاسر حرم مطهر دفن شد.(۵۲)

به مناسبت ارتحال این بزرگوار امام خمینی طی تلگرامی خطاب به امام جمعه وقت تبریز، آیت‌الله ملکوتی این ضایعه را به اهالی محترم تبریز به‌ویژه علمای اعلام و حجج اسلام و خانواده معظم ایشان تسلیت گفتند و متذکر شدند که سوابق ایشان و خانواده معظمشان در حکومت طاغوت و مخالفت‌هایشان با رژیم ستمشاهی بر اهالی آذربایجان معلوم است.(۵۳)

 

پی‌نوشت‌ها

۱– چهره‌های آذربایجان در آینه تاریخ، ص ۱۴۸؛ تبریز در جنبش تنباکو، صمد سرداری‌نیا، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۲۳ ۲۴، زمستان ۱۳۷۶٫

۲- علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت‌منش، ص ۳۸۹ ۴۰۲؛ ماهنامه مبلغان، شماره ۲۱۱، بهمن و اسفند ۱۳۹۵، ص ۷۳ ۷۴٫

۳- صحیفه امام، سیدروح‌الله موسوی خمینی، ج ۱۰، ص ۳۱٫

۴- همان مأخذ، ج ۱۱، ص ۵۲۵ ۵۲۶٫

۵- حدیث ولایت، ج اول، ص ۱۱۳ ۱۱۵٫

۶- علمای معاصر، واعظ خیابانی، ص ۲۹۱٫

۷- روضات الجنان و جنات الجنان، حافظ کربلایی، با تعلیقات جعفر سلطان القرایی، ج اول، ص ۵۹۲٫

۸- مفاخر آذربایجان، عقیقی بخشایشی، ج اول، ص ۲۸۴٫

۹- مکارم الآثار، معلم حبیب‌آبادی، ج ۷، ص ۲۴۵۴٫

۱۰- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰، نام‌آوران آذربایجان در سده ۱۴، غلامرضا طباطبایی مجد، ص ۱۰۰، رجال آذربایجان در عصر ؟؟؟

۱۱- سوره مائده، آیه ۵۴٫

۱۲- علمای معاصر، ص ۲۹۰٫

۱۳- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰٫

۱۴- گنجینه دانشمندان، ج اول، ص ۲۴۶٫

۱۵- مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۴۵۴٫

۱۶- اعیان الشیعه، ح ۲، ص ۳۲۴، مستدرکات اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۰، المسلسلات فی الاجازات، ج ۲، ص ۳۶۲، تنقیح المقال، ج اول، مقدمه، ص ۲۴۸، موسوعه طبقات الفقها، ج ۱۴، قسم اول، ص ۳۴٫

۱۷- نگرشی بر حوزه‌های علمیه در عصر حاضر، مرتضی بنی‌فضل، کیهان اندیشه، شماره ۱۰، ص ۳ ۴، خاطرات آیت‌الله شیخ مرتضی بنی‌فضل، تدوین عبدالرحیم اباذری، ص ۲۳ ۲۵٫

۱۸- خاطرات آیت‌الله بنی‌فضل، ص ۵۷٫

۱۹- بیدادگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، ص ۱۵۴، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج ۲، ص ۶۸۷، شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۲۸ و ۳۷، یکصد سال مبارزه روحانیت متوفی، عقیقی بخشایشی، ج ۲، ص ۷ ۸٫

۲۰- مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج اول، ص ۹۲ ۹۳، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره چهارم، ص ۱۷۳، قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص ۲۰۴٫

۲۱- نامداران تازیخ، عمران علیزاده ، ج ۲، ص ۲۷۹، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره سوم و چهارم، ص ۲۶۹٫

۲۲- ستارگان حرم، ج ۵، ص ۲۹ ۴۱٫

۲۳- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج اول، ص ۵۲۶٫

۲۴- همان، ج ۶، ص ۹۸ ۹۹٫

۲۵- منبع قبل، ص ۲۴۹٫

۲۶- مأخذ پیشین، ج ۱۳، ص ۳۱۷٫

۲۷- مدرک گذشته، ج ۱۱، ص ۲۱۲٫

۲۸- همان، ج ۱۸، ص ۲۹۳، معجم مولفی الشهید، ص ۴۹٫

۲۹- اعلام الشیعه، جعفر مهاجر، ج اول، ص ۸۳، موسوعه مولفی الامامیه، ج ۲، ص ۱۰۷ ۱۰۹، مولفین کتب چاپی فارسی، خان باباشار، ج ۱، ص ۱۴۱٫

۳۰- مؤلفین کتب چاپی، ج اول، ص ۱۴۱٫

۳۱- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۴۲، ۳۶۳ و ۴۹۴٫

۳۲- تاریخ معاصر ایران، علی‌اکبر ولایتی و دیگران، ص ۴۶ ۴۷، علما و رژیم رضاخان، بصیرت منش، ص ۳۹۴، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۱، زندگی و مبارزات شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل‌زاده، ص ۴۰ و ۴۸٫

۳۳- حیدرعمو اوغلی در گذر از توفان‌ها، ص ۱۷۰، زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۴۲٫

۳۴- خاطرات شیخ محمدحسین ذاکری‌مرندی که جناب حجت‌الاسلام و المسلمین فرج‌اللهی آن را برای نگارنده نقل کرده است.

۳۵- علما و رژیم رضاخان، ص ۳۹۴ ۳۹۵، خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، ص ۲۶۷ ۲۶۸، زندگی‌نامه رجال و مشاهیر ایران، ؟؟؟ ج اول، ص ۶۷ و ص ۳۰۱ ۳۰۲، بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجه‌نوری، ص ۷۴، ۸۴ و ۹۱، فرهنگ رجال معاصر ایران، شکوری، ج ۲، ص ۱۹۰٫

۳۶- نام‌آوران آذربایجان در سده ۱۴، ص ۱۰۰ ۱۰۱٫

۳۷- تاریخ معاصر ایران، ص ۷۲ ۷۴٫

۳۸- گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی، مندرج در کتاب قیام گوهرشاد، ص ۲۰۳ ۲۰۴، زندگی و مبارزات آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۵۵ ۵۷، علما و رژیم رضاخان، ص ۳۹۷٫

۳۹- علمای معاصر، ص ۲۹۱، مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۴۵۴، فرهنگ رجال معاصر ایران، ج ۲، ص ۱۹۰، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت کمبریج، ص ۲۸۴٫

۴۰- مصاحبه با آیت‌الله حاج شیخ حسین برقی‌اهری، مجله حوزه، شماره ۷۲ بهمن و اسفند ۱۳۷۴، ص ۴۳٫

۴۱- صحیفه امام، ح ۱۱، ص ۵۲۵، همان، ح۳، ص ۲۴۴، ح ۴، ص ۴۷، ح ۱۰، ص ۱۷۲، ح ۱۱، ص ۳۱، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص ۱۵۸ ۱۵۹٫

۴۲- ریحانه الادب، ج ۷، ص ۶۰، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۱، نشریه مهد آزادی، ش ۷۱۴، ۲۱/۴/ ۱۳۷۴ شمسی.

۴۳- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۹۸، فرهنگ رجال معاصر ایران، ج ۲، ص ۱۸۹، مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۲۸۸٫

۴۴- تنهایی و پایداری، حسین نجفی، ص ۵۷ ۵۸٫

۴۵- یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج ۱۳ (جلده محراب)، ص ۴۹۳٫

۴۶- مصاحبه با حجت‌الاسلام بنی‌فضل، مندرج در کتاب تنهایی و پایداری، ص ۷۶ ۷۷٫

۴۷- مصاحبه با حجت‌الاسلام موسوی، همان مأخذ، ص ۱۲۷ ۱۲۸٫

۴۸- زندگانی و مبارزات شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، ص ۱۸۹٫

۴۹- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۹۸٫

۵۰- گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۳۰۲٫

۵۱- زندگی و مبارزات شهید قاضی طباطبایی، ص ۲۹۲ ۲۹۶، تنهایی و پایداری، ص ۷۷٫

۵۲- نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۳۵۷٫

۵۳- صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۴۸۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

مقام معظم رهبری تصریح کرده‌اند: «از نهضت مشروطیت تا امروز، آذربایجان همیشه در صفوف مقدم خط اسلام و تبعیت از رهبری اسلامی و مقابله با دشمنان قرار داشته است، همین نقاط قوت، دشمن را مأیوس می‌کند، شما مردم [آذربایجان] آزموده‌ای هستید که از انتخابات مختلف سربلند و روسفید بیرون آمده‌اید.»

 

۲٫

تلاش‌های پیگیر علما و غیورمردان آذربایجان در گسترش انقلاب مشروطه ستودنی و انکارناپذیر است، اما وقتی غرب‌زدگان و ملی‌گرایان فاصله گرفته‌ از دیانت و فضیلت، در این حرکت رسوخ و آن را منحرف کردند، علمای تبریز برای مقابله با این کودتای خزنده، به میدان آمدند. هنگامی که رضاخان روی کار آمد و با سنت‌ها و شعائر مذهبی و مراکز حوزوی به مخالفت برخاست، میرزا صادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی، ماهیت ضددینی او را افشا کردند.

 

۳٫

 

آیت‌الله انگجی در کنار اجتهاد، به تحصیل مکارم اخلاقی توجه داشت. ملاعلی واعظ خیابانی همشهری، همسن و مصاحب او می‌نویسد: «آن مرحوم یکی از مجتهدان طراز اول ایران و از مراجع احکام شرعی و فقهی قرن چهاردهم هجری و مراتب اجتهادش مورد تأیید امثال و اقرانش است. او عالمی اهل وقار، متانت و برخوردار از ابهت روحانی بود.

 

۴٫

 

هنگامی که روس‌ها تبریز را اشغال و این شهر را دچار ناامنی و آشوب کردند، کنسول روس به منزل آیت‌الله انگجی آمد و خطاب به وی گفت: «چون تبریز ناامن است، این پرچم ما را بر سر در خانه‌ خویش نصب نمایید تا مأموران ما از شما حفاظت کنند.» ایشان فرمود: «اولاً تا به حال اینجانب زیر پرچم امام زمان(عج) بوده‌ام و زیر هیچ علمی نرفته‌ام و نخواهم رفت. ثانیاً عامل اصلی این آشوب و آشفتگی نیروهای شما هستند. اگر از تبریز بیرون بروید، شهر به امنیت کامل دست می‌یابد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

25فوریه/18

خاطراتی از زندگانی حضرت زینب«س»

 

 القاب حضرت زینب«س»

نام و القاب انسان‌ها تا حدودی بیانگر شخصیت آنان است؛ اما نام زینب«س» و القاب وی چون با توجه به فضایل ایشان نهاده شده‌اند، آیینه تمام‌نمای شخصیت حضرت هستند. نام زینب«س» که منتخب الهی است، در اصل همان «زین» «اب» است به معنای زینت پدر و اما القاب ایشان که در طول عمرشان با توجه به وقایعِ پیش آمده انتخاب شدند، از این قرارند:

  1. فَهِمهٌ غَیرُ مُفَهَّمه؛ فهمیده‌ای بدون آموزگار.
  2. عالِمهٌ غَیرُ مُعَلَّمهٍ؛ دانای بدون معلم، این دو لقب از زبان حضرت سجاد«ع» بیان شده است. (۱)
  3. عَقیلَهُ النّساءِ؛ بانوی خردمند در میان زنان.
  4. عَقیلَهُ بنی‌هاشم؛ بانوی خردمند در میان بنی هاشم.
  5. سَیدَهُ الْعَقائِلِ؛ بانوی بانوان خردمند.
  6. نائِبَهُ الزَّهراء؛ جانشین و نماینده حضرت زهرا «ع».
  7. سُلالَهُ الْوِلایهِ؛ عصاره ولایت.
  8. صِدیقَهُ الصُّغْری؛ راستگوی کوچک.
  9. اَلْمُوَثَّقَهُ؛ بانوی مورد اطمینان.
  10. اَلْفاضِلَهُ؛ بانوی بافضیلت.
  11. بَطَلَهُ کَرْبَلا؛ قهرمان کربلا.
  12. عَظیمَهُ بَلْواها؛ بانویی که امتحانش بزرگ بود.
  13. اَلْباکِیهُ؛ بانوی گریان.
  14. اَمینَهُ اللَّه؛ امانت‌دار الهی.
  15. آیهٌ مِنْ آیاتِ اللَّهِ؛ نشانی از نشانه‌های خداوند.
  16. مَظْلُومهٌ وَحیدهٌ؛ ستمدیده تنها.
  17. بابُ حِطَّهِ الخَطایا؛ دروازه آمرزش گناهان.
  18. قُرَّهُ عَینِ الْمُرْتَضی؛ نور چشم مرتضی (علی«ع»).
  19. اَلْکامِلَه؛ بانوی کامل.
  20. قَرینَهُ النَّوایب؛ همدم ناگواری‌ها.
  21. رَبیبَهُ الْفَضْلِ؛ پرورش یافته خاندان فضیلت.(۲)

 

مناقب حضرت زینب«س»  

 

۱ـ مجمع کمالات

او بانویی بلند قامت، نیکوچهره و عالی‌مقام بود. حضرت در وقار و شخصیت همچون جده‌اش خدیجه«س»، در حیا و عفت مانند مادرش فاطمه«س»، در شیوایی و رسایی بیان چون پدرش علی«ع»، در حلم و صبر انقلابی همانند برادرش حسن«ع» و در شجاعت و قوت قلب مانند برادرش حسین«ع» بود.(۳)

 

۲ـ گرمی‌بخش زندگی

زینب«س» دختر امیرمؤمنان«ع» همه جا ثمره خیر، برکت، نشاط، ایمان و حقیقت بود. حضرت زمانی که با عبدالله‌بن جعفر ازدواج کرد، کانون زندگی را چنان گرم و باطراوت نگاه می‌داشت که دیگران از زندگی‌ وی الگو می‌گرفتند.

زینب«س» در زندگی شخصی خود وظایفش را به‌کمال انجام می‌داد. آنجا که  می‌بایست حق همسری را ادا کند، به بهترین وجه ادا می‌کرد و در جائی هم که باید وظایف مادریش را به کار گیرد، بهترین مادر بود. پایه‌های زندگی زینب«س» را ایمان، احترام به همسر، مشورت، رسیدگی به فرزندان و آزادی بیان حتی برای کنیزان خانه تشکیل می‌داد. روح زندگی در خانه زینب«س» در جریان بود و تمام اعضای خانواده از یکدیگر راضی و خشنود بودند؛ زیرا خداوند از چنین خانواده‌ای خشنود و خرسند بود.(۴)

زینب«س» که تربیت شده خاندان وحی بود، از اخلاق محمدی و کردار حیدری و صبر و شکیبایی فاطمی درس‌ها گرفت و بدان عمل کرد. حضرت به کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت و هیچ‌گاه چهره ترش نمی‌کرد. همیشه در سلام کردن [به بانوان و محرمان] پیشدستی می‌کرد و در مقابل مهمان از جا برمی‌خاست و مقام او را ارج می‌نهاد. با اینکه عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب«س»، از بزرگان و ثروتمندان مدینه بود و در خانه، کنیز و غلام و… داشت؛ اما زینب«س» در کارهای خانه آنان را یاری می‌داد و جویای احوالشان می‌شد تا اگر مشکلی دارند، آن را برطرف سازد.(۵)

 

۳ـ صبر و استقامت

اندیشمند گرانمایه مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی درباره حضرت زینب«س» می‌نویسد: «چهره‌ام را به جهت قبله خلایق متوجه ساختم، به سوی همان بانویی که مکه به وجود او فضیلت یافت؛ همان بانویی که نقطه مرکزی دایره جهان در دو قوس صعودی و نزولی است، بانویی که در قوس نزولی کعبه مصایب و حوادث تلخ و در قوس صعودی، قبله همه خلایق است. در عوالم ملکوت اعلی،‌ام‌الکتاب است و در صحنه‌های بلا و رنج، مادر مصیبت‌هاست. پروریده مخزن قداست و طهارت در وقار و عفاف و شرم است. مثال او (زینب«س») همچون گنج پنهان به وسیله پوشش و حیا و عفت است.

او در بلندهمتی و استقامت در برابر دشواری‌های ناگوار همراز و همنوا و همطراز پدرش علی«ع» است. صبر او (زینب«س») در برابر مصایب شکننده آن چنان در حد بالایی است که از عجایب و شگفتی‌ها می‌باشد؛ بلکه جای آن دارد که به معجزه‌ها بپیوندد؛ زیرا دیگران از چنان استقامتی عاجز هستند، چرا که زینب«س» عصاره و گل سر سبد مقام ولایت عظمی است، همان ولایتی که وسعت و عمق آن بی‌نهایت است.»(۶)

 

۴ـ بهترین حسب و نسب  

او جلوه‌ای از رفتار نبوی و علوی بود، هر چند برخی افراد بیش از این را ادعا دارند. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب«س» چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت«ع» از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر که روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت داشت. حضرت زینب«س»، دختر علی بن ابی طالب«ع» در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور بود. وی در خود جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را جمع کرده بود. آنچه همه خوبان داشتند، او به‌تنهایی داشت. شب‌ها در حال عبادت و روزها را روزه و به تقوا و پرهیزکاری معروف بود.(۷)

 

۵ـ در اوج عظمت

زینب«س» مانند همه بانوان طبیعتی عاطفی داشت و در جریان کربلا اسیر شد و صدمه دید؛ اما مانند کوهی استوار برجای ماند و با مقاومت در برابر مخوف‌ترین جباران و خون‌آشام‌ترین طاغوت‌های زمان ایستاد. او هیچ‌گاه مغلوب نشد و شکست نخورد و به‌هیچ‌وجه با عجز و ناله و ناامیدی ادامه نداد. در تمام مراحل اسارت، تضرع و التماس از وی دیده نشد و حتی به بهانه کتک خوردن خود، بازماندگان و کودکان اسیر، بر روی هدفش معامله نکرد. آری، عظمت روحی زینب«س» فوق‌العاده بود. او مجسمه شجاعت، شهامت و سربلندی است. سخنان و اعمالش همگی حکایت از روح بلند و قدرت پایداری وی دارند و این مایه حیرت مورخان و وقایع‌نگاران شده است که یک زن تا چه حد می‌تواند اوج بگیرد و بر قله‌های عظمت صعود کند.(۸)

 

عابده روزگار

حضرت زینب«س» همچون مادرش فاطمه«س» نمازش را اول وقت به جا می‌آورد و در انجام آن بسیار دقت داشت و چنان غرق در نماز و عبادت می‌شد که گویا در این دنیا نیست و محو معبود یکتا می‌گشت.(۹)

نمازهای شب حضرت در طول زندگی به‌ویژه در دوران اسارت و در مسیر کوفه و شام معروف است، تا آنجا که امام حسین»ع» در آخرین وداعش از او خواست که در نماز شبش او را فراموش نکند.(۱۰)

 

ولایت معنوی و توکیلی زینب«س»

حضرت زینب«س» به مقامی رسید که با شواهد تاریخی می‌توان گفت وی به ‌نوعی از مقام عصمت دست یافت. از او خطا و گناهی مشاهده نشد و در تمام ابعاد زندگی بر محور تقوای الهی حرکت کرد. زهد، تقوا و پیروی محض او از خدا، رسول خدا«ص» و امام زمانش او را به مقامی رساند که امام حسین«ع»‌ در لحظه‌های آخر حیات، به دلیل بیماری امام سجاد«ع»، خواهرش را نایب خاص خود قرار داد و کارها را به او واگذار کرد. این حرکت امام، بیانگر مقام والای زینب«س» و برخورداری وی از ولایت توکیلی است.(۱۱)

شاهد دیگر بر مقام ملکوتی حضرت زینب«س» این است که آن بانو، گاهی امام سجاد«ع» را به اموری که او را از گزند خطر حفظ کند سفارش می‌کرد و همین‌طور در کارها مورد مشورت امام سجاد«ع» بود. زمانی که یزید اظهار پشیمانی کرد و به امام سجاد«ع» گفت:‌«ای علی بن الحسین! هر حاجتی داری بیان کن.» حضرت فرمودند: «نیازی به تو ندارم، در ضمن در هر موردی باید با عمه‌ام زینب«س» سخن بگویم (و مشورت کنم) زیرا او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.»(۱۲)

از نشانه‌های دیگر برخورداری زینب«س» از ولایت معنوی این است که آن بانو «مُسْتَجابُ الدَّعوه» بود. چه بسیار مردم گرفتار و دردمند که نزد زینب«س» می‌آمدند و از وی برای اجابت دعایشان درخواست دعا می‌کردند.

شخصی از «آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی» خواست جملاتی به عنوان تبرک برای دیگران نقل نماید. سید فرمود: «به مردم بگو هر زمان حاجتمند شدند خدای متعال را به عظمت زینب«س» قسم دهند تا خداوند حاجتشان را برآورد؛ زیرا زینب«س» نزد خداوند بسیار آبرومند است.»

و از امام زمان«عج» نقل شده که فرمودند: «در گرفتاری‌ها واسطه‌ای آبرومند چون عمه‌ام زینب«س» به درگاه خداوند معرفی کنید تا خدای متعال رنج شما را برطرف سازد.»(۱۳)

از نشانه‌های ولایت معنوی و تکوینی زینب«س» است که وقتی در کوفه خواست خطبه بخواند، اشاره کرد به جمعیت و نفس‌ها در سینه‌ها حبس شدند و زنگ‌های کاروان آرام گرفتند.(۱۴) علامه دربندی درباره خطبه زینب«س» می‌نویسد: «هر کس در خطبه حضرت زینب«س» در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب«س» از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌ای، آن هم بدون مقدمه و به‌طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب«س» موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گیرد و کفر و خباثت باطن یزید آشکار شود؛ به‌طوری که یزید نتوانست سخن را در دهان آن بانوی عُظمی بشکند و خود و حاضران، زشتی‌ها و پلیدی‌های پدر و اجدادش را از زبان زینب«س» نشنوند، چنین اقتدار و قهاریّتی از مردم عادی ساخته نیست، بلکه از ویژگی‌های صاحبان ولایت مطلقه است.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، علمیه اسلامیه، ج ۱، ص ۲۹۸٫

۲ـ رسالتی از خون و پیام، ص ۳۱، خصایص زینب«س»، همان، ص ۵۲٫

۳ـ الخصایص الزینبیه، سید نورالدین جزایری، ص ۱۶۰ و زینب«س» فروغ تابان کوثر، محمدی اشتهاردی، انتشارات برهان، ص ۲۰ – ۲۲٫

۴ـ زندگانی حضرت زینب (رسالتی از خون و پیام)، دکتر علی قائمی، ص ۴۵ و ۴۶٫

۵ـ همان، ۱۶ و ۱۷ – ۳۱٫

۶ـ آیت‌الله غروی اصفهانی، دیوان عربی، به نقل از فروغ تابان کوثر، ص ۶۴ – ۶۶ و حضرت زینب«س»، امیرحسین علیقلی، ص ۴۰٫

۷ـ زندگی حضرت زینب«س»، همان، ص ۳۳ و ۳۴ و فضایل و کرامات حضرت زینب«ع»، عباس عزیزی، ص ۵۳٫

۸ـ حضرت زینب کبری«ع»، همان، ص ۱۷۵٫

۹ـ داستان‌هایی از زندگانی حضرت زینب«ع»، ص ۱۷ – ۲۱٫

۱۰ـ تفصیل نمازهای شب آن بانو در شماره‌های پیشین مجله، از شماره ۳۳ آمده است.

۱۱ـ زندگانی حضرت زینب«ع»، دستغیب شیرازی، ص ۲۴ – ۲۶ و فروغ تابان کوثر، ۹۰ – ۹۱٫

۱۲ـ الخصائص الزینبیه، ص ۲۹۴٫

۱۳ـ الوقایع و الحوادث، ج ۱، ص ۱۲۳ و سوگنامه حضرت زینب«س»، علی رضا رجالی، انتشارات نبوغ، ص ۹۲ و ۹۳٫

۱۴ـ لهوف، ص ۱۹۲٫

۱۵ـ اسرار الشهاده، به نقل از الطراز المذهب، ص ۸۰ و سیره عملی حضرت زینب«س»، ص ۶۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

 

. محمد غالب شافعی (محقق و نویسنده مصری) درباره حضرت زینب«س» چنین آورده است: «یکی از بزرگ‌ترین زنان اهل بیت«ع» از نظر حَسَب و نَسب و از بهترین بانوان طاهر که روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام‌نمای مقام رسالت و ولایت داشت. حضرت زینب«س»، دختر علی بن ابی طالب«ع» در فصاحت و بلاغت، یکی از آیات بزرگ الهی و در حلم و کرم و بینایی و بصیرت در تدبیر کارها در میان خاندان بنی‌هاشم و بلکه در جهان عرب مشهور بود.

 

۲٫

علامه دربندی درباره خطبه زینب«س» می‌نویسد: «هر کس در خطبه حضرت زینب«س» در مجلس یزید و احتجاج آن حضرت و نفحات انفاس قدسیه و شیوایی فصاحت کلمات شریف او بنگرد، خواهد دانست که علم و معرفت زینب«س» از نوع کلمات و معارف اکتسابی نبود؛ زیرا صدور چنان خطبه‌ای، آن هم بدون مقدمه و به‌طور ناگهانی جز از کسی که صاحب عصمت یا همطراز آن است، ممکن نیست. روح نورانی و قدسی فوق‌العاده زینب«س» موجب شد که مجلس در قبضه او قرار گیرد و کفر و خباثت باطن یزید آشکار شود.

25فوریه/18

حفظ حقوق دیگران

تربیت اجتماعی در نهج‌البلاغه

درآمد:

در نهجالبلاغه فراوان از حقوق مردم بر یکدیگر سخن به میان آمده و به رعایت آن توصیه شده است.از نظر امام علی (ع) انسان‌های شریف نسبت به هم ملاطفت می‌ورزند و حقوق یکدیگر را محترم می‌شمارند. این موضوع تا آنجا در تربیت اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) حائز اهمیت است که شرط قبولی توبه و نزدیکی به آستان الهی، پرداخت و جبران حقوق تضییع شدۀ مردمان عنوان شده است [۱] حفظ حقوق مردم در منطق نهجالبلاغه برای والی و حاکم بسی مهمتر و دقیقتر است که در حیطۀ موضوع این مقاله نمی‌گنجد.

 

۱) اهمیت حقوق مردم بر یکدیگر

در کتب روایی و به طور کلی در اسلام توجه فراوانی به حق‌الناس شده است. به طوری که اگر تمام روایات مربوطه جمع بندی شود، چندین جلد کتاب خواهد شد.

 

الف) ظلمی که بخشوده نمی‌شود

ظلم انواع گوناگونی دارد، انسان می‌تواند با غفلت خود و دور شدن از کمال انسانیش به خود ظلم روا دارد و یا با اسراف و سهل‌انگاری، استفاده نکردن از موقعیت‌ها و فرصت‌ها،آسیب رساندن به دیگر موجودات به نعمات و رحمت الهی پشت و یا با پایمال کردن حقوق همنوعانش و آزار رساندن به آنها، به آنان ظلم کند.

اما سئوال اینجاست در میان این ظلم‌ها کدام یک نزد خداوند بزرگ‌تر است؟امام علی (ع) در کلامی به این سئوال این گونه پاسخ فرموده‌اند: »اَمّا الظّلم الّذی لا یُترکُ، فَظلمُ العباد بَعضُهُم بعضاً؛ اما ظلمی که بخشوده نمی‌شود ظلمی است که بعضی از بندگان خدا بر بعض دیگر می‌کنند.»[۲]

 

ب) مقدمۀ حفظ حقوق الهی

در روایت دیگری آن حضرت ادای حق‌الناس را حتی از حق الله مهم‌تر دانسته‌اند و می‌فرمایند: «جَعلَ الله سُبحانه حُقوقُ عبادِهِ مُقدّمهً علَی حُقُوقهِ فَمنْ قامَ بِحقُوقُ عبادالله کانَ ذلک مؤدّیاً الی القیامِ بِحقوقِ الله؛ خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده و کسی که حقوق بندگان را رعایت کند، حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد». [۳]

 

۲) حقوق مردم بر یکدیگر

آنچه انسان‌ها به عنوان حق بر ذمۀ یکدیگر دارند؛ حفظ حرمت جسم، جان و آبروی یکدیگر است. علاوه بر احترام و حرمت جسم دیگران، انسان نمی‌تواند با ترساندن، اندوهگین ساختن، آزردن و هر گونه ضربۀ روحی به دیگران موجبات ناراحتی آنان را فراهم کند،‌ در غیر این صورت باید همۀ خسارت‌های وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را خواهد دید.

عرض و آبروی افراد هم حرمت و مصونیت فوق‌العاده‌ای دارد و از موارد حق‌الناس به شمار می‌آید. بنابراین انسان نمی‌تواند به وسیلۀ غیبت، تهمت، افشاگری و  رفتارهائی از این قبیل، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و آسیب بزند، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او می‌شود و باید به جبران آن بپردازد. امام صادق (ع) فرموده‌اند: «مَن کسَرَ مؤمِناً فَعلَیْه جَبْرُهُ؛ هر کس حیثیت مؤمنی را بشکند، بر او واجب است که آن را جبران کند.» [۴]

 

۳) پیامد اجتماعی عدم رعایت حقوق دیگران

بدگویی مردم 

امام علی (ع) به بازگویی حقیقت مهمی پرداخته‌اند و آن این است که اگر موجبات نارضایتی و آزار دیگران را فراهم کنیم، مردمان نیز به تلافی آن به بدگویی در باره ما خواهند پرداخت، آن هم به‌نحوی که آنچه را نمی‌دانند و از آن مطمئن نیستند در حق ما خواهند گفت: «مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ قَالُوا فِیهِ بِمَا لَا یَعْلَمُونَ؛ کسى که به کارهایى که مردم را خوشایند نیست بشتابد، مردم آنچه را که نمى‏دانند در حق او مى‏گویند.» [۵]

این ناهنجاری اجتماعی بدان علت است که طبع انسان از آزار نفرت دارد و نسبت به آزاردهنده کینه و دشمنى مى‏ورزد. بیشتر مردم طبعا نام شخص اذیت‌کننده خویش را به راست یا دروغ و یا به احتمال به زشتى مى‏برند تا شنوندگان را در رفع اذیت او با خود موافق و هماهنگ سازند. [۶]

در واقع امام (ع) با این سخن هشدار می‌دهند که برای حفظ امنیت اجتماعی باید مواظب رفتار و اعمال خود نسبت به دیگران باشیم. در غیر این صورت تبعات آن چنین خواهد بود که علاوه بر گناه خویش(عدم رعایت حق‌الناس)، موجبات ارتکاب دیگران به گناه قضاوت نادرست و سخنان ناروا را نیز فراهم خواهیم کرد. آسیب بزرگ‌تر آن است که آرامش اجتماعی نیز دچار خدشه می‌شود، به‌گونه‌ای که نشر اکاذیب و افشای بدی‌های دیگران امری عادی قلمداد خواهد شد.

 

۴) روش عملی در رعایت حقوق دیگران

با توجه به آنچه از اهمیت حفظ حقوق دیگران و پیامد اجتماعی عدم رعایت آن عنوان شد. هر صاحب عقلی به دنبال رعایت حقوق دیگران خواهد بود. در نهج‌البلاغه به روش‌های کاربردی و عملی بسیار دقیقی در این خصوص اشاره شده است که به کاربردن آنها ما را تربیت اجتماعی مورد نظر حضرت(ع) رهنمون می‌شود.

 

الف) خیر رسانی

امام علی (ع) راهکار عملی حفظ حقوق دیگران را خیر رسانی و آسایش مردم از یکدیگر عنوان کرده‌اند،  به‌طوری که توقع شری از جانب همدیگر نداشته باشند. ایشان در بیان خصوصیات مؤمنان واقعی چنین فرموده‌اند: «شُرُورُهُمْ مَأْمُونَه الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ؛ همگان خیرش را متوقّع و از شرش در امانند. از خود در رنج است و مردم از او در راحتند.» [۷]

امیرمؤمنان (ع) در مقابل مؤمنان واقعی، منافقان را این گونه معرفی نموده‌اند: «حَسَدَهُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛  بر راحت مردمان حسد مى‏برند، بر گرفتارى دیگران مى‏افزایند و امیدواران را نومید مى‏کنند.» [۸] به کسانی که در دینداری باور و رفتاری دوگانه دارند، در اصطلاح منافق گفته می‌شود. اینان به حقوق اجتماعی افراد، پایبند نیستند، خواهان رنج و گرفتاری مردمانند و حتی به آنان آزار روحی می‌رسانند وبه جای خیررسانی به ناامید کردن دیگران می‌پردازند تا زمینۀ شکست و ضعف آنان را فراهم کنند. پس باید که در رفتار خود دقت کنیم تا ببینیم در کدام دسته قرار گرفته‌ایم. مؤمنین یا منافقین؟

در کلام دیگری از امام المتقین(ع)، آزار رساندن با تجسس ناروا و نزاع با دیگران از ارکان کفر بیان شده است[۹]، بنابراین مؤمنین برای حفظ حقوق یکدیگر باید قلبا و به صورت عملی به خیررسانی در بارۀ یکدیگر بپردازند، زیرا تنها از این طریق است که در مسیر تربیت اجتماعی مورد نظر امام علی (ع) قرار می‌گیریم و نسبت به یکدیگر با شفقت عمل خواهیم کرد.

 

ب)میزان قرار دادن خویش

در ادامۀ تربیت اجتماعی نهج‌البلاغه، امام المتقین(ع) در نامۀ زیبای خود به فرزندشان راهکار کاملا عملی و خلاقانۀ دیگری را بیان کرده‌اند که برای هر فردی با هر توان، سواد، فرهنگ و ملیتی قابل اجراست. ایشان در توصیۀ خود فرموده‌اند: « یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِک؛‏  پسرم! خویشتن را بین خود و دیگران ملاک سنجش قرار بده. پس براى دیگران آنچه را بپسند که براى خود مى‏پسندى و بر دیگران مپسند آنچه را که بر خود نمى‏پسندى. بر دیگران ستم روا مدار، همان طور که نمى‏خواهى بر تو ستم شود و نیکى کن چنان که دوست دارى به تو نیکى شود. آنچه را که از دیگرى ناپسند مى‏شمارى، بر خود نیز ناپسند شمار و از مردم خوشحال و خوشنود باش به همان چیزی که خود با آن خوشنود می‌شوی.» [۱۰]

امام علی (ع) به فرزندشان امر فرمودند که خویش را ملاک سنجش بین خود و دیگران قرار دهد. علت این که امام (ع) از لفظ «میزان» استفاده کرده‌اند این است که وى همچون ترازو، بین خود و دیگران عادلانه رفتار کند. سپس عدالت و برابرى در چند مورد را امر فرموده‌اند:

اول: براى دیگران آنچه را بپسندد که براى خود مى‏پسندی و بر دیگران نپسند آنچه را که بر خود نمى‏پسندی.   این کار از ارکان فضیلت عدالت است .

دوم: بر کسى ستم نکن همان طور که مایل نیستی کسى بر تو ستم کند، تا از دو صفت ناپسند ستمکارى و ستم پذیرى در امان بمانی.

سوم: به دیگران نیکى کن چنان که دوست داری به تو نیکى کنند.

چهارم: از خود ناپسند بدان آنچه را که از دیگران ناپسند و زشت مى‏شماری. پس از همه موارد نهى الهى متنفر باش که این از لوازم جوانمردى است.

پنجم:   روا نیست کار بد انجام دهیم، هر چند مردم از آن رضایت داشته باشند. [۱۱]

با استفاده از راهکارهای علمی و کاربردی نهج‌البلاغه، دیگر کسی نمی‌تواند ادعا کند که از حقوق همنوعانش آگاهی ندارد و نمی‌تواند آنها را ادا کند. به‌راستی امیرمؤمنان(ع) شاهراه تربیت اجتماعی و برخورد صحیح با همدیگر را به همۀ ما آموزش داده‌اند.     

 

پی نوشت:

۱٫       نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۷

۲٫       همان، خطبه۱۷۵

۳٫       میزان الحکمه، ج ۲، ص ۴۸۰

۴٫       بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۱

۵٫       نهج‌البلاغه، حکمت ۳۵

۶٫       ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج ۵    ، ص ۴۴۱

۷٫       نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳

۸٫       همان، خطبه ۱۹۴ 

۹٫       همان، حکمت ۳۱

۱۰٫    همان، نامه ۳۱

۱۱٫    ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج ۵، ص ۳۸ـ۴۱

 

سوتیترها:

 

۱.

آنچه انسان‌ها به عنوان حق بر ذمۀ یکدیگر دارند؛ حفظ حرمت جسم، جان و آبروی یکدیگر است. علاوه بر احترام و حرمت جسم دیگران، انسان نمی‌تواند با ترساندن، اندوهگین ساختن، آزردن و هر گونه ضربۀ روحی به دیگران موجبات ناراحتی آنان را فراهم کند،‌ در غیر این صورت باید همۀ خسارت‌های وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را خواهد دید.

 

۲٫

عرض و آبروی افراد هم حرمت و مصونیت فوق‌العاده‌ای دارد و از موارد حق‌الناس به شمار می‌آید. بنابراین انسان نمی‌تواند به وسیلۀ غیبت، تهمت، افشاگری و  رفتارهائی از این قبیل، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و آسیب بزند، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او می‌شود و باید به جبران آن بپردازد.

 

 

25فوریه/18

اگر من جای تو بودم

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

مقدمه:

در شماره‌های پیشین، نُه گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به راهکارهای عملیِ مختلف از جمله «خوش اخلاقی» و … اشاره و به برخی پرسش‌ها در این زمینه پاسخ داده شد. و سپس در باره تاثیر مثبت فضای معنوی بر کانون خانواده پرداخته شد واینک و در ادامه، به سایر موارد تاثیرگذار «معنوی» می‌پردازیم.

 

کمک به فقرا

کمک به مستمندان را در برنامه‌های اصلی زندگی خود بگنجانیم که یکی از بهترین کارها برای تقویت معنویت خانواده است.(۱) این که ائمه اطهار«ع» در کنار عباداتی همچون نماز و روزه و تلاوت قرآن و …، توجه ویژه‌ای به مستمندان داشتند،(۲) نشان از جایگاه حساس این عمل در فرهنگ دینی دارد. البته توجه داشته باشید که نیازمندان فامیل برای کمک، بر دیگران تقدم دارند.(۳) خدا نکند که پدر و مادری در تنگنای مالی باشند؛ اما پسرشان در رفاه و آسودگی به سر ببرد. چنین پسری هیچ‌گاه نمی‌تواند طعم معنویت را بچشد. ‌

دنبال این بودم تا بدانم چرا وقتی دست فقیری را می‌گیرم، احساس می‌کنم تو در کنارم نشسته‌ای. وقتی در کنار فقیری می‌نشینم، حس می‌کنم تو را در آغوش گرفته‌ام. وقتی لبخندی روی لب فقیری می‌نشانم، خشنودی تو را با تمام وجود درک می‌کنم. وقتی فقیری را سیر می‌کنم، مثل این است که وجودم از خدا سیر می‌شود. با لباسی که بر تن فقیری می‌پوشانم، حس می‌کنم سپری در برابر آتش خشم تو ساخته‌ام. تا اینکه شنیدم که به حبیبت محمد«ص» گفته‌ای: «ای محمد! دوست داشتن من به دوست داشتن فقراست. پس به آنان نزدیک شو و محل نشستن ایشان را نزدیک خود قرار ده».(۴)

 

نیکی به والدین

احترام به پدر و مادر را در رأس برنامه‌های معنوی خویش بگذارید. بدون احترام به پدر و مادر، نمی‌توان پله‌های معنویت را طی کرد.(۵) هیچ بهانه‌‌ای برای بی‌احترامی به پدر و مادر پذیرفته نیست؛ حتی اگر پدر و مادر ظالم،(۶) ‌مخالف اهل بیت«ع»(۷) یا مشرک(۸) باشند.

برخی خیال می‌کنند که با درگذشت پدر و مادر، دیگر وظیفه‌ای در قبال آنها ندارند؛ در حالی که کسانی که در زمان حیات پدر و مادر، اهل نیکی به آنها هستند و پس از مرگ، آنها را فراموش می‌کنند، از معنویت محروم می‌شوند.(۹)

برخی از اصول اساسی نیکی به والدین عبارتند از: سپاس از زحمات آن دو، اطاعت در مواردی که خدا لازم دانسته،(۱۰) خیرخواهی در آشکار و پنهان،(۱۱) نگاه محبت‌آمیز،(۱۲) فراموش نکردن آنها،(۱۳) تواضع نسبت به آنها و دعا کردن آنها(۱۴) و … .

نیکی به پدر و مادر در دنیا و آخرت نتایجی دارد که طولانی شدن عمر(۱۵) و آسان جان دادن(۱۶) از جمله آنهاست.

عاق به کسی می‌گویند که حق پدر و مادر را ادا نمی‌کند. در روایات اهل‌بیت«ع» عقوق والدین در کنار گناهانی همچون قتل، شرک به خدا و شهادت دروغ، از گناهان کبیره به حساب آمده است.(۱۷) کسی که عاقّ والدین باشد، در قیامت از بوی بهشت هم محروم است.(۱۸)

خدایا! راستش وقتی می‌شنیدم که می‌گفتی نزدیکی، پیش خودم می‌گفتم: اگر تو نزدیکی، پس دور کیست؟ من که هر چه صدایم را بالا می‌برم تا بشنوی، جوابی از جانب تو به گوشم نمی‌خورد. هر چه در خانه‌ات را می‌کوبیدم، کسی در را به رویم نمی‌گشود. پس بهشت حضور تو کجاست که این اندازه از من فاصله دارد؟

اما حالا که فهمیده‌ام بهشت رضای تو، روی لبخند پدر و مادرم لانه کرده و جهنم خشم تو، در اخم آنان پنهان است، راز صدا زدن و جواب نشنیدن و در کوبیدن و باز نشدن را یافته‌ام. برای رسیدن به تو باید از دروازه لبخند پدر و مادر، عبور کرد.(۱۹)

 

محبت به همسر و فرزندان

محبت و نیکی به همسر و فرزندان عامل بسیار بزرگی برای پرورش روح معنوی است.(۲۰) در این میان کودکان از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. بازی با فرزندان کوچک عبادتی است که ما را به صورت ویژه به خداوند نزدیک می‌کند. البته نه اینکه با فرزندان بزرگ‌تر بازی نکنیم؛ اما نیاز فرزندان کوچک به بازی با پدر و مادر بیش از فرزندانی است که به سنین جوانی رسیده‌اند. در سیره رسول مهربانی، پیامبر خدا«ص» یکی از رفتارهایی که بسیار مشاهده می‌شود، بازی با کودکان است.(۲۱)

عبادت که همیشه رکوع و سجود نیست. گاهی برای اطاعت از فرمان خدا باید خم شد؛ اما نه به نیت رکوع، بلکه برای سوار کردن کودکی بر پشت خود.

عبادت که همیشه با حالت گریه و تضرع همراه نیست. برای خدا می‌توان خندید و خندانْد و عبادت کرد، چه عبادت قشنگی!

برای پاک شدن گناهان لازم نیست همیشه استغفار کنی. کمی سرِ کیسۀ محبتت را شُل و جیب دلِ خانواده‌ات را از سکه‌های زرین مهربانی پُر کن تا کشکولت از گناه خالی شود.

راستی تا به حال از خود پرسیده‌ای: چرا تا نام عبادت می‌آید، یاد نماز و روزه و قرآن خواندن می‌افتی؟ مگر عبادت‌های خدا همه از این جنس است؟

 

پرهیز از مال حرام

تمام مسائلی که در تقویت بنیان معنوی خانواده گفته شدند، در صورتی می‌توانند مفید باشند که سفره خانه از مال حرام تهی باشد. با وجود مال حرام در خانه، هیچ فعالیت معنوی‌ای اثر نخواهد داشت.(۲۲) داستان زیر شاهد خوبی برای تأثیر منفی لقمه حرام است.

شریک بن ابی شریک از طرفداران اهل بیت«ع» و عالم و فقیه تیزبینی بود. روزی بر مهدی عباسی از خلفای بنی‌عباس وارد شد. مهدی عباسی به او گفت: باید یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیری، یا عهده‌دار امرِ قضاوت شوی یا به فرزندانم درس بیاموزی و یا اینکه وعده‌ای غذا با ما باشی.

شریک لحظه‌ای فکر کرد و گفت: یک وعده غذا برایم آسان‌تر است. مهدی عباسی او را نشاند و به آشپز دستور داد که خوشمزه‌ترین غذاها را برای او طبخ کند. بعد از آن که خوردن غذا تمام شد، آشپز رو به مهدی عباسی کرد و گفت: پس از این، این پیرمرد دیگر روی رستگاری را نخواهد دید.

همین هم شد. شریک که نه قضاوت و نه معلمی را می‌پذیرفت، آرام آرام، هر دو را پذیرفت. یک بار مسئول خزانه در دادن حقوقش سستی کرد، شریک به او اعتراض کرد، مسئول خزانه هم به او گفت: مگر به من گندم فروخته‌ای که این قدر سماجت می‌کنی؟ شریک گفت: بالاتر از گندم فروخته‌ام، من دینم را به این حکومت فروختم.(۲۳)

در جریان کربلا هم کسانی که به میدان جنگ با سروَر شهیدان امام حسین«ع» آمده بودند، اگر چه از ایشان نصایح بسیاری شنیدند؛ اما از آن رو که شکم‌های ایشان از مال حرام پُر شده بود، تأثیری نپذیرفتند.(۲۴)

شاید تا سخن از مال حرام پیش می‌آید، برخی چنین گمان کنند که مال حرام، تنها همان مال دزدی است؛ اما مالی که خمس(۲۵) و زکاتش(۲۶) داده نشده است و مال حاصل از ربا(۲۷) یا کم‌فروشی،(۲۸) همه حرام است.

 

پرسش‌های شما:

چه اندازه باید به پدر و مادر احترام گذاشت؟

حد و اندازه احترام به پدر و مادر چقدر است؟ من به مادرم کمک می‌‌کنم؛ اما مادرم باز هم پیش دیگران می‌رود و می‌گوید به من پول بدهید، پسرم به من کمک نمی‌کند!

 

نیکی به والدین از اصلی‌ترین وظایف دینی

احترام به پدر و مادر یک وظیفه عبادی است که در کنار امر به توحید و پرهیز از شرک، در برخی از آیات قرآنی آمده است، «وَ قَضی رَبُّک اَلّا تَعْبُدُوا إلّا إیّاهُ وَ بِالْوالِدیْنِ إِحْساناً؛(۲۹) و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید».

قرآن، نهایت احترام به پدر و مادر را خواستار شده تا اندازه‌ای که کمترین بی‌احترامی را نپذیرفته، می‌فرماید: «وَ لا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ».(۳۰) «‌اُفّ» در زبان عربی، اسم فعلی به معنای «اتضجّر»، یعنی اظهار ضَجر و خستگی  است.(۳۱) این که قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ»، به این معنا نیست که به پدر و مادر اُف نگو. در روایتی آمده اگر چیزی کمتر از اُف بود، حتماً خدا از آن نهی می‌کرد.(۳۲) «اُف» کنایه از کمترین بی‌احترامی به پدر و مادر است.

از سوی دیگر هم بیشترین تواضع را در مقابل آن دو طلب کرده، می‌فرماید: «وَ اخفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِن الرَّحمَهِ؛(۳۳) و از سر ِمهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر».

ابو ولاد حنّاط می‌گوید: از امام صادق«ع» پرسیدم: خدای عز و جل  می‌فرماید: «وَ بِالْوالِدینِ اِحْساناً».(۳۴) این احسان چیست؟ امام«ع» فرمودند: [یعنی] با آنها نیکو معاشرت کنی و آنها را مجبور نکنی که چیزی را که احتیاج دارند از تو بخواهند، اگر چه بی‌نیاز باشند؛(۳۵) [بلکه باید آنها اظهار نکرده، وظیفه خود را در قبالشان انجام دهی]. مگر خدای عز و جل  نمی‌فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حتّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛(۳۶) هرگز به نیکی نمی‌رسید، مگر از آنچه دوست دارید، انفاق کنید؟».

پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» فرمودند: و اما قول خدای عز و جل  که فرمودند: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما؛(۳۷) اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند، به آنها [حتى‏] «اُف» مگو و به آنان پرخاش مکن». یعنی اگر دلتنگت کردند، به آنها اُف مگو و اگر تو را زدند، با آنها تندی مکن. خداوند فرمود: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کرِیماً؛(۳۸) به آنها سخن شریف و بزرگوار بگو»؛ یعنی اگر تو را زدند، بگو: «خدا، شما را بیامرزد». این است سخن شریف تو.

امام«ع» همچنین فرمودند: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ؛(۳۹) و از سرِ مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر»، یعنی دیدگانت را به آنها خیره مکن؛ بلکه با مهربانی و دلسوزی به آنها بنگر و صدایت را از صدای آنها بلندتر مکن و دستت را بالای دست آنها نگیر و [در راه رفتن] بر آنها پیشی مگیر.(۴۰)

 

احترام به پدر و مادر در هر شرایطی

درست است که احترام به فرزند از وظایف پدر و مادر است؛(۴۱) اما این بدان معنا نیست که در صورتی که آنها وظیفه‌شان را انجام ندادند، وظیفه احترام از ما ساقط می‌شود. احترام به پدر و مادر باید بدون توقع انجام بپذیرد. همان‌ طور که پیش از این هم گفته شد، احترام به هر پدر و مادری با هر عقیده و مرامی که باشد واجب است.

 

جایگاه ویژه مادر

از پیامبر رحمت رسول خدا«ص» سئوال شد: حق پدر بر عهده فرزند چیست؟ فرمودند: «این که تا زنده است، از او اطاعت کنی.» سپس پرسیدند: حق مادر بر عهده فرزند چیست؟. پاسخ دادند: «هیهات! هیهات! اگر فرزندی به اندازه ریگ‌های بیابان و قطره‌های باران از روز‌های دنیا در مقابلش کمرِ خدمت ببندد، معادل یک روز از روزهایی که مادر او را در شکم خود نگاه داشته، نمی‌شود.»(۴۲)

 

توجه به سن مادر

درست است که قدرناشناسی و در نظر نگرفتن خوبی‌های دیگران کار خوبی نیست؛ اما شما می‌توانید کار مادر را از زاویه‌ای نگاه کنید که این اندازه برای شما سنگین نباشد. مثلاً می‌‌توانید در باره کار مادر در ذهن خود این‌گونه تحلیل کنید:

وقتی که صدایم را کسی نمی‌شنید، نُه ماه در وجودت مرا مهمان خودت کردی. از خون دلت خوردم و بزرگ شدم. وقتی که می‌خواستم به دنیا بیایم، مرگ را هم در مقابل چشمانت آوردم. وقتی که هوای دنیا به سرم خورد، به جای تشکر از تو، زندگی را با گریه آغاز کردم و تو با نوازش، شیره جانت را به من دادی تا آرام شوم. توان دور کردن یک مگس را از خودم نداشتم؛ اما تو شبانه‌روزت را صرف من کردی تا آرام باشم. من به چیزی جز نیازهای خودم فکر نمی‌کردم؛ اما تو خودت را فراموش کرده بودی و فقط به آرامش من می‌اندیشیدی. خواب و خوراکت شده بود خواب و خوراکِ من. سیر که می‌شدم، مثل این بود که خودت سیر شده‌ای. شب تا صبح نمی‌خوابیدم و تو هم نمی‌خوابیدی. صبح که می‌شد، آرام می‌خوابیدم و تو بالای سرم لبخندی می‌زدی به آرامشِ چشم‌های رویِ  هم رفته‌ام؛ ولی دیگر فرصتی برای خواب نداشتی.

من که می‌خوابیدم، مثل این بود که تو خوابیده‌ای. مریض که می‌شدم، لبخند با لبت قهر می‌کرد. عمق لبخند تو بستگی داشت به ارتفاع سلامت من. حتی توان پاک کردن آلودگی‌ها را از خودم نداشتم. تو بودی که همراه با ناز کشیدن، مرا پاک می‌کردی؛ کاری که کسی جز تو حاضر به انجامش نبود. دستان مهربانت، دستان کوچک مرا گرفت تا پاهای ضعیفم توان راه رفتن بیابند. کمی که بزرگ‌تر شدم و زبان باز کردم، به جای آن که واژه‌های تشکر‌آمیز را روی زبانم بنشانم، دائم حروف را کنار هم می‌چیدم و توقعاتم را به سوی تو پرتاب می‌کردم. لحن بیانم، موسیقی خشن دستور را می‌نواخت و با خواهش، غریبه بود. همیشه تو بدهکار بودی و من طلبکار. اگر کاری برایم انجام می‌دادی، می‌گفتم وظیفه‌ات را انجام داده‌ای. اگر خواسته‌ام را روی زمین می‌گذاشتی، نامت را به گلایه بر زبان می‌آوردم.

حالا روزها به سرعت برق و باد گذشته و زمانه چین و چروک پیری را روی پیشانیت نشانده و زورِ جوانی را در بازوی من دمیده است. درست است که پیری حوصله‌ات را کم کرده؛ اما من که می‌دانم راز پیری تو، حاصل زحمت‌هایی است که از من به دوش کشیده‌ای. پس حالا اگر کمی از من توقع داشته باشی، بیشتر از آن همه حرف زوری که من به تو زدم که نیست. من اگر از امروز تا جان در بدن دارم در خدمت تو باشم،‌ باز هم نمی‌توانم از زیر دین سنگین تو بیرون بیایم. من همیشه مدیون تواَم مادر!

 

موفقیت در گروی انجام وظیفه است

  در برابر مادر، برای خدا از محبت، خدمت و احترام دریغ نکنید و ناراحتی خود را از این رفتار مادرتان دلیلی برای کم گذاشتن در این سه عنصر قرار ندهید. در بسیاری از این موارد، رفتار گله‌آمیز ما موجب می‌شود که کدورت‌ها میان ما و مادرمان بیشتر و عمیق‌تر شود. جواب رفتارهای اشتباه مادرتان را با خوبی بدهید. این دستور دین است. پیشوای صدق و راستی امام صادق«ع» فرمودند: با کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کن. به کسی که تو را محروم کرده عطا کن. به کسی که به تو بدی کرده نیکی کن. به کسی که به تو دشنام داده سلام بده. با کسی که با تو دشمنی دارد، به انصاف رفتار کن و از کسی که به تو ستم کرده درگذر، همان‌گونه که دوست داری از تو در گذرند.(۴۳)

با توجه به معارف اسلامی، اگر انسان برای خدا چنین کند، خداوند کمک‌کار او خواهد شد.(۴۴) بنابراین از احترام و خدمت به مادرتان به هیچ وجه خسته نشوید و دست بر ندارید.

 

حدود اطاعت از پدر و مادر چیست؟

من پدر و مادر مستبدی دارم که می‌خواهند حرف خود را به کرسی بنشانند. کاری هم به حق یا باطل بودن حرفشان ندارند. آنها گاهی هم راهنمایی‌های اشتباه می‌دهند. گاهی مرا به کارهای حرامی مثل رفتن به عروسی‌های آن‌چنانی دعوت می‌کنند. من به پدرم نمی‌توانم اعتراض کنم؛ اما گاهی با مادرم با عصبانیت برخورد می‌کنم و صدایم را بالا می‌برم. من تا چه اندازه باید به اینها نیکی کنم؟ چه کنم که در کنار این احترام، آنچه را انجام دهم به صلاحم ‌باشد؟

 

حدود اطاعت، بحثی فقهی

ما از این پرسشگر محترم و دیگران تقاضا می‌کنیم بحث حدود اطاعت از پدر و مادر را حتماً با دفتر مرجع تقلیدشان در میان بگذارند. طرح پرسش‌های شما زوایای جدیدی از این بحث را باز خواهد کرد.

 

اطاعت در معصیت ممنوع، حتی از پدر و مادر

اما آنچه به‌طور حتم مورد اتفاق همه مراجع تقلید است، آن است که در معصیت الهی جایی برای اطاعت از پدر و مادر وجود ندارد. اگر والدین، انسان را از انجام کار واجبی باز دارند و یا او را وادار به کار حرامی بکنند، نه تنها اطاعت واجب نیست؛ بلکه باید از دستور آنها سرپیچی کرد.

نیکی و بِرّ به والدین به این معنا نیست که هر چه آنها گفتند گوش کنیم. قرآن که تا این اندازه نیکی به والدین را توصیه کرده، بارها آن را در کنار امر به توحید و نهی از شرک آورده و می‌فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْـهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُـرْ لِی وَ لِوالِدَیْکْ إِلَیَّ الْمَصِیرُ٭ وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛(۴۵) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد. [به هنگام باردارى]، هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمل مى‏شد و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد. [آرى! به او توصیه کردیم] که براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت [همه شما] به سوى من است! و هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى [بلکه مى‏دانى باطل است]، از ایشان اطاعت مکن؛ ولى با آن دو در دنیا به‌طرز شایسته‏اى رفتار کن و از راه کسانى پیروى کن که توبه‏کنان به سوى من آمده‏اند. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه بدان عمل مى‏کردید آگاه مى‏کنم

پس طبق این آیه باید گفت که اطاعت از پدر و مادر در محدوده معصیت الهی ممنوع است؛ اما با همین پدر و مادری هم که به نافرمانی و حتی شرک ورزیدن به خدا فرمان می‌دهند، باید به خوبی برخورد کرد: «فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً؛ از آنها اطاعت مکن؛ اما به‌طرز خوبی با آنها رفتار کن.»

در روایات هم از اینکه در معصیت خداوند، از پدر و مادر تبعیت کنیم نهی کرده‌‌اند. امام مهربانی‌ها، امام رضا«ع» فرمودند: «نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه مشرک باشند؛ اما در معصیت آفریننده، از هیچ مخلوقی چه پدر و مادر و چه غیر اینها نباید اطاعت کرد؛ زیرا اطاعتی برای مخلوق در معصیت خالق نیست.»(۴۶)

امید است پدر و مادرتان با محبت و احترامی که از شما می‌بینند، به اشتباه بودن راهی که می‌روند پی ببرند و رویه خود را اصلاح کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام صادق«ع» فرمودند: «آگاه باشید که محبوب‌ترینِ مؤمنان در نزد خداوند کسی است که مؤمن فقیری را در امور دنیا و زندگی‌اش یاری نماید و [نیز] کسی که مؤمنان را یاری نماید و به آنها فایده برساند و امر ناخوشایندی را از آنان دفع نماید» (بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۲۶۱).

۲ـ هشام بن سالم می‌گوید: «وقتی که پاسی از شب می‌گذشت، امام صادق«ع» انبانی از نان و گوشت و پول به دوش می‌انداخت و به سوی حاجتمندان می‌رفت و آن را میانشان تقسیم می‌کرد. آنها ایشان را نمی‌شناختند؛ اما وقتی ایشان از دنیا رفت، فهمیدند که امام صادق«ع» بود که به آنها کمک می‌کرد» (الکافی، ج۴، ص۸).

۳ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «تا زمانی که خویشاوند نیازمند هست، به دیگری نباید صدقه داد» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۹).

۴ـ  الجواهر السنیّه فی الأحادیث القدسیّه، ص۳۸۳٫

۵ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «رضایت پروردگار در رضایت پدر و مادر، و خشم او در خشم این دو است» (مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۷۶).

۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «کسی که به پدر و مادر خود دشمنانه نگاه کند، در حالی که آن دو به او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ نمازی از او را نخواهد پذیرفت» (الکافی، ج۲، ص۳۴۹).

۷ـ در روایتی از جابر نقل شده است: شنیدم که مردی به امام صادق«ع» گفت: «پدر و مادری دارم که مخالف شما هستند»، امام«ع» فرمودند: «به آنها نیکی کن، همان‌‌گونه که به مسلمانانی نیکی می‌کنی که از دوستداران ما بوده، ولایت ما را پذیرا هستند» (همان، ص۱۶۲).

۸ـ امام صادق«ع» فرمودند: «نیکی به پدر و مادر واجب است، اگر چه مشرک باشند؛ اما نباید از آن دو و از هیچ‌کس دیگری در معصیت خدا اطاعت کرد که هیچ اطاعتی از مخلوق در معصیت خالق نیست» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۷۱).

۹ـ امام باقر«ع» فرمودند: «همانا بنده‌ای در زمان حیات پدر و مادر خویش اهل نیکی به آنهاست، سپس پدر و مادرش می‌میرند و او دِینشان را ادا نکرده و برای آن دو استغفار نمی‌کند. از این رو، خداوند او را فرزندی عاق می‌نویسد. بنده‌ای هم در زمان حیات پدر و مادر عاقّ والدین بوده، اهل نیکی نیست؛ اما وقتی پدر و مادرش از دنیا می‌روند، دِین آنها را ادا کرده، برای آنها استغفار می‌کند، در نتیجه خداوند او را از نیکی‌کنندگان به پدر و مادر می‌نویسد» ( الکافی، ج۲، ص۱۶۳).

۱۰ـ حدود اطاعت از نظر شرعی را از مرجع تقلیدتان بپرسید.

۱۱ـ امام صادق«ع» فرمودند: «سه چیز است که نسبت به پدر و مادر بر عهده فرزند است: تشکر از آنها در هر حالی، اطاعت از آن دو در اوامر و نواهی البته در غیر معصیت خداوند، و خیرخواهی برای آنها در نهان و آشکار» (تحف العقول، ص۳۲۲).

۱۲ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «نگاه کردن محبت‌آمیز به پدر و مادر عبادت است» (همان، ص۴۶).

۱۳ـ امام سجاد«ع» در دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه ــ که دعای ایشان درباره پدر و مادر است ــ می‌فرماید: «خدایا! یاد پدر و مادرم را در پی نمازها و در وقتی از اوقات شب و در لحظه‌ای از لحظات روز از یاد من مبر».

۱۴ـ «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً؛ و از سر ِمهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا! آن دو را رحمت کن، چنان که مرا در خُردى پروردند» (اسراء۷، ۲۴).

۱۵ـ حنّان بن سدیر می‌‌گوید: «در نزد امام صادق«ع» بودیم و میسر هم پیش ما بود. سخن از صِله رَحِم پیش آمد. امام صادق«ع» خطاب به میسّر فرمودند: «ای میسر! مرگ تو، نه یک بار و دو بار، چند بار به سراغت آمده؛ اما خداوند آن را به جهت این که صله رَحِم می‌کنی به تأخیر انداخته است، حال اگر می‌خواهی عمرت بیش از این فزونی یابد،‌ به پدر و مادر پیرت نیکی کن» (بحارالأنوار، ج ۷۱، ص۸۴).

۱۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «هر کس که دوست دارد خداوند سَکَرات مرگ را بر او آسان نماید، صِله رَحِم به جا آورد و به پدر و مادرش نیکی کند. اگر بنده چنین باشد، خداوند سَکَرات مرگ را بر او آسان می‌کند و در زندگی به فقر مبتلا نخواهد شد» ( الأمالی، صدوق، ص۳۸۹).

۱۷ـ عیون أخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص۲۸۵.

۱۸ـ یعقوب بن شعیب از امام صادق«ع» نقل می‌کند که ایشان فرمودند: «چون روز قیامت شود، پرده‌ای از پرده‌های بهشت را کنار می‌زنند، پس هر جانداری بوی آن را از مسافت پانصد ساله می‌شنود، جز یک دسته». یعقوب بن شعیب پرسید: آنها کیان‌اند؟ فرمودند: «کسی که عاقّ پدر و مادر خود شده است» (الکافی، ج۲، ص۳۴۸).

۱۹ـ درباره نقش پدر و مادر در سیر معنوی انسان، به یاری خدا کتابی با عنوان نردبان سلوک، در آینده از نگارنده منتشر خواهد شد.

۲۰ـ امام صادق«ع» ‌فرمودند: «هر اندازه محبت بنده نسبت به همسرانش بیشتر می‌شود، فضیلت او در ایمان هم بیشتر می‌شود.» (کتاب من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص۳۸۴). موسی«ع» در کوه طور به حضرت حق عرضه داشت: فضیلت کدام‌یک از اعمال در نزد تو بیشتر است؟ حق تعالی فرمود: «محبت به کودکان» ( الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، ص۱۴۳).

۲۱ـ هر گاه رسول خدا«ص» از سفر بازمی‌گشت و با کودکان برخورد می‌نمود، می‌ایستاد. سپس دستور می‌داد آنان را بلند نمایند. برخی را جلوی خود و بعضی را پشت سرش سوار می‌کرد. پس از آن که مدتی می‌گذشت، آنان به یکدیگر می‌گفتند: «رسول خدا«ص» مرا جلوی خود سوار کرد؛ ولی تو را پشتِ سرش سوار نمود» و برخی دیگر می‌گفتند: «رسول خدا«ص» به اصحابش دستور داد تا تو را پشت سرِ ایشان، سوار مَرکب کنند [؛ولی مرا خود سوار نمود.]» (سیره النبی«ص»، ص۱۵۷). درباره این سیره، مطالعه کتاب رفتار پیامبر«ص» با کودکان و جوانان، نوشته محمدعلی چنارانی از انتشارات آستان قدس رضوی توصیه می‌شود.

۲۲ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «عبادت همراه با حرام‌خواری همچون ساختن بر روی شن (و به قولی بر روی آب) است» (عِدّه الداعی و نجاح الساعی، ص۱۵۳). امام باقر«ع» فرمودند: «هر گاه مردی مالی را از حرام به دست آورَد، هیچ حج و عمره و صِله رَحِمی از او پذیرفته نمی‌شود» (الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۸۰).

۲۳ـ خلاصه عبقات الأنوار، ج۲، ص۶۱٫

۲۴ـ امام حسین«ع» در سخنرانی روز عاشورا فرمودند: «همه شما از دستور من سرپیچی کرده، سخنم را گوش نمی‌دهید، شکم‌های شما از حرام پُر شده و بر دل‌هایتان مُهر زده شده است» (بحارالأنوار، ج۴۵، ص۸).

۲۵ـ امام زمان«عج» فرمودند: «کسی که چیزی از اموال ما را بخورَد، همانا درون خود را از آتش انباشته است و به زودی به رو در آتش افکنده خواهد شد» (کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۵۲۱). خمس از اموال امام«ع» محسوب می‌شود.

۲۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «دزدها سه گروه‌اند: کسی که زکات نمی‌دهد، کسی که مهریه زنان را حلال شمارد، و کسی که قرض بگیرد و قصد پرداخت آن را نداشته باشد» (تهذیب الأحکام، ج ۱۰، ص ۱۵۳).

۲۷ـ امام رضا«ع» فرمودند: «خدایت رحمت کند! بدان که ربا حرام و از گناهان کبیره است و خداوند بر آن وعده آتش داده است. پس پناه می‌بریم به خدا از ربا. ربا را همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی حرام کرده‌اند» (فقه الرضا«ع»، ص۲۵۶).

۲۸ـ «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ٭الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ٭ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ٭ أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ٭ لِیوْمٍ عَظِیمٍ؛ واى بر کم‏فروشان! آنان که وقتى براى خود پیمانه مى‏کنند، حق خود را به طور کامل مى‏گیرند؛ اما هنگامى که مى‏خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم مى‏گذارند! آیا آنها گمان نمى‏کنند که برانگیخته مى‏شوند، در روزى بزرگ؛ روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى‏ایستند؟» (سورۀ مطفّفین: ۸۳، آیۀ ۱ ــ ۵).

۲۹ـ اسراء، ۲۳٫

۳۰ـ همان.

۳۱ـ ر.ک: لسان العرب، ج۹، ص۷٫

۳۲ـ  الکافی، ج۲، ص۳۴۸٫

۳۳ـ اسراء، ۲۴٫

۳۴ـ اسراء،۲۳٫

۳۵ـ یعنی: اگر خودشان هم می‌توانستند آن حاجت را بر آورده سازند؛ اما تو پیشی بگیر و آن کار را برایشان انجام بده.

۳۶ـ آل عمران، ۹۲٫

۳۷ـ اسراء، ۲۳٫

۳۸ـ اسراء، ۲۳٫

۳۹ـ اسراء، ۲۴٫

۴۰ـ  الکافی، ج۲، ص۱۵۷٫

۴۱ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «به فرزندانتان احترام بگذارید و آنها را به نیکی ادب کنید تا مورد آمرزش قرار بگیرید» (مکارم الأخلاق، ص۲۲۲).

۴۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۸۲.

۴۳ـ تحف العقول، ص۳۰۵٫

۴۴ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «با کسی که با تو قطع رابطه کرده ارتباط برقرار کن. به کسی که تو را محروم کرده عطا کن و از کسی که به تو ستم کرده درگذر که اگر این چنین کنی، خداوند در مقابل آنان پشتیبان تو خواهد بود» (مستدرک‏الوسائل، ج۱۵، ص۲۵۲).

۴۵ـ لقمان، ۱۴ ــ ۱۵٫

۴۶ـ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۵۵٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

برخی از اصول اساسی نیکی به والدین عبارتند از: سپاس از زحمات آن دو، اطاعت در مواردی که خدا لازم دانسته، خیرخواهی در آشکار و پنهان، نگاه محبت‌آمیز، فراموش نکردن آنها، تواضع نسبت به آنها و دعا کردن آنها و … نیکی به پدر و مادر در دنیا و آخرت نتایجی دارد که طولانی شدن عمر و آسان جان دادن از جمله آنهاست

 

۲٫

 

برای پاک شدن گناهان لازم نیست همیشه استغفار کنی. کمی سرِ کیسۀ محبتت را شُل و جیب دلِ خانواده‌ات را از سکه‌های زرین مهربانی پُر کن تا کشکولت از گناه خالی شود. راستی تا به حال از خود پرسیده‌ای: چرا تا نام عبادت می‌آید، یاد نماز و روزه و قرآن خواندن می‌افتی؟ مگر عبادت‌های خدا همه از این جنس است؟

 

۳٫

درست است که احترام به فرزند از وظایف پدر و مادر است؛ اما این بدان معنا نیست که در صورتی که آنها وظیفه‌شان را انجام ندادند، وظیفه احترام از ما ساقط می‌شود. احترام به پدر و مادر باید بدون توقع انجام بپذیرد. همان‌ طور که پیش از این هم گفته شد، احترام به هر پدر و مادری با هر عقیده و مرامی که باشد واجب است

 

 

25فوریه/18

هنر برآوردن حاجات مردم

از نقاط قوت اخلاق اسلامى، توجه به انسان‌ها، حس همکارى،‌ نیکوکاری و خدمت‌رسانى به مردم؛ به‌ویژه خدمت به مؤمنان و صالحان است. نگاهى اجمالى به آیات، روایات و سیره انبیا و اولیا به‌خوبى این امر را ثابت مى‏کند که بعد از انجام واجبات، هیچ امرى مانند نیکی و خدمت به بندگان خداوند باعث تقرب انسان به درگاه الهى نمى‏شود. بدین سبب است که انبیا و اولیاى الهى همواره در خدمت مردم بوده‏اند.

آنچه پیش رو دارید، نگاهى اجمالى به آیات و روایات و سیره اولیا درباره نیکی و خدمت است.

 

الف) اهمیت نیکی و خدمت به مردم در قرآن

۱ـ خواهان نفع‌رسانی

در قرآن از زبان حضرت عیسى«ع»‏ مى‏خوانیم: «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَینَ ما کُنْتُ؛(۱) و مرا هر جا که هستم، پر برکت قرار ده.‌» حضرت صادق«ع»‏فرمودند: «مقصود از «جَعَلَنی‏ مُبارَکاً»، «جَعَلَنِی‏ مُبارَکاً نفَّاعاً» است؛ یعنى خدایا! مرا بسیار سودمند و نفع رساننده (به مردم) قرار بده.»(۲)

 

۲ـ نیکوکاری در قرآن

خداوند متعال در قرآن چهار بار با صراحت چنین اعلام مى‏دارد «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛(۳) خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد.»؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ؛(۴) خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‏کند.»؛«وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ؛(۵) به راستى این‌گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم.»

درباره پاداش اخروى محسنان تعبیرات بلندى آمده است که عبارتند از:

۱ـ جاودانگى در بهشت: «خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ؛(۶) همیشه در آن خواهند بود و این است جزاى نیکوکاران.»

۲ـ گواراترین زندگى: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ؛(۷) بخورید و بیاشامید در حالی که برای شما گوارا باشد به خاطر کارهایی که انجام دادید. .ما این‌چنین پاداش نیکوکاران را می‌دهیم.»

۳ـ پاداش دنیا و آخرت: «فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الآْخِرَهِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛(۸) خداوند ثواب و بهترین پاداش آخرت را به آنها (محسنان) داد؛ (زیرا) خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.»

۴ـ هرچه بخواهند: «لَهُمْ ما یشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ؛(۹) براى آنان هر چه بخواهند نزد پروردگارشان وجود دارد؛ این است پاداش نیکوکاران.»؛ «سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ»؛ (۱۰) به زودى براى محسنان مى‏افزاییم.‌»سپس در دو آیه مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ‏الْمُحْسِنینَ؛(۱۱) به‌راستى حتماً خدا با نیکوکاران است.»

این یک موقعیت خاص است که عنایات خاصه الهى را همراه دارد؛ نه موفقیت عام که «هُوَ مَعَکُم اَینما تَکوُنوُا» به‌راستى که با این همه پاداش و موقعیت باید به محسنان بشارت داد: «وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ؛(۱۲) به نیکوکاران بشارت بده.»

به‌راستى که اگر احسان و خدمت به خلق فقط همین تأکیدات و پاداش‌ها را داشت، بس بود که مردم شب و روز به دنبال احسان و خدمت به خلق باشند؛ حال آنکه در روایات رسیده از معصومان‏«ع» و سیره آنان بیش از آنچه در آیات بیان شده، تأکید وجود دارد و به این موضوع اهمیت داده شده است که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

 

۱ـ دوست‌داشتنی‌ترین فرد

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «الْخَلْقُ عِیالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیتِ مُؤْمِنٍ سُرُوراً؛(۱۳) مردم عائله و جیره‌خواران خداوندند. محبوب‏ترین مخلوقات نزد خدا کسى است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده‏اى را خوشحال کند.»

 

۲ـ از روزه و اعتکاف‏ هم برتر است

امام صادق«ع» از پدرشان و او از پیامبر اکرم«ص»‏ نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمودند: «وَاللَّهِ لَقَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ صِیامِ‏ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِه؛(۱۴) به خدا قسم، برآوردن حاجت مؤمن بهتر از یک ماه روزه و یک ماه اعتکاف است.»

 

۳ـ نعمت الهى‏

امام حسین«ع»‏ مى‏فرمایند: «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ؛(۱۵) از نعمت‌های خدا این است که مردم حوائج خود را نزد شما می‌آورند. پس از نعمت‌هاى خدا [که حاجت مردم است] خسته و ملول نشوید.»

 

۴ـ احسان را کوچک نشمارید

على بن حسین«ع»‏ فرمودند: «اى شیعیان ما! بهشت را از دست نمى‏دهید، به‌سرعت و یا کندى در آن وارد مى‏شوید؛ ولى در رسیدن به درجات بالاى آن با هم مسابقه دهید. بدانید بالاترین درجه و بهترین قصرها و خانه‏ها از آن کسى است که بهتر برادر مؤمنش را اجابت کند و بیشتر‌ با فقراى مؤمنان همدردى کند؛ به‌راستى خداوند عزیز و جلیل با یک کلمه که با برادر مؤمن (و در جهت خوشحالى او) صحبت مى‏کند، به اندازه هزار سال خود را به بهشت نزدیک مى‏کند؛ هر چند از کسانى باشد که باید در جهنم عذاب شود: «فَلاَ تَحْتَقِرُوا الْإِحْسَانَ إِلَى إِخْوَانِکُمْ فَسَوْفَ ینْفَعُکُمُ اللَّهُ تَعَالَى حَیثُ لاَ یقُومُ مَقَامَ ذَلِکَ شَی‏ءٌ غَیرُه؛(۱۶) [هیچ‌گاه] احسان به برادران [مؤمن] خود را کوچک نشمارید. پس در آینده خداوند به شما سودى مى‏رساند؛ به گونه‌ای که هیچ چیز جاى آن را پر نمى‏کند.»

برخى از مردم مى‏پندارند که عبادت فقط نماز خواندن و روزه گرفتن است. جمعى از اینان به‌حدى در غفلت و نادانى فرو رفته‏اند که اگر جان کسى را در خطر ببینند حاضر نیستند براى نجات او از عمل مستحبى خویش دست بردارند. بارها دیده شده است که در مسافرت‌هاى عبادى همچون سفر حج و یا عتبات عالیات، با این که گاه سالخوردگان و بیمارانى وجود دارند که بسیار به کمک نیاز دارند؛ ولی افرادى تمام اوقات را به زیارت و دعا مشغول مى‏شوند و به همسفران کمکى نمى‏کنند. این‌گونه افراد نمى‏دانند که کمترین کمک به بندگان، بهشت را براى انسان واجب مى‏کند.

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّهَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْه؛(۱۷) بنده‏اى از بندگان خدا در اثر اینکه شاخه خارى را از سر راه مسلمانان برداشت، اهل بهشت شد.»

این افراد باید بدانند که بالاترین افتخار براى یک انسان این است که دیگران او را ملجأ و مأوایى براى رفع حاجات خویش بدانند.

امام صادق«ع»‏مى‏فرمایند: «کَفَى بِالْمَرْءِ اعْتِمَاداً عَلَى أَخِیهِ أَنْ ینْزِلَ بِهِ حَاجَتَه؛(۱۸) در اثبات اعتماد به برادر دینى همین بس که شخصى حاجتش را نزد او آورد.»

البته ما این شعر را هم تأیید نمى‏کنیم که مى‏گوید:

عبادت به جز خدمت خلق نیست‏

به تسبیح و سجاده و دلق نیست‏

عبادت فقط در خدمت خلق منحصر نیست؛ چنان که برخى به بهانه «دِلَت پاک باشد» و به «خلق خدا خدمت کن»، نماز و روزه و عبادت را ترک مى‏کنند.

باید گفت که عبادت فقط خدمت خلق نیست و نماز، روزه و… هم عبادت‏اند. پس نباید راه افراط یا تفریط را پیمود. از این‌رو نباید به بهانه عبادات اصطلاحی،‌ از خدمت به خلق شانه خالى کرد و نه به بهانه خدمت به مردم و اعانت آنان، از نماز و عبادات واجب و مستحب غافل شد؛ بلکه باید هر دو را در حد و اندازه خود نگه داشت که «هر چیزى به جاى خویش نیکوست».

 

روش ائمه«ع»‏ در نیکوکاری

بیان تفصیلى سیره ائمه در خدمت به مردم و فقرا و دستگیرى و اعانت آنها بسیار گسترده است که فقط به ذکر برخى از رفتارهاى آنان اکتفا مى‏شود.

حضرت على«ع»‏ با دست خود، نخل‌هاى گروهى از یهودیان مدینه را آبیارى مى‏کرد؛ به گونه‏اى که دست مبارکش تاول مى‏زد، آن گاه که به مزدى دست مى‏یافت، آن را به بیچارگان و درماندگان مى‏بخشید و یا با آن، بردگانى را مى‏خرید و آزاد مى‏کرد.

آن حضرت، قنات‌ها و چاه‌هاى فراوانى را حفر و به‌محض رسیدن به آب، آنها را براى مردم وقف مى‏کرد. ایشان به فقرا و یتیمان، چه در مدینه و چه در کوفه سر مى‏زد و به آنها خدمت مى‏کرد.

معاویه اعتراف کرد: «اگر على، خانه‏اى پر از طلاى ناب و خانه‏اى پر از علوفه داشته باشد، طلا را قبل از علوفه مى‏بخشد.‌»(۱۹)

امام مجتبى«ع»‏ هیچ‌گاه در پاسخ مستمندى نه نگفتند. ازایشان سئوال شد: «چرا هیچ‌گاه فقیرى را مأیوس نمى‏کنىد؟» فرمودند: «من خود دست نیاز بر درگاه خدا دارم و به الطافش امیدوارم. به همین دلیل شرم دارم از اینکه خود فقیر باشم و فقیرى را مأیوس برگردانم. خداى بزرگ مرا عادت داده است که نعمت‌هاى فراوانش را بر من ارزانى دارد و من نیز او را عادت داده‏ام که نعمت‌هایش را به مردم ببخشم. مى‏ترسم. اگر از عادتم دست بردارم، خداوند نیز عادتش را از من بازدارد و مرا از نعمت‌هایش محروم کند.»(۲۰)

از سیره آن حضرت این بود که هرگاه باغ و بستانى را از کسى خریدارى مى‏کردند و سپس فروشنده‏اش به فقر و تنگدستى دچار مى‏شد، حضرت آن را با پولش به وى برمى‏گرداندند.(۲۱)

امام حسین«ع»‏ در تاریکى و ظلمت شب، انبانى پر از غذا همراه پول به خانه‏هاى زنان بی‌سرپرست و یتیمان مى‏بردند؛ به گونه‏اى که معاویه نیز به آن اعتراف کرد که حسین بن على«ع»‏ بخشش خود را نخست از یتیمانى آغاز مى‏کند که پدرانشان را در جنگ صفین در سپاه پدرش على از دست داده‏اند و اگر چیزى اضافه آمد، با آن شتر نحر مى‏کند و مردم را طعام مى‏دهد.(۲۲)

در خانه حضرت سجاد«ع»‏ همواره به روى مردم باز بود و ایشان ناهار عمومى مى‏دادند.(۲۳) حضرت بیش از صد خانه را متکفل بودند و زندگى آنها را اداره مى‏کردند.(۲۴)

به سبب همین احسان و نیکى بود که آن حضرت هیچ‌گاه از چیدن محصول نخلستان در شب خوششان نمى‏آمد؛ چون فقرا روزها محصول نخلستان‌ها می‌چیدند و چیدن محصول در شب باعث محروم شدن آنان مى‏شد. همچنین حضرت صدقه مى‏دادند و دیگران را به صدقه تشویق مى‏کردند و دو نوبت مالش را با فقرا تقسیم ‏می‌کردند.(۲۵)

حضرت سجاد‏«ع» پسرعمویى داشتند که بعضى از شب‌ها به خانه‏اش مى‏رفتند و مقدارى پول به او مى‏دادند. آن شخص، حضرت را (چون با صورت پوشیده بود) نمى‏شناخت و مى‏گفت: «على بن حسین، اصلاً به حال ما توجهى ندارد.» و در حق ایشان نفرین مى‏کرد.‌ »امام این کلمات را مى‏شنیدند، ولى از وى در می‌گذشتند و خود را به او معرفى نمى‏کردند. وقتى امام سجاد«ع» از دنیا رفتند و آن کمک‌هاى شبانه قطع شدند، آن شخص متوجه شد که آن فرد على بن حسین بوده است؛ از این‌رو همیشه به حالت گریه و براى عذرخواهى کنار قبر حضرت مى‏رفت.(۲۶)

همچنین حضرت باقر«ع»‏ به نیازمندان احترام مى‏گذاشتند و به آنها کمک می‌کردند و صدقه مى‏دادند و نیکى به یاران و اصحاب را فراموش نمى‏کردند. حسن بن کثیر می‌گوید که نزد امام باقر«ع»‏ از جفاى دوستان و برآورده نکردن حاجات شکایت کردم، حضرت فرمودند: «بِئْسَ الْأَخُ أَخٌ یرْعَاکَ غَنِیاً وَ یقْطَعُکَ فَقِیراً؛ بد برادرى است برادرى که در ثروتمندی مراعاتت را کند و در فقر و ندارى (تو) با تو قطع رابطه کند.» سپس به غلامشان دستور دادند کیسه‏اى به مبلغ هفتصد درهم به او بدهد، و فرمودند: «فَإِذَا نَفِدَتْ فَأَعْلِنِى؛ هرگاه تمام کردى به من خبر بده.»(۲۷)

از جمعى نقل شده است که امام باقر«ع»‏ را ملاقات نمى‏کردیم مگر اینکه نفقه، هدیه و لباس براى ما مى‏آوردند و مى‏فرمودند: «هَذِهِ مُعَدَّهٌ لَکُمْ قَبلَ أَنْ تَلْقَوْنِى؛(۲۸) اینها قبل از ملاقات شما براى شما آماده شده بود.»

معاویه بن هشام مى‏گوید: «هیچ‏گاه حضرت باقر«ع» از کمک و صله دادن به برادران و کسانى که نزد ایشان مى‏آمدند و امید و آرزویى داشتند، خسته نشدند.»(۲۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مریم، ۳۱٫

۲ـ اصول کافى، کلینى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۶۵، ح ۱۱؛ تفسیر الصافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ج ۳، ص ۲۸۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث، ج ۷۱، ص ۳۴۱، ح ۱۲۶٫

۳ـ بقره، ۱۹۵؛ آل‌عمران ۱۳۴و ۱۴۸و مائده، ۱۳٫

۴ـ توبه، ۱۲۰؛ یوسف، ۵۶ و ۹۰ و هود، ۱۱۵٫

۵ـ انعام، ۸۴؛ یوسف، ۲۲؛ قصص، ۱۴ و صافات، ۸۰، ۱۰۵،۱۱۰،۱۲۱ و ۱۳۱٫

۶ـ مائده، ۸.

۷ـ مرسلات، ۴۴٫

۸ـ آل‌عمران، ۱۴۸٫

۹ـ زمر، ۳۴٫

۱۰ـ اعراف، ۱۶۱٫

۱۱ـ عنکبوت، ۶۹ و نحل، ۱۲۸٫

۱۲ـ حج، ۳۷٫

۱۳ـ بحارالانوار، ج‏۷۱، ص ۳۳۹، ح‏۱۲۱ و اصول کافى، ج ۲، ص ۱۶۴، ح ۷٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۸۵، ح ۶٫

۱۵ـ همان، ص ۳۱۸، ح ۸۰٫

۱۶ـ بحارالانوار، همان و ج ۷۱، ص ۷۰۸، ح ۶۰ و تفسیر امام حسن عسکرى، ص ۷۹٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۲۰۷؛ سفینه البحار، شیخ عباس قمى، اسوه، ج ۲، ص ۸۲٫

۱۸ـ اصول کافى، همان، ج ۲، ص ۱۹۸ و ۱۳۱٫

۱۹ـ سیره و تاریخ امامان، جمعى از مؤلفان، مؤسسه انتشاراتى زواره، ۱۳۸۶، ص ۷۸ و تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۴۳، ص ۴۱۴٫

۲۰ـ حیاه الامام الحسن، ج ۱، ص ۳۱۶ و ۳۱۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۹ و طبقات کبرى، ج ۱، ص ۲۳؛ به نقل از: سیره و تاریخ امامان، ص ۱۰۱٫

۲۱ـ سیره و تاریخ امامان، ص ۱۰۲٫

۲۲ـ حیاه الامام الحسین، ج ۱، ص ۱۲۸، به نقل از: همان، ص ۱۰۲٫

۲۳ـ تاریخ یعقوبى، بیروت، ج ۲، ص ۲۵۹٫

۲۴ـ کشف الغمه، اربلى، آل البیت، ج ۲، ص ۲۸۹٫

۲۵ـ علل‌الشرایع، صدوق، بیروت، دارالمعرفه، ص۶۱، باب ۴۲، ح ۱؛ وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج ۶، ص ۲۹۶ و مناقب آل ابی‌الطالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۶۷٫

۲۶ـ کشف الغمه، همان، ج ۲، ص ۳۱۹ و سیره و تاریخ امامان، ص ۱۵۲٫

۲۷ـ ارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرتى، ص ۲۶۶٫

۲۸ـ همان، ص ۲۶۶٫

۲۹ـ همان، ص ۲۶۶٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

پیامبر اکرم‏«ص» فرمودند: «الْخَلْقُ عِیالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیتِ مُؤْمِنٍ سُرُوراً؛(۱۳) مردم عائله و جیره‌خواران خداوندند. محبوب‏ترین مخلوقات نزد خدا کسى است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده‏اى را خوشحال کند.»

 

امام صادق«ع» از پدرشان و او از پیامبر اکرم«ص»‏ نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمودند: «وَاللَّهِ لَقَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ صِیامِ‏ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِه؛(۱۴) به خدا قسم، برآوردن حاجت مؤمن بهتر از یک ماه روزه و یک ماه اعتکاف است.»

 

25فوریه/18

موریانۀ تجمل‌گرایی

اشاره

انقلاب اسلامی تحولی بنیادین و ساختاری در تمام عرصه­­های زندگی مردم ایران به وجود آورد و در صحنه سیاست و اداره جامعه نیز با ساقط کردن نظام منحط طاغوت، حاکمیت دینی با حضور مردم را در قالب نظام جمهوری اسلامی برپا کرد. این نظام مردمی بر پایه قوانین الهی، سیستمی نوین و الگویی جدید به جهان امروز عرضه داشت و با پیوند سیاست و دیانت، انقلاب اسلامی را در سراسر جهان به عنوان یک حرکت آزادی‌بخش معرفی کرد که نه به غرب وابسته است نه به شرق.

نکته شایان توجه این است که بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، برای تداوم این انقلاب در صحنه سیاسی و حکومتی و عملکرد دولتمردان نظام جمهوری اسلامی و نقش مردم در آن باید نگاهی نافذ و دوراندیش به آسیب‌ها و آفت­های سیاسی داشته باشیم تا انقلاب را از انحرافات و آسیب‌های پیش رو نجات دهیم. یکی از آفات مهمی که همه انسان‌ها، به‌ویژه مسئولان هر انقلابی را تهدید می­کند، تجمل­گرایی آنان است.

 

 تجمل­گرایی، عامل انحطاط جوامع بشری

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد: «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهلِکَ قَریَهً أَمَرنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرنَـهَا تَدمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه‌طلبان و خوش‌گذرانانشان را وادار به فساد می‌کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آنگاه آنجا را زیر و زبر می‌کنیم و نابودشان می‌سازیم».(۱)

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

براساس این آیه شریفه، رفاه‌زدگان در معرض فسق و بی‌بندوباری  هستند و جامعه خود را نیز به انحطاط و زوال می‌کشانند.

با مروری اجمالی به تاریخ گذشتگان و بررسی عوامل انحطاط آنان، این حقیقت قرآنی به‌خوبی آشکار می‌شود که چه بسیار تمدن‌ها و جوامعی که بر اثر رفاه‌زدگی و نازپروردگی به گناه و معصیت گرفتار آمدند و بنیاد بقایشان زایل گشت.

یکی از نکاتی که قرآن کریم به آن پرداخته است، نقش منفی مرفهین بی‌درد و عیاشان یک جامعه در روند تکامل و پیشرفت آن است.

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند. قرآن کریم درباره آنان فرموده است: «وَ ما اَرسَلنا فی قَریهٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّما بِما اَُرسِلْتُم بِهِ کافِرُونَ* وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ هیچ پیامبر هشداردهنده‌ای را در جامعه‌ای نفرستادیم مگر آنکه اشراف و خوش‌گذرانان آن جامعه گفتند ما به آنچه شما مأمورش شده‌اید کافریم و دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است و عذاب نخواهیم شد». (۲)

این گروه از انسان‌ها هنگامی که وقت شکفتن و رشد جامعه فرا میرسد، گرفتار ارتجاع و سنت‌گرایی و گذشته‌پرستی بی‌جا و مانع از حرکت تکاملی اجتماع می‌شوند، به تعبیر قرآن کریم: «وَکَذَلِکَ مَا أَرسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَریَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا وَجَدنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ؛ بدین‌گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ای نفرستادیم مگر آنکه خوش‌گذرانان آن شهر گفتند که ما پدران خود را بر آئین و راهی یافتیم و از پی ایشان رهسپاریم»(۳)

آثار شوم تجمل‌گرایی و نازپروردگی در آحاد جامعه، به‌ویژه در کارگزاران نظام اسلامی به اندازه‌اى درخور توجه است که وقتی امام علی«ع» با خبر شدند که یکی از کارگزارانشان در بصره به نام «عثمان بن حنیف» انصارى در جشن عروسى جوانى بصرى شرکت کرده که در آن مجلس ریخت و پاش فراوان صورت گرفته است، خطاب به او نوشتند:

«اى پسر حنیف! شنیده‌ام یکى از جوانان بصرى تو را به شام و شب عروسى خویش خوانده و تو شتابان و مشتاق و حریصانه به آن سور و مهمانى رو کرده‌اى. به من خبر رسید که میزبان، خوان الوان گسترده و خورش‌هاى گوناگون و رنگارنگ و قدح‌هاى شراب گوارا برایت آراسته است، حال آن که مى‌پنداشتم تو به مهمانى و جشن مردمى که ثروتمندان و توانگرانشان، نیازمند را از خویش به خوارى دور مى‌کنند، نمی‌روى. در آن خورش‌هایى که چه شیرین و دندان‌گیر و دهان خواه است، بنگر. آن گاه آنچه را پاکى و ناپاکی‌اش بر تو آشکار نیست مخور و هر چه به راه پاک و خیر به دست آورده‌اى و روا بودنش بر تو عیان است، بخور. آگاه باش براى هر مسلمانى پیشوایى است که باید از او پیروى کند و به نور او فروغ گیرد. اینک بدان که پوشاک دنیایى پیشواى تو، جامه‌اى پاره و پشمین و طعامش خوراکى تلخ و قرص نانى جوین است و پیوسته به این چیزها بسنده مى‌کند. هر چند شما آن توانایى را ندارید که چنین زندگى کنید، ولى مرا به زهد و پاکدامنى و کوشش در راه حق و عدالت یارى کنید.

«به خدا سوگند! در این دنیا درهم و دینار و طلایى نیندوخته و از غنیمت‌هاى آن ثروتى پس‌انداز نکرده‌ام و به‌جز این رداى کهنه که بر تن دارم، جامه دیگرى براى خویش تدارک ندیده‌ام…اگر بخواهم برایم آسان است که از شهدهاى پاک و مغز نان گندم و جامه‌هاى زربافت و ابریشمى بهره برگیرم، ولى دستم را از دامان این آرزوهاى فریبنده کوتاه کرده‌ام و کجا مرا رغبتى است که با حرص و ولع، دهان و کام به طعام‌هاى خوشگوار و شیرین آشنا کنم، حال آن که شاید کسى در حجاز و یمامه باشد که امید به قرص نانى ندارد. چه سود که من با شکمى پرریال شب را به روز آورم و پیرامون من شکم‌هاى گرسنه و جگرهاى تشنه فراوان باشند. چه سود که همچون کسى باشم که سراینده‌اى درباره او گفته است: «این درد تو را بس که شب با شکمى پر به خواب روى، در حالى که پیرامونت کسانى باشند که حتى پاره پوستى آرزو کنند و گلیمى بهر خفتن نیابند».(۴)

امام على«ع» در بخش دیگرى از این نامه فرموده‌اند: «من پیشوا و امام تو هستم و باید مرا در رفتار به حق و عدالت، یارى کنى.» آن حضرت در بخش نامه­اى دیگر به نمایندگان خود چنین نوشته‌اند: «نوک قلم‌هاى خود را تیز کنید. در نوشتن میان سطرها، زیاد فاصله نگذارید. حرف‌هاى اضافه را حذف کنید. به جاى عبارت‌پردازى به بیان مطلب بسنده کنید. از پرنویسى و مصرف زیاد کاغذ خوددارى کنید؛ زیرا این کاغذها از بیت‌المال است و بیت‌المال تحمل زیان را ندارد».(۵)

نکته مهم این است که عثمان بن حنیف، خود چنین ریخت و پاشى نکرده، بلکه در چنین مجلسى شرکت کرده بود و امام على«ع» این کار وی را نکوهیده است. این سخن نشان دهنده مسئولیت خطیرى است که بر دوش زمامداران مسلمان نهاده شده است. نه تنها خود آنان نباید اهل اسراف و تجمل و ریخت و پاش باشند، بلکه اطرافیانشان و کسانی هم که با آنان در ارتباط هستند باید از این عیب به دور باشند.

همچنین ایشان در مرکز حکومت خود به مردم چنین خطاب کردند: «اى مردم کوفه! اگر دیدید که من به غیر از آن وضعى که پیشتر داشتم از شهر شما بیرون رفتم، مثلاً لباس و خوراک یا مرکب و غلام من عوض شد و در مدت حکومتم، زندگى مرفهى براى خود درست کردم، بدانید که در حکومت به شما خیانت کرده‌ام.»(۶)

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد. به همین دلیل وقتى از امام علی«ع» مى‌پرسند: «بدترین ذلت چیست؟» می‌فرمایند: «حریص بودن بر دنیا.»(۷)

دلدادگی مسئولان و حاکمان دینی به دنیا از آفات اساسی و کلیدی حکومت دینی است و ریشه حکومت دینی و بلکه دینداری و دین‌گرایی را در میان دینداران می‌خشکاند و مردم را به دین و حکومت دینی بدبین و بی‌اعتماد می‌کند. به تعبیر دیگر حکومت دینی با حاکمیت حاکم دنیاگرای دینی در تضاد است؛ زیرا حکومت دینی وظیفه دارد عدالت را در سه حوزه «قدرت، ثروت و قانون» برقرار سازد. به تعبیر امام علی«ع» حکومت دینی مفهومی جز اجرای عدالت ندارد و این زمانی ممکن است که معیار عمل حاکم «حق» باشد، در حالی که معیار عمل حاکم دنیاگرای دینی منافع مادی و دنیوی اوست؛ بنابراین چنین حاکمی هیچ‌گاه نمی‌تواند عدالت را پیاده کند و اجتماع را به سعادت حقیقی رهنمون کند. در فرهنگ علوی، وابستگی به دنیا نکوهش شده است. (۸)

آن حضرت دولتمردان خود را به زهد و پرهیز از دنیاگرایی سفارش می‌کردند تا آفات دنیاگرایی آنان را تهدید نکند و همیشه به یاد قیامت باشند.

نامه آن امام همام به «شریح بن حارث»، قاضی آن حضرت که خانه‌ای را به هشتاد دینار خریده بود، دربردارنده نکات مهمی است که اشاره به بخشی از آن ضروری می‌نماید: «… به من گزارش داده‌اند که به هشتاد دینار خانه‌ای خریده‌ای، برایش سندی تنظیم کرده‌ای و شاهدانی گرفته‌ای… ای شریح! بدان که در آینده‌ای بس نزدیک کسی به سراغت می‌آید که به سندت نمی‌نگرد و از دلیل و شاهدانت نمی‌پرسد. تو را بهت‌زده از آن خانه بیرون می‌کشد و تنها به خانه گور می‌سپارد. پس ای شریح! نیک بنگر. مبادا که این خانه را جز به مال خود خریده باشی و یا جز از راه مشروع بهایش پرداخته باشی که در این صورت خانه دنیا و خانه آخرت را یکجا باخته‌ای!

«ای شریح! اگر هنگام خرید آن خانه به من مراجعه می‌کردی، براساس این نسخه برایت سندی تنظیم

می‌کردم که در خریدش حتی به بهای درهمی رغبت نمی‌کردی، چه رسد به بهای افزون‌تر و آن نسخه چنین است: خریدار: بنده‌خوار. فروشنده: بنده‌ای در آستانه کوچ. مورد معامله: خانه‌ای از خانه‌های فریب‌آباد در منطقه نیستان وخطه تباهان.

«این خانه از چهار سو به چهار حد محدود می‌شود: اولین حد به زمینه انواع آفات. دومین حد به کانون انگیزه‌های مصیبت. سومین حد به هوس‌های سقوط‌آفرین و چهارمین حد به شیطان اغواگر؛ و در این حد است که در این خانه گشوده می‌شود…»(۹)

روشن است که دعوت امام علی«ع» به آخرت‌گرایی به معنای ترک دنیا و رفع مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه از منظر امام «ع»، دنیا و آخرت مکمل یکدیگرند و سرنوشت انسان‌ها در دنیا شکل می‌گیرد، ازاین رو حضرت، دنیا را پل آخرت می‌دانند.(۱۰)

برهمین اساس، امام علی«ع» محمد بن ابی‌بکر را به بهره‌گیری از دنیا و آخرت فراخواندند و فرمودند: «فانَّهُ لابُدَّ لَکَ نَصِیبٌ مِنَ الدُّنیا وَ أنتَ إلی نَصِیبُکَ مِنَ الآخرهِ أحوَج.» (۱۱)  امام علی«ع» به مدیرانش سفارش کرد که از قیامت غافل نباشند؛ زیرا آخرت‌گرایی نقش اساسی در میزان موفقیت آنان دارد. آن حضرت به نعمان زرقی فرماندار بحرین نوشت: «… وَ لاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ عَنْ أمرِ مَعَادِک…».(۱۲)

همچنین حضرت خطاب به مالک اشتر فرمودند: «بر نفس خود حاکم نخواهی بود مگر آن که همه هدفت روز قیامت و بازگشت به خدا باشد…».(۱۳)

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.(۱۴)

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است.

امام على«ع» دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى مى‏کنند.(۱۵)

امام صادق«ع» در حدیثی می‏فرمایند: «دو گرگ درنده و خونخوار که به گله بى‌چوپانی حمله‌ور شوند، یکى از آن دو در جلوی گله بایستد و دیگرى در پشت. زیان آنها بیشتر از دوستى دنیا و شرف براى دین مسلمان نیست.»(۱۶)

مقصود از دوستى شرف در این حدیث شریف، همان اعیان‌منشى و تکبرى است که از این ناحیه پیدا می‌شود و مانع پذیرفتن حق و دعوت پیامبران الهی می‌گردد. چنان که به گواهی تاریخ بشر، این گونه خودبستگی‌ها گریبانگیر بسیاری از شراف شده و آنان را از درک هرگونه حقیقتى بازداشته است.

امام سجاد«ع» در یک روایت مفصل، ریشه بسیاری از خصلت‏های ناپسندیده، به‌ویژه جاه‏طلبی را در دنیاطلبی می‏دانند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفی می‏کنند. (۱۷)

دوستى دنیا اساس هر خطا و گناهی است. هر لغزشى که از انسان سر مى‌زند، ریشه اصلى آن حب دنیاست.

گرایش به زندگی تجملی و تکاثر، به‌ویژه در میان عناصر انقلابی و مسئولان نظام، انگیزه دفاع از انقلاب و ارزش‌ها را تضعیف می‌کند و افراد را به زندگی شخصی و برآوردن نیازهای تجملی مشغول می‌سازد. تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف هر انقلابی را تهدید می‌کند، اولاً محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و مسئولین را از مردم جدا می‌کند، ثانیاً سبب افزایش هزینه‌ها و اسراف می‌شود.

اگر زندگی تجملی و روحیه تکاثرطلبی در میان مسئولان عناصر انقلابی فزونی گیرد و نیروهای انقلابی روحیه خود را از دست بدهند، داعیه ادامه انقلاب و دفاع از ارزش‏ها و آرمان‌های آن تضعیف می‏شود. ابن‌خلدون در بحث فراز و فرود تمدن‏ها به دوران‏های زیر اشاره می‏کند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندی و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر(عصبیت)، همبستگی اجتماعی از بین می‏رود و تن‌آسایی، تجمل و حاکمیت روابط فزونی می‏گیرد.(۱۸)

دنیاطلبی، تجمل‌گرایی، زراندوزی و داشتن روحیه کاخ‌نشینی و ساز و کارها با کاخ‌نشینان، بی‌توجهی به وضع معیشتی کوخ‌نشینان و فقرا و در فشار روحی قرار دادن آنان توسط رهبران و دست‌اندرکاران، سهم به‌سزایی در آسیب‌رسانی به انقلاب دارند.

تجمل‌گرایی مسئولان از زوایای مختلف، انقلاب را تهدید می¬کند؛ محرومان را در فشار روحی قرار می‌دهد و رهبران را از مردم جدا می‌کند؛ زیرا اگر مسئولی در کشور به سمت دنیاگرایی حرکت کند، مردم هم ناخودآگاه به این سمت و سو کشیده می‌شوند..

امام علی«ع» در بیان گهرباری می‌فرمایند: «مردم به دینِ حاکمان و مسئولان خویش هستند.(۱۹)

تجمل‌گرایی مسئولان، فرهنگ دنیاطلبی و گرایش به تجملات را در جامعه ترویج می‌کند و در نتیجه، جرائم مالی و اقتصادی در میان مردم و کارگزاران افزایش می‌یابند.

علاوه بر این، دنیاطلبی مسئولان موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود، برای تأمین آن باید مالیات‌ها را افزایش داد (فشار بر مردم) افزایش مالیات نیز تا سقف معین کشش دارد و بیش از آن قدرت پرداخت وجود نخواهد داشت و در نتیجه کسری بودجه به وجود می‌آید و برای جبران آن باید نیروهای غیرمولد از قبیل نظامیان را کاهش داد که نهایتاً تهدیدی بزرگ علیه انقلاب خواهد بود.(۲۰)

امام علی«ع» می‌فرمایند: «خدای تعالی به پیشوایان حق واجب گردانیده که خود را با مردمان تنگدست برابر کنند تا این که فقر و تنگدستی بر آنان فشار نیاورد.» (۲۱)

 

نقش خواص و زمامداران در ترویج تجمل‌گرایی

. یکى از عوامل مهم در روی آوردن آحاد مردم یک جامعه به تجمل و اعیان‌منشى، شیوه رفتار و زندگى خواص و نخبگان آن جامعه است که این مسئله در تاریخ گذشتگان نیز به اثبات رسیده است. با امعان‌نظر در تاریخ اسلام، به نکات تیره و ننگینى برمی‌خوریم که از بی‌لیاقتى و بی‌تقوایى خواص و برجستگان آن زمانه حکایت دارد. یکى از خواص جامعه اسلامى آن روزگار؛ یعنى «معاویه بن ابى سفیان» است که در تجمل‌گرایى غرق شده بود و رفتار او در دراز مدت، ضربات سختى را بر پیکر جامعه اسلامى وارد آورد. او کار خود را با توجیه رفتارهایش آغاز کرد و پس از چندى کار به جایی رسید که زندگى او حالت افسانه‌اى به خود گرفت و در طول تاریخ اسلام به سرمشقى براى مترفین و اعیان منش‌ها تبدیل شد.

معاویه پسر ابوسفیان را که سنگ بناى این دیوار کج را در عالم اسلام بنا نهاد و متکلفانه زندگى کردن و اعیان‌منشانه زیستن را که حضرت رسول«ص» آن را درهم کوبیده بود، دوباره مستقر کرد و نام اسلام را نیز بر آن نهاد. او نخستین کسى است که اعیان‌منشى در پوشاک را رواج داد و تجمل در لباس را بنا نهاد و بعد از آن دیگر افراد بنی‌امیه، بنی‌عباس و دیگران پیرو او شدند.

در آنزمان، یکى از خلفا، تجمل را به‌حدى رساند که بیست و دو هزار لباس حریر از انواع مختلف را براى خود تهیه کرد و هر زمان هم که به حج مى‌رفت، هفتصد شتر، جامه و اثاث او را حمل مى‌کردند. یکى دیگر از خلفا، بالغ بر یکصد و پنجاه هزار لباس و فرش پس از مرگ خود باقى گذاشت. تجمل در پوشاک و البسه تا آن حد پیش رفت که الاغ و استر خلفا و اعیان نیز با حریر زربافت پوشانده شد.

تکلف و تجمل در خوراک نیز به اوج خود رسید و برف جبال براى انبساط خاطر خلیفه در حج به مکه برده مى‌شد. افرادی وظیفه داشتند در سریع‌ترین زمان ممکن نوبرانه هر چیزى را از راه‌هاى دوردست، براى خلفا و اطرافیانش بیاورند. پزشکان همیشه بر سر سفره حاضر بودند تا خلفا و اعیان دستگاه خلافت را در اندازه و نوع غذاهایى که مى‌خورند، کمک کنند و چاشنى‌هاى مناسب را براى افزودن اشتها به آنان بدهند. کار به جایى رسیده بود که به مرغان خانگى نیز غذاهاى مقوى چون مغز گردو و شیر و… مى‌دادند تا گوشتشان لذیذتر شود. آشپزخانه‌هاى اعیانى دائم در حال پخت و پز بودند و همیشه چندبرابر میزان مصرف، غذا پخته مى‌شد.

تجمل در اثاث و لوازم منزل همپاى دیگر تجملات پیش مى‌تاخت. معاویه براى نخستین‌بار، نشستن بر تخت شاهى را باب کرد و توجیهش هم این بود که پیر و فربه شده‌ام و نمى‌توانم روى زمین بنشینم. اثاث‌خانه از پرده تا پشتى همه از حریرهاى زربفت و جواهرنشان تهیه مى‌شدند. ظروف دستگاه خلافت و میخ‌هایى که بر در و دیوار مى‌زدند همگى از سیم و زر بودند. فرش‌هاى ابریشمى و زربفت از ارمنستان تا دشتستان، تهیه و با مخارج هنگفت به بغداد فرستاده مى‌شدند.

استفاده از طلا به‌قدرى رواج داشت که گذشته از ظروف حتى زین و برگ اسبان خلیفه و اعیان اطراف او را از طلا و نقره مى‌ساختند. دستگاه اموى، عباسى، فاطمى و اندلسى چنان در تجمل‌گرایى غرق شده بودند که وقتى سردار مغول، بغداد را فتح کرد و وارد دستگاه خلافت شد، از کوه طلا و جواهرات خلیفه به حیرت افتاد و خطاب به خلیفه گفت: «چرا این طلا و جواهرات را ندادى تا با آن تیر و کمان بسازند و در کنار سیحون، جلوى هجوم مرا به این سوى بگیرند»(۲۲)

.

 

تجمل‌گریزی، مهم­ترین ویژگی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی مبارزه شدید و بنیان‌کنی را با پدیده زشت رفاه‌زدگی و نازپروردگی آغاز و کاخ‌نشینی را که به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده بود به امری ناپسند، کریه و مورد نفرت همگان مبدل کرد.

امام خمینی«ره» که جان و روحش با آموزه‌های اصیل اسلامی عجین بود و از خرمن پاک معصومان«ع» خوشه می‌چید، به عنوان سکان‌دار انقلاب، زندگی ساده و بی‌آلایش خود را به دور از هرگونه تجمل‌گرایی و رفاه‌زدگی بنیان نهاد و از آغاز دوران طلبگی تا اوج رهبری و عزت جهانی ـ این سادگی را حفظ کرد. ایشان که در این جهان پر از ظلم، شیوه جدیدی را در حکومت‌داری را بنیان نهاد، می‌فرمود: «عظمت انسان به لباس و کلاه و اتومبیل و… امثال ذلک نیست. انسان یک حقیقتی است که آن حقیقت اگر بروز کند، شرافتمند است. بزرگ‌ترین افراد بشر انبیا بودند و ساده‌ترین از همه آنها بودند. در عین حالی که بزرگ‌تر از همه بودند و همه آنها را به بزرگی می‌شناختند، در عین حال ساده‌ترین افراد بودند. در وضع زندگیشان، تمام انبیا این‌ طور بودند و تاریخ همه آنها را نشان می‌دهد که با وضع بسیار ساده‌ای عمل می‌کردند.»

مقام معظم رهبری نیز نه تنها زندگی خود و خانواده‌شان در عین سادگی است، بلکه همواره خطر تجمل‌گرایی را به مردم و مسئولان گوشزد کرده‌اند. پرهیز از تجمل‌پرستی مسئولان و زندگی ساده آنان باعث اعتماد و الگوگیری مردم از آنان می‌شود. در غیر این صورت شاهد خطری جدی خواهیم بود که مانند تیر زهرآگینی قلب نظام مقدس جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است.

ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی یکی از روش‌های پذیرفته شده مکتب انبیای عظام است. از این‌رو رهبران الهی ساده زندگی می‌کردند و دیگران را نیز به آن دعوت می‌کردند: «آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدم‌سازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیامبر اسلام«ص» که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین«ع» که بعد از آن حضرت رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده است. دیکتاتوری بوده است؟! پیامبری که با مردم دیگر وقتی می‌نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است.»(۲۳)

بدون تردید برای مسئولان، رعایت ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی از دو جهت اهمیت دارد:

۱ـ  آنان پاسداران ارزش‌های اسلامی هستند و باید از این نظر الگو باشند؛

۲ـ ساده‌زیستی آنان باعث می‌شود که با فقر و درد محرومان و فقرای جامعه  بیشتر آشنا شوند و سیاست‌هایی را در رفع فقرزدایی به کار گیرند. مسئولانی که طعم تلخ فقر را نچشیده‌اند، نمی‌توانند درد فقرا و محرومان را درک کنند.

با توجه به همین نکته است که بزرگ معمار انقلاب امام خمینی«ره»، یکی از شاخصه‌های مهم حکومت اسلامی را ساده‌زیستی و دوری مسئولان از تجمل‌گرایی برمی‌شمارند: «اسلامی بودن یک مملکت به این است که از آن رئیس‌جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پایین‌هاست، اینها یک جور باشند، نه این از او بترسند و نه او توقع داشته باشد که مردم از او بترسند. اسلام این طوری است. ما می‌خواهیم این طور بشود که وقتی رئیس یک مملکتی،‏‎ ‎‏فرض کنید رئیس‌جمهور، نخست‌وزیرش توی جمعیت می‌آید، همچو امتیازی نباشد که‏‎ ‎‏مردم کنار بروند، آی آه واه بشود. زمان رژیم سابق اگر می‌خواست این شخص از یک‏‎ ‎‏خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این‏‎ ‎‏جاها را همه را تحت نظر می‌گرفتند؛ خانه‌ها را، این خانه‌ها را خالی می‌کردند از مردم،‏‎ ‎‏تحت نظر می‌گرفتند که ایشان می‌خواهد یک عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه‏‎ ‎‏خودش خائن بود و خائن می‌ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است. از‏‎ ‎‏خودش می‌ترسد، می‌ترسد بکشندش، اما مالک اشتر هم این طور بود؟ توی مردم بودند،‏‎ ‎‏حضرت امیر توی مردم بود، با مردم بود. پیامبر اکرم«ص» توی مسجد ـ به حسب نقل ـ توی‏‎ ‎‏مسجد وقتی نشسته بودند با اصحابشان، یک عرب که از خارج می‌آمد نمی‌شناخت کدام‏‎ ‎‏یکی ‏‏از‏‏ آنها پیامبرند، کدام یکی دیگران هستند. می‌پرسید که کدام یکی‌تان هستید؟‏‎ ‎‏پیامبر کدام‌ها هستید؟ وضع این طور بود که دور ‏‏هم‏‏ می‌نشستند. یک صدری ‏‏‏‏و‏‏ یک‏‎ ‎‏ذیلی نبود. دور هم می‌نشستند. وقتی یک کسی می‌آمد، خوب اینها که دور هم نشسته‌اند‏‎ ‎‏کدام یکی‌شان هستند. وضع حکومت اسلام این است.» (۲۴)  ‏ ایشان میان  نفوذ شیطان و ظهور زرق و برق دنیایی رابطه‌ای را بیان می‌کنند: «آن روزی که زرق وبرق دنیا پیدا بشود و شیطان در میان ما (مسئولان نظام) راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن روز است که ابرقدرت‌ها می‌توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهی بکشند.» (۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اسراء، ۱۶٫

۲ـ سبأ، ۳۴-۳۵٫

۳ـ زخرف، ۲۳٫

۴ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۵ـ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ و ج۱۰۴، ص۲۷۵٫

۶ـ همان، ج ۴۱، ص۱۳۷٫

۷ـ همان، ج۷۷،  ص۳۷۷٫

۸ـ معادیخواه، عبدالحمید، «فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصیلی نهج‌البلاغه)»، ج۵، ص۲۵۲۰٫

۹ـ ابن‌ ابی­الحدید، عزّالدین بن هبه‌الله بن محمد بن محمد، «شرح نهج‌البلاغه» ج۱۴، ص۲۳۷-۲۳۶٫

۱۰ـ شهیدی، سید جعفر، «شرح نهج‌البلاغه»، ص۲۳۸٫

۱۱ـ ثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، «الغارات»، ج۱، ص۲۲۹٫

۱۲ـ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، «انساب الأشراف»، ج۲، ص۳۸۷- ۳۸۸٫

۱۳ـ «نهج‌البلاغه»، نامه ۵۳٫

۱۴ـ مطهری، مرتضی، «سیری در نهج‌البلاغه»، ص۲۶۷٫

۱۵ـ آمُدی‌، عبدالواحد بن‌ محمد، غرر الحکم و دررالکلم، ج۱، ص۶۸۳٫

۱۶ـ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، کتاب الایمان و الکفر، باب حبّ الدنیا و الحرص علیها، ص۳۱۵٫

۱۷ـ ر. ک: بحارالانوار، ج۱، ص۱۵۴، ح۳۰، ج۱۴، ص۳۱۱، ح۱۷: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَهٍ».

۱۸ـ ر.ک: ابن‌‌خلدون‌، عبدالرحمان محمد، «مقدمه ابن‌خلدون»، ج۱، ص۳۱۷- ۳۲۰٫

۱۹ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۸٫

۲۰ـ همان، ص۳۲۱-۳۲۲٫

۲۱ـ صبحی، صالح، «نهج البلاغه»، خطبه ۲۰۹، ص۳۲۵٫

۲۲ـ ر.ک: روزنامه جمهورى اسلامى، ۳/۳/۱۳۷۴، ص ۱۵٫

۲۳ـ صحیفه نور، ج۳، ص۶۸٫

۲۴ـ صحیفه نور، ج۸، ص۱۸٫

۲۵ـ همان، ج۱۷، ص۲۱۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خداوند متعال نازپروردگی و رفاه زدگی را یکی از عوامل انحطاط جوامع بشری معرفی می‌کند که هلاکت و نابودی سرزمین و اهل آن را به دنبال خواهد داشت؛ قرآن کریم از تجمل‌گرایی و نازپروردگی به عنوان «اتراف» یاد می‌کند و در آیات مختلف آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد

 

 

۲٫

با مرور تاریخ انبیای الهی به روشنی درمییابیم که از دیرباز اولین قشری که دعوت انبیای الهی را لبیک گفتند، مستضعفین بودند. و اولین گروهی که در برابر پیامبران مقاومت کردند، دنیازدگانی بودند که منافع و موقعیت خود را با هیچ چیزی معاوضه نمی‌کردند

۳٫

دنیادوستى و شیفته مادیات شدن یک بیمارى روحى است که تا آخر عمر، آدمی را آزاد نمى‌گذارد؛ زیرا هر چه بیشتر از مال و منال بهره‌مند شود، آتش آزمندش شعله‌ورتر مى‌گردد و چون ثروت و مکنت در دست اهل دنیاست، براى به دست آوردن آن باید به سوى آنان برود و دنیایشان را در ازاى حیثیت و آبرو به چنگ آورد

 

۴٫

نکوهش دنیا از سوی امام«ع» بدان معنا نیست که دنیا ارزش ندارد. اگر دنیا ارزش نداشت، خداوند دنیا را نمی‌آفرید. آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، دلبستگی به دنیاست. چنان که امام«ع» نیز به آن تصریح کرده‌اند.

امام دنیا را گذرگاهی می­دانند که بیش از حد بدان پرداختن موجب خسران است

25فوریه/18

جوان ایرانی ام؛مؤمن انقلابی

درآمد

جوانان مهم‌ترین و اثرگذارترین قشر جامعه هستند که باید به آنان توجه ویژه شود. مقام معظم رهبری نیز همواره به جوانان توجه خاصی مبذول کرده و در سخنرانی‌های خود بارها از نقش جوانان در پیشرفت کشور، در جنگ تحمیلی و حفظ انقلاب سخن گفته‌اند. با توجه به شبیخون فرهنگی و همه‌جانبه‌ای که امروزه از سوی دشمنان اسلام و ایران مدیریت می‌شود، شناخت ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی بسیار مهم است، زیرا باعث می‌شود جوانان ویژگی‌های یادشده را در خود ایجاد و در برابر شبیخون دشمن مقاومت کنند.

 رهبر معظم انقلاب بر این باورند که: «امروز جوان‌های ما در معرض تبلیغات مضر هستند. این را ما قبول داریم.  این واقعیتی است. از روزنه‌های مختلف صدا می‌آید، صداهای گمراه‌کننده به گوش می‌رسد و این جوان [که] در این وسط میدان، مُحاطِ(۱) به این صداها و به این تصویرهای فریبنده و اغواگر است و احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی می‌تواند نشان بدهد.»(۲)

 با توجه به آنچه گذشت در این مقاله برآنیم تا ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی از دیدگاه مقام معظم رهبری را مرور‌کنیم.

این شاخص‌ها که در دوازده بخش از سخنان مقام معظم رهبری استخراج‌ و به قرآن کریم و روایات اهل‌بیت«ع» نیز عرضه‌شده‌اند عبارتند از:  بصیرت، عزم راسخ و همت بلند، شجاعت، ایمان قوی، اخلاص، انقلابی ماندن، عبادت، نشاط جوانی، ثبات قدم (استقامت)، دانش‌افزایی، توجه به عنایات الهی، نقد عادلانه و عالمانه.

 بی‌شک شاخصه‌های یک جوان مؤمن انقلابی به دوازده شاخصه یاد شده منحصر نیستند  و با بررسی دقیق‌تر در سخنان رهبری می‌توان به شاخصه‌های دیگری نیز دست یافت. سعی ما بر آن بوده از بین شاخصه‌هایی که در سخنان ایشان آمده، آنچه مهم‌تر بوده و ایشان بر آن تأکید بیشتری داشته یا به ‌عنوان شاخصه اصلی مطرح کرده‌اند، ارائه شوند. در تبیین شاخصه نیز برای رعایت اختصار به ارائه یکی دو آیه و روایت بسنده شده است.

 

۱ـ بصیرت

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی بصیرت است که رهبری بارها بر ضرورت آن تأکید کرده‌اند از این رو شایسته است ضمن شناخت مفهوم بصیرت، ویژگی‌ها و موانع بصیرت را از نظر قرآن و روایات بررسی کنیم.

بصیرت به معنای بینش تشخیص حق از باطل و همچنین تشخیص راه صحیح از کج‌راهه و شناخت دوست و دشمن است. مقام معظم رهبری در این باره می‌گویند: «بصیرت این است که انسان  حقایق (نقاط ضعف و قوت خودش و دشمن) را درک کند و جایگاه خود، کشور، جایگاه ملت، منطق انقلاب، آن خط مستقیم و صراط مستقیمی را که امام در کشور ترسیم کرد؛ بداند. این بصیرت است.»(۳)

واژه بصیرت از ماده «ب ـ ص ـ ر» مشتق شده و به معنای آگاهی پیدا کردن به چیزی است.(۴) این واژه بیش از چهل و پنج مرتبه در قرآن شریف ذکر شده است.

واژه‌های قرآنی بصر و بصیرت با عنایت بر روایات اسلامی و تفاسیر، به بینایی ظاهری و باطنی تفسیر شده‌اند. به‌طورکلی بصیرت و ابصار به معنای بینایی است که گاه با چشم ظاهر صورت می‏گیرد و جنبه حسی دارد و گاه با چشم درون و عقل و به معنای ادراکات عقلی و قلبی است.(۵)

 

۲ـ عزم راسخ و همت بلند

 یکی دیگر از شاخصه‌های یک جوان مؤمن انقلابی، عزم راسخ و همت بلند است که در قرآن و روایات بر آن تأکید فراوان شده است.

عزم و عزیمت در لغت به معنای تصمیم و پیمان قلبی بر انجام کار است. عزمت الأمر یعنی آهنگ آن کار را کردم. در قرآن چند بار از عزم سخن به میان آمده است از جمله می‌فرماید: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ(۶)؛ وقتی تصمیم گرفتی به خدا توکل کن.» همچنین لقمان به فرزندش توصیه کرد که نماز بخواند و امر به معروف و نهی از منکر و صبر کند و آن را از «عزم الامور» و کارهای استوار می‌داند: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».(۷)

«عزم» به معنی اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنی کارهایی است که دستور مؤکد از سوی پروردگار به آن داده شده است و یا کارهایی که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد و هرکدام از این دو معنی باشد، اشاره به اهمیت آن است.(۸)

خداوند در آیه ۱۸۶ سوره آل‌عمران نیز بر عزم راسخ تأکید می‌کند و می‌فرماید: «لَتُبْلَوُنَّ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذی کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ هر آینه شما در مال‌ها و جان‌هایتان آزموده خواهید شد و از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شد و از کسانی که شرک ورزیدند، زخم‌زبان بسیار خواهید شنید. اگر شکیبایی و پرهیزگاری پیشه کنید، همانا این از استوارترین، جدی‏ترین و راست و درست‏ترین کارهاست.»

خداوند در این آیه از مسلمانان می‌خواهد از مقاومت خسته نشوند و با عزمی راسخ به استقبال آزمایش‌های الهی بروند.(۹)

از نگاه رهبری، فکر روشن همراه با عزم راسخ، شجاعت و اخلاص، عواملی هستند که جوان مؤمن و انقلابی را در رسیدن به آرزوهای بزرگ ملی هدایت خواهد کرد. ایشان در نامه‌ای به نهمین نشست سالیانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل این‌گونه می‌نویسند:

جوانان عزیز!

دست یافتن به آرزوهای بزرگ ملی نیازمند فکر روشن و عزم راسخ و شجاعت و اخلاص است و جوان مؤمن که مبانی جمهوری اسلامی و راه امام بزرگوار را عمیقاً پذیرفته است، امیدبخش‌ترین نیرویی است که می‌تواند ملت ایران را در رسیدن به آرزوهای بزرگش یاری برساند.

نقشه راه برای رسیدن به پیشرفت و عدالت در دهه چهارم را فقط با اذعان به این حقیقت می‌توان ترسیم کرد.(۱۰)

همت بلند و عزم راسخ یکی از شاخص‌های مهم انقلابی‌گری است که رهبری در سخنرانی در مرقد امام امت نیز بر آن تأکید کردند. از نظر ایشان، «همت بلند برای رسیدن به آرمان‌ها» به معنای «صرفِ‌نظر نکردن از آرمان‌ها و منصرف نشدن از هدف‌های بزرگ [است‌]. نقطه‌ مقابل آن، تنبلی و محافظه‌کاری و ناامیدی است.» ایشان معتقدند: «بعضی سعی می‌کنند جامعه و جوان‌های ما را دچار ناامیدی کنند، بگویند «آقا فایده‌ای ندارد، نمی‌شود، نمی‌رسیم؛ چه‌جوری ممکن است با این‌ همه مخالفت، با این‌همه دشمنی؟

«این نقطه مقابل آن شاخص دوم است. شاخص دوم این است که هرگز منصرف نشویم از رسیدن به آن اهداف بلند و آرمان‌های بلند؛ تسلیم نشویم در مقابل فشارها. البته شما وقتی‌که در یک راهی می‌روید که دشمنی بر سر آن راه هست، برای شما مانع ایجاد می‌کند؛ [اما] این مانع بایستی مانع نشود از رفتن شما، از ادامه‌ حرکت شما؛ تسلیم فشارها نشویم، رضایت به وضع موجود ندهیم که اگر رضایت به وضع موجود دادیم نتیجه‌اش عقبگرد است. بنده بارها تکرار کرده‌ام؛ جوان‌ها باید به سمت پیشرفت حرکت کنند؛ به سمت تحول مثبت حرکت کنند؛ اینکه ما به همان چیزی که داریم قانع بشویم ـ فرض کنید ما در زمینه علمی به یک پیشرفت‌هایی رسیده‌ایم که البته مورد قبول همه‌ دنیاست؛ قبول دارند که ما پیشرفت کرده‌ایم ـ اگر به همین اندازه قانع شدیم، عقب خواهیم ماند؛ عقب خواهیم رفت؛ نه، راه پیشرفت تمام‌شدنی نیست؛ باید رفت تا رسید به آرمان‌های بلند.»(۱۱)

 

۳ـ شجاعت

یکی دیگر از معیارها و شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی، از نگاه رهبری، شجاعت است. شجاعت‏ به مفهوم پیروی کردن نیروی خشم و انتقام از نیروی خردمندی در اقدام بر کارهای مهم و تشویش نداشتن در انجام دادن آن است.(۱۲) به بیان دیگر می‏توان حد  اعتدال غضب را شجاعت دانست.(۱۳)

از نگاه قرآن، ابلاغ رسالت‌های الهی باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴) و شهامت رزمندگان مؤمن در برابر کافران، از اسباب پیروزی است از این رو در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی طالوت باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ».(۱۵)

به فرموده قرآن، شجاعت صابران در جهاد، نشانه تقواپیشگی آنان است: «… وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».(۱۶) چنانکه شجاعت مجاهدان در برابر کافران، موجب تفضل خدا بر آنان خواهد بود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ».(۱۷)

در روایات نیز بر شجاعت تأکید فراوانی شده است. به عنوان نمونه به فرموده امام علی«ع»، شجاعت یکی از دو عزت و در روایتی دیگر عزتی نقد و برابر روایتی فضیلتی آشکار است. به فرموده امام علی«ع» اگر خصلت‌ها از یکدیگر متمایز و جدا شوند، هرآینه راستی با شجاعت باشد و بزدلی با دروغ از نگاه مولای متقیان، سـخـاوت و شـجاعت خصلت‌های والایی هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد می‌گذارد.(۱۸)

همچنین ایشان در فـرمـان اسـتـانـداری مصر به مالک اشتر می‌نویسد: دیگر آنکه با ارباب مروت و آنان که از خانواده‌های شریف و شایسته هستند و پیشینه‌های نیکو دارند و سپس با کسانی که دلاور و شجاع و بخشنده و گشاده دست‌ هستند همنشین باش که اینان خان کرم و بزرگوارند.

 رهبری نیز همواره بر شجاعت تأکید و این صفت را یکی از اوصاف جوان مؤمن انقلابی می‌دانند:

جوانان عزیز!

دست یافتن به آرزوهای بزرگ ملی، نیازمند فکر روشن و عزم راسخ و شجاعت و اخلاص است.(۱۹)

 

۴ـ ایمان قوی

کلیدواژه ایمان یکی از شاخصه‌های مهم تشکیل‌دهنده‌ منویات رهبر معظم انقلاب است و به‌دفعات در سخنرانی‌ها، نامه‌ها و دیدارهای خصوصی و عمومی ایشان به آن اشارات فراوانی شده است. از نگاه مقام معظم رهبری یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن و انقلابی، ایمان قوی است و جوان در سایه ایمان به خداوند متعال و همچنین عزم راسخ در رسیدن به اهداف می‌تواند آینده‌ این مرز و بوم را در رسیدن به آرمان‌های انقلاب اسلامی تضمین کند.

ممکن است عده‌ای استقامت داشته باشند، ولی دین قوی نداشته باشند. ضرر استقامت و ثبات قدم این افراد، از کافران سست‌عنصر بسیار بیشتر است. شاید بتوان یاران معاویه را نمونه‌ای از افرادی دانست که در باطل خود ثبات قدم داشتند و در برابر آنان برخی از یاران حضرت علی«ع» بودند که در عین اینکه ایمان داشتند، ولی سست‌عنصر بودند و ثبات قدم نداشتند. هر دو گروه اشکال داشتند. حضرت علی«ع» ثبات قدم یاران معاویه و سستی یاران خودشان را این‌گونه تصویر می‌کنند: «به‌خدا می‏بینم که این مردم به‌زودی بر شما چیره می‏شوند که آنان بر باطل خود فراهم‌اند و شما در حق خود پراکنده و پریش. شما امام خود را در حق نافرمانی می‏کنید و آنان در باطل پیرو امام خویش. آنان با حاکم خود کار به امانت می‏کنند و شما کار به خیانت. آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد و بدکردار.»(۲۰)

ثبات قدم و استقامت و پایداری هنگامی می‌تواند سودمند باشد که با قوت ایمان همراه باشد. امام صادق«ع» با اشاره به ثبات قدم فرد با ایمان در راه خدا می‌فرمایند: «مؤمن از آهن هم سخت‏تر است، زیرا آهن هنگامی ‌که در آتش گذاشته شود نرم می‏گردد، ولی مؤمن اگر کشته شود و بار دیگر زنده شود و بازگردد، دلش تغییر نمی‏کند.»(۲۱)

مقام معظم رهبری نیز علاج کار کشور را چند چیز می‌دانند که در رأس آن تقویت ایمان است: «علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزه‌های ایمانی مردم، به ‌کار گرفتن جوانان پُرانگیزه و مؤمن و تقویت درونی کشور. این تنها راه است. ملت ایران باید از درون قوی بشود؛ اقتصادش قوی بشود، علمش قوی بشود، دستگاه‌های مدیریتیش قوی بشوند و بالاتر از همه، ایمانش روزبه‌روز قوی‌تر شود. این راه علاج است. این همان راهی است که تا امروز ملت ایران رفته است.»(۲۲)

 

۵ـ اخلاص

یکی دیگر از شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید کرده‌اند اخلاص است.

خداوند در آیات قرآن شرایطی را برای پذیرش اعمال صالح بیان کرده است؛ زیرا بدون قبولی عمل صالح نمی‌توان امیدی نسبت به آثار و برکات آن داشت. اصولاً انسان هر کار نیکی را که انجام می‌دهد به هدف دستیابی به آثار مادی و معنوی آن است. این آثار زمانی تحقق می‌یابند که شرایط تأثیرگذاری عمل فراهم باشد. از مهم‌ترین شرایطی که قرآن برای هر عملی بیان کرده اخلاص است، اخلاص مصدر باب افعال از ریشه خلوص و خلاص به معنای پاک شدن از آمیختگی است.(۲۳) خالص یعنی کالائی که با چیزی ممزوج و مخلوط نباشد و حقیقت اخلاص، انجام دادن عمل برای خدا و به انگیزه تقرب به اوست.(۲۴)

از نظر قرآن ارزش هر فردی بستگی به اعمال عبادی دارد که با اخلاص به‌جا می‌آورد.(۲۵) خداوند می‌فرماید کسب اخلاص در اعتقاد و عمل، مایه ارزشمندی انسان در نزد او خواهد شد.(۲۶) پس اگر عملی فاقد عنصر اخلاص باشد و عمل صالح با اموری دیگر چون شرک و ریا آمیخته شود، آن عمل فاقد ارزش خواهد بود و خداوند آن را نمی‌پذیرد.(۲۷)

در قرآن به صور گوناگونی به حقیقت اخلاص پرداخته شده است. تعبیر برخی آیات، به‌جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شئون زندگی و مرگ فقط برای خدا (للّه) است(۲۸) و تعبیر آیاتی دیگر، انجام دادن عمل برای طلب وجه خداست.(۲۹)

با توجه به اهمیت فوق‌العاده اخلاص در اسلام، رهبر معظم انقلاب نیز یکی از مهم‌ترین عناصر و شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی را اخلاص می‌دانند. ایشان می‌فرمایند: «عنصر دیگری که برای همه بسیجیان و جوان‌ها در هر نقطه‌ای از این عرصه‌ عظیم که مشغول کار هستند، باید به ‌عنوان شاخص مطرح باشد اخلاص است. فرمود اگر کسی در میدان جهاد فی‌سبیل‌اللَّه دنبال یک خواسته شخصی برود، دنبال غنیمت برود و کشته شود، شهید فی‌سبیل‌اللَّه نیست. شرط شهادت و شرط مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه بودن این است که حرکت او فی‌سبیل‌اللَّه باشد، للَّه باشد؛ یعنی اخلاص داشته باشد. انگیزه‌های شخصی، گروهی و فامیلی، رودربایستی‌های رفاقتی اگر در حرکت ما تأثیر گذاشت، این اخلاص را مشوب و مشکل درست می‌کند. بی‌اخلاصی در یک جایی خودش را نشان خواهد داد.»(۳۰)

 

۶ـ انقلابی ماندن

یکی دیگر از شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی، انقلابی ماندن است. با نگاهی به صدر اسلام و جریانات آن درمی‌یابیم افرادی که در زمان پیامبر«ص» از انقلابیون طراز اول بودند، پس از رحلت ایشان، مشکلات بزرگی را برای اسلام ایجاد کردند. برخی از آنان با نادیده گرفتن دستورات نبوی، مسیر اسلام را از ولایت به خلافت منحرف کردند و برخی نیز پس از خلافت ظاهری مولای متقیان، چند نبرد بزرگ و خونین را بر امام زمان خود یعنی حضرت علی«ع» تحمیل کردند.

نمونه‌ای از افرادی که انقلابی بودند، ولی انقلابی نماندند، گروهی از بنی‌اسرائیل بودند که در سوره بقره داستان آن آمده است: «اینان پس از حضرت موسی«ع» به پیامبرشان گفتند برای ما رهبری انتخاب کن تا در راه خدا جهاد کنیم. پیامبرشان آنان را از عهدشکنی هشدار داد، ولی آنان تأکید کردند که بر عهد خود پایدار خواهند ماند، ولی وقتی پیامبرشان برای آنان رهبری تعیین کرد، آنان بنای مخالفت با رهبر را گذاشتند و منحرف شدند.»(۳۱)

در روایات نیز بر انقلابی ماندن تأکید فراوانی شده است. به ‌عنوان نمونه در روایتی که از پیامبر اعظم«ص» نقل شده است: «انکم الیوم علی دین و انه سیرفع لی اقوام عندالحوض. فاقول ای ربی اصحابی. فیقال آنک لا تدری ما احدثوا بعد ذکل. فلا ترجعوا علی اعقابلکم القهقری.»(۳۲)

مقام معظم رهبری نیز همواره بر انقلابی ماندن تأکید کرده‌اند: «یکی از مهم‌ترین راه‌های تقویت درونی، حفظ روحیه انقلابی‌گری است در مردم؛ به‌خصوص در جوان‌ها. سعی دشمنان این است که جوان ما را لاابالی و نسبت به انقلاب بی‌تفاوت بار بیاورند، روحیه حماسه و انقلابی‌گری را در او بکُشند و از بین ببرند. جلوی این باید ایستاد. جوان، روحیه انقلابی‌گری را باید حفظ کند و مسئولین کشور جوان‌های انقلابی را گرامی بدارند…جوان انقلابی را باید گرامی داشت، باید روحیه‌ انقلابی‌گری را تشویق کرد؛ این روحیه است که کشور را حفظ و از کشور دفاع می‌کند؛ این روحیه است که در هنگام خطر به داد کشور می‌رسد.»(۳۳)

 

۷ـ عبادت

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی عبادت اوست. در قرآن کریم، بر عبادت تأکید فراوانی شده است. خداوند به پیامبر اکرم«ص» و دیگر انسان‌ها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچ ‏کسی را در عبادت شریک او نکنند: «قُل انَّما امرت ان اعبُدَ اللَّهَ ولا اشرِکَ بِهِ»،(۳۴) «امَرَ الّا تَعبُدوا الّا ایّاهُ».(۳۵)

بی‌تردید یکی از عوامل تقویت و رشد انقلاب اسلامی ایران نیز جوانان مؤمن آن هستند. معنویت پایه‌های اساسی انقلاب را مستحکم‌تر از قبل نگه داشته و دشمنان این انقلاب را انگشت به دهان از نتیجه دسیسه‌ها و فتنه‌هایشان در سه دهه گذشته گذاشته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار با شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن کریم می‌فرمایند:

«معنویت هم بحمدالله‌ در کشور ما رو به رشد است. جوانان ما اهل ذکر، دعا، اهل قرآن‌، و اعتکاف‌اند. ما آن تعداد از جوان‌هائی را که در این کشور اهل توجه به معنویت‌اند، به نسبت در جای دیگری سراغ نداریم و نشنیده‌ایم. آن ‌طوری که از قرائن داریم مشاهده می‌کنیم، وجود ندارد این تعداد جوان مؤمن، علاقه‌مند، با این همه عوامل تخریب و اغوائی که برای جوان‌ها در سرتاسر دنیای امروز با وسایل مدرن دارند فراهم می‌کنند.»(۳۶)

با نگاهی واقع‌بینانه به وضعیت جوان امروزی که در تیررس هزاران فتنه دینی و فرهنگی قرار گرفته است، حفظ ایمان و تقویت معنویت یکی از نشانه‌های مبارزه آشکار جوانان مؤمن و انقلابی با دسیسه‌ها و فتنه‌گری‌های دشمنان این انقلاب است.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری می‌فرمایند: «واقعیت دیگری که از آن نباید غفلت کرد، انگیزه‌های دینی در نسل امروز انقلاب است. یک‌ وقت هست که ما پیرمردهایی که از دوره‌ انقلاب باقی مانده‌ایم، ما انقلابی باقی مانده‌ایم، اما جوان‌های ما از دست رفته‌اند. می‌بینیم این‌جوری نیست. ما امروز در سرتاسر کشور، از همه قشرها و در دانشگاه‌ها جوانان انقلابی بسیار داریم. جوانی که هم متدین است و هم انقلابی.

به اعتقاد من شأن این جوان از جوان انقلابی اول انقلاب بالاتر است. چرا؟ چون آن ‌روز اولاً آن انقلاب با آن عظمت و پرهیجان اتفاق افتاده بود؛ ثانیاً اینترنت و ماهواره نبود و این همه تبلیغات گوناگون نبود. جوان در معرض این همه آسیب نبود. جوان امروز در معرض این همه آسیب‌هاست. اینترنت جلوی اوست، این همه تلاش دارد می‌شود برای اینکه این جوان را منحرف کنند، [اما] این جوان متدین باقی می‌ماند؛ نمازخوان است، به نماز اهمیت می‌دهد، نمازِ شب می‌خواند، نافله می‌خواند، در مراسم مهم دینی شرکت می‌کند، پای انقلاب می‌ایستد، شعارهای از دل برآمده می‌دهد. اینها چیزهای مهمی هستند. نسل امروز انقلاب به نظر ما یکی از افتخارات بزرگ است. این یک واقعیتی است، باید این را دید.»(۳۷)

 

۸ـ نشاط جوانی

یکی از عواملی که به رشد و تعالی یک انقلاب در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمک شایانی می‌کند، حضور جوانانی با شور، نشاط و انگیزه بالای جوانی است. ایران اسلامی با برخورداری از جمعیت جوان و تحصیلکرده استعداد بالایی برای طی کردن سیر پیشرفت و تعالی در پیش رو دارد.

شور و هیجان شکوفایی در ابتدای جوانی عاملی مهم در پیشرفت در عرصه‌های مختلف برای رسیدن به آرمان‌های اصیل اسلامی و همچنین پیشرفت و تعالی در عرصه‌های مهم بعد از انقلاب اسلامی است. دین اسلام نیز به شور و نشاط جوانی توجه ویژه کرده و از جوانان می‌خواهد که نشاط جوانی خودشان را در راه دین و اعتلای آن به کار گیرند.

با بررسی قرآن کریم به این واقعیت برمی‌خوریم که در غالب موارد، پیروان پیامبران را جوانان تشکیل می‌دادند؛ یعنی کسانی که شور جوانی را در راه اعتلای دین به کار می‌گرفتند. خداوند هنگام یادکرد از اصحاب کهف، دو بار از آنان با صفت جوانی یاد می‌کند و می‌فرماید: «زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم‌ساز!» …ما داستان آنان را به‌حق برای تو بازگو می‏کنیم آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.»

مفسرانی چون علامه طباطبایی و دیگران معتقدند «فتی» به معنای جوان است و این کلمه خالی از شائبه مدح نیست و منظور از آن، جوان خوب است.(۳۸)

رسیدن موسی«ع» به مقام حکم و علم الهی، نیز در دوران جوانی بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: «و هنگامی‌که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این‌گونه نیکوکاران را جزا می‏دهیم.» (۳۹)  

مقصود از بلوغ اشد، رسیدن به سن جوانی است. سن یادشده بین ۱۸ تا ۴۰ سال مشخص‌شده، چنانکه بر اساس حدیثی منقول از امام صادق«ع» در تفسیر آیه که رسیدن موسی«ع» به مقام حکم و علم را در سن ۱۸ سالگی دانسته است.(۴۰)

آنچه باعث شده جوانانی چون حضرت اسماعیل عاشق کشته شدن در راه خدا باشند و ابراهیم عاشقانه به استقبال شعله‌های فروزان آتش برود و اصحاب کهف به‌راحتی مقامات دنیوی را رها کنند و خطرات را به جان بخرند و پیروان حضرت موسی«ع» به آن حضرت لبیک بگویند، استفاده مثبت و سازنده و بهینه از شور جوانی است.

در روایات نیز بر استفاده از شور جوانی برای پیشرفت علمی و معنوی تأکید شده است. امام صادق«ع» فرمودند: «دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش‌آموز، زیرا اگر چنین نباشد کوتاهی کرده است و چون کوتاهی کند، ضایع می‌شود و چون ضایع شود، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آنکه محمد را به‌حق برانگیخت، در آتش جای گیرد.»(۴۱)

امام خمینی«ره» و خلف صالح ایشان نیز همواره بر استفاده از نیروی جوانی در راه پیشبرد آرمان‌های انقلاب تأکید کرده‌اند و می‌کنند.

رهبر معظم می‌فرمایند: «نیروهای مؤمن ما در سرتا سر کشور بدانند که حرکت به سمت اهداف و آرمان‌های اسلامی است. در این هیچ تردیدی نیست. همه خودشان را آماده نگه بدارند. همه آماده باشند. نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور ـ که بحمدالله اکثریت قاطع این کشور را هم تشکیل می‌دهند ـ آماده‌ ‌کار باشند. آماده ‌کار بودن به معنای آماده‌ جنگ نیست؛ یعنی هم آماده‌ کار اقتصادی باشند، هم آماده‌ کار فرهنگی، هم کار سیاسی و حضور در میدان‌ها و عرصه‌های مختلف. ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهت‌گیری‌های دشمنان ـ که دشمنان ما شب و روز نمی‌شناسند ـ ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم. وعده‌ الهی هم راست است؛ خدای متعال وعده‌اش راست است، ما سوءظن به وعده‌ الهی [نباید داشته باشیم‌]».(۴۲)

 

۹ـ ثبات قدم (استقامت)

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی، ثبات قدم و استقامت او در راه انقلاب و دین و در مقابل مشکلات است. در این بخش نیز ابتدا استقامت و ثبات قدم را از نگاه قرآن و روایات و سپس از منظر مقام معظم رهبری مورد بحث قرار خواهیم داد.

استقامت در آیات و روایات

برای استقامت معانی مختلفی مانند اعتدال،(۴۳) ثبات و مداومت(۴۴) استمرار،(۴۵) پایداری، ایستادن، درست شدن و قیمت نهادن(۴۶) را تعریف کرده‏اند. معنای اعتدال شهرت بیشتری دارد.(۴۷) استقامت در مفهوم قرآنی آن اصطلاحی برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژی‌هاست.(۴۸)

 با توجه به موارد کاربرد استقامت و صبر در قرآن، شاید استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزش‌های دینی و عدم انحراف از راه حق به بیراهه‏های کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بعد فکری و عقیدتی در آن لحاظ شده است و صبر به معنای شکیبایی در برابر سختی‌های اطاعت و دشواری‌های مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است، افزون بر این، کاربرد استقامت و صبر در روایات(۴۹) به‏ صورت قسیم یکدیگر و به‏ صورت دو مفهوم جدا از هم، بر استقلال مفهومی هریک دلالت دارد. اعتدال هم در لغت به معنای مراعات تساوی و حد وسط بین دو چیز و ثبات به معنای دوام شیء است. برخی گفته‏اند ثبات ویژه امور مادی و استقامت مربوط به امور معنوی است.

 

۱۰ـ دانش‌افزایی

یکی دیگر از ویژگی‌های جوان مؤمن انقلابی از دیدگاه مقام معظم رهبری، «دانش‌افزایی» است که در دین اسلام مورد تأکید فراوان قرار گرفته و رهبری نیز بارها بر آن تأکید کرده‌اند.

یکی از بزرگ‌ترین عوامل ترقی و پیشرفت در کشور، ارتقای سطح دانش و سواد جامعه و ارج نهادن و احترام گذاشتن به علم و اندیشه و تلاش برای پیشبرد اهداف والای انقلاب اسلامی و رسیدن به رشد و تعالی در تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. دانشی که اگر بر قدرت بی‌نهایت الهی متکی باشد، فتح قله‌های علم و ایمان یکی پس از دیگری به وسیله جوانان این مرز بوم میسر خواهد بود.  

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ از هر سو احاطه‌شده، در محاصره قرار گرفته.

۲ـ ۳۰ مردادماه ۱۳۹۶.

۳ـ ۴ آذرماه ۱۳۹۴.

۴ـ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۲۵۳.

۵ـ مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج ۱، ص ۱۵۵٫

۶ـ آل‌عمران، ۱۵۹٫

۷ـ لقمان، ۱۷٫

۸ـ رک: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۱۷، ص ۵۳٫

۹ـ مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏۳، ص ۲۰۵٫

۱۰ـ ۳ شهریورماه ۱۳۸۷،

۱۱-http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259

۱۲ـ نراقی، جامع‏السّعادات، ج ۱، ص ۲۴۲٫

۱۳ـ همان، ص ۳۲۳٫

۱۴ـ احزاب، ۳۹٫

۱۵ـ بقره، ۲۴۹ تا ۲۵۱٫

۱۶ـ بقره، ۱۷۷٫

۱۷ـ مائده، ۵۴، رک: هاشمی رفسنجانی و دیگران، فرهنگ قرآن، ج‏۱۶، ص ۶۲۱٫

۱۸ـ ری شهری، میزان الحکمه، ذیل ماده شجع.

۱۹ـ ۳ شهریورماه ۱۳۸۷،

۲۰ـ نهج البلاغه، ص ۶۷٫

۲۱ـ مجلسی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۶۷، ص ۱۷۸٫

۲۲ـ ۲۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۴.

۲۳ـ ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۳،

۲۴ـ طوسی، التبیان، ج ۹، ص. طباطبایی، المیزان، ج ۱۷، ص ۲۳۳٫

۲۵ـ انعام، ۵۲٫ کهف، ۲۸٫

۲۶ـ بقره، آل‌عمران، ۱۶۲ و ۱۶۳٫

۲۷ـ کهف، ۱۰۰٫ بقره، ۱۱۲٫ اسراء، ۸۰٫

۲۸ـ انعام، ۱۶۲٫ سبأ، ۳۴٫

۲۹ـ انسان، ۹٫ کهف، ۱۸٫ بقره، ۱۷۲٫

۳۰ـ ۲ آبان‌ماه ۱۳۸۹.

۳۱ـ رک: بقره،۲۴۶٫

۳۲ـ کشف الأستار عن زوائد البزار، ج ۴، ص ۱۷۴٫

۳۳ـ ۱۸ شهریورماه ۱۳۹۴،

۳۴ـ رعد، ۳۶٫

۳۵ـ یوسف ۱۱۱٫

۳۶ـ ۴ تیرماه ۱۳۹۱،.

۳۷ـ ۱۵ اسفندماه ۱۳۹۲،

۳۸ـ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۳، ص ۲۴۷٫

۳۹ـ قصص، ۱۴٫

۴۰ـ فسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۱۱۷، ح ۲۷ ۸۸۸٫

۴۱ـ ری شهری، میزان الحکمه.

۴۲ـ ۱۲ شهریورماه ۱۳۹۴،

۴۳ـ زبیدی، تاج العروس، ج ۱۷، ص ۵۹۲٫ جوهری،

 ۴۴ـ ابن کثیر، النهایه، ج ۴، ص ۱۲۵٫

۴۵ـ ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص. خلیل، ترتیب العین، ص ۶۹۴٫

۴۶ـ دهخدا، لغت‌نامه، ج ۶، ص. معین، فرهنگ فارسی، ج ۱، ص ۲۵۵٫

۴۷ـ فیروزآبادی، القاموس‏المحیط، ج ۲، ص ۱۵۱۷؛ جوهری، الصحاح، ج ۵، ص ۲۰۱۷٫

۴۸ـ ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج ۱۱، ص ۲۸۲٫

۴۹ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶٫

 


 

سوتیترها:

 

۱٫

«عزم» به معنی اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنی کارهایی است که دستور مؤکد از سوی پروردگار به آن داده شده است و یا کارهایی که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد و هرکدام از این دو معنی باشد، اشاره به اهمیت آن است.

 

۲٫

رهبر معظم انقلاب بر این باورند که: «امروز جوان‌های ما در معرض تبلیغات مضر هستند. این را ما قبول داریم.  این واقعیتی است. از روزنه‌های مختلف صدا می‌آید، صداهای گمراه‌کننده به گوش می‌رسد و احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی می‌تواند نشان بدهد.

 

۳٫

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جوان مؤمن انقلابی بصیرت است که رهبری بارها بر ضرورت آن تأکید کرده‌اند از این رو شایسته است ضمن شناخت مفهوم بصیرت، ویژگی‌ها و موانع بصیرت را از نظر قرآن و روایات بررسی کنیم. بصیرت به معنای بینش تشخیص حق از باطل و همچنین تشخیص راه صحیح از کج‌راهه و شناخت دوست و دشمن است.

 

 

 

25فوریه/18

تأثیر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بر خانواده

مقدمه

رسانه به معنای عام خود، تعلیم و تربیت، فناوری و محتوای اخبار، فرهنگ و زندگی را دچار تحول کرده است. رسانه از فعالیت‌های جامعه جداشدنی نیست و به ‌عنوان جزئی از فرایندهای اجتماعی نهادینه شده است. تلاش برای معرفی گستره تأثیرات رسانه بر جامعه از مدت‌ها پیش شروع‌شده، ولی هنوز ابعاد زیادی از آن ناشناخته باقی مانده است. رسانه عمق وجود و قلب انسان را نشانه گرفته و باورهای وی را تحت ‌تأثیر قرار داده است. مقاطع مختلف رشد انسان در ارتباط با رسانه دچار تغییرات  و توازن یا عدم توازن بین این دو منجر به بروز کمال و یا ظهور ناهنجاری‌های غیرقابل‌کنترل شده است.

سن بلوغ از مهم‌ترین مقاطع رشد انسان است که بر اثر تأثیرات نامتوازن رسانه، فرد را در مسیر انحراف و ناهنجاری قرار می‌دهد و اثرات آن تا پایان زندگی با وی همراه خواهد بود. تأثیر شبکه‌های اجتماعی به ‌عنوان یکی از پرطرفدارترین اجزای رسانه، بر نوجوانان و افراد در مرحله بلوغ که از یک‌ طرف گروهی آسیب‌پذیرند و از سوی دیگر پرتعدادترین کاربران شبکه‌های اجتماعی را تشکیل می‌دهند، اهمیت خاصی دارد. اگرچه بی‌شک استفاده از شبکه‌های اجتماعی نقشی اساسی در گسترش ارتباطات اجتماعی و آموختن مهارت‌های ارتباطی دارد، اما از خطراتش هم نمی‌توان چشم‌پوشی کرد.

وجود تأخر فرهنگی و سایبری بین خانواده و فرزند، مستعد بودن فرزند در برابر فشارهای روانی، نوجوانان در مرحله بلوغ را در برابر مشکلاتی از جمله افسردگی، انزواطلبی، بیماری‌های جسمی و روحی، هرزه‌نگاری و زورگویی مجازی، اعتیاد به شبکه (اینترنت) و کمبود خواب آسیب‌پذیر می‌کند. این موارد تهدیدهایی واقعی را در زندگی آنان به وجود می‌آورد. لازم است در موارد مشابه نیز تحقیق‌های دقیق و موشکافانه‌ای متناسب با شرایط کشور انجام دهیم.

امکان ناشناس ماندن در شبکه موجب شده است تا آسیب‌های واقعی در شرایط بسیار پیچیده‌تر بر روی جوانان و نوجوانان اثربخش شود. مطالعات در این مورد، آمار بسیار بالائی را در تغییر کیفیت خواب، کاهش عزت‌نفس، افزایش اضطراب و افسردگی و تخریب بنیان شخصیتی این گروه سنی نشان می‌دهد و زمینه بروز ناهنجاری‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد.

از دیگر تأثیرات این شبکه‌ها بر روی خانواده آن است که فعالیت‌های فردی افراد خانواده زیاد و فعالیت‌های مشارکتی آنان کم می‌شود. لذا با کاهش روابط عاطفی و صمیمی بین اعضای خانواده و در اثر واگرایی اعضا، کانون خانواده به سمت فروپاشی می‌رود.

اگرچه جامعه‌شناسان و متخصصان فضای سایبر و رسانه فوایدی را نیز برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی ارائه کرده‌اند، اما هنوز یک سئوال بی پاسخ ‌مانده است. علت گرایش جوانان به کاربست‌های منفی شبکه‌های اجتماعی چیست؟ در این گفتار یکی از این علل را بررسی خواهیم کرد.

 

وابستگی به شبکه

گسترش استفاده از اینترنت با تمام جنبه‌های زندگی از جمله مدرسه، محل کار، خدمات بانکی، تجارت، پرداخت مالیات و حتی رأی‌گیری تلفیق ‌شده و فضای سایبر مرز جدیدی را در ارتباطات اجتماعی ایجاد کرده است. مردم در این فضا، دوستی‌ها و دشمنی‌هایی را ایجاد و کارهایی را می‌کنند و چیزهایی را می‌گویند که در دنیای واقعی و رودررو هرگز انجام نمی‌دهند.

با همگانی شدن اینترنت در اوایل دهه نود میلادی، مسئله استفاده مفرط از این فناوری از حدود سال ۱۹۹۴ توجه روان‌شناسان را به خود جلب کرد. از آن زمان تا کنون پدیده اعتیاد به اینترنت در کشورهای مختلفی بررسی شده است. این اختلال به‌عنوان شکل جدیدی از اعتیاد در سال‌های اخیر توجه پژوهشگران را در حوزه روان‌شناسی، روان‌پزشکی، جامعه‌شناسی و حوزه‌های علمی دیگر به خود جلب کرده است.

ظهور محصولات متنوع و فناوری‌های پیشرفته‌ای چون رایانه، تبلت، تلفن‌های همراه هوشمند و… باعث شده است که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به سهولت دراختیار مردم قرار گیرند. اعتیاد به اینترنت که در زیرمجموعه اختلالات تکانه‌ای آمده، نوعی استفاده از اینترنت است که می‌تواند مشکلات روان‌شناختی، اجتماعی، درسی و یا شغلی را در زندگی فرد ایجاد کند. این روزها با افراد زیادی روبه‌رو می‌شویم که ساعت‌های متمادی چشم به صفحه کامپیوتر دوخته‌اند و حتی به بهانه مهمانی رفتن یا شرکت در جلسه‌ای مهم هم حاضر نیستند لحظه‌ای از گوشی تلفن، تبلت یا لب‌تاب خود چشم بردارند. البته اثبات این معضل روگسترش چندان دشوتر نیست، زیرا تب به‌ روز بودن و دسترسی دائمی به اطلاعات و تصاویر باعث شده تا همه ما به‌نوعی به اینترنت و دنیای مجازی وابستگی داشته باشیم.

 

یکی از ویژگی‌های یک معتاد این است که خود را فهیم‌تر از دیگران می‌داند و زمانی که از فعالیتش رضایت دارد خود را محق و دیگران را از فهم خود عاجز می‌داند. او معتقد است که دیگران نمی‌توانند او را درک کنند و خودشان مقصرند. مهم‌ترین ویژگی یک معتاد، خودشیفتگی است. او خود را برتر از دیگران می‌پندارد. پرحرفی و اظهارنظر در مواردی که تخصص آن را ندارد، از ویژگی‌های منحصر به‌ فرد یک معتادی است. او هنگامی ‌که در برابر استدلال‌های منطقی و قوی قرار می‌گیرد، به فلسفه‌بافی، سفسطه و مغالطه روی می‌آورد. در این موارد معتاد به ‌نوعی افسردگی و انزوا در فعالیت‌های مستقیم اجتماعی مبتلا می‌شود.

هر چه اعتیاد فرد عمیق‌تر ‌شود، ضعف، ترس و کناره‌گیری او از جامعه بیشتر می‌شود. معتاد زودرنج و حساس می‌شود و به سبب ناپایداری رفتاری، هرگونه فعالیتی را برای تأمین نیازهای خود مجاز می‌شمارد. وفاداری معتاد قابل‌اعتماد نیست. او خود را مسئول تغییر در پدیده‌های نامناسب اطراف خود نمی‌داند و مسئولیت‌پذیریش بسیار سطحی است. او دیگران را مقصر شرایط نامناسبش می‌داند و همواره دیگران را سرزنش و مسئول معرفی می‌کند. در سبک رفتاری و زندگی افراد معتاد تغییرات زیادی مشاهده می‌شوند، اما مهم‌ترین آنها تغییر ادراک و باورهای آنهاست.

           تأخر (وجود فاصله) دانش و علم بین اعضای خانواده می‌تواند به اعتیاد دامن بزند. اعتیاد براساس وجود پاداش در انجام کاری به وجود می‌آید. اگر پاداش در ادراک انسان به وجود آید، گرایش به اعتیاد شدیدتر می‌شود و ارگانیسم‌های انسان را درگیر می‌کند. هنگامی‌که مغز انسان از انجام فعالیتی لذت می‌برد، تلاش می‌کند تا همه ارگانیسم‌ها و حتی خلاقیت و هوش خود را نیز در جهت تأمین لذت به کار گیرد.

عوامل مختلفی انسان را در خود غوطه‌ور کرده‌اند. زمانی کتاب چاپ می‌شد و افراد تمام دانش خود را از آن کسب می‌کردند. هنگامی‌ که رادیو و تلویزیون نحوه کسب دانش را تغییر دادند، افراد باور نداشتند که رادیو و تلویزیون هم می‌توانند به افزایش دانش و علم کمک کنند. آنها‌ معتقد بودند که رادیو و تلویزیون سندیت ندارند. سال‌ها بعد این تابو شکسته شد و رادیو و تلویزیون در عرصه دانش نقش خود را به‌‌خوبی ایفا کردند. کسانی که شخصیتشان در دوره اوج فعالیت رادیو و تلویزیون شکل ‌گرفته بود، قادر نبودند نقش اینترنت و محصولات آن را در تغییر سبک زندگی و گرایش‌های انسان هضم کنند و این چرخه همچنان ادامه دارد.

در این زمینه می‌توان افرادی را معرفی کرد که مانند یک فرد معتاد، به کتاب، رادیو، تلویزیون، اینترنت و… وابستگی شدید دارند.  

اعتیاد به اینترنت نیز مانند انواع دیگر اعتیاد با نشانه‌هائی چون اضطراب، افسردگی، کج‌خلقی، بی‌قراری، تفکرات وسواسی یا خیال‌بافی در باره آن همراه است. تحقیقات صورت گرفته پیرامون اعتیاد اینترنتی حکایت از آن دارند که اختلال اعتیاد اینترنتی نوعی اختلال روان‌شناختی ـ اجتماعی است و نشانه‌های آن بی‌قراری، بی‌حوصلگی، علائم کناره‌گیری، اختلالات عاطفی و از هم‌گسیختگی روابط اجتماعی هستند.

استفاده کمتر از سه ساعت در روز از اینترنت طبیعی است. فرد معتاد کسی است که حداقل ۸ ساعت در روز را صرف استفاده از شبکه اینترنت و فعالیت در آن می‌کند. برخی از صاحب‌نظران حوزه آسیب‌شناسی معتقدند استفاده ۲ تا ۳ ساعت در روز از اینترنت  معمولی است و در صورت استفاده بیش از ۵/۸ ساعت، باید کاربر تحت آزمایش‌های آسیب‌شناسانه قرار گیرد.

در برخی از پژوهش‌ها، افراد علل گرایش به اینترنت را احساس راحتى با آن و برقرارى روابط آسان با دیگران ذکر کرده‌اند. آنها به اتاق دربسته‌ای وارد شده‌اند که نزدیکان از جمله پدر، مادر، خواهر و برادر خود در آن راه ندارند و کاربر می‌تواند آزادانه و  بدون محدودیت‌های خانوادگی و عرفی در آن حضور یابد و فضای آن را خود سازماند‌هی کند. باید توجه داشت که صرف وقت زیاد برای سرگرمى یا فعالیت‌های بیهوده عواقب و پیامدهاى منفى بسیار دارد، از جمله:

انزواى اجتماعى:

فعالیت‌ بیش ‌از حد با سرویس‌های اینترنتی، انسان را از محیط اطراف خود غافل و به روابط خانوادگی آسیب وارد می‌کند. این مسئله ما را از کانون خانواده دور می‌کند.

فروپاشى نظام خانواده:

لذت مجازی همراهی و وقت‌گذرانی با شخصیت‌های مجازی منجر به فروپاشی لذت‌بخشی همراهی با خانواده می‌شود.

تخریب شخصیت افراد:

شخصیت‌های مجازى و تصنعی، آواتارهایی را می‌سازند و قرار گرفتن در این فضا می‌تواند انسان را از خودِ واقعیش دور کند. افراد به کمک شخصیت‌های آواتاری، خود را به‌گونه‌ای معرفی می‌کنند که مخاطب نیازمند به داشتن چنین دوستی می‌شود. شخصیت غیرواقعی جز تخریب شخصیت خودِ واقعی نتیجه دیگری به دنبال ندارد.

به هم خوردن روابط کارى:

انزوا، اختلافات خانوادگی، زندگی چند شخصیتی، بی‌خوابی، بی‌نظمی‌های مکرر منجر به اخراج یا جابه‌جایی‌های مکرر در محیط کار و از بین رفتن شرایط ارتقاء شغلی و مالی فرد.  

در تحقیقاتی که اخیراً در باره اعتیاد اینترنتی صورت گرفته‌اند، چند معیار برای اعتیاد به اینترنت برشمرده‌‌اند، از جمله: است.   

۱ـ فرد با قطع یا اختلال در اینترنت احساس بی‌قراری و بدخلقی و با کسانی که عامل آن بوده‌اند با عصبانیت برخورد می‌کند.

۲ـ فرد از سرویس‌های اینترنتی به جای استفاده برای رفع مشکلات و ارتقای سطح علمی خود، برای فرار از مشکلات یا کاستن از احساس یأس و ناامیدی، گناه، اضطراب یا افسردگی استفاده می‌کند.

۳ـ فرد به اعضای خانواده یا دوستانش در مورد میزان و وسعت استفاده خود از اینترنت دروغ می‌گوید و با وجود هزینه استفاده از اینترنت، آن را مخفی و از روش‌های نامعقول برای تأمین سرویس خود استفاده می‌کند.

 

یک معتاد به اینترنت:

ـ ساعات ضروری خواب را صرف استفاده بیهوده از اینترنت می‌کند.

ـ زمانی که دیگران روی شبکه فعال نیستند و یا زمان استفاده از اینترنت او تمام یا قطع شود، عصبانی می‌شود و تلاش می‌کند با کسانی ارتباط برقرار کند که با جایگزین شدن مکرر آنها دائماً دوست فعالی روی شبکه داشته باشد.

ـ با محدودیت اجازه دسترسی به اینترنت، پرخاشگری و کج‌خلقی می‌کند.

ـ زمان‌های مؤثر برای انجام تکالیف روزمره را در شبکه به وب‌گردی می‌پردازد و زمان خود را از دست می‌دهد.

ـ همراهی با دوستان مجازی و آواتاری بر روی شبکه را به همراهی با خانواده ترجیح می‌دهند.

ـ در خفا و در تنهایی از محدودیت‌های ایجاد شده برای استفاده از اینترنت سرپیچی می‌کند.

ـ در مورد استفاده از سامانه‌های اینترنتی راست نمی‌گوید و مخفی‌کاری می‌کنند.

ـ در مورد روابط خود با افراد و شخصیت‌های اینترنتی مخفی‌کاری می‌کنند و واقعیت را به خانواده‌اش نمی‌گویند.

ـ هر چه اعتیاد به اینترنت بیشتر ‌شود، پرخاشگری و عصبیت فرد نیز بیشتر می‌شود.

ـ همواره با کمک دوستان اینترنتی خود به دنبال یافتن راهی برای مخفی کردن فعالیت‌هایش از دید خانواده است.  

ـ در زمان‌هایی که از اینترنت استفاده نمی‌کند، در حال برنامه‌ریزی و تفکر در باره چگونگی بهره‌گیری از سرویس‌های جدید اینترنتی و صحبت با دیگران برای اطلاع از تجربه‌های آنها در این زمینه است.

ـ از فعالیت‌های لذت‌بخش فیزیکی که توان جسمی و روحی او را بالا می‌برد، دور می‌شود و به فعالیت‌های غیرفیزیکی روی می‌آورد. بیماری‌های جدید حاصل از بی‌تحرکی جسمی و روانی منجر به فرسایش او می‌شود.

ـ در صورتی‌که تجهیزات سخت‌افزاری و یا نرم‌افزاری او دچار اختلال شود، احساس خستگی، بدخلقی و افسردگی می‌کند و زمانی به شرایط به ‌اصطلاح طبیعی بازمی‌گردد که سخت‌افزار یا نرم‌افزار او تعمیر و آماده کار مجدد شود.

ـ سلامت جسمی او در اثر بروز اختلاف با اعضای خانواده و انزوای در میان آنها به خطر می‌افتد. با افزایش آسیب‌های جسمی، زمان طلایی پیشگیری  و درمان بیماری‌های او از بین می‌رود.

ـ شبکه‌های اجتماعی و بازی‌های اینترنتی بیشترین کاربران را در میان نوجوانان و جوانان دارند و گروه بسیار فعال جامعه را از اثربخشی بازمی‌دارند.

مارک دی گریفیتس استاد روان‌شناسی دانشگاه ناتینگهام ترنت و نویسنده کتاب «آیا واقعاً اعتیاد به اینترنت وجود دارد؟» اعلام کرده است که اعتیاد به اینترنت پنج معیار کلیدی دارد که عبارتند از:

«فراوانی» به معنای تبدیل‌شدن اینترنت به مهم‌ترین و برجسته‌ترین فعالیت در زندگی فرد که بر احساسات، رفتار و تفکراتش تأثیر میگذارد.

ـ «تغییر حالت» به معنای تحت تأثیر قرار گرفتن عاطفی با استفاده از اینترنت.

ـ «تساهل» به معنای صرف زمان قابل‌توجه در اینترنت برای گرفتن تأثیر عاطفی.

ـ «نشانه‌های ترک» به معنای ایجاد استرس عاطفی یا فیزیکی برای فردی که ناگهان فعالیت‌های اینترنتی خود را متوقف می‌کند.

ـ «بازگشت» به معنای تمایل فرد معتاد برای بازگشت ساده به رفتار خود حتی پس از سال‌ها کنترل.

 

هشدار

کودکانی که استفاده از تلفن همراه را از خردسالی آغاز می‌کنند، در اواسط سنین نوجوانی مستعد ابتلا به تومور مغزی می‌شوند. برای چند دقیقه ساکت و آرام شدن فرزندانمان با سلامتی و جانشان بازی نکنیم. هرچند استفاده کودکان از وسایل و تجهیزات اطرافشان امری اجتناب‌ناپذیر است، اما بهتر است به‌ جای بهره‌گیری از تجهیزات خطرناک، برای سرگرم کردن کودکانتان آنان را به ورزش، بازی، سرگرمی‌های فکری و آموزشی سوق دهید، زیرا فرصت برای استفاده از تجهیزات الکترونیکی با تشعشع الکترومغناطیس و شبکه‌های اجتماعی بسیار است، درحالی‌که فعالیت‌های فیزیکی می‌توانند بر آینده فرزندتان تأثیرات مثبت بسیار بیشتری داشته باشند.

 

نتیجه‌گیری

همان ‌طور که انسان در زندگی واقعی برنامه مشخص روزانه‌ای دارد، لازم است برای زندگی در فضای سایبر و تحت ‌تأثیر این رسانه پرقدرت، برنامه‌ریزی متناسب با شرایط سنی، روحی، جسمی، فرهنگی و… داشته باشد. اگرچه سازمان‌دهی، مشارکت، توزیع محتوا، ارتباط هدفمند، استفاده از خرد جمعی، ارائه نظرات و بیان ایده‌ها، سرعت عمل در تصمیم‌گیری، یکپارچه‌سازی امکانات، افزایش سرعت در فراگیری و آموزش و عبور از مرزهای جغرافیایی بخشی از فواید استفاده از شبکه‌های اجتماعی هستند، اما فقدان برنامه‌ریزی مدون و مشخص متناسب با شرایط خانواده و افراد، همه این مزایا را به ضد خود تبدیل می‌کند. یکی از ویژگی‌های فضای سایبری آن است که پدیده‌ها را به ضد خود تبدیل می‌کند.

در فضاهای مقابل، این رسانه می‌تواند به قدرتی عظیم در تولید و توزیع شایعات، القای شبهات، افت تحصیلی و در بسیاری از موارد، شکستن حریم شخصی، انزوا از کارهای مشارکتی حضوری، تضعیف پیوندهای سنتی خانواده، هویت‌زدایی، کاهش احساسات عاطفی واقعی، صمیمیت کاذب، خیانت، رفتارهای خشن و مکاترونیکی منجر شود و از همه مهم‌تر آثار مخرب سیگنال‌های الکترومغناطیسی تشعشع یافته از تجهیزات الکترونیکی وابسته به شبکه و… را به وجود آورد.

مدیریت این رفتارها و درمان آنها، هزینه‌های مادی و معنوی زیادی را به خانواده و اجتماع تحمیل می‌کند، بنابراین لازم است مهارت‌های اجتماعی جوانان افزایش یابند و نفوذ اینترنت در جامعه را جدی بگیریم.

 

سوتیترها:

 

۱٫

امکان ناشناس ماندن در شبکه موجب شده است تا آسیب‌های واقعی در شرایط بسیار پیچیده‌تر بر روی جوانان و نوجوانان اثربخش شود. مطالعات در این مورد، آمار بسیار بالائی را در تغییر کیفیت خواب، کاهش عزت‌نفس، افزایش اضطراب و افسردگی و تخریب بنیان شخصیتی این گروه سنی نشان می‌دهد و زمینه بروز ناهنجاری‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد.

 

۲٫

اعتیاد به اینترنت نیز مانند انواع دیگر اعتیاد با نشانه‌هائی چون اضطراب، افسردگی، کج‌خلقی، بی‌قراری، تفکرات وسواسی یا خیال‌بافی در باره آن همراه است. تحقیقات صورت گرفته پیرامون اعتیاد اینترنتی حکایت از آن دارند که اختلال اعتیاد اینترنتی نوعی اختلال روان‌شناختی ـ اجتماعی است و نشانه‌های آن بی‌قراری، بی‌حوصلگی، علائم کناره‌گیری، اختلالات عاطفی و از هم‌گسیختگی روابط اجتماعی هستند.

 

۳٫

اینترنت می‌تواند به قدرتی عظیم در تولید و توزیع شایعات، القای شبهات، افت تحصیلی و در بسیاری از موارد، شکستن حریم شخصی، انزوا از کارهای مشارکتی حضوری، تضعیف پیوندهای سنتی خانواده، هویت‌زدایی، کاهش احساسات عاطفی واقعی، صمیمیت کاذب، خیانت، رفتارهای خشن و مکاترونیکی منجر شود.  

 

 

 

25فوریه/18

سیاست تا دیانت

 اصلاح‌طلبی، دام و انسان

*مطبوعات خبر داده‌اند (دقیقاً روزنامه فرهیختگان مورخه ۲۰/۹/۹۶) که شهردار تهران یک دامپزشک محترم را که مؤلف کتاب “انسان و حیوانات خانگی” هم هست به ریاست شبکه درمانگاه‌های تحت پوشش شهرداری تهران (در هر منطقه یک درمانگاه مجموعأ ۲۲ درمانگاه) منصوب کرده است. این دامپزشک عزیز، علاوه بر مدیریت درمانگاه‌های مذکور مسئولیت نظارت و پشتیبانی‌های بهداشتی و درمانی کارمندان شهرداری را هم برعهده خواهد داشت!، در این رابطه شورای شهر تهران (که همگی ۲۱ نفرشان اصلاح‌طلب و عضو فهرست امید هستند) با اکثریت آرا این انتصاب را تأیید کرده و بنا به فرمایش خانم خداکرمی (عضو محترم شورا) “اولین و اصلی‌ترین دلیل” اعضای شورا برای تأیید این انتصاب اصلاح‌طلب بودن آن دامپزشک محترم بوده است!

** عواقب و پیامدها:

۱ـ بسیار محتمل است فردا در خیابان یقه یک نفر را بگیرند و بگویند:

– آقا شما چه کاره‌اید؟

# تعویض روغنی هستم!

– اصلاح طلب هم هستید؟

# بله! همه انتخابات‌ها با “تکرار” به خاتمی رأی می‌دهم!

– پس بی‌زحمت بیایید تا شما را برای دبیرکلی اوپک نامزد کنیم! مهم این است که اصلاح‌طلب‌اید!

۲ـ اصلاح‌طلب که باشی دیگر دام یا انسان فرقی ندارد! اصولاً برای اصلاح‌طلبان دام همان انسان است و انسان همان دام! به قول آن اندیشمند اصلاح‌طلب: توده‌ها، گوسفندصفت هستند! البته شایسته‌سالاری دموکراتیک هم این‌جوری اقتضا می‌کند! مگر یادتان نیست که خانم ابتکار در دولت اول آقای روحانی مسئول حفاظت از وحوش بود و در کابینه دوم روحانی متولی “امور زن و خانواده” گردید!

۳ـ تصور کنید شما یک پزشک متخصص انسان هستید و در یکی از درمانگاه‌های شهرداری تهران، انسان‌ها را درمان می‌کنید آن‌وقت یک دامپزشک به دلیل اصلاح‌طلبی رئیس شما می‌شود و شما آرزو می‌کنید که ای‌کاش به جای درس خواندن و خودکشی برای قبولی در رشته پزشکی و دوره تخصصی آن، به عقل‌تان می‌رسید و می‌رفتید در ستاد انتخاباتی اصلاح‌طلبان پوستر می‌چسباندید و بعد بدون زحمت کنکور در دانشگاه آزاد واحد پشت کوه در مقطع کاردانی بهداشت دام و طیور اهلی فارغ‌التحصیل می‌شدید تا چند سال بعد به عنوان یک اصلاح‌طلب اصیل و شایسته شما را نامزد وزارت بهداشت و درمان می‌کردند و فهرست امید مجلس شورای اسلامی به همان “دلیل اصلی” به شما رأی اعتماد می‌داد!

۴– اگر یک دامپزشک محترم و مؤلف کتاب حیوانات خانگی به ریاست مجموعه درمانگاه‌های شهرداری تهران برسد بعید نیست که با این ادبیات با پزشکان و متخصصان زیردستش صحبت کند:

– سنجاب کوچولوی من! با ارتقای شما موافقت می‌کنم!

# جوجوی خوشگل من! نمی‌توانم با مرخصی شما موافقت کنم!

– بره نازنازی!، شما شرایط انتقال به منطقه ۲۲ را ندارید!

– گربه ملوس و شیطون!، شما که متأهل نیستید نمی‌توانید تقاضای وام مسکن بکنید!

۵ـ پس به همین دلیلِ اصلاح‌طلبی است که آقای نجفی با دکترای ریاضی، مدتی وزیر آموزش و پرورش می‌شود و مدتی بعد به ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگردی می‌رسد و در آخر، سر از شهرداری تهران در می‌آورد و انشاالله و به شرط عمر، در دولت بعدی اصلاح‌طلبان مسئولیت حفاظت از محیط زیست یا شیلات را برعهده خواهد گرفت.

 

تدبیر و امید تا فضا

درلایحه بودجه سال ۹۷ ، بودجه پروژه پژوهشی اعزام انسان به فضا حذف شده است.( مطبوعات ۲۰/۱۰/۹۶ )

۱ـ ما از اقدام دولت تدبیر و امید در قطع بودجه پژوهش‌های فضایی حمایت می‌کنیم چون حاضریم با یک صدم بودجه اعزام انسان به فضا، افراد را در کوتاه‌ترین زمان ممکن به آن‌ور فضا بفرستیم (انجمن ساقیان مواد ایران).

۲ـ حالا انسان به فضا اعزام کنیم که چه بشود؟ مگر تا الان که آدم به فضا نفرستادیم چشمهایمان کج شده؟ بهتر است با بودجه اعزام انسان به فضا چند سمینار در خصوص فواید و زیرساخت‌های تدبیر و امید برگزار کنیم که یک لقمه نان هم نصیب بروبچ بشود! طفلکی‌ها در ایام انتخابات خیلی زحمت کشیدند.

(مجمع صنفی فعالین ستادهای انتخاباتی اصلاحات)

۳- البته بد نبود که این بودجه اختصاص داده می‌شد، چون تا الان بودجه فضایی اختلاس نکرده بودیم و به عنوان یک پروژه چرب می‌شد روی آن کار کرد!

(بنگاه تضامنی اختلاس گران با تدبیر و امیدوار «شعبه تهران»)

۴- اگر چنین بودجه‌ای اختصاص پیدا می‌کرد می‌توانستیم با “توتال” برای پرتاب انسان به فضا قرارداد انحصاری و بدون مناقصه ببندیم! بالاخره توتال آن‌قدر توانا هست که هم گاز ما را از خلیج فارس استخراج کند  (البته وقتی آمریکایی‌ها اجازه بدهند) و هم یقه یکی را از بین هشتاد میلیون ایرانی بگیرد و با فضاپیمای کرایه‌ای یا حتی دربستی به فضا پرتاب کند.                                                                           

(وزیر محترم نفت دولت دوازدهم)

۵- حالا که خوشبختانه بودجه‌ای برای اعزام انسان به فضا دور ریخته نشد (چون به اعتقاد ما فرستادن انسان به فضا مصداق بارز قرطی بازی و توی جوب ریختن بودجه است) شایسته است بودجه مذکور را برای برپایی چند کنسرت توپ، با حضور خوانندگان خانم و آقا و نوازندگان خارجی و داخلی جهت افزایش شادی و نشاط در جامعه به اداره ما اختصاص بدهند.                                                                                        

(وزارت ارشاد به کنسرت‌های شاد «ارشاد اسلامی سابق»)

 

 

پسابرجام و صنعت هوانوردی                           

از آنجا که من به وزیر راه دستور داده بودم بلافاصله پس از برجام نسبت به خرید فوری هواپیماهای بویینگ و ایرباس به تعداد خیلی زیاد اقدام کنند و ظاهراً به دلیل پاره‌ای مشکلات، خرید هواپیما هنوز و در آستانه سه سالگی برجام ممکن نشده، لذا مجدداً به وزیر راه دستور دادم بدون خرید هواپیما نسبت به ایجاد تحول اساسی در صنعت هواپیمایی ایران اقدام کند تا مردم تأثیر برجام را در زندگی خود به شکل ملموس احساس کنند و خوشبختانه در فرصت صد روزه‌ای که برای ایجاد تحول بنیادین به ایشان دادیم و علیرغم کارشکنی‌های دلواپسان و برخی نهادها و بنیادها و دولت تفنگ به دست، موفق شدیم قولی را که به مردم داده بودیم در کمتر از صد روز (دقیقا ۶۴ روز) محقق کنیم. در وحله اول و برای این که مردم پروازهای شادتر و زیباتری را تجربه کنند دستور داده شد تا سایز لباس فرم  مهمانداران مونث در حد، دو شماره کاهش پیدا کند و به موازات آن مقدار لوازم آرایش مصرفی آن‌ها تا دوبرابر افزایش یابد. در همین راستا (دقیقاً راستای افزایش شادی در پروازها و…) دستور موکد داده شده تا تنگ‌نظری‌ها و محدودیت‌های بی‌مورد در طول پروازها کاهش پیدا کند تا اگر خانمی دلش خواست در طول پرواز روسری یا مانتویش را دربیاورد مشکلی برایش ایجاد نشود و بتواند با شادی و راحتی پرواز کند. همچنین برای کاهش ازدحام و تقاضا برای بلیط هم، وزیر راه در اقدامی ابتکاری دستور آزادسازی قیمت بلیط‌های هواپیما را صادر کرده‌اند (به این شرط که قیمت‌ها حداقل دوبرابر شود) تا هر کس و ناکسی امکان سوار شدن به هواپیما را پیدا نکند و فقط آدم‌های حسابی و با شخصیت بتوانند سوار هواپیما شده و به برکت برجام از پروازهای شاد و راحت لذت ببرند! این مجموعه اقدامات باعث شده تا مشکل کمبود هواپیما و عدم ایمنی آن به شکل ریشه‌ای حل و فصل شود و رسیدن به این همه دستاورد ممکن نبود مگر به برکت برجام!    

 

                                        

ناجا، بی‌حجابی یا حجاب؟

*این ماجرا کاملاً واقعی است!*

زمان: حوالی ساعت ۹ شب ـ دهم دی ماه ۹۶

مکان: فرودگاه شهید هاشمی نژاد ـ مشهد

خانمی با لباس زننده و بدون روسری از پرواز تهران ـ مشهد پیاده شده و در کمال راحتی و امنیت وارد سالن ورودی فرودگاه مشهد می‌شود و حدود ربع ساعتی با همان وضع (بدون روسری و با لباس بسیار زننده) در نقاط مختلف سالن فرودگاه چرخیده و سپس سالن را ترک می‌کند.

الف) در تمام این مدت چند نفر از نیروهای زحمت‌کش ناجا در یک مکان استراحت کوچک و در جوار اتاق افسر مسئول سالن فرودگاه دور هم نشسته و لابد در خصوص کمی حقوق و مشکلات زندگی با هم گفتگو می‌کردند و هیچ ماموری (اعم از زن یا مرد) در محوطه سالن فرودگاه برای برخورد با مورد فوق یا حتی مواردی انتظامی دیگر مثل دزدی و کیف قاپی و… حاضر نبود!

تنها یک مامور وظیفه در مقابل در خروجی سالن نشسته بود تا افراد را از ورود به سالن منع کرده و به سوی در ورودی راهنمایی کند. ایشان هم در خصوص برخورد با مورد فوق یا حتی تماس با افسر مسئول سالن اظهار ناتوانی نموده و البته حق هم داشت چون سرباز بود و چاره‌ای جز اطاعت از دستور و انجام وظیفه دربانی نداشت!

نتیجه اخلاقی:

۱ـ خدا پدر آن خانم را بیامرزد که لباس‌هایش را درنیاورد و الا در آن حالت هم کسی با او کاری نداشت! نه خبری از ماموران ناجا بود و نه شخص دیگری حق دارد در وظایف ناجا مداخله کند!

۲ـ براساس این ماجرا و هزاران ماجرای مشابه نتیجه می‌گیریم به فتوای ناجا بی‌حجابی جرم مشهود نیست چون براساس قانون، ناجا و ماموران آن وظیفه برخورد با جرائم مشهود را دارند!

۳ـ بد نیست فرمانده محترم انتظامی مشهد و مقامات مافوق ایشان و حتی شخص فرمانده محترم ناجا در این باره تحقیقاتی به عمل آورده و برای اطمینان از ماجرا، فیلم سالن فوق در زمان مورد اشاره را تماشا کنند و بعد از مدتی اندیشیدن از خودشان بپرسند ما چه کاره‌ایم و برای چه حقوق می‌گیریم؟

۴ـ البته آن دسته از زائران خارجی و داخلی هم که برای زیارت ثامن الحجج«ع» به مشهد مشرف شده و در بدو ورود به مشهد با چنین صحنه‌هایی روبرو شده و حال‌شان گرفته شده و می‌شود هم بهتر است نازک نارنجی بودن را کنار بگذارند و پوست کلفت‌تر از این حرف‌ها بشوند چون هنوز صبح دولت این قبیل قضایا ندمیده و این دست موارد از نتایج سحر محسوب می‌شود.

۵ـ از حق نگذریم برادران خدوم امنیت پرواز و سپاه حفاظت فرودگاه مشهد هم علیرغم مشاهده این مورد خم به ابرو نیاورده و کماکان به انجام وظایف محوله قانونی خود مشغول بودند و صرفاً به صورت استطلاعی بر عملکرد خانم مذکور نظارت کردند!

 

 

25فوریه/18

رسانه ملی: صدای کدام انقلاب، سیمای کدام اسلام؟

الف) اقدام سیمای جمهوری اسلامی در ابتدای زمستان امسال در دعوت یکی از فاسدترین هنرپیشه‌های عصر پهلوی (و از نمادهای فحشا در سینمای قبل از انقلاب اسلامی) به ویژه برنامه‌های بلندترین شب سال، رویدادی است که می‌تواند روایت‌گر بخشی از درون رسانه ملی باشد و مانند آینه از آنچه در سازمان صدا و سیما و ذهن برنامه‌سازان و مدیران آن می‌گذرد، حکایت کند.

 

ب) شاید برخی تصور کنند این اقدام (دعوت از ناصر ملک مطیعی به برنامه‌های شب یلدای سیمای جمهوری اسلامی) اشتباهی بوده که از جانب یک برنامه‌ساز یا تهیه‌کننده شکل‌گرفته و مدیران سازمان با آن موافق نبوده‌اند اما هنگامی که بدانیم مدیران ارشد رسانه ملی موافق این حرکت بوده و از آن  پشتیبانی کرده‌اند ماجرا فرق خواهد کرد.

 این که چرا پس از گذشت حدود چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی مدیران و برنامه‌سازان سیمای جمهوری اسلامی (که قرار بود دانشگاهی عمومی برای رشد و تربیت جامعه براساس موازین اسلامی و انقلاب باشد) به حدی از تهیدستی و استیصال رسیده‌اند که برای جذب مخاطب دست به دامن یکی از شاه‌مهره‌های فاسد سینمای قبل از انقلاب شده‌اند، (آن هم چهره‌ای که پس از پیروزی انقلاب تا همین امروز نمایش تصویر او در سینما ممنوع بوده و نقشی کلیدی در ترویج فساد و فحشا در میان جوانان ایرانی در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی برعهده داشته است) نکته‌ای است که درک آن می‌تواند راز شکست‌خوردگی و عدم موفقیت رسانه ملی در انتقال و ترویج ارزش‌های انقلاب اسلامی را آشکار کند.

 

ج) در ساده‌ترین شکل، مردمی که شاهد حضور “ملک مطیعی” در ویژه برنامه‌های شب یلدا بوده و رقابت شبکه‌های سیمای جمهوری اسلامی در دعوت از او را دیده و شدت ذوق‌زدگی برنامه‌سازان و مدیران سیمای جمهوری اسلامی از این موفقیت رسانه‌ای! (حضور ملک مطیعی در رسانه ملی پس از گذشت چهل سال از انقلاب) را لمس کرده‌اند، این سؤال را از مدیران سازمان (و از نظام جمهوری اسلامی) خواهند پرسید که: اگر “ملک مطیعی” فردی تا این اندازه مهم و قابل احترام است که مدیران رسانه ملی او را به عنوان یکی از میهمانان برنامه‌های ویژه شب یلدا برگزیده‌اند، چرا آثار و هنرنمایی‌های او در سینمای قبل از انقلاب را  در رسانه ملی نمایش نمی‌دهند؟ و اگر آثار سینمایی ملک مطیعی در قبل از انقلاب غیرقابل پخش و ناپسند و نامطلوب است، چرا خود ایشان باید مهمان ویژه و مطلوب مدیران رسانه ملی باشد؟ آیا ممکن است برنامه‌سازان و مدیران رسانه ملی ناصر ملک مطیعی را نشناخته باشند و برای آمدنش به سیمای جمهوری اسلامی سر و دست بشکنند؟!

آیا معنی این اقدام مدیران “سیما” این نیست که رسانه انقلاب اسلامی در آستانه چهل سالگی نتوانسته هنرمند و چهره‌ای محبوب اما منطبق با ارزش‌های انقلابی و دینی، هم وزن یا بالاتر از ملک مطیعی بیابد و ناچار به او متوسل شده است؟ آیا این حرکت اقرار به محبوبیت و جذابیت این چهره فاسد در جامعه ایران نیست؟ جامعه‌ای که چهل سال است نمایش و آثار ملک مطیعی در آن به دلیل ابتذال شدید ممنوع شده و نسل‌های پس از انقلاب فقط به صورت قاچاق و غیرمجاز هنرنمایی‌های او در عرصه تجاوز و فحشا را شاهد بوده‌اند؟

 آیا معنای این حرکت آن نیست که انقلاب اسلامی ناتوان از پرورش چهره‌ای هنرمند و انقلابی اما محبوب‌تر از ملک مطیعی بوده است؟ چرا که اگر چنین چهره‌ای وجود داشت دیگر مدیران رسانه ملی برای جذب مخاطب به چنین عتیقه‌ای (ملک مطیعی) توسل نمی‌جستند!

 

د) این رویداد ابعاد دیگری نیز دارد و یکی از این ابعاد آن است که آن دسته از برنامه‌سازان و مدیران سیما که مرتکب چنین حرکتی شده‌اند نظر مساعدی به سینمای فاسد عصر پهلوی و عوامل آن داشته و دارند والا چگونه ممکن است که فردی با دین و احکام و ارزش‌های آن و اهداف و رویکردهای انقلاب اسلامی آشنا باشد و به این احکام و ارزش‌ها حداقل علاقه را هم داشته باشد و مرتکب چنین خبط و خطایی شود؟

 این معضل (تمایل بخشی از برنامه‌سازان و مدیران رسانه ملی با ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر فرهنگ عصر پهلوی و ناآشنایی و عدم تمایل آنها به فرهنگ انقلاب اسلامی) به گونه‌ای اساسی بر کیفیت و محتوای تولیدات سازمان صدا و سیما تآثیر می‌گذارد و به صورتی خاموش، سلیقه و ذائقه مخاطبان برنامه‌های صدا و سیما را به جهتی مغایر با ارزش‌های اسلامی و انقلابی سوق می‌دهد و نتیجه این روند آرام و تدریجی اما مستمر و مداوم، آن می‌شود که بسیاری از جوانان و نسل‌های پس از پیروزی انقلاب که ذهن‌شان با تماشای برنامه‌های این قبیل برنامه‌سازان و مدیران تغذیه شده، تمایلی به انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن نداشته و در رفتار و پوشش و سلیقه‌های سیاسی (مانند انتخابات) و…رویکردی ناسازگار و غیرمنطبق با جهت‌گیری اسلام و انقلاب را برگزیده‌اند.

برای آزمون درستیِ این ادعا کافی است از مدیران ارشد رسانه ملی سوال شود که: کدام ارزش اسلامی و انقلابی توسط برنامه‌های صدا و سیما به نسل‌های پس از انقلاب منتقل و نهادینه شده است؟ آیا دختران جامعه با مشاهده برنامه‌های سیما باحیاتر شده و حجاب‌شان را بهتر پاس می‌دارند؟ آیا بهره‌مندی از برنامه‌های صدا و سیما پایبندی مردم به ارزش‌های انقلابی و اسلامی را افزایش داده است؟! شاید توصیف نگرش مدیران سیما به مقوله آگهی‌های بازرگانی و عملکرد آن‌ها در این‌زمینه، تا حد بسیاری وجود این انحراف در شاکله سازمان را روشن‌تر کند.

یکی از شروط پخش آگهی‌های بازرگانی در سیمای جمهوری اسلامی عدم استفاده ابزاری از زنان و کودکان در این آگهی‌ها بوده است، در حالی که این روزها کمتر آگهی پخش شده از سیما را می‌توان یافت که این شرط را رعایت کرده باشد و عموم کالاها و خدمات تبلیغ شده در شبکه‌های مختلف سیما از وجود زنان و دختران جوان با لباس‌هایی جذاب و آرایش‌هایی غلیظ برای جلب مشتری و فروش بیشتر بهره می‌برند و مدیران سیما بدون توجه به مقررات مربوطه و با تساهل و تسامح کامل، مجوز پخش چنین تبلیغاتی را صادر کرده و می‌کنند!.

 این روند آنچنان جدی و مداوم در سیمای جمهوری اسلامی جریان دارد که می‌توان به صراحت ادعا کرد تأثیری عمیق بر نحوه پوشش و رفتار مخاطبین به ویژه دختران خردسال و نوجوان برجای گذاشته و خواهد گذاشت.

خانواده‌ها به‌دلیل اعتماد  به سیمای جمهوری اسلامی، محدودیتی برای فرزندان خود در تماشای برنامه‌های سیما قائل نمی‌شوند و در نتیجه ذهن پاک و صاف فرزندان این خانواده‌ها آماج تصاویر مسموم زنان و دختران متبرجی می‌شود که از دریچه سیمای جمهوری اسلامی به درون چنین خانواده‌هایی راه یافته و در بیشتر مواقع به مثابه الگو عمل کرده و خواهند کرد.

هـ) روی دیگر غربت ارزش‌های دینی و انقلابی در سازمان صدا وسیما مقوله موسیقی در این سازمان است. چرا که اغلب موسیقی‌ها و آهنگ‌هایی که از رسانه ملی پخش می‌شود نه تنها ارتباطی با فرهنگ انقلابی و دینی ندارند بلکه بازگوکننده نفسانیات و شهوات و مناسب مجالس لهو و لعب و در یک کلام مصداق بارز موسیقی منفور و مطرود دین و انقلاب اسلامی اند.

محتوای و اشعار این قبیل آهنگ‌ها عمدتاً در باب هوس‌های زمینی و جدایی‌های پس از این هوس‌هاست و موسیقی آنها نیز تقلیدهای دست چندمی از موسیقی‌های رایج در مغرب زمین است و تلخ‌تر آن که فتوای صریح رهبر انقلاب درخصوص تباین میان ترویج موسیقی و ارزش‌ها و فرهنگ دینی و انقلابی در سازمان صدا و سیما نه تنها مطاع نیست که حتی مسموع هم نیست و انگار نه انگار که ولی فقیه چنین فتوایی صادر نموده و این بی‌قیدی آنجا عیان و اشکار می‌شود که شبکه‌های مختلف صدا و سیما در تهیه و پخش انواع و اقسام برنامه با موضوع موسیقی و ترانه (به تعبیر رایج در رسانه ملی!) با یکدیگر مسابقه گذاشته و هریک سعی دارد تا خواننده جدیدی را با ادا واطوار و پوشش و رفتار خلاف عرف و حتی زننده، به جامعه معرفی کنند و طبیعی است اولویت اول نسلی که دل و جان و ذهن و زبانش با چنین رفتار و پوشش و اصوات مسموم و ضد ارزش آکنده شود شهوت و هوس باشد!

 

و) ادامه این وضعیت در رسانه‌ای که قرار بود در خدمت ترویج ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی و انقلابی باشد سرانجامی جز تباهیِ فرهنگی و آلودگی نسل‌های آینده نخواهد داشت.

 و اگر بناست که صدا و سیما برای اسلام و انقلاب، پیرو و حامی تربیت کند انجام یک خانه‌تکانی اساسی در بافت مدیریتی سازمان الزامی و ضروری است و مادامی که مدیریت فعلی سازمان و خط مشی آن حاکم باشد، نتیجه، جز به کام دشمنان انقلاب و اسلام نخواهد.

 دشمنانی که در شرایط فعلی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی را مکمل عملکرد شبکه‌های ماهواره‌ای خود می‌دانند و از عملکرد فرهنگی آن راضی هستند!   

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

کافی است از مدیران ارشد رسانه ملی سوال شود که: کدام ارزش اسلامی و انقلابی توسط برنامه‌های صدا و سیما به نسل‌های پس از انقلاب منتقل و نهادینه شده است؟ آیا دختران جامعه با مشاهده برنامه‌های سیما باحیاتر شده و حجاب‌شان را بهتر پاس می‌دارند؟ آیا بهره‌مندی از برنامه‌های صدا و سیما پایبندی مردم به ارزش‌های انقلابی و اسلامی را افزایش داده است؟!

 

۲٫

ادامه این وضعیت در رسانه‌ای که قرار بود در خدمت ترویج ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی و انقلابی باشد سرانجامی جز تباهیِ فرهنگی و آلودگی نسل‌های آینده نخواهد داشت و اگر بناست که صدا و سیما برای اسلام و انقلاب، پیرو و حامی تربیت کند انجام یک خانه‌تکانی اساسی در بافت مدیریتی سازمان الزامی و ضروری است