30نوامبر/16

منافع رژیم صهیونیستی از ادامۀ درگیری‌ها در صحرای سینا

احمد بروایه

معرفی صحرای سینا

شبه‌جزیره سینا منطقه‌ای استراتژیک است که در شرق مصر و در منطقه مرزی میان مصر و اسرائیل واقع شده است. این منطقه به دلیل اینکه تنها راه زمینی متصل‌کننده قاره آسیا و آفریقا می‌باشد و به همین دلیل در مسیر مهاجرت‌های بشری قرار گرفته است، از اهمیت بسیاری برخوردار است. عبور پیامبران الهی مانند حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام از این منطقه در طول تاریخ و وجود مزارهای دینی متعدد و ذکر شدن نام این منطقه در قرآن کریم، سبب شده است این منطقه از جنبه فرهنگی نیز برای پیروان ادیان ابراهیمی اهمیت داشته باشد.

صحرای سینا شبه‌جزیره‌ای در مرز قاره آفریقا و آسیا و جزئی از خاک کشور مصر می‌باشد. این شبه‌جزیره با دارا بودن مساحتی در حدود ۶۱۰۰۰ کیلومترمربع، حدود ۶ درصد مساحت مصر را تشکیل می‌دهد و در میان مدار‌های ۲۱٫۷ و ۳۱٫۲ درجه شمالی و نصف‌النهارهای ۳۲٫۱ و ۳۴٫۳ درجه شرقی واقع شده است.  از نظر سیاسی صحرای سینا بین ۵ استان شمال سینا، جنوب سینا، پورت‌سعید، اسماعیلیه و سوئز تقسیم شده است. مساحت استان شمال سینا ۲۷۵۶۴ کیلومتر مربع و مساحت استان جنوب سینا ۲۸۴۳۸ کیلومتر مربع می‌باشد. بقیه مساحت سینا در حوزه اداری استان‌های حاشیه کانال سوئز یعنی پورت‌سعید، اسماعیلیه و سوئز می‌باشد. مردم بومی صحرای سینا قبایل بدوی هستند که بیشتر در استان‌های شمال سینا و جنوب سینا سکونت دارند. علاوه بر بدوی‌ها، اقلیتی پرتعداد از فلسطینیان و مصری‌های جلگه نیل نیز در این منطقه زندگی می‌کنند.(۱)

صحرای سینا به دلیل وجود کوه‌ها و صحرا‌های متعدد، دژ دفاع از مصر در برابر هر هجوم از جانب شرق به حساب می‌آید. به دلیل وضعیت خاص زمین در صحرای سینا، عبور و مرور مردم از مرز فلسطین به منطقه کانال سوئز اساساً از ۲ ناحیه خط ساحلی و منطقه تنگه‌ها صورت می‌گیرد و بر این اساس می‌توان ۳ خط دفاعی اساسی برای مصر در صحرای سینا متصور بود.

۱ـ خط دفاعی اول که تقریباً منطبق بر مرز سیاسی میان مصر و اسرائیل است. این خط فرضی در حقیقت نقطه التقای تمامی راه‌های ارتباطی سینا محسوب می‌شود زیرا تمامی راه‌های سینا به سمت فلسطین، این خط را قطع می‌کنند و این خط به دلیل نزدیکی به اسرائیل، اردن و عربستان اهمیت دارد. این خط به دلیل وجود پستی و بلندی‌های فراوان و سپس تپه‌های شن‌های روان و دره‌های متعدد خطی، برای دفاع از مصر مهم محسوب می‌گردد.

۲ـ خط دفاعی تنگه‌ها که در مرکز سینا قرار دارد و شاه‌کلید اصلی سیطره بر صحرای سینا می‌باشد. این منطقه به دلیل وجود تنگه‌های فراوان می‌تواند سدی منیع در برابر نفوذ ارتش‌های مهاجم باشد. این خط به صورت شمال‌شرقی به جنوب‌غربی می‌باشد و در جنوب و مرکز آن کوه‌ها و تنگه‌های فراوانی در خود دارد و منطقه شمالی آن، دشت و منطقه‌ای از شن‌های روان است که عبور و مرور را محدود می‌کند. در صورت تسخیر این خط دفاعی، نیروهای اشغالگر بدون هیچگونه مشکلی خواهند توانست تا منطقه کانال سوئز پیشروی نمایند.

۳ـ خط سوم دفاع از مصر کانال سوئز است که تنها راه برای رسیدن به سرزمین مصر می‌باشد.(۲)

 

نقش سینا در امنیت رژیم صهیونیستی

صحرای سینا از چند جهت برای رژیم صهیونیستی اهمیت دارد: ۱٫ مجاورت با تنگه عقبه که تنها گذرگاه دریایی این رژیم در دریای سرخ یعنی بندر ایلات بر آن واقع است؛ ۲. امنیت دریانوردی در کانال سوئز؛ ۳. اهمیتی که این صحرا به عنوان یک مانع طبیعی میان مصر و فلسطین اشغالی ایفا می‌کند به گونه‌ای که این منطقه با خصوصیات جغرافیایی آن می‌تواند به عنوان دژی دفاعی برای این رژیم مورد استفاده قرار گیرد. مساحت بسیار کم فلسطین اشغالی، نزدیکی مراکز صنعتی و جمعیتی به مرزها و جمعیت بسیار زیاد مصر در مقایسه با رژیم صهیونیستی موجب شده سیاست این رژیم ایجاد منطقه‌ای حائل در سینا باشد. از همین رو این رژیم همواره به دنبال کنترل صحرای سینا و تبدیل آن به منطقه‌ای حائل میان مصر و فلسطین اشغالی بوده است. رژیم صهیونیستی صحرای سینا را ۲ نوبت در سال‌های ۱۹۵۶ به مدت کمی و در پی بحران کانال سوئز و ۱۹۶۷ در پی جنگ ۶ روزه بین عرب‌ها و این رژیم به مدت ۱۵ سال اشغال کرد. رژیم صهیونیستی در مدتی که صحرای سینا را در اشغال داشت، دست به بهره‌برداری از منابع طبیعی و شهرک‌سازی در صحرای سینا زد و توریست‌های صهیونیست را به سفر به این منطقه تشویق می‌کرد. با وجود آنکه رژیم صهیونیستی در پی موافقت‌نامه صلح میان این رژیم و مصر تعهد کرد از صحرای سینا عقب‌نشینی کند، ولی موافقت‌نامه صلح میان مصر و اسرائیل این منطقه را به سه ناحیه A، B و C تقسیم کرد و ورود نیروهای نظامی و سلاح را در صحرای سینا بدون هماهنگی رژیم صهیونیستی ممنوع کرد. وجود اکثر مراکز پرجمعیت صحرای سینا در منطقه C، صعب‌العبور بودن منطقه و همچنین طبیعت اجتماعی قبیله‌ای شبه‌جزیره سینا سبب شده سیطره مصر بر صحرای سینا سست باشد و این منطقه تبدیل به جولانگاهی برای باندهای قاچاق مواد مخدر، سلاح، انسان و هم‌چنین نیروهای اطلاعاتی صهیونیست باشد.(۳)

 

پیدایش تروریسم در سینا

رفتار نامناسب نیروهای امنیتی مصر با مردم محلی، گسترش افکار وهابی در میان جوانان منطقه و فقر و نابرابری اقتصادی سبب شد صحرای سینا به منطقه‌ای مستعد برای گسترش افکار تکفیری و تروریسم تبدیل شود. نخستین موج حملات تروریستی در صحرای سینا بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ رخ داد که طی آن در حملاتی تروریستی به مناطق گردشگری جنوب سینا مانند طابا، شرم‌الشیخ و رأس‌الشیطان، ده‌ها مصری و تعدادی از گردشگران خارجی از جمله چند صهیونیست کشته شدند.(۴) عاملان این حملات جوانان بدوی اهل سینا بودند که تحت ‌تأثیر افکار وهابی، جماعتی به نام «توحید و جهاد» را تشکیل داده بودند. این جماعت در پی سرکوب گسترده رژیم «حسنی مبارک» خیلی زود از هم پاشید و بعدها به جماعت‌های دیگری منشعب شد، ولی با وجود این بازداشت‌های گسترده در میان غیرنظامیان و رفتار خشن دولت با مردم محلی زمینه‌های نارضایتی را در منطقه افزایش داد. این امر باعث شد پس از سال ۲۰۱۱ موج جدیدی از فعالیت‌های تروریستی در شمال سینا به وجود آید. این اعمال ابتدا تنها به برخی حملات به خاک اسرائیل و حمله به خط لوله گاز مصر به اسرائیل و اردن محدود بود(۵) ولی خیلی زود از اواخر سال ۲۰۱۱ این حملات به سمت ارتش، نیروهای امنیتی و مردم عادی منحرف شد. ارتباط این گروه‌ها با نوار غزه و عقیده این گروه‌ها در کفرآمیز دانستن حکومت حماس نیز باعث شده این گروه‌ها علاوه بر مصر، تهدیدی برای نوار غزه نیز محسوب شوند. با وجود این، حملات به نیروهای امنیتی مصر تا سال ۲۰۱۳ محدود بود.

پس از سرنگونی «محمد مُرسی» در سال ۲۰۱۳، گروه «انصار بیت‌المقدس» و بزرگ‌ترین گروه تروریستی تکفیری موجود در صحرای سینا با اعلام اینکه ارتش و دولت مصر کافر هستند، هدف اصلی خود را سرنگونی دولت مصر اعلام کرد.(۶) این امر باعث گسترش بی‌سابقه عملیات‌های تروریستی در صحرای سینا شد. از طرفی رفتار خشن و سرکوبگر ارتش مصر با مردم محلی و ترس آن‌ها از گروه‌های تروریستی موجب شده است مردم سینا همکاری مؤثری با نیروهای امنیتی نداشته باشند. گروه انصار بیت‌المقدس سال ۲۰۱۴ با بیعت با داعش نام خود را به «ولایت سینا» تغییر داد.(۷)

 

رژیم صهیونیستی و تروریسم تکفیری در سینا

در حال حاضر صحرای سینا یکی از مناطق اصلی فعالیت‌های تروریستی در منطقه است و این امر به دلایل زیر به نفع رژیم صهیونیستی است.

۱ـ دشمنی این گروه‌ها با محور مقاومت شامل حماس و جهاد اسلامی و تلاش مستمر آن‌ها برای سرنگونی دولت قانونی فلسطین در غزه؛ ۲ـ نزدیکی دولت ژنرال «عبدالفتاح سیسی» به رژیم صهیونیستی در پی کودتا و اختلاف‌افکنی میان مصر و حماس که منجر به تنگ‌تر شدن حلقه محاصره بر مردم مظلوم غزه شده است؛ ۳ـ متمرکز شدن نیروی ارتش مصر بر مبارزه با تروریسم که به تضعیف ارتش مصر و درگیر شدن آن در یک جنگ داخلی منجر شده است؛ ۴ـ تبدیل صحرای سینا و نوار غزه به منطقه‌ای که نیروهای ارتش مصر و مقاومت حضور جدی در آن ندارند و به دلیل درگیری با تروریسم تمرکز از دشمن اصلی به دشمن داخلی(تروریسم) منحرف می‌شود.

در همین راستا سیاست رژیم صهیونیستی در صحرای سینا ادامه تروریسم کنترل‌شده در منطقه می‌باشد که علاوه بر تضعیف دولت مصر و جنبش حماس، مانع حملات مقاومت به خاک این رژیم شود. دشمنی نظام ژنرال سیسی با جنبش حماس به عنوان بخشی از اخوان‌المسلمین سبب شده است مصر محدودیت‌های بیشتری را بر مردم غزه تحمیل کند و حتی با ایجاد دیواری حائل در مرز غزه و تخریب تونل‌ها، محاصره غزه را تنگ‌تر کند. دلیل دیگر این رفتار دولت مصر، نگاه آن‌ها به رژیم صهیونیستی به عنوان کسانی است که می‌توانند مشکلات خارجی مصر را با جهان غرب بر سر مسائل حقوق بشری حل کنند و برای رژیم مصر مشروعیت‌زایی کنند. از طرفی وابستگی مردم غزه به سینا برای تأمین اساسی‌ترین نیازهای خود ممکن است موجب نوعی همکاری اجباری میان حماس و وابستگان گروه‌های تروریستی شود و این امر موجب خواهد شد رژیم صهیونیستی بتواند حماس را به داعش مرتبط جلوه دهد. رژیم صهیونیستی همچنین در برخی موارد با مداخله مستقیم در صحرای سینا از طریق بمباران مواضع تروریست‌ها به وسیله پهپادهایش تلاش کرده مانع نفوذ تروریست‌ها به اراضی سینا شود.(۸)

 

نتیجه‌گیری

کودتای ۳ جولای ۲۰۱۳/ ۱۲ تیر ۹۲، از بسیاری جهات منافع رژیم صهیونیستی را تأمین می‌کرد. این کودتا توانست مانع ورود آزادانه کالا و سلاح به نوار غزه از طریق تونل‌ها شود و حلقه محاصره را بر حماس تنگ‌تر کند و سطح رابطه مصر و رژیم صهیونیستی را ارتقا بخشد. همچنین تهدیدات تروریستی در صحرای سینا به هر دو رژیم مصر و صهیونیستی اجازه داد به بهانه مبارزه با تروریسم دست به نقض گسترده حقوق بشر بزنند و هم‌چنین به این بهانه کسب مشروعیت کنند. با وجود تمایل دولت مصر برای از بین بردن تهدیدات تروریستی در میان‌مدت، به نظر می‌رسد منفعت رژیم صهیونیستی ادامه این فرآیند تا تضعیف کامل اقتدار مصر در منطقه و حتی جدا کردن سینا و ایجاد دولتی دست‌نشانده از بدوی‌ها در منطقه باشد. هم‌اکنون این سیاست دولت مصر موجب شده صحرای سینا جولانگاه نیروهای اطلاعاتی و پهپادهای صهیونیست باشد.(۹) دولت مصر برای مبارزه با این احتمال باید علاوه بر احترام به حقوق بدوی‌ها و رعایت حقوق قانونی آن‌ها، از بدوی‌ها در حفظ امنیت کمک بگیرد و به جای کمک گرفتن از رژیم صهیونیستی، با کمک حماس تروریست‌ها را از عقبه خود در غزه محروم کند. با این وجود دشمنی ژنرال سیسی با حماس و پیروی او از عربستان و آمریکا مانع تحقق این امر به نظر می‌رسد.

 

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

پی‌نوشت‌

۱- International Crisis Group, Egypt’s Sinai Question, Middle East/ North Africa report, No.61, 30 January 2007

۲ـ عبدالرحیم علی، سیناء.. إلى أین؟ دلائل ومؤشرات: خریطه الجماعات الجهادیه، ۲۰۱۳، المرکز العربی للبحوث والدراسات، القاهره، مصر

۳ـ الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء, تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات،  ینایر۲۰۱۴٫

۴-http://www.alarabiya.net/articles/2006/04/24/23154.html

۵- http://goo.gl/gXqS6k

۶- http://english.ahram.org.eg/News/83702.aspx

۷- http://goo.gl/w0J50h

۸- http://www.timesofisrael.com/with-egypts-blessing-israel-conducting-drone-strikes-in-sinai-report/

۹ـ الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء، تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات، ینایر ۲۰۱۴٫

 

منابع

۱ـ عبدالرحیم علی، سیناء.. إلى أین؟ دلائل ومؤشرات: خریطه الجماعات الجهادیه، ۲۰۱۳، المرکز العربی للبحوث والدراسات، القاهره، مصر.

  1. الاسکندرانی، اسماعیل، الحرب فی سیناء: مکافحه ارهاب أم تحولات فی التعاون و العداء، تحلیل سیاسات، المرکز العربی للأبحاث و دراسه سیاسات، ینایر ۲۰۱۴٫

۳- International Crisis Group, Egypt’s Sinai Question, Middle East/ North Africa report, No.61, 30 January 2007

۴- http://www.alarabiya.net/articles/2006/04/24/23154.html

۵- http://goo.gl/gXqS6k

۶- http://english.ahram.org.eg/News/83702.aspx

۷- http://goo.gl/w0J50h

۸- http://www.timesofisrael.com/with-egypts-blessing-israel-conducting-drone-strikes-in-sinai-report/

 

 

 

سوتیتر:

*وجود اکثر مراکز پرجمعیت صحرای سینا در منطقه  Cصحرای سینا، صعب‌العبور بودن منطقه و همچنین طبیعت اجتماعی قبیله‌ای شبه‌جزیره سینا سبب شده سیطره مصر بر صحرای سینا سست باشد و این منطقه تبدیل به جولانگاهی برای باندهای قاچاق مواد مخدر، سلاح، انسان و هم‌چنین نیروهای اطلاعاتی صهیونیست باشد

 

 

30نوامبر/16

فرجام کردستان سوریه؛ فدرالیسم یا تجزیه؟

مهدی حلفی

 

کردهای سوریه یک اقلیت قومی بزرگ در این کشور هستند که در مناطق مختلف سوریه به خصوص شمال و شمال شرق این کشور زندگی می‌کنند. مناطق کردنشین سوریه عمدتاً در امتداد مرزهای مشترک سوریه با ۲ کشور عراق و سوریه قرار دارند.

مناطق کردنشین سوریه

به کردستان سوریه «روژاوا» هم گفته می‌شود، روژاوا به معنای منطقه غرب است که به کردستان غربی یا کردستان سوریه اطلاق می‌گردد، کردستان سوریه در واقع از ۳ منطقه «جزیره»، «کوبانی» و «عفرین» تشکیل شده که این مناطق به لحاظ جغرافیایی از یکدیگر جدا هستند، منطقه جزیره در استان حسکه و مناطق کوبانی و عفرین در استان حلب قرار دارند.

گرچه استان‌های حلب و حسکه سوریه به عنوان مناطق اصلی زندگی کردهای این کشور شناخته می‌شوند، اما کردهای بسیاری در شهرهای دیگر سوریه همچون دمشق و حلب زندگی می‌کنند. البته تمام ساکنان مناطق کردنشین سوریه هم کرد نیستند، بلکه در این مناطق عرب‌ها، مسیحیان و قومیت‌ها، ادیان و مذاهب دیگر هم حضور دارند.

جمعیت کردهای سوریه نسبت به جمعیت کردها در کشورهای مجاور همچون عراق و ترکیه کمتر است، کردهای سوریه کمتر از ۱۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند و برآورد می‌شود جمعیت کردهای سوریه بین یک و نیم تا ۲ میلیون نفر باشد، بیشتر کردهای سوریه پیرو مذهب سنی شافعی هستند، گرچه تعداد کمی از آنها که تعدادشان در حد چند ده هزار نفر است، ایزدی و علوی هستند.

 

چاه‌های نفت کردستان سوریه

مناطق کردنشین سوریه از منابع طبیعی مختلفی برخوردار هستند، به عنوان مثال در استان حسکه که بیشتر ساکنان آن کرد هستند، چاه‌های نفت زیادی وجود دارد، همچنین این استان به عنوان انبار غله سوریه شناخته می‌شود و حجم زیادی از گندم سوریه در استان حسکه تولید می‌گردد.

تعدادی از میادین نفتی بزرگ سوریه در مناطق کردنشین این کشور از جمله در استان حسکه قرار دارد، کنترل این میادین نفتی از چند سال پیش، از دست دولت سوریه خارج شد و به دست شبه‌نظامیان کرد افتاد، گرچه برخی از این میادین به دلیل درگیری با داعش تخریب شد، اما میادین دیگری همچون رمیلان نفت تولید می‌کنند که این نفت در سوریه فروخته می‌شود.

 

تبعیض در حق کردهای سوریه

از زمانی که حزب بعث در دهه ۱۹۶۰ میلادی در سوریه به قدرت رسید، این حزب روی هویت عربی در این کشور تاکید زیادی کرد، در این راستا قومیت‌های دیگر در سوریه به رسمیت شناخته نمی‌شدند و کردها از بسیاری از حقوق شهروندی در آن دوره محروم گشتند، همین مساله باعث شد حس ناسیونالیستی و جدایی‌طلبی در میان کردهای سوریه، رشد کند.

در چند دهه اخیر در مناطق کردنشین سوریه قشر زیادی از کردها به عنوان اتباع بیگانه شناخته می‌شدند که از داشتن شناسنامه سوری محروم بودند، همزمان با آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، «بشار اسد» رئیس‌جمهور این کشور دستور داد برای کردهای استان حسکه سوریه شناسنامه صادر شود؛ اقدامی که شاید بتوان با عنوان نوش‌داروی بعد از مرگ سهراب از آن یاد کرد.

 

کردستان سوریه خارج از سیطره بشار اسد

نیروهای ارتش سوریه در همان سال‌های ابتدای ناآرامی‌ها در این کشور، پایگاه‌های خود را در بیشتر مناطق کردنشین سوریه تخلیه کردند و اکنون نیروهای ارتش سوریه بین مناطق کردنشین تنها در شهرهای حسکه و قامشلی در استان حسکه، فرودگاه قامشلی و تعدادی از روستاها و پایگاه‌های نظامی اطراف ۲ شهر حسکه و قامشلی حضور دارند.

عقب‌نشینی ارتش سوریه از مناطق کردنشین این کشور به صورت داوطلبانه و بدون درگیری اتفاق افتاد و ارتش سوریه نیروهایش را برای جنگ با گروه‌های مسلح تروریستی از مناطق کردنشین این کشور به مناطق دیگر سوریه انتقال داد.

بخش اعظم مناطق کردنشین سوریه خارج از سیطرۀ دولت مرکزی این کشور است و احزاب و گروه‌های کرد سوری اداره مناطق کردنشین سوریه را بر عهده گرفتند، این احزاب و گروه‌ها ارتباطی با دولت مرکزی سوریه ندارند.

 

قوی‌ترین حزب کرد سوریه

در کردستان سوریه، احزاب متعددی وجود دارد، اما حزبی که طرافدارانش بیش از احزاب دیگر است و اکنون قدرت در کردستان سوریه در واقع در دست این حزب است، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه به رهبری «صالح مسلم» است.

حزب اتحاد دموکراتیک ارتباط نزدیکی با گروه تروریستی پ‌ک‌ک دارد و تصاویر «عبدالله اوجالان» رهبر زندانی پ‌ک‌ک را در مقرهای خود و داخل نهادهای حکومتی نصب کرده، همچنین این حزب تصاویر اوجالان را در همه مناطق کردستان سوریه قرار داده است، به همین دلیل بسیاری اعتقاد دارند حزب اتحاد دموکراتیک در واقع شاخه سوری گروه پ‌ک‌ک است، گروه پ‌ک‌ک به عنوان یک گروه تروریستی در بسیاری از کشورهای جهان شناخته می‌شود.

حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه مشکلات زیادی با احزاب کرد دیگر در منطقه کردستان سوریه دارد. یکسری از احزاب کرد، ائتلافی را به نام انجمن ملی کرد سوریه به وجود آوردند، این ائتلاف حزب اتحاد دموکراتیک را متهم کرده به دنبال حکومت تک‌حزبی در کردستان سوریه است.

 

گروه‌های نظامی کردهای سوریه

یگان‌های مدافع خلق که شاخه نظامی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه است، به عنوان بزرگ‌ترین گروه شبه‌نظامی کرد در سوریه شناخته می‌شود، در این گروه که به صورت اختصاری به «ی‌پ‌گ» معروف است، ده‌ها هزار شبه‌نظامی کرد عضویت دارند و حتی برخی تعداد اعضای این گروه را ۵۰ هزار نفر برآورد کرده‌اند که در مناطق مختلف کردستان سوریه همچون حسکه، کوبانی و عفرین حضور دارند.

در یک سال اخیر یک ائتلاف نظامی به نام نیروهای سوریه دموکراتیک با حمایت آمریکا در کردستان سوریه تشکیل شد، رکن اساسی این ائتلاف نیروهای یگان مدافع خلق هستند و تعداد کمی از گروه‌های نظامی عرب و آشوری هم در نیروهای سوریه دموکراتیک حضور دارند، عملیات این ائتلاف بیشتر ضد عناصر گروه تروریستی داعش بوده است و نیروهای سوریه دموکراتیک در استان‌های حلب، حسکه و رقه سوریه فعالیت دارند، برخی این ائتلاف را یک ائتلاف قومیتی می‌دانند که به دنبال تشکیل کشور مستقل کردستان سوریه است.

گروه‌های مسلح کرد سوری در جنگ با داعش به نیروهای داوطلب خودشان هم بسنده نکردند و در مناطق کردنشین سوریه دست به سربازگیری اجباری از جوانان زدند تا آنها را پس از بازداشت به جبهه‌های جنگ با داعش بفرستند. چنین اقدامی از سوی نیروهای امنیتی موسوم به «آسایش»، در مناطق کردنشینی همچون کوبانی و جزیره مشاهده شده است.

 

ساختار حکومت کردستان سوریه

تشکیلاتی به نام اداره ذاتی وظیفه اداره مناطق کردنشین سوریه را بر عهده دارد، این تشکیلات دارای هیچ ارتباط و وابستگی با دولت سوریه نیست، رکن اصلی اداره ذاتی، حزب اتحاد دموکراتیک کردستان است و این حزب با کمک گروه‌های مختلف قومی و مذهبی دیگر، کردستان سوریه را اداره می‌کند.

حکومت کردستان سوریه سعی کرده در مسؤولان حکومتی در این منطقه افرادی از اقلیت‌های مختلف هم وجود داشته باشند، زنان هم در حکومت کردستان سوریه جایگاه خاصی دارند و باید حتماً زنان در بخش‌های مختلف کردستان سوریه به عنوان مسؤول حضور داشته باشند، زنان و دختران کرد سوری هم‌چنین به صورت گسترده در نیروهای نظامی و امنیتی کردستان سوریه حضور دارند.

حکومت کردستان سوریه طی سال‌های اخیر سعی کرده زبان رایج در مناطق کردنشین سوریه را از زبان عربی به کردی تغییر و در مدارس این مناطق دروس مختلف را به زبان کردی آموزش بدهد تا زمینه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی برای تشکیل کشور کردستان سوریه فراهم شود.

پرچم کردها طی سال‌های اخیر در مناطق مختلف کردستان سوریه و بر فراز ادارات حکومتی در این مناطق به جای پرچم سوریه بالا رفته است، حکومت کردستان سوریه دین را از سیاست جدا می‌داند و این حکومت یک نیروی امنیت داخلی را به نام آسایش در مناطق مختلف کردستان سوریه به وجود آورده است.

حزب اتحاد دموکراتیک ادعا دارد اداره منطقه کردستان سوریه براساس دموکراسی و توافق اجتماعی است و مردم این منطقه با تشکیل گروه‌های مردمی، اداره مناطق‌شان را به دست خودشان گرفتند، اما مخالفان حزب اتحاد دموکراتیک می‌گویند کردستان سوریه در قالب یک حکومت تک‌حزبی اداره می‌شود.

یکی از هم‌پیمانان حزب اتحاد دموکراتیک در استان حسکه سوریه شخصی به نام «حمیدی جربا» است که به عنوان شیخ یک قبیله عربی بزرگ به نام شمر شناخته می‌شود، او یک گروه مسلح به نام صنادید را تاسیس کرده و در اداره ذاتی منطقه جزیره در استان حسکه سوریه مشارکت دارد.

 

رابطه کردستان سوریه با کشورهای همسایه

حکومت کردستان سوریه با وجود اینکه این منطقه با ترکیه هم‌مرز است، اما ارتباط بدی با دولت ترکیه دارد، دولت ترکیه حزب اتحاد دموکراتیک سوریه را متهم می‌کند جزئی از گروه تروریستی پ‌ک‌ک است، ترکیه برای اثبات این مساله به حضور تعداد زیادی از اتباع کرد ترکیه در صفوف شاخه مسلح حزب اتحاد دموکراتیک سوریه استناد می‌کند.

مسؤولان دولت ترکیه بارها گفته‌اند تشکیل یک حکومت کرد در شمال سوریه را قبول نمی‌کنند، ترکیه در همین راستا از بیش از یک سال و نیم پیش معابر مرزی خود را با منطقه کردستان سوریه بست، اخیراً هم نیروهای ارتش ترکیه به همراه تانک و با همراهی عناصر گروه‌های تروریستی مسلح وارد استان حلب شدند،  کردهای سوریه، دولت ترکیه را متهم می‌کنند سعی دارد کردهای سوریه را به درگیری نظامی مستقیم با خود بکشاند.

کردستان سوریه با اقلیم کردستان عراق هم‌مرز است اما بین مسؤولان اقلیم کردستان عراق با مسؤولان حکومت کردستان سوریه اختلافات زیادی وجود دارد، نزدیکی اقلیم کردستان عراق به دولت ترکیه، موجب اختلاف مسؤولان اقلیم با کردهای سوریه شده است. این اختلافات به حدی زیاد بوده که حکومت اقلیم کردستان عراق مرز این اقلیم را با کردستان سوریه از ماه‌ها پیش بسته است و مانع ورود مواد غذایی، سوخت و دارو به کردستان سوریه می‌شود.

طی سال‌های اخیر آوارگان زیادی از کردستان سوریه وارد اقلیم کردستان عراق شدند، حدود ۵ هزار نفر از این آوارگان کرد سوری زیر نظر نیروهای پیشمرگه اقلیم کردستان عراق آموزش نظامی دیدند و در قالب گروهی به نام پیشمرگه سوریه سازماندهی شدند اما نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک سوریه به دلیل اختلافات این حزب با مسؤولان اقلیم کردستان عراق، مانع ورود نیروهای نظامی پیشمرگه سوریه به کردستان سوریه شدند و نیروهای پیشمرگه سوریه اکنون به جای سوریه در خطوط مقدم جنگ با داعش در خاک عراق می‌جنگند.

 

اقتصاد کردستان سوریه

مسؤولان حکومت کردستان سوریه ادعا دارند یک شیوه اقتصادی جدید را در این منطقه در دستور کار خود قرار داده‌اند، البته درآمد حکومت کردستان سوریه بیشتر از قاچاق نفت تولیدشده در این منطقه است و هنوز مردم منطقه کردستان سوریه از لیره واحد پول رسمی سوریه برای خرید و فروش کالا استفاده می‌کنند.

منطقه کردستان سوریه با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه است، محاصره مناطق کردنشین سوریه توسط داعش و بسته شدن معابر مرزی این مناطق با ترکیه و اقلیم کردستان عراق موجب بدتر شدن اوضاع اقتصادی منطقه کردستان سوریه شده، این مسأله موجب کمبود کالاهای مختلف از جمله مواد غذایی و دارو در این منطقه شده و قیمت مواد غذایی و کالاهای دیگر در کردستان سوریه به شدت بالا رفته است.

البته سازمان ملل طی ماه‌های اخیر کمک‌های انسانی را از طریق هواپیما به شهر کردنشین قامشلی ارسال کرده، اما این کمک‌ها جوابگوی نیاز مردم این شهر کردنشین سوریه نبوده است و مشکل کمبود مواد غذایی و کالاهای اساسی دیگر در مناطق کردنشین سوریه هر روز بیشتر می‌شود.

 

حمله داعش به کردستان سوریه

داعش پس از شروع فعالیتش در سوریه، بارها به مناطق کردنشین این کشور حمله کرد و مناطق مختلف کردستان سوریه در استان‌های حسکه و حلب هدف حملات داعش قرار گرفت، مهم‌ترین عملیات داعش در مناطق کردنشین حمله به شهر کوبانی بود.

نبرد کوبانی نقطه عطفی در تحولات کردستان سوریه به شمار می‌رود و پس از حمله داعش به شهر کوبانی و انعکاس رسانه‌ای بسیار گسترده این حمله، سیل کمک‌های کشورهای غربی در حوزه‌های مختلف از جمله در بحث نظامی روانه کردستان سوریه شد.

جنگنده‌های ارتش آمریکا در نبرد کوبانی به کمک کردهای سوریه آمدند و مواضع داعش در شهر کوبانی و اطراف آن‌ را به شدت بمباران کردند، بمباران جنگنده‌های آمریکایی به حدی شدید بود که مناطق حضور داعش به تلی از خاک تبدیل شد، همین بمباران‌ها جلوی اشغال شهر کوبانی به دست داعش را گرفت.

هم‌زمان با حمله داعش به شهر کوبانی و پس از آن، صدها تن از اتباع کشورهای غربی از جمله آمریکا و اروپا به شبه‌نظامیان کرد سوری ملحق شدند تا در کنار آن‌ها با گروه تروریستی داعش بجنگند، برخی از این اتباع غربی، در گذشته نظامی بودند و بدون هیچ مشکلی به سوریه سفر کردند، برخی از آنها در جنگ کشته شدند، برخی دیگر هم بدون هیچ مشکلی به کشورهای خودشان بازگشتند.

نیروهای نظامی غربی به خصوص آمریکا در مناطق کردستان سوریه به صورت رسمی حضور دارند، آنها حتی در این مناطق پایگاه دارند و گاهی به صورت مستقیم در کنار شبه‌نظامیان کرد با عناصر داعش می‌جنگند، نظامیان غربی هم به لحاظ در اختیار قرار دادن سلاح و تجهیزات جنگی و هم به لحاظ آموزش نظامی با شبه‌نظامیان کرد سوری همکاری می‌کنند.

 

خطر داعش در کمین کردهای سوریه

خطر داعش هنوز در کمین کردستان سوریه است و گروه تروریستی داعش هنوز در اطراف مناطق کردنشین سوریه حضور دارد، البته شبه‌نظامیان کرد سوری هم بارها به بهانه مبارزه با داعش به مناطق عرب‌نشین سوریه حمله کردند، اتفاقی که موجب شده برخی از قبایل عربی سوری از ترس پیشروی کردها در مناطق زندگی‌شان، با داعش بیعت کنند.

برخی کارشناسان سیاسی، شبه‌نظامیان کرد سوری را متهم می‌کنند به دنبال تغییر بافت جمعیتی برخی مناطق عرب‌نشین سوریه به بهانه مبارزه با داعش هستند، این کارشناسان برای اثبات ادعای خود به ممانعت شبه‌نظامیان کرد برای بازگشت ساکنان عرب مناطق تصرف‌شده توسط این شبه‌نظامیان استناد می‌کنند، البته کردها این ادعاها را رد می‌کنند.

به هر حال مردم مناطق عرب‌نشینی که در تصرف شبه‌نظامیان کرد قرار دارد، دل خوشی از کردها ندارند و به نظر نمی‌رسد کردها بتوانند در آینده طولانی این مناطق را حفظ کنند، از آن‌ سو هم هنوز داعش امکان حمله به مناطق کردنشین سوریه را دارد.

 

سیاست جنگی جدید کردهای سوریه

سیاست جنگی کنونی نیروهای شبه‌نظامی کرد سوری، پیشروی در مناطق عرب‌نشین سوریه است که مناطق کردنشین را به یکدیگر وصل کنند تا امکان تشکیل یک دولت فراگیر کُرد در سوریه فراهم شود. کردها براساس این سیاست به شهر منبج در استان حلب حمله کردند تا با تصرف این شهر استراتژیک، منطقه کردنشین کوبانی را به منطقه کردنشین عفرین وصل کنند.

کردها در حمله به شهر منبج از حمایت جنگنده‌های آمریکایی برخوردار بودند، گرچه تروریست‌های داعش در داخل شهر منبج برابر حملات کردها ماه‌ها مقاومت کردند، اما در نهایت این شهر عرب‌نشین در استان حلب سوریه به کنترل نیروهای کرد درآمد.

سیاست نظامی دیگر کردها، گرفتن مناطق مرزی شمال سوریه با کشور ترکیه است تا از یک سو مساحت مناطق تحت سیطره کردها در سوریه گسترش پیدا کند و از سوی دیگر جریان‌های مخالف کردها در سوریه تحت فشار قرار بگیرند.

 

عملیات نظامی ترکیه ضدکردهای سوریه

ترکیه تشکیل دولت کردستان سوریه در کنار مرزهایش را یک خط قرمز برای خود می‌داند، ارتش ترکیه در این راستا طی ماه‌های اخیر عملیاتی را در خاک سوریه با همکاری گروه‌های مسلح تروریستی همچون ارتش آزاد سوریه به نام «سپر فرات» آغاز کرده؛ عملیاتی که عنوان شده هدف اصلی آن مبارزه با داعش است، اما به نظر می‌رسد ترکیه با این عملیات به دنبال جلوگیری از پیشروی شبه‌نظامیان کرد در داخل خاک سوریه است تا آنها نتوانند مناطق مرزی سوریه با ترکیه را به تصرف خود درآورند.

ترکیه در داخل خاک خود با تهدید نظامی گروه تروریستی پ‌ک‌ک مواجه است؛ گروهی که به دنبال تشکیل کشور کردستان ترکیه است و هر سال صدها تن از نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه به دست نیروهای این گروه تروریستی کشته می‌شوند، به همین دلیل ترکیه برای حفظ امنیت ملی خود به هر طریق ممکن به دنبال جلوگیری از تشکیل دولت کردستان سوریه است، چون تشکیل چنین دولتی را موجب تشویق کردهای ترکیه به تشکیل دولت کردستان ترکیه می‌داند.

 

روابط خارجی کردستان سوریه

حکومت کردستان سوریه در جهان به عنوان یک حکومت یا حتی یک گروه سیاسی به رسمیت شناخته نشده، به همین دلیل هم کردستان سوریه دفتر دیپلماتیک در خارج از این کشور ندارد. این مساله شاید به دلیل ارتباط نزدیک حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه با گروه پ‌ک‌ک باشد؛ گروهی که در کشورهای مختلف جهان به عنوان یک گروه تروریستی شناخته می‌شود.

گروه‌های کرد سوری بیش از آنکه وجهِ سیاسی آنها در جهان شناخته شده باشد، وجه نظامی‌شان در جهان مطرح است؛ به همین دلیل کشورهای غربی بیش از آنکه با این گروه‌ها روابط سیاسی داشته باشند، روابط نظامی دارند و روی آنها به عنوان یک گروه نظامی ضدداعش حساب باز می‌کنند و کردستان سوریه را به عنوان یک کشور مستقل نمی‌شناسند.

 

روابط کردستان سوریه با آمریکا

روابط خارجی گروه‌های کرد سوری بیشتر با آمریکاست، این روابط بیشتر جنبه نظامی دارد، به عنوان مثال کردها پایگاه رمیلان در استان حسکه را در اختیار آمریکا قرار داده‌اند، همچنین آنها اجازه ورود نیروهای آمریکایی به شهر تل‌ابیض در استان رقه را دادند. برخی اعتقاد دارند آمریکا به دنبال استفاده از کردهای سوریه برای تقسیم منطقه است.

با وجود آنکه آمریکا به صورت گسترده در بحث نظامی با کردهای سوریه رابطه دارد، اما معلوم نیست تا چه حد پشت کردهای سوریه در درگیری با جریان‌ها و کشورهای دیگر همچون ترکیه می‌ایستد، این احتمال وجود دارد که آمریکا در قبال معامله پشت پرده با ترکیه یا یک کشور و گروه دیگر، کردهای سوریه را قربانی کند؛ مسأله‌ای که کردها به شدت از آن هراس دارند.

آمریکا و ترکیه، هر دو عضو ناتو هستند و روابط نظامی گسترده‌ای باهم دارند. ترکیه پیشروی شبه‌نظامیان کرد سوری که با گروه پ‌ک‌ک ارتباط نزدیکی دارند را در نوار مرزی سوریه با ترکیه، خطر امنیت ملی برای خودش می‌داند، به همین دلیل به نظر نمی‌رسد آمریکا حاضر باشد روابط گسترده خود با ترکیه را قربانی حمایت از کردهای سوریه کند، براین اساس پیش بینی می‌شود در نهایت شبه‌نظامیان کرد سوری مجبور خواهند شد از برخی اهداف خود در سوریه دست بردارند و به اداره منطقه مشخصی از سوریه بسنده کنند و به دنبال تصرف مناطق بیشتری از سوریه نباشند.

 

روابط کردستان سوریه با اسرائیل

رژیم صهیونیستی حامی تشکیل کشورهای جدید در جغرافیای سیاسی جهان اسلام است، به عنوان مثال می‌توان به روابط گسترده این رژیم با اقلیم کردستان عراق اشاره کرد. رژیم صهیونیستی در این راستا حامی تقسیم سوریه و چندپاره شدن این کشور است تا سوریه به یک کشور ضعیف در منطقه تبدیل شود.

گرچه رژیم صهیونیستی با گروه‌های کرد سوری، هنوز به صورت علنی ارتباط برقرار نکرده است و اسنادی برای اثبات روابط بین این دو وجود ندارد، اما طی سال‌های اخیر چندین شهروند اسرائیلی به صورت علنی با سفر به کردستان سوریه در صفوف یگان‌های مدافع خلق جنگیدند.

 

فرجام کردستان سوریه

حکومت کردستان سوریه طی سال‌های اخیر سعی می‌کرد از لحاظ رسانه‌ای خود را یک دموکراسی نوپای مدافع حقوق بشر در منطقه نشان دهد تا از این طریق حمایت کشورهای غربی را به دست آورد، اما به هر حال این حکومت نتوانست چندان ثبات سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در مناطق کردستان سوریه حفظ کند. همین مسأله باعث شد طی سال‌های اخیر افراد زیادی از کردستان سوریه به خصوص منطقه کوبانی به خارج از سوریه مهاجرت کنند و به کشورهای مختلف جهان به خصوص اروپا بروند.

همچنین به نظر نمی‌رسد با توجه به امکانات محدود حکومت کردستان سوریه و اختلافات آن با اقلیم کردستان عراق و ترکیه در آینده نزدیک، امکان تاسیس یک دولت کاملاً مستقل در کردستان سوریه وجود داشته باشد، البته از آن سو دولت سوریه هم نه امکان پس گرفتن این مناطق کردنشین و اداره آن و نه توان و انگیزه‌ای برای این امر دارد، به همین دلیل به نظر می‌رسد کردستان سوریه در قالب یک منطقه خودمختار در سوریه در آینده نزدیک باقی بماند.

سوتیتر:

۱٫

رژیم صهیونیستی حامی تشکیل کشورهای جدید در جغرافیای سیاسی جهان اسلام است، به عنوان مثال می‌توان به روابط گسترده این رژیم با اقلیم کردستان عراق اشاره کرد. رژیم صهیونیستی در این راستا حامی تقسیم سوریه و چندپاره شدن این کشور است تا سوریه به یک کشور ضعیف در منطقه تبدیل شود

 

۲٫

منطقه کردستان سوریه با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه است، محاصره مناطق کردنشین سوریه توسط داعش و بسته شدن معابر مرزی این مناطق با ترکیه و اقلیم کردستان عراق موجب بدتر شدن اوضاع اقتصادی منطقه کردستان سوریه شده، این مسأله موجب کمبود کالاهای مختلف از جمله مواد غذایی و دارو در این منطقه شده و قیمت مواد غذایی و کالاهای دیگر در کردستان سوریه به شدت بالا رفته است

 

۳٫

به نظر نمی‌رسد با توجه به امکانات محدود حکومت کردستان سوریه و اختلافات آن با اقلیم کردستان عراق و ترکیه در آینده نزدیک، امکان تاسیس یک دولت کامل مستقل در کردستان سوریه وجود داشته باشد

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

دستاوردهای دیپلماسی مرعوب

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ برخلاف آن چه که در این ایام رایج شده است، دیپلماسی در معنای دقیق و فنی آن به معنای حفاظت از منافع و رسیدن به اهداف در حوزه سیاست خارجی با هر وسیله ممکن (از جمله جنگ) است! در حقیقت دیپلماسی «مدیریت وصول به اهداف در سیاست خارجی از طریق قدرت است!» خواه قدرت نظامی و خواه دیگر اشکال قدرت (از جمله اقتصادی، علمی و فرهنگی، عقیدتی و…) و این که برخی دیپلماسی را نقطه مقابل جنگ می‌دانند یا ناشی از عدم اطلاع این عده از حقیقت دیپلماسی است و یا به دلیل این که منافع این جماعت در این است که دیپلماسی را بدیل جنگ معرفی کنند.

۲ـ این جمله ناپلئون بسیار معروف است که «برد دیپلماسی من به اندازه برد توپخانه من است» و این عبارت تعبیر ساده‌ای از این واقعیت معاصر است که جنگ نیز ابزاری است در دست دیپلمات‌ها و اگر دیپلماسی اقتضا کند که یک واحد سیاسی (مثلأ یک کشور، یک اتحادیه یا پیمان بین‌المللی  مثل ناتو) بوسیله قدرت نظامی به همه یا بخشی از اهدافش برسد آنگاه نظامیان جنگ را آغاز می‌کنند و طبیعی است خاتمه جنگ نیز بدست طراحان آن، معین و مشخص شود همان‌گونه که در جنگ تحمیلی پس از موفقیت‌های اولیه صدام در سال ۵۹ هیأت‌های بسیاری با هدف خاتمه جنگ به سوی ایران گسیل شدند آن هم زمانی که چند هزار کیلومتر مربع از خاک کشور در اشغال صدامیان بود (چون طراحان جنگ تحمیلی چنین پایانی برای آن طراحی کرده بودند) و اگر نبود مقاومت بی‌نظیر حضرت امام و ملت مسلمان ایران قطعاً جنگ تحمیلی آن‌گونه که طراحان آن می‌خواستند خاتمه می‌یافت. بر اساس این نگرش است که سرنوشت جنگ‌هایی مانند جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم یا جنگ‌های شبه جزیره بالکان (در بقایای یوگسلاوی سابق) و جنگ دراکراین به دست دیپلمات‌ها رقم خورد و نظامیان صرفاً مجری منویات دیپلمات‌ها بودند.

۳ـ البته باید اذعان کرد که این تعریف از دیپلماسی بیشتر در جهان غرب رایج است چرا که اصولاً دیپلماسی پدیده‌ای مدرن و زاییده تمدن غرب است و به همین دلیل است که دیپلماسی (به معنای اصلی آن) غالباً در دولت‌های غربی تجلی پیدا کرده است. در این میان روایت و قرائت دیگری نیز از دیپلماسی وجود دارد که نقطه مقابل روایت حقیقی از دیپلماسی است و آن روایتی است که شرقیان دلباخته و مرعوب غرب فراگرفته‌اند. این روایت نیز برآمده از میان غربیان است اما برای آموزش به اتباع و شهروندان ملت‌های ضعیف و عقب نگه داشته شده و تحت استعمار! این روایت از دیپلماسی به معنای «هنر مصون ماندن از خشم دولت‌های غربی و قدرتمند» است. بر اساس این قرائت، دیپلمات کسی است که تلاش می‌کند با جلب نظر صاحبان قدرت در نظام بین‌المللی و منطقه‌ای و برآورده ساختن مطالبات آنان، خود و کشورش را از مجازات‌های احتمالی قدرت‌های برتر حفظ کند. بر این اساس «دیپلماسی موفق» به معنای دور کردن خطر جنگ، تحریم و… از کشور است.

۴ـ دیپلماسی به روایت اصلی آن که ویژه غربی‌هاست را می‌توان «دیپلماسی قدرت محور» نامید و در نقطه مقابل روایت فرعی و شرقی دیپلماسی را باید «دیپلماسی ترس» نامگذاری کرد. بررسی تاریخ دیپلماسی در کشورمان (و بسیاری از کشورهای ضعیف و استعمار زده) نشان می‌دهد که آنچه در دستگاه سیاست خارجی ایران از ابتدا تا امروز به عنوان دیپلماسی شناخته شده  غالباً همان «دیپلماسی ترس» بوده است!

در تمام طول دوران قاجار و پهلوی وجهه همت سیاست خارجی ایران، کسب حمایت و توجه قدرت‌های استعماری انگلیس، آمریکا، روسیه و… بود و به همین دلیل هر آن چه از سوی این قدرت‌ها مطالبه می‌شد (اعم از امتیازهای سیاسی و اقتصادی و واگذاری خاک کشور به بیگانه و…) از سوی دیپلمات‌های ایرانی با سرعت و لبخند پذیرفته می‌شد! از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحت‌الحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرف‌نظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلمات‌های ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرت‌های جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد و ما به دلیل ضعف چاره‌ای به جز تسلیم در برابر مطالبات قدرت‌های بزرگ نداریم!

۵ـ پیروزی نهضت حضرت امام و تشکیل جمهوری اسلامی این نوید را می‌داد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام دینی، بر اساس باورهای دینی که هرگونه سلطه‌پذیری را منع می‌کرد و خواست عمومی مردم (که استقلال و نفی سلطه‌پذیری را مقدم بر سایر شعارهای خود دانسته و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را فریاد کرده بودند) سیاست خارجی باید بر مدار «عزت» استوار باشد و البته از الگوی دولت‌های سلطه‌گر و دیپلماسی قدرت نیز تبعیت نکند لذا حضرت امام به عنوان معمار نظام اسلامی، با رد «دیپلماسی قدرت» و «دیپلماسی ترس» (که هر دو محصول تمدن طغیانگر غرب بود) «دیپلماسی عزت» را به عنوان گزینه مطلوب از منظر انقلاب اسلامی معرفی نموده و خواستار حاکمیت آن بر دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی شدند. البته این روایت از دیپلماسی مسبوق به سابقه بوده و در سیره بزرگان و صاحبنظران سیاست دینی نمونه‌هایی از آن رخ داده است. مخالفت میرزای شیرازی با قرارداد دولت ایران و کمپانی انگلیسی رژی (فتوای تحریم توتون و تنباکو) و ممانعت شهید مدرس با پذیرش اولتیماتوم روسیه (مبنی بر اشغال نظامی تهران در صورت عدم تسلیم دولت ایران به مطالبات روسها) و رد این اولتیماتوم از سوی مجلس شورای ملی وقت با هدایت و رهبری شهید مدرس نمونه‌هایی از «دیپلماسی عزت» محسوب می‌شوند که به صورت نقطه‌های درخشان در تاریخ سیاه و سراسر شکست و خفت سیاست خارجی ایران در قبل از انقلاب اسلامی خودنمایی می‌کنند.

۶ـ اما با کمال تأسف شاهدیم که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب بیشتر بر مدار «دیپلماسی ترس» رفتار کرده تا «دیپلماسی عزت» و البته همواره با استفاده از تعابیری مانند دیپلماسی خردمندانه، سیاست خارجی علمی و منطقی و بدور از احساس و شعار و… سعی در پوشاندن چهره غیرانقلابی و خالی از عزت «دیپلماسی ترس» داشته است! و علیرغم تأکیدات و توصیه‌های مکرر و فراوان حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به مدیران و مسئولان وزارت امور خارجه در خصوص حاکم ساختن تفکر انقلابی بر این وزارتخانه و زیرمجموعه‌های آن در خارج از کشور، در عمل شاهد کمترین رفتارهای انقلابی در این وزارتخانه بوده‌ایم به گونه‌ای که عمده نگرش‌های حاکم بر این وزارت‌خانه و عملکرد مدیران آن یادگار دوران قبل از انقلاب بوده و همان تعریف مرعوبانه و غیرانقلابی از دیپلماسی، بر ذهن و زبان اکثر دیپلمات‌های ایرانی حاکم است و نتیجه تناقض فاحش میان نگرش‌ها و رفتار رهبری و مردم مسلمان ایران از یک سو و دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور از سویی دیگر است. تناقضی که نه تنها به چشم دوستان، که به چشم دشمنان هم آمده ومورد پسند و سوءاستفاده مکرر آنان نیز قرار گرفته است. نمونه مشخص این مدعا تفاوت فاحش میان نگرش حضرت امام و امت حزب‌الله با وزارت امور خارجه در خصوص نحوه برخورد با آل سعود و حاکمان مرتجع کشورهای جنوب خلیج فارس است. در زمانی که حضرت امام پس از کشتار حدود ۴۰۰ نفر از حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین در ششم ذی‌الحجه سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، به صراحت آل‌سعود را فاسد، نامسلمان، نالایق و عامل دشمنان اسلام و صهیونیست‌ها معرفی کرده و به صراحت فرمودند: «اگر از صدام هم بگذریم از آل‌سعود نخواهیم گذشت!» وزارت امور خارجه در موضعی کاملاً متفاوت به گونه‌ای با آل‌سعود رفتار می‌کرد گویی که حجاج و دولت و ملت ایران مقصرند و باید در برابر جنایت آل‌سعود سکوت پیشه کرده و حتی عذرخواهی کنند و برای برقرار ماندن رابطه تن به پذیرش هر  مطالبه نامربوط آل‌سعود بدهند. دیپلمات‌های ایرانی در طول ۱۸ سال پس از این کشتار نه تنها یادی از این کشتار نکرده و تلاشی در جهت احقاق حقوق زائران شهید و جانباز این کشتار نکردند، بلکه با تمام توان سعی در فراموشی این کشتار و جلب رضایت و نظر آل‌سعود نموده و با نادیده گرفتن تمام رفتارهای زننده و اهانت‌آمیز این شجره ملعونه با زائران و اتباع ایرانی و تلاش شبانه‌روزی این دولت در تضعیف حاکمیت و تمامیت ارضی ایران (مثلاً تکرار هزار باره ادعای اشغال جزایر سه‌گانه توسط ایران و حمایت از گروهک‌های تروریستی تکفیری فعال در ایران) دائماً به دنبال برقراری رابطه با برادران سعودی بوده و با تمام توان سعی در جلب رضایت آل‌سعود حتی تا سرحد منت‌کشی داشته‌اند و به همین دلیل آل‌سعود به این یقین رسیدند که اگر مجدداً حجاج ایرانی را قتل‌عام کنند به جایی برنخواهد خورد و کسی متعرض نخواهد شد تا آنجا که پس از کشتار حجاج ایرانی در منی و اهانت‌های مکرر آل‌سعود به دولت و ملت ایران باز هم وزیر امور خارجه ایران با خواهش و تمنا از «برادران سعودی» تقاضای بهبود روابط می‌نمود. (متأسفانه تعبیر برادران سعودی توسط ایشان و پس از کشتار حجاج ایرانی در منی بکار گرفته شده است) جالب این که وقتی پس از شهادت شیخ نمر توسط آل سعود، شورای شهر تهران خیابان منتهی به سفارت عربستان را به نام این شهید نام‌گذاری کرد وزارت امور خارجه به شدت با این اقدام مخالفت نموده و شورای شهر را برای تغییر نام خیابان شهید شیخ نمر زیر فشار گذاشت و تا به مقصود نرسید دست از طلب برنداشت و حال آن که  همین وزارت خانه برای محکومیت جنایت آل سعود در مجامع بین‌المللی در طول یک سال گذشته قدمی عملی برنداشته است! (چه رسد به این که به دنبال احقاق حق شهدا و مجروحان این جنایت و خانواده‌های مظلوم آنها باشند) بدون تردید ضعف و ترس و سستی دستگاه دیپلماسی ایران در برابر کشتار حجاج ایرانی در ششم ذی‌الحجه سال ۱۳۶۶ و عدم واکنش مناسب به این جنایت از سوی وزارت امور خارجه ایران باعث گستاخی آل‌سعود در اجرای طرح صهیونیستی کشتار حجاج در مراسم حج سال گذشته بوده است! اگر دستگاه دیپلماسی ایران پرونده کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ را مفتوح نگه می‌داشت و با تمام توان برای محکومیت آل‌سعود تلاش می‌کرد و از همه امکانات حقوقی بین‌المللی برای برخورد قانونی  با آل‌سعود بهره می‌گرفت، چنین جنایتی در چنین ابعادی شکل نمی‌گرفت که منجر به شهادت مجدد صدها زائر ایرانی در منی شود. سکوت وزارت امور خارجه ایران در پرونده حمایت آشکار ریاض از گروهک تروریستی ریگی و سایر گروهک‌های تکفیری تروریستی فعال در کشور نمونه دیگری است از دیپلماسی منفعل و مرعوب حاکم بر دستگاه سیاست خارجی کشور که علیرغم جنایت‌ها و ناامنی‌های مکرری که توسط این گروه‌ها در مناطق مختلف کشور روی داده و می‌دهد  شاهد هیچ اقدام بازدارنده‌ای از جانب وزارت امور خارجه در جهت مقابله با این حرکت‌های مورد حمایت آل‌سعود نبوده‌ایم و این در حالی است که در فضای بین‌المللی ظرفیت‌های قانونی و حقوقی بسیاری برای برخورد با آل‌سعود (به عنوان حامی آشکار تروریسم) وجود داشته و دارد که به دلیل پیش گفته از سوی دیپلمات‌های ایرانی مغفول و مسکوت رها شده است.

نکته دردناک‌تر ماجرا این است که دستگاه دیپلماسی ایران در این مسئله مرعوب یک نظام وابسته و ضعیف  (و نه یک قدرت بزرگ بین‌المللی) شده که صرفاً با حمایت غرب و با کمترین پشتوانه داخلی به حیات سیاسی خود ادامه می‌دهد و تجربه ثابت کرده که این رژیم امکان هیچ مقاومتی در برابر اتخاذ دیپلماسی «عزت‌مدار» نداشته و ندارد که نمونه بارز آن تغییر جدی رفتار توهین‌آمیز مقامات ریاض در مسئله تحویل پیکرهای شهدای منا پس از تهدید رهبر معظم انقلاب اسلامی است، در واقع می‌توان به صراحت گفت که یکی از زمینه‌های جدی رفتارهای جنایت‌کارانه، گستاخانه و موهن شجره خبیثه آل‌سعود با جمهوری اسلامی مواجهه مرعوبانه دیپلماسی ایرانی با آل‌سعود است و اگر وزارت امور خارجه ما از همان ابتدا در برابر اقدامات خصمانه سعودی‌ها در حد و اندازه واقعی دستگاه سیاست خارجی ایران انقلابی ظاهر می‌شد امروز وضعیت منطقه و جهان اسلام بسیار متفاوت‌تر از امروز و به نفع تفکر انقلاب اسلامی رقم خورده بود (کما این که اتخاذ دیپلماسی عزت محور و انقلابی در لبنان باعث شد تا موازنه سیاسی در این کشور به نفع تفکر انقلاب اسلامی و مستضعفان منطقه برقرار شود).

 

سوتیتر:

۱٫

از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحت‌الحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرف‌نظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلمات‌های ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرت‌های جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

شورِ اشک

روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک

خورشید غبطه می‌خورد اینجا به نور اشک

 

داودهای مرثیه از راه می‌رسند

با آیه‌های تشنه لبی از زبور اشک

 

یک شب به رونمایی این شعرها بیا

در محفل صمیمی ما با حضور اشک

 

بعد از هزار سال نشد مرهمی شود

از کوچه باغ زخم تن تو عبور اشک

 

لَن تَبرُدَ مُصیبتُکَ فی قلوبنا

گرم است از حرارت داغت تنور اشک

 

در خواب نامت آمد و گفتم نگریمت

اما شدم دو مرتبه مغلوب زور اشک

 

راز شفای نذری‌ات این است مادرت

در طبخ آن به جای نمک ریخت شور اشک

 

آورده اند… روی شما را زمین زدند

اینجا شکست چون دل راوی غرور اشک

«میلاد حسنی»

 

گریه می‌کنم

با روضۀ دمادم تو گریه می‌کنم

ای با مرام با دم تو گریه می‌کنم

 

هر بار من به ماتم تو گریه کرده‌ام

این بار هم به ماتم تو گریه می‌کنم

 

با زخم‌های پیکر تو ضجه می‌زنم

با گیسوان درهم تو گریه می‌کنم

 

مصداق کلُ یوم …، تمامیّ سال را

با قصۀ محرم تو گریه می‌کنم

 

با مخزن البکاء و ابی مخنف و لهوف

با مقتل مقرّم تو گریه می‌کنم

 

با دعبل و فرزدق و حسّان و محتشم

با نخل‌های میثم تو گریه می‌کنم

 

بر عابس و زهیر و بریر و حبیب و حر

بر عون و جون و ادهم تو گریه می‌کنم*

 

مثل غم تو قافیه‌ام تازه مانده است

هر روز بر تو و غم تو گریه می‌کنم

 

ای پرچم تو سرخ‌ترین سرخ روزگار

هر شب به رنگ پرچم تو گریه می‌کنم

 

یک بیت روضه … تا به حرم حمله‌ور شدند

بر اشک‌های نم نم تو گریه می‌کنم

 

در زیر تیغ شمر به گودال قتلگاه

بر غربت مسلّمِ تو گریه می‌کنم

«مهدی مقیمی»

 

 

غمِ علقمه

علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم

دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

 

تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک

گیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم

 

تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش

حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم

 

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد

او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

 

 

قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش

پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

 

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام‌بنـین

عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

 

کِتـف‌ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و

دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم

 

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی

مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

 

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد

خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

 

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید

نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم

 

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود

آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم

«حسن لطفی»

 

 

داغِ مدام سجاد

از گلستان لاله‌های پرپرم آید به یاد

از نیستان داغ‌های خاطرم آید به یاد

با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم

در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد

 

سال‌ها از ماجرای کربلا گذشت و باز

هر نظر آن صحنۀ حزن‌آورم آید به یاد

 

هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من

چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد

 

هر جوانی را که می‌بینم به یاد کربلا

گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد

 

چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش

از رباب و گریه‌های اصغرم آید به یاد

 

می‌شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب

چون زحال عمّه‌ی غم پرورم آید به یاد

 

من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن

روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد

 

حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع

وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد

 

چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی

سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد

از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز

از نظر نارفته داغ دیگرم آید به یاد

«سیدرضا مؤید»

 

ساربان، تند مران

مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست

گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست

 

ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل

که در این دشت مرا قافله‌سالاری هست

 

من و این باغ خزان دیده خدا را چه کنم

همره لاله رخان – لاله تبداری هست

 

ساربان، تند مران قافله گلها را

که در این حلقه گل، نرگس بیماری هست

 

نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام

مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست

 

تشنه‌کامان بلا را، چه غم از سوز عطش

ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست

 

هستی‌ام رفته زکف، بعد تو یا ثارالله

هیچم ار نیست تمنای توام باری هست

تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد

یادگار از تو پرستوی پرستاری هست

 

با وجودی که بود بار جدایی سنگین

لله الحمد مرا روح سبکباری هست

 

گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند

هست پیوند وفا با تو مرا آری هست

 

باغبان چمن معرفت! آسوده بخواب

که مرا شب همه شب دیده بیداری هست

 

در نماز شب خود غرق مناجات توام

یار اگر نیست ولی زمزمه یاری هست

 

مبرید از چمن حسن (شفق) را بیرون

که در آنجا که بود جلوه گل خاری هست

«محمدجواد غفورزاده»

 

دست خدا در غدیر

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می‌زند بر اینچنین دست

 

خلق ازل، کارِ ابد بر عهده‌یِ توست

ای اولین دستِ خدا، ای آخرین دست

آن دست‌ها را آنقدر بالا گرفتند

تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست

 

یادِ تو و دست تو افتادم وقتی

در علقمه افتاد بر روی زمین دست

 

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند

پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

 

این دست‌ها که پیش روی ما باز است

از پشت، بسته می‌شود روزی همین دست

 

پشت و پناه محکمی بودند این‌ها

زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

 

دست مغیره، دست زهرا، دادِ بی‌داد

افتاد دست بدترین‌ها بهترین دست

«علی اکبر لطیفیان»

 

 

در قنوت نیزه‌ها

عطر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است

یا نسیم موی اکبر در هوا پیچیده است

چرخش شمشیر او سر می‌دواند مرگ را

بین دشمن ذوالفقار مرتضی پیچیده است

بر زمین انگار ثارالله را پاشیده‌اند

بس‌که در هر گوشه‌ای بوی خدا پیچیده است

از تنش هر نیزه مقداری تبرک برده است

یا که بر هر نیزه قرآنی جدا پیچیده است

اسب او از بین دشمن سر درآورد و تنش

در قنوت نیزه‌ها چون ربنا پیچیده است

قد یک صحرا قد او قد کشیده ست و پدر

قسمتی از پیکرش را در عبا پیچیده است

هرکه از خیمه رسیده سخت سردرگم شده

بس که ابعاد غم این ماجرا پیچیده است

محمد بختیاری

 

 

عموی کوچک سادات

چه با وقار از آن ازدحام بر می‌گشت

نبرد تن به تنش شد تمام بر می‌گشت

عموی کوچک سادات حاجی عشق است

ز طوف صاحب بیت‌الحرام بر می‌گشت

دو تا حرم که در آغوش یکدگر بودند

امامزاده به دوش امام بر می‌گشت

چه می‌شد اینکه به او قدری آب می‌دادند

که طفلکی به حرم تشنه کام بر می‌گشت

سه‌شعبه آمد و بخت رباب برگرداند

پدر خجل شده سمت خیام بر می‌گشت

دوباره یک دو قدم سوی معرکه می‌رفت

دوباره سوی حرم یک دو گام بر می‌گشت

چه می‌شد اینکه دعای رباب را بخرند

که تیر آمده با احترام بر می‌گشت

سرش به سینۀ بابا، تنش به زیر عبا

چه با وقار از آن ازدحام بر می‌گشت

محسن حنیفی

30نوامبر/16

مشاوره را کمک بدانیم، نه دخالت

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک/ گام هفتم

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی

مقدمه

تا این شماره ۶ گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک، اعم از هدف آفرینش، کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، ملاک‌های صحیح برای تصمیم‌گیری و همچنین جایگاه مرد و زن در زندگی مشترک و نیز ضرورت آشنایی با حساسیت‌های همسر را پیموده‌ایم. و اینک گام هفتم و موضوع مشاوره را پی می‌گیریم.

 

تو مو می‌بینی و او پیچش مو!

کمک گرفتن، فقط در بلند کردن اشیای سنگین نیست. بار بسیاری از تصمیم‌های زندگی به قدری سنگین است که تو نتوانی به تنهایی بلندشان کنی.

برخی از مردم خیال می‌کنند مشاوره یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در حالی که مشاوره، دخالت در زندگی نیست، کمک کردن به زندگی است. مشاوره، مشارکت یک یا چند عقل دیگر برای یافتن راه صحیح است.(۱) باید پذیرفت بسیاری از ما به جهت تجربۀ کم، از برخی قاعده‌های زندگی بی‌اطّلاع هستیم.

گاهی برخی مسائل، برای مان مسلّم و حتمی است؛ در حالی که وقتی مشاوره می‌کنیم، متوجّه می‌شویم در اشتباه به سر می‌بردیم. همین جهالت‌ها، مشکلاتی در زندگی ایجاد می‌کند که به راحتی قابل جبران نیست.

ممکن است کسی مشکلی را به بزرگی کوه به شمار ‌آورد؛ امّا با یک مشاوره، خودش هم به آن مشکل بخندد و آن را سبُک‌تر از کاه ببیند.

باخبر کردن شخص سوم از مشکل خویش، بهتر از رشد آن مشکل است؛ مشکلی که می‌تواند تمام زندگی را تحت‌ شعاع خود قرار دهد.

عیب ما این است که در تمام امور دیگر زندگی، اصل مشاوره را پذیرفته‌ایم؛ امّا در خودِ زندگی، اینگونه نیستیم. اگر بخواهیم خانه‌ای بخریم، ماشینی تهیّه کنیم، کاری را انتخاب کنیم یا وسیله‌ای را تعمیر کنیم، با اهلش مشاوره می‌کنیم؛ ولی وقتی در اصل زندگی به مشکل برمی‌خوریم، مشاوره نمی‌کنیم.

برخی نمی‌خواهند بپذیرند خامی، یکی از ویژگی‌های جوانان است. جوانی که تا به حال تجربۀ زندگی مشترک را نداشته، نیازمند راهنمایی‌های کسی است که بتواند خامی او را جبران کند. این، بدان معنا نیست که بزرگ‌ترها نیازمند مشاوره نیستند؛ بلکه به این معناست که جوان‌ترها، نیاز بیشتری به مشاوره دارند.

منظور ما از سفارش به مشاوره، این نیست که یک پای زن و شوهر در خانه و پای دیگرشان در اتاق مشاوره باشد. اوّل باید تلاش کنیم با مطالعه و گفت‌وگو با اهل فن، قواعد زندگی مشترک را بیاموزیم و سپس در مواردی که به مشکل برخورده و توان حلش را نداشتیم، به مشاور مراجعه کنیم.

باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم. اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است.(۲) در حقیقت، مشاوره ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است.(۳)

بارها در زندگی خود، تجربه نموده و در زندگی دیگران هم مشاهده کرده‌ایم که کاری را بدون مشورت انجام داده‌ایم، امّا پس از مدّتی که نتیجه را دیده‌ایم، پشیمان شده‌ایم.(۴) پس بدون شک، یکی از اصلی‌ترین پشتوانه‌ها در زندگی مشترک، مشاوره است.(۵)

ویژگی‌های مشاور

هر کسی صلاحیّت مشاوره ندارد. مشاور، باید دارای ویژگی‌هایی باشد که در زیر به برخی از مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم.

  1. عاقل بودن

سخنان و راه‌کارهایی که مشاور برای حلّ مشکل ارائه می‌دهد، باید برخاسته از تدابیر منطقی و عاقلانه باشد. سخنان چنین مشاوری، قابل اعتماد و عمل کردنی است.(۶) مشاوری که اسیر احساسات خود یا مخاطبش باشد، نمی‌تواند در مشاوره، مصلحت حقیقی را در نظر بگیرد و به همین دلیل هم، قابل اعتماد نیست.(۷)

  1. خدا ترس بودن

مشاوره، عرصۀ حسّاسی است که در بسیاری از موارد، شبیه به صحنۀ قضاوت می‌شود. ممکن است نتیجۀ یک مشاوره به سود یا زیان شخص مشاور، تمام شود. گاهی هم یکی از نزدیکان مشاور با او مشورت می‌کند که نتیجۀ مشاوره در زندگی او، اثربخش است و گاهی هم … . به هر حال، شرایط مختلفی در مشاوره اتّفاق می‌افتد که مشاور در صورتی می‌تواند آنچه را حقّ است بگوید؛ که از خدا بترسد.(۸)

  1. صاحب‌نظر بودن

اگر کسی به فلسفۀ مشاوره توجّه کند، بدون تردید، حکم خواهد کرد در هر زمینه‌ای باید با کسی مشورت نمود که در آن زمینه، صاحب‌نظر و متخصّص باشد؛(۹) امّا گاهی در زندگی، از این مطلب روشن، غفلت می‌شود. برخی از زوج‌ها راه‌های پیشگیری یا برون‌رفت از مشکلات را از کسانی می‌پرسند که صلاحیّت‌های ابتدایی نظر دادن دربارۀ این امور را هم ندارند. بسیاری از این افرادی که طرف مشاورۀ این جوانان قرار می‌گیرند، شکست‌ها و پیروزی‌های اطرافیان خود را همچون قانون و قاعدۀ زندگی به دوستان و اطرافیان خود ارائه می‌دهند. مشاوره با چنین افرادی، اگر چه دلسوز هم باشند، زندگی انسان را به مخاطره می‌اندازد.(۱۰)

  1. خیرخواه و دلسوز بودن

مشاور، تنها باید خیر و مصحلت دیگران را در نظر بگیرد. حبّ و بغض‌ها را نباید در مشاوره دخالت داد؛ زیرا در این صورت، نمی‌توان آنچه را خیر مخاطب است، در نظر گرفت. ممکن است نتیجۀ مشورت با یک مشاور خیرخواه، خلاف میلمان باشد؛ امّا این نتیجه، قابل اعتمادتر از مشورتی است که مطابق میل انسان است؛ امّا از جانب کسی باشد که خیرخواه نیست.(۱۱)

  1. مقیّد به دین بودن

تقیّد به دین، یکی از ویژگی‌های اصلی مشاور است. بدون آشنایی با دین و توجّه به آن، نمی‌توان انسان‌ها را در مسیر صحیح زندگی پیش برد. ما در برخی از گام‌‌های گذشته، به ویژه گام «هدف زندگی»، به صورت مفصّل در این باره سخن گفته‌‌ایم که راه خوش‌بختی و سعادت، یکی بیش نیست و آن، راهی است که انسان را به بندگی می‌رساند. کسی می‌تواند انسان را به این مقصود برساند که با برنامۀ بندگی، آشنا و به آن، معتقد باشد.

آشنایی با دین و اعتقاد به آن، دو عنصر اساسی در وجود یک مشاور است. مشاورانی که در بندِ نظریّات روان‌شناسان غربی بوده، گزاره‌های به ظاهر علمی آنان را مانند قرآن می‌دانند، نمی‌توانند خیر و صلاح مخاطبشان را نشان دهند.(۱۲) مشاوره با این دسته از مشاوران، بیش از آن که به سود انسان باشد، زیان دارد.(۱۳)

  1. رازدار بودن

ما برای این که بتوانیم آنچه را در دل داریم، به راحتی به مشاور بگوییم، باید خیالمان آسوده باشد که او، این سخنان را به رسم امانت در نزد خود، نگاه می‌دارد. در غیر این صورت یا نمی‌توانیم مشکلمان را آن گونه که هست، نزد او بیان کنیم یا این که با بیان مشکلات نزد چنین فردی، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده‌ایم؛ زیرا ممکن است هویدا شدن راز ما نزد دیگران، به آبروی مان آسیب بزند یا این که مشکلات قابل توجّهی را در زندگی‌مان ایجاد کند.(۱۴)

  1. بردبار بودن

مشاوره، نیازمند حوصلۀ فراوانی است؛ زیرا در بیشتر  موارد، زمان بسیاری از مشاور می‌گیرد. اگرچه مشاوره فقط برای حلّ مشکلات پیش آمده نیست و وظیفۀ پیشگیری از مشکلات را هم دارد؛ امّا بیشتر مراجعه کنندگان به مشاور، کسانی هستند که در زندگی‌شان مشکلی پیش آمده و از مشاور، تقاضای راه حلّ دارند. یک مشاور برای این که بتواند راه‌کار مناسبی برای حلّ مشکل مخاطب خود ارائه دهد، باید به خوبی و با حوصله، مشکل او را بشنود. شنیدن مشکلات گوناگون در یک روز، ممکن است از توان انسان بکاهد و آرام آرام، او را فرد کم‌حوصله‌ای کند. باید توجّه داشت مشاوری که بردبار نیست، نمی‌تواند راهنمای خوبی برای حلّ مشکلات باشد.

  1. باتجربه بودن

بر خلاف تصوّر برخی که سواد را شرط اوّل و آخر یک مشاور می‌دانند، باید گفت همه چیز در سواد، خلاصه نمی‌شود. تجربه، خود، معلّم بزرگی است(۱۵) که از شرایط لازم برای یک مشاور قابل اعتماد است. بسیاری از مطالبی که در کتاب‌ها نمی‌توان یافت، در دنیای تجربه، یافتنی است.(۱۶)

  1. دوراندیش بودن

برای ارائۀ راه حل در مشکلات مختلف، باید دوراندیش بود تا بتوان راه‌کارهای درست و منطقی ارائه داد. انسان سطحی‌نگر، فقط امروز را می‌بیند و توانایی دیدن آینده را ندارد؛ در حالی که در مشاوره، باید به عاقبت کارها اندیشید.(۱۷)

  1. شجاع بودن

گاهی مشاوره‌ها با تمام هستی یک انسان، گِرِه می‌خورد که در این مواقع، اظهارنظر، نیازمند جرأت و جسارت ویژه است. مشاور، ابتدا باید از علم و تجربۀ کافی برای ارائۀ راه‌کار در این موارد، برخوردار باشد. پس از آن هم باید جرأت کافی برای مشاوره در این موارد حسّاس را داشته باشد. احتیاط در همه جا لازم و ضروری است؛ امّا اگر احتیاط برای یک مشاور، جنبۀ ترس پیدا کند، نمی‌تواند راه برون‌رفت از مشکلات ویژه را نشان دهد. چنین مشاوری ممکن است اموری را که چندان هم سخت و بزرگ نیست، در نگاه مخاطب خود، بزرگ جلوه دهد؛ به گونه‌ای که رویارویی با آن برای او ناممکن جلوه کند.(۱۸)

  1. دور بودن از بخل و حرص

انسان بخیل، به دنیا نگاه مادّی دارد و تمام دنیا را با پول و مادیّات می‌سنجد. همین نگاه است که موجب می‌شود انسان به عیب‌های دیگر نیز مبتلا شود.(۱۹) حریص هم مانند بخیل است، با این تفاوت که بخیل به آنچه دارد، دل بسته و حریص، به آنچه دارد، دل بسته و به آنچه ندارد و در دست دیگران است، چشم طمع دوخته است. انسان حریص نمی‌تواند نگاه واقع‌بینانه‌ای به دنیا داشته باشد. او برای به دست آوردن خواسته‌های خود، هر کاری را جایز می‌شمارد. به همین دلیل هم، ترسو و بخیل در مشورت‌های خود، کارهای زشت را زیبا جلوه می‌دهند.(۲۰) چنین کسانی، وقتی برای مشورت انتخاب می‌شوند، راهنمایی‌های خود را بر اساس همین نگاه مادّی ارائه می‌دهند. به همین دلیل هم نمی‌توان به راهکارهای آنها اعتماد کرد؛ چرا که مقصد این دو در زندگی، متفاوت از آن چیزی است که انسان برای آن به دنیا آمده است.(۲۱)

نکات مشاوره

در مراجعه به مشاور، به این نکات توجّه ویژه داشته باشید:

اوّل. مشاور را امین خود بدانید و تمام مسائلی را که در میان شما و همسرتان گذشته، بدون کم و کاست، بیان کنید. گاهی نگفتن یک نکته، موجب می‌شود راهکار مشاور برای حلّ مشکل شما، نتیجۀ عکس داده یا حدّاقل بی‌تأثیر شود.(۲۲)

دوم. مشاوره‌ها در زندگی مشترک، وقتی نتیجه‌ای زودهنگام و مفید می‌دهد که دو طرف، نزد مشاور بروند. پس حتّی المقدور با همسرتان پیش مشاور بروید.

سوم. تحمّل و حوصله را فراموش نکنید. همان طور که اشاره شد، حلّ مشکلات خانوادگی در مواردی نیازمند گذر زمان است. پس به راهنمایی‌های مشاور، عمل کنید و مشاورتان را – اگر درست انتخاب کرده‌اید – زود عوض نکنید.

چهارم. وقتی با همسرتان نزد مشاور می‌روید، در نوع سخن گفتن‌تان، دقّت کنید. مبادا غرور او را در مقابل مشاور خُرد کنید.

پنجم. اگر مشاورمان را درست انتخاب کردیم، از همان ابتدا با خود شرط کنیم به راهنمایی‌های او عمل کنیم؛ حتّی اگر بر خلاف میل‌مان بود؛ زیرا نفس امّاره در مشاوره هم بیکار نخواهد نشست و انسان را از پذیرش حق، منصرف می‌کند.(۲۳) اصلاً یکی از فلسفه‌های اصلی مشاوره آن است که انسان وقتی با مشکلی مواجه می‌شود و خود به دنبال راه‌حلّی برای آن می‌گردد، معمولاً با خواهش‌های نفسانی خویش به دنبال راه‌حل می‌گردد؛ یعنی دوست دارد راهی را برای حلّ مشکل خود انتخاب کند که با منافع شخصی او مطابق باشد؛ در حالی که در مشاوره باید به دنبال مصلحت حقیقی بود که این مصلحت ممکن است با منافع شخصی در تعارض باشد.(۲۴)

در زندگی مشترک، مسائل مختلفی به وجود می‌آید که باید از منافع شخصی گذشت و فقط به مصلحت زندگی اندیشید. ورود یک مشاور در این موارد موجب می‌شود منافع شخصی و خواهش‌های نفسانی، تعیین‌کنندۀ راه‌حل نباشد؛ زیرا یک مشاور اگر ویژگی‌های لازم را داشته باشد، فقط با در نظر گرفتن مصلحت حقیقی راهنمایی می‌کند.

ششم. خودرأی بودن، سست‌اندیشی و سطحی فکر کردن، دَمدَمی مزاج بودن و لجاجت، از آفات مشاوره است. مشاوره برای صاحب این صفات، فایده ندارد؛(۲۵) زیرا خودرأی اگر مشورت هم کند، در پایان به حرف کسی عمل می‌کند که مطابق با میل او نظر داده است. انسان سست‌اندیش و سطحی‌نگر هم توانایی فهم مشورت‌های دوراندیشانه را ندارد و نمی‌تواند آن را بپذیرد و به آن عمل کند. دَمدَمی مزاج‌ها شاید در جلسۀ مشاوره تمام حرف‌های مشاور را تصدیق کنند؛ امّا پس از آن خیلی راحت تغییر جهت داده، آهنگ دیگری را ساز می‌کنند. انسان لجوج هم موفّقیت خود را در مخالفت می‌بیند.

هفتم. قبل از مشاوره، از خداوند، طلب خیر کنیم تا خداوند، مشاور صالحی را در مقابل‌مان بگذارد و آنچه را به صلاح‌مان است، بر زبانش جاری کند.(۲۶)

حکمیّت، مشاوره‌ای خانوادگی در اختلافات جدی

حکمیّت را می‌توان نوعی همفکری نامید که در مواردی که کار به جاهای باریک کشیده و ممکن است حرف طلاق به میان آید، پا پیش می‌گذارد. حکمیّت، دستوری قرآنی است. پس قبل از هر سخن دیگری، آیۀ قرآنی آن را از نظر می‌گذرانیم: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً؛(۲۷) و اگر از جدایى میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید، پس داورى از خانوادۀ آن (شوهر) و داورى از خانوادۀ آن (زن) تعیین کنید. اگر قصد اصلاح داشته باشند، خدا میانِ آن دو سازگارى خواهد داد. آرى! خدا، داناى آگاه است‏».

تدبّر در این آیه، نکات بسیار لطیف و زیبایی را به ما می‌آموزد؛ امّا از میان همۀ نکات، این نکتۀ کلیدی قابل توجّه است که خداوند در اختلاف خانوادگی وقتی صحبت از طلاق به میان می‌آید، به زن و شوهر اجازۀ تصمیم مستقل نمی‌دهد؛ بلکه پیش از تصمیم به طلاق، به آن دو دستور می‌دهد ۲ نفر دیگر را وارد عرصۀ اختلاف خود کنند تا آنها هم تلاش خود را برای اصلاح این زندگی انجام دهند.

نکتۀ مهم دیگر آن که؛ طلاق از نگاه قرآن به قدری خطرناک است که خداوند می‌فرماید: همین که ترس از جدایی پیش آمد، دو حَکَم پا پیش بگذارند؛ یعنی نباید گذاشت کار به دادخواست طلاق بینجامد. در همان مراحل ابتدایی که بیم طلاق می‌رود، وقت حضور حَکَمین است؛ امّا در حال حاضر، در بسیاری از موارد، وقتی پای خانوادۀ دو طرف به اختلافات باز می‌شود که دیگر سخنی از حَکَمیت در میان نیست؛ بلکه حرف از دادخواستِ مهریّه و طلاق و عدم تمکین و… است. در اینجا، رقابتی به راه می‌افتد که هر کدام از دو طرف، با استفاده از امتیازات خود، می‌خواهد به پیروزی برسد و دیگر، قصد اصلاح، رنگ می‌بازد.

به جرأت می‌توان گفت اگر این حُکم قرآنی به خوبی در جامعه اجرا بشود و حَکَم‌ها به جای دفاع کورکورانه از زن یا شوهر، تنها قصد اصلاح، و زن و شوهر هم بنای بر توافق داشته باشند، همان‌طور که خداوند در این آیه وعده داده است، بسیاری از پرونده‌های طلاق، در دادگاه‌ها گشوده نخواهد شد؛ چه رسد به این که حکم طلاقی صادر شود.

برای تدبّر بهتر، نکاتی را دربارۀ این آیه از تفسیر نمونه از نظر می‌گذرانیم. این آیه، اشاره به مسألۀ بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مى‏فرماید: «اگر نشانه‏هاى شکاف و جدایى در میان دو همسر پیدا شد، براى بررسى علل و جهات ناسازگارى و فراهم نمودن مقدّمات صلح و سازش، یک داور و حَکَم از فامیل مرد و یک داور و حَکَم از فامیل زن، انتخاب کنید». سپس مى‏فرماید: «إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما». اگر این دو حَکَم با حُسن نیّت و دلسوزى وارد کار شوند و هدف شان، اصلاح میان دو همسر باشد، خداوند، کمک مى‏کند و به وسیلۀ آنان میان دو همسر الفت مى‏دهد.

و براى این‌که به «حکمین» هشدار دهد حُسن نیّت به خرج دهند، در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند، از نیّت آنها باخبر و آگاه است؛ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً». محکمۀ صلح خانوادگى که در آیۀ فوق به آن اشاره شد، یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند، از جمله:

  1. محیط خانواده، کانون احساسات و عواطف است و طبعاً مقیاسى که در این محیط باید به کار رود، با مقیاس سایر محیط‌ها متفاوت است؛ یعنى همان گونه که در «دادگاه‌هاى جنایى» نمى‏توان با مقیاس محبّت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده نیز نمى‏توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقرّرات بی‌روح، گام برداشت. در اینجا باید حتّى‌الامکان، اختلافات را از طُرُق عاطفى حل کرد. لذا دستور مى‏دهد داوران این مَحکمه، کسانى باشند که پیوند خویشاوندى با دو همسر دارند و مى‏توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح، تحریک کنند. بدیهى است این امتیاز، تنها در این محکمه است و سایر محاکم، فاقد آن هستند.
  2. در محاکم عادى قضایى، طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود هرگونه اسرارى که دارند را فاش سازند. مسلّم است اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى، اسرار زناشویى خود را فاش سازند، احساسات یکدیگر را آن‌چنان جریحه‌دار مى‏کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه بازگردند، دیگر از آن صمیمیّت و محبّت سابق خبرى نخواهد بود و همانند دو فرد بیگانه مى‏شوند که به حکم اجبار باید وظایفى را انجام دهند. اصولاً تجربه نشان داده است زن و شوهرى که راهى آنگونه محاکم مى‏شوند، دیگر زن و شوهر سابق نیستند؛ ولى در محکمۀ صلح فامیلى، یا این‌گونه مطالب به خاطر شرم حضور، مطرح نمى‏شود و یا اگر بشود، چون در برابر آشنایان و مَحرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
  3. داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات، غالباً بى‏تفاوتند و قضیّه به هر شکل خاتمه یابد، براى آنها تأثیرى ندارد. دو همسر به خانه بازگردند یا براى همیشه از یکدیگر جدا شوند، براى آنها فرق نمى‏کند؛ در حالى که در محکمۀ صلح فامیلى، مطلب کاملاً به عکس است؛ زیرا داوران این محکمه، از بستگان نزدیک مرد و زن هستند و جدایى یا صلح آن دو، در زندگى این عدّه، هم از نظر عاطفى و هم از نظر مسؤولیت‌هاى ناشى از آن، تأثیر دارد و لذا آنها نهایت کوشش را به خرج مى‏دهند که صلح و صمیمیّت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته به جوى بازگردد!
  4. از همۀ اینها گذشته، چنین محکمه‏اى هیچ یک از مشکلات و هزینه‏هاى سرسام‌آور و سرگردانى‏هاى محاکم معمولى را ندارد و بدون هیچ‌گونه تشریفاتى، طرفین مى‏توانند در کمترین مدّت به مقصود خود نائل شوند.

ناگفته روشن است حَکَمین باید از میان افراد پخته و باتدبیر و آگاه دو فامیل، انتخاب شوند.

با این امتیازات که شمردیم، معلوم مى‏شود شانس موفّقیت این محکمه در اصلاح میان دو همسر به مراتب بیشتر از محاکم دیگر است.

مسألۀ حَکَمین و شرایط آنها و دایرۀ نفوذ حکم و داورى آنها دربارۀ دو همسر، در فقه اسلامى مشروحاً بیان شده است، از جمله این که: دو حَکَم باید بالغ و عاقل و عادل و نسبت به کار خود، بصیر و بینا باشند.(۲۸)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «کسی که با دیگران مشورت می‌کند، در عقل آنها شریک می‌شود»(غررالحکم و درر الکلم، ص۶۲۸). همچنین فرمودند: «کسی که با صاحبان خرد مشورت کند، از نور خرد دیگران بهره می‌برد» (همان، ص۶۲۷).

۲ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «کسی که به رأی خویش [از مشورت با دیگران] بی‌نیازی ورزد، خود را به خطر انداخته است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص۹۸). در روایت دیگری حضرت فرمودند: «آن کس که مستبدانه به نظر خویش تکیه کند، هلاک شده و آن کس که با دیگران مشورت کند، در عقل آنها شریک گشته است» (همان، ص ۱۰۴).

۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که مشورت می‌کند، به هلاکت نمی‌افتد» (همان، ص ۱۰۱).

۴ـ حضرت علی(ع) فرمودند: «رسول خدا مرا به سوی یمن فرستاد و فرمود: «ای علی! … کسی که مشورت کند، پشیمان نمی‌شود». (همان، ص ۱۰۰).

۵ـ در سفارش‌های رسول خدا(ص) به امیر مؤمنان علی(ع) آمده است: «هیچ پشتوانه‌ای محکم‌تر از مشاوره نیست» (همان‌جا).

۶ـ  رسول خدا(ص) فرمودند: «از عاقل، مشورت بخواهید و از سخنش تخلّف نکنید که پشیمان می‌شوید» (وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۰).

۷ـ امام صادق(ع) فرمودند: «از خداوند بترس و سعی نکن در مشورت مطابق میل و هوس مشورت کننده نظر دهی؛ چرا که تلاش در جلب رضایت او پستی است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۴).

۸ـ امام صادق(ع) به سفیان ثوری فرمودند: «در کار خود با کسانی مشورت کن که از خداوند عزّ و جلّ می‌ترسند» (همان، ص ۹۸).

۹ـ از رسول خدا(ص) پرسیدند: «محکم‌کاری چیست؟». فرمودند: «مشورت کردن با صاحب‌نظر و تبعیّت کردن از او» (همان، ص ۱۰۰).

۱۰ـ امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: «مشورت کردن با انسان جاهل دلسوز، خطرناک است» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۱۱).

۱۱ـ رسول خدا(ص) فرمودند: «مشورت کردن با عاقل خیرخواه، مایۀ رشد و مبارکی و توفیقی از جانب خداست. پس هر گاه خیرخواه عاقلی مشورتی به تو داد، از مخالفت با او پرهیز کن که این مخالفت، مایۀ هلاکت است» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۲). امام باقر(ع) فرمودند: «از کسی که تو را می‌گریانَد؛ امّا خیرخواه توست، پیروی کن و از کسی که تو را می‌خندانَد؛ امّا با تو یک‌رنگ نیست، پیروی مکن» (الکافی، ج ۲، ص ۶۳۸).

۱۲ـ البته در این باره سخن بسیار است که مجالی دیگر می‌طلبد.

۱۳ـ امام صادق(ع) فرمودند: «مشورت واقعی محقَّق نخواهد شد؛ مگر با رعایت حدود آن. کسی که حدود مشورت را بشناسد، از آن بهره خواهد برد. در غیر این صورت، ضرر مشورت از سودش برای او بیشتر خواهد بود. اوّلین این حدود، آن است که انسان با کسی که عاقل است، مشورت کند. دوم این که مشاور، آزاده باشد و پای‌بند به دین. سوم به انسان، نگاه دوستانه و برادرانه داشته باشد. چهارم این که او را آن‌چنان از رازت باخبر کنی که خود مطلّع هستی. وقتی مشاورت عاقل بود، از مشورت با او، بهره خواهی برد. وقتی [مشاور] آزاده و متدیّن بود، برای خیرخواهی تو کوشش خواهد کرد. اگر هم خود را دوست تو بداند، وقتی از رازت آگاه می‌شود، آن را پوشیده نگه می‌دارد و وقتی هم مانند تو از رازت باخبر شد، مشورت به حدّ تمام خود می‌رسد و خیرخواهی کامل می‌شود» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۲).

۱۴ـ همان‌جا.

۱۵ـ امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: «تجربه‌ها، علمی است که می‌توان از آن بهره جست» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۵۶).

۱۶ـ امام صادق(ع) فرمودند: «در اموری که مربوط به دینت می‌شود، با کسی مشورت کن که دارای ۵ ویژگی باشد: عقل، بردباری، تجربه، خیرخواهی و تقوا» (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۳).

۱۷ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «مشورت کردن با انسان دوراندیشِ دلسوز، مایۀ پیروزی است»(غررالحکم و دررالکلم، ص۷۱۱).

۱۸ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «در نظر خویش، انسان ترسو را شریک نکن که ارادۀ تو را نسبت به کارها ضعیف می‌کند و آنچه را که واقعاً بزرگ نیست، در نظرت بزرگ جلوه می‌دهد» (همان، ص ۷۵۶).

۱۹ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «بخل، همۀ عیب‌های زشت را دربردارد و آن راهبری است که انسان را به سوی هر بدی‌ای می‌کشانَد» (نهج البلاغه، حکمت ۳۷۸).

۲۰ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «در مشورت خود، انسان حریص را شریک مگردان که انجام دادن کار شر را برای تو آسان می‌گردانَد و ظلم را در نگاه تو زیبا جلوه می‌دهد» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۷۵۶).

۲۱ـ رسول خدا(ص) فرمودند: «ای علی! با ترسو مشورت نکن که راه برون‌رفت[از مشکل] را برای تو تنگ می‌کند. با بخیل مشورت نکن که نمی‌گذارد تو به مقصودت برسی. با حریص مشورت نکن که او زشتی حرص را نزدت خوب جلوه می‌دهد. ای علی! بدان که ترس و بخل و حرص، صفات واحدی هستند که سوءظن، اینها را در یک جا جمع می‌کند» (بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۹۹).

۲۲ـ روایتش در ویژگی «تقیّد به دین داشتن» آمد.

۲۳ـ امام صادق(ع) فرمودند: «وقتی با کسی مشورت کردی که قلبت او را تصدیق می‌نمود، با او مخالفت نکن؛ حتّی اگر [راهنمایی او] بر خلاف چیزی بود که تو می‌خواستی؛ چرا که نفس از پذیرش حق، سرکشی می‌کند» (همان، ص ۱۰۳). پیش از این مطلب، امام صادق(ع) ۵ ویژگی برای مشاور برشمرده بودند: عقل، علم، تجربه، خیرخواهی و تقوا. بنا بر این، معنای تصدیق قلبی مشاور، دل بخواه بودن آن بدون هیچ معیار و ملاکی نیست.

۲۴ـ امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «[در دین] به مشورت کردن تشویق شده، چرا که نظر مشاور، خالص است؛ در حالی که نظر مشورت‌کننده، آمیخته با هوی(خواهش‌های نفسانی) است» (همان، ص ۲۷۶).

۲۵ـ امام صادق«ع» فرمودند: «به کسی که خودرأی و سست‌اندیش و دَمدَمی مزاج و لجوج است، مشورت مده»(بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۴).

۲۶ـ  امام صادق(ع) فرمودند: «هرگاه خواستی کاری را انجام دهی، با کسی مشورت مکن تا وقتی که با خدای خویش، مشورت کنی». راوی پرسید: چگونه با خدای خویش، مشورت کنم؟ امام(ع) فرمودند: «صد مرتبه بگو «أستخیرالله؛ از خداوند طلب خیر می‌کنم». سپس با مردم مشورت کن که خداوند، خیر تو را بر زبان هر کسی که دوست داشته باشد، جاری می‌کند» (همان، ج ۸۸، ص ۲۵۳).

۲۷ـ سورۀ نساء/ آیۀ ۳۵٫

۲۸ـ تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۷۵٫

 

 

سوتیتر:

۱٫

برخی از مردم خیال می‌کنند مشاوره، یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در حالی که مشاوره، دخالت در زندگی نیست، کمک کردن به زندگی است. مشاوره، مشارکت یک یا چند عقل دیگر برای یافتن راه صحیح است. باید پذیرفت بسیاری از ما به جهت تجربۀ کم، از برخی قاعده‌های زندگی بی‌اطّلاع هستیم.

 

۲٫

باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم. اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است. در حقیقت، مشاوره، ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است.

 

۳٫

در زندگی مشترک، مسائل مختلفی به وجود می‌آید که باید از منافع شخصی گذشت و فقط به مصلحت زندگی اندیشید. ورود یک مشاور در این موارد موجب می‌شود منافع شخصی و خواهش‌های نفسانی، تعیین‌کنندۀ راه‌حل نباشد؛ زیرا یک مشاور اگر ویژگی‌های لازم را داشته باشد، فقط با در نظر گرفتن مصلحت حقیقی راهنمایی می‌کند

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

خانواده سالم و موفق از منظر آموزه‌های دینی

اسماعیل نساجی‌زواره

آغازین سخن

خانواده یک سازمان پویا و حرکت‌آفرین است که بیش‌ترین نقش را در تأمین نیازهای عاطفی، جنسی، تکاملی و همچنین نیازهای معنوی انسان ایفا می‌کند. این نهاد اجتماعی مبدأ بروز عواطف انسانی و تعاملات فردی است که هدف از تشکیل آن، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر است. قرآن کریم در این راستا می‌فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه…؛(۱) از نشانه‌های خداوند این است که برای شما همسرانی از جنس خودتان آفرید تا هر کدام در کنار او آرامش پیدا کند و میان شما دوستی و محبت قرار داد». هم‌چنین نبی ‌مکرم اسلام(ص) در این رابطه می‌فرمایند: «در اسلام هیچ بنیانی نزد خداوند محبوب‌تر  و ارزشمندتر از تشکیل خانواده نیست».(۲)

از منظر آموزه‌های دینی و روان‌شناختی، خانواده سالم کانون گرمی است که براساس ضوابط معقول و مشروع شکل می‌گیرد و نظمی مبتنی بر رعایت حقوق، تعاملی براساس صمیمیت و روابطی هدف‌دار در آن برقرار است.

آیت‌الله شهید مرتضی مطهری(رض) درباره اهمیت و ارزش خانواده سالم می‌نویسد: «یک پختگی و پویایی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده سالم پیدا نمی‌شود؛ در مدرسه پیدا نمی‌شود؛ در جهاد با نفس پیدا نمی‌شود؛ در نماز شب پیدا نمی‌شود. این کلمات را فقط در تشکیل خانواده متعادل می‌توان به دست آورد».(۳)

نگارنده در این نوشتار درصدد است با الهام از تعالیم سازنده دینی و رهیافت‌های روان‌شناختی به بیان مهم‌ترین ویژگی‌ها و شاخص‌های این نوع خانواده بپردازد. امید است مورد توجه و استفاده خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

ایمان و عمل صالح

اولین شاخص و بارزترین امتیاز یک خانواده اسلامی و سالم این است که اعضایش به تعالیم مکتب حیات‌بخش اسلام ایمان دارند و انجام عمل صالح را از وظایف اصلی خویش قلمداد می‌کنند. آموزه‌های قرآنی مبیّن این حقیقت است که ایمان و عمل صالح و شایسته، موجب ایجاد الفت و دوستی بین مؤمنان می‌شود؛ زیرا دل‌ها به دست پروردگار متعال است و خداوند محبت افراد با ایمان را در دل بندگان خود قرار می‌دهد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا؛(۴) به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند، به زودی خداوند رحمان محبت آنان را در دل‌ها قرار می‌دهد».

آنچه در این آیه مورد تأکید قرار گرفته است، اصل ایمان به خدا و انجام عمل نیک است. ایمان و عمل صالح می‌تواند رمز تعادل و عامل همبستگی یک گروه باشد. وقتی اعضای یک خانواده به حدود و قوانین الهی، التزام عملی داشته باشند، نورانیت درونی پیدا کرده و در پرتو این فضیلت می‌کوشند حقوق و وظایف پدری، مادری و فرزندی را به صورت مطلوب رعایت کنند؛ به گونه‌ای که اعتماد متقابل و تعامل عاطفی در بین آنان مضاعف می‌شود.

 

نشاط و شادمانی

اسلام دینی است کامل که جهت پاسخ‌گویی به تمام نیازهای فردی و اجتماعی مسلمانان برنامه‌های زنده و سازنده دارد. یکی از این رهیافت‌ها تأمین شادکامی و شادابی مردم است که در پرتو آن زندگی معنا و مفهوم خاصی پیدا می‌کند و دل‌ها به هم نزدیک و نگرانی‌ها و ناکامی‌ها بی‌اثر می‌شود. شادمانی و نشاط، از عناصر مفید و باارزش برای زندگی است و هیچ جایی را برای احساسات و افکار منفی باقی نمی‌گذارد؛ لذا آیین مقدس اسلام، پیروان خود را به بهره‌مندی از این ۲ موهبت مثبت و سازنده دعوت می‌کند؛ به گونه‌ای که زندگی طراوت و بالندگی ویژه‌ای پیدا می‌کند و روح امید و پیشرفت در انسان دمیده می‌شود. خانواده‌ای که بی‌نشاط و از شادی محروم است، نمی‌تواند از استعدادهای نهفته اعضای خویش بهره ببرد. اولین فروغ امامت، حضرت علی(ع) درباره اهمیت نشاط و شادابی در زندگی می‌فرمایند: «دل‌ها و روان‌ها همانند بدن‌ها خسته می‌شوند و به استراحت نیاز دارند. پس برای آنها نکته‌های زیبا و نشاط‌انگیز فراهم کنید».(۵)

همچنین حضرت موسی بن جعفر(ع) در روایتی می‌فرمایند: ««اوقات خود را به ۴ قسمت تقسیم کنید؛ سعی برای عبادت، سعی و تلاش برای کسب روزی، سعی برای دیدار دوستان، خویشاوندان و سعی برای شادی‌ها و لذت‌های حلال. از این سهم آخر، قوت و نشاط بگیرید تا بتوانید وظایف ۳ مرحله قبلی را به نحو احسن انجام دهید».(۶)

از نگاه روان‌شناسان،‌ شادی و نشاط برای اعضای یک خانواده متعادل، هنجار و سلامتی محسوب می‌شود و موجب تندرستی اعضای خانواده، روابط صمیمانه با دیگران و موفقیت در عرصه‌های مختلف زندگی می‌گردد، لذا اعضای خانواده‌ پویا و بالنده، اکثر مواقع شاد و سرزنده هستند و دنبال بهانه‌هایی هستند تا بخندند و بخندانند. اهل شوخی و مزاح هستند. قلب و ذهنی بزرگ دارند. پیام‌های مسرّت‌بخش به همدیگر ارسال می‌نمایند، اما این خندیدن‌ها جنبه تمسخر ندارد. باهم می‌خندند ولی به هم نمی‌خندند.

 

رعایت حقوق اقتصادی

از حقوق مهمی که اسلام به رعایت آن تأکید نموده، حقوق اقتصادی زن و فرزندان است. زن و شوهر در زندگی مشترک به هم بدهی‌های اخلاقی بسیار دارند، اما در رابطه با حقوق اقتصادی این شوهر است که به زن بدهی‌هایی دارد و شرعاً موظف به ادای آن است. این حقوق عبارت است از:‌ حق نفقه، پرداخت مهریه، فراهم‌سازی رفاه و رعایت شأن زن. هم‌چنین در آموزه‌های حقوقی، بیش از ۳۲ حق برای فرزندان وجود دارد که بخشی از آن دارای جنبه ‌اقتصادی است، مثل: غذا، لباس، مسکن، هزینه آموزش و پرورش و… .

در خانواده‌ای که پدر افزایش درآمد داشته باشد، باید فرزندانش را از نعمت‌های جدید برخوردار سازد. امام صادق(ع) در این مورد می‌فرمایند: «هنگامی که خداوند نعمتی به بنده‌اش عطا کرد، دوست دارد اثر آن را در زندگی بنده‌اش ببیند».(۷) مثلاً برای فرزندان لباس‌های بهتر، غذاهای گواراتر و حتی اسباب‌بازی‌های زیباتر تهیه کند. در خانواده متعادل و سالم، پدران به فکر آینده فرزندان خود هستند و برای روز مبادای آنان چاره‌اندیشی می‌کنند.

شخصی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به جای اینکه به خانواده و وضع اقتصادی فرزندان خود برسد، به مردم رسیدگی می‌کرد، فرزندانش پس از مرگ وی به سختی و مشقت افتادند؛ به گونه‌ای که نیازمند آب و نان شدند. رسول خدا(ص) از این واقعه خیلی متأثر شدند؛ لذا فرمودند: اگر این موضوع را از قبل می‌دانستم، دستور می‌دادم این مرد را در قبرستان مسلمانان دفن نکنند؛ زیرا اصل در زندگی، رسیدگی به امور خانواده خویش است».(۸)

 

حفظ کارکردها و انجام وظایف

در دنیای امروز به دنبال تحولات گسترده در عرصه‌های اجتماعی و تأثیرپذیری جوامع از فرهنگ‌های بیگانه و نیز هجمه برخی فرهنگ‌ها به ارزش‌ها و هنجارهای ملی و سنتی، کارکرد خانواده‌ها دچار تغییرات چشمگیر شده است، اما به رغم این تحولات، خانواده متعادل و پویا توانسته است نقش خود را در تعلیم و تربیت، انتقال افکار و ارزش‌ها، تأمین نیازهای مادی و معنوی و درک مفاهیم عمیق اخلاقی، ایفا نماید. موفقیت این نوع خانواده در انجام وظایف سبب می‌شود دارای کارکردهای مطلوبی باشد و آرامش نسبی بر آن حاکم شود. در منابع اسلامی نسبت به انجام وظیفه برای اعضای خانواده سفارش‌های زیادی شده است. انجام وظیفه پایه همچون: تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و مراقبت بهداشتی، یکی از وظایف اساسی مردان است. نبی مکرم اسلام(ص) در این زمینه می‌فرمایند: «کسی که از لحاظ مال و ثروت در وسعت باشد، اما بر اهل و عیالش سخت بگیرد، از ما نیست».(۹)

هم‌چنین اسلام در زمینه وظایف تحولی همچون: بسترسازی آموزش و کمال خانواده، تأمین محبت، ایجاد صمیمیت میان اعضای خانواده و… به همسران سفارش می‌کند که نسبت به یکدیگر با احترام و تکریم برخورد کنند. قرآن کریم می‌فرماید: «… هن لباس لکم و انتم لباس لهن…؛(۱۰) آنان لباس شما هستند و شما لباس آنان هستید».

 

تکریم شخصیت

در کانون گرم خانواده سالم و متعادل، افراد به یکدیگر احترام می‌گذارند و واژگان و جملات مورد استفاده آنان بسیار محترمانه است. شخصیت اعضا زیر سؤال قرار نمی‌گیرد و رفتارهای غیرمنطقی مورد تأیید نیست. همه‌ افراد دوست‌داشتنی هستند و هیچ‌کس در خانواده بد نیست. فرزندان از همان دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگ‌ترها به ویژه والدین برخوردار می‌شوند و در زندگی آینده، افرادی موفق خواهند بود؛ زیرا تکریم شخصیت، روحیه اعتماد به نفس و خودباوری را در وجود آنان تقویت می‌کند. از رفتارهای متداول رسول‌الله اعظم(ص)، رعایت احترام به کودکان و اعطای شخصیت به آنان بود. آن حضرت در حضور دختر خردسال‌شان حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌ایستادند و احترامش می‌کردند. گاه به احترام و مراعات خردسالی نوادگانش سجده نماز را طولانی می‌کرد یا برای برآوردن حاجات آنان، نماز را با سرعت به پایان می‌برد. مهربانی و عطوفت آن فرستاده الهی نسبت به خانواده عادت همیشگی ایشان بود.(۱۱)

شیوه همسرداری پیامبر اعظم(ص) با حضرت خدیجه(س) بهترین نمونه تکریم و احترام زن و شوهر در آیین متعالی اسلام است. رسول خدا(ص) در مورد همسر باوفای‌شان حضرت خدیجه(س) می‌فرمودند: «خدیجه زنی بود که چون همه به من بی‌اعتنایی می‌کردند، او مرا تکریم می‌کرد و چون همه از من می‌گریختند، به من مهربانی و محبت می‌کرد و چون همه دعوت مرا تکذیب می‌کردند، به من ایمان می‌آورد و مرا تصدیق می‌کرد. در مشکلات زندگی بهترین یاور من بود و با مال خود به من کمک کرد و غم‌ها را از دلم می‌زدود».

آن حضرت چنان از همسرشان راضی بودند که سال‌ها پس از رحلت حضرت خدیجه(س) می‌فرمودند: «من دوستان خدیجه را دوست دارم و آنان را احترام می‌کنم».(۱۲)

 

رعایت اعتدال در مصرف

کارشناسان و صاحب‌نظران علم اقتصاد و جامعه‌شناسی معتقدند رعایت اعتدال در مصرف، امری ضروری است تا از این رهگذر، هم زمینه برای بهره‌مندی دیگران از نعمت‌ها و امکانات فراهم شود و هم افراد به پدیده افراط در مصرف عادت نکنند.

دیدگاه اسلام درباره معیشت انسان، رعایت اعتدال و میانه‌روی است. پیشوایان معصوم علیهم‌السلام در جریان زندگی اصل و اساس را بر اقتصاد قرار می‌دادند و حد وسط را رعایت می‌نمودند و این عمل را نوعی رفتار معنوی و در ردیف عبادت قلمداد می‌کردند. پیامبر گرامی اسلام(ص) درباره سیره اقتصادی صحیح می‌فرمایند: «میانه‌روی در هزینه، نیمی از زندگی است».(۱۳) هم‌چنین امام کاظم(ع) می‌فرمایند: «آن کس که در زندگی قناعت ورزد و میانه‌روی کند، نعمت‌ها برای او هم‌چنان پایدار خواهد ماند».(۱۴)

بنابراین، اصلاح الگوی مصرف و گسترش فرهنگ استفاده‌ صحیح از مواهب و نعمت‌ها یکی از رسالت‌های خطیر خانواده‌هاست؛ زیرا فرزندان ما بخش قابل توجهی از باورها و رفتارهای خویش در زمینه مصرف آب، برق، غذا، کاغذ، وقت و… را در خانواده‌های خویش فرامی‌گیرند. مدیریت بهینه منابع و مصارف که در ادبیات دینی از آن به عنوان «حس معیشت» یاد شده است، از نشانه‌های ایمان و عمل است، لذا اعضای خانواده سالم و موفق مصداق این آیه‌ قرآن هستند که می‌فرماید: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً؛(۱۵) کسانی که وقتی در زندگی هزینه می‌کنند، نه راه اسراف را طی می‌کنند و نه بخل می‌ورزند، بلکه راه اعتدال و میانه‌روی را انتخاب می‌کنند».

 

حفظ حریم عفاف

خداوند سبحان در مورد پاسداری از عفت و حجاب به زنان مسلمان بیش از مردان سفارش می‌کند و در سوره‌ نور، بانوان را از جلوه‌گری مقابل نامحرمان و آرایش در بیرون از منزل نهی کرده است.(۱۶) امام صادق(ع) در مورد اهمیت دادن بانوان مسلمان به حجاب و عفت می‌فرمایند: «هر زنی که برای غیرشوهرش خود را خوش‌بو کند، تا زمانی که آن بوی خوش را با شستن از خود دور نکند، نمازش قبول نیست».(۱۷)

با استناد به آموزه‌های قرآنی و روایت مزبور، در خانواده‌های متعادل و سالم، بانوان مؤمن نگهبان عفت و ناموس خود و خانواده هستند و هرگز جمال ظاهری و آراستگی خود را بیرون از منزل نمایان نمی‌سازند و حریم شوهران خویش را کاملاً حفظ می‌کنند. این ویژگی خانواده‌های سالم از منظر تعالیم دینی اهمیت فراوانی دارد و فرزندان صالح در چنین خانواده‌های پاکدامن پرورش می‌یابند.

اما از سوی دیگر، در چنین خانواده‌هایی زنان پاکدامن و باحجاب در مقابل شوهران خویش کمال خضوع و خودآرایی را از خود نشان می‌دهند تا ارتباط‌شان با همسر خویش از لحاظ عاطفی تقویت گردد؛ زیرا این دستور در تعالیم اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. امام صادق(ع) این موضوع را امری لازم شمرده و می‌فرمایند: «برای زن شایسته نیست که خود را در پیش همسرش از آرایش و زیبایی ظاهری دور نگه دارد».(۱۸)

 

چشم‌پوشی از خطاها

از وظایف مهمی که بسیاری از مشکلات زندگی را در حوزه خانواده متعادل و پویا از میان برمی‌دارد، عفو و گذشت بین اعضای خانواده است. بیشترین سفارش پیشوایان معصوم(ع) در مورد مسائل خانوادگی، در زمینه گذشت و اغماض هر یک از افراد از لغزش‌ها، کج‌خلقی‌ها و اشتباهات همدیگر است. وجود عفو و گذشت به یقین کانون خانواده را گرم نگه می‌دارد؛ عشق و محبت را سرزنده می‌کند و اختلافات و مشاجرات را به پایان می‌رساند.

گذشت و چشم‌پوشی از خطاها نشانه حسن نیت و خوش‌بینی به زندگی است و در طرز تفکر و شیوه عمل اعضای خانواده تحول ایجاد می‌کند. نبی مکرم اسلام(ص) با رهنمودهای حکیمانه‌شان، بسیاری از اختلافات و کشمکش‌های داخلی خانواده‌ها را حل کرده‌‌اند. آن حضرت در جمله‌ای زیبا می‌فرمایند: «آیا شما را به بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایی کنم؟ پیوستن به کسی که از تو بریده و بخشش به کسی که تو را محروم ساخته و گذشتن از کسی که به تو ستم کرده است».(۱۹)

 

تعادل معنویت و مادیت

انسان آمیزه‌ای از نیازهای مادی و معنوی است. چنین موجودی وقتی خانواده تشکیل می‌دهد، باید شرایط لازم را برای تأمین نیازهای مزبور به وجود آورد. غلبه بُعد مادی انسان بر تمام زندگی معضل بزرگی است و سبب از دست دادن فرصت برای رشد و کمال او می‌شود. خانواده‌ای که برنامه‌ریزی و تدبیر امورش براساس مادیات باشد، فرزندانش با شاخص‌های مادی تربیت خواهند شد؛ زیرا هر چند معنویت با جوهر وجودی انسان ترکیب شده است، اما شرایط زندگی مادی اوضاع را عوض می‌کند و پرده بر فطرت الهی انسان می‌افکند. تعادل بین معنویت و مادیت مناسب‌ترین حالت در زندگی است. بعضی افراد با افراط در معنویت فراموش می‌کنند که معنویت را باید در انگیزه‌ها جست‌وجو کرد نه در انگیخته‌ها و بعضی با افراط در مادیات، معنویات را به دست فراموشی می‌سپارند. خانواده متعادل وقت و فکر خود را به گونه‌ای تقسیم می‌کند که هم به تأمین نیازهای مادی زندگی برسد و هم به نیازهای معنوی. خانواده‌ای که به اقامه نماز، گرفتن روزه و… اهمیت می‌دهد، اعضایش، حلال و حرام را در زندگی مهم می‌شمارند، احسان و نیکوکاری را جزء فرهنگ و ضرورت‌های زندگی خود قلمداد می‌کنند و در واقع علاوه بر کارهای مادی به انجام امور معنوی مشتاقانه اقدام می‌کنند.(۲۰)

 

پرهیز از افراط و تفریط در عبادت

کودکان و نوجوانان دارای توانایی‌های محدود بوده و قادر به انجام کارهای سنگین و مشقت‌آور نیستند. توقعات بی‌جا از فرزندان علاوه بر اینکه در وجود آنان عقده روانی ایجاد می‌کند، خدای نخواسته موجب می‌شود راه‌ها و حیله‌هایی را برای فرار از مسؤولیت پیدا کنند و به دروغ متوسل شوند. در خانواده‌های متعادل و بالنده، والدین در پرورش حسّ مذهبی فرزندان از افراط و تفریط پرهیز می‌کنند و هیچ‌گاه آنان را به عبادت زیاد مجبور نمی‌سازند و اگر خود فرزندان هم در این کار زیاده‌روی کنند، پدر و مادر تلاش‌های مذهبی آنان را تعدیل می‌نمایند.

پنجمین فروغ امامت حضرت امام محمد باقر(ع) در سیره تربیتی خود از رسول خدا(ص) چنین نقل می‌کنند: «شالوده دین اسلام بر متانت استوار است. پرستش و عبادت را بر بندگان خدا تحمیل ننمایید؛ زیرا اگر در این راستا زیاده‌روی کردید، آنان همانند اسب سواری بر اثر شتاب‌زدگی به مقصد نمی‌رسند، بلکه از طریق اعتدال و منطق باید افراد را به عبادت خدا واداشت».(۲۱)

هم‌چنین حضرت امام جعفر صادق(ع) در این رابطه می‌فرمایند: «هنگامی که جوان بودم و در عبادت بسیار تلاش می‌کردم، پدرم به من فرمود کمتر از این اندازه عبادت کن؛ زیرا هنگامی که خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، با عبادت کم نیز از او راضی می‌شود».(۲۲)

دختر حضرت امام خمینی(رض) در مصاحبه‌ای نقل می‌کند: «زمانی همسرم از روی عادت خانوادگی صبح‌ها دخترم را از خواب شیرین بیدار می‌کرد که نماز بخواند، حضرت امام که در جریان این امر قرار گرفتند، برای ایشان پیغام فرستادند «شیرینی اسلام را به مذاق بچه تلخ مکن!» و چقدر این حرف بجا بود و تأثیر عمیق بر روحیه دخترم گذاشت؛ به گونه‌ای که بعد از آن خودش سفارش می‌کرد که برای نماز صبح حتماً بیدارش کنیم».(۲۳)

 

برخورد منطقی

از ویژگی‌های روابط سالم و سازنده در محیط خانواده، برخورد منطقی اعضا با یکدیگر است. تعادل در زندگی خانوادگی زمانی برقرار می‌شود که روابط اعضا بر پایه‌های عقلانی استوار باشد. انسان به دلیل حبّ نفس (خودپرستی) پیوسته به جانب منافع فردی گرایش دارد و سیاست جلب منفعت و دفع ضرر را بر خط مشی‌های دیگر ترجیح می‌دهد. چنین نگرشی در زندگی دوران تجرّد تا حدی عملی و امکان‌پذیر است، ولی در زندگی خانوادگی به لحاظ افزایش افراد و پیدایش مناسبات جدید، سلیقه‌های اعضا؛ یعنی والدین و فرزندان در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرد و هر گروه دیدگاه متفاوتی نسبت به نیازهای زندگی دارد. در چنین شرایطی، اگر والدین دارای اخلاق ملایم و تربیت صحیح باشند، می‌توانند به جای حاکمیت زور و قدرت در عرصه زندگی، راه‌های منطقی و مطلوب برای حل اختلاف سلیقه‌های خود با فرزندان بیابند.

والدین به خصوص پدرها باید این واقعیت را بپذیرند که هرگز اعمال قدرت، قدرت نمی‌آفریند، بلکه از زور و قدرت باید زمانی استفاده کنند که از راه‌های دیگر مأیوس شده باشند.(۲۴)

رسول گرامی اسلام(ص) به مردی که از راه دور آمده بود و یک موعظه و راهکار کاربردی درخواست می‌کرد، فرمودند: «در معاشرت با همسر و فرزندان، برخورد منطقی داشته باش و از اعمال قدرت دوری کن»، او سخت‌ترین و بحرانی‌ترین مشکلات زندگی را با عمل به این عبارت کوتاه نبوی حل کرد.(۲۵)

 

رعایت سلسله‌مراتب

در نظام‌های اجتماعی هر شخص دارای جایگاه و نقش ویژه‌ای است. خانواده هم مانند دیگر واحدهای اجتماعی دارای یک سلسله مراتب است؛ یعنی هر عضوی نقش و جایگاه مخصوصی دارد. نظریه‌پردازان و کارشناسان خانواده معتقدند معیار سلامتی و بهنجاری خانواده این است که هر یک از اعضا در جایگاه و نقش متناسب با خود قرار داشته باشد. آنان ملاک پویایی و بالندگی این نهاد کوچک اجتماعی را قرار گرفتن والدین در پشت فرمان کنترل و ایفای نقش خاص خود می‌دانند.(۲۶)

در تعالیم اسلامی به شکل بنیادین بر لزوم رعایت سلسله‌مراتب در خانواده متعادل و سالم توصیه گردیده و به منظور حفظ مصالح این کانون انسان‌ساز و اقتدار، بیشتر در مدیریت بهینه آن، به والدین نقش‌های ویژه‌ای واگذار شده است؛ لذا در راستای تحقق این امر مهم، بر مدیریت و اختیارات مرد تأکید شده و پدر را به عنوان مدیر و سرپرست خانواده معرفی نموده است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الرجال قوامون علی‌النساء بما فضل‌الله بعضهم علی بعض…؛(۲۷) مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند به خاطر برتری‌هایی که خداوند از نظر نظام اجتماع برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است…».

در آموزه‌های دینی علاوه بر اطاعت فرزندان از والدین، به اطاعت زن از شوهر خود توصیه گردیده است. رسول خدا(ص) در این مورد می‌فرمایند: «حق شوهر بر زن آن است که از او اطاعت کند و در مقابلش نافرمانی ننماید. بدون اجازه شوهر چیزی از اموال او را صدقه ندهد و از منزل بدون اجازه شوهر خارج نشود».(۲۸)

وجود اقتدار و توانایی برای مرد علاوه بر جنبه مدیریتی، خواسته زن نیز می‌باشد و خانم‌ها دوست دارند همسرشان مردی بااقتدار و قوی باشد تا بتوانند به او تکیه کرده و اعتماد قلبی پیدا کنند.

امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع) می‌فرمایند: «زن دوست دارد مرد را با اقتدار و قدرت ببیند، نه اینکه او را در حال شکستگی و ضعف ببیند».(۲۹)

اگر خانواده‌ای مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن باهم برابر باشند، این خانواده سالم و متعادل نیست و دچار هرج و مرج می‌گردد و این معضل بر تربیت صحیح فرزندان و اداره ‌امور آسیب‌های جدی خواهد رساند.

 

دخالت‌ عاطفی

یکی از احتیاجات اساسی انسان‌ها، تأمین نیازهای عاطفی و هیجانی آنان است که عبارت است از: دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، عشق ورزیدن به یکدیگر و…

محیطی که به شکل آرمانی می‌تواند نیازهای عاطفی و هیجانی انسان را ارضا نماید، کانون گرم خانواده متعادل و پویاست که تحقق این هدف، منوط به «دخالت عاطفی» است.

روان‌شناسان این فرآیند را بدین صورت تعریف کرده‌اند: «میزان و کیفیت علاقه و نگرانی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر را دخالت عاطفی می‌گویند».(۳۰)

در خانواده سالم این دخالت از نوع «دلسوزانه» است؛ به گونه‌ای که با توجه به درک نیازهای واقعی هر فرد به سایر اعضا علاقه نشان می‌دهد و این علاقه منجر به پاسخ‌هایی می‌شود که نیازهای طرف را برآورده می‌سازد.(۳۱) اسلام به عنوان یک دین جامع و کامل به نیازهای عاطفی توجه کافی مبذول داشته است. محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان و متقابلاً محبت فرزندان نسبت به والدین از نشانه‌های محبت خداوند و از نعمت‌های خاص پروردگار است و موجب صفا و صمیمیت در زندگی می‌شود و باید در جهت تداوم این عشق و محبت کوشید. خطاب‌های ملاطفت‌آمیز و دلربا، روح و جسم را نوازش می‌کند و افراد را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد.

در خانواده‌های سالم و متعادل، اساساً والدین و فرزندان زبان خویش را به سخن نیک عادت می‌دهند و نسبت به یکدیگر احساس محبت راستین می‌کنند. پیامبر اکرم(ص) با توجه به این نکته می‌فرمایند: «مردی که به زنش بگوید تو را دوست دارم، اثر این سخن هرگز از دل زن بیرون نمی‌رود».(۳۲) الگویی که آموزه‌های دینی در زمینه دخالت‌های عاطفی اعضای خانواده می‌دهد، الگوی مسؤولیت سرپرست خانواده نسبت به سایر اعضای آن می‌باشد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم ناراً…؛(۳۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید…».

مرد به عنوان سرپرست خانواده وظیفه دارد خود و اعضای خانواده را در جهت رشد عاطفی و کمال انسانی کمک کند و از مسائلی که موجب اختلال در کارکردهای خانواده می‌شود، جلوگیری نماید.

 

تحسین و تشویق

تشویق، فرآیندی است که استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت می‌رساند و نیروی خلاقیت را در وجود او شکوفا می‌سازد. قدردانی اعضای خانواده از همدیگر و تشویق یکدیگر به خاطر کارهای پسندیده‌ای که انجام می‌دهند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری آنان تأثیر بسزایی دارد. تشویق سبب می‌شود فرد انگیزه و شوق لازم را برای انجام کارهای شایسته در محیط خانواده به دست آورد و از این رهگذر عادت به انجام کارهای مثبت و نیکو در وجود او نهادینه شود.(۳۴) اگر فردی پس از انجام عملی مورد تحسین سایر اعضای خانواده خود قرار گیرد، شیرینی تشویق در خاطر او باقی خواهد ماند و انگیزه‌اش برای تکرار آن عمل قوی‌تر خواهد گردید. در خانواده‌های سالم و متعادل کفه‌ ترازو به سمت تحسین و تشویق سنگینی می‌کند؛ به گونه‌ای که اعضای این نوع خانواده، مثبت‌اندیش هستند و برای رسیدن به اهداف آرمانی، رفتارهای مطلوب و عملکردهای سازنده یکدیگر را تأیید و تصدیق می‌کنند.

 

هدیه دادن به یکدیگر

آخرین شاخص خانواده متعادل و سالم که در پایان این نوشتار بدان اشاره می‌شود، فرآیند هدیه دادن به یکدیگر است. هدیه، نماد عشق و علاقه‌مندی و نوعی احترام به طرف مقابل محسوب می‌شود. انسانی که هدیه را می‌گیرد، بی‌اختیار و از روی فطرت خدادادی، مهر و علاقه هدیه‌دهنده را در دل خود جای می‌دهد.

در خانواده‌ای که اعضای آن به مناسبت‌های گوناگون به یکدیگر هدیه می‌دهند، پویایی و نشاط بر فضای آن حاکم می‌شود و امید به زندگی افزایش پیدا می‌کند. رسول مکرم اسلام(ص) در راستای اهمیت هدیه دادن می‌فرمایند: «به یکدیگر هدیه بدهید؛ زیرا هدیه دادن محبت را دوچندان می‌کند و روابط افراد را تازه‌تر می‌نماید».(۳۵)

بنابراین، ‌هدیه دل‌ها را پر از صفا و صمیمیت کرده و غبار کدورت‌ را از دل‌ها می‌زداید؛ به ویژه که اهدای تحفه در مناسبت‌های خاصی باشد. پیامبر اسلام(ص) باز در این زمینه می‌فرمایند: «مردی که وارد بازار شود و تحفه‌ای برای خانواده‌اش بخرد، اجر و پاداش او برابر با کسی است که نیازهای نیازمندان را برآورد».(۳۶)

در بسیاری از خانواده‌های سالم و موفق چون اعضای آنها در مناسبت‌های مختلف مثل سالگرد ازدواج والدین، روز تولد فرزندان، روز مادر و روز پدر به بهانه‌های گوناگون هدیه‌ای به یکدیگر تقدیم می‌کنند، این امر ستوده باعث تقویت روابط سالم و صادقانه افراد شده و طراوت و شادابی زندگی افزایش می‌یابد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ‌ روم، ۲۱٫

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۱۰۰، ص ۲۲۲٫

۳ـ تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، ص ۳۸۹٫

۴ـ مریم، ۹۶٫

۵ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص ۶۷۰٫

۶ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۲۱٫

۷ـ همان، ج ۷۳، ص ۱۷۵٫

۸ـ وسائل‌الشیعه الی تحصیل مسائل‌الشریعه، محمد بن حسن حرّ عاملی، ج ۹، ص ۴۳۲٫

۹ـ مأخذ قبل، ج ۱۰۴، ص ۶۹٫

۱۰ـ بقره، ۱۸۷٫

۱۱ـ‌ ماهنامه‌ پیوند، شماره ۳۴۷ـ۳۴۵، تابستان ۸۷، ص ۴۰٫

۱۲ـ‌ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۱٫

۱۳ـ‌ فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج ۴، ص ۵۲٫

۱۴ـ‌ تحف‌العقول عن آل‌الرسول، ابن‌شعبه حرّانی، ص ۴۲۶٫

۱۵ـ فرقان، ۶۷٫

۱۶ـ نک: نور، ۳۱٫

۱۷ـ اصول کافی، ج ۵، ص ۵۰۷٫

۱۸ـ من لایحضره الفیقه، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۲۳٫

۱۹ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۱۰۷٫

۲۰ـ ماهنامه پیوند، شماره ۲۸۹، آبان ۸۲، ص ۶۷٫

۲۱ـ مأخذ قبل، ج ۲، ص ۸۶٫

۲۲ـ همان، ص ۸۷٫

۲۳ـ الگوهای تربیت اجتماعی، محمدعلی کریمی‌نیا، ص ۲۰۴٫

۲۴ـ خانواده‌ متعادل، محمدرضا شرفی، ص ۹۶٫

۲۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۴٫

۲۶ـ مفاهیم و تئوری‌های کلیدی در خانواده درمانی، ف.ج.زیمون، ص ۲۳۵٫

۲۷ـ نساء، ۳۴٫

۲۸ـ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۸٫

۲۹ـ همان، ج ۲، ص ۶۸٫

۳۰ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۴۷، اسفند ۸۸، ص ۱۰۸٫

۳۱ـ خانواده درمانی پایه، فیلیپ بارکر، ترجمه محسن و زهره دهقانی، ص ۱۰۲٫

۳۲ـ وسائل‌الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۳٫

۳۳ـ تحریم، ۶٫

۳۴ـ ماهنامه پیوند، شماره ۳۴۷ـ۳۴۵، تابستان ۸۷، ص ۴۱٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۶٫

۳۶ـ وسائل‌الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۴٫

 

 

سوتیتر:

۱٫

آموزه‌های قرآنی مبیّن این حقیقت است که ایمان و عمل صالح و شایسته، موجب ایجاد الفت و دوستی بین مؤمنان می‌شود؛ زیرا دل‌ها به دست پروردگار متعال است و خداوند محبت افراد با ایمان را در دل بندگان خود قرار می‌دهد.

 

30نوامبر/16

نا امیدی و راههای پیشگیری و درمان

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

مقدمه

در بخش پیشین به برخی از آثار و پیامدهای ناامیدی و علل آن پرداختیم و در این مجال، مطلب را پی می‌گیریم و درمان‌هائی را برای مقابله با این عامل خطرناک مورد بررسی قرار می‌دهیم.

ناامیدى آسیب‌های فراوانى را به فرد و جامعه وارد می‌سازد. کسى که به علل گوناگونى همچون تبلیغات دشمن، شتابزدگی، فقدان آینده‌نگرى، ناتوانى، خودکم‌بینى و مشکلات جسمى امید خود را از دست می‌دهد. کسى که از آمرزش پروردگار ناامید است، برنامه‌اى براى بهره‌مندى از زندگی ندارد و آن را هیچ و پوچ مى‌داند و همواره نگران است که چه سرنوشتى در انتظار اوست. ناامیدی ابتدا عاطفه را از بین می‌برد و سپس اگر به مرحله اختلال و بیماری برسد نیاز به درمان جدی دارد.

افسردگی

فردی که برای زندگی کردن انگیزه ندارد و از درگاه الهی ناامید است، تمام درها را به روی خود بسته می‌بیند، حوصله هیچ کاری را ندارد، کم‌کم از همه چیز و همه کس کناره می‌گیرد، دچار افسردگی می‌شود، هیچ اقدام مثبتى را انجام نمى‌دهد و چون امیدى به آینده ندارد، مرتکب جنایات بزرگ و خطرناک مى‌شود.

افسردگی نوعی حالت بی‌تفاوتی و ناشاد بودن و غالباً کوششی در جهت فرار از درد و ناراحتی و اندوه است. نوجوانان و جوانان افسرده از پذیرفتن این حقیقت که زندگی مجموعه‌ای از لذات و ناراحتی‌هاست طفره می‌روند و به‌تدریج به اعتیاد و احساس پوچی پناه می‌برند. افسردگی و ناامیدی و یأس و احساس بیهودگی، بیماری قرن ماست.

این بیماری مرموز منابع مادی و انسانی را نابود می‌کند و نیروی سرشار کار و کوشش آدمی را که بایستی در جهت رشد اقتصادی به خدمت گرفته شود، معطل می‌سازد. افسردگی روانی بیشتر قربانیان خود را در بین جوانان مرفه جستجو می‌کند. قتل و خونریزی‌های بی‌دلیل، طغیان‌های دیوانه‌وار و سرکشی‌های وحشتناک، ناشی از افسردگی و ناامیدی‌اند.

حضرت علی«ع» در روایتی فرموده‌اند: «اِن مَلَکَهُ الَیأس قَتَلهُ ألاسف؛(۱) اگر ناامیدی بر انسان حاکم شود، اندوه و تأسف او را می‌کشد.»

افسردگی روانی در مراحل پیشرفته موجب انفجار شخص می‌شود؛ او را به ارتکاب اعمال خلاف قانون و عرف اجتماع وادار می‌سازد و نوعی حالت تهاجمی و ناسازگاری در خانواده و محیط کار در شخص ایجاد می‌کند. افسردگی مزمن، عقب‌نشینی یا کناره‌گیری از محیط کار و خودداری از مشارکت در امور است.  .

خودکشی

از آثـار مهـم نـاامیـدی و یأس مزمن و شدید، میل به خودکشی و گاهی اقدام به آن است. خودکشی در اصطلاح به معنی: «خاتمه دادن ارادی فرد به زندگی خود» گفته می‌شود.

امام علی«ع» فرمود: «قَتَل القنوطُ صاحبَهُ؛(۲) ناامیدی صاحب خود را می‌کشد».

در واکنش‌های ناشی از یأس و افسردگی، بروز ژست‌های خودکشی کاملاً رایج است. فرد افسرده مگر در موارد حاد افسردگی،  به‌ندرت خودکشی می‌کند. در فرد شدیداً افسرده، احساس گناه، سرزنش خود و نومیدی دیده می‌شود و خطر فزاینده میل به خودکشی پیش می‌آید. در خودکشی «انگیزه نابود کردن خود» همیشه وجود دارد.

رفتارحیوانات مبین آن است که خودکشی مختص انسان است وحیوانات فقط «دیگرکشی» می‌کنند. از نویسنده پیر، پیتر که مغزش را با تفنگ متلاشی‌کرد، یادداشتی به جا ماند که در آن از بی‌عدالتی منتقدان ادبی، نبودن عشق و امید در زندگی و ملامت‌بار بودن هستی‌ سخن گفته بود. افراد خانواده‌اش در مراسم عزاداری می‌گفتند او از مدت‌ها قبل دچار ناامیدی بود و ۲۰ سالی می‌شد که رمان موفقی ننوشته بود.(۳)

در بررسی عوامل خودکشی، انزوای اجتماعی، افت تحصیلی شدید، ناامیدی، ناکامی، پوچی و بی‌معنا شدن زندگی نمود بیشتر دارند.

نظر اسلام راجع به خودکشی

«قتل نفس» و خودکشی در اسلام شدیداً نهی شده است. قرآن کریم در سوره نساء بعد از اینکه مؤمنین از خوردن اموال دیگران باز داشته می‌شوند، می‌فرماید: « لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا ؛(۴) خودکشی نکنید، به‌درستی که خداوند نسبت به شما مهربان است.» و: «و هر کس این عمل را (خوردن اموال دیگران و خودکشی) از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به‌زودی او را در آتش وارد خواهیم ساخت.»

این عمل در روایات نیز شدیداً مذمت شده و از کیفر آن سخن به میان آمده است. امام صادق«ع» فرمودند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها ؛(۵) هر کس خود را عمداً بکشد در آتش دوزخ جاودانه خواهد بود.»

هنگامی که به پیامبر«ص» خبر دادند که مردی خود را کشته است، فرمودند: «من بر او نماز نمی‌خوانم».(۶) کسی که خودکشی می‌کند، از نظر روایات از رحمت حق مأیوس است. در فرهنگ اسلامی، انسان هوشمند است و جوهر وجود خود را در برابر مشکلات هولناک بروز می‌دهد و موانع را از میان برمی‌دارد. انسانی که در برابر مشکلات یارای ایستادگی ندارد و تصور می‌کند با مرگ از مسئولیت اجتماعی آسوده می‌شود، ضعیف و خودخواه و از رحمت خدا مأیوس است و یأس از رحمت الهی، مساوی با شرک است.

در اسلام درمان و مقابله با خودکشی از راه بررسی علل پیدایش آن صورت می‌گیرد. احساس گناه و یأس از رحمت الهی، پوچی و بی‌هدفی در زندگی، انزوای اجتماعی و احساس تنهایی و درنهایت ناامیدی مورد بررسی آیات و روایات قرار گرفته‌اند.

 گناه

کسی که از رحمت خدا نومید است و امید به رستگاری ندارد، با خود می‌گوید من که عاقبت بدی دارم، پس لااقل نباید لذات دنیا را از خود دریغ کنم، بنابراین کم‌کم در منجلاب گناه فرو می‌رود. انسان مأیوس کار را تمام شده می‌داند، لذا جبران گذشته برایش معنا ندارد.

القائات شیطانی به‌گونه‌ای نیستند که انسان بتواند بین آنها و افکارش فرق بگذارد، زیرا شیطان به شکلی ظریف و مخفی در نفس انسان نفوذ می‌کند و انسان القائات و وسوسه‌های او را فکر خود می‌انگارد و کیست که به اندیشه‌های خویش سوءظن داشته باشد؟ قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم؛(۷) چه اینکه او و همکارانش شما را مى‏بینند از جایى که شما آنها را نمى‏بینید (اما بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند.»

در بعضی از آیات قرآن از نفوذ مخفیانه شیطان تعبیر به وحی شده است؛ « اِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ ؛(۸) شیاطین به دوستان خود مطالبى مخفیانه القا مى‏کنند».

وحی در اصل همان صدای مخفی و مرموز و احیاناً تاثیر‌های ناآگاهانه است، ولی انسان به‌خوبی می‌تواند الهامات الهی را از وسوسه‌های شیطانی تشخیص دهد، زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد و آن اینکه الهامات الهی چون با فطرت پاک انسان‌ها و ساختمان جسم و روح او آشنا هستند، هنگامی که در قلب پیدا می‌شوند، حالت انبساط و نشاط به انسان دست می‌دهد، در حالی که وسوسه‌های شیطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان و روح انسان نیستند، احساس تاریکی و ناراحتی و سنگینی را در او ایجاد می‌کند.

نومیدی، نغمه شیطان

شیطان خود دعوت به گناه و بعد هم افشا می‌کند. درست مثل کسی که با رشوه دادن به مقصود خود می‌رسد و سپس نام رشوه‌گیرنده را افشا می‌کند و یا مانند کشورهای استکباری و استعماری که سعی می‌کنند ضمن ارتباط و فریب شخصیت‌های سیاسی، اسناد و مدارکی را از آنها به دست آورند تا به هنگام نیاز ارائه دهند.

شیطان همیشه در کمین انسان نشسته است و آنگاه که مرتکب گناهی می‌شود، به طرف او می‌آید و مدام با وسوسه‌های خود به او می‌گوید که خداوند گناه تو را نمی‌بخشد. انسانی هم که ایمان‌اش ضعیف‌ باشد، به وسوسه‌ شیطانی تن می‌دهد و از درگاه خدا ناامید می‌شود و چه بسا این ناامیدی به جایی برسد که در زمره کافران قرار گیرد

ناامیدی به عنوان یک احساس ناخوشایند و نگاه منفی به آینـده، آثار زیـانبـاری دارد و افسردگی و کسالت و تنبلی و چه بسا خودکشی از پیامدهای آن است. فرد ناامید به دلیل قطع رشته امید و فروریختن تکیه‌گاه‌اش، گناه را با بی‌پروایی بیشتری انجام می‌دهد، زیرا از بخشش و غفران و رحمت خدا مأیوس است.

 راه‌های پیشگیری و درمان

در زمینه بیماری‌های جسمی به دو شیوه می‌توان اقدام کرد: پیشگیری و درمان. در احساس‌های منفی و بیماری‌های روحی نیز این دو شیوه قابل تعمیم هستند.

امیددرمانی

یکی از روش‌های درمان ناامیدی، توسل به ضد آن است. فیض کاشانی می‌گوید: «کسی که می‌خواهد صفت جود و بخشش را ملکه نفس خود گرداند، باید کارهای شخص بخشنده را انجام ‌دهد و قدم‌های او را بردارد.»(۹)

انسانی که در گناه غوطه‌ور است و از شدت معاصی و رذایل در یأس و اندوه و حتی اختلالات شدید رفتاری گرفتار شده است، باید به روش «امید درمانی» متوسل شود. این دارو مورد احتیاج دو گروه است:

۱ـ کسی که یأس بر او غالب شده و عبادات را ترک کرده است.

۲ـ کسی که خوف همه وجودش را گرفته و در نتیجه چنان در عبادت افراط می‌کند که به خود و خانواده‌اش ضرر می‌زند.

این دو گروه از طریق اعتدال خارج شده و به افراط و تفریط گراییده‌اند، پس به دارویی محتاجند که آنها را به حال اعتدال برگرداند.خوف داروی عاصی مغروری است که روی از عبادت برتافته و در منجلاب معاصی غوطه‌ور شده است و در عین حال از خدا تمنای بی‌جا دارد. برای چنین فردی رجا چون سم قاتل است.

برای درمان ناامیدی، فرد باید به اسباب و علل ایجاد و توسعه امید و رجا روی آورد. داروی رجا دو چیز است:

اول: عبرت

با تدبر در کثرت نعمت‌های خدا و کرم بی‌سابقه و بی‌واسطه او و پاداش‌های بزرگی که بدون استحقاق بندگان به آنها وعده داده و بدون اینکه بندگان از او بخواهند، در دنیا ایشان را یاری کرده، سبقت‌ رحمت او بر غضب‌اش و اینکه مهر او بر بندگان از مهر مادر دلسوز بر فرزندان خود بیشتر است و اینکه رحمت او در آخرت گسترده‌تر از دنیاست، می‌توان فهمید که در دنیا به بندگان رحم کرده است و در آخرت نیز به آنها رحم می‌کند.

دوم: آیات و اخبار

دقت در آیات و اخبار و عباراتی که در ادعیه ائمه هدی«ع» آمده، برای کسی که در جستجوی رجاست داروی نیکوئی است.(۱۰)

امیددرمانی مرحله دارد. در مرحله اول با یادآوری مهر بی‌پایان خداوند متعال و بخشش‌های عظیم او امیدواری به وجود می‌آید و انسان با دسترسی به افق‌های جدید، از فضای بسته‌ای که در برابر خود می‌دید، رها و از نظر ذهنی آماده ترک رذایل نفسانی خویش می‌شود. در مرحله دوم، فرد بیمار به تحرک عملی فراخوانده می‌شود تا با جبران خطاهای گذشته، در عمل به ذهنیت جدید خویش پویایی بخشد.

امام سجاد«ع» طواف می‌کردند که در گوشه‌ای مردم را دیدند که تجمع کرده‌اند. پرسیدند: چه شده؟ گفته شد: محمد بن شهاب اختلال عقل پیدا کرده است و حرف نمی‌زند، خانواده‌اش او را آورده‌اند، شاید مردم را ببیند و حرف بزند. بعد از طواف حضرت، محمد بن شهاب ایشان را شناخت، حضرت فرمود: تو را چه شده؟ گفت والی بودم و خونی ریخته‌ام، از ناراحتی چنین شده‌ام. حضرت فرمودند: من برتو ترسناک‌ترم از یأسی که از رحمت خداوند داری.

در این جریان ابتدا امام می‌کوشند با امید بخشیدن به فردی که از شدت حزن و اندوه به اختلال شدید دچار شده، ذهنیت منجمد شده او را آماده ورود به مرحله دوم درمان که مبتنی بر امید و تحرک و جبران گذشته است، بکنند.

در درمان حزن و ناامیدی هم ایجاد رجا و امید در افراد محزون تجویز شده است. ملا مهدی نراقی می‌گوید: «شایسته است که هیچ مؤمنی از لطف خدا مأیوس نباشد و نپندارد که خدا به او رحم نخواهد کرد و حتماً از عذاب و عقاب او رهایی ندارد و گمان نکند که بلاها و مصیبت‌هایی که در دنیا به او می‌رسد، شر و عقوبت است، بلکه سزاوار است که خدا را مهربان‌تر از پدر و مادر بداند و معتقد باشد که او را آفریده تا او را از وجود و فیض خود برخوردار سازد؛ بنابراین در سرای آخرت به او ترحم خواهد کرد و او را ازعذاب ابدی نجات خواهد داد و به نعمت‌های سرمدی بهشت خواهد رساند.»(۱۱)

نکته مهمی که در درمان با امید باید در نظر داشت این است که بیماری‌های روانی مانند بیماری‌های جسمی در افراد مختلف متفاوت‌اند و نمی‌توان برای همه نسخه واحدی پیچید. بنابراین معالجه مردم با خوف یا رجا بر حسب اختلاف بیماری‌هاى آنها متفاوت است. کسى نیازمند داروى رجاست که یأس بر او چیره شده و عبادت را رها کرده باشد، یا خوف چنان بر او غالب شده باشد که به حد اسراف رسیده و به خود و خانواده‏اش زیان وارد کند.

اما برای کسانى که در طغیان گناهان غوطه‏ور  و به مفاسد دچار شده‌اند، دواى رجا زهر کشنده است، زیرا در مورد اینها، امید جز افزایش طغیان و فساد و گناه اثرى ندارد. پس واعظ مردم باید بیماری‌هاى آنها را بشناسد و در علل آن بیماری‌ها نظر کند و هر علتى را به ضد آن علاج کند، نه به چیزى که آن را مى‏افزاید. بنابراین در مورد عاصیان و گنهکاران شایسته است که از انگیزه‏هاى رجا یاد نکند، بلکه در ذکر اسباب خوف مبالغه کند تا به‌کلى به هلاک و نابودى کشانده نشوند و قصدش از موعظه به دست آوردن دل‌ها و انتظار مدح و ستایش از مردم نباشد و بر رجا تکیه کند تا  سخنان‌اش به کام مردم لذت‌بخش‏تر باشد، زیرا به این طریق خود و مردم را به هلاکت و گمراهى می‌افکند.

راه به دست آوردن رجا براى نیازمند این است که آیات و اخبار متواترى را که درباره رجا و رحمت واسعه و رأفت و عفو فراوان الهى وارد شده به یاد آورد؛ آنگاه در نعمت‌هاى شگفت‏آور خدا که در این دنیا نصیب بندگان خود کرده، تأمل و تفکر کند و ببیند که خداوند چگونه آنچه را که براى ادامه زندگى انسان‌ها ضرورى است آماده ساخته و هیچ چیز جزئى‌ای را هم که فقط گاهی‌ بدان محتاج‌اند ـ مانند زیور و زیبایى‌ـ  رها نکرده است.

پس وقتى خداوند از روی لطف و عنایت در آنچه که براى بندگان نیکو و پسندیده است در زندگى دنیا کم نگذاشته ـ   حال آنکه دنیا خانه رنج و سختى است نه سراى نعمت و راحت ـ و راضى نشده است که حتى چیزى از مزایاى زندگى مثل زیور و زیبایى هم فوت شود، چگونه راضى خواهد شد که در آخرت که سراى جود و فیض است، آنان را به عذاب جاودان و هلاک ابدى دچار سازد؟ او خود فرموده که رحمت‌اش بر غضب‌اش پیشى دارد.

بالاترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان است این است که خداى تعالى خیر محض است و هیچ شرى در او وجود ندارد و فیاض على الاطلاق است و خلق را آفریده تا بدیشان جود و احسان کند، پس البته بر آنها رحم خواهد کرد و آنان را در زجر و عذاب دائم وا نخواهد گذاشت.

این بحث را در شماره بعد پی می‌گیریم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸٫

۲ـ غررالحکم، ح۶۷۳۱٫

۳ـ فرهنگ روانشناسی توصیفی، فرانکو برونو، ص۱۱۳٫

۴ـ نساء ۳۰،۲۹٫

۵ـ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۷۴، ح۱۷۶۷٫

۶ـ مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۹۱٫

۷ـ اعراف، ۲۷٫

۸ـ انعام، ۱۲۱٫

۹ـ کیمیای سعادت، نقل از سبب‌شناسی و درمان بیماری‌های روانی، ص۶۳۴٫

۱۰ـ اخلاق شبر، باب خوف و رجا، ص۳۸۵٫

۱۱ـ جامع‌السعادات، عنوان حسن ظن، ج۱، ص۲۸۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

کسی که از رحمت خدا نومید است و امید به رستگاری ندارد، با خود می‌گوید من که عاقبت بدی دارم، پس لااقل نباید لذات دنیا را از خود دریغ کنم، بنابراین کم‌کم در منجلاب گناه فرو می‌رود. انسان مأیوس کار را تمام شده می‌داند، لذا جبران گذشته برایش معنا ندارد.

 

۲٫

بالاترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان است این است که خداى تعالى خیر محض است و هیچ شرى در او وجود ندارد و فیاض على الاطلاق است و خلق را آفریده تا بدیشان جود و احسان کند، پس البته بر آنها رحم خواهد کرد و آنان را در زجر و عذاب دائم وا نخواهد گذاشت.

 

30نوامبر/16

اهمیت و جایگاه ورزش در قرآن و احادیث

 

                                                                                       عسکری اسلامپور کریمی   

یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد آیین مقدس اسلام نسبت به بیشتر آیین‌ها‌ی مذهبی، اهمیت به‌سزایی است که برای بهداشت فرد و اجتماع و سلامت انسان و محیط‌زیست قائل است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ: عِلْمُ الأَبْدَانِ، وَعِلْمُ الأَدْیَانِ؛ دانش بر دو گونه است: دانش مربوط به دین و دانش مربوط به تن».(۱)

در قرآن کریم در حدود ۲۰۰ آیه به فعالیت‌های جسمی در کنار تقویت روح اشاره شده­ است، از جمله: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه… آنچه قوه و توان دارید، برای مقابله با دشمنان مهیا سازید».(۲) احادیث و رهنمودهای فراوانی نیز از بزرگان دین برای حفظ صحت و تقویت بدن بیان شده‌اند؛ از جمله: پیامبر«ص» می‌فرمایند: «اِنَّ لِرَبِّکَ عَلَیکَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لاَ هلِکَ عَلَیکَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقی دارد، و بدنت بر تو حقی دارد، و خانواده‌ات[نیز] بر تو حقی دارد».(۳)

نیز: «طُوبی لمنْ اَسْلَمَ وَ کان عَیْشُهُ کِفافاً وَ قُواهُ شِداداً؛ خوشبخت کسی است که اسلام را پذیرفته و به قدر معاش خود درآمد داردو بدن‌اش نیرومند است».(۴)

همچنین: «امنُن عَلَیْنَا بِالنَّشَاطِ وَ أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْکَسَلِ وَ الْعَجزِ وَ الْعِلَلِ وَ الضَّرَرِ وَ الضَّجَرِ وَ الْمَلَل؛ خدایا! نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار و از سستی، تنبلی، ناتوانی، بهانه‌گیری، زیان، دلمردگی و ملال، محفوظمان دار».(۵)

امام علی«ع» در فرازی از دعای کمیل می‌فرمایند: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحى؛ پروردگارا!پروردگارا! پروردگارا! اعضاء و جوارح مرا در راه خدمت به خودت قوی و نیرومند گردان».

و امام سجاد«ع» در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فر‌مایند: «اَللّهمَّ اَعطِنِی… الصِّحَّه فی الجسمِ وَ القُوَّهَ فِی الْبَدانِ؛ خداوندا سلامتی در جسم و توانایی بدنی به من ارزانی فرما!»

تربیت بدنی و ورزش، به‌خصوص ورزش‌های رزمی در اسلام به‌قدری اهمیت دارد که پیامبراکرم«ص» آن را در زمره یکی از حقوق فرزندان برمی‌شمارند: «حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ، و السِّباحَهَ، و الرِّمایَهَ، و أن لا یَرزُقَهُ إلاّ طَیِّباً؛ حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید».(۶)

این احادیث نورانی بیانگر اهمیتی هستند که دین ما برای ورزش و سلامت جسمی و روان مسلمانان قائل است و بیانگر نکات بسیاری است، از جمله:

۱ـ خطاب به همه مردم اعم از مسلمان و غیرمسلمان بیان شده است.

۲ـ همه افراد اعم از دختر و پسررا دربرمی‌گیرد نه تنها پسران را.

۳ـ ورزش باید  جذاب، مفرّح وشاد باشد.

۴ـ امکان رقابت بین افراد وجود داشته باشد.

۵ـ در مواقع لزوم از آنها برای دفاع از خود استفاده کنند.

۶ـ  هدفمند باشد، نه پوچ و بیهوده.

پژوهشگران دانمارکی به این نتیجه دست یافته‌اند که میزان مرگ و میر در میان کسانی که پیاده‌روی می‌کنند در مقایسه با کسانی که تحرک ندارند، یک سوم کمتر است. مدیر این پژوهش«پیتر شنوهر»، متخصص قلب می‌گوید: «برای سلامتی، فعالیت بدنی مفید است. کسانی که بی‌تحرک‌اند در وضعیت فیزیکی ضعیفی قرار دارند… باید با سرعت زیاد پیاده‌روی کرد. چون این کار، تأثیر بیشتری روی بدن می‌گذارد».(۷)

بسیاری از بیماری‌ها‌ مثل افسردگی، دیابت، فشار خون و بیماری‌های قلبی با ورزش و نرمش قابل پیشگیری هستند.(۸) شنا باعث شادی و نشاط انسان می‌شو­د. آب‌تنی و حرکت در آب، به خاطر خنک‌کنندگی، نشاط جسم و شادی روح را به همراه دارد و به پوست نیز طراوت و زیبایی می‌بخشد. آثار ماساژدهندگی آب، باعث کم شدن فشارهای ناشی از خستگی روزانه و تمدد اعصاب می‌شو­د و آرامش خاطر را به انسان بازمی‌گرداند.(۹) ورزش، باعث تمرکز حواس می‌شو‌د و قدرت اندیشیدن را زیاد می‌کند. تحقیقات نشان داده است که کاهش یا افزایش فشار خون ناشی از ورزش، وابسته به تداوم یا قطع برنامه‌های ورزشی است.(۱۰)

تحقیقات بسیارى نشان داده است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندى براى حفظ سلامت جسمانى است، رابطه نزدیکى با سلامت روانى و به ویژه پیشگیرى از بروز ناهنجاری‌هاى روانى دارد. ورزش از اضطراب و افسردگى می‌کاهد، اعتماد به نفس را افزایش می‌دهد­و به‌ویژه در سنین کودکى و نوجوانى، راهکار سالمى براى آزاد کردن انرژی‌هاى اندوخته شده است. در نتیجه تمرینات ورزشى مداوم، میزان جریان خون در مغز افزایش می‌یابد. افزایش جریان خون موجب اکسیژن‌رسانى بیشتر و تغذیه بهتر نرون‌هاى مغز می‌شو‌د و از تنگ شدن عروق مغز جلوگیرى می‌کند. این تأثیرات خود موجب پیشگیرى از فراموشى ذهنى در سالمندى می‌شو­د.(۱۱)

اسلام همواره انسان را به ورزش و تربیت بدنی به موازات تقویت جنبه‌های علمی و ایمانی به تقویت جسمانی هم توجه بسیار و این نکته را تصریح کرده است که هیچ‌یک از پیامبران و امامان ضعف بدنی نداشته‌اند. در آیه ۱۴ سوره مبارکه قصص در باره حضرت موسی«ع» آمده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا؛ هنگامی‌ که‌ موسی«ع»‌ نیرومند و کامل‌ شد، حکمت‌ و دانش‌ به‌ او دادیم».

بنابراین تقویت جسم می‌تو­اند به تعمیق باورهای مذهبی بینجامد. بزرگان دین نیز در کنار تمام ویژگی‌ها­ی نیک اخلاقی و روحی، از توانایی جسمی بالایی برخوردار بوده‌ و بدون شک برای حفظ آمادگی جسمی خود همواره به ورزش‌هایی که برای  پرورش جسم مفید بوده‌اند، می‌پرداخته‌اند.

تربیت بدنی شرط لازم برای تربیت دینی و شرط کافی آن؛ ملازم بودن‌اش با ایمان الهی است. در واقع تربیت بدنی در اینجا نقش پشتیبان را دارد. حتی تکالیفی که جنبه معنوی محض دارند مانند روزه، نماز و حج در گرو سلامتی بدن هستند. بنابراین اسلام ورزش را نه تنها سلامت و تندرستی افراد را تأمین می‌کند که بهتر بتوانند از مزایای زندگی بهره‌مند شوند، بلکه تندرستی و سلامتی را عامل پیشبرد رشد عقل و روح می‌داند، زیرا مسلمان قوی و نیرومند بهتر می‌تواند علاوه بر انجام فرایض دینی مانند نماز و روزه، در انجام بسیاری از تکالیف اجتماعی خود مانند جهاد و دفاع از حیثیت و شرف و مکتب و حمایت از محرومان و مستضعفان در شکل‌های گوناگون موفق باشد.

پیامبر«ص» فرمودند: «اَلمؤ‌مِنُ‌ القَوِ‌یُّ‌ خَیرٌ‌ وَ‌ اَحَبُّ‌ مِنَ‌ المُؤ‌مِنِ‌ الضَّعیفِ؛ انسان با ایمان‌ قوی‌ و نیرومند، از شخص‌ با ایمان‌ ضعیف‌ بهتر و دوست‌داشتنی‌تر است».(۱۲)

انسان با ایمان اگر نیرومند و سالم باشد می­تواند منشأ آثار خیر بیشتری باشد و حتی بهتر و بیشتر در مسجد و اماکن متبرکه حضور یابد و عبادت یا جهاد کند.

انواع ورزش در اسلام

اگرچه همه ورزش‌هایی که در جهت سازندگی و تقویت و پرورش جسم باشند و پیامدهای زیانبار فردی و اجتماعی و فکری و اخلاقی نداشته باشند، از نظر اسلام مباح شناخته شده‌اند، ولی از آنجایی که شریعت اسلام بین جسم و روح ارتباط تنگاتنگی قائل است، از این جهت پیشوایان دینی ما بیشتر ورزش و مسابقاتی را توصیه فرموده‌ا‌‌ند که در سازندگی و پرورش جسمی و بدنی در کنار جنبه سرگرمی و تفریحی نقش بیشتری دارند و موجب کسب آمادگی رزمی و دفاعی در مقابل دشمن می‌شوند­؛بنابراین به برخى از ورزش‌هایى که در منابع اسلامى به آن اشاره شده می‌پردازیم.

۱ـ سوارکاری: طبق روایات متعدد پیامبر«ص» با یکی از یاران خود به نام «اسامه بن زید» در مسابقه اسب‌دوانی شرکت جست و جایزه مسابقه را سه نخل خرما تعیین فرمود! چنان که امام سجاد«ع» در این باره فرمودند: «انَّ النَّبیَّ اجْرَى الابلَ مُقبِلَه مِن تَبوک، فَسَبقَتِ العَضْبَاء عَلیهَا اُسَامَه، فَجَعلَ النَّاس یَقولُونَ: سَبَقَ رَسُولُ اللهِ«ص»، و رسولُ الله«ص» یقول: سَبَقَ اُسَامَه؛ پیامبر«ص» در مسیر بازگشت از جنگ تبوک (در حالی که بر شتری سوار بود) با اسامه که بر شتری به نام (غضباء) سوار بود مسابقه داد. (غضباء) از شتر پیامبر«ص» پیشی گرفت، مردم تماشاگر فریاد زده و می‌گفتند: رسول خدا«ص» برنده شد، ولی رسول خدا«ص» می‌فرمود: این‌طور نیست، اسامه برنده شد».(۱۳)

امام باقر«ع» می‌فرمایند: «اِنَّ رَسول الله«ص» سابَقَ بَیْنَ الْخَیلِ، وَاَعْطَی السَّوابِقَ مِنْ عِنْدِهِ؛ رسول خدا «ص»، مسابقه اسب دوانی ترتیب داد و جوایز آن را از مال خویش پرداخت».(۱۴)

همچنین در روایتی از امام سجاد«ع» آمده است: «اِنَّ رَسول اللهِ«ص» اَجْرَی الْخَیلَ وَ جَعَلَ سَبقَها اَواقِیَ منْ فِضَّهٍ؛ رسول خدا«ص» در مسابقه اسب‌دوانی‌ اسب دوانید، و جایزه‌اش را چندین «آق»(۱۵) از نقره قرار داد».(۱۶)

۲ـ تیراندازی: یکى دیگر از ورزش‌هایى که اسلام روى آن تأکید کرده، «تیراندازى» است. پیامبراکرم«ص» فرمودند: «حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ، و السِّباحَهَ، و الرِّمایَهَ، و أن لا یَرزُقَهُ إلاّ طَیِّبا؛ حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید».(۱۷)

در روایتی از آن حضرت آمده است: «عَلَیْکمْ بِالرَّمْیِ فَاِنَّهُ مِنْ خَیرِ لَهوکُمْ؛ به تیراندازی روی آورید، زیرا یکی از بهترین سرگرمی‌ها شما است».(۱۸)

شیخ طوسی«ره» در در کتاب «المبسوط» می‌نو­یسد: «انّ النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله مرّ بقومٍ مِن الأنصار یترامَونَ فقال رسول اللَّه«ص»: أنَا مع الحِزب الّذی فیه ابن الأردع فَاَمسکَ الحزبُ الآخر، و قالوا لن یُغلبَ حِزبٌ فیه رسولُ اللَّه فقالَ: ارمُوا فَإنّی أرمی مَعکُم فَرمَی مع کلّ واحدٍ منهم رَشقاً؛ پیامبر«ص» بر گروهی از انصار که مشغول تیراندازی بودند گذر کرد و داوطلب شد که در مسابقه آنها شرکت کند، فرمود: من با گروهی که ابن اردع در آن است همکاری می‌کنم. دسته مقابل با شنیدن سخن آن حضرت از تیراندازی دست کشیدند و گفتند گروهی که رسول اکرم در آن تیراندازی کند هرگز مغلوب نخواهد شد. پیامبر«ص» برای آنکه مسابقه تعطیل نشود فرمود: تیراندازی کنید من هم با شما تیراندازی می‌کنم، و پیامبر«ص» با هر دو گروه تیراندازی کرد».(۱۹)

در سیره نورانی امام باقر«ع» آمده است که آن حضرت در باغ فدک به کار سخت جسمانی ساعت‌ها مشغول می‌شده‌اند. همچنین سید بن طاووس در کتاب «الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان» نقل کرده است از کتاب «دلائل الائمه» محمد بن جریر طبری که امام صادق«ع» فرموده‌اند به همراه پدر بزرگوار خویش امام محمد باقر«ع» به بارگاه هشام خلیفه اموی در «شام» حضور یافتند و در آنجا مسابقه تیراندازی بر پا بود. در آن حال هشام، امام باقر«ع» را دعوت به شرکت در مسابقه تیراندازی نمود، اما امام باقر«ع» فرمود: من پیر شده‌ام و موقع تیراندازی‌ام گذشته است. امّا هشام با اصرار تیر و کمان یکی از شخصیت‌های بنی‌امیه را گرفت و به دست امام باقر«ع» داد تا آن حضرت در مسابقه تیراندازی شرکت کند. امام بعد از این اجبار، کمان را گرفتند و تیری در چله کمان نهادند و پس از نشانه‌گیری هدف، تیر را رها کردند و تیر در نقطه وسط هدف جای ‌گرفت. تیر دوم هم به وسط تیر اول اصابت کرد و آن را شکافت. آن حضرت ۹ تیر پشت سر هم به هدف زدند که تیر قبلی را شکافت و در یکدیگر داخل شد، آنچنان که هشام به اضطراب گرفتار شد و به تحسین آن حضرت زبان گشود و گفت: خوب زدی! تو بهترین تیرانداز عرب و عجم هستی، چگونه می‌گفتی که پیر شده‌ای؟!».(۲۰)

در سیره نورانی امام صادق«ع» آمده است: آن حضرت شخصاً در مسابقه تیراندازی حاضر می‌شدند و در شرط­بندی آن شرکت می‌فرمودند».(۲۱)

درباره مسئله شرط‌بند­ى در مسابقات در فقه اسلامى بحثى با عنوان (سَبق و رِمایه) مطرح شده است. می‌فر‌مایند: شرط‌بندى با پول در مسابقات اسب‌دوانى، تیراندازى و شمشیربازى جایز است. امام صادق«ع» فرمودند: «در هیچ مسابقه­اى شرط‌بندى پولى جایز نیست، مگر در تیراندازى، شمشیربازى، پرتاب نیزه، شتردوانى و حتى مسابقه با فیل و کلیه حیوانات سم‌دار».(۲۲)

در روایت نبوی«ص» آمده است: «فرشتگان الهی از برد و باخت و قمار و شرط‌بندی نفرت دارند و به مرتکبان آن لعنت می‌فرستند، جز در مسابقه تیراندازی و اسب سواری».(۲۳) البته، بسیاری از ورزش‌ها که در اسلام به آنها اهمیت داده شده و یا شرط‌بندی بر آنها جایز دانسته شده و یا از محدوده لهو، خارج محسوب شده­اند، بدین جهت است که رزمی هستند و توان رزمی مسلمین را بالا می‌برند. از جمله این ورزش‌ها می‌توان از سوارکاری و تیراندازی و شنا نام برد.

۳ـ شنا: از جمله ورزش‌هایى که به آن سفارش شده، ورزش شناست. پیامبر«ص» فرمودند:«عَلِّمُوا أولادَکُم السِّباحَه و الرِّمایَه؛ به فرزندانتان شنا کردن و تیراندازی بیاموزید».(۲۴) همچنین فرمودند: «حَقُّ الوَلَدِ عَلی والِدِهِ… أن یُعَلِّمَهُ السِّباحَه؛ حق فرزند بر پدرش این است که به او شنا کردن بیاموزد».(۲۵) شنا از جمله ورزش­های نشاط‌آ­ور و عاملی برای سلامتی جسم و روح است، پیامبر«ص» در روایتی فرمودند: «خَیْرُ لَهْوِ المُوْمِنِ السِّبَاحَه؛ بهترین بازی مؤمن شنا کردن است».(۲۶)

۴ـ کشتى: در منابع روایی از ائمه معصومین«ع» آمده که ورزش «کشتی» نیز همواره مورد تشویق ایشان بوده است. حضرت ابوطالب فرزندان خود و برادرزاده‌هایش را جمع می‌کرد و آنها را به کشتی گرفتن وامی‌داشت و دیده می‌شد که حضرت علی«ع» که کودکی بیش نبود با برادران و پسرعموهای خود کشتی می‌گرفت و بزرگ و کوچک‌شان را بر زمین می‌زد و هر بار پدرش می‌گفت: «ظهر علی؛ علی پیروز شد»، از این‌رو او را «ظهیر»، یعنی «همیشه پیروز» نامید».(۲۷)

امام صادق«ع» فرمودند: «شبی پیامبر«ص» به خانه فاطمه«س» وارد شد. امام حسن و امام حسین«ع» نیز (که در سنین کودکی بودند) به همراه ایشان بودند. آن حضرت خطاب به آن دو فرمود: بپاخیزید و با یکدیگر کشتی بگیرد. آنها نیز برخاسته و به کشتی گرفتن پرداختند، حضرت فاطمه«س» که برای انجام کاری از اتاق خارج شده بود وارد شد و متوجه شد که پیامبر«ص» امام حسن«ع» را تشویق نموده و می‌فر­ماید:حسن! بپر، حسین را محکم بگیر و به زمین بزن. با تعجب عرض کرد: پدر جان! این بسیار عجیب است که شما حسن را تشویق می‌کنید­ تا حسین را شکست دهد! چگونه شما پسر بزرگ‌تر را تشویق می‌کنید تا پسر کوچک‌تر را شکست دهد؟! پیامبر«ص» در پاسخ فرمود: دخترم! آیا تو راضی نمی‌شوی من بگویم: «حسن! حسین را به زمین بزن» در حالی که دوستم (جبرئیل) اینجا ایستاده و می‌گوید: «ای حسین! حسن را محکم گرفته و به زمین بزن»؟!»(۲۸)

۵ ـ شمشیر بازی: شمشیر و شمشیربازی در اسلام مقام ویژه‌ای دارد. اگر شمشیرهای رزمندگان خداجوی چون امام علی«ع» و حمزه سیدالشهدا«ع» نبود، اسلام گسترش نمی‌یا‌فت. پیامبر گرامی اسلام«ص» جملات زیبایی در وصف شمشیر دارند. آن حضرت بهشت و همه خوبی‌ها را در سایه شمشیر دانسته و می‌فرمایند: «الخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیفِ و تَحْتِ ظِلِّ السَّیفِ؛ همه خوبی‌ها در شمشیر و زیر سایه شمشیر است».(۲۹) همچنین در روایتی دیگر می‌فر­مایند: «انَّ ابْوَابَ الجنَّهِ تَحْت ظِلالِ السّیوفِ؛ بهشت زیر سایه شمشیرهاست».(۳۰) البته، واژه «سیف» در این روایات، کنایه از جهاد است؛ زیرا بین شمیشربازی و بهشت رفتن هیچ سنخیتی وجود ندارد. یکی از مصادیق آمادگی برای جهاد، شمشیر بازی است.

بی‌تردید بی‌نظیرترین شمشیرزن تاریخ اسلام، علی(ع) است. حضرت در نامه­ای به معاویه، قدرت شمشیرزنی خویش را این چنین به رخ می­کشند: «فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَ خَالِکَ وَ أَخِیکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِکَ السَّیْفُ مَعِی؛ من ابوالحسن هستم، کشنده جدّ تو (پدر مادرت هند جگرخوار که عتیه بن ربیعه باشد) و دایی تو (ولیدبن عتبه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان)، که آنها را در جنگ بدر تباه ساختم، و [اکنون هم] آن شمشیر با من است».(۳۱)

۶ـ پیاده‌روى: عالی‌ترین ورزش اسلامی پیاده‌روی است. سعی بین صفا و مروه خانه خدا، نماد و تمثیل آشکاری از پیاده‌روی به سوی حق است.

پیاده‌روى ورزشى است که نیاز به امکانات خاصى ندارد و حتى فرد می‌تواند در منزل خود هم آن را انجام بدهد.  امروزه پیاده‌روی به عنوان بهترین ورزش برای درمان بیماری‌ها شمرده شده و این حقیقتی است که پیامبر«ص» نیز درباره آن فرموده است: «خَیْرُ ما تَداوَیْتُمْ بِهِ الْمَشْیُ؛ بهترین چیزی که خود را با آن درمان می‌کنید، پیاده‌روی است.(۳۲) گفته شده: پانزده دقیقه پیاده‌روى در عین اینکه ورزش سبکى است، باعث چالاکى و نشاط می‌شو‌د و همچنین انقباض ماهیچه‌ها را از بین می‌برد.(۳۳) امام صادق«ع» شادابى و خرمى را در چند چیز می‌داند و پیاده‌روى، اسب‌سوارى و شنا کردن را جزو آنها برمی‌شمرد: «عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: النُّشْرَهُ فِى عَشَرَه أَشْیاءَ الْمَشْى وَالرُّکُوبِ وَ الِارْتِمَاسِ فِى الْمَاءِ…».(۳۴)

هر ورزشی که توان رزمی مسلمانان را افزایش دهد، از نظر اسلام، محبوب و مطلوب است. کاراته، تکواندو، جودو، جوجوتسو، کوهنوردی، دفاع شخصی، دو و میدانی و آموزش‌های رزم تن به تن و سرنیزه نیز ورزش‌های رزمی ­محسوب شوند. امروزه ارتش‌ها‌ی بزرگ و نیرومند دنیا به کماندوها و نیروهای ویژه عملیات‌های دشوار و خطرناک، این ورزش‌ها را آموزش می‌دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۰، ح۵۲٫

۲ـ انفال: آیه ۶۰٫

۳ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۰، ص۱۲۸٫

۴ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۲، ص۶۷٫

۵ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۹۱، ص۱۲۵٫

۶ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۳، ح ۱۳۹۴

۷ـ روزنامه جام جم، یازدهم شهریور ۸۱٫

۸ـ روزنامه همشهری، ش ۲۷۹۹، دوازده مرداد ۸۱ .

۹ـ سروش بانوان، ۲۵ مرداد ۸۱٫

۱۰ـ ماهنامه نیکی، سال ۸۰ ، شماره اوّل .

۱۱ـ ترکان، ۱۳۸۰، ص۱۳٫

۱۲ـ عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۵۸٫

۱۳ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰۲، ص۱۹۰٫

۱۴ـ حرّ عاملی، ج۱۳، ص۳۵۱٫

۱۵ـ «آق»، نوعی واحد سنجش است و به معنای یک دوازدهم رطل است (ترجمه منجد الطلّاب).

۱۶ـ همان، ص۳۵۰٫

۱۷ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۳، ح ۱۳۹۴٫

۱۸ـ ری شهری، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۱۸۳٫

۱۹ـ طوسی، ۱۴۸۳، ج۶، کتاب سبق و رمایه، ص۲۹۰٫

۲۰ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۱، ص۲۱۷٫

۲۱ـ حرّ عاملی، ج۱۹، (کتاب سبق و رمایه)، ص۲۵۲٫

۲۲ـ حرّ عاملی، ج۱۳، ص۳۴۸٫

۲۳ـ همان، ص۲۵۱٫

۲۴ـ کلینی، ۱۴۰۵، ج۶، ص۷٫

۲۵ـ نهج­الفصاحه، ص۲۹۳، ح۱۳۹۴٫

۲۶ـ نهج­الفصاحه، ص۴۷۳٫

۲۷ـ صدوق، ۱۴۰۳، ص۶۱٫

۲۸ـ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰۳، ص۱۸۹٫

۲۹ـ طوسی، ۱۴۰۶، ج۶، ۱۲۲٫

۳۰ـ نهج الفصاحه، ص۱۱۵، ح۵۷۶٫

۳۱ـ نهج‏البلاغه، نامه ۱۰، فیض الاسلام، ص۸۵۱٫

۳۲ـ صدوق، ۱۳۶۲، ص۴۴۳٫

۳۳ـ توحیدى اقدم، ۱۳۸۰، ص۱۳۹٫

۳۴ـ مجلسى، ۱۴۰۳ق، ج ۷۳، ص ۳۲۳٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

تربیت بدنی و ورزش، به‌خصوص ورزش‌های رزمی در اسلام به‌قدری اهمیت دارد که پیامبراکرم«ص» آن را در زمره یکی از حقوق فرزندان برمی‌شمارند و می‌فرمایند که حق فرزند بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید.

 

۲٫

تربیت بدنی شرط لازم برای تربیت دینی و شرط کافی آن؛ ملازم بودن‌اش با ایمان الهی است. در واقع تربیت بدنی در اینجا نقش پشتیبان را دارد. حتی تکالیفی که جنبه معنوی محض دارند مانند روزه، نماز و حج در گرو سلامتی بدن هستند.

 

30نوامبر/16

علمای شیعه، سدی استوار در برابر «نفوذ» بیگانگان

عبدالرضا نکته سنج

ستیز با استیلای استکبار از قله دیانت

آیین با صلابت اسلام بر توحید اعتقادی،‌ عبادی و افعالی تأکید دارد و پیروان خود را به تسلیم محض در برابر خداوند متعال فرامی‌خواند و از مؤمنان می‌خواهد از جرثومه‌های ستم، طاغوت‌ها و عوامل استکبار که هویت، فرهنگ و اراده‌ی آنان را به زنجیر می‌کشد، اطاعت نکنند. براساس همین نگرش و بینش حاکمیت غیرالهی که عزت اسلام و مسلمین را مورد تهدید قرار می‌دهد و استقلال فرهنگی اقتصادی آنان را گرفتار توفانی از تهاجم می‌نماید، به هر شکل و شیوه‌ای محکوم و ممنوع بوده و با جهان‌بینی الهی و باورهای مبتنی بر یکتاپرستی منافات آشکاری دارد.

بدیهی است در جامعه‌ آلوده به شرک، ستم و نفوذ اجانب شرایط مناسب برای رشد و شکوفایی مؤمنان و عابدان وجود ندارد، گرایش‌های معنوی، در این فضا دچار پژمردگی و افسردگی می‌باشد. از این روی در قرآن کریم هرگونه ستم‌پذیری و هموار نمودن طریقی که به سلطه‌ی اغیار بیانجامد محکوم و مذموم است: «لن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا؛(۱) و او هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده است.»

فقهای شیعه با استناد به این آیه،‌ قاعده‌ای با عنوان «نفی سبیل» را به دست آورده‌اند و معنا و مفهوم آن این است که هر معامله و رابطه‌ای که موجب گردد افراد، سازمان‌ها، تشکیلات یا دولت‌های غیرمسلمان بر جامعه‌ی اسلامی استیلا یابند، باطل و حرام است.

امام خمینی هشدار داده‌اند: یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه‌ی کفار باشند، خدای تبارک و تعالی برای هیچ‌یک از کفار، بر مسلمانان سلطه قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه‌ی کافران را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح نموده و مسلمانان را به [سوی] آن دعوت نموده است.(۲)

آن روح قدسی در جای دیگر این‌گونه اخطار داده‌اند: اگر در روابط تجاری و غیرتجاری ترس سلطه‌ی سیاسی و غیرسیاسی اجانب بر اسلام و سرزمین‌های مسلمین باشد که موجب استعمار آنان گردد، هر چند این استعمار معنوی باشد، بر تمام مسلمانان واجب است از آن دوری کنند و چنین روابطی حرام است.(۳)

قرآن کریم با صراحت خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لا تتخذو عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده و قد کفروا بما جاءکم من الحق؛(۴) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و خود را به دوستی برمگزینید، شما با آنان طرح دوستی می‌افکنید و حال آنکه اینها حقانیت شما را منکر می‌گردند.»

کلام وحی، هشدار جدی‌تری را مطرح ساخته است: لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حادالله و رسوله ولو کانو آباءهم او ابناءهم او أخوانهم او عشیرتهم؛(۵) مردمی را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌اند نمی‌یابی که با مخالفان خدا و رسولش رابطه‌ی دوستانه برقرار نمایند، هر چند آن افراد مخالف پدران یا فرزندان یا برادران یا از قوم و قبیله‌ی آنان باشند، به موجب حکم این کریمه استوار، افرادی که با بیگانگان و دشمنان دیانت روابط برقرار می‌نمایند، بهره‌ای از ایمان ندارند.

امام خمینی درباره‌ پیمان‌نامه‌ها و همکاری‌هایی که زمینه‌های استیلای فکری و نفوذ فرهنگی و سیاسی دشمنان مغرض را بر مسلمانان فراهم می‌سازد، می‌فرمایند: «اگر روابط سیاسی بین دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمان شود و یا باعث اسارت سیاسی آنان گردد، برقراری این [گونه] روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دست‌کم با مبارزه‌ی منفی و ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۶)

رهبر کبیر انقلاب اسلامی تأکید نموده‌اند: [این‌ها] کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسی دارند و این اقتدار سیاسی را وسیله کامروایی خود از طریق اجرای قوانین و سیاست‌های ضدانسانی می‌کنند.(۷) و نیز فرموده‌اند: ما اجازه نخواهیم داد که دولت‌های ابرقدرت در مقدرات ما دخالت کنند، در فرهنگ ما دخالت کنند، گذشت آن وقت‌ها که اینها بدون چون و چرا دخالت می‌کردند در این امور، امروز ملت ما زنده است، جوانان برومند ما زنده هستند، ایستاده‌اند.»(۸)

امام خمینی از همان ایامی که نهضتی اسلامی را رهبری نمود و در مقابل استبداد مقاومت کرد، از حیله‌های استکباری و نقشه‌های شوم آنان غفلت نداشت و اصولاً موضع‌گیری ایشان در برابر مصوبات دولت طاغوتی که راه را برای نفوذ امپریالیسم هموار می‌ساخت، منجر به تبعید آن بزرگوار به ترکیه و سپس عراق گردید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) آن حقیقت همیشه زنده، مکرر از امت مسلمان می‌خواست برای خشکانیدن ریشه‌های نفوذ اجانب به سرزمین ایران، بسیج و متحد گردند: «ملت شجاع باید توجه داشته باشد اگرچه استبداد داخلی فرو ریخت و مردم آزادی را لمس کردند، ولی هنوز ریشه‌های استعمار از این مرز و بوم قطع نشده‌اند. باید همه بدون کوچکترین توقف و رکودی در از بین بردن نفوذ کشورهای اجنبی با هم متحد شویم. اگر بخواهیم استقلال حقیقی به دست آوردیم، باید سعی کنیم تمامی اشکال نفوذ آمریکا، چه اقتصادی، چه نظامی و چه سیاسی و فرهنگی را از بین ببریم(۹)

 

نقشه‌ی شوم دشمن

کنش یا قدرتی که نتیجه‌ای را بدون اعمال آشکار زور یا بدون اعمال مستقیم فرمان حاصل می‌کند و باعث تغییر در رفتار یا نظر دیگران می‌گردد،«نفوذ» نام دارد. این شکل از قدرت بر باورها و جوامع مورد هدف اثر می‌گذارد، اما در این میان آنچه خطرناک‌تر می‌باشد، «نفوذ فرهنگی» است. این نقشه در پی آن است که اعتقادات، هویت دینی، سنت‌های مذهبی و شعائر شیعی را مورد تهاجم قرار دهد.

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بیش از بیست سال قبل در مورد شبیخون فرهنگی هشدار دادند. از دیدگاه معظم‌له نفوذ فرهنگی نسبت به تهاجم و نیز شبیخون روند خطرناک‌تری به خود گرفته است و به همان میزان هدفش پیچیده‌تر است. بر این اساس، ناتوی فرهنگی، با هدف تغییر بنیادین در هویت ذهنی و روحی ملت‌هایی مانند ایران که نظم موجود را غیرمنصفانه می‌دانند، طراحی شده است، به عبارتی، هویت‌سازی براساس اهداف غرب به گونه‌ای که ملت‌ها را علیه حکومت خود بشورانند یا ملت‌ها ارزش‌ها و هویت راستین خود را انکار کنند و طالب هویت غربی، نمادهای اروپایی و نیز سبک زندگی بیگانگان باشند، پایه و اساس ناتوی فرهنگی را تشکیل می‌دهد.(۱۰)

مقام معظم رهبری فرموده‌اند: صنعتی شدن و فراصنعتی شدن کشور شاخص‌هایی است که در دنیا برای یک کشور پیشرفته ذکر می‌کنند که ما اینها را رد نمی‌کنیم و قبول داریم، منتها توجه داشته باشید این شاخص‌ها را وقتی به ما تحویل می‌دهند، در لابلای آن، چیزهایی است که دیگر آنها جزو شاخص‌‌های پیشرفت و توسعه نیست، چیزهایی را به میان می‌آورند که این صادر کردن فرهنگ مخالف با هویت و شخصیت ملی و میل برای وابسته کردن کشورهاست.(۱۱)

هم‌چنین ایشان می‌فرمایند: ما در تحولات بنیانی اساسی جامعه ممکن است به جای اینکه بنیان‌ها را حفظ کنیم و بر آنچه نیاز داریم پافشاری کنیم و آنچه را که نداریم برای خودمان فراهم کنیم، هویت مستقل ملی خودمان را فراموش کنیم که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلی از کشورهای اسلامی داستان و سرگذشت بسیار غمباری دارد.(۱۲)

ایشان در جای دیگر می‌فرمایند: با مسایل فرهنگی شوخی نمی‌شود کرد، اگر چنانچه یک رخنه فرهنگی به وجود آمد، مثل رخنه‌های اعتقادی نیست که بشود آن را جمع کرد، به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود. مشکلات زیادی دارد.(۱۳)

معظم‌له، نفوذ فرهنگی را از این جهت خطرناک دانسته‌اند که اعتقادات مردم را هدف گرفته است: هدف و آماج تحرک دشمنان در زمینه‌های فرهنگ عبارت است از ایمان و باورهای مردم، مسئولان فرهنگی باید مراقب رخنه‌ی فرهنگی باشند، باید حساس و هوشیار باشند.(۱۴)

مقام معظم رهبری تصریح نموده‌اند: البته دشمن برای اینکه به استحاله‌ی فرهنگی برسد، نقاط آسیب‌پذیر کشورها را شناسایی می‌کند، از جمله این ضعف‌ها وابستگی اقتصادی است. هر سرزمینی که بیشترین وابستگی را به لحاظ مسایل اقتصادی به اروپا دارد، کمترین استقلال و آزادی را داراست، کشوری از نظر محصولات صنعتی، تکنولوژی، کشاورزی و مانند آنها به غربی‌ها متکی باشد به طور قطع از نظر فرهنگی هم وابستگی دارد، ایشان می‌فرمایند: دشمنان صریحاً می‌گویند که می‌خواهیم فشار اقتصادی بیاوریم تا وضع مردم سخت شود و وادار به اعتراض شوند و در مقابل دولت و نظام اسلامی بایستند.(۱۵)

 

مرزبانان حماسه‌های جاوید

از صدر اسلام، در طی قرون متمادی، پیوسته شخصیت‌های والامقام،‌ فداکاران فرزانه و مرزبانان حماسه‌های جاوید برای صیانت از ارزش‌های مورد تأکید قرآن و عترت، در برابر دشمنان و بیگانگان به مقاومت و پایداری برخاسته و هر بار که دشمنان درصدد تهدید فرهنگ فضیلت بوده‌اند و یا آحاد جامعه را از این بابت غفلتی دست داده، به بیدارگری برخاسته و با تأسی بر سیره و سنت رسول اکرم«ص» و ائمه هدی«ع» رسالت خویش را انجام داده‌اند.

بر اثر همین حرکت‌های اصلاحی و روشنگری‌های عالمان عامل، فرهنگ مولد و پویای اسلامی هرگز از حرکت بازنایستاده و نقش محوری و مؤثر خود را به خوبی ایفا نموده و در حساس‌ترین لحظات و در بحبوحۀ حرمان و ضعف، ستاره‌ای پرفروغ از افق ایمان، آگاهی و بصیرت طلوع کرده و مردم را برای قرار گرفتن در مسیری نورانی به تکاپو و تحول وادار نموده است.

 

برنتابیدن سلطه‌گری در عصر صفویه

علمای شیعه در عصر صفویه به منظور دفاع از ارزش‌های دینی، حفظ قلمرو دولت اسلامی، تلاش فراوانی کردند و در حد توان و اختیاراتی که داشتند اجازه ندادند بیگانگان بر سیاست، فرهنگ و اقتصاد حکومت صفوی سلطه‌ای به دست آورند. فقها و مجتهدان از آن جهت خود را به این تشکیلات نزدیک کردند که شیوه‌ها و برنامه‌های سیاسی اجتماعی کارگزاران این دولت شیعی را تحت نظارت قرار داده و تشیع فقاهتی، پویا و حماسی را جایگزین تفکر صوفیان قزلباش کنند.(۱۶)

محقق کَرکی از علمای بزرگ عصر صفوی، در تمام شئون دینی، فرهنگی و اقتصادی دولت شاه طهماسب صفوی صاحب اختیار کامل گردید تا آنجا که شخص شاه، نایب وی به شمار آمد. حاکم مزبور به تمامی نواحی تحت حکمرانی خود توقیعی فرستاد تا از فرمان این فقیه فرزانه اطاعت کنند و این واقعیت را درنظر گیرند که پایه‌ی حکومت به عهده‌ اوست.(۱۷) به برکت همین روابط و هشدارهایی که علمای شیعه مطرح می‌نمودند فرمانروایان صفوی مراقب بودند در ایجاد مناسبات به کشورهای اروپایی که چشم طمع به این سرزمین دوخته بودند، احتیاط کنند. در منابع تاریخی آمده است شاه عباس به رغم چندین بار ملاقات و مذاکره‌ای که سفیر پرتغال با وی و صدر اعظمش داشت، برای اتحاد نظامی و سیاسی با پرتغال اقبالی از خود نشان نداد.

سوابق رفتار پرتغالیان در جزیره‌ی هرمز و ستم و تجاوز آنان به مردمان منطقه‌ی خلیج‌فارس، موضوعی بود که حاکم صفوی بعد از مشورت با علما، با سفیر مذکور برخورد سرد و منفی داشت و به تقاضای او درباره چنین اتحادی جواب رد داد، البته روابط و مکاتبات ایران و پرتغال ادامه یافت، اما دولت صفوی از موضع اقتدار پیگیر مناسبات و روابط با این کشور بود و هرگونه زورگویی، سلطه‌گری و توقعات سودجویانه آنان را برنمی‌تابید.(۱۸)

در منابع تاریخی آمده است اگر چه مناسبات ایران و پرتغال در زمان شاه طهماسب اول به ظاهر دوستانه بود و سفیران این کشور در هر بار ملاقات با سلطان صفوی هدایای نفیسی به ایشان تقدیم می‌کردند، اما شاه تحت‌تأثیر روشنگری‌های علما درباره‌ بدرفتاری مأموران پرتغالی با اهالی نواحی جنوبی، آنان را به سردی می‌پذیرفت و حتی به یکی از ایشان اجازه ملاقات نداد.(۱۹)

مذاکرات دربار صفوی با فرستاده‌ انگلیس نیز به گونه‌ای است که گویا کارگزاران ایرانی دست پنهان خیانت و خدعه‌ بریتانیا را در این روابط به ظاهر دوستانه مشاهده می‌کنند. توماس هربرت می‌نویسد: با این همه مهربانی نمی‌دانم چه شد که رفتار شاه با ما تغییر کرد و تا روزی که به قزوین رسیدیم دیگر شاه سفیر را به حضور نپذیرفت و هیچ‌یک از رجال دربار ایران به دیدارش نیامدند. استراتژی شاه عباس این بود که مدتی انگلیسی‌ها را بازی می‌داد تا به دست آنان دست عمال پرتغال و اسپانیا را از قلمرو خلیج فارس و جزایر آن کوتاه کند.

نفوذ اقتصادی و تجاری انگلستان در ایران که قرار بود توسط نمایندگان شرکت هند شرقی صورت گیرد، نیز ناکام ماند، پیتر دلاواله، سیاح ایتالیایی می‌گوید: اصولاً مردم ایران به انگلستان به چشم کینه می‌نگرند، کار این دشمنی بدان جا رسیده است که در برخی نقاط به تحریک بزرگان، مردم با ایشان بدرفتاری‌های بسیاری کرده و چند تن از عمال و مأموران انگلیسی را به سختی مضروب و مجروح نموده‌اند.(۲۰)

 

هشدار درباره‌ی تاراج ذخایر عمومی و معنوی

در حالی که سلاطین صفویه با کنترل قابل ملاحظۀ بسیاری از فقها و علمای شیعه، موفق شدند در مناسبات با کشورهای غیرمسلمان و بیگانه، از خطر حرکت‌های استعماری و استکباری آنان مصون بمانند و با استقلال سیاسی و عزتی شرافتمندانه به حیات سیاسی خود طی حدود ۲۵۰ سال ادامه دهند و وضع نسبتاً مطلوب‌تری داشتند، اما این امر درباره‌ شاهان قاجار صادق نبود و آنان نمی‌توانستند مدعی شرافت مذهبی و اقتدار معنوی باشند.(۲۱)

در دوره‌ی قاجاریه جان و مال مردم از آفت خودکامگی و ستمگری کارگزاران هیچ‌گونه مصونیت و امنیتی نداشت، حتی اگر ستم آشکاری در حق کسی صورت می‌گرفت، وی قادر نبود دادخواهی کند، به موازات این فضای ستم و استبداد، استعمارگران به شیوه‌ای دیگر سرمایه‌های فرهنگی، طبیعی و انسانی این سرزمین را غارت می‌کردند.(۲۲)

رقابت بین کشورهای اروپایی، در دوران قاجاریه، شکلی گسترده به خود گرفته بود، به گونه‌ای که هرکدام از دولت‌ها برای دستیابی به منابع معدنی، انرژی و گیاهی ایران نقشه‌های متعددی را به اجرا می‌گذاشتند و چون ایران کانون اصلی روابط آسیا و اروپا به حساب می‌آمد و به عنوان دروازه‌ هندوستان برای اروپائیان اهمیت زایدالوصفی داشت. در دست داشتن شریان ارتباطی، سیاسی و تجاری ایران فتحی مهم برای آنان به شمار می‌آمد. اعطای امتیازات که توسط کارگزاران درباری صورت می‌گرفت، دو وجه داشت، اول آنکه کارگزاران عالی‌رتبه و نزدیک به دربار شاهی از طریق اعمال نفوذ برای واگذاری این امتیازها مبالغی به جیب می‌زدند، دوم؛ دول بیگانه و استعمارگر بر شریان‌های اقتصاد داخلی استیلا پیدا می‌کردند.(۲۳) فهرستی از امتیازات گوناگونی که در این دوران به اجانب اعطاء گردیده است، این موضوع را به اثبات می‌رساند که گویی درباریان وظیفه‌ای جز این نداشته‌اند که منابع ملی و ذخایر عمومی و انفال را یکایک در خوان اخلاص نهاده، ارمغان یغماگری غربی‌ها بنمایند. در اعطای این امتیازات آنچه که مطرح  نبود، مصالح عمومی، منافع اقتصادی و سیاسی و نیز استقلال و عزت ایران بود.(۲۴)

اسف‌بارتر از این وضع، عوارض فرهنگی و ترویجی این قراردادهای اسارت‌بار می‌باشد، در واقع امتیازات مزبور راه را برای نفوذ فرهنگی و استحاله‌ی فرهنگ و هویت مذهبی هموار می‌نماید، شیخ حسن کربلایی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی درباره‌ عواقب خطرناک امتیاز تنباکو می‌نویسد: در بازار تهران، فرنگیان حجره گشوده و دختران اروپایی با آرایش‌های ویژه و دلربایی خاص، اجناس خویش را در معرض دید تماشاچیان نهاده، از این گذشته جمعی از زنان بازیگر در شهرهای گوناگون با نیرنگ و حیله نه تنها با دام‌هایی که گسترانیده بودند اموال و دارایی‌های مردم را به تاراج می‌بردند، بلکه خرد، ایمان و اخلاق آنان را می‌ربودند.

به موازات این یورش ناگوار به فضایل اخلاقی و سنت‌های مذهبی، مبلغان با آزادی کامل برای ترویج آئین خود چندین کلیسا، دعوت‌خانه و معلم‌خانه بنا کردند و متأسفانه بعضی مسلمین پریشان‌حال که به دلیل ظلم قاجارها دچار فقر و کم‌بضاعتی گردیده بودند، در پی یافتن منابع درآمدی برای گذران زندگی به این مراکز می‌رفتند و به فراگیری تعالیم مسیحی و خواندن انجیل مشغول می‌شدند.

مسلمانان در هنگام برخورد با فرنگیان، از حمایت حقوقی برخوردار نبودند، اروپایی‌ها از روی غرور و تکبر خود با آنان رفتار می‌کردند. به علاوه، غربی‌هایی که در ایران گرد آمده بودند برای امور خدماتی خود چندین نفر را که اغلب زنان مسلمان بودند به کار می‌گرفتند. مرحوم کربلایی بعد از ارائه‌ی این گزارش اسف‌بار می‌گوید: این جماعت مردم که تن به کار و خدمت فرنگی در می‌دهند، البته معلوم است که پایه و مایه‌ای در دین ندارند، لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگی بالمرّه بی‌مبالات به دین و بی‌التزام به مراسم شریعت سیدالمرسلین می‌گردند.(۲۵)

 

صلای صلابت

فقها و مجتهدان ضمن تلاش‌های علمی، فکری و آموزشی با دقت این حوادث المناک را رصد می‌کردند و نه تنها از متن صحنه‌های سیاسی اجتماعی برکنار نماندند. آنان با الهام از مبانی اندیشه دینی، صلابت و اقتدار معنوی خود را در برخورد با اتحاد شوم جفاکاران قاجار و اجانب از خود بروز دادند که به نمونه‌هایی فهرست‌وار اشاره می‌گردد.

۱ـ آیت‌الله ملاعلی کنی (متوفی ۱۳۰۶ ق) وقتی متوجه گردید میان ناصرالدین شاه و رویتر انگلیسی قراردادی امضا گردیده که در صورت اجرای آن، سلطه کامل سیاسی و اقتصادی ایران عملی می‌گردید، در مکتوبی به شخص شاه با این قرارداد مخالفت کرد و افزود اجرای آن منجر به غارت و تصرف اموال مردم و ثروت‌های عمومی و خسارت‌های غیرقابل ترمیم خواهد شد و با شهامتی ویژه اشکال اصلی قضیه را متوجه شاه دانست و از اینکه وی بدون اذن فقیه اقدام به فروش انفال و ثروت‌های عمومی نموده است، سخت او را نکوهش کرد. سرانجام با افشاگری وی، شاه میرزا حسین خان سپهسالار را که طرف قرارداد با رویتر انگلیسی بود عزل کرد و در تهران به محضر ملاعلی کنی رسید و ضمن عذرخواهی لغو قرارداد را به آگاهی وی رسانید.(۲۶)

۲ـ آیت‌الله سیدمحمد مجاهد (متوفی ۱۲۴۲ ق) که در اصفهان مشغول بحث‌های علمی و تربیت شاگردان بود. وقتی مشاهده کرد بر اثر بی‌کفایتی شاهان قاجار و زورگویی دولت روس، روس‌ها یورش خصمانه‌ای را علیه عزت، دیانت و هویت مسلمانان ایران قرار داده‌اند، در نامه‌ای خطاب به علمای ایران از آنان خواست مردم را در نبرد با این متجاوزان ترغیب و بسیج نمایند. حضور همگانی روحانیان به همراه مردم در دوره‌ی دوم جنگ‌های ایران و روس، جنبش فراگیری را در سراسر این مرز و بوم به وجود آورد.(۲۷)

۳ـ سیدجمال‌الدین اسدآبادی، مهم‌ترین و مزمن‌ترین درد جامعه‌ی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو آفت بزرگ جهان اسلام به شدت مبارزه کرد. او علاوه بر ستیز با استکبار در بعد سیاسی و اقتصادی، خطر استعمار فرهنگی را گوشزد می‌نمود و تأکید می‌کرد اجانب در پی استحاله‌ی فرهنگ اسلامی و بی‌اعتقاد نمودن مسلمانان به عقاید خود می‌باشند. او به جوامع اسلامی هشدار داد که روح صلیبی همچنان در غرب مسیحی زنده و شعله‌ور است. اروپا علی‌رغم اینکه با ماسک آزاداندیشی، هرگونه تعصبی را نکوهش می‌کند، خود در دام تعصب توأم با خصومت و خشونت علیه مسلمانان سخت گرفتار است. سیدجمال، درصدد بود در مقابل اجانبی که مصمم به خدشه اسلام‌اند، روح جهاد و مقاومت را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت دینی آنان را به جوش آورد.(۲۸) هم‌چنین کوشید جان اسلام را از خودباختگی و احساس حقارت در برابر غرب برهاند و تصریح نمود تا زمانی که مسلمانان خود را از این عقیده‌ی خطرناک در برابر اجانب نرهانند، نمی‌توان از ایشان انتظار داشت که علیه استکبار به پیکار برخیزند.(۲۹)

۴ـ میرزا محمدحسن شیرازی (متوفی ۱۳۱۲ ق) هنگامی که متوجه‌ نیرنگ ابرقدرت‌ها برای ضربه زدن به کشور گردید، طی تلگرافی به شاه قاجار، عوارض خفت‌بار قرارداد رژی را گوشزد کرد و تلاش نمود کارگزاران این سلسله را از غفلت درخصوص این وضع ذلت‌بار بیرون آورد و در خاتمه مذاکره با میرزا محمودخان مشیرالوزاره، فرستاده ویژه ناصرالدین شاه، گفت: اگر دولت ایران از عهده‌ بر هم زدن این امتیاز ننگین و اسارت‌آور برنمی‌آید، به خواست خداوند به میدان آمده و آن را ملغی می‌نماییم.(۳۰) تا آنکه در جمادی‌الاول سال ۱۳۰۹ ق، حکم میرزا، مجدد در ایران انتشار یافت که در آن آمده بود: الیوم استعمال تنباکو باَی نَحو کان، در حکم محاربه با امام زمان(عج) است. این فتوا درباره‌ی حرمت استفاده از تنباکو حکم حکومتی بود که به فرمایش امام خمینی برای علما و فقهای دیگر واجب ‌الاِتباع بود. فرمان مزبور قیام تنباکو را رقم زد که موج بیداری را در میان مسلمانان برانگیخت و زنگ خطر را برای استبداد و استعمار به صدا درآورد.(۳۱)

۵ـ در همان ایامی که دولت‌های انگلستان و روسیه مناطق شمالی و جنوبی ایران را به اشغال درآوردند و کشور لیبی به اشغال ایتالیا درآمد، آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی مرجع وقت شیعیان فتوایی مهم در این باره صادر نمود که در آن آمده بود: در این ایام که دول اروپایی، اسلام را در معرض نابودی قرار داده‌اند، بر عموم مسلمین واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند، زیرا این عمل از مهمترین فرایض اسلامی است تا به یاری خداوند دو سرزمین اسلامی (ایران و لیبی) از تهاجم صلیبی‌ها مصون بماند.(۳۲)

هنگام یورش بریتانیا به عراق، آیت‌الله یزدی در نامه‌ای خطاب به والی بغداد از صدور در فتوای خود در وجوب دفاع از مرزهای کشورهای اسلامی و نیز اعزام فرزندش سیدمحمد به خط نبرد با متجاوزان خبر داد.(۳۳) موضع‌گیری‌های آیت‌الله یزدی در قیام نجف بسیار مؤثر بود. او درباره‌ی حفظ جان نیروهای انقلابی، جلوگیری از انتقام انگلیسی‌ها و نیز صدور عفو عمومی برای کسانی که در این خیزش نقش داشتند، تلاش کرد.(۳۴)

 

۶ـ آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی (متوفی ۱۳۴۰ ش) با مشاهده وضع اسف‌بار ایران و دیگر کشورهای اسلامی، همواره درصدد بود تا خواب را از چشم بیدادگران داخلی و اشغالگران بیگانه بگیرد. در ۱۳۳۲ قمری که انگلیسی‌ها به عراق حمله کردند، علمای بزرگ برای دفاع از این سرزمین فتوای جهاد دادند. نیروهای مردمی به رهبری علما از جمله سیدابوالقاسم کاشانی و پدرش، علیه این تجاوز قیام کردند که این جهاد چهارده‌ ماه طول کشید.(۳۵)

آیت‌الله کاشانی در مصاحبه‌ای با یکی از جراید آمریکایی اعلام داشت: به هیچ وجه اجازه نمی‌دهیم کمک‌های مالی و اقتصادی از سوی هر دولتی که باشد وسیله‌ی اعمال نفوذ و دخالت مشروع آن کشور و دولت در ایران گردد، زیرا استقلال و حاکمیت ملی خویش را با هیچ چیزی عوض نخواهیم کرد و به هیچ بیگانه‌ای اجازه نخواهیم داد که در امور داخلی وطن ما اعمال نفوذ نمایند.(۳۶)

زمان تحمیل قراردادی شوم از سوی انگلیس به ایران، هنگامی که احمدشاه قاجار وارد حرم کاظمین گردید، مرحوم کاشانی که در میان علما جوانتر بود به وی گفت: شگفت است در حالی که ملل مظلوم عالم، یکی پس از دیگری زنجیرهای اسارت را پاره می‌کنند، ملت مسلمان ایران به ورطۀ هولناک نفوذ استعمار انگلیس وارد می‌شوند و دولت وقت قراردادی که آزادی و استعمار ایران را نابود می‌کند، امضا کرده است. ما از شما می‌خواهیم تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تصویب و اجرای این قرارداد به کار گیرید.(۳۷)

۷ـ آیت‌الله سیدحسن مدرّس طباطبایی زواره‌ای که از سوی علمای نجف برگزیده شد تا به مجلس شورای ملی برود و ناظر مصوبات نمایندگان به لحاظ عدم مغایرت با قانون اساسی و شرع مقدس باشد و در ادوار بعدی به عنوان نماینده‌ مردم تهران به مجلس راه یافت در نطق‌ها و موضع‌گیری‌های خود در برابر ستمگران و عوامل بیگانه موضع‌گیری شدیدی اتخاذ می‌نمود، او اعلام داشت منشأ سیاست ما دیانت ماست. هر کس متعرض ما بشود، متعرض او می‌شویم. هنگامی که روس‌ها به ایران اولتیماتوم دادند، شهید مدرس و شهید خیابانی در مقابل این تهدید شوم مقاومت نمودند. امام خمینی می‌گوید: یک روحانی [شهید مدرس] آمد پشت تریبون و گفت حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را، رأی مخالف داد، بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف دادند و رد کردند اولتیماتوم را، آنها (روس‌ها) هم هیچ غلطی نکردند.(۳۸)

در ۱۳ ذی‌القعده ۱۳۳۷ ق، کاکسی وزیر مختار انگلیس با نخست‌ وزیر وقت وثوق‌الدوله قراردادی را منعقد ساخت که در آن اهداف شوم و پلیدی نهفته بود. مدرس با این قرارداد مخالفت کرد و گفت این قرارداد بیگانه را در اقتصاد و قوه‌ی نظامی ما شرکت می‌داد. هر کس دقت می‌کرد می‌فهمید روح آن استقلال مالی و نظامی ما را از بین می‌برد. به دنبال اعتراض مدرس و دیگر علما، مردم ایران نفرت خود را از این حرکت وقیحانه اعلام کردند و استعمار انگلستان بر اثر مقاومت آنان به زانو درآمد.(۳۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ منافقون، ۸٫

۲ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه‌ی امام خمینی، ص ۴۷٫

۳ـ‌ تحریرالوسیله، ج اول، ص ۴۸۶٫

۴ـ ممتحنه، ۱٫

۵ـ مجادله، ۲۲، (آخرین آیه).

۶ـ تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۹٫

۷ـ ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۱۷۵٫

۸ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص ۳۹۳٫

۹ـ صحیفه‌ی امام، ح ۶، صص ۲۶۲ـ۲۶۱٫

۱۰ـ سایت www.sbso.ir

۱۱ـ فرازی از بیانات مقام معظم رهبری، ۱۸ آبان ۱۳۸۵٫

۱۲ـ بخشی از فرموده‌های رهبر معظم انقلاب، ۱۸ آبان ۱۳۸۵٫

۱۳ـ بیانات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در ۱۵ اسفند ماه

۱۴ـ پیام نوروزی مقام معظم رهبری، ۱ فروردین ۱۳۹۳٫

۱۵ـ بخشی از سخنان رهبری در ۱ فروردین ۱۳۹۴٫

۱۶ـ ریشه‌های انقلاب، نیلی، آرکدی، ص ۶۰٫

۱۷ـ معرکه‌ی جهان‌بینی‌ها، فرهنگ رجایی، ص ۸۲، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص ۱۰۵ـ۱۰۴٫

۱۸ـ روابط سیاسی ایران و اروپا در عصر صفویه، عبدالحسین نوایی، صص ۴۲ـ۴۱٫

۱۹ـ تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صص ۳۸ـ۳۷٫

۲۰ـ سفرنامه پیتر دلاواله، صص ۳۶۸ـ۳۶۷٫

۲۱ـ تاریخ روابط ایران و فرانسه، ابوالحسن غفاری، صص ۲ و ۳، روابط سیاسی ایران با اروپا …، صص ۲۷۰ـ۲۶۹٫

۲۲ـ ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آرکدی، ص ۶۰٫

۲۳ـ اندیشه‌ی دینی و جنبش ضدرژی در ایران، حسین آبادیان، صص ۲۶ـ۲۵٫

۲۴ـ نک: ایران و قضیه‌ی ایران، کرزن، ج ۲، فصل دوم.

۲۵ـ پیکار پیروز تنباکو، ص ۱۳، تحریم تنباکو در ایران، صص ۱۰۲ـ۱۰۱٫

۲۶ـ نقش علما در سیاست، حامد الگار، ص ۸۰٫

۲۷ـ جهاد دفاعی ایران و جنگ‌های صلیبی، علی ابوالحسنی، ص ۸٫

۲۸ـ نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، شهید علامه مطهری، صص ۱۹ـ۱۸، سیری در اندیشه‌ی سیاسی عرب، صص ۱۰۱ـ۱۰۰٫

۲۹ـ نقش سیدجمال‌الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، محیط طباطبایی زواره‌ای، صص ۲۰۴ـ۲۰۳٫

۳۰ـ تحریم تنباکو در ایران اولین مقاومت منفی در ایران، ابراهیم تیموری، صص ۸۹ـ۸۸٫

۳۱ـ یاران بیداری، از نگارنده، ص ۱۷۱٫

۳۲ـ الثوره العراقیه الکبری، عبدالله فیاض، صص ۱۱۹ـ۱۱۷٫

۳۳ـ عالمان شیعه رویاروی استعمار، سلیم الحسنی، ص ۶۱٫

۳۴ـ نجوم امت، نور علم، ش ۱۵، ص ۸۳٫

۳۵ـ نگاهی به تاریخ انقلاب ۱۹۲۰ م عراق، محمد صادقی، صص ۴۰ و ۸۹٫

۳۶ـ مجموعه‌ای از مکتوبات، سخنرانی‌ها و پیام‌های آیت‌الله کاشانی، ج ۲، ص ۹۸٫

۳۷ـ آیت‌الله کاشانی، رایت استقلال، علی محمدی، ص ۲۹ـ۲۸٫

۳۸ـ صحیفه نور، ج اول، صص ۲۶۳ـ۲۶۲٫

۳۹ـ شهید مدرس ماه مجلس، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫

 

سوتیتر:

۱٫

مرحوم شیخ حسن کربلایی از شاگردان برجسته میرزای شیرازی کربلایی می‌گوید: این جماعت مردم که تن به کار و خدمت فرنگی در می‌دهند، البته معلوم است که پایه و مایه‌ای در دین ندارند، لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگی بالمرّه بی‌مبالات به دین و بی‌التزام به مراسم شریعت سیدالمرسلین می‌گردند

 

میرزا محمدحسن شیرازی، طی تلگرافی به شاه قاجار، عوارض خفت‌بار قرارداد رژی را گوشزد کرد و تلاش نمود کارگزاران این سلسله را از غفلت درخصوص این وضع ذلت‌بار بیرون آورد و در خاتمه مذاکره با میرزا محمودخان مشیرالوزاره، فرستاده ویژه ناصرالدین شاه، گفت: اگر دولت ایران از عهده‌ بر هم زدن این امتیاز ننگین و اسارت‌آور برنمی‌آید، به خواست خداوند به میدان آمده و آن را ملغی می‌نماییم

 

۳٫

امام خمینی می‌گوید: یک روحانی [شهید مدرس] آمد پشت تریبون و گفت حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را، رأی مخالف داد، بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف دادند و رد کردند اولتیماتوم را، آنها (روس‌ها) هم هیچ غلطی نکردند.

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

انتخابات خارجی

۱ـ به دستور وزارت مسکن پذیرایی از مسافران قطارها به یک شرکت اطریشی واگذار شد.

۲ـ به گفته مهندس ترکان (مدیر مناطق آزاد) اداره امور بندر چابهار به هندی‌ها سپرده شد.

۳ـ تهیه و تنظیم قراردادهای نفتی کشور به یک شرکت خارجی سپرده شد.

۴ـ بنا به تمایل وزیر نفت، اکتشاف و استخراج نفت و گاز در کشور به شرکت‌های انگلیسی، فرانسوی و… سپرده خواهد شد.

۵ـ وزیر صنایع معتقد است باید اداره صنایع کشور را به مدیران خارجی بسپاریم.

* حالا که این جوری است پس شرکت در انتخابات آتی را هم به همان خارجی‌ها بسپارید! وقتی امور  مملکت به دست خارجی‌ها افتاده، دیگر تعیین سرنوشت به دست مردم ایران چه معنایی دارد؟

 

برجام داریم

رئیس‌جمهور: فقط رسیدن به برجام به عنوان دستاورد دولت یازدهم کافی است، (جراید ۱۸/۶/۹۵)

* اگر در کشور دو میلیون و پانصد هزار زن سرپرست خانوار داریم که نیازمند توجه‌اند،

* اگر هر روز یک کارخانه یا کارگاه باسابقه، ورشکست و تعطیل می‌شوند،

* اگر قیمت گوشت، مرغ و تخم‌مرغ ظرف یک ماه ۲۵ درصد رشد می‌کند،

* اگر متقاضیان استفاده از خدمات کمیته امداد روزانه در حال افزایش است،

* اگر هزاران نفر از محتاجان به مسکن مهر هنوز خواب خانه می‌بینند،

* و اگر رکورد تعداد جوانان بیکار کشور شکسته شده، غمی نیست چرا که در عوضش «برجام» داریم! همان برجام که اگر به صنعت بزنی رشد می‌کند و رونق می‌گیرد.

اگر به خوراک دام و دان مرغ اضافه کنی، گاو تحویل می‌دهد اندازه فیل و مرغ تقدیم می‌کند اندازه گاو!

همان برجامی که اگر آن را بنویسند و در چهار طرف کمیته امداد آویزان کند دیگر هیچ نیازمندی آن اطراف پیدایش نمی‌شود، برجامی که دم کرده‌اش دوای درد زنان سرپرست خانوار است و جوشانده‌اش جوانان متقاضی وام ازدواج را از دریافت وام بی‌نیاز خواهد کرد!

برجامی که اگر عبارات آن را روی پاکت سیمان بنویسند و لای جرز دیوار بگذارند مشکل متقاضیان مسکن مهر را به صورت دائمی حل خواهد کرد و مداومت بر قرائت آن جوانان بیکار را سرکار خواهد گذاشت تا آنجا که مجبور شویم جوان بیکار از خارج وارد کنیم!

به قول شاعر: برجام داریم  غم نداریم، اگر داریم  کم نداریم!

 

حکیم و برجام

حکیمی را گفتند برجام چیست؟ گفت چیزی است مثل لذت تعطیلی صبح جمعه وقتی که ساعت ۱۱ از خواب بیدار شوی!

از او پرسیدند برجام چگونه است؟ گفت چون خواب است! شیرین است اما مزه ندارد، سنگین است اما وزن ندارد و چون رؤیا رنگین و دیدنی و تعریف کردنی است، اما به شرط آن که خواب باشی!

گفتند فوائد برجام را چگونه دریابیم؟ گفت همان سان که طعم آب را درمی‌یابید!

پرسیدند برجام به چه ماند؟ گفت به سایه که هم هست و هم نیست! هم دیده می‌شود و هم نامحسوس است! هم حقیقت است و هم مجاز!

گفتند با برجام چه کنیم؟ گفت همان که با آدم برفی پارسال کردید!

 

فاصله

رهبر انقلاب: مدیرانی که حقوق‌های نجومی دریافت می‌کردند لیاقت تصدی مناصب در جمهوری اسلامی را ندارند.

سخنگوی دولت: مدیرانی که حقوق‌های نجومی دریافت می‌کردند از ذخایر نظامند.

برداشت خوش‌بینانه: مقصود سخنگوی دولت این بوده که این مدیران منابع و ذخایر بی‌لیاقتی نظامند!

برداشت واقع‌بینانه: فاصله میان نگرش دولتمردان و نگرش رهبر انقلاب به اندازه «ذخایر نظام» تا «بی‌لیاقتی» است!

 

اقدامات غباری

دولت برای مقابله با گرد و غبار موجود در استان‌های مرزی اقداماتی به شرح زیر انجام داده است:

الف) تلاش برای تصویب سه قطع‌نامه در مجمع عمومی سازمان ملل و تدوین یک قطع‌نامه در اجلاس وزرای محیط زیست جهان

ب) ایجاد کارگروه‌های تخصصی در سطح هیأت وزیران، سازمان محیط‌زیست و ادارات کل استان‌های مربوطه، تشکیل جلسات مقدماتی در کارگروه‌های مذکور و توافق در خصوص کارویژه‌ها و سازوکارهای تخصصی با هدف تدوین رهیافت‌ها و اسناد بالا دستی در خصوص روش‌های علمی و مؤثر برای سنجش و پایش میزان و نحوه تأثیر گرد و غبار بر زیست بوم‌های مناطق مرزی.

ج) توزیع نمادین ماسک‌های یک بار مصرف (با طول عمر مؤثر ۲ ساعت) به تعداد محدود جهت فرهنگ‌سازی نحوه مراقبت از سلامت فردی در هنگام گرد و غبار.

د) سخنرانی خانم ابتکار با عنوان: دولت رنج مردم مناطق آسیب‌دیده از گرد و غبار را نادیده نمی‌گیرد.

حاشیه: در عجبم که با این همه اقدامات مفید، راهگشا، بنیادین، مدبرانه، هوشمندانه، علمی، دیپلماتیک و اعتدال‌گرایانه، بادها با چه رویی و با چه جرأتی می‌وزند و گرد و غبار را از آن طرف آب‌ها به مناطق مرزی ما

می‌آورند و توی حلق هم‌وطنان ما فرو می‌کنند؟

آیا گرد و غبارها و بادها خجالت نمی‌کشند که تمام هم و غمشان ضایع کردن دولت یازدهم و خدمات گردگیرانه و غبارستیزانه آن است؟

آیا این بادهای «بی سواد» و گرد و غبارهای «بی‌شناسنامه» نمی‌خواهند به «جهنم» بروند؟

طفلک خانم ابتکار که چادر به کمر بسته و یکریز در حال گردگیری و غبارزایی از هوای کشور است!

خودمانیم، کار سختی است که آدم در سن و سال خانم ابتکار بخواهد با چند قطع‌نامه و یکی دو سخنرانی، هوای استان‌های خوزستان، بوشهر، فارس، کهکیلویه و بویر احمد، ایلام، کرمانشاهان، لرستان، کردستان، سیستان و بلوچستان، همدان و… را گردگیری کند!

به نظر می‌رسد بهترین روش برای مقابله با بحران ریزگردها، ادامه مذاکره با آمریکا و تنظیم برجام ۲ باشد. طبق این برجام در صورتی که ایران موشک‌هایش را به اسرائیل تحویل بدهد، بهائیت را به رسمیت بشناسد، حجاب را در کشور غیرقانونی اعلام کرده و روزه‌خواری را تشویق و روزه‌داران را با شلاق مجازات کند، حکم قصاص را لغو و قاتلین را عفو و حیا و تقوی و عفت را محو نموده ودر عوض به گسترش دموکراسی و لیبرالیسم جنسی در کشور و منطقه همت بگمارد.

آمریکا می‌تواند به کارگروه‌های تخصصی مبارزه با ریزگردها در دولت ایران در جهت افزایش و بهبود سیستم‌ها و روش‌های ساختاری پایش و سنجش ریزگردها مشاوره‌های محدود ارائه کرده و تعدادی توری فلزی جهت مهار گرد و غبار به دولت ایران صادر کند (در قبال دریافت پول) البته آموزش نحوه مقابله با ریزگردها توسط توری فلزی در برجام ۲ پیش‌بینی نخواهد شد و منوط به پذیرش برجام ۳ توسط دولت ایران خواهد بود.

 

شِکر و انتخابات

کمتر از یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری و شوراها در سال ۹۶ مانده و تابستان کم کم نزدیک می‌شود و شکر کیلویی ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ تومان است.

به تدریج شکر کم و کمتر می‌شود تا در آستانه ایام پخت مربا و تهیه شربت، شکر نایاب می‌شود و اگر پیدا شود کیلویی ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ تومان قیمت دارد.

مردم فکر می‌کنند این گرانی از پیامدهای برجام است، لذا آن را جشن می‌گیرند، اما اوضاع به این منوال باقی نمی‌ماند و دولت برای مهار قیمت شکر وارد میدان می‌شود و پس از تلاش فراوان قیمت شکر در کیلویی ۴ هزار تومان مهار می‌شود و به ۸ یا ۱۰ هزار تومان نمی‌رسد. در این میان بعضی‌ها موفق شده‌اند چندین هزار تن شکر وارد کنند و اندک اندک در بازار بفروشند. اول کیلویی ۳۹۰۰ تومان و بعد کمتر و کمتر تا این که قیمت شکر در کیلویی ۳۰۰۰ هزار تومان تثبیت می‌شود و مردم باز هم این ارزانی را به حساب برکات برجام می‌گذارند و چراغانی و پایکوبی و جشن راه می‌اندازند. اما در حقیقت قیمت شکر در کمتر از ۳ ماه کیلویی ۱۲۰۰ تومان گران‌تر شده و آنهایی که هزاران تن شکر وارد کرده‌اند به ازای هر کیلو ۱۲۰۰ تومان بیشتر کاسبی می‌کنند و ثروت‌هایی افسانه‌ای ظرف چند ماه پدید می‌آید! اما این پایان کار نیست! آدمهای عجول فکر می‌کنند که مشغول خواندن قصه ثروت‌های بادآورده‌اند اما اشتباه می‌کنند! این پولها قرار نیست صرف برج و پورشه و سرمایه‌گذاری در امارات و عمان و خرید املاک در انگلستان شود! در همین زمان کم کم ستادهای انتخاباتی جهت انتخابات شوراها و ریاست جمهوری سال ۹۶ به صورت غیررسمی شروع به کار می‌کنند و بی‌مایه هم فطیر خواهد بود، فلذا باید کسانی پیدا شوند و به این ستادها کمک مردمی کنند!

آن وقت است که آن ۱۲۰۰ تومان اضافه قیمت شکر به کار می‌آید و خرج و برج ستادها می‌رسد و تنور انتخابات گرم می‌شود و… .

 

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران ـ قسمت ۲۱

دکتر عبدالحمید انصاری

پیشگفتار

در ۲۰ قسمت قبل، تحلیل مختصر فیلم‌های سینمایی ایران تا اواخر سال ۶۶ ارائه گردید. در این شماره فیلم‌های باقیمانده سال ۶۶ و تعدادی از فیلم‌های سال ۶۷ تحلیل و نقد می‌گردد. در سال ۶۷ جمعاً ۵۴ فیلم ساخته شد که نشانگر فعالیت جدی سینماگران است.

باقیماندۀ فیلم‌های سال ۶۶:

۵۰- مکافات، کارگردان: منوچهر مصیّری، بازیگران: عبدالرضا اکبری، جمشید مشایخی، افسانه بایگان، توران مهرزاد، ناصر گیتی‌جاه، ولی شیراندامی، علی‌اصغر گرمسیری.

مسافرت دریایی با لنج و جابه‌جایی بار و مسافر خمیرمایه قصه‌ای است که ناخدای پیر و با تجربه‌ای به نام حیدر بیان‌گر آن است. دوست ناخدا برای فراری دادن پسرش از جنگ به ناخداحیدر متوسل می‌شود. ناخداحیدر گرچه به دوستش احترام می‌گذارد اما رسم جوانمردی و وفای به عهد و پیمان و مقررات را هم از یاد نمی‌برد. مجموعه‌ی این ماجراها کشش داستانی عامه‌پسندی را فراهم می‌آورد. منوچهر مصیّری پس از فعالیت مختصر در سال‌های اولیه‌ی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت ولی اوایل دهه‌ی هشتاد بازگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفی‌نیا، هدیه تهرانی و الهام حمیدی را راهی سینما کرد. از وی فعالیت چندانی پس از ساخت فیلم فوق مشاهده نشده است.

۵۱- یار در خانه و…، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: خسرو سینایی، بازیگران: احمد فخر، رضا صابری، آنابور کوفسکا (افخمی)، عباس جلالی، رؤیا نونهالی.

خسرو سینایی کارگردان کم‌کار و مؤلفی است که بارها در باره‌ی آوارگان لهستانی جنگ جهانی دوم اعزامی به ایران فیلم ساخته است. به همین دلیل از طرف کشور لهستان جایزه و نشان‌هایی نیز به وی داده شده و مورد تقدیر نیز قرار گرفته است.

متأسفانه ورود انبوه زنان لهستانی به کشور ما در ان زمان مسائل عدیده‌ی اخلاقی و فحشاء را در جامعه‌ی ما دامن زد که تا سال‌ها بعد تبعات آن باقی بود. خسرو سینایی در اوایل دهه‌ی هشتاد فیلم سینمایی «عروس آتش» با بازی حمید فرّخ‌نژاد و غزل صارمی را روانه‌ی بازار سینما کرد که با استقبال نسبی مواجه شد. فیلم به موضوع عروسی اجباری دختران عشایر عرب خوزستان می‌پرداخت که به نظر می‌رسد سال‌هاست موضوعیت خود را از دست داده است.

۵۲- مزدوران، کارگردان: مرحوم جهانگیر جهانگیری، بازیگران: جواد گلپایگانی، کاظم افرندنیا، مرحومه مهین شهابی، کنعان کیانی.

اعتیاد و مواد مخدر هم‌چنان که در آن سال‌ها دست‌مایه‌ی ساخت فیلم‌ها و سریال‌‌های فراوانی قرار گرفته بود. در این فیلم هم به یاری مرحوم جهانگیری کارگردان بی‌حاشیه‌ی آن ایام، آمد و اثری مردم‌پسند روانه‌ی بازار شد. فیلمی معمولی و بی‌ادعا که مخاطبین خودش را داشت.

۵۳- وکیل اول، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: محمد مطیع، اسماعیل داورفر، غلامحسین نقشینه، سهیلا نجّاری.

داستان ضعف قاجاریه در زمان حکومت احمدشاه و اختلاف بین مقامات و کشمکش‌های بی‌ثمر آنان که سرانجام سقوط آن سلسله را به دنبال داشت.

۵۴- هراس، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: شهریار بحرانی، بازیگران: جعفر دهقان، سیداحمد میرعلایی، زهره زارعی، اردلان شجاع‌کاوه. محصول حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

داستان فیلم در کردستان و حول آماده‌سازی مردم یکی از روستاها برای مقابله با حمله‌ی شیمیایی رژیم بعث عراق می‌گذرد.

شهریار بحرانی کارگردان متعهد و متخصصی است که متأسفانه کم‌کار است. او آثار باارزش و جذّابی در کارنامه‌ی خود دارد که از آن جمله می‌توان به فیلم فاخر «مُلک سلیمان(ع)» و سریال «مریم مقدّس»  اشاره کرد.

فیلم‌های سال ۶۷:

الف) فیلم‌های (اجتماعی ـ تربیتی ـ اخلاقی)

۱ـ افسون، کارگردان: محمدرضا صفوی، بازیگران: اسماعیل محرابی، اسماعیل سلطانیان، اسماعیل داورفر، مهشید افشارزاده، پری اقبالپور.

داستان کارمند پاکدامن شرکت بیمه و تلاش سارقین برای تطمیع وی که بی‌نتیجه می‌ماند و البته غافلگیری‌های قصه فیلم به جذابیت آن کمک می‌کند.

۲ـ آخرین لحظه، کارگردان: فرخ انصاری بصیر. بازیگران: کتایون ریاحی، مرحوم عزت الله مقبلی، مرحوم رضا کرم‌رضایی، خسرو شجاع‌زاده، صادق هاتفی، مهری ودادیان، منوچهر آذری، فرهنگ مهرپرور.

ماجرای یکی از فراریان بحبوحه انقلاب اسلامی به خارج از کشور و بازگشت وی پس از پیروزی انقلاب با هدف چنگ انداختن بر دارایی همسرش که در حالت بارداری او را رها کرده بود. اکنون همسرش به دلیل سال‌های طولانی مفقودی وی ازدواج مجدد کرده است و آن شخص فراری خود را در شرایط یأس‌آوری می‌بیند و تصمیمات مخاطره‌آمیزی می‌گیرد.

۳ـ ارثیه، کارگردان: کاظم بلوچی. بازیگران: مرتضی احمدی، احمد قدکچیان، عزت‌الله رمضانی‌فر، فرهاد خان‌محمدی، مصطفی کاری، مرحومه رقیه چهره‌آزاد، مرحوم حسین پناهی.

قصه پسران خوشگذران و بی‌مبالات با داشتن پدر دانا و البته آزرده از رفتار آنان. حکمت ارثیه گنج خیالی و هدایت غیرمستقیم آنان به زندگی سالم را در معرض دید تماشاگر قرار می‌دهد. کاظم بلوچی در سال‌های اخیر بیشتر به بازیگری در نقش‌های مکمل سریال‌های تلویزیونی روی آورده است.

۴ـ آب، باد، خاک، کارگردان: امیر نادری، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران.

روایت خشکسالی یکی از مناطق جنوبی کشور و تلاش پسربچه‌ای برای یافتن پدر و مادر گمشده‌اش در حالی که همه اهالی در حال کوچ هستند به تصویر کشیده شده است. فرجام کودک، تلف شدن در کنار تشنگان است.

امیر نادری کارگردان مؤلفی بود که قبل و بعد از انقلاب فیلم‌های قابل قبولی ساخت، اما بدون دلیل و در حالیکه امکانات مادی و معنوی فعالیت برایش فراهم بود به خارج از کشور رفت و بدون کار چشمگیری در آنجا ماندگار شد. به نظر می‌رسد به لحاظ سن بالا دیگر امکان کار تأثیرگذاری از وی نباید داشت.

۵ـ باد سرخ، کارگردان: جمشید ملک‌پور. بازیگران: جهانگیر الماسی،شهلا میربختیار، مرحوم فیروز بهجت محمدی، جعفر والی، مرحومه توران مهرزاد، حسین کسبیان.

داستان جوانان تلاشگر روستا برای کسب رزق حلال و توطئه افراد بانفوذ علیه آنان و مهاجرت روستائیان به طرف مناطق نفت‌خیز.

هر چند پردازش روانی فیلم عمق کافی برای نمایش مهاجرت‌های پرآسیب از مراکز تولید به زندگی مصرفی و حاشیه‌نشینی شهری را ندارد، اما در مجموع برای ارائه تصویر مخرب مهاجرت‌های بی‌منطق پذیرفتنی است. متأسفانه عدم برنامه‌ریزی جامع اقتصادی تولیدمحور و سیطره سودهای ناشی از دلالی اقتصاد نفتی، عوارض گسترده و پرآسیبی را برای جامعه ما فراهم آورده، به نحوی که در سال‌های اخیر رهبری با ورود مستقیم و ارائه الگوی اقتصاد مقاومتی و تأکید و تکرار آن کوشش نموده تا توجه دولتمردان و مجلس را به تولید و اشتغال مولّد جلب نماید.

۶ـ باد، کارگردان: فتحعلی اویسی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: هاشم ارکان، علیرضا رهبری، سعید موسوی، محمود مشروطه.

روایت کودکان کار و ترک تحصیل آنان به دلیل فقر خانواده و محنت جانفزای آنان را به تصویر می‌کشد. البته فیلم برای مخاطب عام ساخته شده و به همان میزان نیز باید از آن توقع داشت. هر چند به نظر می‌رسد پدیده کودکان کار که محصول مدل توسعه‌ای اقتصاد لیبرالی است، جای پردازش زیادی در سینمای اجتماعی ما داشت که در سال‌های بعد تا حدودی به آن پرداخته شده است. یکی از بهترین این آثار فیلم «نیاز» اثر علیرضا داودنژاد است که به موقع درباره آن سخن خواهیم گفت. فتحعلی اویسی پس از حضور کمرنگ در دنیای کارگردانی به بازیگری سینما و تلویزیون روی آورد و عمداً در ژانر کمدی به فعالیت پرداخت.

۷ـ برهوت، کارگردان: محمدعلی طالبی، محصول بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: حسین محجوب، فاطمه معتمدآریا، مرحومه پروین سلیمانی، عطاءالله زاهد.

رؤیای یک معلم برای ایجاد فضای سبز و گل و گیاه در زمین‌های کویر به کمک بچه‌های مدرسه که البته با سختی و مرارت همراه است. طالبی در زمینه سینمای کودک تلاش زیادی نموده است و آثار او با گذشت از بعضی کم‌توجهی‌ها قابل اعتناست. البته قریب به همه سرمایه‌گذاری‌ها از طرف نهادهای فرهنگی و غیرفرهنگی نظام صورت گرفته است و بخش خصوصی ریسک چندانی در این زمینه نداشته است.

۸ـ تا غروب، کارگردان: جعفر والی. محصول: جهاد دانشگاهی و گروه تلویزیونی بنیاد شهید. بازیگران: سعید پورصمیمی، مرحوم مرتضی احمدی، مریم معترف، غلامحسین خیر، مهدی میامی.

تلفیقی از واقعیت و مجاز در داستان مرد غریبه‌ای که وارد روستا می‌شود و به طرز نمادین اجازه می‌یابد از صبح تا غروب زمینی را برای زراعت با خط‌کشی دایره‌وار علامت بگذارد. گرچه سرانجام در پایان روز از پای درمی‌آید. با توجه به اینکه اصل داستان از تولستوی به عاریت گرفته شده است، پیام روشن که برای مخاطب عام ملموس باشد از فیلم به دست نمی‌آید. شاید بتوان گفت که قصه به درک و استنباط تماشاگر واگذار شده است که بیشتر نمادین و تخیلی است.

۹ـ بای سیکل ران، کارگردان: محسن مخملباف. محصول: مؤسسه سینمایی بنیاد مستضعفان. بازیگران: محرم زینال‌زاده، سمیرا مخملباف، اسماعیل سلطانیان، مهشید افشارزاده، فیروز کیانی.

یک مهاجر افغانستانی برای حل مشکل مالی خود تصمیم می‌گیرد یک هفته بدون وقفه دوچرخه‌سواری کند. روی این کار شرط‌بندی می‌کند در حالی که پسر کوچکش نیز برای موفقیت او را به طرق مختلف یاری می‌کند.

فیلم در برانگیختن احساس همدردی مخاطب با مهاجر بینوا موفق است و کارگردان توانسته است همذات‌پنداری لطیفی در تماشاگر ایجاد کند. مخملباف بعدها در کنار دیگر آثار خود مسیر ساخت فیلم‌های مربوط به سرنوشت مردم افغانستان را در ایران و افغانستان ادامه داد، هر چند سوگمندانه باید گفت آرام آرام نگاه اخلاقی و انسانی در آثار او گمرنگ شد و درنهایت به ابتذال برهنگی هم منتهی گشت.

مخملباف کار هنری خود را  در حوزه هنری آغاز نمود و با استفاده از امکانات گسترده‌ای که بخش سینمایی وزارت ارشاد وسازمان تبلیغات دراختیار او گذاشته بود، آثار قابل‌توجهی ارائه کرد. به عنوان نمونه «توبه نصوح» با بازی مرحوم فرج‌الله سلحشور و «حصار در حصار» که به خوبی به نقد تئوری کمونیسم و دگماتیزم حاکم بر آن ایدئولوژی می‌پرداخت. اما متأسفانه در اثر کم‌ظرفیتی و عدم درک صحیح از تطور جوامع و موانع اجرایی که نه تنها نظام جمهوری اسلامی بلکه قبل از آن همه پیامبران الهی و صلحاء و ائمه معصومین«ع» حتی در تراز امیرالمؤمنین«ع» که عمل او میزان سنجش همگان از اول تا آخر است به بیراهه رفت و تمام استعداد خود را در خدمت مخالفت با سیستم حکومتی کشور به کار گرفت. این کم‌ظرفیتی در مصاحبه‌ای که قبل از ترک کشور در حدود اوایل دهه ۸۰ انجام داد کاملاً واضح است. او گفت «ما در بدو پیروزی توقع عدالت اسلامی را داشتیم، اما محقق نشد». این مصاحبه به روشنی نشان داد که امثال مخملباف با فرض خوشبینانه صداقت تا چه اندازه از درک مناسبات داخلی و خارجی و کارشکنی‌ها دشمنان دین و قرآن عاجزند و بدون توجه به برآیند عوامل مؤثر در اداره کشور به ورطه یأس و انفعال می‌افتند. امثال مخملباف باید پاسخ بدهند که با فرض ناموفق بودن نظام جمهوری اسلامی، چرا با ضروریات دین مانند حجاب و عبادات درافتاده‌اند، این امر بیانگر تلاطم درونی و پارادکسیکال حاکم بر روان ‌پریشان امثال اوست.

۱۰ـ پنجره، کارگردان: امیر توسل. بازیگران: محمد صالح اعلاء، مرحومه مهین شهابی، مرحوم هوشنگ بهشتی، فریبا شمس.

روایت نابینا شدن جوانی پرتلاش در اثر تصادف، یأس اولیه و سپس مسلط شدن بر خود و برگشتن به زندگی عادی و امیدواری را به نمایش می‌گذارد. همانطور که ملاحظه می‌شود، هم‌چنان در آن سال‌ها، نگاه به فیلم و فیلم‌سازی، هدفمندی و اخلاق‌گرایی است و هنوز فضای ولنگاری فرهنگی و عرضه تئوری‌های بنی‌اسرائیلی «وظیفه سینما ارائه طریق نیست» و «سینما صرفاً سرگرمی است ولاغیر» بر ارشاد و مدیران منفعل ارشاد و برخی از سینماگران حاکم نگشته بود.

محمد صالح علاء در دهه اول پس از انقلاب اسلامی به عنوان بازیگر در فیلم‌های مختلفی به ایفای نقش پرداخت، ولی از دهه هشتاد به عنوان کارشناس و مجریِ برنامه‌های گفت‌وگومحور و نقدهای سینمایی در تلویزیون حضور یافت.

۱۱ـ جعفرخان از فرنگ برگشته، کارگردان: مرحوم علی حاتمی و محمد متوسلانی. بازیگران: محمدعلی کشاورز، عزت‌الله انتظامی، ایرج راد، ارحام صدر، سرور نجات‌اللهی، مرحوم جهانگیر فروهر.

داستان غربزدگی و خودباختگی برخی از تحصیلکرده‌های ممالک غربی را به تصویر می‌کشد که به دلیل آشنایی جامعه ما با این قبیل آدم‌ها همذات‌پنداری قابل قبولی با مخاطب ایجاد می‌کند. رومن رولان نویسنده فرانسوی به خوبی در یکی از کتاب‌های خود این گروه را ترسیم نموده است. او می‌گوید «ما جوانان مستعد کشورهای جهان سوم را به پاریس و دیگر ممالک غربی می‌آوریم و چند وقتی آنها را در ظواهر شهری مدرن غرق می‌کنیم، سپس به کشورشان بازمی‌گردانیم و دیگر کاری به آنها نداریم. اغلب آنها می‌شوند نمایندگان بدون دستمزد ما در کشور خود و دائماً فرهنگ خود و مناسبات اجتماعی، مذهبی و فرهنگی خود را به نفع غرب نقد می‌کنند. ما چه چیزی بهتر از این می‌خواهیم؟»

۱۲ـ چمدان، کارگردان: جلال مقدم. محصول: بنیاد سینمایی فارابی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، پروانه معصومی، مرحوم عزت‌الله مقبلی، امین تارخ.

پیدا کردن یک چمدان در راه سفر به شمال کشور توسط دو خانواده جوان و میانسال و اختلاف‌نظر آنان باری باز کردن چمدان، خمیرمایه داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. فیلم اشارات خوبی درباره امانت‌داری و ترغیب به پاکی و درستکاری دارد که در مدیوم سینما پذیرفتنی است، هر چند فیلمنامه می‌کوشد جنبه معمایی فیلم را برای جذابیت قصه با هدف فروش بیشتر برجسته نماید.

 

 

30نوامبر/16

جنایات منافقین، از کوچه و خیابان تا محراب عبادت

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به حوادث شهریور و مهر ۶۱

سیدروح‌الله امین‌آبادی

مقدمه

با انتشار یک فایل صوتی از آیت‌الله منتظری که وی در آن از اعدام منافقین انتقاد و آن را جنایت می‌نامید، موجی از اظهارنظرها و نیز انتشار مقالات و تحلیل‌ها، فضای سیاسی کشور را فراگرفت ولی آن‌چه در این میان به آن کم‌تر پرداخته شد، جنایاتی است که منافقین در طول دهه ۶۰، هر روز مرتکب می‌شدند و اگر نبود قاطعیت انقلابی حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه، منافقین که به حق استاد داعش و دیگر گروه‌های تروریستی تکفیری در جنایت و خباثت بوده و هستند، کشور را در همان سال‌های میانی دهه ۶۰ به سوریه و عراق فعلی تبدیل کرده بودند.

منافقین از سویی بزرگانی چون شهیدان آیت‌الله بهشتی، رجایی و باهنر را نشانه گرفته بودند و از سوی دیگر مردم کوچه و بازار را ترور می‌کردند. بر اثر جنایات منافقین، بیش از ۱۷ هزار ایرانی به شهادت رسیدند و حال آیا منصفانه است که عده‌ای در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن ساده‌لوحانه از این جنایتکاران حمایت و آنان را تطهیر کرده و اعدام‌شان را مغایر موازین انسانی و شرعی تلقی نمایند؟!

شهریور و مهر ۶۱ منافقین که از ترور مقامات و مسؤولان رده اول کشور ناامید شده و از این طریق به اهداف خود نرسیده بودند، بمب‌گذاری در میادین و ترور مردم را در دستور کار خود قرار دادند که در این شماره به برخی از این بمب‌گذاری‌ها به صورت گذرا اشاره خواهیم کرد.

با این وجود ترور آیت‌الله اشرفی اصفهانی امام جمعه باختران(کرمانشاه) در محراب عبادت را می‌توان بزرگ‌ترین جنایت گروهک نفاق در آن ‌روزها دانست.

 

تداوم جنایات منافقین با ترور مردم عادی کوچه و خیابان

چنان‌چه ذکر شد منافقین پس از ترور مقامات و مسؤولان کشور در سال ۶۰، از جمله بمب‌گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت‌الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام امت و همچنین بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری و شهادت بزرگانی چون رجایی رئیس‌جمهور و باهنر نخست‌وزیر، به علت نرسیدن به اهداف از پیش‌ طراحی‌شده برای ایجاد ترس و وحشت در کشور، بمب‌گذاری در خیابان‌ها و میادینی که محل رفت و آمد مردم عادی بود را تشدید کردند. بر اثر این بمب‌گذاری‌ها تعداد زیادی از مردم مسلمان ایران به شهادت رسیدند. در ادامه به تعدادی از این بمب‌گذاری‌ها که شهریور و مهر ۶۱ روی داد، اشاره می‌کنیم.

 

انفجار در جنوب شهر و شهادت محرومان و مستضعفان 

۱۵ شهریور ۶۱ انفجار بمب توسط منافقین در چهارراه «گلوبندک» تهران به شهادت ده‌ها نفر از رهگذران، منجر شد.

مطبوعات در تشریح این جنایت نوشتند: ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه امروز بر اثر انفجار بمبی در چهارراه گلوبندک و داخل خیابان زیر پل ورودی پارکینگ وزارت صنایع توسط منافقین، عده زیادی از هم‌وطنان‌مان به شهادت رسیده یا زخمی شدند. بر اثر این انفجار چندین دستگاه اتومبیل از جمله یک کامیون، یک اتوبوس شرکت واحد، یک دستگاه اتومبیل شخصی و یک دستگاه مینی‌بوس حامل مسافر و مردم بیگناه متلاشی شد.

همچنین بر اثر انفجار این بمب، چندین مغازه و کارگاه کوچک و محل‌های کسب مردم خسارات کلی دید. شدت انفجار به حدی بود که تا شعاع بیش از یک کیلومتر از محل حادثه، شیشه‌های اغلب مغازه‌ها و ادارات و کارگاه‌ها خرد شد.

این انفجار، هنگامی رخ داد که مردم جنوب شهر با اتوبوس‌های شرکت واحد و اتومبیل‌های شخصی و عمومی عازم منازل‌شان بودند و عده‌ای نیز در ایستگاه به انتظار رسیدن اتوبوس در صف ایستاده بودند که بر اثر موج انفجار به شهادت رسیده یا زخمی شدند.

خبر دیگر این که مقدار قابل توجهی تی‌ان‌تی داخل یک اتومبیل شورلت کار گذاشته شده بود که پس از انفجار، اتومبیل‌هایی که در حال عبور از مقابل وزارت دادگستری و خیابان جنوب پارک‌شهر بودند آتش گرفتند و سرنشینان اتومبیل‌ها سوختند و به شهادت رسیدند.

۲۹ شهریور همان سال  نیز بر اثر انفجار یک بمب در ترمینال خزانه، یک نفر شهید و ۲۴ تن مجروح شدند.(۱)

 

انفجار در میدان امام خمینی و شهادت ده‌ها عابر بی‌گناه

۹ مهر نیز انفجار مهیبی توسط منافقین سراسر تهران را تکان داد. یک کامیون بزرگ بمب‌گذاری‌شده در شرق میدان امام خمینی، هنگام غروب منفجر شد و علاوه بر تخریب تعدادی ساختمان و هتل، جمع زیادی از رهگذران تهرانی را به شهادت رساند.

در گزارش مطبوعات از این جنایت منافقین آمده بود: در حالی ‌که مردم آزاده و متعهد تهران هنوز در حال برگزاری جشن و سرور برای پیروزی‌های درخشان رزمندگان اسلام در عملیات «مسلم بن عقیل» بودند و هنوز فریاد‌های «جنگ جنگ تا پیروزی»، از گوشه و کنار خیابان‌ها به گوش می‌رسید، عمال آمریکا در جنوب تهران دست به جنایتی بزرگ زده و با انفجار یک بمب ده‌ها نفر از مردم را به شهادت رسانده یا  زخمی کردند.

ساعت ۲۰ و ۳۰ دقیقه بود که صدای انفجاری مهیب تهران را به لرزه درآورد، صدای انفجار و موج آن در جنوب تا جاده قم، در شمال تا ارتفاعات شمیران، در شرق بالاتر از تهران‌پارس و در غرب تقریبا تا ۲۰ کیلومتری جاده کرج به گوش رسید و در محدوده‌ای به شعاع قریب یک کیلومتر شیشه اغلب مغازه‌ها، ادارات، خانه‌ها، اماکن و تاسیسات خُرد شد و به بسیاری از ساختمان‌هایی که در مجاورت محل انفجار قرار داشتند صدمات سنگین وارد شد. بمب در میدان امام خمینی ابتدای ناصرخسرو منفجر شد.

بر اساس این گزارش «این محل در ساعتی که بمب منفجر شد محل تردد عده زیادی از مردمی بود که به خانه‌های‌شان بازمی‌گشتند و در صف‌های طویل منتظر تاکسی، اتوبوس و دیگر وسایل نقلیه بودند و نیز محل استراحت مسافران خسته‌ای بود که اتاقی در مسافرخانه‌های ویژۀ مستضعفان و افراد کم‌درآمد اجاره کرده بودند. انفجار بمب به بخش بزرگی از ساختمان‌های مسکونی محدوده خیابان ناصر خسرو نیز صدمه زد».

شدت انفجار به حدی بود که ده‌ها دستگاه خودرو در محل انفجار منهدم شد، بسیاری از مسافرخانه‌ها به شدت تخریب شده و مسافرانِ ساکن در هتل ۵ طبقه «زیبا» یا به شهادت رسیده و یا زخمی شدند.

همچنین ۲ دستگاه اتوبوس  دوطبقه و یک دستگاه اتوبوس یک طبقه که پر از مسافر از مردم مستضعف جنوب تهران بودند نیز متلاشی شدند و مسافران اتوبوس‌ها یا به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. از طرف دیگر بر اثر این انفجار لوله‌های آب منطقه نیز ترکید و به دنبال آن برق منطقه نیز قطع شد.

مطبوعات گزارش دادند «اجساد تعدادی از شهدا به کلی متلاشی شده و قابل شناسایی نیست و این در حالی است که تعدادی از افراد خانواده‌های مناطق مسکونی اطراف انفجار به دنبال اعضای خانواده خود می‌گشتند و محیطی مملو از غم و اندوه به وجود آورده بودند».(۲)

 

شهیدی که حضرت امام به او ارادت داشت

۲۳ مهر ۶۱ نیز آیت‌الله عطاءالله اشرفی‌اصفهانی امام جمعه باختران(کرمانشاه) با انفجار نارنجک یکی از عناصر منافقین در محراب نماز جمعه به شهادت رسید.

فرزند آیت‌الله شهید اشرفی‌اصفهانی درباره جزئیات این جنایت منافقین می‌گوید: «یک نفر در پوشش لباس بسیجی نزد حاج‌آقا رفت و با او شروع به صحبت نمود و به تصور اینکه وی از حاج‌آقا سؤالاتی دارد، اعتراض به این کار صورت نگرفت. وقتی صحبت شخص با آیت‌الله‌ اشرفی‌اصفهانی به درازا کشید، من و استاندار جلو رفتیم که او را دور کنیم که ناگهان انفجار صورت گرفت. به محض انفجار من بالای سر پدرم رفتم دیدم چشم‌هایش باز است و لبانش تکان می‌خورد».

گزارش دیگری نیز حاکی است منافق مسلح به نارنجک، از در مخصوص معلولان و جانبازان انقلاب وارد محل برگزاری نماز جمعه شده بود. گفتنی است تروریستی که مبادرت به این کار کرده و خود به هلاکت رسید، فردی بود به نام «محمدحسین کرمی» از اهالی همدان که عضو گروهک تروریستی نفاق بود.

 

امام خمینی: من از ارادتمندان این شخصیت والامقام بوده و هستم

حضرت امام خمینی(رض) در پیامی به مناسبت شهادت آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی تاکید کردند: «شهید عزیز محرابِ این جمعۀ ما از آن شخصیت‌هایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب ۶۰ سال است می‌شناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌آقا عطاء‌الله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی‌ و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می‌شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوی‌النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه» بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود».

امام خمینی ادامه دادند: «ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود، از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند. این بزرگوار مثل سایر شهدای عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور ما با عزمی راسخ‌تر به پیشبرد انقلاب ادامه می‌دهند».(۳)

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

پی نوشت

۱ـ اطلاعات، ۱۶ شهریور ۶۱، صفحه ۱۴

۲ـ اطلاعات، ۱۰ مهر ۶۱، صفحه ۲

۳ـ صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۴۹

30نوامبر/16

«نقشه راه» اشرافی‌گری مسئولان

 

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای«مدظله»

*اشرافیگری برای یک کشور آفت است، اشرافی‌گرىِ مسئولان، آفت مضاعف است.(۱/۹/۷۸)

*عزیزان من! … از جمله چیزهایی که روند حرکت به سمت عدالت را در جامعه کُند می‌کند، نمود اشرافی‌گری در مسئولان بالای کشور است. از این اجتناب کنید.(۵/۶/۸۰)

*… در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی، بیشتر از همیشه است…این دوران، دوران خطرِ گرایش آدم‌های ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمّل و انباشت ثروت و سوءاستفاده‌ی اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند، هم مسئولان و هم آحاد مردم(۱/۱/۷۶)

*یکی از اساسی‌ترین کارها…این‌است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافی‌گری نباشند.(۲۲/۲/۸۸)

 

*اگر این روحیه‌ی تجمّل‌گرایی در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند ـ که متأسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است ـ بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلاً حل نخواهد شد.(۴/۱۰/۷۸)

 

امام خمینی(رحمه‌الله علیه):

*با زندگانی اشرافی و مصرفی، نمی‌توان ارزش‌های انسانی- اسلامی را حفظ کرد.(کلمات قصار ص۷۳)

*سرچشمه‌ی همه مصیبت‌هایی که ملت‌ها می‌‏کشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آن‌ها باشد.(صحیفه امام جلد۱۸)

*رئیس مذهب ما(حضرت علی«ع») که حکومتش وسیع بود. چندین مقابل ایران حجاز و مصر و ایران و همه‌ی‌ آنها تحت سیطره او بود، زندگی‌اش از همه افراد ملت پایین‌تر بود.(صحیفه امام ج۵ ص ۵۳۳)

*آن‌روزى که زرق و برق دنیا پیدا بشود و…آن روز است که ابرقدرت‌ها مى‏توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهى بکشند. همیشه این کشور به واسطه‌ی این کاخ ‏نشین‌ها تباهى داشته است.(صحیفه امام ج ۱۷ صص۳۷۷-۳۸۸)

*اگر بخواهید بی‌خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح‌های پیشرفته‌ی آنان و شیاطین و توطئه‌های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستی عادت دهید.(صحیفه امام، ج۱۸ ص۴۷۱)

 

30نوامبر/16

قرآن دستورالعمل زندگی

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

بارها به عرض رسانده‌ایم که معنا ندارد کسی صنعتی را اختراع کند و برای آن دستورالعملی ندهد. کسی‌که ماشین، طیاره، رادیو، تلویزیون، تلفن و دیگر وسایل زندگی را اختراع می‌کند، اگر صنعتش را بی‌برنامه بگذارد، خراب می‌شود. برنامه، حافظ و دین آن صنعت است.

نظام عالم هم که حیرت اندر حیرت است و هیچ صنعتی را در نظام عالم عظیم‌تر از صنعت انسان پیدا نمی‌کنید. خداوند سبحان فرمود: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حینَ مَوتِها وَ الَّتی‌ لَم تَمُت فی‌ مَنامِها فَیُمسِکُ الَّتی‌ قَضى‌ عَلَیهَا المَوتَ وَ یُرسِلُ الأُخرى»(۱)‌، من توفّی می‌کنم شما را…، یعنی در هر دو وقت در دست منید، هم در وقت موت، هم در وقت خواب. منتهی وقتی خوابیدید ما روح را ارسال می‌کنیم و دو باره بیدار می‌شوید.

رسول اکرم(ص)فرمود: وقتی بیدار شدید بگویید: «اَلْحَمدُِللهِ الَّذِی اَحیانِی بَعدَ مَا اَماتَنِی وَ اِلَیهِ النُّشُور»(۲): حمد خدائی را که مرا زنده کرد پس از آنکه مرا میراند و حشر و نشور ما به سوی اوست.» به هر زبانی که این را بگوئی خوب است، حتی در نمازها. البته واجبش را یک مقدار احتیاط فرموده‌اند. در نمازهای مستحبی، در قنوت بگو.

قنوت شما حتماً لازم نیست به الفاظ عربی باشد. مرحوم ابن بابویه صدوق روایتی را نقل می‌فرماید که حتی در نمازهای واجب هم لازم نیست به عربی بگوئی. همین که ارتباط محفوظ باشد، کافی است، منتهی حضرات مراجع مقداری احتیاط می‌کنند.

الغرض می‌‌‌‌‌‌‌شود که صنعتی باشد و آن صنعت دستور نداشته باشد؟ بزرگ‌ترین صنعت، وجود شماست. چه کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند این صنعت را تشریح کند؟

امیرالمومنین(ع) در برابر این صنعت زانو به زمین می‌زند.

این شنیدن، این صماخ گوش، این جنبیدن لب، این نفس برآمدن، این ایجاد اصوات و…

چگونه است؟

این گفت و شنود استاد و شاگرد و پای تخته و کلاس و درس و بحث و مباحثه.

افاضه در خواب و در بیداری، از باطن بر انسان افاضه می‌شود.

انسان چه چیزها که با این گوش سر می‌شنود و چه چیزها که با این چشم سر می‌بیند.

پیغمبر(ص) فرمود: «مؤمنی که ایمانش قوی شده خوابش کم می‌شود.»؛«چرا یا رسول‌الله؟» فرمود: «چون حالا در بیداری می‌بیند آنچه را که پیش از این در خواب می‌دید.»

ای دل به کوی دوست گذاری نمی‌کنی؟

اسباب، جمع داری و کاری نمی‌کنی؟

تور شکار داری، خب بینداز. این تور شکار، وجود شریف، بینش، ظاهر و باطن شماست. قدر خودتان را بدانید. مبادا سنگ و گل، جان و دل را از شما بگیرد. مبادا یک وقتی به وسوسه در یک گوشه و کناری بی استاد به مخمصه بیفتید.

نه چندان بخور که از دهانت درآید

نه چندان که از ضعف جانت برآید.

قرآن فرمود: «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»:(۳) «قطعاً این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید.» آفریدگارتان که شما را آفرید، در کنار این صنعت دین و کتاب و قرآن را قرار داد که باید در متن این صنعت پیاده شود: «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَم»

«کلُوا و اشرَبُوا و لا تُسرِفُوا»(۴) چه کسی گفت نخورید و ننوشید؛ لکن به‌ حدش بخورید. این مزاج و بدن مثل درخت است؛ منتهی به تعبیر جناب بابا افضل کاشانی، درختی است واژگونه که به جای خاک از آسمان غذا می‌گیرد. این درخت غذا می‌‌خواهد. تمام جزئیات این صنعت، حساب و کتاب دارند.

چه کسی گفته ریاضت بکشی؟ راه سوراخ دعا را گم کرده‌ای نادان!

خداوند تمام کسب و کار و زندگی و شئون زندگی ما را برای این صنعت بیان کرده است. از آداب غذا خوردن گرفته تا آداب کسب و کار و خوابیدن. یک کلمه نیست که شما بخواهید و دین شما نفرموده باشد. تمام حلال و حرام‌ها را گفته است.

مادر جابر آمد خدمت امام صادق(ع). امام احوالپرسی ‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و فرمودند: «به چه کار مشغولی؟» گفت: «دارم تحقیق می‌کنم.»

کی گفته زن، تحقیق و تحصیل نکند و علم نیاموزد؟ علم در وقف مرد که نیست.

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) را ببینید. گفتار خودِ بی‌بی در تعقیبات نماز ظهرش هست که: «بار الها! حمد تو را که مرا در هیچ مقام قرآن معطل نگذاشتی.»

حرف هشتاد سالگی و اینها نیست. حرف قبل از هیجده سالگی است. حرف عقل و دانش و بینش است.

آری:

هر که گیرد پیشه‌ای بی اوستا

ریشخندی شد به شهر و روستا

هیچ‌کس بی اوستا چیزی نشد

هیچ آهن خنجر تیزی نشد

الان غربی‌ها در باره آثار دین اسلام، روایات، آیات، فرموده‌های پیامبراکرم(ص) و آل پیامبر چه تحقیق‌ها که نمی‌کنند. مبادا که ما به قهقرا برویم و غافل بمانیم و در آینده حقایق دین‌مان را از فلان مستشرق و مستر و موسیو بپرسیم!  این‌جور که ما داریم پس پسکی می‌رویم بعید نیست!.

مادر جابر، این خانم دانشمند و شیرزن گفت دارم تحقیق می‌کنم. هر فکری که برای انسان پیش می‌آید از خود او می‌جوشد. برای یک مرد پیش نیامده و به فکر این خانم رسیده. عرض کرد دارم تحقیق می‌کنم که کدام حیوان تخم‌گذار است، کدام بچه‌زا؟ شما چگونه می‌خواهی این همه حیوانات را احصا کنی و احوال همه را بدانی؟

آلن جکسون محقق انگلیسی می‌گوید دانشمندی شصت سال در باره بیت عنکبوت زحمت کشید تا بفهمد چیست؟ و چگونه ساخته می‌شود؟ و قس علیهذا حیوانات دیگر. حیرت اندر حیرت!.

هارون‌الرشید برای امام موسی‌بن‌جعفر(ع) نوشت: «عظنی فاوجز»: جمله کوتاهی به من بگو و نصیحتم کن.» امام(ع) فرمود: «کلّ ما تراه عینک ففیه موعظه. هر چه را که چشمت می‌بیند در او پند و اندرز است.»

امام صادق(ع) به مادر جابر فرمود: «این کار آدم عادی نیست. این کار منطق وحی و کار انسان الهی و کار کسی است که علمش لدنی است.» سپس فرمود: «بنویس هر جانداری که گوش‌های برآمده و لاله گوش دارد بچه می‌زاید. هر حیوانی که لاله گوش ندارد،  مثل مار و لاک‏پشت  تخم می‌گذارد. خفاش که پرنده است، چون گوشش لاله دارد، بچه می‌زاید.»

قرآن کریم فرمود: «قُل هَاتُوا بُرهَانَکُم»(۵) نظام، نظام قرآن و عقل و حساب و کتاب است. چشم، دندان‌ها، اندام، امعاء و احشاء، مویرگ‌ها و آنچه در نظام هستی است، همه روی حساب است. عالم یکپارچه حق و حساب است. در نظام هستی این خداست که خدایی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند و علم است که حاکم است. حضرت موسی(ع) و برادرش هارون آمدند نزد فرعون که چهارصد سال است خودش و اجدادش گفته‌اند: «أناَ رَبُّکُم الأعلی» حضرت موسای کلیم(ع) مبعوث شده و با برادرش هارون با منطق، دلیل و برهان سخن می‌گویند. دعوا و نزاع که با خلق خدا ندارند. قرآن نهی کرد جناب رسول‌اللّه(ص) را که با بندگان من دعوا نکن: «ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَه وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَن»(۶) دلسوز باش با خلق خدا که در پیشگاه علم عاجزند و بیدار می‌شوند. فرعون با آن تکبر رو کرد به جناب موسی و هارون و پرسید: «مَن رَبِّکُما؟ خدای شما کیست؟» پاسخ دادند: «رَبُّنَا الَّذی أَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»(۷): خدای ما کسی است که آنچه را که هست، وجود، خلق، صورت، اندام، ظاهر و باطن، ریخت، شکل و… را به همه عطا و سپس همه را راهنمایی فرمود.

به همه برای جلوگیری از دشمن آلات غضبیه داد. به همه برای پروراندن فرزندان و زندگی به دست آوردن، عشق و مهر و محبت داد. همه روی حساب و کتاب. یک میکرون خلاف در نظام هستی و در خلقت شما نیست. از خود و از نظام هستی غافل نباشید.

فرمودند خدای ما کسی است که همه موجودات از قلم صنع او صادر شد‌ه‌اند. ثُمَّ هَدی و سپس همه را در کارشان هدایت فرمود. حیرت اندر حیرت!.

چه جور مسلمانید؟ تکانی بخورید و به آن حقیقتی برسید که امام سجاد و امیرالمؤمنین و پیشوایان شما فرمودند. امام حسین(ع) در دعای عرفه فرمود: «أَیَکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک…. » شاعر چه خوب این مضمون را به شعر در آورده است:

«کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را؟

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را؟

غایب نبوده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نبوده‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را»

این چنین انسان الهی‌ای باشید که در همه حالاتتان خدای متعال را حاضر و ناظر بدانید. رب‌العالمین است و پروراننده همه و همه.

خداوند به شما حضور، نورانیت و صفای بیشتر عطا فرماید و دعاهایمان در حقتان مستجاب باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫زمر آیه ۴۲

  1. سنن النبی (ص) ،حدیث ۱۵۶ ، ص ۱۴۰

۳٫اسرا آیه ۹

۴٫اعراف آیه ۳۱

۵٫بقره آیه ۱۱۱

۶٫نحل آیه ۱۲۵

۷٫طه آیه ۵۰

 

سوتیترها:

۱٫

خدای ما کسی است که آنچه را که هست، وجود، خلق، صورت، اندام، ظاهر و باطن، ریخت، شکل و… را به همه عطا و سپس همه را راهنمایی فرمود. همه روی حساب و کتاب. یک میکرون خلاف در نظام هستی و در خلقت شما نیست. از خود و از نظام هستی غافل نباشید.

 

 

30نوامبر/16

بدعت‌گذاری نتیجه تبعیت از هوای نفس

                                                                            حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اشاره

با استفاده از فرازهایی از خطبه شقشقیه در می‌یابیم که گاهی زیور و زینت‌های دنیا آن‌چنان جلوه می‌کنند و دل انسان را می‌ربایند که حقایق و حتی تصمیمات قبلی خود را فراموش می‌کند، تغییر مسیر می‌دهد و در راه دیگری قدم می‌گذارد.  خاستگاه اصلی انحرافات پیروی از هوای نفس است و نه تنها انحرافات فردی بلکه فتنه‌های اجتماعی از همین خاستگاه سرچشمه می‌گیرند. وقتی هوای نفس بر افراد یا گروه­هایی غالب می‌شود، می­کوشند برای جذب دیگران کارشان را توجیه و رفتاری را که می‌پسندند به دیگران تحمیل کنند و برای این کار، افکار جدیدی را مطرح می‌کنند.

منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی می‌کند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق می‌داند. قرآن هم­ علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی می­کند و می­فرماید: «أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُون»(۱)

جهل و هوای نفس

در نهج‌البلاغه نیز در موارد بسیاری به این مطلب اشاره شده است. یکی از روشن‌ترین آنها خطبه ۱۰۵ است: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ‏ وَلَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار: به جهالت‌های خودتان اعتماد نکنید و مطیع هواهای نفسانی‌تان نباشید.»

کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب می‌کند و به دنبال هوای نفس می‌رود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت این‌گونه توضیح می‌دهند هرکه به دنبال هوای نفس می‌رود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای این‌که سخنش را قبول کنند، حرف‌های نادرستی را بدعت‌گذاری می‌کند: «یَنْقُلُ الرَّدَى‏ عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ وَیُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَب: پستی و پلیدی را بر پشت خود حمل می‌کند و چیزهایی را که به هم ربطی ندارند به‌زور به هم می‌چسباند و می‌گوید من برداشت جدیدی دارم.» می‌خواهد چیزهایی را به هم بچسباند که به هم ربطی ندارند، اما او برای رسیدن به هوای نفسش آنها را سرهم‌بندی می‌کند تا مردم را فریب بدهد. چیزهایی را به هم نزدیک می‌کند که به هم نزدیک‌شدنی نیستند و خیلی با هم فاصله دارند، اما او سعی می‌کند به هر نحو که شده، آنها را به هم نزدیک کند و دیگران را فریب بدهد تا خیال کنند روشی که او پیشنهاد می‌کند، معقول و توجیه‌بردار است.

دو رکن شناخت و میل در رفتار اختیاری انسان مؤثرند. اگر فرد هیچ شناختی نسبت به کاری نداشته باشد و آن را کورکورانه انجام ‌دهد یا بر او تحمیل شود، آن کار حقیقتاً کار او نیست و کار دیگرانی است که به دست او اجرا می‌کنند. همچنین اگر انسان به کاری هیچ میلی نداشته باشد، آن‌ را انجام نمی‌دهد و باید نسبت به کاری یک نوع لذت نفسانی، حیوانی، خیالی، عقلانی یا الهی داشته باشد تا به آن اقدام کند. کار اختیاری بدون میل امکان ندارد و حتی کسی که به اختیار خود خودکشی می‌کند، تصورش این است که با مرگ، از فشار، درد، ناراحتی یا غصه‌ای که او را اذیت می‌کند، راحت می‌شود، وگرنه قطع حیات برای او ذاتا مطلوبیت ندارد.

به جهل خود اعتماد نکن!

امیرمؤمنان­ «ع» در این عبارت به این دو نکته توجه می‌دهند و می­فرمایند: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ» ‏درست است که انسان برای این­که به کاری اقدام کند باید توجهی به آن داشته باشد، اما این توجه همیشه یک معرفت عقلایی و صحیح نیست و گاهی انسان از روی جهالت چیزی را می‌پذیرد و آن را باور می‌کند: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُس»(۲)

انسان از سخنی خوشش می‌آید، آن را می‌پذیرد و می‌گوید حرف درست و خوبی است یا کسی مغالطه می‌کند، بدون این که تحقیق کند و ببیند که سخنی درست است یا نه، آن را می‌پذیرد. این باور در واقع نوعی جهالت، بلکه جهل مرکب است و فرد خیال می‌کند که می‌داند.

حضرت می­فرمایند که مواظب باشید که در حال جهل و جهالت کاری را انجام ندهید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. شاید این توصیه شامل کسانی هم بشود که خیلی به رأی خودشان اعتماد می‌کنند، به دنبال تحقیق نمی‌روند و همین­که نظری پیدا کردند و چیزی به ذهنشان‌ رسید، خیال می‌کنند این حتماً درست است و از همه بهتر می‌فهمند، در صورتی که اشتباه می‌کنند و اعتماد به این نظر، اعتماد به جهالت است.

ما ناچاریم کار کنیم. اصلاً زندگی ما با کار و حرکت است که به مقصد می‌رسد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم در حال انجام کاری هستیم. حتی تنبلی هم کاری است که ما با انتخاب خودمان انجام می‌دهیم. انسان برای کارها ابتدا باید بکوشد معرفت صحیحی داشته باشد. مسایل روشن که از مستقلات عقلیه هستند یا حسن و قبح روشنی دارند و همه عقلا آنها را قبول دارند، چندان نیازمند تحقیق و کاوش نیستند، اما اکثر مسایل این طور نیستند و حق و باطل و جهل و علمشان به هم آمیخته است. جهات مبهمی در این مسایل هست که با جهات روشن اشتباه می‌شوند. سعی کنید حق و باطل را درست تشخیص بدهید و بشناسید. از جهالت بیرون بیایید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. و بالاخره اگر خودتان نتوانستید مسئله را حل کنید، از دیگران بپرسید: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُون» (۳) انسان باید در مقام علم متواضع باشد، به جهل خود اقرار کند و پیش عالم برود، زانو بزند و از او خواهش کند تا مطلب را برایش توضیح بدهد، نه اینکه به فکر و خیال خودش مغرور شود و بگوید حرف همین است که من می‌زنم و هیچ کس بهتر از من نمی‌فهمد.

به‌دنبال هوای نفست نرو!

اما پس از آنکه جه‌تان برطرف شد و حق و باطل را از هم تشخیص دادید، خیال نکنید که کار تمام شده است. در بسیاری از اوقات انسان می‌داند کاری حق است، ولی آن را انجام نمی‌دهد. بسیاری از اقات می‌داند که کاری باطل است، ولی به دنبالش می‌رود. مثال‌ ساده‌ای که همه ما نمونه‌هایی از آنها را در جامعه سراغ داریم، اعتیاد است. بسیاری از سیگاری­ها تصریح می‌کنند که سیگار نه ­تنها هیچ فایده‌ای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندام‌ها ضرر هم دارد، ولی باز هم از آن خوششان می‌آید و سیگار می­کشند. چنین نیست که انسان هر چه را فهمید خوب است، حتما انجام بدهد. علت آن هم این است که در بعضی از جاها هوای نفس بر انسان غالب می‌شود و با اینکه مسئله­ای را می‌داند و عقلش می‌گوید نکن، هوای نفسش می‌گوید بکن! یک لذت آنی از آن می‌برد و این لذت موجب غلبه هوای نفس می­شود. این همان هوای نفس است که حتی بعد از رفع جهالت و کسب علم هم غالب می‌شود.

بنابراین ما باید در زندگی دو نوع فعالیت داشته باشیم. یکی رفع جهل و دیگری مبارزه با هوای نفس. اگر این دو را داشتیم امید سعادت ابدی برایمان وجود دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد، خطر شقاوت ابدی ما را تهدید می‌کند: «وَلَا تَنْقَادُوا إِلَى أَهْوَائِکُمْ‏ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار» کسی که در چنین موقعیتی قرار می‌گیرد و به جهالتش اعتماد می‌کند یا پیرو هوای نفس است، همانند کسی است که در پرتگاهی که در حال ریزش است و هیچ اعتمادی به آن نیست، اقامت کرده است.

بدعت‌گذاری، نتیجه هوای نفس

شبیه این نکته را حضرت در خطبه ۱۰۵ می‌فرمایند: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع وآراء تبتدع» ظاهرا بدعت‌گذاری مربوط به گروهی است که می‌خواهند هوای نفسشان را به جامعه سرایت دهند و از دیگران سوءاستفاده کنند، وگرنه کسی که فقط خودش باشد و در رفتار شخصیش هوای نفسی را اعمال کند، لزومی ندارد که بدعتی در دین بگذارد و دیگران را به پذیرفتن سخن خود دعوت کند.

این مسئله برای کسانی است که اهل هوای نفس شده‌اند و این فقط به زندگی فردیشان محدود نمی‌شود. چنین کسانی می‌کوشند دیگران را هم مبتلا سازند و از آنها سوءاستفاده کنند. برای این کار در مقام توجیه کارشان برمی‌آیند و برای فریب دادن دیگران به ابداع رأی یا توجیه نامعقولی اقدام می‌کنند.

در این خطبه حضرت می‌فرماید: «یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِع: او می‌خواهد پستی و راه غلطی را که انتخاب کرده است، گسترش بدهد. برای اینکه راه غلطی که انتخاب کرده، در جامعه رواج پیدا کند، سعی می‌کند سخن یا کاری را توجیه کند. برای این کار باید حرف‌های جدیدی بزند، چیزهایی را سرهم‌بندی کند و آنها را ارائه ‌دهد تا دیگران را فریب بخورند: « یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ: می‌خواهد چیزهایی که به هم ربطی ندارند، به زور به هم بچسباند.»

در مسایل اجتماعی- سیاسی نمونه‌های خوبی برای این موارد پیدا می‌شود. در کشور خودمان افراد یا گروه‌های سیاسی مختلفی را می‌شناسیم که خط‌مشی‌ها و راه‌های نادرستی را دنبال می‌کنند و گاهی خودشان هم می‌دانند که خطا می‌کنند، ولی از آنجا که به دنبال هوس‌های خاصی هستند، برای هوس‌هایشان توجیهاتی را هم می‌تراشند و حتی گاهی در مناظرات از رأیشان دفاع و آن را توجیه می‌کنند: «یرید ان یلصق ما لا یلتصق: هر کسی در هر کاری برای رسیدن به هواهای خود دست به این کار می‌زند.» برخی که می‌خواهند به پست‌های سیاسی برسند و در انتخابات، آراء مردم را می‌خواهند از همین توجیهات درست می‌کنند. بعضی کاسب‌های بازار برای اینکه جنسشان را بفروشند و سود بیشتری بکنند، دست به تبلیغات عجیب و غریب می‌زنند که هم خود و هم مردم می‌دانند که دروغ است و عجیب آنکه مردم با اینکه می‌دانند دروغ است، باز هم تحت تأثیر واقع می‌شوند. به هر حال آدمیزاد از این شگردها زیاد دارد و عوامل شیطانی‌ای که در وجود او نهفته‌اند، در مواقعی ظهور پیدا می‌کنند و البته مظاهر فریبنده‌ای هم دارند.

نتیجه این‌که هوای نفس و بدعت­گذاری در عرض هم نیستند و بدعت‌گذاری هم به هوای نفس بازمی‌گردد. در تاریخ از این‌ گونه انحرافات کم نداشته‌ایم. طرف دلخواهی دارد و مثلا می‌خواهد مرید جمع کند. برای این‌ کار باید نظری بدهد که برای اکثریت قابل قبول‌تر باشد. اظهار نظرهایی می‌کند که کسانی بپذیرند و طبق آن عمل ‌کنند و همین انگیزه شیطانی سبب می‌شود برای اینکه مطابق میل آنها سخن بگوید. پس این دو گرچه به یک معنا دو عاملند، اما یکی عامل اصلی و ریشه‌ای است و دیگری عامل ثانوی و فرعی. عامل اصلی همان هوای نفس است که باعث بدعت‌گذاری می‌شود و بدعت‌گذار بدعت می‌گذارد تا یک خواسته نفسانی دیگری را اشباع کند و آن تبعیت مردم از اوست که چه بسا خود آن هم ابزاری باشد برای رسیدن به چیزهایی دیگر. بنابراین می‌توان گفت اگرچه این دو عامل در کنار هم ذکر شده‌اند، ولی به این معنا نیست که این‌ دو عامل در عرض هم هستند.

آرزوی طولانی، نتیجه هوای نفس

مشابه‌ این روایاتی هستند با تعابیری نزدیک به هم از پیغمبر اکرم«ص» و امیرمؤمنان«ع»:  «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‏ عَلَیْکُمُ‏ اتِّبَاعُ‏ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» (۴)در اینجا نیز عامل اصلی را «اتباع الهوی» و عامل دوم را «طول الامل» معرفی می‌فرمایند. طول الامل یکی از آثار اتباع هوی است. انسان در موارد خاصی می‌‌خواهد رفتاری آنی انجام بدهد و منظورش از انجام این کار نیز نتیجه‌ای است که آناً از آن می‌گیرد. در اینجا این‌ طور نیست که آرزوی زیادی داشته باشد، بلکه فقط می‌خواهد به این لذت برسد.

بنابراین لازمه هر اتباع هوایی، طول الامل نیست. طول الامل هواپرستی‌هایی است که فرد برای رسیدن به آنها مدتی طولانی را مدنظر قرار می‌دهد و در آن فاصله باید کارهای زیادی را سلسله‌وار انجام دهد تا به آن هدف برسد. این‌گونه موارد آرزوهای طولانی را می‌طلبد.

برخی با ای‌که می‌دانند عمر آدمیزاد بیش از هفتاد، هشتاد یا حداکثر صد سال بیشتر نیست، ولی «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَه» دوست دارند هزار سال زندگی کنند. برخی در سن هشتاد، نود سالگی و در حال بیماری در بیمارستان و زیر عمل جراحی قلب باز هم به فکر کارهای تجاری، سیاسی یا نقشه حزبی‌‌ انتخاباتیشان هستند و دلشان بند همان کارهاست. در حال مردن است، ولی شیطان آنچنان بر او غالب می‌شود و حقایق را از ذهنش می‌برد که خدا و قیامت را فراموش می‌کند و هوس خود را دنبال می‌کند.

کسی است میلیاردها (حال واحد میلیاردها را شما تعیین کنید؛ به ریال، تومان، دلار، سکه یا چیز دیگری) ثروت دارد، ذخایری در بانک‌های خارجی دارد، سهام‌هایی از کارخانه‌های مختلف دارد و حالا پیر و در حال مردن است. به اندازه‌ای که هزار سال دیگر هم زندگی کند، دارد که خود و بچه‌ها و بستگانش بخورند، ولی باز هم در فکر این است که یک صفر دیگر در دفترچه پس‌اندازش اضافه شود. این همان طول ‌الامل است.

خاصیت هوای نفس این است که جلوی حق را می‌گیرد. وقتی هوای نفس غالب می‌شود، وقتی انسان تحت تأثیر غرایز، هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار می‌گیرد، همه چیز را فراموش می‌کند و حق را زیر پا می‌گذارد. در این حال کاری را انجام می‌دهد که لحظه بعد پشیمان می‌شود، ولی هنگام عمل غلبه با نفس است؛ یادش می‌رود، پا روی حق می‌گذارد و به نصحیت کسی گوش نمی‌دهد.

اما طول الامل برای آن برنامه‌های طولانی است و باعث می‌شود که انسان آخرت را فراموش کند. ممکن است به اینکه حق و باطلی هست توجه داشته باشد و  شاید اگر کسانی نصحیتش کنند، کم و بیش بپذیرد. چون صرف داشتن آرزوهای طولانی به این معنا نیست که هیجان در آن وجود دارد. ممکن است فرد آرزوهای طولانی داشته باشد، اما این آرزوها خفته باشند و اکنون در ذهنش حاضر و فعال نباشند. در این صورت اگر کسی او را نصحیت کند، یا خودش مطالعه کند، ممکن است، اثر کند و پشیمان بشود، اما هنگام غلیان شهوت و هیجان غضب، بعضی‌ هوس‌ها آن‌چنان حمله می‌کنند که فرد می‌گوید آن آرزویی که داشتم اکنون می‌تواند تحقق پیدا کند و الان غنیمت است! این است که حق را زیر پا می‌گذارد و مانع می‌شود از اینکه به حق عمل شود.

بنابراین طول الامل مذموم خود ناشی از هوای نفس است، ولی اگر آرزوی انسان این باشد که به قصرهای بهشت برسد و همنشین اولیای خدا شود آرزوی بدی نیست. آرزوی مذموم آرزوی دنیوی طولانی است که ناشی از هوای نفس است. پس باز عامل اول هوای نفس و عامل فرعی و ثانوی طول الامل است.

پانوشت‌ها:

  1. بقره، ۸۷٫
  2. نجم، ۲۳٫

 ۳٫٫ نحل، ۴۳٫

  1. این مضمون با تعابیر گوناگونی نقل شده است. در بعضی از نقل‌ها این‌گونه آمده است که إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ [اثْنَتَانِ‏] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل، اما طبق همین نقل‌ها نیز دو عامل ذکر می‌شود که یکی تابع دیگری است.

 

سوتیترها:

۱٫

منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی می‌کند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق می‌داند. قرآن هم علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی می‌کند.

 

۲٫

کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب می‌کند و به دنبال هوای نفس می‌رود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت این‌گونه توضیح می‌دهند هرکه به دنبال هوای نفس می‌رود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای این‌که سخنش را قبول کنند، حرف‌های نادرستی را بدعت‌گذاری می‌کند:

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

حدود الهی خوف و رجا

 

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

«درجه اول ادب» مبتنی بر دو دیدگاه

اهل معرفت ادب الهی را بر اساس سه حالت درونی تعریف می‌کنند: خوف، رجا و سرور. شخص مؤمن وقتی در حال سیر معنوی است، نه می‌گذارد صفت «خوف» در او به سر حد «یأس» برسد، نه اجازه می‌دهد «امید و رجا» در او به مرز «أمن» برسد و نه «سرور و شادیش» به «جرئت» تبدیل شود. این اولین درجه ادب الهی است.

خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمی‌شود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار می‌گیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا می‌کند، همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کند و از حدود الهی تجاوز نمی‌کند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت می‌کند تا به اشتباه و خطا نیفتد.

 

دیدگاه اول: توجه به نقص مطلق جمیع ممکنات

انسان در مرحله اول باید به این امر اعتراف کند که نه تنها او، بلکه جمیع ممکنات، ناقص و محتاج هستند. به تعبیر دیگر هیچ شیئی از خود شیئیت ندارد و مستقل نیست. فرقی هم نمی‌کند که این دیدگاه علمی و استدلالی باشد یا عینی و تجربی. مهم این است که مؤمن سالک همیشه چنین نگاهی به خود و تمام عالم امکان داشته باشد؛ زیرا انسان با چین دیدگاهی حتی زمانی که مشغول طاعت و عبادت خدای متعال هم هست، از طاعت و عمل ناقص خود شرمنده است؛ یعنی طاعت و عبادت هم چیزی جز شرمندگی برایش ارمغانی ندارد. چه بسا که نقص انسان به اصل عبادات و طاعات او هم که اظهار محامد خداوند است ضربه بزند.

سالکی که به این مراتب رسیده است، همیشه با خود می‌گوید: «این منِ آلوده و ناقص هستم که چهره عبادت و طاعت پروردگار را مخدوش می‌کنم.» یعنی هر چند که عبادات، صورت‌های زیبایی دارند، اما وقتی یک موجود ناقص آن را به جا می‌آورد، نقائصش در آن چهره زیبا تأثیر می‌گذارد و آن را مخدوش می‌کند؛ لذا همیشه شرمنده رب است. چهره زیبای طاعات و عباداتی که ممکنات انجام می‌دهند، متعلق به خدا و زشتی‌هایش مربوط به ممکنات است. «ما أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِک: هر خیری که به تو می‌رسد، از جانب خدا است و هر شری که به تو می‌رسد، از جانب خود توست.»(۱) آنچه در اختیار داریم و به کار می‌گیریم، همه از اوست؛ ولی همه نقص‌ها و کاستی‌ها از ماست.

از یک طرف وجود ما سراسر نقص است و از طرف دیگر وقتی خدا هستی و کمالی را به ما عنایت می‌کند، ما با مصرف نابجا، آن را به نقص تبدیل می‌کنیم. این ما هستیم که خرابکاری می‌کنیم. او دستور داده است که چه کنیم و چه نکنیم، ولی ما دستورات او را نادیده می‌گیریم و هر کار زشتی را که می‌خواهیم، انجام می‌دهیم. او به ما گفته که این طور عبادت کنید، ولی ما حتی اگر بخواهیم به امر الهی گوش کنیم، عبادت را بی‌ادبانه انجام می‌دهیم و آن را خراب می‌کنیم.

اگر انسان چنین نظری به خود داشته باشد و تمام قصور و تقصیرها را از جانب خود ببیند، خوف در دلش ایجاد و سراپای وجودش مملو از شرمساری می‌شود. چرا خوف؟ چون انسان می‌بیند که خدا همه چیز را دراختیارش گذاشته، ولی او آن طور که ربّش خواسته، عمل نکرده و جوابی هم برای این بدبختیش ندارد. منشأ خوف، این نوع نگاه است و تا این نگاه نباشد، خوف در دل انسان پدید نمی‌آید.

 

دیدگاه دوم: توجه به رحمت بیکران الهی

در دیدگاه دوم انسان باید همیشه به رحمت واسعه و عنایات و الطاف بیکران و نعمت‌های بی‌پایان الهی که بدون سئوال و استحقاق به سوی همه سرازیر می‌شود، نگاه و با دیدن آنها، امید و رجا پیدا کند. آیا خدا این همه نعمت را از روی استحقاق یا به خاطر درخواست ما داده است؟ ما حتی از بسیاری از نعمت‌های خدادادی بی‌خبریم و نمی‌توانیم همه‌ آنها را احصا کنیم.

قرآن کریم می‌فرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَهَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا(۲): نمی‌توانید همه نعمت‌هایی را که خدا به شما داده است، بشمارید!(۳) این الطاف بیکران از فیاضیت مطلق خداوند سرچشمه می‌گیرد و انسان باید همیشه به این فیض دائم نگاه کند. خداوند نعمت‌های بی‌حساب دارد، چون فیضش بی‌نهایت است. این دیدگاه دوم، باعث می‌شود که بنده سالک، به فیض الهی و  رحمت و لطف پروردگار امیدوار شود.

پس منشأ خوف و رجا متفاوتند. یکی برخاسته از آگاهی بر احتیاج و نقص خویش و جمیع ممکنات است و دیگری ناشی از الطاف و عنایاتی است که از جانب پروردگار به سوی بندگان محتاجش جاری می‌شود. با این نگاه، اگر همه ثقلین هم عبادت کنند، ذره‌ای از خوف انسان کم نمی‌شود و اگر همه گناه کنند، خللی به رجای او وارد نمی‌شود؛ چون عبادت همه ما سوای‌الله در پیشگاه او اثری جز شرمندگی و شرمساری ندارد و گناه همه بندگان هم بیشتر از رحمت بیکران او نمی‌شود. مؤمن همیشه باید خود را بین این دو دیدگاه نگاه دارد.

 

حدود الهی خوف و رجا و انواع آن

در بحث خوف و رجا مرزهایی وجود دارند که باید آنها را حفظ کرد و نسبت به آنها مؤدب بود. رجا باید در حدی باشد که خدا تعیین کرده است و نباید اجازه داد حدود الهی نقص شوند. حد رجا تا بدانجاست که برای انسان حالت غرور و ایمنی ایجاد نشود؛ زیرا در این صورت انسان از حال اعتدال خارج و گرفتار آثار سوئی می‌شود.

امیدی که رو به فزونی می‌رود، کاذب است و دیگر به آن رجا گفته نمی‌شود، بلکه غروری است که سر از احساس ایمنی درمی‌آورد. اگر انسان ببیند به وظایف عبودیتش عمل می‌کند و با امید و رجایی که به لطف و رحمت خدا دارد، خللی به انجام تکالیفش وارد نشده، معلوم می‌شود که امیدش صادقانه است و از مرز الهی تجاوز نکرده است. اما اگر کسی نسبت به احکام الهی اهل تهاون باشد و به چشم حقارت به آنها نگاه ‌کند، معلوم می‌شود که امیدش کاذب است و از اعتدال خارج شده است؛ لذا اگر کسی آن طور که خداوند فرموده تمام واجبات را انجام بدهد و از تمام محرمات اجتناب کند، ولی در درونش به رحمت حق امیدوار باشد، رجایش، رجای صادق است، ولی اگر حدود الهی را رعایت نکند و نعوذبالله، احکام الهی را کوچک بشمارد، رجایش کاذب خواهد بود. کسی که به وظایفش عمل نمی‌کند، بعد هم می‌گوید من به رحمت پروردگار امیدوار هستم، سر از مکاید شیطان و نفس اماره در می‌آورد. پس ملاک و معیار تشخیص در این مورد، نوع نگاه و نگرش نسبت به اعمال عبادی و تکالیف شرعی است.

در اینجا صفت رجا به صفت «أمن» یعنی احساس ایمنی از مکر خدا تبدیل شده است که در بحث ادب الهی، نوعی بی‌ادبی است. مؤدب کسی است که همراه با عمل به دستورات مولا به فضل و کرمش نیز امیدوار باشد. چنین رفتاری از مصداق حسن ادب به شمار می‌آید، اما کسانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز می‌کنند، از گروه ظالمین هستند؛ « وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُون»  (۴)

در سیر معنوی دو نوع ایمنی وجود دارند. یک احساس ایمنی مربوط به بدایت امر است و یک احساس ایمنی مربوط به نهایت امر. در بدایت امر و در بین سیر، انسان سالک نباید احساس ایمنی داشته باشد، اما درنهایت امر و زمانی که کار تمام شده است، این احساس خوب است. « أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُون»(۵) این آیه مربوط به ایمنی در بدایت امر و در حال سیر است، اما در مورد کسانی که سیرشان تمام شده و از این عالم رفته‌اند، خدا می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون»(۶)

پس احساس ایمنی، به طورکلی بد نیست؛ بلکه باید دید در چه مرحله‌ای به انسان دست می‌دهد.

 

حد الهی خوف

خوف هم نباید آن طور باشد که به سر حد یأس برسد؛ یعنی انسان باید از خودش بترسد، اما نباید ترسش به گونه‌ای باشد که از حد بگذرد و به یأس و ناامیدی کشیده شود، زیرا یأس از رحمت خداوند از بدترین حالات انسان است. قرآن کریم هم می‌فرماید: « إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُون: (۷) همانا جز گروه کافران از روح و رحمت الهی ناامید نمی‌شوند.»

لذا باید گفت که حد الهی خوف این است که انسان از رحمت خدا قطع امید نکند. خوف دو صورت دارد. گاهی اوقات از برخی اولیای خدا که سیرشان در این عالم به نهایت رسیده، زائل می‌شود.(۸) کسانی که خوف ندارند، به نهایت کار رسیده‌اند و دیگر خوف برای آنان ضرورتی ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: « أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون» (۹)

 

ضرورت حفظ اعتدال در خوف و رجا

پس باید حالت خوف و رجا را همراه با هم داشت و هیچ‌گاه از حال تعادل خارج نشد؛ نه نسبت به خوف و نه نسبت به رجا.

باید به خود نگاه کرد و خوف داشت و به خدا نگاه کرد و امیدوار بود. نباید این طور باشد که همیشه از خدا توقع داشته باشیم و خود را نبینیم و یا فقط گناهان را ببینیم و از رحمت الهی غافل و مأیوس شویم. این شیطان است که انسان را از خدا به سوی خود برمی‌گرداند و به دام غرور می‌اندازد. اگر دیدی به وظیفه‌ات عمل نمی‌کنی، بدان که شیطان دارد تو را به سوی خود می‌کشاند. اگر هم دیدی که ناامید شدی، بدان که باز هم در دام شیطان لعین افتاده‌ای؛ چون رحمت و مغفرت خدا از همه گناهان بیشتر است. خدابینی و خودبینی باید با هم باشد تا نقش تأدیبی و سازندگی برای انسان داشته باشد.

امام صادق«ع» در روایتی می‌فرمایند: « کَانَ أَبِی ع یَقُولُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَان …: پدرم می‌فرمود هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در دل او دو نور وجود دارد»؛ «نور خفیه و نور رجاء؛ یکی نور خوف و دیگر نور رجا»؛(۱۰) هیچ‌کدام از این دو بر دیگری غلبه ندارد، نه خوف از رجا بیشتر است و نه رجا از خوف. اگر خوف بر رجا غلبه کند نعوذ بالله، انسان به یأس و ناامیدی می‌رسد و اگر رجا غالب شود، احساس ایمنی و غرور در او به وجود می‌آید.

امام صادق«ع» در روایت دیگری فرمودند: « لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً: هیچ‌گاه مؤمن، مؤمن نمی‌شود مگر آنکه هم اهل خوف باشد و هم اهل رجا». « لایکونُ خائفاً راجیاً حَتی یَکونَ عامِلاً لما یَخافُ و یَرجُو: (۱۱) و هیچ‌گاه اهل خوف و رجا نخواهد بود مگر آنکه به آنچه از آن می‌ترسد و به آن امید دارد، عمل کند.»

لذا اگر شخصی بخواهد بفهمد که خائف و راجی است یا نه، باید ببیند که آیا به وظایف الهی عمل می‌کند یا نه؟ و آیا تلاشی برای به دست آوردن آنچه به آن امید دارد، انجام می‌دهد یا نه؟

ادب الهی اقتضا می‌کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در می‌آورد و نه تفریط که یأس در او به وجود می‌آید.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱ـ نساء، ۷۹.

۲ـ ابراهیم، ۳۴.

۳ـ البته ممکن نیست که ما بتوانیم فیاضیت خدا را به‌طور مطلق درک کنیم، هر کسی تنها به اندازه گنجایش ذهنش می‌تواند از این فیاضیت درک مختصری داشته باشد، اما این مطلب را آن طور که هست، نمی‌تواند درک کند.

۴ـ بقره، ۲۲۹.

۵ـ اعراف، ۹۹ : «آیا از مکر خدا ایمن شده‌اید؟ هیچ ‌کسی خود را ایمن از مکر الهی نمی‌داند مگر گروه زیانکاران.»

۶ـ انعام، ۸۲ : «کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ظلم آلوده نکرده باشند، امنیت دارند و هدایت شده‌اند.»

۷ـ یوسف، ۸۷.

۸ـ البته خوف تا زمانی که ما در این دنیا در حال سیر هستیم معنا دارد؛ وگرنه در آخرت خبری از این حالت نیست. آنجا فقط باید رجا به فضل خدا داشت که من نمی‌خواهم وارد آن مسائل شوم.

۹ـ یونس، ۶۲ : «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهی.»

۱۰ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۷.

۱۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمی‌شود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار می‌گیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا می‌کند، همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کند و از حدود الهی تجاوز نمی‌کند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت می‌کند تا به اشتباه و خطا نیفتد.

۲٫

ادب الهی اقتضا می‌کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در می‌آورد و نه تفریط که یأس در او به وجود می‌آید.

 

 

30نوامبر/16

ویژگی‌های حکومت حضرت مهدی«عج»

در آستان امامان

آیت‌الله سید احمد خاتمی

در زیارت جامعه کبیره، زائر خطاب به امامان می‌گوید: «مُرتَقِبٌ لِدَولَتِکُم: چشم انتظار حکومت شما هستم.» پیش از این قانون اساسی حکومت مهدوی را بررسی کردیم و اینک ویژگی‌های حکومت مهدوی«عج» را بر می‌شمریم:

در روایات ویژگی‌های بسیاری برای حکومت حضرت مهدی«عج» ذکر شده‌اند؛ برخی از مهم‌ترین ویژگی‌ها عبارتند از:

۱ـ حکومت عدل و قسط

«واژه عدل» هم شامل عدالت فردی است هم شامل عدالت اجتماعی. در روایاتی که نوید حکومت حضرت مهدی«عج» داده شده، واژه عدل و قسط با هم و در برخی روایات تنها واژه عدل آمده است. در برخی از روایات نیز بر ویژگی عدالت اجتماعی در حکومت حضرت تکیه شده است.

 

عدل در حکومت حضرت مهدی«عج»

در دعای افتتاح می‌خوانیم: «اَللّـهُمَّ وَصَلِّ عَلى وَلِىِّ اَمرِکَ الْقائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَالْعَدلِ الْمُنتَظَر: خداوندا! به ولی امر خود که قیام‌کننده … و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. »

در روایتی حضرت علی«ع» از پیامبر اکرم«ص» نقل می‌کنند که: «لَو لَم یَبقَ مِنَ الدَّهْرِ إِلاَّ یَوم لَبَعَثَ اللهُ رَجُلاً مِن أهْلِ بَیتِی ، یَملَؤُهَا عَدلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوراً: اگر از روزگار جز یک روز نمانده باشد، خداوند مردی را از خاندان مرا برمی‌انگیزد تا زمین را از عدل و داد پر کند همان گونه از ستم پر شده باشد.»(۱)

در روایت دیگر فرمود: «یخرج فی آخرالزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی، وکنیته ککنیتی، یملأ الأرض عدلا کما مُلئت(۲) در آخرالزمان مردی از فرزندانم قیام می‌کند که نامش مانند نام من و کنیه‌اش مانند کنیه من است، زمین را از عدالت پر می‌کند همان‌گونه که از ظلم پر شده باشد.»

حضرت علی«ع» به امام حسین«ع» فرمودند: «التاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحق المظهر للدین و الباسط للعدل؛(۳) ای حسین! نهمین فرزندت قائم به حق و حاکم کننده دین و گستراننده عدالت است.» روایات در این زمینه فراوانند.(۴)

 

معنی عدالت در عصر حضرت مهدی«عج»

روشن است که عدل مفهوم گسترده‌ای دارد و شامل عدالت فردی هم هست؛ یعنی انسان‌ها نیز با کار گسترده فرهنگی در عصر حضرت ساخته می‌شوند و این زیربنای عدالت اجتماعی را فراهم می‌کند. امام خمینی در تفسیر عدالت موعود در عصر حضرت مهدی«عج» می‌فرمایند: «… و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، آن‌هم نه این عدالتی که مردم عادی می‌فهمند که فقط قضیه رفاه مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانی. انسان اگر انحراف عملی، روحی و عقلی پیدا کند، بازگرداندن او از این انحرافات به معنای ایجاد عدالت است. اگر اخلاق انسان منحرف شد، چنانچه به اعتدال برگردد، عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقائد انسان انحراف و کجی‌هایی پیدا شود، بر گرداندن آن عقائد به عقیده صحیح و صراط مستقیم،  ایجاد عدالت است.

برای  هیچ‌‌کس این قدرت وجود نداشته و فقط برای حضرت مهدی موعود ممکن است که عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و معنایی را که همه انبیا آرزو داشتند و موفق نشدند به دست این بزرگوار اجرا شود…(۵)

 

«قسط» در حکومت حضرت مهدی«عج»

گروه دوم روایات تکیه بر اجرای «قسط» در کنار «عدل» دارند. پیامبر اکرم«ص» می‌فرمایند: « فَیَمْلَأَ الْأَرضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَت جَوراً وَ ظُلْماً»(۶) که مقصود تنها عدالت اقتصادی نیست.

ابوهلال عسکری متخصص فروق لغوی می‌گوید: «قسط حصه و نصیبی است که در تقسیم آن عدالت رعایت شده باشد، اما هنگامی که «قسط» به‌تنهایی به کار می‌رود به معنای رعایت عدالت در موردی است که قابل تقسیط و سهم‌بندی باشد چه در امور مالی و چه در امور حقوقی. بنابراین هم قسط در امور اقتصادی به کار رفته و هم در امور حقوقی دیگر، اما در امور اقتصادی مانند «… وَأَوفُوا الْکَیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسط:(۷) است، پیمانه و وزن را با رعایت عدالت بپردازید.» و نیز: «وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ(۸) حق وزن را به عدالت ادا کنید و کم مفروشید.»

و گاه قسط به‌تنهایی به معنای عدالت اجتماعی است که بخشی از آن عدالت اقتصادی است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسط؛(۹) ما پیامبران خود را با دلایل استوار برانگیختیم و با آنان کتاب و وسیله سنجش حق و باطل فرو فرستادیم تا مردم قسط و عدالت را به پا دارند.»

بدیهی است که تنها عدالت اقتصادی منظور نظر انبیا و اولیای الهی نبوده، بلکه منظور اجرای عدالت در همه عرصه‌های اجتماعی بوده است. هدف نهایی انبیا آشتی دادن مردم با  خداوند بوده است: «…دَاعِیًا إِلَی اللَّـهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَ‌اجًا مُّنِیرً‌ا…».(۱۰) برای رسیدن به این هدف باید عدالت اجتماعی محقق گردد. و نیز «ادْعُوهُمْ لِآَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَط…؛(۱۱) آنان را با نام پدرانشان صدا کنید، این‌کار به عدالت نزدیک‌تر است.»

 

عدالت اجتماعی در عصر ظهور

با این تفسیر از قسط، بشریت در زمان ظهور حضرت شاهد اجرای عدالت اجتماعی به‌طور کامل خواهد بود. این عدالت شامل نیکوکاران و بدکاران می‌شود. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است «… اِذَا قَامَ قَائِمُنَا فَإِنَّهُ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّهِ وَ یَعْدِلُ فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِر: (۱۲) وقتی قائم ما قیام کند، او یکسان تقسیم می‌کند و میان آفریدگان خدای رحمان و نیک و بدشان عدالت می‌ورزد.»

در عصر ظهور حضرت، ظلمی نخواهد بود. امام رضا«ع» فرمودند: «… وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدلِ بَینَ النَّاسِ فَلَا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً؛(۱۳) ترازوی عدل را میان مردم می‌نهد تا کسی به کسی ستم نکند.(۱۳)

گستره عدالت اجتماعی حضرت چنان است که به دل خانه‌هایشان هم راه می‌یابد. امام صادق«ع» فرمودند: «… اَمّا وَاللّهِ لَیَدخُلَنَّ عَلَیهِم عَدلَهُ جَوفَ بُیُوتِهِم کَما یَدخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ…؛(۱۴) به خدا سوگند عدالت او چنان در دل خانه‌هایشان راه می‌یابد که گرما و سرما.»

در سایه این عدالت هیچ انسانی در قید بندگی و بردگی نمی‌ماند،(۱۵) حقوق به یغما رفته انسان‌ها به آنها بازمی‌گردد،(۱۶) بندهای پیدا و ناپیدای بندگی از سر و گردن انسان‌ها باز می‌شوند،(۱۷) کارگزاران ظلم و بیداد مورد بازخواست قرار می‌گیرند، قاضیان و حاکمان کژرفتار از مسئولیت خود عزل می‌شوند و زمین از هرنوع خیانت پاک می‌شود،(۱۸) گردن‌کشان و مستکبران درهم کوبیده و محرومان و مستضعفان در استرجاع حق خویش کامیاب می‌شوند. دیگر ناله هیچ مظلومی در گلو خفه و اشک و آه هیچ دلسوخته‌ای بلند نمی‌شود، هیچ انسانی گرسنه سر بر بالین نمی‌گذارد و هیچ محرومی با کینه و دغدغه ناامنی روزگار سپری نمی‌کند.

 

۲ـ امنیت در حکومت حضرت مهدی«عج»

دومین ویژگی حکومت مهدوی«عج» گسترش امنیت است. تحقق امنیت، زیرساخت اساسی پیشرفت در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی، صنعتی و… است. قرآن کریم اولین ویژگی یک جامعه مطلوب را «امنیت» می‌داند: « وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ…؛(۱۹) و خداوند مثلی زده است. منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می‌رسید.»

در این آیه شریفه سه ویژگی برای یک جامعه مطلوب ذکر شده است: امنیت، آرامش، اقتصاد آباد. تا امنیت نباشد کسی آرامش ندارد و تا این دو نباشند، کسی علاقمند به تولید و سر و سامان دادن به وضع اقتصادی نمی‌شود. بنابراین، «امنیت» زیربنای یک جامعه‌ آباد است، ابعاد گوناگون «امنیت» اعم از امنیت جانی، مالی، آبرویی، اخلاقی، حقوقی، امنیت اجتماعی و خانوادگی… در روایتی در تفسیر این آیه شریفه آمده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخلِفَنَّهُم فِی‌الْأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِین مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَى لَهُم وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِم‌أَمنًا..؛(۲۰) خداوند به کسانی از شما که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته انجام می‌دهند وعده داده است که آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همان‌‌گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دینی را که برای آنها پسندید، پابرجا خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت تبدیل خواهد کرد.»

آیه «نَزَّلتُ فی القائِم و اَصحابِه»در مورد حضرت مهدی«عج» و اصحاب اوست.(۲۱)

از روایات استفاده می‌شود که این امنیت، امنیتی بی‌بدیل است که تا آن روز بشریت شاهد آن نبوده است تا جایی که درندگان در کنار چهارپایان زیست مسالمت‌آمیز دارند!

در روایتی از حضرت امیرمؤمنان علی«ع» روایت شده است: «ولو قد قام قائمنا لا نزلت السماء قطرها و لاخرجت الارض نباتها و لذهبت الشحنا و من قلوب العباد و اصطلحت السباع و البهائم؛(۲۲) و اگر قائم ما قیام کند،آسمان بارانش را فرو می‌فرستد و زمین گیاهانش را بیرون می‌آورد و دشمنی از دل‌های بندگان می‌رود و درندگان و چهارپایان با هم در صلح و صفا خواهند بود.»

امنیت در عصر حضرت به‌گونه‌ای است که: «حتی تمشی المرأه بین العراق الی الشام لا تصنع قدمیها الا علی النبات و علی رأسها زینتها لا یهیجها سبع و لا تخافه؛(۲۳) تا آنجا که زن از عراق تا شام می‌رود و پایش را جز روی سبزه نمی‌نهد و زینتش بر سرش هست؛ نه درنده‌ای او را می‌ترساند و نه او از آن می‌ترسد.»

امام صادق«ع» فرمودند: «أَمَا تُحِبُّ أَن یَظْهَرَ الْعَدْلُ وَ یَأْمَنَ السُّبُلُ وَ یُنْصَفَ الْمَظْلُومُ»: (۲۴) آیا دوست نداری که عدالت آشکار شود و راه‌ها ایمن گردند و با مظلوم انصاف ورزند…».

 

۳ـ گسترش فرهنگ در حکومت حضرت مهدی«عج»

فرهنگ به معنای مجموعه بینش‌ها و ارزش‌ها و دانش‌ها در عصر حضرت گسترش قابل ملاحظه‌ای خواهد یافت. با ظهور حضرت همان‌ طور که ظلم و ستم جای خود را به عدل و داد می‌دهد، جهل و نابخردی و نادانی هم جای خود را به علم و عقل خواهد داد و جهان از نور عقل و علم آکنده می‌گردد. امام باقر«ع» فرمودند:

«اذا قام قائمنا و صنع الله یده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به اصلاحهم؛(۲۵) هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان می‌نهد، عقل‌های ایشان را با آن جمع می‌کند و خردهایشان با او کامل می‌شود.»

در عصر ظهور رهروان راه حضرت به‌طور فعال به صحنه می‌آیند و فرهنگ دینی را با آموزه‌های قرآنی گسترش می‌دهند. حضرت علی«ع» فرمودند: «کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه قد ضربوا الغساطیط یعلمون الناس القرآن کما انزل؛(۲۶) گویی شیعیانمان را در مسجد کوفه می‌نگرم که خیمه‌هایی را برپا کرده و قرآن را مطابق آنچه نازل شده است به مردم می‌آموزند.»

در حکومت حضرت مهدی«عج» مساجد کانون نشر فرهنگ دین خواهند بود، از این رو گسترش مساجد در حکومت مهدوی از راه‌های گسترش فرهنگ دینی است. از امام صادق«ع» روایت شده است: «اذا قام قائم آل محمد بنی فی ظهر الکوفه مسجدا له الف باب…؛(۲۷) هنگامی که قائم خاندان محمد قیام کند، در پشت کوفه مسجدی با هزار در می‌سازد.»

در حکومت مهدوی به فرهنگ نیز به اندازه عدالت و امنیت بها داده می‌شود که: «یَعبُدُونَنِی لَا یُشرِکُونَ بِی شَیْئًا» : (۲۸) آن‌چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت.

 

۴ـ زندگی آبرومندانه

سه نوع زندگی داریم:

۱ـ زندگی فقیرانه که این زندگی را اسلام برای پیروانش نمی‌خواهد و پیامبر گرامی اسلام«ص» فرمودند: «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا؛(۲۹) نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»

در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: « اَللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْر و َالْفَقْر. فَقالَ رَجُلُ الیَعدِلان؟ قالَ نَعَم؛(۳۰) بار خدایا! من از کفر و فقر به تو پناه می‌برم، مردی عرض کرد آیا این دو با هم برابرند، فرمود آری.»

و البته مقصود از آنچه پیامبر«ص» فرموده‌اند که: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِر»،  فقر مادی نیست و اگر هم باشد، مراد آن است که من به عنوان رهبر جامعه افتخار می‌کنم که در معیشت در پایین‌ترین سطح جامعه که فقرا هستند، هستم که این به‌حق مایه افتخار است.(۳۱)

۲ـ زندگی تجملاتی مطلوب دین نیست و علاوه بر آنکه زمینه‌ساز غفلت است، جامعه را به سمت مصرف‌زدگی و دنیاپرستی می‌برد. پیامبر«ص» فرمودند: «اِن مَا قَلَّ وَکَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى…»؛(۳۲) آنچه کم باشد و کافی، بهتر است از آنچه بسیار باشد و غفلت‌زا.

۳ـ زندگی آبرومندانه که روایات نام آن را «کفاف» گذاشته‌اند مقداری از دارایی است که به اندازه نیاز باشد؛ نه کمتر و نه بیشتر، نه فقیرانه، نه تجملاتی. نبی‌اکرم«ص» فرمودند: « طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ لِلإِسْلامِ وَکَانَ عَیْشُهُ کَفَافًا؛(۲۳) خوشا به حال کسی که اسلام آورد و روزیش به اندازه نیازش باشد.»

ونیز:« اَللّهُمَّ ارزُقْ مُحَمّداً وَآلَ مُحَمّد وَ َمْن اَحَبَّ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّد الْعَفافَ والکَفاف…(۳۴) خدایا محمد و آل‌محمد و دوستان محمد و آل‌محمد را عفاف (پاکدامنی) و کفاف روزی کن.

کانون این نوع زندگی عصر ظهور است. در این عصر «فقر» رخت برمی‌بندد. در روایات فراوان رفاه در عصر حضرت چنین ترسیم شده است. مردم به چنان نعمت و برخورداری و رفاهی دست می‌یابند که در هیچ زمانی دست نیافته باشند. آسمان مکرر بر آنان ببارد (کنایه از وفور مواهب طبیعی) و زمین چیزی از روییدنی‌های خود را پنهان نسازد.

سخن از کثرت مال، وفور نعمت‌ها، باران‌های پیاپی، سبکباری و رهایی از بارهای سنگین زندگی، آسودگی از رنج طلب کردن و نیافتن، ادای قرض مقروضین و ادای دین تمام صاحبان دین، بی‌نیازی تمام انسان‌ها، عمران و آبادی تمامی عرصه خاک، سرسبزی تمام سطح زمین، آشکار شدن معادن و گنج‌ها و… است.(۳۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۰۲٫

۲ـ‌ عقدالدرر، ص ۳۲٫

۳ـ کمال‌الدین، ص ۳۰۴٫

۴- دانشنامه امام مهدی«عج» برپایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد نهم از ص ۱۷۰ تا ص ۲۲۴

۵ـ سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی«ره»، صص ۲۸۹ و ۲۹۰ (از مجموعه تبیان)

۶ـ منتخب الاثر، ص ۱۴۷٫

۷ـ الفروق اللغویه «ماده قسط».

۸ـ انعام، ۱۵۲٫

۹ـ الرحمن، ۹،

۱۰ـ حدید، ۲۵٫

۱۱ـ احزاب، ۴۶٫

۱۲ـ احزاب، ۵٫

۱۳ـ علل‌الشرایع، ص ۱۶۱٫

۱۴ـ کمال‌الدین، ص ۳۷۱٫

۱۵ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۹۶٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۵٫

۱۷ـ بحارالانوار، ۶/۲۲۴٫

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۵۷٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۲۰٫

۲۰ـ نحل، ۱۱۲٫

۲۱ـ نور، ۵۵٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ۵۸٫

۲۳ـ الخصال، صص ۶۱۱ و ۶۲۶٫

۲۴ـ همان.

۲۵ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۴٫

۲۶ـ کمال‌الدین، ص ۶۷۵٫

۲۷ـ الغیبه نعمانی، ص ۳۱۷٫

۲۸ـ الارث، ۲/۳۸۰٫

۲۹ـ نور، ۵۵٫

۳۰ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۷٫

۰۳۱ـ میزان الحکمه «فقر».

۳۲ـ برای تفصیل بحث در این زمینه ر.ک بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۱٫

۳۳ـ اصول کافی، ج ۲، «باب الکفاف».

۳۴ـ ر.ک، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۸، ۸۸/۱۲۳ و دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، از ص ۳۴۷ تا ص ۳۷۱٫

۳۵ـ همان.

30نوامبر/16

عزت اسلام و خنثی شدن توطئه دشمنان در گروی حمایت از ولایت فقیه است

 

 

 

«پاسدار اسلام» در محضر حضرت آیت‌الله‌العظمی مظاهری

درآمد:

  حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری یکی از معدود شاگردان حضرت امام خمینی هستند که از دهه ۳۰ یعنی بیش از ده سال قبل از آغاز نهضت امام، از مجلسِ درس و اُنس امام خمینی بهره‌مند بوده‌اند. معظم‌له که علاوه بر بهره‌گیری از محضر حضرت امام خمینی از دروس بزرگان دیگری همچون حضرات آیات بروجردی، مرعشی نجفی و علامه طباطبایی بهره‌ها برده‌اند، در کنار فعالیت‌هاى‌ علمى‌ و دینی‌، از فعالیت‌هاى‌ سیاسى‌ علیه رژیم منحوس شاهنشاهی و مبارزه برای استقرار حکومت‌ اسلامى هم باز نماندند.  ایشان فراتر از ۱۲ سال شاگردی حضرت امام در علوم حوزوی، بعنوان یادگاری از مکتب عرفانی و اخلاقی امام خمینی، سال‌هاست که با درس دل‌نشین اخلاق‌شان، روشنی بخش جامعه اسلامی هستند. 

در سال‌ ۱۳۷۴ پس از درگذشت مرحوم‌ آیت‌الله‌ حاج‌ شیخ‌ حسن‌ صافى‌ اصفهانى، علماى‌ اصفهان‌ در نامه‌اى‌ ‌ به‌ رهبر معظم انقلاب،‌ خواستار هجرت‌ آیت‌‌الله‌ مظاهرى‌ به‌ آن‌ دیار شدند و بدین ترتیب معظم‌له  که از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اعضای برجستۀ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به تدریس و پژوهش و تربیت طلاب اشتغال داشتند، با تاکید حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، به شهر عالِم پرور اصفهان هجرت نمودند و زعامت حوزه‌های علمیه استان اصفهان را بر عهده گرفتند.

آیت‌الله مظاهری با وجود قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت و تدریس و تربیت خیل طلاب فاضل و همچنین تالیف نزدیک به ۷۰ عنوان کتاب در موضوعات مختلف معارف دینی و اخلاقی، جلسات عمومی وعظ‌شان دراصفهان همچنان برقرار است تا عامۀ مردم نیز بتوانند از برکات ایشان مستفیض شوند.

با این اوصاف، درک محضر این عالم جلیل‌القدر، فرصت مغتنمی بود برای «پاسدار اسلام» تا از نکته‌های ظریف و اشارات راه‌گشای ایشان در جهت حفظ میراث حضرت امام خمینی و نیل به سوی آماده‌سازی استقرار حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، استفاده کنیم.

ضمن تشکر صمیمانه از عنایت معظم‌له برای اختصاص این فرصت، سلامتی و استمرار برکات وجودی ایشان را از درگاه خداوند متعال مسالت داریم.

 

 

 

 

 

*شاید بسیاری از افراد نسل امروز آنطور که باید و شاید، شناخت‌شان نسبت به امام خمینی و اهمیت نهضت الهی ایشان، خیلی عمیق نباشد. چراکه از وقتی چشم باز کرده‌اند، در نعمت جمهوری اسلامی بوده‌اند و نقمت و خفقان رژیم شاهنشاهی و به تبع آن، عظمت امام و کار بزرگ ایشان برایشان قابل تصور نیست. لذا تبیین شخصیت والای امام خمینی و رمز پیروزی ایشان  یکی از ضرورت‌های امروز است. یادمان هست که دو ابرقدرت امریکا و شوروی که بر سر همه چیز رقابت داشتند، در تقابل با امام و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی رفاقت داشتند. حضرتعالی که اُنس دیرینی با حضرت امام از سال‌های قبل از شروع نهضت داشته‌اید، چه ویژگی‌ای را در امام، قبل از نهضت و بعد از آن یافتید که ایشان توانست با دست خالی بر همۀ قدرت‌های شیطانی غلبه کند و بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ معاصر را رقم بزند و نقطه عطفی را در تاریخ بشریت پدید آورد؟

 

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم. حضرت امام«قدس‌سرّه‌الشّریف» از چند ویژگی بارز برخوردار بودند. اوّلاً از حیث علمی، جامع‌الاطراف بودند و در شاخه‌های اصلی علوم اسلامی تخصص داشتند و گسترۀ علمی ایشان منحصر به فقه و اصول یا فلسفه و عرفان نبود. مثلاً ایشان در تفسیر قرآن ابتکارهایی داشتند، چنان‌که در حدیث و تفسیر روایات هم تألیفات با اهمیّتی دارند، ولی از همۀ اینها مهم‌تر اینکه معلم اخلاق و مهذّب نفوس بودند، یعنی هم در اخلاق نظری، متخصّص و استاد بودند و هم در اخلاق عملی؛ و این ویژگی، محبوبیّت عجیبی در میان روحانیّت و جامعه به ایشان داد. یکی از کارهایی که همواره دشمنان امام چه در زمان نهضت و چه در حین تبعید و چه پس از انقلاب درصدد آن برآمدند، این بود که می‌خواستند با فریب‌کاری به این محبوبیّت ضربه بزنند، اما الحمدلله نتوانستند و این محبوبیّت روز به روز بیشتر شد. این محبوبیّت هم به دست حضرت امام نبود، بلکه ارادۀ خدا بود: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدًّا»(۱).کسانی که امام را از نزدیک درک کرده‌اند و با ایشان مرتبط بوده‌اند، این منزلت اجتماعی ایشان را به خوبی احساس می‌کردند. من هم که به لطف و توفیق الهی، سالیان متمادی با حضرت امام تماس و ارتباط داشتم و دوازده سال در دروس ایشان شرکت می‌کردم و همواره در جریان مسائل بودم، دقیقاً می‌دیدم که آنچه موجب گردید که حضرت امام بتوانند این نهضت را به پیروزی برسانند، همین محبوبیّت اجتماعی ایشان و منزلت ایشان در میان عموم جامعه بود. فقط روحانیّت و طلبه‌ها نبودند که به ایشان علاقه داشتند بلکه این علاقه و عقید‌ۀ به امام همگانی بود و این محبوبیّت، منجر به پدید آمدن صحنه‌هایی مثل آن استقبال عجیب در بازگشت ایشان از تبعید به ایران شد، استقبال بزرگی که کمر رژیم طاغوت و حامیان او را شکست و همین‌طور سخنرانی ایشان در همان شرایط در بهشت زهرا(س) و لذا در آخر کار که باقیمانده‌های رژیم در روز بیست و دوم بهمن تصمیم به قتل عام مردم گرفته بودند، نتوانستند و امام به سرعت بر استکبار جهانی پیروز شدند. یا تشییع جنازۀ عجیب ایشان که یک حادثۀ بی‌نظیر مردمی و تجلّی محبوبیّت عمومی و ملّی امام راحل بود و نشاندهندۀ پشتوانۀ بزرگ مردمیِ یک رهبر عالیقدر بود. همۀ‌ این صحنه‌ها و حوادث، به گونه‌ای خرق عادت است، یعنی در قالب تفسیرهای رایج سیاسی و حکومتی و اجتماعی نمی‌گنجد. هنوز با گذشت قریب چهار دهه از پیروزی انقلاب و قریب سه دهه از ارتحال حضرت امام، جای این سؤال وجود دارد که چه‌طور شد که مثلاً در یک مقطعی در روز  بیست و دوم بهمن ۵۷، ظرف چند ساعت، مردم اعمّ از زن و مرد با دست خالی، در برابر ارتشی که دنیا، مخصوصاً آمریکا و شوروی پشتوانه‌اش بودند، ایستادند و پروردگار عالم ترس را در دل ارتش و رژیم طاغوت افکند و همه آن‌ها به شکست کشیده شدند و رژیم دو هزار و پانصد سالۀ پادشاهی ساقط شد.

به نظر من این محبوبیّت ویژه که ما از حضرت امام دیدیم، سبب پیروزیِ نهضت و انقلاب ایشان شد و الحمدلله تا حال هم این محبوبیّت ادامه یافته است و امروز هم می‌بینیم که این محبوبیّت در سطح فراگیر وجود دارد.

امّا آنچه که این محبوبیت الهی را در سطح اجتماع به حضرت امام داد، تقوا و خلوص و مجاهدت ایشان بود. یعنی مصداق همان آیه‌ای که خواندم: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».

حضرت امام در زمانی که یک مدرّس بزرگ در حوزۀ علمیه و در سطح و مظانّ مرجعیّت بودند، همیشه وقتی صحبت از ریاست و مرجعیّت ایشان می‌شد، فرار می‌کردند، امّا با این حال یک‌دست غیبی، حضرت امام را جلو می‌برد تا جایی که مرجعیّت ایشان به نحو کم‌نظیری گسترش یافت. من بارها این قضیۀ درس‌آموز را نقل کرده‌ام که یک بار حضرت امام برای درس آمدند در حالی‌که نفس‌شان به شماره افتاده بود. همو که در سخنرانی بعد از آزادی از زندان می‌فرمود: «والله! تا حال نترسیده‌ام، آن‌روز هم که می‌بردندم آنها می‌ترسیدند و من آنها را تسلیت می‌دادم.» همین امام، آن روز نفس‌شان به شماره افتاده بود. فرمودند: «نیامده‌ام درس بگویم. آمده‌ام نصیحتی به شما بکنم. مرحوم میرزای شیرازی فردی را به‌عنوان نماینده و وکیل در امور شرعی به اصفهان فرستادند که بد از کار درآمد. آقایی از اصفهان به مرحوم میرزا نامه نوشتند که اگر کسی را می‌فرستید باید سه شرط داشته باشد: باید عالم باشد، باید متدیّن باشد و باید عاقل باشد. اگر نمی‌توانید، کسی را بفرستید که لااقل عالم و عاقل باشد و اگر این را هم نیافتید، حدّاقل عاقل باشد و با عقلش مردم‌داری کند و اسلام را حفظ کند». بعد حضرت امام فرمودند: «من هم به همۀ شما می‌گویم اگر عالم یا متدیّن نیستید، حدّاقل عاقل باشید و نخواهید حوزه با سابقۀ چهل ساله را از بین ببرید.» آن روز ایشان درس هم نگفتند و رفتند و در آن ایّام تب مالتی داشتند که عود کرد و چند روز در منزل بستری بودند. حالا مطلب چه بود؟ یکی از شاگردان ایشان، به نفع مرجعیّت ایشان علیه یکی از مراجع دیگر صحبت کرده بود و این موضوع به گوش ایشان رسیده بود و با این حرارت، لازم دانسته بودند که اعتراض خود را نسبت به این حرکت، بیان کنند و از شدّت ناراحتی برای این مسئله، بیمار شدند. این تقوا و پارسایی و حساسیّت پرهیزکارانۀ ایشان را می‌رساند. حتّی وقتی که مرحوم آیت‌الله العظمی آقای بروجردی از دنیا رفتند، دیگران هرکاری کردند که امام به عنوان یکی از مراجع برای برگزاری مجلس ختم ایشان در صحنه بیایند، قبول نکردند و خودشان را کنار کشیدند و همیشه چنین بودند و کاری هم به حرف این و آن نداشتند. و خلاصه اینکه هیچ‌گاه در اینگونه امور، خود را مقدّم نمی‌کردند و از این مسائل فراری بودند.

 

*هیچ‌کسی به اندازه امام از مرجع شدن فرار نکرد، و مرجعیت هیچ ‌کس هم به جامعیت مرجعیت امام نشد.

 

بله، این یک قاعدۀ کلّی در مشی حضرت امام دربارۀ موضوع مرجعیّت بود. و امّا از عامل تقوا و پارسایی که بگذریم، ‌فضیلت اخلاص و خلوص هم در امام، خیلی برجسته بود. ایشان در درس‌هایشان، وقتی به مناسبت، می‌خواستند ما را نصیحت کنند، راجع به خلوص، خیلی صحبت می‌کردند و به‌جای اینکه از خودشان حرفی بزنند، همواره این آیه را می‌خواندند: «قُل إِنَّما أَعِظُکُم‏ بِواحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…»(۲) و جدّاً خود ایشان، عامل به این آیه بودند، حقّاً خلوص حضرت امام کم‌نظیر بود. هیچ‌گاه، هیچ چیزی و هیچ کسی در نظرشان نبود غیر از خداوند متعال. همۀ اراده‌ها و عزّت‌ها و قدرت‌ها را در ید و در اختیار ذات اقدس الهی می‌دید و برای خودش، هیچ چیزی، هیچ مرتبه‌ای و هیچ منزلتی قائل نبود و لذا مثلاً در قضیۀ فتح خرّمشهر فرمود: «خرّمشهر را خدا آزاد کرد.» چنان‌که در اصل پیروزی انقلاب و نهضت هم معتقد بود که خدا و ارادۀ او و لطف او این انقلاب را به ثمر نشاند. در ابتدای وصیّت‌نامۀ سیاسی الهی خود در همان تذکّر اوّل، ‌به این مطلب تصریح می‌کنند که «این انقلاب بزرگ با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید و اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت این نهضت به ثمر برسد» و لذا امام، انقلاب اسلامی را یک تحفۀ الهی و هدیۀ غیبی می‌دانست.

و امّا عامل دیگر یعنی مجاهدت و تکلیف‌گرایی ایشان و اینکه عامل به وظیفه بودند و در انجام مسئولیّت کوتاهی نمی‌کردند، این هم یکی دیگر از اسبابی‌است که موجب محبوبیّت ویژه ایشان شده بود. در انجام مسئولیّت و وظیفه‌ای که تشخیص می‌داد، هیچ قصوری نمی‌کرد و مصداق «وَ لا یَخافُونَ‏ لَومَهَ لائِمٍ» بودند. از خاطر نمی‌برم که حضرت امام پس از تبعید که به قم آمدند و قصد داشتند برای همیشه در قم بمانند، در آن‌روزها مردم از اطراف  و اکناف کشور برای تجدید بیعت با امام به قم می‌آمدند، یک روز عده‌ای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخن‌گویشان خیلی شیرین صحبت کرد و گفت: «آقا نیامده‌ایم بگوییم ازانقلاب  چه می‌خواهیم، آمده‌ایم بگوییم انقلاب از ما چه می‌خواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و این خشنودی در چهرۀ ایشان پدیدار شد و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز می‌خواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است.» واقعاً اگر همۀ ما در طول دوران پس از انقلاب به همین جمله عمل کرده بودیم و وظایف خودمان را به درستی شناخته بودیم و به این وظایف به درستی عمل کرده بودیم، الان نظام ما خیلی محکم‌تر، پررونق‌تر و عالی‌تر بود.

البته امام راحل عظیم‌الشأن، خصائص و ویژگی‌های والای دیگری هم داشتند که تبیین آنها، فرصت و مجال بیشتری می‌خواهد. مثلاً توکّل ایشان که از همان خلوص ایشان سرچشمه می‌گرفت یا ساده‌زیستی ایشان که از همان پارسایی ایشان سرچشمه می‌گرفت و این ساده‌زیستی و عدم تعلّق به دنیا و زخارف مادّی، از ابتدا تا آخر حیات ایشان، چشمگیر بود و اطرافیان و خانوادۀ ایشان خصوصاً همسر صبور و گرامی ایشان هم در مقابل ارادۀ ایشان تسلیم بودند. در همان قضیۀ آمدن ایشان به قم، پس از ایّام تبعید، در ابتدا خانه‌ای را در نزدیکی حرم مطهر در خیابان بهار برای ایشان فراهم کردند، ولی چون در بارۀ این منزل، ان‌قلتی به وجود آمد، ایشان بدون هچ تأمّلی فرمودند من دیگر در این خانه نمی‌مانم و لذا جناب آقای یزدی خانۀ خود را در اختیار حضرت امام قرار دادند تا وقتی که به تهران تشریف بردند. در تهران هم خانه‌ای برای ایشان فراهم شد که ظاهر آن قدری جلوه داشت و لذا ایشان آنجا هم نماندند و مرحوم آقای حاج احمد آقا«رحمه‌الله‌علیه» می‌گفتند وقتی خانۀ جماران را در اختیار امام قرار دادند و ایشان به آنجا آمدند فرمودند: «اینجا مناسب ماست.» و نفس راحتی کشیدند. چنان‌که در ایّام تبعید در نجف اشرف هم در خانۀ محقّری بدون وسایل خنک‌کننده در آن گرمای طاقت‌فرسا زندگی می‌کردند و این‌گونه امور، نظایرش در سیره و زندگی امام راحل، زیاد است. این ساده‌زیستی ایشان، با آنکه در حدّ مقدورات خودشان، امکانات شخصی و موروثی داشتند، نشأت گرفته از آن روحیۀ همراهی و همدلی با محرومان و مستضعفان است، همان چیزی که امیرالمؤمنین علی«علیه‌السّلام» چنان‌که در نهج‌البلاغه هم آمده است می‌فرمودند که: «أَ أَقنَعُ مِن نَفسِی بِأَن یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُم فِی مَکَارِهِ‏ الدَّهرِ أَو أَکُونَ أُسوَهً لَهُم فِی جُشُوبَهِ الْعَیشِ؟»

در آن نامۀ عبرت‌انگیز و عجیب و غریب به عثمان‌بن‌حنیف، هشدار می‌دهد که آیا من صرفاً باید قانع باشم به اینکه مردم به من می‌گویند «امیرالمؤمنین»؟ یا اینکه باید با آنها در سختی‌های روزگار و در مضایق و مشکلات زندگی، همراه و شریک باشم؟

خلاصه، نکتۀ تأسف‌بار این است که برای تبیین شخصیت امام، کم‌کار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکرده‌ایم، چنان‌که روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده و حتی دربارۀ وصیت‌نامه سیاسی الهی ایشان هم، به خوبی کار نکرده‌ایم. ای‌کاش این وصیّت‌نامه سیاسی– الهی ایشان را همۀ ما، خصوصاً مسئولان نظام اسلامی به طور پیوسته متذکّر بودیم ولی متأسفانه مثل اینکه به کلّی به فراموشی رفته است. این سیاست‌نامه مثل سایر صحبت‌های حضرت امام چاپ شد و بعد هم به کتابخانه‌ها رفت. نه ما طلبه‌ها، نه دیگران روی آن کار نکردیم در حالیکه باید کتاب روز شود و همه ما دربارۀ آن سخنرانی کنیم و تحلیل و تفسیر کنیم و به آن عمل کنیم. این وصیّت‌نامه همه چیز را در خود دارد. من همیشه می‌گویم که حضرت امام ده سال حکومت کردند و شما نمی‌توانید بگویید، ای کاش امام این یک مطلب را هم گفته بودند. هرچه را باید راجع به نظام و انقلاب بگویند، گفتند. انصافاً همه‌چیز را گفته‌اند و ما باید عمل کنیم. اینها حاصل همان خلوص و پارسایی است. اینها دست خداست و وقتی دست خدا روی سر کسی باشد و لیاقت هم داشته باشد، به سر منزل مقصود می‌رسد و اینطور محبوبیّت اجتماعی پیدا می‌کند.

 

*با وجود همه قصور و تقصیرها، از عمر نظامی که امام پایه‌گذاری کرد، ۳۷ سال و از رحلت امام ۲۷ سال گذشته است. ولی نظامی اسلامی همچنان پایدار و استوار است.

در این ۳۷ سال در بسیاری از اوقات وضعیّت کشور به مو رسید، اما پاره نشد، بلکه بر عکس، ناگهان یک جهش پیدا کرده است. اینها همه خرق عادت است. صدام می‌گفت شش روزه در تهران هستم. صدام اگرچه آدم دیوانه و قلدری بود، اما این حرفش حساب شده بود، چون دنیا قول داده بود که پشتوانه‌اش باشد. نه فقط آمریکا و شوروی، بلکه همۀ قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای. لذا این طمع در صدام پدید آمده بود که پیروز است اما موفق نشد و برعکس نظام محکم‌تر و مستحکم‌تر شد.

حضرت امام الان هم در عالم برزخ از اهل‌بیت«علیهم‌السّلام» می‌خواهند این نظام حفظ شود. ما امید داریم که ان‌شاء‌الله این انقلاب اسلامی که یادگار امام راحل است به انقلاب جهانی حضرت ولی‌عصر«ارواحنافداه» متصل شود و به دست ما و به رهبری امام زمان«عجل‌الله‌فرجه‌الشّریف»، پرچم اسلام بر فراز کرۀ زمین افراشته گردد و این نظام اسلامی جهانی شود و عیوبش به طور کلّی رفع گردد.

 

*یکی از دستاوردهای مهم امام احیای اصل ولایت فقیه بود. اصلی که دلائل آن در متن قرآن موج می‌زند و علاوه بر اثبات شرعی، از نظر عقلی هم این اصل رکن اصلی نظام اسلامی‌است. پس از رحلت امام هم به‌رغم توطئه‌های عمیق‌تر و شدیدتر دشمن نسبت به دهه اول انقلاب، روز به روز بر قدرت جمهوری اسلامی در دنیا افزوده شد و در حال حاضر جمهوری اسلامی به مثابه یک ابرقدرت سر برآورده و در هیچ موردی، دشمن نتوانسته است آن را به زمین بزند، بلکه برعکس، دشمنان در همه توطئه‌هایشان شکست خوردند: «وَ لَا یَحِیقُ المَکرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهلِهِ».(۳) آیا اخلاص و تدبیر حضرت امام در شکل دادن به ارکان نظام و مسئله ولایت فقیه، موجبات بقا واستحکام این نظام را فراهم آورد. تحلیل و نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟

حرف متینی است. یک حرف راجع به ولایت فقیه این است که حضرت امام، مجملی را مفصل کردند یعنی مجملی از فقه سنّتی و فقه تشیّع را، به تفصیل مطرح کردند و در صحنۀ عمل اجراء کردند. اصل ولایت فقیه در میان فقها یک موضوع اتفاقی و اجماعی است، هرچند در بعضی از حدود و ثغور آن، بحث‌های علمی و اختلاف نظرهایی وجود دارد که یک امر طبیعی در فقه است. امّا این اصل به دست فقهاء سابق، امکان اجرا و بروز و ظهور عملی پیدا نکرد، چون زمینه‌های آن، به وجود نیامد.

یک حرف دیگر راجع به ولایت فقیه این است که امام، ولایت فقیه را با پشتوانه همان محبوبیت اجتماعی و جایگاه فراگیر و مردمی احیا کردند و به اجراء در آوردند، به این معنا که اصل ولایت فقیه همان‌طور که گفتم در طول تاریخ تشیّع، به این شکل زمینۀ ظهور و بروز پیدا نکرده بود و هنر امام این بود که با پشتوانه ملت و به وسیله همان محبوبیت و منزلت ملی که در نزد مردم پیدا کرده بود، حکومتی را تأسیس کرد که هم اسلامیّت و هم جمهوریّت را مثل دو بال جدایی ناپذیر در بر داشت. متأسّفانه الان هم روی ولایت فقیه هم به خوبی کار نمی‌شود، هم خوب تبیین نمی‌شود، هم خوب دفاع نمی‌شود، هم خوب کمک نمی‌شود. ولایت فقیه، ولایت یک شخص نیست، بلکه ولایت فقه است و ولایت دین و شریعت مقدّسه و ولایت ارزش‌ها و مبانی اسلامی است، ولی روشن است که این ولایت که تضمین‌کنندۀ اسلامیّت نظام ماست، وقتی زمینۀ بروز و ظهور پیدا می‌کند که از پشتوانۀ مردمی و مقبولیّت عمومی برخوردار باشد و لذا امام در ابتدای انقلاب دربارۀ شکل نظام و حکومت فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». ما در مجموعۀ تعلیمات اسلام عزیز، از این‌گونه موارد یعنی دوگانه‌های جدانشدنی، به طور متعّدد داریم، مثلاً در فروع دین تولّی در کنار تبرّی است و با هم تکمیل می‌شوند یا در فضائل اخلاقی، خوف با رجاء باید همراه باشد. اینها مثل دو بال‌هایی هستند که اگر یکی نباشد یا یکی بشکند یا یکی ضعیف شود، خود‌به‌خود آن بال دیگر هم از کار می‌افتد.

از همین جهت شما می‌بینید که حضرت امام اینقدر که روی وحدت کلمۀ ملّت و اتّحاد عموم اقشار، تأکید و پافشاری می‌فرمودند و اینقدر که روی خدمت به مردم و نگاه داشتن آن‌ها در صحنه و مردم‌داری و رفع نیازهای ملّت، خصوصاً طبقات محروم تأکید می‌فرمودند و مردم را ولی نعمت مسئولان می‌دانستند، روی هیچ چیز دیگری تأکید نمی‌کردند. باز در ابتدای همان وصیّت‌نامه سیاسی الهی می‌بینیم که ایشان می‌فرماید «رمز بقای انقلاب، همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملّت می‌داند که دو رکن اصلی است، یکی انگیزۀ الهی و دیگری وحدت کلمه». چنان‌که از هیچ چیزی به اندازۀ اختلاف و به جان هم افتادن نگران نمی‌شدند. این تأکیدهای امام برای این بود که ایشان می‌دانستند که زمینه بروز و ظهور ولایت فقیه در مقام عمل را همین مردم و همین پشتوانۀ ملّی فراهم کرده و لذا این باید به خوبی محفوظ باشد و از آن صیانت بشود.

پروردگار عالم ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کرده‌اند. همۀ ما باید برای مقام معظّم رهبری دعا کنیم. همه باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. انسان می‌بیند که الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.

ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه، به نحو صحیح و عاقلانه تلاش کنیم و اگر عقب‌نشینی دشمن و خنثی شدن توطئه‌های آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولی‌فقیه کار کنیم و خلاصه اینکه همه باید در زمینۀ ولایت فقیه و تقویت آن به اندازۀ وسعمان کار کنیم.

امیدوارم ان‌شاءالله سایۀ ایشان بر سر این نظام مقدّس پایدار باشد و روزی را شاهد باشیم که با ظهور حضرت ولی‌عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» نظام عدل الهی، جهانی شود و زمان ظهور و پس از آن، رجعت و حکومت اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» فرا برسد و در آن عصر، مصحف حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» قانون اساسی زمان ظهور باشد.

امیدواریم در آن زمان باشیم و استفاده‌های خوبی در مسیر تعالی شخصیّت انسانی خودمان، از آن عصر ببریم. ان‌شاء‌الله.

* از محضرتان بهره بردیم و از اینکه علیرغم کسالت، این فرصت را عنایت کردید سپاسگزاریم.

الحمدلله خلوصی را که از حضرت امام سراغ داریم، در شما هم که شاگرد ایشان هستید سراغ داریم.

* از حسن نظر شما تشکر می‌کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره مریم، آیه ۹۶ 

۲ـ سوره سبأ، آیه ۴۶

۳ـ سوره فاطر، آیه ۴۳

 

سوتیترها:

 

۱٫

*تأسف‌بار این است که برای تبیین شخصیت امام، کم‌کار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکرده‌ایم، چنان‌که روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده

۲٫

*یک روز عده‌ای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخنگویشان گفت: «آقا نیامده‌ایم بگوییم ازانقلاب  چه می‌خواهیم، آمده‌ایم بگوییم انقلاب از ما چه می‌خواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز می‌خواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است»

 

۳٫

*پروردگار عالم، ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کرده‌اند. همۀ ما باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.

 

۴٫

* ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه تلاش کنیم و اگر عقب‌نشینی دشمن و خنثی شدن توطئه‌های آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولی‌فقیه کار کنیم

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

دنیاگرایی، لغزش‌گاه‌ مدیران

اشاره:

در دهه هفتاد، همزمان با آغاز دوران به اصطلاح سازندگی بعد از جنگ و حرکت رو به رشد مصرف‌گرایی و دنیاطلبی و تجملگرایی در کشور، راقم این سطور جزوه‌ای را تحت عنوان «محرمانه با مسئولین» به رشته تحریر درآورد که پس از تکثیر محدود، در اختیار مدیران مرتبط با نویسنده قرار گرفت.

در آن جزوه، ضمن نقد روند روبه گسترش گرایش برخی مدیران کشور به مظاهر دنیوی و تبیین تضاد این رویه با آموزه‌های مدیریت اسلامی و سنّت و سیرۀ پیشوایان الهی، درباره تبعات اقتصادی و اجتماعی  و سرانجام این پدیده نامیمون هشدار داده شده بود. چراکه با غفلت دولت‌مردان و قانون‌گزاران وقت، نسبت به شاخص‌های اسلام ناب و رهنمودهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری«مدظله»، رشد غدۀ سرطانیِ مادی‌گرایی و اشرافی‌گری در لایه‌ای از مدیران، بخصوص در بخش‌های اقتصادی، سرانجام رسوایی مترفان و غرق شدگان در مادیات، قابل پیش‌بینی بود.

اینک با گذشت حدود ۲۰ سال از تحریر مطلب فوق‌الاشاره، فقط چند عنوان کوتاه از آن جزوه ‌که  در آن ضمناً از نگاه آیات قرآن، سرنوشت تلخ امروزِ این انحراف اشاره شده بود، ارائه می‌گردد. باشد که با تمسک و بازگشت به آموزه‌های اسلام ناب و عمل به شاخص‌ها و معیارهای سعادتبخشِ الهی، شاهد مدیرانی متناسب و شایستۀ‌ نظام اسلامی باشیم. ان‌شاءالله

محمدحسن رحیمیان

 

 

آفت دلبستگی به امور مادی

نظام حقوق و مزایای مدیران در وضعیت موجود به گونه‌ای تنظیم شده است که هر چه سِمت مدیر، بالاتر باشد حقوق و مزایای بیشتری به او تعلق می‌گیرد. در بخش‌های صنعتی و اقتصادی نیز بر همین منوال است با این تفاوت‌ که در نظام اداری، ارقام حقوق، نسبتاً قانونمند است ولی مزایا و هزینه‌های نامرئی مدیران در اشکال و پوشش‌های گوناگون حد و مرزی ندارد!. اما در بخش‌های اقتصادی و صنعتی، حقوق و مزایا  چه در حالت رسمی و مرئیِ آن و چه در حالت غیررسمی و غیرمرئی، لجام گسیخته و بی‌حد و مرز است. آنچه ارقام را در این آشفته بازار تعیین می‌کند، مسابقه و مقایسه سوداگرانه و آزمندانه‌ای است که در میدان دنیاخواهی و مادی‌گرایی برخی از مدیران برقرار شده است.

یک مدیر دولتی که خود را خادم می‌داند و قشری از اقشار جامعه را مخدوم خود می‌شمارد، به جای نهیب زدن به خود که مبادا وضع زندگی خادم از مخدومِ پابرهنۀ کوخ‌نشین بالاتر باشد، با غفلت یا تغافل از این نگرش، در حسرت حقوق بالاتر فلان بخش اقتصادی می‌سوزد. مدیر  بخش اقتصادی نیز نگاه حسرت‌آلودش به طرف فلان نهاد اقتصادی است که ریخت و پاش بیشتری برای مدیرانش دارد آن‌ مدیران هم به همین ترتیب نسبت به فلان بخش اقتصادی دولتی، خود را مظلوم‌تر و  ایثارگر می‌پندارند و نهایتاً پرهزینه‌ترین مدیران اقتصادی دولتی نیز خود را در قبال فلان مدیر و مالک بخش خصوصی مغبون می‌دانند!.

هر چند هنوز هم مدیران  کارآمد و  وارسته در نظام مقدس جمهوری اسلامی _که نمونه آن‌ها شاید در هیچ کشوری وجود ندارد_ کم نیستند، اما روال سال‌های گذشته به خصوص بعد از پایان جنگ تحمیلی، در جهت گسترش وضعیت فوق پیش رفته است و معلوم نیست ادامه این وضعیت به کجا خواهد انجامید؟ و از آن‌جا که مدیران نقش مهمی در ساختن و پرداختن یک جامعه ایفا می‌کنند در واقع باید گفت: معلوم نیست با ادامه این روند، سرانجام نظام جمهوری اسلامی به کجا کشیده خواهد شد؟!

البته، توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که اگر شیطان اعم از کوچک و بزرگ یا جنّ و انس آن بخواهد اسلام ناب محمدی(ص) را به اسلام آمریکایی و جمهوری اسلامی را به جمهوری ضداسلامی تبدیل کند، کار کلیدی خود را از کجا و چگونه آغاز می‌کند؟

شیطان معمولا با این توجیه که مدیر باید بدون کمترین دغدغه مادی بتواند وظایف مدیریتی خود را انجام دهد، شروع می‌کند. به جا اندختن اینکه مدیران و تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران  کشور حق دارند و باید در رفاه و تجملات زندگی کنند، در خانه‌ها و کاخ‌های مجلل ساکن باشند و سوار اتومبیل‌های لوکس شوند!. سِیری که سرانجامی جز بی‌خبری و جدایی ازمردم و خدا را در پی ندارد.

اما چگونه شیطان در این کار توفیق می‌یابد؟ داستان، همان داستان آدم و بهشت است. رؤیای پرواز به عالم فرشتگان و آرزوی جاودانه ماندن در «بهشت». جمهوری اسلامی با دست یازیدن به «شجره» خبیثه دنیاگرایی به رانده شدن از بهشت و «اهبطوا بعضکم لبعضِ عدوُّ(۱) فرود آیید در حالی که با یکدیگر دشمنید» می‌انجامد.

این سخن حق است که چسبیدن به زمین و دل بستن به زرق و برق دنیا، انسان را از پیمودن راه خدا و رسیدن به سعادت جاودانه باز می‌دارد:

«مالَکُم؟! اِذا قیلَ لَکُمُ انفِروا فِی سَبیلِ‌اللهِ اثَا قَلتُم اِلَی الأرضِ اَرَضیتُم بِالحَیوه الدُّنیا مِنَ الآخِرَه فَما مَتاعُ الدُّنیا فِی الآخرهِ فَما مَتاعُ الحیوهِ الدُّنیا فِی الآخِرَهِ الا قلیل(۲) چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا حرکت کنید، بر زمین سنگینی می‌کنید! از زمین کنده نمی‌شوید آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش داشته‌‎اید با این‌که متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست!»

آری، همواره انجام هر نوع تکلیف بر حسب شرایط زمان و مکان، جهاد فی سبیل‌الله است و حرکت در راه خدا و پرواز به عالم قرب الهی فقط با سبک ‌بالی امکان‌پذیر است و سبکبالی نیز ملازم با سبکباری از وابستگی‌های مادی است.

پیامبراکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:

«یا علیّ نَجَی المُخَفّفوُنَ و هَلَکَ المُثَقَّلوُنَ؛(۳) ای علی سبکباران نجات یابند و سنگین‌باران هلاک شوند.»

و در همین راستا است که رسول مکرم(ص ) فرمود:

«ما مِن اَحَدٍ مِنَ الاَولینَ وَ الآخِرینَ اِلا وَ هُوَ یَتَمَنّی یَومَ القیامه انّهُ لَم یُعظَ مِنَ الدُّنیا اِلا قوُتاً؛(۴)در میان اولین و آخرین، هیچ‌کس نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو می‌کند ای‌کاش جز قوتی از دنیا به او داده نشده بود!»

البته باید توجه داشت که دنیا در جای خود بد نیست و خداوند هیچ‌چیز را باطل و عبَث نیافریده است.(۵)

بلکه سخن بر سرِ دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است.(۶) آخرت در بستر دنیا شکل می‌گیرد و روح بر مرکب جسم به سوی کمال سیر می‌کند. کامل‌ترین انسان‌ها هم فاقد غرائز و نیازها و کشش‌های جسمانی مانند گرسنگی نیستند. در زمینه غرائز حیوانی نیز آنچه مذموم است، مقهور بودن در برابر آن‌هاست. به عنوان مثال شهوت‌پرستی عامل سقوط انسان است اما درست و به اندازه، به غریزۀ شهوت پاسخ دادن عامل بقای انسان است. در حالی‌که روابط زن و مرد در خارج از محدودۀ شرع، گناه کبیره است در چهارچوب ازدواج  شرعی، سنت پیامبر و عبادت است. همان‌گونه که کبریت و گاز در خانه و آشپزخانه اگر نادرست به کار گرفته شود خانه و صاحب‌خانه را آتش می‌زند ولی استفادۀ بجا از آن، گرمابخش خانه و وسیله زندگی و فراهم ساختن غذاست. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و چگونه استفاده کردن از آن است. در این‌جا سخن از دلبستگی به دنیا و آن‌را در عرض آخرت و در مقابل آن قرار دادن است. از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که:

«حُبَّ الدُّنیا اَصلُ کُلِّ مَعصیَه وَ اَوَّلُ کُلِّ ذَنبٍ؛(۷) دلبستگی به دنیا ریشۀ هر عصیان و آغاز هر گناه است.

هم‌چنین از امیرالمؤمنین(ع) روایت است که:

«حُبُّ الدُّنیا رَأسُ الفِتَن وَ اصلُ المِحَن؛(۸) وابستگی به دنیا رأس فتنه‌ها و ریشه محنت‌هاست.»

نمونه‌های بارز دلبستگی به دنیا که ممکن است هر یک از آن‌ها یا همه آن‌ها مانع در مقابل دلبستگی به خدا، رسول خدا و تلاش در راه خدا قرار گیرند. در این سخن آمده است:

«قُل اِن کانَ اَباءُکُم و اَبناءُکُم وَ اِخوانُکُم وَ اَزواجُکُم وَ عَشیرَتُکُم و اموالٌ اقتَرَفتُمُوها وَ تِجاره تَخشَونَ کسادَها وَ مساکِنَ تَرضَونَها اَحَبَّ اِلیکُم مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ وَ جَهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَصوُ حَتّی یَأتیَ اللهُ بِاَمرِهِ وَ اللهُ لایَهدِی القَومَ الفاسِقینَ؛(۹)بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طائفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن دل‌ خوش داشته‌اید برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما فرود آورد و خدا جمعیت فاسقان را هدایت نمی‌کند.»

در این آیه در چهار محور اول، بستگان درجه اول که به نظر می‌رسد مشتمل بر مادر و دختر و خواهر نیز است مورد اشاره قرار گرفته‌اند و در محور پنجم تحت عنوان «عشیره» به معنی طائفه و وابستگان را ذکر کرده است که شعاع آن تا قومیت و قبیله‌گرایی و ملی‌گرایی امتداد می‌یابد. در محور ششم از اموال به دست آمده و جمع‌آوری شده سخن گفته و در محور هفتم به کار و پیشه و منبع درآمد و ترس از کساد و کاهش درآمد اشاره نموده و در نهایت محل سکونت و دل‌خوش داشتن به آن را آورده است.

محورهای مزبور موضوعاتی هستند که انسان به طور طبیعی به آن‌ها دلبستگی دارد اما آن‌گاه که انسان مقهور دلبستگیِ لجام گسیخته به این امور شود و این دلبستگی در تقابل با دلبستگی به خدا و پیامبرش قرار گیرد و مانع تلاش، تحرک و مجاهده در مسیر حق گردد، در چنین وضعیتی انسان از پوشش هدایت الهی و صراط مستقیم بیرون می‌افتد.

– مدیرانی که با استفاده از موقعیت، ظرفیت‌ها و امکانات حوزه مدیریتی خود منافع عمومی را ولو به اندازه یک صاع گندم، یعنی مقدار کمکی که عقیل از امیرالمؤمنین(ع) برای فرزندان گرسنه خود درخواست کرد و پاسخ آتشین پیشوای متقین را دریافت کرد  قربانی روابط خانوادگی و قوم و قبیله‌ای خود کنند.

مدیری که به دنبال جمع‌آوری اموال و انباشتن ثروت و امکانات برای خود و وابستگانش باشد، مدیری که جایگاه مسئولیت و شغل خود را فرصتی برای کسب درآمد و حقوق و مزایای هر چه بیشتر می‌داند،  مدیری که آرامش و دلخوشی خود را به خانه‌های مجلل و زندگیهای اشرافی می‌بیند،  چگونه می‎تواند مدعی اطاعت از خدا و رسول خدا باشد و چگونه می‌تواند در  مسیر حق قدم بردارد؟

آیا مدیران بیش از دیگران مخاطب این تهدید الهی در پایان آیه فوق نیستند که فرمود: «فَتربصوا حتّی یَاتیَ الله بِامرِهِ؛ منتظر باشید تا فرمان الهی فرا رسد.» محتوای این تهدید و فرمان الهی چیست؟ با مقایسه مضمون آیه اخیرالذکر: «قل ان کان آباءُکم…» با آیه: «ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتُم الی الارض اَرَضیتم بالحیوه الدنیا»(۱۱) که قبلاً مطرح کردیم وجه مشترکِ بین دو آیه، بازدارندگیِ چسبیدن و دلخوش کردن به زندگی دنیا در برابر حرکت و تلاش در راه خداست که در ادامه این آیه می‌فرماید:

«اِلا تَنفِروا یُعَذِّبُکُم عَذاباً الیماً وَ یَستَبدِل قوماً غَیرِکُم؛(۱۲) اگر بی‌درنگ در راه خدا و برای خدا حرکت نکنید خداوند شما را مجازات و عذاب دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد…»

پس نباید گمان شود این در همیشه روی همین پاشنه می‌چرخد و نعمت خدمت و مدیریت در نظام اسلامی با این ناسپاسی پایدار می‌ماند بلکه طبق وعده الهی هم به عذاب شدید الهی گرفتار می‌شوید و هم این موقعیت را از دست می‌دهید و دیگران به جای شما خواهند نشست.

نباید فراموش کرد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چه کسانی با اقتدار تمام بر همین مسندهای مدیریتی نشسته بودند و زمانی هیچ‌کس تصور نمی‌کرد با آن ذلت، بروند و گروهی دیگر در جای آنان مستقر شوند.

آیا در معنی این آیه و سخن الهی اندیشیده‌ایم؟ که فرمود:

«وَ سَکَنتُم فی مَساکِنَ الذین ظَلَموا اَنفُسَهُم وَ تَبَیَّن لَکُم ما فَعَلنا بِهِم و ضَرَبنا لَکُم الأمثالَ؛(۱۳) شما در منازل (و کاخ‌های) کسانی که بر خویشتن ستم کردند ساکن شدید و برای شما آشکار شد که چگونه با آنان رفتار کردیم و برای شما مثل‌ها زدیم.(و باز هم بیدار نمی‌شوید)

آیا مدیران امروز در جایگاه مدیرانِ گذشته تکیه نزده‌اند؟ آیا فراموش کردیم که خداوند بر سر مدیران رژیم ستم‌شاهی چه آورد؟! دلیل مثال زدن‌های خداوند با تعبیر «لکم» برای «شما» چیست؟ آیا آن‌ها هم انجام وظیفه و خدمت را قربانی تبعیض‌ها، روابط شخصی وخانوادگی، پول‌پرستی و… نکردند؟ آیا گناه آن‌ها بدتر است یا گناه ما؟ گناه آن‌ها آبروی رژیم ستم‌شاهی را می‌برد، اما گناه ما، آبروی چه کسی و چه نظامی را می‌برد؟ آیا کارهای ناشایست و مادیگرایی برخی مدیران امروز، لکه ننگی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست؟ اگر چنین است گناه آن‌ها کجا و گناه اینان کجا؟ و عذابی که خداوند بر آن‌ها نازل کرد کجا؟ و عذابی که در انتظار مدیران متخلف در جمهوری اسلامی است کجا؟

 

دامنۀ استفاده از بیت‌المال

در استفاده یا به عبارتی سوء استفاده از بیت‌المال، معمولاً اگر محدودیتی اعمال می‌شود برای ضعفا و کارمندان فرودست است، اما مدیران به هر نسبت که در سطحی بالاتری باشند، دست‌شان در استفاده از بیت‌المال بازتر می‌شود. یا مقررات به آن‌ها اختیار بیشتری تفویض می‌کند و یا به دلیل قدرت آنان و مراقبت کمتر بر آن‌ها امکان دسترسی و استفاده برای آن‌ها فراهم‌تر است. شیطان نیز با مستعد دیدن زمینه، با انواع توجیهات وسوسه می‌کند که بهترین اتومبیل‌ها باید در اختیار مدیر باشد. در مرحله بعدی برحسب موقعیت و به اشکال مختلف تدریجاً چند اتومبیل دیگر نیز مورد استفادۀ مستقیم و غیرمستقیم مدیر و حتی خانواده و بستگان او قرار میگیرد. بدین ترتیب با آن‌که رفت و آمد در داخل شهر با یک اتومبیل چندمیلیون تومانی امکان‌پذیر است لیکن به خاطر آسایش بیشتر و احیاناً نمایش شخصیت و شأن مدیر در سایه تجمل و استفاده از اتومبیل‌های خارجی گران‌قیمت، هزینه چند برابر را بر بیت‌المال تحمیل می‌کنند. البته مسأله به همین‌جا ختم نمی‌شود زیرا اثرگذاری مدیر ارشد و نقش الگوساز او در سازمان زیر مجموعۀ وی و حتی سایر سازمان‌ها می‌تواند هزینه تحمیلی به بیت‌المال را به صدها و هزارها برابر برساند.

برای نمونه، در یک سازمان که در حدود ۳۰۰  شعبه در کشور دارد، استفادۀ رئیس آن سازمان از پیکان به جای پاترول سبب شد به تعداد ادارات آن سازمان، استفاده از پاترول به پیکان تبدیل شود. با محاسبه تفاوت هزینه‌ها مشخص شد این کار، فقط در یک سال چند صدمیلیون تومان صرفه‌جویی در بیت‌المال را به همراه داشت. این در حالی‌است که معمولاً با نگاه سطحی و تجاهل نسبت به دامنۀ تاثیرات و تبعات مادی-معنوی نوع خودرویی که رئیس یک سازمان سوار می‌شود،  استفاده از خودروی گران قیمت‌تر را با توجیه افزایش کارآیی احتمالی رئیس سازمان، امری ضروری القاء می‌کنند.(توجه شود مطلب ۲۰ سال پیش نوشته شده)

برخی از رؤسا و مدیران هم به خاطر این‌که در استفاده تجمل‌گرایانه و رفاه‌طلبانه از اتومبیل‌های گران‌قیمت، منفرد و انگشت‌نما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح جامعه و دیگر مدیران گام برمی‌دارند و احیاناً زمینه آن‌را هم فراهم میکنند!، چه بسا یکی از دلائل گسترش چشمگیر استفاده از انواع اتومبیل‌های لوکس خارجی بعد از جنگ در سازمان‌های دولتی و در سطح جامعه همین نکته ظریف بوده است!

این وضعیت ناهنجار در استفادۀ بیش از اندازه از بیت‌المال و سوار شدن بر خودروهای لوکس از سوی مدیران و مسئولان یک نظام طاغوتی و منفصل از مصالح مردم، دور از انتظار نیست اما در نظام مردمی و اسلامی که در آن مردم، مخدومان حکومت به شمار می‌روند و همه داعیه‌دار پیروی از پیغمبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستیم، استفادۀ لجام گسیخته و روزافزون از اموال عمومی که متعلق به همین مردمی است که بسیاری از آنها با مشکلات معیشتی دست به گریبانند، به هیچ‌وجه شایسته نیست.

حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی مفصل بعد از آن‌که با استناد به آیات قرآن، پیغمبر اکرم(ص) را به عنوان اُسوه و سرمشق برای همه معرفی می‌کند و میزان و ملاک محبوبیت هر مسلمانی را نزد خدا در اندازۀ پیروی عملی از آن حضرت بیان می‌فرماید از میان هزاران فضیلت پیغمبر اکرم(ص) به توصیف بهره‌گیری آن حضرت از امور مادی پرداخته و می‌فرماید: «کانَ رسوُل‌اللهِ(ص)…یَرکَبُ الحِمارَ العاری وَ یَردِفُ خَلفَه؛(۱۴) بر الاغ برهنه (بدون پالان) سوار می‌شد و فردی دیگری را نیز پشت سر خود سوار می‌کرد.»

در آن روزگار، الاغ پایین‌ترین رتبه مرکب بود و پایین‌تر از آن، مرکبی نبود در عین‌حال الاغ می‌توانست پالان ساده یا نفیس داشته باشد ولی پیغمبراکرم(ص) سوار الاغ برهنه می‌شد.

حضرت امیر(ع) در ادامه می‌فرماید:

وَیَکُونُ السَّترُ عَلی بابِ بَیتِهِ فَتَکوُنُ فیهِ التِّصاویر، فَیَقوُلُ: یا فُلانَهَ-لِاحَدِ اَزواجِهِ- غَیِبیهِ عَنی فَاِنی اِذا نَظَرتُ اِلَیهِ ذَکَرتُ الدُّنیا وَزَخارِفُها؛(۱۵) بردرخانه پیامبر(ع) پرده‌ای مصور آویزان بود آن حضرت همسرش را فراخواند و فرمود: این پرده را از پیش چشم من دورکن زیرا هنگامی که نگاهم به آن افتد به یاد دنیا و جاذبه‌های آن می‌افتم!»

روح بلند و آسمانی مرآت اتم و اسم‌الله الاعظم و اشرف کائنات کجا؟ و روح کوچک و حقیر و بی‌رمق ما کجا؟ پرده و پارچۀ ۱۴۰۰ سال پیش، آن هم درسرزمین حجاز کجا؟ و پرده‌ها، پارچه‌ها و مصنوعات تکنولوژی امروز کجا؟ خانۀ محقر و گِلین پیغمبرکجا؟ و خانه‌های مجلل با نماها، مصالح و وسایل مدرن روزگار ما کجا؟. الاغ برهنه کجا؟ اتومبیل‌های دهها میلیونی و صدها میلیونی پرزرق و برق این دوره کجا؟ انزجار و تنفر پیامبر(ع) از دنیا و زخارف دنیا کجا؟ و دلبستگی و شیفتگی ما به مظاهر دنیا کجا؟

  مضافاً اینکه آن پرده مربوط به زندگی اندرونی پیغمبر اکرم(ص) و از مال شخصی حضرت‌شان بوده نه از بیت‌المال. اما غفلت از حقایق خلقت و این‌که باید در روز قیامت برای مصرف ذره‌المثقال از بیت‌المال حجت قابل قبول در پیشگاه خداوند ارائه شود، انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم به‌قدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیت‌المال و در مراحل بعد به هزینه کردن‌های خلاف قانون و شرع، آلوده می‌شود. این وضعیت آن‌چنان  با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه می‌کند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست می‌دهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتناب‌ناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب می‌آورد!.

 

مصادیقی از زیاده‌روی در استفاده از بیت‌المال

زیاده‌روی و تصرف غیرمجاز در بیت‌المال، نه فقط در قلمرو امور شخصیِ مدیر که حتی در انجام ماموریت‌های اداری، از نظر عقل و شرع غیر قابل قبول است. حضرت امیرالمومنین(ع) به ظریف‌ترین و ریزترین مصادیق این موضوع پرداخته و خطاب به مسئولان می‌فرماید:

«ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فان اموال المسلمین لا تحتمل الأضرار»(۱۶)

«قلم‌هایتان را نازک و سطرها را به هم نزدیک کنید، حرف‌های زیادی را حذف و در آوردن معانی، صرفه‌جویی کنید و از زیاده‌روی بپرهیزید که زیان رساندن به اموال مسلمانان قابل تحمل نیست!»

پیشوای ما حضرت امیرالمؤمنین«ع» موارد صرفه‌جویی در مکاتبات اداری را در چهار عنوان بیان فرموده است:

۱ـ نازک کردن نوک قلم. اگر نوک قلم بیش از حد نیاز درشت باشد اولاً برای نویسنده وقت‌گیر است، ثانیاً مُرَکب و کاغذ بیشتری مصرف می‌شود.

۲ـ نزدیک کردن سطرها، فاصله زیاد بین سطور علاوه بر آنکه از زیبایی مکتوب می‌کاهد، موجب مصرف بیشتر کاغذ می‌شود.

۳ـ حذف حروف و کلمات غیرضروری (صرفه‌جویی، در الفاظ). آوردن حروف و کلماتی اضافی (لفّاظی کردن) مانند کلمات مترادف و القاب تشریفاتی علاوه بر آن‌که وقت نویسنده و خواننده را در همان حد ولو در حد ثانیه‌ها و دقیقه‌ها تلف می‌نماید، موجب افزایش مصرف مُرکب و کاغذ می‌شود.

۴ـ میانه‌روی در آوردن معانی و مطالب. اکتفا نکردن به لُب مطلب مورد نظر و حاشیه رفتن‌های خارج از موضوع نیز موجب تطویل نگارش و بالتّبع تضییع نابجای وقت، مرکب و کاغذ می‌شود.

بعد از آن‌که حضرت ریزترین مصادیق زیاده‌روی در مصرف را بیان می‌کند تا به طریق اولی موارد درشت و کلان را مورد توجه قرار دهد، با یک فرمان قاطع به‌طور کلی، مسئولان امر را از هرگونه زیاده‌روی در بیت‌المال، برحذر می‌دارد و در نهایت دلیل آن‌را با ارائه یک معیار کلی یعنی غیر قابل تحمل بودن اضرار به بیت‌المال و زیان رساندن به اموال عمومی بیان می‌دارد.

آیا حدیث خاموش کردن چراغ بیت‌المال و روایت آهن گداخته و داستان دستبند عاریه و ده‌ها و صدها روایت دیگر در زمینه مراقبت از بیت‌المال در زمان حاضر باید به فراموشی سپرده شود؟! آیا این احادیث نباید امروز بیش از هر زمان دیگر نصب‌العین تمام مسئولان و کارگزاران نظامی ‌باشد که می‌خواهد نسخه برابر با اصل حکومت اسلامی و نظام علوی باشد؟!

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫اعراف، آیه ۲۴٫

  1. ۲. توبه، آیه ۳۸٫

۳٫بحارالانوار، ج ۷۴، ص۵۲

  1. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۵۴
  2. ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق (حجر، آیه ۸۵)

و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلاً (ص، آیه ۲۷)

  1. عن ابن ابی یعفور قلت لابی عبدالله علیه السلام انا لنحب الدنیا فقال: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احجّ و انفقُ علی عیالی و انیل اخوانی و اتصدّق، قالی لی: لیس هذا من الدنیا هذا من الاخره (بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۰۶)
  2. تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲٫
  3. غررالحکم
  4. توبه، آیه ۳۴
  5. توبه، آیه ۲۴

۱۱٫توبه، آیه ۳۸٫

  1. توبه، آیه ۳۹٫
  2. ۱۳. ابراهیم، آیه ۴۵
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫
  4. همان
  5. مستدرک نهج‌البلاغه، ص ۱۱۱، بحار، ج ۱۰۱/۲۷۵

 

 

سوتیتر‌ها:

۱٫

*دنیا در جای خود بد نیست ولی سخن بر سر دلبستگی به دنیا در مقابل آخرت است والا دنیایی که در خدمت آخرت و مزرعه آن باشد خود عین آخرت است. آنچه مهم است چگونه به دست آوردن دنیا و استفاده از آن است.

۲٫

*برخی از رؤسا و مدیران به خاطر این‌که در استفاده تجمل‌گرایانه و رفاه‌طلبانه از اتومبیل‌های گران‌قیمت، منفرد و انگشت‌نما نباشند، در جهت تعمیم و توسعه این روند در سطح دیگر مدیران گام برمی‌دارند و احیاناً زمینه آن‌را هم فراهم میکنند!

۳٫

* انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی، آرام، آرام و قدم به‌قدم در آغاز به تصرفات مشکوک و مشتبه در بیت‌المال و در مراحل بعد به هزینه کردن‌های خلاف قانون و شرع آلوده می‌شود. این وضعیت آن‌چنان با مرور زمان عادی و طبیعی جلوه می کند که فرد علاوه بر آنکه احساس شرم و گناه را از دست می‌دهد بلکه این گناه را، شرط لازم و ضروتی اجتناب‌ناپذیر برای حفظ شأن مدیریت به حساب می‌آورد!

30نوامبر/16

منشور مدیریت علوی درسنامه مدیران(۲)

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

مؤسسه نهج‌البلاغه با هدف گسترش فرهنگ علوی در متن جامعه، سال ۹۵ را با عنوان «مدیریت علوی» آغاز کرده و با محور قراردادن نامه امیرمؤمنان«ع» به مالک اشتر بر آن است تا مقالات این بخش از ماهنامه را به این نامه گرانسنگ که جامع‌ترین منشور مدیریت است، اختصاص دهد.

بدیهی است که مدیریت برای یک کشور جنبه راهبردی دارد و مدیریت شایسته می‌تواند کشتی ملت را به ساحل برساند؛ همان گونه که مدیریت ناصالح عامل عقب‌افتادگی و نابسامانی و بحران است. منابع اسلامی، قرآنی و روائی و سنت و سیره بر این مهم گواهی می‌دهند و عقلانیت و علم نیز بر آن مهر تأیید می‌زنند و نیازی به استدلال نیست.

پیامبر گرامی اسلام فرمود: «اگر دو صنف از امت من ـ علما و امرا ـ صالح شوند، جهان رو به صلاح می‌رود و اگر فاسد شوند، جهان را فساد خواهد گرفت. علما و دانشمندان، رهبران فکری مردم‌اند و امرا رهبران سیاسی آنها. بنابراین برای پی‌ریزی یک جامعه صالح، پیشرفته، خودکفا و مترقی باید به مدیران شایسته کاردان، مؤمن، متعهد، دلسوز، جهان‌شناس و زمان‌شناس و دوست و دشمن‌شناس روی آورد و کار ملک و دولت را به آنان سپرد تا اقتصاد و فرهنگ و سیاست و اجتماع و دین و دنیای مردم سامان گیرند و دشمنان مأیوس شوند و دیگر جامعه‌ها نیز از آن الگوبرداری کنند. اگر جز این باشد، خیانت به دین و ملک و ملت است و ما که بر این باوریم که جمهوری اسلامی باید پرچمدار تمدن نوین اسلامی در جهان باشد، نباید این مسئله مهم را سرسری بگیریم.

شخصیت مالک اشتر

امام علی«ع» برای مدیریت خطه مصر، مالک اشتر را برگزید و منشور حکومتی خود را به او سپرد. هر چند این یار وفادار امام شهید شد و به امارت مصر نرسید، اما منشور جاودانه آن حضرت برای همیشه ماندگار ماند.

انتخاب مالک اشتر برای فرمانروایی مصر خود یک درس آموزنده برای دولتمردان و رهبران است که بدانند در گزینش مسئولان باید چه ویژگی‌هایی را ملاک قرار دهند.

در نامه امام در باره مالک اشتر که به مردم مصر در معرفی وی نگاشته‌اند چنین آمده است: «یکی از بندگان خداوند را به سوی شما اعزام کردم که در حوادث هولناک بیدار، در برابر دشمنان شکست‌ناپذیر، در ناملایمات پایدار و در برابر تبهکاران از شعله آتش سوزان‌تر است. گوش به فرمان او باشید و فرمانش را ببرید. او شمشیری است از شمشیرهای خدا که هرگز کند نمی‌شود و بی‌اثر نمی‌گردد.»(۱)

بیداری در بحران‌ها، شکست‌ناپذیری و قاطعیت در برابر دشمن، غیرت دینی و حق‌مداری ویژگی‌هایی هستند که امام در وصف مالک اشتر آورده‌اند و اینهاست که شایستگی یک مقام مسئول را رقم می‌زنند.

ویژگی‌هایی که آن حضرت برای مالک اشتر آورده‌اند، در شرایطی که جبهه کفر و نفاق در برابر اسلام صف‌آرایی کرده و با قصد نفوذ در پیکره جامعه اسلامی و تصمیم‌گیری‌ها درصدد براندازی است، جنبه راهبردی دارد و به مسئولان می‌آموزد که در برابر دشمنان ـ که امروز در جبهه استکبار و ارتجاع ـ صف‌آرایی کرده‌اند، بیدار باشند، فریب نخورند و با قاطعیت و بصیرت نقشه دشمن را بخوانند و نقش بر آب کنند.

مسئله‌ای که امروز برای نظام ما در برابر دشمن نقش کلیدی دارد، دشمن‌شناسی و قاطعیت در برابر امپریالیسم و سکولاریسم و سازشکاران است و اینها مواردی هستند که بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) از آغاز بر آن تأکید ورزیدند و رهبر فرزانه انقلاب نیز همواره بر آن پای فشرده‌اند و باید الگوی مسئولین باشد، به‌ویژه در شرایطی که شیطان بزرگ با سوءاستفاده از مذاکرات هسته‌ای و نرم‌خوئی طرف مقابل بر آن است ناکامی‌های ۳۷ ساله خود را با نفوذ و سیطره مجدد بر کشور جبران کند.

سیاست ما باید تهاجمی و الگوبرداری از منشوری باشد که امیرمؤمنان در نامه فوق‌الذکر به مردم مصر می‌نویسند و مالک اشتر را شمشیری از شمشیرهای خدا می‌دانند که هرگز کند نمی‌شود. کوتاه آمدن در برابر دشمن و یا عرض نیاز کردن، چیزی جز مذلت برای ما و گستاخی بیشتر برای دشمن سوگند خورده به بار نمی‌آورد. چه نیکو گفته‌اند:

عرض نیاز پیش ستم‌بارگان خطاست

اشک کباب موجب طغیان آتش است!

و اما منشور جاودانه امام علی«ع»:

«این است فرمان بنده خداوند علی فرمانروای مؤمنان به مالک بن حارث اشتر در حکمی که به وی داده آن هنگام که تصدی امور خطه مصر را بدو سپرده است تا مالیات آن سرزمین را بگیرد و با دشمنان نبرد کند و به اصلاح امور مردم بپردازد و شهرهای آن را آباد کند».

توضیح و اشاره:

۱ـ امام علی«ع» قبل از آنکه امیرمؤمنان بخواند،  عبدالله نامیده است و این درسی است برای کسانی که به مقام و عنوانی دست می‌یابند تا فراموش نکنند که در همه احوال بنده خدا و در برابر او مسئول‌اند و جاه و مقام و ریاست و وزارت آنان را غافل نسازد و رسم طغیان و خودخواهی پیشه نکنند. در بندگی خدا بکوشند و خدمتگزار صالحی برای دین و مردم باشند.

۲ـ حاکم و زمامدار و مقام مسئول در یک کشور چند وظیفه کلیدی برعهده دارند:

الف) تأمین بودجه‌های مورد نیاز برای اداره امور کشور و اقتصاد و معیشت مردم از طریق مالیات‌ها ومنابع ملی در چهارچوب مقررات شرعی و قانونی و صرف آن در مصالح عمومی.

نام این اموال در اصطلاح شرع مقدس «بیت‌المال» است. اینها مال شخصی دولت‌ها یا افراد یا نهادها و مؤسسات نیستند که هرگونه بخواهند خرج کنند. اینها دارایی ملت‌اند و آحاد مردم در آن سهیم‌اند و تضییع آن مجازات دارد. علی‌بن ابیطالب«ع» به‌قدری نسبت به بیت‌المال دقیق بود که حتی از دادن مقداری جو از بیت‌المال به برادر عیالوارش عقیل امتناع ورزید و با آهن داغ شده او را آگاهی داد و گفت تو تاب تحمل این آتش را که بنده‌ای به بازیچه داغ کرده است نداری. من چگونه تحمل کنم آتشی را که خداوند قهار از سر خشم برافروخته است؟

اگر این الگو در صرف بیت‌المال و بودجه الگو کشور باشد، جامعه رنگ فقر را نخواهد دید و دست نیاز حکومت پیش دشمنان دراز نخواهد شد. اگر بودجه کشور با دقت و وسواس برای مصالح عامه و در جای خود و بدون اسراف و تبذیر مصرف شود و از ولخرجی‌ها، سوءاستفاده‌ها، رانت‌خواری‌ها جلوگیری به عمل آید، چیزی به نام مفاسد اقتصادی پیش نخواهد آمد، بلیه‌ای که متأسفانه در فضای سهل‌انگاری‌ها دامنگیر کشور ما شده و علاج آن نظارت و قاطعیت در اجرای قانون حق و عدل است.

ب) وظیفه دیگر حکومت، دفع فتنه دشمنان خدا و خلق و تأمین امنیت عمومی است. بودجه‌های دفاعی بدین منظور و برای جلوگیری از تهدیدهای خارجی یا داخلی اختصاص داده می‌شوند. یک نظام مقتدر به بنیه دفاعی انسانی و تسلیحاتی نیاز مبرم دارد و قرآن کریم نیز فرمان می‌دهد که تجهیزات دفاعی را آن گونه فراهم آورید که دشمنان خدا و خلق از آن پروا کنند و فکر تجاوز و حمله به حریم شما را در سر نپرورانند.

ج) رسیدگی به امور اجتماعی و ساماندهی به زندگی مردم از جنبه‌های مختلف مادی، معنوی، فرهنگی، اخلاقی، حقوقی و دفع فساد و مفسدان که صلاح و سداد جامعه را تهدید می‌کند، از دیگر وظایف دولت اسلامی و حکومت دینی است و نباید از این مسئولیت مهم شانه خالی کند.

د) عمران و آبادسازی کشور در جهت رفاه حال مردم و تأمین نیازهای عمومی و خدمات شهری و روستایی، اصلاح جاده‌ها، احداث مدارس، مسکن، بیمارستان و دیگر امکانات خدمت‌رسانی به جامعه وظیفه دیگر حکومت اسلامی است که امام بر آن تأکید فرموده‌اند.

استفاده از استعدادهای انسانی، ظرفیت‌های طبیعی و جغرافیایی می‌تواند پایه اقتصاد مقاومتی باشد که ملت را از بیگانه بی‌نیاز و پایه‌های استقلال را استوار می‌سازد.

امروزه جهان اسلام و کشورهای اسلامی از ذخایر گرانسنگ از جمله نفت و معادن و مناطق استراتژیک بین‌المللی آبی و خاکی برخوردارند و کشور ایران در این میان ویژگی خاص و فوق‌العاده‌ای دارد.

اگر مدیریت کشور با استفاده از این امکانات و استعدادهای انسانی و ملی به‌درستی و با علم و تخصص بهره‌برداری نماید، نه تنها می‌تواند کشور را به‌خوبی اداره کند و از تهدیدها و تحریم‌ها مصون بدارد، بلکه برای دیگران نیز الگوی شایسته‌ای خواهد بود.

به امید اینکه دست‌اندرکاران امور دغدغه‌های دلسوزان نظام را درک کنند و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب را در عمل و نه تنها در شعار به کار گیرند، به‌ویژه که رهبر معظم انقلاب این سال را سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل اعلام فرموده‌اند.

 

پی‌نوشت

۱ـ نهج‌البلاغه، نامه ۸۳٫

 

 

30نوامبر/16

تأثیر عبودیت بر زندگی اجتماعی

حجت‌الاسلام وا‌لمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور(۱)

شهربانو عباس‌زاده)

 

در شماره پیشین به آثار عبودیت در زندگی فردی پرداختیم و در این مجال تأثیر عبودیت بر زندگی اجتماعی را مورد بررسی قرار می دهیم:

 

۱ـ جلوگیری از گناه و فحشا

عبودیت (از جمله نماز) انسان را از گناه باز می‌دارد و موجب کاهش فحشا و بی‌بند و باری در جامعه می‌شود، چون هر چه انسان به خدا نزدیک‌تر باشد، کمتر گناه می‌کند و آثار آن در جامعه نیز نمود پیدا می‌کند. قرآن می‌فرماید :«… إِنَّ الصَّلاهَ تَنهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنکَرِ…».(۱)

پیامبر«ص» فرمودند: «نماز همانند آب جاری است، هر زمان که انسان نماز می‌خواند، گناهانی که در میان دو نماز انجام شده است از میان می‌رود.»(۲) به این ترتیب جراحاتی که بر روح و جان انسان از گناه می‌نشیند، با مرهم نماز التیام می‌یابد و زنگارهایی که بر قلب می‌نشیند زدوده می‌شود. در احادیث متعددی می‌خوانیم که افراد گناهکاری شرح حال آنها را برای پیشوایان اسلام بیان کردند و آنان فرمودند: «غم مخورید، نماز آنها را اصلاح می‌کند و کرد.(۳ ) جلوگیری از گناه و فحشا، هم در بخش فردی و هم اجتماعی قابل ذکر است. این تأثیر نماز (عبودیت خدا) بر اصلاح فرد و جامعه است و آنها را از گناه و فحشا باز می‌دارد و باعث می‌شود جامعه‌ای سالم داشته باشیم.

 

۲ـ امر به معروف و نهی از منکر

عبودیت جامعه را تبدیل به مدینه فاضله می‌کند. برای رسیدن به چنین مرحله‌ای، قرآن و روایات، امر به معروف و نهی از منکر را پیشنهاد می‌کنند. انسانی که به بالاترین مراحل عبودیت رسیده است، تسلیم امر الهی می‌شود. امر به معروف و نهی از منکر نیز یکی از چیزهایی است که خدای متعال آن را از بنده خود می‌خواهد. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «همانا کسی می‌تواند امر به معروف و نهی از منکر کند که در او سه خصلت باشد. خود به آنچه امر می‌کند، عمل و از آنچه نهی می‌کند خود دوری کند. در آنچه امر یا نهی می‌کند اعتدال را رعایت نماید و نرمی نشان دهد.»(۴) همه این خصوصیات در شخص عابد وجود دارد، پس می‌تواند با عنایاتی که از جانب حق تعالی می‌شود، مردم را راهنمایی کند.

خداوند در آیه ۱۷ سوره لقمان امر به معروف و نهی از منکر را از اصلی‌ترین ارزش‌های جامعه‌ برمی‌شمارد و با توجه به کارکردهای آن برای دستیابی به مقام عبودیت ربوبی و ربوبیت عبودی در آیه ۱۱۰ سوره آل‌عمران آن را عاملی برای حفظ ایمان و اعتقاد به خداوند و زمینه‌ساز حرکت جمعی بشر به سوی حق و حقیقت و دستیابی به کمال می‌شمارد.

بنابراین امر به معروف و نهی از منکر امری الهی اجتماعی است و کسی که به کمال ربوبی می‌رسد، موظف است اجتماع را نیز با خود همراه کند. چنین شخصی خود به خود عبودیت را در زندگی احساس می‌کند..

 

۳ـ اصلاح بین مردم

مقوله اصلاح بین مردم به‌قدری مهم است که حضرت علی«ع» در نامه ۴۷ نهج‌البلاغه آن را حتی بالاتر از جهاد می‌دانند و نیز در نامه ۴۷ می‌فرمایند: «شما را و تمام فرزندان و خاندان‌ام را و کسانی را که این وصیت به آنها می‌رسد، به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح و آشتی در میان‌تان سفارش می‌کنم، زیرا من از جد شما پیامبر«ص» شنیدم که می‌فرمود: «اصلاح بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است.»(۵)

قرآن می‌فرماید: «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا…»(۶) و «وَلْتَکُن مِّنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَیَنهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ… »؛(۷) اصلاح خویش با ارتباط عمیق با خداوند، زمینه‌ساز آمادگی برای اصلاح دیگران است. امر به معروف و نهی از منکر، وحدت‌آفرین و مانع تفرقه و اختلاف است و باعث اصلاح بین مردم می‌شود.(۸) یعنی اصلاح بین مردم وقتی محقق می‌شود که شخص خود را اصلاح کرده باشد که آن هم با عبودیت پروردگار حاصل می‌شود.

 

۴ـ عفو و گذشت

اگر افراد (عابدان حقیقی) نسبت به خود و دیگران عفو و گذشته داشته باشند، هیچ اختلاف و ضدهنجاری بین‌شان اتفاق نمی‌افتد و جامعه‌ای آرمانی با فرهنگ خدایی خواهیم داشت. به عبارت دیگر در جامعه‌ای که روح عبودیت وجود دارد، افراد نسبت به یکدیگر عفو و گذشت دارند. قرآن می‌فرماید: «…وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ…»؛(۹) یعنی پس از اینکه امر پیغمبر را مخالفت کردید، خداوند از شما گذشت کرد. به عبارت دیگر، خداوند پس از اینکه امر کرده بود که با همان حال جراحت و شکستگی، کفار را تعقیب کنید، شما را از این رنج عفو کرد. مسلمین چون برای تعقیب کفار به نقطه حمراءالاسد رسیدند، خداوند این حکم را از ایشان برداشت.(۱۰)

کسی که متصف به صفت خدایی می‌شود، اخلاق و رفتارش نیز الهی می‌شود، چون خدا با گذشت است، او نیز عفو و گذشت دارد. حضرت امیرالمؤمنین می‌فرمایند:«کم گذشت کردن از زشت‌ترین عیب‌هاست.»(۱۱)

خداوند متعال می‌فرماید: « وَلَو یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهرِهَا مِن دَابَّهٍ »؛(۱۲) منظور از بخشش در اینجا بخشش دنیایی است: اگر خدا نمی‌بخشید، هیچ جنبنده‌ای باقی نمی‌‌ماند.(۱۳) آیات دیگر در این زمینه عبارتند از: « َاعْفُ عَنهُم وَاصفَح إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ؛(۱۴) پس [تا نزول حکم جهاد] از آنان درگذر و [از مجازات‌شان] روی گردان؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.

عفو و گذشت از کافر احسان و نیکی است و نیکوکار، محبوب خداست.(۱۵) «خُذِ العَفوَ وَأْمُرْ بِالْعُرفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ.؛(۱۶) عفو و گذشت را پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان روی بگردان».

 

۵ـ‌ سخن و رفتار نیکو

از دیگر اثرات عبودیت در تعالی فرهنگی در اجتماع، سخن و رفتار نیکو با بندگان است. خلق حسن مجموعه‌ای از صفات حمیده و اوصاف پسندیده، از قبیل خوشرویی، مهربانی، مودت، محبت، تواضع، خضوع، خشوع، عفو، احسان به پدر و مادر و جود و سخا و کرم و مروت است.

در روایت است کسی که چهل روز گناه نکند، چشمه‌های حکمت از قلب‌اش بر زبان‌اش جاری می‌شود (این یعنی حسن خلق). این به این معناست کسی که عبودیت داشته باشد، حسن خلق دارد. اگر افراد نسبت به هم حسن خلق داشته باشند، جامعه هم یک جامعه عبودی خواهد شد.

قرآن می‌فرماید: «وَقُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَنُ…؛(۱۷) به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند.»

در مورد واژه «احسن» تفاسیر مختلف است از جمله منظور دعوت به اسلام و گفتن لاالهَ‌إلا‌اللّه  است.(۱۸) یا  در سخنان خود ادب را رعایت کنید و بذله‌گویی نکنید.(۱۹)

مراد این است که در حق دیگران و در برخورد با آنها کلمات نیک گفته شود؛(۲۰) برخی گفته‌اند منظور شهادتین و اذکار امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت است چه در حضور و چه در غیاب؛ مثلاً در مقام اصلاح بین دو فرد که با هم کدورتی پیدا کرده‌اند، سخنان نیکو بگویند.(۲۱)

یکی از کارهای بزرگ شیطان این است که بین انسان‌ها تفرقه بیندازد « إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ ».(۲۲) بنابراین همیشه باید از این دشمن قسم خورده دور باشیم تا به این اوصاف متصف شویم، کسی به این وصف (حسن خلق) می‌رسد که عبد واقعی خدا باشد.

در روایات نیز به این امر مهم اشاره شده است. امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «سه چیز از درهای نیکی است: سخاوت و سخن پاکیزه و صبر بر اذیت». امام باقر«ع» نیز می‌فرمایند: «بهترین سخنی را که دوست دارید به شما بگویند، به مردم بگویید.»(۲۳) پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «هیچ چیز در ترازوی عدل الهی سنگین‌تر از اخلاق نیکو نیست» و «مؤمن به وسیله اخلاق نیکو به مقام شب‌زنده‌داران روزه‌دار نایل می‌شود».(۲۴)

بنابراین عبودیت در سایه الطاف الهی باعث می‌شود رفتار و گفتار انسان نیز بر پایه عبودیت باشد. برخورد خوب در سایه عبودیت به خودی خود باعث رفتار خوب دیگران می‌شود و رفتارهای خوب و الهی، موازین عبودیت را در جامعه وارد می‌کنند.

 

۶ـ عدل و انصاف

یکی دیگر از نقش‌هایی که عبودیت بر تعالی فرهنگی در جامعه دارد، عدل و انصاف است. انسانی که بنده واقعی خداست می‌داند که همه موجودات مخلوق او هستند و انسان‌ها را مخلوق و صاحب حقوقی می‌داند و لذا عدل و انصاف را  در برخورد با دیگران مورد توجه قرار می‌دهد.

عبودیت باعث اصلاح فرهنگ جامعه می‌شود. یکی از این موارد رعایت عدالت و انصاف در حق مظلومان و سایر افراد جامعه است. قرآن کریم می‌فرماید: « اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ وَ ایتآئِ ذِی‌القُربی…».(۲۵) یعنی انصاف بین خلق و انجام آنچه بر مکلف واجب است. آنچه یک جامعه برای رسیدن به قله خوشبختی و عظمت به آن نیاز دارد در این چند جمله کوتاه آمده است. اگر این آیه به عنوان یک قانون مورد عمل قرار گیرد، در اصلاح ساختارهای فردی و گروهی و تنظیم درست روابط اجتماعی و پیدایش جامعه‌ برتر نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت. عدل یعنی رسیدن هر کسی به حق و مقام شایسته خود و تقسیم عادلانه و درست امکانات جامعه که باعث پیدایش زمینه‌های رشد و شکوفایی برای همه افراد می‌شود. همان ‌گونه که حکومت باید با مردم بر اساس عدل رفتار کند، مردم نیز باید در روابط خود با یکدیگر مطابق با عدل و انصاف عمل کنند.(۲۶)

عدل در اعتقاد ایمان به اصول توحید است، همچنین عدل در خلق، انصاف به فضائل و خوی پسندیده است و عدل در عمل، ادای وظایف دینی و پرهیز از گناهان است.(۲۷) عدل توحید است.(۲۸) عدل همان قانونی است که تمام نظام هستی بر محور آن می‌گردد، آسمان‌ها و زمین و همه موجودات با عدالت برپا هستند بِالْعَدلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرضُ (۲۹)

و نیز: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسط…؛(۳۰) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید…». یعنی انصاف و اجتناب از ظلم و جور در حکم نسبت به دشمنان و داشتن حکم منصفانه نسبت به دوستان و دشمنان.(۳۱)

و نیز این روایت: «کسی که عدل و دادگری کند، حکم‌اش نافذ است، قدر و منزلت‌ش عظیم و بزرگ گردد و روزگارش ستایش شود.»(۳۲)

کسی یا اجتماعی که فرهنگ آن بر مبنای عبودیت باشد، هیچ وقت بی‌عدالتی را برنمی‌تابد و همیشه عدالت را جزئی از حقیقت ایمان می‌داند. پیامبر«ص» در سفارش به امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «ای علی! سرور رفتارها سه خصلت است: انصاف با مردم و مساوات با برادر دینی خود برای رضای خداوند و یاد خداوند در هر حال.»(۳۳) و امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «عدل رأس ایمان و مجمع نیکی‌ها و برترین مراتب ایمان است.»(۳۴)

نتیجه آنکه‌ اگر در جامعه‌ای عدالت بر مبنای عبودیت رعایت شود، آن جامعه به تعالی فرهنگی می‌رسد، یعنی اگر هر کسی در تمام امور زندگی خود (تحصیل، کار و…) با مردم با انصاف برخورد کند، جامعه (مجموعه این افراد) به تعالی فرهنگی می‌رسند، چون جامعه متشکل از افراد است.

 

۷ـ تواضع و فروتنی

از مهم‌ترین آثار عبودیت بر تعالی فرهنگی، تواضع و فروتنی در برابر پروردگار، پیامبر«ص»، مؤمنان و والدین است، زیرا انسان‌هایی که در مقام عبودیت هستند و همه انسان‌ها را مخلوق خدا می‌دانند، هیچ نوع امتیاز و مزیتی برای خود قائل نیستند، بلکه در برابر دیگران فروتنی از خود نشان می‌دهند. قرآن کریم یکی از ویژگی‌های برجسته عبادالرحمن را تواضع و فروتنی می‌داند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً ؛(۳۵) و بندگان خدای رحمان کسانی‌اند که روی زمین به‌نرمی گام برمی‌دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار می‌دهند، به ملایمت پاسخ می‌دهند.»

در اینجا «هون» هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه و وقار و نیز مراد از «هوناً» زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحیه‌ای است که خداوند آفریده است.(۳۶) «إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسجُدُونَ ».(۳۷) نتیجه عبادت خدا، خضوع در برابر خدا و تواضع در برابر خلق است. لقمان حکیم در نصیحت به فرزند، به رابطه او با مردم نیز اشاره و او را به فروتنی با آنان توصیه می‌کند: «وَلَا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا…؛(۳۸) (پسرم!) با بی‌اعتنایی از مردم روی مگردان و بر زمین با غرور راه مرو…». طبق این آیه، لقمان از فرزندش می‌خواهد در برابر دیگران متواضع باشد و با چهره گرفته با آنها مواجه نشود.(۳۹) کسی که به مقام عبودیت می‌رسد، روح عبودیت در رفتارش نمایان است که از جمله آنها تواضع و فروتنی است.

 

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب گفته شده، روشن می‌شود که:

۱ـ به طور کلی عبودیت در هر چیزی که جلوه‌گر شود، باعث رشد و تعالی او می‌شود. یعنی انسان و یا جامعه با عبودیت به جایی می‌رسد که تمام فضایل اخلاقی را رعایت می‌کند و رعایت فضایل اخلاقی نشانه تعالی فرهنگی فرد و جامعه است.

۲ـ انسانی که به تعالی فرهنگی دست می‌یابد، در بخش فردی از ویژگی‌هایی چون تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده، بینش خاص، بی‌نیازی روح از بدن و تصرف در آن، تصرف در جهان، عفت، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و… و در بخش اجتماعی، جلوگیری از گناه و فحشا،  امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح بین مردم، عفو و گذشت، سخن و رفتار نیکو، عدل و انصاف و تواضع و فروتنی برخوردار است؛ زیرا عبودیت الهی موجب تقویت بنیان اعتقادی و رشد فضائل اخلاقی می‌گردد و تعالی فرهنگی چیزی جز اعتقادات معقول و صحیح و برخورداری از فضائل و ارزش‌ها در حیطه زندگی فردی و اجتماعی نیست. جامعه متخلق و معتقد و دارای باورهای معقول، جامعه‌ای متعالی و رشدیافته است.

 

پی‌نوشت‌ها

 

۱ـ عنکبوت، ۴۵٫

۲ـ محمدبن حسن شیخ حر عاملی، پیشین، ج ۳، ص ۷ (باب ۲ از ابواب اعداد الفرائض حدیث ۳).

۳ـ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۰٫

۴ـ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، ج ۱، ص ۱۷۰٫

۵ـ ر.ک: نهج‌البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، نامه ۴۷٫

۶ـ آل‌عمران، ۱۰۳٫

۷ـ همان، ۱۰۴٫

۸ـ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج ۲، ص ۱۷۹ ـ آیات ۱ تا ۱۰۹ آل‌عمران.

۹ـ آل‌عمران، ۱۶۹٫

۱۰ـ فضل بن حسن طبرسی، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۲۹۷٫

۱۱ـ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، پیشین، ص ۴۶۵٫

۱۲ـ فاطر، ۴۵٫

۱۳ـ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۶۰٫

۱۴ـ مائده، ۱۳٫

۱۵ـ تفسیر نور، ج ۲، ۲۵۷٫

۱۶ـ اعراف، ۱۹۹٫

۱۷ـ اسراء، ۵۳٫

۱۸ـ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج ۵، ص ۴۴۸ ـ حسین بن مسعود بغوی، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۳۸٫

۱۹ـ سیدمحمد حسینی همدانی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، انوار درخشان، ج ۱۰، ص ۸۸٫

۲۰ـ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۲۶۸ ـ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج ۳، ۳۶۸٫

۲۱ـ همان، ص ۲۶۹٫

۲۲ـ مائده، ۹۳٫

۲۳ـ محمد محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۷۴۲٫

۲۴ـ جمعی از نویسندگان (نمایندگی ولی فقیه در سپاه)، تعالیم قرآن، ج ۲، ص ۱۰۶٫

۲۵ـ نحل، ۹۰٫

۲۶ـ یعقوب جعفری، پیشین، ج ۶، صص ۲۰۳ـ۲۰۲٫

۲۷ـ ملا فتح‌الله کاشانی، تفسیر خلاصه المنهج، ج ۳، ص ۸۷٫

۲۸ـ سیدمحمد حسینی همدانی، پیشین، ج ۹، ۵۲۷٫

۲۹ـ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج ۱۱، ص ۳۶۶٫

۳۰ـ مائده، ۸٫

۳۱ـ عبدالنبی امامی، فرهنگ قرآن اخلاق حمیده، ج ۲، ص ۷۳۴٫

۳۲ـ تمیمی آمدی، پیشین، ص ۵۸۳٫

۳۳ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۷۲، ص ۲۷٫

۳۴ـ تمیمی آمدی، پیشین، ص ۴۴۶٫

۳۵ـ فرقان، ۶۳٫

۳۶ـ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج ۶، ۲۷۸٫

۳۷ـ اعراف، ۲۰۶٫

۳۸ـ لقمان، ۱۸٫

۳۹ـ فضل بن حسین طبرسی؛ تفسیر جوامع الجامع، ج ۳، ص ۲۸۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

کسی یا اجتماعی که فرهنگ آن بر مبنای عبودیت باشد، هیچ وقت بی‌عدالتی را برنمی‌تابد و همیشه عدالت را جزئی از حقیقت ایمان می‌داند. پیامبر«ص» در سفارش به امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «ای علی! سرور رفتارها سه خصلت است: انصاف با مردم و مساوات با برادر دینی خود برای رضای خداوند و یاد خداوند در هر حال.»و امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «عدل رأس ایمان و مجمع نیکی‌ها و برترین مراتب ایمان است.»

 

۲٫

انسانی که به تعالی فرهنگی دست می‌یابد، در بخش فردی از ویژگی‌هایی چون تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده، بینش خاص، بی‌نیازی روح از بدن و تصرف در آن، تصرف در جهان، عفت، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و… و در بخش اجتماعی، جلوگیری از گناه و فحشا،  امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح بین مردم، عفو و گذشت، سخن و رفتار نیکو، عدل و انصاف و تواضع و فروتنی برخوردار است.

 

 

30نوامبر/16

آثار و پیامدهای نا امیدی

حجت الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

درباره وضعیت بشر در آینده، قضاوت‌های متفاوتی مطرح هستند. برخی سرنوشت بشر و آینده او را تاریک و نا امید کننده می‌دانند و معتقدند سرشت انسان سرشت حیوانیت، شهوت‌پرستی، خودخواهی، فریب، دغل، دروغ، ظلم و ستم و… است و زندگی اجتماعی از ابتدا صحنه شر و فساد بود و تمدن و فرهنگ و تکنولوژی نتوانست سرشت پلید بشر را تغییر دهد و فرق انسان وحشی بدوی با انسان امروزی در هدف‌ نیست، بلکه در روش است.

بشر بدوی، آشکارا جنایت‌ می‌کرد و بشر امروزی همان جنایت‌ها را تحت عناوین و القاب و الفاظ شیک انجام می‌دهد. پیروان چنین اعتقادی راه‌حل را خودکشی می‌دانند و بس. نظر آنها ادامه نظر و شهادت فرشتگان الهی قبل از آفرینش است.

قرآن کریم در سوره بقره می‌فرماید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَهٌ قَالُواْ أَتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى [نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که فساد و خونریزى کند؟ (زیرا موجودات زمینى دیگری هم که قبل از آدم وجود داشتند به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا مى‏آوریم و تو را تقدیس مى‏کنیم. پروردگار فرمود من حقایقى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید.»(۱)

خداوند به فرشتگان می‌فهماند که شما گرایش‌های حیوانی انسان را دیدید، ولی گرایش‌های معنوی و الهی و انسانی او را ندیدید، من در انسان فطرتی را قرار داده‌ام که به موجب آن به تعالی گرایش دارد و در درون او دو سرشت عِلوی و سِفلی همواره در حال مبارزه‌اند.

از نظر قرآن همان طور که در درون انسان این دو جریان وجود دارند، در پیکر جامعه انسانی هم انسان‌ها دوگونه می‌شوند: انسان‌های متعالی، مترقی و پایبند به آرمان و عقیده و انسان‌های منحط و حیوان‌صفت؛ ولی در مجموع، نظام عالم هر چه جلوتر می‌رود بهتر می‌شود و مبارزه تا آنجا پیش می‌رود که طبق  پیش‌بینی اولیاء دین، در نهایت حکومت حضرت  مهدی«عج» محقق می‌شود.(۲)

*انواع ناامیدی

۱ـ ناامیدی نکوهیده: یأس از رحمت خدا (قنوط)

یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سوی‌الله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.

قنوط ناامیدی از خیر و شامل ناامیدی از رحمت الهی یا قطع امید از رحمت و غفران خدا و یأس از پذیرفته شدن توبه و اعمال صالح در پیشگاه او و از گناهان کبیره است. قرآن کریم می‌فرماید: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّه ؛(۳) ای بندگان که برخود ستم و اسراف کرده‌اید از رحمت خدا ناامید نشوید». سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او می‌شود. در قرآن به دوری از ظن و گمانِ بد امر شده است چرا که بعضی از گمان‌ها، گناه است.(۴) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیله‌ای مانند بخل و ترس و حرص می‌گردد.(۵): «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۶) آرى این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید.»

پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُ الظَّنِّ بِاللّه؛(۷) بزرگ‌ترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.» و نیز: «ضحک ربُّنا من قنوطِ عباده؛(۸) پروردگار ما از نومیدی بندگانش می‌خندد.» و:«الفاجر الراجی لرحمه الله تعالی اقرب منها من العابد المُقنِط؛(۹) بدکاری که به رحمت خدای والا امید دارد از عابد مأیوس به خدا نزدیک‌تر است.» امام علی«ع» نیز ناامیدی را مصیبت بزرگی می‌دانند: «اعظم البلاء انقطاع الرجا؛(۱۰) بزرگ‌ترین بلا، نومیدی است.»

قنوط یعنی قطع امید از شمول رحمت خدا نسبت به «خود» علل مختلفی دارد، از جمله: نبودن عمل و طاعت، غرق شدن در معاصی، اعتقاد به نقص اعمال و اطاعت، اعتقاد به محدودیت رحمت خدا و عدم وسعت آن.

در هر صورت گام اول برای ادامه عصیان و مقابله با خدا، یأس از شمول رحمت است و شیطان با این حربه سعی می‌کند انسان را از خدا و رحمت‌اش دور و انسان را گرفتار معصیت کند و به این نتیجه برساند که امید نجاتی وجود ندارد، پس باید در دنیا از لذت معاصی ‌بهره برد، اما به فرموده امام علی«ع»: «کل قانطٍ آئِس؛(۱۱) هر نومیدی، ناکام است.»

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «الیَأس من روح الله اشدّبرداً مِنَ الزَّمهَریر؛(۱۲) نومیدی از رحمت خدا، سردتر از زمهریر است.»

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «همان طور که رجا به حق تعالی و طمع رحمت واسعه و امیدواری از سرچشمه فیض آن ذات مقدس از شعب توحید و از لوازم فطرت مخموره الهیه است و قطع طمع از دیگر موجودات و چشم‌پوشی از دست مردم نیز از لوازم فطرت‌الله است، همان طور هم طمع به غیر حق و امیدواری به مخلوق از شعب شرک و از وساوس ابلیس و برخلاف فطرت و از لوازم احتجاب است.»(۱۳)

 

*نهی از نومید کردن مردم از رحمت خدا

در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «قال الله تبارک و تعالی یابن آدم… لاتقنط الناسَ من رَحمه الله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛(۱۴) خداوند تعالی فرمود ای فرزند آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»

و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است برمی‌انگیزد و گفته می‌شود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند».(۱۵)

امیرالمومنین«ع»، فقیه کسی را می‌دانند که مردم را از رحمت و فضل و بخشش خدا نومید نگرداند و از مکر و عذاب خدا هم آسوده‌خاطرشان نکند».(۱۶)

در وصایای امام علی«ع» به امام حسن مجتبی«ع» آمده است: «یا بُنَیَّ لاتُویس مذنباً فَکَم مِن کِفٍ علی ذَنبِهِ خُتم لَه بخَیرٍ و کم مَن مُقبلٍ علی عَمِلهِ مُفسِدٌ فی آخِرِ عمره صائر الی النّار نعوذ بِالله منها؛(۱۷) فرزندم هیچ گنهکاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه می‌کند، فرجام‌اش به نیکی ختم می‌شود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ ‌شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»

۲ـ ناامیدی پسندیده(یأس از مردم)

امید و ناامیدی به دو بخش حقیقی و تخیلی تقسیم می‌شود. چنانچه خواسته انسان متکی به علت حقیقی یعنی خدا و صفات و افعال او باشد امیدی حقیقی است و ناامیدی از آن مذمت شده است، ولی اگر توقع انجام خواسته‌ها از ماسوی الله مانند انسان‌ها و موجودات دیگر باشد، توقعی نابجا و تخیلی است و اغلب به شکست منتهی می‌شود، لذا امید به آنها را آرزو گویند و ناامیدی از آن مدح شده است.

به بیان دیگر، مثبت‌اندیشی و منفی‌نگری به دو بخش پسندیده (امید) و نکوهیده (آرزو) تقسیم می‌شوند: یأس نکوهیده (یأس از خدا) و یأس پسندیده (یأس از مردم).

یأس از خدا یا همان «قنوط»  در اخلاق اسلامی با دو واژه طمع و استغناء   مرتبط است. طمع رشته‌ای از محبت دنیاست و توقع داشتن از اموال مردم و در مقابل، استغناء، اظهار بی‌نیازی از مردم است. امام صادق«ع» فرمود: «الیأس ممّا فی ایدی الناس عزُّ للمومنِ فی دینِهِ؛(۱۸) قطع امید کردن از آنچه مردم دارند، مایه عزت دینی مؤمن است.»

امام باقر«ع» فرمود: «خیرُ المال الثّقهُ بالله و الیأس ممّا فی ایدی النّاس؛(۱۹) بهترین سرمایه، اعتماد به خدا و چشم طمع برداشتن است از آنچه مردم دارند.»

یأس پسندیده خود نوعی پیروزی است؛ امام علی«ع» فرمود: «الیأس اَحَدُ النُّجحین؛(۲۰) قطع امید یکی از دو موفقیت است.» انسان امیدوار به مردم، اسیر است و اگر امیدش را از مردم ببرد، آزاد می‌شود. «الیأس یُریحُ النَّفسَ؛(۲۱) قطع امید کردن، جان را آسوده می‌کند.»

امام علی«ع» فرمود: «حفظُ ما فی یَدَیکَ احبُّ اِلیَّ من طلب ما فی یَدی غیرک ومراره الیأس خیرٌ مَن الطّلَبِ الی النّاس؛(۲۲) از نظر من نگهداری چیزی که در دست داری بهتر از طلب چیزی است که در دست دیگری است و تلخی قطع امید بهتر از خواهش از مردمان است.»

همان طور که امید بستن کامل بستن به اشیاء یا افرادی که خودشان ابزارند کار بیهوده‌ای است، در مقابل ناامیدی از آنها مثبت است و در روایات از این ناامیدی با تعابیری چون «موجب عزت»، «بهترین ذخیره و سرمایه»، «موجب محبت مردم»، «آزادی جان و روان»، « موفقیت» پیرامون آن یاد شده است.

امام علی«ع» فرمود: «اَلغِنیَ الاکبر الیَأسُ عمّا فی اَیدیِ النّاس؛(۲۳) بزرگ‌ترین توانگری، چشم نداشتن به داشته‌های دیگران است.»

 

*ریشه ناامیدی 

ناامیدی احساسی ناخوشایند و در مقابل رجا و امید و نوعی نگاه به آینده است. ناامیدی محصول عملکرد خود ما و برخاسته از انتظارات ماست و وقتی کارها طبق انتظارات ما پیش نمی‌روند، یعنی تعریف ما از واقعیت ـ یا از حقیقت ـ اشتباه است و واقعیت را آن گونه که باید نمی‌شناسیم و انتظارات ما غیرواقعی هستند.

برخی از اهداف انسان‌ها سطحی و دنیایی و برخی متعالی و بلند و دارای ارزش‌های ماندگارند. به تبع آن، برخی از ناامیدی‌ها، ناامیدی از انسان‌ها، اشیاء و اهداف دنیایی و قول و قرارها و وعده‌های عمل نشده هستند  و برخی ناامیدی از خدا و رحمت و مغفرت اوست. همه ناامیدی‌ها عللی دارند که شناخت آنها به پیشگیری و درمان‌شان کمک می‌کند.

۱ـ کفر

فردی که یا در قدرت خدا و یا در بیکران بودن رحمت او تردید دارد و مى‏پندارد رحمت ‏و قدرت محدود است، گرفتار یأس و سپس کفر می‌شود. قرآن می‌فرماید: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَاْیَْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَاْیَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛(۲۴) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند.»

و: «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ لِقَائهِ أُوْلَئکَ یَئسُواْ مِن رَّحْمَتىِ وَ أُوْلَئکَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(۲۵) کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و براى آنها عذاب دردناکى است.»

۲ـ گمراهی

در قرآن با ذکر جریان نزول فرشتگان بر حضرت ابراهیم«ع» که به او گفتند که ما تو را به حق بشارت دادیم، بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم و به دنبال آن براى تأکید ـ به گمان اینکه مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کند ـ گفتند «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)، ولى ابراهیم«ع» این فکر را از آنها دور کرد که حاشا که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجب‌اش از موازین طبیعى است، لذا فرمود: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَه رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون؛(۲۶) جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود؟» همان گمراهانى که خدا را به‌درستى نشناخته‏اند و پى به قدرت بى‏پایانش نبرده‏اند، خدایى که از ذره‏اى خاک، انسانى چنین شگرف مى‏آفریند، از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، درخت خشکیده خرما به فرمان‌اش به بار مى‏نشیند و آتش سوزان را به گلستان تبدیل مى‏کند.

۳ـ سوءظن به خدا

سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او می‌شود. در قرآن به دوری از ظن و گمان بد امر شده است، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است.(۲۷) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیله‌ای مانند بخل و ترس و حرص می‌گردد.(۲۸)

در آیات الهی نیز سوء‌ظن به خدا نکوهش شده است: «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۲۹) همین گمانى که به پروردگارتان داشتید، شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»

و: «وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ وَ المُنَافِقاتِ وَ المُشْرِکِینَ وَ المُشْرِکاتِ الظَّانّیِنَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرا؛(۳۰) تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می‌برند، عذاب کند. بدِ زمانه بر آنان باد و خدا ایشان را لعنت‌ و جهنم را برایشان مهیا کرده و چه بدسرانجامى است.» پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُالظَّنِّ بِاللّه؛(۳۱) بزرگ‌ترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.»

۴ـ امور ناخوشایند

نقطه‏ ضعف‌های انسان‌ها، کم‌ظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتی‌ها و در نتیجه قطع برکات الهى از علل یأس هستند. قرآن می‌فرماید: «وَ لَئنِ‏ْ أَذَقْنَا الْانسَنَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۲) و اگر از جانب خویش نعمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.»

و :«وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُواْ بهَِا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهُ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ؛(۳۳) هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم، از آن خوشحال مى‏شوند و هرگاه رنج و مصیبتى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس مى‏شوند.»، در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى. نعمت را از خدا مى‏دانند و شکر به درگاه او مى‏برند و مصیبت را آزمون و امتحان و یا نتیجه اعمال خویش محسوب و صبر مى‏کنند و رو به درگاه او مى‏آورند. «لَّا یَسَْمُ الْانسَنُ مِن دُعَاءِ الْخَیرِْ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَُوسٌ قَنُوطٌ؛(۳۴) و انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمى‏شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مى‏گردد.»

۵ـ عجله در کارها

در برخی از روایات تعجیل در کارها و تصمیم‌گیری عجولانه به عنوان عامل ایجاد یأس و ناامیدی یاد شده است. از پیامدهاى شوم‏ «عجله‏» آن است که هرگاه انسان به خاطر آن ناکام شود، نومید و چه بسا نسبت ‏به همه چیز حتى تقدیر الهى ‏بدبین شود.

امام حسن عسکری«ع» مى‏فرمایند: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَهٍ لَمْ تُدْرِکْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا ـ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَکَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالُکَ فِیهِ ـ فَثِقْ بِخِیَرَتِهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ یَصْلُحْ حَالُکَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِکَ قَبْلَ وَقْتِهَا ـ فَیَضِیقَ قَلْبُکَ وَ صَدْرُکَ وَ یَخْشَاکَ الْقُنُوطُ؛(۳۵) پس عجله مکن در مورد میوه‏اى که نرسیده است. بدان آن کس که تدبیر حال تو را می‌کند، بهتر می‌داند چه وقت صلاح توست. به حسن انتخاب او اعتماد کن تا اوضاع‌ات خوب شود. نیازهاى خود را پیش از موقع و با عجله مخواه که موجب تنگدلى و ناراحتى و ناامیدی تو می‌شود.»

۶ـ شکست و ناکامی

یکی از عوامل پیدایش یأس «ناکامی» است. انسان در زندگی نیازهای اساسی دارد و برای رسیدن به آنها تلاش می‌کند و در صورت نرسیدن به هدف « ناکام» می‌شود. فرد ناکام واکنش‌هایی مانند یأس و ناامیدی، بی‌تفاوتی، اضطراب، پرخاشگری و سایر مکانیسم‌های دفاعی را از خود بروز می‌دهد. ناکامی و اضطراب هر دو عامل ایجاد یأس هستند. برای ناکامی دو معنی گفته‌اند:

۱ـ سد شدن راه یک موجود زنده دارای انگیزه که می‌خواهد به هدف مثبتی برسد یا از هدف منفی اجتناب کند.

۲ـ احساسی که از بیدار شدن چنین مانعی به موجود زنده دست می‌دهد.(۳۶)

وقتی در ارضای نیازهای جسمی انسان تأخیر می‌افتد، مثلاً غذا دیر به او می‌رسد، دچار رنجش می‌شود، ولی بعد از مدت کمی، با آمدن غذا این تنش‌های هیجانی فرو می‌نشینند، ولی انگیزه‌های قوی وقتی با موانع غیرقابل عبور روبرو می‌شوند، در بعضی از افراد) ناکامی و فشار و تعارض ایجاد می‌شود. البته سازگاری افراد با مشکلات، متفاوت است. بعضی تسلیم می‌شوند، ‌بعضی به کوشش خود ادامه می‌دهند و بعضی زیر فشار خرد می‌شوند. شکست‌ها و ناکامی‌های پی در پی گاهی فرد را برای مدت‌ مدیدی از میدان رقابت و مبارزه کنار می‌زند و چون فرد  قادر به تحلیل دقیقی از علت ناکامی خود نیست، ناگریز به این نتیجه می‌رسد که دنیا جای ناامن و خطرناک استی و مصلحت او در فاصله گرفتن از دنیا به عنوان کانون ضربه است.

ناکامی در فرهنگ معارف اسلامی با لفظ «خیب» آمده است. در لغت گفته‌اند: الخیبه: الحرمان و الخسران؛(۳۷) ناکامی: محرومیت و زیان». «فلاح» را «رسیدن» به آرزوها و دستیابی به مطلوب(۳۸) معنی کرده‌اند و «مفلحون» به کسانی می‌گویند که «به خواسته‌های خود رسیده‌اند.»  انسان در خلقت و زندگی هدف و غایتی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند که اگر به آن نرسد او را «خائب» و «ناکام» می‌گویند.

نوع هدف و بینش و طرز تفکر و ارزش‌های فرد تعیین کننده نوع ناکامی اوست. کسی که هدف‌اش وصول به قرب الهی است، نرسیدن به مطلوب برای او ناکامی محسوب می‌شود و کسی که هدف‌اش ازدواج است، نرسیدن به آن را «‌ناکامی» می‌داند. از آنجا که   اهداف به اصلی و فرعی، نهایی و متوسط تقسیم می‌شوند، ناکامی هم «اصلی» و «فرعی» دارد و به عبارتی نسبی است.

به هر حال در  فضای فکری اسلام کسی دچار «ناکامی حقیقی» می‌شود که به کمالات و اهداف حقیقی نرسیده یا آن را از دست داده است: «وَلَئِن أَذَقنَا الإِنسَنَ مِنَّا رَحمَا ثُمَّ نَزَعنهَا مَنهُ إِنَّهُ، لَیَئُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۹) و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم و نعمتی دراختیارش نهیم، سپس آن را از او باز گیریم، به یقین او از اینکه بار دیگر به نعمت‌هایی دست یابد ناامید می‌شود و نعمت‌هایی که داشته ناسپاسی می‌کند و آنها را از جانب خدا نمی‌شمرد».

حضرت علی«ع» فرمود: «آفَهُ الطلبَ، عدم النجاح؛(۴۰) آفتِ خواستن، نرسیدن به آن است».

بعضی مردم آرزوهای خیالی و اهداف غیرحقیقی را هدف و بازماندن از آنها را ناکامی می‌دانند. در آیات و روایات، وسیله قرار دادن غیرخدا برای رسیدن به اهداف حقیقی و غیرحقیقی، مذمت شده است و کسانی را که از راه گناه، حرص و افترا قصد رسیدن به آنها را دارند، مأیوس و ناکام و سرنوشت آنان را هلاکت می‌داند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بقره، ۳۰ به بعد.

۲ـ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۱۰۶٫

۳ـ زمر، ۵۳٫

۴ـ حجرات، ۱۲٫

۵ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۶ـ فصلت، ۲۳٫

۷ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.

۸ـ نهج‌الفصاحه، ح ۱۸۹۰٫

۹ـ همان، ح ۲۰۶۲٫

۱۰ـ غررالحکم، ح ۲۸۶۰٫

۱۱ـ همان، ح۵۲۷٫

۱۲ـ بحارالانوار،ج ۷۲، ص ۳۸۸، ح ۱٫

۱۳ـ شرح چهل حدیث، مقصد هشتم طمع و ضد آن یأس.

۱۴ـ میزان‌الحکمه، ج ۱۰ قنوط، ح ۱۷۱۱۸٫

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۵۵، ح ۳۰٫

۱۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۹۰٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۳۹، ح۱٫

۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳۱۴٫

۱۹ـ همان، ج ۶، ح۳۱۵٫

۲۰ـ غررالحکم، ح ۱۶۰۶٫

۲۱ـ همان، ح ۶۳۹٫

۲۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱٫

۲۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت۳۴۲٫

۲۴ـ یوسف، ۸۷٫

۲۵ـ عنکبوت، ۲۳٫

۲۶ـ حجر، ۵۶٫

۲۷ـ حجرات، ۱۲٫

۲۸ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۲۹ـ فصلت، ۲۳٫

۳۰ـ فتح، ۶٫

۳۱ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.

۳۲ـ هود، ۹٫

۳۳ـ روم، ۳۶٫

۳۴ـ فصلت، ۴۹٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص‏۳۷۹٫

۳۶ـ فرهنگ توصیفی روانشناسی، نوشته فرانکو برونو، ترجمه جمشید یاسائی.

۳۷ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳٫

۳۸ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳، ج ص ۴۶۹ ـ لسان العرب ـ مجمع البحرین.

۳۹ـ هود، ۹٫

۴۰ـ غررالحکم ، ح ۳۹۴۴٫

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سوی‌الله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.

 

 

حجت الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

درباره وضعیت بشر در آینده، قضاوت‌های متفاوتی مطرح هستند. برخی سرنوشت بشر و آینده او را تاریک و نا امید کننده می‌دانند و معتقدند سرشت انسان سرشت حیوانیت، شهوت‌پرستی، خودخواهی، فریب، دغل، دروغ، ظلم و ستم و… است و زندگی اجتماعی از ابتدا صحنه شر و فساد بود و تمدن و فرهنگ و تکنولوژی نتوانست سرشت پلید بشر را تغییر دهد و فرق انسان وحشی بدوی با انسان امروزی در هدف‌ نیست، بلکه در روش است.

بشر بدوی، آشکارا جنایت‌ می‌کرد و بشر امروزی همان جنایت‌ها را تحت عناوین و القاب و الفاظ شیک انجام می‌دهد. پیروان چنین اعتقادی راه‌حل را خودکشی می‌دانند و بس. نظر آنها ادامه نظر و شهادت فرشتگان الهی قبل از آفرینش است.

قرآن کریم در سوره بقره می‌فرماید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَهٌ قَالُواْ أَتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون؛ (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى [نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که فساد و خونریزى کند؟ (زیرا موجودات زمینى دیگری هم که قبل از آدم وجود داشتند به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را به جا مى‏آوریم و تو را تقدیس مى‏کنیم. پروردگار فرمود من حقایقى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید.»(۱)

خداوند به فرشتگان می‌فهماند که شما گرایش‌های حیوانی انسان را دیدید، ولی گرایش‌های معنوی و الهی و انسانی او را ندیدید، من در انسان فطرتی را قرار داده‌ام که به موجب آن به تعالی گرایش دارد و در درون او دو سرشت عِلوی و سِفلی همواره در حال مبارزه‌اند.

از نظر قرآن همان طور که در درون انسان این دو جریان وجود دارند، در پیکر جامعه انسانی هم انسان‌ها دوگونه می‌شوند: انسان‌های متعالی، مترقی و پایبند به آرمان و عقیده و انسان‌های منحط و حیوان‌صفت؛ ولی در مجموع، نظام عالم هر چه جلوتر می‌رود بهتر می‌شود و مبارزه تا آنجا پیش می‌رود که طبق  پیش‌بینی اولیاء دین، در نهایت حکومت حضرت  مهدی«عج» محقق می‌شود.(۲)

*انواع ناامیدی

۱ـ ناامیدی نکوهیده: یأس از رحمت خدا (قنوط)

یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سوی‌الله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.

قنوط ناامیدی از خیر و شامل ناامیدی از رحمت الهی یا قطع امید از رحمت و غفران خدا و یأس از پذیرفته شدن توبه و اعمال صالح در پیشگاه او و از گناهان کبیره است. قرآن کریم می‌فرماید: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّه ؛(۳) ای بندگان که برخود ستم و اسراف کرده‌اید از رحمت خدا ناامید نشوید». سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او می‌شود. در قرآن به دوری از ظن و گمانِ بد امر شده است چرا که بعضی از گمان‌ها، گناه است.(۴) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیله‌ای مانند بخل و ترس و حرص می‌گردد.(۵): «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۶) آرى این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید و سرانجام از زیانکاران شدید.»

پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُ الظَّنِّ بِاللّه؛(۷) بزرگ‌ترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.» و نیز: «ضحک ربُّنا من قنوطِ عباده؛(۸) پروردگار ما از نومیدی بندگانش می‌خندد.» و:«الفاجر الراجی لرحمه الله تعالی اقرب منها من العابد المُقنِط؛(۹) بدکاری که به رحمت خدای والا امید دارد از عابد مأیوس به خدا نزدیک‌تر است.» امام علی«ع» نیز ناامیدی را مصیبت بزرگی می‌دانند: «اعظم البلاء انقطاع الرجا؛(۱۰) بزرگ‌ترین بلا، نومیدی است.»

قنوط یعنی قطع امید از شمول رحمت خدا نسبت به «خود» علل مختلفی دارد، از جمله: نبودن عمل و طاعت، غرق شدن در معاصی، اعتقاد به نقص اعمال و اطاعت، اعتقاد به محدودیت رحمت خدا و عدم وسعت آن.

در هر صورت گام اول برای ادامه عصیان و مقابله با خدا، یأس از شمول رحمت است و شیطان با این حربه سعی می‌کند انسان را از خدا و رحمت‌اش دور و انسان را گرفتار معصیت کند و به این نتیجه برساند که امید نجاتی وجود ندارد، پس باید در دنیا از لذت معاصی ‌بهره برد، اما به فرموده امام علی«ع»: «کل قانطٍ آئِس؛(۱۱) هر نومیدی، ناکام است.»

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «الیَأس من روح الله اشدّبرداً مِنَ الزَّمهَریر؛(۱۲) نومیدی از رحمت خدا، سردتر از زمهریر است.»

امام خمینی«ره» می‌فرمایند: «همان طور که رجا به حق تعالی و طمع رحمت واسعه و امیدواری از سرچشمه فیض آن ذات مقدس از شعب توحید و از لوازم فطرت مخموره الهیه است و قطع طمع از دیگر موجودات و چشم‌پوشی از دست مردم نیز از لوازم فطرت‌الله است، همان طور هم طمع به غیر حق و امیدواری به مخلوق از شعب شرک و از وساوس ابلیس و برخلاف فطرت و از لوازم احتجاب است.»(۱۳)

 

*نهی از نومید کردن مردم از رحمت خدا

در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «قال الله تبارک و تعالی یابن آدم… لاتقنط الناسَ من رَحمه الله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛(۱۴) خداوند تعالی فرمود ای فرزند آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»

و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است برمی‌انگیزد و گفته می‌شود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند».(۱۵)

امیرالمومنین«ع»، فقیه کسی را می‌دانند که مردم را از رحمت و فضل و بخشش خدا نومید نگرداند و از مکر و عذاب خدا هم آسوده‌خاطرشان نکند».(۱۶)

در وصایای امام علی«ع» به امام حسن مجتبی«ع» آمده است: «یا بُنَیَّ لاتُویس مذنباً فَکَم مِن کِفٍ علی ذَنبِهِ خُتم لَه بخَیرٍ و کم مَن مُقبلٍ علی عَمِلهِ مُفسِدٌ فی آخِرِ عمره صائر الی النّار نعوذ بِالله منها؛(۱۷) فرزندم هیچ گنهکاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه می‌کند، فرجام‌اش به نیکی ختم می‌شود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ ‌شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»

۲ـ ناامیدی پسندیده(یأس از مردم)

امید و ناامیدی به دو بخش حقیقی و تخیلی تقسیم می‌شود. چنانچه خواسته انسان متکی به علت حقیقی یعنی خدا و صفات و افعال او باشد امیدی حقیقی است و ناامیدی از آن مذمت شده است، ولی اگر توقع انجام خواسته‌ها از ماسوی الله مانند انسان‌ها و موجودات دیگر باشد، توقعی نابجا و تخیلی است و اغلب به شکست منتهی می‌شود، لذا امید به آنها را آرزو گویند و ناامیدی از آن مدح شده است.

به بیان دیگر، مثبت‌اندیشی و منفی‌نگری به دو بخش پسندیده (امید) و نکوهیده (آرزو) تقسیم می‌شوند: یأس نکوهیده (یأس از خدا) و یأس پسندیده (یأس از مردم).

یأس از خدا یا همان «قنوط»  در اخلاق اسلامی با دو واژه طمع و استغناء   مرتبط است. طمع رشته‌ای از محبت دنیاست و توقع داشتن از اموال مردم و در مقابل، استغناء، اظهار بی‌نیازی از مردم است. امام صادق«ع» فرمود: «الیأس ممّا فی ایدی الناس عزُّ للمومنِ فی دینِهِ؛(۱۸) قطع امید کردن از آنچه مردم دارند، مایه عزت دینی مؤمن است.»

امام باقر«ع» فرمود: «خیرُ المال الثّقهُ بالله و الیأس ممّا فی ایدی النّاس؛(۱۹) بهترین سرمایه، اعتماد به خدا و چشم طمع برداشتن است از آنچه مردم دارند.»

یأس پسندیده خود نوعی پیروزی است؛ امام علی«ع» فرمود: «الیأس اَحَدُ النُّجحین؛(۲۰) قطع امید یکی از دو موفقیت است.» انسان امیدوار به مردم، اسیر است و اگر امیدش را از مردم ببرد، آزاد می‌شود. «الیأس یُریحُ النَّفسَ؛(۲۱) قطع امید کردن، جان را آسوده می‌کند.»

امام علی«ع» فرمود: «حفظُ ما فی یَدَیکَ احبُّ اِلیَّ من طلب ما فی یَدی غیرک ومراره الیأس خیرٌ مَن الطّلَبِ الی النّاس؛(۲۲) از نظر من نگهداری چیزی که در دست داری بهتر از طلب چیزی است که در دست دیگری است و تلخی قطع امید بهتر از خواهش از مردمان است.»

همان طور که امید بستن کامل بستن به اشیاء یا افرادی که خودشان ابزارند کار بیهوده‌ای است، در مقابل ناامیدی از آنها مثبت است و در روایات از این ناامیدی با تعابیری چون «موجب عزت»، «بهترین ذخیره و سرمایه»، «موجب محبت مردم»، «آزادی جان و روان»، « موفقیت» پیرامون آن یاد شده است.

امام علی«ع» فرمود: «اَلغِنیَ الاکبر الیَأسُ عمّا فی اَیدیِ النّاس؛(۲۳) بزرگ‌ترین توانگری، چشم نداشتن به داشته‌های دیگران است.»

 

*ریشه ناامیدی 

ناامیدی احساسی ناخوشایند و در مقابل رجا و امید و نوعی نگاه به آینده است. ناامیدی محصول عملکرد خود ما و برخاسته از انتظارات ماست و وقتی کارها طبق انتظارات ما پیش نمی‌روند، یعنی تعریف ما از واقعیت ـ یا از حقیقت ـ اشتباه است و واقعیت را آن گونه که باید نمی‌شناسیم و انتظارات ما غیرواقعی هستند.

برخی از اهداف انسان‌ها سطحی و دنیایی و برخی متعالی و بلند و دارای ارزش‌های ماندگارند. به تبع آن، برخی از ناامیدی‌ها، ناامیدی از انسان‌ها، اشیاء و اهداف دنیایی و قول و قرارها و وعده‌های عمل نشده هستند  و برخی ناامیدی از خدا و رحمت و مغفرت اوست. همه ناامیدی‌ها عللی دارند که شناخت آنها به پیشگیری و درمان‌شان کمک می‌کند.

۱ـ کفر

فردی که یا در قدرت خدا و یا در بیکران بودن رحمت او تردید دارد و مى‏پندارد رحمت ‏و قدرت محدود است، گرفتار یأس و سپس کفر می‌شود. قرآن می‌فرماید: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَاْیَْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَاْیَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛(۲۴) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند.»

و: «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ لِقَائهِ أُوْلَئکَ یَئسُواْ مِن رَّحْمَتىِ وَ أُوْلَئکَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(۲۵) کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و براى آنها عذاب دردناکى است.»

۲ـ گمراهی

در قرآن با ذکر جریان نزول فرشتگان بر حضرت ابراهیم«ع» که به او گفتند که ما تو را به حق بشارت دادیم، بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم و به دنبال آن براى تأکید ـ به گمان اینکه مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کند ـ گفتند «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)، ولى ابراهیم«ع» این فکر را از آنها دور کرد که حاشا که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجب‌اش از موازین طبیعى است، لذا فرمود: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَه رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون؛(۲۶) جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود؟» همان گمراهانى که خدا را به‌درستى نشناخته‏اند و پى به قدرت بى‏پایانش نبرده‏اند، خدایى که از ذره‏اى خاک، انسانى چنین شگرف مى‏آفریند، از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، درخت خشکیده خرما به فرمان‌اش به بار مى‏نشیند و آتش سوزان را به گلستان تبدیل مى‏کند.

۳ـ سوءظن به خدا

سوءظن به خداوند و شمول رحمت و دریای مغفرت او موجب ناامیدی و قنوط نسبت به او می‌شود. در قرآن به دوری از ظن و گمان بد امر شده است، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است.(۲۷) گمان بد به خدا موجب ایجاد و رشد صفات رذیله‌ای مانند بخل و ترس و حرص می‌گردد.(۲۸)

در آیات الهی نیز سوء‌ظن به خدا نکوهش شده است: «وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الخاسِرِینَ؛(۲۹) همین گمانى که به پروردگارتان داشتید، شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.»

و: «وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ وَ المُنَافِقاتِ وَ المُشْرِکِینَ وَ المُشْرِکاتِ الظَّانّیِنَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرا؛(۳۰) تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می‌برند، عذاب کند. بدِ زمانه بر آنان باد و خدا ایشان را لعنت‌ و جهنم را برایشان مهیا کرده و چه بدسرانجامى است.» پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرمودند: «أکبَرُ الکبائرِ سُوءُالظَّنِّ بِاللّه؛(۳۱) بزرگ‌ترین گناه کبیره، بدگمانى به خداست.»

۴ـ امور ناخوشایند

نقطه‏ ضعف‌های انسان‌ها، کم‌ظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتی‌ها و در نتیجه قطع برکات الهى از علل یأس هستند. قرآن می‌فرماید: «وَ لَئنِ‏ْ أَذَقْنَا الْانسَنَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۲) و اگر از جانب خویش نعمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.»

و :«وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُواْ بهَِا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهُ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ؛(۳۳) هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم، از آن خوشحال مى‏شوند و هرگاه رنج و مصیبتى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس مى‏شوند.»، در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى. نعمت را از خدا مى‏دانند و شکر به درگاه او مى‏برند و مصیبت را آزمون و امتحان و یا نتیجه اعمال خویش محسوب و صبر مى‏کنند و رو به درگاه او مى‏آورند. «لَّا یَسَْمُ الْانسَنُ مِن دُعَاءِ الْخَیرِْ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَُوسٌ قَنُوطٌ؛(۳۴) و انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمى‏شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مى‏گردد.»

۵ـ عجله در کارها

در برخی از روایات تعجیل در کارها و تصمیم‌گیری عجولانه به عنوان عامل ایجاد یأس و ناامیدی یاد شده است. از پیامدهاى شوم‏ «عجله‏» آن است که هرگاه انسان به خاطر آن ناکام شود، نومید و چه بسا نسبت ‏به همه چیز حتى تقدیر الهى ‏بدبین شود.

امام حسن عسکری«ع» مى‏فرمایند: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَهٍ لَمْ تُدْرِکْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِی أَوَانِهَا ـ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَکَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِی یَصْلُحُ حَالُکَ فِیهِ ـ فَثِقْ بِخِیَرَتِهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ یَصْلُحْ حَالُکَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِکَ قَبْلَ وَقْتِهَا ـ فَیَضِیقَ قَلْبُکَ وَ صَدْرُکَ وَ یَخْشَاکَ الْقُنُوطُ؛(۳۵) پس عجله مکن در مورد میوه‏اى که نرسیده است. بدان آن کس که تدبیر حال تو را می‌کند، بهتر می‌داند چه وقت صلاح توست. به حسن انتخاب او اعتماد کن تا اوضاع‌ات خوب شود. نیازهاى خود را پیش از موقع و با عجله مخواه که موجب تنگدلى و ناراحتى و ناامیدی تو می‌شود.»

۶ـ شکست و ناکامی

یکی از عوامل پیدایش یأس «ناکامی» است. انسان در زندگی نیازهای اساسی دارد و برای رسیدن به آنها تلاش می‌کند و در صورت نرسیدن به هدف « ناکام» می‌شود. فرد ناکام واکنش‌هایی مانند یأس و ناامیدی، بی‌تفاوتی، اضطراب، پرخاشگری و سایر مکانیسم‌های دفاعی را از خود بروز می‌دهد. ناکامی و اضطراب هر دو عامل ایجاد یأس هستند. برای ناکامی دو معنی گفته‌اند:

۱ـ سد شدن راه یک موجود زنده دارای انگیزه که می‌خواهد به هدف مثبتی برسد یا از هدف منفی اجتناب کند.

۲ـ احساسی که از بیدار شدن چنین مانعی به موجود زنده دست می‌دهد.(۳۶)

وقتی در ارضای نیازهای جسمی انسان تأخیر می‌افتد، مثلاً غذا دیر به او می‌رسد، دچار رنجش می‌شود، ولی بعد از مدت کمی، با آمدن غذا این تنش‌های هیجانی فرو می‌نشینند، ولی انگیزه‌های قوی وقتی با موانع غیرقابل عبور روبرو می‌شوند، در بعضی از افراد) ناکامی و فشار و تعارض ایجاد می‌شود. البته سازگاری افراد با مشکلات، متفاوت است. بعضی تسلیم می‌شوند، ‌بعضی به کوشش خود ادامه می‌دهند و بعضی زیر فشار خرد می‌شوند. شکست‌ها و ناکامی‌های پی در پی گاهی فرد را برای مدت‌ مدیدی از میدان رقابت و مبارزه کنار می‌زند و چون فرد  قادر به تحلیل دقیقی از علت ناکامی خود نیست، ناگریز به این نتیجه می‌رسد که دنیا جای ناامن و خطرناک استی و مصلحت او در فاصله گرفتن از دنیا به عنوان کانون ضربه است.

ناکامی در فرهنگ معارف اسلامی با لفظ «خیب» آمده است. در لغت گفته‌اند: الخیبه: الحرمان و الخسران؛(۳۷) ناکامی: محرومیت و زیان». «فلاح» را «رسیدن» به آرزوها و دستیابی به مطلوب(۳۸) معنی کرده‌اند و «مفلحون» به کسانی می‌گویند که «به خواسته‌های خود رسیده‌اند.»  انسان در خلقت و زندگی هدف و غایتی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند که اگر به آن نرسد او را «خائب» و «ناکام» می‌گویند.

نوع هدف و بینش و طرز تفکر و ارزش‌های فرد تعیین کننده نوع ناکامی اوست. کسی که هدف‌اش وصول به قرب الهی است، نرسیدن به مطلوب برای او ناکامی محسوب می‌شود و کسی که هدف‌اش ازدواج است، نرسیدن به آن را «‌ناکامی» می‌داند. از آنجا که   اهداف به اصلی و فرعی، نهایی و متوسط تقسیم می‌شوند، ناکامی هم «اصلی» و «فرعی» دارد و به عبارتی نسبی است.

به هر حال در  فضای فکری اسلام کسی دچار «ناکامی حقیقی» می‌شود که به کمالات و اهداف حقیقی نرسیده یا آن را از دست داده است: «وَلَئِن أَذَقنَا الإِنسَنَ مِنَّا رَحمَا ثُمَّ نَزَعنهَا مَنهُ إِنَّهُ، لَیَئُوسٌ کَفُورٌ؛(۳۹) و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم و نعمتی دراختیارش نهیم، سپس آن را از او باز گیریم، به یقین او از اینکه بار دیگر به نعمت‌هایی دست یابد ناامید می‌شود و نعمت‌هایی که داشته ناسپاسی می‌کند و آنها را از جانب خدا نمی‌شمرد».

حضرت علی«ع» فرمود: «آفَهُ الطلبَ، عدم النجاح؛(۴۰) آفتِ خواستن، نرسیدن به آن است».

بعضی مردم آرزوهای خیالی و اهداف غیرحقیقی را هدف و بازماندن از آنها را ناکامی می‌دانند. در آیات و روایات، وسیله قرار دادن غیرخدا برای رسیدن به اهداف حقیقی و غیرحقیقی، مذمت شده است و کسانی را که از راه گناه، حرص و افترا قصد رسیدن به آنها را دارند، مأیوس و ناکام و سرنوشت آنان را هلاکت می‌داند.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بقره، ۳۰ به بعد.

۲ـ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۱۰۶٫

۳ـ زمر، ۵۳٫

۴ـ حجرات، ۱۲٫

۵ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۶ـ فصلت، ۲۳٫

۷ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.

۸ـ نهج‌الفصاحه، ح ۱۸۹۰٫

۹ـ همان، ح ۲۰۶۲٫

۱۰ـ غررالحکم، ح ۲۸۶۰٫

۱۱ـ همان، ح۵۲۷٫

۱۲ـ بحارالانوار،ج ۷۲، ص ۳۸۸، ح ۱٫

۱۳ـ شرح چهل حدیث، مقصد هشتم طمع و ضد آن یأس.

۱۴ـ میزان‌الحکمه، ج ۱۰ قنوط، ح ۱۷۱۱۸٫

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۵۵، ح ۳۰٫

۱۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۹۰٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۳۹، ح۱٫

۱۸ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳۱۴٫

۱۹ـ همان، ج ۶، ح۳۱۵٫

۲۰ـ غررالحکم، ح ۱۶۰۶٫

۲۱ـ همان، ح ۶۳۹٫

۲۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۳۱٫

۲۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت۳۴۲٫

۲۴ـ یوسف، ۸۷٫

۲۵ـ عنکبوت، ۲۳٫

۲۶ـ حجر، ۵۶٫

۲۷ـ حجرات، ۱۲٫

۲۸ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳٫

۲۹ـ فصلت، ۲۳٫

۳۰ـ فتح، ۶٫

۳۱ـ کنزالعمّال، ۵٨۴٩.

۳۲ـ هود، ۹٫

۳۳ـ روم، ۳۶٫

۳۴ـ فصلت، ۴۹٫

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص‏۳۷۹٫

۳۶ـ فرهنگ توصیفی روانشناسی، نوشته فرانکو برونو، ترجمه جمشید یاسائی.

۳۷ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳٫

۳۸ـ نهایه ابن اثیر، ج ۳، ج ص ۴۶۹ ـ لسان العرب ـ مجمع البحرین.

۳۹ـ هود، ۹٫

۴۰ـ غررالحکم ، ح ۳۹۴۴٫

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

یأس دوگونه است: مذموم که قطع امید کردن از علت حقیقی یعنی خداست که این خاص کافران است. یأس ممدوح که قطع امید کردن از علل توهّمی مانند نقش و تأثیر مردم، دنیا و ما سوی‌الله در امری است که به احراز آن توصیه شده است.

 

 

 

30نوامبر/16

مقام علمی و فضایل امام صادق «علیه‌السلام»

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

نام امام ششم شیعیان «جعفر»، کنیه‌اش «ابوعبدالله»، لقبش «صادق»، پدر بزرگوارش امام باقر «ع» و مادر مکرمه‌اش «ام فروه» هستند. آن حضرت در هفدهم ربیع‌الاول سال ۸۳ هجری قمری دیده به جهان گشود و در سال ۱۱۴ به امامت رسید. امامت حضرت همزمان بود با خلافت هشام، ولید، یزیدبن ولید، ابراهیم بن ولید و مروان حمار از خلفای بنی‌امیه و عبدالله بن محمد سفاح، منصور دوانیقی از خلفای بنی‌عباس.

بیشترین ستم از طرف منصور بر آن حضرت روا داشته شد تا آنجا که گاه شبانه به منزل آن حضرت هجوم و با وضع دلخراشی ایشان را نزد منصور می‌بردند. منصور جسارت را به آنجا رساند که به دستور او خانه امام صادق «ع» را در حالی که همسر و فرزندانش داخل آن بودند، آتش زدند. سرانجام منصور دوانیقی آن حضرت را در سن ۶۵ سالگی، در روز ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هـ .ق در مدینه منوره به وسیله انگور زهرآلودی به شهادت رساند و پیکر مطهر ایشان در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

حضرت صادق«ع» در کلام دیگران

در عظمت و شخصیت و جامعیت امام صادق «ع» نزد شیعیان و علمای شیعه جای هیچ تردیدی نیست. در عظمت ایشان همین بس که از مذهب تشیع به نام مکتب جعفری یاد می‌شود.   

مخالفان و پیروان مذاهب دیگر نیز به عظمت ایشان کرده‌اند، از جمله:

۱ـ منصور دوانیقی: او دشمن امام صادق «ع» بود، با این حال تحت‌تأثیر عظمت و جایگاه ایشان می‌گوید: «به‌راستی جعفر بن محمد«ع» از کسانی بود که خدا درباره آنها می‌فرماید: «این کتاب [آسمانی] را به گروهی از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم.» او از کسانی بود که خدا او را برگزیده بود و از پیشتازان انجام خیرات بود.»

۲ـ مالک بن انس: پیشوای فرقه مالکی می‌گوید: «مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می‌کردم و او را همواره در یکی از سه حالت دیدم. یا نماز می‌خواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت می‌کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند.»(۲) و «در علم و عبادت و پرهیزگاری، برتر از جعفربن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»(۳)

۳ـ ابن خَلِّکان: این مورخ مشهور می‌نویسد: «او یکی از امامان دوازده‌گانه در مذهب امامیه و از بزرگان خاندان پیامبر است که به علت راستی و درستی در گفتار، وی را صادق می‌خوانند. فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح باشد.»(۴)

۴ـ عبدالرحمان بن ابی حاتم رازی می‌گوید: «از پدرم شنیدم که همیشه می‌گفت: «جعفر بن محمد«ع» فرد مورد اعتمادی است که هرگز [از آنچه می‌گوید و نقل می‌کند] مورد پرسش قرار نمی‌گیرد.»(۵) یعنی هر چه می‌گوید و نقل می‌کند درست و مطابق واقع است.

۵ـ ابوحاتم محمدبن حیان (۳۵۴ هـ) می‌گوید: «[جعفر بن محمد] از بزرگان اهل بیت«ع» از نظر فقاهت و دانش و فضیلت بود.»(۶)

۶ـ ابوعبدالرحمان اسلمی (۴۱۲ – ۳۲۵ هـ. می‌گوید: «[جعفربن محمد] بر تمامی نزدیکان خویش از اهل بیت«ع» برتری داشت و دارای علم فراوان، زهد کامل نسبت به دنیا و پرهیزگاری تمام از شهوات و تمایلات و ادب کامل در حکمت بود.»(۷)

۷ـ محمدبن طلحه شافعی (م ۶۵۲ هـ) درباره اوصاف و جایگاه و عظمت امام صادق «ع» کلام جامع و زیبایی دارد و می‌گوید: «جعفر بن محمد از بزرگان اهل بیت «ع» و رؤسای آنان بود. قرآن زیاد تلاوت و در معانی آن جستجو و گنج‌هایی از دریای آن را استخراج می‌کرد و شگفتی‌ها و عجایب قرآن را به نمایش می‌گذاشت. او اوقات خویش را بر اقسام طاعت و بندگی تقسیم و نفس خویش را بر آن حسابرسی کرده بود..

دیدنش انسان را به یاد آخرت می‌انداخت، شنیدن کلامش باعث بی‌رغبتی به دنیا می‌شد و پیروی از هدایت او بهشت را به دنبال داشت. نور پیشانی او شهادت می‌داد که از سلاله نبوت است و پاکی رفتارش ظاهر می‌ساخت که از نسل رسالت است. جماعتی از پیشوایان [مذاهب] و بزرگان از او حدیث نقل کرده‌ و از محضر او استفاده برده‌اند و این استفاده علمی را شرافت و فضیلتی برای خود می‌دانستند. مناقب و اوصاف او از شمارش خارج است و فهم انسان بیدار بینا در آن حیران،….»(۸)

۸ـ بخاری می‌نویسد: «همه (امّت) بر بزرگی و آقایی صادق«ع» اتفاق‌نظر دارند.»(۹)

 

جایگاه علمی حضرت صادق «ع»  

دانشگاه امام صادق «ع» و وسعت آن بر کسی پوشیده نیست و علمای اسلام بر آن اتفاق‌نظر دارند. محققان شیعی و اهل سنت، آن حضرت را پیشوا و پیشگام در بسیاری از علوم و مذاهب اسلامی می‌دانند. نقش آن حضرت در نشر علوم مختلف و ترویج احادیث، از گفتار و نوشتار و نیز تربیت شاگردانش پیداست.(۱۰)

شاگردان محضرش را چهارهزار نفر گفته‌اند. شیخ مفید می‌گوید: «اهل حدیث کسانی را که از امام صادق«ع» روایت نقل کرده‌اند، جمع‌آوری نموده‌اند و تعداد افراد ثقه آنها به‌رغم اختلافشان در نظریات و گفتار، به چهارهزار نفر می‌رسند.»(۱۱)

شهید اول نیز تصریح کرده است که شاگردان معروف آن حضرت از اهل حجاز و شام و عراق به چهارهزار نفر می‌رسیدند.(۱۲)

برای روشن شدن این بخش، بحث را در سه قسمت جداگانه پی می‌گیریم:

الف) از زبان دیگران

۱ـ «ابوحنیفه»، پیشوای معروف فرقه حنفیه که دستگاه وقت او را در مقابل امام صادق «ع» قرار داده بود، گاه مجبور می‌شد به عظمت علمی امام صادق «ع» اقرار کند.

ابوحنیفه می‌گوید: «زمانی که منصور [دوانیقی] جعفربن محمد«ع» را احضار کرد، مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفربن محمد«ع» شده‌اند. برای محکوم ساختن او مسائل مشکلی را در نظر بگیر. من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود مرا احضار کرد. وقتی وارد مجلس شدم، دیدم جعفربن محمد«ع» در سمت راست او نشسته است. وقتی چشمم به او افتاد، آن‌چنان تحت‌تأثیر ابهت و عظمتش قرار گرفتم که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به وی کرد و گفت: این ابوحنیفه است. او پاسخ داد: بله می‌شناسم. سپس منصور رو به من کرد و گفت: ‌ای ابوحنیفه! مسائل خود را با ابوعبدالله در میان بگذار.

چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ داد. ابوحنیفه به اینجا که رسید، با اشاره به امام صادق «ع» گفت: «[او] دانشمندترین مردم، آگاه‌ترین آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است.»(۱۳) در جای دیگر از او چنین نقل شده است که گفت: «من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیده‌ام.» و: «اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنیفه) هلاک می‌شد..»(۱۴) منظور از دو سال زمانی است که خدمت امام صادق «ع» می‌رسید و از ایشان دانش فرا می‌گرفت.

۲ـ ابن حجر هیتمی می‌نویسد: «به قدری علوم از او (جعفربن محمد) نقل شده است که زبانزد مردم گشته و آوازه در همه جا پخش شده است و بزرگ‌ترین پیشوایان [فقه و حدیث] مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سجستانی از او [حدیث] نقل کرده‌اند.»(۱۵)

۳ـ ابو بحر جاحظ یکی از دانشمندان مشهور قرن سوم می‌گوید: «جعفربن محمد کسی است که علم و دانش او جهان را پر کرده است و گفته می‌شود که ابوحنیفه و همچنین سفیان ثوری از شاگردان او هستند و شاگردی این دو تن در اثبات عظمت علمی او کافی است.»(۱۶)

۴ـ ابن صبّاغ مالکی (۷۸۴ – ۸۵۵ هـ) می‌گوید: «آن قدر علوم از او (جعفر بن محمد) نقل شده است که سواران آن را حمل می‌کنند و آوازه و شهرت وی به تمام شهرها رسیده است و علما از هیچ‌یک از اهل‌بیت«ع» به اندازه او حدیث نقل نکرده‌اند.»(۱۷)

 

ب) مهم‌ترین کتب و شاگردان حوزه شیعی

نامدارترین شاگردان آن حضرت در حوزه شیعی عبارتند از؛ جمیل‌بن دراج، عبدالله‌بن مسکان، عبدالله‌بن بکیر، حمادبن عیسی، حمادبن عثمان، ابان‌بن عثمان، هشام‌بن الحکم، مفضل و.. این شاگردان کتب بسیاری را از خود آن حضرت نقل و یا خود تألیف کرده‌اند. برخی از کتاب‌های منسوب به حضرت صادق «ع» عبارتند از:

۱ـ «اَلاِْهلیلیجه فی التَّوْحید» که آن را حضرت در رد منکران ربوبیت حضرت باری تعالی نگاشت.»(۱۸)

۲ـ کتاب «التوحید» که حضرت املا و مفضل بن عمر آن را تحریر کرد.(۱۹)

۳ـ رساله «اهوازیه» که در پاسخ والی اهواز نوشته شد.(۲۰)

۴ـ «رِسالَهُ الاِْمامِ اِلی اَصْحابِهِ» که راهنمایی برای سلوک یارانشان است.(۲۱)

۵ـ «رِسالهٌ فِی الْغَنائِمِ» که پاسخ‌های حضرت پیرامون خمس و غنایم است.(۲۲)

۶ـ «رسالهٌ فی وجوه معایش العباد» که پیرامون انواع حرفه‌ها، تجارت، صنعت و… است.(۲۳)

۷ـ «الجعفریات» که مجموعه روایاتی است به ترتیب ابواب فقه که امام کاظم «ع»آن را نقل کرده‌اند.(۲۴) همین کتاب به نام «اشعثیات» معروف است که به نام راوی آن محمدبن الاشعث شهرت یافته است.

۸ـ «نثر الدرر» صحیفه‌ای است در کلمات قصار حضرت که گویا به صورت مجموعه‌ای واحد بود و ابن شعبه حرانی آن را در تحف العقول یکجا آورده است.(۲۵)

۹ـ «کتاب الحج» که ابان بن عبدالملک آن را نقل کرده است.(۲۶) به‌جز اینها نوشته‌های دیگری نیز به آن حضرت منسوب است.(۲۷)

کتاب‌هایی که توسط شاگردان حضرت تألیف شده‌اند بسیارند و تعداد آنها ۴۰۰ جلد و بلکه بیشتر گفته شده است. نویسنده کتاب «سیر حدیث در اسلام»(۲۸)  ۳۷۳ تن را با تألیف آنان ذکر کرده که از میان آنان ۲۰ نفر کسانی‌ هستند که بیش از یک تألیف دارند.(۲۹)

 

مهم‌ترین شاگردان اهل سنت حضرت

عده‌ای از بزرگان و پیشوایان اهل سنت از محضر علمی حضرت صادق «ع» استفاده علمی برده و در بزرگی و تفوق و برتری ایشان اتفاق‌نظر داشته‌اند، از جمله شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع الموده و نووی در تهذیب الاسماء و…که استفاده علمی از محضر آن حضرت را شرف و فضیلت و بزرگی برای خویش می‌دانستند، چنان که از شافعی قبلاً نقل شد.(۳۰)

در این بخش به برخی از شاگردان آن حضرت در حوزه اهل سنت اشاره می‌کنیم:

۱ـ نعمان‌بن ثابت معروف به ابوحنیفه پیشوای مشهور فرقه حنفی‌ها. طبق نقل ابن حجر، شیخ‌سلیمان قندوزی، ابن صباغ و آلوسی، او دو سال از حضرت صادق «ع» بهره برده است.(۳۱)

۲ـ مالک بن انس مدنی پیشوای فرقه مالکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت، متوفای ۱۷۹ هـ.ق (۳۲)

۳ـ سفیان‌بن سعید بن مسروق ثوری کوفی، متوفای ۱۶۱ هـ.ق شاگرد امام صادق «ع» بوده و مسائلی از حضرت روایت کرده است. حضرت به او توصیه‌های گرانبهایی نموده و در باره زهد با او مناظره کرده‌اند.(۳۳)

۴ـ سفیان‌بن عیینه بن ابی‌عمران الکوفی المکی، متولد ۱۰۷ هـ.ق در کوفه و متوفای ۱۹۸ هـ.ق در مکه نیز در جوانی طبق تصریح عده‌ای از علمای اهل سنت و شیعه از محضر امام صادق «ع» بهره علمی برده است.(۳۴)

۵ـ یحیی‌بن سعید بن قیس الانصاری نیز که قاضی دستگاه منصور دوانیقی در مدینه بود و سرانجام قاضی‌القضاه دستگاه شد و در سال ۱۴۳ هـ.ق از دنیا رفت، از شاگردان آن حضرت بوده است.(۳۵)

۶ـ عبدالملک‌بن عبدالعزیز بن جریح المکی معروف به ابن جریح متولد ۸۰ هـ.ق و متوفای ۱۴۹ هـ.ق، از دیگر شاگردان امام صادق «ع» از بین علمای عامه است. او کسی است که بر اثر تعلیمات امام صادق«ع»‌  متعه و عقد موقت را حلال می‌دانست و در کافی در باب حلیت متعه از او روایت نقل و در طریق سند روایات صدوق نیز واقع شده است.(۳۶)

۷ـ ابوسعید یحیی‌بن سعید القطان البصری متوفای ۱۹۸ هـ.ق محدث زمانش بود و صاحبان کتب صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند.

۸ـ محمدبن اسحاق بن یسار صاحب المغازی و سیر متوفای ۱۵۱ هـ.ق که شیعه و سنی فراگیری علم او از امام صادق «ع» را نقل کرده‌اند.(۳۷)

۹ـ شعبه‌بن الحجاج الازدی از بزرگان و سرشناسان اهل سنت به حساب می‌آید و طبق گواهی گروهی از اهل سنت و کتب رجالی شیعه، از شاگردان امام صادق «ع» بوده است.(۳۸)

۱۰ـ ایوب بن ابی تمیمه السجستانی البصری از دیگر شاگردان حضرت صادق «ع» در میان علمای اهل سنت است.(۳۹)

غیر از اینها، افراد دیگری نیز در میان اهل سنت بوده‌اند که از محضر امام صادق«ع» بهره برده‌اند.(۴۰)

 

رشته‌های مختلف علمی و تنوع شاگردان

اغلب کسانی که در مقام تعلیم علمی برآمده‌اند، در یک رشته خاص و یا حداکثر در دو سه رشته توانسته‌اند قدرت علمی خویش را نشان دهند. هر چه تعداد رشته‌ها و شاخه‌های علمی بیشتر شود، قدرت علمی افراد نیز کمتر می‌شود، اما عظمت علمی امام صادق «ع» هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بی‌شماری را در این زمینه تربیت کردند، هم در تفسیر، کلام و فلسفه، نهایی‌ترین نظریات را ارائه کردند، هم در سلوک و عرفان کوتاه‌ترین راه پیمودنی را پیش روی عارفان قرار دادند و هم در علم جبر و شیمی و علوم غریبه نظریات شگرفی را بیان کردند.

این قدرت علمی از دیدگاه تشیع که امامان خویش را معصوم و منبع علم آنها را الهامات الهی و ارث پیامبری می‌دانند، شگفتی ندارد؛ اما از نظر کسانی که چنین اعتقادی ندارند، مسئله فوق‌العاده عجیب و شگرف است.

نکته جالب این است که در میان اهل سنت هم کسانی وجود دارند که تا حدودی متوجه الهی بودن علم حضرت صادق«ع»‌ شده بودند، از جمله محمدبن طلحه شافعی که می‌گوید: «او (امام صادق«ع») از بزرگان اهل‌بیت«ع» و سران آنها و دارای علوم فراوانی است… تا آنجا که از زیادی علوم افاضه شده [از طرف خداوند] بر قلبش، از ظرف تقوی، احکامی که علل و فلسفه آن قابل درک نیست و علومی که فهم ما از احاطه بر حکم آن عاجزند، از او نقل شده است.»(۴۱)

امام صادق «ع» در فقه بهترین نظریات را ارائه نمودند و روایات فقهی ایشان در کتب اربعه تهذیب و استبصار شیخ طوسی، کافی کلینی، من لا یحضره الفقیه صدوق و وسائل الشیعه حر عاملی و… گردآوری شده‌اند. ایشان شاگردانی چون جمیل‌بن دراج، عبدالله‌بن مسکان، حمادبن عثمان و… در فقه تحویل جامعه اسلامی داده‌اند.

امام در کلام هم محکم‌ترین آراء را بیان کردند، شاگردانی چون هشام‌بن الحکم و مفضّل‌بن عمر و ابوحمزه ثمالی را پرورش دادند، در تفسیر، ژرفای قرآن را بیان فرمودند.و در فلسفه نیز ید طولایی داشتند. سید میرعلی با اشاره به فرقه‌های مذهبی و مکاتب فلسفی دوران بنی‌امیه می‌نویسد: «فتاوا و آرای دینی تنها نزد سادات و شخصیت‌های فاطمی رنگ فلسفی به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگیخته و بحث‌ها و گفت‌وگوی فلسفی در همه اجتماعات رواج یافته بود. رهبری این حرکت فکری را حوزه علمیه‌ای که در مدینه شکوفا شده بود، به عهده داشت. این حوزه را نبیره علی‌بن ابی‌طالب«ع» به نام امام جعفر که صادق«ع» لقب داشت، تأسیس کرده بود. او پژوهشگری فعال و متفکری بزرگ بود و با علوم آن عصر به‌خوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تأسیس کرد.

در مجالس درس او فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند، شرکت نمی‌کردند؛ بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دوردست در آن حاضر می‌شدند. «حسن بصری» مؤسس مکتب فلسفی [و کلامی] «بصره» و «واصل بن عطاء» مؤسس مذهب معتزله از شاگردان او بودند و از زلال چشمه دانش او سیراب می‌شدند.»(۴۲)

حضرت در علم شیمی و امثال آن نیز صاحب‌نظر بودند و نظریات آن حضرت در این زمینه توسط شاگردشان ابوموسی جابربن حیان در کتابی مشتمل بر ۱۰۰۰صفحه  و ۵۰۰ رساله تدوین و گردآوری شده است.(۴۳)

براساس باورهای شیعه تمام امامان معصوم«ع» از جمله امام صادق «ع» به تمام علوم هستی آگاهی دارند؛ چنان که خود فرمود: «من می‌دانم آنچه را در آسمان‌ها و آنچه در زمین است و می‌دانم آنچه در بهشت است. می‌دانم آنچه در آتش است و می‌دانم آنچه را که بوده است و آنچه خواهد بود.»(۴۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱) تاریخ الیعقوبی، ج ۳، ص ۱۷٫

۲) ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، دوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۸۸٫

۳) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، حیدر اسد، بیروت، دارالکتب العربی، دوم، ج ۱، ص ۵۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۰۴؛ اعلام الهدایه، همان، ص ۲۱٫

۴) وفیات الاعیان، تحقیق از دکتر احسان عباس، قم، منشورات الشریف الرضی، دوم، ۱۳۶۴ ش، ج ۱، ص ۳۲۷٫

۵) الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۸۷، به نقل از اعلام الهدایه، همان، ص ۲۲٫

۶) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۲، الثقات، ج ۶، ص ۱۳۱٫

۷) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۵۸؛ اعلام الهدایه، همان، ص ۲۲٫

۸) همان، ج ۱، ص ۲۳، مطالب السؤول، ج ۲، ص ۵۶٫

۹) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۴، ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۶۰٫

۱۰) ر.ک: شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۱، ص ۱۸؛ تاریخ التشریع الاسلامی، ص ۲۶۳٫

۱۱) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۲۷۱٫

۱۲) محمدبن مکی العاملی، ذکری الشیعه، قم، مکتبه بصیرتی.

۱۳) بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، تهران، المکتبه الاسلامیه، دوم، ۱۳۹۵ هـ. ق، ج ۴۷، ص ۲۱۷؛ حیدر اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتاب العربی، دوم، ۱۳۹۰ هـ. ق، ج ۴، ص ۳۳۵٫

۱۴) تذکره الحفاظ، محمد شمس‌الدین ذهبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۱۶۶ و مناقب ابی حنیفه، ج ۱، ص ۱۷۲٫

۱۵) ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، دوم، ۱۳۸۵ هـ.ق، ص ۲۰۱٫

۱۶) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، همان، ج ۱، ص ۵۵٫

۱۷) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۴؛ الفصول المهمه، ابن صباغ المالکی، ص ۲۲۲٫

۱۸) بحارالانوار، همان، ج ۳، ص ۱۵۶ – ۱۵۲؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۸۴٫

۱۹) بحارالانوار، همان، ص ۱۵۲ – ۵۷، و مستقلاً نیز چاپ شده است.

۲۰) همان، ج ۷۷، ص ۱۸۹؛ الذریعه، ج ۲، ص ۴۸۵، کشف الریبه، ص ۱۲۲٫

۲۱) الکافی، ج ۸، ص ۲-۱۴٫

۲۲) تحف العقول، علی بن شعبه، ص ۳۳۱٫

۲۳) همان، ص ۳۳۱؛ مکاسب شیخ انصاری، ص ۱-۲٫

۲۴) الذریعه، همان، ج ۲، ص ۱۰۹٫

۲۵) تحف العقول، همان، ص ۳۲۴ – ۳۱۵٫

۲۶) رجال النجاشی، ابوالعباس، قم، مکتبه الداوری، ص ۱۴٫

۲۷) ر.ک: تدوین السنه، سید محمدرضا حسینی جلالی، ص ۱۷۲-۱۶۷٫

۲۸) سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، دوم، تهران، ص ۲۰۴-۱۰۹٫

۲۹) همان، ص ۲۰۶٫

۳۰) اعلام الهدایه، همان، ج ۱، ص ۲۲۸٫

۳۱) همان، ج ۱، ص ۲۲۹٫

۳۲) همان.

۳۳) همان.

۳۴) همان، ص ۲۳۰٫

۳۵) همان.

۳۶) همان.

۳۷) همان، ص ۲۳۱٫

۳۸) همان، ص ۲۳۲-۲۳۱٫

۳۹) همان، ص ۲۳۲٫

۴۰) ر.ک: الامام الصادق، محمد حسین المظفر، ص ۱۳۰-۱۲۷٫

۴۱) اعلام الهدایه، همان، ج ۸، ص ۲۳، مطالب السؤول، ج ۲، ص ۵۶٫

۴۲) مختصر تاریخ العرب، تقریب عفیف البعلکی، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۶۷ میلادی، ص ۱۹۳؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۳۵۲٫

۴۳) وفیات الاعیان، همان، ج ۱، ص ۳۲۷؛ دائره‌المعارف القرن العشرین، محمد فرید وجدی، بیروت، دارالمعرفه، ج ۳، ص ۱۰۹٫

۴۴) محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۶۱٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

اغلب کسانی که در مقام تعلیم علمی برآمده‌اند، در یک رشته خاص و یا حداکثر در دو سه رشته توانسته‌اند قدرت علمی خویش را نشان دهند.، اما عظمت علمی امام صادق «ع» هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بی‌شماری را  در زمینه‌ای مختلف تربیت کردند. هم در تفسیر، کلام و فلسفه، نهایی‌ترین نظریات را ارائه کردند، هم در سلوک و عرفان کوتاه‌ترین راه پیمودنی را پیش روی عارفان قرار دادند و هم در علم جبر و شیمی و علوم غریبه نظریات شگرفی را بیان کردند.

 

۲٫

در مجالس درس ایشان فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تأسیس کردند، شرکت نمی‌کردند؛ بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دوردست در آن حاضر می‌شدند. «حسن بصری» مؤسس مکتب فلسفی [و کلامی] «بصره» و «واصل بن عطاء» مؤسس مذهب معتزله از شاگردان ایشان بودند و از زلال چشمه دانش وی سیراب می‌شدند.

 

 

 

30نوامبر/16

جایگاه قرآن در کلام امام رضا«علیه‌السلام»

جواد تربتی

قرآن تنها کتاب الهی دور مانده از تحریف است و ائمه اطهار«ع»، در جهت معرفی و تفسیر و تأویل یکی از دو ثقل یادگار ماندگار از رسول خدا«ص» تلاش بسیار کرده‏اند. از جمله حضرت رضا«ع» که در تمام مباحث از قرآن بهره می‌گرفتند و شبهات را با کمک آن پاسخ می‌دادند و امامت را با ادله قرآنی اثبات می‌کردند. حضرت، خود قرآن مجسم بودند و بیش از دیگران قرآن را با آداب و شرایط، تلاوت می‌فرمودند.

همراهان حضرت رضا«ع» که بیشتر مأموران حکومتی بودند، این‌گونه نقل کرده‌اند: حضرت رضا«ع» در مسیر راه خراسان در بستر زیاد قرآن می‌خواندند، پس هرگاه به آیه‌ای می‌رسیدند که در آن ذکری از بهشت و جهنم شده بود، گریه و از خداوند درخواست بهشت می‌کردند و از جهنم به خدا پناه می‌بردند.»(۱)

این همان روشی است که امیرالمؤمنین«ع» در خطبه متقین فرمودند: «أَمَّا اللَّیلَ‏ فَصَافُّونَ‏ أَقْدَامَهُم تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُم وَ یَستَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم…‏؛‏(۲) [متقین] در شب ایستاده مشغول نمازند. قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه می‌خوانند و داروی دردهای خویش را در آن می‌یابند…»

حضرت رضا«ع» فرمودند: «یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ إِذَا أَصْبَحَ‏ أَنْ‏ یَقْرَأَ بَعْدَ التَّعْقِیبِ خَمْسِینَ آیَهً؛(۳) سزاوار است  انسان وقتی صبح می‌کند، بعد از تعقیب نماز، پنجاه آیه بخواند.»

همچنین حضرت از پدرانشان و از رسول خدا«ص» نقل کرده‌اند که: «سِتَّهٌ مِنَ الْمُرُوءَهِ ثَلَاثَهٌ مِنهَا فِی‏ الْحَضَرِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی السَّفَرِ فَأَمَّا الَّتِی فِی الْحَضَرِ فَتِلَاوَهُ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِمَارَهُ مَسَاجِدِ اللَّهِ وَ اتِّخَاذُ الْإِخْوَانِ فِی اللَّهِ وَ أَمَّا الَّتِی فِی السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِی غَیْرِ الْمَعَاصِی‏؛(۴) شش چیز از مروت است: سه تای آن در حضر و وطن و سه تا مربوط به حال مسافرت است. آن سه خصلتی که در وطن از مروت به حساب می‌آید:  تلاوت قرآن و کتاب خدا، آباد کردن مسجد و انتخاب برادرانی دینی در مسیر خدا و اما آن سه امری که باید در مسافرت مراعات شوند: اخلاق نیکو، بذل توشه (با همسفران) و مزاح در غیر معصیت است.»

 

آثار و پاداش تلاوت قرآن

حضرت رضا«ع» برای تشویق دیگران به تلاوت قرآن و بیان آثار دنیوی آن، در حدیثی از رسول خدا«ص»  می‌فرمایند: «اجعَلُوا لِبُیُوتِکُمْ‏ نَصِیباً مِنَ‏ الْقُرآنِ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا قُرِئَ فِیهِ یُسِّرَ عَلَى أَهْلِهِ وَ کَثُرَ خَیرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی زِیَادَهٍ وَ إِذَا لَمْ یُقرَأْ فِیهِ الْقُرْآنُ ضُیِّقَ عَلَى أَهْلِهِ وَ قَلَّ خَیرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی نُقْصَانٍ؛(۵) در خانه‌هایتان بهره‌ای از (خواندن) قرآن قرار دهید، زیرا اهل خانه‌ای که در آن قرآن خوانده شود، خوشحال می‌شوند و برکت خیر آنها فزونی می‌یابد و ساکنان آنها رو فزونی خواهند نهاد و اگر قرآن خوانده نشود، اهل خانه در تنگنا خواهند بود و خیر و برکتش کم و ساکنان آن رو به کمی و نقص خواهند رفت.»

و نیز فرمودند: «ثَلَاثَهٌ یَزِدْنَ‏ فِی‏ الْحِفْظِ وَ یَذْهَبْنَ بِالْبَلْغَمِ- قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ الْعَسَلُ وَ اللُّبَانُ؛(۶) سه چیز سبب تقویت حافظه می‌شود: خواندن قرآن، خوردن عسل، نوشیدن شیر و آغوز (اولین شیر حیوان تازه زاییده).»

در آثار آخرتی تلاوت قرآن فرمودند: «قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ‏ أَفْضَلُ‏ مِنَ الذِّکْرِ وَ الذِّکْرُ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَه…؛(۷) خواندن قرآن برتر از ذکر (خداوند) است و ذکر برتر از صدقه.»

و نیز: «لِقَارِئِ‏ الْقُرْآنِ‏ بِکُلِ‏ حَرْفٍ‏ یَقْرَأُ فِی الصَّلَاهِ قَائِماً مِائَهُ حَسَنَهٍ وَ قَاعِداً خَمْسُونَ حَسَنَهً وَ مُتَطَهِّراً فِی غَیْرِ الصَّلَاهِ خَمْسٌ وَ عِشْرُونَ حَسَنَهً وَ غَیْرَ مُتَطَهِّرٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ (۸) قاری قرآن در مقابل هر حرفی که در نماز قرائت می‌کند، صد حسنه دارد و اگر نشسته بخواند، پنجاه حسنه دارد. با وضو و در غیر نماز بخواند، بیست و پنج حسنه دارد.» هر کسی به آثار دنیوی و اُخروی قرائت قرآن کمترین توجهی داشته باشد، به‌راحتی به سمت قرائت قرآن جذب می‌شود.

 

کتاب جهانی و ماندگار

قرآن کتابی جهانی است و به زمان و مکان خاصی محدود نمی‌شود.

در محضر حضرت رضا«ع» از قرآن سخن به میان آمد. حضرت از قرآن تمجید کردند و حجت‌های آن را محکم و نظم آن را دارای اعجاز خواندند، آنگاه فرمودند: «هُوَ حَبْلُ‏ اللَّهِ‏ الْمَتِینُ‏ وَ عُرْوَتُهُ‏ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ لَا یَخْلُقُ عَلَى الْأَزْمِنَهِ وَ لَا یَغِثُّ عَلَى الْأَلْسِنَهِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّهَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ‏ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید؛(۹) قرآن ریسمان استوار الهی و دستگیره محکم اوست. راه وسطی است که انسان را به بهشت می‌رساند و از آتش نجات می‌دهد. گذشت زمان آن را کهنه نمی‌کند و بر زبان‌ها ملال‏آور نمی‌شود و دلیل و حجت بر تمام انسان‌هاست و باطل در آن راه پیدا نمی‌کند؛ زیرا از طرف خدای حکیم ستوده نازل شده است.»

«قرآن بستگی به زمان و مکان ندارد وگذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم نسبت به مردم اعصار گذشته استفاده بیشتری از آن ببریم.   پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد، تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت.»(۱۰)

«گوته» شاعر آلمانی می‌گوید: «سالیان درازی کشیشان از خدا بی‌خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن، حضرت محمد«ص» دور نگه داشتند؛ اما هر قدر که در جاده علم و دانش بیشتر پیش برویم، پرده‌های جهل و تعصب نابجا کنار می‌روند و به‌زودی این کتاب توصیف‏ناپذیر (قرآن) عالم را به خود جلب می‌کند و تأثیر عمیقی بر علم و دانش جهان می‌گذارد و سرانجام محور افکار مردم جهان می‌شود.

«ما در ابتدا از قرآن رویگردان بودیم؛ اما طولی نکشید که این کتاب توجه ما را به خود جلب کرد و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر اصول و قوانین علمی و بزرگ آن سر تسلیم فرود آوردیم.»(۱۱)

 

جایگاه قرآن

بخشی از گمراهی‌ها در جهان اسلام به خاطر این است که درست به قرآن عمل نکرده، یا از آن عقب مانده‌ایم و یا افراط کرده و از قرآن جلو زده‌ایم.

«ریّان بن صلت» می‌گوید:«به حضرت رضا«ع» عرض کردم درباره قرآن چه می‌فرمایید؟ فرمودند: قرآن کلام خداست. از آن تجاوز نکنید و هدایت را در غیر او مجویید که گمراه می‌شوید.»(۱۲)

ز این رسن قومی درون چَه شدند

ز آن که از قرآن بسی گمره شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود

«مولوی»

قرآن ریسمان نجات‌دهنده‏ای است که اگر به آن درست عمل شود، انسان را به قله‌ می‌رساند، ولی ممکن است جمعی هوای صعود نداشته باشند و قرآن را وسیله فرو رفتن به داخل چاه قرار دهند.

 

جامعیت قرآن

قرآن به عنوان کتاب هدایت، آنچه را که برای راهنمایی و هدایت بشر نیاز هست در خود دارد. حضرت رضا«ع» در این زمینه می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ‏ یَقْبِضْ‏ نَبِیَّهُ‏ حَتَّى‏ أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ، فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ، بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ کَمَلاً؛(۱۳) به‌راستی خدای تبارک و تعالی نبی خود را قبض روح نکرد مگر اینکه دین را برای او کامل نمود و قرآنی را نازل فرمود که همه چیز (مربوط به هدایت) در آن بیان شده است. در قرآن حلال و حرام، حدود (دیات) و همه احکام (به صورت کلی) و جمیع آن چیزی که (در هدایت) به آن نیاز است، بیان شده است.»

این حدیث اشاره به آیه: «تِبیَاناً لِکُلِّ شَیءٍ»؛(۱۴) دارد. مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه می‌فرماید: «مراد بیان «هر چیزی» است که مربوط به هدایت بشر می‌شود؛ یعنی بیان معارف حقیقیه که مربوط به دنیا و آخرت، مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصه‌ها و مواعظ می‌شود.»(۱۵)

در «تفسیر نمونه» می‌خوانیم: «با توجه به وسعت مفهوم «کُلِّ شَیءٍ» به‌خوبی می‌توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است؛ ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیتی و انسان‌سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبه‌های معنوی و مادی نازل شده است، روشن می‌شود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن یک دائره‌المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیا در آن آمده است. هرچند قرآن یک دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش کرده است….»(۱۶)

نقش قرآن چون که بر عالَم نشست

نقشه‌های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مُضمَر است

این کتابی نیست، چیز دیگر است

چون که در جان رفت، جان دیگر شود

جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان بر کف بِنِه

هرچه از حاجت فزون داری بده(۱۷)

«کارلایل» می‌گوید: «هنگامی که ما قرآن مجید را مطالعه می‌کنیم، این کتاب علاوه بر آنکه وحی آسمانی است، از نظر کلمات و ترکیب، بلیغ‌ترین کتاب است. هیچ کس قرآن را با دقت نمی‏خواند، مگر آنکه می‌بیند حقایق اصیل در برابر وی آشکار است و درمی‌یابد که این کتاب به اصل حقیقی وابسته و به یک مبدأ عالی و مقدس پیوسته است و تردیدی نیست که گفتار حقیقی و درست، نفوذ خاصی بر دل‌ها دارد. حق آن است که تمام کتاب‌ها در برابر قرآن، ناچیز و کوچکند و این کتاب از هرگونه عیب و نقص و  اصول ناپسند پاکیزه و مبراست. پایان تمام فضایل را که موجب تکامل و سعادت بشری است در بر دارد و آنها را به‌خوبی نشان می‌دهد.»(۱۸)

 

پیوند قرآن و معصومان

شکی نیست که قرآن کامل‏ترین کتاب الهی و دین اسلام نیز کامل‏ترین‌ دین است. حضرت رضا«ع» به تمامیت کلام وحی  و پاسخگویی آن به نیازها و ضرورت‌های زندگی معنوی و مادی بشر به این آیه از قرآن استناد جسته‌اند: «مَا فَرَّطْنا فِی‏ الْکِتابِ‏ مِنْ شَیْ‏ء : (۱۹)ما به هیچ‌وجه در کتاب کوتاهی و هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم.» و برای کامل شدن دین به آیه تبلیغ که در ماه‌های آخر عمر پیامبر«ص» پس از «حجه‌الوداع» نازل شد، استناد کرده است که: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ : (۲۰) امروز دینتان را برایتان کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.»

و پس از بیان این آیات به این نکته مهم اشاره کردند که دین در پرتو امامت کامل می‌شود، لذا فرمودند: «وَ أَمْرُ الْإِمَامَهِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ‏ وَ لَمْ‏ یَمْضِ‏ حَتَّى بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّهُ إِلَّا بَیَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ کَافِر؛(۲۱) مسئله امامت (و رهبری امامان معصوم) از تمامیت دین است. رسول خدا«ص» چشم از این جهان نبستند، مگر اینکه پایه‌ها و معیارهای مهم دین را برای مردم بیان فرمودند و راه‌ها را برایشان روشن ساختند. آنان را در مسیر حق قرار دادند و علی«ع» را به عنوان امام و راهنما برایشان تعیین کردند و تمام مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، بیان نمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدا را رد کرده و کافر شده است.»

این حدیث در کنار آیه تبلیغ به‌خوبی نشان می‌دهد که دین بدون امامت ناقص است، چنانکه حدیث ثقلین نیز به این امر اشاره دارد. «ابن حجر» می‌گوید:

«از حدیث ثقلین و امثال آن فهمیده می‌شود که در هر زمان تا روز قیامت کسانی از اهل‏بیت«ع» یافت می‌شوند که قابل تمسک باشند تا تمسک یافتن به اهل‏بیت معنی یابد، چنانکه قرآن تا روز قیامت باقی است و به این جهت اهل‏بیت«ع»، امامان اهل زمین هستند و اگر نباشند، اهل زمین از بین می‌روند.»(۲۲)

 

پاسخ‌های قرآنی

مسئله دیگری که نشان می‌دهد قرآن نزد حضرت رضا«ع» جایگاه عظیم و بلندی دارد، این است که حضرت شبهات مأمون و طرفداران او و هر کسی را که شبهه ایجاد می‌کرد و یا واقعاً پرسش داشت، با آیات قرآنی پاسخ می‌دادند. در این زمینه به نمونه‌ای اشاره می‌شود:

مأمون جمعی از علما را احضار کرد و مجلس مناظره‏ای را تشکیل داد و از علما پرسید، منظور از آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ‏ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا: (۲۳) سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان] را برگزیده بودیم، به میراث دادیم.» چه کسانی هستند؟ علما گفتند: «منظور همه امت است.» مأمون از حضرت رضا«ع» پرسید: «نظر شما چیست؟» امام فرمودند: «مراد عترت طاهره است.» مأمون عرض کرد: «چگونه؟» فرمودند: «اگر مراد همه امت بود، می‌بایست همگی در بهشت باشند؛ چون در ادامه آیه می‌فرماید: «جَنَّاتُ‏ عَدْنٍ‏ یَدْخُلُونَها: (۲۴) در بهشت‌های همیشگی که وارد آن می‌شوند» [یقیناً همه امت بهشتی نیستند] پس وراثت کتاب مخصوص عترتی است که خداوند در آیه تطهیر(۲۵) آنان را پاکیزه قرار داده است و پیامبر«ص» در حدیث ثقلین فرموده‌اند: دو چیز گرانبها، کتاب خدا و عترتم را میان شما به جای می‌گذارم.»

علما پرسیدند: «مراد از عترت همان «آل» است؟» امام فرمودند: «طبق سخن معروف پیامبر«ص» که فرمودند: «اُمَّتِی آلِی» امتم آل من است.» و یا فرمودند: «آلُ مُحَمَّدٍ اُمَّتُهُ: آل محمد همان امت او هستند.» همه امت است. سپس حضرت فرمودند: «آیا صدقه (و زکات) بر آل محمد حرام نیست؟» گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: «آیا بر امت [نیز] حرام است؟» گفتند: «نه.» حضرت فرمودند: «این فرق بین آل و امّت است. لذا نمی‌شود گفت آل یعنی امت. وای بر شما! به کجا می‌روید؟ روایتی را که نقل کردید مربوط به برگزیدگان هدایت یافته است، نه همه امت؟» گفتند: «این سخن را از کجا می‌گویی؟» حضرت رضا«ع» فرمودند: «در سخن خدای متعال که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى‏ الْعالَمِینَ‏. ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم‏: (۲۶) به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است و فرزندانی که بعضی از آنان از (نسل) بعضی دیگرند.» سخن حضرت اشاره به این است که عترت همان ذریه و فرزندان برگزیده هستند که بر دیگری برتری داده شده‌اند.

در ادامه مناظره، حضرت رضا«ع» فرمودند: «اصطفا و برگزیدگی مخصوص اهل‏بیت«ع» است که خداوند در دوازده جا آن را تفسیر کرده است: ۱ـ آیه تطهیر؛(۲۷) ۲ـ آیه مباهله؛(۲۸) ۳ـ آیه ذوی القربی؛(۲۹) ۴ـ آیه مودت؛(۳۰) ۵ـ آیه صلوات؛(۳۱) ۶ـ آیه سلام بر اهل‏بیت؛(۳۲) و…»(۳۳)

 

تفسیر آیات

یکی دیگر از نشانه‌های اهمیت قرآن است، تفسیر آیات قرآن توسط حضرات معصومین«ع»، از جمله خود امام رضاست.

۱ـ توجه به نکات کلیدی در تفسیر قرآن

حضرت رضا«ع» بر این نکته به‌شدت تأکید دارند که کسی که قرآن را تفسیر می‌کند باید با متشابهات و محکمات آیات آشنا باشد و متشابه را در دامن محکم پرورش دهد وگرنه عامل گمراهی می‌شود.

قرآن خود نیز بر این مسئله تأکید دارد و می‌فرماید: «او کسی است که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم [صریح و روشن] است که اساس این کتاب است (و پیچیدگی آیات دیگر را برطرف می‌کند) و بخشی دیگر متشابه (وپیچیده) است؛ اما آنها که در قلوبشان انحراف است به دنبال آیات متشابهند تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند، در حالی که تفسیر آن را جز خدا و راسخون در علم نمی‌دانند…».(۳۴)

حضرت رضا«ع» به این نکته مهم این گونه اشاره فرموده‌اند: «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى‏ مُحْکَمِهِ‏ هُدِیَ‏ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیم‏: کسی که متشابه را به محکم عرضه کند [و آن را در دامن محکم پرورش دهد] به راه راست هدایت شده است.» آنگاه فرمودند: «إِنَّ فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً کَمُتَشَابِهِ‏ الْقُرْآنِ‏- وَ مُحْکَماً کَمُحْکَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْکَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْکَمِهَا فَتَضِلُّوا؛(۳۵) در اخبار ما نیز مثل متشابهات قرآن، متشابه وجود دارد،  پس متشابه آن را به محکم آن عرضه کنید و از متشابهات بدون توجه به محکمات پیروی نکنید که گمراه می‌شوید.»

 

جمع‌بندی

حضرت رضا«ع» از زاویه‌های مختلف اهمیت و جایگاه عظیم قرآن را بیان می‌فرمایند. قرآن کتابی است که تمام نیازهای هدایتی و تکامل انسان را بیان فرموده؛ اما کمال قرآن در پرتو امامت معصومان«ع» است، چنانکه رسول خدا«ص» آنان را به عنوان عِدل قرآن مطرح نکردند. حضرت رضا«ع» در تمام مناظرات، شبهات مأمون و امثال او را از طریق قرآن پاسخ می‏دادند و در زمینه تفسیر نیز به نکات کلیدی اشاره فرموده و به صورت عینی نیز به تفسیر پرداخته‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عیون اخبارالرضا«ع»، محمدبن علی بن بابویه صدوق، نشر رضا، مشهد، ۱۳۶۳ش، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۸۲، ح ۵٫

۲ـ التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۵ش، ج ۲، ص ۱۳۸٫

۳ـ نهج‌البلاغه، سیدرضی، ترجمه محمد دشتی،  انتشارات پارسایان، قم، دوم، ۱۳۷۹ش، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲٫

۴ـ بحارلانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، سوم، ۱۴۰۳ق، ج ۸۹، ص ۱۹۶، ح ۱٫

۵ـ همان، ص ۲۰۰، ذیل حدیث ۱۷٫

۶ـ همان، ج ۶۳، ص ۴۴۴٫

۷ـ همان، ج ۸۹، ص ۲۰۰٫

۸ـ همان، ص ۲۰۱٫

۹ـ عیون اخبارالرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۳۰؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۰٫

۱۰ـ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۳۱٫

۱۱ـ همان، ص ۱۳۷٫

۱۲ـ التوحید، شیخ صدوق، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۳۵۷ش، ص ۲۲۴؛ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص۵۶٫

۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۱۶؛ امالی، شیخ صدوق، ص ۶۷۴؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۰٫

۱۴ـ نحل ۸۹٫

۱۵ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۴۱۷ق، ج ۱۲، صص ۲۴۶ ـ ۲۴۷٫

۱۶ـ تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۳۶۳٫

۱۷ـ اقبال لاهوری.

۱۸ـ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۳۶٫

۱۹ـ انعام ۳۸٫

۲۰ـ مائده ۳٫

۲۱ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۱۷؛ احتجاج، احمد طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۴۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۱٫

۲۲ـ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ اول، ج ۲، ص ۴۲۲٫

۲۳ـ فاطر ۳۲٫

۲۴ـ همان، ۳۳٫

۲۵ـ احزاب ۳۳٫

۲۶ـ تحف العقول، ابو محمد حرانی، انتشارات آل علی،؟؟؟؟ اول، ۱۳۸۲ش، صص ۷۷۴ ـ ۷۷۶٫

۲۷ـ تطهیر، ۳۳٫

۲۸ـ آل‌عمران ۶۱٫

۲۹ـ إسراء ۲۶٫

۳۰ـ شوری ۲۳٫

۳۱ـ احزاب ۵۶٫

۳۲ـ یس ۱ ـ ۴٫

۳۳ـ تحف‌العقول، صص ۷۸۸ ـ ۷۹۲٫

۳۴ـ آل‌عمران ۷٫

۳۵ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۹۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

قرآن بستگی به زمان و مکان ندارد وگذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم نسبت به مردم اعصار گذشته استفاده بیشتری از آن ببریم.   پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد، تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت.

 

۲٫

 

حضرت رضا«ع» از زاویه‌های مختلف اهمیت و جایگاه عظیم قرآن را بیان می‌فرمایند. قرآن کتابی است که تمام نیازهای هدایتی و تکامل انسان را بیان فرموده؛ اما کمال قرآن در پرتو امامت معصومان«ع» است، چنانکه رسول خدا«ص» آنان را به عنوان عِدل قرآن مطرح نکردند.

 

30نوامبر/16

با وجود نزدیک شدن اردوغان به آمریکا و اسراییل، آمریکایی‌ها باز هم از او عبور کردند

بررسی تحولات اخیر ترکیه و منطقه در گفتگو  با دکتر سعدالله زارعی

 

درآمد:

منطقه استراتژیک جنوب غرب آسیا سال‌هاست که با  ناامنی و  جنگ‌های نیابتی دست به گریبان است. حالا کودتای نافرجام در ترکیه هم بر پیچیدگی‌های حاکم بر این منطقه افزوده و تحلیل‌های مختلفی را درباره احتمال تغییر یا تاثیر در معادلات سیاسی کشورهای منطقه و به خصوص در بحران سوریه به دنبال داشته است. در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا  به بررسی اجمالی تحولات اخیر به خصوص در ترکیه، و سوریه نشستیم.  با سپاس از ایشان که همچون همیشه لطفشان شامل حال «پاسدار اسلام» است.

 

*بیش از پنج سال است که تمام کشورهای غربی و عربی به سرنگونی دولت قانونی سوریه کمر بسته‌اند. اما جمهوری اسلامی از روز اول اعلام کرد که بشار اسد باید بماند و ماند. نکته جالب اینکه در طول این مدت برخی از سران کشورهایی که خواستار سرنگونی بشار اسد بودند، خود از قدرت ساقط، برکنار یا متزلزل شدند،  ولی اسد هنوز پا برجاست. دلیل این همه اصرار برای اسقاط اسد و از آن طرف ماندگاری و مقاومت دولت و ملت سوریه به‌رغم فشارهای خارجی و تحرکات گسترده گروه‌های تروریستی در داخل چیست؟

در واقع اسقاط بشار اسد، اسقاط حکومت سوریه و استقلال کنونی این کشور است. سوریه کشور بزرگی نیست و به نسبت بسیاری از کشورهای منطقه، جمعیت زیادی هم ندارد، لذا پایداری این کشور در برابر طرح‌های آمریکایی و اسرائیلی، موقعیت ویژه‌ای به سوریه و دولت آن داده است. از این منظر سقوط دولت سوریه، سقوط آخرین دولت عربی است که در مقابل رژیم صهیونیستی ایستاده و نتیجه آن سیطره مطلق آمریکا و اسرائیل بر منطقه خواهد بود.

اما از آن سو ملت سوریه و دولت بشار اسد در برابر فشار شدید غرب و دولت‌های منطقه‌ای وابسته به آن به‌نحو عجیبی ایستادگی کرده‌اند. مردم سوریه در شرایطی مقاومت کردند که همه مرزهای آن -ترکیه، اردن، رژیم صهیونیستی، دولت لبنان، مرزهای تحت اختیار داعش در عراق- با جهان خارج به مرزهای اعزام تروریست تبدیل شده و هم مرز توطئه بوده‌اند، اما مردم سوریه ایستادند، زیرا مطمئن بودند هیچ یک از کشورهائی که از شبه‌ نظامیان حمایت می‌کنند، اهمیتی برای سوریه و سرنوشت آن قائل نیستند. این در حالی بود که مردم سوریه به چشم خود دیدند که حزب‌الله لبنان به بهای تقدیم ده‌ها شهید لبنانی از شهرها و مردم سوریه دفاع کرد.

*تحولات میدانی اخیر در سوریه و همچنین تغییر و تحولات سیاسی در منطقه و جهان از جمله در ترکیه, چه تاثیراتی بر قضیه سوریه خواهد داشت؟

فعل و انفعالات اخیر ترکیه، به‌خصوص دخالتی که آمریکایی‌ها و سعودی‌ها در کودتای اخیر  ترکیه داشتند، خواه‌ناخواه روی روابط آنکارا و واشنگتن و ریاض اثر خواهد داشت. می‌توانیم بگوییم حداقل در میان‌مدت روابط اینها به حالت عادی بازنخواهد گشت. تأثیر چنین موضوعی بر پرونده سوریه روشن است. ترکیه وقتی با آمریکا و عربستان به اختلافاتی در این حد می‌رسد، نمی‌تواند مانند گذشته در برنامه‌های آمریکایی سعودی به ایفای نقش در سوریه بپردازد، پس ترکیه‌ پس از کودتا تا حد زیادی از یک بازیگر فعال مؤثر صحنه تحولات نظامی و سیاسی سوریه به یک بازیگر غیرفعال و غیرمؤثر تبدیل می‌شود. با کنار کشیدن نسبی اردوغان از پرونده سوریه، خواه‌ناخواه مرزهای طولانی ترکیه با سوریه که از ۱۰۰۰ کیلومتر فراتر می‌رود، امنیت بهتری پیدا می‌کند و متعاقب آن عملیات ارتش در سوریه از سرعت و اطمینان و موفقیت بیشتری برخوردار خواهد شد.

 

*این روزها بحث کودتای ترکیه گرم است. به نظر شما کدام کشورها پشت کودتای اخیر ترکیه بودند و کودتاگران به کدام‌یک از قدرت‌های خارجی وابسته بودند؟

همان‌‌طور که رسماً هم اعلام شده، در بعد داخلی گروه فتح‌الله گولن پشت صحنه این کودتا بوده است و در بعد خارجی هم شواهد و قراین بیانگر این است که در سطح بین‌المللی با امریکایی‌ها و یک هماهنگی در سطح منطقه‌ای هم با مصر، عربستان و امارات شده بود.

اما در باره هماهنگی با امریکایی‌ها مواضع اولیه مقامات امریکایی در طول مدتی که کودتا جریان داشت، این بود که کاخ سفید اعلام کرد ما تحولات ترکیه را زیر نظر داریم. یعنی کودتا را محکوم نکرد و اعلام کرد منتظر نتیجه هستیم. از طرف دیگر برابر اسناد در این کودتا پایگاه هوایی اینجرلیک ترکیه (INCIRTLIK AIR BASE) که در اختیار امریکایی‌هاست، در پروازهای هوایی مشارکت داشتند. کما اینکه از بعد رسانه‌ای هم عمده رسانه‌های امریکا در زمان کودتا به انعکاس وسیع اخبار کودتاگران و بایکوت کردن اخبار مربوط به دولت می‌پرداختند. بنابراین شواهد کاملاً بیانگر این است که امریکایی‌ها به این کودتا دیدگاه مثبتی داشتند. همین مسئله این ظن را تقویت می‌کند که هماهنگی‌های قبلی با امریکایی‌ها صورت گرفته است و امریکایی‌ها ابهامی در ماهیت کودتاگران نداشتند. در بعد منطقه‌ای هم موضع وزیر خارجه عربستان این بود که ما تحولات ترکیه را زیر نظر داریم. یعنی از محکوم کردن کودتا خودداری کرد و نشان داد عربستان نه‌تنها حساسیتی روی کودتا ندارد، بلکه به نتایج کودتا چشم دوخته است. همچنین امارات با صدور یک دستورالعمل از شهروندان اماراتی ترکیه خواست در خانه‌هایشان بمانند و این موضوع هم نشان‌دهنده آن است که امارات موضع ضد کودتا اتخاذ نکرده است. مصری‌ها هم مشابه همین موضع را در این صحنه داشته‌اند.

اما در بعد داخلی فتح‌الله گولن که یک جریان مشخص سکولاری ترکیه است و با امریکایی‌ها هماهنگی کاملی دارد و دفتر اصلی او در امریکاست و بر یک شبکه منطقه‌ای جهانی هم مدیریت می‌کند و با نفوذی که در ارتش ترکیه ایجاد کرده بود، توانست این کودتا را در ترکیه طراحی کند و پیش ببرد.

 

*اردوغان شخصیتی است که در سوریه سیاست‌های امریکا را پیگیری می‌کند و یک هم‌پیمان برای امریکا محسوب می‌شود، چه دلیلی دارد امریکا در حال حاضر بخواهد علیه او کودتایی را مدیریت کند و دولت اردوغان را تغییر بدهد؟

دو سه نکته اساسی در مورد اردوغان و ارتباطش با امریکایی‌ها وجود دارد. مطلب اول این است که امریکایی‌ها کلاً سیاست تضعیف کشورهای اسلامی را توأمان در برنامه خود دارند که ترکیه هم یکی از مهم‌ترین این کشورهاست. به هر حال ترکیه یک کشور مسلمان نسبتاً صنعتی با جمعیت بالا و سابقه تمدنی طولانی است. مضافاً بر اینکه ترک‌ها با استناد به امپراتوری عثمانی دیدگاه خاصی در باره تفوق منطقه‌ای دارند. بنابراین امریکایی‌ها اساساً یک ترکیه بزرگ قدرتمند دارای دیدگاه سیاسی آینده‌نگر و بلندپروازانه را نمی‌پذیرند. کما اینکه هیچ کشور اسلامی دیگری را هم نمی‌پذیرند.

نکته دوم این است که در سال‌های گذشته تنش شدیدی بین حزب «عدالت و توسعه» به رهبری آقای اردوغان و جریان فتح‌الله گولن ـ که یک جریان کاملاً امریکایی است ـ پیش آمد و دولت در دو مورد برخوردهای بسیار تندی با عوامل فتح‌الله گولن در دستگاه قضایی و سیستم اداری انجام داد. امریکایی‌ها به‌شدت از این مسئله ناخشنود بودند. فاصله اردوغان و فتح‌الله گولن هم مرتباً افزایش یافت و به شکاف عمیقی منتهی شد.

نکته سوم مواضع اردوغان در مقابل اسرائیل است که در جنگ‌هایی که اسرائیل علیه حماس در غزه داشت، اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» در واقع از متحد خود یعنی حماس حمایت کرد. موضع بسیار تندی که آقای اردوغان در حضور پرز در اجلاس داووس در حین جنگ ۲۲ روزه داشت، نمونه‌ای از مواضع سختی بود که اردوغان گرفت و طبیعتاً امریکایی‌ها با توجه به تعهدی که به رژیم صهیونیستی دارند از موضع اردوغان ناراضی بودند. در جریان کشتی «آزادی» هم باز این مسئله شدت یافت.

 

*به‌تازگی اخباری مبنی بر حسنه شدن روابط اسرائیل و ترکیه در رسانه‌ها دیده می‌شد. این فرآیند بهبودی روابط ترکیه و اسرائیل چگونه با وقوع کودتا علیه دولت اردوغان قابل جمع است؟

اردوغان توقع داشت با فعال‌سازی رابطه ترکیه و اسرائیل بتواند دل اسرائیلی‌ها و امریکایی‌ها را به دست بیاورد. اردوغان در واقع بهای گزافی پرداخت تا بتواند مسائلش را با امریکا حل و فصل کند، اما در عمل کودتا نشان داد امریکایی‌ها اساساً از اردوغان عبور کرده‌اند و دلجویی او از نتانیاهو نمی‌تواند نگرانی امریکایی‌ها را از ترکیه کاهش بدهد، بنابراین به این معنا بین کودتا و اصلاح روابط بین اسرائیل و ترکیه رابطه‌ای وجود ندارد، ولی آنچه که اردوغان را بسیار عصبانی کرد این بود که به‌رغم اینکه بهای بسیار سنگینی به خاطر اسرائیل پرداخت کرده است، اما امریکایی‌ها کماکان برنامه تغییر ترکیه را در دستور کار دارند.

 

*چطور شد کودتاگران پس از چند ساعت دستگیر شدند و نتوانستند به اردوغان دسترسی پیدا کنند. جنابعالی دلیل این موضوع را چگونه تحلیل می‌کنید؟

در باره این موضوع دو سه نکته حایز اهمیت است. نکته اول اینکه اردوغان طی سال‌های گذشته تغییرات عمده‌ای را در ارتش انجام داده بود. بسیاری از سران ارتش را تصفیه کرده و ساختار و سیستم ارتش را تا حد زیادی تغییر داده و عملاً ارتش از حالت یکپارچه خارج شده بود و بخشی از ارتش با دولت کار می‌کردند و قسمتی ناراضی بودند و لذا کودتاگران به‌رغم هماهنگی‌هایی که با خارج داشتند، اما در داخل سیستم ارتش نتوانستند انسجام لازم را برای کودتا ایجاد کنند. به عنوان مثال در این کودتا نیروی هوایی محور بود، در حالی که در گذشته محور کودتاها نیروی زمینی بود، اما نیروی زمینی به صورت فعال وارد نشد و فقط یگان‌هایی از نیروی زمینی به صورت محدود ورود کردند. نیروی دریایی موضع کاملاً مخالف داشت. همین‌ طور وزارت دفاع و ستاد مشترک ارتش مخالف بودند، لذا کودتاگران نتوانستند کل ارتش را پای کار بیاورند. همین ‌طور ارتش نتوانست در سیستم اطلاعاتی امنیتی نفوذ لازم را داشته باشد و بتواند چراغ‌های سیستم امنیتی را خاموش کند. لذا تشکیلات هاکان ـ فیدان در این کودتا از همان اول فعال شد و تلاش‌های خود را برای خنثی‌سازی کودتا به کار گرفت و تا حد زیادی هم موفق بود. از طرف دیگر در باره این کودتا باید بگوییم نفوذ گسترده حزب «عدالت و توسعه» و بازیگری نسبتاً قوی آقای اردوغان این اطمینان را از عوامل کودتا و کشورهای حمایت‌کننده گرفته بود و لذا امریکایی‌ها، سعودی‌ها و مصری‌ها با دیده تردید به موفقیت کودتا نگاه می‌کردند و به نظر من اینکه ظرفیت کودتا کاملاً به میدان نیامد و امروز می‌شنویم که بیش از ۱۵ هزار نفر دستگیر شدند. در این کودتا که ۱۵ هزار نفر شرکت نکردند، پس معلوم می‌شود خود کودتاچی‌ها هم نسبت به موفقیت تردید داشتند و لذا بخشی از نیروها را وارد کردند تا در برخورد اولیه ارزیابی کنند و اگر بخش اول کودتا موفق شد، بقیه نیروها را وارد میدان کنند. به نظرم تردید در موفقیت یکی از عوامل اصلی شکست کودتاچی‌ها بود. کودتا در ترکیه قاطع عمل نکرد و در واقع آن ساعات اولیه را از دست داد و به‌زودی با یک موج مردمی مواجه شد و به‌ناچار شکست را پذیرفت.

 

*آینده رجب اردوغان و حزب‌ عدالت و توسعه در بعد داخلی وخارجی به چه ترتیب خواهد بود؟ ارتباطش با جمهوری اسلامی و نیز کشورهایی که به نحوی کودتا را تأیید کردند. از امریکا گرفته تا اتحادیه اروپا و کشورهای منطقه مثل مصر؟

در مورد مسائل بعد از کودتا، به هر حال با شکست کودتا اردوغان موفق می‌شود مهم‌ترین مخالف داخلی را که بدنه ارتش هست از حالت فعال به حالت منفعل تبدیل کند. ارتش تا مدت‌های مدیدی قادر نخواهد بود عملیات کودتا را علیه دولت طراحی و اجرا کند، بنابراین موقعیت داخلی اردوغان از امنیت خاطر بیشتری برخوردار خواهد شد.

درباره این توضیح خواهم داد. مسئله دیگر این است که اردوغان تا قبل از کودتا حتی داخل حزب «عدالت و توسعه» هم با اعتراضات زیادی مواجه بود. کودتا و وضعیتی که بعد از کودتا پیش آمد، به اردوغان اجازه می‌دهد که با اقتدار بیشتری مخالفت‌های داخلی را مهار کند. از حالا به بعد هر مخالفتی با اردوغان موافقت با کودتا تلقی خواهد شد و طبیعتاً مردم ترکیه از کودتا و کودتاچی استقبال نمی‌کنند. بنابراین به نظر می‌رسد موقعیت اردوغان حداقل برای یک دوره دو سه ساله در داخل تثبیت می‌شود و وضع اردوغان بهتر می‌شود. به همین نسبت هم عملیات سرویس امنیتی ترکیه در مهار تروریسم از موفقیت بیشتری برخوردار می‌شود و دولت می‌تواند بهتر از گذشته معارضین کرد را هم مدیریت و مهار کند. بنابراین می‌توانیم بگوییم اردوغان در داخل موقعیت بهتری پیدا می‌کند. کارشناسان ترک اعلام کرده‌اند اگر الان انتخابات در ترکیه برگزار شود، اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» می‌توانند با رأی بسیار قاطع‌تری پیروز شود و دولت مقتدرتری را سر کار بیاورند. بنابراین می‌توانیم بگوییم اردوغان اصلاحات قانون اساسی را با آهنگ پرشتاب‌تر تعقیب خواهد کرد، اما در سطح منطقه‌ای اردوغان با یک تعارض مواجه شده است. در مسائل منطقه‌ای اردوغان عملاً در جبهه امریکا و عربستان عمل می‌کرد. الان اینها اختلاف پیدا کرده‌اند و اردوغان دیگر نمی‌تواند در آن سیستم عمل کند. از طرف دیگر سیستم مقابل (جبهه مقاومت) هم سیستمی نیست که اردوغان بتواند خود را با آن هماهنگ کند، در نتیجه این وضعیت تا مدتی ترکیه را از صحنه تحولات منطقه دور می‌کند و از تأثیرگذاری ترکیه می‌کاهد. این در حالی است که مرزهای بسیار طولانی ترکیه با سوریه عملاً به وضع جدیدی در می‌آید و اردوغان قاعدتاً از جریانات تروریستی در داخل سوریه فاصله بیشتری خواهد گرفت و کنترل مرزهای ترکیه و سوریه بیش از گذشته خواهد شد که این مسئله موقعیت بهتری را برای سوریه و جبهه مقاومت در سوریه پدید می‌آورد. پس می‌توانیم بگوییم در موقعیت اردوغان در منطقه و سطح بین‌المللی ضعیف‌تر و بازیگران دیگر فعال‌تر خواهند شد.

* تحلیل جنابعالی از گردش به سمت روسیه از سوی اردوغان چیست؟ اصلاً چنین چیزی واقعیت دارد؟

در بعد سیاست خارجی قاعدتاً اردوغان روابط بهتری را با ایران و روسیه برقرار می‌کند، اما این مسئله با دو رویکرد خواهد بود. رویکرد اول این است که اردوغان به کشورهای غربی که کماکان به دنبال سرنگونی او هستند، علامت می‌دهد که اگر فشار را ادامه بدهید، ترکیه کلاً به یک چرخش استراتژیک دست می‌زند و به سمت روسیه می‌رود. این مسئله بسیار برای غرب حساس است. غربی‌ها سیاست گسترش ناتو را در پیش گرفته‌اند و اگر ترکیه واقعاً از غربی‌ها جدا شود و به سمت روسیه برود، یک اتفاق استراتژیک در حوزه نفوذ ناتو می‌افتد و ناتویی که داشت میلی‌متری به سمت شرق اروپا حرکت می‌کرد و به مرکزیت روسیه نزدیک می‌شد، حالا با از دست دادن یک مؤتلف قوی یعنی ترکیه بایستی گام بسیار بزرگی را به عقب بردارد. یکی از دلایل گرایش نشان دادن اردوغان به روسیه در واقع مهار مخالفت غرب با خودش است و الزاماً به معنای پیوستن به روسیه نیست، اما در عین حال ترکیه ناچار است روابط منطقه‌ای خود را بهبود ببخشد، کما اینکه در اظهارات چند روز پیش اردوغان هم آمده بود. طبیعتاً در منطقه دو قدرت ایران و روسیه مؤثر هستند. عراق، سوریه، یمن و لبنان امتداد جبهه مقاومت به حساب می‌آیند و بهبود روابط ایران و ترکیه می‌تواند به بهبود روابط بین ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و بعضی دیگر از کشورها منجر شود.

 

*رابطه ترکیه با اتحادیه اروپا به چه ترتیب خواهد بود؟

رابطه ترکیه با اتحادیه اروپا در یک دوره میان مدت‌ به‌طور طبیعی رو به تیرگی می‌گذارد، کما اینکه مواضع آلمان، فرانسه و انگلیس نسبت به اردوغان در حال حاضر بسیار منفی است، منتهی این وضعیت طبیعتاً دوام زیادی نمی‌آورد، چون اروپایی‌ها به ادامه عضویت ترکیه در ناتو نیاز دارند. به نظر من در میان مدت و یک دوره دو ساله روابط ترکیه و اتحادیه اروپا به سمت تیرگی می‌رود، اما بعد از دو سه سال ترکیه دو باره و اتحادیه اروپا روابط گرمی را تجربه می‌کنند.

 

*در یکسال اخیر رفتار شاهد رفتار به‌شدت رادیکال عربستان در  عرصه‌های مختلف، آن‌هم بدون پرده پوشی‌های رایج بوده‌ایم. سعودی‌ها در موضوعاتی مانند یمن, سوریه, عراق, بحرین و تخاصم‌ورزی علنی و بی‌پرده باج.خواهی از ایران به سیم آخر زده‌اند. دلیل این سیاست‌ها چیست و سعودی‌ها از چه چیزی احساس خطر کرده‌اند که این‌چنین به تکاپو افتاده‌اند؟ این اقدامات چه نتیجه‌ای برای سعودی‌ها به دنبال خواهد داشت؟

«عادل الجبیر» وزیر خارجه سعودی اخیرا طی مصاحبه‌ای اعلام کرد: «ما ۳۵ سال در برابر ایران صبر کرده‌ایم و دیگر نمی‌توانیم اجازه بدهیم ایران به هر کاری می‌خواهد دست بزند.» در واقع این عبارت استراتژیک‌ترین عبارتی بود که یک مقام رسمی سعودی بیان کرده است. آمریکا و سعودی‌ها نمی‌توانند وجود انصارالله را در نزدیک خود تحمل کنند، چون از نظر آنها تنها نیرویی که می‌تواند از یمن یک کشور متحد، توانمند و مدعی بسازد، انصارالله است. سعودی‌ها با نگاه به جمعیت کم خود ـ حدود ۱۹ میلیون نفرـ اعتلای یمن را به معنای محو نقش منطقه‌ای سعودی ارزیابی می‌کنند.

از سوی دیگر عربستان به‌شدت از بیداری ملت‌ها و دولت‌هایی که ایدئولوژی ضد وهابی دارند واهمه دارد. انصارالله همزمان با تلاش برای به هم ریختن موقعیت رژیم صهیونیستی، با گسترش حضور و نفوذ خود، ایدئولوژی وهابیت را نیز به چالش کشیده است. بازخیزی زیدیه در واقع آغاز به افول رفتن ستاره اقبال آل سعود است.

*چشم‌اندار آینده جنگ سعودی در یمن و سرنوشت مذاکرات صلح کویت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

جنگ سعودی در یمن یک جنگ شکست‌خورده است، زیرا هیچ‌ یک از اهداف اعلام شده سعودی‌ها محقق نشده است. امروز ۱۶ ماه از آغاز جنگی شدید و فراگیر می‌گذرد و سعودی‌ها هنوز نتوانسته‌اند آسیبی به مناطق تحت سیطره انصارالله وارد کنند. سلاح انصارالله که یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های این رژیم است، هنوز در دستان رزمندگان یمنی خودنمایی می‌کند. استقرار دولت هادی که آل‌سعود به آن اصرار دارند، هنوز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. شهرهای جنوبی عربستان هنوز در معرض حملات گاه و بیگاه انصارالله هستند.

چشم‌انداز یمن، پذیرش واقعیت ملت و کشوری است که به‌طور جدی جدایی از غرب و عربستان را در دستورکار خود دارد، اما البته تحقق چنین هدفی، هزینه‌هایی را نیز در پی دارد. بنابراین چشم‌انداز یمن، تداوم مقاومت ملی این ملت در برابر تجاوز، تلاش برای حل مسائل داخلی و درنهایت شکل‌گیری یک دولت مورد توجه انصارالله است.

 

* برآورد شما از‌ مواضع جمهوراسلامی ایران درباره بحران بحرین و نیز دیدگاه‌ و موضع‌گیری رسمی سردار سلیمانی چیست؟

نامه سردار سلیمانی دفاع از مظلومین بحرینی و هشدار به رژیم بحرین بود. ما به عنوان جمهوری اسلامی، آیا می‌توانیم در قبال ظلم‌هایی که به مردم بحرین می‌شود سکوت کنیم و منفعل باشیم؟ مسلماً نه، اما آیا فریاد ما حتماً به نتیجه قطعی هم می‌رسد؟ این موضوع چندان اهمیتی ندارد، چون ما موظفیم از مردم دفاع کنیم. از طرف دیگر بالاخره رژیم بحرین نمی‌تواند هشدار جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد، حتی اگر وانمود کند تحت تأثیر بیانیه سردار سلیمانی نیست. این چیزی از ترس آل‌خلیفه از پیامدهای این نامه کم نمی‌کند و روحیه خوبی را هم در مردم بحرین ایجاد کرده است که مردم احساس می‌کنند تنها نیستند. پیش از این بزرگ‌ترین انتقاد بحرینی‌ها به ایران این بود که آن‌قدری که در سوریه برای مردم دل می‌سوزانید، هوای مردم بحرین را ندارید. این بیانیه نشان داد در دفاع از مظلوم تفاوتی وجود ندارد که این مظلوم سوری، عراقی، بحرینی یا اهل هر جای دیگری باشد.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

در واقع اسقاط بشار اسد، اسقاط حکومت سوریه و استقلال کنونی این کشور است. سقوط دولت سوریه، سقوط آخرین دولت عربی است که در مقابل رژیم صهیونیستی ایستاده و نتیجه آن سیطره مطلق آمریکا و اسرائیل بر منطقه خواهد بود

 

۲٫

اردوغان توقع داشت با فعال‌سازی رابطه ترکیه و اسرائیل بتواند دل اسرائیلی‌ها و امریکایی‌ها را به دست بیاورد و در واقع بهای گزافی پرداخت تا بتواند مسائلش را با امریکا حل و فصل کند، اما در عمل کودتا نشان داد امریکایی‌ها اساساً از اردوغان عبور کرده‌اند

 

۳٫

امریکایی‌ها کلاً سیاست تضعیف کشورهای اسلامی را توأمان در برنامه خود دارند. به هر حال ترکیه یک کشور مسلمان نسبتاً صنعتی با جمعیت بالا و سابقه تمدنی طولانی است. بنابراین امریکایی‌ها اساساً یک ترکیه بزرگ قدرتمند دارای دیدگاه سیاسی آینده‌نگر و بلندپروازانه را نمی‌پذیرند. کما اینکه هیچ کشور اسلامی دیگری را هم نمی‌پذیرند.

 

 

 

30نوامبر/16

آیت‌الله شیخ عیسی خط قرمز مردم بحرین

حسین رویوران

رژیم بحرین اخیراً با ساقط کردن تابعیت آیت‌الله شیخ عیسی قاسم رهبر قیام مردم بحرین اعلام کرد که در صدد اخراج ایشان از آن کشور است. با پخش این خبر، مردم انقلابی بحرین با حضور در محله الدراز در برابر خانه شیخ عیسی قاسم ضمن وفاداری نسبت به این رهبر هوشمند و استوار، برای حمایت از ایشان  دست به اعتصاب زدند.

این مردم به‌‌رغم گرمای شدید هوا در بحرین که در تیرماه در زیر نور مستقیم آفتاب به بالای ۵۰  تا ۶۰ درجه می‌رسد، از روز صدور حکم  ظالمانه رژیم آل‌خلیفه تا کنون این منطقه را تخلیه نکرده‌اند و در طول ماه مبارک رمضان و عید فطر همه مراسم دینی در این منطقه برگزار شد. این اقدام تا کنون مانع اجرای حکم از سوی رژیم آل‌خلیفه شده است.

وفاداری مردم بحرین نسبت به شیخ عیسی قاسم امر جدیدی نیست. آنها در دو انتخابات پی در پی  با درخواست شیخ عیسی قاسم به ۱۸ نامزد جمعیت وفاق اسلامی به رهبری شیخ علی سلمان رأی دادند وآنها را انتخاب کردند و این تشکل اسلامی بزرگ‌ترین فراکسیون پارلمان را دراختیار داشت.

اکثریت ۷۰ درصد شیعه این کشور به علت تقسیمات ظالمانه حوزه‌های انتخاباتی، تنها در ۱۸ حوزه از چهل حوزه انتخاباتی اکثریت را دراختیار داشتند و این واقعیت فرمایشی بودن نظام انتخاباتی را کاملاً روشن می‌سازد.

سئوال این است که با توجه به جایگاه شیخ عیسی قاسم چرا رژیم بحرین دست به چنین خبطی زد؟ آنچه مسلم است رژیم بحرین به جایگاه شیخ عیسی قاسم آگاهی کامل دارد.

در سال ۲۰۰۰ زمانی که عیسی آل‌خلیفه پادشاه قبلی بحرین فوت شد و حمد آل‌خلیفه پادشاه فعلی به قدرت رسید، اعلام کرد که دست به اصلاحات گسترده خواهد زد و اولین روحانی دینی‌ای که با او دیدار کرد شیخ عیسی قاسم بود. این واقعیت نشان می‌دهد که حاکم کنونی بحرین جایگاه اجتماعی شیخ قاسم را به‌خوبی می‌داند.

رژیم بحرین از نیمه فوریه سال ۲۰۱۱ با قیامی مردمی روبه‌رو شده و همه شیوه‌های سرکوب، شکنجه، کشتار و انفصال کارکنان دولت از خدمت نتوانسته است آن را مهار کند.

علت ادامه این قیام، حمایت گسترده روحانیت از خواست به‌حق مردم این کشور است و دولت بحرین به‌خوبی می‌داند که مهار این قیام بدون مهار روحانیت امکان‌پذیر نیست.

بر همین اساس رژیم سرکوبگر و جنایتکار آل‌خلیفه تعدادی از روحانیون شیعه از جمله شیخ علی سلمان، رئیس جمعیت وفاق اسلامی بحرین را بازداشت کرد تا دیگر روحانیون بترسند و عقب‌نشینی کنند.

بازداشت چنین شخصیتی که از مشروعیت بالاتری از پادشاه بحرین برخوردار است، زنگ خطری برای همه روحانیون بحرین بود، اما این اقدام غیرقانونی و محکومیت شیخ علی به هشت سال زندان مانع از تحرک دیگر روحانیون در کنار مردم نشد و حضور روزانه ده‌ها روحانی در مقابل خانه شیخ عیسی قاسم و اعلام وفاداری آنان به شیخ عیسی نشانه حضور خستگی‌ناپذیر روحانیت در این قیام مردمی است.

رژیم آل‌خلیفه تصور می‌کرد که اگر شیخ عیسی را به خارج تبعید کند این قیام فروکش خواهد کرد، در حالی که این تصور درست نیست و مردم فهیم بحرین، خود محور این حرکت و در حال حاضرتحت امر و نگهبان شیخ عیسی قاسم هستند.

 

آل‌خلیفه چه کسانی هستند

آل‌خلیفه یک قبیله نجدی است که در نقطه مرکزی شبه جزیره عرب زندگی می‌کردند. آنها به علت ظهور آل‌سعود به سمت سواحل شمالی خلیج فارس کوچ کردند ودر سرزمین کویت استقرار یافتند.

این قبیله به علت خصلت غارتگری و تجاوز توسط اتحاد قبایل کویت از آن سرزمین اخراج شدند و به شبه جزیره قطر کوچ کردند. آنان در قطر به منطقه زباره حمله و پس از تصرف آن، این شهر را محلی برای استقرار انتخاب کردند.

در سال ۱۷۸۳ جزیره بحرین را که بخشی از دولت صفوی بود مورد حمله قرار دادند و آقای امیرنصر فرماندار این جزیره که تابع شهر بوشهر بود تاب مقاومت نیاورد و عملاً این جزیره تحت حکومت آل‌خلیفه قرار گرفت و زمانی که مردم شیعه این جزیره برضد آنان قیام کردند، متأسفانه ایران از قیام مردم بحرین حمایت نکرد، ولی در مقابل، انگلیس استعمارگر از آل‌خلیفه حمایت کرد.

در طول دویست سال گذشته آل‌خلیفه با اتحاد و ائتلاف با قبایل سنی مذهب نعیمی و فاضل وذواوده و تقسیم مناصب با آنان توانست به حاکمیت خود استمرار ببخشد. سرانجام در سال ۱۹۷۰ انگلیس با واگذاری قدرت به آل‌خلیفه از این جزیره خارج شد. این رژیم در ۴۶ سال گذشته با سرکوب مردم، بحرین را کنترل کرده است.  در این مدت مردم بحرین به چند قیام دست زده اند، اما همه قیام‌ها سرکوب شده‌اند. تنها قیامی که تا کنون استمرار داشته، قیام کنونی است. استمرار این قیام در ۵ سال گذشته، رژیم آل‌خلیفه را به‌شدت نگران کرده است.

یکی از شیوه‌های استمرار حاکمیت از سوی آل‌خلیفه اتحاد و ائتلاف با غرب است. این رژیم به امریکا اجازه داده است تا ناوگان پنجم را در یکی از بنادر خود مستقر کند. اخیراً رژیم بحرین یک بندر دیگر نیز را به انگلیس واگذار کرده است. این اقدامات با قصد جلب حمایت این کشور از این رژیم صورت گرفته‌اند.

شیوه دیگر آل‌خلیفه غارت بیت‌المال این کشور و استفاده از اموال عمومی برای خرید افراد و جلب رضایت برخی از شخصیت‌ها و قبایل است.

سومین شیوه کثیف این رژیم برای حفظ حاکمیت غاصبانه خود، هم‌پیمانی با رژیم عربستان سعودی است. عربستان با ایجاد پل فهد میان منطقه احسا و قطیف با بحرین، این جزیره را تبدیل به محلی برای فسق و فجور و تفریح شاهزادگان سعودی و کارگزاران فاسدش کرده که این اقدام با اعتراض گسترده مردم مؤمن و متدین بحرین مواجه شده است.

جمع‌بندی

حضور نیروهای سعودی در بحرین از ۵ سال پیش تا کنون و تلاش برای سرکوب قیام مردم این کشور نشانه منافع مشترک بسیار میان این دو نظام استبدادی است.

در همه قیام‌های قبلی، رژیم آل‌خلیفه بدون کمک خارجی قیام‌ها را سرکوب و مهار می‌کرد، ولی در قیام کنونی به‌رغم کمک نیروهای سعودی و اماراتی، تا کنون قادر به مهار این قیام که موجی از همبستگی اجتماعی را برانگیخته و در قیاس با گذشته بی‌سابقه است، نشده است.

گفتمان انقلابیون بحرین در این قیام در برابر حاکمیت قبیله‌ای بر پایه‌های مشروعیت حاکمیت مردم بر سرنوشت خود استوار است و این واقعیت نظام را وارد بحران جدی کرده است. مقوله برخورداری شهروندان این کشور از رأی برابر و ضرورت نظارت پارلمانی بر عملکرد دولت و بودجه عمومی، منطق بر حقی است که هیچ ‌کسی نتوانسته است در مورد آن تشکیک کند.

در جمع‌بندی می‌توان گفت که در قیام ۵ ساله اخیر بحرین، مردم به‌رغم سرکوب بی‌سابقه همچنان در میدان هستند، در حالی که رژیم آل‌خلیفه در برابر اتحاد مردم کم آورده و از هم‌پیمانان خود کمک خواسته است. این واقعیت نشان می‌دهد که توان مردم بر توان رژیم برتری دارد و این برتری ضامن پیروزی مردم در آینده نزدیک است.

 

سوتیترها:

 

۱٫

در قیام‌های قبلی، رژیم آل‌خلیفه بدون کمک خارجی قیام‌ها را سرکوب و مهار می‌کرد، ولی در قیام کنونی به‌رغم کمک نیروهای سعودی و اماراتی، تا کنون قادر به مهار این قیام که موجی از همبستگی اجتماعی را برانگیخته و در قیاس با گذشته بی‌سابقه است، نشده است.

30نوامبر/16

صهیونیست‌ها برای سلطه بر جهان تاکنون چه برنامه‌هایی در پیش گرفته‌اند؟(۱)

شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

 

مجید صفاتاج

صهیونیسم نهالی نوپا وگذرا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دوانده و گذشته طولانی آن با پروتکل‌ها و برنامه‌های سلطه‌گرانه سردمداران پلید آن برای سلطه بر جهان در ارتباط است. برنامه‌هایی که با دقت و کوشش فراوان همراه با اندیشه‌های فریبکارانه توسط صهیونیست‌ها در جهان اجرا می‌شوند و عبارتند از:

ایجاد آشوب در دنیا، تسلط بر تبلیغات و رسانه‏های گروهی جهان، حاکمیت و تسلط بر اندیشه‏ها و افکارعمومی جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه در مردم دنیا، بی‏اعتنا کردن مردم جهان نسبت به جامعه‏ خویش، ایجاد بحران‏های اقتصادی در جهان، رواج مادی‏گری و تجمل‏پرستی، ایجاد دیکتاتوری مذهبی و بی‏اعتبار کردن مذاهب غیریهود، رواج موسیقی و نژادپرستی.

 

ایجاد آشوب در سراسر جهان

هدف عمده‏ صهیونیست‏ها، ایجاد آشوب در سراسر جهان و فرو ریختن ساختار سیاسی ـ اجتماعی جوامع مختلف از طریق ایجاد اختلاف و تنش میان افراد و احزاب و گروه‏های سیاسی ـ اجتماعی کشورهاست. در پروتکل شماره سه آمده است:

«موازین قانونی کشورهای جهان به‌زودی در هم خواهد شکست، زیرا ما از همان آغاز تأسیس، آنها را با نوعی‏عدم تعادل ایجاد کرده‏ایم و به سبب همین عدم تعادل، شروع به نوسان می‏کنند و سرانجام محوری ‌‌را‌ که‌ به دورش می‏چرخند، فرسوده می‏سازند. غیرصهیونیست‏‌ها می‏پندارند که معیارهای قانونی‌شان از تعادل و ثبات همیشگی برخوردار است، اما نمی‏دانند که روزی با عدم تعادل موازین قانونی خود مواجه می‏شوند. در این گونه جوامع، رهبر چون محوری است که توسط درباریان احاطه شده و درباریان آن قدر بر او می‏شورند تا سرانجام او را از پای درمی‌آورند. به عبارت دیگر بعد از حکومت از مردمی که مایه‏ قدرتش هستند، فاصله می‏گیرد و نمی‏تواند با آنهایی که به دنبال کسب قدرت هستند، مقابله کند و در نتیجه مغلوب می‏شود. البته این ما هستیم که میان رهبر و توده مردم شکاف عمیقی ایجاد و قدرت را از هر دو سلب کرده و هر دو را چون کور و عصا از هم جدا ساخته‏ایم.»(۱)

در همین پروتکل آمده است:

«برای آن‏که قدرت‏طلبان جهان پس از دستیابی به قدرت نتوانند از آن ‌به‌نحو‌ مطلوبی‌استفاده‌ کنند، ما ‌از پیش تدابیر ویژه‏ای اندیشیده‏ایم. نخست آنکه تمایلات قدرت‌‏طلبان را به آزادیخواهی معطوف و متوجه استقلال‏طلبی می‏کنیم. دوم آنکه احزاب گوناگون به وجود می‏آوریم و آنها را رو در روی هم قرار می‏دهیم. سوم آنکه از به وجود آمدن قدرت‏های بزرگ جلوگیری می‏کنیم و وضعی پیش می‏آوریم که دستیابی به قدرت برای هرکسی هدف شود.»

با مروری کوتاه بر حوادث جهان در صد سال اخیر به‌خوبی روشن است که واژه‏های مقدسی چون آزادی، استقلال، دموکراسی، حقوق بشر و… چگونه ماهیت خود را از دست داده و ابزار دست صهیونیست و امپریالیسم جهانی شده‌اند تا جایی که با آنها هر دولتی و ملتی که بخواهد در مقابل اراده‏ سازمان‏های بین‏المللی وابسته به قدرت‏های حاکم جهانی ایستادگی کند، او را از میدان بیرون می‏کنند.

در قسمتی دیگر آمده است:

«در میان توده‏ مردم، حسد، نفرت و زیاده‏خواهی ایجاد می‏کنیم تا از خشم مردم استفاده و همه‏ موانعی را که بر سر راهمان قرار دارند، با دست‏های آنها ریشه‏کن کنیم.»(۲)

در پروتکل شماره نُه نیز آمده است:

«مردمی با نظرات و عقاید متفاوت، سلطنت‏طلبان، عوام‌فریبان، سوسیالیست‏ها، کمونیست‏ها و سایر طرفداران مدینه‏ فاضله در خدمت ما قرار دارند. ما همه‏ آنها را به کار گماشته‏ایم. هریک از آنان از دید خود در حال از میدان بردن آخرین بقایای قدرت و اقتدار است و می‏کوشد نظم موجود را واژگون سازد. همه‏ حکومت‏ها از این‌گونه حرکت‏ها و جریان‏ها در عذابند، اما آنان را تا زمانی که ابرحکومت ما را به رسمیت نشناسند، آسوده نخواهیم گذاشت.»(۳)

 

ایجاد بحران‏های اقتصادی در جهان

در پروتکل شماره سه، آنجا که بحث قدرت اقتصادی را مطرح می‏کند، آمده است: «زنجیری که انسان‏ها را به دام و تله فقر می‏بندد، به‌مراتب محکم‏تر از زنجیر بردگی است. به بیان دیگر، از زیر یوغ بردگی می‏توان آزاد شد، ولی رهایی از زیر یوغ بینوایی و فقر بسیار دشوار است.»

در بخشی دیگر از این پروتکل آمده است:

«وجود بحران اقتصادی، نفرت غیرصهیونیست‏ها را افزایش می‏دهد و صنعت را دچار رکود می‏سازد. در این هنگام ما می‏توانیم با بهره‏گیری از عملیات مخفیانه و نیز به یاری طلا که قبلاً آن را به دست آورده‏ایم، آتش بحران اقتصادی را شعله‏ورتر سازیم و کارگران را در سراسر اروپا به خیابان‏ها بریزیم. توده‏ مردم به سبب ناآگاهی‌شان و نیز به سبب وجود بذری که ما در همان آغاز کودکی در ذهنشان کاشته‏ایم، آماده می‏شوند تا خون کارفرمایان را بریزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما در این حادثه به‌خوبی آگاهیم و می‏توانیم به موقع برای حفظ خویش تدابیری را بیندیشم.»(۴)

صهیونیست‏ها برای ایجاد فضایی متشنج در جوامع غیرصهیونیستی و برای به وجود آوردن درگیری و اختلاف و عصبیت‏های اجتماعی از هر گونه وسیله‏ای برای از بین بردن زمینه‏های تفاهم، همکاری، رشد و بالندگی یک کشور استفاده می‏کنند.

در پروتکل شماره شش آمده است:

«برای آنکه بتوانیم صنعت غیرصهیونیست‏ها را به‌طورکلی نابود کنیم، علاوه بر انحصارطلبی، باید تجمل‏پرستی را رایج کنیم و نیازهای کاذب مردم را افزایش دهیم. اقدام دیگر ما این است که مزد کارگرها را بالا ببریم، به‌طوری که این افزایش دستمزد هیچ‌گاه به سود آنها تمام نشود. چاره‏ این کار آن است که بهای ارزاق عمومی را بالا ببریم و گناه این گرانی را به گردن کاهش فرآورده‏های کشاورزی و دامی بیندازیم. در عین حال، به شیوه بسیار زیرکانه‏ای میزان تولید را کاهش ‏دهیم و به مدد شیوه‏های گوناگون، صحنه‏ زمین را از وجود متخصصان و تحصیلکرده‏های غیرصهیونیست پاک ‏کنیم تا میزان تولید کاهش یابد.»(۵)

یکی از مهم‏ترین بخش‏های پروتکل‏های صهیونیست‏ها توجه آنان به مسائل مالی و راه‏اندازی نظام‏های بانکی در کشورهای مختلف و وابسته کردن آنان در یک نظام پیچیده‏ اقتصادی است. در این نظام کشورهای مختلف با وابسته کردن اقتصاد کشورشان و دریافت وام از بانک‏های خارجی، شریان اقتصادی کشورشان را به نظام طراحی شده توسط صهیونیست‏ها وصل می‏کنند. این آغاز به وجود آمدن بحران‏های سیاسی ـ اقتصادی در جوامع مختلف است.

در پروتکل شماره ۲۰ در مورد نحوه‏ وابسته کردن کشورها به شبکه اقتصادی صهیونیسم جهانی آمده است:

«دگرگونی‏هایی که ما در مؤسسات غیرصهیونیست‏ها ایجاد می‏کنیم، به گونه‏ای خواهد بود که کسی متوجه خطر نمی‏شود. ما به دولت‏های غیرصهیونیستی خاطرنشان می‏کنیم که دولت‏های آنها به دلیل بی‏نظمی و ابهام در امور مالی احتیاج به تحولاتی در این زمینه دارند. نخستین بی‌‏نظمی و نابسامانی را که ما به آنها یادآور می‏شویم، تنظیم بودجه‏های آنهاست که سال به سال اقدام به تنظیم آن می‏کنند. البته آنها نخست بودجه شش ماهه‏ اول سال را تنظیم و سپس هزینه‏های سه ماه بعد را برآورد  و سرانجام به یک مکمل بودجه نیاز پیدا می‏کنند. سال بعد که اقدام به تنظیم بودجه می‏کنند، بودجه‏ آنها نسبت به بودجه‏ سال قبل ۵۰ درصد افزایش می‏یابد و به این سان بودجه آنها سال به سال اضافه می‏شود و دیری نمی‏پاید که خزانه‏ آنها خالی می‏شود و بهره‏ دیونشان به طور ناگهانی افزایش می‏یابد و سرانجام دچار ورشکستگی می‏شوند. هرگونه وامی برای دولت نوعی ضعف به بار می‏آورد. قرض‏ها چون شمشیر دموکلس روی سر فرمانروایان آویزانند. این گونه فرمانروایان، به جای آنکه برای پرداخت قرض‏ها، مالیات‏های موقت از مردم بگیرند، دست تکدی خود را به سوی بانکداران ما دراز می‏کنند. وام‏های خارجی چون زالو بر تن دولت می‏چسبند و شروع به مکیدن خون می‏کنند و سرانجام یا دولت را از پای در می‏آورند یا خود در اثر مکیدن فراوان از پیکر دولت کنده می‏شوند. اما دولت‏های غیرصهیونیستی این‌گونه زالوها را از تن خویش جدا نمی‏کنند، یعنی آن قدر به گرفتن وام ادامه می‏دهند که سرانجام در اثر از دست‌دادن خون فراوان، آن‌ هم بنا‌ به خواست خود از پای درمی‏آیند.»

در قسمتی دیگر آمده است:

«دولت با وضع مالیات‏های گوناگون، پول‏های مردم فقیر را به منظور تسویه‌حساب با سرمایه‏داران خارجی جمع می‌کند و به جای آنکه این گونه پول‏ها را برای رفع نیازمندی‏های خود صرف کند، بابت بهره‏ وام‏های خارجی هدر می‏دهد.»

در جای دیگر می‏گوید:

«تا زمانی که وام‏های داخلی رایج بودند، غیرصهیونیست‏ها فقط پول فقرا را به جیب ثروتمندان می‏ریختند، اما از وقتی که وام‏های خارجی را مرسوم کردیم، ثروت ملت‏ها به سوی صندوق‏های پولمان سرازیر شدند و غیرصهیونیست‏ها شروع به پرداخت باج به ما کردند. سطحی فکر کردن فرمانروایان غیرصهیونیست در زمینه‏ مسائل مالی، رشوه‏گیری وزیران و آشنا نبودن مقامات مسئول با مسائل مالی موجب گردید که ممالک غیرصهیونیست زیربار دیون ما که پرداخت آنها به‌سادگی مقدور نیست، بروند. یکی از نشانه‏های ذکاوت و هوش قوم برگزیده ما این است که مسئله وام‏ها را به‌نحوی به غیر صهیونیست‏ها عرضه کرده‏ایم که آنها فکر می‏کنند وام گرفتن امتیازات فراوانی برایشان دربردارد.»(۶)

پروتکل شماره ۲۱، چگونگی وابسته کردن کشورها را توضیح می‏دهد و می‏گوید:

«پول‏های مازاد بر احتیاج دولت را به کشورهای غیرصهیونیست وام می‏دهیم و با استفاده از رشوه‏خواری مدیران و اهمال و ندانم‏کاری فرمانروایان این گونه ممالک، دو تا سه برابر پول‏هایمان را پس می‏گیریم. آیا کسی می‏تواند در حق ما چنین کند؟ از آنجا که ما وام خارجی نمی‏گیریم، پاسخ منفی است.»

با نگرشی کوتاه به وضعیت اقتصادی در اکثر کشورهای جهان، از آمریکای لاتین گرفته تا خاورمیانه نظیر مصر، اردن، الجزایر، عراق و همچنین کشورهای آسیایی، این واقعیت به‌نحو چشمگیری خودنمایی می‏کند که شبکه‏ اقتصادی صهیونیسم جهانی تحت عنوان بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول چه بلایی بر سر کشورهای جهان آورده است و چگونه روز به روز این کشورها در منجلاب فقر و تهیدستی غرق می‏شوند. جالب است که صهیونیست‏ها وقتی دولت جهانی خود را ترسیم می‏کنند، هیچ‌ یک از اصولی را که هم ‌اکنون بر اقتصاد جهان تحمیل کرده‏اند به کار نمی‏گیرند و همه‏ این تئوری‏های اقتصادی را که به عنوان‌ علم اقتصاد در طول صد سال‌گذشته ارائه داده‏اند، ملغی‌اعلام می‏کنند.

در پروتکل شماره ۲۱ آمده است:

«هنگامی که به فرمانروایی جهان رسیدیم، تمام مقرراتی را که با منافع ما هماهنگ نباشند، از پیش پای خویش برمی‏داریم و تراشه‏های بقایای آنها را پاک می‏کنیم. حتی بازار بورس بازی را از بین می‏بریم و اجازه نمی‏دهیم که نوسان قیمت‏ها و ارزش‏های متغیری که روی کالاها گذاشته می‏شوند، به شأن و پرستیژ قدرتمان لطمه‏ای وارد کند. به جای بازار سهام و بورس، مؤسسات اعتباری وابسته به دولت را ‌تأسیس‌ می‏کنیم.‌ هدف ‌این گونه ‌مؤسسات ‌آن‌‌ است ‌که‌ قیمت ‌کالاهای صنعتی را مطابق با خواست و نظر دولت تثبیت کنند.»(۷)

در پروتکل شماره ۲۰ آمده است:

«هنگامی ‌که زمان موعود فرا می‌رسد، سیستم ‌حسابداری‌مان را عرضه می‏کنیم تا هر کسی بتواند در یک نگاه کوتاه، وضع، دقت و ابداعاتمان را در زمینه ‏‌حسابداری ملاحظه کند. البته این گونه پیشرفت‏ها معلول تجربیاتی هستند که ما‌ روی دولت‏های غیرصهیونیستی به عمل آوردیم، اما هنگامی که حکومت شاهنشاهی‌مان آغاز شود، به آن دسته از سوءاستفاده‏هایی که در زمان تسلط بر غیرصهیونیست‏ها رایج بوده‌اند، خاتمه می‏دهیم.»(۸)

 

تسلط بر تبلیغات و رسانه‌های گروهی جهان

پیش از تشکیل اولین کنگره‏ صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ میلادی در شهر بال سوئیس، خاخام یهودیان پراگ به نام «راشو رون» در سخنرانی خود در خصوص اهتمام یهود به تبلیغات گفت:

«اگر طلا نخستین ابزار ما در سیطره و حکومت بر جهان است، بی‏‌تردید مطبوعات و روزنامه‌نگاری دومین ابزار کار ما خواهد بود.»(۹)

در اولین کنگره‏ صهیونیسم که به ریاست «تئودور هرتزل» تشکیل شد، وی درباره‏ اهمیت تبلیغ و نقش آن در تبادل اندیشه و ارتباط یهودیان پراکنده در نقاط مختلف جهان مطالبی را بیان داشت. این کنگره زمینه‏ خطرناکی را به وجود آورد و این دسیسه شیطانی (تسلط بر تبلیغات و رسانه‏های گروهی جهان) چهره کریه خود را به نمایش گذاشت، زیرا شیاطینی که در این کنگره گرد هم آمده بودند، بر این عقیده اتفاق نظر داشتند که نقشه برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمان‏های خبری جهان به‌ویژه مطبوعات و روزنامه‏نگاری میسر نخواهد شد. بر این اساس صهیونیست‏ها اصول شیوه‏های تبلیغی، اهداف، روش‏ها، ابزار و نیز راهبرد تبلیغاتی خود را در چهارچوب عقاید دینی و سیاسی خود مشخص کردند. این کنگره در ماده‏ سوم مورد تصویب خود بر تبلیغات و آموزش برای ایجاد میهن ملی یهود در فلسطین تأکید ورزیده است. پروتکل پنجم از پروتکل‏های حکمای صهیونیست تصریح دارد که:

«باید افکارعمومی را با تغییرات در تمامی نواحی به سوی خود جلب کنیم.»(۱۰)

در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:

«ما جریان مطبوعات و روزنامه‏نگاری را به این صورت در خدمت خویش درمی‏آوریم. آرام آرام به سمت صهیونی کردن مطبوعات حرکت می‏کنیم و افسار و عنان آنها را به دست می‌گیریم و به سمت خود منعطف می‏سازیم. ما نباید بگذاریم دشمنانمان به روزنامه‏ها و رسانه‏های خبری‏ای که بیانگر آرا و نظرات آنان باشد، دست یابند. هیچ خبری نباید بدون کنترل و نظارت ما برای مردم بیان شود.

«باید روزنامه‏های‌ مختلفی داشته باشیم و به وسیله‏ آنها دموکراسی‌(!) و جمهوری‌‏خواهی(!) و انقلابی‌گری و بالاتر از همه لا اُبالی‌گری را ترویج کنیم. ما باید بتوانیم هرگاه که خواستیم، شور و هیجان ملتی را برانگیزیم و هرگاه خواستیم آنان را آرام نماییم.

«همچنین لازم است که ما افرادی را که دارای سوابق اخلاقی نادرستی در جامعه هستند، به‌ سرپرستی ‌امور ‌روزنامه‏های‌ مهم، به‌ویژه روزنامه‏هایی ‌که ‌بر ضد ما مطلب ‌می‏نویسند‌، بگماریم ‌و‌ آنگاه‌ که‌ دریافتیم‌ اینان‌ در برابر ما خضوع ‌نمی‏کنند‌ و ‌بر خلاف ‌ما‌ موضع ‌می‏گیرند، ‌مسائل ‌سوءاخلاقی ایشان را فاش سازیم و کارشان را یکسره کنیم و به ‌دیگران نیز بفهمانیم که در صورت مخالفت با ما به چنین وضع اسفباری دچار خواهند شد…»(۱۱)

صهیونیسم می‌گوید:

«لازم است کارهای خود را متناسب با افکارعمومی بنا کنید و همسویی با افکارعمومی در واقع چیزی است که نهایتاً موضوع حکومت‏ها را تعیین‌ و عملکرد آنها را در جوامع دموکراتیک مشخص می‏کند… آینده‏ حرکت صهیونیست‏ها و سرنوشت آنها را با روی خوش نشان دادن به افراد، هر چند که دوست و بزرگ‌تر باشند، تعیین نکنید. لازم است به دامن ملت‏های جهانی بازگردید و به تبلیغات گسترده در محیط آنان در چهارچوب نفوذتان میان دوستان خود اقدام کنید.»(۱۲)

به این لحاظ تبلیغات صهیونیسم که هم پیوند با اهداف آن است، تمام جهان را دربرگرفت، به‌طوری که از پنج خبرگزاری جهان که انحصار مهم دنیا را در دست دارند، چهار خبرگزاری متعلق به صهیونیست‏هاست و از این طریق افکار عمومی جهان را به سمت اهداف مورد نظر خود سوق می‏دهند. عبارت زیر مربوط به یکی پروتکل‏هاست:

«لازم ‌است هیچ خبری در اختیار جامعه قرار نگیرد، مگر اینکه با موافقت و تأیید ما باشد. تحقق این امر جز با سلطه بر خبرگزاری‏ها ـ که اخبار همه‏ جهان در آنجا متمرکز می‏شود، امکان‏پذیر نیست. تنها با این زمینه‏ها می‏توان ‌ضمانت کرد که ‌هیچ خبری منتشر نشود، مگر اینکه ما آن را انتخاب و با آن موافقت بکنیم.»(۱۳)

ارتباط بین خبرگزاری‏ها و مطبوعات همچون رابطه‏ تفنگ و باروت است. تفنگ هرگز مفید و ثمربخش نخواهد بود، مگر آنکه باروت آن مهیا و آماده شده باشد. همان ‏گونه که سازندگان باروت و فشنگ بر تفنگداران سیطره و غلبه دارند، خبرگزاری‏ها نیز بر مطبوعات غالب و چیره‏اند.

با توجه به این مسئله، فرهنگ اصلی صهیونیسم ژورنالیستی است. آثار برجسته فنی، علمی و ادبی یهود نیز به‌طور عمده آثار ژورنالیستی هستند. این آثار برجسته، نتیجه استعداد شگفت‏انگیز یهودیان در پذیرش و درک ایده‏های دیگران است. سرمایه و ژورنالیسم در قالب مطبوعات با هم پیوند می‏خورند و مسائل سیاسی و معنوی قدرت یهود را به وجود می‏آورند.

در پروتکل شماره ۲ آمده است:

«مطبوعاتی که تحت قدرت و سیطره حکومت‏ها هستند، نیروی عظیمی ‌به‌شمار می‏روند که ما می‏توانیم آنها را برای هدایت ملت‏ها به دست آوریم، زیرا حکومت‏ها نمی‏دانند که چگونه از این نیرو به شکل صحیح استفاده کنند. به همین دلیل آنها به چنگ ما افتاده‏اند و از خلال این مطبوعات نفوذ بسیاری کسب کرده‏ایم، در حالی که همواره پشت پرده باقی مانده‏ایم…».

در بخش دیگری از این پروتکل آمده است:

«می‏دانیم که ممالک جهان از مطبوعات به عنوان وسیله‏ای برای هدایت فکر مردم در جهت خواسته‏های خود استفاده می‏کنند، لذا برای آنکه بتوانیم از مطبوعات در جهت خواسته‏های خود استفاده کنیم، باید در بین مردم نارضایتی ایجاد کنیم و سپس از طریق مطبوعات نارضایتی‏ها را منعکس سازیم.»

در فرازی دیگر از آن آمده است:

«آزادی بیان تنها از طریق آزادی عمل تضمین می‏شود، اما مردم غیرصهیونیست نمی‏دانند چگونه از مطبوعات استفاده کنند. خوشبختانه این وسیله به دست ما افتاده است و ما می‏توانیم از طریق مطبوعات اعمال نفوذ کنیم. جای بسی خوشبختی است که ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم دراختیار داریم.»(۱۴)

پروتکل هفدهم، در بند عجیبی، مدعی مهارت خاصی در هنر فحاشی در نژاد یهود است:

«مطبوعات معاصر ما رسوایی‏های حکومتی و مذهبی و بی‏صلاحیتی غیریهود را افشا خواهند کرد و این کار را با استفاده از تعابیر بسیار توهین‌‏آمیزی که نژاد ما به دلیل توانایی و استعدادش در به کار‌گیری آن بسیار شهرت دارد، انجام خواهند داد.»(۱۵)

در بخشی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:

«تحت نفوذ ما اجرای قوانین غیریهود به حداقل کاهش می‏یابد. تفسیر لیبرالیستی که ما در حیطه‏ قوانین رواج داده‏ایم، احترام به قانون را از میان می‏برد. دادگاه‏ها حتی در مهم‏ترین مواردی که پای اصول اساسی و مسائل سیاسی در میان است، همان‌ گونه حکم می‏کنند که ما فرمان می‏دهیم. آنان به این اصول و مسائل از همان دریچه‏ای می‏نگرند که ما به وسیله مأمورانی که ظاهراً به هیچ وجه اشتراکی با ایشان نداریم ـ و از طریق روزنامه‏ها و سایر مجاری [تبلیغی] ـ به کارگزاران اجرایی غیریهود عرضه می‏داریم.»(۱۶)

موارد متعددی از ادعای کنترل مطبوعات [توسط یهود] در پروتکل‏ها وجود دارند. به این عبارات مؤکد از پروتکل شماره ۱۴ توجه کنید:

«در کشورهایی که پیشرفته خوانده می‏شوند، ادبیاتی بی‏معنی، کثیف و نفرت‌انگیز را به وجود آورده‏ایم. مدتی کوتاه بعد از اینکه قدرت را به دست گرفتیم، وجود این نوع ادبیات را تشویق خواهیم کرد تا تفاوت میان آن و اطلاعیه‏های کتبی و شفاهی که خودمان منتشر خواهیم کرد به شکل بارزتری آشکار شود.»(۱۷)

بخشی از پروتکل شماره ۱۲:

«در حال حاضر تا آنجا در این زمینه [کنترل مطبوعات] موفق بوده‏ایم که همه‏ اخبار از طریق چندین آژانس که خبرها از تمامی نقاط جهان در آنجا تمرکز می‏یابند، دریافت می‏شود. آنگاه، این آژانس‏ها عملاً مؤسسات خود ما خواهند بود که تنها آنچه را ما مجاز بدانیم، منتشر خواهند کرد.»

این بند از پروتکل شماره ۷ درباره همین موضوع است:

«ما باید حکومت‏های غیریهود را به اتخاذ تدابیری وادار کنیم تا برنامه‏ ما را که در مقیاس وسیعی طرح‏ریزی شده و اکنون به هدف موفقیت‏آمیزش نزدیک می‏شود، پیش می‌برند و رواج می‌دهند. این کار با اعمال فشار افکارعمومی که البته به کمک به اصطلاح «نیروی عظیم» مطبوعات توسط خود ما تحریک شده است، انجام خواهد شد. این «نیروی عظیم» به‌جز چند استثنای بی‏اهمیت، هم اینک در اختیار ماست.»(۱۸)

موارد فوق‏الذکر بیانگر این نکته‌اند که تبلیغات صهیونیستی ماده‏ مهمی از مواد برنامه‏ریزی عمومی اقدامات صهیونیسم هستند.

بنابراین تبلیغات صهیونیستی در کنار اهداف جنبش جهانی صهیونیسم به حرکت افتاد و با انواع ابزارها برای تحقق این هدف‏ها ادامه یافت. به‌طوری که چند سالی نگذشت که صهیونیسم نه تنها بر اغلب رسانه‏های خبری در اروپا و امریکا، بلکه بر اغلب نقاط جهان تسلط پیدا کرد و مشخص شد که چگونه این تبلیغات، تحریک افکارعمومی «متفقین» را به منظور فشار بر حکومت انگلیس برای لغو قیود مهاجرت یهودیان به «فلسطین» به عهده گرفت. در این راه نیز از ستم نازی‏ها بر یهود بهره برد و توانست چهره‏ کریه و زشت صهیونیسم را به‌ویژه نزد اروپایی‏ها و آمریکایی‏ها زیبا و دوست‌داشتنی جلوه دهد.

به‌طورکلی صهیونیست‏ها از زمان تشکیل جنبش صهیونیسم از تبلیغات خود و ایجاد شبکه‏های گسترده‏ تبلیغاتی در سراسر جهان اهداف متعددی را دنبال کرده‏اند که همگی آنها در پروتکل‏های سردمداران صهیونیست مطرح شده‌ و  به جلب افکارعمومی جهان به نفع خود و نابودی جوامع فکری و فردی غیریهودیان پرداخته‌اند.

مهم‏ترین این اهداف را می‏توان در مسائل زیر خلاصه کرد:

۱ـ برانگیختن عواطف و احساسات مردم و گاهی برانگیختن جدل‏ها و کشمکش‏های داخلی بین جوامع غیر یهودی

۲ـ هدف دیگری که صهیونیسم از راه سلطه‏یابی بر ابزارهای تبلیغی در پی آن است، اتلاف ساعاتی از وقت مردم است که هر روز دو یا سه ساعتی را مشغول به خود کنند

۳ـ تأثیرگذاری بر افکارعمومی جهان و اخلاق ملت‏ها. نمونه بارز و عینی این مسئله، موفقیت آنها در مورد تجویز انحراف جنسی در جهان است

۴ـ به خدمت درآوردن غیریهودیان، همچون برده برای یهودیان، در تمام دنیا و به دست گرفتن قدرت در جهان.

پروتکل دوازدهم حاکی از توجه و اهتمام صهیونیسم برای تسلط بر تبلیغات جهانی است. در بخشی از این پروتکل آمده است:

«ما اگر تا کنون موفق شده‏ایم در ذهن جامعه‏ غیریهود تا آنجا تسلط پیدا کنیم که تقریباً همه‏ مردم امور جاری جهان را از پشت شیشه‏ رنگی عینکی نگاه کنند که ما در مقابل چشمانشان قرار می‏دهیم و اگر اکنون یک دولت هم وجود ندارد که آنچه که بلاهت غیریهود اسرار دولتی می‏نامد، از دسترس ما دور نگه داشته باشند، آنگاه که ما از طریق حکومت جهانی خویش اربابان رسمی جهان شویم، شرایط چگونه خواهد بود؟»(۱۹)

تبلیغات صهیونیستی پیش از بنیان‌گذاری رژیم صهیونیستی به گونه‏ای بر اعضای سازمان ملل متحد اثر گذاشت که مسئله‏ فلسطین در نظر افکارعمومی جهان به مسئله خلق ستمدیده یهود تبدیل شد. یعنی گویی این قوم است که برای استقلال خویش مبارزه و برای گشودن دروازه‏های کشورش به روی آوارگان خود در جهان تلاش می‏کند.

تبلیغات صهیونیستی به این شکل  تا پس از برپایی دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین ادامه یافت و توانست اطلاعات دروغینی درباره‏ مبارزه‏ موجود در فلسطین به افکارعمومی جهان بباوراند. این مبارزه به عنوان یک مسئله‏ مرزی و مسئله‏ آوارگان قلمداد ‏شد. افزون بر آن رژیم صهیونیستی سیاست خارجی خود را در رتبه‏ نخست بر به کار گرفتن حداکثر نفوذ بین‏المللی برای تأیید استقلال دولت اسرائیل و تمامیت ارضی آن قرار داد.

همه این مسائل ‌در سایه ‏‌فعالیت‌‏های ‌روزنامه‌‏نگاران، ناشران،‌ کارگردانان و… در جنبش صهیونیسم انجام می‏شود و سازمان موساد، کنترل و هماهنگی همه‏ آنها را به عهده دارد. گزارش‏های سازمان جاسوسی مرکزی‌آمریکا(سیا) که توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان تسخیر سفارتخانه آمریکا در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ هـ .ش به دست آمد، بر این مسئله تأکید دارد. به عنوان نمونه:

«موساد به‌طور اساسی پیرامون جمع‏آوری اطلاعات و کنترل عملیات اجرایی و تبلیغاتی‌خارج از اسرائیل با به‌ کارگیری شبکه‏ وسیعی از کارگزاران و ‌مزدوران‌ در سراسر دنیا برای کنترل عملیات سیاسی و تبلیغاتی و تروریستی عمل کرده است.»(۲۰)

موارد فوق‏الذکر بیانگر این نکته‏ مهم هستند که رژیم صهیونیستی از طریق خطوط و ابزارهای تبلیغاتی وسیع در دنیا، خود را یک ضرورت تاریخی، سیاسی و تمدنی جهانی مطرح می‏کند. این موارد عبارتند از:

الف) تمدن اسرائیل مرتبط به موجودیت غربی است

ب) اسرائیل یک حقیقت تاریخی است

ج) اسرائیل ایدئولوژی را به عقاید سیاسی معاصر تعبیر می‏کند

د) از این جهت قائل به مبدأ دنیاست

هـ) از مسئولیت تاریخی خود دفاع می‏کند

و)اسرائیل از نظر جغرافیایی، تاریخی و تمدنی، به منطقه‏ای یا سرزمینی در خاورمیانه منسوب است

ز) در آن منطقه عقاید و جمعیت‏هایی وجود دارند که از فرهنگ و تمدن بشری عقب هستند.

تبلیغات صهیونیسم به این شکل از افکارعمومی در برابر تثبیت حضور نظامی اسرائیل در منطقه سود جست. در مدت زمانی کوتاه، مهاجرت یهودیانی که در تمام دنیا پراکنده بودند، به‌ویژه در کشورهای کمونیستی به دلیل اینکه بیشتر رهبران صهیونیست از این کشورها هستند، به اهداف خود رسیدند.(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عجاج نویهض، پروتکل‏هاى دانشوران صهیون، ترجمه‏، حمیدرضا شیخى ، مشهد: انتشارات آستانه قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳٫

۲ـ همان.

۳ـ همان، پروتکل شماره۹٫

۴ـ همان، پروتکل شماره ۳٫

۵ـ همان، پروتکل شماره ۶٫

۶ـ همان، پروتکل شماره ۲۰٫

۷ـ همان، پروتکل شماره۲۱٫

۸ـ پیشین.

۹ـ رفاعی، فؤادبن سیدعبدالرحمن، نفوذ صهیونیسم بر رسانههای خبری و سازمانهای بینالمللی، حسین سروقامت (تهران: سازمان انتشارات کیهان، سال اول، ۱۳۷۷، ص۸).

۱۰ـ عجاج نویهیض، پروتکل شماره ۵٫

۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۲٫

۱۲ـ عبداللّه حلاق، الاعلام الیهودى ـ اسلوب و هدف، الدارالاسلامیه، بیروت، ۱۹۸۵، ص۳۸٫

۱۳ـ بی‌نا، جهان‌ زیر سلطه ‌صهیونیسم، تهران: ‌انتشارات‌‌ سپاه ‌پاسداران ‌‌انقلاب ‌اسلامی‌، ‌۱۳۶۱٫

۱۴ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۲٫

۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫

۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫

۱۷ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫

۱۸ـ همان، پروتکل شماره ۷٫

۱۹ـ همان، پروتکل شماره ۱۲٫

۲۰ـ دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسى، اشغالگران قدس، شماره ۳۶٫

۲۱ـ ابراهیم عابد، سیاسه اسراییل الخارجیه ـ اهداف‌ها و رسائل‌ها و ادوات‌ها، مرکز ابحاث الفلسطینیه ـ دراسات الفلسطینیه، بیروت، ۱۹۶۸٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

صهیونیسم نهالی نوپا وگذرا نیست، بلکه در اعماق وجود برخی از جوامع بشری ریشه دوانده و گذشته طولانی آن با پروتکل‌ها و برنامه‌های سلطه‌گرانه سردمداران پلید آن برای سلطه بر جهان در ارتباط است. برنامه‌هایی که با دقت و کوشش فراوان همراه با اندیشه‌های فریبکارانه توسط صهیونیست‌ها در جهان اجرا می‌شوند.

 

 

۲٫

 

فرهنگ اصلی صهیونیسم ژورنالیستی است. آثار برجسته فنی، علمی و ادبی یهود نیز به‌طور عمده آثار ژورنالیستی هستند. این آثار برجسته، نتیجه استعداد شگفت‏انگیز یهودیان در پذیرش و درک ایده‏های دیگران است. سرمایه و ژورنالیسم در قالب مطبوعات با هم پیوند می‏خورند و مسائل سیاسی و معنوی قدرت یهود را به وجود می‏آورند.

 

۳٫

تبلیغات صهیونیستی در کنار اهداف جنبش جهانی صهیونیسم به حرکت افتاد و با انواع ابزارها برای تحقق این هدف‏ها ادامه یافت. به‌طوری که چند سالی نگذشت که صهیونیسم نه تنها بر اغلب رسانه‏های خبری در اروپا و امریکا، بلکه بر اغلب نقاط جهان تسلط پیدا کرد و مشخص شد که چگونه این تبلیغات، تحریک افکارعمومی «متفقین» را به منظور فشار بر حکومت انگلیس برای لغو قیود مهاجرت یهودیان به «فلسطین» به عهده گرفت.

30نوامبر/16

گروه‌های تروریستی فعال در سوریه

مهدی حلفی

از ابتدای ناآرامی‌ها در سوریه، گروه‌های مسلح تروریستی به صورت قارچ‌ در مناطق مختلف این کشور سر برآوردند و سوریه به مکانی برای فعالیت این گروه‌ها تبدیل شد. اکنون در این کشور صدها گروه مسلح ریز و درشت وجود دارند که در مناطق مختلف سوریه با ارتش این کشور می‌جنگند. البته بین خود این گروه‌ها هم اختلافات زیادی وجود دارد که گاهی این اختلافات به درگیری‌های مسلحانه هم کشیده شده است.

گروه‌های مسلح در مناطق مختلف سوریه همچون شمال، مرکز، شرق و جنوب این کشور فعالیت می‌کنند، اما در شمال سوریه و به‌خصوص استان‌های ادلب و حلب به خاطر نزدیکی و مجاورت این استان‌ها با مرزهای ترکیه، بیشترین حجم از حضور گروه‌های مسلح تروریستی را شاهد هستیم.

فعالیت گروه‌های مسلح در سوریه بخشی از این کشور را به مملکتی ملوک‌الطوایفی تبدیل کرده که در آن دولت قدرتمندی وجود ندارد و در هر منطقه یک گروه مسلح حکم می‌رانند و اداره آن منطقه را برعهده دارند. در مناطق خارج از سیطره دولت در سوریه، به دلیل کثرت گروه‌های مسلح، هرج و مرج حاکم است.

کشورهای مختلفی چون آمریکا، ترکیه، عربستان، اردن، رژیم صهیونیستی و قطر با ارسال پول، سلاح‌های پیشرفته و مهمات به سوریه از این گروه‌ها حمایت می‌کنند. علاوه بر این ترکیه هم مرزهای مشترک خود با سوریه را برای سفر ده‌ها هزار جنگجوی خارجی به این کشور باز کرده است.

آمریکا طی سال‌های اخیر ادعا کرده است که برخی از گروه‌های مسلح در سوریه معتدل هستند و با این ادعا برای این گروه‌ها به صورت علنی تجهیزات نظامی، سلاح و مهمات از جمله موشک‌های ضدزره تاو ارسال می‌کند، اما اتفاقی که افتاده این است که برخی از این گروه‌های به اصطلاح معتدل با گروه‌های تکفیری معروف از جمله جبهه‌النصره همکاری می‌کنند و موشک‌های آمریکایی به کمک جبهه‌النصره در نبردهایش در برابر ارتش سوریه رفته است. برخی دیگر از گروه‌های به اصطلاح معتدل هم در درگیری با گروه‌هایی چون جبهه‌النصره و جندالاقصی نابود شدند و انبارهای پر از سلاح‌های آمریکایی به غنیمت گروه‌های تکفیری درآمد.

اکنون ده‌ها هزار جنگجوی خارجی از بیش از صد کشور و از پنج قاره جهان در صفوف گروه‌های تروریستی در سوریه می‌جنگند. این جنگجویان خارجی عقاید تکفیری دارند و نه تنها خطری برای سوریه محسوب می‌شوند، بلکه در صورت برگشت به کشورهایشان، خطر بزرگی برای امنیت آنها هم خواهند بود.

فعالیت مسلحانه گروه‌های تروریستی در مناطق مختلف سوریه بخش زیادی از زیرساخت‌های اساسی این کشور را از بین برده است و این گروه‌ها، صدها هزار منزل مسکونی را در سوریه ویران کرده‌اند. خسارتی که این گروه‌های تروریستی به اقتصاد سوریه وارد کرده‌اند، بیش از چند صد میلیارد دلار است و جبران چنین خسارتی، ده‌ها سال کار و تلاش مردم سوریه را می‌طلبد.

گروه‌های مسلح با شعله‌ور کردن آتش جنگ در سوریه باعث مهاجرت میلیون‌ها شهروند سوری از مناطق زندگی خودشان شده‌اند، شهروندانی که حتی برخی از آنها مجبور به ترک سوریه شدند و به کشورهای دیگر جهان مهاجرت کردند و هزاران تن از آنان در راه مهاجرت جان خود را از دست دادند.

بخشی از درآمدهای گروه مسلح در سوریه از غارت منازل و کارخانه‌ها به دست می‌آید. به عنوان مثال گروه‌های مسلح در استان حلب بسیاری از ماشین‌آلات کارخانه‌های این استان را غارت کردند و این تجهیزات صنعتی را در قبال مبالغی پایین به ترکیه فروختند. همچنین گروه‌های تروریستی مسلح همچون جبهه‌النصره به صورت گسترده در سوریه دست به گروگان‌گیری افراد خارجی از جمله خبرنگاران می‌زنند و تنها در ازای دریافت باج‌های سنگین آنها را آزاد می‌کنند. گروگان‌گیری برای گروه‌های مسلح در سوریه طی سال‌های اخیر ده‌ها میلیون دلار درآمد داشته است.

مهم‌ترین گروه‌های مسلح تروریستی فعال در سوریه عبارتند از: داعش، جبهه‌النصره، حرکت احرارالشام، فیلق‌الشام، جیش‌الاسلام، جیش‌الشام، حزب اسلامی ترکستان و….

داعش

قوی‌ترین گروه مسلح تروریستی در سوریه داعش است. این گروه در سال ۲۰۱۳ با انشعاب از گروه جبهه‌النصره که شاخه سوری القاعده است، تشکیل شد و طی چندین سال اخیر توانست که مناطق وسیعی از کشور سوریه را به اشغال خود دربیاورد.  هم‌اکنون بخش‌های وسیعی از استان‌های دیرالزور، حسکه، رقه و حلب سوریه در تصرف داعش است. به این ترتیب این گروه تروریستی در کنار مناطق مرزی سوریه با عراق قرار دارد. همچنین عناصر داعش در مناطقی از حومه استان‌های حمص و دمشق سوریه هم حضور دارند.

تعداد جنگجویان داعش در سوریه به چند ده‌هزار نفر می‌رسد که هزاران نفر از آنها تبعه کشورهای خارجی هستند. این جنگجویان خارجی از پنج قاره جهان به سوریه آمده‌اند تا در صفوف داعش بجنگند. برخی از جنگجویان خارجی داعش پس از بازگشت به کشورهایشان، شاخه‌هایی از این گروه تروریستی را در آن کشورها ایجاد کرده‌اند.

داعش تنها به اشغال نظامی مناطق در سوریه بسنده نکرده، بلکه در این مناطق، حکومت‌هایی را ایجاد کرده که براساس قوانین این گروه تروریستی که از مذهب وهابیت گرفته شده است، اداره می‌شود. تخلف از قوانین داعش مجازات سنگینی را برای مردم مناطق اشغالی به دنبال دارد. این گروه تروریستی به صورت مستمر مردان سوری را به جرم‌های معمولاً واهی در مناطق اشغالی سوریه در ملاءعام اعدام می‌کند تا در میان مردم این مناطق ترس و رعب ایجاد کند.

مهم‌ترین حامی داعش در منطقه کشور ترکیه است و از طریق مرزهای مشترک  با سوریه، سلاح و مهمات را به دست داعش می‌رساند. همچنین جنگجویان خارجی از طریق مرزهای ترکیه وارد سوریه می‌شوند و به داعش می‌پیوندند. این گروه تروریستی همچنین مجروحین خود را برای درمان به بیمارستان‌های ترکیه می‌فرستد. علاوه بر این داعش در شهرهای مختلف ترکیه آزادانه فعالیت می‌کند و در این شهرها به جذب نیرو مشغول است.

یکی از دلایل گسترش داعش در سوریه، پیروزی‌های این گروه تروریستی در عراق بود. زمانی که داعش برخی از شهرهای عراق همچون موصل و الرمادی را به اشغال خود درآورد، حجم زیادی از سلاح‌ها و تجهیزات نظامی ارتش و پلیس عراق به غنیمت داعش درآمد. این گروه تروریستی از سلاح‌ها و تجهیزات نظامی همچون تانک، توپ و خودروهای زرهی غنیمتی برای حمله به شهرهای سوریه استفاده کرد و توانست بخش‌هایی از این کشور را به اشغال خود در آورد.

اطی ماه‌های اخیر صحنه جنگ در سوریه به گونه‌ای دیگر رقم خورده و روند شکست‌های داعش در مناطق مختلف سوریه آغاز شده است. گروه تروریستی داعش طی ماه‌های اخیر هر روز مناطق جدیدی را در سوریه از دست داده و ارتش سوریه با پیشروی در مناطق تحت سیطره داعش به شهر رقه پایتخت حکومت خودخوانده داعش در سوریه نزدیک شده است.

شکست‌های داعش در سوریه همزمان با شکست‌های این گروه تروریستی در عراق است و به نظر می‌رسد که حیات حکومت داعش در این دو کشور منطقه رو به پایان است. هر چند داعش به عنوان یک گروه چریکی احتمالاً باز هم به فعالیت‌های تروریستی خود در عراق و سوریه ادامه خواهد داد، اما عمر حکومت داعش رو به پایان است.

 

جبهه‌النصره

جبهه‌النصره شاخه سوری گروه تکفیری القاعده است که فعالیتش در این کشور به صورت علنی از شروع ناآرامی‌ها در سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد. جبهه‌النصره در ابتدا عملیات‌های انتحاری در شهرهای مختلف سوریه به‌خصوص شهر دمشق انجام می‌داد و در ادامه، عناصر این گروه‌های تکفیری شروع به اشغال روستاها و شهرهای سوریه در مناطق مختلف این کشور کردند.

جبهه‌النصره در مناطق مختلف سوریه فعالیت دارد، اما بیشترین فعالیت این گروه تروریستی در شمال این کشور به‌خصوص استان‌های ادلب و حلب است. هدف اصلی گروه جبهه‌النصره تشکیل یک امارت اسلامی در سوریه است. این گروه در این راستا بارها با گروه‌های مسلح دیگر در این کشور وارد جنگ و درگیری شده است.

هزاران تبعه خارجی به‌خصوص از کشور عربستان در صفوف جبهه‌النصره در سوریه می‌جنگند و بسیاری از عملیات‌های انتحاری این گروه بر ضد ارتش سوریه را عناصر خارجی جبهه‌النصره انجام می‌دهند.

با وجود اینکه داعش و جبهه‌النصره زمانی یک گروه واحد بودند و از لحاظ اعتقادی به یکدیگر شباهت بسیار زیادی دارند، اما طی سال‌های اخیر برای رسیدن به قدرت بارها در مناطق مختلف سوریه با یکدیگر درگیر شده‌ و در درگیری‌های این دو گروه تکفیری با یکدیگر، هزاران تروریست از دو طرف به هلاکت رسیده‌اند.

 

ارتش آزاد سوریه

در سال ۲۰۱۱ میلادی و همزمان با آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، برخی از رسانه‌های فتنه‌گر منطقه خبر از تشکیل گروهی مسلح به نام ارتش آزاد سوریه داده‌اند که قرار بود در مدتی کوتاه دولت سوریه را سرنگون کند. رسانه‌های فتنه‌گر ادعا می‌کردند که ارتش آزاد سوریه را افسران و سربازان جدا شده از ارتش سوریه تشکیل داده‌اند. ادعایی که چندان درست نبود و تنها تعداد کمی از عناصر گروه ارتش آزاد از نیروهای سابق ارتش سوریه بودند که از این ارتش جدا شده بودند.

در سال‌های ابتدایی درگیری‌ها در سوریه، گروه‌های مسلح در این کشور بیشتر با پرچم ارتش آزاد بر ضد ارتش سوریه می‌جنگیدند. آنها آن زمان هدف خود از جنگیدن را رسیدن به عدالت و آزادی و برقراری دموکراسی در سوریه عنوان می‌کردند، اما در ادامه چهره واقعی خود را آشکار کردند و با قتل‌عام و کشتار مردم و به دست گرفتن پرچم القاعده و داعش، عمق افکار تکفیری خود را نشان دادند.

این روزها نام چندانی از ارتش آزاد سوریه در درگیری‌های سوریه شنیده نمی‌شود. این گروه تروریستی اکنون تنها در مناطق جنوب سوریه همچون استان‌های درعا و قنیطره حضور پررنگی دارد و دیگر مناطق اشغالی سوریه در کنترل گروه‌های تکفیری همچون داعش، جبهه‌النصره و احرارالشام است.

 

جیش‌الاسلام

گروه جیش‌الاسلام قوی‌ترین گروه مسلح در استان دمشق و محل اصلی فعالیتش در منطقه غوطه شرقیه در حومه شهر دمشق است. این گروه مسلح در ابتدای ناآرامی‌ها در سوریه در سال ۲۰۱۱ به رهبری زهران علوش در شهر دوما در حومه شهر دمشق تشکیل شد و کم‌کم حوزه فعالیتش را به کل منطقه غوطه شرقیه و پس از آن به دیگر مناطق حومه شهر دمشق گسترش داد. گروه جیش‌الاسلام هزاران جنگجو در صفوف خود دارد و دارای تجهیزات سنگین نظامی مختلف از قبیل تانک، توپخانه و سامانه موشکی دفاع ضدهوایی است.

حامی اصلی گروه جیش‌الاسلام، عربستان است و این گروه تروریستی به مدد حمایت‌های گسترده آل‌سعود توانست در زمان کوتاهی در حومه شهر دمشق گسترش پیدا کند. البته پس از هلاکت زهران علوش مؤسس گروه جیش‌الاسلام در دی ماه سال ۹۴، این گروه تروریستی ضعیف‌تر شد، اما هنوز هم قوی‌ترین گروه مسلح در استان دمشق است.

فرماندهان گروه جیش‌الاسلام زمانی رؤیای اشغال شهر دمشق پایتخت سوریه و سرنگونی حکومت بشار اسد را در سر می‌پروراندند و برای رسیدن به این هدف تلاش بسیار زیادی کردند، اما ارتش سوریه با کمک متحدانش توانست مناطق تحت سیطره جیش‌الاسلام در منطقه غوطه شرقیه را محاصره کند و این امر باعث قطع ارتباط این منطقه با مناطق دیگر سوریه شد و نقشه گروه جیش‌الاسلام برای اشغال شهر دمشق شکست خورد.

حزب اسلامی ترکستان

حزب اسلامی ترکستان یکی از گروه‌های تروریستی خارجی فعال در سوریه است که عناصرش را تروریست‌های چینی‌تبار تشکیل می‌دهند. حزب اسلامی ترکستان در دهه نود میلادی برای جدا کردن ایالت مسلمان‌نشین سین‌کیانگ از چین به وجود آمد. آغاز فعالیت حزب اسلامی ترکستان از افغانستان بود و این گروه تروریستی از ابتدای فعالیت تا کنون به عنوان گروهی نزدیک به گروه تکفیری القاعده شناخته می‌شود. گروه حزب اسلامی ترکستان در دهه‌های اخیر در لیست گروه‌های تروریستی برخی از کشورهای جهان قرار گرفته است.

حضور گروه حزب اسلامی ترکستان در ترکیه چشمگیر و دولت اردوغان حامی اصلی این گروه تروریستی است. این گروه به صورت گسترده از اتباع چینی ساکن در ترکیه جذب نیرو می‌کند و این جنگجویان چینی‌تبار را پس از آموزش‌های نظامی در ترکیه، برای جنگ به سوریه می‌فرستد.

عناصر حزب اسلامی ترکستان بیشتر در مناطق شمالی سوریه همچون استان‌های ادلب و حلب حضور دارند. فعالیت این گروه تروریستی در سوریه علنی است و تصاویر نبردهای عناصر این گروه در سوریه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است. تعداد جنگجویان گروه حزب اسلامی ترکستان در سوریه به هزاران نفر می‌رسند که تا کنون چندصد نفر از آنها در نبرد با ارتش سوریه به هلاکت رسیده‌اند.

 

حرکت احرارالشام

گروه حرکت احرارالشام یکی از گروه‌های تروریستی بزرگ در سوریه است که فعالیتش در سال ۲۰۱۱ در استان ادلب در شمال این کشور شروع شد و در ادامه فعالیت این گروه تروریستی به مناطق مختلف کشور سوریه گسترش پیدا کرد. هم ‌اکنون گروه حرکت احرارالشام در استان‌های مختلف سوریه همچون حلب، حمص، درعا، دمشق، حماه و ادلب فعال است، اما قدرت این گروه تروریستی بیشتر در شمال سوریه است.

وهابی‌های سوریه، اعضای گروه حرکت احرارالشام را تشکیل می‌دهند. تعدادی از اعضای سابق گروه تکفیری القاعده هم در صفوف احرارالشام حضور دارند. این گروه تروریستی از لحاظ اعتقادی به القاعده بسیار نزدیک است. گروه حرکت احرارالشام تنها به فعالیت نظامی بسنده نمی‌کند، بلکه در مناطق اشغالی سوریه به صورت گسترده تبلیغ وهابیت می‌کند.

کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از قبیل عربستان و کویت، حامی اصلی گروه حرکت احرارالشام هستند. علما و تاجران وهابی این کشورها بدون اینکه از سوی دولت‌های خودشان مورد بازخواست قرار بگیرند، به صورت گسترده به گروه احرارالشام کمک می‌کنند.

بدترین ضربه به گروه احرارالشام در سال ۲۰۱۴ زده شد. در آن سال انفجاری بزرگ در محل برگزاری جلسه فرماندهان این گروه تروریستی در استان ادلب رخ داد که براثر آن انفجار چهل تن از فرماندهان ارشد و عناصر گروه حرکت احرارالشام به هلاکت رسیدند. در میان کشته‌شدگان حسان عبود مؤسس و فرمانده وقت احرارالشام هم بود.

 

جندالاقصی

گروه جندالاقصی یکی دیگر از گروه‌های تکفیری در سوریه است که در شمال سوریه و به‌خصوص استان‌های ادلب و حلب فعالیت می‌کند. این گروه تکفیری از لحاظ اعتقادی شباهت زیادی به داعش و جبهه‌النصره دارد. در سال ۲۰۱۳ شخصی به نام ابوعبدالعزیز قطری گروهی را در سوریه به نام سرایا الجهاد تأسیس کرد که در ادامه به جندالاقصی تغییر نام داد. ابوعبدالعزیز قطری از نزدیکان اسامه بن لادن و از عناصر رده بالای القاعده بود که سابقه سال‌ها فعالیت تروریستی در افغانستان، عراق و چچن را در کارنامه خود داشت.

گروه جندالاقصی گرچه در نگاه اول با توجه به نامش، فلسطینی به نظر می‌رسد، اما این گروه هیچ ارتباطی با فلسطین و مردم این کشور ندارند. تعداد اعضای گروه جندالاقصی بین هزار تا هزار و پانصد نفر برآورد شده است. بیشتر اعضای این گروه از اتباع کشورهای خارجی به‌خصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و عربستان هستند.

فعالیت گروه جندالاقصی بیشتر در استان ادلب، منطقه سهل الغاب در استان حماه و جنوب استان حلب است. این گروه تروریستی به گروه‌های تکفیری دیگر همچون جبهه‌النصره و حزب اسلامی ترکستان نزدیک است. طی سال‌های اخیر تعدادی از عناصر گروه جندالاقصی به گروه‌هایی چون داعش و جبهه‌النصره پیوستند.

گروه جندالاقصی علاوه بر ارتش سوریه با گروه‌های مسلح دیگر هم وارد درگیری مسلحانه شده است. در خونین‌ترین این درگیری‌ها، گروه جندالاقصی با دو گروه جنبش حزم و ارتش انقلابیون در استان ادلب در شمال سوریه جنگید که در این درگیری‌ها ده‌ها تروریست از دو طرف کشته شدند.

 

فیلق‌الشام

یکی دیگر از گروه‌های تروریستی فعال در سوریه، گروه فیلق‌الشام است که در سال ۲۰۱۴ میلادی تشکیل شد. این گروه به اخوان المسلمین سوریه نزدیک و به همین دلیل از حمایت گسترده کشورهای ترکیه و قطر برخوردار است و این کشورها به صورت گسترده پول، سلاح و مهمات را دراختیار گروه فیلق‌الشام قرار می‌دهند، به گونه‌ای که این گروه، جزو گروه‌های مجهز مسلح در استان حلب به شمار می‌رود.

تعداد عناصر گروه فیلق‌الشام حدود چهارهزار جنگجو برآورد می‌شود و مناطق اصلی فعالیت این گروه در استان‌های ادلب، حلب، حمص و حماه سوریه است. فیلق‌الشام نقش شایان ذکری را در اشغال استان ادلب از جمله شهرهای ادلب، اریحا و جسرالشغور ایفا کرده است و عناصر این گروه در کنار تروریست‌های جبهه‌النصره در این مناطق بر ضد ارتش سوریه جنگیده‌اند.

اما طی ماه‌های اخیر بیشترین فعالیت گروه فیلق‌الشام در حومه جنوبی استان حلب بوده است و این گروه بیشتر نیروهایش را از استان‌های دیگر به جنوب حلب منتقل کرده است تا جلوی پیشروی رزمندگان مقاومت در این منطقه را بگیرد.

 

کتائب نورالدین زنکی

گروه کتائب نورالدین زنکی یکی از گروه‌های تروریستی فعال در استان حلب در شمال سوریه است که حدود پنج هزار جنگجو دارد و مرکز اصلی فعالیت آن در حومه غربی استان حلب است. گروه کتائب نورالدین زنکی از سوی کشورهای مختلف به‌خصوص ترکیه و قطر حمایت می‌شود و سلاح‌های پیشرفته‌ای همچون موشک‌های ضدزره به دست این گروه رسیده است.

گروه نورالدین زنکی از قدیمی‌ترین گروه‌های مسلح اخوانی در سوریه است و شخصی به نام توفیق شهاب‌الدین آن را در اواخر سال ۲۰۱۱ در روستایی به نام شیخ‌سلیمان در حومه غربی استان حلب تأسیس کرد. البته فعالیت گروه کتائب نورالدین زنکی طی سال‌های اخیر به مناطق مختلف استان حلب و ادلب در شمال سوریه گسترش پیدا کرده است. عناصر این گروه در تمام جبهات درگیری با ارتش سوریه در حومه غربی شهر حلب حضور دارند و بیشتر روستاها و شهرک‌های این منطقه را از سیطره ارتش سوریه خارج کرده‌اند.

 

شام‌الاسلام

گروه شام‌الاسلام یکی از گروه‌های وهابی فعال در سوریه است. حدود ۵۰۰ جنگجو در صفوف این گروه تکفیری حضور دارند که بیشتر آنها از اتباع کشورهای شمال آفریقا و به‌خصوص مغرب هستند. گروه شام‌الاسلام را سه تن از زندانیان مغربی زندان گوانتامو پس از آزادی از این زندان تأسیس کردند. این گروه در لیست گروه‌های تروریستی برخی از کشورها ثبت شده است.

ابراهیم بنشقرون یکی از مؤسسین گروه جیش‌الاسلام و امیر این گروه تکفیری بود که سابقه عضویت در گروه القاعده و جنگیدن در افغانستان را در کارنامه خود داشت. او سه سال در زندان گوانتانامو و هفت سال در زندان‌های مغرب زندانی بود و پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه با سفر به این کشور، گروه تکفیری شام‌الاسلام را در سوریه تأسیس کرد تا دو سال پیش به دست نیروهای ارتش سوریه در استان لاذقیه به هلاکت رسید.

محل اصلی فعالیت گروه شام‌الاسلام استان لاذقیه در شمال سوریه است و عناصر این گروه تکفیری از سه سال پیش تا کنون در مناطق حومه شمالی استان لاذقیه با نیروهای ارتش سوریه می‌جنگند. البته عناصر گروه شام‌الاسلام در نبردهای استان حلب سوریه هم حضور داشتند.

 

جماعت امام بخاری

گروه جماعت امام بخاری گروهی است که تروریست‌های تکفیری اهل ازبکستان آن را در سال ۲۰۱۳ در سوریه تأسیس کردند. طی سال‌های اخیر صدها تروریست ازبک به جماعت امام بخاری پیوسته‌اند و گفته می‌شود که این گروه با طالبان هم بیعت کرده است.

جماعت امام بخاری جزو هم‌پیمانان گروه تکفیری جبهه‌النصره است. فعالیت جماعت امام بخاری بیشتر در استان‌های ادلب و حلب در شمال سوریه است و این گروه تکفیری در حمله به شهرهای شیعه‌نشین فوعه و کفریا نقش داشته است. البته طی سال‌های اخیر برخی از عناصر ازبک جماعت امام بخاری با جدا شدن از این گروه به داعش پیوستند و حتی در عملیات‌های انتحاری این گروه تکفیری در عراق و سوریه شرکت داشتند.

 

آینده گروه‌های مسلح در سوریه

به نظر نمی‌رسد که در آینده نزدیک از تعداد گروه‌های مسلح در سوریه کاسته شود و این گروه‌ها به سوی اتحاد با یکدیگر پیش بروند، چون این گروه‌ها از لحاظ اعتقادی، اهداف و برنامه‌ها با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارند. علاوه بر این رقابت‌ زیادی میان گروه‌های مسلح برای رسیدن به قدرت و ثروت در سوریه وجود دارد و این گروه‌ها به همین دلیل بارها در مناطق مختلف سوریه با یکدیگر جنگیده‌اند.

همچنین در جنگ بین گروه‌های تکفیری همچون جبهه‌النصره و دیگر گروه‌های مسلح در سوریه به نظر می‌رسد که گروه‌های تکفیری پیروز شوند و بر قدرت این گروه‌ها در مناطق اشغالی سوریه افزوده گردد، چون حامیان بزرگی از این گروه‌های تکفیری به‌خصوص جبهه‌النصره پشتیبانی می‌کنند و عناصر این گروه‌های تکفیری در مقایسه با تروریست‌های دیگر اعتقادات قوی‌تری برای جنگ دارند.

 

 

سوتیترها:

۱٫

 

فعالیت گروه‌های مسلح در سوریه بخشی از این کشور را به مملکتی ملوک‌الطوایفی تبدیل کرده که در آن دولت قدرتمندی وجود ندارد و در هر منطقه یک گروه مسلح حکم می‌رانند و اداره آن منطقه را برعهده دارند. در مناطق خارج از سیطره دولت در سوریه، به دلیل کثرت گروه‌های مسلح، هرج و مرج حاکم است.

 

 

۲٫

کشورهای مختلفی چون آمریکا، ترکیه، عربستان، اردن، رژیم صهیونیستی و قطر با ارسال پول، سلاح‌های پیشرفته و مهمات به سوریه از این گروه‌ها حمایت می‌کنند. علاوه بر این ترکیه هم مرزهای مشترک خود با سوریه را برای سفر ده‌ها هزار جنگجوی خارجی به این کشور باز کرده است.

30نوامبر/16

نگاهی به ابعاد نفوذ رژیم صهیونیستی در اوگاندا

احمد بروایه

معرفی:

اوگاندا کشوری غیرساحلی در شرق قاره آفریقاست که از شمال با سودان جنوبی، از شرق با کنیا، از غرب با جمهوری دموکراتیک کنگو و از جنوب با تانزانیا و رواندا همسایه است. این کشور با مساحتی معادل۲۴۱ هزار کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۳۸ میلیون نفر، از نظر مساحت هشتاد و یکمین کشور دنیاست. (۱)

اوگاندا به دلیل وجود دریاچه‌های متعددی مانند دریاچه ویکتوریا که کاملاً در حوزه رود نیل سفید واقع شده و یکی از سرچشمه‌های نیل محسوب می‌شود، از منظر ذخایر آبی یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان است و حدود ۱۵% آب نیل از نیل سفید تأمین می‌شود. بیشترین صادرات کشاورزی این کشور قهوه، چای و ماهی هستند و این کشور دارای ذخایر بسیار غنی معدنی از جمله کبالت و مس است. نظام سیاسی این کشور جمهوری ریاستی است و آقای یوری موسیوینی که در سال ۱۹۸۱ با کودتا به قدرت رسید، تا کنون ریاست این کشور را به عهده دارد. از منظر سیاسی، دولت فعلی اوگاندا از متحدان ایالات متحده رژیم صهیونیستی و جهان غرب در منطقه شرق آفریقا محسوب می‌شود و عرب‌ها را تروریست و نفوذ بنیادگرایی را از خطرات بزرگ برای آینده قاره آفریقا می‌داند. این امر یکی از مهم‌ترین دلایل حمایت نظام اوگاندا از شورش جنوب سودان در دهه ۸۰ قرن بیستم و همچنین اعزام نیرو به سومالی برای مبارزه با گروه تروریستی الشباب از اوایل قرن بیست و یکم تا کنون بوده است.  در حال حاضر بالغ بر شش هزار نیروی اوگاندایی در قالب نیروهای حافظ صلح اتحادیه آفریقا در سومالی حضور دارند.(۲)

 

روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا

اوگاندا از ابتدای تشکیل صهیونیسم جایگاه ویژه‌ای در طرح‌های استعماری آن داشته است. در سال ۱۹۰۳ استعمار بریتانیا پیشنهاد داد که اوگاندا تبدیل به کانون ملی یهودیان شود.(۳) با وجود اینکه رژیم صهیونیستی با اشغال فلسطین، دولت جعلی خود را در آنجا پایه‌گذاری کرد، ولی این رژیم همواره اوگاندا را به عنوان یکی از مناطق مهم در سیاست خارجی خود قلمداد کرده است. سیاست این رژیم در قبال اوگاندا در حقیقت ادامه سیاست کلی این رژیم در قاره آفریقاست که اهداف زیر را دنبال می‌کند:

۱ـ تلاش برای فراهم آوردن مشروعیت بین‌المللی در مجامع جهانی از طریق مساعدت کشورهای آفریقایی،

۲ـ تلاش برای محاصره کشور‌های عربی و اسلامی و جلوگیری از نفوذ اسلام در مناطق مرکزی آفریقا،

۳ـ تلاش برای کنترل منابع رود نیل برای اعمال فشار بر مصر و سودان،

۴ـ ایجاد بازارهای جدید برای کالاها و خدمات مهندسی رژیم صهیونیستی و سیطره اقتصادی و استثمار کشورهای آفریقایی و تأمین مواد خام برای صنایع خود. اوگاندا به دلیل داشتن مرز مشترک با سودان پیش از تجزیه این کشور، قرار گرفتن در مسیر نیل سفید که ۱۵% آورده آبی نیل را تأمین می‌کند و وجود منابع غنی مانند کبالت، مس، طلا و ثروت‌های طبیعی بسیار از جمله ذخایر عظیم ماهیان و جنگل‌ها و مزارع بسیار وسیع قهوه و چای یکی از مناطق بسیار مهم در استراتژی رژیم صهیونیستی برای سیطره بر آفریقاست.  رژیم اوگاندا نیز به دلیل ترس از بنیادگرایی اسلامی و ضدیت با عرب‌ها از روابط با رژیم صهیونیستی استقبال می‌کند.

یکی دیگر از موارد مورد توجه رژیم صهیونیستی، وجود اقلیتی از سیاهپوستان اوگاندایی است که خود را یهودی می‌دانند.(۴) این افراد با وجود اینکه هیچ‌ نسبتی با یهودیان ندارند، از شریعت یهود پیروی می‌کنند. این گروه با وجود تعداد کم و فقر شدید، در صورت دریافت کمک از رژیم صهیونیستی میتوانند در دراز مدت  به صورت یک گروه فشار بر دولت اوگاندا مورد استفاده قرار گیرند.

پیشینه روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا به دهه ۶۰ میلادی و به دوران رئیس‌جمهور سابق این کشور، میلتون اوبوتی بازمی‌گردد. نظام اوبوتی به رژیم صهیونیستی کمک می‌کرد که از شورش در جنوب سودان در راستای تجزیه سودان پشتیبانی کند. پس از سرنگونی اوبوتی نیز یکی از افسران ارتش اوگاندا به نام عیدی امین که در فلسطین اشغالی آموزش دیده بود، به قدرت رسید. عیدی امین نیز سیاست اوبوتی در همکاری با رژیم صهیونیستی را ادامه داد. رژیم صهیونیستی در زمان امین یکی از تأمین‌کنندگان سلاح برای ارتش اوگاندا محسوب می‌شد.(۵) با وجود این عیدی امین از اواسط حکومت خود با نزدیک شدن به سرهنگ قذافی از رژیم صهیونیستی فاصله گرفت.

سقوط امین در سال ۱۹۷۹ و جنگ‌های داخلی و عدم وجود ثبات سیاسی که به مدت هفت سال بر این کشور حاکم بود، باعث شد که سیاست قدرت‌های بزرگ در قبال اوگاندا دچار نوعی فترت شود. در سال ۱۹۸۶ و با به قدرت رسیدن جبهه دفاع ملی به رهبری آقای یوری موسونی، اوگاندا علاوه بر قرار گرفتن در مسیر توسعه اقتصادی، تبدیل به یکی از متحدان اصلی جهان غرب در منطقه شد و در همین راستا روابط خود با رژیم صهیونیستی را گسترش داد.

 

ابعاد روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا در حال حاضر

رژیم صهیونیستی و اوگاندا روابط مستحکمی دارند که جنبه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی را در برمی‌گیرد. رژیم صهیونیستی توانست با استفاده از ظرفیت‌های اوگاندا و اتیوپی بر حوادث جنوب سودان تأثیر بگذارد و از اوگاندا به عنوان پلی برای رساندن سلاح به شورشیان جنوب سودان استفاده کند.

از منظر امنیتی، روابط رژیم صهیونیستی و اوگاندا در حقیقت ادامه روابط اخیر با ایالات متحده در جهت جلوگیری از گسترش بنیادگرایی اسلامی در منطقه شرق آفریقاست. بر همین اساس ایالات متحده و رژیم صهیونیستی از دخالت دولت اوگاندا در جنوب سودان و پس از آن در سومالی و تحت پوشش نیروهای حافظ اتحادیه آفریقا حمایت کرده‌اند.(۶)

از سوی دیگر، افزایش میزان پناهندگان آفریقایی به فلسطین اشغالی، رژیم صهیونیستی را برآن داشت که به دنبال کشوری ثالث برای استقبال از این پناهندگان و سپس اعزام آنها‌ به کشورهایشان باشد، بر این اساس رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۳ با اوگاندا توافق کرد که این پناهندگان را به صورت موقت بپذیرد و مقدمات بازگرداندن آنان‌ را به کشورهایشان فراهم آورد.(۷)

از جنبه نظامی، با وجود آنکه اوگاندا ظاهراً جایگاهی محوری در سیاست‌های نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه ندارد، این رژیم یکی از فروشندگان سلاح به اوگاندا محسوب می‌شود و در خلال توافق مربوط به پذیرش پناهندگان تعهد کرده است که در نوسازی ارتش اوگاندا به این کشور کمک کند. این تعهدات شامل تأمین مهمات و نوسازی نیروی هوایی اوگاندا می‌شود.(۸)

بدون شک عمیق‌ترین بخش روابط میان اوگاندا و رژیم صهیونیستی روابط اقتصادی آنهاست، به‌طوری که سفیر این رژیم در اوگاندا در سال ۲۰۱۳ و به مناسبت سالروز تأسیس دولت اسرائیل اعلام کرد که روابط دوجانبه میان تل‌آویو و کامپالا بسیار صمیمانه است.(۹)

رژیم صهیونیستی هم ‌اکنون در زمینه‌های اقتصادی مختلفی از جمله کشاورزی، تکنولوژی‌های کشاورزی، دامپروری، آبخیزداری، بهداشت، مسائل امنیتی و توسعه روستایی و نیز در امور زیربنایی و خدماتی اوگاندا فعالیت می‌کند.(۱۰) یکی از مهم‌ترین این بخش‌ها طرح‌های آبخیزداری در شمال اوگاندا با هدف تحت فشار قرار دادن مصر و سودان از طریق سیطره بر منابع نیل است.(۱۱)

 

نتیجه‌گیری

قرارداد صلح کمپ دیوید میان رژیم صهیونیستی و مصر و سپس فرایند صلح اسلو علاوه بر دستاوردهای آن در سطح منطقه‌ای برای این رژیم، توانست به انزوای این رژیم در میان کشورهای آفریقایی که در پی جنگ ۱۹۶۷ تشدید شده بود پایان دهد. این امر از اویل دهه ۹۰ و روی کار آمدن نظام‌های طرفدار غرب در آفریقا تشدید شد. رژیم صهیونیستی با استفاده از بی‌توجهی کشورهای اسلامی به آفریقا و برتری تکنولوژیکی خود، به افزایش نفوذش در این قاره و استثمار منابع آن پرداخت. بی‌شک سیطره این رژیم بر آفریقا خطرات بزرگی را برای کشورهای اسلامی در پی خواهد داشت و لازمه جلوگیری از این امر، توجه بیشتر به قاره آفریقاست.

 

منابع:

۱- Kyemba, Henry (1977). A State of Blood: The Inside Story of Idi Amin. New York: Ace Books. ISBN 0-441-78524

۲- Rothkowitz, Harris Z. (September 6, 1903). “Uganda and  Zion”. New York Times. Retrieved 2009-07-09

۳- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014

۴- https://www.cia.gov/library/publications/the%ADworld%ADfactbook/geos/print_ug.html

۵- http://csis.org/files/publication/110623_Barkan_Uganda_Web.pdf

۶- http://news.bbc.co.uk/2/shared/spl/hi/picture_gallery/05/africa_uganda0s_jewish_community/html/ 8.stm

۷- http://www.haaretz.com/israel%ADnews/1.575028

۸- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened

۹- http://goo.gl/epglzZ

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- https://www.cia.gov/library/publications/the%ADworld%ADfactbook/geos/print_ug.html

۲- http://csis.org/files/publication/110623_Barkan_Uganda_Web.pdf

۳- Rothkowitz, Harris Z. (September 6, 1903). “Uganda and  Zion”. New York Times. Retrieved 2009-07-09

۴- http://news.bbc.co.uk/2/shared/spl/hi/picture_gallery/05/africa_uganda0s_jewish_community/html/8.stm

۵- Kyemba, Henry (1977). A State of Blood: The Inside Story of Idi Amin. New York: Ace Books. ISBN 0-441-78524

۶- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014

۷- http://www.haaretz.com/israel%ADnews/1.575028

۸- Herman Butime, Shifts in Israel-Africa Relations, Strategic Assessment, Volume 17. No. 3 , October 2014

۹- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened

۱۰- http://www.newvision.co.ug/new_vision/news/1317385/israel-uganda-relations-strengthened

۱۱- http://goo.gl/epglzZ

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اوگاندا از ابتدای تشکیل صهیونیسم جایگاه ویژه‌ای در طرح‌های استعماری آن داشته است. در سال ۱۹۰۳ استعمار بریتانیا پیشنهاد داد که اوگاندا تبدیل به کانون ملی یهودیان شود.

 

۲٫

با وجود اینکه رژیم صهیونیستی با اشغال فلسطین، دولت جعلی خود را در آنجا پایه‌گذاری کرد، ولی این رژیم همواره اوگاندا را به عنوان یکی از مناطق مهم در سیاست خارجی خود قلمداد کرده است.

 

 

30نوامبر/16

اروپا، از توحش کهن تا توحش مدرن

عبدالرضا نکته‌سنج

باران بیداری بر کویر اروپا

مسلمانان با الهام از تعالیم حیات‌بخش و نورانی قرآن و سنت، در برهه‌ای از تاریخ به‌خصوص قرون دوم تا ششم هجری، عصری زرین و شکوفا را پایه‌گذاری کردند که از آن به تمدن اسلامی یاد می‌گردد. در این تمدن همگام با رویش علمی، فکری، خلاقیت، ابتکارات و نوآوری‌های کاربردی، مسلمانان به جنبه‌های اخلاقی، مکارم انسانی، اتحاد جوامع و صیانت از فرهنگ بومی ملل خود توجه جدی داشتند. این تمدن در هنگامه‌ای شکل گرفت که اروپا در باتلاقی از خرافات، تعصب‌های افراطی، رسوم کهنه و فرسوده دست و پا می‌زد و با تابش انوار این تمدن فروزان از خواب جهالت و غفلت بیدار شد. این موضوعی است که بسیاری از محققان غربی بر آن معترفند و برخی از آنان در آثار خویش نوشته‌اند که اروپا مرهون تمدن اسلامی است و با بهره گرفتن از یافته‌های علمی دانشمندان مسلمان در علوم مختلف، پرچم تمدن را از مسلمانان گرفتند و در این قاره برافراشتند.(۱)

روژه دوپاسکیه می‌گوید: «غرب با وام گرفتن از تمدن اسلامی موفق گردید اندیشه‌ منجمد قرون وسطایی را بشکند و گام به میدان رنسانس بگذارد.»(۲) اما این تمدن مدرن رابطه خود را با معرفت و فضایل انسانی قطع کرد و مصائب عظیم و عالمگیری را به وجود آورد. برای رسیدن به اهداف خویش به غارت منابع طبیعی و فرهنگی و استعمار سرزمین‌ها و ملت‌ها پرداخت و کوشید دوره درخشان و پرافتخار تمدن اسلامی را در هاله‌ای از ابهام قرار دهد. حتی برخی پژوهشگران اروپایی تلاش کردند تصویرهایی نادرست، تحریف‌شده و آشفته‌ای را از فرهنگ اسلامی ارائه دهند.(۳)

آنان با ترفندهای گوناگون موجی از اسلام‌هراسی به راه انداختند و در جهت ایجاد تفرقه و تضعیف هویت اصیل مسلمانان و تحقیر جوامع اسلامی نیرنگ‌های گوناگونی را اجرا کردند. مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «امروز علم در دست آنها (اروپایی‌ها) است، اما می‌خواهند گذشته‌ علمی ملت‌ها و در جاهایی کل تمدن‌ها را نفی کنند.»(۴)

ایشان در جای دیگر فرموده‌اند: «هدف بعضی از شخصیت‌های اروپایی به هم ریختن نظام وحدت [در جهان اسلام] بود [زیرا] استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتی از آن می‌ترسیدند. حق هم داشتند که بترسند. کار خودشان را هم کردند و بین مسلمین اختلاف عمیق و عجیبی را به وجود آوردند.»(۵)

و نیز: «آمریکا و اروپا و کشورهای غربی در لابه‌لای فرآورده‌های خوب تمدن خود مثل صنعت، علم و تحقیق که متعلق به همه بشریت است، انواع و اقسام بدی‌ها، فسادها و انحطاط‌ها را وارد کشورهای جهان و مردم، جوان‌ها، دولت‌ها و ملت‌ها را مبتلا و ذلیل کردند و به خاک سیاه نشاندند. این فرهنگ فحشایی که امروز متأسفانه سراسر دنیا را فراگرفته از صادرات فرهنگ غربی و تمدن استعماری و استکباری است.»(۶)

و نیز: «اگر تمدن غربی با این همه پیشرفت علمی با پیمودن فضا، با ثروت‌های عظیم مادی‌ که دراختیار دارد و از کشورهای جهان سوم و فقیر غارت کرده است، ادعا کند که فقر را در کشورهای پیشرفته برانداخته، دروغ گفته است و همان زندگی مادی راحت و برخوردار از رفاه را هم نمی‌تواند به همه‌ انسان‌ها بدهد… . امروز در آمریکا، در کشورهای پیشرفته‌ اروپا گرسنگی، فقر، مردن از کمبود مواد غذایی، نداشتن سرپناه و مسکن و ناامنی فراوان است. کسانی که از تکنولوژی و دانش جدید در این کشورها استفاده می‌کنند، طبقه‌ خاصی از مردمند.»(۷)

«غرب از دانش و فلسفه‌ دنیای اسلام برای پایه‌ریزی تمدن خود استفاده و اگرچه جلوه‌هایی از فناوری، سرعت، سهولت و ابزارهای مختلف زندگی را ارائه کرد، اما برای بشریت خوشبختی، سعادت و عدالت به ارمغان نیاورده و در درون خود دچار تضاد شده است. تمدن غرب با ظاهر پرزرق و برق خود اکنون از لحاظ اخلاقی فاسد و از لحاظ معنوی پوک شده است، به‌گونه‌ای که خود غربی‌ها به این واقعیت اذعان می‌کنند، (بنابراین) اکنون نوبت دنیای اسلام است تا در جهت پایه‌ریزی شالوده‌ تمدن نوین اسلامی گام بردارد. (البته) تمدن نوین اسلامی به معنای تجاوز به سرزمین‌ها، پایمال کردن حقوق انسان‌ها و تحمیل فرهنگ خود به ملت‌ها نظیر آن چیزی نیست که تمدن غربی انجام داد، بلکه به معنای هدیه کردن فضیلت الهی به بشریت و ایجاد زمینه برای تشخیص مسیر صحیح به وسیله‌ خود انسان‌هاست. برای رسیدن به این هدف (تمدن نوین اسلامی) امیدی به سیاستمداران دنیای اسلام نیست و باید علمای دین و روشنفکران راستین که قبله‌ آنها غرب نیست، اقدام به روشنگری در میان امت اسلامی کنند و بدانند که برپایی این تمدن امکان‌پذیر است.»(۸)

 

بازسازی گسترده توأم با استعمار و استکبار

اروپا با تأثیرپذیری از فرهنگ و تمدن اسلامی به تجدید حیات فکری و علمی خود پرداخت و دوران رنسانس را به وجود آورد که سه دهه را در برگرفت. علوم تجربی که قبلاً مورد نفرت و انزجار بود، علاقمندانی پیدا کرد و دانشمندانی چون راجر بیکن(Roger Bacon) بر اهمیت تجربه در شناخت علمی تأکید کردند. اختراعات مهمی صورت گرفت و دستگاه چاپ و تلسکوپ روند تحقیقات علمی را سرعت بخشید، این زایش دوباره فکری به‌تدریج به قرون وسطی خاتمه داد و عصر جدیدی را رقم زد.

غربی‌ها با بهره‌گیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه‌ سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمین‌های دوردست گام نهادند و حرکت‌های استعماری را آغاز کردند. در این راستا، پرتغالی‌ها و اسپانیانی‌ها پیشگام بودند و با استفاده از کشتی‌های جنگی و توپ اقدام به قتل و غارت در عرصه‌های دریایی کردند و رفته‌رفته طی قراردادی بخش‌های مهمی از قاره‌ آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند. اسپانیولی‌ها به طمع ثروت قاره‌ آمریکا سرخ‌پوستان بومی این قلمرو را قتل‌عام و تمدن‌های آزتک و اینکا را نابود کردند و بعد از این دوره‌ کشتار وحشیانه برای بهره‌برداری از منابع مستعمراتی به برده‌داری روی آوردند و علاوه بر تجارت کالا به بازرگانی برده هم پرداختند، آنگاه سیل مهاجرت از اروپای غربی، مرکزی و جنوبی به سواحل آمریکا آغاز و موجب پیدایش کشورها و ملت‌های جدیدی شد. فرانسوی‌ها گویان و چند جزیره‌ آنتیل را گرفتند و کوچ‌نشین‌هایی را در کانادا دایر کردند، سپس شهر کبک را بنیان نهادند و اولین مستعمره‌ واقعی خود را در ۱۰۱۷ قمری در این ناحیه دایر کردند.

انگلیسی‌ها کار استعمار را از قرن هفدهم میلادی با تصرف ویرجینیا آغاز کردند. توطئه‌های آنان با پوشش کمپانی هند شرقی انگلیس منجر به زوال امپراتوری اسلامی گورکانیان هند و سلطه استعماری بریتانیا بر شبه قاره‌ هندوستان شد. انگلستان به این وضع اکتفا نکرد و کشورهای اسلامی واقع در خاورمیانه، شمال آفریقا، آفریقای غربی و شرقی و آسیای جنوب شرقی را تحت سیطره‌ خود درآورد.(۹)

پرتغالی‌ها در قرن نهم هجری شهر بسته‌ کشور اسلامی مراکش را تسخیر کردند، سپس بر طنجه استیلا یافتند و دو و نیم قرن آن را دراختیار داشتند. بعدها هلندی‌ها، فرانسویان و بریتانیایی‌ها بسیاری از نواحی قاره‌ آفریقا را مستعمره‌ خود کردند.(۱۰) و طی قرن‌ها سلطه بر این نواحی، منابع زیرزمینی، زراعی و سایر ذخائر طبیعی نقاط مزبور را به غارت بردند و فقر، فلاکت، عقب‌ماندگی و آشفتگی را برای ساکنان این کشورها به ارمغان آوردند. اگر هم برخی امکانات زیربنایی چون احداث جاده، شبکه‌های مخابراتی، ترویج بهداشت و گسترش مراکز آموزشی در دوران استعمار فراهم شدند، برای سلطه‌ بیشتر و نیل به اهداف استثماری بوده است.

سیسیل رودز(Cecil Rhodes)  استعمارگر معروف که کشور زیمبابوه به نام او قبلاً رودزیا نامیده می‌شد، معتقد بود که برای داشتن شکم‌های سیر و جلوگیری از انقلاب و خیزش مردمان جهان، باید کشورها را غارت کرد، اما برخلاف نظرات او، این سلطه‌جوئی‌ها مقدمات بیداری آفریقا و استقلال کشورها را فراهم ساخت.(۱۱)

آلوین لویس تافلر(Alvin Toffler) متفکر آمریکایی اعتراف می‌کند که: «از قرن شانزدهم میلادی به بعد فرمانروایان اروپا، امپراتوری‌های پهناور مستعمراتی برپا کردند، کشیشان و فاتحان اسپانیایی، تاجران فرانسوی و ماجراجویان بریتانیایی، هلندی، پرتغالی و ایتالیایی سراسر جهان را زیرپا گذاشتند و مردم را به اسارت و بردگی کشاندند و عده‌ زیادی را قتل‌عام کردند و باج و خراج برای حاکمان خود فرستادند.»(۱۲)

در این مدت اروپائیان کوشیدند از طریق مبلغان مسیحی و تأسیس نهادهای مذهبی، فرهنگ و باورهای مردم آفریقا را که غالباً اسلامی و بومی بود، دگرگون سازند، ولی در این راستا هم کمتر موفقیتی به دست آوردند و اکنون تنها قاره‌ای که اکثر مردم آن مسلمان هستند، این خشکی عظیم است. جنبش‌های استقلال‌طلبانه هم ستیز با متجاوزین را پیش گرفتند و چون غربی‌ها از سرکوب این مبارزات ناتوان شدند، به‌ناگزیر استقلال سیاسی مستعمرات خود را به رسمیت شناختند و اغلب کشورهای آفریقایی موفق شدند از سال ۱۳۳۹ شمسی استقلال خود را به دست آورند، اما متأسفانه به دلیل ساختار سیاسی ـ اجتماعی به جا مانده از دوران سیاه استعمار، به سلطه‌گران قبل وابسته شدند استعمار نو رقم خورد.

 

ترفندهایی برای محو هویت علمی فرهنگی مسلمانان

اروپایی‌ها با به راه انداختن کشتی‌های بزرگ در اقیانوس‌ها و پیاده کردن نیروهای نظامی در سواحل کشورهای اسلامی، راه‌های بازرگانی سنتی مورد بهره‌برداری این نقاط را از ارزش و کارآیی انداختند و با وجود اینکه از محققان و متخصصان مسلمان از قبیل ابن‌سیناها و زکریای رازی‌ها تغذیه علمی کردند، تصمیم گرفتند پیوستگی به تمدن اسلامی را یکسره انکار کنند و به اصطلاح از سیطره‌ فرهنگ مسلمانان خارج شوند؛ کاری که متأسفانه جوامع اسلامی برعکس آن را انجام می‌دهند! لذا کتاب‌های دانشمندانی چون ابن‌سینا را که متن درسی دانشگاه‌های آنان بود، طعمه‌ حریق کردند.(۱۳)

البته مسلمانان هم به دلیل فاصله گرفتن از ارزش‌های الهی، گذشته‌ پرافتخار و آمیخته به مباهات خود را فراموش کردند و به جای تلاش برای ترقی معنوی، فرهنگی و علمی به نزاع و خصومت با یکدیگر و تأسیس دولت‌های کوچک محلی سرسپرده غربی‌ها پرداختند.

عده‌ای هم به نام عرفان و خودسازی یکسره از مسایل سیاسی، انقلابی و اجتماعی و نیرنگ‌های استعمارگران غافل شدند؛ بُعد استدلالی، خردمندانه، حکیمانه و مولد آئین خود را به حاشیه بردند و به جای آن خرافات، باورهای سطحی و برداشت‌های ناسازگار با محتوای اسلامی را رواج دادند و به جمود، تحجر و سستی گرائیدند. برخی هم جبری بودن را که مخالف روح قرآن است، پیشه خود ساختند، در حالی که قرآن می‌فرماید: « کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَه؛ هر کسی در گرو اعمالی است که انجام می‌دهد»، « ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ ؛(۱۵) خداوند نعمتی را که به نوعی ازرانی داشته است، دگرگون نسازد مگر آن که آن قوم خودشان دگرگون گردند»، « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»، « وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ؛(۱۶) مردم جز به آن چه تلاش می‌کنند و همت می‌ورزند نمی‌رسند و نتیجه‌ی کردار خویش را به زودی مشاهده می‌کنند.»

میزان بندگی ما در برابر خداوند متعال، ایمان راستین، اعمال درست، رفتار پسندیده و خلق و خوی نیکو و سرنوشت هر مسلمان در گرو کارنامه‌ صالح اوست. البته کسی که در این مسیر گام می‌نهد، از هدایت، عنایت و لطف الهی بهره‌مند خواهد گردید. «إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ‏ ؛(۱۷) خداوند قادر و رئوف به مؤمنان صالح وعده داده است که آنان را وارث زمین کند و در دنیا برتری و حکومت دهد:«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْض»(۱۸) خداوند چنین تقدیر فرموده هر کسی که از عوامل همت، اعتلا و پیشرفت استفاده کند و در راه سعادت گام بردارد و در این مسیر پایداری ورزد، قله عزت را فتح کند و آن کسی که طریق ذلت را بپیماید و با مداهنه، سستی و فرومایگی خو گیرد، خوار و زبون شود.

بنابراین جوامع اسلامی با اختیار و انتخاب آگاهانه در برهه‌ای تمدن باشکوه و فرهنگی افتخارآفرین را به وجود آوردند، اما به‌تدریج راه انحطاط را برگزیدند و مقلد اروپائی‌هائی گردید که به اعتراف خودشان وارث علوم مسلمانان و ابتکارات علما و حکمای مسلمان و رهین تکامل فکری آنان بودند.

البته فشارهای سیاسی بیرونی همچون جنگ‌های صلیبی، تهاجم مغولان، نقشه‌های استعماری و تبلیغات منفی دشمنان در عقب افتادگی مسلمانان بی‌تأثیر نبود. در اندلس تمدن باشکوه مسلمانان که دستاوردهای علمی، فرهنگی و هنری زیادی داشت، درهم کوبیده شد. صلیبی‌ها هم با به راه انداختن جنگ‌های خونین و نبردهای جاهلانه با این تمدن از در ستیز و سرکوب برآمدند، ولی سزاوار بود سپاسگزار این نعمت باشند و از جلوه‌های آن محظوظ شوند.(۱۹)

 

ایجاد تشتت در اقیانوس مسلمانان

امام خمینی حقایق درخور تأملی را در این باره گوشزد کرده‌اند: «مسلمین همان بودند که مجد آنها دنیا را فراگرفته بود. تمدن آنها فوق تمدن‌ها بود. معنویت آنها بالاترین معنویت بود. رجال آنها برجسته‌ترین رجال بودند. توسعه‌ مملکتشان از همه‌ ممالک بیشتر بود. سیطره‌ حکومتشان‌ بر دنیا غالب بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمی‌شود چیزهایی را که آنها می‌خواهند تحمیل کرد، نمی‌شود ذخایر اینها‌، طلای سیاه و طلای زرد اینها را قبضه کرد. لذا در صدد چاره برآمدند و چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند.»(۲۰)

استکبار جهانی برای ایجاد تشتت در اقیانوس عظیم مسلمانان به این برنامه‌ها روی آورد؛ قطع ارتباط امت مسلمان با گذشته‌ی درخشانش، ایجاد فاصله با زبان قرآن و حدیث و گسترش زبان‌های بیگانه، گسترش افکار ملی‌گرایانه، قومی و نژادی، کوشش برای نابودی آثار و نشانه‌های هویت اسلامی و میراث فرهنگی مسلمین، پاره پاره کردن جهان اسلام و به وجود آوردن واحدهای سیاسی کوچک با جمعیت اندک که بر سر مسایل مرزی و روابط دیپلماتیک با یکدیگر اختلاف مصنوعی و تزریقی دارند. فرقه‌سازی و ایجاد طایفه‌های فکری و عقیدتی که برای اثبات تمایلات و افکار خود، تعصب‌های خطرناک و خونین را بروز می‌دهند و حق را در انحصار خویش و دیگران را باطل می‌دانند، مثل گروه‌های تکفیری و تروریستی که از سوی ابرقدرت‌ها حمایت مالی، لجستیکی و اطلاعاتی می‌شوند.(۲۱)

امام خمینی«ره» متذکر گردیده‌اند: «ملت‌هایی با جمعیت انبوه، اراضی بسیار وسیع، ذخایر بسیار گرانبها، سوابق بسیار درخشان و فرهنگ و قوانین اسلامی، تحت اسارت استعمار با گرسنگی، برهنگی، فقر، فلاکت و عقب‌ماندگی دست به گریبانند. اختلاف موجود بین سران کشورهای اسلامی که میراث ملوک‌الطوایفی و عصر توحش است و با دست اجانب برای عقب نگاه داشتن ملت‌ها ایجاد شده، مجال تفکر در مصالح را از آنان سلب کرده است. روح یأس و ناامیدی که به دست استعمار در ملت‌ها و حتی در رهبران کشورهای اسلامی دمیده ‌شده، آنان را از فکر و چاره‌جویی بازداشته است.»(۲۲)

امام خمینی علل پیدایش عقب‌افتادگی و انحطاط میان مسلمانان را وجود حاکمان و دولت‌هایی می‌داند که به جای همفکری و اتحاد، به یکدیگر خصومت می‌ورزند، با ملت‌های خود تفاهم ندارند و برخلاف موازین اسلام، عدل و انصاف به مسلمانان ستم روامی‌دارند و اجازه نمی‌دهند ملت‌های مسلمان به تفاهم برسند. از دیدگاه امام به دلیل روابط برخی حاکمان سیاسی کشورهای اسلامی با ابرقدرت‌ها و سرسپردگی آنان به تشکیلات استکباری، دشواری‌هایی برای مسلمانان به وجود آمده و این روند مانع شکوفایی فکری، علمی و معنوی سرزمین‌های اسلامی گردیده است.(۲۳)

امام تأکید می‌کنند: «مسلمین باید فکری بکنند که تحول از خوف به شجاعت و از توجه به دنیا به ایمان به خدا برایشان ایجاد شود. منشأ همه‌ پیروزی‌ها همین است که ما متحول شویم به یک موجود اسلامی، انسانی و ایمانی که خدای تبارک و تعالی از ما خواسته است،‌ والا گفت‌وگو و ذکر دردها و گاهی درمان‌ها و بعد فراموش کردن آنها نتیجه‌ای ندارد.»(۲۴)

شهید آیت‌الله مطهری می‌گوید: «نیرنگ بزرگ استعمار این است که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خود و حیثیت خویش را از دست بدهد، به فرهنگ، دین و پیشوایان خود و هر چه که خود دارد، بی‌اعتقاد شود و بگوید ما چیزی نیستیم. این معنای خودباختگی است. اگر ملتی خودباخته شد، دیگر با کمال افتخار استعمار سیاسی و اقتصادی را می‌پذیرد و سرمایه‌های خود را دو دستی تقدیم می‌کند و برای خودش هم افتخار می‌شمارد. از جمله کارهایی که امام خمینی انجام دادند این بود که این خودباختگی را از مردم گرفتند و آنان را به خود واقعی خویش مؤمن ساختند.»(۲۵)

از دیگر نیرنگ‌های دولت‌های مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیت‌های تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی می‌اندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمی‌بینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظه‌ای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازش‌ناپذیر و برای ابرقدرت‌ها خطرآفرینند. در مقابل اشخاص مرتجع، محافظه‌کار، سرسپرده و ناسیونالیست را مطرح و از آنان حمایت می‌کنند، اما خوشبختانه برخلاف نقشه‌های شومی که غرب در ذهن می‌پروراند، جهان اسلام بیدار شده است و با وجود گرفتاری‌هایی که گروه‌های تکفیری و افراطی و متصلب در برخی کشورهای مسلمان به وجود آورده‌اند، امواج این بیداری می‌تواند اقتدار معنوی و صلابت سیاسی را به دنیای اسلام بازگرداند.

الکساندر سولژِنیستین(Solzhenitsyn Aleksandr) نویسنده‌ نامدار روسی گفته است: «دنیای اسلام که در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت است و در قرن بیست و یکم میلادی از هیبت و شکوه عظیمی برخوردار خواهد شد.»(۲۶)

امیلیو گالیندو(Emilio Galindo) استاد علوم مذهبی دانشگاه‌های اسپانیا می‌گوید: «اسلام عامل کلیدی برای آینده‌ بشر و فهم درست آن ضروری است.»(۲۷)

مقام معظم رهبری تأکید می‌کنند که در تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب، هیچ کشوری با زور تحت سلطه قرار نمی‌گیرد. بدیهی است در پایه‌ریزی تمدن نوین اسلامی نباید نگاهمان غربی باشد و به لبخندها و اخم‌های آنان توجه کنیم، بلکه باید با اتکا به توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود در مسیر صحیح گام برداریم.»(۲۸)

 

توحش مدرن

فرهنگ و معرفت اسلامی نه تنها با نوآوری‌های علمی و شکوفایی در فنون و صنایع گوناگون مخالف نیست، بلکه با موانع رشد، سعادت، عزت و عظمت و توسعه‌ علمی و فکری انسان‌ها مقابله می‌کند. مسلمانان دانش و فن را برای مقاصدی درست که در آن اخلالگری، فساد، بهره‌کشی و سلطه نباشد به کار می‌گیرند، اما متأسفانه اروپا و آمریکا برای تصاحب ثروت‌های سرشار ملت‌ها به اشغال سرزمین‌ها و استثمار ملل پرداخته، اختراعات و اکتشافات را برای سرکوب انسان‌ها و ایجاد ناامنی در مناطق جهان به کار گرفته و با سلاح‌های مدرن و مرگبار قتل‌عام‌های گسترده‌ای را  برای تأمین منافع خود به راه انداخته‌اند.

ویل‌دورانت (WILL DURANT) مورخ منصف غربی می‌نویسد: «بی‌شرافتی و خیانت همزاد این تمدن است.»

و آندره زیگفرید(André Siegfried) گفته است: «آنچه تمدن مغرب زمین را تهدید می‌کند از بیرون نیست، بلکه از درون و یکی از علل انحطاطش از هم پاشیدگی اصولی است که این تمدن را هدایت می‌کند و نیز انحراف افرادی است که در رأس این تمدن قرار گرفته‌اند و از مبانی ارزشی و اخلاقی و سنت‌های اصیل دور شده‌اند.»

رومن رولان(Romain Rolland) تأکید می‌کند: «سرانجام تمدن سفیدپوستان در مبارزات طولانی مردمان جهان و پایداری ایشان در برابر این سلطه‌گری، از پای درمی‌آیند، زیرا اروپائیان یک قرون وسطای جدید و عصر توحش مدرن به وجود آورده‌اند.»(۲۹)

ویلیام بارت(William Barrett) اعتراف کرده است: «سراسیمگی و بیمارگونگی زندگی کنونی بشریت دلالت بر این واقعیت دارد که تمدنِ تکنیک آموخته و خرد آمیخته‌ ما با سرشت اصیل و بنیادین جوامع انسانی در ستیزند.»(۳۰)

آرتورکستلر(Arthur Koestler) معتقد است: «کوتاهی دانش و فنون غربی در پاسخ دادن به سئوالات اساسی، نه تنها محرومیت عقلی بلکه قحط و غلای معنوی به بار آورده است و می‌توان گفت در عصر علم و صنعت مدرن، آدمی وارد عصر یخبندان روحی و فکری شده است. نوع بشر به کمک اختراعات و اکتشافات وسایلی را به دست آورده است تا به کمک آنها خویشتن را نابود کند و کره‌ زمین را غیرقابل سکونت سازد.»(۳۱)

پروفسور مریدیث ثرینک(Meredith Tring) محقق و استاد دانشگاه اروپایی، هشدار داده است که: «فناوری اروپایی ضمن پیامدهای مفید و مزایای ارزنده‌اش، به محیط زیست آسیب فراوان وارد کرده و باعث گسترش بیابان‌ها، گرم شدن کره‌ زمین، تخریب جنگل‌ها و مراتع و ایجاد حفره‌هایی در لایه‌های ازون جو زمین شده است. سلاح‌های مدرن و پیشرفته‌ نظامی به جای حاکمیت آرامش و تضمین امنیت کشورها در کشتار و نابودی انسان‌ها، از بین بردن منابع طبیعی و فرهنگی و افزایش تنش‌ها و آشوب‌های بین‌المللی و دامن زدن به اختلافات ملت و کشورها به کار گرفته شده‌اند. فقر و گرسنگی تشدید شده و شکاف اقتصادی وضع وخیم‌تری پیدا کرده است. اگر چه به مدد فنون درمانی جدید و کشف داروهای مؤثر، بسیاری از بیماری‌های عفونی ریشه‌کن یا کنترل شده‌اند، ولی زندگی ماشینی، آلودگی‌های شیمیایی و فشارهای ناشی از زندگی مدرن عاری از عاطفه و پر از آشفتگی و تشویش باعث بروز بیماری‌های کشنده‌ای چون سرطان، اختلال قلبی و عروقی و حتی امراض ناشناخته‌ای شده است، ضمن این که عوارض داروهای شیمیایی، تبلیغات کاذب شرکت‌های داروسازی و اشتباهات پزشکی خود بر شدت و گسترش بیماری‌ها و مرگ بسیاری از افراد تأثیر گذاشته است.»(۳۲)

دکتر الکسیس کارل(Alexis Carrel) روان‌شناس و فیزیولوژیست و جراح فرانسوی می‌نویسد: «تمدن عصر ما قادر نیست انسان‌های نابغه، شجاع و با اراده‌ تربیت کند. افرادی که زمام امور را به دست گرفته‌اند از نظر کفر و اخلاق در انحطاط شدیدی به سر می‌برند. تمدن عصر ما نتوانسته است به آرمان‌های انسانی جامه‌ عمل بپوشاند و انسانیت، همدوش ترقی صنعتی رشد نکرده است. این کاستی مربوط به برنامه‌ریزی‌های غلط و جاهلیت رهبران سیاسی اروپاست که ملت‌ها را به سوی خطرات سوق می‌دهند.»(۳۳)

توین‌بی(Arnold Joseph Toynbee)  مورخ و فیلسوف بریتانیائی اواخر قرن بیستم میلادی نگرانی شدید خود را از توسعه‌ علمی و فنی این‌گونه بیان داشت: «پیشرفت دانش و صنعت، درست در جهت عکس حرکت می‌کند. مسیر پرآفت، روالی توأم با زوال و فساد اخلاق، اگر خود مفهوم جنگ از ذهن‌ها زدوده شود،‌ وقوع جنگ هسته‌ای احترازناپذیر می‌شود. به سقراط تازه‌ای نیاز داریم تا ما را متنبه کند.»(۳۴)

 

استمرار انحطاط در عصر مدرنیته و پسامدرنیسم

از دوران نهضت نوزایی (رنسانس)،پدیده‌ای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و منظومه‌ای ذهنی به نام تجدد یا مدرنیته در اروپا آغاز شد و به‌تدریج به نواحی دیگر جهان سرایت کرد. مدرنیسم در واقع نوعی تحول در مظاهر مادی، فنی و صنعتی است، اما مدرنیته نوعی تازه از تفکر و اندیشه هم هست. مدرنیته اگرچه مدعی ترقی مداوم و پیشرفت است، اما باورهای بومی، سنتی و ارزش‌های اخلاقی و معنوی را نفی می‌کند و اصالت را به نوخواهی و نوجویی می‌دهد. مدرنیته اقبال زایدالوصفی به علوم تجربی دارد و این دانش را برای حل مشکلات انسانی مؤثر می‌داند. به لحاظ سیاسی و در عرصه‌ دموکراسی مدرنیته در لیبرالیسم تجلی پیدا می‌کند و ادعا دارد که می‌خواهد جامعه‌ای توسعه‌یافته، خردمند و علمی را سامان دهد و زمینه‌های سعادت بشر را فراهم آورد.

به مدرنیته حتی از سوی متفکرین غربی نقدهای زیادی وارد گردیده است. به نظر این منتقدین، مدرنیته در برخی از ساحت‌های اساسی چون برآوردن نیازهای معنوی و اخلاقی انسان، ضعف‌های جدی و نارسایی‌های اساسی دارد  و بحران‌های حاد تربیتی و آموزشی و نتایج عملی آن در قالب جنگ‌های ویرانگر جهانی، متلاشی شدن بنیان خانواده، سست شدن روابط عاطفی و مناسبت انسانی، بروز یافته است. حتی بعضی از متفکران، مدرنیته را معادل گرایش به تمایلات شیطانی، شهوانی و حیوانی و افول معنویت و فضیلت نامیده‌اند.»(۳۵)

پسامدرنیسم (postmodernism) در اغلب شالوده‌های فکری و فرهنگی تمدن غرب تردید کرد و صاحب نظران اروپایی اقتدارهای سیاسی و ایدئولوژیکی را به چالش کشیدند. این شیوه‌ فکری هم مفاسدی را به ارمغان آورد، از جمله جنبش فمنیستی یا زن‌سالاری را مطرح کرد و به نفی متافیزیک و مسایل ماورایی پرداخت. در جامعه‌ پسا صنعتی، تولید و نظارت بر اطلاعات (تولید دانش) مهم‌ترین کالا برای مبادله جانشین کالاهای مادی است، اما جامعه‌ پسامدرن با همه‌ ادعاهایش سبکی از زندگی را ارائه می‌دهد که با تکیه بر فردگرایی و کوشش در جهت ارضای نیازهای متغیر و گوناگون، به لذت‌های گوناگون از هر طریق ممکن مشروعیت می‌بخشد و آن را در کانون توجه برنامه‌ریزان قرار می‌دهد. از همین روی، نوعی شخصیت اجتماعی خودشیفته (نارسیست) چهره‌ شاخص پسامدرن محسوب می‌شود. در این جنبش به اصطلاح فرهنگی، احساس مسئولیت اجتماعی، تلاش‌ برای رفع گرفتاری مردم، خیرخواهی، اهتمام برای ترویج معرفت و فضیلت میان اقشار جامعه و اجرای برنامه‌های بازدارنده برای رفع مفاسد و منکرات جایگاهی ندارد.»(۳۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، لوئیس پل تاد و دیگران، ترجمه هاشم رضی، ص ۳۰۵٫

۲ـ‌اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه ، ترجمه حسن حبیبی، ص ۸۹٫

۳ـ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۲۸٫

۴ـ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۲۶۷٫

۵ـ‌ همان، ج ۵، ص ۲۴۳٫

۶ـ همان، ج اول، صص ۲۵۹ـ۲۵۸٫

۷ـ همان، ج ۷، صص ۶۲ـ۶۱٫

۸ـ فرازهایی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران و میهمانان شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت اسلامی در سالروز میلاد حضرت رسول اکرم«ص» ۱۷ ربیع‌الاول ۱۴۳۷، ۸ دی ۱۳۹۴٫

۹ـ تاریخ اروپا، عباسعلی غفاری فرد، صص ۲۳ و ۷۹، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص ۱۳۸٫

۱۰ـ تاریخ تمدن مغرب، ج ۳، صص ۷۰ـ۶۹٫

۱۱ـ تکاپوی جهانی، ژان ژاک سروان شراییر، ص ۱۴۵٫

۱۲ـ موج سوم، الوین تافلر، ص ۱۱۷٫

۱۳ـ میراث ماندگار، ج ۲، ص ۵۶، فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه، ص ۲۶۵٫

۱۴ـ مدثر، ۳۸٫

۱۵ـ انفال، ۵۳٫

۱۶ـ نجم، ۳۹ و ۴۰٫

۱۷ـ محمد، ۷٫

۱۸ـ نور، ۵۵٫

۱۹ـ اسلام و بلاهای نوین، محمد غزالی مصری، ص ۱۲۸٫

۲۰ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، ص ۲۷٫

۲۱ـ علل انحطاط تمدن‌ها از دیدگاه قرآن، احمدعلی قانع، صص ۲۴۱ـ۲۴۰، اسلام آئین همبستگی، ص ۱۰۳٫

۲۲ـ امام خمینی و جنبش اسلامی، ص ۹۸٫

۲۳ـ در جست‌وجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، صص ۶۷ـ۶۶٫

۲۴ـ همان مأخذ، ص ۶۷٫

۲۵ـ آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، شهید مطهری، صص ۱۳۹ـ۱۳۷٫

۲۶ـ درس‌هایی از مکتب اسلام، سال ۳۴، ش ۱۲، ص ۶۵٫

۲۷ـ کیهان، ۹ اسفندماه ۱۳۸۰، ش ۱۷۳۲۲٫

۲۸ـ روزنامه‌ی اطلاعات، ۹ دی ۱۳۹۴، ش ۲۶۳۲۸٫

۲۹ـ غربی‌سازی جهان، سرژ لاتوش، صص ۱۶و ۱۸٫

۳۰ـ درد جاودانگی، بیگل داونا مونو، ص ۴۰۹٫

۳۱ـ خوابگردها، آرتور کستلر، صص ۶۴۵ و ۶۵۰٫

۳۲ـ سروران ماشینی، مردیث ثرینگ، ترجمه قاسم خلیل‌زاده، بخش دوم کتاب.

۳۳ـ انسان موجود ناشناخته، ص ۱۲۵، حدود خسارات جهان و انحطاط مسلمین، ص ۳۳۴٫

۳۴ـ علم، جامعه و انسان، ترجمه پرویز شهریاری، ص ۱۶۸٫

۳۵ـ دانشنامه‌ی دانش‌گستر، ج ۱۵، صص ۳۶۸ـ۳۶۷٫

۳۶ـ همان مأخذ، ج ۵، صص ۲۹۹ـ۲۹۸٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

غربی‌ها با بهره‌گیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه‌ سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمین‌های دوردست گام نهادند و حرکت‌های استعماری را آغاز کردند و  و رفته‌رفته طی قراردادی بخش‌های مهمی از قاره‌ آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند.

 

۲٫

از دیگر نیرنگ‌های دولت‌های مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیت‌های تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی می‌اندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمی‌بینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظه‌ای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازش‌ناپذیر و برای ابرقدرت‌ها خطرآفرینند.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

 

مرز ما عشق است

کوه باشی، سیل یا باران… چه فرقی می‌کند

سرو باشی، باد یا طوفان… چه فرقی می‌کند؟

 

مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان

آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم

حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند؟
مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست

سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست

بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟
شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی

لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟

«محمدمهدی شفیعی»

 

 

 

اگر بانوی محشر اوست…

زمستانی سیاه است و سپیدی سر زد از موها

ز بامم برف پیری را نمی‌روبند پاروها
چه میزانی پی سنجیدن جرمم به جز عفوش

که ترسم بشکند پرهای شاهین ترازوها
کند خامه به گوش چامه نجوا نام زهرا را

مگر دستم بگیرد لطف آن بانوی بانوها
گناهانم فراوان و اگر بانوی محشر اوست

در آن غوغا نیارم کم نیارم خم به ابروها
نه هر کس فخر دارد گردروب خانه‌ات گردد

مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها

 
اگر یک فضل از فضه کسی گوید به شوق آن

کنم از لانه هجرت چون پرستوها ارسطوها
نخی از معجرت حبل‌المتین از بهر معصومین

به دستت شربتی داری شفای جان داروها
ز فرط کار روزان و نوافل خواندن شب‌ها

نمی‌ماندی رمق از بهرت ای بانو به زانوها
گهی دستاس دستت بوسه زد گه آبله پایت

عبادت را و همت را در آن سوی فراسوها

به طوفان‌ها مگر موجی خبر از پهلویت برده

که می‌میرند و کشتی‌ها نمی‌گیرند پهلوها

«علی انسانی»

 

 

 

کهکشان علم

خورشید بود و ماه به نورش نظاره داشت

در کهکشان علم هزاران ستاره داشت

 

عطر کلام وحی زلعل لبش چکید

فضل و مقام و منزلتی بی‌شماره داشت

 

در مکتب فضیلت و جاوید دانشش

او«بوبصیر»و«مؤمن طاق»و «زراره» داشت

 

کس پی نبرده است بر این نور لایزال

دریای فضل او مگر آخر کناره داشت

 

هرگز خزان ندید گلستان علم او

زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت

 

سوگند بر ترنم قرآن که هل اتی

بر جود و بر سجیّت او استعاره داشت

 

آتش برای خادم او چون خلیل بود

وقتی تنور شعله کشید و شراره داشت

 

پوشانده است ابر غمی آفتاب را

هرگه به سوی کرب و بلا او نظاره داشت

 

لرزید بند بند تنش در عزای او

وقتی به داغ و ماتم زهرا اشاره داشت

 

حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود

زیرا دلی چنان جگرش پاره پاره داشت

 

تنها نه در بقیع«وفایی» که این امام

در سینه‌های ما همه دارالزیاره داشت

«سیدهاشم وفایی»

 

بانوی کرامت

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

 

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است

قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

 

بانو سلام کاش زمان با همین سلام

در آستانه در ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران

روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد

 

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام

در محضر شما دو سه رکعت بایستد

 

بانو اجازه هست که بار گناه من

در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

 

در این حرم هزار هزار آیه‌ی عذاب

هم وزن با یک آیه‌ی رحمت بایستد

 

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما

زیر رواق‌های کرامت بایستد

 

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید

طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

 

آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است

در روز حشر هم به شفاعت بایستد

 

تو خواهر امام غریبی و این غزل

با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

 

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم

حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

  «هادی جانفدا»

 

 

 

دختر خورشید

ای دختر خورشید ای خواهر دریا

زهراترین زینب زینب‌ترین زهرا

 

ماه مقیم قم مهتاب بیت النور

در سایه‌سار توست سرتاسر دنیا

 

فهم حقیر ما پایین‌تر از پایین

وصف بلند تو بالاتر از بالا

 

لبخند معصومت مهر رضایت زد

بر شوق خواهرها عشق برادرها

 

تنها به دست توست ای سوره‌ی انفاق

دنیای ما امروز عقبای ما فردا

 

ماییم و چشمی تر ای چشمه‌ی کوثر

بر ما عطایی کن از فیض اعطینا

 

وقتی ضریحت را با گریه می‌بوسیم

در چشم‌مان پیداست آن قبر ناپیدا

 

باز از تو می‌گویم یا حضرت زینب

باز از تو می‌خوانم یا حضرت زهرا

 

از آه لبریزم از اشک سرشارم

این قطره را دریاب، دریاب ای دریا

«سیدمحمد جواد شرافت»

 

ما کبوترهای بی‌بالیم

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما

فطرس نامه‌بر تهران به مشهد با شما

 

باز هم میل زیارت کرده‌ایم از راه دور

نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما

 

ما کبوترهای بی‌بالیم اما آمدیم

لذت پرواز در اطراف گنبد با شما

 

نمره‌ی ما صفر شد از بیست، اما در عوض

زندگی ما همه از صفر تا صد با شما

 

خطّه‌ی ما تشنه‌ی آب حیات و نور بود

خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما

 

این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم

برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»

من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است

طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است

 

زاده‌ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست

از اهالی رضاآباد باشم بهتر است

 

هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی

من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است

 

راستی با خود مریضی لاعلاج آورده‌ام

پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است

 

عقده‌ی کورم به لبخند ملیحت باز شد

دست‌های بسته‌ام پای ضریحت باز شد

 

عاقبت یا ساکن خاک خراسان می‌شوم

یا شهید جاده‌ی مشهد به تهران می‌شوم

 

زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است

یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می‌شوم

 

در زیارت‌ها سرم پایین‌تر از قبل است و من

پشت ابر گریه‌ها از شرم پنهان می‌شوم

 

 

بازدید هرکه هربار آمده پس می‌دهی

و من از کم آمدن‌هایم پشیمان می‌شوم

 

خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می‌کنم

روزی آخر شاعر دربار سلطان می‌شوم

 

پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست

الغرض یک حرف دارم با تو آن هم کربلاست

«محمد بیابانی»

 

30نوامبر/16

عیب‌هایمان را بشناسیم

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عیاسی ولدی

مقدمه

تا این شماره ما پنج‌گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را پیموده‌ایم: گام اول هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک، گام دوم کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، گام سوم ملاک های ثابت و صحیح برای تصمیم‌‌گیری در زندگی، گام چهارم جایگاه زن و مرد در خانواده و گام پنجم ضرورت آشنایی با حساسیت‌ها و روحیات همسر.

گام ششم: نگاهی دوباره به خویش

عیب‌هایمان را بشناسیم

نکته عجیب در باره انسان این است که او خود را نمی‌شناسد. یکی از اولین گام‌های اصلاح، شناخت عیوب و سپس برطرف کردن آنهاست.(۱) شناخت کافی از عیب‌های خود نداشتن، نشانۀ اوج جهالت است.(۲) البته برای اینکه عیب‌هایمان را بشناسیم، باید نگاه ما نسبت به خودمان عیب‌جویانه باشد. تنها در این صورت است که عیب‌های خود را پیدا می‌کنیم.(۳)

پس باید از خود آغاز کرد.(۴) مشغول شدن به عیب‌های خویش، علاوه بر اینکه رکن اصلی رسیدن به کمالات انسانی است،(۵) موجب می‌شود عیب‌های دیگران برای انسان، قابل تحمل‌تر شوند.(۶)

انسانی که در خود عیب‌های فراوانی را می‌بیند، عیب‌های همسرش موجب دلزدگی او نمی‌شود. یکی از دلایل احساس شکست در کسی که متوجه عیب‌های همسر خود می‌شود، این است که فراموش می‌کند که خود او هم انسانی پُر از عیب و نقص است.(۷) وقتی کسی خود را انسان بی‌عیبی دانست، راحت نمی‌تواند عیب‌های انسان‌های دیگر را بپذیرد و همیشه خود را برتر از سایرین می‌داند.

از سوی دیگر، وقتی انسان عادت زشت عیب‌جویی را پیدا می‌کند، از عیوب خود غافل می‌شود و هیچ‌گاه به فکر اصلاح خویش نمی‌افتد.(۸)

در مواجهه با عیب‌های خود نباید تساهل و تسامح  به خرج داد و از کنار عیب‌های خود به راحتی گذشت و آنها را دستِ کم گرفت؛ در حالی که اگر همان عیب را در دیگری ببینیم، نمی‌توانیم آن را تحمل کنیم.

 

انتقادپذیری، راهی برای یافتن عیب‌ها

فلسفۀ اصلی زندگی مشترک، قرار گرفتن دو نفر در کنار هم برای طی مسیر رشد و کمال در این دنیاست. انسان در صورتی می‌تواند به رشد حقیقی دست پیدا کند که عیب‌های خود را یکی پس از دیگری برطرف کند. در این میان، جهالت یا غفلت انسان مانع دستیابی به عیب‌هاست. از همین رو یکی از اصلی‌ترین شناخت‌ها، شناخت عیب‌های خویش است.

انسان وقتی در کنار شخص دیگری قرار می‌گیرد، چشم‌های او هم به یاریش می‌آیند و برای یافتن عیب‌ها کمکش می‌کنند. در زندگی مشترک به خاطر علاقۀ بین زن و شوهر و ارتباط دائمی آنها با هم، دو طرف علاوه بر اینکه می‌توانند در یافتن عیب‌ها به یکدیگر کمک کنند، در برطرف کردن این عیب‌ها هم یاران خوبی برای هم هستند. البته این در صورتی است که هر دو طرف انتقادپذیر باشند؛ یعنی تمایل داشته باشند همسرشان عیب‌هایشان را به آنان تذکر دهد.

زن یا شوهری که عیب‌های همسر خود را تذکر می‌دهد، از محبوب‌ترین همسران است؛(۹) زیرا تذکر معایب یکی از مصادیق آشکار دوستی خالصانه است.(۱۰) از سوی دیگر کسی که به دلایل غیرقابل قبول از گفتن عیب‌های همسرش به او پرهیز می‌کند، خواسته یا ناخواسته در مسیر دشمنی با او گام بر می‌دارد.(۱۱)

یکی از دلایل اصلی فقدان فرهنگ انتقاد در محیط بسیاری از خانواده‌ها، نوع نگاه اشتباهی است که ما نسبت به انتقاد داریم. ما بیش از آنکه انتقاد را همراهی دوستانه‌ برای رسیدن به هدف آفرینش خود بدانیم، آن را دستاویزی برای خرد شدن شخصیتمان توسط همسرمان می‌شماریم. به همین دلیل هم انتقاد نمی‌کنیم تا مورد انتقاد هم قرار نگیریم.(۱۲) البته آشنا نبودن انتقادکننده با شیوۀ انتقاد نیز این ذهنیت را برای انتقادشونده به وجود می‌آورد.

شیوه صحیح انتقاد

اگر انتقاد به صورت صحیح انجام نگیرد، ممکن است سوء‌تفاهمی به‌ وجود بیاید که زمینه‌ساز مشکلات جدی و جدیدی در زندگی شود. پس در مسیر انتقاد باید به این نکات توجه کرد:

الف) زمان انتقاد

بهترین زمان انتقاد وقتی است که همسر آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را دارد. برای مثال انتقاد در زمانی که همسر از کار روزانه خسته یا در اوج عصبانیت و یا از مسئله‌ای ناراحت است، کار درستی نیست. بدون آمادگی، انتقاد موجب ایجاد تنش در زندگی می‌‌شود. گاهی بهتر است گفتن انتقاد را تا چند هفته و یا حتی چند ماه به تأخیر بیندازیم تا آمادگی لازم برای شنیدن آن در همسر ایجاد شود. البته ما نباید در این مدت بیکار بنشینیم و فقط منتظر باشیم که خود او این آمادگی را پیدا کند؛ بلکه بهتر است خودمان هم نکات لازم را در زمینه‌سازی رعایت کنیم تا زمان انتقاد، زودتر فرا برسد.

 

ب) مکان انتقاد

اگر با انتقاد به دنبال تغییر در کسی هستید، در خلوت انتقاد کنید؛ زیرا حتی کسانی هم که مشتاق شنیدن عیب‌های خود هستند، از انتقاد در جمع عصبانی می‌شوند و واکنش منفی نشان می‌دهند.  برخی به بهانۀ انتقاد عقده‌های خود را خالی می‌کنند و عیب فرد را در جمع می‌گویند تا شخصیت او خرد شود و اسم این کار را هم انتقاد می‌گذارند.

ج) زبان انتقاد

اگر انتقاد را اهدای عیب به همسر بدانیم،(۱۳) باید در هنگام انتقاد، رویی گشاده، گفتاری دوستانه و لحنی مهربان داشته باشیم. در غیر این صورت، انتقاد تأثیر عکس خواهد داشت. برخی انتقاد خود را با زبانی سرزنش‌آمیز مطرح می‌کنند. این کار بیش از آنکه شخص را تغییر دهد، ناراحت می‌کند. پس باید مراقب باشیم که انتقاد ما شکل زخمِ زبان یا سرزنش به خود نگیرد.

د) انتقاد غیرمستقیم

انتقادها را تا حد ممکن به صورت غیرمستقیم بگوییم. وقتی همسرمان دیروز کار خوبی انجام داده و امروز کار اشتباهی را مرتکب شده، به جای یادآوری اشتباه بهتر است کار خوبش را به یادش بیاوریم.

هـ) میزان انتقاد

انتقادهای پشت سرِ هم موجب می‌شود که فردی عیب‌جو جلوه کنیم.(۱۴) به وجود آمدن این احساس موجب می‌شود که دیگران گرایش دوستانه‌‌ ما را در انتقاد حس نکنند.

و) بیان حسن‌ها در کنار عیب‌ها

خوبی‌ها و بدی‌‌ها را باید کنار هم دید. اگر کسی صرفاً عیب‌گوی خوبی باشد، اما از گفتن خوبی‌ها غفلت کند، پس از مدتی، تأثیر کلامش از بین خواهد رفت. بنابراین در کنار گفتن هر عیبی، خوبی‌ها را هم یادآوری و ستایش کنیم.

ز) قالب انتقاد

لازم نیست همیشه انتقادها در قالب گفتار باشند. گاهی می‌توان در قالب یک نامۀ دوستانه  یا در قالب رفتار انتقاد کرد، یعنی به جای اینکه از رفتار نادرست همسرمان انتقاد کنیم، با رفتار صحیح به او بفهمانیم که کار او نادرست است.(۱۵) مثلاً اگر همسرمان عصبانی می‌شود و بر سر ما فریاد می‌کشد،  با او نرم و آرام سخن بگوییم تا بفهمد که کار درست، آرام سخن گفتن است.

ح) نیت انتقاد

انتقاد فقط باید برای اصلاح عیب  باشد. اگر عیب همسر را در مواقعی به رخ او بکشیم که با او دچار اختلاف شده‌ایم، علاوه بر اینکه از نظر معنوی ضربۀ سهمگینی به خود زده‌ایم،(۱۶) رابطۀ خود و همسرمان را هم به مرز دشمنی رسانده‌ایم.

ط) حفظ حریم خصوصی

انتقاد از یک فرد نباید به کس دیگری جز خود او گفته شود. این کار علاوه بر اینکه غیبت محسوب می‌شود، نوعی دشمنی به شمار می‌آید.(۱۷) در صورتی که فرد متوجه شود که همسرش عیب او را به کس دیگری گفته، در روابط زناشویی تنش‌های زیادی پیش می‌آیند. عیب همسر باید به خود او گفته شود و در غیاب او هم باید حریم او را حفظ کرد.(۱۸)

 

پرسش‌ها

چگونه نقدپذیر شویم؟

اول: تفکر

بپذیریم که نیامده‌ایم برای ماندن، بلکه آمده‌ایم برای رفتن.(۱۹)

یادمان باشد که نیامده‌‌ایم برای در جا زدن، آمده‌ایم برای بالا رفتن.(۲۰)

فراموش نکنیم که فرصت اندک است و بسیار نیست(۲۱) و این اندک برای رسیدن به ابدیت است.

بپذیریم که عیب‌ها، مانع رشد ما هستند و باید آنها را بشناسیم.

بپذیریم که انسان به‌تنهایی نمی‌تواند عیب‌های خود را بشناسد. پس باید از دیگران کمک بگیرد.

با تفکر در باره این نکات و پذیرش آنها، نگاه ما به کسی که  انتقاد می‌کند، نگاه جدیدی خواهد شد. اگر منتقد نگاه دنیایی هم داشته باشد، باز انتقادپذیری راهی برای داشتن دنیای بهتر خواهد بود. حتی کسانی هم که به خدا اعتقاد ندارند، دوست دارند در زندگی دنیایی با کمترین عیب ممکن در میان مردم حضور پیدا کنند. کسی که کارش را خوب انجام می‌دهد، از نگاه مردم قابل اعتماد است. پس اگر عیبی در کیفیت کار انسان بود و کسی این عیب را گفت، به او خدمت کرده است.

دوم: باز کردن راه دیگران برای انتقاد

پس از فکر کردن روی مطالبی که در نکتۀ اول گفته شد، حالا نوبت عمل است. حتی اگر برایتان سخت هم هست؛ اما با دیگران، به‌ویژه همسرتان طوری برخورد کنید که به خود جرئت انتقاد بدهد. وقتی هم که انتقادی از شما شد، حتی اگر درست نبود، موضعِ دفاعی نگیرید. عادت کنید که پس از انتقاد، کمی فکر کنید. اگر انتقاد درست نبود، می‌توانید با زبانی نرم و رویی خوش، دلیل نادرست بودن آن را بگویید. اگر هم انتقاد به‌جایی از شما شد، حتماً از انتقادکننده تشکر کنید.

ممکن است این نوع برخورد در ابتدا برخلاف رویه همیشگی شما باشد؛ اما اگر این کار با تفکر در باره مطالبی که در نکتۀ اول گفتیم همراه شود، آرام آرام روحیۀ شما به گونه‌ای خواهد شد که از انتقاد ناراحت نمی‌شوید.

 

فرق انتقاد با عیب‌جویی

برخی انتقاد کردن را همان عیب‌جویی می‌دانند. برای همین هم وقتی که از آنها انتقاد می‌شود، نگاه بدی به شخص منتقد دارند.  فرق انتقاد و عیب‌جویی چیست؟

انتقاد به معنای ذره‌بین به دست گرفتن و به دنبال عیب‌های همسر گشتن نیست. این صفت علاوه بر اینکه خود عیب بزرگی است(۲۲) و از آن نهی شده،(۲۳) موجب می‌شود رابطۀ محبت‌آمیز میان زن و شوهر از بین برود.(۲۴)

فرق عیب‌جو و انتقاد کننده آن است که عیب‌جو نگاهش را تیز می‌کند تا لغزشی در رفتار و گفتار طرف مقابل بیابد و به او بگوید، ولی انتقاد کننده بدون اینکه قصد پیدا کردن عیبی را داشته باشد، در صورت مشاهدۀ عیب آن را به صاحبش منتقل می‌کند. قصد عیب‌جو، تحقیر است، اما منتقد به دنبال اصلاح است.

 

زمینه‌سازی برای انتقاد

گاهی انسان وقتی از کسی انتقاد می‌کند، طرف مقابل به‌شدت ناراحت می‌شود. به نظر من یکی از دلایل اصلی این ناراحتی این است که ما نتوانسته‌ایم زمینه‌سازی خوبی برای طرح انتقاد داشته باشیم. چه کارهایی می‌تواند زمینۀ شنیدن و پذیرش انتقاد را در مخاطب فراهم کند؟

تمام نکته‌هایی که تا به حال گفته شدند، عواملی برای این زمینه‌سازی هستند؛ اما علاوه بر آنها باید به این نکات‌ها هم توجه داشت.

۱ـ با توجه به قواعدی که در گام گفت‌وگو می‌آید، یکی از موضوعات جلسات گفت‌وگو را انتقاد از رفتار و کردار یکدیگر بگذارید. تعیین موضوع انتقاد تا اندازۀ زیادی آمادگی لازم برای مواجهه با انتقاد را برای همسر ایجاد می‌کند. تمام قوانین گفت‌وگو را مراعات کنید.

۲ـ پیش از انتقاد از همسر، برخی از نقص‌هایی را که در گفتار یا رفتار خودتان بوده بیان کنید. به این کار، «خود انتقادی» می‌گویند. خود انتقادی موجب می‌شود زمینۀ روانی لازم برای پذیرش انتقاد در همسرتان ایجاد شود؛ زیرا یکی از دلایل عدم پذیرش انتقاد، این است که طرف مقابل احساس می‌کند با پذیرش انتقاد در مقابل انتقاد کننده، کوچک می‌شود، اما وقتی شما از خودتان انتقاد می‌کنید، همسرتان شما را در کنار خود می‌بیند نه در مقابل خود، به همین دلیل هم احساس حقارت نمی‌کند. تأثیر انتقاد پس از خودانتقادی، دوچندان می‌شود.(۲۵)

۳ـ سعی کنیم خود به آنچه که از همسرمان می‌خواهیم عمل و از چیزی که او را نهی می‌کنیم، پرهیز کنیم.(۲۶) عمل کردن به گفته‌ها، خود زمینه‌‌ساز مناسبی برای ایجاد روحیۀ پذیرش در همسر است.

۴ـ سخنان مقدماتی برای ورود به انتقاد هم خیلی مهم است. بهتر است بدون مقدمه به سراغ انتقاد نرویم. پیش از انتقاد، خیال همسرمان را از اینکه واقعاً در پیِ اصلاح عیب هستیم نه چیز دیگری آسوده کنیم.

۵ـ پس از انتقاد هم فضای روحی ـ روانی همسرمان را با جملاتی آرام کنیم و مثلاً بگوییم: «البته این برداشت من از رفتار یا گفتار شما بود. شاید هم اشتباه می‌کنم. حالا که من عیب شما را گفتم، دوست دارم من هم اگر عیبی دارم شما بگویید.»

۶ـ از او بخواهید تا نقش شما را در عیب خود تذکر دهد، مثلاً به او بگویید: «اگر من هم در این مسئله مقصر هستم بگویید تا خود را اصلاح کنم».

۷ـ پس از بیان انتقاد، از اینکه او به سخنان شما گوش داده است، تشکر کنید.

 

تذکر مادر به پسری که با او رودربایستی دارد

پسری ۲۶ ساله دارم که سال‌هاست اهل سیگار و قلیان است، از طرفی هم روحیۀ‌ عاطفی و حساسی دارد و من با او خیلی رودربایستی دارم. تا به حال این مسئله را به صورت مستقیم با او مطرح نکرده‌ام و حالا خیلی رنج می‌برم. اگر او بخواهد ازدواج کند باید حقیقت را به خانوادۀ دختر گفت. حال کدام خانواده است که بپذیرد دخترش را به جوانی سیگاری و قلیانی بدهد؟ سئوال بنده این است که با توجه به اینکه نهایتاً باید این مسئله را طرح کرد و او را از این کار برحذر داشت، از سویی هم نمی‌خواهم پردۀ حیای میان من و او دریده شود. چگونه باید این مشکل را با او مطرح کنم تا متوجه اشتباه خود بشود و دست از این کار بردارد؟

اول: عیب رابطه‌های همراه با تعارف

رابطه‌های همراه با رودربایستی شاید در برخی موارد مفید باشند، اما در موارد این‌چنینی موجب می‌شود که فرزند رو به مخف‌کاری آورد و پدر و مادر هم نتوانند چیزی به او بگویند.

دوم: رفاقت، بهترین رابطه

بهترین رابطۀ پدر و مادر با فرزند، رابطۀ رفاقت است. رابطه‌ای که در آن، دو طرف با یکدیگر احساس راحتی کنند و از بیان خواسته‌ها و مشکلات خود خجالت نکشند. بهترین توصیۀ کاربردی به این مادر ایجاد و تقویت رابطۀ رفاقتی است.

در این موارد چه خوب است رابطۀ رفاقت‌آمیز هم از جانب پدر و هم از سوی مادر برقرار شود، زیرا جوان نمی‌تواند برخی از مسائل را با مادرش و برخی دیگر را با پدر مطرح کند.

سوم: توصیه‌هایی برای ایجاد رابطۀ رفاقت‌آمیز

برای ایجاد رابطۀ همراه با رفاقت، چند کار اساسی را انجام دهید:

۱ـ مشورت

در کارها با او مشورت کنید و نظرش را جویا شوید. فرزندانی که خود را در تصمیم‌گیری‌های خانه سهیم می‌بینند، رابطۀ نزدیک‌تری با کسی که آنها را سهیم کرده است، برقرار می‌کنند. در همین مشورت‌ها و گفت‌وگوها، بهانه‌های مختلفی برای نزدیک‌تر شدن دو طرف به یکدیگر به وجود می‌‌آید. وقتی هم که در مواردی نظر فرزندتان را بر خودتان ترجیح می‌دهید، زمینۀ بیشتری برای ایجاد رابطۀ رفاقتی فراهم می‌شود.

۲ـ درد دل

در بارۀ برخی از مشکلاتتان که می‌شود برای یک جوان بیان کرد، با او صحبت کنید. یکی از کارهایی که احساس نزدیکی میان شما و پسرتان را بیشتر می‌کند، همین دردِ دل است. باز کردن سفرۀ دل در نزد کسی، برای او پیام رفتاری دارد. آن پیام این است که اولاً من به تو اعتماد دارم که سفرۀ دلم را پیش تو باز می‌کنم. ثانیاً من تو را دوست دارم که دردِدلم را به تو می‌‌گویم.

۳ـ خوب دیدن کارهای خوب

کارهای خوب او را خوب ببینید و با تعریف و تمجید کردن به او بفهمانید که متوجه کارهای خوبش  هستید. در کارهای خوب او، میان ریز و درشت فرقی نگذارید. وقتی شما به فرزندتان می‌فهمانید که همۀ کارهای خوب او را می‌بینید، او دو پیام را دریافت می‌کند: اول آنکه شما انصاف دارید و ارزش کارهای او را می‌دانید. دوم آنکه دوستش دارید که این اندازه به کارهای او حساسیت به خرج می‌دهید.

۴ـ همدردی و کمک به حل مشکلات

در بارۀ مشکلاتی که از آن خبر دارید، با او همدردی کنید. اگر امکان دارد در جهت حل این مشکلات هم قدم بردارید. کمک کردن یکی از اصلی‌ترین راه‌های ایجاد رابطۀ رفاقتی است.

۵ـ ابراز محبت

در ابراز محبت به او چیزی کم نگذارید. دل او را از انواع و اقسام محبت‌ها سیر کنید.(۲۷) یکی از عیب‌های رابطه‌هایی که با رودربایستی همراه هستند، سخت بودن تبادل حرف‌ها و رفتارهای محبتی است؛ اما اگر در ابتدای راه این سختی را بر خود هموار کنیم، آرام آرام، آسان خواهد شد.

۶ـ احترام گذاشتن

هیچ‌گاه احترام او را زیر پا نگذارید. بی‌احترامی از خطرناک‌ترین عوامل فرو ریختن دیوار رفاقت است. البته یکی از فایده‌های رودربایستی ‌آن است که معمولاً در این نوع رابطه‌ها، دو طرف سعی بیشتری در حفظ احترام یکدیگر دارند.

چهارم: بیان تذکر در قالب نامه

پس از اینکه مدتی به وسیلۀ این کارها توانستید رابطۀ رفاقت‌آمیز با او برقرار کنید، شما یا پدرش، هر کدام که رابطۀ رفاقت‌آمیز بیشتری با او برقرار کرده‌اید، در قالب یک نامه این نکته را تذکر دهید و از او هم بخواهید در قالب نامه، پاسختان را بدهد. البته در نوشتن این نامه به این نکات توجه کنید:

۱ـ لحن نامه توبیخی نباشد.

۲ـ لحن نامه دستوری نباشد.

۳ـ لحن نامه رفاقتی و مشفقانه باشد.

۴ـ حواستان باشد که لحن نامه بچگانه هم نباشد.

۵ـ در نامه فقط به عیب‌ها اشاره نکنید؛ بلکه خوبی‌های او را هم متذکر شوید تا احساس نکند شخصیت او در مقابل شما خرد شده است.

۶ـ اوج نگرانی خودتان را از این مسئله بیان کنید.

۷ـ دلایل نگرانی خودتان را هم بنویسید. مثلاً اینکه خودتان گفتید که اگر به خواستگاری دختری بروید، نمی‌توانید صادقانه برخورد نکنید و باید به آنها بگویید که پسرتان اهل دود است.

۸ـ از او بخواهید اگر دلیلی برای کارش دارد بیان کند.

۹ـ کمی هم احتمال تقصیر را به خودتان بدهید؛ یعنی در نامه بنویسید شاید در رابطۀ من و تو کوتاهی قابل توجهی از سوی من شکل گرفته که تو دست به این کار زده‌ای. اگر چنین است، بگو تا خودم را اصلاح کنم.

۱۰ـ حتماً دلایل خود را برای اینکه می‌گویید او سیگاری یا قلیانی است، بنویسید. مثلاً بنویسید که مدتی است وقتی به خانه می‌آیی لباس‌هایت بوی دود می‌دهند و وقتی با من حرف می‌زنی از دهانت بوی سیگار می‌شنوم.

۱۱ـ بعد هم بلافاصله بگویید البته شاید هم اشتباه می‌کنم. اگر این طور نیست، بگو تا من خیالم راحت شود.

پس از نوشتن نامه هم به هیچ‌وجه در رفتارتان کوچک‌ترین تغییری ایجاد نکنید و مثل همیشه با او برخورد کنید.

پنجم: توسل جُستن

توسل به اهل بیت«ع» را هم فراموش نکنید. در دستورهای مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت«ره» در این موارد، نماز «جعفر طیار»، توصیه شده است.(۲۸) دعای بیست و پنجم صحیفۀ سجادیه، دعای امام سجاد«ع» دربارۀ فرزندان را فراموش نکنید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «شناخت انسان نسبت به عیوب خود، از سودمندترین شناخت‌هاست.»(غررالحکم و دررالکلم، ص۷۱۱).

۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «برای جهل انسان، همین کافی است که عیوب خویش را نشناسد.» (همان، ص۵۲۲).

۳ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «هر که به دنبال عیبی باشد، آن را می‌یابد» (همان، ص۵۷۸).

۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که به دنبال عیوب مردم است، از خود آغاز کند.» (همان‌جا).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «برترینِ مردم کسی است که عیوبش او را از عیب‌های مردم غافل می‌کند.» (همان‌جا).

۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که به لغزش خویش توجه کند، لغزش دیگران در مقابل دیدگانش کوچک می‌شود.» (همان‌جا).

۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که لغزش خویش را نبیند، لغزش دیگران را بزرگ می‌بیند.»(همان‌جا).

۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» به فرزندشان امام حسین«ع» سفارش کردند: «پسرم! کسی که عیب خویش را ببیند، از عیب دیگری غافل خواهد شد.» (تحف‌العقول، ص۸۸). امام باقر«ع» فرمودند: «همین عیب برای انسان بس که به دنبال شناخت عیب‌هایی از مردم باشد که در خود او هست یا چیزی را در مردم عیب بگیرد که در خود او هست و توان خارج شدن از آن عیب را ندارد یا اینکه همنشین خود را در چیزی که به کارش نیاید، آزار دهد» (الکافی، ج۲، ص۴۶۰).

۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «محبوب‌ترینِ مردم در نزد تو باید کسی باشد که تو را به راه رشدت هدایت می‌کند و عیب‌هایت را نشانت می‌دهد» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۴۸).

۱۰ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را نشانت دهد، دوست توست» (عیون‌الحکم و المواعظ، ص۴۴۴).

۱۱ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را [از تو] مخفی نگاه دارد، دشمن توست» (همان‌جا).

۱۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «آنچه مانع هر یک از شما می‌شود که عیب برادرش را پیشِ روی او بگوید، این است که می‌ترسد او نیز عیبش را روبه‌رویش بگوید. شما در راه دور افکندن آخرت و دوستی دنیا با هم رفیق شده‌اید» (نهج‌البلاغه، خطبۀ۱۱۳).

۱۳ـ امام صادق«ع» فرمودند: «محبوب‌ترینِ برادرانم در نزد من کسی است که عیب‌هایم را به من هدیه کند» ( الکافی، ج۲، ص۶۳۹).

۱۴ـ امام سجاد«ع» فرمودند: «زیاد نصیحت کردن، موجب تهمت می‌شود»(بحارالأنوار، ج ۷۲، ص۶۶).

۱۵ـ امام صادق«ع» فرمودند: «مردم را با غیر زبان خویش [به راه درست] دعوت کنید. آنها باید از شما ورع و تلاش و نماز و کار خیر ببینند که همانا این [رفتارها] دعوت‌کننده است» (الکافی، ج۲، ص۷۸).

۱۶ـ امام صادق«ع» فرمودند: «دورترین حالت بنده از خدا آن است که کسی با دیگری دوست شود و لغزش‌های او را نگاه دارد تا روزی به وسیلۀ آن، دوستش را سرزنش کند.» (همان، ص۳۵۵) حُذَیفه بن منصور می‌گوید به امام صادق«ع» گفتم: «مردم می‌گویند: عورت مؤمن بر مؤمن حرام است. امام«ع» فرمودند: «معنای این کلام این گونه نیست که تو فکر می‌کنی؛ بلکه عورت مؤمن آن است که ببیند برادر مؤمنش جمله‌ای می‌گوید که برایش عیب حساب می‌شود. او هم این عیب را در پیش خود نگاه دارد تا وقتی که از برادرش عصبانی شد، به وسیلۀ آن جمله، او را سرزنش کند» (معانی‌الأخبار، ص۲۵۵).

۱۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را از تو پنهان دارد و در غیاب تو عیبت را بگوید، دشمن توست. از او دوری کن»(غررالحکم و دررالکلم، ص۶۳۵).

۱۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیبت را به تو نشان دهد و در غیاب تو آبرویت را حفظ کند، در خیرخواهی تو چیزی کم نگذاشته است» (همان، ص۷۰۱).

۱۹ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «دنیا گذرگاه است؛ اقامتگاه نیست»(نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۳).

۲۰ـ «یا أَیُّهَا الإنْسانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ؛ اى انسان! مسلماً تو با تلاش و رنجى فراوان به سوى پروردگارت مى‏روى. پس دیدارش خواهى کرد». (انشقاق، ۶).

۲۱ـ رسول خدا«ص» فرمودند: «دنیا یک لحظه است. این لحظه را به طاعت الهی اختصاص دهید» (بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۶۴).

۲۲ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «عیب‌جویی از زشت‌ترین عیب‌ها و بدترین گناهان است» (غررالحکم و دررالکلم، ص۳۲۵).

۲۳ـ «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ؛ و از یکدیگر عیب مگیرید» (حجرات،۱۱).

۲۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «کسی که عیب‌های مخفی مردم را پی‌جویی می‌کند، خداوند او را از دوستی دل‌ها محروم می‌گرداند.» (همان، ص۶۳۸).

۲۵ـ هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم که در سال اول طلبگی در مدرسه‌ای درس می‌خواندم که آیت‌الله انصاری شیرازی«ره» امام جماعت و استاد اخلاق آن مدرسه بودند. طلاب مدرسه، جوانانی شوخ و پُرشور بودند. وقتی خادم مدرسه نام یکی از متأهلان را برای پاسخ‌گویی به تلفن صدا می‌زد، بسیاری از دوستان پشت سرِ هم او را با صدای بلند صدا می‌زدند. این کار هم نظم مدرسه را به هم می‌ریخت و هم گاهی موجب ناراحتی آن طلبۀ متأهل می‌شد. مسئولان مدرسه با تذکر نتوانستند بر روحیۀ شوخ و پرشور آن دسته از طلاب غلبه کنند، به همین دلیل مسئله را با آیت‌الله انصاری شیرازی«ره»  مطرح کردند. ایشان یک روز پس از نماز، همان طور که در محراب نشسته بودند، رو به طلاب برگشتند و با «بسم اللّه» سخن را آغاز کردند. در ابتدا فرمودند: «اجازه بدهید بنده دو تا از عیب‌‌های خودم را بگویم.».ما تعجب کردیم که چه لزومی دارد ایشان در سخنرانی، پای عیب‌های خود را به میان بکشند. ایشان پس از اینکه آن دو عیب را گفتند، با زبان شوخی و با لحنی مهربان، این شوخی بی‌جا را متذکر شدند و از طلاب خواستند که دیگر این کار را نکنند. پس از آن دیگر آن شوخی تکرار نشد.

۲۶ـ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا چیزى را مى‏گویید که انجام نمى‏دهید؟ نزد خدا، سخت و ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید». (صف، ۲ـ ۳).

«أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؛ آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید؟» (بقره ۴۴).

۲۷ـ ر.ک: گام چهارم از جلد دوم.

۲۸ـ به سوی محبوب، ص۸۷٫

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

زن یا شوهری که عیب‌های همسر خود را تذکر می‌دهد، از محبوب‌ترین همسران است؛ زیرا تذکر معایب یکی از مصادیق آشکار دوستی خالصانه است. از سوی دیگر کسی که به دلایل غیرقابل قبول از گفتن عیب‌های همسرش به او پرهیز می‌کند، خواسته یا ناخواسته در مسیر دشمنی با او گام بر می‌دارد

 

۲٫

یکی از دلایل اصلی فقدان فرهنگ انتقاد در محیط بسیاری از خانواده‌ها، نوع نگاه اشتباهی است که ما نسبت به انتقاد داریم. ما بیش از آنکه انتقاد را همراهی دوستانه‌ برای رسیدن به هدف آفرینش خود بدانیم، آن را دستاویزی برای خرد شدن شخصیتمان توسط همسرمان می‌شماریم. به همین دلیل هم انتقاد نمی‌کنیم تا مورد انتقاد هم قرار نگیریم. البته آشنا نبودن انتقادکننده با شیوۀ انتقاد نیز این ذهنیت را برای انتقادشونده به وجود می‌آورد.

 

 

۳٫

 

پیش از انتقاد از همسر، برخی از نقص‌هایی را که در گفتار یا رفتار خودتان بوده بیان کنید. به این کار، «خود انتقادی» می‌گویند. خود انتقادی موجب می‌شود زمینۀ روانی لازم برای پذیرش انتقاد در همسرتان ایجاد شود؛ زیرا یکی از دلایل عدم پذیرش انتقاد، این است که طرف مقابل احساس می‌کند با پذیرش انتقاد در مقابل انتقاد کننده، کوچک می‌شود.

 

 

30نوامبر/16

دستاوردهای فرهنگی!!

دکتر محمد صادق کوشکی 

الف) مدتی پیش از سوی مسئولان وزارت آموزش و پرورش به خانواده دختر دانش‌آموزی که در المپیاد شیمی استان تهران رتبه نخست را به دست آورده بود ابلاغ می‌شود که اگر مایلید دختر شما در مسابقات کشوری شرکت کند باید بدون «چادر» در این مسابقات حاضر شود، در غیر این صورت نام ایشان از فهرست مسابقات کشوری حذف می‌شود و نفر دوم به جای ایشان به مسابقات اعزام خواهد شد!

بعد از پیگیری رسانه‌ها و مطبوعات، روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش وجود دختری چادری را که مقام اول المپیاد شیمی استان تهران را کسب کرده باشد انکار می‌کند! اما چندی بعد اصل ماجرا با سماجت چند رسانه متعهد آشکار می‌شود. این دختر دانش‌آموز به دلیل آنکه مسابقات المپیاد کشوری شیمی به صورت مختلط برگزار می‌شد، حاضر نشده بود بدون چادر شرکت کند و مسئولان برگزاری مسابقات به بهانه اینکه افراد شرکت‌کننده در این مسابقات فقط باید از روپوش سفید استفاده کنند، درصدد اخراج او از مسابقات برآمدند.(۱)

هر چند با پیگیری‌های فراوان خانواده این  دختر دانش‌آموز و رسانه‌ها، مسئولان آموزش و پرورش ناچار به عقب‌نشینی از خواسته خلاف شرع و قانون خود شدند، اما تا کنون کسی به این سئوال پاسخ نداده که آیا در تنها حکومت اسلامی و شیعی جهان با یک دختر نخبه که به واسطه تربیت خانوادگی چادر را به عنوان حجاب خود برگزیده باید این‌گونه رفتار شود؟ مدت‌هاست از اینکه نظام آموزش و پرورش دانش‌آموزان را متدین و متخلق به شرع و اخلاق اسلامی تربیت کند ناامید شده‌ایم، اما این هم که توقع داشته باشیم در آموزش و پرورش نظام اسلامی چادر از سر دختر مسلمان و متدین نکشند توقع بی‌جایی است؟ اگر دختر مؤمنه‌ای نتواند در جمهوری اسلامی ایران چادر به سر کند، دیگر در کجای دنیا چنین امکانی را خواهد داشت؟

فراموش نکرده‌ایم که مدتی پیش در هنگام برگزاری کنکور سراسری در استان کهگیلویه و بویر احمد، دختری را به واسطه اصرار بر پوشش چادر و این که حاضر نشده بود چادر از سر بر دارد به جلسه کنکور راه ندادند و این در حالی است که اگر در جایی دختری به دلیل عدم رعایت حجاب اسلامی از ورود به یک مکان عمومی منع شود، صدر تا ذیل دولت و رسانه‌های سکولار و… یکپارچه دست به اعتراض می‌زنند و چنان برای حقوق و آزادی و حق انتخاب آن دختر مرثیه‌سرایی می‌کنند که دیگر کسی جرئت انجام چنین کاری را به خود ندهد.

ب) در سال ۹۲ یکی از دختران جودوکار ایرانی که در مسابقات بین‌المللی کره جنوبی شرکت کرده بود، پس از قهرمانی و کسب مقام مایل بود با «چادر» روی سکوی قهرمانی برود. مسئولان مسابقه با این اقدام او مخالفت کردند او اعلام کرد یا با چادر روی سکوی قهرمانی می‌رود و مدال می‌گیرد و یا از خیر گرفتن مدال و رفتن روی سکو می‌گذرد. استقامت و پافشاری این دختر متدین باعث شد تا مقامات کره‌ای سرانجام با خواسته او موافقت کنند و او با چادر روی سکوی قهرمانی رفت و مدال گرفت و به همین دلیل رهبر انقلاب اسلامی از ایشان تقدیر به عمل آوردند. اما قضیه به اینجا ختم نشد و این دختر قهرمان به دلیل این اقدام از سوی مقامات ایرانی مورد توبیخ قرار گرفت! جالب اینجاست که مسئولان کمیته ملی المپیک ایران با ارسال نامه‌ای به مقامات کره‌ای اقدام ایشان را حرکتی شخصی و ناشی از جهالت به قوانین مسابقات عنوان و از آن اعلام برائت کردند و در همان کره جنوبی جلسه‌ای با حضور دبیر وقت کمیته ملی المپیک ایران و مسئولان فدراسیون جودو برای برخورد با این دختر محجبه تشکیل دادند و در نتیجه ایشان را از شرکت در سایر مسابقات محروم و صراحتاً به ایشان اعلام کردند که این اقدام به ضرر ایران و بسیار ناشایست بوده و مگر تو با چادر مسابقه داده‌ای که با چادر روی سکوی قهرمانی رفته‌ای و…!(۲)

ج) وزیر ارشاد صدور اجازه برای نمایش فیلمی به نام «پنجاه کیلو آلبالو» در سال ۹۵ را خطا و اشتباهی بزرگ توصیف کرد، چون این فیلم از نظر اخلاقی به‌شدت نامطلوب و مغایر با ارزش‌های اسلامی بوده است. این اظهارنظر در حالی بیان شد که این فیلم حدود سه ماه بر پرده سینماهای کشور به نمایش درآمد و بیش از یک میلیون نفر آن را تماشا کردند.

در این فیلم موضوعاتی مانند ازدواج یک زن با دو نفر و… به نمایش درآمده است. در این میان حمایت معاون وزیر ارشاد و مسئول سازمان سینمایی کشور از این فیلم قابل توجه است. این فرد در پاسخ به جوانان متدینی که با نمایش این فیلم مبتذل مخالفت کرده بودند آنان را به نوشیدن «می‌ناب» دعوت کرد. (متن نامه مخالفان این فیلم و پاسخ معاون وزیر ارشاد در رسانه‌ها و جراید منعکس شده است!) مراجعه به سوابق این فیلم مشخص می‌کند  که نسخه اصلی این فیلم بسیار فاجعه‌بارتر وکثیف‌تر از نسخه به نمایش درآمده بوده و اگر فیلم بدون اعمال اصلاحات به نمایش درمی‌آمد معلوم نبود که وزیر محترم ارشاد چه حرفی برای گفتن داشت؟ این در حالی است که وزیر ارشاد از ابتدای ورود به این مسئولیت خواستار حذف ممیزی از محصولات فرهنگی و هنری (مانند کتاب، فیلم، موسیقی، تئاتر و…) و اعتماد به هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری شد. بر همین اساس کارگردان فیلم مذکور نیز از ابتدا خواستار نمایش فیلم فوق بدون هرگونه اعمال اصلاحات بوده است!

د) در اواسط ماه مبارک رمضان مجری یکی از پر سر و صداترین برنامه‌های سیمای جمهوری اسلامی که به مناسبت این ماه تولید و پخش می‌شود، در لحظه افطار، مرگ یک خواننده معلوم‌الحال زمان طاغوت را (که در آن روز رخ داده بود) تسلیت گفت و لحظاتی در باب کمالات و هنرمندی او داد سخن داد، ولی حتی کلمه‌ای درباره مرحوم حمید سبزواری (برجسته‌ترین شاعر متعهد انقلاب اسلامی) که ایشان هم در همان روز وفات یافته بود به زبان نیاورد و از مردم خواست که برای سلامتی فلان کارگردان سکولار و ضدانقلاب سینمای ایران دعا کنند؛ آن هم در حالی که مقام معظم رهبری در تجلیل از مرحوم سبزواری سنگ تمام گذاشتند و از ایشان و تعهد و خدمتشان‌ تقدیر شایسته‌ای به عمل آوردند.

چند روز بعد یکی دیگر از مجریان سیمای جمهوری اسلامی در برنامه‌ای که به مناسبت افطار تهیه و پخش می‌شد  صراحتاً اعلام کرد که اگر در جامعه با فرد بی‌حجابی برخورد کردید نباید اخم کنید و ناراحت شوید، بلکه باید با لبخند و روی خوش با او روبه‌رو شوید و… و این در حالی است که حتی کودکانی که چند جلسه پای منبر واعظان و خطبای دینی حاضر شده‌اند می‌دانند که مطابق فرمایش امیرمؤمنان علی«ع» و براساس آموزه‌های دینی، حداقل اقدام انسان مؤمن در برخورد با یک منکر، ابراز انزجار قلبی و اخم کردن به فاعل منکر است.

هـ) چند ماه پیش کارگران یکی از معادن شمال غرب کشور که برای دفاع از حقوق خود دست به اعتراض صنفی زده بودند، به دستور فرماندار بازداشت و به‌سرعت محاکمه و به تحمل ضربات شلاق محکوم شدند و حکم صادره نیز اجرا شد؛ آن هم در حالی که سال‌های سال است روزه‌خواری در ملاءعام در جای جای ایران اسلامی جریان دارد و به امری شایع و عادی (خصوصاً در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ کشور) تبدیل شده، اما طی این سال‌ها حتی یک مورد اجرای حکم شرع در باره مرتکبان روزه‌خواری در ملاءعام گزارش نشده و معلوم نیست که آیا تا کنون فردی به جرم روزه‌خواری متحمل حد شرعی شده است یا خیر؟

و) اینها و موارد مشابه فراوان تنها نمونه‌هائی از ولنگاری فرهنگی در تنها نظام دینی و اسلامی جهان هستند؛ آن هم در حالی که مرتکبین این موارد خلاف شرع و مغایر با ارزش‌های اسلامی و انقلابی یا بر سریر قدرت و اریکه مناصب برآمده از خون شهدا تکیه زده‌اند و با گردن‌فرازی به استمرار اقدامات دین‌ستیزانه خود مشغول و یا از حمایت این قبیل مسئولان برخوردارند.

ولنگاری فرهنگی یعنی سکوت بسیاری از علما و خطبا و مسئولان و صاحبان تریبون‌ها در قبال این پرده‌دری‌ها! ولنگاری فرهنگی یعنی اینکه قدرت در نظام جمهوری اسلامی در اختیار چنین افرادی است، اما روحانیت و مؤمنان بایستی به دلیل سوءمدیریت چنین افرادی، روزانه صدها دشنام و ناسزا را تحمل کنند که مملکت دست روحانیت است و فلان فساد در آن رخ داده است.

اما نتیجه و دستاورد ولنگاری فرهنگی چیست؟ وقتی فلان ورزشکار معروف به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی و مواد مخدر سکته می‌کند و می‌میرد و مشخص می‌شود که بسیاری از ورزشکاران مشهور به این مشکلات گرفتارند، هنگامی که روابط نامشروع در میان بسیاری از اهالی ورزش که به مدد صدا و سیما و رسانه‌ها به الگوی جوانان مملکت تبدیل شده‌اند، به امری عادی تبدیل شده و فراوان اتفاق افتاده که چهره‌های شاخص ورزشی در جلسات مختلط فسق و فجور و محافل فحشا بازداشت و سپس با پا درمیانی مسئولان آزاد شده‌اند، می‌توان به نتیجه ولنگاری فرهنگی در عرصه ورزش پی برد.

قطعاً وجود مسئولانی که با چادر دختر ورزشکار بدان گونه مقابله می‌کنند، ثمره‌ای جز ترویج و توسعه چنین فجایعی در عرصه ورزش نخواهد داشت. همان‌ طور که وجود مسئولان مخالف با چادر در رأس نظام آموزش و پرورش نتیجه‌ای جز افزایش شدید بی‌حجابی و رفتارهای خلاف اخلاق در مدارس دخترانه به بار نیاورده است. اگر مسئولان وزارت آموزش و پرورش جرئت کنند و آمار واقعی ترویج فساد و فحشا در میان دانش‌آموزان دختر را منتشر کنند، خواهیم دانست که چه بلایی بر سر مان آمده است.

نتیجه ولنگاری فرهنگی در سینما و سیمای جمهوری اسلامی، ترویج دین‌ستیزی و شریعت‌گریزی در میان نسل جوان مملکت و در نهایت تسلیم کشور و جامعه در برابر موج فساد و تکرار فاجعه اندلس است.

ولنگاری فرهنگی یعنی تعطیل اجرای حدود شرعی و بی‌حرمت شدن احکام الهی و شیوع روزه‌خواری و انواع مفاسد اجتماعی و اخلاقی ناشی از تضعیف دینداری. در چنین جامعه‌ای دیگر به چه چیز می‌توان امید بست و به چه کسی می‌توان اعتماد کرد؟ ثمره ولنگاری فرهنگ، فروپاشی جامعه‌ای است که روزگاری الگوی معنویت و دیانت در جهان بود و هنوز هم اگر ولنگاری فرهنگی از میان مسئولان کشور رخت بربندد، میتواند باشد و این مهم میسر نخواهد شد جز با حذف مسئولان ولنگار، مسئولانی که تا کنون به دلیل مماشات و تساهل و تسامح مؤمنین، غاصبانه مناصب تنها نظام دینی جهان را جولانگاه خود ساخته‌اند و به نام دین اما به کام خود حکم می‌رانند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سیاست روز، ۲۲/۳/۹۵٫

۲ـ سیاست روز، ۲۲/۳/۹۵٫

 

سوتیتر:

 

نتیجه ولنگاری فرهنگی در سینما و سیمای جمهوری اسلامی، ترویج دین‌ستیزی و شریعت‌گریزی در میان نسل جوان مملکت و در نهایت تسلیم کشور و جامعه در برابر موج فساد و تکرار فاجعه اندلس است.

 

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

حقوق‌های طبیعی

وزیر صنعت و تجارت: گرفتن حقوق‌های بالا در دنیا امری طبیعی است و نیازی به سر و صدا در خصوص این مسئله نبود. (جراید ۲۲/۴/۹۵)

* جهت اطلاع آقای وزیر، بعضی از موارد دیگری هم که در دنیا طبیعی است به شرح زیر می‌باشد:

۱ـ پاسخ‌گویی کامل وزرا و مسئولین به رسانه‌ها و مطبوعات و این‌که متولیان امور به صورت دائم زیر نظر خبرنگاران و رسانه‌ها هستند و باید به آنها استنطاق پس بدهند.

۲ـ امکاناتی که در اختیار یک وزیر است فاصله چندانی با امکانات یک کارشناس یا کارمند عادی ندارد یعنی اتاق وزیر ده یا پانزده برابر اتاق یک کارشناس مساحت ندارد یا تزئینات و دکوراسیون اتاق وزیر معادل دکوراسیون و تزئینات اتاق‌های معمولی وزارت خانه است نه این که هر وزیری مطابق هوس و اشتهایش چند صدمیلیون خرج تغییر دکوراسیون دفترش کند و به کسی هم جواب ندهد.

۳ـ وزرا و مسئولین مثل سایر مردم در برابر قانون تسلیم‌اند و نمی‌توانند فک و فامیل و اهل و عیال خلافکارشان را با یک تلفن از کلانتری بیرون بکشند و در عدلیه اعمال نفوذ کنند!

۴ـ وزیران و مسئولین نمی‌توانند مجموعه زیردست‌شان را به محل استخدام بچه محل‌ها و پسرخاله‌ها تبدیل و مشکل اشتغال خاندان مربوطه را حل و فصل کنند!

 

وظیفه دانشگاه

کنسرت موسیقی دانشگاه بین‌المللی قزوین در حضور مسئولان فرهنگی این دانشگاه به مراسم رقص مختلط تبدیل شد. (جراید ۳۱/۲/۹۵)

* گزارش یکی از مسئولان فرهنگی دانشگاه بین‌المللی قزوین به مقامات مافوق:

خوشوقتم که به اطلاع عالی برسانم در پرتو رهنمودهای حضرتعالی و در اجرای اوامر صادره، ضمن بسیج کلیه امکانات لازم جهت برپایی یک مجلس رقص مختلط با شکوه و آبرومند (که در خور شأن و مقام یک دانشگاه بین‌المللی باشد) از کلیه دانشجویان مستعد و علاقمند جهت شرکت در این مجلس و گرم‌تر شدن آن دعوت به عمل آمد و به ویژه از دانشجویان خوش کمر، خوش اندام و مسلط به رقص‌های بندری، عربی، ترکیه‌ای، خارجی، فرنگی و… به صورت حضوری خواسته شد تا به عنوان یک وظیفه فرهنگی در این مجلس حاضر شده و فنرگونگی کمر و اندام‌شان را به منصه ظهور برسانند. همچنین جهت افزایش شباهت این مجلس با نظائر آن در کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته، به شرکت‌کنندگان مؤنث ابلاغ شد که تا سرحد امکان از پوشش متناسب با این مجالس (مانتوهای خیلی کوتاه و بدون دکمه، شلوارهای فوق‌العاده استرج، بلوزهای چسبان، شال‌های کوتاه و کم حجم و…) استفاده کرده و از حضور دانشجویان دختر فاقد آرایش یا برخوردار از پوشش شرعی در این مجلس ممانعت به عمل آمد. همچنین تدابیر لازم جهت خنثی‌سازی تحرکات معدود عوامل عقب‌مانده و غیرمتمدن و چماق به دستی که مخالف برگزاری این مراسم بودند اتخاذ گردید که در نتیجه مراسم طبق پیش‌بینی‌های به عمل آمده و بلکه از آن هم پرشورتر و جذاب‌تر برگزار گردید تا آنجا که جمعیت از مرز کشف حجاب گذشته و به مرحله بی‌خودی رسیدند به گونه‌ای که روح رضاخان مرحوم در جلسه حلول نموده و ضمن تفقد از برپاکنندگان این جلسه، از آنان به نحو ملوکانه تقدیر به عمل آورد!.

در حاشیه این مراسم تعدادی از دانشجویان حاضر در مجلس، ضمن تأکید بر بی‌ریا بودن آن تأکید کردند که ممکن است سواد چندانی نداشته و نمرات را به زور گریه و خواهش از اساتید اخذ نموده و به جای تحقیق از نظام کپی ـ پیس بهره‌برداری کرده باشند، اما عوض همه این‌ها چنان قِر دادن و حرکات موزون یاد گرفته‌اند که معادل یک دکترای حرفه‌ای رقاصی از پاریس می‌ارزد و امکان اشتغال آنها را در رقاص‌خانه‌ها و کاباره‌های اقصی نقاط جهان فراهم خواهد کرد!

 

برجامیات

در حالی که در سال ۲۰۱۴ میلادی (قبل از برجام) درآمد نفتی ایران ۵۳ میلیارد دلار بود پس از برجام (یعنی در سال ۲۰۱۵) درآمد نفتی ایران به ۲۷ میلیارد دلار کاهش پیدا کرده است.

(گزارش اپک، ۴/۴/۹۵)

در این رابطه بعید نیست:*

۱ـ نفت ایران در سال ۲۰۱۵ «برجامیده» شده باشد!

۲ـ همان جوری که صنعت هسته‌ای ما هم در این سال «برجامیده» شد!

۳ـ و همان‌گونه‌ای که صدها فروند هواپیمای مسافربری خریداری شده از آمریکا و اروپا یک دفعه دچار «برجامایش» شده و از صفحه روزگار محو گردیدند.

۴ـ اتفاقأ در همین سال تمام ترک‌هایی که روی دیوار تحریم‌ها ظاهر شده بود با یک «برجام» ناگهانی از بین رفته و دیوار تحریم‌ها سالم و بدون هرگونه ترک باقی ماند.

۵ـ انشاالله به مرور زمان و پس از نتایج برجام درآمد نفتی ما سال به سال کاهش پیدا خواهد کرد تا این که سهم نفت در سبد صادراتی ما به صفر برسد و به برکت برجام به اقتصاد بدون نفت برسیم!

۶ـ البته در حاشیه کتاب قانون بوعلی چنین آمده که جوشانده «برجام» رافع یبوست و قابض است و علاج قطعی اسهال است و اگر آن‌را در آب توافق ژنو بخیسانند و با برگ تازه گزنه مخلوط کرده و به در آمد نفتی بمالند رطوبت آن را گرفته و مقدارش را نصف خواهد کرد.

 

فیلترینگ بی‌حاصل

وزیر ارشاد: فیلترینگ فضای مجازی بی‌حاصل است. دنیا در حال تحول است و ما باید خود را برای جهانی آماده کنیم که اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای به راحتی و رایگان توسط گوشی‌های تلفن همراه قابل دریافت است. (جراید شهریورماه سال پیش)

* درنسخه‌ای نایاب از دیوان «شاه نعمت‌الله ولی» چنین آمده که روزگاری می‌رسد که دنیا آن‌قدر متحول می‌شود که خلایق چیزی به قاعده نصف یک چپق در دست می‌گیرند و در آن از شرق و تا غرب را مفتکی نظاره می‌کنند و در آن زمان فردی وزیر ارشاد است که پا جای پای شاه نعمت‌الله گذاشته و آینده را مثل روز روشن می‌بیند، اما دولتش مستعجل است و به زودی از کار بی کار می‌شود و مردم در همان چیزهای به قاعده نصف چپق هزاران خبر و عکس درباره جناب وزیر خواهند دید که جناب ایشان با شنیدنش رنگ به رنگ خواهند شد و پشت دست‌شان را دندان خواهند گرفت و از مقامات درخواست فیلترینگ آن خزعبلات و لاطائلات را خواهند کرد، اما یکی برخواهد گشت و به ایشان خواهد گفت: زکی! مگر خودت نبودی که می‌گفتی فیلترینگ فضای مجازی بی‌حاصل است و در آن روز جناب وزیر سابق صیحه‌ای خواهد زد و با نعره خواهد گفت خودم کردم که لعنت بر… !

 

وظایف دولت

رئیس‌جمهور: ساخت مسکن، فرودگاه و جاده وظیفه دولت نیست. (۱۰/۳/۹۵)

رئیس‌جمهور: به بهشت بردن مردم وظیفه دولت نیست. (۳/۳/۹۳)

رئیس‌جمهور: مردم باید هزینه بهداشت و درمان و تحصیل خود را بپردازند. (سال گذشته)

* بر این منوال یحتمل وظایف دولت عبارت باشد از:

۱ـ برپایی کنسرت‌های موسیقی و حمایت از برگزاری کنسرت‌های موسیقی و رفع موانع احتمالی پیش روی کنسرت‌ها و مقابله و برخورد قانونی با مخالفان کنسرت و قلع و قمع آنها (خصوصاً اگر کنسرت‌ها مختلط و همراه با حرکات موزون باشد.)

۲ـ تأکید بر این که فیلترینگ فضای مجازی و نظارت بر آن نه ممکن است و نه مطلوب!

۳ – تأکید بر این که نظارت بر تولید فیلم و تئاتر و کتاب و کنسرت وظیفه دولت نیست!

۴ـ انعقاد «برجام» و تبلیغ فواید و خواص آن و کوبیدن کله منتقدان «برجام» بر سنگ.

۵ـ تلاش برای بهبود رابطه با غرب و اروپا و انشاالله آمریکا.

۶ـ حمایت از تولید فیلم‌های پر باری مثل پنجاه کیلو آلبالو.

۷ـ تشویق واردات و ترویج مصرف کالاهای خارجی و حمایت از تولید خارجی به هر نحو ممکن.

۸ـ متهم کردن آمران به معروف و ناهیان از منکر به اسیدپاشی روی زن و بچه مردم.

۹ـ سه برابر کردن حقوق اعضای کابینه طی سه سال.

۱۰ـ یادآوری این که اگر روابط‌مان با کدخدا بهبود پیدا نکند بعید نیست که در آینده نزدیک ما را از دهات بیرون کرده و ما را به چوپانی هم قبول نکنند!

 

 

30نوامبر/16

حیات علمی و فکری فضل‌بن شاذان نیشابوری

 

با اصحاب معصومین (علیهم‌السلام)

 

غلامرضا گلی‌زواره

مقدمه:

در ادامۀ ارائه شرح زندگانی اصحاب خاص معصومین(علیهم‌السلام)، در این شماره بمناسبت ایام ولادت با سعادت امام رضا(ع) به زندگی‌نامه یکی از یاران صدیق و با وفای آن امام همام پرداخته و آن‌را به به پویندگان راه حقیقت تقدیم می‌نماییم.

 فضل‌بن شاذان نیشابوری از مشاهیر محدثان، فقها و متکلمان و جامع‌ترین عالم شیعه قرن سوم هجری است که با چهار تن از ائمه هدی«ع» معاصر و مصاحب بود و از امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری«ع» احادیث متعددی در مباحث فقهی، کلامی و اخلاقی روایت کرده است. او در جمیع علوم و معارف اسلامی صاحب‌نظر و صاحب تألیفات بسیار بود.

این محدث عالیقدر همواره با مخالفان، افراد کج فکر و منحرف و مروجان فرقه‌های ضاله در حال مبارزه‌ فکری و مناظره بود و به دفاع از ارزش‌های قرآن و عترت و فرهنگ تشیع می‌پرداخت. مناظره‌ها و روشنگری‌های او مشهور و آرای او مورد استناد علمای شیعه  است.

نیشابور چنین ستاره‌‌ منوری را تحویل دنیای تشیع داد که با سلاح فکر،‌ معرفت و نور ایمان به مبارزه با دشمنان بیت نبوت و ولایت برخاست و بدون خستگی در سنگر صیانت از دیانت فداکاری کرد و از جانب یازدهمین فروغ امامت به دریافت نشان لیاقت علمی، ایمانی، اخلاص و ارادت نایل گردید.

این صحابی انقلابی به اتهام دفاع از اسلام راستین، رنج‌ها و مشقت‌های وافری را از بنی‌عباس، کارگزاران آنان و پیروان فرقه‌های منحرف تحمل کرد، اما تا آخرین نفس در مسیر حق‌جویی، درستی و راستی و پیروی از فرامین قرآن و سنت ثابت و استوار گام نهاد. به همین دلیل علمای بزرگ اعم از متقدم و متأخر به‌خصوص محدثان، فقها و رجال‌نگاران در برابر عظمت مقامش سر تعظیم فرود آورده و با نوعی فروتنی و ابراز تکریم، از او به عنوان عالمی بلندمرتبه، رهبر طائفه‌ شیعه، صحابی معصوم، وکیل امام، کثیرالتألیف و جامع‌الاطراف سخن گفته‌اند.

 

نیشابور کانون رویش و شکوفایی

در منابع روایی از ابن جریح نقل شده که بهترین ناحیه‌ خراسان نیشابور است و این گفته خود را مستند به حدیثی کرد که ابن مخارق از قول رسول اکرم«ص» نقل کرده که فرمودند: «خیر خراسان نسا بود.»(۱)

موقعی که ابوموسی اشعری مشغول فتوحات در ایران بود، طی نامه‌ای از مقر خلافت اسلامی در این باره کسب تکلیف ‌کرد. خلیفه پاسخ داد: «در هر شهری که به دست تو گشوده می‌شود، امیری بگمار، اما آهنگ خراسان مکن. کاش میان ما و این خطه کوه‌هایی آهن و بخار آتش بودی و همچون سد یأجوج و مأجوج هزار سد حاجز و حائل آمدی.»

این موضع‌گیری مسبوق به توصیه‌هایی است که امیرمؤمنان علی«ع» درخصوص نقاط خراسان به خلیفه گوشزد کرده بودند. از مجموع تذکرات آن حضرت برمی‌آید که این منطقه، سرزمین نمازگزاران، عابدان،‌‌ عالمان و مجاهدان است.(۲)

نیشابور ممدوح خاتم پیامبران و نخستین امام شیعیان بوده است. مولای متقیان در باره‌ اکثر شهرهای خراسان اظهارنظر فرموده و نیشابور را شهر مردمان نیک سیرت معرفی کردند. چون خلیفه دوم این نکات را از زبان جانشین راستین رسول اکرم(ص) شنید، گفت: «ای ابوالحسن! در گشایش این سرزمین‌ها در من شوقی به وجود آوردی. حضرت فرمود: بهتر است که ترک خراسان گویی و به منطقه‌ای دیگر بروی.»(۳)

عده‌ای اصحاب رسول اکرم«ص» و گروهی از تابعان که به سوی نقاط خاوری ایران مهاجرت می‌کردند، در نیشابور توقف‌هایی داشتند و برخی از آنان در این دیار به طور دائم سکونت گزیدند. بزرگانی که فرهنگ نبوی و علوی را با خود همراه داشتند و رفته‌رفته موجب تحولات علمی و فکری در قلمرو معارف اسلامی در این خطه گردیدند.»(۴)

در زمان امام کاظم«ع» عده‌ای از اهالی نیشابور تصمیم گرفتند حقوق شرعی خود را تحویل آن امام همام بدهند. محمد فرزند علی نیشابوری معروف به امین موظف شد این مأموریت را انجام دهد. بانویی به نام شطیطه نیز یک درهم پول و مقداری کرباس دست‌بافت خود را ضمیمه این اموال کرد. امام کاظم«ع» پارچه‌ او را بر دست‌بافته‌ خواهر خود حکیمه‌خاتون یا حلیمه خاتون ترجیح ‌دادند، زیرا آن پارچه به عنوان کفن از سوی خواهر تقدیم امام هفتم گردیده بود، ولی حضرت کرباس بانوی نیشابوری را برای این منظور بر‌گزیدند و یک درهم شطیطه را که به عنوان سهم امام پرداخته بود پذیرفتند و در ازای آن مبلغ چهل درهم از اموال خویش همراه با کفنی که اهدایی خواهر عالمه و باتقوایشان بود برای این زن پارسا ارسال  و در پیغامی خطاب به او یادآوری کردندکه ۱۹ روز از زمان دریافت این مبلغ و کفن زنده خواهی بود. از بابت تجهیز جنازه و خواندن نماز به پیکرت نگران نباش که در موقع لزوم شخصاً بر جنازه‌ات نماز خواهم خواند.»

هم‌چنین امام رضا«ع» وقتی به شهر نیشابور قدم می‌گذارند و حدیث معروف سلسله‌الذهب را در این شهر بیان می‌فرمایند، در بین تمام افرادی که تلاش کردند میزبان آن وجود مبارک باشند، برای اینکه مقام این بانو را مورد تأیید قرار دهند، با اینکه مدتی از وفاتش می‌گذشت، به خانه‌ وی گام نهادند. همین که حضرت به این منزل رفتند، درخت بادامی را در حیاط آن کاشتند و نیز چشمه‌ آبی به دست مبارک امام جاری شد. مردم تا مدت‌ها از بادام این درخت به عنوان دارویی شفابخش استفاده می‌کردند.(۵)

نیشابور در زمان امام هادی«ع» نیز از کانون‌های شیعیان به شمار می‌رفت و عده‌ای از اصحاب ائمه و علمای شیعه در این قلمرو سکونت داشتند که با شیوه‌های گوناگون با آن حضرت ارتباط برقرار می‌کردند. در زمان  امام حسن عسکری«ع» هم نیشابور در میان ایالات خراسان از حیث علمی، ‌فرهنگی و اقتصادی اهمیت ویژه‌ای داشت. وکیل امام در این شهر ابراهیم‌بن‌عبده بود. در نامه‌ای که امام خطاب به عبدالله‌ بن حمدویه نوشتند، آمده است: «من ابراهیم فرزند عبده را برای شما نصب کردم تا مردم آن نواحی حقوق واجب ما را به او تحویل دهند. من او را در آنجا امین خود برای دوستانم قرار دادم. پرهیزگاری پیشه و حقوق خود را ادا کنید.» مفصل‌ترین نامه امام حسن عسکری«ع» توقیعی است که درباره‌ ابراهیم مذکور به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری نوشته‌اند که سرشار از پندهای آموزنده و هدایت‌های ارزشمند است.(۶)

نیشابور در قرن سوم هجری و عصر فضل‌بن شاذان مناطق گسترده‌تری از قلمرو کنونی را در برمی‌گرفت و شامل جرجان (گرگان)، تون (طبس و فردوس)، جنابد (گناباد) و خبوشان (قوچان) بود و در سال سی هجری به تصرف مسلمانان درآمد و بعد از اسلام به ابرشهر تبدیل شد. در سال ۵۰۵ هجری به تصرف غُزها درآمد و ویران شد. مغولان در اوایل قرن هفتم هجری آن را با خاک یکسان کردند و تمام سکنه‌اش را کشتند. زمین‌لرزه‌های متعددی نیز به این شهر آسیب فراوانی وارد ساخته است.(۷)

 

خاندان

اگرچه فضل فرزند شاذان در نیشابور دیده به جهان گشود و نشو و نما یافت، اما پسوند ازُدی در نامش دیده می‌شود و از این عنوان برمی‌آید که خاندانش اعرابی از طایفه‌ی ازُد بوده‌اند که بعد از فتوحات مسلمانان به خراسان آمده‌اند.(۸) ازُد از بزرگ‌ترین و مشهورترین قبایل عرب قحطانی بود و نام جد مشترک تمام طوایف این قبیله است. آنان از عربستان به یمن مهاجرت کردند و از این ناحیه در نقاط دیگر پراکنده شدند. ازدی‌ها نسبت خویشاوندی با رسول خدا«ص» داشتند و از سال یازدهم بعثت به‌تدریج اسلام آوردند. در دعوت از مردمان سرزمین‌ها برای پذیرش آئین اسلام و ترویج و نشر آن، روابط صمیمانه و همکاری‌های گسترده‌ای با حضرت محمد«ص» داشتند و به یاری دو شاخه از قبیله‌ای ازُد به نام‌های اوس و خزرج بود که مقدمات هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه فراهم شد و لذا به آنان انصار می‌گویند.

شرکت آنان در غزوات خاتم‌ انبیا بسیار گسترده و در فتوحات اسلامی نیز حضورشان برجسته و تأثیرگذار بوده است. در جنگ جمل، طایفه‌ای از ازدی‌ها در رکاب حضرت علی«ع» با مخالفان جنگیدند و در نبرد صفین با سپاه معاویه وارد جنگ شدند و ضمن به هلاکت رسانیدن نیروهای شامی، عده‌ای به فیض شهادت نایل آمدند. در حماسه خونین کربلا نیز برخی از سلحشوران ازُدی از خود رشادت نشان دادند و در همراهی با امام حسین«ع» به فیض شهادت رسیدند. در قیام توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی و نیز قیام مختار ثقفی نیز بعضی از ازدیان حضور مؤثری داشتند. ازدی‌ها در ارادت به خاندان طهارت معروفند و مکرر به دفاع از ائمه طاهرین برخاستند.(۹)

خاندان این دانشور شیعی ساکن نیشابور و همگی اهل علم و فضل، فقه، تفسیر و کلام بودند. پدرش شاذان افتخار کسب فیض از محضر امام جواد«ع» را داشت و از شاگردان یونس بن عبدالرحمن به شمار می‌رفت. برادران فضل، محمد و علی از محضر او بهره گرفتند و نیز برادرزادگانش در دانش و معرفت نامور بودند، جعفربن نعیم بن شاذان (برادرزاده او) استاد شیخ صدوق بود. محمدبن احمدبن نعیم بن شاذان، نوه‌ برادرش معروف به ابی‌عبدالله شاذانی و فرزندش عباس‌بن فضل در زمره‌ علما محسوب می‌شوند.(۱۰)

 

کسب کمالات

شاذان فرزند خلیل نیشابوری از محدثان امامیه در قلمروی که پیروان شیعه‌ اثنی‌عشری اقلیتی اندک را تشکیل می‌دادند و فرقه‌های گوناگون و مکاتب کلامی دیگر با حمایت دستگاه حکومت بنی‌عباس از اکثریت و نفوذ افزون‌تری برخوردار بودند، مدافع حریم اهل‌بیت«ع» بود و با امام هفتم، هشتم و نهم ارتباط داشت و از ایشان حدیث نقل کرد. همچنین با راویان و فقیهان طراز اولی از اصحاب ائمه چون یونس فرزند عبدالرحمن، حسن بن علی فضال، احمدبن محمد بن عیسی و محمدبن ابی عمیر مرتبط بود.

شاذان در اواخر قرن دوم هجری صاحب فرزند شد که او را فضل نامید و در پرورش او به عنوان شخصیتی فاضل و مدافع حریم ولایت اهتمام ورزید و برای آراستن او به کمالات معنوی و علمی، فرزند را همراه خود به نواحی دیگر می‌برد تا از پرتو فضایل و مکارم ائمه هدی و اصحاب آن بزرگواران فیض ببرد.(۱۱)

اگرچه در عصر فضل، زادگاهش نیشابور کانون علم و معرفت به شمار می‌رفت و محدثان عالیقدری در این شهر مشغول افاضات علمی بودند، اما فضل برای تقویت توانایی‌های خود در معارف فقهی به کلامی، روایی و تفسیری به نقاط دیگر مسافرت می‌کرد. آن‌گونه که از اظهاراتش برمی‌آید، او بعد از ۱۹۳ هجری همراه پدر به بغداد رفت و در حالی که به سن بلوغ نرسیده بود، در قطیعه الربیع بغداد نزد اسماعیل بن عباد به فراگیری قرآن اقدام کرد و از محضر محمدبن عمیر بهره برد. چندی بعد بار سفر بست و به کوفه رفت و در آنجا از مشایخی آن دیار در روایت استفاده‌ علمی و فکری کرد.

همچنین در این شهر حوزه‌ درسی داود بن کثیر کوفی (متوفی۲۰۳ ق) را درک کرد. ابن شاذان در شهر واسط از توابع عراق نیز توقف داشت و در میان مشایخ روایی او برخی محدثان بصیری چون حمادبن عیسی، محمدبن جمهوراُمّی و ابوجعفر بصیری دیده می‌شوند. از آنجایی که اسماعیل بن عیاش حِمصی محدث معروف شامات در زمره‌ استادان فضل بن شاذان است، بعید نیست که او به سوریه کنونی هم برای استفاده‌های علمی سفر کرده باشد. برخی استادانش قمی بودند و احتمال می‌رود همراه پدر و یا به‌تنهایی به این شهر هم تردد داشته است. ابن شاذان بعد از کسب کمالات علمی و معرفتی به نیشابور بازگشت و در آنجا به ترویج مذهب اهل‌بیت«ع» اهتمام ورزید.(۱۲)

 

سیاره‌ای در منظومه نورانی ائمه هدی«ع»

فضل‌بن شاذان این لیاقت را به دست آورد تا به محضر امام علی‌بن موسی‌الرضا«ع» در مدینه شرفیاب شود و مستقیماً از آن حضرت استماع حدیث کند. شیخ صدوق در آثاری چون «من لا یحضره الفقیه»، «علل الشرایع» و «عیون اخبارالرضا» مطالبی را به عنوان علل احکام شرعی نقل کرده که فضل‌بن شاذان آنها را بلاواسطه از امام هشتم روایت نموده است، صدوق می‌نویسد: «ابن قتیبه گفت من از استادم جناب فضل سئوال کردم مطالبی را که به نام علل و حکمت احکام تدوین نموده‌ای از منبع الهام است یا از استنباط و برداشت خودت؟ وی پاسخ داد به‌مرور ایام آنها را از مولایم حضرت امام رضا«ع» سئوال نموده و به صورتی که مشاهده می‌کنی یادداشت کرده‌ام.» صدوق می‌افزاید: «حکمت احکامی که فضل آنها را متناوباً از امام رضا«ع» شنیده و جمع‌آوری نموده و اجازه‌ روایت آن را به علی‌بن محمدبن قتیدری نیشابوری داده تا توسط وی از آن امام همام نقل نماید. این مواردی است که در کتاب حاضر (عیون اخبار الرضا«ع») درج گردیده است.»(۱۳)

شیخ طوسی نیز او را از اصحاب حضرت علی‌بن موسی الرضا«ع» معرفی کرده است. سیدحسن صدر در کتاب «عیون‌الرجال» می‌نویسد: «روایت‌های فضل‌بن شاذان را که از فروغ هشتم امامت نقل کرده است دیده‌ام.»(۱۴)

هنگامی که امام رضا«ع» به شهادت رسیدند، فضل در سفری به حجاز و یا احتمالاً در بغداد به محضر حضرت جواد«ع» شرفیاب شد و سئوالاتی را مطرح و پاسخ‌های امام را دریافت کرد. برخی از این پرسش‌ها درباره‌ ائمه‌ بعد از امام جواد«ع» و پاره‌ای مباحث در خصوص حضرت مهدی«عج» بوده است. میرلوحی موسوی اصفهانی این نکات را در کتاب خود آورده است.(۱۵) عده‌ای از رجال‌نگاران نیز فضل را از اصحاب و راویان امام نهم دانسته‌اند.

شیخ ابوجعفر طوسی در کتاب رجال خود در باب اصحاب امام هادی«ع» نوشته است: «فضل بن شاذان که کنیه‌اش ابومحمد است، مصاحب آن حضرت بوده و از آن امام همام روایت نقل نموده است.»(۱۶)

در زمان حضرت امام حسن عسکری«ع» ابن شاذان یکی از معتبرترین عالمان شیعه در خطه‌ خراسان به شمار می‌رفت و کشّی در رجال خود به ارتباط او با امام یازدهم اشاره‌ روشنی دارد. به‌علاوه از گزارش راوی مشخص می‌شود که فضل وکیل آن حضرت در نیشابور بود و وجوهات بریّه و سهم امام، زکات، نذورات و کفارات را می‌گرفت و تحویل امام می‌داد.(۱۷)

محدث قمی هم می‌نویسد شخصی از بوشنجان از توابع هرات کتاب «یوم و لیله» فضل را بر امام حسن عسکری«ع» عرضه داشت. امام با ملاحظه‌ مندرجاتش، مطالبش را تأیید کردند و فرمودند این کتاب صحیح است و شایسته است که به محتوای آن عمل شود. محمدبن ورّاق افزود به امام عرض کردم فضل مریض است و می‌گویند به دلیل نفرین شما به این وضع گرفتار شده است. امام فرمودند: «آنچه درباره‌ فضل اشاعه داده‌اند دروغ است. خداوند او را مشمول رحمت خویش قرار دهد.» و نیز درباره‌ ابن شاذان فرمودند: «جا دارد آدمی به اهل خراسان غبطه بخورد به دلیل مکانت و منزلتی که ابن شاذان به خود اختصاص داده است.»(۱۸)

 

گوهری گرانبها

ابن شاذان در عرصه‌های گوناگون علمی از جمله کلام، مباحث تفسیری، حدیث، فقه و تاریخ و رجال تبحر داشت و در قلمرو این معارف از خود تألیفاتی به یادگار نهاد. او از متکلمان ماهر و زبردست بود و در احتجاج با مخالفان و مجاب نمودن آنان و رد و نقد عقایدشان قوی بود و خود را جانشین برخی اصحاب برجسته‌ ائمه می‌دانست، چنانکه سهل بن بحر فارسی می‌گوید در واپسین دیداری که با فضل داشتم او به من گفت: «من جانشین جمعی از اکابر و مشاهیر اصحاب چون محمدبن ابی عُمِیر، صفوان بن‌یحیی و دیگران که مدت نیم قرن از محضرشان کسب فیض کرده‌ام و رحلت کرده‌اند، هستم.»(۱۹)

به گفته کشّی، فضل ۱۸۰ جلد کتاب نوشته است. شیخ طوسی ۳۲ اثرش را نام برده و نجاشی ۴۸ کتاب او را فهرست کرده است، اما مهم‌ترین کتاب او و تنها اثری که از او به‌طور کامل به دست آمده و با تصحیح و تحشیه‌ مرحوم محدث اُرموی به زیور طبع آراسته گردیده است «الایضاح فی‌الرد علی سائرالفرق» در علم کلام و مقصدش از تألیف آن، اثبات حقانیت مذهب جعفری است که این موضوع را با استناد به قرآن و حدیث تبیین می‌کند.

کتاب «اثبات رجعت» یا همان کتاب «غیبت» او نیز صبغه‌ای کلامی دارد. این اثر دراختیار سیدمحمد میرلوحی اصفهانی معاصر علامه مجلسی بوده و از آن مطالبی در کتاب المهتدی نقل می‌کند. «نقض بر اسکافی»، «رد بر غالیان»، «رد بر محمد بن کرام» (رهبر کرامیه) از دیگر نگاشته‌های اوست که توانایی او را در مباحث کلامی و اعتقادی نشان م‌یدهد.(۲۰)

در کتاب «العلل» و مناظراتی که از او نقل گردیده است، ادله‌ خود را بر اثبات امامت حضرت علی«ع» و برخی موضوعات دیگر از جمله غصب خلافت بیان کرده است. او به اساس رجعت قائل بود.(۲۱)

فقها و محدثان شیعه نظرات و آرای فضل را در آثار خود جزو اخبار و روایات ذکر کرده‌اند، مخصوصاً فلسفه‌ برخی احکام شرعی را که او از امام هشتم«ع» نقل کرده، علمای بزرگ به عنوان کلام او نقل کرده‌اند. این موضوع اهمیت و مقامش را نزد فقهای شیعه می‌رساند و دلالت بر وثاقت و صداقت او دارد. کلینی در کافی و صدوق در برخی از آثار خود احادیث فقهی و شرعی این صحابی را درج کرده‌اند.(۲۲)

ابن شاذان به عنوان یک فقیه نیز شناخته شده است و محقق حلی او را در زمره‌ فقهای درجه اول شیعه برشمرده است. بخشی از مباحث فقهی او در کتاب «العلل» قابل دسترسی است، ولی این کتاب تنها موضوعات مربوط به عبادات را شامل می‌شود.(۲۳)

شیخ طوسی در «رجال» خود فضل را در زمره‌ اصحاب امام علی‌النقی و امام حسن عسکری«ع» و در کتاب فهرست خود او را فقیه و متکلم دانسته است. شیخ طوسی می‌افزاید که ابن ندیم که آثار فضل را فهرست کرده و او را با فضل بن شاذان که بر مذهب اهل تسنن بوده اشتباه گرفته است.(۲۴)

نجاشی، رجال‌نگار نامدار می‌نویسد: «او دانشمندی مورد اطمینان و از فقیهان و متکلمان ماست و در میان شیعیان مقامی والا دارد و مشهورتر از آن است که او را ستایش کنیم.»(۲۵)

ابن شهر آشوب، فضل بن شاذان نیشابوری را با ابن شاذان قمی یکی گرفته و در عین حال نکاتی را درباره‌ مقامات علمی و معنوی او نقل کرده است.(۲۶)

علامه حلی از فضل به عنوان عالمی مورد وثوق و متکلمی بزرگوار یاد کرده که در جامعه‌ تشیع مقام برجسته‌ای دارد. گفته‌اند ۱۸۰ کتاب تألیف کرده و امام یازدهم چندین بار بر او رحمت فرستاده‌اند.(۲۷)

شهید قاضی نورالله شوشتری می‌نویسد: «ابومحمد فضل بن شاذان ازدی نیشابوری از اجلّه‌ شیعه‌ نیشابور و چون نام خود در فضل مشهور، مبدع براهین عقلی و موضّح قوانین ثقلی و در حقایق مذهب حق امامیه ماهر بود.»(۲۸)

سیدحسن صدر می‌نویسد: «فضل فرزند شاذان نیشابوری از بزرگان شیعه در فقه و کلام و در جمیع فنون دینی جامع و استاد بود و از حضرت رضا«ع»، امام جواد و امام هادی«ع» اخذ حدیث کرد. تصنیفات متعددی دارد و شهرت او فراتر از توصیف‌های رجالی است.»(۲۹)

محدث قمی نوشته است: «ابن شاذان ثقه جلیل‌القدر، شیخ طایفه‌ شیعه، فقیه و متکلم و محدثی عظیم‌الشأن است.»(۳۰)

 

تندیس دیانت در عرصه‌ی سیاست

در عصر فضل بن شاذان سلسله طاهریان (۲۰۵ تا ۲۵۹ هجری) دولت نیمه‌مستقلی را تأسیس کردند که سرسپرده‌ بنی‌عباس بودند. از نظر مذهبی پیرو اهل تسنن بودند و اطاعت آنان از فرامین خلفای عباسی و پافشاری و تعصب در عقاید خویش باعث شده بود که بر شیعیان امامی مذهب که در خراسان نفوذی داشتند و در میان آنان عالمان برجسته‌ای دیده می‌شدند، سخت بگیرند و برای بزرگان فکری و علمی آنان مشکلات عدیده‌ای را به وجود آورند.(۳۱)

بعد از طلحه‌بن طاهر (۲۱۳ـ۲۰۷ق)، عبدالله بن طاهر (۲۳۰ـ۲۱۳ق) زمام امور را به دست گرفت. او علاوه بر حکومت خراسان، منصب شرطگی یعنی شهربانی بغداد را نیز عهده‌دار بود. اگرچه از او به عنوان امیری خردمند، دیندار و طرفدار علم و دانش یاد کرده‌اند، اما به دلایل سیاسی و گرایش‌های مذهبی برای علمای شیعه دردسرهای بزرگی را فراهم می‌کرد و با خشونت تمام در برابر شیعیان می‌ایستاد. عبدالله بن طاهر، ابن شاذان را فراخواند و بعد از بازجویی‌های تصنعی، او را به جرم دفاع فکری و علمی از عقاید شیعه و صیانت از فرهنگ اهل‌بیت«ع» از نیشابور به نقطه‌ای دورافتاده تبعید کرد. چون این تصمیم بر حسب تعصب‌های افراطی و فضای آشفته‌ای که برخی فرقه‌های انحرافی بر خراسان حاکم نموده بودند صورت گرفته بود، او در این باره بازنگری و افکار و آثار فضل را مطالعه کرد و تمام دیدگاه‌های او را علمی، مستند، و خردمندانه یافت. پس دستور داد او را احضار و تألیفاتش را برایش استنساخ کنند. فضل رئوس مسایل اعتقادی از توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد را برایش نوشت و به نظر عبدالله بن طاهر رسانید، اما ابن طاهر باز هم بهانه‌جویی کرد و گفت: «اینها کفایت نمی‌کند. می‌خواهم اعتقاد تو را درباره‌ شورای سقیفه بدانم.» او پاسخ داد: «به آن انتقاد دارم، زیرا عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر را از این شورا اخراج کردند.» این جواب لطیف زیرکانه که از فراست فضل حکایت داشت و خوشایند بنی‌عباس بود، عصبانیت عبدالله طاهر را خاموش کرد و باعث شد ابن شاذان از حبس رهایی یابد»(۳۲)

 

ترور شخصیت

در زمان حیات فضل بن شاذان، نیشابور کانون تلاش‌های فکری و سیاسی فرقه‌های گوناگون با گرایش‌های متعارض و متضاد بود. در این فضای آشفته و آلوده، شیعیان در اقلیت بودند و رنج‌های وافری را متحمل می‌شدند. دانشمندان امامیه برای خنثی کردن تبلیغات مسموم صوفیه، خوارج، غالیان و فِرق دیگر در خط مقدم مبارزه‌ فکری و عقیدتی قرار داشتند. دولت بنی‌عباس برای رسیدن به مقاصد خود و مشغول کردن نحله‌های اعتقادی و سیاسی به یکدیگر و جلوگیری از خیزش‌های علویان و سادات و شکل‌گیری جنبش مقاومت علیه دستگاه خلافت، در تقویت و تأیید و حمایت این گروه‌های منحرف می‌کوشید و در پی آن بود تا فرقه‌های جدیدی را به وجود آورد و مذاهب فقهی و کلامی را روبه‌روی هم قرار دهد.

فضل بن شاذان با توانایی علمی گسترده و احاطه بر معارف اسلامی و اراده‌ای استوار، در برابر این فرقه‌ها قد علم کرد و انحرافات و نقاط ضعف آنان را با شیوه‌ای مستدل و مستند بیان نمود. از آثارش هم به‌خوبی برمی‌آید که با گروه‌های فکری منحط درگیر بوده و بر ادعاهای آنان ردّیه‌هایی نگاشته است.

بدیهی است وجود چنین دانشمندی برای دستگاه حکومت و فرقه‌های منحرف به‌خصوص غالیان قابل تحمل نبود و لذا تصمیم گرفتند با ترور شخصیت ابن شاذان، او را از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کنند و با جعل احادیثی از منزلت او در میان شیعیان بکاهند.

شخصی به نام ایوب‌بن باب نامه‌ای در دست داشت و مدعی بود از طرف امام یازدهم برای سرپرستی شیعیان به نیشابور آمده است. دشمنان فضل نزد او رفتند و درباره‌ او مطالبی را به این شخص گفتند. عده‌ای هم شکایتی تنظیم کردند و برای امام فرستادند. بعد از مدتی توسط فردی به نام دهقان، مکتوبی در بغداد توزیع شد و او ادعا کرد که این نامه را امام حسن عسکری«ع» علیه فضل نوشته و آن حضرت به شیعیان امر کرده‌اند که از اطراف او پراکنده شوند. در آن ایام که اخبار بعد از ماه‌ها از بغداد به نیشابور و یا از خراسان به عراق می‌رسید، تا حقیقت کشف یا نامه‌‌ای تکذیب شود، دشمن استفاده خود را کرده بود.(۳۳)

با افزایش فعالیت‌های سیاسی خوارج در بیهق، فضل بن شاذان از آنجا بیرون آمد، اما به دلیل کهولت سن و سختی راه بیمار شد و در ۲۶۰ هجری درگذشت. پیکرش به نیشابور انتقال یافت و در حومه‌ این دیار دفن شد. بقعه و آرامگاه او زیارتگاه مردم است.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ نیشابور، ‌محمدبن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری، ص ۷٫

۲ـ‌ ناسخ التواریخ، تاریخ خلفا، ج سوم و کتاب دوم، صص ۳۶ـ۳۵٫

۳ـ‌ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ترجمه محمدهروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، صص ۲۶۳ـ۲۶۲٫

۴ـ‌ تاریخ نیشابور، صص ۶۷ و ۷۵٫

۵ـ عیون اخبار الرضا، صدوق، باب ۳۵، تاریخ نیشابور، صص ۱۳۳ـ۱۳۱٫ البلد الطیب، حاج سیدهاشم حافظی، صص ۸، ۱۶، ۲۰ و ۴۶٫

۶ـ الحرائج و الحرائج، ج ۲، ص ۶۸۴، رجال‌کشی، ص ۵۸۰، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه«ع»، رسول جعفریان، ج ۲، صص ۱۹۲ـ۱۹۰٫

۷ـ فتوح البلدان، بلاذری، صص ۵۶۳ـ۵۶۲، الحلقه الاولی من تاریخ نیشابور (المنتخب من السیاق) حافظ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعیل فارسی، مقدمه کتاب، دانشنامه‌ی دانش‌گستر، ج ۱۷، صص ۲۱۱ـ۲۱۰٫

۸ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، دائره‌المعارف تشییع، ج ۱، ص ۳۳۵٫

۹ـ نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل‌بیت، صص ۹۱ـ۸۹، قبیله‌ی ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، صص ۵۰، ۶۱، ۶۹ و ۱۳۱٫

۱۰ـ مفاخر اسلام، علی دوائی، ج اول، ص ۱۴۷٫

۱۱ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، مفاخر اسلام، ج اول، ص ۸۴ـ۸۳، ریحانه‌الادب، ج ۸، ص ۴۱، خورشید شرق در سده سوم هجری، صص ۸۵ـ۸۴٫

۱۲ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۰، مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۸۰، خورشید شرق، صص ۲۰۹ـ۲۰۷٫

۱۳ـ عیون اخبار الرضا«ع»، صدوق، ج ۲، باب سی و چهارم.

۱۴ـ عیون الرجال (طبقات الثقات، من الرواه)، ص ۶۹٫

۱۵ـ کفایه المهتدی، میرلوحی اصفهانی، ص ۴۴۹٫

۱۶ـ رجال شیخ طوسی، ص ۴۲۰٫

۱۷ـ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۱، راویان امام رضا«ع» در سند الرضا«ع»، عطاردی، ص ۳۴۶٫

۱۸ـ سفینه‌البحار، محدث قمی، ج ۲، ص ۱۳۷، رجال کشی، ص ۴۵۱، قاموس الرجال، ج ۷، ص ۳۲۳، شاگردان مکتب ائمه«ع»، ج ۳، ص ۱۱۰٫

۱۹ـ قاموس الرجال، ج ۷، ص ۳۲۴، تخته الاحباب، ص ۲۶۷٫

۲۰ـ دائره‌المعارف، تشییع، ج ۱۲، ص ۳۴۲٫

۲۱ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۱٫

۲۲ـ راویان امام رضا«ع» در سند الرضا، ص ۳۴۵٫

۲۳ـ دانره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۲٫

۲۴ـ رجال شیخ طوسی، صص ۴۲۰ و ۴۳۴ و نیز فهرست شیخ طوسی، صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫

۲۵ـ رجال نجاشی، ص ۲۱۶٫

۲۶ـ معالم العلما، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ص ۹۰٫

۲۷ـ خلاصه الاقوال، علامه حلّی، ص ۱۳۲٫

۲۸ـ مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۴۰۰٫

۲۹ـ تأسیس الشیعه، سیدحسن صدر، ص ۳۷۷٫

۳۰ـ سفینه‌البحار، ج ۲، ص ۱۳۷، تحفه الاحباب، ص ۳۷۹، منتهی‌الامال، ص ۲۶۷٫

۳۱ـ تاریخ ایران زمین، ص ۱۵۴ـ۱۵۳، تاریخ ایران اسلامی، دفتر دوم، صص ۳۰ـ۲۹٫

۳۲ـ از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، صص ۲۹ و ۳۱، تاریخ سامانیان، صص ۱۳۶ـ۱۳۴، مفخر اسلام، ج اول، صص ۱۳۰ـ۱۲۹، راویان امام رضا«ع» در سندالرضا«ع»، ص ۳۴۲٫

۳۳ـ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۴۱۲، رجال کشی، ص ۵۷۳، راویان امام رضا«ع» در سند الرضا، ص ۳۴۶ـ۳۴۴، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۲، خورشید شرق در سده‌ی سوم، صص ۱۴۹ـ۱۴۷٫

۳۴ـ دائره المعارف تشییع، ج اول، ص ۳۳۵٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

فضل‌بن شاذان نیشابوری از مشاهیر محدثان، فقها و متکلمان و جامع‌ترین عالم شیعه قرن سوم هجری است که با چهار تن از ائمه هدی«ع» معاصر و مصاحب بود و از امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری«ع» احادیث متعددی در مباحث فقهی، کلامی و اخلاقی روایت کرده است.

 

 

۲٫

در عصر فضل بن شاذان سلسله طاهریان (۲۰۵ تا ۲۵۹ هجری) دولت نیمه‌مستقلی را تأسیس کردند که سرسپرده‌ بنی‌عباس بودند. از نظر مذهبی پیرو اهل تسنن بودند و اطاعت آنان از فرامین خلفای عباسی و پافشاری و تعصب در عقاید خویش باعث شده بود که بر شیعیان امامی مذهب که در خراسان نفوذی داشتند و در میان آنان عالمان برجسته‌ای دیده می‌شدند، سخت بگیرند.

 

 

۳٫

در زمان حیات فضل بن شاذان، نیشابور کانون تلاش‌های فکری، کلامی و سیاسی فرقه‌های گوناگون با گرایش‌های متعارض و متضاد بود. در این فضای آشفته و آلوده، شیعیان در اقلیت بودند و رنج‌های وافری را متحمل می‌شدند. دانشمندان امامیه برای خنثی کردن تبلیغات مسموم صوفیه، خوارج، غالیان و فرق دیگر در خط مقدم مبارزه‌ فکری و عقیدتی قرار داشتند.

 

 

۴٫

این صحابی انقلابی به اتهام دفاع از اسلام راستین، رنج‌ها و مشقت‌های وافری را از بنی‌عباس، کارگزاران آنان و پیروان فرقه‌های منحرف تحمل کرد، اما تا آخرین نفس در مسیر حق‌جویی، درستی و راستی و پیروی از فرامین قرآن و سنت ثابت و استوار گام نهاد.

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران(۲۰)

دکتر عبدالحمید انصاری

پیش‌گفتار: در نوزده قسمت گذشته تاریخ سینمای ایران تا اواسط سال ۶۶ مورد تحلیل و بررسی مختصر قرار گرفت. در این قسمت به فیلم‌های باقی‌مانده سال ۶۶ می‌پردازیم.

باقی‌مانده‌ی فیلم‌های سال ۶۶

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس و انقلابی:

  1. صعود، کارگردان: فریدون جیرانی، تهیه کننده: تعاونی ایران میلاد و عباس شباویز. بازیگران: بیژن امکانیان، فرهاد نیک‌پور، فرهنگ مهرپرور، صادق هاتفی، ایرج طهماسب، فرشته صدرعرفانی، مهری ودادیان.

داستان فیلم: با توجه به فضای سال ۶۶ و عطر دفاع مقدس سینماگران نیز نمی‌توانند در تعارض با این فضا محصولی عرضه کنند حتی اگر این سینماگر فریدون جیرانی باشد. داستان فیلم تلاش یک گروه کوهنورد را برای صعود از یک مسیر جدید در دیواره «علم کوه» را به نمایش می‌گذارد. دیدن دوباره‌ی این فیلم‌ها برای مدیران فرهنگی فعلی از آن نظر حائز اهمیت است که به یاد بیاورند وقتی فضای فرهنگی جامعه سالم مدیریت شود، هیچ سینماگری نمی‌تواند اقدام به ساخت آثار مبتذل و بی‌محتوا نماید. حتی اگر به شدت هم متمایل به این کار باشد. البته عکس این حالت هم صحیح است یعنی زمانی که فضای فرهنگی جامعه آلوده و غبارآلود می‌شود حتی سالم‌ترین سازندگان نیز وسوسه می‌شوند آثار بی‌محتوا و نازل و آسیب‌زا عرضه کنند.

  1. کمین‌گاه، کارگردان: محمود کوشان، حسین قاسمی‌وند، بازیگران: فرامرز قریبیان، کاظم افرندنیا، حسین ملاقاسمی، علی برجسته، اصغر بانکی، محمد بانکی.

ماجرا به یکی از عملیات‌های ارتش جمهوری اسلامی در منطقه جنوب کشور و قصه‌ای فرعی که تیرخوردن و شهادت یکی از افسران از پشت سر است، مربوط می‌شود. از آن‌جا که مسأله محل تردید است و احتمال خیانت داده می‌شود سرگردی از مرکز برای کشف ماجرا وارد منطقه می‌شود. ولی در نهایت معلوم می‌شود که سربازان عراقی پس از دستگیری گروهبان صاحب تفنگ افسر را از پشت سر مورد اصابت قرار داده‌اند.

  1. گردو، کارگردان: حسین دلیر، تهیه‌کننده: گروه اقتصاد شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران: مرحوم احمد مندوب هاشمی، سرور رجایی، مجید نصیری، فیروز صباغی، مریم خسروی.

داستان فیلم: مرحوم مندوب هاشمی از سال‌های پایانی جنگ تا اوایل دهه‌ی هفتاد برنامه‌های اقتصادی طنزآلود و عامه‌پسندی را برای بیان مشکلات تولید کشور در سینمای جمهوری اسلامی عرضه می‌نمود که برای اقشار مختلف جذابیت نسبی داشت. او در بیان تنگناهای اقتصادی کشور به نحوی که برای اکثریت مخاطبان قابل درک باشد مهارت قابل قبولی داشت.

این فیلم هم با همین هدف ساخته و ارائه گردید. پس از فوت او برنامه ادامه نیافت و بار دیگر تراژدی شخص‌محوری در فضای هنری کشور من‌جمله تلویزیون تکرار گردید. البته در سال‌های اخیر رویکرد صدا و سیما برای پرداختن به مسائل اقتصادی کشور هر چند پخته و نظام‌مند نیست ولی درخور تقدیر است.

  1. کانی‌مانگاه، کارگردان: مرحوم سیف‌الله داد، فیلم‌نامه: احمدرضا درویش، بازیگران: فرامرز قریبیان، عبدالرضا اکبری، رضا رویگری، علی ثابت، کاظم افرندنیا، ملیحه نظری، عزیز حاتمی.

قصه‌ی فیلم، سقوط یک هواپیمای عراقی در ارتفاعات کانی مانگاه در غرب کشور را به تصویر می‌کشد. عده‌ای از تکاوران هوانیروز برای یافتن و اسیرکردن خلبان به محل وارد می‌شوند. از آن‌جا که نیروهای عراقی و برخی از مزدوران گروهک‌های داخلی خائن نیز به همراه عراقی‌ها برای ربودن و نجات خلبان وارد منطقه شده‌اند، بین طرفین درگیری‌های شدیدی به وجود می‌آید که جذاب است.

همان‌طور که قبلاً هم توضیح داده شده، مرحوم سیف‌الله داد از دانشجویان مسلمان شیراز در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود که با عطاءالله مهاجرانی دوست نزدیک بودند. او در دوران وزارت مهاجرانی به معاونت سینمایی منصوب شد و متأسفانه میراث نسنجیده‌ی عدم الزام تصویب فیلم‌نامه را که منجر به ساخت فیلم‌های معروف به «دختر، پسری» واروتیک شد از خود به یادگار گذاشت. البته این نگاه مرحوم (داد) معطوف به نگاه دوم خردادی وی بود و در آن منظومه تعریف می‌شد و الا شخصاً انسان معتقد و دین‌داری بود.

مرحوم سیف‌الله داد با این‌که تحصیلات روشن سینمایی نداشت اما در معدود آثار تولیدی خود خوب درخشید و نشان داد که به خوبی با مدیوم سینما و لوازم آن آشناست. معروف‌ترین و باارزش‌ترین اثر وی فیلم «بازمانده» است که راجع به اشغال فلسطین و تأسیس رژیم جعلی در سال ۱۹۴۸ می‌باشد.

  1. گرفتار، کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: اکبر زنجان‌پور، حسین کلامی، احمد رجبی، گوهر گلکار و مرضیه برومند.

داستان فیلم به زندگی روستائیانی که زندگی خود را با پرورش گاومیش می‌گذرانند می‌پردازد. طبیعی است که در این قبیل مناسبات محدود اقتصادی، مسائل اجتماعی، فرهنگی در تعامل با اقتصاد گاومیش شکل می‌گیرد و نوعی از فرهنگ بسیط بر زندگی اهالی سایه‌گستر می‌شود.

منصور تهرانی همسر لادن طباطبایی کارگردان و بازیگر کم‌کاری بود که قیافه و بازی وی تداعی‌گر بازی فردین در فیلم‌های عامه‌پسند پیش از انقلاب بود که البته در فضای دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ دیگر طرفدار چندانی نداشت و به همین دلیل موفقیتی کسب ننمود و از صحنه خارج شد.

  1. گاویار، کارگردان: کیومرث پوراحمد، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: حمزه جوادی‌پور، مهتاب رحیمی، محمدتقی عارف، نساء احدی، آقاخان قادراش‌خانی، محمد تیزرو.

داستان فیلم در ژانر کودک طبقه‌بندی می‌شود و مانند دیگر آثار پوراحمد نگاه انسانی در آن غالب است که قابل تحسین است. اما همان‌طور که قبلاً هم نوشته‌ایم، هیچ‌گونه ردی از معنویت و مذهب و فرهنگ مذهبی که زیربنای اخلاق است در آثار پوراحمد به چشم نمی‌خورد. حتی در مواردی مانند دفاع مقدس که به اذعان دشمنان نظام و کشور و با اتکاء به آموزه‌های مذهبی به انجام رسید نیز پوراحمد از توصیف‌‌گری دین فاصله گرفت و از کنار آن گذشت. نمونه‌ی آشکار آن فیلم «اتوبوس شب» با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و الناز شاکردوست و مهردادصدیقیان است.

  1. گشتی‌ها، کارگردان: جواد مرادی، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: جلیل فرجاد، سعید میرباقری، محمود پاک‌نیت، محمد نیلی.

قصه یک گروه گشتی شناسایی خودی را روایت می‌کند که در آغاز جنگ تحمیلی برای کسب اطلاعات از نیروهای دشمن وارد منطقه‌ی نبرد می‌شود. از آن‌جا که گروه ناگزیر به مخفی کاری است بین نیروهای خودی و دشمن بعثی گرفتار و بعضاً مورد هجوم دو طرف قرار می‌گیرد. متأسفانه سهم بخش خصوصی سینما در ساخت فیلم‌های دفاع مقدس تقریباً هیچ است و ملاحظه می‌شود که عمدتاً صدا و سیما و وزارت ارشاد یا نهادهای نظام کار ساخت فیلم‌های مربوط به جنگ تحمیلی را برعهده دارند که تازه متهم به سفارشی بودن که از منظر عده‌ای معادل همه‌ی ضدارزش‌های دنیوی است هم می‌شوند.

  1. گنج، کارگردان: محمدعلی سجادی، محصول مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی، فیلم‌بردار: علیرضا زرین‌دست، بازیگران: پرویز پورحسینی، فاطمه تقوی، علی محزون، حبیب اسماعیلی و مهدی میامی.

محمدعلی سجادی در همه‌ی آثار خود تلاش دارد که نوعی پیچیدگی معماگونه را در داستان‌هایش به تصویر بکشد که فی‌نفسه خوب است. اما به نظر می‌رسد در به سرانجام رساندن قصه و انسجام روایی و باورپذیرکردن ماجرا برای مخاطب موفق نیست. به همین دلیل با وجود تلاش زیاد برای استحکام روایت، هیچ‌گاه محصول پرفروشی که مورد پسند مخاطب قرار گیرد ارائه نداده است. ضمن این‌که برای فروش بیش‌تر به سمت آثار سخیف نیز روی نیاورده است.

  1. گل مریم، کارگردان: حسن محمدزاده، محصول آرمان فیلم و گروه تعاونی فیلم‌سازان ارومیه، بازیگران: مجید مظفری، افسانه بایگان، داریوش اسدزاده، مرحومه مهین شهابی، منیژه دلدارگلچین، شهلا ریاحی.

داستان فیلم بر محور ساخت جاده‌ای در داخل دریاچه‌ی ارومیه برای اتصال استان‌های آذربایجان شرقی و غربی به یک‌دیگر و کاهش فاصله‌ی قبلی سفرهای دو استان است. آرشتیکت طرح همسر مهندس طراح است که دچار بیماری فراموشی گردیده و خلق صحنه‌ها و فضاهای عاطفی و خانوادگی را باعث می‌‎شود.

  1. گودال، کارگردان: محمد حسن‌زاده، بازیگران: خسرو شجاع‌زاده، جمشید جهان‌زاده، نجمی‌سادات آبادی، شهرام گلچین، محمد تجدد، مینا صارمی.

ماجرای حفّاری‌های فردی و کشف عتیقه و وسوسه‌ی جوان برای فروش و کسب مال بادآورده برای تشکیل زندگی، داستان جدیدی نیست و به کرّات در سینمای ایران و جهان تکرار شده است. آن‌چه اهمیت دارد جذابیت سینمایی قصه است که اگر مراعات نشود، ما شاهد کهنگی و فقدان ارزشی نمایشی خواهیم بود. البته داستان‌نویس تلاش زیادی برای امانت‌داری کاشف کوزه به کار برده است.

  1. گم‌شدگان ، کارگردان: محمدعلی سجادی، محصل سازمان سینمایی توحید. بازیگران: بیژن امکانیان، حسین کسبیان، ولی شیراندامی، فاطمه معتمدآریا، حمید لبخنده، علی شجاعی.

گروهی که برخی با هم نسبت خانوادگی هم دارند به وسیله یک لنج عازم کویت هستند. آن‌ها راه را گم می‌کنند و ناخواسته در جزیره‌ای فرود می‌آیند. در آن‌جا تقابل شخصیت‌های گروه با یک‌دیگر خود را نشان می‌دهد که کشش نسبی فراهم می‌آورد، اما همان‌طور که قبلاً گفته شد کارگردان در بیان منسجم داستان فیلم‌ها توان‌مند به نظر نمی‌رسد.

  1. مار، کارگردان: سیروس مقدم، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بازیگران: اکبر معزّزی، غلامرضا گرشاسبی، حسین خانی‌بیگ، سیروس گرجستانی، پریچهر پناهنده.

روایت خانواده مارگیری محمل نمایش واقع شده و استادی به همراه سه پسرش درگیر ماجرا هستند. غرور و نخوت استاد و دو فرزند بزرگ‌تر او آنان را به ورطه‌ی هلاکت و برعکس تدبیر و آرامش فرزند کوچک‌تر و همسرش موجب نجات او می‌شود. سیروس مقدم کارگردان پخته‌ای است که در سال‌های اخیر آثار خوب و ارزش‌مندی نظیر پایتخت ۱ و ۲ و ۳ و… عرضه کرده که محل توجه مخاطبان قرار گرفته است.

  1. مسافران مهتاب، کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، خسرو امیرصادقی، حسین گیل، مرحوم محمود بهرامی، شیرین امیرصادقی، مهری مهرنیا.

قصه‌ی مهاجرت روستائیان به شهرها و مصائب و مشکلات آنان دست‌مایه ساخت این فیلم توسط فخیم‌زاده قرار گرفته است. فخیم‌زاده مانند اکثر آثار خود نقش منفی یا شخصیت خُل فیلم را خودش بازی می‌‎کند. او بیش از انقلاب فیلم‌سازی را آغاز نموده و آثار سخیف و فاقد ارزش هنری چندی عرضه نموده که خود از آن به عنوان دوران جاهلیت (در برنامه‌ی ۷) یاد کرده اما پس از انقلاب آثار سینمایی و تلویزیونی خوب و ارزش‌مندی عرضه نموده مانند فیلم‌های سینمایی «تشکیلات»، «هم‌نفس»، و سریال‌های فاخر «تنهاترین سردار»، «ولایت عشق».

  1. محموله، کارگردان: سیروس الوند، فیلم‌نامه از: سیدغلامرضا موسوی، تهیه‌کننده: سیدغلامرضا موسوی و شرکاء، بازیگران: جهانگیر الماسی، فاطمه معتمدآریا، حبیب اسماعیلی، جمشید لایق، عنایت بخشی، حسین محب‌اهری، بهروز رضوی (گوینده یا صداپیشه‌ی معروف)، فهیمه راستکار، فرخ نعمتی.

این فیلم نیز به ماجرای دست‌یابی انسان‌های طمّاع و قاچاقچیان آثار باستانی با همراهی مأموران بعضاً فاسد دولتی همدست با مجرمین به عتیقه‌جات می‌پردازد. سیروس الوند مانند بیش‌تر آثار خود سعی در ساخت و ارائه‌ی فیلمی جذّاب و مردم‌پسند داشته است.

  1. مقاومت، کارگردان: احمد نیک‌آذر، بازیگران: مرحوم هادی اسلامی، ایرج طهماسب، محمد امین، احمد عباسقلی، محمود جعفری.

در روزهای اول جمله‌ی عراق به ایران که منجر به محاصره‌ی تقریباً ۳۳۰ درجه آبادان گردید، تعدادی از رزمندگان برای کمک به محاصره‌شدگان عازم آن شهر می‌شوند. از آن‌جا که راه‌های زمینی به آبادان در تصرف دشمن یا در تیررس است ناگزیر از راه دریا به سمت آبادان می‌روند که این سفر آبستن ماجراهایی برای گروه است.

  1. ویزا، کارگردان: بهرام ری‌پور، بازیگران: ایرج راد، جمشید گرگین، جهانگیر الماسی، جمیله شیخی، غلامرضا طباطبایی، سوگند رحمانی.

مهاجرت نیروهای متخصص و به اصطلاح پدیده‌ی فرار مغزها یک مسأله‌ی جهانی است که در فیلم‌های متعددی من‌جمله فیلم حاضر دست‌مایه‌ی کارگردان برای ساخت این اثر قرار گرفته است. آن‌چه بررسی‌ها نشان می‌دهد پدیده‌ی هجرت از مکانی با امکانات کم‌تر به طرف مکان دیگر با امکانات بهتر حتی در کشورهای ثروت‌مند و برخوردار هم قابل مشاهده است و محرّک آن هم مکانیزم عرضه و تقاضای نیروی کار است. از آن‌جا که همه‌ی کشورها قادر نیستند امکانات و شرایط رفاهی هم‌طراز کشورهای مرّفه را برای متخصّصان خود فراهم آورند چاره‌ای جز علاقه‌ی مذهبی و انسانی و ملی برای ماندن نیروها و خدمت به هم‌وطنان خود باقی نمی‌ماند هرچند دولت‌مردان نهایت سعی خود را ایجاد جذابیت‌های مادی در حد مقدورات کشور به کار می‌برند.

  1. مکافات، کارگردان: منوچهر مصیّری، بازیگران: عبدالرضا اکبری، جمشید مشایخی، افسانه بایگان، توران مهرزاد، ناصر گیتی‌جاه، ولی شیراندامی، علی‌اصغر گرمسیری.

مسافرت دریایی با لنج و جابه‌جایی بار و مسافر خمیرمایه قصه‌ای است که ناخدای پیر و با تجربه‌ای به نام حیدر بیان‌گر آن است. دوست ناخدا برای فراری دادن پسرش از جنگ به ناخداحیدر متوسل می‌شود. ناخداحیدر گرچه به دوستش احترام می‌گذارد اما رسم جوانمردی و وفای به عهد و پیمان و مقررات را هم از یاد نمی‌برد. مجموعه‌ی این ماجراها کشش داستانی عامه‌پسندی را فراهم می‌آورد. منوچهر مصیّری پس از فعالیت مختصر در سال‌های اولیه‌ی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت ولی اوایل دهه‌ی هشتاد بازگشت و فیلم «دنیا» با بازی محمدرضا شریفی‌نیا، هدیه تهرانی و الهام حمیدی را راهی سینما کرد. از وی فعالیت چندانی پس از ساخت فیلم فوق مشاهده نشده است.

  1. یار در خانه و…، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: خسرو سینایی، بازیگران: احمد فخر، رضا صابری، آنابور کوفسکا (افخمی)، عباس جلالی، رؤیا نونهالی.

خسرو سینایی کارگردان کم‌کار و مؤلفی است که بارها در باره‌ی آوارگان لهستانی جنگ جهانی دوم اعزامی به ایران فیلم ساخته است. به همین دلیل از طرف کشور لهستان جایزه و نشان‌هایی نیز به وی داده شده و مورد تقدیر نیز قرار گرفته است.

متأسفانه ورود انبوه زنان لهستانی به کشور ما در ان زمان مسائل عدیده‌ی اخلاقی و فحشاء را در جامعه‌ی ما دامن زد که تا سال‌ها بعد تبعات آن باقی بود. خسرو سینایی در اوایل دهه‌ی هشتاد فیلم سینمایی «عروس آتش» با بازی حمید فرّخ‌نژاد و غزل صارمی را روانه‌ی بازار سینما کرد که با استقبال نسبی مواجه شد. فیلم به موضوع عروسی اجباری دختران عشایر عرب خوزستان می‌پرداخت که به نظر می‌رسد سال‌هاست موضوعیت خود را از دست داده است.

  1. مزدوران، کارگردان: مرحوم جهانگیر جهانگیری، بازیگران: جواد گلپایگانی، کاظم افرندنیا، مرحوم مهین شهابی، کنعان کیانی.

اعتیاد و مواد مخدر هم‌چنان که در آن سال‌ها دست‌مایه‌ی ساخت فیلم‌ها و سرمایه‌های فراوانی قرار گرفته بود. در این فیلم هم به یاری مرحوم جهانگیری کارگردان بی‌حاشیه‌ی آن ایام، آمد و اثری مردم‌پسند روانه‌ی بازار شد. فیلمی معمولی و بی‌ادعا که مخاطبین خودش را داشت.

  1. وکیل اول، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: محمد مطیع، اسماعیل داورفر، غلامحسین نقشینه، سهیلا نجّاری.

داستان ضعف قاجاریه در زمان حکومت احمدشاه و اختلاف بین مقامات و کشمکش‌های بی‌ثمر آنان که سرانجام سقوط آن سلسله را به دنبال داشت.

  1. هراس، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: شهریار بحرانی، بازیگران: جعفر دهقان، سیداحمد میرعلایی، زهره زارعی، اردلان شجاع‌کاوه. محصول حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

داستان فیلم در کردستان و حول آماده‌سازی مردم یکی از روستاها برای مقابله با حمله‌ی شیمیایی رژیم بعث عراق می‌گذرد.

شهریار بحرانی کارگردان متعهد و متخصصی است که متأسفانه کم‌کار است. او آثار باارزش و جذّابی در کارنامه‌ی خود دارد که از آن می‌توان به فیلم فاخر «ملک سلیمان(ع)» و سریال «مریم مقدّس»  اشاره کرد.

مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید

 

30نوامبر/16

سرداری که وطن همچنان چشم انتظار بازگشت اوست

‌بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث تیر و مرداد ۱۳۶۱

سید روح‌الله امین‌آبادی

تیر و مرداد ۱۳۶۱ در خود حوادث تلخ و شیرین فراوانی را جای داده است. شهادت آیت‌الله صدوقی سومین شهید محراب در ۱۱ تیر ۱۳۶۱ به دست منافقین، ربودن سردار متوسلیان به همراه اعضای هیئت دیپلماتیک ایران در لبنان توسط مزدوران رژیم صهیونیستی و بمباران شهر همدان در روز قدس همین سال و شهادت عده‌ای از هموطنان در حالی که علیه اسرائیل دست به راه‌پیمایی زده بودند از جمله این رویدادها هستند.

در سی‌ام تیرماه همین سال نیز خلبان شهید عباس دوران با بمباران پالایشگاه الدوره در جنوب بغداد و کوبیدن خود به هتل برگزاری اجلاس عدم تعهدها، این شهر را ناامن کرد و صدام را در رسیدن به آرزوهای دور و درازش ناکام گذاشت.

 

شهادت سومین شهید محراب  

در ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۱ آیت‌الله صدوقی، نماینده امام خمینی و امام جمعه یزد مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید.

روزنامه اطلاعات در گزارشی که در شماره فوق‌العاده شنبه ۱۲ تیر منتشر کرد نوشت: «چونان هر هفته، دیروز نیز خبر نمازجمعه یزد مخابره شد، کوتاه، ساده و مختصر، اما درست در لحظاتی که خبر برگزاری نمازجمعه یزد به امامت آیت‌الله صدوقی، این یار خستگی‌ناپذیر امام مخابره می‌شد، شمع فروزان وجودش خاموش شد و روح پرفتوحش در ملکوت اعلی و در جوار قرب الهی و در نزد شهدای والامقام اسلام به پرواز درآمد.»

 

سخنان شهید صدوقی در آخرین خطبه‌

متن خبر نماز جمعه یزد و به عبارتی آخرین خطبه‌های آیت‌الله صدوقی به این شرح است: «مراسم نماز عبادی سیاسی و پر صلابت جمعه این هفته یزد با شرکت گسترده یکپارچه و انبوه مردم روزه‌دار به امامت آیت‌الله صدوقی نماینده امام و امام جمعه یزد در میعادگاه عاشقان الله در مسجد ملااسماعیل اقامه شد.

آیت‌الله صدوقی در خطبه اول نماز با تأکید بر اهمیت روزه در سلامتی افراد، با ذکر محسنات روزه و فواید آن، شمه‌ای از کیفیت روزه در زمان صدر اسلام را برشمرد و در خطبه دوم نماز جمعه نیز به تشریح بیانات اخیر امام پرداخت.

ایشان اظهار داشتند: «به فضل خدا و انسجام قوای سه‌گانه ارتش دلیر جمهوری اسلامی، بعد از یکسره شدن کار عراق از طریق بغداد مطمئناً بر اسرائیل غاصب نیز پیروز می‌شویم و قدس عزیز را از چنگال خون‌آشامان روزگار آزاد خواهیم کرد.»

ساعتی پس از این خطبه‌ها، خبری همچون پتک بر سر مردم یزد و سراسر کشور کوبیده شد و ایران سراسر عزا و ماتم گردید. حضرت آیت‌الله صدوقی نماینده امام و امام جمعه یزد پس از اقامه نماز جمعه به هنگام خروج از محراب نماز مورد تهاجم یک منافق تروریست که به همراه خود مقادیری مواد منفجره به همراه داشت قرار گرفت و به شدت مجروح  و بدن ایشان  متلاشی شد و به شهادت رسید.

 

پیام امام به مناسبت شهادت آیت‌الله صدوقی  

به دنبال شهادت آیت‌الله صدوقی، امام خمینی رهبر انقلاب در پیام تسلیتی تأکید کردند: «طبع یک انقلاب فداکاری است. لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. صدوقی عزیز رضوان‌الله علیه شهید بزرگی است که در تمام صحنه‌های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می‌شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی‌شناخت.»

در بخش دیگری از این پیام آمده است: «اینجانب دوستی عزیز را که بیش از ۳۰ سال با او آشنا بودم و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم، از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهایی که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیه‌الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می‌کنم.»(۱)

آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور نیز در پیام تسلیتی خطاب به امام خمینی تأکید کردند: «شهادت شهید سعید حضرت آیت‌الله صدوقی یار دیرین حضرتعالی و خدمتگزار قدیمی اسلام را که چون مولایش امیرمؤمنان«ع» در ماه مبارک رمضان و در محراب عبادت به لقاء‌الله پیوست به حضور شریف تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. این نیز ضربه انتقام‌آمیزی است که از سوی استکبار جهانی به انقلاب اسلامی زده شد و به فضل الهی با ضربات کوبنده پیروان و فرزندان شما در میدان‌های جنگ و سیاست و اقتصاد بر سر دشمن جهانی این انقلاب پاسخ داده خواهد شد.»(۲)

 

سرداری که وطن همچنان چشم انتظار بازگشت اوست

در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل هیئت نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی توسط مزدوران حزب فالانژ متوقف و چهار سرنشین آن به‌رغم مصونیت دیپلماتیک، توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم صهیونیستی به گروگان گرفته و پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند ‌که از سرنوشت آنان تا کنون اطلاعی در دست نیست.

یکی از این چهار تن، سردار سرلشکر پاسدار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود. سردار متوسلیان پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ به همراه ۶۶ تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکارعمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در رأس آنها دموکرات‌ها قرار داشتند، پاکسازی کند. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت.

در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانه‌ای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی را به آنان وارد آورد. در این نبرد، ۴۰۰ اسیر و ۲۰۰ کشته از ضدانقلاب برجای ماند.

پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون «محمد بروجردی» و «اصغر وصالی»، سنندج را آزاد کرد و کمر تجزیه‌طلبان را شکست.

در زمستان سال ۱۳۵۸ به او مأموریت داده شد تا جاده پاوه ـ کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع شد و با موفقیت کامل به انجام رسید و متوسلیان به همراه سایر برادران وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتی، با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد. آزادسازی شهر مریوان که در تصرف گروهک‌های محارب بود و آزادسازی ارتفاعات دزلی مشرف بر شهر پنجوین عراق که در حکم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاک ایران اسلامی بود، از دیگر دلیرمردی‌های سردار متوسلیان است.

پس از حذف باند بنی‌صدر از دستگاه اجرایی کشور ـ در دی ماه ۱۳۶۰ و در شب ۲۷ رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اکرم«ص» ـ عملیات سرنوشت‌‌ساز محمدرسول‌الله«ص» از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط متوسلیان و شهید همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بین‌المللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تأسیس تیپ ۲۷ حضرت رسول«ص» به شمار می‌رود.

پس از مدتی، زمینه اجرای عملیات بیت‌المقدس در دستورکار یگان‌های رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ محمد رسول‌الله، در تمامی مأموریت‌های شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی می‌کرد.

در شب دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ عملیات بیت‌المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج‌احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز ـ خرمشهر بود که با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهت‌دهی شده بود. با وجود حجم سنگین آتش کور و بی‌وقفه یگان‌های توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر و کلیه پاتک‌های آنها را دفع کنند.

او به‌رغم جراحت وخیمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و نیروهایش را با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین عبور داد. سرانجام در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزم‌آوران تیپ ۲۷ حضرت رسول«ص» با جلوداری سردار حاج‌احمد متوسلیان در کنار سایر یگان‌های سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند.

در پی آزادسازی خرمشهر، حاج‌احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی«ره» مشرف شدند. در آن دیدار، حضرت امام خمینی«ره» این سرداران دلاور، به‌ویژه حاج‌احمد را به‌گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

هنوز طعم شیرین فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس می‌کرد که خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاک لبنان را شنید. او در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ طی مأموریتی به همراه یک هیئت عالی‌رتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی ـ نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راه‌های مساعدت به مردم مظلوم و بی‌دفاع لبنان را بررسی کند و سرانجام در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ توسط مزدوران رژیم صهیونیستی به همراه سه عضو هیئت دیپلماتیک ایران ربوده شد. امید می‌رود که روزی آزاد شود و به خاک وطن بازگردد.

 

جنایت بزرگ دشمن بعثی در روز قدس همدان

در ۲۵ تیر ۱۳۶۱ در حمله جنگنده‌های عراقی به همدان عده‌ای از مردم بی‌دفاع در مناطق مستضعف‌نشین این شهر شهید و مجروح و ده‌ها خانه مسکونی نیز ویران شدند.

در ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح این روز در حالی که مردم مسلمان و متعهد همدان خود را بر‌ای شرکت در راه‌پیمایی روز قدس و شرکت در نمازجمعه آماده می‌کردند و دسته دسته به طرف مبدأ راه‌پیمایی نزدیک می‌شدند، چند فروند بمب‌افکن متجاوز عراقی از ارتفاع بسیار زیاد از فراز همدان گذشتند و اقدام به بمباران مناطق مسکونی این شهر کردند.

همین گزارش حاکی است که جنگنده‌های متجاوز عراقی بار دیگر در ساعت ۱۱ و ۳۷ دقیقه این روز به‌طور بی‌هدف شهر همدان را بمباران کردند و این در حالی است که مردم قهرمان و شهیدپرور همدان در راه‌پیمایی روز قدس شرکت کرده بودند.

گزارش رسیده از همدان حکایت از شهادت ۷۴ نفر در این بمباران داشت. منابع بیمارستانی نیز گزارش می‌دهند که این بمباران حدود ۱۷۹ مجروح بر جای گذاشت که از این تعداد ۳۲ نفر جراحاتشان شدید بود و به بیمارستان‌های تهران انتقال یافتند.(۳)

 

خلبانی که همه برنامه‌های صدام را به هم ریخت

در۳۰ تیر ۱۳۶۱ سرهنگ عباس دوران با حمله دلاورانه به حریم هوایی بغداد پالایشگاه الدوره در جنوب این شهر را منهدم کرد. او تمام بمب‌های هواپیمای خود را روی پالایشگاه ریخت و در پایان مورد اصابت موشک‌های ضدهوایی قرار گرفت. در حالی که کمک خلبان همراه او با چتر نجات بیرون پرید، دوران از خروج اضطراری از فانتوم صدمه دیده خود صرف‌نظر کرد و در حالی که در آتش می‌سوخت با هدف ناامن جلوه دادن شهر بغداد، به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع برگزاری این اجلاس در کشور عراق شد.

 

علت لغو اجلاس عدم‌تعهدها در بغداد از زبان ولایتی

ولایتی وزیرخارجه وقت ۱۹ مرداد ۱۳۶۱ عامل اصلی لغو اجلاس عدم‌تعهدها در بغداد را پیروزی رزمندگان در جبهه‌ها، حمله شجاعانه قهرمانان تیز پرواز نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران به بغداد و عبور از سد جهنمی دفاع ضدهوایی که در اطراف بغداد درست کرده‌ بودند و تلاش مجاهدین مسلمان عراق در انفجار وزارت کشور و در نزدیکی کاخ صدام و محل برگزاری اجلاس غیرمتعهدها  اعلام کرد.

وی افزود که همه اینها نشان‌ می‌دهد که اولاً رژیم صدام رژیم متزلزلی است که با توجه به پیروزی‌های نیروهای اسلام احتمال سقوطش خیلی زیاد است و ثانیاً عزاقی‌ها هر قدر هم دفاع ضدهوایی خود را در اطراف بغداد قوی بکنند، جلوی تیزپروازان ما را نمی‌توانند بگیرند. با توجه به ایمان خلبانان ما  که خود را برای شهادت آماده کرده‌اند، مرحوم شهید سرهنگ دوران که یکی از بهترین فرماندهان متدین و متعهد نیروی هوایی بود، با یکی از سرگردهای متعهد داوطلبانه می‌روند و پالایشگاه بغداد را بمباران می‌کنند. محاسبات عراقی‌ها با دفاع ضدهوایی‌ای که دارند درست است، زیرا کمتر خلبانی حاضر می‌شود خود را با آن دفاع مجهز درگیر کند، ولی آنها یک مطلب را در محاسبات خودشان در نظر نداشتند و آن محاسبه ایمان نیروهای ایرانی است.(۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۳۶۹ـ ۳۶۷٫

۲ـ اطلاعات، ۱۲ تیر ۱۳۶۱، ص ۲٫

۳ـ کیهان، ۲۶ تیر ۱۳۶۱، ص ۲٫

۴ـ اطلاعات، ۱۹ مرداد ۱۳۶۱، ص ۳.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در ۲۵ تیر ۱۳۶۱  در حالی که مردم مسلمان و متعهد همدان خود را برای شرکت در راه‌پیمایی روز قدس و شرکت در نمازجمعه آماده می‌کردند، چند فروند بمب‌افکن عراقی اقدام به بمباران مناطق مسکونی این شهر کردند.

 

۲٫

در پی آزادسازی خرمشهر، حاج‌احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی«ره» مشرف شدند. در آن دیدار، حضرت امام خمینی«ره» این سرداران دلاور، به‌ویژه حاج‌احمد را به‌گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

 

30نوامبر/16

عوامل فتنه(۲)

تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اشاره:

در میان مکلفان کسانی هستند که به‌عمد برخلاف حق قدم برمی‌دارند، راه باطل را می‌پیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان می‌خرند و کسان دیگری به اشتباه می‌افتند یا می‌لغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمی‌شوند و می‌کوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده می‌شوند.

حال این سئوال مطرح می‌شود که چطور ممکن است موجودی که طالب خیر خود است، عالماً و عامداً دست به کاری بزند که موجب هلاکت و شقاوت ابدی‌اش شود؟ آیا از ابتدا این‌گونه آفریده شده که طالب شر باشد؟ کسانی از دیرباز چنین می‌پنداشتند که در عالم دو عامل اصلی وجود دارد. یک عامل خود به ‌خود طالب خیر است که به آن یزدان می­گویند و یکی خود به‌ خود طالب شر که به آن اهریمن می­گویند. این نظر را به مانوی‌ها، زرتشتی‌ها و به بعضی از فرقه‌هایی که در مشرق زمین زندگی می‌کردند نسبت می‌دهند. در اسلام چنین مطلبی نداریم و شیطان با اهریمنی که آنها می‌گویند تفاوت دارد. به تصریح نهج‌البلاغه، شیطان سال‌هایی طولانی عبادت خدا کرد و سپس در اثر استکبار گمراه شد.

شیاطین جن و انس

شیطان از جنیان است و جنیان ــ ‌برخلاف موجوداتی مثل ملائکه که هیچ جهت شری در وجودشان نیست‌ــ مکلفند. قرآن نیز به آنها خطاب و برای‌شان تکلیف تعیین می‌کند. درباره ابلیس هم می‌گوید: «کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه»(۱)  او از ابتدا طالب خیر خود بود و خیر را در عبادت خدا می‌دانست، ولی در کنار آن، روح خودپرستی و استکبار، عامل شری بود که در وجود خود رشد داد و با وجود عبادت‌هایی که در کنار ملائکه می‌کرد روز به­ روز بر غرورش نیز افزوده ‌شد، در نتیجه وقتی پای امتحان در میان آمد و خدا امر کرد که برای حضرت آدم سجده کند، این استکبار گل کرد و گفت من هرگز چنین کاری نمی‌کنم و این منشأ طرد او از دستگاه الهی شد و از آنجا تصمیم گرفت که دیگران را هم گمراه کند.

بنابراین شیطان موجودی نبود که سرتا پا شر و در شرارت خود مجبور باشد. او به اختیار خود شر را اختیار کرد، چنان که شیاطین انس نیز این­گونه­اند.

با اینکه همه مکلفان با فطرت توحیدی آفریده شده­اند؛(۲) کسانی در اثر عوامل مختلفی به‌تدریج گرایش‌ها‌، میل‌ها، یا هوس‌هایی پیدا می‌کنند و به دنبال آنها می‌روند. کم‌کم این صفات شر در آنها رسوخ پیدا می‌کند، به‌طوری که دیگر عملا امکان نجات از آن‌ برای‌شان باقی نمی‌ماند. در آیات متعددی از قرآن نیز به این‌ مطلب اشاره شده است،‌ ازجمله: «وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِم سَدًّا وَمِن خَلْفِهِم سَدًّا فَأَغشَینَاهُم فَهُم لاَ یبصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیهِم أَأَنذَرتَهُمْ أَم لَم تُنذِرهُم لاَ یؤْمِنُونَ»(۳)  ما از پیش رو و از پشت سر، آنها‌را محاصره کرده‌ایم و راهی به حق پیدا نمی‌کنند و هرچه تو یا هر پیغمبر دیگری آنها‌ را هدایت کنید، فایده‌ای ندارد. بنابراین شیاطین، خود را به دست خود هلاک می‌کنند و خود مسئول شرارت و هلاکت‌شان هستند.

فرایند شکل‌گیری فتنه

در اینجا نقش شیاطین در انحرافات انسان‌ها روشن می­شود. آنها برای منحرف کردن دیگران دست به کارهایی می­زنند که محصول‌اش چیزی است که در ادبیات اسلامی «فتنه» نامیده می‌شود. (۴) فتنه در اصل لغت به معنای گرفتار شدن، اذیت شدن، اذیت کردن و گداختن است. مصدر فاعلی آن به معنای گرفتار کردن دیگران و مصدر فعل مجهول آن به معنای گرفتار شدن است. کسانی که عالماً و عامداً دیگران را منحرف می‌کنند، فتنه‌گران، فتنه‌انگیزان و عاملان فتنه‌اند و آنهایی که فریب می‌خورند و در دام آنها می‌افتند، فریب‌خوردگان هستند که گرفتار فتنه می‌شوند.

نکته دیگر اینکه فتنه در اصل لغت معنای ارزشی مثبت یا منفی ندارد. این لغت همانند بسیاری از الفاظ ابتدا برای معانی محسوس و عینی وضع شده­، سپس در ظرف اجتماع به بیان مفاهیم ارزشی نیاز پیدا شده است و معنای ارزشی را در همان مفاهیم حسی اشراب کرده­اند. حاصل اینکه اکنون ما در عرف متشرعه وقتی از فتنه صحبت می‌کنیم، به معنای حالتی است که کسی به آن مبتلا و از سعادت ابدی محروم می‌شود و به هلاکت ابدی می‌افتد.

به هر حال فتنه در عرف متشرعه، بار ارزشی دارد و وقتی فتنه گفته می‌شود انسان احساس می‌کند که یک معنای نامطلوبی در آن اشراب شده است و مبتلایان به آن دچار بلایی شده­اند که غالبا ناآگاهانه و از سر فریب خوردن است.

علل انحراف از مسیر حق

در فطرت همه انسان‌ها و حتی شیاطین، مرتبه‌ای از خداشناسی و گرایش به طرف حق وجود دارد،  ولی رفتن به طرف حق یا باطل، سعادت یا شقاوت، عملی است اختیاری و این اختیار است که برای انسان مسئولیت می‌آورد. منشأ این اختیار دو رکن دارد: شناخت و میل(۵) فرد باید نوعی شعور و درک نسبت به آن عمل و همچنین میل به انجام آن داشته باشد. اگر انسان نسبت به کاری هیچ شناخت و درکی نداشته باشد، مسئولیتی نیز نسبت به آن نخواهد داشت. همچنین اگر می‌داند کاری بد است، اما میلی به آن و انگیزه‌ای برای انجام‌اش ندارد و آن را انجام نمی‌دهد این انجام ‌ندادن اختیاری نیست. بنابراین کسانی که منحرف می‌شوند یا در شناخت‌شان ضعف وجود دارد و نمی‌توانند حق و باطل را درست تشخیص بدهند و یا میل‌هایی بر آنها غلبه پیدا کرده‌اند که مانع از این‌ می‌شوند که میل به حق در ایشان فعلیت پیدا کند.

روشن است که هیچ موجود ذی شعوری طالب بدی خود نیست. این همان فطرت الهی در جهت حق‌جویی، خیرخواهی و کمال‌طلبی است. بحث در اینجاست که چگونه انسان دست از این فطرت برمی‌دارد و به دنبال چیزی می‌رود که شر او در آن است؟ باید گفت چنین انسانی یا خیر و شر را با هم اشتباه و  باور کرده راهی که می‌رود راه درستی است و یا در اثر غفلت، بد را به جای خوب گرفته و در مصداق اشتباه کرده است. در عالم کسانی که فریب خورده و دیگران، باطل را برای آنها حق جلوه داده‌اند، کم نیستند. من خود در کشورهای مختلف از این‌گونه افراد بسیار دیده‌ام که واقعاً فریب خورده‌اند و باورشان این است که اعتقادشان و راهی که می‌روند، درست است.

مراتب انحراف و نتایج آن

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است ‌که این افراد در مبتلا شدن به این جهل، کج‌اندیشی و کج‌رفتاری معاقب هستند یا نیستند؟ پاسخ کوتاه کلامی این پرسش این است که اگر در تشخیص کوتاهی کرده‌اند، مسئولند، اما اگر کوتاهی نکرده، عقل‌شان نرسیده یا وسیله‌ای برای تشخیص حق در اختیارشان نبوده و با اینکه تلاش کرده‌اند، نتوانسته‌اند حق را بشناسند، جزو مستضعفان هستند و تا جایی که قدرت بر تشخیص نداشتند، معاف هستند و مسئولیتی ندارند؛ البته از نتایج خوب محروم هستند، ولی معذب نیستند. در بعضی از روایات هست که چنین کسانی در «اعراف» هستند و نه بهشتی و نه جهنمی‌اند.

اجمالا از مسلمات مذهب ماست ‌که مستضعفان در حد استضعاف‌شان مسئولیت ندارند و هیچ کس را جبراً به جهنم نمی‌برند. البته ممکن است به ‌خاطر کار بدی که می‌دانسته‌اند بد است و مرتکب شده‌اند، عذاب داشته باشند، اما در باره آنچه نمی‌دانستند و نتوانسته‌اند حق را تشخیص بدهند، مسئولیتی  ندارند.

این در صورتی است که کوتاهی نکرده باشند و می‌دانید که غالباً کوتاهی زیاد است. البته کوتاهی مراتب دارد. یک مرتبه از کوتاهی این است که استاد، کلاس و درس آماده است و از فرد دعوت می‌کنند که برای یادگیری حضور پیدا کند و او تنبلی یا لجبازی می‌کند. گروهی نیز کوتاهی کردن‌شان به این است که اگر بخواهند حق را بفهمند باید از وطن خود هجرت کنند و به شهر دیگری بروند و بین مردم دیگری که دین و مذهب دیگری دارند، زندگی کنند.  بنابراین مراحل کوتاهی متفاوت  و در مراتب عقوبت مؤثرند. هر کسی به همان اندازه‌ که کوتاهی کرده، معذب می‌شود.

گفتیم شیاطین کسانی هستند که حالت شقاوت در آنها ملکه شده و عالماً عامداً دنبال باطل می‌روند. چنین کسانی دچار فتنه نمی‌شوند و فریب نمی‌خورند؛ بلکه خود، فتنه‌گرند و دیگران را فریب می‌دهند. آنها برای این‌کار از دو راه وارد می‌شوند. یا در شناخت دیگران خدشه وارد  می‌کنند و با مغالطه طوری وانمو‌د می‌کنند که حق و باطل مخلوط می‌شود و مردم نمی‌توانند حق را از باطل تشخیص بدهند؛ یا کاری می‌کنند که میل به باطل در آنها قوت می‌یابد و نمی‌توانند نفس خود را مهار کنند.

آمیزش حق و باطل؛ فتنه فتنه‌گران

عامل بسیار مهمی که در این خطبه به آن توجه شده این است که فتنه‌گران حق و باطل را با هم می‌آمیزند. اگر فطرت انسان حق را بشناسد، به دنبال آن می‌رود و آن را رها نمی‌‌کند و اگر چیزی را صد در صد بداند که باطل است،  مشکل به طرف‌اش برود، مگر اینکه شرایط بسیار سختی پیش بیاید، وگرنه طبعاً هیچ انسانی به سراغ باطل صرف نمی‌رود. هیچ انسان عاقلی قبول نمی‌کند که حتی در مقابل پاداشی بزرگ، تعدادی طفل شیرخوار را در آغوش مادرشان به قتل برساند.  داعشی‌ها گناهان عجیبی را مرتکب می‌شوند که نظیرش را در تاریخ سراغ نداریم. این‌ طور نیست که تصور کنند کارشان باطل است و عالماً عامداً باطل را انجام می‌دهند. بلکه برای خود توجیه می‌آورند و رنگ و لعاب حقی به رفتارشان می‌زنند. اگر کاری باطل صرف باشد و انسان زشتی، پلیدی و تعفن آن‌ را بفهمد، هیچ عاقلی سراغش نمی‌رود.

مهم‌ترین کاری که دشمنان حق و شیاطین انجام می‌دهند این است که حق و باطل را با هم می‌آمیزند. امیرمؤمنان«ع»‌ می‌فرماید: «فَلَو أَنَّ الْبَاطِل خَلَصَ‏ مِن‏ مِزَاجِ‏ الحَقِ‏ لَم یخفَ عَلى المُرتَادِین»؛ انسان فطرتا طالب حق است، ولی گاهی حق برایش مخفی می‌شود و حق را با باطل اشتباه می‌گیرد و این هنگامی است که به باطل رنگ حق بزنند، مقدار کمی حق را با باطل مخلوط کنند و ظاهر باطل را به آن بیارایند. این منشأ فریب دیگران می‌شود. حضرت می‌فرماید:‏ «اگر آمیزه حق از باطل جدا می‌شد و باطل خالص بود، کسی فریب‌اش را نمی‌خورد و به سراغ‌اش نمی‌رفت.»

از سوی دیگر با اینکه‌ فطرت انسان طالب حق است گاهی بعضی از حق‌ها مورد بدگویی قرار می‌گیرند و کسانی به مصادیق حق ناسزا می‌گویند. از متواترات تاریخ است که در اثر تبلیغات بنی‌امیه، امیرمؤمنان علی «ع» را سال‌ها در خطبه‌های نماز جمعه لعن می‌کردند و این اصلا جزو واجبات نماز به‌شمار می‌رفت! خلفای اموی سال‌ها این رسم را داشتند و به کارگزاران‌شان در شهرها و ائمه جماعتی که نصب می‌کردند دستور می‌دادند که این کار را بکنند. با اینکه اگر در عالم در جستجوی مصداق کاملی برای حق باشیم، امام علی«ع» است.

این نظر مختص به ما شیعیان و یا حتی مسلمانان نیست. استادی غربی که ابتدا مسیحی بود و سپس مسلمان شد، به من می‌گفت: «یکی از بستگانم برایم نامه نوشته و پرسیده روشن‌ترین دلیلی که تو به استناد آن به خدا معتقد شدی چیست؟ دلیل‌های فلسفی به کنار، تو بیشتر به‌واسطه چه ‌چیزی به خدا ایمان آوردی؟ در جواب نوشتم: چون علی «ع» خداپرست بود! آنکه دل‌ام را آرام و ایمان‌م به خدا را تقویت ‌کرد، این بود که علی خداپرست بود؛ یعنی ابتدا علی را شناختم و سپس به واسطه علی خدا را شناختم. به قول شهریار:

«به علی شناختم من به خدا قسم خدا را»

آن وقت چه می‌شود که مسلمان‌های نمازخوان، علی را لعن کنند و این لعن را جزو واجبات نمازشان بدانند؟ علت آن آمیزه‌ و رنگ باطلی است که شیاطین به آن زدند و مردم، آن رنگ باطل را که ساختگی و جعلی است، می‌بینند و گول می‌خورند. «وَلَو أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِن لَبَسِ البَاطِلِ انقَطَعَت عَنهُ أَلْسُنُ المُعَانِدِین» اگر به کسی که حق است، بد می‌گوید و با او دشمنی می‌کند، برای این است که گمان باطلی در باره او دارد. اگر این باطل به‌کلی برطرف می‌شد و حق کاملاً جلوه می‌کرد، هیچ کس، حتی اهل عناد نمی‌توانستند به او بد بگویند.

«وَلَکِن یؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَمِن هَذَا ضِغثٌ فَیمزجَانِ»؛ اما فتنه‌گران حق و باطل را با هم مخلوط می‌کنند و شاخه‌ای از حق را در کنار شاخه‌ای از باطل می‌گذارند و به خیال خود دسته گلی درست می‌کنند که موجب مرض و هلاکت می‌شود. این هلاکت به خاطر حق نیست، بلکه به خاطر آن آمیزه باطل است. فتنه‌جویان برای این کار انواع و اقسام تجربیات را دارند. استادشان جناب ابلیس است که هزاران سال عمر دارد. اگر هیچ چیزی نبود جز تجربیات او، کفایت می‌کرد. آن قدر این تجربه‌ها متراکم شده‌اند که خیلی راحت حق و باطل را با هم مخلوط می‌کنند و به مغالطه می‌پردازند.

در ادامه دو نمونه از این آمیختن حق و باطل را در عصر خود بررسی می‌کنیم.

 

آزادی و اسلام

یکی از مغالطاتی که امروز دنیا، بسیاری از کشورهای اسلامی و حتی بسیاری از گروه‌های به اصطلاح فرهیخته سیاسی اجتماعی در کشور اسلامی را به خود مشغول کرده است، مغالطه در باره آزادی است. آزادی واژه زیبایی است و وقتی به کار می‌رود به ذهن انسان می‌آید که مرغی در قفس محبوس و در حال جان‌ دادن است و شما رفته‌اید و در قفس را باز کرده‌اید و او پرواز کرده و راحت شده است.

ما از مفهوم آزادی این را می‌فهمیم، اما مصداق آزادی که آنها ارائه می‌دهند و به دنبال‌اش هستند چیست؟  اکثر شما احتمالاً به کشورهای اروپایی نرفته‌اید، ولی برای من اتفاق افتاده است و تقریبا به چهل کشور از کشورهای خارجی رفته‌ام. در این کشورها  صحنه‌هایی وجود دارند که واقعاً هیچ حیوانی این‌گونه رفتار نمی‌کند، ولی برای آنها خیلی عادی است. می‌گویند آزادی است، بشر می‌خواهد آزاد باشد و این فطری بشر است. ما فقط سعی می‌کنیم کُشت و کشتار نشود و به همدیگر تجاوزات سخت نکنند. آنها به این افتخار می‌کنند که تمدن‌شان آن‌ قدر پیش رفته که هر فردی هر طور دل‌اش می‌خواهد می‌تواند زندگی کند.

از وزیر ارشاد سابق که اکنون در لندن زندگی می‌کند، پرسیدند: «شما که وزیر ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کردید؟» گفت: «این پسوند اسلامی همانند انجمن‌های بسیاری که در کشور هست و این پسوند را دارند، یک پسوند تشریفاتی است و ما هیچ الزام و تعهدی در مقابل آن نداریم. اما اینکه می‌پرسید ما چه کار کردیم، ما بزر‌گ‌ترین خدمتی که به این جامعه کردیم این است که به آن‌ها آزادی دادیم و چه خدمتی بالاتر از این؟! آیا اسلام با آزادی مخالف است؟!»

در پاسخ او باید چه بگوییم؟ اگر بگوییم موافق است، می‌گوید: پس من کار اسلامی کردم. اگر موافقید باید همه این کارها را بپذیرید؛ هر کس هر چه می‌خواهد بگوید، هر طور می‌خواهد رفتار کند، هر فیلمی بسازد، هر طوری بخواهد نمایش بدهد و هر لباسی بخواهد بپوشد. همه آزادند و اسلام هم که مخالف آزادی نیست. اگر بگوییم مخالف است، از فردا برایت حرف در می‌آورند که اینها خشونت‌طلب‌، مرتجع، کهنه‌پرست و مخالف آزادی‌اند و خیال می‌کنند دین با آزادی نمی‌سازد!

یکی از رئیس‌جمهورهای گذشته و یکی از نویسندگان معروف که هر دوی آنها را خوب می‌شناسید گفته و نوشته بودند که اگر اسلام یا هر مکتبی با آزادی مخالفت کند، گور خودش را کنده است. این اصلی است که هیچ استثنا ندارد؛ زیرا اگر بخواهد رواج پیدا کند، باید آزادی باشد تا بتواند حرف خود را بزند و اگر با آن مخالفت کند دیگران هم نمی‌گذارند او حرف‌اش را بزند.

در پاسخ باید گفت این مغالطه عام و خاص است. اسلام با آزادی موافق است اما نه با هر آزادی‌ای. اسلام با آزادی معقول، مفید و سازنده موافق است نه با مطلقِ آزادی.

 اسلام و پیشرفت اقتصادی

مثال دیگر آنکه می‌گویند اسلام با پیشرفت اقتصادی موافق است یا مخالف؟ چه کسی جرئت می‌کند بگوید مخالف است؟ سپس می‌گویند حال که اسلام پیشرفت اقتصادی را قبول دارد، هر کاری را هم که موجب پیشرفت اقتصادی باشد، قبول دارد. اگر قبول ندارید پس باید بگویید اسلام بعضی از پیشرفت‌های اقتصادی را قبول ندارد.

یکی از مؤثرترین سیاستمداران کشور در فرودگاه مشهد با من درد‌دل می‌کرد و می‌گفت: «این پولدارها به اروپا می‌روند و شبی هزاران دلار مصرف می‌کنند. هیچ شکی نیست که اینها گناه و کار بدی می‌کنند، اما خیانت دیگری که می‌کنند این است که اموال کشور ما را بیرون می‌برند.» بعد پیشنهاد می‌کرد که بیاییم در یکی از این جزیره‌ها مثلا جزیره کیش، آن مراکزی که آ‌نها برای آن به اروپا می‌روند، دایر کنیم. اینها بیایند اینجا گناه‌شان را بکنند، گردن خودشان، جهنم‌اش را می‌روند، ولی پول ما را نبرند!

او این‌ سخن را جدی می‌گفت. پیشنهاد می‌کرد که ما در جزیره کیش عشرتکده درست کنیم تا اینها‌ پول‌های‌شان را همین جا صرف کنند. گناهی که آنجا می‌کنند، اینجا بکنند، گردن خودشان. ما که نگفتیم گناه کنند، اما منافع اقتصادی‌مان را داشته باشیم. مگر اسلام با منافع اقتصادی مخالف است؟

در پاسخ باید گفت اسلام با منافع اقتصادی مخالف نیست و خودش به کار کردن توصیه می‌کند و حتی آن را عبادت می‌شمارد، اما کار حلال و مفید برای جامعه. هر رونق اقتصادی‌ای که مطلوب جامعه ما نیست. هر پولی از هر جا بیاید مطلوب اسلام نیست. پیشرفت باید همه جانبه باشد، نه فقط در پول. باید در اخلاق، تقوا، دین، عقل و  انسانیت نیز پیشرفت کنیم.

پیشرفت مقوله‌ای جامع است و هنگامی جامعه‌ای انسانی پیشرفت می‌کند که در انسانیت‌اش پیش برود و چیزهای دیگر ابزاری برای رشد انسانیت هستند، وگرنه ما برای این آفریده نشده‌ایم که خود را از هر راهی وقف پول درآوردن کنیم. «وَما خَلقتُ الجِنَّ وَالإنسَ الا لیعبدون: نه الا الپیشرفت! آن هم هرگونه پیشرفتی!

این همان لبس حق و باطل است. باطل را با عناصری از حق پوشش و ظاهر زیبایی به آن می‌دهند. باطن استفاده این شیاطین از اصطلاحات آزادی، پیشرفت، تمدن، دموکراسی و مردم‌سالاری، چیزی جز شیطنت، کفر، ظلم، بیچاره کردن طبقات محروم، سرمایه‌داری مذموم و اشرافی‌گری نیست.

اگر بخواهیم به این فتنه‌ها مبتلا نشویم، باید در محاورات‌مان تجدیدنظر کنیم و این واژه‌ها را دقیق معنا کنیم. ببینیم دنبال چه می‌گردیم و در جایی که چیزی به عنوان حق ارائه می‌شود، حدودش را بشناسیم و در جایی‌که چیزی به عنوان باطل ارائه و زشت جلوه داده می‌شود، ببینیم زشتی‌اش برای چیست، وگرنه ما نیز در همین دام می‌افتیم؛ «فَهُنالِکَ یستَولِی الشَّیطَانُ عَلَى أَولِیائِهِ». اینجا‌ست که شیطان بر دوستان‌اش مسلط می‌شود، افسارشان را می‌گیرد و به هر راهی که بخواهد می‌برد.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫کهف، ۵۰٫

۲٫فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَر النَّاس عَلَیهَا، (روم،۳۰).

  1. یس، ۹-۱۰٫
  2. در گذشته یک دوره بحث فتنه را به صورت مفصل بحث کرده­ایم که با عنوان طوفان فتنه و کشتی بصیرت چاپ شده است.
  3. البته این تعبیرات نیاز به توسعه دارد، شاید در بعضی از موجودات تعبیر میل صحیح نباشد و درباره آن‌ها تعبیرهای دیگری مثل شوق و انگیزه به‌کار رود.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در میان مکلفان کسانی هستند که به‌عمد برخلاف حق قدم برمی‌دارند، راه باطل را می‌پیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان می‌خرند و کسان دیگری به اشتباه می‌افتند یا می‌لغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمی‌شوند و می‌کوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده می‌شوند.

 

۲٫

از متواترات تاریخ است که در اثر تبلیغات بنی‌امیه، امیرمؤمنان علی «ع» را سال‌ها در خطبه‌های نماز جمعه لعن می‌کردند و این اصلا جزو واجبات نماز به‌شمار می‌رفت! خلفای اموی سال‌ها این رسم را داشتند و به کارگزاران‌شان در شهرها و ائمه جماعتی که نصب می‌کردند دستور می‌دادند که این کار را بکنند. با اینکه اگر در عالم در جستجوی مصداق کاملی برای حق باشیم، امام علی«ع» است.

 

 

۳٫

پیشرفت مقوله‌ای جامع است و هنگامی جامعه‌ای انسانی پیشرفت می‌کند که در انسانیت‌اش پیش برود و چیزهای دیگر ابزاری برای رشد انسانیت هستند، وگرنه ما برای این آفریده نشده‌ایم که خود را از هر راهی وقف پول درآوردن کنیم.

 

30نوامبر/16

دنیا شکارچی آدم است

 

 

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

 

 

مقدمه

در شماره پیشین در این باب سخن گفته شد که نیات انسان به حساب می‌آیند و کسی که در پیشگاه ملکوت نیت گناه می‌کند، با اینکه از نظر شرع تنبیه نمی‌شود و فقط عمل است که مجازات در پی دارد، اما در پیشگاه الهی مسئول است. و نیز گفتیم انسان بدین سبب گناه می‌کند که جاهل است و در تاریکی نادانی و اگر بارقه‌ای از نور حقیقت بر دل او بتابد، ماهیت پلید عمل زشت خود را می‌بیند و می‌گریزد.

اینک بحث را پی می‌گیریم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند آنچه را که به شما داده، همه حق است و آنچه آفریده، همه حق است. او خوب آفرید، شما بد پیوند ندهید. قدر خود را خیلی بشناسید. دنیا شما را به‌گونه‌ای شکار می‌کند و منِ سالمند را طور دیگری. دنیا دست‌بردار نیست و باید هم دست‌بردار نباشد. حقیقت عالم که خلاف نمی‌آفریند. بنای خلقت شیطان این است که من و شما به کمال برسیم. اگر شیطان ما را به سوی باطل سوق ندهد و ما با او مخالفت نکنیم و به حرف‌های‌اش گوش ندهیم که به مقاماتی نمی‌رسیم. او ما را به خلاف دعوت می‌کند و ما عقل‌مان را به کار می‌اندازیم و به فرمان عقل‌مان در راه هستیم، لذا به مقامات عالی می‌رسیم.

نمی‌دانم تا چه اندازه می‌توانید برداشت داشته باشید، چون این دین خداست. دین خدا به فرموده بزرگان ما از پیامبر(ص) و ائمه(ع) گرفته است تا رجال ناموری که سر سفره آنها تربیت شدند و لقمه برداشتند، همه فرمودند دین خدا رمز است و طوری پیاده شده که هیچ‌ کسی از سر این خوان بی‌لقمه و بی‌طعمه برنمی‌خیزد. هر کسی کنار فرمایش‌های قرآن بیاید، چیزی عایدش می‌شود. منتهی تفاوت اشخاص در این باب بسیار است. صاحب قرآن فرمود آن کسی هم که فقط به خطوط قرآن نگاه می‌کند ثواب می‌برد و همین نگاه کردن به خطوط قرآن هم ثواب دارد. وقتی کسی دارد قرآن می‌خواند و شما فقط گوش می‌کنید، گوش دادن‌تان ثواب است. می‌خوانید ثواب می‌برید. حتی به معانی تحت‌اللفظی آن هم توجه دارید، ثواب می‌برید و اگر ان‌شاءالله در این دریای بی‌کران الهی غوطه‌ور شدید و در محضر اَبر استادان نامور نشستید، به آن اندازه‌ای که در این دریا شنا کردید، به همان اندازه بهره می‌برید. تا همت شما چه باشد.

قرآن دریا بی‌کران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده‌ و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده‌، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشته‌اید. انسان نمی‌گوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو. هر چه هم از این دریا بنوشید و از این سفره لقمه بردارید، به‌جای اینکه گرسنگی و تشنگی‌تان کم شود، اشتهای‌تان بیشتر می‌شود.

اگر گفتید بس‌ام است، سرتان کلاه رفته و شیطان چشم و گوش شما را تصرف کرده است، لذا زود خودتان را به طبیب و روحانی بزرگ و مردم زحمت‌کشیده شهرتان برسانید. پای منبر بنشینید. این مسجد و حسینیه را که کلاس اکابر شماست، قدر بدانید و از وجود علما و روحانیون و مردم زحمتکش شهرتان بهره ببرید. آنها خیر و سعادت شما را می‌خواهند. اگر به شما تشر هم زدند:

«عقل دشنام‌ام دهد من راضی‌ام

ز آن که فیضی بخشد از فیاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی‌فائده

نبود آن مهمانی‌اش بی‌مایده.

احمق ار حلوا نهد اندر لب‌ام

من از آن حلوای او اندر تب‌ام»(۱)

از دست هر کسی لقمه و طعمه نگیرید و نخورید. از دست هر کسی مقاله، مجله و کتاب نگیرید و نخوانید. اینها انسان را بیچاره می‌کند. حضرت علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان یک وقتی در باب شیخ‌الرئیس، ما را نصیحتی فرمود که ایشان با خدای‌اش عهد بست که مطلب بیهوده و هرزه نخواند. اینها جز اینکه افکار انسان را مشوش کند فایده‌ای ندارد. به‌ جای این مطالب آیه‌ای از قرآن بخوانید و نزدیک عالم ربانی بنشینید:

«یک صبح به اخلاص بیا بر در دوست

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن»(۲)

«دفتر حق است دل، به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد»(۳)

دفتر دل را از حرف‌های باطل پر نکنید. ما داریم شب و روز خود را برای ابد می‌سازیم. حواس‌تان باشد دارید چگونه می‌سازید.

ما در پرده‌های ظلمت جهل هستیم و نمی‌بینیم. پرده کنار برود، آنگاه خواهیم دید با چه کسی محشوریم و چه کسی هستیم. نظام هستی یکسره چشم باز کرده است و ما را می‌بیند و ماییم که میوه شجره وجود هستیم. باغبان اگر امید ثمر نمی‌داشت، شجر نمی‌کاشت. ما ظاهر امر را می‌بینیم و می‌گوییم آن میوه اصل است، ولی اول درخت است و بعد میوه. از درخت بپرسید شما طفیل چه کسی هستی که این‌گونه آب‌ات می‌دهند و از تو مراقبت می‌کنند؟ ظاهر امر این است که باغبان آبیاری و مراقبت می‌کند، اما درخت اندکی که بیندیشد این همه را طفیل میوه است که اگر باغبان امید میوه نداشت، درخت را نمی‌کاشت و از آن مراقبت نمی‌کرد، لذا درخت مدیون میوه و امید باغبان است.

لذا وقتی به میوه شجره وجود، پیغمبر و آل پیغمبر(ص) می‌رسید، می‌بینید آنها کسانی هستند که « بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء» به بوی آنهاست که دیگران آفریده شده‌‌اند و روزی داده می‌شوند، چون آنها میوه شجره وجود هستند:

«تو اصل وجود آمدی از نخست

دگر هرچه موجود شد فرع توست»(۴)

باغبان اگر امید میوه نداشت، درخت نمی‌کاشت.

«گر نبودی میل و امید ثمر

کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟

مصطفی ز این گفت که آدم و انبیا

خلف من باشند در زیر لوا

گر به صورت من ز آدم زاده‌ام

من به معنی جدّ جد افتاده‌ام

پس برای من بُده است سجده ملک

و از پی من رفت تا هفتم ملک»(۵)

این آن انسان‌های کامل هستند تا برسد به شما بزرگواران که امت آنها هستید. همه برای شما آفریده شده‌اند. این کتاب الله را کفران نعمت نکنید:

«دفتر حق است دل، به حق بنگارش

نیست روا پر نقوش باطله باشد»

چرا کتاب وجود آدمی با حرف‌های باطل و هرزه و لقمه‌های حرام پر شود؟ چرا با حقایق و معارف پر نشود؟ نظام هستی یکپارچه حق است. مبادا حتی نیت خلاف کنید. عرض نمی‌کنم عمل خلاف، چون شأن شما اجلّ از آن است که به شما نصیحت کنم که عمل خلاف نکنید.

چه شده است ما را که این همه حرف می‌شنویم و به خود نمی‌آییم؟ از جانب او هیچ چیز نابایست و ناشایست آفریده نشد. حتی وجود شیطان که اگر او نباشد من و شما به کمال نمی‌رسیم. اگر وجود شیطان نباشد، بعثت انبیا و ارسال رسل، دین، تکامل انسان، بهشت و جهنم یعنی چه؟ همه اینها روی حساب هستند. شیطان ما را قلقلک می‌دهد و با او مخالفت می‌کنیم و می‌گوییم همه اقوال و افعال ما قربه الی الله است و به بهشت می‌رویم و برای طی این مسیر به انسان کامل و دستورات الهی نیازمندیم. چیزی لغو آفریده نشده است. این من و شما هستیم که باید حواس‌مان جمع باشد.

درازگوش و حماری داشت عر می‌کشید. آن عزیز را دیدم که اشک می‌ریزد. مدتی گذشت تا به حرف بیاید و بگوید بیچاره‌هایی که در این دنیا مهار نفس را نکشیده‌اند، همین که از این نشئه رخت بربستند فریاد برمی‌آورند که «رَبِّ ارْجِعُونِ»، چون این دنیا آنها را به بازی می‌گیرد و به خودشان نمی‌رسند. بچه درد دارد، دل‌اش و سرش درد می‌کند و زبان ندارد که بگوید کجای‌اش درد دارد. مادر کف می‌زند، های و هوی می‌کند، تشت می‌زند و بچه خاموش می‌شود. درد از بین نرفته است و همین که مادر دست برمی‌دارد، باز بچه دادش بلند می‌شود.

الان مادر دنیا و مادر هوی و حواس آن ‌قدر برای ما ساز می‌نوازد و سر و صدا می‌کند و کف می‌زند که به درد خودمان نمی‌رسیم، ولی همین که این مادر دنیا از ما دست برداشت، اولین حرفی که می‌زنیم به فرموده قرآن این است که «رَبِّ ارْجِعُونِ». خدایا! مرا برگردان. تا الان که مادر سر و صدا می‌کرد، بچه متوجه دردش نبود، ولی حالا که دست برداشته متوجه دردش شده است. حالا می‌گوید خدایا! مرا برگردان که خودم را درست بسازم.

این تازه ساحل زندگی است و او هنوز نمرده و به‌کلی از دنیا منقطع نشده است. سیر معکوس که در نظام هستی راه ندارد. چرا حرف آفریدگارتان را گوش نمی‌دهید؟ اینها که حرف ما نیست. ما که حق نداریم از خودمان حرف بزنیم. بنده و جنابعالی باید حرف کتابِ انسان‌ساز خود، قرآن را بشنویم.

سالگرد وفات حضرت فاطمه‌زهرا(س)، عصمت‌الکبری، ام‌الائمه، قرآن ناطق، انسان صاحب عصمت است. ما که نمی‌توانیم حقیقت ایشان را معرفی کنیم و خودمان را با این الفاظ آرامش می‌دهیم:

«نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام»(۵)

می‌گویند امام فخر رازی سنی بود. نمی‌دانم. عصر ایشان قرن پنجم هجری و زمان حنفی‌ها بود که انسان باید با احتیاط زندگی کند، اما حرف‌های عجیبی از ایشان داریم. شکرلله که به عبارتی از ابوالفضائل، حضرت شیخ بهایی برخوردم که گفته است اگر کسی در کتاب‌ها و عبارات فخر رازی فحص و جستجو کند، ایشان را متشیّع می‌یابد.

امام فخر رازی از بس که در تمام علوم انسان دلیر و متفکری بود و در همه امور از توحید و نبوت گرفته تا معاد، سئوال می‌کرد و تا به پاسخ مستدل و منطقی نمی‌رسید، دست برنمی‌داشت و پهلوان و وارد در بحث و اهل ان‌قلت، ایراد، انتقاد و اعتراض بود، به او امام‌المشکّکین می‌گفتند، اما همین مرد در باره عصمت فاطمه‌زهرا، صدیقه طاهره(س) ذره‌ای ان‌قلت نیاورده است و بدون وسوسه و دغدغه، حضرت بی‌بی را عصمت‌الله‌الکبری می‌داند. تفسیر کبیر فخر رازی را که در ده جلد چاپ شده است، باز ‌کنید. اول سوره حمد در تفسیر «بسم‌الله الرحمن الرحیم» می‌گوید، من در نمازهای‌ام «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را به جَهر می‌خوانم و تنی چند از صحابه را اسم می‌برد که آنها هم به جهر می‌خواندند. چرا؟ چون امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) به جهر می‌خواند. او در دنباله این تفسیر می‌گوید: «کسی که علی بن ابیطالب(ع) را سرمشق خود قرار دهد، در دنیا و آخرت سعادتمند است.»

بنی‌امیه دست به دست هم دادند که تمام آثار امام امیرالمؤمنین(ع) را از بین ببرند، حتی جهر به «بسم الله الرحمن الرحیم» را. بنی‌امیه چه کارها که نکردند. حدود ۲۰۰ سال در زمان بنی‌امیه در سراسر کشور اسلامی یک اسم علی را پیدا نمی‌کردید. کسی جرئت نداشت اسم فرزندش را علی بگذارد. ببینید چه کردند که بی‌بی فرمود: «علی ‌جان! مرا شب دفن کن. نمی‌خواهم اینها در کنار جنازه‌ام حاضر شوند» و هنوز هم قبرش در جوار پیغمبر(ص) مخفی است.

ائمه هدی و معصومین«ع» که با کسی بغض و عداوت نفسانی نداشتند. ببینید چه کردند که گفت: «یا علی! مرا شب دفن کن.» بچه بودم و مدرسه می‌رفتم. مرحوم پدرم می‌خواست مرا به مدرسه بفرستد. آن روزها که ماشین نبود و باید مسافت‌های طولانی را پیاده می‌رفتید. سر راه‌مان امامزاده‌های مختلف را که می‌دیدم، از پدر می‌پرسیدم: «این آقا بالای آن کوه و پایین آن دره و در این مناطق دورافتاده چه می‌کرده که در اینجاها به شهادت رسیده است؟» و پدر پاسخ می‌داد: «می‌خواستند از غوغای زمانه و مردم دور باشند و به عبادت و ذکر بپردازند، لذا به این‌جور جاها می‌آمدند.» و به این ترتیب موقتاً مرا قانع می‌کرد.

بعدها که مطالعه‌ای در تاریخ کردم، دیدم یکی از خلفای بنی‌امیه ـ که نام‌اش یادم نیست ـ فرمان داد بنی‌هاشم نباید زنده بمانند. عده‌ای انتساب خود به بنی‌هاشم و سید بودن خود را انکار کردند، ولی آنهایی که سرشناس بودند و جای انکار نبود، گریختند و به جاهای مختلف پناه بردند، اما از آنجا که تحت تعقیب مردم دنیاپرست بودند، در کوه‌ها، دره‌ها و مناطق دورافتاده به چنگ آنها می‌افتادند و به شهادت می‌رسیدند و پراکندگی فراوان آنان در کشور ما از این جهت است.

جناب علامه حلّی بیان جالبی دارد و می‌فرماید: «اگر به عوام بگویید ملکه اجتهاد، بینوا چه می‌فهمد مطلب چیست. یک چیزی را دورادور می‌شنود و می‌فهمد.» اگر کسی به‌جای نیش کلنگ با مژه چشم‌اش زمین را بکند تا چاهی حفر کند و به آب برسد، آسان‌تر از اجتهاد است.

علامه حلّی در تمام علوم، حتی ریاضیات یگانه است. ایشان می‌گوید نسبت درک ما [مجتهدین و علما] به مقام عصمت همچون نسبت عوام است به درک قوه و ملکه اجتهاد. ما هم از مقام عصمت همین‌ قدر و دورادور یک چیزی می‌فهمیم. آن کسی که صاحب عصمت است می‌داند عصمت چیست. علامه حلّی می‌فرماید من چه می‌فهمم که حضرت فاطمه(س) صاحب عصمت کیست. آن وقت شما از منِ بینوا چه توقع دارید بی‌بی را معرفی کنم؟

«در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید و‌السلام»

 

پی‌نوشت:

  1. مولانا
  2. ابوسعید ابوالخیر
  3. حسن زاده آملی
  4. بوستان سعدی
  5. مولانا

 

 

سوتیتر:

۱٫

قرآن دریا بی‌کران است. وجود شما هم حد یقف ندارد. آنجایی که در کسب معارف مختلف به خود گفتید دیگر بس است، بدانید چوب دنیا را خورده‌ و وسوسه دنیا شما را گرفتار کرده است. بدانید با رفیق بد همنشین شده‌، مقاله هرزه خوانده یا لقمه ناپاکی به دهان گذاشته‌اید. انسان نمی‌گوید بس است. به من و شما فرمود: «إقرا وأرقَ»: بخوان و بالا برو.

 

 

 

 

30نوامبر/16

«دل» فقط جایگاه خداست

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

مروری بر مباحث گذشته

قلب مؤدب قلبی است که تنها به خداوند دلبستگی صادقانه داشته باشد. عبادت و عملی هم که قلب را در این راستا تأدیب می‌کند نماز است؛ به‌خصوص نمازهای نافله و تطوّعی. البته نماز هنگامی در قلب انسان تأثیر می‌گذارد که روح و حقیقت داشته باشد.  به‌طورکلی روح همه‌ عبادات، به‌خصوص نماز، حضور قلب است؛ لذا آن نمازی موجب تأدیب قلب می‌شود که همراه با حضور قلب باشد. به انواع حضور قلب در عبادت و به حضور قلب در معبود اشاره کردیم.

نماز یک پیکره‌ای کامل از ثنایای حق است. نماز مجموعه‌ای است که انسان در آن تمام اسماء و صفات الهی را ثنا می‌گوید و حمد و ستایش می‌کند؛ بنابراین حضور قلب یعنی اینکه شخص بداند که ثنای الهی را به جا می‌آورد.

 

حضور قلب در معبود و مراتب مختلف آن

اهل معرفت می‌فرمایند در عبادت، حضور قلب در معبود هم باید لحاظ شود. حضور قلب در معبود، مراتب مختلفی دارد که عبارتند از: «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود»، «حضور قلب در تجلیات اسماء و صفاتی معبود» و «حضور قلب در تجلیات ذاتی معبود» که هرکدام از این مراتب خود چهار مرتبه دارند: مرتبه علمی، مرتبه ایمانی، مرتبه شهودی و مرتبه فنایی. در این بحث، تنها به «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود» و مراتب آن اشاره خواهد شد.

 

مرتبه اول: حضور قلب علمی

همان گونه که در نماز «حضور قلب در عبادت» لازم است، «حضور قلب در تجلیات فعلی معبود» نیز ضروری است. حضور قلب در تجلیات فعلی خداوند در مرتبه اول یعنی مرتبه علمی بدان معناست که انسان با برهان و دلیل عقلی بداند که جمیع مراتب وجود از غیب گرفته تا شهود، همه و همه پرتویی از تجلیات ذات خداوند هستند؛ یعنی ذات خدا تجلی کرده که عالم وجود شکل گرفته است و در پرتو تجلی ذات او بساط عالم برپاست.

پشتوانه این سخن هم استدلال‌های عقلی هستند، هم روایات متعدد معصومین«ع». مثلاً در روایتی آمده است: «خلق الله المشیه بنفسها ثم خلق الأشیاء بالمشیه»؛(۱) جلوه ذات حق، مشیت اوست و جمیع مراتب وجود، از پرتوی این جلوه به وجود آمده‌اند. در روایت دیگری پیغمبر اکرم فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِی»؛(۲) اولین مخلوق خداوند، نور من یعنی نور مقدس محمدیه است و چه بسا «خلق‌الله المشیه بنفسها» اشاره به همین نور مقدس باشد. «ثم خلق الأشیاء بالمشیه»؛ آنچه از ذات خدا صادر شده، مشیت است و جمیع مراتب وجود، جلوه مشیت و پرتوی تجلی ذات اوست؛ پس تمام مراتب وجود، پرتوی از ذات او به شمار می‌آیند و یکجا در محضر او حاضرند.

بنابراین حضور قلبی در معبود این است که شخص نمازگزار از نظر علمی بداند که خودش، قلب‌اش، حرکات قلب‌اش، عبادت‌اش، ظاهر و باطن‌اش، همه و همه در محضر خداوند حاضرند.(۳) معنای حضور قلب در تجلیات فعلی حق از نظر علمی همین است و این پایین‌ترین مرتبه حضور قلب در معبود است.

 

مرتبه دوم: حضور قلب ایمانی

مرتبه دوم، حضور قلب در تجلیات فعلی معبود از نظر ایمانی است. در این مرتبه مُدرکات عقل درباره تجلیات فعلی پروردگار وارد لوح قلب می‌شوند و از برهان به ایمان تبدیل می‌گردند. به تعبیر دیگر معارف بلند الهی با قلم عقل بر صحیفه قلب نگاشته می‌شوند و قلب می‌پذیرد که همه ‌مراتب وجود، پرتوی از تجلیات ذاتی خداوند و در محضر او حاضرند.

سر و کار ایمان با دل است. اگر محصول کارخانه عقل وارد قلب شود و روی آن تأثیر کند، ایمان به وجود می‌آید، وگرنه از ایمان خبری نیست. افرادی هستند که همه‌ موازین و براهین عقلی این مسائل را می‌دانند، اما به هیچ‌ یک ایمان و دلبستگی ندارند، چون این حرف‌ها به قلب آنها وارد نشده‌اند. ایمان حالتی است که این معارف در ظرف دل ریخته شوند و منشأ عمل گردند. ممکن است فردی برای یک اصل مهم اعتقادی چندین استدلال و برهان قوی اقامه کند، اما هیچ‌گاه این اعتقاد اثبات شده بر دل‌اش اثر نگذارد. دانستن عقل غیر از باور کردن قلب است. یک وقت می‌گویی می‌دانم و گاهی می‌گویی باور دارم. اینها با هم فرق دارند. ایمان بر شاخه باور می‌نشیند، نه شاخه دانستن. باید دل باور کند که سراسر عوالم وجود و ماسوای حق، همه پرتوی از تجلی او هستند و همه‌ مراتب وجود یکجا در محضرش حاضرند تا ادب بالاتری در نماز رعایت شود.

لذا اهل معرفت می‌فرمایند باید با یک سنخ از ریاضت‌های علمی و عملی، اعتقاد به تجلی فعلی معبود را با قلب باور کرد. باید کارهایی را که از طرف شارع بیان شده‌اند انجام دهیم تا زمینه ورود این معارف به قلب و شکل‌گیری ایمان فراهم شود. راه حصول ایمان هم تقوای عملی است. ایمان تقوا می‌خواهد و منظور ما هم از ریاضیات شرعی همین است.

مشکل ما این است که با آنکه تمام استدلال‌ها را می‌دانیم، اما باز هم در دل‌هایمان خبری از باور و ایمان نیست! چرا؟ چون تقوا نداریم. مدتی گناه را ترک کنید و بعد ببینید چه اتفاقی می‌افتد. ببینید خدا را باور می‌کنید یا نه؟ تنها با رعایت ریاضت شرعی، یعنی تقواست که مدرکات عقلی وارد قلب می‌شوند و به صورت ایمان درمی‌آیند.

 

مرتبه‌ سوم: حضور قلب شهودی

مرتبه سوم حضور قلب، شهود تجلیات است که سیر در این مسیر کمی متفاوت است؛ چون وقتی حضور قلب در تجلیات افعالی به مرتبه ایمانی برسد، دیگر کار آسان می‌شود و سیر از بالاست. تا اینجا دست تو بود، اما از اینجا به بعد مربوط به آن طرف است. اینجاست که رحمت حق و هدایت‌های الهی شامل حال تو می‌شوند و دری از شهود به روی قلب‌ات بازمی‌گردد و می‌توانی تجلیات فعلی حق را شهود کنی. تا به حال علم بود و باور و حال شهود است و دیدار. در مرتبه شهودی این را که تمام مراتب وجود که جلوه او و در محضر او حاضرند، در نماز خود شهود خواهی کرد. به همین خاطر است که می‌گویند نماز انسان را به معراج می‌برد. «الصَّلاه مِعرَاجُ المُؤمِن»؛(۴) نماز، عروج روح است.

 

مرتبه چهارم: حضور قلب فنایی

در مرتبه بعد، رحمت حق و هدایت‌های الهی زیاد می‌شوند و همه دل را فرامی‌گیرند؛ به‌طوری که دل آیینه‌ای می‌شود که همه‌ تجلیات افعال حق در آن انعکاس پیدا می‌کنند؛ لذا شخص عابد از خود بی‌خود و در جلوات الهی فانی می‌شود.

سید بن‌ طاووس در فلاح‌السائل می‌گوید: «فقد رُوِی أن مولانا کان یتلوا القرآن فی صلاته»؛ به تحقیق روایت شده که مولای ما امام صادق«ع» در نمازشان آن قدر قرآن تلاوت کردند که «فغشی علیه»؛ حالت بی‌هوشی به ایشان دست داد. «فلما أفاق سئل ما الذی أوجب ما انتهت حالک إلیه؟»؛ وقتی به هوش آمدند از حضرت سئوال شد: «چرا حال‌تان خراب شد و به این وضع افتادید؟» حضرت فرمودند: «مازلت أکرر آیات القرآن حتی بلغت إلی حال»؛ من پیوسته در نماز آیات قرآن را تکرار می‌کردم (۵) تا به این حالی که دیدی رسیدم و از هوش رفتم. «کأننی سمعت مشافهه ممن أنزلها علی المکاشفه و العیان»؛ گویا این آیات را از همان کسی که نازل کرده، شفاهاً و به‌عیان می‌شنیدم. «فلم تقم القوه البشریه بمکاشفه الجلاله الإلهیه»؛(۶) لذا دیگر نیرو و توان بشری تاب نداشت که بتواند در مقابل این مکاشفه جلال خدا بایستد. این همان حضور قلب در نماز نسبت به تجلی حق است که شخص طاقت‌اش از دست می‌رود و به حالت فنا می‌رسد.

پیغمبر اکرم«ص» ‌فرمودند: «لی مع الله وقت لا یسعه ملک مقرب و لا نبی مرسل»؛(۷) من با خدا حالاتی دارم که هیچ فرشته مقرب و نبی مرسلی ندارد، یعنی هیچ ‌کس کشش درک این حال را ندارد:

شد مشتبه به کعبه ز میخانه راه ما

ای بهتر از یقین هزار اشتباه ما

دل باید مؤدب به آداب الهی شود و ادب الهی دل این است که تنها ظرف حضور خدا باشد. خدا می‌گوید غیر مرا در این ظرف راه مده. این حرف خداست که دل، جایگاه من است و باید از غیر من خالی باشد. در روایات، تعبیرات گوناگونی وجود دارند که این معنا را می‌رسانند. مثل اینکه فرمود: «لا یسعنی أرضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن»؛(۸) زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد، ولی قلب بنده مؤمن من مرا در خود جای می‌دهد.

در روایتی دیگر آمده است: «ان الله تعالی فی الارض آوانی ألا و هی القلوب؛(۹) خدا ظرف‌هایی در زمین دارد که همان قلب‌هاست»، یا آنکه فرمود: «قلب المؤمن عرش الرحمن»(۱۰)

پس خدا حرف‌اش این است که دل تو بیت‌الله است نه بیت‌المال! دل تو بیت‌الله است، نه بیت‌الجاه! دل تو بیت‌الله است، نه بیت‌الأولاد! این خانه خداست و نباید غیر او در آن ساکن شود. چرا اجازه دادی دیگران خانه خدا را غصب کنند؟ خدا می‌گوید اینها را از خانه‌ من بیرون کن و آن را به خودم تحویل بده. اگر آنها را بیرون نکنی، بی‌ادب هستی و حد مرا حفظ نکرده‌ای، اما اگر غیر را از خانه من بیرون کنی و مؤدب شوی، من می‌آیم و در قلب تو تجلی می‌کنم.

 

«تخلیه قلب» غرض از ادای فرائض و نوافل

اینکه خدا می‌گوید نافله بخوان برای این است که تو بتوانی حضور قلب و فراغت قلب پیدا کنی و به کمک این اعمال و حالات، اغیار را از خانه دل بیرون کنی تا صاحبخانه وارد شود و تجلی کند. اینکه در روایت آمده است که: «فأدبه بالتطوع»،(۱۱) برای این است که بیت‌الله از غیر الله خالی شود.

در تاثیر نوافل بر تأدیب و تخلیه قلب، امام باقر«ع» می‌فرمایند: «و انه لیتقرب إلی بالنافله حتی أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها»؛(۱۲) بنده به وسیله نوافل به من نزدیک می‌شود تا من او را دوست داشته باشم؛ پس هنگامی که به او محبت بورزم، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند، زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید، دست او می‌شوم که با آن چیزی را می‌گیرد و حمل می‌کند.

پس خدا با خواندن نوافل این گونه در قلب انسان تجلی می‌کند که دیگر خودش همه‌کاره است. با نوافل است که می‌توان خانه‌ دل را از غیر الله تخلیه کرد و آن را یکجا به خدا سپرد.

اگر کسی قلب خود را این چنین مؤدب کند، خواهد دید که چه درهای بسته‌ای به رویش باز خواهد شد! گوش‌اش، گوش خدا، دیده‌اش دیده خدا، زبان‌اش زبان خدا و دست‌اش دست خدا می‌شود. خدا فقط همین را از بنده‌ می‌خواهد که دل‌اش را مؤدب به آداب الهی کند و در نوافل، حضور قلب ایمانی داشته باشد؛ زیرا شهود و فنا قدم‌هایی هستند که خدا بنده را می‌بَرد و کار بنده نیست. نماز هم برای این است که انسان به اینجا برسد.

انبیا و اولیای ما هم که در عبادات، به‌خصوص در نماز به حالات خاصی می‌رسیدند، برای این بود که سراسر دل را به خدا تحویل داده و از غیر الله خالی کرده بودند. تو هم اگر دل‌ات را به خدا تحویل دهی، این طور در تو تجلی می‌کند.

حضرت زهرا«س» آن قدر به عبادت می‌ایستاد که قدم‌های‌اش ورم می‌کرد. این همان مقام فنا و از خود بی‌خود شدن به خاطر فنای در تجلیات الهی است. اینها تجلیات الهی را چشیده‌اند؛ آن هم چه چشیدنی!

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴.

۲ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۷.

۳ـ گاهی بزرگان از این معنا به «نفس حضور» تعبیر می‌کنند و می‌گویند موجودات نزد خدا حاضر نیستند بلکه نفس حضورند.

۴ـ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۳.

۵ـ اینکه حضرت چه آیه‌ای را تلاوت می‌کردند نقل نکرده است. اینها البته زیبایی‌هایی است که آدم نباید ساده از آنها بگذرد.

۶ـ فلاح السائل، صص ۱۰۷ و ۱۰۸.

۷ـ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۶۰.

۸ـ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۷.

۹ـ کنزالعمال، ج ۱، ص ۲۴۳.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۵۵، ص ۳۹.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴۷.

۱۲ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

حضور قلب در تجلیات فعلی خداوند در مرتبه اول یعنی مرتبه علمی بدان معناست که انسان با برهان و دلیل عقلی بداند که جمیع مراتب وجود از غیب گرفته تا شهود، همه و همه پرتوی از تجلیات ذات خداوند هستند؛ یعنی ذات خدا تجلی کرده که عالم وجود شکل گرفته است و در پرتو تجلی ذات او بساط عالم برپاست

 

۲٫

انبیا و اولیای ما هم که در عبادات، به‌خصوص در نماز به حالات خاصی می‌رسیدند، برای این بود که سراسر دل را به خدا تحویل داده و از غیر الله خالی کرده بودند. تو هم اگر دل‌ات را به خدا تحویل دهی، این طور در تو تجلی می‌کند.

 

 

30نوامبر/16

قانون اساسی حکومت مهدوی

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

آیت‌الله سید احمد خاتمی

«در آستان امامان» نام سلسله مقالاتی است که در «پاسدار اسلام» در عرصه معرفی امامان نور و هدایت، اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  تقدیم شیفتگان این خاندان می‌شود. متن این مباحث «زیارت جامعه کبیره» است. در این مقاله فرازی دیگر از این متن فاخر مطرح می‌گردد.

 

چشم انتظار حکومت مهدی

« مُرْتَقِب لِدولَتِکُم: چشم انتظار حکومت شما هستم.»

این فراز  از دعا این نگاه را مسلّم گرفته است که امامان«س» دولت دارند. و دولت به معنای حاکمیت است.

این دولت در آخرالزمان مدیریت جهان را به عهده خواهد گرفت و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد و ستمگران و ستم‌پیشگان را از عرصه حاکمیت کنار خواهد زد.

در روایات فراوانی از پیامبر گرامی«ص» و امامان معصوم«ع» رسیده است که: «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا: زمین را از عدالت پر می‌کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»(۱) معنای این سخن این است «حکومت» در تار و پود این مکتب نهفته است و نمی‌توان آن را از دین جدا دید. این یعنی عینیت دین با سیاست. بنابراین دین با سیاستی که از دین خط بگیرد عینیت دارد که همان سیاست علوی است، نه دینی که از سیاست خط بگیرد که سیاست اموی است.

 

حکومت جهانی مهدوی

این حکومت منحصر به یک نقطه از دنیا نیست و جهانی است. در قرآن و روایات سخن از «ارض» است، یعنی او بر تمامی زمین حکم می‌راند.

«و لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (۲) در زبور بعد از ذکر «تورات» نوشتیم بندگان شایسته‌ام وارث حکومت زمین خواهند شد.»

«ارض» به مجموع کره زمین گفته می‌شود و سراسر جهان را شامل می‌گردد. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» آمده است: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلاً صالحاً من اهل بیتی یملأ الارض عدلا و فسطا کما ملئت ظلماً و جوراً؛(۳) اگر از عمر جهان جز یک روز نماند، خداوند آن را آن قدر طولانی می‌کند تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که سراسر زمین را پر از عدل و داد کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

این حکومت جهانی، حکومت زور و تحمیلی نیست، بلکه مردمی‌ترین حکومت جهان است. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است: «ابشرکم بالمهدی یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس و زلزال یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض؛(۴) شما را به مهدی بشارت می‌دهم که میان امتم برانگیخته می‌شود هنگامی که اختلاف و زلزله فراوان شود. او زمین را از عدل و داد پر می‌کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. ساکنان آسمان و زمین از او راضی می‌شوند.»

این جمله که «ساکنان آسمان و زمین از او راضی می‌شوند» گویای رضایت فراگیر در حکومت مهدوی است. «رضایت مردم» یک اصل در حکومت انبیا و اوصیاست. این نکته در دستورالعمل‌های امیرمؤمنان به کارگزاران حکومت‌اش، به‌ویژه جناب مالک اشتر بسیار مورد تأکید است.

این رضایت از رهگذر «دموکراسی غربی» و بر مسند نشاندن هر آنچه که مردم می‌خواهند، نیست که این در دین جایگاهی ندارد. دین آمده تا خواسته‌های مردم را سامان دهد، خواسته‌های نامشروع را کنار بزند و خواسته‌های مشروع را بر مسند بنشاند.

این رضایت از رهگذر «مقررات اسلامی» حاصل می‌شود که ریشه در فطرت انسان‌ها دارد و اگر فطرت‌ها گرد گرفته نباشند، از آن استقبال خواهند کرد. راز و رمز رضایت ساکنان زمین و آسمان از حضرت همین است.

مقررات اسلامی ریشه در فطرت انسان‌ها دارند، یعنی نه تنها توحید، امری فطری است، بلکه تمام قوانین دین نیز منطبق با فطرت انسان‌ها هستند.

« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم…؛(۵) پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست…». این آیه به صراحت می‌گوید همه آئین الهی فطری است، زیرا میان دستگاه تکوین و تشریع هماهنگی هست، یعنی آنچه در شرع وارد شده، ریشه در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمی است، مکملی برای قوانین است.

بنابراین «تکوین» و «تشریع» دو بازوی نیرومندند که در همه زمینه‌ها هماهنگ عمل می‌کنند. ممکن نیست در شرع دعوتی باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمی نباشد و ممکن نیست چیزی در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند، لذا حضرت ولی عصر«عج» با اجرای دین خالص و بی‌پیرایه، بستر رضایت همگان از حکومت جهانی‌ خویش را فراهم می‌سازند.

 

مبانی حکومت مهدوی

در بیان ویژگی‌های حکومت مهدوی باید از دو موضوع محوری سخن گفت: ۱ـ مبانی حکومت مهدوی ۲ـ ویژگی‌های اجرایی این حکومت.

در بخش مبانی، هدف تبیین «قانون اساسی» حکومت مهدوی است و در بخش دوم، مقصود این است که این قانون چگونه اجرا می‌شود.

سه عنصر در حکومت مهدوی اصل هستند:

۱ـ به صحنه آوردن قوانین کتاب خداوند

این اولین اصل قانون اساسی مهدوی است که کتاب خداوند را به صحنه می‌آورد، کتابی که مدت‌ها ستمگران آن را از صحنه منزوی کرده بودند، ستمگرانی که اختصاص به کافران ندارد، بلکه شامل مسلمان‌نمایان حاکمی هم می‌شود که «قرآن» را در تعارض با خواسته‌های حیوانی خود دیده‌اند و می‌بینند. همان‌ها که اسلام‌شان «اسلام آمریکایی» است و بیش از کشورهای کفر، یار و مددکار رژیم صهیونیستی هستند، همان‌ها که از اسلام فقط نام‌اش را دارند و بس و دیگر هیچ! این همان است که حضرت مولی علی«ع» از آینده بشریت پیشگویی کرده است.

«… یعطف الهوی علی الهدی و یعطف الرأی علی القرآن اذا اعطفوا القرآن علی الرأی…؛(۶) و حضرت امام مهدی«عج» خواسته‌های دل را پیرو هدایت قرار می‌دهد و در زمانی که مردم هدایت را پیرو خواسته‌های دل قرار داده‌اند و رأی و فکر خود را پیرو قرآن می‌سازد و آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار می‌دهند…».

او «قرآن مظلوم» را به صحنه حاکمیت می‌آورد و این «قانون اساسی دین یعنی قرآن» جایگاه بایسته خود را خواهد یافت.

در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «… ان الدنیا لا تذهب حتی یبعث الله رجلاً منا اهل البیت یعمل بکتاب الله لا یری فیکم منکراً الا انکره…؛(۷) …دنیا از میان نمی‌رود تا آنکه خداوند عز و جل مردی از ما اهل‌بیت«ع» را برمی‌انگیزد که به کتاب خدا عمل می‌کند. او هیچ‌گاه زشتی را میان شما نمی‌بیند جز آنکه انکارش می‌کند.»

او هدف والای «حاکمیت قرآن» بر زندگی را دنبال می‌کند و در اولین نطق خود پس از ظهور با صدای بلند از همراهانش اموری را می‌طلبد از جمله آنکه می‌خواهد: «… وان تحیوا ما احیا القرآن و تمیتوا ما امات…؛(۸) و آنچه را قرآن زنده کرده زنده بدارید و آنچه را میرانده بمیرانید…».

اینک که بحمدالله در ایران اسلامی حکومت منتظران حضرت مهدی«عج» به صحنه آمده است، انتظار می‌رود هم مسئولان انگیزه و تلاش بیشتری را در عرصه حاکمیت قوانین قرآن ابراز کنند و هم مردم همت بیشتری برای آوردن قرآن به صحنه زندگی فردی و اجتماعی بنمایند.

۲ـ احیای سنت و سیره پیامبر«ص»

دیگر اصل در قانون اساسی مهدوی احیای سنت و سیره پیامبر«ص» است. پیامبر اکرم«ص» اسوه همیشه در تمامی عرصه‌های زندگی است، هم در عرصه فردی، هم در عرصه خانوادگی، هم در عرصه سیاسی و… . «لقد کان لکن فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛(۹) مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا«ص» سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»

واژه «اسوه حسنه» در اصطلاح اصولی تمامی عرصه‌های زندگی را فرامی‌گیرد و معنای مصدری دارد نه وصفی. بدین مفهوم که برای شما در پیامبر پیروی خوبی است و می‌توانید با اقتدا کردن به او صراط مستقیم را بیابید.

سنت پیامبر«ص» در حقیقت تفسیر قرآن در عرصه‌های گفتار، عمل و تقریر است. به هنگامی که حضرت بقیه الله«عج» ظهور می‌کنند، به جهت حاکمیت کفر و اندیشه‌های غیرالهی، قرآن، سنت و سیره پیامبر اکرم«ص» در انزوا هستند. ایشان این همه را احیا می‌کنند. امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: …و یحیی میت الکتاب والسنه…؛(۱۰) او آنچه را که از قرآن و سنت مرده است احیاء می‌کند».

در روایات اشاره به ابعاد فراموش شده سنت نبوی نیز شده است. محمد بن مسلم از یاران برجسته امام باقر«ع» و امام صادق«ع» می‌گوید از امام باقر«ع» پرسیدم: «حضرت قائم«عج» هنگامی که قیام می‌کند، چگونه بین مردم رفتار می‌کند؟» حضرت فرمود: «همان رفتاری که پیامبر خدا«ص» کرد تا اسلام را چیره نماید.» گفتم: «رفتار پیامبر خدا«ص» چه بود؟» فرمود: «آنچه را در جاهلیت بود باطل کرد و با عدالت‌ورزی میان مردم از نو آغاز نمود. قائم نیز همین‌گونه است، چون قیام کند آنچه را به روزگار سازش با دشمنانمان در دست مردم بوده، باطل می‌کند و با عدالت‌ورزی میان آنان از نو آغاز می‌نماید.»(۱۱)

در روایت دیگری همین سئوال را از حضرت امام صادق«ع» می‌پرسد، حضرت می‌فرماید: «همان می‌کند که پیامبر خدا کرد، آنچه را که پیش از او بوده (از باطل) منهدم می‌کند، همان گونه که پیامبر خدا«ص» کارهای جاهلی را منهدم کرد و اسلام را از نو جان می‌بخشد.»(۱۲)

حاکمیت مهدوی، حاکمیت خط اسلام ناب محمدی«ص» است و لذا آن منش و آن سیره پیگیری خواهد شد.

۳ـ احیای ارزش‌های اسلامی

هر مکتبی ارزش‌هائی را تعریف و براساس آنها ارزیابی می‌کند. مکتب حیات‌بخش اسلام، ارزش‌های والائی را تعریف کرد و تا زمانی که پیامبر اکرم«ص» در حیات بودند، تمام تلاش خویش را برای تحقق این ارزش‌های والا به کار بستند، اما بعد از ایشان، به حدی از ارزش‌های اسلامی فاصله گرفته شد که حتی بعد از ۲۵ سال که امیرمؤمنان علی«ع» بر مسند حاکمیت قرار گرفت، معاندان نگذاشتند که این فضای غبارآلود، غبارزدایی گردد و حدود ۵ سال حاکمیت مولا صرف جنگ‌ با مخالفان پیرو هوس ایشان شد.

مولا خود در باره جنگ ناکثین، قاسطین، مارقین فرمود: «هنگامی که قیام به امر خلافت کردم، جمعی پیمان خود را شکستند (ناکثین)، گروهی از دین خدا بیرون پریدند (مارقین) و دسته‌ دیگر راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند (قاسطین). گویی که آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که می‌فرماید سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که نه خواهان برتری‌جویی و استکبار در روی زمین‌اند و نه طالب فساد و عاقبت نیک برای اهل تقوی است. به خدا سوگند که آن را شنیده بودند، ولی زرق و برق دنیا چشم‌شان را خیره کرده و زینتش آنها را فریفته بود.»(۱۳)

فاصله گرفتن از ارزش‌های الهی، حکومت علی«ع» را به این روز انداخت، حکومتی که اگر جاه‌طلبان سنگ‌اندازی نمی‌کردند، جذاب‌ترین حکومت بشری می‌شد،‌ ولی افسوس که چنین نشد و این روند تا ظهور حضرت بقیه‌الله الاعظم ادامه خواهد داشت.

حکومت حضرت تحقق‌بخش این آیه نورانی است که: « الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ  وَلِلَّهِ … اَقامُوا الصَلوهَ وَ ءاتَوُا الزَّکوه وَ اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبهُ الاُمور (یاران خداوند) کسانی هستند که چون در زمین توانایی به ایشان دادیم نماز را برپا داشته و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند و فرجام همه کارها از آن خداوند است.»(۱۴)

او در عصر غربت دین و ارزش‌های الهی به داد دین می‌رسد و آنها را احیا می‌کند. از نبی اکرم«ص» نقل شده است: «… روزگاری بر امتم می‌آید که از اسلام جز نامی و از قرآن جز نشانی باقی نمی‌ماند، در این هنگام است که خداوند به او اذن خروج می‌دهد تا اسلام را آشکار و دین را تجدید نماید.»(۱۵)

در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «قائم ما چون قیام کند، مردم را به امری نو فراخواند. اسلام غریبانه آغاز شد و به‌زودی نیز غریب می‌شود، همان گونه که در آغاز بود، پس خوشا به حال غریبان.» (۱۶)

 

امر جدید

امر جدید یعنی:

۱ـ شیوه‌های نوین در دعوت به دین و دینداری

۲ـ ‌احیای اصول، احکام و معارف مهجور و معطل‌مانده

۳ـ تصحیح برداشت‌های ناصواب از کتاب و سنت

۴ـ تطبیق برخی از احکام و مقررات با شرایط و تحولات رخ داده در زندگی نوین بشر

۵ـ آشنا ساختن بشر با دانش‌ها و اسرار هستی.

همه این احتمالات با مضامین احادیث وارد شده در این عرصه سازگار است(۱۷) و با هیچ اصلی از اصول مسلم و محکم کتاب و سنت در تناقض نیست.(۱۸)، (۱۹)

در بحث بعد به ویژگی‌های حکومت مهدوی خواهیم پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۲۲۳ـ۱۷۰، روایات پیامبر«ص» تا امام عسکری«ع» در اینجا آورده شده است.

۲ـ انبیا، ۱۰۵٫

۳ـ الغیبه طوسی، ص ۱۸۰، ح ۱۳۹، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۴، ح/۲۶٫

۴ـ الغیبه طوسی، ص ۱۷۸، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۷۴٫

۵ـ روم، ۳۰٫

۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

۷ـ روضه کافی، ص ۳۹۶، ح ۱۸۲٫

۸ـ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۴۵، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۰٫

۹ـ احزاب، ۲۱٫

۱۰ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸٫

۱۱ـ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۵۴، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۸۱٫

۱۲ـ الغیبه نعمائی، ص ۲۳۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲٫

۱۳ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳، «شقشقیه.

۱۴ـ حج، ۴۱٫

۱۵ـ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۴٫

۱۶ـ الغیبه نعمائی، ص ۳۲۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶٫

۱۷ـ ر.ک، دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۱۵۷ـ۱۵۰٫

۱۸ـ دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، ص ۱۶۵٫

۱۹ـ برای تحقیق بیشتر در این زمینه ر.ک دانشنامه امام مهدی«عج»، ج ۹، صص ۱۶۷ـ۱۵۹٫

 

 

 

 

30نوامبر/16

اندیشه لیبرالیستی بزرگ‌ترین خطری است که انقلاب ما را تهدید می‌کند

 

 

« نهضت امام، بیم ها و امیدها»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با حجت‌الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی

 

 

درآمد:

حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدحمید روحانی(زیارتی) از مخلص‌ترین و باسابقه‌ترین یاران حضرت امام‌خمینی(قدس سره) است که از آغازین روزهای نهضت در قم و سپس درنجف‌اشرف و تا واپسین لحظات عمر امام همراه و در رکاب آن حضرت بود.

اعتماد حضرت امام به آقای روحانی و پایداری و وفاداری وی در کنار اِشراف؛ آگاهی و حضور ایشان درعموم عرصه‌ها ومراحل نهضت، موجب شد تا حضرت امام وظیفه سنگین وحساس نگارش تاریخ نهضت و انقلاب اسلامی را طی حکمی جامع و مستحکم به عهده وی قرار دهند.

حجه‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی علاوه بر پایه‌گذاری مرکز اسناد انقلاب‌اسلامی اکنون در جایگاه مسئولیت بنیاد تاریخ‌پژوهی انقلاب‌اسلامی پی‌گیر تحقق و اجرای فرمان حضرت‌امام در خصوص تدوین تاریخ نهضت است. تالیف چندین جلد کتاب ارزشمند نهضت امام خمینی بخشی از تلاش این مورخ انقلاب است.

در آستانه پنجاه‌و‌سومین سالگرد قیام خونین ۱۵ خرداد، فرصت را غنیمت شمردیم تا در گفتگو با مولف گرانقدر مجموعه کتب “نهضت امام‌خمینی” بار دیگر به بازخوانی وی‍‍ژگی‌های نهضت حضرت امام بپردازیم.

 ضمن سپاس از دکتر سیدحمید روحانی به خاطر فرصتی که دراختیار “پاسدار اسلام” قرار دادند، این گفتگو را تقدیم می‌کنیم.  

 

 

*قیام حضرت امام از همان آغاز، خارج از معادلات جهانی رقم خود و در ادامه تاکنون نیز انقلاب‌اسلامی خیلی از استانداردهای جعلی جهانی را درهم شکسته و به پیش می‌رود. نهضت امام‌خمینی چه ویژگی‌هایی داشت که آن را از سایر انقلاب‌ها در دنیا متمایز کرده؟ راز پیروزی و دوام و بقای انقلاب‌اسلامی چه بوده و هست؟ 

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. با نگاهی گذرا به اوضاع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بینیم بلوک غرب و شرق چند موضوع خلاف واقع را در افکار ملت‌ها جا انداخته بودند. نخست اینکه ملت‌هایی که می‌خواهند به آزادی برسند، باید حتما به یک ابرقدرت اتکا داشته باشند و بدون وابستگی به یک دولت خارجی قَدَر نمی‌توان حرکت و مبارزه کرد و پیش رفت. این موضوعی بود که برای همه جا افتاده بود، لذا در کشورهای مختلف کسانی که مخالفت سیاسی داشتند، حتی در مرحله مبارزات پارلمانتاریستی و در چهارچوب قانون اساسی آن کشور، فکر می‌کردند باید به یک قدرت خارجی وابسته باشند تا بتوانند از آزادی بیان و انتخابات حرف بزنند. این موضوعی بود که همه پذیرفته بودند و چون این تِز را قبول کرده بودند، قهراً وقتی می‌خواستند مبارزه کنند، باید در چهارچوب سیاست آن دولتی که به نحوی با او ارتباط داشتند، حرکت کنند و ببینند او چه می‌خواهد و بیش از حد و مرزی که او تعیین می‌کند جلو نروند. مثلاً اگر دولت امریکا طرفدار وجود شاه در این کشور هست، آنها هم باید بپذیرند که شاه در این مملکت باشد. اگر امریکا طرفدار اسرائیل هست، اینها هم باید در مبارزات‌شان علیه اسرائیل سخنی نگویند. اگر امریکا در سیاست‌اش به دنبال این است که در این کشور یک سلسله تحمیل‌هایی به نام کاپیتولاسیون اعمال کند، باید بپذیرند و حرفی نزنند. به همین دلیل می‌بینیم در سال ۱۳۴۳ وقتی در مجلس شورای ملی، کاپیتولاسیون احیا و به اتباع امریکایی مصونیت داده می‌شود، هیچ‌کدام از گروه‌های سیاسی نفس‌شان در نمی‌آید. نه آنهایی که دم از پان‌ایرانیسم می‌زدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم می‌زدند و نه دیگر گروه‌هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی، هیچ کدام کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان ندادند. برای اینکه فکر می‌کردند هر‌گونه موضع‌گیری علیه کاپیتولاسیون در حقیقت موضع‌گیری علیه امریکاست و ما نباید با امریکا و سیاست‌اش در بیفتیم. این‌را همه پذیرفته بودند.

مسئله دومی که پذیرفته شد این بود که دیگر دوره قدرت اسلام به پایان رسیده است و اسلام دیگر آن دینامیسم لازم را برای به حرکت درآوردن توده‌های محروم جامعه ندارد. اگر می‌خواهیم در مبارزات‌مان به یک ایدئولوژی اتکا داشته باشیم، باید از این مکاتب غرب و شرق و اندیشه‌های التقاطی وام بگیریم و با کمک «ایسم»های وارداتی حرف‌مان را پیش ببریم.

سوم اینکه در مبارزاتی که انجام می‌گیرند باید مسئله فرهنگ غرب و به تعبیری لیبرالیسم کاملاً رعایت شود و هدف، اندیشه و سخنی که با اندیشه‌های لیبرالیستی مغایرت داشته باشد، مطرح نشود.

چهارم مسئله‌ای که باز در غرب و شرق با تبلیغات مسموم پذیرفته شده این بود که دین مایه عقب‌ماندگی و بدبختی جامعه است و اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم، جلو برویم و توسعه داشته باشیم، باید از دین چشم بپوشیم. دین در محدوده شخصی و فردی اشکال ندارد، ولی نباید دین در مسائل کشوری و سیاسی جامعه دخالت داشته باشد.

مسئله پنجم این است که باید بپذیریم دین از سیاست جداست و نباید دین را در سیاست دخالت داد و وجود و نقش دین در جامعه باعث مشکلات می‌شود.

در چنین شرایطی می‌بینیم امام با شعار «نه شرقی نه غربی» و با اتکا به اسلام و بی‌اعتنایی به معادلات سیاسی که غرب و شرق چه می‌خواهند و لیبرالیسم چه اقتضایی دارد و بدون کوچک‌ترین بهره‌گیری از اندیشه‌ها و مکاتب وارداتی، نهضت‌شان را آغاز کردند و نشان دادند اسلام بهتر از هر مکتبی می‌تواند جامعه را به سوی آگاهی، استقلال و آزادی سوق بدهد. امام ثابت کردند می‌توان بدون وابستگی به غرب و شرق اهداف را پیش برد.

دیگر اینکه توجه به معادلات سیاسی جز بدبختی جامعه ارمغانی ندارد و ما می‌توانیم با اتکا به ملت‌‌مان، اهداف‌مان را پیش ببریم. در صورتی که برای ملت‌ها این‌طور جا انداخته بودند که ملت در مبارزات نقشی ندارد و آنچه می‌تواند در پیشبرد مبارزات سیاسی مؤثر باشد، همان ارتباط با بیگانگان است و از این نظر جریانات سیاسی روی ملت حساب نمی‌کردند. امام با اتکا به اسلام جامعه را متحول کرد و حتی ملت‌های جهان هم دریافتند که اتکا به اسلام می‌تواند، ذلت، بدبختی و تباهی را که بر آنها مستولی شده کنار بزند. در بلوک شرق که این‌گونه وانمود شده بود که دین افیون توده‌هاست، تحولی به وجود آمد که گرایش به اسلام به‌شدت اوج گرفت و لذا کارشناسان غربی الان در ارزیابی‌های‌شان اذعان دارند جهان آینده متعلق به اسلام است و اسلام دیر یا زود جهان غرب را در می‌نوردد و فتح می‌کند. اینکه می‌بینید این همه دست و پا می‌زنند که نگذارند چهره واقعی اسلام بدرخشد و القاعده، داعش، النصره، طالبان و… را درست می‌کنند و بن‌لادن و ابوبکر البغدادی را به صحنه می‌آورند، همه نشانه این است که می‌خواهند چهره اسلام را در غرب و جهان مخدوش سازند و مردم را بترسانند و به تعبیر مقام معظم رهبری می‌خواهند اسلام‌هراسی را به نحوی در بین ملت‌های جهان گسترش بدهند و از پیشرفت اسلام جلوگیری کنند.

اما حقیقت این است که چهره اسلام در دنیا شناخته شده و اندیشه اسلامی در میان ملت‌ها جا باز کرده است و توده‌های محروم و مظلوم در کشورهای دنیا با اتکا به اسلام حرکت کرده‌اند که نمونه بارز آن مردم فلسطین هستند. در طول ۶۰ سال گذشته یک روز به اندیشه‌های مارکسیستی اتکا کردند. زمانی به اندیشه‌های ناسیونالیستی روی آوردند تا شاید بتوانند از آن طریق کشورشان را آزاد کنند. به هر مکتبی که روی آوردند و خواستند با الهام از آن جلو بروند، جز بدبختی و عقب‌افتادگی ثمری برای‌شان نداشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اتکا به اسلام تحول عظیمی در فلسطین به وجود آمد و امروز می‌بینیم چطور منطقه محدودی مانند غزه این‌گونه رژیم صهیونیستی را زمینگیر کرده است. زمانی بود که رژیم صهیونیستی با یک حمله برق‌آسا چند کشور عربی را در هم می‌شکست و ارتش‌شان را متلاشی می‌کرد. نمونه‌اش جنگ شش روزه بود که در طی آن رژیم صهیونیستی توانست دو برابر خاک فلسطین را از کشور مصر تصرف کند و تا مرز کانال سوئز پیش برود. از سوریه ارتفاعات جولان را گرفت که هنوز در اختیار دارد. از اردن، بیت‌المقدس و مسجدالاقصی و از لبنان، جنوب آن کشور را تصرف کرد، یعنی تا این حد قدرتمند بود.

اما اینک می‌بینیم وقتی ملت فلسطین به اسلام روی آورد و از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفت، چگونه توانست رژیم صهیونیستی را زمینگیر کند و یا حزب‌الله لبنان که حماسه آفریدند.

 

*به شعار «نه شرقی نه غربی» امام اشاره کردید. ما در بیانات قبل از انقلاب ایشان «نه شرقی نه غربی» حکومت اسلامی را می‌دیدیم. حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارد؟

آنچه که خود امام می‌فرمودند، منظورشان از حکومت اسلامی همان جمهوری اسلامی بود و تفاوتی قایل نبود. امام در بهمن ماه سال ۱۳۴۸ طرح حکومت اسلامی را در نجف دادند و در ایران مطالعات و فعالیت‌هایی انجام گرفت و در سال ۱۳۵۴ یعنی سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی بزرگانی چون آیت‌الله ربانی شیرازی(ره) اساسنامه‌ای منتشر می‌شود با عنوان اساسنامه جمهوری اسلامی که در کتاب نهضت امام، عین اساسنامه را چاپ کرده‌ام. مقام معظم رهبری وقتی این اساسنامه را دیدند فرمودند انگار امروز نوشته شده است.این نشان می‌دهد که همان زمان یعنی قبل از اینکه پیروزی انقلاب اسلامی فرا برسد و در دوران خفقان، آنهایی که روی طرح امام کار کردند، جمهوری اسلامی را مطرح کردند و این مسئله‌ای نبود که چیز مبهمی باشد، چون امام در همان طرح‌شان در سال ۱۳۴۸ فرمودند اتکای نظام اسلامی به مردم و با رأی و کمک مردم است. این نشان می‌دهد نظر همان جمهوری اسلامی بوده است.

حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی چندان تفاوتی نداشت، اما واقعیت این است که نظر امام از همان آغاز جمهوری اسلامی بود و وقتی بررسی می‌کنیم حتی حکومت علی(ع) را هم که حکومت اسلامی می‌دانیم، ایشان با تبعیت می‌پذیرند و در نامه‌ای که به معاویه می‌نویسند روی این موضوع اتکا می‌کنند که مردم با من بیعت کردند و بیعت مردم را نشانه مقبولیت نظام خود میدانند.

 

*خصوصیات و ویژگی‌های فکری امام خمینی که کمتر به آن پرداخته شده از نظر شما کدام‌اند و نهضتی که ایشان پرچمدار آن بودند چه ویژگی‌هایی دارد؟ اصولاً می‌شود نهضت امام را با  رسالت پیامبران مقایسه کرد؟

وقتی در زندگی حضرت امام مطالعه می‌کنیم می‌بینیم امام به اصطلاح ما طلبه‌ها طابق النعل بالنعل راه پیامبران را بررسی و ارزیابی کردند و از مکتب پیامبران الهی، مخصوصاً پیامبر اسلام الهام گرفتند. وقتی زندگی پیامبران را بررسی می‌کنیم می‌بینیم این بزرگواران قبل از اینکه به رسالت مبعوث شوند، بخشی از زندگی‌شان را به تأمل و تفکر می‌پرداختند. چرا حضرت رسول اکرم(ص) مدتی را به غار حرا می‌رفتند. الان در آنجا پله زده‌اند، ولی آن زمان خیلی سخت بود و با دشواری به آنجا می‌رفتند. ما می‌بینیم حضرت رسول(ص) دیر زمانی در آنجا می‌نشستند، تفکر و تأمل می‌کردند. در زندگی حضرت امام هم همین را می‌بینیم. امام قبل از اینکه وارد صحنه شوند و نهضت خودشان را آغاز کنند، دیر زمانی از جامعه کنار کشیدند و مشغول خودسازی و تفکر بودند. بسیار هم اهل تفکر بودند و در باره مسائل مختلف زیاد فکر می‌کردند و جوانب آن را می‌سنجیدند.

پیامبران بعد از خودسازی بلافاصله به محیط‌سازی می‌پرداختند. باز این را در زندگی حضرت امام می‌بینیم که ایشان مثل بعضی از کسانی که داعیه عرفان دارند و عمری را در همان حد می‌مانند، نیستند. البته نمی‌خواهیم خدای ناکرده  خرده ای بگیریم، چون هر کسی توانی دارد. به قول یکی از روحانیون عارف، من توان اینکه مثل امام مسائل را بررسی کنم ندارم، در همین حد که بتوانم خودم را اصلاح و تهذیب و در مسائل معنوی غور کنم، توان دارم. منظور این است که امام راه‌شان را این‌گونه برگزیدند و به محض اینکه در خودسازی و تهذیب نفس به مرحله‌ای رسیدند، بلافاصله به محیط‌سازی پرداختند، آن هم در دوران خفقان رضاخانی! ایشان در سال ۱۳۱۷ یا ۱۳۱۸ در مدرسه فیضیه درس اخلاق را می‌گذارند. اول یک روز در هفته بود و بعد پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و افرادی مانند آیت‌الله صدوقی، آیت‌الله مدنی و آیت‌الله شهید محلاتی در مکتب امام پرورش می‌یابند و علاوه بر تحصیل علوم اسلامی از امام درس اخلاق هم می‌گیرند و امثال آیت‌الله مطهری در این مکتب پرورش فکری پیدا می‌کنند.

این هم باز برگرفته از راه پیامبران است که بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی می‌پردازند.

سوم اینکه پیامبران خدا وقتی مبعوث می‌شدند، به عِدّه و عُدّه فکر نمی‌کردند و اینکه آیا کسی را داریم؟ نداریم؟ باید اسلحه تهیه کنیم و چنین و چنان کنیم. بلافاصله رسالت خود را آغاز می‌کردند و به صحنه می‌آمدند. امام هم همین کار را کردند. امام وقتی نهضت‌شان را آغاز کردند، همین کار را کردند. حرکتی که امام انجام دادند و آن موضع‌گیری‌هایی که داشتند خیلی‌ها را نگران می‌کرد و به وحشت می‌انداخت که امام با کدام قدرت دارد این حرف را می‌زند. در مهر ماه سال ۱۳۴۱ که روز آغاز نهضت امام بود، امام در بیت آیت‌الله‌العظمی حائری(ره) که همه مراجع و علما جمع شده بودند، گفت اگر می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات یابد، باید دودمان پهلوی را از قدرت پایین بکشیم. استعمار انگلیس اینها را به قدرت رسانده است تا به دست اینها اسلام را از بین ببرد و ایران را به روز سیاه بنشاند. این سخن امام با شگفتی مواجه شد. شاه به عنوان یک امپراتوری قوی پنجه بود که کسی جرئت نمی‌کرد اسم او را بدون القاب و تجلیل بیاورد.

آقای شریعتمداری که در مجلس حضور داشت از امام پرسیده بود با کدام قدرت می‌توانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم؟ ما که بمب در جیب‌مان نیست که برویم و بر سر شاه بکوبیم. امام فرموده بود ما قدرتی داریم که از بمب قوی‌تر و آن «ملت» است. با اتکا به ملت حرکت کرد و هیچ به این فکر نکرد پیروز می‌شویم یا نمی‌شویم. به تعبیر خودشان همین که ما به وظیفه‌مان عمل کنیم بزرگ‌ترین پیروزی است. بعد هم می‌فرمودند اگر انبیا و اولیا می‌خواستند به پیروزی فکر کنند، هیچ‌یک نباید حرکت می‌کردند. آنها وظیفه‌شان را انجام می‌دادند و شاید اندیشه‌شان چند قرن بعد در میان جامعه تحقق یافت. این باز برگرفته از راه پیامبران بود که به عِدّه و عُدّه فکر نکردند. اینها چیزهایی بودند که امام واقعاً از راه پیامبران آموخته و برگزیده بودند. بعد هم حکومتی هم که تشکیل دادند، از جهت خودشان آنچه را که با روش اسلامی و شیوه پیامبران تطبیق داشت، پیاده کردند. این‌جور نبود که این‌گونه فکر کنند امروز دنیا عوض شده است و باید تجمل‌گرایی، مصرف‌زدگی، عِدّه و عُدِه و زرق و برق، مسند و مقامی وجود داشته باشد. در نوفل‌لوشاتو وقتی خبرنگار خارجی خواست موقعی که امام غذا می‌خورند، برود و از سفره ایشان عکس بگیرد، وقتی دید سفره ایشان فوق‌العاده ساده است و نان، سیب‌زمینی و تخم‌مرغ می‌خورند، گفت روی میز غذایی که برای پاپ می‌چینند پر از انواع و اقسام غذاهاست و بسیار حیرت کرده بود. این زندگی امام بود و حکومت امام هم همین را می‌خواست و ولایت امام همین بود و با روش و سیره پیامبران تفاوتی نداشت.

 

*حضرت امام در اواخر عمر شریف‌شان از دو کلیدواژه «اسلام ناب محمدی» و «اسلام امریکایی» رونمایی می‌کنند. ویژگی‌های این دو اسلام چیست؟

خود امام همین را تفسیر کرده‌اند. آنجایی که می‌خواهند بگویند اسلام امریکایی می‌گویند اسلام اشرافی، اسلام آخوندهای درباری، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام. اسلام ناب یعنی اسلام مردم پابرهنه. اسلام ناب یعنی اسلام به دور از هر گونه تجمل، زرق و برق، اشرافی‌گری و سرمایه‌داری. اسلام ناب یعنی اسلامی که در خدمت مستضعفین است، در راه اصلاح امور جامعه حرکت می‌کند. اسلام امریکایی یعنی اسلامی که در خدمت زر و زور است، اسلامی که در خدمت ابرقدرتهاست. اسلامی که در مسیر اشرافی‌گری و اسلامی است که جنبه واپسگرایی دارد و جامعه را به سوی انحطاط، تاریکی و تباهی می‌کشاند. اسلام امریکایی یعنی اسلام سازش، کرنش و تسلیم.

 

*چرا امریکا؟ چرا نفرمودند اسلام انگلیسی؟

سمبل استکبار جهانی در دوران ما امریکاست، لذا از این جهت است که امام به اسلام امریکایی تعبیر می‌کنند. اسلامی که در خدمت جهان‌خواران و مستکبرین است. اسلامی که امام در جامعه مطرح کرد، اسلامی است که ذلت و سازش را نمی‌پذیرد، تحقیر نمی‌شود و اجازه نمی‌دهد ملت‌اش سرخورده و ذلت‌پذیر باشد. اسلامی که امام به عنوان اسلام ناب محمدی معرفی کردند، به ملت‌ها قدرت، عزت و سربلندی می‌دهد. زمانی بر ملت ایران گذشت که همه باور کرده بودند ملت ایران ملت بی‌عرضه‌ای است. کاپیتولاسیون را بر ملت ایران تحمیل کردند. سر جوخه‌های عربده‌کش امریکایی بر جان، مال و ناموس این ملت مسلط بودند. هر کاری که می‌خواستند انجام می‌دادند و همه هم پذیرفته بودند که ما چاره‌ای نداریم و باید تسلیم شویم. موقعی که می‌خواستند امام را تبعید کنند و سوار هواپیما کردند، یکی از افسران شاهنشاهی آمد و در کنار امام نشست و گذرنامه امام را تقدیم کرد و گفت: «شما الان به ترکیه می‌روید.» امام به ایشان فرموده بودند: «می‌دانید ما داریم به خاطر دفاع از ارتش تبعید می‌شویم؟» آن افسر جواب داده بود: «وقتی ما به امریکا نیاز داریم، چاره‌ای نداریم. باید یک سلسله امتیازات به آنها بدهیم.» امام فرموده بودند: «یعنی باید نوامیس‌مان را هم در اختیار آنها قرار بدهیم؟» منظورم این است که این مطلب برای‌شان جا افتاده بود که: «در کف شیر نر خونخواره‌ای/ غیر از تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟»

اما امام روی اسلام واقعی، اسلام راستین، اسلام محمدی(ص) که اجازه نمی‌دهد ملتی تحقیر شود تکیه می‌کردند و معتقد بودند ملت با تکیه بر چنین اسلامی می‌ایستد و از حق خود دفاع می‌کند و لذا امام در دوران مبارزات و در روشنگری‌هایی که داشتند، به ملت ایران روحیه دادند و به جوانان کشور ما هویت بخشیدند و کرامت انسانی را در آنان احیا کردند و به آنها باوراند که شما هم می‌توانید دست به فعالیت‌های علمی بزنید، پیشرفت، قدرت، ابتکار، اختراع و اکتشاف کنید. اینها نتیجه اسلام راستین است. اسلام امریکایی ذلت‌پذیری، حقارت، اسارت، توسری‌خوری و وادادگی است.

 

*هر قیامی در طول زمان، ریزش‌ها و رویش‌هایی را تجربه میکند. ریزش‌ها در انقلاب اسلامی به چه علتی رخ می‌دهند؟ چرا مواضع عده‌ای در اول انقلاب، با مواضع حال حاضرشان فرق می‌کند؟ آیا استحاله‌ای رخ داده یا تفکرشان همین بوده است و عیان نمی‌کردند؟

یک علتش همین است که اشاره کردید. افرادی اساساً با راه و خط امام آشنا نبودند و راه و خط امام را نشناختند یا اندیشه‌های لیبرالیستی در آنها بود، ولی بالاخره با امام همراه شدند، لکن اندیشه‌های امام را نه درک کرده بودند و نه باور داشتند. خیلی راه دوری نمی‌روم. امام از روزی که نهضت را آغاز کرد، به‌شدت با حرکت مسلحانه مخالف بود و حرکت‌های مسلحانه را به‌طور کلی قبول نداشت و می‌گفت نیازی نداریم. وقتی آیت‌الله انواری «رحمه الله علیه» از طرف هیئت مؤتلفه خدمت امام رفت که اجازه یک سلسله ترورها را بگیرد، امام فرموده بودند این کار را نکنید و سه دلیل هم آورده بودند. اول اینکه شما هر مهره‌ای را که بزنید، فردا مهره‌ای بدتر از آن را جایگزین می‌کنند و این جنایت‌ها ادامه پیدا می‌کنند. دوم اینکه حرف منطقی ما در دنیا ضایع می‌شود. ما یک سلسله حرف‌های منطقی و قانونی داریم، ولی این کار، ما را آدم‌کش و به قول امروزی‌ها تروریست معرفی می‌کند. سوم اینکه برای پیشبرد هدف‌مان نیازی نداریم که دست به چنین کاری بزنیم.

به ضرس قاطع می‌گویم  بسیاری از  کسانی یار امام محسوب می‌شدند و در مسیر حرکت امام قرار داشتند، نمی‌توانستند این را بپذیرند که بدون دست بردن به اسلحه می‌توان شاه را سرنگون کرد و فکر می‌کردند بدون حرکت مسلحانه و با اعلامیه که نمی‌شود مملکت را گرفت. ما در قرآن می‌خواندیم که حضرت موسی(ع) با یک عصا نظام فرعونی را سرنگون کرد و فکر می‌کردیم وحی، الهام و معجزه بوده است، اما امام ثابت کرد می‌توان در هر عصر و نسلی راه پیامبران را دنبال کرد و به پیروزی رسید.

علت دوم این بود که به‌طور کلی اعتقادی به کارهای امام نداشتند و بر اساس سیاست لیبرالیستی حرکت می‌کردند. قبل از اینکه امام نهضت خودشان را شروع کنند، بعضی از کسانی که اندیشه‌های سیاسی در سر داشتند، الهام گرفته از خط مصدقی‌ها و نهضت ملی نفت بودند و برداشت و تلقی‌شان از آنجا بود و قهراً همان فکر را دنبال می‌کردن و معتقد بر مذاکره، سازش، کرنش و بند و بست  بودند. ولی در خط امام اینها معنا نداشت.

مسئله دیگری که باعث شد بعضی‌ها ریزش پیدا کنند این بود که اینها در درازمدت خسته شدند. رفاه‌طلبی، تجمل‌گرایی و زندگی عافیت‌طلبانه اینها را بر آن داشت که دیگر بس است. تا کی می‌خواهیم این وضع را ادامه بدهیم.اما امام این‌طور نیستند و می‌گویند: «تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» چیزی نیست که مقطعی باشد، اما خیلی‌ها فکر می‌کردند مبارزه و انقلاب مال دوره‌ای بود و تمام شد و رفت و حالا باید دنبال زندگی‌مان برویم. در نتیجه وقتی دیدند سختی دارد، دردسر دارد، مشکلات مختلف دارد، فردا ممکن است بیایند و بمباران کنند و همه زحمات را از بین ببرند، برگشتند. رهبر معظم انقلاب در سال گذشته در یکی از سخنرانی‌های‌شان فرمودند یک زمانی شایع شده بود امریکا قطعاً می‌خواهد به ایران حمله کند. رئیس‌جمهور محترم وقت پیش من آمد و گفت چرا نباید به فکر علاج باشیم؟ چرا باید بگذاریم امریکا حمله کند و کارخانجات، سدها و پل‌هایی را که ساخته‌ایم از بین ببرد؟ این‌قدر فکر طرف بسته و محدود و درکش این‌قدر پایین است. او انقلاب، اسلام، ترقی و پیشرفت را در چهارچوب چند تا کارخانه، پل و سد می‌بیند، اما رشد، عزت، کرامت انسانی و جهان‌بینی راستین و این را که ما یک وظیفه و رسالت جهانی داریم نمی‌تواند درک کند و قهراً وقتی احساس می‌کند ممکن است فردا دوباره جنگ و حمله ای در پیش باشد، راه سازش را در پیش می‌گیرد.

 

 

*از اوایل انقلاب، عده‌ای در صدد تحریف آرمان‌های امام برآمدند و بیانات حضرت امام را تفسیر به رأی می‌کردند. این قضیه پس از رحلت امام شدت بیشتری گرفت و تا تحریف شخصیت و اصول بارز خط امام هم پیش رفتند. دلیل این تحریف‌ها چیست؟ و چگونه می توان جلوی این روند را گرفت؟

تحریف خط امام علل و سطوح گوناگونی دارد. در یک سطح جریان‌هایی که اصولاً با اسلام و انقلاب سر ناسازگاری دارند، قبله‌گاه‌شان کاخ سفید است و به دنبال این هستند که به هر قیمتی که هست ایران را به آغوش امریکا برگردانند، یکی از شگردهایی که در پیش گرفته‌اند تحریف خط امام است. اینها فکر کرده‌اند با یک سلسله تحریف‌گری‌ها بتوانند خط و راه امام را مخدوش بسازند و زیر سئوال ببرند و با نام و خط امام بتوانند سیاست وابستگی، سرسپردگی و سازشکارانه را در ایران تحقق ببخشند. عده دیگری هم همین جریان را دنبال می‌کردند، اما وابسته و عاشق امریکا و خائن نبودند، اما بر این باور بودند که بدون امریکا نمی‌توان زندگی کرد و روی پای خود ایستاد. همان که اشاره کردم که برای‌شان جا افتاده بود بدون اتکا به یکی از ابرقدرت‌ها نمی‌توان حرکت کرد و کاملاً به این تِز معتقد بودند بر همین اساس معتقدند بدون امریکا نمی‌توانیم زندگی کنیم. یادم هست در سال ۱۳۵۸ یا ۱۳۵۹ مهندس بازرگان به همراه ابراهیم یزدی به الجزایر رفتند و در آنجا با معاون رئیس‌جمهور امریکا، برژینسکی ملاقات کردند و برگشتند. امام به مهندس بازرگان اعتراض کردند که شما روی چه حسابی رفتید و چه معنا داشت که با او ملاقات کردید؟ جواب این بود که ما که نمی‌توانیم بدون امریکا زندگی کنیم. باید تبادل اطلاعات و همکاری کنیم. اینها خائن نبودند، اما این تِز را باور داشتند. هنوز هم عده‌ای از اینها همین تِز را باور دارند. چه نهضت آزادی، چه بعضی از روحانیون ما بر این باورند که ما بدون امریکا نمی‌توانیم زندگی کنیم، امریکا کدخدای دنیاست و باید به نحوی با این کدخدا همراه شویم و منافع آنها را در نظر بگیریم و یک رابطه برد ـ برد داشته باشیم، در حالی که ما که نمی‌توانیم چیزی از امریکا بگیریم و هر چه را که هست باید به او بدهیم..

عده‌ای هم کلاً به اسلام و انقلاب اعتقادی ندارند و هدف‌شان این است که به هر شکل ممکن اسلام را عقب بزنند و استقلال کشور را از بین ببرند. در کتاب «ایران و جهانی شدن» که آقای سریع‌القلم نوشته و آقای شیخ حسن روحانی بر آن مقدمه هم نگاشته است، می‌گوید امروز دنیا مثل یک دهکده شده و در چنین دنیای حرف از استقلال زدن پوچ و غلط است. سخن از خودکفایی اشتباه است. این یک تِز است که به‌طور کلی معتقدند باید کاملاً تسلیم سیاست غرب باشیم و سیاست امریکا را دنبال کنیم.

دسته چهارمی هم هستند که بر اساس منافع‌ شخصی‌شان امام را تحریف می‌کنند. خودشان و نور چشمی هایشان نمی‌توانند مانند امام ساده‌زیست باشند و غرق در تجمل‌گرایی، رفاه‌طلبی و مسافرتهای تفریحی خارجی و کاخ نشینی اند. این باید به نحوی این وضعیت را با امام تطبیق دهد تا خودش را پیرو خط امام و انقلابی نشان بدهد. چه کار باید کرد؟ باید امام را تحریف کند و بگوید امام موافق بود و حرفی نداشت. با رفاه‌طلبی، تجمل‌گرایی سر ناسازگاری نداشت.

 

گاهی هم حرف‌های امام را تقطیع می‌کنند. مثلاً در باره سازش با امریکا می‌گویند خود امام فرمودند “امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دوی آنها بدتر و همه از هم بدتر، اما امروز سر و کار ما با امریکاست”. حالا برخی قسمت آخر این سخن را حذف میکنند و می گویند: حالا چرا ما یقه امریکا را گرفته‌ایم؟ یعنی قسمت آخر فرمایش امام را حذف  می کنند و از این طریق سعی می‌کند افکار خود را القا کنند.

یا در سخنرانی هایشان می‌گویند: ما نباید مانند متحجرین خود را به مشتی کلمات بی‌روح امام محدود کنیم. باید ببینیم اگر امام امروز در بین ما بود چه کار می‌کرد؟ یعنی می‌خواهند بگویند اگر امام امروز در بین ما بود، حتماً او هم سازش و کرنش می‌کرد!

اما اینکه در مقابل باید چه کار کنیم؟ بهترین راه در جهت مقابله با این تحریف‌گری‌ها شناختن و شناساندن خط امام است. خودم فرصت نکردم این کار را بکنم، ولی دلم می‌خواست عده‌ای بنشینند و کلمات، پیام‌ها و نظرات امام را با قرآن تطبیق بدهند. یکی از راه‌های تحریف این است که می‌گویند کلمات امام برای ما مقدس هستند و آنها را روی چشم می‌گذاریم، اما اینها برای زمان خودشان مناسب و قابل اجرا بود. وقتی امام و به‌نوعی مرجع تقلید زمان از میان ما رفت، دیگر نمی‌توانیم از مرجعی که زنده نیست پیروی و تقلید کنیم. به ظاهر حرف پسندیده و فریبنده‌ای است. امام از میان ما رفته است، بنابراین باید فرمایش‌های ایشان به موزه سپرده شود. نکته همین جاست. آنچه که امام در زمینه انقلاب رهنمود و پیام دادند، هیچ‌کدام به فتوای ایشان برنمی‌گشت. این‌جوری نبود که تشخیص و فتوای خودشان باشد. مثلاً امام در نماز تسبیحات اربعه را یک مرتبه واجب می‌دانستند، و سه مرتبه را مستحب می‌دانستند، اما مسائل مربوط به انقلاب، سیاست، حکومت و کشورداری، همه برگرفته از قرآن بودند و هیچ‌یک را از خودشان نگفتند. حتی این جمله امام که امروز «مرگ بر شاه یا مرگ بر امریکا عبادت است» آیه صریح قرآن است: «لاَّ یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ»(۱) خدا دوست ندارد کسی صدا به ناسزاگویی بلند کند، مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. خدا به کسی که مورد ظلم قرار گرفته است، اجازه می‌دهد بلند شود و فریاد بزند و ناسزا بگوید. این صریح آیه قرآن است. اینکه امام می‌فرمودند ما به هیچ‌وجه با امریکا راه مشترک و مذاکره نداریم، آیه صریح قرآن است: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء»(۲) دشمنان من و دشمنان خودتان را دوست مپندارید و با آنها دوستی نکنید. ای کاش کسی فرمایش‌های امام را با آیات قرآن تطبیق بدهد. تمام نظریات امام برگرفته از قرآن است. تا قرآن هست، خط امام هست. تا قرآن در این کشور حاکم است، انقلاب اسلامی هم حاکم است. برای اینکه نسل امروز ما و نسل‌های آینده فریب نخورند و دچار لرزش نشوند، باید خط امام را تبیین کنیم و نظریات امام را با قرآن تطبیق بدهیم. مردم وقتی راه و خط امام و در حقیقت خط قرآن را شناختند، این‌گونه تحریف‌گری‌ها راه به جایی نمی‌برد.

 

*از ابتدای انقلاب هر دولتی که سر کار آمده گفتمان غالبی داشته است که بعضی از این گفتمان‌ها کم یا زیاد، با اهداف انقلاب اسلامی زاویه‌هایی داشته‌اند. دلیل پدید آمدن این شکاف‌ها چیست؟

بعضی از کسانی که وارد قدرت شدند، اندیشه‌های لیبرالیستی داشتند و خط‌شان از راه امام جدا بود. خود مرحوم مهندس بازرگان، دولت موقت و نهضت آزادی یا بنی‌صدر که اندیشه‌اش غرب‌گرایانه و لیبرالیستی بود و به‌طور کلی با خط امام مغایرت داشت. اندیشه لیبرالیستی بزرگ‌ترین خطری است که انقلاب ما را تهدید می‌کند. یک زمانی که در نجف در محضر امام بودیم، این موضوع را احساس کرده بودم که اختلاف نظری بین امام و بعضی از علما وجود دارد. آنها بزرگ‌ترین خطر را برای اسلام و کشورهای اسلامی مارکسیسم می‌دانستند، ولی نظر امام این بود که نه اینکه کمونیست‌ها برای کشور خطر نیستند، ولی خطرشان آن‌قدرها جدی نیست. اسلام این قدرت را دارد که اینها را کنار بزند و عملاً هم دیدیم همین‌طور هم شد. آن زمان یمن دو تکه بود و همه می‌گفتند عدن و یمن جنوبی پایگاه کمونیست‌هاست، ولی از دست رفت. در سوریه و در مصر کمونیست‌ها به‌شدت فعال هستند. در عراق که با چشم سر می‌دیدیم، کتاب‌های شهید آیت‌الله صدر «اقتصادنا» و «فلسفتنا» ممنوع بود، اما کتاب‌های مارکسیستی و مائوئیستی با کاغذ بسیار اعلا و خط زیبا فروان بود و همه نگران بودند، اما امام می‌فرمودند اینها خطر جدی نیستند. عملاً هم دیدیم نه یمن، نه مصر، نه سوریه و نه عراق هیچ‌کدام‌شان کمونیستی نشدند. در برهه‌ای مثل حباب روی آب از بین رفت، اما امام می‌فرمودند خطر لیبرالیسم جدی است. حتی یادم هست وقتی خبرنگار لوموند به عنوان اولین خبرنگار خارجی در سال ۱۳۵۶ به نجف آمد و با امام مصاحبه کرد، این سئوال را مطرح ساخت که اگر پیروز شدید با کمونیست‌ها چه کار خواهید کرد؟ امام فرمودند آنها در اظهار نظر آزادند، اما در توطئه آزاد نیستند. اسلام قدرت این را دارد که به شبهات و اشکالات‌شان جواب بدهد، لذا در اظهار نظر آزادند. امام تا این اندازه اطمینان داشتند که کمونیست‌ها در مقابل اسلام خطر جدی نیستند، اما امام لیبرالیسم را خطر جدی می‌دانستند و فرهنگ غرب را بزرگ‌ترین خطر می‌دیدند. امروز هم می‌بینیم بزرگ‌ترین مشکل کشورمان این است که عده‌ای از کسانی که در پست های مختلف کشور قرار می‌گیرند اندیشه لیبرالیستی دارند. حالا این اندیشه لیبرالیستی ممکن است در برخی از این افراد ریشه ای باشد یا ریشه ای نباشد اما تاحدی بر آنها تاثیر گذاشته است.

عامل دوم در مسئله کسانی که راه دیگری را در پیش گرفته و چالش‌ساز شده‌اند، روحیه قدرت‌طلبی است که حضرت امام از زبان معصوم(ع) نقل کردند که: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کلِّ خَطِیئَه». جاه‌طلبی‌ها بسیاری را به تباهی کشاند. ممکن است تا طرف به قدرت نرسیده است احساس نکند چه ویژگی خطرناکی در او خوابیده است ، اما پشت میز که قرار می‌گیرد حاضر است  برای حفظ قدرت، از خیلی چیزها بگذرد.

سومین عامل، جریان نفوذ است. به محض اینکه فردی به قدرت می‌رسد، استکبار سعی می‌کند عوامل خود را به او نزدیک کند تا در او نفوذ کنند. این افراد می‌آیند و روی این شخص کار می‌کنند و در تصمصم گیری های او تأثیر می‌گذارند. وقتی انسان به قدرت می‌رسد، خواه ناخواه از مردم جداست و با مردم کمتر ارتباط دارد. شرایط او اقتضا نمی‌کند بتواند در میان مردم بیاید و آنها از آن طرف به او القا می‌کنند که مردم این را می‌خواهند، مردم آن را می‌خواهند و او کم‌کم باور می‌کند که مردم همان بادمجان دور قاب‌چین‌هایی هستند که اطراف او را گرفته‌اند و در نتیجه از راه امام و ملت دور می‌شود و به این مشکلات دچار می‌شود.

اینجا باز تفاوتی هست که در امام می‌بینیم. امام در دوران زندگی‌شان چه موقعی که به عنوان استاد در حوزه علمیه مطرح بودند، چه در دوره‌ای که مرجع تقلید بودند، چه در دورانی که رهبر انقلاب بودند، هیچ‌کس را مطلق نکردند. این جمله را در نجف از امام شنیدم که بسیار جالب است. فرمودند اگر شما حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، باز احتمال بدهید اشتباه در آن باشد. مقدس اردبیلی، مقدس اردبیلی است، اما معصوم نیست. ممکن است خبری که امروز به شما می‌دهند اشتباه باشد. جای تصحیح بگذارید. زمانی که منافقین با انبوهی از نامه ـ آیت‌الله شهید مطهری، آیت‌الله طالقانی، شیخ حسین‌علی منتظری، هاشمی رفسنجانی و بسیاری از علمای شیراز و شهرهای دیگر ـ برای گرفتن تأیید از امام به نجف آمدند، علی‌القاعده با نامه‌هایی که از چنین افرادی آورده بودند که حاصل عمر امام بودند و ظاهراً مو لای درز موضوع نمی‌رفت، اما امام طبق همین تِز که اگر حرفی را از مقدس اردبیلی هم شنیدید، احتمال اشتباه بدهید و بدون تحقیق نپذیرید، گفتند باید خودشان را بشناسم و به این نامه‌ها نمی‌توانم بسنده کنم.

این مسئله بسیار مهمی است که متأسفانه در میان دولتمردان ما کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئه‌ها، دسیسه‌ها و شگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) و خط امام را استواری ببخشند به خاطر این است که این اندیشه را دارند و نفوذناپذیر هستند. چرا؟ چون هیچ‌کسی را برای خود مطلق نکرده‌اند. نه آقازاده، نه اطرافیان، نه دوستان و نه حتی رفقای ۵۰ ساله. اینکه می‌بینید بین ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی تفاوت عمیقی پیش می‌آید به خاطر همین است. آقای هاشمی رفسنجانی دوست ۵۰ ساله آقاست، ولی رهبر معظم انقلاب این دوست ۵۰ ساله را مطلق نکرده‌اند که هر چه می‌گوید درست است. هیچ‌کسی را برای خودشان مطلق نکرده‌اند و رمز موفقیت ایشان همین است. نفوذپذیری افراد باعث می‌شود ضربه‌های سنگینی به آنها وارد شود.

 

*مصادیقی که به کار بردید بیشتر نفوذ فردی بود. حضرت آقا از نفوذ جریانی هم صحبت می‌کنند. در باره نفوذ جریانی هم بفرمایید که آیا از اول انقلاب تا به حال مصداقی هم داشته است؟ ویژگی‌های نفوذ جریانی چیست؟

نفوذ جریانی نه‌تنها از اول انقلاب، بلکه از زمانی که امام نهضت را آغاز کردند وجود داشته که یکی از آن خط موازی است. خط موازی در دنیای سیاست به این شکل است که وقتی دشمن نمی‌تواند از طریق زور، یک انقلاب الهی یا مردمی را به بیراهه بکشاند، سعی می‌کند با همان شعار الهی، انقلابی و مردمی وارد شود و مسیر را عوض کند. نمونه بارز آن در تاریخ حرکت حضرت موسی(ع) علیه فرعون و فرعونیان، زورپرستان و زرمداران است. حضرت موسی(ع) جلو رفتند و فرعون سرنگون‌ شد و مکتب توحید استواری یافت. در اینجا کسانی که رفاه‌طلب و زرپرست بودند و نمی‌توانستند با مکتب توحید کنار بیایند، در فرصتی که حضرت موسی(ع) حضور نداشتند، گوساله‌ای ساختند و به مردم گفتند خدایی که موسی(ع) شما را به او دعوت می‌کند، این است و این را بپرستید و به این ترتیب مردم را از خداپرستی به گوساله‌پرستی سوق دادند. نیامدند با خداپرستی مخالفت و اندیشه فرعونی را تأیید کنند، بلکه با نام توحید و خداپرستی، مسیر را عوض کردند و حتی گردن‌کشان قریش نتوانستند با اسلام به صورت علنی مقابله کنند و بت‌پرستی را آشکارا پاس بدارند، به ناگزیر آمدند و مسجد ساختند و خواستند از طریق مسجد مسیر را عوض کنند. به این می‌گویند خط موازی که دستور آمد: «مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین» و خرابش کردند.

معاویه و عمرو عاص وقتی با قدرت نظامی و زور نتوانستند حضرت علی(ع) را شکست بدهند، از خط موازی استفاده کردند. قرآن را روی نیزه‌ها بالا بردند و گفتند آیا ما قائل به قرآن هستیم یا علی؟ بیاییم و به آنچه که قرآن بین ما حکم کرده است عمل کنیم.

در دنیای سیاست معاصر هم لااقل در حرکت عبدالناصر این را دیدم. عبدالناصر توانست ۱۰۰ میلیون عرب آن روز را با خود همراه کند و یک خطر جدی برای صهیونیسم و امپریالیسم به وجود بیاورد، آمدند و حزب بعث را به شکل موازی ایجاد کردند. حزب بعث در واقع یک خط موازی بود. تندترین شعارهای صهیونیستی را سر می‌داد، اما سر بزنگاه چنان ضربه‌ای می‌زد که نمی‌شد کمر راست کرد. این بحث بسیار مفصلی است که فقط یک نمونه را عرض می‌کنم. در آخرین مرحله‌ای که حزب بحث مأموریت خود را انجام داد در مورد ایران بود. انقلاب که پیروز شد، هم امریکا و هم رژیم صهیونیستی دریافتند به‌زودی مردم را به مرز فلسطین می‌کشد. اینجاست که صدام سپر بلای اسرائیل می‌شود و جنگ علیه ایران را آغاز می‌کند تا اسرائیل را با شعار ضد صهیونیستی و شعار آزادی‌خواهی نجات بدهد.

وقتی امام، نهضت را آغاز کردند، ما این جریان خط موازی و جریان نفوذ را دیدیم. وقتی امام علیه اسرائیل به‌شدت موضع‌گیری می‌کردند ـ شما این را در کتاب نهضت روحانیت و صحیفه امام می‌توانید ببینید ـ یک دفعه جریانی راه افتاد که چرا ایشان دائماً از اسرائیل حرف می‌زند؟ چه فرقی بین اسرائیل و بقیه هست؟ «الکفر مله الواحده» که به فارسی می‌شود: کفار سر و ته یک کرباس‌اند. چه فرقی با هم دارند؟ همین شعاری که بعد از پیروزی انقلاب راجع به امریکا دادند. اولین بار هم عبدالله نوری در دفاعیه‌اش گفت که چه فرقی بین امریکا و انگلیس هست؟ این نفوذ جریانی است.«امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر.»

در سال ۱۳۴۳ هم همین‌طور شد. یعنی آمدند و موجی را ایجاد کردند که چرا ایشان فقط علیه اسرائیل موضع گرفته است؟ «الکفر مله الواحده»! امام در آنجا با یک ضربه فنی کار را تمام کردند و گفتند: «من از جمله الکفر مله الواحده که از سازمان ملل بر سر زبان‌ها افتاده است متأسفم» و تمامش کرد.

یا کمی قبل از آن وقتی شاه با تهدید امام نتوانست ایشان را ساکت کند. احضاریه در خانه‌شان فرستاد. علیه امام شب‌نامه پخش و در آن بدترین فحاشی‌ها را به امام کردند که امام احساس کنند دارد به ایشان اهانت می‌شود و کنار بکشند. فیضیه را به خاک و خون کشیدند، ولی امام باز راه‌شان را ادامه دادند. از این به بعد خط موازی را تشکیل دادند. سازمان امنیت عده‌ای از وعاظ را فرا خواند و گفت اگر می‌خواهید علیه رژیم مبارزه کنید، ما حرفی نداریم، ولی یک خط قرمز را باید رعایت کند. علیه شاه و اسرائیل حرف نزنید و دائماً در گوش مردم نخوانید اسلام در خطر است. راجع به بقیه مسائل هر حرفی که بزنید مشکلی نیست و آزاد هستید. اگر امام این را افشا نمی‌کردند و در همه مساجد به ظاهر علیه دولت و همه قانون‌شکنی‌ها سخنرانی می‌شد و دیگر کسی نمی‌توانست بگوید آزادی بیان و آزادی قلم نیست، اما هدف اصلی که به خطر افتادن اسلام و مبارزه با شاه و اسرائیل بود این وسط گم می‌شد.

بعد از پیروزی انقلاب هم همین جریان نفوذی ادامه یافت. یکی از آنها همین است که الان هم وجود دارد که مردم دارند از گرسنگی می‌میرند و کارتن‌خواب هستند و باید به داد مردم برسیم. یادم هست در تبلیغات انتخاباتی دوره هشتم ریاست جمهوری از یکی از کاندیداها در برنامه زنده تلویزیونی سئوال شد در زمینه مذاکره با امریکا نظر شما چیست؟ و او همان فرمایش مقام معظم رهبری را تکرار کرد که با حکمت، عزت و مصلحت مشکلی نداریم که مذاکره کنیم. یکی از افرادی که در تیم انتخاباتی او حضور داشت، گفت عزت، مصلحت و حکمت چیست؟ مردم دارند از گرسنگی می‌میرند. سعی می‌کنند جریان نفوذ را از این طریق گسترش بدهند و تأثیر بگذارند که گذاشتند. واقعاً تأثیر عمیقی گذاشتند و توانستند کار را به اینجا بکشانند. معتقدم جریان مک‌فارلین و نامه به امام برای حذف شعار مرگ بر امریکا ریشه‌اش در آنجا بود و امروز به اینجا کشیده شده است.

 

*جایگاه امام خمینی و اندیشه ایشان را بعد از ۲۷ سال از رحلت‌شان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به‌رغم همه تبلیغات سوئی که علیه امام شد و موجی را به راه انداختند که چهره امام را در دنیا یک چهره خشن دیکتاتور جلوه بدهند، امروز می‌بینیم خط و اندیشه‌های امام در اقصی نقاط دنیا ریشه دوانده است. آنچه که در  کشورهای منطقه و اقضی نقاط جهان ، در آفریقا و جاهای دیگر می‌بینیم،  الهام گرفته شده از اندیشه‌های امام و مسئله‌ای است که مردم از امام الگو گرفته‌اند و امام شناخته شده و راه امام استواری یافته است و مسلمانان محروم و مستضعف و کسانی که به دنبال کسب آزادی هستند، خط امام را پی گرفته‌اند و دشمن هم از همین وحشت کرده است. تمام این دست و پا زدن‌ها، اهانت‌ها و چیزهایی که امروز حتی علیه مقام معظم رهبری می‌بینیم، ریشه در همین قضیه دارد که احساس می‌کنند راه امام و راه ولی‌فقیه و رهبر انقلاب اسلامی دارد جهانی می‌شود و در مردم کاملاً نفوذ و رشد دارد و به‌رغم آن همه تبلیغات سنگین نتوانسته‌اند این خط را به بن‌بست بکشانند. اینکه حتی از یک روسری یک خانم محجبه می‌ترسند و در مهد به اصطلاح تمدن می‌خواهند جلوی این روسری را بگیرند و می‌گیرند برای این است که کاملاً فهمیده‌اند خط و راه امام که همان راه اسلام ناب محمدی(ص) است، دارد جهانی می‌شود و همه جا ریشه می‌دواند. از این جهت باور دارم به امید خدا راه امام و انقلاب جهانی می‌شود و استکبار جهانی به ناگزیر فرو می‌پاشد، چون راه دیگری ندارد. به قول آن شاعر عرب: « إذا الشعب یوماً أراد الحیاه/ فلابدّ أن یستجیب القدر» اگر ملتی تصمیم گرفت و اراده کرد که آزاد زندگی کند، تقدیر هم ناگزیر است تغییر کند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره نساء، آیه ۱۴۸            

۲ـ سوره ممتحنه، آیه ۱

 

سوتیترها:

 

۱

بعضی از علما نجف، بزرگ‌ترین خطر را برای اسلام و کشورهای اسلامی مارکسیسم می‌دانستند، ولی نظر امام این بود که کمونیست‌ها در مقابل اسلام خطر جدی نیستند، امام لیبرالیسم را خطر جدی می‌دانستند و فرهنگ غرب را بزرگ‌ترین خطر می‌دیدند

 

۲

تمام نظریات امام برگرفته از قرآن است. تا قرآن هست، خط امام هست. تا قرآن در این کشور حاکم است، انقلاب اسلامی هم حاکم است. مردم وقتی خط امام و در حقیقت خط قرآن را شناختند، این‌گونه تحریف‌گری‌ها راه به جایی نمی‌برد.

 

۳

در مهر ماه سال ۱۳۴۱ که روز آغاز نهضت امام بود، امام در بیت آیت‌الله‌العظمی حائری(ره) که همه مراجع و علما جمع شده بودند، گفت اگر می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات یابد، باید دودمان پهلوی را از قدرت پایین بکشیم… آقای شریعتمداری از امام پرسیده بود با کدام قدرت می‌توانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم؟ ما که بمب در جیب‌مان نیست که برویم و بر سر شاه بکوبیم. امام فرموده بود ما قدرتی داریم که از بمب قوی‌تر و آن «ملت» است.

 

۴

آنچه که امروز باعث شده است رهبر معظم انقلاب مانند کوه استواری در برابر همه توطئه‌ها، دسیسه‌ها و شگردهای شیطانی بایستند و راه اسلام محمدی(ص) و خط امام را استواری ببخشند به خاطر این است که نفوذناپذیر هستند. چرا؟ چون هیچ‌کسی را برای خود مطلق نکرده‌اند. نه آقازاده، نه اطرافیان، نه دوستان و نه رفقا.

 

۵

نفوذ جریانی نه‌تنها از اول انقلاب، بلکه از زمانی که امام نهضت را آغاز کردند وجود داشته که یکی از آنها شیوه خط موازی است. به این شکل که وقتی دشمن نمی‌تواند از طریق زور، یک انقلاب را به بیراهه بکشاند، سعی می‌کند با همان شعار انقلابی و مردمی وارد شود و مسیر را عوض کند.

 

۶

در سال ۱۳۴۳ وقتی در مجلس شورای‌ملی کاپیتولاسیون احیا و به اتباع امریکایی مصونیت داده می‌شود، هیچ‌کدام از گروه‌های سیاسی نفس‌شان در نمی‌آید. نه آنهایی که دم از پان‌ایرانیسم می‌زدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم می‌زدند و نه دیگر گروه‌هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی، هیچ کدام کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان ندادند.

 

 

۷

به‌رغم همه تبلیغات سوئی که علیه امام شد و موجی را به راه انداختند که چهره امام را در دنیا یک چهره خشن جلوه بدهند، امروز می‌بینیم خط و اندیشه‌های امام در اقصی نقاط دنیا ریشه دوانده است.

 

30نوامبر/16

انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟! کدامیک؟!

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقی رهبر

 

انقلاب اسلامی که با رهبری حضرت امام «ره» و پشتیبانی ملت غیور، بنیان‌گذاری شد، با مجاهدات نفس‌گیر و فداکاری‌ها و شهادت‌های آزادمردان این مرز و بوم شکل گرفت و سی و هفت سال است که روی پای خود ایستاده، توطئه‌های جهانخواران را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته، به عنوان امید مستضعفان جهان سر برآورده و خشم و کینه تبهکاران و در رأس آنها سران زورگوی آمریکا را برانگیخته است؛ و این چیزی جز اسلام انقلابی نیست و اگر جوهره انقلابی بودن را از آن بگیریم، در اسلامی بودن آن نیز باید تردید کرد، زیرا اگر اسلام به‌شایستگی شناخته نشود و مبانی اصولی آن مورد توجه قرار نگیرد، انقلاب اسلامی مفهوم و پیام روشن دیگری ندارد.

اگر انقلاب اسلامی ‌توانست نظام کهن ستم‌شاهی را به تاریخ بسپارد و ایران را از چنگال سلطه بیگانگان و در رأس آنها آمریکا سلطه‌گر و جنایت‌پیشه به در آورد و امّتی را در مسیر حق‌طلبی و مجاهده و کفرستیزی و مقاومت تا مرز شهادت پیش ببرد، در پرتو مجاهدات علمی و فناوری، چشم جهانیان را خیره کند و با همه کارشکنی‌ها در رتبه شایسته‌ای قرار گیرد و بدون اتکا به قدرت خارجی، رشد علمی و فناوری و هسته‌ای را مدیریت کند و… اینها همه به برکت رویکرد به اسلام انقلابی بود.

تفسیر حضرت امام«ره» و مقام معظم رهبری، از انقلاب و اسلام چیزی جز این نیست که اسلام با چهره انقلابی و استکبارستیزی و مقاومت، دفاع از مظلومان و حاکمیت احکام و شرایع دین حنیف و خودباوری به میدان آمده است، یعنی همان چیزی که استکبار جهانی و امپریالیسم و صهیونیسم را به وحشت انداخته است. اسلام آمریکایی آل‌سعود و اسلام مفتی‌های خودفروخته شکمباره نه تنها برای استکبار جهانی خطری ندارند، بلکه ابزار خوبی برای دشمنان اسلام هستند؛ همان‌گونه که می‌بینیم  تحت عنوان اسلام چه فتنه‌هایی که به راه انداخته‌اند.

اسلام ناب محمدی«ص» همان است که قرآن کریم معرفی می‌کند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ ؛(۱) محمد رسول خداست و آنان که به او گرویده‌اند، در برابر کفار سرسخت و با یکدیگر مهربان‌اند».

و در آیه‌ی دیگرمیفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ .. ؛(۲) ای پیامبر، با کفار و منافقان نبرد کن و بر آنان سختگیر باش.»

البته اسلام آئین رحمت است و پیامبر رحمه‌للعالمین، اما رحمت جایی دارد و سختگیری جایی و لذا خاقانی گفته ‌است:

هر کجا را غم بایدت فرمود

چون که مرهم نهی ندارد سود

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

کو زهر بهر دشمن و کو مهر بهر دوست؟

در حالی‌که جبهه کفر و شرک و امپریالیسم و صهیونیسم، با مزدوری ارتجاع و فریب‌خوردگان، برای ریشه‌کن کردن اسلام و ایران اسلامی که کانون اسلام انقلابی است، صف‌آرایی کرده‌اند و از هیچ‌ توطئه‌ای، چون تروریسم و تحریم و طرح براندازی و نفوذ و… رویگردان نیستند، آیا اینجا جای رحمت است؟!

 در برابر این جبهه‌ی مهاجم، جز قاطعیت و سرسختی در دفاع از دستاوردهای انقلاب و حقوق ملت، خون پاک شهیدان راه دیگری وجود دارد؟

آیا دستگاه دیپلماسی ما در برابر این دشمنان کینه‌توز جز استقامت و قاطعیت راه دیگری دارد؟ چرا برخی از آقایان این روزها سعی دارند میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی مرزبندی کنند و یا دشمنی آمریکا را توهم جا بزنند؟

رهبر معظم انقلاب فرمود: عقلانیت امام و آن خرد پخته‌ی قوام‌یافته‌ی این مرد الهی، او را به این نتیجه رساند که در مقابل دشمن، کمترین انعطاف و کمترین عقب‌نشینی و کمترین نرمش، به پیشروی دشمن می‌انجامد. در میدان رویاروئی، دشمن از عقب‌نشینی طرف مقابل، دلش به رحم نمی‌آید. هر یک قدم عقب‌نشینی ملت مبارز در مقابل دشمنان، به معنای یک قدم جلو آمدن دشمن و مسلط شدن اوست. این، یکی از مظاهر عقلانیت امام بزرگوار بود.(۳)

 

تجربه نشان داده است که کوتاه آمدن از منافع ملی و آرمان‌های انقلاب و اسلام انقلابی، جز جرئت دادن به دشمن و گستاخی بیشتر او سودی ندارد. حضرت امام«ره» مثال ساده و آموزنده‌ای می‌زدند با این مضمون که: «در برابر حیوان‌ هار(سگ) عقب‌نشینی جرئت دادن است و چون در برابر او ایستادگی کنی، آن حیوان عقب می‌زند.» این را ما آزموده‌ایم. هر چند کآزمودم از وی نبود سودم «مَن جَرَّبَ المُجَرَب حَلَّت بِهِ الندامه،»(۴) در برابر دشمن نابکار باید ایستاد و او را به عقب راند. هنوز هستند کسانی که دشمنی آمریکا را توهم می‌دانند، در حالی که رهبر معظم، ده‌ها بار بر خباثت و بدعهدی این دشمن نابکار تأکید ورزیده گفته‌اند: « این‏جور نیست که شما خیال کنید توطئه نسبت به این کشور، یک توهم است، واقعیت است».

وزیر خارجه آمریکا گفته است: «سیاست فعلی ما افزایش فشار اقتصادی بر ایران است». دشمن می‌داند فعلاً در برابر ایران هیچ اقدام دیگری نمی‌تواند انجام بدهد، لذا فشار اقتصادی را عنوان می‌کند برای عقب راندن جمهوری اسلامی.

ما امروز در حال نبرد و پیکاریم و نباید میدان به دشمن مهاجم بدهیم.  اکنون که در آستانه خرداد دیگری که یادآور حوادث انقلاب و تجدید میثاق با معمار اندیشه اسلامی قرن امام خمینی است، قرار داریم، فراتر از تجلیل و تکریم و سخنرانی‌های گرم و مراسم‌ها باید با معنویات و اندیشه‌های امام تجدید عهد کنیم و آن را بهتر بشناسیم. معنویات و اندیشه‌هایی که امروزه در مواضع رهبر عظیم‌الشأن می‌بینیم که با حکمت و بصیرت و شجاعتی مثال‌زدنی، همان راهی را می‌پیمایند که امام راحل پیمود و گفتند «این انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست.»  

درود و سلام بر آن بزرگمردی که در اوج توطئه‌های دشمن علیه اسلام انقلابی گفت: «مسلمانان از هیاهو و طبل تو خالی تبلیغات ظالمانه نهراسند که کاخ‌ها و قدرت‌های نظامی و سیاسی استکبار جهانی همانند لانه عنکبوت سست و در حال فرو ریختن است.»(۵)

و نیز گفت: «من با اطمینان می‌گویم اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت خواهد نشاند.»(۶)

و در جای دیگر تاکید ‌کرد: «دشمن اصلی اسلام و قرآن کریم و پیامبر عظیم الشأن«ص»،  ابرقدرت‌ها، خصوصاً امریکا و ولیدۀ فاسدش اسرائیل هستند.»(۷)

و نیز فرمود: «اگر اسلام آن طوری که هست و خدای تبارک و تعالی تأسیس کرده پیاده شود، فاتحه مستعمرین خوانده خواهد شد.»(۸)

تهدیدهای مستکبران، نباید ما را در پیاده کردن احکام خدا سست کند.

اظهار عجز،پیش ستمگر، ز ابلهی است

اشک کباب باعث طغیان آتش است(۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱. فتح، ۲۹٫

۲. توبه، ۲۳٫

۳. ۱۳/۴/۱۳۹۰

  1. حافظ
  2. صحیفه امام. جلد۲۰٫ ص۳۱۹
  3. صحیفه امام. جلد۲۰٫ ص۳۲۵
  4. (بخشی از پیام امام خمینی به کنگره عظیم حج در سال ۱۳۶۳)
  5. صحیفه امام. جلد ۴ ص۱۳
  6. صائب تبریزی

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

در حالی‌که جبهه کفر و شرک و امپریالیسم و صهیونیسم، با مزدوری ارتجاع، برای ریشه‌کن کردن اسلام و ایران اسلامی که کانون اسلام انقلابی‌است، صف‌آرایی کرده‌اند و از هیچ‌ توطئه‌ای چون تروریسم و تحریم و طرح براندازی و نفوذ و… رویگردان نیستند، آیا اینجا جای رحمت است؟!

30نوامبر/16

امام خمینی (رحمت‌الله علیه) از منظر اندیشمندان اسلامی و غربی

 

ن حبیبی

در تاریخ انقلاب‌ها و قیام‌ها و نهضت‌های انقلابی نمونه‌های بسیاری از سرگذشت ناکامی پیشگامان و رهبرانی را می‌توان یافت که نه تنها نتوانستند افکار و اندیشه‌های خود را در جوامع خود عملی سازند، بلکه حتی اندیشه‌ها و منظومه فکری‌شان پیش از فوت‌شان مدفون شد، در حالی که در نقطه مقابل، نام رهبرانی به چشم می‌خورد که سالیان طولانی پس از مرگ آنها همچنان چشمه‌سار افکارشان پویا و زنده  است و از نسلی به نسلی دیگر و از کشوری به کشوری دیگر جاری شده است. افزون بر آن، در میان کاروان‌ مصلحان دینی و عدالت‌خواهان، کسانی بوده‌اند که توانستند کاروان خود را به سر منزل مقصود برسانند و بازگشت به خویشتن و فطرت الهی انسان‌ها و بیداری اسلامی را در جامعه مسلمانان احیا کنند.

یکی از کسانی که همچون ستاره‌ای تابناک، خوش درخشید، امام خمینی رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران است. کسی که در حصار تن و زندان زندگی محصور نبود و با نفس‌، قلم‌ و عزم و اراده‌اش، حصاری پولادین بر گرداگرد دشمنان آزادی و استقلال و شرافت کشید و روح بلند خویش را در «فجر اسلام» پگاه رهایی انسان از قید زورمداران و زرپرستان و تزویرگرایان عصر جاری ساخت.

کسی که نام‌اش در دفتر قیام و شهادت، همپای یاد رسولان و مصلحان باقی و روح‌ باشکوه‌اش همواره در  فجر و بیداری اسلامی تا جاودانه حیات شرافت زنده است. کسی که در نگاه موحدان، ابراهیم زمان و در بیان آزادگان، اسطوره آزادگی و وارستگی و در زبان مریدانش تالی تلو معصومان و حتی در توصیف دشمنان کینه‌توزش، قدیس زمانه است. پیروان محمد رسول‌الله «ص» صلای پر صلابت رسول گرامی را از طنین صدای‌اش می‌شنیدند و پیروان مسیح«ع»، شمایل وی را در رخسار او مشاهده می‌کردند.

مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی در باره امام فرمودند: «با اخلاص بسیار و سوز فراوانی که حاج آقا روح الله داشت، برای بنده همیشه روشن بود که ائمه همیشه پشتیبان او خواهند بود. از این رو، تبلیغات بعضی را برای مرجعیت افراد و قائم مقامی آنان، کاری پوچ و بی‌حاصل می‌دانستم. می‌دیدم که خدا در این کار نظر ندارد و آنان موفق نمی‌شوند…اعتقاد من این است که مثل امام خمینی در زمان فعلی نداریم. وی فهم معصوم را پیدا کرده بود و درک او فوق درک‌ها و شجاعت ایشان فوق شجاعت‌ها بود. پای خود را به جای پای معصوم گذاشت و به سبب نبوغ و درک فوق‌العاده و شجاعت بسیارش از همه پیش افتاد. باید انسان «مؤید من عندالله» باشد تا بگوید آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و یا بگوید من توی دهن این دولت می‌زنم…

«… امام خمینی(ره) حدود شصت سال برای احیای اسلام و ارائه چهره ناب معارف و علوم آن از جمله عرفان، فقه و سیاست دینی با تمام سختی‌ها و رنج‌های حوادث، در مسیر مبارزه با کفر و شرک و الحاد، نستوه ایستاد.

مقاومت استوار امام در راه هدف و در مقابل ظلم و ستم و فراخوانی امت اسلامی به سوی خداوند و رسول، جبهه کفر و شرک را به واکنش واداشت و بدین‌سان استکبار با تمام قدرت و توان مادی و فکری، بر ضد آن بزرگوار به توطئه برخاست و‌با وجود حضرت امام، در دوران غیبت حضرت ولی عصر«عج»‌ و ‌در هنگامه ‌جولان کفر و قدرت‌مآبی و طغیان ‌شرک با تمام ‌تجهیزات ‌و نیرو، تشیع و اسلام زنده شد.»(۱)

شهید مطهری در مورد رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران می‌گوید:

«امام خمینی به این علت رهبر بلامنازع و بلامعارض این نهضت شد که علاوه بر اینکه واقعاً شرایط و مزایای یک رهبر مطلوب در شخص ایشان بود، ایشان [در همان حال] در مسیر فکری و روحی نیازهای مردم ایران قرار داشت؛ حال آنکه دیگران به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند… رمز موفقیت رهبر ‍[انقلاب] در این بود که [ایشان بر این باور بود که] مبارزه باید در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برود. ایشان با ظلم مبارزه کرد، ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح کرد. امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک مسلمان نباید تن به اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید زیردست و فرمانبر باشد،(۲) با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه کرد، مبارزه‌ای تحت لوای اسلام و با معیارها و موازین اسلامی… اگر امام عنوان پیشوایی مذهبی و اسلامی را نمی‌داشت و اگر مردم ایران در عمق روح‌شان یک نوع آشنایی و انس و الفت با اسلام نداشتند… محال بود این نهضت به این وسعت در مملکت ما به وجود آید.»(۳)

محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده بلندآوازه مصری دو بار ـ اولین بار در پاریس و بار دوم، اوایل سال ۱۳۵۹ دو سال بعد از پیروزی انقلاب  در ایران ـ به دیدار حضرت امام آمد. او در بازگشت به مصر، خاطره دیدارش با امام را در کتاب کم حجمی چاپ کرد. در بخشی از این کتاب آمده است:

«یکی از صحابه خاص رسول خدا«ص» را دیدم که گویی با عبور از کانال زمان به قرن چهاردهم رسیده است. او آمده است تا سپاهیان علی«ع» را که بعد از شهادت او بی‌فرمانده‌ مانده بودند، فرماندهی کند… و من ‌شایستگی این‌‌ فرماندهی ‌‌‌را ‌‌در‌ ‌او‌ می‌بینم.»(۴)

بنابراین میان انقلاب اسلامی ایران و شخصیت امام خمینی پیوندی عمیق و مستحکم و ارتباطی تنگاتنگ برقرار است به گونه‌ای که حتی در سایر نقاط جهان از این انقلاب به نام انقلاب خمینی یاد شده است. رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز این امر را متذکر شده، می‌فرمایند:

«انقلاب و امام خمینی(ره) دو پدیده انفکاک‌ناپذیرند. تحلیل انقلاب اسلامی‌ بدون شناخت شخصیت رهبر بزرگ ‌آن… ممکن نیست.»(۵)

ایشان در مقدمه‌ای که بر کتاب صحیفه نور نوشتند فرمودند: «انقلاب اسلامی بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته نیست.»

با توجه به اینکه انقلاب اسلامی ایران خیزشی بود علیه هر نوع بت پرستی «مدرن» و هر نوع شکل‌گیری سیاسی و اقتصادی، بنابراین بت‌شکنی یک طرف سکه انقلاب و وحدت‌گرایی الهی سوی دیگر سکه بود.

امام خمینی می‌فرمودند: «نمی‌شود انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست. نمی‌شود انسان هم منافع خود را ملاحظه کند و هم منافع اسلام را. باید یکی از این دو باشد.»

و نیز: «نهضت ما قبل از آنکه ایرانی باشد، اسلامی است و  قبل از آنکه به منطقه‌ای خاص تعلق داشته باشد، نهضت مستضعفین سراسر جهان است.»

بدین ترتیب امام در رهبری انقلاب اسلامی به عمق فرهنگ آسمانی دست یافت و راه «عرفان» را ‌پیمود. زنده کردن روح عرفانی در جهاد در جامعه، به کارگیری کلمات و واژه‌ها و اوصاف با دقت و معیار اسلامی، «خداشناسی» و «خودشناسی» تربیت و هدایت صحیح به عنوان بستر انسان شدن، همه و همه ابعادی از زیبایی‌شناسی انقلاب هستند. همان‌ طور که نسخه‌های نسخی و کوفی قرآن و کلام خدا و هنر خطاطی و خوشنویسی در اسلام، هنر ثبوت وحدت گردیدند و حروف، فواصل معمولی را از دست دادند و ‌پیوستگی آنها یک رسانه بصری را به وجود آورد، به همان ترتیب هم انقلاب اسلامی به ابعاد معنوی و مادی روز، «روح» جدیدی بخشید.

امام هم فرانسه را پشت سر‌گذاشت و هم از نوع انقلاب فرانسه عبور کرد. در پاریس روزنامه‌نگاران برای مصاحبه با امام روی زمین می‌نشستند. در آنجا کنفرانس مطبوعاتی اسلام بر کنفرانس رسانه‌های شیطانی غالب شده بود و دستور روز مطبوعات و رسانه‌ها را امام تعیین می‌کرد. شعار انقلاب «الله اکبر» بود و رسانه‌های اصلی انقلابیون مساجد و پشت بام‌ها و گلدسته‌های زیارتگاه‌ها. امام دستور داد دست به اسلحه نبرند، زیرا این انقلاب «کلامی» بود نه چریکی و فیزیکی.

امام در دهه‌های قبل، گفت و شنود را به عنوان یک روش اسلامی از بند زندان شروع کرده بود، ولی استکبار، هم در داخل و هم در صحنه بین‌المللی روش کشمکش را اختیار کرد. در روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳ دشمنان مردم، امام را تبعید کردند. و در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ امام به عنوان رهبر انقلاب به کشور بازگشتند و در روز ورود گفتند: «من با پشتیبانی ملت توی دهن این دولت می‌زنم. تا زنده‌ایم نخواهیم گذاشت هستی ما به کام آمریکا برود.»

ده روز بعد وقتی که نظام طاغوت سقوط کرد و استکبار جهانی شکست خورد، جهانیان با حیرت تمام پرسیدند این قدرت کلام و این اقتدار و صلابت معنوی از کجا سرچشمه گرفته است؟(۶)

البته شخصیت فردی و کاریزماتیک امام و ویژگی‌های اخلاقی و بهره‌گیری ایشان از ابزارها و امکانات ویژه و منحصر به‌فردی چون مسئله مهدویت و مفهوم انتظار و امام غایب، واقعه عاشورا و قیام امام حسین«ع» و نیز عنصر اجتهاد و مرجعیت دینی باعث شده بود تا ایشان به عنوان یک شخصیت و رهبر منحصر به فرد در طول تاریخ پس از انقلاب حضرت رسول اکرم«ص» مطرح گردد و حتی به عنوان یک شخصیت افسانه‌ای از ایشان یاد شود، به گونه‌ای که هنری کسینجر وزیر خارجه یهودی‌الاصل و مشاور رئیس‌جمهور آمریکا در دهه ۷۰ میلادی درباره ایشان می‌گوید:

«آیت‌الله خمینی غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد. تصمیمات او آن‌‌چنان رعدآسا بود که مجال هرگونه تفکر و برنامه‌‌ریزی را از سیاستمداران و نظریه‌پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ‌ کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن می‌گفت و عمل می‌کرد. گویی از جایی الهام می‌گرفت. دشمنی آیت‌الله خمینی با غرب، برگرفته از تعالیم الهی بود. او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.»(۷)

میشل فوکو فیلسوف و جامعه‌شناس مشهور فرانسوی نیز که پیش از انقلاب اسلامی سفری به ایران داشت، درباره شخصیت ایشان می‌نویسد: «شخصیت آیت‌الله خمینی پهلو به افسانه می‌زند. هیچ رئیس دولت و هیچ رهبر سیاسی‌ای حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردم‌اش با او پیوندی چنین شخصی و نیرومند دارند.»(۸)… گفتمان امام نه تنها بر موج اندیشه‌ها که بر سپهر روح و جان مردمی محنت کشیده و تحقیرشده جای گرفت و آدمیان نه به حکم عقل که به حکم عشق پرچم‌اش را به دوش کشیدند.»(۹)

وی می‌گوید که پیش از پیروزی انقلاب، وقتی با یک خلبان ایرانی هواپیمای مسافربری بوئینگ مصاحبه می‌کرد، او با لحن آمرانه‌ای پاسخ می‌دهد که : «گرانبهاترین ثروتی که ایران از قرن‌ها پیش تا کنون داشته در فرانسه پیش شماست، از او خوب نگهداری کنید.»

فوکو از شنیدن این جملات بسیار تعجب می‌کند؛ خصوصاً که او به نمایندگی از همکاران‌اش سخن می‌گفت. از آن مؤثرتر حرف اعتصابگران آبادان بود که گفته بودند: «ما چندان مذهبی نیستیم.» فوکو پرسیده بود: «پس به چه کسی اعتماد دارید؟ به یکی از احزاب سیاسی؟» و پاسخ شنیده بود که: «نه به هیچ‌ کدام و هیچ کس، جز خمینی و فقط به او.»

اینجاست که فوکو به قدرت روحانیت شیعه که قدرت او نشأت گرفته از قدرت امام زمان است پی می‌برد و می‌نویسد: «اسلام شیعی خصوصیاتی دارد که می‌تواند به خواست حکومت اسلامی‌رنگ ویژه‌ای بدهد».(۱۰)

از دیدگاه فوکو، زبان، شکل و محتوای مذهبی انقلاب اسلامی ایران امری عارضی، اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه در حقیقت رهبری مذهبی با تکیه بر موضع مقاوم و انتقادی سابقه‌دار در مکتب تشیع در برابر قدرت‌های سیاسی حاکم و نیز نفوذ عمیق در دل ایرانیان توانست آنان را این گونه به قیام وادارد؛ آن هم علیه رژیمی که بی‌شک یکی از مجهزترین ارتش‌های دنیا را در اختیار داشت و از حمایت مستقیم آمریکا و دیگر ابرقدرت‌‌ها برخوردار بود.(۱۱)

دیدگاه میشل فوکو در مورد امام صرفاً بخشی از ابعاد و زوایا و ویژگی‌های شخصی ایشان است. ویژگی‌هایی چون شجاعت، جرئت و ابتکار، قاطعیت، پشتکار، نظم، آزادگی، غیرت دینی، احساس تکلیف و دشمن‌ستیزی از جمله دیگر ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان است که باعث شده امام به عنوان رهبری بی‌نظیر در تاریخ جهان اسلام مطرح شود.

آیت‌الله خامنه‌ای ضمن اشاره به ویژگی‌های امام می‌فرمایند: «آن بزرگوار قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با همت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت و قاطعیت ابهت و صلابت رهبری را با دقت و عطوفت و خلاصه بسی خصایل نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در طی قرن‌ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتی دست‌نیافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیرگونه بود. او رهبر، پدر، معلم، مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همه مستضعفان جهان به‌خصوص مسلمانان بود.»(۱۲)

شهید مطهری نیز ویژگی‌های فردی و اخلاقی امام را به چهار دسته تقسیم می‌کند و می‌گوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده‌ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه ایشان درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمان‌ام نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم: چهار تا «آمَنَ» دیدم: «آمَنَ بِهَدَفِهِ» به هدف‌اش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود نمی‌تواند او را از هدف منصرف کند. «آمَنَ بِسَبیلِه» به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر«ص» به هدف و به راه‌شان داشتند. « آمَنَ بِقَومِهِ» [به ملت‌اش ایمان دارد] در میان همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می‌کنند که آقا کمی یواش‌تر، مردم دارند سرد می‌شوند، مردم دارند از پا درمی‌آیند. می‌گوید: نه، مردم این‌جور نیستند که شما می‌گویید. من مردم را بهتر می‌شناسم و ما می‌بینیم که روز به روز صحت سخنان ایشان بیشتر آشکار می‌شود و بالاخره بالاتر از همه «آَمَنَ بِرَبِّهِ». در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفت: «فلانی! این ما نیستیم که چنین می‌کنیم. من دست خدا را به‌وضوح حس می‌کنم». او برای خدا قیام کرده و خدای متعال هم قلبی قوی به او عنایت کرده است که اصلاً تزلزل و ترس در آن راه ندارد.»(۱۳)

ایمان و اعتقاد امام خمینی به خداوند و اسلام به‌قدری بود که شهید آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر از ایشان به عنوان کسی که در اسلام ذوب شده نام می‌برد و خطاب به دوستان، شاگردان، مریدان و مقلدان‌اش می‌گوید: «ذوب شوید در امام خمینی همان ‌طور که او در اسلام ذوب شد».

به لحاظ همین ویژگی هم بود که امام بدون توجه به شمار رهروان و پیروانش، بدون کمترین نگرانی به وظیفه خویش عمل‌کرد و از هدف و راهی ‌که برگزیده بود دست برنداشت و‌حتی‌ فرمود: «قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکّه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و شرک و بت‌پرستی است ادامه می‌دهد.»(۱۴)

دکتر کلیم صدیقی(۱۵) اندیشمند مسلمان پاکستانی‌تبار جهان غرب و رئیس‌ مرکز ‌اسلامی ‌لندن در کتاب مسائل نهضت‌های اسلامی می‌نویسد: «در حوزه عملی و عینی نیز قیادت پیروزمندانه حضرت امام و استراتژی موفق و بالنده وی، تجربیات ارزشمند و غنی‌ای را فرا روی مسیر مبارزاتی جنبش‌های اسلامی قرار داد و بارقه‌های امید و پیروزی را برای آنان به ارمغان گذاشت. تجربیات عینی و استراتژی و مبارزاتی حضرت امام، بزرگ‌ترین دستاوردهای عینی و موفق رهبری جنبش دینی را در تاریخ نهضت‌های دینی و جنبش‌های اسلامی از خود به یادگار گذاشت؛ زیرا نهضت‌های تجدید حیات سیاسی که به‌تازگی در میان مسلمانان رایج شده بود، هیچ‌کدام نتوانستند به اهداف مطلوب خویش برسند و انقلاب اسلامی ایران نخستین تجربه موفق و پیروزمندانه نهضت دینی بود که توانست برای نخستین ‌بار به اهداف و آرمان‌های خیزش‌های اسلامی و جنبش‌های دینی در ایران اسلامی جامه عمل بپوشاند».(۱۶)

«رابین وودز ورث کارسلن»(۱۷) خبرنگار غربی که پس از انقلاب شکوهمند اسلامی چندین بار به ایران سفر کرد و توفیق داشت به ملاقات امام برود، در مورد شخصیت و جاذبه امام می‌گوید: «زمانی که امام خمینی از در وارد ‌شد، احساس کردم که از لابه‌لای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت، گویا در ورای آن عبای قهوه‌ای، عمامه مشکی و ریش سفید، روح زندگی جریان داشت، به‌طوری که همه بینندگان را محو تماشای خود کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شده‌ایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است، آری او بارقه‌ای از نور بود که در قلب و روح همه حضار رسوخ کرده بود. او تمام معیارهایی را که گمان می‌کردم می‌توانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقام‌اش یاری کنند درهم شکست. او با حضور خود آن قدر در ما تأثیر گذارد که احساس کردم تمام روح و جسم‌ام را فراگرفته است… . او را چنان ساکت و آرام می‌یافتی که گویی نیرویی ثابت و استوار در درون او جریان دارد. البته این نیرو همان چیزی است که رژیم سابق ایران را بیکباره برچید. حال آیا چنین شخصیتی می‌تواند یک فرد عادی باشد؟»

جملات و اظهارات فوق که در توصیف شخصیت امام بیان شده‌اند ، نه سخن یک خطیب توانا و دلباخته امام است ونه نوشته یک نویسنده انقلابی زبردست. این توصیف صادقانه که حکایت از ملاقات با بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی دارد ملاقاتی نیست که در حلقه یاران امام و یا نزدیکان و منسوبان ایشان صورت گرفته باشد. بیان این گفته‌های بدون پیرایش و سرشار از احساس پاک، اظهارات یک خبرنگار غیرایرانی و غیرمسلمان است.

این ملاقات در فوریه ۱۹۸۲ ـ بهمن ۱۳۶۰ ـ  و در اواخر سالی صورت گرفت که طبق نظر تحلیل‌گران و ناظران سیاسی از سخت‌ترین و پرپیچ‌ و خم‌ترین گذرگاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود. یعنی به‌رغم آنکه کشور در جنگ با صدام و رژیم بعثی به سر می‌برد و چند ماه قبل در حوادث ۷ تیر و ۸ شهریور مقامات عالی‌رتبه نظام اعم از رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و وزرای کابینه و مسئولان دولتی خود را در حوادث تروریستی از دست داده بود و شرایط اضطراری بر کشور حاکم بود، امام بی آنکه تزلزل و اضطرابی در ایشان مشاهده شود، چنین آرام، با ثبات و باهیبت، سیمای یک رهبر دینی و الهی را به رخ می‌کشند.

این خبرنگار غربی در بخش دیگری از امام به عنوان «موسای اسلام» نام می‌برد که آمده تا تخت فرعون را به زیر افکند. این ملاقات پر رمز و راز تنها نمونه‌ای از شخصیت افلاکی و کهکشانی امام امت را نشان می‌دهد. البته درک شخصیت جامع ایشان در گرو فهم گفتارها، نوشتارها و سیره عملی ایشان است.

تأملی در برخی از گفته‌های امام پنجره‌های جدیدی از آگاهی و بصیرت را به روی آدمی می‌گشاید. امام اگر می‌گویند: «محاصره آبادان باید شکسته شود» و شکسته می‌شود؛ اگر نهیب می‌زنند که: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» که نکرده و نخواهد و نتوانست بکند؛ اگر هشدار می‌دهند که: «صدای شکستن استخوان‌های مارکسیسم به گوش می‌رسد» که چنین شد؛ اگر فریاد بر می‌آورند که: «اسرائیل باید از بین برود» که امروز نشانه‌های آن به‌وضوح قابل رؤیت است؛ اگر تأکید می‌کنند که: «باید هسته‌های مقاومت را در تمام جهان به وجود آورد» که امروز الگوی مقاومت جهانی شده است. همچنین اگر متذکر می‌شوند که: «عالم محضر خداست» یا اگر از سویدای جان می‌گویند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و… همه و همه نشان می‌دهد که در قاموس خمینی سیاست با دیانت پیوندی ناگسستنی دارد و رسالت این رهبر بزرگ الهی به انقلاب اسلامی ختم نمی‌شود.

امام علاوه بر احیای هویت دینی که با انقلاب اسلامی شکل گرفت و به چالش کشاندن مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در اردوگاه شرق و غرب، افقی دورتر را نشانه رفت و تأکید ‌کرد: «هدف عظیم انقلاب، ایجاد حکومت جهانی اسلام است.»(۱۸)

شخصیت امام در مقام رهبر انقلاب اسلامی به‌قدری در جهان تأثیرگذار بود که «آلوین تافلر»، نظریه‌پرداز معاصر غربی، آن را قدرت و نیرویی ماورای دولت‌ها می‌داند. وی به صراحت تصریح می‌کند: «بزرگ‌ترین تحول امروز جهان ظهور پدیده‌ای جدید یعنی نیروی قدرتی ماورای دولت‌های ملی است… وقتی آیت‌الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد، در واقع برای حکومت‌های دنیا پیامی تاریخی فرستاد که بسیاری از دریافت و تحلیل آن عاجزند.»(۱۹)

در این کارزار مبارزه، نامعادله سلطه‌گران و زیاده‌خواهان و مستکبران ‌چنان به هم می‌ریزد که رادیو بی‌بی‌سی هنگام ارتحال حضرت امام، عاجزانه گزارش می‌دهد: «امروز مردی چشم از جهان فروبست که با درگذشت او چشم‌های بسیاری در جهان غرب آسوده خوابید…».

و چند ساعت بعد با حضور میلیونی مردم در سوگ امام، خبرگزاری آسوشیتدپرس می‌گوید: «خمینی بار دیگر طلوع کرده است.» (۲۰)

عجز بی‌بی‌سی نشانه تأثیرگذاری و قدرت نفوذ اندیشه والای امام خمینی بر دوران معاصر و بر ملت‌های دنیاست که باعث شده خواب از چشم چپاولگران و زورگویان دنیای غرب برباید.(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روزنامه ‌ایران، ۱۳‌/‌۳‌/‌۱۳۸۹‌، ص۲۵٫

۲ـ نساء، ۱۴.

۳ـ مرتضی مطهری، ده گفتار، «مقاله احیاء فکر دینی» (قم: انتشارات اسلامی، ۱۳۸۰)، صص۴۱-۴۰٫

۴ـ حسین ‌شریعتمداری، «‌بی او چه سود…؟»، کیهان، شماره ۲۰۹۵۶، ‌‌ص‌۲٫

۵ـ میر احمد‌ رضا حاجتی، «عصر امام خمینی (قدس سره)» (قم: مؤسسه بوستان کتاب قم ـ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ـ چاپ ششم، ۱۳۸۲)، ص۳۹٫

۶ـ پرفسور حمید مولانا، «شناخت انقلاب اسلامی ایران»، کیهان، ۱۸/۱۱/۱۳۸۸، ص۱۵٫

۷ـ نشریه راه، شماره ۵۲، اردیبهشت ۱۳۹۰، ص۱۳٫

۸ـ میشل فوکو، ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند، ص۴۴٫

۹ـ همان، ص۴۵٫

۱۰ـ رضا رمضان نرگسی، «فوکو و انقلاب اسلامی»، نشریه راه، شماره ۵۲، اردیبهشت ۱۳۹۰، ص۱۲٫

۱۱ـ پیشین.

۱۲ـ بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع اعضای مجلس خبرگان ۲۵/۴/۱۳۶۹٫

۱۳ـ محمدرضا اکبری، سیمای امام خمینی(ره)، (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم، پاییز ۱۳۷۸)، ص۱۱۷٫

۱۴ـ روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج۲۰ (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم ۱۳۷۸)، ص۱۱۳٫

۱۵ـ دکتر کلیم صدیقی متفکر و نویسنده‌ای است که در جهان غرب با ایجاد مرکز اسلامی لندن بیشترین خدمت را به شناسایی اسلام در اروپا در روزگار ما صورت داده و با حضور خود در مراکز و محافل مختلف بر آن بوده تا اسلام و نهضت‌های اسلامی را به جهان بشناساند. این متفکر اصولگرا با مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی، برگزاری سمینارهای گوناگون، نشر کتاب و روزنامه در اروپا و کانادا به زبان‌های انگلیسی و عربی می‌کوشد از طرق مختلف به شناساندن اسلام مترقی به جهان غرب بپردازد. معرفی نهضت‌های اسلامی در مناطق مختلف به ویژه انقلاب اسلامی ایران به جهانیان به خصوص مسلمانان، از دغدغه‌های دکتر کلیم صدیق است و در این جهت فعالیت‌های بسیاری کرده است.

۱۶ـ دکتر کلیم صدیقی، مسایل نهضت‌های اسلامی، ترجمه‌ سیدهادی خسروشاهی، (تهران: موسسه انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۵‌)، ص۱۰۸٫

۱۷- Robin Woods Worth Carslen

۱۸ـ حسام‌الدین برومند، «سیاست به رنگ آسمان»، کیهان، ۱۳/۳/۱۳۸۹، ص۲٫

۱۹ـ همان.

۲۰ـ حسام‌الدین برومند، «خمینی دیگر»، کیهان، ۱۳/۳/۱۳۸۹، ص۳ .

۲۱ـ همان.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده بلندآوازه مصری که دو دیدار با امام داشته، در بخشی از کتاب‌اش می‌نویسد: «یکی از صحابه خاص رسول خدا«ص» را دیدم که گویی با عبور از کانال زمان به قرن چهاردهم رسیده است. او آمده است تا سپاهیان علی«ع» را که بعد از شهادت او بی‌فرمانده‌ مانده بودند، فرماندهی کند… و من ‌شایستگی این‌‌ فرماندهی ‌‌‌را ‌‌در‌ ‌او‌ می‌بینم.»

 

۲٫

شهید مطهری می‌گوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده‌ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه ایشان درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمان‌ام نیز اضافه کرد.»

 

۳٫

امام علاوه بر احیای هویت دینی که با انقلاب اسلامی شکل گرفت و به چالش کشاندن مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در اردوگاه شرق و غرب، افقی دورتر را نشانه رفت و تأکید ‌کرد: «هدف عظیم انقلاب، ایجاد حکومت جهانی اسلام است.»

 

۴٫

«آلوین تافلر»، نظریه‌پرداز معاصر غربی، به صراحت تصریح می‌کند: «بزرگ‌ترین تحول امروز جهان ظهور پدیده‌ای جدید یعنی نیروی قدرتی ماورای دولت‌های ملی است… وقتی آیت‌الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد، در واقع برای حکومت‌های دنیا پیامی تاریخی فرستاد که بسیاری از دریافت و تحلیل آن عاجزند

30نوامبر/16

مبنای حزب‌الله بر پاسخ است اما نه طبق پازل مورد نظر دشمن

نگاهی به تحولات جبهه مقاومت در گفتگو‌‌ با دکتر سعدالله زارعی

 

 

درآمد:

نقض آتش‌بس توسط گروه‌های تکفیری در سوریه و اشغال مجدد العیس و خان‌طومان، و ادامه حمایت‌های ترکیه از تروریست‌های تکفیری، که می‌تواند آینده منطقه را دچار مخاطرات بیشتری کند و همچنین، شهادت مصطفی بدر‌الدین از فرماندهان شاخه نظامی حزب‌الله لبنان که از خبرهای مهم چند روز اخیر بوده، در گفت‌وشنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل سیاسی منطقه به بحث و بررسی گذاشته شده است.

 با تشکر فراوان از ایشان که به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

 

 

*به عنوان سئوال اول، خبر سقوط خان‌طومان خیلی در ایران بازتاب پیدا کرد، این سقوط در چه شرایطی شکل گرفت و چطور شد که ما بعد از عملیات محرم دو باره این منطقه را از دست دادیم؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من باید ابتدا توضیح بدهم که منطقه خان‌طومان که در جنوب غرب شهر حلب واقع شده، بخشی از یک منطقه بزرگ عملیاتی است که در عملیات نصر که از نیمه آبان‌ماه سال گذشته آغاز شد بود و تا نیمه بهمن‌ماه به پایان رسید و از دست تروریست‌ها آزاد شد. تروریست‌ها سه سال در این شهرک استقرار داشتند که با تلفات بیش از ۵۰۰ نفر مجبور شدند آنجا را ترک کنند.

مجموعه وسعت اراضی که در این عملیات آزاد شد به حدود دو هزار کیلومتر مربع می‌رسد که از جنوب حلب آغاز می‌شود و تا منطقه زبدانی در شمال استان حمص امتداد پیدا می‌کند. این منطقه‌ای که در عملیات نصر آزاد شد یک برش بزرگی بود که در دل منطقه بزرگی ایجاد شد و عملاً دشمن را دچار از هم گسیختگی کرد. منطقه عملیاتی نصر در یک منطقه بزرگ بین پنج استان صورت گرفت که استان‌های حلب، ادلب، حمص، حماه و طرطوس را شامل می‌شود. از نظر استراتژیکی، نزدیکی این منطقه به مرزهای شمالی سوریه با ترکیه به این منطقه موقعیت خاصی داده است. عملیات نصر۲ یک ضربه تعیین کننده در جنگ بود و لذا منشأ یک سلسله اتفاقات بزرگ در باره پرونده امنیتی سوریه شد. پس از این عملیات بود که مسئله آتش‌بس مطرح شد و همین‌طور مذاکرات سیاسی در وین شکل گرفت. در باره آتش‌بس، این سئوال از همان ابتدا وجود داشت که آتش‌بس در جنگ چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ وقتی که یک دولت مسئول که دارای مسئولیت‌های تعریف‌ شده‌ای است و آتش‌بس را قبول می‌کند براساس قبول آن، می‌شود توقع داشت که دولت در چهارچوب یک وضعیت مشخص عمل کند، اما وقتی طرف مقابل آتش‌بس، گروه‌های غیرمسئول باشند، طبیعتاً نمی‌شود به آنها آن‌گونه که به یک دولت اعتماد می‌شود اعتماد کرد. این مسئله از ابتدا مطرح بود که در صورت پذیرش آتش‌بس از سوی دولت آیا امکان این وجود ندارد که تروریست‌ها علی‌رغم قراری که در دوره آتش‌بس می‌گذارند نیرو گسیل کنند؟، تجهیزات جابه‌جا کنند؟ و در نهایت تحت عنوانی به منطقه‌ای حمله کنند؟ این نکته‌ای بود که مقامات ایرانی و سوری به مقامات روسیه که با جدیت بحث آتش‌بس را دنبال می‌کردند و با آمریکایی‌ها هم به توافقی رسیده بودند و آتش‌بس به یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های توافق ۹گانه ژنو تبدیل شده بود، مطرح کردند، اما روس‌ها با جدیت از امکان اجرایی شدن آتش‌بس صحبت می‌کردند. در نهایت اتفاقی که افتاد این بود که از زمان اجرای آتش‌بس در نیمه فروردین گذشته، آزادی عمل برای تروریست‌ها بیشتر فراهم شد. آنها توانستند تجهیزات نظامی پیشرفته از تانک گرفته تا موشک‌های متنوع آمریکایی و غیرآمریکایی را به منطقه خان‌طومان منتقل کنند. ۳ هزار نیروی انسانی از مکان‌های مختلف سوریه جمع و در این منطقه متمرکز کردند. و در نهایت دو منطقه شامل آتش‌بس را تصرف کردند. همه این اقدامات تروریست‌ها زیر چشم آمریکایی‌ها صورت گرفت، این در حالی بود که آمریکا قرار بود آتش‌بس را کنترل و بر آن نظارت کند.

یکی از این مناطق العیس بود و یکی هم منطقه خان‌طومان. العیس و خان‌طومان به لحاظ وسعت دو منطقه متوسط هستند. اهمیت خان‌طومان به مشرف بودن این شهرکِ حدود ۱۲ کیلومتر مربعی بر جاده موسوم به اتوبان اعزار است که به ترکیه متصل و تا منتهی‌الیه جنوب سوریه امتداد پیدا می‌کند. در عین حال این نکته حائز اهمیت است که امکان بازپس‌گیری این دو منطقه تحت اشغال تروریست‌ها وجود دارد. اگر در گذشته العیس و خان‌طومان متصل به یک منطقه بزرگ آلوده به تروریست‌ها بود، امروز دو نقطه جدا از هم است که رزمندگان اسلام می‌توانند با اشراف به این منطقه با سهولت بیشتر از آن زمانی که این مناطق از تروریست‌ها گرفته شد -یعنی آبان‌ماه سال گذشته- عملیات آزادسازی را انجام دهند.

 

*مسئله آتش‌بس بین دولت سوریه و گروه‌های مسلحی مثل النصره و جیش‌الفتح هم مطرح بوده است؟ آیا در فضای مذاکرات بین‌المللی این گروه‌ها به رسمت شناخته می‌شوند که با اینها مذاکرات صورت بگیرد؟

این مناطق به‌طور رسمی در اختیار گروه‌هایی بوده است که این گروه‌ها مثل فتح‌الاسلام و احرارالشام آتش‌بس را پذیرفته بودند و همین‌طور سازوکار سیاسی رسیدن به دولت مشترک با دمشق را هم قبول کرده بودند، ولی اینها در اینجا با تغییر یک‌سری نام‌ها عملاً دست به تعرض زدند و این منطقه را به تصرف درآوردند. منتهی این نکته هم وجود دارد الان که این دو منطقه به تصرف تروریست‌ها درآمده است، آنهایی که دولت سوریه را دعوت به پذیرش آتش‌بس کردند، مسئولیت اخلاقی دارند که دولت را در مقابله این گروه‌های تروریستی کمک کنند، اما وقتی می‌شنویم امریکایی‌ها حتی از پذیرفتن گروه‌هایی که این دو منطقه را از اشغال درآوردند در لیست سیاه، یعنی لیست گروه‌های تروریستی خودداری و پیشنهاد روسیه در شورای امنیت را رد می‌کنند، اساساً در مورد نیاز امریکایی‌ها و اروپایی‌ها در پیگیری مسئله آتش‌بس و تشکیل دولت مشترک به‌شدت تردید پیدا می‌کنند.

 

*از زمانی‌که روسیه میزان عملیات خود را در سوریه کم و از سوریه عقب‌نشینی کرد، به لحاظ نظامی صحنه عمل به دست تروریست‌ها می‌چرخد، یعنی ما بیشتر شاهد این هستیم که ارتش سوریه یا در حال دفاع است و یا یک‌سری مناطق را از دست می‌دهد. این مسئله را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این روند عمومی جبهه در سوریه، روند اشراف بیشتر دولت بر مناطق است. اینکه در جنگ اتفاقاتی از این قبیل بیفتد خیلی غیر طبیعی نیست. بالاخره در آنجا جنگی بین دولت سوریه و جمعی از دولت‌ها و همین‌طور جمعی از گروه‌های تروریستی در حال وقوع است. با این وصف منطقه‌ای از دست یکی از دو طرف خارج می‌شود و به دست طرف دیگری می‌افتد و در جایی دیگر این اتفاق به شکل معکوس ممکن است محقق شود، اینها چیزهایی نیستند که در جنگ‌ها غیرطبیعی باشند. در جنگ ایران و عراق بعضی از شهرهای ما و یا عراق چندبار دست به دست شدند. اینها طبیعت جنگ است که چنین اتفاقاتی در آن می‌افتد، ولی این اتفاقات الزاماً تعیین‌ کننده سرنوشت جنگ نیستند.

 

*در باره عملیات بازپس‌گیری خان‌طومان در اخبار می‌بینیم که حملات هوایی در حال شکل‌گیری است. ما در حمله زمینی چقدر موفق خواهیم بود؟ یعنی احتمال بازپس‌گیری این شهرک به لحاظ نظامی به چه میزان است؟

یک‌بار این شهرک و منطقه بسیار وسیعی از منطقه غربی حلب را از دست تروریست‌ها گرفتیم. عملیاتی که در نیمه آبان‌ماه شروع شد، همه مناطق را از دست ترویست‌ها آزاد کرد. بنابراین امکان این موضوع کاملاً وجود دارد.

 

*در زمان سقوط خان‌طومان کشور ترکیه مرزهای خود را باز گذاشته بود و باز هم نیروهای کمکی به تروریست‌ها ملحق شده بودند. الان خود ترکیه یک‌سری مشکلات امنیتی در خاک کشور خود دارد. باز گذاشتن مرزها و کمک به تروریست‌ها چه تبعاتی ممکن است برای ترکیه در پی داشته باشد؟

ترکیه یکی از طرف‌های اصلی جنگ سوریه است. البته در مرتبه دوم یا سوم قرار می‌گیرد، یعنی مرتبه اول در جنگ، سعودی‌ها و قطر هستند، مرتبه دوم امریکایی‌ها هستند و مرتبه سوم ترکیه است، ولی به هرحال ترکیه هیچ‌وقت پنهان نکرده که برای تغییر دولت در سوریه از تمام ظرفیت خود استفاده می‌کند و به نظر من ترکیه از ظرفیت‌های خود تا حد زیادی استفاده کرده و حداقل این موضوع هم بازگذاشتن مرزها است و ایجاد امکان برای انتقال تروریست‌ها از داخل ترکیه به سمت سوریه که این اتفاق مدت‌ها است می‌افتد. تبعات امنیتی این موضوع برای ترکیه بسیار بالا است. به هرحال پرورش تروریست در منطقه برای همه کشورها خطر دارد و باید گفت که احتمالاً ترکیه بیش از وضع فعلی درگیر بحران امنیتی شود. بالاخره این غول تروریستی که از چراغ جادوی مشترک امریکا، عربستان و ترکیه در آمده است، معلوم نیست که محدود به سرزمین سوریه بماند.

 

*آقای دکتر ولایتی هم‌زمان با سقوط خان‌طومان سفری به سوریه داشت. آیا این سفر دلایل خاصی داشت؟ چه خبرهایی در باره این سفر مطرح است؟

رفت و آمدهای دیپلماتیک به تهران و دمشق هیچ‌گاه غیر فعال نبوده است. همیشه این گفت‌وگوها و رفت‌ و آمدهای دیپلماتیک برقرار بوده است. و هرازگاهی صورت گرفته است. آقای دکتر ولایتی به‌عنوان مشاور بین‌الملل رهبر معظم انقلاب طبیعتاً در این سفر حامل دیدگاه‌هایی در خصوص مسائل کلی سوریه و منطقه بوده است و حتماً حاوی بحث‌های جدی در سوریه بوده که طبیعتاً ارزیابیِ وضعیت میدانی و منطقه و رسیدن به نقاط مشترک در خصوص مسائل پیش رو، در راستای منافع کشور و مردم سوریه و همچنین منطقه، بخشی از اهداف و نتایج گفت‌وگوها بوده است.

 

*آیا در باره مسئله سوریه یک‌مقدار با کم‌تحرکی دیپلماسی از سوی دولت مواجه نیستیم؟

اساساً سیاست خارجی ما در دولت یازدهم یک سیاست خارجی اروپاگرا و امریکاگرا است و اولویت مسائل منطقه‌ای تحت‌الشعاع تحولات بین‌المللی و مسائل بین ما و غرب قرار گرفته است. این در حالی است که مهم‌ترین عنصر تشکیل دهنده قدرت ایران که سبب رغبت غربی‌ها به توافق با کشور ما می‌شود مسائل منطقه‌ای و نفوذ قوی ایران در سطح منطقه‌ای است. این انتقاد واقعاً وجود دارد و انتظار می‌رود دولت یازدهم پا به پای سیاست‌های کلی نظام و اصول اساسی و موقعیت‌های خاص جلو بیاید و همراه شود. این همراهی به طور نسبی وجود دارد، اما نیاز منطقه بیش از این مقداری است که در عمل می‌بینیم.

 

*در باره بحث کردها در سوریه، امریکا طبیعتاً از کردها حمایت می‌کند و ترکیه با توجه به محیط داخلی خود سیاستی مخالف با امریکا را در پیش گرفته است. امریکا و ترکیه که در مسئله سوریه تقریباً هم‌پیمان و هم‌فکر هستند این اختلاف را چگونه حل می‌کنند؟

اختلافات امریکا و ترکیه بر سر کردها به‌طور کلی و کردهای سوریه به‌طور خاص، یک اختلاف بنیادی و اساسی نیست. به‌عنوان مثال نه امریکایی‌ها و نه ترکیه خواهان به قدرت رسیدن کردهای سوریه در استان کردنشین حسکه نیستند. همین‌طور هیچ‌کدام از دو کشور یعنی امریکا و ترکیه خواستار تعامل دولت و کردها و متقابلاً کردها و دولت در سوریه نیستند. ارتباطات امریکایی‌ها و کردهای سوریه که از سال گذشته به مرور افزایش پیدا کرده و مبتنی بر ایجاد یک دالان امنیتی در حد فاصل استان‌های رقه، حلب و حسکه بوده، به‌منظور پیدا کردن نقش فعال‌تر در بحران امنیتی سوریه از سوی امریکا است. البته ترک‌ها این مسئله را خطرناک ارزیابی می‌کنند و معتقدند نتایج گفت‌وگوهای امریکا و کردهای سوریه، می‌تواند از این فراتر برود و منجر به شکل دادن به یک دولتی در استان پهناور حسکه شود.

 

*چند وقتی است از جبهه جنوبی سوریه اخبار کمتری به گوش می‌رسد. آیا ترویست‌ها در آن مناطق فعال هستند یا با توجه به اینکه این منطقه نزدیک به مرز اسرائیل است آیا ارتش سوریه قصد دارد حملات نظامی خود را از سر بگیرد؟ چون گویا اسرائیل به‌تازگی یکی از فرماندهان نظامی حزب‌الله در دمشق را به شهادت رسانده است و طبیعتاً این حملات از جنوب صورت می‌گیرد.

منطقه جنوب مدتی است که حالت راکد پیدا کرده و تمرکز عملیاتی کلاً به سمت استان حلب کشیده شده است. این مسئله نشان‌دهنده این است که شمال یک اولویتی نسبت به جنوب دارد. این مسئله به ضرر دولت نیست و البته وقتی یک منطقه‌ای حالت سکون پیدا می‌کند، گروه‌های تروریستی که داشتن امکان جابه‌جایی سریع یکی از نیازهای حیاتی آنها است دچار خدشه می‌شوند، ولی به‌طور کلی در جنوب مدتی است که حالت غیرفعال وجود دارد، منتهی این تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند، تابع شرایط سوریه است.

 

*اینکه اسرائیل هرچند وقت یک‌بار حمله‌ای انجام می‌دهد و تعدادی از فرماندهان حزب‌الله یا پاسداران ایران را به شهادت می‌رساند آیا در خور پاسخ نیست؟ امکان پاسخ‌دهی وجود ندارد؟

پاسخ داده شده است. حزب‌‌الله در گذشته پاسخ اسرائیل را در حمله به منطقه مزارع‌العمل داده است. اسرائیلی‌ها حمله کردند و تعدادی از نیروهای حزب‌الله و همین‌طور شهید الله‌دادی از سرداران ایرانی را به شهادت رساندند، حزب‌الله لبنان به فاصله حدود ۱۰ روز پاسخ قاطعی را در مزارع شبعا به اسرائیلی‌ها دادند. مبنای حزب‌الله بر سکوت نیست. منتهی نحوه عمل حزب‌الله در بحران‌ها را خود حزب‌الله تعیین می‌کند و نه اتفاق خاصی که دشمن طراحی می‌کند و می‌خواهد حزب‌الله را در یک پازل مشخص وادار به بازی کند.

 

*پس یعنی این احتمال وجود دارد که مثل گذشته این تجربه تکرار شود و باز هم حزب‌الله به اسرائیل در باره این حمله هم پاسخ دهد؟

مبنای حزب‌الله همیشه بر پاسخ بوده است. این یک نظریه در حزب‌الله است که کار دشمن را نباید بی‌جواب گذاشت. در عین حال در باره نحوه کار، مکان، زمان و خصوصیات دیگر حزب‌الله به‌صورت مبتکرانه عمل می‌کند و نه تحت تأثیر فشار دشمن.

 

*به‌عنوان سئوال آخر، یک سری روابط در باره سرنوشت بشار اسد مطرح است. به‌طور کلی آیا ایران کماکان از شخص بشار اسد حمایت می‌کند و یا نه، خط قرمز، نظام سوریه است و شخص بشار در نظام سوریه تعریف می‌شود؟ چون یک سری اخبار هم از طریق رسانه‌های داخلی و هم خارجی مخابره می‌شد که مثلاً قرار است ایران بر سر بشار اسد مبادله کند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟  

دیدگاه جمهوری اسلامی تغییری نکرده است. جمهوری اسلامی معتقد است که سوریه دارای دولتی مثل بقیه کشورها است و رئیس‌جمهوری دارد که در چهارچوب‌های شناخته شده حقوقی بین‌المللی سر کار آمده است. انتخاباتی برگزار شده، مردم در پای صندوق‌های رأی حضور پیدا کردند و در نهایت فردی را به ریاست‌جمهوری برگزیده‌اند. این یک دولت قانونی است که با هنجارهای شناخته‌شده بین‌المللی هم کاملاً تطبیق دارد. از طرف دیگر سیستم در سوریه به‌گونه‌ای است که هرگونه تغییری در حاکمیت کلان سوریه که مهم‌ترین آنها تغییر در ریاست‌جمهوری است، کلاً شرایط سوریه را به سمت بحران‌های بسیار جدی‌تر سوق می‌دهد. لذا از منظر حفظ ثبات، امنیت و دولت قانونی در سوریه، جمهوری اسلامی حفظ بشار اسد را خط قرمز خود به حساب می‌آورد.

با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پرورش تروریست در منطقه برای همه کشورها خطر دارد و باید گفت که احتمالاً ترکیه بیش از وضع فعلی درگیر بحران امنیتی شود. بالاخره این غول تروریستی که از چراغ جادوی مشترک امریکا، عربستان و ترکیه در آمده است، معلوم نیست که محدود به سرزمین سوریه بماند.

 

 

مهم‌ترین عنصر تشکیل دهنده قدرت ایران که سبب رغبت غربی‌ها به توافق با کشور ما می‌شود مسائل منطقه‌ای و نفوذ قوی ایران در سطح منطقه‌ای است. لذا انتظار می‌رود دولت یازدهم پا به پای سیاست‌های کلی نظام و اصول اساسی و موقعیت‌های خاص جلو بیاید و همراه شود. این همراهی به طور نسبی وجود دارد، اما نیاز منطقه بیش از این مقداری است که در عمل می‌بینیم

 

۳٫

 

مبنای حزب‌الله بر سکوت نیست. منتهی نحوه عمل حزب‌الله در بحران‌ها را خود حزب‌الله تعیین می‌کند و نه اتفاق خاصی که دشمن طراحی می‌کند و می‌خواهد حزب‌الله را در یک پازل مشخص وادار به بازی کند.

 

 

سیستم در سوریه به‌گونه‌ای است که هرگونه تغییری در حاکمیت کلان سوریه که مهم‌ترین آنها تغییر در ریاست‌جمهوری است، کلاً شرایط سوریه را به سمت بحران‌های بسیار جدی‌تر سوق می‌دهد. لذا از منظر حفظ ثبات، امنیت و دولت قانونی در سوریه، جمهوری اسلامی حفظ بشار اسد را خط قرمز خود به حساب می‌آورد

30نوامبر/16

منظور از لابى یهود و گروه‌هاى فشار صهیونیستى چیست؟

 

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

اصطلاح لابى یهود و صهیونیست به مجموعه گسترده از سازمان‌هاى یهودى گفته مى‏شود که خود را در خدمت به منافع اسرائیل و تأمین حمایت از آمریکا مى‏دانند. لابى و گروه‌هاى فشار یهودى در آمریکا، پدیده ویژه‏اى در جامعه آمریکا به شمار مى‏آیند که اعضاى آن در منافع  یا اهداف مشترک خاصى به توافق مى‏رسند و «گروه‌هاى منافع اقتصادى» و یا «شهروندان» (Citizens groups) و یا «گروه‌هاى قضایا» (Cause goroups) نامیده مى‏شوند.(۱)

به منظور ارائه تعریف جامع و تبیین دقیق کامل لابی یهود و نقش گروه‌های فشار صهیونیستی ابتدا به تعریف لابی و سپس به چگونگی شکل‌گیری لابی‌های صهیونیستی و نقش آنها در ایالات متحده آمریکا اشاره می‌کنیم‌.

 

الف) تعریف

لابى (Lobby) واژه‏اى انگلیسى به معناى «سالن»، «تالار ورودى» یا «سرسرا» و نیز صحن بزرگ واقع در مجلس عوام انگلیس و مجلس سناى ایالات متحده و سالنى است که نمایندگان مجلس با مردم ملاقات مى‏کنند، قرار و مدارها گذاشته مى‏شود و مشورت‏ها و مانورهاى سیاسى و تبادل منافع صورت مى‏گیرند. اما سپس این واژه به گروه‏هاى فشارى اطلاق شد که نمایندگان آنها در این صحن بزرگ مى‏نشستند و مى‏کوشیدند که بر هیئت‏هاى قانون‌گذارى همچون سنا یا مجلس نمایندگان تأثیر بگذارند.

فعل «لابی کردن» بدین معناست که شخصى پر نفوذ که نفوذش را از ثروت، جایگاه یا نمایندگى از گروهى پر قدرت مى‏گیرد، از طریق مذاکره با اعضاى مجلس قانون‌گذار در صحن بزرگ مجلس، براى یک پیش‏نویس قانون، تأیید نمایندگان را کسب می‌کند و در مقابل، این شخص پر نفوذ  در صورتى که این نمایندگان خواسته‏هاى او را برآورده سازند یا در تحقق آن وى را مساعدت نمایند، به آنان وعده رأى مثبت یا حمایت مالى از مبارزات انتخابى را مى‏دهد. چنانچه این نمایندگان به تعهدات خود در قبال این شخص پرنفوذ عمل نکنند، او مى‏تواند علیه آنان اقدام و آنان را از آراى گروه خود محروم کند.

بنابراین واژه «لابی» در معناى مشخص و دقیق خود، به گروه‏هاى فشارى اطلاق مى‏شود که موجودیت خود را به ‏عنوان گروه فشار رسماً به ثبت رسانده‏اند.

اما این واژه در معناى عام خود به گروهى از سازمان‏ها، هیئت‏ها، گروه‏هاى داراى منافع و گرایش‏هاى سیاسى گفته مى‏شود که ممکن است به‌طور رسمى ثبت نشده باشند، اما بر حاکمان و تصمیم‏گیران اعمال فشار مى‏نمایند.(۲)

«لى اوبرین» در کتاب خود «سازمان‌هاى یهودى آمریکایى» مى‏نویسد: «لابى عبارت است از یک گروه داراى منافع ویژه که براى دستیابى به سیاست‌هایى فعالیت مى‏کند که به سود آن و همسو با منافع آن است. فعالیت لابى در زمینه تأثیرگذارى سیاسى ممکن است بر چند گونه باشد، از جمله تحمیل دیدگاه‌هاى خاصى بر رهبران کنگره، تهیه پژوهش‌ها و مطالعات و نیز سخنرانى‏هاى اعضاى کنگره و شخصیت‏های سیاسى و همچنین تهیه لوایح قانونى براى ارائه به کنگره و تصویب آن.»(۳)

 

ب) لابی‌ها در ایالات متحده آمریکا

در ایالات متحده آمریکا این کلمه اصطلاحى است براى خواهش مردم از نمایندگان خود براى تصویب قانون و یا تغییرى در آن به نفع گروه یا دسته‏اى. علاوه بر این به گروه و یا سازمان و یا نمایندگانى از مردم هم که براى تصویب و یا تغییر یک قانون از طریق مجلس و نمایندگان آن فعالیت می‌کنند و یا اقداماتى را انجام مى‏دهند، اطلاق مى‏شود. در مواردى هم از کلمه محفل به‏ جاى آن استفاده شده است.

منظور از لابى (محفل سیاسى) در این مبحث گروهى است با منافع مشترک که سعى دارد با نفوذ در سیستم سیاسى کشور، قانون یا خط مشى‌ای را در حمایت از هدف و خواسته‏هاى خویش به تصویب برساند و یا به نفع خود تغییر دهد.

این فعالیت که عملاً نوعى دخالت و نفوذ سیاسى است، به اشکال مختلفی انجام مى‏شود، از جمله بحث با افراد کنگره و دیگر رهبران سیاسى، تهیه گزارشات، ایراد سخنرانی‌ها و انجام دادن تجزیه تحلیل‌هاى حقوقى. در مورد اخیر بعضى از لابى‏ها تا آنجا پیش مى‏روند که حتى پیش‏نویس قانونى طرح و یا لایحه‏اى را براى نمایندگان کمیته‏ها و کنگره تهیه مى‏کنند.

طرق دیگر نفوذ این گروه‌ها عبارتند از: ایجاد ارتباط با دستیاران کلیدى و شخصیت‌هاى با قدرت در زمینه قانون‌گذارى، انتشار اطلاعات و تحریک انتخاب‏کنندگان به زدن تلفن و نوشتن نامه به نمایندگان در باره مسائل و موضوعات مورد نظر. ترتیب دادن جلسات سخنرانى براى سیاستمداران و نمایندگان موافق و ده‌ها روش دیگر که بسیارى از آنها جنبه تدافعى دارند.

لابى‏ها یا گروه‏هاى فشار متعددى در آمریکا وجود دارند که فعالیت اغلب آنها آشکار و قانونى است، هر چند که این مسئله گاه موجب به ‏کارگیرى روش‏هاى پنهان و غیرقانونى مانند پرداخت رشوه نیز می‌شود که گاه به شکل کمک‏هاى مستقیم نقدى، تسهیلات معین، پیمان‏ها و یا به شکل تهدید به انتشار برخى از اطلاعات یا حقایقى است که مى‏تواند موجب دشوارى‏هایى براى یکى از اعضاى سران حاکم و تصمیم‏گیران شود.

گروه‏هاى فشار اشکال و انواع متعددى دارند. از جمله این گروه‏ها، گروه‏هاى فشار نژادى مانند لابى یونانی، لابى ایرلندى و اخیراً لابى عربى است. از گروه‏هاى فشار دینى مى‏توان لابى کاتولیک و لابى سکولار را نام برد.

افزون بر این گروه‏هاى فشار شغلى، نسلى، روانى و اقتصادى نیز وجود دارند که از میان آنها مى‏توان به لابى منافع نفتى، تولیدکنندگان آلبانیایى‏تبار، تولیدکنندگان سفیدپوست، سیب‏زمینى‏کاران، اتحادیه‏هاى کارگرى، تولیدکنندگان تنباکو، تولیدکنندگان سیگار، مبارزه‏کنندگان با سیگار، سالخوردگان و همجنس‏بازان اشاره کرد. طبیعتاً نوعى لابى نیز براى مبارزه با انحرافات جنسى و دفاع از ارزش‏هاى خانواده وجود دارد.

امروزه گروه‏هاى فشار چنان اهمیتى یافته‏اند که نظام سیاسى آمریکا «دموکراسى گروه‏هاى فشار» نامیده مى‏شود؛ بدین‏ معنا که نظام سیاسى آمریکا دیگر یک نظام دموکراتیک سنتى که مستقیماً بیانگر منافع نمایندگان خود بر اساس تعداد آنان باشد و هر نفر یک رأى، نیست، بلکه بیانگر میزان فشارهایى است که گروه‏هاى فشار مى‏توانند در جهت تحمیل خواست خود بر قانون‌گذاران آمریکایى وارد کنند، به‌نحوى که قوانین خاصى صادر و قوانین دیگرى لغو یا اصلاح شوند. بنابراین شهروند آمریکایى به‏طور مستقیم در پى احقاق حق خود نیست، بلکه آن را از طریق گروه‏هاى فشار به ‏دست مى‏آورد.

گفته مى‏شود مهم‏ترین گروه فشار در ایالات متحده گروه مدافع حقوق شهروندان آمریکایى در به دست آوردن سلاح گرم بدون مجوز و به ‏کارگیرى آن براى دفاع خود است. این حق در مهاجرنشینى اشغالگرانه ایالات متحده ریشه دارد و همانند «حق» مهاجران صهیونیست در کرانه باخترى در به ‏کارگیرى سلاح براى کشتن اعراب، «دفاع از خود» تلقی می‌شود.

لابى یهودى نیز یکى از همین جریانات و محافل و وابسته به سازمان یهودیان آمریکاست که در آن نمایندگان کنگره آمریکا براى تحکیم و توسعه رژیم صهیونیستى از هیچ کمکى به این رژیم فروگذار نمى‏کنند. این لابى فعالیت علنى خود را از زمان تأسیس اسرائیل تشدید کرد.

راه‌هاى زیادى براى نفوذ در حکومت آمریکا که حکومتى غیرمتمرکز است وجود دارند و گروه‌هاى ذینفع مى‏توانند به طرق مختلف، سیاست‌هاى مورد نظر خویش را شکل دهند. قدرت لابی‌هاى اسرائیل نیز از توان بالاى لابى‏گرى آنها نشأت مى‏گیرد. مبناى عمل آنها شبیه تمام گروه‌هاى فشار دیگر است، اما آنچه که لابى صهیونیستى را از دیگر گروه‌هاى فشار متمایز مى‏کند، قدرت تأثیرگذارى آن است.(۴)

بنابراین نفوذ و سلطه پنهانى صهیونیسم بر آمریکا فقط از طریق رسانه‏هاى جمعى این کشور نیست، بلکه در کنار آن عامل و شاخص مؤثر دیگرى توانسته است این سیطره نامرئى را کامل کند. شاخصى که از آن به عنوان «لابى یهود» (اسرائیل) یا گروه‌هاى فشار یهودى (صهیونیستى) نام برده مى‏شود.

«پیدایش این گروه‌هاى فشار (لابى‏ها) نتیجه احتکار کنگره به وسیله دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است که بر اثر آن دیگر گروه‌هاى سیاسى با دیدگاه‌هاى مخالف از عضویت در کنگره محروم مانده‏اند. در نتیجه این گروه‌‌ها به دنبال دستیابى به روش‌هایى براى هدایت این دو حزب به سوى هدف‌هاى خود هستند. یکى از برجسته‏ترین این تشکل‌ها، «گروه‌هاى منافع اقتصادى»، «انجمن ملى تولیدکنندگان» نام دارد که نمایندگى بیش از ۱۶۵۰۰ مؤسسه اقتصادى و اتاق بازرگانى و بیش از پنج میلیون عضو دارد که به چهار هزار انجمن و ۱۴۰ هزار مؤسسه اقتصادى وابسته‌اند.

این تشکل یکى از برجسته‏ترین و قدرتمندترین گروه‌هاى کارگرى در آمریکا به شمار مى‏آید و نشانه سیستم اریستوکراسى در جامعه کارگرى آمریکاست که یکى از هدف‌هاى اعلام شده آن از بین بردن تبعیض نژادى است.

به‏طورکلى مى‏توان گروه‌هاى فشار آمریکا را از ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سازمان برآورد کرد. به عقیده تحلیل‌گران، اعمال فشار و غرض‏ورزی‌هاى این گروه‌ها در آمریکا تا بدانجا رسیده است که در کنار مجلس نمایندگان و سنا به نام مجلس سوم موسوم شده است.»(۵) این گروه‌ها، هدف اصلى خود را تأثیرگذارى بر سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه در جهت تأمین منافع رژیم اشغالگر قدس قرار داده‏اند.»(۶) دلایل و بهانه‏هایى که لابى صهیونیستى براى حمایت آمریکا از اسرائیل مى‏آورند بر اساس چندین مورد است. آنها دلایل خود را فقط براى ملت آمریکا، دولت و اعضاى کنگره و یهودیان در آمریکا مى‏آورند.

لابى صهیونیستى با این بهانه‏ها و دلایل تلاش مى‏کند تا احساس همدردى ملت آمریکا را جلب و دولت آمریکا را وادار کند تا در تمام زمینه‏ها از رژیم صهیونیستى حمایت نماید. همچنین لابى صهیونیستى سعى دارد تا یهودیان مقیم آمریکا را به ایستادن در کنار اسرائیل وادار سازد و این نگرانى را در آنها ایجاد کند که احتمال تکرار حوادثی که طى قرون نوزدهم و بیستم در اروپا افتاد، کمتر شود.

لابى صهیونیستی از ابتدا در صحنه آمریکا تلاش ‏کرد این ادعا را مطرح کند که اسرائیل یک دولت ضعیف و محاصره شده در میان دشمنان است و نیاز به حمایت آمریکا و گروه‌هاى طرفدار صلح در دنیا دارد. اما هنگامى که از منظر تاریخى به این دلایل و بهانه‏ها می‌نگریم، درمى‏یابیم که اسرائیل دولتی قدرتمند در خاورمیانه و نیروى نظامى‏ آن بیش از نیروهاى نظامى و تجهیزات سایر کشورهاى جهان است.

ضمن اینکه اسرائیل تنها رژیم خاورمیانه است که سلاح هسته‏اى و کشتارجمعى  را در اختیار دارد و از استفاده از سلاح‌های ممنوعه علیه ملت بی‌دفاع فلسطین و لبنان ابایى ندارد، لذا این رژیم بیشترین اقدامات تجاوزگرانه را مرتکب شده است.

آمریکا  که مدعی حمایت از حقوق بشر است، قاعدتاً باید در روابط عربى و اسرائیلى طرف ضعیف و ستمدیده را بگیرد و از فلسطینیان حمایت کند که به‌زور از کشورشان بیرون رانده شده و آزادى‌شان سلب شده است، در حالی که طرف متجاوز را گرفته است.

ادعای دوم این است که اسرائیل تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه است و اصول و ارزش‌هاى دموکراتیک خود را از آمریکا دریافت مى‏کند، اما واقعیت‌های سیاسى چیز دیگرى را نشان می‌دهند. نخست آنکه این رژیم از روز اول شکل‏گیرى، به شکلی غیرقانونى و غیردموکراتیک و بر اساس قوانین نژادپرستانه علیه فلسطینیان به وجود آمد. آنها در مناطقى ادامه حیات می‌دادند که باندهاى صهیونیستى در سال ۱۹۴۸ آنها را به اشغال خود درآوردند و دولت اسرائیل را تشکیل دادند. این رژیم غاصب، اکثر زمین‏هاى فلسطینیان را مصادره و مالکان حقیقى آنها را از حق کشاورزى و استفاده از میوه‏ها و حتى تشکیل دولت محروم کرد.

سپس کرانه باخترى و نوار غزه و بلندی‌هاى جولان را به اشغال خود درآورد و در آنجا شهرک‌هاى صهیونیست‏نشین ساخت و با سر باز زدن از اجراى قطعنامه‏هاى بین‏المللى، حق تعیین سرنوشت خود بر اساس اصل عدالت و دموکراتیک را به ملت فلسطین نداد.

گفته مى‏شود اسرائیل یک دولت یهودى است که بسیارى از آنها از تبعیض نژادى و ظلم و ستم در اروپا در رنج بودند؛ از این رو حق آنهاست که یک رژیم حامى داشته باشند که براى آنها امنیت و اطمینان بیاورد. تبدیل مظلوم به ظالم و اینکه حق داشته باشد از جهان متمدن بخواهد به صرف اینکه  اجداد و نیاکان آنها در گذشته مورد ظلم و ستم واقع شده‏اند، به یارى از ظالم برخیزد، با هیچ منطقی پذیرفتنی نیست.

اما توهین‏آمیزترین ادعا  این است که اسرائیل یک دولت الگو و شیوه و منش آن از تمام کشورهاى منطقه بهتر است. با نگاهى به شیوه و رفتار دولت اسرائیل کاملاً مشهود است که کارنامه جنایت‏های اسرائیل از آلمان نازى هم سیاه‏تر است.(۷)

 

ج) چگونگى شکل‏گیرى و فعالیت لابى صهیونیستى

رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ با کشتار افراد بى‏گناه، سرزمین‏هاى فلسطینى را به تصرف خود درآورد و رهبران تروریستى یهود و در رأس آنها اسحاق شامیر و مناخیم بگین و دیوید بن گوریون و دیگران به این کشتار اعتراف کردند.(۸)

چند ماه پس از اعلام تأسیس دولت اسرائیل توسط بن‏گوریون، سازمان یهودیان آمریکا رسماً هیئتی را به اسرائیل فرستاد. آنها از نخست‏وزیر سئوال کردند چه چیزى نیاز دارید و بن‏گوریون جواب داد: آنچه ما مى‏خواهیم «یهود» است.

پس از آن صدها هزار یهودى به صف صهیونیسم پیوستند. در سال ۱۹۴۸ تعداد صهیونیست‌هاى آمریکا به حدود یک میلیون رسید، یعنى ۵۱ در صد یهودیان دنیا ساکن آمریکا بودند و سازمان صهیونیسم آمریکا بزرگ‌ترین و بانفوذترین مجموعه صهیونیسم جهان بود.

بن‏گوریون خواهان شریک نبود، بلکه مى‏خواست اسرائیل مقام اول را در تاریخ یهود داشته باشد و براى تحقق اهداف خویش، نیازمند یهودیانی بود که میخواستند به اسرائیل باز گردند و از این روی آمریکا را رقیب خود مى‏پنداشت.

اسرائیل از یهودیان آمریکا سه چیز می‌خواست: مال، نفوذ و حضورشان در اسرائیل. اما سخاوتمندان آمریکایى تنها به پشتیبانى مالى و سیاسى اسرائیل اکتفا کردند.

«جاکوب بلوشتاین» رئیس کمیته یهودى آمریکا در مورد نقش یهودیان آمریکا در تعیین آینده اسرائیل مى‏گوید:

«اسرائیل درگیر و دار جنگ جهانى و فاجعه کشتار یهودیان در ایجاد روحیه در یهودیان نقش بزرگى داشت. یهودیان آمریکا و جاهاى دیگر امروز باید بیش از گذشته به یهودیت خود افتخار کنند، اما ما باید با روح خالصانه و صمیمیت از اسرائیل حذر کنیم، چون تفاهم میان اسرائیل و دیگر یهودیان دو جهت دارد و اسرائیل مسئول درگیری‌هاى احساسات یهودیان دیگر کشورهاست… باید به صراحت بگویم که یهودیان آمریکا هرگونه اشاره‏اى مبنى بر زندگى در تبعیدگاه را به‌شدت رد مى‏کنند.»

شکاف بین یهود اسرائیل و آمریکا بدین‏ترتیب افزایش یافت، اما اسرائیل دست‌بردار نبود و مى‏دانست که امریکا قدرت دارد و قادر به هر کارى است. بعدها مجلسى به ‏نام «لابى» تشکیل شد که پس از جنگ، مجلس صهیونیسم آمریکا نامیده شد.

«کنن» دیپلمات اسرائیلى از سلک دیپلماسى خارج شد و به این مجلس پیوست تا فشار همه‏جانبه‏اى را براى دریافت کمک‌هاى آمریکا براى اقتصاد آشفته اسرائیل اعمال کند و توانست در سال ۱۹۵۱ به ۶۵ میلیون دلار و در سال ۱۹۵۲ بر ۷۳ میلیون دلار دست یابد. «کنن» مهارت سیاسى خود را در کسب تأیید اسرائیل در برنامه‏هاى دو حزب جمهورى‏خواه و دموکرات نشان داد و هر دو حزب درخواست اسکان یهودیان توسط اسرائیل در فلسطین و نیز ایجاد صلح در منطقه خاورمیانه توسط آمریکا را تأیید کردند. وى مى‏گوید:

«با توجه به اختلاف شدید بین وزارت خارجه آمریکا و یهودیان، شایسته دیدیم که سازمان جدیدی را براى ادامه فشار سیاسى ایجاد کنیم.»

سال ۱۹۵۴ سال لابى یهودى بود، زیرا در این سال مجلس صهیونیسم آمریکایى با بودجه سالانه ۵۰ هزار دلار تأسیس شد و اسرائیل نیازمند به تجهیز خود برای برخورد با مشکلاتى بود که حکومت آمریکا برای‌اش ایجاد کرده بود.

این لابى مدت ۲۵ سال اهرم فشار رسمى گروه یهود در «کنگره» و تنها سازمان واسطه میان گروه‌ها و احزاب در کنفرانس یهودیان و اعضاى کنگره و عامل فشار بر آنها بود. در ابتدا هدف این مجلس جذب کمک‌هاى بى‏دریغ آمریکا به نفع اسرائیل بود و اقتصاد رژیم صهیونیستى در مجموع محتاج بخشش‌هاى کنگره بود. بعدها لابى به یک حرکت ملى برای سیاسى کردن یهودیان آمریکا تبدیل شد.

امروزه قدرت‌هاى کلیدى در لابی‌ها نظیر کمیته امورعمومى آمریکا و اسرائیل و کمیته عملیات سیاسى به نفع اسرائیل نه ‏تنها قدرت و نفوذ خود را کتمان نمى‏کنند، بلکه در زمینه‏هاى سیاسى در مورد وسعت قدرت خویش غلو هم مى‏کنند.

سال‌هاست که منابع عمده و اصلى قدرت و محافل سیاسى طرفدار اسرائیل در سنا و کنگره آمریکا و دولت‌هاى آمریکا اعم از جمهوریخواه یا دموکرات این موضوع را رعایت کرده‏اند. از طرف دیگر هیچ‏گاه در درون هیئت حاکمه آمریکا مخالفتى جدى و اساسى با تصمیماتى که به حمایت از اسرائیل گرفته مى‏شود وجود نداشته است، به همین سبب مى‏توان گفت که لابى‏ها درواقع نیازى به گرفتن کمک از کنگره در مقابل دولت ندارند، چون مخالفت، عدم تمایل و یا تضادى در جهت حمایت از اسرائیل در مواضع دولت دیده نمى‏شود، بنابراین فعالیت لابى‏هاى یهودیان لزوماً حمایت از برنامه‏هاى دولت است که آمریکا از نظر استراتژى سخت خود را  بدان متعهد مى‏داند.

شایان ذکر است که برخلاف مسائل استراتژیکى، لابی‌هاى اسرائیلى در سطح تاکتیک‌ها و مسائل مربوط به جنگ همواره چیزى به‌مراتب بیشتر از آنچه که دولت آمریکا تصویب می‌کند می‌خواهند‌ و معمولاً براى شرایط آسان‏تر و تسلیحات پیشرفته‏تر چانه مى‏زنند و به علت عدم مخالفت‌هاى جدى از طرف هیئت حاکمه آمریکا، هدف لابی‌ها بیشتر معطوف به جلب نیروهاى بیشتر برای حمایت از برنامه‏هاى کمک به اسرائیل است تا کسب موافقت دولت آمریکا.

عوامل دیگرى هم که ناشى از همان خصوصیات جوامع یهودى هستند، در نفوذ و قدرت سیاسى یهودیان در کنگره و سناى آمریکا نقش دارند. به عبارت دیگر علاقه‏مندى یهودیان به مسائل سیاسى و اولویت اسرائیل و مسایل آن براى آنها از هر امری مهم‌تر است. شرکت اکثریت یهودیان در انتخابات و به‏‌طورکلى در وقایعى که مستلزم رأى مردم است، شرکت فعالانه آنان در پرداخت و جمع‏آورى اعانات، داشتن ارتباط با بزرگان و نخبگان جامعه و نفوذ  بر جریانات سیاسى نمونه‏هاى محسوسى از این خصوصیات است.

موضوع رأى دادن یهودیان که یکى از علل مهم نفوذ و قدرت مورد بحث گروه‌هاى یهودى در کنگره و سناى آمریکاست، در خور توجه بیشترى است. اگرچه در مورد رأى یهودیان اغلب اغراق‏  مى‏شود، با وجود این تعداد شرکت‏کننده یهودیان در رأى‏گیری‌ها سخت مورد توجه سیاستمداران و پشتوانه‏اى براى لابی‌هاى اسرائیل است تا نمایندگان به درخواست‌هاى آنان توجه بیشترى کنند. یهودیان آمریکا تنها ۵/۲ درصد جمعیت این کشور را تشکیل مى‏دهند، اما ۹۰ درصد آنان در انتخابات عمومى آمریکا شرکت مى‏کنند.

دخالت یهودیان در سیاست آمریکا در قدیم جنبه پشت صحنه داشت. به عبارت دیگر آنها به‏ جاى اینکه خود مستقیماً کاندیدایى را براى پستى معرفى کنند، از طریق دستیاران سیاسى و مشاوران انتخاباتى، نظریات و خواسته‏هاى خودشان را اعمال مى‏کردند.

البته امروزه این خصوصیت هم به میزان زیادى تغییر کرده است. در ۱۹۷۲ یهودیان فقط ۲ سناتور و ۱۲ نماینده در کنگره داشتند که اغلب هم از نواحى شمال شرقى انتخاب شده بودند، در حالى که در سال ۱۹۸۲ ۸ سناتور و ۳۱ نماینده کنگره داشتند که از سرتاسر آمریکا از جمله از ایالت‌هایى نظیر آلاباما، کانزاس، کلرادو، نبراسکا و اورگان انتخاب شده بودند.

لابى طرفدار اسرائیل به سبب بهره جستن از دو عامل مرتبط به هم از موقعیت مناسبى برخوردار است. یهودیان آمریکا فعالانه در انتخابات شرکت مى‏کنند. علاوه بر رأى، پول و بر اساس موضع سیاستمدار نسبت به اسرائیل نظر مى‏دهند. در مقابل سیاستمداران نیز با اتخاذ مواضع طرفدار اسرائیل از پول و رأى و همچنین حمایت یهودیان برخوردار مى‏شوند.

نشانه دیگر نفوذ و قدرت لابى یهودیان در آمریکا، دسترسى آنها به افراد صاحب قدرت است. البته این دسترسى منحصر به گروه‌های فعال سیاسى در سنا و یا کنگره آمریکا نیست، بلکه تمام سازمان‌هاى طرفدار اسرائیل از چنین فرصت‌هایى برخوردارند. به گفته یکى از مقامات، گروه‌ها و رهبران یهودى در فاصله مارس ۱۹۸۱ تا آوریل ۱۹۸۳ حداقل ۳۵۰ ملاقات با مقامات کاخ سفید در سطوح مختلف انجام داده‌اند.  به عبارت دیگر روز در میان، یک ملاقات انجام شده است. با وجود طرفدارى بى‏چون و چراى اکثر سیاستمداران آمریکایى از اسرائیل و نظر موافق مردم، لابى اسرائیل همواره «مراقبت» را در دستور کار روز خود دارد.

حمایت از اسرائیل و طرفدارى از آن همواره عاملى بوده تا لابى اسرائیل با یک جناح سیاسى ائتلاف دائمى نداشته باشد و همواره به ‏دنبال جناح صاحب قدرت باشد تا بتواند همیشه از جناح حاکم به نفع اسرائیل استفاده کند. نمونه چنین موضعى تغییر جهت سیاسى لابی‌ها و طرفدارى آنها از محافظه‏کاران و جمهوریخواهان در زمان ریاست‌جمهورى ریگان است و یا اتحاد آنها با مسیحیان بنیادگرا که به قیمت زیر پا گذاشتن برنامه‏هاى سنتى یهودیان تمام شد.

آخرین عاملى که به نفوذ و قدرت لابى طرفدار اسرائیل کمک مى‏کند، وجود افراد و سازمان‌هاى لایق و متعددى است که در مواقع ضرورى مى‏توانند به‏طور سیستماتیک از پایگاه مردمى خود و از ارتباطاتی که با اشخاص سرشناس و صاحب قدرت دارند، همزمان بهره‏ بجویند. بدیهى است این مهارت‌هاى سازمانى موجب ‏شده است تا امریکا همواره از نظر اخلاقى، ایدئولوژیکى و سیاسى از اسرائیل حمایت کند و نقش لابى یهودیان طرفدار اسرائیل هم از تقاضاکننده به اعمال‏کننده و یک نیروى اجرایى قوى تغییر یابد.(۹)

برخى معتقدند که تعداد سازمان‌ها و محافل یهودى فعال در آمریکا بیش از ۲۰۰۰ سازمان است. «روزنامه «ژون افریک» در این باره نوشته است که ۲۸۱ سازمان یهودى و ۲۵۰ اتحادیه منطقه‏اى در این کشور وجود دارد، این در حالى است که روزنامه صهیونیستى «جروزالیم پست» خبر از وجود ۹۰۰ جمعیت یهودى در ایالات متحده آمریکا داده است.»(۱۰)

«در سال ۱۹۷۰ به منظور هماهنگى میان این جمعیت‌ها و سازمان‌ها (حدود ۱۶ سازمان) تأسیس شد و در سال ۱۹۷۵ «اتحادیه جهانى یهودیان اصلاح طلب «world unoifor progressive judaism» به اتحادیه پیوست و دیگر گروه‌هاى غیرصهیونیستى نیز فعالیت‌هاى خود را با اتحادیه مزبور هماهنگ کردند؛ از جمله «کمیته آمریکایى یهودى» و «کنفرانس آمریکایى یهودى» و «سازمان ب ناى ب ریث.»(۱۱)

«تنها چیزى که براى این گروه‌هاى فشار اهمیت دارد فقط و فقط اسرائیل است. آنها در همان حال که درباره مسائل مختلف جهان از حقوق بشر گرفته تا فقر و تنگدستى در گوشه و کنار جهان سخن مى‏گویند، جمع‌آورى و توزیع کمک مالى به رژیم صهیونیستى را به عهده دارند. این واقعیتى است که از همان آغاز ظهور و فعالیت آنها در دهه پنجاه به چشم مى‏خورد. بهترین دلیل بر اثبات این مدعا صحبت «دیوید استینر» (David Steiner) رئیس «آیپک» یکى از گروه‌هاى فشار صهیونیستى است. وى در سال ۱۹۹۲ اظهار داشت:

«من به وفادارى سیاسى اعتقاد دارم. اگر کسى براى اسرائیل مفید باشد، هرکسى که مى‏خواهد باشد، حتى اگر برادر من با آنها برخورد کند، چون آنها دوست اسرائیل هستند، من شخصاً از آنان حمایت خواهم کرد.»(۱۲)

«پل فیندلی» سناتور اسبق آمریکا که به دلیل مواضع مستقل خود از سوى صهیونیست‌ها تحت فشار قرار گرفت و از راه یافتن به کنگره این کشور بازماند، در باره گروه‌هاى فشار صهیونیستى مى‏گوید:

«نفوذ اسرائیل بر دولت ایالات متحده، اساساً به علت آن چیزى که گروه فشار اسرائیلى نامیده مى‏شود به صورتی افسانه‏اى درآمده است. به‌‌رغم برخى بیانیه‏ها که متواضعانه از عدم قدرت و کارآیى این گروه سخن مى‏گویند، تمام سیاستمداران، روزنامه‌نگاران و کسانى که تجربه مستقیمى با (لابى اسرائیل) دارند به نفوذ شدید هواداران اسرائیل در کنگره و در تنظیم سیاست خارجى ایالات متحده گواهى مى‏دهند.»(۱۳)

این نفوذ تا آنجا در آمریکا ریشه دوانده است که ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در این خصوص مى‏گوید: «مشکل آمریکا با اسرائیلی‌ها در حل بحران خاورمیانه (در داخل اسرائیل) کمتر از مشکل آمریکا با یهودیان (در داخل آمریکا) بود.»(۱۴)

لابى صهیونیستی به دو نوع استراتژى بسیار گسترده چشم دوخته است:

اول تأثیرگذارى بر واشنگتن همراه با فشار بر کنگره و قوه مجریه به‌طوری که بر هر رأى و نقطه نظرى در مورد طرح و یا تصمیم‌گیران تأثیرگذار باشد، مضافاً بر اینکه لابى صهیونیستی همیشه تلاش مى‏کند تا حمایت از اسرائیل گزینه برتر باشد.

دوم تمام تلاش خود را براى مثبت نشان دادن همیشگى اظهارات علنى اسرائیل به کار گرفته و از طریق تکرار خرافات در مورد تأسیس اسرائیل و ترویج دیدگاه‌ها و نقطه نظرات خود در مناقشات و گفت‌وگوهاى سیاسى، مقاصدش را محقق می‌سازد. هدف این لابی جلوگیرى از هرگونه انتقادى است که گوش‌هایى براى شنیدن آن در صحنه سیاسى وجود دارد.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد چهارم «سلطه صهیونیسم بر آمریکا» (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹)، ص۲۴۰٫

۲ـ مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد پنجم «لابی صهیونیستی» (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹)، ص ۹۱۵٫

۳ـ خبرگزاری قدس، «رسانه‌های آمریکایی در اختیار سازمان‌های صهیونیستی»، ۲۱/۴/۱۳۸۴: www.Qodsna.com

۴ـ عبدالوهاب المسیری، دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، جلد ششم، «لابی‌ها در ایالات متحده آمریکا»، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های تاریخ خاورمیانه (تهران: دبیرخانه کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۳).

۵ـ پیشین.

۶ـ افشین اسماعیل بیگی، «نقش آمریکا و سازمان‌های یهودی در تحقق اهداف سیاسی اسرائیل، دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها»، دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی، شماره ۹۱، ص۲۷٫

۷ـ مجله نداء القدس، «لابی صهیونیست و توجیهات حمایت از اسرائیل»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، صص ۴۶-۴۵٫

۸ـ همان، ص ۴۶

۹ـ عبدالوهاب المسیری، پیشین

۱۰ـ نشریه نداء القدس، سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص۳۲٫

۱۱ـ این سازمان در سال ۱۸۴۳ تأسیس شد و حکم جمعیت خیریه‌ای را داشت که برای کمک به بهبود وضع یهودیان ایجاد شده و قصد مقابله با سامی‌ستیزی را دارد. (به نقل از علی علیزاده، گروه‌های فشار (لابی) یهود در آمریکا، نشریه پژوهش‌یار، ویژه اسرائیل، پاییز ۱۹۷۸، ص ۹۰)

۱۲- Transcrip of David Steiner’s Remarks, 22 Octobr 1992T available through the American – Arab Anti – Discrimination Committee (Washington, D.C)

۱۳ـ پل فیندلی، «فریب‌های عمدی، حقایقی درباره روابط آمریکا و اسرائیل» (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، چاپ اول، ۱۳۷۸)، ص۱۰۰٫

۱۴ـ نظام شرابی، «آمریکا و اعراب»، ترجمه عباسی عرب، جلد دوم (تهران: انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۵)، ص۸۵۱٫

۱۵ـ مجله نداء القدس، «لابی صهیونیست واقعیت‌ها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص۴۴٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

لابى صهیونیستی از ابتدا در صحنه آمریکا تلاش ‏کرد این ادعا را مطرح کند که اسرائیل یک دولت ضعیف و محاصره شده در میان دشمنان است و نیاز به حمایت آمریکا و گروه‌هاى طرفدار صلح در دنیا دارد. اما هنگامى که از منظر تاریخى به این دلایل و بهانه‏ها می‌نگریم، درمى‏یابیم که اسرائیل دولتی قدرتمند در خاورمیانه و نیروى نظامى‏ آن بیش از نیروهاى نظامى و تجهیزات سایر کشورهاى جهان است.

 

 

۲٫

لابی کردن که  عملاً نوعى دخالت و نفوذ سیاسى است، به اشکال مختلفی انجام مى‏شود، از جمله بحث با افراد کنگره و دیگر رهبران سیاسى، تهیه گزارشات، ایراد سخنرانی‌ها و انجام دادن تجزیه تحلیل‌هاى حقوقى. در مورد اخیر بعضى از لابى‏ها تا آنجا پیش مى‏روند که حتى پیش‏نویس قانونى طرح و یا لایحه‏اى را براى نمایندگان کمیته‏ها و کنگره تهیه مى‏کنند.

 

۳٫

لابی صهیونیستی تمام تلاش خود را براى مثبت نشان دادن همیشگى اظهارات علنى اسرائیل به کار گرفته و از طریق تکرار خرافات در مورد تأسیس اسرائیل و ترویج دیدگاه‌ها و نقطه نظرات خود در مناقشات و گفت‌وگوهاى سیاسى، مقاصدش را محقق می‌سازد. هدف این لابی جلوگیرى از هرگونه انتقادى است که گوش‌هایى براى شنیدن آن در صحنه سیاسى وجود دارد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

دلایل دشمنی عربستان با ایران

                                                                                                                                         حسین رویوران

بی‌شک امروزه گروه‌های وهابی تکفیری بزرگ‌ترین خطر برای اسلام و جوامع اسلامی‌اند. حضور این بازیگران در صحنه سیاسی بخش‌های وسیعی از جهان اسلام را درگیر ناامنی ساخته، صدها هزار کشته و میلیون‌ها انسان آواره را به جا گذاشته و کشورهای اسلامی وسیعی چون افغانستان، سوریه، عراق، یمن، لبنان، لیبی، وتونس را درگیر بحران‌های سیاسی و اجتماعی کرده است.

یکی از مهم‌ترین کارکرد گروه‌های تکفیری تخریب گسترده کشورهایی است که در آنها حضور یافته‌اند. این گروه‌ها برنامه و الگوی حکومتی خاصی برای اداره جامعه و رشد وتوسعه اقتصادی وسیاسی آن ندارند؛ به همین دلیل قدرت‌طلبی آنها با مقاومت گسترده رسمی و مردمی روبرو شده و این تقابل، تخریب وسیع و بی‌سابقه شهرها و خانه‌های مردم را به دنبال داشته است.

پرسش محتوم این است: در حالی که اسلام برای تکمیل اخلاق انسانی و آبادانی جوامع و شهرها آمده است، چگونه جنبشی می‌تواند تحت نام اسلام جان و مال افراد و امنیت اجتماعی افراد و جوامع را تا این حدتهدید کند ؟

 هنگامی‌که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، امام خمینی مفهوم اسلام ناب محمدی(ص) را  به عنوان اسلام راستین مطرح کردند و مردم را از اسلام امریکایی به عنوان اسلام قلابی بر حذر داشتند. خیلی‌ها از این مفاهیم تعجب کردند و گفتند مگر می‌شود اسلام آن قدر تحریف شود که تابعی از کفر باشد، در حالی که ماهیت این دو کاملاً  در تعارض با یکدیگر قرار دارند. آنچه امروز منطقه را به سمت کشتار و ویرانی و اضمحلال می‌برد، همان اسلام امریکایی مد نظر امام است.

با پیروزی انقلاب اسلامی، الگو و هویت سیاسی فرهنگی جدیدی که مبتنی بر مردم سالاری دینی، امت محوری، مشروعیت انتخابی مردم، استقلال طلبی و نفی وابستگی، ظلم‌ستیزی و همبستگی با مظلومان جهان بر پایه اصول راستین اسلامی و در قالب شعار‌های استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و نه شرقی، و نه غربی و نیز شعارهای مرگ بر امریکا و اسرائیل در ایران شکل گرفت.  با مطرح شدن این هویت بومی استقلال‌طلب که در دین اسلام و تاریخ و تمدن ایران ریشه دارد، در عربستان سعودی اراده حاکمان بر این تعلق گرفت که هویت متعارضی را در این کشور شکل بدهند.

 تا قبل از پیروزی انقلاب ایران و عربستان با یکدیگر رقیب بودند، اما رابطه بین آنان معادله برد و باخت نبود، ولی آل‌سعود پس از انقلاب، این معادله را برد ـ  باخت تفسیر کرد و لذا مشارکت مالی سعودی در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و کشتار حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۶ در این چهارچوب قابل تعریف است. دولت سعودی در برابر استقلال طلبی ایران، میزان وابستگی خود به غرب را افزایش داد و در مقابل مردم سالاری ایران، دیکتاتوری و استبداد را برگزید و در برابر سیاست امتی انقلاب، سیاست مذهبی را در پیش گرفت و در نهایت اسلام امریکایی را با این ویژگی‌ها در مقابل اسلام ناب مطرح ساخت.

آل‌سعود برای این انتخاب و چاپ قرآن و برپایی مساجد و تربیت مبلغ دینی ده‌ها میلیارد دلار بودجه اختصاص داد. عربستان با کمک امریکا جریان القاعده را تحت شعار جهاد علیه کفر جهانی در افغانستان برای جنگ بر ضد شوروی سابق سازمان داد. از آنجا که باطل، رشد یابنده نیست و  نتیجه مطلوب ندارد، مهم‌ترین فرزند اسلام امریکایی، یعنی القاعده عاق شد و پس از عقب‌نشینی شوروی از افغانستان، امریکا را مهم‌ترین مصداق کفر جهانی دید. حوادث یازده سپتامبر در سال ۱۳۸۰ در امریکا نتیجه این سازمان نامشروع است.

امریکا و عربستان سعودی پس از این تحولات تلاش کردند تا نسل دیگری از تکفیری‌ها را پدید آورند که با کفر جهانی(امریکا) تضاد نداشته باشد، بلکه تکفیر ملل اسلامی منطقه را در دستور کار خود قرار دهد. ایجاد سازمان‌هایی مانند داعش، جبهه النصره، واحرار الشام و ده‌ها سازمان تکفیری دیگر نتیجه این رفتارهای خائنانه است که بیشترین ضرر را به جهان اسلام وارد می‌سازند. امریکا تصور می‌کرد که با این اقدام القاعده را به حاشیه می‌برد وتضاد‌های داخلی را جایگزین تضادهای خارجی که عمدتاً بر ضد امریکاست، می‌سازد.

 متاسفانه اختلافات سیاسی و هم‌پیمانی‌های استراتژیک میان اسلام امریکایی در برابر اسلام ناب محمدی با این اقدامات وضعیت پیچیده‌ای پیدا کرده است، ولی عربستان به جای عقب‌نشینی از این سیاست‌های غلط و خائنانه با اقدامات مختلفی می‌کوشد این تضاد‌ها را تشدید کند. حمله به یمن و اعدام آیت‌الله شهید شیخ نمر از جمله این اقدامات بود که جامعه ایران را به‌شدت عصبانی کرد و حادثه تاسف‌بار آتش زدن سفارت عربستان در مشهد و تهران را به بار آورد. عربستان سعودی به جای بازنگری، در اقدامی تحریک‌آمیز، سیاست عرضه گسترده نفت را در پیش گرفت تا با این سیاست به در آمدهای نفتی ایران و روسیه ضربه جدی وارد سازد. این اقدام قیمت نفت را از ۱۲۰ دلار به زیر۳۰ دلار برای هر بشکه نفت تنزل داد.

این اقدامات نسنجیده‌ ریاض عملاً امنیت کشورهای منطقه و جهان را مورد تهدید قرار داد و اقدامات تروریستی پیروان تکفیری ریاض را به روسیه و فرانسه و بلژیک گسترش داد.  این تهدیدها روسیه را وارد معادله سوریه کرد و این تحول تغییر عمده‌ای در وضعیت میدانی و نظامی سوریه پدید آورد، اما آل سعود به جای عبرت گرفتن از شرایط وحشتناکی که به وجود آورده‌‌اند، تصمیم گرفتند در اجلاس دوحه شرکت کنند و با روسیه در باره طرح تثبیت تولید نفت به توافق برسند و سپس با کاهش عرضه نفت، قیمت نفت را افزایش دهند.

این اقدام ریاض با هدف ایجاد اختلاف میان تهران و مسکو در باره سیاست‌های نفتی صورت گرفت، زیرا ایران به دلیل محاصره اقتصادی در چند سال اخیر بازار نفت خود را از دست داده و اکنون با امضای برجام که به تحریم نفتی پایان می‌دهد، تلاش می‌کند جایگاه و بازار سابق خود را به دست آورد. این هدف قطعاً زمانی تحقق می‌یابد که ایران با افزایش تولید نفت بتواند سهمیه چهار میلیونی سابق خود را به دست آورد.

 ریاض با این اقدام قصد داشت از یک طرف روسیه را به اهرم فشاری بر ضد ایران تبدیل و از سوی دیگراز بهره برداری ایران از برجام و افزایش در آمدهای نفتی ایران  جلوگیری کند. این اقدام عربستان تضادها را به ابعاد اقتصادی گسترش داد و معادله تضاد  متقابل را پیچیده‌تر ساخت.

 در چهارچوب اراده خداوند که باطل را سرنگون و زاهق قرار داده، عربستان اکنون حتی با نزدیک‌ترین هم‌پیمان‌ خود یعنی امریکا هم مشکل پیدا کرده است. اخیرا یکی از نمایندگان کنگره امریکا اعلام کرده که گزارش رسمی دولت امریکا در باره حادثه ۱۱ سپتامبر کامل نیست و دولت امریکا ۲۸ صفحه از این گزارش را سانسور کرده است. خانواده قربانیان این حادثه تروریستی، دولت امریکا را تحت فشار قرار داده‌اند تا کل گزارش ۱۱ سپتامبر را منتشر سازد. طبق اخبار درز شده در امریکا در این ۲۸ صفحه نقش دولتمردان و سفارت عربستان در واشنگتن در حمایت از تروریست‌های ۱۱ سپتامبر و نقش شاهزاده بندر بن سلطان سفیر سابق عربستان در هماهنگی و پشتیبانی از تروریست‌های سعودی در امریکا کاملاً فاش شده است.

واکنش تهدید آمیز عادل جبیر وزیر خارجه عربستان سعودی در اینکه اگر امریکا این گزارش را به‌طور کامل پخش کند، دولت عربستان همه سرمایه‌های خود را که بالغ بر ۷۵۰ ملیارد دلار است از این کشور خارج خواهد کرد،  نشان می‌دهد که سیاست‌های آل‌سعود چقدر برای آنان و منطقه خطرساز است و هیچ بعید نیست که امریکا به طمع بالا کشیدن اموال سعودی به این کشور ضربه بزند. جف یکی از نامزدهای جمهوری‌خواه امریکا اخیراً در باره عربستان اعلام کرده است که گاو تا شیر می‌دهد باید از لبنیات آن استفاده کرد، ولی اگر شیرش خشک شد باید آن را کشت.

 

سوتیترها:

۱٫

تا قبل از پیروزی انقلاب ایران و عربستان با یکدیگر رقیب بودند، اما رابطه بین آنان معادله برد و باخت نبود، ولی آل‌سعود پس از انقلاب، این معادله را برد ـ  باخت تفسیر کرد و لذا مشارکت مالی سعودی در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و کشتار حجاج ایرانی در سال ۱۳۶۶ در این چهارچوب قابل تعریف است.

 

 

۲٫

دولت سعودی در برابر استقلال طلبی ایران، میزان وابستگی خود به غرب را افزایش داد و در مقابل مردم سالاری ایران، دیکتاتوری و استبداد را برگزید و در برابر سیاست امتی انقلاب، سیاست مذهبی را در پیش گرفت و در نهایت اسلام امریکایی را با این ویژگی‌ها در مقابل اسلام ناب مطرح ساخت.

 

 

 

 

30نوامبر/16

حشد الشعبی؛ بسیج مردمی عراق

مهدی حلفی

در ابتدای تابستان سال ۹۳، چند روز پس از سقوط شهر موصل در شمال عراق به دست داعش و صدور فرمان جهاد کفایی از سوی آیت‌الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان در عراق، یک نیروی مردمی بزرگ حشد الشعبی برای مبارزه با گروه تروریستی داعش شکل گرفت.

حشد الشعبی؛ نماد وحدت ملت عراق

نیروهای حشد الشعبی که در حال حاضر به بیش از صدهزار نفر می‌رسند، از اقشار، قومیت‌ها، مذاهب و ادیان مختلفی تشکیل شده‌اند که نشانه وحدت مردم عراق در مبارزه با داعش است. نیروهای حشد ‌الشعبی زیرنظر دولت عراق فعالیت می‌کنند و فرمانده کل این نیروها حیدر العبادی نخست‌وزیر عراق است.

محل اصلی فعالیت نیروهای حشد الشعبی در مناطقی چون الانبار، صلاح الدین، کرکوک و نینوا یعنی محل اصلی فعالیت تروریست‌های داعش است.  اینک ده‌ها گروه مقاومت عراقی در قالب حشد الشعبی با تروریست‌های داعش می‌جنگند، از جمله سپاه بدر، عصائب اهل حق، کتائب حزب‌الله، سرایا السلام، لواء علی‌الاکبر، فرقه العباس، سرایا عاشوراء، حزب‌الله نجباء، کتائب سیدالشهدا، کتائب امام علی، کتائب جندالامام و سرایا الخراسانی.

تشکیل گروه حشد الشعبی در عراق صحنه نبرد با گروه تروریستی داعش در این کشور را تغییر داد. نیروهای این گروه در ابتدا توانستند پیشروی تروریست‌های داعشی را در عراق متوقف و در ادامه با پشتیبانی پلیس و ارتش عراق مناطق وسیعی از مناطق تحت سیطره داعش در استان‌های بغداد، دیالی، صلاح‌الدین و الانبار را آزاد کنند.

اهل سنت عراق در حشد الشعبی

به دلیل عملکرد موفق حشد الشعبی، اهالی مناطقی که در اشغال داعش قرار دارند، از حشد الشعبی برای آزادی این مناطق درخواست کمک می‌کنند. در این راستا تعداد زیادی از اهالی مناطق سنی‌نشین در استان‌های صلاح‌الدین و الانبار عراق به عضویت حشد الشعبی درآمده و اهل سنت عراق نیز زیر پرچم حشد با گروه تروریستی داعش می‌جنگند.

مسیحیان عراقی هم در صفوف حشد الشعبی حضور دارند. هم‌اکنون صدها تن از مردان مسیحی عراق در قالب گروهی به نام کتائب بابلیون در مناطق مختلف عراق بر ضد گروه تروریستی داعش می‌جنگند و تا کنون تعدادی از نیروهای این گروه در نبرد با این گروه تروریستی شهید و مجروح شده‌اند.

حشد الشعبی؛ محبوب ملت عراق

محبوبیت نیروهای حشد الشعبی در میان مردم عراق بسیار زیاد است و هر روز مراسم‌های تقدیر از این رزمندگان در مناطق مختلف عراق با حضور اقشار مختلف مردم برگزار می‌شوند. مردم عراق نیروهای حشدالشعبی را مدافعان واقعی عراق در برابر داعش می‌دانند که به خاطر دین و وطن خود در راه مبارزه با گروه تروریستی داعش از جان‌شان می‌گذرند.

نیروهای حشد الشعبی حمایت مردم عراق را دارند و مردم این کشور با کمک‌های مالی، غذایی و کالایی خود از رزمندگان حشد الشعبی پشتیبانی می‌کنند. اعضای تعدادی از موکب‌های حسینی که در ایام اربعین در خدمت زائرین کربلا هستند، از ابتدای جنگ علیه داعش در عراق به مناطق درگیری رفتند و آنها غذای رزمندگان حشد الشعبی را تأمین می‌کنند.

روحانیون عراقی در حشد الشعبی

اقشار مختلف مردم عراق، از پیر و جوان گرفته تا دانش‌آموز، دانشجو، روحانی، کارمند و بقیه اقشار مردم این کشور به عضویت حشد الشعبی درآمده‌اند تا گروه تروریستی داعش را از عراق بیرون کنند و آن را شکست دهند.

حضور روحانیون عراقی در جبهات حشدالشعبی بر ضد داعش هم چشمگیر است. این روحانیون با حضور در خطوط مقدم درگیری با داعش، علاوه بر تبلیغ دینی در میان رزمندگان حشد الشعبی در کنار آنها می‌جنگند. تا کنون ده‌ها تن از روحانیون مبلغ عراقی در خطوط درگیری حشد الشعبی با داعش به شهادت رسیده‌اند.

شباهت حشد الشعبی به بسیج

نیروهای حشد الشعبی شباهت زیادی به بسیجیان ایرانی در دوران دفاع مقدس دارند. در واقع شکل‌گیری گروه حشدالشعبی، الگوگیری از بسیج ایران بود و حشد الشعبی توانست عراق را در نبرد با داعش یاری دهد.

نیروهای حشدالشعبی از روی عقیده و ایمان می‌جنگند و حتی زمانی هم که پرداخت حقوق این نیروها به دلیل مشکلات اقتصادی عراق چندین ماه به تأخیر افتاد، باز هم این نیروها جبهات جنگ را خالی نکردند و به نبرد با داعش ادامه دادند.

رزمندگان حشد الشعبی برای جنگ با تروریست‌های داعش آمادگی و اشتیاق فراوان دارند و در بین شهدای این گروه، جوانانی دیده می‌شوند که چند روز بعد از مراسم عروسی‌شان، به جبهات نبرد با داعش شتافتند و شهید شدند یا نوجوانان کم سن و سالی که شناسنامه خود را دستکاری کردند تا بتوانند اجازه حضور در جبهه نبرد با داعش را پیدا کنند و در راه مبارزه با این گروه تروریستی به فیض شهادت نائل آمدند.

شهدای حشد الشعبی

داعش در درگیری رو در رو توان مقابله با نیروهای حشد الشعبی را ندارد، به همین دلیل این گروه تروریستی به مین‌گذاری در راه‌ها و منازل و نیز استفاده از ماشین‌های بمب‌گذاری و عاملان انتحاری روی آورده است تا جلوی پیشروی نیروهای حشد الشعبی را بگیرد.

پیروزی‌های حشد الشعبی در برابر گروه تروریستی داعش به قیمت دادن شهدای بسیاری بوده است. در دو سال اخیر هزاران تن از نیروهای حشد الشعبی در راه نبرد با داعش به فیض شهادت نائل آمدند. هر هفته هم ده‌ها تن از رزمندگان حشد در مناطق مختلف درگیری در عراق به شهادت می‌رسند تا داعش نتواند دوباره در این کشور به پیروزی دست یابد.

مدافعان حرم در صفوف حشد الشعبی

در ابتدای فعالیت حشد الشعبی، تعدادی از نیروهای خط شکن حشد را رزمندگانی تشکیل می‌دادند که پیش از این در خاک سوریه از حرم حضرت زینب«س» دفاع می‌کردند و با سقوط شهر موصل برای دفاع از عراق در برابر داعش به کشور خود بازگشتند.

رزمندگان عراقی مدافع حرم حضرت زینب«س» از حضور در سوریه و نبرد با تروریست‌های تکفیری تجربه‌های خوبی کسب کردند. آنها در سوریه به صورت عملی راه جنگ با گروه‌های تروریستی را آموختند و با پیاده کردن این تجریبات در میدان نبرد با داعش در عراق توانستند این گروه تروریستی را شکست بدهند.

اتهامات واهی بر ضد حشد الشعبی

پیروزی‌های حشد الشعبی در جنگ با داعش، خشم حامیان منطقه‌ای این گروه تروریستی از قبیل برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و ترکیه را برانگیخته است و آنها سعی دارند با مطرح کردن قتل‌عام اهل سنت عراق به دست حشد الشعبی، چهره این گروه مردمی را تخریب کنند و آن را یک گروه طائفه‌گرا نشان بدهند. این در حالی است که در میان نیروهای حشد الشعبی تعداد زیادی از مردان اهل سنت عراقی حضور دارند.

حشد الشعبی یک نیروی منظم است که نیروهایش زیر نظر حکومت عراق و بر اساس چارت سازمانی و دستور فرماندهی بر ضد داعش می‌جنگند. نیروهای حشد الشعبی به هیچ وجه یک نیروی خودسر نیستند که هر کاری را انجام بدهند، بلکه آنها همچون ارتش و پلیس عراق بر اساس دستور فرماندهی عمل می‌کنند.

حشد الشعبی یک نیروی مردمی در عراق است که توانست بدون کمک هیچ نیروی خارجی، گروه تروریستی داعش را در میدان نبرد در عراق شکست بدهد. حشد الشعبی حافظ استقلال عراق است و این نیرو در آینده این کشور مؤثر خواهد بود.

کشورهایی که چشم دیدن موفقیت مردم عراق را ندارند و به دنبال سیطره دوباره بر این کشور هستند، با استفاده از رسانه‌ها بر ضد گروه حشد الشعبی تبلیغات منفی انجام می‌دهند تا این گروه مردمی منحل شود.

القاعده دیروز؛ داعش امروز

داعش در واقع شکل تکامل‌یافته گروه تروریستی القاعده عراق است که ابومصعب زرقاوی تروریست مشهور اردنی آن را چند ماه پس از سقوط صدام در عراق تأسیس کرد. القاعده عراق از همان ابتدای تأسیس تا زمان خروج نیروهای اشغالگر به بهانه مبارزه با اشغالگران هزاران عملیات تروریستی را بر ضد مردم مظلوم عراق انجام داد و بمب‌های القاعده در این سال‌ها به جای پایگاه‌های نیروهای اشغالگر، در بازارها و مناطق مسکونی عراق منفجر ‌شدند.

ابوبکر بغدادی رهبر فعلی داعش در سال ۲۰۱۰ میلادی به این پست رسید. پس از شروع ناآرامی‌ها در سوریه، داعش نیروهایی را به این کشور اعزام کرد و شاخه سوری داعش توسط این افراد در این کشور تأسیس شد. تصرف مناطقی در سوریه به دست گروه تروریستی داعش باعث قدرت یافتن دوباره این گروه تروریستی در عراق شد تا اینکه در ابتدای سال ۲۰۱۴ میلادی شهرهای فلوجه و الرمادی در غرب عراق توسط تروریست‌های داعشی اشغال شد.

عناصر گروه تروریستی شش ماه بعد هم شهر موصل را که دومین شهر بزرگ عراق بود به اشغال خود درآوردند. سقوط شهر موصل هم سقوط پی در پی تعدادی از شهرهای عراق همچون تکریت، حویجه، شرقاط و العلم به دست گروه تروریستی داعش را به دنبال داشت.

گسترش داعش در جهان

داعش پس از اشغال تعدادی از شهرهای عراق به‌خصوص شهر موصل، شاخه‌هایی را در کشورهای مختلف جهان تأسیس کرد که مهم‌ترین آنها در کشورهای مصر، لیبی، نیجریه و تونس قرار دارند. داعش طی سال‌های اخیر عملیات‌های زیادی را در کشورهای مختلف جهان از جمله در قاره اروپا انجام داده است.

عراق خط دفاع اول از کشورهای مختلف جهان در برابر داعش است و اگر این گروه تروریستی می‌توانست به اهداف خود در اشغال کامل عراق برسد، امنیت کشورهای مختلف جهان به خطر می‌افتاد.

شروع حضور نیروهای مردمی در نبرد با داعش

از ابتدای سال ۲۰۱۴ میلادی و پس از اشغال شهرهای فلوجه و الرمادی در استان الانبار عراق به دست گروه تروریستی داعش، تعداد کمی از رزمندگان مردمی به صورت غیررسمی در جبهات جنگ با داعش در این استان حضور پیدا کردند و توانستند مانع از پیشروی تروریست‌ها به سوی شهر بغداد، پایتخت عراق شوند.

در تابستان سال ۲۰۱۴ میلادی، گروه تروریستی داعش حمله سنگینی را به شهر موصل آغاز کرد، حمله‌ای که با خیانت برخی از مسئولین و فرماندهان نظامی در این شهر به سقوط شهر موصل منجر گردید. پس از اشغال موصل به دست داعش، شهرهای دیگر عراق همچون تکریت، حویجه، شرقاط و… هم به اشغال این گروه تروریستی درآمدند.

تأسیس حشد الشعبی

آیت‌الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان عراق چند روز پس از سقوط شهر موصل به دست داعش، برای مبارزه با این گروه تروریستی فتوای جهاد کفایی دادند و در پی آن حشد الشعبی تشکیل شد. صدور فتوای جهاد کفایی و تشکیل حشد الشعبی همزمان با ایامی بود که ارتش و پلیس عراق شکست‌های متوالی را متحمل می‌شدند و شهرهای عراق یکی پس از دیگری به دلیل خیانت برخی از فرماندهان نظامی این کشور سقوط می‌کردند. سربازان عراقی هم با ترک میدان جنگ توسط فرماندهان از صحنه درگیری فرار می‌کردند، اما به‌ناگاه با صدور فتوای جهاد کفایی و تشکیل حشد الشعبی صحنه جنگ با گروه تروریستی داعش تغییر کرد.

با صدور فتوای تاریخی آیت‌الله سیستانی در وجوب جهاد کفایی، هزاران تن از مردم عراق به فتوا لبیک گفتند و با رفتن به اردوگاه‌های آموزش نظامی، خود را برای نبرد با تروریست‌های داعشی آماده کردند. استقبال مردم به‌حدی بود که دولت عراق توان جذب تمام این افراد را در قالب حشد الشعبی پیدا نکرد.

 

عملیات‌های حشد الشعبی بر ضد داعش

شکست محاصره شهر سامرا

گروه تروریستی داعش همزمان با سقوط شهر موصل به شهر سامرا که حرم امام‌هادی«ع» و امام حسن عسکری«ع» در آن قرار دارند حمله کرد. خوشبختانه با مقاومت نیروهای مردمی و پلیس عراق، شهر سامرا به دست گروه تروریستی داعش سقوط نکرد، اما راه ارتباطی آن با شهرهای دیگر توسط داعش قطع شد. اولین عملیات نیروهای حشد الشعبی پس از صدور فتوا و تأسیس این گروه، شکست محاصره شهر سامرا بود. نیروهای حشد الشعبی در همان روزهای اول تأسیس، از شهر بغداد به سوی شهر سامرا به راه افتادند و مناطق اطراف جاده بغداد به سامرا را از وجود داعش پاکسازی و شر این گروه تروریستی را از سر شهر سامرا کم کردند.

شکست محاصره شهر آمرلی

دومین عملیات حشد الشعبی در شهریورماه سال ۹۳ شکست محاصره شهر شیعه‌نشین آمرلی در استان صلاح‌الدین بود. شهر آمرلی محل زندگی هزاران تن از شیعیان ترکمان عراق است که پس از سقوط شهر موصل و پیشروی داعش به محاصره داعش درآمد. مردم شهر آمرلی دو ماه با دست خالی از شهر خود دفاع کردند و مانع از اشغال این شهر شدند تا اینکه نیروهای حشدالشعبی با آزادسازی مناطقی در استان صلاح‌الدین، محاصره شهر آمرلی را شکستند.

 

آزادی شهر جرف الصخر

عملیات بعدی حشد الشعبی، آزادی منطقه جرف الصخر در شمال استان بابل بود. منطقه‌ای که پس از سقوط نظام صدام، به محلی برای حضور تروریست‌های تکفیری تبدیل شده بود. این منطقه در نزدیکی کربلا و در چند کیلومتری راه زائرین امام حسین«ع» قرار دارد و تروریست‌ها بارها از این منطقه به زائرین حسینی حمله کردند و آنها را به شهادت رساندند.

منطقه جرف الصخر پس از سقوط صدام هیچ‌گاه به صورت کامل پاکسازی نشد، اما رزمندگان حشد الشعبی با عملیاتی دقیق در آبان ماه سال ۹۳  مصادف با ایام محرم توانستند این منطقه را به صورت کامل  از  لوث تروریست‌های تکفیری پاکسازی کنند. نام منطقه جرف الصخر پس از آزادی به جرف النصر تغییر یافت.

آزادی استان دیالی

یکی دیگر از عملیات‌های حشد الشعبی، آزادی کامل استان دیالی از دست گروه تروریستی داعش است. این استان که در شرق عراق و در کنار مرزهای مشترک عراق و ایران قرار دارد، محل شروع فعالیت گروه تکفیری القاعده عراق یا همان داعش است. پس از سقوط شهر موصل گرچه شهر بعقوبه مرکز استان دیالی به دست گروه تروریستی داعش سقوط نکرد، اما بخش‌های وسیعی از این استان به دست این گروه تروریستی اشغال شد. نیروهای حشدالشعبی از تابستان سال ۹۳ عملیات آزادسازی استان دیالی را آغاز کردند و توانستند طی چند ماه درگیری، در بهمن ماه سال ۹۳ کل استان دیالی را آزاد کنند تا به این وسیله امنیت شهر بغداد و نیز مرزهای ایران حفظ شود.

آزادی شهر تکریت

یکی از عملیات‌های موفق نیروهای حشدالشعبی، آزادی شهر استراتژیک تکریت مرکز استان صلاح‌الدین بود، شهری که صدام در آن به دنیا آمد و به عنوان یکی از پایگاه‌های اصلی حزب بعث در عراق شناخته می‌شود. شهر تکریت چند روز پس از سقوط شهر موصل به دست تروریست‌های داعشی اشغال شد و نیروهای حشدالشعبی توانستند در فروردین ماه سال ۹۴ این شهر را آزاد کنند.

آزادی شهر بیجی

آزادی شهر بیجی در استان صلاح‌الدین هم یکی دیگر از موفقیت‌های نیروهای حشدالشعبی بود. بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت عراق در شهر بیجی قرار دارد و این شهر به دلیل داشتن تأسیسات نفتی از اهمیت زیادی برخوردار است. شهر بیجی پس از سقوط شهر موصل به دست داعش اشغال شد و پالایشگاه این شهر به دلیل حضور داعش آسیب زیادی دید. نیروهای حشدالشعبی در نهایت در مهرماه سال ۹۴ توانستند شهر بیجی را به صورت کامل از لوث تروریست‌های داعشی پاک کنند.

گروه‌های اصلی حشدالشعبی

سپاه بدر

یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی سپاه بدر است. تاریخ تأسیس این سپاه به سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ می‌رسد. در آن زمان تعدادی از مجاهدین عراقی مقیم ایران گروهی به نام سپاه بدر را تشکیل دادند تا در جبهات جنگ در کنار نیروهای ایرانی بر ضد رژیم صدام بجنگند. در طول دوران دفاع مقدس هزاران تن از مجاهدین عراقی سپاه بدر در جبهات جنگ بر ضد ارتش بعث به شهادت رسیدند.

مبارزه سپاه بدر بر ضد رژیم صدام پس از دوران دفاع مقدس هم ادامه پیدا کرد و رزمندگان این سپاه از پایان جنگ تا زمان سقوط رژیم صدام، صدها عملیات بر ضد این رژیم در عراق انجام دادند و تعدادی زیادی از سران و عوامل رژیم صدام را به هلاکت رساندند.

پس از سقوط رژیم صدام، سپاه بدر فعالیت نظامی را کنار گذاشت و به نهادی غیرنظامی به نام سازمان بدر تبدیل شد که در انتخابات‌های عراق شرکت می‌کرد. در این دوره برخی از اعضای این سازمان به پست‌های نمایندگی مجلس، استانداری و وزارت هم رسیدند. البته با وجود این هم تعدادی از نیروهای سپاه بدر در سال‌های اشغال به صورت پنهانی عملیات‌هایی را بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی انجام دادند.

سپاه بدر پس از شروع حملات گروه‌های تکفیری به حرم حضرت زینب«س» در سوریه، شاخه نظامی خود را فعال کرد و صدها تن از اعضای این سپاه برای دفاع از حرم حضرت زینب«س» به سوریه رفتند و ده‌ها تن از آنها به شهادت رسیدند. نیروهای سپاه بدر تا زمان سقوط شهر موصل در سوریه بودند و پس از آن بسیاری از نیروهای آن به عراق بازگشتند و در قالب حشدالشعبی به جبهه‌های نبرد با داعش در این کشور شتافتند.

نیروهای سپاه بدر طی سال‌های اخیر در قالب حشدالشعبی در نبردهای ضد داعش در استان‌های مختلف عراق همچون دیالی، صلاح‌الدین و الانبار جنگیده و پیروزی‌های بزرگی را کسب کرده اند. هم اکنون هزاران تن از مردان عراقی زیر نظر سپاه بدر و در قالب حشدالشعبی در جبهات نبرد با گروه تروریستی داعش در مناطق مختلف عراق می‌جنگند و‌ هادی العامری از نمایندگان مجلس عراق فرماندهی سپاه بدر را بر عهده دارد.

عصائب اهل حق

یکی دیگر از گروه‌های بزرگ حشدالشعبی، گروه عصائب اهل حق است که شیخ قیس الخزعلی فرماندهی این گروه را برعهده دارد. هسته اولیه گروه عصائب اهل حق را گروهی از اعضای جیش المهدی تشکیل دادند که در سال ۲۰۰۴ به دلیل اختلاف با مقتدی صدر رهبر گروه جیش المهدی، این گروه را ترک کردند و گروهی به نام عصائب اهل حق را تشکیل دادند.

نیروهای گروه عصائب از سال ۲۰۰۴ تا سال ۲۰۱۱، هزاران عملیات نظامی را بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی انجام دادند و عملیات‌های این گروه بر ضد نیروهای اشغالگر تا زمان خروج آنها از عراق ادامه داشت.

با شروع حملات گروه‌های تکفیری به حرم حضرت زینب«س» رزمندگان گروه عصائب هم به سوریه رفتند و در سال‌های اخیر صدها تن از رزمندگان این گروه در راه دفاع از این حرم شهید شده‌اند.

پس از سقوط شهر موصل و تشکیل حشد الشعبی، گروه عصائب اهل حق هم در قالب حشد در نبرد با گروه تروریستی داعش شرکت کرد. گروه عصائب اهل حق در عملیات‌های آزادی شهرهای تکریت، بیجی و آمرلی حضور پررنگی داشت و معمولاً سخت‌ترین محورهای این عملیات‌ها به این گروه سپرده شد که رزمندگان عصائب معمولاً در انجام مأموریت‌های محوله موفق شدند.

کتائب حزب‌الله

پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی تعدادی از جوانان شیعه عراقی که به خط ولایت فقیه معتقد بودند، گروهی به نام کتائب حزب‌الله را در این کشور تشکیل دادند تا با نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی بجنگند. رزمندگان کتائب حزب‌الله طی سال‌های اشغال عراق عملیات‌های متعددی را در مناطق مختلف این کشور بر ضد نیروهای اشغالگر انجام دادند و صدها تن از نظامیان آمریکایی و انگلیسی را به هلاکت رساندند. حملات گروه کتائب حزب‌الله بر ضد نیروهای اشغالگر به‌قدری برای آنها دردناک بود که آمریکا این گروه را در لیست گروه‌های تروریستی خود درج کرد.

کتائب حزب‌الله نسبت به دیگر گروه‌های مقاومت عراق دو ویژگی متمایز داشت. اول اینکه این گروه در عملیات‌های خود از سلاح‌هایی خاص همچون موشک‌های اشتر استفاده و پایگاه‌های اشغالگران را به تلی از خاک تبدیل می‌کند. ویژگی دوم کتائب حزب‌الله رعایت شدید اصول حفاظت اطلاعات در این گروه است، به گونه‌ای که تاکنون هویت فرمانده گروه کتائب حزب‌الله مشخص نشده است.

رزمندگان کتائب حزب‌الله در عملیات دفاع از حرم حضرت زینب«س» هم شرکت کردند و ده‌ها تن از آنان در حین دفاع از حرم به شهادت رسیدند. با همت نیروهای مدافع حرم از جمله رزمندگان کتائب حزب‌الله، گروه‌های تروریستی کیلومترها از حرم حضرت زینب«س» دور شدند.

کتائب حزب‌الله همزمان با سقوط شهر موصل، گردان‌های دفاعی مردمی را تشکیل داد تا داوطلبان مردمی را برای نبرد با گروه تروریستی داعش آموزش بدهد و تجهیز کند. هزاران نفر به عضویت این گردان‌ها درآمدند و گردان‌های دفاع مردمی زیرنظر کتائب حزب‌الله به یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی تبدیل شد.

رزمندگان کتائب حزب‌الله هم در جبهات مختلف نبرد با داعش در مناطق مختلف عراق، به‌خصوص استان الانبار حضور دارند. این رزمندگان به‌ویژه در اطراف شهر فلوجه یک خط دفاعی محکمی ایجاد کردند و تروریست‌های داعشی با وجود استفاده از عاملان انتحاری نتوانستند این خطوط دفاعی را بشکنند.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

داعش در واقع شکل تکامل‌یافته گروه تروریستی القاعده عراق است که ابومصعب زرقاوی تروریست مشهور اردنی آن را چند ماه پس از سقوط صدام در عراق تأسیس کرد. القاعده عراق از همان ابتدای تأسیس تا زمان خروج نیروهای اشغالگر به بهانه مبارزه با اشغالگران هزاران عملیات تروریستی را بر ضد مردم مظلوم عراق انجام داد.

 

۲٫

پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی تعدادی از جوانان شیعه عراقی که به خط ولایت فقیه معتقد بودند، گروهی به نام کتائب حزب‌الله را در این کشور تشکیل دادند تا با نیروهای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی بجنگند. رزمندگان کتائب حزب‌الله طی سال‌های اشغال عراق عملیات‌های متعددی را در مناطق مختلف این کشور بر ضد نیروهای اشغالگر انجام دادند و صدها تن از نظامیان آمریکایی و انگلیسی را به هلاکت رساندند.

 

۳٫

یکی از گروه‌های اصلی حشدالشعبی سپاه بدر است. تاریخ تأسیس این سپاه به سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ می‌رسد. در آن زمان تعدادی از مجاهدین عراقی مقیم ایران گروهی به نام سپاه بدر را تشکیل دادند تا در جبهات جنگ در کنار نیروهای ایرانی بر ضد رژیم صدام بجنگند. در طول دوران دفاع مقدس هزاران تن از مجاهدین عراقی سپاه بدر در جبهات جنگ بر ضد ارتش بعث به شهادت رسیدند.

 

 

30نوامبر/16

ابعاد نفوذ رژیم صهیونیستی در دریای سرخ

احمد بروایه

 

دریای سرخ با مساحت  ۴۳۸۰۰۰ کیلومتر در میان دو قاره آفریقا و آسیا واقع شده است. این دریا از طریق تنگه سوئز در شمال به دریای مدیترانه و از طریق تنگه باب‌المندب در جنوب به خلیج عدن متصل است. کشورهای مصر، رژیم صهیونیستی، اردن، عربستان سعودی، یمن، سودان، اریتره و جیبوتی در حاشیه این دریا قرار دارند.

پس از حفرکانال سوئز در سال ۱۸۶۹، دریای سرخ به‌سرعت به یکی از شاهراه‌های حمل و نقل و تجارت جهانی تبدیل شد و هم ‌اکنون اکثر مبادلات تجاری میان آسیای شرقی و اروپا و نیز فروش بخش اعظم نفت صادراتی کشورهای خاورمیانه به اروپا از طریق دریای سرخ صورت می‌گیرد. این امر اهمیت این منطقه را برای قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دوچندان کرده است. علاوه بر این، این دریا و سواحل آن سرشار از مواد معدنی و هیدروکربنی، گیاهان و ماهیان مختلف هستند.     این دریا  حدود ۳۸۰ جزیره دارد که برخی از آنها‌ خالی از سکنه هستند و می‌توان از آنها برای رصد و کنترل حمل و نقل دریایی استفاده کرد.(۱)

هم اکنون ایالات متحده آمریکا پایگاهی در جیبوتی دارد و از سال ۲۰۰۸ با ایجاد نهادی با عنوان فرماندهی نظامی امریکا در آفریقا یا آفریکوم قصد دارد نقش خود در قاره آفریقا را افزایش دهد. فرانسه نیز به عنوان نیروی استعماری سابق در جیبوتی در کرانه تنگه باب‌المندب پایگاهی نظامی دارد.(۲) رژیم صهیونیستی نیز با توجه به اهمیت دریای سرخ، به عنوان یکی از قدرت‌های استعماری در منطقه سعی در گسترش نفوذ بر این دریا دارد.

 

منافع رژیم صهیونیستی در دریای سرخ

سیاست رژیم صهیونیستی در قبال دریای سرخ تا حد بسیاری از سیاست این رژیم برای نفوذ در قاره آفریقا سرچشمه می‌گیرد. رژیم صهیونیستی همچنین می‌خواهد با حضور نظامی در این دریا بر این شاهراه حیاتی نظارت داشته باشد. داشتن پایگاهی در دریای سرخ برای سهولت تجارت با آفریقا و شرق آسیا ،خصوصاً اگر کانال سوئز مسدود شود ضروری است.

در همین راستا رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۹ و با وجود اعلام آتش‌بس میان این رژیم و کشورهای عربی، روستای امالرشراش در کرانه دریای سرخ را اشغال و بندر ایلات را در منطقه احداث کرد. به دلیل قرار گرفتن این بندر در خلیج عقبه و در میان مصر و اردن، کشورهای عربی، این بندر را محاصره دریائی کردند، ولی پس از جنگ‌های ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ این رژیم توانست آزادی عبور و مرور کشتی‌ها را در تنگه عقبه به دست بیاورد و پس از صلح کمپ‌دیوید، مصر حق عبور و مرور آزادانه کشتی‌ها به ایلات را به رسمیت شناخت.

اهمیت ایلات برای رژیم صهیونیستی به اندازه‌ای است که دیوید بن گوریون اعلام کرد باز بودن راه دریایی ایلات برای این رژیم موضوع مرگ و زندگی است. هم‌اکنون ایلات به عنوان دروازه اصلی تجارت با شرق دور و آفریقا و یکی از بنادر اصلی در واردات انرژی به این رژیم محسوب می‌شود. از طرفی دریای سرخ یکی از شاهراه‌های ارسال سلاح به غزه به شمار می‌رود و منافع رژیم صهیونیستی ایجاب می‌کند با حضور گسترده در این منطقه مانع رسیدن سلاح به دشمنان خود از جمله جنبش‌های مقاومت شود.

 

اقدامات رژیم صهیونیستی در حوزه دریای سرخ

رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس تا کنون همواره تلاش کرده است با نفوذ در کشورهای مختلف و منطقه دریای سرخ به اهداف خود دست یابد. تا پیش از سال ۱۹۹۰ اتیوپی به عنوان تنها کشور غیرعربی و غیراسلامی دارای ساحل در دریای سرخ از اهمیت گسترده‌ای برای این رژیم برخوردار بود.

رژیم صهیونیستی همواره در طول تاریخ به اتیوپی به عنوان متحدی راهبردی در شرق قاره آفریقا نگاه ‌کرده است. اتیوپی نیز به دلیل تفاوت‌های مذهبی با همسایگان مسلمان خود که از سه جهت این کشور را محاصره کرده‌اند، به رژیم صهیونیستی به عنوان متحدی در برابر کشورهای اسلامی منطقه نگاه می‌کند. رژیم صهیونیستی همواره پایگاه‌هایی در برخی از جزایر در سواحل اریتره که در آن زمان جزئی از اتیوپی بود دراختیار داشت و از این جزایر برای رصد جریان حمل و نقل دریایی و تحرکات نظامی دشمنانش در منطقه استفاده می‌کرد.

در سال ۱۹۸۷ عملیات انتقال یهودیان سیاه‌پوست اتیوپیایی به فلسطین اشغالی از طریق دریای سرخ و سواحل سودان انجام شد. به دلیل منافع عمده رژیم صهیونیستی در دریای سرخ و دراختیار داشتن پایگاه‌هایی در سواحل اریتره اشغالی، این رژیم همواره از نظام اتیوپی در برابر جنبش جدایی‌طلبانه اریتره پشتیبانی می‌کرد.(۳)

با سقوط نظام کمونیستی در اتیوپی و استقلال اریتره، اتیوپی به کشوری محصور در خشکی تبدیل شد؛ از این رو رژیم صهیونیستی با ایجاد روابط دوستانه با اریتره توانست نفوذ خود در دریای سرخ را تقویت کند. در سال ۱۹۹۵ نیروهای اریتره‌ای با حمله به یمن، مجمع الجزایر حنیش را در نزدیکی تنگه استراتژیک باب‌المندب تسخیر کردند. رژیم صهیونیستی متهم است که در این امر به نیروهای اریتره‌ای یاری رسانده است‌. رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه این ادعا‌ها را رد یا تأیید نکرده است. این جزایر در سال ۱۹۹۸ و در پی حکم دیوان داوری بین‌المللی به یمن بازگشتند.(۴)

هم‌اکنون رژیم صهیونیستی با دراختیار داشتن پایگاه‌هایی در اریتره و اتیوپی در این کشورها نفوذ بسیار زیادی دارد. اریتره با اجاره دادن چندین جزیره در دریای سرخ، به این رژیم اجازه داده است که در این جزایر مراکز رصد دریایی و پایگاه‌های دریایی احداث کند. در اختیار داشتن این جزایر که برخی از آنها در نزدیکی تنگه استراتژیک باب‌المندب واقع شده‌اند، به رژیم صهیونیستی اجازه می‌دهد در صورت بسته شدن تنگه باب‌المندب از جانب کشورهای عربی بتواند به مقابله با این اقدام بپردازد و همچنین از این پایگاه‌ها برای انجام حملات پیشدستانه به کشورهای عربی از جمله مصر و سودان استفاده کند.(۵)

از سوی دیگر رژیم صهیونیستی تلاش می‌کند با نفوذ در جیبوتی و جمهوری خود خوانده سومالی‌لند، نفوذ خود را در منطقه خلیج عدن و باب‌المندب گسترش دهد، به‌طوری که رئیس‌جمهور جیبوتی در ژوئن ۲۰۱۵ اعلام کرد که رژیم صهیونیستی چندین ‌بار با استفاده از وساطت برخی از کشورها خواهان ایجاد رابطه با این کشور شده است. در سال ۲۰۱۰ نیز یکی از سخنگویان وزارت خارجه رژیم صهیونیستی اعلام کرد که این رژیم مایل است جمهوری خودخوانده سومالی‌لند را به رسمیت بشناسد.(۶)

 

نتیجه‌گیری:

بدون شک دریای سرخ به عنوان یکی از شاهراه‌های اصلی حمل و نقل بین‌المللی نقشی گسترده در اقتصاد جهانی ایفا می‌کند. با وجود اینکه اکثر کشورهای ساحلی این دریا مسلمان‌اند و حفظ امنیت این دریا و کنترل بر آن برای کشورهای اسلامی حیاتی است و نقش این کشورها را در جامعه جهانی افزایش می‌دهد، شاهد حضور بازیگران بیگانه و بعضاً با اهدافی بر ضد کشورهای منطقه در این دریا هستیم که امنیت کشورهای اسلامی را تهدید می‌کنند و حضور آنها زمینه‌ساز سیطره نیروهای استعماری بر منطقه است.

بنابراین حضور آگاهانه و گسترده قدرت‌های اسلامی مانند جمهوری اسلامی در منطقه می‌تواند علاوه بر کمک به تأمین امنیت عامل موازنه بخشی بر ضد قدرت‌های استعماری مانند رژیم صهیونیستی در منطقه باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جمال عبدالرحمن یسن رستم، امن البحرالأحمر فی بیئه اقلیمیه و دولیه متغیره، مجله الدراسات الافریقیه، سودان، ۲۰۱۳٫

۲ـ احلام احمد عیسی، البحرالاحمر و الصراع العربی الاسرائیلی، الجامعه المستنصریه، کلیه التربیه، قسم الجغرافیا، ۲۰۰۴٫

۳ـ عامری، رضا، اسرائیل و سودان… طمع‌های کهن و رویارویی‌های نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲٫

۴- http://www.aljazeera.net/news/reportsandinterviews/2015/12/11

۵ـ جمال عبدالرحمن یسن رستم، امن‌البحر الأحمر فی بیئه اقلیمیه و دولیه متغیره، مجله الدراسات الافریقیه، سودان، ۲۰۱۳٫

۶- http://www.mbc.net/ar/programs/mbc-news/entertainment-and-technology/articles/html

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

سیاست رژیم صهیونیستی در قبال دریای سرخ تا حد بسیاری از سیاست این رژیم برای نفوذ در قاره آفریقا سرچشمه می‌گیرد. رژیم صهیونیستی همچنین می‌خواهد با حضور نظامی در این دریا بر این شاهراه حیاتی نظارت داشته باشد. داشتن پایگاهی در دریای سرخ برای سهولت تجارت با آفریقا و شرق آسیا ،خصوصاً اگر کانال سوئز مسدود شود ضروری است.

30نوامبر/16

برجام با کدخدای غرب وحشی

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مشکل از آنجا شروع شد که برخی‌ها تصور کردند تفاوت آمریکا با سایر کشورهای جهان در «کدخدایی» اوست و برخورداری از این موقعیت و مقام می‌تواند راه را برای معامله (یا همان تعامل!) با آمریکا هموار کند.

البته این مشکل وقتی پیچیده‌تر شد که همان برخی‌ها مجدداً تصور کردند که کدخدا اهل معامله و داد و ستد است؛ یعنی می‌شود نشست و با او گفت‌و‌گو کرد و چانه زد و چیزی داد و چیزی گرفت. در تصور این عده، سیاست عدم گفت‌وگو و تعامل با آمریکا اشتباهی ناشی از نشناختن روابط بین‌الملل و مناسبات جهانی بود و مرتکبین این خطا (که هرگونه تعامل و گفت‌وگو با آمریکا را بی‌ثمر و زیان‌بار می‌دانستند) چهره واقعی آمریکا و ماهیت قوانین بین‌المللی را نشناخته بودند و کماکان در فضای شور و احساس سال‌های اول انقلاب سیر می‌کردند!

در نظر حامیان تعامل با آمریکا، این کشور نه شیطان بزرگ بود و نه مصداق استکبار جهانی و نه گرگی (که به فرموده حضرت امام) به دنبال دریدن ضعفاست! این جماعت، آمریکا را کشوری قدرتمند می‌پنداشتند که کلید رابطه با جهان است و مانند هر کشور دیگری به دنبال رفع مخاصمه و سوءتفاهم‌ها و کاستن از دشمنی‌هاست. این عده به‌جد خیال می‌کردند آمریکا سال‌هاست که منتظر مذاکره و معامله با ایران است و اگر کسی شجاعت شکستن تابوی مذاکره با آمریکا را داشته باشد، باقی مسیر هموار و قابل دسترسی است!

به تصور این گروه رابطه با آمریکا کلید حل مشکلات متنوع نظام جمهوری اسلامی بود و آنچه این رابطه (و متعاقب آن حل مشکلات نظام) را به تأخیر انداخته بود، کسانی بودند که بدون شناخت آمریکا و علم روابط بین‌الملل و دیپلماسی حاکم بر جهان و صرفاً به خاطر احساسات و یا منافع شخصی به دنبال جنگ و تخاصم با آمریکا بودند و برای تسهیل حکمرانی خود دائماً از وجود دشمن درجه یکی به نام آمریکا سخن می‌گفتند!

۲ـ ورود صاحبان این تفکر به عرصه قدرت در سال ۹۲ باعث شد که مسیر برای تحقق این تصورات هموار شود. این عده به پشتوانه رأی مردم فضا را برای اجرایی کردن فرضیات‌شان مساعد دیدند و با فشار به ارکان نظام مجوز مذاکره را اخذ کردند و هر چند در ظاهر به دنبال حل و فصل مسئله هسته‌ای بودند، اما پنهان هم نمی‌کردند که هدف نهایی‌شان عادی‌سازی رابطه با آمریکا‌ست. به عنوان مثال حمید ابوطالبی، معاون سیاسی نهاد ریاست‌جمهوری، در مصاحبه با روزنامه دولتی ایران در فروردین سال ۹۴ برجام را پله اول از نردبامی توصیف کرد که به عادی‌سازی رابطه با آمریکا ختم خواهد شد و هدف اصلی از مذاکرات هسته‌ای را نه حل معضلات اقتصادی کشور که هموارسازی مسیر عادی‌سازی رابطه با آمریکا دانست. همچنین ریاست محترم جمهوری پس از نهایی شدن برجام، آن را الگویی برای حل و فصل سایر مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا دانستند و در بیانات متعدد از تداوم برجام سخن به میان آوردند. در این حالت طبیعی بود که این عده گوش شنوایی برای شنیدن تذکرات و نصایحی که از سوی دلسوزان و ارکان نظام درخصوص ماهیت استکباری و غیرقابل اعتماد آمریکا به آنها داده می‌شد، نداشتند.

۳ـ اما در طرف مقابل، آمریکائی‌ها که صاحبان این تصورات را خوب می‌شناختند و به نقاط ضعف آنها واقف بودند، از همان ابتدای کار (قبل از توافق ژنو در آذرماه ۹۲) به‌صراحت اعلام می‌کردند که قرار نیست در توافق، امتیازی به ایران داده شود و اولویت مذاکره پذیرش و اجرای مطالبات آمریکا از سوی ایران است و آنچه که ایران در مقابل اجرای مطالبات آمریکا دریافت خواهد کرد، به‌قدری اندک و ناچیز خواهد بود که گرهی از انبوه معضلات ایران باز نخواهد کرد. مثال روشن این رویکرد، سخنان صریح «وندی شرمن» عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده آمریکا در توافق ژنو است که دو هفته قبل از نگارش متن توافق در برابر رسانه‌ها بیان شدند.

و این‌گونه شد که صاحبان این تصورات در آذرماه سال ۹۲ متن تهیه شده از سوی طرف مقابل را بدون کمترین تغییری پذیرفتند و البته نام توافق بر آن نهادند؛ هر چند که خود بهتر از هر کسی می‌دانستند که این متن بدون امضا که به‌غلط نام توافق بر آن نهاده شده و اصطلاحاً توافق بدون کاغذ یا شفاهی نام گرفته بود، دو هفته قبل توسط تیم مذاکره‌کننده آمریکایی منتشر شده بود. مقایسه آن با متنی که توافق ژنو نام گرفت می‌تواند اصل ماجرا را روشن کند.

۴ـ توافق ژنو خاتمه یافت و ایران در کمتر از دو ماه به تمام تعهدات خود عمل کرد، اما طرف مقابل همان‌ گونه که گفته بود دلیلی برای عمل به تعهدات محدود خود نمی‌دید؛ در نتیجه هنگامی که آمریکا به هیچ‌یک از تعهدات خود عمل نکرد، طرف ایرانی صرفاً توانست آمریکا را به ارتکاب رفتارهایی خلاف روح توافق ژنو متهم کند! چون در متن توافق، هیچ اهرم فشار و تضمینی برای وادارسازی آمریکا به انجام تعهدات محدودش پیش‌بینی نشده بود و اصولاً آمریکا برای دادن و ستاندن نیامده بود، بلکه آشکارا آمده بود تا به تعبیر خود یک نظام یاغی را ادب و خلع سلاح کند.  سخنان اوباما پس از توافق ژنو آشکارا بیانگر این واقعیت است.

۵ـ افقی که صاحبان تصورات بین‌المللی برای خود ترسیم کرده بودند چنان تزلزل ناپذیر بود که عدم پایبندی آمریکا به انجام تعهدات محدودش در توافق ژنو، خدشه‌ای به آن وارد نمی‌کرد. البته این عده به‌طور جدی از حمایت رسانه‌ها و عوامل نشان‌دار آمریکا در کشور هم برخوردار بودند به‌گونه‌ای که هرگونه نقد و تذکری نسبت به این روند را در گلو خفه و با تعابیری مانند بی‌سواد، جهنمی و… منتقدین توافق را سرکوب و ادامه راه را برای رسیدن به برجام با ذوق و شوق زایدالوصفی طی می‌کردند و این در حالی بود که طرف مقابل به‌صراحت بیان می‌کرد که:

ـ تحریم‌ها علیه ایران هیچ‌گاه لغو نخواهند شد، بلکه صرفاً تعلیق می‌شوند، چون تحریم، ابزار ما برای فشار بر ایران است. (وزیر خزانه‌داری آمریکا قبل از برجام).

ـ گزینه‌های نظامی علیه ایران حتی در صورت نهایی شدن توافق هسته‌ای هم حفظ می‌شوند. (وزیر دفاع آمریکا قبل از برجام).

ـ ما تحریم‌ها را علیه ایران حفظ خواهیم کرد و ایران را ذیل فصل هفتم شورای امنیت نگه می‌داریم و گزینه نظامی علیه ایران کماکان حفظ خواهد شد. (وزیرخارجه آمریکا قبل از برجام).

با وجود این برجام به سرانجام رسید، ولی مواضع طرف آمریکایی کماکان خصمانه باقی ماند. اوباما قبل از برجام به‌صراحت گفته بود: «ما در توافق هسته‌ای با ایران چیزی را از دست نخواهیم داد، چون وزن توافق کاملاً به نفع ماست.»

و البته اوباما یک روز پس از برجام هم به‌صراحت بیان کرد: «به‌رغم برجام، اختلافات عمیق بین ما و ایران باقی خواهند ماند.» اما این سخنان هم تأثیری بر اراده اهالی برجام در ایران نداشت و این عده با فشار و جنگ روانی و… نهادهای مسئول در ایران را به پذیرش برجام وادار ساختند و در کمتر از چند ماه تمام تعهدات ایران در برجام را عملی کردند. به گفته آمانو: «ایران حتی فراتر از تعهدات خود در برجام عمل کرد و محدودیت‌ها و نظارت‌هایی اضافه‌تر از برجام را پذیرفت!»

اما پس از این اقدامات که پرداخت هزینه‌های برجام تلقی می‌شد، طرف مقابل نشان داد که فقط اهل «ستاندن» است و اهل معامله نیست! ایرانی‌ها آنچه را که باید بدهند داده بودند و دلیلی نداشت که آمریکا به اندک تعهدات داوطلبانه خود در برابر انبوه تعهدات انجام شده ایران عمل کند! بنا به نص صریح برجام و مندرج در مقدمه آن، برجام یک توافق حقوقی نیست و صرفاً یک برنامه داوطلبانه است و آمریکا یا طرف غربی الزامی برای عمل به تعهداتش ندارد! به گفته جک لو، وزیر خزانه‌داری آمریکا: «ساختار برجام به گونه‌ای طراحی شده تا فشار بر ایران حفظ شود و تحریم‌های قدرتمند برای مقابله با شرارت ایران ادامه پیدا کنند!»

و این در حالی بود که این عده کماکان معتقد بودند پس از اجرای برجام می‌توان به حل و فصل سایر مسائل بین ایران و آمریکا پرداخت (مجید تخت روانچی، مرداد ۹۴)

و البته همزمان با این سخنان وزیرخارجه آمریکا در سفر به مصر اعلام کرد: «هر چند ایران به توافق پایبند است، اما ما به دنبال خلع سلاح ایران هستیم!» و این همان نکته‌ای بود که مؤسسه پژوهشی امریکن اینترپرایز بر اساس آن از برجام به عنوان توافقی برای سرنگونی رژیم ایران یاد کرد! ماه‌ها از برجام گذشت و آمریکا به هیچ ‌یک از تعهدات‌اش عمل نکرد! همان‌ گونه که مقامات آمریکایی گفته بودند، این ایران بود که مجبور به انجام تعهدات‌اش بود و نه آمریکا! و آمریکا کماکان به دنبال «ستاندن» بود. روزی به دنبال حذف توان موشکی ایران بود و روزی دیگر به دنبال گسترش آزادی‌های دینی در ایران، تا آنجا که وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که ایران به دلیل ایجاد محدودیت دینی برای اقلیت‌هایی مانند بهائیان و همین ‌طور ممنوعیت تغییر دین برای مسلمانان، در فهرست کشورهای مورد تحریم آمریکا قرار دارد و این تحریم‌ها مادامی که ایران بر اساس استانداردهای آمریکایی به توسعه آزادی‌های دینی نپردازد، حفظ خواهند شد!

۶ـ برجام تمام شد و ایران به تعهدات‌اش عمل کرد، اما تا اردیبهشت سال ۹۵ و بر اساس اظهارات جان کری از مجموع ۵۵ میلیارد دلار پول‌های بلوکه شده ایران، فقط ۳ میلیارد دلار بر اساس برجام آزاد شده و آمریکا دلیلی نمی‌بیند که ایران بتواند از دلار برای خرید و فروش در عرصه بین‌المللی استفاده کند!

کم‌کم بسیاری فهمیدند که آمریکا در برجام فقط امتیاز گرفته و قدمی برای دادن امتیاز برنداشته الا روی کاغذ! تا آنجا که صدای مقامات دولتی مانند رئیس بانک مرکزی، وزیر اقتصاد، وزیر صنایع، معاون اقتصادی معاون اول رئیس‌جمهور (رضا ویسه) و… هم از یکطرفه بودن برجام بلند شد.

اما صاحبان تصورات طلایی در خصوص رابطه با آمریکا کماکان معتقدند اقدامات خصمانه آمریکا مانند سرقت دو میلیارد دلار از ثروت مردم ایران و یا بقای تحریم‌ها و اجرای تحریم‌های جدید علیه ایران توسط آمریکا صرفاً مخالف روح برجام است و «برجام را باید یک افتخار حقوقی و سیاسی برای ملت ایران دانست!» اینان امیدوارند با اقداماتی مانند شکایت از آمریکا به آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای (در شهریورماه ۹۴) به علت نقض برجام و یا نامه‌نگاری به دبیرکل سازمان ملل برای وادارسازی آمریکا به اجرای تعهدات‌اش در برجام (نامه ظریف به بان کی‌مون در اردیبهشت ۹۵) جسد مرده برجام را زنده کنند و گام‌های بعدی برای بستن با کدخدا را بردارند!

۷ـ اما پاسخ کدخدا به تصورات این عده بسیار سخت و دردناک بود. وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود اعلام کرد که روحانی در انتخاباتی غیردموکراتیک روی کار آمده و ایران باید حقوق همجنس‌بازان را رعایت کند! (اردیبهشت ۹۵) البته بعید است چنین پاسخ‌هایی باعث شود تا این عده متوجه توهم بودن تصورات‌شان بشوند! تصوراتی که سال‌های سال به عنوان نظریاتی عالمانه، واقع‌بینانه و کارگشا در کشور مطرح ‌شده‌اند و شاید برای بطلان چنین نظریاتی لازم بود که برجامی روی دهد و کشور متحمل خسارت‌ها و هزینه‌های فراوانی گردد و … .

۸ـ چه از منظر اعتقادی و انقلابی و چه از منظر علمی و منطقی، آمریکا برای خود جایگاهی فوق‌العاده و متفاوت با سایر کشورهای جهان قائل است و چون خود را قدرت اول جهان می‌داند، لذا در هر منازعه‌ای خود را حق مطلق می‌داند و در جهانی که حق هر کشور به میزان قدرت آن سنجیده و ارزیابی می‌شود، امکان معامله و تعامل با آمریکا معنا ندارد!

آمریکا حتی با کشورهایی مانند روسیه و چین هم بر اساس همین فرمول رفتار می‌کند، چه رسد به جمهوری اسلامی که به‌صراحت از براندازی استکبار جهانی و شکستن بت‌های نظام بین‌الملل سخن به میان آورده است! در چنین حالتی بستن با «کدخدا» دقیقاً به معنای «تسلیم» در برابر آمریکاست! و میراث‌دار غرب وحشی ـ نامی که در قرون پیش به مناطق غربی آمریکا اطلاق می‌شد ـ در مذاکره‌، جز به تسلیم طرف مقابل نمی‌اندیشد و دلیلی برای امتیاز دادن به طرف مقابل نمی‌بیند، چون به پشتوانه قدرت خود می‌تواند امتیاز ندهد، اما طرف مقابل را به امتیاز دادن وادار کند!

و به تعبیر روح خدایی این امت که آمریکا را به گرگ و ملت‌های مظلوم را به میش تشبیه کرده بودند، بستن با کدخدا معنایی جز تسلیم میش در برابر گرگ ندارد؛ گرگی که سال‌های سال است کدخدای غرب وحشی است.

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

رومانی تا برجام

ـ رئیس مجلس شورای اسلامی در دیدار با وزیر خارجه رومانی: «مدتی است که از امضای توافق هسته‌ای می‌گذرد و ما به تمام تعهدات‌مان عمل کرده‌ایم، اما متأسفانه طرف مقابل هنوز به تعهدات‌اش عمل نکرده است.» (مطبوعات،اسفند ۹۴)

ـ همان لحظه در ذهن وزیر امور خارجه رومانی: «به من چه؟ شما رفتی با یکی دیگه برجام کردی! این وسط من سر «برجام‌ام» یا ته «برجام»؟»

ـ لحظه‌ای بعد یادداشت وزیر خارجه رومانی به مترجم: «یادآوری می‌کنم من وزیر امورخارجه رومانی‌ام!»

ـ تذکر «نفس لوامه» وزیر امور خارجه رومانی در همین لحظات: «آیا بهتر نیست در این جلسه در خصوص روابط فی‌مابین حرف زده شود؟ آیا سخن گفتن از کسانی که در این جلسه نیستند و اقدامات آنها، غیبت محسوب نمی‌شود؟ تا کی می‌خواهی همین‌جا بشینی و به خاطر یه لقمه نون و دوزار حقوق وزارت امور خارجه، غیبت گوش بدی؟ لااقل بحث رو عوض کن!»

ـ و سرانجام پاسخ دیپلماتیک وزیر امور خارجه رومانی:

«من افتخار دارم از طرف دولت و ملت‌ام صمیمانه‌ترین درودها را به شما و ملت ایران تقدیم کنم و آرزو کنم که مشکلات موجود در عرصه روابط بین‌الملل به خیر و خوبی حل و فصل شود!»

ـ دقایقی بعد، وزیر امور خارجه رومانی به معاون‌اش در مسیر برگشت از دیدار فوق:

«راستی من قیافه‌ام به «موگرینی» شبیه هست؟

اصلاً ما اینجا چی کار می‌کردیم؟ مگه ما نیومدیم تراکتور بفروشیم؟

خب چرا با مسئول خرید تراکتور ملاقات نکردیم؟»

 

برجام و ادبیات

برجام از آن دسته پدیده‌هایی است که خودش چیزی نیست، اما پیامدهای شگرفی دارد!

جهت استحضار به موارد زیر (که نمونه‌هایی از تاثیر برجام بر زبان فارسی است) توجه کنید:

۱ـ‌ روح برجام: این واژه که پس از برجام در کشور ما شایع شد، دارای ابعاد متنوع و معانی عمیقی است که از متن برجام هم پیچیده‌تر است!.

معنی اصلی این واژه یعنی چیزی که روی کاغذ نیست، توی سند نیست، ولی هست! یعنی باید باشد!.

مثلاً وقتی دختری یک یخچال معمولی به عنوان جهیزیه به خانه شوهر می‌آورد، خواهر داماد در مجلس «جهاز برون» و به کنایه (البته به صورتی که همه بشنوند) می‌گوید: یخچال‌اش بد نیست، ولی خلاف روح برجامه! (و همه می‌فهمند که عروس باید «ساید بای ساید» می‌آورده!)

یا مثلاً در جلسه پاتختی وقتی مادر داماد به جای سرویس طلا، النگوی مادر خدا بیامرزش را با کلی منت به عروس‌اش هدیه می‌دهد، مادر عروس رو به خواهر داماد می‌کند و می‌گوید: «کادوی مامان شما که خیلی مطابق روح برجامه!».

یا مثلاً وقتی کسی پس از خرید پراید از طریق بسته حمایتی (همان فروش پراید قسطی به مبلغ سی، چهل میلیون تومان) متوجه می‌شود تا ده سال پس از اسقاط پراید مذکور باید قسط آن را بدهد، با حالتی خاص آه می‌کشد و می‌گوید: «قراردادشون کاملاً مغایر با روح برجام بود!» (و مقصودش این است که هم پدرم درآمد، هم خودم!)

گاهی هم اقشار عاری از تربیت و نزاکت جامعه در مقام ناسزا به هم می‌گویند: «ای لعنت تو روح برجام‌ات!» یا در همین مقام اهانت به طرف می‌گویند: «تو به روح برجام اعتقاد داری؟»

۲ـ برجام کردن: به آن «برجامیدن» هم می‌گویند. وقتی کسی کار کند که توی آن کار خودش را بسوزاند و بیرون آن کار دودمان‌اش را، می‌گویند فلانی «برجام کرد»!

مثلاً وقتی کارمندی با خون و دل و در آستانه بازنشستگی آلونکی بخرد و چند ماه بعد، رندان آن را با کلاهبرداری از چنگ‌اش درآورند و او مجبور باشد با قاطعیت به اهل و عیال بگوید که خانه را با یک ویلا طاق زده و همین روزهاست که باید به ویلا اسباب‌کشی کنیم، می‌گویند فلانی خانه‌اش را «برجام کرد» یا خانه فلانی «برجام شد» و یا اینکه: رندان خانه فلانی را «‌برجامیدند»!.

جالب اینجاست که مصدر «برجام کردن» یا «برجامیدن» هر چند شکل و حالت «فاعلی» دارد، اما معنای آن در اصل مفعولی و انفعالی است!

۳ـ برجام‌نما: کاری که مردم با دیدن آن به یاد برجام بیفتند! مثلاً اگر تاجری متاعی را به پنج دینار نقد بخرد و به دو دینار قسط (بدون چک و سفته!) بفروشد می‌گویند فلانی کارش «برجام‌نما» ست یا اینکه فلانی «‌برجام‌نما» شده است!

۴ـ برجام نمودن: وقتی شخصی با دست خودش زندگی‌اش را به باد فنا بدهد؛

مثلاً زن خوش‌اخلاق، بساز، جوان و همه‌چیز تمام‌اش را یکدفعه و همین جوری طلاق بدهد و برود یکی مثل «وندی شرمن» یا «کاندولیزا رایس» را بگیرد و هر روز هم از عیال جدیدش کتک بخورد و شب‌ها هم از خانه‌اش اخراج و مهمان گربه‌ها شود، می‌گویند فلانی زندگی‌اش را «برجام نمود»!

 

رشد سالانه ایدز

وزیر بهداشت: «تعداد مبتلایان به ایدز در کشور سالانه «ده» درصد رشد دارد و مهم‌ترین علت گسترش این بیماری در کشور، عدم رعایت اصول دینی و رفتارهای جنسی خارج از چهارچوب‌های اخلاقی جامعه است و لازم است مسئولانی که آمارهای امیدوارکننده می‌دهند، به این مسائل هم که واقعیات جامعه هستند، توجه کنند.» (‌مطبوعات، هفته دوم اردیبهشت امسال)

۱ـ دیگرانی رفته و مرتکب فحشا شده‌اند آن هم با کسانی که «ایدز» داشته‌اند.

۲ـ یک عده دیگر هم مسئول بوده‌ و رفته‌اند و آمارهای امیدوارکننده داده‌اند.

۳ـ یکی دیگر هم آمده و به این آماردهندگان گفته که در هنگام آمار دادن، به واقعیت‌های ایدزی جامعه هم توجه داشته باشید! (مثلأ توقع داشته که فلان مقام مسئول موقع آمار دادن در خصوص کاهش تورم و افزایش اشتغال و گسترش خوشبختی و ارزانی و فراوانی در مملکت اشاره‌ای هم به افزایش ایدز داشته باشد!)

۴ـ در این میان چه می‌توان گفت جز این که:

الف) اگر می‌خواهید رابطه منکراتی داشته باشید، سعی کنید طرف مقابل ایدز نداشته باشد!

ب) اگر می‌خواهید آمار بدهید (و مقام مسئول هستید) حواس‌تان به آمار گسترش ایدز هم باشد!

ج) اگر هم نگران رشد آمار ایدز در کشور هستید، خدا صبرتان بدهد و اجرتان را زیاد کند.

۵ـ حالا این «ایدز» چی هست؟ مگر بلاد فرنگ و خارجه که صدر تا ذیل‌شان ایدز دارند عیبی دارد؟ تازه داریم مثل فرنگی‌ها می‌شویم! این که نگرانی ندارد!

 

به هر طریقی

ـ معاون وزیر امور خارجه: «ایران حق خود می‌داند به هر طریقی اموال توقیف شده خود در آمریکا را بازگرداند.» (مطبوعات، هفته دوم اردیبهشت ماه)

ـ یادداشت توضیحی وزارت امور خارجه ایران به وزارت امور خارجه آمریکا: «به دل نگیرید که این جملات مصرف داخلی دارد!»

ـ سئوال اساسی: منظور معاون محترم از «به هر طریقی» یعنی چه؟

پاسخ‌های احتمالی (بر اساس روح حاکم بر وزارت امور خارجه):

الف) از مقامات آمریکا به‌شدت خواهش می‌کنند که اموال ایران را پس بدهند.

ب) به مقامات آمریکایی یادآوری می‌کنند که هیچ‌گاه اموال یک ایرانی را توقیف نکنند.

ج) به دبیرکل سازمان ملل نامه می‌نویسند و از ایشان می‌خواهند که تلاش خود را برای یادآوری عواقب مال مردم‌خوری به مقامات آمریکا به کار بگیرد.

د) یکدفعه جشن می‌گیرند و اعلام می‌کنند پس از یک سال مذاکره و انعقاد برجام ۳، ما موفق شدیم در ازای به رسمیت شناختن آزادی‌های جنسی در ایران، اموال‌مان را (روی کاغذ) از آمریکا پس بگیریم!

 

 

باغ عشق و دانشگاه مادر

در ضلع جنوبی دانشگاه تهران و در کنار محل برگزاری نماز جمعه، محوطه سرسبز و مشجری وجود دارد که این ایام به برکت سیاست‌های فرهنگی وزارت علوم و ریاست دانشگاه تهران و به همت دختران وپسران دانشجو به     “باغ عشق” تبدیل شده  و دخترها و پسرهای دانشجو ( خصوصاً در ایامی که تفاوت نکند لیل ونهار) در این محوطه (و بدون هیچ گونه مزاحمتی از سوی حراست، چماقداران خشن و گروه‌های خودسر ناهی از منکر و….) یاد می‌گیرند که:

۱- چگونه می‌توان با جنس مخالف تا سرحد معاشقه دوست شد و این دوستی را روی نیمکت‌های “باغ عشق” تجربه کرد! (آن‌هم در روز روشن و در اوج فعالیت دانشگاه)

۲- چطور از شر روسری و مانتو راحت شد و روی چمن‌ها و در کنار پسرهای همکلاسی دراز کشید! (باز هم در همان روز روشن و…)

۳- ورزش مختلط بین تیم دخترها و پسرها (مثلأ والیبال) چه مزه‌ای می‌دهد!؟

۴- ریشخند به احکام الهی و قوانین مملکت در جوار محل برگزاری نماز جمعه چگونه عملیاتی می‌شود؟!

۵- چگونه می‌توان از جشن‌های مختلط دوستانه لذت برد و…

و البته از آنجا که دانشگاه تهران، دانشگاه مادر و نماد آموزش عالی کشور نام گرفته لذا براساس فرمول “مادر را ببین، دختر را بشناس” می‌توان  وضعیت اخلاقی سایر دانشگاه‌های مملکت را درک کرد!.

 

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران ـ‌ ۱۹

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۸ قسمت قبل، فیلم‌های ساخته شده تا پایان سال ۶۵ و بخشی از فیلم‌های سال ۶۶ به صورت اختصار تحلیل گردید. ضمناً در سه شماره قبل نیز فیلم‌هایی که ناتمام رها شدند و یا به شیوه اشتراک با کشور ترکیه تولید گردیده، اما به دلایل مختلف در آن کشور اکران اما در ایران به نمایش عمومی در نیامدند نیز معرفی شدند. اینک، بقیه فیلم‌های سال ۶۶:

الف) ژانر حادثه‌ای، اجتماعی و دفاع مقدس:

۱۴ـ جهیزیه برای رباب: محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: سیامک شایقی. تهیه‌کننده: غلامرضا موسوی. بازیگران: هادی اسلامی، پروانه معصومی، فاطمه معتمد آریا، مرحومه مهری مهرنیا، فهیمه راستکار، ایرج طهماسب.

روایت قدیمی و پر آسیب فشارهای زیاد بر خانواده برای چشم و هم‌چشمی جاهلانه، خرید بیش از اندازه جهیزیه که نه تنها موجب آسیب به فرهنگ زیبای کمک به زوج‌های جوان در ابتدای زندگی است، بلکه خانواده‌ها را دچار سختی و پریشانی مخارج بی‌منطق و طاقت‌فرسا نموده به نحوی که اساساً سنت حسنه ازدواج را زیر سؤال می‌برد. متأسفانه این تلاش‌های غلط که محصول جهالت فرهنگی است روز به روز بهمن‌وار افزایش یافته و هم‌اکنون به معضلی بسیار خطرناک مبدل گشته است.

۱۵ـ‌ خانه‌ای مثل شهر: محصول هدایت فیلم. کارگردان: حجت‌الله سیفی. بازیگران: حسین‌ خانی‌بیک، روح‌انگیز مهتدی، فریبا شمس، شیرین گلکار، رحیم شاه‌مرادخانی، رضا آقاربی، اسماعیل علی‌پور.

داستان، تلفیقی از حوادث روزهای پرماجرای انقلاب اسلامی ۵۷ و پیوند آن با مشکلات اجتماعی آن دوران که عمدتاً با هدف جذب مخاطب ساخته شده است. متأسفانه غالب سینماگران در حالی که امکان ارائه تولیداتی با هدف ارتقاء سطح فرهنگی جامعه و کاهش آسیب‌های اجتماعی برایشان میسر بوده و هست، بیشترین همّ خود را بر ساخت محصولات عوام‌پسند هر چند فاقد ارزش‌های هنری و فرهنگی قرار داده‌اند. منظور از بیان این نکته، اشاره مشخص به فیلم فوق نیست بلکه نگاه کلان به محصولات سینمای ایران، متأسفانه خروجی مطلوبی را پیش چشم تماشاگر نمی‌گذارد.

۱۶ـ تحفه‌ها: کارگردان: محمدابراهیم وحیدزاده. بازیگران: مرحوم مهدی فتحی (بازیگر نقش درخشان عمروعاص در سریال فاخر امام علی«ع» اثر داود میرباقری)، حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، سعید پورصمیمی، پروانه معصومی، سیروس ابراهیم‌زاده، مرضیه برومند (کارگردان سریال و فیلم‌های شهر موش‌ها).

قصه سوءاستفاده از موقعیت جنگی (جنگ اول جهانی) و قحطی حاصل از جمع‌آوری مواد غذایی و به ویژه غلات و فروش آنها به نیروهای اشغالگر غربی با پول‌های تقلبی چاپ شده توسط انگلیس را روایت می‌کند. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که در هیچ دوره‌ای، اشغالگران و متجاوزان اجنبی بدون مشارکت و یاری یک شریک داخلی نتوانسته‌اند بر جان و مال و ناموس مردم یک سرزمین مسلط شوند. این امر به ویژه در جنگ جهانی اول که به جنگ بیهوده معروف است و منجر به نابودی تقریباً نیمی از جمعیت ۲۱ میلیونی آن زمان ایران شد، بسیار روشن است. در آن برهه حدود ۵ هزار کامیون موجود در کشور با حیله انگلیسی‌ها و نادانی گروهی از مردم بی‌مسئولیت در خدمت خرید و انتقال محصولات کشاورزی سراسر کشور به جبهه‌های جنگ جنایتکاران سرازیر شد و قحطی بی‌سابقه و توأم با انواع بیماری‌های واگیر نظیر وبا و طاعون را بر اقصی نقاط کشور حاکم نمود.

اخیراً فیلم ارزشمندی به نام (یتیم‌خانه) توسط کارگردان متعهد و توانمند، ابوالقاسم طالبی ساخته شده که تماشای آن به همگان توصیه می‌شود.

۱۷ـ خانه در انتظار. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. کارگردان: منوچهر عسگری‌نسب. بازیگران: مهوش افشارپناه، رضا خندان، مریم معترف، محمدمهدی بهرامیان.

روایت وجهی اجتماعی در دفاع مقدس در قالب مفقود شدن پدری اهل زنجان و جست‌وجوی فرزندش برای یافتن وی در سفر به مناطق جنگی جنوب کشور.

۱۸ـ رد پایی بر شن. محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. کارگردان: محمدرضا هنرمند. بازیگران: بهروز رضوی (دوبلور و صداپیشه معروف)، بهزاد بهزادپور (کارگردان کم‌کار و متعهد دفاع مقدس)، محسن زهتاب، مهرانه مهین‌ترابی، فریده سپاه‌منصور، غلامرضا طباطبایی.

ماجرای اشغال ایران توسط قوای متفقین (روس، انگلیس و آمریکا) در جنگ جهانی دوم و حوادث اجتماعی و فرعی ناشی از حضور تجاوزگران در مناطق کویری ایران را بازگو می‌کند. اجحاف و زورگویی‌های اشغالگران معمولاً مورد اعتراض قبائل به ویژه عشایر نزدیک به قوای بیگانه قرار می‌گرفت و بعضاً به درگیری‌های خونین نیز منجر می‌گردید. محمدرضا هنرمند کارگردان کم‌کار ولی با استعداد و محترمی است که باید بیشتر از توانایی‌های وی برای ساخت فیلم و سریال بهره‌گیری شود.

۱۹ـ خبرچین. کارگردان: نصرالله زمردیان و مازیار پرتو (که در سینمای ایران با عنوان فیلمبردار شهرت دارد). بازیگران: عنایت بخشی، مرحوم عزت‌الله مقبلی (که درخشان‌ترین کار وی در بازی در نقش ابن زیاد در فیلم سفیر بود که علی‌رغم کوتاهی، ماندگار شد)، کاظم افرندنیا، سیروس تسلیمی، کتایون ریاحی (بازیگر نقش زلیخا در سریال فاخر یوسف پیامبر اثر شادروان فرج‌الله سلحشور).

داستان کارگر ضعیفی در یکی از تئاترهای لاله‌زار پیش از انقلاب را روایت می‌کند که خبرچین ساواک است، اما به تدریج متوجه ظالمانه بودن فعالیت‌های ساواک شده و از کار خود پشیمان می‌شود، در نهایت به مبارزین یک خانه تیمی برای رسیدن به اهدافشان کمک می‌کند.

۲۰ـ سایه‌های غم. کارگردان: شاپور قریب. بازیگران: جمشید مشایخی، فرامرز صدیقی، شهلا میربختیار، عزت‌الله مقبلی، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی).

قصه قدیمی و عوامانه تلخ نازایی زن را به تصویر کشیده است که دو خانواده را تا مرز بحران‌های شکننده پیش می‌برد، اما با پذیرش فرزندخوانده مسئله فیصله می‌یابد. فیلم در مجموع پیام مثبتی دارد، اما بهتر است از فضای دراماتیکی موجود در اینگونه فیلمنامه‌ها بهره‌برداری بیشتر در جهت تأثیرگذاری قوی‌تر بر فرهنگ جاهلانه مذکور به عمل آید. کارگردان در جهت خلق تعلیق‌های پرکشش موفق بوده است.

۲۱ـ در انتظار شیطان. کارگردان: حمیدالدین صفایی. بازیگران: مرحوم مرتضی احمدی، رؤیا افشار، ماشاالله افراشته، حسین عمرانی.

داستان زندگی یک خان را که مقارن انقلاب اسلامی و موج مبارزات ضد ستم از روستای محل حکومتش فرار می‌کند در حالی که تعدادی از فرصت‌طلبان اطراف وی درصدد دسیسه‌چینی برای تصاحب گنجینه و اموال قیمتی او هستند. فیلم به جز کشش‌های داستانی معمولی، پیام دیگری ندارد.

۲۲ـ سرزمین آرزوها. کارگردان: مجید قاری‌زاده. بازیگران: جهانگیر الماسی، سرور نجات‌اللهی، رضا رویگری (خواننده سرود ایران، ایران)، ملیحه نظری، آنیک شِفرازیان، کیومرث ملک‌مطیعی.

شرح و توصیف مهاجرت به کشورهای غربی و ترسیم فضای غیرقابل پیش‌بینی و متفاوت از تبلیغات رسانه‌های جهانی را به نمایش می‌گذارد. لازم به ذکر است که این قبیل قصه‌ها ظرفیت زیادی برای تأثیرگذاری و بیان حقایق مخفی مانده در زیر آوار حجم نمایش‌های فریبنده تو خالی غرب دارد، اما متأسفانه استفاده مؤثری از آنها به عمل نمی‌آید و به ظواهر بسنده می‌شود.

۲۳ـ زمزمه. کارگردان: خسرو ملکان. بازیگران: مهدی صباغی، رضا صابری، عفت گلشن‌وش، زهرا بخشیان.

خط روایت فیلم، حوادث ۱۵ خرداد ۴۲ و پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی است که با تلفیق عواطف انسان‌دوستانه و رفاقت‌گونه کشش قابل قبولی یافته است. به نظر می‌رسد که مسئله کنترل هزینه‌ها باعث گردیده که از بازیگران معروف استفاده نشود.

۲۴ـ سفر غریب. محصول بنیاد مستضعفان. کارگردان: ایرج صغیری، بازیگران: منوچهر بهروزیان، علی قربانی، جواد نلیان، مهدی محمدشاهی، حمید باغکی.

همانگونه که ملاحظه می‌شود، هیچ‌کدام از سازندگان و بازیگران فیلم شهرت حداقلی هم ندارند تا جذابیت‌های مؤلفه‌های مورد قبول سینما کارکرد خود را نشان دهد. مدیوم سینما لوازمی دارد که خوب یا بد اگر رعایت نشود، میزان تأثیرگذاری فیلم کاهش می‌یابد. موضوع فیلم مهاجرت به کشورهای دیگر و مشکلات عدیده و عمیقِ وارد بر مهاجرین است که سالهاست جامعه ما نظیر برخی از جوامع دیگر گرفتار آن است. مسأله‌ای با این اهمیت اقتضاء دارد که جذابیت‌های تکنیکی سینما حتی‌الامکان مراعات گردد تا اصل موضوع تحت‌الشعاع حواشی قرار نگیرد.

۲۵ـ شاید وقتی دیگر. کارگردان: بهرام بیضایی. فیلمنامه و تدوین: از بهرام بیضایی. بازیگران: داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، حسین محجوب، ملیحه اکبری، سیروس نصیری، علیرضا مجلل، جمشید لایق.

فیلمی پربازیگر با داستانی پرکشش که قصه بدگمانی مردی نسبت به همسرش را روایت می‌کند، اما سرانجام بعد از کش و قوس‌های آزاردهنده، معلوم می‌شود که زن حاضر در تصویر و در کنار مرد غریبه، خواهر دوقلوی همسرش می‌باشد. اگر از اشکالات جزئی فیلمنامه نظیر ادامه آزاردهنده بدگمانی‌هایی که روشن نمودن واقعیت آنها چندان دشوار نیست بگذریم، به هر حال فیلم دارای تعلیق زیاد و کشش داستانی قابل‌توجهی است که با انگیزه جذب مخاطب ساخته شده است.

سوسن تسلیمی بازیگر چندین فیلم بیضایی از سال‌های قبل از انقلاب تا مقطع همین فیلم بود که بین قشر فرهنگی پذیرش داشت اما پس از آن به سوئد رفت و به کار سینما و آموزش آن در کشور مذکور پرداخت و در صحنه‌های ناپسندی ظاهر شد که به حیثیت هنری و اخلاقی خود آسیب وارد نمود.

۲۶ـ سازمان‌ها. کارگردان: حسن جوان‌بخش. بازیگران: پرویز پرستویی، منوچهر اولیایی، رحمان مقدم، اصغر محبی، سعید دلیری، حسین معلومی.

داستان فیلم روایتگر مناسبات دلالان و فروشندگان مواد مخدر و بی‌وفایی آنان حتی به دوستان و همکاران خود و در صورت اقتضاء حذف و ترور آنان است. این رویکرد، مبیّن پوچی مناسبات درونی و سازمانی اعضاء این باندهاست، ضمن اینکه اساساً با هر شرایطی سرانجام توسط نیروهای پلیس متلاشی می‌شوند.

۲۷ـ شرایط عینی. کارگردان: احمدرضا گرشاسبی. فیلمنامه: احمدرضا گرشاسبی. بازیگران: حبیب دهقان‌نسب، عنایت شفیعی، امید آهنگر، حجت گودرزی، بهزاد رحیم‌خانی، فرنوش آل‌احمد.

ماجرای گروه‌های فاسد و فشار آنان برای آسیب رساندن به سد و مهندس سازنده آن در راستای منافع کثیف و حقیر فردی. همان نکته‌ای که ترجیح منافع کلان نظام و اجتماع را بر منافع فردی مخدوش می‌سازد. فیلم محصول مرکز گسترش سینمای تجربی و نیمه حرفه‌ای است و طبعاً به همین اندازه می‌بایست انتظار جذابیت از آن داشت، هر چند موضوع بسیار با اهمیت است و جا دارد که برای تبیین آن فیلم‌های خوش‌ساخت زیادی ارائه شود.

۲۸ـ شکوه زندگی. کارگردان: حسن محمدزاده. فیلمنامه: کیومرث پوراحمد. بازیگران: پروانه معصومی، محمدقاسم ذوالقدر، خسرو دستگیر، مناف ایران‌پناه، یوسف صمدزاده، نگار انصاری.

یک قصه خانوادگی، سرشار از مناسبات عاطفی دو نسل که کنار هم در یک آپارتمان زندگی می‌کنند، ولی دخالت‌های اقوام نادان، صمیمیت عرفی آنان را به هم می‌ریزد. خانواده معمولی فیلم مشکلات طبقه متوسط و پایین جامعه را همواره با خود دارد، اما تا زمانی که فامیل نادان دخالت منفی ننموده‌اند، زندگی‌شان خوب سپری می‌شود. نظیر دیگر ساخته‌ها و فیلمنامه‌های کیومرث پوراحمد، نگاه جامعه‌شناسانه به طبقه فرودست جامعه بیانگر حقایق موجود و البته آزاردهنده در این قشر است که افراد معمولی با دیدن آن به سادگی با آن همذات‌پنداری و مشابه‌سازی می‌کنند.

۲۹ـ سیمرغ. کارگردان: اکبر صادقی. بازیگران: جمشید مشایخی، صادق هاتفی، بیژن امکانیان، جمشید لایق، مهری ودادیان.

نظیر چند فیلم مشابه که در این سال در مورد مهاجرت به کشورهای حاشیه خلیج فارس ساخته شد، این فیلم نیز آسیب‌ها و پیامدهای ناگوار سفر غیرقانونی به آن کشورها را به تصویر می‌کشد. افراد مطلع می‌دانند که اینگونه مهاجرت‌ها، در هر مرحله‌اش مشکلات پیچیده‌ای وجود دارد. از سوار شدن غیرقانونی به لنج‌ها و قایق‌ها که ناخدا و خدمه با توجه به ترس و وحشت مسافرین ممکن است هرگونه سوءاستفاده و یا بدرفتاری با آنان بعمل آورده، تا بهای پرداختی برای یک مسافرت تحقیرآمیز و پرمخاطره و سپس رها شدن در بیابان‌های ناشناس یا سواحل خطرناک ممنوع و سپس آوارگی در کشورهای هدف و تن دادن به کارهای پست و کم‌درآمد و همواره در هول و هراس بازداشت و دیپورت به مبدأ و همه و همه حاشیه‌های قهری اینگونه سفرهاست.

۳۰ـ شناسایی. کارگردان، تهیه‌کننده، سناریست و تدوینگر: محمدرضا اعلامی. بازیگران: محمدعلی سپانلو، بهروز بقایی، پروانه معصومی، هوشنگ بهشتی، پری اقبال‌پور، جمشید لایق.

داستان اجتماعی و معماگونه یک خانواده معمولی که اشخاصی از فامیل به آنان اطلاع می‌دهند که پدر و مادر واقعی آنان افراد دیگری هستند و نه پدر و مادر کنونی آنها، البته این اطلاع برای افراد معمولی فوق‌العاده سنگین است و تصمیم‌گیری راجع به پذیرش و یا عدم پذیرش آن سنگین‌تر. فیلمساز قصد داشته از شخصیت سپانلو که بیشتر به عنوان شاعر و نویسنده معروف است بهره‌برداری کند که چندان موفق نبوده است. سپانلو دو سال قبل درگذشت.

۳۱ـ غریبه. کارگردان: رحمان رضایی. تهیه‌کننده: امیر توسل و حسین فرح‌بخش. بازیگران: اکبر عبدی، مهری هاشمی، رضا رویگری، محبوبه بیات، کتایون ریاحی، حسین شهاب، حسین کسبیان.

کارمندی پس از رسیدن به دوران بازنشستگی، چون هنوز توان کار کردن دارد، درصدد یافتن شغل جدیدی برمی‌آید، اما در همه کارهای پیشنهادی نوعی تقلب و ریاکاری وجود دارد که کارمند از آنها بیزار است. کارمند که بیش از درآمد به مشغول بودن نیازمند است، دچار انفعال روحی روانی خطرناکی تا سر حد متلاشی شدن زندگی خانوادگی می‌گردد تا اینکه یکی از دوستان قدیمی به او پیشنهاد خدمت در مدرسه و تعلیم و تربیت کودکان را می‌دهد که مورد قبول واقع می‌شود.

۳۲ـ شکار. کارگردان: محمد جوانمرد. تدوین: مرحوم ساموئل خاچیکیان. بازیگران: خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی، مهری ودادیان، منیژه سلیمی، عنایت بخشی،‌ مرحوم نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم روایتگر زندگی یک راننده تریلی معمولی است که در اثر آشنایی بین جاده با یک مسافر که پنهانی سوار تریلی شده، بین آنها علائق انسانی و پسندیده شکل می‌گیرد تا حدی که راننده حاضر به تغییر مسیر تریلی به جاده فرعی برای فرار دادن مسافر از دست پلیس می‌شود، البته فضای فیلم نشان‌دهنده حقانیت مسافر است و از این نظر تماشاگر با آنان همذات‌پنداری می‌کند.

۳۳ـ شیرک. کارگردان: داریوش مهرجویی. تهیه‌کنندگان: مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی. بازیگران: عزت‌الله انتظامی، فرزانه کابلی، مهدی اسدی، حمید جبلی.

قصه نوجوان ۱۴ ساله‌ای است که پدرش در حمله گرازها کشته شده است و او تصمیم گرفته با آموزش و فراگیری رموز دشتبانی به جنگ گرازها برود. مادرش بسیار نگران و طبعاً مخالف است، اما سرانجام اصرار نوجوان به رضایت مادر منجر می‌شود.

مانند تمامی آثار مهرجویی، نگاه اجتماعی به زندگی انسان‌های معمولی و در عین فاصله نگرفتن از حوادث ملموس آدم‌های عادی موجب دلنشینی قصه و پذیرش وقایع آن شده است.

(مأخذ: آرشیو وزارت ارشاد و فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید)

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

آقا بیا…

امشب دوباره مست شدم در هوای تو

امشب دوباره شعر سرودم برای تو

 

مجنونم و جنون من از حد گذشته است

من حاضرم که سر بدهم در هوای تو

 

یک عمر آمدم درِ میخانه، ای حبیب

کی می‌شود که من بشوم آشنای تو؟

 

این جشن‌ها بدون شما گریه‌آور است

ساقی! میان میکده خالیست جای تو

 

آقا بیا که نیمه‌ی شعبان رسیده است

دل بسته‌ایم بر کرم و بر عطای تو

 

حالم بد است و منّت درمان نمی‌کشم

خود را کشانده‌ام دمِ مهمانسرای تو

 

از یمن مقدت قلم عفو را کشید…

…بر جرم شیعیان تو امشب خدای تو

 

 

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما

رحمت بر آنکه کرد مرا مبتلای تو

 

قربانی رَهَت پدر و مادرم شوند

اصلاً تمام زندگی من فدای تو

 

ابلیس هم دوباره شود سر به راه اگر…

…امشب رسد به او برکات دعای تو

 

آیا شود که زنده بمانیم و بشنویم

آید ز سمت خانه‌ی کعبه صدای تو؟

 

در وقت مرگ منتظر مقدم توام

شاید شود که بوسه زنم من به پای تو

 

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب می‌کنی

پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

«مهدی علی قاسمی»

 

پَر قنداقه‌ی ارباب

باز هم شعر سر شور و تغزّل دارد

دفتر من چقدر رایحه‌ی گل دارد

به نگاه تو قلم دست توسل دارد

جلوه‌ی ذات خدایی، لک لبیک حسین

دلبر کرببلایی، لک لبیک حسین

بر گِل شیعه نوشتند شما اربابی

ای گُل شیعه نوشتند شما اربابی

به دل شیعه نوشتند شما اربابی

دارد این زمزمه از عرش خدا می‌آید

لفظ «ارباب»، خدایی به شما می‌آید

ای که شد زائر تو، شمس و قمر، ارض و فلک

ای که هستی به سر سفره‌ی هر شیعه نمک

لعن شیعه: لَعَنَ الله قومً قَتَلَک

روز میلاد شما، روز عطا و کرم است

پر قنداقه‌ات ارباب، گنه‌پوش همه است

آی ارباب، بیا پای به دنیا بگذار

روی چشمان زمین، عرش خدا، پا بگذار

سر خود را به روی دامن زهرا بگذار

جرعه‌ی معرفت از سینه‌ی کوثر، تو بنوش

شیر توحید زانگشت پیمبر، تو بنوش

غمت ارباب، دلیل تب پیغمبرهاست

نام تو ذکر نماز شب پیغمبر‌هاست

لب تو بوسه‌سرای لب پیغمبرهاست

زینت دوش نبی، آینه‌دار ثقلین

تو حسینی، تو حسینی، توحسینی، تو حسین

دست خالی من از لطف تو پر برکت شد

قلب من، خانه‌ی مهر تو شد و هیأت شد

در عبادات من این سینه‌زنی عزّت شد

بی حسین بن علی، دل چو خسی در باد است

با حسین بن علی، سینه حسین آباد است

شیعه از روز ازل بوده نمک‌گیر حسین

بنده‌یِ دلشده‌یِ پای به زنجیر حسین

مادرت خواسته نوکر بشود پیر حسین

کار زهراست که شد شیعه‌ی تو، نوکر تو

من جوانیم شده، نذر علی‌اکبر تو

عرش نوکر، بخدا سقف همین هیأت‌هاست

هر کجا شیعه‌ی مولاست، حسینیّه بپاست

داعشی کور شود، پرچم آقا بالاست

هیأتم بخشی از استان حسین است، حسین

کشورم، کشور ایران حسین است، حسین

تو که خود تشنه لب کرببلایی ارباب

عطش نوکر خود را به زلالی دریاب

اینکه گفتند شده مهریه زهرا، آب

پس چرا نام شما تشنه لب کرببلاست؟

حرم حضرت عباس چرا از تو جداست؟

«امیر عظیمی»

 

 

آمدی و حسین خندان شد…

تا خداوند می‌رسم با تو

با خداوند می‌رسم تا تو

همه در وحدت تو گم شده‌اند

من تو ما تو شما تو آنها تو

ما مسیر تو را عبور شدیم

راهِ سیر و سلوکی ِما تو

عبدم و لافقیر الا من

ربی و لاکریم الا تو

آنکه از تو سبو گرفته منم

بارها آبرو گرفته منم

چه مقامیست مادر تو شدن

مثل پروانه‌ی سر تو شدن

بال جبریل ِعرش مال خودش

راضی‌ام با کبوتر تو شدن

علیِّ اکبر است و آرزوی

چند سالی برادر تو شدن

می‌شود برتر از سلیمان شد

ظرف یک روز نوکر تو شدن

این غلام سیاه را نفروش

کردم عادت به قنبر تو شدن

به خدای یگانه می‌ارزد

کشته‌ی نام اطهر تو شدن

پدرت هم به تو ولی می‌گفت

باَبی أنت یا علی می‌گفت

آمدی و حسین خندان شد

همه جا جز بقیع چراغان شد

آمدی و به برکت نامت

نام جدت علی فراوان شد

مادرت شد عروس زهرا و

افتخارش نصیب ایران شد

آشنا با صحیفه‌اش کردی

هرکه بر سفره‌ی تو مهمان شد

رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است

رمضان شرح ماه شعبان شد

عده‌ای که به پات افتادند

به مناجات راهشان دادند

ابر و خورشید و ماه در کارند

خاکی از زیر پات بردارند

تب تو تب نبود درمان بود

راویان تب تو بیمارند

دوستان قدیمی زهرا

به تو و مادرت بدهکارند

در اسیری مادرت حتی

از مقامات او خبر دارند

هرچه مِهریه‌اش گران باشد

باز قوم علی خریدارند

به غلامت بگو دعا بکند

این گرفتارها گرفتارند

با مناجات تو ملائکه هم

سر شب تا به صبح بیدارند

تا نگاهی به بالشان بکنی

از کرم خوش به حالشان بکنی

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

 

سردار حرم میآید

سر سجاده دل وقت نماز است هنوز

بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز

عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز

این در خانه عشق است که باز است هنوز

پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم

همگی مست می ‌ناب علمدار شویم

به روی دست علی ماه هویدا شده است

این قمر آینه هیبت بابا شده است

به رخش شمس خدا محو تماشا شده است

در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

گفت ارباب به زینب قمرم می‌آید

دلت آسوده که سردار حرم می‌آید

ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد

بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد

حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد

ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد

شیر با شیر خودش لرزه به دنیا انداخت

گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت

جامه‌ای دوخته مادر، چه به او می‌آید

واژه یاس معطر چه به او می‌اید

رفته بر شانه حیدر چه به او می‌آید

نام فرمانده لشگر چه به او می‌آید

آمده درس ادب را به جهان باب کند

زَهره دشمن خود را به رجز آب کند

حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد

بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد

بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد

چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد

روی پیشانی خود نور ولایت دارد

یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد

«مهدی نظری»

 

 

سلام بر علی«ع»

علی«ع» است قطب ولایت به عالم امکان

علی«ع» تجلی آیات خالق سبحان

 

علی«ع» است آینه‌دار صفات ذوالاجلال

ولای اوست، تولای مبدأ منّان

 

ولید کعبه و هم خانه‌زاد بیت و حرم

که بود همراه مامش سه روز و شب، مهمان

 

پدر چو خواست که نامی نهد بر آن آیت

شنید نام علی«ع» را زپیک حق برهان

 

تبارک‌الله از این طرفه آفرینش حق

نزاد مادر گیتی به مثل او، دوران

 

ابوالائمه و یار رسول و زوج بتول

پناهگاه و دژ استوار عالم جان

 

علی«ع» تبلور رحم و حمیّت و غیرت

علی«ع» تجلی انصاف و عدل و هم احسان

 

اگرچه خشم خدا بود بر قبائل جور

به دردهای ستمدیدگان بُدی درمان

 

علی«ع» است اسوه آزادگان این عالم

به هر کجا که شود یاد از کرامت انسان

 

علی«ع» است مظهر آزادگی و والایی

به هر طریقت و ملت، به هر دیار و زمان

 

علی«ع» سفینه حق است و هم ترازوی قسط

به عرصه‌گاه قیامت، طریقتش میزان

 

به عاشقان محمد«ص»، به شیعیان علی«ع»

دهید مژده که این ره بود به سوی جنان

 

اگرچه بود ابر مرد خلق و والی امر

ولیک بود غریب و وحید در دوران

 

چه رنج‌ها نکشید او زسفلگان زمان

که قدر زر نشناسند مردم نادان

 

به رغم دشمنی سفلگان بد سیرت

علی«ع» است نخبه عالم به جای جای جهان

 

علی«ع» ولی خدا و علی«ع» خدای سخن

علی«ع» است اسوه تقوا و آیت ایمان

 

علی«ع» تجسم ایمان و معنی اسلام

کلام اوست، کلام خدای را تبیان

 

اگر صحیفه نهج‌البلاغه بگشایی

دلیل فوز و فلاح است و آیت عرفان

 

خطابه‌ها و مکاتیب و گنج حکمت و علم

بود به جد و یقین، آیتی پس از قرآن

 

سخن ز معرفت حق و خلقت عالم

فرشتگان خداوند و فطرت انسان

 

در این کتاب که آیین زندگی باشد

نیاز نوع بشر، جملگی شده عنوان

 

به شرح و بسط و بیانش؛ هزار دفتر علم

گشوده‌اند ادیبان، از همه ادیان

 

جفا بود، نشناسیم قدر این نعمت

که هست بر همه دردهای ما درمان

 

هر آنکه مهر علی«ع» نیست زیور جانش

نصیب نیست ورا جز شقاوت و خسران

 

تویی که مهر علی«ع» شد شعار و آئینت

بهوش باش که رهزن نباشدت شیطان

 

«مجاهد» ار چه سخن سفته اندر این دفتر

زصد هزار، نگفته است نکته‌ای پنهان

محمدتقی رهبر

30نوامبر/16

شناخت روحیّات و حساسیت‌های همسر

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی

مقدمه:

 تا این شماره ما چهار گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را پیموده‌ایم: گام اول در بارۀ هدف آفرینش و نقش آن در زندگی مشترک، گام دوم در بارۀ کفویت و موفقیت در زندگی مشترک، گام سوم با موضوع ملاک ثابت و صحیح برای تصمیم‌های زندگی و گام چهارم هم در مورد جایگاه زن و مرد در خانواده.

در این قسمت در بارۀ ضرورت آشنایی با روحیات و حساسیت‌های همسر سخن خواهیم گفت.

گاهی در زندگی به این نتیجه می‌رسیم که کمترین شناخت را از کسی داریم که بیشترین ارتباط را با ما دارد. مرد و زن‌ روحیات متفاوتی دارند و نسبت به مسائل مختلفی حساس‌اند. مثلاً مردها از نظر روانی دوست دارند همسران‌شان خود را برای آنها بیارایند و یا زن‌ها دوست دارند همسران‌شان همیشه محبت‌شان را به صورت کلامی نسبت به آنها ابراز کنند. به این نوع از روحیات، «روحیات نوعی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که در نوع مردان یا زنان وجود دارند. روحیاتی هم هستند که به آنها «روحیات شخصی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که ممکن است در زن و مردی وجود داشته باشد، ولی عمومی نیست؛ مثل اینکه کسی به مهمان زیاد حساس است و دیگری به دوری از پدر و مادر.

برای اینکه زن و شوهر بتوانند در کنار هم با آرامش زندگی کنند، باید به روحیات هم احترام بگذارند. یکی از دلایل اصلی اختلافات در زندگی مشترک، توجه نکردن به همین روحیات و حساسیت‌هاست. شاید باور این نکته برای برخی مشکل باشد که بی‌توجهی به این حساسیت‌های به ظاهر پیش پا افتاده، می‌تواند پایه‌های یک زندگی را بلرزاند.

یکی از راه‌های ابراز محبت، احترام به حساسیت‌های طرف مقابل است. اگر حساسیت‌ها از حد نگذرند و قابل تحمل باشند، باید به آن‌ احترام گذاشت و اگر هم چیزهایی باشند که با اصول زندگی در تضادند، با توجه به نکاتی که در همین گام‌ها گفته می‌شود، باید آن را حل کرد.

یک همسر هنرمند کسی است که بتواند در اولین فرصت از روحیات نوعی و شخصی طرف مقابل آگاه شود. برای به دست آوردن روحیات نوعی همسر، باید قبل و بعد از ازدواج، در بارۀ روحیات مرد و زن، اطلاعاتی را کسب کرد. البته مشاوره با یک مشاور آگاه و متعهد، ما را سریع‌تر و بی‌خطاتر به مقصد می‌رساند.

روحیات و حساسیت‌های نوعی

بسیاری از نکاتی که در ادامۀ گام‌های موفقیت در زندگی مشترک مطرح می‌شوند، از حساسیت‌های نوعی انسان‌ها به شمار می‌آیند که توجه به آنها می‌تواند به ما در مسیر شناخت حساسیت‌های نوعی همسرمان کمک کند. علاوه بر آنچه در این گام‌ها می‌آیند، در اینجا برخی از حساسیت‌های مردانه و زنانه را برای نمونه بیان می‌کنیم.

زنان نباید فراموش کنند که بیشتر مردان دوست دارند وقتی از سرِ کار به خانه برمی‌گردند، با همسری مرتب و آراسته مواجه شوند که با رویی گشاده و خندان به استقبال‌شان آمده است. مردها از اینکه وقتی به خانه می‌آیند، با شکایت مادر از بچه‌ها روبه‌رو شوند، فراری هستند. پس به هنگام استقبال، این نکات را رعایت کنید. بدرقه را هم فراموش نکنید و وقتی همسرتان برای کار از خانه خارج می‌شود، حتماً تا دمِ در، او را همراهی کنید.

مردها هم توجه داشته باشند که زن‌ها قبل از بچه‌دار شدن به خاطر تنهایی و در هنگام بارداری به دلیل داشتن حال خاص، نیازمند توجه ویژه‌ای هستند که در صورت برآورده شدن این نیاز می‌توانند رابطۀ میان خود و همسرشان را محکم کنند. البته از این نکته هم نمی‌توان چشم پوشید که برخی از زن‌ها بدون اینکه دست خودشان باشد، در هنگام بارداری حتی نسبت به بوی بدن شوهرشان حساسیت پیدا می‌کنند. اگر مرد توجه داشته باشد که این حالت کاملاً غیراختیاری است، در رابطۀ میان او و همسرش هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

زن‌ها باید به یاد داشته باشند که مردها نسبت به اطاعت همسرشان از آنان، حساسیت ویژه‌ای دارند. اطاعت نه تنها آنها را در چشم شوهرشان کوچک نمی‌کندف بلکه محبت‌شان را در دل آنها فزونی می‌بخشد. مردها زن‌هایی را که از آنها تبعیت می‌کنند، به‌شدت دوست دارند. چنین زنی یکی از بزرگ‌ترین امتیازات زندگی مرد به شمار می‌رود.(۱) زن‌ها باید به یاد داشته باشند که یکی از حقوق اصلی مرد که بر عهده زن قرار گرفته است، همین تبعیت است.(۲)

روحیۀ تبعیت، علاوه بر اینکه جایگاه زن را در نزد همسرش بالا می‌برد، در پیشگاه الهی نیز مقامی بس رفیع به او می‌دهد(۳) و رحمت الهی را به سوی او جلب می‌کند؛(۴) اما خودسری و عدم تبعیت، موجب خروج از مسیر آفرینش می‌شود. البته مردها هم نباید از این حق سوءاستفاده و به جای عقل و منطق، بر اساس میل خود زندگی را مدیریت کنند.

مردها این نکته را فراموش نکنند که زنان وابستگی خاصی به خانوادۀ خود، به‌ویژه پدر و مادرشان دارند. این تعلق خاطر در زنان بیشتر از مردان است، بنابراین از اینکه همسرتان در ابتدای ازدواج تمایل بسیاری به دیدار پدر و مادرش دارد ناراحت و گله‌مند نباشید. اگر به این روحیه احترام بگذارید، به مرور زمان رو به اعتدال خواهد رفت. احترام به این روحیه موجب خواهد شد پیوند محبتی زن و شوهر عمیق‌تر از پیش شود. البته زن‌ها هم باید توقع خود را متناسب با شرایط مرد تعدیل کنند.

 

یک سفارش دیگر به مردها

زن‌ها از اینکه مردان‌شان گوشه‌گیر و کم‌حرف باشند خوشحال نمی‌شوند. آنها دوست دارند مردها در محیط خانه گوینده‌های خوبی باشند؛ اما به‌شدت حساس هستند که مردان‌شان علاوه بر این، شنونده‌های خوبی هم باشند. پس علاوه بر اینکه محیطی صمیمی را برای گفت‌وگو فراهم می‌کنید، در هنگام صحبت همسران‌تان با توجه ویژه به سخنان آنها، تمایل خود را به شنیدن اعلام کنید. این نکته را مردانی که همسر خانه‌دار دارند، باید بیش از دیگران رعایت کنند؛ زیرا زنان خانه‌دار ارتباط کمتری با محیط بیرون از خانه دارند و معمولاً نیاز خود را به گفت‌وگو به وسیلۀ سخن گفتن با همسران‌شان پاسخ می‌دهند.

زنان هم از اینکه همسرشان نسبت به ارتباط آنها با نامحرم از خود حساسیت معقول نشان می‌دهند، خوشحال باشند؛ زیرا مردانی که نسبت به این روابط بی‌خیال هستند، از نظر روانی سالم نیستند.(۵) البته نباید فراموش کرد که حساسیت بی‌جا، یعنی حساسیتی بیش از آنچه که شرع بدان حکم می‌کند، موجب مشکلات فراوانی می‌شود و حتی گاهی فرد را به ورطۀ انحراف می‌کشاند.(۶) حساسیت بی‌جا نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند؛ بلکه طرف مقابل را به وادی لجاجت می‌کشاند. وقتی هم که پای لجاجت به میان آمد، عرصه برای عقل و تدبیر تنگ می‌شود.(۷) در این هنگام همسر ما دیگر نمی‌تواند به صورت منطقی به مسئلۀ ارتباط با نامحرم فکر کند، در نتیجه رفتاری غیرعاقلانه از خود بروز می‌دهد و تنها به مخالفت با ما می‌اندیشد.

«راستی یادت هست برای چه کنار هم آمده بودیم؟ یادت نیست؟ من هم یادم نبود. دیشب خوابم نمی‌برد. دفتر خاطرات‌ام را ورق زدم. رفتم به آن روزهایی که هنوز به دست‌ات نیاورده بودم. اصلاً نمی‌شناختمت. فقط می‌دانستم که دیگر این راه را نمی‌شود تنها رفت. چقدر لحظه‌ها کند می‌گذشتند! دوست داشتم کسی در کنارم باشد. وقتی به خواستگاری‌ات آمدم و در دل‌ام خانه کردی، دوست داشتم بدانم که هستی و چه می‌خواهی تا زندگی‌ام را به پای‌ات بریزم. تو هم نگران بودی کاری نکنی که کمی ابروان‌ام به هم نزدیک شوند. تو نزدیک شدن ابروان‌ام را نشانۀ دور شدن خودت از من می‌دانستی. وقتی سقف خانه روی سرمان سایه انداخت، آرام آرام، زندگی رنگ دیگری گرفت. یادمان رفت آمده بودیم در کنار هم آرام بگیریم. یادت هست اول ازدواج‌مان وقتی صدای در خانه می‌آمد چقدر با ذوق و شوق تا دم در می‌آمدی؟ هر اندازه که خسته بودم، دیدن لبخند تو خستگی را از جسم‌ام می‌بُرد. کجا می‌رفت؟ نمی‌دانم. نگو چرا از خودت نمی‌گویی. من یادم هست که وقتی دم در خانه می‌رسیدم، غبار خستگی را همان جا پشتِ در می‌تکاندم و بعد در را باز می‌کردم. حالا چرا وقتی من می‌آیم، تو تا دم آشپزخانه هم نمی‌آیی؟ خودم هم باید به دنبال پاسخ این پرسش باشم که چرا با باز شدن قفل در، ابروان‌ام به هم گره می‌خورند. آمدن و رفتن ما به خانه، دیگر اتفاق جدیدی برایمان نیست.

«یادت هست چقدر از چشم گفتن لذت می‌بردی؟ دوست داشتی من چیزی از تو بخواهم و تو با چشم گفتن، لبخند را روی لب من بنشانی و خودت را در دل من جای دهی، اما امروز من، اگر حواسم به خودم باشد، نباید از تو چیزی بخواهم. آخر جز تحقیر من و بیشتر شدن فاصله‌مان، چیزی عایدم نمی‌شود. من هم یادم نرفته اول که با هم ازدواج کرده‌ بودیم، چقدر به تو کمک می‌کردم. بچۀ اول‌مان که می‌خواست به دنیا بیاید، روز و شب دورت می‌چرخیدم و نازت را می‌خریدم؛ اما حالا آخرین باری که دست‌ام به کارِ خانه خورده یادم نیست. چند ماهی است که بچۀ دوم‌مان آمده، اما می‌دانم که در نه ماهی که تو در وجودت پذیرای او بودی، من فراموش کرده بودم که تو دو نفر هستی و بار نفر دوم را هم خودت به دوش می‌کشیدی.

«الان که فکر می‌کنم، می‌بینم آن روزها چقدر با تو حرف می‌زدم. این روزها اما به‌راحتی می‌توان تعداد واژه‌های گفت‌وگوی من و تو را شمرد، این قدر کم حرف می‌زنیم.

«زیاد سرت را به درد نیاورم. آن روزها چقدر به حساسیت‌های هم احترام می‌گذاشتیم، برای همین هم بود که حس می‌کردیم برای هم مُهم‌ایم.

«هنوز هم دیر نشده. من هستم، تو هستی، وجدانمان هم هست. من هستم، تو هستی و نیازمان به آرامش هم هست. من هستم، تو هستی، خدای ما هم هست. پس دوباره از نو آغاز می‌کنیم.»

 

روحیات و حساسیت‌های شخصی

حساسیت‌های شخصی نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. تنها توجه به روحیات نوعی کافی نیست، زیرا هر کسی معمولاً علاوه بر روحیات نوعی، روحیات شخصی هم دارد که بی‌توجهی به آن، زندگی با آن فرد را دچار مشکل می‌کند.

 

زمان به دست آوردن روحیات شخصی

به دست آوردن روحیات شخصی می‌تواند در سه مرحله انجام بگیرد:

الف) قبل از ازدواج و در زمان خواستگاری

اصلی‌ترین و مهم‌ترین مرحلۀ شناخت روحیات، زمان خواستگاری است، زیرا برخی از افراد به جهت تفاوت بسیار زیاد روحی نمی‌توانند زندگی مشترک موفقی را با هم آغاز کنند. پس در مرحلۀ خواستگاری باید دقت فراوانی در شناخت روحیات طرف مقابل به خرج داد.

برای شناخت روحیات در این مرحله، کتاب‌هایی که دربارۀ انتخاب همسر نوشته شده‌اند، می‌توانند تا اندازۀ زیادی مفید باشند؛ به‌ویژه مطالبی که در بارۀ گفت‌وگوی خواستگاری، مشاوره و تحقیق در آن آمده است.

ب) دوران عقد

متأسفانه جوانان ما مرحلۀ عقد را که یکی از بهترین زمان‌ها برای شناخت دقیق همسر است به‌راحتی از دست می‌دهند. معمولاً این مرحله، تنها به تبادل احساسات خلاصه می‌شود. اگرچه دوران عقد مرحلۀ اوج احساسات است و باید ابراز احساسات هم به‌خوبی در این دوران انجام پذیرد؛ اما خلاصه کردن دوران عقد به ابراز محبت کار درستی نیست. گفت‌وگوهای جدی در بارۀ زندگی در این دوران می‌تواند ما را با روحیات همسرمان آشنا کند.

بهتر است که زن و شوهر در دوران عقد به صورت صریح از حساسیت‌های خود سخن بگویند تا همسرشان بتواند با توجه به حساسیت‌های طرف مقابل رفتار کند.

ج) دوران زندگی مشترک

اگرچه شناخت روحیات اصلی در این دوران کمی دیر به نظر می‌رسد؛ ولی در زندگی مشترک، به‌ویژه اوایل آن می‌توان با برداشتن گام‌های موفقیت در زندگی مشترک اختلافات میان خود و همسر را کم کرد.

 

راه‌های به دست آوردن روحیات شخصی

به دست آوردن روحیات همسر بعد از عقد و در دوران زندگی مشترک از دو راه بسیار ساده ممکن است:

الف) گفت‌وگو

گفت‌وگو با خود همسر در بارۀ روحیات او بسیار راه‌گشاست. گرهی را که با دست باز می‌شود با دندان باز نمی‌کنند. چرا باید به انتظار نشست تا گذر زندگی، ما را از روحیات همسرمان آگاه کند؟ خوب است در گفت‌وگوهایی صمیمی از همسرمان بخواهیم تا از حساسیت‌ها و روحیات خاص خود صحبت کند. خودمان هم بدون اینکه منتظر بمانیم تا همسرمان در یک گفت‌وگو از روحیات ما جویا شود و یا با واکنش‌های‌مان از حساسیت‌های‌مان سر در بیاورد، او را از حساسیت‌ها و روحیات‌مان باخبر کنیم تا روند آگاهی از روحیات به درازا نکشد.

ب) آشنا شدن با واکنش‌های همسر

همسرمان در برابر کارهای ما واکنش‌هایی دارد که نشان‌دهندۀ حساسیت‌ها و روحیات ویژۀ اوست. مثلاً واکنش نسبت به اصرار بر یک خواسته یا تعلل در اجرای درخواست او، میزان رفت و آمد به خانۀ فامیل، کم‌حرفی، پُرحرفی، آمدن زیاد مهمان و…، همسر نشان می‌دهد نسبت به این موارد و مسائل دیگر چه نوع و تا چه اندازه حساسیت دارد. پس از شناخت این روحیات و حساسیت‌ها، حتماً باید آنها را درک کنیم و با این کار مژدۀ درک متقابل را به همسرمان بدهیم.

ناگفته نماند که مشکل برخی از زنان یا شوهران، عدم شناخت روحیات همسرشان نیست؛ بلکه مشکل، غرور آنهاست که توقع دارند نه تنها همسرشان، بلکه تمام عالم، سازشان را به میل آنها کوک کنند.

 

*پرسش‌ها

مرز احترام به روحیات و حساسیت‌ها

آیا درک حساسیت‌ها و تنظیم رفتار با آن‌، مرزی هم دارد؟ یا اینکه باید هر حساسیت‌ای را که همسرمان دارد، در نظر بگیریم و رفتارمان را مطابق با آن تنظیم کنیم؟ اگر این طور باشد که بسیاری از اصول زندگی زیر سئوال می‌روند.

اوّل: شرع، خط قرمز احترام به حساسیت‌ها

مرز مشخص درک حساسیت‌ها در درجۀ اول، خط قرمز شرع است. اگر توجه به حساسیت‌ها موجب می‌شود همسری وظیفۀ واجب خود را ترک کند و یا مرتکب فعل حرامی شود، نه تنها چنین عملی مورد ستایش قرار نمی‌گیرد، بلکه به جهت ترک یک واجب یا انجام دادن یک حرام، عقوبت هم خواهد شد.

دوم: حساسیت‌هایی که مخالف شرع نیستند

دربارۀ حساسیت‌هایی که با حرف خدا مخالفتی ندارند، چند نکته را باید در نظر گرفت:

الف) برخی از حساسیت‌ها نه تنها با حرف خدا منافات ندارند؛ بلکه به‌جا و صحیح هم هستند. به این حساسیت‌ها باید به طور کامل احترام گذاشت. مثلاً اگر همسرمان به استفاده از حرف‌های زشت حساس است، باید این حساسیت را فرصت مغتنمی برای اصلاح خودمان بدانیم.

ب) برخی از حساسیت‌ها با حرف خدا منافات ندارند؛ یعنی لازمه‌‌شان انجام دادن یک عمل حرام یا ترک یک واجب نیست؛ امّا مطلوب هم نیستند. برای مثال مردی که به‌شدت نسبت به دیر آماده شدن غذا حساس است یا زنی که نسبت به کیفیت خرید شوهرش حساسیت افراطی دارد. در مواجهه با این حساسیت‌ها، در صورتی که از خط قرمز شرع عبور نکرده باشد، سیاست اصلی مداراست.(۸)

ج) مدارا، به معنای بی‌قید شدن برای اصلاح همسر نیست. در کنار مدارا باید با در نظر گرفتن نکاتی که در این نوشتار می‌آید، سیاستی اصلاحی را در برابر همسر در پیش گرفت.

د) معمولاً حساسیت‌ها برخاسته از محیط زندگی و نوع تربیت انسان‌ها هستند و به همین دلیل هم در بسیاری از موارد در وجود انسان ریشه کرده‌اند. توجه به این نکته، ضرورت تحمل زمان را به ما نشان می‌دهد و صبر را سرلوحۀ زندگی ما قرار می‌دهد.

 

عدم رضایت شوهر به ادامه تحصیل همسر

«دو سال است که عقد کرده‌ام. همسرم در خواستگاری قول داد که اجازۀ ادامه تحصیل به من بدهد؛ اما حالا که ازدواج کرده‌ایم، این اجازه را به من نمی‌دهد. من هم علاقۀ شدیدی به درس دارم. او هم می‌داند که من چقدر به تحصیل حساس هستم. نمی‌دانم چگونه او را قانع کنم؟ به مشاوره هم راضی نمی‌شود.»

اول: سخنی با جوانان

ما به همۀ پسران و دختران توصیه و از آنها درخواست می‌‌کنیم که در هنگام خواستگاری به حرف‌‌هایی که خودتان می‌زنید توجّه کنید.  اولا: نسبت به قول و قرارهایی که می‌گذارید، حساس باشید. ثانیاً این قول و قرارها را فراموش نکنید. اگر نمی‌توانید قولی را اجرا کنید، با نهایت صداقت بگویید که قبول نمی‌کنم. به این امید که حالا قبول می‌کنم، بعداً قانع‌اش می‌کنم، وارد وادی خطرناک بی‌صداقتی نشوید.

دوم: توجه به رفتار خویش

خواهر محترم! درست است که همسر شما کار خوبی نکرده و در خواستگاری چیزی را پذیرفته که حالا آن را اجرا نمی‌کند، اما شما قبل از اینکه او را محاکمه کنید، کمی هم به رفتار و گفتار خودتان در این دو سال توجه کنید. شما هم قول و قرارهایی را که در جلسۀ خواستگاری گذاشته‌اید بازخوانی کنید. نکند شما هم قولی داده‌اید که  بدان عمل نکرده‌‌اید و همسرتان را به وادی خطرناک «چیزی که عوض دارد، گِله ندارد» انداخته‌اید؟ نکند نوع حرف‌ها و کارهایی که در این مدت از شما سر زده، همسرتان را به این نتیجه رسانده که درس برای شما از هر چیزی حتی زندگی‌ و همسرتان مهم‌تر است؟ فکر می‌کنید همسرتان از شما راضی است؟ اگر منصفانه بخواهید قضاوت کنید، آیا نارضایتی‌های احتمالی او از شما به‌حق است یا ناحق؟ جواب این پرسش‌ها که ریشه‌یابی این برخورد همسرتان است، در پیدا کردن راه‌حل بسیار مهم است. فکر می‌کنم اصلاح رفتارهای اشتباه شما تأثیر به‌سزایی در نرم شدن همسرتان داشته باشد. بعید نیست که همسر شما هم حرف‌های بسیاری برای گفتن داشته باشد.

 

سوم: پرسش از دلیل مخالفت

اصلاً تا به حال از او در بارۀ مخالفت‌اش با تحصیل خود پرسیده‌اید؟ شاید او هم دلیلی برای مخالفت‌اش دارد که اگر بخواهید عاقلانه دربارۀ آن فکر کنید، درست باشد. اگر دلیل مخالفت خود را به شما گفته، آیا تا به حال منهای علاقه‌ای‌ که به درس دارید، دربارۀ علت مخالفت او فکر کرده‌اید؟ یا در بارۀ دلیل مخالفت او با مشاوری مشورت کرده‌اید؟

چهارم: سنجش عاقلانه

فرض کنیم همسرتان هیچ دلیل قابل قبولی برای مخالفت با ادامۀ تحصیل شما ندارد و شما هم نتوانسته‌اید او را راضی به ادامۀ تحصیل خودتان کنید. حالا ترازوی عقل را به کار بگیرید و به این پرسش پاسخ دهید: آیا فکر می‌کنید بر هم زدن کانون گرم خانواده به دلیل این مسئله، کار درستی است؟ آیا ادامۀ تحصیل رسمی برای شما این اندازه ارزش دارد که روابط خود و همسرتان را برای آن به هم بزنید؟

ریاضیات علم خیلی خوبی است، خیلی پیچیده هم نیست. البته این ریاضیاتی که من می‌خواهم بگویم. یک طرف کلاس و پرستیژ (نه علم) است و یک طرف سازش. یکی بر هم زنندۀ رابطه‌ با همسر است و یکی نزدیک کنندۀ دل او به من. یک طرف آرامش است، یک طرف اضطراب. یکی آرزوست، دیگری کابوس. یک طرف زندگی است، یک طرف طلاق. هر دو بزرگ؛ یکی فرشته، دیگری دیو. حالا محاسبه کنید. زندگی اگر با سازش روی آرامش را ببیند، بهتر است یا کلاسی که اضطراب بیاورد و نتیجه‌اش طلاق باشد؟

راستی یادم رفت که خدا را در این محاسبه بیاورم. خدا در کدامیک از دو طرف این معادله است؟ در سمت زندگی یا سمت طلاق؟ آرامش یا اضطراب؟ سازش یا کلاس؟ ما که به کم قانع نیستیم. تو بگو کدام بیشتر است؟

گزینۀ درست را انتخاب کن:

الف) خدا + سازش+ آرامش+ زندگی < کلاس + اضطراب + طلاق

ب) خدا + سازش+ آرامش+ زندگی > کلاس + اضطراب + طلاق

پنجم: راه کسب علم منحصر به دانشگاه رفتن نیست

راه درس خواندن که تنها در دانشگاه خلاصه نمی‌شود. اگر  واقعاً طالب علم هستید، می‌توانید با مشاورۀ با اهل فن راه مطالعه را در پیش بگیرید و به حس علم‌جویی خود پاسخ مثبت بدهید.

ششم: تصمیم‌گیری در دوران عقد

باز هم تأکید می‌کنیم که تصمیم اصلی را در همین دوران عقد بگیرید.

 

حساسیت همسر در مورد فامیل

«پانزده سال است ازدواج کرده‌ام و یک فرزند دارم. شش سال اول ارتباط من و همسرم و همچنین ارتباط ایشان با اقوام بنده خیلی خوب بود؛ اما پس از آن مشکلی پیش آمد که همسرم ارتباط خود را با فامیل من قطع کرد، البته به من اجازه می‌داد که با آنها ارتباط داشته باشم، آن هم به این شرط که محیط کاملاً زنانه باشد؛ اما در جایی که آقایان حضور داشته باشند؛ مثل مجلس عروسی و عقد و… مانع می‌شود. ایشان فکر می‌کند شخصیت‌اش در محیط فامیل من آن گونه که باید حفظ نمی‌شود. اگر من نخواهم در چنین محیط‌هایی حاضر شوم خیلی با من صمیمی است و جو خانه بسیار آرام و دلنشین است، اما اگر بخواهم به خانۀ یکی از فامیل‌های‌ام بروم، ناگهان زیر و رو می‌شود، به گونه‌ای که تا یک ماه برخورد سنگینی با من دارد. البته در این حالت هم تندی و بددهنی نمی‌کند. ایشان ویژگی‌های بسیار مثبتی دارد. باایمان، کاری، باوجدان، خانواده‌دوست و… است، اما در این شرایط من نمی‌دانم چه کار کنم؟ آیا به خانۀ فامیل بروم تا صلۀ ارحام کرده باشم، حتی اگر همسرم ناراحت شود؟ یا در خانه بمانم و همسرم را راضی نگه دارم، حتی اگر قطع رحم کرده و اقوام‌ام را از خود برنجانم؟»

قبل از اینکه پاسخ این خواهر محترم را بدهیم، باید بگوییم پیش‌فرض ما این است که مقصود این خانم از مجالسی که آقایان در آن هستند، مجالس مختلطی که در آن معصیت می‌شود نیست.

 

اول: حفظ آرامش خانه، وظیفۀ اصلی

تردید نداشته باشید که حفظ آرامش خانه و استحکام رابطۀ شما با همسرتان وظیفۀ اصلی شماست. فقط وقتی این وظیفه از دوش شما برداشته می‌شود که لازمۀ حفظ این آرامش، زیر پا گذاشتن حکمی از احکام حتمی الهی باشد. در غیر این صورت شما باید با چنگ و دندان آرامش خانه را حفظ کنید و رابطۀ صمیمی خود و همسرتان را همیشه بانشاط نگه دارید. با وجود داشتن یک فرزند این وظیفه بر دوش شما سنگین‌تر هم می‌شود.

 

دوم: ناراحتی فامیل یا نارضایتی همسر؟

بدون تردید اگر شما در مسئله‌ای میان ناراحت شدن فامیل یا نارضایتی همسر خود مخیّر باشید، باید به دنبال رضایت همسر خود باشید و خشنودی اقوام را به قیمت نارضایتی همسر جلب نکنید. اگر درخواست همسرتان از شما که موجب ناراحتی فامیل هم هست، باعث زیر پاگذاشتن حکم خداست، در اینجا باید با همسرتان مخالفت کنید، زیرا در معصیت خداوند از هیچ کسی نباید تبعیت کرد.

 

سوم: اصرار زیاد، ایجاد حساسیت بیشتر

هر اندازه شما بر رفتن به مجالسی که ایشان بر روی آن حساس است، اصرار بیشتری کنید، حساسیت همسرتان بیشتر می‌شود؛ پس تا مدت‌ها بدون اینکه حتی از او درخواست اجازه برای شرکت در این گونه مجالس را داشته باشید، قید شرکت در آنها را بزنید.

 

چهارم: گفت‌وگوی شخص سوم بیرون از محیط خانواده و فامیل با همسرتان

پس از مدت قابل توجهی که احساس کردید آب‌ها از آسیاب افتاده‌اند، با توجه به قوانین گفت‌وگو در این باره با او صحبت کنید. البته در این گفت‌وگو فقط از دغدغه‌های خود حرف بزنید و به هیچ‌وجه او را محکوم نکنید. پس از بیان دغدغه‌هایتان از او بخواهید که دلایل خود را در این باره با کسی که خودش قبول دارد در میان بگذارد. کسی که از افراد خانواده و فامیل نیست بهتر می‌تواند در این باره با او بحث کند.

 

پنجم: شیوه‌های مختلف صلۀ رحم

رفت و آمد تنها راه صلۀ ارحام نیست. گاهی با تلفن کردن و پرسیدن احوال فامیل هم می‌شود صِلۀ رحم را به جا آورد. در این باره حتماً نظر مرجع تقلید خودتان را جویا شوید. اگر راه‌های دیگری برای صلۀ رحم وجود دارند که همسر شما نسبت به آن حساس نیست، نسبت به رفت و آمدی که همسرتان را عصبانی می‌کند، اصرار نداشته باشید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام صادق«ع» از قول پدرانش، از رسول خدا«ص» نقل کرده‌اند که فرمود: «پس از اسلام، مرد مسلمان هیچ بهره‌ای نبرده که برتر از همسر مسلمانی باشد که وقتی به او نگاه می‌کند شاد شود و وقتی به او دستور می‌دهد، اطاعت کند و وقتی که شوهر نیست، خود را [از خیانت] و مال شوهر را [از تلف شدن] حفظ می‌کند». ( الکافی، ج۵، ص۳۲۷)

۲ـ امام باقر«ع» فرمود: «زنی به حضور رسول خدا«ص» رسید و گفت: ای رسول خدا! حق شوهر برعهدۀ زن چیست؟ فرمود: «اطاعت کردن از او و سرکشی نکردن از [فرمان] او و اینکه از [اموال] خانۀ شوهر، جز با اجازۀ او صدقه ندهد و جز با اجازۀ شوهر روزۀ مستحبی نگیرد. خود را از همسرش منع نکند، حتی اگر بر جهاز شتر باشد و از خانه خارج نشود مگر با اجازۀ شوهرش. اگر از خانه بدون اجازۀ او خارج شود، ملائکۀ آسمان‌ها و زمین و ملائکۀ غضب و رحمت، او را لعنت خواهند کرد تا زمانی که به خانه بازگردد» (همان، ص۵۰۷).

۳ـ امام صادق«ع» فرمود: «هرگاه زنی نمازهای پنجگانه را بخواند و ماه [رمضان] را روزه بدارد و از همسرش اطاعت کند و حقّ علی«ع» را بشناسد، از هرکدام از درهای بهشت که بخواهد وارد خواهد شد» (همان، ص۵۵۵).

۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «در زمان رسول خدا«ص» مردی برای بعضی از کارهایش از خانه خارج شد [و به مسافرت رفت]. او با همسرش عهد بست که از خانه بیرون نرود تا وقتی که [از سفر] به خانه برگردد. [مرد رفت و] پدر آن زن، بیمار شد. زن کسی را نزد رسول خدا«ص» فرستاد و گفت: همسر من از خانه بیرون رفته و با من عهد کرده که تا او بر نگشته، از خانه بیرون نروم؛ اما حالا پدرم بیمار شده، شما امر می‌کنید که به عیادتش بروم؟ رسول خدا«ص» فرمود: «نه. در خانه بنشین و از شوهرت اطاعت کن». این حرف برای آن زن سنگین آمد. از همین رو، دوباره کسی را نزد پیامبر«ص» فرستاد و گفت: امر می‌کنید که به عیادتش بروم؟ اما باز هم ایشان فرمود: «در خانه‌ات بنشین و از همسرت اطاعت کن». پدر این زن مُرد. او کسی را نزد رسول خدا«ص» فرستاد و گفت: امر می‌کنید که بر جنازه‌اش نماز بخوانم؟ فرمود: «نه. در خانه‌ات بنشین و از شویت، اطاعت کن». پدر این زن که دفن شد، رسول خدا«ص» کسی را نزد زن فرستاد و فرمود: «خداوند به جهت اطاعتی که تو از همسرت کردی، تو و پدرت را بخشید» (همان،  ص۵۱۳).

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «مردی که غیرت نورزد، دلی واژگونه دارد» (همان، ص۵۳۶).

۶ـ امام علی«ع» در سفارش به امام حسن«ع» فرمود: «بر حذر باش که غیرت بی‌جا بورزی که این کار، انسان سالم را به بیماری و بی‌گناه را به آلودگی سوق می‌دهد» (نهج البلاغه، نامۀ ۳۱).

۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «لجاجت، اندیشه را از میان می‌بَرَد» (همان، حکمت ۱۷۹).

۸ـ در گام ششم از جلد سوم دربارۀ «مدارا» به صورت مستقل، سخن خواهیم گفت.

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از راه‌های ابراز محبت، احترام به حساسیت‌های طرف مقابل است. اگر حساسیت‌ها از حد نگذرند و قابل تحمل باشند، باید به آن‌ احترام گذاشت و اگر هم چیزهایی باشند که با اصول زندگی در تضادند، با توجه به نکاتی که در همین گام‌ها گفته می‌شود، باید آن را حل کرد.

 

۲٫

تردید نداشته باشید که حفظ آرامش خانه و استحکام رابطۀ شما با همسرتان وظیفۀ اصلی شماست. فقط وقتی این وظیفه از دوش شما برداشته می‌شود که لازمۀ حفظ این آرامش، زیر پا گذاشتن حکمی از احکام حتمی الهی باشد. در غیر این صورت شما باید با چنگ و دندان آرامش خانه را حفظ کنید و رابطۀ صمیمی خود و همسرتان را همیشه بانشاط نگه دارید.

 

۳٫

رفت و آمد تنها راه صلۀ ارحام نیست. گاهی با تلفن کردن و پرسیدن احوال فامیل هم می‌شود صِلۀ رحم را به جا آورد. در این باره حتماً نظر مرجع تقلید خودتان را جویا شوید. اگر راه‌های دیگری برای صلۀ رحم وجود دارند که همسر شما نسبت به آن حساس نیست، نسبت به رفت و آمدی که همسرتان را عصبانی می‌کند، اصرار نداشته باشید.

 

 

.

 

30نوامبر/16

امام زمان«عج» در آیینه خطبه غدیر

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

مقدمه

جریان غدیر و خطبه باعظمت آن فقط یک قصه تاریخی خاص نیست که زمان آن گذشته و هیچ نقشی در امروز و فردای جامعه اسلامی نداشته باشد.  همین‌طور هم یک حادثه شخصی نیست که پیامبر اکرم«ص» فقط امیرمؤمنان علی«ع» را به عنوان وصی خود معرفی کرده باشند و در نتیجه تاریخ مصرف و مبحث آن گذشته باشد؛ بلکه در غدیر خم و خطبه غدیریه، توسط پیامبر دوراندیش و آینده‌نگر اسلام، تاریخ کل بشریت رقم خورده است؛ زیرا امامت تمامی امامان دوازده‌گانه«ع» در طول تاریخ مطرح و تبیین شد؛ حقیقتی که از امیرمؤمنان«ع» آغاز و به مهدی صاحب‌الزمان«ع» منتهی می‌شود.(۱)

در بخش‌های پایانی خطبه غدیریه، رئوس برنامه‌های مهدی موعود«ع» بیان شده تا هم خط سیر تاریخ جامعه اسلامی ترسیم گردد و هم آینده روشن و زیبای جامعه بشری نشان داده شود؛ لذا دعوت مردم و بیعت گرفتن از آنان بر همین محور کلی بوده است.

در بخشی از این خطبه می‌خوانیم: «ای مردم! پس از خدا بترسید و با علی و حسن و حسین «وَالاَئِمَّهَ کَلِمه طَیبَه باقِیه؛ و امامان به عنوان کلمه پاکیزه باقیه» بیعت کنید! هر کس حیله کند، خداوند او را هلاک می‌کند و هر کس وفا کند، مورد رحمت الهی قرار می‌گیرد.»(۲)

 

حضرت قائم«عج»، خاتم امامان

اولین نکته‌ای را که پیامبر اکرم«ص» درباره حضرت مهدی«ع» در خطبه غدیر گوشزد می‌کنند، این است که مهدی«ع» از ما خانواده نبوت و امامت است: «مَعاشِرَ النَّاسِ انِّی نَبِی وَعَلِی وَصِیی اَلا اِنَّ خاتَمَ الْاَئِمَّهِ مِنَّا الْقائِمُ المهدی؛(۳) ای مردم! به‌درستی من نبی و علی وصی من است. بدانید که آخرین امام از ما، مهدی قائم است».

البته این اولین‌بار نبود که حضرت بر این مسئله تصریح نمودند؛ بلکه قبل از خطبه غدیر بارها و بارها این مسئله را برای مردم بیان فرمودند، از جمله در اوایل بعثت: «لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یلِی اُمَّتِی رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیتِی یقالُ لَهُ الْمَهْدِی؛(۴) دنیا به پایان نرسد مگر اینکه امت مرا مردی از اهل‌بیت من سرپرستی [و رهبری] کند که به او مهدی«ع» گفته می‌شود» و در روایات دیگر کاملاً مشخص فرمودند که مهدی«عج» از نسل علی و فاطمه«ع» و از فرزندان امام حسین«ع» است(۵) و: «فَإِذا مَضَی الحَسَنُ فَبَعدَهُ ابنُهُ الحُجَّهُ بنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی«ع»،(۶) و پس از حسن عسکری«ع» فرزندش حجّه بن الحسن بن علی«عج» است.

 

اسلام دین جهانی

قرآن کریم به بشر وعده می‌دهد که روزی فراخواهد رسید که دین حق یعنی اسلام فراگیر و جهانی شود: «هُوَ الَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِ ّ لِیظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ الْمُشرِکُونَ؛(۷) او کسی است که رسول‌اش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند؛ هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»

اگرچه امروزه اسلام بر بیش از یک چهارم دل‌ها و سرزمین‌ها حکومت می‌کند و از شبه‌جزیره عربستان به تمام قاره‌ها و کشورها راه‌یافته است؛ اما تحقق کامل وعده الهی فقط در زمان حضرت مهدی«عج» ممکن است؛ چنان که روایات فراوانی از طریق معصومان«ع» بر این امر گواهی می‌دهند، از جمله امام باقر«ع» در ذیل آیه فوق فرمود: «اِنَّ ذلِکَ عِنْدَ خُرُوجِ الْمَهْدِی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَعَلَیهِمْ صَلَواتُ اللَّهِ فَلا یبقی اَحَدٌ اِلَّا اَقَرَّ بِمُحَمَّدٍصلی اهلل علیه وآله؛(۸) این مسئله (فراگیر شدن دین اسلام) در زمان قیام مهدی«عج» از آل محمد«ص» خواهد بود. پس احدی باقی نمی‌ماند، مگر آنکه اقرار به [رسالت] محمد«ص» می‌کند».

خود پیامبر اکرم«ص» نیز فرمودند: «لا یبقی عَلی وَجهِ الاَرضِ بَیتُ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ اِلَّا أَدخَلَهُ اللَّهُ الاسلام؛(۹) هیچ خانه خشت و گلی و خیمه‌ای بر زمین نمی‌ماند، مگر اینکه خداوند اسلام را در آن داخل می‌کند و اسلام شهر و روستاها و بیابان‌ها را درمی‌نوردد.»

آن حضرت در خطبه تاریخی غدیریه در حضور بیش از یکصد هزار نفر این بشارت را دادند که در زمان حضرت مهدی«عج» اسلام جهانی خواهد شد؛ آنجا که فرمودند: «اَلا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی‌الدِّینِ؛(۱۰) بیدار باشید او (مهدی) غالب براساس دین است.»

البته پیامبر اکرم«ص» پیش از آن بارها این امر حیاتی را با صراحت به گوش مردم رسانده بودند: «سوگند به آنکه مرا به حق، بشارت‌دهنده برانگیخت. اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می‌کند: «حَتّی یخرُجَ المَهدِی من ولدی…وَتُشرِقُ الْاَرضُ بِنُورِ رَبِّها وَیبلُغَ سُلْطانُهُ الْمَشرِقَ وَالْمَغرِبَ؛(۱۱) تا اینکه فرزندم مهدی«عج» در [آن] قیام کند…و زمین به نور پروردگارش روشن شود و حکومت او شرق و غرب را فرا گیرد.»

ظالمان در دام انتقام

جای تردید نیست که در طول تاریخ ستمگران ظلم بی‌شماری نسبت به بشریت، مخصوصاً انبیا و اولیا«ع» روا داشته‌اند؛ علی‌الخصوص پیامبر خاتم«ص» و آل او بیشترین ستم‌ها را از ستمگران تحمل کردند. هنوز هم که هنوز است انتقام این جنایات و ستمگری‌ها گرفته نشده و این عقده در دل همه بشریت، به‌خصوص آل محمد«ص» باقی است. هر چند عقیده ما این است که در روز قیامت ظالمان به جزای خویش خواهند رسید، ولی با این حال برای عبرت و درس‌گیری و همین‌ طور برای تشفی دل مظلومان عالم در همین دنیا نیز از آنان انتقام گرفته می‌شود. این امر در دوران منتقم آل محمد«ص»، منتقم همه مظلومان، مهدی صاحب‌الزمان«عج» تحقق خواهد پذیرفت.

حضرت ختمی مرتبت«ص» در خطبه غدیر این تسلی را به مظلومان عالم دادند که مهدی«عج» انتقام آنها را خواهد ستاند: «اَلا اِنَّهُ الْمُنتَقِمُ مَنَ الظَّالِمِین؛(۱۲) بیدار باشید او (مهدی) به حقیقت انتقام‌گیرنده از ظالمان است.» و: «اَلا اِنَّهُ الْمُدرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لِاَولِیاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛(۱۳) آگاه باشید اوست که انتقام خون دوستان خدای عزیز و جلیل را می‌گیرد.»

در دعای شریف ندبه در صبح جمعه می‌خوانیم: «أَینَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الاَنْبِیاءِ وَاَبناءِ الاَنْبِیاءِ اَینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقْتُولِ بِکَربَلاءِ؛(۱۴) کجاست آن [منتقمی] که از ستم [ظالمان] بر پیامبران و اولاد پیغمبران دادخواهی کند؟ کجاست خونخواه [جد غریبش] شهید کربلا؟»

 

پیروز میدان‌ها

از پرسش‌هایی که همیشه درباره قیام حضرت مهدی«عج» مطرح می‌شود، این است که حضرت مهدی«عج» چگونه با شمشیر در مقابل سلاح‌های پیشرفته و وحشتناک عصر ما و یا عصرهای بعد مقابله می‌کند و بر آنان غالب می‌شود؟ پاسخ این پرسش در جای خود بیان شده که با قدرت الهی و اعجاز آن حضرت، هم اسلحه‌های پیشرفته و مدرن بشری از کار می‌افتند و هم خداوند قدرت‌ها و نیروهای فوق‌العاده قوی را دراختیار آن حضرت قرار می‌دهد که به‌سرعت بر قدرت‌های ستمگر و اسلحه‌های مدرن آنها غالب می‌شود.(۱۵)

رسول خدا«ص» در خطبه غدیر سربسته و به گونه‌ای اجمالی از غلبه و پیروزی حضرت مهدی«ع» بر تمام قدرت‌ها و زورمداران خبر داده‌اند: «اَلا اِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها؛(۱۶) بیدار باشید او (مهدی) فاتح قلعه‌ها و منهدم‌کننده آنهاست.» فرق نمی‌کند این دژها همان قلعه‌های قدیمی باشند یا سنگرهای محکم سیمانی و سپرهای موشکی و ضدموشکی یا  شمشیر و تفنگ و توپ و تانک یا اسلحه‌های پیشرفته اتمی و انواع جدید آن باشند. قدرت و توان حضرت مهدی«عج» همه آنها را درهم خواهد شکست و بر همه آنها پیروز خواهد شد.

پیامبر اکرم«ص» در ادامه می‌فرمایند: «اَلا اِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبِیلَهٍ مِنْ اَهْلِ الشِّرْکِ؛(۱۷) بیدار باشید او کشنده هر قبیله‌ای از اهل شرک است.» این شرک در هر لباس و در هر نقطه و با هر قدرت و امکاناتی که باشد، توسط آن حضرت از پا درخواهند آمد و یا قدرت هدایتی آن حضرت بر آنها غالب می‌شود و منجر به هدایت آنان می‌گردد. در برخی نقل‌ها آمده است: «اَلا اِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبِیلَهٍ وَهادِیها؛(۱۸) آگاه باشید که او (مهدی) غالب بر هر قبیله‌ای و هدایتگر آن خواهد بود.»

خاتم پیامبران«ص» در قسمت دیگر می‌فرمایند: «اَلا اِنَّهُ ال غالِبَ لَهُ وَلا مَنْصُورَ عَلَیهِ؛(۱۹) هشدار که کسی بر او (مهدی) غالب [و پیروز] نخواهد شد و علیه او یاری نخواهد گشت.»

 

علوم در دستان مهدی

در عصر مهدوی، پیشرفت علوم دینی و بشری به اوج خود خواهد رسید، زیرا آن حضرت تمام علوم انبیا و امامان قبل از خود را دارد(۲۰) و از بحر بی‌پایان علوم الهی بهره می‌برد.

پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر به این امر اشاره کرده‌اند: «اَلا اِنَّهُ الْغَرَّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمِیقٍ؛(۲۱) هشدار که او از دریایی ژرف (علوم بی نهایت الهی) پیمانه‌هایی افزون گیرد.»

و: «اَلا اِنَّهُ وارثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالْمُحِیطُ بِهِ،(۲۲) بیدار باشید که او وارث تمام دانش‌ها [ی گذشتگان] است و احاطه کامل بر آنها دارد.»

به‌راستی این تعبیر با لفظ «کُلّ» در بخش علم، نشانگر فراگیری و عمومیت دانش وسیع آن حضرت است. در نتیجه باید گفت آن حضرت جامع علوم تمام گذشتگان خصوصاً انبیاست و به کتب آسمانی آنان نیز احاطه کاملی دارد.

حضرت صادق«ع» فرمود: »امام زمان (مهدی«ع») ندا می‌دهد هر کس که کتاب‌ها [ی آسمانی] و صحف [انبیا] را می‌خواند، پس باید از من بشنود! سپس ابتدا می‌کند به [خواندن] صحفی که خداوند بر آدم و شیث نازل فرمود و امت [و پیروان] آدم و شیث«ع» می‌گویند به خدا سوگند! این همان صحف واقعی است و به‌راستی ما را نشان داد آنچه نمی‌دانستیم و در آن وجود دارد و آنچه بر ما مخفی مانده و آنچه از آن افتاده و تبدیل و تحریف شده بود.

آنگاه تورات و انجیل و زبور را می‌خواند و اهل تورات و انجیل و زبور می‌گویند به خدا سوگند! تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل این است و به‌راستی آن چندین برابر آن چیزی است که ما قبلاً خوانده بودیم.»(۲۳)

راز این همه دانش گسترده این است که آن حضرت از جانب خدا سخن می‌گوید و از منبع علوم بی‌نهایت الهی بهره می‌برد.

پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر به این امر اشاره می‌فرمایند: « الااِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُشَیدُ لِاَمْر آیاتِهِ؛(۲۴) بیدار باشید که او از سوی پروردگارش خبر می‌دهد و آیات و نشانه‌های او را محکم و برپا می‌کند».

در بحارالانوار ذیل جمله فوق به این صورت آمده: «وَالْمُنَبِّهُ بِأَمْرِ اِیمانِه؛(۲۵) و آگاه‌کننده به امر ایمان او (خدا) است.»

اوصاف و مقامات حضرت مهدی«عج»

۱ـ استوار و محکم

«اَلا اِنَّهُ الرَشِ یدُ السَّدِیدُ؛(۲۶) هشدار که او به رشد [واقعی] رسیده و استوار است».

۲ـ اختیاردار هستی به امر الهی

«اَلا اِنَّهُ الْمُفَوَّضُ اِلَیهِ؛(۲۷) آگاه باشید هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان] به او واگذار شده [و از طرف خداوند و با اذن او برخوردار از ولایت تکوینی] است».

۳ـ بقیه اللّه

تنها حجت باقی مانده بر زمین اوست: «اَلا اِنَّهُ الْباقِی حُجَّه وَلا حُجَّه بَعْدَهُ؛(۲۸) آگاه باشید که حجت باقی‌مانده اوست و پس از او حجتی [و امامی] نخواهد بود.(۲۹)

۴ـ حق در نزد اوست

حق واقعی در مسیر امامتی است که با امیرمؤمنان«ع» آغاز می‌شود و با مهدی موعود«عج» خاتمه می‌یابد. پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیریه فرمودند: «وَلا حَقَّ اِلَّا مَعَهُ وَلا نُورَ اِلَّا عِنْدَهُ؛(۳۰) هیچ حقی نیست مگر اینکه با اوست و هیچ نوری نیست مگر اینکه نزد اوست.» هر چه غیر او و در مسیری جز او باشد، باطل و دچار تاریکی و ظلمات است.

۵ـ ولی و امین الهی

طبق روایات فراوان هیچ‌گاه زمین خالی از حجت نمی‌شود، خواه آشکار باشد و یا پنهان و پشت پرده. در این دوران حجت الهی همان مهدی«عج» است که قرن‌ها قبل از غیبت آن حضرت پیامبر اکرم«ص» این مسئله را در خطبه غدیر گوشزد فرموده‌اند: «اَلا وَاِنَّهُ وَلِی‌اللَّهِ فِی اَرضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ اَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَعَلانِیتِهِ؛(۳۱) آگاه باشید به‌راستی که او ولی خدا در زمین و داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان اوست.»

 

حضرت مهدی«عج» در ادیان دیگر

همچنان که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَد کَتَبنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّلِحُونَ(۳۲) در زبور بعد از ذکر «تورات» نوشتیم بندگان شایسته‌ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد.»

تمام ادیان الهی اعتقاد به منجی و مصلح دارند و همه به آمدن آخرین منجی بشارت داده‌اند. در کتب اصلی و غیرتحریف شده به شخص حضرت مهدی«عج» بشارت داده شده و در کتاب‌های موجود فعلی در دست پیروان ادیان اشاراتی به این مسئله شده است.

پیامبر اعظم«ص» با توجه به احاطه‌ای که به کتب آسمانی و مذاهب گذشتگان داشتند، این جمله رسا را در غدیر خم اعلام فرمودند: « الااِنَّهُ قَدبَشَّرَ بِهِ مَن سَلَفَ بَینَ یدَیهِ؛(۳۳) آگاه باشید که تمامی گذشتگان به [ظهور] او بشارت داده‌اند».

این جمله نشان می‌دهد که در کتب ادیان گذشته صریح‌تر از آنچه موجود است، به آمدن حضرت مهدی«عج» اشاره شده و گذشت زمان و دست تحریف‌گران آن را تغییر داده است.

از مهم‌ترین دستاوردهای قیام مهدی«عج» ظهور و قیام حضرت مهدی«عج» دستاوردها و برکات بی‌شماری برای بشریت دارد؛ از عدالت فراگیر و همه‌جانبه گرفته تا امنیت واقعی در ابعاد مختلف و از پیشرفت شگرف علوم گرفته تا رشد عقلانی بشر و غیره.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که در خطبه غدیر مورد اشاره قرار گرفته، این امر است که در آن زمان با هرکس به اندازه استعداد، لیاقت و توان علمی او برخورد می‌شود. لیاقت محوری همه‌جانبه فقط در آن زمان تحقق خواهد یافت و در آن دوره است که نه کسی بیش از حق خود دریافت می‌کند و نه کمتر از آن.

حضرت ختمی مرتبت«ص» با توجه به اهمیت این دستاورد فرموده است: «اَلا اِنَّهُ قَسِیمُ [یسِمُ] کُلِّ ذِی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَکُلِّ ذِی جَهلٍ بِجَهلِهِ؛(۳۴) هشدار که او هر صاحب فضلی را به اندازه ارزش و فضل او و هر نادانی را به اندازه نادانی‌اش تقسیم [و نشان] می‌کند».

راستی از دیرینه‌ترین آرزوهای بشری لیاقت محوری بوده است. حتی کسانی هم که زیاده‌خواه هستند، در مواردی تن به لیاقت محوری می‌دهند و فطرت و وجدان آنان نیز همواره آنها را به این موضوع ترغیب و تشویق می‌کند.

سخنان پیامبر اکرم«ص» در خطبه غدیر نشان می‌دهد که حضرت آینده بس روشنی را برای بشر ترسیم و رئوس و کلیات اوصاف و برنامه‌های حضرت مهدی«عج» را به زیبایی تبیین فرموده‌اند.

 

پی‌نوشت

۱ـ ر.ک: مبلغان، ش ۶۲، مقاله «حدیث غدیر، امامت امام علی«ع» و معصومین علیهم‌السلام».

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۳۷، ص ۲۱۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۴.

۴ـ خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص ۲۴۶؛ کمال‌الدین، شیخ صدوق، انتشارات جمکران، ج ۱، ص ۵۲۴.

۵ـ کمال‌الدین، صص ۵۲۵ـ۴۹۱.

۶ـ همان، صص ۴۸۶ – ۴۸۳؛ کفایه الاثر، صص ۱۴ – ۱۳؛ فرائد السمطین، جوینی، ج ۲، ص ۱۳۳.

۷ـ توبه، ۳۳.

۸ـ تفسیر الصافی، فیض کاشانی، بیروت، مؤسسه العلمی للمطبوعات، دوّم، ۱۴۱۲ ق، ج ۲، ص ۳۳۸.

۹ـ همان، ص ۳۳۹.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۱ـ فراید السمطین، ج ۲، ص ۳۱۲؛ کمال الدین، ج ۱، ص ۵۲۴، ح ۲۷.

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۳ـ همان.

۱۴ـ مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمی، انتشارات علمی، دعای ندبه، صص ۹۸۲ – ۹۸۱.

۱۵ـ ر.ک: مهدی«عج» انقلابی بزرگ، ناصر مکارم شیرازی، قم، مطبوعاتی هدف، بی‌تا، صص ۲۷۸ـ۲۷۳.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۱۷ـ همان.

۱۸ـ پیام نگار، متن خطبه غدیر، سید حسین حسینی، انتشارات نگار، ۱۳۸۶ ش، صص ۷۷ـ۷۶.

۱۹ـ همان، ص ۷۸؛ بحار النوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۰ـ ر.ک: مبلّغان، ش ۶۱، مقاله »مهدی«عج» میراثدار انبیا علیهم‌السلام».

۲۱ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۲ـ همان.

۲۳ـ همان، ج ۵۲، ص ۹.

۲۴ـ پیام نگار، ص ۷۸.

۲۵ـ بحار النوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۲۶ـ همان.

۲۷ـ همان.

۲۸ـ همان.

۲۹ـ این تعبیر تنافی با رجعت ندارد؛ چرا که امامان قبل از آن حضرت رجوع می‌کنند و جمله فوق میگوید که بعد از او امامی نیست.

۳۰ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۳۱ـ همان؛ پیام‌نگار، ص ۷۸.

۳۲ـ انبیاء، ۱۱۵.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳.

۳۴ـ همان.

 

 

 

 

سوتیتر:

 

یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که در خطبه غدیر مورد اشاره قرار گرفته، این امر است که در آن زمان با هرکس به اندازه استعداد، لیاقت و توان علمی او برخورد می‌شود. لیاقت محوری همه‌جانبه فقط در آن زمان تحقق خواهد یافت و در آن دوره است که نه کسی بیش از حق خود دریافت می‌کند و نه کمتر از آن.

 

30نوامبر/16

انتظار، فلسفه مانائی تشیع

 

هاجر کوشکی

خدای متعال می‌فرماید:

«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ  وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَاد:  به‌درستی که تو بیم دهنده‌ای و برای هر جامعه راهنمایی هست.»(۱)

امید هدیه الهی است که چرخ زندگی را به گردش در می‌آورد. اگر روزی امید از انسان گرفته شود، دوران خمودی و ایستایی او فرا می‌رسد.

امیدواری حالتی نفسانی است که در آن انسان به اموری که انتظارش را دارد دلبستگی پیدا می‌کند. همان طور که کشتی بدون سکان‌دار در دریای خروشان و پرتلاطم سرگردان می‌شود، انسان ناامید نیز در این دنیای پرهیاهو حیران خواهد می‌ماند.

امید به داشتن زندگی بهتر، امید به نجات، امید به برقراری عدل وانصاف در جامعه، امید به داشتن رفاه و امنیت، امید به رزق و روزی بیشتر، امید به کسب هدایت… همه امیدهای معقول بشری در امید به ظهور منجی خلاصه می‌شوند.

ائمه اطهار«ع» امید به داشتن زندگی پر از عدل را در روایات خود بشارت داده‌اند.

امیرمومنان«ع» به نقل از پیامبر اسلام «ص» می‌فرمایند: «عمر جهان به پایان نمى‏رسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مى‏‌گیرد و جهانی را که از ظلم بسیار در رنج است، پر از عدل مى‏‌کند.»(۲)

و روز نیمه شعبان عید امید است. کجاست خورشید تابان، ماه نورافشان، ستاره فروزان؟  کجاست حضرت بقیه‌اللَّه، آن وعده داده شده الهی؟ کجاست آن امید داده شده براى از بین بردن ستم و دشمنى؟ کجاست نابودکننده اهل فسق و عصیان و طغیان؟

یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان

و آن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز

یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند

یار مهروی مرا نیز به من باز رسان

روز نیمه‌ شعبان روز امید است. این امید، مخصوص شیعیان و یا حتی مسلمانان هم نیست. اصلِ امید به آینده‌ای روشن برای بشریت و ظهور یک موعود، منجی، عدالت‌گستر در سرتا سر جهان، تقریباً مورد اتفاق همه‌ ادیان الهی است. در تاریخ طولانی بشر، ستیزه‌ میان حق و باطل سرانجام روزی به سود حق و به زیان باطل پایان خواهد گرفت و از آن روز به بعد زندگی مطلوب بشر آغاز خواهد شد.

ویژگی شیعیان این است که این حقیقت را از شکل یک آرزو و امر ذهنی محض به صورت یک واقعیت موجود تبدیل کرده‌اند و با انتظار برای مهدی موعود«عج» در واقع منتظر دستی نجات‌بخش هستند؛ در عالم ذهنیات غوطه نمی‌خورند و واقعیت موجودی را جستجو می‌کنند. حجت خدا زنده است؛ با مردم زندگی می‌کند؛ آنان را می‌بیند؛ با آنهاست؛ دردهای آنان را حس می‌کند. انسان‌های سعادتمندی هم که ظرفیت دارند در مواقعی به‌طور ناشناس ایشان را زیارت می‌کنند. ایشان انسانی واقعی است با نام معین و با پدر و مادری مشخص. در میان مردم است و با آنها زندگی می‌کند. این ویژگی اعتقادی ما شیعیان است. و این امید و باور است که فرهنگ انتظار را در تمام دوران‌ها غنا بخشیده است.

مادر عصر احتمال به سر می بریم. در عصر شک و شاید در عصر پیش‌بینی وضع هوا. از هر طرف که باد بیایید

در عصر قاطعیت تردید، عصر جدید، عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال, یقینی نیست. اما من بی نام تو،   حتی یک لحظه هم احتمال ندارم.

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: « همه‌ مسلمانان حقیقت مهدی موعود را از طریق روایات خدشه‌ناپذیری که از نبی‌اکرم«ص» و اولیای دین رسیده است، قبول دارند، اما این حقیقت در هیچ جای جهان اسلام مثل محیط زندگی ملت عزیز ما و شیعیان، این برجستگی و این چهره درخشان و این روح پرتپش و پرامید را ندارد. این به خاطر آن است که ما به برکت روایات متواتره خودمان، شخص مهدی موعود را با خصوصیات‌اش می‌شناسیم. مردم ما ولی‌الله اعظم و جانشین خدا در زمین و بقیه‌ اهل بیت پیامبر«ص» را با نام و خصوصیات می‌شناسند. از لحاظ عاطفی و فکری با او ارتباط برقرار می‌کنند. به او می‌گویند، به او شِکوه می‌برند، از او می‌خواهند و آن دوران آرمانی دوران حاکمیت ارزش‌های والای الهی بر زندگی بشر را انتظار می‌برند، این انتظار ارزش زیادی دارد. این انتظار به معنای آن است که وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه‌ امید را از دل‌های منتظران نمی‌زداید و خاموش نمی‌کند. اگر این نقطه‌ امید در زندگی جمعیتی نباشد، چاره‌ای ندارد جز اینکه به آینده‌ بشریت بدبین باشد.»(۳)

روی خوب‌ات آیتی از لطف بر ما کشف کرد

ز آن زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

امام خمینی (ره) می‌فرمایند: «عید تولد حضرت مهدی «عج» بزرگ‌ترین عید است برای تمام بشر. وقتی که ایشان ظهور کنند، تمام بشر را از انحطاط بیرون می‌آورند، تمام کجی‌ها را راست می‌کنند، تمام نفوسی را که  انحرافات در آنها هست. حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست ولو خودشان ندانند. در اخلاق‌ها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهایی هم که بشر می‌کند انحراف‌اش معلوم است. و ایشان مأمورند که تمام این کجی‌ها را مستقیم کنند.»(۴)

منتظران و امیدواران حضرت حجت همکلام با امام رضا«ع» با امیدواری چنین دعا می‌کنند: «بارالها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستین‌ات امام مهدی«عج» را اصلاح فرما، همانگونه که کار پیامبر«ص» و فرستادگان‌ات را اصلاح نمودی و از فرشتگان‌ات، نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش او را یاری و پشتیبانی فرما. و او را در جهاد با دشمن‌ات و دشمن‌اش اجازت فرما و مرا از یاران او به شمار آور که همانا تو بر هرکاری توانایی.»

 

پی‌نوشت:

۱-سوره مبارکه رعد آ. ۷)

۲- محمد بن جریر بن رستم طبرى، دلائل الامامه، الطبعه الثالثه، قم، منشورات الرضى، ص ۲۴۰

۳-بیانات رهبری در دیدار مردم قم  ۳۰/۱۱/۱۳۷۰

۴- صحیفه امام جلد۱۲، ص ۴۸۲

 

30نوامبر/16

تلاش در فرهنگ اسلامی با نگاهی به اندیشه‌های شهید مطهری

عبدالله اصفهانی

ارزش عمل در موازین اعتقادی

عمل در زبان عربی به معنای تلاش، فعالیت و انجام کار و اقدام و فعلی است که با قصد و انگیزه صورت می‌گیرد و لذا مرد عمل کسی است که پر کسب و کار باشد.(۱) کلمه عمل ۹ بار، کلمه عملاً ۸ بار و  کل مشتقات آنها مجموعاً ۳۵۹ بار در قرآن کریم به معنای کار، کردار، فعل و کنش و آنچه از آدمی سر می‌زند به کار رفته است.(۲)

عمل در فرهنگ اسلامی سه قسم است:

۱ـ عمل پسندیده و صالح که از فضایل اخلاقی انسان به شمار می‌رود، مورد تأئید و تشویق خداوند و شارع مقدس است و پاداش به دنبال دارد.

۲ـ عمل زشت و ناروا که از طینت و انگیزه ناپاک بشر نشأت می‌گیرد، مورد نهی و نفرت شرع  و مستوجب کیفر است.

۳ـ افعالی که بسته به نتایج آنها نیک یا بد یا خنثی هستند.

قرآن کریم بارها با صراحت به اعمال صالح و افعال قبیح اشاره کرده است، از جمله: «إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ وَالَّذینَ یَمکُرونَ السَّیِّئَاتِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ؛(۳) سخن خوش و پاک به سوی او (خداوند) بالا می‌رود و کردار نیک است که باعث صعود و رفعت آن می‌گردد و برای آنان که از روی مکر به تبهکاری دست می‌زنند، عذابی است سخت و شدید.» و: « مَن یَعمَل سُوءاً یُجْزَ بِهِ ؛(۴) هر کسب مرتکب کاری بد شود، جزایش را خواهد دید.»

در مورد مداومت بر عمل و انجام کرداری سنجیده و توأم با فکر و برنامه‌ریزی نیز روایات متعددی وجود دارند. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « إِنّ اللَّهَ تَعَالى یُحِبّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُم عَمَلاً أَنْ یُتْقِنَهُ ؛(۵) خداوند متعال دوست دارد کار بی عیب و نقص انجام شود.» و نیز: «إذا عملتَ عمَلاً فاعملْ بعلمٍ وعقلٍ، وإیّاکَ وأنْ تعملَ عملاً بغیرِ تدبّرٍ وعلمٍ(۶)کار را از روی آگاهی و خردمندی انجام بده و از اینکه عملی را بدون اندیشه و دانش انجام دهی بپرهیز.» حضرت علی«ع» نیز تأکید نموده‌اند: «لا َخیرُ فِی العَمَلِ اِلاّ مَعَ العِلم».(۷)

شهید مطهری می‌گوید: «در آثار دینی مکرر به این نکته اشاره شده است که علم به عمل ارزش می‌دهد و اثر و ارزش کاری که با نیروی علم و معرفت صورت گیرد، صدها برابر کاری است که جاهلانه صورت گیرد. علم افزایش‌دهنده ارزش کار است. کار و دانش اگر از هم جدا افتند، اهمیتی ندارند. این دو اصل هنگامی برای بشر به صورت دو بال درمی‌آیند که معاون و کمک یکدیگر باشند، یعنی کار در روشنایی علم صورت گیرد و اگر یکی عالم باشد و گوشه‌نشین و دیگری کارگر باشد و جاهل، مثل این است که در یک شب تاریک، یکی چراغ به دست گیرد و گوشه‌ای بنشیند و دیگری راه‌پیمایی کند، ولی چراغ نداشته باشد. همگی باید به نوبه خود و سهم خویش در زندگی حرکت و فعالیت کنند و همگی چراغ در دست داشته باشند.»(۸)

و نیز: «هر کسی از هر قشری باید کاری مشروع داشته باشد و نسبت به کار خود دانا و بصیر باشد. در میان همکاری‌ها و تفاهم‌ها هیچ‌کدام مانند دانش و کار نیست که علم و عمل به کمک یکدیگر برخیزند و دست هم را بفشارند. ثمره این همکاری، افزایش محصول و بالا رفتن ارزش آن است.»

و :‌«اسلام با شعار علم برای عموم و کار برای همه این تفکر را که کار وظیفه طبقات پایین و علم حق طبقات بالاست منسوخ کرد، اما طولی نکشید که مسلمانان دستور اسلام را فراموش کردند و بین دانش و کار جدایی افکندند.»(۹)

به باور شهید مطهری: «اسلام کار، شغل، علم و معرفت را محترم می‌شمارد و این منطق واضح در بیان و عمل پیشوایان معصوم دیده می‌شود. همچنین علم و عمل اختصاص به دنیا و آخرت ندارند. منطق دین می‌گوید مردم موظفند هر کاری را که وظیفه است و عمومیت دارد و هر علمی که حقایق را در بردارد، فراگیرند. تمام مغزها باید با فکر و تعقل آشنا باشند و تمام بازوها باید به کار و عمل بپردازند و نباید بین کار و علم تفکیکی ایجاد گردد. «توانا بود هر که دانا بود.» کار توأم با دانش و آگاهی همان صنعت و هنر است که آموختن آنها ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. اسلام می‌گوید علما بر تلاش‌های عملی خود بیفزایند و کارگران بکوشند دانش خود را تقویت کنند. علت اینکه برخی از اهل علم به دنبال دانش‌های غیرمفید، جدال‌های بی‌معنا و بیهوده و علوم تفاخری و تشخصی می‌روند، این است که بین کار و علم فاصله افتاده است.»(۱۰)

لزوم هماهنگی گفتار با عمل

در معارف دینی تأکید بر هماهنگی و توازن بین قول و عمل است. در مقایسه بین گفتار و کردار، معصومین به فعل افراد بیشتر از گفته‌ها و وعده‌های آنان توجه دارند. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: « اِنّکُمْ اِلی إِعْرابِ الاَعْمالِ اَحْوَجُ مِنْکُمْ اِلی إِعْرابِ الاَقْوال؛(۱۱) شما به انجام درست و صحیح کارها نیازمندترید تا فصیح ادا کردن سخنان» و نیز: «الشَرفَ عِندَالله سُبحانه بِحُسنِ الاَعمال لا بِحُسنِ الاَقوال؛(۱۲) شرافت نزد خداوند سبحان به نیکویی کردارهاست نه به نیکویی سخن‌ها.» و:«بِحُسْنِ الْعَمَلِ تَجْنِی ثَمَرَهُ الْعِلْمِ لابِحُسنِ القول؛(۱۳) با نیکویی کردار است که میوه دانش چیده می‌شود نه با زیبایی گفتار.»

شهید مطهری می‌گوید: «هرگز گفتن به قدر پیشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفته‌اند: «دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست.» سخن از زبان بیرون می‌آید و از گوش می‌گذرد، ولی عمل موج و انعکاسی عمیق در روح دیگری پدید می‌آورد، اثر سخن هم وقتی هست که توأم با ایمان و عقیده و دائمی روح باشد. اگر روح باایمان بود، قهراً عمل را هم به دنبال دارد و بی‌اثر نمی‌ماند. اولیای خدا مردم را با عمل خود تحت‌تأثیر قرار داده‌اند و نه تنها با سخن. این سخن فرموده حضرت علی«ع» است: «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُف؛(۱۴) میدان حق برای سخن وسیع‌ترین و بارزترین عرصه‌هاست، ولی وقتی به مرحله عمل می‌رسد، دچار تنگنایی و نارسایی می‌گردد.

«اگر انسان بخواهد برای حقیقت، راستی، درستی و امانت سخنرانی کند، از هر موضوعی بهتر می‌شود داد سخن داد، استدلال و خطابه‌سرایی کرد، ولی اگر بخواهد عمل کند، چون مستلزم این است که خود را مقید سازد و از حدود تجاوز نکند و متعرض حقوق دیگران نشود، آن وقت می‌بیند که مثل این است که می‌خواهد از جای تنگی عبور کند و برایش زحمت است.»(۱۵)

«علی‌رغم تأکید قرآن بر اینکه ایمان و عمل دو رکن اساسی سعادت بشرند، حرکت‌هایی را می‌بینیم که آگاهانه یا ناآگاهانه چیز دیگری جانشین عمل شد و این یکی از ریشه‌هایی است که سبب شد در دوره‌های بعد جامعه اسلامی و تمدن مسلمانان به سوی انحطاط برود… ایمان و عمل در قرآن کریم حکم دو همزاد را دارند. بیشترین انحرافی که در جهان اسلام پیدا شد، انحراف گریز از عمل بود. این انحراف یعنی جانشین‌سازی چیز دیگری به جای عمل که جامعه اسلامی را راکد و متوقف کرد.»(۱۶)

«گروهی به نام مرجئه آمدند و گفتند ارزش فقط از آن ایمان است و عمل هیچ اثری ندارد. ایمان‌ات را اصلاح کن، عمل مهم نیست. جباران، ستمکاران و اهل عیاشی از جمله بنی‌امیه از این عقیده استقبال کردند و حتی مرجئه را تحت حمایت خود قرار دادند، اگرچه این فرقه در جهان اسلام از بین رفت، اما هنوز فکر ارجاء نرفته است و با اینکه ائمه هدی«ع» با چنین تفکری مبارزه کردند، عناصری از اندیشه‌های ارجاء در جامعه اسلامی وجود دارد.»

جریان دیگر جبرگرایی بود؛ یعنی انسان در کردار خودش نقشی ندارد. بنی‌امیه این فکر را مطرح کردند و رواج دادند. فکر جبرگرایی نیز در واقع نقشه‌ای برای گریز از عمل بود و می‌خواست از مسلمانان در برابر اتفاق‌هایی که در جامعه روی می‌دهند سلب مسئولیت کند. ائمه معصومین«ع» موضوع جبر را نفی کردند، ولی چون عده‌ای به نام معتزله به تفویض گرایش پیدا کردند، امامان شیعه تأکید کردند که :‌«لاجبر ولا تفویض بل أمرٌ بین أمرین»(۱۷)

شهید مطهری می‌گویند: «اختیار و آزادی مورد اعتقاد شیعه به این معناست که بندگان، مختار و آزاد آفریده شده‌اند، اما مانند هر مخلوق دیگری در هستی و شئون آن از جمله شأن فاعلیت، قائم به ذات حق و مستمر از مشیت و عنایت او هستند. اختیار در مذهب شیعه حد وسطی است میان جبر اشعری و تفویض معتزلی که از فروع اصل عدل است.»(۱۸)

انحراف دیگر، برداشت غلط از تقیه است. این اصل مهم به تاکتیک در عمل، کیفیت عمل و روش انسان در عمل اختصاص دارد؛ یعنی انتخاب بهترین روش‌ها در عمل به گونه‌ای که انسان مسلمان حداکثر بهره را از تلاش‌های خودش ببرد، اما این ارزش، به‌مرور از محتوای اصلی خود فاصله گرفت و بر اساس آن هرگونه حرکت و جنبشی برای اصلاح امور جامعه، رشد فکری و سیاسی اقشار مسلمان نفی گردید و به جامعه تشیع ضربات زیادی وارد کرد.

ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت در واقع مصداق محبت ورزیدن در حق اولیای الهی و انسان‌های کامل است؛ یعنی افرادی که در ایمان و عمل، بینش و تحرک به حد کمال رسیده‌اند، وجودشان جاذبه‌ای معنوی دارد که انسان را به سوی ایمان خالصانه و عمل صادقانه می‌کشاند، اما محبت جاذبه‌ای برای حرکت و عمل می‌باشد. انسانی که مدعی است به معصومین علاقه دارد و در واقع اصل تولی و تبری را مراعات می‌کند، باید در موضع‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و اعمال و رفتارش، آن فروغ‌های فروزان را مقتدای خود قرار دهد. حضرت علی«ع» خطاب به کارگزار خود در بصره، عثمان‌بن حنیف می‌گویند: «آگاه باش هر مأمومی پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد.»(۱۹)

اگر چه محبت و ارادت به اهل بیت«ع» ارزش فوق‌العاد‌ه‌ای دارد، اما حب به آن وجودهای مقدس که باید انگیزه‌ای قوی و جاذبه‌ای نیرومند برای اعمال صالح و خصال شایسته به وجود آورد، گاه گریزگاه عمل می‌شود که به قول شهید مطهری انحرافی آشکار و خسارت‌بار است.(۲۰)

 

 

مشاهده ملکوت کردار و رفتار

مرحوم ملا محمد محمدی نراقی، از علمای ربانی می‌نویسد: «حالات و کیفیات نفسانی چون شدت و قوت یابد و به صورت ملکه درآید، در عالم باطن و ملکوت به صورت مناسب و همانند خود متصور و پدیدار می‌شود…اعمال آدمی در عالم برزخ و نیز در سرای جاوید تجسم می‌یابند و در صورت پسندیده بودن مأنوس و آرام‌بخش بوده و در غیر این صورت رنج‌آور و هراس‌آفرین‌اند. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «ناگزیر با تو قرینی است که همراهت دفن خواهد شد، پس اگر آن گرامی باشد، تو را بزرگوار می‌سازد و اگر پست باشد، تو را ذلیل می‌سازد، سپس با تو محشور نمی‌گردد و تو نیز جز با او نخواهی بود و جز درباره او از تو نخواهند پرسید. پس بکوش تا قرین تو شایسته باشد که اگر صالح باشد، مونس تو خواهد بود و اگر فاسد و ناروا باشد، جز هراس و خوف از او به تو چیزی نمی‌رسد و او همان عمل توست.»(۲۱)

قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛(۲۲) جز آنچه عمل کرده‌اید جزایی نمی‌بینید» و نیز: « إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون؛(۲۳) فقط سزای آنچه را که کرده‌اید، خواهید دید».

کلام وحی هشدار می‌دهد که: « یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا ؛(۲۴) روزی که هر کس آنچه از اعمال نیک و زشتی که انجام داده است حاضر می‌بیند و آرزو می‌کند ای کاش بین او و عمل‌اش فاصله درازی می‌بود.»

شهید مطهری می‌نویسد: «مجازات آخرت تجسم یافتن عمل است، نعیم و عذاب آنها همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود، تمثل می‌یابد. اعمال ما از وجهه ملکوتی و چهره غیبی باقی است و روزی ما به آن کردار و افعال خواهیم رسید و آنها را با همان ویژگی‌ها مشاهده می‌کنیم.»(۲۵)

اما متأسفانه اکثر مردم برخلاف فطرت فضیلت‌جویی که دارند، بر اساس اصل استوار قرآنی که می‌فرماید: «أَکْثَرُهُم لا یُؤْمِنُونَ، أَکْثَر هُم الفاسِقُون، أَکْثَرُهُم لایَعقِلون، أَکْثَرُهُم لایَعلَمون، أَکْثَرُهُم یَجهِلون، أَکْثَرُهُم لا یَسمَعون، أَکْثَرُهُم لایَشکُرون»؛(۲۶) می‌کوشند از زیر بار تکالیفی که به عهده دارند، بگریزند و تسلیم وساوس، اغواهای شیطانی و امیال ونفس اماره شوند.

شهید مطهری می‌نویسد: «بشر به اباحیت، رفع تکلیف، آزادی شهوات از قید هر قانونی متمایل است. بعضی صریحاً اباحی هستند، ولی بعضی دیگر در اثر اغوای عده‌ای در زیر ستاری دینی احیاناً اباحی می‌شوند و از خود رفع تکلیف می‌کنند که خود نمی‌دانند.»(۲۷)

 

کار کردن عین عبادت است

انسان اگر هر عمل درستی را به انگیزه رضای خداوند انجام دهد، عبادت است. شهید مطهری می‌گوید: «اگر کسی زندگی خود را چنان تنظیم کند که واقعاً اعمال‌اش را برای خدا انجام دهد، شبانه‌روز در عبادت است.»(۲۸)

در روایت‌های دینی آمده است که: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ ؛(۲۹) خداوند مؤمنی را که حرفه‌ای دارد، دوست دارد» پیامبر فرموده‌اند: «اَلکادُّ عَلَی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ ؛(۳۰) کسی که برای اداره زندگی خانواده‌اش خود را به مشقت می‌اندازد، همچون کسی است که در راه خداوند جهاد می‌کند» و نیز: «ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس؛(۳۱) هر کس که بیکار گردد و سنگینی معاش خود را بر دوش مردم بیفکند ملعون است.»

وقتی نزد رسول‌اکرم«ص» در باره کسی داد سخن دادند. حضرت از کارش پرسیدند. پاسخ دادند کاری ندارد. فرمودند: از چشم من افتاد.»(۳۲) در جهان‌بینی اسلامی، بین دنیا و آخرت ارتباط وثیقی برقرار است. در یکی باید کاشت و در دیگری باید برداشت کرد. با افعال و اعمال نیک در این جهان است که سعادت اخروی تضمین می‌گردد و با کردار ناروا آتش جهنم شعله‌ور خواهد شد.(۳۳)

ملا محمد مهدی نراقی می‌نویسد: «آنچه که مذموم است، این است که آدمی عمر خود را در جهت جلب منافع دنیوی، رسیدن به شهوات و لذائذ دنیایی همچون ریاست‌خواهی و مال‌اندوزی صرف کند و نسبت به اعمال شایسته و خصال پسندیده اهتمام نورزد.»(۳۴) اصولاً اسلام تأکید دارد که در کارهای خوب، احسان‌ها و خیرات و مبرات و اموری که بر اقامه تقوا و طهارت کمک می‌کند، یکدیگر را اعانت کنید، اما در شر و فساد و کینه‌توزی‌ها این گونه نباشید.(۳۵)

مرد زاهدی در گرمای سخت مدینه نگاه‌اش به امام باقر«ع» افتاد که سخت در مزرعه مشغول تلاش بودند. به ایشان عرض کرد: «اگر در این حال پرداختن به امور دنیا اجل شما فرا برسد، جواب خدا را چه می‌دهید؟» امام فرمودند: «خوشوقت خواهم بود که در حال عبادت از دنیا رفته‌ام. تو تصور کرده‌ای که عبادت منحصر به ذکر، نماز و دعاست؟ من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم، زحمت نکشم، باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق و روزی می‌روم‌ که نیاز خود را از دیگران سلب کنم. وقتی باید از فرا رسیدن مرگ خوفناک باشم که در حال تخلف از فرمان الهی باشم، نه در چنین حالی که در اطاعت امر حق هستم که مرا موظف نموده است باری بر دوش دیگران نباشم و خودم در تحصیل معاش خانواده بکوشم.»(۳۶)

کار کردن با دعا و التجا به درگاه خداوند منافاتی ندارد، زیرا به قول شهید مطهری«ره» دعا برای تحصیل توانایی است. کسی که در خانه‌ نشسته و کار و کسب را رها کرده و پیوسته می‌گوید أَللّهُمَّ ارْزُقْنی، دعایش مستجاب نمی‌شود.(۳۷)

در منابع صوفیه تصریح شده کسی به مقامات معنوی نمی‌رسد مگر آنکه کار کردن را ترک کند و کوشش در راه به دست آوردن مال را رها سازد و هرگاه افرادی برای رفع نیازهای خود تلاش نکنند و بر فقر و ناروایی خویش شکیبایی ورزند، در مقام مقربان قرار گرفته‌اند.(۳۸)

غالب شخصیت‌های صوفی برای به دست آوردن اندکی غذا گدایی می‌کردند و داستان‌های آنان درباره‌ فقر و گرسنگی بسیار است، ولی دعوت به بیکاری و تنبلی و نیکو جلوه دادن فقر با روح اسلام و قرآن و سنت محمدی و مکتب ائمه هدی منافات دارد. شریعت اسلام بر حفظ نظام امور زندگی، روابط مردم با یکدیگر، کار و کوشش سودمند و تلاش دائم تأکید دارد. چنین اموری با حالاتی چون تنبلی، دریوزگی و ذلت و حقارت که صوفیان ترویج می‌کنند، آشکارا در تضاد است.(۳۹)

شهید مطهری«ره» می‌نویسد: «هرگز نباید آزادی از بندگی سیم و زر و بی‌اعتنایی به زیورها و تجملات دنیوی با رهبانیت، ترک مسئولیت‌ها و شانه خالی کردن از زیر تعهدات اشتباه شود. زاهد از آن جهت ساده و بی‌تکلف و در کمال قناعت زندگی می‌کند و بر خود تنگ می‌گیرد که دیگران را به آسایش برساند.»(۴۰)

«اینکه گفته شده هر آن کس که دندان دهد، نان دهد، نباید گفت حرف غلطی است. نه، حرف درستی است، اما نه به این معنا که دندان داشتن کافی است که نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیا شود، بلکه به این معناست که بین روزی، رزاق و خورنده رزق، وسایل تحصیل روزی ارتباطی وجود دارد. پس لازمه رزاقیت الهی این نیست که کوشش، فعالیت و کسب و کار لازم نیست و به کار بردن اندیشه برای یافتن راه بهتر روزی ضرورتی ندارد، زیرا نان و دندان و نیروی کار و قوه فکری، وظیفه عقلی و تکلیف دینی برای تحصیل معاش همه جزو دستگاه رزاقیت الهی هستند. پس بر ما فرض است که بکوشیم و ببینیم بهترین و سالم‌ترین راه برای رسیدن به روزی کدام است و قوای خود را در این مسیر به کار اندازیم و به خداوند که خالق این راه است، توکل کنیم.»(۴۱)

 

تلاش برای معاش در سیره ائمه هدی«ع»

سخت‌کوشی برای تحصیل روزی از اموری است که معصومین نه تنها بر آن تأکید و اصرار داشته‌اند، بلکه در سیره عملی آنان مشهود است. حضرت علی«ع» به خصوص در ۲۵ سالی که حق مسلم ایشان غصب گردید، در مزارع و کشتزارها به تولید محصول، آبادانی زمین و حفر چاه برای کشاورزان اشتغال داشتند.(۴۲) رسول اکرم«ص» زمینی از انفال را به حضرت علی«ع» واگذار کردند و ایشان در این زمین قناتی پر آب حفر کردند و آن منطقه را ینبع نامیدند که مایه نشاط اهالی قلمرو مذکور گردید.(۴۳)

امام خمینی«ره» می‌فرماید: «دوم شخص اسلام علی‌بن‌ابیطالب«ع» است، ایشان خود یک کارگر بود، قنات حفر و برای مستمندان وقف می‌کرد. برای اعاشه خود هم کار می‌کرد. همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او، وقتی بیعت تمام شد، بیل و کلنگ را برداشت [و رفت] دنبال کار.»(۴۴)

حضرت امام صادق«ع» جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خود مشغول کار بود و بر اثر فعالیت زیاد به‌شدت عرق کرده بود، ابوعمرو شیبانی جلو آمد و عرض کرد: «این بیل را به من بدهید تا کارتان را ادامه دهم و نیازی به این نباشد که شما از روی ناچاری کار کنید.» امام فرمودند: «نه، من دوست دارم که مرد برای تحصیل رزق و روزی زحمت بکشد و آفتاب بخورد.»(۴۵)

امام کاظم«ع» در مزرعه خود مشغول کار و اصلاح زمین بودند. علی‌ بن ابی‌حمزه بطائنی از راه رسید و عرض کرد: «قربان‌تان گردم. چرا این کار را به عهده دیگران نمی‌گذارید؟» امام فرمودند: «چرا به دوش دیگران بگذارم؟ افرادی از من بهتر همواره  تلاش‌ کرده‌اند.» پرسید: « چه کسانی؟» فرمودند: «رسول اکرم«ص» و امیرمؤمنان«ع» و همه پدران و نیاکان‌ام. اساساً کار و فعالیت روی زمین از سنن پیامبران، اوصیای آنان و بندگان شایسته خداوند است.»(۴۶)

 

بایدها و نبایدهای مشاغل

شهید مطهری عقیده دارد که در روی آوردن انسان‌ها به مشاغل و حرفه‌های گوناگون و فعالیت‌های تولیدی، برخلاف تصور عامه صرفاً فواید اقتصادی و سرمایه‌ای مطرح نیستند و در صورتی که برخی اصول و مبانی مراعات گردند، وقتی آدمی به تلاشی روی می‌آورد، برای او مزایای اخلاقی، فکری و اجتماعی هم به همراه می‌آورد. اما نکاتی که در هنگام انتخاب شغل باید مورد توجه قرار گیرند، عبارتند از:

الف) هر کسی باید کاری را برگزیند که استعداد، ظرفیت و توانایی بدنی و روحی آن را دارد تا آن شغل علاقه و شوق او را به سوی خود جذب کند، اگر انسان‌ها صرفاً بخواهند در ازای دریافت مزد و کسب درآمد، کاری را انجام دهند، نه تنها اثر تربیتی ندارد، بلکه روح و روان را فرسوده می‌سازد. چه بسا افرادی که شغلی را به منظور درآمد افزون‌تر انتخاب می‌کنند، اما نه استعداد آن را دارند و نه ذوق‌اش را و رفته رفته از آن شغل خسته و منزجر می‌گردند. دیده شده است که برخی از اشخاص که توانایی کاری علمی، فنی، صنعتی و یا هنری را تا حد نبوغ دارند، ولی در اثر از این شاخه به آن شاخه پریدن و شغل عضو کردن مکرر، هیچ کاری را کامل انجام نمی‌دهند. اگر شخصی در فن و یا صنعت ویژه‌ای نیرو و فکر خود را متمرکز کند، استمرار این تلاش می‌تواند استعداد او را شکوفا سازد و او کشف مهم و یا اختراعی جالب را انجام ‌دهد. حوصله و صبر و تحمل مشکلات نیز قدرت نبوغ را بالا می‌برد. تنها در پرتو کار و تلاش است که آدمی به توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود اعتماد پیدا و خود را کشف کند.(۴۷)

ب) انسان باید برای کارهای خود برنامه و طرح داشته باشد و هر کاری را در وقت مناسب خود انجام دهد و اوقات تلف شده کمتری داشته باشد. معمولاً افراد منظم و با انضباط با مهارت و تبحری که به دست آورده‌اند، در مدت کوتاه‌تری تلاش افزون‌تری انجام می‌دهند. اگر وقت و عمر به‌جا و درست صرف شود، پیشروی است و اگر بی‌جا مصرف شود، عقبگرد و باختن است.(۴۸) رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: «مَنِ اسْتَوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ؛(۴۹) یعنی هر کس دو روزش مساوی باشد، زیان کرده است.»

ج) کار و تلاش با تکلفات دست و پاگیر مغایرت دارد. محبوس ساختن خود در میان آداب و رسوم و مقررات دست و پاگیر، بازدهی را کم می‌کند. اصولاً مقید گردیدن به زندگی تکلف‌آمیز با روح و فرهنگ اسلامی سازگاری ندارد و ناشی از حقارت روح و ضعف شخصیت است. افرادی که می‌خواهند کمبودهای خویش را ترمیم کنند و موقعیتی کاذب برای خود به اثبات برسانند، به یک سلسله قیود تظاهر می‌کنند. اشخاص عقب‌مانده به القاب و عناوین و تظاهر اهمیت می‌دهند. هریک از این تکلفات، اسارت می‌آورند، وقت تلف می‌نمایند، نیروی فکری و بدنی را بیهوده مصرف می‌کنند و خستگی و ملالت به دنبال دارند. جامعه‌ای که می‌خواهد در حال حرکت، پویایی و رشد و شکوفایی باشد و در صدد است به ترقی واقعی و توسعه راستین نایل گردد، باید بار تکلفات را سبک‌تر کند تا بتواند گام‌های مفید و مؤثری بردارد. انسان مؤمن سبکبار و عاری از تکلف است.(۵۰)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۱، ص ۴۷۶٫

۲ـ نک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، وضعه محمد فؤاد عبدالباقی.

۳ـ فاطر، ۱۰٫

۴ـ نسا، ۱۲۳٫

‌۵ـ کنزالعمال، حسام‌الدین هندی، ح ۹۱۲۸٫

۶ـ مکارم الاخلاق، طبرسی، ج ۲، ص ۳۶۱، ح ۲۶۶۰٫

۷ـ غررالحکم و دررالکلم، تدوین آمدی، ج ۶، ص ۳۹۶٫

‌۸ـ حکمت‌ها و اندرزها، شهید مطهری«ره»، ج اول، صص ۲۰۶ـ۲۰۵٫

۹ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۱۸۴٫

۱۰ـ یادداشت‌های استاد مطهری«ره»، ج ۱۴، صص ۳۲۶ـ۳۲۳٫

۱۱ـ غررالحکم، ج ۳، ص ۶۱٫

۱۲ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۸۱٫

۱۳ـ همان، ج ۳، ص ۲۳۸٫

۱۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶، فراز دوم.

‌۱۵ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، ص ۲۲۶، استاد مرتضی مطهری«ره»، صص ۱۵۲ـ۱۵۱٫

۱۶ـ گریز از ایمان، گریز از عمل، متفکر شهید.

۱۷ـ اصول کافی، کلینی رازی، ج اول، ص ۱۶۰٫

۱۸ـ کلیات علوم اسلامی، شهید مطهری«ره»، ص ۱۹۸٫

۱۹ـ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۲۰ـ گریز از ایمان، گریز از عمل، صص ۱۶۵ـ۱۶۴٫

۲۱ـ جامع‌السعادات، مولامحمدمهدی نراقی، ج اول، ص ۵۳٫

۲۲ـ یاسین، ۵۴٫

۲۳ـ طور، ۱۶٫

۲۴ـ آل‌عمران، ۳۰٫

۲۵ـ عدل الهی، شهید مطهری، صص ۲۴۷ـ۲۴۶٫

۲۶ـ نک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، صص ۵۹۸ـ۵۹۷٫

۲۷ـ یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۳۷۷٫

۲۸ـ‌ تعلیم و تربیت در اسلام، متفکر شهید استاد مطهری، ص ۳۴۷٫

۲۹ـ وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۱۲، ص ۱۳٫

۳۰ـ کافی، ج ۵، ص ۸۸٫

۳۱ـ مأخذ قبل، ج ۵، ص ۷۲٫

۳۲ـ تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۴۱۱٫

۳۳ـ عدل الهی، ص ۲۳۶٫

۳۴ـ‌جامع‌السادات، ج اول، ص ۵۷٫

۳۵ـ قرآن می‌فرماید: و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان، مائده، ۲٫

۳۶ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۲۸۷٫

۳۷ـ بیست گفتار، شهید مطهری، ص ۲۳۴٫

۳۸ـ اللمع السراج، صص ۴۸ـ۴۷٫

۳۹ـ تصوف و تشیع، هاشم معروف حسنی، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، صص ۳۸۶ـ۳۸۵٫

۴۰ـ سیری در نهج‌ البلاغه، صص ۲۲۳ـ۲۱۹٫

۴۱ـ بیست گفتار، شهید مطهری، ص ۱۱۱٫

۴۲ـ تجلی امامت، سیداصغر ناظم‌زاده قمی، ص ۳۹۰٫

۴۳ـ وسایل‌الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۰۳، فروغ کافی، ج ۷، ص ۵۴۳، سرزمین وحی سرچشمه تشیع، عبدالرضا نکته‌سنج، صص ۷۱ـ۷۰٫

۴۴ـ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۳۸، همای رحمت، به اهتمام مجید زمان‌پور، ص ۱۷۷٫

۴۵ـ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۵۷، کافی، ج ۵، ص ۷۶٫

۴۶ـ همان مأخذ و نیز وسایل‌الشیعه، ج ۲، ص ۵۳۱٫

۴۷ـ تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۴۱۹، حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، ص ۲۱۲، ج دوم، ص ۱۷۷، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۶، ص ۴۴۳٫

۴۸ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج ۲، ص ۱۹۷٫

۴۹ـ ارشاد القلوب، ج اول، ص ۸۷٫

۵۰ـ حکمت‌ها و اندرزها، ج اول، صص ۱۰۴ـ۱۰۳٫

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

سخت‌کوشی برای تحصیل روزی از اموری است که معصومین نه تنها بر آن تأکید و اصرار داشته‌اند، بلکه در سیره عملی آنان مشهود است. حضرت علی«ع» به خصوص در ۲۵ سالی که حق مسلم ایشان غصب گردید، در مزارع و کشتزارها به تولید محصول، آبادانی زمین و حفر چاه برای کشاورزان اشتغال داشتند.

 

۲٫

در هنگام روی آوردن به کار و تلاش رعایت اعتدال لازم است. فعالیت‌های مداوم و خسته‌کننده که تمام فرصت‌‌ها و اوقات آدمی را بگیرد، نه تنها مفید نخواهند بود، بلکه مفاسدی را هم به بار می‌آورند. همان گونه که آدمی نیاز به تلاش دارد، ضرورت دارد به فکر، روح و بدن فراغت بدهد. کوشش‌های عاری از استراحت، فرسودگی ایجاد و اراده را ضعیف می‌کند.

 

 

 

30نوامبر/16

سیره تربیتی سیدعلی آقا قاضی طباطبایی

اسماعیل نساجی زواره

مقدمه:

نهم اردیبهشت ماه (۱۲۴۵ه.ش)یادآور طلوع خورشید منظومه معرفت و عرفان حضرت آیت‌الله سید علی آقا قاضی طباطبایی(ره) است. به بهانه میلاد فرخنده این عارف فرزانه، نگاشته ذیل که مبین راهبردهای سازنده ایشان در عرصه تعلیم و تربیت است به سالکان کوی معرفت و پویندگان راه حقیقت تقدیم میگردد.

آغازین سخن

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم وصف آن رشک ملک(۱)

تاریخ درخشان و پرافتخار حوزه‌های علمیه شیعه، همواره شاهد ظهور عالمان کبیر و عارفان بصیری بوده که با همتی بلند و عزمی راسخ، مراتب علم و معرفت را یکی پس از دیگری طی نموده و به درجات متعال نائل گردیده‌اند. این هادیان الهی بسان ستارگان فروزان با پرتوافشانی خود در راستای رشد و بالندگی جامعه اسلامی و احیای ارزش‌های راستین تلاش‌های وافری را مبذول داشته‌اند و با تفکر پاک و اندیشه ناب، سرگشتگان وادی حیرت را از ظلمت و تاریکی نجات داده‌اند؛ چنان که نبی‌مکرم«ص» می‌فرماید: « {إنما مَثَلُ العلماءِ فی الأرضِ مثلُ النُّجومِ فی السَّماءِ لِتَهتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحرِ؛(۲) همانا دانشمندان بر روی زمین همچون ستارگان در آسمان هستند که مردم در تاریکی‌های خشکی و دریا به کمک آنها هدایت می‌شوند.»

یکی از ستارگان پرفروغ در منظومه معرفت و عرفان، سیدالعارفین و حجت‌الذاکرین حضرت آیت‌الله العظمی سیدعلی آقا قاضی طباطبایی«ره» است. وی با تلاش و مجاهدت فراوان توانست در تمام معارف اسلامی صاحب‌نظر شود و در وادی عرفان و خداشناسی قله معرفت را فتح نماید. آنچه از سیره این شیر بیشه تقوا و اسوه معرفت برمی‌آید، این است که پس از پیمودن مسیر عبودیت و اخلاق، با شجاعت و صلابت، مشعل منیری را به دست گرفت تا در مسیر سالکان کوی عشق پرتوافشانی کند و این روشنگری در افکار بلند و سیره تربیتی‌اش نمودی برجسته دارد.

محضر نورانی این رادمرد الهی، بارقه‌ای از محفل انس و بارگاه قدسی بود و دل خویش را وقف ساحت مقدس معبود خویش نمود. او عاشق پاکباخته‌ای بود که توانست خود را بر ساحل قرآن و عترت برساند و از این دو دریای بیکران بابرکت، جرعه‌های جانبخشی را برای شیفتگان مکتب اهل‌بیت«ع» به ارمغان آورد. این عارف وارسته، نهر خروشانی از عرفان و معرفت بود که به حق می‌توان او را از ذخایر الهی و مفاخر تشیع برشمرد؛ زیرا نور خدا در نهانخانه دلش نفوذ کرد و با تهذیب نفس، به مقام حقیقت رسید.

ایشان عمری را در راه اعتلای کلمه حق گذراند و با اخلاصی کم‌نظیر، در راه اسلام و قرآن گام برداشت و بازدهی بسیار عالی را در قلمرو عرفان و معرفت از خویش باقی گذاشت و با افکار بلند و عارفانه‌اش تأثیری عمیق در بین مشتاقان معرفت و طالبان اخلاق گذاشت و تربیت‌یافتگانی زبده را به جامعه اسلامی تقدیم نمود.

نگارنده در این نوشتار درصدد است که به تبیین اندیشه‌های نورانی این عارف فرزانه و فقیه دردانه در گستره تعلیم و تربیت بپردازد. امید است که مورد توجه پویندگان راه معرفت قرار گیرد.

 

تکریم شاگردان

یکی از روش‌های صحیح و کارآمد در تربیت انسان، روش احترام و تکریم شخصیت است. این شیوه در حقیقت پشتوانه سلامت روان بشر و از مهمترین عوامل رشد شخصیت اوست. خداوند متعال در قرآن کریم، بنی‌آ‌دم را تکریم نموده است و هیچ موجودی را برتر از او نیافریده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا؛(۳) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب‌های راهور سوار کردیم و از انواع غذاهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری بخشیدیم.»

از آیه مزبور چنین استفاده می‌شود که خداوند بر نوع بشر منت نهاده و به او دو چیز بخشیده است: یکی کرامت و دیگری برتری بر سایر مخلوقات. منظور از تکریم انسان، اعطای خصوصیاتی به او که در سایر موجودات و پدیده‌ها نیست و منظور از برتری، اعطای خصوصیاتی است به انسان که دیگر موجودات در آن شرکت هستند، ولی انسان در حد اعلا از آن برخوردار است.

حضرت آیت‌الله میرزاعلی آقا قاضی معتقد بود نظر به اینکه انسان از این دو مزیت عالی و فطری برخوردار است، احترام و تکریم شاگرد یک وظیفه اساسی برای استاد است که در حوزه تعلیم و تربیت، هیچ عاملی نباید مانع از تحقق آن شود؛ بنابراین در سیره تربیتی خود، توجه خاصی به این موضوع داشت. آن عارف وارسته، به همه شاگردان‌اش به دیده کرامت و بزرگواری می‌نگریست و تلاش می‌کرد بزرگی و عزت نفس را در آنان تقویت کند. ایشان شاگردان‌اش را بچه‌های خود می‌دانست و آن قدر با آنان مهربان و بی‌تکلف بود که وقتی فهمید شاگردش آیت‌الله کشمیری خرمای دری دوست دارد، به در منزل‌اش می‌رفت و برایش از آن نوع خرما می‌برد.(۴)

وقتی با شاگردان‌اش راه می‌رفت، پشت سر آنان حرکت می‌کرد و هر چه می‌گفتند آقا! شما جلو باشید، می‌گفت: نه من عقب می‌آیم، شما جلو بروید.(۵)

اگر بچه‌های کم سن و سال در جلسه تدریس وی حاضر می‌شدند، از جا بلند می‌شد و آنان را احترام می‌کرد و هر چه شاگردان می‌گفتند: اینها بچه هستند، می‌فرمود: بگذارید آنان هم یاد بگیرند.(۶)

 

تهذیب نفس

این عارف روشن‌ضمیر برای کسب معرفت نفس دستور داده است که انسان سالک باید در هر شبانه‌روز حداقل نیم‌ساعت را معین کند و به نفس خود توجه نماید. در اثر این توجه، رفته‌رفته معرفت نفس برای وی حاصل شده و به مقصود خواهد رسید.(۷) ایشان به استناد این کلام گهربار حضرت علی«ع» که فرمودند: « قَصَمَ ظَهْری‌ صِنْفانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّک؛(۸) دو گروه کمر مرا شکستند: دانشمند بی‌شرم و حیا و نادان مقدس‌مآب.» ایشان معتقد بود که انسان غیرمهذب هر چه بیشتر علم بیاموزد، ضررش برای خود و جامعه بیشتر خواهد بود.

آن بزرگوار با تأسی از سیره پیشوایان معصوم«ع» قلب‌اش را از اغیاری نظیر حب ریاست، مال، نفس، شهرت و دنیا خالی کرد؛ به‌طوری که همه چیز را با چشم الهی می‌دید؛ زیرا دل‌هایی که با تزکیه، تصفیه و عبادت مطهر گردیده‌اند و ذهن‌هایی که از اشتغالات دنیوی اعراض نموده‌اند و به عالم بالا توجه دارند، فرودگاه حکمت‌های عرشی و فیوضات ربانی هستند.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» می‌فرماید: در سال ۱۳۰۴ هـ ش که برای تحصیل به نجف مشرف شدم، از اوضاع این شهر شریف بی‌اطلاع بودم. نمی‌دانستم کجا بروم و چه بکنم؟ در بین راه همواره در فکر بودم که چه درسی بخوانم، پیش چه استادی بمانم و چه راه و روشی را انتخاب کنم که مورد رضایت خداوند متعال باشد؟ وقتی به نجف اشرف رسیدم، به بارگاه حضرت علی«ع» روی کردم و گفتم: یا امیرالمؤمنین«ع»! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام، ولی نمی‌دانم چه روشی را در پیش گیرم و چه برنامه‌ای را انتخاب کنم؟ از شما می‌خواهم که مرا به آنچه که مصلحت است راهنمایی کنید. منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در درس شرکت کنم، در منزل نشسته بودم و در مورد آینده خود فکر می‌کردم. ناگهان در خانه زده شد. در را باز کردم و دیدم که یکی از علمای بزرگ سلام کرد و داخل منزل شد. آن عالم، چهره‌ای جذاب و نورانی داشت.

کم‌کم گفت‌وگو را شروع کرد و با من انس گرفت. در ضمن سخنان خود به نکته مهمی اشاره کرد و گفت: «کسی که برای تحصیل علم به نجف می‌آ‌ید، شایسته است که علاوه بر تحصیل دانش، به فکر تهذیب نفس خویش باشد.» این جمله را گفت و از منزل خارج شد. سخنان او مرا شیفته کرد و تا زمانی که در نجف بودم، از محضر آن عالم پرهیزگار بهره می‌بردم.»(۹)

مرحوم علامه طباطبایی هر موقع از تهذیب نفس و کمالات معنوی سخن به میان می‌آمد، می‌گفت: «ما هر چه داریم از مرحوم آقای حاج میرزا علی‌آقای قاضی داریم.»

 

جذب شاگردان

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک معلم و استاد توانمند در فرایند تعلیم و تربیت، جذب شاگردان است. آیت‌الله سید محمدحسین همدانی صاحب تفسیر ارزنده «انوار درخشان» می‌فرماید: «در سال ۱۳۴۸ هـ ق که من در مدرسه قوام نجف اشرف درس می‌خواندم، مرحوم میرزا علی آقا قاضی به آنجا تشریف آوردند و از تولیت مدرسه یک حجره برای تهجد و عبادت درخواست کردند. در آنجا بود که من شیفته این عالم جلیل‌القدر شدم. چند ماهی از آمدن آن بزرگوار به مدرسه می‌گذشت که من خدمت ایشان رفتم و تقاضا کردم که کتاب جامع‌السعادات مرحوم ملامهدی نراقی را برای من بخواند و ایشان با کمال بزرگواری پذیرفت. سپس قرار شد  من در کنار درس‌های دیگر، در ساعات فراغت، خدمت‌شان برسم تا این کتاب را تدریس کنند. اما چه درسی! واقعاً درس عرفانی بود! بعد از چندی، تمام اذکار من میرزا علی آقای قاضی«ره» شده بود. به هیچ درسی توجه نمی‌کردم و تنها درس ایشان مورد توجه من بود. وقتی تدریس را شروع می‌کرد، تمام دروس دیگر از خاطرم می‌رفت و تنها محو آن بزرگوار می‌شدم. تمام روز به چیزی جز سخنان گهربار این عارف فکر نمی‌کردم. رفته‌رفته در اثر بیداری‌های شبانه در من تغییراتی به وجود آمد.»(۱۰)

 

دعوت به استقامت و پایداری

مرحوم آیت‌الله قاضی«ره» انسان صبوری بود. او برای اینکه ابواب آسمان به روی‌اش گشوده شود، چهل سال صبر و استقامت کرد. در سیره تربیتی‌اش خاطرنشان می‌کند که انسان بدون استقامت به جایی نمی‌رسد؛ لذا به شاگردان خود می‌گفت اگر طالب حقیقت هستید، به جست‌وجو ادامه دهید. اگر الان به هدف نرسیدید، بالاخره زمانی خواهید رسید. وی می‌فرمود: «انسان هیچ‌ وقت نباید در زندگی مأیوس شود و به خاطر دیرکرد نتیجه، نباید دست از سیر و سلوک بردارد، زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشاند و سپس ناگهان به اندازه‌ گردن شتر آب زلال و روان جاری شود. هر کس در راه تلاش و کوشش، خداوند را درنظر بگیرد، خداوند برای رسیدن به اهداف و مقاصد برایش کافی است.»(۱۱)

آن عارف روشن‌ضمیر که خود نماد استقامت در سیر و سلوک بود، شاگردان خود را نیز به استقامت و پایداری در امور توصیه می‌کرد. آیت‌الله مرندی«ره» یکی از شاگردان نامدار ایشان نقل می‌کند که: سیدعلی آقا قاضی در همت و تلاش مورچه را مثل می‌زد که با چه زحمت و کوششی برای خود توشه جمع می‌کند و هنگام انتقال دانه به لانه، بارها از بلندی پرت می‌شود، ولی ناامید نمی‌شود و دوباره به تلاش خود ادامه می‌دهد و سرانجام خود را به مقصد می‌رساند.(۱۲) ایشان ادامه می‌دهد که آقای قاضی، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌دانست. این یک مقام بسیار عالی است که انسان از مرز خارج نشود و در برابر احکام شرع مقدس اسلام تعبد کامل داشته باشد.(۱۳)

همچنین مرحوم آیت‌الله شیخ عباس قوچانی«ره» وصی آن عارف بی‌بدیل می‌گوید: «از لحاظ توکل بر خدا، احدی را مانند آقای قاضی ندیدم. او همچون کوه استوار بود، به‌طوری که ابداً مسائل مختلف اجتماعی و زندگی خم بر ابروی ایشان نمی‌آورد! آری او کوه بود! وی در راه سیر و سلوک آن قدر استقامت و صبر کرد تا لطف و عنایت حضرت حق از هر جهت برایش جاری شد؛ به گونه‌ای که خود می‌گوید: هر چه را می‌خواستم تماماً به دست آوردم.»(۱۴)

 

تأکید بر فریضه نماز

آن عالم فرزانه به استناد آیه شریفه « وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشا وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(۱۵) به خواندن نمازهای پنج‌گانه در اول وقت بسیار مقید بود.

حضرت آیت‌الله بهجت«ره» از قول ایشان نقل می‌کند که فرمود: «هر کس نمازهای واجب یومیه را اول وقت بخواند، به همه مقامات معنوی خواهد رسید.»(۱۶)

وی در منزل خود تدریس می‌کرد و نماز جماعت را نیز به همراه شاگردان در خانه اقامه می‌کرد و بسیار با طمأنینه می‌خواند. آن عارف وارسته، خطاب به یکی از شاگردان‌اش این گونه نوشته است: «شما را سفارش می‌کنم به اینکه نمازهای یومیه را در وقت فضیلت در مسجد بخوانید؛ زیرا مسجد برای مؤمن همانند آب است برای ماهی.»(۱۷)

مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: «هنگامی که در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم، یکی از روهای مرحوم قاضی به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت:‌ اگر طالب دنیایی، نماز شب بخوان و اگر طالب آخرت هستی، باز هم نماز شب بخوان.»(۱۸) آری! از دیدگاه میرزا سیدعلی آقا قاضی«ره» فریضه نماز و نوافل انسان را به قله تقوا صعود می‌دهد و هر چه نماز کامل‌تر اقامه گردد، سالک به مراتب والاتری از تقوا دست می‌یابد.

 

انس با قرآن

استناد به آموزه‌های وحیانی در مکتب تربیتی، سیدعلی آقا قاضی«ره» جایگاه ویژه‌ای دارد. او خود مفسر آیات الهی بود و بهره فراوانی از این کتاب آسمانی می‌برد. این عارف فاضل، مصداق روشن و کامل «عبادالرحمان» بود که خداوند متعال در وصف آنان می‌فرماید: « وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا ؛(۱۹) و آنان کسانی هستند که هرگاه آیات پروردگارشان یادآوری شود، کورکورانه در آن آیات ننگرند، بلکه با دل آگاه و چشم بینا آنها را مشاهده می‌کنند تا به مقام معرفت‌شان افزوده شود.»

سیره درخشان این عارف گرانمایه در عمل آکنده از آموزه‌های قرآنی بود و در طول زندگی‌اش هرگز از قرآن جدا نشد و همدم قرآن بود. در توصیه به شاگردان‌اش می‌گفت: «علیکم بقراءه القرآن فی اللیل بالصوت الحسن الحزین فهو شراب المؤمنین؛(۲۰) بر شما باد به قرائت قرآن در شب با صدای زیبا و غم‌انگیز، زیرا آن شراب مؤمنان است.»

شاگردان ایشان نیز تربیت‌شده مکتب قرآن بودند، به‌طوری که علامه طباطبایی«ره» بزرگ‌ترین اثر تفسیری «المیزان فی تفسیر القرآن» را نوشت و با این کار ارزنده‌اش، علم تفسیر را در حوزه‌های علمیه رونقی دوباره داد.

آیت‌الله حسن‌زاده آملی (دامت توفیقاته) از استاد خود علامه طباطبایی«ره» این گونه نقل می‌کند که مرحوم طباطبایی«ره» فرمود: استاد ما، عارف عظیم و سالک مستقیم مرحوم آیت‌الله حاج علی آقای قاضی«ره» اولین دستوری که به هر شاگرد خود می‌داد، ذکر یونسیه «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» بود که به حالت سجده خوانده شود.(۲۱) آن سالک راه قرآن، برای رفع اضطراب و ناراحتی‌های روحی، خواندن آیه «اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ »(۲۲) را سفارش می‌کرد و برای تقویت حافظه، خواندن آیت‌الکرسی و معوذتین (سوره ناس و فلق) را توصیه می‌کرد.

فرزند ایشان آقای سید محمدحسن قاضی، درباره روش یادگیری قرآن خواندن مادرش این گونه نقل می‌کند: «مادرم به آقای قاضی می‌گفت که من سال‌های سال است که در منزل شما هستم و قرآن خواندن را به من یاد نداده‌ای. آقا فرمود: تو قرآن را باز کن؛ مقابل هر سطر یک صلوات بفرست و بعد بخوان. وی به همین سبک صلوات می‌فرستاد و قرآن می‌خواند. بعدها که ما بزرگ شدیم و خواندن و نوشتن را آموختیم، من نزد مادرم می‌آمدم و به او می‌گفتم: این آیه‌ای که می‌خوانم کجای قرآن است؟ وی پیدا می‌کرد و نشان می‌داد؛ یعنی خواندن و نوشتن بلد نبود، ولی اشاره می‌کرد که فلان صفحه قرآن است و سطر آن را هم تعیین می‌کرد.(۲۳)

 

پرورش جسم در کنار تربیت روان

مرحوم قاضی«ره» در سیره تربیتی خود بر این نکته تأکید داشت که تربیت و تعالی انسان از رهگذر تربیت بدن امکان‌پذیر است. نظر ایشان نه دنیاگرایی بود و نه ترک دنیا، بلکه در عین خلوت داشتن با خویشتن، بهره‌مندی از نعمت‌های دنیا را مورد توجه قرار می‌داد. در این زمینه فرزند ایشان سید محمدحسن قاضی می‌گوید: «روش آقای قاضی برخلاف روش استادش مرحوم ملاحسین قلی همدانی«ره» بود. وی انسانی بسیار بزرگ و وارسته بود و روش‌اش ترک دنیا و دل کندن از آن بود، ولی آقای قاضی می‌فرمود تنعمات مادی، همسر، فرزندان و دنیای‌تان را داشته باشید و در همین زندگی طبیعی و عادی به سمت خدا حرکت کنید؛ از این رو، ظاهر ایشان بسیار مرتب و تمیز بود. موها و دست‌هایشان را حنا می‌زد و به تمیز بودن کفش خیلی اهمیت می‌داد و عطر و بوی خوش استعمال می‌کرد و می‌فرمود: این بدن مرکب ماست و باید به آن رسیدگی شود.(۲۴) از دیدگاه این غواص اقیانوس معرفت، نباید در زندگی تن را رها کرد، بلکه جسم مَرکبی است برای روح که سالک می‌تواند با آن مدارج معنوی را طی کند.(۲۵)

 

توجه به ظرفیت شاگردان

این معلم الهی با استناد به کلام گهربار حضرت محمد«ص» که فرمودند: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی‌ قَدْرِ عُقُولِهِم ؛(۲۶) ما پیامبران مأمور هستیم که با مردم به اندازه‌ توانایی‌هایشان سخن بگوییم» براساس توانمندی با شاگردان خود سخن می‌گفت. ایشان توان دریافتی و ذوق مخاطب‌اش را درنظر می‌گرفت و خاطر شنونده را با تلخی و ابهام و تکلف نمی‌آزرد. آثار اخلاقی به جا مانده از این عالم ربانی از آفت تکلف پیراسته است و روانی آن آثار به گونه‌ای است که پیام خود را به‌روشنی عرضه می‌کند.

مرحوم علامه طباطبایی«ره» در خصوص توجه به اندازه درک و گنجایش وجودی هر فرد می‌فرماید: «مرحوم قاضی«ره» به آن دسته از شاگردان خود که از لحاظ گنجایش مبحث اعتماد داشت، در مقوله توحید صحبت می‌کرد و با هرکدام به مقتضای استعداد و حالات و رفتارشان سخن می‌گفت. بعضی زودتر رشد می‌کردند و بعضی دیگر این طور نبودند و رشدشان به تأخیر می‌افتاد و بعضی از شاگردان‌اش پس از ۱۰ تا ۱۲ سال رفت و آمد از مبحث توحید چیزی سر درنمی‌آوردند.»(۲۷)

ایشان کلاس‌های مختلف در سطوح گوناگون داشت و استعداد و مراتب شاگردان را مراعات می‌کرد. این مربی انسان‌ساز، در برابر هر شنونده یا شاگردی که قرآن داشت، توان فکری و ظرفیت دریافتی او را درنظر می‌گرفت و در فرایند تعلیم و تربیت واقع‌بینانه و دقیق عمل می‌کرد. مباحث را می‌سنجید و درخور گنجایش روحی و فکری مخاطب مطرح می‌ساخت. به هر گروه و مخاطبی که پند و اندرز می‌داد، می‌کوشید که از توان و کشش آنان بالاتر نباشد و افکار بلند معنوی را بر هر اندیشه‌ای تحمیل نمی‌کرد.

 

پرهیز از سخت‌گیری در تربیت

حضرت آیت‌الله قاضی«ره» در فرایند تعلیم و تربیت از سخت‌گیری به‌شدت اجتناب می‌کرد، زیرا معتقد بود که اکراه و اجبار در هر کاری نتیجه معکوس می‌دهد. وقتی از فرزند ایشان آقا سید محمدحسن قاضی در مورد به سن تکلیف رسیدن فرزندان آقای قاضی سئوال کردند، جواب داد که پدرمان هیچ‌گونه سخت‌گیری در مورد تربیت فرزندان به کار نمی‌برد. مثلاً مادرمان خیلی مقید بود که ما را برای اذان بیدار کند، ولی ایشان از روی مهربانی و دلسوزی می‌گفت که به بچه‌ها سخت نگیرید، حالا خیلی وقت دارند. او با بچه‌ها خیلی مهربان بود و همه را با احترام و محبت صدا می‌کرد. آن عارف متهجد، دوست داشت که هر کاری در وقت و زمان خودش انجام گیرد، نه زودتر از آن.

هرگاه برخی از فرزندان‌اش که هنوز در سنین نوجوانی بودند و به تقلید از ایشان برای نماز شب بیدار می‌شدند، آنان را نهی می‌کرد و می‌گفت بروید بخوابید. وی با فکر باز با مسائل نوجوانان و جوانان برخورد می‌کرد و متعصب و محدوداندیش نبود. در امر تحصیل بچه‌های خود از شیوه اجبار استفاده نمی‌کرد، بلکه آنان را آزاد می‌گذاشت. از این رو، برخی از فرزندان وی طلبه شدند و بعضی به دنبال کارهای دیگر رفتند.(۲۸)

 

استفاده از روش یادآوری

در حوزه تعلیم و تربیت، استفاده از روش «یادآوری» سبب می‌شود که دانسته‌ها در وجود متربی نهادینه گردند؛ زیرا خداوند خطاب به پیامبرش«ص» می‌فرماید: « وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ۵۵ ؛(۲۹) یادآوری کن زیرا یادآوری برای مؤمنان سودمند است.»

آیت‌الله سید محمدحسین حسینی تهرانی در کتاب «روح مجرد» می‌فرماید: «آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش‌های مادی، شهوی و غضبی که غالباً از شهوت و زیاده‌روی در لذت‌ها برمی‌خیزد، روایت خاصی را به شاگردان خویش دستور می‌داد تا بنویسند و به آن عمل کنند و اضافه می‌کرد که آن را در جیب خود بگذارند و هفته‌ای یکی دو بار مطالعه کنند. آن بزرگوار در پاسخ سئوال یکی از شاگردان‌اش توصیه می‌کند که کتاب‌های عرفانی و اخلاقی را بیشتر مطالعه کند. سپس اضافه می‌کند که برای نهادینه شدن مطالب در ذهن باید آنها را تکرار و یادآوری کرد.»(۳۰)

 

ایجاد انگیزه

اولین فروغ امامت حضرت علی«ع» در مورد تأثیر کلام فرزانگان بر شیفتگان می‌فرماید: « إِنَّ کَلاَمَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً، وَإِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً. ؛(۳۱) سخن عالمان هنگامی که درست باشد، مانند داروست و اگر اشتباه باشد درد است.» همچنین آن امام همام«ع» در کتاب شریف نهج‌البلاغه خاطرنشان می‌کند که: «رُبَّ قَوْل أَنْفَذُ مِنْ صَوْل. ؛(۳۲) چه بسا گفتاری که از شمشیر برّان نافذتر است.»

مرحوم میرزا علی آقا قاضی با الهام از رهنمودهای سازنده پیشوایان معصوم«ع» در وجود شاگردان و رهروان خویش انگیزه و رغبت ایجاد می‌کرد. هر کس یک ساعت پای درس ایشان می‌نشست، یک دنیا معرفت و آگاهی پیدا می‌کرد؛ وقتی صحبت می‌کرد، همه گریه می‌کردند.(۳۳)

آیت‌الله سید هاشم رضوی کشمیری از شاگردان استاد قاضی می‌گوید: «وقتی به محضر آقای قاضی می‌رفتیم، چنان انبساط روحی، شادی و ابتهاجی به ما دست می‌داد که تمام مشکلات، سختی‌ها و ناملایمات زندگی روزمره را از جان و تن ما می‌زدود.»(۳۴)

 

تواضع

تواضع راستین از آن کسانی است که خدا را به وحدانیت شناخته و هستی خویش را در آن گم کرده‌اند و برای خویش هستی و وجودی نمی‌بینند:(۳۵) « عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. ؛(۳۶) آفریدگار در اندیشه آنان بزرگ است، پس هر چه جز اوست، در مقابل دیدگان‌شان ناچیز است.» این همان چیزی است که حضرت علی«ع» در وصف عارفان مکتبش می‌فرماید: «از کارهای اندک خویش خرسند نیستند و کارهای بسیار را زیاد نمی‌بینند. خویش را متهم می‌کنند و از کارهای خود ترسان هستند.»(۳۷)

آیت‌الله قاضی«ره» غبار کوی پیشوایان معصوم«ع» بود. درک عظمت حق، آنچنان وی را خاضع و خاشع کرده بود که تمام تجملات و خودنمایی‌ها را از ایشان سلب کرده بود. او به گونه‌ای فروتن شده بود که دیگر «خودی» نمی‌دید که بخواهد به مطرح کردن آن بپردازد، اگرچه جهانی بس بی‌انتها در درون داشت، وقتی می‌خواست خویشتن را توصیف کند، می‌فرمود: من لنگه کفش انسان‌های کامل هم نمی‌شوم.» در مجلس روضه حضرت اباعبدالله«ص» خودش کفش‌های میهمانان امام حسین«ع» را جفت و تمیز می‌کرد؛ به‌طوری که بعضی افراد به او خرده می‌گرفتند که انسان بزرگ نباید چنین کاری بکند.(۳۸)

دختر این عالم ربانی،‌ بانو سیده فاطمه قاضی، درباره تواضع ایشان می‌گوید: «مرحوم پدرم خودشان را خیلی کم می‌گرفتند. همیشه می‌گفتند که من چیزی بلد نیستم. حتی وقتی بچه‌ها یا نوه‌ها به ایشان می‌گفتند آیت‌الله! می‌گفت نه، نه، من آیت‌الله نیستم. خیلی خودشان را پایین می‌دانستند. هیچ‌گاه درصدر مجلس نمی‌نشستند و هر گاه شاگردان و مهمانان در منزل به سراغشان می‌آمدند برای احترام به آنان می‌ایستادند.»(۳۹)

حضرت آیت‌الله عبدالله جوادی آملی (دامت توفیقاته) در مورد تواضع این عارف فرزانه می‌فرماید: «حضرت استاد در کمتر مسئله‌ای از مسائل دینی و حکمت‌های قرآنی بود که تحلیل شایسته‌ای نداشته باشد، ولی اگر احیاناً مسائلی رخ می‌داد که ایشان جوانب آن را کاملاً بررسی نکرده بود، با شهامت کامل می‌گفت که نمی‌دانم.»(۴۰)

 

ختام سخن

مرحوم آیت‌الله میرزا علی آقای قاضی«ره» در طول عمر بابرکت خویش توانست مراحل عالی عرفان را طی کند و به مقامات متعالی دست یابد. او متواضعانه با کوله‌باری از دانش و معرفت در میان خاکیان زیست و رنج‌های فراوانی را متحمل گردید. برخی از جاهلان و غرض‌ورزان با غیظ غلیظ و کینه‌های کهنه موجبات آزردگی وی را فراهم ساختند، اما این مضایق و مصائب، اندیشه‌های عرفانی آن بزرگوار را در حصر و حبس قرار نداد و نتوانست مانع پرتوافشانی این خورشید درخشان در منظومه عرفان شود.

ستاره زندگانی سید علی قاضی«ره» پس از عمری تلاش و مجاهدت در سال ۱۳۶۶هـ ق در سن ۸۳ سالگی غروب کرد و روح او به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش در نجف اشرف، قبرستان وادی‌السلام، در کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

آنچه که این عالم ربانی را ابرمرد عرفان و معرفت کرد، تنها زهد و عبادتش نبود. رمز موفقیت این عارف بصیر آن بود که تمام امور زندگی‌اش اعم از علم، معنویت، اخلاق، معاشرت و… در پرتو افکار عرفانی و راهبردهای تربیتی‌اش شکل گرفته بود. معرفت توحیدی وی خورشیدی بود که پرتوهای آن تمام زندگی‌اش را دربرگرفته و از او عارفی بی‌بدیل و انسانی جامع و کامل ساخته بود، به‌طوری که عرشیان و ملکوتیان، حیران و سرگشته وی شده بودند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مثنوی معنوی، جلال‌الدین محمد بلخی، دفتر پنجم، ص ۷۱۶٫

۲ـ‌ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲، ص ۲۵٫

۳ـ اسرا، ۷۰٫

۴ـ‌ اسوه عارفان، صادق حسن‌زاده و محمود طیار مراغی، ص ۱۱۳٫

۵ـ‌ صلح کل، جمعی از نویسندگان، مؤسسه فرهنگی ـ مطالعاتی شمس‌الشموس، ۱۳۸۲، ص ۱۵۷٫

۶ـ همان، ص ۱۷۰٫

۷ـ همراه با فرزانگان، علیرضا رجالی تهرانی، ص ۲۱۳٫

۸ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۱۱٫

۹ـ یادبود یادواره علامه طباطبایی در کازرون، منوچهر مظفریان، ۱۳۶۹ ش، صص ۱۱۲ـ۱۱۱٫

۱۰ـ نگین عرفان، واحد پژوهش انتشارات هنارس ۰۱۳۹۰ ش)، ص ۴۲٫

۱۱ـ عطش (ناگفته‌هایی از سیر توحیدی کامل عظیم حضرت آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی)، هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی ـ مطالعاتی شمس‌الشموس، (۱۳۸۸ ش)، ص ۱۲۹٫

۱۲ـ بحر خروشان، حسین روحانی‌نژاد، ص ۱۲۰٫

۱۳ـ مردی از ملکوت، محمدباقر نجف‌زاده، ص ۱۶٫

۱۴ـ اقلیم وجود، محمد لک علی‌آبادی، ص ۵۸٫

۱۵ـ عنکبوت، ۴۵٫

۱۶ـ زمرم عرفان (یادنامه ‌فقیه عارف حضرت آیت‌الله محمدتقی بهجت)، محمد محمدی ری‌شهری، ص ۷۹٫

۱۷ـ اقلیم وجود، ص ۷۱٫

۱۸ـ جرعه‌های جانبخش، غلامرضا گلی‌زواره، ص ۵۸٫

۱۹ـ فرقان، ۷۳٫

۲۰ـ دریای عرفان (زندگینامه و شرح احوال آیت‌الله سیدعلی قاضی) هادی هاشمیان، ص ۱۲۸٫

۲۱ـ چشمه توحید، واحد پژوهش انتشارات هنارس (۱۳۹۰ ش)، ص ۱۸٫

۲۲ـ مؤمنون، ۹۷٫

۲۳ـ اقلیم وجود، صص ۴۵ـ۴۴٫

۲۴ـ همان، ص ۸۱٫

۲۵ـ بحر خروشان، ص ۱۰۷٫

۲۶ـ تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۳۲٫

۲۷ـ اقلیم وجود، ص ۶۲٫

۲۸ـ بحر خروشان، ص ۱۰۵٫

۲۹ـ ذاریات، ۵۵٫

۳۰ـ اقلیم وجود، ص ۶۰٫

۳۱ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۲۶۵، ص ۶۹۲٫

۳۲ـ همان، حکمت ۳۹۴، ص ۷۲۴٫

۳۳ـ صلح کل، صص ۱۶۹ـ۱۶۸٫

۳۴ـ چشمه توحید، ص ۸۹٫

۳۵ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، ج ۱۱، ص ۲۹۸٫

۳۶ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲٫

۳۷ـ همان، ص ۴۰۴٫

۳۸ـ صلح کل، ص ۴۸٫

۳۹ـ عطش، ص ۱۶۷٫

۴۰ـ شمس الوحی تبریزی، عبدالله جوادی آملی، صص ۲۴۲ـ۲۴۱٫

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

ایشان عمری را در راه اعتلای کلمه حق گذراند و با اخلاصی کم‌نظیر، در راه اسلام و قرآن گام برداشت و بازدهی بسیار عالی را در قلمرو عرفان و معرفت از خویش باقی گذاشت و با افکار بلند و عارفانه‌اش تأثیری عمیق در بین مشتاقان معرفت و طالبان اخلاق گذاشت و تربیت‌یافتگانی زبده را به جامعه اسلامی تقدیم نمود.

30نوامبر/16

ابوذر غفاری طلایه‌دار مبارزه با مفاسد اقتصادی و اشرافی‌گری(۲)

با صحابه معصومین علیهم‌السلام

 

 

غلامرضا گلی زواره

در شماره پیشین به نحوه اسلام آوردن ابوذر و شیوه‌های تبلیغی او پرداختیم و اینک در باب فضائل اخلاقی و مبارزات بی‌امان او در پیروی از امیر مومنان حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص)، سخن را پی می‌گیریم.

 فضایل و مکارم

تصریح پیامبر اکرم«ص» بر صداقت و راستگویی ابوذر مشهور است که فرموده‌اند: «آسمان سایه نیفکند و زمین برنداشت کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او تنها زندگی می‌کند. مرگش در تنهایی فرامی‌رسد و تنها برانگیخته و داخل بهشت می‌شود.»‌(۱)

امام رضا«ع» از پیامبر اکرم«ص» نقل فرمود که: «ابوذر راستگوی این امت است.»(۲) صفوان می‌‌گوید: «از حضرت صادق«ع» شنیدم که پیامبر خدا فرمود: خداوند فرمان داده است چهار نفر را دوست بدارم. علی‌بن‌ابی‌طالب، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی.»(۳)

ابوذر غفاری در میان شیعیان منزلت والایی دارد، زیرا او در زمره شخصیت‌هایی است که همراه سلمان فارسی، مقداد و عماریاسر بعد از رحلت رسول اکرم«ص» به حضرت علی«ع» وفادار ماند و این چهار نفر را ارکان اربعه نامیده‌اند.

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم.» (۴)

او که دل با حضرت داشت، چنان به ایشان نزدیک بود که در مراسم مخفیانه تشیع پیکر مطهر حضرت زهرا «س» در زمره یاران ویژه امام بود. همه می‌دانیم که دختر گرامی پیامبر در وصیت خود تأکید کرده بود که او را شبانه دفن کنند و مرقدش پنهان باشد و با این وصیت در واقع نفرت خود از ستمگران آن عصر را اظهار کرد، اما ابوذر در مراسم دفن آن بانوی بزرگوار حضور داشت و حتی نقل شده است که علی«ع» به کمک ابوذر جنازه همسرش  را به مصلی آورد و بر آن نماز خواندند.(۵)

اعتراض و انتقاد

پس از چندی که نخستین خلیفه، زمام امور مسلمانان را برعهده گرفت، دوازده تن از صحابه پیامبر«ص» تصمیم گرفتند اعتراض کنند و هریک انتقاداتی را مطرح کردند. ابوذر از جای خود برخاست و گفت: «ای جماعت! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و قرابت رسول اکرم«ص» را نادیده گرفتید. سوگند به خدا با این وضعی که پیش آمده، عده‌ای از دین خارج و دسته‌ای هم متزلزل و مضطرب می‌شوند. اگر این منصب را در خاندان پیامبر قرار می‌دادید، هرگز اختلاف و مشاجره‌ای در میان مسلمانان رخ نمی‌داد، ولی از این پس هر کسی به این موقعیت طمع می‌ورزد؛ خون‌های زیادی برای تصاحب قدرت بر زمین می‌ریزد. شما همه نیک می‌دانید و مردمان صالح هم گواهند که رسول اکرم«ص» فرمود جانشین من علی‌بن ابی‌طالب«ع» و پس از او پسرانم حسن و حسین«ع» و بعد از آنها اولاد ایشان خواهند بود. اما شما فرمایش پیامبر و پیمان و وصیت او را فراموش کردید؛ و همچون امت‌های گذشته که از فرستادگان الهی فاصله گرفتند و به فرامین آنان عمل نکردند و منحرف شدند، رفتار کردید و آئین، احکام و سنت اسلامی را تغییر دادید.»(۶)

افشای مفاسد و انحرافات زمامداران

در زمان خلافت اولین و دومین خلیفه اگرچه ابوذر از وضع موجود دل خوشی نداشت، اما در فتوحات اسلامی با رزمندگان مسلمان همکاری می‌کرد، از جمله در سال بیستم هجری در فتح مصر شرکت داشت و در ۲۷ هجری در پیکار قبرس و فتح آن حاضر شد. او تا سال سی‌ام هجری با نیروهایی که دراختیار داشت، در شام، مرز سرزمین اسلام با قلمرو روم، اقامت گزید تا در نبردهای مسلمانان با رومیان حماسه‌آفرینی کند.

در همین ایام گاهی به بیت‌المقدس می‌رفت و قبله‌گاه نخستین مسلمین را زیارت می‌کرد. ناگهان به او خبر رسید که دومین خلیفه توسط برده‌ای ایرانی به نام ابولؤلؤ به قتل رسیده است. ابوذر تصور کرد که از آن پس امارت مسلمانان به حضرت علی«ع» تعلق دارد و کسی سزاوارتر از او وجود ندارد، لذا راهی مدینه گردید تا در کنار آن حضرت باشد. ولی در راه به قافله‌ای که از مدینه به شام می‌آمد برخورد و از آنان شنید که عثمان به عنوان خلافت مسلمین انتخاب گردیده و بار دیگر حق حضرت علی«ع» نادیده گرفته شده است.(۷)

ابوذر در مدینه اقامت گزید، اما رفته رفته ملاحظه کرد که امارت مسلمین به تشکیلات سلطنتی تبدیل شده و تشریفات و تجملات پادشاهی و دنیاطلبی و فزون‌خواهی بر پارسایی و پرهیزگاری غلبه یافته است. طلحه و زبیر و عبدالرحمن عوف که در روی کار آوردن خلیفه سوم مؤثر بودند و به او رأی دادند، املاک و اموال فراوانی به دست آوردند. سعدبن ابی‌وقاص (پدر عمر سعد) در عقیق‌ خانه‌ای بسیار مجلل و با امکانات رفاهی گسترده بنا کرد. یک روز هم ابوذر خبردار شد که عثمان تمام قلعه خیبر و بخش مهمی از مالیات سرانه آفریقا را به عموی خود مروان بن حکم که رسول اکرم«ص» او و پدرش را تبعید کرده بود، بخشیده و به برخی از خویشاوندان دیگر خود نیز اموال قابل توجهی از بیت‌المال عمومی را عطا کرده است.

ابوذر با مشاهده این مفاسد اقتصادی چاره‌ای جز مبارزه ندید و بی آنکه هراسی به دل راه دهد، به‌شدت به رفتارهای مذموم و تصمیم‌گیری‌های ظالمانه‌ خلیفه اعتراض و در مسجدالنبی این آیه را برای مردم تلاوت کرد: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ ِ عَذَاب.»(۸) مروان موضوع را به عثمان خبر داد و او هم ابوذر را احضار کرد و او را مورد مؤاخذه قرار داد، اما ابوذر حملات خود را به تشکیلات او شدیدتر کرد. عثمان به دنبال پیدا کردن بهانه‌ای بود تا او را تبعید کند و به قول خودش از شر این اخلالگر رهایی یابد.

تا اینکه روزی ابوذر با  کعب‌الاحبار روحانی یهودی مسلمان‌نما که وزیر مشاور عثمان بود، نزد خلیفه نشسته بود. عثمان به کعب گفت: «آیا برای حاکم اسلامی جایز است که مالی را دراختیار بگیرد و هر وقت توانست آن را بپردازد؟» کعب: «گفت اشکالی ندارد.» ابوذر گفت: «ای یهودی‌زاده! تو احکام شرعی آئین ما را به ما تعلیم می‌دهی؟» کعب از این بابت به عثمان شکوه کرد و مشاجره‌ای بین ابوذر و عثمان صورت گرفت و عثمان او را به سرزمین شام تبعید کرد.(۹)

مبارزه با نیرنگ معاویه

در منطقه شامات که از حاصلخیزترین و پردرآمدترین نواحی دنیای اسلام به شمار می‌رفت، معاویه بن ابی‌سفیان بر مسند حکومت تکیه زده بود و پول‌های گزاف و بی‌حساب و کتاب به این و آن می‌بخشید و بدین وسیله حامیان خود را افزایش می‌داد. او به احداث کاخی مجهز به انواع امکانات رفاهی و تزئینات گوناگون که سرمایه‌اش از حق مسلم مردمان محروم و کم‌بضاعت بود اقدام کرد. مردم شام از این وضع به ستوه آمده بودند و چون شنیدند ابوذر راهی این سرزمین شده است، به استقبال او شتافتند و ابوذر هم ضمن سخنرانی برای مردم، به املاک و قصرهای سر به فلک کشیده معاویه و مفاسد وی اشاره می‌کرد.

معاویه که می‌دید ابوذر با گفتن حقایق، اذهان مردم را روشن می‌سازد، ابتدا تلاش کرد با تطمیع، او را خاموش کند و سیصد دینار برایش فرستاد. ابوذر گفت: «اگر این پول حق من بوده که تا کنون از آن محروم بوده‌ام، می‌پذیرم، ولی اگر رشوه است، به آن نیاز ندارم.» و پول را پس فرستاد»(۱۰)

معاویه که دید تطمیع و تهدیدش کارساز نیست از راه دیگری وارد شد و اهالی شام (سوریه، لبنان و فلسطین کنونی) را از معاشرت با ابوذر نهی و در قدم بعدی او را به سرزمین جبل عامل (کوهستان‌های جنوب لبنان) تبعید کرد. ابوذر در روستاهای صرفند مفحالیس بر کرانه مدیترانه و جنوب شرقی جبل عامل اقامت گزید و در آن نواحی به ترویج فرهنگ و معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت پرداخت و از فضایل و مکارم امیرمؤمنان«ع» سخن گفت و بدین‌گونه بذر تشیع را در جبل‌عامل افشانید. در هریک از دو قریه یادشده، مسجدی است که به نام ابوذر معروف است.(۱۱)

معاویه از این وضع نگران شد و در نامه‌ای به عثمان نوشت که ابوذر هر صبح و شام برای مردم سخنرانی می‌کند و اهالی این منطقه را از تشکیلات خلافت شما متنفر و نسبت به علی«ع» علاقمند کرده است. عثمان به معاویه نوشت: «ابوذر را بر شتری بدون جهاز سوار و به جانب من روانه کن.»

مردم که از حرکت ابوذر مطلع شدند به او گفتند:«اگر اجازه بدهی از رفتن تو به مقر خلافت جلوگیری می‌کنیم.» ابوذر گفت: «نه، برگردید، زیرا در این صورت ستمکاران شما را شکنجه و روانه زندان می‌کنند. صبر من در شدائد و مصائب از شما افزون‌تر است.»(۱۲)

در تبعیدگاه ربذه

عثمان تصمیم گرفت او را به مکان دیگری تبعید کند و به او گفت که کجا را دشمن می‌داری؟ ابوذر گفت: «از ربذه نفرت دارم، زیرا وقتی در حال کفر به سر می‌بردم در آنجا بودم.» عثمان گفت: «باید به ربذه بروی.» ابوذر به یاد فرموده پیامبر افتاد که به وی متذکر گردیده بود تو را به ربذه تبعید می‌کنند. این آبادی در یک فرسخی مدینه و بر سر راه مکه و مدینه واقع شده.(۱۳)

به‌رغم آنکه عثمان دستور داده بود کسی ابوذر را بدرقه نکند، علی«ع»، دو فرزندش امام حسن«ع» و امام حسین«ع»، برادر آن حضرت عقیل، عماریاسر و عده‌ای دیگر از بنی‌هاشم ابوذر را مشایعت کردند و امیرمؤمنان«ع» هنگام بدرقه خطاب به وی فرمودند: «ای ابوذر! تو برای خشنودی خداوند به خشم آمدی، پس به آن پروردگاری که برای او خشمگین شدی امیدوار باش. این قوم (عثمان و کارگزارانش) از به خطر افتادن دنیای خود ترسیدند و تو بر دین خود از آنان بیمناک گشتی. با تو انس نمی‌گیرد مگر حق و از تو نمی‌رمد مگر باطل، پس اگر با آنان همکاری می‌کردی، تو را دوست می‌داشتند و تو را در امان می‌گذاشتند.»(۱۴)

ابوذر در تبعیدگاه ربذه وضعیت مشقت‌باری داشت. وسیله معاش او و خانواده‌اش چند رأس گوسفند بود که در آن ریگستان گرم کم‌کم از بین رفتند و یگانه پسرش نیز درگذشت.(۱۵)

سرانجام وی بعد از عمری عبادت و زهد و مبارزه با ستمگران، به سال ۳۱ یا ۳۲ هجری و در حالی که جز همسرش کسی در کنارش نبود، همان‌گونه که پیامبر اکرم«ص» پیش‌بینی کرده بود، دارفانی را وداع گفت. همسرش اندوهگین بود که حالا چه کسی شوهرش را کفن و دفن کند که ناگهان جماعتی از مؤمنین از راه رسیدند و ابوذر را غسل داده و کفن کردند. عبدالله بن مسعود یا مالک اشتر بر پیکرش نماز خوانده و او را در همان ربذه دفن کردند و همسر و دخترش را با خود به مدینه بردند.(۱۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

اعیان الشیعه، ج اول، ص ۳۲۶٫۱

همان  .۲

  1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، صص ۳۱۵ و ۳۹۳، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۶، طبقات، ج ۴، ص ۱۹۹
  2. رجال حول الرسول، ج اول، صص ۱۸۰ـ۱۷۸

۵٫‌ سفینه البحار، ج اول، ص ۴۸۳، بیت‌الاحزان، محدث قمی، ص ۲۸۶، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص.۴۷۶

  1. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۳

۷٫تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۴۱، فتوح البلدان، بلاذری، ص ۲۰۹، انساب الاشراف، بلاذری، ج ۴، ص ۵۴۲، الفتوح.

‌ ۸٫ توبه، ۳۴

  1. الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۲
  2. طبقات، ج ۴، ص ۴۲۲، تاریخ یقعوبی، ج ۲، ص ۱۷۲، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، صص ۴۳۳ـ۴۳۲

۱۱٫امل الامل، شیخ حر عاملی، مقدمه مؤلف، ج اول، ص ۱۳، جبل عامل فی التاریخ، محمدتقی آل الفقیه العالمی، ص ۴۹،

  1. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۳۶، پیغمبر و یاران، ج ۱، صص ۶۰ـ۵۹، یاران پیامبر، ص ۳۶
  2.   معجم البلدان، یاقوت حمدی، ج ۴، ص ۲۲۲
  3. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۰، صص ۴۰۶ـ۴۰۵
  4. دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۷، الغدیر، ج ۸، ص ۴۲۳
  5.   انساب الاشراف، ج ۴، ص ۵۱۲، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۷۳، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۷۸

 

سوتیتر:

۱

روزی یکی از دوستان ابوذر او را دید که پیراهن نسبتاً کهنه‌ای در بر کرده است. از او پرسید: «آیا جامه بهتری نداری؟» جواب داد: «داشتم، ولی به کسی که محتاج بود دادم. رسول اکرم«ص» به من توصیه کردندکه به مستمندان مهر بورزم و در زندگی مدام به کسانی بنگرم که از من پایین‌ترند و به افرادی نگاه نکنم که از من بالاترند. سخن حق را بگویم اگر چه تلخ باشد. در راه خدا از ملامت سرزنش‌کنندگان نهراسم

 

30نوامبر/16

پیش‌بینی تاریخی‌ای که محقق شد

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به حوادث اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۱

سید روح‌الله امین‌آبادی

با قاطعیت می‌توان گفت مهم‌ترین رویداد دو ماهه اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۶۱ مربوط به دفاع مقدس و پیروزی‌های چشمگیر رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد است‌. در دهم اردیبهشت ماه این سال مرحله اول عملیات بیت‌المقدس با رمز علی ابن ابی‌طالب«ع» در منطقه شمال خرمشهر با هدف آزادسازی این شهر آغاز شد.

هشت روز بعد در ۱۸ اردیبهشت در اولین مرحله عملیات بیت‌المقدس، هویزه، پادگان حمید و ۵۰۰ کیلومتر مربع از اراضی خوزستان آزاد شدند و با تسلط کامل رزمندگان بر جاده اهواز خرمشهر، عراقی‌ها به محاصره رزمندگان اسلام در آمدند.

در ۲۰ اردیبهشت این سال  شلمچه آزاد شد تا رزمندگان گام به گام به هدف نهایی در این مرحله از دفاع مقدس نزدیک شوند و اینگونه بود که…

خدا خرمشهر را آزاد کرد!

خرمشهر آزاد شد، جمله‌ای که از یک ماه پیش مردم برای شنیدن آن لحظه‌شماری می‌کردند. روزنامه‌ها در شماره‌های ویژه سوم خرداد، مردم را از انتظار درآوردند و خبر پیروزی را با تیترهای درشت در صفحه اول خود به جهان مخابره کردند.

روزنامه اطلاعات در شماره ویژه این روز نوشت: «شهر قهرمان خرمشهر به دست پرتوان رزمندگان دلاور اسلام آزاد شد. نیروهای ایران با درهم شکستن آخرین سنگرهای مقاومت‌ مزدوران عراقی در خرمشهر، بر کلیه نقاط شهر مسلط شدند و هم‌اکنون خرمشهر، شهر خون، ایثار و شهادت در کنترل کامل رزمندگان اسلام است.

رزمندگان اسلام صبح امروز طی یک حمله برق‌آسا شهرک ولی‌عصر در غرب خرمشهر را آزاد کردند و نیروهای رزمنده ایران از مدخل غربی خرمشهر با گام‌های استوار وارد شهر شدند و نبرد شدید برای آزادی کامل خرمشهر را با مزدوران بعثی آغاز کردند و در همان لحظات اول حمله، کلیه خطوط دفاعی دشمن را متلاشی کردند و آخرین مقاومت‌های مزدوران عراقی را درهم کوبیدند.

سرهنگ احمد زیدا فرمانده نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر، صبح امروز به دست نیروهای پرتوان اسلام به هلاکت رسید. کشته شدن این فرمانده بعثی باعث شد روحیه نیروهای مزدور عراقی در داخل خرمشهر به‌شدت کاهش یابد. این سرهنگ عراقی فرماندهی تیپ ۱۱۳ گارد مرزی ارتش صدام را نیز به عهده داشت.»

در پی پیام سپاه اسلام به سربازان فریب‌خورده ارتش بعث عراق و دعوت آنان به تسلیم، نظامیان عراقی مستقر در خونین شهر، گروه گروه خود را به مدافعان انقلاب اسلامی تسلیم کردند. خبرها لحظه به لحظه از خرمشهر مخابره می‌شود و در ساعت ۱۵ و ۲۰ دقیقه این خبر جهان را تکان می‌دهد؛ خرمشهر آزاد شد.

 

پیام امام خمینی به دنبال فتح خرمشهر: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»

امام خمینی رهبر انقلاب به دنبال آزادی خرمشهر طی پیامی تأکید کردند: «اینجانب با یقین به آنکه مَا النَّصْرُ إلّامِنْ عِندِاللهِ از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیه‌الله الاعظم ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت‌هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند، بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین‌انداز کرد و پرچم پرافتخار «لااله الاالله» را بر فراز آن شهر خرّم ـ که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت ـ [بیافراشت‌] تشکر می‌کنم.»

امام خمینی ضمن هشدار به سران عرب ادامه دادند: «امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می‌گوید و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می‌دهم که اگر از اطاعت بی‌چون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید و شما بدانید آن قدر که ابرقدرت‌ها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته پشتیبانی کردند، از شماها که قدرت‌های کوچک و حکومت‌های ضعیف هستید، پشتیبانی نمی‌کنند.»

بی‌شک درباره آزادسازی خرمشهر بسیار می‌توان نوشت، ولی هرگز نمی‌توان اوج حماسه‌ای را که در این دو ماه خلق شد به‌خوبی روایت و حق مطلب را ادا کرد.

 

پیش‌بینی تاریخی‌ای که محقق شد

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان بعد از ظهر دوم خرداد ۱۳۶۱ طی گفت‌وگویی با خبرنگار واحد مرکزی خبر اظهار داشتند: «اگر عراق فرصت کند به کشورهای خلیج فارس از جمله کویت هم تجاوز می‌کند…اصل تشکیل شورای همکاری خلیج فارس بدون نقش اساسی جمهوری اسلامی ایران، امر غیرواقع‌بینانه‌ای بود….اگر عراق در این نبرد پیروز می‌شد، احتمال بروز درگیری‌های مرزی قدیمی بین این کشور با کویت و عربستان بود و شاید عراق سرزمین‌های آنان را به‌زور تصرف می‌کرد. بدین صورت است که خلیج فارس باید از پیروزی و تسلط عراق بترسد، نه از پیروزی جمهوری اسلامی ایران، زیرا ما همواره ثابت کرده‌ایم که تمایل به گسترش اراضی خود نداریم، ولی عراق با تجاوز به جمهوری اسلامی ایران ثابت کرد که خواهان گسترش اراضی خود و تجاوز به کشورهای همسایه است.»

پیش‌بینی تاریخی مقام معظم رهبری در سال ۶۱ و در زمانی که هیچ نشانی از اختلاف میان کویت و رژیم بعث عراق هویدا نبود و اختلاف‌های قدیمی نیز بر سر اتحاد در جنگ با ایران دیده نمی‌شد، سال‌ها بعد تحقق پیدا کرد تا سران مرتجع عرب بر خبط و خطای خود در حمایت بی چون و چرا از صدام آگاه شوند.

پیش‌بینی ایشان درباره حمله عراق به کویت در ۱۱ مرداد ماه ۱۳۶۹ ـ ۱۹۹۰ م. ـ محقق شد. امروز نیز معظم‌له شکست حتمی آل‌سعود در جنگ با مظلومین یمن را پیش‌بینی کرده‌اند و شواهد و قرائن تحقق این پیش‌بینی هویداست. آیا به گفته رهبر عزیز انقلاب سران سفیه منطقه عبرت خواهند گرفت؟

 

جنایت بی‌نظیر صدام، ساقط کردن هواپیمای وزیر خارجه الجزایر  

در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ صدام دست به جنایتی عجیبی می‌زند. از آنجا که روابط حسنه الجزایر با ایران اسلامی رژیم عراق را به‌شدت عصبانی کرده بود، در سفر وزیر خارجه الجزایر به منطقه، هواپیمای وی توسط جنگنده‌های بعثی ساقط می‌شود تا صدام پیام خود را به دولتمردان این کشور مخابره کند که هرگز تحمل روابط حسنه کشوری با ایران را ندارد. به بخشی از گزارش‌های مطبوعات از این جنایت اشاره می‌کنیم.

محمدبن یحیی وزیر امور خارجه جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر که برای دیداری رسمی عازم کشورمان بود، بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. محمد بن یحیی در رأس یک هیئت عالیرتبه الجزایری و به دعوت علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه کشورمان به ایران می‌آمد که این حادثه دردناک به وقوع پیوست.

این هیئت عالیرتبه روز دوشنبه [۱۳ اردیبهشت] الجزایر را به قصد یک دیدار رسمی ۵ روزه از ایران ترک کرده بود. یادآور می‌شود که این سفر، نخستین دیدار یک هیئت عالیرتبه الجزایری از ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. وزارت خارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای اعلام کرد قرائنی در دست است که سقوط این هواپیما یک توطئه حساب شده از جانب رژیم بعث عراق بوده است.

آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس نیز در جلسه ۱۴ اردیبهشت مجلس اظهار داشت: «وزیر خارجه الجزایر و همراهان‌اش به عنوان هیئت صلح و حل اختلافات فی مابین دو کشور ایران و عراق قصد سفر به ایران را داشتند… پیروزی چشمگیر سپاه اسلام در عملیات بیت‌المقدس برای ناظران و کسانی که حزب بعث عفلقی را می‌شناختند، این نگرانی را ایجاد کرده بود که عراق و حکام بعثی با مشاهده این حرکت وسیع نیروهای اسلام دچار اضطراب و جنون شوند و دست به عملیات جنون‌آمیزی بزنند… اما کسی فکر نمی‌کرد که جنون صدام به این اندازه اوج بگیرد که هواپیمای وزیر خارجه دولت دوست و انقلابی الجزایر را به جرم اینکه به ایران انقلابی مسافرت می‌کند مورد هجوم قرار دهد… جنایت هولناک است و اسناد گواه است که هواپیمای عراقی در تعقیب هواپیمای مسافرتی لوفت‌هانزا و هواپیمای حامل وزیر خارجه الجزایر و همراهان‌اش بوده‌اند. نوار مکالمه برج‌های پایگاه‌ها با هواپیما ثبت است و منتشر می‌شود و صدام نمی‌تواند این جنایت را انکار کند و ما منتظریم که اسناد دقیقاً پخش شوند.»

 

ارتباط سعودی‌ها با عوامل یک کودتا

در اوایل سال ۱۳۶۱ صادق قطب‌زاده که زمانی ریاست صدا و سیما را برعهده داشت و مدتی هم وزیر خارجه بود و در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری شکست خورد، به اتهام تلاش برای انجام یک کودتا و نیز ترور امام خمینی دستگیر شد. به دنبال دستگیری عوامل کودتا، ارتباط این افراد با آیت‌الله شریعتمداری از مراجع وقت مشخص شد و جامعه مدرسین وی را از مرجعیت برکنار کرد.

در اردیبهشت ۱۳۶۱ مصاحبه آیت‌الله شریعتمداری در این زمینه منتشر شد. وی طی مصاحبه‌ای از پیشگاه خداوند به علت اینکه از توطئه کودتا آگاهی داشته و آن را افشا نکرده، طلب استغفار کرد و ملتزم شد در آینده امثال این امور را تکرار نکند، بلکه با شدت با اینگونه افکار و اعمال مبارزه کند.

آیت‌الله ری شهری حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب ارتش در این زمینه گفت: «در طی سه جلسه، این مصاحبه با سیدکاظم شریعتمداری صورت گرفته است. وی در این بازجویی حتی از یک شاگرد کلاس نهم هم ناتوان‌تر بود. وی در طی این بازجویی‌ها به بهانه اینکه مریض است و نمی‌تواند مطالب را درست ادا کند، تنها به سئوالات کتبی، آن هم با مشورت با عباسی دامادش پس از ۵ ساعت فکر کردن روی آن پاسخ داد.»

بعد از سخنان آیت‌الله ری شهری، مصاحبه با آیت‌الله شریعتمداری منتشر شد. وی در مورد مطالبی که مهدوی [یکی از متهمین] با امیر عبدالله مطرح کرده بود، گفت: «تا آنجا که یادم می‌آید ایشان گفت که به امیر عبدالله گفتم آیا شما شریعتمداری را می‌شناسید؟ ایشان گفت: اسم‌اش را شنیده‌ام. مهدوی از طرف خود چنین گفته است که اگر شریعتمداری بخواهد از ایران خارج شود و برای سکونت به کشور شما بیاید او را می‌پذیرید یا خیر؟ او گفته است: از نظر ما مانعی ندارد، ولی اگر تنها برای اقامت در مکه یا مدینه بخواهد بیاید، فایده‌ نخواهد داشت.»

گفتنی است مهدوی یکی از عوامل کودتا چند ماه بعد در مرداد ماه ۱۳۶۱ در دادگاه انقلاب اسلامی ارتش با اشاره به مسافرت خود به آلمان به درخواست قطب‌زاده و دیدار با برخی از شخصیت‌ها گفت: «در جریان آن ملاقات قرار شد به اتفاق یکی از دوستان آقای قطب‌زاده به عربستان نزد امیرعبدالله برویم که گفته می‌شد از دوستان قبل از انقلاب قطب‌زاده است و قرار شد او حدود ۷۰، ۸۰ میلیون مارک کمک مالی به قطب‌زاده کند… من به عربستان رفتم، ولی امیر عبدالله نیامد و شخصی از طرف او به ملاقات من آمد. بعد از احوالپرسی… ابتدا ‌به‌ ساکن از من سئوال کرد که احوال آقای شریعتمداری چطور است؟ من گفتم خوب است. وی گفت به ایشان از طرف امیرعبدالله سلام برسانید و بگویید هر وقت ایشان خواسته باشند می‌توانند به عربستان تشریف بیاورند. من هم همان شب سوار هواپیما و راهی ایران شدم. مسئله من این نبود که در خارج با کسی تماس بگیرم. من برای گرفتن کمک مالی به عربستان رفتم و با یک پیغام برای آقای شریعتمداری بازگشتم.»

مهدوی همچنین گفت: «قطب‌زاده به من گفت چون آقای شریعتمداری روی تأیید کشورهای منطقه روی خودمان حساسیت دارند، شما به ایشان بگویید که دولت عربستان قول داده پس از اجرای نقشه، ما را تأیید کند، من هم مطلب فوق را به آقای شریعتمداری گفتم و ایشان خوشحال شدند.»

 

 

30نوامبر/16

پندها و اندرزها

تأثیر استغفار در گشایش رزق

مردی عیالوار، از مشکلی که برای او پیش آمده بود و از تنگنای مالیِ خود در نزد حضرت علی(ع) شکایت کرد. حضرت به او فرمود بر تو باد استغفار کردن، چراکه خداوند می‌فرماید: «از خدا آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است».

آن مرد بار دیگر خدمت حضرت رسید و گفت: «یا امیرالمؤمنین، من فراوان استغفار کردم اما راه چاره‌ای برای خود نمی‌بینم.» حضرت پاسخ داد: «شاید آن‌چنان که شایسته است استغفار نکردی.»، گفت: راه آن‌را به من یاد دهید، فرمود: نیت خود را پاک کن، از پروردگارت اطاعت نما و بگو: خداوندا! نسبت به تمامی گناهانی که آنها را با جسم سالمی که تو به من ارزانی داشتی انجام دادم، از تو آمرزش می‌طلبم، بر بهترین مخلوقت محمد(ص) و آل او درود فرست و مرا بیامرز و برای من گشایش قرار ده. آن مرد گفت: من چندین بار به همین صورت آمرزش خواستم، تا اینکه خداوند از من ناراحتی و تنگدستی را زدود و رزقم را فراوان ساخت و گرفتاریم را برطرف کرد.(کنزالعمال، خ۳۹۶۶)

                                        

آثار پرهیز از غضب
مردی به حضور پیامبراکرم(ص) عرض کرد: یا رسول‌الله! مرا تعلیم ده! (موعظه کن!) حضرت فرمود: برو و غضب نکن!
آن مرد گفت: همین مرا بس است. و به جانب قبیله خود رفت. ناگهان در میان طایفه‌اش جنگی درگرفت و مسلمانان در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند. آن مرد هم که وضعیت جنگی را مشاهده کرد، مسلح شد، و در صف جنگاوران ایستاد. آنگاه سخن پیامبر(ص) را به یاد آورد که به او فرمود: غضب نکن! در این هنگام اسلحه را کنار گذارد، و به نزد مخالفین قوم خود رفت و گفت: ای مردم!، هر جراحت، قتل و … که در افراد شما اتفاق افتاده است، به عهده من باشد و خون‌بهای آن را می‌پردازم. مخالفین که این سخنان صلح‌طلبانه و آشتی‌جویانه را از او شنیدند، گفتند: ما این جریمه را نمی‌خواهیم، برای خود شما باشد، زیرا ما از شما به این جریمه سزاوارتریم. آنگاه با یکدیگر صلح کردند و آن کینه، از میان (این دو قوم) از بین رفت. (سفینه‌البحار، ج۲، ص۳۲۰ به نقل از اصول کافی باب غضب )

 

تمسک به قرآن تنها راه نجات

معاذبن جبل می‌گوید: در سفری ملازم پیامبر(ص) بودیم، به آن حضرت عرض کردم برای ما سخنی بگویید. آن حضرت فرمودند، اگر زندگی سعادتمندانه، مرگ شهیدانه، نجات روز حشر، سایه‌ی روز سوزندگی، و هدایت روز گمراهی می‌طلبید، به فراگیری درس‌های قرآن بپردازید که آن، سخنِ خدای رحمان و سپری در برابر شیطان و مایه سنگینی کفه عمل در میزان عدل است. (جامع احادیث شیعه، ج ۵۱، ص۹)

 

پاداش عظیم عمل برای رضای خدا

محدّثین و مورّخین در کتاب هاى مختلفى آورده اند:

پس از رحلت حضرت رسول (ص)، یاران حضرت علی(ع) نزد زید بن ارقم که یکى از اصحاب رسول خدا (ص) و در جریان غدیرخم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند، ولى او چون از طرف حکومت براى خود احتمال خطر مى‌داد از بیان حقیقت و جریان غدیر خوددارى کرد!.

بعد از گذشت مدّتى، همین شخص در بستر بیمارى افتاد، وقتى امیرالمؤ منین علی(ع) شنید که زید بن ارقم مریض حال است به عیادت و دیدار او آمد.

همین‌که زید چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت: مرحبا به امیرمؤمنان، که از من عیادت مى‌نماید، با این که از ما دلگیر و آزرده خاطر است.

امام علی(ع) فرمود: اى زید! آن ناراحتى که براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمى‌شود که ما شرط انسانیّت و حق‌دوستى را فراموش نموده، و تو را در حال بیمارى عیادت نکنیم.

و افزودند: هرکس مریضى را براى رضاى خداوند عیادت کند، تا هنگامى که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت.

و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملِک را مامور مى‌نماید تا براى او درود و تحیّت فرستند و مشمول رحمت الهى قرار مى‌گیرد.

سپس افزود: اى زید! من دوست داشتم که چنین فضیلتى شامل حالم گردد؛ و به همین جهت از تو عیادت کردم.( جامع احادیث شیعه)

 

خدا ما را دوست دارد یا خیر؟

حضرت امام محمد باقر(ع) فرمودند: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقّت کن اگر، اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه، ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى‌دارد. 

ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى‌گردد.(اصول کافی، جلد۲،صفحه ۱۲۶)

 

پاداش کسی که در برآوردن نیاز بیمارى بکوشد

امام على(ع)فرمود: پیامبر خدا(ص) فرمودند: هرکس در برآوردن نیاز بیمارى بکوشد، خواه آن را برآورد و خواه برنیاورد، از زیر بار گناه خویش بیرون مى‏‌رود، به‏‌سان آن روز که از مادر، زاده شده است.
در این هنگام، مردى از انصار گفت: اى پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! اگر بیمار از خانواده شخص باشد، آیا در صورتى که در برآوردن نیاز خانواده خویش بکوشد، این کار، پاداش بیشترى ندارد؟
فرمود: «آری پاراش بیشتری دارد.»

 

فریب دنیا را نخورید!
ضرار بن ضمره ضبایی از یاران امام علی(ع) به شام رفت و بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست ازحالات امام بگوید: او گفت: علی(ع) را درحالی دیدم که شب، پرده‌های خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزیده به خود می‌پیچید، و محزون می‌گریست و می‌گفت: «ای دنیا!! ای دنیای حرام! از من دور شو، آیا برای من خودنمایی می‌کنی؟ یا شیفته من شده‌ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مباد!. غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کرده‌ام، تا بازگشتی نباشد، دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پَست است. آه از توشه اندک، و درازی راه و دوری منزل، و عظمت روز قیامت!».(نهج‌البلاغه- حکمت ۷۷)

 

شست‌و‌شو و طهارت بدن با نماز

از ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل شده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: اگر بر درب خانه یکی از شما نهری باشد، و او هر روز پنج بار خود را در آن شست‌وشو دهد، آیا در بدنش چرکی باقی می‌ماند؟ (راوی می‌گوید؛) گفتم؛ نه! حضرت فرمود: مَثَل نماز همچون مَثَل نهر جاری است. هرگاه آدمی نماز بگذارد، گناهانی را که میان دو نماز از او سر زده است، می‌پوشاند.
همچنین از ابوحمزه از امام باقر(ع) نقل شده است که پیامبر خدا(ص) فرمود: هر‌گاه بنده مومن به نماز برخیزد خداوند به او نظر می‌کند (یا فرمود: خداوند به او روی می‌کند) تا از نماز فارغ شود و رحمت از بالای سرش تا افق آسمان بر او سایه می‌افکند و فرشتگان اطراف او را تا آسمان می‌پوشانند، و خداوند فرشته‌ای را بر سر او موکل می‌کند که به او می‌‌گوید: ای نمازگزار! اگر بدانی چه کسی به تو نظر می‌‌کند و با چه کسی مناجات می‌کنی، به چیز دیگری توجه نخواهی کرد، و هرگز از جایگاه خود کنار نخواهی رفت.
(وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۷ – الکافی، ج ۳، ص ۲۶۵)

 

مجوز برای انجام گناه!                                                                                                شما قبلا به این مطلب رای داده ایدمردی خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت: من شخصی گناهکار هستم که نمی‌توانم خود را از معصیت نگه دارم، مرا پند و اندرزی بده، امام حسین(ع) فرمود: پنج کار را انجام مَده، بعد هرگناهی مایلی بکن:

۱- از رزق و روزی خدا نخور هرگناهی مایلی بکن.
۲-از ولایت خدا خارج‌شو، هرگناهی می‌خواهی بکن.
۳- جایی را پیدا کن که خدا ترا نبیند، هرچه می‌خواهی بکن.
۴- وقتی ملک‌الموت برای گرفتن جانت(قبض روحت) آمد از او جلوگیری کن.
۵- وقتی مالک دوزخ خواست تو را داخل جهنم کند داخل نشو، هرگناهی مایلی انجام ده.                                      (بحارالانوار جلد ۱۷ صفحه ۱۱۵)

 

30نوامبر/16

نقش عبودیت بر تعالی اخلاقی و فرهنگی

 

 

حجت‌الاسلام وا‌لمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور(۱)

شهربانو عباس‌زاده)

 

مقدمه

عبودیت از محوری‌ترین آموزه‌های قرآنی و اسلامی است. در میان اقسام توحید، توحید در عبودیت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، زیرا ناظر به هدف آفرینش انسان است و زندگی در این مدار قرار گرفته و با آن معنا می‌یابد.

عبودیت همانند روحی است که به اعمال و عبادات و افعال انسانی حیات می‌بخشد؛ یعنی افعالی مانند نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر با نیت عبودیت الهی معنا پیدا می‌کنند. عبودیت مقوله‌ای است که اگر کسی آن را انجام دهد و روح نیت الهی در آن جلوه نکند، پذیرفته نمی‌شود.

هدف این نوشتار تأثیر عبودیت در زندگی انسان از جهت فردی و اجتماعی است. در بخش فردی سبب تسلط بر نفس، تسلط بر افکار پراکنده و نیروی متخیله، بینش خاص، عفت و پاکدامنی، تصرف در بدن، تصرف در جهان، صبر، محبوبیت نزد خدا، رستگاری و ورود به بهشت و در بخش اجتماعی سبب جلوگیری از گناه و فحشاء، اجرای امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح میان مردم، عفو و گذشت، احسان در گفتار و عمل، عدل و انصاف و تواضع می‌گردد.

بندگی وعبودیت، اساسی‌ترین هدف خلقت انسان است، هدفی که اگر تحقق یابد، مقام نبوت محقق می‌شود. از این رو در تشهد نماز گفته می‌شود: « اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». این عبودیت و بندگی است و نشانه آنکه که نبوت و رسالت بدون بندگی و عبودیت تحقق پیدا نمی‌کند. قرآن می‌فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ؛(۳) جن و انس را فقط برای عبادت آفریدم.» یعنی عبودیت رابطه جن و انسان‌ با خالق است. خدای سبحان، عبودیت را بر انسان واجب کرده است تا در سایه آن به اوج کمال برسد و شایسته قرب حق شود.

هر حرکت و رفتاری را که دور از غفلت از خدا و در مسیر کمال باشد، عبودیت گویند. از نظر لغت عرب، عبد به انسانی می‌گویند که سر تا پا به مولای خود تعلق داشته باشد و اراده‌اش تابع اراده او و خواست‌اش تابع خواست او باشد و در برابر او مالک چیزی نباشد و در اطاعت او احساس سختی نکند.

عبودیت عامل اصلاح فکر و سخن و عمل مسلمانان است و زمینه‌های پیشرفت معنوی را فراهم می‌آورد. نوشتار حاضر در آغاز به مفهوم عبودیت و سپس به نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی می‌پردازد.

 

۱ـ معنای عبودیت و تفاوت آن با عبادت

واژه عبودیت در اصل به مفهوم خضوع(۴) و در استعمال متداول به معانی متفاوتی چون خضوع، اطاعت و پرستش است.

برخی نیز «عبودیت» را مترادف با «عبادت» دانسته‌اند.(۵) هر «اطاعتی» عبودیت نیست، اما عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد. نظر دیگری هم که عبودیت را مترادف با عبادت دانسته است با کاربردهای این واژه سازگار نیست، زیرا لفظ «عبادت» نوعاً درباره خدا به کار می‌رود،(۶) در حالی که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال می‌شود. در برخی دعاها آمده است «… ای کسی که یوسف را بعد از عبودیت [بردگی] پیامبر قرار دادی»(۷) در کتب‌ فقهی هم از واژه عبودیت برای غلام و برده استفاده شده است.(۸)

به نظر می‌رسد واژه «عبودیت» ـ به دلیل کاربردهای آن ـ به مفهوم «بندگی»، «بردگی»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است.(۱۰) عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخص به واسطه آن، عنوان «عبدالله» می‌یابد(۱۱) و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» می‌یابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنی» نوشته «حاج ملا هادی سبزواری» آمده است: «در شب معراج به پیامبر خطاب شد هر چه از سعادت‌ها که می‌خواهی درخواست کن! پیامبر گفت من را به عبودیت خودت منتسب کن! در این هنگام آیه سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ  … نازل شد.»(۱۲)

بنابراین تفاوت عبودیت با عبادت، جدا از مسئله تقدیس این است که عبادت از مقوله «فعل» و عملی است که انسان انجام می‌دهد، اما عبودیت «صفت» است که انسان به آن متصف می‌گردد. مثلاً می‌گویند فلانی «صفت عبودیت» دارد، اما نمی‌گویند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است). این در صورتی است که عبودیت به معنای «اسم مصدری» درنظر گرفته شود، اما اگر «مصدر متعدی» باشد، به مفهوم «بندگی کردن» و از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد، بندگی خدا را کردن است، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکی خواهد بود.(۱۳)  بر اساس معنای اول نیز، عبادت لازمه عبودیت است و از آن قابل تفکیک نیست.

 

۲ـ معنای فرهنگ

فرهنگ مجموعه اموری است که به روح و فکر انسان شکل‌ می‌دهند و انگیزه اصلی او را به سوی مسائل مختلف فراهم می‌سازند. مجموعه عقائد، تاریخ، آداب و رسوم جامعه، ادبیات و هنر، همان فرهنگ جامعه است.(۱۴) در جای دیگری آمده است: «فرهنگ»، ویژگی زندگی انسان یا جنبه‌های جداکننده انسان از حیوان است.(۱۵)

فرهنگ مجموعه‌ای از دستاوردهای هنری، فکری و اخلاقی است که میراث یک ملت را تشکیل می‌دهد که یک ‌‌‌بار برای همیشه حاصل می‌آید و وحدت آن ملت را پایه‌گذاری می‌کند.(۱۶)

برخی برای فرهنگ دو معنا ذکر کرده‌اند: الف) معنای خاص فرهنگ که به سرمایه معنوی یک قوم گفته می‌شود، یعنی همه آنچه که از درون یک قوم سرچشمه می‌گیرد و در بیرون، تجلی خود را در «سازندگی» می‌یابد.

ب) فرهنگ به مفهوم عام خود، روش زندگی کردن و اندیشیدن و حاصل دانسته‌ها و تجربه‌ها و اعتقادهای یک قوم است… فرهنگ مجموعه ارزش‌ها و آئین‌های خوب است.(۱۷)

 

معنای تعالی فرهنگی و اخلاقی

طبرسی می‌گوید که متعالی و عالی هر دو یکی است. به قولی متعالی، مقتدری را گویند که محال است کسی با آن مساوی باشد: « عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ ؛(۱۸).

تعالی:‌به معنای بلند شدن و برآمدن،((۱۹) بلندپایه گردیدن، برتری، بلند شدن و برتر شدن است و لذا تعالی به بالا رفتن درجه و مقام چیزی گفته می‌شود.

تعالی فرهنگی یعنی ارتقاء و بالا رفتن یک جامعه به لحاظ اخلاقی و فرهنگی، به این معنا که اخلاق و ارزش‌های فرهنگی بر آن حاکم باشد.

 

 

۳ـ نقش عبودیت در زندگی

پیش از آنکه انسان پا به عرصه جهان بگذارد، خداوند او را مسجود ملائک کرد و به مقام جانشینی خویش در زمین شرافت بخشید. ذات حق چگونه زیستن را به انسان آموخت و آنچه برای فراگیری او لازم بود در کلام وحی خویش قرار داد و آن را بر قلب فرستادگان‌اش جاری کرد؟ پیامبران الهی برانگیخته شدند تا در سایه عبودیت حق تعالی، انسان‌هایی الهی را تربیت کنند. بر این اساس، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی انسان، عبودیت حق تعالی است که هم بر امور فردی و هم بر امور اجتماعی‌ او. تأثیر می‌گذارد. از جمله تأثیرات آن بر فرد این است که باعث ارتباط نزدیک او با خدا می‌شود و از تأثیرات آن بر اجتماع این است جامعه به یک جامعه آرمانی تبدیل می‌شود.

 

الف) تأثیر عبودیت بر زندگی فردی

عبودیت در زندگی و اخلاق فردی انسان نقش‌های زیر را ایفا می‌کند:

۱ـ تسلط بر نفس

نخستین نقش و اثر «عبودیت»، تسلط انسان بر خواهش‌های نفسانی است. در نتیجه این تسلط، «نفس اماره» مهار می‌شود و روح انسانی بر نفس ولایت پیدا می‌کند و فرد از نظر کمال روحی به پایه‌ای می‌رسد که می‌تواند اختیار «نفس اماره» را به دست گیرد. به این مرحله از کمال «ولایت بر نفس» می‌گویند.

در آیات قرآن به این مرحله اشاره شده است چنان که می‌فرماید: «… إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ (۲۰) نماز از کار زشت و ناپسند بازمی‌دارد…». نمازگزار از گناه بازمی‌ماند، و بر نفس‌اش غلبه می‌یابد. همچنین می‌فرماید: ««یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ ».(۲۱) روزه نیز یک نوع عبودیت و بندگی برای ذات اقدس الهی است که نتیجه آن ولایت بر نفس و پیروزی بر هوی و هوس است.

در آیه ۴۲ سوره حجر می‌خوانیم: « إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ ؛(ای شیطان) تو هرگز بر بندگان من مسلط نخواهی شد!» طبق این آیه شریفه یکی از نشانه‌های بندگی و عبودیت این است که بنده خدا مسخر شیطان نشود و اجازه ندهد شیطان بر نفس او مسلط گردد. البته همان طور که در برخی از آیات قرآن مجید آمده، ممکن است شیطان بندگان خاص خدا را وسوسه کند و حتی آنها بر اثر وسوسه‌های او لغزشی هم پیدا کنند، ولی هرگز بر آنها مسلط نمی‌شود.(۲۲) انسانی که عبد واقعی خدا باشد، از قید و بند آنچه غیر خداست آزاد است و اسیر شهوات و مادیات نمی‌شود؛ بنابراین عبودیت باعث می‌شود انسان از نفس‌اش (که غیر الهی) است رهایی یابد و بر آن مسلط شود.

 

۲ـ تسلط بر افکار پراکنده و نیروی مخیله

پویندگان راه بندگی به واسطه تکامل و قدرتی که در سایه بندگی پیدا می‌کنند، بر تمام اندیشه‌های پراکنده و  قوه تخیل خویش که بسان گنجشکی از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، مسلط می‌گردند و اختیار آن را به دست می‌گیرند و در حال عبادت، آن چنان تمرکز فکری و حضور پیدا می‌کنند که از غیر خدا غافل و غرق جمال و کمال خدا می‌شوند، تا آنجا که در حال نماز تیر از پای آنان بیرون کشیده می‌شود و به آن توجه پیدا نمی‌کنند، فرزندشان از بلندی سقوط می‌کند و فریاد زن و بچه بلند می‌شود، اما آنان متوجه نمی‌شوند و پس از فراغت از نماز به اطراف خود نگاه می‌کنند و از جریان آگاه می‌شوند.(۲۳)

شیخ‌الرئیس «ابوعلی سینا» می‌گوید: «عبادت نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار و عادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده، به سوی تصورات ملکوتی می‌کشاند. قوای فکری تسلیم باطن و فطرت خداجویی انسان می‌گردند و مطیع او می‌شوند.»(۲۴)

 

۳ـ بینش خاص

از آثار دیگر عبودیت بر تعالی فرهنگی این است که انسان در سایه صفا و روشنایی درونی بینش خاصی پیدا می‌کند، حق و باطل را  تشخیص می‌دهد و هرگز گمراه نمی‌شود: «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ .. ؛(۲۵) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار می‌هد و گناهان‌تان را از شما می‌زداید و شما را می‌آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.» مقصود از «فرقان» همان بینش خاصی است که سبب می‌گردد انسان حق و باطل را خوب بشناسد.

و: «عْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ،(۲۶) و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد.» یقینی که در اینجا بیان شده، همان بینش خاص است (البته تفاسیر گفته‌اند این یقین یا بینش خاص بعد از مرگ اتفاق می‌افتد).

و نیز : «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ ؛(۲۷) و کسانی که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.»

معیت در اینجا به دو وجه آمده است: الف) به معنای نصرت و یاری محسنین؛ ب) به معنای رحمت و عنایت ویژه.(۲۸) یعنی خداوند نسبت به نیکوکاران (و عابدان) عنایت ویژه دارد و آنها را یاری می‌کند تا بتوانند بینش و معرفت خاصی نسبت به نعمت‌های اطراف‌شان پیدا کنند.

 

۴ـ بی‌نیازی روح از بدن و تصرف در آن

در جهان طبیعت، روح و بدن به یکدیگر نیاز مبرم دارند. از آنجا که روح بر بدن «علاقه تدبیری» دارد، بدن را از فساد و خرابی بازمی‌دارد. اما گاهی روح بر اثر کمال و قدرتی که از ناحیه عبادت و بندگی حق پیدا می‌کند، می‌تواند خود را از بدن «خلع» کند و بدن ساعت‌ها بی‌روح بماند. بندگی چنان قدرتی به انسان می‌بخشد که بدن تحت فرمان و اراده انسان کامل قرار می‌گیرد و کارهای خارق‌العاده‌ای انجام می‌دهد و هر تصرفی که بخواهد در بدن خود می‌کند. حتی این قدرت را پیدا می‌کند که برای یک ساعت جلوس حرکت قلب خود را بگیرد و نمیرد، یا دو ساعت نفس نکشد و نمیرد و یا  طی‌الارض کند. این اثر عبودیت است.(۲۹)

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی گردد و حقیقتی مورد توجه و خواست او قرار گیرد، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمی‌دهد».(۳۰)

 

۵ـ ‌تصرف در جهان

در حدیث قدسی آمده که خدا چشم و گوش و قلب او  عبد واقعی خدا می‌شود و همان طور که خدا بر جهان تسلط دارد، بنده او نیز در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها بر بدن خود فرمان می‌راند، بلکه جهان طبیعت هم مطیع او می‌شود و به اذن پروردگار، قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا می‌کند. مطالعه و بررسی آیات مربوط به حضرت «یوسف» و «داود» و «سلیمان» و کارهای شگفت‌آور آنان، ما را به این نکته هدایت می‌کند.(۳۱) خدا در قرآن می‌فرماید: «… وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى…؛(۳۲) … کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا می‌دادی و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون می‌آ‌وردی…» و نیز در آیه دیگر می‌فرماید: «… أُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ  …؛(۳۳) … مردگان را به اذن خدا زنده می‌گردانم…».

در جای دیگر قرآن می‌فرماید: حضرت یوسف پیراهن خود را به وسیله فردی که قرآن او را «بشیر» می‌خواند برای یعقوب فرستاد و گفت آن را بر چهره پدرم بیفکن، او بینایی خود را بازمی‌یابد. بشیر پس از پیمودن فاصله مصر و کنعان، پیراهن را بر صورت یعقوب «ع» افکند  و او بینایی خود را بازیافت. این قدرتی است که بر اثر عبودیت خالق و به اذن او به دست می‌آید.

قرآن حقیقت فوق را در ضمن آیه بیان می‌کند: ۱ـ « اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ؛(۳۴) این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید [تا] بینا شود و همه کسان خود را نزد من آورید.»

۲ـ « فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ؛(۳۵) پس چون مژده‌رسان آمد، آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید، گفت آیا به شما نگفتم که بی‌شک من از [عنایت] خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

 

۶ـ عفت

از دیگر نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی «عفت» است. انسان عابد از گناه کردن در پیشگاه پروردگار شرم دارد (عفیف است) و اگر عفت نداشت، به‌راحتی گناه می‌کرد. امیرالمؤمنین«ع» عفت را برترین عبادت شمرده است: « أفضَلُ العِبادَهِ الِعفاف»(۳۶) در آیات زیر به‌خوبی به این امر اشاره شده است: « وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ  إِنَّهُ …. وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛(۳۷) و آن [بانو] که وی در خانه‌اش بود خواست از او کام گیرد، و درها را [پیاپی] چفت کرد و گفت بیا که از آنِ توام! [یوسف] گفت پناه بر خدا، او آقای من است. به من جای نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمی‌شوند.»

آیه دیگر در این زمینه عبارتند از: «  وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِین؛(۳۸) و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می‌کرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود.»

سخن از «عفت» و پاکدامنی یوسف«ع» که در سخت‌ترین شرایطی که تمام اسباب گناه آماده بود، خود را حفظ کرد. به خداوند خویش پناه برد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی، آبرومندانه بیرون آمد.(۳۹) عفت صفتی است که هر کس داشته باشد، همه چیز دارد و اگر فاقد آن باشد، هیچ چیز ندارد. اگر زنی عفت داشته باشد، تمام عوامل و زمینه‌های گناه هم نمی‌تواند او را به گناه بکشاند، همچنان که آسیه به‌‌رغم فراهم بودن تمام زمینه‌ها، الوده به گناه نشد.(۴۰)

 

۷ـ صبر

عابدان حقیقی در ناگواری‌های روزگار به مردم شکایت نمی‌کنند، بلکه به پیشگاه الهی عرض شکایت می‌کنند که عملی شایسته است. قرآن کریم درباره حضرت یعقوب می‌گوید: « إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ ؛(۴۱) من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا می‌برم،؛ و از [عنایت] خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

آیات زیادی در این زمینه وجود دارند که مجالی برای ذکر همه آنها نیست. به عنوان نمونه به آیه ۱۵۳ سوره بقره اشاره می‌کنیم: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ »تأثیری که عبودیت بر تعالی فرد می‌گذارد این است که در مشکلات صبر و روح‌اش را به وسیله نماز قوی و مستقل می‌کند.(۴۲)

عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحی وسیعی به انسان می‌بخشد، به‌گونه‌ای که حتی در سخت‌ترین شرایط از تحمل و رضایت خاصی برخوردار است. قرآن می‌فرماید: «[آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگری است.»(۴۳)

مولا امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «برای خدا در [حالت رفاه و] آسانی، نعمت تفضل است و در [حالت] سختی، نعمت پاک شدن [از گناه] است.(۴۴) چنین دیدگاهی به انسان ظرفیت و بردباری فوق‌العاده می‌بخشد.

 

۸ـ محبوبیت نزد خدا

یکی از آثار محبت به خدا در مسیر عبودیت این است که خدا نیز به بنده محبت می‌ورزد. در روایتی از پیامبر«ص» آمده است: «شعیب چندین مرتبه چشمان‌اش را در راه گریه بر خدا از دست داد و در پاسخ به خدا که چرا این قدر می‌گرید گفت: «خدایا! تو می‌دانی که گریه من نه برای ترس از جهنم است و نه برای شوق به بهشت، بلکه تنها به سبب محبت توست.»(۴۵)

خدای سبحان در آیات متعدد قرآن، محبوبان درگاه‌اش را معرفی کرده است. در اینجا برخی از این موارد را متذکر می‌شویم:

« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین »،(۴۶) « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ »،(۴۷) « بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ »،(۴۸) « وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ »،(۴۹) « إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ »،(۵۰) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ »،(۵۱) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ ».(۵۲)

با توجه به این آیات، عبودیت خداوند محبت‌اش را به همراه دارد. هر که عابد حقیقی باشد، به خدا محبت می‌ورزد و خدا نیز به او محبت می‌ورزد.

 

۹ـ رستگاری و ورود به بهشت

از دیگر نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی انسان، رستگاری و ورود به بهشت است. رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «کسی که بداند نماز حقی است که خدا واجب کرده، داخل بهشت می‌شود.»(۵۳) یعنی در سایه عبودیت حضرت حق (که یکی از آنها نماز است) انسان رستگار می‌شود. عبودیت باعث رستگاری و ورود به بهشت می‌شود، چون بالاترین فضیلت اخلاقی است و انسان را به قرب و کمال الهی می‌رساند.

دنباله بحث را در شماره بعد پی می‌گیریم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. ۱. عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی

۲ کارشناسی ارشد معارف قرآنی

  1. الذاریات، ۵۶
  2. تاج العروس، ج ۲، صص ۴۱۰ـ۴۰۹
  3. مفردات، راغب، ص ۳۱۹
  4. لویس معلوف، المنجد فی اللغه و الاعلام، واژه «عبد»؛ محمد مرتضی حسینی زبیدی، پیشین، ج ۲، ص ۴۱۰
  5. محمد بن مکرم ابن منظور، محقق: جمال‌الدین میردامادی، لسان العرب، ج ۳، ص ۲۷۱ ـ البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوی است یا مجاز.
  6. محمدباقر بن محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۹۷، همچنین در مورد «زید» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وی او را از پیامبر خواستند، اما زید خدمتگذاری نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجیح داد، به او گفتند: «اتختار العبودیه» یعنی: آیا عبودیت را بر آزادی ترجیح می‌دهی… (ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ۶/۴۶۱)
  7. به عنوان مثال در کتب فقه آمده است:‌«و لا یجوز رد الحر الی العبودیه»، یعنی، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگی و عبودیت برگرداند (علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ۵/۱۷۲)
  8. در کتاب بحار قضیه‌ای را از یکی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که مشتمل بر جمله‌ای است که می‌تواند شاهدی بر مطلب فوق باشد. وی می‌گوید: در مسافرت به مدینه همسفری داشتم که (به دلیلی) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم: «… و طنت نفسیت علیه من خدمته و العبودیه له…» (محمدباقر بن محمد تقی مجلسی، بحار، ج ۲۷، ص ۱۵۴)
  9. در روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و… (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۱۸)
  10. محمد غزالی، شرح الاسماء الحسنی، (مترجم: احمد حواری نسب)، ص ۹۰
  11. شاید کسانی که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفته‌اند، اولاً عبودیت را «مصدر متعدی» فرض کرده‌اند و ثانیاً عبودیت مقصد یعنی عبودیت خداوند را منظور کرده‌اند. در اینجا مناسب است نظر امام خمینی قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدی و توصلی» علم اصول بیان کرده‌اند، آورده شود. ایشان می‌گویند: «عبادت؛ واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است؛ قسم اول عبادتی است که نفس عمل برای عبودیت و تقرب به خداوند تشریح شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسی به آن «پرستش» می‌گویند. قسم دوم عملی است که نفس عمل برای تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمی‌شود، اما مصداق عبودیت و پرستش نیست». از سخنان ایشان استفاده می‌شود که عبادت به طور کلی عبارت است از عملی که با قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتی پرستش خداوند نیست بلکه عملی که برای اظهار عبودیت خداوند وضع شده است پرستش است (خمینی(ره)، روح‌الله، تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۱۱
  12. آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۱۸۵
  13. برگرفته از: محمدجواد صاحبی، کتاب: مناسبات دین و فرهنگ در جامعه ایران (مجموعه مقالات) (مقاله «فرهنگ؛ نسبیت با یگانگی» از محمدرضا کاشانی)، ص ۸۶
  14. دنی‌کوش، مترجم: فریدون وحیدا، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ص ۲۱
  15. محمدعلی اسلامی ندوشن، فرهنگ و شبه فرهنگ، ص ۳۵
  16. رعد، ۹
  17. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه «تعالی» ـ فؤاد افرام بستانی، مترجم: رضا مهیار، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص ۲۳۸
  18. عنکبوت، ۴۵
  19. بقره، ۱۸۳
  20. محمدبن حبیب‌الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج ۴، ص ۱۸۵ ـ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، والاترین بندگان، ص ۱۷٫
  21. شهید مرتضی مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۵ ـ این دو جریان در حالات امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و حضرت سجاد (علیه‌السلام) نقل شده است
  22. ابن سینا، اشارات، ج ۳، نمط نهم، ص ۳۷۰ تحت عنوان «تنبیه
  23. الانفال، ۲۹
  24. حجر، ۹۹
  25. عنکبوت، ۶۹

۲۸٫سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج ۲۱، ص ۱۵

  1. شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۳
  2. محمدبن حسن شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۳۸: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه
  3. آیت‌الله جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۵، صص ۱۷۷ـ۱۷۲
  4. مائده
  5. آل‌عمران، ۴۹
  6. یوسف، ۹۳
  7. یوسف، ۹۶
  8. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج ۲، ص ۷۹
  9. یوسف، ۲۳
  10. یوسف، ۲۴
  11. آیت‌الله مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۱۹
  12. همو، مثال‌های زیبای قرآن، ج ۲، ص ۳۱۲
  13. یوسف، ۸۶
  14. یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج ۱، ص ۴۰۱
  15. آل‌عمران، ۱۷۳

۴۴٫عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص ۱۰۰

  1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۳۸۰
  2. بقره، ۱۹۵
  3. همان، ۲۲۲
  4. آل‌عمران، ۷۶
  5. همان، ۱۴۶
  6. همان، ۱۵۹
  7. مائده، ۴۲
  8. صف، ۴

۵۳٫علاءالدین ابن حسام نوری، کنزالعمال، ج ۷، ص ۲۰۱

 

 

 

سوتیترها:

 

 

۱٫

 

نخستین نقش و اثر «عبودیت»، تسلط انسان بر خواهش‌های نفسانی است. در نتیجه این تسلط، «نفس اماره» مهار می‌شود و روح انسانی بر نفس ولایت پیدا می‌کند و فرد از نظر کمال روحی به پایه‌ای می‌رسد که می‌تواند اختیار «نفس اماره» را به دست گیرد. به این مرحله از کمال «ولایت بر نفس» می‌گویند.

 

 

۲٫

یکی از نقش‌های عبودیت بر تعالی فرهنگی «عفت» است. انسان عابد از گناه کردن در پیشگاه پروردگار شرم دارد (عفیف است) و اگر عفت نداشت، به‌راحتی گناه می‌کرد. امیرالمؤمنین«ع» عفت را برترین عبادت شمرده است

 

۳٫

 

عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحی وسیعی به انسان می‌بخشد، به‌گونه‌ای که حتی در سخت‌ترین شرایط از تحمل و رضایت خاصی برخوردار است. قرآن می‌فرماید: «[آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که] بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگری است

 

 

 

30نوامبر/16

بازگشت عقلانیت در پرتو انقلاب اسلامی

 

 

به یاد آن یار سفر کرده

 

 

استاد اصغر طاهر زاده

 

در این امر تردیدی نیست که تاریخ ما با حضور امام(ره) از ظلمات شاهنشاهی رست و از عقل سکولارزده‌ فرهنگ مدرنیته عبور کرد. برای تبیین این رویداد سترگ باید متذکر سیره‌ آن مرد بزرگ بود؛ لذا به استناد دعای: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَینَ وَ اِلی اَینَ»(۱) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجاست و به سوی چه هدفی رهنمون است؛ به نکاتی اشاره می‌کنیم.

 

درک درست از تاریخ معاصر  

یک تمدن زمانی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌هاست که از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم. با پیروزی انقلاب علی‌القاعده زمینه‌ یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار می‌آید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد. قرار نیست این علم ادامه‌ تجدد باشد، ولی بازگشت به گذشته هم نیست، بلکه با درک تاریخی که در آن هستیم شکل می‌گیرد و فرهنگ مناسب آن به صحنه می‌آید.

اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا کنیم و متوجه شویم که با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامه‌ غرب نیست برای ما مقدر شده است و با دقت در معادلات زمانه متوجه شویم که افق آینده‌ روشن است؛ «تفکر» ظهور می‌یابد و توانایی‌های ما بروز پیدا می‌کنند، زیرا   «تفکر» و «توانایی» همزادند. بدون «تفکر»، افراط و تفریط و دست و پازدن‌های بیهوده امکان بروز پیدا می‌کنند، آینده تیره و تار، جان‌ها پژمرده و خردها افسرده و علیل می‌شوند. با تفکر و توانائی حاصل از آن است که به تعبیر مقام معظم رهبری می‌توانیم «مفاهیم جریان‌ساز و عمل‌ساز تولید کنیم.»(۲)

 

بازنگری خود

پیامبران نه‌تنها هدف انسان‌ها را که اُنس با حضرت حق است، تبیین کردند که از آن مهم‌تر طریق نیل به آن را نیز در مقابل بشریت قرار دادند؛ از این رو، ادیان الهی آرمان‌هائی کاربردی را به بشریت هدیه دادند. برای فهم برهه تاریخی‌ای که در آن قرار داریم، باید سلوک امام را که با خدای حی و حاضر مرتبط است مدنظر قرار دهیم. نیروهای ولایی باید در این فضا با یکدیگر تعامل کنند تا عقل قدسی امید به ادامه‌ آینده‌ انقلاب اسلامی ظهور یابد.

 

جلوه‌های خاص الهی در برهه‌های مختلف تاریخی 

به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی‏ شَأنٍ» خداوند در هر تاریخی با حضوری خاص ظهور می‌کند و تنها با عقل آن تاریخ می‌توان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی بخواهد فارغ از خدای مفهومی، با خدای این تاریخ مرتبط شود، باید راهکار این ارتباط را در دو چیز جستجو کند. یکی در دیدن انقلاب اسلامی  و دیگر با درک و فهم درست جریان‌های وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقه‌ای که باشند؛ زیرا اساسی‌ترین هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهفته است و هویت ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون امام. از این رو با نگاهی دقیق به حضور تاریخی ایشان می‌توان از چنگال روح تمامیت‌خواه مدرنیته آزاد شد و به‌ جای ادامه‌ مدرنیته، به ادامه‌ خود پرداخت و زمینه «تفکر» را در جامعه‌ خود بنا نهاد؛ تفکری که خاص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.

 

طلوع آینده‌ای ورای فرهنگ تجدد

کسانی که از یک طرف هنوز به ناتوانی عقل برآمده از فرهنگ تجدد و از سوی دیگر به عقلی که دستاورد انقلاب اسلامی است پی نبرده‌اند، تصور می‌کنند رفتار و کردار آنها با پذیرش عقل تجدد، رفتاری برتر از رفتار نیروهای انقلابی است. اینان با عقل و رفتار فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله می‌گیرند بی‌آنکه در اردوگاه تجدد هم جایگاهی پیدا کنند.

در زمانه سیطره‌ فرهنگ تجدد، اگر نتوانیم علل تزلزل این تمدن را احساس کنیم، مشکل بتوانیم متوجه «حضور تاریخی»ای شویم که انقلاب اسلامی در دوران معاصر فراهم آورده است؛ مگر آنکه‌ تابع محض مشهورات دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است بیندیشیم و هرچند در جهانی که همه‌ مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم، تصور نکنیم که راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست و به آینده‌ای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم.

 

امیدی که امام آفرید

در دورانی که طراحی تاریخ به عهده‌ غرب قرار گرفت و همه‌ جهان از غرب پیروی کردند و پذیرفتند که باید زندگی خود را در زندان توسعه‌‌نیافتگی به روش غربی به پایان برسانند؛ امام به مدد  انقلاب اسلامی راه خروج از این زندان توسعه‌نیافتگی را نشان داد و عقلانیتی ورای عقلانیت مدنظر غرب را فراروی بشر قرار داد؛ عقلی که انسان بتواند به کمک آن اراده‌ حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد و با چشم دل به تاریخ خود بنگرد. این همان اکسیری است که از طریق انقلاب اسلامی به تاریخ بازگشت، شهدا آن را احساس و ره صد ساله را یک‌شبه طی کردند.

 

راه عبوراز فرهنگ منجمد تجدد

مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمی‌گردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» می‌نشیند و این همان معنایی است که زهرای مرضیه«س» با دغدغه‌ای که در صدر اسلام برای جایگزینی مصلحت به جای حقیقت داشت، با حضور تاریخی خود عقلی را به میدان آورد که ورای حکمت و عرفان رسمی بود.

و این عقلی است که بسیجیان در شب‌های حمله به دشمنان اسلام با رمز «یا زهرا«س»  بدان منوّر بودند. این است راه گشوده‌ای که انقلاب اسلامی برای عبور از انجماد فرهنگ تجدد جلوی ما گشوده است. ولی قدم ‌گذاشتن در این راه، آدابی خاص و عقلی مخصوص را طلب می‌کند. امید است با نظر به رهنمودهای مقام معظم رهبری بتوانیم متذکر این ادب و آداب و عقل  باشیم.

 

توجه اندیشمندان به زندگی مردم

کسانی  که اندیشمندانه به مردم خدمت کردند متوجه عقلی شدند که در زمانه آنها ظهور کرد و متواضعانه به آن گوش جان سپردند. برهه‌هائی از تاریخ فلسفه که در آنها فلسفه دارای شکفتگی و تازگی است، دوره‌هائی هستند که اندیشمندان به زندگی مردمان نظر داشته، محدود به مفاهیم انتزاعی نبوده و این پرسش‌ها برایشان مطرح بوده‌اند که در آن تاریخ نسبت آنان با جهان و گذشته و آینده‌شان چیست؟ مقصد کجاست و از چه راهی می‌توان به آن رسید؟ تا گام در راه‌های موهوم نگذارند.

حساسیت موضوع ما را بر آن می‌دارد که نسبت به جایگاه خود در متن انقلاب اسلامی با جدیت تمام بیندیشیم و به راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی و حضرت امام در مقابل ما قرار داده، یعنی راهی که به وسیله آن می‌توانیم هویت خود را در حضوری انقلابی در مقابل استکبار معنا کنیم، بیندیشیم.(۳)

 

اکنونی معلق بین تجدد و سنت

ما اینک در تاریخی قرار داریم که نه تجدد است و نه سنت. از یک طرف نمی‌خواهیم در «اکنونی» باشیم که معلق بین تجدد و دوران گذشته است و از سوی دیگر به دلیل تعلقی که به تجدد داریم، آینده‌ای را که با انقلاب اسلامی شروع شده است، جدی نمی‌گیریم. این درد دوران ماست که با درک گذشته‌ خود و با توجه به امکاناتی که با انقلاب اسلامی پدید آمده‌اند، می‌توانیم از این درد آزاد شویم و نمی‌شویم. امید است با درک حقیقت دوران خود و جایگاه افکار و افراد در آن، درد و درمان را توامان بشناسیم.

 

معجزه‌ تعامل با وفاداران به انقلاب اسلامی

ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشه‌هایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده‌ است و از معجزه‌ تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمی‌دانیم چگونه عقل‌ها در زمانه‌ انقلاب اسلامی به هم پیوسته‌اند و همه‌ افکار تنها در پیوستگی کامل است که صورت حقیقی انقلاب اسلامی را می‌نمایانند و معلوم می‌شود چه هستیم و چه داریم و چگونه می‌توانیم باشیم. در صورت درک این مفهوم همه ما نگهبان تفکری خواهیم بود که با انقلاب اسلامی شروع شده است و می‌رود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشه‌هایی است که در زیر سایه‌ انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهمات فرقه‌ای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکرده‌اند. رهبر انقلاب در این باره روحیه‌ «تحمل مخالف» را متذکر می‌شوند که همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» است و نه به معنای سازش با دشمن.

 

حذف یا عبور از افکار بی تناسب با روح انقلاب اسلامی

وقتی متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی شویم، در درک درست وظیفه‌ خود سرگردان نمی‌شویم و روش حکیمانه‌ای برای عبور از تنگناهای تاریخی پیشه می‌کنیم تا به جای حذف افکار بی‌تناسب با روح انقلاب اسلامی که در فضای سکولاریته یا لیبرالیته شکل گرفته‌اند، راه عبور از آن فکر را پیشه ‌کنیم و به جای تخاصم‌های حزبی، مسیر دیگری را در پیش بگیریم.

 

تجدد در زمین و تاریخی دیگر شکل گرفته است

زندگی در سایه‌ تجدد، ما را گرفتار انواع گسستگی‌ها کرده ‌است، زیرا تجدد در زمینی دیگر و در تاریخی دیگر شکل گرفته است. تجدد هر چند در جستجوی اهداف مقدسی نباشد، در زمین و تاریخ خود پیوستگی لازم را دارد، ولی اگر هزار سال هم برای تحقق تجدد در این کشور تلاش کنیم، باز هزار سال ناظر گسستگی بین علم و فرهنگ و دیانت خود خواهیم بود، مگر آنکه به خود برگردیم و روح تاریخ خود را در متن انقلاب اسلامی به فعلیت درآوریم.

ما تنها با معارف اسلامی و فقه و فلسفه و عرفانی استکه  می‌توانیم خود را بشناسیم و به انسجامی که هر جامعه‌ای بدان نیاز دارد دست یابیم. امام راهی به سوی این مهم در مقابل ما گشودند. خطر آنجا رخ می‌نماید که از این راه غفلت کنیم و به عقلی متناسب با آن دست نیابیم.

 

سعه‌ انقلاب اسلامی

درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ آن می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه‌ خود برنامه‌ریزی می‌کنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله‌ این گسست نباشیم.

یکی از مأموریت‌های علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمی‌توانیم از پژوهشگران و تحصیلکرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفاده‌ لازم را ببریم و جای فرهنگ‌ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟  این امر تنها با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و سلوک حضرت امام و عقل متناسب با این حضور، ممکن است.

 

مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی استعداد ایجاد تحول در روح و جان و دل مردم را دارد  و  زیر سایه‌ آن، تحول لازم در علوم ما شدنی است. از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و با جدیت و پافشاری در مورد انقلاب اسلامی به عنوان بستری که ساز و کار تداوم‌ ما در آن قرار دارد، مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی هست و به اعتبار آن مردم می‌توانند با رجوع به انقلاب اسلامی‌ با ملکوت امام (ره) مرتبط شوند.

این است آن اعتدال حقیقی که درآن نه عالم ظاهر مورد غفلت قرار می‌گیرد نه عالم باطن. حاصل این اعتدال، پایداری و حضور در آینده‌ تاریخ زیر سایه‌ انقلاب اسلامی است، زیرا مبادی این انقلاب، قلب وارسته‌ امام است که نه تنها دریچه‌ رجوع ما به عالم ملکوت است که ما را در عالم ناسوت به هماهنگی لازم در همه‌ ابعاد نظام اجتماعی‌مان که از فقدان آن رنج می‌بریم، می‌رساند؛ زیرا وجه ملکوتی انقلاب اسلامی از وجه ناسوتی آن جدا نیست و این دو ملازم یکدیگرند و نظر به هر کدام، ما را به وجه دیگر رهنمون می‌شود.

 

مسیر خاص دسترسی به تفکر

انقلاب اسلامی در فضای روحانی روح دغدغه‌مند حضرت امام(ره) جوانه زد و رشد کرد. ما می‌توانیم یا انقلاب اسلامی را انتخاب کنیم و به راه گشوده‌ای که در مقابل ما نهاده است، قدم بگذاریم و یا می‌توانیم به آن بی‌اعتنا باشیم، ولی باید بدانیم که با گام زدن در هر مسیری نمی‌توانیم به نظم و هماهنگی و تفکری که اجتماع ما بدان نیاز دارد، دست یابیم، بلکه برای دستیابی به تفکر ضروری و مفید باید مسیر خاصی را انتخاب کنیم.

در مسیری که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده است، اولاً در زمینه علم، باید نظر به جوهر قدسی آن داشته باشیم و در صدد برآئیم تا وجه قدسی علم را به عالم باز گردانیم. ثانیاً در معنای پیشرفت، سعی کنیم در یک حرکت فرهنگی، اصالت را به دیانت داده بدهیم، ولی نه با نگاه ایدئولوژیک و صوری شدن اعمال و افعال؛ زیرا تنها در صورتی که حکمت جای عقل تکنیکی را بگیرد و فقط «نظم اشیاء»، اندیشه و علم به حساب نیاید، جامعه‌ از سرگردانی تاریخی خود رها می‌شود.

 

علمِ گرفتار ایجاد تکنیک برتر

تکلیف عقل تکنیکی یا وهمی را که بر جهان حاکم شده ‌است، میل ما تعیین نمی‌کند؛ بلکه باید تفکری روحانی با نفحات خود آن را به‌هم بزند تا جهان دیگری آغاز شود، جهانی که انقلاب اسلامی پیشاپیش به استقبال آن رفته ‌است. در آن صورت، دیگر تکنیک، تکلیف علم را تعیین نمی‌کند و مثل امروز، علم بدون نظر به هیچ حقیقتی، صرفاً در خدمت ایجاد تکنیک برتر  قرار نمی‌گیرد.

ما در انقلاب اسلامی و با رهنمودهای امام به‌خوبی به این نتیجه رسیدیم که ارزش‌های قدسی را تنها مردم هستند که می‌توانند پاسداری کنند و اگر در درون انسان‌ها عهد قلبی نسبت به آن‌ ارزش‌ها وجود نداشته باشد، حکومت‌ها از عهده‌ حفظ آنها‌ بر نخواهند آمد.

از سوی دیگر علمی که جهان تکنیکی را شکل داده است، ملتزم به دین و اخلاق نیست؛ حال اگر برای رشد زندگی تکنیکی، جای این گونه علم را فراخ کنیم،‌ مجبوریم به لیبرالیسم فرهنگی تن بدهیم. از این رو اگر یکسره و بی چون و چرا تابع تکنیک باشیم و گمان کنیم می‌توانیم با چنین تفکری انقلاب اسلامی را تداوم ببخشیم، با این غفلت، عملاً زندگی خود را با مخاطرات بیشتری مواجه کرده‌ایم‌. این نگاه، به قدرت تکنیک و عقل تکنیکی آسیبی نمی‌رساند، ولی ارزش‌های قدسی را تابع علمی می‌کند که التزامی به دین و اخلاق ندارد.

با توجه به این امر مهم، آیا جریان‌های وفادار به انقلاب نباید به این نکته بیندیشند که اگر شیفته‌ تکنیک شدند باید لوازم علمی را هم که منجر به تکنیک می‌شود بپذیرند؟ در آن صورت اگر پس از مدتی جامعه ما نسبت به انقلاب اسلامی تعهدی احساس نکرد، چه کسی جز خود را باید ملامت کنیم؟

 

بی‌اعتباری ضد ارزش‌ها

دعوا و قدرت‌نمایی برای حفظ ارزش‌ها، نشانه‌ بی بنیاد دانستن ارزش‌هاست. کسی که به ارزش‌های الهی اعتقاد قلبی دارد،‌ اگر در جایی سستی ببیند موظف است از خود بپرسد این سستی چگونه پدید آمد و چگونه باید آن را علاج کرد. هیچ کس سستی ارزش‌ها دوست ندارد، اما وقتی پیش آمد باید دید ضدارزش‌ها در چه تاریخی و چگونه از رسمیت افتادند. بدیهی است که این بازنگری ما را  به تاریخ به صحنه آمدن انقلاب اسلامی می‌رساند که عقلی ما ورای عقل مدرن را در منظر انسان‌ها قرار داد.

 

تجدد و راه خروج از ظلمات آن

خداوند مشاهده دقیق جهان تجدد را و راه برون رفت از ظلمات آن را با کمک انقلاب اسلامی به ما نمایاند تا در این جهان پر آشوب و هیاهو، مسیر واقعی را بیابیم. مسلماً سیاستی که در زمان ما با علم همخانه شده ‌است، نمی‌تواند آینده‌ای مستقل از علم و تکنولوژی را بسازد و لذا چنین سیاستی را نمی‌توان خردمندانه تلقی کرد. در این فضا همه خود را برای انجام هر کاری محق می‌دانند و نام آن را هم تدبیر می‌گذارند، در حالی ‌که چنین  تدبیری به خیر و صلاح آیند‌ه‌ بشر نیست، بلکه بیشتر توجیه‌کننده و نگهبان قدرت حاکم در جهان است.

از این رو امام راه خود را از این نوع سیاست‌ورزی جدا و دعوت بازگشت به خویشتن و فهم درست از خود را حتی برای کسانی هم که در زیر سایه‌ انقلاب اسلامی زندگی نمی‌کنند، ولی طالب خیر و صلاح بشر هستند، مطرح کرد، لذا قرار نیست تمام سلیقه‌ها را تأیید کنیم، ولی لازم است آنها را بفهمیم.

 

عقل زمینی

مبنای دنیای جدید، زندگی بیولوژیک انسان و صورتی از به کارگیری عقل برای بر آوردن نیاز‌های زیستی اوست. این عقل به حقایق عالم قدسی بی‌اعتناست و بشریت را تماماً زمینی می‌داند و حاصل این نوع نگاه، همین جهانی است که با آن روبه‌رو هستیم. آیا معتقدین به انقلاب اسلامی به این نتیجه نرسیده‌اند که برای عبور  از چنین جهانی باید عقل دیگری به صحنه بیاید؟ عقلی که نه مفهومی و کلامی است و نه عقل تجدد، بلکه عقلی است که نظر به «وجود» دارد و امام به عنوان عقل صدرایی بر آن  تأکید دارند. با این عقل است که می‌توان از عقل تجدد عبور کرد.

 

انقلاب اسلامی در جایگاه حکومت

سیاست در تاریخ گذشته، محدود به حفظ مرزها بود و دین، نه به مدرسه و نان و آب مردم کاری داشت و نه به روابط آنان. وقتی‌ دین از سیاست جدا می‌شود، جامعه معنای جدیدی پیدا می‌کند و دین در قوام آن دخالتی ندارد. در چنین جامعه‌ای دیند‌اران چاره‌ای ندارند جز اینکه برای حفظ دینداری خود در سیاست شرکت کنند و نسبت به لوازم جامعه‌ جدید یعنی دادگاه‌ها و مراکز اقتصادی و مدیریت و آموزش و پرورش و آموزش عالی، از خود حساسیت نشان بدهند.

دلیل و معنای حضور انقلاب اسلامی به عنوان یک حکومت در این تاریخ همین است. حال اگر انقلاب اسلامی به تناسب خود در فکر و روح و جان متدینین تحولی را ایجاد نکند، خود ادامه‌ جهان تجدد خواهد بود، مگر آنکه معتقدین به انقلاب اسلامی با جدیت تمام در روابط خود و در نگاه به یکدیگر و فهم هر کدام، از هویت قبیلگی آزاد شوند و در روح و فکر و جان خود، در صدد تحولی متناسب با این انقلاب برآیند؛ وگرنه خودیت خود را به عنوان انقلاب ادامه می‌دهیم، نه اینکه انقلاب را اصل بگیریم و حتی به قیمت نفی خود برای ادامه‌ آن تلاش کنیم.

وقتی با انقلاب اسلامی تحولی اساسی در وجود آدمی و در فهم و معرفت او به وجود آید، مصالح و منافع برای جامعه معنای دیگری پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که اگر تصمیم گرفته است به تاریخ خود صورت تازه‌ای ببخشد، کار با خودرأیی پیش نمی‌رود، بلکه باید بستری را فراهم کرد که تحول در وجود انسان‌ها شکل بگیرد، چون تنها با آرزو کردن، چیزی تغییر نمی‌کند.

جهان جدید با تفکر پدید آمده ‌است، در نتیجه با تفکری دیگر پایان می‌یابد. ما می‌توانیم از طریق انقلاب اسلامی در انتظار تفکر جدیدی باشیم. اصرار در به کرسی نشاندن رأی‌ها بدون اندیشیدن به بستر پیدایش تفکرات مختلف، کار بیهوده‌ای است. اگر صرف پیشنهاد دستور‌العمل‌های اخلاقی برای عمل کافی بود، باید امروز در هیچ ‌جا فساد اخلاقی وجود نمی‌داشت. وقتی هنوز عزم تحول در وجود افراد ظهور نکرده‌ است، هر اندازه وعظ بیشتر شود، ادبار هم بیشتر می‌شود، مگر آنکه‌ متوجه ضعف اساسی عقل تکنیکی شده ‌باشیم و تا این حد آن را برجسته نکنیم، کاری که انقلاب اسلامی در ذات خود و امام در سیره‌ خود متذکر آنند.

 

ساختن جهان با عقل تاریخی ناشی از انقلاب اسلامی  

عقل تکنیکی عقلی نیست که در دوران گذشته حرفه و صنعت آن دوران را ظهور داد. آن حرفه‌ها موجب بیگانگی افراد با زندگی نمی‌شدند، زیرا انسان‌ها می‌دانستند چه می‌کنند و وجود خود را در چیزی که پدید آورده ‌بودند نمی‌دیدند. در آن زمان، «کار» تنها برای زنده‌ ماندن نبود، بلکه برای زندگی کردن بود و افراد با حاصل کار خود زندگی می‌کردند و خود را در آینه‌ دسترنج  خویش ارزش‌گذاری می‌کردند.

از این جهت نمی‌توان گفت عقل تکنیکی ادامه‌ عقل‌ صنعتگران در دوران گذشته است. این امر ما را بدین باور می‌رساند که همچنان که در انسان‌ها تحول به وجود آمد و درنتیجه‌ آن تحول، عقل تکنیکی بر روح و روان آنها حاکم شد، باید با اشارات انقلاب اسلامی منتظر تحولی در وجود انسان‌ها باشیم تا افق دیگری را در مقابل‌شان بگشاید. اینجاست که باید از خود بپرسیم: «چگونه تفکر به تاریخ ما بر می‌گردد؟» شهید آوینی می‌گوید: «وقتی پول تنها انگیزه‌ای باشد که انسان را به «کار» وامی‌دارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست می‌دهد و به شر واجبی تبدیل می‌شود که باید بیشتر و سریع‌تر از آن خلاصی یافت.»

آیا معتقدین به انقلاب هنوز می‌توانند به عقل تکنیکی برای اصلاح امور جامعه‌ اسلامی امیدوار باشند؟ آیا جان‌های غیرتمند از این عقل به ستوه نیامده‌اند؟ با نظر به این نکته مهم است که باید آینده‌ خود را در انقلاب اسلامی و با نظر به ملکوت حضرت امام جستجو کنیم، وگرنه مثل دویست سال گذشته مقلّد غرب باقی خواهیم ماند.

آدمی همواره جهانی دارد که وجود خود و چیزها را در نسبت با آن درک می‌کند. از طرفی هر جهانی اصول متفاوتی با جهان دیگر دارد و این اصول، عقل آن جهان را می‌سازند. چرا ما جهان خود را با عقل تاریخی خود که با انقلاب اسلامی ظهور کرده ‌است، نسازیم و بر این امر تأکید نکنیم؟

 

عقلی که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی معنا می‌کند

انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخی‌ خود از یک طرف نظر به التزام انسان‌ها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخی جهان مدرن روبه‌روست، از این روی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دوران‌های گذشته‌ ماست، نه عقل جهان مدرن، بلکه عقلی‌ است مخصوص این تاریخ. این به شرطی است که با توجه به سیطره‌ عقل مدرن، این عقل هم مدرن تفسیر نشود و بدانیم به صرف نامطلوب ‌دانستن نظم موجود جامعه‌، نظم مطلوب پدید نمی‌آید؛ بلکه ما با عقل مخصوص انقلاب اسلامی است که می‌توانیم نظم مخصوص جامعه‌ خود را شکل دهیم. هرچند این کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.

البته عقل زنده در هر زمان را نباید با صورت انتزاعی عقل در دوران‌های گذشته اشتباه گرفت. این عقل را باید در وقت و زمان یافت، بی آنکه با عقل دوران‌های گذشته بیگانه بود. عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند، بلکه عقل جهان‌ساز است، ولی نه اینکه خود را در سایه‌ زمان غربی معنا کند، بلکه این عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسان‌ها باید داشته ‌باشند معنا می‌کند و ضامن پیوستگی آحاد ملت با یکدیگر و با فرهنگ دینی ماست.

این عقل است که می‌رود به شئون زندگی و جامعه‌ معنایی متناسب با این تاریخ ببخشد، زیرا عقل ما باید در زمین زندگی اینجا ریشه داشته باشد. توجه داشته باشیم که عقل گلخانه‌ای در صد و پنجاه سال اخیر کاری برای ما نکرده‌ و از این پس هم نخواهد کرد. عقل از هر سنخی که باشد باید ریشه در زمین ما داشته‌ باشد، زیرا با عقل ریشه کرده در زمین خود و سیراب از تذکر تاریخی است که می‌توان گذشته را باز شناخت و از آنجا نظری به آینده افکند.

 

تحقق شرایطی فارغ  از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک

با حضور تاریخی انقلاب اسلامی باید به تحقق شرایطی بیندیشیم که در آن از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرد‌ه باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعه‌ خود قدمی فراتر نهیم تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور می‌کند.

با این عقل، نظم و قانون نیز رعایت می‌شود، به شرط آنکه متوجه اراده و مشیتی باشیم که از طرف خداوند در این تاریخ متجلی شده است. شعور تاریخی ما با نظر به آن اراده و مشیت است که ظهور می‌کند. این اراده آموختنی نیست، بلکه باید به آن نظر و در باطن خود آن‌ را احساس کنیم. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است که زمانه‌ بی روح، خشک و ملال‌آور است و بستر مناسبی برای هیچ تفکر ارزشمندی نیست. عقل بیگانه شده از زمان نمی‌تواند جهان تازه‌ای را بنا کند، از این جهت باید به عقل تاریخی انقلاب اسلامی نظر کرد؛ چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند.

 

حکومت دینی، دوران عبور از سکولاریسم

در جامعه‌ مدرن غربی، دین وجود دارد، ولی نظم اجتماعی و سیاسی در آن جامعه، غیردینی است. حال اگر از طریق انقلاب اسلامی نتوانیم استعداد وحدت‌بخشی دین را محقق کنیم، از آنجایی که نظم اجتماعی جدید مربوط به این ملت و سرزمین نیست، عملاً با پیوند‌های گسیخته و بدون استحکام روبه‌رو خواهیم شد. لذا در این تاریخ، دین اگر بخواهد در حکومت نقش داشته ‌باشد، باید طرحی برای دینی کردن دنیا داشته باشد و این مهم جز با ولایت فقیه محقق نمی‌شود، زیرا حکومت دینی به جهان دینی، یعنی جهانی تعلق دارد که ولایت الهی را پذیرفته ‌است. اگر در جهانی زندگی کنیم که نظم آن را عوامل غیردینی مدیریت کنند، حکومت دینی با دشواری‌هایی مواجه می‌شود.

حکومت دینی، حکومت دوران عبور از سکولاریسم است و با تحولاتی که در جان انسان‌ها پیش می‌آید ظهور می‌کند. تحول وقتی پیش می‌آید که افراد جامعه‌ دینی متوجه می‌شوند که نظم اجتماعی جدید متعلق به این ملت نیست و طرح آن در این آب و خاک موجب گسیختگی پیوند‌ها می‌شود. در پی تجدید عهد با دین است که رفتن یک جهان و آمدن جهانی دیگر شکل می‌گیرد، بی‌آنکه گمان کنیم با سیاستمداران و با صدور دستور‌العمل‌ها جهان دیگری که ما به دنبال آن هستیم ظهور خواهد کرد.

اگر روح دینی بیاید، پیوندها و روابط و مطلوب‌ها و مقاصد و غایات جامعه‌ غرب‌زده‌ ما دگرگون می‌شوند و تأمّل در جهان تجدد و نظام آن و مقتضیات علم و عمل غربی به عنوان مقدمه در باب رسیدن به جامعه‌ دینی ضروری است. با این نگاه می‌توان جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی و عقلی را که باید ظهور کند مدنظر قرار داد.

 

 ادب ادامه‌ انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن

ادب ادامه‌ انقلاب اسلامی با نظر به جایگاه تاریخی آن شروع می‌شود، وگرنه به‌جای آنکه فرهنگ جامعه زیر سایه‌ انقلاب اسلامی از فرهنگ تجدد آزاد شود، سیاستمداران با این گمان که از این طریق مردم را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک خواهند کرد، آرمان‌های انقلاب اسلامی را در دستورالعمل‌ها محدود می‌کنند بی‌آنکه از خود بپرسند چرا تا به حال دستورات‌شان اجرا نشده‌اند. آنان همواره به دنبال مقصر می‌گردند، غافل از اینکه نمی‌توان مردم را به شکل و صورت دلخواه در آورد و هر عقیده‌ای را به آنها قبولاند.

سیاستمداران به ظاهر کارهای زیادی می‌توانند بکنند، اما آنها نمی‌دانند که سیاست از عهده‌ همه‌ کارها برنمی‌آید. کارهای اساسی برای عبور از انجماد تاریخی، تنها در سایه‌ روحیه‌ انقلابی یک ملت انجام می‌شوند، آن‌ هم وقتی که جایگاه تاریخی انقلاب توسط آن ملت شناخته شود.

ما هنوز متوجه تفاوت امر تاریخی و امر سیاسی نشده‌ایم و گمان می‌کنیم سیاستمداران هرچه بخواهند می‌توانند بکنند. گاهی بر سیاستمداران نیز این امر مشتبه و همین امر موجب می‌شود که بخواهند جمهوری اسلامی را به جای انقلاب اسلامی قرار دهند و گمان می‌کنند اراده‌ مردم را رهبری خواهند کرد. ما نیز بیش از اندازه به سیاستمداران امیدوار و از تحولی که باید در مردم به‌ وجود آید غافلیم.

 

 آنچه ملت‌ها را جلو می‌برد

انقلاب اسلامی تقدیر الهی برای ملتی است که حاضر شد برای عبور از سکولاریسم تا مرز شهادت پیش برود و در این راه، فرزندان زیادی را تقدیم این انقلاب الهی کند، در حالی‌که ما در فضای فرهنگ تجدد گمان می‌کنیم قدرت در سیاست نهفته است و هر پیشرفت و توسعه‌ای به سیاست ربط دارد.

لازم است بدانیم روحیه‌ عبور از سکولاریسم را سیاست به‌‌وجود نیاورد؛ همان‌ طور که ضعف و فتوری که اکنون در کل سیاست جهان پدید آمده است، به سیاستمداران ربط ندارد. ناتوانی سیاست، ناتوانی اشخاص نیست، بلکه ناشی از ضعف ذاتی سیاست است که امروز بیشتر ظهور پیدا کرده است. آنچه ملت‌ها را جلو می‌برد چیز دیگری است  و آنچه ما را جلو می‌برد، رجوع به زندگی قدسی و معنوی در جهانی است که باید با فهم تاریخی خود با ابعاد مختلف سکولاریسم، دست‌ و پنجه نرم و از آرزوهای عقل تکنیکی عبور کنیم. ملت ایران این عزم را با تحقق انقلاب اسلامی و در زیر سایه رهنمود های حضرت امام  نشان داد.

 

ضعف فهم غیرتاریخی

فهم غیرتاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند، بی‌آنکه از خود بپرسد چرا جامعه‌ او به آن آرزو و خواست نرسیده ‌است.

در تاریخ تجدد همه‌ چیزهائی که باید در آن سرزمین شکل می‌گرفتند تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفتند و این ربطی به تاریخ ما نداشت. امور تاریخی، واقع‌شدنی و تحقق‌یافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخ‌اند. رسول خدا«ص» فرمودند: «الأُمُورُ مَرهُونَهٌ بِأَوقَاتِهَا»(۴) وقوع حادثه‌ها در گرو وقت و تاریخ خاص آنهاست.

با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه‌ جا قادر به هرکاری نیستیم و تنها در بستری که تاریخ‌مان در مقابل ما گشوده است، به آنچه تقدیر و مصلحت ماست، می‌رسیم؛ مگر آنکه با فهم غیرتاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آنچه در جهان تجدد واقع شد، برسیم و باز ده‌ها سال با این آرزو دست به هیچ کار مناسبی که مربوط به تاریخ خودمان است، نزنیم.

فهم غیرتاریخی گمان می‌کند راه توسعه‌ غربی، فارغ از هر سرزمین و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است، در حالی ‌که در صد ساله‌ اخیر به خاطر همین تفکر، نه تنها فاصله‌ ملت ما با توسعه‌یافتگی غربی کم نشد، بلکه در مصرف‌ آنچه جهان توسعه‌یافته عرضه می‌کند گرفتار  مصرف‌زدگی بیشتر هم شدیم.

 

عبور از رنج بی‌تاریخی

ما و غرب صاحب دو تاریخ متفاوت هستیم و نمی‌توانیم برای رسیدن به آنچه غرب به آن رسیده، به فرهنگ‌ و تاریخ خود پشت کنیم، زیرا در این صورت نه در تاریخ تجدد وارد می‌شویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ‌و این همان رنج بی‌تاریخی است که به مدد انقلاب اسلامی می‌ توان به‌خوبی از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خود ماست پایدار ماند.

باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد یعنی دوران تکنیک، با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده‌ است که در آن می‌توان از اصولی غیر از اصول تجدد غربی سخن گفت. دوران‌های تاریخی به‌راحتی ظهور و تعیّن پیدا نمی‌کنند، بلکه تعیّن‌شان به اندیشه و به نگاهی است که در آن‌ دوران‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی شروع شده است راه دیگری غیر از راه تجدد در مقابل ما گشوده شده است و تنها از این طریق و با این عقل است که از رنج بی‌تاریخی رها می‌شویم؟

 

عبور از تاریخی که حقیقت را نسبی می‌داند

انقلابی‌بودن و وفاداری به انقلاب اسلامی در گرو عهد به معنایی است که امام فرمود: «من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان علیه من قیام کنند، دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.»(۵) در این نگاه ما از تاریخی که حقیقت را نسبی می‌داند عبور می‌کنیم، ولی از وسعت متفاوت انسان‌ها نسبت به رجوع به حقیقت غافل نمی‌مانیم. بدین معنا می‌توان نظام اسلامی را نظامی مردمی و چندصدایی دانست و در عین نظر به حقیقت، جایگاه افراد و جریان‌ها را تعیین کرد.

با نظر به مردم‌سالاری دینی، در فضایی معنوی و با ظهور ابعاد یمینی مردم ایران در این تاریخ، فکر و آرمان خاصی جاری شد که منجر به درک انقلاب اسلامی گردید و مردم حضرت امام را با خود همزبان یافتند. حال به همان اندازه‌ای که انقلاب در نهادهای اجتماعی کشور ظهور پیدا نکند، مردم شیعه بر اساس سنت حکومت، در حکومت در این تاریخ، انقلاب را در لایه‌ای دیگر ادامه می‌دهند، منتهی نه به صورت تضاد با حکومت به شکلی که شیعه در زمان حاکمان ظالم برنامه‌ریزی می‌کرد، بلکه با ادامه‌ انقلاب در بُعد فرهنگی و نه صرفاً سیاسی؛ زیرا شیعه‌ معتقد به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) نسبت به سیاست بی‌تفاوت نیست، ولی طالب سیاستی است که آینه‌ دیانت باشد؛ اما از آنجا که هنوز از سیطره‌ فرهنگ مدرنیته بر دنیا کاسته نشده است، مردم نمی‌توانند آن گونه که در ابتدای انقلاب اسلامی تصور می‌شد، آرمان‌های خود را در دولت‌ها و مراکز رسمی جستجو کنند.

انقلاب در دهه‌ چهارم، دوران پختگی خود را تجربه می‌کند و مردم در این تاریخ بهتر می‌توانند به معنای دولت در دولت پی ببرند و با عقب‌نشینی نکردن کامل فرهنگ مدرنیته از نهادهای اجتماعی جا نخورند، زیرا متوجه‌ هستند که تحقق همه‌ اهداف انقلاب اسلامی را نمی‌توان به سیاستمداران واگذار کرد.

مردم انقلاب اسلامی را در متن مردمی آن ادامه می‌دهند. این برای شیعه همیشه اساسی‌ترین سنگر بوده و غفلت از آن خسارت بزرگی است، زیرا در صورت چنین غفلتی شیعه مجبور است خود را تنها در نهادهای رسمی ادامه دهد، نهادهایی که با یک انتخابات به یک جهت سوق پیدا می‌کنند و با انتخابات دیگر به سوی سلیقه‌ای دیگر متمایل می‌شوند.

مقام معظم رهبری در تاریخ ۵/۱۲/۸۸ راز ماندگاری و مصونیت و آسیب‌ناپذیری جمهوری اسلامی را ناشی از جمهوریت و اسلامیت و مردم‌سالاری دینی و اسلامی می‌دانند که این خود موجب ظرفیت عظیمی می‌شود که حتی زاویه‌هایی را که بعضی دولت‌ها نسبت به اهداف انقلاب پیدا می‌کنند، در کوره‌ خود ذوب می‌کند. روح نیروهای انقلاب باید در کنار نهادهای رسمی نظام اسلامی متوجه چنین حضوری برای خود باشند.

بنابراین نباید راهی را که انقلاب اسلامی گشود، رها کرد و در تمنّای راهی ماند که ورود در آن مناسب ما نیست. راهی که در مقابل ماست، نه راه گذشته است و نه راهی که غرب برای رسیدن به اهداف خود هموار کرده ‌است؛ بلکه راهی است که عقل مربوط به انقلاب اسلامی متذکرآن است. در این راه، نه باید عقل دیروز‌مان فراموش ‌شود و نه بیگانه از زندگی، در عقل انتزاعی متوقف ‌شویم، بلکه باید به عقلی که مربوط به انقلاب اسلامی است و آن را به صورت کاربردی در عمل و اهداف خود به فعلیت می‌رساند، مجهز شویم.

 

 

 پی‌نوشت‌ها:

  • فیض کاشانی،الوافی، ج‏۱، ص: ۱۱۶
  • مقام معظم رهبری، ۱۳/۲/۱۳۹۵
  • به گفته‌ی رهبر انقلاب: مهم‌ترین ابزار قدرت و مهم‌ترین عنصر قدرت‌ساز، «علم» و «شخصیت ملی» است، شخصیت افراد، هویت انقلابی است. ۱۳/۲/۱۳۹۵
  • درر الأخبار، ص: ۵۳۲
  • صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۳۳۰

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

یک تمدن زمانی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌هاست که از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم. با پیروزی انقلاب علی‌القاعده زمینه‌ یگانگی این سه عنصر ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این عصر به کار می‌آید و عقل مفهومی در خدمت شرایط جدید تاریخی که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است، قرار گیرد.

 

۲٫

مشکل جهان کنونی تیرگی افق آینده است. آینده جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کردیم با آینده جهان غرب فرق دارد. ما نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که غرب با آن دست به گریبان شده است. اینجاست که معنای امیدواری در متن انقلاب اسلامی به بشر این دوران برمی‌گردد. به عبارت دیگر«حقیقت» به جای «مصلحت» می‌نشیند.

 

۳٫

درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ آن می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس و بر این مبنا برای جامعه‌ خود برنامه‌ریزی می‌کنیم تا از گرفتاری گسست بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظر رنج دویست ساله‌ این گسست نباشیم.

 

۴٫

یکی از مأموریت‌های علوم انسانی یافتن علت این گسست و نشان دادن این موضوع است که چرا ما نمی‌توانیم از پژوهشگران و تحصیلکرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفاده‌ لازم را ببریم و جای فرهنگ‌ قدسی در تصمیمات اداری ما کجاست؟ آیا جز این است که در ابتدای امر باید خود را در زمین خود جستجو کنیم و نه در زمین و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟

 

۵٫

فهم غیرتاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند، بی‌آنکه از خود بپرسد چرا جامعه‌ او به آن آرزو و خواست نرسیده ‌است.

 

 

30نوامبر/16

عبادت خالصانه و احسان

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

آیات قرآن به صورت‌های گوناگون شمارش شده است. ابن عباس تعداد آیات را ۶۶۶۰ ذکر کرده است.(۱) آیات قرآن به زبان عربی و برای همگان قابل فهم هستند، زیرا این کتاب برای هدایت همه انسان‌ها نازل شده است. برخی از آیات ویژگی‌هائی دارند و نام‌های خاصی. خود آیات‌اش را به محکم و متشابه تقسیم می‌کند و آیات متشابه با آیات محکم تبیین و تفسیر می‌شوند.(۲)

در روایات برخی از آیات به عنوان محکم‌ترین (۳)، آیت‌الکرسی به عنوان عظیم‌ترین و بعضی امیدوارکننده‌ترین آیات(۴) نامیده شده‌اند. از نظر اهل‌بیت«ع» آیه « وَ لَسَوف‌َ یُعطِیک‌َ رَبُّک‌َ فَتَرضی‌: به زودی پروردگارت تو را عطا خواهد کرد تا خرسند گردی»(۵) امیدوارکننده‌ترین آیه است.(۶)

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان از آیات کلیدی قرآن به نام غرر آیات یاد می‌کنند؛ آیاتی که به نظر ایشان آیات توحیدی هستند و با درخشش چشمگیر خود راهگشای آیات دیگر قرآن هستند.(۷)

امین‌الاسلام طبرسی آیه ۳۶ سوره نساء را بیان‌کننده ارکان اسلام و مکارم اخلاق و کسی را که در آن تدبر کند، از پندهای سخنوران بی‌نیاز و به بسیاری از علوم هدایت شده می‌داند.(۸) این آیه از آشکارترین مصداق‌های کلمات جامع اعطا شده به پیامبر«ص» است، زیرا مشتمل بر مسئله توحید و شرک و علاقه آن دو و نیز مسائل اخلاقی، عاطفی و حقوقی است و در پایان آن از علت شرکت و طغیان و راه درمان آن سخن به میان ‌آورده شده است.

ما در این مجال، ابتدا آیات را نقل می‌کنیم و سپس به ترجمه و تبیین و تفسیر معارف آن می‌پردازیم:

« ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»(۹): و خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشین و در راه مانده و برده و کنیزی که مالک آن هستید نیکی کنید، به یقین خداوند کسی را که متکبر و خیالباف فخرفروش است را دوست نمی‌دارد.»

این آیه از توحید شروع می‌شود و با ذکر دلیل ترک توحید، پایان می‌پذیرد. اگر توحید تأمین شود، مسائل حقوقی و اخلاقی نیز عملی می‌گردد.

سرّ تبیین توحید در کنار مسائل اخلاقی و حقوقی

سرّ تبیین توحید در کنار مسائل حقوقی، اخلاقی و عاطفی دو چیز است:

۱ـ‌ اگر کسی موحد باشد، در انجام تعالیم حقوقی و عاطفی و اخلاقی موفق است؛ یعنی اگر باور توحیدی در انسان استوار شود، وظایف خود را خوب انجام می‌دهد.

۲ـ تبیین اهمیت تعالیم ارزشی و عمل به آنهاست که در آیه به آنها پرداخته شده است.

 

اصول و آموزه‌ها در آیه

دعوت به توحید و ترک شرک

قسمت اول آیه،‌ آدمیان را به عبادت و بندگی خدا و ترک شرک دعوت می‌کند. توحید اعتقادی زمینه‌ساز توحید عملی است؛ یعنی انسان، هم باید به خدای یکتا اعتقاد داشته باشد و هم باید در همه کارها موحد باشد.

انسان موحد دو ویژگی دارد: اولاً کار را خوب انجام می‌دهد و ثانیاً کار را برای رضای خدای سبحان انجام می‌دهد. بر این اساس، انسانی که کار بد و گناه می‌کند و یا عمل نیک را از روی ریا یا فخرفروشی انجام می‌دهد، بنده هوای نفس است نه عبد خدا.

دعوت به توحید، روح را پاک و نیت را خالص می‌گرداند و اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر کاری محکم می‌سازد.

 

توحید عملی، حق خداوند

خدای سبحان بر گردن انسان حقوقی دارد که در توحید عملی ظهور پیدا می‌کند. قرآن کریم در اهمیت این حق تعابیر گوناگونی دارد. در برخی از آیات می‌فرماید: «خدا را مخلصانه عبادت کنید»(۱۰) و در بعضی آیات می‌فرماید: «فقط خدا را بپرستید»(۱۱) «وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ: خدای سبحان حکم کرده است جز او را نپرستید»(۱۲) یعنی عبادت خالصانه و فقط برای خدا باشد و در برخی از آیات می‌فرماید: «خدا را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید.» و: «خدا را می‌پرستند و برای او شریک قرار نمی‌دهند.» و «یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ؛(۱۳) خدا را عبادت می‌کنند و به او شرک نمی‌ورزند.»

خدا را بپرستید و به خدا شرک نورزید، به ظاهر دو جمله‌اند، ولی روح آن به یک جمله برمی‌گردد؛ یعنی عبادت خدا و شرک نورزیدن یک چیز است، زیرا شرک و توحید با هم ناسازگارند.

 

اقسام شرک

شرک گاهی در اعتقاد است و زمانی در عمل. شرک در اعتقاد همان باور داشتن به تعدد ذات واجب در آفرینش است یا اینکه به خدایان متعدد معتقد نباشند، ولی موجودات را در کارشان مستقل بدانند، مانند گروهی از اهل تفویض که معتقدند گرچه خدا جهان و انسان را آفرید، اما انسان در کار خویش استقلال دارد. البته این شرک، اعتقاد در محدوده فعل الهی است که بازگشت آن به تعدد واجب‌الوجود و خداست.

شرک در مقام عمل دو صورت دارد. گاهی انسان همه کارها را برای غیر خدا انجام می‌دهد، مانند بت‌پرستان و یا بخشی از کارها را به خدا و بخشی را به غیر او اختصاص می‌دهد، مانند ریاکاران. بت‌پرست همه کارهای خود را برای معبود خود انجام می‌دهد تا شفیع او شود.(۱۴)

هر که بخشی از کارها را برای خدا و بخشی را برای خودنمایی انجام می‌دهد ریاکار است. ریا یعنی به مردم نشان دهیم که کارمان برای خداست، در حالی که برای غیر خداست. گاهی هم انسان کاری را انجام می‌دهد تا به گوش مردم برسد که عمل او برای خداست، در حالی که چنین نیست که اصطلاحاً به آن سمعه گویند.

ریای آشکار یا پنهان و سمعه اگر در متن عمل عبادی باشد، شرک عملی است و آن کار را باطل می‌کند، چون در اعمال عبادی قصد قربت شرط است، در حالی که چنین انسانی قصد خودنمایی دارد.

فرق ریا با انجام عمل برای تشویق دیگران

اگر کسی عمل خیر را به قصد تشویق دیگران به آن کار انجام دهد با ریا و شرک متفاوت است، زیرا ریا به قصد نشان دادن عمل به دیگران انجام می‌شود، نه برای تشویق آنها به آن کار. اگر انسان کاری را برای تشویق دیگران انجام دهد، نوعی تشویق دیگران به معروف است.

 

ارزش اخلاق در عبادت

حیات و زندگی انسان بدون عبودیت و بندگی جز حیات حیوانی و لذات زودگذر چیزی نیست. انسان در فضای حیات حیوانی، تابع شکم و شهوت است و کاری جز حس‌گرایی و مادی‌گری و خوردن و آشامیدن و شهوترانی و تجاوز به حق و حقوق دیگران ندارد. چنین حیاتی مجازی است و خیالی. ولی حیات حقیقی دارای آثار مثبت دنیایی و آخرتی و همراه با برکات و منافع ابدی و فقط در گرو عبودیت خالص است. حضرت رضا«ع» از امیرمؤمنان«ع» روایت می‌کنند که آن حضرت پیوسته می‌فرمودند: «خوشا به حال کسی که عبادت و دعایش فقط برای خدا و جلب خشنودی حق باشد و غیر حق در عبادت و دعایش مخلوط نباشد و قلب‌اش به زخارف دنیا و مشتبهات آن که چشم‌اش بدانها می‌نگرد مشغول نشود و یاد خدا را با شنیدن سخنان باطل و آرای ساختگی و غیبت و تهمت و نداهای شیطانی و ضد خدا فراموش ننماید و به قلب و زبان غرق ذکر خدا باشد و دل‌اش به آنچه از امور مادی به دیگران داده شده و هنوز به او عطا نشده محزون نگردد.»(۱۵)

 

آثار اخلاص در عبادت

برای عبادت خالصانه آثاری ذکرشده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ عبادت خالص مایه نزول برترین مصلحت الهی

حضرت زهرا«ع» عبادت خالصانه را مایه نزول مصلحت الهی می‌دانند و می‌فرمایند: «کسی که عبادت خالص‌اش را به سوی خدا بالا برد، خدای عزوجل برترین مصلحت را بر او فرود آورد.»(۱۶)

۲ـ یقین به حیات طیبه

عبادت خالصانه و بندگی بی‌شائبه به‌یقین انسان را به حیات طیبه می‌رساند. « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛(۱۷) هر کس از مرد و زن که کار شایسته‌ای انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، به‌یقین او را به زندگی دلپذیر و پاکیزه زنده می‌داریم و پاداش همه آنها را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می‌دادند، خواهیم داد.»

۳ـ نزول فرشتگان رحمت به هنگام مرگ

انسانی که عبادت خالصانه انجام دهد، فرشتگان رحمت در هنگام مرگ بر او نازل می‌شوند: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ؛(۱۸) به‌یقین آنان که گفتند پروردگار ما فقط خداست، سپس در میدان عمل به خواست خداوند ایستادگی کردند، فرشتگان در هنگام مرگ بر آنان نازل می‌شوند و می‌گویند از سرنوشت آینده خود نترسید و اندوهگین نباشد، شما را بشارت باد به بهشتی که همواره به شما وعده می‌دادند.»

۴ـ سبب راحتی انسان در برزخ

عبادت خالصانه سبب راحتی انسان در برزخ و متنعم شدن به نعمت‌های الهی می‌گردد. امام صادق«ع» فرمودند: «ارواح اهل ایمان در اتاق‌هایی در بهشت است، از طعام آن می‌خورند و از آشامیدنی‌هایش می‌نوشند و یکدیگر را در آنجا دیدار می‌کنند و می‌گویند خدایا قیامت را برای ما برپا کن تا آنچه را به ما وعده  داده‌ای وفا کنی.»(۱۹)

۵ـ ایمنی از هول عظیم روز قیامت

عبادت خالصانه سبب ایمنی مخلص از ترس سنگین و هول عظیم روز قیامت می‌شود: « مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون:  کسانی که کارهای نیکویی به آخرت بیاورند، پاداشی بهتر از آن دارند و در آن روز از هراس شدید در امانند.»(۲۰)

 

احسان به والدین

اسلام همه را توصیه به احسان و کار خیر و عمل نیک کرده، تا جایی که دستور داده‌‌ است بدی‌های دیگران را با نیکی پاسخ دهید. از مصادیق بسیار مهم احسان و نیکوکاری، احسان به پدر و مادر است که قرآن کریم آن را پس از وجوب عبادت مطرح کرده است.

فرمان احسان به والدین از این جهت مهم است که مدینه فاضله از خانواده‌های فاضله تشکیل می‌شود و خانواده فاضله از رعایت احسان متقابل پدید می‌آید، زیرا وقتی داخل خانه با احسان اداره شد، زمینه برای کمال و فضیلت و آرامش جامعه فراهم می‌شود.

 

تفاوت احسان و رعایت حقوق واجب

احسان حکمی اخلاقی و عاطفی است و با وظیفه فقهی امر به معروف و نهی از منکر تنافی ندارد، بلکه باید به هر دو حکم عمل کرد و نباید به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، از وظیفه احسان سر باز زد. در احسان به والدین نه کفر و غنا مانع‌اند و نه اسلام و فقر شرط، از این رو قرآن به صراحت در باره والدین می‌گوید: « وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً…؛ در زمانی که والدین می‌کوشند شما مشرک شوید، در مسئله شرک از ایشان پیروی نکنید، ولی در مسائل دنیوی با آنان معاشرت نیک داشته باشید.»(۲۱)

نکته:

۱ـ احسان به والدین به امور مالی اختصاص ندارد، بلکه مسائل عاطفی و اخلاقی را نیز دربرمی‌گیرد.

۲ـ احسان به والدین ویژه زمان حیات نیست، بلکه پس از مرگ آنها را نیز شامل می‌شود.

 

منشأ لزوم احسان به والدین

لزوم احسان به والدین به سبب تربیت آنهاست، نه صرف تولید اولاد یا رنج‌های مادی. قرآن می‌فرماید: «رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا: خدایا! پدر و مادرم را مورد رحمت قرار ده، چنانچه آنها مرا در کودکی تربیت کردند.»(۲۲)

البته تربیت هم شامل تغذیه و پرورش جسم است، هم تهذیب و پرورش روح.

۱ـ معنای احسان به والدین

ابی‌ولاد از امام صادق«ع» پرسید: « معنی وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً  چیست؟» حضرت فرمودند: «با آنان نیکو معاشرت کن و همزیستی خوبی با آنان داشته باش و وادارشان نکن چیزی را که نیازمندند از تو بخواهند اگرچه ثروتمند باشند.»(۲۳) یعنی پیش از درخواست آنان، نیازشان را برآورده ساز.

۲ـ والدین امت اسلامی

در آیات فراوانی احسان به والدین بر احسان به پیامبر«ص» و علی«ع»  منطبق است.(۲۴) وجه لزوم احسان به پیامبر و علی«ع» آن است که سهم مؤثر استحقاق والدین برای احسان و تکریم آنان، جنبه تربیت روحی و پرورش دینی آنان است. این علت در پیامبر و امام به طور مبسوط‌تر و کامل‌تر وجود دارد، زیرا پیامبر و علی«ع» عهده‌دار تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس‌اند، از این رو احسان به آن ذوات مقدس را باید بیش از احسان به پدر و مادر عادی رعایت کرد.

۳ـ احسان به خویشان

از جمله مسائل مورد تأکید فراوان قرآن، احسان به خویشان است که گاهی به عنوان صله رحم و گاهی به عنوان احسان و نیکی تحقق پیدا می‌کند. اسلام می‌خواهد به این وسیله علاوه بر پیوند وسیعی که در میان تمام افراد بشر به وجود آورده، پیوند محکم‌تری را در میان واحدهای کوچک‌تر به نام فامیل و خویشان و خانواده به وجود آورد تا در برابر مشکلات و حوادث همدیگر را یاری دهنه و از یکدیگر پشتیبانی و دفاع کنند. اخلاق انسانی و کرامت آدمی اقتضا می‌کند که به اقوام و خویشان احسان کنیم.

۴ـ احسان به ایتام

یکی از گروه‌هایی که در قرآن به احسان در باره آنان سفارش شده، احسان به ایتام و کسانی است که پدران خود را در اثر حوادثی از دست می‌دهند و دچار کمبود محبت و عواطف یا فقر مادی و گرفتار عقده‌های روانی می‌شوند و به ورطه تبهکاری و جنایت و یا بیماری‌های روحی می‌افتند و نه تنها خود دچار عواقب شوم می‌شوند، بلکه جامعه را هم به آن عواقب مبتلا می‌کنند.

از این رو آیات و روایات فراوانی، انسان‌ها را به توجه به ایتام سفارش کرده‌اند که هم از نظر عاطفی و هم از نظر مادی باید به آنها رسیدگی کرد.

۵ـ احسان به مساکین و مستمندان

گاهی بر اثر معلولیت در اثر حوادث یا به دلیل بی‌نظمی در امور اقتصادی، عده‌ای دچار ورشکستگی و تهیدستی و فشار روحی و در برابر خانواده شرمسار می‌شوند. آموزه‌های قرآنی به ما توصیه می‌کنند که به این دسته از انسان‌ها توجه و به آنها احسان کنیم و از هیچ کمکی در حق آنان دریغ نورزیم.

۶ـ احسان به همسایگان نزدیک

یکی از سفارشات قرآن توجه به همسایگان نزدیک و خدمت به آنهاست. همسایگان نزدیک عبارتند از: الف) همسایه‌هایی که دارای قرابت خانوادگی‌اند و از ارحام به حساب می‌آیند؛ ب) همسایه یعنی کسانی که از نظر مذهبی و دینی و اعتقادی و معنوی به دیگران نزدیک‌اند؛ ج) همسایه‌های نزدیک در مقابل همسایه‌های دور.

روشن است که مراد باید همین معنای اخیر باشد، زیرا در قسمت بعد، از همسایه دور سخن به میان می‌آورد. علاوه بر معنای اول، در قسمت پیشین یعنی احسان به ذی‌القربی به آن اشاره شده است. مرحوم علامه طباطبایی آیه را به همسایگان نزدیک معنا کرده است.(۲۵)

۷ـ احسان به همسایگان دور

مورد هفتم احسان به همسایگانی است که از نظر مکانی از انسان دورند. با توجه به اینکه طبق پاره‌ای روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه محسوب می‌شوند.(۲۶) و باید به همه آنها احسان کرد.

۸ـ احسان به دوست و همنشین

انسان باید به کسانی که در منزل و یا محل کار و یا مجامع دیگر با او مصاحبت و انسی دارند، احسان کند. قرآن می‌فرماید با تمام کسانی که با تو ارتباط دارند، معاشرت نیکو داشته باش و به آنها احسان و نیکی کن، خواه آن فرد دوست تو باشد یا همکار، همسفر، مراجع، شاگرد، مشاور یا خدمتگزار. این احسان می‌تواند احسان مالی یا عاطفی باشد و یا هر نوع احسانی که قابل تصور باشد.

۹ـ احسان به ابن‌السبیل

گروه دیگری از سفارش‌شدگان ابن‌السبیل هستند که نه از والدین‌اند، نه از ارحام، نه از همسایگان، نه از ایتام و مساکین، بلکه مسافران ناآشنا و در راه مانده‌اند، گرچه نیاز مادی نداشته باشند.

۱۰ـ احسان به بردگان

بردگان نیز از محروم‌ترین افراد جامعه هستند که باید از احسان بهره‌مند گردند. احسان به بردگان اقسامی دارد که بهترین قسم آن آزاد کردن آنهاست. اعانت به آنان با آزاد شدن تدریجی از مصادیق احسان است.

در پایان آیه می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا». از این قسمت در می‌یابیم که چرا عده‌ای از عبادت خدا سرباز می‌زنند و یا چرا به دیگران احسان نمی‌کنند. براساس این آیه، آنها گرفتار خیالبافی و فخرفروشی‌اند؛ یعنی منشأ و سرچشمه طغیان در برابر خدا و خودداری از احسان و خدمت به مردم، اندیشه‌های باطل و پندارهای توخالی است که سبب می‌گردد فرد در برابر خدا و خلق تکبر کند، زیرا انسانی که گرفتار خیال و پندار باطل ، براساس همان پندار زندگی می‌کند. عده‌ای با خیالبافی زندگی می‌کنند و می‌پندارند دارایی‌های مادی و معنوی از پیش خودشان است و بر اثر گرفتار بودن به خودبینی، بخل می‌ورزند و از نعمت احسان به مردم محرومند؛ یعنی پندار باطل نمی‌گذارد آنها کار خیر کنند و کار خیرشان همراه با فخرفروشی است.

انسانی که خدا را عبادت نمی‌کند و از احسان به مردم اعراض می‌کند، یا بخیل است و یا جاه‌طلبی وادارش می‌کند کارهای خود را از روی ریا انجام دهد. چنین انسانی محبوب خدا نخواهد بود.

نتیجه‌گیری

بر اساس آیه مورد بحث،  انسان حقیقی که فطرت او بیدار است و در مسیر کمال حرکت می‌کند، هم خدا را خالصانه اطاعت و عبادت و هم نسبت به خلق خدا و آفریده‌های او احسان می‌کند، خواه آن خلق، پدر و مادر او باشند یا خویشان و نزدیکان و خواه مستمندان و خواه یتیمان و خواه همسایگان نزدیک یا دور و یا مسافر و یا همنشین و یا بردگان، زیرا چنین انسانی می‌داند محبت خدا به او در گرو عبادت خدا و احسان به مردم است. انسانی که بر اثر خیالبافی و یا فخرفروشی، خود را از عبادت خدا و از احسان به مردم محروم می‌سازد، از محبت الهی برخوردار نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الاتقان، ج ۱، ص ۱۴۶٫

۲ـ آل‌عمران، ۷٫

۳ـ نحل، ۹۰٫

۴ـ زمر، ۵۳٫

۵ـ ضحی، ۵٫

۶ـ الاتقان، ج ۲، ص ۳۵۳٫

۷ـ جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج ۱، ص ۴۳۷٫

۸ـ مجمع‌البیان، ج ۴ـ۳، ص ۷۳٫

۹ـ نساء، ۳۶٫

۱۰ـ زمر، ۳ و اعراف، ۲۹٫

۱۱ـ هود، ۲ و بقره، ۸۳ .

۱۲ـ اسراء، ۲۳٫

۱۳ـ نور، ۵۵٫

۱۴ـ یونس، ۱۸٫

۱۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۶٫

۱۶ـ عده الداعی، ص ۲۳۳٫

۱۷ـ نحل، ۹۷٫

۱۸ـ فصلت، ۳۰٫

۱۹ـ المحاسن، ج ۱، ص ۱۷۸٫

۲۰ـ نحل، ۸۹٫

۲۱ـ لقمان، ۱۵٫

۲۲ـ اسراء، ۲۴٫

۲۳ـ بحار، ج ۷۱، صص ۴۰ـ۳۹٫

۲۴ـ تفسیر برهان، ج ۱، صص ۱۲۲ـ۱۲۰٫

۲۵ـ المیزان، ج ۴، ص ۳۷۷٫

۲۶ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

اگر کسی عمل خیر را به قصد تشویق دیگران به آن کار انجام دهد با ریا و شرک متفاوت است، زیرا ریا به قصد نشان دادن عمل به دیگران انجام می‌شود، نه برای تشویق آنها به آن کار. اگر انسان کاری را برای تشویق دیگران انجام دهد، نوعی تشویق دیگران به معروف است.

30نوامبر/16

«نقشه راه» استکبارستیزی

حضرت امام خمینی«ره»:

* سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است؛ و تا این سلطه‌طلبان بى‏فرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خداى تعالى به آنها عنایت فرموده است نمى‏رسند. (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۱۴۴)

* مردم آزاده جهان همیشه از ابرقدرتها خصوصاً امریکای جنایتکار صدمه دیده‏اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و امریکای سلطه‏گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۶۹)

* مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم می‏شود… هم‌اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۸۳)

* کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!… اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، … هرگز امان‌نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۶۹)

 

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای«مدظله»:

* مگر مبارزه‌ی با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ی با استکبار، مبارزه‌ی با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست… جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزه‌ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ی با استکبار که تمام نمی‌شود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است… مبارزه‌ی با استکبار تعطیل‌پذیر نیست. (۲۰ تیرماه ۹۴)

* مبارزه با استکبار یک حرکت معقول، منطقی، خردمندانه، دارای پشتوانه‌ی علمی و متکی به تجربه‌ی ملت ایران است/ اشتباه مصدق پس از ملی ‌شدن صنعت نفت، تکیه و اعتماد و امید به آمریکا بود/ آمریکایی‌ها از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی استفاده کردند و کودتا را به راه انداختند. (۱۲ آبان ۹۴)

* آنچه نقطه‌ی مقابل نظام اسلامی است، استکبار است. جهت‌گیری خصومت‌های نظام اسلامی، با نظام استکبار است؛ ما با استکبار مخالفیم، ما با استکبار مبارزه می‌کنیم. (۲۲ آبان ۹۲)

* هر جا حرکت اسلامی است، هر جا دفاع از هویت اسلامی است، هر جا دفاع از مظلوم است، جمهوری اسلامی آنجا حاضر است و حاضر خواهد بود و آمریکا و صهیونیسم و شبکه‌ی فاسد سیاسی مستکبرین نتوانستند بر جمهوری اسلامی فائق بیایند و نخواهند توانست. (۲۱ تیر ۹۱)

30نوامبر/16

خود را ارزان نفروشید

 

آیت‌الله حسن‌زاده آملی

 

فرزند عزیزم! هیچ موجودی به بزرگی شما آفریده نشده است. می‌بینید که بر طبیعت مسلط هستید و طبیعت اسیر شماست. طبیعت به ظاهر بی‌جان، رستنی‌ها، گیاهان و همه طبیعت اسیر شما هستند. درخت چنار با آن قد و قامت و بزرگی را می‌بُرید و از آن وسایل زندگی می‌سازید و آن را به هر صورتی که تمایل دارید در می‌آورید. حیوانات همین ‌طور. انسان چه دارد که اینها همه اسیر او هستند؟ فیل که چندین برابر ما جثه دارد. چه دارید که حیوانات بحری و برّی به این عظمت اسیر شما هستند؟ شما قوه و سرمایه‌ای دارید که طبیعت و حیوانات مسخّر شمایند. حرف از بزرگی جثه نیست. حرف از داشتن سرمایه، قدرت و اسم الهی است. شما اسم اعظم خدا را دارید. اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد، منتهی باید از این اسم اعظمتان استفاده کنید. خیلی خودتان را ارزان فروخته‌اید. اگر… خدای ناخواسته تعبیرات بنده موهن نباشد. ما که قصد اهانت و جسارت نداریم، بلکه خیر بندگان خدا را می‌خواهیم. اگر اسم اعظمتان را درست به کار ببرید و آلوده‌اش نکنید و آن را مفت از دست ندهید، اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد. اینکه قرآن می‌گوید: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه»،(۱) یعنی این اسوه و انسان کامل سرمشق شماست و من و شما باید از او پیروی و به او تأسی کنیم و از او یاد بگیریم تا از دامن خاک به فوق عرش برسیم. این آیه می‌گوید این اسوه و الگو، انسان است. شما هم انسان هستید. قابلیت و ظرفیت انسان را ببینید و خود را ارزان نفروشید. شما را بسیار بزرگ آفرید و «اسوه حسنه» را سرمشق شما قرار داد تا در این مسیر از او یاد بگیرید و سرمایه‌تان را به کار بیندازید. نه تنها زمین، دریا، درخت‌ها و حیوانات قوی‌بنیه، پرنده‌ها، کرات و… مسخر و در اختیار انسان هستند، بلکه انسان می‌تواند به عالم باطن، عقول و مفارقات از این عالم طبیعت و به ملائکه و مهیّمین برسد. آنها هم اسیر انسان هستند، یعنی انسان به جایی می‌رسد که ملائکه، مهیّمین، مفارقات و انوار عقلیه ملکوت در مقابل او خاضع هستند. چنین سرمایه عظیمی را به شما داده‌اند. «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»(۲) به جایی می‌رسد که می‌بیند خداوند احسن و بهتر از این هیچ موجودی را نیافرید و چون به ماورای طبیعت و عالم مفارقات بروید، می‌بینید ملک مقرب الهی، حضرت جبرئیل هم مسخّر شماست و در مقابل عظمت وجودی انسان مجرّد است. شما به عنوان انسان مقام و سرمایه‌ای دارید که مقام فوق تجرّد است. این مقام را فقط انسان دارد.

موجودات را به مادی و طبیعی تقسیم می‌کنیم. بعد یک پله بالاتر می‌رویم و به مجرّد ضعیف می‌رسیم که از عالم طبیعت بالاتر و محیط بر طبیعت است، اما خیلی بالا نیست. می‌گویند تجرّد برزخی دارید. بعد از تجرّد برزخی بالاتر می‌روید، به تجرّد برزخی قوی و مثلاً به عالم عقول می‌رسید.

چنین تجرّدی همسنگ و هم‌تراز آنهاست. انسان در همین حد متوقف می‌شود؟ خیر. «إِقْرَأْ وَ ارقَ» بخوان و بالا برو و به مقام فوق تجرّد برس. از هر عالم، عارف، فیلسوف، قرآن‌شناس و ورزش فکری‌کرده‌ای سئوال کنید که آیا غیر از انسان می‌شود کسی مقام فوق تجرّد داشته باشد؟ هیچ‌ کسی نیست. فقط شما صاحب این قدرت و توانایی هستید. ملائکه از طبیعت و احکام طبیعت، مجرّد و بر طبیعت محیط هستند، اما مقام فوق تجرّد را فقط انسان دارد.

مقام فوق تجرّد یعنی چه؟ یعنی انسان هر چه علوم یاد می‌گیرد و ارتقای وجودی پیدا می‌کند، به‌جای اینکه بگوید بس است، سیر شدم، دیگر ظرفیت ندارم، برعکس هر چه این غذا را می‌خورد، سعه وجودی و اشتهای او بیشتر می‌شود. این غذای طبیعی نیست که بگویید سیر شدم و دیگر میل ندارم، بلکه این غذای روحانی است که هر چه میل بفرمایید، به ‌جای اینکه سیر شوید، اشتهایتان بیشتر می‌شود و طلب و گرسنگی‌تان افزونی می‌یابد. انسان‌های کامل به ما فرمودند: «مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا». در نهج‌البلاغه خوانده‌اید که دو انسان گرسنه هیچ ‌وقت سیر نمی‌شوند، اما بین این دو گرسنه تفاوت بسیار است. یکی گرسنه مال است که سیر نمی‌شود، اما مال بیرون از اوست و جزو ذات او نیست:

«برای نهادن چه سیم و چه زر؟»

فرض کنید به اندازه کوه دماوند طلا و نقره در اختیار انسان باشد، اما بیرون از ذات اوست:

«آن می‌طلب که او را نبود زوال هرگز

ای عاشق مجاز و ای طالب فسانه».(۳) چیزی را بخواهید که هر جا که باشید نشود آن را از شما گرفت و آن علوم و معارف و حقایق انسانی و مقامات معنوی شماست و اساساً انسان را برای این معنا آفریده‌اند. بقیه چیزها همه باید در مسیر این معنا باشند. همه چیز معدّات برای رسیدن به این مقام هستند. لباس، مسکن، مطعم، خانه و زندگی همه برای رسیدن به این مقامند، نه اینکه اینها مقصود و هدف اولی باشند. بدا به حال کسی که این امور مادی او را شکار کرده است. تو ای انسان بزرگ‌تر از اینها هستی. ممهوم مال سیر نمی‌شود، ولی اشتها برای چیزی است که بیرون از ذات اوست. دلش می‌خواهد، اما هیچ چیز عایدش نمی‌شود.

بارها این نکته را عرض کرده‌ام که عمروعاص داشت می‌مرد، رو به خانواده‌اش کرد و گفت اگر کسی از سوراخ سوزن هوا بگیرد، چقدر در زحمت است؟ از سوراخ سوزن که نمی‌شود هوا گرفت. قلب انسان می‌گیرد و می‌میرد. گفت الان این‌ جور در زحمت هستم و این تازه اولش است. عمروعاص قلدر محله و آدمی بود که کفر، او را شکار کرده و عاری از معنویت بود. انسانی که باید از ملائکه مقربین هم بالاتر برود، خودش را به یک مشت جماد فروخت. پیشاپیش می‌افتاد و قلدر اراذل و اوباش بود و جوانان گول‌خورده هم به دنبالش راه می‌افتادند. او شعار «مرگ بر علی» و «زنده باد معاویه» می‌داد و آنها هم دم می‌دادند و معاویه به او پول می‌داد.

«چون سامری مباش که زر دید و از خری موسی بهشت و از پی گوساله می‌رود» خدا رحمتش کند جناب حافظ را. خیلی شیرین گفته است. انسان عاقل که چنین کاری نمی‌کند. حالا عمروعاص سر مرز رسیده است و به فرزندانش می‌گوید کاش پدرتان پشکل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد. این تازه ابتدای یوم‌الحسرت است.

«رگ رگ است این آب شیرین و آب شور

در خلایق می‌رود تا نفخ صور»

کجا هست که در محضر و خانه خدا نیستیم؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ».(۴)

ما مسئولیم. تکلیف ما بسیار سنگین است. باید حافظ افراد اجتماع باشیم و مسئولیت فوق‌العاده سنگینی داریم و دلمان برای بندگان خدا می‌سوزد. می‌خواهیم همه افراد روی زمین عاقبت به خیر و الهی باشند. تکلیف ما این است و خیر مردم را می‌خواهیم. حتی خیر کفاری را هم که در پی کشتن ما هستند می‌خواهیم، لذا می‌بینید هیچ پیغمبر، امام و فرستاده خدایی جنگ را آغاز نکرد. اصلاً مأمور به افتتاح جنگ نبودند. آنها با مردم سر جنگ نداشتند. جنگ را مردم پیش آوردند. الهیون چه جنگی با مردم دارند؟ الهیون باید بذر معارف در دل مردم بیفشانند. آقا امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به جناب کمیل می‌فرماید: «علما بذرگر و کشاورز مردم هستند.» کشاورز زمین و بذر می‌خواهد. زمینش دل‌های شما و بذرش معارف قرآنی و حقایق الهی هستند.

گاهی می‌بینیم جوانان ما را شکار می‌کنند، می‌قاپند و گولشان می‌زنند. جوانان گول‌خورده، دوست و دشمن خود را تمیز ندادند. صد افسوس! دل ما برای اینها می‌سوزد که خود را چقدر ارزان فروخته‌اند.

امام زین‌العابدین(ع) در مدینه آدمی را دید که صحیح و سالم بود، اما یک دستش را روی صورتش گذاشته بود و گریه می‌کرد و دست دیگرش را دراز کرده بود و گدایی می‌کرد. آقا به همراهانش فرمود این انسان چقدر خودش را ارزان فروخته است. چرا و برای چه کسی گریه و گدایی می‌کند؟ حیف اشک نیست؟

مقام انسان فوق‌العاده والا و ارزشمند است. چقدر انسان‌ها والا و بزرگ‌منش بودند. انسان بعضی از روایات را می‌خواهد تابلو کند و در شهرها و قراء در برابر دید همگان قرار بدهد. قافله داشت می‌رفت و یکی از صحابه پیامبر«ص» بر شتر سوار بود. تازیانه از دستش افتاد. از شتر پیاده شد. تازیانه را برداشت و دو باره سوار شد. همراهان گفتند: «آقا! می‌گفتید ما برمی‌داشتیم و به شما می‌دادیم.» صحابی گفت: «پیامبر«ص» از ما عهد گرفت درِ سئوال را به روی خود ببندیم.» چرا باید بگویم آقا! لطفاً! اسلام یعنی این. این تازه ساحل‌پیمایی حقایق اسلام است، چه رسد به غور در اعماق آب‌ها.

در این نظام به این باعظمتیِ هستی که نمی‌شود من و جنابعالی بیهوده، لغو و به هرزه آفریده شده باشیم. تمام شئون زندگی ما برنامه دارد. محافل روحانی را تقویت کنید و گوش بدهید و حرف بشنوید.

انسان چه دارد که خدای باری‌تعالی او را بر طبیعت مسخّر کرد؟ یکی از اساتید بزرگوار ما، حضرت شعرانی با قلم و بیانش نصیحت می‌فرمود. مقاله وزینی دارد با این مضمون که: «تو ای انسان! چه داری که خداوند تو را بر همه چیز مسلط کرد تا به جایی برسی که از ملک مقرب، جبرئیل هم بالاتر بروی؟» هیچ موجودی بزرگ‌تر از شما نیست. عده‌ای حرف نشنیده، آدم ندیده و کتاب نخوانده‌اند و لذا بعضی حرف‌ها را می‌زنند و بعضی کارها را می‌کنند و دل ما برایشان می‌سوزد.

مقام فوق تجرّد مقام انسان است. سرمشق شما پیغمبر«ص» است که مثل شما انسان بود، منتهی همان‌گونه که قرآن فرمود بشر، بشر و بشره یعنی ظاهر. به ظاهر «أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ»،(۵) اما این مراتب که به ظاهر نیست:

«گر به صورت آدمی انسان بُدی

احمد و بوجهل خود یکسان بُدی»

جناب خاتم انبیا«ص» و ابوجهل به ظاهر دو انسان بودند، اما پیامبر «ص» چه داشت که ملک مقرب، جبرئیل، محیط بر عوالم طبیعت و مافوق طبیعت نتوانست بدانجا برود که حضرت رفتند.

فرزندم!

به مطلب برس و هوشیار و متوجه باش، ان‌شاءالله که به مطلوب هم می‌رسی. تصور دورادور مطلب هم یک نحوه ادراک است. دیگری حرفی را می‌زند و انسان مطلب را می‌فهمد، اما به مطلوب رسیدن چطور؟ این، کار می‌خواهد و تن به کار دادن و ریاضت و زحمت و کشیک نفس را کشیدن می‌خواهد و مواظب دهان، چشم و گوش خود بودن می‌خواهد.

فرزند عزیز من!

باید یوسف صدیق باشی و این صنع الهی را پاک بداری. پاک باش و بگذار نهال وجود تو، شجره طیبه طوبی شود:

«گر کام تو برنیامد آنگه گله کن»

به سوی اشخاصی بروید که دلسوز و از پدر و مادر شما بر شما مهربان‌ترند. چه به خورد شما می‌دهند که بعضی چیزها را از شما می‌شنویم؟ چرا دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهید؟ چرا در باره خلقت خود تأمل نمی‌کنید؟

جناب انسان! به جنابعالی مقام فوق تجرّد داده‌اند. مطلب را بفهمید تا به مطلوبش برسید. به مطلوب رسیدن زحمت و کار دارد. بی‌زحمت که نمی‌شود: «وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»،(۶) اما فعلاً مطلب را متوجه شوید و ظاهر «لَکُمْ أُسْوَه حَسَنَه» را بگیرید تا به مراتب بالاتر بروید. ظاهرش فرمود: «صَلّوا کَما رَایتَمونی اُصَلّی». ببینید من چه جوری نماز می‌خوانم، همان‌ طور نماز بخوانید. این تعلیم ظاهر امر و ابتدای تأسّی، یعنی مطابق سرمشق قدم برداشتن است و سرمشق انسان خاتم انبیا، انسان کامل الهی است. نمی‌شود این انسان بوالعجب و به این عظمت را بی‌برنامه خلق کرده باشد. کدام عقل می‌پذیرد که برنامه نداشته باشد؟ آیا می‌شود شما در چشم، گوش و بهداشت ظاهرتان برنامه داشته باشید و مشکلی که پیش می‌آید به طبیب مراجعه کنید و درمان شوید، اما برای حقیقت وجودی‌ و ابدتان برنامه‌ای وجود نداشته باشد؟ خیر، نمی‌شود و لذا برای شما صاحب برنامه، نطق و بیان فرستاد. حجت بر شما تمام است. این همه در سیره نبوی بیان شده است که خواهیم گفت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره احزاب، آیه ۲۱

۲ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۴

۳ـ دیوان حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی، دیوان قسمت ۲، بخش ۳

۴ـ سوره حدید، آیه ۳

۵ـ سوره فصلت، آیه ۶ و سوره کهف، آیه ۱۱۰

۶ـ سوره نجم، آیه ۳۹

 

سوتیترها:

۱٫

شما اسم اعظم خدا را دارید. اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد، منتهی اگر اسم اعظمتان را درست به کار ببرید و آلوده‌اش نکنید و آن را مفت از دست ندهید، اسم اعظمی را که شما دارید هیچ موجودی ندارد.

 

۲٫

به سوی اشخاصی بروید که دلسوز و از پدر و مادر شما بر شما مهربان‌ترند. چه به خورد شما می‌دهند که بعضی چیزها را از شما می‌شنویم؟ چرا دوست را از دشمن تمیز نمی‌دهید؟ چرا در باره خلقت خود تأمل نمی‌کنید؟

30نوامبر/16

تطبیق اعمال ظاهری با ظاهر انسان کامل

ادب الهی

 

مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی(ره)

اگر انسان نفس خود را ادب نکند به هیچ‌یک از مقامات معنوی، اعم از عقائد حقه، فضایل نفسانی و یا اعمال صالحه نخواهد رسید و نمی‌تواند از این مقامات بهره‌گیری کند؛ لذا باید ابتدا از «ضبط خیال» شروع کند و در مرحله بعد با «تفکر» و «عزم»، اعمال ظاهری را با دستورات الهی تطبیق دهد و به تعبیر دیگر ظاهر خود را به آداب شریعه مؤدب سازد.

البته این کار ظاهراً ساده به نظر می‌رسد، ولی در عمل بسیار مشکل است. انسان در این مرحله باید با عمل به واجبات و ترک محرمات، ظاهرش را با ظاهر انسان کامل همسو کند تا مطمئن شود که آداب الهی را رعایت کرده است.

 

معنای اسوه و ضرورت شناخت و تبعیت از او

قرآن کریم می‌فرماید که پیامبر اکرم«ص» صلی‌الله اسوه و الگو هستند؛(۲) یعنی کسی که ما باید خود را با ایشان تطبیق دهیم. الگوپذیری هم یعنی تطبیق دادن خود با دیگری که پس از دیدن و ادراک الگو محقق می‌شود. منظور از این آیه شریفه، باطن آن حضرت نیست؛ چون ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم باطن پیغمبر اکرم را درک کنیم. خطاب این آیه به ماست و ما هم از ایشان فقط اعمال و رفتار ظاهریشان را درک می‌کنیم، پس ظاهر حضرت است که می‌تواند اسوه و الگوی ما باشد، نه باطن ایشان که برای ما اصلاً قابل درک نیست. ما باید خود را با ظاهر آن حضرت تطبیق دهیم و اگر چنین کنیم مطمئناً در عمل، آداب و مرزهای الهی را حفظ و رعایت کرده‌ایم. تبعیت از انسان کامل ضرورت تام و در وجود انسان تأثیر بسیار دارد.

 

تأثیر متقابل صورت ظاهر و باطن

صورت ظاهر انسان‌ها که به آن صورت مُلکیه گفته می‌شود، عبارت است از شکل و قیافه انسانی که با شکل ظاهری حیوانات اختلافات خاصی دارد، اما انسان‌ غیر از این صورت مُلکی، یک صورت باطنی هم دارد که گاهی از آن به «صورت غیبی یا ملکوتی» تعبیر می‌شود. صورت باطنی انسان‌ها از دید ما پنهان است و در آخرت نمایان می‌شود.

 

ملکات نفسانی منشأ صورت غیبی انسان

آیا هر کسی که به دنیا می‌آید یک صورت مُلکی و یک صورت ملکوتی دارد؟ بدانید که صورت ملکوتی و باطنی انسان، از ملکات نفسانی او سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی ملکات اخلاقی هر کسی منشأ صورت غیبی اوست. منظور از ملکات نفسانی هم شهوت، غضب و وهم است. کسی که ملکه شهوت بر او سلطنت دارد، مانند موجوداتی می‌شود که قوه‌ شهوت بر آنها حاکم است. از این حالت به «صورت بهیمیه» نیز تعبیر می‌شود.

صورت غیبی کسی که نیروی غضب بر روح او غلبه دارد مانند موجودات تندخو و درنده است که از آن به «صورت سَبُعیه» تعبیر می‌شود.

شخصی هم که نیروی وهم یعنی نیروی شیطنت، خدعه و نیرنگ بر او غلبه دارد، مدام دنبال کارهای زشتی مانند غیبت، سخن‌چینی، نمّامی و صورت باطنیش کاملاً شیطانی است.

گاهی دو یا هر سه قوه بر وجود فرد سلطنت دارند و صورت غیبی انسان را تشکیل می‌دهند. اینجاست که صورت غیبی شخص، ترکیب عجیبی پیدا می‌کند و مخلوطی از بهایم، درندگان و شیاطین می‌شود. این ترکیب زشت و وحشتناک، در بین حیوانات این عالم شبیه و نظیری ندارد، لذا زشت‌ترین حیوانات هم از صورت باطنی این افراد زیباترند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «یحشر بعض الناس علی صور تحسن عندها القرده و الخنازیر؛(۳) برخی از انسان‌ها در قیامت به صورت‌هایی(۴) محشور می‌شوند که صورت میمون و خوک در مقابل آنها زیباست.»

حضرت فرمود: «بعضی از مردم به صورت‌های زشتی محشور می‌شوند…»؛ یعنی یک نفر، چندین صورت دارد. در دنیا امکان ندارد که کسی چندین صورت داشته باشد، ولی در نشئه آخرت امکان دارد که انسان ملغمه‌ای از صورت‌های زشت و وحشتناک باشد.

 

اعمال ظاهری منشأ ملکات نفسانی

پس هر یک از قوای درونی نفس که بر رفتار فرد غلبه پیدا کند، چهره باطنی او را خواهد ساخت.

ملکات نفسانی چگونه حاصل می‌شوند؟ اگر اعمال ظاهری ما انسانی باشند، ملکات نفسانی ما نیز متناسب با آن شکل خواهند گرفت و در باطن، صورت انسانی به خود می‌گیرد؛ اما اگر اعمال‌ ما بر محور شهوت باشند، ملکه نفسانی شهوت غلبه پیدا می‌کند و صورت یک حیوان بهیمه در صورت غیبی ما نقش می‌بندد.(۵)

در روایات داریم که: «فتأذبوا بآداب الله؛(۶) خودتان را به آداب الهی ادب کنید.» یعنی اعمال ظاهری خود را با شریعت تطبیق بدهید، زیرا رفتارهای انسان، ملکات اخلاقی او و آنها نیز صورت غیبی و ملکوتی او را می‌سازند. انسان در ابتدای تولد صورت غیبی ندارد و یا صورت غیبی‌ او هنوز شکل نگرفته است، اما به وسیله‌ اعمال ظاهری، آرام آرام شکل می‌گیرد. پس اعمال، باطن‌ساز هستند.

برای طی این طریق، تنها انسان کامل می‌تواند اسوه باشد و باید از رفتار او تبعیت کرد. با تطبیق با انسان کامل، کم‌کم ملکات نفسانی را از دست می‌دهیم و به ملکات انسانی دست پیدا می‌کنیم و صورت غیبی ما مطابق با ظاهر انسان کامل شکل می‌گیرد.

هر چند اعتقادات و ایمان منشأ حرکت انسان به سوی عمل است، اما عمل است که ملکه را ایجاد می‌کند و ملکات هم صورت غیبی و ملکوتی انسان را به وجود می‌آورند.

 

تأدیب نفس با اعمال ظاهری

نفس با ادامه و استمرار تبعیت از ظاهر رفتار پیغمبر ادب می‌شود  و ملکاتی در آن به وجود می‌آید که منشأ صورت ملکوتی انسان می‌شوند و فرد می‌تواند اعمال الهی و انسانی را به سهولت انجام دهد. شهوت انسان، در ابتدا بی‌بند و بار، اما با فشار و سختی قابل مهار شدن است. همین شیوه در باره سایر خصلت‌ها هم صادق است.

پس برای تأدیب نفس به آداب الهی، غیر از اعمال ظاهری راه دیگری وجود ندارد.(۷) رسیدن به مقامات معنوی بدون استفاده از طاعات و عبادات غیرممکن است. روایتی است که: «الصَّلاه مِعرَاجُ المُؤمِن»(۸) یعنی اگر بخواهید سیر معراجی داشته باشید، باید نماز بخوانید. انسان تنها با رعایت ظواهر شرعی می‌تواند به مقامات انسانی و معنوی دست پیدا کند و راه آن تبعیت از انسان کامل است.

ادب دو نوع است: ادب ظاهر و ادب باطن. ادب باطن و سرّ به تطهیر دل است و ادب ظاهر به تطهیر رفتار از گناهان. باید از تطبیق اعمال ظاهری با آنچه شارع مقدس فرموده است شروع کرد. ادب ظاهری، رعایت حدود الهی است که پیوند تنگاتنگی با ادب باطن دارد.

تأثیرات سوء عدم اصلاح ظاهر

اثر سوء اول: فراهم کردن موجبات سخط الهی

برای ادب کردن نفس باید به چند مطلب توجه داشت. اول باید دانست طبق روایات و موازین اسلامی(۹) اگر کسی ادب ظاهری را رعایت نکند، در معرض سخط خداوند قرار می‌گیرد. کسی که می‌خواهد سیر معنوی داشته باشد، قصدش از مؤدب شدن، جلب رضایت پروردگار است و می‌خواهد به خدا برسد نه به شیطان.(۱۰)

اگر انسان به مبدأ و معاد معتقد و مایل به قرب الهی و مدعی سیر معنوی باشد، اما مرزهای شناخته شده الهی را که در بیان انبیا و اولیا آمده رعایت نکند، قطعاً از مسیر الهی طرد خواهد شد.

لذا بی‌ادبی ظاهری یعنی ملوث شدن اعضا و جوارح به آلودگی‌های نفسانی، موجب سخط خداوند نسبت به انسان می‌گردد و هیچ سنخیتی با ادب باطنی ندارد.

علی«ع» می‌فرمایند: «نزدیک‌ترین بندگان به خدای متعال کسی است که بیشتر از دیگران حق را بگوید حتی اگر به ضررش باشد و بیشتر از دیگران به حق عمل کند، حتی اگر از آن خوشش نیاید.»(۱۱) علی«ع» هسته مرکزی فرمایشاتشان را در این روایت روی اعمال ظاهری قرار می‌دهند و نمی‌فرمایند که نزدیک‌ترین بندگان به خدا کسی است که اهل تسلیم و رضا باشد و…، بلکه به سراغ گفتار و کردار می‌روند و حق‌گویی و عمل به آن را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند نزدیک‌ترین بندگان به خدا، گویاترین افراد نسبت به حق هستند، اگرچه به ضررشان باشد. همچنین مقیدترین افراد به ادای حق هستند، هر چند که نفس‌شان کراهت داشته باشد.

حقی در گفتار و کردار، بالاتر از آنچه خدا گفته است وجود ندارد؛ لذا اولاً نزدیک‌ترین بندگان به خدا باید تمام حرف‌هایشان الهی باشد و به تمام دستورات شرعی عمل کنند. ثانیاً نفس انسان همیشه به دنبال زیاده‌خواهی و پایمال کردن حق است؛ لذا گفتن حق نزد او تلخ و عمل به آن برایش سخت و ناپسند است. اما بنده مقرب خدا که مؤدب به آداب الهی است، با فشار و سختی حق را می‌گوید و به آن عمل می‌کند.

 

اثر سوء دیگر: خروج از دیوان صدیقین

عدم انطباق ظاهر با دستورات شرع باعث خروج نام انسان از «دیوان صدیقین» می‌شود. صدیقین کسانی هستند که خدایی خدا را صادقانه پذیرفته‌اند و به دستوراتش عمل می‌کنند و نامشان در دفتری نزد خدای متعال ثبت شده است.

قرآن می‌فرماید: « وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛(۱۲) کسی که از حدود و مرزهای الهی که همان احکام شرعیه است، تجاوز کند و از آنها عملاً حفاظت نکند، ظالم است.»  اعمال ما به‌روشنی مشخص می‌کنند که ما از صدیقین هستیم یا از ظالمین. کسی که مرزشکنی می‌کند از ظالمین است. پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «خداوند مرزهایی را از نظر اعمال ظاهری برای شما تعیین کرده است، این مرزها را رعایت کنید.»(۱۳)

لذا اگر ما بخواهیم مورد پسند خدا قرار بگیریم و او نیز ما را به بارگاه قرب خود راه دهد، باید این مرزها را رعایت کنیم؛ چون اوست که باید ما را به خود نزدیک کند و تا کشش او نباشد، کوشش من و شما بیهوده است. او باید ما را به سوی خود بکشد و خدا کسی را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند که در عمل صداقت داشته باشد.

امام باقر«ع» فرمودند: «خود را با صدق در عمل، برای خدا تزیین و آرایش کن تا خدا تو را بپسندد و به حریم خود نزدیک سازد.»(۱۴)

حافظ گفته است:

قدم منه به خرابات جز به شرط ادب

که ساکنان درش محرمان پادشهند

او سلطان مُلک وجود است و هر کسی را به قرب خود راه نمی‌دهد. آنجا از بی‌ادبان خبری نیست. ما با این اعمال، چهره‌های باطنی خود را آلوده کرده‌ایم. او می‌بیند که ما چه صورت‌هایی در باطن خود ساخته‌ایم، صورتی مثل صورت‌های باطنی ما چه بسا در حیوانات دنیا هم موجود نباشد! حال و روز ما اصلاً برای تشرف به عالم قدس آرایش ندارد و باید خودمان را ادب کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ‌ «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»؛ احزاب، ۲۱.

۳ـ منهاج البراعه، ج ۱۹، ص ۳۰۳.

۴ـ فرمود: «علی صُوَرهٍ» نه «علی صُورهٍ»، یعنی یک انسان چند چهره دارد.

۵ـ‌ البته ما الان صورت غیبی خود را درک نمی‌کنیم. در دنیا همه‌ ما ظاهراً انسان هستیم، اما در حین مرگ آن صورت برای ما آشکار می‌شود.

۶ـ الکافی، ج ۹، ص ۵۲۱.

۷ـ بعد عرض می‌کنم که سیر معنوی، بدون تطبیق اعمال ظاهری با دستورات الهی محال است. این راه منحصر به مکتب انبیا است و مکتب انبیا نیز از همین اعمال ظاهری شروع می‌شود.

۸‌ـ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۳۰۳.

۹ـ من نمی‌خواهم در اینجا به روایاتی که هرکدام در محل خود نسبت به انجام محرمات و یا ترک واجبات وارد شده است، اشاره  کنم. من این مطلب را به صورت کلی بیان می‌کنم و تطبیق آن با خودتان است.

۱۰ـ انشاءالله در آینده به بحث درجات ادب می‌رسیم و در آنجا می‌گویم که من و شما نمی‌توانیم باطن را به طور کامل ادب کنیم. آنچه که خدا از نظر ظاهر از تو خواسته است آسان است ولی این را به شما بگویم که تأدیب باطن، مشکل است. آنچه از دست من و شما برمی‌آید، اصلاح ظاهر است. ما در مسیر تأدیب باطن‌مان هم تا حدودی می‌توانیم پیش بیاییم، نه اینکه نشود، می‌شود اما نه به طور کامل. اما آنچه از دست من و شما برمی‌آید، باید انجام دهیم.

۱۱ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۶۹.

۱۲ـ بقره، ۲۲۹.

۱۳ـ مستدرک الوسایل، ج ۱۸، ص ۱۲.

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۶۴.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر اعمال ظاهری ما انسانی باشند، ملکات نفسانی ما نیز متناسب با آن شکل خواهند گرفت و در باطن، صورت انسانی به خود می‌گیرد؛ اما اگر اعمال‌ ما بر محور شهوت باشند، ملکه نفسانی شهوت غلبه پیدا می‌کند و صورت یک حیوان بهیمه در صورت غیبی ما نقش می‌بندد.

 

۲٫

لذا اگر ما بخواهیم مورد پسند خدا قرار بگیریم و او نیز ما را به بارگاه قرب خود راه دهد، باید این مرزها را رعایت کنیم؛ چون او باید ما را به سوی خود بکشد و خدا کسی را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند که در عمل صداقت داشته باشد.

30نوامبر/16

حق را بشناسیم و پای آن بایستیم

حضرت آیت الله مصباح یزدی

انسان‌ها از منظر الهی دو دسته‌اند: دسته اول به فرموده قرآن: «إِن هُم إِلَّا کَالْأَنْعَامِ (۱) یعنی همچون چهارپایان‌ و یا «شَرَّ الدَّوَاب» ‏(۲) یعنی بدترین جنبندگان هستند که باید به خود واگذاشته شوند تا بچرند و بخورند: «ذَرهُم یأْکُلُواْ وَیتَمَتَّعُوا (۳). دسته دوم «أَوْلِیاءَ اللَّه‏» و مورد تکریم الهی‌اند و خلیفه ‌الله در میان آنان تحقق پیدا می‌کند

انسان به عنوان اشرف مخلوقات دارای دو ویژگی است که او را از حیوانات متمایز می‌سازد. نخست آنکه انسان توانایی درک معلوماتی را دارد که حیوانات قادر به فهم آنها نیستند. حال اگر کسی از این توانائی سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانیت به مرتبه چهارپایان یا بدتر از آنها سقوط می‌کند؛ همان که در قرآن چنین توصیف شده است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَّ یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (۴)؛ کسانی که از عقل و چشم و گوش خود برای شناختن حقایق استفاده نمی‌کنند، مانند چهارپایان، بلکه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلت‌اند.»

معمولاً از این ویژگی که به مدد آن می‌توان حقایق را درک کرد، به عنوان «عقل» یاد می‌شود. دامنه این ابزار شناخت گاهی به ماورای طبیعت هم می‌رسد. البته با استناد به برخی از آیات قرآن  از جمله: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ» (۵)، یا  «وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (۶)، نوعی از علم وجود دارد که ما حقیقت آن را نمی‌شناسیم و تعبداً می‌پذیریم، ولی می‌دانیم که از مقوله دیگری غیر از علم و دانش بشری است.

ویژگی دیگر انسان  که ناشی از شناخت است و او را از حیوانات متمایز می‌کند، انگیزه او در رفتارهاست. انگیزه حیوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نیازهای جسمی یا پاسخ به غرایز برمی‌گردد. اگر انسان نیز با همین انگیزه‌ها رفتاری را انجام دهد، تفاوتی بین او و حیوان نیست. پس انسان باید ورای انگیزه‌های حیوانی، هدف دیگری نیز در رفتارهای خود داشته باشد.

برخی رفتارهای انسانی با انگیزه‌های حیوانی قابل توجیه نیستند. از دیرباز فلاسفه و روانشناسان تحقیقاتی را در  زمینه عوامل مؤثر بر رفتارهای انسان‌ها انجام داده‌اند که مبنای ایجاد مکاتب روان‌شناسی متعدد قرار گرفته‌اند؛ اما بر اساس قرآن برخی از آدمیان از چهارپا بدتر و «شَرَّ الدَّوَاب»‌اند و در مقابل عده‌ای اولیاءالله هستند. بین این دو قطب ما در کجا قرار داریم؟

خدای متعال به بشر این امکان را مرحمت فرموده که با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت او را طی کند و به قرب الهی نائل شود. ابزار لازم از جمله عقل ـ اعم از عقل نظری که برای شناخت حقایق مورد نیاز است و عقل عملی که در شناخت ارزش‌ها کاربرد دارد ـ را نیز در اختیار انسان قرار داده است. علاوه بر آن برای تکمیل کار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده تا تضمینی باشد که اشتباه نکنیم.

عامل رشد و ترقی انسان همانا انتخاب و اراده اوست؛ از این‌رو خدا نخواسته کسی به اجبار راه خیر را بپیماید: «لوْ یشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا» (۷)؛ یا «وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ» (۸)؛ اگر خدا می‌‌خواست، می‌توانست همه را جبراً هدایت کند. ولی او خواسته است که: «فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیکْفُرْ» (۹)؛ هر کسی با اراده خود باید کفر یا ایمان را انتخاب کند. این امر در فرهنگ قرآنی امتحان نامیده شده است.

بنابراین، با وجود عقل و وحی و ارسال رسل برای هدایت بشر و اعطای معجرات به آنها برای اثبات حقانیت‌شان، آدمیزاد می‌تواند همه را نادیده بگیرد و بر اساس تمایلات خود عمل کند، همچنان‌که بسیاری چنین کرده‌اند: «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ» (۱۰)؛ خدا پیامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتی که بر اثر شهوت و غضب و خواسته‌های حیوانی بین افراد بشر پیدا می‌شود، به آنها نشان دهند؛ اما انسان‌ها از همین عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: «وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ» (۱۱).

بعضی از اندیشمندان غربی معتقدند که اصولاً حق و باطلی وجود ندارد و هر کسی هر چه بفهمد، همان فهم برای او حق و حجت است. این دیدگاه که همان پلورالیسم معرفتی است، برخلاف دیدگاه قرآن است که می‌فرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (۱۲). حق یکی است. بنابراین، برای اینکه در دام باطل نیفتیم، باید حق را بشناسیم و مطابق آن عمل کنیم.

اما قرآن همه اختلافات را ناشی از جهل و نادانی نمی‌داند؛ بلکه می‌فرماید: «فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ» (۱۳)؛ دلیل چنین اختلافی را هم در آیه دیگری ـبَغْیا بَینَهُمْ»، یعنی سرکشی و برتری‌طلبی معرفی کرده است. قرآن این مسئله را پیش‌بینی کرده و می‌فرماید: «وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ» (۱۴): آدمیان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در این میان یک استثنا وجود دارد: «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» (۱۵). کسانی می‌توانند از اختلافات شیطانی نجات پیدا کنند که مشمول رحمت الهی واقع شوند.

برخی از اختلافات ریشه در مسائل بنیادین دارند و بر اساس آنها اهل حق از اهل باطل و اهل دین از ملحدان تفکیک می‌شوند. بخش نازل آن نیز بین ادیان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحید، نبوت و معاد، در مسایلی از قبیل آخرین پیامبر، یا حقانیت ادیان دیگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامی آنچه پیامبر اسلام«ص» از سوی خدا آورده و در قرآن به آنها تصریح یا اشاره شده، به فرقه‌های مختلف شیعه و سنی تقسیم شده‌اند. برخی از اختلافات بر سر مسائل جزئی‌تر هستند که در میان شیعیان نیز ادامه پیدا می‌کند.

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند که اختلافات دو ریشه بیشتر ندارد: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى‏ غَیْرِ دِینِ‏ اللَّه‏» (۱۶)؛ نقطه آغاز همه فتنه‌ها در بین مسلمانانی که خدا را شناخته‌اند، به پیامبر«ص» ایمان دارند و قیامت را پذیرفته‌اند، دو عامل است: هوس‌ها و بدعت‌ها. فرد یا گروه صرف نظر از دستور خدا و پیغمبر، خواسته‌ای دارد که با خواسته و تمایل گروه دیگر در تعارض است. از آنجا که همیشه هم نمی‌توان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحمیل کرد؛ معمولاً راحت‌ترین کار مطرح کردن حرف‌های نو و آراء بدعت‌آلود است تا بدین وسیله بتوان افکار دیگران را تغییر داد و برای خود طرفدارانی فراهم کرد. مذاهب جدید و فرقه‌های نویی که گاهی در گوشه و کنار دنیا اختراع می‌شوند ازاین قبیلند. دومین عامل اختلافات، آراء بدعت‌آمیز هستند که ویژگی آنها مخالفت با کتاب خداست. اینان با سوء استفاده از سخنان و شعارهای فریبنده، گروهی را بر خلاف دین الهی به دوستی و تبعیت از سران خود وامی‌دارند.

 برای گرفتار نشدن در این دام‌ها چه باید کرد؟

بخشی از اختلافات ناشی از جهل‌اند و برای نجات از آنها باید معرفت افراد نسبت به حق کامل شود. اما این مسئله تنها با شناخت حل نمی‌شود. مگر شیطان بدون واسطه مورد خطاب الهی نبود و نمی‌د‌انست که باید به آدم سجده کند؟ مگر فرعون نمی‌دانست که موسی»ع» پیغمبر خداست؟ وقتی فرعون خطاب به بنی‌اسرائیل ادعا کرد که: «مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی» (۱۷)؛ من برای شما خدایی جز خودم نمی‌شناسم، حضرت موسی«ع» در پاسخ فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (۱۸)؛ فرعون می‌دانست که معجزات حضرت موسی«ع» کار خداست، پس دانستن تنها کافی نیست؛ بلکه برای جلوگیری از اختلاف باید بخواهیم که تابع حق باشیم و به آنچه عقل و دین گفته‌اند عمل کنیم. اما اگر قصد ما این باشد که به اسم دین برتری خود را اثبات کنیم و قدرت اختیار داشته باشیم ـ هر روز به رنگی و اسمی در می‌آئیم. یک روز به اسم دین، روز دیگر به اسم آزادی، روزی به اسم دموکراسی، روز دیگر به اسم پیشرفت، یک روز هم به اسم توسعه کار خود را پیش می‌بریم و از این عناوین جذاب برای به دام انداختن دیگران در دام‌ شیطان استفاده می‌کنیم؛ در حالی‌که تا زمانی که «دلخواه» در میان باشد، مشکلی حل نمی‌شود.

اگر بخواهیم در گروهی باشیم که قرآن آنها را به عنوان: «مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» توصیف کرده و از اختلاف مصون بمانیم، باید ابتدا شناخت صحیح داشته باشیم و سپس برای سر نهادن به پای حق و دفاع جانانه از آن خودسازی کنیم. این عرصه جای معامله و مصالحه نیست. باید حق را شناخت و حتی اگر کار به جنگ و درگیری بکشد، باید تا آخر ایستاد.

. قرآن کریم خطاب به پیامبر می‌فرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ» (۱۹). مشرکان منتظر بودند که پیامبر اندکی از شعارهایش کوتاه بیاید تا با هم آشتی کنند، اما اسلام چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد. حتی زمانی که پیغمبر اکرم و مسلمانان در نهایت سختی، ضعف و فقر به سر می‌بردند، گروهی از ثروتمندان طائف به پیغمبر پیشنهاد کردند که ما آماده‌ایم با شما بیعت کنیم، دست از بت‌پرستی برداریم، عبادات شما را انجام دهیم، با دشمنان شما بجنگیم و با دوستانتان مهربان باشیم؛ مشروط به این‌که ما را از سجده در نماز معاف کنید! اگر پیامبر این پیشنهاد را پذیرفته بود، آنها نیز کاملاً تحت امر آن حضرت بودند. حال، اگر هر یک از عقلای سیاست‌مدار عالم با چنین پیشنهادی مواجه شوند، چه خواهند کرد؟ مگر نه این است که «الصلح خیرٌ»؟! آیا در نظر شما جواب این پیشنهاد چیزی جز این است که بیایید با هم آشتی کنیم و تعامل سازنده داشته باشیم؟! قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا (۲۰).

خداوند می‌دانست که در آن شرائط سخت و دشوار در دل پیامبر«ص» چه می‌گذرد، اما پیش از آنکه حضرت پاسخی به این پیشنهاد بدهند، این آیه نازل شد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً؛ اگر ما قلبت را استوار نکرده بودیم، حتماً تو هم به سوی مشرکان تمایل پیدا می‌کردی؛ اما اگر چنین می‌شد، ما هم در دنیا، و هم در آخرت تو را دو برابر عذاب می‌کردیم و هیچ ‌کسی هم نمی‌توانست به تو کمک کند! چرا؟ زیرا در جایی که دین دستوری دارد، هیچ‌ کس حق مصلحت‌سنجی ندارد.

مصالحه و تعامل در امور دنیوی اشکالی ندارد، ولی بر سر دین نمی‌شود مصالحه کرد. خداوند در آیه دیگری می‌فرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین‏ * ثمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (۲۱) اگر پیامبر«ص» از پیش خود یک کلمه را به ما نسبت دهد، رگ حیاتش را قطع می‌کنیم! از این آیات می‌توان فهمید اختلافی که خدا و پیغمبر با آن مخالف هستند، اختلافی است که به دین، معارف، احکام، ارزش‌ها و مسایل دینی ارتباط پیدا می‌کند و این امور قابل اغماض، مسامحه و مصالحه نیستند.

آیا در چنین اختلافاتی کلام دین را می‌پذیریم یا آن را نادیده می‌گیریم و با طرف مقابل سازش می‌کنیم؟ البته کسانی که چنین می‌کنند معمولاً برای قانع کردن خود و دیگران توجیهاتی می‌تراشند؛ از قبیل ای‌که مسئله حلال و حرام اعتباری است؛ یا این مسایل اختصاص به زمان پیغمبر«ص» داشته و امروز با تغییر شرایط، احکام هم تغییر کرده‌اند و یا این که برای دسترسی به تکنولوژی پیشرفته دنیا باید با دیگران تعامل کنیم و نباید دلواپس کمرنگ شدن امور دینی باشیم!

خداوند به پیغمبر اکرم«ص» می‌فرماید: «لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا.» اگر با یک پیشنهاد جزیی مشرکان که خلاف دین است، موافقت کرده بودی، من دشمن تو می‌شدم و هیچ کسی نمی‌توانست در مقابل من به تو کمک کند.

ما باید قاطعانه در راه  شناخت حق و متابعت از آن استوار بمانیم و نباید به بهانه‌های مختلف دین را فدای دنیا کنیم، بلکه بر خلاف کسانی که معتقدند دین مسئله‌ای شخصی است، فقط مربوط به عبادات و احکام فردی می‌شود، و ربطی به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد، باید برای حفظ دین از مصالح دنیوی چشم‌پوشی کنیم.

شیطان همواره در کمین ماست که دینمان را فدای دنیا کنیم. حتی ممکن است به نام دین، ارزش‌های دینی را از ما بگیرد و عقایدمان را سست کند و کار به جایی برسد که برای رسیدن به مقام یا منفعتی، احکام دینی و کلمات حضرت امام را تحریف کنیم، تفسیر جدیدی را برای آنها ارایه بدهیم، منکر بعضی از آنها بشویم و یا آنها را مربوط به گذشته عنوان کنیم. متأسفانه کسانی حتی در لباس روحانیت اظهار کرده‌اند که احکام قرآن متعلق به زمان پیغمبر«ص» بوده و اکنون اعتبار ندارد. به هوش باشیم که شیطان دینمان را از ما نرباید.

 

پی‌نوشت:

۱٫فرقان،۴۴

  1. انفال، ۲۲
  2. حجر،۳
  3. اعراف،۱۷۹
  4. نور،۴۱
  5. اسراء،۴۴
  6. رعد،۳۱
  7. نحل،۹
  8. کهف،۲۹
  9. بقره،۲۱۳
  10. جاثیه،۱۷
  11. یونس،۳۲
  12. یونس،۹۳
  13. هود،۱۱۸
  14. هود،۱۱۹
  15. نهج‌البلاغه (للصبحی صالح) ص ۸۸، خطبه ۵۰
  16. قصص،۳۸
  17. اسراء،۱۰۲
  18. قلم،۹
  19. اسراء،۷۴و۷۵
  20. اسراء،۷۴و۷۵

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خدای متعال به بشر این امکان را مرحمت فرموده که با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت او را طی کند و به قرب الهی نائل شود. ابزار لازم از جمله عقل ـ اعم از نظری و عملی ـ را نیز در اختیار انسان قرار داده است. علاوه بر آن برای تکمیل کار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده تا تضمینی باشد که اشتباه نکنیم.

 

۲٫

بخشی از اختلافات ناشی از جهل‌اند و برای نجات از آنها باید معرفت افراد نسبت به حق کامل شود. اما این مسئله تنها با شناخت حل نمی‌شود. مگر شیطان بدون واسطه مورد خطاب الهی نبود و نمی‌د‌انست که باید به آدم سجده کند؟ مگر فرعون نمی‌دانست که موسی»ع» پیغمبر خداست؟

 

 

30نوامبر/16

انتظار سازنده

آیت‌الله سید احمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» دوره متقن و مستند امام‌شناسی است. در این سلسله مقالات به شرح این متن نفیس می‌پردازیم. در فرازی از این زیارت می‌خوانیم: « منتظر لاَمرکُم»؛ منتظر امر شما (ظهور) هستم.

در این فراز سخن از انتظار حاکمیت اهل‌بیت«ع» در سایه ظهور امید انبیا و امامان، حضرت ولی‌عصر»عج» است.

 

انتظار ظهور

انتظار ظهور از ویژگی‌های معتقدان راستین به حضرت است. در روایتی از حضرت امام صادق«ع» می‌خوانیم: « ألا أُخبرکم بما لا یقبل اللهُ عزّوجلّ من العباد عملاً إلاّ به فقُلتُ بَلی. فقال: شهادهُ أَن لا إلَه إلّا اللهُ و أنّ محمداًو ان محمد عبده و رسوله… و الانتظار لِلقائم»؛(۱) آیا خبر دهم شما را به چیزی که خداوند عمل بندگان را جز با آن نمی‌پذیرد و گفتم آری، امام فرمود: شهادت به خدای یکتا و آنیکه پیامبر گرامی بنده و فرستاده اوست… و انتظار ظهور حضرت قائم.

 

انتظار زبان قال یا زبان حال

آیا انتظار زبان قال است یا زبان حال یا هر دو؟ به نظر می‌رسد گزینه سوم درست است. منتظر، زبان قال، ابراز عشق و ارادت به حضرت و حکومت ایشان دارد و لذا اظهار اشتیاق به دیدار حضرت، ذکر مناقب و سرودن و خواندن شعر در ذکر فضائل و دعا به ایشان، خواندن دعاها در عصر غیبت، زیارت و سلام کردن به حضرت و… تشویق شده است(۲) که گویای آن است که منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» تجاهر قولی به ابراز عشق به حضرت دارد.

ولی مهم‌تر از آن انتظار عملی است. انتظار باوری است باور به عمل، منتظر حضرت ولی عصر«عج»، امام زمان‌پسند زندگی می‌کند. منتظر حضرت ولی‌عصر«عج»، عصر غیبت را عصر تکلیف مضاعف می‌داند، نه آنکه این دوره را دوره بی‌تفاوتی در برابر دین انگارد.

امام سجاد«ع» می‌فرمایند: « اِنَّ اهل زمان غیبته و القائلین باِمامَتِه و المُنتظِرین لظُهُوره… الدُّعَاهُ إلَى دِین اللَّه عزَّ و جلَّ سرّاً و جهراً»(۳): معتقدان به مهدی و منتظران ظهور او در عصر غیبت… در پنهان و آشکار مردمان را به دین خدا فراخوانند.

منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» طوری زندگی می‌کند که هر لحظه ظهور اتفاق بیفتد، در این اردوگاه قرار می‌گیرد و این کارِ بسیار سختی است. خودِ جهاد است. بر این اساس، منتظران حضرت همانند فداکاران در رکاب رسول‌الله»ص» معرفی شده‌اند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه قال ثم مکث هنیئه ثم قال لا بل کمن قارع معه بسیفه؛ ثم قال لا والله الا کمن استشهد مع رسول‌الله.(۴): هرکس منتظر ظهور حضرت ولی‌عصر«عج» باشد و در این حال بمیرد، چون کسی است که در خیمه حضرت و یاور ایشان باشد.»

سپس لحظه‌ای درنگ کرد و فرمود: «نه، بلکه بسان کسی است که با آن حضرت شمشیر زند و سپس فرمود نه به خدا به حتم مانند کسی است که در رکاب رسول خدا شهید شده باشد.»

در روایتی دیگر مولی علی«ع» می‌فرمایند: « المُنتظر لأمرنا کالمُتشحط بدمه فی سبیل‌اللّه؛(۵) منتظر امر ما بسان کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده باشد.»

 

مشکلات عصر غیبت

منتظران حضرت ولی‌عصر«عج» در عصر غیبت بیش از هر زمان دیگری پاسدار دین خویش‌اند، چون عصر غیبت به یک معنی عصر تهاجم به دین در عرصه‌‌های مختلف است.

الف) در عرصه اعتقادی علیه این اعتقاد حق، تهاجم صورت می‌گیرد. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «ان لصاحب هذا الامر غیبتین احدهما تطول حتى یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتى لایبقى على امره من اصحابه الانفر یسیر… (۶)صاحب الزمان «عج» را دو غیبت است: یکى از آن دو به اندازه اى طولانى می‌شود که بعضى می‌گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخى می‌گویند کشته شده است. بعضى نیز بر این باورند که جز اندکى از یاران بر امامت وى ماندگار نماندند و کسى هم از مکان و جایگاه زندگى آن حضرت آگاه نیست، نه از فرزندان و نه دیگرى, جز آن کسى که امور وى را پى مى‌گیرد.»

 

ب) گسترش بی‌مسئولیتی در برابر دین

امام صادق«ع» فرمودند: «و رأیت الناس قد استووا فی ترک الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و ترک التدین به؛(۷) مردم را می‌نگری که در کنار نهادن امر به معروف و نهی از منکر همراه می‌شوند و نسبت به آن بی‌اعتقادند.»

ج) اختلاف دینی به هر بهانه‌ای از جمله اختلاف قرائت‌ها

امام باقر«ع» فرمودند: «و اختلَاف شدید بین النَّاس و تشتُّت فی دینهم(۸) اختلاف شدید میان مردم رخ می‌دهد و در دین خود پراکنده شوند.»

 

د) فضای بی‌دینی و میدانداری اشرار

امام صادق«ع» فرمودند: «و رأیت الناس ینظر بعضهم الی البعض و یقتدون بأهل الشرور و رأیت مسلک الخیر و طریقه خالیا لا یسلکه احد؛(۹) مردمان را می‌نگری که به پیروی از مرام یکدیگر می‌پردازند و به بدکاران اقتدا می‌کنند و راه حق بی‌رهرو است.»

 

هـ) تحریف دین

در این عصر دین واژگونه معرفی می‌شود. مولی علی«ع» فرمود: « ایّها اَلنَّاس سَیأتی علیکُم زمان یُکَأُ فِیه اَلْإسلامُ کما یکفأُ اَلْإناء بما فیه؛(۱۰) ای مردم! به‌زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن خالی می‌کنند؛ همچون ظرفی که واژگونش کنند و آن را از آنچه در درون دارد تهی سازند.»

در کلام نورانی دیگری فرمودند: «لُبِس الْإسلام لُبس الفرو مَقلوبا؛(۱۱) و اسلام پوستین واژگونه می‌پوشد.»

 

و) تحقیر دینداران

امام صادق«ع» فرمودند: « و رأَیت أَهل الْبَاطل قد استعلوا عَلَی أهل الحقِ و رأَیْت الشَرَ ظَاهرا لَا یُنهی عَنْهُ وَ یُعذَرُ أَصحَابُه  و رأیت الفاسق فیما لا یحب الله قویا محموداً، و رأیت اصحاب الآیات یحقرون و یحتقر من یحبهم؛(۱۲) اهل باطل را می‌نگری که بر اهل حق چیره شده و بدی‌ها آشکار گشته و ; کسی از مکروه نهی نمی‌شود و پیروان آن در امانند… و فاسق را می‌نگری که به کردار ناپسندش توانا و مورد تحسین است و مردان حق و پیروان آنان را می‌نگری که کوچک و ذلیل شمرده می‌شوند.»

اینهاست که دیند‌اری در عصر غیبت را سخت و مسئولیت منتظران را در عرصه پاسداری از دین تشدید می‌کند.

در روایتی پیامبراکرم«ص» دینداری در این شرایط را چنین ترسیم می‌کنند: «لاحدهم اشد بقیه علی دینه من خرط القتاد فی اللیله الظلماء اوکالقابض علی جمر الغضا؛(۱۳) هریک از آنان اعتقاد و دین خویش را به‌سختی نگه می‌دارد، چنان که گویی درخت خار مغیلان رادر شب تاریک با دست پوست می‌کند یا آتش پردوام را در دست نگه می‌دارد.»

و البته دینداری در چنین شرایطی بسیار ارزشمند است و دارای پاداش بسیار زیاد. امام سجاد«ع» فرمودند: « اهل زمان غیبتِه القائلُون بإمامته المنتظرون لظُهوره أفضل أهل کل زمان لِأن اللَّه تعالى ذکره … أَعطَاهم من الْعُقُولِ وَ الْأَفهام و المعرفه ما صارت به الغیبه… عندهُم بمنزلَه الْمشَاهده… أُولئک المخلصون حقاً…(۱۴) به‌درستی که مردمان زمان غیبت مهدی«عج» که امامتش را باور دارند و منتظر ظهور اویند از مردمان همه زمان‌ها برترند، زیرا خدا چنان عقل‌ها و فهم‌ها و شناخت آنان را قدرت بخشیده است که غیبت، نزد آنان همچون دیدن باشد… آنان به‌حق مخلصانند.»

به این ترتیب زائر خود را منتظر به حساب می‌آورد. انتظار با تصویری که در این سطور آمد، برترین عامل سازندگی و انتخاب سبک زندگی دینی در عصر غیبت و عامل نشاط و حرکت است. این انتظار، شیعیان را در طول سال‌های خفقان اموی، عباسی و … شاداب نگه داشته و ذره‌ای یأس افسردگی به خود راه نداده‌اند و نخواهند داد که: « وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ». در انتظار رؤیت خورشیدیم. (۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۰۰.

۲ـ ر.ک، به کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم«عج».

۳ـ کمال الدین شیخ صدوق، ص ۳۲۰.

۴ـ مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ترجمه سیدمهدی حائری، ج ۲، ص ۲۱.

۵ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۸.

۶ـ کتاب الغیبه، ص ۱۷۱.

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۹.

۸ـ کتاب الغیبه، ص ۲۳۵.

۹ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۶.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۰۳.

۱۱-همان

۱۲ـ کتاب الغیبه، ص ۱۷۱.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴.

۱۴ـ کمال‌الدین شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۲۰.

۱۵ـ در تدوین این مقاله از مقاله زندگی دینی پیش از ظهور در کتاب چشم به راه مهدی بهره بردم.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

مهم‌تر از انتظار قولی، انتظار عملی است. انتظار باوری است بارور به عمل، منتظر حضرت ولی عصر«عج»، امام زمان‌پسند زندگی می‌کند. منتظر حضرت ولی‌عصر«عج»، عصر غیبت را عصرت تکلیف مضاعف می‌داند، نه آنکه این دوره را دوره بی‌تفاوتی در برابر دین انگارد.

 

 

۲٫

. انتظار با تصویری که در این سطور آمد، برترین عامل سازندگی و انتخاب سبک زندگی دینی در عصر غیبت و عامل نشاط و حرکت است. این انتظار، شیعیان را در طول سال‌های خفقان اموی، عباسی و … شاداب نگه داشته و ذره‌ای یأس افسردگی به خود راه نداده‌اند و نخواهند داد

 

 

30نوامبر/16

اربعین: سنتی برای شکوفایی انسان تراز تمدن اسلامی

                                                                                                 استاد اصغر طاهرزاده

 

سخن را با این پرسش آغاز می‌کنیم که با توجه به اینکه تحقق همه جانبه اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی تنها از طریق تصحیح نگاه‌ها در علوم انسانی امکان دارد، نگرش ما به اربعین حسینی باید چگونه باشد؟

کربلا با حضور و رهبری امام معصوم حسین بن علی»ع» صحنه عظیم‌ترین حقایق و جلوه‌های ایمان، پایداری و اوج کمال انسانی است، حقایقی که تنها امامان معصوم«ع» به کنه و عمق آنها واقف بودند و گوشه‌هائی از آن معانی ارجمند و بلند را در زیارت‌نامه‌هایشان، از جمله زیارت اربعین عرضه کردند.

تمام کسانی که دغدغه‌ عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و می‌خواهند با عقلی غیر از عقل غربی با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند و مأنوس شوند، با مراجعه به فرهنگ اربعین در خواهند یافت که در مکتب حسینى که برگرفته از نگاه شیعی به هستی است، شکست معنا ندارد و پایدارى و جهاد در راه حق، رکن این مکتب انسان‌ساز است، به گونه‌ای که آثار ادامه حیات این مکتب حتى در دربار یزید هم نمایان گردید.

پس از واقعه شگفت‌انگیز کربلا، الگوی‏ متعالى، روشن و پر راز و رمز اربعین شهداى کربلا فراروی ماست که می‌تواند در افق انسان تراز انقلاب اسلامی راهنمای آینده‌ ما باشد.

هنوز چهل ‏روز از آن ظلم بزرگ و رویداد حیرت‌انگیز نگذشته بود و هنوز غریو شادی پیروزى بر حسین «ع» از در و دیوار کوفه و شام به گوش مى‏رسید که حماسه اربعین شهداى کربلا به‏ وقوع پیوست و بانگ بلند حسین«ع» از گلوی سفیران پیام عاشورا به گوش حق‌جویان بلاد اسلامى رسید.

آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیه» به کربلا تصادفی نیست، بلکه حرکتی است که قصه عاشورا را به یک فرهنگ ماندگار تبدیل کرد. تاریخ حرکت این دو بزرگوار را به‏ عنوان نمونه ذکر کرده است.

 آیا حرکت میلیونی اخیر در امتداد زیارت اربعین و در راستای نهضت سیدالشهدا«ع» و تجلی اراده‌ شیعیان برای عبور از مدرنیته و تقابل با روح مادیگرای اموی است؟  

اربعین «فرهنگ» و سنت شیعیان بیداردلى است که گذشت زمان، وفادارى آنها را نسبت به امام‏ حسین«ع» از بین نبرده است‏. هیچ انسان حق‌طلبی نمى‏تواند به اباعبدالله«ع»، آن حقیقت مجسمی که غوغای یزیدیان زمانه در ادوار گوناگون هرگز نتوانست غباری بر چهره تابناکش بنشاند، ایمان نیاورد. یزید تلاش بسیار کرد که با تبلیغات سنگین، نقش و تأثیر اباعبدالله«ع» را از اذهان‏ و خاطره‏ها پاک کند، ولى اربعین که از نشانه‏هاى مؤمن شمرده مى‏شود،(۱) نشان داد که غوغاى زمانه هرگز نمى‏تواند مؤمنین حقیقی را از پیام عاشورا و وفادارى به امام معصوم غافل کند. اربعین سنت انسان‏هایى است که اسیر حکومت یزیدى نشدند و تحت‏تأثیر تبلیغات نظام کفر، از تعه تعهدی که به حق و حقیقت داشتند دست نکشیدند.

چهره امام حسین«ع» به عنوان قبله دل‏هاى حق‌طلب و حقیقت‌جو، هرگز در غبار زمانه به فراموشی سپرده نشد  و  همواره در گردنه‌های دشوار تاریخ، همچون چراغی فروزان، راه را بر مؤمنین واقعی گشود.

از امام معصوم«ع» نقل شده است که : «زیارت اربعین، یکى از نشانه‏هاى ایمان است.» اربعین ادامه‌ عهد مؤمن با حسین«ع»، تجلی روح اسلام و قطب‌نمای دل انسان‌های زنده و پویا در برهه‌های دشواری است که حاکمان ستمگر تلاش می‌کنند تا وفادارى و میثاق مؤمنان با امامشان را از بین ببرند. مؤمن حقیقی تابع شرایط زمانه خود نیست. اربعین و زیارت اربعین در واقع تلاش برای تقویت ایمان و پایبندی به پیام حسینی است.

حق‌ستیزان همواره در طول تاریخ تلاش کرده‌اند مظاهر اصلى دین را نابود کنند و با تبلیغات و غوغاسالارى و کشتار و تهمت، بر چهره حق غبار فراموشی بپاشند و دین را از صحنه جامعه و خاطره‏ها بزدایند و اینک این شیعه اربعین‏شناس است که تحت ‌تأثیر غوغاسالارى‏ها قرار نمى‏گیرد و حسین«ع» و مکتب او را به شایسته‌ترین وجه در منظر انسان غافل این دوران می‌نشاند. شخصیت جابر بن عبدالله انصارى به این دلیل برای ما بسیار ارزشمند است که سنت اربعین را رقم زد و از این جهت کار بزرگى کرد، سنتی که شیعیان همواره از برکات آن بهره‏مند شده‏اند.

پس از واقعه عاشورا تبلیغات سنگینی علیه امام حسین«ع» سازماندهی شد تا ایشان را خارج از دین معرفى کنند. یزید چنان جو ارعاب سنگینی را بر بلاد اسلامی حاکم کرد که کسى جرئت نداشت حتی نام امام را بر زبان براند. یزید تلاش ‌کرد از این طریق براى همیشه سنت محمّد«ص» و امام حسین«ع» را از صحنه روزگار بزداید.

در چنین شرایطی احیای اربعین شهدای کربلا کاری بسیار سترگ و کارساز بود، زیرا در نتیجه آن نقشه‌های دشمن نقش بر آب شدند و طمع او در جهت حاکمیت مطلق فرهنگ اموی عقیم ماند.

اینک در عصر ما  و در زمان حاکمیت تفکر سکولاریته، شیعیان با برگزاری شکوهمند و حماسه‌آفرین اربعین، حیله ستمگران این دوران را نیز خنثی کرده‌ و شعله امید به رهائی و رستگاری را در روح‌ و روان‌ مؤمنین سراسر عالم روشن و‌ تعریف جدیدی از انسان تراز اسلامی را به غفلت‌زدگان عالم ارائه کرده‌اند.

آیا حرکت اربعینی در دوران ما یک حرکت خودجوش اجتماعی یا یک حرکت جدید الهی است؟

حرکت کنونی اربعین را نباید در یک چهارچوب محدود تعریف کرد. این حرکت در عین حال که یک حرکت خودجوش اجتماعی است، حرکتی الهی هم هست که خداوند آن را بر قلب مردم اشراق نموده و هرکسی به اندازه‌ ظرفیت و توان تطبیق خود با اراده‌ الهی در ذیل آن قرار می‌گیرد. گوئی بشر در آستانه توبه‌ عبور از نگاهی است که فرهنگ مدرنیته به او تحمیل کرده است.

رفتار مناسب در قبال این حرکت عظیم چیست؟

ما باید خود را با آن تطبیق دهیم تا ذیل اراده‌ الهی قرار گیریم و این میسر نمی‌گردد مگر با سلوکی عمیق و اساسی تا نسیم نفحات الهی را احساس کنیم و به خدایی ایمان بیاوریم که : «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْن» است و در روزگار ما با تجلی محض جلوه کرده است.

تفاوت حرکت اربعین در سال‌های اخیر با حرکت اولین اربعین چیست؟

در سنت اربعین ظرفیت و نقش تاریخ‌ساز عظیمی نهفته است که در بسیاری از روایات بدان اشاره شده و لذا فهم درست و دقیق سنت اربعین و ادامه‌ آن در راستای تحقق تمدن اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، وگرنه به‌ عنوان یک حرکت عبادی فردی و بدون توجه به حضور تاریخی جهان اسلام و تشیع در این دوران و در معادلات جهانی، خروش و نشاط آن فرو می‌نشیند.

وظیفه‌ مردم ایران و عراق در فضای اربعینی چیست؟

هر دو ملت اینک از عمق وجود خود دریافته‌اند که می‌توانند در راستای حرکت اربعین نقش‌آفرینی کنند. گویا مردم عراق متوجه شده‌اند که در این شرایط، دوشادوش ملت ایران و دیگر شیعیان جهان می‌توانند نقش مهم و عظیمی را ایفا کنند. اینک شیعیان به این حرکت به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی نگاه می‌کنند.

 تأثیر و برد این جریان را که فعلاً در بین شیعیان ظهور کرده است، چقدر می‌دانید؟

بُرد این جریان تا حضور شیعه در معادلات جهانی و تا تحقق تمدن اسلامی و تقابل با استکبار ادامه خواهد داشت. جهان اسلام پس از سال‌ها به خود آمده و دریافته است که برای ادامه‌ حیات خود دیگر نمی‌تواند به پروژه‌های فرهنگ مدرنیته دل ببندد و لذا به‌رغم فشارهای استکبار جهانی و ارتجاع عرب با شعارهای اسلامی به صحنه آمده و ان‌شاءالله تا حصول به مقصود از پای نخواهد نشست.

برای رویداد اربعین چه عنوانی را برمی‌گزینید؟  

برای پاسخ به این پرسش باید جایگاه تمدنی زیارت اربعین را مد نظر قرار داد. با توجه به اینکه تلاش دشمنان اسلام همواره بر حذف اربعین و تأکید ائمه‌»ع» بر احیا و حفظ آن به عنوان ادامه دهنده‌ نهضت امام حسین«ع» بوده است، شیعه باید همواره بیشترین تلاش را متوجه تقویت این سنت کند و این مهم‌ترین عامل بقای اسلام را دریابد.

حرکت حضرت سیدالشهداء«ع» تذکر به همه‌ تاریخ و راه رهائی از ظلمات زمانه است. امروز مردم در حماسه‌ اربعین در ذیل پرچم سیدالشهداء«ع» و به پشتگرمی انوار ارواح منوری به حرکت درآمده‌اند که آنها را از ظلمات فرهنگ اُموی جهان استکباری رهایی می‌بخشد و این رمز و معنای حماسه‌ میلیونی راه‌پیمایی اربعین حسینی است که شیعه در سال‌های اخیر با هوشیاری و خوش‌سلیقگی برگزیده و زیارت آن حضرت را که در جای خود بسیار ارزشمند است، با پیاده‌روی برای زیارت ایشان تجمیع کرده است.

حماسه‌ اربعین را ما شروع نکرده‌ایم، بلکه امامان ما همه  بر بزرگداشت اربعین اصرار ورزیده‌اند تا بر همگان آشکار گردد که حرکت حضرت سیدالشهدا«ع» یک حرکت عقیم نیست. امام حسن عسکری«ع» می‌فرمایند: «علامت‌های مؤمن پنج چیز است: پنجاه رکعت نماز و «زیارت اربعین» و انگشتر در دست راست کردن و پیشانی بر خاک‌ نهادن و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلندگفتن.

جابر بن‌ عبداللّه انصاری، صاحب اسرار آل محمد«ص» می‌دانست که باید با زیارت حضرت امام حسین«ع» در اربعین نشان ‌دهد که حرکت عاشورا عقیم نخواهد ماند. جابر با اینکه در آن زمان نابینا و مسافرت از مدینه تا کربلا در آن شرایط و با آن وضع برایش بسیار طاقت‌فرسا بود، ولی متوجه این نکته بود که این یک زیارت  معمولی نیست، بلکه یک حضور تاریخی در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان است.

حماسه‌ اربعین حسینی و حضور بیست میلیونی انسان‌های وفادار به آرمان‌های قدسی امام حسین«ع» و مصمم در پشت‌کردن به فرهنگ یزیدی، خبر از آن می‌دهد که فرهنگ شیعی به مدد حضور مردم در صحنه‌های اجتماعی در حال شکوفایی و عبور از فضای بسته جهان استکباری است، حضوری که  در وجود همه انسان‌های حاضر در این اقیانوس انسانی آثار بسیار عمیقی بر جای خواهد نهاد و هرکسی خود را جزو این اقیانوس انسانی تمدن‌ساز احساس خواهد کرد.

در حماسه‌ اربعین حسینی رفتارهایی از تمدن‌سازی شیعه ظهور می‌کند که انسان غربی حتی تصورش را هم نمی‌تواند‌ بکند. مردان و زنان محترمی که با پای پیاده، رو به مقصد و مقصود خاصی ره می‌سپرند و خود را در انبوه جمعیت غرق می‌کنند تا از اَنانیّت آنان اثری باقی نماند و نیز خادمانی که با اندک بضاعت خویش در خدمت زوار قرار می‌گیرند. این زوار و خدمه می‌خواهند در راستای اهداف بزرگ خود، ایثار حسین«ع» و اصحاب باوفای ایشان را در این صحنه‌ها نشان دهند برسانند و با از خودگذشتگی به امام«ع» نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در تاریخ به فعلیت درآورند.

زائران اربعین حسینی و خدمه‌ آنان، برهه تاریخی خویش را به‌خوبی می‌شناسند و بر تمدنی که تحت اراده و وحدت آنان در حال وقوع است آگاهی دارند. اینان گوش به فرمان خدای خویشند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک‏»: خودت و همراهانت در راستای رسالتتان پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و اثبات کنید که باید زیستی مبتنی بر تفکر توحیدی داشت.

آیا ملت‌های دیگر از حرکت کنونی اربعینی شیعه برداشت درستی دارند؟   

ملت‌ها در حال تجدید نظر نسبت به رجوعشان به فرهنگ مدرنیته‌ هستند که نگاهی سکولار به عالم و آدم دارد. «اربعین» تذکری تاریخی به همه‌ ملت‌هاست تا در این شرایط نسبت خود با خداوند و مسیر انبیاء الهی را شکل دهند. در این فضاست که می‌توان از سکولاریسم عبور کرد و به اسلام گرائید را که معنای دیگری از عالم و آدم را ارائه می‌دهد.

متأسفانه ما هنوز با نگاه غربی، خود و سایر ملت‌ها را می‌بینیم. این ظلمات دوران ماست و تا از آن بیرون نیاییم از نوری که باید، بهره‌مند نمی‌شویم.

آیا اربعین هم از خاستگاه انقلاب اسلامی سرچشمه می‌گیرد؟

بله، ایجاد و بقای انقلاب اسلامى از برکات سنت اربعین است. در شب پانزده خرداد سال ۴۲ وقتى امام خمینى«ره» را دستگیر کردند و به زندان بردند، فرداى آن روز مردم به خیابان‏ها آمدند و بدون هیچ ترسى اعتراض کردند. «فردوست» در خاطراتش مى‏نویسد:

«در آن روز آن قدر آدم آمده بود و آن قدر ما از اینها کشتیم که خودمان ترسیدیم.»

در تاریخ آمده است که اینها مسلسل‏ها را در صحن حضرت معصومه«ع» گذاشتند و عده زیادی را کشتند. شاه حساب کرده بود که وقتى امام را تبعید کند و مردم وفادار به امام را هم بکشد، بقیه مردم براى همیشه وفادارى خود را از امام و انقلاب پس مى‏گیرند و لذا کرد آنچه را که کرد. امام را بعد از چهل ‏روز آزاد کردند و به روستایى به نام «داودیه» در حاشیه‌ شهر بردند و در واقع ایشان را به آنجا تبعید کردند. مردم آن قدر به دیدار امام می‌رفتند که جاده داودیه پر از ماشین می‌شد.(۲)

حضور حماسى و از سر شعور و تفکر مردم وفادار به امام و رها از رعب نظام شاهنشاهى، همه حیله‏های رژیم را خنثى کرد. سرانجام امام را به قیطریه و از آنجا به قم بردند.

از آنجا که انقلاب اسلامی ایران بر اساس فرهنگ و مکتب حسینى شکل گرفت، با نگاهی دقیق و عمیق به نهضت کربلا و نهضت امام خمینی می‌توان شباهت‏هاى بسیارى را بین این دو حرکت مشاهده کرد.

خبر شهادت امام‏حسین«ع» احتمالاً در سیزدهم ماه محرم به مدینه رسید و امویان با این هدف که بنی‌هاشم باید از صحنه رزوگار محو شود، خانه‏هاى آنان در مدینه را خراب کردند. جابر بن عبدالله انصارى و «عطیّه» بی هراس از جو ارعاب نظام یزیدى، به طرف کربلا حرکت مى‏کنند تا ثابت کنند که مؤمن وفادار به سیدالشهدا«ع» از هیچ تهدیدی هراس به دل راه نمی‌دهد و ارادت به اهل بیت«ع» در دل او نمی‌میرد  و این همان چیزى است که یزیدیان تاریخ هرگز درنیافتند. وفادارى به اسلام و مکتب عاشورا، تجدد و روشنفکرى را هم برنمی‌تابد. از این روی، جابر به توصیه معصوم،  سنت اربعین را پایه‏گذارى کرد تا فرهنگ کربلا همواره روشنائی‌بخش بشر در برهه‌های ظلمانی باشد و در جو اختناق  و رعب و وحشت، راه رهائی و رستگاری را به روی او بگشاید.

دشمنان با تمام قوا کوشیدند وفادارى به امام را که در جابر و امثال او تجلی داشت از بین ببرند، وگرنه کشتن امام با ‏ لشکر کثیر عمر سعد کار دشواری نبود. این وفاداری و پایمردی عاشقان اهل بیت«ع» بود که آنان را دچار هراس می‌کرد،  وفادارى عاشقانه‏اى که کربلاییان را برای همیشه تاریخ تبدیل به نماد دینداری کرد.

عهد حسینى با اربعین حفظ شد و امروز هم حفظ سنت اربعین به نشانه بر حق بودن نهضت حسینی وظیفه ماست تا غوغاى یزیدیان زمانه و تبلیغات گسترده و سنگین آنان علیه پیام عاشورا کارساز نباشد.

برگزاری هر ساله مراسم اربعین آن گونه که امام صادق«ع» در زیارت اربعین به ما آموختند و با امام حسین«ع» سخن گفتن، گنجینه‌ای گرانقدر و ضامن سرافرازی و مهابت و قدرت تشیع است.

آیا جهت‌گیری مراسم اربعین به سوی جامعه‌ مهدوی و نجات از ظلمات مدرنیته غربی است؟

قطعاً. حقیقتی به نام ظهور حضرت مهدی«عج» را تنها در کالبد جسمانی‌ دیدن جفایی‌ است بسیار عظیم و صد افسوس که نگاه عرفی ما تنها به همین ساحت محدود شده است، غافل از اینکه مهدویت حقیقتی جهانی است و همه عالم در محضر امام هستند و هر چه جلوتر می‌رویم، نشانه‌های ظهور ایشان را بیشتر در می‌یابیم.

در کنش و واکنش‌های دائمی جهانی و در ظلمات کثرت‌زده‌ پوچ غربی، تنها حضور مهدی موعود ا‌ست که هر بار در لباسی جلوه‌ می‌کند و ما را به وحدت فرا می‌خواند.  این حضور حضرت ا‌ست که در قامت اربعین حسینی با بیش از بیست میلیون انسان همدل تجلی می‌کند.

 آموزه‌های اسلامی منتج از موضوع اربعین کدامند و علت تأکید امامان شیعه بر این موضوع چه بوده است؟

بهترین نگاه را ائمه‌ ما در زیارت اربعین به موضوع داشته‌اند و لذا در آغاز این زیارت می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلى وَلِیّ الله وَ حَبیبِه»: سلام بر ولى خدا و حبیب خدا! این سلام یعنى ارادت به امام، یعنى هنوز حسین‏بن‏على «ع»، زنده است و هنوز دل ما به ولى و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدى در طول تاریخ نتوانسته است ما را فریب دهد. کسانی که شیعه واقعی نیستند، با شدت گرفتن جو تبلیغاتى زمانه و غوغاهاى دشمن، با یک مشکل کوچک تمام تعهداتشان را به انقلاب و اسلام و امام و ارزش‏ها از دست مى‏دهند. گفت:

مر سفیهان را رُباید هر هوا

ز آن‌که نَبْودْشان گرانی قوا

آدم‏هاى بى‏اصول از آنجا که از نظر معرفتى ریشه محکمی ندارند، با هر بادى به لرزه درمى‏آیند. انسان مؤمن، وصل به حق است و لذا غوغاى زمانه نمى‏تواند او را بلرزاند. فرهنگ اربعین، ما را به پایبندی به عهد الهى که با اعلام ارادت به امام معصوم «ع» محقّق مى‏شود فرا می‌خواند،  لذا مى‏گوییم: «السَّلامُ عَلى خَلیلِ الله وَ نَجیبِه»: سلام بر خلیل و نجیب خدا!

و اینک ما در برابر چنین امام و رهبری ایستاده‌ایم و می‌گوئیم: «السَّلامُ عَلى صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الشَّهید»: سلام بر بنده با صفاى خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانواده باصفایى است، سلام بر حسین شهید.

این سلام و تعهد اجازه نمى‏دهد که جو زمانه، ما را مقهور خویش سازد. عهد با اباعبدالله«ع» در واقع عهد با خداست و کسی که نقض پیمان کند،  مصداق این آیه قرآن خواهد بود که: «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیم»؛(۳) اینها بر شکستن عهد عظیمى اصرار مى‏ورزند. این زیارت‏ها و سلام‏ها احیاى خود حقیقی انسان‏هاست تا از خویشتن خویش جدا نشوند و عهد خود با امام«ع» را نشکنند.

ارتباط با امام یعنى گشودن دریچه جان به سوى ذاتی مقدس تا به مدد او، حوادث زمانه نتوانند انسان را از مسیر حق جدا و امیدش را از دستیابى به خودِ برین قطع کنند. نهضت امام حسین«ع» نهضت به جنبش درآوردن قلب‏هاست و از این جایگاه است که انسان هم به امام«ع» سلام مى‏دهد و هم تنگناهایى را که بر ایشان تحمیل شد به یاد می‌آورد. در بینش حسینى هر کسی که بر مبنای حق در مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسى که در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم دچار تردید می‌شود، در واقع نه ضرر را مى‏شناسد و نه نفع را و زندگیش چیزی جز خسران نیست.

استکبار جهانی در نظر کسی بزرگ جلوه می‌کند که حسین«ع» ندارد، ولى دنیاداران و مستکبران در نگاه کسى که دل به حسین«ع» داده است پشیزی نمی‌ارزند. از این روست که امام حسن عسکرى«ع» زیارت اربعین را نشانه مؤمن می‌دانند. معلوم مى‏شود که به‏ صرف ادعاى ایمان، نمى‏توان در فضای سنگین فرهنگ تبلیغاتى کفر، به حق و حقیقت وفادار ماند.

امام با با بودنش و با شهادتش،  اشاره به عالم لایتناهى دارد و جایگاه واقعی انسان را به او نشان می‌دهد تا خود متعالیش را بشناسد و بداند آن بُعدى از ما که جداى از امام، طى طریق مى‏کند، ناخود ماست.

امام‏حسین«ع» همچنان حجت خدا بر ماست. تحلیل‏هاى غیرشیعى و غیراربعینى که امام‏حسین و حضرت علی«ع» را شکست خورده مى‏بینند،  پیروزی و شکست را نمی‌شناسند.

 در باره توصیه‌های ائمه «ع» در مورد پیاده رفتن به کربلا و با عنایت به حضور تاریخی مردم در اربعین حسینی به چه نکاتی باید توجه کرد؟

بعضی از جنبه‌های زندگی ما تحت تأثیر فرهنگ غرب برای ما مسئله‌ساز و موضوع اصلی شده‌اند، در حالی که اگر از ماوراء زندگی غربی به آن مسائل بنگریم، بسیاری از آنها برای ما فرعی خواهند شد. مسئله‌ اصلی ما حضور جدی نور تشیع در عالم است.

با توجه به اهتمام دشمنان اسلام برای محو اربعین و تأکید ائمه«ع» بر احیای آن، شیعه باید نهایت تلاشش را مصروف برگزاری هر چه باشکوه‌تر اربعین کند و از این عامل مؤثر برای تقویت اسلام و تشیع غافل نماند.

باید روحی را که به اراده‌ الهی در زمانه ما جاری‌ شده است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر می‌دهد، دریابیم تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم. همه ‌نشانه‌ها حاکی از آنند که دوره‌ بی‌دینی سپری شده و دینداران، تاریخ آینده را رقم خواهند زد، تاریخی با قرائت انبیا که نظر به مردم دارند و نه با قرائت روشنفکری غربی.

حضور در تاریخی که در حال شکل‌گیری است، حضور در ذیل اراده‌ خاص الهی است و موجب می‌شود تا از بی‌هویتی‌ای که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم. رویدادی چون ناامیدی امام از نهادهای بین‌المللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آینده‌ تاریخ.

تردیدی نیست که شیعه با رجوع میلیونی مردم به اربعین، زودتر از بقیه‌ ملل، گذشته‌ چند صدساله‌ سرگردانی خود را بازخوانی و سال‌های غفلت  از حقیقت را جبران می‌کند.

دشمن گمان می‌کرد امام حسین«ع» را در روز عاشورا به قتل ‌رسانده و در کربلا دفن ‌کرده است، ولی خود حضرت به‌خوبی واقف بودند که چه حماسه‌ای را  در تاریخ آفریده‌اند، لذا در  روز عاشورا خطاب به لشکر عمر سعد می‌فرمایند: «به خدا سوگند که به شما مهلتى بیش از زمان سوار و پیاده‏شدن یک سوارکار ندهند، تا آنکه آسیاب زمان، شما را در زیر چرخش خود خُرد کند.»(۴) و به حضرت زینب«س» خبر مى‏دهند که شما با عزت به شهر خود بازمى‏گردید. حادثه‏ کربلا در ظاهر چیزى است و در باطن و در عالم غیب چیز دیگرى.

هلال‏ بن نافع مى‏گوید: «با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم که یکى فریاد برآورد: امیر، مژده! این شمر است که حسین«ع» را کشته. گوید از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف بر بالین حسین ایستادم. او در حال جان کندن بود. به‌خدا قسم هرگز کشته‏ آغشته به‏ خونى را زیباتر و نورانى‏تر از او ندیدم و چنان مبهوت نور آن صورت و جمال شدم که متوجه نشدم چگونه او را مى‏کشند.»(۵)

از جمله کسانى که موضوع شادى حضرت سیدالشهدا«ع» در هنگام شهادت را ذکر کرده، خوارزمى در مقتل الحسین«ع» است که مى‏گوید: «چون شمر بر سینه‏ مبارک حضرت نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ کشتن وى کرد، حسین«ع» خندید و گفت: آیا مرا مى‏خواهى بکشى؟ آیا مرا مى‏شناسى؟»(۶)

اینها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسین«ع» افق روشن است و حضرت می‌دانند چه راهی را به سوی بشریت گشوده‌اند.

حضور بیست میلیون انسان‌ وفادار به آرمان‌های قدسی امام حسین«ع» و مصمم در پشت ‌کردن به فرهنگ یزیدی در حماسه‌ اربعین حسینی نشانه شکوفائی هویت شیعی است، فرهنگی که با اتکا به حضور مردم در صحنه‌ها در پی آن است که به بهترین وجه ممکن از زندان جهان استکباری بگریزد. این نوع حضور آثار بسیار عمیقی در انسان‌های حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد داشت و هرکسی خود را قطره‌ای از این اقیانوس تمدن‌ساز خواهد دید.

شهدای کربلا به حاکمیت جهانی اسلام و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت فکر می‌کردند(۷). امروز هم مؤمنان با همان نگاه به صحنه آمده‌اند تا در این همایش بیست میلیونی مردمی معلوم شود شیعه تا چه حد قدرت تمدن‌سازی دارد و می‌تواند قدسی‌ترین تمدن‌ها را به صحنه بیاورد.

پیاده‌روی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد می‌کنند، عظمت عزم شیعه را در ادامه‌ راه امام حسین«ع» نشان می‌دهد. شیعه می‌داند با هر قدمی که برمی‌دارد یک حسنه برای او ثبت و یک سیئه از او زدوده و درجه‌ای بر شخصیت معنوی او افزوده می‌گردد.

امام حسن عسکری»ع» تأکید دارند که این زیارت با پای پیاده انجام گیرد و این امر نشان می‌دهد که بناست حماسه‌ای در ذیل ارادت به امام حسین«ع» و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایط تحقق آن هدف، امروز به‌خوبی فراهم شده است.

على بن میمون صائغ از امام صادق«ع» نقل کرده است که وقتى فرد به زیارت امام حسین»ع» می‌رود، حق تعالى دو فرشته را موکل او مى‏فرماید که آنچه خیر که از دهان او خارج می شود بنویسد و شر و بد را ننویسند. (۸)

در روایتی دیگر حضرت صادق«ع» روشن می‌کنند وقتی زائر حسین«ع» پیاده به زیارت حضرت می‌رود، در مقام اُنس با خدا قرار می‌گیرد و چون به حواشی قبر مبارک حضرت می‌رسد، به مقام مصلحین برگزیده که دغدغه‌ اصلاح جوامع بشری را دارند، رسیده است و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنه‌ تمدن‌سازی نایل می‌شود.

حضرت صادق«ع» پایه‌گذار هویت تشیع در روایتی می‌فرمایند که چگونه قدم‌هایی که انسان به سوی زیارت امام حسین«ع» برمی‌دارد به او قدرت تصرف در کل جهان را می‌دهد.» (۹)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام عسگرى«ع» مى‌فرمایند: علامت مؤمن پنج ‏چیز است؛ پنجاه‏و یک رکعت نماز گزاردن در هر شب و روز و زیارت اربعین، انگشتر به ‌دست‌کردن و جبین را در سجده به خاک گذاشتن و بسم‏الله الرّحمن الرّحیم را بلند گفتن.

۲ـ تحلیلى از نهضت امام خمینى «ره»، سید حمید روحانى.

۳ـ واقعه، آیه ۴۶٫

۴ـ اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۹۹٫

۵ـ اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۱۲۸٫

۶ـ مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمى، ص ۳۹ تا ۴۲، نقل از کتاب امام حسین علیه‌السلام از محمدجعفر طبسى، ترجمه عبدالحسین بینش، ص ۳۸۱٫

۷ـ در زیارت اربعین اظهار می‌دارید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ» تا آنجا که می‌گویید: «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَه وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ».

۸ـ کامل الزیارات، ص ۱۳۴٫

۹ـ وسائل الشیعه، ج‏۱۴، ص ۴۲۱٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

هر دو ملت اینک از عمق وجود خود دریافته‌اند که می‌توانند در راستای حرکت اربعین نقش‌آفرینی کنند. گویا مردم عراق متوجه شده‌اند که در این شرایط، دوشادوش ملت ایران و دیگر شیعیان جهان می‌توانند نقش مهم و عظیمی را ایفا کنند. اینک شیعیان به این حرکت به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی نگاه می‌کنند.

 

 

۲٫

با توجه به اهتمام دشمنان اسلام برای محو اربعین و تأکید ائمه«ع» بر احیای آن، شیعه باید نهایت تلاشش را مصروف برگزاری هر چه باشکوه‌تر اربعین کند و از این عامل مؤثر برای تقویت اسلام و تشیع غافل نماند.

باید روحی را که به اراده‌ الهی در زمانه ما جاری‌ شده است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر می‌دهد، دریابیم تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم.

 

 

 

۳٫

همه ‌نشانه‌ها حاکی از آنند که دوره‌ بی‌دینی سپری شده و دینداران، تاریخ آینده را رقم خواهند زد، تاریخی با قرائت انبیا که نظر به مردم دارند و نه با قرائت روشنفکری غربی. حضور در تاریخی که در حال شکل‌گیری است، حضور در ذیل اراده‌ خاص الهی است و موجب می‌شود تا از بی‌هویتی‌ای که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم.

 

 

30نوامبر/16

آیت‌الله خامنه‌ای انصافاً ذخیره الهی‌است؛ همه باید قدر این نعمت را بدانند

 

 

ناگفته‌هایی درباره امام، رهبری و شهید صدر در گفتگوی«پاسدار اسلام»

با آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی

 

 

 

  درآمد:

آیت‌الله سید محمود هاشمی شاهرودی از شاگردان برجسته حضرت امام، آیت‌الله خوئی و شهید آبت‌الله سید محمدباقر صدر و از مراجع بزرگوارحوزه علمیه قم، ومولف دهها جلد کتاب ارزشمند در فقه و معارف اسلامی است. این سوابق برجسته علمی در کنار سابقه مسئولیت‌های سنگین در قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و… ایشان را به چهره‌ای متمایز تبدیل کرده است. آیت‌الله شاهرودی در گفتگو با پاسدار اسلام نکات بدیع و ارزشمندی درباره ویژگی‌های امام خمینی‌، آیت‌الله شهید محمدباقر صدر و همچنین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ارائه کرده‌اند.

با تشکراز ایشان بخاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادند، ما حصل این گفتگو تقدیم می‌شود:

 

 بِسمِاللّهالرَّحمنِالرَّحیمِ. با سپاس از فرصتی که در اختیار پاسدار اسلام قرار دادید. با توجه به مسئولیت‌های متعددی که در مجلس اعلی، قوه قضائیه، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و جایگاهی که در بعد حوزوی و مرجعیت دارید سئوالات بی‌شماری را می‌توان از حضرتعالی پرسید که هر یک مجال و فرصت فراوانی را می‌طلبد، لذا سعی می‌کنیم فقط به چند سئوال اکتفا کنیم.

اولین سئوال را با سوابق تحصیلی آغاز می کنیم.پیشینه علمی جنابعالی همواره تداعی‌کننده شخصیت برجسته مرحوم شهید آیت‌الله صدر است. اجمالی از این رابطه را بیان بفرمایید.

بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. الصَّلاه وَ السَّلام عَلی سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّین و صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین. بنده هم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید و حسن ظن شما به اینجانب تشکر می‌کنم. اگر خداوند توفیقی داده است و کاری انجام داده‌ایم، امیدواریم مورد قبول درگاه حق قرار بگیرد و در راستای خدمت به اسلام، تشیع، نظام و مردم عزیز باشد ان‌شاءالله.

درباره سابقه تلاش‌های علمی و کار علمی حقیر، بنده شاید بیش از هفده هجده سال نداشتم که دوره سطح را تمام کردم و وارد درس خارج شدم و از همان ابتدا در نجف سه درس را شروع کردم. یکی درس شهید صدر، دومی درس امام و سومی هم درس آقای خوئی بود. در درس امام در نجف آقای رحیمیان هم بود. منشاء حضور در محضر آقای صدر هم این بود که بعضی از اساتید سطح و کفایه ما از شاگردان ایشان بودند و به ‌وسیله آنها با حالت‌ها، قدرت و توان علمی ایشان آشنا شدیم.

 

*مکاسب را نزد کدام استاد خواندید؟

مکاسب و اکثر دروس را را نزد آقای موحدی اصفهانی خواندم. آقای موحدی انسان بسیار متدین و مؤمنی بود. یک مقدار هم پیش آسید کاظم حائری درس خواندم. ایشان هم شاگرد آقای صدر بود و تازه با ایشان مرتبط شده بود و از امتیازات ایشان بیان می‌کرد، لذا بعد از تکمیل سطح به درس ایشان رفتم. البته خود آقای صدر هم در نجف به اینکه از فضلای حوزه هستند معروف شده بودند و کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا»ی ایشان هم مخصوصاً در میان طلبه‌های جوان جلوه خاصی پیدا کرده بود.

بحمدالله توفیق استفاده از محضر ایشان حاصل شد. وقتی در درس ایشان حضور پیدا کردیم، تفوق علمی ایشان بر ما مشخص و معلوم شد و دیدم که ایشان مهندسی علمی خوبی، هم در بحث‌های فقهی و هم در بحث‌های اصولی دارد.

 

*چه مدت در محضر ایشان بودید؟

بنده حدود دوازده سال خدمت ایشان بودم و یک دوره از اصول و مقداری از اول طهارت تا مسائل دماء ثلاثه را نزد ایشان خواندم. و از ایشان اجازه اجتهاد دارم و ایشان به احدی اجازه اجتهاد کتبی نداده‌اند. امام هم بحث بیع را در نجف شروع کرده بودند و تقریباً تا اواسط بحث خیارات را خدمت ایشان رفتم. این مبداء آشنایی ما با شهید صدر بود. ایشان جامعیت بسیار خوبی داشت و مسائل را هم خوب تحلیل می‌کرد، هم بر مبانی و ابعاد آن اشراف داشت و هم در هر مسئله و بحثی مهندسی خوبی داشت. خداوند توفیق داد و بنده مقداری از درس امام در بحث بیع را نوشتم و همان جا در نجف خدمت امام عرضه کردم و ایشان بسیار خوشحال شدند. تقریرها را به آقای صدر هم نشان دادم و خیلی خوششان آمد.

پس از اینکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوه‌ها را خدمت آقای صدر می‌بردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوه‌ها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کرد. درس فقه ایشان صبح‌ها بعد از درس امام در مقبره کوچک آل‌یاسین در نجف که مقبره جد مادری ایشان بود برگزار می‌شد. ایشان در درس فقه این موضوع را مطرح کرد که فلانی دو جزوه از درس‌های آیت‌الله خمینی را آورده و به من داده که نقطه عطفی در تاریخ اسلام است و یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، صغار مؤمنین، اطفال و مهجورین به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است. آنگاه فصل مشبعی در باره اهمیت این دیدگاه و اینکه نقطه عطفی در تاریخ است صحبت کرد. حوادث بعدی هم نشان داد که آن مباحث واقعاً نقطه عطفی در فرهنگ فقهی و مبانی فقهی شیعه و اسلام است. شهید آیت‌الله صدر طوری صحبت کرد که گویی عقده‌ای در دلش باز شده بود و ابعاد این بحث را باز کرد که در تاریخ شیعه سابقه ندارد که یک مرجع تقلید از یک بحث معمولی فقهی که مرحوم شیخ در مکاسب به مناسبتی بدان متعرض شده است، بحث مهمی را استنباط کند و مطرح سازد. ایشان با خواندن آن جزوات خیلی خوشحال شد و گفت به همه شما توصیه می‌کنم این جزوه‌ها را بگیرید و از آنها استفاده کنید و به درس ایشان هم بروید. این نظریه، تحول بزرگ و دیدگاه جدیدی در فقه و بسیار ارزشمند است. واقعیت این است که خود من هیچ تصور نمی‌کردم که ایشان به این شکل واکنش نشان بدهد و مسئله را طرح کند.

خداوند توفیق داد که ما در این جریانات علمی قرار گرفتیم. البته تحصیل شرایطی دارد که خداوند باید توفیق بدهد تا آن شرایط جمع شوند و انسان بتواند رشد کند. یکی از این شرایط استاد خوب است و دیگر اینکه استاد وقت داشته باشد و با شاگرد سر و کله بزند و شاگرد سئوال کند و بعد هم تلاش در اینکه انسان بحث را هم خوب بفهمد، هم خوب بنویسد و هم مباحثه کند. این شرایط کمتر برای افراد جمع می‌شود. خداوند لطف کرد و در این ده سالی که در آنجا بودیم، تقریباً این شرایط جمع شد. ما کاری غیر از تحصیل نداشتیم.

وجود این‌گونه اساتید در نجف، مخصوصاً امام، شهید صدر و آقای خوئی، با امتیازاتی که هر یک از این بزرگواران داشتند، جو علمی طلایی‌ای را ایجاد کرده بود،. دیدگاه‌های جدید امام، مخصوصاً در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار جالب بود. ایشان در هر موضوعی مثل بحث ولایت فقیه سعی می‌کرد به جای تمرکز روی مسائل فرعی، تطبیقی و جزئی که مطرح می‌شود به کلیت توجه و نگاه کند. امام این نگاه خاص را داشت و همین نگاه هم یکی از عواملی بود که موجب شد ایشان در بحث ولایت فقیه به اصل مسئله بپردازد و باب را در کلیت بحث ولایت باز کند.

در بحث استدلالات، مهم این است که با استفاده از دلایل راه به افق وسیع تری باز شود که اهمیت پیدا می‌کند. اصل، باز کردن جاده و طرح این نگاه است که امتیاز خاص درس امام بود. درس آقای خوئی و آقای صدر هم امتیازات ویژه خود را داشتند، در نتیجه به نظر من این دوره، عصر طلاییِ علمی نجف بود و امتیازات علمی خاص خود را داشت و کسی که می‌خواست واقعاً تربیت شود و درس بخواند، خوب می‌توانست از این سه درس استفاده و سیر دقیق درس‌های حوزه را که سئوال و جواب و اشکال و دنبال کردن مباحثه و نوشتن و… است دنبال کند. ما هم الحمدلله از این فرصت استفاده و همین کار را کردیم. هم خدمت آقای صدر و هم خدمت امام که بودیم،. اشکال می‌کردیم و جواب می‌دادند. غالباً هم بعد از درس تا منزل امام خدمتشان بودیم و سئوال می‌کردیم. اینها حالت‌هایی است که شاگرد را رشد می‌دهد و استاد هم بسیار دوست دارد.

*علاوه بر دیدگاهی که  شهید محمدباقرصدر به بحث ولایت فقیه داشتند، دیدگاهشان نسبت به انقلاب و نهضتی که امام آغاز کرده بودند قابل توجه است.

یکی از امتیازات آقای صدر، به تعبیری نگاه انقلابی به اسلام بود که در کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به‌خوبی مشهود است. ایشان مثل خود امام، حکومت و برپایی دین را یک اصل می‌دانست و اختلاف این دو بزرگوار تنها در ادبیات و تعبیرات بود. آقای صدر از همان ابتدا ایمان داشت که اجرای احکام و حدود اسلامی جز به وسیله یک حکومت اسلامی میسر نیست و بعد اجتماعی اسلام مهم‌تر از بعد فردی آن است. ایشان در باره تاریخ اسلام و نقش ائمه در تاریخ اسلام مطالعات خوبی داشت و در مناسبت‌ها به ‌جای درس، تاریخ و سیره ائمه را می‌فرمود. طرز تفکر ایشان از تحلیل‌هایش هم مشخص بود.

کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا» در تقابل با جریان حزب توده عراق نوشته شدند. ایشان در تشکیل «جماعت العلما» در نجف در کنار بزرگانی چون آشیخ محمدرضا آل‌یاسین و دیگرعلمای بزرگ، نقش برجسته‌ای داشت. مرحوم آقای حکیم که به کفر و الحاد کمونیست‌ها فتوا داد، آقای صدر هم دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» را در رد افکار مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها که افکارشان به شکل گسترده‌ای پخش شده بودند، نوشت و از مرجعیت آقای حکیم دفاع کرد. آقازاده‌های آقای حکیم، آسید مهدی، آسید باقر و آسید عبدالعزیز و… شاگرد ایشان بودند.

آقای صدر با کمک آقای علامه عسکری و علمای دیگر «حزب‌الدعوه» را تأسیس کرد که جوانان را به این طرف بکشانند تا به کمونیست‌ها، بعثی‌ها و قومی که احزاب فعالی داشتند، ملحق نشوند. مبارزین ایران، به‌خصوص کسانی که با آقا موسی صدر مربوط بودند، وقتی به نجف می‌آمدند و خدمت حاج آقا مصطفی می‌رسیدند، سری هم به ایشان می‌زدند. این اواخر ارتباطی هم بین آنها ایجاد شده بود و آنها از فکر و دیدگاه‌های آقای صدر استفاده می‌کردند و بحث‌های خیلی خوبی مطرح می‌شدند. مرحوم آسید احمد آقا هم خیلی پیش آقای صدر می‌آمد، چون داماد آقای سلطانی بود که ایشان هم داماد مرحوم آقای صدر_پدر آقا موسی_ بود، لذا رفت و آمد زیادی داشتند.

بین جوانان مسلمان ایرانی و عراقی رابطه برقرار شده بود و در واقع واسطه این امر آقای صدر بود. ما کسی را نداشتیم که این حالت در او باشد، الا ایشان. یادم هست آقای صادق طباطبایی، پسر آقای سلطانی که با جریانات لبنان و عراق ارتباط داشت، از آلمان نزد آقای صدر می‌آمد. اینها در آلمان مجله‌ای را چاپ می‌کردند. آقای طباطبائی می‌گفت به امام عرض کردم که ما هر مطلبی را که آقای مطهری و دیگران داستند، گرفتیم و چاپ کردیم. حالا مطالب جدید می‌خواهیم. به نظر شما به چه کسی رجوع کنیم؟ امام گفتند به آقای سید محمد باقر صدر  و ما را به آقای صدر ارجاع دادند.. شاید کسان دیگری هم این ایده و فکر را داشتند، ولی مانند امام نبودند که این را اصل قرار بدهند و مردم را به این سمت هدایت و بسیج کنند و این موضوع را هدف و مقصد خود قرار دهند. این ویژگی در دیگران نبود و لذا آقای صدر از همان ابتدا به امام ارادت پیدا کرده بود.

ولی فکر می‌کنم مواردی که موجب گردید این دو بزرگوار خیلی به هم نزدیک نشوند، یکی مشکل زبان بود، چون آقای صدر فارسی را خوب نمی‌فهمید و دیگر سیر تحولات است. آقای صدر بیشتر شاگرد آقای خوئی بود. اوضاع مرجعیت نجف و مرجعیت آقای حکیم و توجه بیشتر آنان به عراق و توجه بیشتر امام به ایران، یک مقدار سبب شده بود اختلاط و امتزاج این دو چندان زیاد نباشد. فکر می‌کنم اگر اختلاط بیشتری بود، می‌شد همفکری بیشتری را هم ایجاد کرد. شاید از خود آقای صدر هم می‌شد بیشتر استفاده کرد.

اما در هر حال ایشان در بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی حالت عجیبی با امام داشت و لذا همیشه هم از من می‌پرسید و بحث را دنبال می‌کرد. یادم هست در شروع نهضت و حرکت امام، آقای صدر بسیار نگران بود. در عراق حزب و تشکیلات اسلامی تأسیس شده بود، اما در ایران چنین تشکیلاتی وجود نداشت و لذا ایشان نگران بود که نکند دیگران سررشته کار را در دست بگیرند و نهضت شکست بخورد. قبل از انقلاب برخی شبهاتی را هم مطرح می‌کردند که این حرکت‌ خوبی است، ولی مثل حرکت آیت‌الله کاشانی آخرش به نفع دیگران نشود و این بار هم دیگران حاصل کار را ببرند یا مثل عصر مشروطه بشود که…

 

*دیگران موج‌سواری کردند…

بله ایشان همیشه این دغدغه را داشت. یک بار که من هم حضور داشتم، ایشان از آسید احمد پرسید: «اگر این حرکت به نتیجه رسید، امام کسی را دارند که بخواهد اوضاع را در دست بگیرد؟ چه کسی در نظرشان است؟» آسید احمد پاسخ داد که کسانی هستند و اسم برد. مثلاً اسم بازرگان را برد و گفت که از اینها می‌شود استفاده کرد. آقای صدر ‌پرسید: «آیا اینها واقعاً صد در صد به نظر و تئوری امام معتقدند؟ اینها برای خودشان نظری، ساختاری، فکری، حزبی و تشکیلاتی دارند.»

خلاصه اینکه ایشان این دغدغه‌ها را داشت. در عین حال هر وقت پیروزی‌ای به دست می‌آمد، حالت وجد به ایشان دست می‌داد. در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد بیرون آمدم. طلبه‌ها زیاد شده بودند و ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس می‌داد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد. بعد هم دیگر ایشان موفق نشد درس بدهد و درسش هفت هشت جلسه بیشتر طول نکشید.

خلاصه آن روز به این نحو صحبت کرد. بعد هم تظاهراتی راه افتاد و طلبه‌ها در نجف راه افتادند و عده‌ای دستگیر شدند. این حادثه که رژیمی به دست یک مرجع ساقط شد و قرار بود یک حکومت اسلامی ایجاد شود از نظر ایشان یک نقطه عطف تاریخی بود. برایش خیلی عجیب بود و کانه داشت این تحولات بزرگ و زلزله‌ای را که در دنیا پدید آمده بود، می‌دید. گویی همه عمر را در انتظار چنین روزی سپری کرده و اینک این آرزو محقق شده بود.

ایشان آن روز آثار این تحول را گفت که اگر این حکومت محقق شود، چه خواهد شد و اسلام چگونه پیاده می‌شود، استعمار چگونه از بین می‌رود و چگونه این رویداد مقدمه تحول بزرگی در منطقه و تاریخ اسلام خواهد شد. بسیار زیبا صحبت ‌کرد. ایشان همیشه وقتی تاریخ ائمه «ع» و سیره آنها را هم بیان می‌کرد، قضایا را از این زاویه می‌دید. اخیراً هفت هشت سخنرانی‌ ایشان در باره ائمه چاپ شده است. همه موضوعات را به‌نوعی به تحولات اجتماعی و سیاسی وصل می‌کرد و واقعاً تحلیل‌های بسیار زیبایی داشت.

از صحبت‌ها و سخنرانی‌ها معلوم می‌شود که ایشان کلاً اسلام را این‌ طور می‌فهمد که فهم و برداشت بدیعی است. مثل دیدگاه امام، منتهی هر کدام با ادبیات خود بیان می‌کردند که به نظر من بینش یکسانی است. در قانون اساسی ما هم در مورد رهبر آمده است که باید بینش سیاسی و اجتماعی داشته باشد. یکی از مهم‌ترین مسائل همین است که انسان اساساً اسلام را چگونه بفهمد. یک وقت انسان، اسلام را این‌ طور می‌فهمد که می‌خواهد حکومتی را برپا و تمدن اسلامی ایجاد و بشریت را هدایت کند و تاریخ را حرکت بدهد. کما اینکه پیامبر”ص»، انبیا «ع» و ائمه «ع» همین کار را کردند و برای همین هم شهید شدند، والا فتوا را که همه می‌دادند. ابوحنیفه و مالک هم فتوا می‌دادند و کسی هم به آنها کاری نداشت. این نگاه است که اهمیت دارد . به نظر من این یک فهم، دانش و بینش بسیار اصولی و اصل و مبنای اسلام است. این مبنا را امام داشت و آقای صدر هم داشت و هر دو هم برای آن زحمت فراوان کشیدند. خدا به امام توفیق داد که این کار بزرگ را به سرانجام برساند. به ایشان هم توفیق داد که در این راه شهید گردد و خون خودش و خواهرش در این راه برزمین ریخته شود. خلاصه اینکه ایشان عجیب به شوق آمده بود. خاطرم هست تنها کسی هم که در زمان حصر امام در نجف به دیدن امام رفت ایشان بود. همه می‌ترسیدند بروند.

*در روزهای آخرحضور در عراق؟

بله، مانع می‌شدند. ایشان می‌گفت حس می‌کنم خداوند توفیق بزرگی به ایشان خواهد داد و کارهای بزرگی خواهد کرد. انگار حس کرده بود کار بزرگی صورت خواهد گرفت. بعد هم که آن جمله معروف را گفت که همه در امام ذوب شوید.

 «ذوبوا فِی اِلامامَ الخُمینی کَما ذابَ هُوَ فِی اِلاسلام» در امام ذوب شوید، همان‌ طور که ایشان در اسلام ذوب شده است. بعضی از دوستان ایشان که قبل از پیروزی انقلاب در تشکیلات مراجع دیگر خدمت می‌کردند و امام را درست نمی‌شناختند، برای ایشان نامه نوشته بودند که این مرجع این‌ طور و آن‌ طور است و خدمات این‌ جوری دارد. شما چطور روی ایشان تمرکز کرده‌اید؟ ایشان می‌گفت اینها درست تشخیص نداده‌اند. بعد که انقلاب پیش آمد، ایشان با تعبیر «ذوبوا» در حقیقت می‌خواست بگوید راه را گم نکنید و از این مسیر بروید.

 

*درباره شکل گیری مجلس اعلا و مسئولیتتان در آنجا هم  لطفا بفرمایید.

در اول فروردین ۱۳۵۸ به ایران برگشتم، چون یک بار هم در عراق مرا به زندان برده بودند. بعدهم  تظاهراتی را که اشاره کردم راه افتاد و من حس ‌کردم دیگر در آنجا امنیت نخواهم داشت. عده‌ای را گرفته بودند و می‌دانستم که نوبت ما هم می‌رسد. به آقای صدر گفتم اوضاع این‌ طوری است و ایشان گفت شما حتماً برو. به کویت رفتم و از آنجا به ایران آمدم و خدمت امام رفتم که آن موقع در قم بودند. از حال آقای صدر پرسیدند. هنوز قضیه حصر ایشان پیش نیامده بود و من اوضاع ایران را با تلفن به آقای صدر اطلاع می‌دادم. مثلاً شهادت آقای مطهری را که در همان سال رخ داد به ایشان اطلاع دادم و ایشان در مسجد هندی فاتحه خیلی مجللی گرفت.

قضایای خوزستان هم که پیش آمد زنگ زدم و ایشان نامه‌ای نوشت که به شکل عمومی اعلام شد. و این نامه را در بخش عربی خواندند. ایشان عرب‌های خوزستان را به انقلاب دعوت ‌کرده و ‌گفته بود تحت تأثیر خلق عرب و این جور جریانات قرار نگیرید، چون بعثی‌ها در آنجا نفوذ کرده و اغتشاش به راه انداخته بودند. عراقی‌هایی که به ایران می‌آمدند، امثال آقای مالکی در عراق زیر فشار بودند.

عراق بعد از پیروزی انقلاب در ایران مخصوصاً روی جوان‌های مسلمان عراقی حساس شده بود و اعضای حزب‌الدعوه را یکی‌ یکی می‌گرفت. عده زیادی از آنها فرار کردند و به ایران آمدند، از جمله آقای مالکی، آقای ابوزینب که شهید شد. اینها پیش ما می‌آمدند و از طریق برادران سپاه کمکشان می‌کردیم. خدا رحمت کند آقای چمران را، آن موقع وزیر دفاع بود و پادگانی را گرفته بود و آنها در اینجا آموزش می‌دیدند. حدود یک سال بعد هم که جنگ ایران و عراق شروع شد.

این کارها را برای این آقایان می‌کردیم و به دنبال آن بودیم که در اینجا با کمک علمایی چون آقای حائری، آقای تسخیری، آقای نعمانی، آقای اشکوری و…  که با شهید صدر و عراق ارتباط داشتند و از قبل به ایران آمده بودند، یک تشکیلات علمائی به راه بیندازیم. هنوز آقای حکیم نیامده بود. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که ایشان آمد و تشکیلات «جماعه العلما» راه افتاد که چیزی مثل جامعه روحانیت مبارز خودمان بود. آیه الله خامنه ای که خدا حفظشان کند، از طرف حضرت امام مسئول شده بودند بحث عراق را دنبال کنند. گمانم اوایل ریاست جمهوری ایشان بود. اعضای «جماعه‌العلما» همه از نجفی‌ها بودند. کربلایی‌ها هم مستقلاً برای خود جماعت‌هایی را راه انداخته بودند و بیشتر با آقای منتظری و سید مهدی هاشمی سر و کار داشتند. آقا دیدند این شیوه مناسبی نیست و پیشنهاد کردند مجلسی به نام مجلس اعلی تشکیل شود. جنگ هم شروع شده بود و ضرورت ایجاب می‌کرد که یک مجلس درست و حسابی تشکیل شود که همه اینها را در خود جمع کند. در واقع پیشنهاد مجلس اعلی را ایشان دادند و از همه ما که بیشترمان در قم بودیم دعوت کردند. به بنده هم مستقیم زنگ زدند. تا قبل از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی نه زیاد. یکی‌یکی افراد را دعوت کردند و خدمتشان رفتیم. ازبعضی آقایان کربلایی هم دعوت کرده بودند. شیخ دیگری هم بود که فوت کرده است. او هم عده‌ای از کربلایی‌ها را تحت عنوان «العمل الاسلامی» جمع کرده بود.

مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلی جمع کرد و در اولین جلسه بحث‌های مفصلی هم شد. بعضی‌ها موافق و برخی مخالف بودند. ایشان گفت که من از طرف امام مسئول هستم. خلاصه ایشان این تشکیلات را ایجاد و اساسنامه‌ای را تنظیم کرد و از ما خواست بنشینیم و در باره آن بحث و آن را تنظیم و تکمیل  کنیم و خدمت ایشان بدهیم. ما هم این کار را کردیم. البته آقای حکیم محور بود. دو سه نفر کربلائی و بقیه نجفی بودند. بنا شد یکی از عالمان اهل سنت هم باشد که از اهالی کرد دعوت شد. خلاصه تشکیلاتی راه افتاد، اساسنامه تنظیم شد، انتخابات صورت گرفت و رئیس و سخنگو انتخاب شدند. دوره‌های اول مجلس اعلی یک ساله بود و من دو یا سه دوره به عنوان رئیس انتخاب شدم.

 

*بعد از شما آقای حکیم انتخاب شد؟ 

بله، بعد آقای حکیم انتخاب شدند. هم من و هم آقای حکیم با آقا جلسات خصوصی داشتیم. در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفتند امام گفته‌اند که از این مجموعه روی شما دو نفر نظر بیشتری دارند. جلسه اول که تشکیل شد خدمت امام رفتیم. من رئیس بودم و گزارشی را عرض کردم و امام خیلی اظهار محبت کردند.

در جلسه همه اعضا را معرفی کردم. جلسه که تمام شد، امام از من پرسیدند: «قم هستید؟» گفتم: «بله.» گفتند: «درس را رها نکنید.» خدا رحمتشان کند. گفتم: « من در حوزه درس دارم. به تهران می‌آیم و می‌روم.» خلاصه به این ترتیب تشکیلات راه افتاد.

 

*توصیه‌ای که امام به جنابعالی فرمودند خیلی جالب بود.

بله، ایشان روی این قسمت خیلی حساس بودند. هم به آقای خامنه‌ای گفته بودند که من در جمع این آقایان روی دو نفر بیشتر تاکید دارم. یکی فلانی است و یکی هم آقای حکیم. به ایشان هم توصیه کنید درس و بحث را ادامه بدهد. ایشان ما را از نجف تربیت کرده بود. بار اول که به ایران آمدم، ایشان یک بار آقای اشراقی را به منزل ما فرستادند. تازه وارد قم شده بودم و بعضی از بستگان ما مثل آقای سید عبدالهادی شاهرودی در اینجا بودند، ولی در هر حال غریب بودم. ایشان آقای اشراقی را فرستادند و صد هزار تومان لطف کردند.

یک بار هم آقای صانعی را در سال‌های آخر عمر شریفشان به دفتر ما فرستادند. دفتر مال سپاه بود که در اختیار ما گذاشته بودند.. هفت هشت سال در اختیار ما بود امام خیلی تأکید و عنایت داشتند که حوزه را رها نکنم. همین ‌طور هم شد و از روزی که به قم آمدم درس و بحث را شروع کردم. درنتیجه درس بحث کتابهایی مثل خمس در دو جلد، اجاره و مضاربه و یک دوره کامل اصول تالیف شد. اینها را غالباً در مدرسه فیضیه درس داده‌ام. اول انقلاب یک دوره حدود، دیات و قضا درس دادم. آنهم در سه جلد است که هنوز چاپ نشده.

غرض اینکه توصیه و دعای امام واقعاً اثر کرد. این آقایان هم که از طرف امام می‌آمدند و به شکلی که اشاره کردم کمک می‌شد. امام یک اجازه مطلق هم به ما داده بودند. آقای رسولی مسئول اجازات امام بودند. آقای رحیمان هم بود.

 

آقای رسولی زنگ زد و من به آنجا رفتم. ایشان گفت: «نمی‌دانم با امام چه کار کردی؟ مدتی است هر یک از علمای استان‌ها و بزرگان اجازه خواسته‌اند، امام غیر از شما و یک نفر دیگر همه را رد کرده است.» امام لطف خاصی به ما داشتند. در نجف هم ما را در لیست خاص خود قرار داده بودند و از طریق آشیخ عبدالعلی قرهی شهریه خاصی به فضلا می‌دادند. ایشان ماهی یک بار شب‌ها دم در منزل می‌آمد و شهریه امام را به بنده می‌داد. امام از علم و بحث خیلی خوششان می‌آمد، مخصوصاً وقتی شاگرد اشکال می‌کرد. ایشان عاشق علم بود و به ما لطف داشت و همین لطف هم ما را حفظ کرد که وقتمان تلف نشود.

 

*تأکید امام بر مسئله تحصیل نکته آموزنده‌ای بود. اگر خاطره دیگری از امام دارید که برای نسل امروز ما، طلاب و غیرطلاب آموزنده باشد بیان بفرمایید.

بارها به دوستان گفته‌ام غبطه می‌خورم که چرا در نجف که آن ‌قدر راحت خدمت امام بودیم، فقط به درس و بحث اکتفا کردیم؟ همه ما می‌توانستیم از امام بهره‌های فراوانی بگیریم. واقعیت امر این است که عمق امام را نمی‌شناختیم و فقط مرجع، عالم و استاد بودن ایشان را می‌فهمیدیم. بیانات خاصی هم که امام داشتند، مخصوصاً بعد از شهادت آقا مصطفی خیلی آموزنده بودند، ولی عمق امام خیلی بیش از اینها بود. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم اگر از این عمق اطلاع داشتم، شده نوکری ایشان را می‌کردم خیلی استفاده می‌کردم. اخلاق و رفتار امام نشان می‌داد که ایشان خود را ساخته است. این خودساختگی چیزی ورای جنبه‌های علمی و فکری و عرفانی است. اینها علم هستند، ولی جوهره و فلز آدم چیز دیگری و غیر از اینهاست. آن کمالی که انسان به آن می‌رسد مطلب دیگری است. ایشان توانسته بود این راه را سیر و خود را تربیت کند و به آن کمالات برسد. اینهاست که استاد می‌خواهد. علم را از کتاب و بحث و نوار هم می‌توان گرفت. اینهاست که باید از استاد آموخت. نفس مرشد می‌خواهد.

اگر امام را درست می‌شناختیم، به هر قیمتی بود می‌ماندیم و استفاده می‌کردیم. مخصوصاً که ایشان طلبه‌های ساعی و فاضل را خیلی دوست داشت. یک سال آقای اشراقی، داماد امام به نجف آمد و در بیرونی منزل امام دید و بازدید داشت. اولین بار بود که آقای اشراقی را می‌دیدم. دو سه سال قبل از انقلاب بود. رفتم و سلام و علیک کردم. آقای شیخ احمد انصاری ـ که خدا رحمتش کند ـ در بیرونی ایستاده بود و با آقای اشراقی صحبت می‌کرد. مرا که دید شناخت و معرفی کرد و گفت ایشان فلانی است. همین که اسم مرا برد آقای اشراقی گفت دیشب امام ذکر خیر شما را ‌کرد و گفت که در درس اشکالات خوبی می‌کند. معلوم بود که امام عنایت و لطف داشتند، لذا غبطه‌ای که می‌خورم این است که باید به هر شکل ممکن استفاده بیشتری از امام می‌کردم.

 

*آقای معلم دامغانی با امام خدمت مرحوم شاه‌آبادی درس خوانده بودند. ایشان می‌گفت ما وقتی پیش آقای شاه‌آبادی فصوص می‌خواندیم، امام بیشتر از ایشان فصوص را می‌فهمید. تعجب می‌کردم که اگر بیشتر از او می‌فهمد، پس این همه «روحی له الفداه» که برای آقای شاه‌آبادی می‌گوید برای چیست و چرا این همه اصرار و التماس برای درس خواندن پیش ایشان؟ بعد می‌گفت امام دنبال نفس و محضر آقای شاه‌آبادی بود، نه علمش.

واقعاً همین‌ طور است. به نظر من همه زندگی امام باید به همان‌ شکل که واقعاً  بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیم‌اند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک ‌یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم می‌رفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند‌، مگر هفته‌ای یک شب یا در مناسبت‌ها، اما امام مقید بود هر شب حرم برود.

 

*با یک حساب سرانگشتی یعنی در این مدت امام بیش از ۴۵۰۰ بار به زیارت امیرالمؤمنین«ع» رفته بود.

چه توفیق بزرگی! عبادات، تهجد، علم و از همه مهم‌تر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرت‌انگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمی‌دید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان‌ طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبه‌ها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا  هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه‌. شرایط زمانه‌ به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. می‌بینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم می‌زند.

یقین دارم این حرکت پیش می‌رود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این‌ طور می‌شود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیم‌اند. این تحولات بزرگ شوخی نیستند، در تاریخ سابقه بسیار کمی دارند و یک چیز عادی نیستند. این توفیق را هم خدا به ایشان داد. نظام شیعی و نظام اسلامی صحیح، آن هم با این عظمت و این سبک و شیوه مدرن. دیگران هنوز روی کار نیامده‌ صحبت از خلافت و حرف‌های کذایی می‌زنند، اما ایشان این شیوه مدرن، عقلانی، معقول، منطقی و دینی را مطرح کرد که همه چیز در آن هست.

*از آن طرف یا داعش در می‌آید یا حکومت اخوان‌المسلمین که یک سال هم نمی‌تواند دوام بیاورد.

اخوان تازه با امریکا دست هم داده بود. یا طالبان، داعش و ظواهری در می‌آید که غیر از کشتن و وحشی‌گری کار دیگری نمی‌کنند.

*امام می‌فرماید گمان نکنید انقلاب اسلامی مخصوص ایران است. این نقطه آغاز نهضت جهانی حضرت ولی‌عصر(عج) است.

بله، خود ایشان هم این را حس کرده بود. این به خاطر همان اخلاص و اشراف خوبی بود که خداوند به ایشان داده بود. همواره گفته‌ام ایشان روح اسلام و قرآن را فهمیده بود و می‌دانست اسلام از انبیا، ائمه، علمای ربانی‌ای که تابع ائمه هستند چه می‌خواهد. روح اسلام را خوب فهمیده بود. بعضی‌ها این روح را نمی‌فهمند. فهمیدن روح اسلام قبل از فهمیدن چیزهای شکلی خیلی مهم است.

* و باور به آن…

فهم روح اسلام خیلی مهم است و امام این را خوب فهمید و مخلصانه عامل به آن بود. امام خود را تسلیم محض خدا کرده بود. اینها را باید از تاریخ زندگی امام بیرون کشید و امام را این‌گونه ترسیم کرد. هر بخشی از زندگی و سیره امام را برای طلبه‌ها نسخه است و مهم‌ترین نیاز حوزه‌های امروز است. زندگی امام هم برای حوزه‌، هم برای طلبه‌ها و علمای ما، هم اینجا، هم در خارج و همه جا نسخه موفقی است.

 

* جنابعالی در زمان فتنه ۸۸ رئیس قوه قضائیه بودید. درباره آن قضایا نکته‌ای هست؟

در ماه‌‌های آخر مسولیتم بود. در مرداد ۸۸ دوره من تمام می‌شد.

یک جلسه آقای موسوی و آقای هاشمی را به قوه قضائیه دعوت کردیم. آقای موسوی برای تظاهرات اعلامیه داده بود. گفتم آقا! اینکار را نکنید و از این کار دست بکشید. گفتم اگر به نتایج انتخابات اعتراضی دارید، آقا قبول دارند و هیئتی را برای بررسی معین می‌کنند. گفت شرط لغو بیانیه این است که به من اجازه بدهند در صدا و سیما صحبت کنم. گفتم می‌شود این کار را کرد. به دفتر آقا زنگ زدم. آقای جلیلی تازه دبیر شورای امنیت شده بود. به ایشان هم زنگ زدم و گفتم ایشان چنین شرطی دارد. گفتند ما ترتیب کار را می‌دهیم. گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که ایشان صحبت کند. بعد گفتم آقایان با شرط شما موافقند، شما هم تظاهرات را لغو کنید.

آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمی‌دانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند.

 

*جنابعالی سال‌ها در جلسات فقهی مقام معظم رهبری شرکت داشته‌اید. تحلیل جنابعالی از منزلت علمی و فقهی مقام معظم رهبری چیست؟

الحمدلله خداوند هوشمندی و ذکاوت بالایی به ایشان داده. دوران تحصیل خوبی در مشهد و قم داشتند. علاوه بر امام مدتی پیش آشیخ مرتضی حائری بودند. شیخ مرتضی علاقه زیادی به آقا داشت و برای ایشان درس خصوصی گذاشته بود. آقا به خاطر عارضه چشم ابوی‌شان می‌خواستند به مشهد بروند و آشیخ مرتضی که به آینده علمی ایشان امید بسیار داشت گفته بود من حرام می‌دانم شما به مشهد بروید. دو سه نفری برای ایشان درس خصوصی گذاشته و با پدر ایشان صحبت کرده بودند که بگذارید ایشان در قم بماند.

 

*در دهه ۳۰

در هر حال ابوی ایشان که بسیار به آقا علاقه داشت،  به خاطر اینکه چشمشان آب مروارید آورده بود، از ایشان خواسته بود به مشهد برگردد و به پدر کمک و رسیدگی ‌کند. برای ایشان تصمیم‌گیری بین اطاعت امر پدر و عشق و علاقه وافر به تحصیل خیلی سخت بود. ایشان می‌گفت بین این دو وضعیت متحیر بودم تا یکی از اهل دل‌ در تهران ـ که ایشان اسمش را نبرد، ولی فهمیدم منظورش کیست ـ به ایشان حرفی می‌زند که دل ایشان آرام می‌گیرد. ایشان گفته بود خدا عاجز که نیست و می‌تواند از راه خدمت به پدر، علمی را که دنبالش هستید به شما بدهد. آقا می‌گفت مثل اینکه ایشان دل مرا تصرف کرد و تسکینی در آن حاصل گردید و عزمم جزم شد که امر پدرم را اطاعت کنم و لذا به مشهد رفتم.

ایشان به مشهد رفت و از راهی که آن اهل دل گفته بود رشد علمی هم پیدا کرد. در آنجا درس آقای میلانی و حاج مجتبی قزوینی و اشخاص مهمی را ادامه داد و خوب هم درس خواند و روی اصول و مبانی درستی پیش رفت. اینها هم اساتید بزرگی بودند. استاد در تربیت شاگرد خیلی مؤثر است. شاید ۶۰، ۷۰ درصد استاد و ۳۰، ۴۰ درصد تلاش و استعداد خود شاگرد است. الحمدلله خدا برای ایشان امر را تسهیل کرد و مبانی درست اصول را در آنجا آموخت. خود ایشان هم هوش بالایی دارد. این نکته در بعضی بحث‌ها که با ایشان وارد می‌شوید، کاملاً مشخص است. هوشمند است و مطلب را خوب می‌فهمد. ابزار کار هم دستش هست. این مسئله در جلسه استفتا هم مشخص است. ایشان در مسائل رجالی خیلی کار کرده و بر این موضوع مسلط و بر قواعد فقهی مشرف است. اینها علامات نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله خدا این نعمت را به ایشان داده است. از همان اول هم مشخص بود.

قبل از دوره قوه قضائیه و شورای نگهبان، ایشان از من خواست در جلسات استفتاء شرکت کنم. ایشان سوابق مرا می‌دانست و از امام شنیده بود. از همان اول توانائی فقهی ایشان مشخص بود. در سال ۱۳۷۰ سفری به لبنان رفتم. آقای سید حسن نصرالله و بعضی از لبنانی‌ها شاگردان ما در قم بودند.همه از جایگاه علمی ایشان پرسیدند و من گفتم ایشان اگر از بقیه آقایان جلوتر نباشد، عقب‌تر نیست. عده‌ای از آنها نجفی یا شاگرد امام بودند و شاگرد حوزه قم نبودند و این موضوع برایشان مجهول بود و لذا سئوالات زیادی را مطرح می‌کردند. من یکی ‌یکی خصوصیات ایشان را بیان ‌کردم و الحمدلله مرجعیت و جایگاه علمی ایشان جا افتاد.

ایشان امتیازات خوبی دارد. هوشمندی شرط اصلی است. الحمدلله اساتید خوب داشته‌اند و بر قواعد استنباط اشراف دارند. بقیه مسائل به تتبع در اقوال و به ‌کارگیری آنها ارتباط دارد که بدانیم چه کسی چه گفته و استدلال و دلیلش چیست. اینها چیزهایی است که با مراجعه و تتبع قابل حصول هستند. عمده قدرت اجتهاد است که خداوند متعال در حد خوب به ایشان داده است اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده است. اهل تتبع هستند  و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند.

 

*با توجه به مسئولیت‌های متعدد اجرایی ایشان در دوران انقلاب، ریاست جمهوری، جنگ و بعد از آن در جایگاه رهبری و این همه مسائل و مشاکل ، توانائی علمی در این حد خیلی  شگفت آور است. و با این همه مشاغل ومسیولیت های سنگین، درس خارج فقه شان هم برقرار است.

برای اینکه ایشان جوهر و مایه‌هایش را دارد و مطالب را درست درک کرده است.  بحث قصاص ایشان را دیده‌ام. آن موقعی که در قوه قضائیه بودم، مسئله‌ای را مطرح کردم و ایشان گفت من این را نوشته‌ام. ایشان بحث‌های خود را می‌نویسند. قسمتی را خواندند. هم عبارت‌ها متین بود، هم مطالب. الحمدلله ایشان از این جهات کامل اند.

 

*علاوه بر بعد علمی و فقهی، چه ویژگی هایی را در ایشان یافتید؟

آیت‌الله خامنه‌ای آدم زاهدی است و از نظر روحی و نفسی، غیر از اساتید اصولی و فقهی، اساتید عرفانی، تربیتی و اخلاقی هم داشته است. امثال حاج مجتبی قزوینی انسان‌های بزرگواری بودند. خود امام هم روی ایشان خیلی تأثیر داشتند. ایشان در این بعد سیر و سلوکی هم امتیازاتی دارد. دیدن استاد و مرشد اخلاقی و نفس گرم مربی اخلاقی خیلی مهم است. در این قسمت‌ها هم الحمدلله خداوند توفیقاتی را نصیب ایشان کرده است. از نظر بینش سیاسی هم که ایشان بی‌نظیر است و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارد. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش‌را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود.

نکاتی را که ایشان امسال در ۱۴ خرداد از خط امام محوربندی و  بیان کردند خیلی جالب بود.

 

*ایشان بیست وچند سال است در سالگرد رحلت امام، راجع به امام و خط امام می‌گویند. مطالبی که تکراری هم نیستند.

ایشان ادبیات عالی و فائقی دارد. شجاعت و ایستادگی ایشان در مقابل امریکا در زمره توفیقاتی است که خداوند به ایشان داده است. ایشان  پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زد که بی‌نظیر است. خدا به ایشان الطاف خفیه‌ای دارد. بعضی از مسائل را شاید ایشان از قبل نمی‌دانست که این‌ طور می‌شود، ولی همان‌ طور که خدا امام را امداد کرد، ایشان را هم امداد می‌کند. تأکید بر حفظ قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی یکی از این امدادهاست. بعد از جنگ خیلی‌ها دنبال این قضیه بودند که به مسائل اقتصادی و رفاه و سازندگی و این قبیل امور بپردازیم. ایشان در عین حال که بحث آنها را قبول داشت، روی تقویت بنیه دفاعی کشور بسیار تأکید کرد، چون لمس کرده بود که در جنگ چه کمبودهایی داشتیم و چگونه به خاطر این کمبودها امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. هر چند که در قبول قطعنامه هم منفعتی وجود داشت و صدام به آن شکل به کویت حمله کرد و آن بدبختی‌ها به سرش آمد. مقام معظم رهبری چون به جبهه‌ها می‌رفت و می‌آمد و مسائل را از نزدیک لمس کرده بود، بنیه نظامی و دفاعی کشور را حفظ و تقویت کرد و در حال حاضر یکی از قدرت‌های حقیقی ما یکی این است و یکی هم مردمی که ایشان همواره به آنان بصیرت و آگاهی می‌دهد و آنها را در صحنه نگه می‌دارد.

مردم و بنیه دفاعی دو بال اقتدار جمهوری اسلامی هستند. کشور نباید در این زمینه عقب بیفتد، والا پدر آدم را در می‌آورند. «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ»(۱) همین است. ایشان در هر دو زمینه بهترین رهبری را انجام داده است. به نظر من دیگر بهتر از این نمی‌شد. بال اول که حفظ روحیه جهادی، جهادگری، بسیجی و ایثارگری و حضور مردم در صحنه‌ها و خودباخته نشدن است که بسیار نکته عظیمی است. ایشان با صحبت‌ها و برخوردهای مختلفی که انجام داده، این بخش را خیلی قشنگ مدیریت حفظ کرده‌ است. تقویت بنیه دفاعی و توانمندی نظامی را هم که شاهد هستیم.

 

*ساده‌زیستی و زندگی ایشان را چگونه یافتید؟

اینها که دیگر مسائل مشخصی هستند. من منزل ایشان رفته‌ام. خود ایشان، خانواده‌ و اولاد ایشان همگی ساده زندگی می‌کنند. من در قوه قضائیه که بودم هفته‌ای سه روز تدریس داشتم و یک دوره کامل اصول گفتم. ایشان به پسرش آقا مسعود گفته بود برو و در این کلاس شرکت کن. همه فرزندان ایشان اهل فضل هستند. آقا مسعود را که خودم می‌شناسم و آدم ملا و باسوادی است. دکترای فلسفه‌اش را هم گرفته و طلبه بسیار خوبی است و کفایه و مکاسب را تدریس می‌کند.

کلا بچه‌های فاضلی هستند. آقا مصطفی و آقا مجتبی در قم هستند. خداوند همه توفیقات را به ایشان عنایت کرده است. اولاد صالح و مؤمن و دور از مسائل اقتصادی و همه هم متدین با بینش‌های خوب. خانم ایشان هم با خانم بنده  مراوده زیادی دارند. ایشان بار اولی که در سال ۱۳۷۰ خانم ایشان را در مشهد دید، ‌گفت ایشان زمین تا آسمان با بقیه فرق دارد و جور دیگری است. خدا واقعاً نعمت را به حضرت آقا تمام کرده است.

وسعت اطلاعات ایشان در عرصه‌های مختلف هم کم‌نظیر است. دانشگاه، جریانات سیاسی، احزاب، نهضت‌ها، اوضاع روز و… چون ایشان کثیرالمطالعه است.

وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

 

*از دائره‌المعارف فقه شیعه هم بفرمایید.

این هم از برکات وجود مقام معظم رهبری است. در سال ۱۳۶۹ بود که به جلسات استفتاء می‌رفتم. ده پانزده جلد دائره‌المعارف نشر کویت کار ارزشمندی بود. نمی‌دانم این مطلب را خودم به ایشان گفتم یا کس دیگری گفته بود. کتاب بسیار خوبی است، ولی فقط در باره مذاهب اربعه است.

 

*اهل سنت.

بله، به ایشان عرض کردم یادم هست نجف که بودم، در سال( ۱۹۶۷ یا ۱۹۶۸میلادی) اینها نامه‌ای به آقای صدر نوشته و جزوه‌ای را به عنوان نمونه کار فرستاده بودند. آقای صدر آن جزوه را به من نشان داد که اینها مذهب شیعه را هم به عنوان مذهب جعفری آورده‌اند. هشت تا مذهب را آورده بودند، ولی حالا که منتشر کرده‌اند، فقط مذاهب اربعه است و هیچ اسمی از شیعه در این کتاب نیست.

ایشان فرمود اگر بشود چیزی مثل این درست کنیم بسیار خوب است و به من گفتند شما می‌توانی این کار را انجام دهی. گفتم این کار بزرگی است. دائره‌المعارف‌نویسی آن‌ هم در این حد یک مجموعه می‌خواهد. ایشان گفتند شما می‌توانی و من ابلاغش را می‌دهم و سپس یک ابلاغ رسمی دادند که از صدا و سیما هم خوانده شد و ما در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتیم. منزلی داشتم آنجا را دفتر کار کردم و دوستانی را جمع کردم. از دوستان ایرانی، عرب،همه دائره‌المعارف‌ها را در آنجا جمع کردیم تا ببینیم دائره‌المعارف چه جوری است و مدخل‌ها را باید بر چه اساسی انتخاب کرد. این بحث‌های مقدماتی حدود شش ماه طول کشید و همه دائره‌المعارف‌های عمومی، تخصصی را دیدیم.

این یک دائره‌المعارف تخصصی فقهی است. دائره‌المعارف کویتی‌ها یک مقدمه‌ ۳۰ صفحه‌ای دارد که همه‌ آن را خواندیم. در آنجا شرح می‌دهد که دائره‌المعارف موضوعی چیست و چه کار کرده‌اند. بعد از اینکه همه اینها را دیدیم، برای دائره‌المعارف یک شیوه‌نامه نوشتیم و متوجه شدیم که لازم است به عنوان مقدمه، معجم تهیه شود. معجم‌ فهرست موضوعی الفبایی است و کمتر از دائره‌المعارف وقت می‌برد. یکی از اساتید آنجا، آقای شیخ خالد از شاگردان خود ما بود. الان در عراق است. مدتی نماینده مجلس و امسال هم مسئول حج آنجا شده بود. طلبه خوبی است. از قاهره دکترا داشت و مدت‌ها در قم به درس ما می‌آمد. با آقای صدر هم ارتباط داشت. آن موقع ساکن قم بود و گفت در قاهره دیده است که چطور معجم‌نویسی می‌کنند و حاضر است معجم را تهیه کند. گفتیم کتاب جواهر را بردار و معجم‌نویسی کن. سه چهار نفر نیرو هم به او دادیم و اینها کل جواهر را به صورت الفبایی معجم‌نویسی کردند که در شش جلد مفصل چاپ شد.

در سال ۱۳۷۰ سمیناری برگزار و از همه علمای قم، آقای فاضل، آقای سید جواد گلپایگانی از بیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی، آقای آذری قمی و آقای مومن، خیلی‌ها دعوت کردیم. این سمینار همزمان شده بود با هفته وحدت و آقای تسخیری عده‌ای را از خارج دعوت کرده بود. ایشان آنها را هم به قم آورد که در این سمینار شرکت کنند. خدا رحمتش کند آقای قاضی خرم‌آبادی آن سالن دانشکده علوم قضائی قم را به ما داد که گنجایش زیادی دارد و آن روز هم لبریز از جمعیت بود. ما از دانشگاه آقای گرجی و پنج شش نفر از اساتید را هم دعوت کرده بودیم. شیوه‌نامه را تنظیم و چاپ و یکی دو مدخل را هم به عنوان نمونه تهیه کردیم و از شب به افراد دادیم.

بنده در روز اجلاس به عنوان مقدمه صحبت کردم و گفتم که می‌خواهیم چه کار کنیم. شیوه‌نامه‌ها را هم که از قبل داده بودیم و مطالعه کرده بودند. آقایان فقهائی هم که دعوت شده بودند، صحبت‌ها و پیشنهادهایی داشتند. یکی از کسانی که وقت برای صحبت خواست آقای گرجی بود. ایشان سابقه طلبگی داشت، درس آقای خوئی رفته و از ایشان درجه اجتهاد داشت، لذا تصور کردیم می‌آید و کار را تأیید می‌کند. ایشان آمد پشت تریبون.  اول کمی تمجید کرد و گفت کار بسیار خوب و بزرگی است، ولی حوزه به‌تنهایی نمی‌تواند این کار را بکند و شما اگر می‌خواهید این کار را بکنید، باید از اساتید دانشگاه استفاده کنید. بعد هم در این فاز رفت که دائره‌المعارف‌‌نویسی یک کار دانشگاهی و و اروپایی است و حوزه در این زمینه سابقه‌ای ندارد و به این عرصه چیزی اضافه نکرده است.

طلبه‌ها دائماً برای ما که آن بالا نشسته بودیم و جلسه را اداره می‌کردیم یادداشت می‌فرستادند که آقا! ایشان که آبروی ما را برد. بگذارید. جواب بدهیم. ایشان به ما نگفته بود که می‌خواهد در باره چه موضوعی صحبت کند و ما هم بر اساس حسن ظنی که به ایشان داشتیم نپرسیدیم. خیلی ناراحت شدم. یکی از اشخاصی که وقت گرفته بود یکی از مهمان‌های آقای تسخیری بود به نام پروفسور حسینی. ایشان اصالتاً افغانی بود، ولی سال‌ها در دانشگاه‌های اتریش تدریس کرده بود.

بعد از آقای گرجی ایشان آمد. اول خود را معرفی کرد و گفت من چند دکترا از اروپا دارم و حدود پانزده بیست سال است که در اروپا اقامت دارم  و عضو دو کمیته دائره‌المعارف‌‌نویسی در اروپا هستم. اسم هر دو را هم برد که یادم نیست. در باره تاریخ تمدن اروپا و این قبیل موضوعات بود. جلدهای زیادی هم از آنها منتشر شده بود. گفت آخرین نمونه‌های دائره‌المعارف‌‌نویسی اروپا در این کمیته در اختیار ماست و من روی همه آنها اشراف دارم. دیشب شیوه‌نامه و نمونه کار شما را به‌دقت مطالعه کردم و امروز می‌خواهم به حوزه تبریک بگویم، چون این شیوه‌نامه و نمونه‌ای که دیدم مطابق بر مدرن‌ترین و دقیق‌ترین شاخص‌های دائره‌المعارف‌‌نویسی در دنیاست.

خدا که می‌خواهد کمک کند این ‌جوری کمک می‌کند. اینها جزو مهمان‌های اصلی ما نبودند. آقای تسخیری گفت آمده‌اند، ما هم دعوتشان کردیم. آقای گرجی فهمید که این حرف‌ها در واقع رد حرف‌های اوست و از جلسه بیرون رفت. خدا خیلی لطف کرد.

مقصود اینکه کار به این شکل شروع شد. کل کتب فقهی را جمع و برای برخی از آنان مثل جواهر و کتب فقهی شیخ طوسی، مُعجم درست کردیم. معجم جواهر شاید هفت هشت بار در اینجا و بیروت چاپ شده باشد. بعد هم در موضوعات اصلی شروع به کار کردیم که خیلی عالی شد و خدا کمک کرد و طبق آن شیوه‌نامه کلی مدخل‌های فقه را در آوردیم.

 

*چند مدخل شده است؟

حدود ۱۵ هزار مدخل. هر چیزی را نمی‌شود مدخل کرد. با تنظیم شیوه‌نامه کار آسان شد. خودم هم مقدمه مفصلی در رابطه با ادوار فقه نوشتم و خدمت آقا بردم و ایشان خیلی خوششان آمد و گفتند چیز جالبی است. آقای گرجی کتابی به نام تاریخ فقه و قبل از آن محمود شهابی ادوار فقه را در سه جلد نوشته است. آقای جناتی هم چیزی نوشته و هر کدام فقه را به شکلی تقسیم‌بندی کرده‌اند. من تقسیم‌بندی مربوط به خود مسئله فقه و تکامل‌هایی را که در مسائل فقه شده آورده‌ و ادوار را به این شکل تنظیم کرده‌ام که حدود شش هفت دوره می‌شود. شرح مبسوطی در حدود ۷۰، ۸۰ صفحه شده است. این مقدمه را هم چاپ کردیم. کارهای مقدماتی‌ تمام شدند و وارد اصل قضیه شدیم. فکر می‌کنم تا الان به حرف «ج» رسیده است.

 

*چند جلد شده است؟

۳۴ جلد. حرف «الف» از همه حروف بیشتر مدخل دارد. مداخل بقیه کم هستند. اصلی نیستند و به بقیه مداخل ارجاع داده می‌شوند. فکر می‌کنم حدود ۶۰، ۷۰  جلد بشود.

 

*دستاورد مشخص این موسوعه چیست؟

فقه شیعه را نشان می‌دهد و چون الفبایی است، خیلی راحت می‌شود با آن کار کرد. فرض کنید می‌خواهید در فقه احکامی را که در باره ابراء هست در بیاورید. ما کتاب الابراء نداریم، بلکه به مناسبت‌های مختلف، در هر جا یک چیزی در باره آن گفته‌اند. همه آنها در اینجا جمع می‌شوند و در واقع جمع متفرقات است. ابراء، اتلاف، تلف و… پانزده هزار مدخل است که همه زیربحثی که مورد نیاز انسان است جمع می‌شوند.

نکته دیگری که در شیوه‌نامه هم آمده، این است که تاریخِ موضوعِ فقهی هم مطرح می‌شود. اولاً مهندسی می‌شود که مثلا مسائل ابراء چیست؟ این مسائل چند باب هستند؟ بعد از تعریف و الفاظ متناسب، فصل‌هایش زیر آن می‌آیند که یک مهندسی علمی می‌خواهد. این مهندسی ممکن است در فقه نشده باشد، ولی اینجا می‌شود. بعد تاریخ هر مسئله می‌آید. مثلاً در باره ابراء آورده شده است که آیا ابراء وکالت‌بردار هست یا نه؟ آیا وکالت توکیلی در ابراء درست است یا نه؟ تاریخ این مسئله چیست؟ اقوالی که در این زمینه وجود دارند کدامند؟ اقوال به صورت تسلسل تاریخی نقل می‌شوند، مثلاً شیخ مفید، شیخ طوسی و… می‌آید تا زمان معاصر و مثلاً تحریرالوسیله امام و تاریخچه مسئله هم به دست می‌آید.

مهندسی فقهی و فنی به‌روز و مسائل مستحدثه روز که در کتاب‌های فقهی نیستند، اضافه می‌شوند. اجمالاً با بعضی از مسائل دیگر و مثلاً با مذاهب دیگر هم تطبیق صورت می‌گیرد و عمده ادله ذکر می‌شوند. در ذکر اقوال استناد آنها هم ذکر می‌شود. عمده استدلال‌ها از آیات، روایات، نقدها و اشکالات وارده و پاسخ‌هایی که به آنها داده شده‌ و قواعد فقهی‌ای که به آنها استناد شده‌، هستند، یعنی یک درس خارج کامل، آن هم با  شیوه‌ای جدید که کار را خیلی راحت کرده است. کتاب اجاره که در آمد،عموم اساتید خارج حوزه قم که اجاره را بحث می‌کنند، به من گفتند ما از این کتاب بیشتر از تقریرات آقای خوئی استفاده می‌کنیم. در دانشگاه هم خیلی مورد استفاده است.

 

*هم تسهیل علوم حوزوی است و هم تاریخ فقه شیعه را به‌درستی نشان می‌دهد.

بله، عظمت فقه شیعه را به دنیا نشان می‌دهد. روی این کار زحمت کشیده شده است. آقای سبحانی برای یکی از دوستانشان که شیعه و در کویت است فرستاده‌اند. آنها برای موسوعه‌شان _ که در مذاهب اربعه اهل سنت است_  وزارتخانه درست کرده‌اند. ایشان این کتاب و کتب‌ دیگری را که ایشان فرستاده بود، به وزارتخانه برده و گفته بودند که بقیه کتاب‌ها را نمی‌خواهیم، ولی این را می‌خواهیم. این آقا نوشته بود کسانی که این مجموعه را درست کرده‌اند از علمای بنام اسلام هستند. آنان را به جهان معرفی کنید. اینها قدرشان بالاست، ولی مجهول‌اند. موسوعه کویتی آنها استدلال ندارد و اگر هم دارد خیلی ضعیف است. موضوعات اخیرشان را هم بعد از انقلاب نوشته‌اند که تحت تأثیر مسائل سیاسی است. جلدهای اول کتاب‌هایشان هم متین‌تر است و هم آدم‌های فاضلی آنها را تهیه می‌کردند. یکی از آنها که فوت کرد که حنفی‌مذهب و اهل سوریه و با شیعه‌ها خوب بود. آدم بسیار فاضلی  بود. بعد کار به دست چند تن از علمای متعصب ضد شیعه افتاد که مخصوصاً فقه حنبلی و فقه ابن‌تیمیّه و امثال اینها را وارد کردند، لذا از جلد ۲۶ به بعد، یک‌مرتبه سطح کار پایین آمد. کتاب ما را که با استدلال‌های مبسوط و مفصل و تاریخ مسئله و مهندسی فقهی اصل مسئله دیدند، خیلی اسباب تعجبشان شد. این آقا خواسته بود هر جلدی را که در می‌آید برایش بفرستیم.

آیت‌الله صافی حفظه‌الله به اینجا آمدند، وقتی این‌ها را دیدند و کمی هم مطالعه کردند، می‌بوسیدند و تبریک می‌گفتند که خدمت بزرگی به فقه شیعه شده است.

 

*واقعاً چه برکات ارزشمند و کارهای بزگی تحقق یافته است. بیش ازهزار سال از فقه شیعه گذشته و به ذهن کسی نرسیده که برای موضوع‌شناسی فقه اقدام کند که هم به درد مجتهدین می‌خورد، هم به درد مقلدین. هر گوشه‌ای که می‌رویم یکی از آثار و برکات وجودی مقام معظم رهبری و کارهای بدیع و ارزشمند ایشان را می‌بینیم.

اینها توفیقاتی است که خدا به آدم‌های خالص و مخلص می‌دهد.

بسیار متشکر از وقتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید. جزاءکم الله خیراً.

     ‌

پی‌نوشت‌:

۱ـ سوره انفال، آیه ۶۰

 

 

 

سوتیترها:

۱

پس از اینکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوه‌ها را خدمت آقای صدر می‌بردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوه‌ها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کردند که این فکر نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است.

 

 

 

۲٫

در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان (آیت الله صدر) درس نبود. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبه‌ها هم زیاد بودند. ایشان به‌جای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت‌ بعثی‌ها علیه ایشان شد

 

 

۳٫

وجود اساتید ارزشمند در نجف، مخصوصاً امام، شهید صدر و آقای خوئی، با امتیازاتی که هر یک از این بزرگواران داشتند، جو علمی طلایی‌ای را ایجاد کرده بود. دیدگاه‌های جدید امام، مخصوصاً در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار جالب بود. ایشان در هر موضوعی مثل بحث ولایت فقیه سعی می‌کرد به جای تمرکز روی مسائل فرعی، تطبیقی و جزئی که مطرح می‌شود به کلیت توجه و نگاه کند. امام این نگاه خاص را داشت و همین نگاه هم یکی از عواملی بود که موجب شد ایشان در بحث ولایت فقیه به اصل مسئله بپردازد و باب را در کلیت بحث ولایت باز کند.

 

۴٫

 

به نظر من همه زندگی امام باید به همان‌ شکل که واقعاً  بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیم‌اند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک ‌یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم می‌رفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند‌

 

۵٫

عبادات، تهجد، علم و از همه مهم‌تر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرت‌انگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمی‌دید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان‌ طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبه‌ها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند.

 

 

۶٫

 

شجاعت و ایستادگی حضرت اقا در مقابل امریکا در زمره توفیقاتی است که خداوند به ایشان داده است. ایشان  پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زدند که بی‌نظیر است. خدا به ایشان الطاف خفیه‌ای دارد.

 

۷٫

اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان (مقام معظم رهبری) هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده اند. اهل تتبع هستند و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند.

 

 

۸٫

مقام معظم رهبری هوشمند هستند و مطلب را خوب می‌فهمند. ابزار کار هم دستشان است. این مسئله در جلسه استفتا هم مشخص است. ایشان در مسائل رجالی خیلی کار کرده و بر این موضوع مسلط و بر قواعد فقهی مشرف است. اینها علامات نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله خدا این نعمت را به ایشان داده است.

 

 

۹٫

حضرت آقا از نظر بینش سیاسی بی‌نظیرند و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارند. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود. وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. خدا نکند که شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

اربعین، جوشش چشمه جاوید عاشورا

عبدالله اصفهانی

 

پایه‌گذاری پیام شهادت

حماسه باشکوه عاشورا که با هدف مبارزه با منکرات امویان، احیای سنت محمدی و سیره علوی، نفی ظلم و ستم پایه‌ریزی گردید، به‌سرعت توانست زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای خیزش‌ها و حرکت‌های خودجوش دینی علیه زمامداران جفاگستر و ناروایی‌ها فراهم آورد. بعد از شهادت امام حسین«ع» و اصحاب فداکارش، برخلاف تصور باطل رژیم‌های حاکم، مبارزه، فریاد و اعتراض علیه ستمگران و خلافکاران خاموش نگردید و اگرچه شیوه نبرد با پلیدی‌ها تغییر یافت، ولی به برکت نهضت جاوید و مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع» خط سرخ شهادت و ایثار استمرار پیدا کرد.

اربعین حسینی از پیامدهای قیام کربلاست که خود به جاودانگی و گسترش فرهنگ و معارف عاشورا کمک و ثابت کرد اگر آن گونه که شایسته مقام باعظمت رهبر این حماسه است، به تجلیل و تکریم آن پرداخته شود، حرکت مزبور به عنوان بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین نماد مقاومت، علیه تیرگی‌ها و آلودگی‌های ناشی از زمامداران فاسد و کارگزاران ظالم، نه تنها در قلمرو جهان اسلام، بلکه در سراسر گیتی همواره مطرح خواهد شد.

مقام معظم رهبری بر این باورند که شهادت بدون خاطره، یاد و جوشش خون شهید، اثر نمی‌بخشد و اربعین روزی است که در آن پرچم پیام شهادت کربلا برافراشته شد.(۱) به فرموده ایشان، اربعین نشانه تدبیر خاندان پیامبر«ص» و احیاگر حقیقت شهادت حسینی است.(۲) اهمیت اربعین در آن است که در این یاد نهضت حسینی جاودانه گردید.(۳)

«اربعین به ما درس می‌دهد که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت.(۴) در نگاه رهبر معظم انقلاب اولین جوشش‌های چشمه جوشان محبت حسینی در اربعین پدید آمدند و جاذبه قوی حسینی نخستین بار در اربعین دل‌ها را به سوی خود جلب کرد.(۵)

 

 

شواهد تجلیل اربعین

از نشانه‌های زنده نگاه داشتن اربعین حسینی که باعث گردیده شیعیان از سال ۶۱ هجری در تجلیل این روز اهتمام ورزند این است که زمین و آسمان تا ۴۰ روز برای سید شهیدان گریسته‌اند. این مطلب را یکی از محدثان و فقهای بزرگ شیعه، زراره بن اعین از امام صادق«ع» روایت کرده که در کتابی معتبر و مستند درج گردیده است.(۶)

این سوگواری چهل روزه که در میان مردم روزگاران مختلف استمرار یافته، حرکتی را به وجود آورده که به برکت آن اسلام و قرآن زنده شده و شجره طیبه‌ای را که رسول اکرم«ص» به شکوفایی رساند، از هرگونه آفت و پژمردگی دور نگه داشته شده است.

امام حسن عسگری«ع» نیز زیارت اربعین را از نشانه‌های ایمان دانسته‌اند(۷)  بنا به فرمایش امام صادق«ع» زیارت مخصوص ماثور در روز اربعین است که شیخ طوسی آن را با سندی معتبر در کتاب مصباح المتهجد، از صفوان بن مهران روایت کرده است.(۸)

امام صادق«ع» در این زیارت فرموده‌اند که این فداکاری، مردم را از جهالتی که بر اثر تبلیغات سوء بنی‌امیه به وجود آمده و آنان را از موازین قرآنی و سنت محمدی دور کرده بود، نجات داد و اساس حرکت‌های تبلیغی بنی‌امیه را که خود را وارثان پیامبر قلمداد کرده و جامعه را در ضلالت و حیرت قرار داده بودند، افشا ساخت و اسلام راستین را احیا، کرد.

مراد از زیارت اربعین، زیارت در روز بیستم صفر است که آثار اخروی و برکت‌های دنیوی فراوانی را به همراه دارد و شیعیان مؤمن و خالص در برگزاری آن اصرار می‌ورزند و ائمه هدی و بزرگان علمای شیعه بر انجام آن تصریح فرموده‌اند.

ابوریحان بیرونی می‌نویسد: «بدین سبب این زیارت را اربعین نامیده‌اند که گویند چهل نفر از اهل‌بیت امام حسین«ع» پس از مراجعت از شام، قبر آن حضرت را زیارت کرده‌اند.»(۹)

جابربن عبدالله انصاری صحابی رسول اکرم«ص» و از پیروان اهل‌بیت«ع» و از طلایه‌داران اجتماع‌کننده اطراف حضرت علی«ع» است که در رکاب ایشان در نبرد صفین حاضر گردید و در هجده غزوه همراه رسول اکرم«ص» بود. ایشان از محدثان مورد وثوق است که از وی احادیث فراوانی را نقل کرده‌اند.

جابر حامل سلام حضرت محمد«ص» برای امام باقر«ع»، روایتگر خبر لوح (حاوی نص بر امامت ائمه هدی) و تنها صحابی خاتم انبیاست که آن را نزد حضرت فاطمه زهرا«س» دیده بود. وی از یاران امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر«ع» بود و در زمان امام پنجم به سال ۷۸ هجری درگذشت و به هنگام ارتحال نود ساله بود.(۱۰) این شخصیت برجسته نخستین کسی بود که در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری مرقد امام حسین«ع» را زیارت کرد. در منابع معتبر از قول عطیه کوفی آمده است: «همراه جابربن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین«ع» به سوی کربلا حرکت کردیم. جابر در رودخانه فرات غسل کرد و خود را معطر ساخت. نزدیک قبر که رسید، گفت: دستم را روی آن بگذار، زیرا جابر از نعمت چشم محروم بود، دستش را بر قبر نهادم. روی آن افتاد و از هوش رفت. بر بدنش آب پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار گفت: یا حسین، سپس افزود: گواهی می‌دهم که تو زاده پیامبر، فرزند سرور اهل ایمان، هم‌پیمان پرهیزگاری، از نسل هدایت و پنجم نفر از اصحاب کسایی. شهادت می‌دهم تو همان راهی را رفتی که یحیی‌بن زکریا پیمود. آنگاه صورت خود را به سوی اطراف مرقد گردانید و بر دیگر شهدای کربلا درود فرستاد و از آنها به عنوان فداکارانی یاد کرد که نماز را اقامه کردند، زکات دادند، امر به معروف و نهی از منکر نمودند و با اهل الحاد جنگیدند تا آنکه یقین را ملاقات کردند.»(۱۱)

سید بن طاووس نوشته است: «چون اهل‌بیت امام حسین«ع» از شام بازگشتند و به سرزمین عراق رسیدند، به راهنمای کاروان گفتند ما را از راه کربلا عبور بده. چون به کربلا رسیدند، مشاهده کردند که جابر و جمعی از بنی‌هاشم و افرادی از نسل پیامبر اکرم«ص» برای زیارت مرقد امام حسین«ع» در آنجا اجتماع کرده‌اند، پس همراه آنان به سوگواری پرداختند و مراسمی بسیار جگرسوز برپا کردند.»(۱۲) ابن‌نمّاحلی هم به این ماجرا اشاره‌ای آشکار دارد.(۱۳)

 

بررسی‌هایی در باره نخستین اربعین

از نوشته‌هایی که به ورود اسرا در اربعین حسینی به کربلا تصریح کرده‌اند چنین برمی‌آید که اهل‌بیت«ع» مدت سه روز برای سوگواری در کربلا توقف کردند، اما ملاباقر بهبهانی ورود ایشان به نینوا را با اضافات و توضیحاتی آورده است(۱۴) و هر چند مدارک خود را ذکر نکرده، ولی چون خود شخصیت مورد وثوقی است و از او به عنوان محدث اهل تتبع یاد کرده‌اند، می‌توان به اظهاراتش در این باره اعتماد کرد.

در منابع مختلف آمده است که سرپرست کاروان، نعمان بن بشیر، اگرچه خود از امویان بود، ولی به دلیل شرایطی که به وجود آمد و حقایقی که دستگاه ستم را رسوا کرد، کوشید کاروان بازماندگان عاشورایی را با تجلیل و شکوه فراوان به سر منزل مقصود برساند و از برخی سخت‌گیری‌ها و فشارها درباره آنان اجتناب کند.

این قافله ارجمند در سفر از کوفه به شام به اجبار از شهرهای متعددی عبور داده ‌شد و حرکت آنان آهسته بود، با این همه تلاش داشت تا هر چه زودتر به نینوا برسد، پس از چهل روز از واقعه کربلا، در بیستم صفر قدم به سرزمین «طف» نهاد. اغلب مورخین بر این عقیده‌اند که اهل‌بیت«ع» در اربعین اول خود را به کربلا رساندند.(۱۵)

تعیین روز اربعین سال ۶۱ هجری به عنوان زمانی که اسیران خاندان حسینی در آن روز به کربلا قدم نهادند از بحث‌های مهم در تاریخ عاشوراست و فقها، محدثان، مورخان و مشاهیر شیعه در این باره دیدگاه‌های گوناگون و احتمالات متعددی را مطرح ساخته‌اند.

علامه مجلسی می‌نویسد: «بین اصحاب چنین شهرت یافته است که علت استحباب زیارت حضرت سیدالشهداء در روز اربعین این است که در چنین روزی اهل‌بیت امام حسین«ع» هنگامی که از شام بازمی‌گشتند به کربلا آمدند و امام سجاد«ع» رأس‌های مقدس شهیدان را به بدن‌های ایشان ملحق ساخت.»(۱۶)

اما شیخ بهایی که روز عاشورا را هم محاسبه کرده است، اربعین را نوزدهم ماه صفر سال شصت و یک هجری می‌داند: «زیارت اربعین در نوزدهم صفر صورت می‌گیرد. در این روز که مصادف اربعین حسینی است جابربن عبدالله انصاری به زیارت قبر آن حضرت اقدام کرد و این زمان با ورود اهل‌بیت حسینی از شام به کربلا یکی گردید، در حالی که ایشان قصد عزیمت به سوی مدینه‌النبی را داشت.»(۱۷)

قرطبی، دانشور و سیاح مسلمان این اعتقاد علمای شیعه را مورد تأیید قرار می‌دهد و می‌گوید: «امامیه می‌گویند سر مقدس (امام حسین) پس از چهل روز به کربلا بازگردانیده شد و به بدن ایشان ملحق گردید و این روز نزد آنان معروف است و از آن به زیارت یاد می‌کنند و مقصودشان زیارت اربعین است.»(۱۸)

برخی معاریف شیعه اگرچه سخنی از کربلا نیاورده‌اند، ولی بازگشت اهل‌بیت به مدینه را در بیستم صفر همان سال ۶۱ هجری ذکر کرده‌اند، چنان که شیخ مفید نوشته است: «بیستم صفر روز بازگشت اهل‌بیت آقا و مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین از شام به جانب مدینه الرسول بوده است.»(۱۹)

شیخ طوسی در مصباح المتهجد،(۲۰) کفهمی در مصباح(۲۱) و شیخ رضی‌الدین علی حلی(۲۲) نیز اینگونه نوشته‌اند.

سیدعبدالحسین شرف‌الدین موسوی، دانشمند برجسته جهان تشیع و عالم لبنانی می‌نویسد: «زمانی که خاندان حسینی از شام بر‌گشتند و به سرزمین عراق رسیدند، به راهنما گفتند ما را از طریق کربلا ببر. در آنجا جابربن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی‌هاشم و دیگر مردانی از آل رسول را دیدند و پس از این دیدار گریه و اندوه و بر سر و سینه زدن شروع شد و عزایی برپا کردند که دل‌ها را کباب می‌کرد و به‌حدی بود که زنان قبایل اطراف کربلا به آنها پیوستند.»(۲۳)

این گزارش را سیدمحسن امین نیز آورده است(۲۴) و در جای دیگر می‌نویسد: «یزید ناگزیر چاره را در آن دید که هر چه زودتر پیام‌آوران عاشورا را از مرکز فرمانروایی خود دور کند، زیرا در دمشق ارتباط با نمایندگان و سفرای کشورهای دیگر، بازرگانان داخلی و خارجی و مردمی که از سایر شهرها می‌آمدند، امکان بیشتری داشت و این وضع به نفع دستگاه اموی نبود، لذا دستور داد آنان را به مدینه بازگردانند. نعمان فرزند بشیر انصاری با چند نفر دیگر، کاروان را هدایت و همراهی می‌کردند. برخی نوشته‌اند کاروانیان از او خواستند که در راه بازگشت از کنار مزار شهیدان بگذرند تا با آنان تجدید پیمان کنند.»(۲۵)

وی ماجرای آمدن جابربن عبدالله انصاری را به کربلا، از کتاب بشاره المصطفی تألیف محمدبن ابی‌القاسم طبری که فقیه ثِقه است نقل کرده و در ادامه ورود اسیران اهل‌بیت به کربلا را در موقع حضور جابر در آنجا، از عطیه کوفی نقل نموده است و با این وصف آمدن اسرای عاشورا را به کربلا در اولین اربعین نفی نکرده است.(۲۶)

مرحوم ملامهدی مازندرانی در مجلس چهارم کتاب معروف خود، معالی السبطین، به ورود اهل‌بیت امام حسین«ع» در اربعین اول به کربلا و دیدار آنان با جابر را گزارش کرده است.(۲۷)

هاشم معروف حسنی محقق لبنانی و از علمای معاصر شیعه به نقل از راویان سلف نقل می‌نماید: «یزید، امام سجاد را مخیّر کرد که یا در شام بماند و یا به مدینه بازگردد که امام چهارم بازگشت به مدینه‌النبی را برگزید. فرزند معاویه آنان را مهیا ساخت و کسی را برای مدیریت کاروان همراهشان کرد. آنان در طول مسیر از راهنمای قافله تقاضا کردند که سر راه از کربلا بگذرند و او پذیرفت. قبلاً جابر انصاری و گروهی از بنی‌هاشم بار سفر به کربلا را بسته بودند و یک روز قبل از رسیدن اسیران به نینوا وارد شدند و در همان حال که جابر و همراهان در میان قبور شهیدان در رفت و آمد بودند، کاروان امام بر ایشان هویدا گردید. جابر نابینا بود. راهنمایش به وی گفت: من یک سیاهی می‌بینم که از جانب شام به سوی ما می‌آید و نگران شد که مبادا آنان از حامیان اموی هستند و می‌خواهند بار دیگر شرارتی را مرتکب گردند. جابر به وی گفت به سویشان شتاب کن و از آن قافله خبر بیاور، اگر از پیروان زیاد بن امیه بودند به جایی پناه می‌بریم و اگر کاروان علی ‌بن حسین و عمه‌ها و خواهرانش بود، تو در راه خدا آزادی. او رفت و به‌سرعت بازگشت و گفت: ای جابر! از جای خود برخیز و به استقبال بانوان حریم اهل‌بیت برو. جابر با پای برهنه جلو رفت و خود را به امام سجاد رساند و حضرت را غرق در بوسه می‌ساخت و به‌شدت گریست.»(۲۸)

از حاج میرزامحمد ارباب قمی(اشراقی) نقل شده است: «به حسب عادت، بعید می‌نماید که آن قافله دل‌شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گریه و سوگواری ممنوع شدند و اجساد شریفه شهدای خود را مقابل آفتاب دیدند، به زیارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند.(۲۹)

 

پیوست رأس مقدس به پیکر مطهر

از اموری که ثابت می‌کند اربعین حسینی در ۲۰ صفر ۶۱ هجری با حضور اهل‌بیت آن حضرت برگزار شده، موضوع ملحق گردیدن رأس مقدس به پیکر پاک امام حسین«ع» توسط امام سجاد«ع» در همین تاریخ است.

ابوریحان بیرونی حکیم و ریاضی‌دان قرن چهارم و پنجم هجری تصریح کرده است: «در روز اول صفر سر امام حسین«ع» را به شهر شام وارد  و در روز بیستم این ماه آن سر را به بدنش ملحق و در همان جا دفن کردند. زیارت اربعین راجع به این روز است.»(۳۰)

زکریای قزوینی هم تأیید می‌کند که در اول صفر که سر مبارک امام حسین«ع» به دمشق رسید، بنی‌امیه این روز را عید اعلام کردند و در روز بیستم صفر سر مبارک را به جثه مبارکش برگرداندند.»(۳۱)

شیخ صدوق در روایتی در باره آمدن اسیران به کربلا می‌گوید: «حضرت علی‌بن الحسین همراه بانوان از سرزمین شام بیرون آمدند و رأس امام حسین«ع» را به کربلا بازگرداندند.»(۳۲)

حکمت آمدن اهل‌بیت به کربلا این است که امام سجاد«ع» از یزید خواست شرایطی را فراهم آورد تا سر مطهر پدر بزرگوارش را به کربلا ببرد و به بدن پاک او ملحق سازد.

علامه مجلسی می‌نویسد: «هنگامی که اهل‌بیت از شام به سوی کربلا بازگشتند، حضرت علی ‌بن حسین«ع» سرهای مقدس را به اجساد آنان ملحق ساخت و زیارت اربعین در سالگرد این روز استحباب دارد.»(۳۳)

عبدالرئوف مناوی (متوفی ۱۰۳۱ ق) از معاصرین علامه مجلسی اقوال متعددی را در باره محل دفن رأس مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع»  بررسی کرده و نوشته است: «شیعیان اثنی‌عشری (امامیه) می‌گویند چهل روز بعد از شهادت حسین‌بن علی«ع» سر او به بدنش بازگشت داده شد و در کربلا مجاور پیکرش دفن گردید.»(۳۴)

مؤلف نورالابصار هم نوشته است: «دیدگاه شیعیان این است که رأس امام حسین«ع» به بدنشان بازگردانده و در اربعین شهادت آن حضرت، در کربلای معلی به خاک سپرده شد.»(۳۵)

ابن اعثم کوهی متوفی در ۳۱۴ ق، محدث، ادیب و مورخ شیعی می‌نویسد: «آنگاه [یزید] اسباب سفر علی ‌بن حسین«ع» و سایر اهل‌بیت را تدارک دید، سرهای شهدا را بدیشان سپرد و نعمان ‌بن بشیر انصاری را با سی سوار به همراهی آن طایفه واجب‌التعظیم مأمور گردانید. علی‌ بن حسین با خواهران و عمات و سایر اقربا متوجه مدینه طیبه شدند و در بیستم شهر صفر سر مبارک امیرالمؤمنین حسین و سایر شهدا را به ابدان ایشان ملحق ساختند و از آنجا به سر تربت مقدس جد بزرگوار خویش شتافتند و رحل اقامت انداختند.»(۳۶)

مرحوم سید محسن امین جبل عاملی خاطرنشان می‌نماید در باره اینکه سر مطهر را کجا به خاک سپرده‌اند نظرات گوناگونی ابراز شده است. بنا بر آنچه در کتاب گرانقدر بحارالانوار آمده است، سر امام در کنار پیکر پاکش به خاک سپرده شد. این نظر را غالب علمای شیعه پذیرفته‌اند و معتقدند امام سجاد«ع» سر را به کربلا بازگرداند.

سیدبن طاووس علاوه بر کتاب لهوف در کتاب دیگر خود، اقبال الاعمال هم به این نکته اشاره دارد و طایفه شیعه این نظر را تأیید می‌کند. ابن نما حلّی که عالمی مورد اعتماد و دانشمندی اهل تتبع به شمار می‌رود، می‌گوید: «سر امام را در شهرهای گوناگون گرداندند، ولی سرانجام به کربلا عودت داده شد و همراه جسد مطهر دفن گردید.» مرحوم سید مرتضی علم‌الهدی و شیخ طوسی نیز با این نظر موافقند. اما سبط بن جوزی در کتاب تذکره الخواص معتقد است که رأس مطهر امام همراه کاروان اسیران از شام به مدینه آورده شد و سپس آن را به کربلا انتقال دادند و در کنار جسد مقدس حضرت به خاک سپردند.(۳۷)

شهید آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی که درباره اربعین حسینی پژوهش‌های گسترده و پرمایه‌ای را به عمل آورده است، می‌گوید: «از شواهد آمدن اسرای خاندان نبوت در بیستم صفر سال ۶۱ هجری، هجرت در اربعین اول به کربلا، عبارت از ملحق ساختن سر مبارک سیدالشهداء به جسد طیب و انورش در کربلاست و این موضوع مشهور میان علمای امامیه است. اما سایر اقوال راجع به مدفن رأس مطهر اعتماد را نشاید.»(۳۸)

شهید ابن نقال نیشابوری، شیخ عبدالله بحرانی و شیخ طبرسی، بعد از بررسی اقوال مخالفین در باره رأس مطهر یادآور شده‌اند: «مشهور میان علمای امامیه آن است که رأس مطهر توسط امام سجاد به کربلا برگردانده و همراه جسد پاک امام حسین«ع» دفن شد.»(۳۹)

علامه شیخ عبدالله شبراوی تصریح نموده است که در اربعین شهادت امام حسین«ع» رأس به پیکرش پیوست.(۴۰)

سیداسدالله حسینی تنکابنی بعد از ارزیابی اقوالی که درباره محل دفن رأس مطهر مطرح بوده است، می‌گوید: «انتقال سر مقدس توسط امام سجاد«ع» به کربلا و به خاکسپاری آن توسط ایشان مؤید به عقل و نقل و نسبت به دیگر اظهارات صحیح‌تر است.(۴۱)

البته برخی منابع هم نوشته‌اند آن سر مقدس را در نجف در جنب مرقد امیرمؤمنان به خاک سپرده‌اند. این ادعا ضمن اینکه با اقوال مشهور مطابقت ندارد، این اشکال را به وجود می‌آورد که در آن ایام هنوز مرقد مطهر حضرت علی«ع» مشخص نشده بود تا چنین اقدامی در جوار آن صورت گیرد.

شیخ حر عاملی بعد از نقل گفته‌های گوناگون در این باره کلام سید بن طاووس را در باره برگردانیدن سر مطهر به کربلا و الحاق آن بر جسم مقدس امام نقل می‌کند و می‌افزاید: «در میان روایات مذکور منافاتی وجود ندارد و شاید وی احتمال داده است که رأس مطهر را در موقع بردن به شام، نزد قبر امام علی«ع» گذاشته باشند، یا در بازگشت مدتی در آنجا نهاده و سپس در کربلا همراه جسد اطهر دفن کرده‌اند.»(۴۲)

شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهرالکلام روایات مزبور و گفتار سید بن طاووس را می‌آورد و می‌نویسد: «شاید منافاتی میان آن اقوال و فرموده سید دیده نشود. احتمال دارد رأس پاک را در نجف به خاک سپرده و بعد در کربلا به بدن مطهر ملحق کرده‌اند، اما همه اینها حدس‌هایی است که فقها برای رفع تضاد میان روایات و عمل اصحاب ذکر کرده‌اند.»(۴۳)

علامه سیدعبدالرزاق مقرّم می‌نویسد: «هنگامی که امام سجاد مشاهده کرد یزید ملعون اندکی روی موافق نشان می‌دهد، پیشنهاد کرد سرهای شهیدان را دراختیار آن بزرگوار قرار دهند تا در محل مناسبی دفن کنند. یزید پذیرفت و حضرت سجاد«ع» سرهای مطهر را تحویل گرفت و به بدن‌های آنان ملحق کرد.»

این مطلب را حبیب السید بیان کرده و نفس المهموم و ریاض الاحزان از آن کتاب نقل کرده‌اند. در روضه الواعظین، مثیرالاحزان، لهوف، اعلام الوری، مقتل عوالم، ریاض المصائب، بحارالانوار و مناقب ابن شهر آشوب به نقل از سیدمرتضی و شیخ طوسی در زیارت اربعین و در بحار از العددالتویه (برادر علامه حلّی) نقل شده‌ است که سر مبارک به بدن امام حسین ملحق گردید.

ابن حجر عَسقلانی در شرح قصیده ‌بوصیری گفته است سر امام را بعد از چهل روز به بدن رساندند و در آنجا دفن کردند. ابن جوزی نیز همین نظر را دارد.

مناوی در کتاب الکواکب‌الدرّیه می‌گوید امامیه در این باره اتفاق‌نظر دارند.

قَرطبی هم این قول را ترجیح داده و نوشته است: «اهل کشف و شهود هم عقیده دارند که سر مقدس در کربلا دفن شد. پس بنابراین گفته‌های دیگر در این باره موردی ندارد و در یک حدیث رسیده است که سر مبارک در کنار قبر امیرمؤمنان دفن شده است، لکن این اعلام و رجال حدیث و تاریخ خود چنین روایتی را دیده‌اند، ولی به دلیل عدم وثوق به رجال این روایت، از آن اعراض کرده‌اند.»(۴۴)

برخی از مخالفین، اولین اربعین امام حسین در بیستم صفر سال ۶۱، به مقتل اسفراینی درباره بعید بودن این اتفاق و دوری راه‌ها اعتماد کرده‌اند، اما مرحوم اسفراینی در همین اثر نوشته است: «یزید قائدی از قواد خود را فراخواند و هزار نفر نیرو برایش تعیین کرد که به وی بپیوندند و فرمان داد اسرا را به مدینه یا هر مکانی که خودشان متقاضی آن باشند، ببرد و تمامی آنچه را اسیران کربلا لازم دارند فراهم آورد، از جمله آنکه رأس مطهر را به آنان تحویل داد، اسرا آن را تا کربلا حمل کردند و همراه جسد مقدس به خاک سپردند.»(۴۵)

شیخ فضل‌علی قزوینی (متوفی ۱۳۶۷ ق) که درباره تاریخ کربلا و حماسه نینوا پژوهش‌های باارزشی کرده است، اختلاف درباره مدفن رأس امام حسین«ع» را به لحاظ دیدگاه‌هایی که در گذر اعصار مطرح بوده به چهار دسته تقسیم کرده است: آنچه را که مختص علمای شیعه است. عقاید اهل سنت، دیدگاه‌های مشترک بین امامیه و عامه و نیز نظرات بین طرفداران فرقه اسماعیلیه و عامه. مرحوم قزوینی ذیل دیدگاه‌های مشترک بین امامیه و عامه خاطرنشان می‌نماید که رأس مبارک از شام به کربلا برگردانده و همراه جسد مطهر دفن شد. این نظر مشهور بین شیعیان بوده و آنان در قرون متمادی بر آن عمل ‌کرده‌اند. حتی در عصر ما بر موضوع مزبور اجماع وجود دارد. آنگاه در ادامه اقوال محدثان و فقهای شیعه را که در این باره اتفاق نظر دارند می‌آورد. قزوینی از این بابت تعجب می‌کند که چرا برخی از مؤلفان درباره محل دفن رأس امام اظهار تردید کرده‌ و نتوانسته‌اند در باره اینکه سر مقدس در نجف یا کربلا دفن گردیده نظر قاطعی را ابراز دارند. او از ارزیابی روایات، متون تاریخی و اقوال علما این گونه برداشت می‌کند که رأس مبارک در کربلا به پیکر پاک امام ملحق گردیده است و این قول علامه مجلسی را که در بحارالانوار درج گردیده است می‌آورد که: «والرأس مع الجسد و الجسد مع الرأس.»(۴۶)

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در ۲۲ آبان سال ۱۳۶۳.

۲ـ همان مأخذ.

۳ـ حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، ج ۲، ص ۱۴۱.

۴ـ همان مأخذ، ص ۱۴۱.

۵ـ فرهنگ زیارت، ش ۱۹ و ۲۰، تابستان و پاییز ۱۳۹۳، ص ۱۳.

۶ـ کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۸۱.

۷ـ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج ۶، ص ۵۲، بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۷۵.

۸ـ مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۱۷۱.

۹ـ آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص ۵۲۸.

۱۰ـ مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۵۸۰، سفینه البحار، محدث قمی، ج ۱، ص ۱۴۱.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۳۰.

۱۲ـ اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۱۹۶.

۱۳ـ منیرالاحزان، ابن نماحلی، صص ۱۰۸ـ۱۰۷.

۱۴ـ الدمعه الساکیه، حاج ملاباقر بهبانی، ص ۳۹۱.

۱۵ـ فرهنگ زیارت، ش ۱۹ و ۲۰، ص ۱۷۴.

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.

۱۷ـ توضیح المقاصد، شیخ بهایی، ص ۶.

۱۸ـ التذکره فی احوال الموتی و امورالاخره، قرطبی، ج ۲، ص ۶۶۸.

۱۹ـ سارالشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، شیخ مفید، ص ۴۶.

۲۰ـ مصباح المتهجد، ص ۷۳۰.

۲۱ـ المصباح، کفعمی، ص ۱۵۰.

۲۲ـ العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ابن مطهر حلی، ص ۲۱۹.

۲۳ـ المجالس الفاخره فی ماتم العتره الطاهره، شرف‌الدین عاملی، ص ۲۳۴.

۲۴ـ المجالس السنیه، سیدمحسن امین، صص ۲۷۱ـ۲۷۰.

۲۵ـ اعیان الشیعه، همو، ج ۱، ص ۶۱۷.

۲۶ـ نک: لواعج الاشجان، همو، صص ۲۳۸ـ۲۳۷.

۲۷ـ معالی السبطین، ملامهدی مازندرانی، ص ۸۹۵.

۲۸ـ مسیره الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج ۲، ص ۱۳۲.

۲۹ـ الاربعین الحسینیه، میرزامحمد ارباب قمی، ص ۲۰۷.

۳۰ـ آثار الباقیه، ص ۵۲۸.

۳۱ـ عجایب المخلوقات، زکریا قزوینی، ص ۶۷.

۳۲ـ الامالی، شیخ محمدصدوق، ص ۲۳۲.

۳۳ـ بحارلانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۴.

۳۴ـ فیض القدیر، محمد عبدالرؤوف المناوی، ج ۱، ص ۲۰۵.

۳۵ـ نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، شبلنجی، ص ۱۲۱.

۳۶ـ الفتوح، ابن اکثم کوفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ص ۹۱۶.

۳۷ـ اعیان الشیعه، ج ۳، صص ۶۲۷ـ۶۲۶.

۳۸ـ تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص ۳۰۴.

۳۹ـ روضه الواعظین، ابن فتال نیشابوری، ص ۱۶۵، اعلام الوری، طبرسی، ص ۱۵۱.

۴۰ـ الاتحاف بحب الاشراف، شیخ عبدالله شبرلوی شافعی، صص ۱۲ و ۲۳.

۴۱ـ مصائب الهداه، سید اسدالله حسینی تنکابنی، ص ۸۷.

۴۲ـ وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج ۵، ص ۳۱۰.

۴۳ـ جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج ۲۰، ص ۹۳.

۴۴ـ مقتل، سیدعبدالرزاق مقرّم، صص ۴۴۰ـ۴۳۹.

۴۵ـ مقتل اسفراینی، ص ۵۴.

۴۶ـ الامام الحسین و اصحابه، فضل علی قزوینی، ج ۱، صص ۴۳۶ـ۴۲۷.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

حماسه باشکوه عاشورا که با هدف مبارزه با منکرات امویان، احیای سنت محمدی و سیره علوی، نفی ظلم و ستم پایه‌ریزی گردید، به‌سرعت توانست زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای خیزش‌ها و حرکت‌های خودجوش دینی علیه زمامداران جفاگستر و ناروایی‌ها فراهم آورد.

 

 

۲٫

بعد از شهادت امام حسین«ع» و اصحاب فداکارش، برخلاف تصور باطل رژیم‌های حاکم، مبارزه، فریاد و اعتراض علیه ستمگران و خلافکاران خاموش نگردید و اگرچه شیوه نبرد با پلیدی‌ها تغییر یافت، ولی به برکت نهضت جاوید و مقدس حضرت اباعبدالله الحسین«ع» خط سرخ شهادت و ایثار استمرار پیدا کرد.

۳٫

اربعین حسینی از پیامدهای قیام کربلاست که خود به جاودانگی و گسترش فرهنگ و معارف عاشورا کمک و ثابت کرد اگر آن گونه که شایسته مقام باعظمت رهبر این حماسه است، به تجلیل و تکریم آن پرداخته شود.

 

۴٫

قیام عاشورا به عنوان بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین نماد مقاومت، علیه تیرگی‌ها و آلودگی‌های ناشی از زمامداران فاسد و کارگزاران ظالم، نه تنها در قلمرو جهان اسلام، بلکه در سراسر گیتی همواره مطرح خواهد شد.

 

 

30نوامبر/16

اقدامات تروریستی داعش و احتمال تغییر معادلات منطقه

                                                                                                 حسین رویوران

اقدامات اخیر گروه تروریستی داعش در بیروت و پاریس، برای غرب در ابعاد مختلف یک افتضاح سیاسی بود وآنان را با چالش‌های جدیدی روبه‌رو ساخت. غرب در جریان اطلاع‌رسانی این دو حادثه به‌طور بی‌سابقه‌ای ماهیت نژادپرستانه‌ خود را نمایان کرد. انعکاس اخبار و حوادث تروریستی در فرانسه در خبرگزاری‌های جهان که همگی غربی‌اند، بیست برابر اخبار عملیات تروریستی بیروت بود که به دست همان گروه جنایتکار انجام شد. این رفتار نشان می‌دهد که غرب برای انسان غربی ارزشی متفاوت از انسان شرقی قائل است و تروریسم بر ضد غرب جنایتی بزرگ‌تر از حوادث مشابه در شرق است.

جمله آقای بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه در اینکه فرانسه تنها یک روز از روزهای پنج سال گذشته سوریه را تجربه کرده، بسیار گویا بود ویک دنیا گله و اعتراض به غرب در آن دیده می‌شود و نشان می‌دهد که غرب با حمایت از این گروه‌های تروریستی چه جنایت بزرگی را در حق مردم سوریه مرتکب شده است.

واکنش رهبران سیاسی دو کشور نسبت به حوادث تروریستی در فرانسه و لبنان نیز نشانه تفاوت زیرساخت‌های فرهنگی و سبد ارزشی در این دو جامعه است. در لبنان سید حسن نصرالله به‌سرعت اعلام کرد که این حادثه تروریستی است و ما باید به عاملان آن یعنی داعش، آن هم در جبهه‌های جنگ در سوریه پاسخ بدهیم و از مردم لبنان خواست که نکند تحت‌تأثیر اخبار اعلام تابعیت سیاسی یا مذهبی عاملان این اقدام تروریستی قرار گیرند، زیرا تروریسم دین ندارد و نباید به هیچ ملتی نسبت داده شود.

بعد از عملیات تروریستی بیروت شایع شده بود که عاملان انجام جنایت برج‌البراجنه یک فلسطینی و لبنانی سنی است. این خبر با حساسیت‌های موجود در لبنان می‌توانست در میان شیعیان وسنی‌های لبنانی و فلسطینیان تنش جدی ایجاد کند، ولی صحبت‌های دبیرکل حزب‌الله جلوی این فتنه را گرفت و از انحراف در اولویت جنگ بر ضدتروریسم جلوگیری کرد.

در فرانسه رهبران سیاسی پس از حوادث تروریستی بر انتقام از مسلمانان و تروریست‌ها تأکید کردند و رسانه‌های فرانسه و غرب به گونه‌ای تبلیغ کردند که بسیاری از کشورهای اروپایی سیاست پذیرش آوارگان سوری در اروپا را متوقف کردند و بسیاری از مساجد در فرانسه با دستور مستقیم وزارت کشور فرانسه بسته شدند و موج بازداشت مسلمانان و مسلمان‌آزاری آغاز گردید. همین که اعلام شد که تنها یکی از تروریست‌ها سوری است (همه به جز یک نفر تابعیت اروپایی داشتند)، مجلس نمایندگان امریکا نیز لایحه خودداری از پذیرش مهاجران سوری را به تصویب رساند و صدها مسلمان مقیم غرب در معرض آزارهای ناموجه هموطنان خود قرار گرفتند. این حوادث نشان می‌دهند که جوامع شرقی اهل تسامح‌اند، ولی در غرب هیچ حسی جز انتقام دیده نمی‌شود و اخلاق‌مداری در شرق و غرب تا چه حد متفاوت است.

البته انفجارات تروریستی بیروت و پاریس تنها در این محدوده تأثیر نداشت، بلکه در خود معادله موجود در منطقه و سوریه نیز تأثیرات بسیاری را بر جای گذاشت. آنچه مسلم است ایستادگی دولت و ملت سوریه در مقابل توطئه عظیم چندملیتی و کمک ایران و روسیه به آنها مانع از اجرای سناریوهای غربی ـ عربی در سوریه شد. ورود اخیر روسیه به بحران سوریه تا حد زیادی شرایط میدانی را دگرگون و در عین حال رفتارهای منافقانه غرب را نمایان و عریان ساخت. سوریه با پوشش هوایی روسیه و کمک مستشاری و ستادی ایران در مدت چند هفته، شرایط میدانی را دگرگون ساخت و ارتش سوریه با این کمک هفت جبهه زمینی در محورهای حمص، حما، لاذقیه، حلب، دوما، قنیطره و درعا را باز کرد و بدون استثنا در همه آنها پیشروی داشت.

حملات هوایی روسیه نشان داد که ائتلاف بین‌المللی علیه داعش که غرب به وجود آورده، فاقد اراده جدی برای نابودی این سازمان تروریستی است. ائتلاف غربی به رهبری آمریکا در یک سال و اندی از آغاز فعالیت خود برضد داعش مدعی است هفت هزار حمله هوایی بر ضد سازمان‌های تکفیری انجام داده، اما این عملیات هیچ تغییری در میدان پدید نیاورده، در حالی که حملات هوایی روسیه به مراکز تکفیری‌ها پس از یک هفته شرایط میدانی را تغییر داد و فرار تکفیری‌ها در همه محورها شروع شد. این سازمان‌های تکفیری ده‌ها مرکز آموزشی و زاغه‌های مهمات دارند و برای کسب درآمد از ناوگانی متشکل از ۱۷۰۰ تانکر زمینی حمل نفت دزدیده شده استفاده می‌کنند و روزانه نفت را با کمک قاچاقچیان ترکیه و صد البته با چشم‌پوشی دولت حاکم در آنکارا، از عراق و سوریه به بندر جیهان ترکیه می‌رساند و در بازارهای بین‌المللی به فروش می‌رسد.

مراکز حیاتی این سازمان عریض و طویل هیچ‌گاه به طور جدی از سوی ائتلاف بین‌المللی مورد حمله قرار نگرفته بود و واکنش آمریکا به اقدام روسیه حجم این رسوایی را افزایش داد. آمریکا و غرب بمباران جدی و هدفمند روسیه در سوریه را تهدیدی برای صلح منطقه قلمداد و با پرتاب ۵۰ تن اسلحه مدرن به تروریست‌های معتدل و میانه‌رو، دست خود را کاملاً رو کرده و تلاش برای ایجاد توازن بین نیروهای سوری و تروریست‌ها را آشکار ساخته‌اند.

اجلاس فوری سازمان ناتو و اظهارات مسئولان غربی در ضرورت کنترل روسیه و ایران و به اصطلاح حمایت از هم‌پیمانان غرب در منطقه، شبکه منطقه‌ای و بین‌المللی مدیریت تروریسم را کاملاً لو داد. پیروزی‌های سریع و قاطع در جبهه‌های زمینی، به‌ویژه در محور حلب و حما و قطع ارتباط نیروهای تکفیری و تدارکات و فرار بسیاری از تروریست‌ها به مرزهای ترکیه، غرب را به‌شدت وحشت‌زده کرد، به‌طوری که با ابتکار اجلاس وین برای حل سیاسی بحران در سوریه به‌سرعت تلاش کرد حوادث جدید منطقه را تحت کنترل درآورد.

دعوت از ایران و روسیه و برخی از همسایگان مانند عراق و لبنان در این اجلاس تاکتیکی بود برای اینکه نوعی اجماع کنترل شده توسط غرب شکل گیرد. غرب تلاش کرد تا از این تریبون بین‌المللی استفاده کند و تکلیف بشار اسد را روشن سازد، ولی مواضع قاطع ایران و روسیه در این اجلاس در رد هرگونه دیکته سیاسی و دخالت در امور داخلی سوریه و تأکید بر هنجارهای بین‌المللی در اخذ هرگونه تصمیم‌گیری و تعیین حق سرنوشت در باره سوریه به دولت و مردم این کشور، بسیاری از تدابیر غرب را برهم زد و مانع از آن شد که غرب آنچه در میدان با توطئه به دست نیاورد، در میدان دیپلماسی به دست آورد.

در این میان حوادث تروریستی داعش در فرانسه بسیار تأثیرگذار بود، زیرا پاریس از آغاز بحران سوریه با تبعیت از واشنگتن، جناح افراطی غربی را تشکیل ‌دادند و امیدوار بودند که تحولات در منطقه به گسترش سلطه غرب بر سوریه و منطقه بینجامد. سازمان‌های امنیتی فرانسه در پنج سال گذشته از اعزام بیش از دوهزار فرانسوی تکفیری به سوریه چشم‌پوشی و با همکاری با سازمان امنیت ترکیه (میت)، این افراد را به داخل سوریه اعزام و نقشی کلیدی در فرماندهی داعش و جبهه النصره ایفا کردند. اما حوادث تروریستی در فرانسه که ۱۳۰ کشته به همراه داشت، موضع فرانسه را به‌طور جدی تغییر داد. دولت سوسیالیست فرانسه هیچ راهی جز انتقال از جبهه حامی تروریست‌ها به جبهه ضدداعش در اختیار نداشت و آقای هلند رئیس‌جمهور این کشور در برابر ملت خود ناچار شد راهبرد ایجاد ائتلاف بین‌المللی جدید بین ایران، روسیه، آمریکا و فرانسه را اعلام کند.

انفجار اخیر هواپیمای روسی در آسمان سینا از سوی داعش نیز تحول مهمی است که روسیه را در راهی که انتخاب کرده مصمم‌تر ساخته است. کشته شدن بیش از ۲۰۰ روسی در این اقدام تروریستی، باور پوتین رئیس‌جمهور روسیه را مبنی بر اینکه اگر با تروریست‌های روسی در دمشق برخورد نکنیم باید منتظر جنگ با آنها در مسکو باشیم تقویت کرد. این اقدام تروریستی حجم ضربات هوایی روسی در سوریه را افزایش و حجم اهداف را نیز گسترش داد.

شکی نیست که تحولات جدید در بحران سوریه به نفع جبهه مقاومت است. انسجام جبهه مقاومت و افزایش ضریب همبستگی سازمانی میان آنها و در مقابل گسیختگی جبهه غربی ـ عربی ـ ترکی و بروز اختلاف میان آنها، شرایط جدیدی را پدید آورده و امکان خروج سوریه از بحران را فراهم ساخته است. در حال حاضر غرب و هم‌پیمانان آن راهی جز عقب‌نشینی از حمایت تروریسم در پیش ندارند و اظهارات اخیر غربی‌ها در پذیرش استمرار حاکمیت اسد، رئیس‌جمهور سوریه تا پایان دوره انتقالی نشانه آغاز عقب‌نشینی غرب از مواضع ثابت و سابق خود است. با امنیتی شدن شرایط در اروپا در نتیجه عملیات تروریستی در فرانسه، اروپائیان تحت فشار دو متغیر قرار گرفته‌اند. از یک‌ سو مهاجران سوری همچنان به اروپا سرازیر می‌شوند و این اقدام شرایط امنیتی، سیاسی و اقتصادی اتحادیه اروپا را تحت‌تأثیر قرار ‌داده و اختلافات جدی را در باره پذیرش یا عدم پذیرش آنها میان کشورهای اروپایی پدید آورده است، به گونه‌ای که برخی کشورها، دیگر کشورها را به سیاست‌های غیرانسانی متهم می‌کنند.

از سوی دیگر اقدامات تروریستی و امکان تکرار حوادث پاریس با بازگشت بیش از دوهزار از شش‌هزار تروریست اروپایی از سوریه، استمرار اتحاد منطقه شنگن را  زیر سئوال ‌برده و تعلیق معاهده شنگن از سوی فرانسه و استقرار مرزبانان این کشور در کلیه مبادی ورودی مرزی نشان می‌دهد که کشورهای اروپایی برخلاف آمریکا  در مقابل تحولات خاورمیانه آسیب‌پذیرند و ادامه همکاری سابق اروپا با امریکا با شرایط جدید در منطقه امکان‌پذیر نیست و ممکن است به فروپاشی اتحادیه اروپا منجر شود. این تحولات شرایط جدیدی را در منطقه رقم خواهند زد که لاجرم فضای متفاوتی را پدید خواهد آورد.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بعد از عملیات تروریستی بیروت شایع شده بود که عاملان انجام جنایت برج‌البراجنه یک فلسطینی و لبنانی سنی است. این خبر با حساسیت‌های موجود در لبنان می‌توانست در میان شیعیان وسنی‌های لبنانی و فلسطینیان تنش جدی ایجاد کند، ولی صحبت‌های دبیرکل حزب‌الله جلوی این فتنه را گرفت و از انحراف در اولویت جنگ بر ضدتروریسم جلوگیری کرد.

 

 

۲٫

 

اقدامات تروریستی و امکان تکرار حوادث پاریس با بازگشت بیش از دوهزار از شش‌هزار تروریست اروپایی از سوریه، استمرار اتحاد منطقه شنگن را  زیر سئوال ‌برده و تعلیق معاهده شنگن از سوی فرانسه و استقرار مرزبانان این کشور در کلیه مبادی ورودی مرزی نشان می‌دهد که کشورهای اروپایی برخلاف آمریکا در مقابل تحولات خاورمیانه آسیب‌پذیرند.

 

 

 

30نوامبر/16

عوامل مؤثر بر سلطه صهیونیست‌ها برآمریکا

پاسخ به شبهات تاریخی

 

 

مجید صفاتاج

 

 

در شماره گذشته به چگونگی شکل‌گیری سلطه یهودیان بر آمریکا اشاره شد. در این شماره به مهم‌ترین عوامل مؤثر بر سلطه صهیونیست‌ها در آمریکا می‌پردازیم که عبارتند از:

الف ـ پراکندگی جغرافیایی:

صهیونیسم جهانی با پشتیبانی مستقیم محافل یهودی امریکا اهمیت خاصی به توزیع جغرافیایی یهودیان و قرار گرفتن آنها در اماکنی که در راستای منافع صهیونیسم هستند، داده است، به‌نحوی که تا اول هزاره سوم میلادی ۹۹ درصد از یهودیان در شهرهای بزرگ مستقر شده‌اند و آرای آنها در انتخابات‌ها وزنه و قدرت قابل توجهی محسوب می‌شود و از طریق آن تصمیم‌گیری سیاستمداران تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرد.(۱)

«در پایان یافتن قرن بیستم، تعداد افراد بزرگ‌ترین اقلیت یهودی ساکن نیویورک  یک و نیم میلیون نفر بود.  پس از آن لس‌آنجلس با نیم‌ میلیون یهودی قرار دارد. پس از آن در هریک از شهرهای شیکاگو، فیلادلفیا و بوستون دویست و پنجاه هزار یهودی ساکن هستند. تعداد یهودیان در آمریکا بالغ بر ۵/۵ میلیون نفر است که ۴۳% یهودیان جهان را تشکیل می‌دهند و تقریباً یک میلیون و سیصد هزار نفر از یهودیان اسرائیل بیشترند. به همین دلیل یهودیان در اغلب انتخابات‌های امریکا در کفه برتری قرار می‌گیرند.  گفتنی است که تعداد یهودیان در سراسر جهان از سیزده میلیون نفر تجاوز نمی‌کند.»(۲)

 

ب ـ وضع اقتصادی:

در تعالیم تورات آمده است که تمام اموال جهان از آن شماست و هرچه جمع‌کنید براى شما کافى نیست، پس بجنگید تا پول براى شما باشد.

با توجه به این آموزه، یهودیان همواره سعى کرده‏اند تا برای به دست آوردن سرمایه و درآمد بیشتر بر تمام مراکز اقتصادى و تجارى آمریکا پنجه افکنند و تا کنون توانسته‏اند ده‌ها بانک، کارخانه و شرکت بزرگ آمریکایى را در اختیار بگیرند. آنها از این ثروت هنگفت و مکنت مالى استفاده می‌کنند و توانسته‏اند بسیارى از رؤساى جمهور آمریکا، اعضاى کنگره وسنا را بخرند و تحت امر خود قرار دهند و از طریق این کشور، سیاست‌هاى خود را در جهان پیش ببرند.

سازمان‌ها و اتحادیه‏هاى یهودى ایالات متحده آمریکا براى رسیدن به اهداف و مقاصد سلطه‌جویانه خود در آمریکا و سایر نقاط جهان، به‌ویژه در فلسطین موافقت کردند تا نهاد یهودى واحدى ایجاد شود که به ‌نهایى جمع‌آورى اموال از یهودیان را انجام دهد. نام این نهاد را «مؤسسه کمک رسانى واحد یهود» گذاشته‌اند. گاهى به آن «نداى واحد یهود»  نیز گفته مى‏شود. اموالى جمع‏آورى شده توسط این مؤسسه براى یهودیان نیازمند اروپا، مهاجرت و اسکان در فلسطین و نیز براى کمک به یهودیان نیازمند آمریکایى هزینه مى‏شد. «مؤسسه کمک رسانى واحد یهود» جمع‌آورى اموال را براى یهودیان آمریکا آسان کرد.

در طول جنگ جهانى دوم اکثر یهودیانى که کمک مالى مى‏کردند، توانستند نیازهاى سایر یهودیان را نیز برطرف کنند. در آغاز، بیشتر این اموال در داخل آمریکا هزینه مى‏شدند، ولی پس از تجدید نظردر مورد چگونگى مصرف اموال یهودى آمریکایى،  این اموال در داخل و خارج به صورت برابر توزیع  شدند و ۲۵ درصد از کل اموال نیز به یهودیان فلسطین اختصاص داده شد.(۳)

ارائه کمک مالى به رژیم صهیونیستی و فراوانى تعداد یهودیانى که به اتحاد جماهیر شوروى [سابق] مهاجرت کرده بودند، از جمله امورى بود که لزوم وجود اموالى براى حمایت از انان را مى‏طلبید. مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود منبع این حمایت بود. در سال ۱۹۶۷، این مؤسسه ۲۴۲ میلیون دلار به اسرائیل کمک کرد و در سال ۱۹۸۰ حمایت سالیانه از اسرائیل به ۳۰۰ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۷۴ به دنبال جنگ اکتبر ۱۹۷۳ حمایت مالى از رژیم صهیونیستی از نیم میلیارد دلار نیز فراتر رفت.

به علت اعتصابات آمریکا، مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود از طریق «مؤسسه کمک‏رسانى واحد اسرائیل» این اموال را از آمریکا به اسرائیل مى‏فرستاد که در اکثر عملیات‏ آژانس یهود از قبیل هزینه براى جذب مهاجران جدید، برنامه‏هاى آموزشى، پروژه‏هاى کشاورى و خدمات دیگر به کار گرفته مى‏شد. اما این شیوه غیرمستقیم در هزینه کردن اموالى که یهودیان آمریکا به اسرائیل مى‏بخشند و همچنین وضع سیاسى شاغلان در پست‏هاى رهبرى آژانس یهود، در نتیجه  فساد سیاسى و جانبدارانه عمل کردن در تخصیص این اموال، خشم یهودیان آمریکا، یعنى صاحبان این کمک‌ها را برانگیخت و برخوردهایى را بین رهبران آژانس یهود در اسرائیل با اتحادیه‏هاى یهودى در آمریکا به وجود آورد. در نتیجه قانونى وضع شد که به یهودیان آمریکایى اهداکننده این کمک‏ها و اعانه‏ها اجازه مى‏داد تسلط بیشترى بر نحوه هزینه کمک‏ها داشته باشند.

از اواخر دهه ۷۰ قرن بیستم، سیستم جدیدى اجرا شد که به موجب آن یهودیان آمریکا که این کمک‏ها را ارسال مى‏کردند  با یهودیان اسرائیل ، یعنی دریافت کنندگان این کمک‌ها مى‏کردند مستقیماً ارتباط پیدا مى‏کردند.

این سیستم «نوسازى پروژه‏ها» نامیده شد و هدف از آن به کار گرفتن تجربه یهودیان کمک کننده آمریکا در حل مشکلات اجتماعى رژیم صهیونیستی بود. از دیدگاه تشکیل‌دهندگان مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود، اهمیت این سیستم در همراه کردن سازمان‏ها و اتحادیه‏هاى یهودى در کشورهاى آمریکا و اسرائیل بود. در آغاز سال ۱۹۸۵  چهل اتحادیه یهودى آمریکایى وجود داشتند که با همتایان خود در اسرائیل در ارتباط بودند و فعالیت مستقیم خود را با آنها شروع کرده بودند.(۴)

در کنار «کمک‌رسانى واحد یهود» گروه کوچکى از یهودیان لیبرال آمریکا در سال ۱۹۷۹ «صندوق اسرائیل جدید» را در آمریکا ایجاد کردند. علت ایجاد این صندوق نارضایتی گروه مؤسس آن از سیاست‏هاى دولت‏هاى حزب لیکود و نیز مخالفت این گروه با شیوه هزینه دارایى‏ها توسط آژانس یهود بود. دارایى‏هاى صندوق اسرائیل جدید براى گروه‌هایى هزینه مى‏شد که در زمینه تقویت حقوق مدنى براى یهودیان و اعراب در اسرائیل، مبارزه علیه ظلم و ستم نسبت به زنان و کودکان و قربانیان تبعیض نژادى و همین‌ طور در زمینه یافتن راهى براى صلح بین اعراب و یهودیان فعالیت مى‏کردند.

گروه مؤسس «صندوق اسرائیل جدید» از طرف یهودیان راست‏گرا با انتقادات تندى رو به رو شد، اما نامه‏اى که تدى کولیک، شهردار سابق قدس در سال ۱۹۹۰ براى روزنامه جوئیش ویک که در نیویورک منتشر مى‏شود فرستاد و در آن از فعالیت‏هاى «صندوق اسرائیل جدید» ستایش کرد، مشروعیت بیشترى به فعالیت‏هاى این صندوق که گروه‌هاى راست‌گرا از آن دورى مى‏کردند بخشید.

هدسّه یا هداساه، سازمان زنان صهیونیست نیز بزرگ‏ترین سازمان یهودى براى جمع‌آورى پول براى رژیم صهیونیستی است که در خارج از چهارچوب مؤسسه کمک‏رسانى واحد یهود فعالیت مى‏کند. این سازمان از زمان تأسیس با شخصیت برجسته یک زن صهیونیست به نام «هنریتا زولد» در ارتباط بود که در سال ۱۸۶۰ در شهر بالتیمور ایالت متحده آمریکا متولد شد. پدر او خاخام بنیامین زولد از مجارستان به آمریکا مهاجرت کرده بود.(۵)

امروزه «هدسه» در بین سازمان‏هاى صهیونیستى سازمان از لحاظ منابع مالى در جایگاه سوم قرار دارد. این سازمان اکثر دارایى‏هاى خود را براى تحت پوشش قرار دادن خدمات پزشکى در اسرائیل مثل درمانگاه‏ها، بیمارستان‏ها، و مراکز آموزش حرفه‏اى هزینه مى‏کند.

در کنار حمایت مالى بسیار زیاد یهودیان آمریکا از رژیم صهیونیستی که سالانه از نیم میلیارد دلار نیز فراتر مى‏رود، یهودیان آمریکا ساز و کارهاى سیاسى خود را در حمایت مالى از این رژیم، پیشرفته‏تر کرده‏اند. پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و در نتیجه پیشرفتى که در روابط آمریکا و اسرائیل به وجود آمد، یهودیان احساس کردند که باید ابزار حمایت سیاسى خود را تغییر دهند. پس از آن حجم کمک‏هاى آمریکا به رژیم صهیونیست ناگهان افزایش قابل توجهى پیدا کرد و چندین برابر شد و به سه میلیارد دلار رسید. این مسئله کمک‏هاى اقلیت یهودى آمریکا را کمرنگ و کم‏اهمیت جلوه مى‏دهد و این اقلیت دیگر اصلى‏ترین منبع حمایت مالى رژیم صهیونیستی به حساب نمى‏آید.

منابع مالى جدید سبب تغییر در نوع حمایت یهودیان آمریکا از اسرائیل شد. حالا دیگر وظیفه اصلى آنان تلاش براى تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل بود و اینکه با هر تلاشى که به این حمایت ضربه بزند یا مانع آن شود، با قدرت برخورد کنند.(۶)

ج ـ سازماندهى مناسب:

از زمانى که یهودیان در بیش از سیصد سال قبل براى اسکان به آمریکا رفتند تا آغاز قرن ۲۱، اصل فعالیت اختیارى، عامل اساسى در سازماندهى یهودیان در آمریکا محسوب مى‏شد، در حالى که یهودیان در اروپا و شمال آفریقا به عنوان یک اقلیت مجبور بودند امور خود را از طریق دولت‏هاى این مناطق سازماندهى کنند تا زمانى برسد که گروهى را تشکیل دهند که نمایندگى آنان را در برابر قدرت حاکمه به عهده داشته باشد.

اما این امر در آمریکا اختیارى و داوطلبانه بود و دولت نیز به آن توجه نداشت. هر چند بى‏توجهى دولت آمریکا به امور داخلى یهودیان به نفع آنان بود، خود یهودیان در بعضى مواقع نمى‏توانستند بین خودشان اتحاد و یکپارچگى ایجاد کنند.(۷)

ارتباط داوطلبانه در حیات مدنى آمریکا تأثیرات مثبتى بر یهودیان داشت، اما از بعضى تأثیرات منفى هم به دور نبود، لذا یهودیان سازمان‏ها، اتحادیه‏ها و نهادهایى را برای حفظ ارتباطاتشان ایجاد کردند. همچنین سازمان‌هاى بسیارى را برای پوشش دادن به نیازهاى دینى، فرهنگى و قومى خود تأسیس کردند. تنها مانع بر سر ایجاد این سازمان‌ها محدودیت مالى بود.(۸)

رهبران سازمان‌هاى یهودى سعی کردند یهودیان غیروابسته را از طرق مختلفى همچون اقناع کردن، فشارهاى اجتماعى و تحریک دینى جذب کنند، اما به‌رغم این تلاش‏ها، بخش قابل توجهى از این یهودیان، همچنان خارج از چهارچوب گروهى و جمعى قرار داشتند.

وضع اقتصادى متمایز یهودیان آمریکا و ثروتمندى آنان امکان کمک به یهودیان سراسر جهان را برای آنها فراهم آورد. با ارتقای جایگاه ایالات متحده آمریکا در طول جنگ جهانى دوم، بر قدرت یهودیان آمریکا نیز افزوده ‏شد تا جائی که امریکا به مرکز رهبرى یهودیان سراسر جهان تبدیل شد. سختى‏ها و پراکندگى یهودیان اروپا در طول جنگ جهانى دوم، خلأیى را در رهبرى آنان به وجود آورده بود، خلائی که غیر از یهودیان آمریکا کسى نمى‏توانست آن را برطرف کند، زیرا آنها بزرگ‏ترین اقلیت یهودى‌ای بودند که وضعشان در طول جنگ تغییر نکرد و هیچ آزار و اذیتى به آنان نرسید.

پس از جنگ جهانى دوم، فعالیت اقلیت یهودى آمریکا از طریق شبکه گسترده‏اى از سازمان‌ها، اتحادیه‏ها و نهادها انجام مى‏گرفت. این شبکه تمام زمینه‏هاى دینى، اجتماعى، آموزشى، بهداشتى و رفاهى را تحت پوشش قرار مى‏داد، همه نوع کمکى به رژیم صهیونیستی مى‏کرد و مدیریت روابط بین اقلیت یهودى را با طرف‏هاى غیریهودى داخل و خارج آمریکا بر عهده داشت.

گروه‌هاى یهودى سازمان یافته آمریکا از تمام شیوه‏ها براى فشار بر دستگاه‌هاى دولتى آمریکا استفاده مى‏کردند.(۹)

به دنبال تحولات بین‏المللى و پیامدهاى منفى یا مثبت آن بر کل یهودیان یا گروه‌هایى که در مکان‌هاى مختلفى پراکنده بودند، سازمان‌هاى یهودى مجدداً سازماندهى شدند تا با محیط متغیر خود تناسب داشته باشند. در حالى که بعضى از سازمان‌هاى قدیمى همچنان به حال خود باقى ماندند، بقیه سازمان‌ها منحل شدند و به جاى آنها، سازمان‌هاى جدید و قدرتمندى تأسیس شدند که از نفوذ قومى و مؤثرى نیز برخوردار بودند.

 

 

منبع:

۱- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد چهارم (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹) ص ۲۳۱

۲ – عنابه، جلال، قدرت یهودیان در آمریکا، محمد رضا بلوردی (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، ۱۳۸۶)، ص ۲۸

۳ – همان، ص ۵۴

۴– صفاتاج، مجید، پیشین، ص۲۳۳

۵- پیشین، صص ۵۶ ـ ۵۴

۶ – همان، ص ۵۸

۷- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۲۳۴

۸- عنابه، جلال، پیشین، ص ۵۱

۹- همان، ص ۵۲

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پس از جنگ جهانى دوم، فعالیت اقلیت یهودى آمریکا از طریق شبکه گسترده‏اى از سازمان‌ها، اتحادیه‏ها و نهادها انجام مى‏گرفت. این شبکه تمام زمینه‏هاى دینى، اجتماعى، آموزشى، بهداشتى و رفاهى را تحت پوشش قرار مى‏داد، همه نوع کمکى به رژیم صهیونیستی مى‏کرد و مدیریت روابط بین اقلیت یهودى را با طرف‏هاى غیریهودى داخل و خارج آمریکا بر عهده داشت.

 

۲٫

به دنبال تحولات بین‏المللى و پیامدهاى منفى یا مثبت آن بر کل یهودیان یا گروه‌هایى که در مکان‌هاى مختلفى پراکنده بودند، سازمان‌هاى یهودى مجدداً سازماندهى شدند تا با محیط متغیر خود تناسب داشته باشند. در حالى که بعضى از سازمان‌هاى قدیمى همچنان به حال خود باقى ماندند، بقیه سازمان‌ها منحل شدند و به جاى آنها، سازمان‌هاى جدید و قدرتمندى تأسیس شدند که از نفوذ قومى و مؤثرى نیز برخوردار بودند.

 

30نوامبر/16

دارفور: فصلی دیگر از دخالت های رژیم صهیونیستی در سودان

احمد بروایه

رژیم صهیونیستی برای غصب سرزمین‌های اسلامی و قرار گرفتن در میان این کشورها از یک تهدید وجودی رنج می‌برد. این رژیم می‌داند که به دلیل خصومت ملت‌های مسلمان با او، هیچ سازشی با نظام‌های خائن منطقه نخواهد توانست منافع او را در بلند مدت تأمین کند؛ از این رو تلاش می‌کند با ایجاد تفرقه و استفاده از مشکلات موجود در جهان اسلام، زمینه تجزیه بیش از پیش جوامع اسلامی را در راستای منافع خود فراهم آورد.

در این میان یکی از مناطق مورد توجه رژیم صهیونیستی سودان است و در راستای سیاست محاصره مصر و ممانعت از تشکیل یک دولت قوی و حامی مصر در منطقه، با استفاده از مشکلات این کشور در امور داخلی آن دخالت می‌کند. رژیم صهیونیستی با حمایت از جنبش‌های جدایی‌طلبانه در جنوب سودان توانست گام اول هدف خود یعنی تجزیه سودان را عملی کند و هم‌اکنون با حمایت از شورشیان دارفور به بهانه حمایت از سیاه‌پوستان در مقابل ظلم عرب‌ها علاوه بر این هدف می‌خواهد افکار عمومی ملت‌های آفریقایی غیرعرب را نسبت به عرب‌ها بدبین و طرفدارانی را میان افکار عمومی مسلمانان منطقه دست و پا کند.

دارفور:

دارفور منطقه‌ای در شرق سودان است با مساحت ۴۹۳ هزار کیلومتر مربع و یک پنجم مساحت این کشور را در بر می‌گیرد و با کشورهای لیبی، چاد، آفریقای مرکزی و جنوب سودان همسایه است. این منطقه در شمال محدود به صحرای بزرگ و در جنوب حاصلخیز و دارای منابع آبی است. جمعیت این منطقه ۵/۷ ملیون نفر و از نظر تقسیمات کشوری دارای پنج استان شمال دارفور، غرب دارفور، جنوب دارفور، شرق دارفور و وسط دارفور است.

همه مردم دارفور مسلمانند و به دو گونه کوچ‌نشین دامدار و یکجانشین کشاورز تقسیم می‌شوند و ساختار اجتماعی قبیله‌ای دارند. قبایل کوچ‌نشین عمدتاً خود را عرب می‌دانند و قبایل یکجانشین عمدتاً غیرعرب هستند. قبایل دارفور عمدتاً با قبایل موجود در کشورهای همسایه خصوصاً چاد، روابط فامیلی دارند. دارفور در دوران‌های گذشته استقلال داخلی داشته و همزمان با جنگ جهانی اول به وسیله انگلستان به سودان ملحق شده است. عمده صادرات منطقه دارفور صمغ عربی است که در صنایع نوشابه‌سازی، چاپ و آرایشی بهداشتی کاربرد دارد. این منطقه همچنین از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان محصولات دامی در سودان و دارای منابع غنی نفت و اورانیوم و موقعیت جغرافیایی ممتازی است که بر اهمیت آن می افزاید.(۱)

بحران دارفور:

بحران دارفور بحرانی منطقه‌ای با ابعاد جهانی است که از سال ۲۰۰۳ و پس از نمایان شدن نشانه‌های صلح در جنوب سودان شدت گرفت و ملیون‌ها نفر براثر جنگ بی‌خانمان شدند. این نزاع با پیدایش جنبش آزادیبخش سودان به رهبری عبدالواحد محمد نور و سپس جنبش عدالت و آزادی به رهبری خلیل ابراهیم در دارفور آغاز گردید. پس از شروع نزاع در این منطقه کشورهای غربی و شورشیان، دولت سودان را متهم کردند که با استفاده از شبه نظامیان عرب‌تبارِ طرفدار دولت، اقدام به پاک‌سازی قومی منطقه دارفور کرده است و بر همین اساس دادگاه جنایی بین‌المللی حکم بازداشت عمرالبشیر رئیس جمهور سودان را صادر کرد.(۲)

ریشه های بحران دارفور:

*ریشه اصلی بحران سودان و دارفور ساختار قبیله‌ای و ناعادلانه دولت مرکزی سودان از ابتدای استقلال تا کنون است. دولت مرکزی از ابتدا هیچ توجهی به توسعه این منطقه نداشت و بر اساس ادعاهای «کتاب سیاه» که توسط جنبش عدالت و آزادی برای نشان دادن بی‌عدالتی در سودان منتشر شده است، بیشتر مناصب کشوری و لشکری دولت مرکزی از ابتدای استقلال تا امروز در دست سه قبیله شمالی است که تنها پنج درصد جمعیت سودان را تشکیل می‌دهند. از منظر اقتصادی نیز تقریباً تمام طرح‌های اقتصادی در منطقه دارفور نیمه‌کاره رها شده‌ و بودجه آن به استان‌های مرکزی اختصاص داده شده است.

*انطباق تفاوت‌های قومی مردم دارفور بر تفاوت‌های معیشتی به گونه‌ای که کوچ‌نشین‌ها عرب‌ و یکجانشین‌ها غیرعرب هستند. در صورت بروز درگیری‌های قبیله‌ای این امر می‌تواند شکل نزاع قومی به خود بگیرد.

*دولت سودان در سال‌های جنگ با شورشیان جنوبی، برای کاهش هزینه‌های جنگ، قبایل، از جمله قبایلی از منطقه دارفور را مسلح کرد که بعد‌ها باعث گسترش نزاع‌های قبیله‌ای، سرقت‌های مسلحانه و غارت در منطقه شد.

*خشکسالی‌های گسترده در منطقه غرب سودان که قبایل کوچ‌نشین را مجبور کرد برای پیدا کردن آب و غذا برای دام‌های خود وارد مناطق کشاورزان شوند. این امر باعث تشدید درگیری بر سر منابع محدود آب و زمین میان قبایل مختلف دارفوری شد و بی‌تفاوتی دولت مرکزی، شبه‌ حمایت این دولت از قبایل عرب را تشدید کرد.

*در پی انشعاب در دولت سودان در سال ۲۰۰۱ و جدایی حسن الترابی از حاکمیت سودان، برخی از گروه‌های دارفوری موجود در حاکمیت به طرفداری از ترابی از نظام منشعب شدند. این افراد بعد ها با انتشار کتابی به نام «کتاب سیاه» به انتقاد از نابرابری در سودان پرداختند و پس از چندی جنبش عدالت و آزادی را تأسیس کردند. ترابی متهم است که پدر روحی و حامی اصلی این جنبش محسوب می‌شود، هر چند او همواره این اتهام را رد می‌کند.

دولت سودان در ابتدای بحران اعلام کرد که این شورش در حقیقت اعمالی تبهکارانه است و نشان داد که در حل ریشه‌ای بحران جدی نیست و پس از شکست مذاکرات در سال ۲۰۰۳ هم عزم خود را برای حل بحران با استفاده از زور اعلام کرد و با استفاده از نیروهای شبه‌نظامی حامی خود ـ «جنجوید» ـ بحران را پیچیده‌تر  و زمینه دخالت کشورهای غربی را در امور داخلی سودان فراهم کرد.(۳)

 

طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی درگیر در بحران دارفور:

موقعیت جغرافیای دارفور به عنوان پلی میان شرق و غرب آفریقا، همسایگی با چهار کشور آفریقایی، وجود قبایلی که در دو سوی مرزها زندگی می‌کنند و منابع سرشار منطقه، باعث توجه ویژه کشورهای همسایه، قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی و نقش‌آفرینی آنها در بحران دارفور شده است.

بر این اساس طرف‌های بین‌المللی درگیر بحران به دو گروه عمده طرفداران دولت سودان و حامیان شورشیان تقسیم می‌شوند. طرفداران دولت، کشورهای عربی همسایه سودان مانند مصر، لیبی و نیز چین هستند. لیبی از ابتدای بحران طرفدار دولت و قبایل عربی بود، ولی پس از دخالت قدرت‌های غربی در این کشور تلاش کرد نقش یک میانجی بی‌طرف را بازی کند. چین نیز پس از تحریم سودان در ابتدای دهه ۹۰ توسط امریکا، تبدیل به بزرگ‌ترین مشتری نفت این کشور و مانع صدور چندین قطعنامه در شورای امنیت بر ضد سودان شد.

کشور‌های طرفدار مخالفان در دارفور، آمریکا، رژیم صهیونیستی، اتحادیه اروپا و چاد هستند. شورشیان دارفور از ابتدا تلاش کردند با باز کردن راه دخالت قدرت‌های بزرگ در منطقه، قدرت خود را بالا ببرند. از طرف دیگر وجود روابط خانوادگی در دو سوی مرز دارفور، به‌خصوص قبیله زغاوه که رئیس جمهور چاد از فرزندان آن است باعث شده که بسیاری از دولتمردان چادی با شورشیان همدردی و به آنان کمک کنند.(۴)

نقش رژیم صهیونیستی در بحران دارفور:

رژیم صهیونیستی از ابتدای بحران و در راستای سیاست خود در تضعیف دولت‌های منطقه، از طرق مختلف به دخالت در امور داخلی سودان پرداخته است، به گونه‌ای که آفی دیختر، وزیر سابق امنیت داخلی این رژیم در سال ۲۰۰۸ در یک سخنرانی در مرکز پژوهشی امنیت ملی رژیم صهیونیستی تصریح کرد که  این رژیم در جنوب سودان و پس از آن در دارفور دخالت کرده تا مانع قدرت گرفتن سودان در منطقه شود. او همچنین عنوان کرد: «دخالت ما در دارفور بدون پشتیبانی آمریکا و اتحادیه اروپا بسیار مشکل می‌شد و کشور ما از ابتدای بحران در سال ۲۰۰۳  راه‌هایی برای دخالت در دارفور داشته است.»

وی می‌افزاید: «دخالت در کانون جدید بحران و تشدید آن امری ضروری است تا سودان نتواند قدرت پیدا کند و یک سودان صد پاره بهتر از سودانی قوی و تأثیرگذار است. تحرکات ما در دارفور محدود به بُعد رسمی نیست، بلکه کل جامعه اسرائیل از جمله نهاد‌های مدنی را دربر می‌گیرد.»

همچنین آریل شارون در اظهاراتی در سال ۲۰۰۳ در کابینه رژیم صهیونیستی اعلام داشت: «وقت آن رسیده است تا با همان ابزار، وسایل و اهدافی که برای دخالت در جنوب سودان داشتیم در غرب سودان نیز دخالت کنیم.»(۵)

دخالت رژیم صهیونیستی در دارفور شامل حمایت مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی از گروه‌های شورشی، تلاش برای جلب نظر افکار عمومی جهان غرب به بحران دارفور، نشر اخبار نادرست از منطقه و فشار بر سیاستمداران غربی از طریق لابی‌های صهیونیستی برای تحریم دولت سودان در شورای امنیت می‌شود.

از جمله گروه‌های صهیونیستی‌ای که با هدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا تأسیس شد، ائتلاف «دارفور را نجات دهید» است که توانست تأثیر زیادی بر افکار عمومی آمریکا و به تبع آن سیاستمداران این کشور بگذارد و راه را برای افزایش فشارهای این کشور بر سودان باز کند. مؤسسات دیگری چون موزه هولوکاست نیویورک نیز با برپایی نمایشگاه‌های مختلف توانستند افکار عمومی را به بحران دارفور جلب کنند. رژیم صهیونیستی همچنین با پذیرفتن هزاران پناهنده دارفوری در فلسطین اشغالی سعی کرد در میان مردم دارفور طرفدارانی را پیدا کند تا در آینده بتواند از آنها به عنوان مهره‌های این رژیم در منطقه استفاده کند. رژیم صهیونیستی و آمریکا  همچنین از طریق گروه‌های امدادرسان دست به جمع‌آوری اطلاعات، نشر اطلاعات نادرست و جعل اسناد برای ارائه به دادگاه بین‌المللی کیفری زده‌اند. از دیگر فعالیت‌های این جنبش‌ها جمع‌آوری یک میلیون امضا از بخش‌های مختلف ایالات متحده برای مجبور کردن دولت بوش به دخالت در دارفور بود.

علاوه بر این، رژیم صهیونیستی از ابتدای بحران با حمایت مادی و تسلیحاتی از مخالفان دولت در دارفور، به‌خصوص از جنبش آزادیبخش سودان به رهبری عبدالواحد نور، به‌ویژه از طریق چاد، در امور داخلی سودان دخالت ‌کرد.

روزنامه صهیونیستی هآرتص در ۱۶ فوریه ۲۰۰۷ اعلام کرد که این رژیم به دولت مجاور دارفور سلاح فروخته است. قاچاق سلاح به دارفور از طریق چاد صورت می‌گیرد و گزارش‌ها حاکی از آنند که فرزند دانی یاتوم، رئیس سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی در قاچاق اسلحه به دارفور دست داشته است.

وجه دیگر دخالت رژیم صهیونیستی در مسئله دارفور تلاش برای جذب رهبران گروه‌های شورشی در این استان است. رژیم صهیونیستی پس از تجربه موفق خود در جنوب سودان تلاش‌هایش را برای نفوذ در شورشیان دارفوری شدت بخشید. یکی از چهره‌های شاخص طرفدار این رژیم در دارفور، عبدالواحد محمد نور رئیس جنبش آزادیبخش سودان است. این جنبش در سال ۲۰۰۸ و از طریق پناهندگان دارفوری حاضر در فلسطین اشغالی دست به تأسیس دفتری در مناطق اشغالی زد و رئیس این جنبش در مصاحبه‌ای با الجزیره اعلام کرد که ایدئولوژی جنبش متبوعش اجازه‌ گشودن سفارت اسرائیل در سودان را می‌دهد.

علاوه بر این، منابع خبری فاش کرده‌اند که رژیم صهیونیستی اردوگاه‌های آموزش نطامی برای اعضای گروه عبدالواحد محمد نور در صحرای «نقب» را راه‌اندازی کرده‌ است. وی همچنین در سال ۲۰۰۹ با سفر به سرزمین‌های اشغالی با عاموس گلعاد، مدیر سیاست‌گذاری و امور نظامی این رژیم دیدار داشته است.(۶) این رژیم تا سال ۲۰۰۹ مبلغ ۲۰۰ میلیون شیکل به پناهنده‌های دارفوری کمک کرده است. برخی از منابع خبری نیز فاش کرده‌اند که خلیل ابراهیم، رهبر سابق جنبش عدالت و آزادی نیز از فلسطین اشغالی دیدار کرده است. البته جنبش عدالت و آزادی دیدار رهبر این جنبش با مقامات رژیم صهیونیستی را تکذیب کرده است. (۷)

خاتمه:

سودان مانند دیگر نقاط جهان اسلام در نتیجه دخالت قدرت‌های بزرگ و رژیم صهیونیستی در امور داخلی این کشور در معرض تجزیه قرار دارد. مشکل اساسی سودان عدم تشکیل دولتی یکپارچه و نیرومند از زمان استقلال تا کنون و تقسیم ناعادلانه امکانات در میان مناطق بوده است. انشعابات گسترده در صفوف جنبش‌های مخالف دولت در سودان باعث شده است که دولت سودان تلاش کند از طریق تفرقه‌افکنی میان گروه‌های مسلح، کنترل اوضاع را در دست گیرد.

از طرفی گروه‌های مسلح نیز با پشتوانه قدرت‌های بیگانه، برای صلح جدیت نشان نمی‌دهند و همین امر دورنمای منطقه را تیره کرده است. دولت سودان و سایر کشورهای اسلامی باید با حمایت از برقراری صلح و عدالت در سودان و تلاش برای توسعه منطقه، دست بیگانگان را از سرزمین‌های اسلامی کوتاه کنند.

منابع:

  1. en.wikipedia.org/wiki/Darfur
  2. مستاک یحیی احمد لمین، قضیه دارفور و ابعادها الإقلیمیه و الدولیه، رساله ماجستیر، جامعه مولود معمری، تیزی وزو، الجزایر، ۲۰۱۳
  3. همان
  4. جولی فؤاد هرکل، دور التدخل‌الخارجی فی‌تأزیم مشکله دارفور، بحث مقدم لنیل درجه الدبلوم فی الشؤن الدولیه و الدبلوماسیه، الاکادیمیه السوریه الدولیه، ۲۰۱۰
  5. رضا عامری، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن… و رویاروییه‌ای نوین، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲
  6. www.aljazeera.net/encyclopedia/icons/2014/10/2/%d8%b9%d8%a8%d8%af-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad%d8%af-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%86%d9%88%d8%b1
  7. رضا عامری، اسرائیل و سودان، طمع‌های کهن… و رویاروییه‌ای نوین، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تهران، ۱۳۹۲

سوتیترها:

 

۱٫

رژیم صهیونیستی می‌داند که به دلیل خصومت ملت‌های مسلمان با او، هیچ سازشی با نظام‌های خائن منطقه نخواهد توانست منافع او را در بلند مدت تأمین کند؛ از این رو تلاش می‌کند با ایجاد تفرقه و استفاده از مشکلات موجود در جهان اسلام، زمینه تجزیه بیش از پیش جوامع اسلامی را در راستای منافع خود فراهم آورد.

 

۲٫

سودان مانند دیگر نقاط جهان اسلام در نتیجه دخالت قدرت‌های بزرگ و رژیم صهیونیستی در امور داخلی این کشور در معرض تجزیه قرار دارد. مشکل اساسی سودان عدم تشکیل دولتی یکپارچه و نیرومند از زمان استقلال تا کنون و تقسیم ناعادلانه امکانات در میان مناطق بوده است.

 

 

 

30نوامبر/16

نبرد کلاشینکف با اف ۱۶ در یمن

مهدی حلفی

کشور یمن یکی از کشورهای مهم و استراتژیک منطقه است که در حاشیه دریای سرخ، تنگه باب‌المندب و دریای عرب قرار دارد. این کشور از چند ماه پیش از جانب یک کشور خارجی، یعنی عربستان سعودی هدف حمله نظامی قرار گرفت. در این حمله تا کنون هزاران از شهروندان غیرنظامی یمنی به شهادت رسیده‌اند.

عربستان سعودی در ابتدای جنگ یمن خیال فتح چند روزه این کشور را در سر می‌پروراند، اما پس از ماه‌ها بمباران یمن و فرستادن هزاران سرباز سعودی و اماراتی به این کشور، هنوز کنترل بخش‌های زیادی از این کشور از جمله شهر صنعا پایتخت یمن در دست نیروهای ارتش این کشور و حرکت انصارالله(حوثی‌ها) است. در این مقاله به بررسی ابعاد مختلف جنگ یمن می‌پردازیم:

یمن؛ پایگاه محبان اهل بیت«ع»

یمن کشوری است که مردمانش به دست امام علی«ع» اسلام آوردند و از همان صدر اسلام به محبت ویژه‌شان نسبت به اهل‌بیت«ع» شهره بودند. محبتی که بسیاری از نمودهای آن در زندگی روزمره مردم یمن قابل مشاهده است و تلاش‌های آل‌سعود برای از بین بردن یا تضعیف این محبت از طریق نشر جریان وهابیت در یمن تا کنون راه به جایی نبرده است.

عربستان در طول تاریخ معاصر همیشه سعی کرده یمن را تحت سلطه خود داشته باشد، به همین دلیل، زمانی که قدرت از دست مزدورانش خارج شد و به دست مردم یمن افتاد، هجوم همه‌جانبه به این کشور مسلمان را آغاز کرد.

بمباران کور یمن به دست عربستان

عربستان از ابتدای فروردین ماه سال ۹۴ با همراهی چند کشور عربی از جمله امارات، قطر و بحرین حمله خود را به یمن آغاز کرد، حمله‌ای که با بمباران شدید و همه‌جانبه مناطق مختلف یمن همراه بود و در این بمباران‌ها بسیاری از زیرساخت‌های اساسی یمن از بین رفتند.

عربستان سعودی مدعی بود که حملات هوایی‌اش تنها مواضع و پایگاه‌های نظامی را هدف قرار می‌دهد، اما تصاویر و گزارش‌های مخابره شده از یمن نشان می‌دهند که این حملات بیشتر مناطق مسکونی و مراکز صنعتی، آموزشی و درمانی یمن را هدف قرار داده است.

در بمباران‌های یمن تا کنون هزاران تن از شهروندان غیرنظامی این کشور از زن و  کودک گرفته تا پیرمرد و پیرزن به شهادت رسیده‌اند. در میان شهدا، اقشار گوناگون مردم از مناطق مختلف یمن وجود دارند، اما این جنایت‌ها  باعث اتحاد اقشار مختلف مردم بر ضد دشمن سعودی گردیده و حتی طرفداران دیروز عربستان در یمن، امروز در خط مواجهه با سربازان سعودی قرار دارند. مردم یمن فرهنگ قبیله‌ای دارند و از انتقام خون بناحق ریخته شده نزدیکان خود نمی‌گذرند.

محاصره یمن توسط عربستان

جنایت دیگر عربستان در حق مردم یمن، محاصره این کشور است. نیروهای نظامی عربستان با محاصره همه‌جانبه زمینی، هوایی و دریایی یمن مانع از ورود هرگونه کمک غذایی و دارویی به این کشور شده‌اند. با وجود آنکه هم ‌اکنون میلیون‌ها تن در یمن از سوءتغذیه و کمبود مواد غذایی رنج می‌برند، اما صدائی از سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر بلند نمی‌شود. حتی پیش از جنگ علیه یمن هم بخشی از مردم این کشور از گرسنگی و سوءتغذیه رنج می‌بردند. این مشکل پس از حمله عربستان به یمن تشدید شد و بر تعداد افرادی که در یمن با مسئله سوءتغذیه مواجه هستند، به صورت تصاعدی افزوده شد.

شکست اف ۱۶ از کلاشینکف

نیروهای عربستان سعودی در حالی به یمن حمله کردند که مجهز به جنگنده‌های اف ۱۶ و بالگردهای آپاچی بودند. این تجهیزات نظامی پوشش هوایی را برای نیروهای زمینی سعودی فراهم می‌کردند، اما این نیروهای مجهز به پیشرفته‌ترین سلاح‌های دنیا از معدودی سرباز یمنی با سلاح‌های سبکی چون کلاشینکف شکست بزرگی خوردند.

عربستان سعودی به دنبال اشغال یمن، به‌خصوص شهر صنعا در ظرف چند روز بود، اما تا کنون نه تنها به این هدف نرسیده، بلکه نیروهای نظامی یمنی توانسته‌اند مناطق وسیعی را در خاک عربستان به تصرف خود در آورند و تلاش‌های متعدد نیروهای سعودی برای بازپس‌گیری این مناطق شکست خورده است.

نیروهای یمنی از شکست‌های ارتش عربستان را فیلمبرداری کرده‌اند و این صحنه‌ها را به صورت مستمر در شبکه‌های ماهواره‌ای یمنی منتشر می‌کنند تا مردم دنیا ببینند که چگونه سربازان سعودی با رها کردن سلاح، تجهیزات و خودروهای نظامی خود از صحنه جنگ فرار می‌کنند.

بعد از ورود نیروهای نظامی عربستان و امارات به خاک یمن، ده‌ها تن از سربازان این کشورها در حملات نیروهای نظامی یمنی به هلاکت رسیدند. همچنین در این حملات تعداد زیادی از خودروهای نظامی نیروهای خارجی متجاوز منهدم شدند و یا به غنیمت نیروهای یمنی افتادند.

کوهستان‌های یمن علاوه بر اینکه مانع پیشروی نیروهای خارجی در داخل این کشور می‌شوند، مناطق مناسبی برای کمین بر ضد نیروهای سعودی و اماراتی هستند. موقعیت این کوهستان‌ها به گونه‌ای است که کمتر سربازی می‌تواند از این مناطق جان سالم به در ببرد.

اتحاد داعش و عربستان در یمن

بخش زیادی از نیروهای پیاده نظام عربستان در یمن، گروه‌های تکفیری، به‌خصوص القاعده و داعش هستند. این گروه‌ها که از لحاظ تسلیحاتی و مالی توسط عربستان تغذیه می‌شوند، با نام و پرچم القاعده و به عنوان متحدان عربستان با نیروهای ارتش و حرکت انصارالله یمن می‌جنگند.

همچنین گروه تکفیری داعش با حمایت عربستان در ماه‌های اخیر چندین عملیات انتحاری در مساجد شهر صنعا، پایتخت یمن انجام داده است. در این حملات ده‌ها تن از نمازگزاران یمنی به شهادت رسیده‌اند.

هزینه‌های میلیاردی جنگ یمن برای آل‌سعود

جنگ یمن هزینه‌های سنگینی برای عربستان داشته و این کشور میلیاردها دلار را صرف هزینه این جنگ کرده، اما نتوانسته است نتیجه چندانی به دست بیاورد و این کشور مسلمان را اشغال کند.

این جنگ سبب کسری بودجه عربستان شده و رهبران سعودی برای اداره کشورشان مجبور به برداشت بخشی از ذخیره‌های ارزی خود در بانک‌های غربی شده‌اند تا بتوانند هزینه‌های سنگین این جنگ را تأمین کنند.

طولانی شدن جنگ یمن سبب شده که بخشی از سلاح‌ها و مهمات‌های مورد نیاز برای بمباران‌های هوایی در انبارهای نظامی عربستان سعودی ته بکشد و این کشور مجبور شده میلیاردها دلار سلاح و مهمات بخرد تا بتواند به جنگ با یمن ادامه بدهد.

 

آینده جنگ یمن

یمن برای عربستان یک باتلاق است و این کشور برای نجات خود چاره‌ای جز خروج از یمن ندارد. ادامه جنگ یمن و ورود بیشتر عربستان به این جنگ، هزینه سنگین انسانی و مالی برای این کشور خواهد داشت، بدون اینکه نهایتی برای آن وجود داشته باشد.

به نظر نمی‌رسد که عربستان در یمن راه به جایی ببرد و موفقیتی را در این کشور کسب کند. یمنی‌ها در طول تاریخ همیشه با استعمارگران جنگیده‌اند و این بار هم نخواهند گذاشت کشورشان به دست سعودی‌ها اشغال شود، به همین دلیل پیروزی درنهایت از آن مردم یمن خواهد بود.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یمن برای عربستان یک باتلاق است و این کشور برای نجات خود چاره‌ای جز خروج از یمن ندارد. یمنی‌ها در طول تاریخ همیشه با استعمارگران جنگیده‌اند و این بار هم نخواهند گذاشت کشورشان به دست سعودی‌ها اشغال شود، به همین دلیل پیروزی درنهایت از آن مردم یمن خواهد بود.

30نوامبر/16

از میان خبرها

دختران محجبه در آمریکا در معرض رفتارهای خشن

بیش از نیمی از دانش‌آموزان مسلمان که در مدارس عمومی یا مدارس خصوصی غیراسلامی در ایالت کالیفرنیای آمریکا مشغول به تحصیل هستند با تبعیض و خشونت مواجهند.
شورای روابط اسلامی – آمریکایی در گزارشی اعلام کرد: حداقل ۵۵ درصد از دانش‌آموزان مسلمان این ایالت که در نظرسنجی این شورا شرکت کردند، گفته‌اند که به دلیل مسلمان بودن در معرض تبعیض از سوی مسئولان مدرسه و خشونت‌ و زورگویی از سوی سایر دانش‌آموزان هستند. نتایج این نظرسنجی نشان داد تبعیض و خشونت علیه دانش‌آ‌موزان مسلمانان از سال ۲۰۱۲ میلادی تاکنون افزایش قابل‌توجهی داشته است. در این میان دختران مسلمان به دلیل داشتن حجاب بیش از دانش‌آموزان پسر در معرض رفتارهای خشن و تبعیض‌آمیز قرار دارند.
به گفته شورای روابط اسلامی – آمریکایی، اسلام‌ستیزی در مدارس کالیفرنیا و سایر ایالت‌های آمریکا فقط به رفتارهای نامناسب منحصر نمی‌شود؛ بلکه حتی در متون درسی که شامل مطالب ضداسلامی هستند و اسلام و مسلمانان را قدیمی و ناسازگار با ارزش‌های غربی نشان می‌دهند، نیز دیده می‌شود. در سال‌های اخیر و به ویژه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر موج اسلام‌ستیزی در آمریکا در حال افزایش بوده است. آتش زدن مساجد، سوزاندن نسخه‌های قرآن، انتشار اعلامیه‌ها، نصب تبلیغات و برگزاری تظاهرات علیه اسلام و مسلمانان در خیابان‌های شهرهای مختلف، ارائه تصویر مخدوش و تحریف شده از اسلام و مسلمانان در فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی، جاسوسی از مساجد و تبعیض شغلی علیه مسلمانان تنها گوشه‌ای از طیف گسترده اقدامات و رفتارهای اسلام‌هراسانه در آمریکا هستند که طی چند سال گذشته تشدید شده‌ است.

 

 

نفوذ وهابیت در جمهوری آذربایجان

طالع باقرزاده رهبر جنبش اتحاد مسلمانان جمهوری آذربایجان در گفتگو با روزنامه «ینی مساوات» چاپ باکو گفت: «اخیرا «الدار محمودوف» وزیر امنیت ملی جمهوری آذربایجان از  ضرورت مقابله با داعش سخن گفت. این نشان می دهد که در جمهوری آذربایجان خطر وهابیت وجود دارد و مسبب آن نیز حاکمیت کنونی است. زیرا درها را بروی وهابی‌ها باز کردند و امکان توسعه برایشان فراهم شده است. نتیجه نیز این می باشد که هم اکنون  جلوگیری از وهابی ها در کشور به یک مشکل تبدیل شده است و اکنون وهابی ها همچون ویروس در حال پخش شدن هستند.
باقرزاده گفت: این وضعیت برای جمهوری آذربایجان خطرناک است. هم اکنون وهابی‌هایی که در جمهوری آذربایجان فعالیت دارند، از امکانات گسترده‌ای بهره مندند. چرا جلوی آنها گرفته نمی‌شود؟ اگر یک شیعه، یک مغازه دایر کند خیلی سریع تحت نظارت گرفته می‌شود اما وهابی‌ها یک شبکه گسترده تجاری در کشور ما دارند و سرمایه‌داران بزرگ هم پشت سر وهابی‌ها قرار دارند و فرزندان صاحب‌منصبان بلندپایه هم از آنها حمایت می‌کنند.

 

شیعیان الجزائر؛ اقلیتی که میان وهابی‌های متعصب با سکوت زندگی می‌کنند

خبرگزاری “سی ان ان عربی” در گفت و گو با برخی از شیعیان الجزائر برای اولین بار بخشی از زندگی پیروان این مذهب که در الجزائر به زندگی محرمانه معروف هستند، پرداخت.

“صادق سیالمیه” یکی از شیعیان به “سی ان ان” گفت: هر کسی از تعداد شیعیان الجزائر می‌پرسد اول باید حق حضور در اجتماع را به آنها بدهد تا بفهمد تعدادشان دقیقا چقدر است.

سیالمیه که یکی از چهره‌های بارز شیعه در الجزائر است در ادامه تصریح کرد: نظریه رد و تحجر، شیعیان را در نزد بسیاری از مردم به صورت شیطان قرار داده است و به همین دلیل بسیاری از ما تقیه پیشه می‌کنیم.

وی درباره اماکنی ویژه برای عبادت شیعیان در الجزائر اعلام کرد: مذهب ما “هندو” نیست تا مکان‌هایی ویژه (برای انجام مناسک) داشته باشیم، ما حق داشتن حسینیه و مکانی برای تجمع را نداریم اما در مسجد نماز می‌خوانیم.

سیالمیه در ادامه به تحرکات گسترده سفارت عربستان در الجزائر برای انتشار وهابیت اشاره کرد و با حالت کنایه گفت: کتاب‌های مجانی “ابن تیمیه” سال‌ها قبل از رسیدن برق به این منطقه رسیده و این جریان ادامه دارد.

بر اساس گزارش مذکور، شیعیان الجزائر به خاطر تهدیدات وهابیان متعصب یا ناچار به تقیه هستند یا اینکه خود را در پشت  مذهب صوفیه پنهان می‌کنند.

 

دادگاه آلمان پیرزن ۸۷ ساله را به جرم قبول نکردن هولوکاست زندانی کرد!

دادگاهی در آلمان یک پیرزن ۸۷ ساله را به اتهام انکار هولوکاست و تاکید بر این مسئله که وجود اردوگاه کار اجباری آشویتس به لحاظ تاریخی امری اثبات شده نیست، به ده ماه زندان محکوم کرد.

این پیرزن آلمانی به اسم اورسولا هاوربک که رسانه‌های طرفدار اسرائیل به وی لقب «مادر بزرگ نازی» داده‌اند گفت: وجود هولوکاست «تنها یک باور» است.

خبرگزاری فرانسه می‌گوید که وی در ماه آوریل با حضور در برنامه‌ای تلویزیونی گفته بود: «هولوکاست بزرگترین و طولانی‌ترین دروغ تاریخ است.» وی در دادگاه نیز بار دیگر اظهارات قبلی خود را تایید کرد.

در جریان دادگاه این زن که در شهر شمالی هامبورگ برگزار شد طرفداران وی با تجمع در برابر ساختمان دادگاه شعار می‌دادند «بگذارید وارد دادگاه شویم».

 

 

.

 

 

اعتراف مبلغ مشهور وهابی در مورد امام حسین(ع)

 

وهابیت همواره تمام سعی خود را برای موجه جلوه دادن “اسلام اموی” به کار برده است.

وهابیت همواره تمام سعی خود را برای موجه جلوه دادن “اسلام اموی” بکار برده است که بعضاً مخفی کردن این رویه از دست آنها خارج شده و به برخی حقایق اعتراف می‌کنند.

“عائض القرنی” یکی از مبلغین و سخنرانان مشهور وهابی، اخیراً ضمن انتساب خود به اهل سنت عنوان داشت: ما اهل سنت معتقدیم که [امیرالمومنین] علی بن ابی طالب شایسته‌تر به خلافت بود.

“سی ان ان” در ادامه سخنان وی را این‌گونه گزارش داد: «عائض القرنی خطیب وهابی سعودی، اخیراً تصریح کرد که [امام] حسین «شهید مظلوم» بوده و ما قاتلان او را ملعون می‌دانیم و از آنان برائت می‌جوییم.

 

 

رهبران انقلاب در میان عزاداران نیجریه

همزمان با آغاز ماه محرم و ایام سوگواری ابا‌عبدالله‌ الحسین(ع)، بیرق عزاداری سالار شهیدان در محافل شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) در نقاط مختلف جهان افراشته شده و عزاداری و سوگواری در سرتاسر جهان در حال برگزاری است. شیعیان نیجریه نیز در این روزها مراسم باشکوهی را در مناطق مختلف این کشور برگزار می‌کنند. اجتماع بزرگ عزاداران حسینی در شهر بانچی واقع در شمال این کشور برگزار شد. در این اجتماع ضمن برگزاری مراسم سخنرانی و مدیحه‌سرایی مراسم شبیه‌خوانی نیز برگزار شد.

 

 

 

وعده آمریکا دروغ بود، تحریم‌های کوبا لغو نشد!

سفیر کوبا در نشست سفرای عضو گروه آلبا که در تهران برگزار شد تصریح کرد که علیرغم برقراری روابط دیپلماتیک بین کوبا وآمریکا، تحریم‌ها علیه کشورش لغو نشده و واشنگتن همچنان به دنبال براندازی حکومت کوبا است.

«آمریکا قابل اعتماد نیست.» این تنها گزاره‌ای است که این روز‌ها زیاد شنیده و دیده می‌شود. مقامات آمریکایی چراغ راهنمای سیاست خارجی خود را «منافع ملی» با نگاه زیاده خواهانه خود و رژیم صهیونیستی تعریف کرده‌اند و در این مسیر هم، هیچ خط قرمزی را نمی‌شناسند و به هیچ تعهدی نیز پایبند نمی‌مانند.

سفیر کوبا با تاکید بر اینکه «هاوانا در مورد حاکمیت و استقلال خود با هیچ کس مذاکره نکرده است»، افزود: «ترمیم روابط زمانی اتفاق افتاد که دولت و ملت کوبا خود را در مقابل هرگونه نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا آماده کرده بودند.»

وی افزود : «از طرف دیگر کنگره آمریکا هنوز هیچ قانونی را که منجر به حذف تحریم‌های ضد کوبا شود تصویب نکرده و در نقطه مقابل دهها اقدام قانونی جهت تقویت جنبه‌های کلیدی اجرای تحریم‌ها و بازداشتن «اوباما» از اتخاذ اقدامات اجرایی برای لغو تحریم‌ها انجام داده است.»

 

 

30نوامبر/16

آیاتوطئه‌ای پیچیده‌تر از ۱۱ سپتامبر در پیش است‎؟

«بررسی فاجعه منطقه و جهان»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سعدالله زارعی

 

 

 

درآمد:

دکتر سعدالله زارعی، کارشناس مسائل  سیاسی در زمره افراد برجسته‌ای است که به دلیل اشراف بر تحولات منطقه‌ای و جهانی، همواره تحلیل‌های موشکافانه‌ای ارائه میدهد. اما اینبار علاوه بر ویژگی فوق، حضور ایشان در مراسم حج اخیر و مشاهده عینی فاجعه منا از نزدیک، انگیزه انجام این مصاحبه را برای ما دو چندان کرد. در این گفتگو همچنین اوضاع سوریه و حوادث پاریس مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

 

*با توجه به حضور جنابعالی در ایام حج و وقوع فاجعه منا و مشاهدات عینی‌ شما، تحلیلتان را از این فاجعه بزرگ بیان بفرمایید. دلیل کارشکنی و لاپوشانی‌های دولت عربستان در این قضیه از نظر حضرتعالی چیست؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. فاجعه منا در طول تاریخ حج، در نوع خود یک فاجعه بی‌سابقه محسوب می‌شود و مورد دیگری شبیه به آن نداریم که چند هزار حاجی در منا از بین رفته باشند و لذا به اعتقاد من این رویداد یک مسئله عادی نیست که بگوییم اتفاقی افتاده و تمام شده است، مخصوصاً اگر از جنبه طبیعی به مسئله نگاه کنیم، در طبیعت اتفاق خاصی که در سال‌های قبل وجود نداشته باشد رخ نداده، یعنی نه زلزله‌ای آمده، نه آتشفشانی اتفاق افتاده و نه سیلی آمده است و شرایط طبیعی کاملاً مشابه سال‌های قبل بوده است. از نظر تعداد حجاج هم امسال نه تنها افزایش نداشتیم، بلکه نسبت به بسیاری از سنوات گذشته کاهش هم داشته است. در سال‌های قبل از ۱۳۸۷ تعداد حجاج بین سه تا سه و نیم میلیون نفر بود که امسال به دو میلیون نفر رسید، بنابراین تعداد حجاج هم زیاد نشده بود.

قانون و قاعده جدیدی هم توسط حاجیان اعمال نشد که بگوییم حجاج امسال از مسیر دیگری آمدند یا مثلاً قوانینی را در سال‌های قبل رعایت می‌کردند و امسال رعایت نکردند و در نتیجه گرفتار حادثه شدند. بنابراین این فاجعه در شرایطی رخ داد که وضعیت جدید طبیعی یا انسانی پیش نیامده بود و لذا این موضوع قطعاً به نحوه مدیریت حجاج در منا و قبل و بعد از آن برمی‌گردد. این مسئله تقریباً مورد اتفاق نظر حاجیان حاضر در مراسم بود. اکثر حجاج شیعه و سنی‌ و متعلق به ملیت‌های مختلفی که در باره فاجعه منا اظهار نظر کرده‌اند، به ناتوانی حکومت عربستان در اداره حج اشاره کرده‌اند.

بنده به عنوان کسی که توفیق داشتم در حج امسال حضور داشته باشم، عرض می‌کنم این نوع مدیریت حج یک نوع مدیریت فاجعه‌بار است. ما نه تنها در حج ۹۴ گرفتار حادثه شدیم، بلکه این نوع مدیریت می‌تواند در سال‌های آینده هم حادثه‌ساز باشد و تعداد کشته‌ها به چند برابر رقم هفت هزار نفر هم برسد. در این باره به چند نکته اشاره می‌کنم.

نکته اول از بعد اعتقادی است. کسانی که متولی امر حج هستند، یعنی خاندان آل‌سعود یا شیوخ وهابی، از لحاظ باور و اعتقاد هیچ چیزی جز خدای متعال را مقدس نمی‌دانند. خدا را هم از این جهت مقدس می‌دانند که به او دسترسی ندارند، وگرنه اگر او هم قابل دیدن و لمس کردن بود، از نظر آل‌سعود مقدس شمرده نمی‌شد. نتیجه این تفکر اهمیت ندادن به امور مرتبط با حج و جان، عزت و رفاه انسان‌هاست. با نگاهی به رفتار مأمورین خدماتی بیت‌الله‌الحرام، کاملاً متوجه این نکته می‌شویم که آنها در حالی که دارند به ظاهر خدمت خانه خدا را می‌کنند، اما هیچ اعتقادی به آن ندارند، از جمله اینکه پشت به کعبه می‌ایستند، با صدای بلند حرف می‌زنند، قهقهه سر می‌دهند و با شلنگ، آب به روی زوّار می‌بندند به صورتی که نمی‌توانند اعمالشان را درست انجام بدهند و قرآن‌هایی که در دستشان هست، در اثر فشار و تعجیلی که برای فرار از صحنه دارند به زمین می‌افتند. این رفتارها برای مأمورین سعودی بسیار عادی است و حتی زمانی که در نزدیک‌ترین نقطه به کعبه ظاهراً دارند خدمت می‌کنند، هیچ اعتقادی به این بیت ندارند.

کسانی که در جاهای مختلف بیت‌الله‌الحرام خدمت می‌کنند، اساساً هیچ آشنایی‌ای هم با جزئیات بیت ندارند. مسائل مربوط به بیت‌الله‌الحرام چندان زیاد نیستند و شاید ۴۰ الی ۵۰ نکته بیشتر نباشند. کافی است مثلاً فرد بداند رکن یمانی و شامی و عراقی کجا هستند؟ مولد‌النبی کجاست؟ کوه ابوقبیس کجاست؟ و… این نکات را روی هم که جمع کنیم شاید ۵۰ تا بیشتر نشوند، اما مأمورینی که در آنجا خدمات ارائه می‌دهند و قرار است حجاج را راهنمایی کنند، اساساً این چیزها را نمی‌دانند. این موضوع نشان می‌دهد که هم این مطالب به اینها گفته نشده، هم خودشان علاقه نداشته‌اند که یاد بگیرند. حکومت به اینها یاد نداده که مثلاً مفهوم رکن یمانی، مقام ابراهیم، حجر اسماعیل و… چیست و از نظر مذهبی و تاریخی هیچ توضیحی به آنها داده نشده است. خود من از چند نفر از مأمورینی که برای راهنمایی در آنجا نشسته بودند سئوال کردم مولد‌النبی کجاست؟ اولاً کلمه مولدالنبی ظاهراً خیلی برایشان تازگی داشت. مکث مفصلی می‌کردند و می‌پرسیدند مولد محمد(ص)؟ می‌گفتم بله. محمد را هم خیلی عادی می‌گفتند. بعد می‌گفتند نمی‌دانیم. این نشان می‌دهد در این مسئله معرفتی وجود ندارد و لذا اهمیت مسئله هم درک نمی‌شود. وقتی از یک مأمور می‌خواهید نشانی محلی را بپرسید، با بی‌میلی اشاره کلی می‌کند، به‌طوری که نمی‌توانید نقطه مورد نظرتان را پیدا کنید.

بنابراین وقتی اینها برای بیت‌الله احترام و اهمیتی قایل نیستند، رفتارشان با زایر بیت‌الله هم محترمانه نیست و این اهمیت ندادن هم ریشه اعتقادی دارد. اینها معتقدند توسل و توجه به غیر خدا، ولو پیامبر بزرگوار اسلام«ص»، شرک است و لذا در مولدالنبی مأمور گذاشته‌اند که کسی به آنجا نزدیک نشود. کاربری آن را هم تغییر داده و آنجا را تبدیل به کتابخانه کرده‌اند. روی دیوار ورودی مولدالنبی هم با تابلوهای نئون متحرک به زبان‌های مختلف و با خط درشت نوشته‌اند این مکان خصوصیتی ندارد و توجه و توسل به آن حرام است. این در باره پیغمبر«ص» است و در نتیجه تکلیف بقیه چیزها معلوم است.

در حالی که اعتقاد اهل سنت این نیست. اگر به استانبول بروید، در مکانی که مربوط به «باب عالی»، مکان خلافت عثمانی می‌شود، موئی را در محجری گذاشته‌اند و اهل سنت به آنجا می‌روند و به عنوان اینکه این موی پیامبر«ص» است، تبرک می‌یابند. یعنی برای یک مو که ثابت هم نشده که حتماً موی پیامبر«ص» است، این قدر اهمیت قائل می‌شوند و می‌روند و زیارت می‌کنند و به این مو و محجری که در آن قرار گرفته است تبرک می‌جویند. رفتاری که در عربستان با مقدسات مسلمانان می‌شود ربطی به اهل سنت ندارد، بلکه یک دیدگاه وهابی است که بر وضعیت موجود سایه انداخته است. مدیریتی هم که در حج، مکه و مدینه اعمال می‌شود یک مدیریت غیرمتمرکز و مبتنی بر واگذاری است. به این شکل که هر بخش از خدمات را به شرکت‌های مختلفی که عمدتاً خارجی هستند سپرده‌اند. این شرکت‌ها نوعاً از کشورهای مسلمان هستند، ولی دولت‌هایشان در این امور دخالت نمی‌کنند، بلکه این شرکت‌های خصوصی هستند که کارها را انجام می‌دهند. این شرکت‌های خصوصی هم بر حسب آنچه که در مکه و مدینه مشاهده می‌شود، به این کارها نگاه صرفاً تجاری ـ مالی دارند. مثل هر شرکتی که در هر جای دیگری کاری را انجام می‌دهد و بابت آن پولی را دریافت می‌کند و با هم رقابت هم می‌کنند. در اینجا هم شرکت‌های اقتصادی بدون ذره‌ای اعتقاد دینی به کاری که انجام می‌دهند، صرفاً به شکل اقتصادی تجاری امور را مدیریت می‌کنند، به همین دلیل هم کارهایشان توأم با ظرافت‌های مذهبی و روحیه عبادی نیست. این مسئله در مراسم حج و در مدینه بسیار مشکل‌آفرین است. نتیجه و تبلور این نگرش هم این می‌شود که حجاج پس از آن حالت روحانی و عرفانی پس از عرفه، کشته می‌شوند، انگار که هیچ اتفاقی در آنجا نیفتاده و مثلاً تصادف یا حادثه‌ای رخ داده یا قطاری از ریل خارج شده و عده‌ای هم کشته شده‌اند.

این عدم تمرکز در مدیریت حج و واگذاری امور به دیگران بدون یک مقام متولی پیگیر، سبب بروز حادثه شد. در روز حادثه منا یک هلیکوپتر کفایت می‌کرد که بالای سر حجاج بچرخد و هوا را جابه‌جا کند. اگر فقط همین یک کار را انجام می‌دادند تعداد کشته‌ها به چند نفر تقلیل پیدا می‌کرد یا اگر ماشین آبپاش آمده یا همان هلیکوپتر مقداری آب روی سر جمعیت پاشیده بود، تعداد کشته‌ها از چند نفر بیشتر نمی‌شد یا همان مأمورین محدودی که در آنجا حاضر بودند، اگر مقداری آب توزیع می‌کردند این فاجعه  پیش نمی‌آمد. کسانی که در آنجا متولی کار بودند، امکانات لازم برای اینکه بتوانند حتی درصدی از مشکلات را کاهش بدهند در اختیار نداشتند. مأمورینی که سن آنها بین ۱۷ و ۱۸ و حداکثر ۲۱ سال بود، حتی بی‌سیم یا امکانات دیگری را در اختیار نداشتند که خبر بدهند. گویی اصلاً چنین اموری جزو مأموریتشان نبود. ابداً توجیه هم نبودند، لذا هیچ اقدامی از سوی مأمورین آنجا برای اینکه این مسئله به شکلی مدیریت شود و تلفات کاهش پیدا کند وجود نداشت.

همیشه دست‌کم دو هلیکوپتر از صبح مرتباً پرواز می‌کردند و لحظه‌ای صدای هلیکوپترها قطع نمی‌شد، اما این هلیکوپترها ظاهراً فقط برای بازرسی امنیتی، آن هم نه امنیت جان زائر، بلکه به عنوان امنیت حکومتی پرواز می‌کردند و مسئول کنترل جمعیت از این بابت بودند. آنها تجمع و توقف را در منا دیدند، ولی اصلاً اهمیت ندادند، در حالی که کافی بود یکی از آنها کمی مسیرش را کج و فاصله‌اش را با زمین کم می‌کرد و روی منطقه بسته منا چرخی می‌زد تا هوا جا به جا شود و قطعاً وضعیت خیلی فرق می‌کرد. اینها نشان می‌دهد که مدیریت درستی درحج وجود ندارد.

البته این فاجعه هیچ تأثیری روی رژیم آل‌سعود به جا نگذاشت و تصور نکنید که چون این وضع پیش آمده، برای دفعه بعد حواسشان را جمع می‌کنند. هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه سعودی‌ها در سیستم مدیریت حج تغییری ایجاد کرده باشند وجود ندارد. ایام حج در اواخر شهریور و اوایل مهر ۹۴ بود. جالب اینجاست که اینها در اردیبهشت ماه چهار نفر از متولیان حج را عزل کردند و تا پایان مراسم هم جایگزینی برای اینها تعیین نشده بود. یعنی مسئولین حج اگر هم قرار بود کاری انجام بدهند، اصلاً مسئولی وجود نداشت.

به همین دلیل به اعتقاد من احتمال تکرار این حادثه وجود دارد و نباید گمان کنیم آل‌سعود از این مسئله متنبه شده است و دیگر شاهد این فجایع نخواهیم بود. این تجربه نشان داد که مسلمان‌ها باید برای اداره حج فکری بکنند و با توجه به افکار وهابی‌ آل‌سعود به انتظار تغییر از جانب آنها ننشینند.

 

*عملکرد مسئولین ذیربط در دولت ایران را در این قضیه چگونه ارزیابی می‌فرمایید؟

در مورد واکنش دولت ایران به موضوع، باید عرض کنم که عملکرد دولت در دو سازمان خلاصه می‌شود. سازمان حج و وزارت خارجه. در سازمان حج زحماتی که آقای اوحدی در متن این حادثه کشید، واقعاً زحمت جهادی و یک تلاش بسیجی به مفهوم کامل کلمه بود. من شاهد بودم که ایشان واقعاً لحظه‌ای دست از پیگیری مسئله نکشید و از ابتدا تا آخر پیگیر حادثه بود. هنوز هم به‌طور جدی پیگیر حادثه هست و در این زمینه واقعاً مماشاتی از ایشان ندیدیم. کما اینکه از بعثه مقام معظم رهبری هم آنچه که دیدیم تلاش و جدیت بود.

در بخش وزارت خارجه شاهد تلاش‌هایی در مسیر تلاش سازمان حج بودیم و به‌نوعی به سازمان حج کمک کردند. منتهی با توجه به شواهد و قرائن، نگاهی در وزارت خارجه وجود داشت و وجود دارد که می‌گوید می‌توانیم با عربستان در فضای مسالمت‌آمیزی به تفاهم و توافق برسیم و در نتیجه هر حرکتی که به‌نوعی عربستانی‌ها را ناراحت کند از نظر وزارت خارجه ما یک اقدام نادرست تلقی می‌شود. این در حالی است که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع مذاکره نیستند، بلکه تابع مطالبه‌گری و اعمال فشار هستند. در همین حج امسال سعودی‌ها تلاش کردند برگزاری دعای کمیل را تعطیل کنند و حتی وزارت حج آنها روی این مسئله تأکید کرد که به هیچ وجه امکان برگزاری دعای کمیل وجود ندارد. تحلیل دوستان وزارت خارجه این بود که تاکید سعودی‌ها برای عدم برگزاری دعای کمیل به خاطر احتمال نفوذ عناصر تروریستی در درون تجمعات است، لذا تلاش می‌کنند از تجمع جلوگیری کنند تا جلوی حوادث تروریستی گرفته شود، در حالی که واقعیت این نبود. واقعیت این است که حج اساساً یعنی تجمع. چگونه وقتی صبح، ظهر و عصر در مسجدالنبی شاهد تجمع ۱۰۰ هزار نفری حجاج برای نماز جماعت هستند و هیچ کاری هم نمی‌توانند برای تعطیلی آن بکنند، کنترل می‌کنند، ولی اجتماع دعای کمیل را که بسیار محدودتر از آن است نمی‌توانند کنترل کنند؟ وقتی عربستان برای برگزاری دعای کمیل تحت فشار قرار گرفت، تسلیم شد و دعای کمیل امسال با شکوه سال‌های قبل و با همان تعداد و با همان کیفیت در همان مکان برگزار گردید. این موضوع نشان می‌دهد که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع فشارند، نه تابع مذاکره، ولی وزارت امور خارجه ما این را قبول نداشت. الان هم قبول ندارد و لذا در جریان منا وزارت خارجه با این استدلال که ما با کنترل اعتراضات می‌توانیم مسائلمان را با عربستان حل و فصل کنیم، به دنبال این بود که دایره اعتراضات به آل‌سعود را کنترل کند. به نظر من این نگاه از ریشه نادرست است؛ فرصت‌های بسیاری را از جمهوری اسلامی می‌گیرد، کما اینکه گرفته و موقعیت‌ جمهوری اسلامی در منطقه را به خطر می‌اندازد.

 

*نظرتان در مورد سرنوشت آقای رکن‌آبادی چیست؟

در مورد آقای رکن‌آبادی، ایشان جدای از شخصیت دیپلماتیک و سیاسی‌، یک انسان والا و ارزشمند و متدین بود. ما توفیق داشتیم که در ایام حج مدت مدیدی در مجاورت ایشان باشیم. اتاق‌های ما کنار هم بود و در بسیاری از برنامه‌های زیارتی با هم بودیم. روحیه بسیجی به مفهوم خاکی، بی‌توقعی و بی‌ریایی را در ایشان به‌عینه می‌دیدیم. بسیار عادی در برنامه‌های حج حضور داشت و مثل یک عنصر بسیجی عمل می‌کرد. در واقع بیش از اینکه دیپلمات باشد، بسیجی بود. روحیات خیلی خاصی داشت.

متأسفانه در روز حادثه، ایشان از جمع دوستانی که برای رمی‌ جمره حرکت کردند، جدا می‌افتد و با کسانی که گرفتار حادثه شدند، در قسمت جلوی جمعیت قرار می‌گیرد و برای نجات مصدومین تلاش زیادی هم می‌کند، از جمله یکی از دوستان ما به نام آقای دکتر شجاعی‌فرد که در حج معمولاً با آقای رکن‌آبادی بودند، می‌گفتند که آقای رکن‌آبادی ایشان را از داخل جمعیت جدا و به ایشان کمک کرده و جانشان را نجات داده بود، منتهی متأسفانه خود ایشان گرفتار حادثه می‌شود و تعداد زیادی از زایران، مخصوصاً افریقایی در حالتی که هیچ کسی نا و توانی نداشت، روی ایشان می‌افتند.

یکی از دوستان بعثه می‌گوید که ایشان مرا صدا زد و گفت بیا کمکم کن. رفتم که به ایشان کمک کنم، اما چون جنازه‌های زیادی روی ایشان قرار گرفته بودند و این جنازه‌ها در هم تنیده شده بودند، نتوانستم ایشان را نجات بدهم.

 

*بسیاری از تحلیلگران در یکی دو سال پیش این خطر را گوشزد می‌کردند که بالاخره داعش سر از کشورهای اروپایی در می‌آورد. تحلیل شما از حمله داعش به پاریس چیست؟ آیا بین این حادثه و ۱۱ سپتامبر تشابهی وجود دارد؟ تحلیل کلی شما از این قضایا چیست؟

بنده به‌شدت نسبت به قضایایی که پیش آمده است و تهدیداتی که مطرح شده‌ مشکوک هستم،  به این دلیل که داعش در منطقه عملیاتی به‌شدت دچار محدودیت است و با جبهه کنونی مشکل دارد، بنابراین عقلائی نیست که به این شکل مشکلات خود را افزایش بدهد. امریکایی‌ها و اروپایی‌ها که ظاهراً کاری علیه داعش در سوریه و عراق انجام نمی‌دهند. در میدان عملیاتیِ آنجا ایران هست و روسیه و حزب‌الله و دولت سوریه. داعش آمده و این کار را در فرانسه انجام داده است. نتیجه این می‌شود که از تمام دنیا می‌آیند و صحنه گرم کارزاری در اینجا شکل می‌گیرد. این کار با منطق و عقل سازگار نیست. ما هم برای داعشی‌ها یک جو عقل قائل هستیم و می‌گوییم تحلیل به این سادگی را که دیگر می‌فهمند.

سئوال بعدی این است که فرانسه در این صحنه چه جایگاهی دارد؟ چرا به فرانسه حمله شده است؟ در طول سه چهار سال گذشته، فرانسوی‌ها در انتهای خط مبارزه با داعش بودند. فرانسوی‌ها نه نیروی نظامی فرستادند، نه هواپیمای جنگی و بمب‌. بنابراین داعش چرا بایستی فرانسه را هدف قرار بدهد؟ داعشی‌ها دارند از روسیه ضربه می‌خورند، پس چه دلیلی دارد که بروند و در پاریس عملیات  انجام بدهند؟ این چطور با عقل جور در می‌آید؟

ممکن است بعضی‌ها بگویند داعشی‌ها سازمان و رفتاری دارند، ولی رفتار بعضی از آنها الزاماً تابع سازمانشان نیست. یعنی داعش را یک سازمان آنارشیستی می‌دانند که مرکزیتی دارد و آن مرکزیت هم تحلیلی دارد، ولی تعدادی از اعضای آن برای خودشان تحلیل جداگانه‌ای دارند و جداگانه هم تصمیم می‌گیرند و مثلاً تعدادی داعشی به فرانسه رفته و بدون نظر ابوبکر بغدادی در آنجا عملیات کرده‌اند، لذا می‌گویند داعشی‌هایی که به کشورهای اروپایی برمی‌گردند به شکل لجام‌گسیخته عمل خواهند کرد و تبدیل به مشکل می‌شوند.

این تحلیل اصلاً تحلیل دقیق و درستی نیست. اگر داعش یک سازمان آنارشیستی لجام‌گسیخته بود، باید درون آن شاهد اختلافاتی می‌بودیم و انشعاباتی در آن ایجاد می‌شد. از زمان پیدایی داعش یعنی از سال ۲۰۱۰ تا الان، ما شاهد هیچ انشعابی در درون داعش بدین معنا که گروهی جدا شوند و در مقابل مرکزیت حرفی بزنند یا اقدامی کنند نبوده‌ایم. بنابراین، برای این  تحلیل که آنچه در فرانسه اتفاق افتاده رفتار غیرسازمانی عده‌ای از اعضای داعش است، مبنای منطقی وجود ندارد. اگر این ‌طور بود باید مرکزیت داعش موضع می‌گرفت و می‌گفت که این اقدام به ما ربط دارد یا اینها عضو ما هستند. به آنچه هم که به عنوان اعتراف یا بیانیه داعش مطرح شده است، نمی‌شود اعتماد کرد. چیزی که منتشر شده، از قبیل «می‌گویند» هست، نه از قبیل «گفتند»، یعنی گمانه‌زنی و بیانیه‌تراشی است و بیانیه داعش نیست، چون بیانیه‌های داعش ترکیب مشخصی دارند.

در عین حال این ماجرا چندان هم به ضرر فرانسه و آقای اولاند تمام نشده است و اگر الان در فرانسه انتخابات شود، موقعیت آقای فرانسوا اولاند که قبل از این ماجرا ضعیف بود، تقویت شده است. درست مثل ماجرایی که در ترکیه پیش آمد. در ترکیه هم بین انتخابات خرداد و انتخابات آبان ناامنی گسترش پیدا کرد و چند ترور و انفجار رخ داد و آرای آقای اردوغان از ۹/۴۱ درصد به ۵/۴۹ درصد رسید و تعداد کرسی‌های پارلمانی او به ۳۱۷  کرسی افزایش پیدا کرد.

این قضیه الان در فرانسه هم هست. همین الان اگر رأی بگیرند، رأی اولاند بیشتر شده است. کما اینکه در حالی که اولاند در مجلس مشکل داشت، پارلمان فرانسه رأی قاطعی برای تمدید حالت فوق‌العاده برای سه ماه داد. همین برخورد نشان می‌دهد که وضع اولاند و فرانسه بهتر شده است. الان یک اعلام همدردی عمومی نسبت به دولت و ملت فرانسه صورت گرفته و از استرالیا تا کانادا دارند از فرانسه حمایت می‌کنند. آقای دکتر روحانی، رئیس‌جمهور محترم ایران که انفجار ضاحیه در بیروت را محکوم نکرده بود، به‌محض اینکه حادثه فرانسه پیش آمد، این ماجرا را محکوم کرد و بعد از آن بود که ماجرای بیروت را محکوم کرد. این نشان می‌دهد که یک همدردی عمومی برای فرانسوی‌ها ایجاد شده، پس قضیه به ضرر فرانسه تمام نشده است.

اما در این صحنه دو جریان ضرر کردند. یکی خود داعش است. الان جو و فضایی فراهم شده است که هر دولتی که با داعش مشکل دارد می‌تواند از غیرانسانی‌ترین و شدیدترین شیوه‌ها برای مبارزه با داعش استفاده کند و هیچ‌ کسی هم اعتراض نخواهد کرد. دومین جریانی  که ضرر کرد جبهه مقاومت است. یعنی الان دولت سوریه، حزب‌الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران در معرض خطر قرار گرفته‌اند.

 

*چرا؟

چون میدان عملیاتی آنها میدان عملیاتی مقابله با داعش است. یعنی در هر منطقه‌ای که داعش هست سوریه، حزب‌الله، ایران و دیگران از جبهه مقاومت هم حضور دارند. فرض بگیرید هواپیماهای فرانسوی ‌بخواهند داعش را بمباران کنند. چگونه می‌توانند بمب‌شان را انحصاراً روی سر داعش بریزند؟ اصلاً مگر داعش علامت مشخصه‌ای دارد؟ اگر فردا اینها مواضع ارتش سوریه را به اسم مبارزه با داعش بمباران کردند، چه اتفاقی می‌افتد و چه کسی می‌تواند اثبات کند که داعش در آنجا نبوده است؟ بعد از آن هم آیا یک عذرخواهی ساده هم بکنند یا نکنند. افکار عمومی هم می‌پذیرد که اشتباه شده است و عملیات فرانسه، انگلیس، امریکا و دیگران را در اینجا توجیه می‌کنند.

بنابراین این ماجرا به نظر من مشکوک است و بایستی دقیق‌تر تجزیه و تحلیل شود. مقداری زمان می‌برد تا شواهد و قرائن این ماجرا بیرون بیاید. موضوعی که شک مرا تقویت می‌کند این است که اینها موضوع را به ارزش‌های غرب ربط دادند. دولت فرانسه اعلام کرد به ارزش‌های ما حمله شده است. آقای اشتون کارتر، وزیر دفاع امریکا گفت این فقط حمله به فرانسه نبود، بلکه حمله به ارزش‌های ما بود. سئوال این است که حمله به ارزش‌ها یعنی چه؟ شما دارید از یک مسئله فرهنگی تمدنی صحبت می‌کنید و یک تقابل تمدنی فرهنگی را به رخ می‌کشید. تقابل تمدنی فرهنگی شما با کیست؟ سال‌ها قبل آقای هانتینگتون گفت که این تقابل بین اسلام و غرب است یا مثلاً آقای پاپ ششم بیانیه داد و گفت این آغاز جنگ جهانی سوم است. اینها به‌شدت انسان را مشکوک می‌کند که نکند پشت صحنه این قضایا یک طراحی پیچیده اطلاعاتی چند وجهی وجود داشته باشد.

 

*یعنی احتمال این هست که ۱۱ سپتامبر جدیدی در کار باشد؟

چیزی مهم‌تر از ۱۱ سپتامبر، چون در ۱۱ سپتامبر فلش عملیاتی به سمت گروه‌ها و افراد خاصی از قبیل طالبان، صدام‌حسین و… بود؛ ولی در اینجا دارند بحث تمدنی را مطرح می‌کنند، یعنی فلش حملات یک فلش فرهنگی، تمدنی و دینی است. احتمال می‌دهم این ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌ها باشد. البته باید به این نکته هم توجه کرد که به تجربه ثابت شده که غربی‌ها در مدیریت مسائل چندان موفق نیستند، یعنی حادثه‌ای مثل ۱۱ سپتامبر درست می‌شود و افکار عمومی می‌آید و کنار غرب قرار می‌گیرد، غرب هم وارد صحنه می‌شود، ولی در ادامه نمی‌تواند صحنه را به نفع خود مدیریت کند و ناچار می‌شود عراق را ترک کند، در حالی که در نگاه امریکایی‌ها عراق امروز صد برابر بدتر از عراق زمان صدام حسین است. چرا؟ به خاطر اینکه در زمان صدام‌حسین عراق ضد ایران بود، ولی الان متحد ایران شده است. در زمان صدام‌حسین عراق با یک تشر تسلیم غرب می‌شد، اما الان عراقی‌ها با صد تا تشر هم تسلیم نمی‌شوند. عراقِ صدام‌حسین در جبهه عربستان قرار داشت، ولی الان در جبهه مقاومت قرار گرفته است. این عراق قطعاً برای امریکایی‌ها بدتر از عراق زمان صدام است. افغانستان هم همین‌ طور. اینها در این صحنه‌ها هزینه‌های سنگینی کردند، اما فایده‌های اندکی بردند.

بنابراین ما ضمن اینکه می‌گوییم ممکن است پشت این موضوع یک طراحی پیچیده وجود داشته باشد، در عین حال نباید احساس ضعف کنیم. طراحی پیچیده وجود دارد، ولی ما هم امکانات، مقدورات و توانمندی‌هایی داریم و می‌توانیم پنجه در پنجه طرح‌های آنها بیندازیم و در نهایت مثل طرح‌های ۱۱ سپتامبر و خاورمیانه جدید که واقعاً باطل شدند و به تاریخ پیوستند، طرح جدید امریکایی‌ها را هم باطل کنیم. به هر حال این ماجرا چند لایه است و الان نمی‌شود به صراحت در باره آنها صحبت کرد.

 

*به هزینه‌های سنگین و فایده‌های اندک اشاره کردید. با توجه به شکست‌های امریکا در عراق و افغانستان، چرا امریکا تغییر سیاست نمی‌دهد؟

سیاست‌های امریکا و اروپا تغییر کرده‌اند. امریکا در ۱۱ سپتامبر نوعی یکجانبه‌گرایی و یکپارچه‌گرایی را دنبال می‌کرد و حتی می‌گفت نیازی به مصوبه سازمان ملل نداریم. بعد جلوتر آمد و به سال ۲۰۰۷ رسید و متوجه شد این سیاست هزینه‌های بسیار زیاد و فواید محدودی دارد. بماند که فوایدش هم محتمل هستند و قطعی نیستند. در شرایط فعلی امریکایی‌ها به سوی جنگ نیابتی و جنگ جمعی رفته‌اند. آنها در زمینه جنگ نیابتی به تقویت و پرورش گروه‌های تروریستی پرداخته‌اند و این را صراحتاً هم می‌گویند. همین چند روز پیش آقای اوباما اعلام کرد که باید به حجم کمک‌هایمان به مخالفان دولت سوریه بیفزاییم که منظورش همین مخالفین جیش‌الحرّ مسلح بود. این جنگ نیابتی آنهاست.

در جنگ جمعی، امریکایی‌ها به‌جای یکجانبه‌گرایی، دارند از جبهه مبارزه با تروریسم صحبت می‌کنند، در حالی که قبلاً این ‌طور نبود. در ماجرای سوریه در ابتدا می‌گفتند که ۸۰ ، ۱۲۰ یا ۴۰ کشور پای کار آمده‌اند. همین الان در وین مذاکره بین ۲۰ کشور جریان دارد که فقط یکی از آنها امریکاست. امریکایی‌ها آموخته‌اند که در حوزه نظامی ـ امنیتی، نباید در منطقه جلودار باشند، بلکه باید جلوداری خود را در اتاق فکر و کنترل و فرماندهی و طراحی اعمال کنند و نه در اجرای عملیات. لذا سیاست امریکایی‌ها قطعاً از نظر روش تغییر کرده است، منتهی از نظر ضدیت با اسلام، ایران، وحدت امت اسلامی و رشد اسلا‌م‌گرایی و استقلال‌طلبی و همگرایی در منطقه یا رژیونالیسم اسلامی همچنان به قوت خود باقی است.

ولی از لحاظ روشی به نسبت سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ روششان را تغییر داده‌اند. مبنای این تغییر هم این است که آقای جورج بوش در سال ۲۰۰۷ که رئیس‌جمهور امریکا و به‌شدت درگیر بحران بود، گفت نفرت از امریکا در جهان اسلام بسیار گسترش پیدا کرده و به سطح انفجار رسیده است و ما اولین کاری که باید بکنیم این است که چهره مخدوش امریکا را در ذهن مسلمانان تلطیف کنیم. لذا بحث بازخوانی سیاست‌های خارجی و امنیتی امریکا مطرح شد و امریکایی‌ها به صراحت اعلام کردند که عراق و افغانستان را ترک می‌کنیم و جدول زمانی‌ای را برای کاهش نیروهای نظامی خود در منطقه اعلام کردند.

این تغییر به امریکا تحمیل شد. هنوز هم امریکایی‌ها آن شرایط را پشت سر نگذاشته‌اند و لذا تغییر سیاست موردنظر بوش پدید نیامده است. امریکایی‌ها در مسئله خاورمیانه جدید صراحتاً اعلام کردند که ثبات، مقدم بر دموکراسی است و اگر قرار باشد بین ثبات و ایجاد دموکراسی در عربستان یکی را انتخاب کنیم، ثبات را ترجیح می‌دهیم؛ لذا مسئله تغییر و تجزیه خاورمیانه از دستور کارشان خارج شد. البته امریکایی‌ها با رغبت این کار را نکردند، بلکه شرایط منطقه آنها را به این تحلیل رساند که هر نوع دست‌اندازی به موزائیک‌های منطقه به تعبیر آنها موجب سوءاستفاده ایران می‌شود و لذا فعلاً باید موزائیک‌ها را در همین جا نگه داشت تا ایران در شرایط ضعف قرار بگیرد و وقتی ایران ضعیف و اثرگذاری آن خنثی شد، آن ‌وقت می‌توانیم دست به تغییر موزائیک‌ها بزنیم و جغرافیای جدیدی را برای منطقه طراحی کنیم.

 

*وضعیت سوریه در حال حاضر چگونه است؟

در حال حاضر سوریه درگیر یک بحران شدید امنیتی است که شمال و جنوب این منطقه را به‌نوعی در بر گرفته است. در حال حاضر جبهه‌النصره و داعش در کانون تهدیدات امنیتی سوریه قرار دارند و البته جبهه‌النصره بیش از داعش تأثیرگذار است. مناطق جنوبی سوریه یعنی قنیطره، درعا و سویدا به‌علاوه مناطق شمالی یعنی ادلب و حلب مرکز تحرک جبهه‌النصره هستند. جبهه‌النصره به‌طور بسیار آشکاری از سوی قطر و ترکیه حمایت می‌شود؛ بدین معنا که قطر آنجا را تأمین مالی می‌کند و ترکیه تأمین تسلیحاتی، آموزشی و پشتیبانی‌های مختلف، از جمله دادن سرویس‌های درمانی و اطلاعاتی و جاسوسی و پشتیبانی‌های سیاسی را به عهده گرفته است. ترک‌ها خیلی هم جسورانه عمل می‌کنند، یعنی یک کریدور انتقال سلاح بین استان‌های جنوبی ترکیه و شمال سوریه، مخصوصاً در منطقه حلب که حساس است، ایجاد کرده‌اند. این ارتباط بسیار هم گسترده است. در بخش دیگر در استان دیرالزور و استان رقّه داعش فعالیت می‌کند و فعلاً تحرک امنیتی نسبتاً محدودی پیدا کرده است. بقیه مناطق سوریه از قبیل دمشق، لاذقیه، طرطوس آرام و بعضی‌ها مثل حمص، حماه، ریف و…. درگیر بحران‌های موردی و موسمی هستند.

البته طی یک ماه گذشته شاهد تحولات اساسی در فضای امنیتی سوریه بوده‌ایم. با توافقاتی که بین ایران و روسیه شکل گرفت و منجر به ورود روسیه در عملیات هوایی شد، تا حدی فضای امنیتی سوریه دگرگون شد. عملیات‌های جنوب حلب، شمال حمص و جنوب عدله تا حدی فضای امنیتی سوریه را تغییر داده‌اند.

در بعد سیاسی هم الان دو روند به موازات هم وجود دارند. یکی روندی است که ایران دنبال می‌کند و در صدد است تا از طریق آشتی ملی در درون سوریه، بین گروه‌هایی که خواستار استقلال سوریه هستند و با تجزیه سوریه مقابله می‌کنند، در عین حال که دیدگاه‌های مخالفی هم نسبت به دولت دارند، گفتگو و توافقی اتفاق بیفتد. البته جمهوری اسلامی همیشه به دنبال چنین توافقی بوده است. از آنجا که پروژه امنیتی اساساً در سوریه جواب نداده، در حال حاضر امید به چنین توافقی افزایش پیدا کرده است.

در کنار این مسئله امریکایی‌ها، سعودی‌ها و ترک‌ها که می‌دانند استفاده از ابزار امنیتی به‌تنهائی نمی‌تواند اوضاع را به نفع آنها به نتیجه برساند، دنبال طرحی سیاسی هستند تا در یک فرآیند زمانی، اسد و دولت کنونی سوریه را حذف کنند. یک‌وقتی امریکایی‌ها برای سقوط اسد زمان تعیین کردند، اما محقق نشد. الان یک طرح سیاسی دارند و می‌گویند ما در یک فرآیند سیاسی ۲۴ ماهه، یعنی دو ساله به اسقاط بشار اسد و در نتیجه اسقاط مقاومت در سوریه دست پیدا می‌کنیم. شش ماه را به عنوان دوره بررسی‌های اولیه و هجده ماه را هم به عنوان دوره انتقالی در نظر گرفته‌اند و می‌گویند در این دوره صحنه را مدیریت می‌کنیم و حساسیت ایران را کاهش می‌دهیم تا به تغییر اسد و رژیم او در یک فرآیند دو ساله تن بدهد.

طبیعتاً ایران به این مسئله تن نمی‌دهد و فعلاً امریکایی‌ها دارند فشار می‌آورند که این مسئله را به ترک‌ها و سعودی‌ها بقبولانند، چون ترک‌ها و سعودی‌ها معتقدند توقف حمله به اسد و توقف ارسال سلاح از قطر، ترکیه و عربستان به تروریست‌های داخل سوریه، سبب جان گرفتن دولت اسد و در نتیجه تسلط بیشتر آن بر اوضاع می‌شود. فعلاً امریکایی‌ها در صددند ترک‌ها و سعودی‌ها را مجاب کنند که با این طرح همراه شوند. طرح امریکایی‌ها مستلزم اجابت ترکیه و عربستان است، چون این دو کشور هستند که به‌شدت از گروه‌های تروریستی حمایت می‌کنند. سعودی‌ها بیشتر پشت داعش هستند و قطر و ترکیه پشت جبهه‌النصره قرار دارند.

 

*مذاکرات وین هم که ظاهراً به نتیجه نرسیده است.

مذاکرات وین بی‌نتیجه نبوده و برای ایران و امریکا به‌طور نسبی نتایجی را در برداشته است. در این جلسه اصل اینکه یک فرآیند ۱۸ ماهه آتش‌بس وجود داشته باشد به تصویب رسیده است. اصل اینکه فرآیند سیاسی در سوریه طی یک انتخابات تعیین تکلیف شود، پذیرفته شده است و گام‌هایی که به نظر من گام‌های مهمی هم هستند برداشته شده‌اند، منتهی فعلاً توافق روی کلیات است. امریکایی‌ها گمان می‌کنند این کلیات آنها را به هدف نائل می‌کند. جمهوری اسلامی هم معتقد است که می‌توان این کلیات را مدیریت کرد تا در نهایت به نفع اسد تمام شود. فعلاً روی اصول موضوعه‌ای در این مذاکرات توافق و جزئیات آن به آینده سپرده شده و قرار است طی یک ماه آینده مذاکرات ادامه پیدا کنند.

 

*آقای ظریف یک طرح چهار ماده‌ای داده بود که شما از آن به برد ـ خورد تعبیر کرده بودید. نظرتان راجع به این طرح چهار ماده‌ای چیست؟

طرحی که آقای ظریف ارائه کرده بود در نقطه اسد ابهام داشت.

 

*در باره شخص بشار اسد؟

بله، در مورد شخص بشار اسد، آن‌ طور که باید روی دولت تأکید نداشت. روی انتخاباتی هم تأکید می‌کرد که برگزارکننده آن عملاً سازمان ملل است. لذا در طرح آقای ظریف گریزگاه‌هایی وجود داشت که می‌توانست برای دولت سوریه مخاطره‌آمیز باشد. البته آنچه که الان در دستور کار اجلاس وین است، طرح آقای ظریف نیست، بلکه یک طرح توافقی است که فعلاً کلیات آن به‌نوعی بسته شده است.

 

*دلیل دخالت روسیه در سوریه چیست؟

در این باره حرف‌های زیادی زده شده و حرف‌های زیادی هم باقی مانده‌اند. بعضی‌ها از زاویه نفوذ روسیه در سوریه صحبت کرده و گفته‌اند اینجا تنها پایگاه روس‌ها در منطقه خاورمیانه و مدیترانه است و لذا روس‌ها نسبت به حفظ آن حساسیت دارند، ولی واقعیت مطلب این است که مسئله تروریسم به‌شدت روس‌ها را نگران کرده است. این نگرانی جدید هم نیست و روس‌ها به خاطر سوابق قضیه و ظرفیت‌هایی که تروریسم در منطقه قفقاز، تاتارستان و در جمهوری‌هایی که در جنوب روسیه قرار دارند و زمانی به اینها کشورهای مشترک‌المنافع می‌گفتند و حوزه نفوذ روسیه محسوب می‌شوند، بیش از هر کشوری حق دارد نگران تروریسم باشد. روس‌ها به دنبال آن‌ هستند که با ضربه زدن به تروریسم در خاورمیانه که با تروریسم منطقه قفقاز و امثالهم بستگی دارد، برای نگرانی‌های امنیتی خود راه‌حلی پیدا کنند، لذا به نظر من روس‌ها در این صحنه از امنیت خودشان دفاع و در واقع اقدامی پیشگیرانه می‌کنند تا با زدن ریشه‌های تروریسم بتوانند از عواقب تروریسم در مرزهای خودشان مصون بمانند. به همین دلیل هم معتقدم توافق ایران و روسیه در این برهه یک توافق قابل اعتماد و تا حد زیادی پایدار است.

البته هر تصمیمی تابع یک سری فعل و انفعالات منطقه‌ای هم هست، کما اینکه این تصمیم از طرف ما هم در معرض چنین چیزی قرار دارد و به‌طور طبیعی ممکن است شرایط آینده، ما را به سمت وضعیت جدیدی سوق بدهد. به هر حال اینها احتمالاتی هستند که در هر توافقی وجود دارند.

در کشور، عده‌ای که کلید حل مشکلات ما را در ایجاد روابط با اروپا می‌دانند، به‌شدت مشغول سمپاشی و سخن‌پراکنی علیه توافق ایران و روسیه هستند. ما از آنها سئوال می‌کنیم شما که دارید از اعتماد حرف می‌زنید، مگر امریکایی‌ها قابل اعتمادتر از روس‌ها هستند؟ مگر انگلیسی‌ها قابل اعتمادترند؟ فرانسوی‌ها همین‌ طور. چطور وقتی در آنجا بحث می‌کنید، می‌گویید آنها قرار است این کار را بکنند و قطعاً می‌کنند، ولی به روسیه که می‌رسید صحبت از بی‌وفایی می‌کنید و اینکه روس‌ها آدم‌فروش هستند.

 

*شما آینده سوریه را چگونه می‌بینید؟

بحران سوریه بحرانی نیست که به این راحتی و سرعت حل و فصل شود. به نظر می‌رسد سوریه دست‌کم تا دو سال آینده بحران امنیتی داشته باشد. ممکن است این بحران تا حدی کاهش یابد، ولی دست‌کم طی دو سال آینده حل نمی‌شود، ولی این موضوع که اسد باید کنار برود موضوعی است که آرام‌آرام دارد رنگ می‌بازد و گویا  همه دارند بقا و ادامه دولت سوریه را می‌پذیرند. به نظر من شرایط امنیتی ما بهتر می‌شود، ولی دردسرهای امنیتی ما کماکان طی سال‌های آینده باقی می‌مانند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

کسانی که متولی امر حج هستند، یعنی خاندان آل‌سعود یا شیوخ وهابی، از لحاظ باور و اعتقاد هیچ چیزی جز خدای متعال را مقدس نمی‌دانند. خدا را هم از این جهت مقدس می‌دانند که به او دسترسی ندارند، وگرنه اگر او هم قابل دیدن و لمس کردن بود، از نظر آل‌سعود مقدس شمرده نمی‌شد. نتیجه این تفکر اهمیت ندادن به امور مرتبط با حج و جان، عزت و رفاه انسان‌هاست.

 

۲٫

. رفتاری که در عربستان با مقدسات مسلمانان می‌شود ربطی به اهل سنت ندارد، بلکه یک دیدگاه وهابی است که بر وضعیت موجود سایه انداخته است. مدیریتی هم که در حج، مکه و مدینه اعمال می‌شود یک مدیریت غیرمتمرکز و مبتنی بر واگذاری است

 

۳٫

هر حرکتی که به‌نوعی عربستانی‌ها را ناراحت کند از نظر وزارت خارجه ما یک اقدام نادرست تلقی می‌شود. این در حالی است که سعودی‌ها از نظر روان‌شناسی رفتاری تابع مذاکره نیستند، بلکه تابع مطالبه‌گری و اعمال فشار هستند. به نظر من این نگاه از ریشه نادرست است؛ فرصت‌های بسیاری را از جمهوری اسلامی می‌گیرد، کما اینکه گرفته و موقعیت‌ جمهوری اسلامی در منطقه را به خطر می‌اندازد.

 

 

۴٫

روس‌ها در صحنه سوریه در واقع از امنیت خودشان دفاع می‌کنند و می‌خواهند با زدن ریشه‌های تروریسم از عواقب آن در مرزهای خودشان مصون بمانند. به همین دلیل هم به اعتقاد بنده توافق ایران و روسیه در این برهه یک توافق قابل اعتماد و تا حد زیادی پایدار است.

 

۵٫

 

بنده به‌شدت نسبت به قضایایی که در پاریس پیش آمده مشکوک هستم،  به این دلیل که داعش در منطقه عملیاتی به‌شدت دچار محدودیت است، بنابراین عقلائی نیست که به این شکل بر مشکلات خود بیفزاید.

 

 

۶٫

بحران سوریه بحرانی نیست که به این راحتی و سرعت حل و فصل شود. به نظر می‌رسد سوریه دست‌کم تا دو سال آینده بحران امنیتی داشته باشد. ولی این موضوع که اسد باید کنار برود موضوعی است که آرام‌آرام دارد رنگ می‌بازد و گویا  همه دارند بقا و ادامه دولت سوریه را می‌پذیرند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

الا ای غریب خدا…

تو آن هفتمین قبله باوری

امام پس از موسی جعفری

 

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی و دنباله کوثری

 

نیازی نداری به این چیزها

تو هشتم ولی‌عهد پیغمبری

 

غروب عزایت طلوع شرر

نسیم غریبیِ پشت دری

 

چگونه است حال پریشان تو

الا ای غریب خدا؛ بهتری؟!

 

از این کوچه تا حجره‌ات می‌روی

به یاد زمین خوردن مادری

 

نفس می کشی ناتوان می‌شوی

نفس می‌کشی لاله می‌آوری

 

 

لبی پاره و استخوانی کبود

برای خدا با خودت می‌بری

 

کنار تن نقش بر حجره‌ات

نه یک دختری بود و نه خواهری

 

برای تو گیسو پریشان کند

برای تو پاره کند معجری

 

اگر چه شهید خدایی ولی

به دست شما هست انگشتری

 

از این شهر غم تا وطن می‌روی

غریبی ولی با کفن می‌روی

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

ای آیینه رحمت…

الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی

زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

 

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها

از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

 

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی

چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

 

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت

«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

 

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی

سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

 

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو

به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

 

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم

که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

 

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم

بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

 

پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم

حرامی‌ها سر راه و بیابان‌ها مغیلانی

 

چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه‌روزی

چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

 

«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد

«جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گرانجانی

 

«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی

«سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

 

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت

ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

 

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان

مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

 

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله»

که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

 

حجاز است و بنی‌شدّاد؛ مصر است و بنی دجّال

عراق است و بنی‌صدام، شامات است و سفیانی

 

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی

به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

 

«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی

سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

 

«خلافت» با «یزید»ی‌ها«امامت» با «ولید»ی‌ها

کلیمی‌ می‌دهد تعلیم آداب مسلمانی

 

نشان از یورش تیمور دارد «جبهه ‌النصره»

شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

 

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب

سعودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

 

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو

مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

 

شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی

برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

 

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم

که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

 

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟

میان شعله برخیزند از خواب زمستانی

«قادر طراوت‌پور»

 

کوچه چهل ساله

باد مانده به علی سر بزند یا نزند

چه کند؟ حلقه بر این در بزند یا نزند

 

تا نریزد در این خانه مردد شده دل

طرف بیت علی پر بزند یا نزند

 

میخ از باب توسل وسط در مانده

دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند

 

حسن از کوچه چهل سال به خود می‌گوید

حرف‌ها را به برادر بزند یا نزند

 

دست بالا برود چونکه به روی مادر

روضه برپاشده، دیگر بزند یا نزند

 

زهر تلخ است ولی با دل و جان می‌نوشی

جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند

***

مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود

از سر تشت حسن پا بشود یا نشود

آنکه باید همه فاجعه را می‌داند

سر این زخم اگر وا بشود یا نشود

 

جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود

پاره‌های جگرش جا بشود یا نشود

 

کوچه‌ها علت پیری تو را می‌دانند

بر سر تشت قدت تا بشود یا نشود

 

مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست

مدفن گمشده پیدا بشود یا نشود

 

همه دغدغه شاعرت آخر این است

شعر با دست تو امضا بشود یا نشود

«مهدی رحیمی»

 

 

 

ولی مزار حسن‌ها…

نشد که غوره نارس شراب ناب شود

ضریح دامن او دست این گدا نرسید

 

نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف

شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید

 

غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت

کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست

 

همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر

ولی مزار حسن‌ها غریب بوده و هست

 

شبیه برگ گلی بین حجره می‌لرزید

ز درد در وسط حجره دست و پا می‌زد

 

برای مرهم زخمش برای تسکینش

بلند مادر خود را فقط صدا می‌زد

 

همین که بر جگرش زهر چنگ می‌انداخت

شراره می‌زد و داغی دوباره شد تازه

 

دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه

و زخم گم شدن گوشواره شد تازه

 

همین که او دم آخر لبش عطش نوشید

برای تشنگی‌اش قدری آب آوردند

 

هنوز خاطر او مانده است این روضه

برای حضرت هادی شراب آوردند

 

غریب بوده ولیکن امام بعد از او

سحر به پیکر پاکش نماز می‌خواند

 

کنار پیکر او تا سحر نمی‌خوابد

شبیه ناحیه او روضه باز می‌خواند

 

فدای تو پدر و مادرم حسین غریب

فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود

 

شنیده‌ام که لباس تو را کسی دزدید

سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود

«محسن حنیفی»

 

 

زیارت نرفته‌ها…

می‌گویم از کنار زیارت نرفته‌ها

بالا گرفته کار زیارت نرفته‌ها

 

اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا

این است روزگار زیارت نرفته‌ها

 

امسال اربعین همه رفتند و مانده بود

هیئت در انحصار زیارت نرفته‌ها

 

انگار بین هیئت ما هم نشسته بود

زهرا به انتظار زیارت نرفته‌ها

 

در روز اربعین همه ما را شناختند

با نام مستعار «زیارت نرفته‌ها»

 

اما هزارمرتبه شکر خدا که هست

مشهد در اختیار زیارت نرفته‌ها

 

باب‌الحسین قسمت آنانکه رفته‌اند

باب‌الرضا قرار زیارت نرفته‌ها

 

غم می‌خورم برای دل رهبرم که هست

تنها طلایه‌دار زیارت نرفته‌ها

 

گفتند شاعران همه از حال زائران

این هم به افتخار زیارت نرفته‌ها

«علی رضایی»

 

 

 

خاص‌ترین عام

آنگونه که حاجی‌ست در احرام پیاده

من هم شده‌ام سوی تو اعزام پیاده

 

طوفانم و می‌آیم و در حلقه عشاق

بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

 

بر عرش سوارش بکنی روز قیامت

هر کس طرفت آمده یک گام پیاده

 

ای خاص‌ترین عام، می‌آیند دوباره

خاصان طرفت در ملاء عام پیاده

 

ای کاش بگویند که در راه حرم مرد

یک شاعر ایرانی ناکام، پیاده

 

زینب شده از ناقه پیاده که بیایند

بر تسلیتش لشکر خدام پیاده

 

زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال

باران شود از ابر سرانجام پیاده

 

امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت

یک روز ز ناقه شده آرام پیاده

 

زانوی قدح بوده و بازوی پیاله

هر جا که شرابی شده از جام پیاده

 

از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام

تا کرب و بلا آمده از شام پیاده

 

شامی که در آن از پس ِهفده سرِ بر «نی»

خورشید شده بر سر هر بام پیاده

 

ناموس خدا، زینب کبری، به زمین خورد

تا بین خلایق شود اسلام پیاده

«مهدی رحیمی»

30نوامبر/16

ملاک صحیح درتصمیم‌گیری‌ها‌

حجت الاسلام والمسلمین محسن عباسی

 

مقدمه

پیش از این در بارۀ اهمیت یادگیری قواعد زندگی مشترک و نشانه‌های موفقیت در زندگی سخن گفتیم؛ اما یکی از اصلی‌ترین اسرار موفقیت در زندگی مشترک داشتن سنگ محکی برای تشخیص کار صحیح در زندگی مشترک است. ما در زندگی مشترک، دائم در حال تصمیم گیری هستیم، به راستی با چه سنگ محکی می‌شود به درستی یا اشتباه بودن کارهایمان پی ببریم؟ گام سوم در پی پاسخ دادن به این پرسش است.

 

تصمیم‌های ما فرصت‌های ارتقای ما هستند‌. برای رسیدن به تصمیم‌های طلایی، سنگ محک را همیشه همراه داشته باشیم.

یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیارهای مشخص در قضاوت و تصمیم‌گیری است. مهم‌ترین معیار متغیر که متأسفانه آغاز و انجام بسیاری از زندگی‌ها مبتنی بر آن است، خواست مردم است. در انتخاب همسر، چگونگی برگزاری مراسم عقد و عروسی، جشن تولد، مراسم کفن و دفن و فاتحه‌خوانی بیش از هر چیزی خواستِ مردم حرف اول و آخر را می‌زند. بدیهی است در زندگی‌ای که خواستِ مردم تعیین‌کنندۀ مسیر باشد خوشبختی و آرامش معنا نخواهد داشت، زیرا سلایق مردم با یکدیگر تفاوت دارد و زندگی مشترکی که بر این اساس پیش برود، همیشه متزلزل است.

گاهی ما به‌قدری در تن دادن به خواست مردم پیش می‌رویم که حتی بر خلاف عقاید خود عمل می‌کنیم تا نظر آنها تأمین شود ودر نتیجه، دینمان را برای دنیای دیگران می‌دهیم. در معارف دینی، چنین کسی در زمره بدبخت‌ترین افراد است.(۱) برخی حتی در اصل ازدواج هم با توجه به نگاه مردم تصمیم می‌گیرند؛ یعنی با کسی ازدواج می‌کنند که مردم او را بپسندند. در این گونه ازدواج‌ها نباید منتظر عاقبت خوشی بود.(۲) کسی که حتی به قیمت زیر پا گذاشتن وظایف دینی به دنبال تأمین نظر مردم است، در جلب توجه آنها هم ناموفق خواهد بود. نگاه مردم به هیچ‌وجه نمی‌تواند معیار قابل اعتمادی برای زندگی باشد؛ زیرا نظر مردم تحت‌تأثیر شرایط تغییر می‌کند و ستایشگر دیروز،  به‌سادگی به سرزنش‌کنندۀ امروز تبدیل خواهد شد.(۳) چنین کسی نه تنها دل مردم را به دست نخواهد آورد، بلکه خدا را هم از دست خواهد داد و به قول قدیمی‌ها از اینجا رانده و از آنجا مانده خواهد شد.(۴) رضایت مردم، به دست آوردنی و زبانشان هم قابل کنترل نیست. پس زحمت بیهوده چرا؟(۵)

می‌خواستم در زایشگاه دولتی به دنیا بیایم. پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی!(۶) مادرم پرسید: چرا؟ پدربزرگم گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم به مدرسه سر کوچه‌مان بروم. پدرم گفت: فقط مدرسۀ غیرانتفاعی! مادرم پرسید: چرا؟پدرم گفت: مردم چه می‌گویند؟ به رشتۀ انسانی علاقه داشتم، مادرم گفت: فقط ریاضی. پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم با دختری روستایی ازدواج کنم، خواهرم گفت: مگر من بمیرم! پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم پول مراسم عروسیم را سرمایۀ زندگیم کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما بگذری. پرسیدم: چرا؟گفتند: مردم چه می‌گویند؟می‌خواستم به اندازۀ جیبم خانه‌ای در پایینِ شهر اجاره کنم مادرم گفت: وای بر من! پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ اولین مهمانی پس از ازدواجم بود. می‌خواستم ساده باشد و صمیمی. زنم گفت: شکست؟ به همین زودی؟ پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ می‌خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم تا عصای دستم باشد. زنم زد به صورتش زد و گفت: خدا مرگم بدهد! پرسیدم: چرا؟گفت: مردم چه می‌گویند ؟

بچه‌ام می‌خواست در زایشگاه عمومی به دنیا بیاید. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. پرسیدم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟ فرزندم می‌خواست به مدرسه برود؛ رشتۀ تحصیلیش را برگزیند، ازدواج کند و… .

می‌خواستم بمیرم، بر سرِ قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم پرسید: چه شده؟

زنم گفت: مردم چه می‌گویند؟ مُردم! برادرم برای مجلس ترحیم، مسجد ساده‌ای را در نظر گرفت، خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می‌گویند؟ سنگ قبر ساده‌ای بر روی مزارم گذاشتند؛ امّا برادرم گفت: مردم چه می‌گویند؟ خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کرده بودند.

حالا من در اینجا در حفرۀ تنگی خانه کرده‌‌ام و تمام سرمایه‌ام برای ادامۀ زندگی تا ابد یک جمله بیش نیست: «مردم، چه می‌گویند؟». مردمی که عمری نگران حرف‌هایشان بودم، لحظه‌ای نگران من نیستند!

برای اینکه کسی فکر نکند نظر مردم را به هیچ‌وجه در زندگی نباید در نظر گرفت، این نکته را تذکر می‌دهیم که منظور این نیست که در زندگی، به‌کلی به حرف مردم بی‌اعتنا باشیم، بلکه این توجه باید حد و اندازه‌ معقولی داشته باشد. ما نباید مثل آفتاب‌پرست بلافاصله به رنگ محیط در بیائیم. باید در زندگی معیارهای ثابت و خط قرمزهای مشخصی داشته باشیم و به کسی اجازه ندهیم از آن خط قرمزها عبور کند. برخی از افراد، خودشان هم سلیقه و رأی ثابتی ندارند، بنابراین انسان چگونه می‌تواند زندگیش‌ را با خواست آنها  تنظیم کند و نام زندگی بر آن بگذارد؟

باور کنیم که اگر رابطۀ خود با خدا را اصلاح کنیم، خداوند هم رابطۀ ما و مردم را اصلاح خواهد کرد.(۷) خداوند محبت کسی را که در قبال معبودش به وظیفۀ خویش عمل می‌کند در دل مردم قرار می‌دهد.(۸)

گاهی هم زندگی دیگران ملاک ما می‌شود، یعنی خود را با دیگران مقایسه و تلاش می‌کنیم زندگیمان را به سطح زندگی آنان برسانیم. این کار چشم و همچشمی است که زندگی بسیاری از مردم را مختل کرده و دین هم آن را نهی نموده است.(۹)

سلیقه‌های شخصی و هوای نفس هم از محورهای متغیری هستند که پرستش آنها مساوی با نفیِ زندگی است. یکی از دلایل اصلی اختلاف میان زن و شوهرها این است که هرکدام می‌خواهند بی آنکه رضایت خدا را در نظر بگیرند،.به مطلوب دل خود برسند.

فاصله‌ای که میان ما افتاده، حاصل جمع «من»‌هایی است که  به اندازۀ ادعاهایمان روی هم جمع شده‌اند. ما «ما» نیستیم، دو «من» هستیم. من هیچ‌گاه ندیده‌ام یک «من» با «من» دیگر ازدواج کند و آرام بگیرد. اصلاً ازدواج «من» و «من» حرام است. «من» به «من» با هیچ صیغه‌ای حلال نمی‌شود. آبادی خانۀ ما، بسته به ویرانی لانۀ موریانه‌های منیّت است.

اینکه می‌بینی هر دو از خانه فراری هستیم، برای بوی تعفنی است که از منیت من و تو برخاسته. همۀ عطر و گلاب‌ها در برابر بوی تعفن منیت، تسلیم‌اند. بوی فاضلاب خانه‌مان شرف دارد به بوی تعفن «من»هایمان؛ باور کن. «من»ها باید بمیرند. راه، همین است؛ وگرنه، اگر با گران‌ترین عطرها هم خودت را بشویی، باز هم بوی تعفن «من»، اجازۀ نزدیک شدن ما را به هم نمی‌دهد. زندگی به من آموخته است که اگر من، در راه کشتن «منَ»ام کشته شوم،‌ شهید از دنیا رفته‌ام.

اقتصاد هم یکی دیگر از معیارهای غیرقابل اعتماد برای زندگی مشترک است. برخی فکر می‌کنند اگر از نظر اقتصادی به توانمندی قابل قبولی برسند، زندگیشان‌ حاشیۀ امنی پیدا می‌کند و خطر جدی آن را تهدید نخواهد کرد، در حالی که آمار این طرز فکر را تأیید نمی‌کند.

در سال۱۳۹۲ در منطقۀ شمیرانات تهران به ازای هر صد ازدواج بیش از ۵۸ طلاق ثبت شده است.(۱۰) این در حالی است که در منطقۀ اسلامشهر تهران در همین سال به ازای هر صد ازدواج حدود ۲۵ طلاق ثبت شده است.(۱۱)

نتایج بررسی‌های تازه نشانگر افزایش روزافزون طلاق در میان خانواده‌های بسیار ثروتمند در شهر تهران است، به گونه‌ای که ۶۸ درصد کسانی که در یک تالار مجلل پایتخت در شمال تهران ازدواج کرده بودند، ظرف کمتر از یک سال از هم طلاق گرفتند.

بر اساس این گزارش، از مجموع ۳۵۰ ازدواج صورت گرفته در یک تالار مشهور و مجلل که در منطقۀ فرمانیۀ تهران واقع شده، تعداد ۲۳۸ مورد، ظرف کمتر از یک سال به طلاق منتهی شده است. موضوع طلاق این تعداد زوج ازدواج کرده در این تالار زمانی فاش شد که مسئولان تالار تصمیم گرفتند از کسانی که ظرف یک سال اخیر در تالار آنها مراسم عروسی خود را برگزار کرده بودند، برای شرکت در جشن سالگرد ازدواجشان دعوت کنند؛ امّا بیشتر مهمانان پاسخ دادند که زندگیشان‌ حتی یک سال هم دوام نداشته و به دلیل جدایی، در این مراسم شرکت نمی‌کنند. هزینۀ برگزاری هریک از عروسی‌های انجام شده در این تالار بیش از ۱۵۰ میلیون تومان بوده و برخی از چهره‌های سرشناس اقتصادی و ورزشی نیز جشن عروسی خود را در این تالار برگزار کرده‌ بودند. در برخی ازدواج‌های این تالار شمال شهر، میزان مهریۀ عروس‌ها سکۀ بهار آزادی به ارتفاع کوه‌های هیمالیا یا قلّۀ دماوند (هشت هزار یا پنج هزار و ۶۱۰ سکه) تعیین شده بود. همچنین در یکی از جشن‌های عروسی، ارزش تقریبی خودروهای مهمانان حاضر، ۱۷ میلیارد تومان برآورد شده بود.(۱۲)

در زندگی هیچ معیاری بهتر و رشددهنده‌تر از «رضایت خدا» نیست، یعنی انجام هر کاری که خدا به آن راضی است و  ترک هر کاری که موجب خشم خداست. در این صورت همیشه زندگی رنگ «زندگی» خواهد داشت.(۱۳) کسی که معیارش را خدا قرار می‌دهد، هواها و سلیقه‌های خود را براساس رضایت او تنظیم می‌کند. چنین تنظیمی، نشاط‌بخش و نجات‌بخش است. اگر کسی هم از این مبنا دوری کند و خدا را محور زندگی خود قرار ندهد، به یقین از زندگی لذت نخواهد برد.(۱۴)

چگونه بدانیم خدا از چه چیزی راضی و نسبت به چه چیزی خشمگین می‌شود؟ حداقل کاری که هر مسلمانی باید انجام دهد آن است که مطالعات اسلام‌شناسی را از اصلی‌ترین کارهای زندگی خود قرار دهد.(۱۵) دین، مجموعۀ دستورهای خداوند برای ادارۀ لحظه به لحظۀ زندگی انسان است.(۱۶)

وقتی دین را شناختیم، بهترین کار برای اینکه مبنایی ثابت و آرامش‌بخش در زندگی حاکم شود، تقویت معنویت است که در یکی از گام‌های‌ بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ پیرمردی شامی از امیرمؤمنان علی«ع» پرسید: بدبخت‌ترین خلق خدا کیست؟ امام«ع» فرمود: «کسی که دینش را به دنیای دیگری می‌فروشد». (بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۳۰۱).

۲ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که زنی را به حلال و از مال حلال به ازدواج خود دربیاورد، در حالی که مقصود او از این ازدواج، فخرفروشی و خودنمایی باشد، خداوند به وسیلۀ این ازدواج، جز بر ذلت و خواری او نخواهد افزود و در قیامت به اندازۀ بهرۀ او از این زن، وی را بر لبۀ جهنم، نگاه خواهد داشت…». (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص۵۲).

۳ـ رسول خدا«ص» فرمود: «کسی که با آنچه خدا را به خشم می‌آورَد به دنبال کسب رضایت مردم است، چنان خواهد شد که مردمی که او را ستایش می‌کردند وی را سرزنش خواهند نمود. کسی هم که طاعت الهی را به قیمت کاری که مردم را به خشم می‌آورد، ترجیح دهد [یعنی کاری را انجام دهد که اطاعت خداست؛ اما مردم به جهت آن کار از او خشمگین می‌شوند]، خداوند، او را از دشمنی هر دشمن و حسادت هر حسود و سرکشی هر یاغی‌ای کفایت خواهد کرد و خداوند یار و پشتیبان او خواهد بود». (همان، ج ۱۶، ص ۱۵۳).

۴ـ مردی از اهل کوفه به امام حسین«ع» نامه نوشت که: «ای آقای من! مرا به خیر دنیا و آخرت آگاه کن». امام«ع» در پاسخ او نوشت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. اما بعد، همانا کسی که رضایت خدا را به قیمت خشم مردم به دست می‌آورد، خداوند او را از مردم کفایت می‌کند و هر کسی که رضایت مردم را به قیمت خشم خداوند طلب کند، خداوند او را به مردم واگذار خواهد کرد. والسّلام!». (مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۰۹)

۵ـ امام صادق«ع» فرمود: «رضایت مردم را نمی‌توان به دست آورد و زبانشان را نمی‌شود کنترل کرد». ( الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۰۳)

۶ـ شنیدم که برخی برای به دنیا آمدن فرزند خود، بیمارستان خصوصی را انتخاب می‌کنند، آن هم به این دلیل که مردم نگویند فرزند فلانی در بیمارستان دولتی به دنیا آمده است! همین باعث شد این متن را بنویسم.

۷ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «کسی که رابطۀ خود و خدا را اصلاح کند، خداوند رابطۀ او و مردم را اصلاح خواهد کرد». (الخصال، ج۱، ص۱۲۹)

۸ـ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛ کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبتى [در دل‌ها] قرار مى‏دهد. (مریم، ۹۶)

۹ـ امام باقر«ع» فرمود: «پرهیز کنید از اینکه چشم به سوی زندگی کسانی که [از نظر مادی] بالاتر از شما هستند بدوزید، چرا که آنچه خداوند عزّوجلّ به پیامبرش فرمود، کافی است که: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَولادُهُمْ؛ اموال و فرزندانشان، تو را به شگفت نیاورد». (توبه، ۵۵) و فرمود: «وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا؛ و دیدگانت را مدوز بدانچه گروه‏هایى از آنان را از آرایش زندگى دنیا برخورداری داده‌ایم». (طه، ۱۳۱) پس اگر چیزی از این مقایسه به درونت راه یافت، زندگی رسول خدا«ص» را به یاد بیاور که قوتش نان جو بود و شیرینی‌اش خرما و آتشگیره‌اش شاخ درخت خرما بود، اگر پیدا می‌کرد». (الکافی، ج۲، ص۱۳۷)

۱۰ـ قیطریه، زعفرانیه، فرمانیه، ولنجک، تجریش و نیاوران جزئی از منطقۀ شمیرانات هستند که محل سکونت از ما بهتران است!

۱۱ـ سالنامۀ آماری ثبت احوال، ۱۳۹۲٫

۱۲ـ روزنامۀ کیهان، سه‌شنبه ۷ آبان ۱۳۸۷٫

۱۳ـ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ؛ هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه‏اى حیات [حقیقى‏] می‌بخشیم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهیم داد.» (نحل، ۹۷). «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِله وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد، آنان را اجابت کنید.» (انفال، ۲۴)

۱۴ـ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً؛ و هر کس از یاد من دل بگردانَد، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت.» (طه، ۱۲۴).

۱۵ـ رسول خدا«ص» فرمود: «اُف باد بر هر مسلمانی که در طول هفته روزی را قرار ندهد که در آن در دین خویش تفقه کرده، سؤالات دینی‌اش را بپرسد». (بحارالأنوار، ج۱، ص ۱۷۶)

۱۶ـ آثار شهید مطهری از مطمئن‌ترین منابع در زمینۀ مطالعات اسلام‌شناسی است. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرماید: «من خودم را شاگرد آقای مطهری می‌دانم… . به ایشان گفتم: «من شاگرد شما هستم». تعجب کرد و گفت: «شما پیش بنده درس نخوانده‌اید». حقیقتاً هم بنده پیش استاد مطهری، درس نخوانده‌ام؛ اما یکی از عناصری که بنیۀ اصلی فکر اسلامی من را پایه‌گذاری کرده است، سخنرانی‌های بیست سال پیش استاد مطهری است. این سخنرانی‌ها چاپ و منتشر می‌شد و الآن هم هست و به نظر من، الآن هم سخنرانی‌های استاد مطهری برای کسانی که بخواهند در زمینه‌های اساسی اسلام چیزی بیاموزند، مانند یک معلّم، کاربرد دارد». (مصاحبۀ مقام معظم رهبری، روزنامه اطلاعات، ۱۲/۲/۱۳۶۰)

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

یکی از مشکلات زندگی مشترک، نداشتن معیارهای مشخص در قضاوت و تصمیم‌گیری است. مهم‌ترین معیار متغیر که متأسفانه آغاز و انجام بسیاری از زندگی‌ها مبتنی بر آن است، خواست مردم است.در زندگی‌ای که خواستِ مردم تعیین‌کنندۀ مسیر باشد خوشبختی و آرامش معنا نخواهد داشت، زیرا سلایق مردم با یکدیگر تفاوت دارد و زندگی مشترکی که بر این اساس پیش برود، همیشه متزلزل است.

 

۲٫

سلیقه‌های شخصی و هوای نفس هم از محورهای متغیری هستند که پرستش آنها مساوی با نفیِ زندگی است. یکی از دلایل اصلی اختلاف میان زن و شوهرها این است که هرکدام می‌خواهند بی آنکه رضایت خدا را در نظر بگیرند،.به مطلوب دل خود برسند.

30نوامبر/16

روش تربیتی تغییر موقعیت

روش تربیتی در اسلام

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

در شماره‌های قبل به روش تربیتی تبشیر، روش اعطای دانش و بصیرت و روش پرسش پرداختیم. در این شماره به «روش تربیتی تغییر موقعیت» می‌پردازیم.

 

روش تربیتی تغییر موقعیت

بدون شک موقعیت‌های گوناگون وضعی، زمانی، مکانی و اجتماعی تأثیرات مختلفی بر انسان می‌گذارند که این تأثیرات برای هیچ عاقلی قابل رد و انکار نیستند. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

۱ـ تأثیرات طبیعی

قرآن کریم می‌فرماید: « فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیز؛(۱) او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است، این اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»

در این آیه به صبح اشاره شده است که هم بر انسان و هم بر طبیعت اثر انرژی‌بخشی و دنبال فعالیت رفتن دارد و به شب اشاره شده است که اثر طبیعی آن آرامش‌بخشی و سکونت است و به شمس و قمر که نیز بر انسان و طبیعت آثار شگرفی دارد و با نبود آن دو، طبیعت رشد و نمو خود را از دست می‌دهد و به یکی از آثار آن که حسابگری و تقویم طبیعی است اشارتی دارد.

 

۲ـ تأثیرات معنوی

حضور در مساجد، مشاهد مشرفه، کنار قبور اولیاء که همراه با تغییر موقعیت است آثار شگرف معنوی بر انسان دارد. از شگفت‌آورترین آثار زیارت معصومین«ع»، نزدیکی روحی به شخص زیارت شده است تا آنجا که زائر رنگ و بوی زیارت شده را می‌گیرد و از نظر روحی بین آن دو ـ هر چند کوتاه ـ اتصال و تشابهی پیدا می‌شود. از نظر شیعیان، این تأثیر جای شک و تردید ندارد. فقط به یک نمونه از سخنان یکی از علمای اهل سنت اشاره می‌کنم:

«عبدالرحمن جزیری» در این باره می‌گوید: «مخفی نیست که زیارت قبر رسول خدا«ص» در روح خردمندان [و صاحبان اندیشه] بیش از هر عبادتی تأثیر می‌گذارد. آری کسی که بر مزار مصطفی«ص» ایستاده، در حالی که مکارم اخلاقی‌ای را که او در تمام جهان توسعه داد و آن فسادهایی را که از جهان محو کرد [مانند دخترکشی و شرابخواری و…] به یاد می‌آورد، حتماً قلبش مالامال از محبت و عشق نسبت به این رسول می‌شود.»

وی ادامه می‌دهد: «پس زیارت مصطفی و اصحاب او [آنهایی که اهل عمل بودند] از بهترین عوامل قرب (به خداوند) و شدیدترین و قوی‌ترین عامل اثرگذار بر نفوس و حیات عمل‌کنندگان مخلص آنهاست. آنهایی که فقط خدا را می‌پرستند و به انجام اوامر رسول خدا«ص» تن می‌دهند و از آنچه نهی می‌کند، دوری می‌کنند. ایشان در حقیقت رستگارند.»(۲)

 

۳ـ تأثیرات عقلانی و بینشی

در قرآن کریم می‌خوانیم: « أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور: (۳)آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل‌هایی داشته باشند که (حقیقت را) با آن درک کنند، یا گوش‌هایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟ زیرا (بسیار می‌شود که) چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‌هاست کور می‌شود.»

این آیه و مشابه آن می‌رساند که مسافرت‌ و مشاهده آثار گذشتگان در رشد عقلانی انسانی تأثیرگذار است. علی«ع» در نامه‌ای به فرزندش امام حسین«ع» می‌فرماید: «پسرم! درست است که من به اندازه همه کسانی که پیش از من می‌زیسته‌اند عمر نکرده‌ام، اما در کردار آنها نظر افکنده‌ و در اخبارشان تفکر کرده‌ و در آثار آنها به سیر و سیاحت پرداخته‌ام تا بدانجا که همانند یکی از آنها شده‌ام، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده‌ام.»(۴)

 

اصل تربیتی

یکی از راه‌ها برای اصلاح رفتارهای ظاهری و ایجاد حالات مطلوب باطنی آن است که ارتباط فرد با پیرامون او تغییر کند. به عنوان مثال خشم یکی از حالت‌های خطرناک انسان است که می‌تواند خطرات فراوانی داشته باشد. برای فروکش کردن خشم و اصلاح این رفتار ناروا یکی از راه‌ها این است که ارتباط فرد با موقعیت پیرامون او تغییر کند.

حضرت باقر«ع» فرمود: « یُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَهُوَ قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّیْطانِ وَاِنْ کانَ جالِسا فَلْیَقُم؛(۵) هر مردی (و زنی) که غضبناک شود در حالی که ایستاده است بنشیند (و تغییر حالت دهد) به‌راستی به‌زودی پلیدی شیطان (که غضب باشد) از او دور خواهد شد و اگر نشسته است بلند شود.» و اگر ایستاده است می‌تواند قدم بزند و به فضای بیرون از محل نظر افکند. همه این تغییر حالات در غضب‌زدایی و دور شدن انسان از حالت خشم مؤثرند.

یکی از نویسندگان در این زمینه می‌گوید: «از آنجا که شرایط مختلف زمانی و مکانی و اجتماعی مبدأ تأثیرگذاری‌های متفاوتی در انسان است، برای ایجاد حالات مطلوب در او لازم است روابطش را با موقعیت مزبور تغییر بدهیم.»(۶)

 

اهمیت این روش

به‌کارگیری گسترده و وسیع این روش در آیات قرآن کریم و همین‌ طور روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع» نشانه اهمیت چشمگیر آن در برنامه تربیتی اسلامی است. قبلاً به نمونه‌هایی اشاره شد و در بیان انواع تغییرات به موارد بیشتری اشاره خواهد شد.

 

انواع تغییر موقعیت در منابع اسلامی

۱ـ وضعی

قبلاً اشاره شد که حضرت باقر«ع» فرمودند: « اَیُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَهُوَ قائِمٌ فَلْیَجْلِسْ…؛(۷) هر مردی (و زنی) غضبناک شود در حالی که ایستاده است (تغییر حالت دهد و) بنشیند…».

۲ـ زمانی

برادران حضرت یوسف به پدر گفتند: « قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ. قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم؛(۸) گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت به‌زودی از پروردگارم آمرزش می‌طلبم که او آمرزنده و مهربان است.» در منابع روایی آمده است که حضرت یعقوب«ع» دعا در حق فرزندانش را تا سحر جمعه به تأخیر انداخت که در آن ساعت دعا کند که دعا مستجاب می‌شود.(۹)

شب جمعه شب راز و نیاز است

شب جمعه شب سوز و گداز است

شب جمعه درِ رحمت بود باز

کند عاشق سوی معشوق پرواز

(شیخ بهائی)

پیامبراکرم«ص» فرمود: «روز جمعه روزی است که دعای یعقوب«ع» (برای فرزندانش) و توبه آدم در آن روز پذیرفته و بلا از ایوب دفع شد و روزی است که خداوند به جای اسماعیل ذبح عظیم (قوچ) فرستاد و در آن روز آسمان‌ها و زمین و مابین آن دو آفریده شد.»(۱۰)

۳ـ مکانی

گاه در اسلام به سیر و گردش در زمین، رفتن برای زیارت خانه خدا و مشاهد مشرفه پیامبر«ص» و امامان«ع» و بزرگان سفارش شده است. در قرآن کریم می‌فرماید: « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْق؛(۱۱) در زمین بگرد و بنگر خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟» در بیش از ۷ آیه در قرآن دستور اکید داده شده است که در زمین سیر کنید.

۴ـ اجتماعی

در قرآن کریم می‌خوانیم: « وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً ؛(۱۲) و (خداوند این حکم را) در کتابش بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزاء می‌کنند با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همه منافقان و کافران را در دوزخ جمع می‌کند.»

در اینجا دستور می‌دهد که باید موقعیت نشستن با کفار و منافقان را تغییر داد.  برخی آیات دیگر دستور به همنشینی با خوبان و صادقان می‌دهد: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقین(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان و راستگویان باشید.»

به همین جهت در اسلام بر انتخاب دوستان خوب و مؤمن سخت سفارش شده است. دوستان خوب در تربیت صحیح انسان نقش بسیار سازنده‌ای دارند تا آنجا که رسول خدا«ص» فرمود: « الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه؛(۱۴) مرد بر دین دوستش و همراهش است.» این حدیث درجه تأثیرگذاری دوستان خوب یا بد را در اجتماع بر انسان می‌رساند.

 

مصداق‌های تغییر موقعیت در منابع اسلامی

هر چند قرآن کتاب کلیات است ولی گاه به مصداق‌هایی نیز اشاره فرموده است:

۱ـ هجرت

« أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَـئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرا؛(۱۵) کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها می‌پرسند در چه کاری بودید؟ گویند ما در روی زمین مردمی بودیم زبون گشته. فرشتگان گویند آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مکان اینان جهنم است و سرانجامشان بد.»

در آیه دیگر می‌خوانیم: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَه؛(۱۶) ای بندگان من که به من ایمان آورده‌اید، زمین من فراخ است، پس تنها مرا بپرستید.» و همین مضمون در آیه ۱۰ زمر هم آمده است.

هجرت در صدر اسلام نقش مهمی در تربیت مسلمانان داشت و از آنها انسان‌های آبدیده و محکمی ساخت و همین هجرت‌ها عامل توسعه اسلام شد. حضرت رسول«ص» می‌فرمایند: « «مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ اَرْضٍ اِلیَ اَرْضٍ وَاِنْ کانَ شِبْرا مِنَ الاَْرْضِ اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّهَ وَ کَانَ رَفِیقَ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ وَ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ؛(۱۷) کسی که برای (حفظ) دینش از سرزمینی به سرزمین دیگر فرار و هجرت کند هر چند به اندازه یک وجب باشد، مستحق بهشت می‌شود و رفیق پدرش ابراهیم و پیامبرش محمد«ص» خواهد بود.»

۲ـ سیاحت و گردشگری

اسلام بر سیاحت و گردشگری که می‌تواند بر انسان تأثیر تربیتی مؤثری داشته باشد، تأکید فراوان کرده است. به نمونه‌هایی از آیات اشاره می‌شود.

سیاحت کنید تا با خلقت و اسرار آن آشنا شوید « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْق؛ (ای پیامبر) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید که چگونه خداوند آفرینش آدمیان را آغاز کرد.»

در زمین سیر کنید تا عاقبت گذشتگان را متوجه شوید « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُّشْرِکِین؛(۱۸) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود. بیشتر آنها مشرک بودند».

قدرتمندان چه شدند؟ « أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً؛ آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه شد؟! همان‌ها که از اینان نیرومندتر بودند.»

این آیات سه‌گانه می‌رساند که سیاحت و گردش در زمین، هم در تربیت انسان تأثیرگذار است و هم درس‌ عبرتی است در گذشته مشرکان و زورگویان که چگونه نابود شدند و از بین رفتند و عبرت در تربیت عاقلانه و خردمندانه انسان نقش مهمی دارد.

۳ـ انجام عبادات

یکی از مصداق‌های تغییر وضعیت که به انسان انرژی می‌دهد و او را برای تلاش بیشتر یاری می‌رساند و او را در مسیر صحیح، تربیت و هدایت می‌کند، عبادات است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

نماز جمعه

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُون؛(۱۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید. هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود به سوی ذکر خدا (و نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.»

نماز جمعه تغییر موقعیت عبادی است که اولاً برخلاف نمازهای روزانه با تجمع عظیمی انجام می‌گیرد. ثانیاً وجود دو خطبه سازنده می‌تواند آگاهی‌بخش باشد. ثالثاً کیفیت خاص نماز جمعه (که در رکعت اول قبل از رکوع قنوت دارد و در رکعت دوم بعد از رکوع) در واقع یک تغییر موقعیتی است نسبت به عبادت‌های روزانه و بر هم زدن عبادت عاداتی است. لذا ترک این عبادت عظیم، زیان‌های بزرگی دارد، مثل حالت نفاق پیدا کردن اگر سه بار بدون عذر ترک کند.(۲۰)

پرده افتادن بر قلب چنان که حضرت باقر«ع» فرمود: « مَنْ تَرَکَ الْجُمُعَهَ ثَلَاثاً مُتَوَالِیَاتٍ بِغَیْرِ عِلَّهٍ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلبِه؛ کسی که سه جمعه متوالی نماز جمعه را بدون عذر ترک کند، بر قلب (و روح) او پرده زده می‌شود.» در روایت دیگری آمده است که: «او لیختمن علی قلوبهم ثم لیکونن من الغافلین؛ حتماً بر قلب آنها مهر زده می‌شود و جزو غافلان شمرده می‌شود.» و همین‌طور ترک نمازجمعه بدون عذر باعث پریشانی و پراکندگی و رفع برکت می‌شود. « فَلَا جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ لَا بَارَکَ لَهُ فِی أَمْرِه»(۲۲) این روایات نشان می‌دهند که وجود نماز به عنوان یک تغییر موقعیت عبادی هفتگی نقش تربیتی و روحی مهمی دارد که ترک آن بدون عذر، گرفتاری‌های زیادی را در پی دارد.

حج

حج که یک تغییر موقعیت زمانی، مکانی و عبادی است آثار تربیتی فراوانی دارد که در این مختصر نمی‌گنجد و فقط به صورت فهرست‌وار اشاره می‌شود:

۱ـ هجرت از وطن، هجرت از خود و از خلق و از ماسوی الله

۲ـ احرام که تربیت لباس، تربیت نیت صحیح و تربیت یاد خدا کردن است.

۳- طواف که حرکتی است بر محور توحید به همراهی امام حق و همین‌ طور نماز طواف، آثار تربیت فراوانی دارند.

آری حجی که با کندن لباس معمولی و پوشیدن لباس احرام و لبیک به این رمز که «خدایا! گناهان را از خود دور ساختم و با غسل لحظه احرام، خود را از گناهان شستشو دادم.» شروع می‌شود و با اشک‌های لحظه لبیک توحیدی ادامه می‌یابد و با نگاه به خانه خدا، حاجی برترین آرزوی خویش را عفو گناهان خود برمی‌شمارد و با طواف در خانه خدا اعلام می‌دارد که بعد از این فقط دور خدا و ارزش‌های الهی خواهد چرخید، نه هوی و خواسته‌های شیطانی تا اینکه به قربانی می‌رسد که در واقع قربانی کردن هوس است و آنگاه تراشیدن سر، به معنای اینکه فکر گناه را نیز از مغزم زائل کردم، بدین ترتیب اولین اثر تربیتی حج گناه‌زدایی است که بسیار اثر مهمی است.

 

اعتکاف

یکی دیگر از موارد و مصداق تغییر موقعیت در بخش عبادات اعتکاف است که آثار تربیتی فراوانی دارد. اعتکاف مجموعه‌ای مرکب از مهم‌ترین عبادات واجب و مستحب و لذا معجونی است شفابخش و سازنده و تربیت‌آفرین. هم اثر نماز در آن است که یاد خدا و بازدارندگی از گناهان باشد(۲۳) و هم نتیجه روزه که سرّی از اسرار الهی است.

حضرت رضا«ع» فرمودند: « لصَّوْمُ سِرٌّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْعَبْدِ:(۲۴) روزه سرّی بین خدا و بنده است.» و هم پاداش آن خدا و با خداست « الصُّومُ لی وأنا أجزی؛(۲۵) روزه برای من است و من جزا می‌دهم (و یا من جزای او هستم).»

و همچنین بعضی از تروک حج در اعتکاف وجود دارد؛ مانند ترک نگاه به آینه و عطر زدن و مجادله و… که تمرین دوری از محرمات و تربیت صحیح دینی است و اثر آن بخشش گناهان است.

و هم دعا در آن است که مغز و مخ عبادات به شمار می‌رود «الدّعاء مُخُّ العباده ولا یُهْلَکُ مع الدُعاء اَحَد:  دعا مغز عبادت است و کسی با [داشتن حالت] دعا به هلاکت نمی‌رسد.»(۲۶)

۴ـ انتخاب همنشین مناسب

همنشینی با علما و خوبان آثار تربیتی مثبت و مجالست با بدان، آثار تربیتی منفی دارد. علی«ع» فرمود: «جالِسُ العُلَماء تَزِدُد عُلَما؛(۲۷) با علما مجالست داشته باشید که باعث افزونی علم می‌شود.» و فرمود: «جالِسُ الُعلَماء تَزِدُد عُلَما»(۲۸) و نیز فرمود: «جالِسُ الفُقَراء تَزِدُد شُکراً».(۲۹)

و از طرف دیگر رسول خدا«ص» فرمود: « إیّاکُم و مُجَالَسهَ المَوتى ! قیلَ : یا رسولَ اللّه ِ ، مَنِ المَوتى ؟ قال : کُلُّ غَنیٍّ أطْغاهُ غِناه؛(۳۰) از مجالست با مردگان دوری کنید، گفته شد ای رسول خدا«ص» مردگان کیستند؟ فرمود هر غنی و ثروتمندی که ثروتش او را به طغیان واداشته است.»

 

۵ـ سفر علمی

قرآن کریم می‌فرماید: « وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛(۳۱) شایسته نیست مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند. چرا از هر گروهی از آنان طایفه‌ای کوچ نمی‌کند [تا طایفه‌ای در مدینه بماند] که در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهند؟ شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.»

در این آیه برای سفر علمی چند اثر تربیتی ذکر نموده است:

۱ـ آگاهی و بصیرت‌یابی در دین

۲ـ هدایت و تربیت اقوام خود

قرآن در باره سفر علمی حضرت موسی«ع» و حضرت خضر»ع» در آیات ۷۱ الی ۷۷ سوره کهف مطالب مفیدی را ارائه کرده است که نشان می‌دهد این سفر علمی بصیرت فراوانی برای حضرت موسی«ع» و همسفرش ایجاد کرده است:

۱ـ صبر و تحمل به عنوان عامل مهم تربیتی به حساب می‌آید که نیاز به توان و قدرت بالایی دارد که ممکن است گاهی پیامبر الهی نیز تحملش را طاقت‌فرسا بداند.

۲ـ خداوند انسان مؤمن را از شر فرزندانش نیز حفظ می‌کند.

۳ـ همیشه لازم نیست کار در مقابل مزد باشد. گاهی هم لازم است انسان در مورد  کسانی که در حق او ظلم کرده‌ و یا درست برخورد نکرده‌اند احسان و گذشت داشته باشد.

۴ـ برای تأمین زندگی فقرا کار تعاونی و اجتماعی لازم است.

۵ـ خدا هوای فرزندان والدین صالح را بعد از مرگ او نیز دارد.

۶ـ فراق از دوستان تلخ‌ترین حادثه زندگی است.

 

آثار و نتایج تغییر موقعیت

۱ـ مهار غرائز

غریزه جنسی

حضرت یوسف برای دوری از آلودگی دامن و حفظ عفت،‌ دست به فرار می‌زند « وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُر؛(۳۲) هر دو به سوی در دویدند.»

فرار از شیطان و شهوت

در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «رئیس» که هر هفته منتشر می‌شد، نوشته شده بود: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می‌دود تا شیطان را از خود دور کند.» من(۳۳) و بابایی هم‌اتاق بودیم. ماجرای بولتن را از او پرسیدم. گفت: چند شب پیش بی‌خوابی به سرم زده بود و رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا فرمانده پایگاه و همسرش مرا دیدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد و گفت: در این وقت شب برای چه می‌دوی؟ گفتم خوابم نمی‌آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. این جواب او را قانع نکرد. اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: «مسائلی در اطراف من می‌گذرد [مسائل جنسی] که گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند. به ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.» آن دو با شنیدن حرف من تا دقایقی می‌خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمی‌توانستند رفتار مرا درک کنند… بعد هم در بولتن خبری نوشتند.(۳۴)

غریزه خشم

حضرت باقر«ع» فرمود: « ایُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُو قائِمٌ فَلْیَجْلِس؛(۳۵) هر کسی عصبانی شد در حالی که ایستاده است بنشیند (یعنی تغییر موقعیت دهد).

 

۲ـ رشد معنوی

اگر بناست به سفر علمی برویم و یا برای فراگیری دانش هجرت کنیم، باید خدمت علمایی برویم که زمینه رشد معنوی را فراهم می‌کنند. حضرت صادق«ع» فرمود: « لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّکِّ اِلَى الْیَقینِ، وَ مِنَ الْکِبْرِ اِلَى التَّواضُعِ وَ مِنَ الرّیاءِ اِلَى الاِْخْلاصِ وَ مِنَ الْعَداوَهِ اِلَى النَّصیحَهِ وَ مِنَ  الرَّغْبَهِ اِلَى الزُّهْدِ؛(۳۶) نزد هر عالمی زانو نزنید. نزد عالمی بنشینید که شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کند:

۱ـ ‌از شک به یقین برساند.

۲ـ از تکبرورزی به تواضع دعوت کند.

۳ـ از ریاکاری به اخلاص فراخواند.

۴ـ و از دشمنی به خیرخواهی.

۵ـ از رغبت به دنیا به زهد و بی‌رغبتی دعوت کند.»

و همین‌طور رقت قلب از آثار معنوی دیگر برای تغییر موقعیت است. قرآن کریم می‌فرماید: « أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا ؛(۳۷) (پس آیا کسانی که تو را تکذیب می‌کنند) در زمین گردش نکرده و با دیده عبرت به این ویرانه‌ها ننگریسته‌اند تا برایشان دل‌هایی پدید آید که با آنها در فرجام کفر و شرک بیندیشند، یا گوش‌هایی که با آنها حقایق را بشنوند و ایمان بیاورند.»

 

۳ـ ‌رشد اقتصادی

« رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (۳۸) پروردگارا! من برخی از فرزندانم (اسماعیل و نسل او) را در سرزمین بی‌کشت و زرع در کنار خانه‌ حرمت‌یافته تو سکونت دادم تا نماز را بر پا دارند؛… و آنان را از میوه‌ها و محصولات روزی عطا کن باشد که سپاسگزاری کنند.»

در این آیه بر هجرت و تغییر موقعیت مکانی آثاری مترتب شده است از جمله رشد معنوی که اقامه نماز باشد و رشد اقتصادی که جلب روزی از مکان‌های دیگر به سمت مکه باشد.

درباره حج هم یکی از فلسفه‌های آن رشد اقتصادی است « ا الْعِلَّهُ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ الْحَجَّ وَ … مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُمْ فَجَعَلَ فِیهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِیَتَعَارَفُوا وَ لِیَنْزِعَ کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التِّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ وَ لِیَنْتَفِعَ بِذَلِکَ الْمُکَارِی وَ الْجَمَّال؛(۳۹) علت اینکه خداوند بندگانش را به انجام حج مکلف کرده است چیست؟ فرمود: تا تاجران مال خود را از شهری به شهر دیگر (از جمله مکه) انتقال دهند تا حمالان و شترداران نیز بهره (اقتصادی) ببرند.»

درباره زنان ناشزه می‌خوانیم: « اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ، وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِع؛(۴۰) و زنانی را که از سرکشی آنان بیم دارید پند دهید (اگر نتیجه نداشت) در خوابگاه از آنان کناره‌گیری کنید.»

«قال بعضهم شکوت الی ابی الحسن موسی«ع» ابنا لی فقال لا تضر به واهجره و لا تطل؛(۴۱) شخصی نزد موسی‌بن جعفر«ع» از [رفتار] فرزندش شکایت کرد. حضرت فرمود: او را نزن ولی از او فاصله بگیر و با او قهر کن، منتهی مدت قهرت طولانی نباشد.»

 

جمع‌بندی

تغییر موقعیت یکی از شیوه‌های تربیت اسلامی است و تأثیر موقعیت‌های گوناگون زمانی، مکانی، وضعی، اجتماعی قابل انکار نیست. این تأثیرات گاهی طبیعی و گاه معنوی و عقلانی هستند.

در اهمیت این روش همین بس که منابع اسلامی خصوصاً قرآن کریم به صورت گسترده‌ای از این روش استفاده، گاه تغییرات وضعی و زمانی اهمیت زمانی و مکانی و اجتماعی را مطرح کرده است. در منابع دینی از جمله قرآن به مصداق‌های عینی دقیق‌تر تغییر موقعیت مانند هجرت در راه خدا، سیاحت و گردشگری، انجام عباداتی چون نمازجمعه، حج، اعتکاف، انتخاب همنشینی مناسب، سفر علمی و..هم اشاره شده است..

تغییر موقعیت آثار و نتایج فراوانی چون مهار غرائز، رشد معنوی، رشد اقتصادی، اصلاح رفتار دیگران، استحکام خانواده، سلامت روانی، ایمنی و دارد. صد البته استفاده از هر روشی، از جمله روش تغییر موقعیت شرایطی چون بصیرت و آگاهی، توانایی جسمی و مالی و از همه مهم‌تر استمداد و استعانت از خدای متعال دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انعام، ۹۶.

۲ـ الفقه علی المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ هـ، ۱۹۸۶ م، ط هفتم، ج ۲، صص ۷۱۲ـ۷۱۱.

۳ـ حج، ۴۶.

۴ـ «ای بنی، انی و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم، حتی عدت کاحدهم بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع ادلهم الی آخرهم.» نهج‌البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی و همکاران، ج ۳، ص ۷۶، نامه ۳۱.

۵ـ بحارلانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، دوم، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۷۰، ص ۲۷۲.

۶ـ خسرو باقری، نگاه دوباره به تربیت آلامی، همان، ص ۹۹.

۷ـ بحار، همان، ج ۷۰، ص ۲۷۲.

۸ـ یوسف، ۹۷ و ۹۸.

۹ـ مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، بیروت، مؤسسه آل‌البیت، ج سوم، ۱۴۱۱ ق، ج ۶، ص ۵۸.

۱۰ـ همان، ص ۵۹.

۱۱ـ عنکبوت، ۲۰.

۱۲ـ نسأ، ۱۴۰.

۱۳ـ توبه، ۱۱۹.

۱۴ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، دوم، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۷۱، ص ۲۰۲.

۱۵ـ نساء، ۹۷.

۱۶ـ

۱۷ـ مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، انتشارات مکتبه الفقیه، قم، اول، بی‌تا، ج ۱، ص ۳۳، بحارالانوار، همان، ج ۱۹، ص ۳۱.

۱۸ـ روم، ۴۲.

۱۹ـ جمعه، ۹.

۲۰ـ وسائل الشیعه، محمد حر عاملی، بیروت داراحیاءالتراث العربی، چهارم ۱۳۹۱ ق، ج ۵، ص، روایت۷، ۴۰۱.

۲۱ـ همان، ج ۷، ص ۶، روایت ۲۷.

۲۲ـ‌ همان، ج ۵، ص ۴، روایت ۱۳.

۲۳ـ اشاره به آیه «ان الصلوه تنهی عن الفحشا».

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۸۱.

۲۵ـ‌ همان، ج ۹۶، ص ۲۵۴.

۲۶ـ سفینه البحار،‌ مکتبه السنائی، اول، ج ۱، ص ۴۴۶.

۲۷ـ غررالحکم.

۲۸ـ غررالحکم، محمد تمیمی آمدی، انتشارات دفتر تبلیغات، اول، ۱۳۶۶ هـ ش، ص ۴۷، شماره ۲۲۴.

۲۹ـ همان، ص ۴۳۰، شماره ۹۸۰۸.

۳۰ـ مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۳.

۳۱ـ توبه، ۱۲۲.

۳۲ـ یوسف، ۲۵.

۳۳ـ تیمسار اکبر صیاد بورانی.

۳۴ـ پرواز تا بی‌نهایت، حکایت‌هایی از زندگی سرلشکر عباس بابایی، ص ۳۶.

۳۵ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۶۴.

۳۶ـ بحار، ج ۱، ص ۲۰۵.

۳۷ـ‌ حج، ۴۶.

۳۸ـ ابراهیم، ۳۷.

۳۹ـ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۳.

۴۰ـ نساء، ۳۴.

۴۱ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹.

 

سوتیترها:

 

۱٫

حضور در مساجد، مشاهد مشرفه، کنار قبور اولیاء که همراه با تغییر موقعیت است آثار شگرف معنوی بر انسان دارد. از شگفت‌آورترین آثار زیارت معصومین«ع»، نزدیکی روحی به شخص زیارت شده است تا آنجا که زائر رنگ و بوی زیارت شده را می‌گیرد و از نظر روحی بین آن دو ـ هر چند کوتاه ـ اتصال و تشابهی پیدا می‌شود.

 

۲٫

یکی از راه‌ها برای اصلاح رفتارهای ظاهری و ایجاد حالات مطلوب باطنی آن است که ارتباط فرد با پیرامون او تغییر کند. به عنوان مثال خشم یکی از حالت‌های خطرناک انسان است که می‌تواند خطرات فراوانی داشته باشد. برای فروکش کردن خشم و اصلاح این رفتار ناروا یکی از راه‌ها این است که ارتباط فرد با موقعیت پیرامون او تغییر کند.

 

30نوامبر/16

راه‌های رسیدن به امید و آرزوها

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

 

نیت و انگیزه خوب

در روایات بسیار آمده است که هر کسی که نیت زیبا و اخلاص داشته باشد به آرزویش می‌رسد. امام على«ع» فرمودند: «جَمیلُ النِّیّه سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِیَّهِ؛(۱) نیّت زیبا، سبب رسیدن به آرزوست».

و نیز :«مَن أخلَصَ بَلَغَ الآمالَ؛(۲) هر که خلوص داشته باشد، به آرزوهایش مى‌رسد»، زیرا وقتی نیت ناخالص باشد، متعلق امید از علت حقیقی به سوی متعلقات مجازی منحرف می‌شود و امیدها وآرزوها به آرزوهای پوچ و امنیه تبدیل می‌شود.

 

عمل خوب و تلاش

نقش عمل و تلاش و حرکت در امیدواری

اصلی‌ترین نکته تفاوت امید با آرزو و حمق و غرور و طمع در «عمل» باشد. فردی که نگرش مثبت به آینده دارد، اگر برای رسیدن به آن عمل نکند حماقت و آرزوی پوچ است.

عامل موفقیت و پیشرفت چیست؟

انسان هدفمند میل دارد به هدف برسد و اگر به آن برسد به او «موفق» می‌گویند.

یک دیدگاه، عامل مبهمی به نام «شانس و بخت و اقبال» و سرنوشت محتوم را  در بنای کاخ خوشبختی در آینده مؤثر می‌داند که نتیجه آن از حرکت بازایستادن و زانوی غم در بغل گرفتن و به امید طلوع ستاره شانس نشستن است. این شیوه کسانی است که علل حوادث را نمی‌دانند و برای خشنودی وجدان سرزنش‌کننده خود، حوادث را به دست عوامل نامرئی و خرافی می‌سپارند.

دیدگاه دیگر معتقد است که آینده ساختمانی است. که باید با نردبامی از زمان حال و عمل امروز از آن بالا رفت. مجید می‌فرماید: « وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛(۳) و اینکه براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست».

کاخ عظیم جهان آفرینش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هیچ حادثه‌ای بی‌علت نیست، هرچند برخی از این قوانین برای ما روشن و برخی پنهان هستند. قرآن می‌فرماید: « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا(۴) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مى‏شود که تنها معبودتان معبود یگانه است، پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند». در آیه عمل صالح، ملازم رجا و امید و انتظار، لقاء پروردگار است.

قرآن برتری و فضیلت انسان را تنها در داشتن آرزوهای بلند پروازانه هر چند که خوب و مثبت باشند، نمی‌داند، بلکه معیار ارزش انسان را انجام عمل صالح می‌داند و عاملین عمل سوء‌ و بد را تهدید می‌کند: «لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا(۵)                                  (فضیلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست. هر کس عمل بدى انجام دهد کیفر داده مى‏شود و کسى را جز خدا ولى و یاور خود نخواهد یافت.»

آیه دیگر نیز شرط امیدواری به رحمت خدا را ‌اقدامات عملی در راه خدا ذکر می‌کند. کسی که اهل سیر و سلوک است با تمنا وآرزو سر نمی‌کند، از این رو در قرآن کریم تمنا محکوم شده است. افراد ضعیف، کمتر به عمل و فعالیت توجه می‌کنند و به اصطلاح دینی مبتلا به طول امل می‌شوند و آرزوهای نامعقول می‌کنند. افراد ضعیف یک خاصیت دیگر هم دارند و آن اینکه آه و ناله می‌کنند و در فکر چاره و اصلاح کار خود نیستند.

قرآن در برخی از آیات به کسانی که امید دیدار خدا را دارند، انجام عمل صالح را تاکید می‌کند: «فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا(۶) پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ‌کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.»

در این آیات «رجا» مورد توجه قرار گرفته که یک حالت روحى و روانى است، ولى لازمه جدایى‌ناپذیر رفتارى را به دنبال دارد و منشأ صدور کارهاى ویژه‏اى از انسان می‌شود. لذا قرآن صراحتاً بر لزوم انجام عمل شایسته تأکید و با جمله «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا  روى این لازمه رفتارى دست مى‏گذارد.

به هرحال همه این آیات با تعابیر گوناگون این حقیقت را گوشزد مى‏کنند که اگر «امید» و «رجا» در دل انسان وجود دارد، ناگزیر منشأ اثر خواهد بود و آثار و علائمى خواهد داشت و نشانه بارز امید به خدا و روز قیامت، انجام عمل صالح و شرک نورزیدن است.

امام علی«ع» در نامه‌ای به زیاد فرمودند: «آیا در حالی که نزد خداوند از متکبرانی، امید داری که پاداش فروتنان را به تو دهد؟ و در حالی که در نعمت‌ها غوطه‌وری و آنها را از مستمندان و بیوه‌زنان دریغ می‌داری، چشم طمع به ثواب صدقه‌دهندگان دوخته‌ای؟ همانا آدمی در برابر کارهایی که پیشاپیش فرستاده است، پاداش می‌بیند و نزد آنچه فرستاده است می‌رود.»(۷)

امام علی«ع» کسانی را که بدون هیچ‌ تحرکی به آینده چشم دوخته‌اند، امیدواران دروغین نامیده‌اند و در باره کسی که مدعی امیدواری به خدا بود فرمودند: «یَدَّعی بزَعمِهِ انّهُ ‌یرجو اللهَ، کَذَبَ والعّظیم ما بالُهُ لایتبّیَّنُ رُجاوُهُ فی عَمَلِه؟ فکلّ من رجاعُرفَ رجاؤهُ فی عَمَله؛(۸) به گمان خود ادعا می‌کند که به خدا امید دارد. سوگند به خدای بزرگ که دروغ می‌گوید وگرنه چرا امیدواری او در کردارش پیدا نیست؟ هر که امیدوار باشد، امیدش از کردارش معلوم می‌شود.»

امام زین‌العابدین«ع» در مناجات با خدا ‌می‌فرمایند: «أَعُوذُ بِکَ مِنْ رَجاءٍ مَکْذُوب؛(۹) خدایا از امید دروغین به تو پناه می‌برم.»

استحکام و نیکی عمل نقش به‌سزایی در رسیدن انسان به آرزوهایش دارد چنانکه  امـام على «ع»فرمودند: «مَن أحسَنَ عَمَلَهُ بَلَغَ أمَلَهُ؛(۱۰) هر که کردارش را نیک گرداند، به آرزویش مى‌رسد.» یا در کلامی‌دیگر فرمودند: «مَن حَسُنَ عَمَلُهُ بَلَغَ مِنَ اللّه ِ أمَلَهُ؛(۱۱) هر که کردارش نیک باشد خداوند او را به آرزویش مى‌رساند.»

مرحوم حاج ملا‌هادی سبزواری«ره» در شرح دعای جوشن کبیر در ذیل (یا مُنْتَهَی الرَّجَایَا) پس از تقسیم رجا به ممدوح و مذموم می‌گوید: «رجا ممدوح، امید به رحمت خداست و انتظار این امید باید با  عمل صالحی که این امید را ایجاد می‌کند و ترک گناهانی که این توانایی را از بین می‌برد، همراه باشد و رجا مذموم که در حقیقت حماقت و غرور است، یعنی انتظار رحمت بدون اعمال صالح و دوری از گناهان.»(۱۲)

بنابراین احادیثى که در ترغیب امیدوارى و در وسعت عفو پروردگار و رحمت و مغفرت او وارد شده‌اند، مخصوص کسانى هستند که رحمت و غفران را با عمل خاصى که زمینه و وسیله آن را فراهم مى‏کند و ترک گناهانى که آن زمینه و وسیله را از میان مى‏برد توأم و همراه کرده باشند.

مرحوم ملامهدی نراقی در جامع‌السعادات می‌گوید: «پس اى برادر بهوش باش که شیطان تو را فریب ندهد که از عمل (طاعات و عبادات) بازدارد و تو را به امید و آرزوى صرف دلخوش سازد و نظرى به حال انبیاء و اولیاء بیفکن و کوشش آنان را در طاعات و صرف شب و روز عمرشان را در عبادات بنگر. مگر آنان به عفو و رحمت پروردگار امیدوار نبودند؟به خدا سوگند که اینان به وسعت رحمت ‏خدا داناتر بودند و از تو و هر کسی به آن امیدوارتر، لکن مى‏دانستند که امید به رحمت ‏بدون عمل، غرور محض و سفاهت صرف است. پس عمر خویش را در عبادات گذراندند و شب و روزشان را در طاعات به سر بردند».(۱۳)

شهید مطهری در شرح کلامی از امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌گویند: «معمولاً افرادی که از لحاظ روح و روان سالم و با نشاط‌اند و انحرافی پیدا نکرده‌اند کمتر به تخیل و به هم بافتن آرزوهای دور و دراز و نامعقول می‌پردازند. همیشه عملی فکر می‌کنند و عملی آرزو می‌کنند. یعنی آرزوهای آنها در جهت همان مداری است که در زندگی دارند. روی بال و پر خیال نمی‌نشینند و آرزوی امورناشدنی را نمی‌کنند. ولی افراد ضعیف، مبتلا به بیماری روانی هستند، نشاط عمل ندارند و در وجودشان همت و اراده‌ای موجود نیست. اینان بیشتر بر مرکب سریع‌السیر خیال سوار می‌شوند و خود را با خیالات سرگرم می‌سازند و کمتر به عمل و فعالیت توجه می‌کنند و به اصطلاح دینی مبتلا به طول امل می‌شوند و آرزوهای نامعقول می‌کنند.

مثل اینکه در وجود انسان مقدار معینی نیروی مغزی و عضلانی وجود دارد که باید مصرف شود. اگر این نیرو در مغز به صورت خیالات واهی و آرزوهای دور و دراز مصرف شد، دیگر موردی برای فکر صحیح باقی نمی‌ماند، ولی اگر به صورت آه و ناله و پرحرفی مصرف شد، زمینه‌ای برای عمل مفید و مثبت باقی نمی‌ماند. به همین دلیل است که مردان متفکر کمتر گرفتار خیالات واهی می‌شوند و مردمان مثبت و عملی و فعال کمتر حرف می‌زنند و آه و ناله و شکایت می‌نمایند».(۱۴)

امید بدون حرکت، آن را تبدیل به آرزوهای پوچ و دروغین می‌کند و البته بیانگر عدم صدق فرد امیدوار و خواسته او نیز هست.  صحیح عمل نکردن هم عملکرد فرد امیدوار را با فردی که بدون تلاش و حرکت و فقط امیدوار بوده است، یکسان می‌کند. از مجموع آیات و روایات بر می‌آید که عمل و عمل صالح و نیکو، پیش‌پرداختی برای اثبات صداقت و علامتی برای خواست واقعی انسان است.

 

صبر

استقامت در سختی‌ها و ناملایمات انسان را به هدف می‌رساند. امید وآرزو هدف قرار دادن مطلوبی در آینده است و باید برای رسیدن به آن هدف و خواسته‌ها تلاش کرد و آن را با صبر و تحمل سختی‌هایی که در راه خواهد بود همراه ساخت.

امام على«ع» می‌فرمیایند: «مَن صَبَرَ نالَ المُنى؛(۱۵) هر که شکیبایى ورزد، به آرزوها دست مى‌یابد.»

امام صادق «ع» می‌فرمایند:  «عیسى بن مریم«ع» به یارانشان فرمودند:«… به آنچه آرزو مى‌کنید دست نمی‌یابید، مگر با شکیبایى بر ناملایمات».(۱۶)

 

کار برای آخرت

یکی از چیز‌هایی که آرزوهای دروغین را از امیدهای واقعی جدا می‌کند، غایت و پایان راه است. اگر آرزوها به هدف‌های جهان ماندگار و آینده واقعی منتهی شود، آرزویی نیکوست، بنابراین کسی که آخرت خویش را آباد می‌کند، به آرزوهای حقیقی نزدیک‌تر می‌شود.

امام على «ع» فرمودند: «نالَ المُنى مَن عَمِلَ لِدارِ البَقاءِ؛(۱۷) هر که براى سراى ماندگارى کار کند، به آرزوها دست مى‌یابد.»

و نیز: «مَن جَعَلَ کُلَّ هَمِّهِ لاِخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَأمولِ؛(۱۸) هر که تمام همّ و غمّش را براى آخرتش قرار دهد، به آرزو دست مى‌یابد.»

 

تکیه بر خدا

آرزوهای پوچ  به خاطر مجازی بودنشان از امیدهایی که تکیه‌شان بر خداست جدا می‌شوند. در بحث «انواع امید و امید به خدا » اشاره شد که امید حقیقی باید به علت حقیقی باشد، والا سست و بی‌پایه است. علت حقیقی و منشأ همه موجودات و فیض‌بخش هستی، خداست، لذا امید به او حقیقی است و امید به غیر او و تأثیر ماسوی الله در تحقق آینده، تخیلی و غیرحقیقی است و آرزوی نکوهیده است.

امام على«ع» می‌فرمایند: «مَن یَکُن اللّه ُ أمَلَهُ، یُدرِک غایَهَ الأَمَلِ وَالرجا؛(۱۹) کسى که خدا امید [و آرزوى] او باشد، غایت امید و آرزویش را درمى یابد.» و در مقابل کسی را که به غیر خدا امید بندد نکوهش می‌کنند و می‌فرمایند: «من اَملّ غیر الله ّسبحانه کذب آماله؛(۲۰) هر کس امید و آرزویش غیر خداوند سبحان باشد به آرزوهای خود دروغ گفته است.»

و نیز: «إنَّکُم إن رَجَوتُمُ اللّه َ بَلَغتُم آمالَکُم، وإن رَجَوتُم غَیرَ اللّه خابَت أمانِیُّکُم و آمالُکُم؛.(۲۱) اگر به خدا امید ببندید، به آرزوهایتان مى‌رسید و اگر به غیرِ خدا امید ببندید، به آمال و آرزوهایتان دست نمى یابید.»

برای موفقیت در امید و آرزوها نباید از کمک‌های خدا واستعانت از او غافل بود.

امام زین‌العابدین«ع» در مناجاتی که به ایشان نسبت داده شده است فرموده‌اند: «إلَهی… أنتَ الرَّؤوفُ الرَّحیمُ البَرُّ الکَریمُ، الَّذی لا یُخَیِّبُ قاصدیهِ، ولا یَطرُدُ عَن فِنائِهِ آمِلیهِ، بِساحَتِکَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجینَ، وبِعَرصَتِکَ تَقِفُ آمالُ المُستَرفِدینَ، فَلا تُقابِل آمالَنا بِالتَّخییبِ وَالإِیاسِ، ولا تُلبِسنا سِربالَ القُنوطِ وَالإِبلاسِ؛(۲۲) معبود من!… تو آن رئوف مهربان نیکوکار کریمى هستى که هر که را به او رو آورد، نومید برنمى‌گرداند و آرزومندانش را از درگاهش نمى‌راند. امیدواران در بارگاه تو بار مى‌افکنند و آرزوهاى عطاخواهان در میدان تو توقف مى‌کنند. پس آرزوهاى ما را با ناکامى و یأس پاسخ مده و جامه‌هاى نومیدى و یأس بر ما مپوشان.»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غررالحکم، ۴۷۶۶، عیون الحکم و امواعظ، ص۲۲۱، ح۴۲۹۴، دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۶۱٫

۲ـ همان، ۷۶۷۵، همان، ص۴۵۱، ح۸۰۴۳، همان، ج۵، ح۲۹۶۲٫

۳ـ نجم، ۳۹٫

۴ـ کهف، ۱۱۰٫

۵ـ نساء، ۱۲۳٫

۶ـ کهف، ۱۱۰٫

۷ـ نهج البلاغه، نامه ۲۱٫

۸ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫

۹ـ ‌بحارالانوار، ۹۴،۱۵۶،۲۲٫

۱۰ـ غررالحکم، ۸۲۸۷، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴۶، ح۷۸۷۶٫

۱۱ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۶۴٫

۱۲ـ‌ هادی سبزواری، شرح الاسماء و شرح دعاءالجوشن الکبیر، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ص۱۷۸٫

۱۳ـ جامع السعادات، ص۲۴۴٫

۱۴ـ مرتضی، مطهری، حکمت‌ها و اندرزها، ص۱۷۹٫

۱۵ـ غررالحکم، ح۷۷۲۲، عیون‌الحکم والمواعظ، ص۴۲۸، ح۷۲۸۹٫

۱۶ـ تحف العقول، ص۳۰۵، بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۸۳، ح۱٫

۱۷ـ غررالحکم، ح۹۹۵۱، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۷، ح۹۱۶۰٫

۱۸ـ دانشنامه میزان الحکمه، ج۵، ح۲۹۷۰٫

۱۹ـ غررالحکم، ح۸۸۲۰٫

۲۰ـ غررالحکم، حدیث ۹۶۲۱٫

۲۱ـ عیون‌الحکم والمواعظ، ص۱۷۵، ح۳۶۳۶٫

۲۲ـ بحارالانوار، ج۹۴، ص۱۴۶٫

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کاخ عظیم جهان آفرینش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هیچ حادثه‌ای بی‌علت نیست. پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند. عمل صالح، ملازم رجا و امید و انتظار، لقاء پروردگار است.

 

۲٫

امید حقیقی باید به علت حقیقی باشد، والا سست و بی‌پایه است. علت حقیقی و منشأ همه موجودات و فیض‌بخش هستی، خداست، لذا امید به او حقیقی است و امید به غیر او و تأثیر ماسوی الله در تحقق آینده، تخیلی و غیرحقیقی و آرزوی نکوهیده است.  .

 

 

30نوامبر/16

رویش در بوستان نبوت شکوفایی در گلستان امامت و ولایت

جابربن عبدالله انصاری

 

غلامرضا گلی‌زواره

 

 

مقدمه

جابر بن عبدالله انصاری از بزرگان صحابه و یاران رسول‌ اکرم«ص» و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت به شمار می‌رود. وی پس از رحلت  پیامبر«ص» و فضای غبارآلودی که غاصبان خلافت و امویان پدید آوردند، با بصیرتی کم‌نظیر بر حمایت از عترت نبی‌اکرم«ص» استوار ماند و تا واپسین لحظات زندگی و در شرایط اسفباری که معاویه و کارگزارانش بر جهان اسلام تحمیل کردند، حتی لحظه‌ای دست از یاری ائمه هدی«ع» و بیان حقایقی درباره جانشینان راستین پیامبر«ص»  برنداشت و در سال‌هایی که بنی‌امیه هر کسی را که کوچک‌ترین نشانه‌ای از تشیع در خود داشت، به شهادت می‌رساندند و خانه‌ خرابش می‌کردند، احادیث رسول‌الله«ص» را در باره مقام و منزلت اهل‌بیت«ع» باز می‌گفت و از عهد رسول‌الله«ص» منافقان را از خصومت آنان با علی«ع» می‌شناخت.

جابر از بهترین یاران امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین، امام زین‌العابدین و امام باقر«ع» به شمار می‌آید و مناقب و فضائلش را شیعیان و اهل‌سنت تأیید کرده‌اند. وی با پیروی از آئین محمدی و خدماتی با ارزش، پس از ملاقات با هفت تن از چهارده معصوم و نفرت و تبری از دشمنان آنان در ۹۴ سالگی، بعد از عمری تلاش، جهاد، تبلیغ، عبادت و فداکاری و تحمل حوادثی رنج‌آور چشم از جهان فرو بست.

 

خاندان و والدین

تبار جابر به تیره بنی‌سلمه از طایفه خزرج تعلق داشت و نسب سلمی وی از همین روی بود. نسب او بدین قرار است: جابر فرزند عبدالله فرزند عمروبن حرام فرزند کعب بن غنم فرزند کعب فرزند سلمه الانصاری السلمی.(۱)

پدرش عبدالله بن عمرو خزرجی سلمی رئیس قبیله بنی‌سلمه، مردی شجاع، متدین، مردم‌دوست، خردمند و باهمت و در شهر مدینه از احترام ویژه‌ای برخوردار بود و از شخصیت‌های بانفوذ این شهر محسوب می‌گردید.

وقتی خبر نویدبخش بعثت رسول خدا به یثرب رسید و مردم این شهر از رفتار و کردار اهل مکه درباره آن حضرت آگاه گردیدند، دل‌های آنان به سوی پیامبر اکرم«ص» متمایل گشت و مصمم شدند تا ایشان را به دیار خود دعوت و با جان و مالشان از پیامبر اکرم«ص» صیانت کنند و ایشان را در پیشرفت اسلام یاری دهند. عبدالله بن عمرو در زمره نخستین گروهی بود که بدین منظور در عقبه اول با خاتم رسولان الهی بیعت کرد. عبدالله بعد از تشریف‌فرمایی پیامبر«ص» به یثرب که از آن پس مدینه نام گرفت، همواره در خدمت ایشان بود و در رکاب حضرت در غزوه بدر حماسه‌آفرینی کرد.

جابر گفته است وقتی غزوه احد پیش آمد، من نوجوان بودم و می‌خواستم که همراه پدرم در جهاد شرکت کنم، ولی او اجازه نداد، ولی توصیه کرد در پشت جبهه به مجروحان و رزمندگان آب برسانم. وقتی طبل جنگ نواخته شد، مرا به کناری کشید و گفت: یقین دارم که به خانه بازنمی‌گردم.  چون من تنها پسر خانواده بودم، درباره مراقبت از خواهرانم به من سفارش‌ و وصیت کرد احترام خانواده را حفظ کنم و قروض او را بپردازم.

گذشته از اینکه عمروبن جموح شوهر خواهر عبدالله بود، با او رابطه‌ دوستانه هم داشت. در نبرد احد تقدیر چنین بود که هر دو بعد از دلاوری‌های تحسین‌برانگیز به شهادت برسند.

مادر جابر، نسیبه دختر عقبه‌بن عدی نام دارد که نباید او را با نسیبه دختر کعب بن عمرو و مادر عبدالله و حبیب و همسر زیدبن عاصم یکی گرفت که در جنگ احد تا موقعی که مسلمانان شکست نخورده بودند، امدادگری می‌نمود، ولی از آن پس اسلحه به دست گرفت و با شمشیر و کمان به دفاع از جان پیامبر خدا پرداخت و سرانجام مجروح گردید.(۲)  

جابر پنج ساله بود که رسول اکرم«ص» به پیامبری مبعوث شدند. ایام کودکی و نوجوانی جابر در مدینه گذشت و  اولین تجربه‌های زندگی را در فضای صمیمی خانواده‌ آموخت. هنوز کودک بود که پدر را از دست داد و از همان ایام با ناملایمات و مصائب آشنا شد، اما لحظه‌ای از اهتمام در کسب معارف متداول دست برنداشت.

پس از شهادت پدر، برای تأمین مخارج زندگی خانواده‌ تلاش کرد و اگرچه در آغاز راه بود، ولی گوشی شنوا، چشمی بینا و باز داشت. دل مهربانش از توحید موج می‌زد و از مهر و شوق نسبت به رسول خدا و خاندانش لبریز بود، لذا از دشواری‌هایی که با آنها مواجه می‌شد نمی‌هراسید. صبور و بردبار و شاکر و همواره با پیامبر اکرم«ص» همراه بود و از اصحاب خاص و نامدار رسول خدا ‌شد. سخت به پیامبر«ص» دلبستگی داشت و به‌محض دلتنگی به دیدار ایشان می‌رفت و از پرتو انوار آن رحمت عالمیان، فیض مکرر می‌برد.(۳)

در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از مدینه حرکت کردند تا در عقبه با رسول اکرم«ص» ملاقات و نخستین پیمان اسلامی را منعقد کنند. در این معاهده جابر حضور نداشت، اما پدرش بود. در پیمان عقبه دوم هفتاد و دو نفر از اهالی مدینه در مکه با پیامبر«ص» دیدار مهمی داشتند و با ایشان بیعت کردند. کوچک‌ترین آنان جابربن عبدالله انصاری بود که تعهد کرد به پیامبر اکرم«ص» وفادار بماند و جانفشانی کند.(۴)

جابر و پدرش هر دو از یاران رسول خدا«ص» بودند. جابر از شاهدان شب دوم عقبه و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره بود. در جریان عقبه که نوجوانی بیش نبود، همراه والدش در جمله هفتاد تنی بود که با رسول اکرم«ص» بیعت کردند.(۵)

جابر پس از هجرت رسول اکرم«ص» به مدینه به محضر پیامبر«ص» شرفیاب گردید، با ایشان رابطه دوستانه و انس و الفتی صمیمانه برقرار کرد و در نوزده غزوه از بیست و یک نبردی که رسول الله»ص» در آنها حضور داشتند، حضور داشت.

پس از جنگ احد وقتی در رکاب پیامبر«ص» به مدینه بازمی‌گردد، حضرت از او می‌پرسند که آیا پدرت قرض هم دارد؟ جابر پاسخ می‌دهد: « بله. به مردی یهودی مقروض است و قرار است  هنگام خشک شدن خرماها حسابمان را با او تسویه کنیم، پیامبر فرمودند قبل از آنکه خرماهایتان را جابه‌جا کنید مرا خبر کنید. وقتی خرماها را روی هم ریختیم، پیامبر«ص» را خبر کردیم. حضرت آمدند و طلبکار را احضار کردند و فرمودند از هر خرمایی که دلت می‌خواهد انتخاب کن. مرد یهودی باحیرت گفت: طلب مرا از خرماهای صیهانی بپردازید. پیامبر«ص» نام خدا را  بر زبان جاری ساختند و از همان خرمایی که یهودی خواسته بود تمام بدهی او را پرداختند، ولی دانه‌ای از خرماها کم نشد.

جابر اضافه می‌کند: «سوگند به خدا، پس از آن تا سال دیگر که محصول خرمای جدید را چیدیم، هر چه از آن خرما به فقرا بخشیدیم، یا  فروختیم و خوردیم، همه خانواده ما را کفایت کرد و چیزی کم نیاوردیم.»(۶)

در ایامی که رسول اکرم«ص» و مسلمانان مشغول حفر خندق در مدینه بودند، جابر احساس کرد رسول خدا گرسنه‌اند، از این رو تصمیم گرفت به افتخار آن حضرت ضیافتی ترتیب دهد تا نزد خداوند قربی بیابد. با چنین تصوری به محضر رسول خدا«ص» رفت و عرضه داشت اگر صلاح بدانید امروز در خانه ما غذا صرف کنید. پیامبر پرسید در منزل چه داری؟ عرض کرد: یک من آرد و یک بزغاله، حضرت فرمود: تنها بیایم؟ پاسخ دادم: با هر کسی که مایل هستید تشریف بیاورید. به خانه آمدم و آن بزغاله را ذبح کردم. همسرم آرد را خمیر کرد و آب‌گوشتی مهیا کردیم. پیامبر«ص» در کنار خندق با صدای رسا فرمود: همگی به خانه جابر بیایید و دعوت او را اجابت کنید. تمام مهاجران و انصار به سوی منزل جابر به راه افتادند. در مسیر هم وقتی حضرت به افرادی می‌رسیدند، آنان را به این میهمانی دعوت می‌کردند. جابر از این وضع نگران شد و با خود اندیشید که قادر نخواهد بود از آن جمعیت پذیرایی کند. همسرش پرسید: مگر نگفتی چه مقدار غذا داری؟ جابر پاسخ داد: گفتم. زن گفت: پس نگران نباش. پیامبر خود بهتر از ما می‌داند.

حضرت دستور داد میهمانان بیرون خانه بایستند و خود و حضرت علی«ع» قدم به منزل نهادند. پیامبر«ص» نگاهی به تنور افکندند و دیگ آبگوشت را هم مشاهده کردند و فرمودند نان را دانه دانه از تنور بگیرید و به من بدهید. زن چنین کرد. پیامبر و مولای متقیان آن نان‌ها را در قدحی بزرگ ترید کردند و آبگوشت را ر روی آن می‌ریختند. هر بار ده نفر می‌آمدند و بعد از صرف غذا می‌رفتند. تمام مدعوین به برکت وجود مقدس رسول اکرم«ص» از آن غذای اندک خوردند و آنجا را ترک کردند.

در خاتمه، جابر با پیامبر و امام علی«ع» غذا خوردند، ولی هنوز تنور از نان پر و دیگ هم مملو از آبگوشت بود و تا چند روز بعد اهل خانه از آن تناول ‌کردند.(۷)

اولین غزوه‌ای که جابر در آن حضور پیدا کرد، غزوه حمراء الاسد در نزدیکی مدینه بود که طی دشمن تحت تعقیب قرار گرفت. جابر در این غزوه رشادت و فداکاری خود را آشکار ساخت.(۸) وی در غزوه ذات‌الرقاع هم همراه رسول اکرم«ص» بود.

جابر می‌گوید در حال حرکت بودیم که رسول خدا«ص» از من پرسیدند: جابر! چه شده؟ عرض کردم: شترم به دلیل ضعف و ناتوانی از حرکت بازمانده  و من از دیگر رزمندگان عقب مانده‌ام، آن حضرت مقداری آب بر سر و پای شتر پاشیدند و با چوب ضربه‌ای آرام بر بدن حیوان نواختند. ناگهان شتر که ساعت‌ها مرا معطل کرده بود، چالاک و سبک از زمین برخاست و از همه شتران سپاه سبقت گرفت و پا به پای ناقه حضرت حرکت ‌کرد. در این غزوه و در شب معروف به لیله العبیر، پیامبر ۲۵ بار برای جابر طلب آمرزش کردند و بر او رحمت فرستادند.(۹)

جابر در غزوات بنی‌قریظه، خیبر، موته، تبوک، صلح حدیبیه، بیعت رضوان، عمره القضا، فتح مکه، حصر طائف و حجه‌الوداع رسول اکرم«ص» را همراهی‌ کرد.

 

بیعت با امیرالمؤمنین علی«ع»

جابر در واپسین سال‌های حیات دنیوی رسول اکرم«ص» هنوز جوان بود، با این همه در میان اصحاب آن حضرت از اعتباری ویژه برخوردار بود. با رحلت پیامبر«ص»، جابر همچنان منزلت خود را در میان جامعه اسلامی حفظ کرد، اما از اینکه جانشین راستین پیامبر زمام امور مسلمین را دراختیار نگرفته بود، به‌شدت رنج می‌برد و به مشارکت در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی، فتوحات و امور نظامی آن روزگار هیچ‌ علاقه‌ای نداشت و ترجیح می‌داد ساکت و آرام در مدینه اقامت کند، اما کاملاً در جریان امور بود.

گزارش‌هایی که او از خلافت دومین خلیفه ارائه کرده و نیز دیدگاهش در باره وقایعی که منجر به شورش مسلمانان انقلابی علیه عثمان و کشته شدن او شد، نشان می‌دهد که جابر به عنوان مونسی با بصیرت و مسلمانی آگاه و نقّاد، وقایع سیاسی عصر خلفا را تعقیب کرده است.(۱۰)

براساس منابع روایی معتبر، جابر در کنار بزرگانی چون سلمان فارسی و ابوذر غفاری در شمار هفت تن  اصحابی پیامبر«ص» است که در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده، به امام علی«ع» و اختصاص جانشینی پیامبر به آن حضرت و شناخت حق امامت و رهبری مولای متقیان وفادار ماند.

جابر در ردیف نام‌آورترین و پاک‌ترین یاران و پیروان حضرت علی«ع» بود و ایشان را در نگهبانی اصول اسلام و ارزش‌های الهی یاری ‌کرد و در مواقعی مسائلی را به استحضار امام ‌رساند. هنگامی که امام پس از بیست و پنج سال برکناری از زعامت امور مسلمانان به اصرار و پافشاری مردم در رأس جامعه اسلامی قرار گرفت، جابر در شمار نخستین بیعت‌کنندگان با آن فروغ اول امامت، به خلافت بود.(۱۱)

حضرت علی«ع» هنگامی که زمام امور امت مسلمان را به دست باکفایت خود گرفت، سیرت رسول اکرم«ص» را در روش حکمرانی خود پی ‌گرفت. این شیوه برای افرادی چون طلحه و زبیر قابل تحمل نبود و آنان بنای تمرد و نافرمانی گذاشتند و به بهانه زیارت خانه خدا روانه حجاز گردیدند و عایشه همسر رسول اکرم«ص» را با خود همراه خواستند و جنگ خونین جمل را برپا کردند. جابر برای شرکت در این نبرد، در رکاب امیرالمؤمنین«ع» عازم بصره گردید و در سرکوبی ناکثین و پیمان‌شکنان نقش مؤثری را ایفا کرد.(۱۲)

مولا هنوز کاملاً از جنگ جمل فراغت پیدا نکرده بودند که معاویه به بهانه خونخواهی سومین خلیفه درگیری خونینی را به مدت یک سال و نیم برپا کرد. جابر در جنگ صفین نیز حضور یافت و با قاسطین و جفاکاران اموی به ستیز پرداخت.(۱۳)

خوارج گروهی سطحی‌اندیش و متصلب بودند که از سپاه امام علی«ع» خارج شدند و به تحریک معاویه در سرزمین‌های مسلمان‌نشین به آشوبگری پرداختند و با نام جهاد و تقوا و دین‌باوری و عدالت‌خواهی، عده‌ای از یاران حضرت علی«ع» را به قتل رساندند و حتی به اطفال و زنان هم رحم نکردند.

امیرمؤمنان«ع» تصمیم گرفت این غائله را خاموش کند و در محلی به نام نهروان بین آنان و سپاه آن حضرت نبردی سخت درگرفت. جابربن عبدالله انصاری کسوت رزم بر تن کرد و به قوای امام پیوست تا در خنثی کردن این فتنه خطرناک به ایشان یاری برساند.(۱۴)

جابر در موضع‌گیری‌های صریح خود، با دشمنان علی«ع» و خاندان عترت به مخالفت برخاست و به همین دلیل در حکومت معاویه با دشواری‌های بسیار مواجه و حقوق او از بیت‌المال قطع شد. او برای روشن شدن دلیل چنین فشارهایی علیه او، در شام به دربار معاویه رفت. معاویه چند روزی به جابر اجازه ورود نداد تا شخصیت او را تحقیر کند. سرانجام جابر بر او وارد شد و فریاد زد: «مگر از رسول خدا نشنیده‌ای اگر حاجتمندی به در خانه کسی برود و صاحب خانه در به رویش ببندد، خداوند ابواب رحمت و مغفرت خود را به روی او خواهد بست.» معاوبه که از این برخورد جابر عصبانی شده بود پاسخ داد: «مگر تو از پیامبر نشنیدی که فرمود بعد از من به زمامدارانی دچار می‌شوید که بر شما سخت می‌گیرند، اما شما صبر پیشه کنید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوید؟» جابر گفت: «آری. تو آنچه را که فراموش کرده بودم به یادم آوردی.» و بلادرنگ از سرای معاویه بیرون آمد و بر مرکب خود سوار شد و راهی مدینه گردید. معاویه که رنجیدن جابر را به صلاح خود نی‌دید، ششصد دینار طلا برایش فرستاد، اما به‌رغم احتیاج شدید نپذیرفت.(۱۵)

در سال ۴۰ هجری و در آستانه شهادت حضرت علی«ع» سپاهیان معاویه به فرماندهی بسر بن ارطاه به مدینه یورش بردند و اهالی این دیار را به بیعت با زاده بوسفیان فراخواندند. جابر این امر را بیعت ضلال خواند و رفتار امویان را با مردم مدینه النبی را مذمت کرد.(۱۶)

بُسربن ارطاه جابر را فراخواند تا به این بیعت تن دهد. جابر نپذیرفت. فرستاده معاویه قصد کرد گردن او را بزند. ام سلمه همسر رسول اکرم«ص» وقتی از این ماجرا مطلع شد، کسی را فرستاد و درباره جابر امان خواست.(۱۷)

محبت معرفتی نسبت به اهل‌بیت«ع»

از امام زین‌العابدین«ع» نقل شده است در همان سالی که امام حسن مجتبی«ع» به شهادت رسید، در یکی از روزها پشت سر پدر و عمویم از کوچه‌های مدینه عبور می‌کردیم. در راه به جابر و جمعی از انصار برخوردیم، جابر با مشاهده دو سبط نبی‌اکرم، خود را روی پاهای امام حسن و امام حسین«ع» افکند. مردی از قریش که از خویشاوندان مروان بن حکم بود بر او خرده گرفت که با این سن و سال و موقعیتی که از مصاحبت با رسول خدا داری، چرا چنین می‌کنی؟ جابر گفت: اگر فضل، مقام و مناقب این دو بزرگوار را می‌دانستی، نه تنها بر من خرده نمی‌گرفتی، نمی‌کردی، بلکه خاک زیر پایشان را می‌بوسیدی. سپس جابر به انس بن مالک گفت: رسول اکرم«ص» در باره این سروران اهل بهشت از مطالبی خبرداد که درباره هیچ بشری نداده است.(۱۸)

به گفته شیخ طوسی و نیز آشوب سروی مازندرانی، جابر از اصحاب امام حسن مجتبی«ع» نیز بوده و روایاتی را از آن حضرت نقل کرده است.(۱۹)

جابر در مواقعی از وجود مقدس امام حسین«ع» نیز کسب فیض کرد و در زمره اصحاب آن حضرت به حساب می‌آمد.(۲۰)

در روز عاشورا، امام در مقابل سپاه دشمن و به معرفی خویش پرداخت و افزود: اگر می‌خواهید مرا تکذیب کنید، از صحابه پیامبر همچون جابر بن عبدالله انصاری بپرسید که فرموده پیامبر را در باره من و برادرم از زبان خود ایشان شنیده‌اند.(۲۱)

جابر نخستین فرد از اصحاب معصومین«ع» است که با وجود کهولت سن و نابینایی و فشار و اختناق سیاسی آن ایام، در بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری از مدینه به کربلا آمد و قبر امام حسین«ع» را زیارت کرد. (۲۲) این مطلب را بسیاری از علمای شیعه چون شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ کفعمی، محدث نوری و محدث قمی گزارش کرده‌اند.

عطیه کوفی نقل کرده است: همراه جابر به قصد زیارت قبر حسین بن علی«ع» بیرون آمدیم. چون به نینوا رسیدیم، جابر در رود فرات غسل کرد. چون به مرقد مطهر رسید، خود را روی قبر انداخت و بیهوش شد. قدری آب بر او پاشیدم، چون به هوش آمد، سه بار گفت یا حسین! آیا دوست پاسخ دوستش را نمی‌دهد؟

سپس گفت: هر کس افرادی را دوست بدارد با آنان محشور گردد و هر کس تلاش اشخاصی را دوست بدارد، در اعمالشان شریک می‌شود. قسم به خدا که نیت من و یارانم با انگیزه‌ها و مقاصد امام حسین«ع» و اصحابش یکی است.(۲۳)

ملاقاتی با برکت و نویدی نورانی

شیخ طوسی در رجال خود تصریح کرده که جابر بن عبدالله انصاری با امام سجاد«ع» مصاحب (۲۴) و در زمره راویان آن حضرت بوده است.

حضرت امام محمدباقر«ع» فرمودند: وقتی فاطمه دختر علی«ع» پایداری برادرزاده‌اش را در عبادت مشاهده کرد نزد جابر رفت و به اوی گفت: تو از اصحاب رسول خدایی و ما اهل‌بیت بر تو حق بسیار داریم از جمله آنکه وقتی می‌بینی یکی از ما خاندان خود را به رنج و محنت مبتلا کرده است، باید به خاطر خدا از او بخواهی در این باره مراقب باشد، اینک علی فرزند برادرم امام حسین«ع» از شدت عبادت پیشانی، زانوان و کف دست‌های پینه‌بسته‌ای دارد.

جابر به محضر امام چهارم شرفیاب گردید. وقتی چشم امام به جابر افتاد به استقبالش رفت و او را در کنار خود نشانید و احوالش را پرسید. جابر عرض کرد: یابن‌ رسول‌الله! چرا در عبادت خود را این گونه زحمت می‌دهید؟ امام فرمود: آیا نمی‌دانی که رسول اکرم از اهتمام در عبادت فروگذار نبود تا آنجا که ساق مبارکش متورم گردید؟

جابر که دید نمی‌تواند از این طریق امام را قانع نماید، عرض کرد: پس حداقل به جامعه اسلامی رحم کنید که خداوند به برکت وجود شما خاندان، بلاها را از آنان دور می‌کند و عذاب‌ها را برطرف می‌سازد و از آسمان باران فرو می‌فرستد. امام به آرامی پاسخ داد: همواره راه و شیوه نیاکان خود را ادامه می‌دهم تا آنان را ملاقات کنم. (۲۴)

محمدبن سلم می‌گوید در کنار جابر نشسته بودم که امام سجاد«ع» همراه با فرزند خردسالش محمد وارد گردید. امام چهارم به فرزندش فرمود: سر عمویت را ببوس، محمد به طرف جابر آمد و سر او را بوسید. جابر که در آن ایام بینایی خود را از دست داده بود، پرسید این کودک کیست؟ امام زین‌العابدین فرمود: فرزندم محمد است. جابر آن طفل یعنی امام محمدباقر را در آغوش کشید و عرض کرد: ای محمد! رسول خدا«ص» به تو سلام می‌رساند. بدان که پس از این دیدار، تو به فرجام زندگی نزدیک گردیده‌ای.(۲۵)

ابان بن تغلب هم روایت کرده است که جابر در مسجد رسول‌الله در مدینه می‌گفت: از رسول خدا«ص» شنیدم که ‌فرمود تو فردی از خاندان مرا ملاقات می‌کنی که نامش نام من و سیمایی چون سیمای من دارد و به گونه‌ای شگفت حقایق علمی را می‌شکافد.(۲۶)

از افتخارات مهم جابر این است که حدیث لوح را روایت کرده است. ابوبصیر از امام صادق«ع» نقل کرده است که پدرم امام باقر«ع» از جابر خواست مرا از لوحی که نزد مادرم حضرت فاطمه زهرا«س» دیده‌ای خبر بده. جابر عرض کرد خدا را گواه می‌گیرم که برای تبریک و تهنیت به مناسبت ولادت امام حسین«ع»، به خانه زهرای مرضیه رفتم. لوح سبزی را در دستان مبارکش دیدم. فرمودند این لوحی است که خداوند متعال برای پدرم رسول اکرم«ص» فرستاده است و، در آن نام پدرم، همسرم علی«ع»، دو فرزندم امام حسن و امام حسین«ع» و نیز اسامی پیشوایان و جانشینان فرزندانم آمده است. من آن لوح را از  ایشان گرفتم و از روی آن نسخه‌ای را تهیه کردم. جابر سپس همراه امام به خانه خودش رفت و  پوست نازکی را که نوشته‌ای روی آن بود آورد و تقدیم کرد. در این لوح اسامی و مشخصات ائمه هدی ذکر شده بود.(۲۷)

روایات متعددی در ستایش جابر آمده که مهم‌ترین آنها حدیثی است که سول اکرم«ص» طول عمر او را پیش‌بینی کرده و از او خواسته بودند تا سلام آن حضرت را به امام باقر برساند. شناخته شدن جابر به عنوان راوی اصلی حدیث لوح در باب امامان دوازده‌گانه در فرهنگ شیعه موقعیت ممتازی را در میان اصحاب برای جابر رقم زده است، اما دشمنان این امتیازات را برنمی‌تابیدند.(۲۸)

در واقعه اسفناک حرّه که بعد از قیام عاشورا و به سال ۶۳ هجری و زمان خلافت یزید اتفاق افتاد و طی آن عده زیادی از مردم مدینه به قتل رسیدند و ناموس مسلمانان هتک گردید، جابر که نابینا بود در کوچه‌های مدینه راه می‌رفت و می‌گفت نابود شود کسی که خدا و رسول او را بترساند. مردی پرسید: چه کسی خدا و رسولش را ترسانده است؟ جابر پاسخ داد: از پیامبر شنیدم هر کسی که اهل مدینه را بترساند، گویا آنچه را نزد من است بیم داده است. مردی شامی با شمشیر خود به جابر یورش برد تا او را بکشد، اما عده‌ای آن مرد را دور کردند و جابر را به داخل منزلش بردند. یکی از مکان‌هایی که در آن غائله، مورد تهاجم و غارت سپاه سفاک اموی قرار گرفت، خانه جابر بود که تمام وسایل و امکانات او به یغما رفت.(۲۹)

یکی از سیاه‌ترین ادوار حکمرانی در تاریخ جامعه اسلامی حکومت عبدالملک مروان است. او عمال ستمگری را در نواحی گوناگون جهان اسلام گماشت تا فضای آمیخته به هراس و وحشت بر مردم حاکم نمایند. بدترین والیان زمان او حجاج بن یوسف ثقفی است که به مدت دو سال استاندار حجاز بود.(۳۰)

هنگامی که حجاج بر مدینه استیلا یافت، به تهدید و کشتار و حبس محبان اهل‌بیت«ع» اقدام کرد و جابر، نیز مصون نماند. حجاج، جابر را به جرم ارادت به خاندان طهارت و اهانت به او، با آهن گداخته‌ای داغ کرد.(۳۱)

رحلت، مدفن و احفاد

جابربن عبدالله انصاری به‌جز سفرهایی کوتاه به مصر و شام و نیز مدتی مجاورت در مکه، عمدتاً در زادگاه خود مدینه‌ زندگی کرد. او در سال‌های آخر عمر نابینا بود، ولی خداوند به او معرفت و بصیرتی را اعطا کرده بود که فتنه‌ها را به‌آسانی تشخیص می‌داد و همواره موضع‌گیری‌های دقیق، روشن و افشاگرانه‌ داشت. او در سال ۷۴ هجری در مدینه و در جوار بارگاه رسول اکرم«ص» رحلت کرد و در قبرستان بنی‌سلیم یا قبرستان بقیع دفن شد.(۳۲)

از جابر سه فرزند به اسامی عبدالرحمن، عقیل و محمد بر جای ماند. عقبه بن عبدالرحمن از راویان حدیث، نواده اوست. ابوالفضل بکربن محمد بن علی‌بن الفضل الانصاری ساکن در بخارا، حفید اوست،(۳۳) برخی دانشمندان، عرفا و مشاهیر شیعه به وی نسب می‌برند، مثل فقیه فرزانه و عالم زاهد شیخ اعظم، مرتضی انصاری (۱۲۱۴ـ۱۲۸۱ق)، عارف شهیر آیت‌الله ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹ ـ ۱۳۱۱ق)، شیخ زکریا انصاری ملقب به نصیرالاسلام (۱۲۷۹ـ۱۳۳۱ق) جد حکیم وارسته و فقیه مبارز آیت‌الله شیخ یحیی انصاری شیرازی، شیخ جابر کاظمی مشهور به جابری انصاری که نیای او شیخ جلال‌الدین قبل از قرن هفتم هجری به ایران هجرت کرد و اولادش در اصفهان اقامت گزیدند. از علمای این خاندان می‌توان از شیخ حسن بن علی بن محمود جابری انصاری متوفی به سال ۱۳۷۶ ق نام برد.(۳۴)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الاستعیاب، ابن عبدالله، ج ۱، ص ۲۱۹، الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۱، ص ۲۱۳.

۲ـ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۰۶ـ۱۰۵ف رجال‌کشی، ص ۴۱، طبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۱، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌احدید، ج ۱۴، ص ۲۳۰.

۳ـ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۵۶۱، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، حسین واثقی، ص ۲۹ـ۲۸.

۴ـ اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، ج ۱، ص ۳۰۷، سیره ابن‌هشام، ج ۱، ص ۲۲۲ـ۲۲۱، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۳۶.

۵ـ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، یوسف مزی، ج ۴، ص ۴۴۳، سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج ۴، ص ۳۳۶.

۶ـ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۱، پیغمبر و یاران،محمدعلی عالمی، ج ۲، ص ۱۱۸ـ۱۱۷.

۷ـ سیره حلبیه، ج ۲، ص ۳۵۲، بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۳.

۸ـ مغازی، واقدی، ص ۲۴۷، شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۵، ص ۵۷ـ۵۶، فروغ ابدیت، ح ۲، ص ۷۹.

۹ـ سنن ترمذی، به کوشش محمد شاکر و دیگران، ج ۵، ص ۶۹۱، مغازی، واقدی، ص ۲۹۷، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۳.

۱۰ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱ـ۱۵۰.

۱۱ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص ۶۳، الجمل، همو، ص ۵۱، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱.

۱۲ـ جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۶۶ـ۶۵.

۱۳ـ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۱، ص ۳۰۸.

۱۴ـ جابربن عبدالله الانصاری حیاته و مسنده، ص ۶۷.

۱۵ـ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۲۱۷، مروج‌الذهب مسعودی، ج ۳، ص ۱۱۶ـ۱۱۵، دائره‌المعارف تشیع، ج ۵، ص ۲۴۷.

۱۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۸ـ۱۹۷، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۳۹.

۱۷ـ الفتوح، ابن اکثم کوفی، ص ۷۲۲.

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۴۲، امالی، شیخ طوسی، ص ۵۰۱ـ۵۰۰.

۱۹ـ رجال شیخ طوسی، ص ۶۶، مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰.

۲۰ـ رجال شیخ طوسی، ص ۷۲.

۲۱ـ‌ الارشادف شیخ مفید، ج ۲، ص ۹۷، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶، مؤسوعه کلمات الامام الحسین«ع»، ص ۴۱۹.

۲۲ـ مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، شیخ مفید، ص ۴۶.

۲۳ـ بشاره المصطفی، محمدبن ابی‌القاسم محمدبن علی طبری، ص ۷۵ـ۷۴، بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۹۶ـ۱۹۵، مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۱۰۸ و ۲۳۲ و نیز مصباح الزائر، سیدبن طاووس، ص ۲۸۸ـ۲۸۶.

۲۴ـ بشاره المصطفی، ص ۶۷ـ۶۶، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۴۹، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۸۷ـ۱۸۵، جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۸۵ـ۸۳، حیاه الامام محمدالباقر، باقر شریف قریشی، ص ۱۹۰، تحلیلی از زندگانی امام سجاد«ع»، همو، ترجمه محمدرضا عطایی، ج اول، ص ۳۰۵ـ۳۰۴.

۲۵ـ کشف الغمه، علی‌بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۲۱، تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص ۳۰۳، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۴۲۷.

۲۶ـ اعلام الوری، طبرسی، صص ۲۶۳ـ۲۶۲، اصول کافی، ج ۲، ص ۳۷۲، اختیار معرفه الرجال، صص ۴۲ـ۴۱.

۲۷ـ اکمال‌الدین، صدوق، ص ۱۷۹، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰۲، اثباه الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۲، ص ۲۸۵.

۲۸ـ دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۱.

۲۹ـ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج ۱، ص ۲۱۴، سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۹۴.

۳۰ـ مروج‌الذهب، ج ۳، ص ۲۷ و ۲۹، الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۳۱، دائره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۸۴.

۳۱ـ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص ۲۱۵، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۵، الکامل، فی التاریخ، ج ۵، ص ۳۵۹.

۳۲ـ معرفه الصحابه، احمد ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۴۳۸، الاستعیاب، ج ۱، ص ۲۲۰، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج ۴، ص ۴۵۳، دائره‌المعارف تشیع، ج ۵، ص ۲۴۷، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۷، ص ۱۵۲؛ آیینه‌داران آفتاب، ص ۷۱.

۳۳ـ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۴۲، قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۲۶، تاریخ المدینه المندره ابن شبه، ج ۱، ص ۹۴،جابربن عبدالله انصاری حیاته و مسنده، ص ۳۰.

۳۴ـ زندگانی و شیخیت شیخ انصاری، ص ۶۳ـ۵۵، مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۳۸۲، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ص ۶۷۴، اعلام اصفهان، ج ۲، ص ۵۱۱، زندگانی شیخ یحیی انصاری، سنا، همان حرم.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

جابر از بهترین یاران امیرمؤمنان، امام حسن، امام حسین، امام زین‌العابدین و امام باقر«ع» به شمار می‌آید و مناقب و فضائلش را شیعیان و اهل‌سنت تأیید کرده‌اند. وی با پیروی از آئین محمدی و خدماتی با ارزش، پس از ملاقات با هفت تن از چهارده معصوم و نفرت و تبری از دشمنان آنان و تحمل حوادثی رنج‌آور درگذشت.

 

۲٫

روایات متعددی در ستایش جابر آمده که مهم‌ترین آنها حدیثی است که سول اکرم«ص» طول عمر او را پیش‌بینی کرده و از او خواسته بودند تا سلام آن حضرت را به امام باقر برساند. شناخته شدن جابر به عنوان راوی اصلی حدیث لوح در باب امامان دوازده‌گانه در فرهنگ شیعه موقعیت ممتازی را در میان اصحاب برای جابر رقم زده است، اما دشمنان این امتیازات را برنمی‌تابیدند.

 

 

 

30نوامبر/16

سلمان فارسی نخستین مسلمان ایرانی

 

اسماعیل نساجی زواره

 

پیشگام اسلام و تشیع

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

ای مسلمان تا که سلمانت کنند

تا توانی در گلستان جهان

خار شو تا گل به دامانت کنند(۱)

سلمان فارسی اولین کسی است که از سرزمین ایران در زمان حیات حضرت محمد«ص» اسلام آورد. وی از یک طرف در ایمان به رسالت پیامبر«ص» پیشگام و از طرف دیگر آغازگر ارتباط تمدن ایرانی با تمدن اسلامی بود. حضور وی در مدینه و بهره‌مندی پیوسته از دانش نبی مکرم اسلام«ص» و حضرت علی«ع» او را به اوج معنویت و فضیلت رسانید. آن بزرگوار با پذیرش اسلام و قرآن و پیروی از سیره پیامبر اعظم«ص» مفتخر گردید که «سلمان محمدی» شود.

سلمان با اینکه در یک خانواده مجوسی متولد شد و در محیط آتش‌پرستی رشد یافت، ولی هرگز در برابر آتش سر تعظیم فرود نیاورد و همیشه به خدای یکتا اعتقاد داشت.

روایات منقول مبیّن این حقیقت‌اند که این صحابی ایرانی قبل از پذیرش دین اسلام پیرو آیین یکتاپرستی بوده و برای حفظ جان خویش، دینش را کتمان می‌کرده است. رسول اکرم«ص» در این زمینه می‌فرمایند: «سلمان زرتشتی نبود، بلکه با تقیه، ایمان و یکتاپرستی خود را پنهان می‌کرد و اظهار شرک می‌نمود.»(۲)

حضرت علی«ع» در باره مقام معنوی و استقبال این صحابی بزرگ از دین اسلام می‌فرمایند: «پیشتازان اسلام از هر ملتی عبارتند از: من علی‌بن ابی‌طالب«ع» از میان عرب‌ها، سلمان فارسی از ایران، صحیب از سرزمین روم، بلال از حبشه و خباب بن ارت از سرزمین مصر.»(۳)

همچنین سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایه‌ریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید. روایات زیادی وجود دارند که رسول خدا«ص» در عصر خود مکرر از «شیعه» سخن به میان آورده‌اند. هنگامی که آیه «إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم‌ خَیرُ البَرِیَّهِ: »(۴) نازل شد، رسول الله «ص» به حضرت علی«ع» فرمودند: «منظور از « خَیرُ البَرِیَّه، برترین مخلوقات، تو و شیعیانت هستند.»(۵)

گفتار علمای بزرگ اهل تسنن و تشیع و تاریخ‌نگاران این حقیقت را روشن می‌سازد که پیشگامان شیعه در عصر رسول‌ اکرم«ص» عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار و در میان این چهار نفر نام زیبای سلمان در همه جا اول ذکر شده است.(۶)

همچنین ابن ابی‌الحدید معتزلی درباره سلمان می‌نویسد: «سلمان شیعه علی بود.»(۷)

وجود این شخصیت ممتاز شیعه در عصر رسالت و آغاز امامت، نشانه آشکاری بر حقانیت مذهب تشیع و تأسیس آن به دست مبارک پیامبر اعظم«ص» است؛ بنابراین مذهب شیعه پیش از ورود اسلام به ایران وجود داشته است.

 

فرزند اسلام

سلمان فارسی پذیرش دین اسلام را بهترین موهبت الهی می‌دانست. وی با اینکه ایرانی بود و می‌توانست از پشتوانه تمدن ایران قبل از اسلام یاد کند، آیین اسلام ناب محمدی را برتر از هر چیز دیگری قرار داد و همواره خود را «فرزند اسلام» می‌خواند.

واکاوی‌های تاریخی نشان می دهند که فرصت‌طلبان نژادپرست با مطرح کردن این سئوال که فرزند چه کسی هستی؟ سعی می‌کردند شخصیت ممتاز این صحابی بزرگ را خرد کنند و چون پدر سلمان یک فرد مجوسی بود، بارها او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و به وی زخم‌زبان زدند، اما سلمان برای پیشبرد آرمان‌های متعالی خویش با عقاید آنان مقابله و این افکار باطل را نفی کرد.

ابن ابی‌الحدید در این باره می‌نویسد: « هنگامی که به او گفته می‌شد تو فرزند چه کسی هستی؟ جواب می‌داد من سلمان، فرزند اسلام و از فرزندان حضرت آدم«ع» هستم.»

امام محمدباقر«ع» می‌فرمایند: «سلمان فارسی با گروهی از قبیله قریش نشسته بود و هرکدام از حسب و نسب خویش سخن به میان می‌آوردند تا نوبت به سلمان رسید تا پدر خودر ا معرفی کند. عمربن خطاب سئوال کرد: ای سلمان! بگو بدانم تو کیستی؟ پدر تو کیست و حسب و نسبت چیست؟ سلمان پاسخ داد: نام من سلمان و پدرم بنده خداست. خداوند متعال به برکت ظهور اسلام و وجود حضرت محمد«ص» مرا هدایت و از قید بردگی و اسارت آزاد کرد. این حسب و نسب من است.

هنوز سخن سلمان به پایان نرسیده بود که پیامبر«ص» به آن گروه وارد شدند. سلمان از فرصت استفاده کرد و گفت: ای فرستاده خدا! امروز من به این جماعت قریش برخوردم و هرکدام به اصل و نسب خویش فخر و مباهات کردند. نظر شما چیست؟ پیامبر«ص» فوراً فرمودند: ای گروه قریش! این را بدانید که شرافت هر انسانی به تقوا و فضایل اخلاقی و اصالتش به عقل و اندیشه است. خداوند متعال در قرآن فرموده است: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و به صورت گروه‌ها و ملت‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به‌درستی گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.(۹)

سپس سلمان را خطاب قرار دادند و فرمودند: بدان که هیچ ‌کدام از اینها بر تو فضیلت و برتری ندارند و چون با تقوا و خداترس هستی، بر همه افضل و برتری.»(۱۰)

 

دانشمند ستوده

سلمان فارسی به خاطر بهره‌مندی از فرهنگ و تمدن ایرانی و زندگی در میان عالمان اهل کتاب، بیش از هر کس دیگری با فرهنگ اقوام و ملل مختلف آشنا بود. او در کنار این اطلاعات گسترده، همواره به تأمل و تدبر در علوم و مسائل می‌پرداخت.

بر اساس متون تاریخی، سلمان از معدود کسانی بود که در عصر جاهلیت و حتی پیش از دیدار با نبی مکرم اسلام، با عقل خویش به اندیشه توحید که اوج تفکر بشری در عرصه خداشناسی است، رسید. وی با بهره‌گیری از دانش بیکران رسول خدا«ص» و حضرت علی«ع» توانست قله‌های علم و دانش را فتح کند؛ به‌طوری که پیامبر«ص» در مقام او فرمودند: «سلمان دانشمندی است که درک نمی‌شود.»(۱۱)

نقل می‌شود که گروهی به محضر علی بن ابی‌طالب«ع» رسیدند و سئوالاتی را پیرامون اصحاب پیامبر«ص» مطرح کردند و از جایگاه و موقعیت سلمان فارسی پرسیدند. آن حضرت پاسخ دادند: «سلمان دانش اول و آخر را درک کرده است. او دریایی است که تمام نمی‌شود و از ما اهل‌بیت است.»(۱۲)

این دو حدیث نبوی و علوی دانش وسیع سلمان فارسی را تأیید می‌کنند. بدیهی است کسی که رسول خدا«ص» و خلیفه‌اش او را دانشمند بدانند و ابعاد دانش وی را تصدیق کنند، قطعاً عالمی ستوده و الگویی برای سایر دانشمندان است.

 

بر قله حکمت و فقاهت

سلمان دانشوری است که بهار زندگانی خویش را به سیر و سیاحت و تحقیق در اصول ادیان سپری کرد. او چندین سال از عمر خود را در ایران که مهد تمدن، فرهنگ و حکمت بود گذراند و در روم و شام که خاستگاه علوم فلسفی بود، تحقیقاتی را به عمل آورد. وقتی وارد سرزمین حجاز شد، با دانشمندان علوم مختلف تعامل برقرار و معارف زیادی را کسب کرد؛ لذا با ظهور اسلام در میان صحابه رسول خدا«ص» بسان ستاره‌ای فروزان در آسمان حکمت و فقاهت درخشید.

طبق یک نقل تاریخی وقتی نبی مکرم اسلام«ص» میان یاران خود پیمان اخوت برقرار می‌کرد، میان سلمان فارسی و ابودرداء پیمان برادری برقرار فرمود.(۱۳) روزی بین ابودرداء و سلمان پیرامون یک مسئله فقهی بحثی به میان آمد و اختلاف نظر پیدا شد. پیامبر«ص» نظریه سلمان فارسی را عالمانه‌تر و عمیق‌تر دانستند و به ابودرداء فرمودند: «سلمان نسبت به شناخت احکام دین از تو داناتر و فقیه‌تر است.» (۱۴)

همچنین روزی در تفسیر آیه «… إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه…»(۱۵) میان عمربن خطاب و سلمان فارسی بحثی صورت گرفت. در این مباحثه قرآنی غیر از سلمان، طلحه بن عبدالله، زبیر بن عوام و کعب الاحبار نیز حضور داشتند. عمر از آنان پرسید: فرق بین پادشاه و خلیفه چیست؟ طلحه و زبیر از پاسخ به این سئوال قرآنی عاجز ماندند، اما سلمان پاسخ داد: خلیفه کسی است که در میان مردم به عدالت رفتار نماید؛ حقوق را به‌طور مساوی تقسیم و براساس کتاب خدا حکومت و قضاوت کند.

کعب‌الاحبار گفت: گمان نمی‌کردم غیر از من کسی بتواند به این سئوال جواب صحیح و کامل بدهد، اما اکنون فهمیدم که وجود سلمان فارسی سرشار از علم و حکمت است.»(۱۶)

 

در سنگر جهاد

سلمان تا آخرین لحظات عمر خویش در تمام فرازها و نشیب‌های مکتب حیات‌بخش اسلام حضوری فعال و شجاعانه داشت و تا آخرین توان از حریم حق و کیان اسلام دفاع کرد. نخستین جنگی که او در آن شرکت داشت جنگ خندق بود که در سال پنجم هجری رخ داد. گروهی از یهودیان مدینه به مکه رفتند و با قبیله قریش که از دشمنان سرسخت پیامبر«ص» بودند پیمان نظامی بستند و به‌تدریج قبیله‌های بنی‌قریظه، بنی‌نضیر، بنی‌اسد، بنی اشجع، بنی‌سلیم و… به آنان ملحق شدند و یک سپاه ده‌هزار نفری را به فرماندهی ابوسفیان تشکیل دادند. هنگامی که رسول خدا«ص» از این خبر آگاه شدند، با یاران خود مشورت کردند که برای دفاع در مدینه بمانند یا از شهر خارج شوند و هر جا که با دشمن برخورد کردند، با آنها بجنگند؟

سلمان گفت: «ای فرستاده خدا! سپاه ما اندک است و در برابر سپاه دشمن توان مقابله را ندارد.» پیامبر«ص» فرمودند: «پس چه باید کرد؟» سلمان پاسخ داد: «باید در مسیری که دشمن حمله می‌کند خندق حفر کنیم تا مانع حمله آنان شویم. شیوه ما در ایران این گونه بود و در مواقعی که دشمن حمله می‌کرد خندق حفر می‌کردیم.»(۱۷)

آن حضرت این پیشنهاد را تأیید و اجرا کردند و برای دفاع و حفاظت از شهر، عبدالله بن مکتوم را جانشین خود قرار دادند و با ۳ هزار نیروی نظامی که با خود بیل و کلنگ داشتند، کوه سلح را پشت سر نهادند و پس از تقسیم کار مشغول کندن خندق شدند. هر ۱۰ نفر می‌بایست ۴۰ ذراع حفر کند. سلمان که مرد نیرومند و دلاوری بود توانست هر روز ۵ ذراع حفر کند.(۱۸)

پیامبر«ص» و یارانش حفر خندق را به اندازه ۵ کیلومتر به مدت شش روز به پایان رساندند.(۱۹) آنان هشت راهرو برای رفت و آمد افراد خودی قرار دادند و نگهبانانی را بر آنها گماشتند. وقتی نیروی دشمن با این موانع سخت رو به ‌رو شد، سپاهیان فریاد زدند: «به خدا سوگند! این حیله و تدبیری است که هیچ‌گاه عرب از کاربرد آن آگاهی نداشته است.» در نتیجه ابوسفیان و ارتش مشرک و منافق ده ‌هزار نفری او به مدت پنج روز حیران و سرگردان بودند، اما روز پنجم عمربن عبدود شجاع‌ترین فرمانده آنان با استفاده از فرصتی مناسب خود را به داخل محدوده پشت خندق و سپاه اسلام رساند و هماورد طلبید. در حالی که همه نفس‌ها از بیم او به شماره افتاده بود، حضرت علی«ع» در برابر او ایستاد و وی را از پای درآورد. بدین مناسبت رسول خدا«ص» فرمودند: « ضَربَهُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثّقلین ؛(۲۱) ضربه شمشیر علی«ع» [برای نابودی عروبن عبدود] از عبادت جن و انس برتر است.»

مشرکان پس از شکست در جنگ حنین در سال هشتم هجری وارد قلعه طائف شدند. این قلعه بسیار محکم بود و دیوارها و دروازه‌های بلندی داشت. مسلمانان مدتی برای فتح آن تلاش کردند، ولی به نتیجه نرسیدند. آنان به فکر ساختن منجنیق افتادند و برای ساخت آن از سلمان نظرخواهی کردند. این دستگاه با نظارت مستقیم سلمان ساخته شد و سپاه اسلام به وسیله آن به سوی دشمن سنگ پرتاب کرد و همین کار وحشت سختی در دل دشمن انداخت و سبب پیروزی مسلمانان و تسلیم دشمن گردید.(۲۲)

در سال نهم هجری جنگ تبوک رخ داد. نبی‌مکرم«ص» همراه سی هزار رزمنده مسلمان از مدینه به سوی تبوک (واقع در سرزمین شام) حرکت کردند. دشمن از حرکت قهرمانانه مسلمانان ترسید و عقب‌نشینی کرد و سپاه اسلام بدون درگیری به مدینه برگشت.

هنگام بازگشت جمعی از منافقان تصمیم گرفتند بر فراز عقبه (گردنه بلند بر سر راه پیامبر) در کمینگاه مخفی شوند و شتر رسول اکرم«ص» را رم بدهند تا حضرت از بالای گردنه سقوط کند و کشته شود. پیامبر«ص» به وسیله وحی الهی از این ماجرا آگاه شد. آن حضرت در پیشاپیش سپاه از گردنه بالا رفت و منافقان توطئه خود را اجرا کردند، ولی شتر پیامبر«ص» با کمال آرامش به راه خود ادامه داد و از دست‌اندازهای خطرناگ گردنه گذشت. عماریاسر به دستور رسول‌الله«ص» منافقان را تعقیب کرد؛ به طوری که در پرتگاه کوه سقوط کردند و شکست مفتضحانه‌ای خوردند.(۲۳)

سلمان فارسی در این جنگ نقش فعالی داشت و در کنار شتر پیامبر«ص» بود. حذیفه بن یمان افسار شتر را گرفته بود و سلمان از عقب شتر را می‌راند. آن حضرت برای نگهبانی از شترش سلمان، حذیفه و عمار را از میان جمع برگزیدند و به آنان فرمودند: «با توکل به خدا حرکت کنید. وقتی از نقطه سخت گردنه عبور کردیم، اعلام کنید که مسلمانان به دنبال ما بیایند و به راه خود ادامه دهند.»

 

فتح مدائن

در سال شانزدهم هجری فرمانده سپاه اسلام سعدبن ابی وقاص با سپاه خویش از قادسیه راه مداین را در پیش گرفت، ولی می‌بایست برای فتح مداین از رودخانه دجله عبور کند. پس «بسم‌الله» گفت و در حالی که سلمان در کنار او حرکت می‌کرد با اسب وارد رودخانه شد. سایر نیروهای مسلمان هم در پی او در آب حرکت کردند. سعد که از ورود به نهر آب بیمناک بود، این آیه قرآن را تلاوت کرد: « ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیم؛(۲۵) اما سلمان فارسی چون جنگ‌ها و پیروزی‌هایی را دیده بود، وقتی که فهمید سعدبن ابی‌وقاص دچار ترس شده، با سخنان حکیمانه‌ای او را این گونه دلداری داد: «اسلام دین جدیدی است و امت آن نیکوکار هستند. به خدا سوگند، دریاها برای مردمش رام شده، همان‌ طور که خشکی برای آنان آسان و رام است. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، افراد سپاه گروه گروه از آب دجله خارج می‌شوند، همان‌ طور که گروه گروه به آن وارد شدند.»(۲۶)

سپاهیان اسلام رود دجله را پشت سر گذاشتند و به اولین شهر مدائن یعنی سلوکیه رسیدند. سلمان فارسی چون اهل ایران بود، در مقام رهبری ارتش اسلام مأمور شد تا با ایرانیان سخن بگوید و آنان را دوستانه به پذیرش اسلام دعوت کند؛ لذا در آن شهر خطاب به مردم ایران دعوت خود را این گونه آغاز کرد: «من اهل ایران هستم و شما را دوست دارم. می‌خواهم در حق شما لطفی کرده باشم. بدین جهت در سه نوبت شما را به پذیرش دین اسلام دعوت می‌کنم. اگر مسلمان شدید، برادران ما و در حقوق و تکالیف با ما مساوی خواهید بود و اگر در برابر اسلام تسلیم نشدید، باید جزیه بدهید، در غیر این صورت ما ناچاریم با شما بجنگیم.»(۲۷)

مردم سلوکیه به مدت سه روز دعوت سلمان را گوش دادند، اما زیر بار نرفتند. مسلمانان به‌ناچار با منجنیق به قلعه و حصار شهر حمله کردند و اهالی آن را شکست دادند. با سقوط شهر سلوکیه، لرزه در کاخ سفید مداین افتاد و یزدگرد، پسر شهریار پادشاه فارس از ترس به شهر حیره گریخت.(۲۸)

وقتی کاخ سفید به محاصره سپاه اسلام درآمد، باز سلمان دعوت و تبلیغ خود را شروع کرد. رزمندگانی که تحت فرماندهی سلمان بودند اعتراض کردند که چرا مشغول جنگ نمی‌شویم؟ سلمان گفت: «اجازه بدهید تا آنان را ابتدا به پذیرش دین اسلام دعوت کنیم؛ همان‌ طور که رسول خدا«ص» این کار را انجام می‌دادند.» سعدبن ابی‌وقاص و سپاهیان اسلام بدون جنگ و خونریزی وارد مداین شدند و آن را فتح کردند.(۲۹)

پس از فتح مدائن در ماه صفر سال شانزدهم هجری، عمر ابتدا حذیفه بن یمان، یکی از یاران پیامبر«ص» و حضرت علی«ع» را به استانداری این سرزمین منصوب کرد، اما استانداری حذیفه مدت زیادی دوام نیافت؛ زیرا او از ارادتمندان به علی‌بن ابی‌طالب«ع» بود، به همین دلیل خلیفه او را از این منصب عزل کرد.

پس از عزل حذیفه، عمر با درنظر گرفتن مقام والای حکمت و فقاهت، ایمان راسخ، بصیرت، مدیریت شایسته و ایرانی بودن سلمان فارسی او را به استانداری مداین منصوب کرد. سلمان نیز پس از کسب اجازه از امیرمؤمنان«ع» و موافقت آن حضرت، این سمت را پذیرفت.(۳۰)

 

در کسوت پارسایی

یکی از فضایل برجسته سلمان، زهد و پارسایی او بود. او با اینکه در متن جامعه حضور داشت و در تمام عرصه‌های جهاد و سیاست حاضر و ناظر بود، اما از بهترین حالات پارسایی برخردار بود. هرگز اسیر زر و زور دنیا نشد و با گام‌هایی استوار در راه زهد اسلامی حرکت کرد.(۳۱)

نقل می‌شود وقتی که استانداری مداین را پذیرفت، حقوقش را به عنوان صدقه به مستمندان می‌بخشید و با حصیربافی امرار معاش می‌کرد و می‌گفت: «دوست ندارم جز از دسترنج خویش بخورم.»(۳۲)

این صحابی عارف خانه‌ نداشت، بلکه سایه دیوارها و درختان را محل سکونت خود قرار می‌داد. روزی یکی از دوستداران سلمان به او گفت: اجازه بدهید خانه‌ای برایتان بسازم تا در آن سکونت کنید. سلمان پاسخ داد: نیازی به آن ندارم. آن شخص چون به خصلت‌های سلمان آشنا بود، گفت: برایتان خانه‌ای می‌سازم که اگر در میان آن بایستید سرتان به سقف آن بخورد و اگر در آن پاهایتان را دراز کنید به دیوار برخورد کنند. سلمان ساختن چنین خانه ساده‌ای را اجازه داد و آن شخص هم خانه را برای او ساخت.(۳۳)

عامربن عطیه می‌گوید: «دیدم سلمان از خوردن غذا به اندازه کافی اکراه دارد. وقتی علت را جویا شدم، گفت: بس است؛ زیرا از رسول خدا«ص» شنیدم که فرمود: «گرسنه‌ترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که در دنیا سیر می‌شوند. ای سلمان! دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»(۳۴)

 

دفاع از حریم امامت و ولایت

نبی‌مکرم اسلام«ص» پس از ۲۳ سال تلاش و تحمل سختی‌ها به منظور تحکیم و تبیین تعالیم اسلام، سرانجام در بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجری در مدینه چشم از جهان فروبستند.(۳۵)

در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده فرصت‌طلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسول‌الله«ص» فریاد حق‌طلبانه سر ‌داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد. در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع می‌کرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علی‌بن ابی‌طالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید می‌کنیم.»(۳۶)

به روایت امام محمدباقر«ع» سه روز پس از دفن پیامبر خدا«ص» سلمان خطابه‌ای در فضای غمبار مدینه ایراد کرد و فرمود: «ای مردم! سخنان مرا گوش دهید، سپس در باره آن بیندیشید. من از زبان رسول خدا«ص» شنیدم که به علی«ع» فرمودند: ای علی! تو وصی و جانشین بر حق من هستی و تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی«ع» هستی. اما شما پس از ارتحال پیامبر«ص» سنت بنی‌اسرائیل را در پیش گرفتید و از راه حق به راه باطل گرویدید. به خدایی که جان سلمان دراختیار اوست، اگر ولایت علی«ع» را پذیرفته بودید، از تمام نعمت‌های الهی برخوردار می‌شدید، اما افسوس که از ولایت آن امام شانه خالی کردید و به پیروی دیگری گردن نهادید. اکنون باید منتظر بلاها و گرفتاری‌ها باشید. ولی من باز به عنوان وظیفه اعلام می‌کنم که به آل‌محمد«ص» بپیوندید، زیرا آنان پیشوایان به سوی بهشت هستند و در روز قیامت همه مردم دست به دامان آنان می‌شوند. اگر می‌خواهید در هر دو جهان رستگار شوید، ولایت علی‌بن ابی‌طالب را از دل و جان بپذیرید و اگر قبول نکردید، فرمان رسول خدا«ص» را زیر پا نهاده‌اید. بدانید که من نظر خود را بیان کردم. در برابر فرمان پیامبر«ص» تسلیم هستم و از مولای بر حق خود اطاعت می‌کنم، زیرا امیرالمؤمنین«ع» وصی رسول‌الله«ص»، امام صادقان، شهیدان و صالحان است.»(۳۷)

روزی از او سئوال شد چرا این قدر امیرالمؤمنین«ع» را دوست داری؟ جواب داد: «از رسول خدا شنیدم که فرمودند: «هر کس علی«ع» را دوست بدارد مرا دوست دارد و هر کس نسبت به علی«ع» بغض و دشمنی روا دارد، نسبت به من دشمنی دارد.»(۳۸)

حضرت علی‌بن موسی‌الرضا«ع» در سیره خود، اساس دین اسلام را این‌گونه معرفی می‌کنند: «واجب است که فرد مسلمان ولایت امیرمؤمنان«ع» را بپذیرد و معتقد به دوستی کسانی باشد که در جاده پیامبرشان گام برداشتند و از این جاده هیچ‌گاه منحرف و منصرف نشدند مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری و…»(۳۹)

جمعی در خراسان به محضر امام رضا«ع» رسیدند و گفتند ما از شیعیان علی«ع» هستیم. علی‌بن موسی‌الرضا«ع» به آنان فرمودند: «شیعیان امیرمؤمنان«ع»، حسن، حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمدبن ابی‌بکر بودند که در هیچ موردی با اوامر و دستورات امیرمؤمنان«ع» مخالفت نکردند.» در این حدیث نام سلمان از زبان امام رضا«ع» در کنار نام امام حسن و امام حسین«ع» و به عنوان سومین فرد از شیعیان ممتاز امام علی«ع» یاد شده است.

آری، یک ایرانی با گام‌های استوار و اراده پولادین توانست آن چنان پله‌های ایمان و مدارج معرفت را بپیماید که نام او در نخستین ردیف شیعیان حقیقی امام علی«ع» می‌درخشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کلیات خزائن الاشعار، سیدعباس حسینی جوهری، ص ۲۸.

۲ـ الاختصاص، شیخ مفید، ص ۲۲.

۳ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۲، ص ۳۲۵.

۴ـ بینه، ۷.

۵ـ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ابوالقاسم حسکانی، ج ۲، ص ۳۵۷.

۶ـ زندگی پر افتخار سلمان فارسی، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۷۰.

۷ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۸، ص ۳۹.

۸ـ همان، ج ۱۸، ص ۳۴.

۹ـ نک: حجرات، ۱۳.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، صص ۳۸۲ـ۳۸۱.

۱۱ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۴۸.

۱۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۳۱۹.

۱۳ـ السیره النبویه، عبدالملک بن هشام حمیری، ج ۲، ص ۱۵۲.

۱۴ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۶۳.

۱۵ـ بقره، ۳۰.

۱۶ـ فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، شیخ خلیل کمره‌ای، ص ۱۹۵.

۱۷ـ تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص ۳۸۰.

۱۸ـ السیره النبویه، ج ۳، ص ۲۳۱.

۱۹ـ مأخذ قبل، ص ۳۸۲.

۲۰ـ بحارالانوار، جچ ۲۰، ص ۲۲۴.

۲۱ـ دلائل الامامه، محمدبن جریر طبری، ج ۲، ص ۲۵۶.

۲۲ـ الکامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۶۶.

۲۳ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۶۰ـ۵۹.

۲۴ـ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۳۱.

۲۵ـ یس، ۳۸.

۲۶ـ تاریخ الامم و الملوک، محمدبن جریر طبری، ج ۴، ص ۱۷۳.

۲۷ـ همان، ج ۴، ص ۱۷۳.

۲۸ـ فتوح البلدان، احمدبن یحیی بلاذری، ترجمه محمد توکل، ص ۳۷۵.

۲۹ـ مأخذ قبل، ج ۴، ص ۱۷۴.

۳۰ـ سلمان محمدی استاندار مدائن، احمد صادقی اردستانی، صص ۱۳۳ـ۱۳۲.

۳۱ـ زندگی پرافتخار سلمان فارسی، صص ۱۲۴ـ۱۲۳.

۳۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵.

۳۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۱.

۳۴ـ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقی هندی، ج ۱۳، ص ۱۸۳.

۳۵ـ مأخذ قبل، ج ۲۲، ص ۵۱۴.

۳۶ـ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سیدعلی خان مدنی شیرازی، ص ۲۱۳.

۳۷ـ الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۵۲.

۳۸ـ مناقب خوارزمی، ص ۳۰.

۳۹ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۲، ص ۱۲۶.

۴۰ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۰.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱.

 

سلمان از پیشگامان تشیع و از اعضای اصلی هسته مرکزی این مذهب در مدینه بود و نقش بسیار مهمی را در تشیع ایرانیان ایفا کرد. مذهب تشیع در عصر رسالت حضرت محمد«ص» پایه‌ریزی شد و در غدیر خم با انتصاب مولای متقیان حضرت علی«ع» توسط پیامبر اعظم«ص» رسماً اعلام گردید.

 

۲٫

در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده فرصت‌طلبان و غاصبان حکومت، مسیر اسلام ناب محمدی را تغییر دادند و خلافت را از خاندان پیامبر ربودند، اما سلمان فارسی به دنبال اکثریت نرفت و بر اساس عهد خود با رسول‌الله«ص» فریاد حق‌طلبانه سر ‌داد. هنگامی که ابوبکر به عنوان خلیفه اول انتخاب شد، سلمان اعتراض کرد.

 

 

۳٫

در هنگام بیعت گرفتن از امیرمؤمنان«ع» برای ابوبکر، سایه به سایه علی«ع» حرکت و در هر فرصتی از آن حضرت دفاع می‌کرد و هرگز آن امام را تنها نگذاشت و فرمود: «ما با رسول خدا«ص» بیعت کردیم تا نسبت به امور مسلمانان خیرخواه و دلسوز باشیم و نیز امامت علی‌بن ابی‌طالب«ع» و دوستی و پیروی از او را تأیید می‌کنیم.»

 

30نوامبر/16

فاجعه منا، سوء‌تدبیر یا کشتار

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مراسم حج امسال شاهد رویدادهایی بود که در تاریخ معاصر بی‌سابقه محسوب می‌شود. سقوط جرثقیل به صحن مسجدالحرام و در پی آن فاجعه منا، حج امسال را به خونین‌ترین حج تاریخ معاصر تبدیل کرد تا آنجا که رقم قربانیان حج امسال در مقایسه با حج خونین سال ۱۳۶۶ (که مأموران آل‌سعود به شکل علنی و رسمی به سرکوب راهپیمایی برائت از مشرکان پرداختند و طی آن بیش از ۴۰۰ نفر از زائران بیت‌الله را به شهادت رساندند) بیش از ده برابر افزایش یافت!

در این میان واکنش‌ها به این مسئله متفاوت بود: آل‌سعود این رویدادها را قضا و قدر خوانده و با خونسردی تمام از کنار آن عبور کردند. کشورها و مجامع غربی عموماً سکوت کرده و به مسائل مهمتری!! پرداختند و کشورهای مسلمان نیز واکنش‌های جدی بروز ندادند تا آنجا که در جلسات سالانه سازمان ملل که همزمان با این رویدادها شاهد سخنرانی سران بسیاری از کشورها (از جمله کشورهای مسلمان) بود، حداکثر مطلبی که در این باره بیان شد اظهار تأسف بود، حال آن که در حوادثی با تلفاتی کمتر از این تعداد (مثلاً حادثه مشهور به ۱۱ سپتامبر که به مدد فعالیت‌های رسانه‌ای و سیاسی آمریکا و غرب به نقطه‌ای شاخص در تاریخ معاصر جهان تبدیل شد) جهان، رسانه‌ها و مجامع بین‌المللی شاهد واکنش‌هایی بسیار شدید و هماهنگ بودند!

۲ـ شاید در ابتدای امر، وقوع این رویدادها (سقوط جرثقیل و فاجعه منا) حوادثی ناشی از سوء‌تدبیر و بی‌کفایتی آل‌سعود به نظر می‌رسید، اما پس از گذشت مدت زمانی از این دو رویداد و گرد آمدن اطلاعات دقیق‌تر، کم‌کم این فریضه قوت گرفت که از قضا این دو فاجعه نه تنها محصول سوء‌تدبیر نبوده‌اند که نتیجه طراحی و تدبیرهایی بسیار دقیق و حساب‌شده بوده و با اهدافی معین شکل گرفته و طراحان آن نیز به اهداف خود دست پیدا کرده‌اند!

جمع‌بندی اطلاعات فنی و مستند در خصوص دو واقعه نشان می‌دهد که هر دو فاجعه نه تنها قابل پیشگیری بوده، بلکه دقیقأ به صورت عمدی رخ داده و سوء‌تدبیر نمی‌تواند به این میزان و در این وسعت منجر به تلفات انسانی گردد، کما اینکه سال‌های گذشته مراسم حج شاهد حوادث ناشی از سوء‌مدیریت آل‌سعود بوده و البته میزان تلفات انسانی در این حوادث هیچ‌گاه به میزان یک دهم تلفات فجایع سال جاری هم نبوده است (مانند حادثه تونل منا در سال ۱۳۸۴ که منجر به فوت حدود ۴۰۰ زائر گردید.)

۳ـ دلایل فنی و میدانی فراوانی وجود دارد که عمدی بودن دو رویداد خونین حج سال جاری را تأیید می‌کند، این دلایل خصوصأ درباره تعمد آل‌سعود در وقوع فاجعه منا جای کمترین شبهه را باقی نمی‌گذارد. بستن راه حجاج برخلاف روش معمول، عدم امدادرسانی به حجاج گرفتار در حادثه، جلوگیری مأموران آل‌سعود از امدادرسانی سایر حجاج به قربانیان حادثه، خونسردی، شوخی و خنده مأموران سعودی حاضر در صحنه فاجعه آن هم در حالی که زائران قربانی فریاد کمک سر داده و مأموران صرفأ تماشاگر این صحنه‌ها بوده‌اند، گوشه‌ای از این دلایل است.

از سوی دیگر تلاش برنامه‌ریزی شده آل‌سعود در تطویل این بحران و بهانه‌جویی در تحویل اجساد و عدم مشارکت در شناسایی قربانیان و مجروحان فاجعه نیز جزئی از این طراحی به شمار می‌آید. در حالی که در حوادث مشابه دولت‌های مسئول تلاش می‌کنند تا با سرعت پرونده حادثه را مختومه کرده و با شناسایی سریع قربانیان و تحویل مجروحان و اجساد فاجعه، سعی در بی‌گناه جلوه دادن خود نموده و لااقل از  بروز نفرت در میان خانواده و کشورهای متبوع قربانیان نسبت به مقصرین حادثه جلوگیری نمایند!

در این میان سؤال اصلی این است که دلیل آل‌سعود برای ارتکاب عمدی این دو جنایت چیست و اجرای این دو جنایت چه منافعی را برای آل‌سعود در پی داشته است؟ برای یافتن پاسخ این سؤالات لازم است تحولات منطقه در چند ماهه اخیر مورد بررسی قرار گیرد.

۴ـ رژیم صهیونیستی در چند ماه اخیر شاهد نا آرامی‌ها و خیزش مردم فلسطین به ویژه در کرانه باختری رود اردن بوده است. خیزشی که از آن به عنوان انتفاضه سوم نیز یاد می‌شود و این در حالی است که هم رژیم صهیونیستی و هم دولت خودگردان ابومازن طی سالهای گذشته با سرکوب شدید مبارزان فلسطینی در کرانه باختری موفق به ایجاد سکون و خفقان در این منطقه شده و امنیت شهرک‌ها و مناطق صهیونیست‌نشین موجود در کرانه باختری و مناطق تحت اشغال اطراف آن را تأمین می‌کردند. اهمیت کرانه باختری برای رژیم صهیونیستی در حدی است که قلع و قمع فعالیت‌های ضد صهیونیستی در آن را مساوی امنیت خود تلقی کرده و بروز هرگونه ناآرامی در آن را  تهدیدی برای امنیت و موجودیت خود به شمار می‌آورد و به همین دلیل رهبر انقلاب طی نطقی رسمی از تلاش جمهوری اسلامی برای تسلیح مبارزان فلسطینی در کرانه باختری سخن گفته و حمایت نظام و انقلاب اسلامی از این امر را بیان داشتند، چرا که آغاز مبارزه نظامی و مسلحانه در کرانه باختری ناقوس مرگ رژیم صهیونیستی را به صدا در خواهد آورد. در چنین فضایی کرانه باختری پس از مدتها سکون و جمود، شاهد شکل‌گیری حرکت‌های ضدصهیونیستی جوانان و مبارزان فلسطینی شده و رژیم صهیونیستی برای بقای خود چاره‌ای جز سرکوب این تحرکات نمی‌بیند. تحرکاتی که در صورت گسترش، عواقب جبران‌ناپذیری برای موجودیت اشغالگران قدس به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی طی جنگ‌های ۲۲، ۸ و ۵۰ روزه با نوار غزه به این مهم پی برده است که حمایت مسلمانان و افکارعمومی جهانی از مردم مظلوم فلسطین، سرکوبی و ریشه‌کنی مبارزان و مقاومت فلسطین را دشوار و حتی ناممکن می‌سازد و به همین دلیل پس از مشاهده علائم آغاز انتفاضه سوم در کرانه باختری به این نتیجه رسید که برای سرکوبی اساسی این حرکت چاره‌ای جز انحراف افکارعمومی جهان اسلام از مسئله فلسطین ندارد و به همین جهت در پی ایجاد مسئله‌ای برآمد که توان جلب توجه مسلمانان جهان را داشته باشد، مسئله‌ای که همزمان با شروع موج سرکوب انتفاضه سوم رخ بدهد و به دلیل اهمیت ذاتی‌اش همه نگاه‌ها در جهان اسلام و منطقه را به خود معطوف کند تا رژیم صهیونیستی در فراغ بال و به دور از مخالفت و اعتراضات مسلمانان و مردم منطقه به قلع و قمع انتفاضه سوم بپردازد.

۵ـ حج تنها مسئله‌ای است که توجه جهان اسلام را به صورت متمرکز و در یک مقطع زمانی معین به خود جلب می‌کند و هیچ مسئله‌ای دیگری نیست که از چنان قابلیتی در سطح جهان اسلام برخوردار باشد و بر همین اساس رژیم صهیونیستی تصمیم گرفت تا با بهره‌گیری از این قابلیت و با طراحی کشتاری عظیم در مراسم حج بمبی خبری ایجاد کند که تا مدت‌ها توجه جهان اسلام و مسلمانان سراسر جهان را به خود معطوف کند. از آنجا که مراسم حج محل تجمع صدها هزار مسلمان از سراسر جهان است، بروز هر حادثه‌ای در آن خود به خود همه نگاه‌ها در همه کشورهای اسلامی را به خود جلب خواهد کرد. براساس طراحی رژیم صهیونیستی آل‌سعود کشتاری به راه انداختند که با توجه به فضای موجود در «منا» امکان نسبت دادن آن به «قضا و قدر» وجود داشته باشد، چند هزار حاجی از کشورهای مختلف در آن قربانی شوند و افکارعمومی، خانواده‌ها و هموطنان آنان تا مدت‌ها درگیر این فاجعه و سوگواری و خشم و نفرت ناشی از آن باشند، قابلیت تطویل داشته باشد و بتوان با عدم تحویل پیکر قربانیان و یا کارشکنی در تحویل پیکرها تا مدت‌ها مسئله را زنده نگه داشت تا رژیم صهیونیستی بتواند در سایه آن و بدون نگرانی از بسیج افکارعمومی جهان اسلام علیه اقداماتش به سرکوب شدید و بی‌رحمانه انتفاضه سوم بپردازد.

۶ـ ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا آل‌سعود تن به پذیرش این طرح صهیونیستی داده و منافع اجرای این طرح برای این رژیم چیست؟ در پاسخ باید گفت آل‌سعود با گرفتار شدن در باتلاق یمن و برای خروج از آن بیش از گذشته به حمایت‌های سیاسی و نظامی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس نیازمند شده و در شرایط فعلی چاره‌ای جز پذیرش خواست صهیونیست‌ها و کشتار حجاج در منا نداشت. صهیونیست‌ها در طول تجاوز آل‌سعود به یمن از دادن کمک‌های تسلیحاتی و نظامی به حاکمان ریاض دریغ نکرده و آل‌سعود نیز در مقام جبران این کمک‌ها، کشتار حجاج در منا (به سفارش رژیم صهیونیستی) را متقبل شدند و نگرانی چندانی بابت پیامدهای این کشتار نیز نداشته و ندارند! چرا که دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم ریاض و رسانه‌های وابسته به آن از یک سو و شبکه روحانیون وهابی در کشورها و جوامع مسلمان از سویی دیگر هم نوا با آل‌سعود «قضا و قدر» را به عنوان عامل اصلی این کشتار معرفی کرده و آن را تا سرحد یک حادثه (و حداکثر ناشی از سوء تدبیر آل‌سعود!) پایین آوردند و در چنین حالتی دیگر جایی برای نگرانی آل‌سعود از عواقب ارتکاب چنین جنایتی وجود ندارد! ممکن است برخی تقارن این رویدادها (سرکوبی انتفاضه سوم و فجایع حج سال جاری) را محصول تصادف قلمداد کنند، اما بررسی میزان منافعی که از وقوع این فجایع نصیب رژیم اشغالگر قدس شده، نشان می‌دهد چنین تقارن دقیق و به موقعی نمی‌تواند نتیجه یک اتفاق باشد. پس از وقوع فجایع خونین در مراسم حج امسال، اخبار انتفاضه سوم و سرکوب شدید آن توسط صهیونیست‌ها، ارزش و جایگاه خود را در رسانه‌های جهان اسلام از دست داد و به اولویتی فرعی و دست چندم بدل شد و این یعنی بی‌اعتنایی جهان اسلام به خیزشی که می‌توانست سرنوشت مسئله فلسطین را مشخص و فاتحه رژیم نامشروع اسرائیل را بخواند!!

۷ـ قطعاً روشن شدن همه جوانب کشتار حجاج در سال جاری نیازمند گذشت زمان و پی‌گیری جدی این رویدادهای خونین از سوی رسانه‌ها و فعالان جهان اسلام است (چرا که به دلیل مناسبات حاکم بر روابط آل‌سعود و بسیاری از نظام‌های سیاسی در جهان اسلام امیدی به پی‌گیری این جنایت‌ها از سوی حاکمان کشورهای اسلامی وجود ندارد) و بعید هم نیست که طراحان این فجایع در آینده‌ای نه چندان نزدیک به جنایت خود اعتراف کنند (همان‌گونه که در موارد مشابه مانند حمایت از صدام در جنگ تحمیلی و حمایت از تشکیل گروه‌های تروریستی طالبان و القاعده، پرده از جرائم خود برداشتند) اما تا آن زمان ضروری است با توجه ویژه به انتفاضه سوم و حمایت از آن، انتقام حجاج مظلوم و قربانیان کشتارهای حج امسال از بانی اصلی این جنایت گرفته شود، در آن حالت دیگر بعید نیست که آل‌سعود پیش از اربابان صهیونیست‌شان به مزبله تاریخ سرازیر شده باشند و نیازی به مجازات آل‌یهود (به عنوان مجریان این جنایت‌ها) احساس نشود، انشاالله!

 

 

30نوامبر/16

سیاست تا دیانت

محمد صالح

فوائد طلاق

۱ـ سخنگوی ثبت احوال: در ۶ ماهه نخست امسال شاهد افزایش ۷/۸ درصدی طلاق در کشور بوده‌ایم. در هر ساعت ۱۸ فقره طلاق در کشور رخ می‌دهد.

۲ـ وزیر آموزش و پرورش: ۵/۶ میلیون دانش‌آموز در معرض جدایی والدین‌شان قرار دارند.

۳ـ ثبت احوال: در حالی که از هر ۳ ازدواج در کشور یکی به طلاق منجر می‌شود ۱۱ میلیون و ۲۴۰ هزار جوان مجرد در کشور وجود دارد.

* نتایج اخلاقی و منطقی

الف) راه چاره همان قسمت انتهایی بند سوم است. اگر ازدواجی نشود، طلاقی هم در کار نخواهد بود و افزایش ازدواج مساوی افزایش طلاق است. پس برای کاهش طلاق باید کاری کرد که مجردها مجرد بمانند و ازدواج صورت نگیرد. خواهید دید پس از مدتی کوتاه طلاق در کشور ریشه‌کن می‌شود!

ب) و درست به همین دلیل است که مسئولان امر تمام هم و غمشان را صرف این کرده و می‌کنند که جوانان مجرد بمانند و جوانی کنند و کارشان به طلاق و طلاق‌کشی منجر نشود!

ج) و البته اگر دقت کنید طلاق و افزایش آن برکات و فواید کثیره‌ای هم دارد که تاکنون مخفی مانده و به اطلاع خلایق نرسیده! مثلأ آدم‌های متخلف معمولأ به خاطر خانواده دست به تخلف و ارتکاب جرم می‌زنند! مثلاً دنبال پول برای خرید خانه و یا تبدیل به احسن آنند! یا دنبال خرید جهیزیه و برپایی سور و سات عروسی‌اند! شاید هم از روی میل مشغول پرداخت مهریه عندالمطالبه هزار و سیصد و چند سکه‌ای‌اند. گاهی وقتها هم یکی از اعضای خانواده‌شان مریضی لاعلاج گرفته و به چند صد میلیون  جهت مداوای او نیاز مبرم دارند. اصلاً خیلی از آقاها به خاطر آقازاده‌ها مرتکب جرم و تخلف و تجاسر شده و می‌شوند! در حالی که طلاق راهگشای همه این معضلات است و اگر آدم عاقلی پیدا شود و مجرد بماند یا فی‌الفور از عیالش طلاق بگیرد دیگر دلیلی برای ارتکاب جرائم و تخلفاتی مانند رشوه‌خواری، اختلاس، سرقت (مسلحانه و عادی!)، پارتی‌بازی و… نخواهد داشت و می‌تواند برود کنار آن ۱۱ میلیون و خرده‌ای جوان مجرد و صحیح و سالم به زندگی ادامه بدهد.

د) احتمالاً حالا متوجه حکمت کار مدیران دلسوزی که با هر وسیله فرهنگی و اقتصادی و غیره دنبال کاهش میزان ازدواج جوانان مملکتند شده و از ایشان به دلیل اینکه کلی پشت سرشان حرف زده‌اید حلالیت طلبیده‌اید!

 

دولت و رفع حجاب

نقل است که «مجید» نامی از جانب حکومت رفته و در دارالشوری فرمایش نموده که بسیار خوب است که نسوان مملکت برای کشف حجاب مختار باشند و هر ضعیفه‌ای راغب به بی‌حیایی باشد، بی‌واهمه چارقد از سر بردارد و در انظار به شکل مکشوفه تردد نماید، و احدی متعرض او نشود و در سایر بلاد از جمله اسلامبول و عثمانی نیز چنین است و بلاد راقیه نیز چنین کنند! در آن میان یکی از رجال بانگ برداشته که: مرد حسابی! مگر الان جز این است؟ سالهاست که نسوان حسب میل و شهوت خود هر چه هوس دارند می‌پوشند یا نمی‌پوشند و محتسبان و داروغه‌گان کمر بسته مراقبند و اگر احدی نسبت به نسوان مکشوفه تعرض کند، سخت تمشیت می‌شود!

فی‌الجمله در این باب «ان قلت» ها و حواشی فراوان طرح گردیده و از آن جمله است:

الف) چه معنا دارد در بلاد مسلمین بی‌حیایی ترویج گردد و نوامیس امت نبی«ص» مکشوفه و عریان در منظر و کوی و برزن روانه شوند؟ مگر بی‌عفتی تورم را مهار می‌کند و شاخصه‌های اقتصادی را بهبود می‌بخشد؟

ب) ظاهراً ارباب حکومت جمیع مشاکل رعایا را حل و فصل نموده و جز آزادی بی‌عفتی معضلی باقی نمانده و اگر این یک قلم نیز به دست با کفایت آقایان فیصله یابد فی‌الحال مملکت عین بلاد یوروپ و بلکه برتر از آن خواهد شد!

ج) محتمل است حضرات اشرف و اهالی دولت، مخاطب صیحه‌ای سماوی قرار گرفته و بنا بر آن شریعت محمدی«ص» را مندرس پنداشته و خود شریعت و طریقتی دیگر را باب نموده و ترویج می‌نمایند! والا هر طفل صغیر و هر رعیت و فعله‌ای می‌داند که حجاب نشانه شریعت محمدی و عفت فاطمی است و منکر آن از جمله زنادیق و مرتدان محسوب و ملعون به لعن ابدی است!

* نقل است که اجله زعمای دولت چون جوش و خروش و عصیان رعیت و نوا دارالشوری را ملاحظه نموده و بر امارت خود بیمناک شده‌اند به یک باره منکر فرمایش مذکور گردیده و به جراید چنین راپورت داده اند که: اولاً حضرت اجل مجیدخان چنین نفرموده و ثانیأ ایام طویلی است که به دارالشوری نرفته و سیم آنکه اصولأ شخصی به این نام در دولت ابد مدت موجود نمی‌باشد!

و اما حقیر کمترین و مصنف این وجیزه چنین گوید که طریق ارباب حکومت  است که ابتدا تکذیب کنند و آنگاه هر آنچه خواهند کنند والله اعلم!

 

اکمل عقلا

* شهیندخت مولاوردی (معاون رئیس‌جمهور): برای قانونی شدن سفر خارجی زنان بدون نیاز به اجازه همسر تلاش می‌کنیم!

ملتفتید آن قدیم‌ها که زنان را ناقص‌العقل و کمینه و ضعیفه خطاب می‌کردند، شیر زنی چون شهیندخت خانم بر منصب معاونت رئیس‌جمهور تکیه نزده و صاحب منصب نشده بود! اما امروز که کامله عقلی چون ایشان به شرافت معاونت دست یافته و در جلسات دولت به صورت بلافصل دست راست (و گاهی هم چپ!) رئیس‌جمهور می‌نشیند باید جماعت ذکور را خالی‌العقل خواند! چرا که تا امروز فکر می‌کرده‌اند عیالاتشان برای سفر خارجه به اذن و اجازه آنان محتاجند! تصور بفرمایید خانمی با دوستان (چه فرقی می‌کند از چه جنسی!) قصد سفر علمی پژوهشی به دوبی یا تایلند یا آنتالیا نموده و همه اسباب سفر را فراهم آورده! آیا چنین زنی باید برای چنین سفری محتاج اجازه شوهر بماند؟ بلانسبت شوهر کرده، به اسیری که نرفته است! آمدیم مرد خالی از عقل به این بانو اجازه سفر نداد آنگاه حقوق بشر این خانم محترم چه می‌شود؟ اصولأ کجای اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده که زن باید از شوهر تبعیت و اطاعت کند؟ در این اعلامیه فقط آمده که هر انسانی اعم از زن یا شوهر حق دارد به هر کجا که بتواند برود و از هر کجا که می‌تواند بیاید و با هر که می‌خواهد بنشیند و بخوابد و برخیزد و بگوید و بخندد و به احدی هم مربوط نیست که آن انسان محترم چه می‌کند! و از آنجا که تعطیل واجبات و منهیات اعلامیه جهانی حقوق بشر از کفر و شرک و زندقه نیز بدتر بوده و مملکت را مستوجب قهر و غضب کدخدای دهکده جهانی می‌کند، لذا واجب و بلکه اوجب از واجب است شهیندخت خانم را در تطبیق قوانین مملکت با قواعد شریعت حقه مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر یاری داد تا شاید حضرت کدخدا ترحمی کند و رعیت‌نوازی نموده و از سر تقصیرات مملکت بگذرد!

30نوامبر/16

تاریخ سینمای ایران ـ ۱۶

دکتر عبدالحمید انصاری

مقدمه

در ۱۵ قسمت گذشته فیلم‌های ساخته شده در سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۶۵ مورد مطالعه و تحلیل مختصر قرار گرفت. در این شماره ابتدا به معرفی فیلم‌هایی که نیمه‌تمام رها شدند و یا به نمایش عمومی درنیامدند می‌پردازیم و سپس فیلم‌های سال ۱۳۶۶ را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

فیلم‌هایی که هیچ‌گاه به اکران عمومی درنیامدند:

مطابق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (معاونت سینمایی) از سال‌های رونق سینما در کشورمان به دلایل زیر برخی از محصولات سینمایی موفق به اکران نشدند. لازم به ذکر است که قریب به اتفاق این فیلم‌ها دارای عوامل ساخت و بازیگری درجه ۲ و ۳ بودند.

الف) عدم انطباق فاحش فیلمنامه و فیلم ساخته شده.

ب) عدم مراعات ضوابط و مقررات ساخت فیلم و ممیزی.

ج) اختلاف شدید دست‌اندرکاران و صاحبان فیلم.

د) نیمه‌کاره رها شدن فیلم.

هـ) فوت برخی از بازیگران اصلی و یا سازندگان فیلم.

و) تعداد کمتر از انگشتان یک دست از این فیلم‌ها بعدها تکمیل شدند که البته علی‌رغم برخورداری از بازیگران سرشناس به دلیل تغییر ذائقه جامعه و تحولات فرهنگی توفیق استقبال نداشتند، مانند فیلم «پنجمین نفر» اثر ایرج قادری.

این فیلم‌ها به ترتیب سال ساخت به شرح زیرند:

۱ـ سال ۱۳۳۰ ـ آخرین عشق: کارگردان و تهیه‌کننده: دکتر اسمعیل کوشان. سناریست: سیامک یاسمی. محصول: استودیو پارس فیلم. مدیر تصویربرداری: عنایت‌الله فمین. بازیگران: عبدالله بقایی، جمشید مهرداد، زینت نوری، مهری حسن‌زاده.

۲ـ سال ۱۳۳۰ـ اولتیماتوم. کارگردان: پرویز خطیبی، تهیه‌کنندگان: پرویز خطیبی، فره‌وشی، میزانی، سناریست: پرویز خطیبی. مدیر فیلمبرداری: ایرج فره‌وشی. بازیگران: هوشنگ رسول‌زاده، پرخیده و عبدالله محمدی.

۳ـ سال ۱۳۳۷ـ عقاب صحرا. بازیگران: کاظم پروین‌چی، مهین دیهیم. کارگردان، تهیه‌کننده، سناریست، تصویربردار: علی‌محمد نوربخش.

۴ـ سال ۱۳۳۸ـ ‌دنیای جوانان. بازیگران: کاملیا، بهروز خراسانچی، پل‌ویستمن، پروین قهرمانی. سناریست و کارگردان: بهرور خراسانچی.

۵ـ سال ۱۳۳۸ـ گل صحرا. بازیگران: علی محزون، ایرن. کارگردان: جنتی. تهیه‌کننده: شاهرخ رفیعی.

۶ـ سال ۱۳۳۸ـ فرار از قانون. بازیگران: شاندرمنی (سیروس خشایار)، فرزانه صباحی، احمد امیری. سناریست و کارگردان: سردار جوگندرپال (اهل هندوستان).

۷ـ سال ۱۳۳۹ـ شب‌کلاه شیطان. بازیگران: پرویز بهادر، آذر حکمت‌شعار، ژاله. سناریست و کارگردان: علی گرمسیری.

۸ـ سال ۱۳۳۹ـ عشق پیری. بازیگران: محسن مهدوی، هوشنگ منظوری، سیما. سناریست، تهیه‌کننده و فیلمبردار و کارگردان: علی‌محمد نوربخش.

۹ـ سال ۱۳۳۹ـ زن و شراب. بازیگران: علی بیگدلی، پورانداخت. سناریست، فیلمبردار و تهیه‌کننده: مهدی بشارتیان.

۱۰ـ سال ۱۳۴۰ـ وقتی که آب غروب می‌کند. بازیگران: حمید نجاحی، تقی مشکاتی، آذر حکمت شعار، سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: هوشنگ کاووسی.

۱۱ـ سال ۱۳۴۰ـ لاله دریایی. بازیگران: حاتمیان، آنوش، مینا. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: ابراهیم باقری.

۱۲ـ سال ۱۳۴۳ـ در اوج افتخار. بازیگران: مرحوم رضابیک ایمانوردی، بهمنیار، سهیلا. سناریست و کارگردان: امیرشروان.

۱۳ـ سال ۱۳۴۴ـ دنیای کوچک آنها. بازیگران: مرحوم رضابیک ایمانوردی، محمدعلی جعفری، مریم، کسروی. سناریست و کارگردان: سیاوش شاکری.

۱۴ـ سال ۱۳۴۵ـ شاهنامه آخرش خوشه. بازیگران: عزت‌الله وثوق، رقیه چهره‌آزاد، روفیا. فیملبردار، تهیه‌کننده و کارگردان: موشق سروری.

۱۵ـ سال ۱۳۴۶ـ گناه چشمان من. بازیگران: منوچهر وثوق، محمدعلی جعفری، آذر حکمت شعار. تهیه‌کننده، فیلمبردار و کارگردان: داود اسماعیلی.

۱۶ـ سال ۱۳۴۶ـ ماجراجویان. بازیگران: حسن شاهین، رضوان، بهرام ویدی. تهیه‌کننده و کارگردان: درویش صفت.

۱۷ـ سال ۱۳۴۶ـ قضا و قدر. بازیگران: لیلا فروهر، مهران صدری، شاندرمنی و آرزو غفاری. فیلمبردار و کارگردان: احمد صفایی.

۱۸ـ سال ۱۳۴۷ـ جوانمرد دهکده. بازیگران: عباس مهردادیان، نادره (مرحومه حمیده خیرآبادی، مادر ثریا قاسمی)، پروانه و حسین آزاد. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: خسرونژاد.

۱۹ـ سال ۱۳۴۸ـ چیچو و فرانکو وطنی. بازیگران: رامک، آرزو، احمد کاشانی، حسن بلور و میری. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: علی میری.

۲۰ـ سال ۱۳۴۸ـ حاجی‌فیروز. بازیگران: منوچهر وثوق، گوگوش، آرمان و جهانگیر فروهر. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: عباس شباویز.

۲۱ـ سال ۱۳۴۸ـ از بهشت تا جهنم. بازیگران: داریوش طلایی، پروین غفاری، حسین اشراق، مرحومه ملکه رنجبر و مژگان. تهیه‌کننده، سناریست، فیلمبردار و کارگردان: سالار عشقی.

۲۲ـ سال ۱۳۴۸ـ هوکانی. بازیگران: بهروز وثوقی، آرمان، آذر شیوا، جمشید مشایخی، ژاله. کارگردان: سیاوش یاسمی.

۲۳ـ سال ۱۳۴۹ـ مرد کرایه‌ای. بازیگران: گوگوش، سعید پورصمیمی و فرهنگ امیری. کارگردان: فرخ غفاری. محصول رادیو تلویزیون ملی ایران.

۲۴ـ سال ۱۳۴۹ـ فرجام. بازیگران: جهانگیر غفاری، گیتی فروهر (مادر لیلا فروهر)، اسدالله یکتا و آرزو. فیلمبردار، تهیه‌کنده، سناریست و کارگردان: آراکل باباخانی.

۲۵ـ سال ۱۳۵۰ـ دختر فالگیر. بازیگران: داریوش طلایی، رضوان، مینا مغازه‌ای  (مینا)، شاندرمنی ویدی. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: سیروس جراح‌زاده.

۲۶ـ سال ۱۳۵۰ـ بلندی‌های واژگون. بازیگران: بهروز وثوقی، پوری بنایی. سناریست و کارگردان: حسن ساسان‌پور.

۲۷ـ سال ۱۳۵۱ـ شیرعلی مردان. بازیگران: بهمن مفید، منوچهر احمدی، تقی مختار، ژاله و مهری فرهنگ. سناریست و کارگردان: عبدالله غیابی.

۲۸ـ سال ۱۳۵۱ـ علی بلبل. بازیگران: ایرج قادری، فرانک (فرانک میرقهاری)، اسدالله یکتا، هاله و میری. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: سیروس قهرمانی.

۲۹ـ سال ۱۳۵۱ـ کلید رمز. بازیگران: علی زندی، نلور، مارتین و حسن رضیانی. سناریست و کارگردان: سیروس جراح‌زاده.

۳۰ـ سال ۱۳۵۲ـ دو کبوتر. بازیگران: داریوش طلایی، ویکتوریا، کامی کسروی، عدیله، اکبر هاشمی و حبیب‌الله بلور. کارگردان: ایرج فاطمی.

۳۱ـ سال ۱۳۵۳ (تا سال ۱۳۵۷ در دست ساخت بود) ـ قصه خیابان دراز. بازیگران: منوچهر احمدی، پروین مشگین، علی‌اکبر جان‌بخش و رضا عباس‌نژاد. سناریست: محسن تقوایی و کیومرث پوراحمد. کارگردان: محسن تقوایی.

۳۲ـ سال ۱۳۵۳ـ کوثر. بازیگران: مرحوم بوتیمار، نیلوفر، سهیلا، اصغر سمسارزاده، یدالله شیراندامی. سناریست و کارگردان: منوچهر قاسمی.

۳۳ـ سال ۱۳۵۳ـ خشم و خون. بازیگران: سعید راد (همسر نسرین قدیری مشهور به نوش‌آفرین که پس از چند سال بازیگری به خوانندگی روی آورد. با وقوع انقلاب اسلامی به امریکا رفت و در شبکه‌های معاند فارسی‌زبان به خوانندگی مبتذل مشغول شد. سعید راد بعدها از او جدا شد و به ایران بازگشت. او تاکنون در چند فیلم از جمله «دوئل» اثر احمدرضا درویش و «چ» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا بازی کرده است)، کارمن اسکویی، شورانگیز طباطبایی و منوچهر احمدی. سناریست و کارگردان: ناصر محمدی.

۳۴ـ سال ۱۳۵۴ـ پاداش بزرگ. بازیگران: بهمن مفید، نوش‌آفرین، مرتضی عقیلی، شهرآشوب، مرحوم علی‌ آزاد (بازیگر نقش عبدالله ابن عباس فرمانده سپاه امیرالمؤمنین«ع» در سریال امام علی«ع»). سناریست و کارگردان: قدرت‌الله بزرگی.

۳۵ـ سال ۱۳۵۴ (تا سال ۱۳۵۹ ادامه داشت) ـ وقتی که آسمان بشکافد. بازیگران: فرامرز قریبیان، لیلا فروهر، ملیحه نصیری، اکبر گلپایگانی، فخری خوروش، محمدعلی کشاورز. سناریست و تهیه‌کننده و کارگردان: فتح‌الله منوچهری.

۳۶ـ سال ۱۳۵۵ـ خاکستر عشق. بازیگران: شورانگیز طباطبایی، مرتضی عقیلی، نادره (مرحومه خیرآبادی)، پروین سلیمانی، محسن مهدوی. کارگردان: رضا عقیلی.

۳۷ـ سال ۱۳۵۵ـ خوش‌غیرت. بازیگران: همایون، نوری کسرایی، کاظم تهرانچی، داریوش اسدزاده. سناریست و کارگردان: پرویز نوری.

۳۸ـ سال ۱۳۵۵ـ سنجر. بازیگران: سعید راد، بهمن مفید، آرام، ذکریا هاشمی، مجید مظفری، طوبی سلیمی. سناریست و کارگردان: سیروس الوند.

۳۹ـ سال ۱۳۵۶ـ تشنه باران. بازیگران: سیمین غفاری، ایرج مهدیان، اصغر سمسارزاده، میری و نادره. سناریست و کارگردان: نادر قانع.

۴۰ـ سال ۱۳۵۶ـ عاشقانه. بازیگران: علیرضا داودنژاد، حسین ملکی. سناریست، تهیه‌کننده و کارگردان: علیرضا داودنژاد.

۴۱ـ سال ۱۳۵۷ـ فریاد شرم. بازیگران: منوچهر یوسفی، شهلا یوسفی، شهره، داود غفاری. سناریست و کارگردان: نادر قانع.

۴۲ـ سال ۱۳۵۷ـ اسیر زن. بازیگران: بهمن مفید، علی آزاد، گلچین، شهلا قربانی، اسماعیل شیرازی. کارگردان: رکنی.

۴۳ـ سال ۱۳۵۷ـ پیشواز. بازیگران: بهمن مفید، طوطی سلیمی، علی آزاد، لی‌لی. سناریست و کارگردان: قدرت‌الله بزرگی.

۴۴ـ سال ۱۳۵۷ـ شکاف. باریگران: منوچهر وثوق، شهلا یوسفی، بهمن مفید و جلال پیشوائیان، منیژه آراء. سناریست و کارگردان: اسماعیل پورسعید.

۴۵ـ سال ۱۳۵۷ـ پرستش. بازیگران: مرتضی عقیلی، لیلا فروهر، نادره، محسن مهدوی. کارگردان: داود اسماعیلی.

۴۶ـ سال ۱۳۵۷ـ صمد در به در می‌شود. بازیگران: پرویز صیاد، محمد گودرزی، بهمن زرین‌پور. تهیه‌کننده، سناریست و کارگردان: پرویز صیاد.

۴۷ـ سال ۱۳۵۷ـ پرستش. بازیگران: مرتضی عقیلی، لیلا فروهر، محسن مهدوی. سناریست و کارگردان: داود اسماعیلی.

(مأخذ اطلاعات فیلم‌ها، وزارت ارشاد و کتاب فرهنگ سینمای ایران، تألیف: جمال امید)

 

30نوامبر/16

شهادت آیت‌الله دستغیب، سند دیگری از پلیدی و ناپاکی منافقین کوردل

بی‌پرده با تاریخ                                          نگاهی آبان و آذر ۱۳۶۰

سید روح‌الله امین‌آبادی

 

آبان و آذر ۱۳۶۰

در آبان ۱۳۶۰ پس از آنکه مجلس به علی‌اکبر ولایتی، نخست‌وزیر معرفی شده از سوی رئیس‌جمهور رأی اعتماد نداد، میرحسین موسوی به مجلس معرفی و با رأی مجلس به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد. چند روز پس از آن، مجلس به کابینه ۲۱ نفره جدید رأی داد و دولت جدید به صورت رسمی فعالیت خود را شروع کرد.

در این ماه علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن و عالم ربانی پس از عمری تلاش در راه ترویج دین و مذهب دار فانی را وداع گفت.

در آذر سال ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد.

در این ماه جنایت‌های منافقین ادامه یافت و در ۲۰ آذر آیت‌الله دستغیب امام جمعه شیراز به هنگام عزیمت به محل نماز جمعه مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید.

 

شروع کار دولت جدید

در ۵ آبان ۱۳۶۰ پس از مدت‌ها کش و قوس و عدم رأی تمایل مجلس شورای اسلامی به علی‌اکبر ولایتی، گزینه پیشنهادی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان نخست‌وزیر، مهندس میرحسین موسوی طی نامه‌ای از سوی رئیس‌جمهور وقت به مجلس معرفی شد. در ۱۱ آبان نخست‌وزیر طی نامه‌ای به مجلس شورای اسلامی اعضای کابینه خود را معرفی کرد.

در بخشی از این نامه خطاب به آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی آمده بود:

با توجه به اصل ۱۳۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اسامی برادرانی که در دولت جدید عضویت خواهند داشت برای رأی اعتماد تقدیم می‌گردد. این اسامی به تائید ریاست محترم جمهوری اسلامی نیز رسیده است.

بر اساس نامه نخست‌وزیر اسامی اعضای کابینه عبارت بودند از:

علی‌اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش، عبدالمجید معادیخواه وزیر ارشاد اسلامی، حبیب‌الله عسگراولادی وزیر بازرگانی، دکتر ‌هادی منافی وزیر بهداری، دکتر محمود روحانی وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی، دکتر محمدتقی بانکی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه، مهندس مرتضی نبوی وزیر پست و تلگراف و تلفن، محمد اصغری وزیر دادگستری، سرهنگ سلیمی وزیر دفاع، سید‌هادی نژادحسینیان وزیر راه و ترابری، مهندس سید مصطفی ‌هاشمی وزیر صنایع، دکتر محمدعلی نجفی وزیر فرهنگ و آموزش، مهندس سیدحسین موسویانی وزیر معادن و فلزات، احمد توکلی وزیر کار و امور اجتماعی، دکتر سیدکمال‌الدین نیک روش وزیر کشور، محمد سلامتی وزیر کشاورزی، مهندس محمدشهاب گنابادی وزیر مسکن و شهرسازی، دکتر حسن غفوری‌فرد وزیر نیرو، مهندس سیدمحمد غرضی وزیر نفت، مهندس بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی و دکتر حسین نمازی وزیر امور اقتصادی و دارایی.

در پایان نامه موسوی به مجلس آمده است:

ضمناً با توجه به اصل ۱۴۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصدی وزارت امور خارجه را به طور موقت خود اینجانب به عهده خواهم داشت.(۱)

مجلس شورای اسلامی در همین روز بررسی کابینه جدید را آغاز کرد و به وزرای معرفی شده از سوی نخست‌وزیر رأی اعتماد داد.(۲)

 

ارتحال آیت‌الله علامه طباطبایی

در ۲۴ آبان ۱۳۶۰ حضرت آیت‌الله علامه طباطبایی استاد محقق و اسلام شناس بزرگ عارف و فیلسوف دنیای اسلام صبح امروز در سن ۸۰ سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در قم به درود حیات گفت.

استاد علامه طباطبایی که صاحب ۲۰ جلد تفسیر دوره المیزان و کتاب‌های متعدد در زمینه فلسفه و اسلام‌شناسی است، یکی از معروف‌ترین اسلام‌شناسان ایران و جهان بود. در پی انتشار خبر درگذشت علامه طباطبایی، قم یکپارچه تعطیل شد و به سوگ نشست.(۳)

 

آغاز عملیات طریق القدس

در ۸ آذرماه ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و نیز آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد. مهم‌ترین ویژگی این عملیات موفقیت در به‌کارگیری گسترده نیروی مردمی برای نخستین ‌بار در عملیات‌های سازماندهی‌شده رزمی بود.

جمهوری اسلامی ایران تنها دو ماه پس از پیروزی در عملیات ثامن الائمه«ع»، عملیات طریق‌القدس را در سال دوم جنگ (آذر سال ۱۳۶۰) با سرعت بسیار و برپایه تحولات جدید و شور و هیجان ایجاد شده در کشور، به عنوان بزرگ‌ترین عملیات خود در مقیاس گسترده طراحی‌ کرد. سازماندهی نیروهای داوطلب با انگیزه شهادت‌طلبی در سازمان سپاه و در آستانه فرارسیدن ماه محرم، برجسته‌ترین ویژگی این عملیات بود.

با موفقیت عملیات ثامن الائمه«ع» که نشان داد طراحی و انجام عملیات‌های گسترده با سبک و شیوه جدید امکان‌پذیر است، فرماندهان سپاه و ارتش طی جلسات متعدد، شرایط جدید را بررسی و مبتنی بر آن استراتژی جدیدی را تعریف کردند که سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد:

۱ـ انهدام هر چه بیشتر ماشین جنگی عراق.

۲ـ دست یافتن به مواضعی مناسب برای کاستن از خطوط پدافندی و نهایتاً آزادسازی نیروهای خودی از پدافند به منظور افزایش توان خودی در عملیات بعدی.

۳ـ آماده شدن برای انجام عملیات نهایی و آزادسازی گام به گام مناطق اشغالی.

مبتنی بر این استراتژی، دوازده طرح موسوم به «کربلا» تهیه شدند که میزان تناسب توان خودی با ظرفیت مورد نیاز منطقه عملیاتی، وضعیت زمین از جنبه نظامی و نیز اهمیت منطقه عملیاتی از عوامل اصلی در تعیین تقدم هریک از طرح‌های مزبور بود. بر همین اساس، پس از مباحث مختلف میان فرماندهان سپاه و ارتش، عملیات طریق‌القدس به عنوان اولین گام از سلسله عملیات کربلا طراحی شد و به مرحله اجرا در آمد.

 

اهداف عملیات

مهم‌ترین اهداف عملیات طریق‌القدس عبارت بودند از:

ـ آزادسازی شهر بستان و بیش از ۵۰ روستای منطقه

– انهدام نیروهای دشمن در منطقه با استعداد بیش از یک لشگر

– قطع ارتباط بین دو نیروی عمده در مناطق عمومی اهواز و دزفول

– رسیدن به هور و امکان نفوذ در خاک عراق.

با اجرای عملیات طریق‌القدس، اولین مرحله از استراتژی جدید تحت عنوان کربلای ۱ با موفقیت به پایان رسید و نتایج زیر را به دنبال داشت:

۱ـ آزاد سازی ۶۵۰ کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی شامل شهر بستان، حدود ۷۰ روستا، ۵ پاسگاه مرزی و نیز تنگه استراتژیک چزابه.

۲ـ تجزیه قوای سپاه سوم عراق که با توانی بیش از ۶ لشگر بخش‌هائی از خوزستان را در اشغال داشت.

۳ـ موفقیت ابتکار عبور از منطقه رملی.(۴)

 

شهادت آیت‌الله دستغیب توسط منافقین

در ۲۰ آذر ماه ۱۳۶۰ عالم مجاهد حضرت آیت‌الله دستغیب امام جمعه و نماینده امام در استان فارس و نویسنده کتاب‌های گرانسنگی چون قلب سلیم و  ۱۲ تن از همراهان ایشان هنگامی که عازم نمازجمعه بودند با انفجار یک بمب به شهادت رسیدند.

یک شاهد عینی در مورد چگونگی ترور آیت‌الله دستغیب گفت:

«حدود ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه هنگامی که آیت‌الله عبدالحسین دستغیب برای اقامه نماز جمعه عازم صحن مطهر حضرت احمد ابن موسی«ع» بودند، در ده متری منزلشان ناگهان یک دختر منافق به طرف ایشان دوید و اظهار داشت که نامه‌ای دارد و می‌خواهد به محضر آیت‌الله دستغیب برساند. به مجرد نزدیک شدن او بمبی بسیار قوی منفجر گردید و بیش از ۱۲ نفر به شهادت رسیدند.»

خبرنگاران گزارش دادند شدت انفجار به حدی بود که پاهای آیت‌الله دستغیب قطع و ایشان از ناحیه سینه به‌شدت زخمی شدند و به شهادت رسیدند. منافق مزبور نیز  در دم به هلاکت رسید.(۵)

 

پیام تسلیت امام خمینی به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب‏

امام خمینی رهبر انقلاب به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب پیام تسلیتی صادر و تأکید کردند:

«شهادت براى فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم‌الشأن«ص» و اولاد فاطمه«ع» و یادگاران حسین«س» در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزى غیرعادى و پدیده‌‏اى غیر معهود نیست.»

در ادامه این پیام حماسی آمده بود:

«ملت بزرگ اسلام از محراب مسجد کوفه تا صحراى افتخارآمیز کربلا و در طول تاریخ پرارزش سرخ تشیع قربانیانى ارزشمند را به اسلام عزیز و فى سبیل‌اللَّه تقدیم نموده. ایران شهادت‌طلب هم از این پدیده سعادتمند مستثنی نیست و انقلاب اسلامى گوش و چشمش پر از این شهیدان حسین‌گونه است. ملت عزیز ما در روز رستاخیز با سرافرازى در پیشگاه مقدس خداى بزرگ و پیامبران و اولیاى عظیم‌الشأن، صف‌هاى طولانى از شهیدان در راه دفاع از حق عرضه مى‏‌دارد؛ از علماى اعلام و ائمه جمعه و جماعت تا فداکاران و سربازان در جبهه‏‌هاى دفاع از حریم مقدس اسلام.»

امام خمینی در این پیام همچنین تأکید کردند:

«پیامبر بزرگ اسلام که بر امم دیگر حتى به سقط مباهات مى‏‌کند، مطمئن هستیم به فداکارى این عزیزان جبهه و پشت جبهه و این شهیدان محراب و منبر و در صف جماعات و در داخل مسجدها و بیمارستان‌ها مباهات مى‌فرماید و چه بهتر و گواراتر که با شهادت این فرزندان اسلام و ذریه طاهره بر افتخارات آن بزرگوار در روز عرض اعمال هر چه بیشتر بیفزاییم.»

امام امت خطاب به منافقین تأکید کردند:

«شما فرضاً شهید بهشتى را گناهکار بدانید، شهداى دیگر مثل شهید مدنى و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهى نداشته‌‏اند. با چه انگیزه شهید مى‏‌کنید. شما به گمان خود اگر اینان را به جرم وفادارى به اسلام و طرفدارى از محرومان و مظلومان مستحق قتل مى‌‏دانید، اطفال معصومى که در گهواره جاى دارند و زبان باز نکرده‌‏اند چه گناهى دارند جز آنکه اطفال مسلمانانى هستند که مخالف سلطه امریکا به جان و مالشان مى‏باشند؟»

در بخش دیگری از این پیام تصریح شده بود:

«امروز روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتکار امریکا شخص ارزشمندی را که مربى بزرگ و عالمى عامل و گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالى محترم فارس گرفت و حوزه‌هاى علمیه و اهالى ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین شهید حاج سیدعبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذّب نفوس و متعهد به اسلام و جمهورى اسلامى بود با جمعى از همراهانش به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابرجنایتکار زمان ایفا کردند، به گمان آنکه به ملت رزمنده ایران آسیب رسانند و آنان را در راه هدف به سستى بکشند. این کوردلان نمى‌بینند که در هر شهادتى و در هر جنایتى ملت متعهد به اسلام و کشور مصمم‏تر و در صحنه حاضرترند؟»(۶)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت نیز در پیامی به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب تأکید کردند:

«چنین مردی از سلاله پاک پیامبر و از خدمت‌گزاران صادق و فداکار اسلام و از یاران باوفا و مهربان امام و امت، امروز در شیراز همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند. شهادت این عالم ربانی و سید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا می‌جویند، اما هر چه در این راه گام برمی‌دارند، رسواتر می‌شوند و صفوف مردم را در جهت حفظ دستاوردهای انقلاب و ادامه راه شهیدان مستحکم‌تر می‌کنند. خفاشانی که چشم دیدن پیروزی‌های امت شهیدپرور ایران را ندارند، زهر حقد و کینه خود را با کشتن چهره‌های محبوب و مردمی به کام انقلابیون می‌ریزند تا کام دشمنان خلق خدا را شیرین کنند، اما جز خسران دنیا و آخرت نصیبی نخواهند برد.»(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کیهان، ۱۱ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۲

۲ـ کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۳

۳ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۶۰، صفحه ۲

۴ـ آشنایی با عملیات طریق‌القدس، همشهری آنلاین، ۱۶ فروردین ۱۳۹۲

۵ـ جمهوری اسلامی، ۲۱ آذر ۱۳۶۰، صفحه ۴

۶ـ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص: ۴۱۷-۴۱۹

۷ـ اطلاعات، ۲۱ آذر ۱۳۶۰، صفحه ۱۳

 

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

در آذر سال ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس با هدف قطع ارتباط ارتش عراق از شمال به جنوب جبهه، با تصرف تنگه چزابه و آزادسازی شهر بستان و ۷۰ روستای دیگر آن آغاز شد.در این ماه جنایت‌های منافقین ادامه یافت و در ۲۰ آذر آیت‌الله دستغیب امام جمعه شیراز به هنگام عزیمت به محل نماز جمعه مورد حمله قرار گرفت و

به شهادت رسید.

 

۲٫

امام خمینی رهبر انقلاب به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب پیام تسلیتی صادر و تأکید کردند: «شهادت براى فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم‌الشأن«ص» و اولاد فاطمه«ع» و یادگاران حسین«س» در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزى غیرعادى و پدیده‌‏اى غیر معهود نیست.»

 

 

30نوامبر/16

پندها و اندرزها

 

آفرینش شش چیز در شش جا  

خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمود:
ای موسی! من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛ ولی مردم در جای دیگر آن‌ها را جست و جو می‌کنند و این درحالی است که هرگز آن‌ها را در آنجا نخواهند یافت:
۱٫ راحتی و آسایش مطلق را در «آخرت» قرار دادم، ولی مردم در «دنیا» به دنبال آن می‌گردند!
۲٫ عزت و شرف را در «عبادت» قرار دادم، ولی مردم آن را در« پست و مقام» می‌جویند!
۳٫ بی‌نیازی را در «قناعت» قرار دادم، ولی مردم آن را در «زیادی مال و ثروت» جستجو می‌کنند!
۴٫ رسیدن به بزرگی و مقام را در «فروتنی» قرار دادم، ولی مردم آن را در«تکبّر و خودبرتربینی» می‌جویند!
۵٫ کسب علم را در «گرسنگی و تلاش» قرار دادم، ولی مردم با «شکم سیر» دنبال آن می‌گردند!
۶٫ اجابت دعا را در « لقمه حلال» قرار دادم، ولی مردم آن‌را در «طلسم و جادو»جست و جو می‌کنند!
(مستدرک الوسائل ،ج ۱۲ ، ص ۱۷۳ ، باب ۱۰۱)

 

خود را با قرآن بسنج نه با گفتار دیگران!

امام محمدباقر(ع)به جعفرجعفى فرمود:
بدان! آن وقت از دوستان ما مى‌شوى که اگر تمام مردم یک شهر بگویند: تو آدم بدى هستى، گفتار آنان تو را اندوهگین نکند و اگر همه آن‌ها گفتند: تو آدم خوبى هستى، باز سخن آنان خوشحالت ننماید، بلکه خودت را به کتاب خدا، عرضه کن.
اگر دیدى به دستورات قرآن عمل مى‌کنى، آنچه را که دستور داده ترک‌کن، ترک مى‌کنى و آنچه را که خواسته، با میل و علاقه انجام مى‌دهى و از مجازات‌هایى که در قرآن آمده ترسناکى، در راه و روش خود پابرجا و بردبار باش، زیرا در این صورت گفتار مردم به تو زیانى نمى‌رساند، ولى چنانچه از پیروان کتاب خدا نباشى و رفتارت، ضد دستورات قرآن باشد، باید در اندیشۀ نجات خویشتن باشى، نه در فکر گفتار دیگران. (بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۱۶۳)

 

 

 امام عصر از اعمال ما آگاه است

موسی بن سیار می‌گوید: در سفری که حضرت امام رضا(ع) از مدینه به خراسان می‌آمدند، من همراه‌شان بودم. وقتی به نزدیکی شهر توس رسیدیم، دیدم سروصدایی بلند شد و جنازه‌ای آوردند. تا امام جنازه را دیدند از مرکب پیاده شدند و با سرعت به سمت جنازه رفتند و آن را بر دوش گرفتند، آن‌گونه که گویی میت از نزدیکان ایشان است.

من تعجب کردم و پیش خود گفتم ایشان تازه وارد این شهر شده‌اند، چطور افراد این شهر را می‌شناسند. جنازه را تا کنار قبر بردند. دیدم امام رفتند کنار او نشستند و دست خود را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند: بشارت باد بر تو بهشت، دیگر از این پس ترسی نخواهی داشت.

تعجب من بیشتر شد. پس از فراغت از دفن میت گفتم، آقا من یقین دارم که شما اولین بار است که به این شهر آمده‌اید. تا به حال قدم شما به اینجا نرسیده است، از کجا شما این میت را می‌‌شناسید؟

فرمود: ای موسی بن سیار! مگر تو نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما صبح و شام به ما عرضه می‌شود؟ در نتیجه ما، هم عمل را و هم صاحب عمل را می‌شناسیم.

اگر تقصیری در عملش باشد، از برایش استغفار می‌کنیم و اگر عبادتی باشد برای او از خدا تقاضای پاداش می‌نماییم.

 

با آنچه که دوست دارى محشور مى شوى

 در حدیث ریان بن شبیب از امام رضا علیه‌السلام نقل است که آن حضرت فرمود: اى پسر شبیب! اگر مى‌خواهى که به درجات اعلاى بهشت رسى، با ما باش! به غم ما غمگین باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولایت ما! که هر کس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن محشور کند.

(پندهای حکیمانه)

 

 

تلاش در راه زندگی

عمربن مسلم یکى از یاران امام صادق(ع) بود. مدتى گذشت، خدمت حضرت نیامد، امام جویاى حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک کرده و مشغول عبادت است.

حضرت فرمود: واى بر او آیا نمى‌داند کسى که در طلب روزى کوشش نکند دعایش مستجاب نمى‌شود؟ سپس فرمود: گروهى از اصحاب پیامبر(ص) هنگامى که آیه «و من یتق‌الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب» نازل شد درها را به روى خود بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند، روزىِ ما را عهده دار شده!. این قضیه به گوش رسول خدا(ص) رسید حضرت فرمود:

هرکس چنین کند دعایش مستجاب نمى‌شود، لذا شما باید در راه زندگى سعى و تلاش کنید.( .(بحارالانوار جلد ۷۸، ص ۱۶۳)

30نوامبر/16

رویدادهای ناگوار حاصل ناگزیر گناه

 

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

یکی از حقایقی که قرآن کریم به آدمیان گوشزد می‌کند، رابطه‌ای است که بین اعمال انسان و حوادث جهان وجود دارد. یعنی کارهای خوب و بد آدمیان و نیت آنان در حوادث خیر و شرّ عالم نقش و با آنها پیوندی ناگسستنی دارند. البته حوادث عالم نیز متقابلاً در رفتار انسان نقش دارند.

به دیگر سخن عقیده، اخلاق، گفتار و رفتار بشر با حوادث روزگار مرتبطند، چنان که حوادث جهان نیز مستقیم یا غیرمستقیم در چگونگی تفکر و گفتار و معیشت مردم اثر دارند، پس اگر مردم صالح باشند، باران به‌هنگام می‌بارد و آفتاب هم به‌وقت می‌تابد، در نتیجه زمین هم رویش مناسبی خواهد داشت و مردم از نعمت‌های فراوان الهی بهره می‌برند و اگر مردم باتقوا و مؤمن نباشند، حوادث طبیعی به مدد آنان نمی‌آیند و به سود آنها کار نمی‌کنند، بلکه باران در شوره‌زار می‌بارد و زمین آبش را فرو می‌برد، در نتیجه از نعمت‌های فراوان محروم می‌شوند.

این مطلب هم با برهان عقلی اثبات می‌شود و هم ادله نقلی، یعنی آیات و روایات آن را تأیید می‌کند.

 

برهان عقلی بر تأثیر متقابل اعمال انسان با جهان خارج

یکی از اصول عقلی مقبول همگانی اصل علیت است. یعنی هر چه در جهان رخ می‌دهد علتی دارد که آن رویداد را به وجود آورده است و سلسله علت‌ها مثل حلقه‌های زنجیر با هم ارتباط دارند. انسان نیز با همه شئون و ابعاد وجودی، حلقه‌ای از زنجیره جهان هستی است و با همه حلقه‌های زنجیری عالم ارتباط دارد، معلول بسیاری از علت‌ها و نیز علت بسیاری از معلول‌هاست.

انسان از موجودات دریایی، صحرایی، زمینی و هوایی تأثیر می‌پذیرد و متقابلاً بر آنها تأثیر می‌گذارد، بنابراین اعمال انسان بر رویدادهای گوارا و ناگوارا جهان مؤثرند و از آن تأثیر می‌پذیرند. این تأثیر و تأثر متقابل فقط در خصوص قلمرو بدن انسان نیست، بلکه در عقاید، اخلاق و رفتار و گفتار و کردار وی نیز مشهود است. رابطه مستقیم انسان با طبیعت به صورت کلی با برهان عقلی قابل اثبات است که بحث‌های تفصیلی آن را باید در کتاب‌های فلسفی و کلامی پیگیری کرد.

 

برهان نقلی بر تأثیر متقابل اعمال انسان و طبیعت

قرآن کریم رابطه مستقیم اعمال انسان و طبیعت را در آیات گوناگون بیان و برهان عقلی را تأیید کرده است. گرچه عقل جریان اصل تعامل انسان و طبیعت را براساس قانون علیت اثبات می‌کند، ولی قرآن علاوه بر تأیید این اصل کلی، در برخی از موارد جزئی را مورد توجه قرار می‌دهد.

 

آیات قرآن در این زمینه به چند دسته تقسیم می‌شود:

۱ـ آیات ناظر به اصل ارتباط متقابل عمل انسان و طبیعت

برخی آیات قرآن بر پیوند اعمال انسان با حوادث جهان دلالت دارند و توضیح می‌دهند که حسنات و نیکی‌ها نعمت و سیئات و بدی‌ها نقمت را به دنبال دارد؛ « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَال؛(۱) آدمی فرشتگانی در پی دارد که همواره از پیش روی او و از پشت سرش او را احاطه کرده‌اند و به فرمان خدا او را از گزندهایی که برخاسته از فرمان خداست حفظ می‌کنند. این موهبت همچنان ادامه دارد چرا که خداوند نعمتی را که به مردمی داده است به بلا و محنت تبدیل نمی‌کند تا آنان که خود، خویشتن را دگرگون سازند و به کفر و ناسپاسی روی بیاورند و هنگامی که خدا محنت و بلایی را برای مردمی بخواهد بازگشتی برای آن نیست و جز خدا هیچ سرپرستی در برابر آن بلا و محنت نخواهند داشت».

این آیه بر دو مطلب دلالت دارد، یک مطلب روشن که همانا رابطه بین اعمال انسان با حوادث جهان است و یک مطلب لازمه آیه است و آن نوعی تنبیه و اعلام خطر و هشدار به انسان‌هاست که بدانند چگونه عمل می‌کنند و پیامد عمل آنان چیست.

خلاصه آنکه یک سلسله از کارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی است که خود انسان به آنها علم دارد و با مشورت و دوراندیشی آنها را می‌شناسد و تصمیم می‌گیرد وآن را انجام می‌دهد. این امور یا مطابق با شریعت و آموزه‌های دین است و یا مخالف آن.

در هر دو صورت خدای سبحان خارج از حوزه پیش‌بینی، دوراندیشی و مشاوره و تصمیم‌گیری برای همان جامعه مقرر می‌فرماید که این حوادث تلخ و شیرین از نوع اعمال انسان سرچشمه می‌گیرد و به عبارت دیگر این آیه نشانه قانونی سرنوشت‌ساز و حرکت‌آفرین در زندگی انسان است که به ما می‌گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شماست و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت می‌کند.

اصل آن است که ملتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیشرو باشد و یا به عکس، تن به ذلت و زبونی و شکست دهد. حتی لطف خداوند یا مجازات او بی‌مقدمه دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست ملت‌ها و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف با مستوجب عذاب خدا می‌سازد.

در آیه دیگری می‌فرماید: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلىٰ قَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم  وَأَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم(۲) این کیفر به خاطر آن است که کفاری که با خدا و رسولش به ستیزه برخاستند و بدین سبب شایستگی نعمت را از خود سلب کردند و خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی داشته است به محنت و عذاب تبدیل نمی‌کند تا اینکه آنان خود آنچه را در دل دارند دگرگون سازند و با کفر و ناسپاسی خویش قابلیت نعمت را از خود سلب کنند و نیز بدان سبب است که خدا شنونده فریادخواهی مسلمانان و آگاه به نیازهای آنان است. این آیه در واقع آیه بیانگر سنت الهی در وعده و وعید است.

اصل نخست وعده است، بدین معنا که اداره جهان براساس انعام و احسان استوار است، از این رو همه بهره‌مندی‌های آدمیان و استمرار آنها از عطایای رایگان الهی و بی‌استحقاقی بندگان است: « وَما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ؛(۳) هر نعمتی که به انسان می‌رسد از سوی خداست. فرد یا جامعه تقوامدار، حق‌شناس و سپاسگزار، پیوسته از لطف و فزونی بخشش خداوند برخوردار است.»

اصل دوم وعید است که خدا نعمت را از مبتلایان به گناه بازمی‌ستاند، زیرا آنها به کفران نعمت و در نتیجه، مبارزه با دین خدای نعمت بخش روی آورده و بر خویشتن ستم کردند. واکنش آفریدگار قهار در برابر این دسته از ستمکاران، طغیانگران و استثمارگران ـ همچون فرعونیان و قریشیان ـ جایگزینی نقمت به جای نعمت است.

 

گونه تغییر فرعونیان و قریشیان

تغییر آل فرعون و عده‌ای از قریشیان این گونه نبود که آنها از ایمان به کفر و از عدل به ظلم و از حق به باطل و از صدق به کذب و از خیر به شر و مانند آن تغییر جهت داده و همواره در حال شرک و جهالت به سر ‌برده باشند، بلکه از آن لحاظ بود که با ظهور حضرت موسی «ع» و تجلی حضرت پیامبر خاتم«ص» و تلاش برای احیای فطرت و دعوت آنها به بازگشت از جهل به علم و از ظلمت به نور، با تمام توان خود تلاش کردند نور حقیقت را خاموش کنند و آتش جنگ را برافروزند و از بد به بدتر و از تیرگی به تاریکی عمیق‌تر تغییر جهت دهند، از این رو تمام قدرت‌ها و نعمت‌های قبلی از آنان گرفته شد و به خواری و مذلت ناشی از خواسته‌های نفس مبتلا شدند.

 

برخی از پیامدهای گناه در روایات

از روایات استفاده می‌شود که گناهان پیامدهای بدی برای انسان دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۱ـ بی‌بهره‌گی از روزی: امام باقر«ع» فرمود: « إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق؛(۴) انسان گناهکار از روزی بی‌بهره می‌شود و روزی از او سلب می‌گردد.»

۲ـ نیامدن باران: امام باقر«ع» فرمود: « مِنْ سَنَهٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَهٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَهِ اِلَی غَیْرِهِمْ؛(۵) این طور نیست که در یک سال باران ببارد و سال دیگر کمتر از آن ببارد. اگر خدا بخواهد در هر سرزمینی باران را نازل می‌کند. وقتی مردمی به معاصی الهی و نافرمانی خدا مبتلا شدند خدای سبحان آن بارانی را که برای آنان در آن سال مقدر کرد، در جای دیگری نازل می‌کند.»

۳ـ محرومیت از نماز شب: امام صادق«ع» فرمود: « اِنّ الرّجُلَ لَیُذنِبُ الذّنبَ فَیُحرَمُ صَلاه الَلّیلِ وَ اِنّ العَمَلَ السّیّئ اَسرَعُ فی صاحِبِهِ مِنَ السّکّینِ فِی اللَّحم؛(۶) انسانی که گناه می‌کند از نماز شب محروم می‌شود و تأثیر عمل بد در عامل آن از تأثیر کارد بر گوشت بیشتر است.»

۴ـ گرفتاری به بلاهای ناشناخته: امام رضا«ع» فرمود: « کُلّما اَحدَثَ العِبادُ مِنَ الذُّنوبِ ما لَم یَکُونُوا یَعمَلُونَ، اَحدَثَ اللهُ لَهُم مِنَ البَلاءِ ما لَم یَکُونُوا یَعرِفونَ. (بحارالانوار؛(۷) کسانی که گناه می‌کنند و کارهایی را انجام می‌دهند که پیش از آن انجام نمی‌دادند، خدای سبحان آنها را به بلاهایی که پیش از آن نمی‌شناختند  مبتلا می‌کند. یعنی انسان موجودی تکوینی است و حتماً با دیگر حقایق نظام هستی پیوند عینی دارد، به طوری که هم از رخدادهای خارجی متأثر است و هم عقاید و اعمال و اخلاق می‌تواند در حوادث جهان اثرگذار باشد همان گونه که تقوا و عمل صالح جامعه انسانی فراوانی نعمت‌ها را به دنبال دارد، عمل ناپسند ملت و امت خاص نیز می‌تواند زمینه کمیابی و یا نایابی برکات الهی باشد.

مرحوم فیض کاشانی در وافی می‌نویسد: «ستمگری باعث تغییر نعمت و قتل سبب پشیمانی و ظلم سبب نزول نقمت و میگساری سبب پرده‌دری و زنا و آلودگی جنسی باعث محرومیت از روزی و قطع رحم و خویشاوندی سبب مرگ زودرس و ناراحتی پدر و مادر موجب رد دعا و تاریکی هوا می‌شود.»(۸)

 

۲ـ آیاتی که دلالت بر رابطه کارهای نیک و حوادث گوارا دارند

آیاتی از قرآن دلالت می‌کند بر اینکه کارهای خوب سبب حوادث شیرین می‌شود. « وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا»؛(۹) ای پیامبر بگو به من وحی شده است که اگر جن و انس در آن راه تسلیم خدا بودن پایداری می‌کردند، ما آبی فراوان که بنوشند در اختیارشان می‌گذاشتیم (نعمتی فراوان روزی آنان می‌کردیم).»

برپایه این آیه، پایداری بر راه راست سبب بهره‌مندی از راه فراوان است که مزارع و مراتع و جنگل‌ها و حیوان‌ها و انسان‌های تشنه را سیراب می‌کند.

این آیه سند زنده‌ای است برای معقول بودن نماز استقسا یعنی نماز باران، زیرا نماز عمود دین است و نماز باران نماز خاص و مصداق بارز استقامت در صراط مستقیم است، هر چند (ماء غدق) فقط باران نیست، بلکه شامل پر آب شدن سرچشمه‌ها و قنات‌ها و چاه‌ها نیز می‌شود.

پس خدای سبحان با کارهای نیک ملت‌ها را از برکات و نعمت‌های مادی بهره‌مند می‌سازد چنان که بسیاری از گناهان ممکن است به فرمان الهی موجب پایین رفتن آبها شود که دست حفارها و صنعتگران به آن نرسد « قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ ؛(۱۰) بگو به من خبر دهید اگر آب مورد نیاز شما در زمین فرو رود چه کسی آبی روان برای شما خواهد آورد.» (ماء معین) آبی است که چشم آن را می‌بیند و قابل دسترسی است.

در آیه دیگری می‌فرماید « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْض؛(۱۱) اگر مردم به خدا ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، ما برکت‌ها را از زمین و آسمان به روی آنها می‌گشاییم.»

براساس این آیه، ایمان و تقوای اهل شهر و روستا موجب گشایش درهای برکات آسمان و زمین به روی آنان است. برکات آسمان و زمین می‌تواند معانی گوناگونی داشته باشد:

الف) برکات آسمانی؛ بارش برف و باران و تابش آفتاب و برکات زمینی؛ آمادگی زمین و جوشش چشمه‌ها و قنات‌ها و روییدن گیاه‌ها و میوه‌هاست.

ب) برکات آسمانی؛ علوم و معارف است و برکات زمینی؛ نعمت‌های مادی.

ج) برکات آسمانی؛ علوم کشفی و شهودی و برکات زمینی؛ علوم حصولی.

به هر روی، خواه مقصود آیه مسائل علمی باشد و خواه عملی و مسائل علمی، خواه علم حصولی باشد یا علم حضوری، همگی از مصادیق علوم خارجی هستند و رابطه اعمال نیک انسان با رویدادهای گوارای جهان را می‌فهماند.

 

آیات ناظر به رابطه کارهای بد با حوادث ناگوار

همان طور که بین کارهای خوب و حوادث گوارا رابطه وجود دارد، بین کارهای بد و حوادث ناگوار نیز رابطه برقرار است. از جمله فرمود: « ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ ؛(۱۲) فساد در خشکی و دریا ظاهر گردید به خاطر عملکرد مردم تا نتیجه برخی اعمال خود را بچشند شاید توبه کنند و برگردند.» و در سوره شوری فرمود: «مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیر؛(۱۳) هر مصیبت تلخی که به انسان می‌رسد نتیجه اعمال خود اوست، گرچه خدا از بسیاری گناهان درمی‌گذرد.»

از آیه استفاده می‌شود که بین کارهای ناپسند انسان و ظهور فساد در دریا و خشکی رابطه طبیعی وجود دارد و روشن می‌کند که تبهکاری جامعه و رخدادهای تلخ پیوند تکوینی دارند. در آیه دیگری می‌فرماید: « “وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرا؛(۱۴) اگر بخواهیم منطقه‌ای را ویران کنیم، متمکنان و مترفان آنان را به احکام الهی امر می‌کنیم، پس آنان برابر دستورهای الهی به مخالفت می‌ایستند و از راه حق منحرف می‌شوند، آنگاه عذاب الهی دامنگیرشان می‌گردد و همه را نابود می‌کنیم». سران تبهکار فسق می‌ورزند و مردم عادی هم به جای نهی از منکر، از آنها پیروی می‌کنند یا به تماشای معاصی آنها می‌نشینند، و چون همه آنها بر خود ستم می‌کنند محکوم قهر الهی می‌شوند.

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه این مقاله، با تمسک به آیات قرآن و دلایل عقلی، یکی از سنت‌های الهی یعنی رابطه بین اعمال انسان و حوادث جهان و تأثیر متقابل آنها بر همدیگر است، به گونه‌ای که ایمان و تقوا و اعمال و عقاید و اخلاق خوب سبب حوادث خوشایند و نزول نعمت الهی می‌شود، در مقابل کفر و تبهکاری و گناه و آلودگی‌ها سبب حوادث ناگوار در عالم می‌شود که هم آن حوادث خوشایند در زندگی انسان تأثیر دارد و هم آن حوادث ناخوشایند، یکی باعث شیرینی زندگی و دیگری باعث تلخی آن می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رعد، ۱۱.

۲ـ انفال، ۵۳.

۳ـ نحل، ۵۳.

۴ـ کافی، ج ۲، ص ۲۷۰.

۵ـ همان، ص ۲۷۲.

۶ـ همان، ۲۷۲.

۷ـ همان، ۲۷۵.

۸ـ ج ۵، ص ۱۰۳۹، و روایات فراوان دیگر در ج ۵ و ج ۹، ص ۱۶۶۷ آنها را نقل کرده است.

۹ـ جن، ۱۶.

۱۰ـ ملک، ۳۰.

۱۱ـ اعراف، ۹۶.

۱۲ـ روم، ۴۱.

۱۳ـ شوری، ۳۰.

۱۴ـ اسراء، ۱۶.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر مردم صالح باشند، باران به‌هنگام می‌بارد و آفتاب هم به‌وقت می‌تابد، در نتیجه زمین هم رویش مناسبی خواهد داشت و مردم از نعمت‌های فراوان الهی بهره می‌برند و اگر مردم باتقوا و مؤمن نباشند، حوادث طبیعی به مدد آنان نمی‌آیند و از نعمت‌های فراوان محروم می‌شوند.

 

۲٫

ایمان و تقوا و اعمال و عقاید و اخلاق خوب سبب حوادث خوشایند و نزول نعمت الهی می‌شود، در مقابل کفر و تبهکاری و گناه و آلودگی‌ها سبب حوادث ناگوار در عالم می‌شود که هم آن حوادث خوشایند در زندگی انسان تأثیر دارد و هم آن حوادث ناخوشایند، یکی باعث شیرینی زندگی و دیگری باعث تلخی آن می‌گردد.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

انسان و شأن خلیفه اللهی وی

 

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

خدای متعال ذات، صفات و افعال ما را مانند خویش آفرید و اقتداری  را که به جناب انسان داد به هیچ موجودی نداد . وقتی که قلم صنع او نقش انسانی را ترسیم فرمود به اینجا که رسید فرمود: «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»۱ دم به دم آدم می آفریند.  عالم کارخانه  آدم‌آفرین است. آدم می آفریند و تحویل عالم دیگر می دهد: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ».۲

به حق نمی شود نسبت بخل داد. امساک فیض غلط است. نمی تواند پوشیده باشد. تاب مستوری ندارد «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ». وقتی جناب آدم را آفرید به او فرمود که همه را مسخّر تو کردم! اقتدار را برای انسان نسبت به محسوسات این عالم مشاهده می‌فرمایید. حالا سفری به باطن عالم بفرمائید تا ملکوت و عظمت او را در ماورای طبیعت ببینید.

این کهکشان‌ها، سیارات و… ‌همه عاشق و سرگردان تو هستند. امیرالمؤمنین«ع» فرمود علم در هر دلی جا نمی کند و انسان به حقیقت عالم پی نمی برد، مگر امین باشد. انسانی که امین نیست نمی تواند به اسرار الهی دست بیابد و توفیق پرواز پیدا نمی کند.

در قرآن شریف می خوانیم که خدای متعال می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»۳ برای درک مطلب چاره نیست جز اینکه این‌گونه بیندیشی که این دمیدن نیز چون دمیدن آدمی است. حروف، الفاظ و اصوات ظرف های معانی و روزنه‌هائی هستند به سوی حقیقت. معانی آن‌چنان که هستند در این ظرف ها نمی گنجند. انسان به رشد عقلی از این روزنه های الفاظ مطابق هر عالم سیر می کند و بالا می رود. یک آیه  قرآن می بینید انسان را هزار درجه بالا می برد. بستگی دارد به دست چه کسی بیفتد و خواننده  او که باشد.

همه زمین و عالم جسم و جسمانی و اقتدار انسان را در این نشئه مشاهده می فرمایید. سری هم به ملکوت عالم بزنید. یعنی آنجایی بشوید. چه جور آنجایی بشویم؟ وقتی که مردیم آنجایی می شویم؟ نه آقا! به انتظار مردن نباش. آن طور مردن ارتقای مقام نمی آورد مرگ و موت اختیاری است که درجات می آورد. چه نحوه موت اختیاری؟ خودکشی کنیم؟ خیر! خودکشی نکنید. کسی هم نگفت روزی یک دانه خرما بخورید و به سر ببرید. از ما چنین نخواسته‌اند. نمی توانیم. نمی شود. ما را اجوف خلق کرد. همانی که خودش فرمود خوب است. فقط حرف در این است که باید معرفت یافت. معرفت، زیادی عمل نیست، داشتن بینش است. وقت را مفت و معطل گذراندن نیست، بلکه با بینش پیش رفتن است. همه لذت هستی در ارتقای مقام است. هیچ کسی مانع کسب و کارت نیست. هر که هستی تا از خودت به درنیائی، تا دگرگون نشوی به جایی نمی رسی.

گفت چه کنیم؟ کشکول در دست بگیریم و به بیابان برویم؟ نه آقا! ای بسا کشکول‌دارها و دراز قبادارها که دارند برای دنیا می میرند و ای بسا مردم سرمایه‌دار آزادمرد. بزرگواری اینها نیست. خودت را گول نزن. شیطان گولت نزند. جسارت است. شیطان چه کاره است که به حریم شما قدم بگذارد؟ چرا باید این قدر بی عرضه باشیم که از شیطان بترسیم که او نیاید ما را گول نزند؟ خدا به ما می فرماید شما یک سنگر دارید و من یک حصن، دژ و قلعه  محکم برای شما درست کردم که شیطان به هر نحو کمند و منجنیق بیندازد، توفیق نیابد. آن حصن چیست؟ «کَلِمَه لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی» حصن یعنی سنگر. چه کسی در حصن، دژ و قلعه لا إله إلا الله آمد که دشمن بر او دست یافت؟ «لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی، فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی، أمَنَ مِن عَذابی».

چند جای قرآن می خوانیم که این شیطان بیچاره که این همه بدنام شده است و او را نکوهش می کنیم می گوید من حریف بندگان بیدار و مخلص تو نیستم. حال سری به ملکوت عالم آنجایی بزنیم ببینیم آنجا چه خبر است. اقتدارت را در این عالم و در این نشئه مشاهده فرمودی آقا. حالا بفرمایید آنجایی بشوید. برای آنجایی شدن باید از پله های نردبام علم و بینش بالا رفت.

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا». باید پاورچین پاورچین راه رفت، یعنی تقوا تقوا تقوا.  تقوا چیست؟ آیا برایت پیش آمده است که پای برهنه در بیابانی پر از خار راه بروی؟ خیلی با احتیاط. این یعنی تقوا. زندگی ما سرزمینی خارناک است و باید با احتیاط قدم برداشت. مقدمه عروج تو هم همین بوته های خار هستند تا صحیح از سقیم شناخته شود: «لِیَمیزَ اللهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»۴ که اگر بوته های خار نبودند آدم بیدار و هوشیار که معلوم نمی شد، پس این بوته های خار هم به گردن ما حق دارند و باید باشند تا معلوم شود ما چه کاره ایم و دیگران چه‌کاره اند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».

عمل ما عین پاداش ماست. دیگر جنابعالی نفرما که از این مجلس آمدن  و سرکلاس رفتن چه استفاده ای بردیم. همین‌ها که شنیدید و همین اندازه که پیش آمدید و همین اندازه که بذر و آب حیات گرفتید، عین پاداش شما عمل شماست. خدای صادق‌الوعد فرمود: «وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۵ کسی که کشیک نفس را بکشد و مواظب خود باشد و زمام امورش در دست عقل باشد، دستش را می گیریم، بیدارش می کنیم و سعه‌ وجودی  پیدا می‌کند.

ای وای ما چه می کردیم یک عمر؟ به چه چیزها دل خوش کرده بودیم؟ اینها که لذات حیوانی بود که: «مرد اگر هست بجز عالم ربّانی نیست»: «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»۶. در سوره  مائده آیه  ۶۷ می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ»: اگر درست قدم بردارند و پیش بیایند و به‌راستی بگویند آمدیم: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»، علم لدنی افاضه می شود، توفیق به علم کسبی پیدا می‌کند و از زمین و آسمان برکات برایشان می جوشد و می بارد: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ».

در سوره  مبارکه  سجده آیه  ۱۸ در باره مردم بیدار می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّه أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». کسی نمی داند که پاداش اعمال این مردم بیدار، روشن‌ضمیر و بینادل که از روشنایی چشم  و دل  برخوردارند؟ ببین چه بال و پری داریم و پرواز نمی کنیم. چه شد ما را که پرواز نمی کنیم؟ شاید جنابعالی هم متقابلاً به بنده بفرمایی که تو را چه شد که پرواز نمی کنی؟ آخر آقا این حرف هایی که زده می شود که گوینده‌اش بنده نیستم. من یک نوار و جعبه  ضبط صوتی ام. گوینده دیگری است بنده و جنابعالی هر دو مستمعیم. نفرما که شما چرا پرواز نمی کنی؟ بنده و جنابعالی در این درد شریکیم. هر کسی که اینها را در خود پیاده کرده است، به همان اندازه پرواز می کند. به گفتن، خواندن و حفظ کردن قرآن که نیست. جان باید تکان بخورد.

خوارج با حقیقت عالم و با کلام الله ناطق جنگیدند و شمشیر  آوردند برای آن کسی که اصل و حقیقت و وجود و سرّ و رفتارش بهشت بود و بعد از خاتم انبیا پیغمبر اکرم «ص» کسی شریف‌تر از او نشان ندارد. به جنگ او آمدند حال آنکه  پیشانی ها از سجده های طولانی پینه بسته بود. جان نداشتند و نمی دانستند که او کجایی است.

علم آب حیات است. آب حیات آبی است که هر که بخورد دیگر نمی‌میرد. به قرآن قسم که آب حیات همین قرآن است: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»۷: اگر این مردم بر طریق مستقیم دین ثابت باشند: «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» آن قدر آب به اینها می چشانیم… خب که چه بشود؟ این که می‌ترکد!  رودخانه  هراز که می‌آید، آدم دهانش را که باز کند، مگر چقدر آب می‌تواند بخورد؟ انسان خیلی که خودش را بکشد فوقش یک پارچ آب بخورد.آخر این چه سنّتی است که خدا می‌گذارد و چه جایزه‌ای دارد؟

برای کسانی که استقامت در دین دارند می فرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». این آب زمین، درخت و رستنی‌های دیگر را زنده می کند و بدن حیوان را شاداب نگه می دارد و به بدن انسان طراوت و تازگی می دهد، اما آن آبی که باید جان را شاداب بدارد، از سنخ جان است. این آب از سنخ جسم است. هر چه را که می شنویم می آوریم و این جوری اش می کنیم! هر چه را که می شنویم اینجایی اش می کنیم.

ای آقا! آن آبی که باید آب حیات باشد تا نامه  الهی بیاید «من الحیّ القیوم إلی الحیّ القیّوم» است. آب رودخانه  هراز و فرات و دریاچه  خزر و اقیانوس ها و آبی که از آسمان می آید که نیست. این آب حیات، علمی است که امیرالمؤمنین«ع» از آن سخن می‌گوید. نهج‌البلاغه‌، صحیفه  سجادیه  و قرآنی می شنویم.

آقا فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلا وِعَاءَ الْعِلْمِ»، ظرف های جسمانی اند با حدی معیّن. ظرفیتش که پر شد یک قطره  دیگر بریزید لبریز می شود و می‌گوید من دیگر بیش از این گنجایش ندارم، لکن جنابعالی حقیقتی را در خود داری که هر چه به او آب حیات بخورانی تشنه تر و ظرفیت و گنجایش او بیشتر می شود.  همینی که با چه زحمتی باید حالی می‌کردی دو دو تا چهارتا، دارد با قواعد ریاضی اجرام کرات را با یکدیگر می‌سنجد. پله پله بالا آمد و سعه  وجودی پیدا کرد. نفرما پس چرا چاق و چله نشده است. این سعه  وجودی جسمانی نیست، مال عالم دیگر است.

عرض کردم سری به باطن عالم بزنید و بروید به آن سوی جهان ببینید در آنجا چه خبر است و چه اقتداری داری. همین جا هم که نشسته ای، هم اینجایی هستی هم آنجایی. هم زمینی هستی، هم آسمانی. اصل این چشم است که باید بیننده باشد. چشم سر مال اینجاهاست. آن چشم جان است که مال عالم معناست. علم را چشم جان می بیند نه چشم سر. بگذار ببیند.

پیش یک طبیب، استاد، معلم و… می‌روید آیا شما را چشم سر برده است؟ خیر. رفتن شما پیش آنها علم به غیب است: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»۸ برای اینکه آن حقیقتی که او دارد به چشم سر نمی‌آید، نمی شود آن را دید و سنجید. نخودچی و کشمش که نیست که بگوییم چند مثقال و چند سیر است. احکام عالم اجسام بر او بار نمی شود. برویم به ملکوت عالم تا ببینیم چه خبر است. قرآن فرمود : «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». آن قدر آب به اینها بچشانیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند.

جناب فیض کاشانی در آخر «وافی» می گوید رسول الله«ص» شاگردانش را طوری تربیت کرده بود که وقتی صبح  برای نماز به مسجد می‌آمدند و رسول الله«ص» از آنها می پرسید: «هل من مبشّرات؟» چه مژده ها و بشارت هایی دارید؟ دیشب را چگونه به سر بردید؟ شکار کردید یا نه؟ یا شب تار را حرام کردید؟ دیشب چیزی عایدتان شد؟ سبحان‌الله! مگر باید چه چیزی عاید شود؟! «شب مردان خدا روز جهان‌افروز است» را سعدی بیخود گفته است؟ نه به‌خدا. درست کوک شده بود و شکارها می‌کرد. همان کنج خانه نشسته بود و با طیاره های الهی، با طیاره های بی خرج، بی‌موتور، بی بنزین و بی نفت سِیرها می‌کرد و پروازها داشت.

هل من مبشر است یا همان  طوری است که شتر شب خوابیده و صبح بلند شده است؟ چقدر خوبید که درد دارید، طلب دارید، تشنگی دارید:

بانگ می آید که ای طالب بیا

جود محتاج گدایان چون گدا

جود محتاج است و خواهد طالبی

همچنان که توبه خواهد تائبی

رسول الله«ص» فرمودند: «خَمِّروا نیّاتِکُم»

همه چیز را که انسان نمی‌تواند بگوید. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ مؤمنون/ ۱۵

۲ـ رحمن/ ۳۰

۳ـ حجر/ ۳۰

۴ـ انفال/ ۳۸

۵ـ عنکبوت/ ۶۹

۶ـ اعراف/ ۹۷

۷ـ جن/ ۱۷

۸ـ بقره/ ۴

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

 

 

۲٫

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند. چقدر دوستمان دارد.

 

 

 

30نوامبر/16

تفکر، گام دوم در تأیب نفس

                                                                      آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

گام دوم در تأدیب نفس

گام دوم در تأدیب نفس، مهار شهوت و غضب و مجاهده با نفس(۲) تفکر است. اگر انسان بخواهد به مهار شهوت و غضب خود بپردازد باید در هر شبانه‌روز در قالب چهارچوبی که عرض می‌کنم، مقداری فکر خود را به کار بیندازد تا بتواند برشهوت و غضب تسلط پیدا کند. من در اینجا سرنخ‌های فکری را برای تأدیب نفس دراختیارتان می‌گذارم.(۳)

 

تفکر در نعمت‌های متصله و منفصله الهی

انسان اول باید در باره این نکته بیندیشد که خداوند نعمت‌های متصله و منفصله فراوانی را دراختیارش قرار داده تا او بتواند در سلامت، امنیت و آرامش زندگی کند. نعمت‌های متصله چشم و گوش و دست و پا و زبان و… و نعمت‌های منفصله هم خانواده، معلم، لباس، غذا و…هستند.

این نعمت‌ها قابل انکار نیستند و کسی هم نمی‌تواند بگوید که من از نعمت‌های گسترده خداوند بی‌بهره‌ هستم. اصل هستی هر موجودی از خداست و این بزرگ‌ترین نعمت متصله است.

نعمت‌های الهی بی‌شمار و بیرون از محاسبه ما هستند. قرآن هم به این نکته اشاره دارد و می‌فرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ :(۴) اگر بخواهید نعمت‌های خدا را شماره کنید هرگز نتوانید که خدا در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.» اما باید برای تسلط بر نفس و تأدیب آن، به صورت اجمالی هم که شده در باره این نعمت‌ها فکر و هر روز آنها را مرور کرد. اهل معرفت بر این باورند که انسان باید در هر شبانه‌روز مقداری فکر کند.

یکی از بزرگان اهل معرفت، زمان تفکر را قبل از نمازهای خود قرار می‌داد؛ یعنی هر وقت می‌خواست نماز بخواند، سه یا چهار دقیقه می‌نشست و درباره نعمت‌هایی که خدا به او داده است فکر می‌کرد و می‌فرمود این کار باعث می‌شود انسان در نماز حضور قلب بیشتری داشته باشد.

 

تفکر در مقصود الهی از عطای نعمت‌های بی‌شمار

در کنار تفکر در نعمت‌های الهی، انسان باید به دو نکته توجه کند. اول ببیند مقصود از این همه نعمتی که خدا دراختیار او گذاشته چیست؟ آیا تنها و تنها مقصود خدا این بوده که بخورد و بخوابد و بعد هم تولید نجاست کند و مانند مادی‌گرایان، تنها محصول زندگی‌اش سه نجس‌العین یعنی بول و غائط و منی باشد؟ آیا مقصود خدا از نعمت‌های بی‌پایانی که به ما داده، این است یا مقصود دیگری دارد و می‌خواهد که ما با حیوانات فرق داشته باشیم و به مقصد دیگری برسیم؟ پس انسان باید پس از تفکر در نعمت‌های قطعی و بی‌انتهای الهی از خود بپرسد که خداوند چرا این همه نعمت را به من داده است؟ و در فلسفه این عطای الهی بیندیشد.

 

تفکر در وظیفه انسان در قبال مُنعم

نکته دوم این است که انسان باید ببیند با این همه نعمتی که خدا به او داده، آیا وظیفه‌ای هم دارد یا نه؟ برای اینکه مسئله روشن شود، سئوال را کمی باز می‌کنم. اولاً ما می‌گوییم که انسان هستیم و ادعا می‌کنیم که در جایگاهی بالاتر از حیوانات قرار داریم. ثانیاً در حیوانات می‌بینیم که وقتی به برخی از آنها نیکی می‌شود و مثلاً به آنها غذایی داده می‌شود، رام می‌شوند و به دنبال جبران و تشکر از منعم هستند. حتی برخی به دنبال آدم راه می‌افتند و از آن به بعد مطیع انسان می‌شوند. حال ما در برابر خدایی که به ما این همه نعمت داده چه وظیفه‌ای داریم؟ آیا چموشی و بی‌ادبی کردن و از محدوده‌های الهی خارج شدن کار یک «انسان» است؟ آیا نافرمانی از دستورات الهی به معنای پست‌تر از حیوان بودن نیست؟ آیا انسان نباید در قبال این همه نعمت، مؤدب به آداب الهی باشد و آن طور که منعم می‌خواهد رفتار کند؟ آیا اقتضای این نعمت‌ها اطاعت از ولینعمت نیست؟ آیا کسی که به انسان مالی را می‌بخشد، نمی‌تواند به او بگوید من این را به شما می‌دهم و خواهش می‌کنم آن را در راهی که می‌گویم مصرف کنید؟ آیا خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده، حق ندارد این مقدار از ما بخواهد که شهوت و غضب خود را با دستوراتی که او می‌گوید تنظیم کنیم؟ آیا در برابر آن ملک‌الملوکی که این همه نعمت بخشیده است،  وظیفه‌ای نداریم؟ آیا ادب، غیر از این است؟!

ادب اقتضا می‌کند من نفسم را همان‌ طوری که پروردگارم می‌خواهد مهار و آن را بر مبنای روش رفتاری الهی تأدیب کنم. به خدا قسم که این فکر کردن بیشتر از یک دقیقه هم طول نمی‌کشد! ما باید مقصود از اعطای این همه نعمت را دریابیم و راجع به این مسئله بیندیشیم که در مقابل این نعمت‌ها چه وظیفه‌ای داریم. این دو نکته می‌تواند سرنخ مناسبی برای تفکر باشد که نتیجه‌اش تأدیب شهوت و غضب است.

 

گام سوم در تأدیب نفس

عزم

قدم سوم در تأدیب نفس این است که انسان از منزل تفکر به منزل عزم(۵) سفر کند و بنایش را بر این بگذارد که بی‌ادبی نکند. شیخ‌الرئیس در کتاب اشارات می‌گوید: «عزم، غیر از اراده است.» اهل معرفت هم می‌گویند که عزم جوهره انسان است و اگر بخواهیم قدر و ارزش کسی را بسنجیم، باید به عزم او نگاه کنیم. یعنی درجه انسانیت افراد به درجات عزم آنان بستگی دارد.

 

معنای عزم در بحث ادب نفس

«عزم در تأدیب نفس به آداب الهیه» به این معناست که انسان بنا را بر این بگذارد که اعمال ظاهری را طبق دستورات شارع تنظیم کند و انجام بدهد. به تعبیر دیگر نسبت به واجباتش، خدا را اطاعت و جمیع محرمات را ترک کند.

گام سوم در تأدیب نفس این است که انسان عزم داشته باشد که ظاهرش را مثل ظاهر اولیای خدا بسازد و تصمیم بگیرد که به تمام واجبات عمل و از تمام محرمات دوری کند. لذا باید ببیند که پیغمبر اکرم «ص» و ائمه‌ طاهرین«ع» از نظر ظاهری چه کار می‌کردند و همان کارها را انجام دهد.(۶)

تصمیم بگیر و عزم کن که اعمال ظاهری‌ات مانند پیغمبر اکرم«ص» باشد. باطن ما که هیچ‌گاه شبیه پیغمبر اکرم«ص» نخواهد شد، ولی ظاهر اعمال خود را می‌توانیم شبیه اعمال ظاهری آن حضرت کنیم.

اعمال ظاهری انسان با نفس رابطه مستقیم دارند و همان طور که گفته شد، ظهور و فعلیت نفس هستند. یعنی شهوت و غضب منشأ اعمال ظاهری‌اند و اگر ظاهر انسان اصلاح شود، به اصلاح و تأدیب نفس او نیز کمک می‌شود.

 

رابطه اعمال ظاهری با باطن انسان

باید به این نکته توجه داشت که باطن هیچ فردی نورانی نخواهد شد مگر اینکه ظاهرش به آداب الهی مؤدب شود. انسان اگر بخواهد دلش نورانی شود، باید اعمال ظاهری او یعنی گفتار و کردارش طبق دستور خدا و ظاهر شرع باشد. استاد ما(۷) می‌فرمود: «کسانی که می‌گویند ما ظاهر را رها کرده‌ایم و به دنبال باطن هستیم، تبعه شیطان هستند.» مگر امکان دارد که قلب انسان محل ریزش انوار الهی، ولی رفتارش شیطانی باشد؟ این محال است. انسان نه تنها برای دریافت انوار الهی نیازمند ساختن ظاهر خویش است، بلکه بعد از اصلاح رفتار و نورانی شدن قلب نیز باید این مسیر را ادامه بدهد تا در راه باقی بماند؛ زیرا انسان در هر مقامی که باشد، بدون حفظ ظاهر، نور الهیّت و معنویت از او زائل می‌شود.

لذا این طور نیست که اگر کسی مقداری نورانیت پیدا کرد، بتواند عمل به ظاهر شریعت را رها کند و بگوید این پوسته‌ای بود که ما از آن گذشتیم و دیگر به حق واصل شدیم! حقیقت آن است که دستورات شرع پوسته‌ هستند که اگر نباشند انسان نمی‌تواند به مغز دین برسد و هر چیزی را هم که به دست آورده است، زائل خواهد شد. به تعبیر دیگر پوسته و مغز به هم چسبیده‌اند و از هم جدا نمی‌شوند.

پس اگر انسان بخواهد کاملاً به انسانیت برسد، راهی جز این ندارد که نفس را به وسیله آداب الهی مؤدب کند و یگانه راه تأدیب نفس نیز این است که ابتدا از ظاهر شروع و حرام و حلال الهی را در اعمال ظاهری خود کاملاً رعایت کند.(۸)

 

نمونه‌ای از آداب الهی در ظاهر انسان

ممکن است مسئله هنوز برای برخی مبهم باشد و درست نفهمیده باشند که منظور از اصلاح ظاهر چیست. شاید هم برداشت غلطی داشته باشند. من سعی می‌کنم با توضیح یک مثال، مطلب را روشن کنم.

انسان مؤدب باید در ظاهر به آداب الهی عمل کند. آداب و حدود الهی هم دو طرف دارد: امری و نهی‌ای.‌  دین در برخی از موارد می‌گوید نکن. این کار بد است و در برخی موارد می‌گوید بکن. این کار خوب است. پس دستورات الهی دو طرف دارند و هر دو طرف باید لحاظ شوند.

یکی از آداب امری الهی «استغنا»ست، یعنی مؤمن باید اظهار بی‌نیازی کند و حتی اگردستش تنگ است، اظهار نداری و نیاز نکند، بلکه طوری رفتار کند که دیگران گمان کنند او مشکل مالی ندارد و نیازمند نیست. این یعنی «استغنا» که یکی از آداب الهی است. پس مؤمن از سوئی نباید در بهره‌گیری از نعمت‌های الهی از حد و مرزهای شرع تجاوز کند و از سوی دیگر نباید خود را به نداری و بدبختی بزند و ادب الهی را رعایت نکند.(۹)

علی«ع» فرموده‌اند: «فَاِنَّ اللّه َ تَعالى اَدَّبَ عِبادَهُ الْمُؤمِنینَ الْعارِفینَ اَدَبا حَسَنا : خداوند بندگان مؤمن خود را به زیباترین وجه مؤدب کرد.»

«حْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ »؛(۱۰) آنجا که در قرآن فرمود: مؤمنین این گونه هستند که اگر نیازمند هم باشند، به واسطه عفت(۱۱) و خویشتنداری طوری رفتار می‌کنند که افراد جاهل و ناآگاه از وضع معیشتی آنان خیال می‌کنند که آنها ثروتمند هستند. کسی که از زندگی آنها چیزی نمی‌داند، وقتی ظاهر آنها را می‌بیند می‌گوید وضع‌شان خوب است. این اشخاص، مستغنی‌اند، چون با آنکه بی‌نیاز نیستند، ولی مانند بی‌نیازها رفتار می‌کنند و خود را محتاج به دیگران نشان نمی‌دهند. به اصطلاح با سیلی صورت‌شان را سرخ نگه می‌دارند تا کسی از مشکلات‌شان با خبر نشود. به فرموده امیرالمؤمنین«ع» این ادب الهی است.

پس ادب الهی در ارتباط با ظاهر انسان و امور دنیایی این است که انسان از یک طرف در التذاذات دنیوی غوطه‌ور نشود و مسیر بی‌بند و باری را در پیش نگیرد و از طرف دیگر طوری رفتار کند که دیگران او را شخصی بی‌نیاز و مستغنی قلمداد کنند. حفظ این حالت اعتدال، ادب است.

 

سرآمد آفات عزم

البته به این نکته هم باید توجه داشت که عزم نیز آفاتی دارد که هر یک از آنها می‌توانند عزم را نابود کنند. لذا کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

کسانی که اهل‌الله بودند و در مسیر الهی قرار داشتند، از آثار این مسائل خبر داشتند و به ما هم خبر دادند. لذا انسان باید کاملاً مراقب باشد تا بعد از ایجاد عزم، دچار این آفت نشود و عزمش باقی بماند و در نهایت او را به مقصود نهایی خویش برساند.

 

عزم در جبران مافات و مراقبت در آینده

نکته آخر در باب عزم این است که انسان باید بعد از تصمیم در باره گذشته و آینده خود فکر کند و به دنبال آن باشد که هم گذشته خود را جبران کند و هم مراقب باشد که کوتاهی نکند و خدای ناکرده، وظایفی را که به گردن دارد از او فوت نشود.

مجموع این امور گام‌های مؤثری هستند که می‌توانند به انسان در تأدیب نفسش کمک کنند. شایان ذکر است که بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه ۱۲۹۹؛ چهارشنبه، سیزدهم مهرماه ۱۳۷۳ هـ.ش مطابق با بیست و هشتم ربیع‌الثانی ۱۴۱۵ هـ.ق.

۲ـ از آنجا که شهوت و غضب تشکیل‌دهنده نفس به معنای اخص است، علما بحث تأدیب شهوت و غضب را تحت عنوان مجاهده با نفس مطرح می‌کنند.

۳ـ البته من نمی‌خواهم الان درباره «تفکر» بحث کنم، فقط می‌خواهم به روش‌های تأدیب نفس به آداب الهی اشاره‌ای داشته باشم. (حضرت استاد، بحث تفکر را در سال ۱۳۶۷ هـ.ش طی هشت جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‌اند.)

۴ـ ابراهیم، ۳۴؛ «اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی‌توانید آن را به شماره درآورید.»

۵ـ اینکه عزم چیست؟ به نظرم می‌آید که من یک وقتی راجع به اراده و عزم بحث کرده‌ام. آنهایی که اهلش هستند می‌توانند به آن مباحث مراجعه کنند. (معظم‌له در رمضان‌المبارک ۱۳۶۵ هـ.ش بحثی پیرامون «نیت، اراده، قصد و عزم» داشته‌اند که در مجموعه «تهذیب العرفان» منتشر خواهد شد.)

۶ـ البته منظور من از «ظاهر» این نیست که مثلاً ریشت را بلند کنی یا لباس کذایی بپوشی، بلکه منظورم از ظاهر، تمام اعمال ظاهری است. «روش رفتاری‌ات» باید مثل آنها شود که یکی از آنها هم نوع پوشش و آرایش است.

۷ـ‌ امام خمینی(ره).

۸ـ البته این درجه اول از ادب الهی است که انشاءالله در آینده به درجات بعدی آن نیز اشاره خواهیم کرد.

۹ـ من این مطلب را عمداً می‌گویم؛ چون بعضی‌ها اهل افراط و تفریط هستند؛ مثلاً می‌گویی: از این طرف نیا، آنقدر عقب می‌رود که از آن طرف می‌افتد.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸.

۱۱ـ «عفت» به معنای اعتدال شهوت در روابط گوناگون است که در اینجا اعتدال در شهوت نسبت به حال استفاده شده است. در علم اخلاق به اعتدال قوه شهویه، عفت و به اعتدال قوه غضبیه شجاعت گفته می‌شود.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

 

۲٫

بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

 

30نوامبر/16

روش آشنا کردن نوجوانان با مسائل بنیادی(۲)

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

در شماره قبل معانی صحیح وجوب تحقیق در اصول دین و تقلید در فروع و شیوه‌های عملی آن بحث و بررسی شد. در این شماره بحث را پی می‌گیریم.

 

روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی

وقتی کار مشکل‌تر می‌شود که با برخی از آیات و روایات برخورد می‌کنیم که مفهوم آنها‌ در نظر اول تقریباً متعارض با آیات و روایات پیش‌گفته است و به این سبب نوعی تعارض بین این دلایل القاء می‌شود. به عنوان نمونه از امام جواد«ع»  این روایت نقل شده است: «مَنْ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ(۱) : هر کس به گوینده‌ای گوش فرا دهد، پس به تحقیق او را عبادت کرده است. پس اگر آن ناطق از طرف خدا سخن بگوید، شنونده خدا را پرستیده و اگر آن ناطق از زبان ابلیس سخن بگوید، شنونده ابلیس را عبادت کرده است.» پس باید دقت کنیم که به سخن چه کسی گوش فرامی‌دهیم.

خواندن کتاب هم همین حکم را دارد، زیرا خواندن کتاب هم گوش دادن به یک سخن و وجود کتبی همان سخن است. ما باید بدانیم کتابی که می‌خواهیم بخوانیم از زبان چه کسی نوشته شده است؟ اگر نویسنده از طرف خداست و سخن حق می‌گوید، خواندن ما عبادت می‌شود و اگر از طرف شیطان است گوش دادن و مطالعه ما شیطان‌پرستی می‌شود. این رهنمود، معیاری برای گوش دادن به سخن دیگران یا مطالعه آثار آنان را به دست ما می‌دهد.

ممکن است سئوال شود در جایی که نمی‌دانیم گوینده از طرف خداست یا شیطان چه کنیم؟ در پاسخ گفته می‌شود در این مواقع احتیاط و پرهیز از امور مشکوک بهتر است: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَه»(۲). مسلماً باید فکر را در برابر مشکوکات هم کنترل کرد، چه رسد به مواردی که غلط و باطل بودن آنها قطعی است.

 

جمع دعوت عمومی قرآن به شنیدن سخن با روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی

اما این کلام با این آیه شریفه که می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»(۳) چگونه جمع می‌شود؟ قرآن کریم می‌فرماید حرف‌ها را بشنوید و به هر کدام بهتر بود عمل کنید، اما این روایت می‌فرماید حرفی را بشنوید که گوینده‌اش از طرف خدا باشد. اگر گوینده از طرف شیطان باشد، در واقع شما شیطان را پرستش کرده‌اید. اکنون چه باید کرد؟ بالاخره اگر تحقیق واجب است معنایش این است که کسی که ابتدای راه است و هنوز نمی‌داند کدام طرف از سوی خدا سخن می‌گوید، بلکه اصلاً نمی‌داند خدایی هست یا نه، باید سخنان همه را بشنود تا بتواند بهتر را انتخاب کند. از طرف دیگر برای درک اینکه چه کسی از طرف خدا سخن می‌گوید ابتدا باید اعتقاد به خدای متعال وجود داشته باشد. بنابراین باید مقدمات فراوانی را طی کرد تا تشخیص اینکه کدام گوینده از طرف خداست و کدام از طرف شیطان ممکن شود.

مسئله‌ای که در ابتدای بحث مطرح کردیم در نگاه اول بسیار ساده به نظر می‌رسید و آن هم این بود که وقتی فرزندی از والدین خود سئوال می‌کند فلان کتاب را بخوانم یا نه، والدین او باید چه جوابی بدهند؟ یا با فرزندی که بدون سئوال از والدین خود به سراغ چنین کتاب‌ها و فیلم‌هایی می‌رود و یا سعی می‌کند کسی از کار او آگاه نشود، چگونه باید رفتار کرد؟ با نسل جوان و با این روحیات باید چگونه مواجه شد؟ چگونه می‌توان رفتاری اسلامی و معقول داشت که ضرر نداشته باشد؟ این مسئله‌ای است که همه ما کم و بیش با آن درگیریم و می‌خواهیم بدانیم با فرزندان خود در مورد استفاده از چنین ابزاری چه باید بکنیم. آیا سختگیری کنیم و دائماً به آنها هشدار بدهیم که مبادا چنین کتاب‌هایی را بخوانید، به چنین سخنانی گوش بدهید، فلان جا بروید و یا با فلان کس معاشرت داشته باشید. این مباداها معمولاً همان ‌جا که بیان می‌شوند می‌مانند و وقتی فرزند سر کلاس می‌رود، آنچه که بیشتر بر او تأثیر می‌گذارد سخن معلم است و معمولاً مثل وحی مُنزل به آن می‌نگرد. اگر کتابی به او معرفی شود که مطالبش برای او جاذبه‌ داشته باشد، به سمت آن می‌رود و از آن تأثیر می‌پذیرد.

پس همه ما با این مشکل که ابتدا ساده به نظر می‌رسد، درگیر هستیم و جواب آسانی هم ندارد. از همین جا معلوم می‌شود که مسائل فراوانی هستند که ابتدا ساده به نظر می‌رسند، اما وقتی با دقت به آنها ‌پرداخته می‌شود، متوجه میشویم که بسیار ریشه‌دار هستند و برای یافتن پاسخ آنها باید به نکات بسیار دقیقی پرداخته شود.

اگر در این مسائل دقت کافی نکنیم و سهل‌انگاری به خرج بدهیم و پیش خود تصور کنیم که نوجوان ما فعلاً کم سن و سال است و نیازی به این حرف‌ها ندارد و باید صبر کنیم تا بزرگ شود، معلوم نیست عاقبت کار به کجا بکشد.

بدیهی است که ما باید دخالت کنیم، اما با چه منطقی و روشی؟ آیا باید فرزندان خود را مطلقاً از این امور نهی کنیم یا آنان را به حال خود رها سازیم و بگوییم عصر‌، عصر آزادی فکر است، انسان نباید تقلید کند و تقلید کار میمون است؟!

به نظر می‌رسد که پاسخ این سئوال، تنها نفی یا اثبات نیست، بلکه باید طیفی از جواب‌ها را ارائه کرد و بین مسائل، کتاب‌ها و روش‌های گوناگون تفاوت گذاشت. همچنین باید در کیفیت برخورد با مخاطب، بین برخورد آرام، سختگیرانه و استفاده از تنبیه یا تشویق تمایز قائل شد. این‌گونه مسائل را نباید ساده بگیریم، بلکه باید درباره‌شان فکر کنیم و مقاله و رساله بنویسیم. اینها مسائل ساده‌ای نیستند، بلکه مورد نیاز مردم و حتی مورد نیاز خود ما هستند. گمان نکنیم فقط باید در باره غساله متنجس تحقیق کرد. البته آن موضوعات هم نیاز به تحقیق دارند، اما مسائل مهم دیگری هم هستند که به آنها احتیاج داریم و نقش مهمی، هم در زندگی ما و هم در زندگی فرزندانمان دارند و  در کتاب‌های درسی و متعارف هم در باره آنها بحثی نشده است و  باید در باره آنها تحقیق صورت بگیرد.

وقتی می‌بینیم مسائلی مورد نیازند، لازم است آنها را دنبال و اهلش را پیدا کنیم و دسته جمعی در باره آنها‌ فکر، مطالعه و بحث کنیم، شاید به نتایج قطعی، روشن و سازنده‌ای برسیم.

باید توجه داشت که اصل این اشکال از اطلاق نفی و اثبات پدید آمده است، یعنی در صورتی اشکال پیش می‌آید که در پاسخ به این مسئله از یک طرف گفته شود که مطلقاً نباید چنین منابعی را مطالعه کرد و از سوی دیگر گفته شود باید همه منابع را مطالعه کرد. اگر قیود منطقی و مستدل با بیانی قابل فهم و قانع‌کننده برای جوانان بیان شوند، شاید جواب، چندان مشکل هم نباشد. به عنوان یک اصل کلی می‌توان گفت بسیاری از مسائل، مشکلات و اختلافات، نه فقط در زمینه مسائل دینی و اعتقادی بلکه در مورد مسائل سیاسی و حتی اظهارنظر در باره اشخاص که گاه به نتایجی بسیار نامطلوب مانند تکفیر دیگران، برخورد فیزیکی و… منجر می‌شود، ناشی از همین اطلاق‌گویی و بی‌توجهی به قیود منطقی مسئله است.

اگر به نوجوان‌ بگوییم اصلاً حق نداری تلویزیون تماشا کنی یا تلفن همراه داشته باشی یا فلان فیلم‌ها را تماشا کنی و… قطعاً نتیجه نخواهد داد. اگر نوجوان ما خیلی مؤدب باشد یا از ما بترسد، به پنهانکاری روی می‌آورد و این کارها را در نهان، به‌تنهایی یا با دوستانش انجام می‌دهد. به‌خصوص بچه‌های این دوره بسیار باهوش‌اند و به‌راحتی راهی برای اهداف خود پیدا می‌کنند. بنابراین، این روش جواب نخواهد داد و چه بسا موجب تشدید شبهه آنان شود و با خود بگویند اصلاً کلّ حرف‌های اینها بی‌منطق است. به چه دلیل نباید هیچ ‌یک از کتاب‌های دیگران را مطالعه کنیم؟!

از طرف دیگر اگر آنها را آزاد بگذاریم و بگوییم زمانه تغییر کرده و نمی‌توان جوانان را از این امور منع کرد، بلکه باید آنها را آزاد گذاشت تا هر چه را که خواستند مطالعه و هر فیلمی را که خواستند تماشا و با هر کسی که خواستند معاشرت کنند و خود به‌تدریج به حقیقت برسند، روشن است که چنین عملکردی چه نتیجه‌ای خواهد داشت.

باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد و شما در سنی هستی که با آموخته‌ها و مطالعاتی که داری می‌توانی درستی و نادرستی برخی چیزها را بفهمی.

پس از بیان این نکته کلی، می‌توان با بیان چند مسئله ساده، درستی و نادرستی و مفید و مضر بودن برخی از امور را که به‌راحتی برای او قابل درک هستند، روشن کرد. در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواسته‌ایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت می‌دهیم، هم به او می‌فهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها به‌آسانی به دست نمی‌آید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.

بنابراین باید تفصیل قائل شد و این حقیقت را با دلایل متناسب با هر سنی بیان کرد. گمان می‌کنم این مثال را هر نوجوانی راحت درک کند. اگر کسی بگوید شنا مطلقاً ممنوع است، به او خواهند گفت اولاً شنا هم لازم است، هم اسلام به آن سفارش کرده و هم از ورزش‌های مستحب است. در بعضی از روایات آمده است که حق فرزند بر پدر این است که به او شنا یاد بدهد،(۴) به‌خصوص در جایی که اگر انسان شنا بلد نباشد، ممکن است غرق شود. پس نمی‌توان گفت شنا مطلقاً بد است. اما اگر گفتیم شنا خوب و مستحب است و ثواب دارد و مسابقه آن هم صحیح است، به این معنا نیست که هر کسی در هر جایی و زمانی و شرایطی برود شنا کند. شنا خیلی خوب است، ثواب هم دارد، در شرع هم تأکید شده است؛ اما انسان ابتدا باید زیر نظر یک معلم و مربی آموزش ببیند، بعد وارد میدان شود. این نکته را هم باید در نظر بگیرد که در جاهایی که متخصصان به عنوان نقاط خطرناک شناسایی کرده‌اند، شنا کردن ممنوع است. محل‌هایی هستند که گاهی کسانی هم که سال‌‌ها هم شناگر بوده‌اند در آنجا غرق شده‌اند. آیا اگر پدری اجازه بدهد فرزندش در هر جای دریا و هر وقتی که خواست، حتی نیمه شب، شنا کند کار خوبی کرده است؟ با این توضیح نوجوان می‌فهمد که نه می‌توان گفت شنا مطلقاً بد است، نه مطلقاً خوب، بلکه می‌توان گفت شنا کردن شرایطی دارد.

ورود در مباحث عقلی هم ورود در دریایی از مفاهیم و مسائل گوناگون است و هر کسی توانایی حل بعضی از مسائل را ندارد. کسانی که در ابتدای راه هستند مجازند که در حد خود وارد این‌گونه مسائل شوند، اما باید مربیانی بر کار آنها نظارت داشته باشند تا اگر اشتباه کردند آ‌نان را راهنمایی و یا منابع لازم برای یادگیری مباحث نظری را به آنها‌ معرفی کنند و اگر سئوالی داشتند به آن‌ پاسخ دهند.

باید به نوجوان و جوان آموخت که اگر جایی شبهه‌ای برایش مطرح شد، آن را نادیده نگیرد، بلکه حتماً دنبال کند تا جوابش را بیابد.

بنابراین نه به صورت مطلق می‌‌توان گفت اصلاً کتابی را مطالعه نکنید یا تلویزیون و فیلم تماشا نکنید و نه به صورت مطلق می‌توان گفت هر فیلمی را که می‌خواهید تماشا و یا از سایر وسائل ارتباط جمعی که این روزها معمولاً در هر خانه‌ای چندین نمونه از آنها هست، استفاده کنید.

باید به‌‌تفصیل گفت که اولاً برخی از منابع نادرست و بعضی‌ درست هستند. ثانیاً وجود منابع صحیح به این معنا نیست که برای همه قابل استفاده‌اند، بلکه در برخورد با آنها باید احتیاط کرد. این عرصه مثل دریاست. کسانی که مهارت لازم را ندارند و قصد شنا در این دریا را دارند، باید تحت نظارت نجات غریق و افراد خبره اقدام کنند. البته اگر این افراد به حد نجات غریقی برسند و آن‌ قدر مسلط شوند که نه تنها خود غرق نشوند، بلکه دیگران را هم نجات دهند، نه تنها برای آنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه واجب است که به دیگران کمک کنند.

در میدان مباحث نظری هم باید عالمانی باشند که شبهات انحرافی را مطالعه و بررسی کنند تا بتوانند به آنها پاسخ دهند. اگر آنان‌ شبهات مطرح برای جوانان را ندانند، چگونه می‌توانند پاسخ آنها را بدهند؟ پس دانستن شبهات کفرآمیز برای برخی واجب است، به شرط آنکه در حد نجات غریق باشند و خودشان غرق نشوند و مصداق این شعر نباشند که:

شد غلامی که آب جو آرد

آب جو آمد و غلام ببرد

برخی به قصد راهنمایی دیگران وارد میدان می‌شوند، ولی خود در دام می‌افتند. از این قبیل افراد نمونه‌های فراوان سراغ داریم، به‌خصوص جوانان‌ مجردی که برای ارشاد، هدایت و…در ارتباط با جنس مخالف در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها اقدام می‌کنند، اما عواملی باعث می‌شوند که خودشان غرق شوند. باید بر این نکته تأکید کرد که این امور نه به طور مطلق مجاز و نه به طور مطلق ممنوع‌اند.

 

اولویت‌بندی مسائل و برخورد منطقی و محبت‌آمیز

بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. روشن است که گام اول را هر کسی باید با عقل خودش تشخیص بدهد. اگر قرار باشد در مرحله اول هم تقلید کنیم، این سئوال مطرح می‌شود که از کجا معلوم سخن فردی که از او تقلید کرده‌ایم درست باشد؟ شاید سخن رقیبش درست باشد. وقتی خود نوجوان نقطه شروع را تشخیص ‌داد، باید اولویت‌ها را برای او تعیین  و مسائل بنیادی را که ریشه سایر مسائل‌اند تا آنجا که ممکن است با زبان ساده برای او بیان کنیم. باید برای این امر مهم وقت صرف کرد. اگر کسانی احساس مسئولیت می‌کنند و مؤسسات و نهادهایی را تشکیل می‌دهند، باید بدانند که امروز یکی از واجبات فرهنگی ما این است که مسائل اساسی دین را به زبان ساده در اختیار نوجوانان و جوانان بگذاریم و به اندازه مرتبه فهم آنها پاسخ شبهاتشان را بدهیم. باید سلسله‌ دروسی را برای سنین مختلف در نظر بگیریم. باید با مهربانی، ادب و منطق با فرزندان خود برخورد کنیم، نه اینکه مثلاً بگوئیم: «مبادا چنین کنی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر هر چه دیدی از چشم خودت دیدی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر فرزند من نیستی و عاقّت می‌کنم!».

این‌ تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان‌ را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد  همان‌ طور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذرانده‌اند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد. باید متوجه شود که هر چند این مسائل قابل فهم و یادگیری هستند، اما باید مقدمات آنها را فراگرفت.

کسی نمی‌گوید نخوانید و یاد نگیرید، بلکه نکته مهم این است که یادگیری شرایطی و مقدماتی دارد که باید آنها را آموخت. این حقایق را می‌‌توان با منطق درست به فرزندان فهماند. با مثال‌هایی شبیه به آنچه که در باره شنا بیان شد، می‌توان بسیاری از جوانان را قانع و آنان را متوجه کرد که روحانیون، نه انسان‌های خشک و متحجری هستند که نخواهند کسی فکر آزاد داشته باشد، نه آن چنان به اصطلاح روشنفکرند که بگویند هر کسی هر کتابی را که دوست دارد مطالعه و هر فیلمی را که دوست دارد تماشا کند. معلوم است که عاقبت فرزندان چنین روشنفکرانی چه خواهد شد. فرد ممکن است وقتی متوجه شود شیوه تربیتی او چه بر سر فرزندانش آورده که دیگر کار از کار گذشته باشد و آنها به آلودگی‌های اخلاقی‌ و فسادهای اعتقادی‌ای مبتلا شده باشند‌ که دیگر قابل جبران و  اصلاح نیستند.

مسئله تعلیم و تربیت نوجوانان امر بسیار حیاتی و مهمی است. سعادت نسل آینده ما، بقای دین اسلام و مذهب تشیع و طریقه حقه‌ منوط به این حقیقت است که نسل فعلی چقدر به آینده فکر می‌کند، برخورد ما با نوباوگان، نوجوانان و جوانان‌ چگونه است، اعتماد آنها چقدر جلب و تا چه میزان راهنمایی شده‌اند. ممکن است سئوالاتی مطرح شوند که پدر یا مادر نتوانند پاسخ بدهند. در این‌گونه موارد باید معلمی را به فرزندان خود معرفی کنند تا سئوالاتشان‌ را از او بپرسند.

ما طلبه‌ها باید به‌تدریج مؤسساتی را دایر کنیم که توان پاسخ‌گویی به نیازهای تربیتی جامعه و چنین مراجعاتی را داشته باشند. برای مثال اگر افرادی خواهان برگزاری دوره‌های آموزشی هستند، برایشان استاد بفرستیم و به سئوالات شفاهی و کتبی آنها پاسخ بدهیم. همه مسائل را نمی‌توان با استصحاب و برائت پاسخ داد. البته یادگیری و بیان مسائل فقهی واجب است و ما باید دعاگوی همه بزرگانی باشیم که در طول چهارده قرن زحمت کشیدند و فقه اسلامی را حفظ کردند و به ما آموختند، اما مسائل فراوان دیگری هم هستند که آنها را هم باید فراگرفت و راهی برای ایجاد ارتباط جوانان با آنها را فراهم کرد.

 

گوش ‌فرادادن به سخن، زمینه‌ساز سعادت یا شقاوت

بار دیگر روایت حضرت جواد«ع» را تکرار می‌کنم. حضرت می‌فرمایند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ»: کسی که به ناطقی گوش فرا دهد به تحقیق او را عبادت کرده است.»

قبل از هر چیز شما باید روی این نکته فکر کنیم که چرا امام معصوم در باره گوش فرادادن به یک سخن این قدر سخت گرفته‌اند تا جایی که می‌فرمایند گوش دادن به سخن یک گوینده، پرستش اوست. آیا مقصود این است که انسان به سخن هر کسی گوش فرادهد واقعاً پرستش آن گوینده محسوب می‌شود، یا اینکه امام«ع» در مقام بیان اطلاق نیستند، بلکه می‌خواهند بگویند چنین توانی در سخن هست که یک کسی را از کفر به ایمان یا از ایمان به کفر می کشاند. در اصطلاح امروزی این پتانسیل در صحبت، مکالمه، گفت‌وگو و دیالوگ وجود دارد، نه اینکه هر کسی هر سخنی گفت و دیگری شنید، شنونده، گوینده را پرستش کرده است و اگر به چند گوینده گوش فرادهد، چند معبود دارد و مشرک است. امام می‌خواهند به ما هشدار بدهند که مراقب باشید گوش فرادادن به یک سخن ممکن است شما را به کفر بکشاند و این حقیقتی است که تجربه زیاد نشان داده است.

انسان گاه چنان تحت‌تأثیر افکاری قرار می‌گیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن می‌تواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتاب‌های مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت   می‌فرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به ‌جائی برسد که  غیر خدا را بپرستید.

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس»‏‏: و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید به تحقیق ابلیس را پرستش کرده است.» شاید این‌گونه تعابیر قدری شاعرانه به نظر آیند و از خود بپرسیم سخن گفتن از زبان ابلیس به چه معناست؟ ما که نمی‌دانیم ابلیس به چه زبانی سخن می‌گوید. اصلاً زبان ابلیس تا چه اندازه در ما اثر دارد؟

نفوذ شیطان خود یکی از مسائلی است که شاید اهمیت آن کمتر از اهمیت برخی از فروع فقهی نباشد. قرآن کریم می‌فرماید: «کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَ الْجِنِّ»(۵) : این چنین براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان‌هاى انس و جن گماشتیم‏.» این قرآن است که می‌فرماید ما برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم. آن دشمن کیست؟ تنها یک نفر نیست، بلکه دشمن هر پیغمبری، یک عده از شیاطین هستند. قرآن در این آیه شریفه ابتدا از شیاطین انسانی نام می‌برد و سپس از شیاطینی از جنس جن که ابزار کارشان سخن‌های تزیین شده و زیبا، اصطلاحات و ترکیبات جدید ادبی، اشعار نو و کهنه، حرف‌‌های نوساخته و پرداخته و حرف‌های قشنگی هستند که انسان طبیعتاً دوست دارد آنها را بشنود. خلاصه «زُخْرُفَ الْقَوْل» یا «سخنان آراسته».

مهم‌ترین مسئله‌ای که انسان را به دام شیاطین می‌اندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن می‌گوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن‌ چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهه‌هاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد می‌کند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم. البته ابتدا باید خودمان ایمانمان‌ را تقویت کنیم. اینکه من می‌گویم خودمان، به این جهت است که بنده هم مستثنی نیستم. بنده اعتراف می‌کنم با این سن و اشتغالاتی که به مسائل دینی داشته‌ام، اطمینان ندارم که بتوانم ایمانم را تا لحظه مرگ برسانم. هیچ اطمینانی ندارم. امکان دارد عواملی فکری و احساسی بر من تأثیر بگذارند و بعد از هشتاد سال همین ایمان را هم را از من بگیرند. انسان این‌گونه است. باید مراقب باشیم و برای ایمانمان ارزش قائل شویم و آن را در معرض تندبادها قرار ندهیم.

اما به یاد داشته باشیم که راه حفظ و تربیت فرزندانمان سختگیری نیست، بلکه باید فرزندان را با محبت، زبان خوش، تشویق و با استدلال متناسب با مرتبه فهم و معلوماتشان به‌تدریج با مسائل اعتقادی آشنا ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ تحف‌العقول عن آل الرسول صلی‌الله‌علیه‌وآله، جامعه مدرسین، ص۴۵۶٫

۲ـ الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج۱، ص۵۰٫

۳ـ زمر، ۱۷ و ۱۸٫

۴ـ نهج الفصاحه، دنیای دانش، ۴۴۷٫

۵ـ انعام، ۱۱۲٫

سوتیترها:

 

۱٫

باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد.در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواسته‌ایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت می‌دهیم، هم به او می‌فهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها به‌آسانی به دست نمی‌آید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.

 

 

۲٫

تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان‌ را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد همان‌‌طور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذرانده‌اند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد.

 

 

۳٫

انسان گاه چنان تحت‌تأثیر افکاری قرار می‌گیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن می‌تواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتاب‌های مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت   می‌فرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به ‌جائی برسد که  غیر خدا را بپرستید.

 

۴٫

مهم‌ترین مسئله‌ای که انسان را به دام شیاطین می‌اندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن می‌گوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن‌ چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهه‌هاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد می‌کند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم.

 

 

 

30نوامبر/16

انتظار مسئولانه

 

شرحی بر زیارت جامعه کبیره

آیت‌الله سیداحمدخاتمی

«زیارت جامعه کبیره» جامع‌ترین متن امام‌شناسی شیعه است. در این مقاله به شرح فرازی دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

« مُنتَظِرٌ لاَِمرِکُمْ» منتظر امر شما هستم

واژه منتظر و امر

واژه منتظر واژه ناشناخته‌ای نیست. انتظار حالتی است که شخص چشم به راه چیزی یا روی دادن اتفاقی است و به انجام گرفتن کاری امید دارد.(۱)

«امر» به دو معنی است یکی کار و دیگر فرمان و دستور. جمع آن اوامر و مشتقات آن نوعاً به معنای حکومت است.

« فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ. هنگامی که قیام به امر (یعنی حکومت کردم)(۲) «امره» به معنای ولایت و امارت است « وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛(۳) به خدا سوگند؛ این کفش کهنه پیش من محبوب‌تر از حکومت بر شماست، مگر آنکه در این حکومت حقی را اقامه کنم یا باطلی را دفع نمایم.»

«امارت» به معنای حکومت است «ان هولاء قد تمالئوا علی سخطه امارتی؛(۴) همانا اینان را ناخوش داشتن حکومتم به اتفاق رسانده است.»

 مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِکُمْ

در جمله «« مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِکُم» دو احتمال هست: ۱ـ آنکه مراد از امر ظهور امامان باشد یعنی منتظر ظهور شما هستم ۲ـ یعنی منتظر حکومت شما هستم.

به نظر می‌رسد با توجه به آنکه در جمله بعدی «مرتقب لدولتکم» منتظر دولت شما هستم آمده امر در اینجا به معنای ظهور امامان«ع»  است که در پی آن حکومت امامان شکل می‌گیرد.

متعلق انتظار

«انتظار» چشم انتظاری است، لکن متعلق آنگاه معنای عام است به معنای دمیدن روح امید است و معنای آن این است که: «در نومیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سفید است». این معنای عام آن است که سختی‌ها ابدی نیست آن چنان که آسانی‌ها ماندگار نیستند که: « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا : به‌درستی که با دشواری آسانی است.»(۵) نه بعد از دشواری! یعنی در متن «عسر» یُسر است و بالعکس. این فرهنگ پیوسته چراغ امید را در جان روشن نگه می‌دارد. شاید بتوان گفت در دو روایت ذیل «انتظار فرج» به همین معنای عام است که البته معنای خاص انتظار فرج حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه را شامل است: ۱ـ عن رسول‌الله«ص» انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبِرِ عِبَادَهٌ؛ پیامبر اکرم«ص» فرمود: انتظار فرج با شکیبایی عبادت است.(۶)

۲ـ نیز حضرت فرمود: « اَفْضَلُ الْعِبادَهِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛ برترین عبادت انتظار فرج است.(۷)

و گاه انتظار فرج در روایت اشاره به انتظار فرج حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه دارد. روایات ذیل به این مفهوم اشاره دارد:

۱ـ جناب عبدالعظیم حسنی گوید بر سرورم امام جواد وارد شدم و می‌خواستم از ایشان بپرسم آیا قائم همان مهدی است یا فرد دیگری است؟ پیش از آنکه بپرسم به من فرمود: «اَفضَلُ اعمالِ شیعتنا انتظارُ الفَرَج: برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است.»(۸)

۲ـ حضرت امام صادق«ع» فرمود: «من مات منتظراً لهذا الامر کان کمن کان مع القائم فی فسطاطه لا بل کان کالضارب بین یدی رسول الله«ص» بالسیف؛(۹) هر کس در حال انتظار این امر «ظهور حضرت مهدی «عج»» بمیرد مانند کسی است همراه قائم و در خیمه اوست، بلکه مانند شمشیر زدن در کنار رسول خداست.»

۳ـ راوی (اسماعیل صیفی) می‌گوید مردی بر امام باقر«ع» وارد شد که دفتری همراه داشت، امام به او فرمود این دفتر گفت‌‌وگوکننده‌ای است که به پرسش از دینی برآمده که عمل با آن پذیرفته می‌شود، مرد گفت خدا رحمتت کند این همان است که می‌خواهم، آنگاه امام ارکان دین را بیان فرمود که از جمله آنها «انتظار قائمنا» انتظار کشیدن برای قائم ماست.(۱۰)

۴ـ «ابوخالد کابلی» از حضرت امام سجاد«ع» نقل می‌کند: «… یا أبا خالِدٍ! إنَّ أهْلَ زَمانِ غَیْبَتِهِ، القائِلیِنَ بِإمامَتِهِ، المُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أفْضَلُ مِنْ أهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ ای ابوخالد آنان که در روزگار غیبت او اقامتش را باور دارند و ظهورش را منتظرند از مردم هر روزگار دیگری برترند… .»(۱۱)

۵ـ یکی از القاب حضرت ولی عصر«عج» «منتظر» هست. در روایتی از حضرت امام جواد«ع» آمده است امام بعد از من فرزندم علی است… و امام بعد از او فرزندش حسن …، راوی پرسید امام بعد از حسن کیست؟ امام به‌شدت گریست و فرمود پس از حسن فرزندش قائم به حق است که منتظر است… پرسیدم چرا منتظرش می‌نامند؟ فرمود: «زیرا او غیبتی دارد که روزگارش به درازا می‌کشد و مدتش طولانی می‌گردد و مخلصان خروجش را انتظار می‌کشند و شک‌داران آن را انکار می‌کنند و منکران یاد کردن او را مسخره می‌کنند و وقت‌گذران درباره آن دروغ می‌گویند و عجله‌کنندگان در آن هلاک می‌شوند و تسلیم‌شدگان نجات می‌یابند.»(۱۲)

اینها برخی از روایاتی است که انتظار را به معنای ویژه مهدویت که انتظار موعود امم حضرت مهدی«عج» است.

«انتظار» ارزش بزرگ

در روایات، انتظار از ویژگی‌های معتقدان به حضرت در عصر غیبت کبری برشمرده شده و ازآن به عنوان یک ارزش بزرگ یاد شده است. در برخی از روایات، انتظار عبادت(۱۳) در بعضی افضل اعمال(۱۵) و در برخی محبوب‌ترین اعمال،(۱۶) و در بعضی افضل از جهاد شمرده شده است.(۱۷) این تعابیر گویای ارزش والای انتظار در عصر غیبت حضرت ولی عصر«عج» است.

تجلی انتظار

انتظار کفی دارد و سقفی، کف انتظار ابراز ارادت به حضرت ولی‌عصر«عج»، دعا برای تعجیل فرج حضرت و اعلام آمادگی برای فداکاری در رکاب ایشان و دلیلش هم سفارش مؤکد امامان برای تعجیل فرج حضرت است. امام عسکری«ع» فرمود: «والله لیغیبن غیبه لا ینجوا فیها من الهلکه الا من ثبت‌الله عز و جل علی القول بامامته و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه؛(۱۸) به خدا سوگند او چنان غایب می‌شود که تنها کسی از هلاک شدن نجات می‌یابد که خدای او را بر اعتقاد به امامتش استوار و در آن روزگار به دعا برای تعجیل در فرجش موفق بدارد.»

و دعاهای فراوانی که از امامان در زمان‌های مقدس از جمله ماه رمضان، روز جمعه، شب نیمه شعبان، روز عرفه، روز عاشورا و…،(۱۹) برای تعجیل در فرج حضرت رسیده است، ولی اینها کف است.

سقف انتظار فرج انتظار عملی و آن فراهم کردن زمینه‌های ظهور حضرت است. انتظار عملی آن است که در تمامی عرصه‌ها زندگی امام زمان‌پسند داشته باشیم. عصر غیبت، عصر کنار نهادن وظایف مسلمانان در امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با ظلم و تلاش در راه گسترش عدالت نیست، بلکه عصر تلاش بیشتر برای دینداری و گسترش دین است و این کار سخت و پررنجی است.

در روایتی در مورد سختی دینداری در عصر غیبت دو تعبیر آمده است: نبی‌اکرم«ص» فرمود: …لاحدهم اشد بقیه علی دینه من خرط القتاد فی اللیله الظلماء او کالقابص علی جمر الغضا؛ …هرکدام از آنها بر دین خدا پایدارتر از کسی است که در شب تاریک شاخه پرتیغ قتاد (مغیلان درختچه‌ای است که شاخه آن تیغ‌های بسیار تیزی دارد) را صاف‌ و تهی از خار کند یا مانند کسی که آتش غضا (درخت گز درختی است که چوب آن محکم و بادوام و آتش آن دیرپا و پرحرارت است) به دست گرفته است.(۲۰)

واژه‌های «خرط القتاد» و «القابض علی جمر الغضی» نشان‌دهنده سختی دینداری در عصر غیبت است.

 

سختی انتظار مسئولانه

تعابیر ذیل درباره منتظران گویای آن است که انتظار تنها «زبان قال» نیست، بلکه زبان عمل است آن هم در سخت‌ترین شرایط آن:

۱ـ منتظر حضرت ولی‌عصر«عج» مانند رزمنده رکاب رسول‌الله«ص» است …بل کان کالضارب بین یدی رسول‌الله بالسیف …؛ مانند شمشیرزن در کنار پیامبر«ص» است.(۲۱)

هو کم کان مع رسول‌الله، مانند کسی است که همواره همراه پیامبر است.(۲۲)

امام صادق«ع» فرمود: « …بل کمن قارع معه بالسیف… لا والله الا کمن استشهد مع رسول الله(۲۳) مانند شمشیرزن همراه پیامبر«ص»… مانند کسی که در رکاب پیامبر شهید شده است.»

امام صادق«ع» فرمود: «کم شهد مع رسول الله«ص» بدرا؛ مانند کسی است که در جنگ بدر همراه پیامبر بوده است.»(۲۴)

۲ـ حضرت مولی علی«ع» فرمود: «المُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللّه: منتظر امر ما مانند کسی است که در راه خدا در خون غلتیده است.»(۲۵)

۳ـ منتظر حضرت ولی عصر«عج» مانند رزمنده رکاب حضرت است.

حضرت امام صادق«ع» فرمود: «العارف منکم هذا الامر المنتظر له المحتسب فیه الخیر کمن جاهد والله مع قائم آل محمد بسیفه…؛ آن کس از شما که این امر «ولایت و قیام» را بشناسد و منتظر آن باشد و این را خداخواهانه و نیکوکارانه (نه ریاکارانه) دنبال کند به خدا سوگند مانند کسی است که با شمشیرش همراه قائم خاندان آل محمد«ص» جهاد می‌کند.» (۲۶)

این تعابیر و امثال آن گویای آن است که منتظران واقعی در عصر غیبت چه در عرصه جنگ سخت و چه در عرصه جنگ نرم رزمنده‌اند. آمادگی دائم برای ظهور حضرت و رزم در رکاب حضرت دارند، جانشان مملو از محبت خداست، از اولیاء خدایند: أ«ُولئکَ أَوْلِیاءُالله الَّذینَ لاَخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون: آنان اولیاء خدایند که نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند.»(۲۷)

 

منتظران و فضائل اخلاقی

منتظران حضرت ولی عصر«عج» آراسته به فضائل اخلاقی‌اند. امام صادق«ع» فرمود: « مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنتَظَر؛ آن کسی که دوست دارد که از اصحاب حضرت قائم باشد، پس منتظر حضرت باشد، پرهیزکارانه عمل کند و آراسته به فضائل اخلاقی بوده و منتظر باشد.»(۲۸)

 

انتظار مسئولانه

در این فراز زائر خود را منتظر ظهور و حاکمیت آنان می‌نامد. معنای این سخن این است که:

الف) از وضعیت موجود ناراضی است

ب) امید به گشایش در زمان آینده دارد

ج) مسئولیت‌پذیر است.

این انتظار مسئولانه است «شخص منتظر مسئول، حالتی سازنده، فعال، پویا و تأثیرگذار دارد؛ وضعیت موجود را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند تا زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی برای ظهور امام را آماده کند. او نه تنها از منظر ویژگی‌های فردی، خود را شخصی آماده برای عصر ظهور تربیت می‌کند، بلکه از منظر دانش و مهارت‌های اداری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز آمادگی کامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور و توانایی اداره جامعه مهدوی را دارد. جامعه مهدوی، جامعه‌ای پویا، آماده، گوش به فرمان و شایسته آرمان مهدوی است، از این رو  باید به پدید آوردن زمینه‌ها و آمادگی‌های اجتماعی، تشکیلاتی و فرهنگی نیز توجه داشت.

انتظار فرج مسئولانه، به معنای باور اهداف جامعه مهدوی است. منتظر مسئول می‌داند که عدالت فراگیر و جهانی تنها در سایه دولت مهدوی پدید می‌آید و در محدوده قدرت و عمل خویش، آماده‌سازی زمینه‌های ورود به آن دوره را وظیفه خود می‌شمرد. تکامل انسان و جامعه، کوشش در مسیر بازسازی جامعه براساس قسط و عدل و مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی از جمله نمودهای انتظار مسئولانه است.

امام صادق«ع» به این انتظار مسئولانه اشاره کرده و فرموده است: «لَیُعِدَّنَّ أحَدُکُم لِخُروجِ القائِمِ وَلَو سَهماً؛ هریک از شما باید خود را برای خروج قائم آماده کند هر چند فراهم آوردن تیری باشد.»(۲۹)

حضرت امام زین‌العابدین«ع» نیز ضمن برشمردن فضائل منتظران به مسئولیت آنها اشاره کرده و فرموده است: «اولئک المخلصون حقا و شیعتنا صدقا و الدعاه الی دین الله سراً و جهراً؛(۳۰) آنان مخلصان حقیقی، شیعیان راستین ما و دعوتگران به دین خدا در پیدا و نهان هستند.(۳۱)

آنگاه زائر در پی ابراز انتظار ظهور، اشتیاق خود را برای دولت مهدوی ابراز می‌دارد

به یاری خداوند در مقاله آینده به ویژگی‌های این دولت کریمه می‌پردازیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ لغتنامه دهخدا، ۲/۲۹۶۲.

۲ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

۳ـ‌ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳.

۴ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۹.

۵ـ انشراح، ۶.

۶ـ بحارالانوار، ۵۲/۱۴۵.

۷ـ کمال‌الدین، ص ۲۸۷، بحارالانوار، ۵۲/۱۲۵.

۸ـ کمال‌الدین، ص ۲۷۷، بحارالانوار ۵۱، ص ۱۵۶.

۹ـ کمال‌الدین، ص ۳۳۸، بحارالانوار، ۵۲/۱۴۶.

۱۰ـ الکافی ۲، ص ۲۲، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲.

۱۱ـ کمال‌الدین، ص ۳۱۹، بحارالانوار، ۳۶/۳۸۶.

۱۲ـ کمال‌الدین، ص ۳۷۸، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۰.

۱۳ـ امالی شیخ طوسی، ص ۴۰۵، بحار ۵۲، ص ۱۲۲.

۱۴ـ کمال‌الدین، ص ۲۸۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵.

۱۵ـ کمال‌الدین، ص ۳۷۷، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۶.

۱۶ـ من لا یحضره الفقیه، ۴/۳۸۲، بحارالانوار ۷۷/۳۷۶.

۱۷ـ تحف‌العقول، ص ۳۷.

۱۸ـ کمال‌الدین، ص ۳۸۴، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳.

۱۹ـ ر.ک، دانشنامه امام مهدی بر پایه قرآن و حدیث و تاریخ، جلد ششم.

۲۰ـ بصائر الدرجات، ص ۸۴، بحارالانوار، ۵۲، ص ۱۲۳.

۲۱ـ کمال‌الدین، ص ۳۳۸، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۱.

۲۲ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵.

۲۳ـ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۸، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۶.

۲۴ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۷.

۲۵ـ کمال‌الدین، ص ۶۴۵، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳.

۲۶ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۴۱.

۲۷ـ کمال‌الدین، ص ۳۵۷، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۹.

۲۸ـ الغیبه نعمانی، ص ۲۰۰.

۲۹ـ الغیبه نعمانی، ص ۳۲۰، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶.

۳۰ـ کمال‌الدین، ص ۳۰۹، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۸۶.

۳۱ـ دانشنامه امام مهدی برپایه قرآن و حدیث و تاریخ، جلد پنجم، صص ۳۱۱ـ۳۱۰ (در تدوین این مقاله از این کتاب بهره فراوانی بردم).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انتظار» چشم انتظاری است، لکن متعلق آنگاه معنای عام است به معنای دمیدن روح امید است و معنای آن این است که: «در نومیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سفید است». این معنای عام آن است که سختی‌ها ابدی نیست آن چنان که آسانی‌ها ماندگار نیستند.

 

۲٫

شخص منتظر مسئول، حالتی سازنده، فعال، پویا و تأثیرگذار دارد؛ وضعیت موجود را برنمی‌تابد و تلاش می‌کند تا زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی برای ظهور امام را آماده کند. او نه تنها از منظر ویژگی‌های فردی، خود را شخصی آماده برای عصر ظهور تربیت می‌کند، بلکه از منظر دانش و مهارت‌های اداری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز آمادگی کامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور و توانایی اداره جامعه مهدوی را دارد.

 

 

30نوامبر/16

پایداری در خط امام، راه پیروزی بر استکبار جهانی

 

 

استاد اصغر طاهرزاده

انقلاب اسلامی؛ یک «نه»‌ بزرگ به زندگی بی‌هدف

*وقتی قرآن تا قیام قیامت افق ادامه‌‌ حیات اسلامی را در مقابل انسان می‌گشاید، هرکدام از ما می‌توانیم راز پیروزی‌ها و شکست‌های جهان اسلام را بر اساس وحی الهی تعیین کنیم.

* مرگ یک مسلمان مرگ امکان او در مسیری است که می‌توانست از طریق آن به تعالی برسد. هرچند انسان معاصر انسان متفاوتی شده است، ولی ماهیت وجودی او حقیقت پایداری است که تنها از طریق معارف الهی به تعالی می‌رسد، هرچند با پیچیده‌شدن فرهنگ و تمدن، جنگ و صلح هم غامض‌تر شده است، ولی باز هم انسان باید نسبت خود را در همه‌ عرصه‌های زندگی با خالق خود و با پیام او تنظیم کند تا زندگی ادامه یابد، وگرنه همواره در توهم سعادت و آرامش به سر خواهد برد.

* انقلاب اسلامی آمد تا مردم به زندگی فارغ از دغدغه‌های انسانی «نه»، بگویند و از زندگی بی‌هدف خود نجات یابند  و در این راستا، اسلام در پی ناکارآمدی ادیان تحریف شده، توسط خداوند و از طریق حضرت محمد«ص» به بشریت عرضه شد.

*وقتی بشریت خود را گرفتار عالم ساخته و پرداخته خویش کرده است، برای رهایی از آن طالب آرامش می‌شود. برای برخی از مردم، بازگشت به دین پاسخ به این نیاز است؛ البته نه به ‌عنوان عملی از سر ایمان، بلکه برای فرار از یک تردید تحمل‌ناپذیر. این‌گونه بازگشت به دین در جای خود تبعاتی دارد که یکی از آنها تغییر درک از دین و کارکرد آن است.

*در چنین فضائی آرامش یعنی رهائی از تنش و فشار، نه آرامش به قصد نیل به حقیقت. مردم زمان ما آرامش بدون محتوا می‌خواهند.

* انقلاب اسلامی به بشریت ارائه شد تا او را از تمدنی که عامل همه‌ بحران‌های  امروز بشری است رها سازد و زندگی زمینی را به آسمان متصل کند، نه آنکه با تخلیه‌ روانی، آرامش موهومی را به او ارائه دهد که در واقع ادامه‌ همان فرهنگ غربی است.

*سنت‌های کهن با اعتقاد به طرحی فراگیر در عالم، از طریق خداوند ایجاد اطمینان و اعتماد می‌کردند. مدرنیته از آغاز، همه سنت‌ها را افسون خواند و با تکیه بر عقلانیتی خاص که بر اساس سوژه شکل گرفته بود، پیروان همه‌ فرهنگ‌ها را افسون‌زده دانست؛ اما خود مدرنیته با افسون‌کردن دیگر فرهنگ‌ها بود که جهانی شد! در همه‌ باورها تردید ایجاد کرد و همه‌ مبانی و ارکان را متزلزل ساخت. حال سئوال این است: آیا مدرنیته با چنین خصلتی حاوی مبنا و رکنی هست که ما بتوانیم برای ادامه‌ حیات خود به آن دل ببندیم؟

*بر اساس تقابل مبنایی بین انقلاب اسلامی به عنوان نماینده‌ اسلام در این دوران با وجه انحرافی اهل کتاب، ما باید جایگاه خود را معلوم کنیم. قرآن ما را متوجه این امر می‌کند و می‌فرماید:

«وَ لَن تَرضى‏ عَنکَ الیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصیر»(۱) یهود و نصاری از شما راضی نمی‌شوند، مگر آنکه شما از اسلام دست بردارید و همان نگاهی را که آنها به عالم و آدم دارند به عنوان هدایت و رستگاری بشر قبول کنید، ای پیامبر! به آنها اعلام کن هدایت الهی تنها هدایت واقعی است نه آنچه که شما با فکر خود برای بشریت طراحی کرده‌اید. شما مسلمانان نیز بدانید اگر بعد از آنکه به نور وحی الهی، حقیقت برایتان روشن شد، ‌امیال و هوس‌های یهود و نصاری را دنبال کنید، انتظاری از ولایت الهی و نصرت و یاری او که از طریق اسلام بر شما گشوده شد، نداشته باشید.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«عمده این است که [انسان] اسیر کلیشه‌های تحمیلی نظام سلطه نشود. تفکّرات و مفاهیمی از سوی تبلیغات پُرحجم نظام سلطه، به‌طور شبانه‌روزی در سرتاسر عالم پراکنده می‌شوند. یکی از مهم‌ترین مسائل این است که ما اسیر نشویم… با زبان‌های مختلفی هم مقاصد خود را بیان می‌کنند. آیا ما هم بایستی همرنگ جماعت بشویم و همان‌ها را مطرح و تکرار کنیم؟ نه، ما خودمان مبانی فکری داریم. استکبار در صدد است کلیشه‌های مورد نظر خود را به همه‌ آحاد ملت‌ها، به‌خصوص به مسئولان و افراد مؤثر کشورها؛ یعنی دولت‌ها، نمایندگان مجالس، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان و به قول خودشان اتاق‌های فکر تحمیل کنند. آنان مایلند که همه مردم، جهان را از منظر آنها ببینند؛ مفاهیم مورد تأکید آنها را با رویکرد و نگاه آنها تشخیص بدهند و بشناسند. این رویکرد سلطه‌طلبانه‌ای است که با آن مفاهیمی را جعل یا دستکاری و معنا می‌کنند و مایلند همه، طبق فرمول آنها این مفاهیم را بفهمند و به‌کار بگیرند و در ادبیاتشان از آنها استفاده کنند.»(۲)

 

راه‌های نفوذ فرهنگی دشمن

*قرآن می‌فرماید یهود و نصاری در هیچ ‌حالی در مقابل شما کوتاه نمی‌آیند، مگر آنکه شما را به رنگ خود درآورند. خداوند می‌خواهد با این هشدار به ما خبر بدهد که در زمینه حفظ هویت اسلامی خود هیچ گاه از سوی آنان احساس امنیت نکنید و بدانید که دارند فضای ذهنی شما را با زیبا جلوه ‌دادن ملاک‌های خود تصاحب کنند، چون فقط در آن صورت است که نفوذ در شما آسان می‌شود.

اگر ما از منظومه‌ فکری خود یعنی از انقلاب اسلامی و نفی ظلم و استکبار و استبداد که در دنیا زلزله ایجاد کرده است عدول کنیم و با آویزان‌شدن به قدرت‌های دنیا، به دنبال سعادت باشیم، مرگ آزادی و استقلال خود و نابودی همه‌ امکاناتی را که خداوند برای تعالی ما در اختیار ما قرار داده است و تنها با دست‌های معجزه‌گر جوانان انقلابی و امید به آینده‌ این ملت ظهور خواهد کرد، رقم زده‌ایم.

 

بی‌تعلقی غرب به حقایق پایدار

*وقتی می‌توانیم نسبت خود با فرهنگ استکباری را درست تعریف کنیم که بدانیم بدبینی در تفکر اروپایی نسبت به آینده‌ خود، از نیمه‌ دوم قرن نوزده شروع شد. فیلسوف بدبین، شوپنهاور، نماد وجه یأس‌آور فرهنگ مدرن است. او می‌داند که در غرب بنیان‌ها فرو ریخته‌اند و سخن‌گفتن از بنیان‌ها یا نشانه بلاهت است یا بی‌توجهی به زمانه و تکیه بر ساخته‌های ذهنی.

بدیهی است که  از عدم پایبندی به حقیقت پایدار کاری بر نمی‌آید در جوهر فرهنگ و اندیشه‌ غربی خاصیت بی‌تعلقی نسبت به حقایق نهادینه شده است. آیا انقلاب اسلامی که نظر به حقایق پایدار عالم دارد می‌تواند با چنین تفکر و فرهنگی کنار آید و بدان اعتماد کند؟ و یا باید به توصیه‌ قرآن عمل نماید که در مورد چنین قومی می‌فرماید: «لا یَرقُبُونَ فی‏ مُؤمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً وَ أُولئِکَ هُمُ المُعتَدُون‏»(۳) اینان در معامله‌ با مؤمنین هیچ پیمانی را نگه نمی‌دارند و متجاوز به حقوق دیگران هستند.

عدم پایبندی به حقایق پایدار در تمام دوره‌ها در شخصیت استکباری فرهنگ غربی ظهور داشته است و در این میان کسانی از روح غربی آگاهی لازم را دارند که از هوشمندی زیادی برخوردارند. رهبر معظم انقلاب می‌فرمانید: «همه بدانند دشمن می‌خواهد چه‌ کند… با لبخند دشمن و با احیاناً یک مساعدت کوتاه‌مدت دشمن … فریب نخوریم.»(۴)

 

محدودیت غرب در ساخته‌های ذهنی

*انسان غربی بیش از آنکه در جهان واقعی حضور داشته باشد، در جهان مجازی زندگی می‌کند و همین رویکرد موجب تغییر تلقی او از انسان شده و چون مغلوب عالَم مجازی است، ریشه‌ها و اصول خود را گم کرده است و شاید بهتر باشد بگوئیم که اساساً ریشه و اصولی را نمی‌شناسد تا ما بتوانیم بر اساس آنها روی قول‌هایش حساب کنیم. هیچ اطمینانی به انسان غربی نیست و به دلیل تقابل با هر امر قدسیِ جدّی، هرکاری که از دستش برآید بر ضد انقلاب اسلامی انجام می‌دهد.

*کسی که اساس مناسبات خود را بر امکانات جهان مجازی گذاشته است، مرجعی برای تعیین جایگاه خویش ندارد و به همین جهت همواره در معرض  فروپاشی است. بروز صورت‌های آشفته فرهنگ غربی و نقض تعهدات توسط آن، همه به این دلیل است که غرب به ساخته‌های ذهنی خود محدود شده است.

* جنگ‌های صدساله‌ اخیر همه نشان داده‌اند که علم و تکنولوژی به مثابه عوامل اصلی خوش‌بینی به آینده، چه بسا مؤثرترین ابزار فلاکت و نابودی انسان هستند. حداقل انتظار حکیمانه زمان ما، انتظار گشایش‌های د ربنیان‌های فکری بشر معاصر است. ملت ایران برای نجات خویش از سرنوشت محتوم غرب قیام کرد و وقتی ملتی برای نجات خویش قیام می‌کند، بدیهی است که از آینده‌ای دفاع می‌کند که علی‌القاعده ادامه‌ گذشته‌ غرب‌ نیست، زیرا متوجه شده است که فرهنگ غربی در حالی‌که همه‌ فرهنگ‌ها را دگرگون و همه‌ اقوام را درگیر مسائل خود کرده است، اما در مسیر آینده‌ای سخت ظلمانی قرار دارد. بنابراین باید اصول و جهت‌گیری‌هائی غیر از راه پیموده شده غرب اتخاذ گردد و تقابل انقلاب اسلامی با فرهنگ غربی در چنین فضائی شکل گرفته است و مطلقاً یک تقابل موهوم نیست.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند:

«البته امروز دشمن، استکبار جهانی است. استکبار جهانی هم یک امر موهوم نیست؛ بلکه یک امر واقعی است و مصادیق روشنی دارد. آمریکا بزرگ‌ترین مصداقش است و پشت سر هیئت حاکمه‌ آمریکا، کمپانی‌ها و تراست‌ها و کارتل‌ها و سرمایه‌داران جهان‌خواری قرار دارند که غالباً صهیونیست هستند و در همه‌ جا گسترده‌اند. مخصوص آمریکا هم نیست. اینها در اروپا هم به‌شدت نفوذ دارند، در بعضی جاهای دیگر هم همین‌ طور. این معنای استکبار است. شیشه‌ عمر این استکبار با یک حرکت اسلامی شکسته خواهد شد و پیدایش این حرکت با انقلاب اسلامی انجام گرفته و ادامه‌ آن با جمهوری اسلامی و تداوم حرکت جمهوری اسلامی در خط انقلاب تأمین شده است و آینده هم به همین‌ شکل پیش می‌رود»(۵)

*با توجه به اینکه انسان غربی هیچ هویتی را برای خود نگه نداشته و در فضا معلق است، باید انتظار هرگونه حرکت غیرعاقلانه‌ای را از او داشت و بنا به توصیه‌ قرآن باید خود را مجهز و آماده کرد، تا حتی در حین نماز‌ خواندن هم غافلگیر نشویم.  بنا به چنین توصیه‌ای بود که در جنگ‌ها عده‌ای در حین تقابل با دشمن به نماز می‌ایستادند و عده‌ای مواظب بقیه و اسلحه‌های خود بودند، زیرا «وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَو تَغْفُلُونَ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمیلُونَ عَلَیکُم مَیْلَهً واحِدَهً وَ لا جُناحَ عَلَیکُم إِن کانَ بِکُم أَذىً مِن مَطَرٍ أَو کُنْتُمْ مَرضى‏ أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً»(۶) کفار دوست دارند که شما از اسلحه‌ها و امکانات‌تان غافل شوید تا برق‌آسا به شما حمله کنند، در حالی‌که اگر مواظب دشمن باشید، خداوند بنا را بر این گذاشته که عذاب خوارکننده‌ای را برای دشمنان شما آماده کند و هیبت آنها را فرو ریزد.

معنای خط امام

*این خطی است که توسط حضرت امام در  تاریخ معاصر به وجود آمد و هرکسی که می‌خواهد آن خط نورانی را ادامه دهد، حتی یک لحظه هم نباید از تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ غربی وجود دارد، غفلت کند و باید خودآگاه و زمان‌آگاه باشد، زیرا انسان با خودآگاهی به زمانه، اصیل می‌شود و شرط خودآگاهی به زمانه، افق‌داشتن است و نه اسیر روزمرگی‌ها بودن.

کار اصلی متفکران در این دوران

*کسی که رو به آینده نداشته باشد، البته به سوی آینده کشانده می‌شود، ولی این نوع رو به ‌آینده‌ رفتن اصالت ندارد، چنین انسانی نسبت به زمانه خود آگاهی ندارد و در نتیجه بی‌آینده است. مواجهه با آینده، قدرت روح و فکر می‌خواهد. آینده گاهی به مثابه‌ جلال الهی در وجود آدمی، خوف ایجاد می‌کند و لذا وظیفه اصلی یک متفکر پس از کسب آمادگی‌های لازم، اندیشیدن در باره‌ آینده‌ای است که امکان تعالی بشر در آن نهفته است و این راز رهایی از کلیشه‌های فکری فرهنگ استکباری است.

رهبر بصیر انقلاب می‌فرمایند:

«نیروهای مؤمن ما در سرتا سر کشور بدانند که حرکت به‌ سمت اهداف و آرمان‌های اسلامی است. در این هیچ تردیدی نیست. همه خودشان را آماده نگه بدارند. همه آماده باشند. نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور ـ که بحمدالله اکثریّت قاطع این کشور را هم تشکیل می‌دهند ـ آماده‌ ‌کار باشند. آماده‌ ‌کار به معنای آماده‌ جنگ نیست. یعنی هم آماده‌ کار اقتصادی باشند، هم آماده‌ کار فرهنگی، هم آماده‌ کار سیاسی، هم آماده‌ حضور در میدان‌ها و عرصه‌های مختلف. ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهت‌گیری‌های دشمن که شب و روز نمی‌شناسد، ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم.

وعده‌ الهی خدای متعال راست است. باید به خدا پناه ببریم و به وعده‌ الهی سوءظن نداشته باشیم. ‌خدای متعال لعنت کرده است کسانی را که به خدا سوءظن داشته باشند: «الظّآنّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دآئِرَهُ السَّوءِ وَ غَضِبَاللهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا» حسن ظن به خدا این است که وقتی می‌گوید: «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»، این را باور کند. این حسن ظنّ به خداست. وقتی می‌فرماید: «لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»، این را باور کنیم. اگر حقیقتاً نیت ما نصرت دین الهی است، بدانیم که خدای متعال نصرت خواهد کرد و تردیدی در این زمینه نداشته باشیم. وقتی انسان با این روحیه حرکت کرد، آن‌ وقت انشاءالله سکینه‌ بر دل‌های ما نازل خواهد شد»(۷)

طلوع راه نجات بشر

* مهم‌ترین کاری که از ما برمی‌آید پایداری در تاریخی است که از طریق حضرت امام گشوده شد. اگر این پایداری با جدیت تمام شکل گیرد، نصرت خدا حتمی است و از افق انسان متعلق به انقلاب اسلامی، راه نجات بشر طلوع خواهد کرد. حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ و سیر و حرکتی که تا به حال داشته، خبر از آن می‌دهد که انسان در آستانه‌ برقراری نسبتی خاص با خداوند است که به کمک آن نسبت، زمین، زمینی دیگر و آسمان، آسمان دیگری خواهد بود.

انسان معاصر تحت سلطه‌ فرهنگ غربی با وجود قدرت و اطلاعات بی‌نظیری که دارد بیش از گذشته گرفتار دلهره و اضطراب است و بیش از همیشه زیر سلطه‌ کمیت‌ها قرار دارد. با تجلی هر چه بیشتر روح انقلاب اسلامی در مناسبات بشر است که این سیر تغییر می‌کند و آرامش و اطمینان قلب و حاکمیت کیفیت‌ها به تاریخ باز می‌گردد. فرهنگ غربی این را خوب احساس کرده و از آنجا که توان چنین تغییری را از دست داده است، در صدد تغییر جایگاه انقلاب اسلامی است، در حالی‌که تجربه نشان داده است که با ناکامی بیشتری رو به‌ رو خواهد شد.

البته این به شرطی است که ما با اتخاذ مواضع انقلابی مبتنی بر مبانی امام بزرگوار در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی حاضر شویم، زیرا دشمن از جایی نفوذ می‌کند که روحیه‌ تقابل با نظام استکباری در آنجا ضعیف باشد.

فراموش نکنیم  که خداوند هیچ ‌راهی را برای دخالت کفار در امور مسلمین باز نگذاشته و با آیه‌ «لَن یَجعَلَ اللَّهُ لِلکافِرینَ عَلَى المُؤمِنینَ سَبیلاً»(۸) هشدار می‌دهد گه در مسیر جذب ولایت الهی در امورتان، هیچ نیازی به گشودن راه نجات از طریق کافران ندارید.

بنابراین هیچ مشکلی از ما توسط غرب حل نمی‌شود، این پیام اصلی انقلاب اسلامی است، وگرنه گرفتار شیفتگی‌های پوچ و بی‌ثمر غرب خواهیم شد. زیرا اگر دشمن غربی احساس کند به او نیاز داریم، فخرفروشی می‌کند و این یعنی شروع بی‌رنگ‌ شدن عزتی است که خداوند به ما داد. با عادی ‌شدن روابط ما با آمریکا بی‌رنگ ‌شدن این عزت شروع می‌شود و تقابل تمدنی انقلاب اسلامی با آمریکا که موجب حضورایران در خط مقاومت منطقه است، تضعیف می‌گردد.

مک‌دونالد و کوکاکولا و برجام؛ همه بهانه هستند و تنها با توجه به ذات فرهنگ غربی و جایگاه قدسی انقلاب اسلامی است که می‌توان از چنین دام‌های شیطانی‌ای رهایی یافت. جایگاه قدسی انقلاب اسلامی را می‌توان در اصول مکتب امام که به تعبیر رهبر معظم انقلاب عبارتند از: «اسلام ناب محمدی» و «نفی اسلام آمریکایی» و «اعتماد به صدقِ وعده‌ الهی» و «بی‌اعتمادی به مستکبران» دنبال کرد.

غفلت از این موضوع تحریف شخصیت آن بزرگوار و تحریف صراط مستقیم ملت ایران است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر

راه امام گم و یا فراموش فراموش و یا خدای ناکرده عمداً به کنار گذاشته شود، ملت ایران سیلی خواهد خورد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱٫بقره / ۱۲۰

  1. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  2. توبه/۱۰
  3. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  4. همان
  5. نساء/۱۰۲
  6. ۱۲/۶/۹۴ در دیدار با اعضای خبرگان
  7. نساء/۱۴۱

 

 

سوتیترها:

۱٫

مهم‌ترین کاری که از ما برمی‌آید پایداری در تاریخی است که از طریق حضرت امام گشوده شد. اگر این پایداری با جدیت تمام شکل گیرد، نصرت خدا حتمی است و از افق انسان متعلق به انقلاب اسلامی، راه نجات بشر طلوع خواهد کرد. حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ و سیر و حرکتی که تا به حال داشته، خبر از آن می‌دهد که انسان در آستانه‌ برقراری نسبتی خاص با خداوند است که به کمک آن نسبت، زمین، زمینی دیگر و آسمان، آسمان دیگری خواهد بود.

 

۲٫

اگر ما از منظومه‌ فکری خود یعنی از انقلاب اسلامی و نفی ظلم و استکبار و استبداد که در دنیا زلزله ایجاد کرده است عدول کنیم و با آویزان‌شدن به قدرت‌های دنیا، به دنبال سعادت باشیم، مرگ آزادی و استقلال خود و نابودی همه‌ امکاناتی را که خداوند برای تعالی ما در اختیار ما قرار داده است و تنها با دست‌های معجزه‌گر جوانان انقلابی و امید به آینده‌ این ملت ظهور خواهد کرد، رقم زده‌ایم

 

 

30نوامبر/16

بشارت‌های قرآن

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقدیری

یکی از معارف امیدآفرین، امیدها و بشارت‌هایی است که خداوند در قرآن به مؤمنین داده است. انسان مأیوس وقتی آینده شیرین و خوشی را که خداوند در قالب خبرهای خوش و یا وضعیت بهتر برایش رقم زده است می‌بیند، امیدوار می‌شود، به‌ویژه که وعده‌ها و بشارت‌ها از سوی خدایی است که وعده‌های او کذب نیست و قدرت او هم برای تحقق آنها فوق قدرت‌هاست.

به نمونه‌هایی در قرآن اشاره می‌کنیم.

الف) « وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَهُم فِیهَا خَالِدُون؛(۱) به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند بشارت ده که باغ‌هایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاری است. هر زمان که میوه‏اى از آن به آنان داده شود مى‏گویند این همان است که قبلاً به ما روزى داده شده بود. (ولى اینها چقدر از آنها بهتر و عالی‌تر است) و میوه‏هایى که براى آنها آورده مى‏شود، همه (از نظر خوبى و زیبایى) یکسانند و براى آنان همسرانى پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.»

ب) « وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوف وَالْجُوعِ وَنَقصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِین؛(۲) قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‏ها آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت‏کنندگان.»

ج) « لتَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ المُنکَر… وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ …»؛(۳) مؤمنـان کسـانی‌اند که از غیر خدا روی برتافته و به سوی او بازگشته‌اند و او را عبادت می‌کنند و زبانشان به ستایش او گویاست و پیوسته برای عبادت از مسجدی به مسجد دیگر در رفت و آمدند و رکوع می‌کنند و به درگاه خدا سجده می‌برند علاوه بر اینها به وظایف اجتمـاعی خود عمل می‌کنند و مردم را به کار پسندیده فرا می‌خوانند و از کار ناپسند باز می‌دارند و در هر حال پاسدار مقررات الهی‌اند، اینان را (ای پیامبر) به بهشت و سعادتی بزرگ نوید ده.»

د) « نَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیم؛(۴) تو فقط کسى را انذار مى‏کنى که از این یادآورى (الهى) پیروى کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد. چنین کسى را به آمرزش و پاداشى پرارزش بشارت ده.»

هـ) « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۵) به یقین کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند که نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.»

علاوه بر آیات فوق، آیات و اخبارى که درخصوص رجا و امیدوارى و حسن ظن به خدا و غفران و بخشش او وارد شده‌اند که در این نوشتار به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم:

«مردى در حالت جان دادن بود و حضرت امیرالمؤمنین«ع» بر بالین او حاضر بودند، عرض کرد که خود را می‌یابم که از گناهان ترسان و به رحمت پروردگار امیدوارم. حضرت فرمود که در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمى شود، مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد می‌رساند و از آنچه می‌ترسد ایمن می‌کند».(۶)

حضرت رسول«ص» فرمودند: «در روز قیامت خداوند عالم به بنده می‌فرماید که چه چیز مانع شد تو را از اینکه منکر را دیدى و نهى از آن نکردى؟ اگر در این وقت عذر آورد که پروردگارا! به تو امیدوار بودم و از مردم مى ترسیدم. خدا مى فرماید که این گناه تو را آمرزیدم».(۷)

و باز از آن حضرت منقول است که مردى را داخل جهنم کنند، پس در آنجا هزار سال معذب باشد. روزى فریاد کند که یا حنان یا منان، خداوند عالم به جبرئیل مى‌فرماید برو بنده مرا نزد من آور. پس جبرئیل«ع» او را بیاورد و در موقف پروردگار بدارد. پس خطاب الهى رسد که جاى خود را چگونه یافتى؟ عرض کند که بد مکانى بود. خطاب رسد که او را به جایى که داشت برگردانید. آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند. خداى تعالى فرماید که چرا به عقب نگاه می‌کنى؟ عرض کند که چنین به تو امید داشتم که چون مرا از جهنم بیرون آوردى، دیگر به آنجا بر نگردانی، خطاب رسد که او را برگردانید و به بهشت برید».(۸)

در آیات قرآن و احادیث نبوی تصریح شده که ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین براى طایفه مؤمنین طلب مغفرت می‌کنند و از خدا آمرزش ایشان را می‌طلبند و البته دعاى ایشان مقبول درگاه پروردگار است.

خداوند عالم مى فرماید: « تکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم؛(۹) نزدیک است آسمان‌ها (به خاطر نسبت‌هاى نارواى مشرکان) از بالا متلاشى شوند و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را به‌جا مى‏آورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى‏کنند. آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است.»

حضرت رسول«ص» فرمودند: «حیات و ممات من از براى شما خیر است. در حیـات بـراى شمـا احکـام شـریعت را بیـان مى‌کنـم و طریقه و آداب را به شما مى آموزم و اما بعد از ممات من، اعمالى که از شما صادر مى شود بر من عرضه می‌کنند. آنچه را که دیدم نیک است حمد خدا را می‌کنم و آنچه را که دیدم بد است، برای آمرزش آن از خدا طلب آمرزش مى کنم.»(۱۰)

«حضرت امام جعفر صادق«ع» فرمودند که چون از بنده گناهى صادر شود، به قدر صبح تا شام نوشتن آن را تأخیر مى اندازند و اگر استغفار کرد، نمى‌نویسند.»(۱۱) همچنین: «هر که گناهى کند هفت ساعت از روز او را مهلت می‌دهند پس اگر سه مرتبه گفت  اَسْتَغْفِرُاللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ، آن گناه را ثبت نمی‌کنند.»(۱۲)

* بشارات و مژده‌هایى براى شیعیان وارد شده است که مخلد در جهنم نخواهند بود و هر قدر که معصیت که کرده باشند، دوستى پیغمبر و اهل بیت«ع»، آنان را از عذاب خلاص خواهد کرد.»(۱۳)

* آیاتى که دلالت دارند بر اینکه خداوند، آتش جهنم را برای کفار خلق کرده و غیر از دشمنان خدا کسى داخل جهنم نخواهد شد و دوستان خود را به آن می‌ترساند و تخویف می‌کند، می‌فرماید: « لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُون؛(۱۴) براى آنان از بالاى سرشان سایبان‌هایى و در زیر پایشان سایبان‌هایى از آتش است. این چیزى است که خداوند با آن بندگانش را مى‏ترساند. اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید.»

و نیز مى فرماید: « فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِین؛(۱۵) و از آتشى بپرهیزید که براى کافران آماده شده است.»

حسن ظن به خدا

در آیات و روایات، داشتن حسن ظن به خدا توصیه شده است. حسن ظن که همان خوش‌بینی است نوعی مثبت‌اندیشی و نگاه بدون نگرانی و منفی‌نگری است. خداوند چون قادر مطلق و خیر محض و آکنده از محبت به بندگانش است و مقید به زمان‌ و مکان هم نیست، لذا حسن ظن به او موجب و آرامش و خوش‌بینی به آینده می‌شود.

پیامبر«ص» فرمودند: « وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ  لَا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ ، لِأَنَّ اللَّه لأنَّ اللّه َ کَریمٌ بِیَدِهِ الخَیراتُ یَستَحیِی أن یکونَ عَبدُهُ المؤمِنُ قد أحسَنَ بهِ الظَّنَّ ثُمّ یُخلِفُ ظَنَّهُ و رَجاهُ، فَأحسِنُوا بِاللّه ِ الظَّنَّ و ارغَبُوا إلَیه؛(۱۶) سوگند به آنکه جز او خدایى نیست، هیچ بنده مؤمنى به خدا گمان نیک نبرد مگر اینکه خداوند مطابق همان گمان با او عمل کند؛ زیرا خداوند کریم است و همه خوبی‌ها به دست اوست و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به او گمان نیک برد و او خلاف گمان و امید بنده رفتار نماید. پس به خدا گمان نیک برید و بدو روى آورید.»

و در کلامی به مؤمنین توصیه می‌کنند که به خدا حسن ظن داشته باشند، زیرا خوش‌گمانى به خداوند عزّ و جلّ بهاى بهشت است.(۱۷)

«رأیت رجلا من امتی علی الصراط یرتعد کما ترتعد السعفه فی یوم ریح عاصف، فجاءه حسن طنه بالله فسکن رعدته؛(۱۸) یکى از مردان امت خود را دیدم که بر صراط مانند شاخه خشکیده درخت خرما در یک روز طوفانى مى لرزد. در این هنگام خوش‌گمانى او به خداوند لرزش او را آرامش بخشید».

امام على«ع» می‌فرمایند: « مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّه ِ فازَ بِالجَنَّهِ ، مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِالدُّنیا تَمَکَّنَت مِنهُ المِحنَه؛(۱۹) هر که به خدا گمان نیک بُرد، به بهشت دست یافت و هر که به دنیا گمان نیک بُرد، به رنج و محنت گرفتار آمد».

حضرت رسول«ص» می‌فرمایند: «خداى تعالى فرمود مطمئن نشوند عبادت‌کنندگان به عبادتى که به امید ثواب من می‌کنند، به‌درستى که اگر غایت سعی خود را در طاعت بکنند و در مدت عمر، نفس‌هاى خود را به زحمت بیندازند در بندگى من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا به‌جا نخواهند آورد. در مقابل آنچه از من می‌خواهند از کرامات و نعیم بهشت من و از درجات عالیه در جوار من. لکن باید به رحمت من واثق و به فضل و کرم من امیدوار باشند و به من حسن ظن داشته باشند، که هرگاه چنین باشند رحمت من ایشان را درمی‌یابد، خشنودى و آمرزش خود را به ایشان می‌رسانم و خلعت عفو خود را به ایشان می‌پوشانم. به‌درستى که منم خداوند رحمن و رحیم و خود به این نام نامیده‌ام.»(۲۰)

از حضرت امام محمد باقر«ع» از قول علی‌ بن ابیطالب«ع» نقل شده است که ایشان فرمودند حضرت رسول«ص» در بالاى منبر فرمودند قسم به آن خدایى که به غیر از او خدایى نیست، به هیچ مؤمنى خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن و امیدواری او به خدا و حسن خلق  و احتراز از غیبت مؤمنین و قسم به خدایى که به غیر از او خدایى نیست، خداى تعالى هیچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی‌کند مگر به جهت گمان بدى که به او داشته باشد و کوتاهى او در امیدوارى به خداوند و بدخلقى و غیبت مؤمنین و قسم به خدایى که به غیر از او خدایى نیست، هیچ بنده‌ای ظن نیکو به خدا نمی‌دارد مگر اینکه خدا به ظن او با او رفتار می‌کند، زیرا خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست و شرم دارد که بنده مؤمن گمان نیک به او داشته باشد و از گمان او تخلف کند و امید او را برآورده  نسازد. پس گمان خود را به خدا نیکو کنید و به سوى او رغبت نمایید.»(۲۱)

 

دوستی خداوند نسبت به بندگان

آیات و احادیث صراحت دارند که خدای سبحان بندگان خود را دوست دارد، بدیهی است انسانی که احساس کند خدایش و خالقش او را دوست دارد و با او با ملاطفت رفتار خواهد کرد، به آینده امیدووار می‌شود. چنانکه می‌فرماید: « یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَه(۲۲) خدا آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند.»

و می‌فرماید: « اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِین؛(۲۳) خدا توبه‌کاران و پاکیزگان را دوست دارد.»

و می‌فرماید: « قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیم؛(۲۴): بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.»

حضرت رسول«ص» در روایت دیگری فرمودند: «وقتی خدا بنده‌ای را دوست دارد، او را مبتلا می‌سازد، پس اگر شکیبایی کند، وی را برمی‌گزیند و اگر خشنود باشد، او را جایگزین می‌کند.»(۲۵)

و نیز فرمودند: « مِنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَحَبَّهُ اللهُ (۲۶) کسی که بسیار یاد خدا کند، خدا او را دوست دارد».

امام علی«ع» فرمودند: «از تورات بخشی را برگزیدم و به عربی ترجمه کردم از جمله: «یابن آدم، لا تأنس باحد ما وجدتنی، فمتی اردتنی وجدتنی بارا قریبا… یابن آدم، انی احبک فانت ایضا احببنی… یابن آدم کل یریدک لاجله و أنا ارید کلاجلک فلا تغر منی؛(۲۷) ای آدمیزاد، چون مرا یافتی با هیچ‌کس اُنس مگیر، پس هرگاه مرا خواستی مرا نزدیک و نیکی‌کننده خواهی یافت. ای آدمیزاد من تو را دوست دارم پس تو نیز مرا دوست بدار. ای آدمیزاد هر کس تو را برای خودش می‌خواهد و من تو را برای خودت می‌خواهم پس از من مگریز.»

علامت محبوب بودن بنده در نزد خداوند این است که او خدا را دوست دارد و بر دیگر محبوب‌های خود برگزیند و همیشه در یاد او و خود را در محضر او می‌بیند که خدای سبحان وسیله سعادت او را فراهم می‌کند و او را به آنچه خیر او در آن است هدایت می‌نماید و او را از گناهانی که ممکن است از او سر بزند باز می‌دارد و امر او را خود سرپرستی می‌کند. پس خداست که مشاور و مدبّر او و زینت‌بخش اخلاق او و به کاردارنده اندام‌های او و توفیق‌دهنده امر ظاهری و باطنی اوست.

خداوند به حضرت داوود«ع» وحی فرمود: «یا داوود! لو یعلم المد برون عنی کیف انتظاری لهم و رفقی بهم و شوقی الی ترک معاصیهم لماتوا شوقا الی و تقطعت اوصالهم من محبتی؛(۲۸) ای داوود! اگر کسانی که از من رویگردان شده‌اند می‌دانستند چگونه در انتظارشان هستم و چه مهـری نسبـت بـه آنان‌ دارم و چقدر مشتاقم که ‌معصیت‌شان را ترک کنند، از اشتیاق من می‌مردند و در راه محبّتم بند از بندشان جدا می‌شد.»

 

توصیف رحمت الهی

یکی از معارف مهم امیدبخش، توجه به فضل و رحمت و عفو و بخشش الهی است. اگر به دریای وسیع رحمت الهی که گذشته و حال و آینده را فراگرفته است نظاره کنیم و در آن به شنا بپردازیم، ناامیدی معنی ندارد. او برتر از مادری دلسوز است و به بندگان شوقی بیش از خودشان دارد، پس آینده‌ای روشن در پیش است.

قرآن مجید با وصف رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت وجود مقدس حضرت حق در بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می‌گردد که شروع اسلام است. آغاز تفسیر این حقایق از قلب الهی و ملکوتی رسول اکرم«ص» و تداومش با بیانات امامان معصوم از علی بن ابیطالب«ع» تا امام دوازدهم«عج» است.

رحمان از اسماء مختص حضرت حق است و در غیر خداوند به کار نمی‌رود، اما رحیم وصفی است که بر غیر حق هم اطلاق می‌شود. هر دو صفت ریشه اش رحمت و ترجمه‌اش نسبت به وجود مبارک حق بخشنده و بخشایشگر است.

خداوند در قرآن مجید در سوره اعراف می‌فرماید: « وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَی؛(۲۹) رحمتم همه چیز را فراگرفته».

تجلی این صفت در آفرینش موجودات و روزی آنان و نجاتشان از حوادث دیده می‌شود. استغاثه به درگاه او با استمداد از این دو وصف موجب حالتی عرفانی، روحیه‌ای امیدوار و نشاطی مخصوص می‌شود و نتیجه آن توجه و عنایت و رحمت حق به عبد است. در قرآن مجید خداوند خود را این گونه معرفی می‌کند: « خَیرُ الرَّاحِمِین، أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، ذُو الرَّحمَه.»

پیامبر خدا«ص» می‌فرمایند: «خدای تعالی روزی که آسمان‌ها را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر رحمتی به اندازه فاصله آسمان و زمین است. سپس از آن رحمت‌ها یکی به زمین فرود آمد که به سبب آن خلایق به یکدیگر ترحم می‌کنند و مادر به فرزندش مهر می‌ورزد و پرندگان و حیوانات آب می‌نوشند و مردمان زندگی می‌کنند.»(۳۰)

امام علی«ع» فرمودند: « یا أَصبَغُ ! لئن ثَبَتَتْ قَدَمُکَ و تَمَّتْ وَلایَتُکَ و انبَسَطَتْ یَدُکَ فاللّه ُ أَرحَمُ بِکَ مِن نفسِک؛(۳۱) ای اصبغ! اگر گام‌هایت استوار باشد و ولایت و دوستیت کامل و دستت گشاده، بدان که خداوند به تو از خودت مهربان‌تر و دلسوزتر است.»

امام زین العابدین«ع» فرمودند: « لمّا قیلَ لَهُ: إنّ الحسنَ البصریَّ قالَ : لَیسَ العَجَبُ مِمَّن هَلَکَ کیفَ هَلَکَ و إنّما العَجَبُ مِمّن نَجا کیفَ نَجا ! : أنا أقُولُ: لَیسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا ، و أمّا العَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیفَ هَلَکَ مَع سَعَهِ رحمهِ اللّه؛(۳۲) به امام سجاد«ع» عرض شد که حسن بصری می‌گوید از اینکه کسی هلاک شود جای تعجب نیست، بلکه از نجات یافته تعجب است که چگونه نجات یافته است. (حضرت فرمودند)؛ من می‌گویم از اینکه کسی نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از هلاک شده است که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاک گشته است؟»

حضرت رسول«ص» فرمودند: «ان الله تعالی خلق مائه رحمه فرحمه بین خلقه یتراحمون بها و ادخر لأولیائه تسعه و تسعین؛(۳۳): خدای تعالی صد رحمت بیافرید که از آنها یکی در میان آفریدگان اوست که به سبب آن به یکدیگر رحم و دلسوزی می‌کنند، نود و نه رحمت دیگر را برای دوستانش اندوخته است.»

و نیز فرمودند: « لَوْ تَعْلَمُوْنَ قَدْرَ رَحْمَهِ اللَّهِ لاتَّکَلْتُمْ عَلَیها؛(۳۴) اگر اندازه رحمت خدای تعالی را می‌دانستید، حتماً به آن تکیه می‌کردید.»

عمر گفت: «عده‌ای اسیر را نزد پیامبر«ص» آوردند. ناگهان زنی از اسیران که چشمش به کودکی اسیر افتاده بود پیش دوید و او را در آغوش گرفت و شیر داد. پیامبر«ص» به ما فرمودند: آیا فکر می‌کنید این زن کودک خود را در آتش می‌افکند؟ عرض کردیم خیر تا قدرت داشته باشد این کار را نمی‌کند. پیامبر فرمودند: خداوند به بندگان خود مهربان‌تر از این مادر به فرزند خود است.»(۳۵) خداوند تبارک و تعالی رحمت را برخود فرض و تعهد کرده است.

امام باقر«ع» فرمودند: «همانا خداوند تبارک و تعالی بردبار و داناست. خشمش بر کسی است که خشنودی او را پذیرا نباشد و از کسی دریغ می‌دارد که پذیرای عطای او نباشد و کسی را گمراه می‌کند که هدایت او را نپذیرد…، خداوند رحمت را برخود واجب کرده است؛ پس رحمت او بر غضبش پیشی گرفت و به راستی و عدالت به انجام رسید.»(۳۶)

«وَلا تُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَهَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ؛(۳۷) و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید! (بیم از مسئولیت‌ها و امید به رحمتش و نیکى کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»

«پیامبر خدا«ص» در پاسخ به مردی که عرض کرد دوست دارم پروردگارم به من رحمت آورد، فرمودند: «به خودت و به خلق خدا رحم کن تا خداوند بر تو رحمت آورد.»(۳۸)

خـداوند با وسعـت رحـمتش بـه بنـدگان، راه‌هــای ناامیدی را بسته است.  قرآن مجید می‌فرماید: « لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّـه؛(۳۹) از رحمت خداوند نومید نشوید.»

امام علی«ع» می‌فرمایند: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لاَ مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لاَ مَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ وَ لاَ مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ اَلَّذِی لاَ تَبْرَحُ ؛(۴۰) ستایش خاص الله است که کسی از رحمت او مأیوس نشود و از نعمت‌های فراوان او بیرون نشود و از آمرزش او هیچ گنهکاری ناامید نگردد.»(۴۱)

امید به رحمت و فضل و کرم الهی اساس امیدواری است. کسی که در تمام امور زندگی به خدا و رحمت و فضل او امید داشته باشد، همیشه تلاشگر و کوشا و بانشاط و موفق خواهد بود.

«خداوند عالم به حضرت پیغمبر«ص» وحى فرستاد که من در روز قیامت محاسبه امت تو را به تو وا مى گذارم. آن حضرت عرض کرد که تو از براى ایشان بهترى از من و محاسبه ایشان با تو باشد. خطاب رسید که هرگاه چنین باشد من هم تو را در حق ایشان شکست‌خورده و منکوب نخواهم کرد».(۴۲)

حضرت رسول«ص» فرمودند: «یا کَریمَ الْعَفْو!» جبرئیل«ع» عرض کرد: «می‌دانید معنى کَریمَ الْعَفْو را؟ یعنى بدی‌هاى بندگان را به رحمت خود عفو می‌کند. بعد از آن، آنها را به کرم خود مبدل به حسنات می‌کند».(۴۳)

و در حدیث قدسى وارد است که: «من خلق را آفریدم تا از من نفعى ببرند و سودى کنند و نیافریدم ایشان را که من از آنها منتفع گردم.»(۴۴)

حضرت پیغمبر«ص» فرمودند: «به آن خدایى که جان من در قبضه قدرت اوست که خدا به بندگان مهربان‌تر است از مادر مهربان به فرزند خود.»(۴۵)

و در احادیث وارد شده است که: «در روز محشر خداوند عالم چنان آمرزش و مغفرت کند که به خاطر هیچ‌ کس خطور نکرده باشد، بدان گونه تا که شیطان هم به طمع افتد.»(۴۶)

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. بقره، ۲۵ .
  2. بقره، ۱۵۵٫
  3. توبه، ۱۱۲٫
  4. یس، ۱۱٫
  5. فصلت، ۳۰٫
  6. سنن ابن ماجه تحت رقم ۴۲۶۱ و احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۵٫
  7. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۶ و سنن ابن ماجه، رقم ۴۰۱۷٫و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۵۴٫
  8. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۶٫
  9. شوری، ۵٫
  10. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۴۹، ح ۴۵٫
  11. کافى، ج ۲، ص ۴۳۷، ح ۱٫
  12. کافى، ج ۲، ص ۴۳۷، ح ۲٫
  13. بحارالانوار، ج ۸، باب شفاعت، صص ۲۹- ۶۳٫
  14. زمر، ۱۶٫
  15. آل‌عمران، ۱۳۱٫
  16. بحارالانوار، ج ٧٠، ص٣۶۶، ح١۴.
  17. همان، ج ٧٠، ص٣٨۵ ، ح۴۶٫
  18. امالی صدوق، صص ٣٠٢،٣۴٢.
  19. غررالحکم، ح٨٨۴٠ ، ٨٨۴١.
  20. کافى، ج ۲، ص ۷۱، ح ۱، بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۸۹٫
  21. کافى، ج ۲، ص ۷۱ و ۷۲، ح ۲ و بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۶۵ و ۳۶۶، ح ۱۴٫
  22. مائده، ۵۴٫
  23. بقره، ۲۲۲٫
  24. آل عمران، ۳۱٫
  25. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۱۴۲، ح ۲۶، مسکن الفؤاد ۸۰٫
  26. بحارالانوار، ج۹۳، ص ۱۶۰، ح ۳۹٫
  27. المواعظ العددیه، ۴۲۰ ـ دوستی در قرآن و حدیث، ص ۳۹۰٫
  28. المحجه البیضاء، ج ۸ ص ۶۲٫
  29. اعراف، ۱۵۶٫
  30. میزان‌الحکمه، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۵٫
  31. همان، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۷٫
  32. میزان‌الحکمه، ج ۴، ص ۲۰۰، ح ۶۹۸۹٫
  33. کنزالعمال، ۵۶۶۸ ، ۱۰۴۶۱، میزان الحکمه ح ۶۹۹۱٫
  34. همان، ۵۶۶۸، ۱۰۴۶۱، میزان‌الحکمه ح ۶۹۹۲٫
  35. همان، ۵۶۶۸، ۱۰۴۶۱، میزان الحکمه ح ۶۶۹۳٫
  36. کافی، ۸،۵۲،۱۶، میزان الحکمه، ح ۶۹۹۵٫
  37. اعراف، ۵۶٫
  38. کنزالعمال، ۴۵،۴۴، میزان الحکمه، ح ۷۰۰۴٫
  39. زمر، ۵۳٫
  40. نهج‌البلاغه، خطبه ۴۵٫
  41. مولوی در این زمینه شعر زیبایی دارد:

از لطف تو هیچ بنده نومید نشد/مقبول تو جز قبول جاوید نشد

لطفت به کدام ذره پیوست دمی/کان ذره به از هزار خورشید نشد

  1. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۲۸و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۵۹٫
  2. همان، ج ۴، ص ۱۲۸ و ۱۲۹، همان، ج ۷، ص ۲۶۰٫
  3. همان، ج ۷، ص ۲۶۲ و همان، ج ۴، ص ۱۳۰٫
  4. مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۱۳ و احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۳۱٫محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۶۴٫
  5. احیاء العلوم، ج ۴، ص ۱۳۱ و ۱۳۲ و محجه البیضاء، ج ۷، ص ۲۶۴٫

 

سوتیترها:

 

۱

در آیات قرآن و احادیث نبوی تصریح شده که ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین براى طایفه مؤمنین طلب مغفرت می‌کنند و از خدا آمرزش ایشان را می‌طلبند و البته دعاى ایشان مقبول درگاه پروردگار است.

 

۲٫

آیات و احادیث بسیاری صراحت دارند که خدای سبحان بندگان خود را دوست دارد، بدیهی است انسانی که احساس کند خدایش و خالقش او را دوست دارد و با او با ملاطفت رفتار خواهد کرد، به آینده امیدووار می‌شود.

 

 

۳٫

. حسن ظن که همان خوش‌بینی است نوعی مثبت‌اندیشی و نگاه بدون نگرانی و منفی‌نگری است. خداوند چون قادر مطلق و خیر محض و آکنده از محبت به بندگانش است و مقید به زمان‌ و مکان هم نیست، لذا حسن ظن به او موجب و آرامش و خوش‌بینی به آینده می‌شود.

 

 

۴٫

یکی دیگر از عوامل امیدبخش، داشتن فرزند است. کسی که فرزند ندارد، آینده خود را منقطع می‌بیند ولذا از آینده ناامید است، ولی تولد فرزند چراغی را در آینده روشن می‌کند، لذا از جمله خواسته‏های قلبی انسان مؤمن، آرزوی داشتن فرزندان صالح است تا مایه روشنی چشم او نزد پروردگار و ذخیره روز قیامت او باشند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

عملکرد اوباما از بوش بسیار وحشتناک‌تر است

«چشم انداز روابط ایران و غرب پس از برجام»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر سید محمد مرندی

 

درآمد:

خطر نفوذ به مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر و همچنین خطر نفوذ اقتصادی به کشور از سوی شیطان بزرگ، آمریکا، هشدارهایی بودند که مقام معظم رهبری در سخنان اخیر خود به آن اشاره کردند. اینکه ایالات متحده امریکا هنوز و بعد از نهایی شدن متن برجام ادبیات خود را در قبال جمهوری اسلامی ایران تغییر نداده است و به تهدید و کارشکنی‌های خود ادامه می‌دهد. همچنین ادامه سیاست‌های خصمانه این کشور به همراه متحدانش که به برهم زدن امنیت کشورهای منطقه غرب آسیا منجر شده است، شرایط فاجعه باری برای مردم این کشورها به وجود آورده است.

دکتر سید محمد مرندی، رئیس دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و دانشیار دانشگاه تهران در رشته ادبیات انگلیسی و شرق‌شناسی با سابقه‌ای ارزشمند در تحلیل و پژوهش رویدادهای خاورمیانه و جهان اسلام به پرسش‌های «پاسدار اسلام» در باره خطر نفوذ سیاسی و اقتصادی آمریکا به ایران، آینده روابط ایران و غرب  به‌خصوص آمریکا بعد از برجام، سیاست‌های جدید آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه، شرایط فعلی سوریه، عراق، یمن و موضع‌گیری‌های ایران در قبال این وقایع و عملکرد غرب در این زمینه پاسخ داده‌اند که از همراهی ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.

 

 

مقام معظم رهبری در سخنان اخیر خود خطاب به اقشار مختلف مردم بار دیگر به امریکا به عنوان شیطان بزرگ اشاره کردند و ویژگی‌های آن را برشمردند و فرمودند که ابلیس به عنوان فرمانده شیاطین طبق نص قرآن فقط اغوا می‌کند، اما امریکا هم اغوا می‌کند و هم کشتار و هم تحریم و فرمودند که ملت ایران با انقلاب عظیم خود این شیطان بزرگ را از کشور بیرون راند. سپس هشدار دادند که نباید بگذاریم پای او بار دیگر به این کشور باز شود. اخیراً هم خطاب به فرماندهان سپاه فرمودند که دشمن در صدد نفوذ به مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر ما و نیز نفوذ اقتصادی است. به نظر شما صحبت‌های ایشان ناظر به چه موضوعاتی است و ایشان چه خطراتی را احساس کرده‌اند؟

به نظر من از تجربه‌های گذشته کشور ما از امریکا و رفتار فعلی این کشور با ما چنین برمی‌آید که مشکل ما با او حل نشده و صورت مسئله رابطه ما تغییری پیدا نکرده است. وقتی اوباما رئیس‌جمهور امریکا شد، مقام معظم رهبری در مشهد سخنرانی و به مردم یادآوری کردند که امریکا به واسطه شاه، صدام، سلاح‌های شیمیایی، تحریم‌ها و… چه به سر این کشور و ملت آورده است. ایشان در عین حال فرمودند که اگرآمریکا رفتارش را تغییر دهد، ما هم به تناسب رفتارمان را عوض می‌کنیم.

قبل از توافقی هم که بین ایران و ۱+۵ صورت گرفت، باز رهبری فرمودند که اگر امریکایی‌ها رفتارشان را تغییر بدهند و به توافق‌هایی برسیم، شاید این آمادگی در ما ایجاد شود که راجع به موضوعات دیگر هم با امریکا صحبت کنیم.

بعد از توافق، باز می‌بینیم که امریکایی‌ها حتی در لفظ تغییر نکرده‌اند و توهین و تحقیرشان ادامه پیدا کرده است. رئیس‌جمهور امریکا دائماً به نظام و ملت توهین و ما را تهدید می‌کند. دیگر مقامات عالی‌رتبه امریکا هم کماکان همین لحن و برخورد را دارند. در حال حاضر هنوز تکلیف ما با توافق ۱+۵ روشن نیست و باید ببینیم بر اساس برداشتی که آقای دکتر ظریف، وزیر امور خارجه ما از این توافق دارند، آیا آنها این توافق را اجرا خواهند کرد یا نه؟ هر وقت این موضوعات روشن شدند، بعد می‌توانیم درباره توافق اظهار نظر کنیم. همین چند وقت پیش بود که رئیس‌جمهور امریکا گفت ایران باید تغییر کند، در حالی که اصلاً به ایشان ربط ندارد که در داخل ایران چه اتفاقی می‌افتد یا نمی‌افتد.

بنابراین وقتی ما هنوز هیچ اقدام مثبتی را از امریکایی‌ها مشاهده نکرده‌ایم، دلیل ندارد که راه نفوذ و حضور امریکایی‌ها و یا حتی اروپایی‌های نزدیک به آمریکا  را در کشور فراهم سازیم.

ما با کشورهائی چون برزیل، ونزوئلا، بولیوی، هند، چین، کشورهای مسیحی و غیرمسیحی و مسلمان مشکلی نداریم و آنها می‌توانند بیایند و در اینجا فعالیت‌های اقتصادی بکنند. حتی از اتحادیه اروپا رئیس‌جمهور اتریش آمد و با رهبری هم دیدار کرد. بنابراین ما با کشور خاصی مشکل نداریم. مشکل ما ناشی از رفتارهای امریکا و متحدین نزدیک اوست. وقتی ما هنوز این همه مشکل با امریکا داریم و آنها هم صراحتاً خواستار تغییر ما هستند، نباید به امریکا و متحدین نزدیکش ـ که سه چهار کشور و کاملاً هم مشخص هستند ـ اجازه بدهیم وارد کشورمان شوند. آنها قطعاً کار اقتصادی عمده‌ای را در داخل کشور ما انجام نخواهند داد و به فرض محال اگر هم بخواهند فعالیت اقتصادی مهمی را هم در ایران انجام بدهند، باید مراقب بود که همراه آن مشکلی را برای کشور ما فراهم نسازند.

*امریکا در برهه‌ای پروژه اسلام‌هراسی را مطرح و دنبال کرد. در حال حاضر به فرموده آقا اینها در صددند جنگ‌های نیابتی را به داخل ایران بکشانند. سردار سلیمانی هم در سخنرانی در مجمع سراسری فرماندهان سپاه به دو راهبرد امریکا در این زمینه اشاره کردند که یکی حفظ درگیری در جهان اسلامی و دیگری مهار جمهوری اسلامی است. تحلیل شما از روند کلی رویدادها در کشورهای منطقه چیست؟

به نظر من در حال حاضر گفتگو با امریکا ضرورت ندارد، چون ما و امریکا در منطقه منافع مشترک نداریم. از یک طرف مشکل خود ما با امریکا حل نشده است و آنها دائماً دارند تهدید می‌کنند و صراحتاً می‌گویند که می‌خواهند از داخل ایران اطلاعات جمع‌آور ی کنند و ایران باید تغییر کند. از طرف دیگر امریکایی‌ها با داعش مبارزه جدی نمی‌کنند و بر اساس اطلاعات Defense Intelligence Agency طبق سندی که توسط Judicial Watch افشا شده است، حکام آمریکا از همان ابتدا در شکل‌گیری داعش نقش داشته اند. ژنرال فلین تا پارسال رئیس Defense Intelligence Agency یعنی بالاترین دستگاه اطلاعاتی ـ نظامی امریکا در پنتاگون بود که نزدیک بیست  هزار نفر در آنجا کار می‌کنند. او اعلام کرد که این یک تصمیم‌گیری عامدانه از سوی دولت امریکا بود که به گروه‌های افراطی کمک کند.

بنابراین امریکا و متحدینش به گروه‌های افراطی تکفیری از قبیل داعش و القاعده کمک کرده‌اند. معاون اول رئیس‌جمهور امریکا چند ماه پیش اعتراف کرد که متحدین امریکا در شکل‌گیری داعش و امثال آن دست داشته‌اند و از ترکیه، امارات و سعودی هم نام برد. امریکا الان هم به صورت جدی با داعش مبارزه نمی‌کند و این دولت‌های سوریه، عراق، ایران و حزب‌الله هستند که در مقابل داعش ایستاده‌اند. در نحوه بمباران کردن‌های امریکائی‌ها هم حرف و حدیث زیاد است.

از این گذشته متحد اصلی امریکا در منطقه، یعنی ترکیه الآن به داعش کمک می‌کند و حتی غربی ها هم این موضوع را اعتراف کرده‌اند. چگونه است که دولت اردوغان این گونه رفتار می‌کند و امریکایی‌ها هیچ عکس‌العمل منفی‌ای نشان نمی‌دهند؟ به گروه‌های افراطی دیگری چون جبهه النصره هم که به اندازه داعش خطرناک است، رسماً کمک می‌شود و عربستان سعودی، ترکیه، قطر، اردن، اسراییل و امارات به القاعده‌ای که می گویند ۱۱ سپتامبر را به وجود آورد، کمک می‌کنند. از شمال سوریه در مرزهای ترکیه و  از جنوب سوریه در مرزهای اردن به جبهه النصره کمک می‌رسانند. اخیراً دوروزی‌های ساکن منطقه اشغالی جولان در اسرائیل به آمبولانسی که تروریست‌ها را به بیمارستانهای رژیم صهیونیستی برای درمان می‌برد حمله کردند و یکی از آنها را کشتند. فردی که کشته شد از جبهه النصره القاعده بود. برخی از کشورهای اروپایی هم رسماً به بعضی از گروه‌های همکار القاعده کمک می‌کنند.

مبارزه ما با گروه‌های تکفیری و وهابی است و امریکایی‌ها و متحدینش به آنها کمک می‌کنند. الان عربستان سعودی یمن را محاصره کرده است و بیش از ۲۰ میلیون نفر دارند از گرسنگی می‌میرند و رنج می برند و امریکایی‌ها از عربستان سعودی پشتیبانی می‌کنند. از طرفی هم کشور سعودی با القاعده در یمن همکاری می‌کند. امریکا تا دیروز به اسم مبارزه با القاعده جنگ‌هایی را به عراق و افغانستان تحمیل و این دو کشور را نابود کرد، ولی امروز متحدین امریکا در سوریه، عراق، افغانستان، یمن و لبنان القاعده را تقویت می‌کنند.

پس قرار است ما راجع به چه چیزهائی با امریکایی‌ها صحبت کنیم؟ ما را تهدید که می‌کنند. تحریم‌ها را هم که برنداشته‌اند. دائماً هم که صحبت از لزوم تغییر ما می کنند. در منطقه هم به تکفیری‌ها و آدم‌کش‌ها کمک و علیه ما، دوستان و متحدینمان فعالیت می‌کنند.

تا وضعیت این‌گونه است، منطقی نیست با امریکایی‌ها مذاکره کنیم. بدون احراز یک سری شرایط گفتگو معنا ندارد. در حال حاضر ما موضوع مشترکی برای گفتگو با امریکایی‌ها نداریم.

مسائل موجود مسائل کوچکی نیستند که بشود آنها را با یک گفتگوی ساده حل کرد. ابداً این‌ طور نیست که ایران و امریکا با هم صحبت کنند و امریکا دیگر به القاعده کمک نکند. اینها اختلافات بسیار عمیقی هستند. امریکایی‌ها باید پیش خودشان حساب و کتاب کنند و اگر می‌خواهند رابطه‌شان با ایران تغییر کند، باید دست از این  خباثت ها  و جنایات بردارند.

واقعیت این است که جنایاتی که آقای اوباما کرده، آقای بوش هم نکرد. اگر جمع‌بندی کنیم، جنایاتی که رئیس ‌جمهور فعلی امریکا کرد، صدام هم نکرد. آقای اوباما لیبی را به‌وسیله متحدینش نابود کرد. همین‌‌طور سوریه، عراق و یمن را. این منطقه به خاطر اینکه امریکا، آل‌سعود، آقای اردوغان و دولت اسرائیل دارند به جریانات تکفیری کمک می‌کنند در حال فروپاشی است. چه کسی مقصر است؟ شاید ظاهر بشردوستانه‌ای داشته باشند، ولی واقعیت این است که عملکرد آقای اوباما بسیار وحشتناک بوده است. تاریخ قضاوت خواهد کرد که در این چند سال چه بر سر مردم این منطقه آورده است.

 

* برنامه جامع اقدام مشترک که البته هنوز نهایی نشده، چه پیامدهایی برای ایران دارد و چه اثری در چشم انداز آینده روابط ایران و غرب، به‌خصوص امریکا دارد؟

فکر نمی‌کنم بشود راجع به غرب یک قضاوت کلی کرد، چون در اروپا راجع به ایران اختلافات زیادی وجود دارد. برخی از کشورهای اروپایی به ایران نگاه خصمانه‌ای دارند و دنبال شرارت هستند و قطعاً ورودشان به کشور ما تهدید است، ولی برخی از کشورهای دیگر اروپایی نه ظرفیت این تهدید را دارند و نه تمایلی به این کار دارند.

به نظر من اروپا در این زمینه یکپارچه نیست. دنیا کلاً دارد عوض می‌شود و زمان به نفع امریکا و متحدانش نیست.

اقتصاد جهان دارد به سمت آسیا می‌آید، و اروپا دارد ضعیف‌تر‌ و ضعیف‌تر می‌شود. امریکا هم همین‌ طور. ضمن اینکه تنش‌های امریکا با روسیه و چین در حال افزایش است، اروپا با بحران اقتصادی مواجه و امریکا با مشکلات اقتصادی فراوانی دست به گریبان است. عامه مردم امریکا یعنی قشر متوسط فقیرتر و ثروتمندها ثروتمندتر می‌شوند. سیاست‌های خصمانه کشورهای قدرتمند اروپا و امریکا در سوریه و عراق بحران مهاجرین را ایجاد کرده است. منطقه در حال فروپاشی است و با این موج مهاجرتی که به وجود آمده است، اروپایی‌ها فهمیده‌اند که تخریب کشورها و تحمیل جنگ‌های داخلی نهایتا به آنان به ضرر خودشان است. در هر حال سال‌های آینده سال‌های اقتدار کشورهای غربی نخواهند بود.

امریکا وقتی همزمان با روسیه، چین و ما در می‌افتد، در واقع خودش را تضعیف می‌کند.

البته امریکایی‌‌ها و به‌خصوص اروپایی‌ها در اجرای درست این توافق منافعی دارند، اما خصومت امریکایی‌ها و کینه‌ای که نسبت به ما دارند و نزدیکی آنها به اسرائیل و عربستان سعودی اجازه نمی‌دهد در قبال ایران منطقی عمل کنند. شخصاً اعتقاد ندارم این توافق یک توافق بسیار عالی یا خیلی بد است . به نظر من اشکالات اساسی‌ای در توافق هست، ولی فرصت‌های اساسی هم می‌تواند از درونش به وجود بیاید. بستگی به عملکرد اجرائی دارد. برای همین باید ببینیم ظرف چند ماه‌ و یکی دو سال آینده و حتی در سال‌های اول ریاست‌جمهور بعدی امریکا، آنها چه عملکردی خواهند داشت. در حال حاضر نمی‌شود قضاوت کرد.

فعلاً توافقی صورت گرفته است که اگر بخواهند از آن سوء استفاده کنند بدون تردید به شکست می‌انجامد. اگر منافع آنها در این است که به هر دلیلی آرامش به وجود بیاید، باید در عمل رفتار درستی داشته باشند. خلاصه اینکه به نظر من باید ببینیم در عمل چه پیش می‌آید و توافق چگونه اجرا می‌شود. چنانچه غرب از متن توافق سوءاستفاده کند، با چالش‌های جدی با غرب مواجه خواهیم شد و این توافق به شکست می‌انجامد. مقصر هم خودشان خواهند بود، ولی اگر عاقلانه رفتار کنند، بعد از دو یا سه سال می‌شود قضاوت کرد که آیا می‌توانیم به مرحله بعد برویم یا نه. تا امریکایی‌ها و اروپایی‌ها توافق را اجرا نکنند، نه تنها راه دادن آنها به داخل کشور ضرورت ندارد، بلکه خطرناک هم هست. البته باید از این توافق در جهت جلب فن‌آوری و سرمایه‌گذاری خارجی و شرکای بیشتر استفاده کنیم. کشورهای قدرتمند واجد ظرفیت‌های بالای اقتصادی فراوانی در سراسر جهان، مخصوصاً امریکای لاتین، افریقا، جنوب آسیا وجود دارند. در اروپا هم کشورهایی که مستقل‌تر رفتار می‌کنند، کم نیستند، ولی در مورد امریکا و متحدین نزدیک آن باید خیلی احتیاط کنیم، به‌خصوص که با همه سختی‌هایی که در داخل کشور داریم، در حال حاضر تنها کشور قدرتمند و با ثبات منطقه هستیم. قبلاً ترکیه هم بود، اما در حال حاضر کشت و کشتار عجیبی در آنجا به راه افتاده به خاطر اتفاقات سوریه، عراق و مسائل داخلی بین اقشار مختلف ترکیه شکاف‌های عمیقی ایجاد شده است.

بنابراین بسیار مهم و حیاتی است که اجازه ندهیم امریکایی‌ها انسجام و امنیت ما را دستکاری کنند. یک سرمایه‌گذاری کوچک غربی‌ها ابداً ارزشش را ندارد که آنها داخل کشور ما بیایند و مداخله، نفاق ایجاد، یارگیری و شرارت کنند و موجب بی‌ثباتی کشور شوند. سرمایه‌گذاری خارجی باید مورد اطمینان ما بوده و برای ما منفعت داشته باشد و باعث نگرانی امنیتی نباشد.

در حال حاضر چون رژیم تحریمی به شکل دایمی برداشته نشده است، برخی از کشورهای غربی در ایران سرمایه‌گذاری جدی نخواهند کرد و سرمایه‌گذاری‌های کوچک آنها هم تأثیر چندان مثبتی بر اقتصاد ما نخواهد گذاشت.

از سوی دیگر برخی از آنان به دنبال شرارت و انتقام هستند و در مواقعی علنا هم این را می‌گویند. بنابراین نباید امنیت و آرامشمان را به خاطر چند پیشنهاد ناچیز امریکایی‌ها و متحدان نزدیکش به مخاطره بیندازیم.

 

*هنوز برجام به نتیجه نرسیده است، اما هیئت‌های سیاسی و اقتصادی غربی به ایران رفت و آمد می‌کنند. ابتدا فرانسه آمد و پس از آن ایتالیا و سپس اتریش. تحلیل شما از این رفت و آمدها چیست؟ آیا قرار است اتفاق خاصی در اقتصاد کشور بیفتد؟

قطعاً در رفت و آمد برخی از کشورهای اتحادیه اروپا به ایران، باید توجه داشت کشورهایی  که خیلی به امریکا نزدیک هستند و از سیاست‌های آن کشور پیروی می‌کنند، طبیعتاً رفتارشان بر اساس خواسته‌های امریکا خواهد بود. مانند قضیه اوکراین . حکومتی در اوکراین با کودتا سرنگون شد. یعنی یک رئیس‌جمهور ـ چه خوب یا چه بد ـ با رأی مردم سر کار بود، ولی عده‌ای با سلاح گرم و سرد و با حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا در کیف با یک شبه‌کودتا حکومت را سرنگون کردند. امریکا و غربی‌ها از این شبه‌کودتا و روس‌ها از دولت قبلی، یعنی دولتی که با رأی مردم سر کار آمد حمایت کردند. این شبه کودتا در اوکراین باعث ایجاد شکاف در جامعه شد. غرب اوکراین به اروپا تمایل داشت و شرق آن به روسیه. امریکا به اتحادیه اروپا فشار آورد که روس‌ها را تحریم کند، در حالی که بسیاری در اتحادیه اروپا مخالف تحریم بودند، چون امریکا که ضرر نمی‌کرد، بلکه این اتحادیه اروپا بود که تجارت زیادی با روسیه داشت. آلمانی‌ها عمیقاً با تحریم مخالف بودند، اما نهایتاً روسیه را تحریم و دستورات امریکا را اجرا کردند.

بنابراین در مسئله ایران هم نباید انتظار داشت کشورهای اروپایی چندان مستقل عمل کنند. کسانی که این‌ گونه فکر می‌کنند، واقعاً نسبت به واقعیت‌های اروپا درک پایینی دارند. برخی از کشورهای اروپایی مستقل‌ترند و مشکلات اقتصادی زیادی هم دارند. ما می‌توانیم با آنها بیشتر کار کنیم. باید بین کشورهای اروپایی تفکیک قایل شد. به حرکات کشورهایی که به امریکا نزدیک‌ترند، باید با بی‌اعتمادی نگاه کرد. قطعاً آنها از امریکا خط می‌گیرند و چون امریکائی‌ها نمی‌توانند راحت وارد کشور ما شوند، آنها نیابتاً و از طرف امریکا جلو می‌آیند. به همین دلیل باید خیلی مراقب بود.

اروپایی‌ها در حال حاضر در داخل کشورهای خود با هزار و یک مشکل مواجه هستند و پول زیادی ندارند که سرمایه‌گذاری کنند. بحران اقتصادی در یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا خود را نشان داده است و دارد به‌سرعت به جاهای دیگر جنوب اروپا هم تسرّی پیدا می‌کند. اروپایی‌ها بیشتر به دنبال آنند که به ایران بیایند و جنس‌هایشان را بفروشند، وگرنه فکر نمی‌کنم بتوانند خیلی سرمایه‌گذاری‌های مفیدی را انجام دهند، به‌خصوص که شرایط طبق توافق با کشور ما به‌گونه‌ای است که سرمایه‌گذاری در آن به‌سختی انجام می‌شود.

شرکت‌های غربی از سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و کلان در ایران پرهیز می‌کنند، چون امکان دارد سرمایه‌گذاری کلان بکنند و بعد از صرف چند میلیون یورو یا دلار، امریکایی‌ها بگویند دیگر ادامه ندهید. وقتی در یک توافق چنین تردیدهائی وجود دارد، برای سرمایه‌گذاری‌های عمده و کلان کشورهایی مثل چین که مستقل هستند و ثروت بیشتری هم دارند و از قوانین امریکا هم تبعیت نمی‌کنند، شاید به شکل جدی‌تری مطرح باشند.

بنابراین باید خیلی با احتیاط عمل کرد و به این نکته هم توجه داشت که اروپا یکپارچه نیست. باید بین کشورهایی که سیاست‌های مستقل‌تری دارند و رفتارشان با ما بهتر است با کشورهایی که از امریکا پیروی می‌کنند تفکیک قایل شد.

*مدتی است که ناآرامی‌ها در ترکیه افزایش یافته . نقش تحولات ترکیه را بر تحولات منطقه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به هر حال آقای اردوغان در انتخابات قبلی پیروز نشد. خیلی‌ها در ایران متأسف هستند که آقای اردوغان که حزبش و جریانی که از اول به وجود آمد جریان مثبتی بود، متأسفانه توسط آقای اردوغان منحرف گردید و جریان مردمی و اسلامی ترکیه به سمت سیاست‌های تکفیری، قطر و عربستان برده شد. ترکیه به‌ جای اینکه با کشورهای بزرگ و قدرتمندی مثل ایران با مردمی که افکار دینی بسیار عقلانی دارند رابطه برقرار کند، در چهار پنج سال اخیر به خاطر خودخواهی‌های شخصی با کثیف‌ترین و خبیث‌ترین رژیم‌ها و گروه‌های تکفیری متحد شده است. این رویکرد شکاف‌های زیادی را در ترکیه به وجود آورده است.

از سوی دیگر مشکلات اقتصادی در ترکیه افزایش یافته است. برخی از این مشکلات حاصل سیاست‌های مداخله‌جویانه خبیثانه‌ای است که در سوریه و عراق اتخاذ کرده‌اند. پیش از این بین ترکیه با سوریه و عراق به خاطر مرزهای زمینی مشترک تجارت زیادی انجام می‌شد. در حوزه خلیج‌فارس تجارت از طریق همین کشورها صورت می‌گرفت. آقای اردوغان با سیاست‌های خصمانه‌ خود همه این امکانات را از بین برده است. همچنین  به دلیل مشکل نزدیک به دو میلیون آواره و مشکلات اقتصادی‌ای که خود آقای اردوغان به وجود آورده و نیز به خاطر شکاف‌های عمیقی که در بین اقشار مختلف جامعه ترکیه در نتیجه همین رفتارها و اتحادی که ایشان با وهابی‌ها و تکفیری‌ها انجام داده، اتفاق افتاده، شرایط آقای اردوغان نسبت به گذشته خیلی نامساعد شده و ایشان در انتخابات اخیر نتوانست اکثریت کرسی‌ها را به دست بیاورد.

باید ببینیم در دو سه هفته آینده چه اتفاقی می‌افتد. برخی معتقدند درگیری‌هایی که ایشان ایجاد کرده و حملات و بمباران‌های مکرر و کشتارهای فراوان در مناطق کردنشین برای این بوده که بتواند یک جور حس ناسیونالیستی را در مردم ایجاد کند تا به او رأی بدهند. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد بسیار تأسف‌بار است که انسان برای به دست آوردن رأی بیشتر عده‌ای را بکشد. اگر چه در سوریه و عراق
انسان های زیادی بخاطر سیاستهای ایشان کشته شدند.

قابل ذکر است که رسانه‌ها و کشورهای غربی در ابتدای درگیری‌های سوریه، از تکفیری‌ها حمایت و آنها را آزادی‌خواه معرفی کردند. اما جمهوری اسلامی از روز اول ضمن اینکه از بعضی رفتارهای نیروهای نظامی و انتظامی سوریه انتقاد داشت، ولی اعلام کرد تنها راه حل این معضل، گفتگو و انتخابات است و حتی طرح کوفی عنان را هم پذیرفت. ایران از ابتدا می‌خواست مسئله سوریه حل شود، ولی غربی‌ها، دولت ترکیه، سعودی‌ها و قطری‌ها نگذاشتند. بی.بی.سی و امثال آن در آن زمان تکفیری‌ها را آزادی‌خواه معرفی می‌کردند، در حالی که آنها از همان زمان هم این جنایت‌ها را مرتکب می‌شدند.

اگر ایران تحت فشار غربی‌ها، سعودی‌ها و ترکیه‌ای‌ها و قطری‌ها در سوریه کوتاه می‌آمد، هم سوریه و لبنان و هم عراق قطعاً سقوط می‌کردند. یک سال پیش اگر نصف نیروهای داعش و تکفیری‌ها در سوریه با نیروهای ارتش سوریه درگیر نبودند، با نیروی مضاعفی وارد عراق می‌شدند و اگر عراق سقوط می‌کرد، مرزهای ما تبدیل به خطوط مقدم می‌شدند، یعنی دو باره باید مثل سال‌های دفاع مقدس، از مرز ترکیه تا خلیج‌فارس  با دشمنی که خیلی عجیب و غریب‌تر از صدام است، می‌جنگیدیم.

در واقع این مقام معظم رهبری بودند که ما را از یک فاجعه هولناک نجات دادند. در این قضیه، ایشان تقریباً به‌تنهائی ایستادگی کردند و امروز اگر بر سر میز مذاکره با ۱+۵ امتیازی گرفته‌ایم، علاوه بر پیشرفت‌های هسته‌ای، به دلیل قدرت ما در منطقه و به واسطه متحدین و دوستان ما در لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و یمن است. در وقایع سال‌های اخیر در سوریه، عراق و یمن عملکرد نظام ما باعث شد ثبات در داخل کشور محفوظ بماند، بسیاری از مردمان منطقه نجات یابند و امریکایی‌ها و اروپایی‌ها مجبور شدند با ما به شکلی جدی وارد مذاکره شوند.

 

*ژنرال آلن نماینده مستقیم امریکا در ائتلاف ضد داعش مدتی قبل گفت مشکل سوریه از طریق نظامی حل نمی‌شود و سوریه باید یک گذار سیاسی بدون بشار اسد داشته باشد. دلیل اعتراف آلن را چه می‌دانید؟ راهکار بعدی امریکا برای سوریه چیست؟ نقش روسیه را در این میان چگونه تحلیل می‌کنید؟

روسیه ابتدائاً در قضیه سوریه خیلی با احتیاط رفتار کرد، چون نمی‌دانست چه اتفاقی خواهد افتاد. تنها کشوری که عمیقاً و با قدرت تمام از نظام سوریه در برابر تکفیری‌ها دفاع کرد ایران بود. فراموش نکنیم که ایران از ابتدا موافق اصلاحات و حل مشکلات مردم سوریه از طریق گفتگو بوده و هست و این را هم بارها گفته است، اما از نظام سوریه در برابر تکفیری‌های مسلح که از ترکیه، اردن، لبنان و بخش غربی عراق ـ که در دست داعش بود ـ به سوریه می‌رفتند، دفاع می‌کرد. آن موقع در  بخش غربی عراق با نام «دولت اسلامی عراق» حضور داشتند که جبهه النصره را در سوریه به وجود آوردند. اگر ایران نبود، قطعاً سوریه سقوط می‌کرد و امروز شرایط منطقه خیلی فاجعه‌بارتر بود.

روسیه به‌تدریج وارد میدان شد و الان محکم‌تر از گذشته وارد شده است. یک دلیل این است که روسیه نگران وضعیت داخلی خود است، چون سعودی‌ها، اماراتی‌ها و قطری‌ها دارند افکار وهابی را در سراسر دنیا ترویج می‌دهند و داخل روسیه هم این کار را کرده‌اند. بسیاری از افراطیون داخل سوریه اهل چچن هستند که به‌تدریج وهابی شده‌اند. در بوسنی، کرواسی، اروپا و چین این خطر به شکل جدی مطرح است. الان عده‌ای وهابی دارندبه اسم بوکوحرام در نیجریه جنایت می‌کنند. الشباب، طالبان و گروه‌های مختلفی که در سراسر جهان دست به جنایت می‌زنند، مردم را قتل عام می‌کنند، سر می‌بُرند، آتش می‌زنند و کشتار جمعی می‌کنند همه وهابی‌اند و روسیه نگران است.

اگر تکفیری‌ها در سوریه و عراق موفق شوند، به صورت تهدیدی برای روسیه در می‌آیند. امریکایی‌ها چون آن سوی اقیانوس هستند، دارند حماقت دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی را تکرار می‌کنند با این تصور که آسیب طالبان و امثال آن بیشتر متوجه رقبای امریکاست، از آنها حمایت می کنند.

ولی به هر حال روسیه، چین، هند و برخی کشورهای دیگر نگران‌اند، به‌خصوص با هندی‌ها که صحبت می‌کنم می‌بینم که به‌شدت نگران‌اند. کسی از بابت شیعه‌ها  نگران نیست، چون این‌گونه جریانات در شیعه‌ها به شکل جدی وجود ندارد، ولی جریانات تکفیری که سعودی‌ها و متحدین آن از آنها حمایت می‌کنند، در بین اهل سنت قوی و در حال رشدند، لذا هندی‌ها نگران جامعه مسلمان، خصوصاً اهل سنت‌شان هستند که نکند تحت تأثیر قرار بگیرند.

مضافاً بر اینکه به‌مرور زمان، روسیه دید که نظام سوریه توانسته است استقامت کند و دلگرم شد و بیشتر کمک کرد. به‌خصوص بعد از قضیه کشور لیبی که غربی‌ها بواسطه سؤاستفاده از قطعنامه شورای امنیت نابودش کردند و امروز به دست افراطیون افتاده است. مجموع این عوامل به اضافه خصومت امریکا با روسیه باعث شده است که این کشور به شکل جدی وارد سوریه شود.

البته امریکا هیچ رقیبی را نمی‌تواند تحمل کند. همان‌ طور که امریکایی‌ها با ایرانی‌ها این رفتار را دارند و نمی‌خواهند ایران به عنوان یک کشور قدرتمند و مستقل در این منطقه حضور داشته باشد، با روسیه و چین هم همین رفتار را می‌کند. امریکا همیشه امریکای لاتین را حیاط خلوت خود ‌دانسته است و لذا دوست ندارد در آنجا هم کشور مستقل و قدرتمندی وجود داشته باشد. کلاً امریکا با هر کسی که حس کند قدرتمند است برخورد و او را تضعیف می‌کند تا هژمونی‌اش حفظ شود.

 

*در مورد اظهارات ژنرال آلن هم بفرمایید.

به نظرم برای امریکایی‌ها روشن شده است که سیاست‌های خودشان، عربستان و اردوغان در سوریه با شکست مواجه شده است، ولی باز هم چیزی را می‌طلبند که منطقی نیست. دلیلی ندارد که رئیس‌جمهور سوریه به خواست امریکا، آل‌سعود، اردوغان و تکفیری‌ها کنار برود. ایران می‌گوید غربی‌ها باید دست از حمایت از وهابی‌های تکفیری بردارند و بعد می‌شود به شکل جدی در باره اصلاحات و انتخابات صحبت کرد، ولی قبل از اینکه آنها از حمایت از این جنایتکارها دست بردارند، اصلاً جای بحث نیست، چون الان دولت و ملت سوریه دارند برای بقایشان می‌جنگند و تا این تهدید از روی سرشان برداشته نشود، جای صحبت نیست. یمن هم به همین شکل است. امریکایی‌ها در شش هفت ماه اخیر راضی به نابودی ملت یمن بوده‌اند. چرا؟ چون مردم یمن می‌خواهند از آل‌سعود مستقل باشند.

کسانی که تصور می‌کنند غرب به دنبال آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است، به هر یک از این کشورها نگاه کنند، می‌فهمند اینها فقط خیالات و توهم است و فقط یک آدم خودفروخته یا بسیار ساده‌لوح یا بسیار متعصب نسبت به افکار غلط خود می‌تواند بعد از این اتفاقات کماکان چنین باورهایی نسبت به دولت امریکا یا متحدین او یا شخص رئیس‌جمهور امریکا و رؤسای کشورهای غربی داشته باشد. مسئولیت بیشترین جنایت‌های این منطقه نه تنها در سال‌های گذشته که در دهه‌های اخیر به گردن اینهاست. حتی صدام و ابوبکر بغدادی بدون حمایت کشورهای غربی و آل‌سعود هیچ وقت نمی‌توانستند آن جنایت‌ها را انجام بدهند.

 

*اشاره‌ای به یمن داشتید. به نظر شما نقش امریکا در بحران یمن چیست؟ آیا حمله عربستان به یمن در واقع با چراغ سبز امریکا انجام شده است؟

در اینکه امریکا چقدر در قضیه یمن دخالت دارد نظرات متفاوت است. برخی هم دچار این خوش‌باوری هستند که امریکا بدین وسیله می‌خواهد به عربستان ضربه بزند که سخن بسیار بی‌پایه‌ای است. باید ببینیم در عمل چه اتفاقی افتاده است. سعودی‌ها در یمن دست به کشتار عجیب و غریبی زده‌اند و آمار مرگ و میر واقعی خیلی بیشتر از این ارقامی است که منتشر می‌شوند. سعودی‌ها بیش از ۲۰ میلیون نفر را محاصره کرده‌اند و دارند آنها را از گرسنگی و بی‌دارویی می‌کشند. آنها حتی آثار باستانی را هم بمباران می‌کنند، چون وهابی هستند و مثل داعش و جبهه النصره با تاریخ دشمنی دارند. در این لحظه در جهان جنایتی نظیر جنایات یمن وجود ندارد و در چند ماه اخیر در سوریه و عراق هم سابقه نداشته است. محاصره یمن مثل غزه است. اسرائیل با همکاری اتحادیه اروپا، مصر و امریکا آنجا را محاصره کرد تا غذا به مردم نرسد وگرسنه بمانند. کشورهای غربی کمک کردند تا حتی نوزادان و بچه‌های کوچک هم غذائی برای خوردن نداشته باشند. امریکا و غرب نه تنها از حملاتی که به یمن می‌شود انتقاد نکرده‌اند، بلکه رسماً به عربستان کمک اطلاعاتی می‌کنند. دولت اسرائیل هم از همان ابتدا رسماً از این حرکت حمایت کرد. امریکایی‌ها در سوخت‌رسانی به هواپیماهای سعودی و دادن اطلاعات به آن کشور کمک می‌کنند.

از سوی دیگر امریکا رژیم سابق یمن را به رسمیت می‌شناسد، در حالی که وقتی عبد ربه منصور الهادی انتخاب شد، تنها کاندیدا بود، یعنی حتی به شکل صوری هم دو نفر کاندیدای دیگر در کنارش نداشت! قرار بود ریاست جمهوری انتقالی باشد و دوره‌اش دو ساله بود، ولی بعد از دو سال ماند. سپس استعفا داد. بعد از کشورش فرار کرد و گفت به آنجا حمله کنید. این رئیس‌جمهور مشروعیت ندارد، ولی امریکا از کسی که در کشورش نیست، استعفا هم داده، دوره‌اش هم تمام شده و از اول هم قرار بوده است موقتی باشد حمایت می‌کند. سعودی‌ها مردم عادی یمن را در محاصره دریایی قرار داده‌اند که به نظر من بزرگ‌ترین جنایت است و امریکایی‌ها و اروپایی‌ها در این جنایت شریک هستند. بمباران یک بحث است، حمایت از رئیس جمهوری که حتی در داخل کشور خودش هم نیست بحث دیگری است. حمایت از آل‌سعود که دارد با القاعده ـ همان القاعده‌ای که ماجرای ۱۱ سپتامبر را در امریکا به راه انداخت ـ برای حمله به مردم یمن همکاری می‌کند یک بحث است و محاصره دریایی و فاجعه‌ای که دارند به سر ملت یمن می‌آورند بحث دیگری است. در این فاجعه، امریکا شریک جرم و شخص آقای اوباما جنایتکار جنگی است. ما نمی‌توانیم همه گناهان را فقط به گردن حکومت آل‌سعود بیندازیم تمام سلاح‌هایی را که الان بر سر مردم یمن ریخته می‌شود، امریکایی‌ها و فرانسوی‌ها و برخی از کشورهای غربی در اختیار آل‌سعود قرار می‌دهند. بنابراین کشورهای غربی در این جنایت شریکند، کما اینکه در جنایات لیبی، سوریه، لبنان، افغانستان و عراق که این مصائب به سر مردم آمده است شریک هستند. حتی گناه رفتارهای وحشیانه وهابی‌هایی هم که در نیجریه به جان مردم افتاده‌اند به گردن غربی‌هاست، زیرا آنها به آل‌سعود، قطر و امارات اجازه داده‌اند که این افکار ویرانگر و احمقانه را در سراسر جهان پخش کنند. علت هم این است که می‌خواهند ایران را مهار کنند تا دوستداران ایران، اعم از مسلمان و غیرمسلمان در منطقه و فراتر از آن منزوی شوند.

بنابراین در شراکت امریکا در این فجایع جای کمترین تردیدی نیست و کسانی که غیر از این را بیان می‌کنند یا حقوق‌بگیر آنها و یا بدتر از آن هوادار بی جیره و مواجب  بزرگ‌ترین جنایتکاران عصر ما هستند.

 

*علی عبدالله صالح دست نشانده آل‌سعود بود. چطور الان رفته و در کنار حوثی‌ها قرار گرفته است؟

حرف انصارالله یمن این است که در اداره یمن همه باید مشارکت کنند. شاید ما علی عبدالله صالح را خیلی نپسندیم، اما در یمن طرفدارانی دارد. در عراق عده‌ای حامی صدام بودند و حکومت عراق و اکثر مردمش با اینها بد هستند، ولی واقعیت جامعه عراق این است که مردم باید در کنار هم زندگی کنند. موقعی که حزب‌الله رفت و جنوب لبنان را گرفت، عده‌ای از مسیحی‌ها در زندان‌های جنوب لبنان شکنجه‌گرهای افراد مقاومت بودند. یکی از این افراد مقاومت خودش این حرف را به من زد، نه اینکه با واسطه شنیده باشم. گفت برای اینکه بتوانند او را وادار به اقرار و دادن اطلاعات کنند، در مقابل چشم‌هایش به همسرش بی‌حرمتی کردند. اسرائیل موقعی که شکست خورد بدون اینکه به این مزدوران بگوید، عقب کشید و رفت. حزب‌الله از هوادارانش خواست از این مسیحی‌ها و خانواده‌هایشان انتقام نگیرند. این فردی که اشاره کردم می‌گفت آن شکنجه‌گر را بارها دیده، اما چون قول داده است کاری نکند، به فکر انتقام‌گیری نیست. چرا؟ چون مردم در جنوب لبنان باید در کنار هم باشند. در هر حال برای مصالح عموم گاهی باید از بعضی چیزها صرف‌نظر کرد.

انصارالله یمن را برای خودش نمی‌خواهد، کما اینکه حزب‌الله هم لبنان را برای خودش نمی‌خواهد، بلکه اینها معتقدند که کشور باید به شکل دسته‌جمعی اداره شود و همه مشارکت داشته باشند، نه اینکه مزدور این یا آن حکومت باشند. علی عبدالله صالح و هر فرد و گروه دیگری که در یمن نفوذ دارند، در حد و میزان خودشان جایگاه خود را دارند. در هر حال بین آل‌سعود، تکفیری‌ها و علی عبدالله صالح که حاضر است همرا آنها بجنگد، قطعاً او اولویت دارد.

در هر حال یمن قبیله‌ای است و علی عبدالله صالح هم طرفداران خودش را دارد. در عراق و سوریه هم گروه‌های متجاوز می‌گویند همه چیز باید در ید قدرت ما باشد، اما ایران و متحدانش عموما می گویند همه باید در حد قدرت و طرفدارانشان میدان برای اعمال قدرت داشته باشند و نه بیشتر. ما می‌گوییم همه باید در کنار هم باشند، اما امریکایی‌ها در عمل می‌گویند آل‌سعود و تکفیری‌ها باید همه کاره و بقیه کنار باشند، کما اینکه در زمان صدام در برابر اکثریت مردم عراق از صدام حمایت می‌کرد و حالا دلسوز مردم عراق شده‌اند.

ما باید در کنار آرمان‌گرایی واقع‌گرا هم باشیم. باید آرمان‌هایمان را حفظ کنیم، ولی در عین حال واقعیت‌های دنیا را هم ببینیم. مردم با عقاید، مذاهب و افکار متفاوت باید بتوانند در کنار هم زندگی کنند. به نظر من در یمن، انصار بیش از دیگر گروه‌ها توانست این مسیر را طی کند. حزب‌الله لبنان هم در این عرصه موفق بود. ما از طرفداران سابق صدام دل خوشی نداریم، ولی بنا نیست همه آنها را به دریا بریزیم. به هر حال اینها بخشی از جامعه عراق هستند و باید در آرامش در کنار دیگران زندگی کنند و امیدواریم در درازمدت این افراد از گذشته عراق درس عبرت بگیرند و نسبت به صدام و رژیم بعث و افراط‌گرایی امروز تغییر نگرش بدهند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

سوتیترها:

  1. واقعیت این است که جنایاتی که آقای اوباما کرده، آقای بوش هم نکرد. اوباما لیبی را به‌وسیله متحدینش نابود کرد. همین‌‌طور سوریه، عراق و یمن را. عملکرد آقای اوباما بسیار وحشتناک بوده است. تاریخ قضاوت خواهد کرد که در این چند سال چه بر سر مردم این منطقه آورده است.

 

  1. اگر ایران تحت فشار غربی‌ها، در سوریه کوتاه می‌آمد، هم سوریه و لبنان و هم عراق قطعاً سقوط می‌کردند و اگر عراق سقوط می‌کرد، مرزهای ما تبدیل به خطوط مقدم می‌شدند.در واقع این مقام معظم رهبری بودند که ما را از یک فاجعه هولناک نجات دادند. در این قضیه، ایشان تقریباً به‌تنهائی ایستادگی کردند.

 

  1. اگر امریکایی‌ها به هنگام اجرای توافق صحیح عمل کنند و در ظرف دو سه سال آینده شرارت و خباثت نکنند، شاید بشود این‌طور برداشت کرد که امریکا تغییر کرده است و بنظرم تازه آن وقت است که می‌شود بحث کرد که آیا بر سر مسائل دیگر با امریکا می شود صحبت کرد یا خیر، ولی در حال حاضر امریکایی‌ها نه در لفظ تغییر کرده‌اند و نه هنوز بر اساس توافق، کار مثبتی را انجام داده‌اند.

 

 

 

 

۴٫

باید بین کشورهای اروپایی تفکیک قایل شد. به حرکات کشورهایی که به امریکا نزدیک‌ترند، باید با بی‌اعتمادی نگاه کرد. قطعاً آنها از امریکا خط می‌گیرند و چون امریکائی‌ها نمی‌توانند راحت وارد کشور ما شوند، آنها نیابتاً و از طرف امریکا جلو می‌آیند. به همین دلیل باید خیلی مراقب بود

 

 

۶٫

در مسئله ایران هم نباید انتظار داشت کشورهای اروپایی چندان مستقل عمل کنند. کسانی که این‌ گونه فکر می‌کنند، واقعاً نسبت به واقعیت‌های اروپا درک پایینی دارند. برخی از کشورهای اروپایی مستقل‌ترند و مشکلات اقتصادی زیادی هم دارند. ما می‌توانیم با آنها بیشتر کار کنیم.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

چشم انداز تجاوز عربستان سعودی به یمن

حسین رویوران

تقریباً شش ماه از جنگ عربستان سعودی بر ضد یمن می‌گذرد و این کشور به همراه برخی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس به حملات ناجوانمردانه خود از هوا و زمین و دریا به مردم یمن ادامه می‌دهد؛ حملاتی که به ویرانی گسترده وکشتار و مجروح کردن بیش از پنجاه هزار نفر از مردم مظلوم این کشور انجامیده است. بسیاری از مردم می‌پرسند که چشم‌انداز این جنگ چه خواهد شد و نبرد به نفع چه کسی پایان خواهد یافت؟

عربستان سعودی مانند هر جبار دیگری با این تصور جنگ را بر ضد یمن آغاز کرد که ظرف چند هفته مردم فقیر یمن تسلیم خواسته‌های زورگویانه آنها شوند و همانند گذشته به تسلط ریاض بر این کشور تن دهند غافل از اینکه در یمن تحولات اجتماعی و سیاسی عمیقی اتفاق افتاده که اجازه نمی‌دهد این مردم مانند گذشته زیر تسلط آل‌سعود بروند. عربستان سعودی فکر می‌کرد که بسیاری از کشورهای اسلامی به علت کمک‌های مالی ریاض در این جنگ در کنار آل‌سعود قرار خواهند گرفت، اما واقعیت‌های میدانی، خلاف این تصورات را نشان داد. پاکستان‌، ترکیه، مصر و مغرب از اعزام نیروی‌زمینی در کنار عربستان برای آغاز مرحله دوم جنگ، یعنی جنگ‌ زمینی خودداری کردند و اکنون جنگ کاملاً فرسایشی شده وائتلاف عربی _‌ سعودی قادر به یکسره‌سازی ماجرا نیست.

تلاش اخیر سعودی‌ها برای جذب نزدیک به سی‌هزار نفر از افراد مقیم عربستان به عنوان مزدور و اعزام آنها به جنوب یمن، به‌رغم پیشروی جزیی در شهرعدن، با توفیق زیادی همراه نبوده و آنان پس از چند هفته نتوانستند طبق نقشه به صنعا، پایتخت یمن برسند و کار را یکسره کنند. این وضعیت عربستان را وادار کرد تا بیست هزار نفر دیگر از مزدوران را جذب و آنها را با صدها افسر سعودی، اماراتی وبحرینی از مبدا مارب در مرز شمالی یمن  وارد عملیات کند، اما موشکباران محل استقرار آنها توسط نیروهای مقاومت یمنی در روز اول به فاجعه‌ای بزرگ تبدیل شد و ۴۵ افسر اماراتی و۱۲ افسر سعودی و ۵ افسر بحرینی به همراه نزدیک به صد مزدور از ملیت‌های دیگر به هلاکت رسیدند. تلاش ریاض برای عبور از این حادثه از طریق جذب هزار نظامی قطری تا کنون درگیر شرط‌های قطر است که خود این اختلاف‌ها نشان‌دهنده بن بست کامل آل‌سعود است.

به موازات ناکامی‌های نظامی سعودی‌ها، رخنه روزانه نیروهای مقاومت یمن به داخل خاک عربستان سعودی و انهدام ده‌ها پایگاه نظامی و نفتی در استان‌های نجران و جیزان و عسیر، شرایط نظامی عربستان را به بدترین شکل منعکس کرد. این عملیات نشان می‌دهند که نیروهای سعودی با برخورداری از پیشرفته‌ترین امکانات نظامی قادر به حفظ مرزهای خود نیستند و به‌رغم پیشدستی ریاض و بمباران مراکز نظامی یمنی‌ها در ابتدای جنگ، صنعا همچنان در حمله به استان‌های جنوبی عربستان ابتکار عمل را در دست دارد. استفاده یمنی‌ها از موشک‌های دور برد، به‌رغم خیانت عبدربه منصور هادی، رئیس‌جمهور مستعفی یمن در دادن اطلاعات  همۀ  مراکز موشکی یمن به عربستان و بمباران آنها در روز اول جنگ توسط آن کشور، عربستان سعودی را کاملاً غافلگیر کرد. برخی از این حملات، جنوب ریاض را نشانه رفت که خود جسارت و شهامت نیروهای یمنی را نمایان می‌سازد. کشته شدن چندین فرمانده لشکر و تیپ سعودی در حملات یمنی‌ها در خاک سعودی و یا موشکباران محل تجمع نیروهای نظامی عربستان هم که این کشور نتوانست انکار کند، کار آمدی و دقت  و تجربۀ بالای نظامیان یمنی را نشان داد.

در آن سوی معادله یعنی در جبهه یمنی‌ها صحنه قابل قبولی دیده می‌شود. کشور یمن جزو ده کشور فقیر جهان است و در این جنگ در مقابل کشوری قرار گرفته که پولدارترین کشور منطقه و دارای بیش از ۱۲۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی است، اما یمن به‌رغم فقر و عقب‌ماندگی، در شش ماه گذشته کم نیاورده و همچنان در مقابل تجاوز ریاض مقاومت می‌کند.

یمنی‌ها در مقابل هجوم گستردۀ آل‌سعود وظیفه‌ای جز دفاع و حفظ سرزمین خود ندارند و این مهم را تا کنون به بهترین نحو ممکن انجام داده‌اند. وحدت جامعۀ یمن به‌رغم پیشنهاد‌های پولی چشمگیر سعودی‌ها، تصویر جدیدی از این ملت ریشه‌دار و با فرهنگ را به نمایش گذاشت. عربستان سعودی با همه تلاشی که انجام داد تنها موفق شد نیروهای القاعده، داعش و حزب اصلاح (حزب اخوان المسلمین یمن) و هواداران عبدربه منصور هادی را در کنار خود داشته باشد و این میزان اندک طرفداران ریاض در یمن، اجماع ملی در این کشور بر ضد عربستان را نمایان می‌سازد.

این واقعیت زمانی اهمیت پیدا می‌کند که بدانیم عربستان سعودی در گذشته، یمن را به حیاط خلوت خود تبدیل کرده و هزاران چهره سیاسی، شیوخ قبایل، نخبگان دانشگاهی و کارشناسان سیاسی را خریده بود و طی چهل سال گذشته به آنها حقوق پرداخت ‌کرده است، ولی از زمانی که انصار‌الله وارد میدان شدند، شرایط به‌کلی تغییر یافت و جامعه یمن فرهنگ سیاسی متفاوتی پیدا کرد. رخنۀ نیروهای یمنی به عمق ۶۰ کیلومتری خاک عربستان و وارد کردن ضربه‌های جدی به مراکز نظامی و حیاتی این رژیم در استان‌های جنوبی نشانه تهور و شجاعتی است که یمنی‌ها در سایه انقلاب انصار‌الله و رهبری سید عبد‌الملک حوثی بدان دست یافته‌اند.

آنچه مسلم است در جنگ فعلی به‌رغم تفاوت فاحش موازنه قدرت میان دو طرف جنگ، عربستان سعودی دچار بحران شده است. خاندان آل‌سعود در نتیجه این جنگ دچار اختلاف شده‌اند و تصفیه‌های سیاسی که در جنگ صورت گرفت، پایان نیافته است وهر آن ممکن است به بحران‌های جدیدی تبدیل شود. جنگ کنونی بودجه نظامی سعودی را دچار کسری کرده و پایین آمدن قیمت نفت نیز این بحران را دو چندان ساخته است.

طبق برآورد صندوق بین‌المللی پول، کسری بودجه عربستان سعودی در سال جاری ۲۰۱۵ بالغ بر ۱۳۰ میلیارد دلار است که در چند دهه اخیر بی‌سابقه بوده است. این صندوق در گزارش خود اعلام کرده است که کاهش تدریجی ذخایر مالی سعودی می‌تواند این کشور را دچار بحران جدی سازد و رشد اقتصادی این کشور را منفی کند. ریاض همواره با اتکا به ذخایر مالی، بحران‌های کاهش قیمت نفت را پشت سر ‌گذاشته است. سفر اخیر ملک سلمان به امریکا و امضای چندین قرارداد خرید سلاح‌های هوشمند از این کشور نشان می‌دهد که این رژیم جبار تا چه حد از حجم وسیع آتش در بمباران‌های خود علیه مردم مظلوم یمن استفاده کرده که انبارهای سلاح او تهی و ناچار شده سلاح‌های جدیدی از امریکا بخرد. در حال حاضر بسیاری از مقامات عربستان نگرانند که دیر یا زود دولت ملی در یمن سر کار بیاید و جنایات جنگی کنونی عربستان سعودی و نیز جنایت علیه غیرنظامیان یمن را  در دادگاه کیفری بین‌المللی پیگیری کند. عربستان سعودی با حمله به مناطق غیرنظامی و کشتار هزاران زن و کودک و سالمند، معاهدات چهارگانه ژنو را به صورت گسترده نقض کرده است و دولت یمن می‌تواند این جنایات را در محافل حقوق بشری و دادگاهای بین‌المللی پیگیری کند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

عربستان سعودی مانند هر جبار دیگری با این تصور جنگ را بر ضد یمن آغاز کرد که ظرف چند هفته مردم فقیر یمن تسلیم خواسته‌های زورگویانه آنها شوند و همانند گذشته به تسلط ریاض بر این کشور تن دهند غافل از اینکه در یمن تحولات اجتماعی و سیاسی عمیقی اتفاق افتاده که اجازه نمی‌دهد این مردم مانند گذشته زیر تسلط آل‌سعود بروند.

 

۲٫

یمنی‌ها در مقابل هجوم گستردۀ آل‌سعود وظیفه‌ای جز دفاع و حفظ سرزمین خود ندارند و این مهم را تا کنون به بهترین نحو ممکن انجام داده‌اند. وحدت جامعۀ یمن به‌رغم پیشنهاد‌های پولی چشمگیر سعودی‌ها، تصویر جدیدی از این ملت ریشه‌دار و با فرهنگ را به نمایش گذاشت.

 

 

 

30نوامبر/16

سلطه یهودیان بر آمریکا از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟

                                             

پاسخ به شبهات تاریخی

                     

                                                                                             

مجید صفاتاج

حضور یهودیان در امریکا از اواخر قرن هجدهم شکلی علنی به خود گرفت. در سال‌های پایانی این قرن، یهودیان به‌رغم تعداد کم توانستند بیش از هر گروه دیگری در جامعه امریکا و در مراکز اقتصادی این‌کشور رخنه کنند تا جایی که «فرانکلین»  از رهبران جنبش استقلال امریکا در کنفرانسی‌ در سال ۱۷۸۹ به مردم امریکا در مورد مهاجرت یهودیان و ورود و رخنه آنان به جامعه امریکا هشدار داد و گفت: «خطر بزرگی ایالات متحده امریکا را تهدید می‌کند. این خطر از سوی یهودیانی است که به این سرزمین مهاجرت و در آن اقامت می‌کنند. آنان بر عزم ملت خلل وارد می‌آورند و منش تجارت شرافتمندانه را متزلزل می‌سازند. آنان هرگز با بقیه مردم در هم نمی‌آمیزند،  بلکه دولتی را در درون این دولت ایجاد می‌کنند. آنان همان‌گونه که در پرتغال و اسپانیا انجام دادند، مردم را در خفقان مالی قرار خواهند داد.

«من به شما آقایان هشدار می‌دهم که اگر یهودیان از مهاجرت به اینجا منع نگردند حتماً فرزندان شما در پای گورهایتان شما را نفرین و لعن خواهند کرد. یهودیان حتی اگر ده نسل هم در میان ما زندگی کنند، باز هم کردار و منش‌شان با ما فرق می‌کند.۱ »

این هشدار فرانکلین به مردم امریکا هنگامی بیان شد که شمار یهودیان مهاجر به این کشور از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کرد. در سال ۱۸۲۵ فقط ده هزار یهودی در امریکا زندگی می‌کردند، ولی با مهاجرت یهودیان آلمانی تا سال۱۸۸۰ این رقم به۲۵۰ هزار نفر رسید. بین سال‌های۱۸۸۱ تا ۱۹۴۱ با مهاجرت یهودیان یدیش زبان و فقیر اروپای شرقی و مرکزی به امریکا که از ترس (شایعه) اردوگاه‌های مرگ، (افسانه)کوره‌های آدم سوزی و قتل عام فرار کرده بودند، رقمی نزدیک به ۴ میلیون نفر به یهودیان امریکا افزوده شد. یهودیان جدید اکثراً در شهرهای شمال شرقی و همان شهرهایی که پدربزرگان‌شان، انتخاب کرده بودند، سکونت گزیدند، ولی افزایش تعداد یهودیان موجب شد تا آنها در جوامع کوچک‌تری در سطح امریکا پخش شوند.۲»

تا پیش از جنگ جهانی دوم محافل صهیونیست امریکا نفوذ زیادی در بین یهودیان این کشور نداشتند، اما قدرت آنها در دستگاه‌های حکومتی زیاد بود. پس از شروع جنگ جهانی دوم که امریکا به عنوان قدرت برتر غرب در مقابل کمونیسم قد علم کرد، رهبران صهیونیست در کنفرانس بالتیمور در ۸ می ۱۹۴۲ در شهر نیویورک امریکا تصمیمات مهمی در این زمینه گرفتند. هر چند این کنفرانس نشست رسمی صهیونیست‌ها محسوب نمی‌شد، اما امکان برگزاری آن از اهمیت خاصی برخوردار بود. چنین نشستی را در امریکا می‌توان نقطه آغاز یک جریان دگراندیشی دانست. عده‌ای معتقدند این اقدام نشانه اتکای جریان صهیونیستی به امریکا به جای انگلستان بود.

در همین سال‌ها (۱۹۴۸) بود که کمیته اجرایی شعبه سیاسی صهیونیست‌ها که نقش رابط این سازمان با دولت انگلستان را داشت به شهر نیویورک منتقل شد. رهبران صهیونیست پس از جنگ جهانی دوم به این اعتقاد رسیده بودند که در هر اقدامی حمایت ایالات متحده امریکا برای موفقیت یهودیان ضروری است، زیرا از یک سو حمایت سیاسی امریکا را برای فشار وارد کردن به بریتانیا که نیاز شدیدی به حمایت‌های مالی و سیاسی امریکا داشت، جلب می‌کردند و از سوی دیگر از کمک‌های مالی و تبلیغاتی یهودیان امریکا که ثروتمندترین یهودیان جهان بودند برخوردار می‌شدند.۳‌«

اقلیت یهودیان امریکا تا آن زمان با افکار صهیونیسم مخالف بودند، ولی با کشتار یهودیان توسط نازی‌ها که با تبانی صهیونیست‌ها انجام شد و صهیونیست‌های اروپایی تبلیغات گسترده و اغراق‌آمیزی را در ارتباط با مظلومیت قوم یهود و نیز ضرورت ایجاد یک سرپناه برای آنان کردند، به سوی صهیونیسم گرایش پیدا کردند.

پس از این رویدادها سیل مهاجرت یهودیان به امریکا سرازیر شد و آنها توانستند در اندک زمانی بیش از هر گروه دیگری در یکی شدن و جمع گردیدن با جامعه امریکا موفق شوند و به‌سرعت در مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشور رخنه کنند.

استیو کوهن، دانشیار، جامعه شناس کالج کوئیان و مرکز مطالعات جدید در باره یهودیان در دانشگاه برندیس، در کتابی با عنوان «تجدد امریکایی و هویت یهودی» چنین می‌نویسد:

«یهودیان امریکایی که بسیاری از آنان به طبقه بالا و مرفه جامعه امریکایی تعلق دارند،  با سرعتی فوق‌العاده‌ و در مدت زمانی کوتاه در طبقه متوسط جامعه امریکا قرار گرفتند. این حقیقتی است که در تاریخ اجتماعی صد ساله اخیر امریکا ثبت شده و مستند است. ناظرین در این مورد آمار درخور توجهی را ذکر می‌کنند. به عنوان مثال تقریباً کلیه جوانان یهودی در سنین ورود به دانشگاه وارد کالج و دانشگاه‌های مختلف شده‌ و تعداد مشاغلی را که احراز کرده‌اند نسبت به تعداد جمعیت آنها کاملاً بی‌تناسب است. این امر اگر در سال‌های قبل محرز نبود، ولی از سال‌ ۱۹۲۰ به بعد کاملاً مشخص است. میانگین ثروت یهودیان چنانچه از درآمد اسقف تجاوز نکند، با آن مساوی است. شایان ذکر است که در امریکا اسقف‌ها ثروتمندترین گروه مذهبی هستند. بدیهی است که ثروت یهودیان از سایر گروه‌های نژادی امریکا هم بیشتر است.»

در قسمت دیگر این کتاب می‌خوانیم:

«به‌رغم تعداد فراوان یهودیان کم بضاعت شهری، یهودیان در مجموع صاحب مشاغل سطح بالایی هستند که نوید برخورداری آنها از موقعیت اجتماعی بهتری را در امریکا می‌دهد. اکثر بررسی‌هائی که در ده سال اخیر به عمل آمده نشان می‌دهند که یهودیان دائماً پیشرفت می‌کنند و بسیاری از آنان برگزیده‌ترین مشاغل اجتماعی ازقبیل سناتوری، ریاست شرکت‌ها، ریاست مجامع دانشگاهی و مدارس حرفه‌ای را به خود تخصیص داد‌ه‌اند.۴»

پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ و به دنبال یک سلسله تحولات سیاسی بین‌المللی که صهیونیست‌های امریکایی در آن نقش مهمی را ایفا کردند، این گروه توانست در سازمان جهانی صهیونیست‌ها جایگاه مهمی را به دست بیاورد.

به عنوان مثال:

«یهودیان امریکا حدود ۲۹ درصد از اعضای سازمان را به خود اختصاص دادند و سهم رژیم صهیونیستی حدود ۳۸ درصد و سایر اتحادیه های جهانی جمعاً ۳۳ درصد بود.۵ »

روند صعودی نفوذ و سیطرۀ یهودیان امریکا در دستگاه‌های دولتی و مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشور، نتیجه عملکرد و آمیختگی موفقیت‌آمیز آنان با جامعه امریکایی است. آمار حیرت‌انگیز ذیل که اندکی پس از تشکیل اسرائیل در سال۱۹۵۰،  از نفوذ و فعالیت صهیونیسم در جامعه امریکا گرفته شده، درخور توجه است و به‌خوبی این روند صعودی را نشان می‌دهد.۶

وکلای دادگستری  ۷۰% یهودی       ۳۰%                 آمریکایی

پزشکان         ۶۹% ˝           ۳۰%   ˝

بازرگانان      ۷۷% ˝           ۲۳%   ˝

پیشه‌وران       ۴۳% ˝           ۵۷%   ˝

کارمندان دولت  ۳۸% ˝           ۶۲%   ˝

کارگران فنی    ۲%   ˝           ۹۸%   ˝

کشاورزان       ۰۰۱%            ˝     ۹/۹۹%                 ˝

بیکاران و از پا افتادگان        ۰۰%   ˝                ۱۰۰%            ˝

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با اینکه یهودیان حدود۶/۲ درصد جمعیت امریکا را تشکیل می‌دهند، اما همان طور که در جدول بالا ملاحظه می‌شود تمام مراکز حساس و مشاغل مهم اجتماعی در دست آنهاست. یهودیان با استفاده از جامعه باز امریکا و به دلیل داشتن یک سری  خصلت‌های معروف این قوم، نقاط حساس و کلیدی امریکا را پیدا می‌کنند و با رخنه به آنها به نفوذ و سلطه‌ خود می‌افزایند و بعد از سپری شدن ۵۰ سال از تشکیل اسرائیل می‌توان به‌راحتی میزان سلطه صهیونیست‌ها را بر امریکا حدس زد. آمارهایی که از اوایل دهه ۸۰ تا کنون در این زمینه ارائه شده به خوبی سلطه پنهانی صهیونیست‌ها بر امریکا را نشان می‌دهند که از آن میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. تاثیرگذاری مادی بر سیاستمداران، اندیشمندان و افراد صاحب نفوذ و شستشوی فکری آنها با مفاهیم صهیونیستی.
  2. ایجاد ارتباط کامل بین منافع آمریکا و صهیونیسم
  3. به سکوت کشاندن مخالفان  سیاست‌های رژیم صهیونیستی به هر نحو ممکن از تطمیع و ترغیب گرفته تا تهدید و ارعاب.
  4. رخنه در میان اقشار صاحب نفوذ در افکار عمومی و تحت تاثیر قراردادن آنان.
  5. تسلط بر وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی.
  6. تسلط بر اساتید دانشگاه‌ها و اندیشمندان و ادبا.

بدیهی است که دارایی و ثروت یهودیان نقش عمده‌ای را در راستای تحقق این اهداف ایفا می‌کند. مجموعه‌هائی چون کنگرۀ امریکا، محافل رسانه‌ای (مطبوعات و رسانه‌های گروهی)، محافل علمی کلاسیک و دانشگاه‌ها و … نیز به کمک یهودیان شتافته‌اند و آنان را در تحقق این امر یاری می‌کنند.

 

پانوشت:

  ۱- مجله «نداء قدس» سال سوم، شماره ۵۱، ۱۵/۳/۱۳۷۹، ص۳۱

  ۲ – اوبرین، لی: سازمان‌های یهودیان امریکا و اسرائیل، ترجمه ع. ناصری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۱۱

 ۳ – علیزاده، علی: گروه‌های فشار (لابی) یهود در امریکا، نشریه «پژوهش یار» ویژه نامه اسرائیل، مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی، پاییز ۱۳۷۸، ص ۸۹

۴ – اوبرین، لی: همان، ص ۱۲و۱۳

۵ – مؤسسه مطالعات فلسطین: سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی، مرکز مطالعات و تحقیقات اندیشه سازان نور و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: ۱۳۷۷، ص۳۸۳

۶ – به نقل از: زاوش، م، ج: همان، ص ۸۷

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به نقش رژیم صهیونیستی در تجزیه جنوب سودان

 

احمد بروایه

مقدمه:

سودان کشوری در شرق آفریقااست که قبل از تجزیه با دارا بودن مساحتی معادل دو‌ و‌ نیم میلیون کیلومترمربع بزرگ‌ترین کشور عربی و آفریقایی محسوب می‌شد. این کشور به دلیل موقعیت استراتژیک و مساحت و ثروت‌های طبیعی فراوان همواره مورد توجه قدرت‌های استعماری مختلف همچون عثمانی‌ها‌، مصری‌ها، بریتانیا، ایالات متحده، چین و رژیم صهیونیستی و محل سکونت‌ گروه‌های متنوع زبانی، دینی و قبیله‌ای بوده است و همین امر علاوه بر مساحت بسیار زیاد این کشور باعث شده که سودان در طول تاریخ با مشکلات داخلی زیادی مواجه باشد و کشورهای استعمارگر همواره تلاش کرده‌اند با استفاده از مشکلات داخلی و یا تأثیر بر گروه‌های زبانی، قبیله‌ای و دینی، این کشور را تجزیه کنند و بر ثروت‌های آن چنگ بیندازند.

تجزیه جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ در حقیقت بخشی از نقشه‌های استعمار نو برای تجزیه منطقه بود و در نتیجه طولانی‌ترین جنگ داخلی قاره آفریقا که درآن کشورها و گروه‌هایی همچون اتیوپی، اوگاندا، اتحادیه کلیساهای جهانی و رژیم صهیونیستی از مخالفان دولت سودان در جنوب حمایت می‌کردند، به وقوع پیوست و در نهایت باعث تجزیه این کشور مهم اسلامی شد.

اهمیت سودان پیش از تجزیه:

سودان با برخورداری از موقعیت استراتژیک در شرق آفریقا به دلیل داشتن مرز مشترک با بیش از ده کشور و مساحت بسیار زیاد از دیرباز یکی از شاهراه‌های ارتباط آفریقا و جهان اسلام و دروازه ورود اسلام به منطقه جنوب صحرا محسوب ‌شده است. سودان با دارا بودن منابع غنی نفت، طلا، اورانیوم وهمچنین خاک حاصلخیز و منابع آبی فراوان و جمعیت مناسب، در صورت استفاده صحیح از منابع می‌توانست به یکی از ابرقدرت‌های قاره سیاه تبدیل شود.

این کشور همچنین با ۶۷۰ کیلومتر ساحل در کنار دریای سرخ می‌تواند بر جریان تجارت در این شاهراه استراتژیک نظارت داشته باشد. سودان به دلیل ارتباطات تاریخی و همچنین عبور رود نیل از درون خاک خود، عمق استراتژیک مصر محسوب می‌شود و هرگونه تغییرات جغرافیایی در سودان می‌تواند امنیت آبی و به تبع آن امنیت ملی مصر را  با خطر‌های جدی مواجه کند.(۱)

 

اهمیت جنوب سودان:

جمهوری جنوب ‌سودان، با مساحتی معادل ۶۰۰هزار کیلومتر مربع در شرق قاره آفریقا و در همسایگی سودان، آفریقای مرکزی، کنگوی دموکراتیک، اوگاندا، کنیا و اتیوپی قرار دارد و به آب‌های آزاد دسترسی ندارد. جنوب سودان ۳۰% مساحت کل سودان بزرگ، قریب به ۱۰۰% منابع جنگلی و ۷۰% منابع نفت و گاز سودان پیش از استقلال را داراست. ۳۵% مساحت جنوب زمین‌های کشاورزی و ۷% آن آب‌های روان است. اهمیت منابع آبی جنوب سودان به‌حدی ‌است که در دهه ۱۹۷۰ دولت مصر با همکاری دولت سودان تصمیم گرفت با حفر کانالی در جنوب سودان، آب‌های سطحی تالاب‌های این منطقه را به نیل هدایت کند و آوردۀ آبی خود را افزایش دهد. این طرح به دلیل جنگ داخلی در سودان متوقف شد. اکنون با بالا گرفتن تنش برسر تقسیم آب میان مصر و دولت‌های منبع نیل و قرار گرفتن جنوب سودان در صف دولت‌های منبع، ازسرگیری این طرح برای مصر حیاتی به نظر می‌رسد.

منابع فراوان و توسعه نیافتگی جنوب سودان که ناشی از بی‌توجهی دولت‌های پیش از استقلال و جنگ داخلی بوده است، این کشور را به یکی از بازارهای بزرگ صدور کالا و خدمات در آفریقا تبدیل کرده است. اکثر مردم جنوب سودان را آفریقایی‌های سیاه‌پوست تشکیل می‌دهند که اغلب آنها بت‌پرست هستند و همین باعث شده که این کشور به محلی برای فعالیت گروه‌های تبشیری مسیحی تبدیل شود. گروه‌های تبشیری بیم دارند که گسترش اسلام در این منطقه به دلیل نزدیکی قومی با کشورهای همسایه مقدمه‌ای برای گسترش اسلام در منطقه شرق آفریقا شود.(۲)

ریشه های بحران:

وضعیت فعلی سودان نتیجه حمله ارتش مصری ـ عثمانی به این منطقه است. حاکمان مصر که به اهمیت رود نیل برای کشورشان پی‌برده بودند، برای اکتشاف منابع نیل و همچنین دستیابی به منابع طلا و بَرده به سودان حمله کردند. آنها با از بین بردن پادشاهی‌های موجود در جنوب مصر، این کشور را زیر نظر مصر متحد و تا اوگاندا پیشروی کردند. در این دوره جنوب سودان به عنوان منبعی برای بَرده شناخته می‌شد و دولت مصر با سرقت جوانان آفریقایی این منطقه آنها را برای خدمت در ارتش مصر آماده می‌کرد.( ۳)

علاوه بر این استفاده حاکمان مصر از افسران انگلیسی و بدرفتاری این افسران با مردم محلی باعث ایجاد نارضایتی در سودان شد. سیاست انگلستان در این دوره در سودان به وسیله افسران انگلیسی ارتش مصر دنبال می‌شد و رئوس کلی آن ممانعت از تثبیت سلطه مصری‌ها در منطقه و گسترش اسلام بود. بدرفتاری افسران انگلیسی باعث شعله‌ور شدن انقلاب «مهدی» در سال ۱۸۸۱ در سودان شد، انقلابی که انگلستان ۱۸ سال بعد موفق به سرکوب آن شد.

پس از سرکوب این جنبش، مصر و انگلستان موافقت‌نامه‌ای را برای حاکمیت مشترک بر سودان امضا کردند، اما عملاً سودان به کنترل انگلستان درآمد و سیاست‌های متفاوتی را در جنوب سودان در پیش گرفت. بریتانیا با هدف ممانعت از گسترش اسلام و جداسازی جنوب سودان، تعلیم و تربیت اسلامی را در جنوب ممنوع کرد، تسهیلات فراوانی را برای گروه‌های تبشیری در نظر گرفت، از ورود شمالی‌ها به جنوب ممانعت به عمل آورد، اسامی و لباس‌های عربی را ممنوع و پوشش محلی و برهنگی را تشویق کرد و تعطیلی هفتگی را از جمعه به یکشنبه تغییر داد.

این کارها نقش به‌سزایی در جدایی فرهنگی جنوب سودان ایفا کرد و باعث گردید که مسیحیان طبقۀ باسواد جنوب سودان را تشکیل بدهند.(۳)

پس از استقلال سودان، دولت به دست شمالی‌ها افتاد و طبقه سیاسی شمال سعی کرد با گسترش اسلام و زبان عربی، جنوب را با شمال متحد کند، اما به دلایل زیر موفق نبود:

  1. طبقه سیاسی شمال با اعمال تبعیض از اعطای مناصب سیاسی به جنوبی‌ها سرباز زد، به‌طوری که از مناصبی که پس از استقلال به دلیل خروج انگلیسی‌ها خالی شده بود، فقط دومنصب به جنوبی‌ها تعلق گرفت.
  2. کودتاهای سیاسی در سودان باعث ‌شد ملت نتواند در امور کشور مشارکت کند.
  3. دخالت‌های خارجی، مخصوصا همسایگان جنوبی، قدرت‌های جهانی و سازمان‌های کلیسایی.
  4. عدم توسعه اقتصادی جنوب به‌طوری که در هنگام استقلال ۸۰ درصد مردم جنوب بی‌سواد بودند.
  5. توجیه جنگ با استفاده غلط از مفهوم جهاد که باعث تنفرجنوبی‌ها از ارزش‌های اسلامی شد.

پس از استقلال سودان، جنوب این کشور شاهد دوره‌های طولانی جنگ و دوره‌های کوتاه آرامش بود. مهم‌ترین جنبش سیاسی جنوب سودان در ابتدا آنیانیا و سپس جبهه خلق برای آزادی سودان بود. در سال ۲۰۰۶ و پس از مذاکرات طولانی بین دولت سودان و جبهه خلق برای آزادی سودان قرارداد صلح نیواشا امضا شد که بر اساس آن جنوب سودان از حق تعیین سرنوشت برخوردار و در پی همه‌پرسی سال ۲۰۱۱ این کشور از سودان جدا شد.(۴)

منافع رژیم صهیونیستی در سودان:

رژیم صهیونیستی از حضور در آفریقا  دو هدف اساسی را دنبال می‌کند:

  1. تلاش برای شکستن محاصره کشورهای عربی دشمن وایجاد توازن با این کشورها
  2. یافتن بازارهای جدید برای کالا و خدمات مهندسی این رژیم و غارت ثروت‌های منطقه

سودان به دلیل برخورداری از منابع فراوان همواره مورد توجه رژیم صهیونیستی بوده است و این رژیم همواره سعی داشته با تجزیه سودان راه را برای استفاده از منابع ارزشمند این کشور باز کند. سیطره بر سودان و تجزیه آن به‌ دلیل قرار گرفتن در مرز جنوبی مصر می‌تواند امنیت ملی مصر را به مخاطره بیندازد. علاوه بر این رژیم صهیونیستی همواره با مشکل کمبود آب مواجه و به همین دلیل طرفدار ایجاد کانالی از رود نیل به اراضی اشغالی بوده است. روابط این رژیم با دولت‌های منبع رود نیل و تلاش برای تجزیه سودان به دلیل اهمیت حیاتی رود نیل برای مصر می‌تواند به عنوان اهرم فشاری قوی در این زمینه و همچنین دیگر قضایا بر این کشور مورد استفاده قرار بگیرد. از طرفی طرح‌های این رژیم برای سیطره بر دریای سرخ، اهمیت سودان را برای این رژیم دوچندان می‌کند.(۵)

ارتباطات سیاستمداران شمالی با رژیم صهیونیستی:

به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند. متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز در دوره‌های مختلف تاریخی، به دلیل منافع کوتاه مدت به این رژیم نزدیک ‌شدند. در سال ۱۹۵۲ حزب امت سودان با اعزام هیئتی به بریتانیا تلاش کرد نظر این کشور را برای استقلال سودان جلب کند و در همین راستا با برخی از اعضای سفارت رژیم صهیونیستی در لندن دیدار کرد و دو طرف بر ضرورت همکاری بر پایه دشمنی با مصر تاکید کردند.

ارتباطات حزب امت و رژیم صهیونیستی پس از استقلال سودان ادامه یافت و در دیدارهای مختلفی که در دهه ۶۰ در اماکن مختلف ادامه پیدا کرد، دو طرف بر ضرورت همکاری مشترک بر ضد مصر تأکید کردند. پس از کودتای جعفر النمیری ارتباط نظام سودان با رژیم صهیونیستی، خصوصاً در زمینه مباحث امنیتی ادامه پیدا کرد. اوج این ارتباطات، دیدار نمیری با آریل شارون در سال ۱۹۸۱ بود. در این دیدار علاوه بر موافقت نمیری به مهاجرت یهودیان اتیوپیایی به اسرائیل، موافقت شد که رژیم صهیونیستی از سودان به عنوان پایگاهی برای آموزش نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی استفاده کند.(۶)

دخالت های رژیم صهیونیستی در جنوب سودان:

با وجود تلاش رژیم صهیونیستی برای ارتباط با سودان، این رژیم از دخالت در مسئله جنوب سودان با هدف تجزیه آن هم غافل نبوده است. اولین ارتباط میان گروه‌های جنوبی و رژیم صهیونیستی به سال ۱۹۶۳ باز می‌گردد. از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۲ دیدارهای منظمی میان رهبران جنبش آنیانیا و مقامات رژیم صهیونیستی در سفارتخانه‌های این رژیم در اوگاندا، اتیوپی، کنگو و کنیا صورت گرفتند. بر اساس گفته‌های رهبران جنوبی‌ها در آن زمان، جوزف لاگو رهبر جنبش آنیانیا در سال ۱۹۶۹ با سفیر رژیم صهیونیستی در کنیا دیدار کرد و پس از آن در نامه‌ای به مقامات صهیونیست، در راستای دشمنی مشترک با عرب‌ها، خواهان کمک‌های نظامی این رژیم به جنوبی‌ها شد. در همین راستا جوزف لاگو در همان سال و بنا به دعوت مقامات رژیم صهیونیستی به مناطق اشغالی سفر کرد و در این دیدارها توافق شد که رژیم صهیونیستی از طریق سلاح‌های روسی به غنیمت گرفته شده در جنگ شش روزه به جدایی‌طلبان سلاح برساند و عده‌ای از جنوبی‌ها برای آموزش‌های نظامی به فلسطین اشغالی اعزام شوند. از جمله نیروهای اعزام شده به فلسطین اشغالی جان‌گرانگ، مؤسس جبهه خلق برای آزادی سودان بود. همچنین رژیم صهیونیستی عده‌ای از مستشاران نظامی را برای آموزش شورشیان به منطقه اعزام کرد.

این اقدامات بر اثر امضای قرارداد صلح بین دولت و شورشیان متوقف شدند. در پی تأسیس جبهه خلق برای آزادی سودان و شروع دو باره شورش در جنوب، رژیم صهیونیستی دخالت‌های سابق خود را در منطقه از سر گرفت به طوری که در سال ۲۰۰۲ تعداد مستشاران نظامی این رژیم به جنوب سودان به ۳۰۰ نفر رسید. پس از ایجاد اختلاف در جبهه مردمی برای آزادی سودان، در نتیجه تغییر شیوه جون‌گرانگ از استقلال به وحدت با سودان، رژیم صهیونیستی از شاخه جدایی‌طلبان حزب به رهبری ریاک‌مشار حمایت و بر لزوم جدایی جنوب سودان تأکید کرد. این رژیم همچنین با استفاده از نفوذ خود بر شخصیت‌های جنوبی توانست مانع تکمیل کانال جونقلی برای افزایش آورده آبی مصر شود.(۷)

کشورهای همسایه ابزار دخالت رژیم صهیونیستی در تجزیه سودان:

رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس در صدد نفوذ در کشور‌های آفریقایی، از جمله دولت‌های همسایۀ سودان بوده و در راستای دخالت در امور داخلی این کشور از آنها استفاده کرده است. فاصله جغرافیایی میان فلسطین اشغالی و آفریقا اهمیت این امر را برای رژیم صهیونیستی دوچندان می‌کند. از میان این کشورها نقش سه کشور اتیوپی، کنیا و اوگاندا پررنگ‌تر بوده است.

پس از تأسیس جبهه خلق برای آزادی سودان در دهه ۸۰ ، نظام کمونیستی اتیوپی به یکی از حامیان اصلی شورشیان در جنوب تبدیل شد و شورشیان توانستند در اتیوپی یک ایستگاه رادیویی تأسیس کنند. در طی سال های ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ تمام اتصالات جبهه خلق برای آزادی سودان از طریق دستگاه‌های اطلاعاتی اتیوپی انجام می‌شد. پیش از این و در زمان شورش آنیانیا نیز اتیوپی اصلی‌ترین مسیر ارتباطی میان سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی و شورشیان جنوبی در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی بوده است.

دیگر کشور مؤثر در فرایند تجزیه جنوب سودان اوگانداست. اوگاندا به دلیل نزدیکی جغرافیایی به جنوب سودان و شباهت‌های اجتماعی و فرهنگی میان دو کشور همواره نقش زیادی در بحران سودان ایفا ‌کرده است. از ابتدای شروع شورش در اوگاندا، این کشور مقر اصلی شورشیان بوده و رژیم صهیونیستی از این امر برای ارتباط با رهبران شورشیان استفاده ‌کرده است.

اوگاندا مقر دومین پایگاه بزرگ رژیم صهیونیستی در آفریقاست و وابسته نظامی این رژیم در اوگاندا وظیفه اصلی رساندن کمک‌های تسلیحاتی به شورشیان را بر عهده دارد. این کشور همچنین پایگاه اصلی آموزش شبه‌نظامیان جدایی‌طلب بوده است.

پس از سقوط نظام کمونیستی در اتیوپی، شورشیان جنوب سودان مقر اصلی خود را به کنیا منتقل و از این طریق با حامیان خارجی ارتباط برقرار ‌کردند. کنیا  همچنین مقر اصلی مذاکرات صلحی بود که به جدایی جنوب سودان منجر شد.(۸)

راهبرد رژیم صهیونیستی در جنوب سودان پس از استقلال:

پس از جدایی جنوب سودان، راه برای ورود رژیم صهیونیستی به منطقه هموار شد. رژیم صهیونیستی هم اکنون در پی بهره‌برداری  از این پیروزی است. رئوس کلی سیاست این رژیم در سودان جنوبی به شرح زیر است:

  1. تلاش برای بقای دولت جنوب سودان به عنوان عامل موازنه در برابر سودان.
  2. جلوگیری از نفوذ به اصطلاحِ «بنیادگرایی اسلامی» به آفریقا از طریق از طریق سودان. شایان ذکر است که سودان دروازه ورود اسلام به آفریقاست و گسترش اسلام در جنوب سودان، راه را برای گسترش اسلام در سراسر آفریقا باز می‌کند و دشمنی با این رژیم را افزایش می‌دهد.
  3. ازدیاد فشار بر مصر با در دست گرفتن سرچشمه‌های رود نیل.
  4. صدور کالا، تکنولوژی و خدمات فنی مهندسی در جهت رشد اقتصاد رژیم صهیونیستی.(۹)

نتیجه‌گیری:

تجزیۀ سودان بیش از آنکه نتیجه دخالت قدرت‌های خارجی در امور داخلی این کشور باشد ناشی از عدم درک درست اوضاع توسط حاکمان این کشور و تصمیمات غلطی است که راه را برای دخالت بیگانگان در امور داخلی سودان هموار کرده است. امروز سودان کشوری درگیر فساد، قبیله‌گرایی، تبعیض و استبداد است و ادامۀ این امر، وحدت سودان را با خطرات جدی مواجه کرده است.

بی‌توجهی دولت‌های مسلمان، به‌خصوص مصر به مسئله حیاتی جنوب سودان  باعث گردید که رژیم صهیونیستی و متحدان آفریقایی او یکه‌تاز میدان باشند. جنوب سودان با متهم کردن سودان به سرقت نفت و حمایت از شورشیان، بیش از پیش از کشورهای اسلامی دور می‌شود. اکنون کشورهای اسلامی باید با ایفای نقشی سازنده راه را برای حل بحران هموار سازند و جنوب سودان را از دایرۀ نفوذ رژیم صهیونیستی و غرب خارج کنند.

 

منابع:

(۱). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدور‌الإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا.ص ۱۴-۲۸

(۲).  یمینه لخشین، انفصال جنوب السودان؛ المخاطر و الفرص، رساله ماجستیر، جامعه الثامن من مای، الجزایر،

ص۱۲-۱۳

(۳). محمد سعید القدال، الإنتماء و الإغتراب دراسات و مقالات فی تاریخ سودان الحدیث، بیروت، دار الجیل، ۱۹۹۲، ص ۷۶-۷۷

(۳). حمدی عبدالحمن، دور التدخلات الخارجیه فی أزمه جنوب السودان، السیاسه الدولیه، العدد ۱۸۳، ینایر/کانون الثانی ۲۰۱۱، ص ۱۶۵

(۴). محمدالأمین عباس نحاس، السودان إلی أین یتجه؟ جدل السلام، الوحده و الإنفصال، مقاله‌ای از مجموعه مقالات السودان علی مفترق الطرق بعد الحرب قبل السلام، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت، ۲۰۰۵، ص۳۷-۴۸

(۵). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدورالإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا.ص ۳۰-۳۲

  1. Mahmoud Mouhareb, Israeli interference in Sudan, Arab center for research and policy studies, Doha, 2011.

(۷). سامی صبری عبد القوی، العلاقات الإستراتیجیه بین إسرائیل و جنوب السودان، ۰۱/۰۴/۲۰۱۲ سایت مجله الاهرام، didital.ahram.org.eg/articles.aspx?serial=878954&eid=1878

(۸). ابراهیم یوسف حماد عوده، الدور الإسرائیلی فی انفصال جنوب السودان و تداعیاته علی الصراع العربی الإسرائیلی، رساله ماجستیر، جامعه النجاح الوطنیه، فلسطین، کلیه الدراسات العیا. ص ۹۵-۱۰۲

(۹). Jessica Snapper, The strategic importance of South Sudan, Tel Aviv University, February 2013.

 

سوتیترها:

۱٫

تجزیه جنوب سودان در سال ۲۰۱۱ در حقیقت بخشی از نقشه‌های استعمار نو برای تجزیه منطقه بود و در نتیجه طولانی‌ترین جنگ داخلی قاره آفریقا که درآن کشورها و گروه‌هایی همچون اتیوپی، اوگاندا، اتحادیه کلیساهای جهانی و رژیم صهیونیستی از مخالفان دولت سودان در جنوب حمایت می‌کردند، به وقوع پیوست و در نهایت باعث تجزیه این کشور مهم اسلامی شد.

 

 

۲٫

به دلیل اهمیت استراتژیک سودان در جهان اسلام، رژیم صهیونیستی همواره در تلاش بوده است با سودان ارتباط برقرار کند. متأسفانه سیاستمداران سودانی نیز در دوره‌های مختلف تاریخی، به دلیل منافع کوتاه مدت به این رژیم نزدیک ‌شدند.

 

 

۳ تجزیۀ سودان بیش از آنکه نتیجه دخالت قدرت‌های خارجی در امور داخلی این کشور باشد ناشی از عدم درک درست اوضاع توسط حاکمان این کشور و تصمیمات غلطی است که راه را برای دخالت بیگانگان در امور داخلی سودان هموار کرده است. امروز سودان کشوری درگیر فساد، قبیله‌گرایی، تبعیض و استبداد است و ادامۀ این امر، وحدت سودان را با خطرات جدی مواجه کرده است.