/

سرمقاله

تضمین آینده انقلاب

بسم الله الرّحمن الرحیم

در آستانه ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و فرا رسیدن دهه مبارک فجر، خدای
را بر همه نعمتهائی که بر ما ارزانی داشته سپاس گفته و بر روان تابناک شهیدانی که
با خون پاکشان نهال انقلاب را آبیاری کردند، درود فرستاده و به امت شهیدپرور و
صبور، تبریک و تهنیت می‌‌گوئیم.

سخن از انقلاب و نعمتهای بیکرانی که خداوند منّان در پرتو آن به امت اسلامی
ایران ارزانی فرموده است و بیان دستاوردهای فراوان انقلاب در ابعاد فرهنگی، سیاسی،
اجتماعی و…. از توان نویسنده و مجال این چند سطر خارج است که هرگز اقیانوسی بزرگ
در کوزه‌ای کوچک نمی‌گنجد.

و… «یک عمر هزار ساله باید/ تا من یکی از هزار گویم»

ولی این دستور قرآن است که:

«
وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ
قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا
حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ».

همواره نعمتی را که خداوند بر شما ارزانی فرموده یاد کنید آنگاه که شما دشمن
یکدیگر بودید پس خداوند بین دلهای شما الفت افکند ـ‌و همدل شدید‌ـ پس در سایه نعمت
او (اسلام) در صبحدم برادری قرار گرفتید در حالیکه در لبه پرتگاه آتش بودید پس خدا
شما را از آن رهائی بخشید.

ذکر نعمت انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن و یادآوری شرایط و احوال قبل از
انقلاب و پرتگاه سقوطی که بر آن مشرف بودیم، تصور اینکه اگر انقلاب نشده بود از
دروازه تمدن بزرگ به کدام جهنمی وارد می‌شدیم و مقایسه بین آن شرائط و سرنجام آن
با انقلاب و دستاوردهای آن که مهمترین آنها همدلی بین امت است و پیروزیهائی که در
پرتو آن نعمت و این همدلی در مقابل تمام قدرتهای شیطانی حاصل شده؛ همه و همه یک
وظیفه است و یک ضرورت تا برای تداوم انقلاب همچنان استوار و مقاوم باشیم که:

«
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » (احقاف/13)

همانا آنانکه گفتند پروردگار ما خداست و سپس ـ‌‌در این راه‌‌ـ پایداری کردند
پس هیچ ترسی بر آنها نیست و هرگز اندوهی نخواهند داشت.

ضامن بقا و ثبات روزافزون این راه و این نعمتها فقط یک چیز است و آنهم بدست
خودمان «لئن شکرتم لازیدنکم» اگر شکرگذار بودید همانا به یقین نعمت را بر شما
افزون کنیم ولی با غفلت از خدا و نعمت او، شکر و سپاس غیرممکن است و اگر حجاب
هواهای نفسانی و تعلّقات مادّی و تنازعات شیطانی، ما را از خدا و نعمتهایش غافل کرد، عذاب دردناک الهی گریبان
ما را خواهد گرفت.

بدیهی است که شکر نعمت انقلاب و حکومت اسلامی، تلاش در اجرای احکام اسلام و
پیاده کردن اهداف آن است و این وظیفه تمام افراد جامعه است و فرقی بین دولت و ملت
نیست واصلاً بدون کمک یکدیگر از عهده این وظیفه الهی و سرنوشت‌ساز برنمی‌آیند.

اما مردم که همواره در صحنه حاضر و با ایثار جان و مال و عزیزان خویش و قناعت
و بردباری و تحمل انواع رنجها و سختیها، وظیفه خود را انجام داده و می‌دهند و ما
کوچکتر از آنیم که مثلاً برای مادری که سه شهید داده و اگر ناراحت است فقط برای
عدم رعایت حجاب در برخی موارد است سخنی برای گفتن داشته باشیم.

در اینجا روی سخن با دولتمردان و همه کسانی است که به هر نوعی امانت سنگین
اداره کشور اسلامی و مسئولیت خدمتگذاری به مردم را به عهده دارند؛ آنان که مسئول
پیاده کردن احکام اسلام و دستورات امام هستند؛ امامی که هر چه می‌گوید از اسلام
است و واجب‌الاطاعه؛ امامی که با توجه به شرائط سنی و ضعف جسمی همواره با تمام
وجود در خدمت مردم و غمخوار آنها بوده و بر آن افتخار کرده است؛ امامی که در کنار
همه کارهای دیگر در همان روزهای اول انقلاب که اقتصاد کشور به کلی متلاشی بود
دستور دادند آب و برق برای مردم محروم رایگان باشد و بنیاد مسکن را به منظور خانه‌سازی
برای بی‌خانمانان و بنیاد 15 خرداد را برای کمک به مستضعفان و خانواده شهدا و…
بنا نهادند؛ امامی که همواره بر رفع محرومیّت مردم رنجیده تأکید کرده و حتّی یک
موی پابرهنه‌ها و کوخ نشینها را بر تمام کاخ‌نشینها ترجیح دادند و… (که مجموع این دستورات خود
نیاز به فرصت مستقل و مفصلی دارد).

در اینجا روی سخن با کسانی است که وظیفه دارند این اهداف را جامه عمل بپوشانند
و باید به جای حرف، شعار، تکرار ناقص دستورات امام و رهنمودهای آیت الله العظمی
منتظری، ملاقاتهای تشریفاتی و غیرمربوط صرف نیرو و وقت در جهت کارهای متفرقه.
تشریفات، امور رفاهی،مصالح فردی، گروهی و اختلافات و منازعات و بی اثر کردن یکدیگر
و همه امور از این قبیل، فقط و فقط کار به مردم ارائه دهند که این شکر نعمت است و
جز این کفران نعمت و در همین جا از برخی از افراد یا گروهها که برای ملاقات با
شخصیتهای برجسته و محبوب سر و دست می‌‌شکنند باید سؤال کرد که: اگر خبر ملاقات شما
در هیچ کجا نقل نمی‌شد باز هم تا این اندازه انگیزه داشتید؟ در زمانی که امام در
پاریس بودند یک روز جز چند نفر بقیه افراد معهودالذهن در اقامتگاه امام نیامده
بودند، بعضیها بسیار تعجب کردند ولی زمانی معمّا حل شد که معلوم گردید در آن روز
قرار نبود فیلمبردارها و عکاسها آنجا بیایند!

باید از اینگونه افراد پرسید: آیا در شرائطی که اگر مسئولین در روز به جای 12
ساعت 120 ساعت کار کنند باز هم وقت، کم و کار، زیاد می‌آورند در صورتی که کار مهم
و متناسب و مربوط به آنها ندارید مزاحمت شما خیانت به اسلام و مسلمین نیست؟

نکته مهم دیگری که رعایت آن در پیشبرد کارها نقش مهمی دارد این است که هیچکس و
به هیچ دلیل نباید مسئولیتی که از عهده آن برنمی‌آید و یا چند مسئولیت را که از
عهده همه آنها به نحو احسن برنمی‌آید، قبول نماید. رعایت این امر مخصوصاً در
مسئولیتهای کلیدی ضروری‌تر است چرا که اگر در مرکز ثقل یک اداره یا تشکیلات، ضعف و
نارسائی بود و کارها از مبدأ با تسلط، قدرت و دقت شکل نگرفت تا آخر خط و تا رسیدن
به پائین‌ترین کارمند جزء به همین گونه و بدتر پیش می‌رود و حتی اختیار از دست
بسیاری از کارمندان شریف و متعهد خارج شده و علی‌رغم اینکه همه می‌گویند و می‌خواهند
که ادارات باید اسلامی و کارساز و در خدمت مردم باشند باز هم وضع چنین است که:

همین مستضعف، همین کارگر و کشاورز روستائی و محروم و رنجدیده، همین کسی که به
جبهه می‌رود، شهید می‌دهد، معلول می‌دهد، از گلوی خود می‌گیردو برای جبهه می‌فرستد،
صفوف نماز جمعه را فشرده می‌کند و… و همین کسی که این همه شعار برایش می‌دهیم،
اگر احتیاجش به یک اداره افتاد ـ‌که عمده کارها به ادارات موکول شده‌ـ و اگر سر و
وضع مدرن یا زبان چرب و نرم نداشت یا آئین چاپلوسی و انعام  و هدیه دادن را ندانست و یا اصلاً هزینه آنرا
نداشت ـ‌که البته معمولاً هیچکدام را ندارد‌ـ و اگر از امکانات، ارتباطات، روابط و
بند «پ» محروم باشد ـ‌که عموماً این قشر از همه این امور محروم هستند‌‌ـ، خدا می‌داند
که با او چه برخورد و معامله‌ای می‌شود؟

آیا خبر داریم که اکثریت جامعه ما مستضعفین هستند و عموم آنها با مشکلات فوق‌الذکر
روبرو می‌باشند در حاليکه میلیونرها برای تأمین نیازهایشان با هیچ مشکل عمده‌ای
روبرو نیستند؟ آیا می‌دانیم که این مردم محروم حاضرند و قادرند با قناعت و شکیبائی
همه مشکلات انقلاب و جنگ و کمبودها را تحمل کنند و خم به ابرو نیاورند ولی آنچه
آنها را نگران می‌کند این است که هر روز در اینجا و آنجا شاهد تبعیض و نقض پنهان و
آشکار دستورات اسلام و امام باشند و در درازمدت این امر را نمی‌توانند تحمل کنند؟
آیا می‌توانیم بگوئیم از مشکلات قابل حل و خلافکاریها خبر نداریم یا بگوئیم خبر
داریم و نمی‌توانیم حل کنیم یا بگوئیم خبر داریم و توان هم داریم ولی می‌خواهیم
کفران نعمت کنیم و مردم را از انقلاب و اسلام ناراضی و گریزان کنیم؟ و هشدارمان
باد که امام حسین(ع) فرمود:

«إنّ حوائج الناس الیکم من أنعم الله علیکم فلا تملوا النعم فتتحول الی
غیرکم.»

همانا نیازهای مردم به شما از نعمت‌های خداست بر شما، پس از آنها خسته نشوید
که در غیر این صورت به غیر شما منتقل خواهد شد. بیائیم به شکرانه نعمت انقلاب به
خدمت بیشتر و برخورد عملی محبت‌آمیزتر به مستضعفان همت گماریم و زنهار که بگذاریم
کسی مردم را بنام حکومت اسلامی از اسلام و انقلاب برنجاند که اگر دیر بیدار شویم
مردم را و در نتیجه خدا را از دست خواهیم داد و این یعنی پایان همه چیز که «إنّ
عذابی لشدید» و  چنین مباد. والسلام

رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا کنون

 

ماهيّت انقلاب اسلامي

*«نهضت مقدس ايران که ابتداء شکوفائيش از 15 خرداد 42 بود صد در صد اسلامي است
و تنها بدست تواناي روحانيون با پشتيباني ملت مسلمان و بزرگ ايران پي ريزي شده و
به رهبري روحانيّت بي اتکاء به جبهه اي يا شخصي يا جمعيتي اداره شده و مي شود و
نهضت 15 ساله ما چون اسلامي است بدون دخالت ديگران در امر رهبري که از آنِ روحانيت
است، ادامه دارد و خواهد داشت.»                
5/5/57

*«نهضت ما عميقاً مذهبي است و نفوذ معنوي آن بحدّي است که دنيا از آن وحشت
کرده است»   25/8/57

*«نهضت ايران تنها مختص ايران نبوده بلکه نهضت مستضعفين عليه مستکبرين و در
جهت حمايت از تمام کساني که به انسانيت و حقوق بشر احترام قائل هستند، همچنان
ادامه خواهد داشت.»                                                                             
22/1/58

*«اين نهضت ايران، نهضتي مبتني بر عقايد، مبتني بر ايمان و مبتني بر اسلام بود
و با قدرت ايمان و اسلام اين پيشبرد را کرد».                                              
4/2/58

*«اين قيام دنباله کار انبيا است، دنباله کار رسول خدا(ص) است، دنباله کار
اميرالمؤمنين(ع) است، دنباله کار سيد الشهدا(ع) است.»                          13/3/58

*«نهضت ما جنبه معنوي و اسلامي محض بود…رمز پيروزي، ‌اتکال به قرآن و شيوه
مقدس شهادت است.»                                                                             
26/11/58

*«اين قدرت اسلام بود که همه را با ه همصدا کرد و همه را با هم بسيج کرد براي
اينکه پيروز بشود و پيروز شد.»                                                                 
29/2/59

*«محتواي اين انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامي است و اخلاق انساني و تربيت
انسانها بر موازين انسانيت بوده است.»                                                            
16/11/59

*«تمام انقلاباتي که واقع شده است يک وابستگي به شرق و غرب داشته است و تمام
انقلاباتي که واقع شده است در بين راه مشکلات بسيار بزرگ داشته اند و دارند لکن
انقلاب ايران، انقلاب غيروابسته است. يک انقلاب دولتي نيست، يک انقلاب ارتشي نيست،‌يک
انقلاب حزبي نيست،‌يک انقلاب ملي است لکن براساس اسلام. انقلاب اسلامي است نظير
انقلاباتي که در طول تاريخ بدست انبياء انجام مي گيرد که وابستگي در کار نبود الاّ
يک وابستگي و آن وابستگي به مبدأ وحي. وابستگي به مبدأ وحي، وابستگي به خداي تبارک
و تعالي است.»                                              
10/6/60

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(ماهیت انقلاب اسلامی)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(سلاحهای خود را زمین
نگذارید)

شناخت خدا                                                 
آیت الله العظمی منتظری

صله رحم در سخنان معصومین

تفسیر سوره لقمان                                           آیت الله مشکینی

دوری مسلمین از قرآن                                     آیت الله
جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                آیت الله حسین
نوری

امدادهای غیبی                                              حجة
الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

پیوند رسول خدا با یثرب                                  حجة الاسلام و
المسلمین محلاتی

مقام زن در اسلام

پرسشها و پاسخ ها(ذوالقرنین)

استراتژی ملی                                            
استاد جلال الدین فارسی

راه های ترک دخانیات                                   دکتر سید حسن
عارفی

اقتصادی محکم با وجود جنگ و مشکلات توان فرسا

اوضاع کلی جهان اسلام                                   محمدرضا حافظ
نیا

ازمیان نامه ها

نگهداری رمز پیروزی                                    سید محمد
جواد مهری

پیام شهدا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

امام خمینی

* امروز توطئه بر ضد ایران و حکومت آن و حزب الله، در حقیقت توطئه برای محو
اسلام و کتاب و سنت است و ایران بهانه ای بیش نیست.

8/ 6/ 63

* بعضی ائمه جمعه با دخالتهای بی مورد در امور دولت، اسباب این می شوند که
مردم از آنها کنار گیرند.

12/ 6/ 63

* ما برای دفاع تا آخر ایستاده ایم.

* ما طرفدار مظلومین در همه جا هستیم و میل داریم که همۀ آنها بر مستکبرین و
ظالمین غلبه کنند و این راه دارد و راه آن روابط است.

7/ 8/ 63

* ما که می گوییم مسلمان هستیم، باید مصالح اسلام را در نظر بگیریم، نه مسائل
شخصی خودمان را.

آیة الله العظمی منتظری

* امور اصلاعات دائر بین حرمت و وجوب است، و افراد آن باید عاقل، با کفایت و
غیور باشند.

20/ 8/ 63

* قشر محروم به علت بی اطلاعی و سیستم پیچیده اداری، کمتر از کالاهای مورد
نیاز خود استفاده می کند و این مشکل هر چه زودتر حل شود.

30/ 8/ 63

* اینکه حضرت امام فرمودند: دولت نباید تضعیف شود، مقصودشان این نبود که مجلس
به طور کلی در مسائل کشور و انقلاب، ساکت و صامت بوده و اصلاً انتقادی از کسی
نشود.

10/ 9/ 63

* مجلس باید با ضعفا و نقص ها در ارگانها و سازمانها برخورد جدی نماید و
قاطعانه مسائل را تعقیب کند.

10/ 9/ 63

این خط بازیها را بریزیم دور و یکدیگر را برای خدا و خدمت به انقلاب تحمل
کنیم. من مطمئنم اگر این خط کشیها را ادامه دهیم، همگی سقوط خواهیم کرد.

آیت الله العظمی منتظری

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

*
استحکامات و نقل و انتقالات دشمن بعثی در محور عملیاتی غرب به آتش کشیده شد.

13/ 8/ 63

* رژیم
عراق 4 روستای سردشت و 2 روستای ايلام را گلوله باران و بمباران کرد.

* امام
جمعه دهلی: با مشاهدۀ جنایات ارتش بعث در خوزستان، طرح مسئله صلح را جایز نمی
دانم.

22/ 8/ 63

* به خاطر
خودداری از شرکت در جنگ، 270 سرباز عراقی بطور دسته جمعی تیر باران شدند.

29/ 8/ 63

* زیر
شکنجه های رژیم عراق، یکی از اسرای ایرانی در عراق به شهادت رسید.

21/ 8/ 63

انقلاب و
جهان

* سفیر
آمریکا در کویت: موضع آمریکا در جنگ، پشتیبانی از رژیم عراق است.

* انگلیس،
با پرداخت375 میلیون دلار اعتبار به رژیم عراق موافقت کرد.

19/ 8/ 63

* امام
جمعه دهلی: انقلاب اسلامی به دلیل اسلامی بودنش، تنها انقلاب موفق و پیروز در جهان
است.

21/ 8/ 63

*
سفارتخانه های آمریکا در خاورمیانه با دیوارهای بلند بتونی، کیسه های شن، میله های
آهنی، سیم خاردار و دستگاهای کشف مواد منفجره مجهز شدند.

22/ 8/ 63

* برای
مقابله با انقلاب اسلامی ایران، کویت سه جزیره استراتژیک خود را در اختیار رژیم
صدام قرار داد.

24/ 8/ 63

* 56
ایرانی مقیم کویت، پس از شکنجه اخراج شدند.

28/ 8/ 63

* عراق
تأیید کرد که در رابطه با جزایر سه گانه کویتی، کمکهائی دریافت داشته است.

* قذافی:
باید از نظر نظامی با انقلاب ایران هم پیمان شویم.

*
صهونیستها، شیخ عبدالطیف امین یکی از روحانیون مبارز لبنان را به شهادت رساندند.

29/ 8/ 63

* خبرگزاری
آسوشیتدپرس: عربستان و کویت روزانه 300 هزار بشکه نفت خام به منظور کمک به صدام،
در اختیار عراق می گذارند.

30/ 8/ 63

*
دانشجویان مسلمان دانشگاه الازهر علیه رژیم مصر قیام کردند.

 3/ 9/ 63

*
انقلابیون مسلمان افغانی طی یک شبیخون، دو مشاور نظامی شوروی را به هلاکت رساندند.

4/ 9/ 63

* در پی
حمله پلیس مصر به دانشجویان و سرکوب تظاهرات آنان، دانشگاه اسلامی الازهر تعطیل
شد.  

* طلاب و
دانشجویان قاهره مردم مصر را به یک قیام علیه رژیم مبارک فراخواندند.

* با شلیک
25 موشک در کابل، انقلابیون مسلمان دولت افغانستان، سفارتخانه های شوروی و عراق را
به موشک بستند.

 7/ 9/ 63

*
تلویزیون ا . بی . سی آمریکا: نگرانی آمریکا از پیروزی ایران در جنگ، عامل اصلی
گسترش روابط بغداد- واشنگتن است.

8/ 9/ 63

* رادیو
آمریکا: صدام در سال 1982 خواستار ایجاد امنیت برای اسرائیل شد.

11/ 9/ 63

* نیکسون:
انقلاب اسلامی برای خاورمیانه خطرناک است، باید با شوروی ها کنار بیائیم.

اخبار
داخلی

* عمل
جراحی ترمیمی میکروسکپی روی بدن یک جاندار در اصفهان؛ با موفقیت انجام شد.

20/ 8/ 63

* رئیس
مجلس: من به شورای همکاری خلیج و دیگران اعلام می کنم که اگر ما فردا جزایر واگذار
شده کویت را از دست عراق گرفتیم، کویت دیگر حق ادعای ارضی نسبت به آنجا نخواهد
داشت.

26/ 8/ 63

* با حضور
جمعی از اساتیدو پزشکان، نخستین سمپوزیوم سل ایران در دانشگاه تبریز گشایش
یافت.  

* اولین محموله کمک های اهدائی هلال احمر ایران به آفریقا ارسال شد.

30/ 8/ 63

* ایران، فعالیت مجدد صلیب سرخ در تهران را به تغییر مأموران و اعلام خط مشی
جدید موکول کرد.

* رئیس جمهور: من به عنوان رئیس قوه مجریه اعلام می کنم: وضع کنونی دستگاها
راضی کننده نیست، باید خیلی کار کنند تا اصلاح شوند.

* کنگره بزرگداشت سعدی با پیام رئیس جمهور در شیراز آغاز به کار کرد.

* هاشمی رفسنجانی: هیچ راهی جز سقوط صدام باقی نمانده، نیروهای ما آماده فرمان
حمله باشند.

4/ 9/ 63

* یکی ازبزرگترین معادن اورانیم جهان در منطقه یزد کشف شد. عیار اورانیوم این
معدن، بالاترین رقم استاندارد جهانی است.

11/ 9/ 63

* میلیون ها تن ذخائر خاک نسوز، که نیاز ذوب آهن است، در استان چهارمحال
بختیاری کشف شد.

* ایران خواستار استرداد 10 مجرم فراری از ترکیه شد.

اخبار جهان

* چتر بازان آمریکا در خاک هندوراس پیاده شدند.

* شمارش معکوس برای تجاوز گسترده آمریکا به نیکاراگوئه آغاز شد.

22/ 8/ 63

* انفجار 16 بمب، شهرهای بزرگ شیلی را تکان داد.

24/ 8/ 63

* دولت نظامی نیجریه، 42 افسر را به اتهام توطئه بر علیه دولت، اعدام کرد.

* 500 نظامی اردنی به عنوان کارشناس نظامی به ارتش بحرین پیوستند.

29/ 8/ 63

* پلیس بنگلادش، در تظاهرات دیروز، 13 دانش آموز را به ضرب گلوله کشته و مجروح
کرد.

4/ 9/ 63

* آمریکا و عراق از سرگیری روابط خود را رسماً اعلام کردند.

* یک هیئت نظامی رژیم اشغالگر قدس مخفیانه وارد بغداد شد.

* چهار سازمان فلسطینی، طرح شاه حسین برای حل مسئله فلسطین را رد کردند.

6/ 9/ 63

* عراق رسماً از برقراری روابط اردن و رژیم اشغالگر قدس حمایت کرد.

* طرح ایران برای ممنوعیت استفاده از سلاحهای شیمیائی و میکروبی در سازمان ملل
مسکوت ماند.

* مردم شیلی در محاصره تانکها دست به تظاهرات ضد پینوشه زدند.

7/ 9/ 63

* وزیره خارجه صدام: عراق هرگز با مذاکرات کمپ دیوید مخالف نبوده است.

* مرکز فرهنگ آمریکا در پرو منفجر شد.

8/ 9/ 63

* ریگان: آمریکا با تمام امکانات خود، اعراب را به پای میز مذاکره با اسرائیل
می کشاند.

10/ 9/ 63

* چریکهای مخالف نمیری، صد تن از نیروهای ارتش سودان را به اسارت گرفتند.

* نیروهای نظامی عراق وارد قلمرو کويت شدند.

* طی 9 ماه گذشته 300 هزار تن بر اثر گرسنگی در آفریقا جان سپردند.

* نشت گاز سمی در یک کارخانه آمریکائی در هند، صدها کشته و هزاران زخمی بر جای
گذاشت.

12/ 9/ 63

*یک ناو هواپیمابر و یک رزمناو اتمی آمریکا وارد بندر حیفا در فلسطین اشغالی
شد.

* رژیم اردن خواستار معامله پایاپای اعراب با صهیونیستها بر سر مسئله صلح شد.

* هواپیمائی ایرباس کویتی با 150 مسافر و 11 خدمه در مسیر پاکستان ربوده شد.

13/ 9/ 63

* پاکستان 4 هواپیمای افغانی را سرنگون کرد.

* تلفات نشت گاز سمی در یک شهر هند از مرز 1200 تن گذشت.

* رژیم عراق 27 میلیارد دلار باج از شورای همکاری خلیج فارس مطالبه کرد.

اختراع و اکتشاف

* برای نخستین بار یک مبتکر ایرانی موفق به ساخت دستگاه انتقال غلات شد.

20/ 8/ 63

* بمنظور استفاده از انرژی باد، جهت تأمین انرژی الکتریکی در نقاط بادخیز
کشور، یک مبتکر سیرجانی دستگاه «اینورتر» الکتریکی ساخت.

21/ 8/ 63

* کلاچ مکانیکی اتومبیل توسط یک جهانگرد سمنانی ساخته شد.

24/ 8/ 63

* دستگاه جک پنج تنی برای اولین بار در ایران ساخته شد.

3/ 9/ 63

* دستگاه بافندگی توسط جهاد سازندگی طراحی و ساخته شد. این دستگاه قادر است
توسط یک نفر در هر ساعت 4 متر پارچه با عرض 110 سانتی متر تولید نماید.

5/ 9/ 63

* دستگاه تولید نمد در قوچان طراحی و ساخته شد.

6/ 9/ 63

* برای اولین بار، رینگ کوره سیمان در کشور ساخته شد.

13/ 9/ 63

خدمات و عمران

* از سوی بانک کشاورزی زابل، بیش از 99 میلیون ریال به کشاورزان زابلی پرداخت
شد.

20/ 8/ 63

* طی 6 ماه اول سال جاری، صادرات خشکبار آذربایجان شرقی به بیش از 2 هزار تن
رسید.

* طی نیمه اول سال جاری، 35 هزار تن الیاف مصنوعی در کاخانه پلی اکریل اصفهان
تولید شد.

21/ 8/ 63

* نورد 500 ذوب آهن اصفهان با ظرفیت 700 هزار تن در سال، راه اندازی شد.

22/ 8/ 63

* بزرگترین کارخانه جات صنایع پروفیل خاورمیانه، در مهدی شهر سمنان آماده بهره
برداری شد.

24/ 8/ 63

* طرح ضربتی دیم کاری گندم در 500 هزار هکتار از اراضی آذربایجان به اجرا
درآمد.

26/ 8/ 63

* سد سیستان افتتاح شد. بخش اعظم مشکلات آبرسانی سیستان با بهره برداری از این
سد برطرف می شود.

27/ 8/ 63

* 620 دستگاه تراکتور و کمباین بین کشاورزان لرستان توزیع شد.

* بهره برداری از سد شهید محمد منتظری بابلسر آغاز شد.

28/ 8/ 63

* کوره شماره یک پخت آهک ذوب آهن اصفهان مورد بهره برداری قرار گرفت.

* بازسازی 200 بقعه، مسجد و حسینیه در مناطق جنگ زده خوزستان پایان یافت.

* وزیر نیرو: 800 روستا در 6 ماه اول امسال دارای برق شدند.

3/ 9/ 63

* وزیر کشور: 20 میلیون هکتار از مراتع تخریب شده و دیم زارهای کشور برای کشت
علوفه دیمی تخصیص یافت.

12/ 9/ 63

ضد انقلاب

* یک جاسوس عراقی هنگام بمب گذاری در مقابل مسجد امام دستگیر شد. این جاسوس
عامل عامل انفجار و بمب گذاری در میدان راه آهن و بیمارستان پاستور بوده است.

21/ 8/ 63

* انفجار بمب در قم، ساختمان یک بانک را ویران کرد.

22/ 8/ 63

* بیش از نیم تن مواد مخدر و 6 قبضه اسلحه در خراسان کشف شد.

24/ 8/ 63

* ملارضا رشیدی: روحانی اهل سنت پیرانشهر بدست ضد انقلابیون به شهادت رسید.

26/ 8/ 63

* 7 تن مواد مخدر به اضافه 57 قبضه اسلحه جنگی با همکاری قاچاقچیان نادم در
کوههای سیستان و بلوچستان کشف شد.

29/ 8/ 63

* 11 گرانفروش بیش از 19 میلیون تومان جریمه شدند.

4/ 9/ 63

* محاکمه علنی منافقان جنگل در دادگاه انقلاب اسلامی مازندران آغاز شد.

7/ 9/ 63

 

 

/

چگونه با بی حجابی برخورد کنیم

انتقادها
و پیشنهادها

س- آیا
حجاب از ضروریات اسلام است و منکر آن و کسانی که به این دستور الهی مخصوصاً در
جامعه اسلامی بی اعتنائی می کنند چه حکمی دارد؟

ج- اصل
حکم حجاب از ضروریات است و منکر آن حکم منکر ضروری محکوم به کفر است مگر اینکه
معلوم باشد که منکر خداو رسول نیست.

هفدهم دی
ماه یادآور خاطره تلخ و برنامه ننگی است که توسط رضاخان و بدستور اربابان انگلیسی
خویش، همگام با اتاتورک، در ایران به اجرا درآمد.

در همین
روز از سال 1314 بود که رضاخان دستور بی حجابی بانوان را صادر کرد و با کمال وقاحت
و بی شرمی در برابر یکی از قوانین لازم الاجرای اسلام ایستاد و پرچم مخالفت با
قرآن را در کشور مسلمان ایران برافراشت.

این ضربه
بر روحانیت بیدار آن زمان بسیار سنگین بوده و مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حایری
«ره» با وجود جوّ خفقان زای آن زمان، سکوت را شکست و نامه ای به رضا خان نوشت که:

«بنده با
اینکه تاکنون در هیچ کاری دخالت نداشتم، اکنون می شنوم اقدام به کارهائی می شود که
مخالفت صریح با طریقه جعفریه و قانون اسلام دارد که دیگر خودداری و تحمل برایم
مشکل است».

و نوشته
اند هنگامی که آیت الله حایری از این توطئه بسیار خطرناک آگاه شدند، اشاره به
رگهای گلوی خود کرده چنین فرمودند:

«تا پای
جان باید ایستاد و من هم می ایستم! ناموس است، حجاب است، ضروری دین و قرآن است».

بدون شک
استعمار انگلیس با چنین توطئه حساب شده ای قصد داشت، اسلام را در ایران از ریشه
برکند زیرا اگر حجاب از بین برود، فساد و منکرات و تباهی رایج می شود و با رایج
شدن آن، ایمان مردم سست شده و کم کم ریسمان الهی را قطع می کنند و در مقابل هیچ
حکمی از احکام اسلام سر تسلیم و اطاعت فرود نمی آورند. وانگهی با فرو رفتن جوانان
در منجلاب فساد، اندیشه مبارزه با استعمار بکلی از میان می رود.

ولی چه
کور خوانده بود! و چه جاهل اند دشمنان!

انسان
تسلیم فشار نمی شود

قانون
فطرت است که انسان تسلیم فشار و زور نمی شود، چه رسد به اینکه با زور بخواهند
انسان را از والاترین غریزه خود که غریزه مذهبی است دور سازند و او را از معتقدات
خویش که با آنها خو گرفته است و آنها را مایۀ خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت خود می
داند، بازدارند.

از این
روی، نه تنها زنان مسلمان و با ایمان در برابر این قانون پلید، تسلیم نشدند بلکه
آنان که از دین و مذهب نیز بهره ای نبرده بودند، کمتر تسلیم شدند، چرا که تسلیم به
معنای پذیرش دستور یک دیکتاتور بی سواد بود و انسان روشن فکر و آزاده، زیر بار
چنین شخصی نمی رود.

نقشه دراز
مدت

در هر
صورت، استعمار که از این نقشه سرخورده بود، در پی راههای دیگری شد. این بار نقشه
دراز مدت توسط پسر رضاخان ریخته شد، و طی سی و چند سال حکومت ننگین خود از طریق
تبلیغات سوء سینماها، تئاترها، مجله ها، روزنامه ها و برنامه های- به اصطلاح- در
تلویزیون و در انجمن ها و نشستهای همگانی و کاباره ها، بی حجابی و بی بندو باری را
ترویج نمود؛ و همچنین به وسیله دلقکها و خود فروخته هائی از کشورهای بیگانه به عنوان
«مانکن» و برای تبلیغ مدهای لباس به اینجا گسیل شدند، گروه زیادی از فرزندان این
مرز و بوم را به کام فساد کشاندند.

اکنون ما
نه در پی آن هستیم که مسئله بی حجابی را را از نظر تاریخی بررسی کنیم و نه این
مقاله مختصر، گنجایش این را دارد که «حجاب» را از نظر فقهی و روائی مورد بحث قرار
دهیم؛ تنها می خواهیم روش برخورد با این آفت اجتماعی را تذکر دهیم:

روش
برخورد

بی گمان،
حجاب از احکام بی چون و چرای اسلام است که مانند نماز و روزه و سایر احکام، باید
مورد اجرا قرار گیرد و انکار آن، انکار یکی از ضروریات اسلام است که منجر به کفر
می شود.[1]ولی
همۀ ما می دانیم که دشمنان، بی حجابی را طی 50 سال- چه با زور و چه با تبلیغات
گوناگون- در این کشور رواج دادند، و اکنون می خواهیم با یک تظاهرات، تمام آن تبلیغ
ها را خنثی کرده، بی حجابها را وادار به حفظ حجاب کنیم! یا اینکه با نوشتن شعار: «مرگ
بر بی حجاب» بر روی دیوارهای شمال شهر، از آنها انتقام بگیریم! یا با چند دقیقه
سخنرانی در محدودۀ حجاب داران، بی حجابان را به حجاب اسلام فراخوانیم! و این ممکن
نیست.

خشونت، بی
اثر است

اگر
استعمار و مزدوران آن، طی پنجاه سال تبلیغات رنگارنگ، توانستند یک صدم، بانوان ما
را بی حجاب کنند، ولی به فضل الهی، انقلاب توانست در مدتی کمتر از چند ماه، نیمی
از آنان را به حجاب وادارد، پس باید این نعمت را غنیمت شمرده و در پی اصلاح آن
دیگر آن باشیم، نه اینکه با حرکتهای مستبدّانه و خشونت آمیز، اصلاح شدگان را به
بازگشت حالت اولیه وادار نمائیم.

اگر خشونت
فائده ای داشت، رضاخان می بایست بالاترین بهره را از رفع حجاب ببردولی دیدیم که بی
اثر ماند!

اگر فشار
و اجبار ارزشی داشت، زنان بی حجاب الجزایر به حجاب روی نمی آوردند زیرا از فرانسه
متنفر بودند، و فرانسه ترویج بی حجابی می کرد لذا بی حجابان الجزایر نیز- برای
اظهار انزجار از استعمار فرانسه- حجاب را پذیرفتند.

البته این
به آن معنی نیست که جلوی بی حجابی و بی بندوباری را- به بهانه آزادی- بازبگذاریم و
اجازه دهیم بی حجابی دگر بار در کشور رواج پیدا کند ولی باید درد را درست درمان
کرد. یک زخم معمولی را نخست با مرهم و پماد نرم معالجه می کنند و اگر درمان نشد،
آنگاه آن را می سوزانند و مرحله آخر، قطع می کنند.

نه افراط
و نه تفریط

نه آن
افراط درست بود که جوانان حادّ ما برخورد خصمانه و تند و بی حجابان- که هموطنان ما
هستند- در پیش گرفتند و با نوشتن شعارهای گرم و بی محتوا و یا با توهین های علنی-
در ملأ عام- حالت عکس العمل را در آنان ایجاد کرده و نه تنها مشکلی را حل نکرده که
بر مشکل افزودند.

و نه آن
تفریط درست است که یکباره، این بیماری اجتماعی مُسری را فراموش کنیم و تمام برنامه
های تبلیغی را در این زمینه کنار گذاریم و به یک سخنرانی در طول چند سال پس از
گذشت انقلاب، بسنده کنیم و با این حال منتظر باشیم، رکورد چادر پوشی شکسته شود و
تمام بانوان بی حجاب، حجابدار شوند!

مانتوی
اسلامی یا حجاب مطهری

هنگامی که
قسمتی از کتاب «حجاب» نوشته استاد شهید آیت الله مطهری به عربی ترجمه شده بود و در
برخی از کشورهای همسایه، کم و بیش به چشم می خورد، ما خود شاهد بودیم که دختران
دانشجو چقدر به حجاب اسلامی معتقد شده و روی آوردند، و مانتوی اسلامی به نام «حجاب
مطهری» در دانشگاه نه تنها مد روز شد که زبانزد همگان قرار گرفت. بدون شک اگر همین
فشار و زور و شعار و تظاهرات با یکی از این حرکتهای قسری در آنجا- نسبت به پوشش
اسلامی- اعمال می شد، نتیجه معکوش می داد ولی خوشبختانه، قضیه به عکس شد و برخی
دولت های عربی- به ویژه در کشورهای واقع در آفریقا- (مصر- مراکش- تونس و و …) به
مقابله با حرکت روزافزون اسلامی و شیوع بی سابقۀ پوشش اسلامی در دختران دانشجو
برخاستند؛ و در حقیقت، با این روش، حکم اسلامی را بیش از پیش به تثبیت رساندند. و
به همین مناسبت حضرت رسول (ص) می فرماید: «ما یزال هذا الدین یؤید بالرجل الفاجر»
همواره این دین، توسط مردان تبهکار و ستمکار، تأیید می شود.

اگر
استعمارگران و نوکران آنان طی پنجاه سال و توسط میلیونها کتاب، مجله، نشریه، عکس
زننده، فیلم و و … توانستند بی حجابی را- تا اندازه ای- در کشورهای اسلامی رواج
دهند، چگونه ما می توانیم همۀ آن تبلیغات را با یک مقاله و یک کتاب یا چند مقاله و
چند کتاب مختصر- آن هم در تیتراژ بسیار کم نسبت به تیتراژ مخالفان- در مدتی کوتاه
خنثی نمائیم؟!.

پس باید
همان سلاح را برای مقابله با این دشمن (بی حجابی) اختیار کرد و آن را از پای
درآورد، و بیچارگانی را که به این بیماری- یا بهتر بگوئیم عادت- گرفتار شده اند،
رهانید.

راه
مبارزه با منکرات

قبل از
این که روش تبلیغاتی را تذکر دهیم، این مطلب را یادآور می شویم که خداوند راه
مبارزه با منکرات را به ما نشان داده است.

خوب است
یکی از بدترین بلاهای اجتماعی را به عنوان نمونه مطرح سازیم تا ببینیم، خداوند
چگونه با آن مبارزه کرده. به نظر می رسد که هیچ منکری بدتر و کثیف تر از شراب (می)
نباشد؛ و همینطور هم هست، که در روایات آمده: تمام گناهان را در اتاق در بسته ای
قرار دادند. و کليد آن اتاق را شراب قرار دادند.

این بلای
اجتماعی مخرّب و ویران کننده چون در جاهلیت فراگیر بود، خداوند یک مرتبه آن را
نکوبید، بلکه در سه مرحله و به تدریج، حرمتش را به تثبیت رساند:

1- منع
جزئی

مرحله
اول، منع به صورت جزئی بود، یعنی تنها در هنگام نماز که بهترین حالتهای معنوی
انسان است، مؤمنان را نهی می فرماید:

«یا ایها
الذین آمنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سکاری»[2]

ای
مؤمنان! به نماز نایستید، در حالی که مست هستید.

2- گناه
شراب بالاتر از منافع آن است

مرحله
دوم، با شیوه ای بسیار جالب، در عین اعتراف به سودهای مادی می، به گناه داشتن آن
نیز تذکر داده و آن را مهمتر از منافع آن خوانده است.

«و
یسألونک عن الخمر و المیسر، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من
نفعهما»[3]

از تو (ای
پیامبر) از شراب و قمار می پرسند، تو به آنان بگو: در آنها گناه و زیان بسیاری است
و بهره های برای مردم، ولی ضرر و زیان آنها بالاتر از بهره هایشان است. (البته بیشتر
مفسرین بزرگ، اثم را به معنای گناه گرفته اند و آیه را صریح در حرمت می دانند).

3- نهی
صریح

مرحله سوم
که آمادگی را پشت سر گذاشته، و مردم از راه روایتها و رهنمودهای پیامبر اکرم (ص)
کاملاً از بدی و فساد خمر برخوردار می شوند، نهی صریح- با تشدید- نازل می شود:

«با ایها
الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب والازلام رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه
لعلکم تفلحون. انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة والبغضاء في الخمر و
المیسر و یصدّکم عن ذکر الله و عن الصلاة، فهل انتم منتهون»[4]

ای
مؤمنان! همانا شراب و قمار و بتهای نصب شده و تیرهای قرعه از پلیدیها و از کار
شیطان است، پس حتماً از آن دوری بجوئید، شاید که رستگار شوید. همانا شیطان می
خواهد از راه شراب و قمار، میان شما عداوت و دشمنی افکند و شما را از یاد خدا و از
نماز باز دارد! آیا بس نمی کنید؟!

اجرای حدّ

و اما
جاری کردن حد بر شارب خمر، توسّط حضرت امیر (ع) و پس از رحلت حضرت رسول (ص) تشریح
شده و به مرحله اجرا درآمد.

انقلابی
ولی به تدریج!

از این
برنامه منظم و تدریجی در نهی یکی از بدترین منکرات، چنین نتیجه می گیریم که ما هم
در این زمان، که گوئی پس از هزار و سیصد سال، تازه اسلام به مرحله فعلیت و اجرا
رسیده است، چون پس از چند صباحی که حکومت اسلامی برقرار بود، دیگر حکومتی اسلامی
تا زمان حاضر به وجود نیامده، باید بی حجابی را که از نظر اسلام منکر است به تدریج
از بین ببریم.[5]

البته
برخورد باید به تدریج باشد ولی شرط کار این است که در هر مرحله ای انقلابی عمل
کنیم و این مطلب به آن معنی نیست که هر مرحله ای در یک زمانی بسیار کوتاه پایان
پذیردبلکه در مرحله تبلیغ، خوب و فعال و فشرده برنامه های تبلیغی را اجرا کنیم و
پس از این که از مرحله تبلیغ گذشت و مطلب بری همگان روشن شد و جای سؤال باقی
نماندو اشکالها و ابهامها برطرف گردید، آن را به صورت یک قانون تبصره ناپذیر
درآوریم، و قاطعانه با مخالفان برخورد کنیم. آن وقت نه اثری از بی حجابی می ماند و
نه جائی برای نق زدن!

یکی از
برنامه هائی که به ما رسیده بود، از خواهری بود که می پرسید:من گرچه پس از انقلاب
پوشش اسلامی را اختیار کرده ام ولی گاهی چنین می اندیشم که مگر بی حجابی چه ضرری
دارد؟! و چرا ما باید به زور این پوشش جدید! را برگزینیم؟

ما هم اگر
می خواستیم برخوردی ناشیانه با او داشته باشیم، می بایست در پاسخش می نوشتیم: حجاب
واجب است و اگر حجاب را نپوشی باید تو دهنی بخوری! باید از جامعه طرد شوی! ای مرگ
بر بی حجاب! دیگران شاید هم اینقدر جرأت نداشته باشند که لااقل سؤال کنندو از
انگیزه حجاب بپرسند ولی ما باید، قبل از سؤال، به آنها پاسخ مثبت را بدهیم تا جائی
برای سؤال نماند.

روشهای
تبلیغ

از جمله
مسائلی که تقلید در آن، نکوهیده نیست، همین است که ما روش تبلیغ را از دشمن
بیاموزیم؛ و با همان روش به اضافه روشهای اختصاصی، مسائل مذهبی و اعتقادی خود را
ترویج و تبلیغ نمائیم. روشهای تبلیغ در این مورد بسیار است، و برای این که مقداری
از این راه را هموار کنیم، چند روش را یادآور می شویم:

1- اولین
و مهمترین روش، تحلیل و بررسی دقیق و عمیق «حجاب» است که بحمدالله توسط بسیاری از
دانشمندان اسلامی- چه شیعه و چه سنی- مورد بحث قرار گرفته و به صورت کتابهای مفصل
درآمده است، و چاپ و نشر و پخش آنها در تیتراژهای بالا و به صورت کتابهای ظریف، با
طرح ها، و مونتاژ زیبا، چه از راه فروش و چه از راه هدیه دادن آنها توسط
خیراندیشان و یا نهادهای انقلابی و صندوقهای خیریه که بی گمان، نفع و ارزش هدیه
کردن یک کتاب خوب، و صدقه دادن به مستمندان، بیشتر و والاتر است.

 

2- ترتیب
برنامه های تلویزیونی آموزنده، آن هم نه به صورت خشک و یک نواختی مانند بسیاری از
سخنرانیهائی که هیچگونه تحرکی در آنها نیست و قطعاً ایجاد تحرک چندانی هم در
مستمعین نمی کند،بلکه از طریق ارائه فیلمهای خوب، نمایشنامه ها، تئاترهای جالب و
روشهای هنری دیگر که هنرمندان بهتر می دانند.

3- بجای چاپ
آن همه تراکت، پوستر، نشریه های چهار صفحه ای!، و عکس هفت رنگ مقاله هائی ظریف،
مختصر، شیوا و ارزشمند در ذکر بدیها، زشتیها و کژیهای بی حجابی چاپ کنند و این
بیماری را از نظر فرهنگی، فقهی، پزشکی، روانی، اجتماعی و حتی سیاسی یا خلاف سنت
ایرانی بودن، جداگانه مورد بررسی قرار دهند.

و این
مقاله ها را به صورت گسترده درمراکز گرد آمدن افراد (از قبیل سینما، مدرسه،
دانشگاه، بیمارستان، راه آهن، کنار ایستگاههای شرکت واحد و و …) پخش کنند.

4- یکی از
مهمترین مراکز تبلیغی، دبستانها و دبیرستانها است که اگر نونهالان را با مطلب مفید
اسلامی در مدارس آشنا سازند، و از راه دلیل منطقی و برهان عقلی، مسائل را به آنان
یاد دهند، بدون شک تأثیر زیادی خواهد داشت، چه اینکه همان مطالب از آنها به پدران
و مادران سرایت می کند و یا اینکه- حداقل- خود فرزندان به آن مطالب معتقد می شوند
و در آینده ای نه چندان دور، توسّط خودشان به مرحله اجرا در می آید.

5- بررسی
حجاب در ادیان و مکتبهای گوناگون که خوشبختانه تمام ادیان آسمانی- حتی از راه همین
انجیل ها و تورات های تحریف شده ای که در دست است- بر حجاب تأکید می کنند. و
همچنین بازگو کردن و نشر سخنان دانشمندان غربی که در این مورد چه بسیار گفته اند و
چه آمار فسادی که از بی حجابی ناشی می شود منتشر ساخته اند.

6- شعار!
ولی این بار نه شعارهای منفی و مرگ آمیز بلکه جمله هائی کوتاه و حماسی به صورت
شعار در ترویج حجاب و بیان مفاسد بی حجابی، با لحنی شیوا و شیوه ای نرم و ملایم.

در شعارها
می توان از سخنان ارزنده معصومین (ع) استفاده کرد و متن آنها را ترجمه و یا با یک
برداشت مختصر منتشر نمود. به عنوان نمونه، حضرت امیر (ع) می فرماید: «المرأة
ریحانة و لیست قهرمانه» زن گلی خوشبو است نه ستیزه جوی.

آری، زن
همانند گلی است خوشبو که باید آنرا از دسترس اغیار، دور نگه داشت زیرا گل اگر دست
به دست شود، پژمرده شده و از بین می رود. زن، جنگجو و ستیزه جوی نیست که در مصاف
پیکار، سر به سر مردان بگذارد و حتی در کُشتی و کارهای خشن نیز در پی سبقت گرفتن
از آنان باشد!

7- تبلیغ
از راه فامیل ها و اقوام، به این صورت: خواهری که متعهد است و به این مطلب خوب پی
برده، آن را برای بی حجابان از خانواده و فامیل خود بازگو کند و راستی امر به
معروف و نهی از منکر نماید، ولی نه در قیافه زبانیه جهنم بلکه در قیافه فرشتگان
بهشت. و خلاصه با نرمی و ملاطفت نه با درشتی و خشونت.

8- سرودن
اشعاری در این زمینه توسط شاعران زبر دست و متعهد، زیرا شعر- اگر جالب و گیرا
باشد- خیلی بیشتر و پیشتر از نثر بر سر زبانها می افتد و به همه جا منتقل می شود؛
همنگونه که دشمنان نیز توسط شاعرانی بی ارزش و بی دین ولی دارای قریحه ای روان و
نیرومند، برای رونق بی حجابی بهره بردند.

و در
کوتاه سخن، ما بر این باوریم که یک شعار خوب و به جا، در خیابانها و معابر حتی بر
جعبه دستمال کاغذی، لابلای کاغذ شکلات خوشمزه! در جعبه سیگار آتش افروز! در گوشه و
کنار تقوی مبغلی و یا سررسید نامه، در محوّطه ایستگاه شرکت واحد، در حاشیه
تابلوهای هنری قشنگ و و … و همچنین نوشتن و تکثیر مقاله هائی از محققین همچون
استاد شهید مطهری، چه جداگانه و چه در نشریات، روزنامه ها، مجلات و حتی کتابهای
درسی در سطوح مختلف و همچنین با استفاده از نوارها، برنامه های رادیوئی، نمایشنامه
ها و و … بهترین و ارزنده ترین و مؤثر ترین روش مبارزه با بی حجابی خانمانسوز
است. 

 



[1] . در یکی از استفتاهائی که از امام شده
و در مجله «6» پاسدار اسلام نیز منتشر شده است ایشان چنین می فرماید: «اصل حکم
حجاب از ضروریات است و منکر آن حکم منکر ضروری را دارد، و منکر ضروری محکوم به کفر
است مگر این که معلوم باشد که منکر خدا یا رسول نیست».

/

پرسش ها و پاسخ ها

انقلاب و
انتظار فرج

بنابر
روایاتی که اهل بیت عصمت وارد شده، امام زمان «عج» وقتی ظهور می کند که همۀ جهان
را ظلم و ستم فراگرفته باشد. پس با توجه به مطلب یاد شده آیا تلاش برای برقراری
عدل اسلام که از آن جمله انقلاب اسلامی ایران است، با انتظار فرج امام زمان منافات
ندارد؟

این
سؤالها بارها مطرح شده است و مکرر از سوی شخصیتهای علمی پاسخ آن داده شده و حضرت
امام دام ظله نیز بارها طرح این اشکال از سوی مرتجعین را تذکر داده اند و پاسخ آن
را فرموده اند.

بیاد دارم
که در یکی از سخنرانی ها نجف اشرف یا در یکی از مجالس درس حکومت اسلامی که ایراد
فرمودند، از یکی از مرتجعین نقل کردند (که ظاهراً یک مسئولیت اداری یا سیاسی
داشته) که گفته بود: شما اشتباه می کنید که برای از بین بردن ظلم و فساد تلاش می
کنید! باید سعی کرد فساد در جامعه زیاد شود تا امام زمان ظهور کند!!

با همۀ
این تکرارها، باز هم نامه های زیادی به گونه های مختلف در این باره می رسد که گویا
هنوز برخی از بردران و خواهران هستند که این مطلب به گوششان نرسیده، برادری نوشته
بود: «من گاهی فکر می کنم که انتظار فرج امام زمان «عج» دیگر لازم نیست زیرا بدین
ترتیب که انقلاب ما پیش می رود به تدریج همۀ کشورهای اسلامی و سپس همۀ جهان را فرا
می گیرد و دیگر ضرورتی برای آمدن امام زمان احساس نمی شود.

ظاهراً آن
برادر به طور جدی باور کرده بود که انقلاب اسلامی ایران می تواند از انقلاب جهانی
آن حضرت مستغنی باشد و جای آن را بگیرد! و بعضی نیز به همان روال گذشته، سخن از
بیهودگی انقلاب و تلاش برای وسعت آن دارد.زیرا موجب تأخیر در ظهور امام زمان «عج»
می شود.

ما در
اینجا لازم دیدیم به طور مختصر، تذکراتی بدهیم که این اشتباه بر طرف شود.

انتظار و
ترویج دین

1- انتظار
فرج و قطعی بودن آن به هیچ وجه نباید انگیزه ای برای ترک دو فریضۀ اساسی و همیشگی
اسلام یعنی «امر به معروف و نهی از منکر» باشد. و همیشه چنین بوده است که علما و
بزرگان دین ما در عین حال که هر آن انتظار ظهور آن حضرت را داشتند، لحظه ای از پا
ننشستند و از کوشش خود در گسترش دین و تبلیغ آن و جلوگیری از فساد و منکر و ترویج
خیر و معروف ذره ای نکاستند.

بنابراین
حتی اگر- به فرض محال- بدانیم که مثلاً فردا امام زمان «عج» ظهور می فرماید، نباید
امروز از کار تبلیغ و ترویج دین دست برداریم همچنانکه نباید نماز و روزه را ترک
کنیم. و امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که همۀ آن مراتب در صورت امکان
لازم و واجب است و بالاترین مرتبه، تشکیل حکومت اسلامی است که در سایه آن بتوانیم
معروف را به بهترین وجه رواج دهیم و از منکر تا حد امکان جلوگیری نمائیم.

روشن و
واضح است که در پناه حکومت اسلامی، به آسانی این دو وظیفه- بطور احسن- انجام می
شود پس اگر هیچ دلیلی نبود، از باب مقدمه، تشکیل این حکومت بر همۀ افراد مسلمان
لازم و واجب بود حتی اگر یک روز به ظهور آن حضرت مانده باشد.

چشم به
راه امام زمان

2- انقلاب
اسلامی ایران هنوز راه بسیار طولانی برای رسیدن به موفقیت نهائی دارد و در این راه
هزاران دام از سوی دشمنان خدا گسترده شده و هزاران خطر در پیش است که حداقل مانع
رسیدن به همۀ اهداف اصلی و گستردگی آن می شود. زیرا این نظام مانند هر نظام حقی که
در این جهان به وجود آمده از سوی نظامهای باطل جهان مورد حمله و هجوم قرار می گیرد.
و همیشه چنین بوده و خواهد بود. جنگ میان حق و باطل پایانی ندارد مگر به دست پر
برکت حضرت مهدی «عج» که او دماغ همۀ زورمداران را به خاک خواهد مالید. بنابراین ما
هر چه پیشروی کنیم باید برای فتح نهائی و رسیدن به اهداف نهائی، همیشه چشم براه آن
حضرت باشیم.

شمول عدالت
بدست امام زمان

3- بر فرض
که انقلاب ما در این سرزمین به هدف نهائی برسد ولی شمول عدالت در همۀ جهان به هیچ
وجه برای ما مقدور نیست. البته ما باید تلاش کنیم که همۀ مسلمانان از زیر بار زور
گوئیهای استعمار گران بدر آیند و باز هم تلاش کنیم که همۀ مستضعفان از زیر یوغ
مستکبران رها شوند و همۀ مظلومین به حق خود برسند. و باز هم تلاش کنیم که همۀ
گمراهان به اسلام روی آورند و همه جا آواز هدایت اسلامی طنین انداز باشد ولی شمول
عدالت اسلامی را در کل جهان تنها با نیروی الهی حضرت ولی عصر «عج» امکان پذیر می
دانیم که می توان این آرزو را برآورده سازد.

احکام
واقعی اسلام در حجاب غیبت

4- امام
زمان «عج» نه تنها بر هم زنندۀ بساط مستکبرین و گسترش دهندۀ سایه عدل اسلامی در کل
جهان است بلکه وجود مقدسش پرده های تاریک جهالت را نیز می درد و احکام واقعی اسلام
را آنگونه که هست و باید باشد در جهان حکمفرما می سازد. ما اکنون دست بدامن فقهای
بزرگوار با تمسک به ظواهر ادلۀ فقهیه احکام اسلام را از دیدگاه مقدس آنان دریافت
می کنیم و با همۀ اختلافی که دارند می گوئیم از هر کدام که تقلید کنیم با ملاحظۀ
شرایط تقلید وظیفۀ ظاهری ما در این زمان که حجاب غیبت مانع رسیدن به احکام واقعی
است، همین است، ولی در آن زمان که این حجاب به لطف الهی برطرف شود و آفتاب وجود
مقدس ولی عصر «عج» در جهان پرتو افکند دیگر جائی برای این اختلاف نظرها نمی ماند و
همه با دست یابی به منبع فیوضات الهی شریعت واقعی اسلام را به اجرا می گذاریم و با
پیمودن آن صراط مستقیم به مصالح واقعی که غرض تشریع است می رسیم. ان شاء الله.

بنابراین
بر فرض که انقلاب اسلامی به همین ترتیب در همۀ جهان گسترده شود باز برای رسیدن به
احکام واقعی اسلام نیازمند وجود مقدس امام زمانیم.

البته ما
هم اکنون نیز به لطف و عنایت آن وجود پر برکت بر دشمنان پیروز می شویم و از شر
ابرقدرتها مصون می مانیم و هر موفقیتی که نصیب ما شده از برکت آن حضرت است.

نیاز به
انقلاب جهانی ولی عصر «عج»

با توجه
به مطالبی که ذکر شد اگر اشکال این باشد که با امکان پیشبرد انقلاب اسلامی به همین
روال در همۀ جهان چه نیازی به انقلاب جهانی حضرت مهدی «عج» است؟ پاسخ این است که:

اولاً این
انقلاب چگونه می تواند عدل و هدایت اسلامی را در همۀ جهان بگستراند بگونه ای که
همه کفار مسلمان شوند و تمام مسلمانان مؤمن و مسلمان واقعی شوند و همۀ نیروهای
اهریمنی در همۀ کشورهای از بین برود و اثری از ظلم و ستم و استعمار باقی نماند و
ثانیاً بر فرض که چنین امکانی باشد رسیدن به احکام واقعی اسلام در زمان غیبت امکان
پذیر نیست.

و اگر
اشکال این باشد که ظهور آن حضرت متوقف بر گسترش ظلم است، پس ما باید از گسترش
عدالت جلوگیری کنیم تا زمینۀ ظهور آن حضرت فراهم شود! جواب این است که اولاً
انتظار ظهور نباید ما را از وظیفۀ خود بازدارد و ما باید با همۀ قدرت در احقاق حق
و تبلیغ دین بکوشیم حتی اگر بدانیم همین فردا ظهور آن حضرت است.

و ثانیاً
ما هر چه کوشش کنیم نمی توانیم ظلم را از جهان برداریم؛ هم اکنون نیز جهان پر از
ظلم و فساد است. و هر روز صدها نفر از گرسنگی میمیرند و صدها انسان زیر شکنجه ها
یا بر اثر جنگهای ظالمانه و تجاوز گرانه کشته می شوند و هزاران هزار ظلم و تجاوز گوناگون
در دنیا می شود و ما شاهد آن هستیم.

ما بر فرض
موفقیت کامل، تنها از بخشی از ظلمهای آشکار در این سرزمین می توانیم جلوگیری کنیم
و گرنه عدالت واقعی اسلام حتی در اینجا نیز برای ما یک آرمان است. البته امیدواریم
که هر روز بهتر از روز قبل و به اسلام واقعی نزدیکتر باشیم. بنابراین، ظلم و فساد،
عالمگیر و باقی است و تنها آن یگانه منجی عالم بشریت قادر است، آن را ریشه کن
سازد.

انقلاب
اسلامی، زمینه ساز ظهور حضرت مهدی «عج»

بلکه باید
گفت: این انقلاب، زمینه ساز ظهور آن حضرت است نه مانع آن، زیرا اگر چه انقلاب آن
حضرت از نظر غیبی، مؤید به تأیید الهی و در پرتو اعجاز و قدرت نمائی حق است ولی از
نظر ظاهری همانند هر انقلابی دیگر- چه انقلابهای الهی انبیا و چه انقلابهای مردمی-
دو شرط اساسی دارد:

1- نیاز
به انقلاب

2- نیروی
انقلاب

تا در
جامعه فساد و ظلم و تباهی از حدی که قابل تحمل است تجاوز نکند، نیازی به انقلاب
احساس نمی شودو هر کوششی برای سرنگونی قدرتهای سلطه گر با شکست روبرو می شود و روی
این اصل، زورمدارانی که از سیاست و تدبیر قابل توجهی برخوردارند، سعی می کنند، ظلم
و تجاوز در حدّقابل تحمل برای عموم باقی باشد؛ ولی ازآنجا که انسان اگر به خوی
تجاوزگری عادت کرد، از هر درنده ای وحشی تر می شود، رفته رفته ظلم و ستم آنان،
جامعه را فرا می گیرد و در میان مردم، نیاز به انقلاب، احساس می شود.

این جهت
در انقلاب حضرت مهدی «عج»، در روایات بسیاری به آن اشاره شده که فرموده اند:«بعد
ما ملئت ظلماً و جوراً» یعنی زمینه انقلاب از این جهت که جامعه احساس نیاز به آن
کند، در حدّ بالائی فراهم و ظلم و تجاوز به نهایت می رسد.

در هر
صورت، شک نیست که انقلاب بدون اعتماد به یک نیروی انسانی مؤمن و متعهد و فداکار
پیروز نمی شود، همچنانکه خود دیدیم: جامعه اسلامی ایران با این که سالها بود نیاز
به انقلاب داشت ولی زورمداران به کمک تبلیغات اهل تزویر از یک سو و تأسیسات جهنمی
ساواک از سوی دیگر، نیروئی در جامعه باقی نمی گذاشتند که مصلحان با تکیه بر آنها
بساط زور و ستم را برچینند اما از آنجا که خداوند هر کس راه او را با خلوص نیت
برود و درراه رضای او از همه چیز بگذرد، او را به راههای سعادت و کمال هدایت می
کند و اسباب آن را فراهم می سازد، زمینه ای به وجود آمد که امام امّت دام ظله در
تبعیدگاه خویش، توانست هسته های هدایت و راهنمائی جوانان را تشکیل دهد، لذا هرگاه
از او سؤال می شد: وظیفه چیست؟ می فرمود: «مردم را روشن کنید …»

و بدین
ترتیب، نیروی انقلاب از میان جوانان مؤمن و خداپرست فراهم آمد و به تعبیر خارجیان:
انقلاب مساجد، تخت طاووس را سرنگون ساخت.

انقلاب
جهانی حضرت مهدی «عج» نیز از این قاعده مستثنی نیست و در روایات، کم و پیش به این
امر اشاره شده است. شاید به دلیل اینکه این جهت از نظر استراتژی انقلاب باید مخفی
بماند، چندان تکیه ای بر آن نشده است؛ در عین حال در گوشه و کنار با روایاتی
برخورد می کنیم که بطور ابهام و اجمال، اشاره به مردان نیرومند و فداکاری شده است
که آن حضرت را یاری می کنند.

انقلاب
اسلامی ایران سعی بر این دارد که شرط دوم را فراهم سازد. گرایش روزافزون جوامع
اسلامی به دین و مذهب و استحکام ولایت اهل بیت در جهان اسلام به طور عموم، و
بالاخص در قلوب شیعیان و روحیه شهادت طلبی و فداکاری در راه حق که هر روز به وسیله
این انقلاب پر برکت، در گسترش و افزونی است، گواه این مدعا است که انقلاب اسلامی
ایران بهترین وسیله برای زمینه سازی و تهیه نیروی فداکار و متعهد و مؤمن، و تحکیم
روح انتظار و آمادگی در جامعه اسلامی بلکه در کلّ جهان است.

منتظران
حقیقی

و در
واقع، منتظران حقیقی امام زمان «عج» همان جوانان مؤمن و انقلابی هستند که تحت
تأثیر این انقلاب و رهبریهای امام امَّت، هر روز آماده تر و فداکاتر، سلاح به دست،
آمادۀ پذیرائی قدوم آن حضرت ازجان و دلند و در عشق او می سوزند و پروانه وار- برای
حفظ دین خدا- به کلم آتش می روند و دم برنمی آورند.

منتظران
حقیقی آنانی هستند که دعای فرج را در دل شب و در سنگرهای رزم می خوانند و صادقانه
و عاشقانه برای لقای امام زمان اشک می ریزند و صبحگاهان، عشق به ولی عصر «عج» آنان
را به میدان شهادت می برد، و در این راه مقدس سر می دهند و جان می بازند.

نه آنان
که به هر مناسبت، فقط فریاد «یا مهدی ادرکنی» برمی کشند و صدای خود را منافقانه به
عنوان منتظران قدومش در هر کوی و برزن بلند کرده، گوش فلک را کر می کنند ولی حاضر
به تحمل کمترین سختی در راه تحقق اهداف و زمینه سازی برای ظهور آن حضرت نمی باشد.
شاید بعضی از آنان به شیوۀ گذشتگان- و باز هم منافقانه- شمشیری در خانه آویزان می
کنند و این را تنها شعار منتظران آن حضرت بدانند.

آری!
منتظران حقیقی آنانی هستند که جباران زمان و دشمنان آن حضرت از آنان بیم و هراس
دارند، نه آنان که از دولت طاغوت اجازه رسمی انتظار خانه خود را گرفته اند!

/

پاسداران بزرگ اسلام

آیتُ الله
العُظمی مُنتَظِری

«الَّذِینَ
یُبَلِّغُونَ رسالاتِ الله وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ أَحَداً إلاّ اَلله»

 

سید محمد
جواد مهری

قسمت دوم

مقام علمی
و عملی:

شخصیت آیت
الله عظمی منتظری از هر نظر استثنائی و فوق العاده است. ایشان در همان حال که از
نظر علمی، در قلّه ای بلند از علمیت و قدرت استنباط می باشد، از نظر عمل نیز کمتر
کسی به پایۀ او می رسد. و از نظر شایستگی معنوی و اخلاقی، مردی عارف، متّقی،
متواضع، پارسا یار مستضعفان و دشمن سر سخت مستکبران است؛ و تنها چیزی که در دنیا
او را شاد می کند، خدمت به مردم و هدایت و راهنمائی آنان است.

این
بزرگمرد با یک دید به تمام مسلمانان می نگرد و به وطنی جز اسلام و شناسنامه ای جز
مسلمانی نمی اندیشد. هیچگاه مرزهای مصنوعی یا رنگ پوست و یا لهجه های گوناگون، او
را از آن یکسان نگری بازنمی دارد.[1]

ایشان نه تنها
در پی خوشبختی، سعادت و نیکنامی مسلمانان است که آرزو دارند، تمام مستضعفین جهان،
از قید اسارت مستکبران و زورگویان رها شده، به خدا و اسلام بپیوندند، و در راه
همین آرزو، همواره در تلاش و کوشش است.[2]

او که
تمام عمر کوشيده و می کوشد که دست ستمگران را قطع و آنان را به روز سیاه نشاند، و
همیشه برای رسیدن به این آرمان، با سخنان کوبنده و قاطع خود- چه در برابر شاه
ستمگر سابق و چه در برابر شاهان جهانخوار در سراسر جهان- پرچم مبارزه علیه آنان را
بلند کرده است، در برابر ناله یک ستمدیده زجر کشیده، آنچنان متأثر و ناراحت می شود
که گوئی شکنجه فرزند دلبندش را شاهد است.

خلاصه،
ابعاد مختلفی که باید در یک راهبر و راهنما باشد، در وجود مبارک این مرد الهی است
و از این روی، چشم تمام مسلمانان و مستضعفان به او دوخته است و دل امیدشان به او
بسته.

امروز
اسلام، انقلاب اسلامی، امام امت، روحانیت و تمام ملّت به او نظر دارند و مردم ما
در همان حال که برای طول عمر امام روحی فداه دعا می کنند، برای سلامتی و طول عمر
امید ایشان نیز به درگاه حضرت ذوالجلال دست راز و نیاز را بلند کرده و از مقام
قدسی می خواهند که: خدایا تا انقلاب حضرت مهدی «عج» آن استاد و این شاگرد، آن رهبر
و این امید رهبر را حفظ بفرما.

امام و
آیت الله العظمی منتظری

امام و
آیت الله العظمی منتظری، در فراز و نشیب های زمان معاصر، هیچگاه از رهبر و استاد
خود جدا نبود، بلکه همواره پشت سر آن بزرگوار حرکت می کرد و حرکت ایشان را رونق می
بخشید. او نه تنها در مسائل معنوی و علمی نیز آینه تمام نمای ایشان به حساب می
آید.

امام نیز
محبت و علاقه ای افزون به این شخصیت شایسته و فقیه ارجمند دارد، تا جائی که می
فرماید: «من شما را فقیهی عالیقدر و مجاهدی بزرگوار می دانم» و در دیداری با اعضای
مجتمع آموزشی لنگرود، در تاریخ 27/ 6/ 58 می فرماید:

«آقای
منتظری یک فرد بسیار ارزنده ای است. ملای متعهدی است، ایشان هم حبس ها دیده اند،
زجرها کشیده اند و در این امور پخته شده است».

امام در
دیدارهای زیادی، توصیه می فرمودند که مسائل را با آقای منتظری در میان بگذارید و
توسط ایشان حل کنید و عملاً بسیاری از کارهای اجتماعی را به ایشان ارجاع می دادند.

و به این
هم اکتفا نکرده بلکه بعضی از احتیاجات را به ایشان ارجاع دادند که این بالاترین
ارجی است که برای ایشان قائلند.

آیت الله
آذری قمی- همانگونه که در مجله 35 آمده است- در این باره چنین می گوید:

«در دو سه
مورد شنیده ام که امام مدظله العالی بالخصوص مسائلی را به آقای منتظری ارجاع کرده
اند. در یکی دو سال قبل از شورای سرپرستی صدا و سیما شنیدم که از امام درخواست
کرده بودند که حدّ و حدود موسیقی و غنا را برای ما مشخص بفرمائید که مورد عمل قرار
گیرد. ایشان ارجاع فرموده بود به آقای منتظری».

یکی هم
ظاهراً در مورد تعزیرات بود که آیا تعزیرات، شامل تعزیرات مالی هم می شود و جریمه
های مالی از مسائل تعزیرات است یا نه؟ این هم آن طور که نظرم هست، از برخی از
اعضای شورای عالی قضائی در یکی دو مورد شنیدم که یک مورد را یقین دارم که امام
فرموده  بودند: «من خودم حتی نظرم مخالف با
این مطلب است ولی به آقای منتظری مراجعه کنید، اگر ایشان نظر داد، درست است و شما
به آن عمل کنید. این ملاک و نشانه ای است که بین سلف از علما و مراجع معمول بوده و
خود ملاکی است که امام، ایشان را به عنوان فالاعلم می شناسد.»

ستایش
بزرگان:

آیت الله
العظمی منتظری- بی گمان- بی نیاز از ستایش و توصیف است، چرا که او چون خورشیدی است
عالم افروز و همگان از نور و فروغ ایشان بهره می برند و استضاء می کنند و همانا
خورشید برای کسی پوشیده و پنهان نیست. وانگهی در این نوشتار کوتاه، جای نقل آنهمه
ستایش ها از معظم له نمی باشد و لذا به چند نمونه بسنده می کنیم:

آیت الله
العظمی منتظری در زمان مرجع بزرگ عالم تشیع، حضرت آیت الله العظمی بروجردی، از
صاحب نظران و محققین بنام به شمار می آمد و یکی از ممتحنین درجه اول حوزه علمیه قم
بود. او از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود که می توان گفت: منعکس کننده افکار
فقهی و اصول آیت الله بروجردی در زمان ایشان بود و لذا همواره آن بزرگوار به
شاگردان خود سفارش می فرمود که از معلومات فقهی آقای منتظری استفاده کنند و او را
از دست ندهند.

سومین
شهید محراب، آیت الله صدوقی «ره» گوید:

«آیت الله
منتظری به تمام معنی شایسته است من بالغ بر چهل سال است که با این شخص محترم
آشنایم، چه فقاهتش، چه علوم دیگرش، چه زهد و تقوی و ایمان راسخش. من یک هوادار
صددرصد او هستم و شما مردم اگر دیدید کسی در گوشه و کنار درباره این شخصیت محترم
توهین می کند، زبان به انتقاد می گشاید، تو دهنی محکم به او بزنید … آیت الله
منتظری کسی است که 34 سال قبل، تقریرات درس مرحوم آیت الله بروجردی را در زمان
حیات ایشان نوشته است».[3]

چهارمین
شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی دربارۀ ایشان سخنان جالبی گفته است که دو مورد
را یادآور می شویم:

1- «بنده
چند سالی که در قم بودم، بیشتر ارتباطم با آیت الله منتظری بود. آیت الله منتظری
واقعاً مجسّمه تقوی و مردی است که هم مقام علمیش و هم تقوی و تواضعش انصافاً
امتیاز دارد».

2- «آیت
الله منتظری است که می توان گفت به اینکه در آینده کسی که ما می توانیم اشاره به
او بکنیم و بگوئیم: مرد فقیه و پاسدار دین و دارای آن سیاست واقعی که سیاست اسلام
می باشد، در این موجودین فعلاً آیت الله منتظری است ولو سنش از بعضی مراجع دیگر
کمتر است ولیکن امتیازات ایشان زیاد است».

آیت الله
راستی می گوید:

«روابط
شما با هر شخصیتی از شخصیتها غیر از امام، شما را بی نیاز نمی کند از ارتباط با
آیت الله آقای منتظری. حتماً باید روابطتان با حضرت آقای منتظری خیلی نزدیک باشد و
از مطالب و رهنمودهای ایشان استفاده کنید … چون ایشان در انقلاب، بعد از امام،
نقش مهمی دارند و هیچ کس به موقعیت ایشان نمی رسد و هیچ کس هم ادامه دهنده انقلاب
و آشنا با خط امام در ارتباط با مسائل انقلاب مثل ایشان نیست و در همه ابعاد، خط
انقلاب را هیچ کس بهتر از جناب آقای منتظری نشناخته و به حساب اینکه روحانیت، ملت
را رهبری می کند، هیچکدام از آقایان علما با در نظر گرفتن مقام و منزلتشان، موقعیت
و نقش آقای منتظری را در انقلاب ندارند و نمی توانند داشته باشند …»[4]

آیت الله
صانعی می گوید:

«معیاری
که در اعلمیت به آن مؤمن معتقد هستم، یکی مسئله سرعت انتقال است و دیگری دقّت نظر
و ریشه یابی در مسائل … با این خصوصیات که لازمۀ کسی است که می خواهیم در احتیاط
ها و او مراجعه کنیم، بنده با آن شناختی که از فقها و علمای بزرگ دارم، این
خصوصیات را به علاوه خصوصیت اهتمام نداشتن به امر دنیا، در حضرت آیت الله العظمی
منتظری می یابم … و می توانیم بگوئیم: می شود احتیاطات را به او مراجعه کرد و می
شود محل تأمل ها را به او مراجعه نمود».[5]

آیت الله
شیخ ابوالحسن شیرازی گوید:

«…
امروز بحمدالله شخصیتی فقیه و دانشمند (آقای منتظری) داریم که همانند رهبر رهنمود
می دهد و مایه پیشرفت و تداوم انقلاب اسلامی است و از نظر رتبه هم بعد از امام امت
در انقلاب اسلامی و در جمهوری اسلامی، شخصیتی است که از حیث ممتاز و مورد همه گونه
توجه باید قرار بگیرد و ما آن طوری که از سوابق ایشان اطلاع داریم و فعلاً که می
بینیم، پس از مقام رهبری برای جامعه اسلامی ما بسیار مفید می باشند و در آینده
بزرگترین استفاده ها از ایشان خواهد شد. و از نظر جهات معنوی و تقوی و بینش اسلامی
و بصیرتهائی که باید یک نفر فقیه داشته باشد و جنبه هائی که در قانون اساسی هم ذکر
شده است، در ایشان بطور کامل موجود است … آیت الله العظمی منتظری جامع همه
خصوصیاتی است که باید یک فقیه کامل داشته باشد. امام عزیزمان هم نسبت به ایشان
واقعاً از همه کسانی که هستند، بیشتر اهمیت می دهد و نظر به ایشان دارد … و
شواهد و قرائن موجود هم این را ثابت می کند».[6]

آیت الله
شیخ عباس ایزدی گوید:

«وقتی که
ایشان (آیت الله العظمی منتظری) در نجف آباد بودند، همیشه در بین اساتید مهم،
معروف بودند به خوش استعدادی و خوش فهمی و از نظر عمق تحصیلاتشان از اقران و هم
دوره ای ها جلوتر بودند. بعد هم که قم بودند تا سال فوت مرحوم آیت الله بروجردی
پیش همه طبقات معروف بودند به سرآمد بودن … ما به همان ملاک که تشخیص دادیم آیت
الله العظمی خمینی اعلم اهل زمان هستند و با در نظر گرفتن اینکه سیاست از دین جدا
نیست، به همان ملاک می توانیم بگوییم: آیت الله منتظری در عالم تشیع بلکه در عالم
اسلام، از نظر روحانیت، شخص دوم هستند … و از نظر زهد و تقوی، بنده چون از نزدیک
مشاهده کرده ام در رفتار ایشان، آن هم مسلّم است که از نظر تقوی و فضیلت، ایشان در
درجۀ اعلی هستند …»[7]

تألیفات
ایشان:

کتابهای
معظم له، اگر از نظر کمیت زیاد نباشد، از نظر کیفیت، و محتوی، در درجۀ والائی قرار
دارد، و آنان که با فقه آل محمد آشنائی دارند، می توانند به عمق بحث های فقهی و
اصولی ایشان برسند.

در هر
صورت برخی از کتابهای ایشان که چاپ شده است از این قرار است:

1- البدر
الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر (تقریرات درسهای مرحوم آیت الله العظمی بروجردی).

2- نهایة
الاصول.

3- کتاب
الزکاة، در دو جلد که جلد اول آن به چاپ رسیده است.

4- کتاب
الخمس.

5- رسالۀ
توضیح المسائل (رساله علمیه).

و اما
کتابهائی که چاپ نشده است:

1-
قسمتهائی از کتاب صلاة، تقریرات مرحوم آیت الله بروجردی.

2- وصیت.

3- غصب.

4- اجاره.

5- قسمتی
از جلد دوم نهایة الاصول در قطع و ظن و قسمتی از برائت.

6-
درسهائی از نهج البلاغه.[8]

* * *

در خاتمه
بحث زندگی سراسر افتخار و نوربخش آیت الله العظمی منتظری، مقاله پاسداران بزرگ
اسلام را به پایان می بریم و از خدای بزرگ می خواهیم سایه پر برکت امام امت و امید
امام را بر سر ما ملتهای مسلمان همواره مستدام بدارد و ما را در شناخت و تجلیل و
پیروی از این دو نعمت بزرگ الهی توفیق دهد.

و از ملت
ارجمند ایران نیز می خواهیم، سخنان و رهنمودهای این دو بزرگمرد تاریخ معاصر،
پیوسته به گوش دل بسپارند و نگذارند که توطئه های دشمنان در به فراموشی سپردن آن
رهنمودهای امید بخش و راهساز، عملی شود.

ضمناً
برای دیگر بار تذکر می دهیم که در این مجموعه کوتاه، تنها نام برخی از پاسداران
بزرگ اسلام برده شد و برای دیگر بزرگان دین چه در ادوار گذشته و چه در دوره های
معاصر، بالاترین ارج و احترام را قائلیم و چون بنابر اختصار بود لذا بناچار از
زندگی آن سروران و شخصیتهای ارزنده کمتر نامی برده شد ولی امیدوارم در آینده، کم و
بیش این دین را ادا نمائیم. والسلام علی عبادالله المخلصین.

* * *

 



[1] . در رابطه با این یکسان نگری، در یکی از پیامهای ایشان در اوائل انقلاب چنین
آمده است: «… برادران و خواهران مسلمان توجه داشته باشند، این عمل (ملی گرائی)
که در گذشته از ارکان سیاست استعماری پهلوی بوده، نه با منویات رهبری جنبش و نه با
سیاست خردمندانه دولت، منطبق نمی باشد، زیرا در اسلام، مسئله نژاد و زبان و
جغرافیا به هیچ وجه مطرح نیست …».

/

تأثیر دخانیات بر بدن انسان

خودکشی و
دیگر کشي تدریجی با دخانیات

دکتر سید
حسن عارفی(4)

درمان
معتادین به دخانیات

«Ÿwur (#qà)ù=è? ö/ä3ƒÏ‰÷ƒr’Î/ ’n<Î) Ïps3è=ök­J9$# »

خود را با
دستهای خود در هلاکت نیندارید.

(سوره
بقره- آیه 195)

1- شوک
الکتریکی:

 شوک الکتریکی در رفتار درمانی مورد استفاده است.
گو اینکه در آزمایشگاه قابل انجام ولی در انسان مشکل و تقریباً غیرممکن است. زیرا
شخص معتاد به انجام الکتروشوک و انجام آن با رضایت شخص معتاد غیر ممکن است.

2- مصرف
سریع دخانیات:

شخص معتاد
با سرعتی بیش از معمول با سرعت زیاد و مکرر پک به سیگار می زند و در حدود هر 6
ثانیه یک پک می زند.

مطابق
بررسی و مطالعات اشماهال و لیک تنستین و هاریس در 1972 و لیک تنستین و همکاران او
در 1973 گزارش داده اند که 60% افراد مورد مطالعه در این تجربه ترک سیگار کرده
اند.

در مطالعه
فوق شخص مصرف کننده دخانیات دود دخانیات را از جریان هوای گرم و متراکم که به طرف
صورت او جاری است، دریافت می کند.

مورد
استفاده قرار دادن روش فوق برای ترک دخانیات کمتر مورد موافقت معتادین بوده است.

3- دارو:

انواع
داروها برای ترک دخانیات مصرف شده و به طور کلی سه نوع دارو مورد استفاده قرار
گرفته است:

الف- داروهائی
که شباهت به نیکوتین دارند. تحقیقات در این باره از سال 1930 شروع شد و اولین بار
لوبلین مورد استفاده قرار گرفت. ولی ثابت شد داروی مؤثری برای هدف فوق نیست.

(مطالعات
مجدد در 1969 توسط برن استین انجام شد).

مصرف بعضی
داروهای تحریک کننده یا آرام بخش در ابتدای ترک دخانیات ممکن است مؤثر باشد، ولی
وایت هد و داو یس در 1964 اثرات محرک متتل فنیدیت را با آرام بخش های ضعیف مثل
دیازپام مقایسه کردند و تفاوتی با داروهای بی اثر نداشتند.

مطابق
مطالعات استین در 1987، اگر قسمتی از احساس لذت مصرف دخانیات به واسطه آزاد شدن مواد
مخدر داخلی به دست می آید، بنابراین تجویز مصرف داروهای ضد مواد مخدره ممکن است در
ترک دخانیات مؤثر باشد.

مدارکی که
توسط دانشمندانی مثل میل در 1980 ارائه شد نتیجه گرفت که تزریق مکرر داخل وریدی
نالوکسون سبب کاهش مصرف دخانیات می شود.

کین و
کاراس در 1980 به این نتیجه رسیدند که تزریق زیر جلدی نالوکسون سبب کاهش مصرف
دخانیات می شود.

نالوکسون
دارای اثر موقتی و کوتاه است و داروئی با خاصیت نالوکسون ولی با اثر طولانی مؤثر
خواهد بود. منطقی به نظر می رسد که مؤثرترین دارو بر ضد دخانیات برای ترک آن از
نقطه نظر سایکوفارما کولژی نیکوتین می باشد.

نیکوتین
به شکل قرص از راه دهان مصرف می شود، ولی به علت اشکال جذب و متابولیسم در کبد،
زیاد مؤثر نیست. ولی آدامس های محتوی نیکوتین که توسط راسل ارائه شد، آدامس
نیکوتین دار می تواند سطح خونی نیکوتین را به قدری بالا ببرد که هم سطح مصرف نیکوتین
از راه استنشاق می باشد.

بنابراین
به عقیده راسل مصرف آدامس نیکوتین دار در درمان و در ترک اعتیاد به دخانیات مؤثر
است به عقیده اوهلین و وست لینگ در 1972 و برنت مارک و اوهلین و وست لینگ در 1973
مصرف آدامس نیکوتین دار سبب پوسکا و همکاران و بجور کویست و کوسکلا در 1979 مصرف
آدامس نیکوتین دار سبب ترک عده زیادی از معتادین می شود ولی در زمان طولانی تفاوتی
با مواد بی اثر نداشته است. بدین ترتیب که پوسکا و همکاران او گزارش دادند که بعد
از 6 ماه مصرف آدامس نیکوتین دار 35% معتادین ترک دخانیات کرده اند در حالی که 6
ماه بعد از مصرف آدامس نیکوتین دار (هر آدامس حاوی دو میلی گرم نیکوتین) 23 درصد
معتادین ترک دخانیات کردند. در حالی که 6 ماه بعد از مواد بی اثر فقط 5% معتادین
ترک دخانیات کرده بودند.

برانت
مارک و همکاران او دریافتند که آدامس نیکوتین دار در معتادینی که مصرف دخانیات
آنها زیاد است در ترک این افراد مؤثر است.

در قدیم
از کنیدین برای درمان معتادین به دخانیات استفاده می کردند، ولی خطرناک بودن این
دارو و بخصوص توقف قلب بعد از فعالیت بدنی و ورزش ممکن است اتفاق افتد.

(الکساندر
در 1963 مقاله ای در مجله لانست منتشر کرد و علت توقف قلب در موقع ورزش و فعالیت
های بدنی را ناشی از بالا رفتن سطح پتاسیم سرم دانست).

عده ای
برای درمان معتادین به دخانیات از اسید اسکوربیک استفاده کرده اند، گو اینکه بی
ضرر است ولی اثر این ویتامین مورد بحث است.

کلینیک ضد
اعتیاد به دخانیات و طرق دیگر درمانی

صدها
کیلینیک در مبارزه با دخانیات تأسیس شده است که اطلاعات کافی در اختیار معتادین
قرار می دهد و آنها را تشویق به ترک دخانیات می کند و کسانی که خواهان ترک دخانیات
باشند به وسیله کلینیک ها حمایت و هدایت می شوند.

ریچز در
1978 گزارش داد که بعد از 5 روز مراجعه به کلینیک های ضد اعتیاد دخانیات نتیجه ترک
دخانیات 80- 70% و بعد از 3 ماه 30% و بعد از یک سال از این رقم کمتر است.

اجراپ در
سوئد و راسل در 1970 گزارش دادند که نتیجه کار کلینیک ها در حدود 28- 12% سبب ترک
دخانیات شده.

راههای
دیگر ترک دخانیات شامل استفاده از طب سوزنی هیپنوتیزم و محروم کردن از احساس حسی
است.

چوی و
همکاران او بنامهای پورنل جافه 1978 گزارش دادند که بیش از نصف یک بیش از نصف یک
گروه 33 نفری در فاصله 25- 2 ماه بعد از گزارش تکمه فلزی زنگ نزن در هر گوش، ترک
دخانیات کرده اند. مطابق گزارش گروب گلاس و لوی در 1978 درمان معتادین به دخانیات
توسط طب سوزنی سبب تنفر شخص معتاد به مزه و بوی توتون می شود.

قضاوت
راجع به اثر طب سوزنی در ترک اعتیاد دخانیات مشکل است زیرا شخص معتاد آگاه به آنچه
انجام می شود بوده و داروئی مثل دیازپام نیز مصرف می شود.

نتیجه
هیپنوتیزم درمانی در ترک دخانیات هنوز کاملاً روشن نیست.

ترک
اعتیاد به دخانیات بوسیله متد محروم کردن احساس حس توسط سودفلد، وای کارد در 1974
مورد استفاده قرار گرفت.

بدین
ترتیب که اشخاص معتاد را به مدت 24 ساعت در محلی تاریک و کاملاً بدون صدا در حالی
که فقط غذای مایع استفاده می کردند تحت نظر قرار دادند.- 12 ماه بعد از اجرای این
متد درمانی در حدود نیمی از معتادین به دخانیات ترک اعتیاد کرده بودند. بنابراین،
این متد تا حدودی مؤثر ولی غیر قابل اجرا می باشد. فیلیپس در کتاب خود توصیه می
کند ترک دخانیات به تدریج انجام شود تا عوارض محرومیت کمتر ظاهر شود.

نتیجه ترک
دخانیات

بعد از
ترک کامل مصرف دخانیات، خطرات احتمالی و درصد مرگ و میر به تدریج کاهش می یابد و
بعد از 10 سال احتمال مرگ و میر برابر یک شخص غیر معتاد خواهد بود.

در بین
سالها65- 1951 نیمی از پزشکان معتاد به دخانیات در انگلیس ترک اعتیاد کردند و آمار
نشان داد که مرگ و میر پزشکان در سالهای بعد کاهش یافت و درصد احتمال سرطان ریه در
سنین 64- 35 در آنهائی که ترک سیگار معمولی کرده اند 38% کاهش یافت.

ادامه
دارد

 

مرگ و میر
پزشکان معتاد به دخانیات بیشتر ناشی از بیماریهای ذیل بوده است:

1- بیماری
های عروق کرونر قلب.

2- بیماری
های برونشیت مزمن.

3- سرطان
ریه.

دو سوم
مرگ و میر معتادین به سیگار معمولی در بین پزشکان به علت یکی از بیماریهای فوق
بوده است.

آمار نشان
می دهد که بعد از ترک سیگار معمولی توسط پزشکان انگلیسی مرگ و میر به علت
بیماریهای فوق کاهش یافته است.

معتادینی
که سیگار معمولی را ترک می کنند، به تدریج احتمال مبتلی شدن به سرطان ریه در آنها
کاهش می یابد.

در
مطالعات دقیق روی پزشکان انگلیسی نشان داده شده که 5 سال بعد از ترک مصرف سیگار
معمولی احتمال مبتلا شدن به سرطان ریه به نصف تقلیل یافت و بعد از 25 سال تفاوت
زیادی بین آنها و اشخاصی که ابداً معتاد به دخانیات نبوده اند، وجود نداشته است.
آنچه از مطالعات و مطالب فوق نتیجه گرفته می شود به ترتیب عبارتند از:

1- مصرف
سیگار معمولی در انسان سرطان زاست وسبب بروز سرطان ریه و غیره می شود.

2- قطع
مصرف سیگار معمولی احتمال مبتلا شدن به سرطان را به تدریج کم می کند، 15 سال بعد
از قطع و ترک اعتیاد احتمال مبتلی شدن به سرطان برابر اشخاص غیر معتاد می شود.

اشخاصی را
که مصرف سیگار معمولی را ترک می کنند، به نام اکس اسموکرنامند.

منحنی فوق
نتیجه گیری از مطالعات محققین انگلیسی به نامهای دال و هیل می باشد. چنانکه مشاهده
می شود با شروع ترک دخانیات به تدریج ولی سریعاً احتمال سرطان ریه سقوط می کند.

در
مطالعاتی که در آلبانی و فرامینگهام انجام شد، مدارکی که دال بر کاهش عوارض ناشی
از مصرف دخانیات بعد از ترک آن ارائه شده بود مورد تائید مجدد قرار گرفت.

ترک
دخانیات سبب کاهش اسپاسم و انسداد عروق انتها می شود. کمیسیونی تحت نام کمیسیونی
اجتماعی برای تحقیقات بیماریهای قلب پیشنهاد کرده است که باید کوشش در ترک دخانیات
شود و فروش و آگهی های تجارتی دخانیات باید محدود شود و برنامه های آموزشی وسیع در
عدم استعمال و ترک دخانیات و در نهایت از بین بردن و متوقف کردن صنعت دخانیات راه
اساسی در برانداختن این سم کشنده است.

به عقیده
بال و ترنر در 1974 ترک مصرف دخانیات سبب کاهش خطرات قلبی و عروقی می شود.

به عقیده بنت
ولورنس در کتاب کلینیکال فارما کولژی، در صورتی که افراد معتاد اعتياد به دخانیات
را ترک کنند، احتمال سکته قلبی مجدد کاهش می یابد.

راد و روس
و شفارد در 1972 چنین منتشر کردند که ترک دخانیات سبب افزایش وزن به مقدار 5- 4
کیلو گرم می شود.

این
افزایش وزن در نتیجه تجمع چربی اضافه در بدن است افزایش چربی بدن بعد از ترک
دخانیات سبب کاهش قدرت ائروبیک به ازای واحد توده بدن می شود.

مدارک قوی
وجود دارد که ترک مصرف دخانیات بعد از انفارکتوس قلبی ار مرگ ناگهانی می کاهد.

گوتن برگ
و سپس ویل هلم سن و همکاران در 1975 به این نتیجه رسیدند که کسانی که انفارکتوس
قلبی کرده اند اگر به مصرف دخانیات ادامه دهند 10% آنها در 2 سال آینده فوت می
شوند، در حالی که اگر ترک دخانیات کنند 5% فوت خواهند کرد.

مشابه
گزارش فوق از دو بلین توسط هی کی و همکاران او در سال 1978 گزارش شده است.

اثر
اعتیاد به دخانیات در ناتوانی عمومی

مصرف
دخانیات نه تنها عمر را کوتاه می کند بلکه سبب طولانی کردن دوره بیماری های مختلف
می شود برای مثال یک شخص غیر معتاد ممکن است به سرماخودگی معمولی مبتلا شود و در
عرض 3 روز بهبودی کامل می یابد، ولی شخص معتاد به سیگار معتاد مدت طولانی تر از
عوارض سرما خوردگی رنج می برد. و حتی ممکن است عوارضی که در شخص غیر معتاد ظاهر
نمی شود در او تظاهر کند مثل سرفه، خلط چرکی و غیره.

اگر شخص
غیر معتاد به سیگار معمولی انفار کتوس قلبی کند(و ریسک فاکتوری غیر از سیگار سبب
انفار کتوس قلبی او شده باشد) معمولاً مدت زمان کوتاهتر دوره نقاهت بیماری را طی
می کند و عوارض کمتری دارد.

اما شخص
معتاد به سیگار اگر انفارکتوس قلبی کند عوارض زیادی خواهد داشت و هم دوره نقاهت او
طولانی و بعد از بهبود ناتوانی او شدید خواهد بود.

بیمارانی
که در نتیجه برونشیت مزمن یا آمفیزم فوت می شوند. معمولاً در 10- 5 سال آخر عمر
خانه نشین و یا اکثراً در بیمارستانها بستری هستند و معمولاً از تنگی نفس و سرفه
های خلط آور رنج می برد.

به عبارت
دیگر افراد معتاد به دخانیات در مقابل ابتلا به بیماریها زخم پذیرتر از افراد غیر
معتاد می باشد.

آمار نشان
می دهد که به علت مصرف دخانیات (سیگار معمولی) سالانه میلیونها روز کار مؤثر در هر
کشور از بین می رود که ناشی از زخم پذیری معتادین بیش از غیر معتادین است.

کسانی که
معتاد به سیگار معمولی می باشند احتمال آنکه به سن بازنشستگی برسند کمتر از افرادی
است که معتاد نیستند. و اگر اشخاص معتاد به سیگار معمولی به سن بازنشستگی هم برسند
اکثراً از لذت دوران بازنشستگی برخوردار نخواهند شد. بعضی اشخاص از ابتدای عمر و
از آغاز زندگی در کوشش و تکاپوی بوده اند تا در دوران بازنشستگی زندگی آرام و لذت
بخشی داشته باشند و از دوره بازنشستگی لذت کافی ببرند.

آمار نشان
می دهد که آنهائی که در سنین پایین تر مصرف سیگار را ترک کرده اند احتمال آنکه
بتوانند از لذت دوران بازنشستگی استفاده کنند، بیشتر است.

عواملی که
در ترک دخانیات دخالت دارند

1- در
دسترس نبودن و کمیاب بودن دخانیات و گرانی قیمت دخانیات سبب می شود که عده ای مصرف
دخانیات را ترک کنند.

موضوع فوق
را به وضوح در مواقعی که سیگار در کشور عزیزمان ایران کمیاب شده بود و به صورت
قاچاق و با قیمتهای گران به فروش می رسید ملاحظه کردیم ولی بعد از فراوان شدن و
ارزان شدن، مجدداً معتادین قبلی به اعتیاد خود بازگشت نمودند.

2-
تبلیغات بر ضد مصرف دخانیات

چون با
افزایش اطلاعات، معتادین به دخانیات پی به عوارض آن خواهند برد، عده قابل ملاحظه
ای از مردم دخانیات را بعد از پی بردن به عوارض و سراطانزا بودن و سکته زا بودن
ترک خواهند کرد.

و ثابت
شده است که هر چه اطلاعات بیشتری راجع به خطرات سیگار داشته باشند ساده تر ترک
دخانیات می کنند.

و نیز
هرچه شخص معتاد به سیگار دارای اراده قوی تر باشد در ترک سیگار موفق تر خواهد بود.

خانمهائی
که بیش از 40 سیگار در روز می کشیده اند هرگز موفق به ترک سیگار نمی شوند.
بنابراین در چنین افرادی بهتر است ابتدا از تعداد سیگارها کاسته و سپس ناگهانی ترک
کنند.

اشخاصی که
دود را عمیقاً استنشاق می کنند و مکرر به سیگار پک می زنند، در ترک آن با مشکل
بیشتری روبرو هستند.

راههای
توصیه شده در ارتباط با قطع مصرف دخانیات

برن ستین
و مک الیستر در 1967 و هورن در 1978 در بررسی های خود به این نتیجه رسیده اند که
سالانه در حدود یک میلیون نفر در آمریکا ترک دخانیات می کنند.

مطابق
گزارش سرجن جنرال در 1979 و سازمان بهداشت جهانی در 1979 بیش از 30 میلیون نفر در
آمریکا وجود دارد که در گذشته معتاد به دخانیات بوده ولی در حال حاضر ترک اعتیاد
کرده اند.

برای
مبارزه با مصرف دخانیات راههای ذیل توصیه می شود:

اول- مردم
شهر و روستا، کودکان و بزرگان مردم کوچه و بازار، دانشگاهها، اشخاص بیسواد، علما،
مبلغین مذهبی را راجع به مضرات دخانیات آگاه و اطلاعات کافی در اختیار آنها قرار
داد.

باید برای
همه روشن شود که مصرف دخانیات باعث بیمار شدن و ناتوان شدن و در نهایت سبب بروز
سرطانهای مختلف و سکته های قلبی و مغزی خواهد شد.

به عبارت
ساده تر مصرف دخانیات سلامتی انسان ها را تهدید می کند.

دوم- مردم
را راجع به تأثیر تبلیغات و راههای نفوذی دولتها و شرکتهای سودجو و جهانخواران خون
آشام مطلع نبود.

 

در سازمان
بهداشت جهانی که در ژنو منعقد شد چنین ذکر شد:

مصرف
دخانیات در کشورهای توسعه یافته رو به کاهش است، اما تبلیغات سوء شرکتهای نفع طلب
سبب توسعه منافع اقتصادی و افزایش مصرف دخانیات در کشورهای در حال توسعه می شود.

مردم جهان
سوم و کشورهای در حال توسعه باید به این افکار پلید و این و تصمیمات مرگ زای
جهانخواران و خون آشامان آگاه باشند. باید بدانند با روشن کردن آتشی که خرده هیزم
آن توسط کشورهای توسعه یافته و شرکتهای سودجو که زالووار بر پیکر نیمه جان جهان
سوم افتاده اند، تهیه شده است، چه برنامه هایی دارند.

مردم
کشورهای در حال توسعه بدانند که با روشن کردن آتشی بر سر سیگارت معمولی آتش بر
خرمن زندگی و هستی خود می زنند و با دود حاصل از سوختن دخانیات کانون گرم خانواده
خود را نابود و سیاه پوش می کنند.

حداقل 20
سال زودتر از معمول به قبرستان می روند و خانواده ای بی سرپرست بر جای می گذارند.

سوم- جنبه
های سیاسی اقتصادی مصرف دخانیات که در تاریخچه بیان شد برای مردم با روشنگری و
وضوح خاصی بیان شود.

چهاذم-
برای آنچه گفته شد و در آینده خواهیم گفت از رادیو، تلویزیون، از پوسترها و نوشتن
جزوات کوچک و بزرگ استفاده شود.

 

/

توضیح پاسدار اسلام پیرامون مصاحبه

آیت الله
آذری قمی

در مجله
34

با تشکر و
سپاس از تذکرات آیت الله آذری قمی درباره مقاله «افراط و تفریط» که در مجله 29 به
چاپ رسید و با پوزش از برخی کلمات تند که مناسب یک مقاله علمی- که می خواهد یکی از
مشکلات اجتماعی را بررسی کند- نیست زیرا اینگونه مسائل باید دور از هر نوع جوسازی
و تاثر از القاء ات بررسی شود … نکاتی را لازم به تذکر می دانیم:

1- بیمه
اجباری:

شاید حکم
به ضروری بودن بیمه اجباری در جامعه کنونی، عجولانه باشد ولی ممکن است گفته شود:
مصلحت اجتماعی، اقتضای تشریع بیمه اجباری را می کند. البته باید تمام جوانب امر را
در نظر گرفت؛ ممکن است وضع جامعه به گونه ای باشد که این قانون گرچه به نفع کارگر
با این شرایط مضرّ باشد. به هر حال باید با ملاحظۀ تمام جوانب، قوانین تصویب شود
ولی آنچه مهم است امکان تشریع این قانون بر اساس مصلحت است.

به عبارت
دیگر، بحث و اختلاف در حدود ولایت فقیه است. در اینجا می توان سه احتمال ارائه
داد:

1-تشریع
احکام، اختصاص به خدای متعال دارد و رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) و نمایندگان آنها
فقط مجریان احکام هستند و اگر مقرراتی را وضع کنند، تنها در محدودۀ کیفیت اجراء
است که عقلاً و شرعاً در مورد تعدّد راه اختیار با مکلف است.

2- تشریع
احکام، اختصاص به خدای متعال دارد و اگر واگذاری تشریع احکام نسبت به رسول اکرم (ص)
یا به اضافه ائمه هدی علیهم السلام- به حسب بعضی روایات- پذیرفته شود، تنها در
محدودۀ بعضی از احکام فرعی است که به دلیل علوّ مقام و سعۀ وجودی نفس نبوی و ولوی
که با ملاحظۀ تأدیب خداوند قادر بر درک برخی مصالح واقعیه است، حق تشریع در آن
زمینه ها به آنها واگذار شده و آنها هم شریعت را تکمیل فرموده اند، حتی ارش خدش را
نیز معین نموده اند، و دیگر مجریان احکام تنها در مواردی که حفظ نظم- آن هم در حد
ضروری آن- اقتضا کند، می توانند به حکم ولایت، برخلاف قانون اوّلی شرع عمل کنند یا
قانون موقت ضروری به همین مناسبت و در همین محدوده وضع کنند که بر اساس آن- مثلاً-
آزادی کسی را در استفاده از مال خود یا اموال عمومی محدود کنند و همه مقرراتی که
بر خلاف آزادی مشروع اسلامی است، از این قبیل است، مثلاً قانون راهنمائی حق ندارد
طبق احکام شرع، منع از رفت و آمد در خیابان یا توقف در جائی کند زیرا «الناس
مسلطون علی اموالهم» ولی چون حفظ نظم واجب است، اگر ضرورت حفظ نظم اقتضاء کند، به
همان مقدار می توان محدودیت در این آزادی مشروع ایجاد کرد، آن هم به صورت موقت.

بنابراین
دو احتمال، طبعاً همان نتیجه ای که آقایان استفاده فرموده اند، صحیح خواهد بود.

3- احتمال
سوم این است که گفته شود: ولایت امر، منحصر به موارد ضرورت نیست بلکه در مواردی که
تحریم حلال و تحلیل حرام نباشد، واز نظر تشریع اساسی (کتاب و سنت) حکم آن مسکوت
عنه باشد، ولی امر طبق مصلحت جامعه، می تواند قانون وضع کند و آن قانون- به حکم
وجوب اطاعت اولی الامر- واجب الاطاعه است.

و به
عبارت روشنتر، کمال دین اسلام و زنده بودن شریعت اسلامی، برای همین جهت است که در
مورد مصالح متغیره، شارع مقدس، دست ولی امر را باز گذاشته که مقررات وضع کند ولی
در محدودۀ خاصّی که با تشریع اساسی اسلام منافات نداشته باشد.

بنابراین،
می توان گفت: قوانین اسلامی به دو قسم تقسیم می شود: «قانون اساسی» و «تشریعات
موقت بر اساس مصالح متغیره» و قانون اساسی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

1- فرائض
الله: و آن احکامی است که خداوند تشریع فرموده اعم از قوانین کلی که چارچوب نظام
اسلامی را مشخص می کند و احکام فرعی جزئی که در مواردی به تفصیل، از سوی خداوند
بیان شده است.

در مورد
این گونه تشریع، هیچ کس حق مصلحت اندیشی و تبصره زدن را ندارد. البته موارد ضرورت،
استثنا شده است همچنانکه اکل میته بر کسی که در معرض تلف است جایز شمرده شده ولی
واضح است که ضرورت، نمی تواند دست کسی را برای قانونگذاری- حتی به صورت موقت-
چندان باز نگه دارد.

و به
عبارت دیگر، به ملاک ضرورت نمی تواند قانونی را بر خلاف قانونی اوّلی، برای عموم
وضع کرد، بلکه تنها در مواردی که ضرورت، احساس می شود، می توان آن قانون را نادیده
گرفت به خلاف مصلحت که آن را «حکمت تشریع» نیز می خوانیم، اگر مصلحتی اقتضای تشریع
قانون در محدودۀ خاصّی که جائز است، داشته باشد قانون به طور عموم وضع می شود و
اختصاص به موارد وجود آن حکمت و مصلحت ندارد.

2- سنن
النبی (ص): که آن را سنت واجبه می خوانند و معمولاً به نحو متمم جعل تشریع شده است
مانند اضافه دو رکعت به دو رکعت اصلی که از فرائض الله است و (بنا بر یک احتمال)
مانند تخصیص زکات به نه چیز و عفو از سایر موارد با اینکه تشریع الهی متعلق به اصل
زکات بود و و … از روایات استفاده می شود که در این محدوده نیز هیچ کس حق اظهار
نظر ندارد و اینها مانند همان تشریعات الهی مصون از هرگونه تغییر و تبدیل است. و
شاید روایاتی که از ائمه (ع) وارد شده است که فرموده: ما آنچه می گوئیم از خدا و
رسول است و از رای خود نمی گوییم (دعنی من ارأیت) یا فرموده اند: اگر به رای خود
چیزی بگوییم، هلاک می شویم، حمل بر این موارد شود، با ملاحظه این که طبق بعضی
روایات دیگر ائمه (ع) دستورات خاص موضعی می داده اند مانند روایات متعددی که در
مورد حکم به ضمان رنگرزان و زرگران و امثال آنها از سوی امیرالمؤمنین (ع) وارد شده
و امام صادق (ع) فرموده است «و کان ابی یتطّول علیه اذا کان مأمونا» یعنی پدرم بر
آنان منت گذاشت و این حکم، ضمان را برداشت. و در آن روایات تصریح شده که این حکم
به ضمان به ملاحظه احتیاط برای اموال مردم بوده است که گویا مردم در آن زمان، بی
اعتنائی از خود نشان می داده اند.

و اما قسم
دوم که تشریعات موقت است، حقی است که برای ولّی امر قرار داده شده ولی در محدودۀ
خاصی که به تعبیر بعضی از علما «منطقه فراغ» خوانده شده است. در این مسأله جهاتی
از بحث باید مورد بررسی قرار گیرد:

1- (موضوع
این ولایت) که آیا اختصاص به رسول اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) دارد شامل همه ولایت
امر می شود، و آن بزرگواران نیز از  باب
ولایت امر اینگونه مقررات را جعل می فرمودند و شاید (بنابر احتمال دیگر) مساله
تخصیص زکات از سوی رسول اکرم (ص) از این قبیل باشد، همچنانکه تحریم و نهی از خوردن
گوشت الاغ در جنگ خیبر- بنابر تحقیق- از این باب است، نه اینکه نهی تنزیهی باشد، و
شاید حکم امیرالمؤمنین (ع) به وضع زکات در اسبان، از این قبیل باشد نه امر استحابی
که مشهور است. و از این قبیل است، حکم به ضمان زرگر و رنگرز که ذکر شد.

2- (موارد
این ولایت) که طبق بعضی روایات، مشروط به عدم تحریم حلال و تحلیل حرام شده،
همچنانکه در شروط و صلح نیز آمده است، و تشخیص مراد از حلال که آیا شامل موارد
بعضی از عمومات مانند : «خلق لکم ما في الارض جمیعاً» و «الناس مسلطون علی
اموالهم» نیز می شود، بلکه شامل موارد اصالة البرائة نیز می شود، یا مراد، مواردی
است که تصریح به حلیت شده و گفته شود فرق است میان اباحه اصلی و حلیّت، و اینکه حل
به معنای گشودن گره است؛ پس باید گرهی تشریع شده یا توهم شده باشد، و حلیت، حکم
مجعول شرعی است، و اباحه لاحکم ولا اقتضاء است.

3- (حدود
نفوذ این ولایت) که آیا محدود به مصلحت تشریع حکم است یا محدود نیست، مثلاً اگر
استعمال دخانیات- به حکم میرزای  شیرازی
«ره»- تحریم شده، آیا محدود به همان مصلحت طرد استعمار است پس اگر کسی در خانه خود
تهیه تنباکو کند و سیگار بکشد اشکال ندارد یا مانند هر حکمت تشریع حکم دائر مدار
آن نیست.

4- (زمان
نفوذ این ولایت) که آیا باید حتماً به عنوان موقت، حکم صادر شود یا اینکه همانند
همه تشریعات عقلائی، زمان و حدی ندارد و تنها قابل نسخ است یا به دست خود آن ولیّ
امر یا بدست ولی امر پس از او، همچنانکه امام باقر (ع) حکم ضمان زرگر و رنگرز را
نسخ فرمود. و سایر جهاتی که باید مورد بحث و تحقیق قرار گیرد. و این مقاله گنجایش
این مباحث را ندارد.

البته
مورد تشریع بر اساس ضرورت، اگر ضرورت اجتماعی را مانند ضرورت فردی دانستیم، شامل
احکام اولیه و حتی فرائض الله نیز می شود و اگر فردی، ضرورتی که مجوز اکل میته
است، داشته باشد می تواند از ربای قرضی به مقدار ضرورت مصرف کند ولی نمی تواند بر
اساس مصلحت اجتماعی و حفظ نظم اقتصادی جامعه، سیستم بانکی ربوی را اجازه داد و این
نکته، قرینۀ روشنی است که تشریعات ولایتی و حکومتی براساس مصلحت است نه ضرورت و
لذا به نظر نمی رسد کسی قائل به جواز تشریع سیستم بانک ربوی به دلیل ضرورت اقتصادی
جامعه باشد! با اینکه تصرّف فردی در مورد چنان ضرورتی قطعاً جائز است.

اگر چنین
مطلبی پذیرفته شود، مقرراتی که اکنون وضع می شود اگر مستلزم تحریم حلال و تحلیل
حرام نشود که این خود، نیاز به فقاهت و تسلّط کامل بر مبانی فقهی دارد، می توان
براساس مصلحت جامعه مسلمین مقرر کرد.

متأسفانه
ما در این زمینه نیز دچار افراط و تفریط شده ایم. برخی از صاحب نظران، هرگونه
ولایتی در امور تشریعی و قانونگذاری را نفی می کنند نه تنها از فقیه بلکه از امام
معصوم! بلکه شنیده شده است که بعضی برای رسول اکرم (ص) نیز حق ولایت تشریعی قائل
نیستید!! اینگونه افراد در مورد هر تصمیمی که از سوی دولت یا مجلس گرفته می شود،
مراجعه به قرآن و احادیث می کنند، اگر در آنها ذکری از آن نیست، آن را خلاف شرع می
دانند.

و بعضی
جانب افراط را گرفته اند و حتی در موردی که از سوی خداوند متعال، قانون مقرر شده
است باز هم اظهار نظر می کنند! و- به تعبیر خود آنها- برای حفظ نظم، قانونی در
مقابل قانون خدا جعل می کنند و برای متخلف از آن، عقوبتی قرار می دهند!! که نمونۀ
آن در مورد تعدّد زوجات و ازدواج مجدّد است که با توسّل به بهانۀ حفظ نظم، مجازاتی
برای کسی که بدون ضرورت و بدون اذن همسر، اقدام کند مقرر کرده اند! در حالی که
مصداق بارز تحریم ما احلّ الله است که در باب ولایت و شروط و صلح تصریح به استثنای
آن شده است. و شاید راه وسط این باشد که بگوئیم:

در مورد
تشریع حکم از سوی خداوند که آن را فرایض الله می خوانیم یا تشریع حکم اساسی به نحو
متمم جعل یا به نحوی دیگر از سوی رسول اکرم (ص) که آن را « سنت واجبه» می نامیم،
هیچ کس حق تشریع ندارد نه حلالی را می تواند ممنوع کند و نه حرامی را اجازه دهد.
البته بجز در موارد ضرورت- که صریحاً استثنا شده است- باید توجه داشت که روایات
اهل بیت (ع) حکایت همان سنت رسول اکرم (ص) است یا تطبیق قوانین کلی الهی و سنت
نبوی است بر موارد جزئی، ولی در مواردی که در تشریع اساسی اسلامی، حکمی برای آن
جعل نشده است گرچه بر اساس بعضی عمومات که مانند اصول عملیه است حلال باشد ولی این
حلیّت حکم مجعول شرعی نیست بلکه لااقتضا و لاحکم است، جای اعمال ولایت تشریعی است،
و نظیر این اعمال ولایت، حکمی است که حضرت امام دام ظله در مورد ائمه جماعت مساجد
صادر فرمودند که نباید غیر از روحانی متصدی امامت جماعت باشد و این حکم است نه
فتوی و براساس مصلحت صادر شده است نه بر اساس ضرورت.

بنابراین،
با ملاحظه آن ابحاث، ممکن است چنین نتیجه گرفته شود که اگر ولی امر یا کسی که از
سوی او برای این جهت تعیین شده است، تشخیص دهد که ضرورت یا مصلحت اجتماعی ایجاب می
کند، می تواند قانون بیمه اجباری را تصویب کند و مخالفت آن با اصول عملیه یا
عموماتی از قبیل «الناس مسلطون علی اموالهم» آن بود در مقابل نفی مطلق که ظاهر
عبارت آقایان است.

البته
حضرت امام دام ظله در حکمی که طبق آن به مجلس اجازۀ جعل بعضی قوانین را دادند،
تنها اجازۀ تشخیص ضرورت و تصویب قانون موقت را دادند ولی شاید این به آن لحاظ باشد
که تصویب قوانین و مقررات براساس مصلحت در منطقه فراغ، یک امر واضح و ضروری است و
نیاز به اجازۀ خاص ندارد زیرا اکثر قوانین مصوّبه که به نحوی سلب آزادی می کند با
بعضی از اصول عملیه و قواعد فقهی منافات دارد مثلاً قوانین راهنمائی بدون شک با
قاعدۀ حِل و اصالة البرائة منافات دارد و مع ذلک، تشریع آن بدون شک جایز و نافذ
است و بحکم حضرت امام، تخلّف از آنها و آنچه دولت اسلامی مقرّر کند، جایز نیست و
گناه است. بنابراین، مورد اجازۀ حضرت امام- که احتجاج به تشخیص ضرورت دارد- حتماً
غیر از اینگونه مقررات است.

2- سیستم
قضائی:

ممکن است
تعبیری که در مقاله آمده، نارسا باشد ولی منظور ما از سیستم قضائی، تشکیلات اداری
آن بود که ترکیبی از دادستان و رئیس دادگاه و غیره می باشد. و معلوم است که
تشکیلات اداری قضائی، یک امر تازه و مستحدث است گرچه گفته شده است: می توان
مشروعیت تشکیلات اداری قضائی را بر این اساس توجیه کرد که قضاوت- طبق روایات- به
فقیه جامع الشرایط یا به خصوص رهبر مسلمانان واگذار شده است و او می تواند در
واگذاری آن، تفکیک بین شئون قضاوت نماید و مثلاً حکم جلب را به کسی واگذار کند که
از او به دادستان تعبیر می شود و بعضی جهات را به قاضی واگذار کند و همچنین …

و مطلب
یاد شده به عنوان یک احتمال یا توجیه جالب توجه است ولی بدون شک، سیستم اداری
قضائی مانند سیستم اداری کل کشور، محدود به نحوۀ خاصی که از شارع مقدس رسیده باشد،
نیست و نمی تواند این سیستم اداری را که در رأس آن رئیس جمهور و سپس دولت و
دستگاههای اجرائی با رابطۀ مخصوصی که با مجلس دارند، و این روش تدوین قوانین در
مجلس و حاکمیت شورای نگهبان و این قانون اساسی و تقیّد به مواد آن و این دستگاه
قضائی با آن همه اختلافی که با روشهای معمول آن زمان داشته و و … همۀ اینها را
از راه نصوص شرعی، مشروع دانست و خود ایشان در یک مذاکرۀ خصوصی آن را رد کردند و
اما مقبوله عمر بن حنظله تنها مطلبی که از آن به دست می آید، صحّه گذاشتن بر روش
انتخاب مردمی است، آن هم به یک صورت اجمالی که به یک احتمال، اختصاص به قاضی تحکیم
دارد.

بنابراین،
مشروعیت سیستم اداری، بستگی به نظر ولیّ امر دارد و یک حدّ شرعی ندارد. یعنی لازم
نیست مثلاً در هر منطقه، کسی به عنوان والی با همان اختیارات و همان روش اداری
معمول آن زمان حکومت کند! و همچنین سایر موارد. و مجرّد انتخاب آن روش از سوی
امیرالمؤمنین (ع) دلیل بر عدم مشروعیت روشهای دیگر نیست زیرا سیستم اداری براساس
نیاز جامعه، طرح و برنامه ریزی می شود و یک قانون ثابت و لایتغیری از خدا و رسول
دربارۀ آن نیامده است.

3- ولایت
دولت:

منظور
اصلی در آن سخن، امکان تشریع قانون بیمۀ اجباری بود، در صورتی که مصلحت باشد، و
اما اینکه مباشر تشریع، چه ارکانی است، منظور نبود و به اصل مسأله ربطی ندارد و
این توهّم را ایجاد نمی کند که دولت بدون تقدیم لایحه به مجلس و بدون تصویب
نمایندگان و تایید شورای نگهبان می تواند چنین قانونی را جعل کند ولی به هر حال پس
از طی مراحل از مقررات نظام اسلامی به حساب می آید و براساس حکم حضرت امام، تخلّف
از آنها جایز نیست.

4-
مالیات:

ظاهراً
عباراتی را که ایشان نقل کرده اند پس از تخطئه نقل ما فرقی نکرده است و گویا در
این مسأله اشتباهی رخ داده است.

و اما
اینکه این مطلب درست است یا نه؟ بار دیگر اعلام می کنیم که با بیانات روشنگرانه
حضرت امام دام ظله و اعتراضی که رسماً به همین مطلب داشتند حاجتی به بحث نیست؛ نمی
گوئیم باب اجتهاد بسته است بلکه می گوئیم: باب ولایت بسته و منحصر است. و در برابر
حکم ولی امر همه باید سر تسلیم فرود آوردند.

و اما
دلیل مشروعیت مالیات، با قطع نظر از ضرورت این است که در اکثر موارد، مالیات در
قبال خدماتی است که دولت انجام می دهد. آیا از نظر شرع اسلام دولت مکلف است که
بلاعوض، خیابان و کوچه را آسفالت کند؟! آب و فاضلاب را فراهم سازد؟! زباله ها را
جمع آوری کند؟! جاده را مرتب و منظم نماید؟! پل بسازد؟! و هزاران کار عمرانی
دیگر؟! و از آن بالاتر بودجۀ سرسام آور نیروهای نظامی انتظامی و اطلاعاتی و آموزشی
و غیره است که به هیچ وجه قابل واگذاری به بخش خصوصی نیست و روابط پیچیدۀ اجتماعی
و بین المللی امروز نه تنها آن را ضروری کرده است بلکه روز بروز گسترده و ضروری تر
می سازد و اینها مخارجی است همیشگی و اختصاص به زمان جنگ ندارد.

اگر بنا
است آنچه دولت در زمان حضرت رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) به عهده داشته است،
بر عهدۀ دولت باشد، و بیش از آن از او تقاضا نشود، البته حاجتی به مالیات نیست. و
اگر وضع جامعه به گونه ای است که اگر یک جای خیابان، آشغال انباشته شد (که
متاسفانه فراوان است) فوراً دولت را مؤاخذه مي کنند و اگر جائی بیمارستان نداشت،
دولت مورد انتقاد است؛ و اگر امنیت منطقه ای به خطر افتاد بدون شک شرعاً و عرفاً
دولت مسئول است. پس نباید متوقع باشیم که همان مالیاتی که در آن زمان برای دولت
بوده، اکنون هم همانگونه باشد. «من له الغُنم فعلیه الغُرم» هر کس منفعت می برد،
باید غرامتش را هم ضامن باشد.

کسی که
اتومبیل شخصی دارد و از خیابانها بیشترین استفاده را می برد، باید با پرداخت
مالیات اتومبیل حق دیگران را که اکثریتند و این گونه استفاده ای از بیت المال
ندارند یا استفاده آنها بسیار ناچیز است، بپردازد دولت هم از سوی ولی امر مسلمین
اینگونه ولایت در امور اجرائی را حتماً دارد.

لازم به
یادآوری است، منظور این نیست که مالیات اجرت دولت است در مقابل ارائه خدمات تا
گفته شود: «باید از هر کس، همان اندازه مالیات گرفته شود که خدمات ارائه می گردد
یا گفته شود: این معامله در صورتی صحیح است که مالیات دهندگان که یک طرف آن هستند،
بپذیرند و دقیقاً جزئیات معامه برای هر دو طرف مشخص باشد. یا گفته شود: اصولاً چرا
چنین توقعی در مردم ایجاد شود و چه لزومی دارد که دولت این خدمات را به مردم ارائه
دهد؟

به عبارت
روشنتر: چه لزومی دارد که دولت؛ مدرسه، بیمارستان، راه، خیابان، پل و و …
بسازد؟! چه لزومی دارد که دولت مرزها را نگه دارد، ارتشی منظم و مسلح داشته باشد،
پلیسی مجهز و آماده به خدمت داشته باشد؟! چه لزومی دارد که دولت مدرسه و دانشگاه
بسازد؟! هر مقدار که از درآمد نفت و معادن یا گرفتن خمس و سهم امام و تبرعات مردم،
امکانت فراهم می شود، خدمات داشته باشد و بیش از آن هم لازم نیست.»

بلکه
منظور بیان وجه مصلحت در قانون مالیات است که بر اساس آن ولی امر می تواند آن را
جعل کند بنابر آنچه گذشت که ولایت ولی امر در آن محدودۀ خاص بر اساس مصلحت جامعه
است نه ضرورت. و مخالفت آن با «الناس مسلطون ….» اشکالی به وجود نمی آورد. البته
باید در تصویب قانون مالیات و هر قانونی نظیر آن، دقّت کافی به عمل آید که واقعاً
براساس مصلحت یک قشر خاصّی.

در پایان،
برای اینکه سوءتفاهم پیش نیاید، لازم به تذکر است که ما با اقتصاد بسته و دولت
سالاری و دخالت مستقیم دولت در بازار بخصوص در امر توزیع را به صلاح کشور و دولت
اسلامی نمی دانیم.

عقیده ما
این است که باید به آنچه حکم شرع است گردن نهاد، خواه آن حکم با نظام سرمایه داری
منطبق باشد یا نظام سوسیالیستی یا هیچکدام.

 

/

ایران را به صورت مردسه درآوریم

امام صادق
(ع):

اِنَّ
لِکُلِ شئً زَکاةً وَ زَکاةُ العِلِمرَن یُعَلِمَه اَهَلهُ

حجة
السلام محسن قرائتی

«و
تعاونوا علی البرّ والتقوی» در کارهای نیک و تقوی همدیگر را یاری دهید.

همنگونه
که در این آیه شریفه ملاحظه می فرمائید، خداوند ما را امر می فرماید که در کارهای
خیر با دیگر برادران و خواهران مسلمان همکاری و همیاری نمائیم. و همانگونه که از
امام بزرگوارمان می شنویم: «تعلیم و تعلم عبادت است»، از این رو می توان گفت:

شاید از
بهترین مصادیق برّ و نیکی، تعلیم باشد.

در انقلاب
اسلامی ایران: خدمتها، انتشارات، برنامه های رادیو و تلویزیون و دیگر وسایل ارتباط
جمعی، فیلم های سینماها، تئاترها، احترام به آراء مردم در انتخابات، تحقیر و کوچک
شمردن ابرقدرتها، روحیه پیدا کردن ملتها، تغییر قوانین طاغوتی به قانون اسلام،
رسیدگی به روستاها و مناطق محروم دور افتاده و صدها تغییر و تحول چشم گیر، در
برابر انسان مجسّم می شود.

اما مسئله
سواد آموزی!

با اینکه
در کشور امام زمان (عج) بودن یک بی سواد هم زیاد است؛ ولی با کمال تأسف، هم اکنون
شاهد میلیونها بی سواد هستیم و هر شب و روز، آثار سوء آن را مشاهده می کنیم، و می
بینیم که:

مادر
بخاطر بی سوادی است که مراعات بهداشت را نکرده، طفلش مریض می شود!

کشاورز،
بی سواد است که زودتر از دیگران تراکتورش خراب می شود!

و و …

و اینجا
است که جمله حضرت علی (ع) را لمس می کنید، که فرمود:

«الجهل
اصل کلّ شرٍّ» بی سوادی ریشه هر فسادی است.

و امام
بزرگوار، در پیامی که برای تأسیس نهضت سواد آموزی دادند، نیاز به علم و دانش را از
نیاز به بهداشت و مسکن لازم تر دانسته اند.

پیشرفهای
نهضت

نهضت سواد
آموزی در آغاز کار، با فعّالیت شهید بزرگوار حجة السلام دکتر باهنر شروع به کار
کرد و پس از شهادت ایشان، برادران دیگری، یکی پس از دیگر زحمتها کشیده و تا امروز
بحمدالله سروسامانی به خود گرفته است، از جمله:

1- تعداد
معلمان نهضت تا حدود چهل هزار نفر پیش رفت.

2- جایگاه
قانونی و اساسنامه آن تصویب شد.

3-
نیروهای خوبی اعم از روحانیون و غیره جذب شدند، و هر سال حدود یک میلیون نوآموز را
در ده ها هزار کلاس، جذب که حدود نیمی از این تعداد، موفق به گرفتن کارنامه می
شوند.

4-کتاب
نهضت سوادآموزی از امتیازات خاصّی برخوردار است که آموزشیاران بعد ار دیدن روش
تدریس، شروع به کار می کنند.

5- نهضت
سواد آموزی از لطف خداوند، همیشه در خط امام بوده و در مسائل اختلافی و فتنه انگیز
سعی کرده، مسئله آفرین نباشد.

6- حقوق
نهضت بسیار کم و ماهیانه بیش از یک هزار و سیصد تومان، حقوق ثابت، نصیب معلمان این
نهاد نمی شود و با این حال، ایثار می کنند و خدمت خود را ادامه می دهند.

7-
بیشترین زحمت نهضت به دوش خواهران ایثارگر است که در روستاها دور و نزدیک، شبانه
روز در تلاش و کوشش مداوم هستند.

8- بودجه
نهضت، مبلغی میان پانصد میلیون تمام تا یک میلیارد شناور است ولی هرگاه بودجه ما
کم شود، قهراً معلمان و آموزشیاران کاهش می یابد.

9-
معمولاً برای آموزشیاران، قبل از کار، اردوهائی گذاشته می شود تا در آن یک دوره
اصول عقائد و روش آموزش قرآن و امثال آن، توسط برادران روحانی قم و مشهد تدریس
شود.

ولی با
کمال صراحت باید بگویم:

مسئله بی
سوادی با این فعالیتها ریشه کن نمی شود و مبارزه با جهل، تنها یک راه دارد و آن
همان راهی است که امام عزیز در پیام تأسیس نهضت فرمودند، و آن اینکه:

«اعضاء
باسواد هر خانواده معلم و افراد بی سواد آن خانه، همه شاگرد و ایران به صورت در
آید».

در حدیثی
می خوانیم که رسول خدا (ص) فرمود:

«هر
همسایه ای که سواد دارد، معلم شود و همسایه بی سواد، شاگرد شود و گرنه هر دو را
عقاب می کنم؛ به او می گویم: چرا درس ندادی؟ و به دیگری می گویم: چرا درس
نخواندی؟»

برای هر
چیزی زکاتی است و زکات دانش این است که آن را به دانش خواهان بیاموزید.  

دشمن تمام
عمر ما

بارها در
گفتارهای خود به ملت شریف ایران عرض کرده ام که: صدام چند سال است که دشمن ما است
ولی جهل و بی سوادی، دشمن تمام عمر ما است. و همانگونه که در بیرون کردن شاه و
راندن صدامیان بسیج شدیم، در ریشه کن کردن بی سوادی نیز باید مسئله به طور بسیجی و
ضربتی حل شود.

باسوادان
ما باید بدانند که لباس آنها از پشم و پنبه ای است که تولید روستائی بی سواد است،
غذای آنها از گندم و گوشتی است که تولید آن از روستانشین است؛ پس ما مدیون آنها
هستیم. اگر آنها لباس و غذای ما را تأمین نکرده بودند، ما موفق به تحصیل نمی شدیم.
بنابراین، هر با سوادی به بی سوادی بدهکار است.

بی سوادان
ما باید بدانند که جهل بزرگترین دشمن آنها است. آیا زشت نیست که یک بی سواد در
تمام عمر، پولی جمع و به مکه و زیارت خانه خدا و قبر مطهر پیامبر اسلام (ص) می
رود، ولی آنجا نمی تواند یک جمله زیارتنامه بخواند؟

مادر بی
سوادی حتی در دادن دارو به فرزندش بخاطر جهل، روی جعبه را نمی تواند بخواند و
فرزند خود را در اثر همین نادانی تلف می کند!

چرا
مادران برای تهیه جهیزیه دختران عنایت دارند ولی برای سواد آموزی چندان توجیهی نمی
کنند؟

پیشنهاد

انجمن
اسلامی دانشگاه ها و مدارس و بازار باید بی سوادانی را که در دانشگاه به عنوان
خدمتگزار و گلکار، کار می کنند و یا در بازار یا محله هستند، باسواد نمایند.

بسیج که
در پایگاه های مقاومت مساجد است می تواند نام افراد بی سواد محله را بنویسد و در
مسجد و حسینیه جمع و با همکاری نهضت کلاس تشکیل دهد.

انجمن
اسلامی روستاها و شوراهای محلی نباید تنها مشغول تقسیم پنیر و کره و کود شیمیایی
باشند و یا سر صندوقهای رای فعالیت نمایند! بلکه باید برای کلاسهای نهضت، همکاری
لازم را به عمل آورند، و فرمان امام عزیز را بار دیگر تکرار کنیم و ایران را به
صورت مدرسه درآوریم.

 

/

جنگ جنگ تا پیروزی

حجة
الاسلام انصاری کرمانی

بسم الله
الرحمن الرحیم

«وقاتلوهم
حتی لا تکون فتنة»

جنگ
تحمیلی از آغاز تا کنون در طی هر مرحله ای از مراحل خود با یک سلسله مسائل روانی و
ذهنی مطابق با واقعیت جنگ و یا خاج از آن، مواجه بوده است که نتیجه گیری و محصول
آنها هر کدام به نوعی می توانست در ترسیم اهداف آینده جنگ مؤثر باشد. و در حقیقت
برخورد با این مسائل نیز گوشه ای از جبهه جنگ بشمار می رود زیرا جنبه های روانی
حاصل از دوستیها و دشمنی های عموم مردم نسبت به ادامه یا ختم جنگ بگذارد. ما در
تقسیم بندی اولیۀ این جنبه ها به سه نوع متفاوت آن برخورد می کنیم:

جریان
اول:

حالت و
اظهار نظرهائی است که برخاسته از ذهنیات و بافتهای فکری تمام عوامل مخالف با
انقلاب و اسلام بود که فرق چندانی بین ابر قدرت ها و اذناب و نوکران آنها در این
حالت نیست. زیرا تمام آنان مبنای قضاوت و نظریات خود را مبتنی بر محاسبات و جمع
بندیهای ملموسی از کیفیت ها و کمیّتها و ارزشهای ظاهری نهاده و علاوه بر آن عناد و
لجاجتی که با اصل انقلاب و اسلام از خود بروز می دهند، با تکیه بر آن فرمولهای
مخصوص بخودشان سرنوشت جنگ را به طوری رقم می زدند که مسلماً پیش گوئی و اظهار نظر
قاطع آنان این بود که ایران در مصاف با عراق شکست خواهد خورد؛ از دیدگاه آنان
تمامی عوامل و ابزار موفقیت در دست عراق و همه راههای نفوذ و آسیب پذیری به ایران
ختم می شد و در این رابطه تلاشهای فراوانی شد که این پیش داوری شیطانی و این جوّ
فشار روانی، بحران و آیندۀ خطرناکی را در ادامه جنگ پیش ما ترسیم کند که از بین
مسئولین آن زمان، این جریان به شکل وسیعی از طرف بنی صدر و طرفداران او در اذهان
خواص خصوصاً در میان ارتش القاء می شد و بنی صدر هیچ ابائی از عنوان کردن این
مسئله نداشت که ذهن افراد را پر کند به اینکه جنگیدن در شرایط کنونی امکان پذیر
نیست و بهانه او نبودن امکانات و ادوات لازم جنگی بود که یقیناً اگر مردم نقطه
نظرهای او را می پذیرفتند و شرایط ذهنی مساعدی پیش می آمد سرنوشت جنگ غیر از
دستاوردهای امروز می شد.

جریان
دوم:

مربوط به
افراد ساده اندیش و غرضی بود که ما آنان را به حساب مخالفین انقلاب نمی گذاریم ولی
از آنجا که معیار و محک قضاوت و تشخیص آنان نیز عیناً همان معیارهای حاکم بر
دشمنان انقلاب بود، آنها هم قضاوت مخالفین را داشتند که در صحنه جنگ چیزی جز شکست
نصیب ایران نخواهد گشت و دستهای پنهان ابرقدرتها گاهی از ذهنیات اینها هم استفاده
می کرد که شاید از طریق این واسطه های مخفی بتواند جریان فکری مردم و مسئولین را
منحرف ساخته و به آنها بباورانند که مصلحت ایران در جنگ این است که در مقابل صدام
از خود سرسختی نشان ندهد و با واگذاری بعضی از جزایر و آب راهها و مناطق دیگر مورد
ادعای صدام غائله جنگ را ختم نموده و از خطر بزرگتری جلوگیری نماید! و شاید محور
بحثها و مذاکرات هیئتهای صلح در روزهای اول جنگ روی همین جریان دور می زد که
الحمدلله امام و مسئولین در برخوردی قاطع، جلو این القائات را گرفتند و اگر نمی
گرفتند ممکن بود دامنه این وسوسه ها بجائی کشیده شود که شرایط صلح آمریکایی را بر
ما تحمیل کنند.

جریان
سوم:

و این در
حقیقت جریان غالب و واقعی جنگ بوده است و خلاصه می شود در اینکه مردم ما پذیرفته و
باور داشتند که پیروزی و موفقیت صرفاً دائر مدار ارزشهای مادی نیست بلکه یک واقعیت
دیگری که نام آن «ایمان» و اراده خود مردم است می تواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد.
عامه مردم کاری به این معنا نداشتند که صدام چقدر قدرت دارد و ما چقدر قدات داریم؟
صدام چند تانک و هواپیما و زره پوش و سرباز دارد و ما چقدر داریم؟ بلکه حرفشان و
عقیده شان این بود که تکلیف الهی چیست و این تکلیف چه چیزی را اقتضاء می کند؟ و
همه هم می دانستند که در راه انجام تکلیف شرعی در صحنه های نبرد گاهی هم مغلوب و
تا سرحد شهادت و اسارت و فنای همه هستی خود باید جلو برود.

در جستجوی
کیمیا

چون این
جوّ معنوی بالا بر مردم و مسئولین حاکم بود، ما بخوبی می دیدیم که در شرایط سخت و
بحرانی جنگ، روح اطمینان در سینه های آنها موج می زند و واقعاً تک تک سلولهای وجود
آنها شهادت می داد که ما باور داریم در ماورای این زرق و برق ها و دود و دمهای
سلاح های پیشرفته و مدرن، نیروهای امدادی و مخفی فراوانی هستند که اگر پایشان در
معرکه ها باز شود، حریف همه چیز خواهند بود و هیچگاه بمبهای اتمی و شیمیایی نمی
تواند از پس آنها برآید و تنها این انسانهای مؤمن اند که باید زمینه نزول این
فیضها را فراهم سازند و بدنبال این جوّ معنوی و اعتماد به خدا همت ها بکار گرفته
شد که زمینه های فیض را فراهم سازند و اعتبار و ارزش کسب این ارزشها را پیدا کنند.

مردم در
جستجو و تکاپوی این کیمیا که برآمدند بخوبی در یافتند که همه مي توانند کیمیاگر
باشند و این اعتبار، یک جایگاه خاص و یک گروه ویژه ندارد مثلاً در میان حوزۀ تنها
و یا دانشگاه تنها و یا ارتش و سپاه تنها نیست بلکه در میان عامه مردم راه دارد و
همگان می توانند در آزمون عمومی آن شرکت کنند که شرط ورود به آن ایمان است و بس.
لذا پیرزن دهاتی بخودش جرأت می داد که بیاید! کشاورز، بقال، دانش آموز، استاد،
شاگرد، جاهل، عالم، همه و همه بخودشان جرأت می دادند که بیایند. وقتی پایشان به
این دانشگاه باز شد همه مطمئن بودند که اگر تکلیفشان را خوب عمل کنند، سرنوشتشان
سرنوشت دانش آموزی است که همه عبارات را برای رفتن به دانشگاه کسب نموده و رشته
تحصیل خود را انتخاب کرده است که اگر از او بپرسند توئی که رشتۀ پزشکی را انتخاب
کرده ای، چه آینده ای داری؟ خواهد گفت: درس، درس تا پزشکی! و هیچ شکي هم در این
نیست که اگر این دانش آموز براهش ادامه دهد، پزشک خواهد شد.

از این
روی، از اول ورود، این مردم مطمئن و پایدار به دانشگاه جنگ و شهادت آوای «جنگ جنگ
تا پیروزی» در همه جا طنین انداز شد.

بسیاری از
دشمنان ما خیال می کردند که مردمی که فریاد می زنند: «جنگ جنگ تا پیروزی» نمی
فهمند که چه می گویند بلکه به عقیدۀ آنان این یک شعار القایی بود که بر مردم تحمیل
می شد! و نمی توانستند این دشمنان انقلاب درک کنند که این شعار از روی باور و
عقیدۀ مردم است و اگر درک هم می کردند درک خود را اظهار نمی ساختند.

سیر نزولی
یا حرکت صعودی؟

در اینجا
مجال کافی برای ارزیابی و بررسی همه جانبه این جنبه های روانی در صورت عینیت یافتن
هر کدام از آنها در محیط جنگ را نداریم ولی اگر به جریان غالب نظری بیافکنیم به
خوبی می توانیم یک نتیجه ثمره روشنی از دستاورد آن به جهانیان عرضه کنیم. آیا
متابعت از این رویّه و روحیه در جنگ برای سیر نزولی آفریده است یا حرکت صعودی؟

بدون شک
از دیده واقعیت بینی و حتی از روزنۀ اعترافات بیگانگان و بسیاری از دشمنان جمهوری
اسلامی می توانیم قضاوت کنیم که جنگ علیرغم همه خسارتها و شهاتها و ناملایماتی که
بر دو ملت ایران و عراق تحمیل کرده است، روند کلّی و غالب در آن- در همه مقطعها-
به تثبیت سیاسی و بنیه های نظامی ما در سطح جهان کمک کرده است و اگر ما صرفاً
بخواهیم دستاورد جنگ را با معیارهای مادّی ارائه دهیم جای بحث نیست.

باز پس
گیری هزاران کیلومتر سرزمین اعم از شهر و روستا و بیابان و جاده و رودخانه و قله
های کوه و مراکز مهم استراتژی از چنگال غاصب عراق نمودار یک ارزش برتر و یک اقتدار
نظامی بی تردید خواهد بود. حالا دنیا این برتری را با هر وسیله ای می خواهد توجیه
یا لوث کند. واقعیت این است که ایران در جبهه ها پیروزی را هر چه می خواهد بگذارد
و بگوید و قهراً درک این واقعیت به کلیه سؤالهایش که ممکن است مطرح شود- که آیا
ابرقدرتها و نوکران آنان درک کرده اند که ایران برتری دارد- پاسخ می دهد.

آری همه
ابرقدرتها و اذنابشان و حتی خود صدام می دانند که ایران در نقطه ضعف نیست و اگر
درک نکرده اند یقیناً باید در شعور و آگاهی و عقل آنان شک کرد چون حساب و مسئله
دودوتا چهارتا است.

ولی در
صورت اعتراف همگی آنان به واقعیت پیروزی ما، جای یک سؤال باقی است که اصرار بر
شعار و جوسازی و شایعه پراکنی روی جنگ و القاء این معنا که جنگ به نفع ایران نیست!
و ایران شکست خواهد خورد! بخاطرچیست؟

ما در
تبیین این مسئله به آدمهای ساده اندیش کاری نداریم چون این تیپ آدمها هیچگاه از
خودشان تحلیل و ارزیابی ندارند و ظرف ذهن و روان آنها آماده پذیرائی هر جریانی
است: اگر صدای بغداد و اسرائیل را گوش کنند اسرائیلی و بغدادی تحلیل می کنند که
آری! ایران شکست خورده! ایران چه شده و چه خواهد شد!! اگر روز بعد هم یک پیروزی در
جبهه ایران ببینند ممکن است از عقیده خودشان به اندازه همان روز پیروز دست
بردارند.

مغرضان
شایعه افکن

امّا سرو
کار ما در این بحث با کسانی است که از دامن زدن به همان شایعه ها که خلاف آن ثابت
شده است، سود می برند.

اولین
گروه از این سلسلۀ خبیثه فراریان و ضدانقلابها و منافقین و سلطنت طلبها هستند که
عمده مرکز این تفاله ها در خارج از کشور است و انگشت شماری از ته مانده های آنان
به شکلهای مختلف در مملکت ما وجود دارند که اینها در ترویج شعار ناتوانی ایران در
جنگ و یا ترغیب به قبول شرایط تحمیلی صلح برای اربابان خود پادوئی می کنند و سینه
چاک می زنند و بی خوابی می کشند.

راستی
انگیزه اینها از این کار چیست؟ اینها خوب می فهمند که اگر ما مردمان و مسئولینمان
جو روانی و معنوی جبهه و پشت جبهه را برای ادامه نبرد گرم نگه داریم نه تنها آثار
و تبلور این گرمی، ضربه هائی خواهد بود که بر صدام وارد می شود بلکه به دنبال هر
ضربه ای، یک اهرم سیاسی قوی در دست جمهوری اسلامی خواهد افتاد که می تواند با
استفاده از آن اهرمها در جهت خنثی سازی حرکات ضدانقلاب استفاده کند. هر چند جمهوری
اسلامی اینها را داخل آدم نمی داند که سرمایه های خود را روی آنان مصرف نماید ولی
بطور نسبی و به موازات موقعیتش در جبهه های جنگ، توانسته است این تأثیر متقابل را
بر موضع سیاسی حامیان این دلقکها بگذارد که در مورد حمایت بی دریغشان از آنان
تجدید نظر کنند و بفهمند که نگه داری این چنین افرادی مقرون به صرفه نیست. لذا
اخیراً زمزمه بیرون کردن بعضی از آنها از محله های پاریس به گوش می خورد و مردم بر
علیه آنها تظاهرات می کنند. از این رو، تمام کوشش اینها در این جهت مصرف می شود که
اگر ما پیروزی کسب کنیم، بگوئید: ایران دروغ می گوید.

از کشته
های عراق فیلم بگیرند و به حساب کشته های ایران بگذارند و مرتب آمار کشته ها را
زیاد کنند و هفته صلح درست کنند و جائزه صلح بگیرند، نامه پراکنی کنند و فریاد
بزنند که ای سران! جنگ را تمام کنید! جنگ به نفع ایران نیست! مسئولین ایران می
خواهند با حربۀ جنگ بر مردم حکومت کنند! و از این حرفها الی ماشاء الله. و اصولاً
حیات و ممات آنها بستگی به حفظ و ایجاد چنین حالتهائی دارد.

با این
وضعیت ما چه انتظاری از این آدمها باید داشته باشیم غیر از جوسازی و القاء شبهات
بر علیه جنگ و پیروزیها؟ پس هدف کلّی از جریان سازی گروهکها و منافقین و مخالفین،
ایجاد تشنج و التهاب در دل مردم و پرده پوشی و پیروزیها و دستاوردهای جنگ و
نهایتاً بی خطر زندگی کردن در سایۀ شوم شیطانهای کوچک و بزرگ است.

کابوس مرگ
به سراغ ابرقدرتها

و امّا
بعد از اینها دومین جریان تعقیب و حفظ کنندۀ این حالت و شعاریمان استکبار جهانی و
در رأس آنها آمریکا است که این هم نیاز به تحلیل دارد که بدانیم آمریکا و شرق و
غرب از طرح چنین مسئله ای چه سودی می برند و رنج آنها از چیست؟

ارزیابی
چهرۀ سیاسی آمریکا و شوروی در یکی دو سال اخیر نشان می دهد که آنان شادابی و طراوت
و سرمستی گذشته را از دست داده اند و هاله ای از غم و اضطراب و بحران سراپای
وجودشان را فراگرفته است که برای رهایی از آن همواره از خواب می پرند و فریاد می
زنند و آژیرهای خطر را بصدا درمی آورند و با همۀ تلاشی که دارند تا آن ژست سیاسی
خود را همچون گذشته داشته باشند در عین حال سیاستمدارانی چون بگین و ریگان و
نیکسون و امثال اینها نمی توانند ترس خود را مخفی کنند چرا که از دیدگاه آنان خطر
به منافع آنها نزدیکتر از حدّ انتظار و تصور است. و دامنه خطر هم گسترده شده: گاهی
از لبنان، گاهی از سوریه، گاهی از دریای سرخ و کانال سوئز، زمانی از خلیج فارس،
گاهی از کامیون های پر از مواد منفجره نزدیک سفارتخانه ها، گاهی از افغانستان و
خلاصه از همه جا موجها و سیلابها به خانۀ امن آنها سرازیر گشته است. راستی چه
کسانی به خاکریز دفاعی و نفوذناپذیر ابرقدرتها هجوم آوردند؟ آیا سران کشورهای
مرتجع و ممالک اسلامی حمله کرده اند؟ آیا صاحبان احزاب و دستجات دست پرورده آنها
هستند؟ آیا نهضتهای مقاومتی که سالیان دراز نان دفاع از آرمان فلسطین را از سفره
آمریکا و اسرائیل خورده اند، می خواهند به منافع استکبار حمله کنند؟ یا مدافعین به
ظاهر خلقی و ضدامپریالیستی که زیر خرقۀ امپریالیست رفته اند؟ کدامیک از اینها؟

نه! اینها
همان ملت مصمم و معتقد حزب الله هستند که به خاکریز منافع استکبار حمله کرده اند
نه بخاطر خاک و نه بخاطر خوراک و نه بخاطر آسایش خویشتن بلکه برای فساد و تباهی و
ظلم که همه از آستین پر شراره آنان ریخته است. و بلکه به خاطر ادای تکلیف و رسالت
مکتبی بودن است.

آری! این
حقیقت تلخ را استکبار چشیده است که هر چه می کشد از انقلاب اسلامی ایران است و از جبهه
های نور آن. نه جبهه صنعت و کشاورزی و علوم ما چرا که همه می دانیم اگر ما تا
چندین سال دیگر هم تلاش کنیم به مقابله صنعتی با آنان دست پیدا نخواهیم نکرد و
اینهم یک امر طبیعی و اجتناب ناپذیر است زیرا دنیا لااقل بیش از یک قرن در جریان
صنعت با تمام وجود بسراغ علم و اکتشاف رفته است و ما شش سال است که انقلاب کرده
ایم و چه کسی توقع آنرا دارد که ما در این مدت کوتاه پابپای جهان علم به مقابله
برخیزیم. البته امیدواریم که این مقابله را هم بدست آوریم.

هجوم
عقیده به خاکریز منافع استکبار

و امّا در
جبهه ها ما هرگز بسراغ کمیّتها و آمار نمی رویم که با آنان پیروز گشته باشیم برای
اینکه فاصله سلاحهای ما با آنان زیاد و تعداد و شماره ادوات رزمی ما به مراتب کمتر
دشمن بوده است بلکه بسراغ زمینه ها و عقیده ها و آمادگیها می رویم که ما را در حد
یک نظامی مهاجم و پرصلابت به خاکریز منافع استکبار نزدیک کرده است و به رقابت دعوت
می کند. و ما تحلیل برتری خود را از تحلیل نقطه شروع تهاجم نظامی عراق به پشتیبانی
همه قدرتها پایه ریزی می کنیم که ابرقدرتها بعد از شکسته شدن و فروریختن تمامی
پلهای شناخته و ناشناخته خود از لیبرالها و راستها یا چپ ها و چپ نماها و
التقاطیها تنها راه حلّ و مقابله با انقلاب را تحمیل یک حالت بحرانی و جنگ دانسته
و بسراغ ما آمدند. و برای ما خط و نشان نظامی کشیده که ما را از ثمرات و تلاشهای
صنعتی و تسیحاتی دهها ساله خود ارعاب نمایند و به دنیا بفهمانند که اگر زبان قدرت
ما با مسالمت کاری نکرد با زبان آتش بازی و شعله افروزی هر کاری می توان انجام
داد. عظمت حادثه از آنجا شروع می گردد که دیدگان قریب چهار میلیارد جمعیت جهانی به
نقطه ای که باید این آتش افروزی خطرناک در آنجا انجام بشود دوخته می گردد.

دنیای
استکبار نگران حادثه اولیه جنگ نیست چون بعد از جنگ جهانی دوم خیلی از مردمان و
خصوصاً جوانان تازه به دوران رسیده بودند هنوز تهاجم بمب و موشک را ندیده اند عالی
ترین فرصت برای زهرچشم گرفتن نه تنها از ایران بلکه از همه بشریّت آزاداندیش از
دیدگاه آمریکا و اقمار آن بدست آمده بود که مردم صلابت و کاربرد محصولات نظامی و
تحفه های شرق و غرب را عیناً لمس کنند خانه ها ویران شود، زنان و مردان و کودکان
آواره شوند، شهرهائی چون خرمشهر به ویرانه ها تبدیل گردد، صدای انفجار گوشها را کر
کند، و هزاران ماجرای دیگر تا قصه قدرت شرق و غرب بر زبانها افکنده شود و مردم
دنیا بدانند که در مقابل آمریکا و شوروی و اسرائیل دست از پا خطا کردن همان و پودر
استخوان و گوشت وجود خود و فرزندانش به آسمان رفتن همان!

در حقیقت
این زبان خشم و قهر و غضب استکبار بود که با مردم به سخن درآمده بود چرا که بعد از
سقوط شاه این سؤال در اذهان جهانیان ایجاد می شد که شاه با آنهمه تسلیحات و اقتدار
نظامی چرا شکست خورد و فرار کرد؟ باید این تردید و شک را دیدگاه جهان خواران برطرف
می شد. سیاست آنها بر این قرار گرفت که اگر با غائله های محلی مانند کردستان، گنبد
و امثال آن ایران تسلیم شد ادامه ندهند ولی اگر تسلیم نشد تهاجم عراق باید کار
ایران را بسازد و یکسره کند، با هر چه می شود: با تانک، یا توپ، یا موشک با
هواپیمای سوپراتاندارد یا میراژ، با بمب های شیمیائی و آتش زا، با گازهای سمّی، با
تبلیغات وسیع همه رسانه ها. خلاصه باید زبان زور و تهدید و ترس و ارعاب جای منطق و
آزادگی را می گرفت. این خلاصۀ استراتژی آمریکا و شرق و غرب بود که اگر غیر از این
می شد آنها متضرر می شدند زیرا در جبهه ها مقابل آنها هم یک زبان و یک منطق
حکمفرما بود که جنگ جنگ تا پیروزی.

شعار امت
مسلمان

آمریکا و
ابرقدرتها سرمست از دیوانگی های صدام در روزهای اول نمی دانستند این شعار چطور
آنها را بیچاره می کند! خیال می کردند جواب این است که اگر یک گلوله می زنند و
مردم می گویند جنگ جنگ تا پیروزی باید یک گلوله دیگر زد که مردم بگویند صلح صلح تا
پیروزی! ولی مردم ما با الهام از رهنمودهای امام عزیز خود در مقابل هر گلوله و
موشکی که از سوی دشمن به سرزمینشان خورد و بوکالت از سازندگان و اربابانش با ما به
حرف نشست که آیا هنوز هم سر جنگ دارید؟ گفتند: آری! «جنگ جنگ تا پیروزی» موشک و
بمب ها قوی تر شد، بیشتر کشت، بیشتر زخمی از ما گرفت، امّا باز مردم ما گفتند:
«جنگ جنگ تا پیروزی» یک دفعه جهانخواران از خواب بیدار شدند که نه یک رزمنده و نه
یک شهری و نه یک سپاهی و نه یک بسیجی می گوید جنگ جنگ تا پیروزی، بلکه یک ملت می
گوید. نه تنها یک ملت می گوید بلکه یک امت می گوید. کدام امت؟ امت مسلمان: لبنانی،
ایرانی، فلسطینی، افغانی، عراقی و و … آمریکا و صدام می بینند در روزهای پیروزی
نه تنها مادران شهید داده ایران بلکه مادران شهید داده امت اسلام و نه تنها ملت
آزاده ایران بلکه همه آزادگان جهان در کنار رادیو نشسته اند و با تکبیر رزمندگان
اسلام تکبیر می گویند و شادی می کنند. و دل و جرأت و کم ترسی مردم از سلاحها و
قدرتهای پوشالی بجائی رسیده است که مردم بجای اینکه بگویند بالاتر از سیاهی چه
رنگی است، می گویند بالاتر از شهادت چیست؟ این ثمرۀ جنگ است، این ثمرۀ جنگ جنگ تا
پیروزی است، این ثمرۀ صدور انقلاب و پیام انقلاب ما است. چقدر نادان اند کسانی که
در تعقیب صدور انقلاب ما بسراغ رنگها و نژادها و شناسایی ملیتها می روند؟ خیال می
کنند که صدور انقلاب، یک لشکر نظامی است که با ناو و ناوشکن وعِدّه و عُده نظامی
همراه است که رادار و دوربین و جاسوس کشف می شود!! صدور انقلاب یعنی صدور شعار جنگ
جنگ تا پیروزی و یا به قول امام جنگ جنگ تا رهائی از مفسدها. 

شعله
اراده مردم

و حال اگر
جبهه روانی آمریکا و صدامیان از اول تا کنون تغییر نمی کند در آغاز جنگ می گفتند
ایران شسکت می خورد و در پیروزی ایران در جنگ هم می گویند که معلوم نیست عاقبت جنگ
چیست و شعار صلح طلبی سر می دهند معلوم است که آنها از کجا آتش گرفته اند و کدام
شعله را باید خاموش کنند که ثروت و سیاستشان نسوزد. آن شعله، شعله اراده مردم است
که باید همچنان پرفروغ ا بماند و حال اگر کسی پیدا شود و بگوید پس شما شعله
افروزید؟ می گوئیم: آری! آن شعله ای که خانۀ ظلم را بسوزاند و آن آتشی که اساس ستم
را بخشکاند و آن جرقه ای که خرمن بی شعوری و بی عقلی و گاو صفتی را آتش بزند؛ ما
مفتخریم که مشعلدار و آتش افروز آن معرکه باشیم و الا هیچکس و هیچ انسان عاقلی
نیست که از جنگ و خونریزی خوشحال باشد، امّا هیچ عاقلی هم نمی گوید و نباید بگوید
که شما دشمنان بی رحم و سنگدل خودتان و نسل و تبارتان، در آستانه زوال و ناتوانی،
رها کنید که جهانیان یه شما لقب صلح طلبی عطا فرمایند و کف انسان دوستی برای شما
بزنند.

خلع سلاح
گاوهای بی عقل

مسئله ما
با صدام مسئله که خلع سلاح گاوهای بی عقل و شعوری است که با شاخهای قدرت نظامی به
عرضه فرهنگ و تمدن مردم تاخته اند. و نکته کلام ما هم اینجاست، که باطلی بخاطر
بقای خود و حتی بقای نوکری مثل صدام محتضر، این قدر اصرار می کند. چرا ما از جریان
شعار حقّمان که جنگ جنگ تا پیروزی است دست برداریم؟ آیا دنیای به این سادگی که تا
به حال در طی چهار سال جنگ در بیان شرایطمان با آن حرف زده ایم هنوز معنا و مفهوم
شرایط ما را نمی فهمد، به واقعیت و درستی خواسته های ما پی نبرده است؟ اگر نبرده
است باید همۀ مدعیان سیاست حمایت از صدام را به کردستان برد نه پشت میز مذاکره و
ختم جنگ و اگر به واقعیتها دست یافته است پس این چه اصراری است که صدام باید بماند
و جنگ هم ختم شود؟ و اگر ما این گونه عمل کنیم همه چیز را از دست داده ایم که
خوشبختانه همان شعار اولیه جنگ جنگ و همان روح اعتماد در همه جا سایه افکنده است.
امروز مانند گذشته هیچ مسلمانان و غیرمسلمانان آزاداندیشی در ایران وجود ندارد که
از این اشعار برگشته باشد و در تعقیب تحقق کامل آن سرمایه گذاری نکند.

صلح خواهی
آسایش طلبان

البته
ممکن است یک عده محدود راحت طلب که هنوز هم پایشان به جبهه نرسیده بگویند، اگر صلح
می شد بهتر بود! به هر حال باید خداوند را به واسطۀ گسترش این جنبه مهم روانی سالم
در عموم مردم تا امروز سپاسگزاری کنیم که خداوند این حالت پایدار و شعار پایداری
را از مردم سلب نکرده است و همه آحاد این ملت از سپاه و بسیج و ارتش و نیروهای
مسلح مردمی و غیر مردمی و عامه طبقات همچنان استوار در خط مبارزه با استکبار باقی
مانده اند و هر روزشان بهتر از گذشته بوده است و قطعاً وضع امروز جنگ ما هم به
مراتب بهتر از گذشته است و ما باورمان با کلام زیبایی رئیس مجلسمان جناب آقای
هاشمی صد چندان می شود؛ زمانی که می شنویم او به عنوان یک چهرۀ محبوب مسئول با
کمال قاطعیت می گوید: ما از آغاز جنگ در هیچ زمانی به اندازه امروز از نظر تجهیزات
و میدانهای نفوذ و عملیات، قوی و قدرتمند نبوده ایم.

پس جهان
استکبار بداند که ما با زبان عقل با آنها سخن می گوئیم اگر امروز دستهای ما از روی
ماشه های تفنگ برداشته شود ما با دست خودمان خنجر قدرت را از گلوی ببر و پلنگ زخم
خورده برداشته ایم که اولین نفس راحت خود را در خلاصی و نابودی ما خواهد کشید و ما
اگر جنگ را به شیوه مطلوب که همان سقوط متجاوز است به پایان نرسانیم علامت سؤال
روی هر چه کرده ایم و هر چه گفتیم و هر چه شهید و مجروح و اسیر داده ایم و هر چه
برای خدا تحمل کرده ایم، خواهیم گذاشت. «هیهات منا الذلة، هیهات منا الذلة» در آن
شرایط ما زنده نیستیم اگر چه چشمان ما ببینند و دست و پا و جوارح ما حرکت کنند.
خیر! ما مرد جنگیم و الجنة تحت ظلال السیوف.

ملاحظه
شرایط حمله

البته این
نکته ناگفته نماند که معنای جنگیدن بی گدار به آب زدن نیست که یک سری آدمهای عوام
یا فضول بگویند: شما که می گوئید وضع ما از نظر نظامی بهتر از گذشته است پس چرا
کار را یکسره نمی کنید؟! باید گفت: هزار نکته باریک تر از مو اینجا است. چون
اصولاً در جنگیدن صحیح هزار مرحله اگر باشد مرحله آخر برخورد و ختم کردن است اما
بقیه آن مربوط به در نظر گرفتن همه جوانب و اطراف مسئله در زمان و مکان بکارگیری
در نیروی بکارگیری در استعداد و هدر رفتن آنها است. پس اگر گاهی فاصله حملات ما
طولانی می شود مردم شهید پرور فکر نکنند که خدای ناکرده رکودی پیش آمده است و
رزمندگان قدرت مقابله را از دست داده اند! البته جنگ جنگ است ولی امیدواری هم در
همه وجود دارد؛ گاهی موانع ایجاد شده از طرف دشمن خیلی زیاد بوده اند ولی در برابر
اراده بزرگ رزمندگان ما آنقدر ناچیز و اندک به حساب می آید که در حمله ها معلوم می
شود.

در هر
صورت ما با استراتژی مقایسه ای در جنگ پیروز نشدیم که اگر این گونه بود روزی که
عراق به مرزهای ما با تانک زره پوش حمله می کرد مردم ما نمی بایست با سلاح ابتدائی
و سنگ و چوب در مقابل آنها بایستند، در حالی که ایستادند و پیروز شدند. ما یک روز
برای پیروزی در جبهه بیت المقدس و برای آزادی خونین شهر نیازمند به پلی به طول
دویست متر بر روی کارون بودیم که پیدا کردن و درست کردن آن خیلی مشکل بود ولی به
همّت رزمندگان و لطف الهی درست شد و پیروز شدیم آنگاه اگر در عملیات خیبر نیازمند
به یک پل سبک به طول چهارده کیلومتر می شویم مشکلی نداریم و آنرا می سازیم.

من خوب
یادم هست و بعضی از برادران سپاه و ارتش می دانند که روزهای اول جنگ که دشمن از
همه جا به ما می تاخت، رزمندگان ما برای اینکه ثابت کنند ما اسلحه داریم یک خمپاره
انداز چند ساعت مثلاً در جبهه دارخوین بکار می گرفتند و همان شب در جبهۀ حمیدیه می
بردند و همان را بجای دیگر منتقل می کردند. البته درست نیست که ما آمار روزهای اول
جنگ را از نظر نیرو ارائه بدهیم ولی خیلی کم بودند و خیلی پراکنده بودند اما حالا
صحبت از یک گردان دو گردان نیست، صحبت از سه میلیون بسیجی سلاح آزموده می کنیم یا
در سمینار فرماندهان بسیجی دوازده هزار نفر تنها فرمانده شرکت می کنند. چرا فریاد
نزنیم جنگ جنگ تا پیروزی.

چرا فریاد
نزنیم که آمریکا و جهانخواران شرق و غرب مثل بید از صولت سپاهمان و از شکوه
ارتشمان و از بنیانهای مرصوص بسیجیمان بر خود نلرزند.

بگذار ختم
کلاممان را درباره قضاوت بعضی از دشمنان دربارۀ جنگ به جریان جالبی تشبیه کنیم. در
گذشته قبل از انقلاب و بعد از آن: همه می دانیم که گاه گاهی حضرت امام به واسطه
رفع خستگی، ملاقاتهای خود را تعطیل می فرمایند و این وضع طبیعی است. همه انسانها
بعد از اشتغالات فراوان چند روزی استراحت نسبی داشته باشند و هیچکس آنرا به حساب
کسالت و بیماری آن طرف نمی گذارد اما بمجرد اینکه مسئله تعطیلی ملاقاتهای امام پیش
آمده تحلیلها از بیگانگان شروع می شود: یکی می گوید امام بیمار است! یکی می گوید
قادر به حرف زدن نیست! یکی می گوید راه نمی تواند برود! و اینگونه تحلیل ها مال
دوران انقلاب نیست، در زمان رژیم طاغوت هم مسئله از همین قرار فوراً ایادی شاه در
مردم شایع می کردند که آیت الله خمینی گرفتار بیماری شدید قلبی و امثال این است! و
معلوم نیست که جان سالم بدر ببرد! که به کوری چشم همه این قاضیان دروغ پرداز، بعد
از چند روز امام با سلامت و صحت وارد صحنه سیاسی می شدند و خیلی از آنها کسانی را
که انتظارهائی در سر می پروراندند به گور فرستادند. و ان شاء الله سایه پر مهر
امام بزرگوارمان بر سر همه ملت مسلمانان مستدام خواهد بود که همه ابرقدرتها را
مدفون سازیم.

اکنون
قضیه جنگ و گاهی هم طولانی شدن حملات همین حالت را پیدا کرده است که ان شاء الله
در آینده ای نه چندان دور دنیا قضاوت خواهد کرد که باز چه دودی را به چشم جنگ
افروزان فرو خواهیم کرد و فریاد جنگ جنگ تا پیروزیمان را در شکل واقعی خود ترسیم
خواهیم نمود.

جنگ تا از
بین رفتن فتنه

در هر
صورت، اگر ما بخواهیم جنگ را به مفهوم قرآنی و همانگونه که امام عزیزمان فرمودند
ادامه دهیم، باید آنقدر با فتنه انگیزان و ستیزه جویان و مفسدان بزرگ بجنگیم تا در
زمین فساد و فتنه ای باقی نماند که در قرآن آمده است: «وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و
یکون الدین کله لله» ولی ما اکنون بسنده کرده ایم به جنگ با یکی از آن مفسدان بزرگ
که هزاران هزار شهید و مجروح از دو ملت مسلمان عراق به جای گذاشت و همچنان به
طغیان و سرکشی خود ادامه می دهد، دیگر چه جای صلح کردن است؟ و چرا آن دشمنان نادان
دم فرو نمی بندند؟ ما به خواست خداوند با این مجرم بالذات جنگ را ادامه خواهیم داد
تا لااقل کشور خودمان را از شر فتنه انگیزی او دور بداریم والسلام.

 

/

کودتای نافرجام نوژه

بقیه از
شمارۀ گذشته

هدفهای
هوائی

ستوان یکم
محمد مهدی عظیمی فرد در رابطه با هدفهای بمبارانهای هوائی می گوید:

«هدفها
گفته نشد ولی بعداً که صحبت شد عبارت بود از پادگان عشرت آباد، شمال کاخ سعد آباد،
پادگان لویزان، شرق مجلس شورای ملی و شمال سلطنت آباد و بعداً باندهای مهرآباد و
در جلسۀ بعد منزل امام در صورت موفق نشدن نیروی زمینی و بعداً تصمیم حمله بدون
دخالت نیروی زمینی گرفته شد، و هدفهای درجه 2 عبارت بود از هدفهائی که بعداً مورد
اشکال نیروی زمینی خواهد بود …»

در این
رابطه سروان فرخ زاد جهانگیری در بازجوئی نوشته:

«… به
من گفت که مأموریت تو در این طرح این است که با یک فروند هواپیمای f – 4
در در یک محل مشخص و ارتفاع معین (اربیت) 360 درجه بزنم تا هرگاه کسی کمک خواست به
کمک او بروم»

«… در
این ملاقات او به من گفت که منزل امام هم بمباران خواهد شد و احتمالاً یکی از
افراد که در این کار شرکت می کند تو هستی … من ظاهراً قبول کردم … دو سه روز
دیگر سروان آبتین مرا دید و گفت که مأموریت تو عوض شده است و قرار است که تو مدرسۀ
فیضیه را بزنی … به این امر اعتراض کردم … ولی او گفت دستور است و تو باید برای
شناسائی محل امروز یا فردا به قم بروی … من ظاهراً قبول کردم …»

«… تا
اینکه روز سه شنبه 6 یا 7 بعد ظهر بود که به اتفاق … به منزلی … واقع در سید
خندان رفتیم تا در جلسه ای شرکت کنیم … به منزل یاد شده رفتیم … تیمسار محققی
بطور خیلی خیلی خلاصه مراحل عملیات را توجیه نمود … قرار شد که من یکی از دو کار
زیر را انجام دهم:

1- یا
اینکه کمیتۀ روبروی حسینیه ارشاد واقع در جادۀ قدیم شمیران … توسط من منهدم شود.

2- یا
اینکه من با یک فروند هواپیمای f – 4 به سوی وحدتی پرواز کنم و پس از رسیدن به
روی پایگاه از آنها سؤال کنم که آیا با ما اعلام همبستگی می کنند یا نه و تهدید
کنم که اگر اعلام همبستگی نکنند در صورتیکه هواپیمائی از آن پایگاه بخواهد در جهت
مخالف ما وارد عمل شود … هدف حمله من واقع خواهد شد».

عوامل
نفوذی در پایگاه            

برای
اینکه پایگاه نوژه که نقطه شروع و مرکز هدایت کودتا بود به آسانی به تصرف
کودتاچیان درآید، آنها تعدادی عناصر نفوذی در داخل پایگاه داشتند که اگر پیش بینی
های لازم نبود شاید پایگاه در اولین ساعات حمله سقوط می کرد.

یکی از
افراد نفوذی داخل پایگاه سروان سلیمانی افسر عملیاتی پایگاه بود که در شب حمله در
پست فرماندهی قرار داشت.

ستوان یکم
رکنی در رابطه با عوامل نفوذی پایگاه چنین می گوید:

«نعمتی می
گفت که امکانات زیادی دارد و تعداد زیادی خلبان و حتّی عوامل غیر خلبان نظیر دژبان
هم در اختیار دارد، و نقشه ای که طرح کرده بود به این ترتیب بود که نماینده امام و
فرماندۀ پایگاه را در پایگاه شاهرخی دستگیر کرده آن وقت به بهانۀ حملۀ عراق آژیر
احضار پرسنل را از داخل پست فرماندهی پایگاه به صدا درآورد و پرسنل به محل کار
خودشان بیایند و در نتیجه هواپیماها را حاضر نمایند نعمتی می گفت که توسط سلیمانی
که افسر عملیات پایگاه است دستور پرواز صادر می شده و هواپیماها بجای حمله به عراق
بطرف تهران آمده و …»

یکی دیگر
از عوامل کودتا بنام سروان امید علی بویری در این رابطه می گوید:

«روز
دوشنبه یعنی سه روز قبل از روز اصلی که من به پایگاه همدان آمدم سلیمانی را دیدم
گفت: چه حال چه خبر؟ گفتم خبر مهمی نیست گفتم شما اینجا چکار می کنید؟ گفت بیت
اللهی در جریان امور است و همه چیز مرتب است، همانروز آمد و بما گفت که روز اصلی
پنجشنبه صبح است به بیت اللهی بگو که ساعت 5/3 یعنی سه و ربع، صبح به نفر ارتباط
بگوید ارتباط قطع شود و در ضمن بقیه را هم در جریان بگذارد، علاوه بر آن گروه
راهنما هم ساعت 30/10 تا 11 در محل باشند گفتم من نمی شناسم گفت بیت اللهی و
بهروزفر در جریان هستند، آمدم به آنها گفتم، و چون سلیمانی از همه ما ارشدتر بود
به او گفتم و فردا شب آن روز یعنی شب چهارشنبه قرار گذاشت و همه در منزل بیت اللهی
جمع شدیم در آن جلسه گفتند چه اشخاصی باید دستگیر شوند … و قرار شد اگر شب آمدند
و جائی را در پست فرماندهی گرفتند سلیمانی مقاومت نکند»

سروان
سلیمانی نیز این مطلب را تأیید می کند و می نویسد:

«یک شب
قبل از برنامه نمی دانستم در پست فرماندهی هستم بعد که به ایشان گفتم- بویری- گفت
بهتر است که شما همانجائید آنها می آیند آنجا و می گیرند و شما هم در پست فرماندهی
به آنها کمک خواهید کرد».                                                                                                        
                                                          

 کودتای نافرجام نوژه

قسمت ششم

رؤیاهای
کودتاچیان

حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

هر چه شب
موعود نزدیکتر می شد، کودتاچیان در رابطه با حکومت آیندۀ ایران، و کیفیت تقسیم
قدرت میان فراریان و بازنشستگان رژیم سابق، و چگونگی ادارۀ کشور پس از پیروزی
کودتا، و نام رژیم آینده، رؤیاهای شیرین تری می دیدند، بد نیست قسمتی از این
خوابها را از زبان خودشان بشنوید سپس به تعبیر و تفسیر آنها بپردازیم:

ستوان یکم
ناصر رکنی در بازجوئی رؤیاهای شیرین کودتاچیان را اینطور بازگو کرده است:

«جلسه یک
روز بعداز ظهر ساعت دو شروع شد احسان شروع به صحبت کرد و گفت این آخرین جلسه خواهد
بود که به این ترتیب با هم داریم جلسۀ دیگر فقط برنامه کار داده خواهد شد و راجع
به مسائل دیگر بحث نخواهد شد اولین بحث که احسان شروع کرد، در مورد اولین اعلامیه
بود که از رادیو تلوزیون بعد از کودتا پخش شود، او نظر داشت که بایستی گفته شود که
تا تأمین امنیت و ورود دکتر بختیار سرنوشت سیاسی و نظامی کشور بدست شورا نظامی
سپرده می شود، بعد مقدار کمی در مورد اینکه من رئیس هستم و بایستی انضباط وجود
داشته باشد صحبت کرد، سپس شروع به تعیین مشاغل کرد، جهت تیمسار مهدیّون رئیس ستاد
ارتش، جهت حسن آقا فرماندهی نیروی زمینی، جهت تیمسار محقّقی فرماندهی نیروی هوائی
را تعیین کرد البته جهت نیروی دریائی و ژاندارمری و شهربانی نیز افرادی را معرفی
کرد بخصوص در مورد ژاندارمری و شهربانی بعد از مدتی طفره رفتن اسم هم آورد که …
بیاد ندارم ولی کاظم در مورد شهربانی و علیرضا در مورد نیروی دریائی می دانند که
چه کسی تعیین شده است …».

«به رؤسای
شاخه های سیاسی مستقر در شهرستانها از حدود بیست روز قبل از کودتا دستور داده شده
بود که عوامل مؤثر و موافق کودتا را جهت تقبل پستهای مختلف اداری در شهرستانها
شناسائی کنند تا بلافاصله پس از پیروزی آنها در محل کارها را قبضه نمایند».

«… پس
از یک هفته نیز حکومت نظامیها پایان گرفته و بدکتر بختیار محول گردد البته قرار
بود که ارتش کماکان استقلال خود را حفظ کرده و فرماندهی آن بعهده شورای نظامی
کودتا باشد نه دکتر بختیار، این موضوع به اصرار بنی عامری همواره مطرح می شد و
اینهم نشانه دیگری از حوادث پشت پرده بود …

بطور کلی
نیروهائی که در اداره مملکت پس از پیروزی نقش عمده داشتند عبارتند از:

1- ارتش
2- روحانیت سازشکار 3- گروههای ملی که هستۀ اصلی بودند».

یکی دیگر
از کودتاچیان به نام استوار دوم غلامحسین قایق ور در بازجوئی نوشته:

«… گفته
شده بود که تا مدت 2 سال حکومت در دست ارتش و نخست وزیری از نظر سیاست کشور بعهدۀ
بختیار خواهد بود و بعد از دو سال انتخابات خواهد شد و مردم می توانند یا سلطنتی
یا جمهوری دموکراتیک و یا جمهوری اسلامی را مجدداً برگزینند».

این
رؤیاها بقدری شیرین و اطمینان آور بود که کودتاچیان همه چیز را آماده می دیدند و
هیچ شبهه ای در پیروزی نداشتند، و از شوق آنقدر دستپاچه شده بودند که اعلامیه ای
را که قاعدۀ پس از معلوم شدن نتیجه کودتا تهیه می شد قبلاً تهیه کرده بودند که
مبادا پس از موفقیت کودتا، فرصت فکر کردن و تهیه اعلامیه ای مناسب را پیدا نکنند!.
متن اعلامیه ای که برای پخش از رسانه های عمومی پس از پیروزی کودتا تهیه شده بود
بدین شرح است.

متن
اعلامیه کودتاچیان

«هم
قطاران عزیز ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را
برچید. کلیه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هر گونه
مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید».

شورای
نظامی کشور ایران 21/ 4/ 1359

ساعت
موعود فرا رسید، ولی رؤیاهای کودتاچیان به عکس تعبیر شد، آنان به جای اینکه خود را
براریکۀ قدرت، و بر فراز تخت سلطنت به بیند، ناگاه چشم باز کردند و با ناباوری و
تعجب خود را در چنگال عدالت اسیر دیدند، و شامگاه 19/ 4/ 59 بجای شنیدن اعلامیه
های تهدید آمیز خود از رسانه های عمومی، اطلاعیه ها و مصاحبه های مسؤلین جمهوری
اسلامی در رابطه با کشف کودتای نافرجام را از رسانه های عمومی شنیدند، که قسمتی از
آنها بدین شرح است:

اطلاعیه
دفتر ریاست جمهوری

«در مورد
توطئه پایگاه نوژه به اطلاع عموم ملت مسلمان ایران می رساند که جناب آقای دکتر
ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور کشور اسلامی ایران یکماه پیش در جریان تکوین این
توطئه بوده اند[1] و با
هوشیاری افسران و درجه داران دلیر و مسلمان و متعهد نیروی هوائی و پاسداران شجاع
انقلاب اسلامی آن را دقیقاً زیر نظر داشته اند و لهذا در لحظه اجرا بیاری خداوند
بزرگ در نطفه خفه شد. اکنون مراتب دقیقاً در دست تحقیق و پیگیری است و بزودی امت
اسلامی ایران را در جریان کامل این توطئه قرار خواهیم داد و توطئه گران که برخی یا
دلاوری مامورین مسلمان نیروی هوائی و پاسداران عزیز انقلاب اسلامی در راه بسزای
خیانت خود رسیده اند به ملت مسلمان ایران معرفی و به جزای خویش خواهند رسید در
پایان توطئه گران نیز معرفی خواهند شد».

اطلاعیه
روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دربارۀ کشف کودتای نافرجام:

«بسم الله
الرحمن الرحیم» «إن ینصر کم الله فلا غالب لکم» اگر خدایتان نصرت دهد هیچکس را قدرت
غلبه بر شما نیست- قرآن کریم آیه 16 آل عمران.

من
اطمینان می دهم این ملت آسیب پذیر نیست- امام خمینی خطاب به شورای فرماندهی سپاه
پاسداران.

بشارتهای
نصرت آفرین الهی که یکی پس از دیگری در انقلاب ما عینیت می یابد سند مرگ و رسوائی
دشمنان انقلاب اسلامی ما و توطئه گران شرق و غرب و صهیونیسم بین الملل بوده و هست
و خواهد بود، ملت با ایمان و متعهد و یکپارچه ما تا به هنگامی که در مسیر
رهنمودهای رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی گام برمی دارند و تا زمانی که در راه
وصول به الله در جستجوی شربت شهادتند یاری همه جانبۀ الله را همه روزه در انقلاب
الهی خویش لمس خواهد نمود زیرا که خداوند می فرماید یاری نمودن مؤمنان بر عهده من
است (و کان حقاً علینا نصر المؤمنین) دشمنان انقلاب اسلامی ما هرگز در تحلیل های
کفرآمیزشان نخواهند فهمید که چگونه قطب عالم امکان حضرت ولی عصر این انقلاب را زیر
نظر داشته و یاری مداوم می فرمایند. آمریکای جهانخوار به یاری مترسک بی آبروی خویش
صدام مزدور و به سردمداری اسرائیل جنایتکار و پلید و متجاوز صدها میلیون پول خرج
می نماید، و عناصر معلوم الحال و سست و خائن را با خیالپردازی های دروغین به گونه
ای فریب می دهد و آنچنان قدرت اهریمنی و پوچ خود را برای اجرای توطئه بزرگ جلوه
جلوه می دهد که این عناصر بی ایمان تصور نمایند که پیروزی این توطئه حتمی است.
بنابراین برخلاف بدیهی ترین اصول عقلی در حالیکه از هر طرف خود را در محاصره پرسنل
با ایمان ارتش جمهوری اسلامی ایران می بینند دست به توطئه بر علیه انقلاب از مدتها
قبل می زنند عناصر مزدور و کر و کور بیگانه شکوه و عظمت انقلاب اسلامی هوشیاری و
ایمان مردم مسلمان و پرسنل آگاه ارتش جمهوری اسلامی و برادران سپاه پاسدار را
نادیده گرفتند و گور خویش را در توطئه نافرجام خود می کنند. آمریکا و اسرائیل برای
ضربه زدن به انقلاب اسلامی ما چاره ای جز پناه بردن به نوکران گذشته خویش که
دشمنان همیشگی مردم ما بوده اند نداشته اند و از جمله پسر خواهر خسروداد خائن و
معدوم می باشد که هم اکنون در دست نیروهای انقلاب اسلامی گرفتار آمده است. ما ضمن
تجلیل از شهادتها و رشادتها و کوششهای خستگی ناپذیر پرسنل با ایمان نیروی هوائی و
ارتش جمهوری اسلامی ایران شهادت برادر استوار یکم هوائی محمد اسماعیل قربانی اصل
از گروه ضربت قصر فیروزه را به برادران جان بر کف و مشتاق شهادت خود در نیروی
هوائی و ارتش تبریک گفته و نیز مجاهدتهای خستگی ناپذیر یاران همیشگی مان برادران
کمیته را ارج نهاده و از خداوند متعال افتخار سربازی امام زمان را برای همگان
آرزومندیم.

هم اکنون
ستاد مشترکی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی هوائی تشکیل و تعقیب و
دستگیری توطئه گران ادامه دارد از امت مسلمان ایران تقاضا کنیم که به مجرّد دیدن
عناصر مشکوک با تلفن 230008 تماس گرفته و ما را یاری نمایند.

روابط
عمومی ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

متن سخنان
سرتیپ شهید جواد فکوری در سیمای جمهوری اسلامی ایران در شب جمعه 19/ 4/ 1359

«بسم الله
الرحمن الرحیم در رابطه با توطئه ای که به کلیات آن اشاره رفت بایستی بگویم که در
حدود یک ماه پیش ما به شواهدی برخورد کردیم که آمریکا در صدد توطئه ای علیه انقلاب
اسلامی ایران برآمده بود. از یک ماه پیش توانستیم جریان را پی گیری بکنیم، عوامل
توطئه را دقیقاً شناسائی بکنیم و نقشه خائنانه آنها را نقش بر آب بکنیم. در رابطه
با کشف این توطئه کلیه پرسنل مؤمن پرسنلی که عاشق این انقلاب هستند پرسنلی که این
انقلاب تجسم آمال و آرزوهای آنهاست توانستند مثل یک عامل اطلاعاتی فوق العاده دقیق
این عوامل را شناسائی و تعقیب بکنند و نقشه خائنانه آنها را دقیقا فاش بکنند و اما
طرح کلی این توطئه. در این توطئه آمریکا دست در دست اسرائیل با کمک عراق قرار
گذاشته که با خریداری تعدادی از پرسنل مزدور این نیرو که متأسفانه باید گفت که
هنوز لباس شریف سربازی را به تن داشتند دست به توطئه بزند و نقشه را این طور پیاده
بکند که توسط این پرسنل و توسط تعدادی خائن و مزدور و دیگر از سایر یکانها، پایگاه
سوم هوائی حرّ را تصرف بکنند و پس از تسخیر آنجا، بختیار آن مزدور کثیف این پایگاه
را ستاد عملیاتی خودش اعلام بکند و خلبانان مزدور خریداری شده پرواز بکنند و مراکز
حساس تهران و قم را بمباران کنند و جای بسی شگفتی است که اینها چقدر دشمنی با
مدرسه فیضیه دارند، چرا چون مدرسه فیضیه هم یکی از هدفهای آنها بود که باید
بمباران می شد.بیت امام باید بمباران می شد، نخست وزیری و مقر ریاست جمهور باید
بمباران می شد، اینها پس از بمباران کردن هدفهای خودشان همانطور که جناب بنی صدر
اشاره فرمودند با در دست گرفتن رادیو و تلوزیون حکومت موقت یا حکومت شورائی خودشان
را اعلام می کردند و هر مقاومتی را بشدت سرکوب می کردند و بعد هم مملکت را دست
آمریکا و مزدوران جنایتکارش همچون بختیار قرار می دادند در این رابطه حتی سلاح های
پیشرفته وارد کرده بودند و این اسلحه ها را در اختیار این پرسنل مزدور قرار داده
بودند که خوشبختانه توطئه نقش بر آب شد. تعداد کثیری از این پرسنل دستگیر شدند و
در بازجوئیهای مقدماتی اقرار کردند و به جزئیات نقشه هم اقرار کردند و بازجوئی
ادامه دارد و مطالب بیشتری آشکار می شود و در چند روز آینده جزئیات این توطئه
خائنانه کلاً کشف خواهد شد و کلیه کسانی که در این توطئه شرکت داشتند شناسائی
خواهند شد و به امید پروردگار همه شان دستگیر خواهند شد من می توانم این خاطر جمعی
را به هموطنان عزیز بدهم که آمریکا هر چقدر تلاش می خواهد بکند، اسرائیل هر چقدر
که توطئه می خواهد بریزد عراق هر طوری که می خواهد ناجوانمردانه رفتار بکند ولی یک
چیزی را مطمئن باشند که هیچوقت پیروز نخواهند شد و و همیشه در هر فعالیتی ضربه
خواهند خورد و شکست خواهند خورد. من مطالبم را به همینجا خاتمه می دهم جزئیات این
توطئه در آینده پس از اینکه مطالب دقیقاً روشن شد در هختیار هموطنان عزیز حتماً
قرار خواهد گرفت».

نخستین
سخنرانی امام پس از کشف کودتا

رهبر
انقلاب اسلامی ایران در نخستین سخنرانی خود پس از کشف کودتای نافرجام در تاریخ 20/
4/ 1359 در رابطه با کشف کودتا، و حماقت کودتاچیان، و اینکه کودتا نمی تواند خطری
برای انقلاب اسلامی باشد، و خطری که انقلاب را تهدید می کند چیزی است غیر کودتا،
سخنان بسیار مهمی ایراد فرمودند که متن قسمتی از آن سخنرانی بدین شرح است:

«من یک
کلمه باید با علماء و فضلاء و ائمه جماعات و صنف[2]
روحانیت در سطح کشور صحبت کنم، و یک کلمه هم با ملت بگویم.

آن چیزی
را که با آقایان روحانیون در میان می گذارم این است که شما می دانید که توطئه ها
از همه اطراف هست و رو به افزایش است، لکن از این توطئه هائی که منتهی به سلاح و
قوای مسلح می شود،[3] هیچ باکی
نیست…

همین
امروز هم یکی از علمای جماران آمد و قصه ای را نقل کرد که از آن قصه من هم فهمیدم
که عنایت خدا با ماست.

ایشان
فرمودند که یک خانه ای را، در (ظاهراً) شمیرانات، این آقایانی که در کمیته بودند و
پاسدارها و بقیه به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند به
عنوان اینکه در این قمارخانه را ببندند، وقتی هم رفتند دیدند که بساط قمار و
مشروبات و اینها هم هست یکی از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود به بیند آنجا
چه خبر است، یک سگی هم همچو به او حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در
زیرزمین، وقتی رفته در زیرزمین دیده که یک مقدار زیادی اسلحه و امثال ذلک زیاد هست

همۀعالم
مأمورند، آنروز باد و شن مأمور بود، امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است …

ملت ما هم
از این امر خوف نداشته باشند، و حماقت مال اینهائی است که در عین حالی که دیدند که
آن رأسشان با آن همه قدرت که در دست داشت و با آن همه پشتوانه هایی که همۀ گروههای
خارج و داخل داشت در مقابل ملت، و در مقابل تأیید خدای تبارک و تعالی از ملت ما،
نتوانست کاری بکند. حالا که آنها رفتند و رو به جهنمند، این عده بیچاره ای که برای
خاطر یک دنیای کمی، فانی، می خواهند توطئه بکنند و آن هم اینطور توطئه ای که معلوم
است که اگر چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند، خفه می کردند
آنها را …

آنروزی که
(خدا ناخواسته، فرض کنید) فانتوم آنها آمد و اینجا را خراب کرد، و من هم رفتم سراغ
کارم، ملت دستش باز، و با مشت محکم اسلام را حفظ بکند.

«تکبیر
حضار».

روحانی،
بازاری، کارگر، کشاورز، کارمند و قوای مسلح همه باید حال آماده باش داشته باشند…

اگر این
فانتومها هم بلند شده بودند … می خواستند چه بکنند، پدر اینها را در می آوردند،
مگر ملت ما … نشسته آنجا که بک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام دهد.

«تکبیر
حضار».

این
احمقها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلاً سرباز، سربازها که با اینها موافق
نیستند، با چهار نفر از این درجه داران و امثال اینها می شود یک مملکت چهل و سی و
پنج میلیونی که مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند.

اینها غلط
فکر می کردند، اینها نفهمیدند که شوروی با همه سلاحهای مدرنی که دارد و با همه
ابزاری که دارد در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده است.

«تکبیر
حضار».

(در اینجا
شخصی فریاد می زند «توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح الله است» امام می فرماید: صبر
کن، کوبنده اش شما هستید، روح الله کی هست! «گریۀ حضار») …

اینها نمی
فهمند که اگر چنانچه فرضاً هم شما از پایگاه همدان پا شده بودید و آمده بودید، فرض
کنید چند تا جا- را- هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیائید، یا همان
آسمان می مانید؟!.

«تکبیر
حضار».

ما از این
امور نمی ترسیم، ما از قشرهای خودمان می ترسیم … شما صنف روحانیت، همه «ایّدهم
الله تعالی» اگر چنانچه کارهائی خدای ناخواسته انجام دهید که از چشم ملت بیافتید
ولو در دراز مدت، آنروز است که دیگر فانتوم لازم نیست، خود ملت شما را کنار می
زند، و ملت هم بی هادی کاری نمی تواند انجام بدهد، و آنها … برای چندین سال دیگر
هم- که- باشد کار خودشان را آنوقت می توانند انجام دهد.

من خوفم
از این است که ما نمی توانیم، روحانیت نتواند آن چیزی که به عهدۀ او است صحیح انجام
دهد …

شما این
را خیال نکنید که اینها هنوز دستپاچه اند که همین دو سه روز این کار را انجام، اگر
نتوانستند حالا، اگر نتوانستند نقشه می کشند که در پنجاه سال دیگر خودشان را انجام
بدهند، دست برنمی دارند …

یکی از
نقشه های مهم این است که قشرهای ملت را از هم جدا کنند، و مهم اینست که روحانیت را
از ملت جدا کنند.

اینها
ضربه ای که از روحانیت خوردند از هیچکس نخوردند، برای این که ضربه را دیگران هم که
زدند … اینها وادارشان کردند، مسجدها مردم را وادار کرد، پس باید ما مسجدها را
ما شروع کنیم بشکنیم …

ترس از
فانتومها نداشته باشید، ترس از آمریکا و شوروی نداشته باشید، آنروز باید ترس داشته
باشید که شما پشت بکنید به اسلام …»[4]   ادامه دارد

 



[1] . در رابطه با اینکه
بنی صدر از جریان کودتا مطلع بوده یا نبوده و اینکه خودش در آن دست داشته یا
نداشته بعداً بحث خواهیم کرد.

/

بشارتهای انبیاء الهی و دیگران دربارۀ ظهور رسول خدا (ص)

درسهائی
از تاریخ تحلیلی

حجة
الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

قسمت
یازدهم

این بحث
را ما با تفضیل بیشتری در کتاب «زندگانی پیغمبر اسلام» آورده ایم، و برخی از اهل
تحقیق بتفضیل در این باره قلم فرسائی کرده و حتی جداگانه کتاب نوشته اند که از آن
جمله می توان کتاب «راه سعادت» استاد فقید و محقق ارزشمند مرحوم شعرانی و مقالۀ
محققانۀ دیگری را که در کتاب «خاتم پیغمبران» در این باره درج شده نام برد که چون
با مقالۀ ما که در بارۀ تاریخ تحلیلی اسلام است چندان ارتباطی ندارد تا با بحث
نبوت خاصّۀ رسول خدا (ص) ارتباط دارد تا با بحث ما و به اصطلاح یک بحث گسترده و
عمیق بگیریم، ولی به همان مقدار که مربوط به تاریخ می شود یک اشارۀ اجمالی نموده و
می گذریم:

طبق
روایات زیادی که در کتابهای تاریخی و حدیث و سیره داریم بشارتهای زیادی از پیمبران
گذشته و دانشمندان و کاهنان دربارۀ ظهور پیامبر بزرگوار اسلام (ص) وارد شده که به
اجمال و تفصیل از ظهور و ولادت و بعثت آن حضرت خبر داده اند، و علامۀ مجلسی «ره»
در کتاب بحارالانوار در این باره بابی جداگانه تحت عنوان «باب البشائر بمولده و
نبوته» منعقد کرده که بسیاری از آن روایات را در آنجا گرد آورده.

و بهر
صورت قسمتی از این روایات همان هائی است که در تورات و انجیل آمده مانند:

آیۀ 14 و
15 از کتاب یهودا که می گوید:

«لکن خنوخ
«ادریس» که هفتم از آدم بود دربارۀ همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با ده
هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داوری نماید و جمیع بی دینان را ملزم سازد و بر
همه کارهای بی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکاران بی دین
بخلاف او گفتند …».

که ده
هزار مقدس فقط با رسول خدا (ص) تطبیق می کند که در داستان فتح مکه با او بودند.
بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی (ع)
نوشته شده.

و از آن
جمله در سفر تثنیه باب 33 آیۀ 2 چنین آمده:

«و گفت
خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها و درخشید از کوه پاران و آمد با
ده هزار مقدس از دست راستش با یک قانون آتشین …».

که طبق
تحقیق جغرافی دانان منظور از «پاران»- یا فاران- مکه است، و ده هزار مقدس نیز
چنانچه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا (ص) است.

و در فصل
چهاردهم انجیل یوحنا: 16، 17، 25، 26 چنین است:

«اگر مرا
دوست دارید احکام مرا نگاه دارید، و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را که
فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود، خلاصۀ حقیقی که جهان آن
را می شناسید زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود. اینها را به شما گفتم
مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من می فرستد او
همه چیز را بشما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم بیاد آورد».

که بر طبق
تحقیق کلمۀ «فارقلیط» که ترجمۀ عربی «پریکلیتوس» است به معنای «احمد» است و
مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آنرا به «تسلی دهنده» ترجمه کرده اند و در
فصل پانزدهم: 26 چنین است:

«لیکن
وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر می فرستم و او روح راستی است که از جانب پدر
عمل می کند و نسبت به من گواهی خواهد داد».

و در فصل
شانزدهم: 7، 12، 13، 14 چنین است:

«و من به
شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما
نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم اکنون بسی چیزها دارم که به شما
بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید، اما چون آن خلاصۀ حقیقت بیاید او شمارا بهر حقیقتی
هدایت خواهد کرد، زیرا او از پیش خود تکلم نمی کند آنچه می شنود خواهد گفت و از
امور آینده به شما خبر خواهد داد».

* * *

و قسمتی
دیگر آنهائی است که از دانشمندان یهود و راهبان مسیحی و کاهنان و منجّمان و دیگران
نقل شده مانند سخنان دانشمندان یهودی بنی قریظه که با «تبّع» پادشاه یمن گفتند[1]و
سخنان عبدالله بن سلام[2]و
آنچه از سیف بن ذی یزن نقل شده،[3]و
سخنان «بحیرا» و «نسطورا»[4] و
«سطیح» و «شقّ»[5] و «قسّ
بن ساعدة»[6]
یکی از بزرگان مسیحت و روایت ابوالمویهب راهب[7] و
«زید بن نفیل»[8] که باز
هم برای نمونه بداستان زیر که خلاصه ای از نقل ابن اسحاق در سیره است توجه نمائید:

ابن هشام
مورخ مشهور در تاریخ خود می نویسد:[9]ربیعة
بن نصر که یکی از پادشاهان یمن بود خواب وحشتناکی دید و برای دانستن تعبیر آن
تمامی کاهنان و منجمان را بدربار خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها
خواستار شد.

آنها
گفتند: خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

ربیعة در
جواب گفت: من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم
ولی اگر یکی از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

یکی از
آنها چنین گفت: چنین شخصی را که پادشاه می خواهد فقط دو نفر هستند یکی «سطیح» و
دیگری «شق» که این دو کاهن می توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

ربیعة
بدنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد، سطیح قبل از «شق» بدربار ربیعة آمد و در
سرزمین تهامه در افتاد و هر جانداري را در کام خود فرو برد!

ربیعة
گفت: درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

سطیح
اظهار داشت: سوگند بهر جانداری که در این سرزمین زندگی می کند که مردم حبشه به
سرزمین شما فرود آیند و آنرا بگیرند.

پادشاه با
وحشت پرسید: این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یا پس از آن؟

سطیح گفت:
نه: پس از سلطنت تو خواهد بود.

گفت: نه
پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع می شود!

پرسید:
سلطنت آنها بدست چه کسی از بین می رود؟

گفت: بدست
مردی بنام ارم بن ذی یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

پرسید:
آیا سلطنت ارم بن ذی یزن دوام خواهد یافت؟

گفت: نه
آن هم منقرض خواهد شد.

پرسید:
بدست چه کسی؟

گفت: به
دست پیغمبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحی می شود.

پرسید: آن
پیغمبر از چه قبیله ای خواهد بود؟

گفت: مردی
است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نصر که پادشاهی این سرزمین تا پایان این
جهان در میان پیروان او خواهد بود.

ربیعة
پرسید: مگر این جهان پایانی دارد؟

گفت: آری
پایان این جهان آنروزی است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به
سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

ربیعه
گفت:آیا آنچه گفتی خواهد شد؟

سطیح پاسخ
داد: آری سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

پس از این
سخنان «شق» نیز بدر بار ربیعه آمد و او نیز سخنانی نظیر گفتار «سطیح» گفت و همین
جریان موجب شد تا ربیعه درصدد کوچ کردن به سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز
سرزمین «حیرة» را- که در نزدیکی کوفه بوده- برای سکونت آنها در نظر گرفت و ایشانرا
بدانجا منتقل کرد، و نعمان بن منذر- فرمانروای مشهور حیرة- از فرزندان ربیعة بن
نصر است.

* * *

و بالاخره
می رسیم به اشعاری که ادیب الممالک فراهانی در آن قصیدۀ معروف خود سروده و مطلع آن
چنین است:

برخیز شتر
بانا بربند کجاوه                       کز
چرخ همی گشت عیان رایت کاوه

در شاخ
شجر برخاست آوای کجاوه            وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

بگذر
بشتاب اندر از رود سماوه                 
در دیدۀ من بنگر دریاچۀ ساوه

وز سینه
ام آتشکدۀ فارس نمودار

تا آنکه
گوید:

با ابرهه
گو خیر به تعجیل نیاید                 
کاری که تو می خواهی از فیل نیاید

رو تا
بسرت طیر ابابیل نیاید                     
بر فرق تو و قوم تو سجّیل نیاید

تا دشمن
تو مهبط جبریل نیاید                 
تاکید تو در مورد تضلیل نیاید

تا صاحب
خانه نرساند بتو آزار

زنهار
بترس از غضب صاحب خانه               بسپار
بزودی شتر سبط کنانة

برگرد از
این راه و مجو عذر و بهانه             
بنویس به نجاشی اوضاع، شبانه

آگاه کنش
از بد اطوار زمانه                      
وز طیر ابابیل یکی بر بنشانه

کانجا
شودش صدق کلام تو پدیدار

تا آنجا
که دربارۀ ولادت آن حضرت گوید:

این ایت
که ساسان به دساتیر خبر داد       جا ماسب
به روز سوم تیر خبر داد

بر بابک
برنا پدر پیر خبر داد                      
بودا بصنم خانۀ کشمیر خبر داد 

مخدوم
سرائیل به ساعیر خبر داد              وان
کودک ناشسته لب از شیر خبر داد

ربیّون
گفتند و نیوشیدند احبار

از شقّ و
سطیح این سخنان پرس زمانی    تا بر تو بیان
سازند اسرار نهانی

گر خواب
انوشیروان تعبیر ندانی                از
کنگرۀ کاخش تفسیر توانی

بر عبد
مسیح این سخنان گر برسانی        آرد
بمدائن درت از شام نشانی

بر آیت
میلاد نبی سید مختار

فخر دو
جهان خواجه فرخ رخ اسعد            مولای
زمان مهتر صاحبدل امجد

آن سید مسعود
و خداوند مؤید                 پیغمبر
محمود ابوالقاسم احمد

وصفش
نتوان گفت بهفتاد مجلد               این
بس که خدا گوید «ما کان محمد»

بر منزلت
و قدرش یزدان کند اقرار

اندر کف
او باشد از غیب مفتاح                و
اندر رخ او تابد از نور مصابیح

خاک کف پایش
بفلک دارد ترجیح             نوش لب لعلش
بروان سازد تفریح

قدرش ملک
العرش بما ساخته تصریح      و ین معجزه اش
بس که همی خواند تسبیح

سنگی که
ببوسد کف آن دست گهربار

ای لعل
لبت کرده سبک سنگ گهر را       وی ساخته
شیرین کلمات تو شکر را

شیروی به
امر تو درد ناف پدر را              انگشت
تو فرسوده کند قرص قمر را

تقدیر
بمیدان تو افکنده سپر را               
واهوی ختن نافه کند خون جگر را

تا لایق
بزم تو شود نغز و بهنجار

موسی ز
ظهور تو خبر داد به یوشع         ادریس
بیان کرده به اخنوخ و همیلع

شامول به
یثرب شده از جانب تبع           تا بر تو
دهد نامۀ آن شاه سمیدع

ای از رخ
دادار برانداخته برقع                  بر
فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع

در دست تو
بسپرده قضا صارم تبار

و البته
در مورد بشارتهائی که نمونه اش را در عهد جدید و قدیم و انجیل و غیره خواندید تذکر
این نکته که در سخن بعضی از نویسندگان نیز دیده می شود ضروری است که چون غرض از
ذکر این بشارتها در کلمات انبیاء و بزرگان گذشته اطلاع یافتن طبقۀ خاصی از آیندگان
یعنی دانشمندان و محققانی بود که تا حدودی ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند
به آنها دستبرد زده و از تحریف و تصحیف مصون بماند از اینرو این بشارتها معمولاً
دارای خصوصیات زیر است:

1-
بشارتها معمولاً واضح و روشن نیست و عموماً در قالب استعارات و کنایات ذکر شده …

2- در این
بشارتها نام رسمی پیمبران که بدان نام خوانده می شدند ذکر نشده و معمولاً اوصاف و
خصوصیات اخلاقی آنان ذکر شده مانند لفظ «مسیح» که دربارۀ حضرت عیسی در بشارات آمده
و «فارقلیط» که در بشارات رسول خدا ذکر گردیده …

3- در
بشارات زمان و مکان نیز معمولاً بدان معنی و مفهومی که نزد ما دارد ذکر نشده و
بطور رمز و کنایة ذکر شده چنانچه در اخبار غیبیة ائمۀ اطهار و بخصوص امر مؤمنان (ع)
و روایات علائم ظهور نیز این خصوصیت بچشم می خورد که بخاطر رعایت همان جهتی که ذکر
شد بصورت رمز و اشاره و کنایة مطلب را بیان فرموده اند …

و به گفتۀ
یکی از نویسندگان

«مصلحت
خداوندی ایجاب می کرد که این بشارات مانند زیبائیهای طبیعت که محفوظ می ماند یا
مانند صندوقچۀ جواهر فروشان که بدقت حفظ می شود در لفافه ای از اشارات محفوظ بماند
تا مورد استفادۀ نسلهای بعد که بیشتر با عقل و دانش سر و کار دارند قرار گیرد».[10]

ادامه
دارد

 



[1] . زندگانی پیغمبر اسلام تالیف نگارنده ص40.

/

سعادت و شقاوت جامعه

قرآن و
سنن الهی در اجتماع بشر

آیت الله
محمدی گیلانی

جامع ترین
تعبیر قرآن در سعادت و شقاوت جامعه- تقریر علامه طباطبائی قدس سرّه در استنباط
ضابطه کلی- نمود ضابطه کلی در دو قضیه- تلازم در قضیه اول و امکان در قضیه دوم-
راز تلازم و امکان در دو قضیّه مذکوره- تلازم بین عمل صالح فرد بین مواهب معنوی،
نه مواهب مادی.

پیش از
این گفتیم که منظورمان در سلسله از مقالات، ترسیم طرح کلی مسئله: «قرآن و سنن الهی
در اجتماع بشر» است، و گفتار گذشته ما تا این مقطع، دیباچه ای بر این مقصد بوده و
از این مقطع، بغرض و مقصد اصلی می پردازیم:

تقریباً
جامع ترین تعبیر در قرآن مجید که در یک نطاق وسیع و ضابطه کلّی، سنن الهی را در
نظام اجتماع بشر، تبیین می کند، و می تواند آن را بلحاظ و تقدیری، امّ السنن
مربوطه نامید، و بگونۀ اصلی است که سنّتهای الهی، فروع و شاخه های آن را تشکیل می
دهند. تعبیر «انّ الله لایغیّر ما بقوم، حتی یغیّروا ما بانفسهم، و اذا اراد الله
بقوم سوءً فلا مرّدله و مالهم، من دونه من وال» در آیۀ یازدهم از سورۀ رعد و تعبیر
«ذلک بانّ الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قومٍ حتی یغیّروا ما بانفسهم و انّ
الله سمیع علیم» در آیه پنجاه و سوم از سوره انفال، می باشد، چه آنکه بیان می کند:
بین اعتقادات حقّه، و اخلاق حسنه که با نفوس و جانهای قومی درآمیخته، و مقتضای
آنها اعمال شایسته و گفتار نیک است، و بین نعمتهای ظاهری و باطنی، رابطۀ ناگسستنی
و تلازم برقرار است، و مادام که قوم صاحب نعمت، اعتقادات حقه و اخلاق حسنه خویش را
تغییر ندهند، خداوند متعال، نعمتها را تغییر نمی دهد، و موهبتهای الهی همچنان بر
آنان مستمرّ خواهد بود.

و چنانچه
چهرۀ باطنشان دگرگون شد، و عقائد حقه و اخلاق پسندیده را تغییر دادند، ممکن است
وضع آنان دگرگون شود و خداوند عزّوجلّ نعمتهای را تغییر، و حسن معیشت و آرامش
باطنشان را به سوء معشیعت و اضطراب ضمیر مبدّل سازد. استاد اکبر علامه طباطبائی
قدس سره در این باره در تفسیر المیزان بیانی دارند که ترجمه و توضیح آن چنین است:

تقریر
علامه طباطبائی

«ممکن است
از آیه شریفه، ضابطه کلی و قاعدۀ عامّی در ارتباط با نظام اجتماعی، استفاده شود که
بین حالات نفسانی انسان و بین اوضاع خارجی- اعم از اینکه در جانب خیر باشد یا در
جانب شرّ- نوعی پیوند و تلازم است بدینقرار: چنانچه قومی، بر عقاید حقه، و اطاعت و
سپاس نعم الهی، ثابت قدم و استوار شدند، خداوند متعال، به لطف عمیم خویش، آنان را
مشمول همۀ نعمتهای ظاهر و باطن خواهد فرمود، و جریان این انعام خداوند منّان بر
آنان ادامه دارد مگر آنکه آنان اعتقادات طیّبه و فرمانبری و سپاسگزاری را تغییر
داده کفر و فسق ورزند، که در این صورت، خداوند متعال، نعمتهای خویش را بر آنان
تغییر می دهد، و بنقمت تبدیل می فرماید، و این پیوستگی و تلازم بین کفر و فسق و
مساوی اخلاق، و بین نعمت و سوء معیشت، استمرار خواهد داشت تا هنگامی که از کفر و
نافرمانی برگشته، و عقائد شیطانی و صفات ذمیمه نفسانی خویش را تغییر دهند و بر
صراط ایمان و طاعت و سپاس نعمتهای حقتعالی استوار کردند، در این موقعیت است که
خداوند تبارک و تعالی نقمتها را تبدیل به نعمتها و دشواریها را به آسانی ها متحول
خواهد فرمود و بر این و تیره، سنّت الهی سائر و دائر است».

ضابطه کلی
در دو قضیه

و حاصل
آنکه، همانگونه که صریح آیۀ شریفه، ثبوت ملازمه بین اعتقادات حقه و اخلاق نیک و
بین موهبتهای پروردگار است، بدانسان، بین اعتقادات باطله و زشتخوئی ها، و بین نقمت
و سوء معیشت، ملازمه ثابت است، و این استفاده نه از طریق عکس نقیض، بلکه از باب
استنباط ملاک و تنقیح مناط نزول خیرات و نقمتها است. باین بیان که عقائد و ملکات
نفسانی، خاصیّت جذب نعمت و نقمت را دارند، چنانکه مغناطیس خاصیّت جذب براده های
آهن را دارد.

بنابراین،
اعتقادات طیبّه بحکم مسانخت، خاصیت جذب نعمت و معیشت و طیبه، و اعتقادات خبیثه
بحکم مناسبت، خاصیّت جذب نقمت و معیشت خبیثه را دارد، و قضاء حتمی آفرینش به این
تعلق گرفته است که نزول برکات، و سقوط در درکات، حدوثاً و بقاءً منوط بعقائد و
صفات و اخلاق اقوام و امم باشد «ان خیراً فخیرٌ و ان شرّاً فشرٌ» و این سنّتی است
الهی که در میان اقوام و امم جاری است «فلن تجدّ لسنّة الله تبدیلا و لن تجد لسنّة
الله تحویلاً» نه در اصل سنّت دگرگونی راه دارد و نه جابجا می شود، باین معنی که
سقوط در درکات، جای خویش را به نزول برکات تحویل نمی دهد و بالعکس نزول برکات نیز،
مصبّ خویش را با مصّب سقوط درکات تعویض نمی کند، و ضابطۀ کلی آفرینش چنین است، که
پدیده های اجتماعی و نیک بختیها و بدبختیها در جامعه، بگونه ای معلول اعمال که
معلول عقائد و صفات است، می باشد، و قومی که فرمانبری از شریعت الهی و سلوک طریق
بندگی را پیشه خود ساخته اند، نزول خیرات، و گشایش درهای برکات برای آنان حتمی
است، و انحراف از طریق بندگی و فرو رفتن در فساد و پلیدی نیات، و زشتکاری موجب
ظهور فساد در خشکی و دریا و سلب امنیت و بروز جنگها و بدبختیهای دیگر می شود و بسا
که عذاب استیصال اجتماعی مانند سیلها و زلزله ها و طوفانها را بدنبال خواهد داشت،
همانند سیل عَرِم که کشور سبأ را در کام خود فرو برد، و طوفان نوح (ع) که حیات
مجموعۀ کره زمین را بدم در کشید و صاعقه ثمود، و صرصر عاد که هر یک مایۀ دمار و
هلاکت جامه ای گردیدند.

و خلاصه
همان طور که اعمال، آثار عقائد و صفات خود نیز موجب آثار در جهان خارج می باشند-
چه در جانب خیر و چه در جانب شر- که می توان در این دو قضیّه که بین موضوع و محمول
هر یک از آنها تلازم است بدینگونه نمایش داد:

1-
اعتقادات پاک و اخلاق نیکو و عمهای صالح جامعه، با مواهب و نزول برکات و خیرات
متلازمند.

2-
اعتقادات پلید و سیئات اخلاق و اعمال جامعه، با سلب مواهب و نزول مصائب و بلایا
متلازمند.

ولی
ظاهراً سیاق آیۀ شریفه با چنین عمومی مساعد نیست خصوصاً با ذیل «و اذا ارادَ الله
بقوم سوءاً فلا مرّد له»یعنی:

(هنگامی
که خداوند قومی را به کردار شومشان اراده نماید هیچگونه ردّی ندارد).

زیرا
تعبیر مذکور صادقترین گواه است بر اینکه در مقام بیان معنی تغییر در: «ما بقوم
حتّی یغیّروا ما بانفسهم» می باشد، باین بدعقیده و اعمال را بسوء معیشت تغییر می
دهد و بنابراین، جهت تغییر در صورت مشیّت الهی، سوء معاش و سلب نعمت است، پس معنای
«ما بقوم» که متعلق عدم تغییر است همانا طیب معیشت است و بس، و علیهذا:

راز تلازم
و امکان در دو قضیه

تلازم فقط
در قضیه اول ثابت است، و اما در قضیه دوم آیه شریفه از اثبات تلازم ساکت است و
منتهی چیزی که از جملۀ: «لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» استفاده می
شود،این است که در صورت شیوع فساد و کژخوئی و اتراف مفتخواران جامعه، نزول بلایا و
محن و مصیبتها ممکن الوقوع و جائز است، ولی هیچگونه دلالتی بر تلازم ندارد و به
همین جهت است که سیاق آیه را تغییر داده و فرموده: «هنگامی که خداوند اراده کند
…» و نفرموده: «اراده می کند»

چنین
انسانی در خویشتن، شادمانی، و لذّت، و نشاط و عزّت، بدانگونه می یابد که در وصف
نمی گنجد و تحدید و تعریفش، نامیسور است، و چرا چنین نباشد؟ که او غرق در حیات
طیّبه است: حیاتی که نعمتهایش پاینده، و در آن رنج و کدورت راه ندارد، حیاتی که
همه اش، خیر و سعادت، و هیچ شرّ و شقائی را، بحریمش راه نیست، حیاتی که همه اش
دشواریها را تبدیل به آسانی و سهولت می کند: قال الله عزّوجل: «من عمل صالحاً من
ذکرا وانثی و هو مومن فلنحیینَّه حیاة طیّبه، و لنجزینَّهم اجرهم باحسن ما کانوا
یعملون»سورۀ نحل آیه 97 یعنی: «هر کس عمل صالح انجام دهد اعم از آنکه مرد باشد یا
زن در صورتی که مؤمن است، حتماً او را احیاء می کنیم بحیاتی طیبه و مسلّما
پاداششان می دهیم بمزد و اجر نیکوترین فرد از نوع عملی که انجام می دادند».

این حیات
طیبه چنانکه از آیۀ شریفه استفاده می شود، در مزد و اجر اعمال، تأثیر شگفتی دارد،
زیرا بیان می کند، عمل نیکی که مؤمن، انجام می دهد، برای نوع آن عمل، افراد خوب و
متوسط و خوبتر متصور است، ولی خداوند متعال در مقام جزاء و پاداش، مزد عمل نیکوتر
را به مؤمن اعطاء می فرماید، اگر چه مؤمن عمل خوب را انجام داده، نه خوبتر را،
مثلاً: نماز نیکو به جا آورده ولی خداوند منّان، مزد نماز نیکوتر را بوی پاداش را
می دهد، و صدقه نیکو انجام داده است، خداوند بخشاینده مزد بهترین صدقه را بوی
ارزانی می دارد و همچنین اعمال نیک دیگر … و آیات کریمه در این زمینه بسیار است.

و
بنابراین، تلازم بین صلاح عمل فرد انسان، و بین موهبتهای معنوی و روحی، از واضحات
کتاب الهی است ولی چنانکه آیۀ شریفۀ تصریح فرموده این ارتباط تلازم، مشروط بایمان
است، زیرا عمل خوب، از غیر مؤمن، بنصّ قرآن مجید، باطل است، و از این روی، هیچگونه
منشأ اثر، در تزکیۀ جان غیر مؤمن، یا پاداش وی نمی باشد، چه آنکه باطل باطل است.

قال الله
تعالی: «و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله و هو فی الاخرة من الخاسرین» سوره مائده
آیه پنجم. یعنی: «اگر کسی بایمان، کفر ورزد، یقیناً عملش باطل و بی اثر است، و در
آخرت از زیانکاران و تهی دستان است».

و چون عمل
باطل، پوچ و بی وزن است، روز قیامت برای آن، وزنی اقامه نمی کنند چنانکه در آیه
105 از سوره کهف می فرماید: «فلا نقیم لهم القیامة ورناً» یعنی: «روز قیامت برای
کفار وزنی اقامه نمی نمائیم زیرا عمل آنان یاطل است».

و مؤیّد
این استظهار است، آیۀ سی ام از سوره شوری: «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم
و یعفوعن کثیر» یعنی: «آنچه از مصیبتها و ناکامی که بر سرتان می آید، بازتاب
عملتان و فرآورده دستهایتان می باشد، در صورتی که بسیاری از گناهان مقتضی نزول
مصائب را خداوند متعال عفو می فرماید».

زیرا صریحاً
دلالت دارد بر اینکه بسیاری از گناهان مقتضی تغییر مواهب الهی، مورد عفو خداوند
مهربان است و در این صورت در قضیّه دوم تلازم بین موضوع و محمول ثابت نمی گردد.

شایان
توجّه است که سنت تلازم بین نفسانیات طیبه و بین نزول برکات و استمرار خیرات، یک
سنّت اجتماعی و مربوط به جامعه انسانی است، نه سنّت مربوط به فرد، بلی از کتاب
الهی دربارۀ فرد این نوع استفاده می شود که بین عمل صالح فرد و بین نعمتهای معنوی
تلازم است، و دلالت دارد بر تغییر نعمتهای معنوی، در صورت تغییر در صلاح عمل، ولی
بر تلازم بین صلاح عمل فرد و بین نعم جسمانیّه و مادیّه، دلالتی ندارد.

و راز و
حکمت ارتباط بین نفسانیّات و استمرار عنایات باریتعالی با اندک تأملّی روشن است،
زیرا ارتباط و تلازم مذکور مقتضای حکم تناسب و هم آهنگی بین اجزاء نظام، و سوق و
تحریک انواع بغایات آنها است.

چه آنکه
خداوند متعال برای هر نوعی از انواع، غایت و کمال نهائی ای مقرّر فرموده و آنها را
بقوا و آلاتی مجهز ساخته است که آنها را بسوی غایات و کمالاتشان می رانند وانگهی
این هماهنگی و التیام هماهنگی و التیامی است فراگیر که شامل مجموعۀ جهان هستی است
که نتیجۀ آن وحدت جهان بوده. و به عبارتی: جهان هستی به مقتضای التیام و توافق بین
اجزاء و ابعاضش یک واحد حقیقی است که هیچ تعاند و تضادّی بین اجزائش نیست، و
اقتضاء طبیعی این موجود وحدانی این است که هر نوعی، در صورت عدم انحراف از صراط
فطری خویش، در کمال عافیت و نعمت، بغایت خویش خواهد رسید، و نوع انسانی نیز،
چنانچه به مقتضای فطرت اصلی و صراط جبلّی خویش سلوک نماید و از آن منحرف نگردد- و
ظاهراً یگانه نوع انحراف پذیر از صراط فطرت انسانی است- مجموعه کون و هستی بر و
تیره سعادت و نعمت وی، جای خواهد بود و هیچگونه رشد و موهبت مناسبی را فاقد نمی
شود، و امّا در صورت انحراف از مقتضای فطری و صراط جبلّی، و شیوع فساد و اتراف و
تجاوز و ستم در سطح زندگی اجتماعیشان، تعادل بین اجزاء و اعضاء جهان هستی دستخوش
فساد می گردد و این امر موجب زوال نعمت و اختلال معیشت، و ظهور فساد در خشکی و
دریا می شود که خود بازتاب عمل مردم و فراورده های دستهایشان می باشد که بدینوسیله
خداوند متعال، نکال، برخی از اعمال پلیدشان را به آنان بچشاند که شاید به مقتضای
فطرت اصلی برگشت نموده و به خداوند تبارک و تعالی رجوع کنند.

چنانکه
ملاحظه می کنید، این چنین معنائی مخفی نیست که فقط در نوع، لازم الجریان است نه
شخص و فرد از این رو، تلازم بین صلاح نوع اعتقاداً و عملاً و بین نعمتهای الهی،
ثابت است و امّا در اشخاص، معنای مزبور لازم الجریان نیست زیرا بطلان غایت در برخی
از افراد نوع جائز است ولی بطلان غایت در نوع، غیر ممکن است، زیرا مستلزم قسر محال
و حرمان نوع از غایت خویش و موجب بازیچه و لعب در خلقت است که از ساحت قدس کبریائی
حکیم تعالی بدور است چنانکه می فرماید:

«و ما
خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما لا عبین» سوره دخان آیه 38. یعنی: «آسمانها و
زمین، و آنچه که بین آنها است ببازیگری نیافریدیم» پایان ترجمه و توضیح استاد قدس
سره. و چه عالی از این آیه اقتباس نموده! ولله درّه که گفته است:

خرامیدن
لا جوردی سپهر

همان گرد
گردیدن ماه مهر

مپندار کز
بهر بازیگری است

سرا پرده
ای این چنین سرسری است

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

اقتصاد
اسلامی

قسمت سی و
هشتم

آیت الله
حسین نوری

فاجعه
بزرگ بشریت

در بحث
های اخیر گفتیم که کشورهای سرمایه داری و کارگزاران و ایادی امپریالیسم جهانی می
کوشند تا با مطرح ساختن مسائل دروغین و انحرافی علل واقعی «فقر و گرسنگی جهانی» را
زیر سرپوشهای فریب آمیز پنهان کنند و می خواهند عوامل «فقر» را به صورتهائی غیر از
آنچه واقعیت دارد تبیین کنند و از این طریق ملّت ها را از توجّه به علل واقعی فقر
غافل نگاه دارند تا درنتیجه، از بیدار شدن و اعتراض و قیام کردن و گامهای مؤثری را
در راه از بین بردن فقر برداشتن جلوگیری کنند یا لااقلّ این موضوع را تا می توانند
به تأخیر بیندازند.

از میان
این مسائل انحرافی و غیر واقعی مخصوصاً دو مسأله را که به صورت در نظریّۀ مهم
پردامنه از سوی امپریالیسم مورد تبلیغ قرار می گیرد بیان کردیم و گفتیم که آنها در
این زمینه می کوشند از یک طرف به مردم دنیا تلقین کنند که طبیعت در دامن خود قادر
به تولید محصولات غذائی بحدّ کافی نیست و این رو در نقاطی از جهان کمبود محصول و
در نتیجه فقر و گرسنگی ایجاد می شود و از سوی دیگر می خواهند به مردم فقیر
بقبولانند که ازدیاد جمعیت در نقاط پر نفوس دنیا باعث فقر آنها شده است و باید از
این افزایش جمعیت، بهر طریق، حتی از راه کشتارهای دسته جمعی جلوگیری شود.

ما با
دلائل و شواهد گوناگونی که بر اساس آمار و ارقام و اطلاعات ناشی از پژوهش های علمی
بود، این نظریّات انحرافی را مورد بحث قرار دادیم و در نتیجه روشن شد که این مسائل
بی اساس فریبی بیش نیست.

امّا
اکنون مساله این است که اگر براستی این مسائل و نظریّات واقعیت ندارد پس علت واقعی
این همه فقر و گرسنگی در جهان امروز چیست؟ و براستی چرا امروز بیش از دو سوّم مردم
دنیا در چنگال انواع گوناگون فقر و کمبود موادّ حیاتی و غذائی گرفتارند؟ بنابراین
دربارۀ عوامل واقعی این فاجعۀ دردآمیز باید به بررسی پرداخت.

در بررسی
علل واقعی فقر می بینیم که مهم ترین و دردناکترین علّت و عامل موجود چیزی جز ظلم و
استعمار قدرتهای بزرگ و سیاستهای امپریالیستی و سرمایه داری نیست امّا اگر بخواهیم
با واقع بینی بیشتری مسأله را بررسی کنیم خواهیم دید گرچه این عامل، عامل درجۀ اول
فقر جهانی است ولی عامل منحصر به فرد نیست بلکه عوامل دیگری همچون تنبلی و تن به
کار ندادن و رفاه طلبی بعضی افراد و ملت ها، جهل بعضی از ملل نسبت به امکانات و
مواهبی که طبیعت در اختیارشان نهاده. و همچنین جهل و نادانی در مورد چگونگی راههای
بهره برداری از این مواهب . نیز فقدان امکانات فنی و علمی و تکنیکی برای بهره گیری
از مواهب خلقت و منابع ثروت و همچنین فرهنگ خرافی و منحط و برداشت ها و طرز تلقی
های غلط در مورد خلقت و سرنوشت رزق و روزی و قضا و قدر که در میان برخی از ملل
جهان رواج دارد و عوامل دیگری نظیر اینها نیز در «فقر مردم جهان» تأثیر دارد.

بدین
ترتیب ملاحظه می شود که بررسی مسأله فقر، بدون تجزیه و تحلیل این عوامل و ابعاد
گوناگون آنها، بررسی دقیق و چاره سازی نخواهد بود و ما را به قضاوتهای یک طرفه و
یک بعدی، و در نتیجه به انحراف از واقعیت های عینی و دورشدن از راه حلّهای راستین
خواهد کشانید.

لذا برای
رسیدن به یک بررسی دقیق و کارساز لازم است واقع بینانه بنگریم و عوامل راستین فقر
را مشخص و دسته بندی کنیم و به بررسی هر یک به طور کامل بپردازیم:

این عوامل
را در یک نظرگاه کلی میتوان به 6 دسته تقسیم کرد:

1- فقر
ناشی از جهل و عقب ماندگیهای فرهنگی.

2- فقر
طبیعی و ناشی از ناتوانیهای جسمی و روحی.

3- فقر
خود ساخته و ناشی از تنبلی و تن آسایی.

4- فقری
که از اسراف و زیاده رویها زائیده می شود.

5- فقر
سرمایه داری ناشی از سیستم امپریالیستی.

6- فقر
استعماری ناشی از ظلم و زور و تحمیلات قدرتهای بزرگ استکباری.

اینک لازم
است به توضیح هر یک و راه از بین بردن آنها با اندازه ای که در این سلسله بحث ها
فرصت وجود دارد بپردازیم.

 

1- فقر
فرهنگی

این
واقعیت قابل انکار نیست که در میان بعضی از ملل و اقوام جهان، مسألۀ فقر و گرسنگی
با نحوۀ تفکر و برداشت های غلط و فرهنگ عقب ماندۀ آن ملّت ها ارتباط دارد.

یکی از
نمودهای آشکار این واقعیت آن است که بعضی از اقوام فقیر و عقب مانده بدون اینکه
معنای «قضا و قدر» را درست فهمیده باشند به اصطلاح خودشان «تن به قضا» می دهند و
فقر خود را معلول قضا و قدر را می دانند و تصور می کنند که سرنوشت محتوم و تغییر
ناپذیر آنها این است که در فقر و گرسنگی دست و پا بزنند و در عوض عدّه ای دیگر بر
اساس قضا و قدر و سرنوشتی که برایشان نوشته شده در ثروت و غنای مادّی غوطه ور
شوند.

شکّی نیست
که این تصور، تصوری غلط و انحرافی و از دیدگاه اسلام به کلی باطل و مردود است.

زیرا در
فرهنگ پربار و انسان ساز اسلام، معنای «قضا و قدر» این نیست که افراد انسانی بطور
کلی و در بست در برابر یک سرنوشت محتوم قرار گرفته اند و نسبت به آن دارای هیچگونه
قدرت و اختیاری نیستند و یک سلسله مسائل به صورت حتمی و غیرقابل تغییر که خارج از
قدرت و اراده و اختیار انسانها است بر آنها تسلط و حکومت دارد.

هر چند
بحث قضا و قدر از دیدگاه فلسفی، اجتمائی، قرآنی و روائی بحثی طولانی و دامنه دار
است و ما در این جا قصد بررسی تفصیلی این مسأله را نداریم ولی به اجمال و ایجاز می
گوئیم که با دقت در معنای راستین «قضا و قدر» و توجه به معنای همین دو کلمه تا حدی
به مفهوم آن لازم است آشنا شویم:

«قضا»
یعنی در مورد خود حتمی و قطعی بودن و «قدر» یعنی اندازه گیری و میزان در کار بودن
و مجموع معنای ذکر شده این است که: آفریدگار این جهان بزرگ برای هر پدیده و هر
خلقتی نظام دقیق و قطعی و میزان صحیح و حساب شده و راههای بدون انحراف و اعوجاجی
قرار داده است که در نتیجه، هیچ پدیده ای بدون علت و سبب و راه معین خود تحقق پیدا
نمی کند.

ولی از
سوی دیگر انسان که مخلوقی ممتاز و جانشین خداوند در روی زمین است از طرف همان مصدر
خلقت به صورتی خلق شده که دارای علم و آگاهی و قدرت و اختیار است لذا بایستی علت
ها و سبب ها و راههای صحیح را بشناسد و برای بدست آوردن مسبّبات و نتائج مطلوب،
علل و عواملی را که به آن مسبّبات و نتائج منتهی می شود پیدا کند و اراده و
نیروهای خدادادی خود را در راه بوجود آوردن علل و اسباب سعادت و تکامل خود بکار
بیندازد و از بوجود آوردن علل و اسباب شقاوت و سقوط و بدبختی و انحطاط خود جداً
خودداری کند و این موضوع یعنی این سرنوشت که به خواست و همّت و ارادۀ انسان مربوط
است و دردست خود انسان است.

این جهان
کوهست و فعل ماندا

                           سوی ما آید نداها را
صدا

زهر و شکر
سنگ و گوهر شد عیان

                          گر تو خواهی این گزین
را خواهی آن

بنابراین
ترقی و تکامل و رفاه و پیشرفت از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارای علّت ها و
سبب ها و راههای معینی است چنانکه بدبختی و سقوط و نکبت و فقر و ذلّت و عقب ماندگی
از انحطاط نیز دارای علل و اسباب مشخّصی است.

بر این
اساس انسان آگاه و مختار و صاحب اراده در این میان می تواند هر یک از این راهها را
پیش بگیرد و طبق معنائی که برای «قضا و قدر» ذکر شد مطمئن باشد که هر یک از این
راهها، به نتیجۀ حتمی خود منتهی خواهد شد.

این است
معنای قضا و قدر نه آنکه قومی و ملتی یا فردی بی حرکت بنشیند و برای بهبود وضع خود
هیچ تلاشی نکنند و بر این تصور باطل باشند که اگر حکم سرنوشت و قضا و قدر اقتضا
کند وضع زندگی ما خوب خواهد شد و اگر قضا و قدر حکم نکند تلاش و زحمت ما بی اثر
خواهد بود و نتیجه ای بدست نخواهد آمد چقدر این طرز تفکّر بدبختی آفرین و اشتباه و
خرافی است!

تو خود
چون کنی اختر خویش رابد

                             مدارا از فلک چشم نیک اختری را

بر همین
اساس فلسفی و منطقی است می بینیم خداوند متعال در قرآن کریم، عالی ترین و تحرّک
زاترین و سازنده ترین دستورات را به انسان نشان داده و فرموده است:

انّ الله
لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم[1]یعنی
خداوند هرگز سرنوشت ملّتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود آن ملت در وضع و سرنوشت
خود تغیراتی به وجود بیاورد.

بر این
اصل آشکار می شود که سرنوشت انسانها بدست خود آنها است نه یک مسیر محتوم و تغییر
ناپذیر برای آنها معین شده است که نمی توانند تغییر بدهند که اگر چنین بود هرگز
خداوند حکیم و عادل این همه دعوت و تاکید نمی کرد که انسانها سرنوشت خود را در دست
بگیرند و در راه رسیدن به پیشرفتهای فرهنگی، سیاسی اقتصادی و اخلاقی فعال و کوشا،
باشند.

بنابراین،
انسانها اگر می خواهند از مصیبت فقر و عوارض دردناک آن رهائی یابند باید به قدرت و
ارادۀ خود متکی باشند و منابع ثروت و استعدادهای شگرف موجودات این جهان را بشناسند
و در راه بهره برداری از آنها کوشا باشند و با ظلم و استعمار و استثمار مبارزۀ
خستگی ناپذیر داشته باشند و تنها از این راه می توانند به این هدف مقدس انسانی و
اسلامی برسند و این است مفهوم صحیح و پرمعنای قضا و قدر که خود عامل سعادت و ترقی
است نه عامل انحطاط و فقر.

امپریالیسم
و تبلیغ اندیشه قضا و قدر

با اینکه
معنای قضا و قدر بطوری که گفته شد روشن گردید با این وصف جهان امپریالیسم که از هر
فرصت و راهی برای پیشبرد مقاصد شوم خود استفاده می کند با تبلیغات وسیع می کوشد در
جوامع فقیر اندیشه قضا قدر را با معنای انحرافی خود القا کند و به آنها چنین تفهیم
کند که «فقر و عقب ماندگی آنها» نتیجۀ یک تقدیر حتمی خداوندی است تا در نتیجه آنها
در حال فقر و مصرف گرائی همچنان باقی نگهدارد.

طبق این
تبلیغات، تئوریسین های بدبین غربی که آلت دست کارتل ها و تراست ها هستند این عقیده
را تلقین می کنند که جهان سوم بدنبال یک جبر جغرافیائی، تقدیر بیولوژیک و به سبب
شرایط طبیعی و تغییرناپذیر که مانع از نیل به توسعه خودمختارانه و ارادی است، عقب
مانده هستند تا جائی که «آدام اسمیت» به اصطلاح اقتصاد دادن انگلیسی هم گفته است:
«توزیع ثروت به وسیله یک دست نامرئی و تقدیر پنهانی صورت می گیرد».

امّا باید
توجه کرد که این دست نامرئی امروز کاملاً مورد رؤیت قرار گرفته و شناخته شده است
زیرا روشن گردیده است که این دستها دستهای گروههای مسلط برخوردار از امتیازات است
که همیشه سودها را احتکار می کنند و بسیاری از افراد را به زنجیر استثمار می کشند
و توده های وسیعی را که در حاشیه مانده اند و امروز هم مردم جهان سوم نامیده می
شوند در فقر و محرومیت نگاه می دارند تا آنها همچنان بر اریکۀ قدرت تکیه بزنند و
از خون دل مستضعفان سفرۀ خود را رنگین سازند.

و بالأخره
مؤلف کتاب انسان گرسنه می گوید: کم رشدی یک امر جبری نیست نوعی قضا و قدر نیست
بلکه معلول علل تاریخی و سیاسی است.[2]

اکنون که
روشن شد فقر و گرسنگی معلول قضا و قدر و سرنوشت جبری نیست و از عوامل دیگری سرچشمه
می گیرد لازم است در مقاله های بعد با توفیق خداوند متعال دربارۀ شناخت آن علل و
عوامل سخن بگوئیم باشد که از این راه با مشیّت الهی گامهائی در راه تأمین استقلال
اقتصادی ملت ها و از بین بردن فقر و عوارض آن برداشته شود.

ادامه
دارد



[1] . سوره رعد- آیه 13

/

نقش فلسفه در تفکر اسلامی

هدایت در
قرآن

آيت الله
جوادي آملي

بحث ما
پیرامون هدایت قرآن کریم بود که خداوند آن را هدایت تمام مردم می داند و در این
مقام دو موضوع مطرح است: یکی هدایت تعلیمی و دیگری هدایت تزکیه ای.

در هدایت
تعلیمی هم این بحث مطرح بود:راه روشی را که قرآن هدایت می کند، آیا راه و روش
مخصوصی است یا همان فطرت عقلا را امضا کرده است؟ فطرت عقلا هم این است که بدیهیات
را با نظمی خاص- که همان نظم منطقی است- ترتیب می دهند و به نتیجه و نظری می رسند.

در خلال
بحث معلوم شد که قرآن کریم همان طرز تفکر منطقی را تأیید می کند. ضمناً یازده
اشکال که بر روش منطقی گرفته بودند، جواب داده شد.

 

اشکال
دوازدهم

پس از
اشکال یازدهم، اشکال دیگری مطرح است و آن این است که:

اگر روش
منطقی کافی است، پس چرا قرآن کریم، هدایت را منحصر به افراد با تقوا می داند «هدی
للمتقین»؟ و چون در روش منطقی، عادل و ظالم، مؤمن و کافر، باتقوا و بی تقوا
یکسانند و تمام افراد در تمام علوم می توانند، از این روش بهره ببرند، پس معلوم می
شود که روش قرآن روش منطقی نیست!!

و به
عبارت روشن تر: بسیاری از آیات قرآن کریم، بهره برداری از معارف دین را مخصوص
افراد باتقوا می داند. مانند این آیات:

1- «و ما
یتذکر الآ من ینیب»[1]کسی که
اهل انابه و رجوع الی الله است، متذکر می شود. و این در حالی است که در طرز تفکر
منطقی، منیب و غیر منیب، کسی که به الله رجوع می کند و کسی که از «الله» اعراض می
نماید، یکسانند!

2- «ومن
یتق الله یجعل له مخرجا»[2]کسی
می تواند از تنگنای شبهات و مشکلات بیرون آید، که با تقوا باشد. با این که در
استدلالهای منطقی، فرقی بین متقین و غیر متقین وجود ندارد!

3- «فأعرض
عن من تولّی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا، ذلک مبلغهم من العلم»[3]

آنها
عملشان به اندازه همین است که دنیا را بفهمند و به دنیا روی آورند، و بیش از این
در توان آنان نیست. با اینکه ما می فهمیم، در روش منطقی، هر کس که بدیهیات را روی
اسلوب خاصّ ترتیب داد، به نظری می رسد خواه دنیا پرست باشد و خواه اهل آخرت! پس
چرا قرآن آنان را که از یاد خدا اعراض کردند و دنیا را خواستند، علمشان را قاصر می
داند؟

 

پاسخ
اشکال دوازدهم

این
اشکال، دو پاسخ دارد: یک پاسخ اجمالی و یک پاسخ تفصیلی. و چون پاسخ تفصیلی مربوط
می شود به بخش دوم بحث ما که «تزکیه» است، لذا آن را به آن بخش ارجاع می دهیم و در
آینده به خواست خداوند مورد بررسی قرار می دهیم.

 

جواب
اجمالی اشکال

اگر هدایت
قرآن تنها بر محور تقوا استوار باشد یعنی اگر فهمیدن و درک کردن فقط بر تقوا
استوار باشد یعنی اگر فهمیدن و درک کردن فقط بر تقوا تکیه می کند کافر غیر متقی
نمی فهمد، پس تمام احتجاجهای انبیا با کفار باید بی اثر باشد؟ و با این اصل که
تقوا شرط هدایت است، دیگر نیازی به احتجاج نیست زیرا هدایت کردن افراد بی تقوی
محال می شود، و کسی که هدایتش ممکن نیست، احتجاج بر او معنی ندارد!

اگر این
اصل درست باشد، پس این آیات قرآن را چگونه معنی می کنند:

«قل فلله
الحجة البالغة»[4]

«و تلک
حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه»[5]

«قل هاتوا
برهانکم ان کنتم صادقین»[6]

«فقولا له
قولاً لینا لعلّه یتذکر او یخشی»[7] و
و …

چطور در
یک آیه می فرماید: خداوند حجت را بر مردم تمام کرده است و در آیه ای دیگر از آنان
می خواهد که دلیل و برهان خود را بیاورند؟ پس معلوم می شود که تقوا- به این معنی-
شرط درک نیست.

عمل شرط
ایمان است نه علم

باید مطلب
برای آنان مشخص شود که: «عمل شرط ایمان است نه علم».

در مسئله
علم هیچگاه تقوا شرط نیست و لذا ممکن است کسی دانشمند باشد ولی باتقوا نباشد، اما
اگر بخواهد متأثر بشود یعنی ایمان بیاورد، باید بفهمد، وقتی فهمید می پذیرد و آن
پذیرش، ایمان است.

البته فهم
از اختیار انسان خارج است، یعنی وقتی انسان به ضروری رسید، ناچار است که بفهمد. در
اینجا دیگر نمی تواند ادعا کند که نفهمیدم، اما آنچه اختیاری انسان است، پذیرش
است، یعنی می تواند بپذیرد و تسلیم شود و می تواند اعراض کند و گردن ننهد.
همانگونه که در قرآن کریم نیز بیان شده است: «وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً
وعلوّاً»[8]با
این که به آن (معجزه الهی) یقین داشتند، باز از روی ستمگری و خود بزرگ بینی آن را
انکار کردند و نپذیرفتند.

 

روزی که
ایمان فایده ندارد

البته
روزی هم خواهد آمد که تمام مسائل، بیّن و آشکار و ضروری شود ولی نتوانند ایمان
بیاورند، و آن روز قیامت است.

در روز
قیامت همه مردم خدا را خواهند شناخت و به حقانیت او پی خواهند برد ولی دیگر جای
ایمان و پذیرش نیست «یؤمئذٍ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق
المبین»[9]

تمام تأثر
و افسوس کافر در روز قیامت این است که حق برای او روشن شده ولی نمی تواند قبول
کند، زیرا آن روز، روز قبول و ایمان نیست.

در روایت-
هم از حضرت رسول (ص) و هم از حضرت امیر (ع)- آمده است که: «الیوم عملٌ بلاحساب و
غداً حساب بلاعمل» امروز روز عمل است و حسابی در بین نیست و فردا روز حساب است و
عملی پذیرفته نیست.

مَثَل
انسان در آن روز، مَثَل همان کسی است که تمام رهنمایان به او راه مستقیم را نشان
می دهند که به بیراهه نرود و سقوط نکند و او به خیال باطلش به سمت راست یا چپ می
رود و ناگهان در یک درّه شگرفی سقوط می کند و تمام اعضا و جوارحش می شکند و وقتی
چشمش را باز می کند، می داند که باید از آن راه دیگر رفت، ولی الآن دیر شده است و
هیچ راه رهائی نمی یابد.

از این
روی،  کافران در روز رستاخیز از پروردگار
خود می خواهند که آنان را به دنیا بازگرداند تا کار نیکو کنند ولی دیگر راهی برای
بازگشت نخواهند داشت، چرا که ایمان، عمل است و در قیامت جای عمل نیست. البته
مستضعفین و آنان که احکام و حِکَم الهی به آنها نرسیده است، در صورتی که قاصر
باشند نه مقصّر مشمول رحمت حق خواهند بود.

بنابراین،
آیات و روایاتی که تقوا را محور می دانند، معنایش این نیست که اگر تقوا نباشد،
بهره ای از علم برده نمی شود. پس در اینجا «یعلمهم» هست ولی «یزکّیهم» وجود ندارد.
امیدوارم این مطلب را به تفصیل در بحث تزکیه، بررسی نمائیم.

 

اشکال
دیگر

در اشکال
سوم، این مطلب گفته شد که روش منطقی و طرز تفکر فلسفی برای این است که مردم را از
پیروی کتاب وسنت بدور نماید! و در اشکال هشتم هم گفته شد که سلف صالح همان راه
کتاب و سنت را گرفتند و روا نیست که ما از روش منطقی استفاده کنیم و اصلاً منطق و
فلسفه ای در زمان پیامبر وجود نداشته، و طرز تفکر فلسفی را در عصر خلفا از یونان
آوردند و به عربی ترجمه کردند و این مسائل پیش آمد!!

 

جواب

آیا فلسفه
و علوم عقلی، نقشی در طرز تفکر اسلامی داشت و آیا فلسفه به روش اندیشیدن اسلامی
کمک می کرد یا سدّی در برابر آن بود؟ و آیا به این منظور که آنها می گویند، به
اسلام راه پیدا کرد یا نه؟

در جلد
پنجم المیزان (ص293) بحث مفصلی آمده است به عنوان بحث تاریخی که در آنجا می
فرماید: ما کاری به صحت و سقم این عقاید و اندیشه ها را نداریم. ما روس سیر اجمالی
بحث می کنیم که این افکار از کجا آمده و به کجا ختم شده است.

قرآن در
تمام شئون انسان دخالت کرد و وظیفه تعیین نموده، چه انسان بخواهد فردی زندگی کند و
چه اجتماعی، چه شهری باشد و چه بادیه نشین، چه در صناعت و تجارت بخواهد کار کند و
چه در مسائل فرهنگی. خلاصه هیچ کاری نیست که انسان بخواهد آن را انجام دهد، و قرآن
روی آن کار- نفیاً یا اثباتاً- نظری نداده باشد.

میزان
الهی

بالاتر
اینکه تمام مرامها و مکتبها که بوده و هست و خواهد آمد، قرآن صریحاً آنها را یا
ردّ کرده، اگر باطل هستند و یا صحه گذاشته، اگر حق می باشند. و از این روی، قرآن
میزان الهی است که باید تمام افکار و ایده ها را با آن سنجید.

و به همین
مناسبت، پیشوایان بزرگ ما به ما دستور داده اند روایتها و احادیثی که نقل شده است،
صحت و سقم آنها را با کتاب خدا بسنجیم، آنچه با آن وفق داد، مورد پذیرش قرار گیرد
و آنچه وفق نداد و با قرآن مخالفت می کرد، باطل است و باید آن را کنار گذاشت.

«و نزّلنا
علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شییء»[10]ما
قرآن را بر تو (ای پیامبر) فرستادیم که بیانگر همه چیز است. قرآن بیانگر تمام
معارفی است که در سعادت انسان، بنحوی نقش دارند، پس هر مکتبی در زمان و زمینی که
باشد، باید توسّط میزان الهی سنجیده شود و هر روایتی هم که نقل شده است، با قرآن
مورد سنجش قرار گیرد.

قرآن طرز
تفکر مسلمین

ولی آنچه
مایه تاسف و تأثر است اینکه قرآن در صدر اسلام در محدوده تلاوت و قرائت خلاصه می
شد و بهره ای را که باید از اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که آنها مبین قرآن بودند،
برده نشد و تنها در حدّ قرائت از آنان استفاده می شد.

مرحوم
صاحب جواهر «ره» در بحث صلاة خود، می فرماید: کار علی بن ابی طالب (ع) در صدر
اسلام بجائی رسید که از ایشان فقط به عنوان یک قاری، نقل می کردند (وفي قرائة علي
بن ابی طالب کذا …)

مسلمانان
صدر اسلام بجای اینکه تفسیر قرآن را از مفسّرین حقیقی آن یاد بگیرند، سرگرم فخر
فروشی بر یکدیگر بودند که هان! چقدر حدیث ثبت کردیم! یا چقدر حدیث روایت کردیم! و
یا اینکه درگیر مسئله خلافت بودند و گاهی هم به فتوحات مشغول بودند؛ لذا طرز تفکر
قرآنی کنار رفته بود.

همن بیانی
که قرآن از زبان رسول اکرم (ص) نقل می کند در آن زمان، صادق بود «یا رب ان قومی
اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»[11]پروردگارا!
قوم من، از قرآن کناره گرفتند.

آری!
هیچگاه از رسول خدا (ص) سؤال نشد که خدا آسمان و زمین را در 6 روز خلقت کرد، یعنی
چه؟

هیچگاه از
آن حضرت سؤال نشد که خدا می فرماید: «وجعلناها رجوماً للشیاطین» ما این ستاره ها
را تیر قرار دادیم که شیاطین را رجم کنند، یعنی چه؟ و هزاران مطلب مشکل دیگر که در
قرآن دیده می شد و آنها که عرب بودند، از آن مسائل می گذشتند و هیچ وقت از آنها
سؤال نمی کردند.

آنچه
بیشتر در آن زمان مطرح بود، حفظ و قرائت قرآن بود نه فهم و درک آن. گاهی مسئله
«ثواب القرائه» را مطرح می کردند و برای گرمی بازار قرآن، احادیث ثواب را جعل می
کردند گو اینکه قرآن نیاز به جعل ثواب دارد که انسان بگوید: اگر کسی فلان سوره را
بخواند، اینقدر ثواب دارد!! سیوطی در این باره در اتقان خود چنین می گوید:

عده ای
برای این که بازار قرآن را رونق دهند، ثواب قرائت را جعل کردند. آنها نمی دیدند که
قرآن نور است و نور نیاز به جعل ندارد. و اگر آنها گوشه ای از واقعیت قرآن را خود
می فهمیدند و برای دیگران تفهیم می کردند و توضیح می دادند، نیازی به این نبود که
انسان بگوید: اگر کسی این سوره را خواند ثواب اولین و آخرین را دارد!!

البته
روایت ها معتبر و صحیحی که بیان ثواب قرائت کرده است به اندازه کافی موجود است و
دیگر نیازی به جعل نداشتند. ولی متأسفانه طرز تفکر مسلمین در صدر اسلام به این حد
رسیده بود.

در کتاب
«الدر المنثور في التفسیر بالمأثور» که تفسیر روائی قرآن است با اینکه دارای هفده
هزار روایت می باشد، شاید بیش از صد حدیث از حضرت امیر (ع) نداشته باشد و در مجموع
از اهل بیت عصمت بیش از دویست حدیث ندارد!

مرحوم ابن
بابو در کتاب توحید خود نقل می کند که در یک جلسه علمی، نافع بن ازرق در حضور حجت
خدا حضرت حسین بن علی (ع)، مطلبی را از ابن عباس سؤال می کند که ابن عباس به امام
حسین ارجاع می دهد و می گوید این را از حسین بن علی بپرس!

این طرز
تفکر آنها درباره قرآن کریم بود که خلاصه می شد در حدّ قرائت و تلاوت و یا حفظ
آیات و گرنه شما نمی توانید این معمّا را حل کنید که چرا هیچ وقت نشد، اصحاب از
پیامبر بپرسند آیه «انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض و الجبال فأبین أن
یحملنها واشفقن منها و حملها الانسان …»[12]چه
معنی دارد؟و این امانت چیست که آسمانها و زمین و کوهها نتوانستند آن را حمل کنند،
و انسان آن را بر دوش کشید؟!

بنابراین،
از یک طرف، قرآن میزان همه شئون است و چیزی در جهان وجود ندارد که قرآن- یا نفیاً
و یا اثباتاً- درباره آن نظر نداشته باشد. و از طرفی دیگر، مسلمین صدر اسلام
گرفتار مشکلات و یا جمود فکری بودند؛ یا سرگرم فتوحات بودند و یا سرگرم مسئله
خلافت و یا سرگرم فخرفروشی به حفظ و روایت حدیث آنگاه که فخرفروشی به حدیث، رونق
گرفت، متأسفانه یهودیهای تازه مسلمان، اسرائیلیات را وارد حدیث کردند و چه خرافاتی
که به اسلام نسبت ندادند؛ و اصلاً شاید به همین منظور اسلام آورده بودند که آن خرافات
را و دروغها را نسبت به انبیا، در اسلام وارد کنند.

و در
کوتاه سخن، از طرفی قرآن در حد قرائت و حفظ خلاصه شد، و از طرفی دیگر، اهل بیت را
که مفسّر و مبین واقعی قرآن بودند کنار زدند و از دیگر سوی، قرآن مهجور شد و بازار
حدیث گرم شد و در این میان تازه مسلمانان دروغین، اسرائیلیات را وارد حدیث کردند.

پس چه وقت
فلسفه به اسلام آمد و آیا این طرز تفکر، به فکر اسلامی آسیب رسانده یا نه؟ در بحث
آینده بخواست خداوند روشن خواهد شد.

 

امام
عسکری (ع):

اورع
الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام علی الفرائض، ازهد الناس من ترک
الحرام، اشدّ الناس اجتهاداً من ترک الذنوب.

                                                                                          
تحف العقول ص519

پرهیزگارترین
مردم، کسی است که در موارد شبهه، کناره گیری کند، خداپرست ترین مردم کسی است که
واجبات الهی را بر پا دارد، پارساترین مردم کسی است که حرام را واگذارد و کوشاترین
مردم کسی است که گناهان را ترک کند.

 



[1] . سوره غافر- آیه 13

/

سخنان معصومين

حقوق
والدین

 

* پیامبر
اکرم (ص):

«نَظَرُ
الوَلَدِ إلی والِدَیهِ حُبّاً لَهُما عِبادَهٌ»

                                                 
(کشف الغمه ص243)

نگاه
محبّت آمیز فرزند به پدرو مادرش، عبادت است.

 

* پیامبر
اکرم (ص):

«إیّاکُم
وَعُقُوقَ الوالِدَینِ، فَإنَّ رِیحَ الجَنَّةِ تُوجًدُ مِن مَسِیرَةِ الفِ عامٍ
وَلایَجِدُها عاقٌ وَلا قاطِعُ رَحِمٍ».

زنهار از
آزردن پدر و مادر که همانا نسیم بهشت گرچه از مسافت هزار سال می وزد، ولی نه عاق و
نه کسی که قطع رحم می کند، از آن نسیم بهره ای نمی برند.

 

 

* امام
صادق (ع):

«اَفضَلُ
الأعمالِ الصَّلاةُ لِوَقتِها وَبِرُّ الوالِدَینِ وَالجِهادُ فِي سَبِیلِ الله».

                                                 
(بحار ج71 ص85 به نقل از عدة الداعی)

بهترین
اعمال، نماز اول وقت و احسان به پدر و مادر و جهاد در راه خدا است.

 

* امام
صادق (ع):

«مَن
اَحَبَّ أن یُخَفّفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَنهُ سَکَراتِ المَوتِ، فَلیَکُن
لِقَرابَتِهِ وَصُلاً، وَبِوالدَیهِ بارّاً، فَإذا کانَ کَذلِکَ هوَّن اللهُ
عَلَیهِ سَکَراتِ المَوتِ وَلَم یُصِبهُ حَیاتِهِ فَقرٌ أبداً».

                                                  (امالی صدوق ص234)

هر کس که
می خواهد خداوند شدّت و سختی های مرگ را بر او کم کند، به خویشان خود رسیدگی کند و
به پدر و مادرش خوبی نماید، پس اگر کسی چنین بود، خداوند سختی های مرگ را بر او
آسان کند و در زندگی اش هیچگاه فقر و تنگدستی به او نرسد.

 

* امام
صادق (ع):

«لَو
عَلِمَ اللهُ شَیئاً أدنی مِن أفٍّ لَنَهی عَنهُ، وَ هُوَ مِن أدنَی العُقُوقِ.
وَمَنَ العُقُوقِ اَن یَنظُرَ الرَّجُلُ إلَی والدَیهِ فَیَحِدَّ النَّظَرُ
إلَیهِما»

                                               
(بحار ج71 ص64)

اگر
خداوند چیزی کمتر از «اف» سراغ داشت، از آن نهی می کرد و این کمترین مراتب آزردن
است. و همچنین از عقوق است اگر کسی به پدر و مادرش نگاه کند و با تندی به آنها
نگاه نماید. (یعنی حتی با یک نگاه تند پدر و مادر، انسان عاق می شود).

* امام
رضا (ع):

«بِرُّ
الوالِدَینِ واجِبٌ وَأن کانا مُشرِکَین، وَلا طَاعَةَ لَهُما فِي مَعصِیَةِ
الخالِقِ».

                                            
(عیون اخبار الرضا ج2 ص124)

نیکی به
پدر و مادر واجب است گرچه مُشرک باشند. ولی در معصیت پروردگار نباید آنها را اطاعت
کرد.

 

* امام
رضا (ع):

«إنّ
اللهَ عَزَّوَجَلَّ اَمَرَ بِثَلاثَة مَقرُون بِها ثلاثَةٌ أُخری: أمَرَ
بِالصَّلاة وَالزَّکاةِ فَمَن صَلّی وَلَم یُزَکِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ،
وَأمَرَ بِالشُّکرِ لَهُ وَلِلوالِدَینِ فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لَم یَشکُرِ
اللهَ، وَأمَرَ بِاتَّقاء اللهِ وَصِلَةِ الرَّحِمِ، فَمَن لَم یَصِل رَحِمَهُ لَم
یَتَّقِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ».

(عیون
اخبار الرضا ج1 ص258)

خداوند به
سه چیز امر کرده که آنها را با سه چیز دیگر مقرون نموده است: به نماز و زکات امر
کرده پس اگر کسی نماز بخواند و زکات ندهد، نمازش پذیرفته نمی شود. و به سپاس خود و
سپاس والدین امر فرموده پس اگر کسی پدر و مادرش را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته
است. و به تقوی و صلۀ رحم امر کرده پس اگر کسی صلۀ رحم نکند، از خداوند نترسیده
است.

/

درسهایی از نهج البلاغه

آیة الله
العظمی منتظری

مظاهر
آفرینش

در بحث
گذشته قسمتی دیگر از خطبۀ 185 نهج البلاغه تفسیر شد، و اکنون به آخرین بخش از خطبه
می پردازیم:

حضرت امیر
(ع) در این خطبه، برای شناساندن حق تعالی، از راه شناخت حیوانات ریز و دقایق و
لطایف وجودی که در ساختمان آنها به کار رفته استفاده کرده اند، که یک قسمت آن
مربوط به آفرینش مورچه بود و قسمت دوم درباره آفرینش ملخ می باشد.

«و ان شئت
قلت في الجرادة.»

و اگر می
خواهی درباره ملخ سخن بگو

پس از بحث
درباره مورچه، اگر می خواهی که از راه شناخت حیوانات، به خداوند پی ببری، آفرینش
ملخ را مورد توجه قرار ده و با دقّت در آن باره به مطالعه و بررسی بپرداز و در یکی
دیگر از شگفتیهای آفرینش خداوند تأمل و تفکر کن.

«اذ خلق
لها عینین حمراوین واسرج لها حدقتین قمراوین.»

خداوند
برای آن دو چشم سرخ آفریده و دو حدقه، به شکل ماه روشن کرده است.

از این
سخن امام معلوم می شود، چشمهای ملخ سرخ رنگ است و دو حدقه اش مانند ماه تابان
درخشنده می باشد.

اسرج: از
ماده سراج و به معنای چراغ است، که در اینجا فعل، از اسم مشتق شده است.

«و جعل
لها السّمع الخفيّ»

و برای آن
گوش پنهان قرار داده است.

ممکن است
مراد از گوش مخفی این باشد که چون گوش آن بسیار ریز است، لذا در نظر دیده نمی شود
و یا هم ممکن است مراد این باشد که گوش ملخ، صداهای مخفی را نیز می شنود و لذا
حضرت از کلمه «اذان» استفاده نکرده بلکه کلمه «سمع» را مطرح نموده است.

اندازه
ارتعاش اگر بین 16 تا 50000 باشد، انسان می تواند با گوش خود بشنود ولی اگر ارتعاش
ها دقیق تر باشند، ما با گوش خود نمی توانیم بشنویم، ولی برخی از حیوانات،
ارتعاشهای بسیار دقیق را نیز می شنوند.

«و فتح
لها الفم السّوِيّ»

و دهن
معتدل و کامل برایش گشود.

ملخ از
نظر دهان نیز هیچ کبودی ندارد زیرا خداوند دهانی را برای او قرار داده که با
ساختمان وجودیش جور بیاید و هماهنگ باشد.

«و جعل
لها الحسّ السّويّ»

و برای آن
حسّ نیرومند قرار دارد.

ملخ به
این کوچکی، دارای احساس و ادراکی است است قوی که گرچه- مانند همه حیوانات- ادراک
کلیات را نمی تواند بکند ولی در مغز کوچک آن، آنقدر هوش قرار گرفته که نیاز خودش
را به خوبی می تواند برطرف سازد و از گیاهی که با طبع و مزاجش سازگار باشد،
استفاده نماید.

من یادم
می آید یکسالی لشکر ملخ ها هجوم آوردند و هر چه برگ بر درختان بود خوردند. و عجیب
اینجا است که مانند یک لشکر غارتگر و مهاجم با سر صدای زیادی، هجوم خود را آغاز می
کنند. ولی تا مرغ ملخ خوا (طیر الجراد) در هوا پیدا شود، فوراً آرام می شوند و
کوچکترین صدائی از آنها بلند نمی شود! چنان احساس قوی و نیرومندی دارند که به محض
شنیدن صدای مرغ ملخ خوار، سکوتی عجیب و همگانی آنان را فرا می گیرد که گوئی اصلاً
وجود ندارد.

از جمله
شگفتیهائی که از ملخ نقل می کنند این است که هر وقت می خواهد تخم گذاری کند، به
عکس دیگر حیوانات با دم بسیار ریز خود، در سنگ سخت و خارا شکافی ایجاد کرده و در
آن شکاف تخم گذاری می نماید.

توجه کنید
خود ملخ چیست که دیگر دمش چه باشد؟ آن وقت با چنین دم ریز و ظریفی مانند الماس
شیشه برها، سخت ترین سنگها را باز می کند و شکاف می دهد و در آن تخم گذاری می
نماید که از آفات محفوظ بماند، و این در حالی است که دمش، ارّه مانند نمی باشد
بلکه دمی است معمولی!

«و نا بین
بهما تقرض»

و دو
دندان که بوسیله آنها گیاه ها را خرد کند و بجود.

ناب:
دندان جلو را می گویند.

قَرَضَ:
خرد کردن و جویدن.

«و منجلین
بِهما تقبض»

و دو داس
که با آنها درو کند و بچیند.

منجل همان
داسی است که توسط آن کشاورز یونجه و علف خود را می چیند. و در ایجا حضرت، پاهای
ملخ را تشبیه کرده است به همان داس ارّه مانند و همینطور هم هست، یعنی پاهای ملخ
صاف نیست و اگر روی درخت نشست بلغزد و بیفتد، بلکه ارّه مانند است و وقتی بر شاخه
ای قرار گرفت، هیچ تند بادی نمی تواند آن را بر زمین بیفکند، و طرف دیگر پایش نیز
مانند طرف داس کج است و گیرندگی دارد.

«یرهبها
الزُرّاع في زرعهم»

کشاورزان
برای زراعتشان، از آن وحشت دارند.

کشاورز
هرچه نیرو و توان داشته باشد، ومزرعه اگر مربوط به شاه یا خان هم باشد، در صورتی
که لشکر ملخ بر آن یورش برد هیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد، و ارتش ملخ هم
از هیچ قدرتی وحشت ندارد.

«ولا
یستطیعون ذبَّها ولوا جلبوا بجمعهم»

و نمی
توانند آن را کنار بزنند گرچه گردهم آیند و با هم اتفاق کنند.

این یکی
از دلایل عظمت خداوند است که کشاورزان با تمام تشکیلات و سلاحهائی که دارند در
مقابل ملخ به این کوچکی عاجز و ناتوانند و اگر تمام آنها گردهم آیند و تمام
نیروهای خود را آمادۀ انتقام از لشکر ملخ سازند به جائی نخواهند رسید، و تا
غارتگران مهاجم سیر نشوند، میدان را خالی نخواهند کرد.

«حتی ترد
الحرث في نزواتها و تقضي منه شهواتها»

تا اینکه
در پروازها و جست و خیزهای خود وارد کشتزارها شود و خواسته های خود را از آنها
برآورده کند.

لشکر ملخ
هنگامی که به کشتزارها حمله می کند، دارای جست و خیزها و سرو صداها و آوازخانی ها!
است و از کشتزار بیرون نمی رود مگر اینکه خواسته ها و امیال نفسانی خود را- که در
خوردن منحصر می شود- برآورده کند و سیر شود.

«و خلقها
کلّه لایکون اصبعاً مستدقّه»

در حالیکه
خلقتش به اندازه یک انگشت کوچک نیست.

این ملخ
ریز که آن همه دارای قدرت و نیرو است و تمام کشاورزان از دیدنش به وحشت و هراس می
افتند، جثه اش و هیکلش از یک انگشت کوچک انسان هم کوچکتر است.

و خلقها:
واو حالیه است، یعنی در حالی که خلقش …

مستدقه:
از دقیق اشتقاق یافته یعنی کوچک.

اصمعی می
گوید:

« اتیت
البادیة فاذا اعرابی زرع برّاً له، فلما قام علی سوقه و جاد سنبله، اتاه زَجل
جراد، فجعل الرجل ینظر الیه ولا یدري کیف الحیلة فیه. فأنشأ یقول:

مرّ
الجراد علی زرعي فقلت لـها

                                         لا
تأکــلن و لا تــشغل بافسادی

فقام
منـهم خطـیب فوق سنبلة

                                         انّــا
علــی سـفــرٍ، لابـدّ مـن زاد

به صحرا
رفتم، یکی از بادیه نشینان را دیدم که گندم کاشته بود. هنگامی که گندم ها بالا
آمده و خیلی زیبا و رشید، روی ساقه ها ایستاده و خوشه کرده بود، ناگهان دسته هائی
از ملخ آمدند. آن مرد به آنها می نگریست و نمی دانست چه چاره کند؟ پس شروع کرد به
شعر خواندن:

ملخها بر
کشت من گذشتند. به آنها خطاب کرده گفتم: گیاهان مرا نخورید و اینقدر فساد نکنید!

آنگاه
زبان حال ملخ ها را چنین توصیف می کند:

یکی از
ملخ ها بر فراز خوشه ای بالا رفته و همچون خطیب سخنوری مرا چنین پاسخ داد: ما در
حال مسافرت هستیم، و مسافر ناچار است برای خود زاد و توشه ای تهیه کند.

این
داستان در ضمن اینکه هجوم جدّی و بی تعارف ملخ ها را توصیف می کند، به ما نیز درس
می دهد که خیال نکنیم، دنیا دار بقا است بلکه اینجا مانند مسافرانیم و باید برای
منزلگاه خود که آخرت است توشه و زادی را تهیه نمائیم؛ البته توشه را باید خود تهیه
کنیم نه اینکه مانند ملخ ها دسترنج دیگران را غارت کرده و با پول دزدی توشه
برداریم که این مانند کسی می ماند که پول می دزدید و به فقیر صدقه می داد!!

آری! تو
ای انسان ثروتمند! به اندازه ثروت و مالی که خدا به تو داده، اگر می خواهی که خودت
از آن بهره ببری، باید در راه او مصرف کنی و گرنه تو از مالت بهره ای نبرده ای.

اگر
خداوند به تو پول و ثروت داده و می خواهی از آن بهترین و والاترین استفاده را
بکنی، مدرسه ای بساز برای آنان که مدرسه ندارند؛ مسجدی بساز نماز گزاران در آن خدا
را یاد کنند، بیمارستانی در نقاط محروم و دوردست بساز که بیماران بی درآمد را
مداوا سازد؛ کتابی بخر و در اختیار جوانان بگذار تا راه هدایت را بیابند و بالاخره
در راه تشکیل خانواده افراد بی بضاعت یا کم درآمد کوشا باش؛ بخدا افرادی هستند که
با راحتی می توانند وسایل ازدواج ده ها پسر و دختر جوان را فراهم سازند و چه خدمتی
بالاتر از این به جامعه اسلامی؟

اگر پول
نداری، با علم و دانشت انفاق کن که بزرگترین صدقه، صدقۀ علم است و اتفاقاً اگر در
انفاق مال، کمبودی پیدا شود در انفاق علم نه تنها کبودی احساس نمی شود که زیادتی
هم وجود دارد: هم دیگران یاد می گیرند و هم خود علمت را فراموش نمی کنی، و در آخرت
هم بالاترین پاداش را خواهی داشت که «من احیا نفساً فکانَّما احیا الناس جمیعاً»

یکی از
آیات محکمات قرآن کریم است که می فرماید: «و ما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه
عندالله» آنچه را از نیکی ها برای خودتان پیش می فرستید، نزد خدا می یابید.

پس هر کس
باید به اندازه توانش- چه از علم و چه از مالش- در راه خدا انفاق کند تا اینکه روز
قیامت، تأسف و حسرت نخورد که یکی از نامهای قیامت «یوم الحسرة» است؛ آنجا است که
انسان تأسف می خورد که چرا از اموالش بالاترین بهره را نبرد و آنها را برای دیگران
گذاشت؛ آنجا است که عالم بی عمل سر بزیر است که چرا از علم و دانشم بدیگران
نیاموختم؛ آنجا است که انسانهای تنبل و بخیل حسرت می برد که ای کاش به مردم خدمت
می کردیم و و …

در هر
حال، حضرت امیرالمؤمنین که درباره شگفتیهای آفرینش مورچه و ملخ سخن گفتند، نظرشان
این بود که به منکرین خدا (ماتریالیست ها) بفهمانند که این موجودات شگفت انگیز در
اثر حرکت ماده و تصادف و برخوردهای غیر مقصود به وجود نیامده اند بلکه ذرّه ای از
این عالم حکایت می کند از وجود صانعی عالم، مقتدر، حکیم، مدرک و توانا.

«فتبارک
الذي یسجد له من في السماوات والارض طوعاً و کرهاً»

پس مبارک
است آن خدائی که هر کس در آسمانها و زمین است برای او خواه ناخواه سجده و کرنش می
کنند.

منزَّه
باد پروردگار مقتدری که تمام موجودات تسبیح گوی اویند.

گر چه در
اینجا کلمه «من» به کار رفته است و ذوی العقول را- مانند ملائکه و انسانها- در
برمی گیرد ولی احتمال دارد، همه موجودات را درگیرد که مطابق آیۀ شریفۀ «ان من شيء
الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم» هر چه هست خدا را تسبیح می کنند و شکر
گزارند ولی شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. حال این تسبیح تکوینی است یا اینکه
علاوه بر آن، کرنشهائی هم دارند؟ ظاهر قرآن و روایات این است که در تمام موجودات،
کرنش وجود دارد و به نحوی ادراک نیز هست.

و به
فرمایش ملاصدرا: «وجود مطابق با شعور و ادراک است.»

جمله ذرات
زمین و آسمان      با تو می گویند روزان و
شبان

ما سمیعیم
و بصیرم و هُشیم        با شما نامحرمان ما
خامشیم

آری! گوش
داودی می خواهد که صدای سنگریزه را بشنود و گرنه سنگریزها همواره سخن گویند و
تسبیح خدا می گویند.

«و یعفرّله
خدّاً ووجهاً»

و گونه و
چهره برای او به خاک می مالند.

مالیدن
رخسار به خاک، دلیل بالاترین کرنش و خضوع است و این کنایه است از اینکه تمام
موجودات در مقابل خدای تبارک و تعالی خاضع و خاکسارند.

«و یلقي
بالطاعة الیه سلماً وضعفاً»

و از روی
بی اختیاری و ناتوانی در مقابل او مطیع و فرمانبرند.

تمام
موجودات در برابر اوامر تکوینی خدا عاجز و ناتوان و ناچار به تسلیم و فرمان بردن
اند.

اگر نظام
زندگی بخواهد بچرخد، چاره ای جز حفظ سلسله مراتب وجود ندارد.اگر فرماندهی دستور
دهد باید تمام سپاهیان و سربازان اطاعت کنند و گرنه اگر هر کس به میل و اراده خود
بخواهد کاری کند، هرج و مرج بوجود می آید و نظام بهم می خورد. از این روی، در تمام
موارد زندگی، بایستی نظام حکم فرما باشد و لذا می بینیم حضرت امیر (ع) در وصیت
آخرش می فرماید: «اوصیکما بتقوی الله و نظم امرکم» شما را سفارش می کنم به تقوی و
نظم و ترتیب در کارهایتان.

«ویُعطي
له القیاد رهبة و خوفاً»

و از روی
ترس و خوف، مهارشان را به دست او بسپارند.

تمام این
جمله ها کنایه اند از اینکه در برابر اوامر تکوینی الهی، هیچ تخلفی صورت نمی گیرد؛
البته انسانها در برابر اوامر تشریعی مخیّرید چون عالم، عالم اختیار است.

«فالطّیر
مسخّرهٌ لأمره، أحصی عدد الریش منها والنَفَس»

پرندگان
در اختیار امر خدا هستند. اوست که شمارش پرها و نفس کشیدن های آن پرندگان را می
داند.

خداوند بر
تمام پرها و شمارش نفس هائی که آن همه پرنده می کشند احاطه دارد.

ریش: به
معنای پر است و لباسهای فاخر را نیز گویند و در حقیقت، پر این مرغان خصوصاً طاووس
لباس فاخری است که از هر پارچه ای زیباتر است.

«وأرسی
قوائمها علی الندی والیبس»

و
پاهایشان را روی خشکی و تری (زمین و دریا) محکم و ثابت کرده است.

ارسی:
تثبیت کرد و استوار گردانید. از روی به کوهها می گویند: الجبال الراسیات یعنی
کوههائی که ثابت هستند و از حرکت ایستادن کشتی را نیز ارساء می گویند.

قوائم:
جمع قائمه است و به معنای پاهای پرندگان آمده که تکیه گاه بدنشان می باشد.

ندی:
رطوبت و تری است و کنایه از دریا است، که در این کلمه، مرغان دریائی، مراد است.

یبس: خشکی
است و مقصود از زمین است و پرندگان زمینی را در بر می گیرد و یا اینکه مراد تمام
پرندگان است زیرا هم در دریا می توانند بخوبی شنا کنند و هم روی زمین، تند راه می
روند.

«و
قدّراقواتها»

و روزی
آنها را اندازه گیری کرده است.

خداوند به
جای اینکه دندان به مرغان بدهد، چینه دان داده است که غذا را در آنجا ذخیره کنند و
نیازی به دندان نداشته باشند، وانگهی معده آنها را به گونه ای قرار داده است که در
اثر حرارت، دانه های سخت را به آسانی حل کند.

«وأحصی
أجناسها»

و بر تمام
انواع آنها احاطه دارد.

«فهذا
غرابٌ، و هذا عقابٌ، و هذا حمامٌ، و هذا نعامٌ، دعا کلّ طائر باسمه»

پس این
کلاغ است این عقاب است، این کبوتر است و این هم شترمرغ است. هر پرنده ای را به
نامش می خواند.

خداوند هر
پرنده را به نامش خوانده است یعنی نام تمام پرنده ها را می داند؛ پس آنها را می
شناسد، بنابراین بر آنها احاطه دارد. و بدون شک احاطه بر آنها دارد زیرا آنها را
آفریده است.

«و کفل له
برزقه»

و روزی هر
کدام را ضمانت نموده است.

«و انشأ
السحاب الثقال»

و ابرهای
سنگین (پربار) را ایجاد کرد.

خداوند
تبارک و تعالی مقدّر کرده است که آب دریاها تبخیر شود و به صورت ابر در طبقات
بالای هوا قرار گیرد، آنگاه بر زمین خشک ببارد و زمین را آبیاری نموده، سبز و خرّم
کند.

«فاهطل
دیمها»

پس ریزان
کرد باران های نرم نرم مداوم را.

اهطال: به
معنای ریزان کردن است.

دیم: جمع
دیمه است. دیمه بارانی را گویند که نرم نرم است و مداوم می آید و زمین را می
خیساند و این برای زمین نفع دارد.

«و عدَّد
قَسمها»

و بهره هر
جائی را از آن معیّن نمود.

قدرت و
علم خداوند از ازل بر اين نظام وجود تعلق گرفته است،‌پس هر جا را به اندازه اي که
مي خواهد از اين برکت آسماني مي بخشد.

قَسمها:
يعني تقسيم کردن باران ها پس هر ابري در هر جا که مأموريت به آن داده مي شود مي
بارد.

«فبل
الأرض بعد جفوفها»

زمين را
پس از خشکي آبياري کرد و نمناک نمود.

بلّ:
نمناک کرد و آب داد.

جفوف:
خشکی است.

«و اخرج
نبتها بعد جدوبها»

و پس از خشکسالی
و قحطی، گیاهان آن را رویاند.

حضرت می
خواهد به ما بفهماند که اگر خداوند این باران رحمت را بر ما نبارد، بیابانها و
باغستانها و درختها خشک شده، از بین می روند و پس از آن قحطی و خشکسالی پدید می
آید و همه موجودات ذی روح می میرند و فانی می شوند.

اکنون که
نعمت خدا فراوان و ریزان است، انسان خیال می کند بی نیاز شده و از خدا غفلت می
نماید «ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی» ولی اگر یک سال باران نبارد و قحطی بیاید،
آنجا است که به التماس و نیایش می افتد، گریه و زاری می کند و نعمت فراموش شده را
به یاد می آورد، و همین که خداوند نعمت را بر او ارزانی داشت، باز انسان است و
کفران نعمت.

و ما
نبایستی اینگونه باشیم، بلکه باید همواره در برابر نعمتهای بی پایان الهی، شکر
گزار و خاضع باشیم و یک آن، احساس بی نیازی- والعیاذ بالله- از خالق خود نکنیم.

ان شاء
الله خداوند به من و شما و تمام برادران و خواهران توفیق دهد که بتوانیم در برابر
نعمتهای الهی شاکر و سپاسگزار باشیم و از نعمتهائی که خداوند به ما داده است بر
دیگران انفاق کنیم و به فکر ضعفا، فقرا، بینوایان و مستمندان باشیم.

/

دانستنيهائي از قرآن

بدترین
دشمنان دین

z`ÏBur Ĩ$¨Y9$# `tB y7ç6Éf÷èム¼ã&è!öqs% ’Îû Ío4quŠysø9$# $u‹÷R‘‰9$# ߉Îgô±ãƒur ©!$# 4’n?tã $tB ’Îû ¾ÏmÎ6ù=s% uqèdur ‘$s!r& ÏQ$|Áςø9$# ÇËÉÍÈ #sŒÎ)ur 4’¯<uqs? 4Ótëy™ ’Îû ÇÚö‘F{$# y‰Å¡øÿã‹Ï9 $ygŠÏù y7Î=ôgãƒur y^öysø9$# Ÿ@ó¡¨Y9$#ur 3 ª!$#ur Ÿw =Ïtä† yŠ$|¡xÿø9$# ÇËÉÎÈ #sŒÎ)ur Ÿ@ŠÏ% ã&s! È,¨?$# ©!$# çmø?x‹s{r& äo¨“Ïèø9$# ÉOøOM}$$Î/ 4 ¼çmç7ó¡yssù æL©èygy_ 4 }§ø¤Î6s9ur ߊ$ygÏJø9$# ÇËÉÏÈ                                                
(سوره بقره- آیه 204)

ترجمه:

از جمله
مردمان، کسی است که سخن او درباره زندگی دنیا ترا خوش آید و او خدا را بر آنچه در
دلش می گذره گواه می گیرد ولی خود، سخت ترین دشمنان است. و چون از نزد تو برود،
کوشش بر این دارد که فساد در زمین کند و کشت و نسل را از بین ببرد؛ و خداوند
هیچگاه فساد را دوست نمی دارد. و اگر به او گفته شود: از خدا بترس! غرور او را به
گناه و بدکاری وا دارد. جهنّم او را بس است و چه بستر بدی است جهنّم.

لغت:

اعجاب:
خوش آیندی- پسندیدن

الدّ: کسی
که دشمنی او خیلی شدید است. به مرد گفته می شود: ألد و به زن گفته می شود: لدّاء،
جمع الد، لُدّ می باشد.

خصام: جمع
خصم به معنای دشمن. و همچنین گفته شده است: خِصام مصدر است مانند مخاصمه.

تولّی: به
سوئی دیگر روی آورد؛ و کنایه از رفتن.

در مورد
کلمه «تولّی» که بیشتر مفسّران آن را به معنای برخاستن و رفتن از پیش کسی گرفته
اند، تأویل بسیار جالبی صاحب تفسیر المنار و علامه طباطبائی در تفسیر المیزان
دارند که تولّی را از کلمۀ ولایت دانسته و مراد از آن به حکومت رسیدن و سلطه پیدا
کردن می دانند؛ زیرا با جمله «اخذته العزّة بالإثم» بیشتر تناسب دارد، وانگهی طبق
روایت امام صادق (ع) که حرث را، دین و نسل را، مردم معنی می کنند بیشتر وفق می
دهد. زیرا چنین آدم مفسدی اگر به حکومت برسد، با ظاهر سازی و نفاق، دین را نابود
ساخته و مسلمانان را از بین می برد، همانگونه که مورد شاهان ستمگر دیدیم و شنیدیم.

حرث: مراد
هر گیاهی است که در زمین می روید.

مرحوم
طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: مراد از
حرث در این آیه، دین است و نسل، مردم می باشند.

شأن نزول:

1- برخی
گفته اند این آیه درباره شخصی به نام «اخنس بن شریق» نازل شده که در برابر پیامبر (ص)
اظهار دوستی و محبّت می کرد و در باطن، دشمن پامبر بود.

2- گفته
اند، این آیه درباره منافقین آمده است.

3- ابن
عباس گوید: این سه آیه در مورد ریا کاران نازل شده زیرا نشانه ریا کار همین است که
در ظاهر اظهار دوستی کند و در پنهانی دشمن باشد.

موارد
استفاده از آیه:

این آیه،
پیامبر اکرم (ص) را از چرب زبانان ریا کار و دروغگو که با تملّق و چاپلوسی، احساس
دوستی و محبت می کنند، ولی در باطنشان دشمنی و عداوت می ورزند، بر حذر می دارد؛
زیرا زیان ریاکاران منافق از کافران ملحد بر اسلام بیشتر و شدیدتر است. و از این
روی، می بینم خدای تبارک و تعالی آنها را بدترین دشمنان دین معرّفی کرده است و
جایگاه ابدی آنان را آتش جهنم می داند.

نشانه این
ریاکاران منافق، آنگونه که در آیه آمده است:

1- هنگام
سخن گفتن، بقدری شیرین زبانی می کنند و اظهار خلوص و ارادت می نمایند که ترا به
شگفتی و استحقاق وا می دارد.

2- نه
تنها سخن زیبا می گویند، بلکه برای صحّه گذاشتن بر سخنان خود، به خدا نیز سوگند می
خورند. و اینکه فرموده است: خدا را بر آنچه در قلبشان است، گواه می گیرند،
دانشمندان این را مؤکدترین و قوی ترین قسم می دانند. شاعر عرب می گوید:

الیس الله
یعلم ان قلبی          یحبّک ایها البرق
الیمانی

3- هنگامی
که از نزد تو می روند، یا طبق تفسیر دیگر، به قدرت می رسند، به فساد و تباهی در
زمین و از بین بردن حرث و نسل دست می زنند.

4- اگر
آنها را نصیحت کنی که از خدا بترسید، بجای اینکه ترتیب اثر دهند و پند شنو باشند،
غرور و خودخواهی، آنان را به گناه بیشتر وا می دارد.

/

سرمقاله

جنگ تا کی؟!

مدتی بود که امام صحبت نفرموده بودند. 17 ربیع المولود نزدیک می شد و همه می
دانستند که معظم له دیدار و صحبت خواهند داشت. برخی از افراد یا گروه ها منتظر
بودند که امام دربارۀ مطلب آنها یا مسئله ای که بنظر آنها در این روزها مهم می
نمود، صحبت خواهند کرد.

عید مولود و روز موعود فرا رسید و امام دگر باره با دم مسیحائی، روح الهی را
در پیکر جمع دمید و همگان را در حالی که مبهوت عظمت و دوراندیشی او شده بودند، از
سرچشمۀ زلال هدایت قرآنی سیراب نمود.

در رابطه با جنگ تحمیلی، می دانیم بعد از آن که استکبار جهانی و سران فتنه
بوسیله صدام از جنگ رویاروی با استفاده ار همه امکاناتشان و به کار گرفتن بمبهای
شیمیائی و ایجاد بحران در خلیج فارس، نومید شدند، هماهنگ با مزدوران ضد انقلاب
داخلی و خارجی بطور گسترده و بی سابقه و با استفاده از انواع شیوه های تزویر،
بیشترین تلاش خود را در جهت تضعیف انگیزۀ امت مسلمانان ایران در مورد ادامۀ جنگ
متمرکز کردند.

آنها از یک سوی، تمام امکانات و عوامل خود به کار گرفتند تا با استفاده از
زمینه های طبیعی و قهری و برانگیختن هواهان نفسانی و حسّاسیت ها و مرزبندی ها کاذب
بین افراد و گروه ها، دامن زده تا با ایجاد اختلافات موهوم و بزرگ کردن و کشاندن
آنها بین امّت قهرمان و شهیدپرور، مسئله جنگ را تحت الشعاع قرار داده و انگیزه
ادامۀ آن را در مردم- که نقش اصلی را در جنگ و پیروزی آن دارد- تضعیف و نابود
نمایند!

و از سوئی دیگر، تمام سران فتنه و کفر از فراریان مرتدّ ضد انقلاب گرفته تا
ریگان و مبارک و شاه حسین و … با ژست مسخرۀ اسلام نمائی، ادامۀ جنگ را مخالفت با
اسلام و قرآن اعلام کردند.

شگفت انگیز است که آنها با همه سیاستمداری و هوش سرشار! هنوز ظاهراً نفهمیده
اند که فتوای آنان فقط برای پیرامون خودشان یعنی حزب الشیطان قابل پذیرش است و
امّت حزب الله نه تنها به اسلام شناسی و دایه دلسوزتر از مادر شدن آنها، می خندد
بلکه یکی از معیارهای بسیار دقیق حزب الله برای شناختن مسائل و مصالح اسلام و
مسلمین همانا معکوس نظریّات آنها است و هر چه آنان در مسئله ای اصرار و پافشاری کنند،
حزب الله روی عکس آن حسّاس تر و مصرتر می شود. و همین دلیل برای اهمیت جنگ و ادامه
و سرنوشت آن کافی است.

امروز امت مسلمان ایران بخوبی دشمنان اسلام و بشریت را شناخته و می رود تا
سایر ملل اسلامی نیز بیدار شوند و براه اسلام گام نهاده و با یورش بر مثلث شوم صهیونیسم،
کمونیسم و امپریالیسم که کشورهای اسلامی را در محاصرۀ همه جانبه خود درآورده اند،
ریشۀ فتنه و فساد را برکنند.

آیا راستي از صهیونیستها که میلیون ها یهودی همکیش خود را با همدستی هیتلر
نابود کردند تا زمینۀ ایجاد اسرائیل غاصب را فراهم کنند، چه انتظاری نسبت به
فلسطینی ها و دیگر مسلمانان هست؟!

و آیا از کمونیست ها که تصفیۀ خونین میلیون ها هموطن و همرزم خود را ساده ترین
«وسیله» برای رسیدن به «هدف» یعنی حاکمیّت حزب و سران خودسر می دانند چه توقعی
نسبت به ملّتهای دیگر می توان داشت؟!

و آیا از امپریالیست هائی که برای غارت و چپاول جهان با جنایت و خونریزی های
بی شمارشان روی تاریخ را سیاه کرده اند، دیگر انتظاری هست؟!

آیا هنوز کسی هست که ادّعای طرفداری از حقوق بشر را از جنایتکارانی باور کند
که برای منافع پلیدشان به سادگی از کنار فاجعۀ «بوپال» می گذرند ولی برای مزدوران
جنایتکارشان که اکنون در دست عدالت اسلامی گرفتارند اشک تمساح می ریزند؟!

آیا جنایات بی شمار و سابقۀ تاریک آنان مؤیّد این احتمال نیست که فاجعۀ بوپال
را خودشان به طور عمدی به وجود آورده اند تا کاربرد گازهای سمّی مورد نظر را در
این شهر 800 هزار نفری به عنوان یک آزمایشگاه روی زندگی جانداران و محیط زیست
آزمایش کنند؟!

آری! اینان هستند که به مصداق «کافر همه را به کیش خود پندارد»، امثال انفجار
راه آهن و ربودن هواپیمای کویتی را به جمهوری اسلامی نسبت می دهند؟!

و مسخره است که اینان بر سر سفرۀ چپاول و غارت جهان سوم و خونهای مکیده شدۀ
ملّتهای مظلوم، از حقوق بشر و گرسنگان آفریقا داد سخن می دهند و با نام «دفاع از
حقوق بشر»، بشریّت را لگدکوب کرده و با نام «مبارزه با فقر» به مبارزه با فقرا و
نابودی آنان کمر بسته اند، و اکنون نمونه این وضع اسف بار را در اتیوپی شاهد هستیم
که تا دیروز نوکران آمریکا و امروز دست نشاندگان شوروی، فلاکت و فقرا را در آن
برای مردم این خطه به ارمغان آورده اند و اکنون بی تفاوت ناظر مرگ روزانه صدها و
هزارها انسان بی گناه در آنجا هستند و و …

و فضیحت بارتر کنفرانسی است که به نام اسلام، اکنون در صنعاء با اعضائی مانند
یوحنا عزیزهای مسیحی و صهونیست و با اهدافی مانند بازگرداندن مصر به این کنفرانس،
تشکیل می شود! تا افکار عمومی ملتهای اسلامی را تحریف و تخدیر کنند!

در چنین شرایطی است که امام؛ این تجسّم راستین اسلام بر اوج قلّۀ امامت و رهبری
مستضعفین بطور ساده و دلنشین و در عین حال قاطع و صریح، سخن می گوید، سخن از کلام
خدا و از فطرت و عمق جان امت اسلام و همه مستضعفین. و در پرتو قرآن که خورشید
هدایت الهی است و شعاع نور آسمانی آن فراتر از همۀ مرزهای جغرافیائی، قومی ونژادی
است، بر افسون همه یاوه سرایان و بوقهای شیطانی، خطّ بطلان می کشد و ضمن روشن تر
کردن افق جنگ تحمیلی و ضرورت ادامۀ آن، تکلیف اساسی امت بزرگ اسلامی، در قبال قدرت
های طاغوتی و مرز نهائی آن را بدینگونه بیان می دارد که: «و قاتلوهم حق
لاتکون فتنه و یکون الدین لله» (انفال- 39)

فتنه یعنی
شرک، «و ان الشرک لظلم عظیم». همانا شرک ظلم بزرگ است؛ ظلمی که ریشه همه ظلم ها
وظلمت ها است و تنها راه از بین بردن تمام جنایات، ظلم ها، استثمارها و حق کشی ها
و و … جنگ با فتنه گران و نظاهای طاغوتی است تا جائی که فتنه نابود و دین خدا در
پهنۀ گیتی، استقرار یافته و در راستای این هدف بزرگ، جنگ تا پیروزی بر فتنه صدامی،
اوّلین گام است.

والسلام                                                                                              
رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

افغانستان

·       
«در افغانستان، حکومت فعلی فشار زیادی به نام کمونیست به مردم وارد می آورد و
به اطلاع ما رسیده که حدود پنجاه هزار نفر از مردم در افغانستان کشته شده اند و
علمای اسلام را در آنجا دستگیر کرده اند. اگر تره کی همچنان به راه خود ادامه دهد،
سرنوشتش، سرنوشت محمدرضا خواهد بود…»        
             22/ 2/ 58    

·       
«در افغانستان، الآن به دخالت شوروی، آدم کشی است، در بسیاری از جاها بدخالت
آمریکا آدم کشی است. غرب حیوان بار می آورد، آن هم نه حیوان آرام؛ یک حیوان وحشی، آدمکش
و آدمخوار…»                                      21/ 3/ 58

·       
«من بار دیگر
اشغال سبعانه افغانستان را توّسط چپاولگران و اشغالگران شرق متجاوز محکوم می نمایم
و امیدوارم هرچه زودتر مردم مسلمانان و اصیل افغانستان به پیروزی و استقلال حقیقی
برسند و از دست این به اصطلاح طرفداران طبقه کارگر نجات پیدا کنند»                                                                          
1/ 1/ 59

·       
«من آن روزی که
سفیر شوروی آمد پیش من گفت که دولت افغانستان خواسته است که شوروی، نظامی به آنجا
بفرستد! به او گفتم: این اشتباهی است که شوروی می کند. البته دولت شوروی می تواند
افغانستان را قبضه کند ولی نمی تواند در آنجا مستقر شود. اگر شما خیال کردید
بتوانید افغانستان را بگیرد و آن را آرام کنید، این خیالی باطل است. ملت افغانستان
مسلم است؛ ایستاده اند در مقابل حکومت افغانستان شما هم اگر بروید و هر قدرت دیگری
هم برود آنجا را می گیرد اما نمی تواند آنجا را آرام کند و بالاخره شکست می
خورد…»      11/ 1/ 59

·       
«… افغانستان
که دولتش با شوروی موافق است، حزبهای کمونیستی و چپ گرا با او موافق است. یک عده
ملّت که اسلحه های مدرن نداشته وندارند؛ آنها اسلحه های خود شوروی را گرفتند و
سربازها و صاحب منصب های خود شوروی را با اسلحه های خودشان کشتند. الآن هم آنها
مشغول هستند و شوروی هر روز سلاح های مدرن می فروشد، سرباز می فرستد، لکن نتوانسته
تا حالا ملت شجاع افغانستان را خاضع کند.»                                                             15/ 3/
59

·       
«این قدرت بزرگ
شیطانی شوروی که با تمام قوا افغانستان را می خواهد خفه کند، نتوانسته است. ملت
اگر چیزی را بخواهد، نمی شود تحمیلش کرد. باید ملت را بیدار کرد تا بخواهد.»                                                         18/ 5/ 59

·       
اگر از افغانستان اطلاع ندارید، علمای افغانستان و بسیاری از محترمین
افغانستان اینجا هستند، از آنها سؤال کنید که به افغانستان چه می گذرد؟ ای مسلمین!
به داد اسلام برسید، ابر قدرت ها با اسلام مخالفند؛ ابر قدرت ها اسلام را نمی
خواهد باشد.                                                                          21/ 11/ 60

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(افغانستان)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(بدترین دشمنان دین)

درسهایی از نهج البلاغه(مظاهرآفرینش)                 آیت الله العظمی منتظری

حقوق والدین در سخنان معصومین

نقش فلسفه در تفکر اسلامی                                آیت الله جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                آیت الله حسین
نوری

سعادت و شقاوت جامعه                                    آیت الله محمدی گیلانی

بشارتهای انبیاء به ظهور رسول خدا(ص)               حجة الاسلام و المسلمین رسولی
محلاتی

کودتای نافرجام نوژه                                       حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری
شهری

جنگ جنگ تا پیروزی                                    حجة الاسلام
انصاری کرمانی

ایران را بصورت مدرسه در آوریم                      حجة الاسلام محسن قرائتی

پاسداران بزرگ اسلام                                     سید محمد جواد مهری

پرسشها و پاسخها(انقلاب و انتظار فرج)

چگونه با بی حجابی برخورد کنیم؟

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

امام

ما باید با دولتها و ملتها رابطه
برقرار کنیم، اما نمی خواهیم روابطمان با آنها مثل زمان شاه باشد؛ ما نه ظلم می
کنیم و نه زیر بار ظلم می رویم.

تا وقتی عنایت خداوند محفوظ باشد،
هیچ قدرتی نمی تواند به این ملت آسیب برساند.

7/8/63

فرانسه که مدّعی منشاء تمدن بشری
است، امروز پناهگاه افراد فاسد و تروریست و جنایتکار شده است.

اسلام هم اینطور نیست که طبقاتی باشد
و بخواهد یک طبقه را حاکم کند و طبقه ای را محکوم.

تمام گرفتاری ما و عدم پیشرفت
کشورهای اسلامی برای همین وابستگی ها به خارج بوده است.

9/8/63

آیت الله العظمی منتظری

خدمت به مردم و اسلام، از رفتن به حج
مستحبی و یا زیارت شام ثوابش بیشتر است.

26/7/63

تبعیض های بجا مانده از رژیم گذشته
باید از بین برود و افراد ذیحق بر اساس ضوابط به حق خود برسند.

29/7/63

اگر بخواهیم ملت و کشور رشد کند،
راهی جز اجازه تذکر دادن و انتقاد کردن نداریم.

9/8/63

اگر در دراز مدّت ما از نظر علم و
تکنیک و صنعت و تولید، محتاج به دیگران باشیم نه ادعای استقلال واقعی مفهوم دارد و
نه شعارهای مرگ بر آمریکا.

13/8/63

آیت الله العظمی منتظری: برای رسیدن
به استقلال و خود کفائی، راهی جز توجه جدّی و عملی به مسئله کشاورزی و احیای اراضی
موات و دادن امکانات کافی به روستائیان تولید کننده نداریم و این معنی با انتخاب
کشاورزان نمونه و دادن جایزه و اینگونه کارهای تبلیغی حل نمی شود.

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

توپخانه قدرتمند قواي
اسلام سه انبار بزرگ مهمات دشمن بعثي را در دو جبهه غرب و جنوب به آتش کشيد.

23/7/63

رزمنده 12 ساله،
مخفيانه خود را با آمبولانس به جبهه رساند و با ميله آهني 2 کماندوي عراقي را اسير
کرد!

24/7/63

جنايتکاران بعثي عراق
يک روستاي مرزي ايلام را گلوله باران کردند.

25/7/63

با مقابله شديد
رزمندگان اسلام حمله نيروهاي عراق در شمال غربي خرمشهر به شدت سرکوب شد.

26/7/63

ارتفاعات حساس مرزي
ميمک (فيصل، گريني، جاده تنگ بينا- تنگ بيجار) و بخش وسيعي از دشت هلاله به دست
رزمندگان اسلام افتاد. شمار تلفات عراق در ارتفاعات ميمک به 1500 تن رسيد در اين
عمليات همچنين سه فروند هواپيماي جنگي دشمن سرنگون شد.

تاکنون بيش از 140
هزار واحد مسکوني و تجاري توسط جنايتکاران بعثي در مناطق کشورمان ويران شده است.

28/7/63

2500 کشته- 180 اسير-
انهدام 3 هواپيما، يک هليکوپتر و 35 دستگاه تانک و نفر بر آخرين آمار خسارت عراق
در نبردهاي ميمک است.

يکصد تن از اسراي
ايراني غير نظامي و معلول وارد تهران شدند.

29/7/63

نيروهاي عراق با شکست
در 10 ضد حمله تا انتهاي دشت هلاله عقب نشستند. صدام فرماندهان گردان هاي عراقي
ميمک را تهديد به مرگ کرد.

30/7/63

تجاوز 7 فروند
هواپيماهاي متجاوز عراق به حريم فضايي مناطق مرزي ايلام دفع شد.

2/8/63

وزارت خارجه خواستار
رسيدگي سريع دبير کل سازمان ملل درباره 10 هزار مفقودالاثر ايراني در عراق شد.

ايران نسبت به ايجاد
جو تبليغاتي درباره حادثه اردوگاه اسراي عراقي شديداً به صليب سرخ جهاني اعتراض
کرد.

6/8/63

با تحصن در مقابل
دفتر صليب سرخ جهاني در تهران، صدها تن از خانواده هاي اسرا و مفقودين جنگ خواستار
مشخص شدن از خانواده هاي اسرا و مفقودين جنگ خواستار مشخص شدن سرنوشت فرزندان خود
در عراق شدند.

8/8/63

انقلاب و جهان

يک کارگر آلماني
مبلغي مارک آلماني و همچنين يک خواهر مسلمان اهل ترکيه مقدار 80 گرم طلا جهت کمک
به جبهه هاي نبر حق عليه باطل تقديم رئيس جمهوري کشورمان کردند.

24/7/63

بمب افکن هاي شوروي
اهالي يک روستاي افغانستان را به خاک و خون کشيدند.

25/7/63

دانشجويان مسلمان
عراقي در لندن طي تظاهراتي، حمايت خود را از اخراج رژيم صهيونيستي از سازمان ملل
اعلام کردند.

26/7/63

جنبش متحد اسلامي با
هدف برقراري جمهوري اسلامي در بنگلادش تأسيس شد.

روزنامه ديلي تلگراف:
کشورهايي که به رژيم عراق کمک کرده اند، اکنون بايد شاهد سقوط صدام باشند.

30/7/63

ريگان: شاه سابق
ايران طبق دستور ما عمل مي کرد و سقوط وي نقطه تاريکي در پرونده آمريکا است.

1/8/63

دولت کويت گروهي از
طلاب مدارس علوم ديني اين کشور را بازداشت کرد.

2/8/63

سازمان کنفرانس
اسلامي! براي پايان دادن به جنگ و جلوگيري از سقوط صدام به طور اضطراري تشکيل جلسه
داد.

انقلابيون مسلمان
عراقي، رئيس سازمان امنيت رژيم صدام در شهر اربيل را به شدت زخمي کردند.

سه کشتي جنگي انگليس
در بحرين لنگر انداختند.

5/8/63

هواپيماهاي رژيم
افغانستان، يک روستاي مرزي پاکستان را بمباران کردند.

سفير آمريکا در کويت:
آمريکا مستشاران نظامي خود را در چند کشور خليج فارس مستقر کرده است.

8/8/63

توسط انقلابيون
مسلمان عراقي، يک کاميون حامل مهمات دشمن در سليمانيه منفجر شد.

جرج بوش: گسترش حرکات
اسلامي بزرگترين تهديد براي آمريکا در خاورميانه است.

10/8/63

بدنبال چند سفر به
بغداد، عرفات براي نجات صدام يک طرح جديد ارائه کرد.

رئيس جمهور شوروي
خواستار دور نگهداشتن جوانان اين کشور از مذهب شد.

16/8/63

يکي از رهبران برجسته
سياسي مذهبي پاکستان بخاطر افشاي سياستهاي عربستان در پاکستان دستگير شد.

16/8/63

رژيم عراق، 44 تن از
نظاميان مسلمان و زندانيان سياسي اين کشور را تير باران کرد.

شبکه تلويزيوني ان-
بي- سي آمريکا: نيمي از مردم آمريکا به سيستم سياسي فعلي اين کشور اعتقاد ندارند.

اخبار داخلي

آموزش خلباني جنگنده
هاي اف- 14 براي اولين بار در ايران با موفقيت پايان يافت.

19/7/63

کنفرانس صنعت برق با
شرکت 800 کارشناس از 33کشور در تهران آغاز به کار کرد.

3 معدن مواد اوليه
چيني و کاشي سازي در يزد مورد بهره برداري قرار گرفت.

30/7/63

دانشگاه علوم اسلامي
رضوي مشهد با امکانات پذيرش 2000 دانشجو، فعاليت خود را آغاز کرد.

1/8/63

حجت الاسلام خامنه اي:
تا زمانيکه سياست آمريکا ضربه زدن به جمهوري اسلامي ايران است ما حق خود مي دانيم
که در هر جاي دنيا ضربه خود را بر آمريکا وارد کنيم.

12/8/63

عمليات ساختماني
راکتور اتمي آزمايشي در اصفهان آغاز شد.

15/8/63

اخبار جهان

محل تجمع سران دولت
انگليس توسط ارتش جمهوري خواه ايرلند منفجر شد.

آمريکا با اعطاي يک
اعتبار 633 ميليون دلاري به رژيم بعثي صهيونيستي عراق موافقت کرد.

21/7/63

مشاور ريگان: قرائن
نشان مي دهد که حملات انتحاري عليه آمريکا همچنان ادامه خواهد داشت.

رژيم عراق، خروج
کارکنان شرکت هاي خارجي را از عراق ممنوع اعلام کرد.

3/8/63

به هنگام ديدار وزير
دفاع عربستان از برزيل، يک سپهبد دولت عربستان در برزيل ناپديد شد.

22/7/63

به منظور تعقيب چريک
هاي کرد و با توافق رژيم عراق، سربازان ترکيه وارد خاک عراق شدند.

به دنبال تصفيه خونين
در حزب بعث، وزير مشاور و معاون وزارت خارجه عراق به دستور صدام تيرباران شدند.

26/7/63

هواپيماهاي ناشناس يک
کشتي پانامائي را در خليج فارس مورد حمله قرار دادند.

نيروهاي ترکيه تا عمق
30 کيلومتري وارد خاک عراق شدند.

28/7/63

در حمله ارتش
آزاديبخش سودان به يک پادگان نظامي، 8 سرباز سوداني کشته و يک هواپيما منهدم شد.

30/7/63

آمريکا 110 هزار تن
گندم در اختيار عراق قرار داد.

وزير بازرگاني فرانسه
از شرکت هاي ساختماني فرانسوي در عراق خواست کار خود را متوقف کنند.

عليرغم برقراري روابط
ميان رژيم هاي اردن و مصر، عربستان 359 ميليارد دلار به رژيم اردن کمک کرد.

2/8/63

سرويس اطلاعاتي
آمريکا در بغداد فعاليت خود را از سر گرفت.

سرمايه داران عرب، 7
ميليارد دلار از بانک هاي کشورهاي خليج فارس خارج کردند.

انفجارهاي پي در پي
در چند شهر پاکستان، 74 کشته و مجروح بجاي گذاشت.

6/8/63

کاخ سفيد اعلام کرد:
حملات نظامي، سياست اصلي آمريکا است.

7/8/63

صبح امروز، با شليک 8
گلوله توسط 3 مهاجم اينديرا گاندي ترور شد.

9/8/63

ارتش هند در 21 شهر
بزرگ اين کشور مقررات منع عبور و مرور برقرار کرد.

12/8/63

حافظ اسد درخواست
ملاقات با ريچارد مورفي معاون وزير خارجه آمريکا را رد کرد.

14/8/63

هواپيماي مسافري
عربستان در مسير جده رياض ربوده شد و در تهران به زمين نشست هواپيما ربايان از سوي
مأمورين امنيتي جمهوري اسلامي ايران دستگير شدند.

اعضاي کابينه دولت
شيلي استعفا کردند.

15/8/63

پينوشه در سرتاسر
شيلي حکومت نظامي اعلام کرد.

پاکستان براي همکاري
هاي اقتصادي با عراق اعلام آمادگي کرد.

16/8/63

اختراع و اکتشاف

توسط کارشناسان و
متخصصان کشورمان، يک حلقه چاه در عمق 1161 متري آب هاي خليج فارس به نفت رسيد.

24/7/63

دستگاه آبرساني با
فشار زياد و آبدهي متغير- تمام اتوماتيک- ساخته شد.

25/7/63

توسط يک پزشک ايراني،
دستگاه راکتور نگهداري اثورت قلب ساخته شد.

7/8/63

توليد لوله مانيسمان
در کارخانه لوله سازي اهواز صد در صد افزايش يافت.

8/8/63

خدمات و عمران

توسط ستاد بازسازي و
نوسازي استان کرمان 816 واحد مسکوني در بستان بازسازي و احداث شد.

توسط بنياد مسکن
انقلاب اسلامي خراسان 2732 واحد مسکوني در روستاهاي زلزله زده جنوب خراسان آماده
بهره برداري شد.

23/7/63

براي اولين بار در
تاريخ ميزان پالايش نفت پالايشگاه هاي ايران به 765 هزار بشکه در روز رسيد.
24/7/63

287 هکتار زمين به
طور دائمي به کشاورزان مازندران واگذار شد.

25/7/63

400 هکتار زمين از
اراضي باير اليگودرز آماده کشت شد.

29/7/63

بيش از 13 هزار
دستگاه ماشين آلات و ادوات کشاورزي در مازندران توزيع شد.

30/7/63

دستگاه پرس هيدروليک
100 تني در گرمسار ساخته شد.

2/8/63

براي نخستين بار در
ايران، ساخت 5 دستگاه تانک تحويل سوخت به هواپيما با موفقيت پايان يافت.

3/8/63

عمليات بازسازي و
نوسازي 330 واحد مسکوني در شهر بانه به پايان رسيد.

6/8/63

خط توليد عصاره
نوشابه در شرکت زمزم افتتاح شد.

در پي ساخت کوره 60
تني کارخانه شيشه و گاز، ظروف شيشه اي نشکن در ايران ساخته مي شود.

7/8/63

بيش از 3000 هکتار از
اراضي دشت شمال گلپايگان احياء و آماده کشت شد.

به منظور سهولت در
امر نشاي برنج، مبتکر ايراني موفق به ساخت ماشين دستي نشاکاري شد.

8/8/63

با بهره برداري از
طرح هاي احداث آب بندان، آب بتوني و مهار آب هاي هرز، 302 هزار هکتار از اراضي
قائم شهر، گنبد، و نيشابور به زير کشت رفت.

9/8/63

240 هکتار از اراضي
طارم زنجان زير کشت رفت.

15/8/63

526 ميليون و 627
هزار ريال وام کشاورزي به کشاورزان باختران پرداخت شد.

16/8/63

ضد انقلاب

ملايوسف فتاحي، امام
جماعت و مدرس روستاي «گرگول» پيرانشهر به دست عناصر ضد انقلاب به شهادت رسيد.

26/7/63

اعضاي يک باند بزرگ
اسلحه در باختران دستگير شدند. از اعضاي اين باند 8 قبضه انواع اسلحه، هزاران تير
فشنگ و يک قبضه آر پي جي هفت کشف شد.

28/7/63

در جاسازي يک اتومبيل
در کرمان، 10 کيلو و 300 گرم هروئين کشف شد.

2/8/63

4000 قاچاقچي آمادگي
خود را جهت تسليم به مقامات قضايي اعلام کردند.

5/8/63

چند باند بزرگ بين
المللي قاچاق مواد مخدر در کرمان متلاشي شد.

7/8/63

با تلاش مأمورين
مبارزه با مواد مخدر شهرباني، يک شبکه بزرگ توزيع مواد مخدر، کشف و متلاشي شد.

16/8/63

*****************************************

حوادث و مناسبتهای
مهم

آذرماه امسال

اول آذر: بیست وهشتم
صفر ـ وفات پیامبر اکرم «ص» (10 هـ . ق)

سوم آذر: سی ام صفر ـ
شهادت امام رضا «ع» (203 هـ . ق)

چهارم آذر: شکست
کنفرانس فاس و طرح فهد در مراکش (1360)

پنجم آذر: شهادت
میرزا رضا کرمانی. (1314 ق )

تشکیل بسیج مستضعفین
(1358)

هشتم آذر: آزاد سازی
بستان (1360)

دهم آذر: شهادت
روحانی مبارز، آیت الله سید حسن مدرّس (1316)

یازدهم آذر: هشتم
ربیع الأول ـ شهادت امام حسن عسکری«ع» (260 ق)

شهادت میرزا کوچک خان
جنگلی (1300)

همه پرسی قانون اساسی
جمهوری اسلامی ایران (1358)

پانزدهم آذر: آغاز
هفته وحدت.

بیستم آذر: هفدهم
ربیع الاول ـ ولادت پیامبر اکرم «ص» و ولادت امام صادق «ع»

شهادت سومین شهید
محراب، آیت الله دستغیب بدست منافقین کوردل (1360)

بیست و سوم آذر:
اشغال بلندیهای جولان توسط رژیم اشغالگر قدس (1981 م)

بیست و چهارم آذر:
صدور فرمان 8 ماده ای امام امت (1361)

بیست و هفتم آذر:
شهادت حجت الاسلام دکتر مفتح ودو پاسدارش (1358)

روز وحدت دانشجو و روحانی

 

 

/

پاسخ به نامه ها

تذّکر

1ـ آنان که خواهان
پاسخ خصوصی هستند، اگر آدرس و نام کامل خود را ذکر نکنند، پاسخ داده نخواهد شد.

2ـ لطفاً در مورد
مشکلات و سؤالهای خصوصی، یا آدرس خود و یا در صورت نتوانستن، آدرس یکی از دوستان
را بنویسید تا اینکه وقت دیگر برادران و خواهران با مسائل شخصی گرفته نشود، وانگهی
در پاسخ خصوصی دست ما باز است و بیشتر می توانیم توضیح دهیم.

3ـ قبل از نوشتن
نامه، به بخش پاسخ به نامه های شماره های گذشته مراجعه کنید و در صورت نیافتن
جواب، اقدام به نوشتن نامه کنید، زیرا از دادن پاسخ به سؤالهائی که مکرّر در مجله
پاسخ داده شده، معذوریم.

4ـ برنامه ارسال کتاب
به هیچ وجه نداریم، لطفاً درخواست نفرمائید.

5ـ از تحقیق و
کنجکاوی در مورد شخصیّت ها بپرهیزید زیرا گذشته از اینکه این کار درستی نیست و
شرعیّت ندارد، ما نیز پاسخ نخواهیم داد.

6ـ برخی از برادران و
خواهران، سؤالهائی می کنند که نیاز به خواندن چندین کتاب دارد. خواهش ما این است
که این عزیزان بجای بسنده کردن به جواب های مختصر ـ که امکان آن هم نیست ـ کتاب
بخوانند ولااقل خود مجلّه را با دقت مطالعه کنند و در مواردی که ابهامی برای آنان
پیش آمد، اقدام به سؤال نمایند.

پاسخ به نامه ها

ورامین ـ برادر، ب ـ
د ـ ا

1ـ با کمال تواضع از
مادرتان عذرخواهی کنید تا از شما راضی شود که نارضایتی او پی آمدهای ناخوش آیندی
در دنیا و آخرت دارد.

2ـ از آن عمل توبه
کنید چیز دیگری بر شما نیست مطمئن باشید ازدواج تنها راه حل ترک این عادت است.

اهواز ـ برادر محمد
شیرگله بانی

1ـ ازدواج با دختر
باکره بدون اذن پدر یا جدّ پدری جایز نیست.

2ـ آن عمل حرام نیست
ولی کراهت شدید دارد ومضرّ است.

رشت، برادر حسن
بردبار

1ـ نگاه کردن زن به
عکس مرد نامحرم اگر از روی شهوت نباشد اشکال ندارد.

2ـ فتوای حضرت امام
در مورد نگاه کردن به دست وصورت در شماره های 10 و 18 مجله چاپ شده است مراجعه
کنید.

3ـ آن گونه اشخاص
گرچه پلیدند ولی نجس نیستند.

قصرشیرین ـ برادر، د
ـ ز ـ ی ـ م

شک وتردید شما بی
مورد است. معامله را بهم نزنید. اگر پاسخ مفصل خواستید آدرس ونام کامل با ذکر
مجدّد سؤال بفرستید تا پاسخ خصوصی داده شود.

سرپل ذهاب ـ برادر
سرباز، ف ـ صبا

اما اینکه می گوئیم
ازدواج کنید برای راه حل صحیح وطبیعی وعملی و شرعی است، خداوند هم همین را فرموده
است. و اما اینکه می گوئیم: اگر ممکن نیست، مقاومت کنید؛ این را نیز خداوند در
قرآن فرموده است «ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحاً حتی یغنیهم الله من فضله» و باید
عفیف و خودنگهدار باشند آنانکه دسترسی به ازدواج ندارند تا خداوند آنان را از فضل
خود بی نیاز کند. به نظر ما مشکلاتی که در راه ازدواج است، می توان با سعی وکوشش
برطرف ساخت.

اصفهان ـ برادر، ن ـ
م ـ ج

ما نیز همۀ ان مشکلات
را درک می کنیم ولی به نظر ما بهترین راه حل ازدواج دائم است. باید سعی کرد و
مشکلات را برطرف نمود تا ازدواج برای جوانان میسّر شود وما اگر باز هم مقاله ای
بنویسیم در این مورد خواهد بود نه ازدواج موقّت.

سیرجان ـ برادر
عبدالرضا حکیمی

1ـ هر چیز نجسی که با
آب کر شسته شود، آبی که از آن جدا می شود پاک است وهرچیز نجسی که با آب قلیل شسته
شود، آبی که از آن جدا می شود نجس است.

2ـ به آن نحو غسل
کردن صحیح است ودست مالیدن لازم ندارد.

3ـ کراهت دارد یعنی
جایز است ولی بهتر است ترک شود.

4ـ از بین بردن موهای
زائد بدن مستحب است.

سمیرم ـ برادر، س ـ س
ـ آ ـ ی

1ـ از نظر شرعی شما
در ازدواج مجدّد آزادید و رضایت همسرتان هیچ دخالتی ندارد.

2ـ تا از آن شخص ضرری
به دین و دنیای شما نرسیده است با فرض اینکه رحم شما است قطع رابطه نکنید و سعی
کنید با اخلاق خوب و ملایمت او را هدایت کنید.

3ـ شما در اختیار هر
شغلی با رعایت شئون شرعی وقانونی آزادید.

قم ـ برادر مرتضی
حسینی

آری! چنین روایتی ـ
متأسفانه نقل شده و حتی در مقدمه صحیفه سجادیه نیز ذکر شده ولی سند آن در نهایت
ضعف است: ابوالمفضل شیبانی که مورد اعتماد نیست، عبدالله بن عمر زیات وعمیر بن
متوکل ثقفی ومتوکل بن هارون که راوی حدیث است، همه از نظر علم رجال مجهولند؛
بنابراین روایت؛ بهیچ وجه مورد اعتنا نیست و به احتمال قوی، ساخته دست جیره خواران
دستگاه خلافت بنی عباس است که با این روایات می خواستند نهضت علویین را سرکوب
کنند.

قم ـ برادر، م ـ ج ـ
ز

1ـ آب پاشیدن بر قبر
مستحب است.

2ـ قرآن خواندن برای
اموات ثواب دارد.

3ـ جمع کردن حقوق
برای هر منظور باشد، اگر سال گذشت مستوجب خمس است. برای تأمین زندگی آینده می
توانید لوازم زندگی را بخرید و نگهدارید.

4ـ آن عمل مکروه است
ومضر ولی گناه نیست.

5ـ آن آب نجس نیست.

دهلران ـ برادر
غلامعلی شفیعی

همان گونه که قبلاً
تذکر دادیم، در شرع اسلام نمازی به عنوان نماز وحدت وجود ندارد. آن چه هست نماز
جماعت است که باید با همۀ شرایط آن از جمله عدالت امام برگزار شود واگر کسی نماز
را به این عنوان یعنی به قصد نماز وحدت بخواند، نمازش باطل است.

برادر، م ـ ت

1ـ آن حالت که در
نماز احساس می کنید، ناشی از وسوسه شیطان است، به آن اعتنا نکنید. این مطلب صریحاً
در روایات آمده است.

2ـ آن فامیل ها
جاهلند با آنها قطع رابطه نکنید بلکه سعی کنید آنها را هدایت نمائید.

منطقه جنگی ـ برادر،
ب ـ ت مقدّم

1ـ شکایت خود را به
مسئولین مربوطه بفرستید.

2ـ کفار قریش با کشتن
بعضی از هم پیمانان رسول اکرم «ص» پیمان حدیبیه را قبل از پایان آن شکستند.

آستانه اشرفیه ـ
خواهر، لیلا ـ م

1ـ در رابطه با سؤال
اول شما در  مجله های گذشته توضیح داده
شده، مراجعه کنید.

2ـ اگر انسان پس از
نماز متوجه شود که در حال نماز بدن یا لباسش نجس بوده ودر حال نماز متوجه نبوده،
نمازش صحیح است و اما در مورد سؤال شما که خون بریدگی دست است حتی اگر در نماز هم
متوجه شود، نمازش صحیح است.

3ـ اگر هنگام سجده،
چادر مقداری از پیشانی را گرفت ومانع رسیدن به مهر شد، اشکالی ندارد زیرا همان
مقدار باقیمانده از پیشانی برای سجده کافی است و اگر همه پیشانی را گرفت، چادر را
به آرامی از زیر پیشانی بیرون بکشید تا مقداری از پیشانی به محل سجده برسد.

4ـ امام زمان «عج»
تنها برای جامعه ما نمی آید. وما هر چه سعی کنیم، ممکن است بتوانیم حداکثر عدل
اسلامی را آن هم به صورت ظاهر و با احکام ظاهری در این جامعه پیاده کنیم، آن هم
هنوز راه درازی در پیش داریم تا این آرمان محقق شود ولی امام زمان «عج» عدل فراگیر
اسلامی را آن هم با احکام واقعی الهی که هیچ شبهه واشکالی در آن نیست، در تمام
جهان مستقر خواهد فرمود.

تهران ـ خواهر، ن ـ ص

1ـ حسدی که در دل است
وانسان آن را بر دست و زبان بروز نداده است، امری است طبیعی و اشکال ندارد.

2ـ بسیار کار خوبی
کردید که آن روابط نامشروع را بهم زدید، پس از ازدواج ناراحتی شما برطرف می گردد.

3ـ لازم نیست حرف کسی
را باور کنید.

4ـ نگاه شهوت آلود و
در مواقع خوف وقوع در حرام، جایز نیست. از آن نگاه ها بپرهیزید؛ انسان در انگیزه
کارها خودش را گول می زند.

5ـ نیّت خود را خالص
کنید ودر هر جا که خواستید نماز شب و دعای کمیل بخوانید در عین حال سعی نمائید کسی
شما را نبیند.

6ـ آداب و مستحبات
نماز را ملاحظه کنید، حضور قلب خواهید یافت ان شاء الله.

بروجرد ـ برادر
یدالله گوهری

1ـ دروغ در موردی که
جان انسان در خطر است نه تنها جایز بلکه واجب است.

2ـ بحث از غیبت و
موارد جایز بودن آن طولانی است، به کتابهائی که در این زمینه نوشته شده مراجعه
کنید.

3ـ در موقعی که جبهه
نیازمند به افراد باشد، رفتن به جبهه بر هر کاری مقدّم است.

قزوین ـ برادر، ف ـ ن
ـ ز ـ ی

پاسخ نامه شما به
تفصیل در مجله ممکن نیست. اگر آدرس بدهید پاسخ خصوصی داده می شود. مشکل شما راه حل
دارد نگران نباشید. در نامه ای دیگر جزئیات مسأله را روشن تر ومفصّل تر بنویسید.

تهران ـ برادر (قل ـ
غل)

1ـ آن ازدواج در
صورتی که آن عمل مورد شک است، اشکال ندارد.

2ـ از آن گناه توبه
کنید، خدا می بخشد ان شاء الله.

3ـ مطلبی که در مورد
عقیم بودن مرد نوشته اید قطعاً صحیح نیست.

4ـ پول و جنس آن دو فروشنده
را باید به آنها برگردانید واگر از یافتن آنها مأیوسید باید از طرف آنها به فقیری
صدقه بدهید.

سبزوار ـ برادر، م ـ
ح ـ س

1ـ همه آن نمازها
وروزه ها را باید قضا کند ولی کفّاره ندارد.

2ـ اگر احتمال می دهد
که آن خوراک از مال حلال او  باشد، خوردنش
جایز است.

3ـ اگر توبه کند
بخشیده می شود.

4ـ نباید انسان کاری
کند که موجب ناراحتی والدین شود واگر نمی دانسته وچنین کاری کرده، اکنون سعی کند
آنها را راضی نماید ودر نصیحت کردن آنها و منع از غیبت و مانند آن کاملاً جانب ادب
را رعایت کند ونصیحت او به گونه ای باشد که آنها بدون احساس تحقیر و ناراحتی،
مرتکب نشوند.

5ـ آن حالت، ریا نیست
واین گونه شک و وسواس ها از القاءات شیطان است.

6ـ با خودداری از آن
عمل، ضررهای آن برطرف می شود واگر نشد علاج آن به دست پزشک است.

تنکابن ـ خواهر، ش ـ
ع

آن مرد باید دیه پدر
شما را بدهد که خیلی از آن مبلغ بیشتر است واگر دیه را داد در حکم سایر اموال پدر
می باشد که پس از خارج ساختن دَین و وصایای او، به ترتیب ارث تقسیم می شود ولی اگر
شما همگی دیه را بخشیده اید (در صورتی که در میان شما صغیر نباشد) واو آن پول را
به عنوان هدیه به شما داده است، میان خود بالسّویه تقسیم کنید واگر در میان شما
صغیر هست، باید سهم او را از دیه بپردازد وکسی نمی تواند حق او را ببخشد.

همدان ـ خواهر فاطمه
ـ پ

آن حالتی که ملاحظه
می کنید جنایت نیست وغسل نمی خواهد. اگر توضیح بیشتر خواستید آدرس بدهید تا جواب
خصوصی داده شود. ضمناً در مورد ازدواج سختگیری نکنید و منتظر اصلح نباشید بلکه به
فرد صالح قانع شوید که تأخیر بیش از اندازه به ضرر دنیا و آخرت شما است.

اصفهان ـ برادر رسول
ـ م

در رابطه با وسواس
فتوای امام را در مجله 21 بخوانید. غسل را به همان نحومعمول که انجام بدهید کافی
است. شما نباید به شک خود اعتنا کنید. طبق روایات، مستحب است برای غسل، بیش از سه
لیترآب مصرف نشود ورسول اکرم «ص» فرمود: کسی که بیش از این آب بریزد، به سنت من
عمل نکرده است.

آمل ـ برادر محمد
آملی

1ـ بهتر است تحصیلات
خود را تمام کنید وسپس طلبه شوید ولی اگر تمایلی به تحصیل درسهای جدید ندارید طلبه
شدن اشکال ندارد.

2ـ پدر ومادر بدون
رضایت شما نمی توانند نامزد برای شما تعیین کنند. بروید وتحقیق کنید اگر مورد
پسندتان بود ازدواج کنید وگرنه آزادید وهیچ وقت تن به ازدواج اجباری از روی اکراه
ومراعات رسوم وتمایل خانواده ومانند آن ندهید که عواقب وخیمی دارد.

3ـ ازدواج با طلبگی
وتحصیل منافات ندارد.

تهران ـ برادر علی
اصغر زینلی

نظر اخیر حضرت امام
در مورد حجاب بانوان در مجله شماره 10 بخش استفتائات آمده است مراجعه کنید.

آدریان خمینی شهر ـ
برادر، غ ـ ل

آن عمل استمناء است و
گناه وباید توبه کنید.

یاسوج ـ برادر، الف ـ
ب

1ـ آن شخص ضامن آن
پول برای همان شرکت است وباید به حساب آن واریز کند ونمی تواند به جبهه وغیره
بدهد.

2ـ اوراقی که آیات
قرآن واسماء محترمه بر آن هست نباید بسوزانید بلکه باید در دریا یا رودخانه و
مانند آن بیاندازید که بدون اهانت از بین برود.

اهواز ـ برادر عباس ـ
ح

1ـ نگاه کردن به صورت
ودستهای زن نامحرم اگر از روی شهوت و در مورد خوف وقوع در حرام نباشد اشکال ندارد.

2ـ تراشیدن ریش به
احتیاط واجب حرام است. ومعنای احتیاط واجب این است که یا باید مقلّد به آن عمل کند
ویا رجوع به مجتهدی کند که از سایر مجتهدین ـ غیر از مرجع تقلید ـ اعلم است. لازم
به تذکر است که حضرت آیت الله العظمی منتظری نیز، در این مسأله، همین نظر را
دارند. 

اصفهان ـ برادران
اخمد فتاحی وعلی زینلی

کتابهای جرجی زیدان
انحرافی است. او اسلام را در پوشش داستان نویسی تحریف کرده وشخصیتهای مقدس
وبزرگواری همچون امام حسن وامام حسین علیهماالسّلام را با داستانهای دروغین خود
ساخته توهین کرده مطالبی که آن آقایان در مورد کتابهای اوگفته اند صحیح است.

اصفهان ـ برادر، چ ـ
رـ ع

1ـ در مورد ازدواج با
پدر ومادر خود مشورت کنید وبدون موافقت آنها اقدام نکنید که مشکلاتی به بار می
آورد.

2ـ آن مقدار از
نمازها که یقین دارید در حال جنابت خوانده اید باید قضا کنید و آنچه یقین ندارید
لازم نیست.

کاشان ـ برادر، ص ـ ص
ـ م

آن حالت طبیعی است،
نگران نباشید.

بابل ـ برادر، ج ـ م

کیست که گناه نکرده
است؛ اگر بنا باشد خداوند گنهکارانی را که توبه کرده وبه در خانه او روی آورده اند
و در راه او از مال وجان خود می گذرند نپذیرد، پس درهای توبه را برای چه کسانی باز
کرده است؟! البته ما باید همیشه از جهت اعمال خود نگران باشیم ولی رحمت الهی
آنقدرگسترش دارد که شیطان هم به آن امیدوار می شود! توبه کنید و به وظایف دینی خود
عمل نمائید و به رحمت پروردگار اطمینان داشته باشید. گناهان خود را به هیچ کس جز
به او که ستّارالعیوب است نگوئید. موفق باشید.

خراسان ـ برادر، ن ـ
با ـ با ـ ح ـ ن ـ ی

شما گناه بزرگی مرتکب
شده اید، توبه کنید وبه رحمت خداوند امیدوار باشید. شما با آن زن تا ابد نمی
توانید ازدواج کنید واوبر شما حرام مؤبّد است، می خواهد خودکشی کند یا نکند!

اهواز ـ برادر، الف ـ
م

قضاوت در این مسئله
بطورقطعی برای ما مشکل است زیرا تنها یک نامه نمی تواند خصوصیات آن شخص را به ما معرفی
کند ولی بهر صورت ظاهراً این ازدواج به صلاح شما نیست وهمان سخن وتردید او دلیل
است بر اینکه به طور کلّی از عقاید خود برنگشته، ممکناست فقط از نظر سیاسی، خطّ
مشی آنها را قبول نداشته باشد واین کافی نیست. باز هم این جمله را برای شما وهمه
جوانان تکرار می کنیم: قبل از ازدواج، چشمان خود را خوب باز کنید وپس از آن، دیده
بر هم نهید.

اهوازـ برادر(م ـ ف)

بهتر است صبر کنید
مدّت خدمتتان تمام شود؛ شاید بیشتر ناراحتی همسرتان از این جدائیها باشد اگر باز
هم ناسازگاری کرد آن وقت می توانید او را رها کنید.

تهران ـ خواهر، ف ـ ت

1ـ خیلی به خود فشار
نیاورید ودر حدّ امکان سعی کنید با نصیحت وملاطفت، افراد خانواده را راهنمائی
کنید، اگر آنها نپذیزفتند شما اعصاب خودتان را ناراحت نکنید. خداوند می فرماید:
«لا یضرکم من ضلّ اذا اهتدیتم» اگر شما هدایت شوید، گمراهی دیگران به شما زیانی
نمی رساند.

2ـ آن شایعه در مورد
آن آقا درست نیست.

3ـ مطالبی که در
مکوقع مطالعه بدست می آورید، یادداشت کنید تا در ذهنتان بماند.

4ـ اگر خلاف مقررات
دولت اسلامی نباشد، اشکال ندارد.

5ـ سعی کنید با
خواهرتان آشتی نمائید. تواضع، شما را بزرگ می کند.

باختران ـ برادر، الف
ـ ض

با مسئولین مربوطه در
میان بگذارید.

تهران ـ برادر محمد
بهاری

لوازم آینده زندگی را
اگر طوری است که اگر اکنون نخرید بعداً که مورد احتیاج است در مضیقه قرار می گیرید
می توانید با درآمد در عرض سال بدون پرداخت خمس تهیه کنید وگذشت سال بر آن، موجب
خمس نمی شود.

جبهه جفیرـ برادر، ک
ـ م ـ ی

آری! می توانید با
دختر بزرگتر از خود ازدواج کنید و هیچ اشکالی ندارد. سنّ حضرت خدیجه از رسول اکرم
«ص» 15 سال بیشتر بوده.

تنکابن ـ برادر، ع ـ
ا

1ـ دست دادن به
دخترنامحرمی که به سنّ بلوغ نرسیده، اگوموجب تحریک نشود اشکالی ندارد.

2ـ بهائی نجس است
وباید به هر وسیلۀ ممکن با آنها قطع رابطه کنید مگر اینکه امید هدایت آنها باشد.

3ـ اگر یقین دارند که
حمل اززنا بوده، آن پسر ولدالزنا است وبا توبه پدر ومادر و ازدواج آنها، حلال زاده
نمی شود ولی اگر یقین ندارند و پس از گذشت شش ماه از ازدواج به دنیا آمده، آن پسر
شرعاً فرزند او است.

4ـ آنها گرچه کافرند
ولی تجاوز به مال وجان آنها در سایه حمومت اسلامی جایز نیست.

تهران ـ برادر، ت ـ ح

1ـ بعضی از آن دعاها
روایتش معتبر نیست.

2ـ پاسخ مفصّل این
سؤال در مجله ممکن نیست، آدرس بدهید ولی بهر حال خداوند، با توبۀ واقعی می بخشد گر
چه در ازدواج آن خواهر مشکلاتی پیش می آید، آدرس بدهید  با نامه ای که مطلب را به تفصیل در آن توضیح
داده باشید.

3ـ گناه، بزرگترین
مانع استجابت دعا است. در رابطه با توبه مقاله ای در شماره 29 بود مراجعه کنید.

بجنورد ـ برادر سید
حسین واحدی 

1ـ اکنون چندین سال
است که آن گروه هیچ گونه فعالیتی ندارند.

2ـ باز هم برای
چندمین بار تکرار می کنیم: در اسلام نمازی به نام نماز وحدت نیست و اگر کسی نمازی
را به قصد نماز وحدت بخواند و آن را به شرع مقدس اسلام نسبت دهد کار حرامی مرتکب
شده زیرا این تشریع است وبدعت. باز هم از مسئولین امور تقاضا داریم این اصطلاح را
بکار نبرند که برای بسیاری از مردم موجب توّهم شده وفکر کرده اند نمازی در اسلام
به نام نماز وحدت هست!!

تهران ـ برادر فرهاد
پروین

سؤال شما در مورد
فتوای حضرت امام بود که در شماره 5 مجله درج شده است که در رابطه با جماعت دانش
آموزان فرموده اند:«اگر امام جماعت بالغ و عادل باشد با مراعات اتصال صفوف می
توانید جماعت بخوانید» اتصال صفوف در اینجا قید شده است زیرا اگر بچۀ ممّیز یا
ممّیزی که نماز درست نمی خواند در میان صف باشد و سبب اتصال، غیر از او نباشد،
جماعت صحیح نیست برای اینکه این فاصله است. می گوئید: پس تشکیل جماعت در مدارس
ممکن نیست. پاسخ این است که ممکن است ترتیبی دهید که بچه های بالغ درصفهای پیشین
باشند وبچه های نابالغ در صفهای متأخر، بدین ترتیب اتصال جماعت مراعات می شود.

جبهه جنوب ـ برادر، م
ـ م

چیزی بجز توبه بر شما
نیست ولی توبه واقعی وبا تمام خلوص و خاکساری. خود را به دادگاه معرفی نکنید وبه
هیچ کس، راز خود را نگوئید.

قم برادر، ش ـ ف

1ـ آن مقدار که یقین
دارید نماز و روزه فوت شده باید قضا کنید وبیش از آن لازم نیست وهمچنین در
موردکفّاره.

2ـ وضع خود را با
مسئولین حوزه و شهریّه در میان بگذارید.

شوش دانیال ـ برادر،
رـ ب ـ ک ـ ا

1ـ نوشته اید که شش
ماه بالغ بوده اید و چونمسئله بلوغ را نمی دانستید نماز نخوانده وروزه نگرفته اید،
اکنون بر شما قضای آن نمازها و روزه ها واجب است ولی کفاره روزه ها لازم نیست زیرا
اصلاً توجه نداشتید وفکر می کردید بلوغ فقط پس از 15 سالگی است.

2ـ خجالت عذر نیست
وباید برای جنب شدن غسل کنید؛ تیمم باطل است.

3ـ نگاه کردن به صورت
و دستهای نامحرم اگر بدون شهوت باشد وترس وقوع در حرام نباشد اشکال ندارد ولی در
غیر این دو مورد جایز نیست وفرقی بین فامیل و غیر فامیل نمی باشد.

4ـ در رفتن به جبهه،
اجازه پدر شرط نیست.

5ـ عبادات خود را در
پنهانی انجام دهید تا این خیال پیش نیاید.

جبهه جنوب ـ برادر، م
ـ ب

به پزشک مراجعه کنید.
ومواظب باشید که گرفتار وسواس نشوید، پس با توجه به اینکه استبرا می کنید، تا یقین
نکرده اید که بول خارج شده به احتمال، اعتنا نکنید.

تهران ـ برادر حسین
خواجوی

قم ـ برادر سید ضیا
مرتضوی

مطالبی که در مورد
مقاله «حقوق مستضعفین و احکام اسلام» در شماره 34 نوشته اید بجای خود صحیح است ولی
چون مبنای سؤال بر تصوّر منافات میان احکام اسلام وحقوق مستضعفین بود که در متن
نامه خیلی بر آن تأکید شده بود ونیز چون همین تصوّر، مبنای تشریع بسیاری از احکام
ثانویه امروز شده است، پاسخ صحیح ومناسب را همان دانستیم که از ریشه، این معنی را
نفی کنیم ولذا در اوّل مقاله گفتیم:«احکام واقعی اسلام با حقوق مجرمان و مستضعفان
منافاتی ندارد» وتمام مقاله در اثبات این امر بود. البته مقاله خیلی کوچکتر از آن
است که حق مطلب را ادا کند زیرا باید تک تک احکام اسلام بررسی واثبات مطلب شود ولی
برای سطح عمومی جامعه، از این مفصلّتر مناسب نیست.

ملایر ـ برادر قاسم ـ
الف

اگر آن روایت نبود
نیز آن مطلب روشن بود. واین ناشی از تأثیر دیدن آن عمل در روان کودک است و بدون
شک، هر چه تشخیص کودک بیشتر باشد، بیشتر تحت تأثیر قرار می گیرد.

تهران ـ برادر، ا ـ م
ـ ر

1ـ وضو باید طوری
باشد که عُرف بگویند از بالا به پائین می شوید. یک مقدار آب به بالا رفتن اشکال
ندارد.

2ـ ازاله موهای عانه
مستحب است.

جبهه جنوب ـ برادر
باقر (الف)

گناهی را که مرتکب
شده اید با توبه جبران می شود. سعی کنید با وساطت افراد محترم مانند روحانی محل و
غیره، آن شخص را راضی کنید. البته اگر او از آن قضیه مطلع شود، رضایت خواهد داد.

جبهه جنوب ـ برادر(ح
ـ ک ـ ف ـ ع)

1ـ زن مَهر خود را
طلبکار است وشوهر هر وقت قدرت داشت وزن درخواست کرد، باید بپردازد. صرف کردن آن در
راه او باید با رضایت وی باشد.

2ـ اگر چیز نجس را با
آب قلیل بشوئید، غُساله یعنی آبی که از آن جدا می شود نجس است ولی اگر با آب کر آب
بکشید غُساله اش نجس نیست ودر خصوص آب استنجاء یعنی آبی که در وقت شستن در توالت
ریخته می شود با پنج شرط پاک است؛ تفصیل آن را در مسئله 27 توضیح المسائل بخوانید.

بجنورد ـ خواهر، ق ـ
الف

1ـ آن آب نجس نیست
وغسل ندارد مسئله 346 در مورد شک است واین بدون شک، منی نیست.

2ـ واجب است انسان در
حال اختیار و امکان، اعمال وضوو غسل را خود انجام دهد بدون کمک دیگران. ولی کمک
دیگران به چند صورت است:1ـ کمک در مقدمات بعیدۀ وضووغسل مانند حاضر کردن آب یا گرم
کردن آن ودر اینگونه اعمال بدون شک کمک دیگران جایز است. 2ـ کمک در مقمات قریبه
مانند آب ریختن در مشت او، واینگونه کمک مکروه است. 3ـ آب ریختن برخود اعضای وضو
یا غسل در حالی که مباشر شستن و آب را به همه جا رساندن خود انسان باشد؛ واین گونه
کمک که مورد سؤال شما است، طبق آنچه در عروه آمده است، اگرچه خالی از اشکال نیست
ولی عمل، ظاهراً صحیح است، پس آنچه موجب بطلان است، کمک در خود شستن و آب را به
اعضای غسل و وضو رساندن است. لازم به تذکر است که حضرت امام و سایر علما در این
مسئله بر مطلبی که در عروه هست، حاشیه ندارند و ظاهراً همه موافقند.

آمل ـ کاشی محله ـ
برادر علیرضا غلامپور

آن افراد را نصیحت
کنید.

جبهه جنوب ـ برادر، ج
ـ ق ـ ف

1ـ بر هر سنگ وکلوخ
پاک می توان سجده کرد.

2ـ اگر لباس ملک آن
شخص است، باید از او اجازه گرفت مگر اینکه از آن اعراض کرده باشد واگر ارتش یا
سپاه به او داده است، تصرّف در آن بستگی به نظر مسئولین دارد.

اراک ـ برادر ش ـ ج:

1ـ توبه کنید خداوند
ارحم الراحمین است.

2ـ گمان و احتمال قوی
اثری ندارد. اگر تعیین به دخول دارید ازدواج جایز نیست و هیچ چاره ای ندارد، ولی
اگر «یقین قطعی» نسبت به آن برادر ندارید می توانید ازدواج کنید. وامّا در مورد آن
خواهر دخالت ندارد.

تهران ـ خواهر صدیقه
آهنی

با مکتب توحید ـ قم ـ
تماس بگیرید.

تهران ـ علی اکبر
نبوی

برادر احمد زارع

برادر علیرضا حمیدی

سؤالهای خود را از
دفتر استفتاء امام بپرسید.

اراک ـ برادر، ش ـ خ

اهواز ـ برادر علی
احمدزاده

تهران ـ برادر
حمیدرضا پرنیان گل

قاین ـ برادر سید
محمد شفیعی

طلفاً آدرس ونام کامل
خود را با ذکر مجدّد سؤالها بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.

برادران

تهران ـ دقیق روحی .
جبهه جنوب ـ محمد علی جانقربان . محمد قربانی . اهواز ـ امیر بشین . خورموج ـ
عبدالرسول بهنام . مهربان تبریزـ محمد علی الطافی . فیروز آباد فارس ـ م مرادی .
رشت ـ سید ولی میر باقری . جبهه غرب ـ یدالله سیاوش وهابی . سنندج ـ حشمت الله حاج
ابوالحسنی . خلخال ـ رحمان هرموشی زاده . هفتگل ـ سید محمد میر سالاری . رودسر ـ
رضا یزدانی . کرج ـ ع، صادق.

از نامه ها،
انتقادهای سازنده، پیشنهادهای مفید، مقاله های ارزنده، شعرهای زیبا ومحبتهای بی
شائبه شما عزیزان تشکر فراوان نموده، توفیق هر چه بیشتر شما ودیگر برادران و
خواهران عزیزی که حتی بدون ذکر نام خود، ما را به ادامۀ خدمت تشویق می نمایند، از
خدای بزرگ خواستاریم. امید است باز هم ما را مورد لطف ومحبت خویش قرار دهید.

برادران

قصر شیرین ـ یوسف بیاتی
. تهران ـ محسن قنبری . محمود ملکی . خشکیبیجار ـ مرتضی زاهدی . لامرد فارس ـ
عبدالرضا خضری . تُرکالکی ـ سید جمال مرعشی.

لطفاً به بخش پاسخ به
نامه ها ومقالات مجلّه های گذشته مراجعه فرمائید.

/

انتقاد و پیشنهادها

شعار و آمار

شعار

شعار خوب است و بسیار
خوب بلکه در یک جامعه انقلابی ضروری است؛ اسلام نیز به شعار بسیار اهمیت داده است.
اذان از شعائر اسلام است، اعمال حج و قربانی از شعائر اسلام است، مراسم سوگواری
وعزاداری اهل بیت (ع) بخصوص سید الشهداء(ع) از شعائر مذهبی است و باید همه اینها
مورد احترام واهتمام باشد. خداوند می فرماید:«و من یعظم شعائرالله فانها من تقوی
القلوب» کسی که شعارها و علامتهای فرمانبرداری خدا را احترام کند و بزرگ بشمارد،
قلب اوپرهیزکار است.

شعار یعنی علامت ودر
اصل به رمزهای جنگی و اسم شب گفته می شده وسپس به هر چیزی که رمز و علامت یک قوم
یا ملت یا امت بخصوصی باشد شعار گفته اند.

بهر حال اصل شعار یک
امر لازم و ضروری است، جامعه را متماسک و بهم پیوسته و وحدت را نگهداری می کند،
انقلاب را جوشش و مردم را تحرک می بخشد. ولی باید اولاً بسیار دقیق و حساب شده
انتخاب شود و چنین نباشد که هر کس برای خود شعار انقلاب جعل کند و پخش نماید، این
کار مسئولیت دارد زیرا شعار در میان جامعه نفوذ و رسوخ و پایداری دارد و مطالبی که
بوسیله شعار در جامعه ای جا می افتد به آسانی نمی توان آن را کنار زد.

بنابراین بهمان اندازه
که مفید وحرکت انگیز است خطرناک و حساس است و باید رهبران جامعه مواظب شعارهای
متفرقه باشند که آنچه ناپسند است از همان ابتدا جلویش گرفته شود. و ثانیاً در شعار
باید حد و اندازه ومرز و موقعیت وشرایط مناسب ملاحظه شود؛ اگر بنا باشد همۀ
سخنرانیها وخطبه ها ومصاحبه ها ومقاله ها آکنده از شعار باشد، شنوندگان را خسته
وملول و گویندگان را غافل وبه خواب فرو می برد. گاهی انسان سخنرانی یا مصاحبۀ یک
مسئول را به دقت بررسی می کند می خواهد آن را تحلیل کند ومطلبی بدست بیاورد
سرانجام می بیند بجز شعار و آمار محتوائی ندارد. کسی که می خواهد گزارش کار جلسه
ای یا مسافرتی و مانند آن را به مردم ارائه دهد اگر اکتفا کند به چند شعار تکراری
و بی محتوا یا ذکر آماری ارائه شده از سوی مراکز آمارگیری بدون توجه به واقعیت
ملموس خارجی که مردم با آن سروکار دارند به جرأت می توان گفت سخن او هیچ تأثیری
بجز یک تخدیر موضعی ومقطعی برای خود ودیگران نخواهد داشت و باید شیوع این حالت را
یک بیماری اجتماعی و از نقطه ضعفهای جامعه به شمار آورد.

اصولاً رها کردن
مسائل بنیادی وزیربنائی واهمیت دادن بیش از حد به امور ظاهری و روبنائی چیزی بجز
فرار از مسئولیتهای اساسی ودیده دوختن به پیش پای خویش و سهل انگاری در انجام
وظایف نیست. نام گذاری ها را ملاحظه کنید که چگونه به سرعت در جامعۀ ما پیش می رود
وچقدر به آن اهمیت داده می شود و چه اندازه وقت هیئت دولت برای تنظیم لایحه و وقت
و نیروی مجلس را برای تصویب آن در بعضی موارد به خود اختصاص می دهد. و اکنون پس از
پنج سال و اندی از پیروزی انقلاب هنوز به صورت تصاعدی پیش می رود. تصاعدی زیرا
نامهای تغییر یافته باز هم تغییر می یابند وبخصوص در خیابانهای فرعی که به مناسبت
شهدای محله هر چند وقت تغییر نام داده می شود. بگذریم از مشکلاتی که در مورد راه
یابی و پست پیش می آید و توقعات خانواده ها که بالا می رود و برآورده نمی شود. آیا
برای این تغییرات حد ومرزی نباید گذاشته شود؟! آیا مجلس مشکلات قانونی ادارات،
مسائل اقتصادی کشور وهزاران مسئله مهم را پشت سر گذاشته واکنون نوبت تغییر نام
بندرها و خیابانها وشهرها وخبرگزاریها وسازمانها و و… است؟!

حضرت آیت الله العظمی
منتظری در مورد شعار مکرر تذکر داده اند که اکنون برخی از رهنمودهای ایشان را
یادآور می شویم:

«شعار، لازم است امّا
اگر از حد ضرورت تجاوز کند موجب زیان و دورماندن از اهداف اصلی انقلاب می شود».

«مسئله کشاورزی را
نمی توان با شعار حل کرد».

«ادارۀ کشور به شعار
تنها نیست، بایستی با کار و کوشش و فعالیت باشد».

«باید واقعاً در عمل،
احتیاج خود را از قدرتهای بزرگ قطع کنیم. شعار بدون تلاش مفهوم ندارد».

«دولت و مجلس باید
بیش از شعار و وعده، به عمل و رفع محرومیت وکمبودها بپردازد».

آمارگیری

بدون شک آمارگیری شرط
اساسی برنامه ریزی دولت و پیشرفت برنامه ها است. ارائه آمار نیز در توجیه برنامه
ها برای جامعه مهم و لازم است. ولی تکیه بیش از حد به آمار بدون در نظر گرفتن
واقعیت خارجی، انسان را گول می زند وبه خواب فرو می برد. فراموش نکنیم که بنی صدر
مفلوک نیز فریب همین آمارگیریها و سنجش افکار را خورد وگرنه به این زودی علم
مخالفت برنمی داشت و چهرۀ واقعی وکریه خویش را نشان نمی داد و در نتیجه خطر بزرگی
برای آیندۀ انقلاب بود ولی از آنجا که خداوند دشمنان ما را ابله قرار داده است،
آمارگیران او را بشارت دادند که درصد محبوبیت او به مراتب از امام بیشتر است،
بنابراین وقت نیشتر زدن است و کودتای خزنده به ساعت صفر رسیده است!! و چنان شد که
دیدیم و الحمد لله رب العالمین.

البته در شرایطی که
ضد انقلاب داخلی و خارجی با کمال جدیت تلاش می کند برای تضعیف انقلاب و جمهوری
اسلامی، دستاوردهای انقلاب وکارهای بسیار زیادی که به طور معجزه آسا در جمهوری
اسلامی، تحقق یافته مخفی وانکار نماید؛ این یک وظیفه شرعی است که کارهای انجام شده
را برای جهانیان اعلام نمائیم ولی باید توجه داشت که آمار و ارقام و بیلانها با
کمال دقت ومنزّه از هر گونه اغراق و مبالغه وکم و زیاد ارائه شود و در آمارگیری
تمام جهات ملاحظه گردد، نه اینکه تنها یک جهت را ملاحظه و جهات دیگر را نادیده
بگیرند.

هر ایرانی افتخار می
کند اگر بتواند بجای کالای خارجی از کالای ایرانی استفاده کند ولی ملاحظه می شود
که بسیاری از صنایع نه تنها در حد استاندارد نیست بلکه از حالت سابق خود نیز بدتر
شده است. آیا دلیل آن نبودن رقابت است؟ شاید. آیا دلیل آن عدم نظارت دولت است؟ باز
هم شاید. اگر دولت نمی تواند نظارت داشته باشد پس باید سعی کند که رقابت ایجاد شود
که راه صحیح و طبیعی پیشرفت جامعه بدون شک همین رقابت است. تجربه این را بطور قطع
ثابت کرده وهر که تجربه شده را دوباره تجربه کند، پشیمان خواهد شد.

هر روز در تلویزیون
از پیشرفتهای صنعتی، عمرانی، بازرگانی، کشاورزی، دامپروری، شیلات و غیره برنامه
های جالب وخیره کننده ای ارائه می شود ودر این میان، مسئولین باید ابهاماتی را که
در ذهن مردم بوجود می آید، با توضیحات لازم برطرف سازند:

اگر توزیع به سبک
موجود صحیح است، پس این همه جنس در بازار آزاد، با قیمت چند برابر از کجا می آید؟!

اگر شیلات این همه
پیشرفت کرده، چرا با کمال شرمندگی، باید ماهیهای خارجی ـ که حلال بودن آن هم معلوم
نیست ـ مصرف کنیم؟! پس ماهی های جنوب به آن ارزانی و فراوانی چه شده اند؟

اگر تولید پودر
لباسشوئی به دو برابر مصرف کشور رسیده است، پس کوپن برای چیست؟ چرا به خارج صادر
شود؟!

اگر روغن نباتی آماده
صدور به خارج از کشور است، پس چرا ـ به حدّ کفایت ـ برای مصرف داخلی وجود ندارد؟!

اگر تولید ما به
مراتب بهتر از مشابه خارجی است ـ که این مانند نوار تکراری به دنبال ارائه هر
تولیدی اعلام می شود ـ چرا قطعات یدکی اتومبیل، اگر ساخت ایران باشد یا اصلاً قابل
استفاده نیست یا از کهنۀ پوسیدۀ خارجی هم بدتر است! شاید منظور از مشابه خارجی
جنسهای کُره ای است؟!

و صدها اگرهای
دیگر…

بگذارید با فراوانی
مواد لازم وضروری وارزانیِ آن تورّم کاهش یابد که مهمترین عامل تورّم، عوامل روانی
آن است.

خداوند می
فرماید:«ولا تحسبن الذین یفرحون بما اتوا ویحبّون ان یُحمدوا بما لم یفعلوا فلا
تحسبنهم بمَفازةٍ من العذاب ولهم عذاب الیم» گمان مبر آنانکه به اعمال خود
خوشحالند ودوست دارند که به آنچه انجام نداده اند ستایش شوند، گمان مبر که از عذاب
الهی بدورند، که آنها را عذابی دردناک است.

گرچه مورد آیه ظاهراً
علمای یهود است ولی برای ما نیز یک درس عبرت است. ما نباید به کاری که نکرده ایم
این قدر افتخار کنیم وانتظار ستایش داشته باشیم.

امیرالمؤمنین (ع) در
عهدنامۀ مالک اشتر می فرماید:

«وایاک و المنّ علی
رعیتک باحسانک او التزیّد فیما کان من فعلک او أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فان
المنّ یبطل الاحسان والتزید یذهب بنورالحق و الخلف یوجب المقت عندالله و الناس.
قال الله تعالی: کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون»

ص
444 نهج البلاغه

مبادا به نیکوکاری
خود منت بر رعیت خود بگذاری(وبه رخ آنها بکشی) یا آنچه را انجام داده ای بیشتر
جلوه دهی یا آنان را وعده داده وسپس خلف وعده کنی که منت گذاشتن احسان را باطل می
کند (اثر آن را از بین می برد) و زیاد جلوه دادن نور حق را می پوشاند وخلف وعده
موجب بغض وناخشنودی خدا ومردم است. خداوند متعال می فرماید: این که سخنی را بگوئید
و خلاف آن عمل کنید سخت مستوجب غضب الهی است.

امیرالمؤمنین (ع) در
این قسمت سه تذکر مهم و ارزنده به فرمانروایان می دهد:

1ـ اینکه کارهای خود
را به رخ مردم نکشند وبر آنان منت نگذارند که ما چنین کردیم و چنان. احسانِ
نیکوکاران مخفی نمی ماند ولی منّت گذاشتن، اثر نیکوی آن را باطل می کند.

2ـ اعمال خود را بیش
از آنچه هست جلوه ندهند که دروغ، رونق حق را از بین می برد و اطمینان به گفته ها
باقی نمی ماند. اگر دستگاه تبلیغاتی به دروغگوئی ومبالغه شناخته شد دیگر تبلیغاتش
بی اثر خواهد بود ومردم، سخن حق او را نمی پذیرند. این نکته برای رادیو تلویزیون و
روزنامه ها و همۀ وسایل تبلیغات، بسیار مهم و قابل توجه است.

3ـ این که به مردم
وعده ای ندهند مگر اینکه بدانند موفق خواهند شد، که خلف وعد موجب خشم خداوند و
مردم است. اعتماد فی ما بین از میان می رود ومردم را خشمگین و ناراضی می سازد.

خلاصه: شعار و آمار
هر دو بجای خود خوب ومطلوب است ولی نباید واقعیتهای جامعه را بپوشاند. مسئولین
وقتی باید آمار ارائه دهند که با وضع خارجی جامعه مطابق باشد. و به گفته یکی از
مسئولین بلند پایه کشور: وقتی وزیر کشاورزی می تواند ادعای موفقیت کند که مردم
برای خریدن شیر صف نکشند. اصولاً بقول ایشان بهتر است بجای این مصاحبه ها، قضاوت
را به خود مردم واگذار کنیم. مردمی که از نظر سیاسی و اجتماعی مسئولین را پذیرفته
اند و به آنان اعتماد و اعتقاد دارند قطعاً در اظهاراتشان سوء نیت ندارند. پس بجای
مصاحبه با آمارگیران و آمار ارائه دهندگان خوب است با مردم کوچه و بازار مصاحبه
کرد ووضع کمبود و پیشرفت را از آنان جویا شد.

بجای اینکه از وزیر
بهداری وضع دارو و پیشرفت آن را بپرسیم که گفته شود تنها چیزی که دولت در مورد آن
کاملاً موفق بوده وضع دارو است!!! از بیماران باید پرسید که داروهای ضروری و اساسی
خود را که گاهی حیات یک بیمار به آن بسته است به چه زحمت وبا چه روابط از مراکز
رسمی یا به چه قیمت از بازار آزاد بدست می آورند.

نکته دیگری که در
مورد ارائه آمار باید گفته شود این است که کارهای انجام شده نباید مورد افتخار یک
مسئول باشد زیرا تازه به وظیفه خود عمل کرده است. کارهای انجام نشده و آنچه به
گونه نامطلوب صورت گرفته است باید مورد ملاحظه قرار گیرد. البته مردم از کارهای
انجام شده نیز متشکرند ولی آنچه یک مسئول باید ملاحظه کند چه در مورد کارهای خود
وچه در مورد کارهای زیردستان ومسئولین دیگر نقصها وکمبودها وانحرافها است زیرا از
یک مسئول دولتی انجام کارهای واگذار شده یک وظیفه ویک توقع بجا است.

بهر حال امیدواریم
مسئولین بلند پایۀ کشور که خود بیش از همه دلسوز این جامعه هستند بیش از پیش
کارهای دست اندرکاران را مورد دقت و بررسی قرار دهند.

والسلام
علی من اتبع الهدی

 

/

تأثیر دخانیات بر بدن انسان

خودکشی و دیگر کشی
تدریجی با دخانیات3

دکتر سید حسن عارفی

تأثیر دخانیات بطور
مستقیم یا غیر مستقیم بر روی قسمتهای مختلف بدن انسان

1ـ سیانات موجود در
دخانیات مانع استفاده بافتهای بدن از اکسیژن می شود.

2ـ مصرف دخانیات با
نقصی که در جدار عروق ایجاد می کند، سبب عبور بیش از معمول چربی های جاری در خون
به دیواره عروق می شود و بعلت نقصی که در خارج شدن چربی از جدار عروق بوجود می
آورد نیز سبب بروز تصلب شرائین زودرس می شود.

3ـ مصرف دخانیات سبب
می شود که کربن منواکسید که در دود دخانیات وجود دارد با هموگلوبین خون ترکیب شده
و این مجموعه ایجاد عوارض ذیل را می نماید:

الف ـ انتقال اکسیژن
به نسوج مختلف نقص پیدا می کند.

ب ـ به علت عدم تامین
احتیاجات اکسیژن بطور کاذب مقدار بیشتری خون در بدن ساخته می شود که غلظت خون را
افزایش می دهد که سبب کندی جریان خون ودر بعضی موارد انسداد جریان خون می شود.

پ ـ مانع استفاده
عضله قلب از اکسیژن جاری خون می شود.

ت ـ سبب خرابی
سلولهای پوششی دیواره عروق می شود که قابلیت نفوذ پذیری دیواره رگ را نسبت به چربی
ها افزایش می دهد.

ث ـ بالارفتن سطح
خونی مجموعه اکسید کربن وهموگلوبین در حدود 10ـ5% سبب نقص در کارهای فیزیکی ومغزی
می شود.

4ـ مصرف دخانیات سبب
افزایش سرعت ضربان قلب می شود.

5ـ مصرف دخانیات سبب
تشدید دردهای آنژین قلبی می شود.

6ـ لنگیدن متناوب و
درد عضلات ساق پا در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

7ـ مصرف دخانیات احتمال
بیماریهای مزمن ریوی مثل برونشیت مزمن، آمفیزم ریوی و بیماریهای انسدادی مزمن ریوی
و بیماریهای قلبی ریوی را افزایش می دهد.

8ـ تنگی نفس وخلط
چرکی در معتادین دخانیات بیشتر از غیر معتادین است.

9ـ مصرف دخانیات با
ایجاد بیماریهای متذکر شده در فوق سبب اختلال در مبادله گازهای خونی می شوند.

10ـ مصرف دخانیات سبب
تنگی راههای هوائی ریه و سبب حمله آسم برونشیت وتشدید حمله آسم می شود.

11ـ مصرف دخانیات با
خراب کردن مژکهای داخل راههای هوائی در ریه عمل نظافت مجاری هوائی ریه وخارج کردن
ذرات خارجی ومواد زاید از ریه را مختل می کنند.

12ـ مصرف دخانیات
حداکثر فشار خون شریانی را بمقدار 15 میلی متر جیوه بالا می برند.

13ـ مصرف دخانیات
حداقل فشار خون شریانی را بمقدار 10 میلی متر جیوه بالا می برند.

14ـ جریان خون عروق
قلب با مصرف دخانیات کاهش پیدا می کند.

15ـ خاصیت چسبندگی
پلاکتها و احتمال ایجاد لخته های خون در رگها با استعمال دخانیات افزایش می یابد.

16ـ مصرف دخانیات سبب
افزایش اسیدهای آزاد خون می شود. افزایش اسیدهای چرب آزاد در خون احتمال نامنظمی
های قلب و مرگ های ناگهانی را زیاد می کند.

17ـ مصرف دخانیات
مهمترین عامل مؤثر در بسته شدن رگهای دستها و پاها در جوانان می باشد بیماری که
بوجود می آید بنام «ترومبوانژیت ابلی ترانت» معروف است که به قطع اندام بیمار
منتهی می شود.

18ـ مصرف دخانیات سبب
ظاهر شدن سندم ریتو (تغییر رنگ انتهاها وسردی و گاهی درد انتها) و یا تشدید
تظاهرات بیماری می شود.

19ـ مصرف دخانیات در
بیماران فشار خونی احتمال پاره شدن عروق بزرگ (أنوات) ومغز را زیاد می کند.

20ـ سکته مغزی در
معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

21ـ سکته های قلبی در
معتادین به دخانیات بیش از غیر معتادین دیده می شود وعلت آن انسداد عروق قلب است.

22ـ مصرف دخانیات اگر
همراه عوامل دیگر ایجاد کننده بیماریهای قلب و عروق باشد (مثلاً چاقی، بالابودن
چربی های خون، بالا بودن قند خون، بالابودن فشار خون شریانی، عصبانیت، عدم تحرک
تمایل ارثی در بروز بیماریهای قلبی و عروقی زودرس) احتمال بیماریهای قلبی وعروقی
را چندین برابر بیشتر می کند.

23ـ مصرف دخانیات در
بیمارانی که مبتلی به بالا بودن فشار خون شریانی می باشند احتمال بروز فشار خون
وخیم وعوارض شدید را زیاد می کند.

24ـ نامنظمی های قلب
در معتادین به دخانیات شایعتر است.

25ـ مصرف دخانیات در
خانمهائی که قرصهای ضد حاملگی نیز مصرف می کنند، احتمال انفارکتوس قلبی را 5 برابر
بیش از اشخاص غیر معتاد به دخانیات می کند.

26ـ کسانی که بعد از
سکته های قلبی به مصرف دخانیات ادامه می دهند، احتمال سکته مجدد و مرگ بیشتر از
کسانی خواهد بود که بعد از سکته اول دخانیات را ترک کرده اند.

27ـ عروق پیوند شده
بعد از جراحی عروق قلب با مصرف دخانیات زودتر از انتظار مسدود می شوند.

28ـ درصد مرگ ومیر
ناشی از اترواسکلروز عروق بزرگ وایجاد انوریسم أورت در مردان معتاد به دخانیات بیش
از زنان است.

29ـ مصرف دخانیات
ضایعات عروق ته چشم مبتلایان به دیابت را تسریع می کند.

30ـ مصرف دخانیات با
افزایش هورمن وازو پرسین از هییوقیر خلفی سبب انقباض وتنگ شدن عروق کرونر می شود.

31ـ مصرف دخانیات سبب
افزایش ترشح نورادرنالین و ادرنالین وعوارض ناشی از اثرات هورمونهای فوق می
شود.(سرعت ضربان قلب، افزایش قدرت انقباضی قلب، افزایش بازده قلب).

32ـ مصرف دخانیات سبب
کاهش جریان خون پوست وسردی پوست می شود.

33ـ مرگ ناگهانی در
سنین 64ـ 45 سالگی در معتادین به دخانیات 3ـ2 برابر شایعتر از غیر معتادین به
دخانیات است.

34ـ چربی های نوع
لیپو پروتئین با تراکم زیاد که اثر حفاظتی در مقابل تصلب شرائین دارد درمعتادین به
دخانیات کاهش می یابد.

35ـ چربی های نوع
لیپو پروتئین با تراکم کم با مصرف دخانیات زیاد می شود وافزایش این چربی ها احتمال
تصلب شرائین را زیاد می کند.

36ـ مصرف دخانیات در
خانمها ایجاد قیافه ای عضلانی و مردانه می کند.

37ـ مصرف دخانیات سبب
یائسگی زودرس می شود.

38ـ مصرف دخانیات در
خانمها سبب کاهش سطح استروژن خون می شود. بدین دلیل استئوپروز (پوکی استخوان) در
خانمهای معتاد به دخانیات شایعتر است.

39ـ مصرف دخانیات سبب
کاهش تستووسترون (هورمون مرد) در مردان می شود.

40ـ گلبولهای سفید
خون معتادین به دخانیات بیش از افراد غیر معتاد است.

41ـ نیمه عمر
پلاکتهای خون در معتادین به دخانیات کوتاهتر از غیر معتادین است.

42ـ وزن نوزادانی که
از مادران معتاد به دخانیات متولد می شوند کمتر از معمول است.

43ـ متولد شدن نوزاد
مرده از مادران معتاد به دخانیات شایعتر از مادران غیر معتاد است.

44ـ مرگ ومیر نوزادان
در هفته های اول بعد از تولد در مادران معتاد به دخانیات شایعتر از غیر معتادین
است.

45ـ مصرف دخانیات سبب
افزایش انقباضات رحم می شود.

46ـ مصرف دخانیات در
مادران حامله سبب کاهش حرکات تنفسی جنین می شود.

47ـ مرگ ناگهانی در گهواره
در نوزادانی که یکی یا هر دو والدین آنها معتاد به دخانیات است شایعتر از غیر
معتادین است.

48ـ مصرف دخانیات در
بعضی موارد ایجاد کوری نقطه ای در منطقه وسطای بینائی به رنگ قرمز و آبی می کند.

49ـ مصرف دخانیات با
افزایش آنزیمهای میکروزومال کبد سبب کاهش اثرات بعضی داروها می شود.

50ـ اثرات مواد مخدره
با مصرف دخانیات کاهش می یابد.

51ـ مصرف دخانیات
ایجاد پیری زودرس و ظاهر شدن چین و چروک در کناره خارجی حدقه چشم می کند.

52ـ بیماری کولیت
اولسروز با تجویز نکوتین قابل درمان است ومصرف آن مانع ظاهر شدن بیماری می شود.

53ـ مصرف دخانیات سبب
باریک شدن مجاری هوائی کوچک و بزرگ ریه می شود.

54ـ در صورتی که شخصی
به کمبود «آلفا یک اتتی تر پسینی» مبتلی باشد مصرف دخانیات سبب ایجاد بروز آمفیزم
ریوی می شود.

55ـ مرگ و میر به علت
پنومونی وانفلوانزا در معتادین به دخانیات شایع تر از غیر معتادین است.

56ـ عوارض تنفسی بعد
از اعمال جراحی در معتادین به دخانیات بیشتر از غیر معتادین است.

57ـ پنوموتراکس خود
بخودی (هوا در اطاف ریه) در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

58ـ بیماریهای دندانی
و لثه در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

59ـ لارنژیت مزمن در
معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

60ـ مصرف دخانیات سبب
تغییر شکل سلولهای مجاری هوائی ریه و در نهایت ایجاد سلولهای سرطانی و تومور
سرطانی می کند.

61ـ سرطان ریه از نوع
«اسکواموس سل کارسینوما» در معتادین به دخانیات در حدود 12ـ10 برابر شایعتر از غیر
معتادین است.

62ـ مقاومت راههای
هوائی ریه در معتادین به دخانیات افزایش پیدا می کند.

63ـ ترشحات موکوس
مجاری هوائی ریه در معتادین به دخانیات بیش از غیر معتادین است.

64ـ معتادین به
دخانیات به علت اثر کشنده دخانیات بر روی تمام سلولهای بدن وکاهش مقاومت بدن در
مقابل بیماریها 45% بیشتر از غیر معتادین در طول سال استعلاجی دریافت می کنند. در
انگلستان استعلاجی معتادین به دخانیات در حدود 35 میلیون روز در سال است.

65ـ سالها قبل از
ظاهر شدن علائم تنگی نفس وسرفه وخلط در معتادین به دخانیات تستهای ریوی مختل شده
است.

66ـ معتادین به
دخانیات استعداد بیشتری به مبتلی شدن آنفلوانزا در اپی دمی آنفلوانزا دارند تا
اشخاص غیر معتاد.

67ـ معتادین به
دخانیات بعد از هر بیماری دیرتر بهبودی کامل پیدا می کنند تا غیر معتادین.

68ـ به علت وجود
کادمیوم در دود دخانیات، کادمیوم در کبد، کلیه و ریه معتادین به دخانیات بیشتر از
غیر معتادین است. کادمیوم در ایجاد آمفیزم ریوی این بیماران مؤثر است.

69ـ زخم اثنی عشر
ومعده در معتادین به دخانیات شایعتر از غیر معتادین است.

70ـ مصرف دخانیات
مانع یا باعث تاخیر در بهبودی زخمهای دستگاه گوارش می شود.

71ـ مصرف دخانیات سبب
کاهش فشار اسفنگترمری، پیلور می شود که اختلالات گوارشی شدید را بدنبال خواهد
داشت.

72ـ ترشحات بی کربنات
پانکراس در معتادین به دخانیات کاهش می یابد که این خود اختلالات گوارشی ایجاد می
کند.

73ـ کارکنان
کارخانجات آسبستوز اگر معتاد به دخانیات نباشند احتمال مبتلی شدن به سرطان ریه
برابر افراد عادی اجتماع است ولی اشخاصی که در کارخانجات آسبستوز کار می کنند اگر
معتاد به دخانیات باشند احتمال آنکه به سرطان ریه مبتلی شوند بسیار زیاد است.

74ـ کارکنان معادن
اورانیوم اگر معتاد به دخانیات باشند احتمال آنکه به سرطان ریه از نوع اسمال سل
کارسینوما مبتلا شوند زیادتر از کارکنانی است که ابداً سیگار نمی کشند.

سرطان و استعمال
دخانیات

راجع به اثر
سرطانزائی دخانیات شکی وجود ندارد وتمام مطالعات ثابت کرده اند که مواد سرطان زای
موجود در دود حاصل از سوختن توتون ایجاد سرطان می کند.

علت 90% سرطانهای ریه
دخانیات است و علت 40% کل سرطانهای انسانها دخانیات می باشد مطالعات آماری نشان می
دهد که هر چه بر تعداد سیگارهای مصرف شده افزوده می شود احتمال بروز سرطان را
زیادتر می کند.

ایجاد سرطان در
معتادین به دخانیات ارتباط با مقدار دخانیات مصرف شده وطول زمانی دارد که
مواد  سرطان زا وارد بدن می شوند.

سرطانهای دهان، حلق،
حنجره و قسمت فوقانی دستگاه گوارش در معتادین به پیپ وسیگار برگ شایعتر از
سیگارکشهای معمولی است. زیرا معتادین به پیپ وسیگاربرگ دود حاصل از سوختن توتون
پیپ را فرو نمی دهند بر عکس سرطان ریه در سیگارکشهای معمولی شایعتر از پیپ کشها می
باشد.

بنابراین مجاورت مواد
سرطان زای موجود در دود حاصل از دخانیات در زمان معین برای ایجاد سرطان ضروری است
و هر چه تعداد سیگار وطول مدت اعتیاد افزایش یابد این احتمال بیشتر خواهد شد به
عبارت دیگر اگر شخصی از نظر ارثی استعداد مبتلی شدن به سرطان را داشته باشد و مدت
کافی دخانیات مصرف کند احتمال آنکه به سرطان مبتلی شود بیش از فردی است که استعداد
مبتلی شدن به سرطان را ندارد. چون در حال حاضر نمی توان با هیچ وسیله پزشکی این
استعداد را مشخص کرد، بنابراین از نقطه نظر طب پیشگیری این عامل سرطان زا باید از
ورطه گیتی حذف شود. از نظر آماری تا بیست سال پیش سرطان ریه خانمها نادر بود ولی
به تدریج که به تعداد معتادین زن اضافه شد سرطانهای ریه و نقاط دیگر در خانمها
شایع شد واین نقیصه نابرابری زن و مرد هم از بین رفت. اخیراً آمار قبرستانها تعداد
زنها و مردهائی که مبتلی به سرطانها می باشند را یکسان نشان می دهد واین ناشی از
معتاد شدن خانمها به دخانیات است.

در معتادین به
دخانیات دونوع سرطان ریه شایع است:

1ـ اسکواموس سل
کارسینوما.

2ـ اوت سل کارسینوما.

اشخاصی که معتاد به
دخانیات می باشند در شهرهای آلوده در هوای آلوده به دود کارخانجات و ماشین ها ومه
بیش از افرادی که معتاد به دخانیات نیستند ودر همان محیط زندگی می کنند به
سرطانهای فوق مبتلی می شوند بنابراین آنچه احتمال سرطانها بخصوص سرطان ریه را
امروزه فراوانتر نموده است مصرف دخانیات است. همانگونه که قبلاً  ذکر شد عوارض ناشی از مصرف دخانیات ناشی از
مجاورت بافتهای مختلف بدن در مقابل مواد حاصل از دود توتون است بنابراین هر چه
مقدار استعمال دخانیات مصرفی بیشتر باشد وپکهای زده شده عمیق باشند احتمال
سرطانزائی وسکته زائی سیگاربیشتر خواهد بود.

فردی که 9ـ1 عدد در
روز سیگار می کشد احتمال آنکه بسرطان ریه مبتلی شود کمتر از کسی است که 40ـ 30 عدد
در روز سیگار می کشد ولی مطابق منحنی آماری مصرف یک سیگار احتمال بروز سرطان وسکته
را در معتادین بیش از اشخاصی خواهد نمود که ابداً معتاد نیست و به عبارت ساده تر
استعمال 3ـ1 سیگار در روز نیز بدون ضرر نیست.

استعمال دخانیات باعث
سرطانهای ذیل می شود:

1ـ سرطان ریه.

2ـ سرطان حنجره.

3ـ سرطان مثانه.

4ـ سرطان مری.

5ـ سرطان معده.

6ـ سرطان حلق.

7ـ سرطان زبان.

8ـ سرطان لوزه.

9ـ سرطان لب.

10ـ سرطان کف دهان.

11ـ سرطان غد  بزاقی.

12ـ سرطان روده.

13ـ سرطان پانکراس.

14ـ سرطان پرستات.

15ـ سرطان از نوع
لنفوم.

ارتباط بین مصرف
دخانیات وافزایش مرگ ومیر

مطابق مطالعات
دانشمندانی مثل «هیل» و «دال» از انگلستان و «هاموند» از آمریکا و دهها دانشمند
دیگر مرگ و میر به علل بیماریهای قلبی وعروقی و ریوی وسرطانها در بین معتادین به
دخانیات در سنین 64ـ45 شایعتر از غیر معتادین است.

عوامل دیگری در
ارتباط با مرگ و میر به علت مصرف دخانیات مؤثر است مثلا وجود فشار خون، بیماری
قند، چربی خون بالا، شخصیت هیجانی و عصبانی، سنی که پدر یا مادر یا اقوام نزدیک
فوت شده اند. اگر پدر یا فامیل پدر در سن پائین به علت سکته قلبی فوت شده استعمال
دخانیات در اعقاب متوفی سبب سکته قلبی زودرس تر خواهد شد. وبر عکس اگر والدین شخصی
در سنین بالا زنده اند احتمال مرگ زودرس به علت مصرف دخانیات در چنین فردی ضعیف تر
است.

اثر دخانیات بر روی
سیستم ایمنی بدن

مصرف دخانیات ایجاد
نقص در سیستم ایمنی بدن می کند بهمین دلیل اشخاص معتاد بیش از غیر معتادین استعداد
به عفونت وبیماریهای میکروبی را دارند. سطح خونی ایمنبوگلوبولین در معتادین به
دخانیات پائین تر از غیر معتادین است. بهمین دلیل افراد معتاد اعمال جراحی را به
خوبی تحمل نمی کنند و در مقابل یک سرماخوردگی ساده مدتها استعلامی دریافت می کنند.

ضرر مصرف کننده های
دخانیات به افراد غیر معتاد

دود حاصل از سوختن یک
سیگار معمولی نه تنها برای شخص معتاد بلکه برای افراد غیر معتاد مضر است. بطور
متوسط 90% ذرات حاصل از سوختن توتون در یک سیگار در ریه شخص سیگارکش جذب می شود و
10% آن در هوا پراکنده شده و به داخل ریه دیگران وارد می شود و نیز کربن منواکسید
دود حاصل از سوختن سیگار معمولی 60% آن وارد ریه شخص کشنده سیگار و40% منواکسید
کربن در فضای محیط پراکنده می شود.

بررسی های دقیق نشان
می دهد در صورتی که در محیطی دخانیات توسط معتادین مصرف شود افراد غیر معتاد کم
وبیش به همان بیماریهائی مبتلی می شوند که معتادین مبتلی می شوند. به عبارت دیگر
معتادین نه تنها بتدریج برای خود بیماری می آفرینند و آتش بر کاشانه خود می زنند و
می سوزانند بلکه در حقوق حقه دیگران دخالت کرده وبا آلوده کردن محیط برای دیگران
بیماری خلق می کنند. استعمال دخانیات توسط یک یا هر دو والدین در محیط خانه سبب
افزایش مرگ ومیر نوزادان در گهواره می شود. و چنین نوزادان بیش از نوزادانی که
والدین آنها دخانیات مصرف نمی کنند به بیماریهای ریوی مبتلی می شوند. ژاپنی ها
ثابت کردند که زنانی که معتاد به دخانیات نیستند ولی شوهر آنها دخانیات مصرف می
کنند بیشتر از دیگران به سرطان ریه مبتلی می شوند.

ادامه
دارد

 

/

استراتژی ملّی

قسمت دوم

استاد جلال الدین
فارسی

جنگ داوطلبانه در
پرتو اسلام

می بینید که اسلام
1400 سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه آمده است و یک نوع جنگ را مطرح کرده وبکار
بسته و با موفقیت برگزار کرده است که فرانسویها بعد از 1100 سال آنهم بر اثر تکامل
جنگ پیدا کرده اند: جنگ داوطلبانه.

در پرتو اسلام، مردم
ایران، مردم عرب، مسلمانان، نماندند که تضاد حکومتهای دموکراتیک با استبدادی و
ارتشهای متکی به حکومتهای دموکراتیک با ارتشهای استبدادی سرنوشت آنان را تعیین
کند، جهاد به عنوان یک کار داوطلبانه و یک وظیفه را اسلام ارائه داده است. اسلام
جنگ را همگانی کرده و جهاد را بصورت دفاع ملی مستمر درآورده است. به جهاد جنبه
اعتقادی نیرومند داده و عملیات جنگی را با دعوت و پیام، و تبلیغ قرین ساخته است.

اسم جهاد خارجی ما
بهمین جهت «الدعوةُ الی الاسلام» است. باز به همین جهت سلمان فارسی به نیروهای
اسلامی گفت:«صبر کنید تا به شیوه هائی که پیامبر خدا به من آموخته است بجنگم».و سه
روز به زبان فارسی جهت ایرانیها تبلیغ نمود. این، همان کاری است که 1100 سال بعد
سربازهای فرانسوی در میدان های جنگ انجام دادند.

رسول خدا فرمود: در
تیری که مجاهد به طرف دشمن پرتاب می کند سه اجر هست: یک اجر مال مجاهدی است که تیر
را به طرف دشمن پرتاب می کند. اجری از آن متعلق به کسی است که چوبه تیر را تراشیده
است. و اجری همسنگ آن متعلق به کسی است که بر سر چوبه تیر، پیکانی نصب کرده است و
وی صنعتگر است، و اجری دیگر همسنگ آن متعلق به شخصی است که با کار تولیدی و انجام
خدمتی پولی بدست آورده و آن پول را وقف جهاد در راه خدا، یا دفاع ملی کرده است.

همه سهم یکسان دارند.
ملاحظه می کنید که پیامبر  خدا می فرماید
آن کسی که تدریس می کند، آن کسیکه کار درمانی و پزشکی می کند، آن کسی که تجارت می
کند، آن پیشه ور یا هر کسی که خدمتی می کند یا کالائی تولید می کند و کارش سرانجام
تبدیل به پول و سرمایه می شود. با این سرمایه می شود تجهیزات، سلاح وساز و برگ
تهیه کرد. سهم چنین شخصی درست مثل سهم همان نظامی است که در میدان نبرد عمل می
کند. پیامبر خدا فرمود تمام این عملیات خاصیت جنگی دارد و همسنگ عملیات عملیاتی
صرفاً نظامی است که در میدان نبرد انجام می گیرد. و فرمود صنعتگر چه نجّار و چه
پیکان ساز درست نقشی دارد همسنگ فرد نظامی.

این چیزی است که
بشریت به آن از غیر دین وغیر پیامبران 1000 سال بعد از اسلام رسیده است، این است
که خداوند می فرماید:«ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» یعنی قدرتهایتان را به
نابودی نیندازید و بعد می گوید: انفاق کنید. یعنی تولید یک کشور اعم از تولید کالا
یا خدمات و اختصاص دادن اینها به جهاد ودفاع ملی بمعنای این است که قدرتهای خود را
از مهلکه برهانیم.

دفاع اسلامی

ملاحظه می کنید
خداوند می فرماید چگونه از خودتان دفاع کنید:«واَعِدّوا لهم ما استطعتم من قوه و
من رباط الخیل ترهبون به عدوالله وعدوکم و…» هر چه می توانید نیرو فراهم کنید.
نفرمود تیر و کمان و شمشیر و سپر فراهم کنید بلکه فرمود:«قوه». مفسرین در این قوه
چه سخنانی گفته اند؟ گفته اند: نیرو، نیروی انسانی؟ گفته اند: تجهیزات نظامی و
سلاح. و یا گفته اند: مهارت در تیراندازی؟ 1000 سال پیش مفسری در معنای این کلمه
گفته است: قوه یعنی مهارت در تیراندازی این همان آموزش نظامی است که مردم می بینند
یا بسیجی ها یا نظامیان می بینند این جزئی از آن «قوه» است. آنچه که شما در
دانشگاه می آموزید که می توانید تبدیل به مهارت در کاربرد سلاحها بشود یا در خدمات
پشت جبهه بشود. این جزو «قوه» است.

خداوند یک چیز را از
«قوه» تفکیک کرد:«من رباط الخیل» نیروی نقلیه یا وسائط نقلیه، بهترین وسائط نقلیه
آن زمان را مثال زد: اسبهای نیرومند فربه. و امروز یعنی سریع السیرترین هواپیماها
و تندروترین تانکها و پرسرعت ترین زیردریائی ها وکشتیهای جنگی، یعنی لشکرهای
مکانیزه و موتوریزه. چرا وسائط نقلیه را از «قوه» تفکیک کرد و جداگانه و مستقلاً ذکر
فرمود؟ برای اینکه امروز هم استراتژها می گویند؛ جنگ را دو چیز می سازد: قدرت آتش
و حرکت. قدرت آتش منوط به قوه است چون آتش پشتیبانی می خواهد، نیرو می خواهد که
پشت سر اینکه منهدم کرد قدرت آتش بتواند پیشروی کند. تنها آتش نیست. آتش وسیله
پیشروی نیروهاست. پس قدرت آتش ودیگر نیروهائی که می توانند از آتش بهره برداری
کنند همه اش «قوه» را تشکیل می دهد. امّا حرکت یعنی «من رباط الخیل».

هدف جنگ

آنوقت هدف جنگ را هم
تعیین فرموده است. نفرموده است: شکست دشمن! نفرموده است: تسلیم دشمن! شما در همۀ
تعاریفی که برای استراتژی می خوانید از قدیم ترین جمله تا حالا حقیقت مهمی را
ملاحظه می کنید که سابقاً می گفتند انهدام نیروی دشمن هدف جنگ است. زمانی هم می
گفتند انهدام نیروی دشمن کافی نیست، چون ممکن است شما نیروی دشمن را منهدم نکنید
اما دشمن و نیروهایش را در میدان نبرد به شکلی درآورید که تسلیم شوند و صاف وسالم
نیروهایش را بچنگ آورید. بهمین سبب نظامیان توانا و زبردست نمی خواستند نیروی دشمن
را منهدم بکنند بلکه می خواستند ارتباط نیروها را بگسلند، رابطه فرماندهی را با
مجموع نیروها بگسلند، تشتت وتزلزل در بینشان ایجاد نمایند تا آنها را بدون اینکه
نابود بشوند وادار به تسلیم بکنند.

ملاحظه می کنید در
این تغییر دادن سرانجام گفتند: تسلیم دشمن هدف نهائی جنگ است. یکوقت یک ملتی ارتشی
را بدون اینکه نابود بشود حتی بدون اینکه نابود بشود حتی بدون اینکه رابطه
فرماندهی با واحدها مختل بشود یا متشتت یا سرگردان بشوند، ناهماهنگ بشوند، تزلزل
در ایشان ایجاد بشود، تسلیم می کند. پس گفتند: هدف جنگ تسلیم کردن دشمن است. اسلام
چیزی بالاتر از این را گفته است:

بازدارندگی:«ترهبون
به عدوالله و عدوکم». شما با متمرکز کردن و فراهم کردن عظیم ترین نیروها، آموزش
مهارت، تدارکات، خطوط ارتباطی، وقدرت آتش ـ که همه «قوه» است ـ ویا «رباط الخیل»
که وسایل حرکت و انتقال نیرو و انجام مانور است «ترهبون به عدوالله و عدوکم». می
ترسانید دشمن خدا ودشمن خودتان را و از تجاوز بازمی دارید.

امروز استراتژی اتحاد
جماهیر شوروی و استراتژی امپریالیسم آمریکا معطوف به بازدارندگی است. سلاحهای هسته
ای که متمرکز می کنند یا نوسازی می کنند، محفوظ می دارند ودفاعی است در برابر
تهاجم اتمی، تمامش بمقصد بازدارندگی دشمن از تعرض است نه بمقصد کاربرد این نیروها
برای تسلیم دشمن یا انهدام نیروهایش. چنانچه سلاحهای هسته ای را علیه دشمن بکار
ببرند دشمن هم بکار خواهد برد و این یعنی نابودی متقابل و انهدام متقابل. هدف در
استراتژی آمریکا وهدف دراستراتژی شوروی، بازدارندگی خصم از تعرض است.

جدیدترین تعریفها
برای استراتژی تعریفی است که در سال 1956 در دانشگاه جنگ فرانسه صورت گرفته است.
اکنون هم تدریس می شود. می گوید: استراتژی عمومی یا ملی، علم و فن توسعه هماهنگ و
کاربرد نیروهای یک ملت از جمله قدرت نظامی است.

این تعریفی است بسیار
دقیق. ملاحظه می کنید: استراتژی علم است، استراتژی فن است. علم و فن چه؟ علم و فن
توسعه هماهنگ نیروهای یک ملت از جمله نیروی نظامی، اما نه فقط توسعه هماهنگ
نیروهای یک ملت از جمله نظامی بلکه توسعه وکاربرد آنها. یک تعریف هم «پنتاگون»
دارد. انجمن تحقیقات نظامی وابسته به «پنتاگون» انجمن مطالعات عالی نظامی، در سال
1963، استراتژی را اینگونه تعریف کرده است:«استراتژِی» علم و فن توسعه و کاربرد
قدرتهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ونظامی ملت به هنگام صلح وجنگ به منظور تأمین
حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال پیروزی وتقلیل احتمال شکست است.
این هم یک تعریف. اکنون نقایص این دو تا تعریف و جهات امتیاز ورجحان یکی بر دیگری
را بررسی می کنیم:

اولی، تعریف دانشگاه
جنگ فرانسه است که الآن هم تدریس می شود. استراتژی علم وفن و توسعه هماهنگ و
کاربرد نیروهای ملت از جمله نظامی است. این، یک تعریف جامع است. در این تعریف گفت:
نیروهای ملت، ولی نگفت نیروهای ملت نیروهای متنوعی است. فقط گفت: نیروهای ملت که
نیروهای غیر نظامی است بعلاوه نظامی، از جمله نظامی را هم آورد و جدا در کنار آن
ذکر کرد تا معلوم بشود مقصود از نیروهای ملت تنها نیروهای نظامیش نیست. در تعریف
«پنتاگون» نیروهای ملّت تفکیک شده است. می گوید: توسعه و کاربرد قدرتهای سیاسی،
اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت. بدینسان نیروهای ملت از جمله نظامی را به این شکل
تفکیک کرده است. این یک وجه امتیاز بسیار کوچکی است. اما تعریف «پنتاگون» می گوید:
استراتژی علم و فن توسعه و کاربرد این قدرتهاست. این تعریف یک نقص دارد. تعریف
فرانسه گفت: توسعه هماهنگ. و سخن دقیق گفت: توسعه هماهنگ یعنی چه؟ یعنی اینکه یک
دولتی یا رهبری یک دولت و ملتی تمام نیروهای ملت را (نیروی سیاسی، نیروی فرهنگی،
نیروی اقتصادی و نیروی نظامی را) بسیج می کند و توسعه می دهد تقویت و توسعه مستمر،
اما توسعه این نیروها گاهی هماهنگ است وگاهی نیست. اگر هماهنگ نبود توسعه آنها
موجب تقویت کلی ونهائی نخواهد گشت. ممکن است نیروی نظامی یک کشور بطور غیر متوازن
با دیگر نیروهای این ملت توسعه پیدا کند. درست است که این نیروی نظامی قوی تر شده
اما یک عدم توازن با بقیه نیروها ویک ضدّ قدرت را در بطن خودش می پروراند.

اگر ملاحظه کرده
باشید در زمان طاغوت نیروی نظامی را به طرز وحشتناکی توسعه دادند. چون امکانات و
نیروهای یک ملت ثابت است، در نتیجه به فرهنگ ملت وبه توان فرهنگی ملت، به توان
اقتصادی ملت لطمه خورد، فاصله طبقات وفاصله مردم را با طبقه حاکم و نظامی وامرای
ارتش زیاد کرد و تضادشان را افزایش داد. اگر شما نیروی اقتصادی یک ملت را به شکل
نامتوازن با نیروی اساسی اش و با نیروی نظامی اش رشد و توسعه بدهید، این نهایتاً
افزایش قدرت را ببار نخواهد آورد. شما ژاپن را در نظر بگیرید، یک غول اقتصادی است.
اما توان نظامی اش کم است. آنجا توازن به آن شکل به هم خورده است. پس توسعه
نیروهای سیاسی و اقتصادی وفرهنگی ونظامی یک ملت باید بگونه ای متوازن و هماهنگ
ومکمل یکدیگر توسعه پیدا کنند. این کار را فکر می کنم در دوران صلح انجام می دهند،
(توسعه این نیروها در زمان صلح انجام می گیرد) کاربردش کی انجام می گیرد؟ در زمان
جنگ.

تعریف «پنتاگون» یک
چیزی بر تعریف فرانسویها افزوده است. می گوید که «استراتژی» علم وفن توسعه و
کاربرد این قدرتها است به هنگام صلح وجنگ. برای چه؟ تعریف فراسه نگفت به چه منظور
توسعه می دهیم؟ ولی تعریف پنتاگون گفت: به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از
سیاستهای ملی. افزایش توان یک ملت و کاربرد مجموعه نیروهای یک ملت برای پشتیبانی
از سیاستهای ملی است، برای افزایش احتمال پیروزی وتقلیل احتمال شکست است. چرا
اینطور گفت، برای این که ما در عصر سلاح هسته ای زندگی می کنیم، عصر سلاح هسته ای
عصر کاربرد نیروهای نظامی ملت نیست، عصر جلوگیری از کاربرد نیروی مسلح دشمن است
علیه خود، عصر بازدارندگی است. به همین جهت تعریف «پنتاگون» می گوید: باید این
نیروهای ملی، نیروهای متنوع ملت را توسعه داد برای افزایش احتمال پیروزی وتقلیل
احتمال شکست. این پیروزی، پیروزی در یک جنگ فراگیر بین المللی نیست بلکه پیروزی
های منطقه ای است که به اصطلاح آمریکائیها هدفهای ملی آنها را به تحقق می رساند.
هدف «استراتژی» و کاربرد نیروهای ملت تامین کننده منافع به اصطلاح ملی آنها است.
پس بدین ترتیب استرتژی ملی علم و فن توسعه هماهنگ و بکار بردن اینها است: امکانات
وقدرت سیاسی، امکانات و قدرت اقتصادی، امکانات و قدرت اعتقادی و اخلاقی، امکانات و
قدرت فرهنگی، امکانات و قدرت نظامی، در دوران صلح ودر زمان جنگ.

چرا دوران صلح و چرا
زمان جنگ؟ برای اینکه دوران صلح دورانی است طولانی دهه ها و سده ها، طول می کشد.
این را می گوئیم دوران صلح. زمان جنگ ممکن است چند ساعت باشد، ممکن است چند روز
باشد یا چند هفته.

تعریف آمریکا را
اصلاح کردیم آن اصلاح چه بود؟ وقتی نیروهای ملت را برشمرد گفت: نیروهای سیاسی و اقتصادی
و فرهنگی ونظامی. ما می گوئیم در کنار این نیروها یک نیروئی بنام اعتقادی و اخلاقی
وجود دارد. آمریکائیها وغربیها بطور کلی نیروی اعتقادی واخلاقی را با فرهنگی مخلوط
کرده اند. حالا می گوئیم نه از نادانی و غفلت این کار را کرده اند، بلکه دانسته
این کار را کرده اند، علتش هم اینست ـ دقیق تر بگوئیم ـ یکی از علل اش این است که
آنان مردمی بی اعتقاد و فاقد ارزشهای عالی اخلاقی هستند وغالباً یک نظام ارزشی
واحد بر اینها حکومت نمی کند. میگویم در آمریکا یک نظام ارزشی نسبتاً عام وفراگیر
هست. امّا در شوروی اینگونه نیست توضیحش هم این است که مردم شوروی مسیحی هستند،
مسلمان هستند، یهودی هستند، و کمونیست هم هستند وهمچنین پیروان ادیان دیگر هم
هستند. نظام ارزشی واحدی ندارند، ضوابط اخلاقی واحدی ندارند، معتقدات و جهان بینی
واحدی ندارند. بهمین علّت آنها یک کلمه فرهنگی می آورند و می خواهند فرهنگهای
اقوام و فرهنگهای اعتقادی ونظامهای اخلاقی وارزشهای اخلاقی همه را با سواد
ودانشگاه و فرهنگ مخلوط کنند وبه یک تیپ جلوه بدهند، در حالیکه اینها متمایز است،
تاثیرش هم در نیروی ملت وانعکاسش در جبهه های جنگ بکلی متفاوت است. اینها را
برایتان شرح خواهم داد.

شما می دادنید که
دستگاههائی که این نیروها را توسعه هماهنگ یا توسعه می دهند غیر از آن دستگاههائی
است که این نیروها را بکار می برند. نیروی نظامی را وزارت دفاع ملی بکار می برد.
در چه زمان؟ در زمان جنگ. کاربرد نیروی نظامی ملت ما بوسیله وزارت دفاع ملی و سپاه
انجام می شود. اما توسعه هماهنگ کار در کجاهاست؟ کار وزارت کشاورزی، کار وزارت
اقتصاد و دارائی، کار سازمان برنامه وبودجه، کار وزارت صنایع، کار دانشگاهها و
مراکز تحقیقات، و کار روحانیت ومساجد. تمام این دستگاهها و وزارت علوم و وزارت
آموزش وپرورش در کار توسعه هماهنگ نیروهای ملت ما هستند در دوران مدید صلح می
بینیم این علم و این فن در کجاست؟ وطرح استراتژی در کجاست وطرح استراتژی در کجا
باید ریخته شود؟ وچگونه؟

اگر ملتی طرحی برای
استراتژی ملی خودش نداشته باشد مخصوصاً ملت انقلابی که دشمنان بیشتری دارد بیشتر
از یک دولت عادی، نمی تواند موجودیت خودش را حفظکند و نه انقلاب راگسترش بدهد وبه
عالم منتقل بکند.

نیرو برد غیر از
استراتژی است

در مجلس اول، وقتی
مسئله استرتژی نظامی مطرح می شود که جزئی است از استرتژی ملی، وقتی بحث می شود با
مسئولین سطح بالای کشور و برادران نظامی که تحصیلاتی در دانشگاههای اروپای غربی
ومسکو و آمریکا یا در همین ایران در دانشگاه ستاد فرماندهی دارند و تاریخ استراتژی
و تعریف استراتژی و استراتژی ملی را خوانده اند و کلمه استراتژی را بکار می برند،
بعضی از مسئولین به آنها می گویند: شما کلمۀ استراتژی را بکار نبرید یک چیز دیگر
بگوئید. برای اینکه با «استراتژی» مانوس نبودند. اینها سعی کردند بگویند
«نیروبرد»! در حالیکه این ترجمه سوق الجیشی است. «نیروبردی»، سوق الجیشی یعنی حرکت
دادن نیروها، در حالیکه «استراتژی ملی» یعنی توسعه هماهنگ نیروهای سیاسی و فرهنگی
و اعتقادی اخلاقی واقتصادی و نظامی ملت و کاربرد مجموعه این نیروها. امروز انقلاب
ما نیاز دارد که با این اصطلاحات آشنا شود وما همه نیاز داریم مجلس ما که در راس
امور است به این کار برسد.                                                                  
ادامه دارد

 

/

آمادگی فرهنگی برای حج

از امروز آمادگی
فرهنگی برای حج که فردا دیر است

قسمت دوم

حجة الاسلام و
المسلمین موسوی خوئینی ها

تذکری به مسئولین
کشور:

مسئولین کشور ما باید
از اهمیتی که امام به حج می دهند وتوجّه خاصّی که نسبت به این عبادت سیاسی مهم
دارند، توجه کنند که حج برای انقلاب و اعلای حق و اسلام چقدر اهمیّت دارد و حج را
صرفاً امری ندانند که مسئولش سازمان حج است. وظیفه سازمان حج در ارتباط با خدمات و
تدارکاتِ وسائل مادی می باشد، لذا تمام مسئولین و دانشمندان باید خود را برای خدمت
در زمینۀ فرهنگی و مسائل معنوی آماده سازند.

اگر چنین نبود، امام
عزیزمان آن اهمیت خاص را به حج نمی دادند. خوب توجه کنید، امام در پیام مبارکشان
بمناسبت عید قربان 1404 (امسال) فرمودند:

«اگر در این کنگره
جهانی که همه اقشار ملتهای مظلوم اسلامی از هر مذهب و ملّت و دارای هر زبان و مسلک
و هر رنگ وقشر، ولی با زیّ واحد و لباس مشابه، دور از هر آلایش و آرایش، اجتماع
نموده اند، مسائل اساسی اسلام ومسلمین ومظلومان جهان از هر فرقه حل نشود و
حکومتهای مستکبر وزورگو سرجایشان ننشینند، از اجتماعات کوچک منطقه ای و محلّی،
کاری بر نخواهد آمد و راه حل فراگیری بدست نخواهیم آورد».

امام در این پیام چشم
امیدشان را دوخته اند به اینکه در مجمع بزرگ حج، مشکل اساسی کلّ جهان اسلام حل
شود. ما گر چه در ایران مشکل کشور خودمان را حل کردیم و هر چند که ایران پایگاه
انقلاب عظیم اسلامی شده است، ولی آن کاری که در ایام حج و در کنار خانه خدا می
توان انجام داد، در ایران انجام نشده و نمی شود. زیرا هیچ قدرتی نمی تواند این همه
مسلمان را از سراسر جهان در ایران مجتمع کند ولی خداوند با یک آیه، انبوه بزرگ از
مسلمین را در کنار خانه خود جمع می کند.«وَلله عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ
استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً»

بنابراین، هریک از
علما، دانشمندان، اندیشمندان، رجال سیاسی و مسئولین کشور باید هر قدرتی را که در
اختیار دارند، در این امر مهم بگذارند وما را یاری دهند؛ وخیال نکنند اگر خودشان
به حج رفتند، دیگر تکلیف از آنها ساقط شده است چرا که موضوع خیلی مهمتر از این
است، و آن انگیزه ای که امام دارند از یک سازمان به تنهائی برآورده نیست.

چه راهائی را باید در
پیش بگیریم و چه کارهائی را باید بکنیم که حج بهتر برگزار شود؟

در این زمینه لازم می
دانم، مسئله ای را در رابطه با وسایل ارتباط جمعی تذکر دهم:

سخنی با وسایل ارتباط
جمعی

گر چه در حج گذشته،
مقدار زیادی از موفقیت خود را مرهون خدماتی می دانیم که وسایل ارتباط جمعی (رادیو،
تلویزیون، روزنامه ها و مجلات) انجام دادند ولی آنها نیز باید توجه داشته باشند،
مسئله حج چیزی نیست که تنها در همان چند روز ایام حج یا یکی دو ماه قبل از آن، کار
خود را در رابطه با آن شروع کنند. لذا بهتر است رادیو از هم اکنون نسبت به آموزش
حجاج، برنامه ریزی کند و حداقل یکساعت از وقت رادیو را مخصوص حج بگذارد.

تلویزیون باید هر
هفته مقداری از وقت خود را در این راه بگذارد. روزنامه ها و مجلات نیز باید به این
امر مهم توجه بسزائی داشته باشند؛ اینها بسیار می توانند مؤثر باشند. چه در آموزش
حجاج و چه در آماده کردن زمینه انجام هر چه بهتر حج.

باید حجّاج را از
جزئیات مسائل آگاه کرد. من در اینجا نمی توانم روی تمام جزئیات انگشت بگذارم ولی
اگر برنامه ای در تلویزیون و یا مقاله هائی در مجلات و روزنامه ها ارائه شود که
این جزئیات را برای آنان تشریح و توضیح نماید، بدون شک خیلی سودمند خواهد بود.

یکی از مسائل بسیار
مهم، این است که زائران بیت الله الحرام کارهائی نکنند که متناسب با حیثیت و شئون
انقلاب و جمهوری اسلامی نمی باشد و در ایجاد وحدت و هماهنگی با مسلمانان نه تنها
مؤثر نبوده که گاهی زیان نیز می رساند از قبیل خواندن نماز جماعت در کاروانها و
ساختمانها و شرکت نکردن در نمازی که در مسجد الحرام یا مسجد النبی برقرار می شود
که این کار گذشته از اینکه لطمه به انقلاب می زند، مخالفت صریح وآشکار با رهنمودها
و دستورات حضرت امام دام ظله است.

در اینجا باید تذکر
دهم که متأسفانه حتّی برخی از روحانیون ما نیز دیده شده است که هنگام برگزاری نماز
جماعت، از مسجد خارج شده اند و وقتی از آنها سؤال می شود که چرا این کار را کرده
اند؟ پاسخ می دهند: درست است که از نظر فتوا اشکال ندارد و امام هم سفارش کرده اند
ولی نماز در منزل بیشتر به دل می چسبد!!

گویا خود این
روحانیون نیز توجیه نشده اند و یا اینکه خود را از امام خمینی بلکه از امام صادق
صلوات الله علیه مقدَّستر می شمارند که چقدر سفارش به خواندن نماز جماعت با
برادران اهل سنت کرده اند.

عزاداری کنار بقیع:

و یکی دیگر از این
مسائل که باید توجیه شوند، مسئله عزاداری کنار بقیع یا بوسیدن ضریح ومنبر و و…
است زائران محترم باید توجه داشته باشند که جلو قبرستان بقیع خیلی فرق دارد با حرم
حضرت امام رضا «ع» یا حرم حضرت معصومه؛ در آنجا میلیونها چشم خیره خیره به ما می
نگرند ومی خواهند از کار ما درس بگیرند و یا برخی از دشمنان خُرده بگیرند، لذا ما
نمی توانیم کنار قبرستان بقیع، برنامه سینه زنی ـ که در داخل کشور عمل بسیار
مقدَّسی است ـ اجرا نمائیم یا اینکه به پنجره های بقیع دستمال ببندیم یا قفل بزنیم
که در این دو مورد نه تنها از سفیران انقلاب شایسته نیست بلکه هیچ منشأ صحیحی نیز
ندارد. بنابراین، چنین کارهائی که نه در روایت آمده و نه از هیچ بزرگی دیده شده،
آن هم در ایام حج، در آن مکان بسیار مقدّس، با آن همه محدودیّتها و با آن انگیزه
بزرگی که ما داریم هرگز روا نیست و باید قبل از ایّام حج، حجّاج توجیه شوند تا
اینکه سفیران لایق و خوبی برای انقلاب اسلامی در خارج از کشور باشند.

سخنی با مدیران
کاروانها

نا گفته نماند که در
گذشته تمام کارها و زحمتها بر دوش مدیران کاروانها بوده است ولی در سالهای اخیر،
بخش عظیمی از این زحمتها را سازمان حج به عهده گرفته است، از قبیل تهیه گذرنامه
برای حجاج، تهیه اقلام فراوانی از مواد غذائی و تهیّه ماشین در مکه، مدینه، منی و
عرفات و و… از این روی، مدیران کاروانها باید در این اوقات اضافی که دارند،
مسئولیت خود را در رابطه با صدور انقلاب، آماده کردن حجّاج برای انجام هر چه بهتر
حج و توجیه و تبلیغ آنان، به خوبی انجام دهند و فکر نکنند که کار آنها منحصر می
شود در تهیه نهار و شام حاجیان بلکه آنان که به محیط آنجا آشنائی بیشتری دارند
باید از تجربیات خود بیشتر به نفع برادران و خواهرانشان استفاده کرده و آنها را
توجیه نمایند.

حجّاج و خدمۀ
کاروانها

یکی از مسائلی که
بسیار مایه تأسف است، اینکه یک فرد مسلمانی که در داخل کشور، تمام زحمات زندگی را
خود بر دوش می گیرد، و نه تنها کارهای خارج از منزل را به عهده می گیرد بلکه هنگام
برگشتن به منزل نیز به همسر خود در کارهای منزل کمک می کند ـ که این کار بسیار خوب
و ارزشمندی است ـ ولی در خارج از کشور خصوصاً در این سفر الهی نه تنها کاری را
انجام نمی دهد بلکه همواره توقُّع دارد، تمام کارهای او را، خدمۀ کاروانها انجام
دهند و حاضر نیست کوچکترین همکاری با آنان بنماید!

چه می شود اگر زائران
محترم برنامه را به نحوی سامان دهند که برخی از کارها را از دوش خدمۀ کاروانها ـ
که کارهای طاقت فرسائی دارند ـ بردارند وخود بدوش بگیرند؟ چه می شود اگر زحمتها را
بین خودشان تقسیم کنند وخدمۀ محترم را یاری دهند؟

من یکبار دیگر نیز
گفته ام که در زمان شاه هنگامی که با آیت الله العظمی منتظری و دیگر شخصیتها وعلما
از جمله آیت الله طالقانی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای مهدوی کنی و چند نفر دیگر در
زندان اوین بودیم، کارها را بین خودمان تقسیم کرده بودیم به این معنی که هر روز
صبح یکنفر تمام کارها را از صبح تا شب به عهده می گرفت.

روزهائی که نوبت حضرت
آیت الله العظمی منتظری بود، مانند دیگران از اول صبح کارها را به عهده میگرفتند و
باکمال اشتیاق و خرسندی به دیگران خدمت می کردند، و هر گاه بعضی از دوستان ازایشان
خواهش می کردند که اجازه دهند، برخی از کارها را خودشان انجام دهند، نه تنها نمی
پذیرفتند بلکه از نظر روحی، خیلی ناراحت و متأثر می شدند.

و از آن بالاتر، در
روایت داریم که حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که به سفر حج می رفتند، بگونه ای
مخفی کاری می کردند که کسی ایشان را نشناسد تا بتوانند به سایر حجاج خدمت کنند. ما
که باید ریزه خور خوان حضرت سجاد «ع» باشیم، نباید از آن امام بزرگوار درس بگیریم
و لااقل در ایام حج، به خودمان خدمت کنیم و اینقدر کَلّ بر دیگران نباشیم؟

در همین سفر حج
امسال، دوستان گزارش می دادند که خدمه کاروانها، زیر فشار کار کمرشان خرد می شود
چون از طرفی کار بسیار زیاد است واز طرفی دیگر باید خوب کار خود را انجام دهند ولی
از سوئی دیگر، بسیاری از زائران حاضر نیستند آنان را یاری دهند بلکه خیلی هم
توقّعشان زیاد است، یعنی زائری که از بازار آمده واز راه رفتن و گردشِ زیاد خسته
شده، جلو کولر استراحت می کند و حاضر نیست کوچکترین همکاری را با خدمه کاروان
انجام دهد. تازه اگر از عبادت و زیارت برگشته بود، چندان مشکل نبود ولی از بازار
برگشته است و اگر صحبتی هم بکند، همه اش در رابطه با گرانی یا ارزانی فلان جنس و
فلان کالا است.

آیا سزاوار است زائر
خانه خدا وقتش را با این چیزها تلف کند؟ وانگهی با تلف کردن وقت، تمام زحمتها را
بر عهدۀ دیگر مسلمانان بیندازد وحاضر نباشد حتّی به خودش هم خدمت کند؟

امیدواریم در سالهای
آینده زائران محترم خانه خدا به این مطلب توجه کنند و در این سفر الهی، کارها را ـ
تا اندازه ای ـ بین خودشان تقسیم کنند که هم ثواب بسیار دارد وهم از سفر خود لذَّت
خواهند برد.

راهپیمائیهای امسال

مراسم راهپیمائیهای
مکه ومدینه سال جاری، نسبت به سال گذشته از جهات مختلف تکامل یافته تر و رشد یافته
تر انجام گرفت وچون زائران محترم با تجربه تر شده بودند، لذا اشکالهای سالهای
گذشته بتدریج کمتر و به نقاط قوت بیشتری رسیدند.

راهپیمائی امسال،
مخصوصاً از نظر عظمت و نظم، یادآور خاطره راهپیمائیهای عظیم ملّت ایران در اواخر
دوران حکومت ننگین شاه سابق بود که موج عظیم حرکت علاوه بر شکوهی که داشت و قوت
قلبی که به مردم می داد، دشمن را هم در موضع انفعالی و ضعف فراوان قرار می داد.

عکس العمل دولت
عربستان

عکس العمل های بسیار
بچگانه و حساب نشده ای از سوی دولت عربستان برای جلوگیری از راهپیمائی اتخاذ شده
بود که ما شاهد آن بودیم:

1ـ دو یا سه روز قبل
از راهپیمائی بخشی از نیروهای نظامی (ارتش) را برای رژه ای در سراسر شهر، آماده
کرده و بحرکت درآوردند.

این کار بسیار
ناشیانه ای بود زیرا دولت عربستان همواره پرهیز می کند که مردم دیگر کشورها و
بخصوص ملت عربستان در جریان حرکت حجاج ایرانی قرار بگیرند. ولی با اینکه دارای
چنین سیاستی است، برای جلوگیری از آگاه شدن مردم، دست به چنین کاری می زند که تمام
زائرین و اهل شهر از قضیه به خوبی آگاه می شوند و آنان که هیچ خبری هم ندارند، در
پی مطلع شدن از جریان کار بر می آیند و در نتیجه چیزی جز اثر معکوس برای دولت
عربستان نخواهد داشت.

تمام شهر را با یک
حرکت نظامی آلوده کردن، آن هم در ایامی که هیچ تناسبی نداشت، نه از روزهای ملّی
بود ونه از اعیاد رسمی دولت و نه هیچ لشگر متجاوزی! به آنان حمله ور شده بود که
ارتش را از مرزها فراخوانند و به عنوان پیشگیری، یک رژه نظامی را انجام دهند، که
این عمل را به هیچ وجه نمی شود توجیه کرد جز اینکه عربستان دچار حیرت و سردرگمی
شده بود که نه می توانست از این راهپیمائی بگذرد و نه می دانست چگونه مردم را از
قضیّه دور نگهدارد و نه توان جلوگیری ـ به شیوۀ عاقلانه ـ از برگزاری راهپیمائی را
داشت.

توپهای سنگین را بر
ماشینها سوار کرده بودند، زره پوش ها را داخل خیابانها به راه انداخته بودند و
نظامیان زیادی را آماده به خدمت! به رژه واداشته بودند و این حرکت بیش از اینکه
ایجاد رعب و وحشت کند، مردم را متوجه می کرد که حادثه عظیمی در پیش است و کار
مهمّی بر خلاف میل حکومت انجام خواهد گرفت و آن حرکت اینقدر عظیم و جلو رونده است که
حکومت را ناگزیر از استفاده نظامی از ارتش برای مهار این حرکت نموده است.

2ـ در کنار این رژه
نظامی، نمایندگانی را از مقامات مختلف کشور برای تماس با ما می فرستادند که این
راهپیمائی مصلحت نیست و با قوانین و موازین ما مخالفت دارد و ما هم ناچاریم که از
هر گونه اجتماعی جلوگیری کنیم!

نامه ای هم به این
مضمون برای من فرستادند و پس از آن، پیکی از طرف آنان آمد و مطالب را حضوراً به ما
گفت، شاید بشود جلوی این کار را بگیرند!

3ـ وقتی دیدند آن رژه
و این پیک ها و فرستاده ها تأثیری ندارند، اطراف بعثه امام را پر از نیروهای نظامی
و انتظامی ـ با آرایش خاص ـ کردند که خودِ این کار برای هر بیننده ای سؤال بزرگی
را مطرح می کرد که چه نیروئی به این شهر می خواهد حمله کند که این آرایش عظیم را
تدارک دیده اند؟!

یکی از ساختمانهای
نزدیک بعثه را که دارای هشت طبقه بود و برای پارکینگ ماشینها ساخته شده بود، از
ماشین تخلیه کرده ونیروهای فراوانی از تکاورها، کماندوها، نیروهای نظامی، نیروهای
انتظامی و حتی گارد مخصوص ضد شورش را در آنجا قرار داده بودند که هر لحظه آماده
حمله باشند. واز سوئی دیگر، اطراف بعثه ماشین های آب پاش با آرایش خاصّی مستقر شده
بودند که برای حجاج ایرانی خیلی تماشائی بنظر می رسید.

4ـ برنامه دیگری که
برای خنثی نمودن اثر این راهپیمائیها اتخاذ کرده بودند، تبلیغات انحرافی و مسموم
در رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه های گروهی بود.

راهپیمائی برائت از
مشرکین

ما راهپیمائی مکه را
با الهام از قرآن کریم و آیه مبارکۀ «وَ أَذَانُ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی
النّاسِ یَومَ الحَجِّ الأَکبَرِ اَنَّ اللهَ بَرِيٌ مِنَ المُشرِکِینَ وَ
رَسُولُهُ» راهپیمائی «برائت از مشرکین» نامگذاری می کنیم. امسال دولت عربستان
تبلیغات گسترده ای را هم از طریق رادیو و تلویزیون و هم از راه روزنامه ها و
نشرّیات در پیش گرفته بود که برائت از مشرکین چه معنی دارد؟ و چگونه باید از
مشرکین برائت جست؟ و اساساً شأن نزول این آیه چه بوده است؟ و این آیه مخصوص سال
نهم هجری است وحج اکبر یعنی آن حجی که هم مسلمین و هم مشرکین در آن داشتند و و…!!

این هم یک حرکت
انفعالی بود که نشان می داد طرح مسئله برائت از مشرکین در میان مردم و در اذهان
مسلمانان جا باز کرده و آنها ناگزیرند با یک تفسیر انحرافی و غلط، از این مسئله
جلوگیری کنند.

بهر حال تمام این
روشها در مقابل ارادۀ صد و پنجاه هزار مسلمان ایرانی که بر خدای خود توکل کرده و
در راه هدف، هیچ هراس و خوفی به دل آنها راه ندارد، خنثی شد و بر عکس، برای دولت
عربستان ـ خوشبختانه ـ اثر نامطلوبی داشت، و مانند سالهای گذشته با شکوه هر چه
تمامتر و با کمال آرامش و نظم و با شرکت بسیاری از مسلمانان سایر کشورها برگزار
شد.

تأثیر دعای کمیل

در کنار این
راهپیمائی های با شکوه، مراسم دعای کمیل با شکوهتر و با عظمت تر برگزار شد که بدون
شک، اگر در کنار راهپیمائی، دعای کمیل نبود، راهپیمائی ما ناقص به شمار می آمد. و
بالاتر این که من معتقدم کاری که از دعای کمیل ساخته است از راهپیمائی ساخته نیست.

گرچه راهپیمائی از
دید ما، یک عبادت است ولی از نظر افکار عمومی، صرفاً یک حرکت سیاسی به معنای رایج
دنیا است، لذا عربستان همیشه سعی می کند از این زمینه فکری استفاده کند و به
مسلمانان بفهماند که حجاج ایرانی می خواهند حج را به یک مرکز سیاسی تبدیل کنند، در
حالی که اینجا جای عبادت است!!

وقتی همان مسلمانان
ملاحظه می کنند که ایرانیها در کنار این راهپیمائی، شب جمعه با نظم خاصّی در جوار
قبرستان بقیع گرد هم می آیند و با نغمه ونوائی دلنشین با خدای خود راز ونیاز می
کنند و دعای کمیل را با آن مضامین بسیار عالی که قطعاً در میان عربها تأثیر عمیق
تری از ما ایرانیها دارد، می خوانند وبا نهایت آرامش وحضور قلب به درگاه حضرت
ذوالجلال نیایش کرده و اشک می ریزند و آنقدر از نظم و آرامش برخوردارند که پس از
پراکنده شدن، با اینکه عدد آنان متجاوز از پنجاه یا شصت هزار نفر می باشد، هیچ
اختلالی در اوضاع عادی شهر رخ نمی دهد و حتی برای سکنۀ اطراف آن خیابانها نیز
ایجاد ناراحتی نمی کنند؛ قطعاً چنین منظره ای، تبلیغات سوء دشمنان را خنثی و بی
اثر می کند ومسلمانان را بیشتر بسوی انقلاب سوق می دهد.

جالب اینجا است که در
مراسم دعای کمیل بسیاری از غیر ایرانیها نیز شرکت می کنند زیرا آن جنبۀ سیاسی که
در راهپیمائی وجود دارد، در اینجا دیده نمی شود، لذا کمتر ترسی از پلیس دارند
وشاید برخی تنها برای آشنائی با برنامه ما حاضر می شدند ولی حضور آنها و شنیدن
دعای کمیل، آنان را بی گمان عوض می کرد چرا که دعای کمیل از سخنان بسیار شیوا و
بلند حضرت امیر علیه السلام است و آنانکه با لطافتهای کلام عرب آشنائی دارند،
قطعاً تحت تأثیر این دعا قرار می گیرند.

برخی از برادران
مشاهده کرده بودند نیروهای انتظامیِ دولتِ عربستان که برای حفظ نظم و مراقبِ اوضاع
بودن آمده بودند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و تمام توجه خود را معطوف به دعا
کرده بودند بگونه ای که از مأموریتِ مراقبت غفلت کرده و مانند یکی از زائران به
دعای کمیل توجه می کردند، تا آنجا که برخی نقل کردند که چند نفر از افراد پلیس
مدینه را دیدند که با شنیدن آن جملات شیوا و زیبای دعای کمیل اشک ریخته بودند و
این چندان هم شگفت انگیز نیست چرا که می دیدند ایرانیان با مقدّس ترین زبان آنها
(زبان عربی) در حال معصومانه ترین گفتگو با خدای خود می باشند.

وقتی می بینند دعای
کمیل که اینقدر ما به آن اهمیّت می دهیم و برای خواندنش مراسم ویژه ای برگزار می
کنیم و در آن دعا به بهترین وجه، از وحدانیت خدا ودیگر صفات جلال وجمال الهی سخن
می گوئیم و تنها در برابر «الله» خضوع و خشوع می کنیم و در مقابل پروردگار خود، با
نهایت عجز وکرنش درخواست مغفرت و آمرزش می نمائیم، دیگر از تبلیغات سوء دشمنان ما
چه می ماند که ما را متهم به اعتقادات شرک آلود کنند وچه وقت این تبلیغات انحرافی
می تواند روحیّه های مسلمین را برعلیه ما بشوراند؟

بنابراین، دعای کمیل
در کنار راهپیمائی، دو بال یک کبوتر هستند که می تواند این کبوتر، با اعتدال پرواز
کند. ما با این دو کار به آنها می آموزیم که: در عین حال که با دشمنان و ستمگران و
ابرجنایتکاران در ستیز بی امان هستیم و با کمال قدرت از آنان برائت می جوئیم، در
برابر خدای خود، خاکسار و خاضعیم.

ما که امشب چندین
ساعت را برای مناجات وگریه و زاری والتماس از خدا و امید رسیدن به لقاء حق، اختصاص
می دهیم، فردا صبح در خیابانهای شهر، با مشتهای گره کرده، بر علیه آمریکا، شوروی،
اسرائیل و استکبار فریاد می زنیم:«مرگ بر جنایتکاران از خدا بی خبر» و مردم با
مشاهدۀ این دو حالت، به این نتیجه می رسند که همان دعا اینها را به صحنه می کشاند
و ترس از غیر خدا را از دل آنان می زداید.

ما در این سفر، شش
جلسه دعای کمیل داشتیم که سه جلسه آن در مدینه قبل بود و سه جلسه آن در مدینه بعد
وهمه آنها با شکوه فراوان برگزار شد. در یکی از این شبهای جمعه، که بیشترین جمعیّت
گرد هم آمده بودند، خداوند مرا هم موفق کرد که با آنان شرکت کنم. من که می خواستم
مسیر این جمعیت را طی کنم تا به یک نقطه ای که قرار بود برسم، در حقیقت تا انتهای
آن نقطه بسیار خسته شدم ولی دیدن ان جمعیت فوق العاده با آن نظم مخصوص و آن دعای
با حال، نه تنها خستگی را از من می گرفت که بسیار شاد و مسرور می شدم.

توطئه صدام

یکی از مسائلی که
امسال با آن مواجه شدیم، توطئه عراق بود.

همانگونه که همه می
دانند ما تنها دو راهپیمائی بزرگ داریم، که یکی در مدینه قبل انجام می گیرد و
دیگری در مکه. ولی امسال در اثر حرکت احمقانه عراق، یک راهپیمائی باشکوه دیگری در
مدینه بعد داشتیم تحت عنوان«تشییع جنازه مرحوم شهید فیضی». توضیح اجمالی این قضیه
به این ترتیب است که: صدام متوجه شده بود که جمهوری اسلامی از امکانات عظیمی در ایام
حج برخوردار است که تمام تبلیغات سوئی که صدام و هواداران او علیه جمهوری اسلامی
براه می اندازند، خنثی می شود.

و به عبارتی دیگر:
صدام متوجه شده بود که جمهوری اسلامی ایران در جبهه سیاسی از امکانات عظیمی در حج
برخوردار است که عراق از این جبهه سیاسی محروم می باشد واگر در جبهه نظامی، در خط
تماس، یک طرف نیروهای رزمنده ایرانی هستند ودر طرف دیگر نیروهای عراقی، اما در
جبهه سیاسی حج، در این خط تماس، نیروی عراقی وجود ندارد. و دلیل آن این است که
برای عراق امکان چنین حرکتی در حج نیست، حتی آنقدر در این جبهه شکست خورده و بدون
نیرو است که در برابر حرکت بسیار با ارزش اعزام خانواده های شهدای جمهوری اسلامی
به حج، نمی تواند هزار خانواده از کشته های عراقی را اعزام کند.

صدام فکر می کند
اکنون که این جبهه حج برای او قابل استفاده نیست، کاری کند که تمام حجاج دنیا از
این فیض محروم بمانند.

از این روی، توطئه ای
را ـ در سال جاری ـ طرح ریزی کرده بود که وضعیتی در حج بوجود بیاید، و آنقدر مایه
تنفر و انزجار مسلمین قرار بگیرد که در نتیجه تمام مسلمین را وادار کند به محکوم
کردن هر حرکت سیاسی در حج.

طبق آمار دقیقی که
بدست آوردیم در میان هشت هزار وهفتصد عراقی که برای حج آمده بودند، سه هزار نیروی
بعثی وجود داشت و بنابراین بود که توسط این 3000 نفر، درگیریهائی بین آنها و
ایرانیان اتفاق بیفتد و طبیعی است که در این زد و خوردها تعدادی از طرفین کشته می
شوند و ممکن است دامنه درگیری بقدری گسترش پیدا کند که به دیگر ملتها نیز سرایت
نموده و در نتیجه حرکت انقلابی مسلمانان ایران را لوث کنند.

صدام با اینکه می
دانست جمعیت 150 هزار نفری ایرانیان اگر تکانی به خود دهند، سه هزار بعثی در حج
قتل عام می شوند، ولی برای او مهم نبود که سه هزار یا تمام عراقیها کشته شوند بلکه
او می خواست با چنین حادثه ای حج را آلوده کند و سوء استفاده نماید.

همه مردم دنیا می
دانند که پرچمدار حرکتهای سیاسی در ایام حج، جمهوری اسلامی است، ودر صورت بروز
چنین حادثه خطرناکی، با تبلیغات وسیع، آن را در دنیا منعکس می کردند و طبیعی بود
که انزجار عجیبی در سراسر دنیای اسلام پیش می آمد.

تصور صدام براین بود
که در اثر برخورد با ایرانیان و درگیری دو گروه با هم، هیچ نتیجه ای که نداشته
باشد، آن چند هزار عراقی باورشان می آید که ایرانیان با آنها دشمن هستند وهنگامی
که به کشور خود برگردند، به همه مردم خبر بدهند که ما مورد حمله ایرانیان قرار
گرفتیم و شاید همین کار یک انگیزه ملّی در آنان ایجاد کند که در برخورد با جنگ
فعّالتر شوند!       

وانگهی، این توطئه،
آنچنان حرکت سیاسی را در حج آلوده می سازد که دیگر کسی جرأت نکند در آنجا حتّی بحث
سیاسی نماید.

حرکتی که بعثی ها در
«منی» انجام دادند، بقدری زمینۀ مساعد برای درگیری ایرانیها و عراقیها بود که اگر
به موقع آن توطئه را سرکوب نکرده بودیم، بدون شک به ملتهای دیگر نیز سرایت می کرد
و فاجعه می آفرید.

ما با یاری خداوند،
مظلومیت را تحمل کردیم وبا همه احساسات برانگیخته شده ای که از سوی ایرانیها وجود
داشت، با کمک سایر برادران، این احساسات را مهار کرده و برادران عزیز ما عکس العمل
نامناسبی انجام ندادند.

پس از تمام شدن اعمال
حج، به مدینه که برگشتیم، آنها مترصّد فرصتی دیگر بودند که زمینه سازی کرده و به
ایده پلید خود برسند. خصوصاً که اگر در مدینه این اتفاق می افتاد، اثرهای سوء آن
بسیار بیشتر بود.

هجوم به ایرانیان و
شهادت مرحوم فیضی

بعثی ها با خبث طینتی
که داشتند با یک گروه صد نفری ناگهان به 30 نفر از ایرانیان که شاید 15 نفر آنها
بانوان بودند، حمله ور شده و در چند لحظه، بسیاری از بانوان محترم را مورد ضرب و
شتم قرار داده و به شدت مجروح کردند.

در این میان یک
ایرانی غیرتمند وقتی می بیند چند نفر وحشیانه با چوب به جانشان افتاده اند و زنها
را مورد کتک قرار داده اند، برای دفاع از آنها قیام می کند. همین انگیزه باعث شد،
مرحوم فیضی که از نیروهای انتظامی بسیار خوب و مفید ما بود، و مردی جا افتاده و
محترم که سخنش مورد قبول جوانان قرار می گرفت، در حالی که بیش از 50 سال داشت، با
روحیه ای بسیار جوان، برای دفاع از زنانی که مورد حمله قرار گرفته بودند، بایستد و
مقاومت کند.

البته ناگفته نماند
که پلیس عربستان با کمال وقاحت این منظره را تماشا کرده و کوچکترین دخالتی نکرد.

در هر صورت، آن
پلیدان به مرحوم فیضی حمله کرده و با چوب محکم به پیشانی او می زنند و جمجمه اش
آسیب می بیند و در بیمارستان به شهادت می رسد.

ایرانیان غیرتمند که
به هیچ وجه تحمّل چنین حادثه ای را نداشتند، با کوچکترین عکس العمل تمام 8 هزار
عراقی را در چند لحظه می توانستند از بین ببرند ولی از آنجا که پروردگار همواره ما
را یاری داده، این احساسات به طغیان کشیده ای که هر لحظه مانند آتشفشان امکان
انفجار داشت، بحمد الله مهار شد وعراقیها کاملاً با شکست مواجه شدند.

نتیجه حرکت احمقانه
عراق

و از آن طرف، این
حرکت احمقانه باعث شد که ما در مدینه بعد راهپیمائی با شکوهی انجام دهیم. و با
اینکه در طول این چند سال تقیه می کردیم و در رابطه با جنگ و صدام شعار نمی دادیم
(چون معتقد بودیم مسئله جنگ ایران وعراق نیست بلکه مسئله اسلام و کفر است) این بار
در تشییع جنازه مرحوم فیضی، مسئله جنگ را مطرح کردیم و جنایات صدّام را برملا ساختیم
و برای مسلمانان نیز ثابت شد که سازش با این از خدا بی خبران ستمکار معنی ندارد
زیرا ما در مدینه نه مرکز جنگی داشتیم و نه به بعثی ها حمله کرده بودیم، تازه در
مقابل حمله آنها، برای خاطر اسلام، صبر کردیم و همچنین برای مردم ثابت کردیم که
صدام کافر و ملحد است و این بعثی ها اعتقاد به خدا واسلام ندارند، و این همه فیضی
که از شهادت مرحوم فیضی بردیم، اگر چنین حادثه ای اتفاق نمی افتاد، برای ما میسّر
نبود.

خطر صدّام برای
عربستان

در این جریان روشن شد
که خطر صدام برای عربستان و حکومتهای عربی همسایه خیلی بیشتراز خطر او برای ایران
است. در این زمانی که صدام اینقدر ضعیف شده و همواره از کویت و عربستان گدائی می
کند، نسبت به عربستان آنقدر قلدری و خشونت دارد که در داخل مدینه، جلوی چشم پلیس،
مأمورین او یکنفر را به قتل می رسانند (چه ایرانی باشد و چه غیر ایرانی) و پلیس
عربستان جرأت دستگیر کردن آنان را ندارد.

این بزرگترین دلیل
است براینکه صدام برای عربستان خطر دارد، یعنی عربستان باید بفهمد صدام که در حال
ضعفش اینقدر قلدری می کند، اگر از چنگ جمهوری اسلامی خلاص شود و خیالش آسوده گردد،
چه به روزگار حکومتهائی مانند عربستان خواهد آورد.

دولت عربستان نیز
باید بداند که اگر بخواهد اینگونه ضعیف عمل کند ما ناگزیر هستیم برای حفاظت از
حجاج ایرانی و جلوگیری از این تعرضات، خودمان دست به کارشویم ودر آن موقع طبیعی
است که پلیس عربستان و همه دست اندرکاران آن دولت پشیمان خواهند شد.

بهر حال دشمن ما (صدام)
در این حج گذشته، طرح توطئه ای ریخته بود که به انقلاب ما صدمه وارد آورد ولی
بحمدالله و به برکت خون شهیدان، این توطئه نیز شکست خورده و باعث شد که ما به
چیزهائی که در ظرف چند سال نرسیده بودیم، برسیم و آن طرح مسئله جنگ و متجاوز بودن
صدام و عدم امکان سازش با او، در میان مسلمانان جهان بود.

تماس عراقیها با ما
در ایام حج

در خاتمه، مطلب دیگری
را تذکر دهم که برای صدام کشنده است و آن اینکه عراقیهائی که امسال به حج مشرف شده
بودند، بسیاری از آنان با ما تماس داشتند و به جبهه کمک کردند که کمکهای آنان خیلی
بیش از سال گذشته بود. آنان به شیوه های مختلفی متوسل می شدند تا بتوانند با حجاج
ایرانی تماس برقرار کنند و در این تماسها چه سخنها که نگفتند و چه اظهار علاقه ها
به امام و انقلاب که نکردند؛ و در تعبیرهای برخی از آنان چنین بود که شما برای
شکست صدام و پیشبرد کارتان، هر حرکت نظامی که فکر می کنید مؤثر است انجام دهید و
از این جهت نگران نباشید که ممکن است به مردم ما در شهرها آسیب برسد.

اگر شما به پیروزی
برسید، ما حاضریم از خانه ها و زندگی خود دست بشوئیم، زیرا تحمل حکومت صدام برای
ما بسیار کشنده تر است از اینکه احیاناً گلوله ای از طرف جمهوری اسلامی پرتاب شود
وبه خانه های ما اصابت کند.

در همان موقع که هجوم
بعثیها بر ایرانیان وارد شده بود، یکی از افراد مهم آنان نزد من آمده و با من
بسیاری از مسائل را در میان گذاشته بود، و این دلیل روشنی است بر تمایل آنان نسبت
به جمهوری اسلامی و علاقه آنان نسبت به امام و بیزاری آنان از صدّام و صدّامیان.

امیدواریم خداوند
متعال این جرثومۀ فساد را از سر راه دو ملّت برادر ایران و عراق بردارد و دشمنان
دین وانسانیت را از صفحۀ روزگار براندازد.                                        
والسلام.    

از افتادن روی قبور
مطهّره و کارهائی که گاهی مخالف شرع است جدّاً اجتناب کنند.(امام خمینی)

لازم است در جماعت
اهل سنّت حاضر شوند و از انعقاد وتشکیل نماز جماعات در منازل و گذاشتن بلند گوهای
مخالف رویه اجتناب نمایند. (امام خمینی)

خارج شدن از مسجد
الحرام یا مسجد مدینه به هنگام شروع نماز جماعت جایز نیست. وبر شیعیان واجب است که
با آنان نماز بخوانند. (امام خمینی)

با فریادها و دعوت ها
و تظلم ها و افشاگریها و اجتماعات زنده وکوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بتها
را بشکنیم وشیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقابت رمی کنیم. (امام
خمینی)

فریضه حج در بین
فرائض الهی از ویژگیهای خاصی برخوردار است و شاید جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بر
جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد. (امام خمینی) 

مکه مکرمه را با
هماهنگی زائران سراسر جهان به کانون فریاد علیه ستمگران تبدیل کنید که این یکی از
اسرار حج است. (امام خمینی)

لازم است برادران
ایرانی و شیعیان سایر کشورها از اعمال جاهلانه ای که موجب تفرّق صفوف مسلمین است،
احتراز کنند. (امام خمینی)

 

/

پیام شهید

این وصیت نامه ها
انسان را میلرزاند و بیدار می کند. (امام خمینی) 

لا اله الا الله

قسمتی از وصیتنامه
شهید محمد شکرگزار

… امام عزیزمان را
تنها نگذارید وگوش به فرمان او باشید واز اختلافات بپرهیزید و دیگران را به وحدت
دعوت کنید و اجتماعتان را زیادتر کنید و سعی کنید در مسجد جمع شوید و نمازتان را
به جماعت بخوانید و از مسائل روزتان آگاه شوید همه انسانها در محضر خدا هستند
مواظب باشيد در محضر خداوند معصیت نکنید وبا استقامت و پایدار باشید که ما را نجات
خواهد داد و پیروزمان خواهد کرد مبادا خدای ناکرده سست شوید و غمگین، نه هیچ وقت
اینطور نباشید چرا که معتقدیم بندگان صالح و شایسته خداوند وارثان زمینند و این
وعده الهی است که هیچوقت تغییری در آن بوجود نخواهد آمد.

… و چند کلمه با
شما ای پیام رسانان خون شهیدان و ای کسانیکه رسالت زینبی بر دوش دارید پیام ما و
پیام تمام شهیدان را به گوش جهانیان برسانید و پیام ما را به رنجبردگان و زحمتکشان
برسانید و شما ای گروهکهای ضد اسلام وخدا تا دیر نشده از سد راه این امت دور شوید
وگرنه سیل خروشان حزب ا… شما گندابهای متعفن را از سر راه برخواهد داشت.

قسمتی از وصیتنامه
پاسدار شهید عباسعلی عجم

بنام خدا، خدائی که
به من هستی بخشید تا در صراط مستقیم حرکت کنم. خدائی که ابراهیم را از آتش وموسی
را از آب نجات داد. و خدائی که برای راهنمائی بشر پیامبرانی فرستاد و آنان نیز در
راه صراط الله به سوی معشوق خویش شتافتند و با سلام بر اماممان خمینی که کوهها
باید استواری و دریاها خروش را از او یاد بگیرند و آن پیری که هنگامی که لب به سخن
می گشاید غرب و شرق را در امواج سخنان خویش گیج می کند. سخنانی که گویی از سرشت و
اعماق دل میلیونها انسان بیرون می آید و او که بعد از 14 قرن دوباره انقلابی را به
سبک انقلاب حسین در روز عاشورا و در کربلا بپا کرده و به ندای هل من ناصر حسینی
پاسخ مثبت داده و می رود تا با رهبری خویش طوفانی که از ایران خروشیدن گرفته
کاخهای سفید و کرملین را از جا برکند و با سلام بر ملتمان که امام می گوید من از
صدر اسلام تا کنون این چنین ملتی سراغ ندارم ملتی که بهترین هستی خویش و جگر گوشه
خویش را هدیه می کند و می روند تا تداوم بخش و بلکه باید گفت زمینه سازان ظهور
مهدی(عج) وپایان بخش ظلم وستم در گیتی باشند ملتی که مظلومیتشان در هفت تیر و رنگ
خونشان را در جنوب وغرب کردستان باید یافت. و مردمی که خورشید به نظاره آنها
ایستاده است و… سکوت زمان را تماشا می کند. آری برادر کدامین چشم می توانست باور
کند که بار دیگر «محراب کوفه» طنین ملکوتی «فزت و رب الکعبه» را شاهد باشد و فواره
خون در دشت لاله زار کربلا «مرگ» را به مسخره بگیرد و بار دیگر در شکل مظلومیت
عاشورا تجسم یابد ودوازدهم محرم با 15 خرداد گره بخورد و اسلام بر خاک حاکم شود.

قسمتی از وصیتنامه
پاسدار شهید علی شکرگزار

… و اگر من شهید
شدم سلاح مرا بر دوش گیرید و راه مرا ادامه دهید و از خون شهیدان کربلا و شهیدان
انقلاب اسلامی ایران پاسداری کنید ما از جانب حق ماموریت داریم که در مقابل دشمنان
اسلام تا آخر جان مقاومت و به آنها ثابت کنیم که نمی توانند در مقابل اسلام
بایستند و با خون خود مشت محکمی بر دهان متجاوزان و یاوه گویان و منافقان ضد اسلام
بزنیم و درخت اسلام را آبیاری کنیم و برنامه های اسلام را در تمام نقاط مختلف جهان
پیاده کنیم و اگر کوتاهی کنیم فردای قیامت باید جوابگوی خون شهیدان در دادگاه الهی
باشیم همه خویشان را از حضورشان عذر و معذرت می خواهم که مرا ببخشند و همگی را
سلام ودعا می رسانم و از حضور برادران اهل آبادی عذر و معذرت می خواهم که اگر از
من بدی دیده اند مرا ببخشند و امیدوارم که راه مرا ادامه دهید ونگذارید سلاح من بر
زمین بیفتد خداوند همه شما را در راه رسیدن به اهداف الهی ودرجه نهایی انسانیت که
در خور شهیدان است یاری بفرماید.

/

کودتای نافرجام نوژه

حجة الاسلام و
المسلمین محمدی ری شهری

قسمت پنجم

پایگاه هوائی نوژه و
کودتا

این پایگاه در نزدیکی
همدان و یکی از فعالترین پایگاههای نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران در طول
جنگ تحمیلی بوده وهست، و پرسنل فداکار بویژه خلبانان متعهد و شجاع وسلحشور این
پایگاه در سخت ترین شرایط جنگی، ضربات سختی را بر ارتش صهیونیستی صدام وارد
نمودند.

یکی از خلبانان شجاع
این پایگاه، شهید سرهنگ دوم خلبان محمد نوژه است که در تاریخ 25/5/1358 در
پاسخگوئی به فرمان امام و فرمانده کلّ قوا و در رابطه با یاری دادن به شهید چمران
برای پیشگیری از سقوط پاوه به افتخار شهادت نائل آمد و بدین مناسبت پایگاه سوم
شکاری نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران که قبل از انقلاب پایگاه شاهرخی و بعد
از انقلاب تا این تاریخ پایگاه حرّ نامیده می شد، بنام این افسر شهید نامگذاری
گردید، و اینکه کودتای نافرجام 8/4/1359 کودتای نوژه نامیده می شود به این جهت که
توطئه گران این پایگاه را بعنوان نقطه شروع و مرکز کودتا انتخاب کرده بودند، در
این رابطه با توجه باینکه هدف اصلی کودتا تصرف مراکز قدرت در تهران است، این سؤال
مطرح می شود که کودتاچیان چرا همدان و پایگاه هوائی نوژه را بعنوان نقطۀ شروع
کودتا و مرکز اصلی توطئه انتخاب کردند؟

پاسخ این سؤال این
است که کودتاگران نوژه نیز بهمین جهت که هدف تهران است، ابتدا تصمیم داشتند کودتا
را از تهران آغاز کنند، و در طرح ابتدائی آنها پایگاه هوائی مهرآباد نقطۀ شروع
کودتا بود ولی بدلائلی این طرح را تغییر دادند و پایگاه هوائی همدان را مرکز کودتا
قرار دادند.

ستوان یکم ناصر رکنی
ـ که از عوامل مهم کودتا بود و در این رابطه اعدام شد ـ دلائل تغییر نقطۀ مرکزی کودتا
از تهران به همدان را اینطور توضیح داده است:

«علت اصلی اصرار بیش
از حد و اندازه تیمسار مهدیون و تیمسار محققی بود، آنها دلائل چندی در این مورد
بشرح زیر داشتند:

1ـ پایگاه مهرآباد را
قابل تصرف و در دسترس توده مردم می دانستند و می گفتند که چنانچه نیروی زمینی
نتواند مهرآباد را کاملاً حفاظت بکند مردم بآنجا هجوم آورده و با تصرف پایگاه
(بعلت نزدیکی بیش از حد بمناطق مسکونی) حتی هواپیماهای بلند شده دیگر قادر به
نشستن در باند نخواهند بود، در حالیکه این نقطه ضعف در پایگاه نوژه وجود نداشت
زیرا نوژه با شهر همدان 60 کیلومتر فاصله داشت و چنانچه توده مردم یا سپاه پاسدار
بسمت پایگاه حرکت می کرد، هواپیماها قادر بودند، در این فاصله همه آنها را نابود
کنند.

2ـ پایگاه همدان یک
پایگاه مادر و از هر لحاظی خود کافی بود و چنانچه احتمالاً برخورد با مردم بدرازا
می کشید پایگاه قادر بود تا حدود چهار ماه بعملیات ادامه دهد در حالیکه این مسأله
در مهرآباد صادق نبود.

3ـ پایگاه مهرآباد
دارای… فروند هواپیما بود که فقط 6 فروند آن دارای مهمات سنگین و ده فروند آن
دارای فشنگ بود، در حالیکه پایگاه نوژه دارای… فروند هواپیما که 53 فروند آن
دارای مهمات سنگین بوده ونظر عوامل کودتا را در بمباران سنگین هدفهای مورد نظر بخوبی
تأمین می کرد.

4ـ سروان نعمتی،
سروان ایران نژاد، همافر پور رضائی، تیمسار محققی، تیمسار مهدیون قبلاً در پایگاه
نوژه مدتهای زیادی خدمت کرده و اکثر پرسنل خلبان و فنّی آنجا را می شناختند، در
حالیکه این امر در پایگاه مهرآباد صادق نبود…»

یکی دیگر از عوامل کودتا،
ستوان یکم محمد مهدی عظیمی فرد، در مورد تغییر محل عملیات کودتا چنین نوشته:

«جلسه بعد… من
بودم، رکنی، نعمتی، برای اولین بار بویری و جوانمرد، مریم و دو نفر دیگر… و
آبتین و ملک… برای اولین بار راجع به تغییر محل عملیات از مهرآباد به همدان صحبت
شد و در ضمن «هواپیمای LOAD [1] شده زیاد نبود و در صورت درگیری قدرت مقابله نداشتیم و البته یکی از
آشیانه ها بعنوان زندان در نظر گرفته شده بود…»

بدین ترتیب پایگاه
نوژه برای نقطه شروع و مرکز هدایت عملیات کودتا انتخاب شد.

طرح کلّی کودتا   

بهتر است طرح
کودتاچیان برای تصرف پایگاه هوائی نوژه وحمله به تهران را از زبان ستوان یکم ناصر
رکنی بشنوید:

«طرح کلی بر این پایه
بود که نیروی زمینی که احسان می گفت در اختیار دارد باتفاق خود او به ترتیبی به
پایگاه هوائی شاهرخی (حر) بروند که حدود ساعت 2 بعد از نیمه شب بآنجا رسیده باشند
پرسنل هوائی که می بایستی از تهران بطرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند و لیست آنرا
نعمتی داشت، قرار بود که ساعت 5/7 إلی 8 بعد از ظهر روز چهارشنبه گذشته [2]

در جنب پارکی که در
آخر بلوار الیزابت سابق وجود دارد جمع شده و با اتوبوسی که همان ساعت خواهد رسید
بطرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند.

محلی بنام محلّ تجمع
در جاده اختصاصی پایگاه شاهرخی نرسیده بخود پایگاه تعیین شده بود که فقط نعمتی از
محل دقیق آن با اطلاع بود و کلیه افراد در آن محل جمع شوند، این افراد عبارت بودند
از خلبانان اعزامی از تهران که با اتوبوس حرکت کرده بودند، احسان ونیروی زمینی
مربوط بخودش که نمی دانم به چه وسیله ای می خواستند حرکت کنند و تعداد سیصد نفری
که قرار بود توسط کریمی از اصفهان بدو راهی ساوه فرستاده شده و توسط شخصی بنام
معتمدی به محل تجمع آورده شوند.

یک تیم دوازده نفری
نیز از داخل پایگاه نعمتی ترتیب داده بود که بعنوان تیم راهنمای نیروی زمینی در
محل تجمع جمع شوند.

بعد از اینکه همه در
آن محل جمع می شدند حمله به پایگاه که از جزئیات آن بی خبرم و در اختیار احسان و
آذر باید باشد شروع می شد…»

عملیات تاکتیکی کودتا

رکنی در رابطه با
عملیات تاکتیکی کودتا در بازجوئی اینطور نوشته است:

«عملیات تاکتیکی
کودتا در درجۀ اول بر این مسأله تکیه داشت که قدرت رزمی سپاه پاسداران مستقر در
تهران را نابود سازد. بهمین جهت نیز نقاطی که می بایستی بمباران شوند اکثراً نقاط
محل تجمع سپاه پاسدار بود نظیر عشرت آباد، مجلس شورای ملی سابق (واقع در میدان
بهارستان) پادگان نوجوانان در لویزان، پادگان سعدآباد.

همزمان با حل این
مسأله از طریق بمبارانهای سنگین هوائی و مختل کردن سیستم ارتباطی سپاه پاسداران
تصمیم براین بود که منزل امام خمینی نیز بمباران شده و امام کشته شود، زیرا بر
سران کودتا کاملاً مشخص بود که تا زمانیکه امام زنده است مردم فقط با یک کلمۀ
ایشان به خیابانها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد و در اینجا بود که ناچار
کودتاگران بر سر دو راهی قرار می گرفتند یا باید به بمباران کلی تهران و قتل عام
مردم عادی بپردازند و یا اینکه شکست کودتا را بپذیرند.

تصمیم جهت اجرای شق
اول مشکل و خطیر بود و در صورت پیروزی، کودتا را با عواقب ناخوشایندی روبرو می
ساخت وتسلیم بشق دوم نیز بمعنی خودکشی کودتاگران بود.

بهمین جهت از بین
بردن امام یکی از مهمترین هدفهای کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدفها،
هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود کما اینکه قرار نبود هیچیک از هدفها
با موشک مورد حمله قرار گیرد ولی در مورد منزل امام دو عدد موشک بانضمام چهار عدد
بمب سنگین 750 پوندی و چهار عدد بمب ضد نفر خوشه ای در نظر گرفته شده بود.

البته تصرف رادیو
تلویزیون همزمان با کشته شدن امام باعث می شد که اوّلاً امکانات تبلیغات جهموری
اسلامی از بین برود و ثانیاً این امکانات دراختیار عوامل کودتا قرار گیرد.

قرار بود بلافاصله پس
از اعلام کشته شدن امام و در دست گرفته شدن رادیو تلویزیون عناصر لشگر 92 زرهی
اهواز در خوزستان و لشگر 77 پیاده مشهد در خراسان وارد عمل گردد»

«… از سوی دیگر
وجود نیروهای مسلح ارتش و فراخواندن مأموران امنیتی سابق، بازنشسته ها اخراجیها و
همچنین تشتت و نفاقی که در اثر فتواهای روحانیت سازشکار در بین مردم ایجاد می شد و
تخریب روحیه مردم وفادار به جمهوری اسلامی از طریق تبلیغات (اعلام کشته شدن امام )
و بمباران هوائی و شکستن دیوار صوتی همه دست بدست هم داده و باعث پیروزی کودتا از
نظر عملیات گردد.

البته این نکته برای
من تاریک است و آن اینکه چرا ابتداء قرار بود که رئیس جمهور (بنی صدر) توسط گارد
محافظ خودش که جزء عوامل کودتا بود بقتل برسد بعد بتدریج این موضوع تخفیف پیدا کرد
تا جائیکه مهمترین گروه تروریست کودتا وظیفه پیدا کرد که در حوالی منزل رئیس
جمهوری بوده و وی را دستگیر سازد».

نقشۀ تصرف پایگاه نوژه

استوار یکم چترباز
حیدری یکی از سرشاخه های مهم کودتا که جهت تصرف پایگاه نوژه خود را از تهران
باطراف این پایگاه رسانده بود و در تاریخ 19/4/1359 در حوالی پایگاه بدست مردم
دستگیر گردید، در بازجوئیهای روز دستگیری در رابطه با نقشه و طرح کودتاچیان برای
تصرف پایگاه نوژه چنین نوشته:

«… دیروز بما گفتند
که کسانی که یارگیری کرده اند جمع بشوند ودر جمع شدن بود که کروکی پایگاه هوائی
همدان را آوردند و آمدند در آنجا توجیه شوند با نحوۀ عملیات و کروکی منطقه بود…
و هدفهائی که روی این کروکی تقدم داشته مشخص شده بود و کروکی منطقه تجمع و دوازده
عدد هدف داخل پایگاه بود که در این نقاط هدف ما انجام می گرفت».

«… در پایگاه همدان
چون دوازده عدد طرح در کروکی پایگاه منظور شده بود از دوازده نفر اصلی طرح ده نفر
آمده بودند و در موقع اجرای طرح روز چهارشنبه از ساعت 12 الی سه بعداز ظهر به
ترتیب نفرات با وسیله شخصی اعزام بکنند به نقطۀ تجمّع اصلی از ساعت 9 شب به بعد
بمرور، در نتیجه مشخص نبود، چند نفر امکان دارد بیایند و جمع شوند هر نفر (هر
تیمی) برای خودش جائی را در نظر گرفته بودند که از آنجا بمرور حرکت کرده بمنطقۀ
تمرکز و تجمّع اصلی (جاده پایگاه 93 کیلومتری بسمت پایگاه دست چپ خاک برداری … و
در یک کیلومتری آن شرکت و کارخانه ای قرار دارد و قرار بود همه در اینجا جمع و
عملیات شروع شود) و باضافه اینکه هنگام توجیه گفته بودند تعداد چهارصد نفر در محل
به تیمها جهت پشتیبانی ملحق خواهند شد…».

«در منطقۀ تجمّع پس
از مشخص شدن، و اینکه چند نفر از نیروهای مخصوص آمده اند و ماشین ها در منطقل تجمع
پارک شود (پشت تپه خاک برداری) و سپس با چهار ماشین تویوتا از نوع استیشن و بقیه
وانت بارهای مختلف… و داخل هم یکنفر راهنمای داخل پایگاه که به تمام هدفها وارد
هستند، که این افراد پایگاهی در منطقۀ تجمّع به ما ملحق شده و از آنجا همراه ما
حرکت نمایند.

تیم اوّلی که در نظر
گرفته شده بود «به سرپرستی استوار یکم ناصر ساجدی» اوّل حرکت و به ابتکار شخصی
فرمانده تیم بعنوان مهمان و یا بررسی نمایند به چه طریقی می تواند دو نفر دژبان
جلوی درب را خلع سلاح نمایند و بقیه بفاصله صد یا صد و پنجاه متر متوقف باشند و
منتظر و با چراغ علامت می دهند، و بقیّه تیمها در صورت موفقیت تیم اوّلی حرکت
نمایند و داخل پایگاه پخش شوند… و عملیات را شروع و خلع سلاح نمایند.

و بعد از نفرات محلی
چهار صد نفر جایگزین بشوند… پس از خلع سلاح و همزمان با روشن شدن هوا هواپیماها
بلند می شوند و می گویند باند آزاد هست… و تا اینجای طرح بعهده گروه تیم ما بود.

تیم یکم مأموریت خلع
سلاح دژبان مأمور درب جبهه… خلع سلاح پاسدار خانه شمارۀ 1 و زیر نظر گرفتن گردان
دژبان را داشت.

تیم دوم مأموریتش
دستگیری فرمانده پایگاه و معاون عملیاتی پایگاه.

تیم سوم مأموریتش
ستاد عملیاتی منطقه ارتباط.

تیم چهارم مأموریتش
گرفتن برج مراقبت.

تیم پنجم مأموریتش
گرفتن قرارگاه و اسلحه خانه جانبی آن.

تیم ششم گرفتن اسلحه
خانه شماره 3.

تیم هفتم گرفتن اسلحه
خانه شماره 2.

تیم هشتم مأموریتش
گرفتن توپهای 23 میلیمتری.

تیم نهم گرفتن چهار
ضد هوائی جلوی شیلترها.

تیم دهم گرفتن پدافند
هوائی…

تیم یازدهم خلع سلاح
کردن پستهای مناطق سرزمینی ومضافاً باینکه خلع سلاح کردن نهادهای انقلابی (گروه
ضربت توسط تیم پنجم صورت می گرفت).

هدایت کنندۀ عملیات
تصرف پایگاه

استوار حیدری در مورد
فردیکه قرار بوده عملیات تصرف پایگاه را هدایت کند اینطور می گوید:

«از یکماه پیش،
«سرگرد کورش آذرتاش» بما معرفی شد بعنوان اینکه در منطقه تجمع رهبری کلّی عملیات
را بعهده بگیرد…»

هدایت کنندۀ عملیات
هوائی

تیمسار بازنشسته
آیت… محققی که پس از پیروزی انقلاب مدتی بازداشت بوده از طرف ستاد کودتا بعنوان
هدایت کنندۀ هوائی انتخاب شده بود، او خود در این رابطه در بازجوئی چنین نوشته
است:

«عملیات هوائی را
قرار بودمن هدایت کنم و نقاطی که در طرح بود قبل از هر عملیات دیگر منزل امام و
بعد زدن باندهای مهرآباد و عبور سوپر سونیک یعنی شکستن دیوار صوتی در روی تهران و
حفظ برتری هوائی از اینجهت که پایگاه های دیگر نتوانند بر ضد ما وارد عمل شوند
وهدفهای بعدی از نظر حفظ آرامش و نظم تهران قرار بود داده شود»           ادامه دارد



[1]
ـ یعنی حاضر بودن هواپیما از لحاظ مهمات.

/

حوادث شب ولادت پیامبر(ص)

درسهائی از تاریخ
تحلیلی

حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

قسمت دهم

چه حوادثی در شب
ولادت رخ داد؟

در روایات ما آمده
است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان بوقوع پیوست
که پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله «ارهاصات» بوده
بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد، و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند
بیت آن چنین است:

یوم تفرّس منه الفرس انّهم                                                
قد انذروا بحلول البؤس و الفئم

و بات ایوان کسری و هو منصدع                               کشمل اصحاب کسری غیر ملتئم

النار خامدة الانفاس من اسف                                      علیه
والنهر ساهی العین من سدم

و ساء ساوة ان غاضت بحیرتها                                  وردٌ واردها
بالغیظ حین ظم

کأن بالنار ما بالماء من بلل                                         حزناً و بالماء
ما بالنار من ضرم

و شاید جامعترین حدیث
در اینباره حدیثی است که مرحوم صدوق «ره» در کتاب امالی بسند خود از امام صادق
علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود:

ابلیس به اسمانها
بالا می رفت وچون حضرت عیسی «ع» بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان
بالا می رفت، وهنگامی که رسولخدا «ص» بدنیا آمد از همۀ آسمانهای هفتگانه ممنوع شد،
و شیاطین بوسیلۀ پرتاپ شدن ستارگان ممنوع گردیدند، و قریش که چنان دیدند گفتند:

قیامتی که اهل کتاب
می گفتند برپا شده!

عمرو بن امیه که از
همۀ مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسی داناتر بود بدانها گفت: بنگرید اگر آن
ستارگانی است که مردم بوسیلۀ آنها راهنمائی می شوند و تابستان و زمستان از روی آن
معلوم گردد پس بدانید که قیامت برپا شده ومقدمۀ نابودی هر چیز است و اگر غیر از آنها
است امر تازه ای اتفاق افتاده.

و همۀ بتها در صبح آن
شب به رو درافتاد و هیچ بتی در آنروز بر سر پا نبود، و ایوان کسری در آن شب شکست
خورد و چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت. ودریاچۀ ساوه خشک شد.و وادی سماوه پر از آب شد.

آتشکده های فارس که
هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.

و مؤبدان فارس در
خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد
آنها پراکنده شدند، و طاق کسری از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد.

و در آن شب نوری از
سمت حجاز برآمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید، فردای آن شب تخت هر
پادشاهی سرنگون گردید وخود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن نمی گفتند.

دانش کاهنان ربوده شد
وسحر جادوگران باطل گردید، و هر کاهنی که بود از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع
گردید و میان آنها جدائی افتاد.

آمنه گفت: بخدا
فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر بسوی آسمان بلند
کرد وبدان نگریست، و نوری از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده ای می گفت: تو
آقای مردم را زادی او را محمد نام بگذار.

آنگاه او را بنزد عبد
المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبدالمطلب گزارش دادند، عبد المطلب
او را در دامن گذارده گفت:

الحمدلله الذی
اعطانی              هذا الغلام الطیب
الاردان

                قد سافی المهد علی الغلمان

ستایش خدائی را که
بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است.

آنگاه او را به ارکان
کعبه تعویذ کرد.[1] و دربارۀ
او اشعاری سرود.

و ابلیس در آن شب
یاران خود را فریاد زد (و آنها را بیاری طلبید) و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:
ای سرور چه چیز تو را بهراس ووحشت افکنده؟ گفت: وای بر شما از سر شب تا بحال اوضاع
آسمان و زمین را دگرگون می بینم و بطور قطع در روی زمین اتفاق تازه وبزرگی رخ داده
که از زمان ولادت عیسی بن مریم تا کنون سابقه نداشته، اینک بگردید و ببینید این
اتفاق چیست؟

آنها پراکنده شدند و
برگشتند و اظهار داشتند: ما که تازه ای ندیدیم.

ابلیس گفت: این کار
شخص من است آنگاه در دنیا به جستجو پرداخت تا به حرم ـ مکه ـ رسید، و مشاهده کرد
فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند، خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع
ورود او شدند، بسمت غار حری رفت و چون گنجشکی گردید و خواست درآید که جبرئیل بر او
نهیب زد:

ـ برو ای دور شده از
رحمت حق! ابلیس گفت: ای جبرئیل از تو سؤالی دارم؟

پاسخداد: محمد ـ صلی
الله علیه و آله ـ بدنیا آمده.

شیطان پرسید: مرا در
او بهره ای هست؟ گفت: نه.

پرسید: در امّت او
چطور؟

گفت: آری. ابلیس که
این سخن را شنید گفت: خوشنود و راضیم.

و در حدیث دیگری که
در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصی یهودی سکونت داشت و نامش
یوسف بود، وی هنگامی که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت: این
تحوّلات آسمانی بخاطر ولادت همان پیغمبری است که در کتابهای ما ذکر شده که چون
بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند.

وچون صبح شد بمجلسی
که چند تن از قریش در آن بودند آمد و بدانها گفت: آیا دوش در میان شما مولودی
بدنیا آمده؟

گفتند: نه.

گفت: سوگند به تورات
که وی بدنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتماً در فلسطین
متولد گشته است.

این گفتگو گذشت وچون
قرشیان متفرق شدند و بخانه های خود رفتند داستان گفتگوی با آن یهودی را با زنان
وخاندان خود بازگو کردند و آنها گفتند: آری دیشب در خانۀ عبدالله بن عبدالمطلب
پسری متولد شده.

این خبر را بگوش یوسف
یهودی رساندند، وی پرسید: آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا
آمده یا بعداز آن؟گفتند: پیش از آن! گفت: آن مولود را بمن نشان دهید.

قرشیان او را به درب
خانۀ آمنه آوردند و بدو گفتند: فرزند خود را بیاور تا این یهودی او را ببیند، و
چون مولود را آوردند ویوسف یهودی او را دیدار کرد جامه از شانۀ مولود کنار زد
وچشمش به خال سیاه و درشتی که روی شانۀ وی بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده
کردند که حالت غش بر آن مرد یهودی عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده
وخندیدند.

یهودی برخاست و گفت:
آیا می خندید؟ باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما
می نهد…

قرشیان متفرق شده و
گفتار یهودی را برای یکدیگر تعریف می کردند.

و در حدیثی که مرحوم
کلینی شبیه به روایت بالا از مردی از اهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابی به قرشیان که
ولید بن مغیرة و عتبة بن ربیعه ودیگران در میانشان بود رو کرده و گفت: نبوت از
خاندان بنی اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسی است که آنها را پراکنده و
نابود سازد!

قریش که این سخن را
شنیدند خوشحال شدند، مرد کتابی که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت: خورسند
شدید!بخدا سوگند این مولود چنان سطوت و تسلّطی بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق
و غرب گردد.

ابوسفیان از روی
تمسخر گفت: او بمردم شهر خود تسلط یابد!

ونظیر آنچه در روایات
ما آمده برخی از این حوادث در روایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیاری از آنها
این حوادث قبل از بعثت رسولخدا «ص» ذکر شده مانند روایاتی که در سیرۀ ابن هشام و
تاریخ طبری و جاهای دیگر است و در صحیح بخاری نیز از ابن عباس روایت شده[2] و
فخر رازی نیز در تفسیر آیۀ شریفۀ «فمن یستمع الآن یجدله شهاباً رصداً»[3] در
مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی
در اینباره نقل کرده[4] و از
ابّی بن کعب نیز حدیثی در اینمورد نقل کرده اند که گفته است:

«لم یرم بنجم منذ رفع
عیسی علیه السلام حتی بعث رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ»[5] و
در اشعار بعضی از شاعران عرب نیز قسمتی از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند
اشعار زیر که از شاعری بنام قیروانی نقل شده که می گوید:

وصرح کسری تداعی من
قواعده

وانفاض منکسر الاوداج
ذامیل

ونار فارس لم توقد
وما خمدت

مذالف عام وئهر القوم
لم یسل

خرّت لمبعثه الاوثان
و انبعثت

ثواقب الشهب ترمی
الجنّ بالشُّعل

یک سؤال

اکنون جای یک سؤال
هست که اگر کسی بگوید: آیا نظیر آنچه در این روایات آمده در کتابهای تاریخی و روایات
غیر اسلامی هم ذکری از آنها شده یا نه؟

که ما در پاسخ این
سؤال می گوئیم: اولاً اگر حدیث و روایتی از نظر سند و صدور از امام معصوم علیه
السلام برای ما ثابت شد دیگر کدام روایت و تاریخی برای ما معتبرتر از آن حدیث و
روایت می تواند باشد، وهمۀ بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح «صغرای
قضیه» است، ولی پس از اثبات دیگر استبعاد و زیر سؤال بردن حدیث، جز ضعف ایمان و
تاریخ زدگی محمل دیگری نمی تواند داشته باشد، و گرنه کدام تاریخ و روایتی معتبر تر
از آن تاریخ و روایتی است که از منبع وحی الهی سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و
حدیثی محکمتر از داستان و حدیثی است که از زبان پیمبران و ائمۀ معصوم علیهم السلام
صادر گردیده باشد!

مگر نه این است که
سرچشمۀ پرفیض و زلال همۀ علوم آنهایند؟ و معیار صحّت و سقم همۀ دانشهای بشری گفتار
آنها است؟

و ثانیاً ـ می گوئیم:
مگر تاریخ صحیح و دست نخورده ای از گذشتگان و زمانهای قدیم در دست داریم که ما
بتوانیم این روایات را با آنها منطبق ساخته و یا تأییدی از آنها بگیریم؟ جائی که
مقدس ترین کتابها مانند تورات و انجیل با آنهمه نسخه های متعددی که معمولاً از
آنها در دست مردم آن زمانها بوده و جمله جمله و کلمه بکلمۀ آنها مورد احترام و متن
دستورات دینی آنها بوده از دستبرد و تحریف و تصحیف و اسقاط در امان نبوده، و
طاغوتهای زمان و جیره خوارانشان احکام و فرامین آنها را بنفع ایشان تعبیر داده و
یا اسقاط کرده اند، دیگر چگونه کتابهای تاریخی معدودی که در زوایای کتابخانه ها با
نسخه های خطی منحصر به فرد یا انگشت شماری وجود داشته می تواند مورد اعتماد باشد؟

و ثالثاً ـ بر فرض که
چنین تاریخی وجود داشته باشد که اوضاع و احوال آنزمانها را نوشته و ثبت کرده باشد
آیا همۀ وقایعی که در آنزمانها اتفاق افتاده در تاریخها ثبت ونگارش شده؟ و آیا
وسائل ارتباطی آنچنان بوده که تاریخ نگاران بتوانند از هر اتفاقی که در گوشه و
کنار جهان آنروز اتفاق می افتاده مطلع گردند و آنرا در تاریخ ثبت کنند؟ مگر امروزه
با تمام این وسائل ارتباطی و مخابراتی و رادیوها و تلویزیونها و ماهواره ها و… چنین
کاری انجام شده و چنین ادعائی می توان کرد؟…

مگر وسائل ارتباطی
جهان آزادند و مستقلانّه وبدور از سیاستها و اختناقها و خارج از کانالهای مخصوص و
صافیهای انحصاری می توانند کوچکترین خبری را منتشر کنند؟ آن هم خبری که بصورت
معجزۀ آسمانی برای شکست یک قدرت طاغوتی و یک دربار سلطنتی بوقوع پیوسته باشد…؟
مگر معجزاتی امثال «شقّ القمر» که وقوع آن مورد اتفاق همۀ مسلمانان می باشد و
بگفتۀ دکتر سعید بعطی ـ نویسندۀ مصری ـ در کتاب فقه السیرة از امور متفق علیه در
نزد علماء و دانشمندان اسلامی است در تاریخهای گذشته نقل شده…؟ و بلکه معجزات
انبیاء گذشته مانند سرد شدن آتش بر ابراهیم خلیل علیه السلام و شکافته شدن دریا
بوسیلۀ عصای موسی و اژدها شدن و بلعیدن آن تمام مارهای جادوئی ساحران و زنده شدن
مردگان بدعای حضرت مسیح و امثال آن جز در کتابهای مقدس و مذهبی در تاریخها و
روایات دیگر آمده و ذکری از آنها دیده می شود؟!…

و حقیقت آن است که
تاریخ نویسان و وقایع نگاران گذشته در انحصار طاغوتهای زمان بوده ـ چنانچه امروزه
نیز عموماً اینگونه است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قید و بند ایشان آزاد سازد
ـ و انبیاء الهی نیز پیوسته بر ضدّ همان طاغوتها قیام می کرده و مبارزه داشتند، و
آنها همواره درصدد از بین بردن انبیاء و محو نام و آثارایشان بوده و بهر وسیله ای
می خواستند آنها را افرادی ماجراجو وبی شخصیت و افسادگر معرفی کنند، و هرگز اجازه
نمی دادند آنها را بعنوان مردانی الهی که قدرت انجام معجزه را دارند معرفی کنند، و
بهمین دلیل معجزاتی را که بوسیلۀ ایشان انجام می شده انکار کرده و یا توجیه می
نمودند، و اگر کتابهای آسمانی و روایات مذهبی نبود اثری از این معجزات بجای نمانده
و بدست ما نرسیده بود…

چنانچه اکنون نیز ما
در انقلاب اسلامی خود که یک انگیزۀ مذهبی داشته و ادامۀ آنرا نیز بیاری خدا همان
انگیزۀ مذهبی و عشق شهادت طلبی در راه خدا و دین تضمین کرده و بر ضدّ طاغوتهای شرق
و غرب قیام کرده همین شیوۀ تبلیغی را می بینیم که هر حرکتی بنفع این انقلاب در
داخل و یا خارج بشود مانند راهپیمایی میلیونی و غیر میلیونی که در داخل و خارج
انجام می گیرد اصلا منعکس نمی شود و در رادیوها و وسائل ارتباط جمعی ذکری از آن
نمی شود، اما کوچکترین حرکت ضد انقلاب ـ مانند اجتماعات اندکی که جمعاً به صد نفر
نمی رسدـ با آب و تاب در همۀ رسانه های گروهی بعنوان یک حرکت ضدّ رژیم نه یکبار
بلکه چند بار پخش می گردد.    

و بهمین دلیل ما می
گوئیم انگیزه و نیازی برای تحقیق در تاریخهای گذشته نداریم و اگر هم تتبع کنیم
معلوم نیست بجائی برسیم، مگر اینکه بخواهیم بهر وسیله و هر ترتیبی که شده تأییدی
از تاریخ برای این روایات پیدا کنیم اگر چه مجبور شویم برای تطبیق این روایات با
تاریخ دست به توجیه و تاویلهای نامربوط بزنیم، چنانچه نظیر آنرا در داستان اصحاب
فیل ذکر کرده و شنیدید و خواندید، که ما آنعمل را محکوم کرده و دلیل بر ضعف ایمان
و غرب زدگی و تاریخ زدگی و غیره دانستیم…

ادامه
دارد

پیامبر اکرم «ص»:

«إنَّ هذا الدِّین
مَتِینٌ فَأَوغِلُوا فِیهِ بِرِفقِ وَلا تُکِرهُوا عِبادَةَ الله إلی عِبادِاللهِ
فَتَکُونُوا کَالرَّاکِب المُنبتِ الَّذِی لا سَفَرَاً قَطَعَ وَلا ظَهراً أَبقی»

(بحارالانوار
ج 71 ص 211)

این دین، آئینی است
محکم و استوار، پس در آن تندروی نکنید و عبادت خدا را با زور بر بندگان خدا تحمیل
نکنید که مانند شترسوار شتابانی باشید که نه راه را به پایان می رساند و نه توانی
ـ برای شتر ـ باقی می گذارد.

 

 



[1]
ـ یعنی او را بکنار خانۀ کعبه آورد و برای سلامتی و پناه او از شر شیاطین
ودشمنان، بدنش را بچهار گوشۀ کعبه مالید.

/

عقب ماندگی اقتصادی کمونیسم

ارزشها و مکتبها

آخرین قسمت

بقلم یکی از
دانشمندان

توجیه عقب ماندگی
اقتصادی بلوک کمونیسم و ردّ آن

دستاویز دیگری که
طرفداران متعصب کور و کر مارکسیسم برای توجیه عقب ماندگی اقتصادی بلوک کمونیسم
برای خود رو براه کرده اند این است که:

غربی ها از راه چپاول
و غارت قلمرو استعماری خود توانسته اند ثروت بخش اعظم جهانِ عقب نگهداشته شده را
به کشورهای خود بکشند و بقیمت فقر و فلاکت اکثریت مردم جهان، اقلیتی مرفه و به
قیمت ویرانی بیشتر پهنه گیتی، منطقه های محدودی را آباد نمایند و کشورهای کمونیستی
چون با استعمار مخالفند و روی پای خود ایستاده اند طبعاً نتوانسته اند به آن سطح
از ترقی و پیشرفت برسند!!

ما قسمت اول را بدون
چون و چرا می پذیریم و قبول می کنیم که چند کشور غربی، قسمت عظیمی از رفاه خود را
مرهون استثمار و استعمار ملل فقیر ومستعمرات قدیم و جدید خود هستند. ولی در مورد
قسمت دوم ادعا حرف داریم: اینکه می گویند بلوک کمونیست از استعمار متنفرند و حاضر
نیستند مردم کشورهای دیگر را بچاپند، یکی از همان ادعاهای دروغ و تبلیغات گمراه
کننده کمونیست ها است.

شما بما بگوئید مثلاً
اتحاد جماهیر شوروی در راه چاپیدن ثروت دیگران چه کاری از دستش برآمده و انجام
نداده است؟

اگر امروز آنها نمی
توانند مثلاً ماشین آلات و مصنوعات دیگر خود را در بازارهای آزاد دنیا آب کنند و
یا محصول ندارند که عرضه نمایند، این سند زهد و پرهیز از استعمار است؟!

چه کشوری حاضر شده
است که مصنوعات آنها را بقیمت مناسب بخرد و آنها با امکان تحویل، خودداری کرده
اند؟!

و اگر مثلاً شوروی می
توانست مثل ژاپن یا آلمان، مصنوعات مرغوب ببازار عرضه کند و با دیگران رقابت نماید
نمی کرد؟

آنجا که قبله و قطب
بلوک کمونیسم (شوروی) ناچار زیر بار وارد کردن تکنولوژی غرب می رود و در قسمت مهمی
از کارخانجات خود ماشین های ساخت کارخانجات غرب را سوار کرده و آنجا که صنایع
مصرفی غرب در داخل شوروی بصورت قاچاق است و بازار سیاه دارد چگونه می تواند در
بازارهای آزاد جهان با استعمارگران غرب به رقابت برخیزد؟

می بینیم هر جا که
توانسته هیچگاه کوتاهی نکرده و بلکه از غرب هم جلو افتاده مثلاً در زمینه فروش
اسلحه که بازار های دنیا به هر دلیل حاضر شده اند از شوروی اسلحه بگیرند، آیا
شوروی کوتاهی کرده است و یا مجانی داده و یا حتی ارزان فروخته است؟

حقیقت اینست که نه
تنها کوتاهی نمی کند بلکه با دوز و کلک های مخصوص بخود، هر جا که تشخیص بدهد می
شود اسلحه ای آب کرد و پولی درآورد با ایجاد کانون خطر و راه انداختن جنگ و آشوب و
حمایت از یک طرف در مقابل طرف دیگر، بازاریابی نموده است.

ما امروز می دانیم که
بخش عظیمی از پول نفت کشورهای عربی برای خرید اسلحه به خزانه کشور شوراها منتقل می
شود. و به همین جهت مایل نیست که حالت نه جنگ و نه صلح میان اعراب و اسرائیل ـ که
از طرفی آنرا برسمیت می شناسد و به نیروهای انسانی یهودی روس اجازه مهاجرت به
اسرائیل می دهد و از سوی دیگر اسرائیل را محکوم می کند و دشمنانش را تقویت می کند
ـ از بین برود. و امروز شوروی دومین کشور فروشنده اسلحه یعنی دلال خون و مرگ و
ویرانی جهان است و با توجه به اینکه سنگین ترین و در عین حال بی ثمر ترین بلکه
زیانبارترین مخارج ملتهای جهان امروز، مخارج نظامی است و از همین راه است که دار و
ندار کشورهای جهان سوم بفنا می رود؛ روشن است که شوروی در زشت ترین و منفورترین
رشته استثمار و غارت، سرسختانه به رقابت برخاسته بلکه پیشتاز است.

و اصولاً ماهیت
میلیتاریستی کمونیست ها و رقابت میان آنان و امپریالیست های غارتگر در وضع حاضر و
راه و روش تبلیغات و برخوردهای آنان از عوامل اصلی این همه کانون خطر و ایجاد این
همه چاه و یل برای امکانات ضعیف و ناچیز کشورهای عقب نگاهداشته شده و یا در حال
رشد است.

نگاهی به ارقام و
آمار زیر ادعای ضد استعماری و ضد استثماری و یا پرهیزکاری کمونیست ها را از شیوه
های استثمار روشن تر می کند.

«فرانک بارنابی» مدیر
انستیتوی بین المللی تحقیقات صلح سوئد ضمن مقاله ای در شماره مخصوص روزنامه
انگلیسی زبان آکادمی علوم سوئد درباره تولید اسلحه در جهان نوشت:

1ـ هزینه های نظامی
جهان بیست برابر مجموع کمک هائی است که بجهان سوم می شود.

2ـ سالانه بیست و پنج
میلیارد دلار صرف تحقیقات نظامی می شود در حالیکه یک چهارم این مبلغ خرج تحقیقات
پزشکی می شود.

3ـ هزینه های نظامی
دنیا در سال 1975 به رقم تکان دهنده دویست وده میلیارد دلار آمریکا رسید.

4ـ آمریکا و شوروی
آنقدر اسلحه اتمی انبار کرده اند که بزودی می توانند یکدیگر را صد بار ویران کنند.

5ـ در کشورهای
خاورمیانه طی ده سال گذشته بودجه نظامی بیست برابر افزایش یافته است.

6ـ حدود چهارصد هزار
کارشناس و متخصص و دانشمند دنیای امروز روی مسائل مربوط به امور نظامی مشغول
تحقیقند.

آیا در چنین دنیائی
می شود به یکی از ارکان اصلی این رقابت مرگبار مدال «زهد» و اجتناب از استثمار ملت
ها داد؟!!

امروزه دهها هزار
کارشناس نظامی شوروی در سراسر دنیا با حقوقهای گزاف ارز ملتها را میمکند ومرتباً
لیست های دراز و طومارهای طولانی ابزار و لوازم یدکی گران قیمت برای اسلحه های
خریداری شده از شوروی تنظیم می کنند و دائماً سیل تقاضاها همراه ارزها در کنار
صورت درخواستی از کارخانجات اسلحه سازی بسوی مسکو سرازیر است که هموزن آنها باید
طلای ناب پرداخت.

شوروی و کشورهای هم
مسلک خود:

خیال نکنید که این
یغماگری مخصوص کشورهای غیر کمونیستی جهان سوم است؛ بلکه شوروی نسبت به کشورهای هم
مسلک خود هم رویّه تجاوزکارانه داشته ودارد.

پس از جنگ جهانی دوم
روسها از آلمان شرقی بین ده تا بیست میلیارد دلار ماشین آلات و ابزار صنعت و و…
به روسیه منتقل کردند وهمین حالا چهارصد هزار سرباز روسی در آلمان شرقی نوعی
اشتغال محرمانه را بعهده دارند.

در مورد جهموری های
کوچک که روسها به زور اشغال کردند و اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل دادند ظلمها
وفشارها وکشتار و توقیف ومصادره هائی صورت گرفته که قلم از نوشتن آنها شرم دارد.

در محدوده بازار
مشترک کشورهای اروپای شرقی روابط اقتصادی، بی شباهت با کشورهای «مشترک المنافع»
بریتانیای کبیر نیست با این تفاوت که در 
اینجا ارتش سرخ پیمان ورشوهم ضامن اجباری این روابط است. عکس العمل همین
است که اخیراً که در اثر مبارزات پیگیر مردم اتحاد شوروی، کم و بیش اجازه توسعه
روابط بازرگانی با کشورهای غربی بدست آورده، در این راه حرص و ولع عجیبی از خود
نشان می دهند.

مگر قتل عام استقلال
طلبان مجارستان در سال 1945 توسط شوروی چه تفاوتی با لشگر کشی انگلستان به
مستعمرات خود دارد.

مگر سرکوب کردن نهضت
ملی چکسلواکی در سال 1968 توسط ارتش پیمان ورشو عملی پسندیده تر از پیاده شدن
تفنگداران آمریکائی در اینجا و آنجا است؟

مگر سیاست های اهدائی
و فشارهای بیرحمانه شوروی علیه یوگسلاوی و آلبانی بخاطر ناهماهنگی آنها با خط مشی
مسکو با فشارهای مرئی و نامرئی امپریالیسم در مورد کشورهای جهان سوم آزاد، از یک
قماش نیست؟

(مگر دخالت و تجاوز
ناروای شوروی در کشور محروم و مسلمان افغانستان، چیزی جز وحشی گری و خیانت می
باشد؟!)

با توجه به مراتب
فوق، دیگر چه بهانه ای در دست طرفداران مارکسیسم برای توجیه عقب ماندگی اقتصادی
کشورهای کمونیستی باقی می ماند؟

کمبود مواد غذائی و
جیره بندی های فصلی صفوف طولانی مشتریان در مراکز تهیه و خرید وسائل زندگی، گرانی
های بی حساب، بازارهای سیاه کمبود آب و راه و دارو ومسکن و و… برای ملتی که شصت
سال وعده ونوید شنیده و به امید آینده ای بهتر ده ها میلیون قربانی داده و رنج
زندانهای سیاه و اردوگاههای کار اجباری و خفقان و ترور و تبعیض را تحمل کرده با
مشاهده رفاه و آسایش در کشورهای مجاور که در تبلیغات کمونیست ها رو بزوال و ببر
کاغذی و مرتجع و پیر و فرتوت و و… معرفی شده اند، بشدت تلخ و تحمل ناپذیر است.

و به همین جهت
فریادهای اعتراض روز افزون این مردم دربند، علیرغم آن همه فشار و خفقان وتهدید و
تزویر از اینجا و آنجا بلند است و همه جا بگوش می رسد، وکار بجائی رسیده که
فرزندان پیشتاز انقلاب، دست توسل بسوی همان ببرهای کاغذی و امپریالیست های در حال
زوال وسقوط دراز کرده وهمان ها هستند که بیاری این فلاکت زدگان دربند برخواسته و
ناله و استغاثه آنانرا بگوش دنیا می رسانند! بی جهت نیست که مرزهای میان کشورهای
کمونیست و سرمایه داری از طرف کمونیست ها همچون دروازه پادگان های نظامی، زیر
کنترل و سانسور است و کشورهای غیر کمونیست، نیازی به مراقبت و نگهبان نمی بینند.
چون از این طرف، مردم می خواهند فرار کنند و خود را نجات دهند و از آن طرف کسی در
خود تمایل پناه بردن به دژ کمونیسم را نمی بیند.

دیوار برلن در میان
برلن شرقی و غربی یکی از همین مثالها است و مهاجرت روز افزون قانونی یا قاچاقی
انسانها از شرق و غرب، دلیلی دیگر.

تعداد فراریان
ومهاجرین کشورهای کمونیستی به آلمان غربی[1]

کشور شوروی سال 1980
(9654) نفر (اکثریت قریب به اتفاق آنان از نژاد آلمانی هستند).    

آلمان شرقی 52071 نفر
که از مرزهای این کشور صرفاً 12763 نفر به مهاجرت دست زده اند در حالیکه بقیه از
کشورهای لهستان و رومانی آمده اند.

چکسلواکی 24 نفر

لهستان 51 نفر

هنگری 19 نفر

یوگسلاوی 621 نفر

ظهور واقعیت ها از
رونق تبلیغات وعده های سردمداران کمونیسم کاسته و قشر نسبتاً وسیعی از مردم روشن و
شجاع تحت تاثیر رژیم دیکتاتوری پرولتالیا را به اعتراض و مبارزه واداشته که صدای
آنها را دنیا از حلقوم «ساخاروفها» و «بوکروفسکی ها» و«سولژنیست ها» و و… می
شنوند.

اواخر سال 1976 که
پروفسور«آرنوشت کولمان» که برای ملاقات دختر خود از شوروی به سوئد رفته بود از
دولت سوئد تقاضای پناهندگی کرد و ضمن نامه ای که برای برژنف بمنظور اعلان استعفا
از عضویت در حزب کمونیست شوروی و اعلان سلب تبعیت روسی از خویش نوشت چنین گفت:

«… من بتدریج به
این عقیده رسیده ام که عضویت در حزب کمونیست به معنای خیانت به ایده آل اجتماعی و
انسانیت و ساختمان یک جامعه نو و بهتر است… ورهبران شوروی بصورت طبقه جدید و
دارای امتیازات فراوان درآمده اند…»

بد نیست که بدانید
پروفسور کولمان 84 سال دوست و همکار صمیمی لنین و 58 سال عضو فعال حزب کمونیست
شوروی و از افسران نمونه ارتش سرخ و استاد دانشگاه مسکو بوده و در رشته «سیبرنتیک»
(فعالیت های حافظه) تحقیقات و تالیفاتی دارد و خدماتی به فلسفه مارکسیسم کرده که
اینک پشیمان است.

استعفا و انتقاد او
با داشتن سوابق درخشان، ضربه هولناکی برای کمونیست ها و در عین حال باعث بخود آمدن
بسیاری از جوانان خام و فریب خورده دنیا بود.

نتیجه

ارزشهای اصیل تحت
تاثیر عوامل نامبرده در این مقدمه، در جوامع انسانی متزلزل و بی اثر و یا کم اثر
شد، مارکسیسم به منزله کوبنده ترین عوامل مخرب ارزشها، ضربه بسیار کاری و کشنده ای
بر انسانیت وارد آورد و در نتیجه، جهان بشریت در حال حاضر در محاصره نیروهای مهاجم
و مخرب مارکسیسم و کاپیتالیسم ومکتبهای تحریف شده و مسخ گردیده و یا دست کاری شده
آسمانی و یا انسانی عهد قدیم گرفتار آمده است.

چه باید کرد؟

در جستجوی راه نجات
از اين مخمصه باید سراغ ریشه واساس گرفتاری ها و مشکلات رفت و آنهم چیزی جز
خود«انسان» نیست. بایدانسان را شناخت و نقطه های اصلی و ریشه های انحراف را در
وجود خود پیدا کرد و آنها را اصلاح نمود.

اگر واقع بینانه،
سرنخ فساد و انحرافِ مکتب ها را بدست نیاوریم، ممکن است تمام تلاشها و اقدامات
اصلاحی، اثر معکوس دهد و یا بی ثمر از آب درآید.

بنظر می رسد روحیه
«خود خواهی» و«عشق بخویش» که از عمومی ترین واستثناء ناپذیرترین حالات همه
انسانهای سراسر تاریخ است نقطه شروع انحرافات ومشکلات اجتماع بشری باشد، گرچه همین
روحیه خود خواهی و خویشتن نگری نیز اصیل ترین محرک اقدامات مثبت و سازندگیها و
موتور تکامل ورشد تمدن وترقی بشر است.

فکر می کنم اغراق
نباشد اگربگوییم: اکثر تحولات تاریخ بشریت به همین روحیه خود خواهی انسانی ریشه
میرساند چه خیر و چه شر.

بنابراین پیشنهاد
اصلاحی، این نمی تواند باشد که تلاش کنیم روحیه خود خواهی را از انسان بگیریم و
انسان را از خودش خالی کنیم و بجای فرد انسان «جامعه» بیاید چنین پیشنهادی با فطرت
بشریت و انسان ناسازگار است و به معنای گرفتن انرژی تحرک و تکامل از انسانیت است
که تا حدودی از زیر پرچم سرخ این مطلب آزمایش شده.

و از آنطرف این هم
درست نیست که این روحیه را که ظرفیتی بی نهایت وسیع دارد، آزاد و بی قید و بند
بگذاریم که هر چه می خواهد بکند، که جنایات انحصار طلبان استعمار، گوشه ای از
مضرات این راه را مشخص می کنند.

راه کنترل نیروی عظیم
انسانی

بنظر می رسد در حال
حاضر تنها راه کنترل ومهار کردن این نیروی عظیم و این منبع بی پایان انرژی و قرار
دادن آن در خدمت سعادت بشر این است که آنرا تسلیم مکتب آسمانی اسلام این موهبت
عظمای خدا به انسان کنیم که بهترین ومناسب ترین راه بارور کردن این سرمایه بشریت
را بیان کرده است.

اسلام با مطرح کردن
زندگی ابدی و حیات جاودان با ابعادی بی نهایت برای انسان و معرفی نمودن دوران
محدود زندگی این جهان همراه با بیان ارزشهائی که در این جهان و آن جهان برای انسان
سعادت زاست این مشکل بزرگ را حل نموده است.

اسلام به انسان نمی
گوید: خودت را دوست ندار و بخود علاقه مند نباش و از او نمی خواهد که در تلاش هائی
که میکنی و از وجود و حیات خود مایه می گذاری، منفعت شخصی ات را در نظر نگیر (چرا
که می داند این پیشنهاد با فطرت بشر سازگار نیست و آهن سرد کوبیدن است) بلکه می
گوید حال که بخودت عشق می ورزی وهمه چیز را برای خودت می خواهی، تنگ نظر و محدود
بین و کوته نظر نباش؛ زندگی و سعادت در همین محدوده چند سال ودر این چهاردیواری
تنگ دنیا منحصرنیست، تو قلمروی بی نهایت وسیع و عمری بی نهایت طولانی داری؛ اینجا
فقط مدرسه است که آمده ای تحصیل کنی، تحصیل امکانات برای زندگی بعد از مدرسه.

اسلام با تعلیمات
مکتبی خاص خود انسان را قانع می کند که تلاش در جامعه و فداکاری برای دیگران و
مایه گذاشتن از خود بنفع جمع، بهترین نوع خود خواهی و خویشتن نگری است. و با دید
دقیق تر، تلاشهای خود بینانه و خود پرستانه مادی این جهان درست مخالف با مصلحت
شخصی و منفعت فردی است.

خدمت به دیگران
بهترین راه رسیدن به حقیقت وجودی در منزلگاه دائمی و اصیل انسان است و تجاوز بحریم
حقوق دیگران، بزرگترین مانع ومحکمترین سد راه رسیدن به آن منزل و این مطالب صرف
ادعا وتخیل هم نیست بلکه متکی بریک جهان بینی کاملاً مستدل و برهانی است که فلسفه
اسلامی متکفل اثبات آن است.

ملاحظه می فرمائید که
چنین طرحی که اسلام دارد، بطور کلی با مادیگری و محدود کردن انسان در پوسته تنگ
ماده، سازگار نیست.

نه ماتریالیسم
کمونیست ها می تواند بر این اساس برنامه ریزی کند و نه مادیت غرب از عهده ترسیم
چنین برنامه ای می تواند برآید. بنابراین از دیدگاه ما: اساسی ترین راه برای سرو
سامان دادن به جهان بشریت این است که با تعیین جهان بینی و ایدئولوژی و استراتژی و
تاکتیکهای اسلام، این مکتب آسمانی را معرفی کنیم و در کنار این کار نقاط ضعف و
مطالب زیانبار مکتب های مزاحم را با مقایسه با مکتب اسلام روشن سازیم.

و مهم تر اینکه جامعه
ای (ولو کوچک) بر اساس این مکتب، به عنوان جامعه نمونه که الگوی محسوس باشد بسازیم
و با استفاده از شرایط مناسب تبلیغ، خیر خواهان و دوست داران انسانیت را دعوت به
مطالعه و بررسی آن نمائیم.

والسلام
علی من اتبع الهدی

 



[1]
ـ صفحه 497 سالنامه فیشر چاپ آلمان سال 1982.

/

نور محمد(ص)رسید(شعر)

شعر

خاتم او مُهر محمد
شده است

تختۀ اول که الف نقش
بست

بر در محبوبۀ احمد
نشست

 

خلقۀ حی را کالف
اقلیم داد

طوق زدال و کمر از
میم داد

 

لاجرم او یافت ازآن
میم ودال

دایرۀ دولت و خط کمال

 

بود در این گنبد
فیروزه خشت

تازه ترنجی ز سرای
بهشت

 

رسم ترنج است که در
روزگار

پیش دهد میوه، پس آرد
بهار

 

کنت نبیاً چو علم پیش
برد

اختم نبوّت به محمد
سپرد

 

مه که نگین دان زبرجد
شده است

خاتم او مُهر محمد
شده است

 

أمّی گویا به زبان
فصیح

از الف آدم و میم
مسیح

 

همچو الف راست به
مهرو وفا

اول و آخر شده بر
انبیا

نظامی گنجوی

نور محمد رسید

جامه سیه کرد کفر،
نور محمد رسید                    طبل بقا
کوفتند، ملک مخلّد رسید

روی زمین سبز شد،
جیب، درید آسمان                بار دگر مه
شکافت، روح مجرّد رسید

گشت جهان پر شکر، بست
سعادت کمر                خیز که بار دگر،
آن قرین خد رسید

دل چو سطرلاب شد، آیت
هفت آسمان                  شرح دل احمدی،
هفت مجلّد رسید

پیک دل عاشقان، رفت
به سر چون قلم                 مژدۀ همچون
شکر، در دل کاغذ رسید

چند کند زیر خاک،
صبر، روانهای پاک؟              هین، زلحد
برجهید، نصر مؤید رسید

رغم حسودان دین، کوری
دیو لعین                      کحل دل و
دیده در، چشم مرّمد رسید

از پی نامحرمان، قفل
زدم بر دهان                      خیز بگو
مطربا، عشرت سرمد رسید

                                                                     
مولانا جلال الدین محمد مولوی

اندر کف او باشد، از
غیب، مفاتیح

و اندر رخ او تابد،
از نور، مصابیح

خاک کف پایش، به فلک
دارد ترجیح

نوش لب لعلش، به روان
سازد، تفریح

قدرش مَلِک العرش[1] به
ما ساخته تصریح

و این معجزه اش بس که
همی خواند تسبیح

سنگی که ببوسد کف آن
دست گهربار

 

موسی ز ظهور تو، خبر
داد به یوشع[2]

ادریس بیان کرده به
اخنوع و همیلع

شامول به یثرب[3]
شده از جانب تُبَّع[4]

تا بر تو دهد نامۀ آن
شاه سَمَیدع[5]  

ای از رخ دادار،
برانداخته برقع

بر فرق تو بنهاده
خدا، تاج مرصَّع

در دست تو بسپرده
قضا، صارِم تبّار[6]                                   ادیب الممالک فراهانی

 



[1]
ـ خداوند.

/

اجتماع بشر2

قرآن و سنن الهی در
اجتماع بشر

آیة الله محمدی
گیلانی

و خلاصه و فشردۀ سخن
آنکه، لازمۀ این ربط واقعی بین فرد وجامعه طبق آنچه که بدان اشاره شد، تکوین و
آفرینش قُوی و خاصیّتهای اجتماعی توانمند و پرصلابت است که بر قُوی و خاصیّتهای
فردی هنگام تعارض و تزاحم، ظفرمند و چیره است. چنانکه حسّ و تجربه نیز گواه برآن
است، باین تقریر: وقتی که اراده اجتماعی بخیری تعلّق می گیرد، مثلاً در موارد داد
و فریادهای دستجمعی مربوط بشئون عمومی در راهپیمائیها و نحو آن و یورشهای اجتماعی
ارادۀ هیچیک از افراد، توان مقاومت و معارضه را در مقابل آن ندارد، بلکه طبیعی است
که اجزاء و اشخاص ناگزیراز پیروی کلّ، و روح اجتماعی هستند، همانند قطرۀ آب که
تابع جریان آب نهر است، و بناچار اشخاص که اجزاء مجتمعند، پیرو جریان قصد و اراده
اجتماعیند و حتّی در موارد یاد شده، از شعور و اندیشه فردی منعزلند و همچنین است
در هنگام خوف و وحشتهای عمومی و یا مرسومات دستجمعی در همۀ این موارد و نظائر آنها
ارادۀ افراد مستهلک در اراده عمومی است و بالاضطرار ازآن پیروی و تبعیّت می
نمایند.

و همین معنا، تمام
ملاک در اهتمام اسلام بشئون اجتماع است، اهتمامی که مانند آن را در هیچیک از ادیان
دیگر و نه در روشهای ملل متمدن، نیافته و نخواهیم یافت، چه آنکه پرورش اخلاق و
غرائز در فرد که اصل و ریشه در وجود مجتمع است، با وجود اخلاق و غرائز معارض
ومضادّ در وجود جامعه که طبعاً غالب و قاهر است، سودمند نمی اُفتد مگر بمقدار
ناچیزی که در مقام قیاس و تقدیر ملحق بعدم است، علیهذا اهمّ احکام و تشریعاتش
مانند حجّ ونماز و جهاد وانفاق وبیک کلام تقوای دینی را بر اساس اجتماع بنا نهاده
است، و برای محافظت این اساس مضافاً بملزم ساختن حکومت اسلامی در حفظ شعائر دینی و
مضافاً بفریضۀ دعوت بخیر و امر بمعروف و نهی از منکر که بر عهدۀ همه افراد امّت
است، غایت و غرض مجتمع اسلامی را سعادت حقیقی و قرب بخداوند قرار داده است، و این
رقیب و مأمور الهی از طریق باطن هماهنگ با حکومت و امّت مآلاً حافظ این اساسند.

تفسیر
المیزان ج 4 ص 103 ـ 101

این بود، نظر قرآن
مجید، دربارۀ وجود مستقل و ثبوت شخصیت از برای اجتماع انسان که راسخ فی العلم و
پرورش یافته بیت وحی و رسالت، در این موضع از تفسیر المیزان، اجمالاً آن را تقریر
فرموده اند، و در مواضع دیگری از این تفسیر نیز بمناسبت در این مسئله بطور ایجاز
بیاناتی دارند، شاید در ظرف مناسبی در آینده نقل شود.

چنانکه ملاحظه
فرمودید، تکوین روح وقوی و خواصّ اجتماعی توانمند وچیره، بر قوی و آثار فردی هنگام
مقابله و تعارض، مقتضای قانون علیّت ومعلولیّت ونظام آفرینش است، و اسلام که دین
فطری و همۀ اصول و فروعش بر اساس واقعیّت بوده و هماهنگ با نظام و هدف آفرینش است،
الزاماً احکام مربوط بحفظ بقاء این نوع، و روابط زیربنائی و روبنائی واقتصادی و
تولیدی و اَشکال توزیع ثروت و شکلهای مالکیّت بر زمین و وسائل تولید و بیک کلام،
وجه تولید که مجمع نیروهای مولد و روابط تولیدی است و همه معنویات واخلاقیات جمیله
و هدایت افراد را بسوی کمال حقیقی، در ارتباط با شئون اجتماعی قرارداده، و جامعه
را در همه تشریعاتش، پایه اساسی مقرّر فرموده است. تا شخصیّت اجتماعی متعالی
وارسته از رزائل و پرستش مادّه و آزاد گردیدۀ از خرافات، متولّد و بالنده گردد،
وطبعاً در سایۀ چنان وجودی فرازنده، افراد نیز متعالی الصفات ووابسته بعقائد حقّه
و کمال حقیقی یعنی شایسته نزول در حرم اصل هستی می گردند.

پس راز اهتمام اسلام
بشئون جامعه و اصالت بخشیدن بآن، این است که جامعۀ با تقوا و از قیود فرومایگی و
بندگی مادّه رسته، عالیترین وسیلۀ اعدادی و زمینۀ مساعد برای شکوفا شدن وبفعلیّت
رسیدن استعدادهای نسلهای متعاقب است، وافراد در اعصار متتالی درسایۀ چنین جامعه ای
متعالی می توانند، قرین سعادت واقعی خود گردند، و شاهد وصول بکلّ الکمال را در
آغوش گیرند.

بنابراین، اصیل بودن
جامعه در تشریعات و احکام اسلام، اصالتی است که غایت و نتیجه آن استکمال افراد
است، و بعبارت روشن تر، اصالت جامعه در تقنین و تشریع اسلام، بمنزلۀ شالوده و
بنیاد و فراهم آوردن مُعِدّات و غایت آن، ایصال افراد جامعه، بسعادت واقعی است.

و جامعۀ متکامل و
اصیل، جامعه ای است که افراد در دامن آن، بارزشهای والای انسانی دست یافته و
سعادتمند واقعی گردند، وگرنه، جامعه ای است عقیم، چنانکه اصالت اجتماع در تمدّن
غربی چنین است.

بنیانگزاران تمدّن
غرب، بناء مدنیتشان را بر اساس اصالت اجتماع، معماری نموده اند و دست یابی بهر
کمال در هر بعدی از ابعاد انسانی را مرهون اصل مذکور دانسته اند و آموزش و پرورش
خود را بر وفق آن تنظیم نموده اند. و غرض و هدف اصلی در نظر آنان سعادت و کمال
جامعه است، و طبیعی است که دستیابی بسعادت اجتماعی مفروض، احیاناً مستلزم محرومیّت
بعضی از افراد، از سعادت فردی است، مثلاً برای دفاع از وطن و قانون و مرام وحفظ
حریم اجتماع، خود را قربانی کنند، و سعادت فردی خویش را فدای سعادت جامعه نموده و
خود تهی دست ومحروم گردند، در اینگونه حرمانها بلکه در هر عمل ارادی، هیچ انسانی
اقدام نمی کند، و اراده از وی منبعث نمی گردد، مگر از عقیدۀ استکمال و اذعان
باینکه عمل مورد نظر کمالی است از برای وی، در صورتی که فداکاریهای فوق برای عاملش
جز حرمان از سعادت فردی ثمری ببار نمی آورد و اگر کمالی فرضاً بر آنها مترتّب شود،
کمال مجتمع است، کمالی که مایۀ شقاوت و بدبختی افراد کثیری است، کمالی که راهزن و
قاطع طریق انسانهائی از وصول بسعادتشان می باشد.

بنیانگزاران این
مکتبها برای تحمیق و بهره کشی بی چون و چرا، دست بتلقین های مسموم کننده زده و می
زنند ومی گویند: انسانهای فداکار با فداکاری خویش، ذکر جمیل و خوشنامی در تاریخ
اکتساب نموده و مایه مباهات و سبب افتخار جامعه شان می گردند؟ ولی این خود یک
خرافۀ اغفال کننده ای است چه آنکه بايد پرسید: مکتب شما که یک مکتب مادّی است و
بماورائی معتقد نیست، چگونه فرض می کنید که انسان فداکار که هستی و حیات وی باطل
ومعدوم صرف گردیده، بعد از بطلان ونابودی، از ذکر جمیل باصطلاح اکتسابی بهره ور می
گردد؟!

شگفت انگیز آنکه با
این تلقین خرافه آنچنان حائل ضربه گیر در مغز پیروانشان پدید آورده اند که هر نوع
ضربه ی آگهی انگیز وبیداری بخش را خنثی و بی اثر می نماید و افراد را بموادّ خامی
برای مصرف ماشین مقاصد شوم خویش تبدیل می کنند؟

لوئی فیشر که از
طرفداران سرسخت شوروی بشمار می رفته ومقالات وی در مطبوعات در شرائطی که مطبوعات
کشورهای غربی بطور دستجمعی علیه شوروی تبلیغ می کردند برای رهبران شوروی ارزش و
اهمیّت زیادی داشت. با وجود این، فیشر پس از تصفیه های خونین استالین در سالهای 38
ـ 1936 که سبب بیداری وی از خواب ابلهی شد دیگر نتوانست در شوروی بماند وبطرفداری
از آن کشور ادامه دهد. مقاله ای تحت عنوان «تزارهای سرخ» دارد، که گوشه ای از
جنایات رهبران کشور شوروی را نشان می دهد و عبارت پایان مقاله اش چنین است:

«هدف قابل قبول و
منطقی هر مکتب و مقصد نهائی هر تلاش و مبارزه ای، تأمین رفاه و نیک بختی انسان
است. استقلال ملّی و انترناسیونالیسم و اقتصاد آزاد یا سوسیالیسم همه فرع بر این
اصل است.

این شعار بعضی از
مکتب ها و حکومتها که می توان نسلی را فدای سعادت نسل بعد کرد، شعاری پوچ و
مزوّرانه است. قربانی کردن یک نسل بخاطر نسل بعدی، نسل دوم را هم در خطر نابودی
قرار خواهد داد، و نسلهای بعد را نیز می توان با همین منطق پوچ، فدای نسلهای ما
بعد کرد، کسانی که این شعار مزوّرانه را سر می دهند، مانند لاشخورهائی هستند که از
خون و گوشت موجودات دیگر تغذیه می نمایند، و ادامۀ حیات ننگین خود را در مرگ و
نابودی دیگران جستجو می کنند» کتاب بت شکسته صفحه 120.

فقط مکتب توحید و
قرآن است که پردۀ ابهام را دریده و بیان داشته است که پهناوری هستی، در پهنای تنگ
مادّه و طبیعت، محدود نمی گردد، بلکه هستی مشتمل بر شهود و غیب ودنیا و آخرت است،
و غایت سیر انسان متمکّن در صراط مستقیم «الله» است، و زندگی مادّی، جز بازی
کودکانه، و آرایش سفیهانه، و خودستائی ابلهانه، چیز دیگری نیست، و جملگی اینها می
شود که در طریق لقاءالله و وصول بکل الکمال واقع شوند، و کلّ الملاک در لقاءالله
تعالی «قلب سلیم» و انقیاد و طاعت حق است و تمام معیار در شقاوت و حرمان از
لقاءالله، تمرّد و عناد در مقابل حقّ است و فداکاری و قربانی در راه حق و همه هستی
خویش را باختن، و فناء فی الله شدن عین وصل بریشۀ هستی و بقاءالله است.                                        ادامه دارد

 

 

 

 

 

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

آیة الله حسین نوری

فاجعه بزرگ بشریت

قسمت سی و هفتم

گفتیم که در حدود دو
قرن پیش، یک کشیش و به اصطلاح اقتصاددان انگلیسی بنام «رابرت مالتوس» با اعلام یک
نظریّۀ جدید در زمینۀ اقتصاد، وارد میدان شد و بجای آنکه درصدد ریشه کن ساختن فاجعۀ
فقر و گرسنگی باشد مسئولیّت فقر و گرسنگی را متوجّه افزایش جمعیّت دانست، وی بدین
ترتیب فقرای جهان را، هم عامل فقرِ خود هم باعث اغتشاشات اجتماعی و کمبود موادّ غذائی
برای سائر افراد قلمداد کرد و آنها را مستوجب و مستحق انهدام و نابودی دانست!.

این نظریّه که یک قرن
تمام، افکار عمومی دنیا را متوجّه خود ساخته و بر بسیاری از روابط اجتماعی ونوع
رفتار با فقیران تأثیرات عجیبی گذاشته بود، در اوائل قرن بیستم توسّط گروههائی از
دانشمندان، غلط و بی اساس شناخته شد و با دلائل علمی و شواهد عینی مردود گشت که ما
در بحث قبل قسمتی از آنرا تذّکر دادیم.

امّا اکنون بار دیگر
گروهی با عنوان «مالتوس گرایان جدید» وارد میدان شده و همان افکار و عقاید نادرست
را تبلیغ می کنند و در اشاعۀ آن می کوشند و با حمایتِ قدرتهای سرمایه داری و
امپریالیستی، می کوشند تا مسئولیّت فقر و گرسنگی مردم جهان را به عهدۀ خود آنها
بگذارند و در واقع می خواهند چنین القاء کنند که چون افزایش جمعیت باعث فقر و
گرسنگی است پس راه رهائی از فقر و گرسنگی هم، نابودی فردی و دسته جمعی این گروه از
انسانها است تا در نتیجه، هم خود از گرسنگی نجات یابند و هم امکانات زندگی
ومحصولات غذائی بیشتری برای سائر مردم یعنی افراد مرفّه باقی بماند.

گذشته از اینکه از
دیدگاه اسلام چنانکه گفتیم و نیز متعرّض خواهیم شد این نظریّه از انحرافی ترین
نظریّات دربارۀ فقر و غنا است و می توان گفت که اساساً یک تئوری مخالف اسلام به
شمار می رود و گذشته از اینکه جنبه های غیر انسانی و نفرت انگیز آن هر بشری را که
بوئی از انسانیّت برده است به خشم و غضب می آورد، باید دانست که از نظر گروه بسیار
دیگری از دانشمندان همان غرب استعمارگری که عامل اشاعۀ این نظریۀ پلید است، تئوری
مالتوس گرایان با دلایل علمی و شواهد مستند و غیر قابل انکار طرد و رد شده است.

ما در این مقاله سعی
می کنیم قسمت های مختصری از نظریات این دانشمندان را، که نسبت به مالتوس گرایان
جدید تعداد بیشتری را هم تشکیل می دهند، نقل و بررسی کنیم.

آیا عدۀ افراد بشر رو
به تزاید است؟

از آنجا که نظریۀ
مالتوس و مالتوس گرایان، بر اساس وحشت از تزاید هراس آور جمعیت جهان به طریق تصاعد
هندسی بنا شده است، لازم است ابتدا ببینیم که آیا براستی این مسأله صحیح است و عدۀ
افراد بشر رو به تزاید است؟ و اگر هست آیا به همان وحشتناکی است که ماتوسیان می
گویند، یا آن که این گروه بر اساس خیالبافی یا محاسبات استعمار گرانه و در واقع
برای سرپوش نهادن بر علل و عوامل اصلی فقر و گرسنگی در جهان، به طرح و تبلیغ این
نظریۀ انحرافی پرداخته اند؟

زمانی که مالتوس این
نظریه را ابراز کرد، اوضاع و شرایط جهان و چگونگی افزایش جمعیت به صورتی بود که
نظریۀ مزبور را قابل قبول نشان می داد و بسیاری از مردم جهان و بویژه متفکران
اقتصادی و اجتماعی از این بابت دچار وحشت می شدند.

یک طرف قضیه این بود
که در همان دوران مالتوس (اواخر قرن 18) بنجامین فرانکلین با ارائه تعدادی آمار و
ارقام مدعی شده بود که تزاید جمعیت یک مسألۀ جدّی و نگران کننده است. او می گفت در
مستعمرات آمریکایی، که منابع تولیدات غذایی فراوان بود، جمعیت هر 25 سال دو برابر
می شد. و مالتوس هم این سخن را یک نظریۀ دقیق علمی و قطعی پنداشت و تصور کرد
براستی جمعیت جهان هر 25 سال دو برابر، هر 50 سال چهار برابر، و هر 75 سال هشت
برابر و هر 100 سال شانزده برابر خواهد شد.

از طرف دیگر، در
اواخر قرن 18 میلادی، دوران جدیدی در زندگی بشر آغاز شده بود. زیرا با شروع انقلاب
صنعتی، بویژه در انگلیس که زادگاه مالتوس بود، نخستین آزمایش های صنایع ماشینی
چنین وانمود می کرد که در آینده یی نزدیک، ماشین می تواند در کلیۀ امور اجتماعی
جانشین انسان شود. بنابراین مالتوس معتقد شد که بسرعت و بدون اتلاف وقت، باید از
تعداد موالید انسانی کاسته شود، تا در دوران تسلط ماشین، هر گونه رقابت میان انسان
و ماشین های نوین صنعتی از بین برود.

در راه ریشه کن ساختن
فقر (فاجعه بزرگ بشریت) 

با توجه به این دو
موضوع بود که مالتوس بدون توجه به جوانب دیگر مسأله و بدون داشتن اطلاعات دقیق، و
علمی صحیح، آن نظریۀ بی اساس و غیر علمی را ابراز کرد. البته در نخستین سالهای پس
از انتشار نظریات مالتوس، وضع افزایش سکنۀ جهان هم طوری بود که نزد بسیاری از
افراد، و حتی در بسیاری از مجامع و محافل حکومتی و سیاسی و اجتماعی، این نظریه
مورد تأیید قرار می گرفت. زیرا مالتوس در واقع، در یک مرحلۀ ابتدائی از مراحل
گوناگون جامعۀ بشری ـ یعنی در مرحلۀ آغاز انقلاب صنعتی ـ زندگی می کرد، و لذا در
آن دوران، در میان مردم و حتّی در میان بسیاری از متفکران، یک نوع نگرانی و عدم
اطمینان به آینده حکمفرما بود. و همین وضع هم باعث مقبولیت نظریۀ مالتوس برای مدتی
کوتاه گردید.

اما نظریه مالتوس پر
از اشتباه و مغالطه بود. یکی از مهم ترین اشتباهات وی این بود که تصور می کرد افزایش
تعداد سکنۀ جهان یک عامل مستقل و جدا از چهارچوب حقایق اجتماعی است. حال آنکه
مطالعات و محاسبات علمی، امروزه ثابت کرده است که این افزایش، در عمل با عوامل
سیاسی و اقتصادی بستگی نزدیک و انکار ناپذیر دارد، و پرداختن به مسائل افزایش
جمعیت و نتایج آن، بدون این عوامل، کاری نادرست و بی نتیجه است.

در قرن نوزدهم،
بسیاری از دانشمندان علیه نظریه مالتوس وارد میدان شدند و تصنعی و بی اساس بودن
دکترین او را فاش و اثبات کردند. و به موازات آن، گذشت زمان و تاریخ هم پیش بینی
های غلط و نگرانی های بیجای مالتوس را آشکارتر کرد. زیرا همان جمعیتی که به نظر
فرانکلین و طبق دکترین مالتوس رو به تزاید وحشت انگیز بود، خیلی زود و حتی پیش از
پایان قرن نوزدهم وضع دیگری یافت: نظم و سرعت این افزایش رو به کندی گذاشت، و در
برخی از کشورها، باروری سکنۀ جهان بطوری رو به کاهش رفت که این بار به جای خطر
کثرت جمعیت، خطر فرارسیدن دوران کسر جمعیت مطرح شد.

برای آن که تصویری از
چگونگی وضع جمعیت در جهان امروز داشته باشیم، لازم است بدانیم که اکنون کشورهای
دنیا را از این لحاظ به سه گروه می توان تقسیم کرد: گروه اول کشورهایی چون هند و
آمریکای مرکزی و چین و مصر که تعداد جمعیت شان هنوز هم رو به افزایش است، البته نه
بدان صورت وحشتناک ونگران کننده یی که مالتوس مطرح کرده بود. اما در عوض مناطقی
چون کشورهای اروپای غربی، آمریکای شمالی و جنوبی، و قارۀ آفریقا، جمعیت وارد مرحلۀ
برقراری تعادل شده است و از این لحاظ جای نگرانی در آن مناطق نیست. اما قسمت مهم و
قابل توجه، سومین گروه از این کشورها، یعنی کشورهایی مانند ایالات متحدۀ آمریکا،
استرالیا و زلاند جدید هستند. جمعیت این کشورها وارد مرحله ای شده است که به قول
گروهی از دانشمندان جمعیت شناسی و انسان شناسی، باید آن را مرحلۀ آغاز افول جمعیت
به شمار آورد.

بدین ترتیب اگر
کشورهای گروه اول هنوز هم افزایش جمعیت دارند، در عوض کشورهای گروه سوم وارد مرحلۀ
کاهش جمعیت شده اند که خود نوعی جبران جمعیت گروه اول محسوب می شود و کشورهای گروه
دوم هم که وارد مرحلۀ تعادل جمعیت شده اند. لذا بر اساس آنچه که دانشمندان در سایۀ
تحقیق و بررسی بدان دست یافته اند، جمعیت جهان رو به تزاید وحشتناک نمی رود، بلکه
رو به ایجاد تعادل سیر می کند. از این روست که یک دانشمند معروف و متخصص مردم شناس
بنام «ایمرفرنچی» می گوید:«بدین ترتیب، تکامل عملی وقایع، صحّت دکترین اصلی مالتوس
را تکذیب کرد». و صاحبنظر دیگری بنام «دکترآیک رود»، یکی از رؤسای سازمان خواربار
و کشاورزی جهان وابسته به سازمان ملل متحد، گفته است:«تمدّن بشری، با پیشرفت های
روزافزون در کشف و توسعۀ منابع غذایی، هیولایی را که مالتوس به حرکت درآورده و
باعث وحشت شده بود، نیست ونابود کرد».[1]

و عجیب است که با این
همه، باز هم امروز، عدۀ قابل توجهی از مدافعان اقتصاد امپریالیستی، یعنی ثروتمندان
و افراد مرفه کشورهای استعمارگر که همه مواهب دنیا را برای خود می خواهند و برای
فقرا هیچگونه حق حیاتی قائل نیستند، بار دیگر علم هواداری از مالتوس گرایی نوین را
برافراشته اند و دنیا را از عواقب افزایش جمعیت می ترسانند تا همه چیز برای خودشان
و نسل های آینده و اخلافشان دست نخورده باقی بماند.

ما در قسمت های آتی
این سلسله مقالات، در بحث علل و عوامل گرسنگی و فقر جهانی، نشان خواهیم داد که مهم
ترین علت وجود گرسنگی در دنیا، همین هواداران مالتوس گرایی و مدافعان اقتصاد
امپریالیستی هستند.

اما در همین جا
مناسبت دارد که مختصری دربارۀ دیدگاه اسلام نسبت به این مسأله سخن بگوئیم. می
دانیم که اسلام معتقد است خداوند قادر متعال، مخلوقات وبندگان خود را بدون رزق و
روزی نمی گذارد و هیچ دهان گشوده یی گرسنه نمی ماند: حتی دهان حیوانات و جانوران
ضعیف و ناتوانی مثل حشرات و خزندگان کوچک که غذای مناسب هر کدام در پهنۀ طبیعت
فراهم گردیده است. چه رسد به انسان، که طبق اراده و حکمت بالغۀ خداوند، دارای عقل
و شعور و نیروی ابتکار و اکتشاف و اختراع و خلاقیت و بهره برداری از جهان پیرامون
خویشتن است.

حقایق مسلّم تاریخی
نشان می دهد که هر چه تعداد افراد بشر رو به افزایش رفته، به همان نسبت هم توانسته
از عقل و درایت خود بیشتر استفاده کند و منابع غذایی جهان خود را گسترش دهد و یا
منابع جدید و ناشناخته یی را در عرصۀ طبیعت کشف کند و دایماً محصولات غذایی بیشتری
بدست آورد. و این روند، از آغاز خلقت تا امروز، نسل به نسل ادامه یافته و هر روز
دامنه های گسترده تری پیدا کرده است و از این پس نیز همین روال ادامه خواهد یافت.

حال اگر بخواهیم با
توجه به آمار و ارقام هم این مسأله را برسی و روشن کنیم، باید بدانیم که دانشمندان
و مراکز علمی و تحقیقاتی جهان با اتکاء به محاسبات و ادلۀ روشن، نشان داده اند که
همیشه عدۀ افراد بشر در کرۀ زمین، کمتر از آن بوده است که بتوانند محصولات و مواد
غذایی موجود در جهان را مصرف کنند. چنان که هم امروز نیز، با همین امکانات فعلی
کرۀ زمین، می توان جمعیتی تا 3 برابرجمعیت فعلی دنیا را سیر کرد. و در صورت افزایش
امکانات و استفادۀ بیشتر از مواهب بالقوۀ جهان و طبیعت، هیچ بیمی نخواهد بود که
جمعیت دنیا به دهها برابر افزایش یابد.[2]

در همین معنا، گروهی
از اهل تحقیق می گویند: دشواری کشورهایی که گرسنگی در آنها بیداد می کند، غالباً
از جهت افزایش جمعیت نیست زیرا منابع این کشورها همین امروز هم برای چندین برابر
جمعیت فعلی آنها کافی است زیرا رویهمرفته اکثر کشورهای کم رشد، دارای ظرفیت و توان
طبیعی قابل ملاحظه یی هستند. اما بهره برداری از آن، سخت ناقص است و جزئی از کل را
شامل می شود. در قسمت اعظم جهان سوم، اراضی وسیع قابل کشت وجود دارند که هنوز مورد
استفاده قرار نگرفته اند. چنان که یک چهارم از تمام مساحت کشورهای آمریکای لاتین
قابل کشت است، آنهم بدون لزوم استفاده از وسایل فنی فوق العاده.

اما با این حال تنها
5 درصد آن (دقت کنید: فقط از 5 درصد!) بهره برداری می شود، آنهم بصورت خیلی متوسط
و معمولی. زمین های وسیعی که بوسیلۀ مالکین بزرگ احتکار شده است، بواسطۀ علل
پیچیده یی عملاً مورد بهره برداری قرار نمی گیرند. در قسمت اعظم جهان سوم، حتی در
نواحی کشت فشرده، بازدهی کشاورزی یا خیلی متوسط یا خیلی ضعیف است.[3]   

ملاحظه می شود که بیم
از افزایش جمعیت، یک ترفند سیاسی و اقتصادی امپریالیستی است. بویژه آن که این
بررسی ها، فقط دربارۀ امکانات فعلی جهان است حال آنکه دانشمندان براساس مطالعات
علمی برآنند که در سالهای آیندۀ نزدیک علاوه بر تقویت و گسترش بهره وری از امکانات
موجود، دهها و صدها منبع جدید برای بدست آوردن مواد غذایی کشف و یا اختراع و ایجاد
خواهد شد و این روند، دایماً با سرعت بیشتری ادامه خواهد داشت.و بدین ترتیب، مسألۀ
افزایش جمعیت جهان، هرگز مسالۀ لاینحلی در ارتباط با گرسنگی مردم جهان ایجاد
نخواهد کرد.

بنابراین طرح مسألۀ
تراکم جمعیت نسبت به وسعت خاک در رابطه با فقر و گرسنگی، با روحیۀ علمی مخالف و
مغایر است و مالتوس گرایان جدید هم وقتی از تراکم نفوس در تعداد کیلومترهای مربع
در ارتباط با فقر سخن می گویند سخت در اشتباهند. زیرا در اینجا مسألۀ مهم نسبت
موجود میان تعداد سکنه ومقدار خوراکی است که در دسترس قرار دارد[4] و
گرنه در تمام کشورهای اروپای غربی، میزان تراکم نفوس در کیلومترهای مربع، بسیار
بیشتر از همین میزان در کشورهای توسعه نیافته است در حالیکه می دانیم وضع غذایی
آنها، با آن جمعیت بیشتر، به مراتب بهتر از مردم کشورهای جهان سوم است.

اهل تحقیق، در جواب
مالتوس گرایان نوین و مدافعان استعمار گران به موارد فراوانی از امکانات فنی که بر
پایۀ علوم طبیعی، بویژه زیست شناسی، شیمی و فیزیک استوار هستند، اشاره می کند و
نشان می دهند که در آینده از راه این یافته ها و گردآورده های علم وتکنیک، جدّی
ترین مسائل فقر و گرسنگی با سعی و کوشش انسانها بشرط اینکه بشریّت در راه صحیح
زندگی گام بردارد و از استثمار واستعمار و اسراف پرهیز نماید بطور کامل حلّ خواهد
شد.

ما پیش از آنکه در
علل و عوامل فقر به بحث بپردازیم که با توفیق خداوند متعال این بحث از مقالۀ آینده
آغاز خواهد شد در خاتمه این مقاله این مطلب را مجدّداً تذکّر می دهیم که «فقر» را
مولود افزایش جمعیّت دانستن و بدینوسیله تبلیغات گسترده و پر سروصدائی بمنظور
جلوگیری از افزایش نسل ها براه انداختن و «منطق مالتوس» و مالتوس گرایان را موجّه
و صحیح جلوه دادن چیزی جز ترفندهای استعماری نیست و ازنظر اسلام این منطق کاملاً
مردود و محکوم است زیرا خداوند بزرگ در پهنۀ این جهان پهناور آنقدر منابع فراوان و
استعدادهای سرشار قرار داده است که اگر انسانها در صراط مستقیم زندگی قدم بردارند
و نیروهای خلاق خود را در مجرای صحیح به کار بیندازند و استعمار و ظلم را ریشه کن
بسازند و از اسراف و تبذیر بپرهیزند اگر چندین برابر انسانهای کنونی نیز باشند فقر
و گرسنگی را از میان برخواهند داشت و بطور کامل اداره خواهند شد.            ادامه دارد

 



[1]
ـ انسان گرسنه؛ ص 54.

/

سخنان معصومين

سعادتمند

بسم الله
الرحمن الرحیم

رسول اکرم
«ص»

«اسعد
الناس من خالط کرام الناس.»

بحار
الانوار ـ ج 77ـ ص 112.

خوشبخت ترین مردم کسی
است که با مردم نجیب و خیرخواه معاشرت داشته باشد.

رسول اکرم «ص»

«السعید من اختار
باقیة یدوم نعیمها علی فانیة لاینفد عذابها.»    

بحار
الانوار ج 77 ص 188.

سعادتمند کسی است که
جهان بی پایانی را که لذَّتش جاوید است بر دنیای فانی و زود گذری که عذابش تمام
شدنی نیست برگزیند.

امیرالمؤمنین «ع»:

«السعادة التامة
بالعلم و السعادة الناقصة بالزهد، و العبادة من غیر علم و لا زهادة تعب الجسد».

نهج
البلاغه ـ حکمت 517.

سعادت کامل در دانش
است و سعادت ناقص در زهد بنابراین عبادتی که بدون دانش و بدون زهد باشد، جز خسته
کردن بدن چیزی نیست.

امیرالمؤمنین «ع»:

«خلوّ الصّدر من
الغلِّ و الحسد، من سعادة العبد».

غررالحکم
و دررالکلم ص 399 ج 1

از خوشبختی بنده خدا،
سینه را از کینه و حسد خالی داشتن است.

امام صادق «ع»:

«ثلاثة من السَّعادة:
الزوجة المواتیة، و الولدالبارّ، و الرزق یرزق معیشته یغدو علی صلاحها و یروح علی
عیاله».

بحارالانوار
ج 103 ص 5 بنقل از امالی طوسی

سه چیز از سعادت است:
همسر مناسب و سازگار، فرزند حرف شنو و فرمان بر و همچنین روزی و رزقی که زندگی را
بگذراند و از آن بر نیکو کردن زندگی بیفزاید و بر خانواده اش بذل کند.

امام صادق «ع»:

«ما کلّ من نوی شیئاً
قدر علیه، ولا کلّ من قدر علی شيء وفّق له ولا کلّ من وفّق أصاب له موضعاً فاذا
اجتمعت النیّة و القدرة و التوفیق وإلاصابة، فهنالک تمَّت السَّعادة».

بحارالانوار
ج 78 ص 210 بنقل از کشف الغّمه.

نه هر که هر چه آرزو
داشت، توان انجامش را می یابد و نه هر که بر چیزی توان داشت برای انجامش موفق می
شود و نه هر که موفّق شد، مورد مناسبش را بدست می آورد پس اگر اراده (آرزو) و قدرت
و توفیق و مورد مناسب جمع شود، آنجا است که سعادت انسان کامل شده است.

/

موجودات ثابت و موجودات متغیّر

هدایت در قرآن

قسمت سیزدهم

آیت الله جوادی آملی

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال دهم:

اشکال دیگر اشکال کنندگان این است که حجّت
منحصر در کتاب و سنّت است و اجماع هم از آن نظر که کاشف از سنّت است، حجّیت دارد،
پس عقل هیچ نقشی ندارد. آنها می گویند: دلیل شما چیست که می گوئید عقل، حجّت است؟
اگر خواستید حجیت عقل را از راه کتاب و سنت اثبات کنید، پس اصل، کتاب و سنت است و
اگر خواستید حجیّت عقل را با عقل اثبات کنید، دور لازم می آید. بنابراین، چاره ای
ندارید مگر اینکه به قول معصوم «ع» مراجعه کنید.

پاسخ اشکال دهم:

شما (اشکال کنندگان) با بیان خودتان، سخن خود
را ابطال کردید. شما که می گوئید: اصل در حجیّت، کتاب و سنّت است. این مطلب را با
کتاب و سنّت می گوئید یا با عقل؟ اگر کتاب یا سنّت می گوئید که کتاب و سنّت حجّت
است، که در این صورت دور لازم می آید و دور باطل است. اگر عقل می گوید: کتاب حجّت
است و سنّت هم حجّت است، به این معنی که: آنچه در کتاب و سنت است توسط معصوم به ما
رسیده و هر چه از معصوم رسد حقّ است، پس کتاب و سنّت حقّ است، اگر چنین استدلال
کنید که شما بین دو دور سرگردانید زیرا اصل حجّیت عقل را انکار می کنید، پس به هیچ
وجه نمی توانید با عقل استدلال کنید.

اشکال یازدهم:

این اشکال را مادیّین کرده اند. آنها می
گویند: روش منطقی (منطق ارسطوئی) روش صحیحی نیست زیرا اَشکال این منطق از دو مقدمه
تشکیل می شود که یا باید هر دو مقدمه کلی باشد یا لااقل یکی از آن دو باید کلّی
باشد، پس هیچ قیاسی تشکیل نمی شود که دو مقدّمه او جزئی باشد یعنی یک امری که
محمول برای جمیع افراد موضوع ثابت است و مخصوص به افرادی دون افراد نیست ومخصوص به
زمانی دون زمان نیست، قهراً هم ثابت است و هم دائم.

بنابراین چون اَشکال منطقی روی کلیاتی مبتنی
است که باید دائم و ثابت باشند و علوم پیشرفته ثابت کرده که هیچ امر کلی و دائم و
ثابت وجود ندارد بلکه تمام موجودات در تغییر و تحول می باشند، پس با روش منطقی،
ممکن نیست مطلبی را اثبات یا سلب کرد!

و این مضمون همان روش دیالکتیک است.

جواب اشکال یازدهم:

شما خواه ناخواه در همین اشکالتان، قیاس منطقی
درست کردید و از دو مقدمه کلی یا یک مقدمه جزئی و یک مقدمه کلی نتیجه گرفتید.

شما گفتید که چون تمام موجودات مادی است و
موجود غیر مادی وجود ندارد و تمام موجودات مادی در تحوّل وتغییرند، پس تمام
موجودات در تحوّل و تغییرند؛ پس هیچ موجود کلّی و ثابت و دائم نداریم! و بدینصورت
یک نتیجه کلی از دو مقدمه کلی گرفته اید.

اگر شما معتقد باشید که بعضی از امور، کلی و
ثابت و دائم است و بعضی متغیر و جزئی است که این همان سخن منطقی ها است. منطقیون
می گویند: موجودات دو قسمند: برخی ثابت و برخی متغیر، بعضی کلّی و بعضی جزئی، بعضی
دائم و بعضی موقّت.

ولی اگر می گوئید:  تمام موجودات متغیر و متحول هستند، چاره ای
ندارید جز اینکه یک قیاس منطقی تشکیل دهید و با داشتن دو مقدمه کلی به این نتیجه
برسید که هر موجودی مادّی است و بگوئید هر مادی در تحول و تغیر است؛ پس هر موجودی
در تحول است و هیچ موجود ثابت و کلی و دائم نداریم. شما منهای این روش منطقی که از
یک صغرای کلی و یک کبرای کلی تشکیل شده و سپس نتیجه می گیرید موجودات متغیرند، به
آن نتیجه هیچگاه نخواهید رسید.

و در کوتاه سخن: اگر گفتید بعضی از موجودات،
مادی است، آنگاه گفتید بعضی از موجودات متغیرند، نتیجه این استن که بعضی از
موجودات متغیرند. و این مطلب هیچ شبهه ای بر منطق وارد نمی کند چون تمام اهل منطق
این سخن را می پذیرند که موجودات دو قسمند: برخی مجرد و برخی مادّی و آن که مجرّد
است، ثابت می باشد ولی آنکه مادّی است، متغیر می باشد.

و در صورتی که قیاسی تشکیل بدهید، اگر از دو
مقدمه جزئی استفاده کنید، نتیجه ای نخواهد داشت و اگر نتیجه ای داشته باشد جزئی
است، و اگر قیاسی تشکیل بدهید که یک مقدمه اش جزئی و مقدّمه دیگرش کلّی است، باز
هم نتیجه اش جزئی خواهد بود و اِشکالی بر منطق وارد نمی آید.

و به عبارت روشنتر: اگر گفتید بعضی از
موجودات، مادّی است و هر مادّی متغیّر است و ثابت نیست، نتیجه اش آن است که بعضی
از موجودات متغیرند و ثابت نمی باشند، و این مطلب نه مخالف منطق است و نه مخالف
فلسفه چون فلسفه و منطق هر دو این را می پذیرند که البته یکی با مادّه می پذیرد و
یکی هم با صورت. و اگر خواستید بگوئید تمام موجودات در تحول و تغیرند، چاره ای جز
این ندارید که قیاسی منطقی تشکیل دهید.

این روش، روش منطقی است و از آن گذشته، نتیجه
ای که می گیرید دعوای شما را نقض می کند: اگر چنانچه تمام موجودات متغیرند، پس خود
این اصل کلی هم متغیر است و شما نمی توانید آن را به عنوان یک اصل ثابت تلقّی
کنید. اگر تمام موجودات مادّی هستند و هر موجود مادّی گذرا است، پس این قانون نیز
در معرض زوال است و شما هیچ اصل ثابتی ندارید و چون اصل ثابتی ندارید پس نمی توانید
بگوئید که همه موجودات، مادی و متغیرند و نمی توانید نتایج کلی وثابت داشته باشید.

و از آن گذشته، این منطق دیالکتیک با وحی و
عقل صحیح سازگار نیست. و ان شاء الله در بحثهای آینده روشن خواهد شد که اینچنین
نیست که هر موجودی مادّی باشد بلکه برخی از موجودات مادی و متغیرند و برخی دیگر
مادی نیستند و ثابتند.

موجودات ثابت و متغیر در قرآن:

قرآن کریم موجودات را به دو قسمت تقسیم کرده
است: یک سلسله موجودات متغیرند و یک سلسله ثابت می باشند. موجودات متغیر همان
موجودات مادّی هستند که در معرض زوال و دگرگونی هستند و آنها که ثابت هستند، مادّی
نمی باشند.

حیات ثابت و حیات متغیر

اگر آیات قرآن کریم را ملاحظه فرمائید، متوجه
می شوید که حیات را به دو قسمت تقسیم می کند. هنگامی که بحث از حیات انسانها و
مانند آنها است می فرماید:

«‘@ä. ô`tB $pköŽn=tæ 5b$sù »[1] یا
می فرماید: «$tBur $uZù=yèy_ 9Ž|³t6Ï9 `ÏiB šÎ=ö6s% t$ù#ã‚ø9$# ( û’ïÎ*sùr& ¨MÏiB ãNßgsù tbrà$Î#»sƒø:$# »[2] یا
می فرماید:« ‘@ä. <§øÿtR èps)ͬ!#sŒ ÏNöqyJø9$# 3»[3] که
در این بخش، حیات متغیّر است و به موت و مردن ختم می شود. ولی آنجا که حیات خداوند
را تبیین می کند، می فرماید:« ö@ž2uqs?ur ’n?tã Çc‘yÛø9$# “Ï%©!$# Ÿw ßNqßJtƒ »[4] پس این حیاتی است ثابت در مقابل آن حیات انسانها و دیگر موجوداتِ مانند آنها
که متغیرند.

موجودات و اشیائی هم که متعلق به انسانها است فانی و متغیّر است ولی آنچه نزد
خداوند (الحیِّ الذي لا یموت) می باشد، زنده و ثابت است. در سوره نحل، آیه 96 می
فرماید:« $tB óOä.y‰YÏã ߉xÿZtƒ ( $tBur y‰ZÏã «!$# 5-$t/ 3 »[5] آنچه در نزد شما است از بین می رود و آنچه نزد خدا است، باقی است.

بنابراین، موجودات از نظر قرآن بر دو گونه است: موجودی قابل زوال و موجودی
«لاینفد» و غیر قابل زوال و این موجود غیر قابل زوال و فناء را به هیچ وجه نمی
توان با اصول دیالکتیک اثبات کرد؛ زیرا اصول دیالکتیک می گوید:«کل موجود مادی و کل
مادی متغیر، فکل موجود متغیر فکل موجود ینفد و یزول» هر موجودی مادی است و هر مادی
متغیر است، پس هر موجودی متغیر است و هر موجودی از بین می رود و زایل می شود!!

در سورۀ رعد می بینیم خداوند موجودات را دو قسمت کرده است؛ می فرماید:

«(#qßsôJtƒ ª!$# $tB âä!$t±o„ àMÎ6÷Vãƒur ( ÿ¼çny‰YÏãur ‘Pé& É=»tGÅ6ø9$# »[6] و
از این آیه چنین برمی آید که برخی از مخلوقات جهانِ خلقت با محو و اثبات اداره می
شوند و در مقابل، امّ الکتاب هست که ثابت می باشد. یعنی ام الکتاب که اصل کتاب
است، محفوظ از محو و اثبات است و لذا از آن تعبیر می شود به:«لوح محفوظ» یا «کتاب
محفوظ» ومانند آن که محفوظ از تغیّر است.

در این
آیه می فرماید:«و عنده ام الکتاب» یعنی نزد خدا است اصل کتاب و در سوره نحل می
فرماید:«و ما عند الله باق» آنچه نزد خدا است، باقی است. پس ، از این دو نتیجه می
گیریم که «ام الکتاب» باقی است و مصون از تغیّر است. و در هر صورت این بخش محفوظ و
منزه از نفاد و زوال را هرگز با اصول دیالکتیک نمی شود اثبات کرد، چون در آن اصول،
موجود ثابت و غیر متغیر وجود ندارد.

قرآن کریم
و اصول دیالکتیک

برخی می
گویند: قرآن کریم را باید با علوم پیشرفته و اصول دیالکتیک حل کرد! در پاسخ آنها
گفته می شود: هرگز قرآن را نمی توان با اصول دیالکتیک حل کرد زیرا در این اصول،
امر ثابت و غیر متغیر وجود ندارد و این برخلاف نصّ صریح قرآن کریم است که موجودات
را بر دو قسمت می کند، همانگونه که بیان شد.

حضرت
امیر«ع» در یکی از خطبه ها، درباره خداوند می فرماید:«فاعل لا بالحرکة» آنگاه
استدلال می کند و می فرماید:«و کیف یجري علیه ما هو أًجراه؟» چگونه قانون حرکت و
سکون بر خدا جاری می شود، در حالی که خداوند حرکت و سکون را آفریده است لذا هیچگاه
خود، محکوم حرکت نخواهد شد.

بنابراین،
ما چگونه می توانیم با اصل دیالکتیک، اسلامی را معرّفی کنیم که می گوید: خدا منزّه
از حرکت است و قانون حرکت در حریم الله راه ندارد. خدا نه تنها متحرک نیست بلکه
فاعل بالحرکه هم نمی باشد زیرا کار او به اراده اوست و اراده او از آن حیث که به
خودش مرتبط می باشد، منزّه از حرکت است. و از طرفی قرآن کریم به عنوان این دو
اصل:«اصل کلیّت و اصل دوام» خود را معرّفی کرده و با این دو اصل نازل شده است.

قرآن و دو
اصل کلیّت و دوام

در اوائل
بعثت، در سوره تبارک و سایر سوره هائی که جزء عتائق[7] می
باشند، این دو اصلِ کلیت و دوام، تذکر داده شده و می فرماید:

«$tBur uqèd žwÎ) ֍ø.ό tûüÏHs>»yèù=Ïj9 »[8]
یعنی این قرآن برای تمام بشر در تمام زمان ها است. و آنجا که می فرماید:«
”W‰èd Ĩ$¨Y=Ïj9»[9] یعنی
تمام افراد در تمام ازمان می توانند زیر پوشش هدایت قرآن قرار بگیرند.

پس ما اگر
روش تفکری نداشته باشیم که «کلی» ، «دائم» و «ثابت» در آن مورد پذیرش باشد، چگونه
این آیات را می توانیم استدلال کنیم و چگونه می توانیم ثابت کنیم که قرآن، هدایتِ
همه مردم است تا روز قیامت؟!

روشهای
دعوت

در همین
سوره نحل، افراد را از سه راه دعوت می کند:

«äí÷Š$# 4’n<Î) È@‹Î6y™ y7În/u‘ ÏpyJõ3Ïtø:$$Î/ ÏpsàÏãöqyJø9$#ur ÏpuZ|¡ptø:$# ( Oßgø9ω»y_ur ÓÉL©9$$Î/ }‘Ïd ß`|¡ômr& 4 ¨bÎ) y7­/u‘ uqèd ÞOn=ôãr& `yJÎ/ ¨@|Ê `tã ¾Ï&Î#‹Î6y™ ( uqèdur ÞOn=ôãr& tûïωtGôgßJø9$$Î/ »[10] 

به قرینه
تقابل معلوم می شود که حتماً بین حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن فرق و اختلاف است.
دعوت، سلسله ای از مسائل جهان بینی و نظری است که انسان را به آن دعوت می کنند و
سلسله ای از مسائل حکمت عملی و اخلاق و احکام است که انسان را به آن دعوت می کنند:

1ـ در
مسائل نظری، آنجا که مقدمات یقینی لازم است، با طرحی که این مقدمات یقینی به ثمر و
نتیجه برسد، «حکمت» نام دارد.

2ـ و اگر
از مقدمات مسلّم و مشهود، در امورِ «باید و نباید» کمک گرفته شد، «جدال احسن» نام
دارد.

3ـ و اگر
از مقدمات مظنون در پیروی از خیر مظنون یا پرهیز از شرّ مظنون کمک گرفته شد،
«موعظه» و نصیحت نام دارد.

مسائل
منطقی، قراردادی نیست

بنابراین،
هیچ راهی برای تعلیم نیست مگر همین راه فطرت و هیچ انسان منطقی نیامده است که برای
انسان قانون بسازد بلکه منطقی آمده، این فطرت را شکوفا کرده است. و به عبارت دیگر
این مسائل منطقی، قراردادی نیست که تابع محیط باشد یا قرارداد و قانونی باشد و
مانند آن یعنی هیچ انسانی را قرارداد نکرده که مردم چنین بیندیشند و چنین تفکر
کنند، و همانگونه که مسائل ریاضی هرگز قراردادی نیست، مسائل منطقی هم هرگز
قراردادی نمی باشد و به عبارت دیگر: اینطور نیست که بین هر معلومی با هر مجهولی
رابطه باشد. پس اگر نظام عِلّی را پذیرفته اند، این نظام بر اندیشه ها هم حکومت می
کند. اینطور نیست که هر مقدمه، ما را به نتیجه ای که می خواهیم، برساند یا هرگونه
مقدمات را ترتیب دادیم ، هر نتیجه ای را بتوانیم استنتاج کنیم!

همانگونه
که در جهان خارج یک ماده است ویک صورت، در جهان اندیشه و علم هم یک مواد مشخصّی
هست و یک صورت خاصّی وجود دارد که اگر آن مواد با این صورت آمیخته شد، اندیشه صحیح
و نتیجه صحیح خواهد داد.

بنابراین،
اگر ما بخواهیم نظام عِلّی را بپذیریم چاره ای جز این نیست که باید بین مادّه و
صورت، التیامی باشد و نتیجه خاصّی به ما بدهد و گرنه هرگونه بیندیشیم و هر نتیجه
ای از هر مقدمه ای بگیریم، چیزی جز پذیرفتن سفسطه نیست، چون در سفسطه هیچ ربطی
علمی بین نتیجه و مقدمات وجود ندارد.[11]

در بحث
آینده راجع به آیه «هدی للناس» و ربط آن با آیه «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل
السلام»[12]
بحث خواهدشد که معلوم شود آن هدایت، که برای تمام مردم در تمام زمانها است چیست و
این هدایت که می فرماید: خدا با این قرآن، راه سلامت را به کسی نشان می دهد که
رضایت خدا را بدست آورده، چه می باشد؟                                                 
ادامه دارد

 



[1] ـ سوره الرحمن، آیه 26.

/

درسهایی از نهج البلاغه

آیة الله العظمی منتظری

مظاهر آفرینش

در بحث گذشته، پیرامون آفرینش عجیب مورچه، قسمتهائی از
خطبه 185 نهج البلاغه را تفسیر کردیم و اینک به دنباله آن بحث:

« و لو ضربت في مذاهب فکرک لتبلغ غایاته، مادلّتک
الدَّلالة الا علی أنَِّ فاطر النَّملة هو فاطر النخلة».

و اگر در راه های اندیشه ات سیر کنی تا به انتهای آن برسی،
آن راهنمائی عقلی تو را راهنمائی نمی کند مگر به اینکه خالق مورچه، همان خالق درخت
خرما است.

گاهی ممکن است انسان خیال کند، خدائی که خورشید، و
کهکشانها و افلاک پهناور و بزرگ را آفریده است، مورچه به این کوچکی را نمی آفریند!
ولی این انسان نمی داند که همان دقایق وجودی که در حیوانات بزرگ به کار رفته است،
در این مورچه ریز نیز به کار رفته  و همان
قدرت مطلقه ای که سبب خلقت کهکشانها است، همان قدرت مطلقه، این مورچه به این کوچکی
و ظرافت را خلق کرده و در وجود آن، چشم، گوش، شکم، مغز، روده ها و اعضای دیگر را
قرار داده که به مراتب ـ از نظر ظاهر ـ سخت تر و مشکل تر از خلقت حیوانات بزرگ است
ولی البته برای پروردگار فرق ندارد.

حضرت در این جمله می خواهند بفرمایند:«تو ای انسان! هر قدر
راه های پیچیده فکرت را بپیمائی و اندیشه خود را به کار بندی تا اینکه به آخرین
مراتب فکر برسی، این همه دلالتهای عقلی تنها کاری که می کنند این است که تو را به
این معنی رهنمون می شوند که خالق و آفریدۀ مورچه به این ریزی، همان خالق و آفریده
درخت بزرگ و تنومند خرما است.

آری! نظم و ترتیب عالم حکایت می کند که تمام مخلوقات و
موجودات این عالم بهم پیوسته و بهم وابسته اند و همان قدرتی که کهکشانها را از کتم
عدم به عرصه وجود آورده، مورچه به این ریزی را نیز خلق کرده و ایجاد نموده است.
تازه اگر کمی دقّت کنیم، ساختن یک چیز کوچک با دارا بودن مشخصات کامل، به مراتب
سنگین تر و مهم تر است از ساختن بزرگ آن، مثلاً اگر کسی بخواهد تمام قطعه های
ماشین را به اندازه ای ریز کند که ماشین بقدر کف دست باشد، این کار چقدر زحمت و
مشقّت دارد! بلکه باید گفت: برای انسان، قریب به محال و شاید محال باشد. تازه چه
رسد به اینکه خداوند همان اعضا و جوارح حیوان بزرگ را در این موجود کوچک (مورچه)
قرار می دهد، و در آن روح نیز می آفریند، و از آن گذشته شگفتیهائی که مورچه دارد،
قابل مقایسه با دیگر حیوانات نیست.

«لدقیق تفصیل کلّ شییء و غامض اختلاف کلّ حيّ».

چون تفصیل هر چیزی، دقیق و ظریف است و در ذات هر جاندار
زنده ای پیچیدگی و غموضی است (که تنها خداوند برآن اسرار مطلع است و خود می داند
علت آفرینش هر موجودی چیست)

هر یک از این جاندارهای زنده را که با دقّت بنگری، می بینی
دارای ظرافتهای وجودی و ریزه کاریها است و در آنها اختلاف هائی وجود دارد که برای
ما پوشیده و پنهان است و تنها خداوند برآنها آگاه است؛ ولی آنچه می توان گفت این
است که خالق و آفریننده تمام جانداران یکی است؛ او یک قدرت غیر متناهی است که آنها
را بوجود آورده و در هر یک از اعضا و جوارح و مشخصات ویژه ای را قرار داده که تمام
آنها حکایت از عظمت آفرینش و آفریننده می کنند.

«وما الجلیل و اللطیف، و الثقیل و الخفیف، و القوي و
الضعیف، في خلقه الّا سواء.»

و از مخلوقات خداوند چه بزرگ و چه ریز، چه سنگین و چه سبک
و چه نیرومند و چه ناتوان نیست مگر اینکه برای او یکسان است (و همه در خلقت، مساوی
اند)

تمام این مخلوقات درشت و ریز، سنگین وزن و سبک وزن و خلاصه
نیرومند و ضعیف، حکایت از قدرت و احاطه تامّ الهی دارند و به همان اندازه که در
بزرگترها ظرافت و ریزه کاری به کار رفته؛ همان خرطومی که فیل دارد در پشه نیز
موجود است و همان استخوانهای دنده ای که در یک درّنده قوی هیکل موجود است، در
مورچه ریز نیز وجود دارد.

«و کذلک السّماء و الهواء و الریاح و الماء.»

و همچنان است آسمان و هوا و بادها و آب.

تمام مخلوقات خداوند دلالت دارد بر نظم و قانونی که ذرّه
ای تغییر پذیر نیست؛ آن همه ستارگان و کهکشانها واقماری که در این فلک و افلاک
دیگر در حرکتند و به سرعت در مسیر خود می روند، و هیچ وقت تصادف نمی کنند که اگر
کوچکترین تصادفی بین آنها ایجاد شود، تمام عالم بهم می ریزد؛ راستی آنها که می
پندارند، این منظومه فلکی به طور تصادف پیدا شده، هیچ فکر کرده اند گه اگر تصادفی
بود، چگونه ممکن است که اصلاً بهم نخورند و بقدر سر سوزنی از مسیر خود به بی راهه
نروند و آنی از حرکت بازنایستند!

جالب است اگر ما این صحنه پهناور فضا را با خیابان های
شلوغ تهران خودمان مقایسه کنیم و ببینیم در هر روز بلکه در هر ساعت چقدر ماشین ها
تصادف می کنند ولی آن فضای پهناور با آن همه ستارگان و اقمار گوناگون که با سرعتی
خیلی زیادتر از آنچه، تصور می کنیم، در حرکتند ولی در طول عمر دراز جهان هیچگاه
بهم نمی خورند و دلیل این همان است که در آنجا، خداوند حکمفرما است نه من و شما که
با یک لحظه سرعت یا به خواب رفتن ، ماشین را به درّه می فرستیم یا با دیگری تصادف
می کنیم ، آنجا خداوند است وآن نظم فوق العاده جریان دارد ، و دیگر جای این حرفها
نیست. با دیدن این نظم و ترتیب و دقّت و ریزه کاریها ، پی می بریم به اینکه خدای
عالم، قادر، توانا، حی، مرید و مدرکی آن را برقرار کرده است.

حضرت در این جمله، هوا را نام می برد که ما را به این نعمت
بزرگ خدادادی یادآوری نماید. ما که اکنون غرق در این نعمت هستیم و سراسر وجودمان
را فراگرفته است ، هیچ فکر کرده ایم که لحظه ای اگر هوا نباشد، قدرت تنفس از ما
سلب می شود و اگر اکسیژن وارد ریتین ما نشود، از بین می رویم. باز هم جای لطفش
باقی است که این هوای ارزشمند را بقدری فراوان و فراگیر قرار داده که دست محتکرین،
انحصار طلب ها و ابرقدرتها به آن نمی رسد و گرنه معلوم نبود بگذارند به این آسانی
به جهان سوم برسد!!

آب نیز از همان نعمتهای الهی است که بحمدالله فراوان است
ولی متأسفانه ما از آن غفلت داریم و کمتر این نعمت بزرگ را شکرگزاری می کنیم. می
گویند: به ماهی گفتند: زندگانی تو وابسته به آب است. ماهی گفت: آب چیست؟! آن اصلاً
از آب خبر نداشت چرا که غرق در آن نعمت بود. و شاید در اینجا حضرت امیر«ع» از آب و
هوا نام می برند که ما به فکر این دو نعمت باشیم و از حمد و ثنای الهی غفلت
نورزیم.

«فانظر الی الشمس و القمر، و النبات و الشجر، و الماء و
الحجر.»

با دقت به خورشید و ماه ، گیاه و درخت ، آب و سنگ بنگر.

با دید دقّت بین، آفتاب و ماه را ببین. ببین که چگونه با
وضعی مخصوص و حرکتهائی منظّم، زندگی انسانها و حیوان ها را میّسر می سازند. درختان
و گیاهان را ببین که برای تغذیه و آسایش و رفاه تو ای انسان خلق شده اند. آبها و
سنگها را بنگر که خداوند در اختیار تو قرار داده و چقدر آهن و سرب و طلا و دیگر
مواد معدنی از همین سنگها استخراج می کنی که برخی از لوازم زندگی و برخی دیگر برای
زینت و زیور تو خلق شده است.

«و اختلاف هذا اللیل و النَّهار.»

و گردش شب و روز.

و همچنین در گردش شب و روز و اختلاف این دو بیندیش.

«و تفجّر هذه البحار.»

و به شکافتن دریاها (و روان شدن آبها در آن بنگر).

این دریاها علامت این است که در این قسمت از زمین، زمین
شکافته شده و گود شده و آبها در آن ایجاد شده است خدا چه دریاها و محیطهای عمیق و
پهناوری را پدید آورده است.

«و کثرة هذه الجبال.»

وکثرت و بسیاری این کوه ها.

این کوه
های زیادی که خداوند به عنوان عمودهائی آنها را برای محافظت و نگهداری زمین آفریده
است، از نعمتهای بی کران الهی است. «و الجبال اوتادا».

«و طول
هذه القلال.»

و درازی
این قلّه ها.

قلال جمع
قلّه است و به معنی سرکوه ها می باشد. برخی از این قلّه ها مانند «اورست» بقدری

بلند است
که رفتن به آنجا به مدّتها زمان و وسائل بسیار نیاز دارد و کمتر کسی توانسته است

به سر کوه
اورست برسد.

«و تفرّق هذه اللغات
و الألسن المختلفات.»

و گوناگونی لغت ها و
اختلاف زبانها و لهجه ها.

به اختلاف لغتها با
دقّت بنگر که دریابی هر قومی در هر جائی که زندگی می کنند، طبق

اوضاع و احوال محیط ، برای خود لغتی دارند که
این لغت نیز دارای قواعد ویژه ای است، و هر لغتی با لغت دیگر تفاوت دارد. و تمام
اینها در اثر بکار گرفتن عقل خدادادی به اضافه وضعیّت محیط، ایجاد شده و جالب
اینجا است که اگر زبان و لغتی در یکی از محیطهای وسیع متداول باشد، شهرها و منطقه
هائی که اندکی از هم دور هستند، دارای لهجه بالخصوصی می باشند. مثلاً زبان عربی که
در آن زمان ، در حجاز، عراق، یمن و شام متداول بوده، در هر نقطه ای طبق لهجه مخصوص
به خودشان سخن می گفته اند و اکنون هم همینطور است. اگر به زبان فارسی خودمان
بنگریم، درمی یابیم که در ایران ، شاید به عدد روستاها و شهرها لهجه های مختلف
وجود داشته باشد.

بالاتر از این، می توان گفت: هر کس برای خود
لهجۀ مستقلّی دارد که با دیگری فرق می کند، و همانگونه که خطوط کف دستها، با هم فرق
دارند، لهجه های مردم نیز با هم فرق دارند. و مقاطع سمعی را خدا به گونه ای ساخته
که وقتی هوا به این مقاطع مخصوص می خورد، حروف مخصوص ایجاد می شود و از آن پس صدای
مخصوص. این همه ریزه کاریها که در تُن صداها و زبانهای افراد وجود دارد، خود دلیل
واضحی است بر وجود یک مدبّر حکیم.

«فالویل لمن انکر المدبّر و جحد المقدّر.»

پس وای بر کسی که تدبیر کننده را انکار کند و
به نظم آورنده و مقدِررا باور نداشته باشد.

مرده باد کسی که چنین خدائی را انکار کند،
خدائی که نظام وجود را اندازه گیری کرده و تدبیر نموده است و هر معلولی را با علل
مادّی آفریده است. «ابی الله ان یجري الامور الا بأسبابها.»

آیا آن کانون قدرتی که اینطور اشیاء را منظم و
مرتّب آفریده، ممکن است بدون شعور باشد؟ آیا ممکن است با تصادف، تمام مواد به حرکت
درآید و اینگونه اشیاء را با مشخصات ویژه ای به وجود آورد؟!

«زعموا أنّهم کالنبات ما لهم زارع.»

چنین پنداشتند و ادّعا کردند که مانند گیاهان
خودرو می باشند که برزگری ندارد.

این افرادی که ملحد و منکر خدا هستند (مانند
ماتریالیست ها و مارکسیست ها) گمان کرده اند که مانند گیاهان بیابانی می باشند و
همینطور خود بخود و به طور تصادف پیدا شده اند، مانند همان گیاهان که هیچ پاشنده
تخمی و هیچ کشاورزی آنها را نکاشته ، بلکه به طور خودرو در بیابانها سبز شده اند،
نه زارع و کشاورزی دارند و نه نیروئی که آنها را در رحم مادرهاشان صورت بندی کند.

«و لا لاختلاف صورهم صانع.»

و (گمان می کنند) برای صورتهای گوناگونِ آنان
پروردگار و سازنده ای نمی باشد.

در قرآن نیز خداوند از قول همین ملحدان و
منکران می فرماید:«و قالوا ما هي الا حیوتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا
الدّهر»(24 ـ جاثیه) و این منکران خدا (ماتریالیستها) گفتند چیزی بجز همین دنیا
نیست، هر چه از زندگی و مرگ است در همین دنیا است و چیزی جز روزگار ما را هلاک نمی
کند.

«و لم یلجأوا الی حجة فیما ادّعوا.»

و برای آنچه ادعا می کنند و گمان می نمایند،
به هیچ دلیل و برهانی پناه نمی برند.

در ادامه همان آیه گذشته می فرماید:«و ما لهم
بذلک من علم ان هم الا یظنون» آنها هیچ عملی ندارند و تنها گمان می کنند. در اینجا
نیز حضرت امیر«ع» همین مطلب را بیان می کند. پس از اینکه مطلب غلط و اشتباه آنها
را بیان می فرماید که آنها می پندارند هیچ سازنده و صانعی ندارند، آنگاه می
فرماید: و برای این ادّعای واهی خود، به هیچ دلیل محکم و مستندی پناه نمی برند
یعنی دلیلی ندارند که به آن پناه ببرند.

«و لا تحقیق لما أوعوا»

و پناه نمی برند به هیچ تحقیقی در آنچه ( طوطی
وار) حفظ کرده اند.

اینها بدون اینکه تحقیق و بررسی کنند، تنها با
حفظ کردن چند فرمول و تحویل دادن این محفوظات غلط به همدیگر، چنین ادعای گزافی را
دارند.

«و هل یکون بناءٌ من غیر بان.»

و آیا ساختمانی هست که سازنده و بنّائی نداشته
باشد؟!

آیا می شود ساختمانی بدون بانی و سازنده ای که
مصالح مختلف ساختمانی را جور کرده و با هم طبق یک برنامۀ عاقلانه ای تنظیم نموده،
ساخته شود؟ تا یک معمار با هوش و سلیقه ای نباشد، ممکن است یک ساختمان مرتّب و
ظریف به طور تصادف و بر اثر برخورد سنگها و آهنها و سیمانها با هم بنا نهاده شود؟!

«أو جنایةٌ من غیر جان.»

و یا جنایتی هست بدون اینکه جنایت کننده ای
باشد؟

در هر صورت، هر سنخ چیزی حکایت از یک مبدئی می
کند. تا بنّا نباشد، ساختمان پیدا نمی شود و تا جنایتکاری نباشد، جنایتی یافت نمی
شود و و…

«ألا یَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللّطِیفُ
الخَبِیرُ.»

 

/

نامه ی سرخ پوست و پاسخ امام

پاسخ امام

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندان عزیز خوب دبیرستان اسپرینگ دال ایالت ارکانزاس
آمریکا نامه محبت آمیز و هدیۀ ارزشمند شما عزیزان را دریافت نمودم.

من می دانم که سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت
هستند. در تعلیمات اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست؛ آنچه انسانها را از
یکدیگر امتیاز می دهد، تقوی و اخلاق نیک و اعمال نیک است.

از خداوند بزرگ می خواهم شما فرزندان عزیز را موفق کند وبه
راه راست هدایت فرماید.

یک جزوه از کلمات نصیحت آموز پیمبر بزرگ اسلام را که برای
کودکان ایران هدیه داده اند، برای شما عزیزان می فرستم و به شما دعای خیر می کنم.

امید است در ارزشهای انسانی موفق باشید.

روح الله
موسوی خمینی

 

/

دانستنيهائي از قرآن

تجارت

بسم الله الرحمن الرحیم

معاملات بازرگانی باید با رضایت
انجام گیرد:

«$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#qãYtB#uä Ÿw (#þqè=à2ù’s? Nä3s9ºuqøBr& Mà6oY÷t/ È@ÏÜ»t6ø9$$Î/ HwÎ) br& šcqä3s? ¸ot»pgÏB `tã <Ú#ts? öNä3ZÏiB 4 .»

(نساء ـ
آیه 29)

ای مؤمنان! اموال یکدیگر را به ناحق نخورید مگر اینکه
تجارتی از راه رضا و رغبت باشد.

معامله نقدی نیازی به سند ندارد:

«…ãHwÎ) br& šcqä3s? ¸ot»yfÏ? ZouŽÅÑ%tn $ygtRr㍃ωè? öNà6oY÷t/ }§øŠn=sù ö/ä3ø‹n=tæ îy$uZã_ žwr& $ydqç7çFõ3s? 3.»

(بقره ـ
آیه 282)

… مگر اینکه تجارت (معامله نقدی) حاضری باشد که دست بدست
بین شما اجرا شود، در آن صورت لازم نیست آن را بنویسید (زیرا معامله، نقدی است و
در آینده مسئله ای لازم نمی آید).

هنگام نماز جمعه، دست از تجارت بردارید:

«#sŒÎ)ur (#÷rr&u‘ ¸ot»pgÏB ÷rr& #·qølm; (#þq‘ÒxÿR$# $pköŽs9Î) x8qä.ts?ur $VJͬ!$s% 4 ö@è% $tB y‰ZÏã «!$# ׎öyz z`ÏiB Èqôg¯=9$# z`ÏBur Íot»yfÏnF9$# 4 ª!$#ur çŽöyz tûüÏ%Ηº§9$# .»

(جمعه ـ
آیه 11)

و هنگامی
که این مردم (سست ایمان) تجارتی یا بازیچه و لهوی را ببینند، به سوی آن
بشتابند   

و ترا (ای محمد) تنها بگذارند. به آنها بگو: آنچه نزد خدا
است بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترین روزی دهندگان است.

تجارت رهائی بخش:

«$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ö@yd ö/ä3—9ߊr& 4’n?tã ;ot»pgÏB /ä3ŠÉfZè? ô`ÏiB A>#x‹tã 8LìÏ9r& .tbqãZÏB÷sè? «!$$Î/ ¾Ï&Î!qߙu‘ur tbr߉Îg»pgéBur ’Îû È@‹Î6y™ «!$# óOä3Ï9ºuqøBr’Î/ öNä3Å¡àÿRr&ur 4 ö/ä3Ï9ºsŒ ׎öyz ö/ä3©9 bÎ) ÷LäêZä. tbqçHs>÷ès?.»

(صف ـ آیه
11،10)

ای اهل ایمان، آیا شما را به تجارتی رهنمون سازم که از
عذاب دردناک، شما را برهاند؟ ایمان به خدا و پیامبرش بیاورید و در راه خدا با
دارائی ها و جان های خود جهاد کنید و این(تجارت) برای شما بهتر است، اگر دانا
باشید.

تجارت نابود نشدنی:

«¨bÎ) tûïÏ%©!$# šcqè=÷Gtƒ |=»tGÏ. «!$# (#qãB$s%r&ur no4qn=¢Á9$# (#qà)xÿRr&ur $£JÏB öNßg»uZø%y—u‘ #uŽÅ  ZpuŠÏRŸxtãur šcqã_ötƒ Zot»pgÏB `©9 u‘qç7s?  ؛óOßguŠÏjùuqã‹Ï9 öNèdu‘qã_é& Nèdy‰ƒÌ“tƒur `ÏiB ÿ¾Ï&Î#ôÒsù 4 ¼çm¯RÎ) ֑qàÿxî ֑qà6x©.»

(فاطر ـ
آیه 30،29)

آنان که کتاب خدا را می خوانند و نماز را بپا می دارند و
از رزقی که خدا به آنها داده، در پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، اینان خواهان
تجارتی هستند که هرگز نابود نشود واز بین نرود. تا خداوند به آنان پاداش کامل دهد
و از فضل و برکتش بر ثوابشان بیفزاید، و همانا او بسیار آمرزنده و به سپاسگزاران
احسان کننده است.

تجارت، مردان خدا را از ذکر خدا باز نمی دارد:

«’Îû BNqã‹ç/ tbόr& ª!$# br& yìsùöè? tŸ2õ‹ãƒur $pkŽÏù ¼çmßJó™$# ßxÎm7|¡ç„ ¼çms9 $pkŽÏù Íir߉äóø9$$Î/ ÉA$|¹Fy$#ur، ×A%y`͑ žw öNÍkŽÎgù=è? ×ot»pgÏB Ÿwur ììø‹t/ `tã ̍ø.ό «!$#
…»

(نور ـ
آیه 36)

در خانه هائی (مساجد و معابد) که خداوند اجازه داده، ساخته
شود و نام او در آنجا یاد شود؛ در آن خانه مردانی صبح و شب تسبیح خدا گویند، که
هیچ تجارتی و سوداگری، آنان را از یاد خدا غافل نگرداند. و همچنین آنان نماز را
بپا داشته و زکاة (به فقیران) دهند و از روزی که دلها و دیده ها در آن روز مضطرب
است، سخت هراسانند، تا خدا در مقابل بهترین اعمالشان، آنان را پاداش دهد و بر
ثوابشان بیفزاید، و خداوند روزی را به هر که بخواهد بی حساب عطا می کند.

چندی پیش، از سوی دانش آموزان سرخ پوست مدرسۀ راهنمائی
اسپرینگ دال، در ایالت آرکانزاس آمریکا، نامه ای به حضور امام خمینی می نویسند و
با ارسال یک جفت جوراب به عنوان هدیه از طرف دانش آموزان مدرسه، از امام می خواهند
که یک شیء شخصی خود را هر چند یک جوراب کهنه باشد به عنوان یادبود برای آنان ارسال
دارد.

امام که از رنج و محرومیّت سرخ پوستان که ساکنان اصلی
آمریکا هستند، آگاه است، نامه ای پدرانه برای این مستضعفین محروم می نویسند و در
ضمن بجای ارسال یک لباس کهنه ـ که شاید در فرهنگ آنان بسیار با ارزش باشد، بلکه
طبق نامه خودشان « از هر چیز دیگر برای ما با ارزشتر است» ـ یک جلد کتاب برای آنان
می فرستند که نشان دهنده تعالی و ترقی انسان در مطالعه کتاب است نه در نگهداری یک
لباس کهنه، وانگهی چه کتابی؟

یک کتاب که شامل سخنان ارزنده و آموزنده بزرگ رهبر اسلام
حضرت پیامبر اکرم «ص» می باشد برای آنان می فرستند و آنان را در رسیدن به ارزشهای
انسانی دعوت می کنند.

پاسخ امام به این نونهالان دربند، بیانگر عطوفت و مهربانی
فراوان حضرت امام نسبت به تمام محرومان است در هر جا که باشند.

امام که در برابر حاکمیت آمریکا ـ کانون ظلم و ستم و الگوی
استکبار و جهانخواری در زمان حاضرـ مظهر خشم الهی است، و انعطاف ناپذیر و محکم بر
آن می تازد و با سخنان پرخاشگرانه و پیامهای تند و کوبنده خود، به هر طغیانگر و
ستم پیشه ای تودهنی می زند، هنگامی که مواجه با ستمدیدگان و مستضعفین می شود،
نموداری از رحمت و عطوفت خداوند است و همچون اجداد گرامی اش، با رأفت و مهربانی
اسلامی، دلسوزانه آنان را پاسخ می گوید و گوئی به فرزندان خود اندرز می دهد. و
اینچنین است که او را (رهبر جهان مستضعفان) می نامند.

مبارک باد بر مستضعفان، چنین رهبر مهربانی.

پاسدار اسلام مفتخر است که متن نامه این دانش آموزان محروم
آمریکائی را با متن جوابیه امام که با دستخطّ مبارک مزیّن شده است، برای نگهداری
در تاریخ و استفاده تمام نونهالان در تمام اعصار، منتشر نماید.

/

سرمقاله

توقّع از دولت

در جهان امروز، ادارۀ یک کشور، با
توجه به پیچیدگیهای مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حتّی در شرایط عادی،
کار آسانی نیست؛ بجز کشورهای معدود قدرتمند که آنان نیز در کار ادارۀ کشورشان با
مشکلات فراوانی دست به گریبان هستند، تقریباً تمام رژیمهای حاکم بر کشورهای ضعیف و
در حال توسعه، بدون وابستگی به یکی از دو بلوک شرق یا غرب و مستشاران و کارشناسان
گوناگون آنها، توان اداره کشورشان را ندارند. در این کشورها هرگاه کودتا و حتّی
انقلابی رخ داده، اگر کارشناسان هر یک از دو قطب اخراج شده اند، بلافاصله مستشاران
قطب دیگر جایگزین آنها شده و زمام امور اداره این کشورها را در پشت پرده بدست
گرفته اند.

در دوران ستمشاهی ناظر بودیم که آن
رژیم با برخورداری از تجربۀ طولانی در سیستم اداری متناسب و نیروهای کارآزموده
فراوان، اگر فقط بیش از 60 هزار مستشار آمریکائی ـ که در امور مختلف، آن رژیم را
یاری می دادند ـ از صحنه کشور خارج می شدند، حتّی یک روز هم ادرارۀ کشور در آن
سیستم میسور نبود. با آنکه تا قبل از طوفان انقلاب، همه چیز در داخل و خارج بر وفق
مراد بود و هیچ گونه مشکلی از قبیل جنگ، تحریم اقتصادی، موج تروریسم و هزاران مشکل
دیگری که بر جمهوری اسلامی تحمیل شده است، نداشت، مشکلاتی که اگر برای یک ابرقدرت
هم پیش می آمد، آن را بکلی ساقط می کرد.

اکنون در جمهوری اسلامی ایران، اولین
تجربه استقلال واقعی از دو قطب حاکم بر جهان به وقوع پیوسته و سیستمی جدید بر اساس
«نه شرقی، نه غربی» تولّد یافته است؛ تجربه ای که نه فقط تا قبل از انقلاب اسلامی،
جهانیان آن را امکان پذیر نمی دانستند که هنوز ناباورانه به آن می نگرند. پنجه در
پنجه شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار انداختن و همزمان پشت به شوروی جنایتکار کردن و
در همانحال، بیش از چهار سال بزرگترین جنگ بعد از جنگ جهانی دوم را پیروزمندانه
پشت سر گذاشتن؛ جنگی که در تاریخ جنگها بی نظیر بوده است، چرا که عراق در اوج قدرت
نظامی و اقتصادی خویش، آن را آغاز و با پشتیبانی بی دریغ و همه جانبه شرق و غرب و
ارتجاع منطقه به آن ادامه داده است، در حالی که ایران با هزار و یک مشکل و توطئه
داخلی و خارجی و تحریم اقتصادی و امثال آن، دست به گریبان بود و در روزهای آغاز
جنگ، ارتش از هم گسیخته، هنوز در حال بازسازی بود، سپاه به خوبی شکل نگرفته بود و
نه آنکه ده ها هزار مستشار نظامی و اقتصادی و غیره از صحنه اداره کشور اخراج شده
بودند که هزاران عامل نفوذی در اشکال گوناگون و در پستهای مختلف و حتی در پست
ریاست جمهوری به کارشکنی مشغول بودند.

تولّد یک تجربه جدید در چهارچوب
اسلام و خروج از ظلمات وابستگی و اسارت ظلم و کفر، نفاق، الحاد، لیبرالیسم، سرمایه
داری، شهوت پرستی، عیاشی و و… و ورود به روشنائی حق و ایمان و هجرت از نظام
طاغوت به «حاکمیت الله» و دامن برکشیدن از منجلاب ذلّت و گناه و صعود به سوی عزّت
و کمال، هرگز به آسانی و آسودگی انجام پذیر نیست.

این قانون لا یتغیر و سنّت الهی است
که هر تولّدی، مستلزم رنج و تحمّل سخت ترین دردها است؛ یا تولّد و تحمل درد و رنج
تا به جهان وسیع و نورانی پای گذاشتن و راه رشد و کمال پیمودن یا مردن و گندیدن و
فنا شدن. و در این تولّد، این خود انسانها هستند که راه را انتخاب می کنند.

آری! امّت مسلمان ایران در پرتو
اسلام و رهبری عظیم آن تولّدی دوباره یافت و تمام رنجها و مصیبت های آن را نیز
بخوبی تحمل کرده و می کند ودر حالی که کمترین توقع مادّی را از انقلاب دارد و با
عزّت قناعت، با همه مشکلات مادّی آن می سازد، بیشترین کمک را به اسلام و انقلاب
کرده است و می کند و شرایط دشوار و بسیار سخت اداره کشور در چنین شرایطی را بخوبی
درک می نماید.

در شرایطی که عوامل بازدارنده از
قبیل منافقین، ملحدین، لیبراها، سرمایه دارها، ملی گراها، شهوت پرستها، عیاش ها،
زالو صفت ها، و در یک جمله تمام کسانی که انقلاب اسلامی و مصالح مستضعفین با منافع
و امیال و اهداف آنها وفق نمی دهد و هر کدام به نوعی ضربه خورده اند، همچون مار
زخمی مشغول سم پاشی و نیش زدن به انقلاب و جمهوری اسلامی هستند.

در شرایطی که گرفتاری ها و مصایب بی
شماری از نظام طاغوتی گذشته به ارث مانده از قبیل رسوبات کثیف فرهنگ شاهنشاهی،
سیستم اداری متورّم و احیاناً موازی ودر عین حال پیچیده و آکنده از کاغذ بازی و
برخی از عناصر پلیدی که هنوزبه طور کامل بازسازی یا تصفیه نشده اند که حتّی زحمات
کارمندان متعهد را کم ارزش می کنند، مقررات دست و پا گیری که هنوز فرصت اصلاح یا
تغییر آن بدست نیامده است، کشاورزی و دامداری متلاشی شده، مصرف زدگی مفرط، صنعت
مونتاژ و وابسته و صدها مشکل دیگر که همچون سنگلاخی در پیش راه نظام اسلامی حرکت
را کُند می کنند.

و بالاخره، جنگ تحمیلی با هزینۀ
سنگین و بودجۀ سرسام آور آن و امکانات وسیع و بهترین و بیشترین نیروها و فکرها که
باید صرف آن شود، ویرانی ده ها و صدها شهر وروستا، میلیونها مهاجر جنگی و در کنار
آنها میلیونها مهاجر از برادران مسلمان افغانی و معاودین عراقی و و …

و کم تجربه بودن نیروهای مؤمن و مؤمن
نبودن اکثر نیروهای سابقه دار در امور اداری و اجرائی، کارشکنی های ضد انقلاب،
انتخاب های غیر دقیق برخی مسئولین و بدنبال آن تغییر زود به زود و باز از سر گرفته
شدن برنامه ها و کارها و و…

و طوفان تبلیغاتی ناجوانمردانه صدها
ایستگاه رادیوئی و بیش از 97% مطبوعات جهان علیه جمهوری اسلامی و دولت و مسئولین
عالیرتبه آن، و بالاخره انواع توطئه ها و نقشه های شیطانی تمام سازمانهای جاسوسی
شرق و غرب که همگی برای بی اعتبار کردن و سقوط نظام اسلامی در ایران بسیج شده اند.

در چنین شرایطی که مشکلات فوق الذکر
و صدها و هزارها مشکل دیگر که انقلاب و کشور را احاطه کرده است، درمی یابیم که کار
اجرائی و اداره یک کشور چهل میلیونی با این همه مشکلات چقدر مشکل است و اگر لطف
الهی و رهبری امام و پشتیبانی ایثار گرانه امّت قهرمان و تلاش بی وقفه و شبانه
روزی مسئولین و کارگزاران متعهد نبود، این معجزه بزرگ به وقوع نمی پیوست و این همه
کار و نتایج پربار تحقّق نمی یافت. و بدینگونه است که به عمق سخن امام پی می بریم
که چرا کسانی که نمی توانند خانه خود را در شرایط عادی اداره کنند، چگونه خدمتگزاران
نوپای اسلام را آماج انتقادهای نسنجیده قرار می دهند، بدون اینکه همفکری و پیشنهاد
سازنده ای را برای حل مشکلات ارائه نمایند؟

امت ایثارگر و قهرمان ایران که
کاملاً به شرایط موجود واقف هستند، حمایت از دولت اسلامی را در تمام ابعاد و بویژه
در اجرای مقررات و قوانین آن وظیفه خود دانسته و هرکس و هر عاملی ـ چه در داخل
نظام اداری و چه در خارج آن ـ که با اعمال غیر اسلامی خود، موجب آزار و ناراضی
کردن مردم عزیز شوند و یا با القائات شیطانی خویش موجب دلسردی مردم از نظام اسلامی
گردند را خائن به اسلام و خون شهیدان دانسته و از مسئولین محترم مصرّانه می خواهند
که با قاطعیّت کامل با این عوامل و عناصر، برخورد جدّی کرده و تا دیر نشده است
گامهای مؤثرتر و اساسی تری در جهت حل مشکلات مستضعفین و پابرهنگانی که بار انقلاب
و جنگ را فداکارانه بر دوش گرفته اند، بردارند ان شاءالله.                        والسلام

رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت
واستوار ازآغاز تا کنون

حفظ پیروزی

«آنچه این جانب را
نگران کرده است این است که ملت ما چون لشکر فاتحی است که پس از فتح، مغرور شود واز
داخل رو به پوسیدگی وتشتّت گذارد وحریف یا حریفان ما لشکر بزرگ شکست خوررده ای است
که با حساب وتوطئه مشغول به انسجام وبسیج قوا است؛ درست به عکس آنچه قبل از پیروزی
بود وعاقبت این امر تکان دهنده است. ومن از تمام قشرهای مذهبی وملّی و اسلام دوست
وملّت وکشورخواه اکیداً وبا تواضع می خواهم که به انسجام قبل از پیروزی برگردند
واز تفرقه و گروه گروه شدن در این موقع حسّاس بپرهیزند که این تفرقه ها بمنزله
انتحار است وممکن است خدای نخواسته نهضت را به عقب براند.

دوستان عزیز! امروز
همه چیز ما در معرض خطر است از جانب دوستان نادان تفرقه افکن و یا با نقشه حساب
شده از ناحیه دشمنان توطئه گر.

بیدار شوید که حفظ
پیروزی ونهضت بسیار مشکلتر از اصل آن است.

19/4/58

 «امروز یک مطلوب در کار است وآن مطلوب همه شماها
است و آن حفظ جمهوری اسلامی است که حفظ اسلام است وحفظ کشور اسلامی است. و در یک
چنین موقعیتی، مقابله بعضی گروه ها با بعضی گروه ها خصوصاً گروه های مسلّح، نظامی
وانتظامی، موجب فساد بزرگ می شود وموجب این می شود که خدای نخواسته انسجام از بین
برود و با رفتن انسجام، حتماً آسیب خواهد واقع شد.»

14/12/59

«هر کس در محل خودش،
مردم را تنبّه بدهد به اینکه این اختلاف جز برای اینکه بهم بزنند اوضاع ایران را و
باز هم مسلّط کنند به ما قدرت های بزرگ را چیز دیگری عایدمان نمی شود».

10/9/60

«اگر خدای ناکرده،
هواهای نفسانی ما اسباب این بشود که گله ها به شکایت و شکایت ها به مخالفت ها
برسد، آن روزی است که عزای همه کشور را باید بگیریم وگناهش گردن ما است که نفسانیت
خودمان را زیر پا نگذاشتیم»

22/4/62

 

 

 

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(حفظ پیروزی)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(تجارت)

نامه دانش آموزان سرخ پوست آمریکا به امام و
پاسخ امام امت

درسهای از نهج البلاغه(مظاهرآفرینش )                 آیت الله العظمی منتظری

موجودات ثابت و موجودات متغیر                        آیت الله جوادی آملی

سخنان معصومین(سعادتمند)     

در راه ریشه کن ساختن فقر                                آیت الله حسین
نوری

اجتماع بشر                                                 
آیت الله محمدی گیلانی

نور محمد(ص) رسید(شعر)

عقب ماندگی اقتصادی کمونیسم                            بقلم یکی از دانشمندان

حوادث شب ولادت پیامبر(ص)                            حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

کودتای نافرجام نوژه                                       حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

پیام شهید

آمادگی فرهنگی برای حج                                 حجة الاسلام و
المسلمین موسوی خوئینی ها

استراژی ملی                                              
استاد جلال الدین فارسی

تاثیر دخانیات بر بدن انسان                               دکتر سید حسن
عارفی

انتقادها و پیشنهادها(شعار و آمار)

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

*بر علماء اسلام، نويسندگان، دانشمندان،
هنرمندان، فيلسوفان، محققان، عارفان و روشنفکران لازم است که مسلمان را براي يک
نهضت عمومي اسلامي مهيا کنند. 8/6/63

*مجلس، دولت و شوراي
نگهبان و فقيه بايد دست در دست يکديگر بگذارند تا ايران و اين جمهوري را حفظ کنند.

*براي اينکه در حوزه
ها افرادي مثل صاحب جواهر تربيت شوند بايد افراد زيادي خود رامهيا کنند تا فقه را
به صورت قديم تحصيل نمايند. 12/6/63

*مردمي که اين انقلاب
و نهضت را به ثمر رساندند، بايد در قبال پيامدهاي آن نيز ايستادگي کنند.

* امروز سازش در جنگ
دفن اسلام است. 19/6/63

*با هم باشيد؛ اگر با
هم نباشيد شکست مي خوريد؛‌اگر شکست بخوريد، اسلام شکست مي خورد.

 

آية الله العظمي
منتظري

*مسئولين مملکتي تماس
و ارتباط خود را با مردم بيشتر کنند تا از نزديک با مشکلات آشنا شوند.

*بسياري از افراد
محروم نمي توانند نياز خود را برطرف کنند و اين وضع خواه ناخواه افراد را به سمت
متوسل شدن به پارتي و توصيه مي کشاند که حرمت قانون بتدريج کم مي شود. 22/6/63

*اگر در کشور اجازه
انتقاد کردن داده نشد، نتيجه طبيعي آن روي کار آمدن افراد متملق و چاپلوس  ضعيف و نزوي شدن افراد قوي و فهميده و با شعور
خواهد بود. 27/6/63

*ائمه جمعه به حزب و
گروه خاصي گرايش و موضعگيري نداشته باشند تا مردم آنها را از خودشان بدانند.
9/7/63

 

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

*نيروهاي اسلام با
قطع راههاي ارتباطي اشرار مسلح به خاک عراق 56 تن از ايادي استکبار را به هلاکت
رساندند. 25/6/63

*خلبانان شجاع نيروي
هوائي اسلام اسکله هاي نفتي «البکر» و «الاميه» عراق را به آتش کشيدند. 26/6/63

*40 سنگر مختلف و پست
ديده باني متجاوزين بعثي نابود و 76 مزدور عراقي بهلاکت رسيدند. 30/6/63

*24 سنگر جنگ افزار
دشمن در جبهه هاي جنگ منهدم و 55 صدامي نابود شدند. 3/7/63

*با انهدام 23 سنگر
جنگ افزار دشمن دهها تن از متجاوزين بعثي بهلاکت رسيدند. 8/7/63

 

انقلاب و جهان

*عوامل رژيم بعثي عراق
با حمله به زائران ايراني در مدينه تعدادي از آنان را مجروح و يک نفر را بشهادت
رساندند. 24/6/63

*خبرگزاري هاي فرانسه
و آسوشيتدپرس به شروع جنگ از سوي رژيم عراق اعتراف کردند.

*آمريکا کشورهاي عربي
را تهديد کرد به طرح اخراج اسرائيل از سازمان ملل راي ندهند! 29/6/63

*مأموران امنيتي
آمريکا به محل اقامت سرپرست حفاظت منافع ايران در واشنگتن يورش بردند. 1/7/63

*حدود نيم کيلو طلا
از طرف برادران و خواهران منطقه شرقي عربستان اهدائي به جبهه، تقديم آيت الله
العظمي منتظري شد. 7/7/63

*يک خواهر مسلمان
ژاپني مبلغ سه ميليون و هشتصد هزار «ين» ژاپن و پنج هزار «مارک» آلمان غربي جهات
مصارف جنگ تحميلي به ايران کمک کرد. 8/7/63

*حدود 2 کيلو طلا از
طرف يک خواهر متعهد کويتي و همچنين مقداري نقره از طرف برادران و خواهران کويتي
توسط حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد عباس مهري نماينده امام در کويت بمنظور کمک
به جبهه هاي جنگ تقديم حضرت ايت الله العظمي منتظري شد.

*وزارت خارجه آمريکا
مصاحبه دکتر ولايتي با نيويورک تايمز را اتهام ظالمانه به آمريکا خواند!

*يک مسلمان لبناني و
يک مسلمان ايراني مقيم لبنان سي و پنج هزار ليره لبناني جهت کمک به جبهه هاي جنگ
در اختيار سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيروت قرار دادند. 17/7/63

 

اخبار داخلي

*عمل جراحي سرطان مري
در شاهرود با موفقيت انجام شد. 21/6/63

حجت الاسلام
رفسنجاني: بخش خصوصي بايد فعال باشد ولي اگر از کنار بخش خصوصي بي تفاوت بگذريم
خسارت عمده اي خواهيم ديد. 26/6/63

*نخست وزير اعلام
کرد: ايران در هفته جنگ مي کوشد، خانواده هاي اسراي عراقي با فرزندانشان ديدار
کنند. 27/6/63

*مانور عظيم عمليات
خيبر در مصلاي تهران انجام شد. 1/7/63

*کارخانه واگن سازي
پارس توسط نخست وزير افتتاح شد. 3/7/63

*رئس مجلس شوراي
اسلامي از رؤساي مجالس 23 کشور عضو جنبش عدم تعهد خواست کليه امکانات خود را براي
طرد رژيم صهيونيستي از سازمان ملل بکار گيرند.

*22 کارمند ارشد گمرک
به جرم رشوه خواري از خدمت منفصل شدند. 11/7/63

 

اخبار جهان

*صهيونيستها آب
آشاميدني شهر «بيرصباح» در فلسطين اشغالي را مسموم کردند.

*يک نفتکش ليبريائي
در خليج فارس مورد حمله موشکي عراق قرار گرفت.

*پليس فرانسه،‌نماينده
خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران در اين کشور را بازداشت کرد. 21/6/63

*800 ميليارد دلار
هزينه تسليحاتي جهان در سال گذشته بوده است.

*اجساد 10 هزار تن از
چريکهاي سياهپوست زيمبابوه، که بر عليه استعمار انگليس مي جنگيدند کشف شد. 22/6/63

*هواپيماهاي متجاوز
افغاني يک دهکده پاکستان را بمباران کردند.

*در حمله هواپيماهاي
عراقي به يک کشتي پانامائي سه غواص انگليسي به قتل رسيدند.

*59000 تن
کارگران  13 کارخانه وابسته به شرکت جنرال
موتورز در 9 ايالت آمريکا اعتصاب کردند. 25/6/63

*حفاظت کاخ صدام به
اردني ها واگذار شد.26/6/63

*نيروهاي اسرائيل در
سالگرد کشتار صبرا و شتيلا تظاهر کنندگان فلسطيني را به گلوله بستند.

*طي روزهاي چهارم و
پنجم شهريور 1900 تن از ارتشيان مسلمان عراقي به علت خودداري از جنگ با جمهوري
اسلامي ايران اعدام شدند. 27/6/63

*عراق در سازمان ملل
اعلام کرد حاضر نيست سلاحهاي شيميائي را کنار بگذارد.

*آمريکا در توليد و
مصرف مواد مخدر به مقام اول دست يافت. 28/6/63

*سفارت آمريکا در
بيروت براي دومين با منهدم و 40 نفر کشته و 70 نفر زخمي گرديدند. 30/6/63

*آمريکا در پي انفجار
سفارت خود در لبنان 3 ناو جنگي بسوي سواحل لبنان اعزام کرد. 1/7/63

*دبير اول سفارت
جمهوري اسلامي ايران در لندن بجرم ذبح اسلامي گوسفند دستگير شد. 3/7/63

*300 مسلمان فيليپيني
در اثر حملات بمب شيميائي و ناپالم به شهادت رسيدند.

*رژيم اردن رسماً
روابط خود را با مصر از سر گرفت. 4/7/63

*آمريکا 350 ميليون
دلار براي حفاظت از جاسوس خانه هاي خود در سراسر جهان اختصاص داد.

*10 ميليون و 700
هزار کودک طي 11 ماه گذشته بخاطر گرسنگي جان خود را از دست دادند. 8/7/63

*هزاران تظاهر کننده
آلماني 6 پايگاه آمريکا و ناتو را در اين کشور به محاصره خود در آوردند.

*بيدادگاه امنيتي
رژيم مصر 107 تن از انقلابيون مسلمان اين کشور را به حبس ابد و زندانهاي طويل
المدت محکوم کرد.

*همزمان با تمديد
حالت فوق العاده در مصر، پليس تظاهرات متعرضين به محاکمه انقلابيون مسلمان را بخون
کشيد. 9/7/63

*عربستان يک وام 20
ميليون دلاري رد اختيار صدام قرار داد. 10/7/63

*وزير کار دولت ريگا
به اتهام 137 قره تقلب و کلاهبرداري متهم شد.

*آمريکا از اعضاي
شوراي همکاري خليج فارس خواست که به طرح ايران در سازمان ملل رأي مثبت ندهند.

* آتش زدن پرچم رژيم
صهيونيستي در مصر مجازات دارد. 12/7/63

*زنان مسلمان لبنان
به مراکز فساد در بيروت حمله کردند.

*صدام جزيره اي به
مبلغ يک ميليارد و صد ميليون دلار در برزيل خريد.

*32 افسر و درجه درا
عراقي به اتهام طرح يک کودتاي نظامي اعدام شدند. 16/7/63

*سوريه و ليبي اعراب
را به مبارزه با پيمان رژيمهاي مصر و اردن فرا خواندند.

*حمله ديگر
هواپيماهاي عراق به نفتکش ليبريائي 12 کشته و مجروح بجاي گذاشت. 17/7/63

*80 تن از افسران
عاليرتبه ارتش عراق از جمله 30 خلبان به اتهام شرکت در کودتا عليه رژيم صدام
تيرباران شدند.

*روزانه بيش زا 250
تن از مردم اتيوپي در اثر گرسنگي جان مي سپارند. 18/7/63

 

خدمات و  عمران

*153 روستاي جنگزده
در استان باختران بازسازي شد.

*در حاليکه تا قبل از
پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي تنها 32 روستا در ممسني برق دار بوده اند طي سالهاي
بعد از انقلاب در 128 روستاي اين شهرستان برق رسائي شده است. 20/6/63

*توسط ستاد پشتيباني
جنگي جهاد سازندگي چهارمحال و بختياري 680 کيلومتر راه در مريوان احداث، شن ريزي و
بازسازي شد. 29/6/63

*1550 واوحد مسکوني
توسط بنياد مسکن همدان در منطقه سر پل ذهاب بازسازي و نوسازي شد. 1/7/63

 

ضد انقلاب

*4 تروريست هنگام
ربودن يک هواپيماي مسافربري دستگير شدند.

*33 تن از اشرار در
سقز کشته و مجروح و اسير شدند.

* 100 تن از اعضاي يک
باند بزرگ بين المللي مواد مخدر در خراسان دستگير شدند. 22/6/63

*3 تن از مزدوران
آمريکا که قصد ربودن يک هواپيماي مسافربري را داشتن دستگير شدند. 27/6/63

*يک کارگر بجاي استاد
کارش که گويا عضو سپاه پاسداران است توسط منافقين در شيراز بشهادت رسيد.

*سرپرست کميته امداد
خميني بوکان بدست عوامل استکبار جهاني به شهادت رسيد. 29/6/63

*طي 3 درگيري مسلحانه
283 کيلوهروئين و ترياک کشف و 5 تن از قاچاقچيان به هلاکت رسيدند. 3/7/63

*5 تن از سران حزب
منحله دموکرات کشته و 4 تن ديگر از عوامل انان کشته شدند. 4/7/63

*سومين توطئه هواپيما
ربائي کشف و خنثي شد. 17/7/63

 

اختراع و اکتشاف

*توسط يک مبتکر جوان
مازندارني آسياب «دان» مرغ اختراع شد. 22/6/63

*دستگاه پرس شيلنگهاي
سيستمهاي هيدروليکي دستي و برقي در شيراز ساخته شد. 25/6/63

*کارگران متعهد
کارخانه باريت سلفچگان قم موفق به احداث دستگاه سپراتور (جداکننده) شدند. 28/6/63

* در آستانه چهارمين
سالگرد جنگ تحميلي دستگاه خنثي کننده اثرات بمبهاي شيميائي براي اولين بار در کشور
توسط جهاد سازندگي اصفهان ساخته و آماده ارسال به جبهه ها شد.

*يک مبتکر دامغاني
ماشين لباسشوئي و گهواره برقي ساخت. 29/6/63

*توسط يک مخترع
باختراني، يک فروند هليکوپتر ساخته شد. 1/7/63

*با تلاش جهادگران
پايگاه دوم شکاري تبريز 16 هزار  عدد انواع
قطعات يدکي از تجهيزات جنگي ساخته شد.

*اولين هواپيماي دو
نفره که رادارها قادر به رديابي آن نيستند بهمت بخش فني ومهندسي ژاندارمري خراسان
ساخته شد. 1/7/63

*يک مبتکر ايراني روش
جديدي براي آبرساني ابداع کرد. 3/7/63

*دستگاههاي کامپوتري
هدايت گلوله هاي توپ و محاسبات توپخانه ساخته شد.

*دستگاه توليد
پودرهاي ميکرونيزه در قم ساخته شد. 4/7/63

*کلاچ روغني اتومبيل
پيکاه توسط يک مبتکرر به کلاچ ميکانيکي تبديل شد.

*مبتکر سيرجاني
دستگاه «اينورتر» الکترونيکي (تبديل کننده انرژي باد به انرژي الکتريکي) ساخت.
7/7/63

*دستگاه ضربه زن
پوسته شکن در نورد اهواز ساخته شد. 9/7/63

*دستگاه خشک کن لباس
زير نظر جهاد دانشگاهي دانشکده فني تهران طراحي و ساخته شد.

*يک مبتکر باختراني
موفق بساخت دستگاه نمايش فيلم 35 ميليمتري اسکوپ شد. 10/7/63

*دستگاه آسياب گندم
با ظرفيت توليد 2 تن آرد در روز ساخه شد. 18/7/63

 

 

 

/

روابط يا ضوابط؟!

انتقاد ها و
پيشنهادها

يكي از مظاهر فساد
اجتماعي رواج استفاده از روابط و زير پا گذاشتن ضوابط است. اين حالت را مي توان يك
بيماري اجتماعي دانست كه بايد با پيگيري و بررسي عوامل به شدت با آن مبارزه كرد.
قبح و زشتي اين عمل يك امر واضح و روشن است، زيرا اين روش ظلم و تجاوز به حقوق
ديگران است. مردم در مقابل قانون به فرموده رسول اكرم(ص) مانند دندانه هاي شانه
مساوي هستند. قانون و مقررات براي همه وضع مي شود و هيچكس هر چند شخصيتي بسيار مهم
باشد نبايد از تطبيق قانون برخود ابا كند. سنت و سيرة رسول اكرم(ص) و
اميرالمؤمنين(ع) در اين باره بهترين الگو براي جامعه اسلامي ما است كه هيچ فرق و
تبعيضي ميان افراد در برابر قانون قائل نبودند. شخصيتهاي بزرگ و افراد معمولي كوچه
و بازار در دادگاه عدل آنها مساوي بودند و نزديكترين افراد با دورترين آنها چه در
مورد دادخواهي و چه در مورد تقسيم ارزاق و حقوق تفاوتي نداشتند. و همين جهت بود كه
كفار گردنكش قريش را از پذيرفتن سخنان حق رسول اكرم(ص) باز مي داشت و آنان كه خود
را سرور و آقا مي دانستند حاضر نبودند در كنار برده ها بنشينند.

عدل علي(ع)

علي بن ابي رافع مي
گويد: من مسئول بيت المال اميرالمؤمنين(ع) و منشي او بودم. در خزانة بيت المال
گردنبندي از مرواريد بود كه در جنگ جمل به دست آمده بود. دختر اميرالمؤمنين(ع) پيش
من كس فرستاد كه شنيده ام چنين گردنبندي از بيت المال در اختيار شما است، از شما
مي خواهم كه آن را به من عاريه بدهيد تا در روز عيد قربان از آن استفاده كنم. من
جواب فرستادم: آيا آن را به عنوان عاريه مضمونه كه اگر تلف شد قيمتش را ضامن باشيد
مي خواهيد؟ گفت: آري پس آن را به مدت 3 روز به عنوان چنين عاريه اي به او دادم.
اميرالمؤمنين(ع) آن رابنزد دخترش ديد و شناخت. فرمود: از كجا اين گردنبند را به
دست آوردي؟ وي قضيه را به اطلاع حضرت رسانيد. اميرالمؤمنين(ع) مرا احضار كرد و با
عتاب فرمود: آيا خيانت مي كني مسلمانان را اي پسر ابي رافع. گفتم به خدا پناه مي
برم از اينكه خيانت كنم. فرمود: چگونه بدون اذن من و رضايت مسلمانان گردنبندي كه
از مال مسلمين است به دخترم عاريه دادي. گفتم يا اميرالمؤمنين ايشان دختر شما
هستند و از من درخواست كرده اند كه براي سه روز به عنوان عاريه مضمونه به او بدهم
و من خود متعهدم كه آن را سالم به جاي خود برگردانم و اگر تلف شد از مال خودم قيمت
آن را بپردازم. فرمود: هم اكنون آن را بر گردان و مباد كه چنين كاري دوباره از تو
سرزند كه تو را عقاب خواهم كرد. واي بر دخترم اگر اين گردنبند را نه به عنوان
عاريه مضمونه برداشته بود اولين هاشميه اي بود كه دست او را به عنوان دزدي مي
بريدم. و چون اين سخن به گوش دخترش رسيد به پدر عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من دختر
شما و پارة تن شما هستم. چه كسي از من به پوشيدنش سزاوارتر است. فرمود: اي دختر
علي بن ابي طالب از حق كنار مرو! آيا همة زنهاي مهاجرين در اين روز عيد خود را به
چنين زينتي آراسته اند؟! بحار ج 40 ص 337.

اين است حكومت قانون
و عدل اميرالمؤمنين (ع) آيا در سايه چنين عدالتي كسي را جرأت توسل به روابط يا
دادن و گرفتن رشوه هست؟! بايد سعي كنيم كه در جامعة ما چنين الگوئي حاكم باشد و
بايد چنين ديدگاهي اساس فرهنگ جامعة ما باشد تا بتوانيم ادعا كنيم كه برپا كنندة
عدل علي(ع) هستيم.

 

آيت الله منتظري:

دولت بايد بازرساني
مخفي و با لياقت به شهرها اعزام كند و از نزديك كار ادارات و كيفيت برخورد آن ها
را با مردم بررسي نمايد.

 

و اما اگر چنين بود
كه هر كس كمترين رابطه با يك شخصيت يا مسئول مملكتي داشته باشد از شرايط بهتر در
زندگي بهره مند باشد، اگر مردم براي دست يافتن به ضروريات زندگي خود در صف مي
ايستند و افرادي كه روابط دارند از پشت پرده به بهترين وجه وسائل رفاهي خود را
بدست مي آورند، اگر افراد معمولي با كمترين خلاف قانون مجازات شوند و كساني كه به
محض دستگيري، زنگ تلفنها به پشتيباني او به صدا در مي آيد هيچ مقامي نتواند او را
محاكمه كند، اگر چنين بود ـ و اميدواريم كه نباشد ـ پس نبايد خود را پيرو علي(ع)
بدانيم كه ادعاي پيروي از او بسيار سنگين است.

حديث برخورد آن حضرت
با برادر بزرگترش عقيل مشهور و معروف است. در نهج البلاغه چنين مي فرمايد:

والله ديدم عقيل را
كه تهيدست شده بود و از من درخواست يك صاع (تقريباً سه كيلو) از گندم شما (يعني
بيت المال) مي كرد و ديدم كه فرزندانش از شدت فقر با موهاي ژوليده و رنگهاي پريده
اي كه گوئي صورت آنها با رنگ نيلگون گشته بود. و دو باره و چند باره درخواست خود
را با اصرار تكرار كرد. من به سخن او گوش فرادادم، پنداشت كه دينم را به او مي
فروشم و به راهي كه او خواسته مي روم و از روش خود دست بر مي دارم. ولي من قطعه
آهني را داغ كردم و به بدن او نزديك نمودم تا براي او عبرتي باشد (عقيل نابينا
بود)، نالة دردناكي سرداد و نزديك بود از حراترش بسوزد. گفتم: زنان به عزايت
بنشينند اي عقيل! آيا از آهني كه انساني آن را براي بازي داغ كرده مي نالي و مرا
به سوي آتشي مي كشي كه خداوند قهّار آن را از روي خشم و غضب افروخته است. تو از
آزاري مي نالي و من از دوزخ ننالم».

آري اميرالمؤمنين(ع)
به هيچ وجه ملاحظه شئون و شرافت و شخصيت برادر بزگتر خويش را در مقابل قانون و
تساوي حقوق نمي كند. نه، بلكه ملاحظة فقر و تنگدستي و گرسنگي اطفال او را نيز نمي
نمايد. اين چه عدالتي است! البته ما قدرت آن را نداريم و خود آن حضرت فرمود كه
توانائي آن را نداريد ولي مرا ياري دهيد به هر مقدار از تقوي و ورع كه مي توانيد.
از اين روي حركت ما بايد به سوي چنين عدالتي باشد. و بايد سعي كنيم كه مساواتي
نظير اين برقرار سازيم. چه رابطه اي بالاتر از اينكه برادر بزرگتر رهبر جامعه
باشد؟ عقيل بيست سال از اميرالمؤمنين(ع) بزرگتر است. چرا بايد از فقر و تنگدستي
بنالد؟!

چرا از الگوهاي زمان
خودمان نبايد عبرت بگيريم؟ هم اكنون برادر يكي از شخصيتهاي بسيار والامقام و محبوب
و مهم جمهوري اسلامي با اينكه مورد علاقه فراوان ايشان است هنوز همانند گذشته
بوسيلة نماز و روزة استيجاري و با شدت تنگدستي و فقر زندگي مي كند. چرا از اين
الگوهاي بسيار ارزنده كه بايد براي تمام افراد مورد عنايت و پيروي قرار گيرد، درس
نمي گيريم؟ و يك نمونه بسيار كوچك و ساده پيش پا افتاده اي از برخي مراكز دولتي كه
آبروي حكومت اسلام و انقلاب اسلامي را عملاً به باد مي دهند را ملاحظه كنيد:

شخص مورد اعتمادي مي
گفت: يك نفر براي اتومبيل خود قطعه اي كه بسيار مهم است احتياج داشت. با برگة
تعميرگاه و ساير تشريفات لازم به مركز پخشي كه دولت تعيين كرده است، مراجعه مي
كند، آن مسئول مي گويد: نداريم! و برگه را به همين عنوان مهر و امضاء مي كند! ولي
دوست ما بدون معطلي به شخصي كه رابطه اي با آن مسئول داشته مراجعه مي كند، اين بار
همان قطعه در انبار سبز مي شود و مسئول محترم! آن را دو دستي تقديم مي كند!!

اكنون هر دو برگه
(نداريم و داريم در يك زمان) با مهر و امضاي ايشان موجود است. آيا اين لوازم يدكي
كه با پول اين ملت خريداري مي شود فقط براي كساني است كه آشنا دارند؟! چقدر
اينگونه افراد از عدل علي(ع) فاصله دارند؟!

اگر با دقت و بررسي
دقيق جلوي عوامل شيوع اين بيماري خطرناك گرفته نشود تدريجاً قبح و زشتي آن از بين
مي رود و هر كس براي خويش عذري و توجيهي دست و پا مي كند و روزي فرا مي رسد كه
فاجعه قابل كنترل نيست.

 

عوامل توسل به روابط

ممكن است يكي از
عوامل شيوع توسل به روابط در جامعه كنوني وسعت و گسترش نفوذ و دخالت دولت در شئون
مختلف جامعه باشد. واضح است كه هر چه ميدان مسئوليت دولت گسترده تر باشد، كنترل آن
مشكلتر و در نتيجه تخلف از مقررات بيشتر خواهد بود و از سوئي ديگر مراجعه و توقعات
مردم نيز بيشتر و توسل به روابط افزونتر مي شود. تهيه عمدة وسائل زندگي تنها از
راه دولت و مؤسسات وابسته به دولت ممكن است يا از آن راه بسيار ارزانتر تهيه مي
شود و با توجه به گراني بازار آزاد، گذشته از اشكال شرعي آن در بعضي موارد و با
ملاحظه كمبود لوازم و نابساماني سيستم توزيع و پيچيدگي مقررات سهميه بندي و كمبود
سهميه نسبت به مقدار احتياج چاره اي جز توسل به روابط باقي نمي ماند و چه بسا
افرادي كه در شرايط عادي به هيچ وجه مايل به اين امر كه تخلف از مقررات است نباشند
و اين مقدار از ضرورت گرچه مجوّز هر حرامي نيست ولي جهاتي كه موجب سبك شمردن اين
حرام است و بر اهل اطلاع و دقت مخفي نيست موجب مي شود كه براي بعضي از كارها به
روابط متوسل شوند و تدريجاً قبح آن در نظر آنها كاسته و عذر، موجه تر مي شود و در
تمام شئون زندگي از اين راه آسان و خلاف شرع استفاده مي كنند.

 

نارسائي ضوابط

يكي ديگر از عوامل
توسل به روابط، نارسائي ضوابط است. اگر مقررات، عادلانه و واقع بينانه باشد، نه
ارباب رجوع نياز به پارتي بازي دارند و نه مسئولين، زود تسليم در خواستهاي دوست و
آشنا در مقابل مقررات مي شوند ولي چون هر دو طرف احساس مي كنند مقررات نارسا است و
با توجه به واقعيت و نياز جامعه طرح ريزي نشده بلكه پشت درهاي بسته و با اندازه
گيريهاي خيالي طرّاحي شده، مردم چاره اي جز توسل به راه هاي غير مشروع نمي بينند و
مسئولي كه ممكن است سخت پاي بند مقرّرات باشد در برابر واقعيت ملموس تسليم مي شود
و تدريجاً روحيه پاي بندي به مقررات نيز در او ضعيف و ضعيف تر مي گردد، و اين
پديده بسيار زشت و خطرناكي است كه مسئولين نسبت به مقررات احساس مسئوليت نكنند.

قانونگذاران و تصميم
گيران بايد هميشه اين جهت را مدّ نظر داشته باشند كه قانوني كه عملي نيست يا تخلّف
از آن به ناچار زياد خواهد بود، وضع نكنند، نه اينكه قانون وضع شود و به مسئولين
اجازة تخلّف در موارد صلاحديد خود شان داده شود كه اين امر موجب تضعيف روحيه پاي
بندي به قانون مي شود.

 

مواردي از نسخ احكام

اين امر حتي در
قوانيني ك از سوي خداوند متعال تشريع شده با همة اهميت و قدرت نفوذ نيز رعايت شده
است، در مواردي كه جامعه قدرت تحمّل قانون را نداشته، آن قانون نسخ شده است. البته
خداوند از اين امر آگاه بوده ولي مصالحي اقتضا كرده است كه آن را ابتدا تشريع و
سپس نسخ بفرمايد.

«علم الله انكم كنتم
تختانون انفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم فلآن باشروهنَّ…» خداوند مي داند كه شما
به خود خيانت مي كرديد (نمي توانستيد بر نفس خود مسلّط شويد) پس بر شما رحمت آورد
و گناهانتان را بخشيد. از اكنون مباشرت زنان بر شما جايز است … و ظاهر آيه اين است
كه چون مردم طاقت تحمّل اين حكم را نداشتند، خداوند از لطف و مرحمتش، آن را نسخ
فرموده.

در مورد جهاد، در
آغاز وظيفه چنين بود كه اگر لشكر كفار ده برابر مسلمانان باشند بايد به جهاد با
آنها برخيزند ولي پس از اينكه ايمان مردم ضعيف شد و توجه به جهات مادي بيشتر شد
خداوند فرمود: الآن خفف الله عنكم و علم أنَّ فيكم ضعفا فان يكن منكم مائه صابره
يغلبوا مائنين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله…» اكنون خداوند وظيفة
شما را آسان فرموده و دانست كه در شما ضعفي رخ داده پس يكصد مرد پايدار از شما بر
دويست نفر پيروز مي شوند و هزار نفر از شما بر دو هزار نفر چيره مي شوند به اذن
خدا… عين ملاك در وجوب جهاد دو برابر بودن دشمن است. البته آيه به صورت اخبار از
نيروي مسلمانان است ولي با ملاحظه جمله «خفف الله عنكم» معلوم مي شود مراد نسخ حكم
شرعي است.

و نظير همين مطلب در
مورد وجوب صدقه هنگام نجوي كردن با رسول اكرم(ص) و برخاستن براي نماز شب و تهجد
نيز آمده است.

كوتاه سخن اينكه
مقررات اگر واقع بينانه نباشد نه تنها خود مرود تخلف بسيار قرار مي گيرد كه روحيه
قانون شكني را نيز شايع مي كند و حرمت قانون را مي شكند. مثلاً مقررات مي گويد فرش
ماشيني به خانواده اي داده مي شود كه ده نفر يا بيشتر باشند. فردي كه خانواده او
نه نفرند طبق اين مقررات از دست يابي به اين سهميه محروم است ولي او يك كارمند جزء
است كه قدرت خريدن اين لوازم از بازار آزاد را ندارد و مي بيند همساية ثروتمند او
به اين دليل كه يك فرزند بيشتر دارد اين سهميه را طبق مقررات مي برد!! واضح است كه
احساس مي كند به او ظلم شده است و حق دارد چنين قضاوتي كند.

هر چه بر سر مسئول
توزيع داد و فرياد كند نتيجه اي ندارد و مي بيند كه او حق دارد زيرا مقررات است.
پس نتيجه مي گيرد كه مقررات به او ظلم كرده و ظالمانه طرح ريزي شده است ديگر براي
مقررات حرمتي قائل نخواهد بود و به هر در مي زند تا به حق خود برسد اگر نتواند با
دست بردن در دفترچه بسيج، خانوادة خود را ده نفره مي كند و يا اگر از اين كار وحشت
داشته باشد به دنبال پارتيهاي محترم مي رود تا واسطة فيض شوند.

 

آيت الله منتظري:

بسياري از افراد
محروم نمي توانند نياز خود را برطرف كنند و اين وضع خواه نا خواه افراد را به سمت
متوسل شدن به پارتي و توصيه مي كشاند كه حرمت قانون بتدريج كم مي شود.

 

نارسائي مقررات و
رواج رشوه خواري

نارسائي مقررات ممكن
است موجب رواج رشوه خواري نيز بشود. چندي پيش رئيس محترم ديوان عالي كشور با اعلام
دستگيري عده اي از رشوه خواران اعتراف كردند كه عدد واقعي آنها خيلي بيش از اين
است كه دستگير شده اند. رشوه خواري از زشت ترين مظاهر فساد اجتماعي و اداري است. و
به طور قطع مقررات سخت و مشكل و غير قابل تحمل و توجيه بزرگترين عامل شيوع آن است.
شخصي كه خود اهل يك شهر است و مخارج خانوادة سنگيني را بر عهده دارد اجاره خانه،
زندگي را بر او تنگ كرده با هزار زحمت و مشقت قطعه زميني بدست آورده و با وام بانك
و غير بانك مي خواهد سرپناهي براي خود بسازد. هر انسان منصفي نه تنها به او حق مي
دهد كه خانه بسازد بلكه خود را ملزم مي بيند كه به او كمك كند ولي مقررات شهرداري
اجازه ساختن نمي دهد باز تأكيد مي كنم اهل آن شهر است و از روستا و يا شهر ديگر
ناميده چارة كار اين است كه بيشت هزار تومان ديگر (حداقل) وام بگيرد و به آن كارمند
رشوه خوار بدهد تا طبق ماده اي ديگر از مقررات كه با آب پياز نوشته شده يا فقط چشم
حلال زاده آن را مي بيند براي او پروانه ساختمان بگيرد. باز خوشا بحال كسي كه
رابطه اي داشته باشد!!! نا گفته نماند كه در بعضي موارد توسل به رابطه و واسطه از
يك سو جايز است و آن موردي است كه كار، قانوني و مشروع است ولي مسئولي كه بايد كار
را انجام دهد بهانه ميآورد يا آنقدر تأخير مي اندازد كه مشكلي ايجاد شد در اين
صورت چاره اي بجز توسل به اشنا و پارتي باقي نماند ولي آن مسئول در اين قضيه
گناهكار است كه بدون عذر و دليل، كار مراجعه كنندگان را تأخير مي اندازد.

يكي از مواردي كه
روابط بر ضوابط مقدم مي شود سپردن مناصب و مسئوليتها است. البته در اين مورد عذر
بسيار موجهي! هست و آن اين كه مسئول والامقامي كه مسئوليتهاي پائين تر را به اشخاص
مي سپارد طبعاً بايد به كساني بسپارد كه به آنها اعتماد دارد و آنها را مي شناسد و
نمي توان او را ملامت كرد كه چرا مثلاً به فلان شخص كه بسيار مرد لايقي است نسپردي
زيرا او را نمي شناسد. ولي مورد ملامت و اشكال اين است كه فقط ملاك روابط باشد.
البته انتخاب شخص بايد بر اساس شناخت باشد و طبعاً شناخت خود انسان معتبرتر از
معرفي ديگران است. ولي اشكال در اين است كه شخص نالايقي تنها به دليل روابط انتخاب
شود يا در ميان اشخاصي كه مي شناسد آن را كه لايقتر است انتخاب نكند تنها به اين
دليل كه آن ديگري به او نزدكتر است. انسان در اين گونه موارد بايد به خود بد بين
باشد زيرا محبت و علاقه چشم انسان را از ديدن عيوب و نقايص كور مي كند. خيلي رياضت
و تقوي لازم است تا انسان ديگران را بر فرزند يا برادر خود مقدم بدارد. غالباً در
مواقعي كه به اين گونه واگذاريها اعتراض مي شود در پاسخ تأكيد مي شود كه از نظر آن
شخص لايقترين فرد انتخاب شده و خيلي در آن كار دقت به كار رفته است ولي بايد توجه
داشت كه عينكها و نظرها فرق دارد. نظري كه از روي علاقه و محبت فاميلي و خويشاوندي
است نمي تواند نظر واقع بينانه اي باشد ولي اگر نظر از روي منطق و عقل بود
واقعيتها را مي بيند. قرآن هميشه دعوت مي كند به اجتناب از اهواء و ظنون و پيروي
از عقل و منطق. به قول بعضي از اساتيد مراد از ظن در اين آيات احتمال راجح نيست
بلكه مراد ديدگاههائي است كه بر اساس عقل و منطق نمي باشد بلكه بر اساس پيروي از
هوي و هوس و علاقه و تقليد از نياكان و تأثير تبليغات و تحريك احساسات است.

مسئله پيروي از روابط
در مقابل ضوابط يك مشكل ريشه دار و عميق است كه با نوشتن مقاله و بلكه وضع مقررات
و غيره نمي توان ان را ريشه كن ساخت زيرا مهمترين عامل آن فقدان تقوي و ايمان يا
جهالت و ناداني است كه مربوط به جهات نفسي افراد مي شود و مبارزه با آن تنها از
راه تبليغات و ارشادات مذهبي و سخنان بزرگان دين و الگو گرفتن از سيرة معصومين(ع)
و علماي بزرگ امكان پذير است.

در اين رابطه به
نمونه اي از رفتار رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) ارواحنا له الفداء توجه
كنيد كه حتي در مورد فرزند والامقامش مرحوم آيت الله سيد مصطفي خميني به ايشان
سفارش كردند كه اگر ممكن است مقداري بر شهرية فرزندتان اضافه كنيد زيرا مخارجش
سنگين است. ولي مع ذلك امام با قاطعيت تمام و با لحني عتاب آميز (به اين مضمون) مي
فرمايد: «مصطفي فرقي با ساير روحانيون ندارد، اگر شهريه ديگران اضافه شد، شهرية او
هم به همان اندازه اضافه شود».

دولت چگونه با اين
مشكل مبارزه كند؟

در اين رابطه دو نكته
را بايد توجه داشت:

1- دولت مي تواند
جلوي گسترش اين بيماري را بگيرد به اين معني كه زمينه و ميدان آن را تنگتر كند. شك
نيست همانگونه كه اشاره شد هر چه ميدان فعاليت دولت بيشتر باشد دامنه اين بيماري
گسترده تر خواهد بود. و اكنون يكي از مشكلات زندگي مردم دست يابي به لوازم زندگي
است و چون اين مسأله حاد اجتماعي در اين زمينه بصورت بسياري وسيعي ملاحظه مي شود
كه شايد هر فرد، مكرر بلكه روزانه آن را مشاهده مي كند. بنابراين هر چه دولت خود را
از صحنة توزيع لوازم زندگي كنار بكشد، اين مشكل كمتر خواهد بود و يا اقلاً اعتراض
به دولت كمتر خواهد شد.

2- دولت يا سازمان
هاي قضائي بازرسان مخفي در همه مراكز فعاليت و ادارات دولتي از افراد صالح و نخبه
و مؤمن و متعهد به صورت گسترده قرار دهند تا كارهاي مسئولين و نحوة برخورد آنها با
ارباب رجوع و تقيد آنها را به ضوابط گزارش كنند. احساس وجود بازرسان مخفي به صورت
گسترده عاملي نيرومند و بازدارندة تخلف از مقررات است. به فرازي از نهج البلاغه در
اين زمينه توجه كنيد گر چه در يكي از مقالات گذشته اين قسمت را ذكر كرده ايم.

 

شرايط بازرسان مخفي

اميرالمؤمنين(ع) در
عهد نامه مالك اشتر مي فرمايد:

«اعمال و كردار
مسئولين را پي گيري كن و بر آنها بازرسان مخفي از راستگويان و وفاداران بگمار. كه
اين بازرسي مخفيانه تو انگيزه اي است براي آنها كه امانت را رعايت كنند و با مردم
خوش رفتاري نمايند. و از ياران خود بر حذر باش. پس اگر كسي از آنها دست به خيانت
آزيد و بازرسان متفق القول گزارش كردند به شهادت آنان اكتفا كن و آن شخص را به
عقوبت بدني محكوم كن و آنچه از اموال برده است بازستان آنگاه او را خوار و رسوا كن
و خيانت او را اعلان نما و ننگ بي اعتمادي را مدال او قرار بده».

اميرالمؤمنين(ع) دو
شرط را براي بازرس ذكر فرموده است:

1- راستگو باشد تا
تهمت ناروا به افراد مسئول نزند. 2- وفادار به حكومت باشد تا در بازرسي كوتاهي
نكند و به حسن ظن اعتماد ننمايد.

و همچنين حضرت براي
بازرسي سه فايده و نتيجه بيان نموده.

1- انگيزه اي است
براي رعايت امانت در مسئولين كه تخلف از مقررات و قوانين حكومتي نكنند. 2- با مردم
خوش رفتاري مي كنند. 3- خائن شناخته مي شود و به جزاي اعمال خود مي رسد.

به اميد آن روز كه با
تربيت اسلامي صحيح و حذف مقررات دست و پا گير نه مسئولين به روابط اهميت بدهند و
نه مراجعه كنندگان حاجتي به روابط داشته باشند و در سايه عدل اسلامي كه بحمد الله
همه خواهان آن هستند، هر كس به حق خود برسد انشاء الله.

 

/

پیام شهید

اين وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند و بيدار مي کند. امام خميني

قسمتي از وصيت نامه روحاني شهيد احمد جوکار:

… پيام به برادران و خواهرانم اين است که با انجام واجبات و مستحبات و ترک
محرمات و مکروهات تقوي خويش را حفظ و پاسدار انقلاب و اسلام باشند و شما برادران
طلبه خود را مجهز به سلاح ايمان و علم سازيد و لحظه اي غافل مباشيد که حساس ترين
مسئوليت ها اکنون بر دوش شماست. شما رهبران فکري و معنوي و… اين اُمتيد نخست
بايد خود مجهز به اين ها باشيد بيانات امام امت را با گوش دل بشنويد و با تمام
وجود در انجام فرامينش کوشا باشيد. شما برادران مسئول، قدر يکديگر را بدانيد و خود
را مسئول در پيشگاه خداوند متعال بدانيد و از سستي و تهمت و غيبت و حب دنيا و…
برحذر باشيد و مراقبت و محاسبه نفس را فراموش نکنيد.

قسمتي از وصيت نامه شهيد علي زماني نژاد:

… هوشيار باشيد و کمر بربنديد و گوش بفرمان رهبر عظيم الشأن امام خميني و
اميد او آيت الله العظمي منتظري باشيد و نگذاريد که اجانب اجنبي پر ستان شرق و غرب
(منافقين و کفار) به اهداف شوم خودشان برسند و به هوش باشيد که شايد کساني هم
باشند که شعارشان در ظاهر همگام با شما و حرکت ظاهري آنان هم مانند حزب الله باشد
و ژست انقلابي هم داشته باشند اما به هوش باشيد که اهداف شومشان جز تصفيه نيروهاي
انقلابي از صف انقلاب و انفجار آن از درون چيز ديگري نيست از نيروهاي اصيل انقلاب
و متعهد به انقلاب اسلامي همچون روحانيت عزيز اسلام که در رأس همه اين ها ولايت
فقيه حاکميت دارد حمايت کنيد و نيروهاي فرصت طلب و مفسده جويي که در صف شما مردم
انقلابي نفوذ کرده اند چه آگاهانه و چه ناآگاهانه مي خواهند  به حيثيت و شرف اسلامي شما ضربه وارد سازند
هرچند شايد هم يک ماسک خيلي انقلابي بر روري چهره هايشان کشيده باشند بي محابا
آنان را از صحنه روزگار براندازيد و دستان جنايتکارشان را از اين انقلاب و اسلام و
مردم مسلمان قطع نماييد و معنويت شعارهايتان را حفظ کنيد.

قسمتي از وصيتنامه روحاني شهيد عبدالفتاح ناظمي جوشقاني:

… خدايا مي داني که براي لقاء تو به جهنم آمدم و اميدم جز وصل تو نيست و
تو دست رد بر سينه اميدواران نمي زني و آنان را مي خواني.

خدايا مي داني که روسيهم و از گذشته تلخم و از صفات رذيله ام و از گناهان
کثيرم فقط تو آگاهي و خودت گفتي که براي توبه بيا، تو فرمودي که توّابين را دوست
داري هم اکنون آمده ام و با نگاه اميد به تو مي نگرم و مي دانم که قول تو حق است.

بارالها به درگاهت شکر مي کنم که سعادت حقيقي را نصيبم کردي و با حسينيان
همراه کرده و در جبهه راه دادي و هم نواي مجاهدان قرار دادي و مرا از تفکرات و
تخيلات بيهوده رهانيدي و از ظلمت به نور رهنمون ساختي و از لهويات دنيا به انوار
الهي سوق دادي و شراب عشقت را به من نوشاندي و در زمره کسانيکه در راه تو نبرد مي
کنند  قرار دادي.

/

پاسداران بزرگ اسلام

سيد محمد جواد مهري

آيت الله العظمي
منتظري

«الَّذينَ يبلِّغونَ
رسالاتِ الله و يخشونه و لا يخشون احداً إلا الله»

با ژرف نگري و دقتِ
نظر در گوشه گوشه تاريخ، در مي يابيم تاريخ سازان و آنان كه تحوّلهاي شگرف در دنيا
ايجاد كرده اند، شخصيّتهائي بودند كه با زحمت هاي طاقت فرسا و دست و پنجه نرم كردن
با حوادث و صبر و تحمّل در برابر تنگدستي ها، سختي ها، فشارها، غربت ها و كژي هاي
روزگار، راه پر پيچ و خم زندگي را با اراده اي آهنين و عزمي استوار پيموده اند و
نه تنها در برابر مشكلات شكسته نشدند بلك شكوفاتر، مصمّم تر و پا برجاتر راه خود
را ادامه داده و مي دهند.

از اين روي، در
بيوگرافي اين شخصيّت ها كه بنگريم، از گذشته تابناك آنان كمتر چيزي مي يابيم و حتي
گاهي تاريخ بدنيا آمدن برخي از آنان را نمي توان بدست آورد. درست به عكس شاهزادگان
و ستم پيشگان و اشراف زادگان كه با دادن رشوه هاي كلان به تاريخ  تاريك، نام خود را در آن ثبت مي كردند ولي با
گذشت زمان و به قدرت رسيدن و به مردم ظلم روا داشتن نه تنها آبروي خود را برده كه
لكّه ننگي در تارك تاريخ گذاشته اند و تاريخ نويسان متعهد نيز ناچار نام پليد آنها
را حذف كرده اند ولي خواه ناخواه ما به تاريخ خورده مي گيريم كه چرا از شخصيتهاي
بزرگ مي گذرد و نسبت به نقش و نگار جام هاي شرابِ ستم پيشگان چه شعرها و چکامه ها
مي سرايد؟!

در هر حال اگر سلطة
شاهان، تاريخ را تاريك جلوه داده بود، اكنون كه روزگار آنان به سر رسيده و در اين
ديار مقدّس، نام و نشانشان حذف گرديده، روا است كه تاريخ نوين، رسم اخلاص را از
ياد نبرد و صفحاتي زرّين براي نگارش بيوگرافي تاريخ سازان حق گوي و خداجوي آماده
سازد و نويسندگان متعهد درباره اين الگوهاي انسانيّت هر چه بيشتر و هر چه بهتر
بنويسند و دين خود را ادا كنند.

آيت الله العظمي
منتظري از آن چهره هاي بسيار روشن و برجسته دوران ما است كه در راه مقدس خويش چه
رنج ها و مصيبت ها را تحمل نكرده و چه سختيها و فشارها را نچشيده است و هر چه
درباره زندگي گذشته ايشان بگويند و بنويسند قطره اي از دريا بيش نيست زيرا فروتني
و تواضع وي، مانع از ستايش خويشتن مي شود و تاريخ آسايش خواه هم همانگونه كه گفته
شد. كمتر زحمت ديدار با رادمردان روزگار، در زاويه هاي اطاقهاي نمور و نيمه خراب
مدرسه هاي علميّه را به خود مي داده است. ولي در هر حال همانگونه كه علي(ع) مي
فرمايد: «هر مصيبت و سختي كه بر ما وارد شود جز افزايش ايمان و در راه حق گام
نهادن و تسليم امر خدا شدن و بردباري در برابر فشارها، چيزي براي ما ندارد».

و در جاي ديگر نهج
البلاغه مي فرمايد: اين علم را بدوش نمي گيرد مگر اهل بصر و صبر و حق شناسان»،
منتظري از همان گونه افرادي است كه علي(ع) آنان را چنين معرّفي كرده است.

منتظري مرد استقامت،
ايمان، بردباري، حق گوئي، علم و عمل است و هنوز قدرشناسان نتوانسته اند قدر و
منزلت او را بشناسند، چه رسد به اينكه ما او را بشناسيم، ولي «ما لا يدرك كله
لايترك كله». پس با هم سيري كوتاه در بيوگرافي ايشان بكنيم.

 

بيوگرافي

حضرت آيت الله العظمي
حاج شيخ حسينعلي منتظري، شصت و دو سال پيش يعني در سال 1301 در خانواده اي روحاني،
كشاورز و با تقوا در شهر انقلابي نجف آباد به دنيا آمد.

پدر ايشان حاج علي
منتظري كه هشتاد و چند سال از عمر مباركش مي گذرد، زندگي متواضعانه و ساده خود را
با كشاورزي و قبل از آن با كارگري گذرانده است. اين مرد بسيار پارسا و با تقوا، در
ضمن اينكه به كاربر زحمت مشغول بوده، هيچگاه از ارشاد و راهنمائي مردم فرو گذار
نكرده و همواره در مسجد صاحب الزمان نجف آباد به موعظه و نصيحت و همچنين به تدريس
و تفسير اشتغال داشته و دارد. اين شخصيّت محبوب و زحمت كش مورد احترام و تقدير
اهالي نجف آباد مي باشد كه پيوسته مردم مشكلات خود را با ايشان در ميان گذاشته و
با استفاده از رهنمودهاي وي آن را حل مي كنند.

آيت الله العظمي
منتظري در چنين خانواده اي دانش دوست، مقدّس، متديّن، متعهد، روحاني و زحمتكش با
تربيت چنان پدر لايق و شايسته اي دوران كودكي خود را گذارند. معظّم له مقدّمات
عربي (نحو، صرف، ادبيات) را نزد پدر خويش فرا گرفت. در سنّ 11 سالگي روانه قم شد و
برخي از كتابهاي مقدّماتي را در آنجا آموخت، سپس به نجف آباد برگشت. در سنّ 15
سالگي راهي اصفهان شد و حوزه علميه اصفهان (مدرسه جده بزرگ) به تحصيل خود ادامه
داد.

در مدّت سه سال كه
ايشان در اصفهان تشريف داشتند، بقدري با جدّيت به درس و بحث مشغول بودند كه در
اندك زماني مورد علاقه و محبّت بسيار استادان و هوش و استعداد بي نظيرشان زبانزد طلاب
حوزه علميه اصفهان قرار گرفت.

 

انتقال به حوزه علميه
قم

از آن پس، براي
فراگيري دروس سطح عالي مجدّداً به مركز علم و دانش، حوزه علميه قم مسافرت كرده و
در آنجا به تحصيل ادامه داد. از همان آغاز ورود به شهر مقدّس قم، با استاد شهيد
آيت الله مطهري آشنا شد و بمدّت بيش از 11 سال با هم به درس و بحث پرداختند و هر
دو از اين آشنائي استفاده شايان بردند. اين دو بزرگوار درسهاي رسائل، مكاسب و
كفايه را نزد اساتيد بزرگ آن دوران از جمله آيت الله سيد محمد داماد و حضرت امام
خميني ارواحنا فداه اموختند.

آيت الله منتظري، فقه
آل محمد را در محضر مرجع بزرگ تشيع در آن زمان حضرت آيت الله بروجردي(ره) آموخت.
ايمان، استعداد و كوشش خالصانه معظّم له در فراگيري دانش، بقدري مورد علاقه استاد
قرار گرفته بود كه همواره آيت الله بروجردي از آينده علمي و اجتماعي شاگرد شايسته
خويش و اميدي كه نسبت به ايشان داشت سخن مي گفت و طلاب جوان را با استفاده از محضر
ايشان، توصيه مي كرد.

در كتاب «گذري بر
زندگي و انديشه هاي فقيه عاليقدر» آمده است:

«روزي آيت الله
بروجردي، در جلسه اي كه از شاگردان جوان معظم له تشكيل شده بود، سفارش مي كند:
فقهاي جوانتان را از دست ندهيد. سئوال مي كنند چه كساني را؟

مي گويد: منتظريها»
بعد مكثي مي كند كه ديگري را هم معرّفي كند، بنظرش نمي رسد. نام كوچك آيت الله
منتظري را تكرار مي كند: «شيخ حسينعلي ها»

بهر حال، آقاي منتظري
در زمان مرحوم آقاي بروجردي، جزو يكي از ممتحنين حوزه علميه و از اساتيد فقه، اصول
و فلسفه به شمار مي آمد.

همچنين يكي از اساتيد
بزرگ آقاي منتظري كه ايشان به آن بزرگوار محبت و ارادت فوق العاده اي دارد و درس
فلسفه را مخصوصاً از محضر مقدس وي استفاده كرده است، حضرت امام خميني دام ظله مي
باشد كه آقاي منتظري غالباً اوقات خود را مغتنم شمرده از محضر استاد، بالاترين
بهره را مي برد و همواره در كنار امام و با امام بود. و مي توان گفت: نسبت منتظري
به امام، نسبت علي(ع) به محمد(ص) است. در سال هاي 52 و 53 كه امامت نماز جمعه نجف
آباد را به عهده داشت، در خطبه هاي نماز بدون هيچ ملاحظه و پروائي از رژيم سفاك
پهلوي، مردم را به پيروي و تقليد از امام بزرگوار سفارش مي كرد. و ضمناً ايشان و
مرحوم آيت الله رباني شيرازي (ره) از اولين كساني بودند كه مرجعيت عامه امام را طي
اعلاميه اي تاريخي و مهم توصيه كرده و مردم را به تقليد از امام دعوت كردند.

 

سير مبارزاتي

آغاز مبارزات آيت
الله منتظري را نمي توان مشخص كرد زيرا منتظري از روزي كه خود را شناخت خدا را
شناخت و از روزي كه خدا را شناخت، با دشمنان خدا در هر لباس و مقامي كه بودند به
مبارزه و جهاد برخاست و هيچگاه در اين راه، عقب نشيني نكرد و هيچ توطئه اي او را
از قافلة مجاهداني في سبيل الله دور نكرد و هيچ شكنجه و زنداني نتوانست منتظري را
از پيمودن هدف والاي ابي عبدالله(ع) باز دارد و هيچ اهانت و ظلمي نتوانست اين
شخصيت خداجوي را از حق و حقيقت جدا سازد كه منتظري هميشه با حق بوده است و هر جا
حق بوده، منتظري نيز بوده است.

بي گمان، آيت الله
منتظري اولين كسي بود كه به دعوت اصلاح طلبانه امام خميني لبيك گفت و اولين
علمداري بود كه پرچم خونين انقلاب اسلامي را به دوش گرفت و در اين راه پر فراز و
نشيب، لحظه اي اين پرچم را بر زمين نگذاشت تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد. پس از
انقلاب نيز با همان نيرو و توان، اين پرچم را بدست گرفته و با فريادهاي رسا و
رهنمودهاي خالصانه خويش، همانند امام بزرگوار، انقلاب را از گزند حوادث و
رويدادهاي ناگوار نگهميدارد و بدون شك لحظه اي نمي گذارد خون آن همه شهيد عزيز كه
به پاي اين پرچم خونين ريخته شد به هدر رود يا خداي نخواسته لطمه اي به انقلاب
جهاني اسلام وارد آيد. خدايش توفيق بيشتر دهد و عمر پر بركتش را طولاني گرداند.

فعّاليت هاي آقاي
منتظري در طول دوران انقلاب بر كسي پوشيده نيست، هر چند از تفصيل اين فعاليت ها،
كمتر كسي آگاه است. در هر صورت، در اين مختصر نمي توانيم به تفصيل بپردازيم، همين
بس كه فهرستوار، به حوادثي كه بر معظم له در اثر فعاليت ها و مبارزات اسلاميش
گذشته است، اشاره اي كنيم و تفصيل را به كتاب هاي مفصّل واگذار نمائيم:

زندانها و تبعيدها

1- در سال 42، در اثر
افشاگريها و سخنرانيهاي ارشادي، در تهران زنداني شد و پس از مدّت زماني كوتاه آزاد
گرديد.

2- در سال 43 كه
مخفيانه براي ديدار با رهبر كبير انقلاب رهسپار نجف اشرف شده بود، هنگام بازگشت،
بار ديگر دستگير و به زندان قزل قلعه منتقل شد. پس از پنج ماه شكنجه و اذيّت توسّط
جلادان رژيم ستمگر، چون مدركي بر محكوميت ايشان نيافتند، آزاد شد.

3- بلافاصله پس از
آزادي به كار مبارزاتي خود ادامه داد، و طلاب حوزه علميه قم را همواره به حركت،
خروش و مبارزه وا مي داشت تا اينكه دستگاه ستم پيشه، ناچار ايشان را كه تازه از
زندان آزاد شده بود دستگير و به مسجد سليمان تبعيد نمود.

4- در مسجد سليمان،
اطاقي را در مسجد انتخاب نموده و در همانجا به خدمت، فعاليت و ادامه مبارزه و
همچنين تفسير قرآن و تبليغ دين پرداخت و پس از گذشت صد روز، دوران اولين تبعيد
تمام شد و به قم بازگشت.

5- در شب عيد نوروز
45، فرزند ايشان، حجت الاسلام شهيد محمد منتظري هنگام پخش اعلاميه و تراكت در صحن
مطهر حضرت معصومه (ع) دستگير مي شود و بدنبال دستگيري ايشان، مزدوران رژيم به سراغ
حضرت آيت الله منتظري مي روند و بدون هيچ مدرك و سند جرمي، آن بزرگوار را بازداشت
مي نمايند. عصر همان روز اول فروردين، مزدوران به منزل مرحوم آيت الله رباني
شيرازي يورش برده و ايشان را نيز دستگير مي نمايند. پس از آن خانه هاي آن دو
بزرگوار را زير و رو كرده و تمام نوشتجات و كتاب هاي ديني ايشان را غارت كرده و با
خود مي برند.

6- رژيم بلافاصله آيت
الله را به همراه ديگر دستگير شدگان به شكنجه گاه قزل قلعه روانه مي سازد و تحت
شكنجه هاي وحشيانه و طاقت فرسا قرار مي دهد. از هر شكنجه اي بدتر، شكنجه رواني بود
كه در برابر چشمان ايشان، فرزند مظلومشان (شهيد محمد منتظري) را مورد سخت ترين و
وحشيانه ترين شكنجه ها از قبيل روي اجاق برقي نشاندن، شلاق زدن تا سر حد بيهوشي،
زدن كشيده هاي پي در پي به صورت و گوش، بي خوابي دادن، ساعت هاي متمادي سر يك پا
نگهداشتن و زير مشت و لگد كوبيدن و … قرار مي دهد.

در نامه اي كه آقاي
منتظري از زندان مي نويسند، اشاره اي به اين مطلب شده است:

« … در مورد
بازجوئي نيز از هيچگونه اهانت نسبت به مراجع بزرگ و روحانيت شيعه و ضرب و شكنجه و
فحشهائي كه موجب حد شرعي است نسبت به اينجانب و فرزندم خودداري نشد چنانچه هنوز
(پس از 6 ماه) آثار صدمات جسماني ناشي از شكنجه هاي متوالي در فرزندم باقي
است…».

7- پس از 7 ماه تحمل
شكنجه و زندان، در اثر اقدام به فعاليت هاي علماء و روحانيون، آزاد گرديد.

8- چند ماهي از آزادي
ايشان نگذشته بود، كه بار ديگر دستگير و روانه قزل قلعه مي شود.

9- پس از تحمل چندين
روز اهانت و شكنجه، در يك دادگاه فرمايشي به سه سال زندان و سپس به يكسال و نيم،
محكوم گرديد كه پس از گذراندن دو سال زندان، آزاد شد.

10- رژيم كه نمي
توانست آقاي منتظري را در حوزه علميه قم ببيند، او را به زادگاه خود (نجف آباد)
تبعيد و وادار به اقامت اجباري در آنجا نمود. معظم له از فرصت استفاده كرده ضمن
تبليغ و ترويج احكام دين، اقدام به برپائي نماز جمعه در نجف آباد كرد. و در اولين
جمعه رمضان سال 1391 هجري قمري، با شركت انبوه مردم شهيد پرور و متدين نجف آباد،
اين نماز عبادي سياسي را در مسجد جامع شهر، اقامه فرمود.

11- در مرداد 1352،
آيت الله منتظري، تحت نظارت و مراقبت پليس، در نجف آباد دستگير و به «طبس» تبعيد
شد. در طبس، همانند ديگر تبعيد گاه ها، به تفسير، تبليغ، تدريس و مبارزه با دشمنان
دين پرداخت و پس از چندي كه گروه گروه مردم مسلمانِ تشنة حقايق از گوشه و كنار
براي ديدار و استماع سخنان آموزنده ايشان روانه طبس مي شدند، فرصت را غنيمت شمرده
و نماز جمعه را در آن شهر بر پا كرد.

12- در ماه رمضان 93
توسط مزدوران رژيم دستگير و به زندان مشهد انتقال مي يابد ولي در اثر هجوم
علاقمندان و مردم با ايمان طبس به شهرباني شهر، ناچار پس از سه روز ايشان را آزاد
كردند. ولي از رفتن آن بزگوار به مدرسه و مسجد جلوگيري نمودند و آيت الله العظمي
منتظري هم با استقامتي بي نظير قريب يكسال در طبس با همه فشارها و محروميتها ماند
و تسليم زور نشد.

13- تسليم ناپذيري
معظم له، رژيم را وادار به تبعيد ايشان در سرماي زمستان به شهر خلخال كه يكي از
سردترين نقاط ايران است نمود. در هر صورت سردي هوا و آشنا نبودن به زبان آن مردم و
شايعه ها و تبليغات مسموم رژيم نتوانست مردم را از مرادشان دور سازد و بالأخره
منتظري، همان و درس تفسير و بحث و سخنراني و اقامت در مسجد، همان.

در نامه اي كه معظم
له به وزير دادگستري از تبعيدگاه خلخال نوشتند چنين آمده است:

«… بالاخره هواي
سرد و برفي خلخال با مزاج من كه به امراض مختلفه گرفتار هستم به هيچ نحو سازگار
نيست مگر اينكه نقشة ايذاء و نابودي من در بين باشد و باك هم ندارم كه نابود شوم و
اين همه كجرويها را مشاهده نكنم…»

14. در زمستان 53،
معظم له را از ميان برادران ترك زبان خلخال به ميان برادران اهل سنت كرد زبان سقز
تبعيد كردند، و قريب 7 ماه در آن تبعيدگاه با شرايط سخت زندگي گذراند و لحظه اي
سازش حتي به مغزش هم خطور نكرد چه رسد به اينكه در برابر دشمن تسليم شود.

«الذين يبلّغون
رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احداً الا الله و كفي بالله حسيباً».

15- در جريان وقايع
تير ماه 54 مدرسه فيضيه، معظم له را دستگير و همراه عدّه اي از روحانيون از جمله
مرحوم آيت الله طالقاني به بازداشتگاه كميته مشترك تهران روانه كردند. پس از 6 ماه
بلا تكليفي در كميته و زندان اوين، در يك دادگاه فرمايشي، به ده سال زندان محكوم
گرديد. آيت الله منتظري در زندان هم كه بود، با آن حالت كسالت و بيماري، نماز جمعه
را براي انقلابيون در بند اقامه نمود و در همان جا به فعاليت و خدمت ادامه داد تا
اينكه در اثر اوجگيري انقلاب، دربهاي زندان توسط ملّت مسلمان گشوده شد و معظم له
همراه ديگر روحانيون و مردم مبارز، آزاد و به آغوش ملّت بازگشت.

منتظري هيچگاه دست از
خدمت به اسلام و مسلمين بر نمي دارد و همواره به راه خود كه راه قرآن است تاروزي
كه انتظار به سر رسد و منتظر موعود(عج) قيام كند، ادامه مي دهد و بدون شك اين خدمت
هاي ارزنده در تاريخ ثبت خواهد شد و تا قيام قيامت درخششي بي نظير خواهد داشت و
براي هميشه جاودان و شكوفا خواهد ماند؛ باشد كه ما هم از اين الگوي مقدس و خورشيد
تابان درس خداشناسي بياموزيم و كسب فيض نمائيم. ادامه دارد

/

خودکشی تدریجی با دخانیات

«و لا تلقوا بايديکم إلي التخلکة»

خود را با دستهاي خود
در هلاکت نيندازيد.

دكتر سيد حسن عارفي

مواد شيميائي و
فارماكولژي كه از سوختن توتون حاصل مي شود.

اگر دود حاصل از
سوختن توتون را به وسيله مواد سرد كننده با عبور دادن از صافي متراكم كنيم، دود به
دو قسمت تقسيم مي شود:

1. ذرات موجود در دود
توتون روي هم انباشته شده و به جسمي به رنگ قهوه اي تيره شبيه قير به نام تارتوتون
يا توتون متراكم شده تبديل مي شود.

2- گازهاي موجود در
دود توتون.

بنابراين دود حاصل از
سوختن توتون مخلوطي از گازها و ذرات ريز قيري شكل مي باشد كه بطور كلي آن ها را به
دو فاز تقسيم مي كنند:

1- فاز گازي ـ كه
شامل مواد گازي شكل مثل نيتروژن و اكسيژن و منواكسيد كربن و تركيبات ديگر گازي مي
باشند.

2- فاز ذرات ـ كه
شامل نيكوتين و ذرات متراكم بنام تار توتون مي باشند.

دود سيگار برگ و پيپ
از نظر شيميائي قليائي و داراي پ ـ هاش در حدود 5/8 مي باشند. نيكوتين موجود در
دود آنها غير يونيزه و محلول درليپيد مي باشد. بنابراين بسادگي از راه دهان جذب مي
شود بهمين دليل دود سيگار برگ و پيپ بيشتر از طريق جذب مستقيم مخاطي دهان و حلق و
حنجره سبب ايجاد ضايعات در اين نواحي مي شوند.

دود سيگار معمولي
اسيدي و پ ـ هاش در حدود 3/5 دارد. و نيكوتيم موجود در دود آن يونيزه و غير قابل
حل شدن در چربي ها مي باشد.

بنابراين، مقدار قابل
ملاحظه اي از آن در صورتي جذب بدن مي شود كه به داخل ريه ها وارد شود.

دود پيپ و سيگار برگ
تحريك كننده مجاري تنفسي است و دود سيگار معمولي كمتر از دود پيپ و سيگار سبب
تحريك مجاري هوائي ريشه مي شود.

بهمين دليل، دود
سيگار معمولي براي استنشاق بيشتر مورد علاقه معتادين است و بين 90-10 درصد آن
استنشاق مي شود.

با آتش زدن بر سر يك
سيگار، دود از دو قسمت خارج مي شود:

1- دود از ناحيه آتش
سيگار به هواي خارج مي رود كه آنرا «سايداستريم» نامند.

2- با پك زدن، دود
حاصل از سوختن سر سيگار با فشار منفي تنفسي طول سيگار را طي مي كند و همراه  اين دود مقداري هوا از طريق منافذ ريز كاغذ
سيگار نيز به داخل مسير جريان دود كشيده مي شود كه آنرا «مين استريم» نامند.

دود سايد استريم
غليظتر از مين استريم مي باشد.

به تدريج كه دود حاصل
از سوختن توتون طول سيگار را طي مي كند، ذرات بسيار زيادي از دود در قسمتي از
سيگار كه آتش به آن نرسيده است، جمع مي شود. اين ذرات به همراه توتون در مراحل
بعدي در معرض آتش سيگار قرار مي گيرند.

به عبارت ديگر با
ادامه پك زدن به يك سيگار معمولي به تدريج دود جريان اصلي غليظتر و متراكم تر مي
شود.

به همين دليل افرادي
كه يك سيگار را تا انتها مي كشند (مثل معتادين انگليسي) بيشتر زيان مي بينند، تا
افرادي كه سيگار را تا نصف كشيده و نيمه تمام به دور مي اندازند (مثل معتادين
آمريكائي).

سوختن توتون داخل يك
سيگار و كاغذ سيگار سبب ايجاد مواد شيميائي مي شود كه با نوع كاغذ و نوع توتون
متفاوت است.

برگ توتونهائي كه با
متد «و يرجي نيا» آماده و مصرف مي شوند (در اين متد برگ توتون را بعد از جمع آوير
از مزارع با كوره اي حرارت مي دهند) قند موجود در برگ توتون حفظ مي شود.

برگ توتونهائي كه با
متد «ماري لاند» آماده و مصرف مي شوند (در اين متد برگ توتون را به مدت چند هفته
در هواي معمولي قرار مي دهند) قند موجود در برگ توتون هشم مي شود و از بين مي رود.

تأثير دود دخانيات بر
موجود زنده:

موادي كه در دود
دخانيات وجود دارند از نظر اثر بر روي موجود زنده ترتيب ذيل تقسيم مي شوند:

الف) مواد سرطانزا كه
به دو گروه تقسيم مي شوند:

1- موادي كه شروع
كننده و ايجاد كننده سرطان مي باشند كه آنها را مواد كارسنيوژن يا كانسرايني شي
تيور نامند.

2- موادي كه سبب
توليد سرطان نمي شوند ولي سبب تسريع در ايجاد سرطان به وسيله مواد سرطانزاي ديگر
مي شوند. اين مواد را كوكارسينوژن نامند.

ب) مواد محرك كه سبب
تحريك مخاط دستگاه تنفس و سبب ترشح موكوس از مخاط برونش ها و وقفه عمل مژك هاي
داخل برونش ها مي شوند (مژك ها برجستگي هاي كوچكي در داخل مجاري هوائي ريه مي
باشند كه با حركات هم آهنگ خود، يك قشر از موكوس را دائماً به طرف دهان در جريان
مي اندازند و بدين طريق گرد و غبار و ميكروبها را از اعماق ريه به خارج مي رانند)

بعضي از اين مواد
تحريك كننده كوكارسينوژن نيز مي باشند. اين مواد ايجاد سرفه و تنگ كردن مجاري
تنفسي مي شوند.

ج) موادي كه روي
سيستم عصبي و قلب و عروق و بافتهاي ديگر اثر مي كنند مثل نيكوتين.

د) موادي كه در نقل و
انتقال اكسيژن و استفاده بافت ها از اكسيژن، نقص ايجاد مي كنند. مثل منواكسيد كربن
مقدار مواد سرطانزا و مواد محرك و نيكوتين و منواكسيد كربن در دود انواع توتونها،
طريقي كه توتون مي سوزد متفاوت است.

افزودن مواد شيميائي
مثل نيتريت به توتون سبب سوختن سريع تر توتون مي شود و دود حاصل از اين توتون ها
داراي مواد غليظ شده كمتر خواهد بود.

انواع كاغذ هاي سيگار
در سرعت سوختن توتون تأثير دارد. كاغذهائي كه حاوي سولفات آمونيوم باشند سرعت و
توانائي بيشتري به سوختن توتون مي دهد.

 

عواملي كه در جذب
مواد مختلف دود موثرند:

بطور كلي عوامل ذيل
در جذب مواد مختلف دود دخانيات موثرند:

1. نوع توتون.

2. حرارتي كه توتون
در آن حرارت مي سوزد.

3. طول سيگار.

4. تعداد سوراخ هاي
كاغذ سيگار

5. موادي كه به سيگار
اضافه شده است.

6. وجود و عدم فيلتر.

از سوختن هر سيگار
معمولي در حدود 500 ميلي گرم دود از جريان اصلي خارج مي شود كه 92% آن به شكل فاز
گازي و 8% آن به شكل فاز ذرات است.

دود جريان اصلي حاوي 5-2
بليون ذرات در هر سانتي متر مكعب است كه اندازه اين ذرات بين 1-1/0 ميكرون است.

درجه حرارت در ناحيه
آتش سيگار در حدود 800 درجه سانتي گراد است. در اين درجه حرارت، توتون مي سوزد و
در حدود 4000 نوع مواد شيميائي بوجود مي آيد. در نتيجه حرارت زياد، بعضي از مواد،
تجزيه شده و مواد جديدي را به وجود مي آورند كه اين عمل را بنام پيروزيس نامند و
از تركيب بعضي ملكولها مواد جديدي حاصل مي شود كه اين عمل نوسازي را پيروسنتسيس
نامند.

مهمترين موادي كه در
فاز گازي دود دخانيات مي توان نام برد عبارتند از:

1-   
منو اكسيد كربن.

2-   
دي اكسيد كربن

3-   
اكسيد هاي نيتروژن

4-   
آمونيا

5-   
نيترو زامين

6-   
سيانيد هيدروژن

7-   
تركيبات حاوي
سولفارهاي متصاعد شده

8-   
نيتريل و تركيبات
حاوي نيتروژني ديگر

9-   
هيدروكربن متصاعد
شونده

10-                      
الكل

11-                      
الدهيدها

12-                      
كتوها كه شامل مواد
ذيل است: الف) استالدهيد ب) فورم الدهيد پ) آكرولئين.

13-                      
نيتريك اكسيد

14-                      
نيتروژن دي اكسيد

15-                      
كروزول

16-                      
آمفنول

17-                      
آستون

18-                      
آستونيتريل

19-                      
اكريلونيتريل

20-                      
بنزيلن

 

مهم ترين موادي كه در فاز ذرات دود دخانيات مي توان نام برد عبارتند از:

1-    نيكوتين.

2-   
آب

3-   
تار توتون يا مواد قيري شكل كه شامل مواد: الف) د. د. ت. ب) دي متيل امين. ج)
بوتي لامين. د) اندرين. ه‍) فورفورال. و) هيدرو كربنهاي پلي سيكليك اروماتيك ز)
نيترو زامينهاي نان و لاتيل. ح) آمين هاي اروماتيك. ط) پلي سيكليك هيدرو كربن بنزو
آلفاپيرن. ي) يونهاي فلزي و مواد راديو اكتيو مثل پولونيوم، سرب، نيكل، كادميوم.

 

در ذيل تعدادي از
مواد موجود در دود ناشي از سوختن توتون را با اثراتي كه در انسان دارند ذكر مي
كنيم:

1-   
تار كه عبارت از
قسمتي تار دود است كه به هم پيوستن ذرات موجود در دود غير از نيكوتين و آب حاصل مي
شود، داراي خاصيّت و اثر سرطانزائي مي باشد.

2-   
پلي نوكلئر اروماتيك
هيدروكربن كه داراي خاصيت و اثر سرطانزائي مي باشد.

3-   
نيكوتين كه داراي اثر
تحريك كننده و اثر تخفيفي بر روي گانگليونها است.

4-   
فنون كه داراي اثر و
خاصيت تحريك كنندگي مخاط دستگاه تنفسي و تقويت كننده اثر مواد سرطانزاي ديگر است.

5-   
كرزول، اثر و خاصيتي
مشابه فنول دارد.

6-   
بتا نفتي لامين كه
داراي اثر و خاصيت سرطانزائي است.

7-   
ان نيترو سونور
نيكوتين كه داراي خاصيت و اثر سرطانزائي است.

8-   
بنزو پيرن كه خاصيت و
اثر سرطانزائي دارد.

9-   
بنزو آلفا انتراسن
خاصيت و اثر سرطانزائي دارد.

10-                      
فلزات به مقدار بسيار
كم مثل نيكل و پلونيوم كه داراي خاصيت و اثر سرطانزائي مي باشند.

11-                      
ايندول كه داراي
خاصيت تسريع كننده در تومورها مي باشند و سرعت در رشد تومورها ايجاد مي كنند.

12-                      
كربازول، خاصيّت و
اثري مشابه ايندول دارد.

13-                      
منواكسيد كربن كه
داراي خاصيت و ايجاد نقص در انتقال اكسيژن و مصرف اكسيژن مي باشد.

14-                      
اسيد هيدروسيانيك كه
داراي خاصيت و اثر تحريكي بر روي مجاري تنفسي و داراي خاصيت سمي بر روي مژك ها مي
باشد كه اين عمل را سيلوتوكسين نامند.

15-                      
استا الدهيد كه داراي
اثر مشابه هيدروسيانيك اسيد مي باشد.

16-                      
اكرولئين، داراي
خاصيت و اثري شبيه استاالدهيد مي باشد.

17-                      
آمونيا داراي خاصيّتي
شبيه اثر اكرولئين است.

18-                      
فورمالدهيد داراي
خاصيتي شبيه آمونيا است.

19-                      
اكسيد نيتروژن اثر آن
شبيه فورمالدهيد است.

20-                      
نيتروزامين داراي اثر
سرطانزائي مي باشد.

 

تراكم مواد سمي موجود
در دود دخانيات بيش از حدودي است كه از نقطه نظر سمي در محيط صنعت تعيين شده است.

در مطالعه اي كه در
دانشگاه واترلو به عمل آمد به اين نتيجه رسيدند كه در دود حاصل از سوختن توتون و
در خاكستر باقيمانده آن، سرب و كادمي يوم وجود دارد. و جالب است كه در ريه بيماران
معتاد به دخانيات كه به عللي مرده اند، بعد از مرگ ريه آنها را مورد بررسي قرار
داده اند، سرب و كادمي يوم در ريه آنها يافت شده است.

 

مصرف دخانيات و مسائل
رواني:

روانشناسان و روان
كاوان و روانپزشكان معتقدند كه شخصيت وضع رواني معتادين به دخانيات با افراد غير
متعاد متفاوت است براي نمونه:

– بررسي آماري نشان
مي دهد كه معتادين به دخانيات بيشتر از غير معتادين تصادف اتومبيل مي كنند.

معتادين به دخانيات
با خصوصيات اخلاقي كه دارند بيشتر در زندگي زناشوئي همسر خود را طلاق مي دهند يا
طلاب مي گيرند.

از 25 مطالعه اي كه
در بين سالهاي 1970-1956 انجام شده معتادين به دخانيات را از نظر برونگرائي و درون
گرائي بررسي كرده اند، 22 مطالعه نشان داده است كه معتادين به سيگار بيشتر برونگرا
مي باشند.

(برونگرا فردي است كه
توجهش بيشتر به ظواهر خارجي معطوف است و از انجام كار مفيد و مؤثر ضعيف تر از درون
گرا، مي باشد).

معتادين به دخانيات
از نقطه نظر سطح بيداري در سطح پائين تر از معمول قرار داند و با مصرف دخانيات
بيدارتر مي شوند تا بتوانند در اجتماع مشابه افراد غير معتاد فعاليت كنند.

دانشمنداني مثل
«هاگ»، «لارسون»، «فرويد»، و ديگران معتقدند كه قرار دادن سيگار و چپق و پيپ و
غيره در بين لبها و دهان مشابه عملي است كه نوزادان با پستانك انجام مي دهند و اين
عمل سبب ارضاء احساس لذت دهاني آنها مي شود.

گذاشتن پستان مادر در
اوائل تولد در دهان نوزاد، نوشيدن شير از شيشه و بعد از چندي گذاشتن پستانك (گول
زن) در دهان و در سنين بالاتر خوردن غذا و سن بالاتر و بلوغ گذاشتن سيگار يا يك
وسيله دود كننده ديگر همه و همه براي اغناء حسي است كه در دهان وجود دارد و گذاشتن
سيگار يا هر وسيله دود كننده ديگر براي ارضاء اين حس دهاني است.

به عبارت علمي تر
معتادين به دخانيات از نقطه نظر ارضاء مرحله دهاني در محله طفوليت باقي مانده اند.

بعضي مطالعات نشان مي
دهد كه مصرف دخانيات سبب افزايش كار موثر و تمركز فكري و افزايش حافظه مي شود و
عده اي از معتادين ادعا مي كنند كه مصرف دخانيات سبب كاهش خشونت و تهاجم به ديگران
مي شود. به عقيده اكثر محققين اثرات ذكر شده در دو سطر فوق مي تواند ناشي از تلقين
و يا تقليد كوركورانه باشد كه در ذيل ذكر خواهيم كرد.

اكثر معتادين معتقدند
كه مصرف دخانيات براي آنها لذت بخش است.

به نظر مي رسد
مهمترين عامل در اعتياد به دخانيات حالت رواني خاصي است كه دانسته يا ندانسته
تقليد از بزرگتر ها و رهبران محيط هاي كوچك (مدرسه، منزل) و يا بزرگ (اجتماع) مي
كنند. در عمل با ذكر موارد ذيل مي توان در مطالب رواني ذكر شده فوق تا حدودي شك
كرد و افراد معتاد را در اكثر موارد سالم دانست و علل معتاد شدن آنها را صرفاً
تقليد كوركورانه بحساب آورد. اين موارد عبارتند از:

1- در طول 18-17 ساعت
روزه داراي در ماه مبارك رمضان، ميليون ها مسلمان كه اكثراً از سيگار كش هاي قهار
مي باشند دخانيات مصرف نمي كنند و بازده كار آنها، ضريب هوش آنها، خصوصيات اخلاقي
آنها و سطح بيداري اكثر آنها با روزهاي غير روزه داري تفاوت زيادي ندارد. با وجود
نكشيدن سيگار مسئله مهمي از نظر عوارض محروميت براي آنها ايجاد نمي شود.

2- معدنچيان و
كارگراني كه در اعماق زمين كار مي كنند (مثلاً در معادن اورانيوم) در اكثر موارد
اجازه مصرف دخانيات در اعماق زمين را ندارند. عدم استعمال دخانيات در چنين افراد،
نقصي از نظر كار مؤثر، فعاليت مغزي، كار مفيد ايجاد نمي كند.

3- كليميان ارتودوكس
كه در روز هاي شنبه حق روشن كردن آتش را ندارند و در روزهاي شنبه سيگار نمي كشند،
نكشيدن و مصرف نكردن دخانيات تفاوتي از نظر بازده كار و كار مؤثر و ضريب هوشي و
مهارت كاري بين روزهاي شنبه و روزهاي ديگر هفته براي آنها ايجاد نمي كند.

4- عده زيادي از
مسئولين بالاي مملكتي و افراد پر كار و فعال ما نيز در سال هاي اخير ترك دخانيات
كرده اند نه تنها اشكالي از نظر تمركز فكري و كار مؤثر و سطح بيداري براي آنها
بوجود نيامده بلكه بعد از ترك دخانيات از نظر جسمي سالمتر، و قوي تر شده اند و
قيافه آنها بشاش تر و خندان تر و بيدارتر و باهشو تر و فعال تر و موثرتر مي باشد.

نتيجه آنكه ما
توجيهات روانشناسان و روانكاواني چون «فرويدها» و «راسل ها» كه غرق در شهوت و مادي
گري بوده اند قبول نداريم و مبناي فكري و عقيدتي ما اتكال به نيروي لايزال
خداوندي، اراده قوي انساني و پيروي از تعاليم انسان ساز اسلام است و تقليد از
چرچيل ها و هنر پيشه هاي مبتذل براي ما قبيح و ننگ محسوب ميشود. ادامه دارد

 

/

استراتژي ملّي

استاد جلال الدين
فارسي

تعريف استراتژي

واژه استراتژي Strategyمشتق از
كلمه يوناني استراتگوس Strategusبمعناي فرماندة لشكري
كشوري است. اين كلمه در قديم به فرمانده نظامي يا به فرمانده لشكري و كشوري اطلاق
مي شده است. مي دانيم كه مدنيّت و تشكيل سيته يا مدينه به اين صورت بوده است كه
چند قبيله خانواده در كنار هم جمع مي شدند، هر كدام يك آتشكده خانوادگي داستند،
آنگاه يك آتشگاه ملي تأسيس مي كردند و مرز زندگي اين قبايل، مشخص و متمايز از
يكديگر بوده است. چنانكه در مدينه رم تا جائيكه بخاطرم هست، هفت قبيله خانواده
متحد شدند و اين مدينه را تأسيس كردند. اين مدينه سپس تبديل به امپراطوري رم شد.
در «آتن» ظاهراً ده قبيله خانواده بوده اند. وقتي كه اين قبايل متحد مي شدند،
همانطوري كه يك آتشگاه ملي مشترك داشتند، بايد ارتش مشترك و نظام دفاع ملي واحد هم
مي داشتند. افراد هر قبيله ـ خانواده داراي رئيسي بوده اند كه از اجتماع اين
رئيسان، مجلس سنا يعني شوراي عالي حاكم بوجود مي آمده است، هر خانواده قبيله يك
واحد نظامي تقديم دولت مدني مي كرده است. از اجتماع اينها يك «هنگ» بوجود مي آمد.
اين «هنگ» را «تاكسيس» مي ناميدند. فرمانده هر «تاكسيس» يعني فرمانده هر هرنگ
«استراتگوس» نام داشته است وقتي كه نه هنگ تشكيل مي شد چنانكه در همين «آتن» در
زمان جنگهاي ايران و يونان ده هنگ داشتند ده فرمانده هم انتخاب مي كردند.
سرفرماندهي اين فرماندهان، سالانه انتخاب مي شد چنانكه يكايك به نوبت فرماندهي مي
كردند. بعضي گفته اند كه استراتگوس به فرمانده عالي فرمانده اين ده هنگ اطلاق مي
شده است. يونانيان و روميان همين گونه فرماندهاني داشته اند. به تدريج طوري مي شود
كه دفاع ملي اهميتش در ميان خدمات ديگر افزايش پيدا مي كند و اهميت حياتي پيدا مي
كند بطوري كه موجوديت ملي بستگي به آن مي يابد. از اين جهت «استراتگوس» ها در زمان
حكومت «آخونها» همه كاره مي شوند. پس فرماندهان نظامي يعني استراتگوس ها رفته رفته
عهده دار امور كشوري هم مي شوند.

فنوني كه يونانيان و
روميان براي احراز پيروزي در جنگ بكار مي بردند و در حقيقت نوعي حيله نظامي بود،
«استراتژم» يا «استراتژمس» ناميده مي شد.

ملاحظه مي فرمائيد كه
استراتژي، اطلاق مي شود بر حيله ها و تدابير فرمانده نظامي، اين قديم ترين تعريف
«استراتژي» است: هنر فرماندهان، تدابير و حيله هاي نظامي، و هنر فرماندهي جنگ. مي
بينيم سپس، در زمان انقلاب كبير فرانسه كه ناپلئون جنگ هائي را با موفقيت به پايان
مي برد و در اين جنگ ها موفقيتش را مرهون تدابير يا حيله هاي فرماندهي خودش و در
حقيقت بكار بستن تاكتيكهاي دقيق و پيروزمند مي داند، استراتژي تعريفي بالا تر پيدا
مي كند. استراتژي مي شود: علم حركات و طرح هاي نظامي، علم جنگ و تهيه طرح ها و خط
مشي واحدهاي نظامي.

در اين تعريف، دو چيز
را استراتژي مي خوانيم: علم حركات، و علم طرح هاي نظامي. وقتي مي گوئيم: استراتژي،
علم حركات و طرح هاي نظامي است، حركات را مقدم بر طرح هاي نظامي مي آوريم. حال
آنكه به لحاظ واقع ابتدا بايد طرح نظامي تهيه كرد سپس اين طرح را به كار بست. اين
بكار بستن مي شود حركات نظامي.

تعريف بعدي مي گويد
كه «استراتژي» عبارتست از: علم جنگ، تهيه طرح ها و خط مشي واحدهاي نظامي. خط مشي
واحدهاي نظامي همان حركاتي است كه اين واحدهاي نظامي انجام مي دهند و امروز «علم
تاكتيك»، همين حركات را براي كسب پيروزي در نبرد بررسي مي كند. در واقع در انقلاب
كبير فرانسه در اواخر سده هيجدهم، «استراتژي» علم فرماندهان عالي است يعني تركيبي
از اطلاعات نظامي آنها و حركاتي كه بكار مي بسته اند. بلافاصله پس از نبردها يا
جنگ هاي پيروزمندانه ناپلئون، يك تئوريسين يا «استراتژ» پيدا مي شود بنام
«كلازويتس»، «كلازويتس» رئيس ستاد سپاه دوم «پروس» و فرمانده دانشگاه «پروس» است.
سرلشكري است كه كتابي مي نويسد بنام «درباره جنگ» به زبان آلماني، آنجا «استراتژي»
را تعريفي دقيقتر مي كند. تعريفي كه «كلازويتس» از «استراتژي» مي كند، عبارتست از:
فن هدايت نبرد و تطبيق و هماهنگ ساختن نبردها جهت نيل به هدفهاي جنگ. ملاحظه مي
كنيد يكبار حركات واحدهاي نظامي را در ميدان نبرد تنظيم مي كنيم، ابتدا طرح مي
دهيم بعد اين طرح را بكار مي بنديم آن علم و اين فن بكار بستن طرح ها براي كسب
پيروزي، مي شود «استراتژي».

«كلازويتس» مي گويد:
هدف جنگ يا استراتژي، كسب پيروزي در يك نبرد يا رزم نيست، بلكه علاوه بر آن اين هم
هست كه علاوه بر طراحي حركات واحدهاي نظامي براي كسب پيروزي، نبردها را طوري تنظيم
بكنيم كه به لحاظ زماني و مكاني يك شكل توالي به اين نبردها بدهيم كه تسليم دشمن
يا شكست دشمن را در نهايت بتوانيم تضمين بكنيم.

ملاحظه مي كنيم
«استراتژي» علم و فني بالاتر از اداره و هدايت واحدها در يك نبرد مي شود. آنوقت
تاكتيك را هم تعريف مي كند. «كلازويتس» مي گويد كه تاكتيك: فن بكار بردن واحدها و
عمليات و هدايت عمليات در نبرد است. مي بينيم رابطه تاكتيك به استراتژي رابطه جزء
به كل مي شود. آن چيزي كه باعث كسب پيروزي در يك نبرد مي شود تاكتيك است. يعني فن
بكار بردن واحدها و هدايت عمليات نظامي در يك نبرد، اما «استراتژي»، دادن نوعي
توالي به نبردها است براي تحقق هدف نهائي كه پيروزي در جنگ مي باشد. «مولتكه»
سردار معروف آلماني تعريفي ديگر از «استراتژي» دارد؛ او مي گويد: «استراتژي تطبيق
عملي وسايلي است كه در اختيار فرمانده گذارده شده است». يعني ما با طرق وصول به
هدف مطلوب بايد راه كارهاي رسيدن به پيروزيها را بينديشيم. وسايل و واحدهائي را هم
كه در اختيار داريم بررسي كنيم، اينها را مطابقت بدهيم. اين وسايل و واحدها، اين
نيروهاي خودمان را با آن راه كارهائي كه ما را به پيروزي مي رساند و شكست را بر
دشمن تحميل مي كند. بالاخره «ليدل هارت» هم يك تعريفي از «استراتژي» دارد. «ليدل
هارت» انگليسي كه مورخ استراتژي است و تاريخ نظامي مي نويسد، مي گويد: «استراتژي»
فن توزيع و بكار بردن وسايل نظامي براي نيل به هدف هاي سياسي است. «ليدل هارت»
تعريف استراتژي را تكامل مي بخشد وي كتاب هاي متعددي دارد كه به زبان فارسي در
نيامده است مگر چند مقاله اي در «تاريخ فن جنگ»، كتابي است كه متن انگليسي آن
حدوداً متعلق به سي سال پيش است. و آن مجموعه مقالاتي است كه بوسيله نظاميان و
مورخان نظامي عالم نوشته شده است و در آنجا مقاله اي هم از «ليدل هارت» وجود دارد.

كتاب ديگري هست بنام
«سازندگان استراتژي نو» كه ترجمه از يك كتاب بسيار بزرگ چند جلدي است كه بنده دوره
عربي آنرا دارم. ترجمه مختصرش به زبان فارسي از انتشارات اميركبير مي باشد. در اين
كتاب هم مقاله اي از «ليدل هارت» وجود دارد.

ملاحظه مي كنيد كه هر
چه از زمان يونان و اسكندر و جنگ هاي ايران و يونان و يونان و ايران و روم به طرف
حال مي آيم، تعريف «استراتژي» تكامل پيدا مي كند. «ليدل هارت» مي گويد: «استراتژي»
فن توزيع و بكار بردن وسايل نظامي براي نيل به هدفهاي سياسي است. تا آن زمان فكر
مي كردند كه «استراتژي» هدفش پيروزي در جنگ است و يك مسئله نظامي است. اما «ليدل
هارت» مي گويد جنگ وسيله اي است براي تحقق يك هدف سياسي كه بالاتر از شكست دادن
دشمن است. كار ديگري كه «ليدل هارت» مي كند، در كنار تعريف استراتژي: و اين كه
عبارت است از طراحي و هدايت عمليات نظامي و علم و فن جنگ يا اداره موفقيت آميز
جنگ، اشاره به چيز ديگري مي كند كه استراتژي ملي خوانده مي شود مي گويد: در كنار
استراتژي نظامي چيزي بنام استراتژي ملي يا هدايت عالي جنگ وجود دارد كه به عهده
مقام سياسي مي باشد. و آن عبارتست از: بكار بردن مجموع عمليات نظامي، سياسي،
فرهنگي و اقتصادي به منظور كوبيدن دشمن با حداكثر قدرت، و شكست دادن او.

 

استراتژي ملّي

ملاحظه مي كنيد كه تا
حالا بحث از «تاكتيك» بود يعني هدايت واحد هاي نظامي در ميدان رزم، بعد سخن از
«استراتژي نظامي» بود به معني هدايت نبردها يا نظم و توالي دادن به نبردها به گونه
اي كه سرانجام پيروز بشويم و دشمن را وادار به تسليم بكنيم. تا مي رسيم به
«استراتژي ملي» كه عبارتست از علم و فن بكارگيري عمليات نظامي يعني رزم و جنگ
بعلاوه عمليات فرهنگي، عمليات سياسي، عمليات اقتصادي و هماهنگ كردن اينها با
استفاده از همه اين نيروهاي متنوع براي وارد آوردن بيشترين فشارها بر دشمن و زدن
بزرگترين ضربات بر دشمن و نهايتاً تسليم شدن دشمن. حالا كه به اينجا رسيديم بايد
بدانيم كه چرا «استراتژي» از 487 سال پيش از ميلاد و زماني كه «استراتگوس» ها وجود
داشتند و استراتژي به مفهوم تدابير و حيله هاي نظامي فرماندهان نظامي بود، بجائي
رسيد كه چيزي بنام «استراتژي ملي» درست شد با اين تعريف كه استراتژي ملي يعني
اداره و هدايت عمليات متنوع يك ملت و بكارگيري همه نيروهاي متنوع يك ملت از نظامي،
سياسي، اقتصادي و فرهنگي به منظور تسليم دشمن و كسب پيروزي براي ملت، چرا؟ براي
اينكه جنگ در اين مدت زمان يعني از سده پنجم پيش از ميلاد تا زمان «ليدل هارت»
تكامل پيدا مي كند. جنگ از عمليات ساده نظامي بصورت عمليات پيچيده كه «ليدل هارت»
در تعريف «استراتژي ملّي» بكار برده است در مي آيد. براي اينكه با پيدايش باروت و
سلاح هاي آتشين و جنگ هاي خندقي و سنگري و ساختن استحكامات دفاعي و تهاجم بر
استحكامات دفاعي دشمن جنگ هاي پر خرجي درست مي شود، ارتش به يكدستگاه بسيار پر
مصرف تبديل مي شود، تاسيسات اقتصادي كارخانه ها، معادن، مزارع در خدمت اين ارتش
قرار مي گيرد، در برابر هر نظامي كه مي جنگد ده نفر آن را در پشت جبهه تدارك مي
كنند بطوريكه تا اين ده نفر نباشند آن يك نفر نمي تواند بجنگد؛ جنگ، ديگر عبارتست
از كار آن يكنفر، بعلاوه اين ده نفر.

 

ارتباط جنگ با مردم

علاوه بر اين جنگ بعد
رواني قوي پيدا كرده است. وقتي مردم پشت جبهه همانقدر سيهم اند كه رزمندگان در خط
مقدم پس هر گونه تأثير بر روحيه مردم يك كشور در خطوط مقدم جبهه و در ميدان رزم
اثر مي گذارد، سياست هم همين گونه است؛ قدرت و استحكام سياسي هر ملت در تمام
عمليات ملي مرتبط با جنگ موثر است دستگاههاي استبدادي قديم متكي به صنف نظاميان
بوده اند، متكي به نظاميان مزدور، اينها چه مردم مي خواستند و چه نمي خواستند جنگ
را شروع مي كردند، اداره مي كردند و به پايان مي بردند. اما وقتي جنگ هزينه هنگفتي
دارد و احتياج به درآمد سرشار ملي است، درامدي كه متعلق به طبقات و اصناف جامعه
است، جنگ را نمي شود اداره كرد و نمي شود با پيروزي به پايان برد مگر اينكه رضايت
توده هاي مردم را جلب كرد تا در تلفات و كشته دادن ها شركت بكنند. وقتي كه سلاح ها
تكامل پيدا مي كنند، تلفات هم افزايش پيدا مي كنند، تلفات به حساب مردم، خرجها
بحساب مردم، اينجاست كه حكومت استبدادي حكومت يك اقليت نمي تواند دوام بياورد.
اقليتهاي مستبد حاكم بر اجتماعات و مخصوصاً استبداد حاكم بر كشورهاي اروپائي نمي
توانستند در برابر حملات مسلحانه دشمناني از موجوديت خودشان و از كشورشان دفاع
كنند مگر اينكه رضايت مردم را جلب كنند، ماندند بر سر يك دو راهي: يا بايد تن به
شكست بدهند و انقراض حكومت و به اسارت در آمدن خودشان و مردم را ببينند و يا رابطه
شان را با مردم تلطيف كنند. اينجا است كه مردم با مستبدين و حكومت هاي استبدادي در
تضاد قرار گرفتند. مردم مي گويند: وقتي كه پول جنگ از كيسه ماست بايد شروع جنگ،
تصميم گيريش، اداره اش با تصميم ما يا منتخبين ما باشد، بدين طريق «دموكراسيها»
بوجود آمدند.

با پيدايش نخستين
دموكراسي در فرانسه، در اروپا براي نخستين بار ارتشي پيدا شد كه متكي به توده هاي
داوطلب مردم بود، و خدمت نظام وظيفه بجاي كار حرفه اي و مزد بگيري بوجود آمد و
سرباز مردمي و افسر وظيفه جاي ارتشيان حرفه اي ضد ملي را گرفتند. جنگ ميان چنين
ارتشي كه از فرانسه حركت مي كرد با ارتشهاي مزدور رژيمهاي استبدادي رخ داد. حكومت
هاي استبدادي وقتي در برابر ارتش انقلاب كبير فرانسه قرار گرفتند ـ به لحاظ نظامي
ـ تاب پايداري نداشتند و به همين دليل شكست خوردند.

تحول حكومت از
استبدادي به دموكراسي

حكام مستبد راه چاره
را در اين ديدند كه آنها هم دموكراسي را در كشورشان برقرار كنند و مردم را در
حكومت شركت بدهند. دموكراسي ها بدين گونه اضطراراً و قهراً در كشورهاي اروپائي
برقرار شد. پس راه تحول حكومت ها از استبدادي به دموكراسي و منتخب و پارلماني راهي
است از خلال جنگ و دفاع ملي، و نه چنان كه ماركس مي گويد بر اثر تحول در وسايل
توليد يا روابط توليد و تضاد طبقات. حكومت ها وقتي كه دموكراتيك (مردمي) مي شوند
مردم از آرمان هاي خود حمايت مي كنند و نشر مي دهند و به كشورهاي ديگر منتقل مي
كنند و جنگي بر اين اساس بوجود مي آيد، جنگ در كنار فعاليت نظامي خودش داراي يك
فعاليت سياسي تبليغاتي، اعتقادي مي شود. اينكه سربازي كه زير پرچم ناپلئون به
كشورهاي ديگر مي رفت علاوه بر جنگيدن تبليغ مي كرد و مرامي و شعارهائي داشت، حرفي
براي گفتن داشت، پيامي براي بردن داشت، مي توانست ارتشهاي دشمن را متزلزل كند.
متلاشي كند و به خود ملحق سازد، حتي ملت هاي متخاصم يا مخاصم را به خود ملحق
گرداند.

 

جنگ هاي مكتبي

بدين ترتيب، به جنگ
بعد سياسي اعتقادي نيرومند دادند. جنگ هاي مكتبي پيدا شد. مي بينيد بر اثر تكامل
جنگ، جنگ ابعاد مختلف گرفت. جنگ همگاني و متكي شد به خدمت نظام وظيفه، بجاي يك
صنف، تمام مردم مي جنگند. ميان جنگ گسترش پيدا كرد، همه جائي شد، بين المللي شد،
جنگ با داشتن بعد سياسي اعتقادي فرهنگي و اقتصادي نيرومند يك فعاليت مستمر شد.
كارخانه ها و مراكز تحقيق و مزارع هميشه بايد كار كنند، اينها فعاليتهائي است
پيچيده و آميخته با جنگ.

بنابراين مرز زمان
صلح از زمان جنگ برداشته شد. جنگ استمرار پيدا كرد. اداره جنگ ديگر با «استراگوس»
و فرمانده نظامي نيست. اينكه «ليدل هارت» مي گويد: «هدايت عالي جنگ به عهده مقام
سياسي است» و استراتژي و هدايت عالي جنگ بدين صورت است كه مقام سياسي كشور و مقام
نظامي طرح تهيه بكند و اين طرح را بكار ببندد، آن هم در مدت زماني طولاني و فراتر
از زمان جنگ و گسترده تر از دوره جنگ. گرچه ملت ها در طول تاريخ به جنگ بعدها و
خصوصيت هاي تكاملي دادند تا بتوانند جنگي پيروزمندانه برگزار كنند و بدينسان جنگ
از آن صورت ساده بسيط قديمي بصورت كنوني تكامل پيدا كرده است، ولي هر ملتي مي
تواند بدون توجه به تكامل ابزار جنگ و تكاملي كه بشريت در طول تاريخ به جنگ داده
است همين تكامل را در يك زمان واحد بدهد. ادامه دارد

 

/

آمادگي فرهنگي براي حج

از امروز

كه فردا دير است

حجت الاسلام و
المسلمين موسوي خوئيني‌ها

بسم الله الرحمن
الرحيم

«جعل الله الكعبة
البيت الحرام قياماً للناس»

در آغاز بايد به
پيشگاه خداوند متعال سپاس گوئيم كه باري ديگر مسلمانان موفق شدند، نداء الهي را كه
توسط پيامبر بزرگ، ابراهيم خليل(ع) به گوش همة مردم جهان رسيده لبيك گويند و مناسك
عظيم حج را در پايان سال 1404 هجري قمري برگزار كنند و جهان اسلام بلكه طبق
تعبيرهائي كه در قرآن كريم ـ هست «همه ناس» و مردم از فيوضات اين عبادت عظيم
برخوردار شوند.

اهميّت مناسك حج

مطالعه و تحقيق در
چگونگي بوجود آمدن كعبه و تشريع مناسك حج كه بنيانگزار خانه كعبه و مشرّع مناسك
حج، پيامبران بزرگي مانند حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهما السلام و تكميل
كننده مناسك حج پيامبر اسلام(ص) بوده اند، و مطالعه مراحل تكامل بشري را كه آنان
طي كردند تا صلاحيّت ساختن خانه كعبه را پيدا كردن، و به دنبال آن تشريع حج، كافي
است كه عظمت كعبه در حركت توحيدي انسان و عظمت مناسك حج در قوام اسلام و استحكام
مباني و اصول شريعت مقدس را به ما بفهماند.

از اين رو است كه
امام صادق(ع) مي فرمايد:

«لا يزال الدّين
قائماً ما قامت الكعبة» (علل الشرايع ص 396)

تا كعبه برپاست،
اسلام هم برپا و قائم است.

كيفيت تشريع حج و
اجتماعي كه در آنجا تشكيل مي شود، نيز نشانه ديگري است از اهميّت اين عبادت بزرگ
در رابطه با كلّ جهان اسلام و امّت اسلامي و به عبارت روشن تر، كيفيّت برگزاري اين
عبادت به روشني اين حقيقت را تفهيم و بيان مي كند حج، تنها عبادتي براي تكامل يك
فرد نيست، زيرا اگر چنين بود، مسلمانان در سراسر ايام سال و هر كس در هر موقعي كه
مايل بود، مي توانست آن را انجام دهد؛ ولي همانگونه كه مي دانيم، در نحوة تشريع
اين عبادت، خصوصياتي شرط شده كه بيانگر اين است كه مناسك حج در ارتباط با كل امّت
اسلامي و حركت الهي اسلام، نقش مهمّي را بر عهده دارد.

 

عبادت اجتماعي و دسته
جمعي

اجتماع مسلمانان از
سراسر جهان در يك زمان معين و انجام اين عبادت در ايّام و ساعات معيَّني مانند
وقوف در عرفات كه تنها در ساعتهاي معدودي بايد انجام پذيرد و همچنين اعمال مني كه
هر كس نمي تواند در ضمن آن ده روز انجام دهد، بلكه در ايام معيني است و يا اينكه
كوچ كردن از عرفات به سمت مشعر (افاضه از عرفات) كه باز در زمان مخصوصي است، تمام
اينها بيانگر اين است كه تنها عمل يك فرد به عنوان عبادت مطرح نيست بلكه عملي است
كه يك امّت بايد آن را به صورت دسته جمعي و در يك حركت هماهنگ و منسجم انجام دهند.

و همچنين با دقّت در
اعمال مسجد الحرام و خانه كعبه مانند طواف و سعي در مي يابيم كه بگونه اي تنظيم
شده است كه انبوه جمعيت در حركتي هماهنگ و در مسيري واحد گرداگرد خانه خدا بچرخند
و از آن پس در يك مسير نسبتاً طولاني بين صفا و مروه سعي كنند، با آن شكوه و جلوه
خاصّي كه هر دو عمل دارد، و اين نيز نشانگر اين است كه هيچگاه عبادت فرد فرد به
تنهائي مورد توجّه تشريع كننده اين مناسك و بنيانگزار خانه خدا نبوده بلكه بي
گمان، حركت دسته جمعي، هماهنگ، متحد و همه در يك سو، مورد توجه بوده است.

آري! اگر در سايه
انجام اين عبادت الهي نبوده، مسلمانان با آن همه اختلاف نژاد، رنگ، لغت، محيط و
خلاصه كشورهاي مختلفي كه همه را از يكديگر جدا ساخته است، همديگر را هرگز نمي
ديدند و هيچگاه مسلماني كه در انتهاي آفريقا زندگي مي كند، نمي دانست كه در آن طرف
آسيا، همين اسلام و همين آئين با همان شعارهاي الهي مردم را به خود جذب كرده است.

 

فوايد اجتماع مسلمين
در خانه خدا

بنابراين، فوايدي كه
بر اين اجتماع مقدس مترتب است، آنقدر فراوان است كه در هيچ شكل ديگري از اجتماعاتي
كه در دنيا توسط قشرهاي مختلف برگزار مي شود، اين آثار و فوايد ديده نمي شود.

اجتماعاتي كه توسط
سران سياسي كشورها انجام مي شود و حتي اجتماعها و كنفرانس هائي كه توسط علما و
دانشمندان به عنوان كنگره ها، سمينارها و مجتمعات علمي تشكيل مي شود، هيچ يك از
آنها اين آثار و فوايد را ندارد.

و خلاصه هر چه بيشتر
در اين زمينه، در مناسك حج و اجتماع مسلمين در كنار خانه خدا دقت مي كنيم، به عمق
اين بيان شيوا و ارزنده امام صادق(ع) بيشتر پي مي بريم كه تا كعبه هست، دين هم بر
پا و استوار است.

امام صادق(ع) در ارتباط
با فلسفه حج، بيان ديگري دارد كه از هشام بن حكم نقل شده است از امام پرسيدم:

«ما العلّه التي من
اجلها كلّف الله العباد الحج و الطواف بالبيت؟»

چه دليلي دارد كه
خداوند، بندگان را مُلزم ساخته است كه به حج و طواف خانه اش بروند؟ حضرت در پاسخ
بيان مفصّلي دارند كه از جمله مي فرمايند:

«فجعل فيه الاجتماع
من الشرق و الغرب ليتعارفوا.»

خداوند در اين أعمال،
اجتماع و تشكّل مسلمانان را از شرق و غرب منظور فرمود كه گرد هم آيند و همديگر را
بشناسند.

مراد از كلمه شرق و
غرب كه در اين بيان حضرت آمده است، تمام اطراف عالم است كه در آنجا اجتماع مي
كنند. و حضرت با اين جمله كوتاه مطلب بسيار مهمّي را گوشزد مي فرمايند و آن اجتماع
و تشكّل مردم جهان براي تعارف و شناختن همديگر مي باشد.

حضرت در ادامه
سخنانشان مي فرمايند:

«ولتعرف آثار رسول
الله (ص) و تعرف اخباره، و يذكر و لاينسي، و لو كان كلّ قوم يتكلمون علي بلادهم و
ما فيها هلكوا و خربت البلاد و سقطت الجلب و الأرباح، و عميت الأخبار، و لم تقفوا
علي ذلك، فذلك علّة الحج». وسائل الشيعه ج 8 ص 9.

مي بينيم امام
صادق(ع) در فلسفه حج، به همين نكات اشاره مي كنند كه اگر بنا بود اهل هر كشور و
مملكتي، فقط در كشور خود بودند و صحبت از خودشان مي كردند و خبر از جائي ديگر
نداشتند، آرام آرام اقوام و ملّتهاي اسلامي در كشورهاي خودشان از بين مي رفتند كه
مقصود از هلاكت امّت، از بين رفتن فرهنگ آنها است و دستشان از بقية اقطار و
كشورهاي اسلامي كوتاه مي شد و كم كم در آن حالت انزوا، مكتب و فرهنگ آنان از دست
مي رفت.

«لتعرف آثار رسول
الله و تعرف اخباره و يذكر ولاينسي…»

كعبه مركزي است براي
اينكه آثار و اخبار رسول اكرم (ص) شناخته شود تا به فراموشي سپرده نشود و اگر هر
جمعيتي تنها در رابطه با خودشان سخن مي گفتند و به اينجا نمي آمدند، از ديگر
مسلمانان بي اطلاع مي ماندند.

گرچه ممكن است در
بيان امام صادق(ع) نكاتي باشد كه از ما پوشيده است چرا كه حساب خاندان وحي از
ديگران جدا است ولي اگر منشأ ديگري براي اين بيان حضرت نباشد جز مطالعه در نفس عمل
حج با اين كيفيتي كه برگزار مي شود، خود كيفيت اين عمل، مي رساند كه حج صرفاً
بعنوان عبادت افراد مطرح نبوده، بلكه مجتمع و اجتماع مورد توجه شارع بوده است.

 

اختلاف ما و حكومت
عربستان

اينجا است كه اختلاف
عقيده بين ما و حكومت عربستان مطرح مي شود. با كمال تأسف ما در اين چند سال پس از
انقلاب، نتوانسته ايم به حكومت عربستان و ديگر حكومت هاي مشابه آن بفهمانيم كه
حقيقت حج آن چيزي است كه رهبر انقلاب اسلامي مطرح مي كنند نه آن چيزي كه اين حكومت
ها مي گويند. البته چون طرف ما، حكومتهائي هستند كه در ارتباط با منافع خودشان،
برداشتهاي خاصّي از اسلام دارند، لذا نه ما مي توانيم به آنها حقيقت مطلب را تفهيم
كنيم و نه آنها مي توانند آنچه را كه برداشت غلط خودشان از حج است، بر مسلمانان
تحميل نمايند.

مسلمانها بر حسب
فطرتشان مي فهمند كه اين اجتماع با اين كيفيت، صرفاً براي اين نبوده كه اشخاص
بيايند و عبادتي انجام پذيرد، در حالي كه تنها بودن و مجتمع بودن، با هم فرق
نداشته باشد! آن چيزي كه دولت عربستان مي خواهد بر مسلمان هاي دنيا تحميل كند، اين
است كه مسلمان هاي دنيا تحميل كند، اين است كه مسلمانان در ايام حج بايد صرفاً
عملي را انجام دهند كه مجتمع بودن و منفرد بودن در آن فرقي نداشته باشد؛ در حالي
كه ما برداشت و بينشي اجتماعي از حج داريم كه همان بينش را امام صادق(ع) از حج
دارد و ما از آن بزرگوار دريافته ايم.

 

همديگر را شناختن

در بيانات امام
صادق(ع) اين كلمه آمده بود «ليتعارفوا» يعني براي اينكه بشناسند همديگر را. مقصود
از اين شناخت چيست؟

بدون شك مقصود اين
نيست كه هر كس بداند آن ديگري نامش چيست؟ پدرش كيست؟ چند سال دارد؟ و يا چه كار مي
كند؟!!

اين شناخت كه امام
روي آن تكيه مي كند بايد شناختي باشد كه ارزش شناختن داشته باشد. پس مراد حضرت اين
است كه هر قومي آنچه را در فكر و انديشه خود از معارف اسلامي ذخيره كرده است، در
ايام حج براي مردم مطرح كند تا آنان نيز مطلع شوند.

ليتعارفوا: مردم از
وضع مادي و معنوي هم ديگر آگاهي پيدا كنند. ببينند اين قوم از چه كشوري امده اند و
وضع زندگي آنان چطور است؟ دولت كه بر آنها حكومت دارد، چگونه حكومتي است؟ طرفدار
اسلام است يا طرفدار قدرتهاي استكباري؟

اكنون كه لازم شد
مردم از حال همديگر مطّلع باشند، اگر ـ مثلاًـ يك فرد ايراني مي خواهد بديگر
مسلمانان بفهماند كه در ايران چه خبر است؟ چرا حكومت شاه سرنگون شد؟ انگيزه انقلاب
اسلامي چيست؟ و صدها مطلب ديگر كه مسلمانان تشنه شنيدن اين مسائل هستند، چون نمي
تواند با زبان آنان سخن بگويد، ناچار بايد مقاله اي كه در ايران به زبان عربي تهيه
شده است، با خود ببرد و به ديگران بدهد تا بخوانند و از اوضاع كشورش اطلاع پيدا
كنند. و متقابلاً اگر اين فرد ايراني بخواهد از اوضاع مردم مصر مطلع شود بايد
بگونه اي مسائل را به او برسانند. ولي مي بينيم دولت عربستان آوردن كتاب، جزوه و
يا مقاله را با خود به عنوان يك جرم تلقّي مي كند. و بهانه مي آورد كه: بگذاريد مردم
با ازادي كامل عبادتشان را انجام دهند و افكار خود را به آنها منتقل نكنيد!!

دولت عربستان حق
ندارد جلو تبادل افكار و آراء مسلمانان را بگيرد زيرا اين يك حق طبيعي است كه
مسلمانان در اين اجتماع، اوضاع و احوال يكديگر را بفهمند و در پي چاره جوئي براي
هزاران مشكل گريبانگير ملت اسلام برآيند.

حكومت عربستان بايد
توجه كند كه جلوگيري از اين امور، در حقيقت جلوگيري از اهداف و فلسفه حج است.

 

سخني با روحانيون
كاروان ها

در همين رابطه، سخني
دارم با روحانيون و مبلغان اعزامي از ايران و ديگر افرادي كه آشنائي با كتاب و
سنّت دارند و به عنوان تبليغ مي خواهند انجام وظيفه كنند.

متأسفانه بسياري از
روحانيون اعزامي به حج، قدرت محاوره و سخن گفتن به زبان عربي اسلامي را ندارند؛ و
اگر در آنجا يك نفر غير ايراني، مسئله اي سئوال كند، نمي توانند پاسخ او را بدهند.

امروز روزي نيست كه
روحانيون ما مانند گذشته رسالت و مسئوليت خود را در اموزش چند مسئله مناسك حج
بسنده كنند و يا مثلاً به تصحيح قرائت حجاج بپردازند. البته پاسخ به سئوالات مذهبي
و تصحيح قرائت و ياددادن احكام نماز كاري است مقدس و ضروري ولي اين يك جزء كار
آنها بايد باشد. و كار ديگرشان در رابطه با انقلاب است.

يك روحاني از ايران ـ
با آن آوازه اي كه ايران در اثر انقلاب اسلامي پيدا كرده است بايد بتواند پاسخگوي
پرسشهاي مسلمان غير ايراني نيز باشد. پذيرفته نيست كه يك غير ايراني مسئله اي را
از يك عالم دين بپرسد و او از جواب عاجز باشد زيرا آشنا به زبان او نيست. البته
لازم نيست هر روحاني با چند زبان آشنائي داشته باشد ولي بايد با زبان عربي كه مي
شود گفت: تمام مسلمانان با اين زبان كم و بيش آشنائي دارند، بتواند سخن بگويد،
گرچه ما نياز داريم كه برخي از روحانيونمان با زبان هاي زنده ديگر جهان نيز آشنائي
داشته باشند كه بتوانند پاسخگوي سئوالهاي ديگران باشند.

 

زبان بين المللي
اسلامي

زبان عربي، زبان قرآن
است، زبان حديث است و زباني است كه پيامبر اكرم(ص) با آن تكلّم مي كرد؛ بنابراين
اگر يك روحاني ايراني با اين زبان نتواند صحبت كند، جا دارد كه به او انتقاد كنند
و از او خرده بگيرند.

در حوزه هاي علميه ما
با اينكه روحانيون، در دوره اول تحصيلي، ادبيات عربي را فرا مي گيرند و از نظر
قواعد و دستور زبان عربي، اطلاعات فراواني كسب مي كنند، ولي در مورد محاوره و صحبت
كردن، كمتر فردي از آنها مي تواند با اين زبان صحبت كند و بحث نمايد و بسيار جاي
خرده گيري است كه ما در صدد تحقق اهداف اسلام باشيم و يك روحاني نتواند با
بزرگترين سند اسلام ـ قرآن كريم ـ سخن بگويد.

بنابراين، ضروري است
روحانيون ما خود را به زبان عربي مجهز كنند كه لا اقل بتوانند پاسخگوي برخي از
سئوالهاي ضروري مردم در مورد مسائل، اعتقادات، انقلاب و مشكلات عمومي مسلمين
باشند.

ديگر بار تكرار مي
كنم كه: ما در آينده نمي توانيم مسئوليت و وظيفه يك روحاني را تنها گفتن مسائل
شرعي و بيان مواعظ و اخلاق براي حجاج ايراني بدانيم. آنها بايد بتوانند در ارتباط
با انقلاب، صدور انقلاب و پاسخگويي به شبهاتي كه دشمنان انقلاب در ذهن حجاج القاء
كرده اند تبليغ نمايند.

همچنين اميدواريم
مسئولين گزينش روحانيون، براي سال هاي آينده حج، آشنائي به محاورة عربي را شرطي
اساسي در گزينش و پذيرش آنها قرار دهند، بگونه اي كه اگر روحاني قدرت بر محاوره
عربي نداشته باشد قابل قبول براي اعزام به حج نباشد.

 

سخني با حجاج ايراني

در ارتباط با حجاج
ايراني هم بايد گفت كه حج در جمهوري اسلامي از جهات مختلف با زمان طاغوت فرق دارد.

امروز همه بايد اين
نعمت را به درگاه خداوند متعال شكر كنيم كه از بركت انقلاب اسلامي، امكاناتي فراهم
شد كه 150 هزار مسلمان ايراني به حج روند با اينكه در زمان شاه، اين عدّه در طول
چندين سال نمي توانستند توفيق تشرّف را پيدا كنند. اين نعمت بزرگي است كه به بركت
انقلاب و به بركت خون شهدا حاصل شده است و اميدواريم در سال هاي آينده بيشتر از
اين جمعيّت نيز براي انجام مناسك حج به مكّه مشرف شوند.

امروز يك زائر مسلمان
ايراني كه به حج مشرف مي شود بايد بداند كه مسئوليت بزرگ ديگري نيز بر عهده اش هست
و آن اينكه بايد سفير انقلاب در خارج از ايران باشد و ارزش هاي انقلاب را براي
ديگر مسلمانان تشريح و تبيين نمايد و آنان را نسبت به سرنوشت خودشان و سرنوشت جهان
اسلام و خطراتي كه از ناحيه دشمنان و حكومتهاي وابسته به استكبار براي اسلام و
مسلمين است، بيدار كند.

يك زائر ايراني، بايد
خود را مجهز كند براي اينكه در ايام حج، دين خويش را نسبت به انقلاب ادا نمايد.
بنابراين، نبايد حجاج تصور كنند كه هر كس مستطيع شد و خداوند امكان و قدرت مالي و
جسمي به او داد، به حج رود و يك سلسله اعمالي انجام دهد و بعد هم برگردد، و همين
كافي است.

كعبه اي كه با آن
عظمت و بدست پيامبري بزرگ همچون حضرت ابراهيم و فرزند والامقامش حضرت اسماعيل پس
از گذراندن مراحل آزمايش هاي سخت، ساخته شده، وانگهي آن مناسك و آن عبادتهائي كه
با آن خصوصيات اجتماعي وضع شده، كار ساده اي نيست.

 

آمادگي براي سفر حج

يك فرد مسلمان ايراني
بايد حداقل يك سال قبل از مشرف شدن به حج و بلكه زودتر از آن خود را براي اين سفر
پر مسئوليت آماده سازد.

جاي بسي تأسف است كه
بسياري از زائرين محترم، در مكّه و مدينه كه مي رسند، تازه به فكر درست كردن قرائت
نماز خود مي افتند با اينکه نماز اختصاص به ايام حج ندارد و اين چيزي نيست که تا
آن زمان اهمال شود. از آن گذشته بجاي اينکه وقت روحاني کاروان را با تصحيح قرائت خويش
بگيرند، بهتر است قرائت را در ايران ياد بگيرند و احكام حج را بياموزند، و در آنجا
مسائل مربوط به صدور انقلاب را از روحاني خود بپرسند.

چه خوب بود اگر
مسئولين تبليغات حج، شرطي قرار مي دادند كه هر زائر ايراني موقعي مي تواند گذرنامه
اش را بگيرد كه تأييديه از روحاني شهر يا محل خود آورده باشد كه قرائت نمازش و
مسائل حجّش را ياد گرفته است.

بالاتر از اين، من
اميدوارم روزي بيايد كه بتوانيم شرط كنيم: هر ايراني كه مي خواهد به حج مشرف شود
بايد حداقل سواد خواندن مناسك را داشته باشد و تنها در مسائلي كه نياز به ياد
گرفتن دارد، از روحاني كاروان بپرسد. و من اين مطلب را از مسئولين تبليغات حج مي
خواهم كه پي گيري كنند.

زائر ايراني بايد
احساس كند كه به عنوان يك فرد مسئولي كه رسالتي از ناحيه انقلاب بر عهدة او گذاشته
شده به پايگاه وحي مي رود و دعوت الهي را لبيك مي گويد و براي هدف بزرگ تبليغ مي
كند و خلاصه انقلاب اسلاميش را كه با خون هزاران شهيد عزيز به پيروزي رسيده براي
مسلمانان عرضه مي كند.

 

استطاعت فرهنگي

البته روشن است كه
استطاعت فقهي و شرعي براي وجوب عبادت حج بر مسلمان همان استطاعت مالي و بدني است
ولي ما مي خواهيم يك زائر ايراني از نظر رشد فرهنگي نيز استطاعت داشته باشد كه
بتواند در مركز وحي، ارزش هاي انقلاب را مطرح كند. آرزوي ما اين است كه يك مسلمان
ايراني استطاعت داشته باشد كه اهداف انقلاب و امام را براي ساير مسلمانان تشريح و
تبيين كند.

اميدواريم زائرين
محترم سال هاي آينده، نه تنها در دو سه ماهه قبل از ايام حج به فكر حج باشند بلكه
از هم اكنون بفهمند و دقّت كنند براي چه سفري عازم بيت الله الحرام هستند و خودشان
را كاملاً آماده و مهيّا سازند.

اميدواريم مسئولين
تبليغات حج هم توجه به مسئوليتشان كنند و بدانند كه حج بعد از انقلاب مانند حج قبل
از انقلاب نيست، و لذا بايد حجاج سال آينده را شناسائي كنند و با آنها رابطه
برقرار نمايند؛ براي آنها كتاب، جزوه و حتي نوار تهيه كنند وسائل ارتباط جمعي
(راديو ـ تلويزيون) برنامه هاي آموزنده ترتيب دهند و بالاتر اينكه روحانيون هر
محل، براي زائرين منطقه خود، درس آموزش مسائل حج و آنچه در ارتباط با حج مي باشد
برگزار كنند و نه تنها به صرف درس دادن اكتفا نمايند بلكه از آنان امتحان بگيرند و
آنها را نسبت به درسهاي ديني آزمايش كنند. مسئولين تبليغات حج مي توانند از همين
شيوه نوار براي تدريس كشاورزان، كارگران و افرادي كه در نقاط دوردست قرار دارند،
استفاده كنند و از آنان امتحان بگيرند. و نسبت به روحانيون نيز اميدواريم هر فرد
روحاني بتواند، علاوه بر زبان خودش به يك زبان زنده ديگر سخن بگويد و لا اقل با
زبان عربي،‌كه زبان بين المللي اسلامي است آشنا باشد. و نه تنها روحانيون كه نسبت
به ديگر زائران محترم نيز چنين آرزوئي داريم.

اگر چنين شود مي
توانيم ادعا كنيم 150 هزار مبلّغ انقلاب به حج فرستاده ايم و آنجا است كه هدف
والاي امام عزيزمان تحقق مي يابد و آن تحوّل عظيمي كه آرزويش را داريم، در جهان
پديدار مي شود. به اميد چنين تحوّلي.

ادامه دارد

ي

/

به ياد محقق شهيد آيت الله سيد مصطفي خميني

اوّل آبانماه يادآور
خاطره جانسوز شهادت يكي از پشتوانه هاي محكم فقه آل محمد و از تبار آن خاندان شريف
است كه از خدمت به علم و دانش از يكسو و از مبارزه مستمر با دشمنان دين از ديگر
سوي، لحظه اي نياسائيد و همواره در اين تكاپوي، عمر بسيار عزيز و پر بركت خود را
صرف كرد و همچو شمعي فروزان كرانه هاي تاريك دنياي سراپا جهل و ناداني ما را با
درياي بيكران دانش خويش تابشي داد و از حرارتش قلب ره پويان حقيقت را در مبارزه
مستقيم با دشمنان ديوسيرت انسانيت، خروشي بخشيد كه آن تابش و اين خروش، حركت
انقلاب را شتابان ساخت، و مرگش مانند زندگيش در خدمت به اسلام و تعالي رشد انديشه
مسلمانان، مؤثر بوده و چه تأثيري كه ديروز و امروز و فرداي ما نيازمند آن است.

اوّل آبانماه 1356
مصطفي، پاره تن امام و نور چشم ملّت ايران و اميد آينده اسلام از دنيا رفت و
شهادتش گرچه اسلام و ايران و امام را به سوگ نشاند ولي همانگونه كه امام
بزرگوارمان فرمود: «اين از الطاف خفيّه الهي بود …» آري! آثار اين لطف پنهاني
خداوند، آنچنان آشكار گرديد كه در هر كوي و برزنِ كشور امام زمان(عج) فرياد پيروان
امام بلند شد: «درود بر خميني، مرگ بر شاه».

و ناگهان خفتگان
بيدار شدند و همراه با بيداران به راه افتادند و در صفوفي به هم پيوسته و منظم، زن
و مرد، پير و برنا، كوچك و بزرگ، لشكرهاي آماده به خدمت چند ميليوني را در
تظاهراتي آرام ولي پر خروش به راه انداختند و آنچنان پيش رفتند كه ديگر جائي براي
ديوان و ددان باقي نماند و حكومت اسلامي جاي حكومت طاغوت گرفت و انقلاب الهي
جايگزين آن هرج و مرج ها و فسادها و تباهيها شد.

مرحوم آيت الله محقق
شيد حاج سيد مصطفي خميني در سال 1349 هجري قمري در قم چشم به دنيا گشود. پس از
آموختن علوم مقدماتي، سطح را نزد اساتيدي چون ايت الله حايري، آيه الله سلطاني و
آيت الله اصفهاني آموخت و در سنّ 21 سالگي به مجلس درس خارج مرحوم آيت الله العظمي
بروجردي راه يافت و خارج اصول را در محضر مبارك پدر بزگوارش حضرت امام آموخت و
فلسفه زا نزد مرحوم استاد علامه طباطبائي و علامه سيد ابوالحسن قزويني فرا گرفت.

استعداد و هوش سرشار
به پشتكار و جدّيت او ضميمه شد و در حالي كه هنوز به سي سال نرسيده بود به درجه
والاي اجتهاد رسيد و از اين روي هنگام تبعيد در نجف اشرف بمدت 10 سال خارج اصول را
تدريس كرد.

آيت الله سيد مصطفي
خميني داراي تأليفات ارزنده اي در فقه و اصول است كه برخي از آنها متأسفانه در اثر
يورش وحشيانه عوامل ساواك به منزل ايشان به تاراج رفت و برخي ديگر از جمله
تحقيقاتي در علم اصول و رساله اي در ولايت فقيه بزودي توسط شاگردان و علاقمندان
ايشان به چاپ خواهد رسيد انشاء الله و همچنين از تأليفات ايشان مي توان تفسير قرآن
را نام برد كه بيش از 4000 صفحه مي باشد ولي متأسفانه پايان نيافته است.

شهيد سيد مصطفي خميني
با پدر ارجمندش پرچم سرخ انقلاب را بدوش گرفت و در تبعيدها يار وفادار امام بود.
او با تمام وجودش براي نجات ميهن اسلامي و به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي محرومان مي
كوشيد و از هيچ خدمتي در اين راه پر پيچ و خم دريغ نداشت تا اينكه جان خويش را نيز
در اين راه باخت و دين خود را به احسن وجه ادا كرد. «مِنَ المؤمنين رجالٌ صدقوا ما
عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً».

سزا است وجود چنين
رادمردي را به پدر والا مقامش تبريك گفت كه چنين دُرِّ گرانمايه اي را به جهان
اسلام تحويل داد و شايسته است كه وفات مرموز ونابهنگامش را به ايشان و به تمام
پيروانشان تسليت گفت: «والسَّلام عليه يوم ولدَ و يومَ يموت و يوم يبعث حيّاً».

 

/

کودتای نافرجام نوژه

قسمت چهاردهم

حجة الاسلام و
المسلمين محمد ري شهري

شروع عمليّات خنثي
سازي كودتا

پس از كشف توطئه
كودتا بشرحي كه در مقالة قبلي از نظر خوانندگان گرامي گذشت با هماهنگي كميته و
سپاه گروه ضربت نيروي هوائي عصر روز 18/4/1359 تيم هاي عملياتي براي خنثي سازي
توطئه و دستگيري توطئه گران آماده بكار شدند.

پارك لاله در تهران و
اطراف پايگاه نوژه، در همدان و جاده پايگاه نوژه تحت كنترل شديد تيم هاي خنثي سازي
توطئه قرار گرفت. تيمهاي عملياتي در پارك لاله موفق شدند تعدادي از عوامل كودتا را
دستگير كنند.

يكي از دستگير شدگان
در پارك لاله در بازجوئي چنين نوشته:

«روز چهارشنبه صبح
… بمن گفت كه ساعت 5/7 روبروي سينما بلوار باشيم و از آنجا همگي با يك اتوبوس
عازم شاهرخي خواهيم شد … ما كمي زودتر از موعد مقرر به محل مزبور رسيديم … بعد
من و سروان ملك از ماشين پياده شده و در پياده روي انتهاي خيابان بلوار منتظر شديم
… در اين اثنا سرهنگ داريوش جلالي بسمت ما آمد … با ما دست داد … من و سرهنگ
جلالي در روي جدول وسط پياده روي پارك نشسته و از هر دري صحبت مي كرديم كه ناگهان
افراد مسلح وارد شده و ما را دستگير كردند…»

بدين ترتيب تعداد كمي
از كودتاچيان در پارك لاله دستگير شدند.

ولي عوامل اصلي توطئه
توانستند با يك اتوبوس از محل قرار به سوي پايگاه نوژه حركت كنند، بهتر است كه شرح
اين ماجرا را از زبان ركني يكي از عوامل مهم كودتا بشنويد:

«احسان [1]
گفت كه يك اتوبوس با شماره 41627 ساعت 5/7 بعد از ظهر پهلوي پارك در آخر خيابان
بلوار اليزابت خواهد ايستاد تو بايد شماره آنرا بررسي كني با راننده آن تماس بگيري
و خلبانهائي كه نعمتي معرفي خواهد كرد سوار اتوبوس خواهند شد و به محل تجمع در
جادّه اختصاصي پايگاه كه محل دقيق آنرا نعمتي خواهد دانست مي آئيد.

من حدود ساعت (…)
شب چهارشنبه غروب بود كه بآنجا رفتم تيمسار محققي، سروان زمانپور و نعمتي را ديدم
ولي اتوبوس نيامده بود كمي صبر كردم بعد رفتم باحسان تلفن كردم گفت تا ده دقيقه
ديگر اتوبوس خواهد آمد … حدود نيم ساعت بعد در حال برگشتن بودم كه نعمتي را ديدم
گفت كه تعدادي پاسدار بداخل پارك آمده اند و من بهمه خلبانها گفتم كه از اينجا
بروند و اول خيابان آريامهر غربي سابق بايستند. تو هم جلوي پارك باش … مشغول
بررسي اتوبوس و شماره آن از جلو بودم راننده اتوبوس بمن نزديك شد و گفت شما بيژن
هستيد؟ گفتم بله و پرسيدم شما را آقاي مهندس فرستاده است؟ گفت بله … تيمسار
محققي و نعمتي و زمانپور را ديدم نعمتي گفت كمي صبر كنيد تا من خلبانها را جمع
آوري كنم.

بعد از حدود 10 دقيقه
برگشت آبتين و يكنفر ديگر كه او را نمي شناسم همراهش بود در داخل اتوبوس سوار شديم
و با تيمسار محققي مشورت كرد و گفت تيمسار براي بقيه صبر نكنيم و حركت كنيم؟

تيمسار محققي هم
موافقت كرد و حركت كرديم…

… تيمسار محققي كه
يك صندلي پشت سر من نشسته بود اظهار نگراني مي كرد كه آيا راننده هاي اتوبوس از
خود ما هستند و ر جريان كار قرار دارند يا نه، راننده[2] كه
پهلوي صندلي مقابل نشسته بود سرش را جلو آورد و گفت ما از خود شما هستيم نگران
نباشيد فقط شاگرد چيزي نمي داند كه ترياكي است و او را مي فرستم عقب اتوبوس
بخوابد.

نعمتي پرسيد شما
نظامي هستيد؟ راننده گفت: نه.

تيمسار محققي گفت اگر
جلوي ما را گرفتند و پرسيدند كه با يك اتوبوس چرا فقط هفت ـ الي ـ هشت نفر مسافرت
مي كنند چه بگوئيم؛

راننده گفت كه ما مي
گوئيم اتوبوسي در بين راه خراب شده است و ما مي رويم مسافرين آنها را بياوريم شما
هم عبوري سوار شده ايد …

حدود يك ـ الي دو كليومتري
پايگاه سمت چپ جاده يك اتومبيل بيسيم دار ايستاده بود و بر سر دو راهي پايگاه سمت
راست يك جيپ با تعدادي پاسدار ايستاده بودند ك يكنفر را دستگير كرده بحالت درازكش
و دست پشت سر او را خوابانيده بودند سمت چپ هم تعداد زيادي پاسدار ايستاده بودند
اتوبوس از آن محل گذشت و چند كيلومتر دورتر در محل پمپ بنزين دور زد و برگشت و
اينموقع راننده گفت اگر كسي چيزي از ما پرسيد مي گوئيم از همدان در حال آمدن هستيم

نعمتي ابتدا تصميم
داشت كه از قزوين به پايگاه شاهرخي تلفن بكند و ببيند چه خبر است ولي بعداً پشيمان
شد … اتوبوس در قزوين ايستاد قبل از اين موقع تيمسار محققي گفته بود كه اگر
مداركي همراه داريم آنرا مخفي كنيد، نعمتي كاغذي را در زير فرش پلاستيكي وسط
اتوبوس قايم كرد و من هم چند برگ كاغذ كه يكي از آنها شامل اسم تعدادي از خلبانان
بود كه نعمتي داده بود كه باحسان بدهيم و يك برگ نيز شامل افرادي بود كه همافر پور
رضائي داده بود كه اينعده بايستي در پايگاه شاهرخي دستگير شوند و يك برگ شامل كد و
نشاني را در زير پشت سري دو رديف بآخر مانده سمت شاگرد در اتوبوس مخفي نمودم.

در قزوين زمانپور از
من مقداري پول خواست كه من يك پاكت محتوي بيست و پنج هزار تومان باو دادم و او
پياده شد.

من مجدداً خوابيدم در
اتوبان كرج تهران از خواب بيدار شدم نعمتي پنجاه هزار تومان و آبتين بيست و پنج
هزار تومان و يكنفر خلبان ديگر كه او را نمي شناسم مبلغ بيست و پنج هزار تومان از
من پول گرفتند و بتدريج پياده شدند…

بدر خانة خودمان
رسيدم ديدم كه چراغ هال بر خلاف هميشه كه روشن بود اينبار خاموش است دو بار در زدم
… همسرم را ديدم كه پشت سر او يكنفر پاسدار ريش دار قد بلند ايستاده بود كه
دوبار بمن گفت بيا تو بيا تو همسرم گفت:

برو و من فرا كردم،
هنوز فاصله در خانه تا محل ورودي گاراژ به كوچه را طي نكرده بودم كه صداي تيري
بلند شد و متعاقب آن صداي جيغ همسرم را شنيدم كه جيغ زد آخ او را كشتي … چند
متري در كوچه دويدم براي اينكه سبكتر شوم ساك محتوي پول را كه دستم بود رها كرده و
شروع بفرار نمودم.

در اين ضمن صداي
چندين شليك تيز نيز متوالياً بلند شد من در كوچه بعدي در فاصله دو اتومبيل قرار
گرفته و بزير يكي از آنها خزيدم همين موقع پاسداري كه تعقيب من بود رسيد و مرا
پيدا كرد و بسمت من نشانه روي كرد و داد مي زد كه اين خلبان است و مي خواسته كودتا
كند مردم بيائيد و دست او را ببنديد، يكنفر نيز آمد دستم را از پشت با طناب بست
…».

تيمسار بازنشسته
معدوم آيت … محققي در رابطه با ماجراي شب كودتا چنين نوشته:

چهار شنبه 18/4/59
توسط ركني بمن گفته شد و قرار بود كه در ساعت هشت شب با يك اتوبوس كه در مقابل
جلاليه سينما بلوار پارك شده اشخاصي كه با ستون اصلي حركت نكرده اند به شاهرخي
بروند و در كار گروه هاي زمين هم دخالتي نكنيم.

من نمي دانستم با اين
اتوبوس چند نفر خواهند رفت فقط مي دانستم ركني آنها را مي شناسد و به آنها اطلاع
خواهد داد.

من قبل از ساعت هشت
به محل رفتم ولي نه اتوبوسي بود و نه كسي كه من او را بشناسم در حدود ساعت 15/8
ركني آمد و گفت اتوبوس در حدود يك ساعت تأخير خواهد داشت، در اين موقع نعمتي را
ديدم كه آمد و گفت متفرق شويد ما را تحت نظر دارند و تا من آمدم بخودم به جنبم يك
ماشين از پاسداران و يك پيكان بي سيم دار رسيد و پاسداران از ماشين پياده شدند، من
فرار كردم … بالأخره بعد از مدتي در مقابل اداره مهندسي ارتش اتوبوسي ايستاد و
ركني از آن اتوبوس پياده شد من به داخل اتوبوس رفتم سه نفر در اتوبوس بودند كه من
هيچكدام را نديده بودم و اسم آنها را هم نمي دانم اين سه نفر راننده و كمك راننده
و يك مرد ديگري بود كه حتي ركني هم آنها را نمي شناخت بعد از مدتي زمانپور ـ نعمتي
ـ آبتين و يك نفر ديگر هم كه اسم او را نمي دانم و براي اولين بار او را ديدم وارد
اتوبوس شدند و چون وضع بدي را پيش بيني مي كرديم، تصميم بحركت گرفتيم كه فعلاً از
محل دور شويم من به ركني گفتم ما با همين ها مي خواهيم برويم! ركني گفت بقيه فرار
كرده اند برويم من يك تلفن بزنم، تلفن ها اغلب خراب بودند، از كرج ركني تلفن كرد،
من در هنگام مكالمات تلفني ركني حضور نداشتم و در داخل اتوبوس بودم بالأخره ركني
آمد و گفت مي رويم اگر بقيه كارها هم خراب شده باشد با همين اتوبوس بر مي گرديم و
گرنه به پايگاه خواهيم رفت.

من در داخل اتوبوس
خوابيدم و وقتي بيدار شدم در راه تاكستان به همدان بوديم، جاده ها خيلي سخت كنترل
مي شد و مأمورين ژاندارمري تمام ماشين هاي شخصي را متوقف مي كردند و حتي در وسط
جاده چندين عدد لاستيك را آتش زده بودند ولي جلوي كاميونها و اتوبوسها را نمي
گرفتند.

از سه راهي جاده ساوه
به همدان وضع مراقبت خيلي شديدتر شده بود ماشين هاي پاسداران در توي جاده ها حركت
مي كردند و بهر اتومبيلي شك مي بردند او را متوقف نموده و چهار نفر، مسافران آن را
بازرسي بدني مي كردند لذا ما به حركت خودمان ادامه داديم و در مقابل اولين پمپ
بنزين متوقف شديم و دور زده و به تهران مراجعت كرديم ساعت 6 صبح به تهران رسيديم و
بلافاصله متفرق شديم.

… در همين روز به
مهديون تلفن كردم و به او گفتم من نمي دانم چه وضعي پيش آمده و بايد شما را به
بينم مهديون به همان محلي كه پاي تلفن در خيابان بود آمد و مرا سوار كرد و وقتي
موضوع را فهميد گفت ديگر به من تلفن نكن تا وضع روشن شود.»

اين بود ماجراي حركت
كودتاچيان بسوي پايگاه نوژه از زبان دو تن از عوامل هوائي كودتا، و اما اين ماجرا
از زبان عوامل زميني اين توطئه:

استوار قايق ور كه
يكي از دست اندر كاران توطئه بود دربارة حركت عوامل زميني كودتاي نافرجام چنين
نوشته:

«… ساعت 30/6 (روز
چهارشنبه) به محل اتوبان كرج رفتيم و تا ساعت 5/6 منتظر بقيه شديم كه من ديدم سه
اتومبيل آمدند و رفتند كه حدوداً در آنها تعداد 12 تا 13 نفر بودند بعداً خود
حيدري در جواب گفت كه من آنها را قبلاً فرستاده ام و خودش با يك تويوتاي زرد رنگ
حركت كرد و رفت.

من و نادر مرداني و
رضا بهمن زاده هر سه با همان تويوتاي سفيد رنگ حركت كرده و تا وسط هاي اتوبان كرج
قزوين رفتيم كه در اينجا ماشين خراب شد … دو ساعت طول كشيد تا رفتند و آب آوردند
و ريختند درون ماشين و حركت كرديم.

قرار بود كه ساعت 12
تا 2 نيمه شب در محل تجمع كه قرار بود در نزديكي پايگاه در يك گودال باشد تجمع
كنيم چون ماشين خراب شده بود و معطل هم شده بوديم ساعت 30/2 دقيقه نيمه شب ما به
محل تجمع رسيديم ولي ديديم كه كسي نيست و باز هم رفتيم و اطراف را دور زديم و سراز
يك دهكده در آورديم كه 6 نفر چماق دار به ما حمله كردند و جلوي ماشين را گرفتند
نادر مرداني با نشان دادن كارت شناسائي به آنها ما را از آنجا نجات داد و حركت
كرديم و آمديم به خيابان اصلي كه از جادة قزوين همدان جدا شده و به پايگاه مي رسد
حدود 100 متر رفتيم جلو ديديم كه يك تويوتا سبز رنگ و يك فولكس واگن استيشن سفيد
رنگ چراغ خاموش علامت مي دهند و نگه داشتيم و سرهنگ آذرتاش از ماشين پياده شد و به
نادر مرداني گفت كه ماشين حامل اسلحه و مهمات خراب شده و مأموريت كنسل گرديده و ما
هم حركت كرديم تا رسيديم به سه راه قزوين همدان و در آنجا پاسداران به ما ايست
دادند و ما هم ايستاديم به محض ايستادن شروع به تيراندازي كردند و چون ما ديديم كه
اگر به ايستيم كشته خواهيم شد حركت كرديم و مقداري آمديم جلو و ماشين را در يك محل
رها كرديم و شروع كرديم به فرار من از نادر مرداني و رضا بهمن زاده جلو افتادم و
چون تركش گلوله به پشت من اصابت كرده بود سريع مي دويدم… به جاده اصلي رسيدم و
تا صبح هم آنجا بودم و جلوي يك ماشين را حدود ساعت 7 گرفته تا خود را نجات دهم ولي
چند قدم جلوتر همان محلي بود كه به ما تيراندازي شده بود و مرا دستگير كردند و
بردند درون پايگاه …»

استوار حيدري يكي از
عناصر مهم زميني كودتا نيز دربارة حركت خود و كودتا چيان از تهران بسوي پايگاه
نوژه مي نويسد:

«من خودم شخصاً
بهمراه بيوك به سرنشيني چهار نفر (غير نظاميان مهران 25 ساله، فرامرز 32 ساله،
قاسم حاجي آبادي 25 ساله و منصور 27 ساله) و سرنشينان اتومبيل تويوتا قرمز رنگ از
جادة همدان بسمت محلّ مورد نظر در حركت بوديم… بعلت اينكه جلو سه راهي توسط
نظاميان راه بسته و كنترل مي شد … از اينجا گذشتيم كه پشت سر ما مأمورين رسيدند
و جلوي ما را گرفتند و ما به مأمورين گفتيم كه خودمان نظامي هستيم و بايد دژبان ما
را جلب نمايد … داشت وضع بحراني مي شد من سعي كردم اسلحه را از پاسدار مأمور
بگيرم ولي خودم در سرازيري خوردم زمين و تفنگ پاسدار را گرفتم و با خودم بردم در
تاريكي دست راست جاده را گرفته رفتم كنار جاده داشت تيراندازي مي شد من تا نزديكي
صبح در بيابانها راه رفتم و در يكي از جوبها گرفتم خوابيدم…»

اين بود اجمالي از
حركت كوتاچيان در شب كودتا بسوي محلي كه قرار بود از آنجا كودتا شروع شود، و
دستگيري آنها، انشاء الله در مقاله آينده حوادث پايگاه نوژه و اطراف آن را در شب
كودتا براي خوانندگان گرامي بازگو خواهم كرد. ادامه دارد

 



[1] – نام مستعار رهبر نظامي کودتا.

/

ولايت فقيه و پاره اي از مسائل اقتصادي

گفتگوئي با آيت الله
آذري قمي

پيرامون

بر اساس اعتقاد به
نتايج مثبت بحث و تبادل نظر علمي در چهارچوب فقه اسلامي كه در سرمقاله شماره قبل
مورد اشاره قرار گرفته بود، و بدنبال اظهار تمايل آية الله آذري قمي جهت نقد مقاله
اي كه تحت عنوان افراط و تفريط (زير ساخت اقتصادي) در شماره 29 اين مجله به چاپ
رسيده بود، گفتگوئي با ايشان ترتيب يافت كه متن آن عيناً تقديم امّت پاسدار اسلام
مي شود.

با تشكر از آيت الله
آذري، اولين سئوال را شروع مي كنيم: همانگونه كه توجه داريد، در جامعه اسلامي ما،
بزرگترين خطري كه ممكن است انقلاب را تهديد كند و حضرت امام دام ظله هم بصورت
مكرر، از اين خطر اظهار خوف كرده اند، مسئله مرز بندي ها و اختلافات است راه حل و
شيوة برخورد منطقي و اسلامي با اين مسأله چيست؟

بسم الله الرحمن
الرحيم. اگر مقصودتان از اختلاف، اختلاف نظر باشد طبعاً چنين چيزي وجود دارد ولي
گمان نمي كنم اختلاف نظري اساسي و ريشه اي باشد براي اينكه طرفين معتقد به ولايت
فقيه هستند و افرادي كه به اصطلاح طرفدار اقتصاد بسته هستند، حتما قبول دارند كه
در فقه سنتي كه مورد نظر و تأئيد امام است آزادي در تجارت، صنعت، توليد و امثال
اينها وجود دارد ولي تكيه آنها روي اين است كه ضرورت و مصلحت اقتضا مي كند كه نرخ
ها تثبيت شود و محدوديتهائي ايجاد گردد. البته ما هم به اين معني اعتقاد داريم كه
ولايت فقيه مي تواند محدوديتهائي را در تمام ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي اعمال
كند و از نظر فقهي هيچ مشكلي وجود ندارد. ولي اشكالي اگر باشد روي شبهه مصداقيه
است يعني در مصداق ممكن است عده اي معتقد باشند كه الآن آن مصلحت و ضرورت وجود
ندارد، بنابراين جاي إعمال ولايت نيست.

و ممكن است جناح دوم
چنين معتقد باشند كه الآن مصلحت و ضرورت هست و ما نمي توانيم اقتصاد باز و آزاد
داشته باشيم، بنابراين با تكيه بر مسئله إعمال ولايت فقيه، مي توانيم محدوديتها را
بر قرار كنيم.

خوشبختانه در اينجا
نيز مشكلي وجود ندارد براي ما كه به ولايت فقيه معتقد هستيم وليّ فقيه در اين شبهه
مصداقيه حكم كرد كه كجا ضرورت دارد و كجا ضرورت ندارد، مسئله براي طرفين حل مي
شود.

 

ولايت فقيه امري است
بديهي و فطري

تمام فقهاي شيعه
ولايت فقيه را پذيرفته اند و هيچ اختلافي در اصل قبول ولايت فقيه وجود ندارد. و
اينكه گفته مي شود فلان فقيه، ولايت فقيه را قبول ندارد، معنايش اين است كه يك
ضرورت فقهي را قبول ندارد وهمانگونه كه آيه الله منتظري در تقريرات مرحوم آيه الله
العظمي بروجردي نوشته اند، مرحوم آيت الله بروجردي مي فرمايد: «مسأله ولايت فقيه
ضرورت فقهي است و چيزي كه ضرورت فقهي داشته باشد قابل انکار نيست و هيچ فقيهي نمي
تواند بر خلاف آن فتوي دهد، و نه تنها فقهاي شيعه اين مطلب را قبول دارند بلكه به
تعبير مرحوم آيت الله بروجردي، در ميان علماي اسلام نيز اختلافي ـ از اين نظر ـ
وجود ندارد.

من مي خواهم پا را
فراتر بگذارم و بگويم: كه در ميان تمام مذاهب، ملت ها و مليت ها اين مسئله اي است
ضروري و غير قابل انكار، زيرا معناي ولايت فقيه اين است كه يكنفر متخصصي كه در
آئين و مكتب خود تخصص دارد، مي خواهد بر افراد آن مكتب حكومت كند كه ما در اينجا
از آن شخص تعبير به فقيه و مجتهد و يا اسلام شناس مي كنيم. پس آن كس كه مي تواند
در هر مكتب ديگري و حتي در مكتب كمونيستي نيز تخصص داشته باشد و پس از تخصص قوانين
را به اجرا در آورد. در صورتي كه امين و مورد اعتماد مردم و مدير و مدبر و عادل
باشد، بدون شك همه او را مي پذيرند و حكومت او را قبول خواهند داشت.

پس احياناً اگر برخي
فقهاي ما بحث مي كنند كه بعض از علماي متأخر از قبيل شيخ انصاري(ره) منكر ولايت
فقيه هستند، اين اشتباه است زيرا شيخ انصاري هيچگاه ولايت فقيه را در امور صغار رد
و انكار نمي كند بلكه مي پذيرد كه حاكم شرع و فقيه از طرف اسلام حق دخالت در امور
صغير را دارد. و پر واضح است كه مسائل مهم سياسي، اقتصادي و اجتماعي جامعه اسلامي
كمتر از مسئله يك صغير نيست، و اگر فقيهي قائل به حق حاكم شرع در گرفتن زمام امور
صغار را بدست خويش باشد نمي تواند بگويد: كسي از طرف خداوند تبارك و تعالي تعيين
نشده است كه امور يك جامعه چهل ميليوني يا يك ميلياردي را بدست نگيرد و آنها را به
خود واگذار كند!

و از نظر عقلي نيز
كسي نمي تواند منكر اين حق عالم و فقيه باشد، زيرا بدون شك مسائل و مشكلات مذهبي
را بايد با متخصص در آن مسائل در ميان گذاشت و امور را به عهدة آن شخص واگذار كرد.
خلاصه همان دليل عقلي كه در كتب كلاميه براي اثبات امامت آمده است، براي اثبات
ولايت فقيه در زمان هاي ما حرفاً بحرف كفايت مي كند.

 

منكرين ولايت فقيه

و امّا اينكه معروف
است برخي علماي معاصر ولايت فقيه را انكار مي كنند، من به سخنان آنها كه مراجعه
كردم ديدم آنها بحث را برده اند روي اين مطلب كه آيا ولايت فقيه به اين معني است
كه اگر مثلاً وليّ فقيه قيّمي را براي صغير تعيين كرد، آيا بعد از وفات او نيز،
همين قيموميت باقي است يا اينكه پس از وفات آن فقيه، مسئله منتفي مي شود، اما در
اينكه فقيه حق دارد شخصي براي صغير معيّن كند و در اموال او خود دخالت و تصرّف
داشته باشد، هيچ خدشه اي در اين نمي كنند.

اين مطلب شباهت دارد
به مسأله انسداد باب علم در علم اصول، مثلاً بحث مي كنند به اينكه طرفين دعوا هر
دو اتفاق نظر دارند كه در عصر غيبت، دست ما از دليل علم و علمي اگر كوتاه باشد،
حتماً بايد دليل ظني، حجت باشد ولي بحث اينجا است كه يكدسته مي گويند: اين حجيّت،
حجيّت عقلي است و دسته اي ديگر مي گويند: حجّيت، حجيّت شرعي است. و ما كشف مي كنيم
به اينكه شارع در زمان فقدان دليل علمي و علم، ظن را حجت قرار داده است اما الآن
وظيفه، اين است كه به ظن عمل كنيم، طرفين اتفاق نظر دارند.

آنهائي كه ولايت فقيه
را انكار مي كنند، چنين بحثي را مطرح مي كنند و گرنه اصل قضيه براي هيچ كس قابل
ترديد نيست، و ترديد ديگري كه برخي از فقها دارند در اين است كه آيا حكم حاكم در
اينگونه موارد مانند ثبوت هلال نفوذ دارد يا نه؟ و البته معناي اين سخن اين نيست
كه در مواردي كه ضرورت و عقل درك مي كند لازم است يك نفر جامعه را رهبري كند؛ در
آنجا نيز منكر بشوند بلكه مي گويند مسئله ثبوت هلال ـ مثلاً ـ چيزي است كه خود
مكلف بايد يقين به آن پيدا كند يا از راه حجت و بيّنه شرعي بدست بياورد.

پس در حقيقت، با
اعتقاد به مسئله ولايت فقيه هيچ جاي تنازع وا تشاجر نيست كه احياناً افراد يكي از
جناحها طرف ديگر را به باد تهمت، فحش و استهزا بگيرد. البت اگر كسي اعتقادش اين
باشد كه اقتصاد بكلي باز است و دولت حق نظارت هم ندارد اين شخص بطور كلي محكوم
است، و اين خلاف نظريه اسلام است. و يا هميشه اقتصاد بايد بسته باشد در همه زمان
ها و همه شرايط، آن هم محكوم خلاف اسلام است.

اگر مسئله ولايت فقيه
به ميان آمد و همانطور كه ديديم امام حكمي را به مجلس دادند و اشاره فرمودند بايد
آن عناوين را تشخيص بدهند كه حج است ـ مثلاًـ و آنگاه قانون را تصويب كنند، آن
قانون موقت باشد زيرا نمي شود موارد استثنائي تا قيامت ـ به استناد ولايت فقيه‌ـ
مورد اجرا قرار گيرد! من معتقدم كه اين بر خلاف فقه و بر خلاف نظريه امام است و
حتي امام هم در آن حكمشان، موقت بودن اين حكم را تذكر دادند براي اينكه سوء
استفاده نشود.

پس اگر آن جناح
مقابل، به اين جهت معتقد و پايبند باشند كه مسئله، موقت بايد باشد و با تشخيص ولي
فقيه باشد و با اعمال ولايت از جانب ايشان يا كسي كه از طرف ايشان مجاز است، باشد،
هيچ اختلافي وجود نخواهد داشت و طرفين آن را مي پذيرند.

بنابراين، با نفوذ
حكم وليّ فقيه بر همه حتي بر فقها و مجتهدين ديگر جائي براي كدورت و تهمت باقي نمي
ماند. و در هر صورت همانگونه كه امام مي فرمايد، اگر مجلس قانوني را تصويب و شوراي
نگهبان آنرا تأييد نمود، آن قانون واجب الاتباع است چه براي كسي كه معتقد به صحت
آن قانون باشد و چه براي كسي كه آن قانون را صحيح نمي داند و چه براي كسي كه ترديد
دارد و رأي ممتنع داده است. و اين است كه مي تواند حافظ وحدت و اتحاد و يكپارچگي
باشد و موجب تقويت انقلاب مي شود و اگر به اين نكته اساسي توجه شود، انشاء الله
انقلاب ما خيلي سريع به پيش مي رود و هيچ خطري آن را تهديد نمي كند.

 

فالأعلم كيست؟

جنابعالي به عنوان يكي
از اعضاي مجلس خبرگان و يكي از مدرسين حوزه علميه قم، نظر مباركتان را در مورد
«فالاعلم» و شخصيتي كه از نظر رتبه، بعد از حضرت امام خميني(ره) قرار دارند كه
البته مورد سئوال ما آيت الله العظمي منتظري مي باشند بيان فرمائيد؟

همانگونه كه اشاره
كرديد من عضو خبرگان هستم و در اين اجلاسيه سال دوم، كميسيون اصل 107 و 109 تشكيل
شد و من هم از اعضاي آن كميسيون هستم كه وظيفه آن كميسيون، بحث پيرامون مسائل مرجعيت
و رهبري و بهترين شيوه براي انتخاب رهبر مي باشد، لذا بهتر مي دانم كه از اظهار
نظر در مورد شخص بخصوصي خودداري كنم كه در حقيقت يك پيشداوري نباشد و من با اين
پيشداوريها كه برخي مي كنند، مخالفم زيرا اعتقادم اين است كه اگر از راه مجلس
خبرگان و بحث و تحقيق پيرامون افرادي كه در مظان اين جهت هستند وارد شويم و از نظر
علمي مسائل را بررسي كنيم و يك شيوه كلي اتخاذ نمائيم بهتر و درستر است. زيرا اگر
از راه تحقيق و بررسي دقيق و بحث بي طرفانه به مسئله برسيم نه تنها در جامعه بهتر
جا مي افتد كه در دنيا نيز مورد قبول واقع خواهد شد.

و اما راجع به شخص
حضرت آيت الله منتظري، در موارد مختلف نظر خود را عرض كرده ام، و حتي در مجلس و در
جلسات خصوصي و شايد عمومي نظرم را در مورد ايشان هم از نظر ويژگي هائي كه در ايشان
هست و هم از نظر علميت صحبت كرده ام.

آنچه الآن مي توانم
بگويم اين است كه در علما و مراجع سابق ما شيوه اي مرسوم بوده كه اگر فردي را به
عنوان «فالأعلم» مي خواستند معرفي كنند، اين بود كه اگر مسئله اي از مرجع وقت
سئوال مي شد و ايشان نظري در آن نداشتند ـ و نظرشان (مثلاً) احتياط بود ـ يا بطور
جزئي مي گفتند: در اين مسئله به فلان شخص مراجعه كنيد و يا هم بطور كلي مي گفتند:
احتياطات را به فلان شخص مراجعه كنيد. و اين شيوه اي بوده است كه حاضرين آن را
ملاك مي گرفتند براي فالاعلم.

من يادم مي آيد كه پس
از وفات مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) جمله اي نظير همين كه عرض شد درباره مرحوم
آيت الله العظمي بروجردي از ايشان شنيده شده بود و همين ملاكي براي مرجعت آيت الله
بروجردي در ميان جامعه و حتي اهل علم قرار گرفت.

 

نظر امام درباره آقاي
منتظري

در مورد آقاي منتظري،
من نظر شخص خودم را الآن صلاح نمي دانم بگويم (روي همان حساب و موقعيت كه گفته شد)
ولي دو سه مورد شنيده ام كه امام مد ظله العالي بالخصوص مسائلي را به آقاي منتظري
ارجاع كرده اند.

در يكي دو سال قبل از
شوراي سرپرستي صدا و سيما شنيدم كه از امام درخواست كرده بودند كه حد و حدود
موسيقي و غنا را براي ما مشخص بفرمائيد كه مورد عمل قرار گيرد. ايشان ارجاع فرموده
بود به آقاي منتظري.

يكي هم ـ ظاهراً ـ در
مورد تعزيرات بود كه آيا تعزيرات شامل تعزيرات مالي هم مي شود و جريمه هاي مالي از
مسائل تعزيرات است يا نه؟ اين هم آن طور كه نظرم هست، از برخي از اعضاي شوراي عالي
قضائي در يكي دو مورد شنيدم كه يك مورد را يقين دارم كه امام فرموده بودند: من
خودم حتي نظرم مخالف با اين مطلب است ولي به آقاي منتظري مراجعه كنيد اگر ايشان
نظر داد، درست است و شما به آن عمل كنيد.

اين ملاك و نشانه اي
است كه بين سلف از علما و مراجع و معمول بوده و خود ملاكي است كه امام، ايشان را
به عنوان فالأعلم مي شناسد.

چون بنظر مي رسد
بهترين روش براي حل مشكلات موجود و رسيدن به كمال مطلوب در تدوين و اجراي قوانين
اسلامي، بحث آزاد استدلالي و علمي است، و اين مجله در شماره 29 تحت عنوان
«انتقادها و پيشنهادها» برخي از مسائل اقتصادي را مورد بحث قرار داده بود؛ تقاضا
مي شود جنابعالي نيز نظرتان را در اين رابطه بيان فرمائيد؟

من ضمن اينكه از روح
حاكم بر اين انتقاد و پيشنهاد، تحت عنوان «افراط و تفريط» واقعاً تقدير مي كنم ولي
چون نقاط ضعفي در اين مقاله ديدم، لازم مي دانم آنها را تذكر دهم.

 

بيمه اجباري

يكي از نقاط ضعفي كه
بنظرم در اين مقاله هست، اين است كه در بند اول آمده است:

«در سرمايه داري غربي
براي تأمين زندگي كارگر، مدير كارخانه را ملزم به بيمه كارگران مي كنند و اين از
نظر وضع اجتماعي كنوني بسيار ضروري به نظر مي رسد كه يك كارگر محروم كه امروز قشر
بسيار عظيمي را از اين جامعه تشكيل مي‌دهد با يك پيش آمد ناگوار، يكباره ازهستي
نيفتد و بتواند زندگي با قناعت خويش را بنحوي اداره كند، آقايان مي گويند: بيمه
قراردادي است آزادانه نه اجباري و آنچه براي تأمين افراد طبق احكام اسلام قرار
داده شده كافي است.»

اين استدلال بنظر من
خيلي ضعيف است. بيمه را ما قبول داريم و طبق فتواي امام هم صحيح است ولي خود امام
هم اين مسئله را چنين عنوان كرده اند كه شرطي است كه بايد طرفين رضايت داشته
باشند.

پس چون اين مسئله ضمن
يك قرار داد و شرطي است كه بايد مرضيّ الطرفين باشد، ما نمي توانيم تحت هيچ عنواني
آن را به كارفرما تحميل كنيم، براي اينكه اصل مي گويد: «المؤمنون عند شروطهم» و
«ولا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم» البته در
شرايط استثنائي، دست ولي فقيه براي تحميل به كارفرما يا هر كس ديگر باز است.

و اما اينكه اشاره
شده است: «اگر كارگر بيمه نباشد، وضع كارگر بدتر از اين مي شود!» از اين نظر آن را
درست نمي دانيم كه اسلام تمام جهات را در «انفال» و «بيت المال» در نظر گرفته است
و حتي در همين مقاله هم اشاره شده كه حضرت امير(ع) فرمود: «بايد آن ذمي را از بيت المال
اداره كنند» پس به طريق اولي كارگر مسلماني كه از كار افتاده است، اسلام براي او
هم پيش بيني كرده است، و منافع ويژه اي براي بيت المال تعيين فرموده است. و اين
وظيفه اي است براي حكومت اسلامي كه چنين كارگراني را تأمين كند و هيچ نيازي به
بيمه اجباري نيست.

به عبارت ديگر، اگر
راه منحصر به بيمه اجباري بود، اشكال وارد بود ولي چون راه منحصر به اين نيست
اشكال نيز وارد نمي باشد.

در جاي ديگر چنين
آمده است:

«… ولي به آقايان
بايد گفت: آيا سيستم اداري و قانونگذاري و قضاوت همان سيستم صدر اسلام است؟ معلوم
است كه چنين نيست و نمي تواند باشد! اصول و پايه هاي حكومت بايد طبق قوانين اسلام باشد
و همه قوانين فرعي كه بطور الزامي از مصادر وحي رسيده است بايد عملي شود ولي نحوة
ادارة شئون زندگي اجتماعي و تنظيم سيستم اداري و قضائي و قانونگذاري طبق مقتضيات
زمان و نياز جامعه و تحول و تمدن بشريت پيشرفت مي كند و اسلام براي آن حدي تعيين
نكرده است، مثلاً اسلام نگفته است كه حتماً بايد بر الاغ سوار شويد!»

در اينجا قضاوت را با
اداري و قانونگذاري خلط كرده است و بنظرم درست نيست. چگونه سيستم قضاوت ـ در اين
زمان ـ با سيستم قضاوت درصدر اسلام تقاوت كرده است؟ البته ممكن است گفته شود در
صدر اسلام، خود حضرت رسول(ص) يا خود اميرالمؤمنين(ع) قاضي را معين مي كرده اند،
ولي اكنون چون گستردگي پيدا كرده است، شوراي عالي قضائي، قاضي را نصب مي كند. در
اين مورد نمي شود گفت: سيستم فرق كرده است! سيستم به اين معني است كه دادرسي به چه
نحو صورت بگيرد، و در اين مورد هيچ تفاوتي نكرده است. اگر در آن زمان قاضي مي گفت:
«انما اقضي بينكم بالأيمان» سيستم قضاوت كنوني هم همينگونه است.

ولي اگر مقصود اين
باشد كه در آن زمان ـ مثلاً ـ در قضاياي محيرالعقول حضرت اميرالمؤمنين(ع) راه هاي
مخصوص غير از بيّنه و اعتراف ابتدائي براي گرفتن اقرار ـ بدون هيچ شكنجه اي ـ
اتخاذ شده بود و اكنون از راه هاي ديگري نظير معاينه هاي طبي استفاده مي شود كه در
آن زمان نبوده است، در اينجا گفته نمي شود كه سيستم قضاوت فرق كرده است، اين نظير
همان قضيه الاغ سوار شدن است! در اينجا گفته مي شود ابزار تغيير كرده است نه اينكه
سيستم تغيير كرده باشد.

بنابراين، من اين
تعبير را صحيح نمي دانم كه كسي بگويد: سيستم تغيير كرده است، بلكه آن چيزي كه به
عنوان سيستم پذيرفته است همان روابط است كه هيچ تغييري نكرده است بلكه در آن زمان،
ابزار ساده اي به كارگرفته مي شد و اكنون همان ابزار، پيچيده شده است. در تغيير
سيستم اداري و قانونگذاري هم سخني است كه فعلاً جاي آن نيست.

در ادامه همان مطلب
آمده است:

«اگر ما بر اساس همان
سيستم، جامعه را بخواهيم اداره كنيم اصلاً نه جمهوري معني دارد و نه دولت نه
وزراتخانه ها و نه مجلس و نه شوراي عالي قضائي و نه قانون اساسي و نه و نه …
بلكه اگر دقت كنيم مي بينيم سيستم اداري زمان اميرالمؤمنين(ع) با سيستم اداري زمان
رسول اكرم(ص) با هم تفاوت بسيار داشته است زيرا كشور اسلامي گسترده شده بود و نمي
شد به آن سادگي اداره كرد.»

آنطور كه از مقبوله
عمر بن حنظله استفاده مي شود اين است كه حضرت مي فرمايد: «انظروا الي من روي
حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا فارضوا به حكما» در اين جا حضرت شرايط فقيه را
مشخص كرده است، آنگاه انتخاب و اختيار را به خود مردم واگذار نموده است و اگر بگوئيم
مخصوص باب قضاوت است، به متخاصمين واگذار كرده كه در هر دو صورت تفاوتي نمي كند.
در قانون اساسي هم كه «حاكميت ملي» آمده است، معنايش اين نيست كه بدون هيچ قيد و
شرطي هر كه را خواستند انتخاب كنند و به او رأي دهند! بنابراين، اين چيزي است كه
در حقيقت، ممزوج از نصب و تعيين و انتخاب است كه كليِ آن منصوب شده ولي انتخاب شخص
بالخصوص به مردم واگذار شده است و اين چيزي است كه سابقه دارد.

البته در مورد ائمه
معصومين(ع) صدق نمي كند چون آنان منصوب از طرف خداوند تبارك و تعالي بودند ولي
آنجا كه حضرت امير(ع) مالك اشتر را تعيين مي كند حتي تعبير وزرا نيز در عهدنامة آن
حضرت ديده مي شود. البته كارها اينقدر زياد و گسترده نبوده است مثل زمان ما و شايد
اين نقطه ضعفي براي ما باشد كه كارها را اينقدر گسترده مي كنيم و با دست خودمان
گره هاي زيادي براي خود ايجاد مي كنيم كه حتي مي توان گفت: بسياري از اين
وزارتخانه ها نيز مورد نياز نيست و مي شود از آنها صرف نظر كرد.

بسياري از اين
وزارتخانه ها جدي الاحداث هستند و كاري به آن صورت انجام نمي دهند، و اصلاً مسئله
برنامه ريزي و نظارت و اين حرفها نيست بلكه مقصود همان دخالتهائي است كه ايجاد
محدوديت مي كند. البته اين مطلب را من طرد اللباب گفتم وگرنه مقصود همان است، كه
وزارت در صدر اسلام سابقه داشته است.

در هر صورت بيمه و
بيت المال را در مقابل هم قرار دادن تعبير صحيحي نيست زيرا صحت بيمه يك حكم است
ولي بيت المال، ابزار است.

 

ولايت دولت

در دنباله همان بحث آمده
است:

«اگر لازم و ضروري
تشخيص داده شد (كه هست) دولت كه به اتكاء ولي فقيه ولايت دارد، مي تواند طبق مصالح
متغيره، قانون بيمه اجباري را تصويب كند.»

دولت چه وقت و كجا به
اتكاء ولي فقيه ولايت دارد؟ اين مطلب در صورتي ممكن است درست باشد كه وليّ فقيه به
دولت ولايت دهد، ولي در اين زمان، امام تنها به مجلس ولايت داده است آن هم با رأي
دو سوم نمايندگان، پس در صورتي اين مطلب درست است كه واقعاً وليّ فقيه به دولت
ولايت بدهد، آن هم در شرايط استثنائي كه قانون بيمه اجباري را تصويب كند و در
صورتي كه ضرورت باشد و از راه ديگري تأمين نشود و به طور موقت باشد و باز هم تكرار
مي كنم كه وليّ فقيه اعمال ولايت بكند، و گرنه دولت چنين اختياري را از خودش
ندارد.

پس از آن در مقاله
چنين آمده است:

«… ولي طبق نظريه
آقايان وضع كارگران در جامعه اسلامي از وضع كارگران در جامعه سرمايه داري غرب هم
بدتر مي شود!»

بنظر من اين خارج از
انصاف است كه گفته شود، اگر بيمه نباشد، وضع كارگران در جامعه اسلامي بدتر مي شود،
در صورتي كه اگر قسمت هاي ديگر احكام اسلام دوباره كارگران در جامعه اسلامي پياده
شود، هيچ مشكلي بوجود نخواهد آمد.

اگر طرفين كارگر و
كارفرما رضايت داشته باشند و طبق يك نرخ معيّني كه نه او بتواند كمتر بگيرد و نه
آن ديگري بتواند زيادتر بدهد و كارگر حق انتخاب اجر و دستمزد خودش را داشته باشد
كه اين از امتيازات فقه اسلامي است اگر بنا باشد كه اين مطلب عملي شود، نه موضعي و
مقطعي باشد و البته هماهنگ با ساير احكام اسلامي اجرا شود، به عقيده ما وضع
كارگران در سطح بسيار بالائي قرار مي گيرد و جبران نقيصه بيمه را هم مي كند. چون
وقتي دستمزد كارگر در سطح بالائي قرار گرفت، مي تواند براي آينده اش ذخيره كند و
ديگر نيازي به بيت المال ندارد. چيزي كه غالباً مورد غفلت قرار مي گيرد اينست كه
به احكام اقتصادي اسلام مثل سيستم هاي غير الهي شرقي و غربي به عنوان فرمولهاي خشك
و جامد نظر مي شود و پشتوانه مهم ايمان و اخلاق اسلامي و احكام مورد توجه قرار نمي
گيرد.

در آن مقاله نوشته
شده است:

«در سرمايه داري غربي
گر چه توليدات افراد به خود آنها مربوط است ولي در مواردي مخصوصاً نسبت به توليد
اسلحه و صنايع سنگين، دولت در توزيع و بخصوص در مهار كردن آن دخالت و نظارت دارد و
اقايان معتقدند كه از نظر اسلام بطور مطلق، توليدات افراد مربوط به خود آنها است!»

اين نسبت ناروائي است
زيرا هيچ كس نمي گويد كه دولت حق نظارت ندارد. ولي در مورد دخالت، به استثناي
صنايع سنگين و اسلحه به دليل اينكه كسي غير از دولت قدرت ندارد وارد كند، به دولت
واگذار شده است و اما اينكه در آن مقاله آمده است آقايان معتقدند كه دولت هيچ حق
نظارتي در توليدات افراد نداشته باشد، گمان نمي كنم كسي اين مطلب را گفته يا حتي
تفوّه به آن كرده باشد.

من معتقدم كه دولت
علاوه بر نظارت، به امر وليّ فقيه، مي تواند محدوديتهائي هم در تجارت، توليدات و
صنايع ايجاد كند مانند تعيين نرخ زيرا دست وليّ فقيه باز است و طبق اقتضاي شرايط
استثنائي هر نوع دخالتي مي تواند داشته باشد.

و اما اين عبارت كه
نوشته است:

«و آيا چنين است كه
هر آزادي را مي توان كنترل كرد بجز آزادي سرمايه داري؟!»

اين عبارت بنظرم زيبا
نباشد، و اين از همان تهمتهائي است كه نسبت به افرادي كه طرفدار فقه سنتي هستند،
زده مي شود، و اين نسبت غير منصفانه اي است.

ما معتقد به دخالت
وليّ فقيه و نظارت دولت و رضايت اشخاص از راه مشروع هستيم ولي با محدوديتهائي كه
طبق مقررات اسلام نيست، اگر بخواهند تحميل كنند، مخالفت داريم.

 

مشروع بودن ماليات

و همچنين در آن مقاله
آمده است:

«در سرمايه داري غربي
براي تأمين مصالح عمومي، ماليات بر درامدها قرار مي دهند ولي آقايان مي گويند بجز
خمس و زكات و انفال و آنچه كه ضرورت بسيار شديد اقتضا مي كند و مردم از طريق
تبرعات بپردازند، ماليات ديگري بر عهدة مسلمين نيست!!»

اين بند سوم مشخص مي
كند كه عبارت را كه از گروه منتسب به جامعه مدرسين نقل مي كنند غلط نقل كرده اند.
در آنجا مي گويد كه بجز خمس و زكات و انفال و آنچه ضرورت بسيار شديد اقتضا مي كند
و مردم از طريق تبرعات مي پردازند ديگر ماليات بر عهدة مسلمين نيست و اين يك مطلب
درستي است و ديگر نيازي به دو مرتبه علامت تعجب گذاشتن ندارد.

«البته نبايد در قرار
دادن ماليات اجحاف بشود ولي اصل ماليات از نظر شرعي و با قطع نظر از ولايت دولت
نيز قابل توجه است كه جاي تفصيل آن نيست.»

اين مسئله نيز مورد
قبول ما نيست زيرا معلوم نيست اصل ماليات شرعيت داشته باشد يعني منشأش همان ضرورت
است پس مالياتي بجز خمس و زكات و انفال در صورتي قابل قبول است كه حتما از راه
ولايت فقيه باشد كه آن هم موقوف به ضرورت است و در غير اين صورت، دليلي بر شرعيت
آن نمي دانيم.

و اما ان قسم از
مقاله كه جالب و قابل تقدير است، آنجا است كه چنين مي گويد:

«… براي ساختن يك
زير بناي اقتصادي بنام اسلام و مبتني بر سلب آزادي از بازار مسلمين و منحصر كردن
قدرت بازار در دست شركت هاي تعاوني و دولتي كردن توليد و توزيع و تجارت داخلي و
خارجي و خلاصه ركود همه حركت هاي اقتصادي مردم و در آوردن آنها به صورت ابزارهاي
توليد و توزيع كه اين خود همان روش سوسياليستي است».

ضمناً آنگونه كه از
بعضي بيانات و مصاحبه ها بر مي آيد، اين است كه پس از فرمايش امام، مسئله تعاوني
ها را مي خواهند منافي با سخنان امام ندانند با اينكه بدون شك يكي از چيزهائي كه
مخالف با آزادي بازار و آزادي مسلمانها است، همين تعاوني ها مي باشد البته به آن
شكلي كه مطرح است نه آنچه كه در قانون اساسي بدان اشاره شده است.

همانگونه كه اشاره
شد، در اين رابطه فرمايشات آيت الله العظمي منتظري خيلي روشن و صريح بود زيرا
ايشان بي پرده تمام مطالب را بيان كردند و هيچ نقطه ابهامي نگذاشتند، و متاسفانه
ديده مي شود كه حتي فرماياشت ايشان هم گاهي سانسور مي شود و بعضي مطالب را حذف مي
كنند و با اينكه وعده داده بودند كه فرمايشات چند روز گذشتة ايشان را ازكانال دوم
تلويزيون نيز پخش كنند، ديديم كه اين كار را نكردند و اين واقعاً مايه تأسف است كه
چنين برخوردي مي شود با فرمايشات صريح و روشنگرانه ايشان كه به پيروي از بيانات
مهم امام، اميدي در دل مردم ايجاد كرده و مردم را اميدوار نمودند.

گرانفروشي

مطالب ديگري را لازم
مي دانم تذكر دهم:

اگر ما اقتصاد باز مي
گوئيم، مقصود اين نيست كه گرانفروشي را هم تجويز كنيم، اين اشتباه نشود فتوا اينست
كه در گرانفروشي، اگر مشتري به آن قيمتي كه بر او عرضه مي شود رضايت دهد، با اينكه
مي داند كه آن قيمت، بالاتر از قيمت بازار است. شرعاً اشكال ندارد. چه از نظر حكم
تكليفي باشد و چه از نظر حكم وضعي. گرچه بي انصافي است حتي در روايت آمده است:
«ربح المؤمن علي المؤمن حرام» كه فقهاء عظام آن را حمل بر كراهت و نه حرمت كرده
اند و چقدر بجاست كه ملّت مسلمان و انقلابي، اين حكم كراهت سود گرفتن از مؤمن را
سرلوحة كار خود قرار دهد مخصوصاً در اين شرايط مي توان گفت: اسلام چنين انتظاري
دارد. ولي اگر فروشنده زايد بر قيمت بازار مي دهد و وانمود مي كند كه اين قيمت
بازار است! اين همان غش و كلاهگذاري است كه حرام است. و اين مطلب را مرحوم شيخ در
مكاسب و حضرت امام در تحرير الوسيله و ديگر فقها همه مطرح كرده اند كه اگر مشتري
مغبون شده باشد، امر داير بر اين است كه يا معامله را بهم بزند يعني خيار غبن دارد
كه معامله را بهم بزند و يا اينكه به همان قيمت رضايت دهد اما اگر بگوئيم بايد
فروشنده ارْشْ بدهد، يعني تفاوت قيمت را بپردازد و معامله صحيح است اين اصلاً
شرعيت ندارد زيرا ارش تنها در صورتي پرداخت مي شود كه جنس معيوب و ناقص باشد، اما
در مورد گرانفروشي، تنها خيار غبن وارد است و لا غير.

البته ممكن است در
اينگونه موارد هم گفته شود كه ولايت فقيه مسئله را حل مي كند، اين درست است ولي در
عين حال ضوابطش هم بايد حتماً رعايت شود و ضوابطش اين است كه يا امام اعمال ولايت
كند يا امام اين اختيار را به كسي مانند دولت يا دادگاه واگذار نمايد، اما اينكه
بدون اعمال ولايت و به تشخيص ضرورت توسط غير وليّ فقيه كسي اين كار را بكند غير
مشروع است.

در خاتمه نسبت به
پيشنهاد شما صد در صد موافقم كه اين بحث در مجله پاسدار اسلام، بدور از تعصب و
بدون اهانت به همديگر، ادامه پيدا كند و زمينه خوبي براي وضع قوانين حساب شده در
مجلس پيدا شود و ان شاءالله به اجرا گذاشته و مشكلات مردم حل گردد.

امام خميني(ره) : با
هم باشيد؛ اگر با هم نباشيد شكست مي خوريد؛ اگر شكست بخوريد، اسلام شكست مي خورد.

 

/

داستان اصحاب فیل

درسهائي از تاريخ
تحليلي

حجة الاسلام
والمسلمين رسولي محلاتي

قسمت نهم

و اينك چند تذكر:

1- برخي خواسته اند
داستان اصحاب فيل را بر آنچه در كتب تاريخي اروپائيان و ساسانيان و لشكركشي
انوشيروان به يمن و نابود شدن لشكر ابرهه در سرزمين حجاز بوسيلة آبله و امثال آن
منطبق ساخته و با تصرفاتي كه در كلمات و تأويلاتي كه در عبارات كرده اند بنظر خود
جمع بين قرآن كريم و تواريخ نموده اند كه نمونه هائي از آنرا در ذيل مي خوانيد:

فريد وجدي در دائرة
المعارف خود در مادة «عرب» داستان اصحاب فيل و حملة آنها را بمكه ذكر كرده و سپس
مي گويد: «فأصابت جيش ابرهة مصيبة اضطرته للرجوع عن عزمه»

پس لشكر ابرهة به
مصيبتي دچار شد كه ناچار شد از تصميمي كه در ويران كردن كعبه و مكّه داشت باز
گردد…

و سپس سوره مباركه
فيل را ذكر كرده و آنگاه گويد:

«مفسّران در تفسير
پرنده هاي ابابيل گفته اند: آنها پرندگاني بودند كه از دريا بيرون آمده و لشكر
ابرهه را با سنگهائي كه در منقار داشتند بزدند و آنها نابود شدند…»

وي سپس گويد:

ولي صحيح است كه كلام
خدا را بر خلاف ظاهر آن حمل كرد بخاطر كثرت استعارات و مجازات در زبان عرب، و قرآن
به زبان لغت ايشان نازل شده و صحيح است كه گفته شود آن اتفاق مهمي كه بي مقدمه
براي لشكر ابرهه پيش آمد بصورت پرندگاني تصوير شد كه از آسمان آمده و آنها را
بوسيلة سنگ هاي خود سنگ باران كرده اند». (1)

و در مادة «ابل» و
ابابيل پس از تفسيري لغوي و معناي لفظ ابابيل گويد:

«اما روايات دربارة
شكلهاي اين پرندگان بسيار است و همين كثرت اقوال دليل آنست كه از رسول خدا(ص) در
اينباره نصّ صحيح و صريحي يافت نمي شود…»

«و ابن زيد گفته: كه
آنها پرندگاني بودند كه از دريا آمدند، و در رنگ آنها اختلاف كرده اند، برخي گفته
اند سفيد بودند، و برخي گويند: سياه بوده، و قول ديگر آنكه سبز بودند و منقارهائي
همچون منقار پرندگان و دستهائي همچون دست سگان داشتند، و برخي گفته اند: سرهاشان
همچون سران درندگان بوده…»

«و درباره «سجيل»
گفته اند: گل متحجّر بوده، و قول ديگر آنكه گل بوده، و قول سوم آنكه: سجيل، همان
«سنگ و گل» است، و قول ديگر آنكه سنگي بوده كه چون به سوار مي خورد بدنش را سوراخ
كرده و هلاكش مي كرد، و عكرمه گفته: پرندگان سنگهائي را كه همراه داشتند مي زدند و
چون به يكي از آنها اصابت مي كرد بدنش آبله در مي آورد، و عمرو بن حارث بن يعقوب
از پدرش روايت كرده كه پرندگان مزبور سنگ ها را بدهان خود گرفته بودند، و چون مي
انداختند پوست بدن در اثر اثابت آن تاول مي زد و آبله در مي آورد».

مؤلف دائره المعارف
پس از نقل اين سخنان گويد:

«و برخي از دانشمندان
معاصر عقيده دارند كه اين پرندگان عبارت بودند از ميكروبهائي كه حامل طاعون بودند،
و يا پشة مالاريا بودند، و يا ميكروب آبله بوده اند، و در آيه شريفه هم كلامي كه
منافات با اين نظريه و معني باشد وجود ندارد، و بدين ترتيب منقول با معقول با هم
متّحد و موافق خواهد شد…»

وي سپس گويد:

«و ما هم اين نظريه
را پسنيده و تأييد مي كنيم، بخصوص كه هيچ مانعي نه لغوي و نه علمي براي ردّ اين
نظريه وجود ندارد كه مانع تفسير پرنده به ميكروب گردد، و بسيار اتفاق افتاده كه
طاعون در لشگرها سرايت كرده و آنها را به هزيمت و نابودي كشانده.»

و سپس داستان لشكر
كشي ناپلئون را به عكا نقل كرده كه پس از چند ماه محاصره لشكرش به طاعون مبتلا شده
و بناچار جان خود و لشكريانش را برداشته و بمصر بازگشت… (2)

پس از اين نيز گفتار
مؤلف اعلام قرآن را براي شما نقل كرديم (3) كه اظهار عقيده كرده بود كه «ابابيل»
جمع آبله است، و «طير» هم بمعناي سريع است، و اشكال آنرا هم ذكر كرده ايم، و
نويسندة «اعلام قرآن» يك اظهار نظر ديگري هم كرده كه جالب تر از نظر قبلي است و
احتمالاً جنگ ابابيل و نابودي ابرهه را به خود يمن كشانده و اظهار عقيده كرده كه
منظور از «حجارة من سجّيل» سنگهائي باشد كه براي ويران كردن صنعا و شكست ابرهه در
منجنيق گذارده بودند، و در اين باره چنين گويد:

«بعقيدة بعضي سجّيل
لغتي از سجّين است، و سجّين كه در قرآن نيز نام آن ذكر شده دركه اي است از جهنّم
يا طبقه هفتم زمين است. اگر تصوير اخير را براي سجّيل قبول كنيم و از قسمت
استعارات ادبي بهره ور شويم با عقيده اي كه نسبت به ابابيل در فوق ذكر گرديد
منافات و مباينتي بوجود نمي آيد. لكن اگر سجّيل را معرّب سنگ و گل بدانيم بايد
معتقد شويم كه آيه ناظر بر لشكر كشي ايران به يمن در سال 570 و يا 576 است و
مغلوبيّت ايشان بوسيلة لشكر انوشيروان حمله و جسارت ايشان بكعبه بوده است، و
خداوند بوسيلة انوشيروان پيروان جسور ابرهه و فرزندان او را كيفر داده است. در
صورتي كه سومين آيه از سورة فيل اشاره به لشكر كشي ايرانيان باشد دور نيست كه
«طير» با «تيار» يا تياره كه بر لشكر ساسانيان اطلاق مي شده رابطه اي داشته باشد،
و در اين صورت آية چهارم «ترميهم بحجارة من سجّيل» با نوع جنگ ايراني آنزمان تناسب
دارد، زيرا مسلّماً ايرانيان از قلل جبال يمن استفاده كرده و با منجنيق آنان را
سنگ باران كرده اند و يا با منجنيق و سنگ، حصارهاي ايشان را بتصرف دراورده
اند…»(4)

و نظير اين گونه
تأويلات عجيب و غريب را در برخي كتابهاي ديگر روز نيز مي توانيد مشاهده كنيد كه ما
براي نمونه بهمين دو قسمت اكتفا مي كنيم و وقت خود و شما را بيش از اين نمي
گيريم…

و ما قبل از هر گونه
پاسخي به اين سخنان و تأويلات مي خواهيم از اين آقايان بپرسيم چه اصراري داريد كه
آيات كريمة قرآن را با تاريخي تطبيق دهيد و ميان آنها را جمع كنيد كه صحت و سقم آن
معلوم نيست و دستهاي مرموز و غير مرموز و تاريخ نويسان جيره خوار و درباري
ساسانيان و ديگران هر يك بنفع خود و اربابانشان و براي كوبيدن حريفان تاريخ را
تحريف كرده اند تا جائيكه گفته اند: «تاريخ» «تاريك» است و واژة تاريخ از همان
واژه تاريك گرفته شده … !

و براستي ما نفهميديم
منظور از اين گفتار فريد وجدي كه مي گويد:

«… با اين ترتيب
معقول و منقول با هم موافق خواهند شد» معقول كدام و منقول كدام است، آيا قرآن
معقول است يا منقول، و ما نمي دانيم چرا يك معتقد به قرآن كريم و وحي الهي بايد
اينگونه قضاوت كند و چنين رأيي را مورد تأييد قرار داده و به پسندد!

و يا اين گفتار مؤلف
اعلام قرآن خيلي عجيب است كه مي گويد:

«اگر سجّيل را معرّب
سنگ و گل بدانيم بايد معتقد شويم كه آيه ناظر به لشكر كشي ايران به يمن در سال 570
يا 576 است…»

و اين چه ملازمه اي
است كه ميان اين دو مطلب برقرار كرده و چه «بايد»ي است كه خود را ملزم به اعتقاد
آن كرده، و چه اصراري به اين انطباق ها داريد؟ و اساساً ما در برابر قران و تاريخ
چه وظيفه اي داريم؟ آيا وظيفه داريم قرآن را با تاريخ منطبق سازيم يا تاريخ را با
قرآن، آن هم تاريخ آن چناني كه گفتيم؟

و بهتر است در اينجا
براي دقت و داوري بهتر اصل اين سورة مباركه را با ترجمه اش براي شما نقل و آنگاه
پاسخ جامعي به اينگونه تاويلات داده شود.

بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ
فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ﴿1﴾ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي
تَضْلِيلٍ ﴿2﴾ وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ ﴿3﴾ تَرْمِيهِم
بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ ﴿4﴾ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ ﴿5﴾

ترجمه:

آيا نديدي كه
پروردگار تو با اصحاب فيل چه كرد؟ مگر نيرنگشان را در تباهي نگردانيد و بر آنان
پرنده اي گروه گروه نفرستاد و آنها را بسنگي از «سجّيل» ميزد، و آنانرا مانند كاهي
خرد شده گردانيد.

اكنون با توجّه و
دقّت در آيات كريمة اين سوره، بخوبي روشن مي شود كه سياق اين آيات و لسان آن، صورت
معجزه و خرق عادت دارد، و يك مطلب تاريخي را نمي خواهد بيان فرمايد، مانند ساير
داستانهائي كه در قرآن كريم با جمله «ألم تر…» آغاز شده مانند اين آيه

ألم تر الي الذين
خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذ الموت…»(5)

كه مربوط است بداستان
گروهي كه از ترس مردن از شهرهاي خود بيرون رفتند و به امر خداي تعالي مردند و سپس
زنده شدند… بشرحي كه در تفاسير و تواريخ آمده كه همه اش صورت معجزه دارد…

و چند آيه پس از آن
نيز كه داستان طالوت و جالوت در آن ذكر شده و آن نيز بصورت اعجاز نقل شده كه
فرمايد:

«ألم تر الي الملا من
بني اسرائيل من بعد موسي…»(6)

و هم چنين چند آيه پس
از آن كه در مورد نمرود و پس از آن داستان يكي ديگر از پيغمبران الهي كه معروف است
«عزير» پيغمبر بوده و چنين مي فرمايد:

«الم تر الي الذي
حاجّ ابراهيم في ربه…»(7)

و پس از آن بدون
فاصله مي فرمايد:

«او كالذي مرّ علي
قريه و هي خاويه علي عروشها قال اني يحيي هذه الله…»(8)

و بخصوص آياتي كه
دنبال اين جمله «كيف» نيز آمده مانند:

«ألم تر كيف فعل ربّك
بعاد…»(9)

كه خداي تعالي مي
خواهد قدرت كاملة خود را در كيفيت نابودي ستمكاران و ياغيان و طغيان گران زمان هاي
گذشته با تمام امكانات و نيروهائي را كه در اختيار داشتند گوشزد ديگر طاغيان تاريخ
نموده تا عبرتي براي اينان باشد.

و هم چنين آيات ديگري
كه لفظ «كيف» در آنها است، و منظور بيان كيفيت خلقت موجودات و يا كيفيت ذلّت و
خواري ملت ها و نابودي آنها بصورت اعجاز، و خارج از اين جريانات طبيعي مي باشد
مانند اين آيات:

«و أمطرنا عليهم
مطراً فانظر كيف كان عاقبه المجرمين»(10)

«و اغرقنا الذين
كذبوا بآياتنا فانظر كيف كان عاقبه المنذرين»(11)

«فانظر كيف كان عاقبه
مكرهم انّا دمرنا هم و قومهم اجمعين»(12)

و بخصوصي آية اخير كه
دربارة كيفيت نابودي قوم ثمود نازل شده و از نظر مضمون با داستان اصحاب فيل شبيه
است با اين تفاوت كه در آنجا لفظ «كيد» آمده و در اينجا لفظ «مكر»

باري اين آقايان گويا
با اين تاويلات و توجيهات خواسته اند جنبة اعجاز را از اين معجزة بزرگ الهي بگيرند
و آنرا قابل خوراك براي اروپائيان و غربيان و ديگر كساني كه عقيده اي به معجزه و
كارهاي خارق عادت نداشته اند بنمايند، در صورتي كه تمام اهميت اين داستان بهمين
اعجاز آن است، و اين داستان بگفتة اهل تفسير از معجزاتي بوده كه جنبة ارهاص (13)
داشته، و بمنظور آماده ساختن زمينه براي ظهور رسول خدا صادر شده، و ملا جلال الدين
رومي بصورت زيبائي آنرا بنظم آورده و بيان داشته است كه گويد:

چشم بر اسباب از چه
دوختيم                 گر ز خوش چشمان كرشم
آموختيم

هست بر اسباب اسبابي
دگر                  در سبب منگر در آن
افكن نظر

انبياء در قطع اسباب
آمدند                       معجزات خويش بر
كيوان زدند

بي سبب مر بحر را
بشكافتند                  بي زراعت جاش
گندم كاشتند

ريگها هم آرد شد از
سعيشان                  پشم بز ابريشم آمد
كشكشان

جمله قرآنست در قطع
سبب                   عزّ درويش و هلاك
بولهب

مرغ بابيلي دو سه سنگ
افكند                        لشكر زفت حبش
را بكشند

پيل را سوراخ سوراخ
افكند                      سنگ مرغي
كوببالا پر زند

دم گاو كشته بر مقتول
زن                       تا شود زنده
هماندم در كفن

حلق ببريده جهد از
جاي خويش                        خون خود
جويد ز خون پالاي خويش

هم چنين زآغاز قرآن
تا تمام                     رفض اسباب است
و علّت والسلام

 

2- مادر آنچه گفتيم
جمودي هم به لفظ نداريم و اگر بتوان معناي صحيحي كه با اعجاز اين آيات و معناي
ظاهري آن منافات نداشته باشد براي آنها پيدا كرد كه با ساير نقلها و تواريخ انطباق
پيدا كند آنرا مي پذيريم، و خيال نشود كه ما نظر خاصي روي نقلي يا تاريخي از
تواريخ اسلامي و يا غير اسلامي داريم كه نمي خواهيم آنها را بپذيريم بلكه ما تابع
واقعياتي هستيم كه قابل پذيرش باشد، مثلاً درپاره اي از نقل ها و تفاسير مانند
تفسير فيض كاشاني (ره) آمده كه اين سنگ ها بهر كس مي رسيد بدنش آبله مي آورد، و
پيش از آن هرگز آبله در آنجا ديده نشد.

و فخر رازي از عكرمه
از ابن عباس و سعيد بن جبير نقل كرده كه گفته اند:

«لمّا أرسل الله
الحجارة علي اصحاب الفيل لم يقع حجر علي أحد منهم الانفط جلده و ثار به
الجدري».(14)

يعني آن هنگامي كه
خداوند سنگ را بر اصحاب الفيل فرستاد هيچ يك از آن سنگ ها بر أحدي از آنها نخورد
جز آنكه پوست بدنش زخم شده و آبله بر آورد.

و يا نقل ديگري كه از
ابن عباس شده كه گفته است چون آن سنگ ها به لشكريان ابرهه خورد…

«فما بقي أحد منهم
الاّ أخذته الحكّه، فكان لا يحك انسان منهم جلده الاّ تساقط لحمه».(15)

هيچ يك از آن لشكريان
نماند جز آنكه مبتلا به خارش بدن گرديد، و چون پوست بدن خود را مي خاريد گوشتش مي
ريخت…

چنانكه پاره اي از
اين تعبيرات در روايات ما نيز از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده مانند روايتي كه
در روضة كافي و علل الشرايع از امام باقر(ع) روايت شده كه پس از ذكر وصف آن پرنده
ها كه سرها و ناخنهائي همچون سرها و ناخنهاي درندگان داشتند و هر كدام سه عدد از
آن سنگها بهمراه داشتند يعني دو عدد به پاها و يكي به منقار.

آنگاه فرمود:

«فجعلت ترميهم بها
حتّي جدرت اجسادهم فقتلتهم بها و ما كان قبل ذلك رؤي شيء الجدري، و لا رؤاذلك من
الطير قبل ذلك اليوم ولا بعده …»(16)

يعني مرغهاي مزبور
همان سنگ ها را به ايشان زدند تا اينكه بدنها شان آبله در آورد و بدانها ايشانرا
كشت، و پيش از اين واقعه چنين آبله اي ديده نشده بود، و نه آنگونه پرنده هائي ديده
بودند نه پيش از آنروز و نه بعد از آنروز.

اكنون اگر بگوئيم
منظور مورخين هم همين است كه اين سنگها كه بوسيلة آن پرندگان به بدن لشكريان ابرهه
خورد موجب زخم شدن بدنشان و تاول زدن و زخم شدن و سپس مرگ آنها گرديد، و همانگونه
كه قرآن كريم فرمود بدنشان همچون كاه جويده و خورد شده گرديد ما از پذيرش آن
امتناعي نداريم، اما اگر بخواهيد «سنگ» را بر ذرات گرد و غبار و «طير» را بر
ميكروبهاي حامل آن ذرات و ابابيل برخود آبله ها و «عصف مأكول» را بر چرك و خون
بدنهاي آنها، و يا امثال اينها حمل كنيد نمي توانيم بپذيريم، چون مخالف صريح آيات
و كلمات قرآني است.

اين داستان از
ارهاصات بوده

3. همانگونه كه گفته
شد داستان اصحاب فيل جنبة اعجاز داشته، و اگر كسي سئوال كند كه اگر در معجزه شرط
نيست كه بدست پيغمبر انجام شود؟ در پاسخ مي گوئيم: برخي از معجزات بوده كه جنبة
ارهاصي داشته و ازارها صات بوده، و آنها به اتفاقات خارق العاده و معجزاتي اطلاق
مي شود كه معمولاً مقارن با ظهور و يا ولادت پيغمبري اتفاق مي افتد مانند اتفاقات
شگفت انگيز و خارق العاده ديگري كه در شب ولادت رسول خدا(ص) در جهان واقع شده و در
روايات زيادي از روايات ما آمده مانند آنكه در آن شب درياچة ساوه خشك شد، و آتشكدة
فارس خاموش گشت و چهارده كنگره در ايوان كسري فرو ريخت … و امثال آن كه شايد در
بحثهاي آينده بدان اشاره شود، كه اينها زمينه ساز ظهور پيغمبري بزرگ بوده است.

وارهاص در لغت عرب
بمعناي آماده باش و آژير خطر و آماده كردن مردم براي يك اتفاق مهمّ مي باشد كه
معمولاً مقارن با ولادت پيغمبران بزرگ ديگر نيز چنين اتفاقاتي بوقوع مي پيوسته،
چنانچه در ولادت موسي و عيسي و ابراهيم عليهم السلام نيز وجود داشته است.

ادامه دارد

1-   
دائره المعارف ج 6 ص
254-253.

2-   
دائره المعارف ج 1 ص
34-33

3-   
به شماره 27 صفحه
37-38 مراجعه نمائيد.

4-   
اعلام قرآن خزائلي ص
159-160

5-   
سورة بقره آيه 243.

6-   
آيه 246.

7-   
آيه 258.

8-   
آيه 259

9-   
سوره فجر آيه 6

10-                      
سوره اعراف آيه 84.

11-                      
سوره يونس آيه 73

12-                      
سوره نمل آيه 51.

13-                      
معناي ارهاص را در
صفحات اينده انشاء الله تعالي مي خوانيد.

14-                      
تفسير مفاتيح الغيب ج
32 ص 100.

15-                      
بحارالانوار ج 15 ص
138.

16-                      
بحارالانوار ج15 ص
142 و 159.

 

/

سنت و سنن

قرآن و سنن الهي در
اجتماع بشر

آيت الله محمدي
گيلاني

باري، اصل ثبوت طبيعت
و صورت نوعيّه، وراء طبيعت و صورت نوعيّه عناصر و اجزاء در مركبهاي حقيقي،‌ انكار
ناپذير، و برهان مورد استناد در سئوال چنانكه گذشت قابل ردّ نيست، و در طبيعيات
فلسفه، باب ويژه اي جهت اين مسئله مفتوح است.

ولي در بحثهاي فلسفي
موضوع و محل صور نوعيّه كه مبادي آثار مختلف نويني غير از آثار اجزاءند، همانا
عناصر و موادّ مختلف النوع بيجان مي باشد، همانگونه كه در سئوال مستشكل نيز فرض
شده است، و مصبّ برهان ايضاً مركب متولّد از اتمهاي بيجان است.

و امّا اجتماع انساني
كه اجزاء تركيب كننده آن، افرادي متماثل و متحد النوعند بالضرورة موضوعاً از نطاق
برهان مذكور خارج است، و اين خروج موضوعي، آن را در مركّب اعتباري داخل نمي كند،
بلكه تركيب اجتماع انساني، گونه اي ديگر از تركيبات است، و طبعاً طبيعت و روح طاري
بر آن، نوعي راقي تر از طبايع و صور نوعيه طاري بر مواد بيجان است باين تقرير:

چنانكه هم اكنون
گفتيم، اجزاء تركيب كننده اين مركّب «جامعه انساني» نام همانا افرادي متماثل و
متحدّالنوع و مستقل و مختارند و هر يك از آنها يا همه افراد اين نوع در جميع لوازم
و آثار نوعي مشترك بوده، و داراي تصوّر و اعتقاد و ميل و ده ها خصال نفساني فردي
است، و بديهي است همانگونه كه اجزاء اين مركّب نسبت با جزاء مركّبهاي طبيعي امتياز
ويژه اي دارند، خود اين مركّب نيز نسبت بهمه مركّبهاي طبيعي امتياز ويژه اي را
حائز است. و روح و طبيعت عارض بر آن مضافاً باينكه غير از طبع و روح تك تك افراد و
اشخاص است، داراي خواص ويژة شگفت انگيزي است.

چه آنكه با متلاشي
شدن استقلال فردي، و شعور و اراده و اميال و عواطف و افكار شخصي و ده ها اوصاف
ديگر، و اشتباك و باخته شدن آنها با همديگر و به تعبير مأنوس، تركيب يافتن آنها با
هم و اشتراك در اعمال و خدمتگزاري همگان براي همگان و هكذا … ، روح مسيطر و
فراگيري پديد مي آيد كه همه ابعاض و اعضاء متعلق آن، با هماهنگي مقهورانه، متوجّه
هدف اين روح چيره فراگير مي شوند، و در ظرف توجّه بسوي هدف مذكور اگر چه با هدف
شخصي آنها  مخالف باشد، همه ميل و شعورشان
در ميل و شعور اين روح چيره و غالب مستهلك است. و آنچنان منقاد ويند، كه مي توان
گفت انقياد هر فرد از جامعه مربوطه نسبت باين روح حاكم نظير انقياد نائم بتنويم
مغناطيسي نسبت بمنوّم خويش است، چه آنكه در حالت نوم مغناطيسي، دستگاه ادراكي شخص
نائم از انجام وظيفه ويژة خود معطّل گرديده و ناگزير تحت تسخير مجموعة عصبي عديم
الشعورش كه تأثيرش در افعال از دستگاه ادراكي و (مخ) بيشتر است و مي آيد و مآلاً
منقاد بي چون و چراي شخص منّوم كه عقل منفصل و شعور جداگانة او است مي گردد و از
القائات و اشاراتش اطاعت نموده بمانند اطاعت آلات بدن نظير دست و پا، نسبت بنفس و
روح خويش.

بلكه انقياد افراد
جامعه نسبت بروح چيره اجتماعي، احياناً از سوژة تنويم مغناطيسي نسبت بمنومش بيشتر
است، زيرا گاهاً ممكن است بخيل در ظرف استهلاك اجتماعي گشاده دست، و مبتلاي بكم باوري،
زود باور، و پرهيزگار، فاسق، و بالعكس، و ترسو و دلير شود و هكذا…

تا روح حاكم بر
جماعت، چگونه روحي باشد؟ چنانچه روح با تقوائي باشد. آثارش تقوا، و اگر روح فسق و
بي بند و باري است، آثارش، فسق و بي بند و باري است. و شواهد تاريخي بر اين دعوي
بسيار است و از آن جمله، شواهد زنده اي در امتداد انقلاب اسلامي ايران است خصوصاً
هنگامي كه ديو استعمار و شيطان فساد از اين كشور عزيز بيرون رانده شد و فرشتة رحمت
و اسوه اخلاق الله، امام امّت بدر آمد.

روح امانت و تقوا
آنچنان حاكم گرديده كه جنايتكاراني مانند سپهبد نصيري خبيث و امثال وي در چنگال
خشم اين ملّت با تقوا و نسل جوان شكنجه ديده مي افتند، امّا با آنهمه قدرت و فوران
شعله انقلاب، حسّ انتقامجوئي آنان، مقهور سطوت تقوي و ايمان بوده و با متانت ويژه‌اي
آنها را بمحاكم صالحه تحويل مي دادند، و آنهمه اسلحه از پادگانها بغارت رفته را
بحكم امانت عودت دادند. و در آن بحبوحه از آنهمه ثروت كلان طاغوتيان فراري كه در
دسترس تصرّفشان بوده بفرمان تعفّف و تقوي چشم پوشيده، و با فقر و تهي دستي بردباري
نموده و مي نمايند، و با بودن اينهمه منازل متروكه ستمكاران فراري، و مساكن مشغولة
جنايتكاران جاسوس فراري، بسياري از اين دلير مردان مجاهد بي مسكن و مأوايند و
سخاوتمندانه، جان خود و عزيزانشان را جهت حفظ اسلام چه در جبهه جنگ و چه در معركة
درگيري گروهكي فدا و قرباني مي كنند فسلام الله علي اسوتهم و عليهم اجمعين.

علي ايّ حال در ثبوت
روح اجتماعي بمعني ياد شده نمي توان ترديد نمود، و حيات و مرگ اجتماعي، مرتبط
ببقاء و فناء روحيه مزبور است، يعني مادامي كه، روح اجتماعي قومي و ملّي باقي است،
حيات قومي و ملّي پاينده است و در صورت زوال روحيّه مزبور، قوميّت و مليّت مربوطه
محكوم بمرگ است، اگر چه افراد آن قوم و ملّت، زنده باشند، چنانكه تاريخ گذشتگان
همچون آئينه اي است درخشان كه بروشني در آن امّتهائي را مي بينيم كه قدم بعرصه
حيات اجتماعي نهاده و دوران كودكي را بتندي يا بكندي پشت سر نهاده و بدورة شباب
رسيده اند ولي ناگهان اجل بسراغشان آمده زندگي ملّي و اجتماعي آنان در كام مرگ فرو
رفته و نابود گرديده اند. و حتي زندگي و مرگ نژادي در بين جانداران غير انسان نير
مشاهده گرديده است و يك جنبة مهمّ از آثار تاريخ طبيعي همين مسئله است كه افكار
صاحب نظران اين علم را بخود معطوف داشته است. النهاية مرگ نژادي بمعني فناء و
نيستي همة افراد است.

قرآن مجيد بر ثبوت
شخصيت جامعه و وجودي منحاز از وجود افراد كه داراي حيات و اجل و شعور و فهم و عمل
نيك و بد، و طاعت و عصيان است، تأكيد شگفت انگيزي دارد، و شكل هاي متغيّر و
سرگذشتهاي گوناگونش را، پيرو قواعدي تغيير ناپذير معرّفي مي فرمايد. و طفره و جزاف
و اتّفاق و بي هدفي را از نظام آفرينش عموماً و از نظام تاريخ متطّور پر پيچ و خم
انسان ها خصوصاً نفي مي نمايد، و در مسئلة مورد بحث، استاد بزرگوار علامّه
طباطبائي قدست اسراره الشريفه بياني دارد كه ترجمة آزاد آن چنين است.

رابطة فرد و مجتمع در
اعتبار اسلام

دست سازنده و آفرينش،
نخست اجزاء ابتدائي را كه هر يك داراي خاصيّت و اثر ويژه اي هستند، ايجاد مي كند،
سپس آنها را با هم تركيب نموده و در عين وجوه افراق و بينونت، در ميان آنها ألفت و
يگانگي برقرار مي نمايد و حاصل اين تركيب و تأليف، فوائد و آثار نويني است، مضافاً
بر آثار ويژة اجزاء كه بر مجموع مركّب، مترتّب مي گردد مثلاً:

انسان داراي اجزاء و
اعضاء و قوي و آلاتي است كه هر يك از آنها فائده و اثر مادي و روحي جداگانه اي
دارد، و مي شود كه تعدادي از آنها با هم ائتلاف و تركّب يافته و مآلاً واجد عظمت و
نيروي بيشتري شوند و بسا برخي از آن قوي، در حال جدائي و بينونت باقي مانده بطوري
كه بين هر يك از آنها و فراورده هايش با قوّة ديگر و آثارش مرزي حائل است. مانند
قوة سامعه و باصره و قوة شوقيه اراديه و قوة عاملة حركت، ولي جميع آنها در عين
بينونت و جدائي از هم كلاً تحت سيطرة نفس انساني واحدي كه محصول عالي اين مركّب
مادّي است قرار دارند، و در اينصورت، فوائد و آثاري از قبيل فعل و انفعالهاي مخصوص
و خواصّ روحي و مادّي عجيبي پديد مي آيد و از آن جمله آنكه اين مركّب حقيقي وحداني
در عين وحدت، منشاء پيدايش كثرت شگفت انگيزي است مثلاً:

نطفه كه عنصر اساسي
در تكوين انسان است، پس از پرورش لازم، و استكمال شايسته بفرمان قوة مولّده، جزئي
از آن، در دعاءمناسبي، افراز شده و بتقدير عزير عليم، مورد تربيت و تنميه واقعشده
و پس از برهه اي از گذشت زمان، انسان تاقي مي گردد، نظائر افعالي را كه اصل خويش
يعني صاحب نطفه انجام مي داده، انجام مي دهد و بدين و تيره افراد كثير اعجاب
انگيزي پديد مي آيند.

عليهذا افراد انسان
با همة كثرتشان انسانند و واحد، و افعالشان از حيث عدد بسيار ولي از لحاظ نوع
واحد، و با هم ائتلاف و اجتماع يافته و معيشت دستجمعي را موجب مي وشند همانند آبي
واحد، كه بوسيله ظرفهاي متعدّدي تقسيم شود و آب هاي كثير گردد، كه اين آب هاي كثير
در عين كثرت و تعدّد از نوع واحدند، و بديهي است كه اختلاف كميّت و مقدار آب ها
منشأ آثار و خواصّ مختلف است، و هر اندازه مقدار آن بيشتر باشد، خاصيّت آن قويتر و
اثرش افزونتر است.

و اسلام در حفظ بقاء
اين نوع و تربيت افرادش و هدايتشان بسوي سعادت حقيقي اينگونه توليد امثال و تكثير
افراد و همبستگي بينشان و تأليف حقيقي را اعتبار فرموده و بدان، اعتناء ويژه اي
دارد، و در پرورش و استكمال افراد اين نوع، چاره اي از اعتبار و تقدير چنين ناموسي
نمي باشد، قال تعالي: «و هو الّذي خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً» (فرقان
54)

«و او خدائيست كه از
عنصر نطفه بشر را آفريد و نظام بقاء و زندگيش را بر اساس خويشاوندي و همبستگي قرار
داد»

و قال تعالي: «يا
ايّها النّاس انّا خلقنا كم من ذكر و انثي» حجرات 13: «اي مردمان، ما همة شما را
از مرد و زني آفريديم.»

و قال تعالي: «بعضكم
من بعض» آل عمران 195 «بعضي از شما از بعضي نشأت گرفته ايد، و اعضاء واحدي هستيد.»

اين رابطة حقيقي و
عيني بين شخص و مجتمع كه در گفتار پيش تبيين شد ناگزير بتكوين وجود و شخصيّت
اجتماعي مي انجامد چه آنكه با محدوديّت اراده و استقلال فردي، و امدادهائي كه
اشخاص با وجود شان و قوي و آثار و اعمالشان بجامعه مي كنند، وجودي مستقل و شخصيّتي
منحاز از شخصيّت افراد در جامعه از سنخ شخصيّت و وجودي كه از براي فرد است پديد مي
آيد، و بناچار خواص و آثار نويني بر آن مترتّب است.

از اين رو است كه
قرآن كريم براي هر امّتي، وجود و اجل و كتاب و شعور و فهم و عمل و طاعت و معصيت
اعتبار مي فرمايد.

فقال تعالي: «و لكلّ
امّة اجل فاذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعه و لا يستقدمون» الاعراف 34: «و براي هر
امّتي، اجل و پايان عمر است، پس هنگامي كه پايان عمرشان فرا رسد، هيچگونه تواني بر
تأخير و تقديم آن در كمترين زماني ندارند».

و قال تعالي: «كلّ
امّه تدعي الي كتابها» الجاثيه 28: «هر امّتي بسوي كتاب خويش خوانده مي شود».

و قال تعالي: «زيَّنا
لكل امة عملهم» الانعام 108: «براي هر امّتي عملشان را جالب و زيبا كرديم».

و قال تعالي: «منهم
امّة مقتصدة» المائدة 66: «برخي از اهل كتاب امّتي ميانه روند».

و قال تعالي: «امة
فائمة يتلون آيات الله» آل عمران 113: «امّتي ميانه رو آيات الهي را تلاوت مي
كنند.»

و قال تعالي: «و همّت
كلّ امّة برسولهم ليأخذوه و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحقّ فاخذتهم فكيف كان
عقاب» غافر 5: «هر يك از امم گذشته سوء قصد به پيمبرشان مي نمود. كه او را مأخوذ
كرده، مقتولش ساخته يا از ديارشان اخراج كنند و جدال باطل را با پيمبران آغاز مي
كردند كه بدانوسيله حق را ابطال نمايند و مآلاً بكيفر كردارشان مأخوذشان كرديم پس
كيفيّت عقاب من و چگونگي آن شايسته دانستن است.»

قال تعالي: «و لكلّ
امة رسولٌ فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط» يونس 47: «و براي هر امّتي پيامبري
است پس هنگامي كه پيامبرشان آمد و ابلاغ رسالت نمود، و اختلاف بينشان پديدار شد،
از جانب حقتعالي داوري عادلانه ميانشان انجام گرديد.»

و از اينجا است كه مي
بينيم قرآن شريف بتاريخهاي امم و جوامع انساني اعتناء مي فرمايد همانگونه كه بقصص
اشخاص اعتناء فرموده بلكه اعتناء قرآن مجيد بشئون تاريخ و سرگذشت جامعه بيشتر است
و شايان توجّه آنكه اين اعتناء قرآن، بشئون تاريخ اجتماعي انسان در هنگامي مطرح
گرديد كه محور تاريخها در آن هنگام، ضبط احوال اشخاص مشهور از پادشاهان و بزرگان
جامعه بوده است و بعد از نزول قرآن افرادي از مورّخين مانند مسعودي و ابن خلدون
بتاريخ امم و مجتمعات انساني في الجمله اشتغال ورزيدند تا اينكه اين تحوّل اخير در
تاريخ نقلي پديد آمد، و تاريخ امم جايگزين تاريخ اشخاص گرديد و بطوري كه گفته مي
شود، نخستين كسي كه اين روش را بنا نهاد، اگوست كنت فرانسوي متوفّاي 1857 ميلادي
مي باشد.

ادامه دارد

 

/

منطق، هنر انديشيدن

هدايت در قرآن

آيت الله جوادي آملي

*يادآوري مي شود که
بحثهاي (هدايت در قرآن) تهيه شده از درسهائي است که حضرت آيت الله جوادي آملي در
کلاسهاي تفسيري که دفتر تبليغات اسلامي ترتيب داده بود بيان فرموده اند.

بسم الله الرحمن
الرحيم

در بحثهاي گذشته
پيرامون كيفيّت تعليم «و يعلمهم الكتاب و الحكمة» مطالبي بيان شد و بحث در اين بود
كه دين، روش فطري و عقلائي را امضا كرده و شواهدي بر اين روش اقامه شد. اين روشِ
هدايت عبارت از اين است كه هنگامي كه با انسان استدلال مي كنند و مي خواهند او را
هدايت نمايند، از بديهيات شروع مي كنند و آنگاه مسائل نظري را براي او حل مي كنند
و سبك انتقال از بديهي به نظري هم سبك منطقي است كه اگر يكي از اصول منطقي در
انتقال از بديهي به نظر رعايت نشود، نتيجه نخواهد داد. برخي اشكالهائي بر اين روش
منطقي گفته اند كه سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله عليه آن اشكالها
را بررسي و پاسخ داده است. تا كنون هشت اشكال به تفصيل بيان شد و اينك به اشكال
نهم مي رسيم:

اشكال نهم:

اشكال نهم اين است
كه: خداوند متعال در قرآن كريم با بشر به همين جريان عرف و عادت رائج سخن گفته نه
به روش منطقي، ما هم موظفيم همين روش را احيا كنيم نه مسائل پيچيده منطق و حكمت
را؛ چرا كه قوانين منطقي و فلسفي از نژادهاي غير الهي و كشورهاي غير اسلامي به ما
رسيده و قرآن نه تنها با ما به روش منطقي و فلسفي سخن نگفته بلكه چون اين روش،
ميراث كشورهاي غير اسلامي است ما را از تولّي و ارتباط با غير مسلمين منع كرده.
بنابراين نبايد، از فرهنگ بيگانه استفاده كنيم!!

پاسخ اشكال نهم:

همانگونه كه قبلاً
نيز تذكر داديم، يك جواب مشترك براي تمام اين اشكالهاي يازده گانه هست و آن اينكه
روش اشكال كنندگان، روش منطقي است يعني اگر بخواهند اين اشكال نهم يا هر اشكال
ديگري را تبيين كنند ناچار به صورت صغري و كبري در مي آورند و مي گويند: اين روشي
كه از يونان آمده، فرهنگ كفر است و هرچه كه فرهنگ كفر است در قرآن محكوم شده، پس
اين فرهنگ محكوم است!

توجه مي كنيد كه اگر
يكي از شرايط منطقي را ـ در طرح سئوال ـ رعايت نكنند اشكال آنها قابل عرضه نيست،
بنابراين بايد به آنها گفت: شما با طرح اشكال خود، خود را محكوم كرده ايد زيرا
منطق را مي خواهيد با روش منطقي بكوبيد و اين غير ممكن است.

 

فرهنگ غير الهي

و اما اينكه گفته شد:
نمي شود از ميراث جاهليت و فرهنگ غير الهي استفاده كرد، در پاسخ مي گوئيم:

منطق، هنر انديشيدن
است و اين چيزي نيست كه الهي يا غير الهي باشد. اين مانند ادبيات است كه مي بينيم
در قرآن بالاترين روش فصاحت و بلاغتي كه در زمان جاهليت رائج بوده، به احسن وجه
رعايت شده است، پس بايد به قرآن نيز اعتراض كنيد كه چرا از فرهنگ جاهليّت استفاده
كرده است!!

و مگر جز آن است كه
فصاحت و بلاغت به كلام، طعم و مزه اي مي دهد كه ذائقه و سامعه از آن لذّت مي برد؟
مگر نه آن است كه اگر كلام، فصيح و رسا باشد بهتر در دل اثر مي گذارد؟ بنابراين،
گرچه فصاحت و بلاغت جزء شئون ادبي و فرهنگ جاهليّت بود، ولي به آن گفته نمي شود
آثار جاهليت! اينها آثار فطرت است كه مردم جاهلي داشتند ولي آنان اين هنر را در
مدح و هجوبي جا و بي مورد صرف مي كردند، و اين باطل بود، نه اينكه خود فصاحت و
بلاغت و نكات ادبي بد باشد.

وقتي از عباس عموي
رسول اكرم(ص) سئوال كردند «انت اكبر ام رسول الله؟» تو بزرگتري يا رسول خدا؟ پاسخ
داد: «هو اكبر و انا اسنُّ» او از من بزرگتر است ولي سنّ من از او بيشتر است. اين
جمله چقدر ظريف و جالب است و اين از ظرافت هاي ادبي است.

بنابراين آنچه كه از
فرهنگ غير الهي محكوم است آن مواد و انديشه باطل است نه روش انديشه و طرز تفكّر،
همانگونه كه از جاهليّت عرب، به كارگيري هنر ادبي در مدح ظالمين و وصف خمر و
غزلهاي بيجا محكوم است و گرنه فصاحت و بلاغت و ديگر رشته هاي ادبي نه تنها محكوم
نيست كه بهترين استفاده را خداوند در قرآن و پيامبر وائمه در سخنانشان از آن كرده
اند.

 

استفاده از ظواهر
كتاب و سنت

و امّا اينكه گفته
شد: بايد از ظواهر كتاب و سنت استفاده كنيم! آيا كتاب و سنّت تنها به ظاهرها
محفوظند يا مجازات، تشبيهات، كنايات و استعاره هائي هم در آنها به كار رفته
است.آيا اين قرآن كريم نيست كه مي گويد: ما در بسياري از مسائل مثل زديم تا شما
بفهميد؟ و از آن طرف، روش سلف صالح را كه نگاه مي كنيم، در مي يابيم كه يكي از
بزرگان ما به ظاهر يك روايت اخذ مي كند و ديگري مي گويد: اين ظاهر گيري خطر دارد؛
نظير آنچه كه بين مرحوم شيخ مفيد(ره) و شيخ صدوق(ره) گذشت كه در بحث گذشته بيان شد.

براي توضيح مطلب،
مثالي ديگر از همان دو بزرگوار مي زنيم:

در اعتقادات صدوق
راجع به صراط آمده است: «قال ابو جعفر (مرحوم صدوق) اعتقادنا في الصراط انه حق و
انه جسر ادق من الشعر واحد من السيف» صراط پلي است كه از مو باريكتر و از شمشير
برّنده تر است. شيخ مفيد اين مطلب را رد مي كند و مي گويد: اينچنين نيست كه پلي در
كار باشد بلكه مقصود از صراط، دين است. و اين دين چون مستقيم است، عمل كردن به آن
سخت و دشوار است نه اينكه پلي و باريكي و برندگي به معناي ظاهر آن در ميان باشد!
بلكه چون كافر به اعمال دين اعتنائي ندارد لذا در قيامت، دين براي او از مو
باريكتر و از شمشير برنده تر خواهد بود و اين مثل زده شده است براي شدّتها و
سختيهائي كه در قيامت بر كافر وارد مي آيد. [1]

اين روش سلف صالح ما
است كه به ما ياد مي دهد: بايد هنر انديشيدن داشته باشيم و به خود اجازه دهيم كه
در مسائل با آشنائي و مقدمات كامل غور كنيم و فحص و تحقيق نمائيم و تنها به ظواهر
بسنده نكنيم.

روش معصومين

اگر روش معصومين (ع)
را دنبال كنيم، آنان نيز همين روش را در بحث داشتند كه قبلاً نمونه هائي از آن در
قسمت هاي گذشته بيان شد.

در كتاب توحيد مرحوم
صدوق نقل شده است كه كسي از حضرت امير(ع) سئوال كرد: «اهل رأيت ربّك حين عبدته؟»
آيا پروردگارت را هنگام عبادت ديده اي؟ حضرت فرمود: «و يلك! ما كنت اعبد ربّاً لم
أره» واي بر تو! من خدائي را كه نبينم عبادت نمي كنم! عرض كرد: فكيف رأيته؟ چگونه
خدايت را ديدي؟ فرمود: و يللك لا تدركه العيون في مشاهده الابصار و لكن رأته
القلوب بحقائق الايمان».

واي بر تو! خدا را با
ديدگان نمي توان ديد ولي دلها با حقيقت ايمان خدا را مي بينند. و پس از نقل آن
حديث، روايت ديگري را نقل مي كند:

احمد بن اسحاق مي
گويد: نامه اي خدمت امام هادي(ع) نوشتم از ايشان در مورد رؤيت خداوند سئوال كردم و
در ضمن سئوال، نظر مردم را نيز منعكس نمودم. خواستم بدانم منظور از رؤيت چيست؟ آيا
رؤيت با چشم ظاهري است همانگونه كه اشاعره با تمسك به ظاهر بعضي از آيات، از جمله
«وجوه يومئذ ناضره الي ربّها ناظره» به آن معتقد مي باشند كه خداوند گرچه در دنيا
ديده نمي شود ولي طبق اين آيه و اياتي ديگر، در آخرت ديده مي شود!!

حضرت در پاسخ چنين
نوشتند:

«لايجوز الرؤيه ما لم
يكن بين الرّائي و المرئيّ هواءُ ينفذه البصر» رؤيت ممكن نيست مگر اينكه بين
بيننده و ديده شده، هوائي شفاف باشد كه اگر هوا نباشد رؤيت محال است و اگر نور
نباشد رؤيت امكان ندارد. «فاذا انقطع الهواء و عدم الضِّياءُ بين الرّائي و المرئي
لم تصِحَّ الرُّؤيه».

«و كانَ في ذلك
الأشتباه» در آن صورت تشابه خواهد بود يعني شبيه خواهد داشت.

«لأنَّ الرّائي متي
ساوي المرئيّ في السَّبب الموجبِ بينهما في الرؤيه وجب الاشتباه» اگر كسي خدا را
ببيند مانند خودش خواهد ديد و خدا هم ـ معاذ الله‌ـ مانند او خواهد بود و در آن
صورت تشابه پيش مي آيد «لأنَّ الأسباب لابدَّ من اتِّصالها بالمسبّبات» زيرا علتها
بايد با معلولها اتصال داشته باشند.

هر جا سبب باشد،
مسبّب هم هست و ممكن نيست مسبب پيامد سبب نباشد. اين جز قانون فلسفي نظام عليّ و
معلولي نيست.

قانون عليّت

حضرت مي فرمايد: اگر
سبب آمد، مسبب بايد بيايد يعني مسبب را منهاي سبب نمي توان يافت. اين ماده فكر است
و آن هم روش فكر. در آنجا از عكس نقيض استفاده مي كند و در اينجا از قانون كلّي
عليّت، نظير همان روايتي كه در كافي آمده است: «ابي الله أن يجري الأمور الاّ
بأسبابها» خداوند كاري را انجام نمي دهد مگر اسباب آن را مهيّا سازد يعني طبق نظام
عليّت. اين طرز استدلال حضرت، همان استدلال عقلي و فلسفي است.

بنابراين، چنين
استفاده مي شود كه نمي توان تنها از ظواهر كتاب و سنّت استفاده كرد و از طرفي
منطق، هنر انديشيدن است و فطري مي باشد و اين ربطي به فرهنگ الهي و غير الهي
ندارد، و اين طرز تفكر در كلمات معصومين(ع) بسيار مشهود است، و اشكالِ اشكال
كنندگان كه آن نيز بر طبق يك روش منطقي روشن استوار است و عبارت از كبري و صغري و
نتيجه مي باشد، كاملاً بي مورد است زيرا خواسته اند با روش منطقي، منطق را بكوبند
و اين محال است.

از طرفي ديگر، اگر
بخواهيم روش سلف صالح را بدون تفكر و بحث و تحقيق بپذيريم مواجه با طرز تفكرهاي
مختلف مي شويم مانند آنچه در اعتقادات صدوق و مفيد(ره) مشاهده شد و لذا تدبر و
تعمق لازم است. اگر بخواهيم به ظواهر كتاب و سنت عمل كنيم، ممكن است گرفتار همان
مشكلي كه اشاعره در مورد رؤيت شدند يا صدوق عليه الرحمه در مورد اعتقاد به صراط و
عقبه هاي كئود (دشوار) شد، بشويم. پس بايد با استفاده از روشهاي منطقي و با تعمّق
در سخنان معصومين و با كنجكاوي و بررسي آيات و روايات، از مجهولات خود بكاهيم و به
معلوماتي درخور استفاده برسيم و من الله التوفيق.

 



[1]
-قال الشيخ المفيد ابو عبدالله: 
الصراط في اللغة هو الطريق و لذلک سميّ الذين صراطا لانه طريق الي الصواب و
له سمي الولاء لاميرالمؤمنين و الائمة من ذريته عليهم السلام صراطا و من معناه قال
اميرالمؤمنين (ع): انا صراط الله المستقيم و عروته الوثقي التي لا انفصام لها.
يعني ان معرفته، و التمسک به طريق الي الله سبحانه و تعالي. و جاء ف الخبر بان
الصراط ادق من الشعر و احد من السيف علي الکافر و المراد بذلک انه لا يسقط لکافر
قدم علي الصراط يوم القيامة من شدة مايلحقه من اهوال يوم القيامة فهم يمشون عليه
کالذي يمشي علي الشيء الذي هو ادق من الشعر و احد من السيف. و هذا مثل مضروب لما
يلحق الکافر من الشدة»

/

هدف از آفرینش

مرحوم آية الله علّامه
طباطبائي

بدون شك آنچه ما را
وا مي دارد كه از غرض آفرينش سؤال كنيم اين است كه ما چنانكه مشاهده مي كنيم
كارهاي اجتماعي و عقلائي خود را براي تحصيل اغراض و آرمانهائي انجام مي دهيم كه
طبعاً مناسب كار بوده و بدرد ما بخورد؛ ما مي خوريم براي اينكه سير شويم؛ مي
آشاميم براي اينكه سيراب گرديم؛ مي پوشيم براي اينكه از سرما و گرما مصون بمانيم؛
خانه مي سازيم براي اينكه سكني كنيم؛ سخن ميگوئيم براي اينكه ما في الضمير خود را
بفهمانيم و …

هرگز انسان، بلكه هر
ذي شعوري در كارهائي كه با شعور و اراده انجام مي دهد، از غرض و هدف خالي نبوده و
كاري را كه هيچگونه نفعي عايد ندارد، انجام نخواهد داد. همين مشاهدة اغراض در
افعال ارادي خودمان و قياس حال هر فاعل علمي ديگر بحال خودمان مي باشد كه ما را
وادار باين پرسش مي كند كه: «غرض خداي جهان (كه مصداق يك فاعل علمي است) از آفرينش
چيست؟» ولي آيا همين اندازه از مشاهده و قياس، صحت اين سؤال را مي تواند تضمين
نمايد؟ و ايا حكم و خاصيّتي را كه در پاره اي موارد يافتيم، مي توان بهمة موارد
توسعه و تعميم داد؟ پاسخ اين پرسشها منفي و تنها راه حل قطعي، تجزيه و تحليل معني
غرض مي باشد، زيرا راهي براي استقراء و تتبع موارد نداريم.

در مثال تغذّي كه
گذشت، سيري را كه غرض است، بواسطه تغذّي تحصيل مي كنيم، سيري با تغذي ارتباطي
دارد؛ زيرا نتيجه و مولود همين كار است و غذا با ورود خود بمعده ـ مثلاً ـ دستگاه
گوارش را بفعاليت واداشته و او را از وارد كردن مادة جديد بي نياز ساخته و خواسته
او را تأمين مي كند و بالاخره «سيري» يك نحو اثر معلول تغذي است و تغذّي نيز كار و
حركت مخصوصي است كه از ما شروع كرده و به اثر خود كه سيري بوده باشد منتهي شده و
خود از بين مي رود و همين تغذّي ارتباط ديگري با ما (كه فاعل هستيم) دارد و آن اين
است كه ما مواد بقا و ادامة زندگي را در داخل وجود خود بعنوان ذخيره نداريم؛ فقط
براي تأمين بقا به تجهيزاتي از قوا و ابزارها مجهز مي باشيم كه بواسطه آنها مواد
غذائي مفيد بقا را تدريجاً تحصيل كرده و ضميمه وجود خود قرار داده و بزندگي خود
ادامه مي دهيم.

همينكه قواي دروني ما
كه توأم با شعورند، حس نيازمندي كردند با جنب و جوش طبيعي خود، ما را وادار مي
كنند كه ابزار بدني را بكار انداخته و با انجام حركات ويژه اي، خود را به مورد
حاجت رسانيده و نقص وجودي خود را تكميل كنيم، پس «سيري» چنانكه رابطه اي با تغذي
داشت، رابطة ديگري نيز با ما دارد، زيرا وي كمالي است كه نقص وجودي ما را تكميل و
نيازمندي هاي ما را رفع و با جلوه اي كه بقواي دروني ما مي كند، ما را وادار به
فعاليت مي كند كه وي را تحصيل و خود را با وي تكميل كنيم.

هر يك از كارهاي
ارادي و اختياري خود را مانند آشاميدن، نشستن، برخاستن، گفتن، شنيدن، رفتن، آمدن و
و… بررسي نمائيم همان خواصي كه از بررسي مثال تغذي بدست آمدنشان خواهد داد. حتي
در كارهائي كه بحسب ظاهر با كمال بيغرضي انجام مي دهيم، اگر دقت كنيم روشن مي شود
كه اگر نفعي براي ما نداشته باشد، انجام نخواهيم داد، مانند خوبيهائي كه از راه
بشر دوستي فقط انجام داده و غرض ديگري نداريم و مانند دستگيري كه يك توانگر بي
نياز از يك فقير نيازمند مي كند و … در اين موارد در حقيقت آرزوي عاطفه را عملي
مي سازيم و تأثر دروني خود را از مشاهدة حال فقير رفع نموده و راحتي نفس خود را
تأمين مي كنيم و همچنين …

از اين بررسي بطور
عموم و كليت اين نتيجه را مي توان گرفت كه «غرض فعل» در كارهاي اختياري، اثر
مناسبي است كه در منتهي اليه فعل (حركت مخصوص فاعل) قرار گرفته و هم مرز فعل مي
باشد و كمالي است كه نقص فاعل را رفع نموده و او را تكميل مي كند.

البته چنانكه روشن شد
در نظر بدوي موضوع غرض را مخصوص فاعل هاي اختياري كه با شعور و اراده مجهز مي
باشند و كارهاي اختياري آنها، مي دانيم ولي اگر تا اندازه اي دقيق تر شويم خواهيم
ديد كه همه آثار و خواصي كه بواسطة آنها براي افعال و فاعلهاي اختياري، «غرض»
اثبات كرديم، بي كم و كاست در عامل هاي طبيعي و افعال طبيعي آنها موجودند زيرا هر
عامل طبيعي و هر مركب مادي نيز مانند يك فاعل اختياري با قوائي مجهز مي باشد كه
براي رفع حاجت و اقتضاي طبيعت خويش آنها را بكار انداخته و با انجام دادن حركت
مخصوصي كه عمل اوست، حاجت خود را رفع و نقيصة خود را تكميل مي كند و همان چيزي كه
اثر فعاليت او است، هم با فعاليت او ارتباط مستقيم و منظمي دارد و هم با خود او؛
چنانكه در مورد فعاليت هاي اختياري همان طور بود. و بود و نبود شعور و اراده
كمترين دخلي در تحقق و عدم تحقق اين غايت و رابطة وي با فعل و فاعل ندارد.

اگر چه ما اين موضوع
را در مورد افعال اختياري كه از فاعلهاي زنده و با شعور را اراده سر مي زند، غرض
مي ناميم و در فعاليت هاي ديگر طبيعي از نام «غرض» مضايقه نموده و «غايت» نام داده
و اطلاق لفظ غرض را اطلاق مجازي تصور مي كنيم؛ لكن حقيقت امر در هر دو مورد يكي
است و كاري را كه يك عامل طبيعي در تاريك خانة طبيعت انجام مي دهد، يك فاعل زنده
در روشنائي چراغ علم بوجود مي آورد، بي اينكه در رابطه هاي مذكور تغييري پيدا شود.

 

اطراد و عموميت غرض و
آرمان

با بيان گذشته روشن
مي شود كه «غرض» در همة اجزاي جهان آفرينش عموميّت داشته و تا آنجا كه قانون عليّت
و معلوليت و ساير قوانين كليه، حكومت مي نمايند، هرگز كاري بدون هدف و غرض انجام
نمي گيرد و هيچ عاملي در فعاليت و عمل خود از غايت و آرمان بي نياز نيست.

هر فردي را كه از هر
نوع بگيريم مانند يك انسان، يك حشره، يك درخت سيب، يك بوته گندم، يك پارچه آهن، يك
واحد اكسيژن و … خواهيم ديد كه با موجودي قواي فعالية خود، سازشي با محيط بيرون
از خود كرده و با اجزاي فعاله محيط خود هم آهنگ شده و براي دريافت هدف هاي كمالي
خود و بنفع خود، حركت هاي ويژه اي انجام مي دهد و همينكه حركت ويژه را تمام كرد،
نتيجه حركت «غرض و غايت» جايگزين حركت گرديده و خواست طبيعي يا ارادي متحرك تأمين
شده و كمال مطلوبش ضميمة وجودش مي شود.

انواع كليّه كه
خانواده هاي بزرگتري در هر گوشه و كنار جهان بوجود آورده و زندگي مي كنند مانند
نوع انسان، نوع اسب، نوع درخت سيب و … همين حال را داشته و پيوسته با فعاليت
ويژه نوع خود، مقاصد و آرمانهائي را تعقيب كرده و با تحصيل آنها نواقص تكويني خود
را رفع و براي بقاي خود كمك مي گيرند.

و همين سخن نسبت
بمجموع اجزاي عالم كه ميان آن ها رابطة غير قابل ترديدي موجود است نيز جاري است.

اساساً هر حركتي تحقق
پذيرد، از سوئي بسوئي است و از جهتي بجهت ديگري متوجه بوده و هميشه حال وساطت را
داشته و چيزي را بچيزي و طرفي را بطرفي وصل مي نمايد و جهت و سوئي كه حركت خواهان
اوست؛ همان غايت و غرض است كه نقيصه و خواستة متحرك را تكميل مي كند و در اين حال
ديگر قطع مي شود. يعني تبديل بحالتي مي شود كه نسبت به وي سكون و آرامش محسوب مي
شود. اگر چه همين سكون و آرامش از نظر ديگر، حركت ديگري است كه خود نيز غايت و غرض
ديگري را تعقيب مي نمايد.

هرگز نمي شود تصور
كرد، حركتي تحقق پذيرد و بسوئي متوجه نشود و يا توجه بسوئي داشته باشد ولي «سوي»
نامبرده، رابطه اي با حركت نداشته و بمجرد اتفاق پديد آيد؛ و يا نيروي محركي حركتي
را بوجود آورد و رابطه عليت با همان حركت نداشته باشد و يا قوة محركه با وجود
رابطة با حركت، رابطة وي با «غايت حركت» اتفاقي بوده باشد.

نظم عجيبي كه در
فعاليت علل و عوامل در اين جهان پهناور ديده مي شود و قوانين عمومي غير قابل تخلف
كه بطور يكنواخت در اين جهان هستي حكومت مي كند، حدوث اتفاق را غير قابل قبول مي
سازد.

بقول يكي از
دانشمندان: فرض پيدايش اتفاقي يك پديده كه فقط داراي ده جزء اتمي بود و بشكل خاصي
تركيب يابد؛ يك احتمال از ده ميلياد احتمال است و البته ترجيح يك احتمال را به ده
ميلياد احتمال باستثناي يك واحد، جز تبعيت از پندارهاي بي مغز و بي پايه نمي توان
شمرد.

و هرگز افكار علمي و
شعور فطري انسان، اجازه نخواهد داد كه در فعاليتهاي بي پايان جهاني، رابطه را ميان
فعل و فاعل و غايت فعل نفي كرده و بدين واسطه بنيان همة قضاوتهاي علمي و افكار غير
قابل ترديد انساني آب ببنديم.

 

ارمان و غرض جهاني

جهان پهناور آفرينش
از كوچكترين ذرة بي مقدارش گرفته تا بزرگترين مجموعه از اجرام ثابت و سيار و
كهكشانهاي شگفت انگيز وي بواسطة ارتباط حقيقي كه همه با هم دارند؛ واحد بزرگي را
تشكيل مي دهد كه با همة هويت و واقعيت و شئون خود (نه تنها از جهت نسبيت مكاني) در
تغير و تحول بوده و يك حركت كلي و عمومي را بوجود مي آورد (طبق نظريه هاي علمي و
فلسفي) و متوجه غرض و آرماني بوده و رهسپار بسوي مقصدي است كه (طبق نظريه قطعي
نامبرده بالا) با رسيدن بمرز مشترك وي هدف و غرض نامبرده جايگزين اين حركت شده و
اين جهان گذران پرغوغا تبديل بجهاني ثابت و آرام خواهد گرديد.

جهان آيندة ما كه
جهاني است فردائي، در دنبال جهان امروزي، بي ترديد در برابر روز گذشتة خود حالت
ثبات و آرامش خواهد داشت و نواقص و كم و كاست اين جهان را رفع و تكميل نموده و هر
قوه را بفعليت خواهد رسانيد.

ولي آيا اين ثبات و
كمال وي نسبتي بوده و تنها با مقايسه بحال امروزي جهان داراي اين صفت خواهد بود يا
ثبات و آرامش نفسي پيدا نموده و هيچگونه تحول و تغييري راه بوي نخواهد داشت؟

و با تغيير ديگر آيا
حركت كلي جهان كه با رسيدن بمقصد و غرض تبديل بهمان هدف و غرض شده و آرامش پيدا مي
كند مانند هدف و غرض حركت هاي جزئي امروزي پابرجائي و آرامش نسبي خواهد داشت؟ اگر
چه از جهات ديگر در حركت بوده و سرگرم تكاپو و افت و خيز است، و يا اينكه جهان
آينده ثبات و كمال نفسي و حقيقي داشته و حساب تغيير و تحول كه در اين جهان نقش
حقيقي پيدايش هر پديده اي را مي بازد بكلي لاك و موم شده و پرگار روزگار با رسيدن
بنقطة نخستين؛ گردش خود را خاتمه داده و دائرة ثابت و كاملي بجاي خود خواهد گذاشت
و با تعبير امروزي ادراك، چهار بعدي شده و پديده هاي آنروز ديگر در گرد ديروز و
فردا نخواهند بود؟

آنچه بيان اجمالي
گذشته روشن مي كند؛ نتيجه ايست سر بسته و مطلبي است كاملاً پيچيده و فشرده؛ جهاني
است ثابت كامل در دنبال اين جهان سيال و ناقص و سر منزلي است آرام كه كاروان هستي
با نهايت تلاش و كوشش بسوي وي روان بوده و روزي همه و همه اين رهروان، نتيجة مساعي
خود را بصورت فعليت در آنجا دريافت خواهند داشت.

البته انسان در راه
هضم همين نتيجه، بسؤال نامبرده و ده ها و صدها سؤالات ديگر برخورد مي كند كه سياهي
يك سلسله مجهولاتي را از دور جلوه مي دهند و در حقيقت يكرشته بحثهائي را تشكيل مي
دهند كه آنها را پيچيده ترين و عميق ترين بحثهاي كلي فلسفي مي توان شمرد.

زيرا نظريه هاي كلي
كه كمك حسي ندارند، براي افهام ما عسير الهضم مي باشند تا ما چشم گشوده و بتماشاي
مناظر اين جهان مادي پرداخته ايم آنچه از هر گوشه و كنار بچشم ما خورده است در حال
حركت و انتقال و تكون و زوال بوده و خود نيز فردي از اين كاروان و رهسپار اين
راهيم و هر كدام از ماها نيز كه چشم از اين جهان بر بست، ديگر خبري از وي نداريم
(و آنرا كه خبر شد خبري باز نيامد) و در عين حال بحث هاي دقيق فلسفي با اتكاء
ببراهين يقيني كه از مقدمات منطقي و غير قابل ترديد تاليف شده اند، بقسمت عمدة اين
سؤالات پاسخ مي دهند و اين نظريه (جهان سيال و گذران غرض ثابت و پابرجائي دارد)
منطبق است بموضوع معاد كه اولياي دين از راه وحي بدست آورده و خبر داده اند.

 

غرض خدا از آفرينش
جهان

از بحثي كه آغاز
مقاله كرديم روشن شد كه: موضوع «غرض» رابطه اي با فعل دارد كه حركت فعلي را تبديل
بسكون و آرامش مي كند و رابطه اي با فاعل دارد كه نقص وجودي وي را تبديل بكمال مي
نمايد، و طبق بحثهاي برهاني كه از صفات آفريدگار جهان شده، ذات پاك وي جز كمال محض
چيزي نبوده و هيچگونه نقص و حاجتي را در وي نمي شود سراغ كرد.

با عطف دو نظريه فوق
نسبت بفعل خداي جهان مي توان فرض غرض و اثبات آن نمود. چنانكه تفصيلاً بيان شد،
ولي نسبت بذات پاك، پاسخ منفي بايد داد و بعبارت ديگر اينكه گفته مي شود (مقصود و
غرض از اصل خلقت چيست؟) و (چرا خداوند غير از خود موجودي را آفريد؟) اگر مقصود
اينست كه هدف فعل خداوند چيست و متوجه چه غايت و نهايتي است (غرض فعل) جوابش اينست
كه هدف اين جهان ناقص، جهان كامل و كاملتري است و اگر مراد اينست كه خداوند بواسطة
آفرينش چه نقصي را از خود رفع مي كند و چه كمال يا نفعي را بخود جلب مي كند سؤالي
است خطا و جوابش منفي است.

و پاسخي كه نسبت
بمسئله غرض خلقت با زبان ديني گفته مي شود (غرض خداي متعال از آفرينش جهان،
رسانيدن نفعي است بديگران نه بخود منظور از وي همان معني است كه گفته شد.

در خاتمه بايد تذكر
داد كه بطوري كه تجزيه و تحليل معني غرض گفته شد، نتيجه مي دهد غرض در جائي تحقق
مي پذيرد كه فعل و فاعل يا تنها فعل نقيصه اي داشته باشد كه با غرض رفع شود.
بنابراين اگر فعلي يعني آفريده اي فرض شود كه هيچگونه نقيصة قابل رفعي نداشته باشد
(مانند مجرد عقلي باصطلاح فلسفه) البته غرضي باين معني كه گفته شد نخواهد داشت.

بلي فلاسفه بواسطه
تجزيه و تحليل دقيق تري بدست آورده اند كه غرض فعل در حقيقت كمال فعل و غرض فاعل
كمال فاعل است. نهايت اينكه فعل گاهي تدريجي است و كمال وي در آخر بوي ملحق مي شود
و گاهي دفعي و مجرد از ماده و حركت و در اين صورت وجود فعل هم خود فعل است و هم
كمال و غرض فعل.

و همچنين فاعل گاهي
ناقص است و پس از فعل كمال خود را مي يابد و گاهي تام و كامل است و در اين صورت هم
فاعل است و هم غايت و غرض و از اين روي غرض خداي جهان از آفرينش جهان ذات خودش مي
باشد و بس و غرض فعلش كه اين جهان ناقص بوده باشد، جهان كاملتري است و غرض از جهان
كاملتر، خود همان جهان كاملتر خواهد بود.

و همچنين هر آفريدة
كاملي كه فرض شود غرض از خلقت وي خود وي خواهد بود.

والسلام.

/

سخنان معصومين

نماز اول وقت

* پيامبر اكرم(ص)

«لا ينال شفاعتي غداً
من اخر الصلاه المفروضه بعد وقتها.» (امالي صدوق ص 240)

فرداي قيامت شفاعت من
نمي رسد به كسي كه نماز واجب را از وقت آن تأخير بيندازد.

 

* پيامبر اكرم(ص)

«لا يزال الشيطان
هائباً لابن آدم ذعراً منه ما صلّي الصلوات الخمس لوقتهنَّ، فإذا ضيَّعهنّ اجترأ
عليه فادخله في العظائم.» (ثواب الاعمال ص 207)

شيطان پيوسته از
فرزند آدم در وحشت و هراس است، تا آنگاه كه نمازهايش را به وقت ميخواند، پس اگر
اوقات نماز را ضايع كند (و به وقت نخواند) شيطان بر او چيره شود و او را وادار به
گناهان بزرگ نمايد.

 

* پيامبر اكرم(ص):

«عن ابن مسعود، قال:
سألت رسول الله(ص) أيّ الأَعمالِ احبُّ اِلي الله عزَّوجلَّ؟ قال: الصَّلاة
لوقتها.» (خصال صدوق ج1 ص 78)

ابن مسعود مي گويد از
پيامبر اكرم پرسيدم: چه كاري پسنديده تر و بهتر است نزد خداي متعال. حضرت پاسخ
فرمود: نمازِ اول وقت.

 

* اميرالمؤمنين(ع):

«ارتقب وقت الصلاه،
فصلها لوقتها، ولا تعجل بها قبله لفراغ، و لا تؤخرها عنه لشغلٍ…» (بحارالانوار ج
80 ص 14)

حضرت امير(ع) به محمد
بن ابي بكر نوشت:

منتظر نماز، در اول
وقت آن باش پس نماز را در وقتش بجاي آر و هيچگاه قبل از وقت به بهانه فراغت نماز
را نخوان و به بهانه كار، نماز را تأخير نينداز.

 

* امام صادق(ع):

«اذا صلّيت صلاة فريضة
فصلها لوقتها صلاة مودع يخاف أن لا يعود اليها ابداً، ثم اصرف ببصرك الي موضع
سجودك، فلو تعلم من عن يمينك و شمالك الأحسنت صلاتك، و اعلم انّكَ بين يدي من يراك
و لا تراه.» (امالي صدوق ص، 155)

هرگاه خواستي يكي از
نمازهاي واجب را بجا آوري، آن را در وقتش بجاي آر به گونه اي كه گوئي با آن وداع
مي كني مانند كسي كه مي ترسد ديگر هيچگاه به آن برنگردد، از آن پس ديدگانت را به
جايگاه سجودت متوجّه ساز كه اگر مي دانستي چه كسي از راست و چپ به تو مي نگرد،
نمازت را خوب انجام مي دادي. و (بهرحال) بدان كه تو در برابر آن كس هستي كه ترا مي
بيند و تو او را نمي بيني.

 

* امام رضا(ع):

«حافظوا علي مواقيت
الصلوات فانَّ العبد لا يأمن الحوادث و من دخل عليه وقت فريضة فقصّر عنها عمداً
متعمداً فهو خاطيءٌ». (فقه الرضا ص 6)

نمازها را در وقتهايش بخوانيد زيرا بندة خدا نمي
تواند حوادث را پيش بيني كند. پس اگر وقت نماز واجب بر بنده اي فرا رسد و او عمداً
به آن اهميّت ندهد (و در اول وقت نخواند) همانا او خطا كار است.

/

درسهایی از نهج البلاغه

آيت الله منتظري

آفرينش مورچه

در بحث گذشته پيرامون
آفرينش مورچه، قسمتي از خطبه 185 نهج را تفسير كرديم، اكنون اين بحث را پي مي
گيريم:

بسم الله الرحمن
الرحيم

ذخيره کردن آذوقه

«تنقل الحبّه الي
حجرها و تعدّها في مستقرّها.»

دانه را به لانه خود
مي برد و در قرارگاهش (آشيانه اش) براي آينده نگه مي دارد و ذخيره مي كند.

مي گويند: هيچ حيواني
نمي تواند بيش از وزن خودش حمل كند مگر مورچه كه دانه گندم را با اينكه از خودش
سنگين تر است براي روزهاي سختي و تنگدستي و زمستان سرد همواره به لانه خود مي برد
و در آنجا انبار مي كند. حال خداوند چه نيروي فوق العاده اي به آن داده است كه
دانه گندم را با اينكه چند برابر وزنش است يا هر دانه ديگري را با كمال راحتي با
خود حمل مي كند، اين خود يكي از موارد اعجاز خلقت مورچه است.

جُحر: آشيانه حيوانات
را گويند، به عكس حجره كه آشيانه و اطاق انسان ها است.

تُعدّها: اعداد به
معناي مهيّا كردن است و تعدّها يعني مهيا و آماده مي كند آن دانه ها را.

في مستقرّها: مستقرّ
اسم مكان است في مستقرّها يعني در قرارگاه خويش.

«تجمع في حرِّها
لبردها.»

آذوقه ها را در فصل
گرما براي فصل سرما ذخيره مي كند.

مورچه دانه ها و
آذوقه هاي خود را در فصل تابستان كه هوا گرم است و توان بيرون آمدن از آشيانه خود
را دارد، جمع و ذخيره مي كند براي فصل زمستان و يخبندان كه توان بيرون آمدن از
خانه و آشيانه خود را ندارد، و ضمناً در آن فصل دانه اي پيدا نمي شود، لذا در گرما
بايد پيش بيني آينده خود را بكند و غذاي چندين ماه زمستان را تهيه و نگهداري
نمايد.

«و في وردها لصدرها.»

و در وقت ورود براي
وقت بازگشت.

ورود وقتي است كه
مورچه به شدت و بيابان وارد مي شود و صدور هنگام بازگشت به آشيانه است. ورود و
صدور معمولاً مربوط به شريعه هاي آب بوده است مثلاً جائي كه نهر بزرگي باشد، وقتي
كه مردم براي گرفتن آب مي رفتند، آن قسمت را ورود و هنگام بازگشت را صدور مي
نامند. و لذا در برخي از نسخه هاي نهج البلاغه بجاي كلمه «وردها»، كلمه «وردها»
آمده است و در هر صورت هر دو به يك معني است و مقصود از ورود در اينجا آمدن به دشت
و هامون است و صدور همان بازگشت به آشيانه است در فصل زمستان كه فصل استراحت مي
باشد.

 

«مكفولة برزقها،
مرزوقة بوفقها.»

روزي اين مورچه تضمين
شده و به تناسب حالش در اختيارش قرار گذاشته مي شود.

 

روزي تضمين شده

آري! رزق و روزي اين
حيوان بسيار كوچك نيز از طرف خداوند تضمين شده است و به تناسب ساختمان وجوديش،
دانه و گندم را به هر نحوي كه شده است در اختيارش قرار مي دهد.

مكفولة: كفالت به
معناي تضمين است.

مرزوقة: روزي داده
شده است.

بوفقها: به فتح واو و
كسر واو خوانده شده و هر دو صورت درست است، يعني مطابق و موافق مذاق و مزاجش.

«لا يغفلها المنّان و
لا يحرمها الدّيّان و لو في الصفا اليابس و الحجر الجامس.»

خداوند بسيار بخشنده
و جزا دهنده از آن غافل نيست و آن را محروم نمي كند گر چه در سنگ خشك يا سنگ خارا
و سخت باشد.

خداوندي كه روزي ده
است، با فضل و كرمش و منّتي كه بر موجوداتش دارد، هيچگاه اين مورچه ريز و كوچك را
رها نمي كند و از آن غافل نمي شود. خداوندي كه جزا دهنده است و تدبير امور را مي
كند و بر تمام موجودات حكومت و سلطه دارد، اين مورچه را هم محروم و چشم انتظار نمي
گذارد و روزي را به هر وسيله اي كه شده است به آن مي رساند گرچه آشيانه اش در ميان
سنگي خشك باشد كه چيزي در آن نمي رويد و يا اينكه در وسط سنگي سخت باشد كه از جايش
حركت نكند و جابجا نشود.

منّان: صيغه مبالغه
«منّ» است و منّ به معناي عطا است. پس منّان يعني بسيار بخشنده و روزي دهنده.

ديّان: يكي از معاني
آن حاكم و قاهر است و معناي ديگرش جزا دهنده مي باشد. در لغت آمده است، الديان:
«السائس القائم علي الشيء بما يصلحه» يعني سياستمداري كه بر يك چيزي قيام دارد و
اصلاحش مي كند. و خداوند اصلاح كننده تمام امور جهان است. بنابراين، همان معناي
مدبّر و مصلح امور در اينجا مناسبتر از معاني ديگر مي باشد.

الصفا اليابس: سنگ
خشك.

الحجر الجامس: سنگ
سخت و خشن. چيزهائي كه رطوبت دارد، پس از خشك شدن و يا سخت شدن به آن جامد مي
گويند مانند آب كه پس از بستن و يخ شدن مي گويند: جمود پيدا كرده است ولي جامس
چيزي را مي گويند كه ذاتاً سخت و سفت است مانند سنگ.

 

شگفتيهاي مورچه

در مورد مورچه، در
كتاب هاي حيوان شناسي مطالب زيادي نقل مي كنند كه خيلي جالب است. مثلاً يكي از
چيزهائي كه بسياري از مردم ديده اند اين است كه دانه گندم را كه بدست مي آورد، از
وسط دو تكّه اش مي كند زيرا انقدر خداوند به آن هوش داده است كه اگر دانه كامل
باشد ممكن است سبز شود، لذا آن را دو نيم مي كند تا سبز نشود. مي گويند:  تمام دانه ها و تخم ها اگر نصفه شود، سبز نمي
شود مگر تخم گشنيز (كزبره) كه نصفه اش هم سبز مي شود، لذا اگر مورچه تخم گشنيزي را
پيدا كرد، آن را چهار قسمت مي كند براي اينكه مي داند اگر دو قسمت كند باز هم سبز
مي شود! و اين از عجايب خلقت مورچه است.

 

تعاون ملّي

اگر چنانچه ران ملخي
را ديد، از اول كوشش مي كند آن را بردارد ولي وقتي يقين كرد كه اين خيلي سنگين است
و در توان آن نيست، به سرعت مي رود و يارانش را به كمك مي طلبد. لحظاتي نمي گذرد
كه مي بيني يك خط زنجيره اي از مورچه درست شده است كه آن مورچه راهنما در پيش و
ديگران به دنبالش يك «تعاون ملي» تشكيل مي دهند و همه با هم ران ملخ را حمل مي
كنند و به آشيانه مي برند.

و همچنين ابن ابي
الحديد در شرح نهج البلاغه از كسي نقل مي كند كه گفت: مورچه ها ما را به ستوه
آوردند، هر جا غذا مي گذاشتيم، مي ديديم پر از مورچه شده است، از اين رو ناچار در
وسط ايوان، حوضچه اي درست كردم و در وسط حوضچه، پايه اي نصب نمودم و سفره نان را
در آنجا گذاشتم، و ديگر خاطر جمع شدم كه مورچه ها نمي توانند از آب عبور كنند. پس
از چند روز ديدم كه پر از مورچه شده است! بالاخره اين براي ما انگيزه اي شد كه
بدانيم اين مورچه ها چگونه آمده اند؟

آن شخص مي گويد: با
دقت و كنجكاوي مراقبت كردم كه ببينم ديگر مورچه ها چگونه مي آيند، تا اينكه چند
مورچه آمدند تا لب آب و ديدند كه نمي توانند عبور كنند، آمدند به طرف ديوار و از
ديوار بالا رفتند تا رسيدند به سقف ايوان، و همينطور به راه خود ادامه دادند تا
رسيدند به جائي از سقف كه درست در مقابل سفره نان قرار گرفتند، آنگاه خود را از آن
بالا رها كردند. تو گوئي شاقولي گذاشته بودند كه درست در وسط سفره نان بيفتند. در
هر صورت، آنچه عجيب است و انسان را به شگفتي وا مي دارد اين است كه مورچه با آن
همه ريزي و دقّت وجودي، داراي چنان هوش سرشاري باشد كه خداوند به آن ارزاني داشته
است (جلّ الخالق».

همان شخص ادامه مي
دهد:

اين مورچه ها براي
غذا بدست آوردن، اين نقشه را ريختند ولي آيا فكري براي بيرون رفتن از اينجا هم مي
كنند يا نه؟

و بهر حال، نمي
توانند از اين زندان بيرون آيند. پس از چندي جواب خودم را دادم و آن اينكه مورچه
از خدا غير از اين سفره نان چيزي نمي خواهد. اين مورچه ها با اين سفره نعمت الهي
كه براي آنها گسترده شده، هر چه عمر كنند، غذا و روزي آنها تضمين شده است و ديگر
كاري جز شكر گذاري بدرگاه خداوند رزاق ندارند.

«ولو فكّرت في مجاري
أكلها و في علوها و سفلها و ما في الجوف من شراسيف بطنها و ما في الرأس من عينها و
أذنها، لقضيت من خلقها عجباً و لقيت من وصفها تعباً.»

و اگر در مواضع غذايش
(دستگاه گوارشش) و در بالا و پائينش و آنچه در جوف دارد از سر دنده هاي شكمش و
آنچه در سر دارد از چشم و گوشش، انديشه كني، خلقت آن ترا به شگفتي وا مي دارد و از
وصف آن خسته مي شوي.

 

تكامل ساختمان بدن
مورچه

مورچه، با آن همه
ريزي، مانند هر حيواني ديگر داراي دستگاه كامل گوارش و قوة هاضمه و دافعه است، و
در حالي كه دنده دارد، سر دنده هائي هم در شكمش هست. در سرش چشم و گوش دارد كه خوب
مي بيند و خوب مي شنود. راستي چقدر عجيب است خلقت اين حيوان ريز كه اگر درست كسي
بينديشد، دست حيرت به دهان گرفته و از توصيف آن همه قواي داخلي و خارجي مورچه خسته
مي شود و چاره اي ندارد جز اينكه در برابر عظمت پروردگار سر تسليم فرود آورد و
خداي را به عظمت و بزرگي بخواند.

مجاري اكلها: مواضع خوردن
مورچه از حلقوم و مري و معده گرفته تا روده ها و قوه دافعه.

علوها و سفلها: اعضاي
بالائي و اعضاي سفلاي حيوان.

مافي الجوف: آنچه در
اندرون بدنش مي باشد.

شراسيف: جمع شرسوف
بمعناي غضروف يا سر استخوانهاي دنده را گويند.

راستي شگفت انگيز
است! مورچه خودش چقدر است كه سري داشته باشد و در آن سر چشم و گوشي و آن چشم و گوش
قوه و قدرتي و از آن گذشته حتماً داراي مغز و هوشي است كه بتواند قدرت را به مراكز
حواس برساند. آيا اين همه اتم ها و مولكول ها و اين نيروئي كه در چشم و گوش و ساير
حواس مورچه است، خود بخود به طور تصادف جمع شده و اين مورچه را به وجود آورده است؟

كسي منكر علل مادي
نيست ولي اين نظم و ترتيب و تركيب، حكايت مي كند از اينكه يك موجود غير متناهي كه
عين علم و قدرت و حيات و اراده است، اينها را به وجود آورده و به صورت يك حيوان
ريز با تمام نشانه ها و مشخصات يك حيوان بزرگ ايجاد كرده است.

شما اگر سري به
كارخانه بزنيد، نظم و ترتيب كارخانه دلالت مي كند بر اينكه يك هوش و انديشه اي پشت
سرش مي باشد كه آن را به نظم و ترتيب و انسجام دراورده است و گرنه ممكن نيست تكّه
هاي موادّ خام كه آهن باشد به صورت تصادف در اثر بادها و طوفان ها و امواج درياها
بهم پيوسته شده و اينچنين كارخانه عظيمي را بوجود آورده باشد! آيا كارخانه اي با
اين همه لطافت و دقّت كه در وجود يك مورچه است سراغ داريد؟! آنگاه ممكن است كسي
باور كند كه ماده بي شعور و ادراك چنين موجود شگفت انگيزي را خلق و ايجاد كرده
است؟!

لقضيت من خلقها
عجباً: حق تعجب را ادا مي كردي يعني اگر تو درست درباره اين ريزه كاري‌ها و دقايقي
كه در ساختمان وجودي مورچه به كار رفته است، مي انديشيدي آنقدر براي تو شگفت انگيز
و تعجب آور بود كه مي توانستي حق تعجب را ادا كني.

«فتعالي الذي أقامها
علي قوائمها و بناها علي دعائمها.»

پس بلند مرتبه باد
خدائي كه اين مورچه را به روي پاهايش بپا داشته و آن را بر روي ستونهاي بدنش بنا
كرده.

بلند مقام و مرتبه
باد آن خدائي كه بپا داشته است اين مورچه را بر پاهايش كه اين پاها بجاي ستون ها و
تكيه گاه هاي آن است و ساختمان بدنش را بطوري قرار داده كه بدنش بر روي آن فقرات و
ستون ها و استخوان ها درست و استوار بايستد و تعادل خود را حفظ كند.

تعالي: بلند مقام و
مرتبه باد.

قوائم: جمع قائمه
بمعناي پاها است.

دعائم: جمع دعامه
بمعناي ستون است.

«لم يشركه في فطرتها
فاطر و لم يعنه علي خلقها قادر.»

در آفرينش مورچه هيچ
آفريننده اي با او شريك نبوده و هيچ نيرومندي در آن آفرينش او را ياري نداده.

اگر تمام متفكّرين،
انديشمندان، صنعتگران و مبتكرين عالم در يكجا جمع شوند و بدون اينكه از خدا مايه
بگذارند بخواهند يك مورچه را از كتم عدم به عرضه وجود در آورند، توان آن را
نخواهند داشت و ناچار بايد به عجز خود اعتراف كنند.

 

انسان، فاعل حركت است

اين همه صنعت هاي
پيچيده اي ـ كه شايد آسانترين آنها هواپيما باشد ـ كه بشر درست كرده است و به آنها
مي نازد، كاري جز جفت و جور كردن آلات و ابزار نيست و گرنه حتي آن هوشي را كه صرف
اين صنعتها مي كند از خدا است و تمام مواد خام و اوليه اي كه در آنه به كار برده
است از خداوند است، پس انسان بتوسط عقل خدادادي كاري جز تركيب اينها با هم ندارد و
او فقط فاعل حركت است.

 

فاعل الهي و فاعل
طبيعي

من بارها تذكر داده
ام كه فرق ما بين فاعل الهي و فاعل طبيعي همين است كه فاعل الهي، اشياء را از كتم
عدم به عرصه وجود مي آورد ولي فاعل طبيعي، عامل حركت است كه اجزاء را حركت مي دهد.
بنّائي كه ساختمان را ساخته، غير از حركت كاري نكرده است، او تنها مصالح ساختماني
را از جائي به جائي ديگر مي برد و آنها را با هم تركيب مي كند و آن ها را مثلاً
جوش مي دهد تا اينكه ساختمان به اتمام برسد. و همچنين است كسي كه هواپيما را
ساخته، او هم كاري جز حركت و جابجائي ابزار و تركيب آنها به يك روش خاصي انجام
نداده است.

بنابراين، موجودات
عالم ماده هر چه هم فاعليت داشته باشد فاعل حركتند. مرحوم ملا هادي سبزواري به اين
مناسبت مي گويد:

معطي الوجود في
الإلهي فاعل                معطي التحرك
الطبيعي قائل

آن كه دهنده وجود است
و يك چيزي را از كتم عدم به عرصه وجود مي آورد، در علم الهي او را فاعل مي گويند
ولي در علم طبيعي فاعل حركت را فاعل مي گويند. پس اگر تمام موجودات دست به دست هم
بدهند ـ بدون اينكه از مخلوقات  خدا
استفاده كنند و از اين همه اتم ها و مولكولهائي كه در عالم است مايه بگذارند. نمي
توانند يك مورچه را هم از عدم به وجود بياورند. در قرآن كريم آمده است:

«إِنَّ الَّذِينَ
تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»
(سوره حج آيه 73)

آنان كه شما آنها را
مي خوانيد، اگر همه جمع شوند نمي توانند يك مگس را بيافرينند.

فاطر: خلق كننده. فطر
به معناي شكاف است، چون در حقيقت موجودات شكافته مي شوند و يكي از ديگري بوجود مي
آيد.

لم يعنه: كمك نكرد،
اعانه بمعناي كمك كردن و ياري رساندن است. هيچ كس خدا را ياري نداد در آفرينش
مورچه زيرا نيازي به ياري و كمك ندارد، خداوند بي نياز است و قادر با لذّات مي
باشد.

ادامه دارد

/

دانستنيهائي از قرآن

ترس از خدا

بسم الله الرحمن الرحيم

* تنها از خدا بترسيد:

«وَقَالَ اللّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ
وَاحِدٌ فَإيَّايَ فَارْهَبُونِ * وَلَهُ مَا فِي الْسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ
وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللّهِ تَتَّقُونَ»

(سوره نحل ـ آيه 51)

خدا فرموده است دو خدا نگيريد (به دو خدا اعتقاد نداشته باشيد) همانا او خداي
يكتا است، پس تنها از من بترسيد. هر چه در آسمان ها و زمين است از او است و دين و
اطاعت، مخصوص او است پس چرا از غير خدا مي ترسيد؟

 

* دل هاي مومنان لرزان است:

«إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا
تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ»

(سوره انفال ـ آيه 2)

همانا مؤمنان آن
كساني هستند كه هرگاه از خدا ياد شود قلبهايشان هراسناك و از ترس مي طپد و چون آيه
هاي خدا بر آنان خوانده شود، ايمانشان را بيفزايد و به پروردگار خويش (همواره)
توكّل كنند.

 

* ترس از خدا و ديدة
بصيرت بين:

«يِا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ
عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»

(سوره انفال ـ آيه
29)

اي مؤمنان! اگر از
خدا بترسيد، براي شما فرقان (ديده بصيرت بين) قرار دهد و گناهانتان را بپوشاند و
شما را بيامرزد كه خداوند داراي فضل و كرم بزرگ و بي انتها است.

 

* خدا ترسان در بهشت
برين اند.

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ»

(سوره حجر، آيه 45)

همانا خداترسان و
تقوي پيشگان در بهشت ها و نهرهاي جاري هستند.

 

* پاداش بزرگ:

«إِنَّ الَّذِينَ
يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ»

(سوره ملك‌ـ آيه 12)

همانا كساني كه
ناديده از پرورگار خويش مي ترسند، براي آنان است آمرزش گناهان و پاداشي بزرگ.

 

* تا مي توانيد
خداترس باشيد:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ
مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ
وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

(سوره تغابن ـ آيه
16)

تا مي توانيد از خدا
بترسيد و گوش (به اوامرش) فرا دهيد و او را اطاعت نمائيد.

 

* سنگ ها هم از خدا
مي ترسند:

«ثُمَّ قَسَتْ
قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً
وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا
لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ
خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»

(سوره بقره، آيه 74)

 

… و آنگاه چنان دلهاي
شما سخت شد كه همانند سنگ مي ماند بلكه از سنگ هم سخت تر است، چرا كه برخي از سنگ
ها، نهرها از آن بجوشد و برخي ديگر بشكافد و آب از آن بيرون آيد و بعضي از آنها از
ترس خدا فرود آيد و خدا از آنچه مي كنيد غافل نيست.

 

/

سرمقاله

خطرناکترين عوامل انحطاط

بسم الله الرحمن الرحيم

با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، جهان با تجربه جديدي روبرو شد. چشمان خواب
آلود يک ميليارد مسلمان، باز و اميد تازه اي در دل ملتهاي مستضعف و سرخورده از
تمدن فريببنده شرق و غرب، دميده شد. جهان استکبار به لرزه افتاد و با تمام نيرو به
مقابله با آن برخاست و باز هم انقلاب شگفتي آفريد و به پيش تاخت.

آري! اسلام در طول تاريخ هيچگاه مانند امروز در معرض اميد و تهاجم قرار نگرفته
است؛ از يکسو ميلياردها مسلمان و مستضعف در ميان خوف و رجاء به حالت تجافي چشم به
سرنوشت نهائي اين تجربه نوين دوخته اند تا با تثبيت موفقيت آن به پاخيزند و…

و از سوي ديگر، مستکبرين و مترفين که هيچگاه تا اين حد مجهز و مسلح نبوده اند
و تا اين اندازه احساس خطر نکرده اند- همچون حيوان درنده اي در دام مرگ افتاده –
يکپارچه و متحد، با تمام توان به جنگ همه جانبه با اسلام و تجلي راستين آن يعني
انقلاب و جمهوري اسلامي برخاسته‌اند و بالاخره اکنون بيش زا هر زمان ديگري، سرنوشت
جهان به اسلام و اسلام به انقلاب اسلامي و انقلاب به جمهوري اسلامي گره خورده است.

نکات مهم فوق و توجه به شرايط استثنايي امروز روشن مي سازد که بزرگترين
مسئوليت تارخ بر دوش ما قرار گرفته است و کمترين قصور يا تقصير در رساندن اين بار
سنگين به منزل مقصود يا غفلت از عوامل بازدارنده و آفتهائي که موجب شکست و سقوط
جمهوري اسلامي مي شود به معني پايمال کردن خون تمام شهيدان اسلام است.

تجربه ثابت کرده است تا زماني که توده هاي ميليوني مسلمان با قدرت ايمان و
اتکال به خداوند و رهبري پيامبر گونه امام امت در صحنه باشند، شرق و غرب، ضد
انقلاب داخلي، جنگ، محاصره اقتصادي، کودتا، ترور و هيچ عامل ديگري هرگز نمي تواند
خللي در انقلاب و جمهوري اسلامي وارد کند.

اينگونه عوامل بدليل دشمني آشکار و ديگري رودر رو نه آنکه قادر نيستند رهبري،
ايمان مردم و حضور آنان را در صحنه تضعيف کنند بلکه خود همواره موجب رشد مردم و
صلابت و مقاومت و ايثار انها شده اند.

بنابر اين، وحشتبارترين خطري که جمهوري اسلامي را تهديد مي کند، تضعيف ايمان
مردم به انقلاب و کناره گيري آنان از صحنه است که عوامل بروز چنين خطري را نه در
بيرون مرزها و نه در جنگ و کمبود و… که در اندرون خويش و دشمن خانگي نفس اماره
که مبارزه با ان جهاد اکبر است بايد جستجو کنيم.

هزار جنايت بزرگ ريگان و صدام عليه اسلام و مسلمين آنقدر به اسلام و ايمان
مردم لطمه نمي زند که کوچکترين تخلف از يک طلبه، يک  پاسدار، يک کارمند و کارگزار دولت اسلامي – که
به نام اسلام و حکومت اسلامي عمل مي کند- به آبروي اسلام و ايمان مردم ضربه مي
زند.

امروز براي کساني که به حقيقت اسلام و امام و حکومت اسلامي معرفت کامل ندارند
ولي به طور اجمال توقع بسيار بالائي از يک حکومت اسلامي دارند، عملکرد و برخورد
مثبت يا منفي کارگزاران حکومت اسلامي،‌ نقش بسيار مهمي در برداشت آنها نسبت به
اسلام، حکومت و رهبري آن دارد.

در شرايطي که حکومت به نام اسلام است، مردم از يک دربان اداره انتظاري دارند
که از بالاترين مقام رژيمهاي ديگر ندارند و کوچکترين خطا و برخورد ناهنجار يک
کارمند ساده چه بسا موجب پراکنده شدن مردم از انقلاب و جمهوري اسلامي ميشود. و در
اين رابطه هر چه بار مسئوليت سنگين تر، موقعيت و توقع، حساستر و خطيرتر شده تا
آنجا که «حسنات الابرار المقربين» به شمار مي آيد.

در زمان ما،‌بيش زا هر زمان ديگري، توجه به اين نداي امام صادق(ع) ضروري است
که :

«کونوا لنا زينا و لا تکونوا علينا شينا» زينت ما باشيد نه باعث سرافکندگي ما.
و «کونوا دعاة بالخير بغير السنتکم ليروا منکم الاجتهاد والصدق و الورع» مردم را
نه با زبان که با کوشش و راستي و پارسائي و نيکي به سوي حق دعوت کنيد.

مگر اين قرآن نيست که خطاب به پيغمبر بزرگ اسلام مي فرمايد:«و لو کنت فظا غليظ
القلب لا انفضوا من حولک» اگر تندخو و سخت دل بودي، مردم از گرد تو پراکنده مي
شدند؛ و اين آيه به وضوح تأثير شديد و مستقيم کردار و رفتار مسئولين و کارگزاران
را در مردم و خروج آنان از صحنه بيان مي دارد.

در اينجا به صورت اجمال به برخي از اموري که شديداً به ايمان مردم و حضور انان
در صحنه ضربه مي زند و در حقيقت بزرگترين خطر را براي جمهوري اسلامي و انقلاب پديد
مي آورد، اشاره ميکنيم:

1-    اختلافها و منازعات سياسي براي دستيابي به قدرت آن هم به
بهانه اسلام خواهي و سپر قرار دادن عقايد و احکام اسلامي.

2-    خود محوري و گروه گرائي و آگاهانه و حتي ناخودآگاه بر اساس
حب ذات، همواره ماست خود را شيرين دانستن!! و لو بقيمت تهمت زدن ها، کارشکني ها و
حتي نابودي حکومت اسلامي و بر باد دادن حيثيت اسلام عزيز.

3-    قانون شکني، تبعيض در مقررات، پارتي بازي، دورغ گفتن ان هم
به صورت آشکار. نمونه اينکه به مراجعه کننده اي که با طي هفت خان، اجازه لازم را
گرفته و فقط به چهار شاخه آهن نياز دارد تا سرپناهي براي خانواده بيچاره اش بسازد
و از کابوس بي انماني رهائي يابد، در حالي که ده هزار تن آهن را با چشم خود د
رانبار مي بيند، براحتي آب خوردن به او مي گويند: «آهن نيست برو چهار ماه ديگر
بيا!!…»

4-    ذبح کردن دستورات سرنوشت ساز امام و به فراموشي سپردن آنها.
نمونه ان، پيام 8 ماده اي معظم له که با اعلام عزل چند مسئول قضايي بدون روشن کردن
جزائم آنان (برخلاف متن خود پيام) در بوته اجمال، محو و ناپديد شد. و نمونه کوچک
ديگر، اينکه امام نهيب زدند که در انقلاب تعطيلي نيست و مسئولين را از مسافرت هاي
غير واجب نهي فرمودند ولي امسال در هر بخش و شهري، عمده کارهاي مردم بيچاره
خوابيده بود و ده ها و صدها و هزارها! استاندار، فرماندار، مدير، رئيس و مسئول
اداره و نهاد و بنياد و … به مکه معظمه مشرف شده بودند!!!

5-    تبديل تدرييجي و حتي ناخودآگاه ضرورتها و موارد اضطرار به
حالت طبيعي و تشريفاتي و از دست دادن سادگي لازم و …

اميد است اگر چني مسائل در گوشه و کنار ديده مي شود (که البته در يک نظام نوپا
و درگير با مشکلات گوناگون طبيعي و قابل وقوع است) به عنوان خطرناکترين عوامل
نابودي جمهوري اسلامي و هتک و آبرو ريزي اسلام، با آنها برخورد جدي و قاطع شده و
با الهام از اوليا خدا و رزمندگان پاکباخته اي که در ميان آتش و خون براي اسلام و
جمهوري اسلامي پيروزي مي آفرينند، پيوند خويش را با مبدأ قوت و عزت و جمال تحکيم
کرده، چنان جان و روان را آکنده از نور ايمان و محبت به خدا سازيم که ديگر براي
ظلم ها و ظلمت ها، صفات رذيله، ‌حب  دنيا،
قدرت طلبي،‌ تنازع، خود محوري، خودبرتربيني، بدگماني و توهين و کوچک شمردن بندگان
خدا، جائي در وجود ما نماند،‌ و در مقام عمل، مصداق اين سخن خدا شويم که :

«ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين» همانا نماز و عبادتم،
زندگي و مرگم همه براي خداوند، پروردگار عالميان است.

و بدينسان جز براي خدمت به اسلام و مسلمين سراز پا نشناسيم و با لينت، اخلاق و
رفتار اسلامي خويش، مردم را به سوي اسلام جذب 
هدايت کنيم که اين تنها راه پاسداري از اسلام و خون شهدا و سپاس نعمت
جمهوري اسلامي و دلگرمي رزمندگان ايثارگر جبهه ها است که «لئن شکرتم لازيدنکم و
لئن کفرتم ان عذابي لشديد.» والسلام رحيميان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

سياست خارجي

* «اسرائيل قيام مسلّحانه بر ضد ممالك اسلامي نموده است و بر دول و ملل اسلامي
قلع و قمع آن لازم است. كمك به اسرائيل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش
نفت، حرام و مخالفت با اسلام است. رابطه با اسرائيل و عمال آن چه رابطه تجاري و چه
رابطه سياسي، حرام و مخالفت با اسلام است. بايد مسلمين از استعمال امتعة اسرائيل
خودداري كنند.»

* «لازم است حوادثي كه در ممالك اسلامي با دست عمال استعمار مي گذرد بررسي
دقيق كنيد و بعد از تجزيه و تحليل، ملّتها را از فايده آنها مطّلع نمائيد. بايد
حادثه سازي ها و شايعه پردازيهائي كه در ممالك اسلامي براي تحكيم اساس حكومت
استعماري است، بررسي دقيق كنيد.»

23 ربيع الاول 91

* «ما حرفمان از اول تا حالا اين است كه ما يك مملكتي داريم، آن را براي
خودمان مي خواهيم. ما نمي خواهيم آمريكا سرپرست ما باشد. ما نمي خواهيم تمام منافع
اين ملّت را آمريكا ببرد، گاز را شوروي مي برد، نفت را آمريكا مي برد و سفره باز
است كه هر كس هر چه مي خواهد بخورد.»

17/7/57

* «اميدواريم جمهوري اسلامي ما كه بر مبناي اتحاد و تشريك مساعي با كشورهاي
مسلمان جهان بنا شده، نقش قاطعي در حصول به هدف هاي والاي اسلامي و خوشبختي
مسلمانان سراسر جهان داشته باشد.»

16/2/58

* «دولت هاي اسلامي بايد دولت مصر را در اين خيانت بزرگ كه به اسلام و مسلمين
نموده است بجاي خود بنشانند و با آن قطع رابطه كنند.»

18/2/58

* «روابط ما با خارجيها بر اساس احترام متقابل خواهد بود، در اين رابطه نه به
ظلمي تسليم مي شويم و نه به كسي ظلم خواهيم كرد. و در زمينه تمام قراردادها ما بر
اساس مصالح سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ملّت خودمان عمل خواهيم كرد.»

10/8/57

* «سياست ما بر مبناي حفظ آزادي و استقلال و حفظ منافع مردم است كه اين اصل را
هرگز فداي چيزي نمي كنيم.»

18/8/57

* «برنامه اين است كه نفوذ دولت ها و ابر قدرتها را از ايران قطع كنيم و نفت
را كه مال ملّت است در اختيار خود ملّت بگذاريم و به كساني مي فروشيم كه ارز به ما
بدهند. ما نمي خواهيم نفت را نگهداريم. ما مي خواهيم نفت را به كساني كه مشتري
هستند بفروشيم…»

27/8/57

* « من بار ديگر از تمام جنبش هاي آزاديبخش جهان پشتيباني مي نمايم و اميدوارم
تا آنان براي تحقق جامعه آزاد خويش پيروز شوند و اميد است دولت اسلامي در مواقع
مقتضي به آنان كمك كند.»

22/10/59

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(سیاست خارجی)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(ترس از خدا)

درسهای از نهج البلاغه(آفرینش مورچه)                 آیت الله العظمی منتظری

سخنان معصومین(نماز اول وقت)  

هدف از آفرینش                                            
مرحوم آیت الله علامه طباطبائی

منطق، هنر اندیشیدن                                        آیت
الله جوادی آملی  

سنت و سنن                                                 
آیت الله محمدی گیلانی

داستان اصحاب فیل                                          حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

ولایت فقیه و پاره ای از مسائل اقتصادی                 گفتگوئی با آیت الله آذری قمی

کودتای نافرجام نوژه                                        حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

به یاد محقق شهیدآیت الله سیدمصطفی خمینی

آمادگی فرهنگی برای حج                                  حجة الاسلام و
المسلمین موسوی خوئینی ها

استراژی ملی                                               
استاد جلال الدین فارسی

خودکشی تدریجی با دخانیات                             دکتر سید حسن عارفی

پاسداران بزرگ اسلام                                     سید محمد جواد مهری

پیام شهید

روابط با ضوابط؟

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

* اگر جهات سیاسی و مناقشات سیاسی
در سپاه و ارتش رفت، باید فاتحه این سپاه و ارتش را بخوانیم.

* نقایص و معایب را باید گفت، ولی هیاهو و انتقام جوئی جایز
نیست، ما هنوز در بین راه هستیم.

* کارهائی که از بازار می‌آید، جلوش را نگیرید، یعنی مشروع هم
نیست، آزادی مردم نباید سلب شود، دولت باید نظارت کند.

* شما التزام ندارید هر کس از سابق در اداره ای بوده، حالا
اگر چنانچه ضد انقلاب هم باشد باید باشد، این را بیرون کنید برود سراغ کارش.

* دولتی که می‌خواهد برای مردم خدمت کند، باید 40 میلیون
جمعیت را در صحنه نگهدارد و آنان را در کارها شریک کند.

5/6/63

آیت الله العظمی منتظری

* افراد را هر روز به شکلی انگ نزنیم و هر کس در خطّ ما
نبود از صحنه خدمت دور نمائیم.

* باید مرز اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط، همیشه حفظ
گردد و حتّی المقدور تمام تخصّص ها و نیروهای لایق، به ارگانها و بخصوص به دانشگاه
جذب شوند.

21/5/63

* دولت باید بازرسانی مخفی و با لیاقت به شهرها اعزام کند و
از نزدیک کار ادارات و کیفیّت برخورد آنها را با مردم بررسی نماید.

* دولت اگر تجارت را به مردم و کسبه متدیّن بسپارد، در
تأمین هدف خدمت به محرومین موفق‌تر خواهد شد.

* کار را به دست افراد لایق و کاردان بسپارید و با فساد
اداری به هر شکل قاطعانه برخورد کنید. 7/6/63

آیت الله العظمی منتظری

* کار اطلاعاتی در امور مربوط به توطئه های ضد انقلاب، واجب
و در امور شخصی مردم حرام است.

11/6/63        

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

§                   
هواپیمای متجاوز عراقی لحظاتی پس از حمله به یک نفتکش لیبریائی سرنگون شد.

17/5/63

§                   
عراق منطقه «بریم» آبادان را گلوله باران شیمیائی کرد.

21/5/63

§                   
2 پایگاه مخابراتی عراق در مرز مریوان با آتش ایران نابود شد.

22/5/63

§                   
رزمندگان اسلام 14 ارتفاع استراتژیک در مناطق مرزی غرب کشور را آزاد کردند.

§                   
لشکریان اسلام 21 روستای مهم و استراتژیک را در منطقه مرزی کردستان آزاد
کردند.

30/5/63

§                   
نیروهای گشتی قوای اسلام با نفوذ به مناطق دشمن مقادیر قابل توجهی از مهمات
بعثی ها را در منطقه حاج عمران بغنیمت گرفتند.

5/6/63

§                   
رژیم صدام برای جبران نیروی انسانی خود، بازنشستگان را به اجبار اعزام می‌دارد.

§                   
مرکز تجمع ضد انقلاب در روستای «دولینه» و 7 ارتفاع مهم دیگر در مناطق مرزی
پیرانشهر آزاد شد. در طی این عملیات 71 تن از ضد انقلابیون کشته و تعداد کثیری از
آنان مجروح شدند.

انقلاب جهان

§                   
نصب عکس امام خمینی در روستاهای جنوب لبنان رسما ً ممنوع شد.

21/5/63

§                   
به دستور صدام 135 تن از اهالی سلیمانیه بعلت عدم شرکت در جنگ علیه ایران
اعدام شدند.

23/5/63

§                   
بیش از یکصدهزار زائر خانۀ خدا با فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ
بر شوروی در مدینه منوره راه‌پیمائی کردند.

27/5/63

§                   
مبلغ 103 هزار ریال سعودی و مقادیر زیادی طلا و زیورآلات و ارزهای دیگر اهدائی
مردم مسلمان خلیج فارس تقدیم رئیس جمهور شد.

30/5/63

§                   
سمینار جهانی حج در کانادا: رهبری امام خمینی تنها راه نجات امت اسلام است.

1/6/63

§                   
انقلابیون مسلمان عراقی در حمله به مقر «جیش الشعبی» در جنوب بغداد 56 تن از
نظامیان و افسران عراقی را به هلاکت رساندند.

6/6/63

§                   
رژیم صدام در یک دزدی آشکار هوائی، هواپیمای ایرانی را با 206 سرنشین از آسمان
کویت به بغداد برد.

7/6/63

§                   
عوامل صهیونیسم یک فروند هواپیمای مسافربری ایران را ربودند و به عراق بردند.

§                   
52 تن از
مسافرین هواپیمای ربوده شده ایرانی در فرودگاه قاهره از چنگ هواپیما ربایان
گریختند.

اخبار داخلی

§                   
در خجسته میلاد با سعادت حضرت امام رضا «ع» همزمان با افتتاح دانشگاه علوم
اسلامی رضوی، کنگره جهانی امام رضا علیه السلام با پیام رئیس جمهور و با شرکت بیش
از 300 شخصیت علمی سیاسی آغاز بکار کرد.

21/5/63

§                   
با صدور اجازه از سوی امام امت، کلیه اراضی شهری بنیاد مستضعفان به امر خانه
سازی برای محرومین اختصاص یافت.

22/5/63

§                   
آقای هاشمی رفسنجانی: هر کشتی ایرانی که در کانال سوئز متوقف شود یک کشتی از
باند توطئه گران را در تنگه هرمز معطل خواهیم کرد.

27/5/63

§                   
هلال احمر جمهوری اسلامی ایران دو میلیون ریال برای کمک به سیل زدگان بنگلادش
اهداء کرد.

29/5/63

§                   
زندانیان مستطیع به مکه معظمه مشرف شدند.

30/5/63

§                   
بزرگترین کارخانه تولید پروفیل خاورمیانه در سمنان آماده بهره برداری شد.

31/5/63

§                   
امام امت هیأت مؤسس مکتب بانوان در قم را تعیین نمودند.

3/6/63

§                   
احسان طبری: مارکسیسم در جامعه ایران حیثیت خود را از دست داده است.

6/6/63

§                   
رئیس جمهور کشورمان بدعوت حافظ اسد در رأس یک هیئت عالیرتبه وارد دمشق شد.

§                   
وزیر نفت: 80 شهر پس از انقلاب صاحب گاز شدند.

اخبار جهان

§                   
شوروی، آمریکا را به مشارکت در مین گذاری کانال سوئز متهم کرد.

§                   
آلمان غربی صدور کارخانه های تولید سلاحهای شیمیائی به عراق را ممنوع کرد.

§                   
قذافی: لیبی تا پیروزی کامل در کنار ایران خواهد بود.

§                   
رژیم عراق مقادیر نامشخصی بمب خوشه ای از شیلی دریافت کرد.

21/5/63

§                     
یک واحد کامل ارتش دست نشانده کارمل به انقلابیون مسلمان افغان پیوستند.

22/5/63

§                     
رژیم صهیونیستی مرز شمالی خود را 3 تا 5 کیلومتر به داخل خاک لبنان جلو برد!

§                     
کشیش های نیکاراگوئه دستور پاپ را برای خروج از دولت نادیده گرفتند.

23/5/63

§                   
پلیس سعودی از استقرار بعثه امام در مقابل بقیع جلوگیری کرد.

24/5/63

§                   
قرارداد تسلیحاتی شوروی و کویت به ارزش بیش از سیصد میلیون دلار به امضاء
رسید.

25/5/63

§                   
عرفات برای مذاکره مستقیم با اسرائیل اعلام آمادگی کرد.

27/5/63

§                   
وزیر خارجه صدام به حضور گسترده کارشناسان نظامی روسی و فرانسوی در عراق
اعتراف کرد.

§                   
طرح یک کودتای نظامی علیه صدام کشف شد.

28/5/63

§                   
آمریکا در دیوان داوری لاهه محکوم به باز پرداخت حدود 8 میلیون دلار به ایران
شد.

§                   
رژیم کارمل از عزیمت افراد زیر چهل سال به مکه معظمه جلوگیری می‌کند.

§                   
شوروی تعدادی هواپیمای پیشرفته میگ 29 در اختیار عراق قرار داد.

1/6/63

§                   
رئیس ستاد ارتش لبنان در یک سانحه هوائی کشته شد.

§                   
در جریان حمله اشتباه هلی کوپترهای توپدار روسی حدود 200 سرباز این کشور به
هلاکت رسیدند.

§                   
270 تن از
نیروهای نمیری توسط مخالفین وی به هلاکت رسیدند.

§                   
مرزهای هند و پاکستان، در محاصره نیروهای نظامی چین و شوروی قرار گرفت.

8/6/63

§                   
متن معاهده انعقادی میان رژیمهای مصر و عراق بر اساس پیمان ننگین کمپ دیوید
فاش شد.

13/6/63

§                   
یک کشیش مبارز برزیلی به اتهام دفاع از محرومین از سوی واتیکان محاکمه شد.

14/6/63

§                   
تظاهرات خونین مردم شیلی علیه پینوشه، 110 کشته و مجروح بجای گذاشت.

§                   
حفاظت از کاخ سفید آمریکا به سگهای تربیت شده واگذار کرد.

§                   
در پی وتوی طرح پیشنهادی لبنان به سازمان ملل، سازمان جهاد اسلامی تهدید کرد
منافع حیاتی آمریکا در خاورمیانه را منهدم خواهد کرد.

17/6/63

§                   
چریکهای اریتره 1300 تن از نیروهای دولتی اتیوپی را طی دو روز نبرد بهلاکت
رساندند.

اختراع و اکتشاف

§                   
ترموستات دیجیتال برای نخستین بار در کشورمان طراحی و ساخته شد.

25/5/63

§                   
برای نخستین بار دستگاه مهار چاه نفت توسط کارگران ایرانی ساخته شد.

1/6/63

§                   
به ابتکار یکی از جهادگران سمنانی، برای نخستین بار دستگاه پرس 10 تنی روغنی
ساخته شد.

§                   
برای اولین بار در کشورمان دستگاه شمارنده الکترونیکی مجموعه باکتری‌ها طراحی
و ساخته شد.

4/6/63

§                   
دستگاه بلوک زنی اتوماتیک در ایران ساخته شد.

5/6/63

§                   
صنعتگر اصفهانی برای نخستین بار در کشور پل شناور کشوئی ساخت.

6/6/63

§                   
اولین «کارواش» ایرانی توسط مبتکر بجنوردی ساخته شد.

10/6/63

§                   
بابتکار یک جوان 15 ساله سمنانی دستگاه گره زنی کارخانه ریسندگی برای اولین
بار در ایران ساخته شد.

خدمات و عمران

§                   
بازسازی مناطق مسکونی و تجاری بانه باتمام رسید.

28/5/63

§                   
توسط جهاد سازندگی استان گیلان طی سه ماهه اول سال جاری: 121 پروژه عمرانی در
این استان آماده بهره برداری شد.

1/6/63

§                   
از آغاز انقلاب تاکنون،260 روستای استان چهار محل و بختیاری از مزایای برق
بهره مند شدند.

§                   
تلفن 1000 شماره ای بخش ملکشاهی در ایلام آغاز بکار کرد.

3/6/63

§                     
طی 5 سال گذشته بیش از 1200 روستای آذربایجان شرقی از تسهیلات روشنائی برق
برخوردار شدند.

4/6/63

§                     
طی سالهای بعد از انقلاب 1816 کیلومتر راه در استان فارس احداث شد.

5/6/63

§                     
18000 مدرسه پس از پیروزی انقلاب احداث شده است.

§                     
191 روستا در
سطح استان سیستان و بلوچستان طی سال گذشته و امسال از مزایای آب آشامیدنی بهره مند
شدند.

6/6/63

§                   
بنیاد مسکن انقلاب اسلامی باختران جمعا ً 126 روستای مناطق جنگی را بازسازی و
نوسازی کرده است.

7/6/63

§                   
یک میلیون و سیصد هزار تن از محرومین در 45 هزار روستا تحت پوشش کمیته امداد
امام خمینی قرار دارند.

§                   
وزیر پست و تلگراف: 400 شهر و روستا بعد از انقلاب از نعمت تلفن بهره مند
شدند.

§                   
در چهار ماهه اول سال جاری بیش از 208 میلیارد ریال معامله بر اساس عقود
اسلامی در بانکها انجام شده است.

§                   
کشت آزمایشی برنج در استان کرمان با موفقیت روبرو شد.

11/6/63

§                   
ذخیره گندم کشور به بی‌سابقه ترین میزان خود طی 50 سال اخیر رسید.

§                   
وزیر کشاورزی: خرید گندم مازاد کشاورزان به 910 هزار تن رسید.

18/6/63

ضد انقلاب

§                   
مزدوران استکبار جهانی با انفجار بمب در میدان راه آهن تهران موجب شهادت 19 تن
و مجروح شدن صدها بیگانه شدند.

1/6/63

§                   
فرمانده ژاندارمری: طی 5 ماه گذشته بیش از 7 تن مواد مخدر کشف و 1400 قاچاقچی
دستگیر شدند.

10/6/63

§                   
توسط ایادی استکبار جهانی، سید شهاب الدین حسینی یکی از روحانیون اهل تسنن بخش
دیواندره بهشادت رسید.

12/6/63

§                   
حاج ملا عبدالحمید فرقانی روحانی مبارز اهل سنت بدست ایادی استکبار جهانی در
سقز به شهادت رسید.

§                   
ایادی استکبار جهانی، شیخ بابا شیخ نقشبندی روحانی 80 ساله اهل سنت را پس از
شکنجه وحشیانه به شهادت رساندند و پیکر قطعه قطعه وی را بر سر مسیر سنندج- دیوان
دره بجای گذاشتند.

18/6/63

 

 

 

 

/

پاسخ به نامه ها

·                   
جبهه جنوب- برادر حبیب الله آقا زیارتی فراهانی

1-               
اگر خواستید نماز صبح، یا مغرب یا عشا را قضا کنید، باید حمد و سوره را بلند
بخوانید ولو در وقت ظهر باشد؛ و اگر خواستید نماز ظهر و عصر را قضا کنید باید
آهسته بخوانید ولو در وقت مغرب و صبح باشد.

2-               
سؤال دوم شما روشن نیست.

·                
بندر انزلی- برادر ح، د

حد شرعی عقوبتی است که اندازه آن به طور مشخص از سوی شارع
مقدس تعیین شده است. و تعزیر، عقوبتی است که تعیین اندازۀ آن به حاکم شرع و ملاحظه
خصوصیت مورد واگذار شده است، ولی باید از حدّ شرعی کمتر باشد.

·                   
جبهه جنوب- برادر، ص- ر

1-               
سعی کنید آن شخص را هدایت کنید، طرد او صحیح نیست.

2-               
زن برادر نامحرم است، او را از این کار جدّا ً منع کنید.

·                
قم- برادر، م- د

1-               
فطره را هر کس که متمکّن است باید بپردازد و چون مقدار آن کم است غالبا ً
افراد می‌توانند بپردازند. و به کسی فطره داده می‌شود که مصرف سال خود را ندارد نه
عینا ً و نه بالقوه، پس کسی که پول نقد ندارد ولی کار می‌کند و مصرف روزانه یا
ماهانه خود را به دست می‌آورد مستحق نیست ولی کسی که از کار کردن عاجز است و پول
نقد هم به مقدار مصرف یک سال ندارد می‌تواند فطره بگیرد.

2-               
روزه هائی که زن در ایام وضع حمل می‌خورد، فقط قضا دارد و کفاره بر او واجب
نیست.

3-               
رکعت سوم و چهارم بسم الله ندارد زیرا قرآن خوانده نمی‌شود، تسبیحات اربعه که
قرآن نیست.

·                
اهواز- برادر امیر آینه بند

1-               
در حجاب زن صورت و دستها تا مچ استثنا شده است، نگاه کردن به اینها در صورتی حرام
است که از روی شهوت باشد، ولی ساق پا بلکه همۀ پا حتما ً باید پوشیده شود.

2-               
الکل نجس نیست مگر اینکه بدانید از مادّه ای گرفته شده که مسکر و بخودی خود
روان است.

3-               
دیر بیدار شدن مجوّز خوردن روزه نمی‌شود و اگر خوردید باید قضا کنید و کفاره
بدهید مگر اینکه مسأله را ندانید و ملتفت سؤال نباشید که در این صورت، فقط قضا
واجب است.

·                   
جبهه جنوب- برادر مظفر صفریان

1-            
بلوغ و رسیدن به سن تکلیف سه نشانه دارد:

1- احتلام    2-
روئیدن موی خشن بر رستنگاه موی بالای عورت               3-
تمام شدن 15 سال قمری در پسران و 9 سال در دختران. و منظور از تمام شدن 15 سال،
رسیدن به همان روز از همان ماه تولّد (از ماه های عربی) پس از 15 سال می‌باشد.

2-            
به شماره های پیشین مجله مراجعه کنید.

3-            
مسّ مردار حیوانات غسل نمی‌خواهد و فقط اگر نجس باشد و سرایت کند، موضع ملاقات
را باید شست. و مردۀ مار نجس نیست.

·                   
دزفول- برادر محمد علی زمانی نیا

همراه داشتن کاغذ نجس در نماز اشکال ندارد و همچنین هر چیزی
که قابلیت این را نداشته باشد که با آن ستر عورت به مقدار واجب شود مانند دستمال
کوچک، البته در صورتی که از اجزاء حیوان حرام گوشت نباشد. و همچنین نجس بودن
انگشتر و مانند آن در نماز اشکال ندارد.

·                   
قم- خواهر جوزدانی

سادات از نسل امیرالمؤمنین «ع» و حضرت زهرا «ص» هستند و از
این راه نسب آنها به پیامبر گرامی اسلام «ص» می‌رسد. عجیب است که نامه های زیادی
در مورد سئوال از این جهت، با همه روشنی آن در جامعه ما، به دفتر مجله می‌رسد.

·                   
خرمشهر- برادر، م- ص- ب

از دفتر استفتاء امام بپرسید.

·                   
شیراز- برادر دانشمند

1-            
اگر قبل از اینکه پیشانی در سجده به «مهر» برسد و یا قبل از اینکه بدن آرام
گیرد، سهوا ً کلمه ای از ذکر گفته شود، باید ذکر را در حال آرامش دوباره بگوید و
اگر سهوا ً سر را بلند کرد قبل از تکرار ذکر نمازش صحیح است.

2-            
اگر در وقت وضو گرفتن، لکه ای جوهر خودکار و یا چیزی شبیه آن روی موضعی از
اعضای وضو باشد و انسان نداند که مانع رسیدن آب به آن موضع است یا نه، باید آن را
از بین ببرد به طوری که یقین کند که آب به بدن می‌رسد و امّا اگر اثری بماند که
یقین کند مانع رسیدن آب نیست، اشکال ندارد.

3-            
اگر کسی که خمس پولش را نمی‌دهد به انسان هدیه ای بدهد، در صورتی که بداند عین
آن پول متعلق خمس است و خمس آن را نداده، یک پنجم آن را مالک نمی‌شود ولی اگر نمی‌داند
و احتمال می‌دهد که عین این پول متعلق خمس نباشد، اشکال ندارد.

4-            
اگر یکی از اعضای خانواده خمس پول خود را نپردازد و برای منزل اجناسی- چه
خوراکی و چه غیر خوراکی- خریداری نماید، در موردی که می‌دانند خمس به آن تعلّق
گرفته و نپرداخته است، نمی‌توانند تصرّف کنند.

·                   
منطقه جنگی- برادر، ح- ع

1-               
جایز نیست انسان عمل حرامی را مرتکب شود برای رسیدن به هدف خوب یا واجب. این
همان روش ماکیاولی است که می‌گوید: هدف وسیله را توجیه می‌کند! ولی از نظر اسلام
چنین چیزی نیست. البته باید توجه داشت که واجبات و محرّمات، مراتب دارد، نباید
انسان واجب بسیار مهمی را رها کند در صورتی که متوقف بر یک حرام غیر مهمی باشد
مثلا ً اگر با یک دروغ، جان مؤمنی را می‌تواند نجات دهد، این دروغ واجب می‌شود.
خلاصه انسان باید اهم و مهم را ملاحظه کند.

2-               
عمل مکروه گناه نیست و اعمال مستحب را هم باطل نمی‌کند ولی بهتر است ترک شود،
زیرا تا اندازه ای مانع تکامل انسان است.

3-               
ازدواج با پاسدار بودن منافات ندارد.

4-               
از دفتر استفتائات امام بپرسید.

·                
منطقه جنگی- برادر پرویز- ی

1- برای بالا بردن سطح معلومات
خویش و بخصوص در مورد خداشناسی، کتابهای مربوط به این مباحث را مطالعه کنید. سؤالی
که شما دارید از ابتدائی ترین سؤالات این مسئله است؛ از مقالات حضرت آیه الله
العظمی منتظری در مجله می‌توانید استفاده کنید.

·                   
برادر یا خواهر، ر- ض محمدیان

با عرض معذرت ما تعبیر خواب نمی‌دانیم.

·                   
جزیره مجنون- برادر مقصود صالحی

پرسیده اید: از حمام خارج شده ام و از آبی که دیگران بر خود
می‌ریخته اند به من ترشح کرده است و نمی‌دانم آن آب نجس است یا نه؟ در این صورت
اشکالی ندارد و آن آب پاک است.

·                   
جبهه جنوب- برادر، ع- ر

ظاهرا ً آن احساس ناشی از وسواس است ولی اگر از استبراء این
ناراحتی برای شما ایجاد می‌شود و ادرار قطره قطره می‌آید، لازم نیست استبرا کنید.

·                   
کردکوی- برادر، م- ی

1-                
رضایت والدین، شرط شرعی برای جبهه رفتن نیست ولی اگر مسئولین بدون رضایت آنها
نمی‌پذیرند از شما ساقط است.

2-                
شما باید با وقار و متانت و برخورد مؤدبانه و پاسخ ندادن به هرزگی های افراد،
شخصیت خود را بر آنها ثابت کنید که دیگر نتوانند با تحقیر، شخصیت شما را بکوبند
ولی اگر از خود ضعف نشان بدهید و وقار خود را از دست بدهید، بیشتر موجب گستاخی
دیگران می‌شود.

·                
خنج لارستان- برادر، ح- ح- د

1-               
با آنها قطع رابطه نکنید و سعی کنید آنها را با اخلاق و رفتار خوب و بدون
خشونت و اظهار بزرگ منشی بلکه با تواضع و فروتنی، هدایت کنید.

2-               
با همسر خود نیز رفتار خوب داشته باشید. شاید خداوند این ازدواج را وسیله ای
برای هدایت آنان و توفیقی برای شما که بتوانید خانواده ای یا اقلا ً برخی از آنها
را هدایت کنید، قرار داده است.

3-               
تحصیل نیز خدمتی بزرگ به جامعه اسلامی است، اگر کسی هست که جای شما را پر کند،
به درس خود ادامه دهید.

·                
نکا- برادر، گ- م- م

1-               
توبه کنید خداوند ان شاءالله می‌بخشد.

2-               
بی‌اختیار نگاه انسان به نامحرم افتادن گناه نیست، نگاه کردن گناه است.

3-               
گنهکاران را نصیحت کنید و از خدا برای آنان طلب هدایت و آمرزش نمائید نه لعن و
نفرین که این فقط سزاوار جنایتکاران ضد دین و بشریت است.

·                
منطقه جنگی- برادر، م- ت

دوستی با افراد انسان باید حدّ و مرز داشته باشد. این
اشتباه است که شما فکر می‌کنید فقط او است که می‌تواند شما را در زندگی خوشبخت کند
بلکه شاید مسئله برعکس باشد و شاید مصلحت واقعی شما در همین بوده، سعی کنید با عقل
و تفکر با این مسئله برخورد کنید و دستخوش احساسات نشوید؛ با فرد دیگری که مناسب
باشد ازدواج کنید قطعا ً آرامش خواهید یافت.

·                   
منطقه جنگی- برادر عباس نیکنام فرد

انسانها پس از مرگ به عالمی منتقل می‌شوند به نام برزخ که
فاصله میان این عالم و عالم آخرت است. اطلاعات ما از آن عالم، بسیار ناچیز است
زیرا برای ما دقیقا ً قابل درک نیست ولی طبق آیات و روایات، اصل آن ثابت است و به
مقتضای اعمال انسانها، بعضی در آن جهان در عذابند و بعضی در نعمت، از آن جمله شهدا
هستند که طبق آیه قرآن در عالم برزخ، از روزیهای الهی برخوردار می‌باشند.

·                   
کاشان- برادر، ص- ص

آن آبی که نوشته اید نجس نیست و غسل نمی‌خواهد. نگران
نباشید، چیزهائی که نوشته اید مانع ازدواج نمی‌باشد.

·                   
بهشهر- خواهر، فاطمه- م

قطعا ً خواندن قرآن، مخصوصا ً با توجه و درک معانی آن در
بالا بردن ایمان و تقوی و تقرّب به خداوند و تکامل روحی و معنوی بسیار مفید و موجب
آمرزش گناهان است.

·                   
آمل- برادر نصرالله محمدی

1-               
اگر کلمات و آیات قرآن را در وقت خواندن غلط بخواند و قصد او این باشد که به
عنوان سخن خدا و قرآن به همان گونه که نازل شده است بخواند، این نسبت دادن دروغ به
خداوند است و حرام می‌باشد و اگر روزه باشد روزه اش باطل می‌شود ولی اگر به قصد
تمرین بخواند و منظورش یاد گرفتن باشد و به عنوان نقل سخن خدا آنگونه که نازل شده
است نباشد، اشکالی ندارد.

2-               
آیات قرآن مجید هر جا باشد و بر هر کاغذی نوشته شده باشد، محترم است و نباید
دست بی‌وضو به او زد، و نباید در جای نجس و هر جا که موجب هتک و بی‌احترامی باشد
گذاشت.

·                   
علی آباد کتول- برادر، م- ن

1-               
استخاره با تسبیح سند معتبری ندارد. در هر صورت به گونه های مختلفی نقل شده که
ساده ترین آنها روشی است که از امام زمان «ع» نقل کرده اند گرچه سند متّصلی ندارد
و آن چنین است: پس از سه بار صلوات، مشتی از تسبیح می‌گیری و دوتا دوتا می‌شماری،
اگر یکی ماند خوب است و اگر دوتا ماند بد.

2-               
طبق دستور شرع، در نماز جماعت نباید جای مأموم پائین تر از امام باشد و چون
ممکن است صفوف جماعت از شبستان به صحن مسجد برسد و معمولا ً شبستان قدری بلندتر
است، محراب را قدری گود می‌کنند تا جای امام از مأمومین که در صحن هستند بالاتر
نباشند.

3-               
کتابی که مورد استفاده است ولو در بعضی از اوقات باشد، خمس ندارد.

·                
درچه پیاز- برادر، ر- م- د

1-               
اول اذان نمی‌توان نماز خواند بلکه در وقت شرعی باید نماز خواند و باید به
دخول وقت یقین داشته باشید یا دلیل معتبری بر داخل شدن وقت باشد مانند شهادت دو
نفر عادل.

2-               
کسی را که می‌بینید با لباس و بدن نجس نماز می‌خواند و احتمال می‌دهید متوجه
نباشد، هیچ وظیفه ای در برابر او ندارید و اگر با او معاشرت دارید پس از نماز، او
را آگاه سازید، اگر او توجه نداشته، نمازش صحیح است.

3-               
اگر فرزند می‌تواند، با تواضع و فروتنی پدر را نصیحت کند که نمازش را بخواند و
اگر گوش نکرد، هیچ وظیفه ای ندارد.

4-               
بحث در سئوال چهارم مفصل است، به کتب مربوطه مراجعه کنید.

·                
تهران- خواهر، ل- ع

خانه را ترک نکنید و باز هم تلاش کنید پدر و مادر یا یکی از
آنها را (حداقل) با خود هم رأی و هم فکر سازید. اگر ازدواج با فرد مناسبی پیشنهاد
شد، بهانه جوئی نکنید که صلاح شما نیست. پولی که در بانک گذاشته اید، اگر سال بر
آن نگذشته، می‌توانید با آن وسائل زندگی آینده را- بدون پرداخت خمس- بخرید ولی اگر
حقوق سالهای قبل است، باید خمس آن را بپردازید و تا خمس آن را نپرداخته‌اید نمی‌توانید
در همۀ آن تصرف کنید. در تغییر نام خویش آزادید ولی سعی کنید برای چیزهای کم ارزش،
پدر و مادر خود را ناراضی نکنید.

·                     
گله دار- برادر علی موسوی پور

1-               
جبهه رفتن واجب کفائی است یعنی اگر نیاز به نیرو باشد و افراد به تعداد لازم
نروند، همه افرادی که قدرت جنگیدن دارند گناهکارند و اگر به تعداد نیاز، نیرو
برود، بر دیگران واجب نیست.

2-               
در مجلات و روزنامه ها تحلیلهای سیاسی خصوصا ً تحلیلهای حجه الاسلام و
المسلمین هاشمی رفسنجانی را به دقت مطالعه کنید تا مسائل سیاسی جنگ برایتان روشن
شود.

3-               
گناهان شهدا به فضل و کرم خداوند- ان شاءالله- بخشیده می‌شود.

·                
اصفهان- برادر، م- ف

1-               
سلام کردن بر تارک الصلاه حرام نیست و این که می‌گویند: بر او سلام نکنید برای
اینکه احساس کند جامعه از او متنفّر است و از این امر متأثر و هدایت شود، حال اگر
شما احساس کنید که با سلام کردن زمینه هدایت بهتری بدست می‌آید، قطعا ً سلام کردن
بهتر است.

2-               
با آن خواهر ازدواج کنید، نه تنها اشکال ندارد بلکه مناسب است.

·                
عجب شیر- برادر، س- ر

دعای ختم قرآن و همچنین دعاهائی که پس از هر بار تلاوت قرآن
خوانده می‌شود بسیار است ولی تا آنجا که ما جستجو کردیم «صدق الله العلی العظیم»
یا «صدق الله العظیم» در کتب حدیث شیعه وارد نشده است. اگر کسی چنین چیزی را یافت
و تذکّر داد مایه امتنان و تشکر است.

·                   
تهران- برادر شکری

میزان در حرمت موسیقی و آواز را بارها ذکر کرده ایم، به
مجله های گذشته مراجعه کنید.

·                   
تهران- برادر دارنده اشتراک شماره 15944

1-               
پرسیده اید اگر کسی از آب فشاری کوچه به خانه خود لوله کشی کند جایز است یا
نه؟ این کار به دلیل اینکه خلاف مقررات دولت و بدون رضایت سازمان آب است، جایز
نیست.

2-               
پدر و پسر می‌توانند با دو خواهر ازدواج کنند و به اصطلاح باجناق شوند.

·                
لشت نشاء- برادر، ع- ر

1-               
نپذیرفتن مطالب یک کتاب دلیل ضعف ایمان نیست. تنها سخنی که تشکیک در آن جایز
نیست قرآن و آنچه به طور قطع از رسول اکرم «ص» و ائمه طاهرین «ع» رسیده است، می‌باشد.

2-               
راهی که اگر آن را ادامه دهید به درجه یقین می‌رسید، خداوند در قرآن ارائه
داده است و آن پرستش خدا است «واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین» و پرستش باید به همان
نحوی باشد که شارع مقدس امر فرموده است.

·                
قزوین- برادر محمد هاشم عبّاسی

آری! آن مطلب مزخرف و سرتاپا دروغ که تکرار آن هم چندش آور
است در کتاب «فی ضلال القرآن» سید قطب آمده است.

·                   
جبهه جنوب- برادر فراهانی

1-               
پاسخ این سؤال، مکرّر آمده است، پاسخ به نامه ها را با دقّت بخوانید.

2-               
مطلب دوم، پیشنهادی است که باید به مجلس شورای اسلامی ارائه شود.

·                
تهران- خواهر، میم- عین

1-               
آن حدیث، معتبر نیست ولی حدیث در مورد کراهت آن عمل زیاد است.

2-               
مرد و زن زناکار را زانی و زانیه می‌گویند.

3-               
واجب نیست و می‌تواند فقط آنها را تمیز کند.

·                
برادر رضائی- ح

اگر آن پول از سوی آن ارگان به شما به عنوان قرض واگذار
شده، باید در وقت تمکّن از پرداخت، برگردانید و اگر به عنوان کمک بلاعوض بوده چیزی
بر شما نیست و اگر بدون اجازه برداشته اید باید به حساب آن ارگان واریز کنید.

·                   
جبهه موسیان- برادر پزشکیار فرهاد داورپناه

«کافی» کتابی است که در آن احادیث
رسول اکرم «ص» و اهل بیت علیهم السلام جمع آوری شده. نویسندۀ آن ثقه الاسلام محمد
بن یعقوب کلینی است که شرح حال او را به اختصار در شماره دوم مجله می‌توانید
بخوانید. کافی هشت جلد است، دو جلد در اصول عقاید و پنج جلد در فروع دین و یک جلد
«روضه» که در مسائل متفرقه است. اصول کافی ترجمه شده است و خواندن آن مفید است ولی
باید توجه داشت که روایات باید تک تک مورد بررسی قرار گیرد و به آن چه صحیح است
اعتماد شود و این کاری است که برای هر کس مقدور نیست.

·                   
رامسر- برادر جواد اصغرنیا

مطلب خود را به مراکز مسئول مانند دفتر حضرت امام و
دبیرخانه ائمه جمعه- قم، گزارش کنید، ما نیز چنین خواهیم کرد.

·                   
نی‌ریز فارس- برادر، الف- م- م

1-               
به پزشک حتما ً مراجعه کنید و در مورد وضو و نماز به مسئله 306 به بعد در
توضیح المسائل مراجعه نمائید.

2-               
هرگاه بحث از چیزی که ربطی به اصل موضوع ندارد بمناسبت بحث از چیز دیگری که با
او تناسبی دارد پیش بیاید، می‌گویند: «طردا للباب» بحث می‌شود.

3-               
استخاره برای رفع تحیّر و سرگردانی است نه اینکه می‌توان با آن آینده را پیش
بینی کرد!

4-               
بوسیدن دست پدر، مادر، علما و بزرگان دین اشکالی ندارد بلکه نوعی تواضع به
حساب می‌آید و پسندیده است.

·                
جزایر مجنون- برادر نورالدین اجارودی

کوتاه کردن سبیل مستحب است نه تراشیدن آن.

·                   
تهران- برادر اسلام- ن

1-               
شما باید به پزشک متخصّص مراجعه کنید. اسلام، دین و راه هدایت بشر است و برای
رفع بیماری و نقص جسمی باید از راه طبیعی آن وارد شد و آن مراجعه به پزشک است.

2-               
در مسئله امتحان نیز مشکل شما همین است که از راه منطقی و صحیح وارد نشده اید،
اگر بنا بود با نام خدا، انسان در امتحان پیروز شود دیگر مطالعه و درس خواندن لازم
نبود. خداوند برای رسیدن به هر چیزی راهی قرار داده است. در امتحان، کسی پیروز می‌شود
که خوب درس خوانده باشد و به خود زحمت مطالعه کردن بدهد.

«نابرده رنج گنج میسّر نمی‌شود»

«مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد».

·                   
اردبیل- برادر سرباز وظیفه ع. و. پ

شما اسم رمزی برای خود ننوشته اید، نمی‌دانیم آیا این اسم
مستعاری که ما نوشته ایم کافی است یا نه؟ بهر حال آن مطلب هیچ مشکلی برای ازدواج
شما پیش نمی‌آورد ولی بهتر است برای اطمینان بیشتر به پزشک مراجعه کنید، خجالت از
پزشک معنی ندارد.

·                   
تهران- خواهر، س- م

1-               
در مورد سؤال اول شما استفتائی خواهد شد، منتظر باشید. مراد از بیگانه نامحرم
است.

2-               
در خوردن افطار و خواندن نماز باید یقین به وقت شرعی داشته باشید یا به دلیل معتبری
ثابت شود مانند شهادت دو نفر عادل. اذان، کافی نیست. و در خوردن سحر تا یقین به
طلوع فجر نباشد و به دلیل معتبری ثابت نشده باشد می‌توان خورد و تحقیق هم لازم
نیست ولی اگر بدون تحقیق خورد و بعد معلوم شد، پس از فجر خورده است باید قضا کند.

3-               
شما وظیفه ای در قبال آن شخص بجز نصیحت در صورت امکان ندارید.

4-               
اگر شما آن شخص را از نظر دین و اخلاق سزاوار می‌دانید و تمایل هم دارید،
پافشاری کنید.

·                
جبهه جنوب- برادر، خ- اسدی

1-               
به همان نحو که گریه می‌کنید کافی است.

2-               
با خانواده ای وصلت کنید که مهر سنگین نمی‌خواهند.

3-               
آن عمل اشکال ندارد.

·                
اهواز برادر مهدی شاد بخش

1-               
کسی که قرائتش صحیح است نمی‌تواند به کسی که قرائتش صحیح نیست اقتدا کند. این
مطلب را به برادران رزمنده اطلاع دهید.

2-               
در مورد مسئله دوم استفتا می‌شود، منتظر باشید.

·                
تهران- برادر هومان منصوری

آنجا که خداوند می‌فرماید: اعمال پذیرفته نمی‌شود مگر از
متقیّن، به این معنی نیست که اگر کسی یک گناه مرتکب شد، هیچ عملی از او پذیرفته
نمی‌شود بلکه به این معنی است که عمل باید از روی پرهیزگاری باشد پس اگر کسی نماز
را به قصد قربت نخواند بلکه برای انگیزه های دنیوی یا برای مردم انجام دهد، پذیرفته
نیست. اعمال خوب و بد هر کدام به جای خود ثبت می‌شوند و انسان نتایج هر کدام را در
آخرت می‌بیند یا بنابر تجسم اعمال، حقایق آنها را می‌بیند، همانگونه که در آخر
سوره «زلزال» آمده است؛ البته طبق آیات دیگر، بعضی از گناهان، همۀ اعمال خوب را از
بین می‌برد مانند کفر که موجب حبط اعمال است و همچنین بعضی از کارهای صالح و نیک،
کارهای بد را از بین می‌برد «ان الحسنات یذهبن السیئات» و همچنین اجتناب از گناهان
بزرگ، موجب پوشیده شدن گناهان کوچک است: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر
عنکم سیئاتکم».

·                   
برادر، ع- حجّت دوست

1-               
پرسیده اید کسی که خدا را دوست دارد چه کند که رضای او را بدست آورد؛ پاسخ شما
در قرآن صریحا ً آمده است: «قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله» بگو-
ای محمد «ص»- اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست
بدارد. بنابراین، تنها راه تحصیل رضای الهی، عمل کردن به شریعت رسول اکرم «ص» است.

2-               
ملاک در وقت نماز صبح، اذان نیست و 20 دقیقه یا نیم ساعت پس از اذان هم نیست؛
بلکه ملاک، طلوع فجر است به گونه ای که با چشم دیده شود حتی در شبهای مهتابی که
روشن است باید فجر دیده شود.

3-               
ازدواج کنید، آن مشکل حل می‌شود.

·                
تنکابن- برادر، م- و- م

1-               
با خواندن نماز و قرآن و توجه به خداوند متعال و مطالعه کتابهای مذهبی و علمی،
کم کم ایمانتان محکم خواهد شد. ان‌شاءالله.

2-               
به فکر حساب خودتان باشید، حساب دیگران در آخرت به شما ربطی ندارد، حسابگر
آنها عادل و دقیق است.

3-               
پس از وضو، اگر شک کردید باطل شده است یا نه؟ به شک خود اعتنا نکنید، سعی کنید
دچار وسواس نشوید.

·                
اندیمشک- برادر- کمال- ع

به نظر حضرت امام در هر دو صورت مکروه است و در صورت دوم
کراهتش بیشتر است ولی به هر حال حرام نیست و اگر ضرورتی نباشد بهتر است ترک شود.

·                   
قمشه- برادر فریبرز فرهمند

1-               
انسان باید سعی کند در نماز، حضور قلب داشته باشد ولی خطور کردن افکار مختلف
برای انسان موجب بطلان نماز نمی‌شود.

2-               
مریضی که نمی‌تواند روزه بگیرد، باید بجای هر روز ده سیر غذا به فقیر بدهد و
قیمت آن کافی نیست مگر اینکه مطمئن باشید با آن پول، غذا می‌خرد.

3-               
آن ازدواج صحیح است و کر و لالی ربطی به این امر ندارد.

·                
دزفول- برادر، س- ع

آن بچه فرزند شما است و باید به او نفقه بدهید و در تربیتش
کوشا باشید و از شما نیز ارث می‌برد؛ البته می‌توانید او را نزد خود نگهدارید.

·                   
گتوند- برادر، ر- خ- م

1-               
با آب کشیدن در توالت، دست نیز پاک می‌شود و لازم نیست آن را جداگانه بشوید.

2-               
در نماز لازم نیست نیّت را به زبان بیاورد و لازم نیست عدد رکعات را ذکر کند.

3-               
عروسی عذر نیست که موجب روزه خوردن باشد و همچنین بیدار نشدن تا صبح، عذر
نیست. و برای خوردن آن روزه ها قضا و کفّاره لازم است ولی اگر شما مسأله را نمی‌دانستید
و احتمال هم نمی‌دادید تا بپرسید، کفاره واجب نیست و قضا کفایت می‌کند و اگر ملتفت
سؤال بودید و نپرسیدید باید کفّاره بدهید و برای کفّاره هر روز یا باید 60 فقیر را
اطعام کنید و یا 60 روز روزه بگیرید.

·                
تهران- خانم 56 ساله که نام و آدرس خود را ذکر نکرده اید!

لطفا ً در نامه ای دیگر، نام و آدرس خود را با ذکر مجدّد
سؤال بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.

·                   
اقلید فارس- برادر، م- ص

آن عمل حرام نیست ولی کراهت شدید دارد.

·                   
برازجان- برادر احمد- ب

1-               
در زمینه وظایف همسران، کتابهائی نوشته شده است، و در شمارۀ 32 مجله مقاله ای
داشتیم مراجعه کنید.

2-               
قرآن سخن خدا است و آشنائی با هیچ مطلبی بالاتر از آشنائی با سخن خدا نیست.

·                
باختران- برادر، ع- ج- ن

قرض کنید و با خانواده ای قانع و متدیّن وصلت کنید که مهر و
شرایط سنگین نخواهند.

·                   
زنجان- برادر منصور- ع- ح

1-               
سؤالهای اول و دوم را از دفتر استفتاء امام بپرسید.

2-               
تراشیدن ریش به احتیاط واجب جایز نیست چه با تیغ باشد و چه با وسیله ای دیگر.

·                
مازندران- خواهر، م- م

همانطور که متوجه شده اید، آن گونه بحثها و جدالها هیچگاه
مؤثر نمی‌باشد؛ سعی کنید با ملاطفت و مهربانی آنان را قانع کنید و نسبت به پدرتان
کمال فروتنی و تواضع را داشته باشید در مقابل گناهان او اگر دیدید می‌شود با نصیحت
و با ملاحظه تواضع و فروتنی او را راهنمائی و هدایت کرد، نصیحت کنید، خواهش و
التماس کنید و اگر دیدید اثر ندارد ساکت بمانید و فقط با کنار گرفتن، نارضایتی خود
را اعلام بدارید. سعی کنید حتی در نماز خواندن، خشم او را برنیانگیزید؛ جائی و
وقتی نماز بخوانید که متوجه نشود. هر چه بیشتر سختیها را تحمل کنید تا پاداش
عندالله بیشتر شود.

·                   
سراوان- برادر علی حیدری

ذوالقرنین قطعا ً اسکندر مقدونی نیست و در مورد ذوالقرنین،
احتمالهائی ذکر شده است، به تفسیر المیزان مراجعه کنید. متأسفانه ما برنامه ارسال
کتاب نداریم.

·                   
هرند- برادر، م- کبیریان.

1-               
فرزندانی که مادرشان وفات کرده است، با همسر دوم پدر خود محرمند، همچنانکه اگر
مادرشان بود نیز محرم او بودند.

2-               
خانواده هائی که در یک خانه زندگی می‌کنند و با هم نامحرمند، نگاه کردن آنها
به یکدیگر در غیر مواردی که استثنا شده (یعنی صورت و دستها تا مچ) مانند هر نامحرم
دیگر، جایز نیست.

·                
همدان- برادر، تا ن- چ

از دفتر استفتاء امام بپرسید.

·                   
اصفهان- برادر، م- ح Ÿ منطقه جنگی- برادر غلامرضا فراهانی Ÿ درکه- خواهر
فاطمه نیک منش

آدرس و نام کامل خود را بنویسید تا پاسخ خصوصی داده شود.

·                   
قیرو کارزین- برادر محمد باقر ابراهیمی

عکسهای ارسالی شهدا که توسط بنیاد شهید یا سپاه تأیید شده،
در نوبت به چاپ خواهد رسید.

·                   
نی‌ریز فارس- برادر، غ- س Ÿ گیلانغرب- برادر، ع- م Ÿ خراسان، برادر-
ع- ف- ن Ÿ مشهد- برادر، هـ – م

به بخش پاسخ به نامه های شماره های گذشته مجله مراجعه کنید.

·                   
تهران- برادر عثمان گانی ابراهیم عمر Ÿ لاهیجان- برادر
رضا یزدانی- Ÿ اصفهان- برادر خدابخش راعی Ÿ قم- برادر، م-
حسینی Ÿ قصر شیرین- برادر، احمد- ب Ÿ کرج- برادر
عباس وکیلی Ÿ مازندران- برادر جمشید پور Ÿ گیلانغرب-
برادر احمد مطلبی نژاد Ÿ جبهه جنوب- برادر حسینی بادیانی Ÿ آمل- برادر
ذبیح الله خضرائی.

از نامه ها، انتقادها، پیشنهادها، و اشعار و مقاله های
ارسالی شما تشکر و سپاسگذاری نموده، سعادت و خوشبختی و موفقیت شما را از خدای بزرگ
خواستاریم.

/

حقوق مستضعفین و احکام اسلام

پرسشها و پاسخها

ú                    
س- آیا اندیشه حمایت از حقوق مستضعفین که سیاست دولت است و اندیشۀ دفاع از
احکام اسلام، دو طرز تفکر و برداشت فقهی از مسائل است؟

آیا حفظ حکومت و نظام ولو با کمک گرفتن از احکام ثانویه و
کنار گذاشتن احکام اولیه واجب تر است یا تقید به احکام اسلام هرچند به از هم
پاشیدگی نظام و کشور منتهی شود؟

·                   
ج- این سؤالها با بیانی نزدیک به آنچه ذکر شد در ضمن نامه ای طولانی از برادری
با نام مختصر «بهروز، ب» آمده است. و ایشان درخواست کرده که پاسخ او را بطور خصوصی
بدهیم. ولی به نظر می‌رسد اینگونه سؤال نه تنها در ذهن ایشان بلکه در ذهن بسیاری
از مردم و شاید در سطح اندیشمندان نیز خطور کند. و لذا لازم دیدیم این سؤال را در
این بخش مطرح کنیم تا متفکرین و اندیشمندان دربارۀ آن دقت کنند و ضمنا ً پاسخی که
به نظر قاصر می‌رسد ذکر کنیم، شاید امثال این خوانندۀ عزیز را قانع کند بلکه شاید
در بعضی تصمیم گیریها بی‌اثر نباشد و شاید در قضاوت آیندۀ تاریخ نیز مؤثر باشد،
زیرا به گفته این برادر، چه می‌دانیم: شاید در آینده بعضی مخالفین نظام مانند آقای
فلان به عنوان شیخ فضل الله این انقلاب معرفی شود و گفته شود او دعوت به احکام
واقعی اسلام می‌کرد و چنین شد. بلکه ایشان ترس این را دارند که چهرۀ ننگین منافقین
نیز پشت چنین پرده ای در تاریخ قرار گیرد. البته این بسیار بعید به نظر می‌رسد
زیرا آنها دعوت به افراط و تأویل آیات و اخبار می‌کنند و آرمان آنها جامعه بی‌طبقه
مارکسیستی به عنوان توحیدی است و لذا چنین ماسکی به چهرۀ زشت آنها نمی‌خورد گر چه
در تاریخ تحریفهای خنده آور یا گریه آوری نیز پیش می‌آید مثلا ً معاویه را یک فرد
مصلح و صالح معرفی می‌کنند! و حرکت الحادی قرامطه را یک حرکت اصلاحی در جامعه آن
روز و برای دفاع از حقوق محرومان می‌خوانند! و شورش صاحب الزنج را انقلابی علیه
ظلم و ظالمین می‌دانند! و مانند این گونه قضاوتهای بی‌اساس در تاریخ زیاد است؛ ولی
بر ما است که در حد امکان برای توضیح این مسأله وظیفۀ خود را انجام دهیم. تاریخ
خود داند و انصافش.

پاسخ صحیح آن سؤال این است که: احکام واقعی اسلام با حقوق
محرومان و مستضعفان منافاتی ندارد بلکه در جهت تحقّق حقوق همگان است.

توضیح مطلب آنکه: اگر حقوق مستضعفان را از نظر خود آنها
مورد ملاحظه قرار دهیم هیچ کس و هیچ قانون و هیچ نظامی نمی‌تواند از عهدۀ تحقّق آن
برآید زیرا مستضعفان به حکم این که انسانند، آمال و آرزوها و تمایلات آنان پایان
پذیر نیست. این خوی انسان است اگر همۀ عالم به او داده شود باز هم معتقد است که
هنوز به حق خود نرسیده و باز هم در طلب افزونی مال و ثروت و مکنت است! و شاید به
فرمودۀ بزرگان این ناشی از حبّ کمال در انسان باشد که او به اشتباه درصدد یافتن آن
در مادیات است و چون هر چه به دست می‌آورد باز احساس نقص می‌کند، زیرا گمشدۀ خود
را نیافته و لذا باز هم به اشتباه درصدد افزونی می‌شود و اگر همۀ عالم را به او
بدهند باز هم گمشدۀ خود را که کمال مطلق است نیافته و عطش افزونخواهی در او فرو
نمی‌نشیند و اگر بسوی معنویت و عرفان و علم و تقوی روی آرد باز هم عطش افزونخواهی
او فرو نمی‌نشیند ولی این بار بخشی از گمشده را یافته و حلاوت آن را چشیده و
افزونخواهی او بحق و در صراط کمال مطلق است.

تأمین حقوق محرومین

بهر حال حقوق محرومین از نقطه نظرآنها حد و مرزی ندارد و
هیچ قانونی نمی‌تواند آن را تأمین کند. بنابراین باید دید حقوق آنها از نظر چه کسی
و بر اساس چه منطقی مورد توجه قرار گیرد و قانون و نظام درصدد تأمین آنها برآیند.
اگر منظور حقوق طبیعی و فطری و ضروریات زندگی هر انسان از خوراک و پوشاک و تعلیم
لازم باشد، شک نیست که وظیفۀ دولت اسلامی تأمین حداقل ضروریات زندگی هر فرد است.
البته نه به این معنی که هر کس در خانه بنشیند و هیچ کار مثبتی در جامعه انجام
ندهد حقی بر جامعه و دولت دارد! بلکه دولت باید طوری برنامه ریزی کند که هر فرد
انسان بتواند از راه کار و کوشش، نیازهای زندگی خود را تأمین نماید و در مورد ضعفا
و ناتوانان که قدرت و توانائی کار ندارند باید به صورت رایگان، خدمات لازم در
اختیار آنها قرار بگیرد. و اگر منظور حقوق قراردادی اجتماعی باشد باید دید که ملاک
و معیار در تشخیص حقوق اجتماعی افراد انسان چیست؟

غالبا ً کسانی که دین اسلام را از نظر تأمین حقوق اجتماعی
انسان بررسی می‌کنند، پیش از بررسی برای او یک حقوق اجتماعی، مسلّم می‌دانند و آن
را معیار حق و باطل قرار می‌دهند و بر اساس آن دین اسلام را با سایر ادیان یا
مکتبها و مسلکها مقایسه و قضاوت می‌کنند بلکه گاهی معیار در پذیرش هر حکمی از
احکام شرع که در رابطه با حقوق اجتماعی است همان را پیش داوری خود قرار می‌دهند. و
هر حکمی که به نظر آنها با عدالت اجتماعی منافاتی دارد نفی می‌کنند و از اسلام نمی‌دانند
گرچه در قرآن به صراحت از آن یاد شده باشد!!

اگر در مورد طلاق گفته شود که خداوند حق طلاق را در اختیار
مرد قرار داده است کسی که عدالت اجتماعی را در این می‌داند که حق طلاق باید در
اختیار دادگاه باشد این حکم را نمی‌پذیرد و می‌گوید شما معنای آیه قرآن و حدیث و
روایت را نمی‌دانید و قطعا ً خداوند چنین حکمی نفرموده است و اگر رساله مرجع و
کلمات فقها که دیگر جای تأویل در آن نیست به او ارائه دهی چاره ای ندارد جز این که
بگوید من باید از زبان خود مرجع بشنوم!!! اینگونه افراد اگر قطع پیدا کنند که حکم
خداوند چنین است ممکن است در اصل عدل که از اصول مذهب است شک کنند. آری! اینگونه
پیش داوریها گاهی ممکن است به انکار اصلی از اصول دین یا مذهب بیانجامد.

شخصی از روستا یا شهر خویش به شهر بزرگی مانند تهران برای
کسب یا هر کار دیگر منتقل می‌شود. مسکنی از پدران و نیاکان به او به ارث نرسیده و
توان خرید مسکن به قیمت آن شهر را ندارد یا موقتا ً می‌خواهد اقامت گزیند، باید
خانه ای را اجاره کند؛ روابط موجر و مستأجر برقرار می‌شود؛ عدالت اجتماعی از نظر
موجر آن است که هیچ کس حق ندارد او را به اصل اجاره دادن مجبور کند یا قیمت مشخصی
برای او تعیین نماید زیرا او مالک است و با ملک خود هر کار می‌خواهد انجام می‌دهد
ولی عدالت اجتماعی از نظر مستأجر در این است که دولت برای هر فرد، مسکنی در اختیار
وی بگذارد هر چند مهاجرت او بی‌دلیل یا مخالف با سیاست دولت باشد. حتما ً باید
دولت خانه های غیر مسکون را از دست صاحبانش به زور بگیرد و به رایگان در اختیار
نیازمندان قرار دهد تا عدالت اجتماعی برقرار شود. و اگر چنین نکند حقوق مستضعفین و
محرومین را پایمال کرده است! و بدین ترتیب مشکل مسکن مطرح می‌شود و هر کس با پیش
داوری خود در مرزبندی حقوق اجتماعی راه حلی پیشنهاد می‌کند و اگر با حکم خدا
منافاتی داشت اعلام می‌دارد که حکم اسلام قادر بر تأمین حقوق اجتماعی نیست! اما
این حق را چه کسی برای این افراد قرار داده است؟ خود آنها؟ کمیته بین المللی حقوق
انسان؟ عرف جامعه؟ یا خداوند متعال؟

و همچنین در مورد مشکلات کارگران و حقوق آنها و رابطه کارگر
و کارفرما و مشکل کشاورز و رابطۀ او با زمین کشاورز و مالک زمین و حقوق خانوادگی،
حق طلاق، حق حضانت، تعدد زوجات، روابط زن و شوهر و سایر موارد که طبق حاکم شارع
برای یک طرف حقی مسلم شناخته شده است و از نظر عدالت اجتماعی بر اساس تفکر برخی
افراد، آن حکم ظالمانه است و باید برای حفظ نظام و برقراری عدالت، حکم را به
دلخواه خود تغییر بدهیم.

معیار در عدالت اجتماعی

ولی کسی که واقعا ً اسلام و ایمان آورده باشد و خداوند را
حکیم و عادل بداند و احکام اسلام را تشریعات مقدسه الهی بداند و پیروی از آنها را
بر همه- چه آن که بهره می‌برد و چه آنکه زیان می‌بیند- لازم و واجب بداند و بدنبال
مصالح خویش نباشد، معیار در عدالت اجتماعی همان حقوقی را می‌داند که خداوند قرار
داده است. زنی که مسلمان است و می‌داند خداوند حق طلاق را برای مرد قرار داده است
کاملا ً تسلیم حکم خداوند می‌شود و آن را عین عدالت و محض حق می‌داند. کارگر
مسلمان طبق معامله و قرارداد، حق خود را می‌گیرد و کار را انجام می‌دهد و هیچ وقت
به بهانۀ این که او مستضعف است تجاوز به حقوق کارفرما یا دیگری نمی‌کند و همچنین
مستأجر مسلمان، کشاورز مسلمان وو… عدالت را در همان حقوقی می‌دانند که خداوند
برای آنها قرار داده است. البته در گرفتن حق خود کوتاهی نباید بکنند که این تأیید
ظالم است ولی بیش از حق شرعی خود نباید مطالبه کنند که این طغیان بر خدا است.

خلاصه اسلام برای مستضعفین حقوقی قائل است و آنها را تأمین
می‌کند نه این که حقوقی که مستضعفین برای خود قائلند اسلام آن را تأمین کند.

عدالت مقیاس دین است نه دین مقیاس عدالت

ممکن است گفته شود این سخن در صورتی درست است که دین را
مقیاس عدالت بدانیم. و این بر مسلک اشاعره راست می‌آید که حسن و قبح عقلی را
منکرند و می‌گویند آنچه خداوند انجام دهد نیکو است نه آنچه نیکو است خدا انجام می‌دهد
زیرا نیکو بودن تابع فعل الهی است. احکام شرعیه و قوانین و حقوقی که شارع مقدس تشریع
فرموده نیز چنین است یعنی از نظر آنها تابع مصالح و مفاسد واقعی نیست و اصولا ً
مصالح و مفاسدی جز آن چه خداوند امر و نهی می‌کند وجود ندارد. ولی شیعه و معتزله
معتقدند عقل خود راهی برای شناخت نیکیها و زشتیها دارد. و خداوند کار زشت انجام
نمی‌دهد و چون کار بی‌هدف قبیح است پس باید احکام الهی تابع مصالح و مفاسد واقعیه
باشد. بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که آنچه مصلحت و عدالت است خداوند تشریع
می‌کند نه آنچه خدا تشریع فرموده مصلحت و عدالت است پس عدالت مقیاس دین است نه دین
مقیاس عدالت.

به عبارت دیگر احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است زیرا جعل
حکم از افعال الهی است و فعل حکیم باید هدف دار باشد و چون هدف و غایت در فعل الهی
مانند غایت در فعل انسان نیست که رسیدن به کمال است زیرا در خداوند نقص نیست که به
کمال برسد. پس باید هدف، رسیدن انسان به کمال باشد و این همان مصلحت است و آنچه در
صراط تکامل انسان است حق او است. و دادن حق به ذی حق عدالت است. پس احکام بر اساس
عدالت است.

ولی سؤالی که در اینجا باقی می‌ماند این است که آیا جعل
احکام فعل الهی است یا فعلی که متعلق حکم است؟ شک نیست که جعل احکام فعل الهی است.
بنابراین مصلحت باید در جعل باشد و لازم نیست در خود فعل باشد. به این معنی که
عملی که مأمور به واقع شده است ممکن است هیچ مصلحتی به خودی خود نداشته باشد ولی
برای امتحان انسانها و تشخیص فرمانبردار از گنهکار و مطیع از عاصی جعل شده باشد.
البته آن فعل به همین دلیل که نشانۀ اطاعت است موجب تکامل خواهد بود ولی این مصلحت
به دنبال جعل پیدا شده است. بنابراین یک واقعیت تکوینی که در فعل باشد و موجب
تشریع حکم شود نیست. پس ممکن است حکمی را که شارع موجب تکامل نشود بلکه به ملاحظۀ
اعتبار شرمی موجب تکامل باشد و چون موجب تکامل است اساس عدالت باشد. پس دین مقیاس
عدالت خواهد بود نه عدالت مقیاس دین. در نتیجه آنچه خداوند قرار داده عدالت است نه
آن چه عدالت است خداوند تشریع فرموده.

البته نمی‌خواهیم بگوئیم که در هیچ موردی حکم شارع تابع
مصلحت و مفسدۀ واقعی خود فعل نیست. بلکه غالبا ً چنین است ولی لزومی ندارد که چنین
باشد بلکه در مواردی از احکام در روایات تصریح شده است، که تشریع آن برای تشخیص
مطیع از عاصی است. گرچه غالبا ً این روایات در مورد احکام فردی است که ربطی به
حقوق اجتماعی ندارد ولی ممکن است در بعضی از حقوق اجتماعی نیز چنین باشد.

سخن دیگری که در این زمینه می‌توان گفت این است که بر فرض
که احکام همه تابع مصالح و مفاسد واقعی افعال باشد ولی آیا عقل می‌تواند همه مصالح
و مفاسد را کشف کند و آنها را معیار در تشخیص احکام شرعیه قرار دهد؟ شک نیست که
اکثر مصالح و مفاسد از حیطۀ ادراک عقل خارج است و بسیاری از احکام قطعیه شارع مقدس
را نمی‌توان با ملاک عقل مطابق با مصلحت یا عدالت دانست گرچه عقل حکم می‌کند که
باید مطابق مصلحت و عدالت باشد. البته بسیاری از اندیشمندان و متفکران اسلامی سعی
کرده و می‌کنند که علتهای احکام را بیابند ولی آنچه در این باره ذکر کرده اند- بر فرض
صحت- تنها می‌تواند حکمت و فایدۀ مترتب بر حکم باشد و امّا علل واقعی احکام که
بتوان گفت حکم دایرمدار آن است وجودا ً و عدما ً، ظاهرا ً به طور کلی حتی مورد
ادعای کسی واقع نشده است و اگر کسی چنین ادعا کند ادعائی گزاف کرده است. بنابراین
می‌توان گفت: بر فرض که عدالت مقیاس دین باشد در مرحلۀ ثبوت و جعل ولی دین مقیاس
عدالت است در مرحلۀ اثبات و عمل. [1]

خلاصه مطلب: عدالت، دادن حق است به ذی حق و به فرموده
امیرالمؤمنین «ع» «وضع الامور مواضعها» است یعنی هر چیزی را در جایگاه خود قرار
دادن. و حقوقی که مبنای عدالت است بر دو قسم است: 1- حقوق طبیعی فطری که پیرو نیاز
طبیعی انسان و رابطۀ تکوینی او با طبیعت است.    
2- حقوق قراردادی و از نظر اسلام تنها آن حقوق قراردادی مبنای عدالت است که
از سوی خداوند تشریع یا تنفیذ شده باشد.

و امّا آن حقوقی که افراد انسان پیرو هواها و تمایلات یا
احساسات برای خود یا دیگران قائلند مبنای عدالت اجتماعی از نظر اسلام نیست.

خداوند می‌فرماید: «Èqs9ur yìt7©?$# ‘,ysø9$# öNèduä!#uq÷dr& ÏNy‰|¡xÿs9 ÝVºuq»yJ¡¡9$# ÞÚö‘F{$#ur `tBur  ÆÎgŠÏù» (مؤمنون- 71) اگر حق پیرو هواها و تمایلات آنها باشد، نظام کونی
آسمانها و زمین و آنچه در آنها است فاسد می‌شود و از بین می‌رود. آری! حق یک امر
ثابت است که با نظام عالم در ارتباط است و آنچه خداوند تشریع فرموده بر اساس مصالح
و مفاسد واقعی است که حقیقت آن از حیطۀ تعقل و تفکر ما خارج است. و اگر حق پیرو
تمایلات انسانها باشد و با اختلاف تمایلات و هواها مختلف شود نظام عالم باید مختلف
باشد و معنای آن بی‌نظمی و فساد عالم است.

کوتاه سخن اینکه قانون و حکومت اسلامی ضامن تأمین حقوق
طبیعی و فطری همه افراد انسان است و همچنین ضامن تأمین حقوق قراردادی اجتماعی که
از سوی خداوند تشریع یا تنفیذ شده است می‌باشد. ولی ضامن تأمین تمایلات و هواهای
افراد نیست.

 



[1]
با عرض پوزش از خوانندگان عزیز، برخی از اصطلاحات علمی در این فراز آمده است که
اگر می‌خواستیم اینها را از هم بشکافیم و توضیح دهیم، سخن به درازا می‌کشید و
مقاله گنجایش آن را نداشت.

/

پاسداران بزرگ اسلام

سید محمد جواد مهری

امام خمینی دام ظلّه

قسمت دوم

مقام علمی:

گرچه بحث درباره مقام علمی امام مانند بحث در روشنائی آفتاب
است، و این مطلبی نیست که در این زمان نیاز به گفتن و نوشتن داشته باشد ولی چون
سخن از بیوگرافی امام است و این مطالب نه برای مردم امروز که برای تاریخ نوشته می‌شود،
از این رو مختصر مطلبی در این باره می‌نویسیم:

امتیاز امام خمینی:

آنچه امام خمینی را از سایر علما و مراجع ممتاز می‌گرداند،
تخصّص و تبحّر در علوم گوناگون اسلامی است، و با اینکه امام خمینی از سال 1347
قمری- و در حالی که بیش از 27 سال نداشت- تدریس فلسفه را در حوزه علمیه قم برای
شاگردانی با استعداد و با لیاقت آغاز کرد و در بین علمای حوزه به عنوان استاد حکمت
و عرفان مشهور شده بود و همانگونه که مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی در کتاب «طبقات
اعلام الشیعه» خود می‌نویسد: بوی عرفان از کتاب اسرارالصلوه ایشان به مشام می‌رسد.
ولی در همان حال، آنچنان در فقه و اصول مهارت و تسلّط داشت که در هر مجلسی وارد می‌شد
و با هر گروهی از فقها به بحث می‌نشست، نظریات ارزنده و صائب فقهی و اصولی وی
برملا می‌شد و همگان در برابر این دریای دانش و بینش- با آن سنّ کم- انگشت حیرت به
دهان می‌گرفتند و با اعجاب به این نابغه والامقام می‌نگریستند.

یکی از فضلای نجف اشرف نقل می‌کرد: در یکی از مسافرتهای
امام به نجف- که برای زیارت عتبات مقدسه مشرف شده بود- یکی از آقایان علما (که
امروز در شمار مراجع بزرگ شیعه می‌باشد) تقریرات درس استاد خود، مرحوم آیت الله
میرزای نائینی «ره» را نزد امام می‌آورد تا ایشان آن را مطالعه و تصحیح نمایند.

تدریس خارج فقه و اصول:

امام در سال 1364 قمری (40 سال پیش) و همزمان با ورود مرحوم
آیت الله بروجردی به قم، تدریس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و با تحقیق ها و پژوهش
های شگرف خود، آنچنان انقلابی فرهنگی در حوزه ایجاد نمود که در مدت زمانی کوتاه،
سیل فضلا و دانشمندان از سراسر ایران به سوی حوزه تدریس وی روانه شده و همه شاهد
بودند که شاگردان امام بیش از یک برابر و نیم شاگردان آیت الله بروجردی «ره» بودند
و این خود دلیلی است روشن و آشکار بر مهارت بی‌مانند امام در علوم آل محمد «ص».

شیوه تدریس:

شیوه تدریس امام به گونه ای بود که از تقلید و طوطی وار
تکرار کردن مبانی گذشتگان باز می‌داشت و در حالی که برای مبانی علمی و نظریه های
فقهای شیعه احترام فوق العاده ای قائل بود، همواره شاگردان را به تحقیق، دقّت نگری
و ژرف اندیشی وا می‌داشت و از آنان می‌خواست، خود با مطالعه و مباحثه و کنجکاوی،
به مبانی جدید دست یابند. از این روی می‌توان گفت، امام با این شیوه تدریس، روند
آموزش حوزه ای را تغییر داد و به سوی کمال و به اندیشی رهنمون ساخت.

جلسه اخلاق:

امام خمینی در عین حال که آنقدر به فقه اهمیّت می‌دهد، به
تزکیه و تهذیب نفس و پرورش اخلاق شاگردان، اهمیّت به سزائی قائل است و لذا در همان
دورانی که تدریس فلسفه و عرفان را برای چند شاگرد شایسته و لایق آغاز کرده بود،
جلسه اخلاق را نیز برقرار نمود و از روی کتاب «منازل السّایرین» روش تهذیب اخلاق و
تزکیه نفس را برای آنان تفسیر می‌کرد تا اینکه کم کم دامنه این درس اخلاق گسترش
یافت و هفته ای یکبار، به صورتی منظّم درآمد و نه تنها طلاب و فضلا در این جلسه-
که در مدرسه فیضیّه برقرار می‌شد- شرکت می‌کردند بلکه صدها نفر از کارگران، کسبه،
بازاریان و دانش‌پژوهان قم پیوسته به آن مجلس می‌آمدند و از آثار روحی و معنوی آن
بهره می‌بردند.

رضاخان که نمی‌توانست این درس اخلاق را مشاهده کند و می‌دانست
که امام با پرورش روان ها و بیدار کردن جان ها در پی ریشه کن نمودن نظام ظلم و ستم
در ایران است؛ درصدد تعطیل این جلسه برآمد و هنگامی که فرستاده خود را برای تعطیل
آن به خدمت امام فرستاد، با مقاومتی بی‌نظیر در برابر او چنین فرمود:

«من موظف هستم بهر نحوی که هست این جلسه را برگزار نمایم.
پلیس شخصا ً بیاید و از انعقاد آن جلوگیری بعمل آورد».

در هر صورت با کارشکنیها، فشارها و توطئه های مستمرّ عوامل
رضاخان، امام ناچار جلسه اخلاق را به مدرسه حاج ملا صادق که در منطقه ای دوردست
واقع بود؛ منتقل نمود و پس از به هلاکت رسیدن رضاخان، بار دیگر جلسه اخلاق به
مدرسه فیضیه با رونقی بیشتر و استقبالی افزونتر منتقل شد و امام با آن نفس پاک و
سخنان سازنده و آموزنده در پی رشد معنوی هر چه بیشتر مردم برآمد و در تهذیب جانها
و روانها تا آنجا کوشید که پروردگان این مکتب انسان ساز، پس از مبارزه با نفس
خویشتن، به مبارزه با ستمگران برخاستند و هر یک در جائی و مقامی به این خدمت مقدس
ادامه داده و می‌دهند که برخی در همین راه به والاترین مقام- یعنی شهادت در راه
خدا- دست یافته و دیگران در پی ادای دین خود به خالق خویشتن سر از پا نمی‌شناسند.

پانصد مجتهد صاحب نظر:

این شاگردان با فضیلتی که هر یک چون ستاره ای تابنده فضای
شهرستانها و روستاهای کشورمان و بالاتر که فضای کشورهای دیگر را نیز روشن و منوّر
می‌سازد، سندی است افتخارآمیز بر بزرگی، جلال و عظمت روح استاد والامقامشان حضرت
امام خمینی ارواحنا فداه که در طول زندگی خود از هیچ کوششی در راه تربیت اسوه های
حسنه زندگی دریغ نداشت و شخصیتهائی به جهان انسانیّت تقدیم داشت که نمونه ای از
آنان را در شخصیت حضرت آیه الله العظمی منتظری و استاد شهید آیه الله مطهری می‌توان
دید. در هر صورت، بیش از پانصد مجتهد صاحب نظر را این استاد والا مرتبه به عالم
تشیّع تقدیم نمود که هر یک خدماتی ارزنده و درخور ستایش و تقدیر به مردم ما، مکتب
ما، کشور ما، و ملت شهیدپرور ما نموده اند. خداوند به همه آنان جزای خیر و به امام
عزیزمان طول عمر و توفیق مرحمت فرماید.

نور چشم حوزه علمیه:

کتاب «آثار الحجّه» که در سال 1373 قمری (31 سال پیش) چاپ
شده است، در جلد دوم، صفحه 44 درباره امام خمینی چنین می‌نویسد:

«یکی از اساتید بزرگ و اعاظم حوزه علمیه قم حضرت حجه
الاسلام و الحکیم العلاّم والفقیه القّهام، سیدنا الاستاد آقای حاج آقا روح الله
خمینی ابن حجه الاسلام سیدالاعلام مصباح الظلام السید مصطفی الشهید الخمینی است که
امروز چشم حوزه علمیه به وجودش روشن و مورد توجه فضلا و محصلین و بسیاری از مردم
قم و طهران و سایر شهرستانها است… از زمان مرحوم حائری تا 1368 هجری دروس کفایه،
مکاسب، منظومه و اسفار را تدریس و فضلاء برجسته تربیت نموده و بخصوص در فن اخلاق و
درس آن استاد، منحصر بفرد حوزه علمیه قم بوده و حدود 8 سال در مدرسه فیضیه هفته ای
دو روز (پنجشنبه و جمعه) صدها نفر از فضلاء حوزه و غیره را از بیانات شیوا و درس
اخلاق خود مستفیض و با ذکر «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا
بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه وتصیر
ارواحنا معلّقه بعزّ قدسک» که همه روزه در اختتام درسش می‌فرمود، قلوب اهل ذوق و
تهذیب را نورانی و صفا و جلا می‌داد تا در چند سال اخیر که درس مذکور را برای پاره
ای از موانع، تعطیل و حوزه درس خارج فقه و اصول را دایر و محصلین فاضل را از
تحقیقات رشیقه و بیانات کافیه که توأم با فلسفه و حکمت است برخوردار می‌نماید و
حوزه تدریس ایشان سرآمد حوزه های دیگر و مایه بسی امیدواریها است. دارای طبعی سلیم
و روحی قوی و قلبی سالم می‌باشد. قلمش بسیار زیبا و بیانش بی‌حد رسا و جامع است».

تألیفات امام:

امام خمینی در علوم و معارف مختلف اسلامی، کتاب نوشته و
تألیفاتی دارند که بیشتر آنها چاپ شده و برخی نیز تاکنون چاپ نشده است. سیر
تألیفاتی امام از مسائل عقلیه شروع می‌شود و به اخلاق و فقه و اصول ادامه می‌یابد.
کتابهای امام از این قرار است:

1-               
کتاب مصباح الهدایه: در عرفان و مسائل عقلی است. امام هنگام تألیف این کتاب
بیش از 27 سال نداشت ولی محتوای کتاب آنقدر ژرف و عمیق است که هر چه بر آن حاشیه
نوشته و بنویسند باز هم نیاز به تدریس دارد.

2-               
شرح بر دعای سحر: دومین کتابی است که امام در مسائل عقلی نگاشته اند و سن
ایشان در آن وقت 29 سال بوده است.

3-               
اربعین حدیث: 7 حدیث آن مسائل عقلی و 33 حدیث در اخلاقیات است.

4-               
اسرارالصلاه یا معراج السالکین.

5-               
حاشیه بر نصوص الحکم قیصری.

6-               
رساله فی الطلب والإراده.

7-               
حاشیه بر مفتاح الغیب.

8-               
شرح حدیث رأس الجالوت.

9-               
شرح حدیث جنود عقل و جهل.

10-       
 آداب الصلاه.

11-       
 کشف اسرار.

12-       
 الرسائل: در دو جلد که این کتاب چند موضوع مهم
اصولی را بحث می‌کند (قاعده لاضرر و لاضرار، استصحاب، تعادل، تراجیح و…)

13-       
 کتاب البیع: درسهای فقهی امام در نجف اشرف (5
جلد).

14-       
 کتاب الطهاره: 3 جلد.

15-       
 تحریرالوسیله: دوره کامل فقه در 2 جلد.

16-       
 تهذیب الاصول: تقریرات درس اصول و فقه امام در
قم (3 جلد).

17-       
 نیل الاوطار فی بیان قاعده لاضرر و لاضرار.

18-       
 زبده الأحکام.

19-       
 مکاسب محرمه (2 جلد).

20-       
 حکومت اسلامی یا ولایت فقیه: مجموعه درسهای امام
در نجف اشرف درباره حکومت اسلامی.

21-       
 مبارزه با نفس یا جهاد اکبر- بخشی از سخنرانیهای
امام در مسائل اخلاقی که در نجف ایراد شده است.

22-       
 رساله مشتمل بر فوایدی در بعضی مسائل مشکله.

لازم به یادآوری است که امام از بیانی بسیار بلیغ و شیوا
برخوردار است و در فن نویسندگی دارای قلمی روان است. همچنین از طبع شعر و ذوق ادبی
برخوردار است که در جوانی اشعاری زیبا سروده و بیشتر آنها در عرفان و مدح اهل بیت
عصمت و طهارت «ع» است و متأسفانه بسیاری از این قصیده ها مفقود شده است. یکی از
قصائد امام در مدح امام زمان «عج» است که قصیده بسیار زیبائی است و 21 مخمّس می‌باشد.

خلاصه آنان که از یک زاویه محدود، با دیدی کوتاه به امام می‌نگرند
و هنوز نتوانسته اند او را بشناسند، بدانند که امام خمینی، گوی سبقت را در: فقه،
اصول، فلسفه، عرفان، پارسائی، تهذیب نفس، پرهیزکاری، ایمان، عبادت، ورع، ملکات
فاضله روحی، حق گوئی، حمایت از مستمندان، نبرد با گردنکشان، حرکت، قیام، نبوغ
سرشار، آینده بینی، آزادگی، صراحت بیان، سخنوری، متانت و اخلاق نیکو، از دیگران
ربوده است. و ما گرچه- عملا ً- تمام مؤمنین این جهان را احصا نکرده ایم ولی بی‌
هیچ گمان اگر در جهان شخصیتی وجود داشت که هم در علم و دانش و هم در پارسائی و
عبادت و هم در خدمت به محرومان و مستمندان (که هر یک لازم و ملزوم یکدیگرند) از
امام برتر بود، لااقل تا امروز اثری- هر چند ناچیز- از او پیدا می‌شد ولی چون چنین
شخصیتی دیده نشده است و از سوئی دیگر دارا بودن امام، آن همه ویژگیهای منحصر بفرد
و سرآمد دیگران بودن در خصوصیات یک انسان کامل، جائی برای دیگران باقی نمی‌گذارد و
ما را وا می‌دارد که بی‌محابا و بدون هیچ پروائی اعلام کنیم: بخدا پس از امام
زمان، برتر از خمینی، در این زمان کسی نیست. خداوند عمر پربرکت این امام عزیز را
طولای و ما را قدردان ایشان قرار دهد. والسلام.

/

خودکشی و دیگرکشی تدریجی با دخانیات

خودکشی و دیگرکشی تدریجی

با

سیگار، قلیان، پیپ، چپق و…

دکتر سید حسن عارفی

پیشگیری و درمان و راههای توصیه شده در ارتباط با قطع
دخانیات

قبل از آنکه مسائل دخانیات را بررسی کنیم چند سؤال به ترتیب
ذیل مطرح است:

1-               
آیا دولتها با توجیه های اقتصادی- سیاسی و دموکراسی بودن بافتهای اجتماعی و
غیره، از نظر حقوقی و پزشکی می‌توانند سم مهلک و سرطانزائی قوی و سکته زائی
خانمانسوز مثل دخانیات را در اختیار ملتها بگذارند؟

2-               
آیا اضافه کردن دود حاصل از سوختن توتون با 4000 نوع مواد سمی و سرطانزا و
سکته زا و غیر سمی به هوای قابل استنشاق خود و دیگران یک عمل منطقی است؟

3-               
آیا با وجود آنکه علم پزشکی و سم شناسی با مدارک مستدل ثابت کرده است که مصرف
دخانیات از عمر بشر می‌کاهد و سالانه برای یک میلیون نفر مرگ زودرس ایجاد می‌کند،
مصرف دخانیات خودکشی تدریجی محسوب نمی‌شود و آیا افراد بشر در هیچ دین و مذهبی یا
مسلکی می‌توانند و اجازه دارند خودکشی تدریجی کنند؟

4-               
آیا دخانیات یک دارو است؟

5-               
آیا دخانیات یک سم کشنده و خانمانسوز است؟

6-               
آیا دخانیات یک عادت مضره است؟

7-               
آیا یک تقلید از گذشتگان و بزرگترها است؟

8-               
آیا مصرف دخانیات از جنبه سیاسی و اقتصادی باید در دنیا ادامه یابد تا چرخهای
بزرگ و کوچک اقتصادی بعضی ممالک از کار نیفتد؟

9-               
آیا مصرف دخانیات دست کثیف دیگری مثل کارخانه اسلحه سازی نیست که باید محصولات
آن هزاران پیر و جوان را به دیار نیستی بکشاند تا چرخهای لعنتی آن از کار نیفتد؟

10-       
 آیا هوای آلوده را آلوده تر و هوای تمیز را
آلوده کردن یک عمل غیر عقلائی و ناپسند نیست؟

11-       
 آیا مصرف دخانیات آنقدر لذت بخش است که با یتیم
شدن کودکان و یا با مبتلی شدن به سکته قلبی و مغزی و سرطان های ریه و مثانه و غیره
در سنین پائین قابل مقایسه و حتی رجحان دارد؟

تاریخچه دخانیات:

یونانیان قدیم توتون را می‌شناخته اند و از آن به عنوان یک
سم کشنده در هلاکت دشمنان خود بکار می‌بردند. بعد از آنکه آمریکا توسط «کلمبوس»
کشف شد، همراه ناخلف او بنام «کرومن» توتون را از آمریکا به اروپا آورد و طریق
مصرف آنرا به اروپائیان آموخت. ابتدا دخانیات بعنوان یک ماده سمی و عادت مضره توسط
کلیسا و بعضی ایالات تحریم شد ولی با کوشش سوداگران مرگ و شرکتهای سودجو، توتون به
عنوان یک داروی معتاد کننده با قدرت فوق العاده زیاد به ثبت رسید و به بازارها
عرضه شد. در چند صد سال اخیر مطالعات و تحقیقات متعدد روی توتون و عوارض ناشی از
مصرف آن انجام شده است. بررسی ها نشان می‌دهند که استعمال دخانیات برای انسان مضر،
سرطانزا و مسدود کننده عروق بدن و ایجاد کننده پیری زودرس می‌باشد.

در 1938 «ری موند پیل» که پرفسور بیولژی در دانشگاه جان
هاپکینگ بود با مدارک مستدلی به ثبوت رساند که استعمال دخانیات بطور متوسط طول عمر
بشر را 20 سال کوتاه تر می‌کند. در سالهای بعد تاکنون ده ها مطالعه و تحقیقات بعدی
نظریه پیل را تأیید کردند. دانشمندانی بنامهای «دال» و «هیل» و «وایندر» از
انگلستان و آمریکا ثابت کردند که استعمال دخانیات در انسان و حیوانات ایجاد سرطان
می‌کند، ده‌ها دانشمند دیگر با تجربیات دقیق و جالب، تز «هیل» و «دال» و «وایندر»
را نیز تأیید کردند. در سالهای بعد شرکتهای سازنده دخانیات برای آنکه به تعداد
مشتریان مصرفی خود بیفزاید در انتهای سیگار فیلتر اضافه کردند تا از خیس شدن قسمت
دهانی سیگار و عدم رضایت خانمها جلوگیری کنند! بعدها که دانشمندان و محققین اثر
سرطانزائی دخانیات را ثابت کردند، شرکتهای سودجو توصیه پزشکان را مبنی بر اثر کاهش
سرطانزائی و بیماری زائی سیگارهای فیلتردار را بجان و دل پذیرفتند و با ساختن و
عرضه کردن سیگارهای فیلتردار فوائد ذیل عاید شرکتهای سازنده دخانیات شد:

1-               
خانمهائی که از گذاشتن سیگار بدون فیلتر به علت مرطوب شدن ناحیه دهانی سیگار
ناراضی بودند با اضافه شدن فیلتر به انتهای سیگار رضایت پیدا کرده و مشتریان جدید
این سم خانمانسوز شدند!

2-               
به همان نسبت که فیلتر به انتهای سیگار اضافه شد از مقدار توتون سیگار کاسته
شد، در نتیجه شرکتهای سودجو که زالووار بر پیکر نیمه جان عده ای بی‌اطلاع افتاده
اند، ثروتمندتر شدند زیرا دولتها به توتون مالیات بسته بودند ولی مواد تشکیل دهنده
فیلتر مشمول پرداخت مالیات نبود.

3-               
فیلتر بمقدار 40% از اثرات سرطانزائی و بیماریزائی دخانیات می‌کاهد ولی بر
تعداد سکته های قلبی افزوده می‌شود!

4-               
ظاهر شدن فیلتر در انتهای سیگار و اعلان کاهش اثر سرطانزائی سیگار فیلتردار تا
حدودی نگرانی معتادین به دخانیات را کاهش داد و در حقیقت ظاهر شدن فیلتر در انتهای
سیگارها اثر سرطانزائی دخانیات که توسط «هیل» و «دال» و «وایندر» و دیگران اظهار
شده بود را در اذهان خنثی کرد. شرکتهای سازنده انواع دخانیات با ارائه انواع
سیگارها، توتون ها، معتادین به دخانیات را مشتریان ثابت خود قرار می‌دهند و هر روز
با گول زدن آنها کوشش در ادامه این عمل مضحک و مخرب می‌کنند.

اخیرا ً برای آنکه به حیات کارخانه سم سازی خود ادامه دهند
با تولید سیگارهائی بنام «سیگار کم ضرر» و «بدون ضرر» و «کم نیکوتین» و «کم تار»
به فریب دادن معتادین پیش از پیش مشغولند! و امروزه انواع دیگر نیکوتین بشکل
«آدامس نیکوتین دار» و «قرص های نیکوتین دار» به بازارها عرضه کرده اند. باید گفت
مصرف توتون به هر مقدار و به هر شکل مضر است و «بی‌ضرر» تنها هوای پاک و لطیفی است
که خداوند منان برای ما خلق کرده است و بس. در ذیل، سمی در گیاهی کشنده را بررسی
می‌کنیم که از میان قومی وحشی در قلب قاره ای دور از تمدن هزاران ساله بشری به
میان مردمی آورده شد تا همان گونه که اروپائیان قاره آمریکا را به خاک و خون
کشیدند، این گیاه سمی هم تا ابد آتش بر کاشانه بقیه جهان زده و بسوزاند و نابود
کند.

با معتاد شدن به این گیاه سمی، یک یک افراد خانواده دانسته
یا ندانسته بعد از مدتی به بیماریهای ذیل مبتلا می‌شوند:

1-               
برونشیت مزمن.

2-               
تنگی نفس.

3-               
سرفه.

4-               
خلط چرکی.

5-               
امفیزم ریوی.

6-               
زخمهای دستگاه گوارش.

7-               
بستن رگهای دست و پا.

8-               
بستن رگهای قلب.

9-               
سکته های مغزی.

10-       
 سکته های قلبی.

11-       
 عفونتهای مختلف.

12-       
 بی‌اشتهائی.

13-       
 ضعف عمومی.

14-       
 سرطانهای مختلف.

15-       
 خونریزی از ادرار.

و ناچار از این مطب به مطب پزشک دیگر و از این بیمارستان به
بیمارستان دیگر عمر گرانبها را سپری کنند و در نهایت با گرفتار شدن به:

1-               
سرطان ریه.

2-               
سرطان حلق.

3-               
سرطان حنجره.

4-               
سرطان مری.

5-               
سرطان معده.

6-               
سرطان کلیه.

7-               
سرطان مثانه.

8-               
فلج نیمه بدن.

9-               
نارسائی قلبی.

10-       
 بیهوشی کامل.

11-       
 خونریزی گوارشی.

راهی قبرستان می‌شوند.

جنبه های سیاسی، اقتصادی استعمال دخانیات

گو اینکه مصرف دخانیات در جهان بصورت ظاهر یک عادت تلقی می‌شود
ولی زیر بنای سیاسی اقتصادی قوی دارد.

60% توتون مصرفی جهان در ممالک جهان سوم کشت می‌شود تنها
کشت مستعمرات و جزایر زیر سلطه ابرقدرتهائی مثل انگلستان توتون است.

«کورینا» در 1975 عقیده دارد: اگر انگلستان تحریم مصرف
توتون را اعلام کند نه تنها مستعمرات خود را از دست می‌دهد بلکه آبهای دریائی
اطراف این مستعمرات را باید رها کند.

با مصرف توتون، سرطانهای مختلف، سکته های قلبی و مغزی،
زخمهای مختلف گوارشی و غیره ایجاد می‌شود و بیماران صعب العلاج ناشی از مصرف
دخانیات مجبورند از ممالک توسعه نیافته به مراکز علمی ممالک پیشرفته برای تشخیص و
درمان مسافرت کنند یا داروهای منحصر بفرد که اکثرا ً ساخت ممالک پیشرفته است به
جهان سوم وارد شود.

باین ترتیب وضع اقتصادی ممالک پیشرفته بهتر و جیب خالی یا
نیمه تهی ممالک فقیر و در حال توسعه خالی تر می‌شود.

برای نمونه به وضع دخانیات در ایران نظر کنیم: سالانه
میلیونها دلار ارز مملکت برای خرید توتون از ممالک دیگر به خارج می‌رود، مقدار
دیگر ارز برای تأمین احتیاجات اولیه مثل روغن های نباتی و حبوبات و غیره نیز از
مملکت خارج می‌شود در حالیکه بهترین زمینها که قادر به کشت بعضی از احتیاجات
وارداتی ما هستند زیر کشت توتون قرار می‌گیرد!

مصرف توتونهای داخلی و خارجی برای هم‌وطنان عزیزمان
بیماریهای صعب العلاج مثل سرطان و سکته می‌آفریند و با تمام کمبودهای پزشکی مقدار
زیادی از تخت های بیمارستانی در اختیار بیماران معتاد به دخانیات قرار می‌گیرد.

مقداری ارز، مجددا ً برای وارد کردن داروهائی که سازنده
آنها کشورهای پیشرفته اند برای درمان معتادین به دخانیات از مملکت خارج می‌شود. و
مقدار دیگری ارز بهمراه این بیماران معتاد به دخانیات که خلاّق بیماری خود بوسیله
مصرف دخانیات خود بوده اند، برای درمان آنها بمسافرت خارج فرستاده می‌شوند. شبیه
اعمال و رفتار ایران در ارتباط با دخانیات در اکثر ممالک در حال توسعه مشاهده می‌شود.

به عبارت ساده تر: با معتاد کردن مردم ما و مردم جهان
وابستگی شدید دیگری یا برای تأمین مواد غذایی اولیه و یا برای خرید داروهای مختلف
و یا برای تشخیص و درمان بیماران ناشی از مصرف دخانیات ایجاد کرده اند.

بررسی آماری نشان می‌دهد که سالانه در ارتباط مستقیم با
مصرف دخانیات در انگلستان در حدود 40000 نفر به علت سرطان و در آمریکا 350000-
250000 نفر آمریکائی به علت سکته های قلبی و حدود 90000 نفر آمریکائی به علت سرطان
به وادی ابدی می‌روند. (آمار این ممالک دقیق است و ما در این مورد آماری نداریم).
عدم تحریم دخانیات در ممالک پیشرفته با وجود مرگ و میرهای زودرس وجود بافت
دموکراسی و جنبه های سیاسی اجتماعی آنها می‌باشند که ارزش بیشتری از جان عده کثیری
دارد که طعمه مرگ های زودرس به علت مصرف دخانیات می‌شوند. مشابه آمار و ارقام های
فوق در تمام ممالک جهان بچشم می‌خورد. «کاپل» و دیگران در بررسی های خود باین
نتیجه رسیده اند که استعمال دخانیات در بین اشخاصی که کار و فعالیت روزانه آنها
احتیاج به مهارت مغزی کمتری دارد شایعتر است؛ به عبارت دیگر استعمال دخانیات در
بین آسانسورچی ها، قهوه چی ها، دربانهای یک مؤسسه یا اداره یا بیمارستان شایعتر از
مهندسین و متفکرین این قسمتها می‌باشد. از طرف دیگر استعمال دخانیات در بین آنهائی
که درآمد پائین دارند شایعتر از متمولین و متمکنین یک اجتماع است و این درصد شیوع
در بین طبقات ضعیف شاید ناشی از قدرت نفوذ استعمار و تبلیغات شرکتهای سازنده
دخانیات در بین طبقات ضعیف تر اجتماعات بشری است.

بررسی های آماری نشان می‌دهد که تولید و تهیه و توزیع و
مصرف دخانیات در کشورهای جهان سوم نه تنها برای خزینه دولتها سودی ایجاد نمی‌کند
بلکه محاسبه دقیق حقوق کارمندان، واردات انواع مواد اولیه، درمان بیماران معتاد به
دخانیات در داخل کشور و فرستادن ارز برای درمان آنها یا خرید دارو و تعداد ساعاتی
که آنها در محل کار خود حاضر نیستند نشان می‌دهد که متضرر هم می‌شوند.

دکتر «آروزبرگ» از دانمارک در محاسبه آماری خود باین نتیجه
رسید که: مرگ و میر سالانه مردم به علت مصرف دخانیات بیش از کل کشته شدگان جنگ
جهانی دوم است.

«گودبر» می‌نویسد: 90% سرطانهای ریه به علت مصرف دخانیات و
50% مرگ و میر ناشی از برونشیت مزمن و امفیزم و تعداد زیادی از مرگ و میرهای
بیماران قلبی ارتباط مستقیم با مصرف دخانیات دارد.

«گودبر» و دانشمندانی دیگر از محافل بهداشتی جهان می‌پرسند
اگر در نقطه ای از جهان «بیماری وبا» و یا بیماری مشابه دیگری ظاهر شود، سازمانهای
بهداشتی جهان چه اقداماتی در جهت پیشگیری و درمانی انجام می‌دهند و چرا در این همه
گیری خانمانسوز مصرف دخانیات اقدامی جدی انجام نمی‌شود؟ مطابق بررسی «تاها» و
«بالت» در 1980 مقدار مواد قیری (مواد حاوی سرطانزا) و نیکوتین سیگارهائی که در
ممالک در حال توسعه فروخته می‌شود بیش از ممالک پیشرفته و صنعتی جهان است. این
بررسی، نفوذ سیاسی و اقتصادی ابرقدرتها برای بیمار کردن و سپس محتاج کردن این
ممالک به تکنولوژی پیشرفته ممالک صنعتی برای تشخیص و درمان بیماران ناشی از مصرف
دخانیات را نمی‌رساند؟!!

«جون ای اولت من» و «هاروی ام گولومب» نویسندگان مبحث سرطان
(کتاب درسی طب داخلی هاریسون در 1983) 40% تمام سرطانهای انسانها را مستقیم یا غیر
مستقیم مربوط به مصرف دخانیات می‌دانند روشن است جنبه های اقتصادی سیاسی مصرف
دخانیات آنقدر اهمیت دارد که بهداشت جهانی در مقابل آن مفهوم حقیقی ندارد، آنچه
مهم است بهداشت برای همه و سلامتی برای همه و پیشگیری از بیماریها نیست بلکه براه
بودن چرخهای اقتصادی ابرقدرتها و کشورهای صنعتی جهان و آقائی بر مستعمرات و سلطه
بر آبهای دریائی بعضی کشورهای دیگر است!

از نقطه نظر پزشکی دخانیات هیچگونه اثر درمانی ندارد غیر از
یک مورد استثنائی محققا ً دارو نیست بلکه سم است و دولتها از نظر علمی بهداشتی
نباید به هیچ مجوزی و هیچ بهانه ای این سم مهلک و خانمانسوز را در اختیار ملتها
قرار دهند.

پیامبر اکرم «ص»:

«إنّ معلّم الخیر یستغفر له دوابّ الأرض و حیتان البحر و
کلّ ذی روح فی الهواء و جمیع اهل السّماء و الارض».

(بحارالانوار ج 2 ص 17)

معلّمی که راه خیر را به مردم بیاموزد، تمام حیوانات زمین و
ماهیهای دریا و جانداران هوا و اهل آسمان و زمین برای او- از خداوند- طلب آمرزش و
مغفرت می‌کنند.

ادامه دارد

 

/

انتقاد آری، انتقام نه!

انتقادها و پیشنهادها

«… تذکر خوب است، اما های و هوی خوب نیست، انتقام جویی
خوب نیست، باید ما در فکر اسلام باشیم… آقایان که بسیارشان اهل مدرسه اند،
دوستند، رفیقند، برادرند، سر یک مبحثی داد و قال با هم می‌کنند، لکن بعد از اینکه
مباحثه تمام شد با هم می‌نشینند چای می‌خورند و دوستی می‌کنند. شما با هم دشمنی
ندارید. شما همه یک مقصد دارید… وقتی مقصد واحد باشد و مقصود همه یک مطلب باشد و
آن اسلام، باید فکر بکنید که اگر یک صحبتی برخلاف باشد که یک وقت خدای نخواسته به
حیثیت جمهوری اسلامی صدمه بزند ازش جلوگیری کنید، خودتان را بازدارید از او، در
عین حالی که باید در همه جا مناقشه باشد، لکن مناقشات طلبگی، مناقشات علمی… یک
وقت مخاصمه هست، این طرف می‌خواهد آن را بکوبد. این نه راه اسلام است، نه مقصد
اسلامی می‌تواند داشته باشد… باید معایب را گفت. باید دنبال مطلب رفت، باید
نقایص را گفت، لکن روی هم رفته ما باید همه امور را بسنجیم…».

این سخنان گهربار و نصایح پدرانه حضرت امام است که با قلبی
آکنده از عشق به اسلام و مسلمین در روز ولادت حضرت ثامن الحجج امام هشتم علیه
السلام در جمع مسئولین مملکتی ایراد شده بود. آن هم برای چندین بار. آری از شئون
رهبری صحیح حفظ و حدت و یکپارچگی امت اسلامی است و حضرت امام دام ظله به فضل
خداوند در این زمینه موفقیت چشمگیری داشته اند.

امام و الهام از منابع وحی

رهبری های حضرت امام همیشه با الهام از منابع وحی و احادیث
ائمه معصومین «ع» است. در زمینۀ برخورد با مسئولین و ولات امر از روایات رسول اکرم
«ص» و اهل بیت «ع» استفاده می‌شود که باید اشتباهات آنان را خیرخواهانه به آنها
تذکر داد. و از این معنی تعبیر می‌شود به نصیحت. نصح در اصل لغت به معنی خلوص است.
توبه نصوح یعنی توبه خالص. در زیارتها می‌خوانیم «اشهد انک نصحت الله و لرسوله».
یعنی (اخلصت) شهادت می‌دهم که برای خدا و رسول مخلص بودی و خالصانه عمل کردی.
ارشاد و راهنمایی خیرخواهانه را نیز به همین اعتبار نصیحت می‌گویند. در روایات،
تأکید بسیار شده است بر لزوم نصیحت و خیرخواهی برای رهبران جامعه اسلامی.

نصیحت به دولتمردان و مسئولان

در روایت معتبر است که رسول اکرم «ص» در خطبه ای در مسجد
خیف چنین فرمود: «ثلاث لا یغلّ علیهن قلب امرئ مسلم: اخلاص العمل لله والنصیحه
لائمه المسلمین و اللزوم لجماعتهم» (اصول کافی ج 1 ص 403) سه چیز است که مسلمان در
آن غش نمی‌کند: نیت خالص در عملی که برای خدا انجام می‌دهد و خیرخواهی برای
پیشوایان و رهبران مسلمانان و حفظ وحدت صف مسلمین. منظور از این جمله این است که
هر کس در یکی از این سه چیز غش و دغل بازی کند مسلمان نیست. کسی که در اعمال خود
شرک و ریا داشته باشد و کسی که بدخواه رهبران مسلمانان باشد و کسی که بخواهد وحدت
صف اسلامی را بر هم زند.

کلینی «ره» در کافی به سند صحیح نقل کرده است که رسول اکرم
فرمود: «ما نظرالله عزّوجلّ الی ولیّ له یجهد نفسه بالطاعه لامامه و النصیحه الا
کان معنا فی الرفیق الاعلی». نظر نمی‌کند خداوند متعال به ولیی از اولیای خود که
با تحمل مشقت سعی در طاعت امام خویش و نصیحت و خیرخواهی او دارد مگر اینکه او با
ما در بهشت برین خواهد بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید:

فلیست تصلح الرعیه الاّ بصلاح الولاه، ولا تصلح الولاه الا
باستقامه الرعیّه، فإذا ادت الرعیه الی اللوالی حقه، و ادی الوالی إلیها حقّها عزّ
الحقّ بینهم، وقامت مناهج الدین. واعتدلت معالم العدل، وجرت علی اذلالها السنن،
فصلح بذالک الزّمان، و طمع فی بقاء الدوله، ویئست مطامع الاعداء. و اذا غلبت
الرعیه و الیها، او اجحف الوالی برعیته، اختلقت هنالک الکلمه، وظهرت معالم الجور،
وکثر الاذغال فی الدین، و ترکت محاج السنن، فعمل بالهوی. و عطلت الاحکام، و کثرت
علل النفوس، فلا یستوخش لعظیم حق عطل، ولا لعظیم تاطل فعل! فهنالک تذل الابرار، و
تعز الاسرار، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد. فعلیکم بالتناصح فی ذلک، و حسن
التعاون علیه، فلیس احد- و ان استد علی رضی الله حرصه، وطال فی العمل اجتهاده-
ببالغ حقیقه ما الله سبحانه اهله من الطاعه له. ولکن من واجب حقوق الله علی عباده
النصیحه بمبلغ جهدهم، والتعاون علی إقامه الحق بینهم. ولیس امرو- و إن عظمت فی
الحق منزلته، و تقدمت فی الدین فضیلته- بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه. ولا
امرو- و إن صغرته النفوس، واقتحمته العیون- بدون ان یعین علی ذلک اویعان علیه.

رعیت به صلاح نمی‌رسد مگر با صلاح فرمانروایان، و
فرمانروایان را صلاحی نباشد مگر با راستی و درستی رعیّت، پس اگر رعیت حقوق خود را
به والی بپردازد و والی نیز حقوق رعیّت را پرداخت نماید، حق در بین آنان تقویت و
برنامه های دین استوار و نشانه های دادگری برپا شود و به دنبال آن سنّتهای نیکو
برقرار گردد، و بدین رو روزگار اصلاح شود و دوام حکومت را امید باشد و طمعهای
دشمنان به نومیدی گراید، ولی اگر رعیت بر والی چیره شوند یا والی نسبت به رعیّت
ستم ورزد، آنجا است که وحدت کلمه از هم پاشیده و نشانه های ستم هویدا و تباهی در
دین بسیار گردد و عمل به سنتها ترک شود و از آن پس به هوا و هوس عمل شود و احکام
معطّل ماند و بهانه های اشخاص افزونی یابد و در آن صورت، برای معطّل ماندن حقی
بزرگ، کسی نگران نشود و برای انجام دادن کاری بسیار بد، هیچ کس متأثر نشود. آنجا
است که نیکان ذلیل و بدکاران ارجمند گردند و پی‌آمدهای بد از سوی خدا بر بندگان
ببارد. پس بر شما باد که در این امر یکدیگر را خالصانه و خیرخواهانه ارشاد کنید و
همه با هم به بهترین وجه همکاری و تعاون داشته باشید، چرا که کسی به حقیقت آنچه
خدا سزاوار اطاعت است نمی‌رسد.

هرچند کوشش او بر بدست آوردن خشنودی خداوند بسیار باشد و در
انجام کارها (و واجبات) سعی بسیار نماید ولی یکی از حقوق واجب خدا بر بندگان این
است که همدیگر را تا آنجا که توان دارند، ارشاد و نصیحت نمایند و برای برپائی حق
در میان خود همکاری کنند و هیچ کس توان آن را ندارد که حقوقی را که خداوند بر او
واجب گردانیده بدون همکاری دیگران انجام دهد هر چند مقام او- در حق- والا و در دین
پیشقدم باشد و هر کس گرچه در چشم مردم خوار و حقیر باشد لایق آن است که در راه حق
از او یاری گرفته شود یا به او کمک شود.

این قسمت گرچه طولانی است ولی چون دقیقا ً در رابطه با مطلب
فوق بود و کاملا ً با وضع امروز جامعۀ ما تناسب داشت همۀ آن را برای تذکر و هشدار
نقل و ترجمه کردیم. که سخن مولی امیرالمؤمنین «ع» از هر سخنی پس از کلام خدا و
رسول «ص» مهم تر و مؤثرتر است. از این خطبه پرارج نکاتی استفاده می‌شود که به برخی
از آن ذیلا ً اشاره می‌شود:

شیوع بدبینی

1- شیوع بدبینی و بدگمانی و بدخواهی در میان ملت و دولت به
مصالح دین و دنیای کشور لطمه می‌زند و دشمنان را بر آنان چیره می‌سازد پس باید سعی
کنیم که در برخوردها و انتقادها بدگمانی و بدخواهی نباشد.

همکاری ملت و دولت

2- ملت و مسئولین همه باید با هم تعاون داشته باشند و به
یکدیگر کمک کنند. نه اینکه هر فرد فقط متوقع باشد حق او داده شود و همه وسائل رفاه
و امنیت برای او فراهم شود ولی خود در ادای وظیفه شرعی و قانونی و رعایت مقررات
اجتماعی و پرداخت مالیات و مانند آن کوتاهی نماید.

نصیحت و خیرخواهی

3- باید همه یکدیگر را نصیحت کنند. خداوند متعال در سورۀ
والعصر در بیان صفات رستگاران می‌فرماید: «(#öq|¹#uqs?ur Èd,ysø9$$Î/ (#öq|¹#uqs?ur Ύö9¢Á9$$Î/» یعنی یکدیگر را سفارش می‌کنند به
پیروی از حق و سفارش می‌کنند به صبر و تحمل ناملایمات.

توجه به پیشنهادها و انتقادها

4- مسئولین نباید پیشنهاد و انتقاد کسی را نادیده بگیرند به
دلیل اینکه او یک فرد معمولی است و شخصیت گرانقدری نیست و به فرمودۀ مولی «ع» در
چشم مردم خوار و حقیر است بلکه باید هر گونه انتقاد و پیشنهاد و نصیحتی از هر کس
باشد مورد توجه قرار دهند. و در جای دیگر می‌فرماید: «ایها الناس ان لی علیکم حقا
ولکم علّی حق… و امّا حقی علیکم فالوفاء بالبیعه و النصیحه فی المشهد و
المغیب…» ای مردم من بر شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید (تا آنجا که می‌فرماید)
و امّا حق من بر شما این است که به بیعت خود وفا کنید و خیرخواه من باشید چه در
حضور من و چه در غیاب و… و در عهدنامۀ امیرالمؤمنین «ع» به مالک اشتر موارد
زیادی اشاره به لزوم نصیحت برای ولات و پذیرش آنان شده است.

و همچنین در رساله حقوق امام زین العابدین «ع» به نقل تحف
العقول آمده است: «فاما حق سائسک بالسلطان… و ان تخلص له النصیحه…» و امّا حق
پیشوای تو به ولایت و رهبری این است که… با اخلاص خیرخواه او باش…» (بحار ج 71
ص 13).

امر به نصیحت نسبت به ائمه مسلمین زیاد است. ممکن است گفته
شود مراد از ائمه مسلمین امامان معصوم علیهم السلام هستند، البته این مطلب صحیح
است ولی مگر نه ما معتقدیم که ولایت فقیه شعبه ای از ائمه «ع» است و در واقع اکنون
ولایت امام زمان «ع» است که بر این کشور حاکم است و فقیه عادل به نیابت از آن حضرت
ولایت و زعامت این امت را به دست گرفته است. بنابراین ما باید خیلی با احتیاط با
این ولایت مقدس برخورد کنیم که کمترین لطمه به او در حکم مبارزه با امام زمان «ع»
است. و لذا در روایت آمده است: «الرّاد علیهم کالراد علینا و الراد علینا فی حد
الشرک بالله» کسی که حکم فقهای عدول که ولایت را به دست گرفته اند رد کند حکم ما
را رد کرده و کسی که حکم ما را رد کند به مرز شرک وارد شده است.

بنابراین نباید شک داشته باشیم که نصیحت و خیرخواهی رهبران
جامعه کنونی ایران همان خیرخواهی برای امام عصر «عج» است. ممکن است گفته شود این
مطلب فقط در شخص حضرت امام که ولی فقیه است صدق می‌کند، ولی باید توجه داشت که
ولایت دولت پیرو ولایت امام است و اگر چنین نبود تخلف از مقررات این دولت اشکالی
نداشت. پس چرا حضرت امام همیشه تذکر می‌دهند که تخلف از مقررات دولت اسلامی جایز
نیست، این نیست مگر به همین دلیل که ولایت دولت تابع ولایت فقیه و در نتیجه پیرو
ولایت امام زمان «عج» است. ولی باید دید که خیرخواهی چیست؟

خیرخواهی چیست؟

گروهی چنین می‌پندارند که خیرخواهی و نصیحت مسئولین در
جامعه اسلامی اطاعت محض و سکوت در مقابل هر گونه تصمیمی است که آنها بگیرند. شاید
بعضی از مسئولین بی‌میل نباشند که چنین نتیجه ای از سخنان معصومین «ع» و نصایح
حضرت امام دام ظله گرفته شود تا هیچ چون و چرائی در تصمیم گیریها نباشد. ولی چنین
نیست، با نظری به نهج البلاغه مسئله روشن می‌شود:

در دنبالۀ همان خطبه که قبلا ً ذکر شد چنین آمده است که
مردی از یاران آن حضرت بپاخاست و با سخنی طولانی از امیرالمؤمنین «ع» ستایش بسیاری
کرد و لزوم اطاعت آن حضرت را گوشزد نمود. امیرالمؤمنین «ع» در پاسخ وی سخنان
مبسوطی در اظهار عظمت و نعمت الهی و همچنین در تنفّر آن حضرت از مدح و ثنا و ستایش
خویش فرمودند که در بخشی از آن چنین آمده است:

… فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره، ولا تتحفظوا منّی
بما یتحفظ به عند اهل البادره، ولا تخالطونی بالمصانعه، ولا تظنوا بی استثقالا فی
حق قیل لی، ولا التماس اعظام لنفسی، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان
یعرض علیه، کان العمل بهما اثقل علیه. فلا تکفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل،
فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء، ولا امن ذلک من فعلی، الا ان تکفی الله من نفسی
ما هوا املک به منّی،

تنفر از ستایش

… پس با من سخن نگوئید همانگونه که با ستمکاران سخن گفته
می‌شود و از من پنهان ندارید آنچه را از افراد تندخو و کم تحمل پنهان می‌نمایند و
با تملق و چاپلوسی با من معاشرت ننمائید و نپندارید اگر سخن حقی به من گفته شود،
بر من گران آید و گمان ندارید که از شما خواهان ستایش و تقدیر برای خویشتنم زیرا
هر کس برنجد از سخن حقی که به وی گفته شود یا دادگری و عدالتی که از او خواسته
شود- بی‌گمان- عمل کردن به آنها بر وی دشوارتر و سخت تر آید، بنابراین نپرهیزید از
گفتاری بحق یا مشورتی به عدل زیرا من در خود نمی‌بینم که از اشتباه و خطا مصون و
در کارهای خود از آن ایمن باشم مگر اینکه خداوند، نفس مرا مهار کند که او از من بر
نفس من مسلط تر است.

و در عهدنامه مالک اشتر پس از تأکید بر دقت در انتخاب وزرا
و یاران می‌فرماید:

«ثم لیکن اثرهم عندک اقولهم بمرّ الحق لک واقلهم مساعده
فیما یکون منک مما کره الله لاولیائه واقعا ذلک من هواک حیث وقع».

و مقربترین آنان نزد خود کسی را قرار بده که از همه بیشتر
سخن حق صریح و تلخ را به تو می‌گوید و از همه کمتر تو را کمک می‌کند در آنچه خدا
را خوش نمی‌آید که از دوستان او صادر شود هر چند اینگونه افراد موافق هوای تو
نباشند.

مسئولین باید توجه داشته باشند که افراد- به اصطلاح- بله
قربان گو، خیرخواه و ناصح نیستند، آنها خیرخواه خودشان هستند. آنها مصالح مسلمین و
کشور اسلامی را فدای مصالح و منافع شخصی خود می‌کنند. و برعکس آنهائی که سخن تلخ
می‌گویند و اشتباهها را گوشزد می‌کنند البته به گونه ای که به حیثیت جمهوری اسلامی
لطمه وارد نسازد، آنها خیرخواهند و امر به معروف و ناهی از منکرند. سخن آنان را
باید پذیرفت هرچند افراد معمولی و به نظر کوچک بیایند. گاهی می‌شود که در همین
مصاحبه‌های بازار و خیابان که بوسیلۀ رادیو و تلویزیون پخش می‌شود مطالب بسیار
جالب و پیشنهادهای بسیار مفید و انتقادهای بسیار حساس گفته می‌شود. مسئولین باید
به این گفته ها و نوشته ها اهمیت بدهند که خیر آنان در همین است.

روش انتقاد

از سوی دیگر منتقدین باید از روی خیرخواهی و دلسوزی انتقاد
کنند و هدف انتقام و سرکوب بعضی از مسئولین نباشد. اخوت و برادری اسلامی و وحدت و
یکپارچگی جامعه و حیثیت و آبروی نظام باید کاملا ً مراعات شود. شرایط خاص جامعه،
جنگ، تشنج، هجوم تبلیغاتی سلطه گران، سوءاستفاده عوامل بیگانه و غیره باید کاملا ً
مورد توجه قرار گیرد. کسی که انتقادی دارد باید آن جهت مورد نظر را به دقت بررسی
کند و پس از اطمینان کامل و پذیرفتن مسئولیت شرعی و اجتماعی و احیانا ً قانونی آن
را ابتدا به خود مسئولین برساند و در صورت عدم امکان یا عدم اهتمام آنها آن را به
مقامات بالاتر یا مقامات نظارت کننده در نظام جمهوری اسلامی مانند مجلس شورای
اسلامی و بازرسی کل کشور و دیوان عدالت اداری اعلام کند. و در صورت عدم امکان یا
عدم توجه آن مسئله را به طوری که موجب تشنج و خدشه دار کردن حیثیت نظام نباشد با
لحنی خیرخواهانه و ناصحانه از رسانه های گروهی اعلام کند.

البته باید توجه داشت که بعضی از انتقادها، انتقاد از شخص
یا ارگان یا دولت نیست بلکه انتقاد از طرز تفکر حاکم بر جامعه یا بر بخشی از جامعه
است در این صورت از همان ابتدا باید انتقاد در رسانه های گروهی مطرح شود ولی باز
هم نه به لحن انتقام و سرکوب بلکه به لحن امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و
توجیه.

رابطه بین مسئولین اجرائی و نظارت کنندگان

خلاصه در نظام اسلامی عده ای مسئول امور اجرائی هستند و عده
ای ناظر بر حسن اجرا. گرچه نظارت بر حسن اجرا وظیفۀ همۀ افراد ملت تحت عنوان امر
به معروف و نهی از منکر است ولی طبق قانون و نظام جمهوری اسلامی ارگانهای مخصوصی
که از ارکان نظام هستند در این زمینه مسئولیت ویژه ای دارند مانند مجلس شورای
اسلامی رابطه بین مسئولین اجرائی و نظارت کنندگان اعم از ناظرین ویژه و عامه مردم
باید بر این اساس باشد که نظارت کنندگان با کمال خلوص و خیرخواهی و آرامش و بدون
شعارهای کوبنده و نتیجه گیریهای غلط و تفکیر و تفسیق و به رخ کشیدن اشتباهات و
لغزشهای گذشته و اشاعه بدبینی، نقص ها و قصورها و اشتباهات را گوشزد کنند و راه حل
صحیح و منطقی ارائه دهند، تا تناصح و تعاون که در قرآن کریم در آیه «و تعاونوا علی
البّر و التقوی» و در احادیث معصومین «ع» من جمله خطبه نهج البلاغه که قبلا ً گذشت
به آن امر شده است، محقق شده باشد. و از سوی دیگر مسئولین، سخنان خیرخواهانه را
مورد توجه قرار دهند و اصرار بر صحت فهم و ادراک خود و اشتباه دیگران نداشته
باشند، بلکه مسئولین بیدار و هشیار، انتقادهای بیگانگان و دشمنان و بدخواهان را
نیز مورد توجه قرار می‌دهند، در نظامهای- به اصطلاح- دموکراسی همیشه حزب حاکم از
اعتراضها و انتقادهای احزاب مخالف استفاده می‌کند. انتقاد هر چند از روی دشمنی و
غرض باشد، هشدار دهنده است. گفته می‌شود: از صاحب یک شرکت تولیدی موفق پرسیدند رمز
موفقیت شما چیست؟ او در جواب گفت: من همه نامه ها و گزارشهای تشویقی که کار مرا
تمجید و تعریف می‌کرد پاره کردم و در سطل آشغال ریختم ولی تمام گزارشها و نامه های
اعتراض آمیز هر چند پر از فحش و تحقیر بود جمع کردم و به دقت مورد بررسی و مطالعه
قرار دادم و بر اساس آنها برنامه ریزی کردم و اشکالات را برطرف ساختم.

بنابراین گرچه انتقادگران باید بر اساس خیرخواهی و نصیحت
انتقاد کنند ولی اگر از روی غرض هم کسی اعتراض کرد مسئولین نباید اخمها را درهم
بپیچند که چرا مزاحم خواب راحت آنها شده اند زیرا همین خواب راحت خطرناک است و آن
نیش که این خواب را آشفته می‌کند به صلاح انسان است.

«و عسی ان تکرهوا شیئا ً و هو خیر لکم».

«(Ÿwur (#qà)ù=è? ö/ä3ƒÏ‰÷ƒr’Î/ ’n<Î) Ïps3è=ök­J9$#»                   خود را با دستهای خود در هلاکت نیندازید.

(آیه 195- سوره بقره)

 

/

مراحل زندگی(شعر)

نکته ها و نوشته ها

خواجه نصیرالدین طوسی

مراحل زندگی

روزی به سر خاک شهیدی برسیدم                                   زان خاک یکی نالگک زار شنیدم

زان نالگک زار فرو ماندم و از پای                                         افتادم و در خاک چو مرغی بطپیدم

می‌گفت که ای زمرۀ احباب بیائید                                        یک ره بتماشای سخنهای لذیذم

از من بنیوشید که چون رفتم از آغاز                                    وز راه به مقصد به چه اسباب رسیدم

اول که به باغ نظر لطف الهی                                           بر گلبن تکوین، گل تقویم
بچیدم

تقویم نمو گشت و نمو حس شد و یک چند                               در ورطۀ اعمال بهیمی بچریدم

کارم غضبی و شهوی بود شب و روز                                 بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم [1]

یک ره بدم از حکم تساوی و تکاپوی                                  خیر و شر و مزد و بزه و پاک و پلیدم

بار دوم از جاذبۀ نور الهی                                                  قصد حرکت کردم و از جا بجهیدم

در راه بلاغت سبب تربیتم گشت                                         شیری که ز پستان توهّم بمکیدم

زان روی که چشمم دو نظر داشت مخالف                             گاهی به فنا گه به بقا می‌نگریدم

گه در طلب جاه شدم دستکش دیو                                    گه جاه رها کردم و با دیو چخیدم [2]

گاهی به خرابات زدم بانگ هیاهوی                                گاهی به سوی مسجد و محراب دویدم

چاره نبد از بند تکالیف در آن کوی                                       بسیار عذاب و علل و رنج کشیدم

بودم به همان بند و همان قفل گرفتار                                       تا گشت همان بند و همان قفل کلیدم

بر ذروۀ معراج چهارم شدم آنگاه                                که یک شربت از آن آب مبارک بچشیدم

دیدم به عیان مجلس اخوان صفا را                                    وز شادی آن، صور محبّت بدمیدم

نفسم بکمال شرف از رتبرت عقلی                                      پیوست وز آلایش حسّی ببریدم

مرغ نظرم پر زد و چون طایر میمون                                          از بند قفس خانۀ خلقی بپریدم

چون چرخ فلک خواست که مانع شودم زین                                    در حال بر او پردۀ نه طاق دریدم

چندان که قضا و قدر اشکال عجایب                                   ار عیب نمودی به من، از وی نرمیدم

در عالم اجسام مرا آنچه اثر بود                                              عین همه در عالم ارواح بدیدم

دو گوهر علم و عملم در طبق جان                                         در پیش سراپردۀ اسرار کشیدم

مرگم نکشد نیز که از چشمۀ حیوان                                    در مرتبه مانند خضر آب چشیدم

خود مرگ چه باشد که به شمشیر قیامت                     مرگ و ملک
الموت به هم کشته بدیدم

برخواندمش این بیت که گفته است سنائی                                      «المنه لله که به مقصود رسیدم»

 



[1]
توجه کردم.

/

قیام اصلاح طلبانه امام حسین «ع»

سفیانیان در طول تاریخ، در برابر خاندان رسالت ایستادند و
برای مبارزه با اسلام از هیچ کوششی دریغ نکردند. ابوسفیان در برابر حضرت رسول «ص»
ایستاد و فرزندش معاویه با امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام جنگید و یزید
فرزند معاویه و الگوی فساد و تبهکاری با سیدالشهدا امام حسین «ع» به نبرد برخاست.

قیام، وظیفه شرعی امام

امام حسین «ع» که از گردنکشی، سفّاکی، پلیدی و جنایتهای بی‌شمار
یزید آگاه بود و هر لحظه اخبار هتاکی، شرب خمر، پرده دری و فسق و فجور او به امام
می‌رسید، وظیفه شرعی خود دانست که در مقابل این ستمگر بی‌باک که نه تنها به مردم
ظلم و ستم روا می‌داشت بلکه جرثومۀ فساد بود و علنا ً احکام دین را به بازی گرفته
و از هیچ گناه کبیره ای پروا نداشت، قیام کند و به مبارزه برخیزد گرچه در این راه-
که راه حفظ مکتب بود- از جان خود، فرزندان، خویشان و یاران خویش مایه بگذارد و
گرچه خاندان عصمت و طهارت به اسارت روند.

ترکت الخلق طرّافی هواکا

وایتمت العیال لکی اراکا

ولوقطّعتنی فی الحبّ اربا

لماحنّ الفؤاد الی سواکا

و از طرفی دیگر می‌بایست جواب مثبتی به مردم کوفه بدهد که
اعلام همبستگی و پیوستگی با امام کرده بودند و در مجالس و محافل خود اظهار بیعت با
امام می‌کردند و امام را به سوی خود خوانده بودند، و گرچه از سخنان امام در مکه
معظمه و در بین راه چنین برمی‌آید که حضرت می‌دانست، در این سفر کشته می‌شود، با
این وضع، امام ناچار بود جواب مثبت به دعوت کنندگان بدهد زیرا در هر صورت، یزید
ممکن نبود از حسین «ع» دست بردارد و تصمیم جدّی گرفته بود که در مکه و جوار خانۀ
خدا، امام را به شهادت برساند یا اینکه حسین «ع» با او بیعت کند و حسین «ع» هم در
پاسخ استاندار مدینه با کمال قاطعیت و بدون هیچ پروائی فرموده بود:

«ما تبار نبوت و سرچشمه رسالت، منزل و مأوای ما جای رفت و
آمد فرشتگان و فرودگاه رحمت الهی است و یزید مردی است می‌خوار، خونخوار، و فاسقی
است آشکار و مانند من هیچگاه با کسی مانند او بیعت نمی‌کند».

چرا امام عراق را برگزید؟

بنابراین مکه و مدینه برای امام جای ناامنی بود و اگر به
عراق نمی‌رفت، در آینده تحلیل گران می‌گفتند: امام حسین «ع» که اینقدر رزمندگان
جان بر کف در کوفه داشت و از او ملتمسانه خواسته بودند که بدانجا برود و همبستگی
خود را در نامه های متعدّدی که سران و شخصیتهای آن دیار می‌نوشتند، اعلام کرده
بودند، پس چرا امام در حجاز ماند و خود را به کشتن داد و به کوفه نرفت که حق آنان
را بستاند و یزید را از پای درآورد.

وانگهی امام می‌خواست قیام خود را جهانی کند و در برابر
برخی روحانی نمای خودفروخته که بیعت با یزید را جایز و گاهی واجب می‌دانستند
بایستد و مردم را از حیرت جهالت و تاریکی گمراهی برهاند و تبلیغات مسموم یزیدیان
را با آن خطبه های آتشین- چه در بین راه و چه در عراق- خنثی نماید و دست ذلت را
بدست ستمگران ندهد و از آنها همچون بردگان نگریزد و خلاصه اسلام محمّدی را با قیام
و حرکت خویش مصون نگهدارد، لذا چاره ای جز مبارزه مستقیم با دشمنان نداشت. و از
این رو بدون اینکه زمانی را مشخص نماید، اعلام کرد که به سوی عراق روانه خواهد شد.

در تاریخ آمده است که یزید جنایتکار وقتی از این تصمیم امام
مطلع شد، ترس و وحشت سراسر وجودش را فرا گرفت و در پی این برآمد که امام را از این
مسافرت- توسط برخی چهره های مذهبی ساده و یا مغرض- منصرف نماید، چون می‌دانست حرکت
امام، پایه های کاخ لرزان او را از زمین می‌کند و او را از هستی ساقط می‌نماید.

توطئه جلوگیری از ورود امام به عراق

در هر صورت، همزمان با ارسال شخصیتهای مختلف که با نیرنگهای
گوناگون برای منصرف کردن امام، عازم مدینه می‌شدند، ارتش زیادی را روانه عراق کرد
و با دادن اختیارات فراوان به ابن زیاد و تثبیت حکومت نظامی در سراسر شهر بزرگ
کوفه، و با نشر و پخش تبلیغات مسموم علیه امام از سوئی و واداشتن برخی چهره های
منافق برای بازداشتن مردم از یاری حضرت، از سوئی دیگر، توطئه حساب شده و دقیقی را
پی‌ریزی می‌کرد.

اولین نامه ای که یزید نوشت به ابن عباس بوده که از وی به
عنوان صحابی سابقه دار حضرت رسول «ص» برای جلوگیری از حرکت امام حسین، استفاده
نموده است.

ابن عباس برای حفظ جان خویش، او را به آرامش دعوت می‌کند و
در نامه خود به یزید، متذکر می‌شود که در هر صورت امیدوار است خروج امام حسین،
خطری برای وی در بر نداشته باشد! و او هم در فرصت مناسب امام را نصیحت خواهد کرد!!

ابن عباس که تا اندازه ای به پیمان شکنی و بی‌وفائی اهل
کوفه آگاه بود، از روی حسن نیت به امام حسین «ع» چنین عرض می‌کند:

«شنیده‌ام عازم عراق شده‌ای. اهل عراق سابقه پیمان شکنی و
بدعهدی دارند و همانا تو را برای جنگ می‌طلبند. پس اینقدر عجله نکن و اگر راهی جز
نبرد با این ستمگر (یزید) نداری و از ماندن در مکه خوش نداری، روانه یمن شو و از
آنجا به کوفیان و یارانت در عراق نامه ای بنویس که فرمانروایانشان (عبیدالله بن
زیاد) را بیرون کنند و اگر چنین نکردند همانجا بمان تا اینکه امر خدا فرا رسد زیرا
در یمن دژهای محکمی وجود دارد.»

بیچاره ابن عباس خیال می‌کرد امام حسین «ع» تنها خویشتن را
می‌خواهد بسلامت دارد و دیگر کاری به اسلام و مسملین ندارد، از این روی، از امام
می‌خواهد که برای حفظ جان خویش به منطقه ای دوردست روی آورد، غافل از اینکه آنچه
امام را نگران کرده بود اسلام و آینده اسلام بود نه تن خویشتن.

محمدبن حنفیّه، برادر پدری امام، با نگرانی و اضطراب از
برادر می‌خواهد که در مکه بماند چرا که مسجدالحرام مقام امن است و در آنجا کسی حق
خونریزی ندارد. ولی امام در پاسخ وی به صراحت می‌گوید که یزید هیچ ابائی از ریختن
خون وی در حرم امن الهی ندارد و اگر امام از حرم بیرون نرود بوسیله او حرمت خانه
خدا از بین می‌رود.

محمّد بن حنفیه که می‌بیند امام برای حفظ حرمت خانه خدا در
مکه نخواهد ماند، بار دیگر ملتمسانه عرض می‌کند: «پس به سوی یمن روانه شو که در
آنجا دست کسی به تو نخواهد رسید».

و با این سخن، همان نظر ابن عباس را می‌دهد که در هر صورت
یا کوته‌بینی است و یا اینکه علاقه و محبت زیاد به برادر او را وا می‌دارد که در
پی سلامت وی باشد بدون اینکه وضع جامعه را در نظر بگیرد.[1]

اولین گام انقلاب

حسین «ع» در اولین گام از انقلاب مقدس خویش، شعار اصلاح را
بلند می‌کند و اعلام می‌دارد که برای احقاق حق و یاری امت جدّش قیام خود را آغاز
نموده است.

«انی لم اخرج أشرا ً و لا بطرا ً و لا مفسدا ً و لا ظالما
ً، و انّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدّی. أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر
و اسیر بسیره جدّی و أبی علی بن أبیطالب، فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق و
من ردّ علیّ هذا، اصبر حتّی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیر الحاکمین.»

من نه از روی هواپرستی و خودبینی و جاه طلبی و فساد و
ستمگری قیام می‌کنم، بلکه انگیزه قیام من اصلاح طلبی در امّت جدّم می‌باشد. من می‌خواهم
امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب گام بردارم،
پس هر کس از روی حق خواهی مرا پذیرفت، خداوند سزاوارتر به حق است و هر کس ما را رد
کرد و با من مخالفت ورزید، من صبر می‌کنم تا خداوند بین من و این قوم داوری کند و
خدا بهترین داوران است.

ورود به مکه

و اینچنین از مدینه به سوی مکه می‌رود، زیرا ایام ماه رجب
است و مردم زیادی از سراسر کشورهای اسلامی برای عمره به مکّه مشرف شده اند و فعلا
ً مکّه بهترین جا برای تبلیغات است.

در مکّه مسلمانان گرداگرد وجود مبارک امام جمع می‌شوند و
خود را برای یاری و نصرت آن حضرت آماده می‌سازند. خبر این استقبال بی‌نظیر
مسلمانان، لرزه بر اندام یزیدیان می‌افکند. جلسه می‌گیرند، بحث می‌کنند و به این
نتیجه می‌رسند که تنها راه نجات، کشتن فرزند فاطمه «ع» است و پس از امام حسین
«ع»  دیگر کسی جرأت حرکت و قیام را ندارد.

انگیزه قیام

امام برای حفظ حرمت خانه خدا و برای اینکه پیروان خود را در
عراق از اوضاع مطلّع سازد، در روز «ترویه»، حرکت اصلاحی خود را به سوی عراق آغاز
نمود.

در بین راه، هرجا که می‌رسد خطبه می‌خواند، سخن می‌راند، با
رؤسای عشایر حرف می‌زند مردم را از اوضاع سیاسی زمان آگاه می‌کند.

در یکی از همین سخنرانیها، انگیزه قیام خود را خیلی روشن و
صریح، چنین بیان می‌فرماید:

«ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستم پیشه ای را دید
که حرام خدا را حلال کرده، پیمان او را شکسته، با سنّت رسول خدا مخالفت ورزیده و
در بین بندگان خدا با ظلم و حق کشی حکومت می‌کند، و علیه او با عمل و بیان (جهاد
با سلاح و زبان) قیام نکرد، سزاوار است که خدا او را با همان ستمگر محشور کند.

هان این (یزیدیان) طاعت خدا را رها کرده و به دستور شیطان
گردن نهاده اند و فساد و تباهی را برملا کرده اند و حدود خدا را کنار گذارده، بیت
المال را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نموده اند…
.

و با این خطبه، برنامه خود را که همان قیام و نبرد بی‌امان
علیه ستمگران است اعلام کرد و به راه خود ادامه داد.

وضعیت کوفه

و اما کوفه، در آن زمان چه وضعیتی داشت؟

حکومت نظامی آنچنان شهر کوفه را فرا گرفته بود که کسی جرأت
نداشت در کوچه های شهر قدم بزند و یا اینکه با حضرت مسلم تماس بگیرد. مردم هم در
اثر رعب و وحشتی که حکمفرما بود، دین خود را فروختند و دست از یاری خاندان پیامبر
برداشته، پیمان را با کمال بی‌شرمی شکستند. مسلم بی‌یار و یاور شده و پس از چند
روز به شهادت رسید.

و از سوئی دیگر، یزید ارتش کوفه را از نظر عِدّه و عُدّه
کافی مجهز کرده، با وعده و پول، سران ارتش را برای مقابله جدّی با امام آماده کرده
بود. ضمنا ً مرزها را هم بر روی واردین بستند که نکند یاران امام از سایر کشورها
بیایند و به ایشان ملحق شوند، و همچنین ارتشیان ترسو و بزدل نیز فرار نکنند. تنها
یکی از مرزها را برای رفت و آمد خویش بازنگهداشته بودند، که آنجا 500 جنگجوی سلاح
بدست با فرماندهی عزره بن قیس، مرز را نگهبانی می‌کردند.

نشانه های مخالفت

امام به کربلا نزدیک می‌شود. نشانه های مخالفت و پیمان شکنی
از دم مرز آشکار می‌گردد. آنجا که حضرت به «وادی عتیق» می‌رسند، شخصی به نام بشر
بن غالب از راه می‌رسد. حضرت از او می‌پرسند:

–                 
از کجا میائی؟

–                 
از عراق.

–                 
از مردم چه خبر داری؟

–                 
قلبهای آنها با شما است ولی شمشیرهایشان با بنی امیه!

امام برای اتمام حجّت، نامه ای دیگر به کوفیان می‌نویسد و
آن را به یکی از یاران باوفای خویش به نام «قیس بن مسهر صیداوی» می‌سپارد. قیس در
«قادسیه» با پلیس ابن زیاد برخورد می‌کند، پیش از اینکه او را بگردند، کاغذ را
پاره پاره می‌کند. او را نزد ابن زیاد می‌برند.

–                 
تو کیستی؟

–                 
من از شیعیان امیرالمؤمنین علی «ع» هستم.

–                 
چرا کاغذ را پاره کردی؟

–                 
برای اینکه ندانی در آن چه نوشته است.

–                 
نامه از کی بود و برای چه کسی نوشته بود؟

–                 
از حسین بود برای برخی از شخصیتهای کوفه.

–                 
آنان را نام ببر؟

–                 
من آنان را نمی‌شناسم.

–                 
به خدا قسم از تو نمی‌گذرم. یا نام آنها را فاش کنی و یا بر فراز منبر بالا
روی و به حسین بن علی و پدرش و برادرش دشنام دهی.

–                 
من هرگز نام آن شخصیت ها را به تو نخواهم گفت، ولی سخنرانی می‌کنم.

آنگاه بر منبر بالا می‌رود و در بین انبوه جمعیت چنین می‌گوید.

«ای مردم! حسین بن علی بهترین بندگان خدا و فرزند فاطمه
دختر رسول خدا است و من پیام رسان وی به شمایم. او به سوی شما در حرکت است؛ دعوت
او را لبیک گفته به یاریش بشتابید. و این عبیدالله بن زیاد، دروغگو فرزند
دروغگوست، او را و پدرش را لعن و نفرین کنید.»

این نمونه ای بود از شخصیت فوق العاده و بسیار مخلص یکی از
یاران حسین بن علی «ع» که در مکتب عشق تربیت یافته و بجز خدا چیزی را نمی‌بیند.
عبیدالله دیوانه وار فرمان داد او را از بالای کاخ دارالاماره بر زمین اندازند.
تمام استخوانهایش شکست و با لبی خندان به شهادت رسید.

این چنین یاران باوفائی با حسین ماندند و برای همیشه، شهامت
و شجاعت و دلاوری خود را در تاریخ به ثبت رساندند. و اما یاران سست عنصر که از
مکّه به امید نان و نوائی به همراه امام آمده بودند، همین که نشانه های جنگ و
مخالفت یزیدیان و پیمان شکنی کوفیان را ملاحظه کردند، از همان وسط راه، امام را
رها کرده و به سوی خانه های خود شتافتند!

حسین به کربلا رسید. مردم را چندین بار موعظه و نصیحت کرد.
پس از اتمام حجت، جنگ نابرابر را پذیرفت ولی هرگز تن به ذلّت نداد «هیهات منّا
الذّله» و با ریختن خون مقدس خود و یارانش بر بیابان تفتیده کربلا برای همیشه پرچم
«لا اله الا الله» را به اهتزاز درآورد و برای جهانیان ثابت کرد که خون بر شمشیر
پیروز است.

و امروز فرزندان خمینی در جبهه های نبرد با یزیدیان زمان،
ندای «هل من ناصر» امام حسین را لبیک گفته با آن حضرت پیمان صادقانه می‌بندند که
تا به اهتزاز درآوردن پرچم گلگون «لا اله الا الله» در سراسر گیتی، از پای نخواهند
نشست. خدا این عزیزان را با یاران باوفای امام حسین محشور نماید.

 



[1]
چهره های دیگری نیز برای باز نگهداشتن امام از حرکت به سوی عراق، گماشته شده بودند
که چون علنا ً بیعت با یزید را تنها راه نجات می‌دانستند، این مقاله را با نام
پلید آنان آلوده نمی‌کنیم.

/

توطئه آمریکا در کانال سوئز و دریای سرخ

 

بر اساس گزارشات و مدارک موجود، بمحض انتشار خبر مین گذاری
در دریای سرخ، رسانه های خبری صهیونیستی دنیا، ایران را مسئول مین گذاری در منطقه
مذکور معرفی کردند و این ادعا در حالی صورت گرفت که هنوز هیچگونه اطلاعاتی از
کیفیت و کمیت مین ها و انفجارات ذکر شده در دست نبود از طرفی اعلام شد که گروهی به
اسم جهاد اسلامی مسئولیت انفجارات مزبور را بعهده گرفته اند در صورتیکه همه می‌دانند
چنین حرکتی با وسعت زیادی که داشت بطور قطع و یقین از عهده یک گروه مبارز سیاسی هر
چند هم قوی باشد خارج است.

بصراحت می‌توان گفت که در رابطه با مین گذاری دریای سرخ، از
همان اولین انفجاری که رخ داد، وجود دست مرموز و مشکوک و ابهام انگیزی که در پشت
پرده ظاهر این حرکت حضور داشت، محسوس بود.

آنچه که شک و تردید انسان را مبنی بر توطئه بودن این جریان
به یقین تبدیل می‌کند، حضور سریع نیروهای آمریکائی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیائی
وو… در این منطقه حسّاس جهان بود که به بهانه جمع کردن مینهای پرتاب شده توسط
کشتیهای نامعلوم و مرموز بمجرد شنیدن خبر مذکور، دفعتا ً خود را به منطقه رساندند.

در این مقال شرحی از اهداف توسعه طلبانه امپریالیسم آمریکا
در دریای سرخ و چگونگی توطئه ساختگی مین گذاری کانال سوئز را بیان خواهیم کرد.

پر واضح است که آمریکای امروز بعنوان امپراطوری قدرتمند غرب
بمنظور دست یابی و حضور فعال در مناطق حساس و استراتژیک جهان، تمایل زیادی به
بکارگیری روشهای پیچیده سیاسی و تهاجمات نظامی غیر مستقیم را دارد زیرا:

اولا ً از مقابله مستقیم با نیروهای مقاومت ملی در کشورهای
منطقه جلوگیری نماید.

ثانیا ً در معادلات قدرت ممکن است با اینگونه حرکتهای سیاسی
و غیر مستقیم یک ابرقدرت، ابرقدرت دیگر را مات نموده و از صحنه خارج سازد.

ولی اگر آمریکا یا هر قدرت استعماری دیگری، حضور نظامی یا
سیاسی خود را بطور مستقیم و بدون در دست داشتن مستمسکی که در محاکم بین المللی و
افکار عمومی و رودربایستی های سیاسی مورد پسند باشد، پای در میدانی بگذارد این
احتمال وجود دارد که تضاد غیر قابل حلی بوجود آید و توطئه ها برملا گردد و حوادث
اخیر- که یکی از توطئه های مرموز و پیچیده آمریکا بود- با اهداف ذیل بوقوع پیوست:

اهداف مین گذاری در دریای سرخ

1-               
حادثه مین گذاری دریای سرخ در ابتداء یک بازی سیاسی تبلیغاتی بود که هدف آن
ایجاد تشنج در این منطقه حساس بود تا توجیهی برای حضور در آبراه فوق- که یک شاهرگ
حیاتی برای اقتصاد غرب بحساب می‌آید- وجود داشته باشد. همچنین حضور بیشتر در دریای
سرخ که با در نظر گرفتن گرایش کشورهای سواحل شرقی و غربی این دریا یعنی متحدین
آمریکا (کشورهای سومالی، سودان، مصر، یمن شمالی و عربستان سعودی) در یک جناح و
متحدین شوروی (یمن جنوبی و اتیوپی) در جناح دیگر، حائز اهمیت می‌باشد.

از دید ناظران سیاسی، در این فراز آمریکا با نقشه و برنامه
ای حساب شده، پس از ایجاد تشنج و با استفاده از عواملی که در چارچوب پیمان ستاره
درخشان قصد حضور فعالتر نظامی در این منطقه را دارد و بطور مشخص دو محور عمده مصر
و سومالی که یکی سلطه بر کانال سوئز در محور شمالی و دیگری در محور جنوبی دریای
سرخ مجاور کانال باب المندب و در کنار کشور کمونیستی اتیوپی قرار دارد، هدف های
این حضور می‌باشند، قابل ذکر است که بدنبال همین تحرک اخیر یکی از جزایر سومالی
طبق قراردادی بین سومالی و آمریکا به یک پایگاه نظامی آمریکا تبدیل شد.

2-               
از مدتها قبل شنیده می‌شد که تلاشهائی توسط کشورهای مرتجع جهت حفظ صدام و به
بهانه پایان یافتن جنگ صورت می‌پذیرد و متحدین صدام تاکنون بارها درخواست نموده
اند که ارسال سلاح به طرفین جنگ قطع شود تا این قطع تسلیحات به پایان جنگ کمک کند
که البته خوب می‌دانیم صدام خود بیاری همین مدعیان صلح به سلاحهای مجهز و مدرن
تسلیح می‌گردد و منظور آنان جلوگیری از ارسال سلاح برای جمهوری اسلامی بوده و لذا
یکی از اهداف این توطئه، کنترل این جریان و ایجاد اشکال برای محمولات جمهوری
اسلامی است که از آن آبراه می‌گذرد تا بهر طریق ممکن حضور و تلاش نظامی جمهوری
اسلامی را محدود نمایند. چرا که آمریکا می‌داند که پیروزی ما در جنگ، جمهوری
اسلامی ایران را بعنوان یک محور تعیین کننده و بعنوان اهرم مهمی علیه غرب و شرق
مطرح خواهد کرد و این برای منافع آمریکا در منطقه و در جهان خطر بزرگی محسوب می‌شود
و درست بهمین دلیل بود که جمهوری اسلامی بعنوان عامل مین گذاری معرفی می‌شود تا با
دلیلی موجه به گشتن و کنترل کشتی های ما بپردازند.

ناگفته نماند که برخی نیز لیبی را عامل این انفجارات معرفی
کردند که این نیز با توجه به نزدیکی لیبی به جمهوری اسلامی و حمایتی که این کشور
در جنگ تحمیلی از جمهوری اسلامی ایران می‌کند، قابل تغییر است زیرا لیبی ها با
موقعیت جغرافیائی که دارند نیاز چندانی به کانال سوئز و دریای سرخ ندارند و هدف
این توطئه بیشتر متوجه ایران بود.

بی‌مناسبت نیست که در اینجا به اشتباه بعضی از برادران که
ابتداء می‌پنداشتند حرکت مزبور یک حرکت انقلابی است اشاره کنیم و بیانات حضرت امام
مبنی بر رسوا کردن توطئه اجانب و استکبار جهانی را ذکر کنیم.

امام با این سخنان که انعکاس زیادی نیز در رسانه های بین
المللی داشت جلوی این توطئه را سد کردند.

ایشان چنین فرمودند:

«در بحر احمر و یا در کانال سوئز که یک چیزی واقع می‌شود
تبلیغات سوء می‌کنند که ایرانیها این کار را می‌کنند.»

3-               
هدف سوم این توطئه ایجاد زمینه های روانی برای حضور در خلیج فارس و مقابله با
انقلاب اسلامی است.

امپریالیسم با این حرکت قصد دارد به جمهوری اسلامی هشدار
بدهد که در نزدیکی ایران در دریای سرخ علیرغم حضور قطب قدرت شرق (اتیوپی و یمن)
ابتکار فعال منطقه در دست آمریکاست و نیز در همین رهگذر، قصد آمریکا اینستکه به
متحدین خود اطمینان قلب بیشتری در مقابله نمودن با انقلاب اسلامی بدهد.

4-               
سرعت عملی که در حضور خلق الساعه آمریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا و تعداد
اندکی از نیروهای شوروی مشاهده شد، این حرکت را به یک مانور از پیش برنامه ریزی
شده بیشتر می‌نمایاند تا مقابله با یک بحران دریایی. و لذا چنین بنظر می‌رسد که
حرکت توطئه آمیز فوق، یک مانور عملی و آزمایشی جهت نشان دادن قدرت و سرعت عمل
آمریکا و قدرتهای استکباری بوده تا با توجه به تهدید جمهوری اسلامی در مورد بستن
تنگه سوق الجیشی و مهم هرمز، امکان مقابله با این اقدام را بنمایش بگذارد و روحیه
متحدین خود را در منطقه خلیج فارس نیز بالا ببرد.

غافل از آنکه حسابگری قدرتهای شیطانی تنها بر مبنای سلاحهای
مدرن است و قدرت و خلاقیت ملتهای مستضعف و مسلمان و نیز نیروی ایمان ملت مسلمان
ایران و دیگر ملل عالم بالاتر از این هاست.

و نیز غافل از آنکه شرایط و امکانات
منطقه خلیج فارس و حضور فعال انقلاب و جمهوری اسلامی در منطقه، تحول عظیمی را در
کل منطقه ایجاد نموده است. و آمریکا تاکنون از هیچ اقدامی که توان آن را داشته است
علیه جمهوری اسلامی فروگذار نکرده است و ملت ما نیز تا احقاق حقوق حقه خود در جنگ
تحمیلی، یک گام عقب نخواهد نشست و این حق ماست در صورتیکه امکانات خلیج فارس بر ما
بسته شود این امکانات را بر روی همه و بر روی آمریکا مسدود کنیم.

/

درجات امر به معروف و نهی از منکر

استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری

حالت تنفر از گناه

علمای اسلامی برای امر به معروف و نهی از منکر مراتب و
درجات و اقسامی قائل شده اند. درجۀ اول اینست که انسان باید نسبت به منکرات حالت
تنفر و انزجار داشته باشد. یعنی باید ریشه تنفر از منکرات در روح و قلب و ضمیرش
وجود داشته باشد.

هجر و اعراض

در مرحلۀ بعد هجر و اعراض است، یعنی وقتی شما فرد یا افرادی
را می‌بینید که مرتکب کارهای زشت و منکراتی می‌شوند، بعنوان مبارزه نه با شخص او
بلکه با کار زشت او و برای اینکه او را از کار زشتش باز دارید، از او اعراض می‌کنید،
و با او قطع رابطه می‌نمائید.

بعنوان مثال، شخصی دوست شماست، و روابطتان با یکدیگر
دوستانه و صمیمی است، با هم گرم می‌گیرید، مسافرت می‌روید و میانتان هدایائی
مبادله می‌شود. ناگهان اطلاع پیدا می‌کنید که همین دوست صمیمی شما دچار فلان عمل
زشت شده است، و فلان گناه قطعی و مسلم را مرتکب می‌شود؛ یکی از درجات و مراتب امر
به معروف و نهی از منکر- و در واقع یکی از اقسام تنبیه که در چنین مواردی باید
اجرا شود- اینست که شما نسبت به او بی‌اعتنایی کنید و آن صمیمیتی که سابقا ً به او
نشان می‌دادید بعد از این نشان ندهید. این خود تنبیه است. البته انسان باید در باب
امر به معروف و نهی از منکر منطق بکار ببرد و عمل او منطبق با منطق باشد. این در
موردی است که آن شخص با شما چنان صمیمتی داشته باشد که اگر شما با او قطع رابطه
کنید، این عمل شما نسبت به او تنبیه تلقی شود. یعنی تحت یک زجر و شکنجۀ روحی قرار
گیرد و این عمل شما در جلوگیری از کار بد او تأثیر داشته باشد. مواردی هم هست که
مثلا ً فرزند شما یا دوست شما، مبتلا به عادت زشتی شده است و رابطه او با شما روی
عادتیست که از گذشته داشته است. چه بسا از اینکه شما با او قطع رابطه کنید استقبال
می‌کند تا او هم با شما قطع رابطه کند و آزادتر دنبال منکرات و کارهای زشت برود!

در اینجا قطع رابطۀ شما با او نه تنها اثر تنبیهی ندارد
بلکه اثر تشویقی نیز دارد. یعنی او را بیشتر در کار خود آزاد می‌گذارید و عملا ً
او را در کارهای زشت تشویق می‌کنید، در چنین مواردی این کار درست نیست.

پس اینکه علما یکی از درجات امر به معروف و نهی از منکر را
اعراض و هجر می‌دانند در موردی است که اثر بگذارد و اثر کار شما تنبیه طرف باشد.
البته مورد دیگری نیز هست که نهی از منکر نیست و عنوان دیگری دارد. شما با خانواده
ای محشور بوده اید، رابطۀ دوستی و احیانا ً خویشاوندی داشته اید، می‌بینید این
خانواده فاسد شده است. به خاطر حفظ خود و خانواده تان و برای اینکه عادت زشت آنها
در خانوادۀ شما سرایت نکند با آنها قطع رابطه می‌کنید. چون معاشرت کردن با بیمار،
بیماری می‌آورد.

می‌رود از سینه ها در سینه ها

ازره پنهان صلاح و کینه ها

افراد به طور مخفی بر یکدیگر اثر می‌گذارند. حساب این مورد
هم از موارد دیگر جداست. پس در مواردی که انسان خود بهتر آن را تشخیص می‌دهد، مثل
اینکه کسی دچار عادت زشتی است یا عمل بدی را مرتکب شده است که اگر شما دوستی خود
را با او ادامه دهید به منزلۀ تشویق اوست، ولی اگر با او قطع رابطه کنید، زجر روحی
می‌کشد و تنبیه می‌شود قطعا ً بر شما واجب است که با این شخص قطع رابطه کنید، این
یک درجه است.

پند و نصیحت

درجۀ دوم که علما و دانشمندان برای نهی از منکر ذکر کرده
اند مرحلۀ پند و نصیحت و ارشاد است. چه بسا کسی که منکر و عمل زشتی را مرتکب می‌شود
بخاطر جهالت و نادانی او است که تحت تأثیر یک سلسله تبلیغات قرار گرفته است و
احتیاج به مربی و راهنما دارد که با کمال مهربانی موضوع را با او در میان بگذارد،
معایب و مفاسد را برای او تشریح کند تا آگاه شود و بازگردد. این مرحله نیز یک درجه
از «نهی از منکر» است. به این معنی که در مواردی که کسی با ما تماس دارد و او به
یک عمل منکر و زشتی ابتلا دارد و ما می‌توانیم با منطقی روشنگر او را به ترک آن
عمل قانع کنیم، بر ما واجب است که با چنین منطقی با این شخص تماس بگیریم.

مرحله عمل

مرحلۀ سوم، مرحلۀ عمل است، گاهی طرف در درجه ای و حالی است
که نه اعراض و هجران ما تأثیری بر او می‌گذارد و نه می‌توانیم با منطق و بیان او
را از منکر بازداریم. در چنین شرایطی باید وارد عمل شویم. معنای وارد عمل شدن تنها
زور گفتن، مجروح کردن و کتک زدن نیست. البته نمی‌گوییم در هیچ جا نباید تنبیه عملی
شود. زیرا مواردی هم هست که جای تنبیه عملی است. اسلام دینی است که طرفدار حدّ و
تعزیر است، دینی است که معتقد است مراحل و مراتبی می‌رسد که مجرم را جز تنبیه عملی
چیز دیگری تنبیه نمی‌کند، و او را از کار زشت باز نمی‌دارد. البته انسان نباید
اشتباه کند و خیال کند که همۀ موارد، موارد سختگیری و خشونت است علی «ع» دربارۀ
پیغمبراکرم «ص» اینطور تعبیر می‌کند: «طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمی
مواسمه» او پزشکی بود که بیماریها را معالجه می‌کرد. آنگاه به اعمال اطبا تشبیه می‌کند
که اطبا هم مرهم می‌نهند و هم جراحی می‌کنند. پیغمبر دو کار را انجام می‌داد: هم
مرهم داشت و هم جراح بود. یعنی، عمل اول پیغمبر همیشه لطف و مهربانی بود که از این
راه معالجه می‌کرد و با منکرات و مفاسد مبارزه می‌نمود ولی اگر به مرحله ای می‌رسید
که لطف و مهربانی و احسان سود نمی‌بخشید، پیغمبر آنها را به حال خود نمی‌گذاشت؛
اینجا بود که وارد عمل جراحی می‌شد. پیغمبراکرم «ص» همانطور که مرهمهای خود را
بسیار محکم و مؤثر انتخاب می‌کرد موقع داغ کردن و جراحی کردن نیز قاطع عمل می‌کرد…
.

امر به معروف لفظی و عملی

امر به معروف هم، عینا ً همین تقسیمات را دارد با این تفاوت
که امر به معروف یا لفظی است یا عملی. امر به معروف لفظی اینطور است که انسان با
بیان، حقایق را برای مردم بگوید. خوبیها را برای مردم تشریح کند مردم را تشویق کند
و به آنها بفهماند که امروز کار خیر چیست؟ امر به معروف عملی اینست که انسان نباید
تنها به گفتن قناعت کند زیرا گفتن تنها کافی نیست، می‌توانیم بگوییم یکی از بیماریهای
اجتماع امروز ما اینست که برای گفتن بیش از اندازه ارزش قائل هستیم. مقصودم از
اینکه ارزش زیاد قائل هستیم اینست که ما می‌خواهیم همه چیز با گفتن درست شود.
«گفتن» شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست، باید عمل کرد، امر بمعروف لفظی و امر به
معروف عملی به دو طریق است. مستقیم و غیر مستقیم. مستقیم وارد شوید و سخن بگویید.
یعنی اگر می‌خواهید کسی را وادار به کاری کنید می‌گویید آقا فلان کار را بکن، از
جنابعالی خواهش می‌کنم که فلان کار را انجام دهید. ولی موقعی می‌رسد که می‌خواهید
بطور غیر مستقیم به او تفهیم کنید که البته مفیدتر و مؤثرتر هم هست. یعنی بدون
آنکه او بفهمد که شما دارید با او حرف می‌زنید، او را راهنمائی می‌کنید. از کسی که
فلان کار را کرده است تعریف می‌کنید، کار او را توجیه و تشریح می‌کنید می‌گویید
فلانکس در فلان مورد چنین عمل کرده، اینطور رفتار کرده. تا او بداند و بفهمد. این
بهتر در او اثر می‌گذارد. کما اینکه عمل هم بطور غیر مستقیم مؤثرتر است.

شما اگر بخواهید امر به معروف به شکل غیر مستقیم بکنید یکی
از راههای آن اینست که خودتان صالح و باتقوا و اهل عمل باشید. وقتی خودتان این طور
بودید مجسمه ای خواهید بود از امر به معروف و نهی از منکر. هیچ چیز بشر را بیشتر
از عمل تحت تأثیر قرار نمی‌دهد، و حق هم هست. بیان هرگز به اندازۀ عمل افراد را
تحت تأثیر قرار نمی‌دهد شما می‌بینید مردم از انبیاء و اولیاء بیشتر پیروی می‌کنند،
ولی از حکما و فلاسفه آنقدر پیروی نمی‌کنند. چرا؟ برای اینکه فلاسفه فقط تئوری به
جامعه می‌دهند. ولی انبیاء و اولیاء تنها دارای تئوری و فرضیه نیستند بلکه عمل هم
دارند. آنچه می‌گویند اول عمل می‌کنند. حتی اینطور نیست که اول بگویند بعد عمل
کنند، بلکه اول عمل می‌کنند بعد می‌گویند. وقتی انسان عمل کرد و بعد گفت اثرش چندین
برابر است.

علی ابن ابیطالب می‌فرماید: «ما امرتکم بشییء الا و قد
سبقتکم بالعمل به ولانهیتکم عن شییء الا و قد سبقتکم بالنهی عنه» هرگز نشد که امر
کنم شما را به چیزی مگر اینکه قبلا ً خودم عمل کرده ام. تا اول عمل نکنم به شما
نمی‌گویم و من هرگز شما را نهی نمی‌کنم از چیزی مگر اینکه قبلا ً خودم ترک کرده
باشم.

هر مصلحی اول باید صالح باشد تا بتواند مصلح باشد. فرق
زیادی است میان کسی که ایستاده و به سربازش فرمان می‌دهد: برو به پیش، من اینجا
ایستاده ام، و کسی که خودش جلو می‌رود و می‌گوید: من رفتم، شما هم پشت سر من
بیایید… .

حسین ابن علی چقدر خطابه خواند و چقدر عمل کرد. حجم خطابه
های او چقدر کم و حجم اعمال او چقدر زیاد بود. وقتی عمل باشد گفتن زیاد نمی‌خواهد.
آن کسی که در خطابه اش فریاد می‌کشد که:

«فمن کان باذلا فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل
معنا فانی راحل مصبحا ً انشاءالله» هر کسی که آماده است خون دلش را در راه ما
ببخشد، هر کسی که تصمیم گرفته است به لقاء پروردگار برسد، چنین کسی با ما کوچ کند،
(آن کسی که به هوس کشورگیری آمده است، برگردد) آن که از جان گذشته نیست با ما
نیاید، قافلۀ ما، قافلۀ از جان گذشتگان است.

 

/

عام الفیل

درسهائی از تاریخ تحلیلی

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

قسمت هشتم

3- اختلاف در نقل حدیث و بخصوص اختلاف در متن آن که سبب
تردید در اصل حدیث و تضعیف آن می‌شود زیرا در برخی از روایات همانگونه که شنیدید
«ولدت فی زمن الملک العادل انوشیروان» است، و در برخی دیگر بدون لفظ «انوشیروان» و
در برخی با اضافۀ کلمۀ «یعنی» است، بگونه ای که از نقل «علی قاری» استنباط می‌شد
که معلوم نیست کلمۀ «یعنی» از اضافات راوی است یا جزء متن روایت است، و در برخی از
نقلها متن این روایت بگونه دیگری نقل شده که نه لفظ «عادل» در آن است و نه لفظ
«انوشیروان» مانند روایت اعلام الوری طبرسی و کشف الغمه که در آن اینگونه است:

«…ولدت فی زمان الملک العادل الصالح» [1]

که همین عبارت در نقل مجلسی «ره» در بحارالانوار لفظ
«العادل» هم ندارد و اینگونه نقل شده «ولدت فی زمان الملک الصالح» [2] که طبق
این نقل معلوم نیست این پادشاه عادل صالح، یا این پادشاه صالح و شایسته چه کسی
بوده، چون بر فرض صحت حدیث روی این نقل معلوم نیست منظور رسول خدا «ص» انوشیروان
باشد، و از اینرو مرحوم طبرسی و اربلی که خود متوجه این مطلب بوده اند قبل از نقل
این قسمت در مورد سال ولادت آنحضرت می‌نویسند:

«… وذلک لاربع و ثلاثین سنه و ثمانیه اشهر مضت من ملک
کسری انوشیروان بن قباد… و هو الذی عنی رسول الله- صلی الله علیه و آله- علی ما
یزعمون: ولدت فی زمان الملک العادل الصالح».

مشهور در میان اهل تاریخ آن است که ولادت رسول خدا در عام
الفیل بوده، و عام الفیل همان سالی است که اصحاب فیل بسرکردگی ابرهه بمکه حمله
بردند و بوسیلۀ پرنده های ابابیل نابود شدند.

و اینکه آیا این داستان در چه سالی از سالهای میلادی بوده
اختلاف است که سال 570 و 573 ذکر شده، ولی با توجه به اینکه مسیحیان قبل از اسلام
تاریخ مدّون و مضبوطی نداشته اند نمی‌توان در اینباره نظر صحیح و دقیقی پیدا کرد،
و از اینرو از تحقیق بیشتر در اینباره خودداری می‌کنیم، و به داستان اصحاب فیل که
از معجزات قرآن کریم بشمار می‌رود می‌پردازیم، و البته داستان اصحاب فیل با اجمال
و تفصیل و با اختلافات زیادی نقل شده، و ما مجموعه ای از آنها را در زندگانی رسول
خدا «ص» تدوین کرده و برشتۀ تحریر درآورده ایم که ذیلا برای شما نقل می‌کنیم، و
سپس پاره ای توضیحات را ذکر خواهیم کرد:

داستان اصحاب فیل

کشور یمن که در جنوب غربی عربستان واقع است منطقه حاصلخیزی بود
و قبائل مختلفی در آنجا حکومت کردند و از آنجمله قبیلۀ بنی حمیر بود که سالها در
آنجا حکومت داشتند.

ذونواس یکی از پادشاهان این قبیله است که سالها بر یمن
سلطنت می‌کرد، وی در یکی از سفرهای خود به شهر «یثرب» تحت تأثیر تبلیغات یهودیانی
که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرار گرفت، و از بت پرستی دست کشیده بدین یهود درآمد.
طولی نکشید که این دین تازه بشدت در دل ذونواس اثر گذارد و از یهودیان متعصب گردید
و به نشر آن در سرتاسر جزیره العرب و شهرهائیکه در تحت حکومتش بودند کمر بست، تا
آنجا که پیروان ادیان دیگر را بسختی شکنجه می‌کرد تا بدین یهود در آیند، و همین
سبب شد تا در مدت کمی عربهای زیادی بدین یهود درآیند.

مردم «نجران» یکی از شهرهای شمالی و کوهستانی یمن چندی بود
که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده بود و بسختی از آن دین دفاع می‌کردند
و بهمین جهت از پذیرفتن آئین یهود سرپیچی کرده و از اطاعت «ذونواس» سرباز زدند.

ذونواس بر آنها خشم کرد و تصمیم گرفت آنها را بسخت ترین وضع
شکنجه کند و بهمین جهت دستور داد خندقی حفر کردند و آتش زیادی در آن افروخته و
مخالفین دین یهود را در آن بیفکنند، و بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن
خندق سوزاند و گروهی را نیز طعمۀ شمشیر کرده و یا دست و پا و گوش و بینی آنها را
برید، و جمع کشته شدگان آنروز را بیست هزار نفر نوشته اند و بعقیدۀ گروه زیادی از
مفسران قرآن کریم «داستان اصحاب اخدود» که در قرآن کریم (در سورۀ بروج) ذکر شده
است اشاره بهمین ماجرا است.

یکی از مسیحیان نجران که از معرکه جان بدر برده بود از شهر
گریخت، و با اینکه مأموران ذونواس او را تعقیب کردند توانست از چنگ آنها فرار کرده
و خود را بدر بار امپراطور- در قسطنطنیه- برساند، و خبر این کشتار فجیع را به
امپراطور روم که بکیش نصاری بود رسانید و برای انتقام از ذونواس از وی کمک خواست.

امپراطور روم که از شنیدن آن خبر متأثر گردیده بود در پاسخ
وی اظهار داشت: کشور شما بمن دور است ولی من نامه ای به «نجاشی» پادشاه حبشه می‌نویسم
تا وی شما را یاری کند، و بدنبال آن نامه ای در آن باره به نجاشی نوشت.

نجاشی لشکری انبوه مرکب از هفتاد هزار نفر مرد جنگی به یمن
فرستاد، و بقولی فرماندهی آن لشکر را به «ابرهه» فرزند «صباح» که کنیه اش ابویکسوم
بود سپرد، و بنا به قول دیگری شخصی را بنام «اریاط» بر آن لشکر امیر ساخت و
«ابرهه» را که یکی از جنگجویان و سرلشکران بود همراه او کرد.

«اریاط» از حبشه تا کنار دریای احمر بیامد و در آنجا
بکشتیها سوار شده این سوی دریا در ساحل کشور یمن پیاده شدند، ذونواس که از جریان
مطلع شد لشکری مرکب از قبائل یمن با خود برداشته بجنگ حبشیان آمد و هنگامی که جنگ
شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت نیاورده و شکست خوردند و
ذونواس که تاب تحمل این شکست را نداشت خود را بدریا زد و در امواج دریا غرق شد.

مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت
کردند، و «ابرهه» پس از چندی «اریاط» را کشت و خود بجای او نشست و مردم یمن را مطیع
خویش ساخت و نجاشی را نیز که از شوریدن او به «اریاط» خشمگین شده بود بهر ترتیبی
بود از خود راضی کرد.

در این مدتی که ابرهه در یمن بود متوجه شد که اعراب آن
نواحی چه بت پرستان و چه دیگران توجّه خاصی بمکه و خانۀ کعبه دارند، و کعبه در نظر
آنان احترام خاصی دارد و هر ساله جمع زیادی به زیارت آن خانه می‌روند و قربانیها
می‌کنند، و کم کم بفکر افتاد که این نفوذ معنوی و اقتصادی مکه و ارتباطی که زیارت
کعبه بین قبائل مختلف عرب ایجاد کرده ممکن است روزی موجب گرفتاری تازه ای برای او
و حبشیان دیگری که در جزیره العرب و کشور یمن سکونت کرده بودند بشود، و آنها را
بفکر بیرون راندن ایشان بیاندازد، و برای رفع این نگرانی تصمیم گرفت معبدی با شکوه
در یمن بنا کند و تا جائی که ممکن است در زیبائی و تزئینات ظاهری آن نیز بکوشد و
سپس اعراب آن ناحیه را بهر وسیله ای که هست بدان معبد متوجه ساخته و از رفتن
بزیارت کعبه بازدارد.

معبدی که ابرهه بدین منظور در یمن بنا کرد «قلیس» نام نهاد
و در تجلیل و احترام و شکوه و زینت آن حدّ اعلای کوشش را کرد ولی کوچکترین نتیجه
ای از زحمات چند سالۀ خود نگرفت و مشاهده کردکه اعراب هم چنان با خلوص و شور و
هیجان خاصی هرساله برای زیارت خانۀ کعبه و انجام مراسم حج بمکه می‌روند، وهیچگونه
توجهی بمعبد باشکوه او ندارند. و بلکه روزی بوی اطلاع دادند که یکی از اعراب
«کنانه» بمعبد «قلیس» رفته و شبانه محوّطه معبد را ملوّث و آلوده کرده و سپس بسوی
شهر و دیار خود گریخته است.

این جریانات، خشم ابرهه را بسختی تحریک کرد و با خود عهد
نمود بسوی مکه برود و خانۀ کعبه را ویران کرده و به یمن بازگردد و سپس لشگر حبشه
را با خود برداشته و با فیلهای چندی و با فیل مخصوصی که در جنگها همراه می‌بردند
بقصد ویران کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد.

اعراب که از ماجرا مطلع شدند درصدد دفع ابرهه و جنگ با او
برآمدند و از جمله یکی از اشراف یمن بنام «ذونفر» قوم خود را بدفاع از خانۀ کعبه
فرا خواند و دیگر قبائل عرب را نیز تحریک کرده حمیّت و غیرت آنها را در جنگ با
دشمن خانۀ خدا برانگیخت و جمعی را با خود همراه کرده بجنگ ابرهه آمده ولی در برابر
سپاه بیکران ابرهه نتوانست مقاومت کند و لشکریانش شکست خورده خود نیز به اسارت
سپاهیان ابرهه درآمد و چون او را پیش ابرهه آوردند دستور داد او را بقتل برسانند و
«ذونفر» که چنان دید و گفت: مرا بقتل نرسان شاید زنده ماندن من برای تو سودمند
باشد.

پس از اسارت «ذونفر» و شکست او، مرد دیگری از رؤسای قبائل
عرب بنام «نفیل بن حبیب خثعمی» با گروه زیادی از قبائل خثعم و دیگران بجنگ ابرهه
آمد ولی او نیز بسرنوشت «ذونفر» دچار شد و بدست سپاهیان ابرهه اسیر گردید.

شکست پی در پی قبائل مزبور در برابر لشکریان ابرهه سبب شد
که قبائل دیگری که سر راه ابرهه بودند فکر جنگ با او را از سر بیرون کنند و در
برابر او تسلیم و فرمانبردار شوند، و از آنجمله قبیلۀ ثقیف بودند که در طائف سکونت
داشتند و چون ابرهه بدان سرزمین رسید، زبان به تملق و چاپلوسی باز کرده و گفتند:
ما مطیع توأیم و برای رسیدن بمکه و وصول بمقصدی که در پیش داری راهنما و دلیلی نیز
همراه تو خواهیم کرد و بدنبال این گفتار مردی را بنام «ابورغال» همراه او کردند، و
ابورغال لشکریان ابرهه را تا «مغمس» که جائی در چهار کیلومتری مکه است راهنمائی
کرد و چون بدانجا رسیدند «ابورغال» بیمار شد و مرگش فرا رسید و او را در همانجا
دفن کردند، و چنانچه ابن هشام می‌نویسد: اکنون مردم که بدانجا می‌رسند بقبر
ابورغال سنگ می‌زنند.

همینکه ابرهه در سرزمین «مغمس» فرود آمد یکی از سرداران خود
را بنام «اسود بن مقصود» مأمور کرد تا اموال و مواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و
بنزد او ببرند.

«اسود» با سپاهی فراوان بآن نواحی رفت و هر جا مال و یا
شتری دیدند همه را تصرف کرده بنزد ابرهه بردند.

در میان این اموال دویست شتر متعلق به عبدالمطلب بود که در
اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان «اسود» آنها را به یغما گرفته و بنزد ابرهه
بردند، و بزرگان قریش که از ماجرا مطلع شدند نخست خواستند بجنگ ابرهه رفته و اموال
خود را بازستانند ولی هنگامی که از کثرت سپاهیان باخبر شدند از این فکر منصرف گشته
و به این ستم و تعدّی تن دادند.

در این میان ابرهه شخصی را بنام «حناطه» حمیری بمکه فرستاد
و بدو گفت: بشهر مکه برو و از بزرگ ایشان جویا شو و چون او را شناختی باو بگو: من
برای جنگ با شما نیامده‌ام و منظور من تنها ویران کردن خانۀ کعبه است، و اگر شما
مانع مقصد من نشوید مرا با جان شما کاری نیست و قصد ریختن خون شما را ندارم.

و چون حناطه خواست بدنبال این مأموریت برود بدو گفت: اگر
دیدی بزرگ مردم مکه قصد جنگ را ندارد ما او را پیش من بیاور.

حناطه بشهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت او را
بسوی عبدالمطلب راهنمائی کردند، و او نزد عبدالمطلب آمد و پیغام ابرهه را رسانید،
عبدالمطلب در جواب گفت: بخدا سوگند ما سر جنگ با ابرهه را نداریم و نیروی مقاومت
در برابر او نیز در ما نیست، و اینجا خانۀ خدا است پس اگر خدای تعالی اراده فرماید
از ویرانی آن جلوگیری خواهد کرد، وگرنه بخدا قسم ما قادر بدفع ابرهه نیستیم.

«حناطه» گفت: اکنون که سر جنگ با ابرهه را ندارید پس برخیز
تا بنزد او برویم. عبدالمطلب با برخی از فرزندان خود حرکت کرده تا بلشگرگاه ابرهه
رسید، و پیش از اینکه او را پیش ابرهه ببرند «ذونفر» که از جریان مطلع شده بود کسی
را نزد ابرهه فرستاد و از شخصیت بزرگ عبدالمطلب او را آگاه ساخت و بدو گفته شد: که
این مرد پیشوای قریش و بزرگ این سرزمین است، و او کسی است که مردم این سامان و
وحوش بیابان را اطعام می‌کند.

عبدالمطلب- که صرفنظر از شخصیت اجتماعی- مردی خوش سیما و
باوقار بود همینکه وارد خیمۀ ابرهه شد و چشم ابرهه بدو افتاد و آن وقار و هیبت را
از او مشاهده کرد بسیار از او احترام کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع بسخن
با او کرده پرسید: حاجتت چیست؟

عبدالمطلب گفت: حاجت من آنست که دستور دهی دویست شتر مرا که
بغارت برده اند بمن بازدهند! ابرهه گفت: تماشای سیمای نیکو و هیبت و وقار تو در
نخستین دیدار مرا مجذوب خود کرد ولی خواهش کوچک و مختصری که کردی از آن هیبت و
وقار کاست! آیا در چنین موقعیت حساس و خطرناکی که معبد تو و نیاکانت در خطر ویرانی
و انهدام است، و عزت و شرف خود و پدران و قوم و قبیله ات در معرض هتک و زوال قرار
گرفته دربارۀ چند شتر سخن می‌گوئی؟!

عبدالمطلب در پاسخ او گفت: «أنا ربّ الابل وللبیت رب»! من
صاحب این شترانم و کعبه نیز صاحبی دارد که از آن نگاهداری خواهد کرد!

ابرهه گفت: هیچ قدرتی امروز نمی‌تواند جلوی مرا از انهدام
کعبه بگیرد!

عبدالمطلب بدو گفت: این تو و این کعبه!

بدنبال این گفتگو، ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را باو
باز دهند و عبدالمطلب نیز شتران خود را گرفته و بمکه آمد و چون وارد شهر شد بمردم
شهر و قریش دستور داد از شهر خارج شوند و بکوهها و درّه های اطراف مکه پناهنده
شوند تا جان خود را از خطر سپاهیان ابرهه محفوظ دارند.

آنگاه خود با چند تن از بزرگان قریش بکنار خانۀ کعبه آمد و
حلقۀ در خانه را بگرفت و با اشک ریزان و قلبی سوزان بتضرع و زاری پرداخت و از خدای
تعالی نابودی ابرهه و لشگریانش را درخواست کرد و از جمله سخنانی که بصورت نظم گفته
این دو بیت است:

یارب لا ارجو لهم سواکا                                                   یارب
فامنع منهم حماکا

ان عدوّ البیت من عاداکا                                                  امنعهم
أن یخربوا قراکا

– پروردگارا در برابر ایشان جز تو امیدی ندارم پروردگارا
حمایت و لطف خویش را از ایشان بازدار که دشمن خانه همان کسی است که با تو دشمنی
دارد و تو نیز آنانرا از ویرانی خانه ات بازدار.

آنگاه خود و همراهان نیز بدنبال مردم مکه بیکی از کوههای
اطراف رفتند و در انتظار ماندند تا ببینند سرانجام ابرهه و خانۀ کعبه چه خواهد شد.

از آنسو چون روز دیگر شد ابرهه به سپاه مجهز خویش فرمان داد
تا بشهر حمله کنند و کعبه را ویران سازند.

نخستین نشانۀ شکست ایشان در همان ساعات اول ظاهر شد و
چنانچه مورخین نوشته اند، فیل مخصوص را مشاهده کردند که از حرکت ایستاد و به پیش
نمی‌رود و هر چه خواستند او را به پیش برانند نتوانستند، و در این خلال مشاهده
کردند که دسته های بیشماری از پرندگان که شبیه پرستو و چلچله بودند از جانب دریا
پیش می‌آیند.

پرندگان مزبور را خدای تعالی مأمور کرده بود تا بوسیلۀ
سنگریزه هائی که در منقار و چنگال داشتند- و هر کدامیک از آن سنگریزه ها باندازۀ
نخود و یا کوچکتر از آن بود- ابرهه و لشگریانش را نابود کنند.

مأموران الهی بالای سر سپاهیان ابرهه رسیدند و سنگریزه ها
را رها کردند و بهریک از آنان که اصابت کرد هلاک شد و گوشت بدنش فرو ریخت، همهمه
در لشگریان ابرهه افتاد و از اطراف شروع بفرار کرده و رو به هزیمت نهادند، و در
این گیر و دار بیشترشان بخاک هلاک افتاده و یا در گودالهای سر راه، و زیر دست و
پای سپاهیان خود نابود گشتند.

خود ابرهه نیز از این عذاب وحشتناک و خشم الهی در امان
نماند و یکی از سنگریزه ها بسرش اصابت کرد، و چون وضع را چنان دید به افراد اندکی
که سالم مانده بودند دستور داد او را بسوی یمن بازگردانند، و پس از تلاش و رنج
بسیاری که بیمن رسید گوشت تنش بریخت و از شدت ضعف و بیحالی در نهایت بدبختی جان
سپرد.

عبدالمطلب که آن منظرۀ عجیب را می‌نگریست و دانست که خدای
تعالی بمنظور حفظ خانۀ کعبه، آن پرندگان را فرستاده و نابودی ابرهه و سپاهیانش فرا
رسیده است فریاد برآورد و مژدۀ نابودی دشمنان کعبه را بمردم داد و بآنها گفت:

بشهر و دیار خود بازگردید و غنیمت و اموالی که از اینان
بجای مانده برگیرید، و مردم با خوشحالی و شوق بشهر بازگشتند.

و گویند: در آنروز غنائم بسیاری نصیب اهل مکه شد، و قبیلۀ
خثعم که از قبائل دیگر در چپاول گری حریص تر بودند بیش از دیگران غنیمت بردند، و
زر و سیم و اسب و شتر فراوانی بچنگ آوردند.

و این بود آنچه از رویهمرفتۀ روایات و تفاسیر اسلامی
استفاده می‌شود.

ادامه دارد

بمناسبت هفتۀ جنگ

حجه الاسلام محمد علی رحمانی

مسئول بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

بسیج مستضعفین

بازوی نیرومند انقلاب جهانی

اسلام

در آغاز سخن، حماسۀ چهارسالۀ رزمندگان عزیز اسلام را که در
میدان شرف و افتخار در طول این مدّت که از جنگ تحمیلی ابر جنایتکاران بر کشور امام
زمان صلوات الله علیه می‌گذرد، چه حماسه ها و چه افتخارها آفریدند و دشمنان قسم
خوردۀ ما را دچار دهشت و وحشت کردند، گرامی می‌داریم و از تک تک آنان قدردانی می‌کنیم.

بسیج یعنی نیروهای مردمی و امروز بحمدالله تمام نیروهای
مسلّح ما از ارتش فداکار تا سپاه عزیز و تا عشایر جان بر کف، و سایر نیروهای مخلص
و متعهّد، همه از همین امّت مسلمان جوشیده اند و همه یک راه و یک هدف دارند و لذا
ما تمام دلاوران و رزمندگان ایران را بسیج و همه بسیجیان را ارتشی و همه را سپاه
اسلام می‌دانیم.

به امید اینکه آغاز پنجمین سال جنگ، پایان عمر متجاوزان و
در نتیجه پایان جنگ ناخواسته باشد.

همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری قائد
عظیم الشأن حضرت آیه الله العظمی امام خمینی ارواحنا فداه و رأی قاطبه امت مسلمان
بر نظام جمهوری اسلامی ایران و روشن شدن مواضع آن در رابطه با استکبار جهانی اعم
از شرقی و غربیش و با بخطر افتادن منافعشان در منطقه، ابرقدرتها را بر آن داشت که
بوسیلۀ ایادی داخلی و خارجی خود علیه این نظام نوپا وارد عمل شوند و از گروههای
مختلف موجود در کشور چه آرم دار و چه بدون آرم طرفی بسته و راه را برای ورود و یا
بازگشت مجدد خود هموار نمایند.

بدین منظور با تحریک عوامل مزدور خود به توطئه هایی یکی پس
از دیگری دست یازیدند: تحت عنوان خودمختاری، غائله کردستان را بپا کردند و جریان
گنبد را شکل دادند، و در آذربایجان آشوب بپا کردند و بالاخره دست به کودتا زدند و
با حمایت مستقیم و غیر مستقیم خویش دست به ماجراجویی زدند که اگر رهبری غیر از
حضرت امام و ملتی غیر از ملت مسلمان ایران و امتی غیر از امت امام بود به یقین به
هدف شومشان رسیده بودند، ولی تصمیمات بجا و به موقع مقام رهبری و تبعیت امت امام
همراه با مقاومت سرسختانه این مستضعفین تازه از بند رسته، امپریالیزم جهانی را از
پای درآورد از جمله آمریکای جهانخوار با یک شانتاژ تبلیغاتی از قبل تهیه شده می‌خواست
قدرتمندی خود را به رخ مستضعفین بکشاند و با قصد ارعاب امت قهرمان امام و تقویت
روحیه باقی مانده های رژیم ستم شاهی و دیگر مزدوران وابسته از گروهکها، ناوگانش را
روانه خلیج فارس کرد و امام بزرگوار که واقف بر همۀ توطئه ها بود؛ ضمن اینکه
آمریکا را با آن همه قدرتش تحقیر کردند ولی برای مقابله با هرگونه توطئه اعم از
داخلی و یا تجاوز خارجی که احساس می‌شد، انقلابی دیگر کردند و پیش بینیهای لازم را
برای تداوم انقلاب نمودند و حراست از انقلاب مردمی را بخود مردم واگذار و همه را
موظف به پاسداری از انقلاب کردند.

تو گویی آغاز اسلام است و پیامبراکرم «ص» که همگان را به
جهاد علیه مشرکان فرا خوانده است ولی این حراست و نگهبانی از انقلاب می‌بایست
مسلحانه باشد در حالی که سالهای سال رژیم ستم شاهی مردم را بدور از سلاح نگه داشته
بود و توان استفاده از سلاح علیه دشمن را نمی‌دانسته پس چگونه بایست حراست کرد که
رهبر خردمند عالم اسلام طی رهنمودی در تاریخ 5 آذر 58 این مسئله را حل نمود و طی
سخنانی فرمود:

نگهبانی از انقلاب

«مملکت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی
داشته باشد باید اینطور بشود که یک مملکتی بعد از چند سالی که بیست میلیون جوان
دارد، بیست میلیون تفنگدار داشته باشد و بیست میلیون ارتشی داشته باشد و یک چنین
مملکتی آسیب پذیر نیست».

با این رهنمود، بنیانگذار ارتش بیست میلیونی شدند و بدین
سان بسیج مستضعفین ارکان ارتش بیست میلیونی شکل گرفت آنهم با آنچنان استقبالی که
امام عزیزمان در اسفند ماه همان سال از حضور مردم تشکر کردند.

در اینجا لازم است توجه شود باینکه چرا باید همۀ افراد
آموزش نظامی به ببینند و آیا تصمیم امام مبتنی بر مقطع خاصی از زمان بوده یا این
حکم پیوسته و مربوط به یک وظیفۀ کلی الهی بر تمام امت اسلامی است و فرعی از یک اصل
دیگر در نظام اسلام. برای روشن کردن امر بناچار باید نظری گذرا بر یکی از ابواب در
فقه اسلامی بیافکنیم که در چند بند خلاصه می‌شود:

جامعیت اسلام، این دین فطرت

نظر به اینکه اسلام و دین توحید بر پایه فطرت استوار است و
تنها چنین آئینی می‌تواند جامعه انسانی را به سوی صلاح و سعادت سوق دهد؛ بنابراین
از مهمترین وظائف پیروان این دین است که در حفظ و نگهداری از آن بپردازند که
خداوند فرمود: «ذالک الدین القیّم» و «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا ً والذی
اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا
فیه» که خداوند مسئولیت بپاداری دین را و حفظ گسترش آئین را بهمه انبیاء بویژه به
پیامبر اسلام و همه پیروانش سفارش فرموده است. و خداوند به پیامبرش رسالتی جهانی می‌دهد
تا دین توحید و نظام عادلانه را به همۀ جهانیان عرضه دارد و یک حکومت جهانی واحدی
در زمین تأسیس کند و طبیعی است که این انسان آلوده به هواها و در بند آراء و عقاید
گوناگون در برابر مکتبی که برای محو تعددها و یکسان کردن همه افکار و عقاید و راه
و روش ها آمده است، به مقابله برخیزد و آنجا که منافع شخصی و قبیله ای- و در جهان
معاصر- اهداف استعماری و استثماریش بخطر افتد، ساکت ننشیند و اینجا است که جامعیت
آئین اسلام بر همه روشن می‌شود که اصلاح جوامع بشری را امکان پذیر نیست تا در
حاکمیت الله و تحت سلطۀ واحدی با یک ایدئولوژی واحد قرار نگیرند و همۀ جهان تسلیم
نظام عادلانه الهی نشوند و یک امت بهم پیوسته بوجود نیاید و لذا برای تحقق یافتن
چنین جامعه ای و استقرار چنین نظامی خداوند این چنین حقی را به رهبری اسلام و ملت
مسلمان داده است که با دعوت و جهاد، حاکمیت الله را ایجاد و از آن دفاع نماید و
فریضه است. «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد
یذکر فیها اسم الله کثیرا ً ولینصرن الله من ینصره و ان الله لقوی عزیز».

و متقابلا ً مجرمینی که در برابر این حق فطری الهی انسانهای
آگاه و در مقابل دعوت جهانی اسلام مقاومت و سرکشی می‌کنند و دیگر انسانها را با به
استضعاف کشاندن وسیله ای در رسیدن به اهداف ستمگرانۀ خود قرار داده و بر باطل خود
اصرار می‌ورزند باید بوسیلۀ تربیت یافتگان مکتب فطرت و آئین توحید از میان برداشته
شده و این سدهای باطل را از پیش روی رهروان حق بردارند. «لیحقّ الحق و ببطل الباطل
ولو کره المجرمون» و نتیجه اینکه حاکمیت الله جز با جهاد و جلوگیری از تأثیر عوامل
فساد و تضمینی بر بقایش نخواهد بود. و این جهاد است که تنها عامل بقای جوامع
اسلامی و مایه حیات بشریت است و بر همین اساس است که یکی از واجبات ما جهاد است چه
جهاد ابتدائی و چه جهاد تدافعی.

معنای جهاد

جهاد از جهد به معنی تلاش مداوم در رسیدن به یک هدف مقدسی
است که همان «فی سبیل الله» است و این تلاش همگانی دارای ابعاد گوناگون و مختلفی
است. جهاد با نفس یا مبارزه با خواست خود یا جهاد مالی و اقتصادی و یا جهاد علمی،
فرهنگی، هنری، سیاسی و نظامی آن هم با اشکال مختلفی که دارد.

ولی جهاد مورد بحث جهادی است که برای ریشه کن کردن اساس شرک
و پاک کردن زمین از لوث مشرکین و تحکیم حکومت الهی بر کشور دل و زندگی مراد است که
از آن در قرآن تعبیر به قتال شده است. قتال و جهاد تا «لیستخلفنهم فی الارض»، نکته
ای که در کلمه استخلاف هست این است: زمانی معنی حقیقی خود را می‌دهد که گروهی را
جانشین گروه

اقسام جهاد

حال سخن در اقسام این جهاد است.

بطور اجمال همانگونه که فقهای بزرگ اسلام هم فرموده اند، از
جمله صاحب جواهرالکلام در باب جهاد:

جهاد یا ابتدائی است تحت عنوان «الدعوه الی الاسلام».

یا دفاعی است: 1- در برابر مشرکین.

2- در برابر اهل بغی و شورشگران علیه یک حکومت اسلامی، که
در کتب فقیهه ما بطور مبسوط آمده است.

مورد خطاب در جهاد

در رابطه با جهاد ابتدائی یا جهاد آزادیبخش چنانکه فقهای
اسلام ذکر کرده اند صرفا ً با حضور امام معصوم «ع» انجام پذیر است و شرایط دیگری
نیز دارد که در نتیجه مخاطبین محدودند و تعدادی از امت معافند ولی در جهاد دفاعی
شرایط قبل وجود ندارد بلکه جهادی است فراگیر و همگانی و در صورت عدم کفایت مردان،
کلیه بانوان مسلمان نیز باید به دفاع برخیزند و خلاصه اینکه عموم مکلفین از مؤمنین
بر اساس یک تکلیف عام و فراگیر باید در قیام به این واجب کوشا شوند.

با توجه به آنچه که ذکر شد سخن را در این باب با ذکر نظر
امام امت در باب دفاع به پایان می‌رسانیم.

اقسام دفاع

تحریرالوسیله در آغاز فصل دفاع می‌فرماید:

دفاع بر دو قسم است: 1- دفاع از اسلام و حوزۀ آن.     2- دفاع از فرد و مانند آن و سپس طی دو مسئله
فرموده اند: اگر دشمنی متوجه کشور و شهرهای اسلامی یا مرزهای آن شد بطوریکه موجب
خوف بر اساس اسلام و جامعه اسلامی باشد، دفاع کردن از اسلام واجب است بهر وسیلۀ
ممکن، چه منجر به بذل مال و یا جان شود. ثانیا ً وجوب دفاع مشروط به حضور امام
معصوم «ع» و اجازۀ او یا اجازۀ نایب خاص و عام او نمی‌باشد بلکه هر مکلفی بدون قید
و شرط باید به دفاع برخیزد.

بنابراین عامه مسلمین برای صیانت اسلام از هر گونه خطر
مسئولیت داشته و باید این تکلیف بنحو احسن انجام پذیرد.

اینجا است که سخن امام عظیم الشأن این رهبر همیشه آگاه و
بیدار را می‌بینیم که آینده نگری کرده و برای حفظ و نگاهبانی از انقلاب اسلامی و
حفظ دست آوردهای این نهضت شکوهمند با الهام از قرآن و سنت و سیرۀ نبوی طی پیامی
ضرورت نظامی بودن امت میلیونی و آگاهی رزمی داشتن آنها را برای حفظ و حراست انقلاب
از هر گونه توطئه داخلی و تجاوز خارجی از هر قطبی و بلوکی که صورت گیرد لازم شمرده
اند و بدینصورت هسته های اولیۀ ارتش بیست میلیونی تشکیل شد و می‌رود که ایده و
آرمان حضرت امام صورت عمل بخود گرفته و عینیت پیدا کند. و به عنوان یک وظیفه بر
تمام امت مسلمان ایران لازم شد که شرکت جویند و آنان نیز استقبال بی‌نظیری کردند
تا جایی که حضرت امام طی پیامی که در اسفند ماه 58 دادند از این استقبال تشکر
فرمودند؛

ضمن اینکه اصالت بسیج و رسالت آن طی سطور گذشته بیان شد ربط
مطالب گذشته با بسیج باید بر خواننده روشن شده باشد، که دفاع امر یک تکلیفی است بر
همگان و در موارد لزوم باید انجام پذیرد. مکلفین در این خطاب عامه ناس اند و زمانی
توانسته اند انجام وظیفه نمایند که با آموزشهای لازم چه در زمینه نظامی و هدایت
عقیدتی خود را مسلح به سلاح و صلاح ساخته باشند. و اینچنین شد که تا امروز سنگینی
رزم را چه در جبهۀ داخلی با ضد انقلاب و چه در صحنه های نبرد با اشغالگران بر دوش
می‌کشند.

نظری بر اساسنامۀ بسیج مستضعفین

هدف از تشکیل واحد بسیج مستضعفین، ایجاد توانائی های لازم
در کلیه افراد معتقد به قانون اساسی و اهداف انقلاب اسلامی به منظور دفاع از کشور
و نظام جمهوری اسلامی و همچنین کمک به مردم هنگام بروز بلایا و حوادث غیر مترقبه
با هماهنگی مراجع ذی ربط.

با سه وظیفه:

1-               
آموزش نظامی در حد توانائی دفاع از نظام جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی.

2-               
آموزشهای عقیدتی (در جهت هدفی و آرمانی بودن حرکت مسلحانه).

3-               
سازماندهی کلیه اعضاء در جهت صیانت اسلام و مسلمین در کشور اسلامی.

ذکر برخی از وظائف عمده بسیج:

برادران مسئول شما جهت عینیت بخشیدن به این مسئولیت، فعالیت
خود را آغاز کردند و تا هم اکنون بسیج توانسته است بیش از نیم میلیون نفر را
آنچنان سازماندهی دهد که در جهان فعلی در رابطه با نیروهای مردمی کم نظیر است که
همه شما با نام آنها (نیروهای لبیک یا خمینی) آشنایی دارید.

و در جریان اجرای طرح دیگری می‌باشیم که بتوانیم همه
نیروهای رزم دیده و دیگر افراد آموزش دیده را در طرح صف گنجانده تا در آیندۀ نزدیک
جهت هرگونه اقدامی که ضرورت ایجاب کند در اسرع وقت قابل فراخوانی باشند و آن هم با
شیوه ای جدید که باز هم اگر بگوئیم بی‌نظیر خواهد بود سخنی به گزاف نگفته ایم.

بسیج در رابطه با وظائف خود

همانگونه که در آغاز این سطور گفتیم، بسیج یعنی حضور کلیه
اقشار مختلف مردم معتقد به قانون اساسی که در واقع حضور تمامی ملت در هر سطح و
قشری در صحنۀ انقلاب اسلامی ضمن مسئولیت فرعی در دو مسئولیت مهم انجام وظیفه کرده
و ادامه می‌دهند.

1-               
سرکوبی و مبارزه با عوامل ضد انقلاب داخلی که همه شاهد این پاسداری بوده ایم و
تمامی ملت نقش ارزندۀ آنها را در حفظ و حراست از جان و مال آنها بدون هیچگونه چشم
داشتی فقط در رابطه با انجام تکلیف الهی در شهر و روستا و در کوچه و خیابان، شب و
روز ناظر آنیم که در گروههای مقاومت فعالیت می‌نمایند.

و با ذکر نقش بسیج در مبارزه با ضد انقلاب داخلی در شکل
مسلحانه اش نیاز به فصلی مفصل دارد. زیرا آنها مبارزه با عوامل منافق آنهم در آن
سطح وسیع مبارزه با باندهای نظامی از گروههای چپ و راست اعم از توده ای، فدائی
اقلیت و اکثریت و لیبرالها و سلطنت طلبها و از همه مهمتر مبارزه مستمر با ضد
انقلاب در کردستان و ذکر نقش بسیجیها در بازگرداندن و رهائی ملت مظلوم کرد از ستم
دموکرات، کومله و فداکاریهای بسیجیان و تحمل هر گونه سختی در راه برقراری حاکمیت
اسلامی در آن منطقه خود داستانی است مفصّل.

نقش بسیج در جنگ تحمیلی

2-               
بسیج در جبهه

با توافقی که ابرقدرتها، با هدف براندازی نظام جمهوری
اسلامی ایران کرده بودند و برای رسیدن به این هدف از جمله وسائلی را که برای
بازگشت خود و حفظ منافع در منطقه دیده و منظور کرده بودند جنگ بود، آنهم با تصویر
غلطی که از وضع ارتش جمهوری اسلامی ایران و نوپائی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در
ذهن خود داشته و بی‌توجه به فرهنگ انقلابی و اسلامی ملت ایران، جنگی را بوسیلۀ
صدام مزدور که زمینه های این ددمنشی را ما نیز از قبل در او می‌دانستیم براه
انداخته و طی چند روزی سرزمین وسیعی از کشور ما تحت اشغال ابرقدرتها درآمد، اینکه
می‌گوئیم ابرقدرتها زیرا عراق به تنهائی این جرأت را نداشت، بلکه وعده های شرق و
غرب در رابطه با تأمین سلاح و نیازمندیهای عراق در این جنگ بود. حضور ابرقدرتها در
حضور پیشرفته ترین سلاحهای اهدائی و یا تهیۀ شده با پول کشورهای حوزۀ خلیج فارس
متبلور بود. و مدت زیاد هم در سرزمین اشغالی بدون هیچگونه احساس خطری جدی مانده
بودند و به ویرانگری پرداخته بودند. و هرگز گمان نمی‌بردند که قدرتی باشد تا
اشغالگران را زبونانه خارج کند.

تا اینکه علت عدم موفقیت را امام عزیز طی سخنانی ذکر
فرمودند و با راهنمایی معظم له و رهنمود ایشان به یک سازماندهی جدیدی در نیروهای
انقلاب اسلامی منجر شد و آن اینکه نه ارتش به تنهایی می‌تواند کاری کند و نه سپاه
به تنهائی و هر دوی اینها بدون مردم کاری از پیش نخواهند برد.

و در واقع همانگونه که علی «ع» فرموده اند: «العده للاعداء
العامه من الأمّه».

امام علی «ع» توده ملت را نیرو و مایه تجهیزات پیکار ضد
بیگانه معرفی کرده اند. با حضور همه جانبه نیروهای مردمی همان بسیجیها و شیفتگان
شهادت، فصل جدیدی در جنگ تحمیلی آغاز شد و چه مبارک سازماندهی و شاید پیروزیهای
عظیمی که در طریق القدس فتح المبین و بیت المقدس از این رهگذر نصیب ملّت قهرمان ما
گشت خط های دشمن یکی پس از دیگری شکسته رزمندگان از میادین مین عبور کردند و آنهمه
افتخارات را برای جمهوری اسلامی ایران به همکاری سایر نیروهای فداکار اسلام از
ارتش، سپاه و عشایر به ارمغان آوردند.

این نیروی عظیمی که در بعد اقتصادی آنهم در آن وضعیت
اقتصادی که شهید رجائی برای تأمین پنیر مورد مصرف ملت در صبحگاهی اشک می‌ریخت و
محاصره اقتصادی ایران با تحمیل هزینه سنگین جنگ وضعیت اسف باری آفریده بود و دولت
ناچار بود که برای رزم نیروهای بسیاری آنهم با هزینه‌هائی که همه می‌دانند اضافه
بر حقوق ماهانه لشکریان می‌بایست تأمین نماید، حضور نیروهای بسیجی این مشکل را حل
کرد و با کمترین هزینه جبهه ها را پر کرد و با پیروزیهای بدست آمده مقدار معتنابهی
نیز ادوات جنگی را به غنیمت گرفت.

در بعد نظامی حضور صدها هزار بسیجی در جبهه ها با آن ایثارگری
و شهادت طلبی آنقدر برای ابرقدرتها شگفت آور بود که پس از شکستهائی که بر دشمن
وارد شد و سرزمینهای غصب شده باز گرفته شد و آنهمه ضربه های سنگینی که بر نیروهای
اشغالگر وارد آمد، بخود آمد و ناگهان با یک شانتاژ تبلیغاتی برای حفظ حیثیت خود
تغییر موضع داده از براندازی جمهوری اسلام ایران دست کشیده و دعوی صلح سردادند تا
در این جبهه بر تجاوزات خود سرپوش نهند!! و شکست صنعت و تکنیک و تاکتیکهای نظامی
تسلیحاتی خود را در برابر مردم بی‌سلاح ولی با ایمان پنهان نمایند. و بازار گرم
سلاحهای خود را به خیال خودشان گرم نگهدارند و به چپاول ثروت ملتها دست یازند و
هنوز هم که هست باز رعب ایجاد شده در دل دشمن صهیونیستی عراق و ابرقدرتها از حضور
صدها هزار نفری و یا میلیونی بسیج را دارند و در تفسیرهای سیاسی نظامی
ناجوانمردانه شان نمی‌توانند این وحشت را پنهان نمایند و به همین دلیل است که
تأکید می‌شود بر حضور نیروهای مردمی و بسیجی در جبهه ها چه عملیات انجام گیرد و چه
نگیرد.

سخن حق و حق سخن در رابطه با بسیج در جنگ این است که اگر
بسیجی نباشد رزمی نیست و اگر بسیجی نباشد هیچگونه- مانعی برای دخالت مستقیم و
تجاوز ارضی به میهن اسلامی برای ابرقدرتها وجود ندارد.- سرتاسر خط مرزی غرب و جنوب
حتی شمال ایران را بسیجی با ایمان حراست می‌نماید. و همانند سربازان صدر اسلام در
پایان مأموریت هم به مدرسه، کارخانه، به بازار و خیابان و اداره و حوزه علمیه و
دانشگاهش باز می‌گردد و بروستایش برای کشاورزی و به عشیره اش در کوخ و به
بیمارستانش برای ادامه کار و به گاراژش برای رانندگی و به طور کلی به محل کارش باز
می‌گردد. این بسیجی است که از همه جای میهن اسلامی اش با انواع مختلفی از مشاغل و
حرفه های گوناگون از شهری و روستائی، عشایرش در همه جای جبهه حاضر می‌شود. فقط
بخاطر یک امر- انجام تکلیف الهی- و با پیام رهبرش امام عظیم الشأن؛ زیرا جز اطاعت
از رهبری و صیانت از کشور اسلامی و انقلاب اسلامی چیز دیگری در سر ندارد.

و اگر در رابطه با خصوصیات بسیجی- اخلاص ایمان، فداکاری و
شهامتش بخواهیم بگوئیم دیگر مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

خدا یارشان و دعای امام پشت و پناهشان

گوشه ای از فعالیتهای بسیج مستضعفین در سال 62 

اعزام به جبهه

نیروی طرح لبیک اعزامی فتح 1                58500 نفر

نیروهای بسیج اعزام مجدد به جبهه          489.717 نفر

آموزش اعزام به جبهه                            291.470
نفر

سازماندهی

پایگاههای مقاومت                                6831
پایگاه

گروههای مقاومت                                 11824
گروه

نیروهای سازمان یافته                           267.477
نفر

آموزش نظامی

مرحله اول                                   1.949.172

مرحله دوم                                  116596

جمع                                          2.065.768
نفر

آموزش عقیدتی سیاسی

آموزش حضوری                            270.000
نفر

آموزش غیر حضوری               دوره
اول     185.289

                                دوره دوم     159.471

                                دوره
سوم   202.807

مسابقات

تیراندازی                                     300.000
شرکت کننده

رزمی                                                 30.000
شرکت کننده

 



[1]

/

مارکسیسم و ادعای ایجاد رفاه و تولید در جامعه

ارزشها و مکتبها

قسمت هشتم

بقلم یکی از دانشمندان

می‌دانیم که تکیه تبلیغات کمونیست ها روی تولید و رفاه خلق
است! می‌گویند در نظام سوسیالیستی با حذف انگلها و اقشار و طبقات مهمل و سربار و
با بکار گرفتن نیروی تمام افراد جامعه و با ایجاد شوق و علاقه به کار در اثر بوجود
آمدن نظام عادلانه مصرف و توزیع و در اثر هدایت و کنترل همه ابزار و نیروها و
امکانات تولیدی بطرف اقتصاد سالم و تعیین ضرورتها و اولویت ها در امر تولید و مصرف
و جلوگیری از هرز و هدر رفتن امکانات، جامعه به عالیترین حد تولید و در نتیجه به
بهترین سطح ممکن رفاه می‌رسد تا آنجا که وفور نعمت و فراوانی امکانات، زمینه ای
برای درگیری و برخورد انسانها باقی نمی‌گذارد، زیرا هر کس هرچیز بخواهد به اندازه
کافی وجود دارد و سرانجام از همین رهگذر، ضرورت وجود دولت با از میان رفتن علت
وجودیش از میان می‌رود و جامعه ای مرفه و بی‌طبقه و خالی از زور و قدرت و غنی از
قانون و حقوق و نظامات اجتماعی بر روی زمین بوجود می‌آید (بهشت موعود کمونیسم).

بررسی این ادعای پوچ

ارزش و اعتبار قسمتی از این ادعاها در گذشته معلوم شد و
اکنون به ادعای کثرت تولید و ایجاد رفاه اربابان مارکسیسم رسیدگی می‌کنیم.

خوشبختانه بعد از گذشتن شصت سال از عمر جامعه سوسیالیستی،
اتحاد جماهیر شوروی- این قطب و قبله جهان مارکسیسم- با در دست داشتن این تجربه
گویا دیگر جای سفسطه و مغلطه به عنوان دوره انتقالی و «در راه مارکسیسم» و «بسوی
کمونیسم» که در سالهای اول وسیله فریب دادن خلق الله بود، باقی نگذاشته است.

زیرا این نظام در یکی از بهترین منطقه های مستعد روی زمین
با وسعتی بی‌نظیر و دارای امکانات و مواد خام بی‌پایان و نیروهای انسانی و آب و
هوای مساعد وو… بوجود آمده و امتحان خود را با در اختیار داشتن همه شرایط لازم
داده است، و اگر یک روز بهانه ای بنام دسترسی نداشتن به آب های گرم داشتند با تصرف
سواحل در شرق و دست گذاشتن روی سواحل بالتیک در غرب و غصب دریای سیاه، دیگر این
بهانه را هم ندارند.

پس از انقلاب اکتبر 1917 اقتصاد سوسیالیستی در 21 نوامبر
1918 اعلام گردید و بلافاصله مقاومت مردم و بخصوص کشاورزان و در نتیجه، درگیری های
خشونت بار شروع شد و بخش عظیمی از نیروهای کار بجای تولید در میدان پیکارهای
داخلی، بجان هم افتادند و آن قسمت هم که در منطقه کار مشغول بودند آنچنان بی‌نشاط
و مأیوس کار می‌کردند که عملا ً محصول کارشان از حدود ضرورت بخور و نمیر خودشان
تجاوز نمی‌کرد.

در سال 1920 بنا به نوشته بایکوف در کتاب «توسعه سیستم
اقتصادی روسیه» محصولات صنایع سنگین نسبت به سال 1912- 18% و صنایع سبک 66% و
مخصوصا ً صنایع نساجی 95% و فولاد 96% تنزل یافت و مواد غذائی بصورت جیره بندی و
تقریبا ً بوضعی شبیه قحط افتاد و گردان های مسلح بزور مواد غذائی را از انبارهای
مردم مصادره می‌کردند و به بازار می‌رساندند.

دولت و ملت دچار ورشکستگی بسیار زننده ای شده و کوس رسوائی
اقتصاد کمونیستی، همه جا بصدا درآمده بود؛ در چنین شرایطی دولت مجبور شد که با طرح
اقتصاد نوین «نپ» در سال 1923 با وضع موجود کنار بیاید و دست از اصول سوسیالیستی
اقتصاد بردارد. با اجرای طرح نپ که معجونی از اقتصاد آزاد و دخالت و هدایت و
مالکیت دولت بود، توانستند رفته رفته به اقتصاد روسیه جان تازه بدهند و در سال
1927 یعنی با گذشت پنج سال، تازه توانستند از نظر تولید ناخالص به سطح تولید سال
1913 روسیه تزاری برسند.

اما این نظام، نخست خیلی زود آثار نامطبوع خود را هم نشان
داد و قشر وسیعی از مردم تحت عنوان «کولاک» توانستند از دوره نیمه آزاد استفاده کنند
و تبدیل به طبقه ای مرفه گردند و تبعیض طبقاتی شبیه آنچه در روسیه تزاری وجود داشت
خودنمائی کند و «کولاک»ها می‌رفتند که در مقابل حزب کمونیست بصورت نیروی عظیمی
درآیند.

بلشوئیسم روسیه که آبروی خود را سخت خدشه دار می‌دید، تصمیم
گرفت بار دیگر شانس سوسیالیزم را بیازماید و بهمین منظور، استالین در سخنرانی 17
دسامبر 1929 پایان دوره «نپ» و شروع دوره جدید سوسیالیزم را اعلام نمود.

از اول فوریه 1930 کار جمعی کردن مراکز کشاورزی و صنفی
خصوصی با طمطراق تمام و پشتوانه ای از ترور و تهدید وسیله ارتش سرخ شروع شد و
میلیونها کشاورز تحت نام «کولاک» به سیبری و اردوگاههای کار اجباری تبعید شدند و
میلیونها انسان اعدام گردیدند.

25 میلیون واحد خصوصی دهقانی با تار و مار شدن صاحبانشان
شکل مالکیت به خود گرفت و بصورت دویست و چهل هزار «کلخوز» و چهار هزار «ساوخوز»
دولتی درآمد. این بار مقاومت کشاورزان با هدر دادن امکانات تولیدی که به مصادره
دولت درآمده بود جلوه کرد. کشاورزان حدود دو سوم حیوانات و اغنام و احشام را نابود
کردند و کارگران ابزار و اسباب کارگاهها و کارخانجات را عاطل می‌گذاشتند و یا
معیوب می‌کردند و بار دیگر سطح تولید رو به کاهش گذاشت و دورنمای خطرناکی را ارائه
نمود.

در سال 1935 بار دیگر بلشویکها عقب نشینی کردند و اجازه
دادند که کشاورزان، مالک قطعه ای زمین و تعدادی حیوان بشوند و همین قدم کوچک بطرف
اقتصاد آزاد بار دیگر رمق و رونقی به اقتصاد شوراها داد و مردم با عشق و علاقه از
همان مقدار ناچیز مالکیت خود در سال 1942- 45% مواد غذائی روسیه را تولید می‌کردند
و از همین راه در دوران جنگ دوم جهانی که کنترل دولت ضعیف شده بود، بار ديگر قشر
وسيعي از مردم براي خود ثروت و امکاناتي مي اندوختند و بار دیگر تبعیض و اختلاف
همه جا بچشم می‌خورد. و در عین حال اگر کمک های غذائی آمریکا در جنگ جهانی دوم
نبود، قحطی، روسها را از پا در می‌آورد.

پس از جنگ، استالین برای مبارزه با این امکانات با پولهای
موجود در دست مردم بجنگ مالکیت خصوصی رفت و مردم هم با مقاومت منفی به پیکار او
آمدند و تا آخر دوران استالین این جنگ و گریزها ادامه داشت.

در کنار همین جنگ و گریزها، کمونیست ها بمنظور مبارزه با
روحیه بی‌تفاوتی مجبور شدند امتیازاتی بنفع کارگران متخصص و تحصیل کردگان و
مسئولان امور قائل شوند و تفاوتهای زیادی که در بسیاری از موارد تا بیست برابر هم
می‌رسید، تصویب نمایند و یا جوائز و پاداشهائی برای ایجاد نشاط و علاقه بکار در
مورد کارگران متخصص و کارفرمایان بکار بندند که محصول همه اینها، فاصله گرفتن از
سوسیالیزم ادعائی و نزدیک شدن به نظام سرمایه داری بود و بطور کلی خود تاریخ شوروی
در آزمایشگاه تاریخ بهترین تجربه برای اثبات عدم انطباق تئوریها و خیال پردازیهای
مارکسیسم در روابط انسانها با هم و با طبیعت از آب درآمد. دقیقا ً هر وقت و هر جا
که شوروی ها خواستند نظام سوسیالیستی دلخواه خود را پیاده کنند، مواجه با مقاومت
مردم و در نتیجه مواجه با شکست برنامه و سقوط سطح تولید گردیدند و به محض اینکه
قدمی بسوی مالکیت خصوصی و اقتصاد آزاد برداشتند به همان اندازه کارها رونق گرفت و
سطح تولید بالا رفت و رفاه نسبی بوجود آمد.

روح خودخواهی و توجه به منافع شخصی و علاقه به محصول کار
خود- مخصوصا ً در جوامعی که برنامه های سازنده اخلاقی مردم را برای گذشت و فداکاری
آماده نکرده- معیار و محور تلاشها و نشاط‌ها یا تنبلی ها و از زیر بار در رفتن ها
است و بهترین نمونه خود شوروی می‌باشد.

مقایسه تولید بین شوروی و سایر کشورها

این نابسامانی و آشفتگی و کرّ و فرّ و جنگ و گریز باعث شده
که قطب جهان کمونیست از لحاظ تولید و در نتیجه رفاه، از منطقه های مشابه خود
بمراتب عقب بماند و مردم تحت پرچم مارکسیسم در سطح نازلی از تولید و مصرف قرار
گیرند و درست برخلاف ادعا و پیش بینی مارکس و مارکسیستها به ارقام و آمار زیر توجه
نمائید:

تولید سرانه فولاد در سال 1964 در آمریکا 820 کیلوگرم، در
اتحادیه بلژیک- لوکزامبورگ 1105 و در آلمان غربی 660 و در شوروی فقط 375 کیلوگرم
بود.

و تولید سرانه گوشت و چربی در فرانسه 78 کیلوگرم، در آلمان
غربی 5/64، در انگلستان 5/71، در آمریکا 85 و در شوروی 39 کیلوگرم بوده.

تولید سرانه قند و شکر در فرانسه 6/31، در آلمان غربی 32،
در انگلستان 9/45، در آمریکا 40 و در شوروی 36 کیلوگرم.

تولید سرانه تخم مرغ در فرانسه 11، در آلمان غربی 6/12، در
انگلیس 14، در آمریکا 18 و در شوروی فقط 7 کیلوگرم.

تولید سرانه پارچه های نایلونی در فرانسه 5، در آلمان 5/7،
در انگلیس 3/6، در آمریکا 7/6 و در شوروی 6/1 کیلو.

تولید انرژی مصرفی در فرانسه 3590، در آلمان 3884، در
انگلیس 3948، در آمریکا 8363 و در شوروی 3040 کیلو کالری بوده.

اول ژانويه سال 1966 تعداد تلویزیونهای موجود برای هر هزار
نفر در آمریکا 334، در کانادا و سوئد 352، در انگلیس 242، در آلمان غربی و هند و
بلژیک 150، در فرانسه 110، در ایتالیا 105 و در شوروی فقط 52 دستگاه بود.

وضع مسکن در شوروی با همه تبلیغات و ادعا بسیار اسفبار است،
با اینکه در آمارگیری سال 1912 به هر شهروند روسی 7/7 متر زیربنا می‌رسید، در سال
1940 (بیست و سه سال پس از انقلاب اکتبر) این رقم به کمی کمتر از 7 متر رسید و در
دهه ششم انقلاب، این رقم به 8 متر رسید (یعنی کمی بیشتر از سال 1913 (سه دسیمتر
بیشتر)).

و بطور کلی در سال 1960 در فرانسه به هر نفر یک اطاق می‌رسید
و در آلمان فدرال به هر 9/0 نفر یک اطاق و در هلند به 7/0 نفر یک اطاق و در
انگلستان به هر 6/0 نفر یک اطاق و در شوروی بهر دو نفر یک اطاق می‌رسید. در چنین
شرایطی باز هم شوروی، سنگینی کار خود را روی کارهای نظامی و تولید اسلحه گذاشته و
طبق آمار سازمان ملل در حالیکه آمریکا 6% و انگلستان 5/5% تولید ناخالص خود را صرف
امور نظامی می‌کنند، شوروی 12% تولید ناخالص خویش را به مصرف امور نظامی می‌رساند.

اگر این گزارش که 25% تولید مواد غذائی شوروی از 4% اراضی
که در مالکیت خصوصی کشاورزان شوروی است بدست می‌آید و 75% از 96% اراضی ملک دولت،
درست باشد، یکی از بهترین دلیلهای تجربی و عینی غلط بودن نظام اقتصادی مارکسیسم
است.

و بی‌جهت نیست که درآمد یک نفر سوئدی هفت برابر درآمد یک
روسی است و تولید ناخالص سالانه ایالات کالیفرنیای آمریکا به تنهائی بیش از تولید
سالانه اتحاد جماهیر شوروی است.

نظام نادرست اقتصادی، آن چنان بازده نیروی کار را پائین
آورده که بازده کار یک کارگر در کشورهای کمونیستی در زمان مساوی از بازده کار
کارگر در محیط های سرمایه داری بین 15% تا 50% پائین تر است.

این وضع منحصر به کمونیست های اروپا نیست. در چين  کمونيست- کشوري که تکيه اساسي اش بر کشاورزي
بوده- با همه صرفه جوئي ها و کم خوري ها در يکي از اسلهاي گذشته اجباراً دو ميليون
تن گندم از کانادا و استراليا وارد کرد.

بر روي پوسترهاي ديوار شهر کانتون در انتقاد از رژيم نوشتند
چین و ژاپن در سال 1954 هر دو، ده میلیون تومان فولاد تولید می‌کردند و در سال
1977 تولید پولاد ژاپن به یکصد میلیون تن رسید در حالیکه چین تولید فولادش از بیست
میلیون تن بالا نرفت و بازده اراضی مزروعی ژاپن در شرایط مساوی 60% از بازده اراضی
چین بیشتر است. وضع اقتصادی ویتنام شمالی بیست سال پس از انقلاب در مجموع از وضع
اقتصادی ویتنام جنوبی که تحت اداره بدترین نوع رژیمهای موجود دنیا بوده در سال
1973 بدتر بود.

ممکن است بعضی از خوانندگان در اثر تبلیغات مارکسیستها فکر
کنند چون شوروی جامعه ای مصرف کننده و خوشگذران نیست و روی همرفته سطح تولید
بالائی دارد و تولیدات آن کشور بطور حساب شده و یا برنامه، به همه جوانب زندگی
تقسیم شده و اندوخته می‌گردد و در این دوره انقلاب که دوره سازندگی و زیرسازی
بوده، تمام همّ خود را مصروف کارهای اساسی تر که در حکم ذخیره کردن امکانات طبیعی
و نیروهای انسانی است، نموده اند و روی هم رفته بنیان اقتصادی بلوک کمونیست محکمتر
از جوامع سرمایه داری مشابه آن است! ولی اگر بدانیم که در سال 1976 مبلغ چهل
میلیارد دلار بدهی اروپای شرقی (یعنی بلوک کمونیستی اروپا) به دولت ها و مؤسسات
خصوصی جهان سرمایه داری تعلق داشته و بیشتر این بدهی مربوط به ورود مواد غذائی و
ماشین آلات و ابزار تولید و تکنیک غرب سرمایه دار است، پوچی این گونه تبلیغات هم
برایمان روشن می‌شود.

کیست که نداند کمبود مواد غذائی، شوروی را مجبور کرد زیر
بار فشار آمریکا در خصوص اجازه مهاجرت یهودیان ناراضی شوروی و در رفتن از زیر پرچم
سرخ (افرادی که باعث پخش اخبار رسوا کننده آن دنیای در بسته شدند) برود؟

و کیست که خبر قرارداد یک میلیارد لیرۀ شوروی و انگلستان را
در خصوص وارد کردن تکنیک و کارشناس برای بهره گیری از منابع نفتی شمال دریاچه خزر
در سال 1966 خوانده باشد و باز هم دم از پیشرفت صنعت وو… در شوروی بزند؟!

تا اول سال 1977 مجارستان یک هزار قرارداد با کشورهای غربی
منعقد کرده بود که بیشتر آنها بمنظور استفاده از تکنیک و سرمایه غربیان و عرضه کردن
کار ارزان به آنها بوده است.

هم اکنون در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی از طرف شرکت های
بزرگ غربی کارخانجات منتاژ بسیاری از صنایع غرب بوجود آمده که به اعتراف خود
کمونیستها قدم بزرگی در راه رشد و رفاه خلقهای این منطقه بوده است.

البته باید پذیرفت که شوروی در صنایع سنگین و مخصوصا ً
صنایع نظامی و فضا در بیست سال اخیر پیشرفت چشمگیری داشته، ولی این پیشرفت بقیمت
نیمه جان کردن صنایع و تولیدات مصرفی و کاستن از نان و آب و مسکن و راه وو… مردم
از طرفی و با دادن امتیازات و حقوق ها و پاداشهای هنگفت به مسئولان این سری صنایع
(برخلاف ایدئولوژی مارکسیسم) بمنظور تحکیم موفقیت طبقه جدید، نصیب آنان شده است.

ادامه دارد

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

آیت الله حسین نوری

فاجعه بزرگ بشریت

قسمت سی و ششم

گفتیم که در مورد علل و عوامل فقر و گرسنگی در جهان، از
لحاظ تفکّر غربی و امپریالیستی، دو نظریۀ غلط و انحرافی وجود دارد که با تبلیغات
وسیع در دنیا اشاعه و القاء می‌گردد، و در موارد بسیار، باعث می‌شود که ملل فقیر و
استعمار زده فریب این تبلیغات و القائات را بخورند و از اندیشیدن به علل واقعی و
یافتن ریشه های فقر خود و چاره جوئی برای آن غافل و یا عاجز بمانند.

یکی از این دو نظریۀ انحرافی نظام خلقت و جریان طبیعت و
پدیده های طبیعی را عامل اصلی فقر و گرسنگی می‌داند؛ و دیگری ازدیاد جمعیت را علت
اصلی فقر جهانی می‌شمارد. در مقالۀ گذشته، نظریۀ اول را با ذکر آمار و دلایل و
شواهد گوناگون، بررسی و ردّ کردیم. و اینک به نظریۀ دوم می‌پردازیم… .

رابطۀ فقر با ازدیاد جمعیت

این نظریّه که زمانی، برای ترویج و اشاعۀ آن سعی فراوان
بکار می‌رفت و قدرت های سرمایه داری و امپریالیستی می‌کوشیدند تا از آن به عنوان
حربه یی علیه ملت های فقیر استفاده کنند و هر نوع فریاد و اعتراض را در گلوی آنها
خفه سازند، بر این اساس قرار دارد که می‌گوید: هر منطقه یی که با ازدیاد جمعیت
مواجه باشد، خواه ناخواه دچار فقر و گرسنگی خواهد شد و در این مورد هیچکس غیر از
خود همان ملت های پرجمعیت، مقصّر نیست.

گرچه این نظریه، امروزه دیگر آن قدرت و اعتبار سابق خود را
از دست داده است، و دیگر برای خاموش ساختن فریادهای اعتراض گرسنگان عالم حربۀ مؤثری
بشمار نمی‌رود، ولی هنوز هم کم نیستند افرادی که سرسختانه از این نظریه حمایت و
پیروی می‌کنند، و می‌خواهند ملت هایی را که بنابر دلایل و عوامل گوناگونی دچار فقر
گردیده یا تعمدا ً در فقر و گرسنگی نگه داشته شده اند، مقصّر اصلی قلمداد کنند و
آنها را دچار این توهّم سازند که اگر فقیر و گرسنه اند تنها بخاطر آن است که با
توجه به تعداد جمعیت و تعداد کیلومترهای مربع منطقه و سرزمین شان جمعیت اضافی
دارند و محصولات غذایی آنها قدرت تکافوی تغذیۀ چنان جمعیتی را ندارد.

اما چنان که اشاره کردیم، این نظریه یی است نادرست که حامیان
و مروّجین آن، همانا سرمایه داران و استعمارگران و چپاول کنندگان حقوق ملت های
ضعیف و وابستگان و متحدین آنها هستند. از آنجا که این نظریه بهرحال هنوز هم مطرح
است و بویژه در میان گروههایی بنام «مالتوس گرایان جدید» بشدت حمایت و تبلیغ می‌شود،
لازم است به بررسی و تحلیل مختصری از آن بپردازیم و در مقام پاسخگویی و ردّ آن
برآئیم.

مالتوس چه می‌گفت؟

نخستین کسی که مسألۀ ازدیاد جمعیت و رابطۀ آن با گرسنگی و
فقر را، بطور جدی و در سطح جهانی مطرح کرد، یک کشیش جوان انگلیسی بنام «توماس
رابرت مالتوس» بود. وی در سال 1798 کتابی با عنوان «رساله در باب اصول جمعیت»
منتشر کرد که بزودی شهرت جهانی یافت و بارها به چاپ رسید و به زبانهای مختلف ترجمه
شد و طی یک قرن، افکار مردم بسیاری را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار داد (که از آن
جمله بود چارلز داروین مروّج نظریۀ تکامل). در اواخر قرن هیجدهم میلادی، زمانی که
مالتوس به مطالعاتی دربارۀ اصول جمعیت پرداخته بود، آهنگ رشد و ازدیاد جمعیت جهان
رو به فزونی گذاشته بود. همین مسأله باعث وحشت مالتوس شد و آنگاه وی با یک سلسله
تجزیه و تحلیل های ابتدایی و سطحی- که در آن زمان، علمی و صحیح و دقیق قلمداد می‌شد-
به این نتیجه رسید که جمعیت جهان، اگر بر اثر کمبود خواربار جلوی آن گرفته نشود با
یک تصاعد هندسی افزایش می‌یابد. یعنی 1 می‌شود 2 و سپس 4 و 8 و 16 و 32 و 64 و 128
و 256، الی آخر، در حالیکه افزایش تولیدات و محصولات غذایی به صورت تصاعد عددی
یعنی: 2 و 4 و 6 و 8 و 10 و 12 الی آخر بالا می‌رود و در نتیجه روز بروز آهنگ
افزایش جمعیت از آهنگ افزایش محصولات غذایی سریع تر خواهد شد و بشر بسوی گرسنگی
علاج ناپذیر و انهدام حتمی خواهد رفت!.

مالتوس بر این اساس معتقد شده بود که به ترتیب ذکر شده
تعداد نفوس در جهان آنقدر زیاد می‌شود که افراد بنی آدم، اگر هم ایستاده باشند
دیگر نتوانند برای خود در کرۀ زمین جایی پیدا کنند. زیرا وقتی جمعیت دو برابر و
چهار برابر می‌شود، درست مانند این است که کرۀ زمین دایما ً دو نیم و باز هر نیمه
دو نیم گردد، تا سرانجام چنان به کوچکی گراید که غذا و مواد مورد احتیاج کمتر از
آن شود که برای بقاء بشر ضروری است- زیرا هر نفر از جمعیتی که در حال رشد است، به
تدریج منابع کمتری برای استفاده در اختیار خود خواهد داشت. بنابراین به دلیل قانون
بازده نزولی (که افزایش افراد را در روی یک قطعه زمین مشخص باعث کم شدن محصول و
تولید آن زمین نسبت به افراد اضافی می‌داند) روند درآمد مردم دنیا این خواهد بود
که دایما ً کاهش یابد به حدی که موجب قحطی و امراض مسری گردد. [1]

مالتوس با استدلالی که در مورد روند جمعیت داشت، می‌خواست
نشان دهد که همیشه موانعی برای جلوگیری از افزایش سریع جمعیت وجود دارد. وی در چاپ
اول کتاب خود از موانعی چون طاعون، وبا، قحطی، جنگ ها و کشتارها و غیره که در
افزایش مرگ و میر در میان مردم (و در نتیجه، جلوگیری از سرعت ازدیاد نفوس) دست
اندرکارند، به عنوان موانع مثبت نام می‌برد و بر آنها تأکید می‌کرد. معنای این سخن
آن است که وی نه تنها موانع و عوامل طبیعی چون سیل و زلزله و خشکسالی و امراض مسری
و کشنده را برای مردم جهان موهبتی مثبت می‌دانست، بلکه معتقد بود که اگر با وجود
تمام این مصائب باز هم تعداد نفوس جهان رو به افزایش رفت، حتی می‌توان ملت ها را
به جنگ و کشتار یکدیگر تشویق کرد، تا عدۀ زیادی کشته شوند و در عوض آنهایی که زنده
می‌مانند غذای کافی و امکانات فراوان در اختیار داشته باشند.

گرچه مالتوس بعدها از این نظریۀ غم انگیز و وحشتناک و غیر
انسانی دست برداشت، ولی باز به جلوگیری از افزایش جمعیت سخت معتقد بود و می‌گفت که
خود مردم باید از تولید مثل زیاد جلوگیری کنند؛ و در این راه ریاضت اخلاقی و تأخیر
در ازدواج را برای جوانان (که از دیدگاه اسلام یکی از عوامل مهم رواج فساد و فحشاء
در جوامع بشمار می‌رود) تجویز می‌کرد، تا به اصطلاح وسایل ارتزاق خانواده فراهم
شود.

این نظریه که قریب یکصد سال در جهان مطرح بود و عواقب شومی
داشت، مدتها باعث شده بود که ملت های غنی، ملل فقیر را به چشم افرادی گناهکار
بنگرند، و در داخل کشورها نیز، فقیران را نه تنها از هر گونه کمک و مساعدتی محروم
سازند، بلکه مورد آزار و فشار هم قرار دهند.

اما از اوایل قرن بیستم، نظریات مالتوس، آن برد و نفوذ خود
را از دست داد و دانشمندان رشته های گوناگون با دلایل علمی نظریۀ او را رد کردند،
و بویژه علمای اقتصاد، جمعیت و سیاست، هر کدام با تحلیل ها و استدلال های مستحکم و
مبتنی بر آمار و شواهد فراوان، غلط بودن دکترین مالتوس و طرفدارانش را اثبات
کردند.

ولی با این حال، هنوز هم گروههایی از تئوریسین های پدیدۀ
فقر و گرسنگی، که تئوری مالتوس را مجددا ً احیاء کرده و به مالتوس گرایان جدید
معروف شده اند، طبیعت را متهم می‌کنند به اینکه با مکانیسم خود به طور غیر مستقیم،
محرک این بلای بزرگ است، بدین معنی که با بخشیدن امکان تولید مثل سریع به انسان،
موجب افزایش فوق العادۀ سکنۀ کرۀ ارض می‌شود. [2]

مالتوس گرایان جدید مدعی هستند که جهان در حال قحطی و کمبود
غذاست و به این ترتیب محکوم است که بر اثر گرسنگی همه گیر، معدوم و نابود شود، چرا
که افراد بشر به طور جدی مسألۀ تولید مثل را مورد کنترل قرار نمی‌دهند. لذا این
گروه که تصور می‌کنند افزایش جمعیت کرۀ زمین علت اغتشاشات و اختلالات اجتماعی است،
مسئولیت امر گرسنگی را به عهدۀ خود گرسنه ها می‌گذارند، و در نظر آنان، این ملت
های گرسنه که سبب افزایش وحشت و بیم آنها از تکثیر نفوس هستند، جانیان و
گناهکارانی به شمار می‌روند که گرسنه بودن جنایت وحشت انگیز و نفرت‌زای آنها است. [3]

در آخرین تجزیه و تحلیل در می‌یابیم که مالتوس گرایان جدید
را عقیده بر این است که این موجودات گرسنه به دنیا می‌آیند برای اینکه گرسنگی
بکشند، و راه رهایی از این گرسنگی هم آن است که یا اصلا ً به دنیا نیایند و یا اگر
آمدند از بین بروند.

بدینسان این گروه از تئوریسین ها در هر حال، گرسنگان و
فقیران را به مرگ و نابودی فردی یا دسته‌جمعی محکوم می‌کنند. مرگ فردی آن است که
دنیا گرسنگان را به حال خود رها کند تا از گرسنگی و بی‌غذایی بمیرند، و مرگ دسته
جمعی نیز آن است که با کنترل و جلوگیری از موالید آنها، تا سر حد معدوم کردن این
نژاد گرسنه و انهدام این گروههای انسانی که در نظر آنها مانند جانیان بالفطره
هستند، پیش می‌رود!

ژاپنی ها، فرزندان خود را بخاطر فقر، می‌کشتند!…

درست است که نظریۀ مالتوس، به عنوان یک تئوری اجتماعی و به
صورت یک نظریۀ رسمی و ظاهرا ً علمی، فقط از دو قرن پیش مطرح شده است، ولی باید
دانست که پیش از طرح این نظریه نیز در تاریخ کشورها و ملت ها، با نمونه ها و
شواهدی برخورد می‌کنیم که حاکی از همین طرز تلقی نسبت به افراد فقیر بوده است.

یکی از موارد آشکار و مستند تاریخی در این زمینه، مربوط به
اهالی ژاپن است که سالها قبل از مالتوس، گرسنگان و فقیران را محکوم به مرگ می‌شناختند
و در کمال قساوت این حکم را به اجراء در می‌آوردند.

محققین می‌گویند: خیلی پیش از پیدایش مالتوس، برای جلوگیری
از تکثیر نفوس در ژاپن، خشن ترین سیاست مالتوس را تجویز می‌کردند. زیرا اداره
کنندگان کشور تصور می‌کردند که افزایش جمعیت به میزانی که از یک حد مشخص تجاوز
گردد، ناگزیر بنیان اقتصاد ملّی را واژگون خواهد ساخت. اربابان فئودال که در کاخ
های قرون وسطایی زندگی مجللی داشتند و ارتش «سامورایی» از آنها دفاع می‌کرد، در
حالیکه خودشان بر تودۀ وسیعی از کشاورزان فقیر حکومت می‌کردند، معتقد بودند هیچ
دلیلی ندارد که بر تعداد افراد این توده ها افزوده شود، مبادا که بر اثر کثرت
جمعیت، گرسنگی و قحطی پدید آید و فریاد این گرسنه ها حصارهای قلعه های آنان را به
لرزه درآورد. موقعیت اربابان فئودال ژاپن به وضع مالتوس گرایان جدید امروزی ما
شباهت داشت که به هر اقدامی دست می‌زنند برای اینکه در دنیا به اندازۀ کافی جای
خالی باقی بماند، تا این جمعیت کوچک صاحب امتیاز و برتری، آسوده و راحت زندگی
کنند.

در میان قرون پانزدهم و نوزدهم میلادی، در میان دستوراتی که
در ژاپن توصیه می‌شد و به طور وسیعی به مرحلۀ عمل درمی‌آمد، از سقط جنین و بچه
کشی- که البته در بچه کشی هم فرزندان اناث مقدم بر فرزندان ذکور بودند- و ترک گفتن
پدر و مادر پیر و از کار افتاده و رها کردن شان تا از گرسنگی تلف شوند، و نیز
اجرای مجازات اعدام برای هر گونه جرم جنایی کوچک، می‌توان نام برد. یک نویسندۀ
ژاپنی توضیح می‌دهد که در آن زمان مردم کشورش مانند باغبانی که علف های هرزه را
وجین می‌کند، بچه هایشان را می‌کشتند.

در برخی از استانها از هر پنج اولاد دو تای آنها، و در برخی
دیگر همۀ کودکانی را که پس از اولاد سوم به دنیا می‌آمدند از بین می‌بردند. در
استان «هی اوجا» تنها فرزند نخست خانواده از این کشتار وحشتناک در امان می‌ماند و
بقیه قربانی فقر و گرسنگی پدر و مادر خود می‌شدند. [4]

از آن زمان به بعد، ملت ژاپن راههای طولانی و حوادث مختلف و
شگفتی را پشت سر گذاشت و بنابر علل و عوامل گوناگون- که جای بحث آن اینجا نیست- به
مرحله‌یی رسید که امروز سومین قدرت اقتصادی جهان است. اما نکته اینجاست که امروز
نیز با همۀ پیشرفت و رفاهی که نصیب مردم ژاپن شده، باز هم نظریۀ استعماری کنترل
موالید که از غرب به سایر نقاط دنیا نفوذ و رسوخ می‌کند، در آنجا پیاده می‌شود. در
سال 1948 سترون سازی افراد و سقط جنین در ژاپن قانونی شد و از سال 1954 به بعد
برنامۀ وسیعی برای توزیع و کاربرد وسایل ضد آبستنی به موقع اجرا گذاشته شد. از این
اقدامات که البته با ارتقاء قابل توجه سطح زندگی همراه بود، این نتیجه بدست آمد که
نرخ افزایش جمعیت که تا سال 1946 دو درصد بود، در سال 1960 تا یک درصد کاهش یابد.

از این رو مالتوس گرایان جدید می‌کوشند تا رفاه و پیشرفتی
را که در طی سالهای اخیر نصیب ژاپن شده است، نتیجۀ کنترل موالید و جلوگیری از
افزایش جمعیت آن قلمداد کنند و این تفکرات و اقدامات را در سایر نقاط دنیا نیز
اشاعه دهند.

حال آن که می‌دانیم عوامل رسیدن ژاپن به رفاه و رهایی از
گرسنگی هزارساله مربوط به مسائل دیگری است. از جمله گسترش اقتصادی که سالانه 2
میلیون شغل جدید را از سال 1946 به بعد برای مردم ژاپن ایجاد کرده است؛ و افزایش
تولید کشاورزی سالانه بالغ بر 3/3 درصد؛ و استفاده از محصولات و غذاهای دریایی که
در سال 1958 به میزان سالانه و سرانۀ بیست کیلو رسیده بود و از آن زمان نیز همچنان
رو به افزایش است؛ و بهره گیری از یک دامپروری فشرده که در سایۀ استفاده از
نژادهای منتخب انجام شود و امروزه ژاپن را دارای بازدهی سرانه و سالانه 4400 لیتر
شیر کرده که از درشت ترین ارقام مشابه در جهان است، و همچنین قسمت اعظم دامها در مراتع
کوهستانی- که بویژه برای این منظور تربیت یافته اند- و با علیق مصنوعی و دارای
ارزش غذائی سرشار تغذیه می‌شوند در نجات از گرسنگی نقش عمده ای دارند.

و بالاخره ژاپن در سایۀ توسعۀ بالنسبه متعادل دو بخش
اقتصاد- کشاورزی و صنعت- توانسته است از گرسنگی چند صد ساله نجات پیدا کند و به
رفاه و آسایش دست یابد و این رفاه و آسایش نه نتیجۀ کنترل موالید است و نه با کشتن
فردی و دسته جمعی انسانهائی که جرمشان فقط فقر و گرسنگی است ارتباط دارد.

بطور خلاصه، طبق دلایل و شواهدی که
در مقالۀ گذشته بیان گردید این موضوع ثابت و مسلّم شد که از نظر اسلام آفرینندۀ
این جهان گیتی را باندازه ای غنی و سرشار از استعدادها و امکانات و مواهب و نعمت‌ها
آفریده است که اگر انسانها در راه استفاده از این امکانات خداداد در پرتو آگاهی و
دانش و کوشش و ایمان و اعتماد مجهز باشند اگر چندین برابر جمعیت فعلی هم باشند
وسائل زندگی مرفّه آنها بطور کامل تأمین خواهد شد و روی همین اصل اساسی نظریۀ
مالتوس و مالتوس گرایان یک نظر انحرافی و امپریالیستی است و سرابی بیش نیست.



[1]
اقتصاد، تألیف پل ساموئلسن، ج اول، صفحات 43 و 57.

/

راه فکری و راه تهذیب نفس

هدایت در قرآن

آیت الله جوادی آملی

در اشکال هشتم، این مسئله مطرح بود که باید روش سلف صالح را
رعایت کرد زیرا آنها با منطق و اصول منطقی کاری نداشتند و تنها با کتاب و سنت عمل
می‌کردند و از این رو، از اشتباهات حکما و منطقیین بر کنار بودند!

در بحث گذشته این اشکال پاسخ داده شد و گفته شد که اگر
منظور این است که از راه عمل صالح به حقایق برسیم نه از راه فکر و اندیشه، این
روشی است که حکمای قبل از اسلام و برخی از حکمای بعد از اسلام و محققینی از
متأخرین داشتند که می‌گویند: انسان باید از راه تهذیب نفس و تزکیه به مقاماتی
برسد، ولی عده ای قائلند که ارواح قبل از اجساد موجود بوده اند و به همۀ علوم و
معارفی که در خور فهم یک انسان است عالم بوده اند و وقتی این ارواح به بدن تعلق
گرفتند، آن علوم را از یاد برده اند، و تهذیب و تزکیه برای این است که آنچه از یاد
برده اند، به یادشان بیاید نه اینکه چیزی بفهمند. و یا اینکه تهذیب و تزکیه برای
این است که جان را مانند آینه شفاف و صیقلی کند که اسرار عالم در آینۀ دل بتابد و
همانگونه که در خواب حقایقی بر انسان کشف می‌شود، در بیداری هم اسراری را مشاهده
کند؛ و این راهی است که حکمای اشراق و همفکران آنان برآنند.

تهذیب نفس از راه شرع

و اما اگر منظور اشکال کنندگان این باشد که باید تهذیب نفس
کنیم امّا نه از راه عرفان بلکه از راه شرع! این تلفیق و التقاطی است بین آنچه که
عارف و آنچه که اخباری می‌گوید؛ اخباری می‌گوید: باید به ظواهر کتاب و سنت اخذ
کنیم و عارف می‌گوید: باید از راه تهذیب نفس به معارف الهی برسیم، و اشکال کنندگان
در این مورد می‌خواهند تلفیقی بین این دو قول کرده باشند لذا می‌گویند: ظواهر کتاب
و سنت را با تهذیب نفس باید بدست آورد!

در هر صورت، درست نیست که بر ظواهر کتاب و سنّت جمود کنیم-
همانگونه که اخباریان کردند- بلکه باید در ضمن اخذ به ظواهر کتاب و سنّت، سعی کنیم
به معارف بلندی که در کتاب و سنّت است از راه بررسی و تحقیق دست یابیم.

در روایت آمده است: «القرآن علی اربعه اقسام: الحقائق
للأنبیاء و الإشارات للأولیاء و اللّطائف للخواص والعبارات للعوام.»

این حدیث را مرحوم مجلسی در بحارالانوار هم از حضرت
سیدالشهدا «ع» و هم از حضرت صادق «ع» نقل کرده است. مضمون روایت این است که می‌فرمایند:
هم ظواهر کتاب معتبر است و هم اسرار آیات و روایات. آنها را باید گرفت و بر اساس
آن تهذیب و تزکیه را شروع نمود نه اینکه با هر راهی می‌شود به هر مقصدی رسید. هیچ
عارفی نمی‌گوید: ما خود راه را معین کرده ایم بلکه همه می‌گویند: همان راهی را که
وحی آورد باید طی کرد و در هر حال باید به سراغ تمام آیات و روایات رفت که فهمیده
شوند و آنگاه پیاده شوند.

نزاع بین عارف و اخباری

همان نزاعی که بین اصولی و اخباری هست که نباید ظاهر هر
خبری را گرفت بلکه باید متشابهات را به محکمات برگرداند، مطلقات را با مقیدات
تقیید کرد، عمومات را با مخصّصات تخصیص زد و آنگاه جمع بندی نموده، نظر نهائی را
اعلام کرد، همان نزاع بین عارف و اخباری نیز هست که می‌گوید: جمیع روایات را باید
بررسی کرد و لطایف را از آنها بدست آورد، نه اینکه جمود بر یک روایت کرد!! پس اگر
در روایتی دیده شد که- مثلا ً- آهن نجس است، نباید انسان- نظیر اخباریها- فتوی دهد
که آهن نجس است!! و مانند آن.

اربعین گیری

آنچه که در تقریر بحث گذشته بود، سخن شیخ اشراقیین بود که
می‌گفت: اگر کسی خود را تهذیب کند، می‌تواند به معارف الهی راه پیدا کند. در پایان
«حکمه الاشراق» وصیتی دارد شیخ اشراق (بوعلی) که می‌گوید: بعد از اینکه به اصول
منطقی و به طرز تفکر مشّائین- به عنوان مقدمه بحث- آشنا شدید، باید یک اربعین
بگیرید.

اربعین گیری در بسیاری از جوامع روائی ما آمده است از جمله
روایتی از رسول اکرم «ص» است که می‌فرماید:

«من اخلص لله اربعین یوما ً فجّر الله ینابیع الحکمه من
قلبه علی لسانه». [1]

هر کس چهل روز- در کارهایش- برای خدا اخلاص داشت، خداوند
چشمه های حکمت را از قلبش می‌جوشاند و بر زبانش جاری می‌سازد. و در این باره- اگر
خدای متعال توفیق داد- در مقام دوم بحث که «تزکیه» است، مطرح خواهد شد.

در هر صورت، شیخ اشراق می‌گوید: آشنا شدن با طرز تفکّر من،
گذشته از آنکه نیاز به مقدّمات فکری دارد، یک اربعین گیری هم می‌خواهد. اربعین
گیری یعنی انسان چهل شبانه روز مواظب خود باشد و هیچ قدمی برخلاف خدای متعال
برندارد و در کارهایش اخلاص داشته باشد. البته این کاری است بسیار دشوار ولی نتیجه
ای دارد پربار. موسی کلیم الله «ع» پس از چهل شبانه روز مهمان خدا بودن، تورات
نصیبش شد:

«$tRô‰tãºurur 4Óy›qãB šúüÏW»n=rO \’s#ø‹s9 $yg»uZôJyJø?r&ur 9Žô³yèÎ/ §NtGsù àM»s)‹ÏB ÿ¾ÏmÎn/u‘ šÆŠÏèt/ö‘r& \’s#ø‹s9» [2] و اینکه در
اینجا «لیل» مطرح شده است برای اینکه می‌گویند: بیشتر فیوضات در شب نصیب اهل راه
می‌شود؛ و از این رو نیز در آیه آمده است:

«¨bÎ) spy¥Ï©$tR È@ø‹©9$# }‘Ïd ‘‰x©r& $\«ôÛur ãPuqø%r&ur ¸x‹Ï%» [3]

قیام شب حضور قلب بیشتر را رساند و قرائت را استوارتر
گرداند.

بنابراین، تهذیب نفس شرط شروع در حکمت اشراق است تا انسان
راه را درست برود و معارف را درست بفهمد.

اختلاف نظر سلف صالح

اگر اشکال کنندگان بگویند: ما روش سلف صالح را باید طی کنیم
زیرا آنان مصون از اختلاف، اشتباه و پراکندگی گوئی بودند، در پاسخ آنها می‌گوئیم:

کدام سلف صالحی بهتر از شیخ اشراق و شیخ مفید سراغ داریم؟
شیخ صدوق کتابی نوشته است به نام «اعتقاداتنا» که به اسم «اعتقادات شیخ صدوق»
معروف است و شاید در حدود صد مسئله باشد که در اصول و فروع و بهشت و جهنم و لوح و
قلم و قضا و قدر وو… نگاشته شده است. مرحوم شیخ مفید بر همه یا بسیاری از این
اعتقادات، خط بطلان کشیده و با دلایلی آنها را رد کرده است که هر دو کتاب، یک جا،
چاپ شده و در دسترس همگان قرار گرفته است. [4]

این دو بزرگوار، هر دو از اعاظم و بزرگان شیعه بوده اند ولی
این به آن معنی نیست که سلف صالح با هم اختلاف نظر نداشتند که اگر یکی روایتی را
نقل کرد یا اگر به روایتی اطمینان پیدا کرد، دیگری حتما ً آن را وحی منزل بداند و
دیگر رد نکند! جالب اینجاست که اختلاف این دو بزرگوار نه تنها در فروعات فقهی است،
بلکه از ذات اقدس الهی و اسماء حسنی و صفات ربوبی گرفته تا مسئله وحی و بهشت و
جهنم وو… و در تمام این مسائل با هم اختلاف دارند.

در هر صورت، اگر هم انسان اهل تزکیه شد و از راه عمل صالح،
مطلبی را بدست آورد، اگر بخواهد آن مطلب را ارزیابی کند، ناچار به میزانی به نام
«روش منطقی» روی خواهد آورد. بنابراین، اشکال کنندگان نیز که می‌خواهند روش سلف
صالح را طی کنند، برای رسیدن به مطالب آنان ناچارند که قوانین منطقی را رعایت کنند
و اگر ذرّه ای از این قوانین منطقی اهمال شود، نتیجه عوض خواهد شد، همانگونه که با
یک زیر و زبر مطلب عوض می‌شود، در قوانین منطقی نیز، اگر سالبه بجای موجبه یا
موجبه بجای سالبه گذاشته شود یا اینکه شرایط صغری را در کبری و شرایط کبری در صغری
پیاده شود، مطلب مختل و ناقص می‌شود. پس هیچ مطلبی را جز با روش منطقی نمی‌توان
فهمید، مگر این که انسان، معصوم باشد که دائم الحضور است.

پس منظور آن آقایانی که می‌گویند: نیازی به اصول فلسفی و
روش فکری منطقی نداریم چیست؟ آنان باید یکی از این سه منظور را داشته باشند:

1-               
طرز تفکر منطقی باطل است!!

2-               
نیازی به تفکر منطقی نیست، چون راه، راه تزکیه است!!

3-               
روش منطقی و عقلی درست است و روش تهذیب و تزکیه نیز درست است، یعنی راه دو راه
است.

پیشرفت بشر از راه فکر

اگر بگویند روش منطقی باطل است و تنها راه، راه تهذیب نفس و
تزکیه است، این بشریّت که پیشرفت کرده و می‌کند و نیازهایش را با فکر برطرف می‌کند،
راه تهذیب را پیموده و می‌پیماید یا روش منطقی را؟! این علوم بشری که امروز بقدری
پیشرفت کرده که بسیاری از رموز و اسرار عالم را فهمیده است و در مسیر تکامل است،
با روش استدلال این اسرار را بدست آورده یا با روش تهذیب نفس؟! اصلا ً بیشتر
اندیشمندان جهان، حتی «تهذیب نفس» بگوش آنان نیز نخورده، از آن گذشته راه تهذیب
نفس بقدری پیچیده و عقب کئود دارد که جز او حدیّ از بشر به او راه پیدا نمی‌کند.
وانگهی خداوند که به انسان، سمع و بصر و فؤاد داده و طرز تفکر را آموخته، چگونه می‌گوید:
اینها راه باطلی است، فقط باید از راه دل معارف را فهمید؟!

پس نمی‌توان راه فکری و راه عقلی را باطل کرد و تنها راه را
راه تهذیب نفس دانست.

نیاز به جهاز فکری

و اما اگر بگویند: بشر نیازی به روش منطقی و فکری ندارد،
این هم امری است باطل و ناصواب زیرا اگر انسان نیاز به فکر و اندیشه نداشت، خداوند
او را به آن جهاز مجهز نمی‌کرد. خدای متعال انسان را به عنوان یک اندیشمند متفکر
سمیع بصیر آفریده و معرّفی کرده، اگر نیازی به اینها نبود، خداوند فطرت انسانی را
با اینها نمی‌آفرید و چگونه انسانی را که حسّی از دست داده، می‌تواند علومی را که
از راه آن حس باید بدست آورد، از راه تهذیب نفس فراهم کند؟

و اگر کسی بگوید که سمع و بصر و سایر ابزار ادراکی مقدّمه
تهذیب اند، با این سخن، حرف خود را باطل کرده است. اگر انسان نیازی به ابزار ادراکی
ندارد و تنها از راه دل می‌تواند به عالم پی ببرد، اگر این حواس را از دست بدهد،
راه دل آنچنان برای او باز نخواهد شد.

و اما اگر بگویند: راه دو راه است:

1- راه فکری.   2- راه تهذیب نفس. این مطلبی است صحیح که همه
حکما گفته اند ولی آن راه سنگین است و نتیجه اش زیاد و راه دوم راهی است سبک و
نتیجه اش کم. البته نتیجه اش کم است به این معنی که آنچه را آنها می‌یابند کم است؛
وگرنه آن را که زید بن حارثه یافت کم نبود. زید بن حارثه می‌گفت: من در حضور شما
مردم نشسته ام و در عین حال زوزه اهل نار را می‌شنوم، بهشت و بهشتیان را می‌بینم.
خیلی دشوار است که روش عقلی به این مقام والا برسد. بنابراین، اگر راه سلف صالح به
معنای آن است که انسان در تهذیب نفس بیشتر بکوشد، درست است.



[1] – بحارالانوار ج 67 ص 249. روایت دیگری
نیز از حضرت رسول «ص» به این مضمون نقل شده است: «ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین
صباحا ً الآجرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه (عیون الاخبار ج 2 ص 69).

/

سنت و سنن

قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر

آیت الله محمدی گیلانی

معنای انتقام:

معنای انتقام، طبق ارتکاز عرفی، عقوبت نمودن با انگیزه
تشفّی، بکسی که نظیر آن را بر عقوبت کننده وارد ساخته است، و البته داعی در
انتقامهای فردی غالبا ً همان تشفّی است ولی در انتقامهای اجتماعی مانند قصاص، داعی
همانا حفظ حیات اجتماعی و نظام مدنیّت از بروز اختلال و سدّ طرق هرج و مرج است،
مثلا ً قصاص نفس یا طرف اگر چه برای شخص مورد قصاص، نقمت بار و نکبت بار است ولی
همین حکم الهی در باطن خویش آبستن حفظ حیات اجتماعی و دافع هرج و مرج است.

و انتقام الهی نیز اگر چه برای قوم مورد عقوبت، قهر و خشم و
استرداد نعمت است ولی عین همین عقوبت که بمثابۀ عمل جراحی در پیکر عظیم جامعه
انجام می‌گیرد، رحمت و لطف الهی است چه آنکه نتیجه اش ازالۀ غدۀ فساد و مفسد و
اعاده سلامت به پیکر جامعه است علیهذا می‌توان گفت: انتقام الهی «باطنه فیه الرحمه
و ظاهره من قبله العذاب».

اضلال

و بر این قیاس است تبیین اضلال الله یعنی گمراه کردن خداوند
متعال و یا ختم و طبع نهادنش بر دلها و نظائر این امور که در قرآن کریم متکرّرا ً
بدانها تصریح شده است و بسا می‌شود که مؤمن پاکدل بسیط از شنیدن اینکه خداوند
متعال گمراه می‌کند، یا از بهره وری از حقایق، بر دلها ختم یا قفل می‌زند، خشمناک
می‌شود، و اینگونه تعبیرات را سوء ادب حمل می‌نماید، و ممکن است احیانا ً، امثال
این تعبیر کننده را ادب کند که چرا چنین اموری را- که می‌پندارد ناروا است- بساحت
اقدس کبریائی نسبت داده است؟!

و حال آنکه این قرآن است که می‌فرماید:

«tbr߉ƒÌè?r& br& (#r߉ôgs? ô`tB ¨@|Êr& ª!$# ( `tBur È@Î=ôÒムª!$# `n=sù y‰ÅgrB ¼çms9 Wx‹Î6y™» سورۀ نساء،آیه 88 : «آیا شما اراده دارید هدایت کنید کسی را که
خدا گمراهش کرده است؟! و اگر کسی را خدا گمراهش سازد، هرگز برای وی راه نجاتی نمی‌یابی».

مقیاسی که در تبیین انتقام گذشت می‌توانی در مورد اضلال
تطبیق نمائی باین توضیح که: آنچه را که انسان ادراک می‌کند و هر عملی را که انجام
می‌دهد، ارتباط تامّی با مجموعۀ دستگاه عصبی وی خصوصا ً با مخ او دارد و از خصائص
مجموعه عصبی قابلیّت تشکّل یعنی شکل پذیری است و هرگونه اندیشه و عمل در این
مجموعه سریعا ً اثر می‌گذارد و با تکرار آن فکر و عمل، شکل خاصّ و مناسبی می‌پذیرد
و مصّب فرآورده های اعصاب که نفس است با تکرار هر نوع اندیشه و عملی، ملکۀ مربوطه
ای در آن تکوین می‌شود، و صورت جوهری از برای نفس می‌گردد خواه در جانب خیر باشد
یا در جانب شرّ.

و از اینطریق است که ملکات صنعتهای مختلف و علمها و عملهای
گوناگون در انسان پدید می‌آید و چنانچه برای نفوس آدمی، اینگونه انفعال و تأثر از
عوامل خارجی نباشد، برای هیچ کس اکتساب هیچ صنعتی و علمی ممکن نیست، و تأدیب و
تعلیم بی‌فائده خواهد بود و تمرین اطفال و اشخاص بر هر گونه عملی، لغو و بیهوده می‌شود.

با تعمّق شایسته در این مقدمۀ کوتاه می‌گوئیم که: ضلال یعنی
گمراه شدن از راه راست و اضلال یعنی گمراه کردن کسی را از راه راست، و وقتی که
انسانی با اختیار و اراده خویش، وجود نیروی پاک خدادادی را متکرّرا ً بصورت سیّئآت
و اعمال پلید، درآورد، آثار آن در نفس وی منعکس می‌گردد و رفته رفته ملکه ردئیه و
صورت جوهری جهت نفس او می‌شود و راه برای اکتساب ضد آن ملکه بروی او بسته می‌شود و
مألا ً از صراط مستقیم منحرف گردیده و گم می‌شود و از آنجائیکه وجود نیروی خدادادی
و همه ابزار عملش از عطایای الهی است، پس خداوند متعال گمراهش نموده است و در این
ضلال و اضلال، دارای اراده و علم و اختیار بوده است، و امداد غیبی و عطاء الهی را
با سوء اختیار خویش در گمراهی و اکتساب صورت ردیئه نفسانی مصرف ساخته و غطاء و
حجابی در باطنش پدید آورده که از آن به ختم و طبع در قرآن تعبیر شده است.

و حاصل آنکه فیض وجود، و عطیّه امداد، در ذات خویش پاک و
منزّه از هر عار و شنار است، و این انسان است که با انتخاب و اختیار خویش آن را در
اشکال مختلف سیئات درآورده تا آن حدّ که بکوری دل، و وقر، و غشاوه، و قفل، و
حیلوله، و رین، و قساوت قلب و مردگی دل و امثال این امور که بالغ بر پنجاه عنوان
در قرآن آمده منتهی می‌گردد، و چنانچه توفیقی بهره ما بشود و فیض روح القدس مددم
فرماید در برخی از مقالات آینده بعرض خوانندگان محترم، مشروحا ً خواهد رسید.

علی ایّ حال، گفتار گذشته سؤال بسیار ظریفی را موجب می‌شود
باین توضیح که: جریان فیض وجود، و نزول امداد غیبی در عالم طبیعت، چه در شکل انعام
باشد یا انتقام چون واقعیّت تکوینی و عینی است، بناچار مستلزم قابل تکوینی و محلّ
عینی است.

و بدیهی است که عنوان جامعه یا اجتماع، و یا هر عنوان دیگری
از قبیل قوم و عشیره و قبیله و امّت و نظائر اینها که جماعتها را تقسیم می‌کنند
عناوینی هستند اعتباری که در خارج از ّطرف اعتبار هیچگونه واقعیّتی ندارند. مثلا ً
مجموع عدد «ده» در خارج، وراء وجود آحاد مفروض وجودی ندارد و عنوان «مجموع ده»
تحقق آن فقط در ظرف اعتبار عقل است و بس، و هیئت اجتماع و مجموع امری است پنداری و
اعتباری و مابازائی غیر از یکهای موجود در خارج ندارد و ممکن هم نیست که دارای
مابازاء حقیقی و عینی باشد. زیرا اگر هیئت اجتماع در عدد ده مثلا ً یک واقعیّت
عینی باشد، و طبعا ً ضمیمه عدد مذکور است، لازم می‌آید که ده مفروض، یازده شود و
بناچار عدد یازده نیز دارای هیئت اجتماعی است که واقعیت و عینیّت داشته و ضمیمۀ
عدد یازده است و در این صورت یازده مفروض دوازده خواهد بود و باقتضاء عینیّت داشتن
هیئت اجتماعی بر فرض تسلیم بسوی تسلسل نامتناهی به پیش خواهیم رفت، و لزوم این
تالی فاسد، معلول فرض غلطی است که همان جنبه عینیّت دادن بهیئت اجتماعی می‌باشد.

پس عنوان اجتماع و جامعه و مانند آنها، از امور تکوینی و
عینی نمی‌باشند و بهمین جهت، ممکن نیست که مادّۀ قابله و محلّ پذیرش انعام یا
انتقام واقع شوند و صحیح نیست که گفته شود: جامعه در تطوّر صعودی یا نزولی است، چه
آنکه این تعبیر هنگامی بر وجه حقیقت است که جامعه دارای واقعیّت و تشخصّی وراء
واقعیت و تشخّص تک تک از افراد و اشخاص باشد، و واقعیّت و شخصیّت چنانی آن هنگامی
معقول است، که جامعه را یک مرکّب حقیقی بدانیم، مرکبی که عناصر ترکیب کنندۀ آن با
تفاعل ویژه ای در هم دیگر تأثیر نموده و از همدیگر متأثّر شده و بدنبال این تفاعل،
کیفیّت متوسّط متشابهی پدیدار می‌گردد که آن را مزاج می‌گویند، و چنانچه مزاج
مفروض در حدّ اعتدال کامل باشد، مستحقّ موهبت صورت و طبیعت وحدانی غیر از صور و
طبایع عناصر و اجزاء، از حضرت واهب الصور تبارک و تعالی می‌گردد، و در اینصورت
چنین مرکبّی را تامّ و حقیقی می‌خوانند، و آثار مترتّبه بر آن، غیر از مجموع آثار
اجزاء می‌باشد، و مرکّبات تامه مذکوره همان موالید سه گانه یعنی معدن و نبات و
حیوان است.

مرکّب حقیقی

و روشن تر عرض کنم: در جهان طبیعت تمام مرکبّات فوق الاشعار
از جمله شما و من و کبوتر و ماهی و شیر بیابانی و شیر خوردنی و آهو و نظائر اینها
تقریبا ً از یکصد عنصر بسیط- و بعقیدۀ قدماء از چهار عنصر بسیط- که بمثابه مصالح
ساختمانی طبیعتند، ساخته شده اند و می‌شوند النهایه در بعضی از مرکّبها تعداد
بیشتری از انواع این عناصر بکار رفته و در بعضی دیگر عدد کمتری.

و هر یک از این عناصر در حدّ ذات خود دارای نموّ و ادراک و
دقّت و انتباه و سایر خصلتهای حیوانی نبوده و در ظرف امتزاج و ترکیب: آثاری پدید
آمده که غیر از اثر ویژه ی هر یک از عناصر و غیر از مجموع آثار اجزاء است و
بالضّروره این آثار پدید آمده مانند نموّ و ادراک و بیک کلام حیات و آثار آن،
دارای موضوعی و وراء عناصرند که از آن بطبیعت و صورت تعبیر می‌شود و همان مرکّب
تام و حقیقی است.

و بنابراین اگر جامعه دارای چنین ترکیبی باشد و طبعا ً
طبیعتی منحاز از طبایع افراد و آحاد را خواهد داشت. در اینصورت آثار مترتّبه بر
صورت اجتماعی و طبیعت جامعه، غیر از اثر ویژه ی هر یک از افراد و غیر از مجموع
آثار افراد و اشخاصی است که اجزاء این مرکبند و در این صورت صحیح است گفته شود:
جامعه دارای نشوء و ارتقاء و یا در تطّور صعودی و نزولی، و دارای عقل و هوش و
نباهت و دقّت، و حیات و مرگ است.

و با تفکّر در آنچه اجمالا ً دربارۀ مرکّب حقیقی گفتیم،
بطلان عقیدۀ مادّیین در این باب روشن می‌گردد، خلاصۀ عقیده آنان در این مسئله چنین
است:

«شکلهای گوناگون پدیده های مرکّب از معدنیّات بیجان تا راقی
ترین جانداران جز اجتماع مواد و اتمهای بیجان چیز دیگری نیست، صور و طبایع منحاز
از عناصر، پنداری موهوم است بلکه موادّ و عناصر در ظرف اجتماع و امتزاج موضوع آثار
ویژه ای می‌شوند که از آنها بآثار نوعی تعبیر می‌کنند، و اصولا ً آفرینش و ایجاد،
جز امتزاج و تجمّع عناصر با وضع و محاذات مخصوص و کیفیّت فیزیکی و مکانیکی و دیگر
قانونهای جاری در نظام طبیعی بوسیلۀ اسباب داخلی و خارجی، امر دیگری نبوده و همین
قانونمندیها است که زمام آفرینش تازه بتازه و نوبنو جهان دائم التحول را در کفّ
دارند، و با نظم عجیب تضادّ، در عین تعاون و هماهنگی، آفرینش را سوق می‌دهند و در
هر روز، شئون جدید و پدیده های نوینی را عرضه می‌دارند، و خلاصه آنکه همین عناصر
یکصد و چند گانه اند که بعد از امتزاج و ترکیب با اختلاف کمیّتی و کیفیّتی و وضع و
محاذات، موضوعات آثاری می‌گردند که در حال انفراد، فاقد آن آثار بوده اند، و بعد
از انضمام و اجتماع، مظهر اینگونه آثار باصطلاح نوعی می‌شوند، بدون اینکه در این
تفاعل ترکیبی، صورت و طبیعتی وراء صور و طبایع اجزاء بر مجموع طاری گردیده باشد».

تبیین بطلان این پندار با تفکّر و تأمّل در گفته های قبل
بدینقرار است که، عناصر بسیطه از ایدرژن گرفته تا عنصر کالیفرنیوم حسب ترتیب شماره
های اتمی، هر یک یک از آنها بتنهائی در حدّ ذات خود، فاقد آثار حیاتی- از قبیل
تغذّی و تنمّی و تولید مثل و خواصّ  روانی
مانند شعور و ادراک و عاطفه و محبّت و اندیشه و نظیر اینها- بوده، و نتیجۀ معقول
امتزاج آنها با اختلافات کمیتّی و کیفیّتی و اوضاع، همانا مجموع آثار عناصری است
که اجزاء مرکّب مفروضند. و امّا آثاری را که تک تک آنها فاقد بوده اند، و فرض هم
این است که بعد از اجتماع و ترکیب، طبیعتی وراء طبائع اجزاء، بر مجموعۀ مفروض عارض
نگردیده، تا موضوع این آثار نوظهور شود و معذلک، همین مجموعۀ فاقد این آثار را
موضوع این آثار دانستن، امری است، ضروری الامتناع، زیرا علاوه بر مخالفت با اصل
علیّت و معلولیّت که بالفطره مورد اذعان افراد بشر حتی اطفال بلکه حیوانات زبان
بسته است، و مادیّون خود را طرفدار آن می‌دانند، تناقض صریح و جمع بین سلب و ایجاب
است.

و بدیهی است که امتناع تناقض، اولیّ التصدیق است بحیثی که
مرجع همۀ قضایا در مقام تحلیل می‌باشد، تا آنجا که در همۀ مقدّمات و مطالب، بالقوه
یا بالفعل مورد استناد است.

و به تعبیر روشن تر، احقّا الاقوال و القضایا در حقّ بودن،
قول و قضیّه ای است که دائم الصدق باشد. و احقّ از آن، قضیّه ای است که صدق آن،
ضروریّ اوّلی بوده و هیچگونه سببی در تبیین آن نباشد، و سرآغاز همۀ اقاویل صادقه،
و امّ قضایای حقّه، این است که هیچ واسطه ای بین ایجاب و سلب نیست، و با صدق هر یک
از این دو امر، کذب مقابلش ضروری است و همه قضایای حقه با تحلیل بدان برمی‌گردند.

مجموعه ای که هر یک از اجزاء آن در حال انفراد، فاقد آثار
نوظهور بوده، و در ظرف تجمّع و انضمام نیز صورت و طبیعتی که مبدء این آثار باشد،
خلق و آفریده نشده، و در عین حال این فاقد و نادار، موضوع این همه آثار و مبدء این
همه خواص شود، جمع بین سلب و ایجاب است که امتناع آن ضروری اوّلی است، و سرسختی
مادّی در شبهه ای که از وی نقل نمودیم، منافاتی با اولی بودن اصل تناقض وام
القضایا بودنش ندارد، زیرا اگر سرسختی و انکارش از روی عناد و لجاج نباشد، ممکن
است در پاره ای از امور مبتلا بشبهه گردیده و مغالطه دامنگیرش شده باشد و مآلا ً
قریحه وی در ادراک صحیح طرفین نقیض و شروط تناقض فاسد و مئوف شده است که می‌توان
با حلّ شبهه ها بوی آگاهی بخشید، و او را از تحیّر نجات داد و حقیقت دور از افراط
و تفریط این است که اکثر انکارها چه از مادیّون و چه از روشنفکران معتقد بانبیاء
علیهم السلام، نسبت بپاره ای از موضوعات و مسائل، از روی عناد و لجاج نیست، بلکه
معلول شبهاتی است که بدانها گرفتار شده اند، و وقوع آنان را در ورطۀ حیرت و شبهه
همانا ممکن است، بیکی از علل ذیل چنانکه رئیس العقلاء در کتاب شفاء فرموده اند
مستند نمود که تلخیص و ترجمۀ آن چنین است:

«علاج متحیر، منحصر در حلّ شبهاتی است که بدانها مبتلا شده
است، زیرا وقوع وی در ورطۀ تحیّر ممکن است بیکی از این علل باشد:

1-               
یا اختلاف آراء بسیاری از افاضل در مسئله ی واحد که مشاهده نموده و می‌بیند که
رأی دانشمندی در مسئله ای مخالف رأی دانشمند دیگری است که همپایه وی از نظر دانش
است و هیچگونه کمی و کاستی از وی ندارد، در اینصورت هیچیک از دو قول یا اقوال، در
پذیرفتن اولویّت بر قول و رأی دیگری ندارد، و نتیجه ی چنین برخوردی تحیّر و تردید
است.

2-               
و یا از افراد مشهور بعلم و فضیلت که مورد قبول عامّه مردمانند، اقوالی شنیده
که عقل وی از پذیرش آنها بالبداهه اباء دارد «مثلا ً کسی فلان ذکر را بخواند و بر
موضع درد خویش یا بیماری دیگر فوت کند یا بمالد فورا ً شفا پیدا می‌کند و یا مادر
برای شفاء فرزند بیمارش موی سر خویش را پریشان و عریان کند و بسجده برود و ذکر کذا
را بخواند سر از سجده برنداشته فرزندش شفاء می‌یابد و یا فلان دعاء را بر باغ و
مزرعه آفتی بکیفیّت کذائی انجام دهد، تمام آفتها و میکروبها هلاک و زدوده می‌شوند
و امثال اینها را که می‌خواند و می‌شنود و می‌پندارد اگر چنین است پس این
بیمارستانها و ادارات دفع و رفع آفات چه معنا دارد؟ و چگونه با دعاء و فوت کردن
مثلا ً سرطان درمان می‌شود؟… و معنی دعاء و تعویذات برای وی روشن نگردیده، طبعا
ً مایه تحیّر وی و مآلا ً بانکار می‌انجامد» و هیچ بعید نیست که طالب علم با شنیدن
این اقوال بغرقاب تحیّر افتد.

3-               
و یا در نزد وی قیاسهائی که نتایج آنها متقابل و متضادّند، جمع گردیده، و توانائی
بر انتخاب صحیح و ابطال نادرست از آنها را ندارد، و بدیهی است که طبعا ً در
اینصورت دچار تردید خواهد شد.

فیلسوف است که می‌تواند، بیماری حیرت و تردیدی که عارض
امثال این طائفه گردیده با دو طریق علاج و تدارک کند: اوّل آنکه، شکّی را که در آن
واقع شده، حلّ نماید دوّم آنکه بوی آگاهی کامل بخشد که ممکن نیست بین نقیضین واسطه
ای باشد.

امّا طریق اوّل: یعنی گشودن عقدۀ شکّ و حیرت از آن جمله این
است که بوی شناخت دهد، که افراد انسان، افراد انسانند و آنان فرشتگان نیستند که از
خطا معصوم باشند، و معذلک اینطور نیست که همۀ آنان در ادارک صواب، برابر و متساوی
باشند و چنانچه یکی از آنان در امری ادراک صوابش بیشتر باشد، موجب نمی‌شود که آن
دیگری در امری دیگر ادراک صوابش بیشتر نباشد، و نیز بوی شناخت دهد که احیانا ً
برخی از اهل معرفت و دانش، برحسب مصلحت، مقاصد خویش را با رمز و کنایه اداء می‌کنند
و اغراضی در این رمز گوئی پنهان است، بلکه اکثر حکماء نیز چنانند، بلکه پیمبران
صلوات الله علیهم که از هر گونه خطا و سهو معصومند، طریقۀ آنان نیز همین است، یعنی
گهگاهی بیانات شریفۀ آنان بطریق رمز است، اینگونه بیان از حکیم ارشاد کننده در
گشودن عقدۀ حیرت، سبب می‌شود سوءظنّی را که متحیر و منکر نسبت بدانشمندان داشته
است از قلبش زدوده گردد و آمادۀ پذیرفتن حق و صواب شود.

و امّا طریق دوّم: یعنی آگاهی بخشیدن و امّ القضایا را بوی
تذکر دادن، بدینقرار است که باو بگوید: هنگامی که سخن می‌گوئی خالی از این نیست که
یا بلفظ خویش، معنای ویژه ای را اراده می‌کنی، و یا هیچ معنائی مقصودت نیست؟ و چون
فرض ما متحیّری است که در موقف استرشاد و مقام هدایت است، در پاسخ خواهد گفت: وقتی
که تکلّم می‌کنم، چیزی معیّن یا چیزهای معیّن و محدودی را می‌فهمم، در این هنگام
باید بوی تفهیم شود، لفظی که بر معنای واحدی دلالت می‌نماید مانند لفظ انسان مثلا
ً ممکن نیست بر غیر معنای مفروض، مثلا ً لاانسان دلالت کنند چنانکه لاانسان نیز بر
معنای انسان دلالت ندارد و بین مدلول این دو لفظ تقابل و تنافی است و اگر چنین
پنداشته شود که انسان بر لاانسان، دلالت می‌کند، بناچار، انسان و سنگ و زرورق و
فیل، چیز واحدی خواهند بود، بلکه در اینصورت لازم می‌آید که هر چیزی همه چیز باشد،
و هیچ چیزی از چیزها خودش نباشد و هیچ کلامی دارای مفهومی نباشد؟

پس با این بیان و امثال آن، ای بسا،
می‌توان بیماری حیرت و تردید را علاج نمود و متحیّری را که در مقام استرشاد و
هدایت است، ارشاد و رهنمائی کرد، و نیازی در ارشاد وی به محاورات طولانی و حلّ
شبهاتی که از قیاسات متقابله النتائج دامنگیرش گردیده است نباشد، و امّا علاج
سوفسطی گردنکش با امثال این بیانها نیست بلکه «برای او بحکم آخرالدواء الکیّ»
سزاوار است او را وادار بدخول در آتش نمود، زیرا آتش و غیر آتش برای او، چیز واحدی
است، و با ایراد ضربات، دردناکش ساخت، زیرا درد و غیر درد برای وی چیز واحدی است،
و از خوردن و آشامیدن ممنوعش کرد، زیرا خوردن و آشامیدن، و ترک آنها، برایش چیز
واحدی است…» فصل هشتم از مقاله اول از الهیات شفاء.

/

سخنان معصومين

نماز جماعت

·                   
پیامبراکرم «ص»:

«من صلی أربعین یوما فی جماعه یدرک
التکبیره الاولی، کتب له براءتان: براءه من النار و براءه من النفاق».

(ذکری، ص 267)

هرکه چهل روز نمازش را به جماعت بخواند در حالی که تکبیره
الاحرام را درک کند (یعنی از اول نماز با نمازگزاران باشد) از دو چیز رهائی می‌یابد:
یکی از آتش جهنم و دیگری از نفاق.

·                   
پیامبراکرم «ص»:

«لاصلاه لمن لم یصلّ فی المسجد مع
المسلمین الاّ من علهّ».

(بحارالانوار- ج 85 ص 4)

نماز ندارد کسی که در مسجد با مسلمانان نماز نخواند مگر
اینکه علتی (برای نماز نخواندن) داشته باشد.

·                   
پیامبراکرم «ص»:

«… و اما الجماعه فإن صفوف امّتی
فی الأرض کصفوف الملائکه فی السّماء و الرکعه فی جماعه اربعه و عشرون رکعه، کل
رکعه احبّ الی الله عزّوجل من عباده اربعین سنه. و اما یوم القیامه یجمع الله فیه
الاولین و الآخرین للحساب فما من مؤمن مشی الی الجماعه الاّ خفف الله عزّوجل علیه
اهوال یوم القیامه ثّم یأمر به الی الجنّه».

(امالی صدوق، ص 117)

… و اما جماعت، همانا صفهای امت من در زمین مانند صفهای
فرشتگان در آسمان است و یک رکعت در جماعت خواندن، بیست و چهار رکعت به حساب می‌آید
که هر رکعتی نزد خداوند بهتر است از عبادت چهل سال. و اما روز قیامت هنگامی که
خداوند، اولین و آخرین را برای حساب جمع می‌کند، هیچ مؤمنی نیست که قدمی به سوی
جماعت برداشته باشد مگر اینکه خدای عزّوجل هولها و وحشت‌های روز قیامت را بر او کم
کند و آنگاه فرمان دهد او را روانه بهشت سازند.

·                   
پیامبراکرم «ص»:

«الا ادلکم علی شیء يکفر الله به
الخطایا و یزید فی الحسنات. قیل: بلی یا رسول الله. قال «ص»: اسباغ الوضوء علی
المکاره و کثره الخطی الی هذه المساجد و انتظار الصّلاه بعد الصّلاه. و ما منکم من
أحد یخرج من بیته متطهرا ً فیصلی الصّلاه فی الجماعه مع المسلمین ثّم یقعد ینتظر
الصّلاه الأخری الاّ و الملائکه تقول: اللّهم اغفرله، اللّهم ارحمه، فاذا قمتم الی
الصّلاه فاعدلوا صفوفکم و اقیموها وسدّ والفرج».

(امالی صدوق، ص 194)

آیا می‌خواهید شما را به چیزی
راهنمائی کنم که خداوند گناهانتان را بزداید و بر حسنانتان بیفزاید؟ گفتند: آری ای
رسول خدا! فرمود: وضو را در اوقات مشقّت، کامل به جای آوردن و گامهای بیشتری به
سوی مسجدها برداشتن و انتظار نماز را پس از نماز کشیدن. هیچ یک از شما نیست که از
خانه خود با وضو بیرون آید، پس نماز را با مسلمانان به جماعت بخواند آنگاه، انتظار
نماز بعدی را بکشد مگر اینکه فرشتگان بگویند: خداوندا او را بیامرز! بارالها او را
رحمت کن! پس اگر برای نماز برخاستید صفهای خود را راست و درست کنید، و فاصله ها را
پر کنید.

/

درسهایی از نهج البلاغه

آیه الله العظمی منتظری

آفرینش مورچه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

حضرت امیرالمؤمنین «ع» در این خطبه، در مقام اثبات خدا و
بیان صفات الهی است که تاکنون چند بحث در قسمتهای اوّل خطبه داشتیم. اینک به
دنباله خطبه می‌پردازیم:

«منها فی صفه عجیب خلق اصناف من الحیوان.»

قسمتی از این خطبه، در بیان خلقت اقسامی از حیوانات است که
خلقت آنها عجیب می‌باشد.

همانگونه که قبلا ً تذکر دادیم، مبنای سید رضی «ره» در نهج
البلاغه بر این بوده است که قسمتهای جالبی از خطبه های حضرت را- که از نظر فصاحت و
بلاغت- اهمیّت دارد و یا قسمتهای مربوط به فلسفه و حکمت را به انتخاب و اختیار خود
نقل کند و لذا در بسیاری از موارد، کلمه «منها» اختیار می‌کند و این دلیل بر این
است که قسمتهائی از خطبه را حذف کرده است. در این خطبه نیز، پس از اثبات صانع و
بیان برخی از صفات الهی و سلام و درود بر پیامبر «ص» قسمتی را حذف کرده، آنگاه می‌گوید:
و از این خطبه است، قسمتی که درباره برخی از حیوانات عجیب الخلقه، ذکر کرده اند.

تفکر در نعمتهای الهی

«ولو فکّروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الی
الطریق و خافوا عذاب الحریق.»

اگر مردم در قدرت عظیم و نعمت فراوان و بزرگ خداوند می‌اندیشیدند،
بی‌گمان به راه خدا برمی‌گشتند و از عذاب سوزان می‌ترسیدند.

تمام این عالم نعمت خدا است: خورشید، ماه، ستارگان، زمین،
جنگل، دریا و هر چه در این زمین وجود دارد، از نعمتهای خدا است که ما از آنها بهره
می‌بریم. اگر مردم در این همه نعمت های فراوان و در قدرت بی‌پایان حق، فکر می‌کردند،
بی‌گمان اینقدر دهان کجی به دستورات خدا نمی‌نمودند و در بی‌راهه ها و خطوط
انحرافی- که بی‌شک معمول نشناختن خدا و پی‌ نبردن به عظمت الهی است- سیر نمی‌کردند
و اگر انسان خدا را بشناسد و بداند خداوند قادر و قهار است و از ستمگران انتقام می‌گیرد
و خرد و درشت اعمال ما را حساب می‌کند، اینقدر کجروی نمی‌کند، بلکه در راه اسلام و
راه خدا گام برمی‌دارد، چون به قدرت و قهّاریت خدا پی برده و می‌داند که آتش جهنم،
معلول این قهّاریت است.

حضرت امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام با آن
مقام والا و آن همه عبادتها و مناجاتها و نیایشهای خالصانه اش در دعائی که از
ابوحمزه ثمالی نقل شده چنین با خدای خود راز و نیاز می‌کند:

«فما لی لا أبکی؟ أبکی لخروج نفسی، أبکی لظلمه قبری، أبکی
لضیق لحدی، أبکی لسؤال منکر و نکیر ایّای، أبکی لخروجی من قبری عریانا ذلیلا حاملا
ثقلی علی ظهری، انظر مره عن یمینی و اخری عن شمالی إذ الخلائق فی شأن غیر شأنی…»

چرا من گریه نکنم؟ گریه می‌کنم برای آن وقتی که جانم از
بدنم بیرون رود، گریه می‌کنم برای تاریکی قبرم، گریه می‌کنم برای تنگی لحدم، گریه
می‌کنم برای سؤال منکر و نکیر (آنگاه که به سراغم آیند) گریه می‌کنم برای آن وقتی
که از قبر بیرون می‌آیم در حالی که برهنه و ذلیلم و سنگینی اعمالم را بر دوش می‌کشم،
گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ می‌نگرم و می‌بینم بندگان به فکر خویشتند و کسی
به فکر من نیست.

این سخنان امام علی بن الحسین علیه السلام بود، که با آن
همه زهد و پارسائی و عبادتها، اینچنین خاضع و خاشع در برابر حضرت ذوالجلال نیایش
می‌کند، زیرا خدا را شناخته است و عظمت خدا برای او روشن می‌باشد.

برای پی بردن بیشتر به مطلب، توجه کنید: آن سلاطین مقتدری
که بیشتر اعمال قدرت می‌کردند، هر کس به آنها نزدیکتر بود، ترس و وحشتش زیادتر بود
چرا که بر قدرت و گردنکشی آنان احاطه داشت ولی آنهائی که از آن پادشاهان شناخت
زیادی نداشتند، ترس چندانی هم نداشتند و به تناسب هرچه شناخت زیادتر بود، ترس و
وحشت زیادتر می‌شد. بنابراین، خدائی که سلطان السلاطین و شاه شاهان است و جبّار و
منتقم و قهار است، هرکس شناختش بیشتر باشد، بی‌گمان ترس و وحشتش از غضب خداوند
بیشتر است.

آری! خداوند در همان حال که غفارالذنوب و ارحم الراحمین
است، قهار و شدیدالعقاب نیز هست، از ظالمان و ستمگران به شدت انتقام می‌گیرد، از
حقوق مردم (حق الناس) نمی‌گذرد و بدون هیچ زیاد و کم، کارهای ما را مورد محاسبه
قرار می‌دهد.

این آیه قرآن که می‌فرماید: «`yJsù ö@yJ÷ètƒ tA$s)÷WÏB >o§‘sŒ #\ø‹yz ¼çnttƒ `tBur ö@yJ÷ètƒ tA$s)÷WÏB ;o§‘sŒ #vx© ¼çnttƒ» از محکمات است. پس هر کس به
اندازه سنگینی کاری که کرده است حتی اگر به مقدار یک ذرّه کوچک باشد، نتیجه آن را
در قیامت می‌بیند، خواه کار خیر باشد و خواه کار شر. این زبان انسان هر چه در این
دنیا فحش دهد، غیبت کند، دروغ گوید و نیش بزند در قیامت به صورت نیشهائی زننده در
خواهد آمد و او را نیش خواهد زد چرا که هر کس نیش می‌زند، نیش می‌خورد.

دلهای بیمار

«ولکنّ القلوب علیله و البصائر مدخوله.»

ولی- چه باید کرد- دلها بیمار و بینائی ها معیوب است!

حضرت این جمله را با تأثر و تأسف بیان می‌کنند: چه کنیم؟
دلها مریض و بیمار است و از حقیقت گریزان است و در راه های کج و انحرافی روان است
و علّت دل بدترین علّتها و بیماریش سخت ترین بیماریها است و هرگاه قلب انسان بیمار
شود، آن فهم و شعوری که از آن انتظار می‌رود ندارد و در آن صورت، انسان را به بی‌راهه
و بوار سوق می‌دهد.

ولو فکروا فی عظیم القدره، وجسیم النعمه، لرجعوا إلی
الطّریق، وخافوا عذاب الحریق، ولکن القلوب علیله، والبصائر مدخوله! ألا ینظرون إلی
صغیر ما خلق، کیف أحکم خلقه، وأتقن ترکیبه، وفلق له السمع و البصر، وسوّی له العظم
و البشر! انظروا إلی النّمله فی صغر جئتها، ولطافه هیئتها، لا تکاد تنال بلحظ
البصر، ولا بمستدرک الفکر، کیف دبت علی أرضها، وصبت علی رزقها.

بصائر: جمع بصیرت است و معنای بصیرت، همان بینائی دل می‌باشد.

مدخوله: یعنی در آن خلل و عیب پیدا شده و پر از غلّ و غش
است.

تعصّب های غلط، حبّ دنیا، حبّ ریاست، خودپسندی، خودخواهی،
حسد، حقد وو… از بیماریهای دل است که انسان را وادار می‌کند، پا روی حق بگذارد.
اگر قلب، صاف و بی‌غل و غش نباشد و خدای نخواسته شهوتها و هواها و خودخواهی ها بر
آن مسلّط شود، آنقدر خطرناک است که گاه می‌بینی اگر خلاف میل او رفتار شود و از او
اطاعت نشود، در پی ضربه زدن برمی‌آید و طرف را- هر چند در خط اسلام هم باشد- با تمام
توان می‌کوبد، شخصیت او را لکّه دار می‌کند و با تهمت، غیبت و افترا، او را در
جامعه ساقط می‌نماید.

خلقت موجودات ریز

«الا ینظرون الی صغیر ما خلق.»

آیا نمی‌نگرند به موجودات ریز و کوچکی که خدا آفریده است؟

این مردمی که منکر خدا هستند چرا دقّت در خلقت موجودات نمی‌کنند،
و با چشم واقع بین موجودات ریز و کوچک را نمی‌نگرند؟! اگر آنها نمی‌توانند ستارگان
و ماه و خورشید و کهکشانها و خورشیدهائی که به مراتب از خورشید ما بزرگترند
ببینند،موجودات ریز و کوچک را ببینند که خداوند چه ریزه کاریهائی در وجود آنها خلق
کرده است.

الاینظرون: آیا با دقت نمی‌نگرند.

نظر و ابصار با هم فرق دارند؛ ابصار معنایش دیدن سطحی است و
اما نظر دیدن با دقّت را گویند.

«کیف احکم خلقه.»

چگونه خداوند خلقتش را محکم کرده است.

«واتقن ترکیبه»

ترکیب و به هم پیوستگی اش را استوار و متقن قرار داده است.

خداوند خلقت این موجود ریز و کوچک را محکم و استوار قرار
داده که هیچ نقص و کمبودی ندارد.

«وفلق له السمع و البصر و سویّ له العظم و البشر.»

و برای آن- موجود کوچک- چشم و گوش پدید آورد و استخوان و
پوست آراست.

این حیوان با آن ریزی و کوچکی، دارای چشم و گوش است،
استخوان بندیش را به تناسب بدنش آراسته و کامل گردانیده و بر آن پوست رویانده.
خلاصه اعضای بدنش به تناسب اندامش کامل و بی‌نقص آفریده شده است.

پس از این قسمت کلی درباره حیوانات صغیر الجثّه و ریز، حضرت
دو مثال می‌زنند، یکی به مورچه و دیگری به ملخ.

آفرینش مورچه

«انظروا الی النمله فی صغر جثّتها و لطافه هیئتها.»

با دقت به مورچه بنگرید با آن بدن کوچکش و هیکل ظریفش.

معمولا ً کار ریز کردن و چیزی را کوچک درست کردن، دشوارتر و
مشکل تر از بزرگ است. فرض کنید اگر کسی می‌خواهد چیزی را با گل درست کند، اگر آن
چیز، لگن باشد، درست کردن آن هم آسان تر و هم سریع تر است ولی اگر بخواهد فنجان-
مثلا ً- درست کند، چون ریزه کاری بیشتری دارد لذا هم وقت بیشتر و هم کاربرد
زیادتری خواهد داشت.

«لا تکاد تنال بلحظ البصر ولا بسمتدرک الفکر.»

بقدری ریز است که با چشم دیده نمی‌شود و با فکر درک نمی‌گردد.

این مورچه بقدری ریز است که دیدن آن با گوشه چشم مشکل آید و
همین کوچکی سبب می‌شود که به آن هيچ توجّهی نشود و اصلا ً در فکر و اندیشه انسان
نیز راه نیابد.

لحظ البصر: دید چشم.

تنال: دریافت می‌شود.

مستدرک: از باب استفعال است، از ماده درک و آنچه از باب
استفعال است، در آن معنای طلب می‌آید. مستدرک ممکن است اسم مفعول باشد و ممکن است
اسم مکان و یا مصدر میمی؛ و ظاهرا ً در اینجا مصدر میمی است چون معنای مصدری دارد.

ولا بسمتدرک الفکر: یعنی و نه بواسطه طلب درک فکرها به دست
می‌آید یعنی فکر من و شما هر اندازه طلب ادراک داشته باشد، نمی‌تواند آن ظرافت
مورچه را ادراک کند.

و اگر آن را بعمنای اسم مفعول بگیریم، چنین می‌شود: آنچه
طلب درک شده است یعنی آن درک شدۀ شما نمی‌تواند ظرافت و دقایق وجودی مورچه را
بیابد.

زمین مورچه

«کیف دبّت علی ارضها.»

بنگرید که چگونه این مورچه بر زمین خودش می‌جنبد و حرکت می‌کند.

یک وقت ترا- ای انسان- غرور نگیرد که فکر کنی این زمین مال
تو است. مورچه هم در آن نقطه ای که راه می‌رود سهمی دارد، آن هم چنین می‌پندارد که
خود صاحب زمین است و تو ای انسان حق آنرا غصب کرده ای! پس این زمین نه مال تو است
و نه مال دیگری بلکه مال خدا است که هم در اختیار تو قرار داده و هم قسمتی را در
اختیار مورچه وو… قرار داده است.

دبّت: می‌جنبد و حرکت می‌کند.

بدست آوردن روزی

«وصبّت علی رزقها.»

و برای بدست آوردن روزیش به سرعت حرکت می‌کند.

صبّت: ریخته شده است. این کلمه سه جور قرائت شده:

صبّت، ضنّت و صبت. البته شارحین نهج البلاغه صبت را ضبط
نکرده اند ولی شیخ محمد عبده در عبارت خودش این کلمه را اختیار کرده است. صبّت: به
این معنا است که مورچه ها بر سر بدست آوردن روزی خود ریخته شدند و گرد آمدند. اگر
یک جا خرمن گندمی باشد، می‌بینید مورچه ها می‌شتابند به سوی آن و مانند آب، ریخته
می‌شوند. صبّت فعل مجهول است به معنای ریخته شده. ضنّت: یعنی بخل می‌ورزد. اگر
مورچه ای گندمی را با خود حمل کند، می‌بینی به هیچ قیمت نمی‌شود آن را از مورچه
گرفت، پس آن در دادن دانه به من و شما بخیل است. و اما صبت: از صبا یصبو گرفته شده
و به معنای «اشتاق» است. صبا الیه، ای اشتاق الیه. همیشه «صبا» متعدی به «الی» می‌شود
ولی در اینجا- بنابراین قول- «صبا» به «علی» متعدی شده است. از این رو، اگر صبت
بخوانیم، ناچار باید یک نحوه معنای تضمنی برای آن درست کنیم و- مثلا ً- بگوئیم
«صبت مستولیا ً علی رزقها» اشتیاق پیدا کرد که بر رزق خود مستولی شود.

ادامه دارد

/

استفتائات از حضرت امام خمینی دام ظله

برخی از مغازه ها برای عرضه بیشتر، قسمتی از اجناس مغازه
شان را در کنار پیاده رو یا خیابان قرار می‌دهند و همچنین برخی از دستفروشان گاری
دستی یا چرخ یا وانت بار و امثال آن را در محل عبور مردم در پیاده رو یا کنار
خیابان یا کوچه مستقر می‌کنند چنانچه این کار مغایر با مقررات شهرداری باشد یا
مزاحم عبور مردم یا موجب سد معبر شده از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

بسمه تعالی

در فرض مذکور جایز نیست.

رانندگان وسائل سنگین با دیگران فرقی هست؟ مثلا ً رانندگان
غلتک یا بولدوزر و امثال آن که مسافت کمی در روز می‌پیمایند با اینکه در اصل
مسافرند و معلوم نیست ده روز در آنجا بمانند تکلیف نماز و روزۀ آنها چیست؟

بسمه تعالی

کسانی که شغلشان رانندگی در حد مسافت شرعی نیست حکم سایر
راننده ها را ندارند و باید نماز را شکسته بخوانند.

صندوقهای قرض الحسنه به کارمندی که متصدی دریافت و پرداخت
است به جز حقوق ماهانه مبلغی نیز به عنوان حق باجه پرداخت می‌کنند و در ازاء آن
این کارمند موظف است اگر از دریافتها و پرداختها، مبلغی کسر آورد آن را جبران
نماید و اگر زیاد آورد باید به صندوق تحویل دهد حکم شرعی این کار چیست؟

بسمه تعالی

شرط کردن قرار مزبور در اجیر نمودن کارمند مانع ندارد ولی
چنانچه مبلغی در نزد او زیاد آمد اگر معلوم باشد که از غیر بانک است و مالک آن
معلوم نیست، حکم مجهول المالک را دارد که باید از طرف صاحبش به فقیر صدقه داده
شود.

اگر صندوق قرض الحسنه برای وام گیرنده و معرف و ضامن شرائطی
مانند افتتاح حساب یا مسدود کردن مبلغی وجه نقد تا مدتی معین قرار دهد که پس از
انقضاء مدت، وام بیشتر با مدت زیادتر به وام گیرنده بدهد حکم شرعی اینگونه شرائط
چیست؟

بسمه تعالی

زیادی حکمی ربا است و جایز نیست گرچه اصل قرضی که داده شده
و قرض دو برابری که بعدا ً داده می‌شود صحیح است.

کسانی که هیچگاه وجوه شرعیه خود را پرداخت نکرده اند و در
حالی که با اموال خود کسب نموده و در آن تصرف کرده اند. محاسبه دقیق بدهی برای
آنها بسیار مشکل یا غیر ممکن است تکلیف شرعی چنین افرادی چیست؟

بسمه تعالی

باید برای تصحیح معاملات به مرجع یا وکیل او مراجعه
کنند و پس از تحصیل اجازه خمس مقدار متیقن را بدهند و در موارد مشکوک مصالحه
نمایند.

/

دانستنيهائي از قرآن

خشونت با کافران

·                   
در کمین مشرکان باشید

«#sŒÎ*sù y‡n=|¡S$# ãåkô­F{$# ãPãçtø:$# (#qè=çGø%$$sù tûüÏ.Ύô³ßJø9$# ß]ø‹ym óOèdqßJ›?‰y`ur óOèdrä‹äzur öNèdrçŽÝÇôm$#ur (#r߉ãèø%$#ur öNßgs9 ¨@à2 7‰|¹ósD 4 bÎ*sù (#qç/$s? (#qãB$s%r&ur no4qn=¢Á9$# (#âqs?#uäur no4qŸ2¨“9$# (#q=yÜsù öNßgn=‹Î;y™ 4 ¨bÎ) ©!$# ֑qàÿxî ÒO‹Ïm§‘»

(سوره
توبه، آیه 5)

هنگامی
که ماه های حرام (ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب) به سر رسد، مشرکان را هر جا دریابید
بکشید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و همه جا در کمین آنان بنشینید، پس اگر توبه
کردند و نماز به پا داشتند و زکاه پرداختند، دست از آنان بردارید که همانا خداوند
بخشنده و مهربان است.

·                   
یا جهاد یا جزیه:

«(#qè=ÏG»s% šúïÏ%©!$# Ÿw šcqãZÏB÷sム«!$$Î/ Ÿwur ÏQöqu‹ø9$$Î/ ̍ÅzFy$# Ÿwur tbqãBÌhptä† $tB tP§ym ª!$# ¼ã&è!qߙu‘ur Ÿwur šcqãYƒÏ‰tƒ tûïϊ Èd,ysø9$# z`ÏB šúïÏ%©!$# (#qè?ré& |=»tFÅ6ø9$# 4Ó®Lym (#qäÜ÷èムsptƒ÷“Éfø9$# `tã 7‰tƒ öNèdur šcrãÉó»|¹»

(سوره
توبه، آیه 29)

آنان
که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و هر چه خدا و رسولش حرام کرده، حرام نمی‌دانند
و به دین حق (اسلام) نمی‌گروند، از اهل کتاب، با آنان به کارزار و جهاد بپردازید
تا آنگاه که با خواری و ذلّت جزیه دهند.

·                   
برای مشرکان طلب
آمرزش نکنید:

«$tB šc%x. ÄcÓÉ<¨Z=Ï9 šúïÏ%©!$#ur (#þqãZtB#uä br& (#rãÏÿøótGó¡o„ tûüÅ2Ύô³ßJù=Ï9 öqs9ur (#þqçR%Ÿ2 ’Í<‘ré& 2†n1öè% .`ÏB ω÷èt/ $tB šú¨üt7s? öNçlm; öNåk¨Xr& Ü=»ysô¹r& ÉOŠÅspgø:$#»

(سوره
توبه، آیه 113)

پیامبر
و مؤمنان نباید برای مشرکان طلب آمرزش و مغفرت بکنند گرچه خویشان آنان باشند، پس
از اینکه دانستند که آنها اهل دوزخند.

·                   
هیچگاه یار کافران
نباش:

«Ÿxsù ¨ûsðqä3s? #ZŽÎgsß tûï̍Ïÿ»s3ù=Ïj9»

(سوره قصص، آیه 86)

هیچگاه یار و یاور کافران نباش.

·                   
در جنگ کافران را گردن زنید.

«#sŒÎ*sù ÞOçF‹É)s9 tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. z>÷Ž|Øsù É>$s%Ìh9$# #Ó¨Lym !#sŒÎ) ó/èfqßJçFZsƒùRr& (#r‘‰à±sù s-$rOuqø9$#»

(سوره
محمد، آیه 4)

هرگاه
(در جنگ) با کافران روبرو شدید، آنها را (بی‌محابا) گردن زنید، و پس از جنگ،
اسیران را محکم ببندید.

·                   
با یهود و نصاری
دوستی نکنید:

«$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãYtB#uä Ÿw (#rä‹Ï‚­Gs? yŠqåkuŽø9$# #“t»|Á¨Z9$#ur uä!$u‹Ï9÷rr& ¢ öNåkÝÕ÷èt/ âä!$uŠÏ9÷rr& <Ù÷èt/ 4 `tBur Nçl°;uqtGtƒ öNä3ZÏiB ¼çm¯RÎ*sù öNåk÷]ÏB 3 ¨bÎ) ©!$# Ÿw “ωôgtƒ tPöqs)ø9$# tûüÏJÎ=»©à9$#»

(سوره
مائده، آیه 51)

ای
کسانی که ایمان آوردید، یهود و نصاری را (که با اسلام دشمن باشند) بدوستی نگیرید،
برخی دوستدار برخی دیگرند. و هر یک از شما با آنان دوستی کند، پس از آنان خواهد
بود و همانا خداوند ستمکاران را هدایت نمی‌کند.

·                   
دوستی با کافران
نکنید گرچه پدران و برادران شما باشند:

«$pkš‰r’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#qãZtB#uä Ÿw (#ÿrä‹Ï‚­Fs? öNä.uä!$t/#uä öNä3tRºuq÷zÎ)ur uä!$uŠÏ9÷rr& ÈbÎ) (#q™6ystGó™$# tøÿà6ø9$# ’n?tã Ç`»yJƒM}$# 4 `tBur Oßg©9uqtGtƒ öNä3ZÏiB y7Í´¯»s9’ré’sù ãNèd šcqßJÎ=»©à9$#»

(سوره توبه، آیه 23)

ای مؤمنان! با پدران و برادرانتان دوستی نکنید، اگر کفر را
بر ایمان ترجیح دهند، و هر کس با آنان دوستی کند، از ظالمان و ستمگران خواهد بود.

/

سرمقاله

بهترین راه حل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در سرمقاله شماره قبل یادآور شدیم که برای رفع مشکلات و
نیازهای موجود و پیشرفت سریع به سوی اهداف اسلامی، لازم است مجلس و دولت با
ارزیابی کمّی و کیفی مشکلات، و طبقه بندی ضرورتها و و اولویتها- نه به صورت موضعی
و انفعالی بلکه به شیوه ای بنیادی و ریشه ای- به یک حرکت تهاجمی همّت گمارند و در
اینجا برای تکمیل بحث، نکته مهم دیگری را مورد اشاره قرار می‌دهیم.

بدیهی است که همه زمامداران در جمهوری اسلامی چیزی جز اسلام
و تحقّق احکام آن را نمی‌خواهند و همگی اعتقاد دارند که اسلام دارای کاملترین نظام
و سیستم حکومتی بوده و قادر است تمام ابعاد معنوی و مادّی جامعه را به بهترین وجه
تأمین نماید.

از سوئی دیگر معلوم است که استقرار و تثبیت کامل یک سیستم
اسلامی، بستگی مستقیم به تدوین و تنظیم قوانین و ضوابط اسلامی داشته و در حالی که
هنوز خلأ قانونی حتی در بسیاری از مسائل مهم و مبتلی به جامعه وجود دارد، هرگز نمی‌توان
انتظار داشت که چرخ ادارۀ یک کشور بزرگ به طور سریع و صد در صد مثبت در جهت نیل به
اهداف و آرمانهای عظیم اسلامی حرکت کند. و به عبارت دیگر، از نظر کلی هرگونه
مدیریّتی که بر اساس یک سیستم تثبیت شده نباشد، لاجرم دستخوش اعوجاج ها، سردرگمی
ها، اعمال نظرهای گوناگون و سلیقه های متفاوت می‌شود. البتّه چون تمام دست
اندرکاران، فقیه و متخصّص در احکام اسلامی نیستند و از طرفی به عنوان مسئول باید
کاری انجام دهند، به طور طبیعی گاهی دچار چنین مشکلاتی می‌شوند، و بهمین جهت است
که حتی عملکرد برخی از مسئولین بسیار متعهد و مورد تأیید در معرض انتقاد قرار می‌گیرد
و نه آنکه تغییر مدیریّت و تعویض مسئول مشکل را برطرف نمی‌سازد، بلکه تجربه ها و
برنامه ریزی های ناقص انجام شده هم به هدر رفته و همه چیز از سر گرفته می‌شود و
باز هم اشکال…

در این میان نمی‌توان انکار کرد که امکان دارد افرادی نیز
در رده های پائین از این فرصت و خلأ سوء استفاده کرده و برخی از امور را به راست
یا چپ نغلطانند.

با توجه به مجموع نکات فوق است که اشتباهاتی که احیانا ً
پیش می‌آید هرگز نمی‌تواند اصل نظام و دولت اسلامی را زیر سئوال ببرد و بنا به
فرموده حضرت امام خمینی مدظله العالی کسی که چنین تصوری را درباره دولت خدمتگزار
داشته باشد خود یا ضد انقلاب است یا ناآگاه.

و اینجا است که اهمیت مسئله استقرار سیستم کامل اسلامی بر
مبنای قوانین و ضوابط اسلامی و نقش حساس و سرنوشت ساز مجلس شورای اسلامی و شورای
محترم نگهبان روشن تر می‌شود، و در حقیقت اگر اشکالاتی در نظام اداره کشور وجود
داشته باشد قبل از آنکه متوجّه دولت باشد، مسئولیت رفع آن بر عهده قوه مقننه و حتی
قبل از آن بر دوش همه دانشمندان و کارشناسان فقه اسلامی می‌باشد چرا که بحمدالله
در این کشور همه موانع از سر راه تحقق اسلام برداشته شده و به اصطلاح همه موانع
مفقود و تمام شرایط موجود گردیده است؛ و همه چیز در انتظار تدوین قوانین اسلامی و
ایجاد سیستم منظم و هماهنگ مبتنی بر اسلام است. و بدیهی است که در این رابطه
بزرگترین و اساسی ترین وظیفه بر دوش حوزه های علمیه و متخصصین فقه اسلامی است. و
اساسی ترین کاری که باید هر چه زودتر انجام گیرد این است که: مسائلی مانند
مالکیّت، زمین، توزیع، تجارت خارجی، سیاست خارجی وو… که نقش بزرگی در حلّ بسیاری
از مشکلات مانند کشاورزی، مسکن، رشد اقتصادی، خودکفائی، استقلال وو… دارند و در
تحرک چرخ اداره کشور و سامان گرفتن بسیاری از امور، مؤثر هستند، توسط کارشناسان و
متخصصین فقه اسلامی به بحث و تحقیق گذاشته تا در نتیجه، راه برای قوه مقننه هموار
شود.

برای تحقق این هدف، راه های متعددی وجود دارد که در اینجا
دو طریقه پیشنهاد می‌شود:

1-               
تشکیل سمیناری با شرکت تمام صاحبنظران در فقه اسلامی که این سمینار به خاطر
هدف و نتیجه آن از تمام سمینارها و کنگره هائی که تاکنون در جمهوری اسلامی تشکیل
یافته، ضروری تر است.

در این سمینار، ابتدا اولویتها و ضرورتها و موضوعات، مورد
بررسی و ارزیابی قرار می‌گیرد و آنگاه در کمیسیون های متعدد برحسب تخصصّ ها به
تحقیق و استخراج و بحث درباره مسائل مورد نظر پرداخته و نتایج حاصله را در اختیار
مجلس شورای اسلامی قرار می‌دهند.

2-               
از آنجا که مباحثه علمی (طلبگی) حتی بین مجتهدین، بهترین شیوه سنتی و مقبول
برای دست‌یابی به کاملترین نظریات اجتهادی در احکام اسلام است، پیشنهاد می‌شود این
کار در سطح مطبوعات آغاز شود و طرفین بحث با رعایت دقیق موازین و اخلاق اسلامی و
فقط در چارچوب استدلال فقهی و علمی، موضوعات مورد نظر را به بحث و تدقیق بگذارند
که ذیلا ً به گوشه هائی از نتایج این روش اشاره می‌شود:

1-               
در فرض عدم فرصت اجتماع به صورت مکاتبه، استدلالهای هر طرف برای طرف دیگر روشن
می‌شود.

2-               
در فرصت کافی هر طرف به بررسی دقیق و قبول یا نقد نظر طرف دیگر می‌پردازد و
بالاخره به نقطه نظرهای مشترک نزدیک می‌شوند.

3-               
همگام با پیشرفت تدریجی بحث، مسئولین ذی ربط و بخصوص نمایندگان محترم و همه
علاقمندانی که فرصت یا امکان تحقیق را ندارند، در جریان نتیجه کار و تحقیق متخصصین
قرار می‌گیرند.

4-               
عموم امت اسلام بویژه کسانی که مشتاق فهم مسائل اسلامی هستند، با توجه به
جاذبه و شیرینی روش بحث و تحقیق اسلامی با مبانی اصیل اسلام آشنا می‌شوند. و
بالاخره زمینه فکری و فرهنگی برای اجرای قوانین اسلامی در سطح جامعه فراهم می‌شود.

5-               
برای مردم روشن می‌شود که بحث و تبادل نظر علمی و اختلاف نظر بین مجتهدین- که
جزء معنای اجتهاد است- یک شیوه کاملا ً مترقّی و تکامل بخش اسلامی است و هرگز و به
هیچ وجه این شیوه ارتباط و تشابهی با تخاصم بر سر مسائل سیاسی و مادّی و یا اختلاف
بر سر اصول و ضروریات اسلام و انقلاب نداشته و ندارد.

و روشن می‌شود که مرز این مباحثه و مخاصمه مرز بین حق و
باطل، خدا و شیطان، کمال و سقوط است و بدینسان ریشه بسیاری از بدگمانی ها و
تشنّجات، زایل و حربه از دست عناصر مرموز و ایادی وابسته شرق و غرب برای متهم کردن
شخصیت ها و جناحهای اسلامی به چپگرائی یا راست گرائی و ایجاد مرزبندی ها و
حسّاسیتهای کاذب گرفته می‌شود.

پاسدار اسلام بر اساس چنین اعتقادی آماده است تا در جهت کمک
به انجام پیشنهاد اوّل (برگزاری سمینار) و اجرای پیشنهاد دوّم با همکاری صاحبنظران
اسلامی در اولین فرصت اقدام نموده و صفحات این مجله را به هر اندازه که لازم باشد
در اختیار این طرح قرار دهد.

والسلام

رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

دعوت مسلمین به مبارزه

·                   
«از مسلمین بیدار و آگاه و علمای اعلام امیدوارم که در مجامع شهر مبارک رمضان
و دیگر اجتماعات بزرگ اسلامی مانند اجتماع جمعه و مراسم حج، پیروان قرآن را به
وحدت کلمه و تشریک مساعی برای آزادی فلسطین و حلّ مشکلات خانمانسوزی که گریبانگیر
ملت اسلام است، دعوت نمایند».

(20 رجب 1385 قمری)

·                   
«این مادۀ فساد (اسرائیل) که در قلب کشورهای اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ
جایگزین شده است و ریشه های فسادش هر روز کشورهای اسلامی را تهدید می‌کند، باید با
همّت کشورهای اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود».

(18/3/46)

·                   
«امروز چطور می‌توانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عده ای خائن و حرامخوار
و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سر نیزه، ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان
را تصاحب کرده اند و نمی‌گذارند از حدّاقل نعمتها استفاده کنند؟ وظیفه علمای اسلام
و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت
صدها میلیون انسان است، حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند».

(کتاب ولایت فقیه ص 45)

·                   
«… شما با داشتن ذخایر مادّی که از حساب افزون است و از همه آنها مهمتر،
ذخیره الهی و معنوی که اسلام است، می‌توانید قدرتی باشید که هرگز ابرقدرتها هوس
تسلّط بر شما را نکنند و اینگونه شما را از چپ و راست مورد حمله قرار ندهند و همه
چیزتان را غارت کنند».

(2/9/57)

·                   
«مسلمین باید همه با هم در صف واحد، با اجانب مبارزه کنند و حقوق پایمال شدۀ
خودشان را بگیرند و دست غارتگر را از ممالک خود قطع کنند. دولتهای اسلامی باید در
خدمت ملتها باشند نه خدای نخواسته در خدمت اجانب».

(14/12/57)

·                   
ای مسلمانان جهان! شما را چه شد که درصدر اسلام با عده ای بسیار کم، قدرتهای
عظیم را شکستید و امت بزرگ اسلامی انسانی ایجاد نمودید، اکنون با قریب یک میلیارد
جمعیت و دارا بودن مخازن بزرگی که بالاترین حربه است در مقابل دشمن، این چنین ضعیف
و زبون شدید؟… از جای برخیزید و قرآن کریم را بدست گرفته و به فرمان خدای تعالی
گردن نهید تا مجد و عظمت اسلام عزیز را اعاده کنید…

(8/8/58)

·                   
«بسیار تذکر داده شده است که اگر مسلمانان به دستورات اسلامی رفتار کنند و
وحدت کلمه خود را حفظ نمایند و از اختلاف و تنازع که مایه شکست آنها است دست
بکشند، در سایۀ پرچم لااله الا الله، از تجاوز دشمنان اسلام و جهانخواران مصون خواهند
شد و دست شرق و غرب را از بلاد عزیز مسلمین قطع خواهند کرد…».

(23/11/61)

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار

سرمقاله(بهترین راه حل)

دانستنیهائی از قرآن(خشونت باکافران)

استفتاءات از امام خمینی مدظله

درسهای از نهج البلاغه(آفرینش مورچه)                 آیت الله العظمی منتظری

سخنان معصومین(نماز جماعت)     

سنت و سنن                                                 
آیت الله محمدی گیلانی

راه فکری و تهذیب نفس                                    آیت الله
جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                آیت الله حسین
نوری

مارکسیسم و ادعای ایجاد رفاه در جامعه                  بقلم یکی از دانشمندان

عام الفیل                                                     
حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

بسیج مستضغفین بازوی نیرومند انقلای                  حجة الاسلام رحمانی

درجات امر به معروف و نهی از منکر                  استاد شهید آیت الله مطهری

توطئه آمریکا در کانال سوئزودریای سرخ

قیام اصلاح طلبانه امام حسین(ع)

مراحل زندگی(شعر)                                       خواجه
نصرالدین طوسی

انتقاد آری، انتقام نه

خودکشی و دیگر کشی با دخانیات                       دکتر سید حسن عارفی

پاسداران بزرگ اسلام(امام خمینی)                     سید محمد جواد مهری

حقوق مستضعفین و احکام اسلام

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

* ما با صراحت می گوئیم: ایران و
اسلام مخالف با مصالح آمریکا و شوروی است.

24/ 2/ 63

* الآن جبهه های ما مسجد است. در جبهه های ما الآن از مسجد
بيشتر ذکر خدا گفته می شود. جنگ با صدام یک عبادت الهی است.

24/ 2/ 63

از کسی باک نداشته باشید، همه ابر قدرت ها از قدرت شما
رزمندگان اسلام لرزیده اند.

31/ 2/ 63

نمایندگان دقیقا توجه کنند که به پایان رساندن این مسئولیت
بسیار عظیم جز با جهاد اکبر میسر نخواهد شد.

8/ 3/ 63

وقتی بنا شد همه ما می خواهیم که خدمت بکنیم به این کشور،
می خواهیم که اسیر نباشیم در دست مستشاران آمریکائی یا قلدرهای روسی، ما که بنا
داریم اینطور باشیم، راهش این است که ما با هم باشمی.

10/ 3/ 63

اگر روحانیت که متخصص و کارشناس مسائل اسلامی است در کار
خود کوتاهی کند، به تدریج تفکر غلط و استعماری اسلام منهای روحانیت، نضج می گیرد.

8/ 5/ 63

مساجد باید همچون گذشته قداستش حفظ شود و مرکز نماز، عبادت،
تبلیغ اسلامی و تبیین مسائل دینی و اخلاقی باشد.

8/ 5/ 63

کعبه مرکز قیام و مبارزه با شرک و کفر جهانی است و
مناسبترین جائی که باید در آن شعار «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر اسرائیل به جهانیان
اعلام شود، مراسم حج است.

10/ 5/ 63

سران کشورهای اسلامی بدانند چه بخواند و چه نخواهند، ملت ها
در حال بیدار شدن هستند و اگر بخواهند بمانند و حکومت کنند، باید به اسلام و ملت
های خود متکی شوند نه آمریکا و شوروی.

10/ 5/ 63

/

نگاهی به رویدادها

▫ نیروهای پیاده و گشتی عراق در 6
جبهه زیر آتش ایران متلاشی شدند.

23/ 4/ 63

▫ سنگر های اجتماعی و انفرادی و خودروهای مهندسی و حفاری
دشمن در غرب اروند رود منهدم شد.

24/ 4/ 63

▫ پدافند هوائی ارتش اسلام یک هواپیمای جنگی دشمن را سرنگون
کرد.

25/ 4/ 63

▫ رئیس جمهور: از هر حرکتی برای بقراری صلح عادلانه استقبال
می کنیم ولی تلاش های کنفرانس جده را قبول نداریم.

30/ 4/ 63

▫ طی 48 ساعت گذشته حرکت مذبوحانه صدامیان برای سومین بار
در منطقه سومار سرکوب شد.

4/ 5/ 63

▫ خلبانان شجاع ارتش اسلام یک فروند هواپیمای «سوپر
اتاندارد» عراق را بر فراز آب های خلیج فارس شکار کردند.

6 / 5/ 63

▫ 280 کیلومتر مربع از حساسترین مناطق مرزی شمال غرب توسط
ظفرمندان قوای اسلام زاد شد.

7/ 5/ 63

▫ جنایتکاران بعثی روستای کانی زرد و بیوران در منطقه سردشت
را به توپ بستند.

8/ 5/ 63

▫ رزمندگان اسلام با اجرای آتش سنگین بر روی مواضع دشمن بیش
از 100 تن از ناظمیان بعثی را در سه جبهه کشته و زخمی کردند.

▫ تحرکات نیروهای پیاده دشمن در منطقه عملیاتی حاج عمران به
شدت سرکوب شد.

9/ 5/ 63

▫ جنایتکاران صدامي با آتش سلاح های دور برد خود بار دیگر
مناطق مسکونی آبادان را هدف قرار دادند.

15/ 5/ 63

انقلاب و جهان

▫ دانشجویان دانشگاه سلیمانیه عراق، مزدوارن صدامی را از
پشت بام ساختمان امنیتی شهر به زیر افکنده و به هلاکت رساندند.

20/ 4/ 63

▫   انقلابیون
مسلمان عراقی خط آهن موصل را منفجر کردند.

▫ جنایتکاران بعث گروهی از زنان مسلمان عراقی را تیرباران
کردند.

25/ 4/ 63

▫ اسرای ایرانی به دلیل عدم رعایت حجاب اسلامی از سوی
خبرنگاران از گفتگو با آنان خودداری کردند.

26/ 4/ 63

▫ ریچارد نیکسون: خطر انقلاب اسلامی بیش از شوروی است.

28/ 4/ 63

▫ مسلمانان سریلانکائي علیه استفاده رژیم عراق از بمب های
شیمیائی دست به راه پیمائی زدند.

31/ 4/ 63

▫ حمل 25 پلاکارد بزرگ توسط انقلابیون مسلمان مصری در
دادگاه، رژیم این کشور را سخت به وحشت انداخت.

1/ 5/ 63

▫ یک استادیار از دانشگاه ترکیه به دلیل داشتن حجاب تهدید
به اخراج شد.

4/ 5/ 63

▫ امام جمعه دهلی نو: علمای اسلام در جهان، باید به فرمان
امام خمینی علیه اختناق و ظلم به پا خیزند.

6/ 5/ 63

▫ اشپیگل: جمهوری اسلامی ایران تنها کشور غیر متعهد جهان
است.

▫ زنان محجبه پاکستان طی تظاهراتی خواستار اجرای کامل
قوانین اسلامی شدند.

11/ 5/ 63

اخبار داخلی

▫ رئیس مجلس: برخلاف سایر میهمانانی که تا به حال داشتیم
وزیر خارجه آلمان به صراحت در مذاکرات پذیرفت که جنگ را اول عراق بر علیه ایران
شروع کرده است.

31/ 4/ 63

▫ در یک راهپیمائی با شکوه بیش از 300 تن از تائبین گروهک
ها توطئه ابرقدرت ها در منطقه کردستان را محکوم کردند.

2/ 5/ 63

▫ زنان و مردان متعهد سراسر کشود ضمن بزرگداشت سالگرد شهادت
امام جعفر صادق ع با شرکت در راهپیمائی، خواستار تثبیت سنگر حجاب شدند.

4/ 5/ 63

▫ طی یک سال گذشته توسط سازمان بهزیستی کشور 15 هزار معتاد
مداوا و مرخص شدند.

6/ 5/ 63

▫ مدیر شرکت دخانیات: ارز خارج شده از کشور جهت خرید دخانیت
طی یک سال، معادل خرید 70 هزار تراکتور است.

7/ 5/ 63

▫ آقای خامنه ای: زائران بیت الله الحرام پیام اسلام را به
همه مسلمین جهان برسانند و بگویند ما به هیچ وجه با صدام و حامیانش از صلح سخن
نخواهیم گفت.

13/ 5/ 63

▫ نخست وزیر با 163 رای موافق از مجلس دوم رای اعتماد گرفت
در صورتی که در دوره قبل با 115 رای موافق از مجلس رای اعتماد گرفته بود.

15/ 5/ 63

اخبار جهان

▫ حزب جماعت اسلامی بنگلادش در اعتراض به سیاست های ژنرال
ارشاد دست به تظاهرات زدند.

19/ 4/ 63

▫ یک نفت کش انگلیسی در خلیج فارس هدف یک هواپیمای ناشناس
قرار گرفت/

▫ وزرای جنگ و ارتباط رژیم دست نشانده کارمل به روی هم
اسلحه کشیدند.

20/ 4/ 63

▫ 200  نظامی شوروی
در انفجار یک انبار مهمات کشته شدند.

21/ 4/ 63

▫ کویت و شوروی قرارداد تسلیحاتی 327 میلیون دلاری امضاء
کردند.

23/ 4/ 63

▫ محل استقرار میتران شب قبل از مراسم سالگرد انقلاب فرانسه
منفجر شد.

24/ 4/ 63

▫ نیروهای سوریه کنترل سراسر شمال لبنان را به دست گرفتند.

25/ 4/ 63

▫ ده ها تن از سربازان عراقی به دلیل عدم شرکت در جنگ علیه
جمهوری اسلامی ایران در بغداد تیرباران شدند.

▫ رژیم های عراق و اسرائیل به طور محرمانه مذکره کردند.

▫ آمریکا یک وام 435 میلیون دلاری جهت احداث خط لوله نفتی
عراق ـ اردن در اختیار عراق قرار داد.

26/ 4/ 63

▫ ماموران امنیتی صدام 6 دانشجوی دختر را پس از شکنجه به
شهادت رساندند.

▫ کابینه فرانسه در پی شکست سیاست های میتران استعفا کرد.

27/ 4/ 63

▫ بیدادگاه رژیم مصر مصدور حکم در مورد 302 انقلابی مسلمان
این کشور را به تعویق انداخت.

▫ یک شاهزاده سعودی هنگام دزدی در لندن دستگیر شد.

▫ ستاد کل رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان با بمب مورد حمله
قرار گرفت.

31/ 4/ 63

▫ 7000 مستشار روسی و فرانسوی وارد بغداد شدند.

1/ 5/ 63

▫ اسرائیل و عراق در سمینار بین المللی حج سیرالئون محکوم
شدند.

4/ 5/ 63

▫ تحت تدابیر شدید امنیتی محموله جدید بمب های خوشه ای از
سانتیاگو به بغداد ارسال شد.

6/ 5/ 63

▫ رژیم عراق با درخواست بازرسی از یک کارخانه شیمیائی در
این کشور مخالفت کرد.

8/ 5/ 63

▫ بیدادگاه رژیم مراکش حکم اعدام 13 تن از انقلابیون مسلمان
این کشور را صادر کرد.

11/ 5/ 63

▫ انفجار پیاپی مین در کانار سوئز آمریکا را به وحشت
انداخت.

▫ وزیر اطلاعات سودان اعتراف کرد که نیروهای منظم ارتش
سودان در خطوط مقدم جبهه های جنگ عراق، علیه ایران جنگیده اند.

▫ آمریکا 10 هزار مامور امنیتی را برای حافظت از بازی های
المپیک بسیج کردهاست.

13/ 5/ 63

▫ انقلابیون اریتره با حمله به پایگاه هوائی شهر اسمره 30
هواپیمای اتیوپی را منهدم کردند.

▫ مرزبانان کویت برای جلویگری از فرار نیروهای عراقی به این
کشور در آمادگی کامل به سر می برند.

▫ کاخ دادگستری بلژیک با بمب خوشه ای منفجر شد.

15/ 5/ 63

اختراع و اکتشاف

▫ کوره ابتکاری ذوب و تصفیه آلومینیم در قم ساخته شد.

▫ ایران برای نخستین بار در جهن از روش هورمونی شیرده کردن
گاو نتیجه 100 در صد مثبت گرفت.

19/ 4/ 63

▫ دو دانش آموز در آباده موفق به ساخت شماره انداز الکترونی
دند.

23/ 4/ 63

▫ با تلاش کارشناسان و کارگران ایران تعداد دیگری از قطعات
اتومبیل در ایران طراحی و ساخته شد.

25/ 4/ 63

▫ دستگاه های جدید بوجاری کارخانه بذر پیشرو مشهد، با تلاش
کارشناسان متعهد ایرانی نصب و راه اندازیه شد.

31/ 4/ 63

▫ ذخائر عظمیی از سولفات دو سود در استان سمنان کشف شد.

▫ برای اولین بار در ایران لوله مانسمان با اندازه 4 اینچ
تولید گردید.

▫ توسط جهاد دانشگاهی و متخصصین شرکت پاکسان برای نخستین
بار سولفیت سدیم از ضایعات کارخانه تولید شد.

▫ به ابتکار یک جوان سمنانی و برای اولین بار در ایران
اتومبیل های 4 سیلندر کولر و بخاری ساخته شد.

15/ 5/ 63

عمران

▫ طی 4 سال گذشته عملیات ارجائی 277 پروژه آب رسانی در سطح
روستاهای استان کرمان پایان یافته است.

▫ 8200 هکتار از جنگل های مخروبه کشور طی سال گذشته احیاء
شد.

▫ شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان آماده
بهره برداری شد.

▫ برای نخستین بار تعمیرات کلی توربین گازی ناوهای جنگی
جمهوری اسلامی ایران با موافقیت کامل انجام شد.

7/ 5/ 63

▫ توسط ستاد معین استان های کمشور: 2 هزار واحد مسکونی تا
به حال در مناطق جنگ زده خوزستان احداث شده است.

10/ 5/ 63

ضد انقلاب

▫  1055 کیلو هروئین
و 344 کیلو تریاک در درگیری مسلحانه ماموران ژاندارمری از قاچاقچیان کشف شد.

26/ 4/ 63

▫ پایگاه های اشرار مسلح در محور سردشت ـ پیرانشهر توسط
نیروهای اسلام تسخیر شد.

28/ 4/ 63

▫ دو انبار اسلحه و مهمات اشرار محلی و مقدار زیادی لوازم
منزل سران کشف شد.

30/ 4/ 63

 

 

/

پاسخ به نامه ها

· فردوس ـ برادر محمد رشدی

1-               
هر چه را خداوند آفریده بر اساس مصلحت است خلقت شیطان نیز مصلحتی دارد. اگر
بنا بود خداوند فقط عوامل هدایت را بیافریند، پس بشر به چه وسیله ای آزمایش شود و
به کمال برسد؟

2-               
همه انبیا معصومند و 14 معصوم اشاره به آن چهارده ذات مقدس است، نه این که
معصومین انحصار در چهارده داشته ابشد.

3-               
دین خدا همیشه اسلام بوده است. به بخش پرسش ها و پاسخ ها شماره 30 مراجعه
کنید.

4-               
خداوند هر کس را به اندازه ای که حجت بر او تمام کرده است ،مؤاخذه و محاسبه می
کندو کسی که در کشورهای دور دست زندگی می کند و اسمی از اسلام نشنیده است، باز هم
به نوعی حجت بر او هست و او به همان اندازه مورد سئوال خواهد بود.

5-               
اسلام فقاهتی که گفته می شود در قبال اسلام شناسی های غرب زدگان است که اسلام
را از روحانیت و فقها جدا می دانند . و اسلام انقلابی در قباس اسلامی که مرتجعین
آن را ادعا می کنند گفته یم شود مانند اسلام رژیم سعودی! البته چه این اسلام و چه
اسلام انقلابی عرب زدگان فقط در اسم، اسلام است و گرنه ما دو قسم اسلام نداریم که
یکی فقهاتی و دیگری غیر فقاهتی یا یکی انقلابی و دیگری ارتجاعی باشد!!

· زرین شهر ـ برادر، الف م ـ ق

سئوال های خود را از دفترهای ثبت ازدواج بپرسید.

· دزفول ـ برادر علیرضا مرساقیان

سئوالی که مربوط به دفتر استفتاء است خودتان باید بفرستید.
راجع به زمین ها و انواع مختلف آن باید طبه قانون دولت اسلامی عمل شود. از شعر شما
متشکریم.

· تهران ـ خواهر زهرا وزیری

معنیا آن سخن حضرت امام دام ظله این است که: فاصله زیادی
است بین فلسفه ارسطو و فلسه اسلامی با این که این تکامل یافته همان فلسه است. دلیل
این فاصله عظیم، تأثی رعمیق آیات قرآن و احادیث معصومین (معارف اسلامی) در تغییر
پایه های فلسفه است. و این منافاتی ندارد که فلسفه ارسوطیه عنوان مقدمه خوانده
شود. و اما منطق ارسطو گرچه آن نیز تکامل یافته است ولی اصول و پایه های آن همچنان
به قوت خود باقی است.

· مشهد ـ برادر حمید رضا قدرتی

از ما خواسته اید نظرات علما و مراجع را در مورد کتاب های
کسی که کتاب های او به عنوان التقاطی معروف شده ولی بعضی انکار کرده اند، درج
کنیم. البته می دانید که علما و مراجع آن وقت را ندارند که کتاب های هر نویسنده ای
را بخوانند و مطالب او را تصدیق یا رد کنند، با توجه به کثرت نوشتها و تألیفات. آن
چه مسلم است نوشته ای آن شخص و امثال او یک مطلب مهم و تحقیقی نیست و با وجود کتاب
های ارزنده ای که علما و بزگران دین مانند علامه طباطبائی و استاد مطهری و امثال
آن ها نوشته اند، نیازی نیست که به اندیشه ها و نوشته های مشکوک روی آورید، شما
اگر بتوانید همه مطالبی که این بزرگان نشر کرده اند بخوانید و درک کنید، خیلی
پیشرفت حاصل کرده اید و مسلما وقتی برای خواندن کتاب های مشکوک باقی نمی ماند.

· اندیمشک ـ برادر م ، ن، ش:

مکرر تذکر داده ایم ازدواج دختر در صورت داشتن  پدر یا جد پدری بدون اذن یکی از آن ها جایز
نیست چه به صورت موقت باشد و چه  دائم.
راهی که شما در پیش گرفته اید به جهنم ختم می شود. هر چه زودتر این راه را ترک
کنید. بروید و از پدرش اجازه بگیبرید و با وی ازدواج کنید. سوابق سوء پدر مانع
ولایت او نیست و همچنین جدا بودن منزل او مانع نیست مگر این که دور باشد و دسترسی
به او نباشد و اجازه از او ممکن نباشد و دختر احتیاج به ازدواج داشته باشد که در
این صورت اذن پدر ساقط است.

· اصفهان برادر رسول شاهرخ

· خرم دره زنجان ـ برادر قامتعلی صمدی

پاسخ به سئوال های شما زاید است، به کتاب های مربوطه مراجعه
کنید.

· سواد کوه ـ برادر، ح ـ م ـ ا

1-               
باید دو باره ختنه کند.

2-               
نمازهائی که نخواند یا صحیح انجام نداده باید قضا کند.

· بیرجند ـ برادر، ا ـ ب ـ س

1-               
ما نیز از آن مجله بی خبریم.

2-               
می توانید بیائید قم و وضع را از نزدیک ببینید و اگر امکان نداشت به وسیله
نامه از شورای مدیریت حوزه بپرسید.

3-               
ما نیز درباره آن گروه، همان طور معتقدیم و نفوذ آنان را خطرناک می دانیم.

· کوهنبان کرمان ـ برادر قاسم طهماسبی

1-               
برای وضو لازم نیست دست و صورت خشک باشد.

2-               
از دفتر استفتاء امام بپرسید.

· مشهد ـ برادر، س ـ حسین ـ ب

1-               
اگر فیلمی که در سینما ارائه می شود اشکالی نداشته باشد و در محیط سینما کار
خلاف شرعی نباشد، رفتن آن جایز است.

2-               
در تاریخ آمده است که زنی یهودی، غذای مسمومی برای حضرت رسول ص هدیه آورد و
حضرت تناول فرمود و در اثر همان زهر، پس از چند روز بیماری وفات کرد ولی این جریان
از نظر تاریخی ثابت نیست و سند محکمی ندارد.

· ابهر ـ برادر، م ـ د کمپانی

1-               
آن آب نجس نیست و غسل نمی خواهد. برای توضیح بیشتر به مسئله 73 توضیح المسائل
مراجعه نمائید. شستن موضع با آب کافی است و صابون لازم نیست.

2-               
آدم وسواس، به شک اول نیز نباید اعتنا کند و لازم نیست به حد کثیر الشک برسد.

3-               
غیبت کردن به شوخی نیز حرام است.

· فسا ـ برادر ک ـ ح ـ ق

1-               
بند ساعت فلزی و دکمه های فلزی و پوتین چرمی، اگر نجس بشوند با شستن و آب
کشیدن پاک می شوند، آن چربی و عرق و غیر مانع تطهیر نیست.

2-               
برای آب کشیدن لباس، خیس کردن آن در آب لازم نیست و اگر موجب تلف شدن باشد
جایز نیست لکه فقط در وقت شستن باید قدری آن را فشار داد، البته نه به حدی که پاره
شود.

3-               
برای رفع وسواس، مراجعه کنید به فتوای حضرت امام در شماره 20 مجله و به آن عمل
کنید، اگر نتوانستید تصمیم قاطعی در زدودن افکار شیاطيني بگیرید به پزشک روانشناس
مراجعه کنید.

· گناباد ـ برادر محمد رضا علی حسینی

ما فعلا برنامه ای برای ارزیابی کتاب ها و شخصیت ها نداریم.

· کاشان ـ برادر ، محمد ـ آل

1-               
… ولی ما بارها صدای پرستو را شنیده ایم و هیچ اثری نداشته است!! به خرافات
توجه نکنید.

2-               
آری! در زمان گذشته، پیامبران معاصر بوده اند که یک شریعت را به مردم ابلاغ می
کرده  اند.

3-               
احتیاج به آن مدرک نیست. در قرآن آمده است: «فغفرنا له ذنبه«» ولی گناه
پیامبران از ابن قبیل گناهان نیست بلکه هر ترک اولی و هر توجهی به غیر خدا در مورد
آنان که مقرب درگاهند، گناه شمرده می شود ولی آن به معنای گناهی که انسان را آلوده
می کند و مستحق عقاب و خشم الهی می شود، نیست.

· کرمان ـ برادر زمانیان

1-               
سال اول و دوم مجله صحافی شده است.

2-               
صحیفه ای را که موریانه خورد و فقط جمله «بسمک اللهم» از آن باقی ماند ،پیمان
قریش در رابطه با محاصره اقتصادی مسلمانان بود نه پیمان میان مسلمانان و قریش، اما
چرا این جمله را نخورد، برای این که مشرکین متنبه شوند که حیوان هم از آن ها بهتر
است همچنان  که در قرآن آمده است.

· جبهه شرهانی ـ برادر مسلم اینانلو

1-               
مرجع تقلید باید مجتهد و عادل و به احتیاط واجب، اعلم باشد. سید بودن شرط
نیست.

2-               
پیشنماز باید عادل باشد. مجرد بودن خلاف عدالت نیست.

3-               
متأسفانه امکان رسانیدن نامه به دیگران را نداریم و از این بابت پوزش می
خواهیم.

· آباده ـ برادر، ا ـ ش

1-               
حیوانی که مرده و ذبح شرعی نشده، نجس است و با دست زدن به آن با رطوبت، شستن
دست کافی است و غسل ندارد، و فرقی میان حرام گوشت و حلال گوشت نیست. البته مردار
حیواناتی که خون جهنده ندارند مانند ماهی و حشرات نجس نیست.

2-               
اوراقی که بر آن نام خدا و سایر مقدسات است، می توان در رودخانه یا چاه ریخت
که زیر دست و پا نیفتد.

· بابل ـ خواهر ، ف ـ ر

1-               
راه حل گناه نکردن، گناه نکردن است! اگر شما می دانید که آن عمل گناه است و
خداوند گناهکار را عقاب می کند و ممکن است موفق به توبه نشوید، چه انگیزه ای بهتر
از این جلوگیر شما خواهد بود؟!

2-               
نگفتیم تحصیل را رها کنید ولی گفتیم: ازدواج با تحصیل منافات ندارد، و اگر در
موردی منافات داشت باید ملاحظه اهم و مهم بشود، اگر انسان بتواند خود را از گناه
نگهدارد تحصیل مهم تر است و اگر نتواند ازدواج مهم تر است.

3-               
هر وقت متوجه شدید که مجتهدی از مرجع تقلید شما اعم است به احتیاط واجب باید
به او رجوع کنید هر چند آن دیگری زنده باشد.

4-               
در رکعت سوم و چهارم خواندن سوره لازم نیست و اگر خواند اشکال ندارد.

· قائم شهر ـ برادر عباد آقائی

1-               
در مورد تغییر قبله از مسجد اقصی به مسجد الحرام در قرآن آمده است که ما آن
قبله اول را برای این قرار دادریم که مردم را آزمایش کنیم که چه کسانی از دستورات
جدید پیروزی می کنند و چه کسانی مرتد می شوند و در اصل نبوت تشکیک می کنند.

2-               
پاسخ خود را در شماره های گذشته بیابید.

3-               
نماز شب اذان و اقامه ندارد. تفصیل دعاهای آن را در حاشیه مفاتیح الجنان
بخوانید.

· تهران ـ برادر عباس نجفی

علم، فرضیه داروین را ثابت نکرده است و بر فرض که ثابت شود
در مورد بعضی جانداران است و اما این که اولین انسان چگونه به وجود آمده است با
این فرضیه ها نمی توان علمی تحصیل کرد و فقط غیب گوئی خواهد بود.

· بروجرد ـ برادر احمد کماسی

هیپنوتیزم ( خواب مغناطیسی) به فتوای حضرت امام، ملحق به
سحر است و یاد گرفتن و یاد دادن و عمل کردن به آن حرام است.

· تهران ـ برادر، الف ـ هـ

برقراری آن روابط به هر قصد و نیتی باشد حرام است. فورا
روابط را قطع یا ازدواج کنید.

· تربت جام ـ برادر ، ن ـ الف

1-               
در رابطه با ازدواج، پدر ولایتی بر پسر بالغ ندارد و اگر بدون رضایت پسر عقدی
واقع شود باطل است و اطاعت پدر در این امر واجب نیست.

2-               
رضایت والدین مهم است نه اطاعت آن ها و مخصوصا اگر خلاف دین، دستوری دهند که
اطاعت آن ها حرام است.

3-               
هیچ انسانی از وسوسه ها و افکار شیطانی مصون نیست. با آن افکار به وسیله تقوی
و مجاهدت مبارزه کنید.

· جبهه طلائیه ت برادر جواد ـ م ـ عقلاء

1-               
رزمندگان در جبهه اعم از نظامی و غیر نظامی و همچنین کمک کاران و امدادگران
پشت جبهه و هر کس دیگر اگر نمی داند در جائی که هست ده روز می ماند نمازش شکسته
است ولی اگر شغل او رانندگی است نمازش تمام است.

2-               
در سنگر و هر جائی که نمی توانید کاملا راست بایستید و ناچارید در آن جا نماز
بخوانید باید به صورت خمیده بایستید و نماز بخوانید و تا ضرورتی نباشد نباید نشسته
نماز خواند.

3-               
فلسه احکام را ما نمی دانیم. و اما غسل میت به وسیله سدر و کافور در روایات به
طور صریح آمده است و فقها چیزی از پیش خود نمی گویند.

· بندر گز ـ برادر فندرسکی

خواهر همسر و همسر برادران شما محرم نیستند و مانند هر زن
نامحرم دیگر با آن ها باید رفتار کنید.

· قزوین ـ برادر هاشم عباسی

کتاب مانند هر چیزی دیگری که مورد نیاز انسان است، اگر در
عرض سال خریده شود خمس ندارد ولی اگر کتابی مورد نیاز نیست ـ مثلا ـ برای دکور
اطاق خریده می شود، اگر انسان می خواهد در عرض سال بخرد باید خمس مقدرای از پول را
بپردازد و با پول خمس بخرد، بنابراین، این مسئله اختصاص به کتاب ندارد و هر چیزی
دیگری که مورد احتیاج نیست شامل می شود. البته منظور از نیاز، این نیست که وجود آن
برای زندگی ضروری باشد بلکه مراد هر چیزی است که خریدن آن از شؤن زندگی باشد و در
نظر عرف مردم مناسب و لایق حال او باشد.

· اصفهان ـ برارد، س ـ ع ـ 2

1-               
مطالبی که در این جا به صورت نظر فقهی درج می شود با استفاده از رساله حضرت
امام خمینی دام ظله می باشد.

2-               
همسر خود را بی جهت متهم نکنید، آن حالتی که شما دیده اید دلیل گنهکاری او
نیست. برای توضیح بیشتر آدرس بدهید تا پاسخ خصوصی این سئوال و سئوال های بعدی داده
شود.

· خرم آباد ـ برادر اسحاق احمدی

1-               
ما باید در فکر اصلاح خود و دیگران باشیم. و اما این که کسانی که چنینند و
چنانند، در آخرت چه وضعی خواهند داشت، به ما مربوط نیست، امر آن ها با خدا است.

2-               
در فرض مزبور باید همه آن روزه ها را قضا کنید.

· تهران ـ برادر سرشار

روایتی که در فضیلت صف اول جماعت نقل کردیم بدو گونه روایت
شده است و مدرک آن بحار الانوار ـ ج 81 ـ ص 156 است.

· شتریه فراهان ـ برادر محمد رضا نعمتی فشکی

1-               
با سهم امام نمی شود کتابی خرید که مورد استفاده نیست.

2-               
هر چیزی که از آن شهید باقی مانده به ورثه او می رسد.

3-               
آن ده تومانی را به فقیر مستحقی به عنوان صدقه از جانب صاحب واقعیش بدهید.

· جبهه قصر شیرین ـ برادر محمد باقر السواری

امام حلقه پلاتین را برای مرد جایز می دانند نه طلا.

· تهران ـ برادر مشترک شماه 2660

1-               
اگر انصاف بدهیم، مسئولین در کنار جنگ از سایر جهات عمرانی و اصلاحی غفلت
نکرده اند و با همه مشکلاتی که هست بهتر از هر دولتی که فرضا بر سر کار باشد،
مسئولیت خویش را انجام می دهند. مطمئن باشید آنانکه ادعا می کنند بهتر از این می
توانند اداره کنند،سخن از روی خیال و توهم می گویند در عین حال انتقاداتی به
عملکرد بعضی از مسئولین وارد است و ما امیدواریم همگی بیش از این احساس مسئولیت
کنند.

2-               
خوشبختانه آن عده ای که مورد نظر حضرت امام بودند و معتقد بودند باید فساد
رایج شود تا امام زمان ع ظهور کند منزوی شدند و روز به روز منزوی تر خو اهند شد و
فساد عقیده و روش آنان روشن تر خواهد شد.

3-               
ما از آن مطلب اطلاعی نداریم، از خود ایشان بپرسید.

· گرگان ـ برادر، م ـ و

هر چه زودتر به پزشک بیماری های مقاربتی مراجعه کنید. خجابت
نکشید که این امر برای شما حیاتی است. سایر ناراحتی های شما ـ به احتمال زاید ـ از
همین بیماری ناشی شده است و با معالجه آن حالت طبیعی خود را باز می یابید ان شاء
الله.

· تهران ـ برادر سید حسن سرابی

1-               
دختری که پدر و جد پدری نداشته باشد، هیچ کس بر او ولایتی ندارد، فقط رضایت
خودش لازم است البته مستحب است با برادر بزرگتر مشورت شود.

2-               
به مجله شماره 22 بخش پرسش ها و پاسخ ها مراجعه کنید.

3-               
این سخنان، یاوه و غلط است. خلقت انسان طبق ـ آیات قرآن ـ از خاک است و خود یک
نوع مستقل است نه تکامل یافته میمون !!

· جبهه جفیر ـ برادر فتح الله ـ پ

آن چه نوشته اید آیه نیست بلکه دعائی است برای محفوظ ماندن
از گزند حوادث.

· خرم اباد ـ برادر م ـ ی 38

1-               
اگر از آن اشخاص ضرری به جامعه می رسد بدون معرفی خود، آن ها را به دادگاه
معرفی کند یا به سپاه و کمیته اطلاع بدهد و اگر ضرری نمی رسد و گناه آن ها شخصی
است نباید اطلاع دهد مگر این که راهی برای نهی از منکر غیر از آن نباشد.

2-               
کسی که روزه است جایز نیست به دروغ بگوید: روزه نیستم! و لو قصدش خلوص باشد.

3-               
توبه در آن موارد کافی است

4-               
سلام کردن بر هر مسلمانی خوب است و لو از او خوشتان نیاید.

5-               
پرسیده اید: اگر با زدن برادر کوچکترتان بدن او سیاه شده است دیه دارد یا نه؟
آری! دیه دارد حتی اگر در زمان کوچکی ـ یعنی قبل از تکلیف ـ زده باشید.

6-               
اگر توجه به عیوب خود بکنید و ترس از گناهان گذشته داشته باشید و احتمال بدهید
که خدا نبخشیده باشد و همچنین احتمال بدهید که آن اشخاص ـ که اکنون به حسب ظاهر
بدرفتاری می کنند ـ ممکن است در آخر از شما خیلی بهتر شوند، بلکه ممکن است هم
اکنون کارهای مخفی بسیار خوبی داشته باشند که سبب رضای خداوند باشد و احتمال بدهید
که عاقبت کار شما خدای نخواسته خوب نباشد! اگر این جهات را در نظر بگیرید، همیشه
خودتان را به این دلایل، کوچکتر از دیگران خواهید دانست و آن وقت از مرض عجب و
خودبینی رها می شوید.

· سیرجان ـ خواهر، ف ـ ز

1-               
یکی از دو راه حل را انتخاب کنید. یا ازدواج و یا تقوی و بازداشتن نفس و تحمل
فشار.

2-               
ازدواج، با دختر باکره چه موقت و چه دائم بدون اذن پدر جایز نیست.

· منطقه جنگی ـ برادر کرم دیناروندی

1-               
دعای سمات در عصر روز جمه خوانده می شود و در مفاتیح الجنان ذکر شده است.

2-               
آری! رحمن و رحیم و رزاق از اسماء الهی است و اما شمارش اسماء الهی در این جا
ممکن نیست، به دعای جوشن کبیر مراجعه کنید.

· تهران برادر علی اکبر کیوانفر

«ارحم الراحمین» از صفات خاص خداوند است و بر هیچ کس نباید
اطلاق شود اگر کسی چنین تعبیری گفته باشد از اشتباه ها و لغزش های زبان است که
گاهی ناخودآگاه گفته می شود و مورد محاسبه قرار نمی گیرد.

· اصفهان ـ برادر (م ـ د 4)

اگر توبه واقعی کرده اید خداوند بزرگ به لطفه و کرمش شما را
می بخشد ان شاء الله نگران نباشید وظیفه دیگری به جز توبه ندارید.

· بابل ـ برادر، الف ـ ل

آن عمل حرام نیست و کفار ندارد ولی مکروه است و ضرر دارد.
در غیر مورد ضرورت از آن اجتناب نمائید.

· روستای ترک (میانه) برادر جهانگیر الف

1-               
بعضی از وصیت های میت باید عمل شود و بعضی لازم نیست و تفصیل آن در این جا
ممکن نیست و فرقی میان شهید و غیر شهید نمی باشد.

2-               
در مرجعیت و امامت جمعه و قضاوت، عدالت شرط است.

3-               
هر حکمی را رسول اکرم صادر کرده است، با تشریع خداوند یا اذن و تنفیذ او بوده
و مسأله ربطی به بیماری حسنین ع و نذر و نیاز ندارد.

4-               
احد و واحد هر دو  در اصل به یک معنی
است ولی موارد استعمال آن ها فرق می کند، مثلا به عنوان وصف، احد فقط برای خداوند
به کار می آید ولی واحد اختصاص به خداوند ندارد. فقیر یعنی محتاج و نیازمند و در
این که مسکین از فقیر بی چاره تر است یا بعکس، اختلاف است و ظاهرا مسکین به معنای
کسی است که نیازمندی، او را زمینگیر کرده است بنابراین به محتاجی مسکین گفته می
شود که وضع بدتری دارد و از نظر حکم زکات و مانند آن هر دو به یک معنی است و آن
کسی است که مصرف سالیانه خود را ندارد، نه بالفعل که پول یا جنس داشته باشد و نه
بالقوه که قدرت کسب به مقدار کفایت داشته باشد.

5-               
آن سخن دوم که به امیر المؤمنین علیه السلام نسبت داده اند، دروغ است.

· جبهبه جنوب (شرهانی) ـ عده ای از برادران رزمنده

شما نباید در کارهای اداری فرماندهان دخالت کنید، اگر موردی
را که به طور یقنی و قطع بر خلاف شرع بود ملاحظه کردید، به مقامات بالاتر گزارش
کنید اگر ترتیب اثر نداند شما تکلیفی ندارید و اما در مواردی که یقین به خلاف شرع
بودن آن ندارید و احتمال می دهید که اجازه داشته باشند حق اعتراض ندارید و باید
حمل بر صحت کنید، اصولا نباید سرباز در کارهای فرمانده دخالت کند مگر این که عملی
به طور قطع خلاف شرع باشد.

· خرم آباد ـ برادر علی محمدی

آن شک و خیال از القاءات شیطان است، می خواهد بین شما و
همسرتان جدائی بیاندازد. هیچ اعتنائی به این شک و وسوه نکنید و به همسرتان وفادار
باشید.

· بهبهان ـ برادر، ب ـ خ

1-               
پول یا برگه ای که بر آن نام خدا هست به همراه داشتن و به توالت رفتن اشکال ندارد
زیرا توهین به حساب نمی آید.

2-               
هر کس باید خودش تشخیص بدهد که چه صدائی غنا است، اگر تشخیص داد، حرام است و
اگر شک داشت گوش دادن اشکالی ندارد.

3-               
توضیح آن مطلب در این بخش ممکن نیست.

· خشکبیجار رشت ـ برادر سید احمد موسوی

ما در شرع اسلام، نمازی به نام نماز وحدت نداریم و آن چه به
این نام خوانده می شود همان نماز یومیه مانند ظهر و عصر است که به جماعت می خوانند
و البته باید با شرایط جماعت باشد و امام آن عادل باشد و اگر کسی به قصد نماز وحدت
بخواند نمازش باطل است و عملش حرام زیرا بدعت می باشد. ما پیشنهاد می کنیم،
مسئولین تبلیغات، این اصطلاح را به کار نبرند که موجب توهم است.

· اصفهان ـ برادر، الف ـ ش

راه حل صحیح و منطقی و طبیعی این مشکل فقط و فقط ازدواج
است. شرایط و توقعات را کم کنید و با خانواده هائی ازدواج کنید که سعادت و خوشبختی
دختر را بخواهند نه او را مانند کالا بخواهند بفروشند.

· جبهه جنوب ـ برادر، س ـ م ـ م

طلاق اجباری قطعا صحیح نیست ولی چگونه زن می تواند شوهرش را
به طلاق مجبور کند، حتما او به این کار تن در داده است و لو به سبب ناسازگاری زن
باشد و اگر چنین باشد طلاق صحیح است گرچه زن مرتکب گناه شده است. و در این صورت،
ازدواج شما اشکالی ندارد و چون باکره نیست، اذن پدر نیز لازم نمی باشد.

· دهلران ـ برادر ، م م

برای هر دو بیماری خود، هر چه زودتر به پزشک بیماری های
مقاربتی مراجعه کنید و بدون خجالت همه چیز را صریحا با او در میان بگذارید.

· گناباد ـ برادر محمد رضا مقفوری

کتاب عدل الهی نوشته استاد شهید مطهری را بخوانید، پاسخ
سئوال شما آن جا است.

· بابل ـ خواهر، ش ـ آ

1-               
حضرت محمد ص اشرف و افضل همه پیامبران است.

2-               
استخاره قرن در مورد تحیر و سرکردانی خوب است و ما به آن معتقدیم.

3-               
زن و مرد باید عورت خود را از هر بیننده ای به جز همسر بپوشانند.

4-               
بدون اجازه پدر به جائی نروید.

5-               
سعی کنید با اخلاق خوب و بیان نرم و ملایم، او را قانع کنید، ناامید نشوید.

6-               
آن اشخاص گناه بزرگی کرده اند، شما سعی کنید با مراعات احکام اسلامی توطئه آن
ها را خنثی کنید و ناراحت نباشید، ممکن است خداوند از راه دیگر، شریک زندگی بهتری
برای شما برساند.

· ورامین ـ برادر حسین عزیز پور

1-               
کسی را که نماز نمی خواند نصیحت کنید و سعی کنید با مهربانی او را هدایت
نمائید.

2-               
کسی که نمازها و روزه هائی را به دلیل انحراف عقیده ترک کرده است، باید اکنون
قضا کند.

· منطقه جنگی ـ برادر علی اسپرجانی

آن حالت یک امر طبیعی است، نباید به مغز خود فشار بیاورید و
اگر به آن صورت است که نوشته اید غسل ندارد. به مسأله 73 توضیح المسائل مراجعه
کنید.

· زنجان ـ برادر محمد حسن قربانی

کسی که ریش خود را می تراشد ـ بنابر احتیاط واجب نمی توان
به او اقتدا کرد.

· پارس باد مغان ـ برادر لطیف عباد پور

ما آن حدیث را ندیده و نشنیده ایم، متن و مدرک آن را
بنویسید.

· سیرجان ـ برادر ، ح ـ د

هر چه زودتر ازدواج کنید، و در غیر این صورت، تنها راه علاج
آن مشکل عزم و تصمیم شما است. با توجه به ضعف و ناراحتی که از آن عمل احساس می
کنید و آینده خود را در خطر و از همه مهمتر عذاب خدا را در پی آن می بینید، دلیل
ندارد که به آن عمل دست بزنید. کتاب های سرگرم کننده ومفید بخوانید و از هر چه
شهوت انگیز است دوری بجوئید. ورزش و عبادت و حضور در محافل و مجالس مذهبی برای
ایجاد عزم و تصمیم بر ترک آن عمل مفید است.

· قم ـ خواهر فاطمه ربانی

شما باید آن پور را به هر وسیله است به آن خانم برگردانید و
اگر از یافتن او مأیوس شدید، همان مقدار از جانب او صدقه بدهید.

· جبهه جنوب ـ  برادر، م ـ م

نگران نباشید، ازدواج برای شما ممکن است و آن ناراحتی ها
خود به خود از بین می رود و اصلا این عادت ربطی به آن دو بیماری ندارد. ما که در
مجله متعرض این مسائل ـ صریحا نمی شویم چون بعضی از مطالب  خود تحریک کننده است و کسی که گرفتار آن عادت
نیست، ممکن است از بعضی نصیحت ها به آن امر تحریک شود.

· جبهه جنوب ـ برادر، خ ـ ق

1-               
اگر نگاه از روی شهوت نباشد و خوف وقوع در حرام نباشد، نسبت به صورت و دست ها
تا مچ اشکال ندارد.

2-               
صیغه برادری که موجب محرمیت باشد در اسلام نداریم.

· نی ریز فارس ـ خواهر، ز ـ ک ـ ن ـ م ـ هـ

از ما کاری به جز نوشتن ساختن نیست ولی باز هم می نویسیم و
پیشنهادهای شما را تذکر می دهیم. نصیحت ما به شما این است که به هیچ وجه تسیلم زور
نشوید و اگر شما را به ازدواجی مجبور ساختند، به دادگاه شکایت کنید. شما ذلیل
نیستید زیرا مؤمن و مؤمنه در نزد خدا عزیزند، مقاومت کنید و تسلیم نشوید، خداوند
به شما کمک خواهد کرد ان شاء الله.

· باختران ـ برادر سید مهاجر بهشتی

تماس گرفتن لباس با میت غسل ندارد و فقط اگر با رطوبت باشد
و قبل از غسل میت باشد باید شسته شود. و در تماس دست اگر یقین دارید که تماس حاصل
شده غسل واجب است و اگر یقین ندارید غسل ندارد احتمال تنها موجب غسل نمی شود.

· نکا ـ خواهر ک ـ م

از آن آشنائی بپرهیزید که علاوه بر گناه بودن موجب بدبختی
و  رسوائی شما می شود.

· جزیره مجنون ـ برادر سرباز، ک ـ ک

1-               
آن ازدواج هیچ اشکالی ندارد و ان شاء الله مبارک است. گوش به خرافات ندهید.

2-               
کسی که در عدالت او شک دارید، نمی توانید به او اقتدا کنید.

· تهران ـ بهروز سیاوش

پاسخ به سئوال های شما باید به طور خصوصی داده شود، با توجه
به این که نامه قبلی شما که به نام «مهرداد خ» بود به آدرس پشت پاکت فرستادیم
برگشت داده شد، اگر جواب می خواهید آدرس صحیح خود را ذکر کنید.

· باختران ـ برادر علی اکبر عمران · برادر ح، یاوری
· سر پل ذهاب ـ برادر محمد رضا زارع · تبریز ـ برادر
مهرداد خاکپور نعمتی · اهواز ـ برادر مهرداد دزفولیان.

جواب سئوالات شما به آدرس های قبلی پست شد امابه علت عدم
حضور شما در آن جا و یا ناقص بودن آدرس، جواب ها به دفتر مجله عودت داده شد. لطفا
آدرس دقیق و مشخص پستی بدهید تا مجددا ارسال شود.

· قم ـ برادر سید محسن احمدی · نکا برادر ح ،
ی · اهواز ـ برادر محمد خرم دل اردی

پاسخ نامه های شما آماده است. آدرسی دقیق پستی بدهید تا به
صورت خصوصی ارسال شود.

· قم ـ برادر رضا افتخاری

1-               
اگر مطلبی در مورد کسی به دل خطور کند نه غیبت است و نه تهمت.

2-               
فطرت خداجوئی ربطی به بدن ندارد و از خصائص روح است.

 

/

گزارشی از جنوب لبنان

 

عملیات «لیتانی» شعاری بود که صهیونیست ها آن را برای
تجاوزشان به جنوب لبنان در تاریخ 14 مارس 1978 انتخاب کردند و گویا با انتخاب این
نام تصمیم داشتند هدفی را که همواره سعی در رسیدن به آن داشتند تعیین کنند و یا
این که اشاره ای بود به تمایل و یا تصمیم دائمی اسرائیل به این که روخانه لیتانی
حد نهائی مرزهای شمالی اش گردد چون «آژانس یهود» 
در کنگره ورسای سال  1919 تلاش کرد
تا مرزهای شمالی اسرائیل را رودی قرار دهد که به تعبیر آن ها برای اسرائیل حیات و
دوام اقتصادی و قدرت دفاع از جلیل بدون آن نخواهد بود. پس از «عملیات لیتانی» که
اسرائیل بعد از این که مزدورانش (ارتش سعد حداد) را در منطقه برای تهدید امنیت و
استقلال لبنان تثبیت کرد و عقب نشینی کرد ، با تانک ها مشک ها و توپخانه هایش را
در حالی که حامل و سفیر ظلم و بدبختی برای سرزمین توتون و زیتون بود، بازگشت. هدفش
سرکوبی فلسطینیان بود. از رودخانه لیتانی گذشته و به بیروت و اردوگاه های آوارگان
فلسطین صبرا و شاتیلا که در آن ها جنایت هایش را به تحقق رساند رسید و سپس در کنار
رودخانه اولی در نزدیکی شهر صیدا استقرار پیدا کرد.

روزنامه ها، اظهارات سیاستمداران و تحلیل گران و آروزهای
مردم و بعضی از گفته های مسولین اسرائیلی و لبنانی حکایت از عقب نشنیی های
اسرائیلی پیش بینی شده و «ترتیبات امنیتی» می کند که جنوب را به مردم وروزهای
زیبایش باز می گرداند.

عقب نشینی نیروهای اشغالگر صهیونیستی تا روخانه زهرانی
نزدیک است و اقدامات امنیتی و سنگرسازی قدم به قدم در کنار این رودخانه به چشم می
خورد ،گویا که این آخرین عقب نشینی خواهد بود.

کلمه «عقب نشینی» با رؤیاها و آروزهایت بازی می کند تا
هنگامی که تصمیم می گیری وارد جنوب شوی.

انتظار این کلمه زیبا را می کشی تا وقتی که وارد جنوب می
شوی و می بینی که از آن اثری جز در روزنامه ها و اطلاعیه های پر زرق و برق نیست، و
واقعیت غیر از آن است، ورود به جنوب با اجازه نامه ای به زبان عبری مهر شده به نام
«ارتش دفاع اسرائیل» و خورج از جنوب نیز به همین گونه. گذر از پست های بازرسی و از
سنگر های مختلف، یکی از سرگذشت های سخت جنوبی ها است. انگشتان سیاه اختاپوسی
اسرائیلی ها به همه راه ها و روستاها و خانه های جنوبی ها امتداد پیدا کرده است.

جنوب لبنان پس از لغو قرار داد 17 ایار «جنوبی دیگر» است که
راهش با شهادت آغاز می گردد.

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

«و قاتلوا الذین یاقتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب
المعتدین»

بجنگید با آنان که به جنگ شما برخاسته اند و تجاوز نکنید که
خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.

به جبل عامل عصاینگر، به سرزمین جنوب، به تمامی مؤمنان
شرافتمند در جهان، به مجاهدین اسلام در همه جا وصیت نامه ام را تقدیمتان می کنم.

در این روزهای سختی که بر ما می گذرد و در سایه اوضاع شویم
که لبنان را در بر گرفته، و در سایه توطئه هایی که دشمنان علیه اسلام برنامه ریزی
می کنند. من و برادران و خواهرانم تصمیم گرفتیم که آسوده خاطر ننشینیم و سر آسوده
بر زمین نگذاریم تا هنگامی که سرزمین مقدس را آزاد و پرچم اسلام را بر فراز آن در
اهتزاز و نابودی تمامی صهیونیسم را ننگریم. و با ایمانمان به این که زمین را به جز
از راه زور نمی توان آزاد کرد و با اعتقاد به آن چه که قرآن کریم به ما آموخته که
می فرماید «و اعدوا لهم ما تسطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و
عدوکم» تصمیم گرفتیم خونمان را در قتلگاه آزادی تقدیم کنیم و سالکان و رهروان راه
حسین علیه السلام راه شهادت باشيم.

ای خانواده ام! بر ایثار جانهایمان پشیمان نیستیم زیرا
سرزمین مان ایثار و فداکاری و بذلی بپایان را خواهان است. وصیتی دارم به برادران
آزاده ام که بعد از این که خداوند شهادت را نصیبم کرد، نبرد را ادامه دهید و به
دشمنان قاتل سر تسلیم فرود نیاورید تا این که سرزمینمان آزاد و محرومین به حقوقشان
برسند. بر زندگیم پشیمان نیستم اگر چه جوان از دنیا رفتم. راه جنوب را که با
فداکاری و اثار آغاز می شود و با شهادت به پیاان می رسد، خود آزادانه انتخاب کردم.

سلام بر جبل عامل، ساحل جنوب، بقاع و تمام لبنان، و سلام بر
دوستانی که در خط مقدم، رویاروی با دشمن صهیونیستی مبارزه می کنند.

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند
ربهم یرزقون

حسین سعید ـ ژوئن 1982 ـ معرکه

حسین از مردان نهضت مقاومت لبنان بود، دو ماه پیش در روستای
معرکه هنگامی که این روستا در محاصره نیروهای صهیونیستی بود به شهادت رسید. وصیتش
را در آغاز تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان، در ژوئن 1982 نوشته بود. عکس ها و تصاویر
حسین، محمود، انعام، علی، عبد الرحمن فاطمه و صبحی دیوارهای خط کشیده با گلوله و
سوراخ شده با توپ بیروت را پوشانده است.

از بیروت تا جنوب

از مقابل محله «کولا» در غرب بیروت سفرمان را به جنوب آغاز
کردیم. مسیر جنوب معمولا از بیروت به ناقوره از راه ساحلی که از صیدا و صور می
گذرد تقریبا یک ساعت و نیم طول می کشد اما مسیر ساحلی بسته شده است و پست های
بازرسی مسلحانه بسیاری از خط اوزاعی در کنار ساحل خلده تا مرزهای شرعی جنوب اشغال
شده به چشم می خورد. از محله «کولا» تا شهر صور 26 پست بازرسی مسلحانه سبز شده است
و این مسیر یک ساعت و نیمه را باید دوازده ساعته پیمود.

در جنوب

مسیرمان از جزین به ریحان و سپس عیشیه و انصار و نبطیه و از
صوری که آرام در مقابل دریا نشسته و امواج دریا بر شن های ساحلش سر سجده گذاشته
اند، می گذرد.

روز پنجشنده بود، شهرک انصار (سمبل جنوب اسیر و بازداشت
شده) آرام به نظر می رسید، از دور پرتو نورافکن های قوی که حتی اسرائیلی ها آن ها
را در روز روشن نگهداشته بودند گاهی بر این شهر بود.

در دروازه شهر پست بازرسی اسرائیلی کارت های شناسائی و چهره
های مسافران به شهر را کنترل می کرد، مقصدمان منزل شیخ محمد المصری امام جماعت
مسجد شهرک بود که از آغاز اشغال جنوب تاکنون در مقابل تمامی فشارهایی که از سوی
ارتش اشغالگر و مزدوران اسرائیلی به وی وارد شده است و آخرین آن ها بازداشت چهار
فرزند و برادرش می باشد مقاومت کرده است. گلوله، شیشه های درب و پنجره منزل شیخ را
خرد کرده است. پس از زدن درب خانه، کودکی تقریبا در سن چهار سالگی از پنجره اطاق
کوچکی سرکشیده، خیال کردم که دختر شیخ است. از وی پرسیدم: آیا پدرت در خانه است؟
گفت: «بابا را اسرائیلی ها بردند، جدم هست» فهمیدم نوه شیخ است و شیخ نیز بعدا
گفت: وی یکی از دختران پسرش مصطی است که از هفت ماه پیش تا کنون در بازداشت به سر
می برد. و چهار نامه پدرش را که تاکنون توسط صلیب سرخ رسیده در میان لباس هایش
پنهان می کرده  است.

از شیخ می پر سیم: چگونه فرزندانت را بازداشت کردند؟

ـ عقربه ساعت، دوازده و نیم شب را نشان می داد. ناگهان صدای
زدن درب و صدای گلوله هایی که شیشه های درب ورودی را خرد می کردند شنیدیم. گفتند:
باز کنید… ما ارتش دفاع اسرائیل هستیم! درب را باز کردم، رئیس آن ها «ابو معروف»
وارد شد. به او گفتم: آیا درست است این گونه وارد خانه های مردم شوید؟ (وی قبلا
نیز وارده خانه ام شده بود و فرزندم مصطفی را با خود برده بود) در پاسخ گفت: «می
خواهیم منزل را بازرسی کنیم، در این خانه تروریست ها زندگی می کنند» به وی گفتم:
بازرسی کن ولی نزد ما تروریستی نیست با شکسته شدن شیشه ها و ایجاد سر و صدا بچه ها
از خواب بیدار شدند، نامشان را پرسیدند و از آن ها خواستند که با آن ها برای
بازجوئی بروند. با کمال ارامش وارد اطاقهایشان شدند و لباس هایشان را پوشیدند و با
مادرشان خداحافظی کرده و دستش را بوسیدند، سپس فرزندم علی به وی گفت: مادرم نترس و
بیرون رفت و من نیز در کنار درب خانه ایستاده با آن ها وداع کرده می گفتم: به
سلامت، «خدا همراهتان».

انگیزه و احساس مذهبی

شیخ محمد به حدی داستان را با آرامش برایم تعریف می کرد که
گويا حادثه برای شخصی اتفاق افتاده که هیچ ارتباطی به شیخ ندارد و این مسئله مرا و
ادار ساخت که از وی بپرسم:  ای شیخ اینگونه
و با تمام آسودگی خاطر و فراغ بال از فرزندان غائب و بازداشت شده سخن می گوئی؟ شیخ
سر را به سجده گذاشت و تکبیر گفت و سپس سر بلند کرد و ادامه داد:

«رسالت و وظیفه ـ و شاید طبیعت ـ مردان مذهبی اینست که مردم
را موعظه کنند و به آن ها بگویند که خدایی هست و آتشی و جهنمی و عدل و حقی. من
مسلمان و مؤمنم و هنگامی که مسئله به دین و ایمان کشیده می شود تمامی معادلات به
هم می خورد. دخترم را شهید و چهار فرزند وبرادرم را بازداشت کردند. اگر تمامی این
ها در راه خدا و میهن قربانی شوند زیانی نخواهم دید. انسان پاک و بی گناه همواره
مالک نیروی بالقوه زیادی است و ما نه متجاوزیم و نه ظالم. ما بر ریخته شدن خونمان
افسوس نمی خوریم بلکه آن چه که ما را متأسف خواهد کرد از دست رفتن ایمانمان است و
دفاع از جنوب عین ایمان است. و اگر اسرائیلی ها مرا نیز با خود می بردند با کمال
آرامش و اطمینان با آن ها می رفتم».

آیا فرزندانت از کادرهای جنبش مقاومت لبنان هستند؟ و چه کسی
و چه چیزی تحریک کننده و خط دهنده آن ها است ؟ رهبر و سازمان دهنده آن ها کیست؟
این سئوالات را در حالی می کردم که می دانستم پاسخش روشن نخواهد بود. شیخ در پاسخ
گفت:

«در رابطه با این مسئله هیچ کس چیزی نمی داند، و حتی خود
انقلابیون نیز همدیگر را نمی شناسند. و رازداری عملیاتی که انقلابیون انجام میدهند  صهیونیست ها را به وحشت انداخته است، و اما
دفعه ای که آن ها را وادار به این علمیات می کند، همان انگیزه مذهبی است که در
اعمال وجود جنوبی ها ریشه دارد.»

چرا آن را انگیزه ملی و یا میهنی نمی نامید؟

خیر، کاملا دارای مایه مذهبی است. افراد و احزابی که از
موضع ملی گرایانه با مسائل برخورد می کردند با رسیدن به پست و مقام میهن شان را
نیز فروختند. مردم جنوب، ظلم و ستم را نمی پذیرند و نگهداری و دفاع از سرزمین و
ناموس از اصول دین است و دوست داشتن میهن از ایمان است و براساس این اعتقاد است که
می گوئیم انگیزه نهضت مذهبی است و هنگامی که دین و مکتب مورد تعرض قرار گیرد نمی
توانیم چیزی را بر آن مقدم و گرامی بداریم. شیخ برای این که شاهد و گواهی برای
سخنانش ارائه دهد از نوه اش خواست که آخرین نامه پدرش مصطفی را بیاورد. در حالی که
دستانش می لرزید شروع به خواندن نامه فرزندش کرده، گفت: گوش کن که مصطفی از
بازداشتگاه انصار برای مادرش چه نوشته است:

«مادر! بی تابی مکن که نگهدارمان خدا است. ما راهی که
پیموده ایم آگاهانه انتخاب کرده ایم. مادر! بی تابی مکن و از شادی برای مؤمنی که
دنیایش را به خدایش فروخته است لبخند بزن» مصطفی همچنی خطاب به همسرش با الهام از
داستان حضرت یوسف نوشته است: «زندان برای من دوست داشتنی تر از آن چه که مرا به آن
می خوانند!» می باشد.

آینده جنوب را چگونه می بینی؟

شیخ پاسخ داد: در نزد بعضی ها این احساس وجود دارد که
اسرائیل از جنوب عقب نشینی خواهد کرد من آینده نزدیک را بسیار تاریک می بینم، اما
نسبت به آینده دور بید خوشبین باشم و این خوشبینی ناشی از ایمانم و انتقام و اثر
خون شهداء و دعای بازداشت شدگان و اسرا می باشد.

شادی شهادت

حماسه عشق به ایثار و شهادت جنوبی، ترا از عظمت مسئله به
مرحله نزدیک به دیوانگی و ناباوری می کشاند. مفهوم ترس دیگر برایت معنی پیدا نمی
کند. تو را به دنیائی می برد که در آن آرزوی دیدن خواب پیروزی بر دشمن صهیونیستی
به یک واقعیت روزانه تبدیل شده است. در سرزمینی که تاپنک ها زیر و رویش کرده اند و
از شکوفه بهاری لیمویش بوی باروتی که در اثر آتش زدن باغ ها برای پیدا کردن
انقلابیون می آید امید و آرزوئی تازه به تو 
دست می دهد.

هر چه که در جنوب هست گواهی سنگینی چکمه اسرائیلی ها را می
دهد، دریا و ماهی فتوتون و کشاورز، درخت و گل و یاسمن و کودکانی که هنگامی گشتی
اسرائیلی پیدا می شود به کوچه های تنگ و تاریک پناهنده می شوند، … و حتی پرتقال
خوابیده بر شاخه ها که به علت فشارهای اقتصادی صهیونیست ها نابود می شوند. ولی هر
چه و هر کس هم که در جنوب است اصرار بر ادامه زندگی و مبارزه با دشمن را دارد.

انصار ـ پ2

با تاریک شدن هوا از ساختمان ریجی گذشته نبطیه را پشت سر
گذاشتیم. ساختمان ریجی که قبلا مرکز خرید توتون جنوبی ها بود اکنون به پایگاه
اطالعاتی و مرکز بازجوئی اسرائیلی ها مبدل گشته است. در این جا مثلی است معروف
پیرامون این ساختمان به این تعبیر که «وارد شده به آن را گم شده و خارج شده از آن
را زنده دوباره تولد یافته به حساب آورید».

ساختمان از بیرون کاملا روشن است و تحت کنترل امنیتی شدیدی
قرار دارد. راه نبطیه به جبشیت را با پشت سر گذاشتن پنج پست بازرسی مسلحانه ثابت و
موقت می پیمائیم. به منزل شیخ راغب حرب می رسیم. در باغچه مجاور این منزل شیخ از
یک بار بازداشت شدن و ده ها بار منزلش را مورد بازرسی قرار دادن به شهادت می رسد.
در اتاقی محقر بانو ایناس همسر باردار شيخ همراه با فرزندانش (حورا، زهرا، سمیه،
اصلاح، احمد و صفیه) نشسته اند و از جمعه شب، شب شهادت شیخ سخن می گویند.

«ساعت نه ونیم بود که به خانه رسیدیم. ماشين شیخ را در کنار
درب دیدیم و فهمیدیم که شیخ از سفر جبشیت بازگشته است. وارد خانه شدم شیخ در خانه
نبود. به انتظارش نشستیم، ربع ساعتی گذشت که ناگهان صدای چندین رگبار گلوله را
شنیدیم اما صدا، گویا از دور دست می آمد و فکر نمی کردیم که شیخ را هدف قرار داده
اند. بیرون آمدیم تا بفهمیم که چه اتفاقی افتاده است. صدای تکبیر مردم را شنیدیم،
ما نیز به پیروی از مردم شروع به تکبیر گفتن کردیم بدون آن که بدانیم چه اتفاقی
افتاده است، چهار یا پنج دقیقه ای گذشت که ناگهانی یکی از مردم فریاد زد «الله
اکبر، شیخ راغب را کشتند».

بانو ایناس پس از پک کردن اشکی که در چشمانش حلقه زده بود
ادامه داد: دو فرزندانم را برداشتم و به طرف محل حادثه دویدم، از کثرت جمعیت
نتوانستم خودم را به وی برسانم. وی را به نطیه رساندند، پس از یک ساعت یکی از
جوانان در حالی که گریه می کرد از بلند گوی مسجد خبر شهادت وی را اعلام کرد. پس از
مدتی شیخ را در حالی که در پارچه سفیدی آغشته به خون پیچیده بودند آوردند. مادرش
پارچه را از روی جسد برداشت و خودش را روی آن انداخت، عبای شیخ را نیز در ایام
عزاداری بر دوشش انداخته بود. شیخ را در حالی از دست دادم که فرزندی از وی در شکم
دارم و یتیم و بی پدر به دنیا خواهد آمد. همواره بر این که همسر شیخ بودم افتخار
می کردم.

«اصلاح» (چهار ساله) که گویا احساس کرده بود مادرش از سخن
گفتن خسته شده است، حرف مادرش را قطع کرد و با حیا و شرمی کودکانه با صدای آهسته
گفت: «می خوام بابا را ببینم! دیروز سنگی را برداشتم و به طرف یک جیپ اسرائیلی
پرتاب کردم و به آن ها گفتم، می خوام بکشمتان، چرا بابا را کشتید؟» «اصلاح» پس از
تمام شدن صحبت هایش به اطاقی دیگر پناه برد. مادرش گفت» وی رنج زیادی می کشد، چند
روز پیش نزدیک بود در حال پرتاب سنگ به طرف یک خودروی صهیونیستی به زیر آن برود.
به وی گفتم: اصلاح برگرد، اگر تو را زیر بگیرند می میری. رو کرد به من و گفت:
مامان اگر مردم بابا را می بینم؟»

اصلاح دوباره بازگشت و نزد ما نشست و شروع به خواندن آهسته
سرود «باب شهید …. بابا شهید» کرد، از وی پرسیدم: اصلاح اگر بزرگ شدی چه کار می
کنی؟ گفت «دلم می خواهد تمام اسرائیلی ها را بکشم» بانو ایناس سخنانش را پیرامون
شیخ ادامه داد و گفت: اسرائیلی ها هر وقت که می فهمیدند شیخ وارد جبشیت شده منزل
را وحشیانه مورد حمله قرار می دادند، درب منزلمان را که چند بچه یتیم نیز در آن
زندگی می کردند با چکمه هایشان می زدند، ده نفر ده نفر وارد می شدند، اثاثیه منزل
را زیر و رو می کردند. شب هایی که منزل در محاصره بود طعم خواب را نمی چشیدیم. قبل
از ورود به منزل اعصابمان را خرد می کردند. داد می زدند: «در را بدون هیچگونه
مقاومت و حرفی باز کنید». آخرین دفعه ای که خانه را مورد حمله قرار دادند دو شب
قبل از شهادت شیخ بودکه از شدت ضربه ای که به من زدند در حال حاملگی بر زمین
افتادم. در یکی از روزها که وارد منزل شده بودند، شیخ روی پشت بام نشسته بود، بالا
رفته و افسر اسرائیلی دستش را برای احوالپرسی و دست دادن به طرف شیخ دراز کرد ولی
شیخ دستش را کنار کشید، افسر اسرائیلی پرسید: چرا دستت را کنار می کشی؟ آیا من نجس
هستم؟ شیخ پاسخ داد: «تواشغال کننده سرزمینم هستی» به وی گفتند: می خواهیم با تو
صحبت کنیم، ولی وی امتناع می کرد و پاسخ نمی گفت و به همین خاطر در همان جا وی را
بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند.

خاطرات شیخ جبشیت

سخن از همسر گفتن برای بانو ایناس بسیار سخت بود و به همین
خاطر برخاست و دفترچه یادداشت ایرانی کهنه ای را که شیخ یادداشت های روزانه اش را
در آن می نوشت آورد و گفت: بخوان و ببین که شیخ یک شب قبل از شهادتش چه نوشته است
بنگر که شیخ چگونه فکر می کرده است. و اين گوشه ای از خاطرات شیخ است: «در ساعت دو
بعد از نیمه شب اسرائیلی ها جهت بازداشتم خانه ام را مورد حمله قرار دادند در حالی
که در منزل نبودم. تفنگ صیادی ام را که از پدرم به ارث رسیده بود با خود بردند.
صبح از حمله به خانه خبردار شدم و پس از صرف صبحانه ای مختصر به طرف آن حرکت کردم،
با برادر مسلم به زمین همجوار خانه مان رفتیم ناگهان همسرم را دیدم که به من گفت:
اسرائیلی های دارند می آیند و نزدیک منزل استاد علی حرب هستند. به باغچه «نزیه
فحص» و از آن جا به باغچه های مجاور پریدم تا این که اسرائیلی ها منطقه را ترک
کردند».

از بانو ایناس اجازه خواستم تا دفترچه یادداشت را با خود
برده و چند کپی از روی آن برداشته و برگردانم. موافقت کرد و افزود «مواظب باشید،
شاید منزل زیر نظر باشد، اگر دفترچه یادداشت را نزدتان بیابند حتما بازداشتتان
خواهند کرد».

ساعت ده و نیم شب بود، چراغ ها خاموش و بیرون رفتن از جبشیت
نوعی دیوانگی به حساب می آمد. ولی از سوی دیگر ترس از محاصره و یا حمله به منزل، و
در نتیجه دست یابی صهیونیست ها به دفترچه و یادداشت و نوارهای ضبط شده انگیزه ای
قوی را برای خروج از شهر در درونمان برانگیخته بود. نوارها را در زیر یک مقدار
گوشتی در یک کیسه که همراهمان بود و 
دفترچه یادداشت را در میان لباس هایم مخفی کردم و راه بازگشت را در پیش
گرفتیم.

انصار را با بازداشتگاه و تصویری از شکنجه و رنج ساکنانش را
دوباره روبه روی خود دیدیم.  در پست های
بازرسی افراد و عابرین را به طور دقیق و سخت کنترل می کردند. یکی از سربازان
پرسید: در کیسه چیست؟ گفتم: تکه های گوشت و به وی گفتیم که برای رفع شبهه می تواند
از آن ها بردارد، امتناع کرد و گفت: در آن ها سم نیست؟! هنگامی که به نزدیکی
بازداشتگاه رسیدیم صداهای تکبیر و  دعا و
ثنای دسته جمعی به گوشمان خورد. در کنار یکی از خانه های نزدیک بازداشتگاه توقف
کردیم تا ماجرا را جویا شویم. اهل خانه گفتند امشب شب جمعه است و چنین شبی همیشه
صدای تکبیر و دعا و ثنا تا نیمه های شب قطع نمی شود.

در روستای جلوش شب را به صبح
گذراندیم، میزبانان ما که می دانستند در جبشیت و انصار نیز بوده ایم، به محض شنیدن
صدای ماشین های گشتی اسرائیلی که از نزدیکی آن ها می گذشت، مخفی گاه ها را آماده
می کردند، شب را با ترس و لرز گذراندیم تا این که خورشید روز جمعه با صدای مؤذن و
سر و صدای گنجشک ها کم کم شروع به تابیدن کرد. مقصدمان این بار روستای معرکه که می
توان آن را الگوی مقاومت و حماسه آفرینی در روستاهای اشغال شده جنوب نامید،
بود….

/

پرسش ها و پاسخ ها

حقوق همسران

س ـ با توجه به تأکید دین اسلام بر ازدواج و اصرار شما بر
لزوم اقدام سریع جوانان برای تشکیل خانواده، مناسب است در مورد حقوق همسران
توضیحاتی ارائه نمائید.

ج ـ مکرر از سوی خوانندگان گرامی درخواست چنین مطلبی به ما
رسیده است که اجابت آن ها به دلایل مختلف به تعویل افتاده و اکنون نیز با دودلی و
احتیاط درباره این امر مهم مطالبی به عنوان تذکر تقدیم خوانندگان عزیز می شود،
دلیل این احتیاط و تردید نیز از لابه لای مطالب روشن خواهد شد.

حقوق همسران بخش های مختلفی دارد که قسمت های واجب آن به خصوص
در رابطه با مسائل خاص زناشوئی، در رساله های عملیه غالبا ذکر شده است که باید به
آن جا مراجعه شود، و آن چه در این جا به طور خلاصه موردتوجه است برخی از حقوق
اجتماعی و اخلاقی است که رعایت آن ها همیشه یا در اغلب موارد، موجب سعادت و
خوشبختی خانواده می باشد. ولی قبل از بیان اصل مطلب، توجه به دو نکته در خور اهمیت
است:

نکته اول:

آن چه در مورد محیط خانواده مطلوب اسلام است، این است که
باید زیر بنای روابط خانوادگی مهر و محبت و جو حکم سرشار از عشق و صفا و صمیمیت
باشد نه در خواست حقوق. گرچه هر کدام باید ملاحظه حق دیگری را بنماید ولی نباید تا
حد توان حتی سخنی از حق خویش و به رخ کشیدن آن به میان آورد بلکه هر یک سعی کند در
خواست خود را از راه ایجاد انگیزه در قلب دیگری و تحریک عاطفه و مهر در دلش از او
بخواهد و او را وادار به انجام وظیفه خود کند، و اگر نشد تا آن جا که ممکن است از
حق خود بگذرد و درخواست ننماید.

این اصل نه تنها در محیط خانواده بلکه در همه جامعه باید
مورد توجه قرار گیرد و افراد در برخورد با یکدیگر نباید همیشه مطالبه حق خود را به
طور کامل بنمایند. در روایت است که بخیل کسی است که بگوید از حق خود نمی گذرم. حتی
در کشمکش ها و نزاع ها که به دادگاه کشیده می شود باید انسان تا آن جا که ممکن است
عفو و گذشت داشته باشد. در موارد بسیاری از نزاع هائی که خدمت حضرت امیر المؤمنین
ع به مرافعه کشیده می شد ایشان نخست دعوت به گذشت می فرمودند حتی در نزاع های
مالی.

این مطلب در محیط خانواده که باید همیشه مالامال از صفا و
محبت باشد، اهمیت بیشتری دارد. خداوند می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من
انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه …» (روم ـ 21)

نکته دوم:

این که حقوق خانوادگی از احکام شریعت مقدسه است و از سوی
خدا و رسول برای تنظیم روابط خانوادگی و بر طبق مصالحی که ممکن است بسیاری از آن
بر ما پوشیده باشد، تشریع شده و باید ما همه تسلیم اوامر الهی باشیم نه این که در
مقابل مصلحت اندیشی خدا و رسول برای خود مصالحی در نظر بگیریم و تا آن جا احکام
الهی را بپذیریم که طبق عقل و اندیشه ناقص خودمان برای ما مصلحت باشد و هر جا
دیدیم مصلحتی در آن نیست آن را انکار یا استنکار کنیم!! اصولا تمام احکام الهی را
باید بدون چون و چرا تسلیم باشیم و گر نه اسلام نیاورده ایم. مصلحت اندیشی در
مقابل احکام الهی، مرحله ای از کفر است. ما اسلام را از راه پذیرش احکام آن و
مطابقت آن ها با تمایلات یا طرز تفکر خود نپذیرفته ایم دقت کنید!!

ایمان به خدا نباید پیرو پذیرش احکام تشریعی او باشد بلکه
تسليم در مقابل احکام او پیرو ایمان به اوست. ما به دلیل مطابقت احکام اسلام با مصالح
از پیش ساخته خود اسلام را بر حق نمی دانیم بلکه چون اسلام را به دلیل دیگری دین
حق یافته ایم هر چه در اوست از احکام و تشریعات چشم بسته و گوش بسته، مورد احترام
و پذیرش و تسلیم ما است.

خدا را به دلیل عقل و فطرت شناخته ایم و اسلام را به دلیل
قرآن که معجزه الهی است و بشر از آوردن آن عاجز است، پذیرفته ایم و آن چه از احکام
اسلام و قرآن و اهل بیت است، تشریع خداوند می دانیم و به این دلیل در مقابل آن خم
به ابرو نمی آوریم، باید در این جا متذکر شد که ایخرا صحبت های زیادی در مورد حقوق
زن به میان آمده است و برای این که حقوق بانوان پایمال نشود شرایطی پیشنهاد شده
است که در ضمن عقد ازدواج درج  می شود و
طبق آن، زن می تواند چه کند و چه  کند!!
اگر کمی دقت شود این پیشنهاد و تأکید بر ترویج آن و بیان فواید و نتایج آن کنایه
ای ابلغ از تصریح در اعتراض به احکام الهی است و گویا حقوقی را خداوند نادیده
گرفته است یا «نعوذ بالله» تضییع فرموده است که آقایان می خواهند آن را زنده کنند.

خداوند می فرماید: «ام یخافون ان یحیف الله علیهم و رسوله
…» (نورـ 50) آیا می ترسند که خدا و رسول او حق آنان را ضایع کنند؟! آیات قبل و
بعد این آیه را مراجعه کنید چون مطلب از حوصله این مقاله خارج است، متعرض نمی شویم
ولی باید در این آیات و امثال آن دقت شود مبادا در مقابل مصلحت اندیشی خداوند، ما
برای خود مصالحی در نظر بگیریم و قوانینی تصویب کنیم که بوی مخالفت با احکام الهی
در آن باشد. البته از نظر شرعی شرط کردن صحیح است ولی عمومیت دادن آن در هر عقد ازدواج
که واقع شود، بدعت بسیار خطرناکی است. اگر خداوند چنین صلاح می دید که امر طلاق
بانوان در این موارد به دست آن ها باشد، عاجز از تشریع آن نبود و او مصلحت همه را
بیشتر می داند. مشروعیت این گونه اشتراط ها باید برای موارد ضرورت باشد نه اینکه
از روز اول در هر عقد ازدواجی چنین شرایطی که قطعا نتاجی سوئی خواهد داشت درج
شود!! مطمئنا آینده نشان خواهد داد که چه مفاسدی بر این مصلحت اندیشی ها مترتب می
شود.

مطلب فوق اختصاص به این احکام و حقوق خانواده ندارد بلکه در
همه موارد باید به دقت رعایت شود: اگر ما به عقل ناقص خود بخواهیم در احکام اسلام
با حیله های شرعی و تمسک به ضروت و غیره این گونه تغییر روا داریم، تدریجا از
احکام مالکیت و عقود شرعی از قبیل اجراه، مضاربه، و مانند آن فقط اسمی باقی می
ماند و تمام محتوای آن از بین خواهد رفت.

حیله گری در مقابل احکام الهی از عوامل سقوط جامعه های
پیشین است. بنی اسرائیل در موارد زیادی چنین رفتاری داشتند و به همان دلیل مستوجب
غضب الهی شدند. در روایت است که خداوند لعنت کرد (یا لعنت کند) یهود را که خداوند
پیه حیوانات را بر آنان حرام فرمود، و آن ها فروختند و در قیمتش تصرف کردند! معلوم
است که آن ها این کار را به عنوان حیله شرعی انجام داده اند، و اگر می خواستند
صریحا مخالفت کنند نیازی به این کار نداشتند.

و بر همین اصل حضرت امام دام ظله همه انواع حيله برای ربا
خواری را که در گذشته رایج بود تحریم کردند به جز یکنوع در ربای معاملی که آن مورد
روایت است. از این پافشاری حضرت امام در این حکم باید درس بگیریم و تلاش کنیم خود
را با احکام الهی وفق دهیم نه این که آن ها را طبق مصالح خویش تغییر دهیم. البته
در مواردی که حکم صریحی از شارع نرسیده و به تعبیر بعضی از علما منطقه فراغ است و
مواردی که از روایات استفاده شود که جای تشریع احکام ثانویه طبق مصالح و مفاسد
متغیره است و مواردی دیگر مانند ضرورت های اجتماعی و فردی و امثال آن دست
قانونگذاران باز است و ممکن است از موارد اطاعت اولی الامر به معنای اعم شمرده
شود.

حقوق زن

1- نفقه، بر مرد واجب است که نفقه همسر خویش را به نحو
متعارف بپردازد و برای آن حد مشخصی از سوی شارع مقدس اسلام تعیین نشده بلکه باید
مرد، تمام احتیاجات زن را فراهم سازد. از مسکن و خوراک و پوشاک و فرش و لوازم
زندگی و هزینه معالجه بیماری هائی که غالبا مورد ابتلاست و خدمتکار در صورت نیاز و
هر چیز دیگر که عرفا مورد حاجت زن باشد. چه از لوازم خانه به حساب بیاید و چه از
لوازم شخصی زن. و باید توجه داشت که به مقدار نفقه، زن طلبکار است و اگر مرد
نپردازد و زن از مال خود مصرف کند یا به سختی بگذارند هر وقت بخواهد می تواند
مطالبه کند. و این اختصاص دارد به نفقه زن یعنی اگر انسان نفقه فرزند یا پدر و
مادر را نپرداخت و آن روز به سختی گذشت او در صورت اطلاع فقط گناهی مرتکب شده ولی
بدهکار نیست و اما در مورد نفقه زن اگر نپردازد تا او رسما نبخشیده، مرد بدهکار
است و زن حق دارد نفقه روزانه خود را بگیرد و مصرف نکند، مثلا در زندگی بر خود سخت
بگیرد یا از راه های دیگر مصرف کند و پول نفقه را نگهدارد.

به عبارت ديگر، زن مالک نفقه است، چه آن را خرج  کند و چه نگهدارد. متأسفانه بعضی از افراد
متوجه این جهت نیستند و شکایات زیادی در مورد خسیسی نسبت به نفقه زن می شود . باید
این افراد متوجه باشند که با این کار خود را به بدهکاری سنگینی گرفتار می کنند و
هم چنین از خصوصیات نفقه زن این است که گر چه خود، پولدار و بی نیاز باشد حق
مطالبه نفقه دارد و به فرموده حضرت امام حتی اگر بی نیازترین مردم دنیا باشد باز
هم نفقه او بر شوهرش واجب است. ولی در مورد سایر نفقات چنین نیست مثلا نقه پدر و
مادر و فرزند در صورتی واجب است که محتاج باشند.

نفقه زن باید به نحو متعارف باشد. بعضی مردها فکر می کنند
با آوردن یک نان و پنیر به خانه و یا دادن چند تومان وجه نقد وظیفه خود را انجام
داده اند! ولی چنین نیست. حضرت امام دام ظله در تحریر الوسیله می فرماید: در مورد
خوراک آن چه متعارف امثال آن زن در آن محل و آن چه مناسب مزاج او می باشد باید
تهیه کند حتی اگر مناسب مزاج او یا متعارف زنان امثال او در آن محل خوردن گوشت در
هر روز است، باید هر روز گوشت به اندازه لازم تهیه کند بلکه اولی آن است که میوه
جات متعراف نیز جزء نفقه به حساب آید و در مورد لباس نیز به علاوه لباس لازم زمستانی
و تابستانی، لباس تجمل اگر اهل تجمل است طبق متعارف امثال او جزء نفقه است. و در
مورد مسکن باید مسکن مناسب او تهیه کند، چه با خریدن باشد و چه اجاره و مانند آن و
زن حق دارد مطالبه مسکن جدا کند و مرد نمی تواند او را ملزم کند که در خانه پدر و
مادر یا خانه ای که زن دیگر او در آن ساکن است زندگی نماید.

احکام نفقه زن بسیار است و همانگونه که قبلا متذکر شدیم در
رساله های به تفصیل آمده است و تقریبا همه آن احکام به نفع زن است و متأسفانه کمتر
مورد توجه قرار می گیرد. مثلا شنیده می شد که بعضی مردها زن را الزاما در خانه پدر
و مادر مسکن می دهند و به علاوه امر می کنند که باید کارهای خانه آن ها را انجام
دهد در حالی که مرد حق ندارد زن را مجبور به کار خانه خودش بکند بلکه در بعضی
موارد، زن می تواند مطالبه خدمتکار کند. و همچنین می تواند در قبال کار منزل که
انجام می دهد، در مورد کارهای مختص به مرد یا به فرزندان او گرچه فرزندان زن نیز
می باشند مطالبه اجرت کند.

2- روی خوش نشان دادن: در روایتی که حقوق زن را می شمارد
آمده است: «و لا یقبح لها وجها…» یعنی روی خود را در برابر او ترش نکند و اخم ها
را در هم نپیچد و این کنایه از لزوم حسن برخورد و گشاده روئی است و در قرآن کریم
است: «و عاشروهن بالمعروف» با همسران خود به نحو شایسته رفتار کنید و معاشرت
نمائید. جالب توجه این است که فقها این حکم را به عنوان یک حکم اخلاقی محض تلقی
نکرده اند بلکه آن را جزء حقوق زن قرار داده اند: و ظاهر عبارات آن ها اين است که
نشوز از جانب مرد همچنان  که با نپرداختن
نفقه محقق می شود، با ترک سایر حقوق واجبه زن که از آن جمله همین جهت است، نیز
حاصل می شود در نتیجه، زن می تواند در صورتی که مرد اصرار داشته باشد و با نصیحت
بر نگردد از دست او نزد حاکم شرع شکایت برد.

3- گذشت از اشتباهات و کارهای جاهلانه: زن به حکم این که
بیش از مرد، پیرو احساسات است و در تصمیم گیری ها غالبا عجله می کند مخصوصا  در مواردی که عاطفه و احساسات او تحریک شود چه
بسا برخوردهای ناشایستی نسبت به شوهر خود داشته باشد که زود از کرده خود پشیمان می
شود. دستور شارع مقدس در این زمینه این است که مرد در برابر اینگونه جهالت ها و
کارهای ناشایست، خویشتن دار باشد و این گونه برخوردها را نادیده بگیرد. این مطلب
در روایات متعدد آمده است که در بعضی چنین تعبیر شده «و ان جهلت غفرلها» و در بعضی
دیگر چنین است: «و اغفر دنبها». جهالت به معنای نادانی نیست بلکه جهالت، کار
عجولانه است که بر اساس احساسات و بدون تدبر و تفکر انجام می گیرد. تعبیر به
«غفران» یعنی پوشانید. بنابراین منظور این نیست که او را مؤاخذه نکند یا از او
شکایت نکند بلکه اصلاً آن گونه کارها را نادیده بگیرد یعنی هیچگاه به رخ او هم
نکشد که تو در فلان روز چه کردی و چه برخورد نامناسبی داشتی! این جهت نیز در
عبارات فقها به عنوان حق زن ذکر شده است با این که ظاهر روایت این است که این از
لوازم احسان و نیکوکاری مرد است نه از حقوق واجب و شاید مدرک دیگری غیر از این چند
روایت باشد که ظهور در حق واجب داشته باشد.

4- عدالت در میان همسران در صورت تعدد زوجات: بحث در این
مسئله مفصل است و ما برای این که اختصار را ملاحظه کرده باشیم و در عین حال تذکری
در مورد بعضی مقاله ها و مصاحبه ها داده شده باشد، این مطلب را متذکر می شویم که
مراد از عدالت در این جا آن معنی نیست که هیچ ترجیحی برای یکی از همسران قرار ندهد
گرچه مستحب است مساوات کامل برقرار کند چه در نفقه و چه در خوش روئی و سایر جهات
ولی آن چه واجب است ملاحظه دو امر است: 1- این که حق واجب هیچ کدام را ضایع نکند و
نسبت به نفقه و مسکن و سایر حقوق هر کدام به مقدار واجب پای بند باشد.

2- شب های خود را میان همسران تقسیم کند و این را در فقه
«قسم» می گویند. به گفته فقها قسم، حق زن و مرد است، یعنی در صورت تعدد همسر چه دو
زن و چه سه و یا چهار زن باشند شب های مرد به چهار قسمت تقسیم می شود. پس اگر چهار
زن باشند و او شبی را در خانه یکی از آن ها بگذارند، باید سه شب دیگر را با عدالت
تقسیم کند ولی اگر کمتر باشند می تواند یکی را ترجیح دهد. مثلا اگر دو زن داشته
باشد می تواند یک شب در خانه یکی و سه شب در خانه دیگری باشد یا دو شب آن را جای
دیگر سپری کند و به این ترتیب قسم حقی می شود هم برای زن و هم برای مرد.

به عبارت دیگر در صورت تعدد زوجات شب های مرد به چهار قسمت
تقسیم می شود پس اگر چهار زن باشند شب ها میان آن ها تقسیم می شود ولی اگر کمتر
باشند مثلا دو زن داشته باشد دو شب از آن آن ها است و دو شب حق خود مرد است که می
تواند آن دو شب را نزد یکی از آن ها باشد یا بالسویه تقسیم کند یا در جای دیگر باشد.

به هر حال عدالتی که در مورد تعدد زوجات لازم است به آن
معنی نیست که هیچ ترجیحی برای یکی از آن ها قائل نشود گر چه این تساوی مستحب است
ولی واجب نیست. خداوند می فرماید: و لن تستطیعوا أن تعدلوا بین النساء و لو حرصتم
فلا تمیلوا کل امیل فتذروها کالمعلقه» (نساء ـ 129). هرگز نمی توانید عدالت را به
طور کامل در میان همسران خود برقرار کنید ولی تمایل شما به یک طرف به طور کلی
نباشد که دیگری به صورتی در آید که نه شوهر دارد و نه آزاد است. در بعضی ترجمه ها
و تفاسیر چینین آمده است که مراد نفی امکان عدالت در محبت قلبی است ولی از ذیل آیه
که نهی شده از تمایل کلی که موجب بلاتکلیفی یک طرف است و از تفریع این نهی بر عدم
امکان عدالت، استفاده می شود که مراد ،مبحت قلبی که یک امر غیر اختیاری است نمی
باشد و شاید منشأ این توهم روایاتی باشد که در تفسیر این آیه آمده مبنی بر این که
مرد مودت است ولی باید توجه داشت که مودت غیر از محبت قلبی است بلکه اظهار تمایل و
علاقه به زبان و عمل است و همین مودت است که در مورد اهل بیت علیهم السلام واجب
شده نه محقبت قلبی که یک امر غیر اختیاری است.

حقوق شوهر

حقوق شوهر گر چه در روایات بسیار مورد تأکید قرار گرفته ولی
ما از آن به اختصار می گذریم زیرا سخن در این باره بسیار گفته شده است.

1-               
تمکین: که این از مسائل زناشوئی است و در رساله های عملیه مسائل مربوط به آن
ذکر شده و از نظر شرعی بسیار مورد اهمیت قرار گرفته است به حدی که یکی از حقوق
شوهر طبق روایات وارده این است که زن باید از هر چیزی که موجب تنفر طبع او است
بپرهیزد و مسائل زیادی که جای بحث از آن نیست. آن چه باید در این جا تذکر داده شود
این است که اطاعت واجب بر زن مربوط به همین مسائل زناشوئی است نه این که در هر
امری شوهر حق دارد همسر خود را مجبور به اطاعت کند. حضرت امام دام ظله در این
زمینه می فرمایند: «و لا یتحقق النشوز بترک طاعته فیما لیست بواجبه علیها فلو
امتنعت من خدمات البیت و حوائجه التی لاتتعلق بالاستمتاع من الکنس او الخیاطه او
الطبخ او غیر ذلک حتی سقی الماء و تمهید الفراش لم یتحقق النشوز» نشوز و نافرمانی زن
در ترک اطاعت شوهر نیست به مسائلی که بر او واجب نیست محقق نمي شود پس زن از انجام
مسائل خانه داری و احتیاجات و کارهای منزل از قبیل جاروب کردن و لباس دوختن و آشپزی
و مانند آن حتی آب  به دست شوهر دادن و
رختخواب پهن کردن و آن چه از شئونی که مربوط به جهات استمتاع و زناشوئی نمی شود،
می تواند سر باز زند و بر او واجب نیست که در این امور اطاعت کند. باید گفت اکثر
بانوان در این گونه مسائل نهایت فداکاری و خوش خدمتی را از خود نشان می دهند ولی
در بعضی مسائل دیگر که حقوق واجب شوهر است متأسفانه کوتاهی می کنند بلکه گاهی در شئون
شخصی شوهر دخالت می کنند و توقع دارند که از آن ها اطاعت کند و متوجه نیستند که
این در نهایت موجب از هم پاشیدگی خانواده است.

2-               
اذن گرفتن از شوهر برای بیرون رفتن از خانه: مواردی که اذن شوهر در آن لازم
است زیاد است ولی آن ها جزء حقوق شوهر ـ که در صورت تخلف موجب نشوز و عدم استحقاق
نفقه و سایر حقوق می شود ـ نیست، مثلا در روایت است که حتی در بخشیدن مال خود و
نذر کردن در مال خود و صدقه دادن باید از شوهر اذن بگیرد مگر در حج و زکات و احسان
به پدر و مادر و خویشان خویش. توجه شود که تمام این ها در صورتی است که از مال خود
زن باشد و اگر از مال شوهر باشد که لزوم اذن او واضح است. حضرت امام دام ظله در
مورد نذر می فرمایند: لا یصح نذر الزوجه مع منع الزوج و ان کان متعلقا بمالها و لم
یکن العمل مانعا عن حقه بل الظاهر اشتراط انعقاده باذنه…»

نذر زن در صورتی که شوهر منع کند باطل است گرچه متعلق به
مال خود باشد و مانع انجام وظیفه نسبت به حقوق او نشود بلکه ظاهر آن است که اذن
شوهر در صحت نذر معتبر است. یعنی نه فقط منع او مانع است بلکه باید با اذن او باشد
و این حکم شامل همه گونه نذر حتی نذر نماز و روزه نیز می شود.

و اما بیرون رفتن از خانه بدون اذن شوهر از مسائلی است که
بسیار بر آن تأکید شده است. حضرت امام در این زمینه می فرمایند: نو لا تخرج من
بیتها الا باذنه و لو الی اهلها حتی لعیاده والدها او فی عزائه…» از حقوق شوهر
است که زن از خانه بدون اجازه او بیرون نرود گرچه به خانه پدر و مادر باشد حتی اگر
برای عیادت پدر یا حضور در مراسم عزای او باشد. البته برای شوهر مستحب است که در
این گونه موارد سختگیری نکند.

مطالب در حقوق زن و شوهر زیاد است و بیان آن قطعا نیاز به
یک کتاب دارد ولی آن چه از مجموع مطالب به دست می آید، این است که غالبا همه زن ها
و شوهرها بدهکار حقوق یکدیگرند و این خود انگیزه ای است برای گذشت بیشتر و تفاهم
بیشتر، اگر هر کدام حقوق خود را به طور کامل بخواهند کار هر دو مشکل می شود. ولی
نباشد به طور کلی این حقوق را فراموش کنیم که مراعات آن ها قطعا در سعادت و آرامش
زندگی و پایداری خانواده مؤثر است.

در پایان چند حدیث در این مورد نقل می کنیم که برای برادران
خواهران تذکری سودمند باشد گر چه احادیث در این باره آن قدر فراوان است که انسان
در انتخاب آن ها دچار سردرگمی مي شود ولی برای نمونه به این چند روایت اکتفا می
کنیم.

1-               
در روایت صحیح و معتبر است که رسول اکرم ص فرمود: اوصانی جبرئیل بالمراه حتی
ظننت انه لا یبنغی طلاقها الا من فاحشه مبینه» ص 127

جبریل علیه السلام به قدری به من سفارش زن نمود که گمان
کردم نباید او را طلاق داد مگر در صورتی که گناه بزرگ و آشکاری از او سر زده باشد.

2-               
همچنین از رسول اکرم ص روایت است که فرمود: الا خیرکم خیرکم لنسائه و انا
خیرکم لنسائی، ص 122.

هان بدانید بهترین شما کسی است که برای همسرانش بهتر از همه
باشد و من از همه شما در مورد همسرانم بهترم. یعنی رفتارم نسبت به همسر از همه شما
بهتر است.

3-               
امام صادق علیه السلام فرمود: ایما امرات باتت و زوجها علیه اساخط فی حق لم
یتقبل منها صلاه حتی یرضی عنها (وسائل ج 14 ص 113)

هر زنی که شبی را به سر آورد در حالی که شوهرش از او به حق
ناراضی است، هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود تا رضایت شوهرش را به دست آورد. دقت
شود که نارضایتی طبق این روایت در صورتی که به حق باشد این اثر را دارد.

4-               
و از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «ایما امرأه قالت لزوجها: ما رأیت قط من
وجهک خیرا فقد حبط عملها» ص 115

هر زنی که به شوهرش بگوید: هیچ از تو خیری ندیدم ،
اعمال خیر آن زن هدر رفته و بی اثر می شود.

/

شهادت، راز بقای انقلاب

شهریور ماه امسال نیز همانند سال های گذشته انقلاب، انباشته
از رویدادها و حوادث فراموش ناشدنی از راه می رسد.

گذشته از حوادث بسیاری که در این ماه ـ خصوصا در این چند
سال اخیر انقلاب ـ رخ داده است، چند حادثه دردناکتر و تألم آورتر است که برای زنده
نگهداشتن این روزها و تجلیل از بزرگانی که شهادت مظلومانه شان این ایام الله را به
وجود آورد، فهرست وار از آن ها یاد می کنیم و یاد این مناسبت ها را زنده نگه می
داریم:

4 شهریور ـ شهادت حاج مهدی عراقی

چهارم شهریور ماه یادآور حادثه ای دردناک است که توسط گروه
الحادی فرقان در اولین سال انقلاب (1358) به وقوع پیوست. در آن روز بود که توطئه
ای خائنانه ـ که بدون شک به وسیله ابرقدرت ها پی ریزی شده بود ـ به دست عوامل
مزدوری در پایتخت به اجرا در آمد و حاج مهدی عراقی، این مرد مبارزه، خستگی ناپذیر،
عاشق امام و مجاهد اسلام را همراه با فرزند عزیز و مبارزش حسام با گلوله التقاطیون
فرقان به شهادت رساند. حاج مهدی عراقی یار دیرینه امام بود که هیچگاه از سربازی در
راه اسلام سر باز نزد و همانگونه که امام فرمود فرمود مرگ در بستر برای او ننگ
بود، او می بایست شهید شود که زندگی و مرگش عزت آفرین و افتخار زا باشد. خدا آن دو
شهید را با صاحب شریعت مقدسه ص محشور فرماید.

8 شهریور ـ شهادت رجائی و باهنر

هشتمین روز از این ماه گلگون رنگ، با فجری خونین آغاز شد و
برای همیشه رنگ خون به خود گرفت. هشتم شهریور روزی بود که یکی از دردناکترین فاجعه
ها به دست منافقین کوردل در ایران انقلابی رخ داد. بمبی آتش زا مقر نخست وزیری را
منفجر کرد و با سوختن دو شهید عزیز و ارجمند، رجائی و با هنر، قلب ملت ایران سوخت
و کیان منافقین نیز برای همیشه در کشور امام زمان بلرزه افتاد. به خدا ملتی مظلوم
تر و در عین حال پابرجا تر و با ثبات تر از ملت ایران نیست. هنوز چندی از انقلاب
مبارکش نگذشته بود که با چنین فاجعه های دردناکی رو به رو شد و اگر سایه بلند پایه
امام عظیم الشأن بر سر مردم این مرز و بوم مستدام نبود و اگر روحیه انقلابی و
استقامت در آن ها وجود نداشت هر یک از این فاجعه ها آنان را از پای در می آورد ولی
این ایمان و استقامت که کمتر در ملتی مانند ملت خمینی یافت می شود ـ آن چنان قلب
بزرگ آنان را تقویت کرده بود که به جای وحشت، شهامت و به جای عقب نشینی، پیش روی و
به جای سستی، حرکت در آن ها پدید آورده، آن هم حرکتی و جوششی که تا ابد ـ ان شاء
الله ـ به سردی نخواهد گرائید. امید آن که این جوش و خروش ـ بفضل الهی ـ برای
همیشه باقی باشد و دست هر متجاوز گستاخی را از سر این انقلاب مقدس قطع نماید.

آری! رجائی و با هنر جان عزیز خود را در طبق اخلاص نهادند و
به سوی معبود خویش پرواز کردند تا این که درسی به نسل های انقلاب داده باشند که
همیشه و هميشه به ظلم «نه» بگویند و راه حق را با قدمی ثابت و قلبی مطمئن
بپیمایند.

امام خمینی در شهادت این دو مرد بزرگ، همین نوید را به ملت
داد که تا شما در صحنه هستید، جمهوری اسلامی آسیب نخواهد دید. ایشان چنین فرمودند:

«ما در عین حال که برای این شهداء متأثر هستیم و این ها
اشخاص ارزنده ای برای ملت ما و برای جمهوری ما بودند، لیکن ما باز در صف های دنبال
آن ها افرادی داریم و اشخاصی متعهد به اسلام داریم و دنبال او، ملت داریم، ملتی که
هیچگونه عقب نشینی در این مسائل نخواهد کرد و با این ترتیب جمهوری اسلامی آسیبی
نخواهد دید……..، با رفتن شهدائی که بسیار ارزشمند بودند و هستند، در عین حالی
که متأثر هستیم لیکن چون توجه مان به خدا است و برای خدا است و ملت ما برای خدا
قیام کرده است، با رفتن اشخاص هیچ سستی به خودشان راه نمی دهند و گرفتار این خطا
نیستند که افراد یک مسئله ای را ایجاد می کنند. خدای تبارک و تعالی از اول با شما
بوده است و مادامی که شما در صحنه باشید و انشاء الله هستید و خواهید بود، خدای
تبارک و تعالی شما را پشتیبانی می کند و شما قوی خواهید بود…»

ما بار دیگر شهادت مظلومانه رجائی و با هنر دو فرزند با
وفای ملت و اسلام را به ملت و اسلام تبریک و تسلیت عرض می کنیم و از خداوند
خالصانه التماس می کنیم آنان را در جوار رحمت بی پایان خویش، در بهشت برین جای
دهد.

14 شهریور ـ شهادت آیه الله قدوسی

چهاردهمین روز این ماه، دادستان کل انقلاب اسلامی، حضرت آیت
الله قدوسی به دست همان خط پلید الحادی به شهادت رسید. آیت الله قدوسی مجتهد، با
تقوا، فداکار، مبارز و متعهد بود. بیش از 30 سال پیوسته به درس و بحث و تدریس در
حوزه علمیه قم اشتغال داشت و در همان اثنا مخفیانه به کارهای انقلابی از قبیل
تمرین اسلحه، تشکیل جلسات سیر و همکاری با مبارزین در خط امام می پرداخت. وی از
شاگردان برجسته و مبرز مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و مرحوم آیت الله طباطبائی و
حضرت امام خمینی می باشد.

از جمله برنامه های به یاد ماندنی ایشان: اداره مدرسه
حقانی، تأسیس مکتب توحید (برای خواهران طلبه در قم) و توجه به دروس جدید همراه با
دروس طلبگی و اجرای آن در حوزه علمیه قم می باشد.

شهادت سرتیپ وحید دستگردی

در همین روز نیز، یکی دیگر از همرزمان شهید رجائی و شهید
باهنر که در کنار ایشان و در روز انفجار مقر نخست وزیری سخت مجروح شده بود، به
شهادت رسید. آن مرد با خدا، مرحوم شهید وحيد دستگردی رئیس کل شهربانی جمهوری
اسلامی ایران بود که خدمات ارزنده و برجسته ای در این نهاد داشت و دمی از خدمت باز
نمی ایستاد تا این که توفیق شهادت ـ که به هر کس ندهندش ـ نصیبش شد و به دیار
ابدیت پیوست خدا او را غریق رحمت خویش نماید.

17 شهریور ـ جمعه خونین

هفدهم شهریور 1357، روز جمعه خونین، روزی بود که سرنوشت
ایران رقم زده شد و چهره کشور رنگ پیروزی به خود گرفت. مزدوران دژخیم محمدرضای
سفاک همراه با سربازان اسرائیلی ـ که برای نجات خائنین به مردم به ایران آمده
بودند ـ سینه های دلباخته گان خدا را در میدان شهدای تهران نشانه رفتند و با
شکافتن سینه های پاک فرزندان خمینی و قطعه قطعه نمودن بدن های مطهرشان، حق از باطل
شکافته و شاهنشاهی در ایران قطعه قطعه شد.

هفده شهریور، شرف، عزت، بزرگواری، سربلندی، استقامت، و
پایداری این ملت بزرگ را به ثبت رسانید و چنان ننگی بر پیشانی ظالمان و ستمگران
گذاشت که هیچ وقت از یاد نمی رود. شهدای غریب و مظلوم هفده شهریور با ریختن خون
مقدس خود، نه تنها انقلاب را که اسلام را در ایران بیمه کردند. خداوند آنان را با
شهدای کربلا محشور فرماید.

19 شهریور ـ وفات آیه الله طالقانی

نوزدهم شهریور یادآور روزی تاریخی و پر شور بود که مردان و
زنان این مملکت به خیابان های کشور ریختند و در سوگ یکی از شخصیت های محبوب ایران،
حضرت آیت الله طالقانی، گریستند. آیت الله طالقانی عالمی مجاهد، فاضلی خستگی
ناپذیر و یار همیشگی امام بود که با قلم و بیان از سال ها قبل از انقلاب، در دفاع
از ملت و اسلام خدماتی شایان تقدیر داشت و دمی خستگی به خود راه نداد و پس از تحمل
سال ها شکنجه و زندان، و در وقتی که روا بود بیاساید، نه تنها آسوده ننشست که با
کار و فعالیتی مداوم و شبانه روزی در خدمت انقلاب همچنان می کوشید و صادقانه تلاش
می کرد و پیوسته با جوجه کمونیست های انقلابی نما و مزدوران آمریکای جنایتکار تا
لحظه آخر مبارزه کرد، و در نهایت، به ابدیت و لقای پروردگار خویش شتافت. خدا او را
مورد آمرزش و رحمت خود قرار دهد و با اجداد طاهرینش محشور نماید.

20 شهریور ـ شهادت آیه الله مدنی

بیستم شهریور، مجاهد عظیم الشأن، مجتهد پارسا، چهره نورانی،
و یک تن از ذریه پاک رسول الله ص و فرزند روحانی و جسمانی اولین شهید محراب امیر
المؤمنین علیه السلام، حضرت آیت الله سید اسد الله مدنی، دومین شهید محراب اسلام و
اولین شهید محراب انقلاب اسلامی، به دست منافقی شقی در محراب انقلاب اسلامی، به
دست منافقی شقی در محراب عبادت به شهادت رسید. آیت الله مدنی از نظر علم، تقوی،
تعهد پارسائی، خودسازی، شجاعت، هامت، وفاداری به اسلام، اخلاص به امام، مبارزه در
راه حق شکست ناپذیری، تحمل مشکلات برای خدا و صلابتی فولادین در برابر دشمنان حق،
بی نظیر بود. آیت الله مدنی از جوانی و نخستین سال های طلبگی با ستمگران به نبردی
بی وقفه برخاست و چندین بار در طول زندگی پر افتخار خویش به تبعید رفت و بالاخره
پس از 69 سال زندگی سراسر تهذیب نفس و تعلیم و تعلم در اثر انفجار نارنجک منافقین
به لقای معشوق خود شتافت.

31 شهریور ـ آغاز جنگ تحمیلی

سی و یکمین و آخرین روز شهریور ماه نیز یادآور جنگ تحیملی
است که به دستور ابر جنایتکاران و توسط نوکر بی چون و چرایشان صدام بر علیه انقلاب
اسلامی نوپای ما، برافروخته شد و با نقشه های شوم خود خیال کردند انقلاب را با این
جنگ نابرابر می توانند از پای درآورند ولی همه دیدیم و دیدند که این جنگ، چه
فوائدی برای ما داشت و چه زیان های بی شمار و غیر قابل انکاری برای آن ها. ملت ما
آبدیده شد و رزمندگان ما آن چنان تجربه ای به دست آوردند که تنها از راه جنگ به
دست می آمد و بس. ولی در هر صورت ما نه جنگ طلب بودیم و نه خوشحالیم که جنگی در
منطقه باشد چرا که جنگ زیان های زیادی داشت که زیان های مادی را می توان جبران کرد
ولی از دست رفتن فرزندان پاک و عزیز و نخبه این مملکت جبران پذیر نیست ولی آن چه
از اندوه ما می کاهد این است که این عزیزان با شهادت خویش، زندگی را از سر گرفتند
و مردگان را نیز احیا کردند و به راستی ثابت کردند که شهادت، راز بقای انقلاب است
و با خون، این درخت مقدس آبیاری می شود و السلام.

 

/

تفسیر قانون اساسی

حجه الاسلام یحیی سلطانی

بحث در مورد دوم:

در این اصل (دوم) که مورد بحث ما واقع شده است روی اجتهاد
مستمر فقهاء و استفاده از تجارب دیگران و نفی سلطه گری و سلطه پذیری تکیه شده و
همانگونه که اشاره کردیم در این اصل تصریح شده که نظام جمهوری اسلامی از راه تکیه
بر این سه اصل می تواند قسط و عدل و استقلال سیاسی و اجتماعی و و … را تأمین
نماید.

اجتهاد مستمر فقهاء نقش بسیار مؤثری در تنظیم قوانین و امور
کشور دارد زیرا با پیشرفت و تکامل جامعه موضوعات تازه ای پیش می آید که قبلا نبوده
و احکام آن ها روشن نمی باشد فقیه باید با اجتهاد و کوشش از متون اسلامی احکام را
استخراج نماید و مشکلات را بر اساس ضوابط اسلامی حل نماید و با پیشرفت زمان جامعه
را به پیش ببرد. این که می گوئیم فقیه باید با پیشرفت زمان جامعه را به پیش ببرد
به این معنا نیست که یک اسلام جدیدی درست کند بلکه به آن معنی است که از همان فقه
سنتی که ریشه همه احکام در آن وجود دارد و در دسترس فقها قرار گرفته، فروعات تازه
ای را که با پیشرفت زمان پدید می آید استخراج کند و در اختیار مردم قرار دهد تا
جامعه در حرکت خود به علت ناآشنائی به احکام خدا دچار سستی و رکود نگردد و نیز
برای تنظیم قوانین خود نیاز به بیگانه نداشته باشد.

استفاده از تجارب دیگران:

اگر جامعه اسلامی بخواهد یک جامعه پیشرفته ای باشد ناگزیر
است که از تجارب و علوم و فنون دیگران استفاده کند. در اسلام استفاده از علوم
دیگران مورد توصیه و تشویق قرار گرفته است. از رهبر اسلام ص نقل شده که فرمود:
«اطلبوا العلم و لو بالصین» به طلب دانش برخیزید اگر چه با رفتن به کشور چین باشد
شاید منظور رسول خدا از این که کشور چین را به عنوان مثل آورده اند این باشد که
باید به طلب دانش رفت اگر چه در کشورهای دور دست باشد.

سلطه گری و سلطه پذیری:

در اسلام از سلطه گری بر دیگران تحت عنوان علو و استکبار
نهی شده و در آیات متعددی از آیات قرآن مجید از طغیان و ظلم بر بندگان خدا و برتری
جوئی نسبت به آن ها نکوهش شده است و نیز رهبران اسلام، مسلمانان را از سلطه پذیری
و ستم کشی و خضوع در برابر غیر خدا بر حذر داشته اند و فرموده اند: بنده دیگران
نباشید زیرا خداوند شما را آزاد آفریده است. (در این باره انشاء الله در آینده
گسترده تر بحث می نمائیم).

بحث در مورد سوم:

اگر جمهوری اسلامی بخواهد قسط و عدل و استقلال سیاسی و
اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین کند، باید به سه اصل یاد شده
تکیه داشته باشد، زیرا بدون نفی کامل سلطه گری و سلطه پذیری نمی تواند استقلال خود
را حفظ نماید و بدون استفاده از تجارب و علوم پیشرفته نمی تواند در فرهنگ و علوم و
فنون و اقتصاد به سر حد خودکفائی برسد و استقلال فرهنگی و اقتصادی خود را حفظ کند
و اگر استقلال کامل در جمیع شئون خود نداشته باشد نمی تواند قسط و عدل اسلامی را
در جامعه پیاده کند و اگر تکیه بر اجتهاد فقها، نداشته باشد نمی تواند در همه شئول
سیاسی و اجتماعی و غیره قوانین اسلام را به کار بگیرد و در نتیجه در تنظیم امور
خود نیاز به بیگانه خواهد داشت و یا به علت نداشتن قانون حالت ارتجاعی پیدا می کند
یا دچار رکود می گردد و نمی تواند روی پای خود بایستد و با استقلال کامل پا به پای
جامعه به پیش رود.

اصل سوم:

«دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور
در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد».

اهداف مذکور در اصل دوم که دراین اصل به آن اشاره شده همان
«قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی» می باشد
در این اصل سوم برای تأمین اهداف فوق شانزده رسالت بزرگ بر عهده جمهوری اسلامی
گذارده شده که اگر همه آن ها جامه عمل بپوشد در کوتاه مدتی اهداف مذکور تأمین می
گردد، و ایرانی آزاد و آباد با محیطی اسلامی خواهیم داشت. و اینک شرح و تفصیل
رسالت ها که در ضمن این اصل آمده:

1-               
«ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با
کلیه مظاهر فساد وتباهی».

اسلام همواره بر سلامت محیط و آمادگی آن برای رشد فضیلت ها
و انجام فرمان خداوند تأکید داشته و به همین جهت امر به معروف و نهی از منکر را
واجب نموده و توصیه به حق را از وظائف مؤمنان دانسته است و نیز افساد در زمین را
گناه بزرگ شمرده و اشاعه فحشاء را در جامعه ممنوع فرموده است. در زمینه مسئله امر
به معروف و نهی از منکر آیات و روایات فراوان داریم که در بحث های آینده انشاء
الله مطرح می کنیم و در رابطه با توصیه بحق در سوره عصر قرآن مجید می فرماید:
«سوگند به عصر که انسان ها در زیان هستند مگر کسانی که دارای ایمان باشند و عمل
صالح انجام دهند و یکدیگر را به «حق و صبر» توصیه نمایند».

«و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا
الصالحات و تواصوا بالح و تواصوا بالصبر».

این که اسلام امر به معروف و نهی از منکر را واجب نموده و
سفارش به حق را از وظائف مؤمنان دانسته است در حقیقت یک دستور نظارت همگانی است که
به مؤمنان داده شده و همه آن ها را مسئول ایجاد جو مساعد دانسته است و از همه
بیشتر دولت اسلامی موظف می گردد که این مسئولیت بزرگ را انجام دهد زیرا او دارای
قدرت بیشتر و امکانات وسیعتر است.

در قرآن مجید و روایات وارد درباره افساد در زمین سخن
فراوان به میان آمده و خداوند به افسادگران نفرین و لعنت فرستاده است. در سوره رعد
در ضمن آیه 25 می فرماید: «و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه … و یفسدون فی
الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» کسانی که پیمان خدا را نقض می کنند بعد
از آنی که محکم بسته شده … و در زمین افساد می کنند برای آن ها لعنت (و دوری از
رحمت خدا) و بد عاقبتی و عذاب جهنم است.

یکی از رسالت های انبیاء خدا که از مهمترین رسالت های آن ها
به شمار آمده جلوگیری از فساد بوده است (آیه 85 از سوره هود) و برای این که جامعه،
فاسد جلوه نکند و عفت عمومی محفوظ بماند اسلام از اشاعه فحشاء و برملا نمودن
گناهان افراد که در پنهانی انجام داده اند جلوگیری نموده و آن را گناه بزرگ
دانستهاست در سوره نور آیه 19 می فرماید: محققا برای کسانی که دوست دارند در بین
مؤمنان کارهای زشت (بر ملا شود) و اشاعه و شهرت پیدا کند عذاب دردناکی در دنیا و
آخرت آماده می باشد.

«ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذبا
الیم فی الدنیا و الآخره»

2-               
«بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و
رسانه های گروهی و وسائل دیگر»

اسلام مقدس بیش از هر چیز به علم و آگاهی اهمیت می دهد و
مسلمانان را به آموختن و آگاهی یافتن توصیه می کند و طلب دانش را برای مسلمانان یک
فریضه دانسته و از نظر زمان و مکان آن را محدود نکرده و فمروده است: «طلب العلم
فریضه علی کل مسلم» طلب دانش برای همه مسلمانان فریضه است و از رسول خدا نقل شده
که فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» از گهواره تا گور دانش بجوئید. و
فرموده است: به دنبال دانش بروید اگر چه در کشور چین باشد «اطلبو العلم و لو
بالصین».

در قرآن مجید روی واژه های عقل، علم ، فقه، فکر، فراوان
تکیه شده مؤمنان را به تعقل نمودن و رشد دادن عقل و علم دعوت نموده و تفکر را برای
آن ها لازم شمرده و از نبودن فقه و فهم نکوهش فرموده است. رجوع شود به آیه 9 از
سوره الزمر و آیه 61 از سوره نور و آیه 46 از سوره سبا و آیه 191 از سوره آل عمران
و آیه 78 از سوره نساء.

به موجب اهمیت زیادی که اسلام به علم و دانش داده است یکی
از رسالت های بزرگ جمهوری اسلامی برنامه ریزی دقیق برای رشد علم و بالا بردن سطح
آگاهی های عمومی است.

3-               
آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم
آموزش عالی.

4-               
تقویت روح و بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه های علمی، فنی، فرهنگی و
اسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان.

پس از روشن شدن نظر اسلام درباره دانش و تأکید او بر تعلیم
و تعلم و رفع جهل از جامعه، وظیفه دولت اسلامی در مورد مسائل فوق روشن است لازمه
یک حکومتی که می خواهد مستقل و سربلند زندگی کند همین است که هر چه زودتر با
برنامه ریزی دقیق و حساب شده وسائل تسهیل آموزش ها را فراهم نماید و در زمینه های
معلمی و فنی و فرهنگی از همه تجربه ها استفاده کند تا هنگامی که خود را غنی و مستغنی
بیابد.

5-               
طردکامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب

اسلام مقدس، جامعه اسلامی را از هر جهت مستقل می خواهد و از
آن ها خواسته است تا روی پای خود بایستند و به دشمنان و ظالمان تکیه ای نداشته
باشند. قرآن مجید می فرماید: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتسمکم النار» ـ به
ظالمان (و بیگانگان) میل و اعتماد نکنید و به آن ها اتکا نداشته باشید که آتش شما
را خواهدن گرفت و در آیه دیگر راه هر گونه نفوذ و سلطه ای را برای کفار مسدود
نموده و می فرماید: خداوند برای کافران هیچ راه سلطه ای بر مؤمنان قرار نداده (و
نباید مؤمنان زیر سلطه  بیگانگان باشند) ـ
و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا ـ (آیه 141 از سوره نساء)

6-               
محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصار طلبی

عجب و خودپسندی و خود بزرگ بینی و خود برتر بینی و برتری
جوئی همه از صفات زشت و از جمله عناوینی است که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته
است و در زمینه آن ها آیات و روایات فراوان داریم. استکبار و علو که به معنای خود
بزرگ بینی و برتری جوئی است در دین اسلام بیش از هر چیز مرود مذمت قرار گرفته و
اسلام مستکبران و برتری جویان را کوبیده است. خودکامگی و انحصار طلبی نیز نشای از
خوی استکار و برتری جوئی است ، قرآن مجید د رمقام نکوهش از برتری جوئی و استبداد و
خودکامگی می فرماید:  تلک الدار الآخره
نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ـ این سرای آخرت را برای کسانی
قرار می دهیم که در زمین هیچگونه اراده فساد و برتری جوئی را ندارند (آیه 83 از
سوره قصص)

مرحوم علامه طباطبائی اعلی الله مقامه در ذیل این آیه می
فرماید: علو و برتری جوئی از مظاهر و مصادیق فساد در زمین است و به جهت اهمیت خاصی
که داشته مخصوصا ذکر شده است ـ دولت اسلامی باید با همه برادر باشد و همه را با
یکدیگر برادر نماید. خودکامگی و انحصار طلبی بلائی است که مردم را به ستوه می آورد
و انحصار طلب را نابود می سازد.

7-               
تأمین آزادی های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون

خداوند انسان ها را آزاد آفریده و هیچ مقامی حق ندارد آزادی
های دیگران را سلب نماید مگر خداوند تبارک و تعالی که بر حسب مصلحت هائی که خود می
داند انسان را محدود می نماید، دولت اسلامی باید آزادی های مشروع را در حدود
قوانین تأمین نماید و ملت را در خفقان قرار ندهد.

8-               
مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خویش

کارهای عمومی که به سرنوشت همگان ارتباط دارد مربوط به همه
مردم است، هیچکس حق ندارد در مسائل مربوط به حیات سیاسی و اقتصادی و فرهنگ یک جامعه
برای مردم تصمیم بگیرد تصمیم گیری حق توده مردم است و همه آن ها باید در تعیین
سرنوشت خود سهیم باشند.

9-               
رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و
معنوی

یکی از امتیازات آئین مقدس اسلام رفع تبعیضات است. تبعیضات
نژادی و قومی و قبیله ای و هر گونه تبعیضات دیگر در اسلام برداشته شده و همه مردم
در حمایت قانون قرار گرته اند. قرآن مجید می فرماید: ای مردم ما همه شما را از یک
پدر و مادر آفریدیم و برای این که یکدیگر را بشناسید شما را شعبه شعبه و قبیله
قبیله قرار دادیم همانا گرامی ترین شما در نزد خداوند با تقوی ترین شما می باشد (و
هیچ فردی از شما بر فرد دیگر امتیازی ندارد) یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و
انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ـ (سوره حجرات
آیه 13) و از رسول خدا نقل شده که فرمود: ای مردم خدای شما یکی است پدر شما یکی و
مادر شما یکی است رنگ و زبان نمی تواند برای عرب و عجم و سفید و سیاه فضیلت و
امتیازی باشد، امتیاز فقط تقوی و پرهیزکاری است. دولت اسلامی باید بکوشد تبعیض های
ناروا را از میان بردارد و برای همه به طور عادلانه همه گونه امکانات را فراهم نماید.

10- ایجاد نظام اداری و صحیح و حذف تشکیلات غیر ضرور

ادارات دولتی برای انجام کارهای مردم است و با بودجه مردم
اداره می گردد نظام اداری باید صحیح باشد تا بتواند جوابگوی نیازهای مردم باشد و
تشکیلات غیر ضروری آن باید حذف گردد زیرا تشکیلات غیر ضروری موجب اتلاف بودجه مردم
است. از علی ع نقل شده که درباره بیت المال فرمود: «و انما المال مال الله الا و
ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف» ـ جز این نیست که مال بیت المال مال خدا
است آگاه باشید که بخشیدن و مصرف مال به ناحق، اسراف و تبذیر محسوب می شود (ادلیل
ص 725)

و هم از علی ع نقل شده که به عمال و کارکنان خود می فرمود:
قلم های خود را ریز بتراشید و سطرها را نزدیک یکدیگر بنویسید تا کاعذ کمتری مصرف
شود زیرا اموال مسلمانان تحمل ضرر را ندارد. دولت اسلامی برای جلوگیری از اتلاف
مال باید تشکیلات غیر ضروری ادارات را حذف نماید و بیشتر بودجه ها را مصرف تولید و
توسعه صنعت و کشاورزی نماید.

11- تقویت کامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی
برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی کشور

در فقه اسلام جهاو دفاع با شرائط مخصوص به عنوان یک واجب
کفائی بر عهده همه مسلمانان واجب شده، از این جهت همه باید آشنا به فنون نظامی
باشند، دولت باید همه را به فنون نظمی آشنا سازد و خود را به انواع سلاح ها مجهز
نماید به گونه ای که لرزه بر اندام دشمنان خدا و دشمنان مسلمانان بیفتد. قرآن مجید
می فرماید: تا می توانید نیروی جنگی خود را (برای مقابله با دشمنان) آماده کنید تا
به وسیله آن نیرو دشمنان خدا و دشمنان خودتان را هراسان سازید (آیه 60 از سوره
انفاقل)

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به
عدو الله و عدوکم»

12- پی ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی
جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و
مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه».

از مجموع روایاتی که در مرود اهمیت دادن به امور مسلمانان
رسیده نظر اسلام در مورد فقراء و محرومان روشن می گردد. از رسول خدا نقل شده که
فرمود: من اصبح لا ییهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» ـ هر کس صبح کند در حالی که
برای کارهای مسلمانان همت نگمارد و به آن اهمیت ندهد مسلمان نیست.

در کتب احادیث در مرود محرومان و ضعفا سفارش بسیار شده و
رهبران اسلام اصلاح کار آن ها را از مهمترین وظائف مسلمانان دانسته اند. در کتاب
العشره از کتاب های وسائل الشیعه باب هائی تحت عناوین ذیل آمده که از مجموع آن ها
وظیفه مسلمانان در مورد طبقه محروم به  دست
می آید: 1- نصیحت و خیرخواهی برای مسلمان 2- نفع رسانیدن به مسلمان 3- ترحم بر ضعفا
4- ساختن بناهای خیر 5- خوشحال کردن مومن 6- برداشتن غم از دل مؤمن 7- برآوردن
حاجت مؤمن 8- اهمیت دادن به نیازهای مؤمن 9- ترجیح دادن برآوردن نیازهای او بر
سایر عبادات 10- کوشش برای برآوردن نیازها 11- محبت نمودن به مؤمن و اکرام و
احترام او 12- معاونت و کمک نمودن به مؤمن 13- تحریم ترک کمک به مؤمن 14- تحریم
ترک خیرخواهی برای مؤمن 15- کراهت بخل ورزیدن نسبت به مؤمن 16- تحریم منع مؤمن از
چیزهائی که نیاز دارد 17- تحریم ندادن مسکن به مؤمن 18- وجوب اداء حق مؤمن 19-
استحباب اداءن دین مؤمن 20- وجوب مهلت دادن به شخص بدهکاری که توانائی پرداخت دین
را ندارد 21- استحباب قرض دادن به مؤمن.

از مجموع این باب ها استفاده می شود که اسلام همواره می
کوشیده که در جامعه اسلامی فقر و محرومیت از بین برود، بنابر این اگر دولت بتواند
ـ که باید بتواند ـ با برنامه ریزی صحیح و عادلانه بر حسب موازین شرعی، اقتصادی را
پی ریزی کند که فقر و محرومیت از بین برود و همه مؤمنان در رفاه زندگی کنند، بر او
فرض و لازم است که هر چه سریعتر اقدام نماید و یک جامعه ای آباد و آزاد و به دور
از فقر و محرومیت بسازد.

13- تأمین خودکفائی در علوم و فنون و صنعت و کشاورزی و امور
نظامی و مانند این ها

جامعه ای که می خواهد وابسته نباشد و از زیر سلطه دیگران
بیرون بیاید و سیاست نه شرقی و نه غربی را جامه عمل بپوشاند ناگزیر باید در علوم و
فنون به حد خودکفائی برسد و تأمین خودکفائی ها وظیفه دولت است.

14- تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت
قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون

فلسفه فرستادن رسولان خدا و نازل نمودن کتاب های آسمانی از
طرف خداوند این بوده که مردمان قسط و عدل را بر پا دارند تا حقی از بین نرود.
خداوند در قرآن مجید می فرماید: ما پیامبران خود را با دلیل های روشن فرستادیم و
همراه آن ها کتاب و میزان نازل نمودیم تا مردمان قسط و عدل را به پا دارند و با
عدالت زندگی کنند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان
لیقوم الناس بالقسط» (آیه 25 از سوره حدید) بنابراین وظیفه یک دولت اسلامی اینست
که قسط و عدل را به پا دارد و یک امنیت قضائی به وجود بیاورد تا حقوق همه افراد
تأمین گردد و همه در برابر قانون یکسان باشند.

15- توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه
مردم

اسلام همه مؤمنان را برادر یکدیگر می داند و می کوشد که
همیشه این رابطه برادری محفوظ بماند قرآن مجید می فرماید: «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا
بین اخویکم» (آیه 10 از سوره حجرات) همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند (اگر بین آن
ها اختلافی پدید بیاید بکوشید آن ها را آشتی دهید) تا بین آن ها صلح و سازش به
وجود بیاید.

و نیز قرآن مجید مؤمنان را امر فرمود تا در کارهای نیک به
یکدیگر کمک کنند «تعاونوا علی البر و التقوی» (سوره مائده آیه 2) در نیکی و تقوی
به یکدیگر کمک کنید. دولت اسلامی باید بکوشد این رابطه برادری در بین جوامع  اسلامی محفوظ بماند و روز به روز تحکیم توسعه
یابد و شیوه ای ایجاد کند که تعاون عمومی بین همه مردم بر قرار باشد.

16- تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلامی، تعهد
برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان

اسلام از رابطه بین مسلمانان و کشورهای دیگر نهی نفرموده و
تنها چیزی را که اسلام در نظر دارد اینست که مسلمان تحت سلطه بیگانه نباشند. قرآن
مجید می فرماید: «عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم موده» امید است
خداوند بین شما و دشمنانتان ایجاد مودت و دوستی نماید. «لا ینهیکیم الله عن الذی
لم یقاتلوکم فی الدین و الم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله
یحب المقسطین» خداوند شما را از عدالت و نیکی با کسانی که در دین با شما نجنگیده
ان و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند نهی نمی کند به درستی که خداوند عدالت
پیشه گان را دوست دارد.

منطبق اسلام عدالت و نیکی با همه خلق خدا است و تنها با
کسانی می جنگد و سازش نمی پذیرد که سرسختانه در مقابل اسلام و مسلمین ایستاده
باشند. منطق اسلام دستگیری و کمک به مستضعفان است، از رسول اکرم نقل شده که فرمود:
«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم» هر کس که بشنود که مردی
درمانده شده و مسلمانان را صدا می زند و جواب او را ندهند او مسلمان نیست.
بنابراین دولت اسلامی باید رابطه خود را با کشورهای دیگر به گونه ای تنظیم نماید
که در عین حال داشتن رابطه تحت سلطه آنان قرار نگیرد و تا می تواند باید رابطه خود
را با کشورهای مسلمان قوی تر و محکم تر نماید و به آن ها برای اجراء مقاصد عالیه
اسلام دست برداری بدهد و با تمام قدرت به کمک مستضعفان جهان بشتابد.

ادامه دارد

/

پاسداران بزرگ اسلام

امام خمینی دام ظله

سید محمد جواد مهری

این بار سخن از سرور سروران زمان، بزرگ رهبر امت اسلام،
تالی تلو معصوم و والاترین انسان پس از امام زمان صلوات الله علیه است. این جا
دیگر مجار سخن پردازی و قلم پروری نیست چرا که هر 
زبانی الکن آید و هر قلمی عقب نشینی کند و هیچ کس را یارای تعریف و توصیف
این رادمرد ستگر نیست همین بس که گوئیم: او مصداق بارز «و لقد کرمنا بنی آدم» است
و خامه قلم او برتر از خون شهیدان است «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا» و هر چه
دلباختگان الله به مسلخ عشق روند و جان ببازند دو برابر تک تک آنان، پاداش و اجر
این پیشوا و رهبر خواهد بود چرا که او نه تنها یک سنت حسنه بلکه سنت  های نیکوی بسیار، بنیان نهاد و هزاران هزار
مرده را ـ مسیح وار ـ زنده کرد و خفتگان بی شماری را بیدار نمود و ما را پس از ذلت
به عزت و پس از مرگ به حیات و پس از نادانی به علم و پس از جمود به حرکت و جنبش
واداشت و تا قیام قیامت، دو روح اللهیش در قلب و روح و روان نسل انقلاب چنان دمیده
که از حرکت باز نایستند و با فریادی رسا پیوسته به جهانیان اعلام کنند که دیگر
«هیهات منا الذله».

برخی امام خمینی را مرجع تقلید و گریه برترین رهبر سیاسی و
بعضی او را عارف، زاهد، پارسا یا مردی شجاع، با شهامت، زاده و و … معرفی می کنند
ولی بهتر است بگوئیم: او انسان کاملی است که دارای صفات ضد و نقیض است، همانند جدش
امیر المؤمنین ع : یعنی در برابر عظمت الهی خاض ترین انسان، در سحرگاهان پارساترین
پارسا، در میدان نبرد نیرومندترین پهلوان، در برابر کافران، شدید، همراه با مؤمنان
ریحم، در مقابل ستمگران و ابر جنایتکاران، ذوالفقار و در کنار مستمندان و
بیچارگان، مشفق و مهربان، و خلاصه در مقابل امامان، شاگرد و در قبال فقیهان و
دانشمندان، استادی والا مقام است.

امام خمینی، استقامت را از ابراهیم، نبرد را از موسی،
مهربانی را از عیسی، مکارم اخلاق را از محمد ص، شجاعت را از علی، بردباری را از
حسن، خروش را از حسین، عبادت را از زین العادبدین، دانش را از باقر آل محمد، شخصیت
را از امام صادق، تحمل را از امام کاظم، سیاست را از امام رضا، سخاوت را از امام
جواد، صاف دل را از امام هادی، متانت را از امام عسگری و محبوبیت را از امام زمان
ـ درود و سلام خدا بر آنان ـ فرا گرفت و همین ایمان محکم و اندیشه روشن و رهبری
حکیمانه و فروتنی با مستضعفان و خشونت با مستکبران و ثبات و استقامت در راه حق بود
که توانست دل های ما را ایمان، عاطفه، عشق، حرارت، شجاعت، معرفت و یقین بخشد.

در باره امام سخن ها بسیار، نوشته ها بی شمار، چکامه ها
فزون از حدو کتاب هائی زیاد گفته اند و نوشته اند و سروده اند و تألیف کرده اند ما
در این چند خط چه گوئیم که نگفته باشند و چه نویسیم که ننوشته باشند، همین بس که
چند خطی از زندگی ایشان بنویسیم و گرنه ما کوچکتر از آنیم که از شخصیت او سخنی به
میان آوریم:

بیوگرافی امام

امام خمینی در روز 
20 جمادی الثانی مصادف با روز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها، در سال
1320 هجری قمری در «خمین» به دنیا آمد. پدر وی، شهید سید مصطفی موسوی، از روحانیون
جلیل القدر است که در زمان میرزای شیرازی بزرگ در نجف اشرف و سامرا به تحصیل مشغول
بود و سپس برای رهبری و زعامت به وطن خویش «خمین» باز می گردد. در سال 1320 که چند
ماهی از ولادت امام نگذشته بود، تسوط یکی از جنایتکاران به شهادت می رسند.

پس از شهادت پدر، امام در آغوش مادر و عمه محترمه اش که به
زهد و تقوی معروف بوده، پرورش می یابد.

آئین آفرینش را همواره طبیعت این بوده است که بزرگان و
نوابغ را در زندگی با سختی ها و بلاهای بسیار مواجه کرده تا این که آبدیده تر و
پخته تر شوند، لذا امام خمینی نیز از این آئین مستثنی نبوده و گویا خدایش می
خواسته که او را از کوچکی، شجاع و نیرومند نماید، ازاین رو در اوایل بلوغ، عمه خود
را از دست داده و چندی پس از او، ماردش نیز بدرود زندگی می گوید.

امام تنها و غریب با کوهی از اندوه و غم مواجه می شود ولای
نه تنها یأس و نومیدی به قلب او روی نمی آورد که با شهامت و شجاعتی بی نظیر در
برابر این کوه غم ایستادگی می کند و بر تمام مشکلات و سختی ها فایق آمده، به راه
خود ادامه می دهد چرا که او امید را از روح خدا استمداد می کند و به همین جهت روح
الله است هم به نام و هم به معنی.

در راه تحصیل علم

امام از کودکی به علم و دانش، علاقه داشت. خواندن و نوشتن
را نزد «میرزا محمود» که به منزل می  آمد و
به او درس می داد، فرا گرفت، از آن پس نزد استاد دیگری که «ملا ابوالقاسم» نام
داشت به درس خود ادامه داد. و پس از آن به یکی از مدرسه های جدید التأسیس برای
فراگیری درس های نوین، روانه شد.

امام خمینی مقدمات علوم اسلامی را نزد  برادر خود خواند، سپس در سال 1339 هجری قمری به
«اراک» که در آن زمان، مرکز حوزه علمیه بود شتافت و در آن جا ادبیات و منطق را
تکمیل کرد.

در سال  1340 بود که
مرحوم آیت الله حایری، حوزه علمیه را به قم منتقل کرد و در همان سال، امام نیز
متوجه شهر مقدس قم شد و در مدارس حوزه قم با کمال جدیت به تحصیل ادامه داد. حضرت
امام که در مدرسه «دار الشفاء» سکونت اختیار کرده بود تا سال 1345 دوره سطوح عالیه
را به اتمام رسانید و از آن پس برای تکمیل مبانی فقهی و اصولی، به محضر درس استاد
بزرگ، مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری رسیده و از سال 1355 از جمله مجتهدین مبارز
و صاحب نظر در قم به شمار آمد.

امام خمینی نه تنها در فقه و اصول تخصص دارد که در هیئت،
فلسفه و عرفان نیز استاد می باشد. علم هیئت را نزد مرحوم شیخ علی اکبر یزدی معروف
به «حکیم» و حکمت و عرفان را از مرحوم شیخ محمد علی شاه آبادی فرا گرفت.

صفات برجسته امام:

امام دارای آن چنان صفات اخلاقی برجسته و والا است که نمی
توان آن ها را شمارش کرد، هر یک از محاسن و فضایل اخلاقی را نام ببریم، در رأس آن
امام قرار دارد، از این رو امکان این که گفته شود، امام در یکی از محاسن اخلاقی
برتری دارد، نیسیت چون مکارم اخلاق را از جد بزرگوارش رسول اکرم ص به ارث برده است
و همین بس که گفته شود: «آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری».

یکی از صفات بارز امام این است که از هواهای دنیوی،
خودنمائی ها، شخصیت طلبی ها، نامجوئی ها و ریاکاری ها به کلی بیزار است که حتی به
قلب مبارک ایشان نیز چنین هواهائی خطور نمی کند و شاید همین دلیل محبوبیت روز
افزون امام است همانگونه که آیه کریمه می فرماید: «ان الذین آمنوا  و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» آری؟
ایمان خالص و عمل صالح امام آن چنان محبوبیتی در قلوب مؤمنین ایجاد کرده است که
هیچگاه زدودنی نيست و همین خلوص و پاکی روان امام بود که چه در زندان و چه در
تبعید، هزاران قافله دل همراه او بود و امروز قلب هر مسلمانی در اقصی نقاط جهان
برای او می تپد.

امام به قدری از ریاست و مقام دوری می جوئید که حتی حضار
نبود رساله نیز چاپ کند چه رسد به این که سهم امام علیه السلام را صرف تبلیغ از
خویش نماید. و آن گاه که مقلدین و علاقمندان فریادشان بلند شد، امام اجازه دادند
که توضیح المسائل چاپ شود ولی یک جلد رساله را هم به رایگان در اختیار کسی قرار
نداد. به خدا دیده نشده است کسی این چنین محبوبیت بین المللی داشته باشد و
علاقمندان و دوستداران و مریدان در برابر او شعرها بسرایند و سخنرانی ها بکنند و
او نه تنها تأثیری در روحیه اش پیدا نشود بلکه ناراحت و متأثر شده و گاهی از آنان
بخواهد که اینقدر ستایش نکنند و هنگامی که مردم شعار بدهند «خمینی رهبر ما است»
فریاد برآورد: «اگر به من خدمتگزار بگوئید بهتر است که رهبر بگوئید».

امام نه تنها کارهای خود را به رخ کسی نمی کشد بلکه همیشه
احساس می کند که وظیفه اش را به خوبی انجام نداده است و از خدا و مردم پوزش می
طلبد، با این که همه می دانند لحاظ عمر پر برکت امام همیشه در خدمت اسلام و مسلمین
بوده است و دمی از خدمت باز نایستاده است. یکی از خدمتگزاران جمهوری اسلامی می
گفت: خدمت امام رسیدم و عرضه داشتم: «من از کار کردن خسته شده ام، کارهایم خیلی
زیاد است و توان انجام آن ها را ندارم، اگر ممکن است دیگری به را به جای من نصب
کنید تا من کمی استراحت کنم» امام در پاسخ من فرمود: «اگر بنا است کسی دست از کار
بکشد و از وظیفه شانه خالی کند، من از شما اولی هستم چون با این سن پیری و خستگی
فراوان، بیشتر نیاز به آسایش دارم!» آن آقا می گوید: من شرمنده شدم و دیگر حرف
نزدم.

امام در عین حال که بسيار پارسا و زاهد است و به راستی از
دنیا و لذائذ آن چشم پوشیده است، هیچگاه خود را از جامعه منزوی نمی بیند و همیشه
در متن آن قرار دارد. به مشکلات مردم رسیدگی می کند ،در رنج و غم مردم خود را شریک
می داند، در مواردی که اسلام در معرض خطر قرار گرته است، بدون توجه به اصول سیاست
های غربی، قیام می کند، می خروشد و صدایش را به «وا اسلاماه» بلند می کند و از هیچ
چیز نمی ترسد، خود ش نیز فرمود: «و الله تا حالا نترسیده ام. آن روز هم که مرا می
بردند، آن ها می ترسیدند، من تسلی شان می دادم که نترسید!!».

امام نه تنها از خدمت به محرومین و مستضعفین خسته نمي شود
بلکه احساس سر بلندی و غرور می کند. در پاریس که بود می فرمود: «آن چه مرا رد این
مکان رنج و دردآور دلخوش مي کند خدمت به شما است» و پس از پیروزی در ضمن یکی از
سخنرانی ها فرمود: «اینجانب عمر نالایق خود را برای خدمت به اسلام و ملت شریف، در
طبق اخلاص تقدیم می کنم».

امام خمینی از جوانی به راز و نیاز ونماز شب معروف بود. او
از کسانی نیست که خودنمائی کند و تسبیح به دست بگیرد و در برابر انظار مردم، به
ذکر گفتن مشغول باشد بلکه راز و نیاز و عبادت را بین خود و خدای خود،در نیمه های
شب و در سحرگاهان به جا می آورد، و آن قدر به نماز شب اهمیت می دهد و بر آن مداومت
دارد که حتی اگر تا بیگاه از شب بیدار مانده و لحظاتی به خواب رفته  است، باز هم در موعد مقرر از خواب بر می خیزد و
اسایش را برای خدا کنار می گذارد و به نماز شب ـ با خضوع در برابر ذو الجلال ـ می
پردازد و در این راه نه خستگی مطالعه او را از آن کار وا می داد و نه گوشه زندان.

امام خمینی در کارها و برنامه هایش آن چنان قاطع است که هیچ
قدرتی نمی تواند او را از تصمیمی که گرفته است باز دارد، و این قاطعیت یکی از
ویژگی های منحصر به فرد امام است که در کمتر کسی ـ در طول تاریخ ـ دیده شده است.
تصمیم های مختلفی که امام در طول دوران انقلاب گرفته اند و هیچ کس نتوانسته است او
را ازادامه راه حق خود باز دارد چیزی نیست که بر ملت پوشیده باشد وانگهی اگر این
را بخواهیم برای دیگران هم ثابت کنیم، بدون شک نیاز به یک کتاب مستقل دارد. و اصلا
هر بخشی از زندگی امام نیاز به یک کتاب دارد و باز هم برای دنیا ناشناخته است. یکی
از نویسندگان غربی ـ در اوایل انقلاب ـ نوشته بود: «هیچ کس به جز خمینی، خمینی را
نشناخته است!» و راستی همینطور است.

امام خمینی به نظم در کارهایش، سخت معتقد است. ایشان به
قدری منظم و با ترتیب کارهای روزمره را می گذرانند که حتی برای خانواده و اطرافیان
ایشان نیز شگفت آور است. در نجف اشرف که بودند، سه ساعت تمام پس از غروب آفتاب به
حرم مطهر حضرت امیر ع مشرف می شد و زیارت می خواند. در یک موعد مقرر ـ که هیچ وقت
از آن تخلف نمی  فرمود ـ به بیرونی تشریف
می آورد، و با واردین و زائرین و سئوال کنندگان به گفتگو  می پرداخت. جالب این است که حتی برای قدم زدن،
استراحت کردن، از خواب بیدار شدن و به تدریس در مسجد شیخ انصاری حاضر شدن نیز نظم
و ساعتی معین قرار داده بود که هیچگاه یک دقیقه کم و زیاد نمی شد.

خلاصه تمام کارهای امام طبق نظم و برنامه است و اين خود یکی
از دلائل موفقیت ایشان در کارها است.

ادامه دارد