Monthly Archives: اکتبر 2020

10اکتبر/20

هنـر متعهد

از میان مضامین  ایثار و مقاومت آنچه بیش از همه درخشش و تلألؤ دارد، شهادت است. نقاشان، جهاد را نه چون عارضه‌ای زائد بر ذات خویش که به عنوان جلوه‌ای از جاذبه عشق و پیمان ازلی درونی‌ای که آنان را به سوی جنگ فراخواند، می‌دانند و لذا جنگ در آثار این نقاشان حضوری اصیل و باطنی دارد و در حد شعاری اضافی و زائد بر ذات نیست.

تابلوی «یا ثاراالله» ناصر پلنگی تجلی پیوندی کربلایی‌ است که حیثیت تاریخی و اعتقادی مبارزه ما را معنا می‌کند. روح محتوا از طریق نمادسازی(symbolization) در کار تجسم پیدا کرده است. این شیوه با معنایی خاص و بدیع در اکثر آثار نقاشان پس از پیروزی انقلاب قابل تشخیص است. ما سمبل(symbol) را نمادی قراردادی نمی‌دانیم، بلکه آن را مظهر، آیه، مثال یا تمثیلی از حقیقت می‌دانیم و با چنین برداشتی، هنر جز از طریق نمادسازی قابل انتقال نیست.

راه دیگری که در برابر نقاشی وجود دارد، تجرید یا انتزاع(abstraction) در فرم است. انتزاع در فرم، نقاشی را از بیان معنا‌دار دور و به موسیقی که بیانی کاملاً تجریدی دارد، نزدیک می‌کند. نقاشی تجریدی(abstract)، در مراتب مختلف، بیان ناب احساسات و عواطف هنرمند و همانند موسیقی است که نمی‌تواند پیامی معنا‌دار یا با معنای خاصی را منتقل کند. آنچه که به وسیله موسیقی منتقل می‌شود احساس است که دریافت و ادراک آن هرگز از طریق تجزیه و تحلیل عقلانی انجام نمی‌شود. لذا نقاشان متعهد ما کمتر به نقاشی انتزاعی روی می‌آورند و هیئت و صورت اشیا و اشخاص را به نقطه و خط و سطح و حجم تجزیه نمی‌کنند، هر چند که در بند تقلید محض از طبیعت(naturalism) نیز باقی نمی‌مانند. سمبولیسم با معنای خاص مورد نظر ما دریچه‌ای است که به روی آنان باز شده است تا از آنجا به آسمان حقیقت بنگرند و حقایق را به وسیله نمادها و  مظاهر و مثال‌ها و تماثیل زمینی تنزل دهند و‌ در آثار خود به تصویر بکشند.

در تابلوی «شمع تاریخ»، حسین خسروجردی تنها به خرق حجاب میان ظاهر و باطن اکتفا نکرده، بلکه از طریق نمادهایی روشن و کاملاً فطری به مراتب بالایی از تجلی حق دست یافته است. سلاح شهید، خورشید است که سیاره زمین را روشن ساخته است و پیشانی‌بند خون‌آلودش بر پیشانی زمین، منظر موعود شهید را به تصویر می‌کشد.

آنچه که نقاشان ما را در طریق نمادسازی نگاه می‌دارد و مانع از روی آوردن آنان به انتزاع در فرم می‌شود، التزام باطنی آنها به معنای دین و امامت است. اگر به تبع غرب، تعریف آنها از هنر، تنها بیان احساسات بود، گرایش به سوی نقاشی انتزاعی همچون  دامی بر سر راهشان گسترده شده بود و هنر برای هنر و نفی التزام به معنا و پیام و تعهد، مفهوم پیدا می‌کرد. در نتیجه، هنرمند، هنر را امری منتهی به خود فرض می‌کرد و لاجرم به سوی فرم‌گرائی محض(formalism) و انکار تعهد گرایش می‌یافت.

لکن در آثار هنرمندان مسلمان، اکثراً نشانی از گرایش‌های فرمالیستی به چشم نمی‌خورد؛ فرم در جایگاه حقیقی خود قرار دارد و در واقع قالبی است که روح را معنا می‌کند. تجلی‌بخشیدن به حقیقت از طریق نماد‌های مأنوس با فطرت الهی انسان طریقی است که هنرمند مسلمان به آن دست یافته است. در تابلوی«عروج» مصطفی گودرزی از مقابله پیکر زمینی شهید و بال‌هایی خون‌آلوده در آسمان، تصویری شعرگونه خلق شده که بسیار لطیف و زیباست.

در تابلوی «در سایه ایثار» علی وزیریان، شهید، خورشیدی حیات‌بخش است که در سایه ایثار او، کویر مرده بارور می‌شود. آسمان و زمین، ابر، افق، کویر تشنه، نهال تازه‌رسته، گل و… نماد‌ها، مظاهر و آیات مأنوسی هستند که دلالتشان بر مدلول خود، امری فطری است. در تابلوی «مهتاب» ایرج اسکندری، نعش غریب شهید در شب مهتابی نخلستان، رازدارِ معنایی است که هنرمند می‌خواهد و کشف راز آن با تجزیه و تحلیل عقلانی میسر نیست. جزئیات، رمز و راز جداگانه‌ای ندارند، بلکه تمام اجزای اثر در کنار هم  فضای واحدی را ساخته‌اند که تمام راز را یکجا و از طریق فضائی واحد به بیننده منتقل می‌کنند. تو گویی این روح جاودانه شهید است که در شب نخلستان و مهتاب تجلی کرده است.

نمادسازی همیشه هم از طریق عناصر بیانی یا اجزای ترکیبی انجام نمی‌شود. چه بسا که کل تصویر مظهر حقیقت واحدی باشد که بر هنرمند متجلی شده است. این مظهریت نه تنها در نقاشی که در همه هنرها اتفاق می‌افتد. یک شعر یا قطعه ادبی نیز مظهر حقیقتی است مجرد که از طریق کل یا اجزا در جهان محسوسات تجلی پیدا می‌کند. انتقال حقایق مجرد از طریق نشانه‌ها و نمادها، اعم از کلمات یا نشانه‌های تصویری و یا اصوات انجام می‌شود. هنرمند باید اهل درد و دغدغه‌ای انسانی که سرچشمه زیبایی و صفای هنری و معیار انسانیت است، باشد.

10اکتبر/20

منظومۀ اهل دل

به کربلا رسیده‌ای

به ابتدا رسیده‌ای، به انتها رسیده‌ای
به درک اولین و آخرین صدا رسیده‌ای
به عاشقانه‌های روشن حرا رسیده‌ای
به سایه‌سار مهربانی خدا رسیده‌ای

سرشت و سرنوشت تو سپید مثل جامه‌ات
که آیه‌آیه روشنی شده شناسنامه‌ات
چه دلنشین اذان تو، چه دلنشین اقامه‌ات
نمازی و به آسمانِ ربّنا رسیده‌ای

تو و نوای تلبیه، طواف خانۀ خدا
تو و هوای هروله، میان مروه و صفا
در این صفای بی‌ریا، تو ای لبالب از دعا
به لحظه‌های استجابت دعا رسیده‌ای

هوای گرم و… ازدحام و… ناله‌های تشنگی
نوا نوای العطش، صدا صدای تشنگی
دوباره شمر و ماجرای آشنای تشنگی
تو در تلظّی مِنا به کربلا رسیده‌ای

تولد دوبارۀ تو بود وقت رفتنت
که پر کشید روح تو، به شوق و ذوق از تنت
پر از تبسم خدا شده نگاه روشنت
به انتها رسیده‌ای، به ابتدا رسیده‌ای

سیدمحمدجواد شرافت

 

آتشم زدند

این اشک‌ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا برای شما آتشم زدند

من جبرئیلِ سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشم‌های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیلِ گلستان‌نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند

گفتم کجاست خانۀ خورشید شعله‌ور؟
گفتند بوریای شما… آتشم زدند

دیروز عصر تعزیه‌خوانان شهرمان
همراه خیمه‌های شما آتشم زدند

امروز نیز نیّر و عمّان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند…

سیدحمیدرضا برقعی

 

 

 

بی‌وفایید

انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بی‌وفایید شما
مولاست که لب‌تشنه به خاک افتاده‌ست
ای آن همه ابر پس کجایید شما؟

میلاد عرفان پور

 

هفتاد و دو ذبح عظیم          

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه‌ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می‌برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش‌رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل‌ها رود منزل به منزل باشتاب

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به‌دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا

با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین

محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار )

 

باغ شهادت

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود

تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

علیرضا قزوه

 

 

سواران دوباره می‌آیند

نشسته سایه‌ای از آفـتاب بر رویش

به روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش

ز دوردست‌، سواران دوباره می‌آیند

که بگذرند به اسبان خویش از رویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می‌آورَد بـویش

کسی بزرگتر از امـتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می‌گرید

کسی که دست گرفته به روی پـهلویش

هــزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست

که این غریب، نهاده است سر به زانویش

کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است

کجای حادثــه افـتاده است بازویـش

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش

نشسته تـــیر به زیر کمـان ابـرویش

کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کـوه ز مـــاتم سـپید شد مویـش

عجب که کـوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سـری

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش

فاضل نظری

 

 

 

 

 

 

 

این قافله

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند
این رهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی
این سفر همراه تاریخ به جا می‌ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می‌ماند
می‌رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه‌ها می‌ماند
بی‌صداتر ز سکوتیم‌، ولی گاه خروش
نعره ماست که در گوش شما می‌ماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد در هر چه ستم هرچه بلا می‌ماند

محمدعلی بهمنی

 

 

بوی حسین(علیه‌السلام)

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین

دوباره برسر هر کوچه گفت و گوی حسین

بیا به دسته ما نوحه جنون سر کن

که می‌رویم شباشب، به جست و جوی حسین

حسین، وارث کشف و شهود غار حراست

چه های و هوی محمّد، چه های و هوی حسین
نبسته‌اند به روی حسین، هرگز آب

فرات، آب ننوشید از گلوی حسین

فرات، تشنه‌ی لب‌های تفته جوشش بود

فرات، آب شد از شرم، رو به روی حسین
قتیل قبله همیشه به یاد می‌مانَد

بیا که مهر نماز است، خاک کوی حسین

چنین که در دل من، داغ کربلا جاری ست

شهید می‌شوم از هُرم آرزوی حسین

طلوع می‌کند آخر طلیعه موعود

مسیر قبله عوض می‌شود، به سوی حسین
مرتضی امیری اسفندقه

10اکتبر/20

خانواده، مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی

اشاره:

دکتراحمد رضا معتمدی دکتر فلسفه است و در کارنامه هنری‌اش ساخت فیلم‌هایی همچون «سوء‌تفاهم»، «راه رفتن روی سیم»، «آلزایمر»، «قاعده بازی»، «دیوانه‌ای از قفس پرید»، «زشت و زیبا» و «هبوط» را دارد. وی علاوه بر ساخت فیلم، در زمینه مباحث تئوریک هنر و فلسفه زیبای‌ شناسی، نقد سینما و… هم مطالبی را در قالب کتاب و مقاله نگاشته است. با او درباره «وضعیت فیلم‌های شبکه نمایش خانگی» صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

 

*از حیث محتوایی جدی‌ترین اشکالاتی که می‌توان به فیلم‌های شبکه نمایش خانگی وارد نمود، کدامند؟

تقلید ناشیانه از سریال‌های‌های نخ‌نما شده ترکیه‌ای، فرمول متداولی است که در بخش زیادی از این سریال‌ها مشاهده می‌شود. این وضعیت به‌قدری جدی است که اخیراً دعوت از بازیگران ترک برای بازی در سریال‌های ایرانی در دستور کار قرار گرفته است! منحرف‌سازی ذائقه سینمایی مخاطب، یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های ناشی از آثار فعلی شبکه نمایش خانگی است که در بلند مدت آثار تخریبی فراوانی را در پی خواهد داشت و از میان کارکردهای سه‌گانه آموزش، ‌اطلاع‌رسانی و سرگرمی آثار نمایشی،‌ صرفاً بُعد سرگرم‌کنندگی آنها در ناخوداگاه ذهن بیننده باقی خواهد ماند و توقع هنری او به‌تدریج تنزل می‌شود.

با این روندی که پیش می‌رویم دیری نمی‌گذرد که شبکه خانگی جای رمان‌های زرد عامه پسند را در ایران خواهد گرفت و  مخاطب را درگیر سوژه‌های سطحی خواهد کرد. وجه غالب این سریال‌ها، بُعد دراماتیک و عاشقانه آنهاست و خبری از ژانرهای دیگر نیست. در این زمینه کافی است به اسامی برخی از آنها دقت کنید: «مانکن»، «عاشقانه»، «گلشیفته»، «دل»، «شهرزاد» و… داستان‌های کلیشه‌ای و تکراری و عدم تعلیق‌های جذاب و حرفه‌ای در اینها بسیار شایع است و قصه‌های آبکی و بی‌محتوا، سکانس‌های غیراخلاقی و حتی خشونت‌آمیز در این آثار به وفور یافت می‌شوند.

مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی، خانواده است و نمایش خانگی بسیاری از اصول خانوادگی را زیر سئوال برده است. شگرد‌های مختلفی برای زمین‌زدن عنصر خانواده در دستور کار آثار شبکه خانگی قرار دارند؛ از جمله خیانت، عشق‌های مثلثی یا حتی مربعی و روابط غیرمتعارف تا ترویج مسائلی همچون همباشی و ارتباط بی‌ضابطه بین زن و مرد نامحرم و عادی جلوه دادن آن، موسیقی‌های مبتذل، آرایش‌های غلیظ و پوشش‌های ناهنجار. مخاطب این آثار واقعاً نمی‌تواند با خیال راحت و در کنار خانواده خود بنشیند و این آثار را تماشا کند.

 

*عده‌ای بر این باورند که سینمای خانگی طی سال‌های اخیر مروج بی‌عفتی بوده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

بی‌عفتی وجوه مختلفی دارد. گاهی اوقات بی‌عفتی در کلام رخ می‌دهد و بازیگر شروع به فحاشی و در دیالوگ‌هایش از رکیک‌ترین الفاظ استفاده می‌کند. از این پدیده به عنوان خشونت کلامی هم یاد می شود. گاهی اوقات بی‌عفتی در صحنه‌آرایی، طراحی لباس، گریم، ‌میزانسن‌ها و دکوپاژ‌ها اتفاق می‌افتد و در این زمینه شیطنت‌هایی توسط فیلمساز انجام می‌شوند و جاذبه‌های جنسی بازیگران در کانون نگاه مخاطب قرار می‌گیرد. هر دوی این ابعاد را این روزها می‌توان در آثار شبکه نمایش خانگی مشاهده کرد. نکته مهم در این زمینه، عادی جلوه دادن این موضوع است و فیلمساز اعتقاد دارد که اگر این بی‌عفتی‌ها را نادیده بگیرد، زندگی واقعی مردم را تحریف کرده و برای اینکه این انگ را از روی خود بردارد، به آن تن می‌دهد و به عمل خود افتخار هم می‌کند! عمق فاجعه این است که این تلقی به صورت اپیدمی در آمده است و عده زیادی از کارگردانان در باره منش هموطنان خود به شکلی ظالمانه سیاه‌نمائی می‌کنند. دوگانه مبتذل و خشونت درهالیوود کدهای شناخته شده‌ای هستند و برخی از فیلمسازان در ایران گمان می‌کنند برای جذب مخاطب باید از این دو کد استفاده کنند.

 

*بسیاری از آثار شبکه خانگی بازیگر محورند، نه ایده محور. به عبارت دیگر این سریال‌ها بر چهره‌ها و سلبریتی‌ها استوارند، نه مضامین داستانی جذاب. نظرتان در این‌باره چیست؟

سوپراستار‌های سینمایی به همین دلیل بازی در این آثار را در اولویت کاری خود قرار می‌دهند. این تلقی برای برخی از بازیگران و سینماگران وجود دارد که شبکه خانگی منطقه آزاد سینمایی در ایران است و خطوط قرمز متعارف فرهنگی در آن وجود ندارد! این تصور به دلیل بی‌برنامگی‌ها و اهمال‌کاری‌های وزارت ارشاد متاسفانه در عمل هم وجود دارد. بلاتکلیفی میان ارشاد و صدا و سیما هم در این خصوص تامل برانگیز است. ظاهراً هیچ یک از ارگان‌های دولتی، جسارت ورود جدی برای نظام بخشیدن به آثار شبکه نمایش خانگی را ندارند و یا لاقل نمی‌خواهند به‌تنهایی جور این مسئله را به دوش بکشند!

 

*به نظر شما مهم‌ترین حواشی ایجاد شده پیرامون شبکه نمایش کدامند؟

حواشی در سریال‌های شبکه خانگی معمولاً زیاد اتفاق می‌افتند. مثلاً بیکباره می‌شنویم که فلان بازیگر وسط فیلمبرداری حذف شد. حتی فراتر از این، گاهی وقت‌ها سریال بیکباره تمام می‌شود بدون اینکه در قبال فیلمنامۀ مصوب و مجوز گرفته شده تعهدی وجود داشته باشد. این اتفاقات عجیب در شبکه نمایش خانگی به‌شدت رواج دارند. علتش هم زد و بندهای پنهانی فیلمسازان در پشت صحنه با یکدیگر است. به عبارت دیگر ما شاهد نوعی فساد صنفی سازمان یافته در این حوزه هستیم.

جای تأسف است که نگاه مدیران ما به بازار و جنبه‌ اقتصادی تولیدات است و شاخص‌های فرهنگی درحاشیه قرار دارند. تبلیغات این سریال‌ها در قالب بیلبو‌ردها شهر را تسخیر کرده‌اند. از طرف دیگر دستمزدهای نمایش خانگی به سینما و تلویزیون ضرر می‌زند. برخی از افراد تعمداً بازار سیاه راه می‌اندازند. واقعیت این است که فیلمسازان درجه دوم و سوم در شبکه خانگی جولان می‌دهند و کارگردانان معتبر، یا به این عرصه وارد نشده و یا در صورت ورود، به‌سرعت از آن خارج شده‌اند.

تزریق پول‌های کثیف و مسئله‌دار به شبکه نمایش خانگی، منشا بسیاری از نا بسامانی‌های موجود دراین شبکه است. اگر لقمه حلال نباشد، «تا ثریا می‌رود دیوار کج». متاسفانه طیف قابل توجهی از مفسدان اقتصادی به دلایل مختلف از جمله علاقه به حوزه هنر و سینما، طمع به درآمد‌زایی با استفاده از ظرفیت‌های تبلیغی و… مانند مغولان به شبکه نمایش خانگی هجوم آورده‌اند و این جریان تا امروز ادامه داشته است. تهیه‌کنندگان غیرسینمایی وقتی پا به این عرصه می‌گذارند، اغراض غیر سینمایی خاص خود را دنبال می‌کنند. باید اقرار کنیم که یک مافیای فرهنگی در کنار مافیای اقتصادی درشبکه نمایش خانگی ریشه دوانده است. دست‌های پشت پرده‌ای قرار دارند که در تلاشند تا نوعی ولنگاری فرهنگی مجوزدار! را از طریق شبکه نمایش خانگی در خانه‌های ایرانیان ترویج کنند.

 

*در حال حاضر زمزمه‌هایی مبنی بر ورود و نظارت مراکزی مثل معاونت فضای مجازی سازمان صدا و سیما، سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر و مرکز سیمافیلم بر شبکه نمایش خانگی شنیده می‌شود.

قطعاً نظارت پیشینی کاراتر از نظارت پسینی است. ارائه مشاوره‌های تخصصی محتوایی در این زمینه یقیناً راهگشاست. فیلمسازی که به اصول التزامی ندارد، خیلی خوب یاد گرفته که چگونه ناظر را دور بزند. اما اگر از همان ابتدا و قبل از شروع و حتی حین فیلمبرداری، ناظر با تولید فیلم همراه باشد، در این صورت امکان تخلف به‌شدت کاهش می‌یابد.

 

*عده‌ای معتقدند که اگر قرار باشد معیارهای کارهای نمایشی رسانه ملی در آثار نمایش خانگی لحاظ شود، مخاطبین نمایش خانگی را هم از دست خواهیم داد و آنها را به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای سوق می‌دهیم، پس باید در نظارت مسامحه‌آمیز عمل کنیم!

این حرف غلط است و به دنبال خودش رویکرد‌های التقاطی زیادی می‌آورد. در مقوله شبکه نمایش خانگی باید در سه محور سه‌گانه نظارت، مدیریت و هدایت وارد عمل شویم. این حلقه مفقودۀ ما دراین زمینه است. در شبکه خانگی رویکرد مدون تعیین شده‌ای وجود ندارد و این حوزه بلاصاحب و رها شده است. این وضعیت موجب شده تا برخی از افراد به سوءاستفاده روی آورند و از آب گل‌آلود ماهی خود را بگیرند. در استحاله فرهنگی نه تنها فرهنگ خودی تبلیغ نمی‌شود، بلکه تحقیر و در مقابل، فرهنگ غیربومی تقدیس می‌شود. شبکه نمایش خانگی، پاتوق خصوصی برخی از هنرمندان و سبک زندگی خاص آنها شده است. باید به زندگی واقعی مردم نزدیک شویم.

 

*با نگاهی گذرا به آمار دنبال کنندگان شبکه نمایش خانگی می‌بینیم که این مخاطبین به‌مراتب گسترده‌تر از مخاطبین سالن‌های سینمایی هستند، ولی روی این آثار، آن‌گونه که شایسته است نظارت و ارزیابی دقیق صورت نمی‌گیرد. 

شبکه نمایش خانگی در کشور ما عمدتاً روی سریال‌سازی متمرکز است، ولی در کشورهای دیگر دنیا در حوزه فیلم‌های سینمایی، فیلم‌های کوتاه، فیلم‌های مستند نیز به‌طور متوازن رشد کرده است. واقعیت این است که قالب سریال نزد مخاطب ایرانی قالب پر هواخواهی است. شیوع آثار نازل، چه از حیث ساختاری و چه از حیث محتوایی درشبکه نمایش خانگی ضربه بزرگی به ذائقه و نگاه مخاطب می‌زند. برخی از افراد گمان می‌کنند شبکه نمایش خانگی عرصه مهمی نیست و نباید آن را چندان جدی گرفت. این رویکرد اشتباه است، زیرا این شبکه پخش فراگیری دارد و آثار آن در سراسر کشور توزیع می‌شود. این فیلم‌ها به‌راحتی در خانه‌ و تلفن همراه هر ایرانی و بدون توجه به نوع محتوا قابل‌ دسترسی هستند و بی‌توجهی به آنها نتایج سوء فراوانی بر تربیت فرهنگی جامعه خواهد داشت.

 

*سبک زندگی مورد اشاره در بخش قابل توجهی ازاین سریال‌ها، یک معضل جدی است.

مدتی است که ابزارهای فرهنگی مثل سینما و شبکه نمایش خانگی درایران به ابزارهای ضد فرهنگی تبدیل شده‌اند. فیلمساز با نمایش وسایل و موقعیت‌های لوکس و لاکچری به ترویج تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری هدفمندانه دست می‌زند و به علت فاصله‌ این روایت با سطح زندگی عموم اقشار جامعه، نوعی احساس یاس و سرخوردگی برای بیننده ایجاد می‌شود. با اصالت بخشیدن به زندگی‌های پر زرق ‌و برق در این تولیدات، یک زندگی ساده در قشر پایین جامعه بد جلوه داده می‌شود و قهرمانان داستان همواره کسانی هستند که زندگی سرمایه‌داری، خانه و ماشین آنچنانی دارند. ویژگی شاخص سبک زندگی استخراج شده از این آثار، ولنگاری دینی و هنجارشکنی‌های اخلاقی است.

10اکتبر/20

آمریکا درقبال دادن توپ و تانک، رئیس ستاد ارتش و… انتخاب میکرد

«به روایت دربار»، مروری است بر تاریخ معاصر ایران و به خصوص دوران پهلوی و بر اساس خاطرات به جا مانده از وابستگان به شاه و مقامات کشوری و لشکری عصر پهلوی. در این قسمت مواضع محمدرضا پهلوی و حکومت او در برابر آمریکا، انگلستان و سایر قدرت‌های مسلط بر حکومت پهلوی و نحوه رفتار اربابان با این حکومت مرور خواهد شد:

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا پهلوی)

«وزیر دادگستری که گویا از طرف انگلیسی‌ها مأموریت داشته، به رضا می‌گوید بهترین کار این است که دولت عوض شود و ذکاءالملک فروغی کابینه تشکیل بدهد! رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد از طرف انگلیسی‌هاست. شاید حدود هفت، هشت سال بود که رضا حتی حاضر نمی‌شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود و از ملکۀ انگلستان مدال و عنوان داشت و رضا به نصرالله انتظام، رئیس کل تشریفات شاهنشاهی، دستور می‌دهد فوری فروغی را مطلع کند. موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود، مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستر بیماری افتاده است و در همان حال با تلفن دارد با انگلیسی‌ها صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود و به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم کار رضاشاه تمام شد باید برود. انتظام می‌پرسد کجا؟ می‌گوید به تبعید!

فروغی با آنکه به شدت بیمار بود همراه انتظام به کاخ آمد و با رضا ملاقات کرد قبل از اینکه رضا حرفی به فروغی بزند فروغی می‌گوید که شوروی و آمریکا ابراز علاقه کرده‌اند که در ایران جمهوری اعلام شود و بساط سلطنت پهلوی  جمع شود؛ اما انگلستان به نفع سلطنت پهلوی موضع‌گیری کرده و شخص چرچیل گفته است که جمهوری برای ایران زود است، در حالی که انگلیسی‌ها قصد اخراج رضاشاه را دارند، بنابراین خوب است برای حفظ پرستیژ خود اعلی‌حضرت شاه به نفع فرزندشان از سلطنت کناره‌گیری کنند و این‌طور نباشد که انگلیسی‌ها اقدام کنند.»(۱)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی)

شاه شخصاً به من گفت: «خود ما هم از اولین روزهای سلطنت در جهت منافع حیاتی انگلستان و متحدان آن حرکت کرده‌ایم .»(۲)

«شاه در میان دولت‌های غربی به آمریکا اعتماد بیشتری داشت و آمریکا را برادر بزرگ ایران می دانست … در سیاست‌های خارجی هم اهمیت اول را به آمریکا می‌داد. ایشان نظرشان این بود که آمریکا از لحاظ نظامی و اقتصادی در دنیا بهترین است و وقتی آمریکایی‌ها نظری می‌دادند، این نظر برای شاه اهمیت اول را داشت.»(۳)

***

 

فریدون هویدا: (برادر امیرعباس هویدا و سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد)

«بعد از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد و به خاطر فساد گسترده و عدم کارآیی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر رفت و یک بار دیگر ایران در معرض تهدید ورشکستگی قرار گرفت. در آن زمان بودجه دولت متکی به کمک‌های مالی آمریکا بود و در چنین موقعیتی شاه تحت فشار آمریکایی‌ها و به امید دریافت کمک‌های بیشتر آنان، علی امینی را به نخست وزیری منصوب کرد.»(۴)

***

 

علینقی عالیخانی: (وزیر اقتصاد کابینه هویدا و رئیس دانشگاه تهران)

«پس از ۲۸ مرداد، مقام‌های آمریکایی، یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند، چه برای ایران خوب است یا چه برایش بد است، و این خواه ناخواه در هر ایرانی میهن‌پرستی واکنشی ایجاد می کرد.»(۵)

***

 

مینو صمیمی: (منشی مخصوص فرح پهلوی در امور بین‌الملل)

«شاه بعد از قضیه مصدق دیگر به هیچ کس جز دوستان نزدیک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتی، به طوری که من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم، چنان اطمینانش را نسبت به همه از دست داد که هرچه پست و مقام کلیدی در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضای خانواده سلطنتی و یا دوستان و نزدیکانش که تسلیم سیاست‌های آمریکایی‌ها بودند، سپرد. چنین رویه‌ای هم گرچه نتیجه‌ای جز محاصره شاه توسط گروهی وابسته به اجنبی، ریاکار و متملق به بار نیاورد، ولی رفتار شاه به صورتی بود که از مقامات مملکت نیز جز اطاعت محض و پذیرش سیاست‌های دیکته شده بیگانگان و ستایش از خودش انتظار دیگری ندارد.»(۶)

***

 

علی امینی: (نخست وزیر)

«شاه دل خوشی از هیچ کس نداشت و همیشه خارجی‌ها، افرادی را به او تحمیل می‌کردند، چون شاه چیزی نبود. رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) و بعداً نخست وزیر را هم آمریکایی به او تحمیل کردند.»(۷)

***

 

اردشیر زاهدی(داماد شاه و وزیر خارجه)

«جرالد دوهر، که مأمور عالی‌رتبه سی – آی – ای بود و در ایران تحت پوشش دیپلماتیک در سفارت آمریکا خدمت می‌کرد، جان ویلی، سفر کبیر ایالات متحده را تحت تأثیر افکار خود قرار داد و نتیجه این شد که ویلی به اعلی حضرت تکلیف کرد تا رزم آرا، را نخست وزیر کند!»(۸)

***

 

عباس قره‌باغی: (آخرین رئیس ستاد بزرگ ‌ارتشتاران)

«در هر یک از نیروهای سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی ایران یک ژانرال و در ژاندارمری کشور یک سرهنگ و تعدادی افسر و درجه‌دار آمریکایی، رسماً برابر مقرارت استخدام شده بودند، که با افسران و درجه‌داران نیروهای مسلح شاهنشاهی در امور آموزشی، لجستیکی به خصوص مسائل تخصصی و فنی مربوط به اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا، همکاری می‌کردند. اداره مستشاری ارتش، در ساختمان ستاد و در کنار سایر ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر و تحت نظارت رئیس اداره مستشاری که یک ژنرال آمریکایی بود، اداره می‌شد. در تاریخ انتصاب من به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، رئیس اداره مستشاری، سرلشکر گس بود که سمت مستشار نظامی رئیس ستاد را هم به عهده داشت و ظایف اداره مستشاری ارتش عبارت بود از:

تأمین نیازمندی نیروها از لحاظ امور آموزش و پرسنل، اعزام افسران و درجه‌داران برای طی دوره‌های آموزشی تخصصی به کشور آمریکا، امور لجستیکی یگان‌ها (مانند تأمین قطعات یدکی اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا و مهمات مربوط به آنها) و نظارت در اجرای برنامه‌های آموزشی و نگهداری وسایل نظامی مستشاران. مستشاران آمریکایی ارتش، بیش از ۳۰ سال، مشاور نظامی فرماندهان ارتش بوده و در تمام برنامه‌های آموزشی، عملیاتی، اطلاعاتی و لجستیکی نیروهای سه گانه، حضور داشتند.»(۹)

***

 

تاج الملوک پهلوی:(مادر محمدرضا پهلوی)

«آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی، شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. اصلاً خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه و بودجه در ایران وجود نداشت و آمریکایی‌ها آن را درست کردند. مثلاً ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت، می‌گفتند می‌دهیم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش»(۱۰)

***

 

 

اردشیر زاهدی:

«ارتش ایران توسط مستشاران عالیه آمریکا هدایت می‌شد و این بدان معنی بود که کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت آنها و حمایت آنها اصلاً امکان‌پذیر نبود.»(۱۱)

***

 

مینو صمیمی:

«به نظر شاه، آنچه که می‌توانست رژیمش را از مسائل و مشکلات عدیده برهاند، حمایت بیشتر و مؤثرتر آمریکا از او و حکومت ایران بود و به همین جهت نیز اردشیر زاهدی ترتیبی داد تا شاه و ملکه در ماه نوامبر ۱۹۷۷ (آبان ۱۳۵۶) دیداری از آمریکا داشته باشند. ولی در جریان این سفر مسأله‌ای پیش آمد که باعث شد نتیجه کار چندان مطابق میل شاه از آب در نیاید.»

«در بدو ورود شاه و ملکه به کاخ سفید، گروه کثیری از ایرانیان مقیم آمریکا، علیه آنها دست به تظاهرات زدند و چون دقایقی بعد بین آنها و گروهی از مزدوران شاه درگیری پیش آمد، پلیس آمریکا ناچار به دخالت شد و برای پراکندن جمعیت مبادرت به پرتاب گاز اشک‌آور کرد.

درست موقعی که جیمی کارتر و همسرش از شاه و ملکه استقبال می‌کردند، گاز اشک‌آور در اثر وزش باد به سوی محوطه کاخ سفید پیش رفت و در حالی که تشریفات استقبال مستقیماً از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شد، همه مردم دنیا به عیان چشمان اشک‌آلود کارتر و شاه و همسرانشان را دیدند… این حادثه و تظاهرات پی در پی ضد شاه طی دوره اقامت شاه و ملکه در آمریکا، روی هم رفته اثر شگفت‌آوری در افکار عمومی جهان از خود باقی گذاشت.»(۱۲)

***

 

مینو صمیمی:

«موقعی که در آخرین روز سال ۱۹۷۷پرزیدنت کارتر و همسرش به تهران آمدند، آگاهان سیاسی شگفت‌زده از خود پرسیدند: چه دلیلی باعث شده که شش هفته پس از سفر شاه به واشنگتن، رئیس جمهور آمریکا برای گفتگو با او به تهران بیاید؟… و طبعاً هیچکدام پاسخی بهتر از این برای سؤال خود نیافتند که:

به طور یقین جیمی کارتر با چنین اقدامی خواسته ارزش و اهمیت فوق العاده ایران را برای آمریکا مورد تأکید قرار دهد و قصد دارد در آن مقطع خاص هم شاه را دلگرم کند و هم به دنیا نشان دهد که رژیم شاه از حمایت کامل آمریکا برخوردار است. به افتخار ورود کارتر، مهمانی بسیار مجللی با شرکت دوستان و مشاوران ایرانی و آمریکایی شاه و همسرانشان ترتیب یافت، که در آن به مناسبت شب اول ژانویه ۱۹۷۸، مراسم ویژه سال نو میلادی نیز به سبک غربی‌ها برپا شد.

در آغاز مهمانی، شاه و پرزیدنت کارتر با نطق‌های تشریفاتی خود، در حالی که تلویزیون ایران مراسم را مستقیما پخش می‌کرد به ستایش از یکدیگر پرداختند و به خصوص کارتر ضمن تجلیل فراوان از کوشش‌های چندین ساله شاه در راه پیشرفت کشور، به او تبریک گفت که توانسته است ایران را به صورت [جزیره ثبات] در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان در آورد، و این امر را ناشی از اعتماد ملت به شاه دانست.

در پایان سخنرانی‌ها، شاه و کارتر جام‌های کریستال حاوی شامپاین فرانسوی را به افتخار [اتحاد ناگسستنی ایران و آمریکا] و همچنین فرا رسیدن سال نو سرکشیدند. ولی هر دو از این واقعیت بی خبر بودند که ایرانی‌ها سال نو غربی‌ها را جشن نمی‌گیرند و اصولاً چون طبق اعتقادات اسلامی نوشیدن مشروبات الکی حرام است، لذا نمی‌بایست در ملاء عام به چنین کاری مبادرت ورزند. سال جدیدی که از آن شب آغاز شد، آخرین سالی بود که در ایران چنین رفتاری مغایر با فرهنگ جامعه رخ می‌داد. زیرا یک سال بعد دوران سلطنت خاندان پهلوی برای همیشه خاتمه یافت.»(۱۳)

***

 

 

 

 

ویلیام سولیوان: (آخرین سفیر آمریکا در ایران)

«در شهریور ۱۳۵۷ با شاه دیدار داشتم با لحنی آرام‌بخش و با قدرت منطق و استدلالی که در توان داشتم سعی کردم اعتماد متزلزل شده شاه را نسبت به آمریکا به دست آورم به او اطمینان دهم که آمریکا همچنان پشتیبان اوست و رئیس جمهور و سایر مقامات ارشد آمریکایی کاملاً مسائل و مشکلات او را درک می‌کنند.

شاه گفت برای او چاره‌ای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از این مقدمه شاه از من پرسید آیا می‌توانم به فوریت با واشنگتن تماس بگیرم و از حمایت آمریکا از نخست وزیری شریف امامی، اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم، چون پیش‌بینی این وضع را می‌کردم قبلاً نظر واشنگتن را در این مورد جویا شده‌ام و رئیس جمهوری و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد.»(۱۴)

***

فریدون هویدا:

«دامنه نفوذ قدرت‌های خارجی در ایران طی دوران رژیم پهلوی تا بدان پایه بود که حتی امروز هم بعضی از ایرانیان باورشان نمی‌شود که سقوط رژیم شاه بدون کمک خارجی‌ها امکان داشته است و این عده مسلماً ماجرای کودتای ۱۹۵۳میلادی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) رهبری شده از سوی سازمان سیا را در نظر دارند که سقوط حکومت مصدق را به دنبال آورد.

ولی به نظر من این‌گونه تحلیل‌گری‌ها نتیجه‌ای جز دور شدن از واقعیت ندارد و نمی‌تواند این مسأله دور از ذهن را که، یک یا چند قدرت خارجی برای سرنگونی شاه دست به توطئه زده‌اند، به صورت نظریه‌ای قابل قبول در آورد. گرچه سیاست حقوق بشر اعلام شده از سوی کارتر توانست بعضی از مخالفین را از مخفی‌گاه  خارج کند ولی این فرضیه را به هیچ وجه نمی‌توان پذیرفت که قدرت‌های خارجی خواسته باشند براثر وقوع انقلاب در ایران وضعی پیش آید که ثبات منطقه به هم ریخته شود، و به خصوص هرگز باور کردنی نیست که مشاوران نزدیک شاه و در میان آنها مهمتر از همه سفیر آمریکا، عمداً او را به جهتی سوق داده باشند که چنان مرتکب اشتباهات فاحشی شود. چون به نظر من شاه آن‌قدر کارهای خطا انجام داده بود که برای ساقط کردن خود، دیگر نیازی به ارتکاب خطاهای بیشتر نداشت.»(۱۶)

***

پی‌نوشت‌ها:

۱- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۲۹۳-۲۹۴٫

۲- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۵۲٫

۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص ۲۹۵-۲۹۶٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

۵- علینقی عالیخانی، خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۱۳۱٫

۶- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۴۳٫

۷- خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، نشر گفتار، ص۸۹-۹۰٫

۸- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۳۷٫

۹- عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، نشر نی، ص۱۳۶٫

۱۰- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۳۸۳-۳۸۴٫

۱۱- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۹۴٫

۱۲- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۰٫

۱۳- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۲- ۲۱۳٫

۱۴- ویلیان سولیوان، خاطرات دوسفیر (مأموریت در ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، نشر علم، چاپ سوم، ص؟؟؟.

۱۵- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۸۷٫

۱۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

10اکتبر/20

توصیه‌های خیرخواهانه‌ای که پذیرفته نشد!

شاید بتوان مهم‌ترین رخدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۵ را در دو نامه امام خمینی(ره) بررسی کرد. نامه نخست در پاسخ به آیت‌الله راستی کاشانی، نماینده ایشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که در آن با انحلال این سازمان موافقت کرده‌اند و دومی نامه خیرخواهانه به آیت‌الله منتظری «قائم مقام رهبری» که از یک متهم به جنایت دوری و شان و منزلت خویش را حفظ کند.

آیت‌الله منتظری توصیه‌های خیرخواهانه بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه را نپذیرفت و بدان عمل نکرد تا  سرانجام در فروردین ۱۳۶۸ امام برای حفظ انقلاب از انحرافش، وی را از قائم مقامی رهبری برکنار کردند.

آغاز عملیات کربلای ۲ با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران نیز از دیگر رویدادهای مهم شهریور این سال است که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت.

 

توصیه حکیمانه‌ای که آیت‌الله نپذیرفت!

امام خمینی در ۱۲ مهر ۱۳۶۵ در نامه‌ای به آیت‌الله منتظری از ایشان خواستند با توجه به متهم بودن سید مهدی هاشمی از وی حمایت نکند تا وزارت اطلاعات و قوه قضائیه به اتهامات وی رسیدگی کنند.

در بخشی از این نامه آمده بود: «…آنچه مسلّم است و بر آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست. رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت و به اسم کمک به سازمان‌های به اصطلاح آزادی‌بخش. اصولًا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و باید ایشان که صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمان‌ها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعی است. آنچه از شما می‌خواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است. اگر برای شما محذور دارد، به‌طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شماست و احتمال فساد و خونریزی بی‌گناهان وجود دارد، سم قاتل است…. آنچه مسلم است و مایه تاسف، حسن‌ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفته‌ها و نوشته‌هاست که به‌مجرد وصول به شما ترتیب اثر می‌دهید و در مجمع عمومی صحبت می‌کنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش می‌دهید. من از شما که دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا می‌کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید و پس از آن ترتیب اثر بدهید تا خدای ناخواسته لطمه به حیثیت شما که‌ برگشت به حیثیت جمهوری است، نخورد.»(۲)

گفتنی است سید مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب با همدستی چند تن از طرفدارانش در بخش «قهدریجان» اصفهان به اتهام قتل آیت‌الله شمس‏آبادی، امام جماعت مسجد« سید» اصفهان و چند نفر دیگر دستگیر و در دادگاه جنایی اصفهان در اسفند ماه سال ۱۳۵۵ محاکمه شد. وی پس از پیروزی انقلاب آزاد شد و تحت عنوان کمک به سازمان‌های آزادی‌بخش سمت‌هایی را احراز کرد. سپس به اتهام چند فقره قتل و جنایت و ارتکاب اعمال دیگر تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری و اعتراف به قتل‌های تکان دهنده‌ای که از سیمای جمهوری اسلامی ایران هم پخش شدند، محاکمه و به اعدام محکوم و حکم صادره نیز اجرا شد.

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از سید مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، آشکارا در مقابل نظام اسلامی ایستاد.

 

سازمانی که اختلافات آن را به انحلال کشاند!

در هفتم مهر ماه ۱۳۶۵ آیت‌الله حسین راستی کاشانی، نماینده امام خمینی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نامه‌ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی، ضمن استعفا خواستار موافقت ایشان با انحلال سازمان مزبور شد.

در این نامه آمده بود: «با کمال احترام معروض می‌دارد با اینکه در اطاعت از امر مکرر حضرت امام نسبت به نمایندگی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بحمد‌الله تا کنون انجام وظیفه و به لطف خداوند با توجه به نقطه نظرهای مبارک، خطر ضعف‌هایی که ممکن بود از جانب منحرفین ایجاد شود برطرف شده است، ولی با اشتغالات درسی در حوزه و اطاعت از دیگر اوامر حضرت مستطاب عالی فرصت لازم برای ادامه نمایندگی آن حضرت در سازمان مذکور نیست و استدعای استعفا دارم. ضمناً چون در پیروی از فرمایشات حضرت‌عالی عده‌ای از اعضای محترم سازمان به جبهه رفته‌اند و عده‌ای عازم هستند، استدعای انحلال دارند.»

امام خمینی نیز در پاسخ به این نامه در تاریخ ۱۲ مهرماه همین سال نوشتند: «با خصوصیات علمی و عملی و اخلاقی خوبی که در جناب‌عالی است، امید است چون گذشته به تربیت افراد صالحی برای اسلام و جمهوری اسلامی اشتغال داشته و موفق باشید. با استعفای جنابعالی و درخواست انحلال سازمان موافقت می‌نمایم.»(۳)

در هفدهم مهرماه این سال نیز بهزاد نبوی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نامه‌ای به امام خمینی(ره) ‌نوشت. در این نامه آمده بود:‌ «عطف به استعفانامه اخیر حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای راستی کاشانی از نمایندگی جناب‌عالی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و پاسخ آن حضرت که در جراید منتشر گردید، به استحضار می‌رساند از آنجا که متن استعفانامه همراه با پاسخ حضرت‌عالی که در واقع موافقت با استعفا بوده، منتشر گردیده است و نامبرده در متن مزبور علاوه بر طرح استعفا، مسائل دیگری نیز مطرح کرده بودند که مغرضین پاسخ آن حضرت را تایید تمامی مطالب استعفانامه مزبور تلقی می‌نمایند، از حضور مبارک استدعا دارد برای جلوگیری از هر نوع القای شبهه و سوء استفاده در صورتی که مصلحت بدانید به‌نحو مقتضی و یا حتی در ذیل همین عریضه اعلام نظر فرمایید.»

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ تصریح کردند:‌ «اینجانب فقط با استعفای آقای راستی و انحلال سازمان مذکور موافقت نمودم و با مطالب دیگری که در استعفانامه بود، به هیچ وجه موافقت نکردم.»(۴)

 

مجازات در چهلمین روز جنایت!

۲۵ مرداد ۱۳۶۵ انفجار یک بمب در جوار حرم حضرت معصومه(س) در قم ۱۱ شهید و صد مجروح بر جای گذاشت. این حادثه همزمان با عید سعید قربان صورت گرفت و بر اثر انفجار، به ۱۰ مغازه و ۵ اتومبیل آسیب کلی رسید. همچنین سر در و قسمتی از آئینه کاری مسجد طباطبایی قم آسیب دید. چهل روز پس از این جنایت در چهارم مهرماه ۱۳۶۵عاملان این انفجار، به نام‌های سلیمان فرهادی، محمد ویسی و اسماعیل نوری در محل انفجار به دار آویخته شدند.

روزنامه «کیهان» در شماره شنبه ۵ مهر ۱۳۶۵ در این زمینه نوشت: «سه تن از عاملین بمب گذاری های قم و تهران مقارن ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح دیروز [چهار مهر ۱۳۶۵] در حضور امت حزب الله، مسئولین شهری، قضایی، نظامی و انتظامی قم در محل انفجار این شهر به دار آویخته شدند.»

 

عملیاتی برای آزاد سازی ارتفاعات حاج عمران!

دهم شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای دو با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران آغاز و عملیات کربلای ۲ در منطقه‌ای به وسعت تقریبی ۵۰ کیلومتر مربع از جبهه های شمالی نبرد در تاریخ ۱۰ شهریور ماه ۶۵ اجرا شد. در این عملیات بار دیگر ارتفاعاتی در منطقه حاج عمران به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. در این عملیات نیروهای دشمن متحمل سه هزار کشته و زخمی و ۲۰۰ نفر اسیر شدند.

لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) نیز در این عملیات با استعداد ۵ گردان با رمز یا اباعبدالله‌الحسین ادرکنی وارد عمل شد و تا تاریخ ۲۵ مهر این سال در منطقه باقی ماند. از جمله شهدای شاخص لشکر در این عملیات شهید عزیز فرهاد آسمانی بود.

پس از اجرای موفقیت‌آمیز کربلای ۱ موسوم به طریق‌القدس، طرح ریزی و اجرای عملیات کربلای ۲ در دستور کار قرار گرفت.  آزادسازی خرمشهر که هدف غایی سلسله عملیات‌های کربلا بود ایجاب می‌کرد که پیش از آن شکست سنگین دیگری بر دشمن وارد و نیروی قابل توجهی از قوای اصلی او منهدم شود.

منطقه‌ای از دهلران در شمال تا تنگه رقابیه در جنوب به عمق ۷۰ الی ۸۰ کیلومتر در اشغال عراقی‌ها بود. هرچند عوارض حساس و نقاط مهمی در این منطقه وجود نداشتند، اما تهدید محور اندیمشک ـ اهواز و قرار داشتن شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول در برد توپخانه‌های دشمن قابل تحمل نبود.

 

کربلای سه چگونه ناتمام ماند؟!

عملیات کربلای ۳ همزمان با ادامه عملیات کربلای دو  در جبهه جنوب آغاز شد. تصرف و انهدام پایگاه دریایی الامیه عراق در همین عملیات صورت گرفت.

ایده انجام عملیات نظامی در دریا ـ پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی ـ با سفر دریایی فرماندهان یگان‌های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپ ها برای عملیات در آب به آموزش یگان‌های خود بپردازند.

بر همین اساس به موازات آماده‌سازی یگان‌ها برای عملیات در هور، فکر عملیات در دریا علیه منافع عراق شکل گرفت و در نتیجه ماموریت تعرض به اسکله‌های نفتی العمیه و البکر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار شد.

به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی برای حمله به اسکله الامیه عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یکی از یگان‌های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح ماموریت یافت و در ساعت ۳۰/۱ دقیقه بامداد روز سه شنبه ۱۱/۶/۱۳۶۵، با رمز مقدس، «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل» آغاز شد. انگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسکله الامیه و البکر بود.

در روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن اسکله را بمباران کردند. سپس، ناوچه‌های عراقی آرایش گرفتند و با حمایت هلی‌کوپترها به سمت اسکله پیشروی کردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می‌شد و بدیهی بود که بدون عملیات پشتیبانی و تکمیلی ـ که انجام آن به دلایلی صورت نگرفت ـ  عملیات می‌بایست در همین حد ایذایی خاتمه می‌یافت و نیروهای خودی منطقه را ترک می‌کردند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و اسکله الامیه در حالی که تاسیسات و تجهیزات آن کاملاً منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد.

 

اعتراف به جاسوسی!

مهر ماه ۱۳۶۵ «جان پاتیس» مدیر پروژه شرکت مخابراتی «کاسموس» که به خاطر همکاری اطلاعاتی با سازمان جاسوسی «سیا» در بازداشت به سر می‌برد، در گفت‌وگویی تلویزیونی به جاسوس بودن خود برای «سیا» اعتراف کرد.

وی در این مصاحبه اظهار داشت: «من اطلاعات جمع‌آوری شده از ایران را از طریق شرکت مخابراتی «کاسموس» در اختیار سیا قرار می‌دادم. سیا از طریق شرکت‌های خارجی که در ایران پروژه‌هایی را در دست اجرا دارند به اطلاعات بسیاری دست می‌یابد. سازمان جاسوسی سیا علاقه بسیاری به گردآوری اطلاعات پیرامون آسیب‌پذیری بخش‌های اقتصادی ایران، توان تعمیراتی آنها و نقاط ضعف و قوت اقتصادی ایران دارد.  من به فعالیت‌های جاسوسی خود برای سیا اعتراف می‌کنم. اطلاعاتی را در زمینه‌های نظامی، مخابراتی، تولید نفت، اوضاع داخلی، تورم و عرضه مواد غذایی برای سازمان سیا تهیه و ارسال می‌کردم. رژیم‌های مرتجع عرب اطلاعاتی را که از طریق سفارتخانه‌هایشان در ایران کسب کرده‌اند در اختیار عراق قرار می‌دهند.»(۵)

10اکتبر/20

نقش خواص و نخبگان درحادثه عاشورا

مقدمه:

درباره عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا نظریه‌های گوناگونی اظهار شده‌اند. شماری از نویسندگان، دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش‌ها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام ‌حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‌اند!. گروهی دیگر از بی‌توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود(۱) و… به عنوان عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا سخن گفته‌اند.

رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا »(۲) دو عامل را از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف می‌دانند. یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوم «اتَّبَعُوا الشَّهَوَات» است یعنی دنبال شهوترانی‌ها و هوس‌ها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمع‌آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمان‌ها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»(۳)

 کوتاهی خواص ونخبگان
کوتاهی و سستی خواص و نخبگان از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل مهم زمینه‌ساز حادثه عاشوراست. در نقش کلیدی خواص در تحولات و دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی تردیدی نیست. اگر خواص جبهه حق سکوت نمی‌کردند و جمعی تسلیم جلوه‌های دنیا نمی‌شدند و دین را فدای دنیا نمی‌کردند و به‌موقع از حق حمایت می‌کردند، هیچ‌گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام ‌حسین(ع) نمی‌شد و حادثه تلخ عاشورا  اتفاق نمی‌افتاد.

برای بیان این مسئله ابتدا به مفهوم خواص و عوام اشاره می‌کنیم و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه شرعی و مسؤلیت باز دارد و یا آنان را در برابر تکلیف قرار دهد می‌پردازیم.


معنی ومفهوم خواص:

در همه جوامع، مردم به دو قطب تاثیرگذار و تاثیرپذیر تقسیم می‌شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص»، نوعی از گروه‌های اجتماعی هستند که «عوام» در ارزشیابی‌های خود، آنها را ملاک و معیار قرار می‌دهند. از این‌رو به آنها گروه‌های «مرجع» یا «داوری» یا «استنادی» گفته می‌شود.(۴)
اما واژه «عوام » جمع «عامه» است و در لغت به معنای توده مردم آمده است.(۵)

 

اوصاف خواص درکلام علی (ع): 

«هیچ‌یک از عامه مردم جامعه، برای حاکم در هنگام رفاه و آسانی، پُرهزینه‌تر و هنگام بلا و گرفتاری، کم‌یاری‌تر و در برابر انصاف، ناراضی‌‎تر و هنگام خواستن، پافشارتر و با اصرارتر و هنگام بخشش، کم‌سپاس‌تر و هنگام منع، عذرناپذیرتر و هنگام وقوع حوادث روزگار، کم‌صبرتر از خواص نیستند.»(۶)

 

نقش خواص ونخبگان در انحرافات بعد از رسول خدا(ص)

انحرافاتی که بعد از رحلت جانسوز پیامبر(ص) توسط همین خواص نزدیک به پیامبر(ص) در جامعه اسلامی رخ داد زمینه‌ساز به وجود آمدن عاشورا شد. دمل انحراف و حب قدرت از زمانی سر باز کرد که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند و خواستند برایشان قلم و قرطاس (کاغذ) بیاورند تا بنویسند آنچه را که امت را هدایت می‌کند و از  اشتباه و انحراف باز می‌دارد، اما معاندین به بهانه هذیان‌گویی و در اصل ترس از دست دادن مقام و حکومت، حتی از دادن قلم و کاغذ به رحمه للعالمین دریغ کردند و در مراحل بعد دست به جعل حدیث زدند تا به دنیایی که می‌خواهند برسند. دنیایی به ظاهر با احکام اسلامی، ولی در باطن جاهلی. آنان در واقع می‌خواستند جامعه اسلامی را به دوره جاهلی بازگردانند؛ گویی نزدیکی به پیامبر(ص) اثری بر وجود ایشان نداشت.

مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی با چنین مضمون زیبا ومتینی از این واقعه یاد می‌کند: «این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او فراهم کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود.»(۷)

در دوره حکومت علی ابن ابی طالب(ع) عدالت همچون باران بر همه می‌بارید و این به مزاج برخی از خواص و نخبگان خوش نمی‌آمد. به همین دلیل از فرمان، امام معصوم(ع) سرباز زدند و جامعه را دچار خطا و انحراف کردند و با راه انداختن جنگ‌های متعدد، اشتباهات جبران‌ناپذیری را مرتکب شدند که نمونه‌های آن در دوران کوتاه حکومت علی ابن ابی‌طالب(ع) سه جنگی بود که بخشی از خواص در آن نقش داشتند.(۸)


نقش خواص و نخبگان در حادثه عاشورا:

بحث در باب «خواص» و نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینه‌ساز عاشوراست. خواص طرفدار حق، به‌ویژه کسانی که به حقانیت امام ‌حسین(ع) باور داشتند، قاعدتاً می‌بایست در عرصه سیاسی با آن بزرگوار همراه می‌شدند و با دشمنان می‌جنگیدند. چه عواملی سبب شدند که اینان دست از حمایت امام حسین(ع) برداشتند، اعتنا نکردند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. کسانی که امام‌ حسین(ع) را خوب می‌شناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند، کم‌شمار نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت می‌کردند که به کوفه نرود(۹) و بسیاری از کسانی هم که نماینده امام ‌حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین‌ قبیل بودند.

 

خواص ونخبگان زمان امام حسین(ع):

در یک تقسیم‌بندی می‌توان خواص دوره امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:

۱- جمعی از صحابی رسول خدا(ص) از مهاجر و انصار که هنوز زنده بودند مانند: جابر بن‌عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعده و انس بن مالک؛

۲- بزرگان و خواص شیعه از بنی هاشم و غیر آن ، مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فرازی و ابراهیم اشتر
۳-  اطرافیان و فرزندان  خلفا، مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر
۴ – منتقدین در قبایل قحطانی در سرزمین عراق، که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی می‌شوند، مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمر بن حریث

۵- کارگزاران بنی‌امیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد.

مجموع این خواص را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

۶- کسانی که به دلایلی از همکاری با امام(ع) باز ماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.

۷-  کسانی که زمینه‌ساز حادثه عاشورا بودند و آتش جنگ علیه امام(ع) را دامن زدند.

گروه اول را نیز از حیث نوع موضع‌گیری می‌توان به اقسامی به این شرح تقسیم کرد:

الف) کسانی که به حقانیت امام(ع) قائل بودند؛ اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند از این گروه می‌توان افرادی از قبیل جابربن عبدالله انصاری، آن صحابی بزرگ پیامبر(ص)، و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت نام برد. جابر در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود و از این‌رو نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالی و بیماری یا علل و مصالح دیگر مثل گزارش‌دهی از مدینه برای امام حسین(ع)، از حضور در کربلا بی‌نصیب ماندند.(۱۰)
ب) کسانی که قائل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین توانایی با ایشان همراه نشدند. یکی از این افراد، عبیدالله بن حر جعفی بود. او یکی از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن او نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی(ع) به جنگ ایستاد.(۱۱)

امام حسین(ع) به منزل «قصر مقاتل» رسید و خیمه‌ای دید. سئوال فرمود که خیمه کیست؟ گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حر جعفی است.» امام(ع) کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم، مگر به خاطر این که با حسین(ع) نباشم، چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.» پاسخ او را به امام(ع) رساندند. آن حضرت خود نزد وی رفت و پس از سلام، از او برای خروج علیه یزید دعوت کرد؛ ولی عبیدالله همان جواب را تکرار کرد.  چون امام (ع) از هدایت و رستگاری او مایوس شد، فرمود: «نصیحتی به تو می‌کنم و آن اینکه تا می‌توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی. زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.»(۱۲)
سرانجام، عبیدالله، امام(ع) را یاری نکرد در حالی که توانایی چنین امری را داشت و معتقد هم بود، زیرا به امام(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند من می‌دانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نائل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.» امام(ع) را یاری نکرد. البته او بعدها اشعاری در حسرت نپیوستن به امام حسین(ع) سرود و اظهار پشیمانی کرد.(۱۳) افرادی مانند سلیمان بن صردخزاعی، نجبه فرازی (از سران شیعیان کوفه) نیز معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و با اینکه از امام دعوت رسمی به عمل آوردند؛ اما یاریش نکردند.
ج) کسانی که منکر حقانیت امام(ع) بودند و بدین جهت از یاری او خودداری کردند. عبدالله بن عمر را می‌توان یکی از این افراد دانست.(۱۴) او در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، برای عمره مستحب به آنجا رفته بود. خدمت امام(ع) رسید و گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمودند: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا می‌شوند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان ‌طور که همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند، شما نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمین بترسی.»(۱۵)
امام(ع) پس از دادن پاسخ او فرمود: «ای ابوعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاری ما دست برمدار.» اما سخنان نورانی امام در او تاثیر نکرد و سرانجام هم با یزید بیعت کرد.(۱۶) البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت علی(ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت امام علی(ع) با حضرت بیعت نکرد و در واقع از قاعدین  بود.(۱۷)
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشت و یا منکر آن بود و به همین جهت در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر بود. وی از سرسخت‌ترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام(ص) بود و پدرش را از حضرت علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت برانگیخت و به عبدالله بن عباس گفت: «چهل سال است که دشمنی شما اهل‌بیت(ع) را در دل خویش جا داده‌ام و آن را پنهان می‌دارم.»(۱۸) او از جمله کسانی بود که می‌خواست امام حسین(ع) در مکه نماند.(۱۹)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مرتضی مطهری، حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۳، ص۴۸، ۴۹، ۴۷،

۲.مریم/۵۹

۳٫سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫

۴٫ر. ک: به منصور وثوقی و علی نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، چاپ سوم، ص ۲۰۹

۵٫منجد الطلاب، ترجمه محمد بندرریگی، آذرتاش آذرنوش، عربی فارسی، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۴۵۹

۶٫نهج البلاغه ,نامه به مالک اشتر

۷٫الانوار القدسیه، ص۹۹

۸٫پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۶۰۹ -۶۱٫

۹٫لهوف، ص۲۶، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این‌گونه افراد بودند.

۱۰٫ر.ک: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، تحقیقی در نهضت عاشورا، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، صص ۳۶ – ۳۴ ۰

۱۱٫ر.ک: محمد  طبری، تاریخ طبری، منشورات کتابخانه ارومیه، ج ۷، ص ۱۶۸ . به نقل از حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۱۲۰

۱۲٫تاریخ طبری,همان، ج ۴صص ۳۰۸ – ۳۰۷

۱۳٫ر. ک : محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامی، هشتم، تابستان ۱۳۷۸، ص ۱۲۳

۱۴٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، صص ۲۵۲ – ۲۵۱

۱۵٫ر.ک .: مقتل خوارزمی، انوار المهدی، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق . ، ج ۱، ص ۲۷۹ .

۱۶٫ر. ک .: سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین,ص۲۵۴

۱۷٫مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج ۱، صص ۸۱ – ۸۰

۱۸٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، ص ۲۳۸

۱۹٫حیاه الامام الحسین، ج ۶، ص ۲۷ . به نقل از جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۳۲۵ .

10اکتبر/20

رمـز و راز عزتمنـدی

مقدمه: در گام پانزدهم، از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) و همچنین تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی در زندگی پرداختیم، اینک و در آخرین بخش از گام پانزدهم، به توصیه‌هایی در مورد کسب و حفظ عزت در زندگی از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

 

توصیه‌های دین برای کسب عزت

علاوه بر قاعدۀ کلی‌ای که پیش از این بیان شد، در روایات، برای کسب عزت توصیه‌هایی آمده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) طمع نداشتن به آنچه در دست مردم است.

امام صادق(ع) فرمود: «عزت آرام ندارد تا وقتی که وارد خانه‌ای شود که اهل آن، چشمِ طمع به دست مردم نداشته باشند و در آنجا مستقر می‌شود.»(۱)

ب) فرو خوردن خشم

امام صادق(ع) فرمود: «هیچ بنده‌ای خشم خود را فرو نمی‌خورد، مگر آن‌که خداوند، عزت او را در دنیا و آخرت افزون می‌کند.» (۲) خداوند متعال فرمود: «کسانی که خشم خود را فرو می‌خورند و از مردم در می‌گذرند و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.»(۳)

ج) مراقبت از زبان و  زمام اختیار به دست مردم ندادن

کسی از امام کاظم(ع) درخواست توصیه کرد. امام(ع) فرمود: «زبانت را نگه‌دار تا عزیز گردی و زمام اختیارت را به مردم نسپار که ذلیل می‌شوی.»(۴)

د) تن دادن به حق

امام حسن عسکری(ع) فرمود: «هیچ عزتمندی حق را رها نکرد، مگر آنکه ذلیل شد و هیچ انسان ذلیلی تن به حق نداد، مگر آنکه عزیز شد.»(۵)

هـ) گذشت

پیامبر عزت، رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس از ظلمی که به او شده است، در گذرد، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت، او را عزیز گرداند.»(۶)

و) تواضع

رسول خدا(ص) فرمودند: «خداوند با تواضع، جز بر بلندمرتبگی صاحب آن نمی‌افزاید.»(۷)

ز) دعا

از خدا بخواهیم خودش جایگاه ما را در میان مردم، به همان میزان که خودش صلاح می‌داند، بالا ببرد.

امام سجاد(ع) در دعای چهل و هفتم صحیفۀ سجادیه – که دعای روز عرفه است – می‌فرماید: «مرا در پیشگاه خودت خوار گردان و نزد خلقت عزیز فرما. مرا در خلوت با خودت، پایین بیاور و در میان بندگانت، سربلند و عزیز گردان.»(۸)

 

کارهایی که عزت نفس را زیر سئوال می‌برند

س: برخی از مواردی که شما در راه‌های کسب شخصیت بیان کردید، ظاهراً با عزت نفس، سازگار نیستند. مثلاً برخی می‌گویند: گذشت یا تواضع با عزت نفس در تعارض است.

این عده، در ابتدا باید به ما بگویند که عزت را چگونه معنا می‌کنند؟ بر اساس آیات و روایات یا بر اساس روان‌شناسی مادی‌گرای غربی؟ اگر بر اساس آیات و روایات باشد که همان است که گفتیم. در روایات ما روی عزت نفس تأکید ویژه شده؛ اما تفسیرش با آنچه در میان برخی از مردم رواج دارد، سازگار نیست.

امام صادق(ع) فرمود: «خداوند تبارک و تعالی اختیار هر کاری را به مؤمن داده است، مگر اختیار خوار کردن خویش را.»(۹)

چه چیزهایی عزت نفس را از بین می‌برند؟ با توجه به روایات فاصله و تفاوت این دو تفسیر را درک می‌کنیم.

الف) درخواست از مردم

رسول خدا(ص) به ابوذر فرمودند: «ای ابوذر! زنهار از درخواست کردن از مردم که آن در این دنیا، ذلت نقد است.»(۱۰)

امیرمؤمنان علی(ع) نیز فرمود: «درخواست کردن [از دیگران]، طوق خواری است که عزت را از عزیز می‌رُباید و بزرگی را از بزرگ‌زاده می‌گیرد.»(۱۱)

ب) تن دادن به کارهایی که توانش را ندارد

امام صادق(ع) فرمود: «شایسته نیست که مؤمن، خود را خوار کند.»کسی از ایشان پرسید: «چگونه خود را خوار می‌کند؟» امام(ع) فرمود: «دست به کاری می‌زند که توان به انجام رساندنش را ندارد و این‌گونه، خود را خوار می‌کند.»(۱۲)

ج) انجام دادن کاری که عذرخواهی در پی دارد

مُفضّل، از قول پیشوای صدق و راستی، امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «شایسته نیست که مؤمن، خود را خوار کند.» مُفضّل می‌گوید از ایشان پرسیدم: «به چه وسیله، خود را خوار می‌کند؟» فرمود: «دست به کاری می‌زند که موجب عذرخواهی است.»(۱۳)

د) ادا نکردن حقوق

امام صادق(ع) فرمود: «وا گذاشتن حقوق، خواری می‌آورد.»(۱۴)

هـ) دروغ و ترس از راستگویی

کسی از امام مجتبی(ع) پرسید: «ذلت چیست؟» امام(ع) فرمود:  «ترس از راستی.»(۱۵)

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «نتیجۀ دروغ، خواری در دنیا و عذاب در آخرت است.»(۱۶)

و) ظلم

مردی به امام صادق(ع) گفت: «میان من و عده‌ای بر سرِ چیزی اختلاف پیش آمده و می‌خواهم از آن چیز، دست بردارم؛ اما به من گفته می‌شود که دست کشیدن از آن، مایۀ خواری است.» امام(ع) فرمود: «آنکه خوار است، ستمگر است؛ [نه تو].»(۱۷)

در روایتی دیگر آمده  که کسی به ایشان از همسایه‌اش شکایت کرد. فرمود: «صبر کن». او گفت: «مردم مرا به خواری نسبت می‌دهند.» فرمود: «ذلیل و زبون، کسی است که ظلم می‌کند.»(۱۸)

ز) طمع و حرص به دنیا

از امیرمؤمنان علی(ع) در بارۀ خوارترین خواری پرسیده شد. فرمود: «حرص به دنیا.»(۱۹)

امام باقر(ع) فرمود: «هیچ ذلتی مانند ذلتِ طمع نیست.»(۲۰)

ح) اهانت به مردم

رسول خدا(ص) فرمودند: «خوارترینِ مردم، کسی است که به مردم اهانت ‌کند.»(۲۱)

 

 

با شوهران بی‌قیدمان چه کنیم؟

س: من دوست ندارم در مجالس آن‌چنانیِ عروسی شرکت کنم؛ اما نمی‌دانم با شوهرم چه کنم؟ مجالس عروسی در فامیل ما، پُر از گناه و معصیت است. هر چه به شوهرم می‌گویم اگر خودت هم می‌روی، به من اصرار نکن که به این مجالس بیایم، قبول نمی‌کند.

 

الف. مخالفت محترمانه

برخی تنش و دعوا و در پی‌ آن بی‌احترامی را لازمۀ مخالفت کردن می‌دانند؛ در حالی که می‌توان در برابر نافرمانی ایستاد، اما دعوا هم راه نینداخت. پس حتی اگر به شما بی‌احترامی هم شد، مخالفتتان را کاملاً محترمانه انجام دهید. اگر به هر دلیلی نتوانستید در مقابل درخواست نابه‌جای همسرتان بایستید، با مشورت با دفتر مرجع تقلیدتان، طوری در آن مجلس حضور پیدا کنید که معصیت نباشد.(۲۲)

 

ب. اطاعت از خدا

تردیدی در این نیست که در هیچ مسئله‌ای نمی‌توان امر خدا را به دلیل کسب رضایت مردم زیر پا گذاشت. این مردم هر که می‌خواهند باشد: پدر و مادر، برادر و خواهر یا همسر و… البته باید از مرجع تقلیدتان بپرسید که حضور در چه مجالسی و تا چه اندازه‌ای و با چه شرایطی معصیت محسوب می‌شود.

 

ج. موضع‌گیری تربیتی

برخی همین که می‌بینند همسرشان در مواردی با آنها اختلاف‌نظر دارد، خیلی زود به این نتیجه می‌رسند که انتخابشان نادرست بوده و احساس شکست می‌کنند؛ در حالی که کم نبوده و نیستند کسانی که در زندگی، رفتاری تربیتی با همسر خویش داشته‌اند و در طول زمان توانسته‌اند همسرشان را تغییر دهند.

در روایتی از پیشوای حقیقت، امام صادق(ع) آمده که مقصود از زنده کردن در این آیه، هدایت کردن است.(۲۳)

تغییر دادن یک انسان، کار کمی نیست. رسول خدا(ص) به امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسی را به دست تو هدایت کند، برای تو از هر آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند، بهتر است.»(۲۴)

 

اصول رفتار تربیتی

شما باید در نقش همسر، در برنامۀ تربیتی خود چند نکته را بگنجانید:

  1. محبت

بدون تردید محبت یکی از اصلی‌ترین عوامل تأثیرگذار روی همسر شماست. نکند به بهانۀ اینکه او گناهی را مرتکب می‌شود، محبت خویش را کم کنید. محبت که کم شد، مطمئن باشید که فاصله‌ها بیشتر می‌شوند. به این آیه دقت کنید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ(۲۵): مردان و زنان باایمان، ولىّ [و یار و یاور] یکدیگرند. امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند. به‌زودى، خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى‏دهد. خداوند توانا و حکیم است.»

خداوند پیش از آنکه در بارۀ امر به معروف و نهی از منکر سخن بگوید، رابطۀ میان مؤمنان را این‌گونه بیان می‌کند: «بَعْضُهُمْ أولِیاءُ بَعْضٍ» در بسیاری از تفاسیر به این نکته توجه شده که در این آیه، «دوستی» هم در معنای «ولایت» نهفته شده است.(۲۶)

ما در امر به معروف و نهی از منکر باید به این رابطۀ عاطفی توجه داشته باشیم. اگر رابطه‌مان دوستانه باشد، امر به معروف‌ها و نهی از منکرها اثربخش‌تر خواهند بود. در برخی از تفاسیر هم به رابطۀ تنگاتنگ میان امر به معروف و نهی از منکر و محبت، تذکر ویژه داده شده است.(۲۷)

از راه‌های مختلف به همسرتان محبت کنید: محبت گفتاری، رفتاری و نوشتاری.(۲۸)

وقتی که او شما را وادار به گناه می‌کند و شما امتناع می‌کنید، معمولاً دو حالت رخ می‌دهند. یا به شما اصرار نمی‌کند و بدون اینکه تنشی میان شما و او رخ دهد، مسئله ختم به خیر می‌شود یا پس از امتناع شما اصرار می‌کند و شاید دعوا هم بکند.

در حالت اول، عدم اصرار او را با محبت پاسخ دهید. شما یک زن هستید و می‌دانید که زن‌ها در این موارد تا چه اندازه می‌توانند از غمزه‌های محبت‌آمیز استفاده کنند. اگر هم دعوا کرد، وارد دعوا نشوید و آتش دعوا را بیشتر نکنید. بعد از اینکه آرام شد یا حتی یکی دو روز بعد، باز هم با محبت به سراغش بروید و با محبت به او بگویید که اگر به مجلس معصیت نمی‌روید، از سر لجبازی نیست، بلکه فقط به این دلیل است که می‌خواهید بندگی خدا را به جا آورید.

  1. احترام

همیشه و در همه حال، اقتدار همسرتان را حفظ کنید و بدانید یکی از اسرار نزدیک شدن به مرد، حفظ اقتدار اوست. کسانی که اقتدار مردشان را به هر بهانه‌ای زیر پا می‌گذارند، چشم طمع به تغییر دادن او نداشته باشند.

  1. تبعیت

در غیر از مواردی که خدا به شما اجازه نداده از همسر خویش تبعیت کنید و اطاعت از او را حتی در مواردی که اطاعت از او واجب هم نیست، بر خود لازم بدانید. پیام این رفتار، همانی است که شما در گفتارتان بیان کرده‌اید. شما به او گفته‌اید: «چون خدا دوست ندارد من به این مجلس بیایم، نمی‌آیم.» و رفتارتان هم این را ثابت می‌کند.

  1. توجه به حساسیت‌های او

به حساسیت‌های او در مواردی که مخالف شرع نیستند، احترام بگذارید. برای مثال اگر او به تمیزی حساس است، تلاش کنید خانه را همیشه مرتب و تمیز نگه دارید. اگر او به آماده شدن غذای سر ِ وقت و تزئین سفره حساس است، هیچ‌گاه نگذارید غذا دیر حاضر شود و همیشه سفره را با سلیقۀ زنانه تزئین کنید.

  1. تأمین زندگی شاد

هر چه می‌توانید و از هر راه مشروعی که امکان دارد، خانه را برای همسرتان شاد نگه دارید. بگذارید طعم لذت با شما بودن برایش به یاد ماندنی باشد.

  1. توجه به همۀ وظایف دینی

برخی از افراد به برخی از گناهان حساس و به بعضی بی‌قیدند. مثلاً خانم روی رفتن به مجالس آنچنانی حساس است؛ اما راحت دروغ می‌گوید یا اتهام می‌زند. این افراد نمی‌توانند تأثیر چندانی روی دیگران  داشته باشند.

 

 

نوع برخورد با فامیل

در برخورد با فامیل هم باید اصل بر احترام و گذشت و مهربانی باشد. بگذارید فامیل، شما را این چنین بشناسند که با گناه مخالفید، نه با شادی. اگر کاری داشتند، برایشان انجام دهید. به عیادت مریضانشان بروید. برای حل مشکلاتشان، هر کاری را که از دستتان بر می‌آید انجام دهید. به پیرهای فامیل توجه ویژه داشته باشید و با جوان‌هایشان گرم بگیرید.

 

تضرع به درگاه مقلّب القلوب

هدایت به دست خداست و ما همه وسیله‌ایم. از خدا بخواهید که دل همسرتان را با خود همراه کند. معلوم نیست اگر این کارها را انجام بدهید، همسرتان تغییر کند؛ اما اولاً در بسیاری از موارد، تغییرات محسوسی انجام می‌شود. ثانیاً این نوع برخورد موجب می‌شود که رابطۀ شما از اینی که هست، بدتر نشود. ثالثاً می‌دانم که سخت است؛ اما نباید فراموش کنیم که هر کدام از ما در این دنیا ابتلائات و امتحاناتی داریم که خداوند برای رشد در زندگی قرار داده است. یکی با پدر و مادر مریض، دیگری با پدر و مادر بداخلاق، یکی هم با مرگ پدر و مادر، یکی با همسر بیمار، دیگری با همسر بداخلاق و یکی هم با مرگ همسر آزموده می‌شود. به هر حال شما وظیفۀ خود را انجام دهید و هدایت را به دست خدا بسپارید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۰۶٫

۲- آل عمران، آیۀ ۱۳۴٫

۳-  الکافی، ج۲، ص۱۱۰٫

۴- همان، ص۱۱۳٫

۵- تحف العقول، ص۴۸۹٫

۶- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۲۱٫

۷- عدّه الداعی، ص۱۷۸٫

۸ – الصحیفه السّجادیه، دعای ۴۷.

۹- الکافی، ج۵، ص۶۳٫

۱۰-  کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۵٫

۱۱- غررالحکم  و دررالکلم، ص۱۲۲.

۱۲- الکافی، ج۵، ص۶۴٫

۱۳- همان‌.

۱۴- تحف العقول، ص۳۶۰٫

۱۵- همان، ص۲۲۶٫

۱۶- عیون الحکم و المواعظ، ص۲۰۹٫

۱۷- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۰۳٫

۱۸- همان، ص۲۰۵٫

۱۹- کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۲٫

۲۰- تحف العقول، ص۲۸۶٫

۲۱- کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۶٫

۲۲- مثلاً می‌شود به عروسی رفت؛ اما تا وقتی که در مجلس معصیت می‌شود، بیرون مراسم ایستاد. وقتی که به قول معروف، بزن و بکوب‌ها تمام شد، وارد مجلس شوید.

۲۳- ر.ک: الأمالی، طوسی، ص۲۲۶٫

۲۴- الکافی، ج۵، ص۲۸٫

۲۵- توبه، آیۀ۷۱٫

۲۶- تفسیر نمونه، ج‏۸، ص۳۶؛ تفسیر نور، ج‏۵، ص۱۰۴؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۹، ص۲۹۳؛ و…

۲۷- تفسیر نور، ج‏۵، ص۱۰۴٫

۲۸- در گام چهارم از جلد دوم به تفصیل دربارۀ راه‌های ابراز محبت، صحبت کرده‌ایم.

10اکتبر/20

مصاحبه‌ای که به سرانجام نرسید!!

اشاره:

چهارشنبه ٢٧ تیر از طرف نشریه‌ پاسدار اسلام با استاد سیدعباس موسویان تماس گرفتیم. موضوع مصاحبه را که مطرح کردیم ایشان مثل همیشه با روی باز پذیرفتند. حاج‌آقا کسالتی داشتند و قرار شد برای تنظیم وقت مصاحبه، شنبه خدمتشان تماس بگیریم. شنبه که تماس گرفتیم خانواده‌ ایشان اطلاع دادند که مریض احوال هستند و برایشان دعا کنید. روزهای بعد هم پیگیر بودیم، اما دیگر نه پیگیر زمان مصاحبه، بلکه پیگیر سلامتی روحانی ارزشمندی که فقه اقتصادی و بانکداری اسلامی مرهون تلاش علمی ایشان است.

سرانجام در روز ۱۸ مرداد با کمال تأسف خبر آسمانی شدن ایشان را شنیدیم. مقام معظم رهبری نیز فقدان ایشان را ضایعه خواندند؛ لذا در این شماره تلاش کردیم جای خالی صحبت‌های ایشان را به وسیله صحبت از دغدغه‌های مرحوم موسویان پیرامون وضعیت اقتصادی کشور و خصوصاً شرایط پیش آمده در دوران کرونا که در جلسات متعددی با ایشان مطرح شده بود، پرکنیم.

 

در حال آماده کردن ذهنم برای نگارش مطلبی بودم که قرار بود مجلۀ پاسدار اسلام آن را منتشر کند که خبری ناگوار را در شبکه‌های اجتماعی دیدم: «حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسویان به جوار رحمت الهی شتافتند.»

استادی که مسیر جهاد علمی خود در حوزه اقتصاد اسلامی و دانش مالی اسلامی را از دهه‌های قبل آغاز کرد و محصول تلاش علمی ایشان، شاگردان متعدد و نوآوری‌هایی اساسی در این دانش‌ها بود.

ذهنم خود به خود متوجه آخرین جلساتی که با ایشان داشتیم، رفت که با دغدغۀ بسیار به راهکارهائی برای خروج  از بحران اقتصادی ناشی از کرونا پرداختند. نگاه ایشان به این مسئله را به‌طور خلاصه به رشته تحریر درمی‌آورم تا هم یادی باشد از این عالم بزرگوار و هم نظریه ایشان در این کوران حوادث گم نشود.

این مطلب، خلاصه‌ای است از بیانات ایشان و البته مقاله‌ای مختصر با عنوان «مسئولیت‌های اقتصادی دولت در شرایط کرونا» که آن را برای من فرستادند تا نظرم را درباره‌اش بگویم و بعد هم در یکی از همین جلسات ارائه فرمودند. در جلسه مذکور، ایشان ضمن یادآوری وضعیت بحرانی ناشی از بیماری کرونا در دنیا به این مطلب اشاره کردند که:

«بعد از شیوع ویروس کرونا در جهان، دغدغه اصلی دولت‌ها و نهادهای اجتماعی و مردمی، مبارزه با فراگیر شدن ویروس، معالجه و درمان بیماران مبتلا بود. اما از همان روزهای نخست دغدغه دیگری مطرح و به‌تدریج به یک چالش اساسی تبدیل شد و آن پیامدهای اقتصادی کرونا اعم از بیکاری، کاهش تولید، کاهش درآمد و کاهش قیمت نفت و فرآورده‌های نفتی برای کشورهای صادرکننده نفت مثل ایران بود.

با استمرار ویروس کرونا و طولانی‌تر شدن کشف واکسن و داروی معالجه این بیماری، تضادی بین دغدغه‌های سلامت و اقتصاد به‌ وجود آمد، به‌طوری که حتی برخی از کشورهای ثروتمند و صنعتی جهان، به‌رغم آمارهای بالای ابتلا و مرگ و میر روزانه، مجبور به بازگشایی تدریجی مشاغل شدند؛ زیرا کاملا متوجه هستند که استمرار بلندمدت تعطیلی بنگاه‌ها و فعالیت‌های اقتصادی، آثار اقتصادی و اجتماعی به‌مراتب شدیدتری از بیماری کرونا را به همراه خواهد داشت.»

مرحوم موسویان، اگرچه خود قربانی این ویروس منحوس شدند؛ اما دغدغۀ ایشان این بود که مبادا مسائل درمانی ویروس کرونا موجب شود که تصمیم‌گیران کشور، معضلات اقتصادی مردم را فراموش کنند:

«ستاد ملی مبارزه با کرونا باید در تمام تصمیم‌گیری‌هایش به پیوست اقتصادی توجه داشته باشد و دقت کند که هر تصمیمی در سطح خرد و کلان اقتصادی چه بازتابی دارد. بنابراین در  عین رعایت اصول بهداشتی، باید اولویت با حمایت از اقتصاد ملی باشد. این موضوع باید به همه ارکان تصمیم‌گیری حاکمیت، اعم از قوای سه‌گانه (مجریه، مقننه و قضائیه)، نیروهای نظامی و انتظامی و صدا و سیما گسترش یابد و از طریق رسانه ملی به جامعه منتقل و تبدیل به یک انتظار و مطالبه همگانی شود.»

ایشان به‌ منظور مهار معضلات ناشی از کرونا پیشنهادات ویژه‌ای را ارائه کردند:

الف: «دولت بایستی با فوریت، زمینه‌های اشتغال در عرصه‌های مختلف بهداشت و درمان را فراهم کند و همه موانع پیش رو را با سرعت و البته با دقت بردارد. این سیاست‌ها می‌توانند شامل تسهیل صدور مجوزهای احداث، تغییر کاربری و معافیت موقت مالیاتی تا اعطای مشوق‌های نقدی، اعطای تسهیلات قرض‌الحسنه یا تسهیلات انتفاعی با سود پایین، تقبل بخشی از سود بانکی توسط دولت و بخشودگی جرایم جزئی و… باشند. اعمال این سیاست‌ها ضمن تقویت صنعت می‌توانند ایمن‌سازی را در کشور تقویت و از محل تولید و صادرات محصولات با ایجاد ارزش افزوده به فعالیت‌های اقتصادی کمک کند.»

پیشنهاد دیگر ایشان، استفاده از ظرفیت کشاورزی ایران برای رهائی از بحران کمبود مواد غذایی ناشی از کرونا بود. بحرانی که مراکز بین‌المللی از ماه‌ها قبل دربارۀ آن هشدار داده بود‌ند:

ب: «بارندگی‌های مناسب دوسال اخیر شرایط را برای جهش در سطح کشت محصولات کشاورزی با اولویت محصولات استراتژیک (گندم، ذرت، دانه‌های روغنی و …) فراهم کرده است. تصمیمات فوری و مناسب دولت در  فراهم کردن کسب و کارهای مرتبط با بخش کشاورزی از قبیل اعطای مجوزهای کشت، اعطای مشوق‌های نقدی، اعطای تسهیلات قرض‌الحسنه یا انتفاعی با سود کم به کشاورزان و شرکت‌های دانش‌بنیان فعال در حوزه کشاورزی برای افزایش فوری سطح کشت، ابزار مهمی برای مقابله با کمبود و گرانی محتمل داخلی و زمینه‌ساز صادرات محصولات کشاورزی است که معمولاً معاف از تحریم هستند. حتی استفاده از ظرفیت نیروهای مسلح برای آبرسانی و تسطیح اراضی می‌تواند به تسهیل این فرایند کمک کند. همچنین می‌توان اراضی در داخل پادگان‌ها یا مراکز دولتی را که به فضای سبز بدون محصول اختصاص دارند، با تغییر کاربری زیر کشت محصولات استراتژیک برد. در صورت اجرای این سیاست، ایران می‌تواند ضمن تأمین نیازهای غذایی خود، به صادرکننده‌ جدی محصولات غذایی تبدیل شود و بخشی از رکود خود را از این محل جبران کند.»

شاید بتوان مهم‌ترین پیشنهاد ایشان برای خروج از بحران اقتصادی کرونا را پیشنهاد در حوزه نفت و انرژی دانست:

ج: «اکثر کشورهای همسایه ایران واردکننده محصولات پالایشگاهی چون بنزین، گازوئیل، نفت سفید و قیر و… هستند. ایران می‌تواند با انعقاد قراردادهایی با کشورهایی چون عراق، امارات، قطر، آذربایجان، ترکمنستان، پاکستان، ترکیه و… نفت خام آن کشورها را بگیرد و با انجام کارهای پالایشی روی آنها به صورت محصولات پالایشگاهی به آنها برگرداند و در مقابل بهای خدمات پالایشگاهی را به صورت ارزی دریافت کن.د با این تدبیر اولا ظرفیت‌های خالی پالایشگاهی ایران به کار گرفته خواهند شد و در آینده می‌توانند توسعه پیدا کنند. ثانیاً ایران در آینده می‌تواند از خام فروشی نفت رها و به فروشنده فرآورده‌های نفتی چون بنزین و گازوئیل تبدیل شود. ثالثاً این رویه در شرایط تحریم می‌تواند ارزآوری خوبی برای ایران داشته باشد.

 

پیشنهادات ایشان در حوزه سیاست‌های پولی نیز جالب توجه است:

  1. ۱. حمایت مالی بلاعوض از دهک‌های پایین جامعه

گروهی از مردم به خاطر شرایط کرونایی، درآمد خود را از دست داده‌اند و پس‌اندازی هم ندارند که از آن محل هزینه‌هایشان را بپردازند و امکان بازپرداخت وام را هم ندارند. دولت و ملت اسلامی وظیفه دارند این گروه‌ها را تامین مالی بلاعوض کنند. بر این اساس دولت موظف است افزون بر فراهم کردن زمینه‌های لازم برای راه‌اندازی و هدایت صحیح کمک‌های مردمی، خود نیز با تخصیص منابع به کمک این گروه از مردم بیاید. محل تأمین منابع دولتی را در ادامه بیان می‌کنم.

  1. اعطای وام قرض‌الحسنه برای دهک‌های پایین و متوسط جامعه

افزون بر کمک‌های بلاعوض لازم است مبالغی به صورت وام قرض‌الحسنه نیز به‌ویژه به دهک‌های متوسط جامعه پرداخت شود تا بتوانند از محل درآمدهای آتی خود اقساط وام‌ها را بازپرداخت کنند. دولت می‌تواند از محل سپرده‌های خیرین یا سپرده‌های قرض‌الحسنه بانک‌ها و یا منابع خود برای این کار اقدام کند.

  1. اعطای وام قرض‌الحسنه برای مشاغل خرد و متوسط

افزون بر کمک‌های بلاعوض و قرض‌الحسنه که برای تأمین هزینه‌های زندگی پرداخت می‌شوند، لازم است که دولت برای استمرار فعالیت‌های اقتصادی خرد و متوسط، منابع قابل توجهی را به صورت وام قرض‌الحسنه از محل سپرده‌های خیرین یا سپرده‌های قرض‌الحسنه بانک‌ها و یا منابع خود به این کار اختصاص دهد.

  1. اعطای تسهیلات انتفاعی با سود کم برای مشاغل خرد و متوسط

از آنجا که منابع مورد نیاز برای تسهیلات قرض‌الحسنه به‌شدت محدودند، پیش‌بینی می‌شود که نمی‌توان همه نیازهای مالی بنگاه‌های اقتصادی خرد، به‌ویژه متوسط را از طریق قرض‌الحسنه پوشش داد. بر این اساس لازم است که دولت با اتخاذ تدابیری در درجه نخست با تشویق بانک‌ها به اعطای تسهیلات انتفاعی با سود کم مشکل مالی این بنگاه‌ها را حل کند و در مرتبه بعد با تخصیص منابع دولتی و قبول بخشی از سود تسهیلات از بانک‌ها بخواهد که تسهیلات انتفاعی با سود کم را در اختیار این فعالان بگذارند.

  1. اعطای تسهیلات انتفاعی بلندمدت برای بنگاه‌های بزرگ اقتصادی

«روشن است که بنگاه‌های بزرگ اقتصادی افزون بر تولید انبوه باعث اشتغال بالا و درآمد برای افراد زیادی از جامعه می‌شوند. این بنگاه‌ها گرچه مشکل پرداخت سود ندارند و پایین بودن نرخ سود برایشان اولویت اول نیست، اما در شرایط خاص اقتصادی احتیاج به فرصت تنفس در پرداخت اقساط و کاهش مبلغ اقساط دارند. بر این اساس لازم است دولت با اتخاذ تدابیر مناسب از بانک‌ها بخواهد که اولاً زمان‌بندی اقساط تسهیلات بانکی را افزایش دهند. ثانیاً تا زمان خروج از مشکل، فرصت تنفسی را در اختیار بنگاه‌ها قرار بگیرد. ثالثاً جرایم را تا زمانی که مشکل برطرف نشده ببخشند.

در این راستا بانک مرکزی می‌تواند با اعطای خط اعتباری به بانک‌ها، آنها را در اعطای چنین تسهیلاتی کمک کند و نیز با اجازه شیوه تسهیلات‌دهی خاص که در آن سود تسهیلات به صورت ماهانه گرفته می‌شود، اما اصل تسهیلات در سررسید برای مثال پنج ساله تسویه می‌شود، به آنها یاری رساند.»

اگر چه دولت به بهانه فقدان منابع، تقریباً هیچ‌یک از موارد پیشنهادی را به‌‌درستی اجرا نکرده است، اما ایشان با نگاه تیزبین خود، راه‌های تأمین مالی این پیشنهادات را هم ارائه کردند:

  1. صرفه‌جویی در هزینه‌های غیر ضرور
  2. فروش سهام و اموال مازاد دولتی
  3. انتشار اوراق بهادار دولتی
  4. استقراض از بانک مرکزی.

در نگاه ایشان، «گرچه استقراض از بانک مرکزی از نگاه اقتصاددانان همیشه منفی و زمینه‌ساز تورم و کاهش ارزش پول ملی بوده است، لکن به اعتراف اکثر آنان در شرایط کنونی اگر استقراض از بانک مرکزی صورت بگیرد؛ با رعایت شرایطی نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مناسب و حتی ضروری است. به همین دلیل اغلب کشورها برای خروج از شرایط بحران اقتصادی ناشی از کرونا، اقدام به سیاست انبساط پولی از طریق استقراض از بانک‌های مرکزی خود، سیاست انبساط پولی را اعمال کرده‌اند».

ایشان با درک شرایط رکود عمیق اقتصادی، حتی پا را از استقراض از بانک مرکزی فراتر می‌گذارند و حتی در این شرایط، خلق پول و افزایش نقدینگی را نیز مجاز می‌دانند. نظریه‌ای که همگام با بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان اقتصادی دنیا در دوران رکود کرونایی صادر می‌شود و پیشنهاد می‌کند که پایه پولی به‌طور متوازن، هم به بخش عرضه و هم به بخش تقاضا اصابت کند:

  1. اعمال سیاست انبساط پولی (خلق پول و افزایش نقدینگی) فوری با محوریت جهش در پایه پولی:

این انبساط باید از نظر کمی کافی و از منظر کیفی به‌طور متوازن، هم مشمول طرف عرضه و تولیدکنندگان، هم مشمول طرف تقاضا با اولویت مصرف‌کنندگان آسیب‌پذیر شود. به نظر می‌رسد با توجه به عمق رکود، افزایش فوری ۴۰ درصد در پایۀ پولی ضروری است. اعمال سیاست نظارتی شدید (موقعیت اضطراری) برای جلوگیری از ورود نقدینگی به بازار ارز و طلا و حتی سرمایه می‌تواند به تأثیر این سیاست کمک کند. این سیاست به‌قدری ضروری است که حتی عدم امکان نظارت نیز نمی‌تواند توجیه مناسبی برای عدم اعمال این سیاست باشد.»

اکنون که در وانفسای رکود اقتصادی ناشی از کرونا قرار داریم، پیشنهادهای این عالم بزرگوار همچنان می‌تواند چراغ راهی برای تصمیم‌سازان کشور باشد. این راهکارها، ضروری، فوری و اجتناب ناپذیرند. اکنون که جسم ایشان در میان ما نیست، شایسته است که شاگردانشان به تأسی از استاد تلاش کنند تا پرچمی که امثال مرحوم موسویان در دست گرفته‌اند بر زمین نماند و با حرکت سریع در مسیر آرمان‌های استاد، شرایط برای اعتلای اقتصاد اسلامی فراهم شود.

10اکتبر/20

جهش تولید و عبور از نرم‌افزار ویروسی اقتصاد ایران

اشاره:

دکتر محمدجواد توکلی عضو هیئت‌علمی و دانشیار گروه اقتصاد مؤسسه امام خمینی (ره) است که دکتری خود در رشته فلسفه اقتصاد از دانشگاه اراسموس روتردام هلند (Erasmus University Rotterdam) اخذ کرده است. وی مقالات و کتب اقتصادی متعددی را در زمینه مباحث بانکداری اسلامی، ابزارهای مالی در نظام اسلامی و فلسفه اقتصاد به رشته تحریر در آورده است. مصاحبه حاضر باهدف تبیین «جهش تولید» انجام ‌شده است. ایشان در این مصاحبه ضمن تبیین دلائل شکل‌گیری این مفهوم، به مسائل روز اقتصاد، از جمله بازار بورس ایران و جایگاه آن نسبت به مسئله جهش تولید پرداخته‌اند.

 

*در ابتدای بحث، لطفاً تحلیل خود را از نامگذاری سال «جهش تولید» بفرمایید.

قبل از آنکه زمینه‌های این نامگذاری را مطرح کنم، ابتدا لازم است به‌عنوان مقدمه به نکته‌ای اشاره‌کنم. نامگذاری امسال یک ویژگی دارد و آن‌هم نوعی تکرار نامگذاری سال گذشته (رونق تولید) است. این تکرار، در نامگذاری سال‌ها سابقه نداشته است. تکرار این نام، نشان‌دهنده اهمیت مسئله تولید در اندیشه رهبر معظم انقلاب است. ایشان تولید را به‌عنوان ستون فقرات اقتصاد و زمینهساز تقویت مقاومت اقتصاد ایران در برابر تهدیدهای خارجی میدانند. به همین خاطر ایشان شعار سال قبل را تقویت کردند و از رونق تولید به جهش تولید رفتند. برای تبیین مفهوم جهش تولید با یک مثال آغاز می‌کنیم. در جهش تولید با نوعی شتاب مواجه هستیم و می‌خواهیم به کمک یک انرژی متراکم، یک تغییر وضعیت اساسی ایجاد کنیم. بهترین مثالtake off   هواپیماست که به‌واسطه واردکردن فشاری مضاعف به زمین، خود را رها می‌کند و به سمت آسمان اوج می‌گیرد. تفاوت اصلی جهش تولید بارونق تولید در شتاب و انرژی متراکم و مضاعف است.

اما علل مطرح شدن  «جهش تولید» در این شرایط توسط مقام معظم رهبری، اولاً ساختارهای معیوبی است که اقتصاد ایران از مهندسی آمریکایی اقتصاد در زمان شاه به ارث برده و نتوانسته خود را از شر آنها خلاص کند. ثانیاً وجود نقاط وابستگی متعدد در بخش تولید در اقتصاد ایران است که محل ورود فشار خارجی و تحریم شده است. ثالثاً شرایط خاص اقتصاد کرونایی است که بسیاری از کسب ‌و کارها را به تعطیلی کشانده است.  به نظر می‌رسد ایشان با دوراندیشی این مسئله را نیز مدنظر قرارداده‌اند.

 

*کمی بیشتر درباره نقاط وابستگی در بخش تولید توضیح دهید؟

نگاهی به ترکیب واردات کشور نشان می‌دهد که بخش‌های تولیدی ما وابستگی زیادی به نهاده‌های تولید دارند. ۶۴٪ حجم واردات کشور را مواد اولیه، ٢٠٪ کالای سرمایه‌ای و ١۶٪ را کالاهای مصرفی تشکیل می‌دهند. به عبارت دیگر حدود ٨۵٪ از واردات کشور را مواردی تشکیل می‌دهند که اگر وارد نشوند بنگاه‌های تولیدی ما در معرض تعطیلی قرار خواهند گرفت. نمونه بارز این وابستگی در نهاده‌های دامی، علوفه و دانه‌های روغنی است. اختلالات جدی در قیمت گوشت در ماه‌های گذشته ناشی از همین شوک در واردات نهاده‌های دامی بود.

البته حالت عکس این موضوع نیز متصور است. در برخی از این حوزه‌ها، تحریم که وسیله‌ای برای سوء استفاده از نقاط ضعف‌هاست، باعث شده که ما آن نقاط ‌ضعف را از بین ببریم و تحریم در این زمینه‌ها عملاً تبدیل به نعمت شده است. مثلاً تحریم بخش لوازم‌خانگی توسط شرکت‌های کره‌جنوبی باعث شد که سهم شرکت‌های ایرانی از این بازار (مثلاً بازار ماشین ظرف‌شویی) طی ماه‌های گذشته از ٣٠٪ به ٧٠٪ افزایش یابد و بسیاری از شرکت‌های داخلی دانش فنی خود را ارتقا و خط تولید را گسترش دهند.

 

*آیا منظور شما از ساختارهای معیوب ارثی، همان وابستگی به نفت است؟

لزوماً این‌ طور نیست. در برنامه‌های توسعه قبل از انقلاب که تحت عنوان برنامه‌های عمرانی مطرح می‌شد اولین ویژگی‌ای که به چشم می‌خورد، وابستگی شدید این برنامه‌ها به منابع حاصل از فروش نفت خام یا استقراض بود، به‌گونه‌ای که برنامه عمرانی اول (١٣٢٧-١٣٣٣) پس از ملی شدن صنعت نفت و سپس رد درخواست استقراض از بانک جهانی، متوقف ‌شد. یعنی تمام درآمد دولت یا پول نفت بود یا قرض از بانک جهانی!

اما ویژگی‌های دیگری نیز وجود دارند؛ از جمله تمرکز بر توسعه صنعتی به‌جای توسعه کشاورزی. هرچند بهانه تغییر مالکیت زمین‌های کشاورزی در اصلاحات ارضی (١٣۴٠)، افزایش بهره‌وری زمین‌های کشاورزی بود، اما در عمل، ایران که همیشه از نظر کشاورزی خودکفا بود به واردکنندۀ مقادیر زیادی از مواد غذایی تبدیل شد. ویژگی سوم «جنس» توسعه صنعتی بود که مبتنی بر دانش فنی و بومی نبود. به عبارتی ایران از طریق دانش فنی ایرانیان صنعتی‌ نشد، بلکه به ‌وسیله پول نفت، توسط واردکنندگان (سوداگران) صنعتی شد و لذا صنعت ما از همان ابتدا به‌عنوان یک صنعت وابسته رشد کرد.

 

*این نکته را که ساختارهای ما معیوب‌اند قبول داریم. اما آیا نمی‌توانستیم برای از بین ‌بردن این ساختارهای معیوب تلاش کنیم؟

ما در این چهل سال برای رهائی از این عیوب و ضعف‌ها عمدتاً مشغول تقویت زیرساخت‌ها بوده‌ایم. با این وجود رفع این مشکلات بسیار زمانبر و نیاز به اصلاحات ساختاری است. امروز ما می‌توانیم به‌ واسطه زیرساخت‌های بی‌نظیر، ادعای زمینهسازی برای طراحی و اجرای استراتژی توسعه صنعتی دانش‌بنیان و بومی را داشته باشیم. رتبه سوم تعداد فارغ‌التحصیل رشته مهندسی در جهان، بیش از پنج هزار شرکت دانش‌بنیان ، ٣۶ میلیون جمعیت در سن کار، ١۴ میلیون نفر با تحصیلات عالی، دوسوم جمعیت مولد، ٨٠ میلیون بازار مصرف داخلی و… همه ظرفیت‌هایی هستند که تا پیش ‌از این وجود نداشته و در گام اول انقلاب خلق ‌شده‌اند. به عبارتی، گام اول انقلاب، چهل سال سرمایه‌گذاری و تلاش برای ساخت باند پرواز بوده است تا شرایط مناسب برای تیک‌آف اقتصاد در گام دوم را فراهم کند.

 

*آیا همه‌چیز برای بهره‌برداری از این باند پرواز و تیک‌آف مهیاست؟

در بحث سخت‌افزاری می‌توان گفت بله، اما در بحث نرم‌افزاری خیر. در این سال‌ها الگوها عموماً عاریتی بوده‌اند. به عبارتی نرم‌افزار اقتصاد سیاسی ایران ویروسی است و اول باید ویروس‌کشی شود! سیاست‌های توسعه ما به سمت سیاست‌های لیبرالی پیش رفته و الگوهای پیشرفت ایرانی اسلامی ازجمله اقتصاد مقاومتی در حاشیه قرارگرفته‌اند و محور نیستند. حتی همین سیاست‌های غربی مانند تعدیل ساختاری نیز به‌درستی اجرا نشده‌ و گرته‌برداری ضعیف و عجولانه‌ای از الگوی اقتصاد بازار آزاد بوده‌اند. برای بهره‌برداری از سخت‌افزارهای موجود نیاز به اصلاح نرم‌افزار داریم. این تحول‌ها بیش از آنکه ابعاد تکنیکی اقتصادی داشته باشند، ابعاد اقتصاد سیاسی دارند.

 

*به مواردی که از منظر سیاسی باید در اقتصاد ایران اتفاق بیفتند تا بتوانیم در اقتصاد ایران شاهد جهش تولید باشیم اشاره بفرمائید.

مسئله اول، مشخص کردن راهبرد است. به این معنی که قرار است کدام جهت‌گیری را برای پیشرفت انتخاب کنیم؟ اگر کشاورزی محور است، جایگاه محصولات ارگانیک و تراریخته کجاست؟ اگر صنعت محور است، باید از چه نوع صنایعی و به چه شکل حمایت کنیم؟ قرار دادن صنایع پتروشیمی، فولاد، کاشی و سرامیک در وسط کویر و در مناطق کم‌آب کشور، توسعه کشت‌های تراریخته، رانت‌خواری شرکت‌های خودروسازی بدون اهتمام به بهبود کیفیت خودرو و… همگی در غیاب وجود راهبرد کلی اتفاق ‌افتاده‌اند. وقتی که ما خودمان برنامه نداشته باشیم، جریان‌های ثروت و قدرت به اقتصاد کشور جهت می‌دهند.

مسئله دیگر، بهبود فضای کسب‌ و کار است. هم اکنون اخذ مجوز واردات بسیار آسان‌تر از دریافت مجوز تولید است. در همین ایام کرونا و در بحث تولید ماسک، می‌توان نمونه‌ای از جهش تولید از طریق بهبود فضای کسب ‌و کار را مشاهده کرد. اجازه تغییر خط تولید باعث شد که بسیاری از شرکت‌های کوچک و بزرگ به‌سرعت نه‌تنها نیاز داخل در بحث ماسک و ضدعفونی‌کننده‌ها را مرتفع سازند، بلکه بسیاری از شرکت‌های خرد هماکنون توان صادرات این موارد را نیز پیدا کردهاند.

کتابی هست تحت عنوان «چین دنیا را تکان می‌دهد»  که توصیه می‌کنم آن را بخوانید. در این کتاب آمده که دولت چین چگونه با استفاده از ظرفیت شغل‌های خانگی و از طریق ایجاد نهادهای تأمین‌کننده مواد اولیه و نهادهای فروش، صادرات جوراب خود را ٢٠٠ برابر افزایش ‌داد! این الگو برای کشور ما هم قابل‌طرح است.

 

*هرچند مسئله فضای کسب ‌و کار مهم است، اما در اقتصاد ایران، نقدینگی کمی به سمت بخش‌های مولد می‌رود و عملاً مردم تمایلی برای رفتن به سمت کسب ‌و کارهای مولد و تولیدی ندارند. آیا این مسئله امری طبیعی است یا خیر؟

باید گفت متأسفانه این مسئله امری طبیعی است. بدین معنی که به تعبیر اقتصاد خوانده‌ها «هزینه فرصت» تولید در اقتصاد ایران زیاد است. یعنی فعالیت‌های غیر مولد مانند خرید و فروش ارز، طلا، مسکن و سهام (بازار بورس)، هم ‌سود مادی بیشتری دارند و هم راحت‌تر انجام‌ می‌شوند؛ در حالی‌که برای کسب همین مقدار سود در بخش تولید باید هزینه بیشتری صرف کرد. عایدی بخش تولید به‌طور متوسط سالانه ٢٠- ٢۵ ٪ است؛ درحالی‌که در طول سال گذشته اگر فردی در هریک از بازارهای غیرمولدی که ذکر شد وارد شده باشد، چندین برابر این رقم سود کرده است. این یعنی چاه سفته‌بازی در اقتصاد ایران خیلی عمیق‌تر از چاه تولید است و شما هرچه آب (بخوانید نقدینگی!) بریزید همه می‌رود در چاه سفته‌بازی! برای همین است که عمده تسهیلات بانکی به بخش غیر مولد انحراف دارند.

 

*آیا شما بورس را هم جزو بازارهای غیرمولد محسوب می‌کنید؟ اگر این‌گونه باشد، اثر منفی داغ کردن بازار بورس برای اقتصاد ایران چیست؟

در شرایط کنونی بله، حتی اگر از روی مسامحه، رونق بورس را کمک دهنده به تولید بدانیم، باز هم طبق خوش‌بینانه‌ترین اظهارنظرها، بیشتر از ١٠٪ منابع مالی وارد شده به بورس به تولید اختصاص نمییابد و باقی آن صرف سفتهبازی روی سهام میشود که فعالیتی غیر مولد و حتماً مخالف جهش تولید است.

از جهت فرهنگی هم بورس درحال‌حاضر دارد فرهنگ ضعیف کار را ضعیف‌تر می‌کند. اگر فرهنگ را عوض کردید، بعداً نمی‌توانید آن را اصلاح کنید. مثل ترویج شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» می‌شود که نگاه مردم را به فرزندآوری تغییر داد؛ حالا مسئولین جمهوری اسلامی، اگر هم بخواهند نمی‌توانند مردم را مجاب به فرزندآوری کنند؛ چرا که فرهنگ تغییر کرده. از طرفی وابسته کردن مردم به بورس بدین شکل، انجام اصلاحات را پرهزینه می‌کند. در آینده اگر بخواهیم مثلاً مالیات بر عایدی سهام بگیریم با واکنش شدیدی مواجه میشویم و مجبوریم عقب نشینی کنیم.

اما رونق کنونی بورس ‌غیراز تخریب فرهنگی، تخریب اقتصادی از جمله زمینه سازی برای افزایش تورم را نیز دارد. پس‌از آنکه در دی‌ماه ٩٨ دولت، یکی از مواد آیین‌نامه اجرایی قانون مالیات‌های مستقیم را که به بحث افزایش سرمایه شرکت‌ها از محل تجدید ارزیابی دارایی‌ها پرداخته بود را اصلاح کرد و شرکت‌ها اجازه تجدید ارزیابی پیدا کردند، بدون آنکه دارایی‌های حقیقی شرکت‌ها افزایش یابند، سرمایه آنها از محل گران‌تر شدن دارایی‌های قبلی (ابزار، زمین و…) افزایش پیدا کرد و بلافاصله پس از افزایش سرمایه شرکت‌ها، قیمت سهام هم افزایش پیدا ‌کرد. این شرکتها باید در یک سال آینده به این سهام گران‌تر شده سود بیشتر بدهند و معمولاً در همین جا دچار مشکل می‌شوند، مگر اینکه وارد جریات تجدید ارزیابی مکرر شوند که اوضاع را بدتر می‌کند. از طرفی بدون اینکه در جامعه تولید واقعی رخ‌داده باشد، دارایی‌ سهامداران افزایش پیدا می‌کند و همین مسئله وقتی برای عموم افراد جامعه اتفاق بیفتد، ایجاد تورم می‌کند.

این منطق، یعنی مالی‌سازی اقتصاد منطق بسیار خطرناکی است، زیرا بخش پولی اقتصاد را بزرگ‌تر از بخش واقعی آن می‌کند که وضعیت پایداری نیست. دقیقاً مثل ۵ برابر شدن تولیدات کشور در ۴٠ سال اخیر از یک سو و ۸ هزار برابر شدن حجم نقدینگی از سوی دیگر! کاهش ارزش پول کمترین آسیب ناشی از این رویه است.

ایراد دیگری که بورس برای اقتصاد ایجاد می‌کند به هم ریختن ساختار توزیع درآمد است. کسانی که در فضای غیرحقیقی اقتصاد صاحب دارایی شده‌اند، در آینده می‌توانند دارایی‌های حقیقی را تصاحب کنند. در مقابل کسانی هستند که نه‌تنها نتوانسته‌اند ارزش دارایی خود را حفظ کنند، بلکه به‌واسطه تورم ناشی از رشد بخش غیرواقعی، ارزش دارایی‌هایشان کاهش‌یافته است و شکاف میان این طبقات بیشتر می‌شود.

 

*با این حساب، چگونه می‌توان بخش واقعی و مولد اقتصاد را قوی‌تر از بخش غیرواقعی کرد؟

کاهش جذابیت بخش‌های غیرمولد و کاهش انگیزه سفته‌بازی، اصلی‌ترین کاری است که می‌توان برای تقویت تولید و بخش مولد اقتصاد  انجام داد. یکی از این مسائل اصلاح نظام مالیات است. مالیات بر عایدی سرمایه، مالیات بر مسکن و…  نظام مالیاتی هم باید سودآوری بخش غیرمولد نسبت به بخش مولد را کاهش دهد و هم به‌نوعی جریمه برای عایدی فعالیت‌های غیرمولد باشد.

رکن دیگر، مسئله تأمین مالی تولید است. ساختار بانکی کشور ولو غیر ربوی هم باشد در خدمت تولید نیست. وقتی می‌گوییم سود کار تولیدی به‌طور متوسط ٢٠٪ است، چگونه یک تولیدکننده می‌تواند در قبال تأمین مالی بانکی، ٢٠٪ سود تسهیلات پرداخت کند؟ برای همین هزینه تأمین مالی در اقتصاد ایران بالاست، اما در مدل تأمین مالی اسلامی (PLS) که مبتنی بر مشارکت در سود و زیان است، امکان و انگیزه تأمین مالی تولید افزایش پیدا می‌کند.

 

*وضعیت فعلی اقتصاد کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من به وضعیت آینده اقتصاد ایران خوش‌بین هستم. هرچند شرایط سخت است و کرونا هم مزید بر علت شده، اما امید اصلاح ساختارهای معیوب به خصوص با توجه به تشکیل مجلس جدید وجود دارد. اصلاح نظام اطلاعاتی، نظارتی، مالیاتی، بانکی و گمرکی همه از مواردی هستند که می‌توانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند. تجربه نشان داده که ما ایرانیها مرد روزهای سخت هستیم. در این شرایط وقتی مجبور شویم دست به اصلاح و مقاومت میزنیم. همین امر زمینه موفقیت ما را فراهم میکند.

 

10اکتبر/20

سیاست تا دیانت

دولت ادب!

الف) وزیر نفت دولت تدبیر و اعتدال: ساخت پالایشگاه «کثافت» کاری است!

ب) وزیر سابق مسکن دولت تدبیر و اعتدال: مسکن مهر «طویله» است!

ج) رئیس جمهور دولت تدبیر و اعتدال: به درک که مخالفان برجام از عاقبت آن می‌ترسند! اصلاً بروند به جهنم!

د) معاون اول دولت اعتدال و تدبیر: متولدین دهه ۶۰ «زیادی» هستند!

حاشیه و شرح:

* ادب مرد به ز دولت اوست!

** خدا رحم کرد که آقایان «معتدل و مدبّرند»! وگرنه امکان درج و نشر بیاناتشان فراهم نبود.

*** به قول مظفرالدین شاه: «هیچ نگویید که همه چیزشان به همه چیزشان می‌آید.»

 

خدمات دولت به شریعت!

بر خلاف تصور بعضی‌ها دولت روحانی طی هفت سال گذشته خدمات فراوانی به دیانت کرده و اقدامات آن در بسیاری از مواقع منجر به افزایش دینداری و احیای شعائر و ترویج سنن و معنویت شده است.

به عنوان مثال:

۱ – مصرف زیاد گوشت از جمله مکروهات است و موجب قساوت قلب و کاهش نورانیت و معنویت انسان می‌شود. خوشبختانه دولت جناب روحانی با برنامه‌ریزی و اقدامات متعدد، موجبات کاهش چشمگیر مصرف انواع گوشت در کشور را فراهم آورده و عملاً مانع از قساوت قلوب مردم و موجب رشد معنویت و نورانیت باطن آنها شده است.

۲- از دیگر مکروهاتی که زحمات دولت روحانی ارتکاب آن را در کشور کاهش داده است «پرخوری» است که بر اساس آمارها در طول سال‌های گذشته به‌طور جدی سیر نزولی داشته است. زیرا دولت تدبیر و اعتدال عبارت طلایی «اندرون از طعام خالی‌دار/ تا در او نور معرفت بینی» را سر لوحه اقدامات خود قرار داده و به دنبال تحقق «شکم‌های خالی» در جامعه برای دستیابی عموم مردم به «نور معرفت» بوده است.

۳- از جمله نتایج جدی تلاش‌های هفت ساله دولت دیپلمات، افزایش جدی فقر در جامعه از طریق تعطیلی کارخانه‌ها، ورشکستگی مغازه‌ها و کاسبی‌ها، به خاک سیاه نشاندن کشاورزان و… است و طبیعتاً افزایش فقر منجر به افزایش تعداد فقرا در کشور و همین امر زمینه‌ساز گسترش «انفاق و صدقه» در سطح جامعه شده است. فرضاً اگر به جای «روحانی» فرد دیگری روی کار می‌آمد و رفاه را توسعه می‌داد، دیگر نیاز چندانی به انفاق و صدقات در جامعه نبود و این عمل خداپسندانه و سنت حسنه به فراموشی سپرده می‌شد؛ اما خوشبختانه دولت روحانی گام‌های بلندی در جهت «همه‌گیرسازی فقر» در ایران برداشته که نتایج آن کاملاً مشهود است و به همین علت روز به روز بر تعداد نیازمندان به صدقه افزوده می‌شود. فلذا هزاران فرصت جدید جهت افراد خیّر ایجاد شده تا هر چه دلشان خواست انفاق کنند و بر حسنات خویش بیفزایند.

۴- حمایت همه‌جانبه دولت روحانی از بی‌حجابی و دوچرخه‌سواری زنان در ملاء عام و سایر منکرات وابسته، نیاز به نهی از منکر را به‌شدت افزایش داده و فضا را برای اقامه این واجب فراموش شده توسط مومنین مساعد ساخته است. بدیهی است اگر چنین منکراتی همه‌گیر و عمومی نشوند، مومنین هم از فیض انجام یک عمل واجب مانند نهی از منکر محروم خواهند ماند.

۵- تورم جهش یافته و تصمیمات انتحاری در حوزه اقتصاد و کرونا و… از جمله ویژگی‌های بی‌بدیل دولت دیپلمات‌هاست و همین امر موجب افزایش «ذکر» و کثرت دعا و توسل در میان مردم شده است. هنگامی که مردم صبح  بیدار می‌شوند و خبر دو برابر شدن قیمت فلان دارو یا کالای ضروری را می‌شنوند، فریاد «یا خدا» و «یا حضرت عباس»‌شان به آسمان بلند می‌شود یا وقتی که مستاجران برای تمدید اجاره یا پیدا کردن خانه‌ای جدید به بنگاهی سر می‌زنند و با شنیدن اجاره‌بها نفس در سینه‌شان حبس می‌شود و ناله «یا امام رضای غریب» سر می‌دهند و هزاران مورد مشابه دیگر، در حقیقت میزان «ذکر» در جامعه و میان مردم افزایش می‌یابد و افزایش ذکر و توسل از جمله دینی‌ترین رفتارهاست!

 

دخیل به کدخدا!

*روزنامه شرق (۲۳/۶/۹۹): اگر «بایدن» در انتخابات آمریکا پیروز شود، روابط اقتصادی ایران با جهان به راه می‌افتد و گرانی و فقر از بین خواهد رفت و قیمت ارز و سکه کاهش خواهد یافت و بحران اقتصادی ایران فروکش خواهد کرد و درآمد مردم و دولت افزایش پیدا می‌کند.

الف) «جو بایدن» با تکذیب این مطالب گفت: «من به مردم آمریکا هم از این وعده‌ها ندادم! هر کسی چنین چیزی گفته برای خودش گفته!  من به نتانیاهو قول داده‌ام اگر به قدرت برسم پوست ایرانی‌ها را بکّنم!»

ب) «شرق» همان توهم نامه‌ای است که زمان برجام تیتر زده بود: «امضای کری تضمین برجام است!»

ج) مدت‌هاست که کدخدا قادر به بالا کشیدن شلوارش نیست و رعیت‌هایش از کرونا دسته دسته تلف می‌شوند و یا از شدت فقر و تبعیض سر به شورش برداشته‌اند، اما بعضی‌ها به همین کدخدای بی‌شلوار دخیل بسته‌اند! کدخدایی که نه تنها قدرت «شفا» دادن، حتی توان «کور» کردن را هم ندارد.

د ) این بعضی‌ها اگر می‌توانستند «بایدن» یا «هیلاری کلینتون» را به عنوان نامزد جناح خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ معرفی می‌کردند و بسیار متاسف‌اند که نمی‌توانند چنین کنند. البته بماند که همین‌ها آرزو دارند که ایران به عنوان مستعمره یا سرزمین تحت قیمومیت و سرپرستی آمریکا  دربیاید و یک ژنرال یا حاکم آمریکایی کشور را اداره کند! چون که سال‌هاست ژاپن و کره جنوبی را که هر دو سال‌هاست با سرپرستی ژنرال‌های نظامی اداره شده‌اند، به عنوان الگوی خود معرفی می‌کنند.

10اکتبر/20

زندگی دینی ما در دوران کرونا

گویا کرونا نیامده که برود و دست‌کم این ویروس در کنار سایر میکروب‌ها و ویروس‌ها جا خوش خواهد کرد. اگر خیلی خوش‌بینانه بیندیشیم، به نظر می‌رسد در آینده قرار است که این ویروس با وجود کنترل شدن، هرازگاهی انسان‌ها را بیازارد و یا بیشتر به بهداشت و پیشگیری دعوت کند. در دوران کرونا، دین‌گرایی، خداباوری و اساساً باورها شکل و شمایل متفاوتی یافته‌اند و گویا باید توجه بیشتر به دین و خداگرایی گسترده‌تری را انتظار داشته باشیم و پایبندی به باورها عمدتاً شکل جدی‌تر و جدیدتری به خود خواهد گرفت. هر چند این یکی از فرصت‌ها و زیبایی‌های جدید در زندگی ماوراگرایی ماست، اما تهدیدات ویژه‌ای را هم در پاسخ به نیازهای عاطفی و زندگی دینی انسان معاصر به ارمغان می‌آورد.

در این نوشتار سعی خواهد شد در گونه تبیینی ـ توصیفی و به ‌صورتی آینده‌پژوهانه، زندگی پساکرونا را به شیوه اسنادی و طوفان ذهنی ترسیم کنیم و پاره‌ای از صورت‌های زندگی دینی پیش رو را با زبان حدس به نظاره بنشینیم.

 

 

۱٫ دین‌گرایی در پساکرونا

حوادث و بیماری‌ها باعث می‌شوند که انسان افزون بر توجه به پاسخگویی به نیازهای جسمی و درمانی، به نیازهای روحی و روانی نیز اهمیت دهد. در این میان دینداران و مذهبی‌ها به سبب وابستگی به آئینی خاص می‌توانند موجبات التیام خود و دیگر انسان‌ها را فراهم آورند؛ اما غیرمتدیّنان از  خلأ معنوی رنج می‌برند. پیروان ادیان، به‌ویژه دین اسلام با کتاب و سنت به یاری خود و دیگران می‌آیند. شیعه و مکتب اهل‌بیت«ع» دارای آموزه‌های الهی، توصیه‌های معصومان«ع» و به‌ویژه ادعیه و پناهگاه تمام لحظه‌های مراجعه‌کنندگان است. این مکتب با برخورداری از قرآن مجید، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه، مفاتیح‌الجنان از چنان غنائی برخوردار است که هر زمانی که به آن مراجعه شود، آموزه یا دعایی برای درمان نگرانی و ایجاد آرامش‌ دارد. سرعت حوادث در هنگام گسترش کرونا نشان داد که مسلمانان، به‌خصوص شیعیان بارها به این گنج عظیم پناه و از آن سود برده‌اند. این ظرفیت پس از کرونا نیز در زندگی افراد باقی‌ می‌ماند و به‌نحوی در سبک‌ رفتاری آنان نهادینه می‌شود.

 

۲٫ رفتار دینی در بوته آزمایش تغییر و تسامح

اگر واکسن کرونا یا داروی آن کشف نشود یا دیر و یا حتی زود کشف شود، طبق نظر دانشمندان ویروس‌شناس، با وجود درمان و دارو، باز احتمال دارد که این ویروس بماند و همانند دیگر ویروس‌ها، تا آخر حیات جهان، انسان را تهدید کند.(۱) بنابراین دیگر نباید انتظار رفتارهای دینی پیش از کرونا را داشته باشیم. کرونا باعث شده که در مورد بسیاری از روش‌ها در انجام امور دینی تجدید نظر شود و رویکردهای جدید حتی به‌نحوی به صورت عادت درآیند.

این تغییر رفتار به ‌یقین آسیب‌هایی نیز خواهد داشت، زیرا دسترسی حضوری و یادگیری امور دینی از مبلغان و عالمان دینی را کاهش می‌دهد، برداشت‌های شخصی نسبت به آموزه‌های دینی بیشتر می‌شوند و عمل طبق سلیقه فردی نهادینه می‌شود. همچنین وقتی حضور چندان مرسوم نباشد، نرفتن به اماکن مذهبی کم‌کم برای برخی از افراد بی‌رونق می‌شود و انجام امور دینی را به بعد موکول و چه ‌بسا فراموش می‌کنند. مثلاً کسی که شب‌های جمعه برای دعای کمیل به مسجد و در روز جمعه برای نماز به مصلی می‌رفت، دیگر نمی‌تواند همواره خود را پایبند به استفاده از آنها در فضای مجازی کند. فراموشی یا تقلیل رفتار دینی برای برخی از دینداران، آسیب پساکرونا خواهد بود. این رویکرد باعث می‌شود که کم‌کم شاهد تسامح در دینداری و حتی سکولاریسم باشیم. در این‌گونه موارد دیگر شاهد حساسیت‌ها و غیرت دینی نیستیم و در فضای مجازی نیز دین‌گرایی به سبب عدم حضور در مراکز دینی از دست می‌رود.

از جمله اموری که از حساسیت آن کاسته می‌شود امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر است چون جمع چندانی وجود ندارد تا یکدیگر را به نیکی‌ها دعوت و از بدی‌ها نهی کنیم. اگرچه شکل جدید آن در فضای مجازی قابل‌ تصور و بعضاً سهل‌تر است؛ اما به سبب کاهش ارتباطات فیزیکی و حضوری، آگاهی از رفتارهای درست و اصلاح آنها در اجتماعات دینی کاهش می‌یابد و تسامح بیشتری روی می‌دهد.

از نمونه‌های دیگر در تغییر رفتار دینی، نگاه عاطفی و اخلاقی و حتی بوسیدن بزرگ‌ترها و بچه‌هاست که در آموزه‌های دینی سفارش می‌شود؛ ولی در ایام کرونا، پزشکان عفونی توصیه کرده‌اند که برای همیشه باید این رفتار را کنار گذاشت، زیرا ممکن است کسی کرونا داشته باشد و به نوزادان، کودکان و بزرگسالان انتقال دهد.(۲) نتیجه این دستور حذف بسیاری از رفتارهای عاطفی و دینی است، چه رسد به بوسیدن پای والدین که بعضاً مورد سفارش اخلاقیون و عرفای اسلامی است. سورالمؤمن جای خود را دارد که وارد بحث آن نمی‌شویم.

 

۳٫ خداگرایی از نتایج کرونا و شرور

حوادث و شرور طبیعی و حتی انسانی ممکن است برای برخی از اشخاص، ضعف‌های اعتقادی و اخلاقی به وجود آورد؛ ولی برای اکثر انسان‌هایی که فطرتشان پاک یا کمتر آلوده‌ شده است، زمینه روی ‌آوردن به خدا و دین‌گرایی بیشتر فراهم می‌شود. قرآن، فلسفه وجود شرور و مشکلات را آزمایش معرفی می‌کند: «ما شما را به بد و نیک و خیرات و شرور عالم مبتلا می‌کنیم تا شمارا بیازماییم.»(۳)

 

۴٫ دعوت لینک‌ها و ربات‌ها به زیارات و عبادات

یکی از آداب زیارت و آرامش‌بخشی برای مردم، حضور زائر نزد مزور (زیارت شونده) و زیارت از نزدیک و بعضاً لمس و گرفتن ضریح است. در زمان اپیدمی کرونا این رفتارها ممکن نیست و پس از بازگشایی حرم‌ها و زیارتگاه‌ها هم پیوسته سفارش می‌شود که به این مکان‌ها نزدیک نشویم و آنها را لمس نکنیم؛ یعنی زیارت و توسل با فاصله مکانی. وقتی این رفتار را در کنار زیارت‌های مجازی‌ای که توسط لینک‌ها تحقق‌ یافته‌اند قرار می‌دهیم، به‌نحوی می‌توانیم رفتار آینده متدینان را در زیارت شخصیت‌ها و حرم‌ها حدس بزنیم.

در این راستا داشتن فهرستی از لینک‌های دینی، مذهبی و معنویت‌افزا برای دینداران، عادی و بخشی از آیکون‌های گوشی‌های مشتاقان خواهد بود. اما سئوال اساسی این است که آیا این رویکرد می‌تواند عطش زیارت را سیراب کند و تسکین نیازهای عاطفی افراد باشد؟

 

۵٫ احیای سنت‌های بهداشتی دینی

اسلام پاکیزگی را نشانه ایمان می‌داند. آموزه‌هایی چون «وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ؛»(۴) «اِنَّ اللهَ طَیِّبٌ یُحِبُّ الطِّیبَ، نَظیفٌ یُحِبُّ النَّظافَه»؛(۵) « النَّظافَه مِنَ الایمان»(۶) کافی هستند تا سبک زندگیمان را با بهداشت و پیشگیری از هر نوع ویروس و میکروب سازگار کنیم. توصیه به شستن دست‌ها در پیش از غذا و تأکید بر تمیزی پیش از عبادات با غسل و وضو و تأکید فراوان بر بهداشت ظاهری و باطنی در اسلام و آموزه‌های مکتب اهل‌بیت«ع»، نمونه‌های بارز این نکته هستند. نظافت و پاکیزگی قبل از عبادت از آموزه‌های منحصر به ‌فرد این مکتب آسمانی است. در برخی از آموزه‌های اسلامی آمده است: «نخستین چیزی که بنده مورد حسابرسی قرار می‌گیرد، مسئله پاکیزگی و طهارت اوست.»(۷)

بنابراین افزون بر ضرورت تبعیت از حضرت حق در همه عرصه‌ها، رعایت آموزه‌های بهداشتی دین، به نفع جسم و جان است. در میان کتب فقهی شاید هیچ کتابی به تفصیل کتاب طهارت وجود نداشته باشد. کرونا باعث شد که انسان امروز به اصل و فطرت پاک خود برگردد و پاکی ظاهری و باطنی را توأمان مد نظر قرار دهد.

بهداشت روانی و مراجعه به فطرت درونی افراد روی دیگر سکه بهداشت است؛ زیرا فطرت پاک اشخاص، آنان را به ‌سوی یکی از مهم‌ترین گزاره‌های نجات آخرالزمانی و منجی آن سوق خواهد داد. در این صورت اعتقاد به منجی آخرالزمان و سپردن زمانه به گره‌گشای ارتباط زمین و آسمان، استغاثه، تقرّب اجتماعی، سیاسی و مدیریتی به ‌سوی جامعه منتظر عمومی را موجب می‌شود که خود زمینه‌ساز ظهور منجی خواهد بود. شاید در گذشته تصور دقیقی از این موضوع نداشتیم که جهان چگونه می‌تواند مملو از ظلم و جور یا به تعبیر قرآنی «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(۸) شود؟ امروز  با جهانگیر شدن کرونا در زمانی محدود، آیات و روایات مربوط به ظهور برایمان باورپذیرتر شده‌اند.

 

۶٫ اسباب‌کشی از زندگی حقیقی به مجازی!

کارشناسان در کنار دیدگاه‌های گوناگونی که برای سبک زندگی آینده حدس می‌زنند، ظهور یک زندگی مجازی و فراگیر به‌ جای زندگی فعلی را پیش‌بینی می‌کنند. زندگی حقیقی و مجازی جابه جا خواهند شد. سئوال اساسی این است که در آن فضای جدید که حاکمیت با فضای ابری و مجازی است، آیا این حکمرانی «بر» فضای مجازی است یا «در» آن؟!

برای تأیید این نظر می‌توان وضعیت زمان کرونا را مؤید آورد. این‌که عبور از جامعۀ حقیقی به جامعۀ مجازی و ایجاد بستر برای پذیرشِ حل ‌و ‌فصل امور (تحصیل، اشتغال و سایر ارتباطات اجتماعی) در فضای مجازی و قرائن فراوان دیگر، به‌‌ویژه قرار گرفتن در شرایطِ یک رزمایش بزرگِ زیست در فضای مجازی که آخرین مقاومت‌ها در برابرِ آن در حال فروریختن است و…، مؤیداتی بر این احتمال هستند. تأکید رهبر انقلاب بر قوی شدن در فضای مجازی در کنار قوی شدن‌ در عرصه‌های مختلف دیگر را باید در همین راستا تفسیر کرد.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها (منابع و مآخذ):

۱- گروه بین‌الملل خبرگزاری دانشجو (۱۹/۱/۱۳۹۹): دکتر «آنتونی فائوچی» مدیر مؤسسه آلرژی و بیماری‌های عفونی آمریکا روز گذشته تأکید کرد که جهان هرگز به روال عادی قبل از شیوع ویروس کرونا باز نخواهد گشت، زیرا این ویروس حتی بعد از کشف واکسن و درمان نیز همچنان باقی خواهد ماند.

۲- پایگاه خبری صراط: ۲/۴/۱۳۹۹: پزشکان توصیه اکید دارند که کودکان نیز مانند بزرگسالان از ماسک استفاده و دقیقاً مشابه سایر اقشار جامعه از حضور در تجمعات پرهیز کنند. یکی از پزشکان مشهدی که در زمینه‌ درمان بیماران کودکان مبتلا به کرونا فعال است، در پستی اینستاگرامی از والدین و مادربزرگ و پدربزرگ‌ها خواسته است اکیداً از بوسیدن نوزادان خودداری کنند.

  1. سوره مبارکه انبیاء، آیه ۳۵: «وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً».

۴- توبه، ۱۰۸؛ خداوند پاکیزگان را دوست دارد.

۵- رسول‌الله(ص) فرمودند: «خداوند پاک است و پاکی را دوست دارد. پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.» محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مؤسسه دارالحدیث، ح ۲۰۳۱۴٫

۶- طب النبی(ص)، ص ۳؛ و ر.ک: الطهور نصف الإیمان: پاکیزگی نیمی از ایمان است. (جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۴۸).

۷- اوّل ما یحاسب به العبد طهوره (متقی هندی، کنز العمال (المرشد الی کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)، چ ۳، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۹ ق، ح ۲۶۰۱۰).

۸- روم، ۴۱: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى‌] بعضى ازآنچه را که کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند».

۹- این گزاره‌ مطرح‌شده از سوی رهبر انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه ۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۸ نوعی جمع‌بندی کلانِ ناظر به وظایف عموم مردم و مسئولین از سوی ایشان بود: «باید ملّت ایران و مسئولین کشور تلاششان برای قوی شدن کشور و قوی شدن ملت باشد، با اتحاد، حضور، صبر و استقامت و کار سخت و پرهیز از تنبلی، اگر این امر به توفیق و به فضل الهی محقق شد، ملت ایران در آینده‌ای نه‌چندان دور چنان خواهد شد که دشمنان حتی جرئت تهدید هم پیدا نکنند.»

 

10اکتبر/20

راهبرد «مواسات» و نسبت «ما» با آن

مقدمه:

ابرهای تیره و تار بیماری کرونا و سهمگین‌تر از آن، پیامدهای منفی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ متعدد آن، بر زندگی، روحیه و امید بسیاری از مردم این مرز و بوم، سایه بسیار سنگین و تلخی افکنده بود که بسان بسیاری از دیگر موارد، رهبر معظم انقلاب با تمسک به یکی از آموزه‌های نجات‌بخش اسلامی، مسیر روشنی را فراروی همگان ترسیم کردند:

«مسئولان… به‌طور جدی مشغول کارند…؛ لکن در کنار این، مردم هم وظیفه دارند. عده‌ای هستند که در این شرایط و در این اوضاع حقیقتاً زندگی‌شان به‌سختی قابل گذران است…؛ مردمی‌که دستشان باز است و توانایی دارند بایستی در این زمینه فعالیت وسیعی را شروع کنند. در صلوات شریف «شَجَرَهُ النُّبُوَّه» می‌خوانیم: «وَ ارزُقنی مُواساهَ مَن قَتَّرتَ‌ عَلَیهِ مِن رِزقِکَ بِمَا وَسَّعتَ عَلَیَّ مِن فَضلِکَ…» این یکی از کارهای لازمی است که بایستی انجام بگیرد؛ به‌خصوص که ماه رمضان در پیش است. ماه رمضان، ماه انفاق، ایثار است و کمک به مستمندان است. چه خوب است که در کشور برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا رزمایش گسترده‌ای به وجود بیاید که این اگر اتفاق بیفتد، خاطره خوشی را از امسال، در ذهن‌ها خواهد گذاشت.»(۱)

این دعوت آسمانی و ندای حیات‌بخش، نه تنها در ماه مبارک رمضان اجابت شد و شور و نشاطی مؤمنانه را پدید آورد و صحنه‌های دلنشینی از رحمت‌های خاص الهی را در سراسر کشور به نمایش گذاشت، بلکه خاطره خوش و شهد بسیار شیرین آن در کام عموم مردم، موجب استمرار و تداوم و تبدیل شدن نسبی آن به یک فرهنگ و هنجار فعال اجتماعی شد که صد البته، در صورت بی‌توجهی و ضعف رسیدگی‌های نظری و عملی، می‌تواند دوباره کمرنگ و محدود شود. بنابر این باید این پدیده را از زوایای بسیاری تحلیل کرد و کاوید(۲) و توجهات و رسیدگی‌های عملی بسیاری به آن داشت.

 

مواسات، عنصری تمدنی

برای زنده، پویا و همگانی نگهداشتن «مواسات» باید به این نکته مهم توجه داشت که مواسات فقط یک پدیده فردی و حتی اجتماعی فرهنگی نیست، بلکه مواسات را باید عنصری تمدنی دانست که این ظرفیت را دارد که در زمره راهبردهای کلانِ مسیر نزدیک‌تر شدن به عصر ظهور و رزمایشی مقدماتی برای آن قرار بگیرد. به‌ تعبیر اشاره‌وار رهبر معظم انقلاب:

«… برای اینکه ارادتمان به امام زمان ثابت بشود، بایستی صحنه‌ها و جلوه‌هایی از جامعه مهدوی را به وجود بیاوریم… جامعه مهدوی، جامعه قسط و عدل و عزت و مواسات و برادری است. اینها را بایستی در زندگی و به‌قدر امکان خود تحقق ببخشیم. این ما را نزدیک می‌کند.»(۳)

در متون دینی مواسات حتی بر مؤمنان نیز امری بس مشکل و طاقت‌فرسا قلمداد شده است.(۴) که در عصر امام عصر(ع)، به اوج خود می‌رسد و بسیار برجسته و فعال  و جزو امور واجب زندگی مؤمنان می‌شود.(۵)

 

ما و مواسات

توسعه و تعالی مواسات و سوق دادن آن به‌ سوی پدیده‌ای تمدنی و قرار دادن آن در مدار و مسیر جریان منتهی به ظهور، در گروی تحقق امور بسیاری است که یکی از آنها، توجه هریک از افراد، گروه‌ها، اقشار و اصناف مختلف جامعه به نقش خاص خود در میدان توسعه مواسات است. مواسات یک سطح عمومی همگانی دارد که همه باید به‌نحوی در آن مشارکت کنند. این سطح، کم و بیش همین جلوه‌های زیبایی را دارد که اکنون شاهد آن هستیم. اما مواسات فقط محدود به این سطح نیست و ابعاد، شکل‌ها و قالب‌های مختلف و لایه‌های ژرف‌تری دارد. به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«…مواسات یعنی همراهی و کمک کردن به برادر مؤمن در همه امور. کمک فکری، مالی، جسمانی، آبروئی و…».(۶)

برای دستیابی به دیگر ابعاد و لایه‌های مواسات، ضرورت دارد که افزون بر افراد، تمام اقشار، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی هم به نقشه‌ها و کارویژه‌های خاصی در مورد مواسات بیندیشند و متناسب با آنها تدبیر و اقدام کنند تا این پدیده، ابعاد و جوانب بیشتری پیدا کند و در مسیر تکامل کمی و کیفی قرار بگیرد. یک نمونه مشابه نزدیک به ذهن برای این گونه توسعه و تعالی، دو پدیده «وقف» و «نذر» است که تا چندی پیش تنها در املاک و دارایی‌های مادی یا مراسم و آیین‌های خاصی بروز و ظهور داشتند، اما با فرهنگ‌سازی صحیح، انواع دیگری از آنها مانند وقف و نذر فرهنگی، علمی، درمانی، خدماتی و… نیز رواج و جریان نسبی پیدا کردند و این دو مقوله، وضعیت تخصصی بیشتری به خود گرفتند.

بدین‌سان می‌توان مساوات را نیز توسعه و ارتقا داد و با حفظ روند عمومی آن، عمق‌های بیشتر و جهت‌دهی‌های متعالی‌تر و تخصصی‌تری را به آن بخشید و آن را به‌عنوان الگویی موفق در حل بسیاری از مشکلات و بحران‌های مختلف زندگی، در میان امت اسلامی و حتی ملل غیرمسلمان رواج داد، زیرا سطحی از مواسات، پدیده‌ای انسانی و فطری است و هر فطرت پاک یا کمتر زنگارگرفته‌ای‌ می‌تواند پذیرا و عامل به آن باشد. به فرمودۀ رهبر معظم انقلاب:

«مواسات…، امروز این یک وظیفه جهانی برای همه انسان‌هایی است که وجدان و اخلاق و عاطفه انسانی دارند؛ اما برای مسلمانان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اخلاقی و عاطفی است، یک وظیفه دینی است.»(۷)

 

حوزویان و مواسات

برای اینکه مطلب یادشده مقداری ملموس‌تر و عینی‌تر شود، آن را در نسبت با یکی از اقشار جامعه، یعنی حوزویان بررسی می‌کنیم. در میان سیل خروشان مردم شریک در پدیده مواسات، حوزویان و طلاب نیز به اقتضای وظایف ذاتی خود در عرصه خدمت‌رسانی اجتماعی، در رزمایش مواسات نیز چه در سطح عمومی و همدوش دیگر مردم و چه در سطوح نسبتا خاصّ‌تر و متناسب‌تر با هویّت صنفی خود، حضور و نقش پررنگ و برجسته‌ای داشتند و دارند. اما این نقش می‌تواند و باید تکامل بیابد و افزون بر حفظ لایه عمومی‌، به‌سوی خدمات تخصصی متناسب با هویت صنفی روحانیت نیز امتداد پیداکند تا ثمره‌های بیشتر و شیرین‌تری داشته باشد.

مراجعه به متون دینی مرتبط با مواسات، نشان می‌دهد که در آنها، علاوه بر سطح عمومی مواسات یا مواسات در امور مالی، به‌روشنی از انواع مختلفی از مواسات یاد شده است که نشانه‌ ابعاد و لایه‌های مختلف این پدیده از منظر دین و نیز اختصاص برخی از مصادیق آن به بعضی اقشار اجتماعی است. برای مثال، در برخی از متون دینی به وظیفه عالمان دین در زمینه مواسات اعتقادی و علمی با محبان محمد«ص» و آل محمد«ع» تصریح شده است. از باب نمونه، امام حسن عسکری(ع) می‌فرمایند:

«همانا برخی از دوستداران محمد«ص» و علی«ع» مسکین‌هایی هستند که مواسات آنها برتر از مواسات مساکین فقیر (به‌لحاظ مالی) است و آنان کسانی هستند که اعضای آنها و قوایشان از جنگیدن و مقابله با دشمنان خداوند  که آنان را به سبب دینشان سرزنش می‌کنند و آرزوها و آرمان‌های آنها را سفیهانه می‌شمارند، بازمانده و دچار ضعف شده‌اند و نمی‌توانند از قوای مادی و انسانی خود در مبارزه با دشمنان دین استفاده کنند.

بدانید! اگر کسی آنها را با فقه و دریافت عمیقش از دین و نیز با  علمش تقویت کند تا بیچارگی و مسکنت آنها برطرف شود و آنها را بر دشمنان… چیره گرداند تا آنها را شکست بدهند؛ خداوند وضعیت را برعکس می‌کند آن بیچارگی و مسکنت را به شیاطینشان بازمی‌گرداند و آنها را از گمراه کردن آنان عاجز می‌سازد.»(۸)

به‌طور مختصر، اگر وظایف حوزویان را «فهم و استنباط»، «ترویج و تبیین» و «اقامه و تحقق بخشیدن» به دین در حیطه‌های مختلف زندگی بدانیم، در هریک از این محورها نیز مسئولیت‌ها و تکالیفی در زمینه پدیده مواسات بر عهده آنان قرار می‌گیرد که استخراج و بیان تفصیلی آنها از گنجایش این نوشتار بیرون است.

برخی از وظایف حوزویان در تعالی و تکامل بخشیدن به جریان مواسات عبارتند از:

۱- هدایت و جهت‌دهی معرفتی جریان مواسات و پایش و مراقبت نظری از آن بر پایه معارف اسلامی و در چهارچوب شریعت مقدس. این وظیفه از آن جهت مهم و ضروری است که هر پدیده اجتماعی، هر قدر هم که پاک و فطری باشد، بدون وصل شدن به معارف عمیق توحیدی و دینی و بدون مراقبت از آن، به‌تدریج دچار آسیب‌ و انحراف‌ و اندک اندک، از روال صحیح دور می‌شود و حداقل آنکه به عمق و تکامل نمی‌رسد و دچار رکود یا خمود می‌شود.

۲- طراحی و ارائه شیوه‌ها و قالب‌های جدید و متنوع برای تحقق عمومی‌تر و مردمی‌تر مواسات و حتی توسعه آن در میان عموم اقشار اجتماعی و حتی در میان طیف‌ها و گروه‌هایی که در ظاهر میانه نزدیک‌ و مستقیمی با مقولات مذهبی رایج ندارند.

این کار را می‌توان نوعی تأسیس و ایجاد سنت حسنه در چهارچوب معیارهای مورد تأیید دین دانست که در اسلام نیز بر آن تأکید و بدان تشویق بسیار شده است به فرموده امام جعفر صادق(ع):

«… هر سنتی که انسان آن را اقامه کند و در برپا کردن و بلوغ و به ثمر رسیدن و زنده کردنش بکوشد؛ پس، عمل و سعی در مسیر آن از برترین اعمال است؛ زیرا چنین کاری احیای یک سنت است و پیامبر خدا«ص» فرمودند: «هرکه سنتی را بنا و تأسیس کند، پس برای او اجر آن است و اجر هر کس که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون اینکه از اجرهای عمل‌کنندگان هم چیزی کم شود.»(۹)

در پایان، باید تأکید کرد که طرح این مبحث، به‌ معنای نفی سطح عمومی مواسات و اهمیت بسیار کلیدی آن نیست، بلکه راهی برای گشودن افق‌ها و دریچه‌های بیشتری در راستای توسعه، ارتقا و تکامل هرچه بیشتر این راهبرد کلیدی و سنت حسنه است تا علاوه بر افراد، هر قشر و صنفی نیز جایگاه و نقش تخصصی خود را در این رزمایش گسترده آخرالزمانی بیابد و در راستای مسیر تاریخی نهضت توحیدی انتظار بدان بپردازد؛ «إِنَّهُم یَرَونَهُ‏ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً.»

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ولادت حضرت امام زمان عج، ۲۱/۰۱/۱۳۹۹

  1. مانند بررسی ریشه‌های معرفتی مواسات، سرچشمه‌های آن در منابع دینی، سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و دیگر مردان خدا، الگوگیری از جهت نحوه فعال‌سازی عمومی عناصر تحول‌آفرین بالقوه در متن تعالیم اسلام، تجربه‌نگاری و ثبت این حماسه، انعکاس و ترویج وسیعتر آن در ایران و دیگر ملل اسلامی و حتی غیراسلامی و…
  2. همان
  3. در متون دینی، از «مواسات با برادران دینی در راه خدا»، در کنار «انصاف» و «ذکر عملی همیشگی» به‌عنوان یکی از دشوارترین و مشکل‌ترین امور بر مؤمنان و از ابتلاءهای شدید آنان و از نشانه‌های شیعیان یاد شده است. برای نمونه، ر.ش: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص۱۴۵ – همان، ص۱۴۶ – شیخ صدوق، مصادقه الإخوان، ص۳۶-۳۸ –، معانی الأخبار، ص۱۹۲ – همو، علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۵۸٫
  4. برای نمونه: شیخ صدوق، مصادقه الإخوان، ص۳۶٫ همچنین، ر.ش: رضیالدین حلّی، العدد القویه، ص۶۷٫
  5. بیانات در دیدارکارگزاران نظام‌، ۳۱/۰۶/۱۳۸۶
  6. بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر، ۱۵/۰۹/۱۳۸۱
  7. ر.ش: احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج‏۱، ص۱۸٫ همچنین: التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری (ع)، ص۳۴۶٫
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۵، ص۹-۱۰٫
10اکتبر/20

بررسی رابطه‌ دینداری با بیماری کرونا

مقدمه:

بیماری کرونا در عصر حاضر در سلوک رفتاری دینی انسان‌ها و در روابط چهارگاه ارتباط انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عوالم تأثیرگذار بوده و کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. با نگاه هستی‌شناسی، بیماری کرونا بخشی از شرور شمرده می‌شود و شرور و بلایا، لازمه‌ جهان مادی است، زیرا جهان مادی آمیخته با نواقص، تضادها و حرکت است. البته نباید فراموش کرد که سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی  می‌کنند و در پرورش روح انسان  نقش‌آفرین‌اند.  کووید۱۹ دست‌پروده‌ انسان و در واقع  محصول امتداد عقلانیت خودبنیاد بشری است که در آن جایگاهی برای خداوند وجود ندارد. راه‌حل رهایی از چنین چالش‌هائی بازگشت به سمت خداوند و پذیرش عقلانیت حکیمانه است.

 

بیماری کرونا و چالش در ارتباطات چهارگانه

سازمان بهداشت جهانی، بیماری کرونا را با نام کووید (۱۹(COVID  نام‌گذاری کرده است. در این نام‌گذاری CO مخفف Corona، VI مخففVirus وD مخفف Disease به معنای بیماری است. در این چند ماهی که کرونا جهان را مبتلا کرده است، شاهد تغییرات اجتماعی زیادی هستیم. در حالی که ادیان بر ارتباطات اجتماعی تأکید می‌کنند، انسان‌ها در این وضعیت به‌شدت فردگرا شده‌اند. کرونا در رابطه انسان با خود، بحران بندگی در رابطه با خدا، بحران محیط زیست در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر معنا کرده است.

با پیدایش بیماری کرونا تغییرات اجتماعی زیادی ایجاد شده‌اند. انسانی که مدنی بالطبع و وابسته به اجتماع بود، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است که نتیجه‌ آن چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله‌ رحم و مسائل اجتماعی است. به بیانی دیگر دین اسلام و همه‌ ادیان الهی برای انسان چهار نوع رابطه را تعریف می‌کنند: رابطه‌ انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عالم. کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. ولی از نگاهی دیگر یکی از فواید شرور و از جمله بیماری کرونا، محکم شدن اعتقادات مردم است. قرآن کریم حالت روانی انسان‌ها را در هنگام بروز سختی‌ها، رجوع به سمت خداوند می‌داند: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیهِ: هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می‌خواند و به سوی او باز می‌گردد.(۳) و در مورد برخی از افراد می‌فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند.(۴) [و غیر او را فراموش می‌کنند.]

 

کارکردهای شرور در زندگی بشر

سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی و پرورش روح انسان می‌کنند. این شرور باعث تکامل انسان می‌شوند و به سبب شرور است که انسان کامل می‌گردد. جان هیک در نظریه‌ «تئودیسه پرورش روح» به مسئله‌ شرور اخلاقی پاسخ می‌دهد و به توجیه شرور طبیعی می‌پردازد. به نظر هیک، شرور اخلاقی لازمه مختار بودن انسان و شرور طبیعی لازمه‌ رشد و تعالی روح انسان هستند.(۵) این شرور به انسان کمک می‌کنند تا فضایلی از قبیل شجاعت، گذشت، صبر و همدردی را کسب کند.

این مطلب بیانگر نیاز بشر به دین است و شاهدی بر این واقعیت است که دین ریشه در عمق جان انسان دارد و خداپرستی حسی جاودانه و دائمی است که در هنگام بروز مشکلات و بیماری‌ها آشکار می‌شود. این باور در میان فیلسوفان غرب نیز پذیرفته شده است. «ارنست رنان» فیلسوف بزرگ فرانسوی در این باره می‌گوید: «ممکن است روزی هر چه دارم نابود و از هم پاشیده شود. ولی محال است که علاقه من به دین متلاشی یا محو شود؛ بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند.»(۶)

«کارل یوستاویونگ» در اهمیت این مسئله مى‌نویسد: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده‌ام، یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین مرحله، چیزى جز مشکل یافتن نگرشی نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى‌توان گفت که همه آنان به این دلیل احساس بیمارى مى‌کردند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه مى‌دارند، از دست داده‌ بودند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافت.»(۷)

بنابراین یکی از نکات مثبت کرونا تعمیق اعتقاد و باورپذیری مردم نسبت به خداوند متعال و نشانه تأثیر مثبت بلایا و بیماری کرونا تعمیق اعتقادات دینی است. فارغ از تأثیرگذاری مثبت یا منفی بیماری کرونا در دینداری مردم، بیماری کرونا اقتدار علم را در غرب شکست. با گسترش و شیوع ویروس کرونا در جوامع مختلف، تفکر اومانیسم و مدرنیته ناکام ماند و نشان داد که علم و عقل بشر نمی‌تواند با هر چیزی مبارزه و مشکل را حل کند، بلکه بشر بسیار کوچک‌تر و ضعیف‌تر از این حرف‌هاست. بشر به نقص خود و عظمت خدا بیشتر پی برد و متوجه شد که یک ویروس کوچک می‌تواند جهانی را به هم بریزد.

 

اقسام چهارگانه‌ شرور

بیماری کرونا با نگاه هستی‌شناسی بخشی از شرور به حساب می‌آید و شرور در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار بخش طبقه‌بندی می‌شود: شرّ طبیعی، شرّ اخلاقی، شرّ عاطفی و شرّ مابعد الطبیعی.

شرّ طبیعی: شرّی غیر ارادی و ناشی از ناملایماتی است که از طبیعت نشأت می‌گیرد و اراده انسان در آن نقشی ندارد؛ مانند زلزله، آتشفشان، سیل، خشکسالی، گردباد، طاعون، ‌قحطی و بیماری کرونا که انسان در ایجاد آن نقشی ندارد، مگر اینکه ادعا شود که دست‌پرورده‌ انسان است.

شرّ اخلاقی: شری ارادی و اخلاقی و منشأ آن سوء اختیار انسان و اراده‌ انسان منشأ این شرور است. مانند دروغ، دزدی، ظلم به نفس، قتل، سرقت. این شرور از سوء اختیار انسان و رفتار غیر اخلاقی انسان در مقابل طبیعت، حیوان، خدا و انسان‌های دیگر ناشی می‌شوند.‌ بیماری کرونا را از جهتی می‌توان ناشی از شر اخلاقی و برآمده از تصرف بشر در طبیعت دانست. خداوند اراده کرده است که انسان‌ها با اراده‌ خود کارهایشان را انجام دهند. از جهتی دیگر این شرور در بخش شرور طبیعی قرار می‌گیرند که خارج از اراده بشرند و ظاهراً اراده‌ انسان در پیدایش آنها نقشی ندارد. با فرض اینکه بیماری کرونا شر اخلاقی و برآمده از اراده‌ انسان‌هاست به توضیح بیشتر می‌پردازیم.

یکی از شرور و خیرات، فناوری‌ است. انسان صنعت را به وجود آورد که هم نفع دارد و هم ضرر. خداوند همه‌ انسان‌ها را مختار و برای آزمون آفریده است. اصلاً حکمت خدا امتحان و ابتلاست تا معلوم شود که انسان به کجا می‌رود؛ زیرا دنیا مزرعه‌ آخرت است. بنابراین اختیار جزء لاینفک زندگی بشر است.

 

پنج موج تکنولوژی(فناوری)

انسان به اختیار خود به آفرینش تکنولوژی می‌پردازد که برای او شروری را ایجاد می‌کند. بشر از قرن هجدهم تا کنون در عرصه‌ تولید و فناوری، پنج موج را سپری کرده است.

موج نخست: انقلاب صنعتی (از حدود ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰) با مظاهر فناوری زغال سنگ، ماشین‌های بافندگی و موتورهای بخار و با جنبش فرهنگی و اجتماعی رمانتی‌سیسم در هنر و ادبیات.

موج دوم: عصر سرمایه‌داری (۱۸۳۰ تا ۱۸۸۰) با مظاهری چون راه آهن، تلگراف، فولاد و جنبش‌های پوپولیسم، کمونیسم و سوسیال دموکراسی.

موج سوم: عصر امپریالیسم (۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰) با مظاهر برق، اتومبیل، صنایع شیمیایی و هواپیما با جنبش‌های ضد استعماری، فاشیسم، و مدرنیسم در هنر.

موج چهارم: (۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰) با ظهور فن و دانش در عرصه انرژی اتمی، ژنتیک و کامپیوتر و با جنبش‌های حقوق مدنی، جنبش‌های مبارزه با فعالیت‌های هسته‌ای، جنبش‌های طرفدار محیط زیست، فمینیسم و پست‌مدرنیسم.

موج پنجم: عصر اطلاعات (۱۹۸۰ به این سو) با فناوری‌های همگرا (نانو، بایو، اینفو و کاگنو) و با جنبش‌های سیاسی هویت‌گرا، دسترسی آزاد به اطلاعات، طراحی بر مبنای الهام‌گیری از اکولوژی، عدالت در مقیاس جهانی. یکپارچگی فناوری‌های چهارگانه بدین معناست که ابعاد کاربرد همه آنها در حال کوچک شدن و نزدیک شدن به تراز نانومتر است؛ به گونه‌ای که در قالب یک «اَبَر فناوری» ظاهر خواهد شد و توانایی منحصر، استثنایی و بی‌نظیری را تحقق می‌بخشد. تکمیل اَبَر فناوری به بشر اجازه می‌دهد به بازسازی طبیعت، ساختارها و ارگانیسم‌های زیستی اقدام کند. با توجه به صنعت نوین، بشر توان ایجاد و دستکاری در شرور را دارد. بر همین اساس شاید بتوان گفت ویروس کرونا ساخته بشر است.

 

عقلانیت حکیمانه، راه‌حل رهایی از کووید ۱۹

راه‌حل رهایی از شرور اخلاقی برآمده از اراده انسان برگشت به سمت عقلانیت حکیمانه است. باید عقلانیت حکیمانه جایگزین عقلانیت خودبنیاد شود. سوبژکتیویسم و اصالت فاعل شناسای انسانی یا به تعبیر کانت اصالت خودبنیاد که گوهر مدرنیته است، دیگر جایی برای خدا باقی نمی‌گذارد. مدرنیته برپایه‌هایی مانند عقل‌گرایی، تجربه‌گرائی اومانیسم، فردگرایـی و مـادی‌گرایــی پایه‌گذاری شده است. انسان در مدرنیسم، هم مبدأ و هم مقصد است و تعیین همه‌ ارزش‌ها و بایدها و نبایدهای اخلاقی و حقوقی از او سرچشمه می‌گیرد. عقلانیت حکیمانه، عقلانیت الهی است که در زیر سایه وحی حرکت می‌کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قال قلت: «فالذی کان فی معاویه؟» فقال: «تلک النکراء تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل» عقل، چیزی است که به وسیله آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید. راوی می‏گوید، گفتم: «آنچه معاویه داشت، چه بود؟» فرمود: «نیرنگ و شیطنت بود که مانند عقل است، ولی عقل نیست.»(۸)

جوامعی که از عقلانیت حکیمانه در برخورد با کرونا برخوردار بودند، خدمات و مسئولیت اجتماعی بیشتری داشتند. در ایران شاهد بودیم که حتی برخی از طلاب برای اعمال غسل و کفن اموات، جان خود را به خطر انداختند و تلاشی جهادی کردند. در مقابل در برخی کشورها، غارت کردند و با اسلحه در برابر هم قرار گرفتند. این نشانی از عقلانیت سکولار است که انسان را به توحش سوق می‌دهد. انسان محتاج عقلانیت حکیمانه یعنی تفکری است که انسان را به بندگی و عشق و محبت به خدا سوق می‌دهد. عقلانیت حکیمانه به علم و دانش بها می‌دهد و علم را در کنار دین، عامل سازنده‌ جهان بیرونی و جهان درونی می‌داند. به فرمایش استاد مطهری: «علم در مقابل هجوم بیمارى‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، ایمنى می‌دهد و ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایى‌ها، احساس بى پناهى‌ها، پوچ انگارى‌ها. علم جهان را با انسان سازگار مى‌کند و ایمان انسان را با خودش.»(۹)

و کلام آخر اینکه ما با اتحاد و مشارکت حداکثری در رعایت پروتکل‌های بهداشتی و با تقویت ایمان به خداوند متعال می‌توانیم از این بحران نجات پیدا کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- دانشجوی دکترای فلسفه حقوق.

۳- سوره زمر، آیه ۸٫

۴- سوره عنکبوت، آیه ۶۵٫

۵- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیر عباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه‌ فلسفه‌ دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره‌ی ۲٫

۶- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰٫

۷- رک: پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص۱۶۳٫

۸ – الکلینی، الکافی، ج ۱، ص۱۱.

۹- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

 

منابع:

۱- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیرعباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه فلسفه‌ی دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره ۲٫

۲- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰، تهران انتشارات صدرا.

۳- پیتر آلستون، ملتون یینگر،  محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص ۱۶۳، قم مؤسسه بوستان کتاب ۱۳۷۶٫

۴- الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج ۱، ص۱۱، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳٫

۵- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

10اکتبر/20

مبارزه با سلاطین فساد در نگاه قرآن

مقدمه: مبارزه با سلاطین فساد یکی از مسائل حیاتی و مهمی است که بارها مورد تأکید مقام معظم رهبری قرار گرفته است. ایشان می‌فرماید: «از جملۀ‌ مهم‌ترین کارها، مبارزه‌ با فساد است. مبارزه با فساد،  یک جنبۀ اخلاقیِ محض نیست؛ اداره‌ کشور متوقف به مبارزه‌ با فساد است.»در این بین برای ریشه کن کردن فساد در جامعه باید با سلاطین فساد، ریشه‌ها و سرچشمه‌های آن مبارزه شود. اگر مردم و مسئولان وظیفه خودشان در مواجهه با سلاطین فساد را بدانند، جامعه به سوی سلامت حرکت می‌کند و در غیر این صورت به خطر می‌افتد و اعتماد مردم به نظام اسلامی ضربه می‌بیند. از این رو لازم است مسئله فوق بررسی و پاسخ قرآن کریم به شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد تبیین شود.

 

سلاطین فساد و ویژگی‌های آنان

با مراجعه به قرآن کریم در می‌یابیم که ۵۰ مرتبه در ۴۷ آیه  به فساد و مشتقات آن اشاره و از زشتی و آثار ویرانگر فساد، روش‌های مبارزه با آن، حرمت فساد و زمینه‌های به وجود آمدن آن و… سخن به میان آمده است.

در این بین آنچه قابل توجه است این است که در بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم به سردمداران فساد اشاره شده است. اشاره‌های قرآن به این موضوع به دو گونه است. در برخی از موارد مصادیقی مانند فرعون، هامان، قارون، سران قوم عاد و ثمود و… را معرفی می‌کند که از سلاطین فسادند. گاهی نیز به اوصاف و ویژگی سردمداران فساد اشاره می‌کند.

خداوند در آیاتی از قرآن کریم اوصاف و ویژگی مفسدان بزرگ را بیان نموده تا مردم با شناخت ویژگی‌های یاد شده، خودشان سلاطین فساد را شناسایی کنند. با مراجعه به کتاب الهی، صفات زیر را می‌توان از ویژگی‌های مفسدان دانست که گاه چند صفت در یک فرد نیز جمع می‌شوند و با توجه به تلاشی که در راه فساد جامعه انجام می‌دهد، سلطان فساد نامیده می‌شود:

  1. انحراف از راه خدا؛ ۲٫ تخریب منابع وامکانات عمومی و طبیعی؛ ۳٫ خونریزی؛ ۴٫ نسل کشی؛ ۵٫ ظلم و ستم؛ ۶٫ کفر به خداوند؛ ۷٫ شرک و رویگردانی از توحید؛ ۸٫  سرقت و چپاول اموال عمومی و خصوصی؛
  2. جلوگیری از رواج دین توحیدی والهی در جامعه؛ ۱۰٫ قطع رحم؛ ۱۱٫ برتری جویی و خود بزرگ بینی؛
  3. کم فروشی؛

 

اهمیت مبارزه با سلاطین فساد

مبارزه با فساد به‌ویژه برخورد با «دانه درشت‌ها» از وظایفی است که نه تنها مسئولان جامعه، بلکه آحاد مردم نیز باید در باره آن احساس مسئولیت و در راستای سلامت جامعه تلاش کنند. خداوند در آیه ۱۱۶ سوره هود، بی‌توجهی به ‌فساد را عامل نابودی جوامع برمی‌شمرد و می‌فرماید:

«فَلَوْ لَا کاَنَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّهٍ یَنهْوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کاَنُواْ مجُرِمِین: چرا در قرون (و نسل‌های) قبل از شما،  دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها،  که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم مى‏کردند، از تنعّم و کامجویى پیروى کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!»

در این آیه یک اصل اساسى اجتماعى که ضامن نجات جامعه‏ها از تباهى است مطرح شده و آن اینکه در جوامعی که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارند که در برابر مفاسد ساکت نمى‏نشینند و به مبارزه بر مى‏خیزند و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند، این جوامع به تباهى و نابودى کشیده نمى‏شوند. اما آن زمان که بى‏اعتنائی و سکوت در سطوح جامعه حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى‏دفاع ماند،  فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.

خداوند در آیات ۲۰ و ۲۲ سوره محمد (ص) هشدار می‌دهد که رویگردانی از دستورهای الهی  باعث فساد و قطع پیوندهای خویشاوندی می‌شود که نتیجه‌ای جز دوری از رحمت الهی، کری و کوری ندارد. به دیگر سخن،  نتیجه نادیده گرفتن فساد و به‌ویژه فسادهای سازمان یافته و مفسدان بزرگ،  دوری از رحمت الهی و از دست دادن عقل و درک است.

با بررسی آیات قرآن کریم روشن می‌شود مواجهه با فساد، به‌ویژه سلاطین فساد، یکی از اهداف رسالت پیامبران الهی بوده و مفسدان بزرگ همواره با پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی در ستیز بوده‌اند.

 

شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد

شیوه‌های مختلفی برای مواجهه با سلاطین فساد از قرآن کریم قابل استخراج است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

  1. شناسایی مفسدان

اولین گام برای مواجهه با مفسدان و دیگر منحرفان شناخت آنان است. از نگاه قرآن  بسیاری از مفسدان بزرگ  با ظاهری آراسته خود را به عنوان «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کنند. آنان با داعیه اصلاح‌طلبی زمین را به فساد می‌کشند و تأکید می‌کنند که برنامه‌ای جز اصلاح ندارند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون: و هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح‌کننده‏ایم. ولی اینان مفسدانی هستند که برنامه‏اى جز فساد ندارند، ولى خودشان هم نمى‏فهمند؛ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ.»

گویا طرح و برنامه‌های آنها برای تباهی به‌گونه‌ای است که گاه خودشان نیز گمان کنند این برنامه‏ها مفید و سازنده و اصلاح‌طلبانه‌اند!

  1. دستور توبه؛ پذیرش توبه مفسدان‏

از آنجا که قرآن کتاب تربیت و اسلام دین اصلاح و تربیت انسان‌هاست، یکی از مهم‌ترین روش‌های قرآن در مواجهه با افرادی که مرتکب خلاف شده‌اند، بازگذاشتن باب توبه و پیشنهاد ورود آنان به باب رحمت الهی است. این اصل در باره مفسدان، حتی سلاطین فساد نیز جاری است. بسیاری از آنان قبل از دستگیری می‌توانند با توبه و بازگرداندن حقوق الهی و حقوق مردم از رأفت اسلامی برخوردار شوند. قرآن کریم در آیه۳۳ سوره مائده پس از یادآوری مجازات برخی از مفسدان فی‌الارض یعنی کسانی که با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند یا راهزنی می‌کنند، بر این نکته تأکید می‌کند که مجازات‌های دنیوی یاد شده،  رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت،  مجازات بزرگی دارند. در آیه۳۴ تأکید شده که راه بازگشت حتی به روی این گونه جانیان خطرناک نیز بسته نیست و در صورتى که در صدد اصلاح بر آیند، راه جبران و تجدیدنظر به روى آنها گشوده است. چنانکه می‌فرماید: «مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است.»

 

  1. تهدید مفسدان

یکی دیگر از روش‌های مواجهه با سلاطین فساد، تهدید جدی و انذار آنان است. افرادی که از اثرات و تبعات رفتارشان آگاهند، سعی می‌کنند رفتارشان را کنترل و خود را اصلاح کنند. قرآن کریم نیز از این روش تربیتی یعنی «روش انذار» بهره می‌جوید و مفسدان را بیم می‌دهد. در آیه ۳۳ سوره مائده،  مفسدان بزرگ تهدید شده‌اند که در صورت دستگیری و اثبات جرم، به‌شدت مجازات شوند و گاهی مجازات آنان به اعدام منتهی می‌شود و در دنیا رسوا می‌شوند و در آخرت نیز عذاب دردناکی خواهند داشت.

آیه ۲۵ سوره رعد نیز از آیاتی است که در آن مفسدان به لعنت الهی و مجازات آخرت تهدید شده‌اند. آیه۸۸ سوره نحل، حال سردمداران کفر را بیان مى‏کند که در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند. از نگاه اسلام این افراد به خاطر سعی در فساد جامعه از مفسدان بزرگ و پیشوایان فساد شمرده می‌شوند. از این رو علاوه بر مجازاتی که برای کفرشان باید تحمل کنند، مجازات مضاعفی به خاطر افساد و فاسد کردن جامعه در انتظار آنان است. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» تعبیر «کانُوا یُفْسِدُون» بر مداومت آنان در تبهکارى و فساد دلالت می‌کند. پس تفاوت اینان با افراد عادی جامعه که ممکن است گاهی فسادی از آنان سر زند این است که این افراد با عملکرد زشت و فساد آلوده خود عده دیگری را هم به دام فساد می‌کشانند و در گرداب تباهی غرق می‌کنند.

 

  1. پرهیز از همراهی با مفسدان

یکی دیگر از شیوه‌های مبارزه با فساد که وظیفه عمومی و همگانی است، پرهیز از همراهی و همگامی با مفسدان و نرفتن زیر پرچم سلاطین فساد است. پیامبران الهی نیز همواره مردم را از همراهی با مفسدان باز می‌داشتند. به عنوان نمونه حضرت صالح این گونه هشدار مى‏دهد: «فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ لَا تُطِیعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِین الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فىِ الأَرضِ وَ لَا یُصلِحُون:  از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید. همانها که در زمین فساد مى‏کنند و هرگز اصلاح نمى‏کنند.»

در این آیه شریفه، مسرفین در زمره مفسدان معرفی شده‌اند، زیرا اسراف تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است و در یک نظام صحیح، هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مى‏شود. به تعبیر دیگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد. اسراف نیز مصادیق فراوانی دارد. از زیاده روی در مسائل ساده‌ای همانند خوردن و آشامیدن گرفته تا زیاده‌روی در قصاص و انفاق و برتری‌جویی. در همه این موارد فساد و اسراف همراه هستند و مردم باید از همراهی با فاسدان بپرهیزند.

دسته دیگری از سلاطین فساد که در قرآن به عنوان مهم‌ترین قشر در فسادانگیزی معرفی و از مردم خواسته شده از همراهی با آنان بپرهیزند، طغیان‌گران و افراد سرکشی هستند که از حدود شرعی و قانونی عبور می‌کنند و باعث فساد و تباهی جامعه می‌شوند.

آیات اولیه سوره فجر متضمن سوگندهاى پر معنایى درباره مجازات طغیانگران است. آیه ششم به بعد به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرت عظیمی داشتند، اما بر مرکب غرور و فساد سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد تا دیگر اقوام که شاید از آنها بسیار ضعیف‏تر بودند به حساب خود برسند و از خواب غفلت بیدار شوند. سرانجام در آیات ۱۱ به بعد در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «همان‌ها که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند، از این رو خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.»

فساد شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى‌ای مى‏شود. اگر مردم از سلاطین فساد پیروی کند و به جای پیشگیری از فساد با مفسدان همراه شوند، سرانجامی جز تازیانه‌های عذاب در انتظار آنها نخواهد بود.

 

  1. یادآوری فرجام سلاطین فساد

از دیگر روش‌های مبارزه با سران فساد و دانه درشت‌ها تحلیل فرجام شوم و عبرت‌آموز آنهاست تا آنان و همراهانشان به خود بیایند و از فساد دست بردارند و مردم از سرنوشت آنان پند گیرند. خداوند در آیاتی چند از جمله ۸۶ و ۱۰۳ سوره اعراف و ۱۴ سوره نمل، به مسئله عبرت‌آموزی از عاقبت و فرجام بد مفسدان توجه داده است. به عنوان نمونه در سوره اعراف، به نقل از حضرت شعیب مردم را به مطالعه و بررسى فرجام شوم فسادگران فرا خوانده و پس از موعظه‌های فراوان می‌فرماید: «وَ انظُرُواْ کَیفَ کاَنَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِین: بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بوده است.» یعنى از پیشینیان عبرت بگیرید از قوم نوح و عاد و ثمود پند بیاموزید و بنگرید که چگونه خداوند، آنها را به خاطر اعمال زشت و انکار پیامبران مجازات کرد و بر آنها عذاب فرستاد.

یکی دیگر از سلاطین فسادی که قرآن کریم عاقبت و فرجام شوم او را به عنوان درسی برای همه افراد بیان می‌کند، فرعون است. فرعون چنان در انواع فساد غرق شده بود که حتی خود را تا مرحله خدایی بالا برد و ندای،«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» سر ‌داد. ولی به خاطر فرو غلتیدن در انواع فساد، فرجام دردناکی در انتظارش بود و توبه هنگام مرگ نیز برایش سودی نبخشید. خداوند می‌فرماید:

«وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِین:  و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس فرعون و سپاهیانش از راه ستم و سرکشى و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا چون غرقاب او را گرفت و گفت: «ایمان آوردم که خدایى نیست مگر آن که فرزندان اسرائیل به او ایمان آوردند و من از تسلیم‏شدگانم‏.» (امّا به او خطاب شد:) «حالا؟! در حالى که قبلًا عصیان کردى، و از مفسدان بودى!»

قرآن کریم پیکر بى‏روح فرعون مفسد را مایه عبرت آیندگان می‌داند و می‌فرماید:

‏«فَالْیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون: ولى امروز، بدنت را (از آب) نجات مى‏دهیم تا عبرتى براى آیندگان باشى! و بسیارى از مردم از آیات ما غافلند!»

فساد اقتصادی یکی از مهم‌ترین فسادهایی است که متأسفانه هم اکنون گریبانگیر جامعه ما شده و به خاطر سیاست‌های نادرست و زراندوزی برخی، بسیاری از افراد جامعه گرفتار مشکلات فراوان اقتصادی شده‌اند. این بزرگ‌مفسدان اقتصادی تا قبل از آنکه گرفتار تیغ قانون یا مجازات شوند با خنده‌های مستانه و رفتار متکبرانه، افراد جامعه را هیچ و خود را صاحب همه حقوق و فوق قانون می‌دانند. قارون نیز همین‌گونه بود. قرآن با یادآوری سرانجام او به همه مفسدان و کسانی که در راه او قدم می‌نهند،  درس عبرت می‌آموزد و می‌فرماید:

«قارون از قوم موسى و از ستمگرانی بود که گنج‌های فراوان داشت. از این‌رو غرق در شادی‌های مستانه بود. قوم او به او می‌گفتند این همه شادى مغرورانه مکن که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!

و پاسخ قارون، همان پاسخ ثروت‌اندوزان در طول تاریخ است که تصور می‌کنند ثروتشان به دلیل لیاقت خودشان است و آنان دارای «ژن برتر» هستند. از این رو قارون در جواب اصلاح‌طلبان واقعی و دلسوزان حقیقی، با همان حالت غرور و تکبر چنین گفت: «من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده‏ام: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی… این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته‏ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایى کسى ندارم! به‌علاوه لا بد خداوند مرا لایق این ثروت مى‏دانسته که به من عطا کرده و راه مصرف آن را نیز به من یاد داده است. من از دیگران بهتر مى‏دانم و لازم به دخالت شما نیست! و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده‏ام، رنج برده‏ام، خون جگر خورده‏ام تا این ثروت را اندوخته‏ام.  دیگران هم اگر لیاقت و توانایى دارند چرا زحمت نمى‏کشند؟ من مزاحم آنها نیستم! و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند.

در اینجا قرآن پاسخ کوبنده‏اى به قارون و قارون‌ها مى‏دهد که: «آیا او نمى‏دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند.» و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پر معنى هشدار دیگرى به او مى‏دهد و مى‏فرماید: «وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجرِمُون‏: به هنگام نزول عذاب الهى، مجرمان از گناهانشان سئوال نمى‏شوند.» یعنی اصلاً مجالى براى پرسش و پاسخ نیست، عذابى قاطع، دردناک، کوبنده و ناگهانى است که هیچ مجالی برای آنان باقی نمی‌ماند.

 

  1. مجازات سلاطین فساد

شاید آخرین راه برای مواجهه با فساد مفسدان مجازاتی باشد که خداوند برای آنها در نظر گرفته است. مجازات‌های سران فساد را می‌توان به دو بخش مجازات دنیوی و اخروی طبقه بندی کرد. آیه ۳۳ سوره مائده به برخی از مجازات‌های دنیوی دسته‌ای از مفسدان روی زمین اشاره کرده است: «انَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللَّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِى الارضِ فَسادًا ان یُقَتَّلوا او یُصَلَّبوا او تُقَطَّعَ ایدیهِم وارجُلُهُم مِن خِلفٍ او یُنفَوا مِنَ الارض: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند و به فساد در روى زمین اقدام مى‏کنند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها،  به‌عکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند.»

این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت نیز  مجازات عظیمى دارند. در این آیه افزون بر اعدام (قتل)، قطع دست و پا و تبعید نیز براى محارب و مفسد فى‌الارض آمده است که برخى، امام و حاکم اسلامى را مخیّر بین انتخاب یکى از این مجازات‌ها مى‏دانند. اما بسیارى تفاوت مجازات‌ها را در آیه به تناسب نوع جرم می‌دانند و معتقدند که اعدام براى محارب و مفسدى است که دست به قتل زده باشد و اعدام و تصلیب براى کسى است که افزون بر قتل، سرقتى نیز انجام داده باشد و قطع دست و پا براى فردى است که تنها سرقت کرده و اگر تنها اقدام به راه‏بندان و ایجاد ترس کرده باشد مجازاتش تبعید است.

آنچه گذشت در باره مجازات سلاطین فساد در دنیاست، ولی مجازات اصلی آنها در آخرت و عذابی دردناک است.

10اکتبر/20

هجـوم خامـوش

نزاع بین حق و باطل از حضور نخستین بشر در روی زمین آغاز شده و در طی زمان نه تنها کمرنگ نشده، بلکه پیچیده‌تر شده است. در دهه‌های اخیر جهان شاهد تغییر شکل جنگ، از جنگ سخت به سمت جنگ‌های نیمه سخت و نرم بوده است. جمهوری اسلامی که از ابتدای حرکت خود از این دشمنی‌ها ایمن نبوده است، بیشترین مواجهه را با جنگ نرم تجربه کرده است.

در این نوشتار قصد داریم به طور اجمالی با ماهیت، ویژگی‌ها و روش‌های جنگ نرم به‌ویژه در بستر فضای مجازی آشنا شویم.

ماهیت جنگ نرم

جنگ نرم (soft war) واژگان نوینی است که در دهه‌های اخیر وارد فضای سیاسی جهان شده است. ظاهراً این واژه نخستین بار توسط جوزف نای (Joseph Samuel Nye Jr.) در کنار سایر شیوه‌های رویارویی با حاکمیت‌ها مطرح شده است. فهم مختصات قدرت سخت (hard war) به دریافت بهتر تعریف و مقصود قدرت نرم کمک می‌کند. قدرت سخت بر تهدیدها(چماق) یا تطمیع‌ها(هویج) مبتنی است و از ابزارهای نظامی، پلیسی، تشویق‌ها و تحریم‌های مالی، توانایی استخدام و اخراج کمک می‌گیرد.(۱) اما در مقابل گاهی می‌توان با تدوین برنامه و جذب دیگران، بدون تهدید یا پرداخت پول به نتایج دلخواه دست یافت. در این صورت از قدرت نرم استفاده شده است که به جای مجبور کردن افراد، آنها را همراه می‌کند. بنابراین قدرت نرم به جای تأکید بر پول و فشار به توانایی شکل دهی اولویت‌های دیگران تکیه می‌کند.(۲)

در قدرت نرم مردم ترغیب می‌شوند تا همان کاری را که صاحبان قدرت نرم مدنظر دارند انجام دهند، از این رو ممکن است کشوری تنها به دلیل آنکه کشورهای دیگر ارزش‌های او را تحسین می‌کنند به نتایج دلخواه خود دست یابد و سایر کشورها آن را الگوی خود قرار دهند.(۳)

طبق این دیدگاه جنگ نرم به معنای «توانایی تغییر در علایق و ترجیحات دیگران» یا «قدرت جذب»(۴) یا «توانایی کسب مطلوبیت از طریق جاذبه نه از طریق اجبار یا تطمیع»(۵) است. این امر تنها در حوزه سیاسی مطرح نیست، بلکه تاجران موفق نیز می‌دانند که مدیریت تنها دستور دادن نیست، بلکه مستلزم الگو بودن و جذب کردن افراد به سمت کاری است که آنها دوست دارند. پلیس نیز سعی در جذاب و دوست معرفی کردن خود دارد تا جامعه، او را در رسیدن به اهدافش کمک کند.(۶)

به تعبیر دیگر در  جنگ نرم مهاجم سعی می‌کند با برنامه‌ریزی دقیق و استفاده از تمام ابزارهای ممکن چنان بر باورها، احساسات و رفتارهای جامعه هدف تأثیر بگذارد تا مردم را ناخودآگاه به نیروهای خودی تبدیل کند که بدون هیچ فشاری مانند مهاجمان بیندیشند، دوست داشته باشند و رفتار کنند.(۷)

ویژگى‏هاى جنگ نرم‏

برخی از ویژگى‏هاى جنگ نرم عبارتند از:

۱- جنگ نرم در پى تغییر قالب‏هاى ماهوى جامعه و ساختار سیاسى است. در این جنگ، باورها و ارزش‏هاى اساسی جامعه مورد هجوم در معرض تغییر است. با تغییر باورهاى اساسى جامعه، قالب‏هاى تفکر و اندیشه دگرگون می‌شود و مدل‏هاى رفتارى جدیدى شکل مى‏گیرند. مدل‏هاى رفتارى جدید به گونه‏اى هستند که به جاى رفتارهاى حمایتى از ساختار سیاسى، رفتارهاى چالشى جایگزین می‌شوند و این رفتارها به سمت ساختارشکنى جهت مى‏یابند.

۲- جنگ نرم آرام، تدریجى و زیر سطحى است. جنگ نرم، دفعى، شتابان و پرتحرک و مقطعی نیست. این جنگ به صورت آرام شروع می‌شود و به صورت تدریجى به سمت جلو حرکت می‌‏کند.

۳- جنگ نرم نمادساز است. در این جنگ تلاش مى‏شود تصویرى شکست خورده، ناامید و مأیوس از حریف ارائه شود و در مقابل مهاجم، با نمادسازى و تصویرسازى، خود را پیروز و موفق نشان مى‏دهد. برای نمونه پیام‌های مستقیم و غیرمستقیم رسانه‌ها به‌ویژه در فضای مجازی مملو از نمادسازی از تفکر غربی و ضعیف نشان دادن قابلیت‌ها و توانمندی‌های خودی است.

۴- پایدار و بادوام است. هدف اصلى جنگ نرم تغییر باورها و اعتقادات است. تغییر مجدد و بازگشت به حالت اولیه به‌راحتى میسر نمى‏شود. در جنگ نظامى، یک سرزمین تصرف شده را ظرف چند ساعت مى‏توان بازپس گرفت. اما در جنگ نرم، تغییر و برگرداندن قلوب و اندیشه‌های تصرف شده دشوار و زمانبر است.

۵- جنگ نرم هیجان‌ساز است. در جنگ نرم با استفاده از نمادسازى‏، اسطوره‌‏سازى و خلق ارزش‌‏هاى جدید، از احساسات جامعه هدف، نهایت سوءاستفاده انجام می‌‏گیرد. تلاش مى‏شود از احساسات و عواطف جامعه هدف به عنوان پلى براى نفوذ در افکار و اندیشه‏‌ها براى ایجاد تغییر و دگرگونى در باورها استفاده شود. احساسات و عواطف به دلیل تحریک‏پذیرى، زمینه‌‏هاى خلق بحران را فراهم می‌‏سازند. برای نمونه در فضای مجازی، کوچک‌ترین گزارش احساسی و هیجانی (حتی قبل از اثبات صدق آن) به موجی از گفتگوهای توئیتری و غیره تبدیل می‌شود.

۶- جنگ نرم آسیب‌محور است. آسیب‏‌هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و سیاسى، میدان مانور جنگ نرم هستند. مهاجمان در جنگ نرم با شناسایى نقاط آسیب جامعه هدف، در حوزه‌‏هاى ذکر شده، فعالیت‌‏هاى خود را سامان می‌دهند و با خلق آسیب‏هاى جدید، بر دامنه تحرکات خود می‌‏افزایند. مشارکت گسترده افراد و گروه‌ها در فضای مجازی، فرصت بزرگ‌نمایی چند ده برابری از آسیب‌ها را بیشتر و حتی امکان راستی‌آزمایی را در ذهن مخاطب منتفی می‌سازد.

۷- جنگ نرم چند وجهى است. پر دامنه بودن و برخوردارى از وجوه مختلف از دیگر ویژگی‌‏هاى جنگ نرم است. در این جنگ از تمام علوم، فنون، شیوه‏‌هاى شناخته شده و ارزش‌‏هاى موجود استفاده می‏شود. استفاده از این وجوه مختلف، به‌ویژه در فضای مجازی بیش از دیگر محورها برجسته است.

۸- جنگ نرم تضادآفرین است. جنگ نرم از محیط‌هاى آسیب‏دار در جامعه هدف شروع مى‏شود و با ایجاد گسل‏هاى متعدد در بخش‌‏هاى گوناگون جامعه و از طریق متفاوت کردن باورها، ارزش‌‏ها و شکل‏دهى به رفتارهاى جدید، اعضاى یک جامعه را در برابر هم قرار می‌‏دهد. تضادهاى به وجود آمده از طریق جنگ نرم، همبستگى اجتماعى و وحدت ملى را بر هم مى‏زند و زمینه‏‌هاى بروز بحران و درگیری‌‏هاى داخلى را فراهم می‌‏سازد. بنابراین تخریب وحدت ملى یکى از پیامدها و ویژگی‌هاى جنگ نرم است.

۹- جنگ نرم تردیدآفرین است. در جنگ نرم، ایجاد تردید و بدبینى نسبت به بسیارى از مسائل، یک اصل و قاعده است. این جنگ با ایجاد ناامیدى و یأس شروع می‌‏شود. براى توفیق در این جنگ، با تکیه بر سنّت‌‏ها، البته با نوپردازى به صورت ظریف و آرام، در باورها و اعتقادات اساسى تردید ایجاد و به‌مرور بر دامنه این تردیدها افزوده می‌شود تا در نهایت به ایجاد تغییرات اساسى در باورها و ارزش‏‌ها دست یابد.

 

تفاوت‌های جنگ نرم و جنگ سخت

بین جنگ نرم و جنگ سخت دو تفاوت جدی وجود دارند:

۱- تفاوت در روش؛ چنانکه اشاره شد راه دستیابی به مطلوب در جنگ سخت تهدید و تشویق است، ولی در جنگ نرم اولویت‌های جامعه هدف طوری چیده می‌شوند که ناخودآگاه به آنچه صاحب قدرت نرم می‌خواهد معتقد می‌شوند و همان را انجام دهد.(۸)

۲- در قدرت سخت مبنای کار اجبار است ولی در جنگ نرم مبنای فعالیت‌ها اقناع است.(۹)

امتیازات جنگ نرم نسبت به جنگ سخت(۱۰)

از جمله امتیازات جنگ نرم نسبت به جنگ سخت می توان به موارد ذیل  اشاره کرد:

۱- خسارت کمتر: جنگ نرم خسارت‌های مادی و معنوی کمتری برای نیروی مهاجم دارد. در جنگ نظامی هر قدر نیروی مهاجم قوی باشد، خسارت مادی و مهم‌تر از آن تلفات نیروی انسانی خواهد داشت. لکن در جنگ نرم این خسارت به‌مراتب کمتر است. همچنین خسارت‌های معنوی جنگ سخت اعم از اقناع افکار عمومی داخلی و خارجی و پاسخ‌گویی به رسانه‌ها بسیار بیشتر از جنگ نرم است.

۲- پنهان بودن: جنگ سخت به دلیل بروز و ظهور آشکار خود به‌سرعت توجه و مقاومت سطوح مختلف جامعه هدف را برمی‌انگیزد، ولی جنگ نرم به دلیل پنهان و بی‌سر و صدا بودن عمیق‌ترین حملات را بر اعتقادات و فرهنگ جامعه هدف وارد می‌سازد، بدون آنکه دولت مورد تهاجم و افکار عمومی داخلی و خارجی نشانی از دخالت او بیابند.

۳- وسیع‌تر بودن گستره نتایج: غایت جنگ سخت تصرف بخشی از کشور یا سرنگونی قدرت حاکم است، ولی در جنگ نرم مجموعه ارزش‌ها و علایق جامعه مورد هدف است که هیچ‌گاه با جنگ نظامی تحصیل نمی‌شوند.

۴- عمیق‌تر بودن تأثیر: جنگ نرم هرچند حرکتی آهسته است، اما تأثیری عمیق‌تر بر جامعه هدف دارد، زیرا زیرساخت‌های فکری و رفتاری جامعه را تغییر می‌دهد. جبران حملات مهاجمان در جنگ سخت آسان، ولی در جنگ نرم بسیار دشوار است.

۵- کاهش امکان مقابله: از آنجا که در جنگ نرم از ابزارهای تکنولوژیکی استفاده فراوان می‌شود، مقابله با آن برای جوامعی که چنین امکانی ندارند بسیار دشوار است.

۶- مساعدتر بودن زمینه موفقیت: جذابیت پنهان و آشکار ابزارهای جنگ نرم حس اعتماد و همدلی را بین عموم مردم و افکار عمومی پدید می‌آورند و سبب می‌شوند که نیروی مهاجم با کمترین مقاومتی به اهداف خود نائل شود.

۷- ماهیت تفرقه‌انگیز: جنگ سخت به دلیل ماهیت خشن و تبعات سوء آشکار سبب شکل گرفتن حس وحدت و یکپارچگی بین اقشار مختلف مردم علیه دشمن مهاجم می‌شود و این امر پیروزی را برای نیروی مهاجم دشوار می‌سازد، ولی پنهانی و آهسته بودن جنگ نرم مانع از پیدایش چنین اجماع و اقناعی در برابر دشمن می‌شود و حتی بر سر وجود چنین جنگ و یا مصادیق آن بین نخبگان جامعه اختلاف نظر پدید می‌آید. این امر توفیق نیروی مهاجم را دو چندان می‌کند.

 

اهداف جنگ نرم‏

یکی از سئوالات مطرح در جنگ نرم این است که اساساً جنگ نرم برای  چه اهدافی طراحی شده است؟ در بررسی به عمل آمده به این نتیجه می‌رسیم که از جمله اهداف مهم جنگ نرم موارد ذیل هستند:

۱- ایجاد تغییر در اعتقادات، باورها و ارزش‌ها: مهم‌ترین و اصلى‏ترین هدف جنگ نرم را باید ایجاد تغییر و دگرگونى در باورها و اعتقادات جامعه هدف جنگ نرم دانست. اعتقادات و باورها، اساس حرکت یک جامعه به شمار می‌‏آیند. هرنوع اختلال در مسیر حرکت یک جامعه مستلزم تغییر در باورهای ایشان است. این تغییر که معمولاً به شکل نامحسوس صورت می‌گیرد، بسیار زیان‌بارتر از تغییرات رفتاری است.

۲- ایجاد تغییر در رفتار: رفتارهاى یک جامعه مبتنى بر اعتقادات، باورها و ارزش‌های آنانند. با تغییرات اساسى در این مبانى، مدل‏‌هاى رفتارى در حوزه‏هاى گوناگون تغییر می‌‏کنند. همان طور که رفتار از باور متأثر است، باور نیز از رفتار تأثیر می‌پذیرد. از این رو ترویج برخی گونه‌های خاص رفتاری در قالب سبک زندگی به همراه ساختن افراد با اعتقادات جامعه الگو منجر می‌شود.

۳- ایجاد تغییر در ساختار سیاسى‏: هدف نهایى جنگ نرم ایجاد تغییر و دگرگونى در ساختارهاى سیاسى جامعه و جایگزین کردن ساختارهاى جدید است. اهداف ذکر شده در یک فرآیند و به صورت خطى دنبال مى‏شود. با ایجاد تغییر در باورها، ارزش‌ها و رفتارهاى یک جامعه، به صورت طبیعى مدل رفتارهاى حمایتى از ساختار سیاسى موجود تغییر می‌کند و مدل‌‏هاى چالشى جایگزین آن می‌‏شود. مردم در شرایطى با نظام سیاسى خود به چالش بر مى‏خیزند که دیگر آن را مشروع ندانند و از نظر آنان مسئولان سیاسى مقبولیت خود را از دست داده باشند. بنابراین مشروعیت‌‏زدایى و مقبولیت‌‏زدایى براى ایجاد بحران و ناآرامى و بى‏ثبات‏سازى در جامعه هدف، از کارویژه‏‌هاى اصلى جنگ نرم به حساب می‌آید. با از دست رفتن مشروعیت و مقبولیت یک نظام سیاسى در بین مردم، زمینه‌‏هاى لازم براى تغییر آن ساختار و نظام سیاسى و جایگزین شدن یک نظام و ساختار جدید به‌راحتی فراهم می‌‏شود.

 

فضای مجازی مهم‌ترین بستر برای جنگ نرم

فضای مجازی در حال حاضر مساعدترین بستر برای تحقق جنگ نرم علیه آرمان‌ها و ارزش‌های جمهوری اسلامی است. پیش از آسیب‌های ظاهری جنگ نرم، باید به مبنایی‌ترین خطر آن توجه کرد. آسیب تغییر در بنیان‌های معرفت‌شناختی جامعه بیش از دیگر آسیب‌های آن است. زندگی مجازی در حال متحول ساختن معنای صدق و کذب است. در مبانی معرفت شناختی، مطابقت با واقع معنای صدق و اثبات گزاره‌ها به کمک بدیهیات عقلی یا دیگر منابع معتبر مانند تجربه و نقل موثق، معیار احراز این مطابقت است. اما زندگی در فضای مجازی سبب شده است تعداد تأییدها و دنبال کنندگان، ملاک صدق یک گزاره تلقی شود.

نسبی‌گرایی و کثرت‌گرایی معرفت‌شناختی آسیب دیگر مبنایی است که در فضای مجازی طنین دارد. اگرچه فراوانی دیدگاه‌های خاص در بسیاری موارد ساختگی و غیرواقعی است، لکن فراوانی بی‌نظیر دیدگاه‌های متعارض و ناتوانی در تشخیص حق و باطل، ذهن مخاطب را به سمت کثرت‌گرایی یا نسبیت‌گرایی سوق می‌دهد.

با تغییر در بنیان‌های معرفتی مخاطبان فضای مجازی، باورهای رسمی از دین نیز مورد تردید قرار می‌گیرند و رفته رفته، اسلام فقاهتی و انقلابی تنها یک قرائت در کنار دیگر قرائت‌ها و غیرقابل ترجیح بر آنها به شمار می‌آید. فرآیند ناگوار یادشده درباره ارزش‌های حاکم اخلاقی و ساختار سیاسی نیز هدف‌گذاری شده است. اگر باورهای اساسی مردم در حوزه دین، اخلاق و ارزش‌های سیاسی تغییر کند، مهم‌ترین هدف جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی محقق شده است. اینها آسیب‌های مهم در ساحت بنیان‌های فکری و عقیدتی هستند.

در حوزه رفتارها نیز تکرار نمادهای سبک زندگی مادی مبتنی بر محوریت لذات مادی، شاخص رفتارهای فردی و اجتماعی را با شیبی ملایم به این سمت سوق می‌دهد. بشر کنونی تا واپسین لحظات بیداری خویش متأثر از داده‌های فضای مجازی است و فرصتی برای خلوت با خود و خالق خویش را ندارد و زمینه خودفراموشی و غفلت از حقایق زندگی بیشتر فراهم می‌شود.

فراوانی محتواهای خلاف اخلاق، حساسیت افراد را به منکر کاهش می‌دهد و حتی اگر خود از چنین محتوایی استفاده نکنند، به دلیل فراگیری آن، از احساس نفرت و انزجارشان از این امور رفته رفته کاسته می‌شود.

در ساحت سیاسی اجتماعی نیز فضای مجازی بستری مساعد برای جنگ نرم است. کاربران فضای مجازی با انبوهی از اطلاعات مواجه می‌شوند که فاقد عمق و تحلیل‌اند و نتیجه آن زودباوری و سطحی‌نگری مخاطبان است. این امر افراد را برای پذیرش شایعات و سوء استفاده دشمن از آسیب‌های اجتماعی و سیاسی بیش از فضای حقیقی مستعد می‌کند. تردیدآفرینی و تضادآفرینی که از مهم‌ترین ویژگی‌های جنگ نرم است، در فضای مجازی ساده‌تر از فضای حقیقی قابل تحقق است. نتیجه این امر سلب اعتماد مردم از حاکمان و کارآمدی نظام مستقر است که  در درازمدت می‌تواند به اندازه تغییر ساختار سیاسی خطرناک باشد.

موارد یادشده به معنای نادیده گرفتن امتیازات فضای مجازی نیست، لکن از آنجا که موضوع بحث جنگ نرم است، سیر مطالب این نوشتار بر آسیب‌ها و چالش‌های فعلی و آتی متمرکز شده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫جوزف نای، رهبری و قدرت هوشمند، ترجمه محمدرضا گلشن پژوه و الهام شوشتری زاده،تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرارمعاصر تهران،۱۳۸۷، ص۷۰٫۱٫

  1. همان، ص۷۰-۷۱٫
  2. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ترجمه سید محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص ۴۳٫
  3. جوزف نای، منابع قدرت نرم ، ترجمه ناصر بلیغ، فصلنامه مطالعات بسیج، سال دهم ، شماره ۳۶، پاییز ۱۳۸۶، ص۱۱۰٫
  4. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ص۲۴

۶٫همان

  1. احمد حسین شریفی، جنگ نرم، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۹، ص۲۷٫
  2. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ص۴۵٫
  3. جوزف نای، قدرت نرم و رهبری، ترجمه عسکر قهرمانپور، فصلنامه عملیات روانی، شماره۲۱، بهار ۱۳۸۸، ص۱۲۶-۱۲۷٫
  4. مرکز پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی صدرا، جنگ نرم و وضعیت کنونی ما، تهران،۱۳۹۰،صص۹۰-۹۳٫

 

10اکتبر/20

درآمد:

بیش از ۴۰ سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران می‌گذرد. در این سال‌ها شاهد فراز و فرودها و حوادث تلخ و شیرین زیادی بوده‌ایم. پیشرفت‌های چشمگیر همراه با پسرفت‌ها در عرصه‌های مختلف این نظام، چالش مدیریتی را به معضلی جدی برای نظام تبدیل کرده است تا آنجا که در برخی از مقاطع به دلیل اشغال مدیریت‌ها توسط افراد ناشایست و فاقد صلاحیت و عملکرد سوء آنها، دستاوردهای انقلاب اسلامی به حاشیه رفته و برخی را نسبت به این نعمت الهی بدبین کرده است. جا دارد برای واکاوی این چالش و خروج از آن تدبیری اندیشیده شود. با این مقدمه، موضوع مهارت‌های لازم برای مدیران را دنبال می‌کنیم.

 

هریک از مدیران برای موفقیت در سازمان و انجام مؤثر وظایفشان نیازمند شایستگی‌ها و مهارت‌های مدیریتی هستند. صاحب‌نظران معمولاً ضرورت سه نوع مهارت(۱) را برای مدیران مطرح می‌کنند که عبارتند از:

مهارت فنی، مهارت انسانی و مهارت مفهومی یا ادراکی. به عبارت دیگر مدیران باید صاحب مهارت‌های فنی، انسانی، تحلیلی و طراحی باشند.(۲)

 

۱- مهارت فنی: مهارت فنی عبارت است از توانایی مدیر در به کاربردن دانش تخصصی مربوطه. بدیهی است هر کسی که در راس یک سازمان و در مقام یکی از مدیران کار می‌کند باید از دانش تخصصی مورد نیاز آن سازمان یا آن بخش سازمانی برخوردار باشد این تخصص‌ها از آموزش رسمی و تجربه به دست می‌آید. برای نمونه کسی که در یک بیمارستان مدیریت می‌کند مهارت فنی او، توان بکارگیری دانش پزشکی است، مهارت فنی برای مدیر مرکز آموزشی، آموزش است. مهارت فنی برای مدیر مرکز پژوهشی، پژوهش است باید با پژوهش آشنا باشد نسبت به ماهیت پژوهش و مسائل مربوط به آن، آگاهی داشته و توان کار پژوهشی را داشته باشد. مهارت فنی برای کسی که در بخش حسابداری، مدیریت می‌کند، حسابداری است. این مهارت که می‌توان از آن به حرفه نیز یاد کرد در آموزه‌های اسلامی مورد توجه بوده است تا آنجا که رسول خدا(ص) می‌فرماید: ان الله یحب المحترف الامین.(۳) خداوند صاحب حرفه و تخصص که امین باشد را دوست می‌دارد. حرفه داشتن همراه با امانت‌داری محبوب خداست.

 

۲- مهارت انسانی: مهارت انسانی یعنی توانایی کارکردن با دیگران، نفوذ در دیگران، تقویت انگیزش، توسعه گروه‌ها، توانایی برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، تقویت اعتماد، تعهد، وفاداری و تعلق، ‌حل و فصل تعارض‌ها، توسعه یادگیری، بهبود فرهنگ سازمانی و مانند آن. در خصوص این مهارت نیز آموزه‌های اسلامی فراوان است که تنها به یک نمونه اشاره می‌کنیم.

حضرت امیر«ع» می‌فرماید: «من لم یلن لمن دونه لم ینل حاجته(۴): کسی که با زیردستان خود نرمش نداشته باشد به هدف نمی‌رسد.» این روایات فراوانند. بر این اساس به‌کارگیری افراد از طریق نرمش توصیه موکد منابع اسلامی است.

 

۳- مهارت طراحی و تحلیلی: مدیران باید بتوانند با استفاده از نگرش جامع به سازمان و محیط آن، عناصر مهم محیطی و مؤثر بر سازمان را تشخیص بدهند؛ کل مجموعه  تحت مدیریت خود و آینده سازمان را ببینند و برای موفقیت آن، چشم‌انداز مشترک تبیین و برنامه‌ریزی کنند. مدیران به‌ویژه در سطوح بالای سازمان باید مسائل و مشکلات سازمان را ببینند، تجزیه و تحلیل کنند و برای حل مشکلات راه‌حل‌های مناسب، ساختار و سیستم‌های مطلوب ارائه دهند. همچنین با توجه به بحران‌هایی که پیش می‌آیند، تصمیمات مناسب را اتخاذ کنند. در این خصوص نیز آموزه‌هایی داریم که اهمیت این مهارت را برجسته می‌کند. فرمود: «التدبیر قبل العمل یومنک من الندم(۵): تدبیر و برنامه‌ریزی قبل از هر اقدام، تو را از پشیمانی ایمن می‌گرداند.» که در واقع لزوم تدبیر برای مدیران بیان می‌کند.

مهارت‌های تحلیلی و طراحی در واقع همان مهارت‌های ادراکی یا نظری هستند. بر این اساس تنها سه مهارت اصلی وجود دارد: ادراکی (نظری)، انسانی و فنی که مدیران باید واجد آنها باشند. البته صاحب‌نظران حوزه مدیریت، نحوه ترکیب این سه مهارت و حتی اندازه آن‌ را نیز برای هر یک از مدیران سطوح عالی، میانی و عملیاتی مشخص کرده‌اند. در این مبحث دو نکته قابل توجه‌اند. یکی آنکه از میان این سه مهارت، مهارت انسانی اهمیت بیشتری دارد و لازم است که مدیران در همه سطوح عالی، میانی و عملیاتی، در حد بالائی واجد این مهارت باشند. دوم آنکه با جستجو در منابع اسلامی آشکار می‌شود که بیشترین آموزه‌ها مربوط به مهارت انسانی است. این موضوع برای محققانی که در این عرصه وارد شده و قلم زده‌اند کاملاً  نمایان است.

نکته دیگری که شاید اصلی‌ترین موضوع در این نوشتار باشد این است که با وجود این مهارت‌ها در مدیران، نمی‌توان به موفقیت در سازمان امیدوار بود و سلامت سازمان را تضمین کرد، بلکه علاوه بر اینها، نیازمند مهارت‌ دیگری هستیم که در واقع نقش زیربنایی را برای این مهارت‌ها، به‌ویژه مهارت انسانی ایفا می‌کند و آن عبارت است از مهارت تقوی و خویشتنداری که گاهی از آن به تعهد در کنار تخصص تعبیر می‌شود. این مهارت به‌گونه‌ای هست که با وجود آن بسیاری از مشکلات سازمانی به‌راحتی برطرف می‌شوند و مسیر اخلاقی برای کارکنان سازمان برای تحقق اهداف فراهم می‌شود. با تامل در مشکلات مدیریتی نظام اداری در می‌یابیم که بخش قابل توجهی از آنها ناشی از بی‌تقوایی مدیران است.

موضوعاتی از قبیل اختلاس، رانت‌خواری، امتیازجویی، خود شیفتگی سازمانی، خلف وعده، زیاده‌نمایی و لجاجت در اتخاذ تصمیمات نادرست، ناشکیبایی در برابر انتقاد، غلبه رابطه‌گرایی بر ضابطه‌گرایی، برخورد تحکم‌آمیز با ارباب رجوع، اشاعه رفتارهای سیاسی از قبیل تملق، چاپلوسی، ظاهرسازی و کم‌کاری و سستی در انجام وظایف،  همه مربوط به فقدان تقوی در کارگزاران و مدیران است که با وجود مهارت‌های مدیریتی پیش‌گفته، نظام اداری کشور را با مشکلات جدی مواجه ساخته است.

بر اساس تحقیقی که در مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۵ انجام شد، بیشترین آسیب نظام اداری مربوط به فساد اداری است. در این بررسی مؤلفه فساد اداری به عنوان یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های تأثیرگذار بر شکل‌گیری بسیاری از مسائل و مشکلات نظام اداری کشور شناخته شده است.(۶)

در منابع اسلامی، به‌ویژه آموزه‌های علوی علاوه بر مهارت‌های سه‌گانه پیش‌گفته، مهارت‌های معنویت‌گرایی و خویشتند‌اری نیز مطرح شده است. ارتباط با خداوند اصلی‌ترین مهارت مدیران است. در فرمایشات حضرت امیر«ع» به مالک اشتر چنین توصیه شده است: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام(۷): در آنچه در میان تو و خدای توست، بهترین زمان و برترین بخش آن را قرار بده.»

اساساً مدیریت موفق حاصل مدیریت بر قلوب است و مدیریت بر قلوب ناشی از قرب الهی است. کسی که توفیق اصلاح رابطه میان خود و خدا را یافته و در سایه ارتباط با خداوند، مقرب درگاه او شده، به کلیدی دست یافته است که گشاینده قلب‌ها و رفع کننده موانع اصلاح امور است. پیامبر اکرم«ص» یاران و پیروان خود را برای انجام دادن هر امری (به‌ویژه مدیریت) به اصلاح رابطه‌شان با خدا فرا می‌خواندند و تلاش می‌کردند که مسلمانان پس از چنین اصلاحی به اصلاح امور بپردازند.(۸)

از این منظر، مدیریت به مثابه بار سنگینی است که جز با اتکای به پروردگار و استمداد از او به مقصد نمی‌رسد. این حقیقت در سیره پیامبر گرامی اسلام«ص» به‌خوبی نمایان است. آن حضرت همواره پس از تهجد و مناجات با پروردگار، بار سنگین رسالت و مدیریت امت را تحمل می‌کردند. اساساً انجام برخی از وظایف مدیران بدون استعانت از خداوند بسیار دشوار است. این مطلب در فرمایش حضرت چنین آمده است: «و لیس یخرج الوالی من حقیقه ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانه بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبرعلیه…(۹) سرپرست از انجام دادن بایسته وظیفه‌ای که خدا به عهده او نهاده بر نمی‌آید مگر با تلاش بسیار و یاری جستن از خداوند و خود را وقف اجرای حق کردن و پایداری ورزیدن.» در این فراز حضرت تصریح می‌کند که تلاش و اهتمام زیاد لازم هست، اما کافی نیست، بلکه باید از خداوند هم کمک خواست و در اجرای حق، صبر و استقامت پیشه کرد. آن حضرت در فرازی دیگر می‌فرماید: «واستعن بالله علی ما اهمّک(۱۰): در اموری که برایت اهمیت دارند از خداوند کمک بخواه.»

درباره اهمیت مهارت تقوی و خویشتنداری همین ‌بس که حضرت امیرالمومنین«ع» در نامه ۵۳ پس از تعیین اهداف، مالک اشتر نخعی را به تقوی توصیه می‌کند. این تقوی، در عرصه مدیریت و کارگزاری است که لزوم آن برای مدیران موکّد است: «أَمَرَهُ بِتَقوَى اللَّهِ وَ إِیثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا(۱۱):  از خدا پروا دارد و طاعت او را بر هرچیز مقدم کند و هر چه را در کتاب خداست از بایسته‌ها و شایسته‌ها به کار بندد. دستورهایی که هیچ‌ کس جز با انجام دادن آنها روی نیکبختی را نمی‌بیند و جز با انکار و پایمال کردن آنها به شقاوت نمی‌افتد.»

این نکته که اولین سفارش حضرت به مالک اشتر خویشتنداری است، نشان دهنده اهمیت موضوع است، زیرا بدون تقوی و مدیریت بر خویشتن نمی‌توان سازمان را مدیریت کرد. مسیر مدیریت سازمان از مدیریت بر خویشتن می‌گذرد. کسانی که در مدیریت بر خویشتن موفق نیستند ،در مدیریت‌های سازمانی نیز موفق نخواهند بود.

حضرت به محمد بن ابی‌بکر نیز سفارش به تقوا و خویشتنداری می‌‌‌کند و می‌‌‌فرماید: أمَرهُ بتَقوَی اللّه والطاعَهِ فی‌السِرِّ وَالعَلانِیهِ(۱۲) حضرت، او را امر به رعایت تقوای الهی و اطاعت او در نهان و آشکار می‌‌‌کند. فرمان  به رعایت تقوی از سوی حضرت امیر«ع» مربوط به کارگزاری و در عرصه مدیریت است.

بنابراین مدیران در نظام جمهوری اسلامی علاوه بر مهارت‌های سه گانه، باید صاحب مهارت‌های زیر بنایی تقوی و معنویت نیز باشند. بهترین راهبرد، انتخاب مدیران شایسته و برقراری نظام شایسته سالاری است، اما متاسفانه باید اقرار کرد که مقررات موجود در انتخاب کارگزاران و مدیران، هیچ‌یک درجهت برقراری نظام شایسته سالاری نیستند. تقریر این بحث محتاج  مجالی دیگر است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مهارت توانمندی کاربردی حاصل از آموزش و ممارست است

۲٫Robert l  Katz, “Skills of  an Effective Administrator” Harvard   Business Review, September- October-2 1974, pp. 90- 102

  1. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳٫
  2. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ح۹۰۰۶٫

۵٫مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۸٫

  1. معاونت پژوهش های اقتصادی مجلس شورای اسلامی(مطالعات بخش عمومی)؛ نظام اداری برنامه های توسعه با مروی بر آسیب های این حوزه و اولویت بندی آن؛ کد موضوعی ۲۳۰، شماره مسلسل ۱۵۰۹۷،سال۱۳۹۵ ص ۵۱
  2. نهج البلاغه/ نامه ۵۳
  3. حر عاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۴۰۳ق ج ۱ ص ۲۶۰
  4. نهج البلاغه/ نامه ۵۳
  5. نهج البلاغه / نامه ۴۶

.۱۱نهج البلاغه/ نامه ۵۳

.۱۲محمودی، محمدباقر ؛ نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه،تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۶

، ج ۴، ص۱۰۹

10اکتبر/20

مکتب رضوی حلقه‌ وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی

اشاره:

دکتر موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده‌ی کتاب تمدن رضوی است. متن حاضر گفتگوی صمیمانه با ایشان درباره‌ی تمدن رضوی است. دکتر نجفی در این گفتگو به پرسش‌هایی مانند چیستی تمدن مولفه‌های اصلی تمدن، تفاوت تمدن اسلامی و غربی، چیستی مکتب رضوی و به تبیین اوصاف تمدن رضوی پاسخ داده‌اند.

 

 

*موضوع گفتگوی ما «مولفه‌ها و شاخص‌های تمدن رضوی» است. پیش از ورود به بحث تمدن رضوی ابتدا درباره چیستی و مولفه‌های تمدن توضیح بفرمائید.  

تمدن معادل واژه «civilization» از ریشه لاتینی « civitas» به معنای شهر و شهروندی در زبان‌های فرانسـه و انگلیسی است. این لفظ کـه از کلمه عربی مدینه (شهر) گرفته شـده، معـادل رایج آن در عربی(الحضاره) از ریشۀ حضور و تجمع است. اما تعریف اصطلاحی تمدن با تعاریف متفاوتی همراه است و در این مورد اکه چه چیزی را تمدن بدانیم، هیچ اجماعی وجود ندارد. به نظرم برای تمدن اعم از اسلامی و غیر اسلامی می‌توان به ویژگی‌های نوزده‌گانه‌ای اشاره کرد که به منزله جنس تمدن هستند. البته هر تمدنی اعم از اسلامی و غربی فصل خاص خود را دارد که باید آن را در نظر گرفت.

برخی از ویژگی‌های نوزده‌گانه عبارتند از:

شهرنشینی، خلاقیت و نوآوری، فرهنگ بارور، قانونمندی، اخلاق‌مداری، شکوفایی همه استعدادهای انسانی، شکوفایی هنرها و صنایع، ایجـاد نظام‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. یکی از عناصر تمدن

شهرنشـینی اسـت. تمـدن در روسـتاها، محیط‌های کوچـک و جنگل‌ها به وجـود نمی‌آید. از دیگـرشـرایط جغرافیایی تمدن‌ها، اعتـدال دمایی است. تمدن در مکان‌های خیلی بد آب و هوا و خیلی گرم و خیلی ســرد شکل نمی‌گیرد. یکــی دیگر از ویژگی‌های تمدن قانونمنــدی است. هیـچ تمدنـی را نمی‌تـوان سـراغ گرفـت کـه در آن هـرج و مـرج حاکـم باشــد. تمدن‌هــا بایــد بــه قانــون پایبنــد باشــند. ویژگــی دیگــر تمدن‌هــا فرهنگ‌پــروری اســت. تمدن‌هــا، فرهنگ‌هــا را غنــی می‌کننــد و هنــر و صنعــت را شــکوفا می‌سـازند. بــه تعبیــر دیگــر شــاید بتــوان گفــت تمدن‌هــا می‌تواننــد عینیــت یــک فرهنــگ را به‌طـور جامـع و در ادامه مسـیر آن فرهنگ نمایان سـازند. بنابراین تمدن، ظرفیت‌ها را از بالقوه به بالفعل تبدیل می‌کند. تمدن با توجه به صفات ثانویه شکل می‌گیرد. وقتی انسان دیگر دغدغه خوراک پوشاک سرما و گرما نداشته باشد به صفات ثانویه توجه می‌کند. اینجاست که تمدن‌ها خود را نشان می‌دهند.

 

*پس تمدن در جایی محقق می‌شود که عناصر اولیه زندگی فراهم باشند و حاکمیتی باشد تا ظهورات و عینیت تحقق‌یافته به عنوان تمدن شناخته شود. لذا بین انسان، جامعه، فرهنگ و تمدن ارتباط ذاتی عمیق و پیوسته‌ای وجود دارد. با این اوصاف تفاوت فرهنگ با تمدن چیست؟

تمدن نوع عالی فرهنگ است. جایی که فرهنگی بارور می‌شود تمدن پدید می‌آید. فرهنگ سازنده به تمدن تبدیل می‌شود، اما فرهنگ غیرسازنده نمی‌شود. اسکیموها و قبایل آفریقایی هم فرهنگ دارند، اما فرهنگشان بارور نیست و منجر به تمدن نمی‌شود. ظرفیت فرهنگ از دیگر عناصر تمدن و حتی از اقتصاد هم بیشتر است. جامعه نبوی از نظر اقتصادی چندان قوی نبود، ولی فرهنگ بسیار نیرومند وخلاقی داشت. به تعبیر هانتینگتون، «تمدن گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی افراد است که دست‌کم انسان‌ها را از انواع جانوران متمایز می‌سازد.» به نظرم جنس تمدن با جنس فرهنگ رابطه سنخیت و همانندی دارد. به تعبیر استاد مطهری، «تمدن جنبه مادی فرهنگ و فرهنگ، جنبه معنوی تمدن است.» البته تمدن بعد از شکل‌گیری فرهنگ شکل می‌گیرد، یعنی وقتی در جامعه‌ای فرهنگ نهادینه شد و سازمان‌های مختلف شکل گرفتند و شاخ و برگ پیدا کردند و وارد زندگی مردم شدند، از این نقطه به بعد تمدن شکل خواهد گرفت.

 

*ویژگی‌های تمدن اسلامی و وجوه تمایز آن از سایر تمدن‌ها کدامند؟

هر یک از  این تمدن‌ها نمادها و نشانه‌هایی دارند. برای مثال بمب هسته‌ای و شیمیایی یک وجه از تمدن غرب و معنویت، هنر اسلامی، اشعار و معماری بخشی از تمدن اسلامی هستند. تمدن اسلامی در ۱۹ ویژگی با تمدن‌های دیگر مشترک است، ولی فصل و ویژگی ممتازی دارد که آن را از سایر تمدن‌ها جدا می‌کند و آن در اعتقاد به توحید و ولایت‌پذیری انسان کامل است. خاستگاه تمـدن اسلامی بـا قرائـت شـیعه در نـگاه حداکثری، وحی و مبانی آن توحید و معاد، اصـول آن ولایت و شـریعت و عدالـت، و اهداف آن تقـرب بـه خدا، توسعه عبودیت، انسان‌سازی و ایجاد حیات طیبه است. بـرای رسیدن بـه چنیـن اهدافی باید از چهار مرحله عبور کرد:

  1. توسعه کمّی و کیفی فرهنگ اسلامی و شکل‌گیری جامعه اسلامی
  2. حاکمیت سیاسی اسلام
  3. شکل‌گیری منطـق تولیـد علـم مبتنی بـر منطق وحی و فراهم شـدن فضـای عقلانیت اسلامی
  4. تولید علوم، ارائه محصولات علمی، ساخت ابزارهای کارآمد و تأمین نیازهای معیشتی جامعه اسـلامی. بــه هرحال، به نظر می‌رسد برای آنکه همه ابعاد تمدن به مرحله کمال برسند و شکوفا شوند، به یک عامل خاص و نیروی محرکه قوی نیاز است که از نظر من، وجود «انسـان کامـل» یعنی همان امام معصوم«ع» است. این نقطه افتراق و متمایزکننده تمدن اسلامی در تشیع و تسنن است.

 

*همه این شکوفایی‌ها در جامعه اسلامی محقق میشوند؟

بله، ولی باید میان دو اصطلاح تمدن اسلامی و تمدن مسلمین تفاوت قائل شد. در تمدن مسلمین می‌توان به تمدن خلفا اشاره کرد که مملو از اشتباهات بوده است؛ اما تمدن اسلامی تمدن حداکثری و برآمده از چشمه ناب دین است. در بحث ما تمدن رضوی و تمدن مهدویت برآمده از تمدن اسلامی و حرکت از تمدن حداقلی به سمت تمدن حداکثری وبه نحوی نقد تاریخ خلفا و نقد نظام حاکم و دارای عیاری جدید در زمینه مطالعه جامعه و اصلاح روند آن است.

 

*اشاره‌ای به تمدن رضوی داشتنید. آیا می‌توان در بخش تمدن برآمده از تمدن اسلامی به تمدن‌های مانند تمدن مدینه النبی، تمدن علوی، تمدن رضوی و تمدن مهدوی اشاره کرد؟

تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب پیوستگی واحدی دارد و گسسته نیست. در حیات سیاسی ائمه اطهار«ع» یک روح واحد حاکم است که به فرمایش مقام معظم رهبری مانند یک انسان ۲۵۰ ساله است و در تمام ادوار این عمر می‌توان توحید و حاکمیت انسان کامل با هدف تقرب به خدا و توسعه عبودیت را مشاهده کرد. بنابراین هر یک از تمدن‌های ذکر شده، تجلی یک تمدن الهی هستند که گاهی در تمدن نبوی تجلی دارند و گاه در تمدن علوی. البته با این تفاوت که تمدن بعدی کامل‌تر از تمدن قبلی است. نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود و قواعد خاص خـود را می‌طلبیـد. محیـط مدینـه کوچک‌تـر از سـرزمین پهنـاوری بـود کـه امیرالمؤمنیـن(ع) پـس از سـه خلیفـه عهـده‌دار حاکمیـت آن شـدند. امیرالمؤمنیـن(ع) ثابـت کـردند کـه بـا همـان سـیره‌ نبـوی می‌تـوان کشــورهای متعــدد بــا فرهنگ‌هــای گوناگــون اداره کــرد. نسـبت مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) بـا نظـام علـوی از نظـر وسـعت و تفضیـل مثـل نسـبت نظـام علـوی بـه مدینه النبـی اسـت. لـذا تمـدن اسـلامی در دوران امـام رضـا(ع) به‌مراتـب وسـیع‌تر از نظـام علـوی اسـت. بـا ایـن اوصـاف، مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) مبتنـی بـر قـرآن و سـیره پیامبر و ائمـه(ع) بـود و در اصـول تفاوتـی نداشت.

 

*پس تمدن اسلامی یک شجره واحده است؟

بله. تمدن اسلامی یک پیکر واحد دارد. در تمدن اسلامی باید از دو مفهوم سخن گفت. نظریه تکامل و نظریه پیوستگی. در نظریه تکامل همه نقاط عطف زندگی ائمه طهار به شکلی زنجیروار است که به شکل حلقوی ادامه دارد. از قیام امام حسین(ع) نظام علوی صلح امام حسن مجتبی، ولایتعهدی امام رضا«ع» و انقلاب اسلامی تا مهدویت همه در روند تکاملی قرار دارند. در نظریه پیوستگی، تمدن‌های یاد شده جدا از هم و مثل جزیره نیستند، بلکه پیوستگی دارند و عامل پیوستگی در همه آنها حضور انسان کامل و اعتقاد به توحید است.

 

*یکی از ایده‌هایی که شما مطرح کرده‌اید موضوع تمدن رضوی است. چرا از تمدن ائمه دیگر مانند امام صادق(ع) به عنوان تمدن نام نمی‌برید؟

با توجه به تعریفی که از فرهنگ کردیم فرهنگ از جهت رتبه زمانی و جوهری بر تمدن تقدم دارد. حضرات ائمه معصومین(ع) از فردای عاشورا تا زمان امام رضا(ع) فرهنگ اسلامی را بازسازی کردند. این بازسازی و ارتقای فرهنگ اسلامی پس از امام رضا(ع) نیز ادامه یافت، با این تفاوت که در دوران امام رضا(ع) به سبب ولایتعهدی حضرت، بخش عالی فرهنگ یعنی تمدن ظهور یافت و زمینه برای ترویج الگوها، نمادها و مناسک صحیح وحیانی و بازسازی نهادهای اجتماعی فراهم شد. بر این اساس ما به مکتب سیاسی امام رضا«ع» به عنوان تمدن رضوی معتقدیم و اگر از مکتب سیاسی حضرت صادق(ع) سخن نمی‌گوییم به این دلیل است که در زمان امام سجاد«ع» به سبب اختناق شدید بنی‌امیه امکان نظام‌سازی نبود. پایه تمدن رضوی را ائمه قبلی فراهم و پایه‌ریزی کردند که در دوران امام رضا(ع) به سبب حکومت و قبول ولایتعهدی به شکوفایی رسید. بنابراین مکتب رضوی حلقه وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی است.

 

*ویژگی‌های مکتب سیاسی امام رضا(ع) و وجوه تمایز آن از سایر مکاتب کدامند؟

واژه مکتـب بـه معنـای دیـن نیسـت، بلکـه اعـم از دین است. لـذا مکاتب یا بشری‌اند یا الهی. به نظرم عناصر اصلی مکتب عبارتند از: دارابودن طرحی جامع، دارا بودن قالبی نظام‌مند و هماهنگ و داشتن نوعی جهان‌بینی خاص و دستورالعمل‌هایی برای آن. بر اساس اندیشه رهبر معظم انقلاب از کتاب ۲۵۰ ساله، دوره امامت ائمـه(ع) (از سـال۱۱ه.ق تـا سـال۲۶۰ه.ق) بـه چهار دوره تقسـیم می‌شـود:

دوره نخست: از ۱۱ ه.ق. تا امامت حضرت امیر(ع)

دوره دوم: از۴۰ تا۶۰ ه.ق. که مدت امامت امام حسن(ع) و ده سال اول امامت امام حسین(ع) را شامل می‌شود.

دوره سوم: پس از دوره امام حسین(ع) تا ۱۴۰ سال بعد؛ یعنـی دوران امامت امـام رضا(ع)

دوره چهارم: دوران پس از امام رضا(ع)

ائمـه معصومیـن(ع) از فردای عاشـورا تـا دوران امـام رضا(ع) بــه بازسازی فرهنگ اسلامی همت گماردند و بازسازی و ارتقای فرهنـگ اسلامی پس از امام رضا(ع) اتفاق افتاد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا مازاد بر جنبه فرهنگی جنبه تمدنی نیز داشت که در دوره خلافت مأمون اتفاق افتاد. جامعـه اسـلامی مصـادف بـا خلافـت مأمـون بـه نوعـی ظرفیـت و توانمندسـازی رسـید کـه دیگـر نمی‌شد آن را تخریـب کـرد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا(ع) اوصاف مکتب از جمله دارا بودن طرحی نظام‌مند و جهان‌بینی خاص را داشت.

ویژگی‌های مکتب سیاسی امــام رضا(ع) را می‌توان بــدین گونه برشمرد:

۱- جاودانگــی

۲- نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود با این اوصاف، مکتب سیاسی امام رضا(ع) مبتنـی بر قرآن و سیره رسول خدا و ائمه(ع) بود و در اصول تفاوتی نداشت.

۳- امامـت شـیعه در زمـان مأمـون بـه دلایل زیـادی برتری فرهنگی یافت و این برتری فرهنگی از انسداد سیاسی موجود جلوتر می‌رفت. ایـن برتری فرهنگی به تعبیری مقدمه و نمایانگر برتری تمدنی است.

۳- ویژگی دیگر مکتب سیاسی رضوی، اثبات «منطق علوی» است. ایـن اثبات بـه تصحیح جریان‌های تاریخی پیشین منتهی شد.

۴- ویژگـی دیگـر ایـن مکتـب، انسان‌سازی آن است. تربیت انسان‌هایی متناسب بـا روح حاکم بـر فرهنگ و تمدن رضوی اسـت.

 

*شما در کتاب «تمدن رضوی» یکی از ویژگی‌های تمدن را تبدیل ظرفیت‌های بالقوه به بالفعل دانسته‌اید. در تمدن رضوی کدام ظرفیت‌ها تبدیل بالفعل شدند؟

همان‌گونه که در سئوال عنوان کردید ویژگی تمدن به فعلیت رساندن ظرفیت‌های بالقوه است به نظرم در تمدن رضوی این اتفاق افتاد و اسلام حداکثری با حضور امام معصوم(ع) فعلیت یافت. ظهور فعلیت در بخش‌های مختلف است که به برخی اشاره می‌کنم.

  1. در بخش توسعه شهری و فیزیکی مانند: توسعه موقوفات آستان مقدس، توسعه مراکز تجاری اقتصادی که پس از حضرت رضا«ع» به وجود آمدند، شکل‌گیری کتابخانه‌ها و مدارس علمیه، قدمگاه امام رضا(ع) در ایران و جاده ولایت.
  2. در بخش فرهنگی، احیای سنن اسلامی در شکل جدید (تعزیه، مقتل‌خوانی،..) ضرب سکه به نام امام، درگیر شدن تمدن رضوی با کل تاریخ اسلام که دو ثمره داشت: عدم تحریف معارف اسلامی، تدوین راه امت اسلامی، زمینه‌سازی برای تمدن‌های آینده مانند تمدن انقلاب اسلامی، تمدن مهدویت.
  3. در بخش علمی تربیت شاگردان. تعداد شاگردان آن حضرت را ۳۱۸ نفر یادکرده‌اند. شاگردانی مانند فضل‌بن شاذان، حسن‌بن سعید اهوازی…، شکل‌گیری مناظرات که دانشمندان آن روز را با جهان اسلام آشنا کرد، شکل‌گیری نهضت ترجمه که با تأسیس بیت‌الحکمه در عراق کامل شد. به همین دلیل این دوران به عصر «الاسلام الذهبی» مشهور است.

 

*و سخن آخر؟

تمــدن رضــوی تنهــا صورتــی از تمــدن اســلامی اســت کــه بــا وجــود امــام معصــوم(ع) ابعــادی مقــدس پیــدا می‌کنــد و در ســیری اســتعلایی بــه راه خــود ادامــه می‌دهـد. تأثیرهـای شـگرف ایـن تمـدن بـر ملت‌سـازی ایرانیـان و دمیـده شـدن روح تقـدس در حکومـت، بـه تعریـف جدیـدی از هویـت ملـی ایرانیـان منجـر می‌شـود کـه ثمره آن انقلاب اسلامی و سـرانجام آن تمدن مهـدوی اسـت.

10اکتبر/20

خیانت جدید امارات و بحرین به آرمان ملت فلسطین

از زمان اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در ۱۵ مه ۱۹۴۸ میلادی توسط صهیونیست‌های جنایتکار، تلاش‌های گوناگونی با حمایت قدرت‌های استکباری برای برقراری به اصطلاح صلح و عادی‌سازی روابط میان متجاوزان با ملت فلسطین و اعراب مسلمان انجام شده‌اند که غالباً نتایجی جز شکست به همراه نداشته است. هدف اصلی این تلاش‌های سازشکارانه به‌ویژه از دهه ۷۰ میلادی تا کنون مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر اسرائیل بوده است. به بهانه‌ اعلام سازش جدید میان امارات با رژیم اشغالگر قدس که تحت حمایت آمریکا انجام شد، ابتدا روند تاریخی و سپس نتایج و پیامدهای مذاکرات سازشکارانه از جمله سازش امارات با رژیم صهیونیستی را  مرور می‌کنیم:

 

  1. طرح صلح راجرز و سادات (۱۹۷۰-۱۹۷۲)

به دنبال جنگ شش روزه میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، در اکتبر سال ۱۹۶۹، «ویلیام راجرز» وزیر امورخارجه آمریکا و انور سادات رئیس‌جمهور مصر با حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهادهایی را موسوم به طرح صلح راجرز که شامل آتش‌بس ۹۰ روزه و عقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ بود برای برقراری صلح در خاورمیانه ارائه دادند. این پیشنهادات گرچه از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی سخن به میان می‌آوردند، اما به‌گونه‏ای تنظیم شده بودند که پذیرش آنها به معنای تأیید موجودیت رژیم اسراییل باشد. با این حال رژیم صهیونیستی نیز از ورود به مذاکره با مصر بر اساس طرح راجرز خودداری کرد و هرگز حاضر به عقب‌نشینی نشد.

 

  1. کنفرانس مادرید (۱۹۹۱)

به دنبال شروع نخستین انتفاضه فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ آمریکا تلاش کرد تا با توسل به اقدامات به ظاهر صلح‌جویانه، اما در عمل سازش اعراب برای حفظ موجودیت اسراییل، انتفاضه ملت فلسطین را فرو بنشاند. از این رو در این مقطع کنفرانس سازش مادرید با حمایت قدرت‌های استکباری (دولت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به میزبانی اسپانیا) به راه افتاد. هدف اصلی این کنفرانس بررسی و حتی‌الامکان خاموش کردن آتش انتفاضه اول فلسطین  که در آن مقطع وارد چهارمین سال خود شده بود، اعلام شد. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و به مدت سه روز ادامه یافت. این کنفرانس که در زمره‌ اولین تلاش‌های بین‌المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود و در آن، سران اسرائیل، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و همچنین کشورهای عربی حضور داشتند، هرگز به اهداف اعلامی خود دست نیافت و صلح و آرامش را به سرزمین‌های اشغالی و منطقه‌ خاورمیانه که تحت تأثیر اقدامات تجاوزکارانه‌ رژیم صهیونیستی قرار داشت بازنگرداند.

 

  1. پیمان اسلو (۱۹۹۳)

دو سال پس از تلاش‌های آمریکا برای به سازش کشاندن ملت فلسطین و خاموش کردن انتفاضه در کنفرانس مادرید، مجدداً چند سری مذاکره‌ مخفیانه بین مذاکره کنندگان فلسطینی و رژیم صهیونیستی به میزبانی نروژ در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ انجام گرفت. در نهایت طی جلساتی که در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا و برخی دیگر از سران کشورها انجام شد تلاش شد تا با گنجاندن وعده‌ عقب‌نشینی محدود اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه‌ باختری و قول تشکیل دولت فلسطینی، زمینه‌ موفقیت آن فراهم شد؛ اما اسرائیل هرگز به آن عمل نکرد و در نهایت نیز پس از ترور اسحاق رابین به دست یک جوان یهودی به شکست انجامید.

 

  1. توافقنامه‌های سازشکارانه طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹

به دنبال شدت گرفتن عملیات شهادت‌طلبانه از سوی حماس و جهاد اسلامی در سال ۱۹۹۶ تا سال ۱۹۹۹ توافقاتی بین اسرائیل با یاسر عرفات با هدف به اصطلاح بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه انجام شد. اما نتایج این تلاش‌ها که در قالب توافقنامه‌ هبرون، شرم‌الشیخ و… تحقق یافت به چیزی جز تقویت نیروهای متجاوز و افزایش خشونت علیه فلسطینیان نینجامید.

 

 

  1. مذاکرات کمپ دیوید۲

در سال ۲۰۰۰ میلادی یک سری مذاکرات میان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس و یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطین با هدف حل اختلافات اسرائیل و حکومت خودگردان در فلسطین اشغالی و برقراری صلح در کمپ دیوید انجام ش؛ اما این مذاکرات و توافقنامه‌های در پی آنها همچون گذشته در نهایت با شکست مواجه شدند و بار دیگر اثبات شد که رژیم صهیونیستى هرگز به وعده‌های خود عمل نمی‌کند و حاضر نیست حتی حداقل حقوق ملت فلسطین را نیز به رسمیت شناسد.

 

  1. طرح صلح اتحادیه عرب در اجلاس بیروت

در مارس سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران دولت‌های عربی در بیروت طرحی ارائه شد که به موجب آن ضمن رسمیت بخشیدن به موجودیت اسرائیل، از آن دولت جعلی خواسته شد تا فقط تا مرزهای ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند و در مقابل، جهان عرب نیز این کشور را به رسمیت می‌شناخت؛ اما این طرح سازشکارانه نیز همچون طرح‌ها و توافقات پیشین به نتیجه‌ای نرسید، زیرا اسرائیل در برابر این ضعف کشورهای عربی اعلام کرد قصد هیچ‌گونه عقب‌نشینی ندارد و حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد.

 

  1. نقشه‌ راه

نقشه‌ راه نام طرح دیگری است که پس از شکست طرح اتحادیه عرب در سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳ پس از انتصاب محمود عباس به عنوان اولین نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی گروه چهارگانه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد پیشنهاد شد. این طرح که هدف آن تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل در کنار هم، خلع سلاح گروه‌های فلسطینی و آزادی اسرای فلسطینی و اسرائیلی عنوان شد در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به تصویب رسید؛ اما سرانجام این طرح نیز بی‌نتیجه ماند، زیرا اسرائیل هیچ‌گاه به مفاد آن که از جمله ترک اراضی اشغالی از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ و توقف فعالیت‌های اسکان و شهرک‌سازی بود پایبند نماند.

 

 

  1. پیمان ژنو

پس از شکست توافق موسوم به نقشه‌ راه، پیمان دیگری در دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو به امضای یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسرائیل و یاسر عبدربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین به امضا رسید که در آن حاکمیت مشترک بیت‌المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی‌ها مورد تأکید قرار گرفت. به موجب این پیمان، فلسطینی‌ها حق بازگشت میلیون‌ها پناهنده را که در جریان جنگ‌های قبلی سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شده بودند را می‌بایست واگذار می‌کردند و موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند. به‌رغم عقب‌نشینی‌های موجود در این طرح، اسرائیل باز هم آن را مطلوب نمی‌دانست! به دنبال امضای این پیمان، اعتراضاتی با حضور اعضای گروه‌های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد و اعتراضات افزایش یافت.

 

  1. اجلاس شرم‌الشیخ دوم

به دنبال گسترش انتفاضه‌ مردم فلسطین، تلاش‌ها برای خاموش کردن قیام مردم مظلوم فلسطین نیز شدت گرفت. در این راستا در فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی نشست دیگری در شرم‌الشیخ با حضور آریل شارون، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبدالله  آغاز شد. این نشست که قرار بود رسماً به انتفاضه‌ دوم که سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن را به وحشت انداخته بود پایان دهد، ننگ دیگری در کارنامه‌ سازشکاران به ثبت رساند و بر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس تداوم بخشید.

 

  1. توافق سازش حاکمان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی

از زمان نشست شرم‌الشیخ دوم تا کنون پیمان‌ها و قراردادهای سازشکارانه به بهانه‌ برقراری صلح از سوی مدعیان دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین با رژیم کودک‌کش اسرائیل به امضا رسیده است. ویژگی مشترک تمام این توافقات و پیمان‌ها زیر پا نهادن حقوق ملت فلسطین و رسمیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز در این سرزمین بوده است. از این رو تا کنون هیچ یک از این طرح‌ها به سرانجام نرسیده‌اند و نخواهد رسید. جدیدترین توافق سازش را می‌توان توافقنامه‌ عادی‌سازی روابط میان حاکمان امارات و سپس بحرین با رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل دانست که باید آن را خیانتی بزرگ به جهان اسلام و در راستای مذاکرات تاریخی سازش و عقب‌نشینی‌های پی در پی میان اعراب و اسراییل تلقی کرد. از جمله پیامدهای طبیعی این توافق را می‌توان افزایش جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین دانست. همان‌ گونه که توافقات قبلی اعراب با اسرائیل به گستاخ‌تر شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و تداوم اشغالگری منجر شد، اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای تداوم اشغال‌گری، به فراموشی سپردن حقوق ملت فلسطین و آوارگی آنان است. از این رو به دنبال این توافق نخست‌وزیر رژیم جعلی اسراییل در نخستین اظهارات خود با ابراز خشنودی از رسمیت بخشیده شدن به شهرک‌سازی‌ها در کرانه‌ باختری و پذیرش «قانونی بودن» این عمل تجاوزکارانه، تأکید کرد: «ما از حاکمیتمان و اراضی خود ابداً دست نمی‌کشیم!»

خیانت راهبردی امارات و بحرین در اعلام برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بعد از برقراری روابط رسمی مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با این رژیم غاصب، به عنوان جدیدترین خیانت کشورهای عربی به آرمان ملت فلسطین تلقی می‌شود. گرچه حاکمان این کشورها و برخی دیگر از سران عرب، پیش از این نیز روابط غیرعلنی و غیررسمی با رژیم صهیونیستی داشته‌اند و به دلیل ترس از انتقام ملت‌های اسلامی از آشکار کردن و اعلان رسمی آن خودداری ورزیده‌اند و بارها از طریق روابط مخفیانه‌ خود، از پشت به ملت فلسطین خنجر زده‌اند؛ اما امروز حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین تحت تأثیر وعده‌های توخالی آمریکا و رژیم صهیونیستی جرئت علنی کردن این توافق را به خود می‌دهند!

در اشتباه راهبردی حاکمان امارات و بحرین همین بس که در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست‌های پی در پی آنها در ابعاد سیاسی و نظامی دل به حمایت آنان بسته‌اند! اگر رژیم‌ مصر در سال ۱۹۷۸ در قالب پیمان کمپ دیوید و رژیم اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح منعقد کردند، لااقل این بهانه را داشتند که اسرائیل در اوج قدرت و کشورهای عربی در اوج ضعف قرار دارند و کشورهای مصر و اردن نیز به امید کمک اقتصادی آمریکا زیر بار ننگ این عادی‌سازی روابط رفته‌اند؛ اما امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی قرار دارند و حتی در عرصه‌ نظامی شکست‌های پی در پی را متحمل شده‌اند و امارات و بحرین نیز نیازی به کمک اقتصادی آمریکا ندارند.

سرزمین‌های اشغالی امروز در شکننده‌ترین وضعیت خود و رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله‌ عمر منحوس خود قرار دارد. طی یک سال گذشته، سرزمین‌های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که محصول آنها نهایتاً تشکیل کابینه‌ شکننده‌ ائتلافی بود و اکنون تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته‌اند. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه‌ نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های شدت گرفتن تظاهرات بر ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است.

اکنون سئوال کلیدی این است: رژیمی که امروز بیش از هر زمان دیگر دچار ضعف و انزوا شده و از پس مشکلات عدیده‌ سیاسی و اقتصادی خود نیز برنمی‌آید و حامی اصلی آن یعنی دولت ایالات متحده نیز وضع بهتری ندارد، چگونه حاکمان عرب می‌توانند در برابر خشم جهان اسلام و ملت‌های مسلمان به حمایت این رژیم‌های ضعیف دل ببندند؟ ملت اسلام همواره با الگو گرفتن از نهضت حسینی، ایستادگی و مقاومت را اثربخش‌ترین راهبرد در برابر متجاوزان و ظالمان تشخیص داده است و هرگز تسلیم ظلم و تجاوز تسلیم نخواهد شد. امروز، عزت، افتخار و اقتدار جهان اسلام در گرو ایستادگی در مقابل نظام سلطه‌ جهانی است و هر حرکتی خلاف این مسیر خیانت به همه‌ ملت‌های مسلمان تلقی می‌شود.

از این رو جریان یکپارچه و قدرتمند مقاومت اسلامی به فرموده‌ رهبر معظم انقلاب توافق خیانتکاران به آرمان مقاومت برای آزادسازی قدس شریف و نخستین قبله‌گاه مسلمانان را هرگز نخواهد بخشید و حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین را در صورت اصرار به تداوم خیانت به آرمان ملت فلسطین به انتقامی سخت وعده می‌دهد.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

10اکتبر/20

انفجارهای بیروت؛ آثار و پیامدها

حادثه‌ انفجار مهیب در بندر بیروت در ۱۴مرداد ۱۳۹۹ (۴ آگوست ۲۰۲۰م) که باعث کشته و زخمی شدن بیش از پنج هزار نفر شد و خسارات گسترده‌ای بالغ بر ۱۰ الی ۱۵میلیارد دلار بر لبنان تحمیل کرد در شرایطی اتفاق افتاد که رژیم صهیونیستی در مورخ ۳۰ تیر ۱۳۹۹(۲۰ جولای۲۰۲۰) در حمله به نزدیکی فرودگاه دمشق یکی از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان به نام «علی کامل محسن» را به شهادت رسانده بود و حزب‌الله در صدد انتقام از این عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی بود.

حزب‌الله بر اساس معادله‌ بازدارندگی خود با صدور اعلامیه‌ای اعلام کرده بود که که قطعاً انتقام شهادت علی کامل محسن را از اسرائیل خواهد گرفت. لذا این اطلاعیه باعث افزایش هوشیاری و آمادگی در سطح بالای ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی شد.

پس از این رویداد، انفجارهای هولناک بیروت اوضاع نابسامان و وخیم‌ لبنان را تشدید و بحرانی کرد و پیامدهای داخلی و بین‌المللی آن، این کشور را در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی بهداشتی و امنیتی به‌شدت تحت تأثیر قرار داد، به‌نحوی که دولت لبنان به نخست‌وزیری حسان دیاب را به سمت انحلال و برگزاری انتخابات زودهنگام سوق داد. احزاب و جریان‌های سیاسی لبنانی و حتی حزب‌الله به عنوان یکی از موثرترین جریان‌های سیاسی و اجتماعی و نیروهای نظامی امنیتی لبنان از آن متاثر شدند و میزان تمرکز آنها بر مسائل داخلی لبنان نسبت به قبل از انفجارها افزایش یافت.

به اعتقاد کارشناسان مسایل منطقه، دلیل انفجار مهیب بندر هرچه که باشد، مستمسکی برای غربی‌ها، صهیونیست‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنها برای اغتشاش و بهره‌برداری‌های مورد نظر در لبنان شده است.

 

 دلایل مطرح شده درباره انفجار بندر بیروت

حادثه‌ انفجار بندر بیروت ابتدا از یک  آتش‌سوزی و انفجار در انبار نگهداری مواد آتش‌بازی شروع شد که مأموران آتش‌نشانی برای مهار آن وارد عمل شدند. در ادامه انفجار مهیبی رخ داد که اعلام شد مربوط به انفجار ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیوم  ذخیره شده در مخازن بندر بیروت است.

اولین اعلام احتمال عمدی بودن انفجار بندر بیروت به سخنان دونالد ترامپ باز می‌گردد. رئیس جمهور آمریکا در واکنش به این انفجار در ساعات اولیه گفته بود: «با چند تن از ژنرال‌ها صحبت کردم و آنها به من گفتند که انفجار بیروت ظاهراً  ناشی از انفجار یک بمب بوده که مثل یک حمله به نظر می‌رسد.»

«مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا نیز درباره‌ انفجار بندر بیروت اعلام کرد: «هنوز مشخص نیست انفجار بندر بیروت حمله‌ عمدی بوده یا یک حادثه.»

وزیر دفاع آمریکا درباره‌ جنجال ناشی از سخنان دونالد ترامپ که احتمال داده بود این حادثه ناشی از یک حمله باشد، گفت: «ما هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است.»

اما مهم‌ترین اظهارنظری که چند ماه پیش و قبل از انفجار بندر بیروت عنوان شد توسط «آویو کوخاوی»، رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی بود. او اعلام کرده بود: «زیرساخت‌ها، اهداف راهبردی و اهداف غیرنظامی حساس در سراسر لبنان، مورد حمله قرار خواهند گرفت و لبنان به عصر حجر بازگردانده خواهد شد.»

برخی از منابع لبنانی نیز در همان روز وقوع حادثه اعلام کردند که چهار فروند هواپیمای گشت‌زنی آمریکا در زمان وقوع دو انفجار بیروت در فضای این شهر در حال پرواز و جاسوسی بوده‌اند. همچنین در چند کلیپی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شدیک شیء شبیه پهپاد  بیکباره در هنگام آتش‌سوزی انبار مواد محترقه بیروت به یکی از انبارهای دیگر این بندر اصابت می‌کند و لحظاتی بعد انفجار عظیمی روی می‌دهد.

برخی از منابع لبنانی نیز اعلام کردند که چند تونل زیرزمینی در بندر بیروت وجود داشته که برخی از افراد از طریق آنها بندر را بمب‌گذاری کرده‌اند. ارتش لبنان پس از ساعاتی شایعات منتشر شده پیرامون وجود این تونل‌های زیرزمینی را رد کرد.

در این میان جریان‌های مخالف حزب‌الله و دولت حسان دیاب تلاش کردند با حمایت رسانه‌ای سعودی‌ها، صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها، توپ را به زمین رقیب بیندازند و از ابتدا حزب‌الله را متهم کردند که در بندر بیروت تسلیحات منفجره و جنگی دپو کرده است. اما پس از پاسخ‌های صریح حزب‌الله، از این جریان‌سازی ناامید شدند و تلاش کردند موضوع را به اشکال دیگری به حزب‌الله ربط بدهند و رسانه‌های سعودی و عمدتاً غربی هم آتش تهیه این جریان خبری را به عهده گرفتند. اما هرچه آتش و دود ناشی از جنجال و سر و صداهای رسانه‌ای و سیاسی در لبنان بیشتر فروکش کرد، دست‌های پشت پرده‌ این حادثه نیز نمایان‌تر شد.

 

 

 

واکنش‌ دولت لبنان

دولت لبنان در واکنش به تحلیل‌ها و برداشت‌های رسانه‌ای و جنجال‌هایی که پس از انفجار بندر بیروت به راه افتادند، هرگونه گمانه‌زنی درباره‌ انفجار بندر بیروت را رد کرد و از رسانه‌های لبنان خواست فقط بیانیه‌های دولت را انتشار دهند.

میشل عون، رئیس جمهور لبنان اظهار داشت که دلیل حادثه می‌تواند «سهل‌انگاری» باشد یا «مداخله خارجی از طریق موشک یا بمب» که در تحقیقات روشن خواهد شد. میشل عون در عین حال مثل اکثر مقامات لبنانی (غیر از مقامات جریان ۱۴ مارس) تحقیقات بین‌المللی برای مشخص کردن علت این انفجار را رد کرد.

یک منبع قضایی و یک منبع امنیتی لبنانی با بیان اینکه در روند تحقیقات در خصوص انفجار بندر بیروت، فرضیه‌های مختلفی از جمله «اقدام تروریستی» بررسی می‌شود، گفتند که دایره‌ تحقیقات، مسئولان بلندپایه این کشور را نیز شامل می‌شود.

دولت لبنان در نشست اضطراری خود پس از این حادثه اعلام کرد که پرونده‌ انفجار بندر بیروت را به شورای دادگستری این کشور ارجاع داده است. ارجاع پرونده انفجار بندر بیروت به شورای دادگستری لبنان به پیشنهاد وزیر دادگستری مستعفی این کشور مطرح و این تصمیم با اجماع گرفته شد.

 

مشخص نشدن علل وقوع انفجار

درباره‌ علل وقوع انفجار در بندر بیروت و دست‌های پنهان در پشت آن، ابهامات و سئوالات همچنان باقی هستند. هنوز معلوم نیست قرار بود چه چیزی با این حادثه پنهان‌تر شود و همه چیز موکول شده است به تحقیقات کمیته‌ای که دولت لبنان تشکیل داده است. دستیابی به پاسخ برخی از سئوالات از جمله اینکه، «مواد انبار شده در بندر بیروت، آیا متعلق به تجار آزاد بوده یا متعلق به افراد و شرکت‌های وابسته به جریانی خاص؟» و اینکه بندر بیروت و اطراف آن قرقگاه و پایگاه اجتماعی کدام جریان بوده است، بی‌شک در تحقیقات آتی مشخص خواهد شد.

شاید به همین دلیل تأکیدات مقامات لبنان برای معرفی مجرمان حادثه‌ بندر این شهر، افراد و جریان‌هایی را که در این بندر منافع نامشروع داشتند بیش از بیش نگران کرد؛ به‌طوری که برای انحراف پرونده خواستار تحقیقات بین‌المللی شدند و از طریق حامیانشان از قبیل ترامپ و مکرون بر آتش التهابات لبنان افزودند تا راه فراری پیدا کنند.

 

 

پیامدهای انفجار بندر بیروت بر اوضاع لبنان

لبنان قبل از انفجار بیروت با سه بحران متفاوت اقتصادی، سیاسی و بحران بهداشتی ناشی از شیوع کرونا که بر یکدیگر تأثیر و حتی هم‌افزائی داشتند، درگیر بود. بعد از انفجارهای بیروت این سه بحران تشدید شدند.

 

  1. بحران اقتصادی

بدهی بالای لبنان قریب به ۱۰۰ میلیارد دلار، افت ۸۰ درصدی ارزش پول لبنان از ماه اکتبر۲۰۱۹ تا کنون، افزایش قیمت مواد غذایی و کالاهای اساسی بیش از ۵۰ درصد طی سه ماه اخیر، تولیدات اندک داخلی و واردات بسیار زیاد لبنان، گردشگری به عنوان یکی از پایه‌های اصلی اقتصاد لبنان طی ماه‌های اخیر با وخیم‌تر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی لبنان و اجرای محدودیت‌های کرونایی به‌‌شدت آسیب دید، به‌گونه‌ای ‌که حدود ۱۰۰۰ رستوران تعطیل و ۲۵ هزار تن از کارکنان آنها بیکار شدند.

افزون بر این لبنانی‌هایی که در خارج از این کشور مثل کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مشغول به کار بودند، به علت شیوع کرونا و کاهش قیمت نفت، درآمد قابل ملاحظه‌ای به دست نیاوردند و میزان ارزی که به لبنان می‌فرستادند کاهش چشمگیری پیدا کرد. طی سال گذشته به علت کاهش اعتماد لبنانی‌های مقیم خارج به سیستم بانکداری لبنان و نیز شیوع کرونا و محدودیت‌های اعمال شده بر ورود و خروج مسافرین به کشور، ورود ارز به لبنان به‌شدت کاهش یافت؛ در حالی‌که  این ارز وارداتی، بخشی از کسری بودجه دولت را جبران می‌کرد. لذا در مجموع وضعیت اقتصادی طبقه‌ متوسط لبنان که ۶۵% جمعیت کشور را تشکیل می دهند به‌شدت تضعیف شده است.

وقوع انفجارهای بیروت و خسارت‌های ناشی از آن به اقتصاد بحران‌زده لبنان به‌شدت آسیب زده است، به‌نحوی که کارشناسان، خسارت ناشی از انفجار بیروت را ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار برآورد کرده‌اند. استاندار بیروت عنوان کرد: «خسارت بسیار سنگین است. در برآوردهای ما خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم بیش از ده یا حتی پانزده میلیارد دلار است. این انفجار که تقریباً ۳۰۰ هزار لبنانی را بی‌خانمان کرده است، بزرگ‌ترین فاجعه‌ای است که لبنان در عصر جدید با آن دست و پنجه نرم می‌کند.»

 

  1. بحران سیاسی

به دنبال آغاز اعتراضات در لبنان از اکتبر ۲۰۱۹ دولت ضعیف فعلی لبنان در ۳۰ دی ۱۳۹۸(۲۰ژانویه ۲۰۲۰) تحت عنوان دولت تکنوکرات شکل گرفت که طبعاً به دلیل حجم بالای مشکلات کشور، فقدان پایگاه واقعی اجتماعی و زمان محدود، توان غلبه بر مشکلات را نداشت. وقوع انفجارات بیروت نیز موجب چند برابر شدن این مشکلات و شروع مجدد اعتراضات خیابانی شد.

پس از حادثه‌ انفجار بندر بیروت، لبنان با دو مشکل اساسی «فشل کردن ثبات و نظم لبنان» و «کشاندن دولت به سمت استعفا و اغتشاشات» که وحدت و امنیت را نشانه گرفته‌اند، روبه‌رو شد و جریان‌های مخالف دولت از این انفجار استفاده ابزاری کردند. در ادامه این بحران‌سازی، چهار وزیر کابینه حسن دیاب که فقط شش ماه در کابینه این کشور حضور داشتنو همگی به جریان غربگرای ۱۴ مارس وابسته بودند، استعفا دادند

بالاخره فشارهای خارجی و جریان ۱۴ مارس موجب شد تا حسن دیاب، نخست‌وزیر لبنان در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹(۱۰اگوست ۲۰۲۰) استعفا بدهد و دولت تکنوکرات او سقوط کند و لبنان در این اوضاع ملتهب با خلاء دیگری مواجه شود. هرچند از سوی میشل عون، رئیس‌جمهور لبنان اعلام شد که دولت کنونی به عنوان «دولت عهده دار امور» باید به کار خود ادامه دهد.

هدف اصلی دشمنان لبنان این بود که دولت حسن دیاب نتواند به فعالیت خود ادامه دهد و انفجار بندر بیروت هم که تحقیقات امنیتی آن به مراحل خوبی رسیده و دست‌های زیادی در این مسئله رو شده بود، به دلیل اعتراضات هدفمند طرفداران ۱۴ مارس در روزهای  پس از حادثه انفجار بندر بیروت تغییر مسیر داد و سبب شد  تا چهره‌ عوامل این انفجار مخفی بماند. مطرح کردن ارجاع این پرونده به مراجع بین‌المللی از سوی جریان ۱۴ مارس نیز حرکتی برای رد گم کردن در این ماجرا بود.

تظاهرات طرفداران جریان ۱۴ مارس و حمله به چند وزارتخانه و نابودی اسناد و مدارک موجود در آنها بخش دیگری از توطئه دشمنان مردم لبنان بود که برای تحت‌الشعاع قرار دادن انفجار بندر بیروت صورت گرفت تا مشخص نشود که مقصر اصلی حادثه کیست.

 

  1. بحران بهداشتی

با شیوع کرونا در لبنان بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بحران بهداشتی جامعه‌ افزوده شد. وقوع انفجارات بیروت که منجر به مجروح شدن حدود پنج هزار نفر شد و نیز خسارات انسانی ناشی از آن نیز بر سیستم بهداشتی لبنان تأثیر خواهد گذاشت.

 

 

 

 

اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد؟

مردم لبنان باید فارغ از اینکه انفجار بندر بیروت عمدی یا غیرعمدی بوده، به فکر بازسازی بندر و شهر خود باشند. هرچند در صورت عمدی و تروریستی بودن آن، نیروهای مسلح لبنان و دستگاه‌های امنیتی این کشور باید پاسخ شایسته‌ای به این اقدام تروریستی بدهند.

حال که دولت لبنان مجبور به استعفا شده و حسن دیاب هدف واداشتنش به استعفا را بازگشت طبقه فاسد به قدرت دانسته است، باید منتظر بود و دید که اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد. اوضاعی که با توجه به شرایط این روزهای لبنان امیدوارکننده نیست.

 

راهبرد حزب‌الله پس از حادثه‌ بیروت

با توجه به مجموعه‌ شرایط لبنان پس از انفجار بندر بیروت، طبعاً تمرکز حزب‌الله بر تحولات داخلی بیشتر خواهد شد. با توجه به سخنرانی مهم و راهبردی سید حسن نصرالله در جمعه ۱۷مرداد (۷اگوست)، یعنی فقط سه روز بعد از انفجارات بیروت مشخص است که راهبرد حزب‌الله کاهش تمرکز بر جبهه خارجی مبارزه با اسرائیل به بهانه‌ بحران‌های داخلی نخواهد بود. سیدحسن نصرالله اعلام کرد: «برخی هم گفتند که حزب‌الله در بندر بیروت حضور داشته… اما ما نمی‌دانیم در بندر بیروت چه خبر است… شاید حزب الله بیشتر از بندر بیروت بداند که در بندر حیفا چه خبر است.» از این فراز بیانات ایشان مشخص است که اولویت اول همیشگی مقاومت لبنان حفظ و ارتقاء بازدارندگی حزب‌الله در مواجهه با اسرائیل و اولویت دوم مسائل داخلی لبنان است.

بنابراین در این شرایط خطیر منطقه و بحران‌های شدید داخلی لبنان، حفظ امنیت کشور بیش از پیش در دستور کار حزب‌الله قرار دارد، اما بازدارندگی حزب‌الله در مقابل اسرائیل نه تنها تضعیف نخواهد شد، بلکه ارتقاء و گسترش هر چه بیشتر آن در لبنان و سوریه در دستور کار قرار خواهد گرفت.

البته اسرائیل نیز در شرایط پسا انفجارهای بیروت کما فی السابق، «استراتژی نبرد میان جنگ های خود» (مبام) (The campaign between wars) را در سوریه علیه محور مقاومت و ایران ادامه خواهد داد تا از فعال شدن جبهه جولان علیه خود جلوگیری کند و مانع ارسال تسلیحات نظامی به حزب‌الله لبنان شود.

10اکتبر/20

لبنان، وضعیت مطلوب برای حزب‌الله

لبنان در بیش از پنج دهه گذشته (از زمان جنگ ژوئن ۱۹۶۷/ خرداد ۱۳۴۶) همواره در کانون توجه بوده تا جایی که اکثر شهرها و حتی بسیاری از روستاهای آن شهرت جهانی دارند. هنوز هم یکی از پرجاذبه‌ترین خبرها، خبرهای مربوط به لبنان است. بخشی از این به همسایه جنوبی آن ارتباط دارد. منطقه ما نزدیک به ۸۰ سال است که از یک «زایده دردآور» رنج می‌برد و این زایده توانسته بخش زیادی از محیط پیرامون را آلوده کند و بخش زیادی را به اغما ببرد. از مراکش در غرب قاره آفریقا و غرب جهان اسلام تا عمان در غرب آسیا تحت فشار شدید این زایده و  به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)  «این غده سرطانی» قرار دارند.

اما در محیط پیرامونی خود، رژیم صهیونیستی از یک نقطه بیشتر هراس دارد و آن لبنان است. این رژیم حداقل از سال ۱۳۶۲، لبنان را «مهم‌ترین دغدغه امنیتی پیرامونی» خود می‌داند و ارتش اسرائیل از آن زمان تا امروز ـ یعنی در طول ۳۷ سال ـ در وضعیت آماده‌باش و عملیاتی قرار دارد و بیشترین هزینه تاریخ ارتش پرخرج رژیم صهیونیستی مربوط به هزینه‌های مهار لبنان است. همین الان ارتش اسرائیل در انتظار پاسخ حزب‌الله به حمله‌ای است که طی آن در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ یک عضو حزب‌الله، علی کامل محسن در جنوب دمشق در جریان حمله ارتش اسرائیل به شهادت رسید. تل‌آویو برای رهایی از این مخمصه، جمعی از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی را وادار به مذاکره با حزب‌الله کرده تا از پاسخ چشم‌پوشی و یا به اقدامی که تلفات انسانی نداشته باشد بسنده کند. اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه چنین احساسی را در مواجهه با ارتش‌های عربی نداشته‌اند. رژیم اسرائیل و کشورهایی نظیر مصر، سوریه، اردن، عراق و… مجموعاً ۲۵ سال ـ حد فاصل ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۲/ ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ ـ در وضعیت جنگی بوده‌اند و نتیجه آن هم توسعه سرزمینی اسرائیل از یک‌سو و تلفات بالای کشورهای عربی از سوی دیگر بوده است. امروز هم می‌بینیم که کشورهای عربی به‌قدری به انحطاط افتاده‌اند که برای برقراری رابطه با اسرائیل به رقابت با یکدیگر ‌پرداخته‌اند.

پس لبنان هر چند مساحتی بسیار کمتر از مصر، اردن، سوریه و… دارد، بسیار مهم است. البته لبنان هم از زمانی که وارد عرصه مقاومت شد و به عنوان عضوی از «جبهه مقاومت» درآمد، اهمیت پیدا کرد و به جایی رسید که  سید حسن نصرالله می‌گوید امروز آمریکایی‌ها حاضرند هر امتیازی را به ما بدهند تا دست از سر اسرائیل برداریم.

 

توطئه‌هایی که به صخره می‌خورند

به موازات اهمیت حزب‌الله و لبنان، توطئه‌های پی در پی، از جنگ تا فتنه‌های داخلی و تحریف حقایق و تحمیل هزینه‌ها نیز علیه آن صورت می‌گیرند. شاید بتوان گفت طی ۴ دهه گذشته، پس از ایران، هیچ جغرافیایی به اندازه لبنان در معرض توطئه‌های رنگارنگ نبوده است. با وجود این می‌توان گفت هیچ توطئه‌ای هم نتوانسته روند حرکت «لبنان مقاوم» را تضعیف کند. لبنان در مواجهه با توطئه‌های مختلف تجربه زیادی اندوخته است. در اینجا ما پس از تشریح مختصر ساختار قدرت در لبنان به بحث حزب‌الله و نقش آن در تحولات لبنان بازمی‌گردیم.

 

ساختار قدرت در لبنان

لبنان در ۳۰ سال گذشته دارای نظام سیاسی موزائیکی بوده است. این کشور در فاصله ۱۲۹۹ش/ ۱۹۲۰م تا ۱۳۶۹ش/ ۱۹۹۰م تحت سیطره مطلق مسیحی‌ها بود. در حدود ۷۰ سال رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر معمولاً از بین شخصیت‌های مسیحی انتخاب می‌شدند و اکثریت کرسی‌های پارلمان نیز در اختیار آنان بود. ارتش نیز به دلیل اینکه رئیس‌جمهور، فرمانده کل قوا هم بود، تحت فرمان مسیحی‌ها قرار داشت.

در این میان مسلمانان و به‌طور خاص، شیعیان در حکومت و نیز در روند اقتصادی نقش چندانی نداشتند. با بروز درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و مسیحیان از یک ‌سو و شیعیان با یکدیگر از سوی دیگر که ریشه در ساختار سیاسی لبنان و تبعیض‌های فراوان داشت و ۱۵ سال ـ ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹ش ـ به درازا کشید، لزوم تغییر ساختار قدرت مورد توجه قرار گرفت. در این زمان مسیحی‌ها مجموعاً حدود ۳۰ درصد جمعیت ۳ میلیون نفری لبنان را شامل می‌شدند.

با گسترش درگیری‌های داخلی در لبنان، اتحادیه عرب در سال ۱۳۶۸/ ۱۹۸۹ طی جلسه‌ای چهار کشور عرب شامل عربستان، امارات، قطر و لبنان را مأمور یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌های داخلی لبنان کرد و این هیئت پس از برگزاری جلساتی در «طائف عربستان» که با حضور طرف‌های شیعی، سنی، مسیحی و دروزی لبنان برگزار شد، در نهایت به فرمولی رسید که نظام سیاسی لبنان را تا حد زیادی متحول می‌کرد.

توافق طائف، پست ریاست‌جمهوری و فرماندهی کل قوا را در اختیار مارونی‌ها (مسیحی‌ها) قرار داد و ۵۰ درصد کرسی‌های پارلمان و ۵۰ درصد پست‌های وزارتی را نیز در اختیار آنان گذاشت. لذا اقتدار مسیحی‌ها در حکومت باقی ماند و فقط از سهمیه‌شان در پارلمان و دولت کم شد. براساس پیمان طائف، پست نخست‌وزیری به‌طور دائم در اختیار اهل سنت و فراکسیون پارلمانی آنان قرار گرفت و حدود ۲۸ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت به آنان سپرده شد. شیعیان به پست کم‌اثر ریاست پارلمان و نیز ۲۷ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت رسیدند و بقیه به دروزی‌ها و بقیه اقلیت‌ها سپرده شدند.

پیمان طائف که توسط همه شرکت‌کنندگان امضا شد، وضع سیاسی لبنان را تا حد زیادی تغییر داد. براساس این پیمان ارتش سوریه وارد لبنان شد تا به درگیری‌های داخلی این کشور خاتمه دهد و در عمل هم درگیری‌ها در دوره کوتاهی متوقف شدند. از آن پس پیمان طائف به مثابه ضمیمه قانون اساسی اصلاح شده در سال ۱۳۳۹/ ۱۹۶۰ مدنظر قرار گرفت و تا امروز از آن در حل و فصل اختلافات استفاده می‌شود. یک نکته مهم در این پیمان وجود داشت که مورد توجه تنظیم‌کنندگان عرب آن قرار نگرفت. در پیمان طائف عملاً قدرت میان مسیحی‌ها و سنی‌ها تقسیم شد و شیعیان و اقلیت‌ها در حاشیه قرار گرفتند. در واقع پیمان طائف ناخواسته مسیحی‌ها را رویاروی سنی‌ها قرار داد. از آن طرف اتحادیه عرب ظلم بزرگی به شیعیان و آنان را در عمل به «اپوزیسیون» تبدیل کرد. در آن زمان شیعیان «بزرگ‌ترین اقلیت» لبنانی به حساب می‌آمدند؛ یعنی جمعیت آنان از سنی‌ها و از مسیحی‌ها بیشتر بود. شیعیان بین ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت را شامل می‌شدند، در حالی که عدد مسیحی‌ها و سنی‌ها به ترتیب حدود ۲۹ و ۲۸ درصد بود. در این میان مسیحیان به‌مرور به رابطه‌ای بهتر با شیعیان رسیدند کما اینکه در جریان درگیری‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ مسیحی‌ها و شیعیان با یکدیگر درگیری نداشتند. درگیری‌ها به دو بخش تقسیم می‌شدند: درگیری‌ مسیحی‌ها و سنی‌ها که منشأ آن نحوه نگاه متضاد دو طرف به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان بود و درگیری بین دو گروه شیعی جنبش امل و جنبش حزب‌الله.

با انعقاد پیمان طائف و حضور ارتش سوریه در لبنان، روند اداره لبنان دستخوش تغییرات اساسی شد. روابط جمهوری اسلامی و دولت سوریه، اختلافات میان حزب‌الله و جنبش امل را رفع کرد و از سوی دیگر دو ضلع مجلس اعلای شیعه به رهبری شیخ قبلان و طیف هواداران مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله (فعالان مسجد امام رضا«ع») نیز به همگرایی رسیدند و جریان شیعه یکی شد. از این زمان اثرگذاری شیعه در ساختار سیاسی و توافقات افزایش پیدا کرد.

گفت‌وگوها میان حزب‌الله و جنبش امل ادامه یافت و در نهایت این دو به‌طور ضمنی به یک فرمول رسیدند. قرار شد حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی و امل در ساحه سیاسی ـ دیپلماتیک محور باشند. شرایط سیاسی لبنان و طیف‌بندی قدرت به‌گونه‌ای بود که نبیه ‌بری بهتر از دیگران می‌توانست موضوعات سیاسی را به نتیجه برساند. کما اینکه حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی به توانمندی و شهرتی رسیده بود که می‌توانست چنین مسایلی را به نتیجه برساند. این تقسیم‌ کار میان حزب‌الله و امل ادامه پیدا کرد. هر چند به‌مرور حزب‌الله حسب ضرورتی که مورد مخالفت جنبش امل هم نبود، به ساحه سیاسی نیز ورود کرد و کرسی‌هایی را در مجلس و دولت به دست آورد. تقسیم کار بین حزب‌الله و امل به حزب‌الله این امکان را می‌داد که از یک سو در فضای سیاسی و روند شکل‌گیری حکومت‌ها فارغ‌البال باشد و مسئولیتی متوجه او نشود و از سوی دیگر، خارج از دولت و پارلمان نیز خوانده نشود و به عنوان یک گروه رسمی و شناسنامه‌‌دار از پوشش حمایت حکومت هم برخوردار شود.

این تقسیم‌بندی، جنبه نظامی جنبش امل را هم به حاشیه می‌برد، کما اینکه به‌مرور هم با توجه به نگاه «نبیه‌بری» که با دیدگاه‌های امام موسی صدر، مؤسس جنبش امل تفاوت‌هایی داشت، قدرت امل در عرصه نظامی محدود شد و این در حالی بود که قدرت نظامی حزب‌الله هر روز گسترش بیشتری پیدا می‌کرد. این موضوع خود به خود امکان درگیری درون شیعه در آینده را هم منتفی و خاطرات اواخر دهه ۱۳۶۰ را غیرقابل تکرار می‌کرد.

وقتی جنگ ۳۳ روزه در سال ۱۳۸۵ پیش آمد، حزب‌الله در حالی که با رژیم صهیونیستی در جنگی سنگین و نابرابر درگیر بود، از سوی دولت با محدودیت‌های زیادی هم در عرصه داخلی لبنان مواجه می‌شد تا جایی که گاهی کامیون حامل سلاح حزب‌الله را توقیف و با مانع مواجه می‌کردند. در این زمان حزب‌الله و امل هر گونه همکاری با دولت را موکول به کسب «ثلث ضامن» در دولت کردند.

گفتنی است که براساس مصوبه پارلمان، مصوبات دولت نیاز به کسب دو سوم آرای اعضای کابینه دارد و بدون کسب آن، دولت نمی‌تواند مصوبه‌ای را بگذراند. ثلث ضامن به معنای آن بود که صندلی‌های مقاومت در کابینه به ثلث به‌علاوه یک برسد تا امکان مصوبه دولتی علیه آن از بین برود. جریان مقابل مدتی با واگذاری ثلث ضامن مخالفت کرد و در نهایت به آن تن داد و مقاومت صاحب ثلث ضامن که طرفداران حریری آن را ثلث معطل می‌خواندند، شد. این البته غیرعادلانه هم نبود، چون شیعیان به‌تنهایی ۳۵ درصد جمعیت لبنان یعنی بیش از ثلث ضامن را تشکیل می‌دهند.

با تن دادن جریانات مخالف مقاومت به ثلث ضامن عملاً امکان به نتیجه رساندن بسیاری از توطئه‌ها علیه حزب‌الله از بین می‌رفت و در عین حال بیشتر بودن تعداد کرسی‌های وزارتی امل نسبت به حزب‌الله مانع از آن می‌شد تا کسی حزب‌الله را مسئول بخش شیعه در دولت ببیند؛ زیرا مردم عمدتاً با وزرای منتخب جنبش امل مواجه بودند. از سوی دیگر با توسعه قدرت حزب‌الله در لبنان و ارتباط بسیار نزدیکی که میان بشار اسد و سید حسن نصرالله پدید آمد، جنبش امل که در دوره طولانی حکومت مرحوم حافظ اسد (۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰) در نگاه سوریه طیف اصلی شیعه دیده می‌شد، در دوره بشار اسد جای خود را به حزب‌الله داد. البته این موضوع چندان با مخالفت امل هم مواجه نشد، چون حزب‌الله هوای این جنبش و نبیه بری را داشت.

 

حزب‌الله و سیاست تشکیل دولت

اصولاً به دست گرفتن مسئولیت دولت در کشوری که از نظر قومی و مذهبی، «موزائیکی» خوانده می‌شود، به نفع هیچ یک از اقلیت‌ها نیست. این موضوع در کشوری با جغرافیا و جمعیت لبنان تشدید هم می‌شود. لبنان کشوری با ۱۰۴۵۲ کیلومتر مربع مساحت و دارای چهار گروه بزرگ و در عین حال اقلیت مسیحی، سنی، شیعه و دروز است. نزدیک به چهار میلیون نفر در سرزمین لبنان زندگی می‌کنند و حال آنکه شمار لبنان‌هایی که یا برای همیشه جلای وطن کرده‌اند و یا موقتاً در کشورهای دیگری زندگی می‌کنند، دست‌کم ۱۲ میلیون نفر یعنی حدود ۳ برابر جمعیت ساکن هستند.

لبنان از نظر اقتصادی کشور ضعیفی  است و به‌شدت به کمک‌هایی که لبنانی‌های مقیم خارج ـ آنان که قصد مراجعت دوباره دارند ـ و یا کمک‌هایی که از سوی کشورهای دیگر برای حمایت از اقلیتی خاص به بیروت داده می‌شود، وابسته است که هر دو طبعاً دستخوش تغییرات بسیار زیادی هستند و ابعاد و اندازه آنها هیچ‌گاه برای دولت بیروت مشخص نیست.

بر اساس برآورد بانک مرکزی لبنان، این کشور سالانه به‌طور متوسط به ۱۲ میلیارد دلار درآمد ارزی نیاز دارد. این در حالی است که میزان ارزآوری فعالیت‌ها در درون لبنان در سال ۲۰۱۹، تنها ۲ میلیارد دلار بوده است. چنین فاصله‌ای طبعاً فعالیت تجاری در لبنان را با دشواری زیاد مواجه می‌کند. وقتی تاجر نتواند ارز مورد نیاز خود را به دست بیاورد، کالایی را هم نمی‌تواند جابه‌جا کند. از این رو لبنان همواره به‌خصوص در دهه اخیر که بحران فراگیر مالی، اقتصادهای بزرگ را هم با سکته‌هایی مواجه کرده، با سختی‌های فراوانی روبه‌رو بوده است. مضافاً بر اینکه  وجود توأمان مسیحی‌ها، سنی‌ها، شیعیان و دروزها و تقسیم‌بندی‌هایی که در درون هر یک از این اقوام وجود دارند، اصولاً امکان شکل‌گیری دولتی مقتدر را از بین برده است. لذا در طول نزدیک به سه دهه گذشته، به‌جز مقطع ۱۰ ساله نخست‌وزیری رفیق حریری، دولت مقتدری در بیروت شکل نگرفته است.

نکته مهم دیگر این است که با توجه به شرایط لبنان، مقاومت اصولاً برای خود مسئولیت تشکیل کابینه قایل نیست و در طول سه دهه گذشته به‌جز در مورد اخیر که به سبب رفتار اپوزیسیونی اهل سنت به رهبری سعدالدین حریری و وانهادن مسئولیت تشکیل دولت، ناچار شد به سمت تشکیل دولت برود، در این زمینه گامی برنداشته است.

از این رو می‌توان گفت شیعیان به‌طور اعم و حزب‌الله به‌طور اخص طی سال‌های آینده نیز به سمت تشکیل دولت نخواهند رفت و این کار را اصولاً به نفع خود نمی‌دانند. حزب‌الله می‌داند که با قبول مسئولیت دولت، فشار طرف‌های خارجی به لبنان بیشتر می‌شود و در نتیجه محدودیت‌های تجاری لبنان نیز افزایش پیدا می‌کند. این در حالی است که به دلیل درون‌زا نبودن اقتصاد لبنان، امکان جایگزینی آن با اقتصاد داخلی وجود ندارد.   علاوه بر این، اشتغال مقاومت لبنان به مسایلی از این دست، جولان حزب‌الله در عرصه نظامی امنیتی و نقش‌آفرینی آن در جبهه مقاومت را نیز با محدودیت و چالش مواجه می‌کند و عملاً  قدرت آن را کاهش می‌دهد. عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف می‌شوند و هر گونه رخداد امنیتی داخلی را به حزب‌الله و مسلح بودن آن ربط می‌دهند.

مجموعه این مسایل نشان می‌دهند که حزب‌الله نباید به سمت تشکیل دولت و پذیرفتن مسئولیت آن برود و در عین حال باید کماکان تلاش کند که میان دولت و حزب‌الله چالش اساسی به وجود نیاید. راه‌حل هم کاملاً روشن است. «دولت مطلوب» از نظر حزب‌الله دولتی است که عمدتاً توسط رقبای او شکل بگیرد و در همان حال، آنان در تشکیل کابینه و سیاست‌های آن ملاحظات حزب‌الله را مدنظر داشته باشند و در عمل از این لحاظ برای حزب‌الله اطمینان خاطر وجود داشته باشد. یعنی مکانیسمی شبیه ثلث ضامن اعمال شود.

 

آخرین توطئه و مواجهه حزب‌الله با ‌آن

لبنان پس از یک دوره آرامش نسبی، از مهر ماه سال گذشته بار دیگر درگیر ناآرامی‌ها شده است. روند شکل‌گیری دولت لبنان در ۱۵ سال گذشته مطلوب رژیم اسرائیل و دولت‌های آمریکا، فرانسه، عربستان، ترکیه و… نبوده است. آنان معتقد بودند حزب‌الله بدون آنکه هزینه‌ای بپردازد از مواهب دولت بهره جدی دارد و این به افزایش دائمی قدرت نظامی و محبوبیت داخلی آن منجر شده است.

در سال ۱۳۹۵، سمیر جعجع، ولید جنبلاط و امین جمیل در دیدار با بن سلمان، ولیعهد سعودی گفته بودند که سعد حریری همان کاری را می‌کند که مطلوب حزب‌الله است و به هیچ وجه قادر نیست سیاست‌های مخالف ایران را در لبنان به جایی برساند. پس از آن ولیعهد سعودی، حریری را احضار کرد و برگه استعفا از نخست‌وزیری را به دستش داد و او ناگزیر به قرائت آن در جلوی دوربین تلویزیون‌ها شد، ولی با فشار سید حسن نصرالله و میشل عون، پس از سه هفته کناره‌گیری از نخست‌وزیری بازگشت.

اما در این دوران روابط دولت لبنان با محور عربی به ضعف گرائید و اتحادیه عرب با محوریت دولت سعودی همه کمک‌های اقتصادی خود به این کشور را قطع و در واقع لبنان را بایکوت کرد که سبب افزایش قیمت‌ کالاها و کاهش ارزش لیر لبنان در برابر دلار آمریکا شد. همزمان با این موضوع در چند کشور عربی و اروپایی، حزب‌الله که شریک دولت سعد حریری بود، مورد تحریم‌های جدید واقع شد و در لیست سیاه آنان‌ جای گرفت. بنابراین کاملاً واضح بود که غرب و کشورهای عربی بنا دارند لبنان را با مشکلات تازه‌ای مواجه کنند.

لبنان از اوائل مهر ماه ۱۳۹۸ درگیر پروژه‌ای تحت عنوان «اعتراض میدانی» شد. در این زمان جمع‌بندی عربستان، آمریکا، فرانسه و… این بود که ادامه کار دولت حریری کمکی به سیاست‌های منطقه‌ای آنان نمی‌کند. از این رو درصدد کنار زدن او برآمدند. منتهی این بار به جای ورود مستقیم از گروه‌های میدانی کمک گرفتند و خود در پشت سر آنان قرار گرفتند و به‌محض شروع تجمعات میادین لبنان، سفیر آمریکا در بیروت از معترضین حمایت کرد و نظام سیاسی لبنان را از هر گونه اقدام علیه آنان برحذر داشت.

اعترضات میدانی اگرچه عمق زیادی نداشتند و عدد تجمع‌‌کنندگان در کل لبنان هیچ‌گاه از پنج تا هفت هزار نفر فراتر نرفت، ولی مخالفان مقاومت با تمرکز رسانه‌ای روی تصاویر، آن را در حد یک انقلاب بالا بردند و مطالبی  را در این سطح مطرح کردند. شعار میدانی که ابتدا در اعتراض به افزایش قیمت مخابرات و اینترنت و علیه اقدامات دولت سعدالدین حریری شروع داده می‌شد، به سمت درخواست برای تغییر نظام سیاسی و استعفای رؤسای نهادهای اصلی آن رفت.

مقامات آمریکایی و اروپایی با نامگذاری تجمعات محدود بیروت و… به «بهار عربی» به تنور خواسته‌ها می‌دمیدند و حال آنکه این تجمعات برخلاف آنچه در تحولات عربی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ شاهد بودیم، صبغه خشونت شدیدی داشت. با استعفای غیرمتعارف حریری در روز ۷ آبان ۹۸ انتظار می‌رفت که اعتراضات با حضور تعداد بیشتری برگزار شود، زیرا استعفای حریری می‌توانست اولین دستاورد سیاسی آنان و یک گام به سمت انحلال ساختار تلقی شود. حریری باید استعفای خود را با رئیس‌جمهور در میان می‌گذاشت، اما فقط استعفایش را تسلیم رئیس‌جمهور کرد و قبل از آنکه میشل عون واکنشی نشان دهد از استعفای قطعی خود خبرداد.

با استعفای حریری کمی بر شدت عمل و تعداد مخالفان در میادین اضافه شد، اما این موضوع دوام چندانی پیدا نکرد و به‌زودی شرایط عادی‌ شد. از آن طرف حزب‌الله که مخالف استعفای حریری بود بر انتخاب زودتر دولت تأکید کرد. این در حالی بود که سعدالدین حریری اعلام کرد آماده است خارج از نظام سهمیه‌بندی ـ پیمان طائف ـ کابینه‌ای تکنوکراتیک را که در واقع همان انحلال ساختار قدرت به حساب می‌آمد تشکیل دهد. طبیعی بود که این پیشنهاد مورد پذیرش حزب‌الله، امل و حزب مسیحی آزاد ملی قرار نگیرد.

تلاش‌های سعدالدین حریری برای بازگشت قدرتمندانه به حکومت به نتیجه نرسید و در شرایطی که فراکسیون سنی تحت رهبری حریری در بحث تشکیل دولت جدید شرکت نمی‌کرد، جریان ۸ مارس با شخصیت‌های سنی بیرون از حزب المستقبل وارد مذاکره شد و در نهایت توانست ۵۳ روز پس از استعفای حریری با رأی ۶۹ نفر از ۱۲۸ عضو پارلمان، «حسان دیاب» را که پیش از این وزیر آموزش و پرورش بود، به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند. دیاب توانست در زمان کوتاهی کابینه خود را تشکیل دهد و طی چند هفته تکمیل کند. این موضوع آرامش زیادی به فضای لبنان داد.

مخالفان دریافتند که با وجود هماهنگی‌های درونی ۸ مارس و دارا بودن اکثریت در پارلمان و در دولت نمی‌توانند برنامه‌های خود را پیش ببرند و این سبب شد که اعتراضات خیابانی تا حد زیادی فروکش کند و در خرداد ماه به حداکثر ۳۰۰۰ نفر در بیروت برسد؛ حال آنکه جمعیت این شهر حدود ۲ میلیون نفر ارزیابی می‌شود. دولت دیاب با وجود فشارهای فراوان توانست در عرصه اقتصادی روند افزایش قیمت‌ها و کاهش ارزش‌ پول ملی را متوقف کند؛ به گونه‌ای که نرخ برابری لیر با دلار که تا ۱۲۰۰۰ واحد افزایش یافته بود به ۴۰۰۰ واحد رسید. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در زمان این دولت، همزمان تحریم‌های جدیدی را علیه سوریه و لبنان وضع کردند که یکی از آنها قانون قیصر بود و چشم‌انداز آن از متمرکز شدن آنان روی اعمال فشار اقتصادی بر بیروت خبر می‌داد.

 

حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی

جهان در شامگاه روز ۱۴ مرداد با یک حادثه بسیار سهمگین مواجه شد. یک انبار بزرگ حاوی ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیم منفجر شد و بندر غربی بیروت را به‌کلی ویران کرد. در این حادثه نزدیک به ۲۰۰ نفر کشته و حدود شش هزار نفر مجروح و صدها نفر ناپدید شدند. این حادثه سهمگین از همان ساعات اولیه با دو تفسیر مواجه شد: حادثه‌ای صهیونیستی علیه یک محموله حزب‌الله که در نهایت به انبار نیترات در اسکله شماره ۱۲ رسیده است و حادثه‌ای غیرعمدی که به  واسطه اهمال‌کاری دولت‌های تمام سلام، سعدالدین حریری و حسان دیاب روی داده است. این درست در زمانی بود که اسرائیلی‌ها یک عضو حزب‌الله را در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ به شهادت رسانده بودند و این جنبش از قطعی بودن واکنش خود خبر ‌داده بود. از این‌رو هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی با اضطراب زیاد، وجب به وجب لبنان را برای یافتن سرنخی از مکان واکنش حزب‌الله زیرنظر گرفته بودند.

بر این اساس احتمال اینکه رژیم صهیونیستی دست به کاری علیه کمک‌های ارسالی برای حزب‌الله زده باشد در اذهان عمومی قوت زیادی گرفت و در یکی دو روز اول فشار زیادی به حزب‌الله وارد شد. اما با سخنرانی سید حسن نصرالله در روز سوم حادثه، بخش زیادی از ابهامات از میان رفت. او تصریح کرد که فعلاً نشانه‌ای از دخالت خارجی مشاهده نشده و حزب‌الله در طول سه دهه گذشته هیچ‌گاه حتی گلوله‌ای در منطقه‌ بیروت غربی شلیک نکرده است و در آینده هم نخواهد کرد.

در این میان حسان دیاب تحت تأثیر فشارهای زیادی که برای کنار رفتن از قدرت به او وارد می‌شد، از عزم خود برای برگزاری انتخابات زودهنگام طی دو ماه خبر داد و گفت بدون آن، اداره لبنان امکان‌پذیر نیست. سخنان او در واقع راه را برای تغییر مطالبات معترضین از مبارزه با فساد به استعفای میشل عون از سمت ریاست‌جمهوری و تشکیل کابینه‌ای خارج از روال قانونی و بحث راجع به سلاح‌های حزب‌الله هموار می‌کرد و بدین جهت با اعتراض غیرعلنی میشل عون و سید حسن نصرالله مواجه شد و ناگزیر از مقام خود استفا داد.

تحولات داخلی لبنان پس از انفجار سهمگین بیروت غربی با تحولات خارجی گره خوردند. امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه دو روز پس از حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی، وارد پایتخت لبنان شد و رهبران گروه‌های لبنانی را دور هم جمع و برحفظ ثبات و امنیت لبنان تأکید کرد. در ضمن هشدار داد که اگر خود گروه‌ها تغییرات لازم را به منظور عبور لبنان از وضعیت کنونی به وجود نیاورند، شخصاً وارد میدان می‌شود.

ملاقات‌های مکرون، به‌خصوص با محمد رعد نفر سوم حزب‌الله، مباحث زیادی را در پی داشت. مکرون در ابنان با برگزاری انتخابات زودهنگام مخالفت کرد و حذف ساختارها را ناممکن دانست، اما زمانی که به پاریس بازگشت، از برگزاری انتخابات پارلمانی طی یک سال آینده خبر داد. بعضی معتقد بودند موضع اولیه در مخالفت با برگزاری انتخابات زودهنگام موضعی فرانسوی است و آنچه او در پاریس بیان کرده، موضعی آمریکایی و تحت فشار آنها بوده است. مکرون در عین حال کنفرانس اینترنتی جمع‌آوری کمک به لبنان را در پاریس برگزار کرد. در این کنفرانس ترامپ وعده داد که از واگذاری ۱۰ میلیارد دلار وام با بهره کم از سوی صندوق بین‌المللی پول حمایت می‌کند و مکرون گفت ۲۵ میلیارد لیر را برای بازسازی لبنان جمع‌آوری کرده و یا وعده تأمین آن را گرفته است. اما آنچه بعداً از این مباحث بیرون آمد، حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود که رئیس‌جمهور فرانسه واگذاری آن به دولت لبنان را موکول به انجام اصلاحات اساسی در این کشور کرد!

 

 

ایستگاه مصطفی ادیب، نخست‌وزیر جدید

با استعفای دیاب بحث تشکیل کابینه جدید مطرح شد. یک بار دیگر سعدالدین حریری اعلام کرد حاضر است مسئولیت کابینه تکنوکرات جدید را در صورتی که از عناصر بی‌طرف تشکیل شود بپذیرد. این در حالی بود که حزب‌الله توانمندی او را برای اداره لبنان در شرایط سخت رد کرده بود و میشل عون رئیس‌جمهور اساساً با بازگشت او به نخست‌وزیری مخالف بود.

حزب‌الله در ملاقات با مقامات مختلف اظهار داشت که درباره انتخاب نخست‌وزیر جدید، سه ملاحظه و به عبارتی سه «نه» دارد:

۱- برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی، نه

۲- تشکل دولت بی‌طرف، نه

۳- هر کسی که از سوی سفارت آمریکا مطرح شود، نه.

در همان حال سید حسن نصرالله، میشل‌عون و نبیه‌بری، پس از جلسات مشترک به حریری پیغام دادند که می‌تواند غیر از خود، فردی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد دهد. این موضوع سبب از بین رفتن احتمال نخست‌وزیری حریری و معرفی چهره‌ای که محبوبیتی نسبی مشترک در میان دو طیف ۱۴ مارس و ۸ مارس دارد، شد. «مصطفی ادیب»، سفیر لبنان در آلمان که ارتباط توأمان تنگاتنگی با حزب‌الله و مقامات اروپایی داشت و مانع از بسیاری از اقدامات اروپایی‌ها علیه حزب‌الله شده بود، برای نخست‌وزیری معرفی شد و بلافاصله از سوی جریان ۸ مارس مورد استقبال قرار گرفت و در نهایت با رأی ۹۰ نماینده از ۱۲۸ عضو پارلمان، مأمور تشکیل کابینه شد. در این ماجرا آمریکایی‌ها از طریق گروه جعجع، «نواف سلام» را برای گرفتن رأی به پارلمان معرفی کردند، ولی به‌رغم تلاش زیاد نتوانستند بیش از ۱۶ رأی برای او جمع کنند و این ۱۶  رأی هم به خود رهبر گروه قوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع تعلق داشت!

با دقت به روند ماجرا درمی‌یابیم که در این ماجرا نه آمریکایی‌ها، نه فرانسوی‌ها، نه عربستان و نه گروه‌های کف خیابان (مثلث جعجع، حریری و جنبلاط) نتوانستند در جهت تغییر ساختار سیاسی لبنان توفیقی پیدا کنند و جریان ترکیبی مقاومت هم تحت تأثیر فشارها از خواسته‌های خود کوتاه نیامد.

همه می‌دانستند که «حسان دیاب» که حدود ۹ ماه در منصب نخست‌‌وزیری ماند، به دلیل آنکه از حمایت اهل سنت برخوردار نبود، نمی‌توانست به کار خود ادامه دهد و چون برخلاف ضابطه طائف یعنی بدون معرفی از سوی فراکسیون اکثریت سنی روی کار آمده بود، به‌نوعی غیرقانونی هم محسوب می‌شد و این درواقع اکل میته‌ای بود که حزب‌الله در وقت ناچاری به آن روی آورده بود. پس حسان دیاب باید در اولین فرصت کنار می‌رفت.

حزب‌الله نمی‌خواست نظام سیاسی را فرو بپاشد، زیرا تغییرات دیکته شده از خارج لبنان را خطرناک می‌دانست. لذا اگرچه به نظام سهمیه‌بندی انتقادات جدی داشت، بر حفظ آن تأکید کرد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، سعودی‌ها و طیف المستقبل و جریان سه جیم (جنبلاط، جعجع و جمیل) آشکارا بر ضرورت برگزاری انتخابات زودهنگام و تشکیل دولتی غیرقانونی تأکید کرده بودند. مقاومت لبنان موفق شد هر سه خواسته خود را به کرسی بنشاند و انتخاب‌هایش جای خود را پیدا کنند. حریری به دلیل مخالفت رهبران مقاومت نتوانست دوباره به عنوان نخست‌وزیر مطرح شود و با نظر و تحلیل و مصلحت‌اندیشی جریان مقاومت  ناگزیر به معرفی فردی به جای خود شد.

10اکتبر/20

فهم درست از سخن و سکوت رهبری

درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری توسط خواص، یکی از عوامل بقای انقلاب و خود آنان در جبهه خدمتگزاری به انقلاب و نظام مقدس اسلامی است.

از آغاز نهضت اسلامی تا امروز که انقلاب اسلامی وارد دهه پنجم خود شده است، برخی از لغزش‌ها و بی‌بصیرتی‌ها در زمینه شناخت درست از سخنان و مواضع رهبری موجب ریزش‌هایی در بدنه خواص شده و در مقاطعی انقلاب و نظام اسلامی را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. اگرچه این چالش‌ها در روند کلی حرکت رو به جلوی انقلاب تأثیر چندانی نداشته‌اند؛ اما حاشیه‌سازی‌های آنها همواره دستاویزی برای موج‌سواری ضدانقلاب و رسانه‌های معاند بوده است.

با نگاهی به منظومه فکری، گفتارها و رفتارهای برخی از خواص در گام اول انقلاب می‌توان به مشکل اساسی آنان در تحلیل‌های غلط سهوی یا عمدی، از جمله ضعف در کلان‌نگری، فقدان نگاه منظومه‌ای و نداشتن درک درست از زمان و مکان و ابتلا به جزئی‌نگری اشاره کرد که غالباً سبب فرو غلتیدن آنان در گرداب اشتباه محاسباتی و خروجشان از جبهه حق و نظام مقدس اسلامی شده است؛ خواصی که بعضاً در مقابل امام و رهبری قرار گرفتند و پس از هر اشتباه، به جای بازخوانی تحلیل‌های غلط و بازنگری در ابزارهای شناخت خود، همواره انگشت اتهام را به سوی امام و رهبری نشانه رفته‌اند.

با مروری بر تاریخ انبیا و اولیای الهی می‌توان افرادی با چنین تحلیل‌ها و مواضع و بعضاً سخنان بی‌ادبانه‌ای را مشاهده کرد. آنجا که فردی در هنگام تقسیم غنایم توسط رسول اکرم»ص»،  شکستی را که ریشه در نافرمانی از رهنمودها و هشدارهای امیرمؤمنان«ع» داشت، به ایشان نسبت می‌دهد و حضرت را مذلّ المؤمنین! می‌نامد.

هرچند گذر زمان جامعه را با حقیقت گفتارها و رفتارهای پیامبران و ائمه اطهار(ع) آشنا کرد؛ اما هرگز نتوانست خسارتی را که آن خواص بی بصیرت بر خود و جامعه تحمیل کردند، جبران کند. لذا علاوه بر ضرورت خودشناسی و تقدم آن بر امام‌شناسی، نباید از شناخت شخصیت‌ها و جامعه در آیات و روایات هم غافل ماند.

بی‌شک نهضت امام خمینی استمرار نهضت انبیا و اولیا و گرفتار خواص و نزدیکان بی‌بصیرتی است که به جای بازخوانی منظومه فکری و رفتاری و جست‌وجوی لغزش‌های‌ خود در مسیر طی شده، امام و رهبری را مقصر دانسته و با موضع‌گیری، سخنرانی یا نامه، تقصیر و قصوری‌های خود و دیگران و دانشگاه‌ها و دستگاه‌های دیگر را متوجه امام و رهبری کرده‌اند؛ اما گذشت زمان، خواب را از چشم آنان و حامیانشان ربوده است. زمان عنصر مهمی در برملا ساختن برخی از حقایق‌ و واقعیت‌هاست. به عنوان نمونه انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان ریاست دولت موقت، رأی‌آوری بنی‌صدر در اولین دوره ریاست جمهوری ایران اسلامی و یا تکیه زدن آقای منتظری بر مسند قائم‌مقام رهبری، انقلاب اسلامی را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرد.

در این میان برخی از خواص علناً یا تلویحاً مشکل را به انحاء مختلف  متوجه امام کردند، اما گذر زمان و به‌ویژه نامه ۶/۱/۶۸ امام نشان داد که ایشان از ابتدا با این سه انتخاب مخالف بودند، اما هرگز نخواستند از جایگاه ولایت فقیه، رأی خود را به دیگران تحمیل کنند. امام در انتخاب مهدی بازرگان به نظر مشاوران و کارشناسان و در انتخاب بنی‌صدر به رأی مردم احترام گذاشتند و در قائم‌مقامی آقای منتظری رأی علمای مجلس خبرگان را پذیرفتند. چنین رویکردهائی تفاوت ولایت فقیه با دیگر حکومت‌های مدعی دموکراسی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که امام و رهبر معظم انقلاب به‌رغم برخورداری از بالاترین جایگاه در نظام جمهوری اسلامی، چگونه به رأی مردم، کارشناسان و مجموعه‌های قانونی دیگر، احترام گذاشته و از آنان حمایت کرده‌اند.

برخی از خواص، امام و رهبر معظم انقلاب را خطاب قرار می‌دهند و نارسایی‌ها و ناکامی‌ها و چالش‌ها را متوجه «ولی‌فقیه» می‌کنند. اینان باید پیش و بیش از هر چیزی به ریشه‌ اشتباهات محاسباتی خود رجوع کنند و ببینند که چگونه در اثر عدم درک درست بیانات امام و رهبری، تصمیمات غلطی را اتخاذ کردند و جامعه و حتی امام و رهبری را در موقعیتی قرار ‌دادند که بازرگان و بنی‌صدر و آقای منتظری را تحمل کردند. طرفه آنکه همیشه همین افراد هستند که امام و رهبری را مورد خطاب قرار می‌دهند، در حالی که عملکردشان شبیه به کسانی است که برای انتخاب ابوموسی اشعری صف بستند و تا کشیدن تیغ از نیام در برابر امام علی«ع» پیش رفتند و آنگاه در برابر پیامدهای این انتخاب، خود در جایگاه مدعی قرار گرفتند!

در میان آثار علمای شیعه، بی‌تردید «صحیفه امام خمینی» یکی از کم‌نظیرترین کتب شیعه پس از کتب روایی در عصر غیبت است. کتابی که نسل‌های آینده ده‌ها و صدها کلیدواژه چگونه زیستن را از آن خواهند آموخت؛ وقایع تاریخی و جریان‌شناسی و شخصیت‌شناسی را از منظر صادقانه آن به تماشا خواهند نشست؛ شیعه بودن خود را به رُخ جهانیان خواهند کشید و به آن افتخار خواهند کرد.

نامه ۲۶/۱/۶۸ امام خمینی  به نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی و وزرا به‌مراتب دردناک‌تر از نامه ۶/۱/۶۸ ایشان به آقای منتظری است:

«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و وزرای محترم «دامت افاضاتهم». با سلام شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است که در اعلامیه‌ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین‌جا ختم نگردد، ولی متأسفانه نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد، لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام کنار گذاشتم.

ان‌شاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازه‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق  همگان را از خداوند متعال خواستارم. ‏‏والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۶/۱/۶۸»(۱)

تأثر و تأسف امام در این نامه نشان می‌دهد که حتی وزرا و نمایندگان مجلس و خواص تکیه زده بر مسندهای قدرت و جایگاه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در قوه مجریه و مقننه هم در خلال دو سال به درک درستی از اعلامیه‌ها و پیغام‌های امام راحل نرسیدند! دردناک‌تر اینکه امام در این نامه به روشن شدن اذهان خواهران و برادران دینی در آینده اشاره می‌کنند، ولی تا کنون جز چند کتاب و مستند و مقاله‌ پراکنده، در زمینه روشنگری در باره موضوعات مختلف شبهه‌برانگیز، از جمله محتوای این نامه، از سوی خواص کار درخوری انجام نشده است.

همین عقب‌ماندگی برخی از خواص از مردم و عدم درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری موجب شده است که از آغاز نهضت تا امروز، مردم بیش از خواص مخاطب امام و رهبری باشند؛ از همین روی امام و رهبری هرگز به نامه‌های برخی از خواص پاسخ ندادند و پاسخ را به عنصر زمان سپردند. یکی از نامه‌هایی که امام خمینی پاسخ آن را ندادند، نامه آقای منتظری به امام خمینی(ره)  برای جلوگیری از اعدام چند تن از عناصر سازمان منافقین در سال ۱۳۵۲ است.

آقای منتظری در این نامه با بیان اینکه این افراد در «معرض خطر اعدام» هستند، درباره اعتقادات و جایگاه آنان در نزد علما و ضرورت ورود امام به این مسئله می‌نویسند:

«… اطلاعات وسیع و عمیق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان و روحانیین است. بعضی از مراجع و جمعی از علما و بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کرده‌ و چیزهایی نوشته شده‌اند. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود، این معنی در شرایطشان ضرورت دارد چون مخالفین سعی می‌کنند آنان را منحرف قلمداد کنند…»(۲)

امام درباره منافقین چیزهائی را می‌دانستند که آقای منتظری و سایر علما در آن مقطع از درک آنها عاجز بودند. امام از دادن پاسخ به این نامه و بسیاری از نامه‌های دیگر امتناع ورزیدند و در اوائل انقلاب به فریب خوردن برخی از علما توسط این سازمان اشاره کردند. این نامه در زمانی به امام نوشته ‌شد که هنوز سازمان تغییر ایدئولوژیک نداده و آشکارا مارکسیسم را نپذیرفته بود؛ اما امام روند انحراف و التقاط را در این سازمان و گروه‌ها و دستجات دیگر راست‌گرا و چپ‌گرا تشخیص داده و آشکار شدن آن را به مرور زمان واگذار کرده بودند. بعدها سازمانی که آقای منتظری از آنان به دفاع می‌پرداخت، فرزندش محمد را به شهادت رساندند.

بی‌پاسخ گذاشتن نامه آقای خوئینی‌ها از سوی رهبر معظم انقلاب را نیز می‌توان در زمره نامه‌هایی دانست که گذر زمان حقیقت محتوای آن را آشکار خواهد ساخت. هر چند که حقایق و واقعیت‌های میدانی هم اکنون نیز برای بسیاری از مردم و خواص با بصیرت پنهان نیستند، اما این نامه هم از همان نامه‌هایی است که پاسخ آن از قبل برای نویسنده‌اش روشن است.

زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات به شکلی گستاخانه، فرمایشات رهبری انقلاب را مبنی بر اینکه برخی از مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده‌اند نفی کرد، اما سر برآوردن نویسندگان این مطبوعات از رسانه‌های ضدانقلاب و کوچ وزیر ارشاد به لندن، پاسخی بود که تاریخ به سخنان گستاخانه او داد.

در فتنه‌ سال ۸۸ برخی از سران فتنه در برابر تأکید رهبری انقلاب بر ضرورت جدا کردن صف معترضان از صف ضدانقلاب، حتی حرمت‌شکنان روز عاشورا را مردم مؤمن نامیدند، اما اعتراف سران آمریکا و رژیم صهیونیستی و منافقین و سلطنت‌طلب‌ها در زمینه هدایت فتنه سال ۸۸ پاسخ شایسته‌ای برای بیانیه‌نویسان بود.

سکوت امام و رهبری در برابر برخی از نامه‌ها و نامه‌نگاران نیازمند درک و فهمی از جنس درک و فهم فهمیده‌ها و حججی‌ها و حاج‌قاسم‌ها و مردمی است که این اسطوره‌های ولایتمدار از میان آنان برخاستند. مردمی که خوب می‌دانند که پاسخ برخی از نامه‌ها را خود نامه‌نگاران می‌دانند و ضرورتی به پاسخگویی رهبری نیست. مردم سکوت امام و رهبری را همچون سخنان آنان درک می‌کنند و فرق بین فرافکنی و جستجوگری را می‌دانند.

امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به درخواست معاویه در تحویل دادن قاتلان عثمان به نکته‌ای اشاره می‌کنند که امروز نیز درباره برخی از افراد که تقصیرها و قصورها را متوجه امام و رهبری می‌کنند صدق می‌کند.

حضرت درخواست معاویه را نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو می‌دانند و معاویه را به بازخوانی عملکرد خود و اطرافیانش دعوت می‌کنند و به او تذکر می‌دهند که پاسخ را در شام و کاخ و بر سر سفره و گعده‌های شاهانه خود بجوید، نه در کوفه و مسجد و سفره بی‌آلایش امام.

حضرت به معاویه نوشتند:

«… و اما ما سأَلتَ من دفع قتله عثمان إلیک، فَاِنّی نَظَرتُ فی هذا الامر، فلم اره یسعنی دفعهم الیک و لا الی غیرک و لعمری لئن لم تنزع عن غیّک و شقاقک لتعرفنّهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی برّ و لا بحر و لاجبل و لاسهل، الا انه طلب یسوءک وجدانه و زورٌ لا یَسُرکَ لُقیانه و السلام لاهله: اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به‌زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند بی‌آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی و اگر در جست‌وجوی آنان برآیی، بدان که شادمان نخواهی شد و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد و درود بر اهل آن.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۵۰٫

۲- نامه آقای منتظری به خط خود، عصر اندیشه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۵۹، ص ۱۰۷٫

۳- نهج‌البلاغه، نامه نهم، ص ۴۴۸، ترحمه مرحوم محمد دشتی.

10اکتبر/20

«شراکت با شرق»

۱- به دنبال انتشار اخباری دربارۀ مذاکرات مقامات جمهوری اسلامی و چین با محوریت برنامه همکاری ۲۵ ساله دو کشور، انبوهی از اطلاعات و مطالب مرتبط با این موضوع در فضای رسانه‌ای داخلی و خارجی منتشر شد. در این میان، واکنش وزارت خارجه آمریکا به این خبر به‌شدت جالب توجه بود. وزارت امور خارجه آمریکا درحساب کاربری رسمی خود در توئیتر فارسی، این برنامه را به قرارداد ترکمانچای تشبیه و مردم ایران را  برای مخالفت با آن دعوت کرد و به دنبال این دعوت بود که موجی از مخالفت‌ها در فضای مجازی داخلی و رسانه‌های فارسی زبان بیگانه بر علیه این برنامه به راه افتاد.

فصل مشترک این موج رسانه‌ای، نگرانی از تهدید استقلال ایران توسط چین و تبدیل شدن ایران به مستعمره چینی‌ها بود! حتی برخی سخن از واگذاری جزیره کیش به چینی‌ها و یا تبدیل سایر جزایر ایرانی به پایگاه‌های نظامی چین به میان می‌آوردند. اما همه این واکنش‌ها و مخالفت‌ها در حالی رخ داد که جزئیات این برنامه هنوز تصویب و منتشر نشده است!

۲- اما مرور رسانه‌های آمریکایی درباره برنامه همکاری‌های ایران و چین، چهره دیگری از این برنامه را به تصویر می‌کشد. مثلاً روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» همکاری‌های ایران و چین را موجب قدرتمند شدن چین در سطح منطقه دانسته و چنین نوشته است: «این برنامه ضربه شدیدی به منافع آمریکا وارد خواهد کرد و دیوار تحریم‌های دولت ترامپ را تخریب می‌کند.» از سوی دیگر نشریه آمریکایی «نیوزویک» هم این برنامه را هشداری برای رژیم صهیونیستی دانسته و آن را نویدبخش سرمایه‌گذاری چین در بخش‌های مختلف اقتصادی ایران توصیف کرده است. به نظر نویسندۀ نیوزویک، «این برنامه مانع از تلاش‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی برای خنثی کردن قدرت ایران خواهد شد و فشار حداکثری آمریکا علیه ایران را از بین خواهد برد.»

نگرش رسانه‌ها و مقامات اروپایی در این زمینه نیز تفاوت چندانی با دیدگاه رسانه‌های آمریکایی ندارد. آنها  هم عملیاتی شدن این برنامه را موجب کاهش نفوذ و اقتدار آمریکا و باز شدن دست ج.ا.ا در مقابله با تحریم‌ها و حل مشکلات اقتصادی می‌دانند. به همین علت است که  غربی‌ها و سرانگشتان آنها در داخل کشور (از سلبریتی‌ها گرفته تا سیاست‌بازان اصلاح طلب‌) در هجوم به این برنامه هرآنچه توانستند انجام دادند، بلکه بتوانند مردم را برای مخالفت با این برنامه تحریک کنند.

۳- فارغ از مخالفت‌های غربی‌ها و غرب‌گراها با برنامه همکاری چین و ایران، برخی از دلسوزان نظام و انقلاب هم این دغدغه را دارند که آیا این برنامه با شعار نه شرقی و نه غربی منافات ندارد و مانعی در برابر استقلال همه‌جانبه کشور نیست؟ این نگرانی بر خلاف ناراحتی و عصبیت آمریکا و متحدان و مزدوران آن، قابل احترام و درک است و نوشتار حاضر به دنبال توصیف شرایط برای رفع یا کاهش این نگرانی محترم است.

۴- شکی نیست که چین تا کنون در قامت یک دوست برای ج.ا.ا ظاهر نشده و دلیلی هم ندارد پس از این چنین نیتی داشته باشد؛ آن هم در دنیایی که هر کشور صرفاً به فکر منافع و امنیت ملی خویش است و اصولاً دوستی و اتحاد میان کشورها بیشتر یک ژست و شعار تبلیغاتی است تا امری حقیقی! از سوی دیگر مواضع چین طی سال‌های اخیر نشان داده که این کشور هم مانند سایر قدرت‌های برتر جهان، تمایلی به افزایش اقتدار ج.ا.ا نداشته و این عدم تمایل به‌خوبی در رای مثبت چین به شش قطعنامه شورای امنیت علیه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی قابل مشاهده است. از سوی دیگر هم اکنون چین با ۱۸۰ کشور دنیا از کشورهای غربی گرفته تا کشورهای آفریقایی، قرار داد همکاری اقتصادی دارد و این تعداد غیر از کشورهایی است که چین صرفاً با آنها رابطه تجاری دارد.

تا کنون رابطه ایران و چین در حد روابط تجاری (فروش نفت و مواد معدنی خام و خرید انواع مصنوعات چینی) بوده و ایران جزو معدود کشورهای جهان است که با چین قرارداد همکاری و سرمایه گذاری عمده‌ای ندارد. برخی تصور کرده‌اند برنامه همکاری ایران و چین ادامه روابط تجاری گذشته است و چین در فکر تبدیل ایران به یک خریدار عمده کالاهای چینی است و به‌نوعی چین را نیازمند بازار ایران تصور کرده‌اند. حال آنکه میزان مبادلات تجاری چین و کشوری مانند عربستان در سال ۲۰۱۹ بیش از ۴۰ میلیارد دلار بوده، در حالی که میزان تجارت ایران و چین در هیچ مقطع زمانی به این حجم نرسیده است. و این بدین معناست که از نظر تجاری چین نیاز خاصی به بازار ایران ندارد و میزان فروش کالاهای چینی به ایران در حدی است که چینی‌ها به‌سادگی می‌توانند از آن صرف نظر کنند. بر این اساس می‌توان گفت هدف چین از برنامه همکاری ۲۵ ساله با ایران نه دوستی است، نه تجارت و نه کمبود همکار و شریک اقتصادی! پس باید تمایل چین به همکاری میان‌مدت با ج.ا.ا را در عرصه‌های دیگری جستجو کرد.

۵- چین از مدت‌ها پیش خود را برای تبدیل شدن به ابرقدرت برتر دنیا آماده می‌کند و بر خلاف رقبای غربی‌اش، راهکارهای نظامی و سیاسی را برای تسلط بر جهان مطلوب نمی‌داند. چینی‌ها با درس گرفتن از تجربه استعماری و استثماری قدرت‌های غربی و عواقب آن که ایجاد نفرت در دل ملت‌ها و تحریک آنها برای استقلال‌طلبی و استعمار ستیزی بوده است، به این نتیجه رسیده‌اند که برای چیرگی بر دنیا باید از طریق اقتصادی وارد شوند و به‌گونه‌ای عمل کنند که دولت‌ها و ملت‌ها آنها را باعث و عامل بهبود وضع اقتصادی خود بدانند و از حضور شرکت‌ها و فعالین اقتصادی چینی در کشور خود احساس رضایت کنند.

همین عامل در کنار استفاده چین از جمعیت انبوه خود به عنوان نیروی کار ارزان باعث شده تا این کشور با سرعتی فوق‌العاده مسیر رشد اقتصادی را طی کند و به رقیب جدی و سرسخت آمریکا تبدیل شود. رقیبی که در بسیاری از عرصه‌های اقتصادی از آمریکا سبقت گرفته و در پی آن است که تا یک دهه دیگر به برترین قدرت دنیا تبدیل شود. البته رهبران چین به‌موازات افزایش قدرت این کشور در حوزه اقتصاد، توانمندی‌های سیاسی و دفاعی و علمی آن را هم افزایش داده‌اند.

چین در شرایط فعلی برای تامین نیازهای خود روزانه معادل ۸ میلیون بشکه نفت، مواد ئیدروکربوری، اعم از نفت خام ، گاز ، میعانات نفتی و…را وارد می‌کند. بر‌اساس محاسبه انجام شده در سال ۲۰۳۰ میلادی، واردات مواد ئیدروکربوری چین به حدود ۳۰ میلیون بشکه خواهد رسید و این کشور برای پاسخ به این نیاز در مقطع زمانی پیش‌رو (۲۰۳۰ میلادی به بعد) ناگزیر از یافتن منطقه‌ای است که توان تامین نیازهای روزافزونش به نفت و گاز و… را داشته باشد و خلیج فارس تنها نقطه‌ای است که در آن مقطع زمانی می‌تواند به نیازهای نفتی چین در بازه زمانی طولانی پاسخ دهد. بر اساس محاسبات انجام شده، خلیج فارس در مقطع زمانی ۲۰۳۰ تا ۲۱۰۰ میلادی قادر خواهد بود حدود ۶۵ درصد نفت و گاز قابل عرضه دنیا را تولید کند. این ویژگی منحصر به فرد، باعث شده تا در سال‌های اخیر چین نگاه ویژه‌ای به خلیج فارس پیدا کند و به دنبال راهی برای یافتن سرپلی مناسب در این پهنه آبی باشد.

۶- آمریکا به عنوان جدی‌ترین رقیب چین، بیش از سایر قدرت‌های بزرگ، از تبدیل شدن چین به قدرت اول دنیا زیان می‌بیند، زیرا جایگاه خود را پس از نیم قرن از دست خواهد داد و دچار افول خواهد شد. به همین دلیل در چند سال اخیر، دست به اقداماتی زده تا از نیاز چین به خلیج فارس به عنوان اهرمی علیه این کشور استفاده کند. آمریکا به‌خوبی از نگرش چین به خلیج فارس مطلع است و به همین دلیل با استحکام و گسترش پایگاه‌های نظامی خود در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تلاش کرده است تا مانع دستیابی چین به جای پای مطمئنی در این منطقه شود.

طی سال‌های پس از ۲۰۱۰، نیروهای مسلح ، مجموعه‌های امنیتی و جاسوسی و شرکت‌های نفتی آمریکایی اقدام به تاسیس پایگاه‌ها و دفاتر جدید و تثبیت و روزآمد کردن پایگاه‌ها و دفاتر قدیمی خود در کشورهای کویت، عربستان، بحرین، امارات، قطر و عمان کردند. اقدامی که باعث شد، چین از یافتن سرپلی قابل اطمینان در این کشورها ناامید شود و از آن به بعد به اجبار، توجه خود را به شمال خلیج فارس معطوف سازد. ج.ا.ا با در اختیار داشتن طولانی‌ترین ساحل (با احتساب جزایر در حدود ۲۰۰۰ کیلومتر) در شمال خلیج فارس، بر اساس قواعد حقوق دریاها امکان قانونی تسلط بر حدود نیمی از این پهنه آبی را دارد و در عمل هم اراده و توان خود را برای حفاظت از سهم خود در خلیج فارس به نمایش گذاشته است.

سرنگونی پهپاد متجاوز آمریکایی «گلوبال هاوک» در ورودی تنگه هرمز و توقیف نفتکش انگلیسی متخلف در خروجی این تنگه درفاصله زمانی چند ماه، این نکته را برای همه از جمله چینی‌ها اثبات کرد که ج.ا.ا در مسیر دفاع از حقوق قانونی خود با هیچ قدرتی تعارف ندارد و از هیچ قدرتی حساب نمی‌برد. به این دلایل بود که چینی‌ها متقاعد شدند که برای مقابله با آمریکا در خلیج فارس و تثبیت موقعیت خود در این منطقه راهی جز همکاری با ایران ندارند.

۷- جمهوری اسلامی از زمان ورود ناوگان نظامی آمریکا به خلیج فارس در سال ۱۳۶۵به این نکته واقف بود که برای حفاظت از منافع و مرزهای خود در آب‌های جنوبی باید با آمریکایی‌ها مقابله و توازن وحشت را  که مانع جنگ‌افروزی آمریکا در خلیج فارس می‌شود، برقرار کند. اتخاذ این راهبرد دفاعی که از زمان حضرت امام(ره) آغاز شد و تا امروز ادامه دارد، باعث شده است تا ج.ا.ا به قدرت اول نظامی ـ دفاعی در میان کشورهای پیرامون خلیج فارس تبدیل شود و حدود نیمی از آن را در چهارچوب حقوق و قواعد بین‌المللی تحت نظارت و اشراف خود قرار دهد؛ امری که تامین و حراست منافع مشروع کشور در خلیج فارس جز به وسیله آن ممکن نخواهد بود.

این اقتدار دقیقاً در نقطه تقابل با هدف اصلی آمریکا از حضور در خلیج فارس، یعنی تسلط کامل بر آن قرار دارد. افزایش قدرت دفاعی ج.ا.ا موازنه اقتدار در خلیج فارس را که سال‌ها به نفع آمریکا رقم خورده بود، بر هم زد. ادامه این روند تمام طراحی‌ها و برنامه‌های آمریکا برای خلیج فارس و تسلط بر آن را به هم خواهد زد. این نکته‌ای است که آمریکایی‌ها قصد دارند به هر قیمتی از وقوع آن جلوگیری کنند.

۸- از یک طرف چین برای تبدیل شدن به قدرت اول دنیا نیازمند بهره‌برداری از خلیج فارس است و از طرف دیگر ج.ا.ا برای استفاده از سهم قانونی خود در این عرصه آبی باید بر نیمی از آن تسلط یابد و این تسلط را حفظ کند. آمریکا با تحقق این دو مورد به‌شدت مخالف است و همین امر اولین نقطه اتصال دو کشور چین و ایران در خلیج فارس است.

وجود این منفعت مشترک راهبردی در برابر رقیب و دشمن واحد (آمریکا) باعث می‌شود تا این دو کشور ناگزیر باشند برای تحقق منافع و امنیت ملی خود در برابر آمریکا به همکاری و تشریک مساعی دو جانبه متوسل شوند. در این مسئله هر دو کشور به هم نیازمندند و هیچ یک برتری چشمگیری بر دیگری ندارد. همین امر موجب می‌شود تا طرف چینی امکان برتری‌طلبی و افزون خواهی را نداشته باشد؛ مگر اینکه ج.ا.ا اقتدار کنونی خود در خلیج فارس را از دست بدهد و به همین میزان ناچار شود در برابر چین کوتاه بیاید و برتری چین را بپذیرد.

چین در طول سال‌های گذشته برای حضور نظامی در خلیج فارس و گشت زنی ناوهایش در آن تلاش‌هایی را انجام داده و هر بار برای استفاده از امکانات بندری و تامین سوخت و سایر ملزومات شناورهایش به ایران مراجعه کرده و هر بار با پاسخ مثبت و مشروط ج.ا.ا روبرو شده است. بنا به تدابیر فرماندهی کل قوا، نیروی دریایی ارتش ج.ا.ا به شرط رفتار متقابل، با طرف چینی همکاری‌های لازمه را انجام داد و در نتیجه ناوگان اعزامی ارتش ج.ا.ا به دریای زرد (دریای واقع در مجاورت چین‌) برای پشتیبانی از ماموریت خود از امکانات نیروی دریایی چین بهره‌برداری کرد.

این تدبیر ایران علامت مثبت و محکمی به طرف چینی بود و به دنبال آن چینی‌ها متوجه شدند برای حضور در خلیج فارس تنها می‌توانند در قالب «‌همکاری و مشارکت» با ایران کار کنند و ج.ا.ا قالب‌هایی را که با استقلال و شأن و جایگاهش منافات داشته باشند، نمی‌پذیرد. بر همین اساس بود که در زمستان ۱۳۹۸، چینی‌ها پذیرفتند رزمایش خود در محدوده دریای عمان را با مشارکت و فرماندهی طرف ایرانی انجام دهند. این رویداد به همگان ثابت کرد چین متوجه موقعیت ج.ا.ا هست و ایران بر همین اساس همکاری با چین را پذیرفته است.

۹- برنامه جامع ۲۵ ساله همکاری‌های ایران و چین، یک قرارداد یا تعهد الزام‌آور نیست، بلکه پس از تصویب در دو کشور، معین کننده زمینه‌ها و عرصه‌هایی است که دو می‌توانند طرف به انتخاب خود در آن با یکدیگر مشارکت و همکاری کنند. زمینه‌هایی مانند سرمایه‌گذاری اقتصادی، انتقال فناوری و دانش فنی، استفاده از تجارب متقابل، همکاری‌های نظامی و امنیتی و…

اما اینکه در هر عرصه چه نوع قراردادی و  با چه شرایطی منعقد شود، بستگی تام به هوشیاری طرف ایرانی دارد. این برنامه تنها به همکاری‌های دولت‌ها خلاصه نمی‌شود و می‌تواند زمینه همکاری بخش خصوصی دو کشور را نیز فراهم کند. اما در هر مرحله و هر قرارداد، عدم دقت، اعتماد بی‌جا به طرف مقابل و خدای نکرده منفعت‌طلبی شخصی، می‌تواند موجب وارد آمدن زیان به ج.ا.ا شود! زیرا طرف مقابل بزرگ‌ترین تاجر دنیای امروز و فرداست و در معامله با چنین طرفی، کوچک‌ترین ضعف یا بی‌دقتی طرف ایرانی به فرصتی برای طرف چینی تبدیل خواهد شد! امری که در تعامل با بزرگ‌ترین تاجر دنیا عجیب و غیر‌منتظره نخواهد بود.

10اکتبر/20

فقه سیاسی و الزامات آن در عصر حاضر

فقه اسلام به خاطر شمول آن نسبت به همه عرصه‌های زندگی چون سیاست، اقتصاد، فرهنگ، امور خانوادگی، عبادات، حل دعاوی و اختلافات، امنیت، پزشکی و…، مشتمل بر مباحثی متناسب با امور زندگی بشر در عرصه‌های فردی، اجتماعی و حکومتی است و لذا متناسب با این گستره وسیع از نیازها و موضوعات زندگی بشری، در بیش از صد باب (کتاب) فقهی گنجانده شده است.

عصر جدید و اشتمال فقه بر مباحث بسیار نوپیدا در عرصه‌های مختلف و ضرورت تخصصی شدن علوم، موجب شد با تجمیع مباحث مشترک مسائل فقهی(براساس وجه اشتراک در موضوعات)، رویکردهای تخصصی در فقه ایجاد شوند و ضمن اینکه مباحث عرصه معاملات، پولی، مالی، بانکی، تجارت و قراردادهای اقتصادی، ذیل فقه اقتصادی، انجام می‌شود، مباحث مرتبط با سیاست، در رویکردی تخصصی فقهی به نام فقه سیاسی مورد بحث قرار بگیرد. گرچه این مباحث در زمان‌های گذشته و متناسب با فهم امور سیاسی عصری ذیل اموری چون نماز جمعه، دارالاسلام، دارالکفر، جهاد، مرابطه (مرزبانی)، امر به‌ معروف و نهی از منکر، حسبه و… قرار داشتند و امروزه با پیدایش موضوعات جدید سیاسی، این مباحث مشتمل بر مباحث جدیدی شده‌اند که از آن میان می‌توان به اموری چون تحزّب، مرزهای ملی، تفکیک قوا، انتخابات، مجالس قانون‌گذاری، قانون اساسی، مصونیت سیاسی، آزادی‌های سیاسی، مشارکت سیاسی و… اشاره کرد.

بنابراین می‌بایست فارغ از نوپدید بودن نام فقه سیاسی و اینکه این واژه تنها در سالیان اخیر مورد استفاده قرار گرفته است، این گرایش تخصصی را بخشی از مباحث فقه برشمرد که مرتبط با امور سیاسی هستند و در عرض رویکردهای تخصصی دیگری مانند فقه اقتصادی، فقه دادخواهی و قضاوت، فقه عبادی، فقه تربیتی، فقه خانواده قرار دارد.

به مقتضای مراعات مباحث سیاسی در هر عصر و با توجه به سیال بودن موضوعات سیاسی، برخی از مباحثی که در زمان‌های قدیم ذیل فقه سیاسی قرار داشتند، از ذیل آن خارج شده و در محدوده فقه‌های تخصصی دیگری قرار گرفته‌اند. به‌عنوان نمونه، نماز جمعه که به خاطر اشتمال آن به رویکرد سیاسی اجتماعی، سابقاً ذیل فقه سیاسی قرار داشت، امروزه و با غلبه رویکرد عبادی آن، ذیل مباحث فقه عبادی قرار می‌گیرد. همچنانکه مباحث حدود و دیات که به خاطر رویکرد حکومتی آن ذیل مباحث سیاسی قرار داشتند، در عصر حاضر، ذیل فقه تخصصی به نام فقه قضائی جای می‌گیرند.

آنچه بر ضرورت رویکرد روزآمد از فقه سیاسی تأکید می‌کند، علاوه بر روزآمدی و نوپدیدی موضوعات سیاسی مانند احزاب، مرزهای جغرافیایی جدید، تفکیک قوا، ریاست جمهوری، پارلمان، آزادی‌های سیاسی، انتخابات و… ارتباط زیاد و حداکثری فقه و سیاست در عصر حاضر در قالب اداره نظام اسلامی به مدیریت فقیهان جامع‌الشرایط و ضرورت پاسخ‌گویی مبتنی بر اداره کارآمد نظام سیاسی بر اساس مبانی و ضوابط فقهی است. برخلاف زمان گذشته که فقه به خاطر شرایط سیاسی ـ اجتماعی ناشی از دور بودن فقیهان از عرصه حاکمیت سیاسی، در محدوده ارائه فتاوا و احکام شرعی و مکلّفان دینی به کار گرفته می‌شد، در عصر حاضر و تحقق نظام سیاسی بر مبنای مبانی فقه شیعی، فقه گستره‌ای به شمول شهروندان به ‌جای مکلفان، اداره نظام سیاسی به ‌جای اداره زندگی مؤمنانه مکلفان، ارائه نظریات سیاسی به‌ جای اکتفا به احکام و فتاوا یافته و کارکرد تفصیلی‌تری پیدا کرده است.

امام خمینی در رویکردی متمایز از فقیهان، کارکرد فقه را به پهنای تمامی زوایای زندگی بشر معنا کردند و فلسفه عملی فقه را با حکومت پیوند زدند:

«حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان‌دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است. فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است. هدف اساسى این است که ما چگونه مى‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم. همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.»(۱)

برخی از ضوابطی که می‌تواند کارکرد فقه در عصر حاضر را افزایش دهد و گونه‌ای روزآمد از آن را در راستای اداره مطلوب و کارآمد نظام سیاسی ارائه کند به‌اختصار عبارتند از:

۱ . عدم محدودیت فقه سیاسی به پرسش‌ها و نیازهای مکلّفان و مؤمنان و اشتمال کارکرد آن به شهروندان جامعه اسلام.

۲ . پذیرش اعتبار برای حکومت و جامعه (مانند افراد جامعه) و پاسخ‌گویی به مباحث و نیازهای آن، به ‌موازات پاسخ‌گویی به نیازهای شهروندان جامعه اسلامی.

۳ . پذیرش رویکرد منسجم، نظام‌وار و شبکه‌ای نسبت به مسائل سیاسی جامعه و نه بحث از مسائل و مباحث سیاسی به‌مثابه جزایر جداگانه.

۴ . عدم محدودیت فقه سیاسی به صدور احکام شریعت و اشتمال آن به مسائل کلان نظام سیاسی در قالب نظریه‌پردازی نسبت به مسائل کلان نظام سیاسی. بلکه رویکرد نظام‌واره فقهی نسبت به همه جوانب و عنصر حکومت.

۵ . پذیرش جایگاه حداکثری برای عقل، بنای عقلا و عرف در توانایی فهم ملاک امور سیاسی، حکومتی.

بر این اساس، آنچه فقه سیاسی در عصر حاضر را از زمان گذشته متمایز می‌کند نه تعریف آن، بلکه رویکرد فردی و غیر حکومتی از مباحث فقه سیاسی است که در عصر حاضر به ‌سوی رویکرد فقه حکومتی گرایش یافته است:

«در میان کتب فقهى شیعه، بسیارى از مباحثى که مربوط به اداره کشور است، مثل مسئله حکومت، مسئله حسبه و چیزهایى که ارتباط پیدا مى‏کند به کارهاى جمعى و داشتن قدرت سیاسى، چند قرن است که جاى اینها خالى است. مثل مسئله حکومت، مثل مسئله جهاد، در فقه اسلام چند قرن است که از کتب فقهى استدلالى شیعه، به‏تدریج کنار گذاشته شده‌ و در اغلب کتب فقهى استدلالى مورد توجه قرار نگرفته‌اند. علت هم معلوم است. فقهاى شیعه در این مورد تقصیر یا قصورى نکرده‏اند. براى آنها این مسائل مطرح نبوده‌اند. شیعه حکومت نداشته است. فقه شیعه، جامعه سیاسى را نمى‏خواسته است اداره کند. حکومتى در اختیار او نبوده است که جهاد آن حکومت را بخواهد اداره کند. لذا فقه شیعه و کتب فقهى شیعه، بیشتر فقه فردى بودند. فقهى که براى اداره امور دینى یک فرد یا حداکثر دایره‏هاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال اینها بود. امام بزرگوار فقه شیعه اسلام را از دورانى که خود این بزرگوار در تبعید بودند، کشاندند به سمت فقه اجتماعى، فقه حکومتى، فقهى که مى‏خواهد نظام زندگى ملت‌ها را اداره کند و باید پاسخگوى مسائل کوچک و بزرگ ملت‌ها باشد.»(۲)

بر اساس آنچه گفته شد باید فقه سیاسی را به عنوان گرایشی بینا‌رشته‌ای مرتبط با دو دانش فقه و سیاست و گرایشی تخصصی در حوزه فقه دانست که استنباط موضوعات سیاسی را مورد عنایت قرار می‌دهد و دیدگاه شارع در خصوص این موارد را عرضه می‌کند. بدیهی است این گرایش فقهی، در عرض گرایش‌های تخصصی دیگری مانند فقه اقتصادی، فقه عبادی، فقه تربیتی و فقه پزشکی، قرار دارد و تنها استنباط مباحث و موضوعات سیاسی را مورد عنایت قرار می‌دهد.

10اکتبر/20

حضرت آقا راه امام را احیا و در عرصه عمل، اجرائی کردند

درآمد:

وعده مصاحبه ما شب دوم محرم بود. آن هم بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد مقدس جمکران. قبل از اذان او را در شبستان مسجد جمکران، نزدیکی محراب دیدیم که مشغول نماز بود. اذان که شد به صحن مسجد رفت و در جایگاه امامت به نماز ایستاد. زائران مسجد و عزاداران حسینی با رعایت پروتکل‌های بهداشتی و فاصله مناسب در پشت سر او قرار گرفتند و ما هم همراه جمع، نماز را به امامت این عالم شیفته وجود مقدس امام زمان(عج) و متعبد خواندیم. پس از نماز در یکی از اتاق‌های متصل به مسجد، مصاحبه را با این استاد حوزه و دانشگاه و این عضو مجلس خبرگان رهبری و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آغاز کردیم.

آیت‌الله عباس کعبی هم مانند همیشه با چهره‌ای گشاده و مهربان و سخنان امیدبخش پذیرای ما شد. آنچه در اولین برخورد با آیت‌الله کعبی همه را مورد توجه قرار می‌دهد، ته لهجه عربی اوست که حکایت از این می‌دهد که این عالم انقلابی از خطه خوزستان، این سرزمین ایمان و مجاهدت است. از خطه مردمانی که از روزی که پذیرای قدوم امام رضا(ع) در ورود به این خطه بوده تا به امروز همواره پاسدار و نگهبان سرزمینی بوده‌اند که امام خمینی(ره) پایتخت اصلی‌اش را حرم امام رضا(ع) خواند.

آیت‌الله کعبی قبل از انقلاب مبارزات خود را بر ضد رژیم با پخش اعلامیه‌ها و حضور در تجمعات و راهپیمایی آغاز کرد. در دوران انقلاب و مقطع تثبیت آن در کنار سایر روحانیون و انقلابی و سپاهیان و مردمان ولایتمدار و انقلابی در منطقه پر التهاب خوزستان به دفاع از نظام پرداخت.

با آغاز جنگ تحمیلی لباس رزم به تن کرد و به دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب و سرزمین مادری‌اش همسنگر شهیدان شد. و با دوبار مجروحیت، مدال پرافتخار جانبازی را بر تلاش‌های علمی و کارنامه بصیرت‌افزایی خود افزود و در دورانی که شیپور جنگ، مرد را از نامرد جدا می‌کرد شهادت برادرش علی کعبی در جبهه‌های جنگ برگ زرین دیگری شد برای خاندان کعبی در خوزستان!

در همین دوران بود که آیت‌الله کعبی در سال ۱۳۶۰ به همراه جمعی دیگر از رزمندگان به لبنان رفت و در سازمان‌دهی حزب‌الله نقش‌آفرینی کرد. در تمام این سال‌ها از کتاب و قلم جدا نشد و علاوه بر تحصیل دروس حوزوی، کارشناسی ارشد حقوق عمومی را از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گرفت.

این شاگرد علما و مراجع بزرگ حوزه علمیه قم و بهره‌مند از نظرات اساتید دانشگاه که امروز در کنار تدریس درس خارج و سطوح عالی در حوزه علمیه قم، استاد راهنما و مشاور و داور پایان‌نامه‌های سطوح دکتری نیز هست؛ نگاهی ویژه به کارهای پژوهشی دارد و طلاب و فضلا و به ویژه شاگردانش را به این مهم دعوت می‌کند.

آیت‌الله کعبی که نماینده‌ای شایسته از خطه انقلابی و عالم‌خیز خوزستان در جمع علما و انقلابیون قم است، امروز محل مراجعه طلاب و فضلای انقلابی حوزه و حاضر در همه صحنه‌های دفاع از نظام و ولایت است.

آنچه پیش رو است مصاحبه با این عالم مجاهد و انقلابی است.

 

 

* همان‌طور که مستحضر هستید، وارد گام دوم انقلاب شده‌ایم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاید کمتر کسی از تحلیلگران سیاسی دنیا باور می‌کرد که این انقلاب با مشکلات فراوانی که بر سر راه آن قرار داشت، حتی از مرز قانون‌گذاری و نظام‌سازی هم بگذرد، اما امروز شاهد ورود انقلاب به دهه پنجم هستیم. به عنوان فردی که از آغاز نهضت تاکنون در صحنه‌های گوناگون حضور داشته‌اید، راز پیروزی، بقا، استمرار و بالندگی انقلاب را در چه مؤلفه‌هائی می‌دانید.

انقلاب اسلامی، انقلاب توحیدی بر پایه احیای فطرت انسان‌ها و بیداری اسلامی، در مقیاس جهانی به رهبری الهی امام راحل(ره) در مسیر رهبری نهضت انبیا و امامان و پیشوایان اسلام و در چهارچوب اطاعت از نایب عام امام زمان(عج) و مرجع تقلید و برای بازتولید قدرت اسلام و بازتولید اسلام رسول‌الله(ص) در عصر حاضر شکل گرفت. گوئی بعد از ۱۴۰۰ سال خورشید تابناک اسلام، این‌بار به رهبری فرزند زهرا(س)، بنیانگزار نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی، از ایران اسلامی طلوع کرد تا این انقلاب با محوریت و مرکزیت ایران اسلامی در برابر جاهلیت پیچیده و مدرن معاصر بایستد و بعد از شکست استبداد داخلی رضاخانی و پسر رضاخان در مقیاس مبارزه با استبداد، استکبار و استعمار جهانی و نظام سلطه بایستد و پیش برود.

به نظر من حداقل پنج عنصر راز و رمز ولادت انقلاب اسلامی در عصر حاضر و رمز ماندگاری و تداوم انقلاب هستند. عنصر اول، آموزه‌های اسلام ناب محمدی برپایه معارف اهل‌بیت(ع) و به تعبیر دیگر جهان‌بینی توحیدی وایدئولوژی اسلامی است. عنصر اول یعنی ایده و فکر اسلامی که در طول تاریخ توسط مجتهدین استنباط شده، اما تجسم این اسلام‌شناسی، خود امام راحل بود که ما از آن به خط امام تعبیر می‌کنیم.

عنصر دوم، رهبری الهی امام بود. ما با پیام غدیر آشنا بودیم و پیام غدیر و ولایت الهی را امتداد ولایت رسو‌ل‌الله(ص) می‌دانستیم و می‌دانیم. اما بعد از ارتحال رسول‌الله(ص) در امت اسلامی یک گرایش انحرافی ایجاد و منجر به تولد نظامی به نام خلافت و سپس به پادشاهی مطلقه اموی تبدیل شد که اگر نهضت سیدالشهدا(ع) نبود، نهضت به کلی از بین می‌رفت. به تدریج از ولایت رسول‌الله(ص) و امامت امیرالمؤمنین(ع) فاصله گرفته شد تا انقلاب اسلامی آمد و این ولایت را احیا کرد و ولایت غدیر در رهبری امام راحل تبلور پیدا کرد و می‌توانیم بگوئیم که ولایت فقیه پرتوی از نور ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت الهی است.

پس عامل اول جهان‌بینی و ایدئولوژی یا اسلام ناب براساس آموزه‌های اهل‌بیت(ع) و دوم ولایت الهی است.

عامل سوم، پیشگامی و حضور روحانیت و دانشگاهیان متعهد در صحنه و شکل‌گیری شبکه‌ای از روحانیت، دانشگاهیان، معلمان و نخبگان برای تبیین، تبلیغ، ارتباط با مردم و نهضت تبیین و آگاهی‌بخشی و بصیرت‌افزائی با محوریت روحانیت، مساجد، جلسات قرآن و تشکیل این شبکه بود.

عنصر چهارم حضور مردم در صحنه بود. انقلاب اسلامی یک انقلاب صنفی یا متعلق به یک قشر خاص نبود. مأموریت انقلاب هم مأموریت خاص سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی نیست، بلکه مأموریت آن اجرای احکام اسلام در تمام عرصه‌ها و تحول بنیادین و پایه‌ای است و برای اجرای این تحول، حاکمیت اسلام و اقامه دین و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) و تشکیل قدرت جهانی حضرت و تحولات جهانی، تمام اقشار جامعه به صحنه آمدند. مردم احساس حیات کردند. خودشان را یافتند و به خودباوری و دین‌باوری، احیای هویت اجتماعی ملت ایران برپایه باورها و ارزش‌های اسلامی دست یافتند. ولایت‌مداری و لبیک به ندای نایب عام امام زمان(عج).

عنصر پنجم، صبر و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها در راه اسلام، چه قبل و چه بعد از انقلاب و در مراحل مختلف بوده است. اگر چهار عنصر اول می‌بودند، اما مردم خسته می‌شدند و کنار می‌رفتند و یا نخبگان در مقطعی فاصله می‌گرفتند، انقلاب شکل نمی‌گرفت و این پنج عنصر تداوم پیدا نمی‌کردند. اسلام، ولایت الهی، خواص اهل حق حاضر در صحنه، حضور مردم در صحنه و استقامت و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها. همین پنج عنصر هم عامل پیروزی اسلام در زمان رسول‌الله(ص) بود. اسلام ناب از طریق زلال وحی بر رسول‌الله(ص) نازل می‌شد و در قرآن و در سخنان پیامبر(ص) تجلی پیدا می‌کرد. خود ولایت و رهبری پیامبر(ص) هم بود. یاران پیامبر(ص) از زمان آغاز بعثت با علنی کردن دعوت تا مهاجرت به حبشه و مدینه تا شکل‌گیری مهاجرین و انصار در کنار رسول‌الله(ص)، ساخت مسجد و حضور همه مردم در کنار رسول‌الله(ص)، استقامت و پایداری باعث پیروزی اسلام شد.

در زمان امام هم این پنج عنصر وجود داشتند. اسلام با تمام ابعادش، ولایت، حضور نخبگان و خواص در صحنه، بسیج ملی و بسیج ملت، استقامت و پایداری. به نظر من این پنج عنصر راز پیروزی، استمرار و پایداری و ماندگاری انقلاب هستند و اگر در جاهائی هم دچار مشکلات و فتنه‌هائی شدیم، یکی از علل آن خواص اهل حق بودند که در راه خود سست شدند. مردم همیشه پیشتاز هستند و گاهی از این خواص جلو می‌زنند.

*به پنج عنصر اشاره فرمودید که در چهل سال اول انقلاب از سوی عناصر خارجی، داخلی، و گروهک‌ها در معرض تحریف یا تضعیف قرار گرفتند. چندی پیش رهبر معظم انقلاب در خصوص نقشه دشمن، در کنار مهندسی تحریم به مسئله تحریف هم اشاره کردند. قطعاً هر پنج عنصر در دستورکار دشمن هست. اما از نظر شما کدامیک بیشتر مورد هجمه دشمن قرار گرفته یا می‌گیرد تا بتواند به اهداف خود برسد و در آغاز گام دوم، نظام اسلامی را با چالش روبرو کنند؟

انقلاب اسلامی یک انقلاب نرم‌افزاری است. اگر این نرم‌افزار از لحاظ ساختاری و از لحاظ مدیریت و رهبری و از لحاظ هوشمندی و شناخت و معرفت و از لحاظ منابع و ظرفیت‌های انسانی، هماهنگ عمل کند، قدرت تولید می‌شود و بازتولید قدرت، دشمن را به شکست می‌کشاند.

در دهه اول انقلاب، دشمن تصور می‌کرد که می‌تواند با سخت‌افزار، انقلاب اسلامی را از بین ببرد، لذا به فکر توطئه و طراحی کودتا و جنگ تحمیلی افتاد و شرق و غرب و بیش از ۴۴ کشور علیه انقلاب اسلامی وارد جنگ شدند، اما سرانجام این توطئه به شکست انجامید، چون نمی‌توان با یک انقلاب نرم‌افزاری به شکل سخت‌افزاری برخورد کرد؛ لذا برنامه‌هایشان به شکست منجر شدند.

در دهه دوم انقلاب، طراحان و اتاق‌های مکر و فریب دشمن با طراحی تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نرم‌افزار انقلاب و مایه اقتدار انقلاب، یعنی مردم را مورد هجمه قرار دادند. ساخت قدرت در ایران اسلامی، مردمی است، اما منبع قدرت الهی است. منبع قدرت اگر الهی باشد، امیرالمؤمنین(ع) هم و حتی خود رسول‌الله(ص) هم بخواهند کار کنند، اگر مردم به صحنه نیایند، نمی‌توانند کار کنند. خداوند متعال می‌فرماید،«هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین»(انفال/۶۲).

لذا فشار دشمن در مسئله تحریف حقایق و در جنگ نرم، در واقع برای ایجاد فاصله بین مردم و ولایت، بین مردم و نظام اسلامی، بین مردم و آرمان‌ها و باورهای اسلامی است. یعنی دشمن در واقع مردم را مورد هدف قرار داده است. اگر دشمن در دهه اول انقلاب با سخت‌افزار به میدان آمده بود و با گلوله به قلب فرزندان ما می‌زد، در دهه دوم با تحریف و قلب حقایق سعی می‌کند بر عقل و فکر و هوش و قدرت محاسباتی مردم تسلط بیابد و آن را از کار بیندازد و یأس و ناامیدی تولید کند. بنابراین تحریف حقایق چند جلوه دارد. یکی تحریف حقایق به جای التزام اسلام و القای این نکته که دیگر اسلام مشکلی از ما را حل نمی‌کند و فایده ندارد. ایجاد فاصله بین مردم و ولایت و القای این نکته که تقصیر تمام مشکلات متوجه ولی است. ایجاد فاصله بین مردم و نخبگان اهل حق و القای این نکته که همه نخبگان باندهای قدرت و ثروت تشکیل داده‌اند و فساد در اینها سیستمی شده. ایجاد یأس و ناامیدی در بدنه مردم و القای این نکته که مردم از انقلاب فاصله گرفته‌اند، در حالی که این‌طور نیست. دشمن تلاش می‌کند استقامت مردم را به سستی تبدیل کند. بنابراین به نظر من هر پنج عنصر را با محوریت جنگ نرم و از کار انداختن موتور محرک انقلاب یعنی مردم را هدف گرفته‌اند. اما به نظر من در این برنامه هم شکست می‌خورند. راه چاره هم این است که در برابر جنگ نرم، قدرت نرم تولید کنیم؛ این موتور را همیشه به حرکت درآوریم و ظرفیت‌های مردم را در کنار ولایت احیا کنیم. راه چاره، پیوند عمیق و ناگسستنی بین امت و امامت و ملت و ولایت است. دشمن در دهه‌های دوم و سوم و چهارم انقلاب روی مردم کار کرد و شکست خورد.

 

*اما در فتنه ۸۸ در مورد نخبگان و خواص موفق شدند، هر چند حلقه بین مردم و رهبری ماند. اما امروز دنبال چه هدفی هستند؟

اینها هر ده سال، در سال‌های ۷۸، ۸۸ ، ۹۷ و ۹۸ هم فتنه‌هائی را راه انداختند و می‌گویند که در سال ۹۹ هم می‌خواهند کارهائی بکنند. در فتنه‌های ۷۸ و ۸۸، دشمن تصور می‌کرد که از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نتیجه گرفته‌اند و می‌خواستند با فتنه، همه چیز را از بین ببرند. پایه فتنه سیاسی، فتنه اخلاقی و اعتقادی و سست کردن ایمان و باورهای مردم است و دشمن تصور می‌کرد که در این سست کردن موفق شده است. اما در فتنه ۸۸ دیدند که موفق نشدند و شکست خوردند، چون مردم قدرت خلق ۹ دی را داشتند. ۹ دی نشانه این است که قدرت مردمی انقلاب، قدرت فعال و پویائی است. بعضی‌ها ناامیدانه می‌گفتند که نسل اول امام و نسل دوم جنگ را دیده‌اند؛ اما نسل سوم و چهارم نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند و در نتیجه در معرض شبیخون دشمن هستند، پس انقلاب تمام شد. در حالی که همین نسلی که نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند، در وقت خود حماسه‌ساز دفاع از حرم شدند و اردوهائی مثل راهیان نور و برنامه‌های معنوی‌ای که در همین مسجد جمکران برگزار می‌شوند؛ برنامه‌های محرم و صفر که امام می‌فرمایند اسلام با  همین محرم و صفر زنده است، پیوند نسل‌ها را ممکن کرده است و پیوند نسل‌ها نشان داد که دشمن در محاسباتش نسبت به ملت ایران اشتباه فاحشی کرده است. دشمن از این لحاظ که ملت را از رهبری و ولایت جدا کند شکست خورد، اما در دهه‌های سوم و چهارم تلاش کرد شبکه‌ای از مسلمانان لیبرال را درست کند. این شبکه صرفاً ربطی به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران نداشت، بلکه طراحی ایجاد شبکه مسلمانان لیبرال، یک طراحی منطقه‌ای است و اینها در تمام کشورهای عربی و اسلامی و به ویژه ایران اسلامی به دنبال نخبه‌پروری بودند. نخبه‌پروری به این معنا که اندیشه لیبرال دموکراسی و غرب‌گرائی در قالب یک اسلام لیبرال جا بیندازند و به مسلمانان لیبرال قدرت بدهند تا از طریق دموکراسی و انتخابات، قدرت را به دست بگیرند و به هنگام، به مثابه سربازان آنها عمل کنند. متأسفانه در ایران، نخبگان و خواص در مقایسه با عموم مردم، عقب ماندند و مردم پیشگام شدند و بعضی از خواص در دام طراحی دشمن افتادند. در بین خواص چند جریان ایجاد شد. گروه اول، جریان غرب‌گرا هستند که راه‌‌حل مشکلات کشور را نزدیک شدن به غرب و امریکا می‌دانند و از دو دهه قبل شعار داده بودند که انقلاب اسلامی تمام و جمهوری اسلامی آغاز شده است. می‌گویند انقلابی‌گری ضدجمهوری اسلامی است. انقلابی‌گری یعنی تندروی. به جای انقلابی‌گری باید در چهارچوب مرزهای جمهوری اسلامی عمل کنیم و به فکر منابع ملی باشیم. منافع ملی هم اقتضا می‌کند که با امریکا و همه دنیا بسازیم.

جریان دوم را من جریان نفع‌گرا می‌گذارم که در تمام جریانات سیاسی هستند و بیشتر به فکر ثروت و قدرت و پست و کرسی‌شان هستند و نه به فکر هزینه کردن برای انقلاب.

جریان سوم در بین نخبگان را من جریان محافظه‌کار می‌نامم. اینها ممکن است آدم‌های خوب و نسبت به انقلاب اسلامی مؤمن باشند و نفع‌گرا هم نباشند، اما می‌گویند احتیاط اقتضا می‌کند که با همه کار کنیم. از جمله با همان جریانی که با غرب مماشات می‌کند، چون آنها هم داخل نظام هستند و ما باید فراجناحی عمل کنیم و لذا باید آنها را هم داشته باشیم، در حالی که بخشی از جریان غرب‌گرا، فن‌سالار هستندو به ایدئولوژی اسلامی عقیده ندارند، اما بخشی از این جریان، نفوذی دشمن هستند. در فتنه ۸۸ دیدیم که برخی از اینها بلندگوی دشمن شدند. امریکا، انگلیس و امثالهم فتنه ۸۸ را پیش می‌بردند و اینها تبدیل به صدای دشمن شده بودند و سقوط کردند. عده‌ای از این نخبگان در فتنه ۸۸ امتحان خوبی پس ندادند و آسیب دیدند. اینها می‌خواستند از این طریق تأثیر خود را بر ملت بگذارند.

 

*حضرت عالی اشاره کردید که پس از فتنه ۸۸ حماسه ۹ دی خلق شد. در فتنه سال ۹۸، در آبان‌ماه بدرقه بی‌نظیر پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی اتفاق افتاد که بی‌نظیرترین بدرقه در طول تاریخ انقلاب اسلامی و یک مانور بزرگ و به مراتب برتر از ۹ دی بود و به همه دنیا نشان داد که مردم هم روحیه انقلابی‌گری دارند و هم از کسی که روحیه دینی و انقلابی دارد، این چنین تجلیل می‌کنند.

مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی، مکتب زنده انقلاب اسلامی است. مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی مکتبی است که انقلاب به واسطه آن پیروز شد و تداوم پیدا کرد و با همین مکتب هم، انقلاب ماندگار خواهد شد. مکتب حاج قاسم سلیمانی یعنی مکتب اسلام، مکتب اهل‌بیت(ع)، مکتب ولایت فقیه، مکتب عاشورا، مکتب فداکاری در راه اسلام، مکتب انتظار و مکتب حضور مردم در صحنه. حاج قاسم نماد پیوند نسل انقلابی و مؤمن و حاضر در صحنه در چهار دهه انقلاب شد.

 

*در دهه اول انقلاب، محوریت حضرت امام و در سه دهه بعد محوریت حضرت آقا را می‌بینیم. نقش‌آفرینی حضرت آقا در به وجود آمدن این شرایط را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سئوال مهمی است.

 

*خلاصۀ سخن حاج قاسم این است که اگر حضرت آقا نبود من هم نبودم.

راز ماندگاری اسلام و پاسداری از اسلام، ولایت است. اگر ولایت رسول‌الله(ص) نبود، اسلام پیروز نمی‌شد. علت این گرایش انحرافی و شکل‌گیری جریان قدرت و ثروت و فاصله گرفتن مردم از اسلام ناب، با شکل‌ گرفتن جریان انحرافی قدرت بود که اسلام را تحویل پادشاهی مطلقه معاویه دادند و دولت‌های اموی و عباسی شکل گرفتند. انقلاب اسلامی آغاز اختیار ولایت الهی در عرصه حکومت و سیاست بود و علت اینکه این شیرازه و عناصر پنجگانه از هم نپاشید، ولایت الهی است. همان شعاری که امام داده بودند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد. امام در زمان خودش در تثبیت و ماندگاری انقلاب نقش درجه یکی را ایفا کرد و ولایت و رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای «حفظه‌الله تعالی» در مدیریت انقلاب و تعمیق ریشه‌های آن و بسترسازی برای ساخت تمدن نوین انسانی برپایه خط امام و ولایت نقش فوق‌العاده‌ای را ایفا کردند. یعنی در واقع رهبری و حضرت آقا در این ۳۱ سال خط امام و ولایت فقیه را زنده کردند و به خط عمق و اصالت دادند و براساس خط امام نهضت و مقاومت را پیش بردند. اگر بخواهم با رسول‌الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مقایسه‌ای بکنم و امام و رهبری، این‌گونه خواهم گفت که زمان رسول‌الله(ص) تلاش برای تنزیل بود. تنزیل یعنی اصل تأسیس اسلام. دوران امیرالمؤمنین(ع) دوران تلاش برای اجرای اسلام در صحنه و جامعه‌پردازی بود. زمان امام دوران تأسیس و بنیانگزاری دوران تثبیت انقلاب اسلامی بود و دوران ولایت رهبری عزیز دوران دولت‌سازی، جامعه‌پردازی و دوران تمدن‌سازی و دوران تعمیق و گسترش شعاع انقلاب اسلامی بود. بر این پایه می‌بینیم که محور انقلاب اسلامی شکل گرفت و زیرساخت‌های انقلاب اسلامی، از جمله پیشرفت علمی، تحول در حوزه‌های علمیه، اقتدار بازدارنده دفاعی در مقابل دشمنان و الگوسازی برای پیشبرد نهضت برپایه پنج مرحله‌ای که فرمودند. ایشان فرمودند این انقلاب پنج مرحله را پشت سر می‌گذارد. مرحله اول خود انقلاب کردن، مرحله دوم تثبیت و نهادسازی،‌ سوم دولت‌سازی، چهارم جامعه‌پردازی، پنجم تمدن‌سازی. ما در مرحله دولت‌سازی هستیم و مراحل بعدی جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی، البته با زیرساخت پیشرفت علمی هستیم.

با اعتمادی که ایشان به نسل جوان و مؤمن و انقلابی و جهادی در صحنه دارند، کادرسازی صورت گرفته است. ان‌شاءالله با عملی شدن بیانیه گام دوم و طراحی عملیاتی شدن آن، سه مرحله خودسازی جمعی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی اسلامی در دوران ولایت حضرت آقا به سمت زمینه‌سازی برای آزادی قدس و ظهور منجی عالم بشریت، حضرت حجت‌بن‌الحسن(عج) حرکت می‌کنیم. از تشابهات دوران رهبری آقا با دوران امیرالمؤمنین(ع) یکی این است که نخبگان در صحنه نبودند، بلکه علیه امیرالمؤمنین(ع) شورش کردند. ما با شورش علیه ولایت و نظام امیرالمؤمنین(ع) روبرو بودیم، اما در دوران ولایت حضرت آقا، اگرچه در فتنه ۸۸ با شورش جمعی از نخبگان علیه جمهوریت و اسلامیت نظام روبرو بودیم، اما جمع معتنابهی از نخبگان و نیروهای مؤمن و انقلابی و پای کار در کنار رهبری آقا، پیش‌برنده اهداف و مأموریت‌های انقلاب اسلامی هستند.

 

*به نظر حضرت‌عالی اگر در خرداد سال ۶۸ فرد دیگری به جای حضرت آقا بر مسند رهبری می‌نشستند، امروز به این جایگاه عزتمند و قدرتمند در منطقه  و جهان می‌رسیدیم؟

قطعاً نه.

 

*ایشان دارای چه ویژگی‌هائی هستند که این‌طور می‌فرمایید قطعاً؟

به نظر من ولایت حضرت آقا نشانه لطف و توجه حضرت امام زمان(عج) به این انقلاب و تداوم آن است. این که موضوع رهبری شورائی به رهبری فردی تبدیل شد و اشارات حضرت امام به صلاحیت و شایستگی حضرت آقا برای رهبری پس از خودشان، از نظر من همگی لطف حضرت امام زمان«عج» است.

نکته‌ای را برایتان می‌گویم که معلوم بشود این موضوع چگونه لطف امام زمان(عج) است. بعد از اینکه امام نامه‌ای در پاسخ به صحبتی که حضرت آقا در خطبه‌های نمازجمعه درباره بحث ولایت فقیه کردند، نوشتند و در آنجا به حرف‌های ایشان پاسخ دادند. هنوز ۲۴ ساعت نگذشته بود که آقا پیش امام رفتند و گفتند منظور من این است و امام فرمودند شما جزو افراد نادری هستید که مثل خورشید می‌درخشید. عده‌ای که بعدها در فتنه سکوت کردند، آن موقع جشن گرفتند و گفتند که آقای خامنه‌ای دیگر بازنشسته سیاسی شد و باید بعد از ریاست‌جمهوری برود قم. خود ایشان هم برنامه و طراحی خاصی نداشت و منظورش این بود که به حوزه بیاید و نهایتاً موضوع دائره‌المعارف فقه شیعه و معارف اهل‌بیت(ع) را دنبال کند. واقعاً به ذهن هیچ کسی خطور نمی‌کرد که ایشان ولی‌فقیه بشود. بعد هم داستان آقای منتظری به آن سرعت اتفاق افتاد و امام مقاومت زیادی نشان دادند، آن هم به رغم اینکه عده‌ای نمی‌گذاشتند دادگاه مهدی هاشمی درست پیش برود و امام بسیار حمایت کردند. بعد نظام به اینجا رسید که مجتهدین طراز اول و در حد مرجعیت در جلسه مجلس خبرگان تمام قد از آقا حمایت کردند و بعد هم ادامه پیدا کرد. این لطف حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» به این انقلاب بود که دل‌های مجتهدین مجلس خبرگان را متوجه آقا کرد.

دوم از لحاظ شخصیتی، ایشان از شخصیتی برخوردارند که گوئی خداوند تبارک و تعالی ایشان را برای رهبری آماده کرده بود. ایشان اسلام‌شناس جامع و متفکر بزرگ اسلامی و دارای سلوک معنوی ریشه‌دار و مقید به کتاب «مراقبات» مرحوم آمیرزا جواد ملکی تبریزی، اهل تهجد و صاحب تجربه مدیریت از اول انقلاب تا دوره رهبری در دوره ریاست‌جمهوری و قبل از آن و دارای روحیه شهادت‌طلبی و فداکاری در راه اسلام و بی‌ادعائی، زهد به قدرت و زاهد به تمام معنا در برابر قدرت هستند.

 

*و مسلط بر تاریخ و جریانات تاریخی

زهد به تمام معنا در برابر قدرت به این معنا که هرگز در این میدان نبوده و نیست. موقعی که انفجار مسجد ابوذر برای ایشان پیش آمد، اولین لحظه‌ای متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانستند صحبت کنند، با خط خود نوشتند که آیا مغز و زبانم کار خواهند کرد؟ یعنی ایشان برای فداکاری برای اسلام به فکر مغز و زبانش بود و فداکار و آماده شهادت بود و همچنان هست. ایشان با عشق به امام و شهیدان زندگی کرده است و با زندگی شهیدان و وصیت‌نامه‌های آنان مأنوس است و مانند یک شهید زنده در صحنه بروز و ظهور پیدا کرده است. ایشان هرگز چیزی برای خودش نخواست و نمی‌خواهد. تقوای مالی بسیار بالا. مواظبت از اطرافیان در زمینه تقوای مالی و امکاناتی که به لحاظ مقام ولایت دراختیار آنان هست. جریان‌شناسی، رجال‌شناسی، شخصیت‌شناسی، شناخت فراز و فرودهای انقلاب اسلامی، داشتن طرح و برنامه برای پیشبرد اسلام براساس دروسی که قبل از انقلاب در مشهد داشتند که در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» چاپ شده است. این کتاب در سال ۵۳ نوشته شده. گاهی که به بخش‌هائی از این کتاب مراجعه می‌کنم، کانّه در سال ۹۹ نوشته شده است.

 

*باهمان نظام فکری است.

بله، داشتن یک نظام فکری، جریان‌شناسی، تاریخ‌شناسی، حضور در صحنه، امتحانات سخت الهی قبل و بعد از انقلاب و پیروز شدن در این امتحانات سخت الهی. دیدن زندان، شکنجه، برخورداری از قدرت تأویل و ادبیات بلند، سخنوری، شجاعت، اقتدار در اقدام، اشراف کامل بر ابعاد گوناگون ملت ایران، قوم‌شناسی، مردم‌شناسی. کسی بهتر از ایشان ملت ایران را با شخصیت‌ها و اقوام و شاکله‌های گوناگون آن نمی‌شناسد. همه اینها دست به دست هم دادند و بسترهائی را ایجاد کردند و بحمدالله براساس تکلیفی که احساس می‌کنند، این نهضت را پیش برده‌اند.

ایشان همزمان چند نقش را ایفا می‌کنند. نقش اول، اسلام‌شناس جامع، نظریه‌پرداز بزرگ اسلامی. اگر شهید مطهری، شهید صدر، آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله مصباح یزدی و… را درنظر بگیریم، نظریه‌پردازی بزرگان اسلام تئوریک بود. اما نظریه‌پردازی رهبری معطوف به اجرا و مدیریت عملی هم بود. مثلاً سیاست‌گذاری در مورد سینما و هنر، ادارات، بازار، جمعیت و در همه عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی، مردمی، خدماتی و… نظریه‌پردازی‌ها و سیاست‌گذاری‌های ایشان معطوف به اجراست.

نقش دیگر رهبری نقش مرجعیت است. امروز ایشان یک مرجع طراز اول با مقلدین بسیار در جهان اسلام است و دارند کارهای مرجعیتشان را هم پیش می‌برند. نقش دیگر نقش مربی اخلاق و سلوک معنوی و روحیه توسل، خصوصاً توسل به امام زمان«عج» و داشتن برنامه سلوکی. کسانی که به دنبال اهداف بزرگ و آفاق بلند هستند، برنامه‌های سلوک معنوی، ایمانی و انقلابی رهبری را دنبال کنند.

نقش منحصر به فرد رهبری نقش حفظ انسجام ملی و اقتدار امت اسلامی است. نقش دیگر، نقش فرماندهی کل‌قوا و هدایت نیروهای مسلح در جهت تقویت اقتدار ملی و قدرت بازدارندگی در مقابل دشمنان ملت ایران است.

نقش دیگر، نقش دشمن‌شناسی است. ایشان نه تنها فریب دشمن را نمی‌خورد، بلکه نظام محاسباتی دشمن را دگرگون می‌کند و به هم می‌ریزد و برخورداری از تفکر راهبردی. همه اینها دست به دست هم داده که رهبری در طراز و قامت مدیریت انقلاب، برای جامعه‌پردازی و ایجاد بسترهای لازم برای ساخت تمدن نوین اسلامی، انقلاب را با لطف و هدایت امام زمان«عج» پیش ببرند. اشاره کردید به توسل ایشان به حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» در فتنه ۸۸، می‌خواهم بگویم که این برنامه همیشگی ایشان است. از آقای سیدحسن نصرالله شنیدم و این را چند جا گفته‌ام که در زمانی که دشمن در کنفرانس شرم‌الشیخ در پی خلع سلاح حزب‌الله بود، اینها آمدند و با آقا ملاقات کردند و در این دیدار به ایشان گفتند که دیگر تمام شد و می‌خواهند حزب‌الله را خلع سلاح کنند و ما چه کار کنیم؟ سیدحسن نصرالله می‌گوید، آقا تبسمی کردند و فرمودند، «نه، این‌طور نمی‌شود. شما برگردید به لبنان و به امام زمان«عج» متوسل شوید. ان‌شاءالله پیروز می‌شوید.» بعد فرمودند که گاهی در اداره کشور، کار به جائی می‌رسد که به دوستان می‌گویم بیائید برویم به جمکران، زیارت امام زمان«عج»، آل‌یاسین، نماز، توسل و با دست پر به تهران برمی‌گردیم. الحمدلله خداوند یک رهبر متوسل به امام زمان«عج» به ما عنایت کرده است. امام هم چنین روحیه ای داشت و می‌فرمود، «انتظار فجر انتظار قدرت اسلام است. این مملکت، مملکت امام زمان«عج» است.» رهبری هم ارتباط معنوی و توسلاتش به امام زمان«عج» فوق‌العاده است. خصوصاً این دعائی که ایشان به حزب‌الله هم توصیه کرده بودند. دعائی است که مرحوم آیت‌الله بهجت و مرحوم آقای کشمیری از آقای قاضی بزرگ به عنوان دعای امام زمان«عج» در مشکلات و سختی‌ها نقل می‌کردند. حضرت آقا بارها برای حل مشکلات کشور و امت اسلامی به این دعا توسل کرده‌اند، «یَا مَنْ إِذَا تضایقت الْأُمُورِ فَتَحَ لَنَا بَاباً لَمْ‏ تَذْهَبُ‏ إِلَیْهِ‏ الْأَوْهَامُ‏ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لأموری المتضایقه بَاباً لَمْ یَذْهَبْ إِلَیْهِ وَهْمٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین».(۲) و ما خدا را بر نعمت وجود حضرت آقا شاکریم و دعا می‌کنیم که خدا عمر با عزت تا ظهور حضرت به ایشان عنایت بفرماید.

 

*با تمام این ویژگی‌هائی که شما درباره رهبریِ بیش از سی‌سال حضرت آقا بیان کردید، در جلسه‌ای که نخبگان علوم انسانی به حضور ایشان رسیدند، مطلبی با این مضمون فرمودند: «به نظر من الان هم هرچه ما داریم پیش میرویم، ضرب دست امام است. ایشان آنچنان این گوی را محکم پرتاب کرده، که حالا حالاها امثال بنده باید دنبالش بدویم».(۲) یعنی پس از سی و یک سال رهبری، باز متواضعانه چنین تعبیری از امام دارند.

عرض کردم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خط امام را زنده و در صحنه مدیریت، اجرائی و به بشریت ثابت کردند که قرن حاضر، قرن و عصر امام خمینی(ره) و عصر تجلی قدرت اهل‌بیت(ع) و ان‌شاءالله عصر ظهور امام زمان«عج» است. ایشان خود را پیرو محض حضرت امام به عنوان عبد خدا و یک مجاهد و دلیل راه می‌داند. سی و یک سال است که ایشان در روز ۱۴ خرداد درباره امام صحبت می‌کنند و هر بار هم صحبت‌هایشان متناسب با شرایط انقلاب است. ایشان خط امام را به دست گرفت و پیش برد. بعضی‌ها خودشان را در مقابل خط امام مجتهد دانستند و لذا از امام و خط امام عبور کردند و هیچ ابائی ندارند که بگویند دوره امام گذشته است!. اما آقا از همان اول فرمودند که امام خورشیدی تابناک است و این انقلاب بدون امام در هیچ جای جهان شناخته شده نیست و پای این سخن ایستادند.

 

*و سخن آخر؟

با اینکه ایشان از هر جهت الان قدرت اول است، این جمله‌ای که گفتم زاهد در قدرت، انگار که کاملاً یک انسان معمولی هستند.

*با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص: ۳۶۵

۲٫ . https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=18453

10اکتبر/20

حسرت محرومیت‌های جبران ‌ناشدنی

عبّاد بصری به زهد شهره بود و زندگی‌اش بر مدار نامش می‌چرخید و تلاش می‌کرد سری در میان زاهدان برافرازد؛ لیکن از مشی پارسایان فرسنگ‌ها دور بود. رسم پارسایی در گرو انس با زینت عابدین و تأسی به سیره و سخن ایشان بود که عباد با این ویژگی بیگانه بود؛. خود بسنده راه می‌پیمود و با خطر گمراهی در ظلمات فرارو ناآشنا بود.

به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

در موسم حجی، عباد با امام سجاد(ع) روبرو شد. خودی نشان داد و ادای اهل خرد را در آورد و لب به سخن گشود و گفت: «جهاد و سختی‌هایش را رها کرده‌ای و در پی حج آمده‌ای که کار آسانی است؟» و برای «اظهار فضل» این آیه را نیز برای امام خواند: « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون»(۱)

عباد بصری که همچون عالمان دین فروش،‌ دل در گرو سلطنت مروانیان داشت، حجت الهی را به چرایی به‌جای آوردن حج و دوری از جهاد‌ عتاب کرد. امام نیز با رهنمون او به آیه بعد،‌ به این نکته اشارت فرمود که: «نه هر پیکاری جهاد است و نه هر حاکمی،‌ خلیفه الهی.»

کی از اینجا بوی خلد آید تو را

بو ز موضع جو اگر باید تو را

«مولانا»

امام سجاد(ع) فرمود: «دنباله این آیه را بلدی؟» عباد گفت : «آری!» امام فرمود: «ادامه آیه را بخوان.» او نیز خواند: « التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه»(۲)

امام فرمود: «هر وقت که توبه کنندگان، خداپرستان، حمد و شکر نعمت‌گزاران، روزه‌داران، نماز با خضوع‌گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان و نگهبانان حدود الهی‌ بر مسند حکومت تکیه زدند، من نیز زیر پرچم آنها قرار خواهم گرفت و در میدان کارزار جهاد خواهم کرد. امروز روز جهاد نیست. اگر آنان بودند هر آینه جهاد را بر حج مقدم می‌داشتم.»(۳)

حکومت دینی با حاکمان الهی معنا می‌یابد و سوگمندانه امت اسلام در همان سده نخست به اجبار و شاید هم به اختیار، از نعمت حاکمیت حجت خدا محروم شدند. بی‌شک هر غاصب خلافت و تکیه زننده بر مسند حکومت،‌ که بر دوری از خط کشی‌های اسلام اصرار دارد، حاکم دینی نیست.‌ افسوس از این محرومیت‌های غیرقابل جبران.

******

امام سجاد (ع)‌ از نعمت وجود امام یاد می‌کند و همین جهت‌گیری را می‌توان در فرازهای مختلف صحیفه سجادیه پی گرفت.

امام ‌در مهم‌ترین فراز از دعای عرفه پس از ستایش الهی، درود بر پیامبر«ص» و خاندان پاک ایشان«ع» ضمن تاکید بر صلوات همگانی و پیوسته و گسترده،‌ به این نکته مهم که گواه پیشوایی مستمر عترت(ع) و راهنمایی آنان به سمت حقیقت است، اشاره می‌کنند:

«خداوندا! درود فرست بر پاکیزه‌ترین از اهل بیت او«ع» که ایشان را برای اجرای فرمان خود انتخاب کردی و آنان را گنجینه‌داران علم و حافظان دین و خلفای خود در زمین و حجت‌ خویش بر بندگانت قرار دادی و به اراده خود ایشان را از پلیدی‌ها پاک کردی و آنان را چنان آفریدی که وسیله‌ رسیدن به تو و راه در آمدن به بهشت تو باشند.»

امام سجاد (ع)‌ در فرازی از دعای ۴۷ صحیفه به نقش محوری رهبری و زعامت ائمه اطهار (ع) اشاره می‌کنند:

«خداوندا! تو در هر زمان دینت را به سبب رهبری بر حق تأیید کردی و او را نشانه‌ای برای بندگانت و مشعلی فروزان در شهرهایت به پا داشتی. پس از آنکه ریسمان او را به ریسمان خود وصل کردی و او را سبب دستیابی به رضای خود ساختی و طاعتش را بر همه واجب کردی و از نافرمانی‌اش بیم دادی و به اطاعت دستوراتش و باز ایستادن از نواهی‌اش و پیشی نجستن بر او و واپس نماندن از حضرتش فرمان دادی، پس او پناه پناهندگان و ملجأ اهل ایمان و دستاویز چنگ زنندگان و جمال جهانیان است.»

امام سجاد(ع) پس از اشاره به سپاس از نعمت وجود امام،‌ نقش اثربخش حجت خدا در عینیت بخشیدن به احکام و حدود الهی و احیای دوباره نشانه‌های دین را بیان می‌دارد و می‌فرماید:

«وَ أَقِم بِهِ کتَابَک وَ حُدُودَک وَ شَرَائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک -صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ-، وَ أَحْی بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِک، وَ اجلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَورِ عَن طَرِیقَتِک و أَزِل بِهِ النَّاکبِینَ عَنْ صِرَاطِک، وَ امحَق بِهِ بُغَاهَ قَصدِک عِوَجاً : به دست او کتاب و احکام و راه‌های هدایت خود و سنت‌های پیامبر خود را که درودهای تو ای خدا بر او و خاندانش باد، بر پای دار و آ‌ن نشانه‌های دینت را که ستمگران میر‌انده‌اند‌،‌ دوباره زنده ساز و گرد و غبار ستم را از جاده شریعت خود بزدای و به یُمن وجود او منحرفان از دین خود را از میان بردار و آنان را که راه مستقیم تو را کج می‌خواهند،‌ نیست گردان.»

امید است نظام اسلامی ما زمینه‌های تحقق نهایی این وعده الهی را در عصر حضور حضرت ولی‌عصر(عج)‌ محقق سازد و همه پیشگامان و خادمان مخلص انقلاب مصداقی برای این فراز این دعای ۴۷ باشند: «وَ هَب لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ».

پی‌نوشت‌ها:

۱و۲٫ سوره توبه،‌ آیات ۱۱۱ و ۱۱۲٫

۳٫کلینی ،‌ الکافی، ج ۵ ، ص۲۲.

10اکتبر/20

اربعین، بیعت دوباره با عاشورا

به یاد کربلا، دل‌ها غمین است

دلا! خون گریه کن، چون اربعین است

مرام شیعه در خون ریشه دارد

بقای دین، رهینِ اربعین است

سراسر اربعین در اربعین است(۱)

***

شمیم یاد عاشورا و کربلا و نام حسین(ع) جان‌ها را صفا می‌بخشد و به زندگی‌ها شور و معنا می‌دهد. چه زیبا سروده‌اند که:

پیچیده شمیمت همه‌جا ای تن بی‌سر

چون شیشه‌ عطری که درش گم شده باشد

باز هم اربعین است و تکرار درس‌های عاشورا.

باز هم در اربعین، پرچم عزای حسینی را برمی‌افرازیم و با پای دل به زیارت کربلا می‌رویم و یاد حماسه و شهادت و عدالت و شجاعت را زنده می‌داریم.

مکتب عاشورا برای تشنگان حقیقت، سیراب کنندۀ جان است و الهام‌بخش ایمان.

قرن‌ها از آن واقعه‌ سرخ می‌گذرد.

اما… هنوز هم در جان ما علقمۀ عطش جاری است و ما همچنان تشنۀ فراتیم و جانمان با نوای عاشورا دمساز است و اربعین، نقش عاشورا را در دل‌ها بازنگاری می‌کند.

دل‌های ما یک «حسینیۀ»‌ پرشور است و خانه‌های‌مان «تلّ زینبیه».

در حسینیۀ دل‌های‌مان، مرغ‌های محبت سینه می‌زنند و اشک‌های یتیم، در خرابۀ چشمان ما بی‌قراری می‌کنند.

سینه‌های ما، تکیه‌ای قدیمی است که با کتیبه‌های اشعار محتشم سیه‌پوش است. در آن با کلید «یاحسین» باز و زمین آن، با اشک و مژگان چشم، آب و جارو می‌شود.

گرچه در عصر غربت عاشورا و اربعین به سر می‌بریم،

گرچه گرفتار بُعد منزل، شده‌ایم،

گرچه فرصت عرض ارادت از نزدیک، فراهم نیست،

ولی آتش عشق حسینی در سینه‌ها خاموشی ندارد. ما دل‌های خود را «وقف اباعبدالله» کرده‌ایم.

اباعبدالله(ع) این وقف‌نامه را امضا کرده‌اند و ما هزاران شاهد بر این مدعا داریم.

همین که شوق کربلا در دل و شور شهادت در سر داریم.

همین که هیچ روزی بی یاد ایشان بر ما نمی‌گذرد و هیچ مجلس و محفلی بدون سلام بر حسین(ع) شکل نمی‌گیرد،

همین که «زیارت عاشورا» ترجیع‌بند سرود زندگی‌ ما در شب و روز است،

همین که تربت ایشان، زینت سجاده‌ها و تسبیح‌های ماست،

همین که اشک عزای حسین«ع»، شست‌وشو دهندۀ چشم و چهرۀ گنهکار ماست،

همین که از آغاز محرم تا پایان ماه صفر و در ایام اربعین، برای اباعبدالله«ع» عزاداری می‌کنیم،

همین که جبهه‌های‌مان به یاد ایشان گرم بود،

همین که مدافعان حرم، در پاسداری از خیمه‌های حریّت و غیرت و حرمت آل‌الله، جانفشانی می‌کنند،

همین که دلباختگان سیدالشهدا«ع» ندای «هَل مِن ناصرٍ» ایشان را در سراسر گیتی پاسخ می‌دهند،

همین که «حُبُّ الحُسین یَجمَعَنا» شعار ماست،

اینها همه گواه آن عشق و ارادت و تولا و دلدادگی‌اند.

ما درس‌های عاشورا را در اربعین تکرار و مرور می‌کنیم.

درسی که از عاشورا آموخته‌ایم این است:

قربانی راه دین، فرزند و پدر کردیم

ما نمک‌پروردۀ سفره حسینیم.

مثل جابر و عطیه، اربعین وی را ارج می‌نهیم.

اگر راه باز باشد، قدم به قدم، سوی حرم می‌آییم تا اربعین در کربلا باشیم.

و… اگر راه بسته باشد، از راه دل می‌آییم که از کودکی گفته‌ایم که:

«بُعد منزل نبود در سفر روحانی»

کوی جانان را که صد کوه و بیابان در ره است

رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام بود

اربعین، عشق عاشورایی ما را زنده‌تر می‌کند.

صبح‌ها وقتی سفرۀ دعا و عزا گشوده می‌شود. دل و روحمان گرسنه و تشنۀ محبت می‌شود.

ابتدا، چند مشت «آب بیداری» به صورت جان می‌زنیم تا خواب غفلت را بشکنیم.

«زیارت‌نامه» را که می‌بینیم، چشممان آب می‌افتد.

«اَلسَّلامُ عَلَیک» را که می‌شنویم، بوی خوش کربلا به مشاممان می‌رسد، بُغض عاشورایی راه گلوی‌مان را می‌بندد. هوای دلمان ابری و آسمان دیدگانمان بارانی می‌شود.

باران اشک، ما را تا دریای کرامت اماممان پیش می‌برد.

به قول «حسان»:

«تا که نامت می‌برم، از دیده آب آید برون»

ما هر روز، جرعه جرعه زیارت عاشورا می‌نوشیم و سر سفرۀ توسل «ولایت» را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می‌گذاریم و آماده می‌شویم تا در چهلمین روز شهادت، پای سفره «زیارت اربعین» بنشینیم و سیراب شویم.

غذای ما از عطای حسین«ع» است.

الحمدلله…

قدر این نعمت را می‌دانیم.

در این خشکسالی دل و قحطی عشق و کساد بازار عاطفه و گسستن رابطه‌ها و رواج فاصله‌ها، باز هم شاکریم که نم‌نم باران اشک و نسیم «حُبُّ الحُسین»، غنیمتی است که رواق چشمان ما را آینه‌کاری می‌کند.

خدا کند که همیشه تشنۀ چشمۀ کربلا و نهر علقمه باشیم.

امروز، بر سردر دل‌های ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته است:

«اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبدِالله»

این پرچم، در یمن، لبنان و عراق و سوریه و غزه هم برافراشته است.

سینه‌زنان حسینی، در خیابان‌های آمریکا و انگلیس هم این محبت عمیق را به رخ جهان بیگانه از محبت و عدالت می‌کشند.

اربعین، تجدید میثاق با عاشوراست.

ای حسین«ع»! ای قهرمان همیشگی تاریخ! ای خون خدا! ما نخواهیم گذاشت شور عاشورا سرد و خاموش شود.

آنانکه می‌کوشند تو را از ما بگیرند و ما را با تو غریبه کنند، آب در هاون می‌کوبند.

جاودانگی تو را خدا تضمین کرده است.

اربعین برگی از کتاب جاودانگی توست. ما نیز در این زمینه تکلیف داریم، تکلیفی تاریخی، بزرگ و اثرگذار.

آموزۀ بزرگداشت چنین روزها و مناسبت‌هایی از توصیه‌های اکید اولیای دین و علمای مکتب است.

امام خمینی «ره» فرمود:

«این روزهای بزرگ را بزرگ بشمارید و اربعین‌ها، عاشوراها و امثال اینها را بزرگ بشمارید. اسلام این‌قدر برای وحدت کلمه تبلیغ و عمل کرده است، یعنی روزهایی را پیش آورده است که با خود این روزها و انگیزۀ این روزها تحکیم وحدت می‌شود، مثل عاشورا و اربعین.»(۲)

توصیه‌ای هم که بر خواندن «زیارت اربعین» شده است، برای تکریم همین روز است. در مضامین زیارت اربعین، مقوله‌هایی چون ترسیم سیمای امام حسین(ع) و ویژگی‌های شخصیت ایشان، فلسفه‌ قیام امام، شناخت چهرۀ مخالفان، فرهنگ جهاد و شهادت، تبرّی از دشمنان، پیوند امام با خط رسالت، حیات سعادتمندانه و عزتمندانه، بیزاری از ستمگران و هم‌خطّان و هم جبهه‌ای‌های آنان و اعلام صریح مواضع نسبت به حق و باطل… دیده می‌شود. اینها اصول خط ولایت شیعی و جوهرۀ ناب دین خدا هستند. در سایه‌ عاشوراها و اربعین‌هاست که درخت ایمان آبیاری می‌شود و «شجرۀ طیبه» اهل‌بیت«ع» و ولایت آنان، در سراسر جهان بال و پر می‌گستراند.

باشد که «راه اربعین»، یادآور «خطّ عاشورا» باشد

و کربلا راه ما را به کعبۀ توحید و روضۀ نبوی متصل سازد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- از نویسنده.

۲- صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۲۶۶ و ۲۶۲٫

 

10اکتبر/20

«امیرالمومنین» لقب اختصاصی مولا علی(علیه‌السلام)

جامع‌ترین متن امام علی‌شناسی زیارت حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز عید غدیر است. این سلسله مقالات در پی «امام‌ علی‌شناسی» در شعاع این زیارت است. اینک شرح فرازهایی دیگر از این زیارت بلند.

السلام علیک یا امیرالمؤمنین«ع»

سلام و درود بر حضرتت ای امیرمؤمنان«ع»

 

امیرالمومنین

امیرالمؤمنین لقب اختصاصی حضرت مولی علی«ع» و فقط از آنِ اوست. نه کسی قبل از او و نه کسی بعد از او مجاز به این لقب نیست. این لقب را خداوند برای او برگزیده است. در روایتی از قول جابر نقل شده است که از امام باقر(ع) پرسیدم: «لم سمّی امیرالمؤمنین؟: چرا امیرالمؤمنین«ع» به این نام نامیده شد؟ قال الله سماه؛(۱) حضرت فرمود خدا این لقب را به او داد.»

و پیامبر اکرم«ص» مکرّر ایشان را به این لقب خواندند.(۲)

این لقب اختصاصی اوست و خداوند اجازه نداده بر غیر او اطلاق شد.

«فما سمیت بهذا احداً قبله و لاسمّی بهذا احداً بعده…؛(۳) هیچ‌کس را قبل از او به این لقب ننامیدم و هیچ‌کس را بعد از او به این لقب نخواهم نامید.»

در روایتی آمده است که شخصی وارد بر امام صادق(ع) شد و به حضرت چنین سلام کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین!» امام صادق ایستاد و فرمود: «آرام! این اسمی است که جز زیبنده امیرمؤمنان«ع» نیست. خداوند این لقب را به او داده و هیچ‌ کس دیگری را به این لقب نخوانده است.» راوی ‌پرسید: «آخرین حجت الهی به چه نامی خوانده می‌شود؟» حضرت فرمود: «السلام علیک یا بقیه‌الله! السلام علیک یابن رسول‌الله!»(۴)

و این‌که در بعضی از متون تاریخی از زبان برخی از امامان آمده که خلیفه‌ جور را «امیرالمؤمنین» نامیده‌اند یا جعلی است و راوی درباری از پیش خود گفته است و یا امام تقیه کرده است.

این لقب که مدال افتخار امیرمؤمنان علی«ع» است بیانگر یک واقعیت بیرونی است، زیرا ایشان در قله‌ ایمان قرار دارد و ارزش‌های والای وجودی امیرمؤمنان«ع» ایشان را زیبنده این لقب شایسته ساخته است.

 

 سیدالوصیین: برترین وصی

او آقای اوصیاست. از روایات استفاده می‌شود که هر پیامبری وصی و وارثی داشته است.(۵) وصی جناب آدم«ع» «شیث»، هدیه خداوند به جناب آدم بوده است.(۶) وصی جناب نوح«ع» «سام» بود که ایشان میراث علم و نبوت را برای او باقی گذاشت.(۷)

وصی جناب موسی«ع» «یوشع‌بن نون» بود.(۸)

وصی جناب عیسی«ع» «شمعون‌بن حمون صفا» بود.(۹)

بنابراین، این یک رویه ثابت و منش انبیای الهی بوده است که برای آینده برنامه‌ریزی داشته باشند و بدیهی است پیامبری که دین او خاتم ادیان است و او خاتم‌النبیین«ص» است، به فکر وصی باشد و چه کسی برای وصایت آن پیامبر بزرگ شایسته‌تر از امیرمؤمنان، علی‌بن ابی‌طالب«ع»؟ پیامبر گرامی فرمودند: «وصیی علی‌بن ابی‌طالب؛» (۱۰) وصی من علی‌بن ابی‌طالب«ع» است. این وصایت گزینه خداوند بوده است. درخواست نبی اکرم«ص» بود که امیرالمؤمنین علی«ع» وصی ایشان باشد و خداوند هم پذیرفت.(۱۱)

او بهترین اوصیاست.(۱۲) همچنانکه پیامبر«ص» سیدالانبیا، یعنی آقای انبیاء هستند؛ حضرت مولی علی«ع» نیز سید و آقای اوصیاست.(۱۳) لذا همان ‌گونه که باید از پیامبر«ص» اطاعت کرد، باید مطیع وصی هم بود. حضرت امام صادق«ع» فرمود: «اشرک بین الاوصیاء و الرسل فی الطاعه؛»(۱۴) همان‌ گونه که باید از رسولان اطاعت کرد، باید از اوصیا هم اطاعت کرد.

 

میراث‌دار علم انبیاء

«و وارث علم النبیین، وارث علم انبیا. همه دانش و علوم پیامبران به امیرالمؤمنین علی«ع» به ارث رسیده است.»

ارث مالی است که از دیگری به انسان می‌رسد. اینجا سخن از ارث علم است. هر آنچه انبیای خداوند داشتند به حضرت مولی علی«ع» رسید. حضرت فرمود: «سلونی عن اسرار الغیب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین(۱۵): از اسرار غیب از من بپرسید که من وارث علوم انبیا و فرستادگان خدایم.»

همین ارث را حضرت امیرمؤمنان علی«ع» از پیامبر اکرم«ص» دارد و حضرت فرمودند: «…وَ هُوَ وَلِیُّ الأَمرِ بَعدِی وَ وَارِثُ عِلمِی وَ حِکمَتِی وَ سِرِّی وَ عَلَانِیَتِی وَ مَا ورثه النبیّونَ قبلی و؛(۱۶) علی وارث علم و حکمت و سرّ و آشکار من و هرآن چیزی است که از پیامبران قبلی«ع» به من به ارث رسیده است.»

 

امام علی«ع» ولی خدا

«و ولی رب العالمین: او ولی پروردگار عالم است.»

ولایت معانی گسترده دارد، ولی در این جمله سخن از ولایت ویژه‌ خداوند به امیرمؤمنان علی«ع» است. در اینجا معنای «ولی رب‌العالمین» را در تفسیر اولیا می‌بینیم. وقتی خداوند می‌خواهد که ما به نظاره ولی واقعی حق بنشینیم، می‌فرماید به علی بنگرید. « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون(۱۷): آگاه باشید که قطعاً بر اولیاى خدا نه ترسى است ونه اندوهی.

 

سیمای اولیای خدا در کلام پیامبر«ص» و مولا علی«ع»: 

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «… إنَّ أولیاءَ اللّه ِسَکَتوا فکانَ سُکوتُهُم ذِکرا ، و نَظَرُوا فکانَ نَظَرُهُم عِبرَهً ، و نَطَقُوا فکانَ نُطقُهُم حِکمَهً  وَ مَشّوا فَکانَ مَشیَهُم بَینَ النّاسَ بَرِکَه…؛(۱۸) همانا دوستان خدا وقتی خاموشی می‌گزینند سکوتشان ذکر است و آنگاه که می‌نگرند نگاهشان عبرت است و آنگاه که سخن می‌گویند سخنشان حکمت است و آنگاه که در میان مردم راه می‌روند راه‌ رفتنشان بین مردم برکت است…»

در سخنی امیرمؤمنان علی«ع» اولیاءالله را چنین می‌ستاید:

« إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ …(۱۹): همانا تقوا، دوستان خدا را از حرام‌های او بازداشت و ترس از او را با دل‌هایشان پیوند داد.»

دروازه ورودی اولیای خداوند به بهشت، جهاد در راه خداست.

« فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ…(۲۰): همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوست خاص خود گشوده است…»

سخن از اولیای خدا مبسوط است و صاحب این قلم در پی تحریر آن نیست. فقط در پی آنم که بگویم علی ولی رب‌العالمین است. چون همه این ویژگی‌ها را یکجا در این بزرگ می‌توان دید. پس سلام و درود بیکران بر او.

 

امام علی«ع» رهبر

«مولائی و مولی المؤمنین: سلام بر تو که مولای من و مولای مؤمنان هستی.»

این جمله کلیدواژه حدیث غدیر و به معنای «رهبر» است. همه شواهد عقلی و نقلی گویای این حقیقت‌اند، به گونه‌ای که برای انسان منصف تردیدی باقی نمی‌ماند.

  1. مقدماتی و مؤخراتی که پیامبر«ص» برای ابلاغ این امر خطیر پی گرفت.
  2. نزول آیه ۳ سوره مائده: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا ….: امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاویدان شما پذیرفتم.»

آیه قبل از نصب مولی علی«ع» این است که: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین(۲۱): ای پیامبر«ص»! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.»

بی‌تردید شأن نزول این دو آیه عید غدیر خم و تثبیت ولایت مولا علی«ع» است.

  1. محتوای خطبه غدیر سخن از ولایت و رهبری مولا علی«ع» دارد.
  2. عمامه خود را که نامش «سحاب» بود همانند تاج بر سر ایشان گذاردند.
  3. به همه دستور دادند که به ایشان به عنوان امیرالمؤمنین«ع» سلام کنند.
  4. رهبری مولا علی«ع» را به او تبریک گفتند.
  5. شعرا از رهبری مولا علی«ع» گفتند و شعرها سرودند که مهم‌ترین آن‌ها شعر حسان‌بن ثابت بود.
  6. همگان اعتراف داشتند که لباس رهبری امت بر قامت مولا«ع» زیبنده است.
  7. بعد از آن بارها مولا علی«ع» از آنها خواست که این صحنه را شهادت دهند و شهادت دادند.

و شواهد دیگر که در شرحشان کتاب ارزشمند «الغدیر» کافی است.

در کتاب‌هایی که از مولی علی«ع» سخن گفته‌اند، فصلی به این موضوع تخصیص داده شده است. امیرمؤمنان«ع» بحق، مولای مؤمنان است پس سلام و درود خداوند همراه برکاتش بر او باد و رحمه الله برکاته.

 

 

امام علی«ع» امین خداوند

آنگاه بار دیگر از امیرمؤمنان«ع» به عنوان مولی یاد شده است.

«السَّلامُ عَلَیک یا مولایَ یا اَمیرَالمؤمِنین«ع»: سلام بر تو ای مولای من ای امیرمؤمنان«ع». آنگاه حضرت را با صفت «اَمینُ الله فی اَرضِه» می‌خواند. ما در فصل اول این زیارت که توصیف نبی اکرم«ص» بود، آنگاه که از حضرت«ع» به عنوان «اَمینَ الله عَلی وَحیه وَ عَزائِم اَمره» یاد شد از این ویژگی گفتیم. مولا علی«ع» امین خداوند در خلق اوست. «امین» در این توصیف تنها امانت ظاهری که در گویش‌های عمومی از آن یاد می‌کنیم نیست، بلکه فراتر از آن و همان است که در آیه ۷۲ سوره احزاب آمده است:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا «۷۲»: ما آن امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم. آنها از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند پس انسان آن را بر دوش گرفت که او ظالم و جاهل است.»

این امانت چیست؟ مفسران در این عرصه داد سخن داده و احتمالات فراوانی را مطرح کرده‌اند.(۲۲) هر احتمالی که باشد مصداق بارز « وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان» امیرالمؤمنین علی و اولاد معصوم او«ع» هستند. اینها به‌حق بار امانت را کشیدند، اما نوع انسان‌ها ناسپاسانه و نابه‌حق آن را به دوش نکشیدند و رفتاری نابخردانه داشتند. لذا می‌توان گفت که مقصود از امانت همان ولایت الهیه است که عبارت است از کمالی که از ناحیه اعتقاد حق و عمل صالح و سلوک صراط مستقیم به دست می‌آید. به این ترتیب «اَلسّلامُ عَلَیک یا اَمینَ الله فی اَرضِه» معنایی گسترده‌تر از آن معنای عامیانه می‌یابد.

 

امام علی«ع» سفیر خداوند

«و یا سَفیره فی خَلقِه؛ سلام بر تو ای سفیر پروردگار در میان مردم.»

«سفیر» به معنای فرستاده و پیام‌آور است. سفیر در عرف سیاسی هم برگرفته از همین معنای عام و به معنای عالی‌رتبه‌ترین نماینده یک کشور مقیم در کشور دیگر و نیز به معنای فرستاده رسمی دولت یک کشور به کشور دیگر برای انجام دادن مأموریتی ویژه است.(۲۳)

امیرالمؤمنین«ع» سفیر و پیام‌آور خداوند است. ایشان نبی و رسول نیست، لکن ابلاغ‌کننده همان پیامی است که انبیا و به‌ویژه نبی اکرم«ص» از سوی خداوند آوردند. ویژگی‌های پیام‌آوران الهی عبارتند از: خشیت از خداوند و فقط برای او حریم قائل بودن و شجاعت (احزاب/۳۹) صبوری و استقامت (احقاف/۳۵ و… و… شوری ۱۵ و…) دلسوزی (اعراف/۶۸ و…) رفق و سازگاری با مردم (آل عمران/۱۵۹) تواضع (شعرا/۲۱۵) عشق به مردم (توبه/۱۲۸) اخلاص، صداقت، ادب و… اینها بخشی از ویژگی‌های پیام‌آوران خداوند برای بشریت است که تمام و کمال در حضرت مولی علی«ع» وجود داشتند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۴۱۲؛ حدیث ۴ نیز ر.ک الفضائل ابن شاذان، ص ۸۹، ینابیع الموده، ج ۲، ص ۳۷۹، ح ۸۰۲،

۲-  تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۲۳؛ الاعتقادات، ص ۸۶، حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۶۳؛ ارشاد، ص ۴۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۳؛ امالی صدوق، ص ۳۷۴ و… و…

۳- امالی شیخ طوسی، ص ۲۹۵، ح ۵۷۸٫

۴- تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۷۶، ح ۲۷۴؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۳۳۱، ح ۷۰٫

۵- تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۵۲٫

۶- من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۵٫

۷- کافی، ج ۸، ص ۲۸۵٫

۸- کافی، ج ۸، ص ۱۱۷٫

۹- من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۶٫

۱۰- من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۷۵، ح ۳۳۶۵٫

۱۱- امالی شیخ طوسی، ص ۲۷۵، ح ۳۲۲٫

۱۲- امالی شیخ طوسی، ص ۱۷۶، ح ۱۶۱٫

۱۳- التوحید، ص ۳۹۹٫

۱۴- کافی، ج ۱، ص ۱۸۹٫

۱۵- ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۱۳٫

۱۶- خصائص‌الائمه، ص ۷۵٫

۱۷- سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳٫

۱۸- الکافی، ج ۲، ص ۲۳۸٫

۱۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴٫

۲۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۷٫

۲۱- سوره مائده، آیه ۶۷٫

۲۲- تفسیر المیزان، ج ۱۶، ذیل آیه.

۲۳- فرهنگ سخن، ج ۵، ص ۴۲۰۱٫

10اکتبر/20

ماه تزکیه و مجاهده در راه خدا

اهمیت ماه محرم

ماه محرم، ماه تزکیه و مجاهده‌ در راه خداست. به این مناسبت، فرمایشی را که جناب ابن‌‌شبیب از حضرت رضا(ع) نقل کرده است می‌خوانیم.

«قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَاسلام‌الله‌علیه فِی أَوَّلِ یوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ»(۱):در اول ماه محرم به محضر امام رضا(ع) وارد شدم. حضرت ابتدا درباره‌ روزه‌ روز اول ماه محرم مطالبی گفتند و سپس فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیهِ فِیمَا مَضَی یحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِه: در جاهلیت که بسیاری‌ از مردم در توحش بودند، از آنها توقع نبود که مراعات امور اخلاقی و کرامتی انسان را بکنند. با این حال ماه محرم که می‌شد، آنها ظلم کردن و جنگ و جدال را بر خود حرام می‌کردند.

«فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَهَ نَبِیهَا صلی‌الله‌علیه‌وآله لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً: ولی این امت، حرمت این ماه و نیز حرمت پیامبرش«ص» را رعایت نکردند و فرزندان او را در این ماه کشتند و زنان او را به اسیری گرفتند و اموال او را به تاراج بردند.»

هشدار عجیبی است که اگر بشر از جاهلیت ظاهری هم بیرون بیاید، ممکن است در‌ جاهلیتی اعظم و در تاریکی بزرگ‌تری قرار بگیرد.

 

عامل تداوم عاشورا

اگر هدایت‌های ‌الهی، تذکر و توجه ‌دادن ‌نباشد، وضعی شبیه به عاشورا‌ ‌پیش ‌می‌آید. تازه اینها به عصر پیامبر«ص» نزدیک بودند و آن معجزات و واقعیت‌ها را به چشم خود دیده بودند، اما انحراف پیدا کردند.

حضرت رضا«ع» عناصری را بیان می‌کنند که ممزوجی از عقلانیت و عاطفه هستند، هم پشتوانه‌ عقلانی و برهانی و استدلالی و هم پشتوانه‌ عاطفی و احساسی دارند و با جمع بین دو امر، این واقعه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود و همیشه در اذهان زنده می‌ماند. در این دانشگاه همیشه باز است و شاگردان آن تعلیم می‌بینند.

سپس حضرت رضا«ع» درباره‌ حماسه‌ عاشورای حضرت سیدالشهدا و اولاد و اصحاب و بازماندگان آن بزرگوار«ع» که این حماسه‌ عجیب را آفریدند، به سه نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ: اگر اشکت جاری شد، فوراً این گریه را به مسئله‌ سید‌الشهدا«ع» منصرف کن.»

قهراً مراد از «بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ»؛ یعنی امور دنیایی، نه گریه از خوف خدا.

«إِن کُنْتَ بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ فَابکِ لِلْحُسَینِ بنِ عَلِی بنِ أَبِی‌طَالِبٍ(ع) فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ‌أَهْلِ‌بَیتِهِ ثَمَانِیهَ‌عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُم فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَد نَزَلَ إِلَی الأَرضِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ أَربَعَهُ آلَافٍ لِنُصْرِتهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنْ یقُومَ الْقَائِمُ‌صلوات‌الله‌علیه فَیکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یا لَثَارَاتِ الْحُسَین: اگر خواستی گریه کنی، بر حسین‌بن علی بن ابی‌طالب«ع» گریه کن که همانند سر او را بریدند و  هجده مرد از خاندانش که هیچ‌کس در زمین با آنها برابری نمی‌کرد، همراه ایشان کشته شدند. آسمان‌ و زمین‌ برای شهادت او گریستند و چهار هزار فرشته از آسمان به زمین فرود آمدند تا ایشان را یاری کنند، ولی بعد از شهادتش به زمین رسیدند. از این‌رو، تا روز قیام حضرت قائم«عج»، ژولیده و غبارآلود در کنار قبر او اقامت دارند و هنگام قیام آن حضرت، از یاوران ایشان خواهند بود و شعار آنان «یا لثارات الحسین» است.

انسان وقتی که در اوج امری عاطفی قرار می‌گیرد و مثلاً فرزندی را از دست می‌دهد یا مشکلی برایش پیش می‌آید به‌قدری متأثر می‌شود که به گریه می‌افتد. حضرت رضا«ع» می‌فرمایند همه‌ این موارد را برگردان و گریه‌ات را متوجه سید الشهدا«ع» کن.

این یعنی که هیچ‌وقت نگذاریم آفتاب طالع این داستان عجیب در ذهن ما غروب کند.

«یا ابْنَ شَبِیب! لَقَد حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَن جَدِّهِ(ع) أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ امَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَر:

ای پسر شبیب! پدرم به نقل از پدرش و او به نقل از جدش«ع» برای من بازگو کرد که وقتی جدم امام حسین«ع» به شهادت رسید، از آسمان خون و خاک سرخ بارید.

 

حکایاتی از تربت حسینی

در سال گذشته، بعضی از بستگان ما که در روز عاشورا به کربلا مشرف بودند، در موزه‌ حرم مطهر حضرت سید‌الشهدا«ع» مقداری خاک قبر شریف را دیده بودند که از آن خون جاری شده بود.

شنیده‌ام که در پاکستان  در روز عاشورا  تسبیحی را به محفلی که شیعیان با ‌احساسات‌ فراوان می‌آیند و سینه‌زنی و عزاداری می‌کنند، می‌آورند. بعضی از دانه‌های این تسبیح یا قسمتی از بعضی از دانه‌هایش سرخ می‌شود، چون مقداری از آن از تربت اصل است. این تسبیح از اعصار گذشته نزد خانواده‌ای نگهداری می‌شود.

من در ایام عاشورا به جایی رفتم که این سینه‌زن‌ها آمدند و این تسبیح را دیدم که چند تا از دانه‌هایش سرخ شده بود.

«یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ لکَ فَزُرِ الْحُسَینَ«ع»: ای پسر شبیب! اگر دوست داری وقتی که با خداوند عزّوجلّ  ملاقات می‌کنی، گناهی نداشته باشی، به زیارت امام حسین«ع» برو.

سخن امام خمینی(ره) درباره‌ زیارت عاشورا

آیت‌الله مؤمن نقل می‌فرمود یک روز امام خمینی(ره) در درس فرمودند که زیارت عاشورا با آن همه فضیلت‌های بزرگی که دارد و آن ثواب‌های محیرالعقولی که برای آن ذکر شده، مربوط به این متن طویل با صد لعن و صد سلام نیست، بلکه مربوط به اصل زیارت عاشوراست. چون بعد از اینکه حضرت این را فرمودند، راوی از حضرت باقر«ع» خواست که متنی را برای من بفرمایید و حضرت این زیارت را فرمودند.

بنابراین این باعث افضلیت می‌شود. اما اصل آن ثواب، به همان عبارت مختصری است که آدم رو به قبر شریف بایستد ـ بهتر است بالای بلندی برود، اما اگر این هم نشد، در فضای خانه‌اش رو به قبر شریف کند ـ و این اظهار ارادت را داشته باشد. بنابراین شایسته است که انسان روزی چند بار به حضرت سیدالشهدا«ع» توجه کند. این توجه، انسان‌ساز است. چون ما نمازهای واجب را جمع می‌کنیم و در سه وعده می‌خوانیم، خوب است که بعد از هر نماز، به حضرت سلام بدهیم و ارتباط وسیع با حضرت را به‌ طور مستمر داشته باشیم.

باید ارتباط شخصی ما و نیز جامعه‌ ما با حضرت سید الشهدا«ع» محفوظ بماند که اگر چنین بودیم، قهراً ارادت‌ و ارتباط‌ ما به جامعه هم رنگ می‌دهد.

بعد حضرت فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیهَ فِی الْجَنَّهِ مَعَ النَّبِی فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَین: ای پسر شبیب! اگر دوست داری همراه با پیامبر اکرم و خاندان او «ص» در طبقات بالای بهشتی سکنی گزینی، قاتلان امام حسین«ع» را لعن کن. مسئله‌ برائت از قاتلان آن بزرگوار امر آسانی است. هر دفعه که سلام می‌دهیم، بعد از آن بگوییم؛ «فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَین»

بعد فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَینِ«ع» فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً: ای پسر شبیب! اگر دوست داری ثواب کسانی را داشته باشی که در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسیدند، هرگاه او را به یاد آوردی، بگو: «ای کاش در کنار آنها بودم و به رستگاری بزرگ نایل می‌شدم!»

این تقاضا و تمنا که ای کاش با آنها بودم، درس و آموزه‌ای دارد. یعنی ما باید آماده‌ تزکیه‌ نفس برای اسلام باشیم. «یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».

زیارت حضرت، لعن به قاتلان حضرت، گفتن«یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ» چقدر طول می‌کشد؟ در حالی که در مقابل آن، خداوند ثواب عظیمی قرار داده است. ما باید این فرهنگ را حفظ کنیم و به مردم هم آموزش دهیم.

 

حکایتی از آیت‌الله‌ وحید خراسانی

مسئله‌ دوم اهمیت تبلیغ است. با ذکر یک داستان کوتاه، اهمیت تبلیغ را عرض می‌کنم.

حضرت آیت‌الله وحید یک وقت مطلبی در درس فرمودند و سال گذشته هم در مجلسی بنا به درخواست بنده تکرار کردند. حاصل مطلب این است که ایشان فرمودند در نجف اشرف آقایی بود به نام سید جعفر شیرازی، برادر مرحوم سید مهدی شیرازی و از اطرافیان مرحوم آیت‌الله آقای سید عبدالهادی شیرازی معروف که بعد از مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی مرجعیت عام شیعه برای دو سال به ایشان منتقل شد. ایشان فرمود که آقای سید جعفر برای یک عمل جراحی چشم از عراق به تهران آمد و مدتی بعد از عمل فوت کرد. مرحوم آیت‌الله‌ سید عبدالهادی برای ایشان مجلس ختم‌ گذاشتند و ما هم ‌در این ختم شرکت کردیم.

در مراسم ختم در کنار آیت‌الله‌ سید عبدالهادی شیرازی نشسته بودم. ایشان حکایتی از سید جعفر نقل کردند که من یک سال در شب اول محرم ‌حضرت سیدالشهدا«ع» را در خواب دیدم که در مجلسی تشریف دارند و در خدمت ایشان حضرت ابوالفضل«ع» یا حضرت علی‌اکبر«ع» بودند. لیستی در دست شخص همراه سیدالشهدا«ع» بود. حضرت به او فرمودند که اسم فلانی را حذف کن. بعد اسم این آقا سید جعفر را بردند و فرمودند که اسم او را جایگزین کن. آیت‌الله‌ سید عبدالهادی شیرازی فرمودند: «از خواب بیدار شدم و دیگر تا صبح خوابم نبرد. صبح منتظر بودم که آقا سید جعفر بیاید و ببینم چه کار کرده است. وقتی آمد، به ایشان گفتم که چنین خوابی دیدم. ایشان گفت دیشب که شب اول محرم بود، برای زیارت به حرم حضرت امیر«ع»مشرف شدم. وقتی از حرم بیرون آمدم، به ذهنم آمد که ما برای حضرت سیدالشهدا«ع» گریه کردیم‌، اما کسی را نگریاندیم. تصمیم گرفتم مقتل تهیه کنم و از همان شب اول محرم در منزل خودم برای زن و بچه‌هایم روضه بخوانم. ایشان این تصمیم را می‌گیرد. می‌رود مقتل را تهیه می‌کند که حداقل در منزل خودش برای زن و بچه‌ خودش روضه بخواند. از این رو، حضرت سید الشهدا«ع» نام او را در لیست ذاکرانشان وارد می‌کنند و آقای سید عبدالهادی این را در خواب دیده بود. بنابراین تبلیغ و روضه‌خوانی مقام شامخی است و کسانی که واقعاً توانایی این کار را دارند نباید آن به بهانه‌های مختلف ترک کنند.

 

تبلیغ مقدم بر زیارت

از من سئوال شده که زیارت بهتر است یا تبلیغ؟ البته تبلیغ، چون برای زیارت وقت هست. ما باید این فرهنگ را نگه داریم و آن راه را ادامه بدهیم. حضرت سید‌الشهدا«ع» آرمان‌ها و اهداف بزرگی را دنبال کردند. این اهداف، بعد از ایشان، در آن زمان به واسطه‌ اهل‌بیت«ع» حضرت که اسیر شدند و بعد به واسطه‌ روحانیت و تبلیغ و روضه و سخنرانی‌ها ادامه پیدا کرد. خبیث‌هایی که در آن زمان بودند، در این زمان هم هستند، البته اگر اشد از آنها نباشند. بنابراین ضروری است که این چراغ را روشن نگه داریم و نگذاریم که خاموش شود.

خدای متعال ان‌شاء‌الله همه‌ ما را از شیعیان و موالیان راستین اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  به‌خصوص حضرت اباعبدالله الحسین«ع» قرار دهد و نام ما را در زمره‌ عزاداران واقعی و مبلغان اهداف و آرمان‌های آن بزرگوار بنویسد.

به کوشش روح‌الله شیرمهد

 

پی‌نوشت:

۱- بحار الأنوار، ج‌۹۸، ص ۱۰۲٫

10اکتبر/20

بال‌هاى حمایت را با مهربانی براى مردم بگسترانید

اشاره:

یکی از سفارشات دین مقدس اسلام خوش‌رفتاری با مردم در زبان و عمل است؛ به گونه‌ای که قرآن کریم یکی از ویژگی‌های بارز پیامبر اکرم«ص» را حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم می‌داند. براین اساس ضروری است که سبک زندگی و منش و کنش ما برآمده از سیره‌ اهل بیت«ع» باشد. همچنان‌ که در دعای بیستم صحیفه سجادیه امام سجاد«ع» می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ،… وَ لِینِ الْعَرِیکهِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَهِ: بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای… و به نرم‌خویی و فروتنی و خوش‌رفتاری و وقار و حسن معاشرت یاری‌ام کن.»(۱)

 

سفارش به نرم‌خویی با مردم

دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره‌ چگونگی رفتار اجتماعی و حسن معاشرت با مردم است. امام سجاد«ع» در این دعا به دو نکته که هر دو در عدالت اجتماعی دخیل‌اند، به طوری ‌که اگر هر یک نباشد وضع و تحقق عدالت اجتماعی مختل می‌شود، اشاره می‌کنند. نظیر این جملات در فرمایش امیرالمومنین«ع» در نهج‌البلاغه قابل مشاهده است، ایشان هنگامی که محمد بن ‌ابی‌بکر را به حکومت مصر منصوب کردند، در نامه‌ای خطاب به او  فرمودند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ، حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ: با ایشان فروتن باش و نرم‌خوى و گشاده‌رو. همه را یکسان بنگر. اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى، به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.»(۲)

سپس تذکر می‌دهند که: «اگر این‌گونه رفتار کردی و همه را به‌طور مساوی در نظر گرفتی، «اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» شدی، رؤسای قوم در کنار تو هستند و مردم در هنگام بروز مشکلات به تو پناه می‌آورند و پناهگاه و ملجاء همگان خواهی شد. اما اگر این کار را انجام ندهی، فقرا و محرومان از تو فاصله می‌گیرند و مردم از تو دوری می‌کنند و عدالت اجتماعی محقق نمی‌شود.»

 

امام سجاد(ع) و درخواست طبیعت نرم و ملایم

«اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» معنای لطیفی دارد و بدین معناست که: «بال‌هاى محبّت و حمایتت را با تواضع براى آنها بگستران». این تعبیر برگرفته از قرآن مجید است که در برخورد با مؤمنان به پیامبر اکرم«ص» مى‌فرماید: «وَاخفِض جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤمِنِین: پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‌کنند فرود آر.(۳) یک مرغ یا کبوتر چگونه همه بچه‌ها را زیر پر می‌گیرد و از سرما و گرما حفظ می‌کند، امام می‌فرماید تو نیز به عنوان حاکم و مسئول باید با مردم این‌گونه رفتار کنی. بنابراین امام سجاد«ع» از خدا تقاضا و طلب می‌کنند که خدایا! طبیعت مرا، طبیعت نرم و ملایم قرار بده و با خشونت قرار مده.

در مجمع‌البحرین و ریاض السالکین درباره‌ فرمایش امام سجاد«ع» در بخش «خَفْضِ الْجَنَاحِ» بیان لطیفی آمده است. ایشان تواضع و فروتنی را به طبیعت ملایم می‌کنند. افراد متفاوتند. گاهی کسی طبیعتش خشن و تند و دیگری طبیعتش نرم و ملایم است. مرحوم سید در ریاض السالکین از نهایه ابن اثیر نقل می‌کند که یکی از صفات رسول اکرم«ص» این بود که ایشان خشن نبودندو طبیعت ایشان، طبیعت مهربان و نرم و ملایمی بود.

 

نرم‌خویی و مهربانی دو صفت پیامبراکرم«ص»

امیرالمؤمنین«ع»یکی از صفات پیامبر اکرم«ص» را مهربانی و ملایمت و نرم‌خوئی می‌دانستند.(۴) و می‌فرمودند؛ «ایشان به‌قدری مهربان و ملایم بودند که همه می‌گفتند جان ما فدای شما باد!» ارتباط بین رعیت و پیغمبر این‌گونه بود.

قرآن‌ کریم یکی از اوصاف پیامبر«ص» را نرم‌خویی و مهربانی با مردم برمی‌شمارد و می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک: در اثر رحمت خدا با مهربان هستی و اگر بدخلق و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»(۵) این آیه در جنگ احد و در خصوص عده‌ای نازل شد که ناجوانمردانه عمل کردند و با تمام تأکیدات رسول خدا«ص»، میدان را خالی کردند و سبب بروز مشکلات فراوانی شدند. آنها وقتی به مدینه برگشتند، پشیمان شدند و این آیه برای پیامبر«ص» نازل شد که همه را جمع کن وکسی را طرد مکن و رسول خدا«ص» بعد از جنگ احد عفو عمومی اعلام کردند.

خداوند متعال در قرآن کریم در جریان حضرت موسی«ع»  به او یادآور می‌شود که فرعون را با قول نرم و با مهربانی به دین دعوت کن: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى: بروید به سوى فرعون که او طغیان کرده است. با او به نرمى سخن گویید تا ایمان بیاورد و یا بترسد.»(۶)  امام صادق«ع» در تفسیر این آیه می‌فرمایند دستوری که خداوند متعال به حضرت موسی«ع» داد این بود که وقتی پیش فرعون رفتی با او با ملایم صحبت کن و او را با کنیه ابومصعب صدا بزن؛ چون خوشش می‌آید و در پذیرش حق توسط او تأثیرگذار است.

 

دیدآوران    

بنابراین از سخن امام سجاد«ع» که فرمودند: «وَ لِینِ العَرِیکهِ، وَ خَفضِ الجَنَاحِ، وَ حُسنِ السِّیرَهِ: خدایا مرا… به  نرم‌خویی، فروتنی، خوشرفتاری، وقار و حسن معاشرت یاری نما»؛ این‌گونه برداشت می‌کنیم که:

اولاً یکی از  عوامل مؤثر در عدالت اجتماعی این است که یک مدیر و مسئول مملکتی نباید طبیعت خشنی داشته باشد و لازم است که مدیران در مواجهه با مردم طبیعت و خوی ملایمی داشته باشند.

ثانیاً در کنار لزوم طبیعت ملایم، مسئولان باید فروتن و متواضع و مصداق این دستور قرآنی(۷) و روایی باشند که: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِین». چنین رفتاری بی‌شک در تحقق عدالت اجتماعی تأثیرگذار است.

 

تواضع و فروتنی امام علی«ع»

حضرت امام عسکرى«ع» مى‌فرمایند: «پدر و فرزندى مهمان حضرت علی«ع» شدند. امام براى خدمت به آنان برخاستند و مقدمشان را گرامى داشتند و هر دو را بالاى مجلس نشاندند و روبه‌روى آنان نشستند. سپس فرمان دادند که براى هر دوی آنها غذا بیاورند و آنان غذا خوردند. آنگاه قنبر غلام حضرت، طشت و آفتابه و حوله‌اى را آورد و خواست دست پدر را بشوید. حضرت از جا برخاستند و آفتابه را از دست قنبر گرفتند تا آب روى دست آن مرد بریزند. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: «یا امیرالمؤمنین! خدا مرا بکشد که شما با این مقام و عظمت بر دست من آب مى‌ریزید.» حضرت فرمودند: «بنشین و دستت را بشوى، زیرا خداوند، تو و برادر دینى‌ات را مى‌بیند که در این زمینه‌ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست. برادر دینى‌ات با شستن دست تو میخواهد در بهشت زمینه‌ خدمت به نفع خود را فراهم سازد‌، آن هم خدمتى ده‌ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند.» پس مرد نشست و على«ع» به او گفتند: «تو را به حقى که از من مى‌شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‌شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهد سوگند مى‌دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده است‌ واگذارى و چنان با آرامش دستت را به وسیله‌ من بشویى که گوئی قنبر آب روى دستت مى‌ریزد.» آن مرد تسلیم تواضع على«ع» شد و دستش را با آب ریختن ایشان شست.

وقتى کار تمام شد، امام آفتابه را به فرزندشان محمد بن حنفیه دادند و فرمودند: «پسرم! اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب روى دستش مى‌ریختم، ولى خداى عزّ و جلّ نمى‌پسندد که بین پدر و پسر که با هم هستند فرق نگذارم. پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد.» پس محمد حنفیه روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست.» آنگاه حضرت امام عسکرى«ع» فرمودند: «کسى که على«ع» را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه‌ واقعى اوست.»(۸)

اینکه می‌گویم ما اسلام را یاد نگرفته‌ایم و عامل نیستیم در این بخش‌هاست. امیرالمؤمنین«ع» فرمودند اگر پسر تنها می‌آمد من این کار را نمی‌کردم، اما در حال حاضر پسر در محضر پدر است و محبوب خدا نیست که پدر و پسر مساوی باشند. لذا فرمودند من دست پدر را شستم و شما دست پسر را بشوی که آنچه محبوب خداست انجام بگیرد.

 

سبک زندگی اهل بیتی

ما شیعه هستیم و از این ‌روی باید سلوک و سیره‌ زندگی ما بر اساس سیره اهل بیت«ع» باشد. انسان وقتی سیره پیامبر اکرم«ص» را مطالعه می‌کند، در می‌یابد که باید با مردم چگونه رفتار کند. در روایات در خصوص سبک زندگی نبوی آمده است که: «و کان یُکرِمُ مَن دَخَل علیه، حتّی رُبّما بَسَط ثَوبَه لِمَنْ لیست بینَهُ و بینَهُ قِرابهٌ و لا رضاعٌ یُجلِسُهُ علیه.(۹) روش رسول گرامى«ص» این بود که هرکس بر ایشان وارد مى‌شد او را اکرام و گاهى عباى خود را به جاى فرش زیر قدمش پهن و تشک کوچکى را که روى آن نشسته بودند، به شخص تازه وارد تعارف می‌کردند.

روزی مردى روزی وارد مسجد شد و رسول اکرم«ص» تنها نشسته بودند. به سوى پیامبر«ص» آمد. با نزدیک شدن او حضرت جابه‌جا شدند و تغییر محل دادند. مرد عرض کرد: «مسجد وسیع است. چرا حرکت کردید و مکان خود را ترک گفتید؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتى می‌بیند که او قصد نشستن دارد به احترامش جابه‌جا می‌شود و کنار می‌رود.»(۱۰) فحوای کلام حضرت این است که مسلمان براى تازه وارد حریم می‌گیرد و او را تکریم می‌کند. در همین روایت آمده که حضرت«ص» متکایی را که در کنارشان بود، به مهمان تعارف کردند. این کار سبک رفتاری رسول اکرم «ص» و امیرالمؤمنین«ع» بود.

امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق درک معارف و عمل به معارف را بدهد تا در پرتو توجهات حضرت ولی عصر«عج» سبک زندگی ‌ما رنگ و بوی سبک زندگی اهل بیتی بگیرد.

به کوشش: قاسم بابایی

پی‌نوشت‌ها:

۱- دعای بیستم صحیفه سجادیه.

۲- نهج البلاغه، نامه ۲۷٫

۳- سوره شعراء، آیه ۲۱۵٫

۴- ابن‌بابویه، معانی الأخبار، ص ۱۸۳، مصحح علی‌‎اکبر غفاری، ناشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم۱۳۶۱٫

۵- سوره آل عمران، ۱۵۹٫

۶- سوره طه، آیه ۴۲-۴۳٫

۷- سوره حجر، آیه ۸۸٫

۸- تفسیر امام عسکرى: ۳۲۵، التواضع و فضل خدمه الضعیف، حدیث ۱۷۳، ترجمه محمدکاظم رحمتی  تهران، ناشر: بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۲.

۹- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۶٫

۱۰- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۴۰٫

10اکتبر/20

سیر تکاملی ایمان انسان

توفیق الهی، انگیزه، پذیرش نصحیت؛ اسباب کار خیر اختیاری

امام جواد«ع» در روایتی می‌فرمایند:‏ الْمُؤمِنُ‏ یحْتَاجُ‏ إِلَى‏ تَوفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَوَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه؛(۱) «مؤمن به توفیقی از خدا و پند دهنده‌ای از جانب خودش و پذیرش از کسی که برای او خیرخواهی می‌کند احتیاج دارد.» یعنی مؤمن برای طی کردن مسیر ایمان و دست‌یابی به کمال ایمان به سه چیز احتیاج دارد؛ اول توفیق خداوند، دوم داشتن عاملی پند دهنده از درون خود، سوم داشتن حالت قبول و پذیرش از عوامل بیرونی و کسانی که او را نصحیت می‌کنند و در حق او خیرخواهی می‌نمایند.

درباره این روایت می‌توان بحث‌های بسیار متنوعی را ارائه داد، اما اجمالاً بحث را از این جهت مطرح می‌کنیم که علت ذکر این سه عامل در کنار هم چیست؟ شاید انتخاب‌ این سه عامل به عنوان امور مورد نیاز مؤمن بدین خاطر است که یک کار اختیاری از سر ایمان، وقتی از انسان سر می‌زند که سه‌گونه اسباب برای وی فراهم شوند: یکی اسبابی است که خود انسان هیچ گونه دخالتی در آن ندارد و پیش از عمل وی باید فراهم شود. به تعبیر دیگر، خداوند از یک راهی این اسباب را ایجاد می‌کند بدون اینکه انسان برای کسب آن تلاشی کند و یا اگر تلاشی هم می‌کند، نتیجه آن در اختیارش نیست. برای مثال تولد ما در کشوری شیعه‌نشین، موفقیت تحصیل در حوزه علمیه قم و بهره‌مندی از بارگاه حضرت معصومه«س» را که ولی‌نعمت همه ماست و …پیدا کرده‌ایم.  ما در بسیاری از این موارد نقش چندانی نداشته‌ایم. این واقعیت ‌که ما از چه پدر و مادری، در چه زمانی، در چه خانواده‌ای و با چه خصوصیاتی متولد شویم و یا در جایی که زندگی می‌کنیم چه استادانی وجود داشته باشند، در اختیار ما نیست. البته انتخاب استاد ممکن است تا حدودی با ما باشد اما این‌ که کدام استاد در آن محل باشد خارج از اختیار ماست. همین طور مدرسه‌ای که در آن درس می‌خوانیم و اموری از این قبیل. اینها عواملی هستند که باید فراهم شوند تا ما بتوانیم با بهره‌مندی از آنها راه صحیحی را بپیماییم.

پس از شناخت راه حق، برای پیمودن آن نیازمند انگیزه‌ای‌ درونی هستیم. ما هر اندازه هم که بدانیم چه کارهایی خوبند و باید انجام شوند، تا وقتی که برای انجام آن انگیزه نداشته باشیم، اقدامی نمی‌کنیم. کارهای خوبِ فراوانی وجود دارند که ما از خوبی آنها آگاهیم، اما قصد و انگیزه‌ای برای انجام آنها‌ نداریم. این امر عواملی روان‌شناختی دارد که موضوع بحث فعلی نیست. اجمالاً می‌دانیم که یکی از عوامل تحقق کارهای خوب در جهت سیر تکاملی انسان، وجود انگیزه‌ درونی است تا او را به سمت جلو حرکت بدهد.

ولی غالباً انگیزه درونی به‌تنهایی کافی نیست و انسان به کمک‌های بیرونی نیز نیازمند است. بسیاری از اوقات انگیزه‌ای نسبت به انجام کاری از قلب انسان می‌‌گذرد و به آن امر هم تمایل پیدا می‌کند و تصمیم به انجام آن هم می‌گیرد، اما شرایط به‌گونه‌ای نیستند که کار او را تأیید و او را تشویق کنند و این امر مانع از انجام آن کار می‌شود. اما اگر ببیند که هم‌کلاسی‌ها یا همسن‌هایش همان مسیر را در پیش گرفته‌اند و کسانی هم به آن روش توصیه می‌کنند، این امور باعث تقویت عوامل درونی می‌شوند و به انجام آن کار کمک می‌کنند. پس علاوه بر انگیزه درونی، برخی از اسبابِ غیر اختیاری هم باید از ابتدا وجود داشته باشند تا انسان حرکت استکمالی و ایمانی خود را آغاز کند.

دسته اول اموری هستند که به حسب برداشت ما از روایتی که خوانده شد «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» نام دارند. به حسب برداشته اولیه، «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» یعنی اموری که در اختیار ما نیستند و تنها کار خداوند هستند. مانند اینکه در چه خانواده‌ای به دنیا بیاییم، در چه شهری چشم به دنیا بگشاییم، چه مدرسه و استادی سر راه ما قرار گیرند و … اینها از اموری هستند که‏ یحْتَاجُ‏ إِلَى‏ تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ؛ «به توفیقی از خداوند احتیاج دارند.»

وَوَاعِظٍ مِن نَفسِهِ: «و وعظ‌کننده‌ای از درونش.» انسان برای انجام کار خیر به عاملی درونی نیازمند است که او را به طرف جلو هُل بدهد که اگر این عامل در انسان نباشد، هر چند اسباب بیرونی هم فراهم باشد از آنها استفاده نمی‌کند و اساسا اعتنایی به آنها نخواهد کرد و حتی وقتی نام برخی امور را می‌شنود بسیار بر او سنگین می‌آید و اصلا تمایلی به شنیدن نام آنها هم ندارد. هستند کسانی که با شنیدن نام مرگ، قیامت و قبر مشمئز می‌شوند و از اینکه به جوانی گفته شود یاد مرگ باش تعجب می‌کنند و حاضر نیستند حتی در این باره فکر کنند یا وارد بحث شوند یا به سخنی در این باره گوش دهند.

انسان به انگیزه‌ای درونی نیاز دارد تا به دنبال انجام کار خیر برود. ایجاد انگیزه و اراده انجام فعل در اختیار خود انسان است و در نهایت اوست که باید تصمیم بگیرد و جبری در کار نیست. البته در کنار این، به اسبابی هم نیازمند است که در اختیار او نیست.

نکته سوم اینکه پس از حصول انگیزه‌، حتی انگیزه‌ای ضعیف، اگر عوامل انسانی آن انگیزه را تقویت و فرد را به انجام عمل تشویق کنند، انسان موفق‌تر عمل خواهد کرد. یکی از بهترین عواملی که همه ما آن را از کودکی تا بزرگسالی آزموده‌ایم امر تشویق است. با تشویق و همراهی دیگران، انجام کار بسیار آسان‌تر از زمانی است که انسان از ابتدا باید به‌تنهایی و بدون همراهی دیگران کار را آغاز کند. همراهی نکردن دیگران گاهی باعث فراموشی و غفلت انسان از کاری می‌شود که به خوب و نافع  بودن آن آگاهی دارد. اما وقتی دیگران را مشغول به آن کار می‌بیند، به‌طور طبیعی به انجام آن کار تشویق می‌شود.

علاوه بر این، اگر تشویق زبانی با تشویق عملی همراه شود و کسانی با زبان، انسان را نصیحت کنند تأثیر بیشتری در تقویت انگیزه درونی وی خواهد داشت. اگر این سه عامل با یکدیگر پیوند بخورند، غالبا تأثیر فراوانی خواهند داشت. یعنی اگر توفیق الهی با انگیزه دورنی انسان و تشویق و تقویت دیگران همراه شود، بسیار کم اتفاق می‌افتد که انسان از انجام کار تخلف کند. پس انسان مؤمن به این امور سه‌گانه نیازمند است تا بتواند سیر تکاملی ایمانش را به سرانجام برساند

 

طرح تعارض ظاهری اراده الهی با اراده‌های دیگر

در بیان این نکته اساسی که در این حدیث آمده است، مسائلی چند مطرح می‌شوند. برای مثال واژه توفیق الهی در گفتمان اهل ایمان و تقوا بسیار استعمال می‌شود و می‌بینیم که بسیاری از امور را به توفیق الهی ارتباط می‌دهند و برای آن ارزش بسیاری قائل‌اند. مسلما مقصود ایشان تنها عوامل طبیعی، جبری و غیرارادی نیستند. اگر در آیات و روایات هم جستجو کنیم به تعبیراتی برمی‌خوریم که بسیار عمیق‌تر از گفتار معمول اهل ایمان است. برای مثال قرآن کریم مسئله هدایت و شناخت راه حق و ارتباط آن با خدای متعال را در چندین آیه مطرح کرده است و می‌فرماید: «مَن یهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی(۲): هر که را خدا هدایت کند، او راه‏یافته است‏.» یا می‌فرماید: «وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاء(۳): لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى‏کند.» حتی در سطحی بالاتر می‌فرماید: «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِین(۴): و شما نخواهید خواست جز اینکه الله پروردگار جهانیان بخواهد‏.»

در میان روایات هم به مکالماتی از ائمه اهل‌بیت«ع» با اصحابشان برمی‌خوریم که در آنها کارهایی به خدای متعال نسبت داده شده که همه ما آنها‌ را از کارهای خودمان می‌دانیم. بر این اساس می‌توان پرسید که چرا در روایتی که پیش از این خواندیم یک عامل را توفیق الهی معرفی می‌کند، اما در این آیات و روایات همه چیز را به خدای متعال نسبت می‌دهند؟

برای مثال قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یعْقِلُون(۵): و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و خدا بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مى‏دهد.» هیچ کس بی‌اذن خدا حتی نمی‌تواند ایمان بیاورد. چنانچه درباره نعمت‌ها و نقمت‌هایی که به ما می‌رسد می‌فرماید: «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدُیر(۶): و اگر خدا به تو زیانى برساند، کسى جز او برطرف کننده آن نیست و اگر خیرى به تو برساند پس او بر هر چیزى تواناست.»

به تعبیر قرآن کریم اگر خدای متعال برای کسی خیر بخواهد هیچ کسی نمی‌تواند مانع آن شود و اگر شر هم برای کسی بخواهد هیچ کس نمی‌تواند آن را از او دفع کند. این تعبیرات در نگاه ابتدایی و سطحی برای بسیاری از افراد بوی جبر می‌دهد و گاه گفته می‌شود که ما کاره‌ای نیستیم و این خداست که هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد.

همچنین ممکن است سئوال شود که آیا توفیق الهی تنها درباره عواملی مطرح می‌شود که اختیار ما در آنها دخالت دارد یا وسیع‌تر از آن است؟ اگر وسیع‌تر است آیا به این معناست که واعظ درونی و بیرونی هم باید به توفیق الهی باشد؟ به‌طور کلی این آموزه‌ها چگونه قابل جمع هستند؟

اگر بخواهیم اندکی با تعبیراتی فنی‌تر سخن بگوییم می‌توانیم بگوییم که جمع توحید افعالی که در قرآن و روایات آمده است با اختیار، اراده، و فعالیت انسان چه می‌شود؟ لحن برخی از آیات و روایات بیانگر این معناست که همه چیز در دست خداست و دیگران بی‌اراده او و بی‌اذن او نمی‌توانند کاری را انجام دهند. در کنار این معارف، دسته‌ای از آیات و روایات هم وجود دارند که از مؤاخذه افراد گناهکار و کافر سخن می‌گویند و گناه و کفر ایشان را به خودشان یا به شیطان نسبت می‌دهند و شیطان را عامل گمراهی آنها معرفی می‌کنند.

به‌راستی جمع بین این معارف چگونه خواهد بود؟ این مسئله‌ای اعتقادی، کلامی و فلسفی بسیار جدی و مهمی است. اگر این جلسه، مجلس علما و فضلا نبود اصلا طرح چنین مسئله‌ای صحیح نبود. طرح چنین مسائلی برای کسانی که در این زمینه‌ها کمتر مطالعه کرده‌اند انگیزه ایجاد می‌کند که در این زمینه مطالعه بیشتری کنند و این مسایل را، هم برای خود و هم برای دیگران واضح‌تر بیان کنند.

این مسئله را با این تعبیر هم می‌توان مطرح کرد که آیا در عالم غیر از اراده خدا چیز دیگری از جمله اراده من هم مؤثر است یا همه چیز تنها به اراده خدا وابسته است و بدون اراده خدا هیچ امری امکان ندارد؟ به تعبیر دیگر آیا تنها یک اراده در جهان هستی حاکم است یا اراده‌های دیگری هم وجود دارند؟ اگر اراده‌ دیگری هم هست با اراده خدا چه نسبتی دارد؟ این یک مسئله‌ بسیار جدی است. ریشه موضوع قضا و قدر، جبر و تفویض و بسیاری از مسائل دیگر به همین مسئله برمی‌گردد.

 

توحید افعالی در آیینه کلام امام جواد«ع»

برای تقویت سئوال، روایتی را در این زمینه از امام جواد«ع» عرض می‌کنم. شیعیان حضرت محموله‌ای از پارچه و قماش تهیه کرده بودند که به عنوان هدیه برای ایشان بفرستند. آنها آن محموله را به واسطه‌ای دادند تا آن را خدمت امام تقدیم کند. در بین راه دزد به قافله زد و همه اموال آنها را به سرقت برد. آن واسطه بسیار شرمنده شد و متحیر بود که به مردم چه بگوید. بالاخره تصمیم گرفت که نامه‌ای برای حضرت بنویسد و جریان را برای ایشان توضیح دهد. نامه را نوشت و توضیح داد که من محموله بزرگی از هدایا را که برای شما فرستاده شده بود به سوی شما می‌آوردم که دزد به قافله زد و ما هیچ توانی برای دفاع نداشتیم و مجبور شدیم همه آنها را برای دزدان رها کنیم.

امام«ع» در جوابش دو جمله نوشتند که مضمون آن این است: «ما از نعمت‌هایی که خدا به ما می‌رساند و از مواهب الهی است با شادی و قدردانی استفاده می‌کنیم و اگر چیزهایی را خدا از ما بگیرد مطمئنا اجر و حسنه آنها را برای ما حفظ خواهد کرد.

«این بدان معناست که اگر نعمتی از خدا به ما برسد، از او تشکر می‌کنیم و از آن بهره می‌بریم و طبعا شاد هم خواهیم بود که خدا نعمتی را به ما عطا کرده است و اگر نعمتی هم از ما سلب شود، یقه چاک نمی‌زنیم و ناراحت نمی‌شویم و ایمان داریم که خدا اجر آن را برای ما حفظ خواهد کرد. ما در برابر این نعمتی که فعلا از دست ما رفته یا بلائی که نازل شده است صبر می‌کنیم و این صبر هم توأم با اجر و حسنه است؛ بنابراین هیچ ضرری متوجه ما نخواهد بود. یعنی اگر نعمتی از ناحیه خدا برسد از آن استفاده می‌کنیم و شکرش را به جا می‌آوریم و شاد هستیم که خدا چنین نعمتی به ما ارزانی داشته است و اگر نعمتی هم نرسد باز هم خوشحال هستیم. چون می‌دانیم خدا اجر و ثواب آن را به ما داده است و ما ضرر نکرده‌ایم.»

این جواب حضرت به شخصی بود که خبر سرقت اموال امام«ع» را به ایشان داد. ممکن است کسانی در چنین موقعیت‌هایی از روی تصنع چنین سخنانی را بر زبان آورند، اما مسلماً امام«ع» از روی تصنع سخن نمی‌گویند و واقعا بود و نبود نعمت‌های ظاهری را رحمت الهی می‌دانند.

مقصود از ذکر این حدیث در اینجا تذکر این نکته است که آن شخص در نامه‌اش به امام«ع» عرض کرد اموال را دزدها بردند، اما حضرت در جواب نوشتند اگر خدا از ما چیزی را بگیرد ما نگران نیستیم، زیرا اجر و مزدش را به ما خواهد داد. اموال را دزدها برده بودند، اما حضرت می‌فرماید اگر خدا از ما چیزی را بگیرد! ممکن است سئوال شود: «بالاخره دزدها اموال را گرفتند یا خدا؟» این طور تعبیرات در منابع ما فراوانند. قرآن کریم گاه برخی افعال را به فاعل‌های طبیعی نسبت می‌دهد و می‌فرماید باد فاعل این کار است، خورشید این کار را انجام داد یا زمین این کار را کرد و گاهی هم می‌فرماید ما این کارها را کردیم.

دنباله این بحث را در شماره بعدی نشریه پی می‌گیریم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. حسن‌بن‌على‌بن‌شعبه حرانى،‏ تحف العقول‏، ص ۴۵۷
  2. اعراف، ۱۷۸٫
  3. اعراف، ۵۶٫

۴٫تکویر، ۲۹٫

  1. یونس، ۱۰۰٫
  2. انعام، ۱۷٫
10اکتبر/20

رنگ خدا

درآمد:

متن حاضر از یکی از سخنرانی‌های عالم، فقیه و عارف بزرگ حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی برگرفته شده و لذا لحن آن به جای لحن آثار مکتوب به سخنان ساده ایشان با مخاطب عام نزدیک‌تر است؛ لکن این متن نیز همچون دیگر آثار گرانبهای ایشان مشحون از نکات ارزنده اخلاقی فراوان است. امید آنکه مخاطبان از این رهنمودهای ارزشمند بهره‌مند شوند.

 

کودکان زود رنگ می‌گیرند، چه رنگ خوب چه رنگ بد. همسالان و همزادان یک فرزند در طبع و خوی فرزند اثر می‌گذارند. زود رنگ قبول می‌کنند و همان ‌طور که زود رنگ می‌گیرند، دیر رنگ را از دست می‌دهند و وقتی رنگ گرفتند سخت بتوان آن رنگ‌ها را از آنها گرفت.

بسیار کار سخت و دشواری است. بنابراین پدر و مادر و مربیان اطفال باید نسبت به اطفال اهتمام و توجه و نظر بسیار دقیقی داشته باشند و مسئولیت بسیار سنگین و بزرگی به‌ عهدۀ استاد ومعلم است.

این طفل عوالمی را طی کرده، چند مرحله را پیموده، از عالم زهدان پا به عرصه این نشئه گذاشته، مدتی در آغوش مادر و پدر به سر ‌برده، منزل برای او مدرسه‌ و پدر و مادر برای او معلم بوده‌اند. محیط خانواده البته در کودک اثر می‌گذارد. پدر و مادر، کودک، یعنی میوه‌ و نهال‌شان را به دست دیگری می‌سپارند.

نهالی از شما بار آمده و رشد و نمو کرده، ولی هنوز بارآور و میوه ده نشده و به ثمره‌ و کمال نرسیده است.

این نهال نیاز به تربیت و مراقبت و مواظبت دارد. باغبان‌ها باید روی این نهال کار کنند و غذا و آبش بدهند و مواظبش باشند که مبادا کرم‌ها، میکروب‌ها، امراض، آب آلوده، خاک ناپاک، سرمازدگی، گرمازدگی در او اثر بگذارد. هر یک پس از دیگری از این نهال مراقبت می‌کنند و همین که می‌خواهد کج و کوله بار بیاید تأدیب و تقویمش می‌کنند که درست بار بیاید.

ابن مسکویه (۳۲۶ – ۴۲۱ ق) «رضوان‌الله علیه» در یکی از کتاب‌های اخلاقی خود می‌گوید که بزرگان مرز و بوم ایران، بزرگان فارس، مردم پیشین ما همین که سن و فهم و شعور فرزندانشان  به‌حدی می‌رسید که قابل تعلیم و تعلم بودند آنها را از خود جدا می‌کردند. مدرسه و معلم مخصوص داشتند و فرزندان را به دست معلم می‌دادند. آنها را از حریم خود دور می‌کردند و معلم و استاد و مدرسه‌ و دبیرستان‌ و دانشگاه‌شان از آنها فاصله داشت. چرا؟! چون مبادا فرزند از مقام پدر که زعیم و امیر و رئیس و دولتمند و سرمایه‌دار است و مقامی دارد و احترام می‌بیند و از تواضع و فروتنی‌های مردم به پدر، مغرور بار بیاورد و گول زرق و برق ظاهری این نشئه را بخورد و از کمال باز ماند.

مبادا با خود بگوید من که پدرم این و زندگی‌ام این چنین است،

چرا برای درس و بحث زحمت بکشم و رنج و غربت و… را تحمل کنم؟ مبادا این پندار و خیال برایش پیش و از رشد و ترقی روحی‌ باز بماند.

فرزند را به دست معلم و استاد می‌دادند و از محیط‌ والدینشان دور می‌کردند و خرج و لوازم زندگی‌ را برایش می‌فرستادند که این آقا نداند پدر در چه مقامی است و وضع پدر چیست و آن عوامل مزاحم پیشرفت امور معنوی فرزند نشوند.

بالاخره فرزند، عضوی از اعضای پیکر این اجتماع است و شمای پدر و ریشه و اصل، باید تا قیام قیامت از این فرزند محفوظ بمانی.

امام زین‌العابدین(ع) فرمود: «بار خدایا! مرا از فرزندانم حفظ بفرما که رفتار و گفتارشان طوری نباشد که زبان اعتراض مردم بر سر من دراز شود و بگویند اینها فرزندان چه کسی و میوه‌های چه درختی هستند؟»

امام به ما تعلیم می‌دهد، دست ما را می‌گیرد و به ما می‌فرماید فرزندانتان را بپایید، آبروی خودتان را بخواهید، عرض و شرف و بقای خودتان را حفظ کنید، بارالها! مرا در فرزندانم حفظ کن.

قرآن کریم در سورۀ لقمان، فصلی در فرمایشات جناب لقمان حکیم به فرزندش دارد. جناب پدر! از لقمان سرمشق بگیر و حرفی بزن که آن حرف، تخم و بذری باشد برای میوه خوب در ملک و مزرعه تو. امیرالمؤمنین(ع)، پدری که مظهر تام الهی و مخزن اسرار حق و جانش ظرف حقایق قرآن است.

پدری که کلام‌الله ناطق و پدر یازده امام و جانشین خاتم انبیاء(ص) است، به فرزند برومندش جناب امام حسن مجتبی(ع) چه می‌فرماید؟ یکی از وصایای بسیار عرشی، مفید، علمی، اخلاقی، اجتماعی که رئوس وظایف و آداب را پدری که رکن اعظم دین است، به فرزندی چون امام حسن مجتبی(ع) تعلیم می‌دهد و می‌فرماید: «فرزندم! دلِ و جانِ جوان مانند زمین و ملکی است که چیزی در آن کاشته نیست و درختی کاشته و تخمی افشانده نشده، زمین خالی است و مزاحم ندارد و چون بی‌رنگ است، بذر در آن  خوب بار می‌آید و خوب جوانه می‌زند. تخمی که در آن کاشته می‌شود از شش جهت ریشه می‌دواند، خوب در اعماق دل او جا می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. می‌پذیرد و آن حرف می‌ماند، در دل رسوخ می‌کند.

در قرآن کریم خدای جلّ و علا از زبان آن پدر مهربان، لقمان حکیم سخنی چند به فرزندش فرمود: «ِلَیهِ یَصعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب(۱) سخنان پاکیزه به سوی او می‌رود.»

کودکان بالطبع شیفته و شیدا و عاشق قصه‌ و افسانه و حکایت‌اند.

حال که برایشان حکایت می‌گویی و قصه نقل می‌کنی، مواظب باش که قصه به آنها رنگ می‌دهد و برایشان می‌ماند، بنابراین قصه‌های آلوده و مسموم نباشند. مقالات هرزه و مجله‌های آلوده نباشند. سوغات‌های بیگانگان و راهزنان و مارها و افعی‌ها و کژدم‌ها نباشند که در جان کودک شما اثر می‌گذارند.

حالا  که بناست برایشان حکایت نقل کنی و داستان و قصه‌ بگوئید، داستانی را بگویید که نتیجه اخلاقی، رشد روحی، پیشرفت اجتماعی، عاقبت به‌خیری برای فرزندانتان داشته باشند و رنگ خوب بگیرند.

برخی  از جوانان ما به پدر و مادر می‌خندند!

پدر! چرا این نهال‌های شما این طورند؟

چرا این جوری هستند بچه‌های شما؟

اینها مگر باغبان، مربی، استاد، معلم، فرهنگ و تعلیمات ندارند؟

شما مگر به حال فرزندانتان دلسوز نیستید؟

مگر این زرق و برق ظاهری کمال به آنها می‌دهد؟

این روزگار برایشان می‌گذرد. دل خوش کرده‌اید به چه؟

چرا جانشان را درنمی‌یابید؟

چرا حقیقتشان را از چنگ اهریمن‌ها و راهزن‌ها رهایی نمی‌دهید؟

نیست کسی که این همه بیچارگی‌ها، آلودگی‌ها و انحراف‌ها را از این اجتماع بردارد؟

چگونه باید برداشت؟

آه از دست صرافان گوهر ناشناس!

فرزندانتان را به احترام بخوانید، حرف‌های ناروا و تلخ به آنها نزنید. در هر صورت بکوشید که آنها را محترم، بزرگ، آقا، باوقار بار بیاورید.

پدر بودن مقامی است بسیار منیع، بزرگ، شامخ، اما درخت پروراندن هم بسیار دشوار و راهزن‌ها و حوادث و مشکلات زیادند و باید طفلت، نهالت و میوه‌‌ات را حفظ کنی.

نمی‌بینید شرع ما به ما فرمود که فرزندانتان که به دنیا آمدند به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه بگوئید؟ از آن ابتدا «الله اکبر»، «اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمد رسول‌الله»(ص) و دیگر فصول اذان و اقامه را که اثر دارند و رنگ می‌دهند، در گوششان نجوا کنید. ایمان به الله ریشه درخت دین است. از ابتدا اولین حرفی که به فرزند تلقین می‌کنید، به او یاد می‌دهد که: پسرجان من! «یا بُنَىَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثقَالَ حَبَّهٍ مِّن خَردَلٍ فَتَکُن فِى صَخرَهٍ أَو فِى السَّمَوَاتِ أَوْ فِى الأَرضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیر(۲): اى فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانه‏ خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمان‏ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏‌آورد، زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.  هیچ از حیطه سلطنت او و عظمت او به در نمی‌رود، او قاهر و همیشه در پیش او حاضر است. اگر به قدر حبه خردل نیت، عمل و خیال و پندار داشته باشید از شما دست بردار نیست، آن‌را حق جلّ و علا می‌آورد. تو را طوری آفریده که آن نیت تو ولو به اندازه خردل به حساب ‌آورده می‌شود.

جناب لقمان حکیم به فرزندش می‌گوید که عزیز من! نور دل پدر! نور دیدگانم! پسرجانم! این اداره مدیر دارد. این نظام احسن عالم را ناظمی است. این خانه صاحب دارد. هیچ ذره‌ای نیست که در کار خود، زندگی، نشئه، وجودش و خلقتش را بازیچه پندارد. این همه، بازی نیست، حقیقت است، دار دار حقیقت و حساب است.

چه خوب است که جنابعالی همین که می‌بینی فرزند دارد یواش یواش گویا می‌شود، بینا می‌شود، چیز می‌فهمد، لقمان‌وار به زبان ساده، او را حالی کنی که فرزند عزیز من! خورنده، درنده، جنگلی‌ها، دریایی‌ها و حیوان بسیارند. آدم و انسان می‌خواهیم. آدم باش. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَالرُّوح. بیدار باش، بگذار جانت بیدار شود، یا بُنیّ أقِمَ الصّالَه،(۳) نمازگزار باش. بیا در پیشگاه او. بیا بال و پر دربیاور. معراج داشته باش. با او راز و نیاز داشته باش، سُبحانَ رَبّیَ االعَلی وَ بِحَمده،

پسر جان من! جوان عاقل باش. بگذار جان تو بیدار باشد. مبادا به ظاهر گول بخوری که آمد و شد روزگار ظاهر را از تو می‌گیرد و بعد حقیقت  تو به سوی عالم دیگر رهسپار می‌شود. دلسوز باش. دست همسایه‌ات را بگیر. رفیق من کجا می‌روی؟ مبادا جوانی باشی که مثل پر کاه در دست گردباد این طرف و آن طرف می‌روی. اکثر جوان‌های عصر ما را روزگار به بازی گرفته و با یک حرفی، مقاله‌ای، اشاره‌ای همه برمی‌گردند.

فرزندم! صابر و بردبار باش. عالم حسابی دارد، در مقابل حوادث و پیشامدها و نشیب و فرازهای عالم، بگذار ظاهرت وقار و باطنت سکینه داشته باشد.

حضرت امیر(ع) فرمود: مؤمن بیدار، مثل کوه است و بادها نمی‌توانند او را حرکت بدهند. بزرگی به عقل است نه به سال. ای بسا پیرانی را در اجتماع می‌بینید که از هر کودکی کودک‌ترند. آنها هم بچه‌اند و رشد عقلی نکرده‌اند. آنها همان‌‌طور که یک درخت چنار بزرگ می‌شود، بزرگ شده‌اند. رشد روحی ندارند.

وَاصبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزمِ الأُمُورِ وَلَا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمشِ فِی الأَرضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُختَالٍ فَخُورٍ(۴): شکیبا باش. از مردم رو برنگردان. با بندگان خدا مهربان باش. به تکبر روی زمین راه نرو. در رفتار، عبادت، کسب و کار، خوراک و در همه شئون میانه‌رو باش. دیده‌اید بعضی‌ها چه‌طور عربده می‌کشند. این انسان است یا حمار؟ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیر. صوت حمار صوت خوشی نیست. تو انسانی. چرا از حمار تقلید می‌کنی؟ تو باید بر حمار سوار باشی، او چرا بر تو مسلط شده؟ عقلتان را به کار بگیرید. اجتماعتان را بنگرید. سرانجامتان را دریابید. وقتمان به سر آمده. رفقایتان را دریابید. دستشان را بگیرید. امر به معروف کنید. حرف گوش کنید. سعادت و خیر و عاقبت به‌خیری شما در این حرف‌هاست، بدانید که از این حرف‌ها صد در صد بهره می‌برید و یک حبه خردلی ضرر عایدتان نمی‌شود. در مقابل صد در صد ضرر و هزاران مفسده و گرفتاری‌ و بیچارگی‌ است. جوانان! دلتان به حال خودتان بسوزد، شرف و مقام و پدر و مادر را حفظ کنید.

پی‌نوشت:

  1. فاطر/۱۰
  2. لقمان / ۱۶
  3. لقمان / ۱۷
  4. لقمان آیات ۱۷-۱۸-۱۹