/

آغاز و انتهای حركت انسان

تفسیر سوره لقمان

قسمت پنجم

آیة الله مشکینی

« اُولئِكَ عَلی هُدی‌ً مِنْ رَبِّهِمْ وَ
اوُلئكَ هُمُ الْمُفْلِحُوْنَ ».

همانا آن نيكوكاران بر هدايت پروردگارشان حركت
می كنند و همانا آنان رستگارانند.

در آيات قبل و ويژگيهای نيكوكاران و محسنين از
نظر قرآن به صورت اجمال بحث شد و اكنون آن بحث را پی می گيريم.

در اينجا به دنبال تعريف و توصيف نيكوكاران می
فرمايد : آنان بر هدايت پروردگارشان هستند كلمه « علی‌ « در زبان قرآن به معنای‌
استيلاء و روی شی ء قرار گرفتن است ؛ گويا می‌خواهد بفرمايد : محسنين سوار قطار
هدايت الله می باشند و در حال حركت اند يعنی‌حركات محسنين روی پايه هدايت الله است
نه روی‌ پايه هدايت شيطان و طاغوت.

دنبال آيه می گويد : « من ربهم ». پس اين
هدايت از ناحيه̾ مربّی‌آنها است و اين هدايت روی‌ انگيزه تربيت است چون خداوند می
خواهد آنها را تربيت كند.

اين جمله از اين آيه شريفه اشاره به اين مطلب
مهم است كه : ای انسان ! تو در حال حركت هستی‌ و تو كه متحرّكی نيازمند هدايت می‌
باشی و من كه خالق تو هستم می خواهم تو را هدايت كنم. ای پيامبر ! به نيكوكاران
مژده بده كه من آنان را به سوی كمال هدايت خواهم كرد.

بنابراين، در آيه خداوند اين مطلب را بيان كرد
كه انسان در حال حركت است چنانچه در سوره انشقاق نيز می فرمايد :« $yg•ƒr’¯»tƒ ß`»|¡RM}$# y7¨RÎ) îyϊ%x. 4’n<Î) y7În/u‘ %[nô‰x. ÏmŠÉ)»n=ßJsù »
ای انسان ! تو در حال حركت به سوی پروردگارت می باشی‌ تا اينكه او را ملاقات كنی.
حال كه معلوم شد خداوند حركت انسان را راهنمائی و هدايت می كند و غرض از اين
هدايت، به تكامل رسيدن و تربيت شدن انسان است، دراينجا سؤالی پيش می آيد.

اين حركت از كجا شروع شده و به كجا خاتمه پيدا
خواهد كرد ؟

آغاز و انتهای حركت انسان

به طور طبيعی هر حركتی‌، مبدأ و آغازی دارد
همچنين كه منتهائی دارد. كسی كه از تهران می خواهد به سوی‌ قزوين برود، آغاز حركتش
تهران است و منتهايش قزوين. ولی انسان در اين حركت به سوی كمال چه آغاز و چه
منتهائی دارد ؟ همواره اين سؤال فكر بشر را مشغول كرده است كه : از كجا آمدم و
آمدنم بهر چه بود و به كجا می روم ؟

شروع حركت انسان همان وقتی است كه فكرش رشد
پيدا می كند و متوجّه به عالم می‌شود و می‌ داند كه تكليف و وظيفه و مسئوليتی در
اين جهان دارد. اين آغاز حركت او است زيرا قبل از آن كه رشد فكری داشته باشد حركت
او حركتی تكوينی است مانند ساير حيوانات و نباتات ولی‌ وقتی كه روح متوجه تكاليف و
وظيفه ها می شود، از آنجا حركت انسان آغاز می شود.

اين نكته را توجه فرمائيد كه انسان دو حركت
دارد : 1- حركت جسمی‌ 2- حركت روحی و روانی‌.

 حركت
جسمی انسان

  حركت
جسمی انسان از آن وقت شروع می‌ شود كه نطفه در رحم مادر قرار گرفته و اسپرمها با
او ولها مخلوط می شوند. اين حركت جسمی ربطی به حركت روحی انسان ندراد و لذا مدار
بحث ما نيست.

حركت جسمی‌ انسان حركت استداره ای ( چرخ زدنی
) است كه از خاك شروع می شود و به خاك برمی‌گردد. از خاك گندم و جو و ميوه جات و
و… توليد می‌ شود و غذای انسان می شود و نطفه وارد رحم می گردد و در آنجا
اسپرمها و اوولها اجتماع پيدا می كنند تا اينكه جنين تكوين شود و پس از آن پيری و
فرسودگی و مرگ و دوباره برگشتن به خاك و در خاك پوسيده شدن. اين سير حركت جسمی‌انسان
است : « مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُْخْرِجُكُمْ تارَةً
اُخْری » ما از خاك شما را آفريده ايم و سپس به آن شما را برمی‌ گردانيم و ( در
روز قيامت ) باری‌ ديگر از خاك شما را بيرون می آوريم.

اين حركت جسمی مانند تمام ذرات عالم حركتی‌
استداره ای است و اين بحث مفصّلی دارد كه فعلاً جای آن نيست.

حركت روحی انسان

حركت روحی انسان،‌حركت مستقيم است،‌يعنی
همچنان به پيش می رود. پس از آن كه متوجّه خود شد و فهميد كه تكليفی بر او هست و
در يك حركت مستقيم،‌سير می‌كند تا به الله برسد و لقاء خداوند برای او حاصل شود و
در جوار رحمت حق برای‌ هميشه بماند و يا اينكه آنقدر منحط شود كه مورد غضب خداوند
قرار گيرد و به جهنم وارد شود و برای هميشه معذّب در دوزخ بماند.

بنابراين، معلوم شد كه حركت جسمی، حركتی‌
دايره ای‌ و حركت روحی، حركتی است مستقيم. يك فرق ديگری‌ نيز بين اين دو حركت هست
: حركت جسمی حركتی‌ است جبری‌ و غير اختياری. يعنی انسان چه بخواهد و چه نخواهد در
يك حركت منظم از نظر جسمی‌ سير می‌كند ؛ از اول نطفه است و سپس مبدل به علقه می
شود و علقه مضغه می شود و از مضغه به سوی استخوان بندی سير می كند و آنگاه
استخوانها را گوشت می پوشاند و از آن پس كودكی كامل شده و به دنيا می آيد و در
دنيا نيز تا وقتی كه زنده است خواه ناخواه به سوی حركتی‌ منظّم سير می كند تا
اينكه بميرد و به خاك بازگردد. ولی حركت روحی‌، حركتی‌ اختياری است « اگر تعاليم
انبياء را در ابعاد سه گانه ( فكری، اخلاقی و عملی ) پذيرفت به تكامل می رسد و اگر
پشت پا به تعاليم پيامبران زد، در حضيض ذلّت فرو رفته تا مرگش فرا رسد و به عذاب
ابدی مبتلا گردد.

خداوند نيكوكاران و محسنين را در آن ابعاد سه
گانه هدايت می كند و تعليم و تربيت می نمايد تا اينكه لقاءالله برای آنان ميسّر گردد.
پس آخرين سير همانگونه كه از اين آيه برمی آيد، رستگاری‌است و رستگاری يعنی‌ رسيدن
به بهشت عدن و از رحمت خدا كامياب شدن.

رستگاری و كاميابی

مفلح يعنی رستگار. و رستگار مفهومی است مركب
از وجود و عدم يعنی‌ يك طرف رستگاری وجود است و طرف ديگرش عدم.

اگر چنانچه شما در نظر داريد كه به شهری
مسافرت كنيد ولی می دانيد كه راهش بسيار خطرناك است ؛ دزد، قطاع الطريق و حيوانات
وحشی در راه ممكن است به شما آسيب برسانند. اگر شما در اينجا تصميم به رفتن گرفتيد
و تا مقصد رسيديد و در راه به هيچ يك از اين عوارض ناگوار برخورد نداشتيد و سالم
به هدف رسيديد، دو چيز برای شما پيدا شده است : يكی آنكه از آزار و اذيت ها و پيش
آمد ها و حوادث مصون مانده ايد و يكی ديگر آنكه كامياب شده و به هدف رسيده ايد. پس
رستگاری‌ مركب از نجات و كاميابی است : نجات از عذاب و كميابی نسبت به هدف.

و اين آيه می خواهد بفرمايد : اين نيكوكاران
كه مورد هدايت و لطف من قرار گرفته اند،‌از عذاب های قبر و اهوال قيامت نجات يافته
و در رسيدن به بهشت عدن كامياب شده اند.

حال به آن سؤالاتی كه همواره فكر بشر را مشغول
كرده می پردازيم : چرا خداوند انسان را آفريده است ؟ و علت خلقت چيست ؟

جواب اين سؤال از همين آيه روشن می‌ شود :

وقتی اراده و مشيت خداوند به اين تعلق گرفت كه
انسان را بيافريند، آنها را برای اين آفريد كه خود را به آنها معرفی كند ؛ آنها را
در بهترين محل جا بدهد ؟ افكار عاليه بدهد، زندگی كامل ببخشد ؛ بُعد روحانی‌ آنان
را تأمين كند و تكامل بخشد ؛ بعد جسمانی آنها را تأمين نمايد و همچنانكه خود ابدی
و جاويد است، آنها را ابديّت و جاودانگی بخشد. و قبل از اينكه آنها را خلق كند آن
محلّی كه بنا است انسانها را در آنجا جای دهد و يك زندگی‌ ابدی لذّت بخشی برای
آنها تأمين كند،‌آفريد.

درباره بهشت می فرمايد : « اُعِدَّتْ
لِلْمُتَّقينَ » ما بهشت را برای تقواپيشگان ـ قبل از آنكه بدنيا بيايند ـ آماده
كرده ايم.

پس خداوند بشر را آفريده كه آنها را در جايگاه
هميشگی و ابديّت جای دهد و نه تنها از لذتهای جسمانی بهره ببرند كه از لذّت معنوی
لقاءالله و همنشينی با پيامبران و اولياء بهرمند گردند « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ
اَكْبَرُ » و خشنودی و رضوان خداوندی ـ در عالم بهشت ـ از هر چيزی‌ بزرگتر و
ارزشمند تر است.

بنابراين، غرض از خلقت بشر، اين است كه در اين
دنيا خدا را بشناسد و اگر خداشناسی او كامل شد و به احكام الهی عمل كرد،‌برای
هميشه در بهشت جاويدان بماند.

آيا مهمتر از اين غرض و انگيزه ای تصوّر می
شود؟ و برای اينكه انسان راه خود را بيابد، خداوند به او عقل و خرد عطا فرموده
اختيار داده و برای‌ او اراده آفريده است.

عقل، اختيار، اراده

عقل برای تشخيص حُسن و قبح ؛ زيبائی و
نازيبائی ؛ خوبی و بدی.

اختيار برای‌ انتخاب كه اگر به عقل پيوست خوبی
و حسن و زيبائی را انتخاب می‌كند و اگر از عقل فاصله گرفت،‌قبح و پلشتی‌و پليدی را
بر می‌گزيند.

اراده موتور تحرك است. يعنی‌ پس از اينكه عقل
راه مستقيم را تشخيص داد و اختيار آن را پذيرفت،‌اراده است كه بايد وسيله̾  رسيدن به آن راه و حركت انسان در آن راه را
ترتيب دهد.

بنابراين انسان دارای عقل، انتخاب و اراده
است. و همواره خداوند توسط انبياء و پيامبران و كتابهای‌ آسمانی‌ او را گوشزد كرده
و می‌ كند كه ا‌ی انسان ! تو انسانی‌ و بايد جاودان بمانی ! تو بايد به كمال برسی‌
! من تو را برای‌ جهان ابديّت آفريده ام و می خواهم تو را به كمال برسانم و در ضمن
به تو عقل و خرد و شعور داده ام كه خود نيز بتوانی‌ راه را تشخيص دهی‌. من می‌گويم
اين راه خوب است ولی‌ تو را اختيار داده ام ؛ اگر خواستی به لقاء من برسی و در
بهشت جاودان من همنشين پيامبران و اوليا باشی‌ و از نعمتهای بی پايان من لذت ببری‌،
از عقلت پيروی كن و راه مستقيم را برای‌ خود انتخاب نما. و حال كه انتخاب كردی، من
برای‌ تو اراده ای نيز آفريده ام كه بتوانی‌ در اين مسير حركت كنی‌؛ پس به سوی‌ من
بشتاب.

خداوند می خواهد به بشر بفهماند كه اين جهان
دنيا برای‌ آزمايش و امتحان تو تهيه شده،‌ پس اگر راه درست را برگزيدی‌ به هدف می
رسی‌و اگر به بيراهه رفتی‌ و خردت را پيروی‌ نكردی‌، در آن جهان ديگر فرصت بازگشت
و توبه نخواهی‌ يافت ! اينجا جای عمل است و حسابی در كار نيست و آنجا جای‌حساب است
و عملی در كار نيست. خود را برا‌ی آن جهان آماده ساز.

آزمايش چيست ؟

انسان در اين دنيا به تكاليف آزمايش می شود. و
تكاليف عبارت است از فرايض و واجباتی ‌كه خداوند دستور داده است آنها را بجا
بياورد، و محرّمات منهيّاتی كه امر فرموده است از آنها اجتناب و دوری‌ كند. اين
جهان دنيا دار آزمايش و امتحان است و هر كه بهتر به واجبات عمل كرد و از محرمات
دوری نمود، بدون شك در آن جهان محصول خود را بهتر درو خواهد نمود `yJsù«`yJsù ö@yJ÷ètƒ tA$s)÷WÏB >o§‘sŒ #\ø‹yz ¼çnttƒ     `tBur ö@yJ÷ètƒ tA$s)÷WÏB ;o§‘sŒ #vx© ¼çnttƒ ».

ولی آنچه جای تاسف است اين است كه بيشتر مردم
ـ همانگونه كه قرآن فرموده است ـ راه بد را انتخاب كرده و اسير هواها و هوس ها شده
اند « اَكْثَرَهُمْ لا يَعْقِلُونَ »، « اَكْثَرَهُمْ لا يَشْعُرُون »، «
اَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون » ولی باز هم معلوم نيست در آينده چه خواهد شد ؟ آيا
بشر در آينده راه بهتر را تشخيص خواهد داد و بهشت را انتخاب خواهد كرد يا اينكه
بازهم بيشتر مردم گرفتار هواهای خود خواهند شد و راه جهنم را خواهند برگزيد ؟

اميدواريم كه پويندگان راه حق بيشتر شوند و
هدف خلقت را بيابند.

در هر صورت اين جهان دار آزمايش است و پس از
چند سالی‌، انسان به ابديت خواهد پيوست. در روايت آمده است كه وقتی شما وارد بهشت
می‌شويد، وارد خانه خود می شويد. و در روايتی ديگر نقل شده است كه در بهشت فرشته
ای‌ از طرف الله برای خوش آمد می آيد و به انسانها می گويد : سَلامٌ من الْحَيِّ
الَّذي لايَمُوْتُ اِلَی الْحَیِّ الَّذي لا يَمُوْتُ ».

درود و سلام از آن خدای زنده ای كه مرگ ندارد
به ـ بنده̾ خودش كه مانند او ـ زنده است و مرگ ندارد.

                                                                                       ادامه
دارد.

 

/

شناخت خدا

درس هايي از نهج البلاغه

قسمت پنجم

آيت الله العظمی‌ منتظری

« بتشعيره المشاعر عرف ان لا مشعر له ».

با ايجاد خداوند مراكز شعور و حواس را فهميده
شد كه خود دارای‌ آلت ادراكيه نيست.

قبل از شروع بحث ــ همانگونه كه قبلاً نيز
تذكر دادم ــ‌ سعی‌ می كنم كه بيانم را تا آنجا كه بتوانم تنزل دهم و عرايضی‌ در
سطح فهم برادران و خواهران ولی‌ چون اصل مسئله خيلی خسته كننده بود، من قبلاً عذر
می‌خواهم.

مراكز ادراك

 نفس
يا روح انسان ــ كه قبلاً اثبات كرديم ــ موجودی ‌است مجرّد از مادّه و مادّی
نيست، اگر بخواهد با عالم ماده ارتباطی پيدا كند و از عالم ماده اطلاعاتی‌ بگيرد،‌
ارتباط آن به وسيله حواس مخصوصی‌ است كه مثلاً يكی از آنها حس باصره است.

مركز قوه باصره چشم است كه عكس اشياء در نقطه
زرد آن می‌ افتد و سپس توسط سلسله اعصاب چشم،‌ به مغز انسان منتقل می‌شود و اين
برنامه̾ منظم مقدمه ای‌ می‌ شود برای‌ اينكه نفس انسان مبصرات را درك كند.

شنيدنی ها عبارت از امواجی است كه در هوا پخش
می شود و توسط قوه سامعه كه مركز آن گوش است به مغز منتقل شده و انسان از اين راه
صداها را درك می كند. بوها به وسيله قوه شامه ؛ طعم و مزه اشياء به وسيله قوه
ذائقه؛ نرمی،‌زبری‌، حرارت و برودت اشياء به وسيله قوه لامسه ــ ‌كه در تمام بدن
موجود است ــ پس از منتقل شدن به مغز، از نظر انسان ادراك می شود. البته خود اين
حواس مُدرك نمی‌باشند بلكه مقدمه ادراكند.

همانگونه كه دوربين عكاسی ادراك ندارد،‌قوه
باصره ای‌ كه در چشم شما است نيز مانند همين دوربين عكاسی دارای ادراك نيست، لذا
چيزی‌ كه عكسش در چشم می‌ افتد،‌ پس از منتقل شدن به مغز ادراك می‌شود. تازه خود
مغز نيز ادراك كننده نمی باشد زيرا جسم است و آنچه كه ادراك می‌ كند نفس مجرّد
انسان است كه در پشت آن قرار گرفته است ولی‌ اين نفس مجرد برای ارتباط با عالم
ماده نياز به اين پنج حسّ ظاهری دارد كه در حقيقت مانند دستگاههای مخابراتی‌ برای
نفس و از اين راه است كه نفس با عالم مادّه ارتباط برقرار می‌سازد.

البته مرحوم صدر المتألهين در اين باره نظرش
اين است كه : بعد از آن كه اين معدّات و كارهای اوليّه انجام پذيرفت و دوربين قوه
باصره ــ مثلا ــ عكس خودش را گرفت و به مغز منتقل كرد،‌آنگاه نفس انسان با قوّه
خلّاقه خود،‌ صورتی‌ نظير صورت خارج را خلق و آن صورت كه مخلوق نفس است،‌مدرك نفس
می باشد. اين ها همه مقدمه است كه نفس در صُقع خود و در عالم خود صورتی را مشابه
صورت خارج خلق كند و آنچه مستقيما مورد توجه انسان است، همان چيزی‌ است كه مخلوق
خود نفس است كه اين را مدرك بالذات می گويند و آن صورت خارجی‌ را مدرك بالعرض می‌
نامند. مدرك بالذات يعنی‌ چيزی‌ كه ما ذات آن را درك می‌كنيم و به تيغ ادراك آن،‌
خارج را درك می‌ كنيم.

در هر صورت اين پنج حسّ ظاهر را كه منبسط در
اعضا و جوارح انسان است ( چشم، گوش، بينی‌،‌زبان و تمام بدن ) مشاعر خمسه می‌نامند.
مشعر اسم مكان است يعنی مكان و محل شعور، و به عبارت روشنتر ؛ آن وسايل مخابراتی
كه انسان به وسيله آنها نسبت به عالم خارج شعور پيدا می كند.

و اما اينكه چرا انسان نمی تواند مستقيماً و
بدون توسّل به اين مشاعر،‌ عالم خارج را ادراك كند ؟ اين در حقيقت به علّت ضعف
وجودی انسان است يعنی‌

گرچه نفس انسان، مجرّد است امّا مجرّد ضعيفی‌
است كه احتياج به مشاعر و آلات درّا كه دارد تا با خارج ارتباط پيدا كند. اين كه
انسان نمی‌تواند بدون دوربين عكس برداری‌ كند،‌اين در اثر عدم توانائی و ضعف و در
نتيجه نياز او است و همچنين…

 

خواص مشاعر

در اين مشاعر مختلف چهار خاصيت وجود دارد :

1-   
شما برای‌ ادراك كردن
اشياء نياز به آنها داريد.

2-   
مشاعر حالت انفعالی
دارند. يعنی‌ عكس كه در چشم می افتد حالت انفعال و پذيرش در آن پيدا می‌ شود و لذا
عكس را تحويل می‌گيرد.

3-   
چون اين حواس شعبه
شعبه و مختلف است لذا علم شما دارای كثرت می‌باشد.

4-   
محل و پايگاه مشاعر
عبارت از اجسام است. چون قوه باصره به خودی خود چيزی را درك نمی‌كند بلكه نياز به
چشم دارد كه چشم هم جسم می باشد. و قوه سامعه ــ مثلا ــ به وسيله گوش كه جسم است
توان شنوائی دارد و و…

اين چهار خاصيت حكايت از نقص می كند و خداوند
از نقص بدور است.

پس معنای جمله حضرت روشن شد: چون خداوند اين
مشاعر خمسه (مراكز شعور پنجگانه ) را برای ما ايجاد كرده، از اين راه می فهميم كه
خداوند مثل ما مشعر ندارد يعنی‌ ادراك خدا اينچنين نيست كه گوش و چشم و قوه ذائقه
و قوه شامعه و قوه لامسه داشته باشد. ما از كجا چنين استدلالی می كنيم ؟ از اينجا
كه خداوند اين پنج مشعر را به ما داده و ما پس از بررسی دريافتيم كه اينها چهار
حالت دارند كه هر يك دلالت بر نقص دارد كه اين چهار حالت عبارتند از:  1- مشاعر ما مورد نياز ما است در علم. 2- مشاعر
ما حالت انفعالی دارد. 3- مشاعر ما كثرت علم ما را می‌ رساند. 4- محل مشاعر ما جسم
است. و اين چهار حالت با نقض همراه است و در خداوند هيچ نقصی نيست.

بنابراين، وقتی خدا را سميع و بصير می‌خوانيم،‌اين
سمع و بصر عين ذات خدا است و چيزی‌ اضافه بر ذات نيست پس خداوند سميع است نه به
سمع و بصير است نه به بصر بلكه خداوند علم دارد به تمام مبصرات و تمام مسموعات و
مانند ما نيست كه نيازی‌ داشته باشد، تا ــ‌مثلا ــ‌گوش داشته باشد و هوا متموج شد
و صدائی به گوشش برسد، و اصلاً اين وسائل ادراك،‌ جسم اند و خدا جسم نيست. و اگر
بنا با شد ــ العياذ بالله ــ خداوند اين وسائل مخابراتی‌ را مانند ما داشته باشد،
لازمه اش اين است كه نياز پيدا كند و تركيب در ذاتش ايجاد شود و حالت انفعالی پيدا
كند و دارای جسم باشد و هر چهار صفت برای‌خداوند نيست.

در هر صورت اين قسمت خيلی عميق است و كسانی كه
می‌ خواهند تتبّع بيشتری داشته باشند، تفسير بزرگان را در اين باره با دقّت ملاحظه
كنند. ضمناً مرحوم صدرالمتألهين هم شرحی بر اصول كافی دارند كه اين خطبه در باب
الجوامع التوحيد كافی حديث چهارم آمده است و ايشان آن را به تفصيل شرح كرده اند.

اجمالاً حضرت می خواهند بفرمايند كه : اگر خدا
بخواهد مشعر داشته باشد، لازمه اش اين است كه خدا جسم باشد و ممكن نيست كه خداوند
هم جسم باشد و هم خالق اجسام، به دو دليل :

فاعليت جسم،‌فاعليت حركت است

دليل اول ـ جسم نمی تواند چيزی را از كتم عدم
به عرصه وجود بياورد ؛ زيرا فاعليت جسم فقط فاعليّت حركت است برای‌ اينكه جسم در
موثر بودن نياز به وضع و محاذات خاصّی دارد. يعنی مؤثر با آن متأثر بايد وضع
محاذات خاصّی پيدا كند تا در آن مؤثر بشود مثلاً آتشی كه می خواهد فرشی را
بسوزاند، بايد نزديك جسم باشد ( دريك وضع و محاذات خاصی قرار بگيرد ) تا بتواند در
آن فرش اثر كند و آن را بسوزاند.

وضع و محاذات

پس جسم اگر بخواهد مؤثر باشد بايد وضع و
محاذات خاصی با متأثر خود پيدا كند، و جسم با جسم ديگر می تواند وضع و محاذات پيدا
كند،‌يعنی نزديك جسم ديگر برود و حركتی در آن ايجاد نمايد مانند سوزاندن آتش فرش
را زيرا سوزاندن چيزی جز ايجاد حركت در آن جسم ديگر نيست برای اينكه اجزای آن را
پاره پاره می كند و به خاكستر تبديل می نمايد.

و اگر اين معنی را در مورد خداوند فرض كنيم می
گوئيم : قبل از خلقت عالم، اگر خداوند جسم باشد و بخواهد عالم را بيافريند، چون
عالمی وجود ندارد، يعنی‌ عدم است نمی تواند با آن معدوم وضع و محاذات پيدا كند و
گفتيم جسم در مؤثر بودن نياز به وضع و محاذات خاصی دارد. پس اگر ــ به فرض محال ــ
خداوند جسم هم باشد نمی تواند خالق عالم باشد برای اينكه با عالم معدوم وضع و
محاذات ندارد، تا بخواهد آن را خلق كند و از كتم عدم به عرصه وجود بياورد. و روی
اين اصل می‌گوئيم : اجسام تأثيری كه دارند در اجسام ديگر است، آن هم نه اينكه آنها
را از كتم عدم به عرصه وجود بياورند بلكه صورت اجسام را تغيير می دهند. آن شخصی كه
آهن را به صورت چرخ در می آورد، چون با آن آهن وضع و محاذات خاصّی پيدا می كند و
آن را نزديك خود می آورد و باچكش و ديگر وسايل آن را به آن صورت در می آورد، لذا
آهن چرخ می شود.

بنابراين به دليل اينكه فاعليت جسم احتياج به
وضع و محاذات دارد،‌ محال است كه خداوند جسم باشد. واينكه ائمه ما در روايات زيادی
اصرار بر اين دارند كه ممكن نيست خداوند جسم باشد، برای‌ اين است كه برخی‌ از ظاهر
بينان، به خصوص از اهل سنت در زمان ائمه بودند و در مورد آيه « الحمن علی‌ العرش
استوی‌ « چنين می‌ پنداشتند كه خداوند جسم است و در عرش نشسته است!! يا می گفتند
خداوند به آسمان اول می آيد و نگاه می كند و و… و امامان ما می خواستند اين مطلب
را به آنها بفهمانند كه اشتباه كرده اند و ممكن نيست خداوند جسم باشد.

جسم، علت جسم نيست.

دليل دوم ـ دليل دوم را مرحوم صدر المتألهين
بيان كرده است ؛ می‌فرمايد : هيچ طبيعی نمی شود علّت خود آن طبيعت باشد. پس خالق
عالم اجسام نمی شود جسم باشد والّا لازم می آيد كه جسم علت جسم شود و اين ممكن
نيست. هيچ آتشی نمی تواند علت آتش باشد يعنی آتش را از كتم عدم به عرصه وجود آورد.

در هر حال،‌علت و معلول محال است از يك سنخ
باشند. برای توضيح بيشتر مثال به آتش می زنيم :

اگر گفته شود : آتشی علت آتشی است ! می پرسيم
: چرا اين علت آن است؟ وجه مؤثريت و عليّت اين چيست ؟ اگر گفته شود : علّت آتش
بودنش است می گوئيم : آتش بودن در ديگری هم هست پس آن بايد علّت باشد! اگر ناريّت
چيزی، علت مؤثريتش باشد يعنی‌ مبدأ فاعليتش باشد،‌جا دارد كه معلول هم كه نار است
همان مبدأ فاعليت را داشته باشد، پس بايد هر دو علّت باشند. بنابراين اگر ديده شد
كه آتشی علت آتشی ديگر شده،‌روشن است كه آتش بودن ( ناريّت ) منشأ عليت نيست بلكه
جهت ديگری‌ بايد در اين شی ء باشد كه آن جهت ديگر منشأ عليت است. اين بود اجمالی
از دليل مرحوم صدر المتألهين.

« و بمضادّته بين الأمور عرف أن لا ضدّ له »

و از اينكه خداوند اشياء متضادّی‌ را خلق
كرده،‌ فهميده می شود كه ضدّ ندارد.

ضد به دو معنی است، يكی ضد اصطلاحی كه در
فلسفه می آيد و ديگری ضد عرفی كه معنای اَعَمّی‌ دارد.

تضاد به معنای‌ فلسفی

فلاسفه وقتی كه می خواهند ضد را معنی‌ كنند می
گويند : « الضِّدانّ أَمْرانِ وُجُوْديّانِ يَتَوارَانِ عَلی مَوْضُوْعٍ واحِدٍ وَ
يَشْتَرِكانِ في جِنْسٍ قَريبٍ وَ بَيْنَهُما غايَةُ الْخِلافِ » ضدّين دو صفت و
دو امر وجودی هستند كه بر يك جسم به نحو تعاقب وارد می شوند و با هم كمال اختلاف
را دارند. مثلاً يك چيزی‌ كه سفيد است، اگر سياه شود، يا يك شخص كه شجاع است، اگر
ترسو شود ؛ آن سفيدی و سياهی واين شجاعت و جُبن دو حالت وجودی هستند كه بر شیء
واحد به حال تعاقب وارد می شوند يعنی پشت سرهم می آيند،‌ آن می رود و آن ديگری‌ می
آيد مثلاً كسی رنگش قرمز است، از چيزی می‌ترسد، ناگهان رنگش زرد می شود و… بين
قرمزی و زردی، نهايت ضديت و مخالفت است ولی هر دو رنگ می‌باشند،‌پس از نظر جنس با
هم نزديكند گرچه بين هر دو نهايت اختلاف است. يا اينكه شجاعت و ترس هر دو خصلت از
كيفيات نفسانيه اند كه در يك جنس و امر قريبی با هم شركت دارند و با هم اختلاف
دارند ؛ در اصطلاح فلسفه به اين دو امر،‌ضدّين می گويند.

تضاد به معنای‌ عرفی

تضاد در عرف مردم به يك معنای اعمّی است يعنی‌
چه دو امر وجودی مخالف با هم باشند و چه يك امر وجودی و يك امر عدمی باشد، به آنها
ضدّين می‌ گويند مانند بود و نبود كه فلسفه های امروزی نيز اين دو امر را ـ كه يكی‌
وجود و ديگری عدم است ـ ضدّان می گويند، با اينكه در فلسفه قديم ضدّان دو امر
وجودی هستند كه با هم نهايت اختلاف را دارند. يا مثلاً نور و ظلمت را در عرف مردم
ضدّان می گويند با اين كه نور و روشنائی امری وجودی است و ظلمت و تاريكی امری عدمی‌
می باشد گرچه از باب عدم ملكه می باشد يعنی چیزی است كه می تواند روشن باشد ولی
اكنون نور ندارد و تاريك است « الظُّلمَةُ عَدَمُ النُّوْر فيما مِنْ شَأنِهِ أَنْ
يَكُوْنَ مُنَوَّراً » نور نداشتن چيزی كه شأنش اين است كه نور داشته باشد،‌ امری
عدمی‌ امّا از باب عدم و ملكه نه عدم محض.

پس معلوم شد كه در اصطلاح فلاسفه، دو ضدّ، دو
امر وجودی اند و از عوارض می باشند ولی در عرف مردم، دو چيزی كه با هم قابل جمع
نباشند، دو ضد شمرده می شوند، چه اين دو،‌امر وجودی باشند و چه يكی‌ وجودی باشد و
ديگری عدمی و حتی‌ اگر دو موجود مستقل باشند و در موضوع قريبی با هم اشتراك نداشته
باشند ولی قابل جمع نباشند و با هم عناد داشته باشند،‌اينها را هم عرف مردم ضدان
می گويند مانند آب و آتش.

در هر صورت چه ضد را به معنای‌ فلسفی بگيريم و
چه به معنای عُرفی‌،‌اين جمله حضرت چنين تفسير می شود :

از اينكه خداوند تبارك و تعالی، جميع اضداد را
خلق كرده يعنی‌ آب و آتش را هر دو آفريده، زردی‌ و قرمزی را خلق كرده،‌ شجاعت و
جبن را ايجاد نموده و خلاصه بين اشياء تضاد قرار داده است و تمام اشياء متضاد را
خود آفريده است، از اين راه كشف می كنيم كه خداوند ضد ندارد. چه اين ضد به معنای
فلسفی باشد و چه به معنای‌ اعم زيرا ضدين دو خاصيّت زائد بر ذات است و با هم
برخورد دارند و خداوند حالتی‌ زائد بر ذاتش ندارد. و دو امر عرضی اگر حالّ بر چيزی‌
بشوند، عرضند و معروض لازم ندارد و عرض بر ذات اقدس پروردگار عارض نمی شود و اگر ـ
العياذ بالله ـ گفته شود خود خدا عرض است، عرض نياز به معرض دارد و لازمه اش اين
است كه خدا نياز پيدا كند و اين محال است لذا گفتيم كه صفات خدا زائد بر ذات خدا
نيست بلكه عين ذات اوست.

و اگر چنين دو ضد را در اين مورد مقايسه كنيم،
متوجه می‌ شويم كه ذات باری تعالی نمی‌ شود از آن سنخ عارض باشد زيرا برای خدا
دوّمی‌ فرض نمی شود تا با هم مخالفت و عناد داشته باشند زيرا خداوند حقيقت غير
متناهی است و غير متناهی دو تا نمی‌شود چون اگر دو تا باشد هر دو محدود می شوند (
اين تا يك حد خاصّی است و آن ديگری هم تا يك حدّ خاصی ) و اگر محدود شدند هر دو
متناهی می شوند و ذات باريتعالی هستی غير متناهی‌ است كه هيچ نيستی‌ در ذاتش راه
ندارد و هيچ دوّمی‌ برايش فرض نمی شود.

و اگر بخواهيم ضد و معاندی‌ برای‌ خدا فرض
كنيم،‌معنايش اين است كه دو حقيقت مستقل فرض كرده ايم و هر دو محدود می شوند و
محتاج و خداوند محدود و محتاج نيست و بی نياز می باشد.

نتيجه گيری‌

در كوتاه سخن،‌ روشن شد كه خداوند ممكن نيست
ضد و معاندی‌ داشته باشد زيرا خاصيت تضاد، عدم اجتماع است كه هر يك ديگری را نفی
می كند و لازمه اش محدوديّت است و خدا محدود نيست و اگر ضد فلسفی را بگوئيم، ضد
فلسفی از قبيل اعراض است و اگر خداوند عرض باشد،‌ احتياج به محل دارد و نيازمند می
شود و خدا نياز ندارد. و اصلاً اين عالم پرتوی‌ از جلوه خداوند است و جلوه̾ شی ء
از شی ء جدا نيست تا با آن تضاد داشته باشد.

 

/

استفتائات از حضرت امام خمينی دام ظله

س ـ رزمندگانی‌ كه در جبهه ها هستند و يا
امثال آنها كه صد در صد نمی‌ دانند چند روز در يك محل می دانند و در عين حال
احتمال دارد كه ده ها روز در آنجا بمانند آيا می توانند قصد اقامت ده روز كنند ؟

ج ـ اگر يقيين به ماندن ده روز در يك محل
نداشته باشند نمی توانند قصد اقامت ده روز كنند ولی اگر به حال ترديد سی روز در يك
محل ماندن از روز سی و يكم نماز ايشان تمام و روزه شان صحيح است.

شخصی كار دائمی‌ او چنين است كه 24 ساعت به
طور مستمر در محلی كه به مقدار مسافت شرعی ‌با محل سكونتش فاصله دارد كار می‌كند و
48 ساعت در محل سكونت خود می ماند تكليف نماز و روزه او چيست ؟

اگر محل سكونت وطن او نيست در هر دو محل حكم
مسافر دارد و اگر وطن او است در  آنجا حكم
وطن و در محل كار حكم مسافر مترتب می شود.

س ـ آيا كسی كه می خواهد در غير وطن خود قصد اقامت
ده روز كند، تا چه اندازه ای قصد خروج از محل اقامت اشكال ندارد ؟

ج ـ قصد خروج از محل اقامت به مدت يكی دو ساعت
تا كمتر از 5/22 كيلومتر برای‌ يك بار در طول ده روز به قصد اقامت ضرری نمی زند و
بيشتر از آن مضر است.

س ـ اگر شخصی با رعايت شرائط، در محلی قصد
اقامت ده روز كند ولی بعداً برای كاری پيش بينی نشده بخواهد بيش از يك بار و بيش
از چند ساعت تا كمتر از مسافت 5/22 كيلومتر از محل اقامت خود خارج شود آيا به
اقامت او ضرر می زند ؟

ج ـ اگر از اول قصد خروج نداشته و حداقل يك
نماز چهار ركعتی را با نيت اقامت خوانده است بعد از آن خارج شدن به مقدار كمتر از
مسافت شرعی، هر چند بار  و چند ساعت به قصد
اقامت ضرر نمی زند.

س ـ كسانی كه در جبهه و مانند آن مأموريت
رانندگی دارند از چه وقت نماز آنها تمام و روزه بر آنها واجب است.منظور اين است كه
آيا برای صدق سفر دوم و سوم بايد ده روز در محلی توقف كنند و سپس به رانندگی ادامه
دهند. زيرا بعضی از آنان از روزیكه از منزل به محل مأموريت می روند بدون ده روز
توقف مشغول رانندگی می شوند تا آن وقت كه به محل سكونت برگردند آيا در اين صورت
بايد از سفر سوم كه از منزل به قصد انجام مأموريت رانندگی به جبهه می روند نماز را
تمام بخوانند ؟

ج ـ برای صدق سفر دوم و سوم، توقف ده روز در
يك محل لازم نيست وسفری كه به مقصد اول می كند. سفر اول محسوب می شود.

س ـ كسی كه از منزل تا محل كارش كمتر از چهار
فرسخ شرعی است ولی هنگام خارج شدن از منزل قصد دارد كه از محل كارش به جای ديگری
هم برود كه از منزل تا آن جا به حد مسافت شرعی كه حدود 5/22 كيلومتر است می ‌رسد
آيا در چنين صورتی از اول مسافر محسوب می شود ؟

ج ـ در فرض مذكور از اول مسافر است.

 

/

دانستنيهائي از قرآن

امام باقر (ع)می فرمايد « اَوّلُ قَطْرَهٍ
مِنْ دَمِ الشّهيدِ كَفارَة لذُنُوبِه إلّا الدّين فإنّ كَفّارَتَهُ قَضاؤُهُ».               

                                               ( وسائل الشيعه ج 13 ص 85 )

اولین قطره ای که از خون شهید به زمنی می ریزد
کفاره گناهان او است مگر بدکاریهایش که کفاره آن تنها با پرداخت آن است.

 

روزه راهی به سوی تقوی

«$yg•ƒr’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä |=ÏGä. ãNà6ø‹n=tæ ãP$u‹Å_Á9$# $yJx. |=ÏGä. ’n?t㠚úïÏ%©!$# `ÏB öNà6Î=ö7s% öNä3ª=yès9 tbqà)­Gs? »

( سوره بقره ـ آيه 183 )

ترجمه

ای آنانكه ايمان آورديد، روزه بر شما نوشته
شده همانگونه كه بر گذشتگان نيز نوشته و مقرر شده بود، باشد كه تقوی را پيشه كنيد.

لغت

كُتِبَ : كتابت يعنی نوشتن و اين كنايه از
وجوب و لزوم امری است. روزه بر شما نوشته شده يعنی فرض و واجب شد.

صوم : در لغت به معنای امساك و بازداشتن است.
صام، يصوم، صوماً و صياماً به معنای بازداشتن و كف از چيزی است مانند امساك كردن
از خوردن وآشاميدن و سخن گفتن و راه رفتن و…

در سوره̾ مريم خداوند به حضرت مريم دستور می
دهد كه بگو «þ ’ÎoTÎ) ßNö‘x‹tR Ç`»uH÷q§=Ï9 $YBöq|¹ ô`n=sù zNÏk=Ÿ2é& uQöqu‹ø9$# $|‹Å¡SÎ) »
من برای خداوند نذر كرده ام كه از سخن گفتن روزه بگيرم پس امروز با هيچ انسانی سخن
نمی گويم.

ابن دريد گويد : « كل شيء سكنت حركته فقد صام
صوماً » هر چيزی كه از حركت باز ماند، به نحوی روزه گرفته است. برخی گفته اند :
روزه گرفتن يعنی مهار كردن نفس از آنچه ميل و اشتها دارد.

در هر صورت، در شرع به معنای همين روزه
اصطلاحی است كه از طلوع فجر تا مغرب، با نيت و قصد قربت از خوردن، آشاميدن وديگر
مفطرات امساك می كند. صوم و صيام هر دو مصدر و به يك معنی هستند.

الذين من قبلكم : يعنی آنانكه پيش از شما بودند.
ظاهراً مقصود اهل كتاب هستند. از قبيل يهود و نصاری كه بر آنها نيز يك نحو روزه ای
واجب بوده ولی معلوم نيست مانند روزه گرفتن ما از نظر زمانی، مكانی و حتی نوعيت
بوده است.

مرحوم صاحب الميزان « ره » گويد : اين آيه
دلالت ندارد بر اينكه بر تمام امت های پيامبران روزه ای واجب بوده و همچنين دلالت
ندارد بر اينكه اين روزه ای بر برخی از ملت ها واجب بوده، از نظر خصوصيات و اوصاف
و وقت، مانند همين روزه ای است كه بر ما واجب است. بنابراين، تشابه ای كه در آيه
آمده از نظر اصل روزه داری و امساك است بدون اينكه هيچ يك از اين خصوصيات را در بر
داشته باشد.

استفاده از آيه

اين آيه وجوب روزه گرفتن را بر امت پيامبر
اسلام « صلی الله عليه و‌ آله » می رساند و اينكه از اول آيه خطاب به مؤمنين كرده
است، برای اين است كه عبادت از غير مؤمنان پذيرفته نيست و آنان هستند كه ايمان و
باور دارند و پايبند احكام واوامر و نواهی الهی می باشند.

امام صادق (ع)می فرمايد : « لَذّةُ ما فِي
النّداءِ اَزالَ تَعَبَ الْعِبادَة وَالْعناءِ » لذتی كه در اين خطاب احساس می
شود، خستگی عبادت را می‌ زدايد.

امام مجتبی (ع)می‌فرمايد : « اذا سمعت الله
عزّوجل يقول : « يا ايها الذين آمنوا» فَارْعَ لها سَمْعَك فإنها لإمر تُوْمَرُ به
اولنَهی تُنْهی عنه » هر گاه شنيدی خداوند می فرمايد : ای مؤمنان ! با دقت به آن
گوش ده زيرا در آن يا امری است كه به تو دستور داده شده و يا برای نهی است كه تو
را از آن واداشته است.

و اما اينكه پس از ذكر واجب بودن روزه بر
مؤمنان، می فرمايد : همچنان كه بر پيشينيان نيز واجب بوده است، گويا خدای‌ مهربان
برای اينكه ما را تسلّی دهد و خستگی روزه گرفتن را بزدايد، می فرمايد : خيلی آن را
بر خود سنگين و مشكل نگيريد زيرا بر امتهای گذشته ( يا برخی‌ از امت های گذشته )
فرض و واجب بوده و اين عبادت، گرچه تا اندازه ای زحمت دارد ولی منحصر به شما نيست
و اين از نظر روانی خيلی مؤثر است.

و از آن پس می فرمايد : « لعلكم تتقون »
وانگهی شما اگر به اين دستور عمل كنيد و اين چند روز را روزه بگيريد، بر تقوای‌
خود افزوده ايد يا اينكه می خواهد بفرمايد روزه يكی از وسائل بازدارنده از گناه و
معصيت است و شما كه حاضرشديد اين چند ساعت در اين چند روز را از آنچه دستور امساك
داده، امساك نمائيد، قطعاً از ديگر منهيات خداوند نيز اجتناب نموده و به اوامر او
سر می نهيد و شايد روزه ملكه ای شود كه شما را از گناه كردن باز دارد.

 

/

سرمقاله

بهترين فرصت

 بسم
الله الرحمن الرحيم

با مروری گذرا بر سخنان امام خمينی مدّظلّه
اين نكته را می توان دريافت كه هر چه به زمان حاضر نزديكتر می شويم، تكيه روی
مسائل عرفانی، اخلاقی و تزكيه نفس مشهودتر است. اهميت دادن به اين نكته نشانه̾ آن
است كه در شرائط كنونی، اساسی ترين و مهمترين مسئله برای تداوم و تحكيم انقلاب و
جمهوری اسلامی، تقويت ايمان و تزكيه بيشتر نفس در پرتو ياد خدا است.

اين روند دقيقاً مطابق همان روش پيغمبر بزرگ
اسلام ((ص)) است كه پس از فراغت از جهاد با دشمنان برونی و پيروزی بر آنها، روی
جهاد اكبر يعنی مبارزه با نفس و تزكيه درونی تكيه فرمايد و مدال شجاعت برتر را به
كسانی اعطا می كند كه در صحنه̾ نبرد درونی پيروز شوند « اشجع الناس من غلب هواه ».

انسان همانگونه كه در طبيعت، برای حركت در
سرازيری و غلتيدن و سقوط در درّه ها و پستی ها، جز به يك لغزش و بی خردی به چيز
ديگری نياز ندارد و در مقابل برای صعود يا پرواز به بالا و رسيدن به اهداف بلند،‌بايد
حد اقصای انديشه و خرد را به كار گيرد تا با تهيّه̾ اسباب و ابزار لازم و تحمل رنج
ها و دشواريها به مقصد خود دست يابد، در مورد سقوط يا صعود معنوی و روحانی نيز با
همين وضع رو به رو است.

امروز جامعه ما بر خلاف ديگر جوامع منحط شرقی
و غربی و وابسته كه به آسانی در مسير سقوط و سرازيری انحطاط اخلاقی و فرهنگی‌ قرار
گرفته اند،‌در حال حركت و صعود به سوی‌كمال و تقرب الی الله است و طبيعی است كه
اين پرواز به آسانی و بدون وسائل مناسب، امكان پذير نيست.

بديهی است كه انقطاع از بندگی شيطان و خواسته
های شيطانی نفس و بريدن از سلطه های‌استكباری شرق و غرب و رهسپردن به سوی حق و
پيوستن به خدا، نه فقط مستلزم تحمل سختی ها، رنجها،‌محروميتهای ظاهری، ايثارها،
فداكاريها و تلاشهای فراوان است كه بايد با هوشياری و فرزانگی و تشخيص دقيق در
پرتو رهبری مقام امامت و ولايت حقه،‌مصونيت اين راه را از انحراف تضمين كرد. و به
قول حافظ :

قطع اين مرحله بی همرهی خضر مكن

               ظلمات است، بترس از خطر گمراهی

و همانگونه كه ذكر شد گذشته از اينها صعود به
سوی عالم بالا، بدون كمك گرفتن از وسائل وابزار متناسب، ميسور نيست و قرآن كريم
خود مهمترين اين وسائل را چنين بيان فرموده است : « واستعينو بالصّبر و الصّلاة
انَّ الله مع الصّابرين » ( بقره ــ‌45 ) به وسيله صبر و نماز كمك جوئيد كه همانا
خدا با صابران است.

و صبر به روزه تفسير شده است چرا كه روزه
نموداری از صبر است. صبر برای خدا، صبر از چيزهايی كه بايد از آنها امساك شود، صبر
بر گرسنگی و تشنگی و صبر از همه̾ گناهانی كه مانع قبول شدن روزه می شود و اين
تمرينی است جسمی و روحی‌ برای‌ وزيده شدن و پيروزی در جهاد اكبر و صعود و سلوك الی‌
الله.

و اكنون كه در آستانه̾ ماه خدا،‌ماه روزه و
خودسازی و جهت گيری، ماه تمرين و آمادگی و ماه سرنوشت و شبهای قدر قرار گرفته ايم،
بهترين فرصت است تا بار ديگر گامی بلند در اين راه برداريم   در اين ماه به صورت ويژه هه مهمان خدائيم و
سفره̾ پر بركت و بی دريغ او بر ما گسترده است. باشد كه هر چه بيشتر از اين مهمانی
پر بركت الهی توشه̾ تقوا برگرفته و با تزكيه̾ نفس خويش به سوی‌او ره سپرده و آئينه
دل را تجلی گاه عشق او كنيم.

در اين مختصر برای آنكه جلوه ای از جامعيت
احكام اسلام و اهداف والای آن يادآوری‌ شود روايت صحيحه ای را كه در وسائل ج 7 ص 2
آمده است نقل می كنيم :

حضرت صادق (ع)در پاسخ هشام بن الحكم كه از
حكمت روزه سوال كرده چنين می فرمايد :

« انّما فرض الله الصيام ليستوي به الغني
والفقير، و ذلك أن الغني لم يكن ليجد مسّ الجوع فيرحم الفقير لأن الغني كلّما أراد
شيئاً قدر عليه، فأراد الله تعالی أن يسوّي بين خلقه و أن يذيق الغني مسّ الجوع
والألم ليرق علی الضعيف و يرحم الجائع ».

خداوند روزه را واجب فرمود تا بين غنی و فقير
مساوات برقرار فرمايد. چرا كه غنی هرگز رنج گرسنگی را نچشيده تا بر فقير رحم نمايد
زيرا غنی‌هر چه را بخواهد بر آن دست می يابد و لذا خداوند اراده فرمود كه بين
بندگانش تساوی‌ برقرار نموده و رنج گرسنگی را بر غنی‌بچشاند تا برضعيف رقّت و بر
گرسنه رحم نمايد.

در اين حديث شريف می بينيم كه روزه با تمام
فضائل و برجستگيهای عبادی آن،‌دارای هدفی انسانی‌و اجتماعی است. و به تعبير ديگر
هدف مهم دراين عبادت بزرگ همچون بسياری‌ از عبادات ديگر، آن است كه انسان را در
پرتو خداپرستی و محبّت به ذات حق،‌از بند خودپرستی و خود محوری‌،‌ آزاد و روح مردم
دوستی و خدمت به بندگان خدا را در او زنده می كند ؛ و نكته مهمتر آنكه انسان گرچه
مؤمن باشد باز هم ممكن است تحت تأثير او زنده می كند ؛ و نكته مهم تر آنكه انسان
گرچه مؤمن باشد بازهم ممكن است تحت تأثير شرايط مرفّهی كه برای‌ او فراهم آمده از
بسياری واقعيات و تكاليفی كه بر آنها مترتب می شود غافل و از مسير حق و انجام
وظائف الهی دور گردد.

گرچه مسئوليت افراد توانمند نسبت به مستمندان
امری است مسلّم ولی روزه دارای اين ويژگی‌ است كه احساس اين مسئوليت را زنده كرده
و انسان را هم در پرتو ايمان به خدا و هم با احساس وجدانی‌چشيدن رنج گرسنگی به سوی‌
انجام اين مسئوليت سوق می دهد.

و به همين دليل است كه در نظام اسلامی‌،
زمامداران كه مسئوليت خدمت به جامعه̾ اسلامی را دارند برای آنكه از رسالت و
مسئوليت خود نسبت به مردم ضعيف غافل نشوند موظف هستند كه زندگی خود را در سطح مردم
عادی‌ قرار دهند و حتی می بينيم كه اميرالمؤمنين (ع)با آنكه دارای‌ مقام عصمت و از
علم غيب برخوردار است،‌ خشن ترين لباس را می‌ پوشد و ساده ترين غذا را می خورد و
از ساده ترين امكانات زندگی استفاده می‌كند. و در نامه ای‌ عتاب آميز و پر سوز به
عثمان بن حنيف استاندار بصره می نويسد به خاطر آنكه بر سفره̾ رنگينی كه مستمندان
حضور نداشتند حاضر شده وو…. و حتی در اوج قدرت خويش و در آخرين روزهای‌ زندگی از
تناول افطاری كه نان و نمك و شير بود ابا می‌ فرمايد و در حالی كه نمك و شير را دو
خورش به حساب می آورد فقط به يكی آنهم نمك اكتفا می‌فرمايد.

اينها هم و همه نمودار آن است كه مسئولين در
نظام اسلامی‌ بايد در رنجها،‌كمبودها و سختی ها توده مردم و جامعه شريك باشند تا
بتوانند به فكر آنها بوده و از انجام وظائف خويش غافل نشوند ؛ همانگونه كه اكنون
اين روش را در زندگی فرزند راستين اميرالمؤمنين(ع) يعنی امام امّت شاهد هستيم كه
برای‌تنبّه، نمونه̾ كوچكی از روش او را در اينجا متذكر می شويم : سال گذشته در ماه
رمضان كه هندوانه در تهران كمياب و هر كيلو حدود 10 تومان بود،‌ يك روز هندوانه ای
برای منزل حضرت امام خريده بودند. وقتی امام از اين قيمت گران كه طبعاً قابل
استفاده برای‌ طبقات ضعيف جامعه نبود مطلع شدند با ناراحتی فرمودند :« در چنين
شرايطی هرگز هندوانه نمی خواهم » و اكيداً از خريد آن نهی فرمودند.

« ان في ذلك لعبرة لا ولی الالباب ».              و السلام                          رحيميان

 

/

امام خمينی ثابت و استوار از آغاز تا كنون

امام خمينی ثابت و استوار از آغاز تا كنون

خودسازی

« حوزه های علميه بيدار باشند. تقوا را،‌تقوا
را، تقوا را، نصب العين خود قرار بدهند… همه بايد تهذيب كنند خودشان را،‌ همه
ملت موظف اند كه خودشان را تهذيب كنند. مكتب اسلام مكتب اسلام مكتب تهذيب است.
قرآن كتاب آدم سازی است. اتكال به قرآن كنيد. تعليم از تعاليم عاليه اسلام بگيريد.
»                                          
10/2/57

« بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد
خود ساختن به اين است كه تبعيت از احكام خدا كنيد. وقتی اينطور شد، انسان به يك
مرتبه از انسانيت می رسد، مراتب ديگر هم زياد است. و اگر اين مرتبه از انسانيت
پيدا شد. ديگر شكست در كار نيست. كارهائی كه برای خدا است، شكست در آن نيست
».                                               
11/9/57

« شما بايد خودتان را بسازيد و بعد ملت را
بسازيد. خودسازی به اينكه تمام ابعادی كه انسان دارد و انبياء برای تربيت آن
آمدند، تمام ابعاد را ترقی دهيد… سر منشأ همه كمالات وارسته شدن نفس از تعلقات
است و بدبختی هر انسان، تعلق به ماديات است. توجه و تعلق نفس به ماديات، انسان را
از كاروان انسان ها باز می دارد و بيرون رفتن از تعلقات مادّی و توجه به خدای
تبارك و تعالی، انسان را به مقام انسانيت می رساند. انبياء هم برای همين دو جهت
آمده بودند : بيرون كردن مردم  را از
تعلقات و تشبّث به مقام ربوبيّت »                                                                              
                3/4/58

« اگر آن كس كه می خواهد مربّی يك جامعه ای
باشد، و بخواهد آنها را به اسلام دعوت كند، از اول بايد خودش را اسلامی كند و باطن
خودش را دعوت به اسلام كند… اگر خودش را اسلامی نكند نمی تواند ديگران را اسلامی
كند ».                          10/4/59

« آن روز برای‌ ما مبارك است كه بتوانيم
خودمان را بسازيم و دنبال آن كشور را. نقطه اول هر اصلاحی، خود انسان است. اگر
چنانچه انسان خود تربيت نشود نمی تواند ديگران را تربيت كند.»                                                                       
               23/10/60

«پيروزی بزرگ اين است كه انسان بر نفس خودش
پيروز باشد و بر شيطان خودش غلبه كند. »                                                                                            
11/12/60

« از سازندگی خود و ديگران كه مقدّم بر همه
سازندگی ها است غفلت نكنيد. » 

                                                                                                        
29/3/61

« اگر كسی ادعا كرد كه هيچ نقصی ندارد،
بزرگترين نقصش همين ادعا است. »

                                                 
                                                       5/11/61

« هر قدمی كه برای ساختن كشور بر می داريم،
بايد چند قدم نيز برای پيروزی بر نفس خود برداريم. »                                                                                      
6/1/62

« تمام مفاسد و مشكلات جامعه ناشی از خود بينی
است و تا اين خصيصه وجود دارد همه̾ امور لنگ است لذا انسان بايد خود را تزكيه كند
و تزكيه بر همه چيز مقدم است خصوصاً بر كسانی كه بخواهند جامعه را تهذيب كنند
».                               
15/11/63

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(خودسازی)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(روزه، راهی به سوی تقوی)

استفتاءات از امام خمینی دام ظله

شناخت خداوند                                                
آیت الله العظمی منتظری

آغاز و انتهای حرکت انسان                                  آیت الله مشکینی

سخنان معصومین(پاداش روزه دار)

آداب تلاوت 
قرآن                                            آیت
الله جواد آملی

صلح امام حسن مجتبی علیه السلام

در راه ریشه کن ساختن فقر                                  آیت الله حسین نوری

سنت استحفاف                                                  آیت
الله محمدی گیلانی

مقابله به مثل                                                   
آیت الله بنی فضل

حج، نمودارازعبادت اجتماعی در اسلام                     حجة الاسلام و المسلمین
هاشمی رفسنجانی

در دامان ابوطالب                                             حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

نقش آذربایجان در انقلاب                                     حجة
الاسلام و المسلمین موسوی

روزی که آفتاب غروب کرد

سقوط نمیری و بروز تحولات درسودان

تقارن خرداد با ماه رمضان

پیام شهید

اوضاع کلی جهان اسلام                                    محمدرضا
حافظ نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمود
ها 

امام
خمينی

·       
صدام در موقع مقتضی
،سيلی نهائی را خواهد خورد و كشور عزيز عراق و ايران از شر او نجات خواهد يافت
.                                                           19/12/63

·        
تمام كسانی كه در وزارت اطلاعات هستند ، بايد عضو
هيچ حزب و گروهی نباشند .

                                                                                               
20/12/63

·       
ما بايد اين انقلاب
را چون امانتی نگهداريم.                                    22 /12/63

·       
ما بسياری از
موفقيتهای انقلاب را مرهون خدمتهای بانوان می دانيم.                              23/12/63

·       
تكليف ما اين است كه
در مقابل ظلم بايستيم و به كسی كه به ما تعّدی كرده است ، تودهنی بزنيم.                                                              5/1/64

·       
بايد همه مغز ها بكار
بيفتد تا خودمان هر چيزی را كه احتياج داريم بسازيم. 10/1/64

امام خمينی
: خدا فرموده است كه شما بايد با هم باشيد و اتحاد داشته باشيد. اگر كسی يك كلمه
بگويد كه به اين وحدت صدمه بزند ،معصيت كار است.          5/1/64

آيت الله
العظمی منتظری 

·       
با قيام و فداكاری
جوانان مسلمان و از خود گذشته در لبنان و فلسطين ،ابهت خيالی اسرائيل از بين رفت.

·       
ديدار سران اسرائيل
با پاپ تنها به خاطر احساس خطر از تجديد حيات اسلام و بيداری ملتها است.                                                         
13/12/63

·       
جواب زور را بايد با
زور داد.

·       
چرا علما و بزرگان
عراق سكوت كرده و تكليف ملت مسلمان عراق را مشخص نمی كنند

                                                                       
19/12/63

·       
حوزه های علميه ما
بايد خودشان را به سلاح فلسفه و علوم روز و شناخت مسائل سياسی جهان مجهز
كنند.                                 
5/1/64

 

 

 

/

نگاهی به روبدادها

جنگ

·       
عراق،اهواز و بوشهر
را بمباران كرد. در اين بمباران 11 تن شهيد و 30 نفر مجروح شدند.                                                                                                      
   14/12/63

·       
عراق با پرتاب 8 موشك
به دزفول 75 نفر را شهيد و مجروح كرد و يك بيمارستان نيز ويران شد.                                                                     

·       
دبيركل سازمان ملل
عراق را عامل نقض عدم حمله به مناطق مسكونی دانست.

·       
بعثی ها شهرهای دزفول
،انديمشك، مسجد سليمان، آبادان، بستان، سوسنگرد، پيرانشهر و سر پل ذهاب را بخاك و
خون كشيدند دزفول و خرم آباد موردحمله موشكی قرار گرفتند.

·       
عراق از يمن شمالی
مزدورجنگی می خرد!                
18/12/63

·       
توسط 10 فروند جنگنده
نيروی هوائی 4 شهر عراق بمباران شد.      
19/12/63

·       
بغداد و 5 شهر ديگر
عراق بمباران شد.

·       
اصفهان،
تبريز،باختران و بروجرد هدف موشك و بمب قرار گرفت.

·       
يك فروند هواپيمای
جنگی عراق در غرب كشور سر نگون شد.   
20/12/63

·       
موشك زمين به زمين
ايران مراكز اقتصادی و نظامی كركوك را در هم كوبيد.

·       
متجاوزان صدامی به
شهرهای تهران و مسجد سليمان، دزفول، بروجرد، اراك، قم، زنجان و خرم آباد با بمب و
موشك حمله كردند.             21/12/63

·       
رزمندگان اسلام با
رمز يا زهرا (س) قرارگاه فرماندهان عراقی در شرق دجله را فتح كردند، 107 تن از
نيرو های بعثی اسير و بيش از 500 تن كشته و زخمی شدند ـ 5 فرمانده رده بالای ارتش
عراق اسير شدند.

·       
2 هلی كوپتر عراقی سر نگون شدند.                       22/12/63

·       
شهرهای تبريز ـ رشت ـ
كاشان ـ باختران ـ ايلام ـ سنندج ـ سقز ـ كرند ـ دزفول ـ گيلان غرب ـ انديمشك و
اطراف همدان و قزوين ديروز و امروز هدف حملات هوائی و موشكی عراق قرار گرفت در اين
عمليات 119 تن شهيد و 404 نفر مجروح شدند.

·       
هاشمی رفسنجانی :با
موشك هائی كه در اختيار داريم شهری در عراق نيست كه مصونيت داشته باشد.

·       
ساختمان 18 طبقه
بزرگترين بانك عراق (رافدين) در مركز بغداد با موشك رزمندگان اسلام منهدم شد.

·       
عراق در منطقه
عملياتی شرق دجله از سلاحهای شيميائی استفاده كرد.

                                                                       
23/12/63

·       
بغداد در انفجار
دومين موشك دور برد ايران به لرزه در آمد.     
25/12/63

·       
جاده مهم تداركاتی«
خندق » به تصرف سپاه اسلام در آمد. 
26/12/63

·       
در عمليات بدر منطقه
هور العظيم در جنوب عماره آزاد شد 12 هزار سرباز و افسر عراقی كشته يا مجروح شدند
500 دستگاه تانك ،نفر بر زرهی و توپ سبك و سنگين به غنيمت گرفته شد و صدها دستگاه
ديگر منهدم شد.تعداد اسرای عراقی عمليات بدر به 3 هزار نفر رسيد. كليه روستا ها و
پاسگاه های منطقه هور العظيم به تصرف قوای اسلام در آمد.                              27/12/63

·       
4 فروند هواپيمای جنگی عراق در تهران ، تبريز
و منطقه عملياتی بدر سر نگون شدند.

·       
ايران منطقه صنعتی
بغداد و 15 شهر عراق را با موشك و توپ به آتش كشيد.

·       
يك فروند هواپيمای
جنگی عراق بر فراز جزيره خارك سرنگون شد.

·       
ده ها هزار نيروی
رزمی و فنی عازم جبهه های جنگ شدند.    
6/1/64

·       
وزارتخارجه آمريكا به
كار برد سلاحهای شيميائی توسط رژيم عراق اعتراف كرد.                     

                                                                        
7/1/64

·       
در پنجمين حمله موشكی
ايران به بغداد 130 نظامی از جمله 20 افسر عاليرتبه ارتش عراق به هلاكت رسيدند.

·       
با آتش سنگين توپخانه
ايران : ساختمان سازمان امنيت، استانداری و چندين پادگان نظامی بصره منهدم
شد.                              8/1/64

·       
آسوشيتدپرس اعلام كرد
: ششمين موشك ايران صدها تن از مسئولان حزبی و دولتی عراق را به هلاكت رساند.                 10/1/64

·       
2 موشك ايران سحرگاه امروز بغداد را درهم
كوبيد.    11/1/64

     انقلاب و جهان  

·       
مجاهدين مسلمان عراقی
كارخانه گاز «التاجی» را به موشك بستند.  
9/12/63

·       
اولين نماز جمعه
سراسری، بيروت را بحال تعطيل در آورد تعطيل عمومی بيروت برای بر پائی نماز جمعه در
حالی صورت گرفت كه در لبنان روزهای يكشنبه تعطيل عمومی است.                                       10/12/63

·       
موشه آمنز يكی از
وزراي كابينه اسرائيل : اسرائيل تسليم طرفداران آيت الله خمينی نخواهد شد!                                         
13/12/63

·       
جمهوری اسلامی ايران
يك ميليارد ريال برای كمك به مستضعفان لبنان اختصاص داد.                                                   
16/12/63

·       
فرمانده و معاون لشكر
ارتش عراق مستقر در منطقه زخو توسط انقلابيون مسلمان عراقی به هلاكت رسيد.                         5/1/64

·       
دانشجويان دانشگاه
قاهره پرچمهای آمريكا و اسرائيل را در اعتراض به جنايات واشنگتن و تل آويو به آتش
كشيدند.        7/1/64

    اخبار داخلی

·       
150 كاميون كمكهای
مردمی از مقابل دانشگاه تهران عازم جبهه های نبرد شدند.

                                                            
18/12/63

·       
آيت الله خادمی رئيس
حوزه علميه اصفهان درگذشت.    20/12/63

·       
رئيس جمهور : در
صورتيكه رژيم عراق تهديد خود را نسبت به هواپيماهای مسافر بری عملی كند ما فرودگاه
بغداد را با خاك يكسان خواهيم كرد.

·       
حجت الاسلام هاشم‍ی
رفسنجانی : ما نمی خواهيم از دريای خون عبور كنيم ما می خواهيم با حداقل تلفات از
دو طرف ملت عراق را از شر اين جنايتكاران نجات بدهيم.                                        5/1/64

اخبار جهان

·       
مرحله دوم انتخابات
پاكستان با 32 كشته و مجروح پايان يافت.

·       
حمله ارتش آزاديبخش
ايرلند به پليس سلطنتی انگليس 9 كشته و 22 زخمی بر جا گذاشت.                         

·       
مبارك با ارسال پيام
به سران عرب ، خواستار حمايت اعراب از طرح مذاكره با اسرائيل شد.

·       
دولت تركيه تحصيل
علوم اسلامی برای زنان را ممنوع اعلام كرد. 
12/12/63

·       
54 تن از جمله 11 كانديدا در اولين مرحله
انتخابات هند كشته شدند.

·       
مرحله دوم عقب نشينی
شتابزده ارتش اسرائيل از جنوب لبنان آغاز شد. 13/12/63

·       
اسرائيل حسينيه معركه
را بر سر 400 مسلمان ويران كرد.  14/12/63

·       
انفجار بمب در محله
شيعه نشين بيروت 62 شهيد و 198 مجروح بجای گذاشت .   

                                                    
18/12/63

·       
آمريكا ناو جنگی
آيزانهاور را به سواحل لبنان اعزام كرد. 
19/12/63

·       
جهاد اسلامی در يك
عمليات انتحاری دهها سرباز اسرائيلی را مجروح و معدوم كرد.

                                                 
20/12/63

·       
ارتش اسرائيل 33
روستائی بيدفاع را در جنوب لبنان قتل عام كرد.

·       
بدستور نميری 100 عضو
اخوان المسلمين در سودان دستگير و 11 تن ديگر از پستهای دولتی بر كنار شدند.       21/12/63

·       
نميری بيش از 100 تن
از وزراء ، قضات و ساير مقامات سودان را بازداشت كرد.

·       
آمريكا قطعنامه شورای
امنيت در محكوميت اسرائيل را وتو كرد. 
22/12/63

·       
آمريكا با درخواست
افزايش كمكهای اقتصادی و نظامی اضافه به مصر مخالفت كرد.

                                           23/12/63

·       
شاه حسين مبارك
سراسيمه عازم بغداد شدند.  28/12/63

·       
900 يهودی اتيوپيائی با نظارت سازمان سيا به
اسرائيل منتقل شدند.

·       
دفاتر شركت هواپيمائی
اردن در رم، آتن و نيكوزيا مورد حمله قرار گرفت .

·       
ارتباط مستقيم تلفنی
عراق با خارج برای مدت نامشخصی قطع شد.5/1/64

·       
تظاهرات دانشجويان
دانشگاه قاهره توسط پليس مصر سر كوب شد. 6/1/64

·       
يك خبرنگار انگليس‍ی
در لبنان ربوده شد.

·       
پدر خالد اسلامبولی
از انجام مناسك حج ممنوع شد.

·       
6 گروه عمده فلسطينی يك جبهه جديد در مقابل
جناح عرفات تشكيل دادند.

                                           7/1/64

·       
پليس ضد شورش سودان
تظاهرات ضد آمريكائی مردم اين كشور را سر كوب كرد.

                                          
8/1/64

·       
انگليس از اتباع
انگليسی مقيم بغداد خواست اين شهر را ترك كنند. 10/1/64

·       
مقر حزب بعث عراق در
شهر تكريت 30 دقيقه قبل از ورود صدام توسط انقلابيون مسلمان عراقی منفجر شد.

·       
نخست وزير رژيم
صهيونيستی :«ترور شيعه » از «ساف » برای اسرائيل مشكلات بيشتری ايجاد خواهد
كرد.             11/1/64

اختراع و
اكتشاف

·       
بزرگترين ذخاير
سولفات سديم كشور در خوزستان كشف شد. 
9/12/63

·       
برای اولين بار در
ايران دستگاه « اتو كلاو » كارخانجات آب ميوه گيری در ساری ساخته شد.                         21/12/63

·       
طرح يك جوان مبتكر
ايرانی در نمايشگاه علوم صنايع ژاپن ممتاز شناخته شد.

                                       
26/12/63

·       
دستگاه اعلام خطر نشت
گاز توسط يك مبتكر ايرانی ساخته شد. 
27/12/63

·       
ديگ پخت روغن
كارخانجات روغن كشی برای اولين بار در كشور ساخته شد.

                                        7/1/64

خدمات و
عمران

·       
1000روستا پس از
انقلاب در استان باختران دارای آب آشاميدنی بهداشتی شدند.

                                     11/12/63

·       
بنياد مستضعفان
عليرغم همه مشكلات توانسته است بيش از 20 هزار خانه ارزان قيمت به محرومان واگذار
كند.       14/12/63

·       
طی دوماه 63 روستای
كرمان صاحب برق شدند.

·       
2750 شماره تلفن در استان سمنان وا گذار شد.
22/12/63

·       
طی سال جاری بيش از
32 ميليون سرنگ وانسولين در حجم های مختلف در قزوين توليد شد.                                7/1/64

ضد انقلاب

·       
يك باند بزرگ فحشاء و
فساد ، با شركت خوانندگان طاغوتی در تهران كشف شد.

·       
3 هزار كيلو حشيش در كوير زاهدان از
قاچاقچيان بدست آمد.   13/12/63

·       
توسط سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی ورامين محموله 70 كيلوئی هروئين بمقصد اروپا از داخل كاميون حامل
انار كشف شد.   16/12/63

·       
عوامل استكبار، نماز
جمعه تهران را با انفجار بمب بخون كشيدند. 25/12/63

·       
در درگيری اكيپ گشتی
گروهان ژاندارمری با قاچاقچيان مسلح 1330 كيلو ترياك در ميرجاوه كشف شد.                        6/1/64

 

 

 

/

نگرشی به كتاب « ميرزای شيرازی

»

ترجمه̾ «
هدية الرازی »

رضا مختاری

« هدية
الرازی الی‌ الامام المجدّد الشيرازی » يا « هدية الرّازی الی المجدّد الشيرازی »
نام اثری است كه علّامه متتبع ، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانی صاحب « الذريعه » ـ در
گذشته سال 1389 هـ ق ـ در شرح احوال و آثار مرجع بزرگ ، و مبارز و درگير ، مرحوم
آيت الله العظمی حاج ميرزا محمد حسن شيرازی ، معروف به ميرزای بزرگ اوّل رهبر جنبش
تنباكو ( متوفّای 1312 هـ ق ) و شمّه ای از شرح احوال بيش از 350 تن از شاگردان و
اصحاب و نزديكان او نگاشته است .

شيخ آقا بزرگ
، علّت نگارش اين كتاب را ، در سرآغاز آن ، چنين ،شرح می دهد :

« … در
خلال پنج سالی كه از آغاز دوره̾ بلوغم ، افتخار تقليد از اين مرجع بزرگ را داشتم ،
هميشه در پی فرصتی بودم تا سپاسگزار نعمت های اين پيشوا باشم . ادای‌ اين سپاس را
جز در اين نمی‌ ديدم كه آستان و مقدمش را ببوسم و خاك قدومش را بر ديدگان بنهم ،
ولی افسوس كه توفيق نصيب نگشت و ناگهان فريادگر مرگ ، حضرتش را فراخواند و مسلمين
را در سوك نشانيد ، از آن پس اميدم به يأس مبدّل شد ؛ تا اينكه يك سال بعد از وفات
ميرزای بزرگ ، خداوند به من توفيق تشرّف به عتبات عاليات را عطا فرمود . تا زمانی
كه در نجف اشرف بودم ، تربت شريف ميرزا را زيارت می كردم و بدين وسيله روان خويش
را تا حدّی آرامش می بخشيدم ، ولی زخم دل در درون پنهان بود. در خلال اين مدّت ،
گه گاه به سامرا مشرّف می‌ شدم و در مشاهده ائمّه حضور می ‌يافتم و محروميّت خويش
از درك ايّام ميرزا را به ياد می ‌آوردم و اشك از ديدگانم جاری می‌شد .

تا اينكه بر
اثر استغاثه از ائمّه اطهار « عليهم السلام » و به خصوص حضرت بقية‌الله الاعظم «عج
» در اواخر سال 1329 هـ ق ـ هجرت به سامرا ميسّر گشت و همراه خانواده بدانجا شتافتم
. در مدّت اقامت خود در سامراء ، عده ای‌ از افراد مورد اعتمادی را كه سال های
حيات ميرزا را درك كرده بودند يافتم و با استفاده از بركات وجود آنها بر ميزان
آگاهی‌ خود ،‌ نسبت به ميرزا افزودم . پس از آن چنين انديشيدم كه با قلم ناتوان
خود ،‌به نگارش اين جزوه̾ ناچيز دست بزنم تا هم يادی‌ از گذشتگان باشد و هم وسيله̾
شناختی برای آيندگان. از سوی ديگر ، چون ديدم كه بسياری از اساتيدم از برترين
شاگردان و بهره وران از انفاس پر بركت ميرزا بوده اند ، برخود واجب دانستم نام و
يادشان را زنده نگه داشته و فضل و مناقبشان را آشكار سازم . » 1

اين كتاب به
زبان عربی و برای آشنايان بدان زبان ، غير قابل استفاده بود ،‌ تا اينكه ترجمه̾
فارسی آن ، با نام « ميرزای شيرازی » به صورت زيبا و مطلوبی‌ ، همراه با ملحقات و
اضافاتی بر اصل كتاب ،‌توسط وزارت ارشاد اسلامی‌،‌در سال پيش (1362 ) چاپ و منتشر
شد ، و از اين رهگذر خدمتی قابل تقدير نسبت به ميرزا شيخ آقا بزرگ و تاريخ و فرهنگ
تشيّع انجام شد . من همين جا ، از همه̾ كسانی كه در ترجمه و چاپ و نشر اين كتاب ،
متحمّل زحمت شده و سعی و كوشش كرده اند ، تقدير و تشكر می كنم و از خداوند متعال
افزايش توفيقاتشان را در راه خدمت به جامعه̾ اسلامی خواستارم .

در مقدمه
اين ترجمه ( ص 13 – 14) آمده است :

« 7- از
آنجا كه اصل كتاب دارای غلط های چاپی بوده است بعيد نيست كه بعضی از آنها به كتاب
حاضر منتقل شده باشد . لذا قبلا از همه̾ خوانندگان گرامی پوزش می طلبيم و اميدواريم
پژوهشگران و دانايان تاريخ ، با راهنمائی های خود ما را ياری فرمايند .»

ازاين رو بر
آن شدم كه اشتباهاتی را كه در ترجمه يا اصل كتاب اتفاق افتاده ـ تا آنجا كه من با
يك مطالعه و سير اجمالی بر آنها واقف شده ام ـ متذكر شوم .

قبلا به
روان پاك مرحوم شيخ آقا بزرگ و ميرزای‌ شيرازی درود می فرستم و مجددا برای مترجم ـ
يا مترجمين ـ محترم اين كتاب ، آرزوی‌ توفيق بيشتر می ‌كنم .

ضمنا
يادآوری می كنم كه چاپ اوّل و دوم اين ترجمه ، مورد بررسی واقع شده ـ البته چاپ
دوم عين اوّل است و هيچ گونه تغيری در آن داده نشده است ـ و نيز اصل و متنی كه
مورد استفاده بوده در سال 1403 هـ ق ، توسط انتشارات ميقات منتشر شده كه افست چاپ
عراق « هدية الرازی » است 2 و طبعاً آدرس صفحاتی كه در اين نبشتار مشاهده می فرمائيد طبق چاپ اول و
دوم ترجمه و چاپ ياد شده̾ اصل كتاب است .

1-   
در ص 12 پيشگفتار مترجم
آمده است :

    « مرحوم شيخ آقا بزرگ پيرامون شخصيت و زندگی
و شاگردان ميرزای شيرازی ،علاوه بر قلم فرسائی در كتابی موسوم به « طبقات اعلام
الشيعة » به جهت علاقه و محبتی كه به آن رادمرد داشت ،‌به نگارش كتابی‌ جداگانه
نيز در ترجمان او همّت گماشت و آن را «هدية الرازی الی الامام المجدّد الشّيرازی »
3 نام نهاد .
»

اين سخن ،
دالّ بر اين است كه كتاب « طبقات اعلام الشيعة » قبل از « هدية الرازی » نوشته شده
، ولی اين مطلب صحيح نيست و شيخ آقا بزرگ چندين سال قبل از تأليف « اعلام الشيعة »
به نوشتن « هدية الرازی » دست يازيده و اصلاً آنچه در «اعلام الشيعة » در شرح
زندگی ميرزا آورده ، خلاصه ای ‌است از آنچه در « هدية الرازی » مسطور است .

او خود ، در
اين باره در اعلام شيعه̾ قرن چهاردهم يعنی « نقباء البشر » (ج 1 / 436-437 پاورقی
) چنين می نويسد :

« و كنت
الّفت قبل عشرات السّنين كتابا مستقلاً في ترجمته ، سميّته « هدية الرازی الی
المجدد الشّيرازی » و قد اكثرت من النقل عنه في هذا الكتاب عند التّعرض لذكر
تلاميذه … فما لنا الّا التّبرك بذكر اسمه ملخّصين ترجمته من كتابنا المذكور و
محيلين التّفصيل اليه. »

همچنين در
اعلام الشيعة ، بخش نقباء البشر در شرح احوال بسياری از علما يادآوری می‌كند كه
ايشان را در «هدية الرازی » هم ، يادكرده است، به عنوان نمونه :

1-   
نقباء البشر ج 1/88 ؛
در شرح زندگی آية الحق سيد احمد كربلائی ره : وذّكرته في هدية الرّازی .

2-   
نقباء البشر ج 3/1028
در شرح زندگی شيخ عبدالحسين تستری : ترجمته في هدية الرازی .

3-   
نقباء البشر ج 2/535
در شرح زندگی‌ شيخ ميرزا حسين شيرازی‌ : ذكرت المترجم له في هدية الرّازی .

4-   
نقباء البشر ج 2/534
در شرح زندگی سيد حسين رضوی قمی : كما ذكرته في هدية الرّازی .

5-   
نقباء البشر ج 2/539
در شرح زندگی سيد حسين كاشانی : و ذكرت المترجم له في هدية‌الرّازی .

6-   
نقباء البشر ج 2/540
در شرح زندگی شيخ محمد حسين اصفهانی : و قد ذكرت المترجم له في هدية ‌الرّازی .

7-   
نقباء البشر ج 2/543
در شرح زندگی سيد حسين همدانی : كما ذكرته في هدية الرّازی .

8-   
نقباء البشر ج 2/570
در شرح زندگی سيد ميرزا محمد حسين علوی : و قد ذكرناه في هدية الرّازی .

9-   
نقباء البشر ج 2/621
در شرح زندگی شيخ ميرزا محمد حسين كرمانی : ذكرته في هدية الرّازی .

10-  
نقباء البشر ج 2/638
در شرح زندگی شيخ محمد حسين قائنی : و ذكرته في هدية الرّازی .

11و 12 – نقباء‌البشر ج 2/711 در شرح زندگی شيخ داوود برغانی و سيد
داوود خراسانی : ذكرته في هدية الرّازی ،كذا ذكرته في هدية‌الرّازی .

با توجّه به آنچه ياد شد ، معلوم می گردد كه « هدية الرّازی » چندين سال ،
قبل از « اعلام الشيعة » تأليف شده است .

2-   
عكسی كه روی جلد اين
ترجمه ـ به عنوان اينكه تمثال ميرزای شيرازی است ـ چاپ شده ،‌بنا به گفته̾ «
ريحانة الادب » ( ج 6/166 ـ و ج 3/421 ـ چاپ 8 جلدی ) تصوير آيت الله سيد اسماعيل
صدر ـ جدّ امام موسی صدر ـ‌ شاگرد ميرزای شيرازی است نه خود ميرزا . 4

3-   
در ص 16 ـ 17 ترجمه
پاورقی 6 ، در ترجمه̾ يك حديث دو اشتباه رخ داده است . حديث در بحارالانوار ( ج
2/5 ـ 6 ـ چاپ جديد ) و بدينصورت است :

يقال للعابد يوم القيمة ، نعم الرّجل كنت همّتك ذات نفسك و كيفيت النّاس
مؤنتك ، فادخل الجنة … و يقال للفقه : … قف حتّی تشفع لكلّ من اخذ عنك او
تعلّم منك . فيقف ، فيدخل الجنّة معه فئاما و فئاما حتّی قال عشرا و هم الّذين
اخذوا عنه علومه و اخذوا عمن … و عمن اخذ عمّن اخذ الی يوم القيامة …

در ترجمه̾ فراز اوّل حديث ، آمده است :

« به عابد گفته می شود تو مرد نيكی بودی ( ولی ) كوشش تو صرفا برای‌ (
نجات) خودت بوده است و بار زندگيت بدوش مردم . » در اينجا ترجمه̾ « كفيت النّاس
مؤنتك » به « بار زندگيت به دوش مردم ] بود [ » صحيح نيست ، بلكه معنی‌ اين جمله درست ،
به عكس است « يعنی خودت متحمّل مؤنه ات بودی و بار زندگيت به دوش مردم نبود. »
زيرا روشن است كه «ت» كفيت ، فاعل و خطاب به عابد است ، همچنين كه در كتب لغت آمده
است: « كفی فلانا مؤنته : جعلها كافية له ، ای قام بهادونه فاغناه عن القيام بها .
» 5

در ترجمه̾ « قف حتّی‌ … » آمده است : « توقّف كن تا شفاعت كنی تمام
كسانی‌ را كه از تو كسب علم نموده اند ، پس از آن می ايستد و گروه گروه از مردم با
او داخل بهشت می شوند . تا جائی كه معاشرين با او كه به طرق گوناگون تا بر پاشدن
قيامت از او علم آموخته اند ، ( همگی به شفاعت او وارد بهشت می شوند ) …

همانطوری كه علامه مجلسی « ره » بيان فرموده ، فئام به معنای گروهی از
مردم است.6

و روايت می گويد : فيدخل معه فئاما و فئاما و فئاما حتّی قال عشرا ، 7 و هم الذّين … » يعنی‌
امام عليه السّلام ده مرتبه كلمه̾ فئاما را تكرار فرمود . و آنها كسانيند كه …
ولی مترجم محترم كلمه̾ « عشراً » را از « هم الذين » جدا نكرده و اين دو كلمه را «
عشراتهم » ـ بر وزن علماؤهم ـ اعراب گذاری و به تبع آن ، در ترجمه فرموده است : «
تا جائی كه معاشرين با او … » و توجّه نفرموده كه در اين صورت چند اشكال پديد می‌
آيد :

1-   
اگر متن حديث ، «
عشرائهم » است چرا ترجمه شده : « معاشرين با او … » ؟

2-   
مرجع ضمير «هم » چيست
، در اين روايت كه مكررا به « فقيه » ضمير مفرد مذكر برگشته ؛ مثلا : فيقف ، فيدخل
الجنّة معه ، الذّين اخذوا عنه علومه ، واخذوا عمّن اخذ عنه .

3-   
آيا صحيح است بگوئيم
: « معاشرين با او كه به طرق گوناگون ، تا بر پاشدن قيامت از او علم آموخته اند ؟
آيا به كسی كه مثلا، هزار سال پس از شيخ طوسی «ره » از علوم و آثار او ، استفاده
می كند ، اصطلاحا معاشر شيخ طوسی می گويند؟

4-   
بنابراين فرض جمله
كامل نيست ، يعنی احتياج به تقدير دارد ، چنانچه در ترجمه ، جمله̾ « همگی به شفاعت
او وارد بهشت می شوند .» تقدير گرفته شده است .

جالب است بدانيم كه اين روايت در كتاب عوالی اللئالی ( ج 1/19 ) ابن ابی
جمهور احسائی هم آمده ، و وی تنها تا جمله̾ « حتّی قال عشراً » را نقل كرده و
دنباله̾ حديث را نياورده است .

4 – در ص 38 ترجمه آمده است : ] هنگامی
كه پس از درگذشت شيخ انصاری به ميرزا پيشنهاد شد مرجعيّت شيعه را بپذيرد [ وی در پاسخ گفت : « من آمادگی اين مهمّ را
در خود نمی بينم و توانائی برآوردن احتياجات مردم را هم ندارم ، جناب آقا شيخ حسن ] نجم آبادی [ فقيه زمانه است و شايسته تر از من بدين كار . »

عبارت متن عربی در اينجا چنين است : « انی لم استعد لذلك و لا استحضر ما
يحتاج اليه النّاس و جناب الشيخ آقا حسن فقيه العصر هو اولی بذلك منّی . » ( ص41 )

مقصود ميرزا از جمله̾ « لا استحضر ما يحتاج اليه النّاس » اين نيست كه «
من توانائی برآوردن احتياجات مردم را ندارم . » بلكه ظاهرا مراد اين است كه :
مسائل فقهی مورد نياز مردم را استنباط نكرده و مستحضر نيستم . و همان طور كه می
دانيم استنباط مسائل غير از دارا بودن نيروی‌ اجتهاد است و مجتهد پس از رسيدن به
رتبه̾ اجتهاد ، و يافتن اين قوّه و مرتبه در خود ، تازه بايد مدّت ها وقت صرف
استنباط و استخراج مسائل كند .

دليل مدّعای ما سخن جناب شيخ حسن « ره » در پاسخ ميرزا ، است كه می گويد :
« و مسئله استحضار المسائل اسهل مايكون عليك ؛ ولی اين زعامت دينی است كه نيازمند
مردی‌ جامع الشرائط ، عاقل ، سياستمدار ، آشنا به امور و كامل النفس می باشد و اين
همه در هيچ كس جز شما جمع نيست . » ( ميرزای شيرازی /39 ) .

و نيز گفته̾ خود ميرزا كه فرموده : « هيچ گاه به فكرم خطور نكرده بود كه
روزی مرجع دينی مردم بوده و به اين امر عظيم دچار شوم . » ( ميرزای شيرازی /39 )

آقا بزرگ پس از ذكر اين ماجرا می نويسد : مردم در امر تقليد به ميرزا رجوع
كردند و ايشان هم بر كتاب « نجات العباد » و « نخبه » و « رساله̾ مسئله » ، و هر
چه كه شيخ بر‌ آن تعليقه نوشته بود ، حاشيه نگاشته و فتاوی خود را بيان داشتند (
هدية‌/41 ـ 42 ) . اين گفته نيز دليلی ديگر است بر ادّعای ما .

5-   
ص 38 در ترجمه̾ اين
سخن آقا حسن نجم آبادی : « و مسئله استحضار المسائل اسهل ما يكون عليك » آمده است
: « برآوردن احتياج مردم ساده است . »

اين مورد هم مثل بالا ، اشتباه است و علاوه ترجمه̾ « اسهل مايكون عليك »
بدين صورت : « برآوردن احتياجات مردم ساده است » خالی از دقّت است و صحيح آن چنين
است : « استنباط و استخراج مسائل شرعی ، آسان ترين كار برای شماست . »

6-   
در ص 42 آمده است : «
جواب استخاره بر ماندن در سامرا بود . پس از آن ميرزا تصميم قطعی بر اقامت گرفت و
لوازم و كتابهايش را از نجف خواست . شاگردان همراه ميرزا نيز اقامت اختيار كردند و
ديگر شاگردان نيز از ساير نقاط بار سفر به سامرا بستند به طوری كه سامرّا خانه̾
علم و مركز اسلام و مرجع مردم در امور دين و دنيا گرديد . »

عبارت متن عربی در اينجا چنين است : « فلم تساعد الإستخارة الا علي
الاقامة بسامرا علي کل حال، فعزم علي البقاء و طلب اسبابه و كتبه من النّجف و كذلك
من معه من الاصحاب و اخذ في لوازم البقاء و علم النّاس عزمه علی البقاء ، فانتقلت
الصّفوة من تلامذته اليه حتّی صارت سامرا مثل الجزيرة الخضراء في الرّوحانيه و
اعلی الله فيها ذكره و اعزّ نصره و صارت سامرا دار العلم و بيضة الاسلام و المرجع
العالم لأهل الدين و الدّنيا . » (ص 44 ) .

همانطور كه مشاهده می شود ، در ترجمه ، جمله̾ « حتی صارت سامرا مثل
الجزيره الخضراء في الرّوحانية » بدون علامت حذف ، و هيچ گونه اشاره ای ، اسقاط
شده است . كه البته شايسته بود مترجم محترم علاوه بر ترجمه̾ اين جمله توضيح مختصری
هم پيرامون جزيره̾ خضراء در پاورقی ذكر می كرد . 8

7-   
در ص 40 ترجمه (
مطابق با ص 20 متن ) آمده است :« … تا اينكه بالاخره ]ميرزا[ در شعبان سال 1290 به سامرا مسافرت می كند .
»

اين تاريخ اشتباه است و همان طور كه در نقباء البشر ( ج 1/439)  و نيز در خود « هديه الرازی » ( ص 43 ) و ترجمه
( ص 41 ) و ريحانة الادب ( ج 6) و مشاهير دانشمندان ( ج 4/270 ) و زندگانی شيخ
انصاری ( ص 235 ) واعيان الشيعه ( ج 23/130 ) و مقدّمه تأسيس الشيعة (ص 3) و الكنی
و الالقاب (ج 3/222) ، آمده است ميرزا در شعبان سال 1291 به سامرا وارد شده است .

8-   
در ص 108 ترجمه (
مطابق با ص 66 متن عربی ) درباره آية الحق سيد احمد كربلائی ره ، استاد اتاد
علّامه طباطبائی ( ره ) آمده است : « در نجف در بحث علامه ميرزا حبيب الله و حاج
ميرزا حسن تهرانی حضور يافت و پس از آن از ياران خاصّ علامه ملّا حسين علی همدانی
گشت. »

در اين عبارت ، ميرزا حسن تهرانی و نيز ملاحسين علی همدانی ، اشتباه است و
صحيح آن حاج ميرزا حسين ( خليلی) تهرانی‌ و ملا حسينقلی همدانی (استاد بزرگ اخلاق
و عرفان ) می‌ باشد ،‌هم چنانكه در نقباء البشر ( ج 1/87 ) آمده است .

9-   
در ص 156 ترجمه (
مطابق ص 118 متن عربی ) آمده است : « او ] مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائری مؤسس «ره» [
اكنون در سلطان آباد ( اراك ) اقامت گزيده است. »

و در ص 182 ترجمه ( مطابق ص 145 متن عربی ) درباره̾ مرحوم آيت الله سيد
محمد كاظم يزدی صاحب عروة آمده است : « رياست عامّه امروزه ( در نجف و اكثر شهرهای
ايران، بكله تمامی آن بدو منتهی شده است . »

همان طور كه شيخ آقا بزرگ ( در نقباء البشر ج 3/ 1159 ) فرموده است : صاحب
عروة در سال 1337 هـ ق در گذشته ، و نيز حاج شيخ عبدالكريم حائری از سال 1333 هـ ق
تا سال 1340 هـ ق ، مقيم اراك و اداره̾ حوزه̾ آنجا بوده است . ( نقباء البشر ج
3/1158ـ 1159) .

بنابراين از آنچه در « هدية الرّازی » در شرح زندگی مرحوم حائری و يزدی ،
آمده استفاده می‌شود كه « هدية الرازی » قبل از ( يا در سال ) 1337 هـ ق ، تأليف
شده ، ولی از سوی ديگر ، در سه مورد از « هدية الرازی » مطلبی ذكر شده ، كه با اين
موضوع تنافی دارد .

1-   
در ص 177 ترجمه (
مطابق ص 139 متن عربی ) آمده است : « حاج سيد اسدالله در جمادی الثانيه̾ 1340 هـ ق
عتبات را زيارت كرد .

بار ديگر نيز در جمادی الثانية سال 1349 هـ ق به زيارت رفت . »

2-   
در ص 192-193 ترجمه (
مطابق ص 156 متن عربی ) ، می نويسد :‌« سيد عبّاس سپس به كرمانشاه رفت و در سال
1349 هـ ق در همان شهر وفات يافت .»

3-   
در ص 212 ترجمه (
مطابق متن عربی ) آمده : « از ديگر آثار او تعمير مسجد جامع قديم در شيراز است كه
در سال 1360 هـ ق آن را شروع كرد ولی عليرغم صرف هزاران تومان ، موفّق به اتمام آن
نشد و فرزندش نقايص آن را تا امروز كه سال 1374 هـ ق است ، تكميل كرد . »

چنان كه ياد شد ، عبارتی كه آقا بزرگ درباره̾ مرحوم حائری ـ متوفّای 1355
هـ ق ،‌و صاحب عروة آورده ، می فهماند كه كتاب را قبل از سال 1338 نوشته ، ولی اين
سه موردی كه اخيرا آورديم ، بر خلاف آن است ،‌مخصوصا صورت سوّم كه می‌ نويسد :‌«
تا امروز كه سال 1374 است … »

ظاهرا در توضيح و حلّ اين اشكال ، بايد گفت :

شيخ آقا بزرگ ، چنانكه در الذّريعه ( ج 25 /207 ) فرموده و از خود هدية
الرّازی ( ص 118 و 145) نيز استفاده می‌ شود ،‌هدية الرّازی را ،‌اوائل دوران
تشرّفش به سامرا يعنی قبل از سال 1340 هـ ق ، به رشته تأليف كشيده است . ولی از
آنجا كه اين كتاب در سال 1388 هـ ق ، در عراق چاپ شده 9 و تا آن زمان مخطوط بوده است ،
مؤلّف بزرگوار ، در طول اين مدّت ، هر چه اطلاعاتشان راجع به مطالب و تراجمی كه در
« هدية‌» آورده ، اضافه می شده ،‌بدان كتاب می‌ افزوده است و از اين روست كه می ‌بينيم
در شرح زندگی مرحوم حائری ، قبل از سال 1340 هـ ق را می فرمايد : اكنون … و در
جای ديگر ، سال 1374 ه ق را ، می گويد : امروز …

و نيز در چند جا از جمله ( ص 143 و 179 ترجمه ) كه ديده می شود ، به «
نقباء البشر» اشاره می كنند و می‌گويند ، فلانی را در نقباء البشر ياد كرده ايم ،
از همين باب است .

در هر صورت ، شايسته بود مترجم محترم به اين نكته توجّه می  فرمودند و ( در پاورقی ) در اين باره ،‌توضيح
می ‌دادند .

10-  
در ص 180 ترجمه (
مطابق ص 143 متن ) در ضمن شرح حال مولی فتحعلی سلطان آبادی ، استاد محدّث بزرگوار
، حاج ميرزا حسين نوری چند اشتباه رخ داده كه لازم است عبارت متن و ترجمه̾ هر دو
را بياوريم ،‌تا كاملا موضوع روشن شود :

« علامه نوری ‌شرح حال او را ، در دارالسلام ، آورده و در توصيف او
چنين گفته  است: … كسی كه انديشه های‌
نوين و گنج های‌ پنهان را از زوايای كتاب خدا بيرون می كشد و نكته های‌ لطيف و
منحصر به فرد و قواعد مكنون الهی را از چاه معطّل و قصر مشيّد استنباط می كند …
شناخته شده ترين شخصی كه او را در طريق ائمه ديده ايم ، واستوار ترين فردی كه به
عروة وثقی ( گمشده̾ همگان در هنگامه̾ رستخيز ) چنگ زده است … » ( ص 180 ) عبارت
متن عربی‌( ص 143 ) « … مستخرج الفوائد الطّريفة و الكنوز المخفيّة من حبايا
زوايا الكتاب المجيد . و مستنبط الفرائد الّلطيفة‌و القواعد المكنونة الالهيّه من
البئر المعطّلة و المقصر المشيد .. اعرف من رأيناه بطريقة أئمة الهدی و اشدهم
تمسكا بالعروة‌ الوثقی من النّعم التّی‌نسئل عنها يوم ينادی‌ المنادی … » .

همان طور كه اشاره شده ،‌اين مطالب از حاجی نوری است و او ، اين كلام را
در كتاب « دارالسلام فيما يتعلّق بالرّويا و المنام » ( ج 2/266) آورده ،‌و در اين
رابطه با تفصيل و توضيح بيشتر ، و تعبيراتی‌ ديگر ،‌در ( ص 316 ـ 319 آن كتاب )
سخن گفته است .

در عبارت مورد بحث ، چند آيه̾ قرآن مورد استفاده و اشاره واقع شده ،‌كه
بايد با توجّه به آنها ، اين جملات را ترجمه كرد :

الف : اين جمله « قواعد مكنون الهی را از چاه معطّل و قصر مشيد استنباط می
كند .»= ( و مستنبط الفرائد اللّطيفه و القواعد المكنونة الالهيّه من البئر
المعطّلة و القصر المشيد.) اشاره است به قسمتی از آيه 45 سوره̾ مباركه̾ حج : …
فهی خاوية‌علی‌ عروشها و بئر معطّلة و قصر مشيد . »

در بسياری از روايات « بئر معطّله و قصر مشيد » به ائمه عليهم السلام
تأويل شده است، از جمله، در بحارالانوار ( ج 24/101-102 چ چاپ جديد ) و در تفسير «
نورالثقلين » ( ج 3/506، احاديث شماره 165-167 و169) آمده است كه :

« الئر المعطّله ، الامام الصّامت و القصر المشيد ، الامام النّاطق » .

نيز در بحارالانوار ( 24/102 حديث 9) و در همان تفسير ( ج 3/507 حديث
شماره 168) آمده است كه :

« مراد از بئر معطّله حضرت زهراء و فرزندانش و مقصود از « قصر مشيد»
اميرالمؤمنين عليه السلام تأويل شده است .

و شاعری در اين رابطه گفته است :

« بئر معطّله و قصر مشرف                          مثل لآل محمد مستطرف

فالناطق القصر المشيد منهم                       و الصّامت البئر الّتی لا
تنزف » 10

ولی به هر حال ، روی هم رفته ، بئر معطّله و قصر مشيد ، مأوّل است به
حضرات معصومين عليهم السّلام، و مرحوم نوری ، اشاره به همين تأويل آيه دارد ،
بنابراين ترجمه̾ آن جمله بدين صورت : « … از چاه معطّل و قصر مشيد استنباط می
كند. » دقيق نيست زيرا در ترجمه̾ فارسی يا بايد گفت :« از البئر المعطّله و القصر
المشيد» استنباط می كند. ( كه البته اينگونه ترجمه ، نيست ) يا بايد در ترجمه̾ آن
، در برابر اين دو واژه ، معنای مراد نويسنده را آورد مثلا بدين صورت : … و
قواعد مكنون الهی را ، از آثار ائمّه عليهم السلام ، استنباط می كند .

علاوه ، واژه̾ « مشيد» بر وزن « مريض» است و بدون تشديد ، ولی نمی دانم
چرا در ترجمه با تشديد ( يعنی بر وزن مرتّب صبط شده است .

ب : جمله̾ « اشدّهم تمسكا بالعروة الوثقی » اشاره است به آيه̾ شريفه̾ 256
سوره̾ بقره« فمن يومن بالله و يكفر بالطاغوت فقد استمسك بالعروة الوثقی ».

در اين جا نيز در روايات فراوانی ائمّه معصومين عليهم السّلام ـ و محبّت و
ولايت آنها ـ عروة الوثقی خوانده شده اند ، از جمله در : بحار الانوار ( ج 24/83
-85 ) و تفسير نور الثّقلين ( ج 1/263، احاديث شماره̾ 1054،1056-1063 ) .

ج : جمله̾ « من النّعم الّتی نسئل عنها يوم ينادی المنادی » اشاره است به
آيه̾ شريفه̾ 7 سوره̾ تكاثر : « و لتسئلنّ يومئذ عن النعيم .»

همچنين در اين جا ، نعيم به ائمه هدی عليهم السلام ، تأويل شده است از
جمله: در تفسير الميزان (ج 20/353 به بعد) و در « نوراليقين » ( ج 5/662 احاديث
شماره 12 ، 13 ، 15 ، 17 ، 19 ) و نيز در ( ص 665 / حديث شماره 28 ) . و نيز در
بحار الانوار ( ج 24/52-59) رواياتی در اين باره آمده است .

د: « يوم ينادی المنادی » اشاره است به آيه̾ 42 سوره̾ ق : « و استمع يوم
ينادی المناد من مكان قريب » و مراد از آن ، روز قيامت است .

با توجه به آنچه ذكر شد ، هويدا می شود كه ترجمه̾ جمله̾ « من النّعم الّتی
نسئل عنها يوم ينادی المنادی » بدين صورت : « گمشده̾ همگان در روز قيامت » چقدر از
واقعيت به دور است . بلكه من در اين جا به اصطلاح بيانيّه است و توضيح دهنده و
تبيين كننده̾ « عروة الوثقی » است ، يعنی : عروة الوثقی همان نعمت هائی است كه روز
جزاء درباره̾ آنها از ما سؤال می شود و ما در برابر آنها مسئوليم . و فعل « نسئل »
مجهول است، يعنی ، از سوی خداوند متعال ، ما مورد پرستش واقع می شويم ، نه معلوم
چنانكه از اين تعبير « گمشده̾ همگان در روز رستاخيز » ظاهر می شود.

و بعيد می دانم كه مترجم محترم ، واژه̾ « عروة الوثقی » را ، بدين صورت :
« گمشده همگان … » ترجمه كرده باشد ، زيرا عروة به معنای دستاويز، مستمسك ، و
چيزی كه به آن اطمينان دارند 11 می باشد و « وثقی » افعل التفضيل و مؤنث اوثق است به معنای محكم تر و
استوارتر . و بنابراين ترجمه̾ آن ، به صورت تعبير فوق ، اشتباه است و حتّی معنی
كنائی و استعاره ای آن هم نيست .

همان طور كه محدّث نوری فرموده ، مرحوم ملّا فتحعلی سلطان آبادی ، مردی
متبحّر و محقق و در تفسير يدی طولی داشته است و آية الله العظمی حكيم «ره» در
تعليقه اش بر كفاية‌الاصول ، يعنی « حقايق الاصول » ( ج 1/95-96 ) داستانی خواندنی
در اين رابطه نقل كرده است . كه برای‌ رعايت اختصار از ذكر آن خود داری می كنيم .

11-  
در ص 172 آمده است :
« حاج مولی علی محمد نجف آبادی، ساليان متعدّدی را در نجف به بهره گيری از محضر
ميرزا پرداخت ، سپس به نجف مراجعت كرد .»

كه صحيح آن ، چنين است : ساليان متعدّدی را در سامرا به بهره گيری از محضر
ميرزا … چنانكه ( در ص 135 متن ) آمده است .

12-  
در ص 47 پاورقی شماره
2 آمده است : كتاب « امل الآمل » را شيخ حرّ عاملی در دو جلد تأليف كرده و در آن
به شرح زندگی علماء ( تا زمان صفويه ) پرداخته است . علّامه سيد حسن صدر ، در
دنباله̾ اين كتاب از علمای زمان صفويه تا عصر خودش ياد كرده و به توصيف مختصری از
زندگی آنها می پردازد . او نوشته̾ خودش را « متمّم امل الآمل » نام می نهد . »

بسياری از دانشوران برای « امل الآمل » تكلمه و تتميم نوشته اند . (
الذريعة ج 2/350) و آقا بزرگ تهرانی «ره» در كتاب ارزشمند الذريعة ( ج 3/337 به
بعد ) بسياری از آنها را نام می برد ، ولی كتابی كه علّامه سيد حسن صدر در تكميل و
تتميم اين كتاب نوشته همچنانكه علّامه تهرانی در ( الذريعة ج 4/411 و ج 2/350 )
ونقباء البشر ( ج 1/447 و 448 ) و هدية الرّازی ( ص 25 ) فرموده است ، نامش «
تكمله̾ امل الآمل است نه « متمّم امل الآمل » .

13-  
چند سطر از اواخر ص
41 و اوائل ص 42 « هدية‌» ـ كه طبق روش مترجم مربوط به ص 39 و 89 ترجمه می باشد
اصلا، ترجمه نشده و حذف گرديده است . از اين جمله: « و علّق الحواشی علی « نجات
العباد » » تا جمله̾ « و لم يبرز كل ذلك الی آخره و الی‌الآن .»

14-در ص 217 آمده است : « مرحوم شيخ آقا بزرگ
در فصل مربوط به تأليفات ميرزا، به اندكی بسنده كرده است . ما به جهت اطلاع بيشتر
خوانندگان ، مطالبی راكه مرحوم سيّد محسن عاملی در « اعيان الشيعه » ذيل عنوان
تأليفات ميرزای شيرازی نگاشته می آوريم . تأليفات وی عبارتند از : 1- كتابی در
طهارت ( تا مبحث وضو)  2- رساله ای‌ در
رضاع            3- كتابی در فقه از اول
مكاسب تا آخر معاملات.   4- رساله ای د
راجتماع امر و نهی  5- خلاصه ای از افادات
استاد بزرگوار شيخ انصاری ( از اول اصول تا آخر آن ) … » درست است كه آقا بزرگ
در بخش تأليفات از اين كتاب ها يادی نكرده است ولی در ( ص 42 هدية الرّازی ) ، اين
پنج كتاب را نام برده و اينها را از تصنيفات ميرزا می شمرد. و در خصوص اين 5 اثر
،لازم نبود به ذيل «اعيان الشيعة » تمسّك شود. و احتمالاً اعيان الشيعة، اين قسمت
را از « هديةالرّازی » استفاده و از اخذ كرده است.

آنچه ذكر شد
اشتباهاتی است كه من بر آنها واقف شده ام و موارد جزئی ديگری هم وجود دارد از جمله
:ص 182 در شرح زندگی صاحب عروة، و ص 185 درباره حاج ميرزا محمد ارباب قمی، و ص 15
پاورقی شماره 2،.و ممكن است مواضع ديگری نيز وجود داشته باشد.

      مجدّداً
از دست اندر كاران ترجمه و چاپ و نشر اين كتاب ،تشكّر می كنم و اميدوارم در                      چاپهای آينده ، موارد ياد شده اصلاح شود
.       رضا مختاری

 

/

اوضاع كلی جهان اسلام

قسمت سوم

ب :
اوضاع اقتصادی جهان اسلام

محمد رضا
حافظ نيا

1-   
كشاورزی : كشاورزی
جهان اسلام را از نظر انطباق كشاورزی با اقليت های‌ مختلف نواحی كشاورزی و محصولات
كشاورزی به طور خيلی خلاصه مورد بررسی قرار می دهيم .

اول : نواحی
كشاورزی :

1-   
مناطق استوائی‌ :
همانطور كه قبلاً ذكر شد قسمت اعظم جهان اسلام را اقليم خشك و نيمه خشك صحرائی در
برگرفته است و بنابراين قسمت اعظم بدنه̾ اصلی جهان اسلام از نظر كشاورزی ،‌با مشكل
كم آبی و مشكلات جزئی‌تر رو به روست . ولی اين عامل نمی تواند دليلی‌ جمع آوری
آبهای سطحی و استفاده منظم از آنها ،‌احياء پوشش نباتی‌ در آنها ،‌شستن خاك های
شور می‌تواند كمبود آب را در صحرا جبران كند و تازه در كشاورزی‌ تنها مسئله آب
مطرح نيست بلكه آب ، خاك ، نور ،‌آفتاب ، حرارت از اركان اصلی مورد نياز كشاورزی
هستند كه برعكس مناطق پرباران، خاك قوی و نور آفتاب فراوان و حرارت زياد در صحاری
وجود دارد و تازه صحرا ها در عرض های متوسط قرار گرفته اند وبهترين محصولات
كشاورزی از نظر كيفيّت در مناطق خشك و صحرائی در صورت تأمين آب مورد نياز به عمل
می آيد . صحرا ها در مناطق عرض های وسط می توانند از مراكز بزرگ توليد گندم پنبه و
ميوه و محصولات دامی‌ و ساير محصولات باشند .

2-   
مناطق مديترانه ای‌ :
گسترش اقليم مديترانه ای در جهان اسلام انعكاسی‌ مانند ديگر اقاليم بر روی محصولات
كشاورزی دارد زيتون ـ انگور سبزيجات ـ مركبات ـ گندم و جو ـ ميوه جات می‌ توانند
به نحو مطلوبی‌ در نواحی مديترانه ای‌ رشد يابند و از نظر كيفيّت در سطح بالائی‌
باشند .

3-   
مناطق استوائی : واقع
شدن قسمتی‌ از بدنه̾ اصلی جهان اسلام و اجزاء پراكنده̾ جزاير اندونزی در قلمرو
استوائی‌ ،‌جهان اسلام را از محصولات استوائی‌ برخوردار می‌كند . برنج ـ نيشكر ـ
انواع ميوه های‌ استوائی‌ ( موز ـ آناناس ـ نارگيل ) ادويه ـ قهوه كاكائو و ساير
محصولات غذائی‌ و صنعتی‌ می‌تواند در مناطق استوائی‌ به مقدار زياد توليد شوند .

دوم :
محصولات كشاورزی : محصولات كشاورزی شامل محصولات صنعتی‌ و غذائی می باشد كه به طور
خيلی‌ خلاصه به ترتيب اهميّت عبارتند از :

1-   
پنبه : مهم ترين
محصول كشاورزی ( صنعتی ) با راندمان زياد و با نوع مرغوب در نقاط مختلف جهان اسلام
می‌باشد . پنبه̾ مصری چه از نظر مرغوبيت و چه از نظر مقدار توليد در نوار رود نيل
،‌چشم طمع ورزان دنيا را بدان دوخته است و در سال های اوّل انقلاب صنعتی و نياز
شديد به موادّ اوليه جهت كارخانجات نسّاجی غرب ،‌امكانات مفيد و فراوان از نظر
مردم بومی‌،‌و با نقشه های‌ زيركانه و استعمارگرانه̾ اقتصادی‌ برای‌ توليد هر چه
بيشتر پنبه فراهم كردند و قسمت اعظم كشاورزی رود نيل را به پنبه كاری‌ اختصاص
دادند و كشاورزی آن را به سوی‌ اقتصاد تك محصولی و آن هم مورد نياز خود سوق دادند
. ناگفته نماند كه توليد اين كالا در صورتی كه صادر ، و منبع تغذيه̾ كارخانجات غرب
و شرق باشد مضرّ است .

هوای گرم و
خشك و آب فراوان رودخانه̾ نيل بخش زيادی‌ از بدنه̾ اصلی‌ رودخانه را از مراكز
توليد پنبه̾ مرغوب دنيا كرده است . با جرأت می‌توان گفت كه ازبكستان ، قزاقستان و
قفقاز و به طور كلّی‌ بخش اسلامی كشور شوروی‌ نزديك به تمام پنبه مورد نياز
كارخانجات عظيم نسّاجی شوروی را كه هم برای‌ داخل و هم برای‌ خارج توليد می‌كنند
تأمين می‌نمايند و شوروی را در رديف كشورهای‌ درجه̾ اوّل توليد كننده̾ پنبه جهان
قرار داده اند . در اين جا اقليم صحرای خشك و گرم ، خاك مساعد و رودخانه های سيحون
و جيحون نيز اين موقعيت را به وجود آورده اند .

به طور
خلاصه̾ بايد گفت مناطق صحرائی و نيمه صحرائی جهان اسلام می‌توانند با تأمين آب
مورد نياز از چنين موقعيت هائی‌ برخوردار شوند ايران ، پاكستان ، شبه جزيره
عربستان، شبه جزيره آناطولی‌ ( تركيه ) ـ آفريقا دارای مناطق توليد پنبه هستند و
امروز نيز از نظر توليد قابل توجّه می باشند .

2-   
كتان و كنف : از
الياف پارچه ای ديگر كتان است كه به مقدار خيلی كمتر از پنبه در سواحل خليج گينه ،
آفريقای شمالی به عمل می آيد . كنف از اليافی است كه فعلاً بيش از 90٪ از احتياجات
دنيا در جهان اسلام توليد می‌شود . برای‌ نمونه بنگلادش به تنهائی می‌ تواند 80 ٪
از احتياجات امروز دنيا را در صنايع گونی بافی ـ طناب و غيره تأمين نمايد ، سواحل
گينه ، پاكستان از ديگر مراكز توليد هستند .

3-   
كائوچو : اين ماده كه
آن را لاستيك طبيعی‌ می‌گويند ، پيشرفت توليدات صنعتی متقاضی پيدا كرده است و در
مناطق جنگل های استوائی از درختی به نام هِوا توليد می شود . اندونزی و مالزی از
مراكز مهم توليد آن می‌باشند و اين دو محدوده̾ ارضی كوچك در توليدات جهانی‌ اين
محصول سهم زيادی‌ را به خود اختصاص داده اند . از مراكز توليد ديگر سواحل
خليج  گينه ، غرب و مركز آفريقا و به طور
كلی نواحی واقع در محدوده̾ جنگل های استوائی را نام برد . استعمارگران غربی مانند
تمام محصولات ديگر كشاورزی و معدنی كه آنها را مفيد برای‌ خود می‌ديدند و تاسيسات
وسيعی را برای برداشت آن ها ايجاد می كردند برای‌ توليد و برداشت كائوچو ، از
طبيعت و نيروی انسانی اين مناطق نيز ،‌چنين اقداماتی را انجام داده اند و زمين های
زيادی را در مناطق استوائی به كشت و برداشت كائوچو اختصاص داده اند .

4-   
صمغ ها و گياهان
داروئی وادويه و غيره : اين ها محصولاتی هستند كه بيشتر صورت جمع آوری دارند تا
كشت و كار و توليد ، و عده ای چون صمغ ها و گياهان داروئی مختص مناطق صحرائی هستند
، اقليم گرم و خشك باعث بالارفتن غلظت موادّ نهفته در آنها و جمع آوری اسانس های
خوشبو و موادّ شيمائی مفيد جهت توليد انواع و اقسام محصولات صنعتی می‌شود . صمغ
عربی نمونه̾ جالبی است كه شايد تمام نياز جهان را تأمين كرده و در توليدات لعابی
مصرف فراوان دارد ( رنگ ها) و تماماً در منطقه̾ شرقی صحرای آفريقا به عمل می آيد .

گياهان
داروئی برای توليد عطرها و مواد خوش بو و غيره به كار می روند . ادويه هم كه در
غذا و هم در صنعت مصرف دارد بيشتر در نواحی استوائی به عمل می آيد . جزاير اندونزی
و مين دانائو به جزاير ادويه مشهور شده بودند و چون ادويه مادّه ای اشراقی در
اروپا در شرق ، انگيزه̾ دست يافتن به مراكز توليد اين موادّ بوده است و حركت و
اسكودو كاما و آلبوكرك و غيره از شبه جزيره ايبری ( اسپانيا و پرتقال ) به منظور
دسترسی به بازارهای افسانه ای توليد ادويه در شرق و ايجاد اولين بنيان های استعمار
با هم مترادفند .

5-   
توتون و تنباكو و
خشخاش : اين محصولات تخديری از اين نظر اين جا ذكر شدند كه هم متأسفانه در اكثر
نقاط جهان اسلام فعلاً كشت و جمع آوری می شوند و هم اينكه عاملی هستند در دست
استعمارگران كه زمانی‌ از آن برای استعمار سياسی و اقتصادی و انحطاط جسمی و فكری
توده های‌ مسلمان استفاده كردند و امروز نيز از آن برای نفوذ استعمار فرهنگی و
رسيدن به هدف های خود استفاده می كنند . كشت و توليد آنها به خصوص دو محصول اول در
سراسر جهان اسلام و نقش مصرفی آن در ميان نفوس جهان اسلام می تواند دليلی بر موارد
فوق باشد وجالب تر اينكه از آنها به عنوان منبع اقتصادی و توليد مهم ياد می شود و
نويسندگان بعضی كتب اقتصادی و بعضی دولت مردان با آب و تاب كاذبانه و دروغين كه
الهام از سياست های استعمار می گيرد ، طريقه̾ معمول ونقش های ذكر شده در فوق را
تبديل به نقش های سازنده و مفيد و پردرآمد می كنند ، ـ در حاليكه همگان واقفند كه
غرب پس از كشف قاره̾ آمريكا و به منظور تحكيم سيطره̾ سياسی خود اين مواد تخديری را
با برنامه ها و هدف های مشخص در سراسر جهان پراكند و از طرفی ديگر سرمايه های‌
اقتصادی يك جامعه به عنوان كارخانجات و تأسيسات توليدی ، و بهترين زمين های
كشاورزی جهت اشغال كشت توتون و تنباكو و خشخاش ، و در آمد مصرف كنندگان جهت خريد
محصولات آنها در نهايت دود شدن بهوا از بين می رود . در حالی كه همين سرمايه ها و
پول ها ، چنانچه در جهات توليد سالم و مطلوب بكار برده شود بازده اقتصادی فراوان و
سالم ماندن جسم و روح انسان ها را به همراه خواهد داشت .

6-   
زيتون:مراكز توليد
آن شمال آفريقا و ساير نقاط دارای اقليم مديترانه ای است و از آن در صنايع غذائی
استفاده می شود.

7-   
ميوه جات :انواع و
اقسام ميوه بر حسب نوع اقليم در سراسر جهان اسلام توليد می گردد. در جائی انواع
خشكبار ، در جائی با اقليم مديترانه ای ميوه های معتدله و انواع مركبات و در مناطق
استوائی موز ـ نارگيل ـ آناناس و غيره و در مناطق صحرائی نيز خرما و ديگر ميوه ها
به عمل می آيند .

8-   
كاكائو ـ قهوه و چای
:

دو محصول اوّلی مخصوص مناطق گرم و مرطوب استوائی می باشند سواحل خليج گينه اندونزی
، مالزی ، مالديو و به طور كلّی محدوده خط استوا از مراكز مهمّ توليد آن به شمار
می آيند و چای نيز در همان مناطق و ساير نقاط كم و بيش به عمل می آيد.

9-   
گندم:گندم از نظر
اين كه درعرضهای متوسط و مديترانه ای خوب بعمل می آيد و از طرفی با آب كم نسبت به
بعضی از محصولات سازگار است برای اين مناطق از محصولات ايده آل بحساب می آيد ،
شمال و غرب و شرق صحرای آفريقا شبه جزيره عربستان ( عراق ـ سوريه ـ فلسطين ـ كويت
ـ عربستان ـ اردن و غيره ).پاكستان ـ شبه جزيره آناطولی ـ نواحی اسلامی شوروی و
چين بالقوه می توانند از مراكز مهمّ توليد گندم به حساب آيند و گندم محصول‍ی است
كه بطور نسبی با اندك دستكاری در محيط های طبيعی فوق قابل كشت و برداشت می باشد.
قرار گرفتن شبه جزيره آناطولی و پاكستان با راند مان بالا در رديف توليد كنندگان
درجه اوّل دنيا (آنهم با توليد كم نسبت به قدرت بالقوه آنها )می تواند دليلی بر
مورد فوق باشد.

10-   
برنج :  از محصولات غذائی است و مناطق گرم و مرطوب
استوائی و يا در نقاط مرطوب تا عرض 40 درجه̾ جغرافيائی كاشت و برداشت می شود .
جزاير اندونزی ـ بنگلادش در رديف توليدكنندگان درجه̾ اول دنيا به حساب می آيند و
سواحل خليج گينه و غرب آفريقا ، جزاير مالديو از مراكز مهم توليد آن هستند و به علاوه
در ايران ـ عراق ـ پاكستان كه آب فراوان دارند به عمل می آيد .

11-   
ذرت : كه امروزه
از محصولات اقتصادی و مهمّ در جهت توليد پروتئين گياهی شناخته شده است به مقياس
وسيعی در اندونزی آفريقای استوائی ـ خليج گينه كاشت می شود . ايران ـ عراق ـ
پاكستان ـ تركيه نيز از مراكز مهمّ توليد آن می باشند : استفاده های‌ مهمّ آن در
تغذيه̾ مستقيم و صنايع غذائی و پرورش حيوانات می باشد.

12-   
نيشكر : از محصولات
مناطق گرم و مرطوب استوائی و يا مناطق گرم و خشك همراه با آبياری است و در صنايع
غذائی جهت تهيّه قند از آن استفاده می شود . اندونزی و مالزی ـ ميندانائو از توليد
كنندگان مشهور دنيا می باشند . سواحل خليج فارس ـ پاكستان شمال آفريقا نيز به كمك
آبياری از مناطق توليد كننده̾ نيشكر می باشند.

حال وضعيّت موجود كشاورزی جهان اسلام با آن همه استعداد های خدادای كه ذكر
گرديد مختصراً مورد بررسی قرار می گيرد : همان طور كه در بحث های گذشته كشاورزی را
متأثر از عوامل اقليمی و نوع اقليم دانستيم اكنون نيز روی اين موضوع تأكيد می شود
كه قمست اعظم جهان اسلام به دليل نامساعد بودن اقليم صحرائی و خشك فعلاً باير و لم
يزرع می باشد و قسمتی از خاك جهان اسلام به جنگل ها و علفزار های استوائی اختصاص
دارد و قسمت ديگری نيز در قلمرو كوهستان ها اشغال می شود و همچنين درياچه ها و
رودخانه ها و غيره بنابراين مناطق كشاورزی به نواحی ساحلی ـ جلگه های پايكوهی و
ميانكوهی و رودخانه ای محدود گشته و از قديم نيز به همين صورت بوده است.

ولی آنچه كه از نظر ما اهميّت دارد فرم كشاورزی و نوع محصولات در رابطه با
انگيزه كاشت آن و عقب ماندگی كشاورزی و ساير مشخصّات می باشد . فعلا در جهان اسلام
به طور كلّی‌ دو نوع كشاورزی با دو نوع محصول و هدف مختلف وجود دارد . يك نوع كه
از قديم الايّام وجود داشته و اكثر جمعيّت بومی اكنون نيز آن را در دست دارند كشت
محصولات غذائی مانند گندم ـ جو ـ برنج و ميوه جات و غيره می باشد . اين نوع
كشاورزی نسبت به كشاورزی جديد خيلی عقب افتاده و كم در آمد و پرخرج می باشد ، بدين
صورت كه توليد محصولات اين دو نوع كشاورزی گاهی به نسبت يك به بيست ( 1 به20 ) می
باشد و در اشتغال و مصرف نيروی انسانی‌ عكس اين رابطه صادق است . دسته دوم كشاورزی
تجارتی است كه بيشتر در مناطق استوائی و به دست كمپانی های غربی و با نيروی انسانی‌ارزان
بومی صورت می گيرد . مزارع بزرگ با خصوصيات مشخص به كشت محصولات كشاورزی تجارتی
چون كاكائو و قهوه روغن نخل ـ‌كائوچو ـ ادويه ـ نيشكر ـ موز ـ نارگيل و غيره صادر
می گردد. استعمارگران غربی‌ اوّلين ضربه ای كه بر پيكر كشاورزی بعضی مناطق جهان
اسلام وارد آوردند عبارت از تك محصولی و تجارتی كردن آن بود ( اگر چه در مناطقی كه
می‌توانستند اقتصاد آنها را متكّی به ذخائر زيرزمينی و تك محصولی نمايند اساساً
انهدام كشاورزی مدّنظر آنها بود ) چرا محصول غالب در اطراف رودخانه̾ نيل پنبه شد ؟
چرا اندونزی و مالزی ،‌بايد در رديف بزرگترين توليد كنندگان كائوچو قرار بگيرند ؟
چرا سواحل خليج گينه بايد بيشتر كوشش خود را صرف توليد كائوچو ـ قهوه و روغن نخل
بكنند ؟ و چرا قسمت اعظم كشاورزی كشور مسلمان الجزاير در زمان تسلط فرانسوی ها
تبديل به تاكستان برای‌ ساختن شراب مورد نياز فرانسه می شود ؟ ( و متأسفانه اكنون
نيز چنين حالتی در كوه های اطلس شمال آفريقا ديده می شود ) برای همه̾ اين چرا ها
دلايلی وجود دارد كه به طور خيلی خلاصه در مجموع می توان اين طور آنها را بيان كرد
كه هدف كلّی از ايجاد اين جريانات انحطاط كشاورزی و وابستگی اقتصادی و تأمين مواد
اوليه مورد نياز غرب و تك محصولی كردن اقتصاد بخش های مختلف جهان اسلام می‌باشد(
ضمناً گرايش تك محصولی كردن كشاورزی به سوی‌ محصولی بود كه مورد نياز آنها بود .)

محصولات موصوف اولاً به نيروی انسانی فراوان احتياج دارد و جهان استكبار
نيروی انسانی خود را به فعّاليت های‌ اقتصادی پردرآمد تر از كشاورزی مشغول می
نمايد و ثانياً در سرزمين آمريكای ( شمالی) يا اروپا كه محصول استوائی به عمل نمی
آيد و از طرفی آمريكای شمالی‌ و اروپا بزرگترين مصرف كنندگان و محتاجان محصولات
استوائی هستند و اگر اين محصولات توليد نشوند و يا باندازه̾ احتياج خودشان توليد
گردد اروپا و آمريكا بهره مند نمی گردند و مهم تر اينكه چون توليدات آنها تك
محصولی است اقتصاد متزلزل آنها در دست مصرف كنندگان است زيرا قيمت محصول را آنها
تعيين می كنند و آنها هستند كه ديگر محصولات اضافی كشاورزی خود را ( كه به خاطر
كشاورزی پيشرفته توليد كرده اند ) بايد به نفوس جهان اسلام بفروشند و با اين
موقعيّتها سياست تجارتی‌را به نفع خود تمام كنند و متاسفانه عملاً غالب مناطق جهان
اسلام محصولات كشاورزی و دامی‌ مورد نياز خود را با آن همه استعدادی كه دارند از
خارج و به خصوص جهان استكباری وارد می كنند. در جای ديگر اگر قرار باشد كه آمريكا
يا اروپا كه از تمام دنيا بيشتر گونی‌ و طناب مصرف مي كنند كنف مورد نيازشان را
خود توليد كنند ، نيروی انسانی‌ ندارند و اگر چنانچه محصولات كشاورزی فوق را خود
توليد كنند به جای‌ منفعت برای آنها ضرر دارد و مهم تر اينكه بعضی از ممالك
باصطلاح پيشرفته چون ژاپن و آلمان و آمريكا و غيره از تعداد جمعيّت كشاورزی خود
كاسته اند و آنها را به سوی صنعت سوق می دهند . چون با فروش كالاهای صنعتی‌ می‌توانند
محصولات كشاورزی بيشتری بدست آورند پس دست به كاری می زنند كه احتياجات خود را با
فروش كمی‌ از محصولات مازاد خود مرتفع كنند و استفاده نيز برده باشند و چنين كار
پرزحمت و كم ارزشی‌ بايد بدوش جمعيّت زياد بنگلادش بيافتد و بار نياز بيشتر دنيا
را بدوش بكشند! زحمت زياد بكشند ولی عوايد كم داشته باشند و به ناچار هميشه با فقر
ـ تنگدستی مرگ و مير ـ امراض ـ عقب ماندگی و ديگر بلا يا دست بگريبان باشند ! .

چرا بيشتر مناطق جهان اسلام امروزه بايد گندم و مواد غذائی و فراورده های
دامی‌ از خارج وارد كنند در صورتيكه عرض جغرافيائی متوسط و مديترانه ای‌ همانطور
كه قبلاً ذكر شده است نه تنها نبايد مواد غذائی و به خصوص گندم وارد كند بلكه بايد
صادر كننده نيز باشد در اينجا باز سياست اقتصادی آمريكا و كشورهای باصطلاح پيشرفته
كه مازاد محصول دارند عملاً مانع از پيشرفت كشاورزی می گردد . موضوع ديگر مورد بحث
ما جمعيت كشاورزی جهان اسلام است كه در غالب مناطق حدود 7 ٪ جمعيّت آن به كار
كشاورزی اشتغال دارند . مخارج مادّی و انسانی فراوان با توليد بسيار كم و ناچيز
مشخصّات كشاورزی آن می‌باشد .

نتيجه̾ اين رابطه كمبود غذائی ـ فقر ـ بی سوادی ـ‌ عقب ماندگی تكنيكی و
اقتصادی و همان طور كه ذكر شد احتياج به خارج می باشد . در بيشتر ممالك صنعتی كه
كشاورزی در سطح بسيار پيشرفته است سعی می‌شود حداكثر استفاده از نيروی‌ انسانی‌ در
صنعت بشود و هيچ وقت نيروی‌ انسانی‌ زيادی‌ را در كشاورزی بكار نمی اندازند و
كاسته شدن از درصد جمعيّت كشاورز در ممالك پيشرفته با گذشت زمان در سال های‌اخير
دليلی بر اين موضوع می باشد 1  و اين جريان به خاطر دو علّت است
اوّلاً اينكه آنها كشاورزی را روز به روز مكانيزه تر كرده و نيروی انسانی مورد
نياز را به حداقل می رسانند . ثانياً به جای اينكه نيروی انسانی را در كشاورزی با
توليد كم نسبت به صنعت بكار اندازند آنها را به بخش صنعتی انتقال داده و با همان
نيروئی كه مثلاً برای توليد /1000 كيلو گرم گندم و يا كنف مورد نياز است می‌توانند
چند برابر ارزش اين مقدار ، توليد صنعتی داشته باشند و بنابراين موادّ كشاورزی
مورد نياز را راحت تر از خارج دريافت می دارند پس چه اجباری دارند كه سود بيشتر را
رها كنند ،‌حال با اين سياست های فريب دهنده̾ دنيا كه موارد ذكر شده̾ از آنها
معدود می باشند و با اين بيداری ممالك استعمار كننده آيا وقت آن نرسيده است كه
مسلمانان بيدار شوند و به فكر خود باشند و از اوضاع اقتصادی خود و دنيا با خبر
شوند و دست های‌ استعمار را بشناسند و در جهت اعتلاء جهان اسلام ، از خمودگی ، تن
پروری و تكيه بر منابع زيرزمينی وسلطه پذيری پرهيز نمايند . ؟                     ادامه دارد [1]

 



1-      
كاستن از درصد جمعيّت كشاورز و در عين
حال افزودن توليد كشاورزی با بكارگيری روش ها و ابزار مكانيزه و جذب نيروی انسانی
در صورتيكه زمينه های شغلی در بخش توليد صنعتی و خدمات اجتناب ناپذير مانند تعليم
و تربيت ـ درمان و بهداشت ـ امور دفاعی و غيره فراهم گردد مفيد خواهد بود . ولی
كاربرد روش ها و ابزار مكانيزه در كشاورزی كشور های توسعه نيافته و جهان اسلام
بدون برنامه ريزی دقيق و حساب شده و آزاد سازی نيروی انسانی‌ اين بخش در حاليكه
زمينه̾ اشتغال آنها در بخش صنعت و خدمات اجتناب ناپذير فراهم نگرديده است مضّر
بوده و نتيجه ای جز افزايش بيكاری پنهان و سيل مهاجرت آنها به مناطق شهری و پيچيده
شدن مسائل آنها و مشكلات و عوارض منفی ديگر به همراه نخواهد داشت .

/

انتظار فرج

سید محمد جواد مهری

یکی از مسائل مهم و حسّاسی که در رابطه با ظهور امام زمان صلوات الله علیه
مطرح است ، مسئله انتظار فرج می باشد .

آنچه تمام شیعیان بلکه مسلمانان بر آن اتفاق دارند، این است که در آخر
الزمان ، پس از یک فترت تاریخی نسبتاً طولانی که ما آن را دوران غیبت کبری می
نامیم ، و پس از اینکه مردم جهان از ظلم و ستم و هرج و مرج حاکم بر دنیا به ستوه
می آیند و زمین پر از خونریزی و حق کشی و استضعاف می شود ، به امر خداوند ، مصلحی
جهانی پدید می آید و زمین را پر از عدل و داد می کند و ستمگران و ظالمان و خون
آشامان را به روز سیاه می نشاند و حکومت عدل الهی را برپا می دارد .

در این مطلب هیچ شک و تردیدی نیست ، تنها اختلافی که بین ما و برادران اهل
سنت در این زمینه وجود دارد ، این است که ما معتقدیم آن حضرت هم اکنون در همین
جهان زندگی می کنند و ایشان فرزند بلافصل امام یازدهم ـ امام حسن عسکری علیه
السلام ـ می باشند که طبق مصالحی در پشت پرده غیبت ، از انظار مردم غایب و پنهان
است و روزی که اراده حضرت حق تعلّق بگیرد ، پرده غیبت بالا زده می شود ومصلح موعود
می رسد ، ولی اکثر اهل سنت معتقدند که آن حضرت در آخرالزمان متولّد می شود و پس از
اذن خداوند ، حکومت الهی را بدست می گیرد .

نه تنها مسلمانان ، آمدن مصلح جهانی را انتظار می کشند بلکه این انتظار و
چشم امید بستن به حکومت دادگستر جهانی در تمام ادیان و مذاهب موجود است که فعلاً
مجال بحث در این زمینه نیست .

آن بحثی که شاید در زمان حاضر بیشتر مورد گفتگو و سوال قرار می گیرد ، بحث
پیرامون انتظار فرج است که برخی از مرتجعان چنین می پندارند که انتظار چیزی جز
تسلیم زورگوئی های زمان و صبر ـ به معنای غلط ـ در برابر ظلم ها و ستم های
روزافزون نیست و اگر توان برپائی حکومت اسلامی هم داشته باشیم، نباید اقدام به
چنین کاری بکنیم زیرا امامان به ما دستور انتظار داده اند و معنای انتظار همین است
که ظلم ها را با جان و دل تحمل کنیم ! و منتظر قدوم مبارک آن حضرت باشیم تا او
انتقام ما را از ستمگران بگیرد! ما هیچ وظیفه ای جز سکوت و تحمّل مصیبت ها و رنج
ها نداریم و باید منتظر باشیم که حضرت حکومت را به دست بگیرند و حقوق از دست رفته
ما را برگردانند!!

این سخن آن ساده اندیشان ویا بیماردلانی است که واژه انتظار را فهمیده یا
نفهمیده به غلط معنی کرده اند « یحرقون الکلم عن مواضعه » اکنون به خواست خداوند
بحث مختصری در این زمینه خواهیم داشت که در ضمن بحث ، جواب اشکال آن اشکال کنندگان
نیز روشن می شود .

انتظار چیست ؟

انتظار : دیده دوختن به راه تحقّق امری است که منتظر را به حالت انتظار
رواداشته است و هر چه آن امر در نظر او مهم تر باشد ، برای تحقق آن کوشش و جدّیت بیشتری
ـ خواه ناخواه ـ خواهد کرد. و این مسئله ای است روانی که منحصر در منتظران فرج نمی
باشد زیرا:

هر انسانی که از وضعیت بدی ناراحت است و رنج می برد، منتظر دورانی است که
آن وضعیّت بد سپری شود و به جای ناراحتی، آسایش و به جای ناگواری ، خرسندی آید .
آیا چنین انسانی برای رسیدن به آن حالت صلح و صفا ، دم فرو می بندد و از هر کاری
باز می ماند یا اینکه در تلاش و کوشش مداوم برای رسیدن به آن وضعیّت به سر می برد
؟!

از کودکی که به دبستان می رود تا آن دانشجوئی که مراحل بالای آموزش را می
گذارند ، همه در حالت انتظار برای روز امتحان وآزمون نهائی به سر می برند . آیا
این دانش آموزان و دانش پژوهان برای آن آزمون نهائی ، و دست یابی به نمره های خوب
، به حالت جمود می گذرانند یا اینکه برای تحقق آن آرمان ، لحظه ای از کوشش باز نمی
ایستند ؟ و آیا آن کس که انتظار دارد در آزمون نهائی رو سفید و برنده شود ، اوقاتش
را به بطالت و بیکاری می گذراند یا اینکه درس بیشتر می خواند و بحث عمیق تر می کند
؟

آن بازرگانی که وضع آشفته بازار را می نگرد ، آیا برای بیرون آمدن از آن
وضع و بهره بیشتری بردن ، دست روی دست می گذارد یا در طول مدت انتظار ، تلاش و سعی
بیشتر برای بهبودی وضع بازار می کند ؟

بنابراین ، لازمه انتظار به کار بستن قوّه تفکر و توجیه اندیشه به سوی امر
مورد انتطار وکوشش بی دریغ در تحقق آن است . یعنی انتظار ، انسان را بی گمان به
کار و کوشش برای رسیدن به هدف منتظر وامی دارد زیرا هر گاه کسی به فکر چیزی است و
برای رسیدن به آرمانی روزشماری می کند ، قطعاً از فکر و اندیشه آن بیرون نمی رود ،
بلکه همیشه آن مطلب در مدّ نظر او است ، پس برای اینکه این اندیشه تحقق یابد ،
ناچار است که نیروی کار را فعّالتر کند و هر چه انگیزه مهم تر باشد وارزش انتظار
کشیدن امری بیشتری باشد ، بدون تردید کار و تلاش بیشتر خواهد شد .

ما که منتظریم روزی جهان گلستان شود وظلم وستم رخت بربندد ، آیا در راه
تحقق آن هدف و رسیدن به آن زمان ، باید دست روی دست گذاشته ، بیکار بمانیم یا
اینکه برای آن روز خود را آماده کنیم ؟ مگر ممکن است با آسودگی و خیال راحت
بگذرانیم و فکری برای آزمون نهائی نکنیم ؟

وانگهی کسی که خود ظالم و ستمگر است یا ظلم پذیر و سازشکار می باشد چگونه
می تواند منتظر کسی باشد که ظالمان را در هم خواهد کوبید ؟!

کسی که بعضی از احکام را پذیرفته و دیگر احکام مانند جهاد را کنار می گذارد
، چگونه می تواند خود را برای جهاد در راه خدا ودر رکاب امام زمان «ع» آماده سازد
؟

پس اولین فایده انتظار همین است که آماده باش کامل است و انسان ناچار است
برای رسیدن به هدف مورد انتظار ، بیشترین سعی و تلاش خود را بکند.

مگر هر یک از ما انتظار ندارد که جزء یاران نزدیک و باوفای امام زمان علیه
السلام باشد ؟ و مگر امام زمان علیه السلام در نهضت مبارکش ، به جنگ و نبرد بی
امان با دشمنان نمی پردازد ؟ ومگر ممکن است کسی در جنگ شرکت کند که آمادگی لازم را
نداشته باشد ؟ پس باید ما با تمام فنون و رموز جنگ آگاهی داشته باشیم و چه بهتر که
در جنگ هائی شرکت کرده باشیم تا اینکه در هر زمانی که حضرت تشریف آوردند ، دوره
دیده وتحصیلکرده باشیم .و بدون شک کسی که امروز در مقابل ظلم و ستم سکوت کند و تن
به سازش در دهد ، فردا نیز با هزار بهانه و عذر ، از زیر بار جهاد شانه خالی می
کند . کسی که امروز حاضر نیست برای دفاع از شرف و شخصیت و کیان و دین وناموس خود
فعالیتی کند، فردا برای جهادـ به طریق اولی ـ فعّالیتی نخواهد داشت. کسی که در این
دوران آمادگی ، در امتحان ردشود، بدون شک در آزمون نهائی راهش نخواهند داد .

فایده انتظار

همانگونه که ذکر شد ، یکی از مهم ترین فواید انتظار این است که انسان برای
رسیدن به هدف ، تلاش و کوشش می کند و طبعاً هر چه تلاش بیشتر باشد ، در سرنوشت
آینده تأثیر بیشتری خواهد داشت .

یکی دیگر از فواید مهم انتظار این است که مرهمی است بر جراحتهای وارده از
سوی دشمن یعنی کسی که مصیبت و بلائی دیده است ، در صورتی آن بلا بر او آسان می شود
که بداند در حال رفع شدن است و طبعاً کسی که چنین امیدی دارد مانند آن کسی نیست که
بلا می بیند وهیچ امید و آرزوئی برای رفع آن انتقام از آن ندارد . در آیه شریفه
آمده است « ان تکونوا تألمون فانّهم یألمون کما تألمون و ترجون من الله مالایرجون
» همان گونه که شما ـ درپیکار هایتان ـ اذیت و آزار می بینید ، آنان نیز اذیت و
آزار می بینند ( شما کشته می شوید ، آنان نیز به هلاکت می رسند ، و شما زخمی
ومجروح می شوید و آنان نیز می شوند، خانه های شما ویران می شود ، خانه های آنان
نیز ویران می شود ) … ولی شما از خداوند آرزو و امیدی دارید که آنها ندارند .
زیرا شما برای خدا و برای به دست آوردن رضایت و خشنودی او می جنگید ولی آنها برای
هوای نفس و پیروی ازشیطان می جنگند .

بنابراین ، امید و آرزوئی که ما داریم ، از نظر روانی مهم ترین عامل در
کسب پیروزی های بزرگ و آسان شدن مصیبت ها است . ما که منتظریم به زودی ـ ان شاء
الله ـ اما زمان « ع» ظهور خواهد کرد و هر آن این انتظار بیشتر می شود ، و با ظهور
آن حضرت زمین پر از عدل و داد شده ، ظلم و ظالمان از بین می روند ، ديگر چه باك از
آن همه دشمنان قسم خورده و ديگر چه هراسی از مرگ در راه حق . و اين نيز شايد يكی‌از
فلسفه های‌معلوم نبودن زمان ظهور است ، زيرا اين حالت انتظار هم ما را نويد می‌دهد
كه منتقم از راه خواهد رسيد و انتقام خون شهيدان و مظلومان را از ظالمان و ستمگران
خواهد گرفت .

و هم اينكه چون هر لحظه و هر آن امكان دارد امام زمان عليه السلام از پشت
پرده غيبت بيرون آيد ،‌خود را بيشتر و بهتر برای‌ آن لحظه آماده می كنيم و زمينه
را با به كار بستن احكام و برپائی حكومت اسلامی و تمرين جنگ ، هموار تر می سازيم .

يكی ديگر از فوايد انتظار اين است كه ما برای‌ تحصيل و فراگيری مقدّمات
جهاد بزرگ و دسترسی به اسلحه ای كه در پيروزی امام بر دشمنان مؤثر خواهد بود، كوشش
زيادی خواهيم داشت ، و به آيه مباركه « و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه» بهتر عمل
خواهيم كرد ، كه به حمد الله اكنون خود شاهديم كه متخصصان متعهّد ما همواره در
زمينه تسليحات می كوشند و تا كنون پيشرفت های چشم گيری داشته اند و اميدواريم به
تلاش بی وقفه خود ـ حتی‌ پس از خاتمه جنگ تحميلی ـ‌ادامه دهند زيرا جنگ ما تنها با
صداميان نيست . ما منتظر نبردی بزرگ در ركاب امام زمان صلوات الله عليه با تمام
دشمنان دين هستيم و بايد از نظر اخلاقی، عملی و تسليحاتی ، آمادگی‌ كامل داشته
باشيم .

انتظار در روايات

در روايتی از حضرت رسول « ص» نقل شده است كه فرمود : « افضل العبادة
انتظار الفرج » ( بحار ـ ج 52 ص 25 ) ـ بهترين عبادت ها انتظار فرج است و در
روايتی‌ امام زين العابدين «ع» می فرمايد :« انتظار الفرج من اعظم العمل » انتظار
فرج از بزرگترين كارها است . در روايت ديگری از حضرت رسول « ص» آمده است كه «
انتظار الفرج عبادة‌ . افضل اعمال امّتي انتظار فرج الله عزّو جلّ » انتظار فرج
عبادت است . بهترين كارهای‌ امّت من انتظار فرج از سوی‌ خداوند است .

انتظار فرج كه بهترين عبادت و بهترين عمل در لسان معصومين معرفی شده است ،
همان ايمان كامل به امام منتظر است و ايمانی‌ كه عمل در آن نباشد ، كامل نيست . و
عمل نيز تا در تمام احكام نباشد ارزش ندارد . مگر ممكن است كسی نماز بخواند ولی حج
نرود يا جهاد را نپذيرد ؟

پس انتظار فرج هم ايمان را معنی می‌دهد و هم عمل در بردارد . ايمان به
ولايت كه بايد پس از ايمان به خدا و رسول «ص» باشد و عمل صالحی كه لازمه̾ ايمان
است . و چقدر جالب است كه حضرت ، انتظار را تنها با ايمان ذكر نمی‌كند بلكه در ضمن
اينكه انتظار را جمود و سازش و سكوت بر ظلم می‌دانند ، چگونه اين روايت ها را
تاويل می كنند .

و از آن گذشته ، در روايت های زيادی‌ با تعبير های‌ مختلف ، انتظار فرج را
مانند شمشير زدن در خدمت پيامبر يا در راه خدا می دانند . در يك جا دارد : «
بمنزلة من كان قاعداً تحت لواء القائم » منتظر فرج مانند كسی است كه در زير پرچم
حضرت قائم «ع» بوده است . حضرت امير «ع» می‌ فرمايد : «و المنتظر للفرج كالمتشحّط
بدمه في سبيل الله »ـ منتظر فرج مانند كسی‌ است كه در راه خدا در خون خود می غلطد
. حضرت سيد الشهدا «ع» چنين كسی را مانند آن كس می داند كه با شمشير در ركاب
پيامبر «ص» جهاد می‌كند . و از امام صادق «ع» چندين روايت به همين مضمون آمده است
كه نياز به مقاله مفصّلی دارد . ولی آنچه از مجموع اين روايت ها در می يابيم اين
است كه منتظران فرج را با پيكارگران و مجاهدان در راه خدا و شمشير زنان در ركاب
حضرت رسول «ص» معرفی می كنند چرا كه انتظار چيزی جز اين نيست .

اگر فرصتی‌ يافتيم ـ به خواست خداوند ـ بحث مفصّلی در اين مورد خواهيم
داشت و به بررسی هر يك از اين روايت ها خواهيم پرداخت ان شاء‌الله . اكنون به همين
مختصر بسنده می كنيم و بار ديگر منتظران حقيقی‌ را برای پيروزی نهائی دعا می‌كنيم
و از خداوند می خواهيم هر چه زود تر اين عزيزان را در اين جنگ تحميلی پيروز كند تا
اينكه در جنگ سرنوشت ساز بزرگ ،‌در ركاب امام زمان « ع» با دشمنان دين به مبارزه بپردازند
گرچه بدون شك امروز نيز اينان در ركاب حضرت ولی عصر «ع» پيكار می كنند و قطعاً
مورد توجه و علاقه آن حضرت می باشند . و به اميد طول عمر امام امّت تا انقلاب مهدی‌
صلوات الله عليه .

 

/

محاکمه کودتای کودتاچیان

کودتای نافرجام نوژه

قسمت هشتم

در قسمت گذشته این مقاله از قول تیمسار محققی معدوم یکی از عوامل کودتای
نافرجام نوژه در جلسه دوم محاکمه وی ، مطالبی مطرح شد که ممکن است برای بعضی از
خوانندگان این سؤال مطرح شود که نقل این مطالب چه ضرورتی دارد ؟ و آیا این مطالب
را از زبان مجرمی که در شرف اعدام است می توان باور کرد ؟

در مورد ضرورت نقل مطالب مطرح شده باید عرض کنم که اگر آشنا شدن ملت
مسلمان ایران با حادثه مهم و تاریخی کودتای نوژه و شناخت انگیزه ها و عوامل و
عناصر همفکر و زمینه های اجتماعی این حرکت ابلهانه ضرورت داشته باشد . نقل مطالبی
که عاملین کودتای نوژه در بازجوئی یا در محاکمه در رابطه با مسائل مطرح شده گفته
اند، ضروری است ،و هر چند آن چه به دیگران نسبت داده اند از نظر قضائی ثابت نباشد
، حداقل این نتیجه را دارد که اثبات می کند که عناصر کودتا ـ که هیچ شبهه ای در
وابستگی آنان به بیگانه و ضدیت آنها با اسلام و قرآن نیست ـ به چه کسانی در داخل
صفوف ملت مسلمان ایران دل بسته اند، ولا اقل هشداری است به اینان که نخواسته و
ندانسته در صف عناصری که در برابر اسلام وملت ایستاده اند قرار نگیرند .

علاوه بر این هر چند اظهارات یک مجرم بدون قرینه ای که صدق او را تأیید
کند چیزی را اثبات نمی نماید ولی اگر گفته او همراه با قرینه باشد لا اقل تا حدودی
می توان به واقع پی برد ، و در رابطه با اظهارات تیمسار محققی در جلسه دوم محاکمه
قرائنی وجود دارد که فی الجمله او را تأیید می کند ، از جمله اظهار آقای رکنی و
سایر کسانی است که بدون اینکه از اظهارات یکدیگر در این رابطه مطلع باشند مطالبی
را مطرح کرده اند .

اینک به اظهارات آقای رکنی در رابطه با آنچه تیمسار محققی مطرح کرده است
توجه فرمائید :

او در پاسخ قاضی محکمه که در رابطه با اظهارات تیمسار محققی از او سؤال می
کند چنین می گوید :

بسم الله الّرحمن الرّحیم ـ در این مورد من دو مطلب بیشتر نمی دانم یکی
مطلبی است که در ابتدای کار ، فکر می کنم حدود چهار یا پنج ماه پیش بود که با آقای
خادم رو برو شدم ، با ایشان صحبت می کردم همزمان بود با اینکه آقای قمی به تهران
آمدند و به خدمت امام رسیدند و فکر می کنم همان زمانی بود که آقای آیت الله روحانی
یک ـ مصاحبه ای کردند یا مقاله ای نوشتند که در روزنامه ها چاپ شده بود . در مورد
اصلاحات ارضی بود . در منزل آقای خادم بودم البته طرف صحبت آقای خادم ، من نبودم،
کسانی آن جا بودند که آقای خادم با آنها صحبت می کرد . بحث در این مورد بود که هر
کدام از این آقایان اگر پول بیشتری بگیرند ، حرف بیشتری می زنند و صدایشان را بلند
تر می کنند . بعد مثالی ایشان آوردند در مورد آقای آیت الله قمی گفتند که من خدمت
ایشان بودم و با ایشان راجع به اوضاع مملکت ، نابسامانی ها ، گرانیها ، اوضاع
سیاسی مملکت صحبت می کردم و بعد از اینکه صحبتم با ایشان تمام شد ، مبلغ یکصد هزار
تومان حقّ سفره روی تشکی که ایشان نشسته بودند قرار دادم و از خدمتشان مرخص شدم .
این مطلبی بود که آقای خادم در مورد آقای قمی گفتند .

س: شما ممکن است اینجا در پرانتز راجع به آقای خادم بفرمایید که آقای خادم
چه نقشی داشت در این ماجرا ؟

ج: آقای خادم ، موقعی که من با ایشان آشنا شدم ، نقش ایشان در رابطه با
دکتر بختیار بود ، که برای دکتر بختیار فعّالیّت سیاسی می کرد ، نوع فعالیت سیاسی
یی که می کرد . تا آنجائی که من اطلاع دارم و مرا در جریان می گذاشتند ، این بود
که نوارهای دکتر بختیار را تکثیر می کردند و پخش می کردند. عید که شد ، کارت
تبریکی از دکتر وبا پسر خودش مهندس جواد خادم که وزیر کابینه دکتر بختیار بوده است
، تماس تلفنی دارند و با هم صحبت می کنند ، البته ایشان در همان موقع هم می گفت که
گروه نظامی یی هستند که در حال فعّالیّت هستند ولی مرا با ایشان آشنا نکرده بود .
فعالیت آقای خادم تا آنجائی که من در جریان کارش بودم به این ترتیب بود .

س : فعالیت آقای خادم در چه رده ای بود ؟

ج: آیا منظورتان این است که ایشان در چه مقامی بودند ؟

بله :

ج : بله ، در سطح بالا بودند در تهران از هیچ کس دستوری نمی گرفت ، تا
آنجایی که من شاهد بودم با دو سه نفر دیگر اختلاف داشتند ، حرفهای یکدیگر را گوش
نمی کردند و به خصوص پسرش سعی می کرد که میان اینها آشتی و تفاهمی برقرار کند ولی
خودش اظهار می کرد که من مستقلاً کار می کنم و کارم خیلی بهتر از آنها بوده و
پیشرفتم هم بیشتر از آنها بوده است . در سطحی نبود که در ایران کسی به او دستور
بدهد .

س: ارتباط ایشان با آقای احسان سرشبکه نظامی چطور بود ؟

ج : ایشان اظهار می کرد که ( آن موقع ایشان به نام احسان نبود )

می گفت باقر هست که سر شبکه گروه نظامیان است ، 

ج : ایشان  اظهار می کرد که ( آن
موقع ایشان به نام احسان نبود )

می گفت باقر هست که سر شبکه گروه نظامیان است ، فعالیّت می کند ، یک بار
در منزل آقای خادم من باقر را دیده بودم آمده بود آنجا ولی هیچ صحبتی نکرد و حتی
مرا به او معرفی نکرد و نگفت که من هم نظامی هستم . روابطشان فکر می کنم که حسنه
بود با یکدیگر هیچ گاه صحبت اختلاف با گروه نظامیان بین اینها مطرح نبود. هر
اختلافی بود و هر آشتی یا تفاهمی که می خواستند ایجاد بکنند ، این طور که خانم
پروین شیبانی می گفت مربوط به اختلافاتی بود که در سطح گروه سیاسی در داخل ایران
بود…

استنباط کلّی من این بود که آقای خادم نباید تنها با آقای قمی در ارتباط
باشد . ایشان با روحانیون دیگری هم در ارتباط بودند کما اینکه یکبار هم که به
اصفهان رفتیم با آقای میرزا زین العابدین پاقلعه ای ایشان ملاقاتی داشتند که البته
من تا به حال آقای پاقلعه ای را ندیدمش و در مذاکرتشان هم نبودم ولی تلفن کردند
آقای خادم که به سراغم بیا من با تاکسی تلفنی رفتم به سراغشان ، منزل آقای میرزا
زین العابدین پاقلعه ای پسرشان آنجا بودند خانمهای دیگری هم آنجا بودند و از آنجا
آمدیم بیرون … کمااینکه یکبار دیگر هم اظهار کردند که نوارهایی که دکتر بختیار
می فرستد ، پیاده می شود ، روی کاغذ آورده می شود و متنش برای آقای شریعتمداری به
قم فرستاده می شود .

س: راجع به ارتباطش با آن آقا ، ایشان چه می گفت هیچ صحبتی نمی کردند ؟

ج: می گفتند که آقای پاقلعه ای آقای درویشی هستند و من بیشتر برای کسب فیض
و اینها خدمتشان رفتم ، بعد از اینکه از اصفهان آمدیم ، هیچ صحبتی راجع به نحوه
مذاکرات وصحبت هایی که ردّ و بدل شده بین ایشان و آقای پا قلعه ای ، با من در میان
نگذاشتند.

س: ادامه بدهید گفتارتان را ، شما گفتید دو مسئله می دانم .

ج : یکی این بود که آقای خادم مطرح کرد و یکی بعد از اینکه آقای خادم
گرفته شد و فکر می کنم که مرا به احسان معرّفی کرد. چون احسان بود که با من تماس
گرفت به مرور پیش آمد تا حدود 15 روز یا 20 روز فکر می کنم که قبل از روزی بود که
می خواستند کودتا بکنند ، البته جسته و گریخته صحبت می کردند که روحانیونی پیش ما
می آیند و با ما در تماس هستند و به ما گفتند که ما می خواهیم به نفع شما فعالیت
بکنیم . هیچ صحبتی از مراجع نبود تا اینکه شبی تیمسار مهدیّون ، تیمسار محقّقی به
منزل من آمده بودند ، احسان دستور داده بود که به آنجا بیایند ، بعد آقای مهندسی
که فکر می کنم اسم مستعارش باشد ، مهندس قاضی و سرگروه سیاسی بوده ایشان نظامی
نبود ، سیاسیون را هدایت می کرد ، ایشان هم به منزل من آمد . معمولاً یک ساعت یک
ساعت ، و نیم بیشتر صحبت هایشان بیشتر طول نمیکشید، مرا در جلساتشان راه نمیداد و
من می رفتم بیرون، من رفتم و بعد که برگشتم ، این جلسه بیتشر از حدّ معمول طول
کشیده بود .

ناچاراً من هم رفتم سرمیزی که صحبت می کردند ، نشستم به این مطلب رسیدم
یعنی صحبتشان به اینجا رسیده بود که درباره مراجع صحبت می کردند . تیمسار محقّقی
می پرسید که اگر من بدانم که در آن روز آقای شریعت مداری اطلاعیه ای صادر می کنند
، خیالم از بابت پایگاه هوایی تبریز راحت می شود چون دیگر مطمئن هستم که آنها
برعلیه ما بلند نمی شوند . چون تیمسار محقّقی یک نگرانی عمده ای که داشت این بود
که یک پایگاه را که این ها تصرّف بکنند و بخواهند هواپیمایش را پرواز بدهند ،
امکان دارد که سایر پایگاه های نیروی هوایی احتمالاً یک ، دو و یا بیشتر هواپیما
بر علیه این ها بلند شود و نیروی اینها به جای اینکه صرف آن تصرّف و بمباران
هدفهایی که تعیین کرده اند بشود ، صرف این بشود ، تیمسار محققی از این واهمه داشت
و به همین جهت اظهار می داشت که اگر آقای شریعتمداری اطّلاعیه ای صادر بکنند ،
خیال من لا اقل از جانب تبریز و پایگاه هوایی تبریز راحت می شود . آقای مهندس قاضی
در جواب ایشان گفتند که ما با روحانیت پیشرفت خوبی داشته ایم و توانسته ایم  به توافق برسيم . مثلاً با آقای‌ شريعتمداری‌،
با پسر ايشان وارد صحبت شديم ،‌ پسرشان از جانب آقای شريعتمداری قول همه گونه
همكاري را داده اند حتّی منزلی در حوالی يوسف آباد برای‌ ايشان اجاره كرده و قرار
است كه ايشان بلافاصله به تهران منتقل بشوند : البته ما هيچگونه كمكی‌ قرار نيست
در مورد اين انتقال ايشان از قم به تهران انجام بدهيم بلكه خود ايشان با عوامل
خودشان و با كمك عوامل خودشان به تهران منتقل می‌ شوند . در همان خانه ای‌ كه در
حوالی‌ يوسف آباد هست ،‌تشريف دارند تا اينكه زمان باصطلاح آماده شود ،‌مكان آماده
شود ،‌راديو تلويزيون تصرّف بشود كه يا ايشان مستقيماً خودشان از راديو تلويزيون
صحبت بكنند يا اينكه نوار و اعلاميه شان پخش بشود و از ايشان كمك گرفته شود . بعد
ايشان اظهار كردند كه تنها با آقای شريعتمداری نيست كه ما به اين ترتيب وارد
مذاكره شده ايم ،‌آقای‌ شريعتمداری ،‌آقای‌ ( ق) و آقای‌ (ز ) چهار نفر را اسم
بردند ولی متأسفانه من هر چند فكر كردم نتوانستم آن نفر چهارم را اسمش را يادم
بيايد .

س : آيا فكر می‌كنيد پس از دستگيری‌ آقای خادم بود كه مهندس قاضی سرپرستی‌
شاخه̾ سياسی‌ برای‌ آقای‌ قاضی ديگر مسجّل شد و گرنه استنباط من اين است كه در
همان زمانی هم كه آقای‌ خادم بود ،‌اين دو گروه فعّاليت می‌ كردند.

هم گروه آقای‌ خادم و هم گروه آقای‌ قاضی‌ ، منتهی‌ اين وسط مشخص نبود كه
افرادی‌ كه پائين ترند و زير دست هستند ،‌ در يك حالت سرگردانی‌ بودند كه از چه
كسی‌ بايد تبعيّت كرد و اين نا بسامانی‌ يك مقداری كارها را ناهماهنگ می‌كرد ولی
پس از اينكه آقای خادم دستگير شد ،‌ديگر صد در صد مسجّل شد كه به غير از آقای‌
قاضی كسی‌ نيست كه گروه سياسی‌ را هدايت و رهبری بكند .

س : گروه های سياسی‌ كه با اين توطئه هماهنگ بودند ، اينهايی كه خدمتتان
عرض می‌ كنم : من رابط در نيروی هوايی‌ بودم و راجع به امور سياسی‌ شان اطلاعاتی
به آن ترتيب ندارم يعنی‌ من در جريان كار قرار نمی‌ گرفتم چيزهايی‌ كه به عرضتان
می‌ رسانم در رابطه با صحبت هائی بود كه يا احسان با آنها می‌كرده و من حضور داشتم
و يا اينكه توضيحاتی‌ بوده است كه احسان و آقای‌ مهندس قاضی‌ به تيمسار مهديّون و
تيمسار محقّقی می‌ دادند و من بوده ام . در اين رابطه بوده است . صحبت بر اين بود
كه آيا مجاهدين خلق در روز كودتا نقششان چه خواهد بود و آنها آيا بر عليه ما اسلحه
به دست می‌گيرند و يا به نفع ما اسلحه به دست می‌گيرند و بيرون می آيند به چه
ترتيب خواهد بود ؟ توضيحی‌ كه آقای‌ مهندس قاضی‌ به تيمسار مهديّون و محقّقی‌ می‌داد
به اين ترتيب بود كه ما در حال مذاكره با هر دو گروه هستيم هم مجاهدين خلق و هم
فدائيان خلق . می‌گفت كه با هر دو گروه هستيم هم مجاهدين خلق و هم فدائيان خلق .
می‌گفت كه با فداييان خلق ما زياد تمايلی‌ نداريم چون ماركسيست  هستند و علناً می‌گويند ما ماركسيست هستيم ،‌تمايلی‌
نداريم كه به نحوی‌ وارد صحبت بشويم و امتياز بهشان بدهيم كه بعداً برای خودمان
توليد اشكال و دردسر بكند ولی با مجاهدين خلق نه ،‌صحبت كرده ايم و به اين نتيجه
هم رسيده ايم كه در آن روز ازشان خواسته ايم كه به نفع ما وارد كار نشوند ، ما
احتياجی نداريم كه آنها به نفع ما وارد عمل بشوند . همين قدر كفايت می كند كه
احتمالاً اگر فتوايی صادر شد و دستوری‌ صادر شد ،‌ اين ها اسلحه به دست نگيرند و
بر عليه ما وارد كار نشوند كه كار ما را سنگين تر نكنند همين برای‌ ما كفايت می‌كند
و می گفت كه ما اين قول را از مجاهدين خلق گرفته ايم كه آن روز بی طرف بمانند در
عوض اينكه آن روز بی‌طرف می‌مانند ، بهشان قول داده ايم كه آزادی‌ فعّاليت سياسی
داشته باشند و هر نوع فعاليت سياسی‌ كه بخواهند در نهايت آزادی‌ انجام بدهند اين
جمله را تنها آقای قاضی نمی گفت ، آقای احسان می گفت آقای مهندس تيموری كه فكر می‌كنم
بعد از آقای قاضی بوده باشد ،‌به زبان می آوردند ،‌خانم پروين شيبانی‌ به زبان می‌‌
آوردند موضوعی‌ نبود كه يك طرف بيان كرده باشد .

س‌ : رابطشان با سازمان مجاهدين چه كسی‌بود ؟

ج : نمی‌دانم .

س: استعداد نظامی سازمان مجاهدين و چريك ها را برآورده كرده بودند ؟

ج : بله ،‌احسان می‌گفت ما با توجّه به عوامل اطلاعاتی‌ كه داريم برآورد
كرده ايم مجاهدين خلق چريك هايی كه در تهران بتوانند اسلحه به دست بگيرند از بيرون
بيايند نه اينكه در تظاهرات و اين طور چيزها شركت كنند . كسانی‌ كه قابليّت رزمی
داشته باشند و بتوانند اسلحه به دست بگيرند از بيرون بيايند ، تعدادشان را هشت صد
نفر برآورد كرده بودند

 

/

دوشهید از دفتر امام در عملیات بدر

یادی از شهید حجة الاسلام سید اسدالله موسوی و شهید حجة الاسلام سلیمی

اعضاء حضرت امام که در عملیات بدر به شهادت رسیدند .

 

شهید موسوی و شهید سلیمی دو روحانی متعهد و مخلص که همیشه برای یاری دادن
به مردم وخدمت به بندگان شایسته خدا ، فعالیت داشتند ، این بار برای انجام وظیفه و
ابلاغ سلام امام و رسیدن به لقای معشوق ، با هم به سوی رزمندگان عزیز اسلام ، در
جبهه نور علیه ظلمت شتافتند .

پس از آمدن به اهواز راهی قرارگاه خاتم الانبیاء شدند و شب عملیات را در
قرارگاه بودند . با احساس عجیبی از آن شب حساس و شورانگیز صحبت می کردند و می
گفتند که خدا به آنها لطف کرده که شب عملیات بدر را در مقر فرماندهی باشند و اسم
رمز را هم بشنوند . از جمله چیزهایی که ایشان می گفت این بود که می گفت آن شب چون
دوربین فیلم برداری نبود خیلی با صفا و بی ریا بود و همه با اخلاص دعا می کردند و
گریه می کردند و رزمندگان اسلام را دعا می کردند و چند بار این مطلب را تکرار کرد
که همه برادران اخلاص داشتند و خلاصه یک جمع مخلص و بی ریا و بی غل و غشی بود .
بعد ایشان به بعضی از قرار گاه های تیپ ها و لشکر ها به رزمندگان اسلام سرزدند و
برای نیروها سخنرانی کردند و پیام روح بخش و سلام گرم امام را به یکایک سلحشوران
اسلام ابلاغ نمودند از جمله ایشان در شب قبل از شهادتشان به مقر پادگانی که لشکر
حضرت رسول اکرم (ص) و تیپ 23 همدان بود جهت اقامه نماز و سخنرانی رفتند و سخنرانی
بسیار گرم و با احساسی که ایراد کردند روی مسئله عشق به شهادت و انگیزه شهادت طلبی
در میان رزمندگان اسلام تکیه فراوان نمودند و بعد از ایراد سخنرانی اندکی روضه
حضرت زهرا (س) را خواندند چون ایام فاطمیه بود و سپس از شهید موسوی دعوت به روضه
کردند .

این شهید بزرگوار نیز روضه مفصّلی درباره مظلومیت آن حضرت بیان کرد و در
بین روضه ای که ایشان می خواند شهید سلیمی چند بار فریاد می زد که برادران امشب
رزمندگان خیلی نیاز به دعا دارند چون امشب شب حساس و با ارزشی است . صحنه بسیار
جالبی بود در بین رزمندگان اسلام و این اتفاق افتاد که پس از آنکه شهید سلیمی سلام
حضرت امام و علاقه حضرت امام به رزمندگان را به آنها ابلاغ کرد ، یکی از رزمندگان
بلند شد و با لحنی وزین از شهید سلیمی خواست که سلام آنها را به امام برساند و به
امام عرض کند که اماما رزمندگان اسلام خیلی به شما علاقه دارند و جانشان را فدای
شما می کنند و آرزومند دیدار شما هستند که تا چند دقیقه همه گریه می کردند و اصولا
در طول صحبت شهید سلیمی که بیشتر درباره امام سخن می گفتند رزمندگان اسلام به شدت
تحت تأثیر قرار گرفته و با صدای بلند می گریستند .

فردای آن روز شهید موسوی و شهید سلیمی و همراهان به قصد دیدار رزمندگان در
مناطق عملیاتی بدر عازم جزایر مجنون شدند تا از آن جا به مواضع جدید رفته و باعث
تقویت روحیه و نشاط و دل گرمی رزمندگان اسلام باشند .

اینک حالات این دو شهید را قبل از شهادت به عرض می رسانیم .

شهید موسوی و سلیمی از قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء عبا و قبا را از تن در
آورده و لباس بادگیر پوشیده و عازم جزایر شدند در بین راه صورت این شهیدان بسیار
سفید و نورانی شده بود به حّدی که ما احساس می کردیم اضطرابی ایشان را فرا گرفته
است. وغافل بودیم که مراحل شهادت را طی می کنند . شهید سلیمی در طول مسیری که به
جزیره می رسیدیم دو سه سؤال مختصر از منطقه کرد و در تمام راه با تسبیح خود ذکر می
گفت و مشغول ذکر خدا بود حتی یک لحظه ساکت نبود وانگار نمی خواست یک ثانیه از وقتش
را قبل از شهادت هدر بدهد به جزیره رسیدیم . بعضی از گردان های سپاه اسلام آماده
بودند تا جهت تداوم عملیات بدر به خطوط مقدم منتقل شوند . شکوه عجیبی بود. این
شهدای عزیز بلافاصله از ماشین پیاده شدند و با نشاط و خوش حالی کامل شروع به دیدار
با بچه ها و روبوسی با آنان واهداء سکه های تبرک شده امام نمودند و سلام امام را
به آنها می رساندند و رزمندگان با این امر بسیار خوشحال شده بودند و شهید سلیمی و
موسوی به حدّی خوشحال بودند که انگار پایشان به زمین نمی رسد و پرواز می کنند . در
یک جا بند نمی شدند و مرتب به نیروها سرکشی می کردند . از جمله در یک گردان دیگر
همه جمع شدند ایشان سخنان کوتاهی ایراد کرد و پس از مراسم نوحه خوانی سلام امام را
به آنها رساندند که بسیار مؤثر واقع شده بود . سپس یک گردان دیگر از ایشان دعوت
کرد که چون آماده هستند به خط بروند ، بیایند و سخنرانی کنند ایشان به آن گردان هم
رفت و سخنرانی کرد و به تک تک آنها سکه داد وسلام امام را به آنها رساند و سپس
برای اقامه نماز ظهر و عصر که آخرین نماز این شهدای بزرگوار بود عازم یک سنگر دسته
جمعی شدند نماز ظهر و عصر را به امامت شهید سلیمی خواندند و شهید سلیمی قبل از
شهادت خود را معطر کرد و آماده دیدار حضرت حق . و با قلبی شاد و به همراه چند تن
از برادران پاسدار در اثر بمباران نیروهای بعثی جنایتکار بعث عراق هر دو شهید
بزرگوار به دیدار خدا رفتند .

 

 

 

شهید حجة الاسلام سید اسد الله موسوی

شهید حجة الاسلام حاج سید اسدالله موسوی در سال 1328 در قم چشم به دنیا
گشود . او از سال 1342 به بعد پا به عرصه مبارزه گذاشت و در دعاهای کمیل که در
مسجد بالا سر تشکیل می شد ، شرکت می کرد و تا سال 1350 در داخل کشور به مبارزات
ادامه می داد و همواره با شهید محمد منتظری «ره » در تماس بود .

واز اینکه ساواک روی او حساس شده بود ، با یکی از دوستان به صورت قاچاق
عازم پاکستان شد و در پاکستان بایکی از علمای برجسته آن دیار مرحوم شیخ محمد شریعت
اصفهانی ـ که در آن زمان ، نماینده تام الاختیار حضرت امام بود ـ رابطه برقرار کرد
و از کراچی به شهر های کویته ـ که مرکز بلوچستان پاکستان است ـ عزیمت نمود و در
آنجا با مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید حسن فاضل در امور مربوط به انقلاب
تماس حاصل نمود و به فعالیت پرداخت .

سپس از آن جا به لاهور و پیشاور رفته و با مسلمانان آنجا تماس حاصل کرده و
از پیشاور به یکی از شهرهای شیعه نشین ( پاراچنار ) رفته و به کارهای تبلیغی بین
آن مردم ـ که دوستدار و مرید امام بودند ـ پرداخت و سپس به کراچی بازگشته و از
آنجا عازم سوریه شد . از سوریه به لبنان رفت و در جنوب لبنان پس از دیدن تمرینات
نظامی در کنار مسلمانان آن دیار ، همگام با آنان مبارزه را بر علیه صهیونیست ها
شروع کرد و پس از مدتی به ایران مراجعت نموده و به مبارزات انقلابی بر علیه شاه
پلید ادامه داد.

پس از پیروزی انقلاب مسئول بخش خواهران سپاه شد و در آن جا به خوبی وظیفه
خود را ایفا نمود . پس از آن به درخواست دوستان ، در دفتر حضرت امام مدظله مشغول
فعالیت شد و در تاریخ 23/12/63 در عملیات بدر به شهادت رسید.

شهید موسوی الگوی اخلاق فاضله و خصال حمیده بود . او اهل ذکر بود و همیشه
وضو داشت . نسبت به روضه و عزاداری حضرت سیدالشهداء «ع» اهمیت بسیاری قائل بوده و
همواره در منزل خود روضه خوانی داشت . با دوستان به قدری خوش رفتار بود که بارها
دیده می شد لباس های دوستان خود را می شوید و جاروب به دست به تنظیف منزل می
پردازد . او در منزل کمک کار خوبی برای خانواده اش بود و  در کارها به او یاری می داد . در پاکستان که بود
از اینکه همیشه به مردم کمک می کرد وبا آنها کار می کرد ، همه او را دوست می
داشتند وخاطره های خوبی از او به یاد دارند .

موقعی که شهید موسوی به لقای محبوب شتافت از مال دنیا حتی یک اتاق از خود
نداشت بلکه قرض قابل توجهی هم از خود به جای گذاشت .

شهید حجة الاسلام سلیمی

شهید حجة الاسلام شیخ غلامعلی سلیمی در سال 1332 در روستای صرم از توابع
شهر مقدس قم ، دیده به جهان گشود . و پس از چند سال تحصیل ابتدائی در مکتب آن
روستا بنا بر نذری که پدرش در مورد طلبه شدن ایشان کرده بود ، به شهر مقدس و
روحانی پرور قم عزیمت کرد و در حوزه علمیه مشغول به فراگیری علوم اسلامی شد.

در سال 1352 به دنبال یورش مأموران شاه جلاد به مدرسه فیضیّه ، نقش فعّالی
در مبارزه بارژیم داشت . او همواره در ارتباط با طلاب وبازاریان وجوانان بود و با
ایجاد جلسات گوناگون ، آنان را علیه رژیم می شوراند وهر گاه فرصتی می یافت به نشر
و توزیع اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام می پرداخت .

در یکی از جلسات ختم مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی «ره » در باختران
سخنرانی کرد و چون از سوی ساواک تحت تعقیب قرار گرفت ، با تغییر لباس آنجا را ترک
کرد و مدتی در منزل یکی از دوستانش به حالت اختفاء به سر می برد.

در تظاهراتی که پس از نماز علما در قم برگزار می شد شهید سلیمی از جمله
روحانیونی بود که با لباس در آن شرکت می کرد.

بعد از حادثه 19 دی ، سخنرانی های متعددی در تظاهرات و راهپیمائی ها ایراد
می نمود و رهبری گروه های زیادی از مردم را در جهت شکستن حکومت نظامی داشت . وی در
پخش مواد منفجره و اسلحه بین مردم و کمک به مجروحین انقلاب و همچنین هنگام اعتصاب
کارگران ، نقش مهمی در توزیع نفت و ارزاق عمومی بین اقشار مستضعف قم ایفا می کرد .

در موقع آزادی حضرت آیة الله العظمی منتظری فعالیت زیادی داشت . و همچنین
در ستاد انقلاب اسلامی قم نقش مؤسس را داشت . او در تحصّن دانشگاه بخشی از
انتظامات را به عهده گرفته بود.

 شهید سلیمی از مؤسسین ستاد
استقبال حضرت امام در قم بود و پس از آن تا آخرین روزهای زندگی پرافتخار ، در دفتر
حضرت امام خدمت می کرد . و در ضمن خدمت در دفتر امام ، در تأسیس جهاد سازندگی قم
نیز نقش فعالی را داشت .

شهید سلیمی از خصوصیات اخلاقی ویژه ای برخوردار بود . برخوردها و ملاقات
های شیرین همراه ؛ باتبسم و ملاطفت و اخلاق نیکو ، دوستان را همواره به یاد آن
شهید عزیز می اندازد . او در کمک به فقرا و مستمندان تا آنجا که در توانش بود، از هیچ
خدمتی دریغ نداشت .

از آنجائی که عشق وعلاقه خاصی به جبهه و رزمندگان داشت ، بارها به جبهه ها
می رفت و برای آخرین بار در عملیات بدر شرکت کرد ودر تاریخ 63/12/23 به شهادت رسید
.

 

/

شخصیت عبدالمطلب

درس هائی از تاریخ تحلیلی

قسمت پانزدهم

حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

 

چند جمله درباره شخصیت عبدالمطلب :

 

ما پیش از این در داستان نذر عبدالمطلب برای ذبح عبدالله شمه ای ازحالات
او و شخصیت الهی واعتقاد و ایمان او را به خدای یکتا بیان داشتیم 1 و پیش از آن نیز درباره
ایمان اجداد رسول خدا «ص» تفصیلا مطالبی ذکر شد 2 چنانچه در خلال همین چند روایتی
هم که در این قسمت بیان شد شواهد زیادی بر این مطلب وجود داشت 3  و در اینجا نیز اضافه می کنیم که به عقیده
بسیاری از دانشمندان شیعه واهل سنت عبدالمطلب در مکه معظمه منادی توحید ویکتاپرستی
ومخالف با هرنوع شرک و بت پرستی بوده است ، اگر چه برخی معتقدند که از اظهار عقیده
خویش تقیّه می کرد و روی مصالحی در اجتماعات و مراسم بت پرستان شرکت می نمود .
چنانچه صدوق (ره ) گوید:

و کان عبدالمطلب و ابوطالب من اعرف العلماء واعلمهم بشأن النّبی ـ صلی
الله علیه وآله ـ و کانا یکتمان ذلک عن الجهّال واهل الکفر والضلال »4 

عبد المطلب و ابوطالب از جمله دانشمندانی بودند که بیش از دیگران دانائی
ومعرفت در حق رسول خدا(ص) داشتند وچنان بودن که معرفت خود را نسبت به آن حضرت از
نادانان وکافران وگمراهان کتمان می کردند .

واز اصبغ بن نباته روایت کرده که گوید : از امیر المؤمنین (ع) شنیدم که می
فرمود : به خدا سوگند نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبد مناف هیچ
کدام هرگز بتی را پرستش نکردند ، بدان حضرت عرض شد : پس آنها چه چیزی را پرستش می
کردند ؟ فرمود :

«کانوا یصلّون علی البیت علی دین ابراهیم علیه السلام متمسّکین به » .

آنها بر طبق آئین ابراهیم (ع) به سوی خانه کعبه نماز گذارده و بر دین او
تمسّک می جستند 5  

و یعقوبی در تاریخ خود درباره عبدالمطلب گوید :

و رفض عباد الأصنام ، و وحّد الله عزّو جلّ و وفی بالنّذر و سنّ سننا نزل
القرآن باکثرها …

او کسی بود که پرستش بت ها را ترک کرد و خدای عزوجل را به یکتائی شناخت ،
و وفای بنذر کرد وسنتهائی را مقرر داشت که بیشتر آنها را قرآن امضاء کرد …

و سپس سنتهای او را ذکر کرده آنگاه گوید :

ـ فکانت قریش تقول عبدالمطلب ابراهیم الثانی

یعنی چنان شد که قریشیان عبدالمطلب را ابراهیم دوم می گفتند .

و در پایان ، داستان خشک سالی مکه و قحطی زدگی قریش و به دنبال آن دعای
عبدالمطلب و آمدن باران به دعای او را به تفصیل ذکر کرده و اشعار برخی از قریشیان
را در این باره بیان داشته که گوید :

بشیبة الحمد اسقی الله بلدتنا       
و قدفقدنا الکری واجلوزّا المطر

منّا من الله بالمیمون طائرة              و خیر من بشّرت یوماً به مضر

مبارک الامر یستسقی الغمام به      
مافي الأنام له عدل ولا خطر

 

و ثقة الاسلام کلینی (ره) در اصول کافی بسند خود از زراره از امام صادق
علیه السلام روایت کرده که فرمود :

«
یحشر عبدالمطّلب یوم القیامة امة واحدة علیه سیماء الأنبیاء و هیبة الملوک » 6

ـ عبد المطلب در روز قیامت به صورت یک امت تنها 7  محشور می شود در حالی که سیمای پیمبران و هیبت
پادشاهان را دارد .

و درحدیث دیگری که از مقرن و محمد بن سنان و مفضل بن عمر از امام صادق (ع)
روایت کرده با مختصر اختلافی اینگونه است:

« یبعث عبدالمطلب امة وحدة علیه بهاء الملوک و سیماء الانبیاء … » 8

ـ عبدالمطلب به صورت یک امت مبعوث شود ، و درخشندگی پادشاهان و سیمای پیمبران
را داراست …

و از فخر رازی در کتاب « اسرار التنزیل » و شهرستانی در کتاب
« الملل والنحل » نیز دلیل هائی درباره ایمان و اسلام عبدالمطلب سخنانی نقل شده و
تا جائی که شهرستانی گوید : عبدالمطلب به برکت نور نبوت سخنان حکمت آمیز و بزرگی
اظهار کرد که حکایت از ایمان او به روز جزا و اسلام او می کند مانند اینکه در
وصایای خود می گفت : هرگز از دنیا ستمکاری بیرون نخواهد رفت جز آنکه کیفر ستم و
ظلم خود را خواهد دید، تا آنکه هنگامی مرد ستمکاری از دنیا رفت بی آنکه کیفر
ببیند، وچون به عبدالمطلب جریان راگفتند او در پاسخ گفت :

« و الله ان وراء هذه الدار دار یجزی فیها المحسن باحسانه و
یعاقب فیها المسیء باساء ته »

ـ به خدا سوگند ازپس این خانه خانه دیگری است که نیکوکار
پاداش نیکوکاری خود را دریافت کند و بدکار در برابر عمل بد خود کیفر بیند .

و به برکت همان نور مقدس بود که به ابرهه گفت :

« انّ لهذا البیت ربّا یحفظه »

براستی که این خانه را پروردگاری است که او را نگهبانی خواهد
کرد … 9

و شیخ صدوق (ره ) در کتاب خصال بسند خود از امیر المؤمنین (ع)
روایت کرده که در وصیّت رسول خدا (ص) به آن حضرت آمده که به او فرمود : ای علی براستی
که عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت مقرر داشت که خدای تعالی آنها را در اسلام
امضاء فرمود .

آنگاه آن سنتهای پنج گانه را به تفضیل ذکر فرموده که به طور
خلاصه اینگونه است :

1- حرمت زن پدر بر پسران 2- خمس گنجها و غنائم 3- سقایت
حاجیان 4- دیه قتل به صد شتر 5- عدد طواف به هفت شوط.

و سپس فرمود :

«یا علی انّ عبدالمطلب کان لا یستقسم بالأزلام . و لا یعبد
الأصنام ولا یأکل ما ذبح علی النّصب ، و یقول : انا علی دین ابراهیم»10

ای علی ، براستی که شیوه عبدالمطلب چنان بودکه (مانند مردم
زمان جاهلیت ) به وسیله ازلام ( تیرهای مخصوص آن زمان) قرعه نمی زد و قسمت نمی
کرد، و بتها را پرستش نمی کرد ، و از آنچه برای بتان می کشتند (طبق رسوم مردم
جاهلیت) نمی خورد ، و می گفت : من بر دین و آئین ابراهیم هستم . و بالاخره از
مجموع آنچه در گذشته و در اینجا گفته شد ایمان عبدالمطلب به مبدأ و معاد و رسالت
انبیاء الهی و شخصیت والای او از روی روایات و تواریخ به خوبی روشن گردید و ما و
شما را از تحقیق و بحث بیشتر مستغنی و بی نیاز گردانید و اینک به دنباله بحث
تاریخی خود بازگردیم .

کفالت ابوطالب

پیش از این گفتیم که ابوطالب با عبدالله ـ پدر رسول خدا (ص) ـ
از طرف پدر و مادر برادر بود و از عمو های دیگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر
و علاقه مند تر بود .

و شاید به همین سبب نیز بود که عبدالمطلب چه در زمان سلامت و
چه در هنگام بیماری و احتضار سفارش آن حضرت را به ابوطالب سپرد ، چنانچه در چند
صفحه پیش از این خواندید .

و در اسدالغابة چند قول در این باره نقل کرده مانند اینکه چون
هنگام مرگ عبدالمطلب فرا رسید پسرانش را جمع کرده و سفارش رسول خدا را به آنها
کرد، و به دنبال آن زبیر و ابوطالب ـ دو تن از پسران عبدالمطلب ـ درباره کفالت
رسول خدا (ص) قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب در آمد ، و قول دیگر آن است که این
انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب در میان عموهای آنحضرت مهربانتر از دیگران
نسبت به او بود ، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیما به ابوطالب
وصیت کرد و محمد(ص) را تحت کفالت او قرار داد، و قول چهارم آن است که نخست زبیر از
آن حضرت کفالت کرد و چون زبیر از دنیا رفت کفالت آن حضرت را ابوطالب به عهده گرفت
11 که البته خود ابن اثیر این قول آخر را از نظر تاریخی غلط دانسته و رد می کند .

ولی در این کتاب های تاریخی و سیره های دیگری که نوشته شده از
این اقوال اثری نیست و همگی نوشته و روایت کرده اند که : عبدالمطلب هنگام مرگ
ابوطالب را کفیل رسول خدا(ص) قرار داده و به او در این باره وصیت کرد مانند سیره
ابن هشام وتاریخ طبری و تاریخ یعقوبی ومروج الذهب و طبقات ابن سعد 12 …

و در مناقب ابن شهر آشوب از کتاب اوزاعی داستان را به گونه ای
دیگر نقل کرده  و آن چنین است که می گوید :

رسول خدا (ص) در دامان عبدالمطلب زندگی می کرد تا چون حدود صد
و دو سال از عمر عبدالمطلب گذشت 13 و رسول خدا(ص) هشت ساله شده بود . عبدالمطلب
پسرانش را جمع کرد و به آنها گفت : محمد یتیم است. او را سرپرستی کنید و نیازمند
است او را بی نیاز کنید و وصیّت و سفارش مرا درباره او حفظ کنید!

ابولهب گفت : من اینکار را خواهم کرد ؟

عبدالمطلب بدو گفت : شرّت را از او باز دار!

عباس اظهار داشت : من این کار را به عهده خواهم گرفت ؟

عبدالمطلب ـ تو مرد خشمناکی هستی می ترسم او را آزار دهی !

ابوطالب ـ من این دستور را اجرا می کنم و کفالت او را به عهده
می گیرم ؟

عبدالمطلب ـ آری تو سرپرستی او را به عهده گیر!

و سپس به دنبال این سخن رو به محمد (ص) کرده و گفت :

«یامحمد اطع له »

ای محمد از وی اطاعت کن !

محمد (ص) گفت : « یا ابه لا تحزن فانّ لی ربّا لا یضیعنی »!

ـ پدر جان غمگین مباش مرا پروردگاری است که تباهم نخواهد کرد
( و به حال خود وا نخواهد گذارد) و از آن پس ابوطالب او را در کنار خود گرفت و از
وی حمایت کرد 14 …

و به هر صورت عموم سیره نویسان و اهل تاریخ اشعاری نیز از
عبدالمطلب در این باره نقل کرده اند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو می
گوید:            

                   اوصیک
یا عبد مناف بعدی           بموحد بعد أبیه فرد

                   فارقه
و هو ضجیع المهد              فکنت کالامّ
له فی الوجد

 تدنیه
من احشائها والکبد            فانت من ارجی بنیّ عندی

لدفع ضیم اولشدّ عقد

در این اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را ـ که طبق این
اشعارش نامش عبد مناف بوده ـ مخاطب ساخته و او را به حمایت و سرپرستی رسول خدا(ص)
توصیه می نماید .

درباره نام ابوطالب

اکنون که سخن بدین جا رسید این چند جمله را نیز درباره نام
ابوطالب بشنوید :

مسعودی در مروج الذهب ـ پس از نقل وصیّت عبدالمطلب ـ بدانگونه
که گفته شد می گوید البته درباره نام ابوطالب اختلاف شده ، که برخی آنرا عبدمناف
دانسته و برخی هم عقیده دارند که کنیه او همان نام او است و سپس داستانی از
امیرالمؤمنین (ع) در این باره ذکر کرده و شعر زیر را هم از عبدالمطلب نقل می کند
که در مورد وصیّت درباره رسول خدا(ص) در شعر دیگری (غیر از آنچه در بالا ذکر شد )
گوید :

اوصینت من کنیّته بطالب                بابن الّذی قد غاب لیس آئب

ولی مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب این شعر را نیز این گونه
روایت کرده :

 

وصيّت من
كنيته بطالب                     عبد مناف
و هو ذو تجارب

بابن الحبيب
اكرم الاقارب                    بابن الذي
قد غاب غير آيت 15

كه ابوطالب
نيز ـ طبق آنچه از اوصاف رسول خدا (ص) از راهبها شنيده بود ـ در پاسخش گفت :

لاتوصنی
بلازم و واجب                       انی
سمعت اعجب العجائب

من كلّ حبر
عالم و كاتب                      بان
بحمدالله قول الراهب

اين محدث
بزرگوار پس از نقل اين ابيات از كتاب شرف المصطفی از ابوسعيد واعظ روايت كرده كه
چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرا رسيد پسرش ابوطالب را طلبيد و بدو گفت :

ای پسر تو
به خوبی شدّت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته ای‌، اكنون بنگر تا چگونه
وصيّت مرا درباره̾ او عمل خواهی كرد .

ابوطالب در
پاسخ گفت :

يا ابه
لاتوصنی به محمد فانه ابنی و ابن اخی .

ـ پدرجان
مرا به محمد سفارش نكن كه او پسر من و برادر زاده̾ من است ؟

و به دنبال
اين روايت گويد :

چون
عبدالمطلب از دنيا رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه̾ خاندانش در خوراك و پوشاك
مقدم می داشت . 16

و ابن حجر
عسقلانی در كتاب « الاصابه » در اين باره گفته است :

ابوطالب بن عبدالمطلب كه به كنيه اش مشهور گرديده ، نامش بنابر مشهور عبد
مناف است و برخی هم نام او را « عمران » گفته اند ، و حاكم گفته : بيشتر گذشتگان
بر اين عقيده بوده اند كه نام او همان كنيه̾ او است . 17   ادامه دارد

[1]

« ملّت
عزيز نيز قدر اين فداكاران ( پاسداران) را كه شب و روز خود را برای حراست از اسلام
و كشور و حفاظت آنان صرف می كنند بدانند ، و از آنان قدر دانی نمايند » .

                  از پيام امام خمينی به مناسبت
روز پاسدار 8/3/61

 



1-     
به قسمت ششم از سلسله
مقالات مراجعه نمائيد .

2-     
در قسمت پنجم از
سلسله مقالات .

3-     
آنجا كه به ابوطالب
می گويد : « يا ابوطالب ان ادركت ايامه فاعلم انی كنت من ابصر الناس و اعلم الناس
به … » و نيز سفارش هائی كه در جاهای ديگر درباره̾ آن حضرت می نمود .

4-     
اكمال الدين ج 1 ص
171 .

5-     
اكمال الدين ج 1 ص
174 .

6-     
اصول كافی ج 1 ص 446
.

7-     
معنای « امه واحدة »
يا « وحدة » چنانچه مفسران در تفسير آيه « ان ابراهيم كان امة قانتا لله » ( سوره
نحل آيه 120 ) گفته اند اين است كه او به تنهائی به جای يك امت محشور می شود چون
در دنيا نيز در برابر مرام كفر و شرك تنها بود و شخص ديگری با او هم عقيده و هم
آهنگ نبود.                    

8-     
اصول كافی ج 1 ص 447
.

9-     
بحارالانوار ج 15 ص
118 -122 و الملل و النحل ج 3 ص 282 .

10-  خصال
ج 1 ص 150 .

11-  اسد
الغابة ج 1 ص 15 .

12-  سيره
ابن هشام ج 1 ص 179 . تاريخ طبری ج 2 ص 32 ، تاريخ يعقوبی ج 2 ص 8 ، مروج الذهب ج
1 ص 313 . طبقات ابن سعد ج 1 ص 118 …

13-  پيش
از اين گفته شد كه در مدت عمر عبدالمطلب در هنگام مرگ اختلاف است و اين يكی از آن
اقوال است .

14-  مناقب
آل ابی طالب ( ص قم ) ج 1 ص 35 .

15-  منظور
از جمله̾ « الذی قدغاب غير آيب » در هر مورد ظاهرا « عبدالله » پدر رسول خدا (ص)
است كه به يثرب رفت و باز نگشت .

16-  مناقب
آل ابيطالب (ط قم ) ج 1 ص 36 .

17-  الاصابه
ج 1 ص 115 .

 

 

/

پيام شهيد

قسمتی از
وصيتنامه شهيد محمد رضا دهقان دسجردی

و من راه را
با چشمی باز و آگاهانه انتخاب كرده ام تا دين خود را به اسلام و اين انقلاب اسلامی
اداء كنم و هرگز راهی را كه انتخاب نموده ام باز نخواهم گشت، و فرد فرد ما در قبال
شهدا مسئوليتی بزرگ برگردن داريم و ما هم بايد سهمی در اين راه داشته باشيم.

و من ترجيح
دادم برای ادامه راه شهدا و اولياء خدا و رفتن بسوی حرم حسينی از كوههای سر به فلك
كشيده كردستان بروم و بروم تا اينكه حرم حسينی را در آغوش بگيرم يا در خون خود
غلطان شوم، و اگر امام امر فرمايند از بيابانهای سوزان جنوب با پاهای برهنه تا قدس
عزيز بدوم تا اينكه پرچم «لا اله الا لله و محمد رسول الله » بر بالين گنبد قدس به
احتزاز در آوريم تا قدس از دست دژخيمان رها گردد و در اين راه هم شهيد شديم فوزی
است عظيم. و ای ملت حزب الله برای رضای خدا امام عزيز را تنها نگذارند. هر چه
بيشتر او را ياری كنيد تا انشاءالله اين انقلاب خونين به انقلاب حضرت مهدی (عج )
متصل گردد. و پشتيبان روحانيت مبارز باشيد و نگذاريد افرادی نالايق در اين لباس
پيامبر گونه نفوذ كرده و بخواهند به اسلام و روحانيت ضربه بزنند.

دشمن ضربه
خورده، در تلاش است كه به اين انقلاب ضربه بزند. اتحادداشته باشيد و نگذاريد
افرادی منافق و آمريكائی صفت در ارگان های انقلابی و ادارات نفوذكنند و با تبليغات
نابه جا و منافقانه ، روحانيت مبارز را بكوبند و در نتيجه ريشه های انقلاب را قطع
كنند و امام را تنها بگذارند .

و آخرين
سخنم با برادران ايثار گر پاسدار است . ای برادران عزيز نگذاريد افرادی مغرض وارد
سپاهی كه با خون ده ها هزار شهيد روئيده است وارد شوند و بخواهند سپاه را بدنام
كنند. مبادا روزی شود كه سپاه را به عنوان شغل انتخاب كنند ، سپاه مكان شغل نيست
بلكه پايگاه جهاد است .

قسمتی از
وصيت نامه طلبه شهيد محمد سعيد كشميری

… هر
انسانی كه به اين دنيا می‌ آيد باز بايد برگردد اما اين برگشتن ها از زمين تا
آسمان با هم فرق دارد يكی‌ با مرگی می رود كه تمام ملائكه به احترام او و به خاطر
عظمت او جلويش تعظيم می كنند و ديگری‌ با مرگی می رود كه همه ملائكه او را لعن می
كنند بنابراين حال كه همه بايد بروند طبق آيه قرآن كه می فرمايد : « انّا لله و
انّا اليه راجعون » آيا در اين صورت مرگ سرخ بهتر است يا مرگ سياه ؟ آيا رنج و
زحمت در دنيا بهتر است يا بيچاره بودن در آخرت . اگر عقل ما سالم باشد ، اگر راه
ما فی سبيل الله و هدفمان الله باشد مرگ سرخ را بر مرگ سياه ترجيح می دهيم و راحت
بودن در آخرت را بر راحت بودن در دنيا ترجيح می دهيم كه در اين موقع بايد سختی ها
و رنج ها را در دنيا تحمل كنيم و با متجاوزان و دشمنان بجنگيم چون خداوند می
فرمايد : « و قاتلوهم حتی لا تكون فتنة » يعنی اينكه با كافران جهاد كنيد تا فساد
و فتنه از روی زمين برطرف شود همانطوری كه امام عزيزمان فرموده اند كه جنگ ، جنگ
تا رفع فتنه در عالم و به درستی كه مردم 
فدا كار و قهرمان و شهيد پرور ايران با دشمنان اسلام و با كافران ملحد  جنگيدند و از كشور اسلامیشان بيرون نمودند و
انشاء الله به ياری خداوند در عالم ، فتنه و فساد را ريشه كن خواهند كرد و اگر می‌خواهيد
دين و آئين محمد (ص) هميشه پابرجا باشد بگذاريد گلوله ها و توپ ها و موشك ها بر سر
ما فرود آيد . « ان كان دين محمّد لم يستقم الّا بقتلی يا سيوف خذينی » پس ای
شمشير ها ما را دريابيد و بر سر ما فرود آئيد كه ما از شهادت در راه خدا هيچ هراسی
نداريم .

قسمتی از
وصيت نامه معلم شهيد حاج محمد رضا عليجانی

… عزيزان
امروز ما ملّت ايران امانت بزرگی را دارا می‌باشيم كه اين امانت از جانب خداوند
متعال و توسط فداكاری و جانبازی هزاران ، هزار شهيد و معلول به دست ما رسيده است .
امانتی است كه 1400 سال برای تحقيق آن اوليا و مقربين خداوند تلاش و جهاد كرده اند
، امانتی است كه علما و فقهای بزرگی‌ به خاطرش بر سر دار رفتند يا توسط دژخيمان
شكنجه شدند و به گونه ای شهيد شدند . برادران و خواهران امروز جمهوری اسلامی وديعه
است كه به ما سپرده شده است . وظيفه ما حفظ و نگهداری آن است و امروز چشمان منتظر
لبنانی و فلسطينی‌و آفريقائی ، را می بينيم كه چقدر مشتاق امام و اسلام هستند و من
وتو مسئول هستيم تا اين بندگان خدا را نجات دهيم كه آيه شريفه می فرمايد : « و
مالكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء والولدان …» .

راستی امروز
مستضعفين دنيا چنين فريادی نمی زنند؟ و راستی آيا امروز آن سياه آفريقائی از ديدن
عكس امام  دچار احساسات نمی شود ؟ و
مسئوليت خارج كردن اين بندگان خدا از ظالمان به عهده كيست جز حزب الله جمهوری
اسلامی‌. آن هم جمهوری اسلامی‌ كه اين همه شهيد داده است تا اينجا رسيده ، آيا به
راستی خجالت از روی شهيدان نبايد كشيد و خجالت از اين مستضعفان عراقی و لبنانی و
مراكشی و افغانی و … نبايد كشيد و آيا از امام خجالت نبايد كشيد و در قيامت وقتی‌
امام در محضر الهی بفرمايد بار الهی من به اين امّت گفتم و اين ها عمل نكردند چه
حجتی داريم امروز كه حفظ اسلام به عهده ما است چرا بايد با كارشكنی در امور اداری
و اقتصادی و سياسی‌و نظامی در از بين رفتن اين نظام خدای ناكرده شريك باشيم آن
كارمند مسئول و خدمتگزار فلان اداره و وزارت خانه با كم كاری و ناراضی تراشی خود
چه پاسخی به اين مستضعفان و شهيدان و امام دارند و آن تاجر و كاسب اهل بازار و
خيابان با احتكار و گران فروشی و اخلال در امور مادی مردم مستضعف و مصيبت ديده چه
پاسخی دارد و آن فرد مؤثر در امور سياسی مملكت كه به گونه ای در جهت دادن و خط
دادن به مردم دخيل است با ايجاد جوّ اختلاف و مسائل فرعی و … چه پاسخی دارد .
خدايا پناه به تو از شرّ نفس اماره .

 

/

فضيلت شهادت و مقام والای شهيد

آيت الله
بني افضل

قبل از بحث
پيرامون فضيلت شهادت و مقام والای‌ شهيد و مقام با عظمت خانواده شهيد ، مقدمه
كوتاه لازم می آيد و در آن دو مطلب ذكر می شود ؛

اول ـ از
مسلمات است اينكه همه̾ انسانها بلكه تمام حيوانات و جانداران ـ گرچه برخی‌ از آنان
هزاران سال هم عمر كنند و زنده بمانند ـ خواه ناخواه روزی عمرشان تمام شده ،‌جان
به جان آفرين تسليم كرده و فانی خواهند شد، تنها خداوند ذوالجلال باقی خواهد ماند
. « كل من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام » هر كه بر زمين هست ( و
در اين جهان زندگی می كند ) فانی‌ خواهد شد و ذات پروردگار می ماند كه صاحب جلالت
است و اكرام.

دوم ـ مرگ
بر دو نوع است :

1-   
مرگ طبيعی كه انسان
در اثر پيری ، افسرده و فرسوده می شود و از بين می رود و يا با تصادف و انواع
مرضهای غير قابل علاج در بستر يا روی‌ تختواب بيمارستان و يا زير چاقو و قيچی
جرّاحی و يا ساير حوادث ، از اين عالم چشم می‌بندد .

مخفی نماند
اينكه اين نوع مرگ ، خصوصاً در زمان ما ( دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحميلی
استكبار جهانی بر عليه ملت مسلمان ايران توسط نوكر سرسپرده ابرجنايتكاران ، يزيد
زمان ، صدّام بی ايمان ) حقارت و ننگ است برای انسانهای غيور كه حاضر می شوند در
راه خدا و حمايت از اسلام ، از تمام هستی و حيثيت و شخصيت و زن و فرزند خود بگذرند
، از اينكه اينچنين از دنيا بروند .

امير
المؤمنين حضرت علی بن ابی طالب عليه الصلاة‌ و والسلام  ، از اين نوع مرگ به ميته تعبير كرده است . در
نهج البلاغه می‌فرمايد :

« و الّذی
نفس ابن ابی طالب بيده لألف ضربة بالسّيف أهون علیّ من ميتة علی الفراش فی غير
طاعة الله » . 2

قسم به
خدائی كه جان علی در دست او است، هزار ضربه شمشير بر جان علی وارد آيد و علی زير
ضربتهای شمشير جان دهد ، آسانتر و گواراتر است از مرگ در بستر در صورتی كه در غير
اطاعت خداوند باشد.

تعبير حضرت
علی «ع» از اين نوع مرگ به ميته چقدر لطيف و جالب است، زيرا ميته آن گوشت مرداری
است كه به آن رغبت نمی شود و خوراك جانوران است.

2 ـ مرگی كه
بر حسب ديد ظاهری انسانها، مرگ است، امّا بر حسب واقع ،سعادت و حيات طيبه و ابتدای
زندگی جاودانی است، و آن همانا شهادت در راه خدا است كه خداوند در قرآن فرموده : «
ولا تحسبنّ الذّين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء‌عند ربّهم يرزقون ، فرحين
بما اتيهم الله من فضله و يستبشرون بالدّين لم يلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف عليهم
و لا هم يحزنون » . 3

آنانكه در
راه خدا كشته شدند، هرگز مپنداريد كه آنان مردگانند، بلكه زنده هستند و نزد
پروردگارشان از روزی و نعمت بر خوردار می باشند 4 و خشنودند به اجر و ثوابی كه
خداوند از فضل و كرم خويش به آنان پاداش داده و بشارت می دهند به آنان كه به فيض
شهادت نرسيده اند و هنوز به آنها ملحق نشده اند و پس از آنها خواهند آمد كه بر
آنان خوف و غصه ای نيست .

فضيلت
شهادت

روايات در
فضيلت شهادت بسيار است . رجوع شود به كتب فقهيه ، ابواب جهاد . به عنوان نمونه
روايتی راازجلد دوم كتاب مستدرك الوسائل تأليف عالم عارف مرحوم حاج ميرزا حسين
نوری طبرسی «ره» صفحه 243 نقل می كنيم: «رأی رسول الله رجلا يدعو و يقول: اللهم
انی اسألك خير ما تسأل فأعطنی أفضل ما تعطی . فقال « ص» : إن استجيب لك فقد أهريق
دمك في سبيل الله » 5

پيامبر اكرم
« ص» مردی‌ را ديد دعا می‌كند و می‌گويد : خداوندا از تو سؤال می كنم و می‌خواهم
بهترين چيزی را كه بندگانت از تو می خواهند و بهترين چيزی را كه به بندگان شايسته
ات مرحمت می‌كنی به من مرحمت فرما . پيامبر اكرم به آن مرد فرمود : اگر دعای تو
مستجاب شود ، خونت در راه خدا ريخته می شود و به فيض شهادت می رسی.

از اين
روايت شريف معلوم می شود كه در بين نعمت ها و عطيّه های الهی ، فيضی و سعادتی بهتر
و بالاتر از شهادت وجود ندارد .

مقام
شهيد

در بيان
مقام شامخ و والای شهيد نيز روايات زياد وارد شده است . از جمله روايتی‌است كه در
اوايل كتاب جهاد از كتاب مستدرك وسائل الشيعه و تفسير شيخ ابوالفتوح كراجكی از
حضرت علی بن موسی‌الرّضا «ع» از پدرانش از حضرت سجاد علی بن الحسين «ع» نقل نموده
كه حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب عليه السلام در ضمن خطبه ای مردم را تحريك و
ترغيب به جهاد در راه خدا می كرد . در آن هنگام جوانی بلند شد و عرض كرد :  يا امير المؤمنين ! به من خبر بده از فضيلت و
شأن و منزلت رزمندگان در راه خدا . حضرت فرمود : در يكی از جنگ ها من همين سؤال تو
را از پيامبر اكرم «ص» سؤال نمودم در جواب فرمود : انّ الغزاة‌ اذا همّوا بالغرو
كتب الله لهم برائة من النّار » .

هنگامی كه
رزمندگان از صميم قلب قصد كنند كه به جبهه بروند ، خداوند برای‌ آنان برائت از آتش
جهنّم را می نويسد ( در صورتی كه معصيت كار و مستحق عذاب آتش جهنّم باشند ) .

« فاذا
تجهّزوا لغزوهم باهی الله بهم الملائكة »‌.

موقعی كه رزمندگان
آماده می شوند برای‌حركت به سوی جبهه های جنگ اسلام با كفر ، خداوند به آنان بر
فرشتگان مباهات و افتخار می كند .

چرا مباهات
نكند در حالی كه رزمندگان از ما سوی الله قطع علاقه می كنند و در مقابل سيل سلاح
های مدرن شرق و غرب كه در اختيار حاكم كافر عراق قرار گرفته می‌ايستند و خط مقدم
دشمن خدا را كه با سيم های خاردار ، مین ، بشكه های مواد منفجره ، توپ و تانك
استحكام يافته ، در هم می شكنند و در آتش عشق الهی و كربلای حسينی می سوزند ، و
بعضی از آنان كه جهت شناسایی خطوط و مواضع دشمن پيش می‌روند ،‌گاهی در چنگال گرگان
صدّامی به اسارت در می آيند با كمال شهامت « مرگ بر صدام ، ضد اسلام ، زنده باد
اسلام » می گويند ؟

« فاذا
ودّعهم أهلوهم بكت عليهم الحيطان و البيوت » .

موقعی كه
رزمندگان با خانواده خود خداحافظی كنند و جدا شوند ، در و ديوار خانه ها بر آنان
گريه می كند .

« و يكتب له
كل يوم عبادة‌الف رجل يعبدون الله الف سنة‌» .

و نوشته می
شود برای هر روز رزمنده ، ثواب عبادت هزار نفر كه هر نفر هزار سال عبادت خدا را
كرده باشد .

« و اذا
صاروا بحضرة عدوّهم انقطع علم اهل الدنيا عن ثواب الله ايّاهم » .

هنگامی كه
رزمندگان اسلام با دشمنان خدا رو به رو شدند ، اهل دنيا ديگر نمی توانند اندازه
ثواب آنها را درك كنند .

در روايت
ديگری از پيامبر اكرم «ص» نقل شده كه فرمود : « كلّ حسنات بنی آدم تحصيها الملائكة‌الا
المجاهدون فإنّهم يعجزون عن علم ثوابها » ملائكه ( حسابرسان الهی ) می توانند رقم
ثواب همه̾ اعمال نيك بنی آدم را بشمارند بجز رقم ثواب حسنات رزمندگان راه خدا كه
از درك مقدار ثواب آن عاجز هستند .

« فتكون
الطّعنة‌و الضّربة أهون علی الشهيد من شرب الماء البارد في اليوم الصّائف » .

ضربه سلاح
دشمن بر بدن رزمندگان اسلام به مراتب سهل تر و گواراتر از آشاميدن آب خنك در هوای
گرم تابستان است .

« و اذا زال
الشّهيد من فرسه بطعنة أو بضربة ، لم يصل الی الأرض حتّی يبعث الله زوجته من الحور
العين فتبشّره بما أعدّ الله عزّ و جلّ له من الكرامة‌ فاذا وصل الی الأرض تقول له
: مرحباً بالرّوح الطّيبة‌الّتي خرجت من البدن الطّيب . أبشر فإن لك مالا عينٌ رأت
و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر » .

هنگامی كه
شهيد ضربت می خورد ، هنوز روی زمين نيفتاده است كه خداوند سبحان حورالعين ( همسر
بهشتی او ) را می فرستد و به او بشارت می دهد آنچه را كه خداوند برای‌ او آماده
كرده است .

موقعی كه
جسد پاك شهيد روی زمين می افتد حورالعين به او می گويد : مرحبا و آفرين بر روح پاك
تو كه از بدن پاكيزه ات خارج شده . بشارت باد كه برای تو پاداشی است كه در دنيا نه
چشمی آن را ديده و نه گوشی شنيده و نه بر قلب بشری خطور كرده است .

« و يقول
الله عزّ و جلّ انا خليفته في اهله و من ارضاهم فقد أرضانی‌ و من أسخطهم فقد
أسخطنی‌ « .

خداوند می
فرمايد : من خودم جانشين شهيد و عضو خانواده او هستم و هر كس خانواده̾ شهيد را
راضی و خشنود نمايد ، به تحقيق مرا راضی نموده و هر كس آنان را ناراحت كند ،‌ مرا
غضبناك كرده است .

خصوص اين
جمله در مقام ارزشمند خانواده شهيد است . پيش از بيان اين جمله مناسب است نكته ای
را متذكر شويم و آن اينكه در آذربايجان و تبريز ، مرسوم است شخصی از خانواده ای‌
كه مسافرت حدود يك ماهه يا بيشتر مثل سفر حج برود ، فردای روز حركت فاميل ها ،‌همسايگان  وآشنايان مسافر به خانه او  می روند و به خانواده او در مفارقت موقت عزيز
سفر رفته شان دلداری می دهند و می گويند : جايش خالی نباشد . يعنی‌ ناراحت نباشيد
ان شاء‌الله عزيزتان به سلامت از سفر مراجعت می كند . خداوند در جمله مزبور از
روايت ، به خانواده شهيد می فرمايد : « گمان نبريد كه جای‌ شهيدتان خالی‌ است ،
بلكه من خودم جانشين شهيد و عضو خانواده اش هستم » و اين بالاترين و والاترين
تسلّی و دلداری است كه خداوند به خانواده شهيد می دهد . خوشا به حال شهيدان و
خانوادهای‌ شريفشان .

« و اذا كان
يوم القيامة‌يخرج من قبره شاهرا سيفه تشخب او داجه دما ، اللّون لون الدّم و
الرّائحة رائحة المسك ، يحضر في عرصة القيامة‌ « .

موقعی كه
قيامت برپا شد ، شهيد از قبرش خارج می شود در حالی كه خون از رگهای بدنش فوّاره می
زند ؛ رنگ آن رنگ خون و بوی آن عطر مشك است و در صحرای محضر حاضر می شود .

« فوالّذی
نفسی بيده لوكان الأنبياء‌ علی طريقهم لترجّلو ا لهم ممّا يرون من بهائهم » .

قسم به
خدائی كه جان من در دست اوست ، اگر چنانچه انبياء‌ سر راه شهدا باشند ، هر آينه به
احترام آنان پای برهنه می شوند و اين تعظيم برای شهدا به خاطر شأن و جلالت آنان
است كه انبياء مشاهده می كنند .

اين جمله در
بيان مقام شهيد ، فوق العاده و مافوق تصوّر است كه پيامبر اكرم «ص» قسم ياد می كند
به اينكه پيامبران برای احترام شهداء ، پای برهنه می شوند . البته اماكن مشرفه
مانند مساجد و كعبه احترامات پای برهنه شدن است . و در اين رابطه خداوند سبحان به
حضرت موسی «ع» می فرمايد : « فاخلع نعليك انّك بالواد المقدس طوی » و از اين آيه
معلوم می شود كه مقام شهيد چقدر والا و مقدّس است كه به احترام آنها ، پيامبران
خدا پای‌ برهنه می شوند .

« و يشفع
الرّجل منهم في سبعين ألفا من اهل بيته و جيرته حتّی‌ أن الجارين يختصمان أيّهما
أقرب » .

در روز
قيامت هر يك از شهدا می‌ تواند به هفتاد هزار نفر از بستگان و همسايگان شفاعت بكند
تا جائی كه همسايگان با هم به مخاصمه و منازعه می پردازند و يكی به ديگری خواهد
گفت : من در دنيا همسايه̾ نزديكتر بودم ،‌اول بايد مرا شفاعت كند !

« فيقعدون
معي و مع ابراهيم «ع» علی مائدة‌الخلد فينظرون الی الله تعالی في كلّ بكرة و عشية
. »

شهداء با من
و ابراهيم «ع» بر سر سفره نعمت های‌بهشتی می‌نشينند و نظر ( عرفانی‌) به خداوند
سبحان در هر صبح و شام می كنند . 7

جان عالميان
به فدای بزرگ مرجع اسلام ، اميد مستضعفان جهان ،‌امام خمينی مدظله العالی كه ملت
های مستضعف و فرق مسلمين جهان را بيدار كرد خصوصا ملت مسلمان ايران را از سلطه̾
2500 ساله طاغوتان نجات داد و آنان را به صراط مستقيم هدايت و احياء‌ فرمود : « و
من احياها فكأنّما احيا النّاس جميعا » . 8

هر كه يك
نفر را احياء‌ نمايد گويا همه̾ انسان ها را احياء‌ كرده است . احياء حقيقی همانا
هدايت است و از بركات هدايت و احياء‌ حضرت امام بزرگوارمان ، انسان های‌ لايق و
شايسته با شهادت خود ،‌اسلام را در دنيا سربلند كرده ،‌ خود را به اوج عظمت و عزّت
رسانده و جنايتكاران غرب و شرق خصوصا آمريكا را رسوا نمودند . طوبی للأمام وهنيئا
للشهداء‌ و أهلهم . [1]

 



1-     
سوره رحمن ، آيه 26 .

2-     
نهج البلاغه ـ خطبه
123 .

3-     
سوره آل عمران آيه
169 .

4-     
و به اين مناسبت است
كه امام عزيزمان فرموده : شهدا مهمان خدا هستند .

5-     
مستدرك وسائل ـ ج 2 ص
243 .

6-     
سوره طه ،‌آيه 12 .

7-     
و به همين مناسبت
امام می‌ فرمايد : « شهيد نظر می كند به وجه الله » .

8-    سوره
مائده آيه 32 .

/

15 شعبان روز جهانی مستضعفین

* 15 شعبان ، فرخنده سالروز ولادت منجی عالم بشریت ، خاتم الاوصیاء ،امام
زمان حضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله فرجه .

* 15 شعبان ،روز تابش امید بر قلوب مستضعفان و سمتدیدگان .

* 15 شعبان ، روز عید بزرگ اسلام که شیعیان درسراسر گیتی ، آن را جشن می
گیرندو به امید دیدار با امام زمانشان اشک شوق می ریزند .

15 *شعبان ، روز به دنیا آمدن شخصیتی است که
روح پیامبر «ص» در تن دارد و با ذوالفقار علی «ع» ، انتقام خون تمام شهیدان
ومظلومان را از ستمگران و ظالمان می گیرد. و اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
با رأفت و مهربانی اسلام را در بخش وسیعی در جهان گسترد ، آن منتقم بزرگوار به
دستور خدایش باسلاح و صلابت ، اسلام را بر سراسر جهان حاکم خواهد کرد ودست تمام
زورگویان و چپاول گران و فتنه انگیزان و توطئه گران و زالوصفتان را قطع کرده ،
بندگان صالح خدا را پدرانه و دلسوزانه ومشفقانه ، در زیر سایه لطف و مهربانی خواهد
گرفت.  

اگر آیت الله العظمی منتظری این روز مبارک را ، روز جهانی مستضعفین می
نامند ، برای این است که مستضعفین جهان به صاحب این روز امید بسته و چشم دل دوخته
، برای تشریف فرمائیش لحظه شماری می کنند .

آنقدر امواج فتنه و آشوب جهان مستضعفین را در برگرفته که گرچه
با این امواج بی رحم ، دست و پنجه نرم کرده و تا اندازه ای توان در برابرش می
ایستد و گرچه جانها را بر کف دست گذاشته ، در راه این پیکار مداوم ، بذل می کنند
ولی قلوبی جریحه دار دارند . چشم های بی نوایان ، ضعیفان ، یتیمان ، شهید دادگان ،
ظلم دیدگان به آن آفتاب عالم افروز دوخته و هماره لحظه شماری می کنند :

کی خواهد رسید ؟

آری ! گرچه پرتوی از آن نور پرفروغ ، جبهه حق علیه باطل را
حرارت و روشنائی بخشیده و گرچه عشق دیدار، عزیزان جان بر کف اسلام را نوید و امید
داده ولی همه می خواهند خداوند هر چه زود تر آن لکه های ابر را بر طرف سازد تاریخ
معشوق نمایان گردد و بیش از این تاب انتظار ، دل های جریحه دار پیروان و محبّان و
منتظران را نسوزاند .

راستی ، ما مسلمانان چقدر سرافراز و دلخوشیم که چنان رهبر و
سروری داریم که گوشه چشمی از او ، جبهه ما را برای همیشه نیرو و توان می بخشد و
روشن و گرم نگه می دارد و گرچه امروز آماج توطئه های آن همه دشمن غدّار قرار داریم
ولی خرسندیم که روزی این توطئه ها نقش بر آب می شود و دشمنان ذلیل و خوار می گردند
و ظلم و ستم رخت بر می بندد و کلبه احزان گلستان می شود و یار مستضعفان برای یاری
دادن به آنان از راه می رسد . دیگر ما را چه باک از آن همه دشمن ناپاک ، که چنان
یاوری داریم .

یاران امام زمان «ع» :

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روایتی ، یاران و اصحاب
امام زمان علیه السلام را چنین معرفی می کنند :

« قوم لم یمنّوا علی الله بالصبر ، ولم یستعظموا بذل أنفسهم
فی الحق ، حتّی اذا وافی وارد القضاء و انقطاع الرّجاء ، جلوا بصائرهم عن أسیافهم
، ودانوا لربّهم بأمرواعظهم …

« آنان گروهی هستند که در صبر و تحمّل مصیبت ها و مشکلات بر
خدا منّت نمی گذارند ( یعنی بر سیل مصیبت ها و بلاها صبر و بردباری می ورزند و از
خداوند گله و شکایتی ندارند ) و جان دادن در راه حق را بر خود سخت نمیگرند،) بلکه جان خود را بر کف گرفته و به آسانی و
با قلبی مطمئن و دلی شاد، در راه خدا پیکار می کنند و از جان خود میگذرند ) تا
اینکه هرگاه فرمان پیکار سر رسد و آتش جنگ شعله ور گردد … به امر رهبرشان در
برابر خدا سرتسلیم فرود آورند .

همه آنها شیرهائی هستند که از بیشه ها بیرون آمده و اگر همّت
کنند و بخواهند ، می توانند کوه ها را از جای بر کنند . و همانا آنان خدا را خوب
شناخته اند . شب هنگام از خوف خدا ناله ای همانند ناله مادران فرزند از دست داده
دارند .

شب ها بیدارند و روز ها روزه دار گویا همه یک طبع و یک عادت
دارند . دلهایشان با محبّت و نصیحت به هم گره خورده ومجتمع است » .

این است صفات رزمندگان راه خدا که در رکاب امام زمان صلوات
الله علیه به مبارزه با دشمنان خدا می پردازند . به امید اینکه ما نیز بکوشیم ـ
همانگونه که رزمندگان عزیزمان در جبهه ها می کوشند ـ خود را با این صفت ها هماهنگ
کنیم ، شاید جزء یاران امام زمان « عج» محسوب شویم .

 

/

«سوم شعبان » میلاد امام حسین و روز پاسدار

پاسداری به معنای نگهبانی ، نگهداری ، مراقبت و محافظت می باشد و پاسدار
کسی است را می گویند که برای محافظت از شیء مورد نظر ، با تمام وجودش به نگهبانی و
حراست بپردازد .

پاسداری وظیفه ای است که وجدان هر انسانی او را به نحوی موظف می کند که به
آنچه بیشتر علاقه دارد ، بیشتر پاسداری کند.

مثلاً آن ثروتمند سرمایه داری که پول آمال و اندیشه هایش را پر کرده است ،
و همواره کوشش و تلاش برای بدست آوردن و اندوختن آن دارد ، بدون شک برای نگهداری
آن نیز بالاترین کوشش را خواهد داشت . آن صاحب منصبی که برای رسیدن به کرسی ، خود
را به آب و آتش زده است ، و تمام امیدش رسیدن به آن جاه و مقام بوده است ، قطعاً
برای حفظ مقام و منصب خود از هیچ کوششی دریغ نمیکند وو..

* بنابراین ، پاسداری که می خواهد از انقلابش نگهداری کند و بالاترین
غریزه ها که همانا غریزه مذهب است او را به این راه کشانده است ، بی گمان می بایست
نه تنها از جان و مال و آبرو و اندیشه خود مایه بگذارد که از زن و فرزند و عزیزان
خویش نیز در این راه مقدّس صرف کند ، و تنها چیزی که او را سعادتمند می کند ،
پاسداری از انقلاب است. و چنان است که در چهره های جوانان مخلص و متعهّد خودمان می
بینیم که راستی جهان را به حیرت فرو برده اند زیرا می بینند :

* پاسداران انقلاب مقدس اسلامی ما از برادران عزیز پاسدار گرفته تا
ارتشیان مخلص و تا بسیجیان جان بر کف و تا تک تک افراد متعهّد این ملّت پا بر جا و
استوار آن چنان نگهبانی و محافظت از انقلاب کنند که دشمنان تا دندان مسلّح ما ـ با
آن همه گستردگی و فزونی و آن همه نقشه ها و نیرنگ ها و توطئه ها ـ به دست و پا
افتاده اند و به قول خودشان اکنون دیگر نه راه پس دارند و نه راه پیش ، اگر به پیش
بتازند ، در مردابها و هور های خشم ملّت قهرمان غرق می شوند و خاک و گل از سرشان
می گذرد و اگر عقب نشینی کنند ـ که کرده اند ـ انقلاب همچون سیلی بنیان کن ، ریشه
آنها را از زمین برمی کند و چنان پیشروی دارد که از هزاران فرسنگ نوای دلربای : «
الله واحد، خمینی قائد » از زبان فلسطینی در بند ، لبنانی در میدان رزم ، سودانی
در تظاهرات خیابانها ، مراکشی در درگیری با دژخیمان و هر مستضعفی در گوشه و کنار
جهان به گوش می رسد و تا این انقلاب برپا است ، به کوری چشم حسدورزان ، دشمن باید
جای دیگری غیر از این جهان برای خود در نظر بگیرد و دوستان باید از حرارت آن امیدی
بیشتر کسب کنند که با آن امید کاخ ستمگران را بر سرشان واژگون نموده ، حکومت عدل
الهی را جایگزین حکومت های بیداد گر و جابر نمایند . پس عزیزان ، ما چه وظیفه ای
داریم ؟

*حال که درخت انقلاب را فرزندان مخلص این کشور اسلامی با دادن خون به ثمر
رسانده اند ، نباید گذاشت لحظه ای پژمرده شود و از این روی ، چاره ای جز آبیاری آن
نیست ، تا آنگاه که ریشه هایش در زمین مستحکم شود و سایه اش بر سراسر گیتی بگسترد .
ولی اکنون باید در برابر تندباد حوادث با قامتی استوار ، برای نگهداری آن ایستاد و
هیچ هراسی به دل راه نداد که خداوند به این انقلاب نظر دارد و جائی که خدا نظر
دارد ، پیروزی حتمی است و سرانجام فتح و غلبه از آن متقین است «والعاقبه للمتقین »
، «ولینصرنّ الله من ینصره » ، « الا انّ نصر الله قریب » .

هان ای پاسداران اسلام !

ما همان وظیفه ای را که اولین پاسدار اسلام « حضرت حسین بن علی علیه
السلام » برای ما تعیین کرده است ، در راه پاسداری ازاسلام برای خود تعیین کرده
ایم .

حسین «ع» در برابر ظالمان زمان ایستاد ، ما هم باید بایستیم .

حسین «ع» دست ذلّت به یزیدیان نداد، ما هم نباید بدهیم .

حسین «ع» با صدّام زمانش سازش نکرد ، ما هم نباید سازش کنیم .

حسین «ع» از خون خود و جوانان و اصحاب و خویشانش گذشت .

ما هم برای ادامه راه خونین حسین «ع» باید از خون خود و عزیزان خود سرمایه
گذاری کنیم و زیر لوای حسین «ع» که امروز به دست خمینی برافراشته شده است ، به
مبارزه و پیکار با فتنه انگیزان ادامه دهیم ، تا ان شاء الله با این پاسداری به
احدی الحسنيین دست یابیم ؛ و در هر صورت پیروزی از آن ما است.

 

/

جنگ چرا ؟ و تا كی‌؟

جنگ پديده
ای‌است كه بشر از اولين روزهای زندگی خود با آن آشنا است انگيزه های مختلف در طول
تاريخ سبب بروز جنگ های فردی ، قبيله ای نژادی و مذهبی شده است . بحث ما در اين
مقاله پيرامون انگيزه جنگ در اسلام است تا از اين رهگذر روشن شود كه به چه دليل
بايد به اين جنگ تحميلی كه ملت مسلمان ايران ، ناخواسته گرفتار آن شده است ادامه
داد و تا كی بايد ادامه داد ؟

اسلام
صلح طلب

اسلام همچون
ساير اديان الهی ( كه همه̾ شرايع ، اسلام است ) صلح طلب است نه جنگ افروز. زيرا
اصولا دين چراغ هدايت و راهنمائی بشر و پلكانی است كه انسان به وسيله̾ آن به
عاليترين درجات تكامل خود می رسد . دين ريسمانی است ميان انسان و كمال مطلق .
بنابراين بايد انسان را آزاد بگذارد و او را با راهنمائی دعوت به صلاح وفلاح و
درستكاری و رستگاری بنمايد و لذا همه انبياء ابتدا مأمور به دعوت بودند كه همه
طبقات مردم از فرعون ها تا ضعيفترين افراد جامعه را به سوی‌ سعادت و خداپرستی دعوت
كنند و به مضمون « انّا هديناه السّبيل امّا شاكرا و امّا كفورا » تحقيق و عينيت
بخشند.

و اين اصل
كه در همه شرايع ملاحظه می شود در قرآن به اين بيان آمده است : « لا اكراه في
الدّين قد تبيّن الرشد من الغيّ » اجبار و زورگوئی در دين نيست راه راست و حق از
گمراهی و ضلالت جدا و برای مردم روشن شده است . معنای دقيق آيه بنابراين كه جمله
دوم تعليل برای جمله اول باشد اين است كه هدف دين كه روشن شدن راه حق است اگر حاصل
شد ديگر كار دين تمام است و انسان در پذيرش آن مختار و آزاد می باشد. كسی را نبايد
و نمی توان به زور وادار به پذيرش اعتقادات مذهبی كرد و اعمال نيز پيرو اعتقاد است
. اين است كه انقلاب مذهبی هميشه از مردم بر می خيزد و پس از پذيرش جامعه خود
افراد با فداكاری و پيروی از تعاليم مذهب در مقابل زورگويان قيام می كنند ولی ساير
انقلاب ها بر فرض كه به نفع جامعه باشد ، ابتدا با توسل به زور بر جامعه تحميل می
شود.

دين در سايه صلح و آرامش بهتر می تواند مردم را هدايت و ارشاد كند ولذا
هميشه خواهان صلح است ولی همواره در طول تاريخ زورگويان و سودجويان كه می‌دانند
دين به صلاح ظاهری و منفعت مادی شخص آنها نيست و با افزون طلبی و تجاوز آنها مخالف
است در مقابل پيامبران و اوصيای آنها مقابله می كردند و جلوی پيشرفت دعوت آنها را
می گرفتند ، طبيعی‌ است در اين گونه موارد چاره ای‌ به جز جنگ و از بين بردن متجاوز
و از سر راه برداشتن آنان كه مانع گسترش دعوت انبياء بودند وجود نداشت و در اين
زمينه قرآن اشاره ای به عده ای ‌از پيامبرانی كه جنگ كرده اند فرموده است . به
عنوان نمونه در سوره آل عمران آيه 146 می فرمايد : « ûÉiïr’x.ur
`ÏiB
%cÓÉ<¯R
Ÿ@tG»s%
¼çmyètB
tbq•‹În/͑
׎ÏWx.
$yJsù
(#qãZydur
!$yJÏ9
öNåku5$|¹r&
’Îû
È@‹Î6y™
«!$#
$tBur
(#qàÿãè|Ê
$tBur
(#qçR%s3tGó™$#
3
ª!$#ur
=Ïtä†
tûïΎÉ9»¢Á9$#   »
.

چه بسيارند پيامبرانی كه همراه آنها مردان الهی‌ بسياری پيكار كردند و در
برابر مصائبی كه در راه خدا بر آنان وارد می شد وضعف از خود نشان ندادند و تسليم
نشدند و خداوند پايداران را دوست دارد .

آيه قتال

و روی همين اصل رسول اكرم « صلی الله عليه و‌آله وسلم » در تمام مدتی كه
در مكه بودند دستور صبر به پيروان خود می دادند و پس از آمدن به مدينه نيز مدت ها
مؤمنين را امر به صبر می فرمودند . و درخواست های آنها را در مورد جنگ با مشركان
رد می كردند و می فرمودند به من فرمان جنگ داده نشده است تا اينكه آيه « اذن
للذّين يقاتلون بإنّهم ظلموا … » ( حج 39 ) نازل شد و طبق بسياری از روايات و
اقوال مفسرين اين اولين آيه ای است كه در مورد جنگ نازل شده است و طبق قولی ديگر
اولين آيه در اين مورد آيه :« و قاتلوا في سبيل الله الّذين يقاتلونكم… » (بقره
190 ) بوده است.

انگيزه های جنگ

به هر حال از آيات قرآن چند جهت به عنوان سر تشريع جهاد و  جنگ استفاده می شود.

1-  امتحان
مؤمنين

خداوند در سوره توبه ، آيه 16 می فرمايد : « ôQr&
óOçFö6Å¡ym
br&
(#qä.uŽøIè?
$£Js9ur
ÄNn=÷ètƒ
ª!$#
tûïÏ%©!$#
(#r߉yg»y_
öNä3ZÏB
óOs9ur
(#rä‹Ï‚­Gtƒ
`ÏB
Èbrߊ
«!$#
Ÿwur
¾Ï&Î!qߙu‘
Ÿwur
tûüÏZÏB÷sßJø9$#
Zpyf‹Ï9ur
4
ª!$#ur
7ŽÎ7yz
$yJÎ/
šcqè=yJ÷ès?
»

آيا گمان كرديد كه به حال خود واگذاشته می شويد در حالی كه آزمايش نشده
ايد و آنان كه مجاهدند و به جز خدا و رسول خدا و مؤمنان كسی را مورد اعتماد خويش
قرار نمی دهند، شناخته نشده اند؟! و خداوند از كرده های شما آگاه است . يعی بايد
به وسيله جهاد مردم امتحان شوند تا مشخص شود كه چه كسانی تحمل سختی ها می كنند و
چه كسانی با بيگانگان روابط برقرار می سازند و خود را از رنج ـ به معنای گسترده آن
ـ رها می‌ كنند و جمله آخر آيه برای اين است كه توهّم نشود اين امتحان ها بر علم
خدا چيزی را می افزايد زيرا او به همه اسرار آگاه است بلكه منظور شكوفا شدن
استعداد ها و به فعليّت رسيدن قابليت ها است . و به قول يكی از شهدای عمليات بدر
كه در وصيت نامه خود نوشته بود : « خداوند عاجز نيست كه كافران را نابود سازد ولی
منظور اين است كه ما بر خود پيروز شويم » .

2-   
دفع ظلم و تجاوز

در آيه 39 سوره حج اذن در جهاد چنين تعليل شده
است : « بانهم ظلموا» . يعنی به كسانی كه مورد قتال و پيكار ديگران قرار می گيرند
اجازه جنگ داده شده زيرا به آنان ظلم شده است . بنابراين كبرای‌ اين دليل اين است
كه به هر كس ظلم و تجاوز بشود در دفاع از خود مجاز است . و اين معنی در آيات و
روايات متعددی به آن تصريح شده است .

در آيه ديگر می فرمايد: « فمن اعتدی عليكم
فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدی عليكم » ( بقره 194 ) اگر كسی به شما تجاوز كرد شما
نيز به او تجاوز كنيد به همان نحوی كه او تجاوز كرده است .

و بنابراين تعليل : تا زمانی كه ظلم و متجاوز
به سزای عمل خود نرسيده و آثار ظلم و تجاوز از ميان نرفته جنگ از سوی مظلوم و كسی
كه مورد تجاوز قرار گرفته ادامه خواهد داشت و اين اذن بلكه دستور خداوند است .

3-   
لزوم به پا داشتن
جامعه عدل و احيای احكام الهی

در آيه 40 سوره حج آمده است :« Ÿwöqs9ur
ßìøùyŠ
«!$#
}¨$¨Z9$#
Nåk|Õ÷èt/
<Ù÷èt7Î/
ôMtBÏd‰çl°;
ßìÏBºuq|¹
Óìu‹Î/ur
ÔNºuqn=|¹ur
߉Éf»|¡tBur
㍟2õ‹ãƒ
$pkŽÏù
ãNó™$#
«!$#
#ZŽÏVŸ2
3
ž» اگر خداوند شر بعضی از مردم را به وسيله بعضی ديگر دفع نكند،
صومعه ها ( دير ها) و معابد يهود و نصاری و مساجدی كه نام خدا در آنها برده می شود
ويران خواهد گشت اين آيه در ذيل همان فرمان جنگ كه برای‌ رسول اكرم صلی الله عليه
و آله وسلم صادر شده ، آمده است و اين نتيجه به دست می آيد كه فرمان جنگ برای‌ دفع
شر دشمنان دين كه مانع اقامه̾ نماز و شعائر مذهبی هستند داده شده است . و نظير اين
آيه در سوره بقره آيه 251 به اين لفظ آمده است : « Ÿwöqs9ur
ßìøùyŠ
«!$#
}¨$¨Y9$#
OßgŸÒ÷èt/
<Ù÷èt7Î/
ÏNy‰|¡xÿ©9
Ùßö‘F{$#
£`Å6»s9ur
©!$#
rèŒ
@@ôÒsù
’n?tã
šúüÏJn=»yèø9$#
»

و اگر خداوند شر بعضی از مردم را به وسيله بعضی
ديگر دفع نكند زمين پر از فساد می شود ولی خداوند بر جهانيان فضل و احسان دارد اين
آيه نيز در ذيل آياتی كه متضمن دستان جنگ طالوت با عمالقه و كشتن جالوت به وسيله
حضرت داوود عليه السلام است آمده ، و نشانگر اين جهت است كه جنگ های مذهبی برای
منع فساد و جلوگيری از هر گونه تبهكاری‌انسان است كه به فضل خداوند تشريع شده است
.

جنگ تا رفع فتنه

و بر اين اساس امر به جهاد تا زمان‌ رفع فتنه
باقی است . خداوند در سوره بقره آيه 193 می فرمايد : « و قاتلو هم حتّی لا تكون
فتنة و يكون الدّين لله … » و با آنها پيكار كنيد تا فتنه از ميان برود و دين
حاكم بر جامعه ، دين خدا باشد . در آيه 191 پس از دستور قتل مشركين هر جا كه آنها
را بيابند می فرمايد ‌:‌ » و الفتنة اشدّ من القتل » فتنه از كشتار بدتر است . اين
جمله برای‌ رفع اشكال است كه اگر كسی كشتار مشركين بر او گران آيد در پاسخ چنين
فرموده است كه عملی كه آنان دارند از كشتار بدتر است و آن فتنه است .

فتنه چيست ؟

فتنه به حسب موارد استعمال آن در قرآن و كلمات عرب معانی متعددی دارد و
ظاهرا در اين آيه به معنای فساد در زمين و جلوگيری از حركت انسان در مسير الهی كه
موجب تكامل او است می باشد گرچه در بعضی روايات و اقوال مفسرين آن را در اين آيه
به معنای شرك تفسير كرده اند ولی ظاهرا از باب ذكر مصداق است چون آيه در مورد
مشركين نازل شده ولی مورد مخصص نيست و معنای فتنه اعم است . و در سوره انفال آيه
39 نيز همين جمله با اختلاف مختصری آمده است : « و قاتلوهم حتّی لا تكون فتنة و
يكون الدين كلّه لله …‌» . جمله « و يكون الدين لله » يا « كله لله » كه در اين
دو مورد آمده است می تواند فتنه را تفسير كند و بر اين اساس معنای فتنه همان گمراه
كردن مردم از مسير صحيح الهی است . و در سوره انفال آيه 36 كه سه آيه قبل از اين
است می فرمايد : « انّ الذّين كفروا ينفقون اموالهم ليصدّوا عن سبيل الله … » .
كافران اموال خود را در راه جلوگيری از پيروی راه خدا مصرف می كنند و پس از آن
آنها را تهديد می كند و دعوت به ترك اين اعمال و توبه می فرمايد و سپس مؤمنين را
دستور قتال تا رفع فتنه می دهد و از اين سياق روشن می شود كه مراد از فتنه همان
صدّ عن سبيل الله و جلوگيری از پيمودن مسير الهی است . و شاهد اين معنی آيه 216
سوره بقره است . « y7tRqè=t«ó¡o„
Ç`tã
̍ök¤¶9$#
ÏQ#tysø9$#
5A$tFÏ%
ÏmŠÏù
(
ö@è%
×A$tFÏ%
ÏmŠÏù
׎Î6x.
(
<‰|¹ur
`tã
È@‹Î6y™
«!$#
7øÿà2ur
¾ÏmÎ/
ωÉfó¡yJø9$#ur
ÏQ#tyÛø9$#
ßl#t÷zÎ)ur
¾Ï&Î#÷dr&
çm÷YÏB
çŽt9ø.r&
y‰YÏã
«!$#
4
èpuZ÷GÏÿø9$#ur
çŽt9ò2r&
z`ÏB
È@÷Fs)ø9$#
3
Ÿwur
tbqä9#t“tƒ
öNä3tRqè=ÏG»s)ãƒ
4Ó®Lym
öNä.r–Šãtƒ
`tã
öNà6ÏZƒÏŠ
ÈbÎ)
(#qãè»sÜtGó™$#
4
… » از تو می پرسند ( ای رسول خدا) در مورد جنگ در ماه
حرام ( در پاسخ آنان) بگو جنگ در آن گناهی بزرگ است ولی جلوگيری از راه خدا و كفر
به او و به مسجد الحرام و بيرون كردن اهل حرم از آن در نزد خدا بزرگتر است و ( به
طور عموم ) فتنه از كشتار بزرگتر است و آنان هم چنان با شما خواهند جنگيد تا شما
را از دينتان رو گردان سازند اگر بتوانند …

براستی مضمون همين آيات در اين زمان تكرار شده است و همان گونه كه افرادی
در آن زمان به جنگ های رسول خدا اعتراض های نابه جا داشتند اكنون نيز همان نغمه
های ناموزون برقرار است . همان ايرادها تكرار می شود: جنگ در ماه حرام ! جنگ با
مسلمانان كه در مورد جنگ های اميرالمؤمنين عليه السلام هم گفته می شد ! جنگ در خاك
ديگران! جنگ با اينكه طرف مخاصمه خواهان صلح است ! واز اين قبيل مطالب كه فقط
نتيجه آن خوش خدمتی‌ به دشمن است پاسخ همه آن ها همين است كه در اين آيه آمده :
دشمن می خواهد جلوی پيشرفت دين را بگيرد و اين فتنه است و تا فتنه باقی است جنگ حق
و باطل ادامه داشته باشد تا فتنه و فساد ريشه كن شود و تجاوزگرانه كه مانع حركت
الهی اسلامند تسليم حق شوند .

اگر منظور اين جنگ افروزان جلوگيری از حركت دين نبود . چرا تا كنون چنين
جنگی ميان ايران و عراق بر پا نشد ؟ اكنون برای‌ همه روشن شده است كه تنها هدف حزب
بعث عراق و حاميان آن صدّ عن سبيل الله است و همچنين طبق اين آيه شريفه آنها دست
از اين جنگ برنمی دارند تا ما را از دين خود روگردان سازند و اگر نغمه صلح سر می
دهند برای‌ اين است كه آن هم راهی‌ برای‌ بی اعتبار كردن انقلاب اسلامی‌ و نابود
ساختن ارزش های معنوی آن و نا اميد ساختن طرفداران آن است كه بدين وسيله جلوی اين
حركت الهی‌ را بگيرند، البته آنها چنين می خواهند اگر بتوانند .

استدلال ها‌ی مخالفان جنگ

در اين جا مناسب است برخی استدلال های مغرضان صلح طلب يا نادانان و راحت
طلبان را بررسی كنيم . اين گونه افراد سعی می كنند از آيات و رواياتی كه قابل
تاويل و توجيه است به نحوی كه برای مقصد آنها مفيد باشد استفاده كنند.

خداوند در سوره آل عمران آيه 7 می فرمايد : « uqèd
ü“Ï%©!$#
tAt“Rr&
y7ø‹n=tã
|=»tGÅ3ø9$#
çm÷ZÏB
×M»tƒ#uä
ìM»yJs3øt’C
£`èd
‘Pé&
É=»tGÅ3ø9$#
ãyzé&ur
×M»ygÎ7»t±tFãB
(
$¨Br’sù
tûïÏ%©!$#
’Îû
óOÎgÎ/qè=è%
Ô÷÷ƒy—
tbqãèÎ6®KuŠsù
$tB
tmt7»t±s?
çm÷ZÏB
uä!$tóÏGö/$#
ÏpuZ÷GÏÿø9$#
uä!$tóÏGö/$#ur
¾Ï&Î#ƒÍrù’s?
3
$tBur
ãNn=÷ètƒ
ÿ¼ã&s#ƒÍrù’s?
ž…» واو است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد دسته ای از آيات آن
محكم است و دسته ای ديگر مبهم . اما آنان كه در قلوبشان انحراف است از آيات مبهم
آن پيروی می كنند به هدف فتنه انگيزی و تأويل آن آيات به دلخواه خود. طبق اين آيه
شريفه عمل اين بيماردلان نيز نوعی فتنه است كه بايد با آن به نحوی ديگر جنگيد و
مبارزه كرد. مراد از اين فتنه نيز گمراه كردن مردم است ولی نه از راه زور بلكه از
راهی خطرناك تر و آن تأويل كردن مفاهيم دين است و با اينكه حقّ روشن و واضح است و
راه آن راست و هيچ پيچ و خمی ندارد آنها را از راه های كج و معوج و انحرافی سعی می
كنند حق را بپوشانند مؤمنان هميشه بايد بيدار باشند و فريب دغلكاران را نخورند.

در يكی از نوشتارها به آيه سوره̾ حجرات تمسّك شده است : و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا
بينهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا الّتی تبغی حتی تفيئی الی امر الله …
» اگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر پيكار كنند ميان آنان اصلاح كنيد و اگر يكی از
آنها به ديگری تجاوز كند با متجاوز بجنگيد تا تسليم امر خدا شود . البته تمسّك به
اين آيه تازگی ندارد و راديو های عربی وابسته مكرر به آن تمسك جسته اند ولی مطلب
تازه ای كه در آن نوشتار بود در مورد جمله دوم بود طبق فرموده̾ امام دام ظله بر فرض كه صدام مسلمان باشد
مصداق جمله دوم است كه او تجاوز گر و شروع كننده جنگ است در اين باره آن نويسنده
ادعا كرده است كه جنگ ايران و عراق مورد جمله اول است به اين بيان كه معنای آن
چنين است : اگر دو گروه از مسلمانان با هم پيكار كنند ميان آنها اصلاح كنيد پس اگر
بعد از اصلاح يكی از آن دو به ديگری تجاوز كرد با او ستيزه كنيد تا تسليم شود.

بنابراين بايد پس از اولين جنگ صلح را بپذيريم و اگر بار ديگر صدام تجاوز
كرد آنگاه مصداق جمله دوم است !!

روشن است كه اين حكم مخالف با عدالت اسلامی است زيرا تجاوزگر بايد از همان
ابتدا مجازات شود و بر فرض كه صدام مسلمان باشد با اين همه فساد و آدم كشی و تجاوز
احدی نمی تواند ادعا كند كه حكم خدا درباره̾ او چيزی كمتر از مرگ باشد و شاهد روشن بر اين مدعا واقعه جنگ صفين
است كه طبق رواياتی كه از رسول اكرم صلی الله عليه و‌آله و سلم وارد شده است ،
اصحاب معاويه فئه باغيه هستند از جمله حديث مشهور بلكه متواتری كه عامه و خاصه نقل
كرده اند با اختلاف الفاظ كه آن حضرت فرمود : « و يح عمّار تقتله الفئة الباغية‌‌»
دريغا كه عمار را گروه تجاوزگر می كشند و اين تعبير نشانگر تطبيق آن حضرت همين
عنوان وارد در آيه است برآن گروه . آيا آنها بعد از مصالحه تجاوز كردند؟ .

و شاهد ديگر اين كه امير المومنين عليه السلام دعوت آنها به صلح و متاركه
جنگ را نپذيرفت تا آن كه با حيله و نيرنگ ونفوذ عوامل مزدور آنها در صفوف لشكر
امام ، صلح را بر آن حضرت تحميل كردند. آيا اين نويسندگان نقش همان عوامل را ايفا
می كنند ؟! بدون شك خواسته يا ناخواسته ، دانسته يا نادانسته همه̾ كسانی كه حتی شطر كلمه ای سعی‌در تضعيف
روحيه جهاد و شهادت طلبی رزمندگان دلير اسلام كنند در صف ياران كفر و نفاق قرار
گرفته اند. جالب است كه همان نويسنده در مورد ديگری تمسك به آيه ای‌ كه در مورد
جنگ با كفار نازل شده است نموده و آن آيه 61 انفال است « و ان جنحو للسلم فاجنح
لها » و اگر آن ها به صلح تمايل كردند تو هم ( ای رسول خدا) تمايل خود را ابراز
كن.

اين گونه تمسك به آيات قرآن همانند تمسك يزيد لعنه الله به آيه « ويل
للمصلين » است كه در شعر خود می گويد :

« ما قال ربك ويل للذی شربوا          
بل قال ربّك ويل للمصلينا »

يعنی خداوند در قرآن نفرموده وای بر شرابخواران ولی فرموده است وای بر
نمازگزاران !! اگر ما هر آيه ای را بدون ملاحظه قبل و بعد و شأن نزول و‌ آيات
مفسره و روايات وارده و ملاحظه ناسخ و منسوخ و عام و خاص و مطلق و مقيد و محكم و
متشابه و مجمل و مبين و امثال آن مورد استدلال قرار بدهيم اين گونه نتيجه های
معكوس به دست می آيد« كلوا واشربوا را در گوش كن ، و لا تسرفوا را فراموش كن »!!

تفسير آيه صلح

آيه مزبور از نظر فقهی و تفسيری بحث مفصلی دارد . برخی از مفسرين آن را
خاص به اهل كتاب شمرده اند زيرا در صدر اين مجموعه از آيات چهار آيه درباره̾ يهود و جنگ با آنها نازل شده است . ولی
بسياری آن را عام می دانند . عده ای اين آيه را منسوخ به آيه « قاتلوا الّذين لا
يؤمنون بالله ولا باليوم الآخر » ( 29 توبه ) و بعضی آن را منسوخ به آيه « فاقتلوا
المشركين حيث وجدتموهم » ( 4 توبه ) دانسته اند و علامه طباطبائی قده در الميزان
فرموده است : ( در خود آيه اشاره ای‌ به نسخ آن آمده است ) همچنانكه همه̾ آيات منسوخه دارای چنين ايما و اشاره ای است
. اين آيه به لحاظ امر به توكل اشعار به موقت بودن حكم دارد . گرچه نمی توان به
طور قطع آن را منسوخ دانست صاحب جواهر می فرمايد« نسخ ثابت نيست » ولی آنچه مسلم
است آيات جنگ و صلح بسيار است و هر كدام در موردی نازل شده و شرايط خاصی را مورد
نظر داشته است . عمل رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم و امير المؤمنين عليه
السلام نيز مختلف است . گاهی شديدا اصرار بر ادامه جنگ داشتند و گاهی به طور موقت
صلح و آتش بس را می پذيرفتند و آنچه از مجموع آيات و روايات و سنت و روش معصومين
عليهم السلام به دست می آيد اين است كه هر شرايطی حكم خاص خود را دارد و تشخيص اين
امر به ولی امر واگذار شده است و تنها چيزی كه از اين آيه استفاده می شود همچنانكه
بسياری از فقها تصريح فرموده اند جواز صلح است و اما وجوب آن حتی در موردی كه دشمن
در خواست صلح كند دليلی ندارد بلكه در آيه 35 سوره محمّد (ص) نهی از صلح در صورت
قدرت و برتری نظامی مسلمانان شده است : « فلا تهنوا و تدعوا الی السلم و انتم
الأعلون و الله معكم … » سست نشويد و صلح نخواهيد در حالی كه شما برتريد و خدا
با شما است بنابراين ممكن است بين اين دو آيه چنين جمع شود كه صلح را در موردی
بايد پذيرفت كه مسلمانان در حال ضعف و تشتّت كلمه هستند و نبايد صلح در وقت قدرت و
برتری آنان مورد قبول واقع شود .

تازه اين
حكم اختصاص به كفار دارد چه اهل كتاب باشند و چه مشركين و اما اهل بغی‌ و كسانی كه
بر جامعه  متشكل اسلامی‌ و رهبر بر حق
مسلمانان خروج كنند و با ادعای اسلام با مسلمانان بجنگند بايد سركوبی كامل با آنها
مبارزه شود و لذا امير المؤمنين عليه السلام هيچ گونه صلح و سازش را نپذيرفتند
ومساله تحكيم بر آن حضرت تحميل شد.

گذشته از
اين به فرموده حضرت امام دام ظله ما در حال دفاع هستيم و دفاع از كشور اسلامی و
جان و مال و ناموس مسلمين تا سركوبی متجاوز ادامه دارد و هيچ شرطی در آن نيست حتی
اگر ولی فقيه دستور هم  نمی‌داد ، بر همه
افراد ملت واجب بود كه تا نابودی‌ تجاوز گر و دفع شر او مقاومت و مبارزه كنند .

اين امر با
اينكه از نظر شرعی هيچ شبهه و خلافی ميان مسلمانان در آن نيست ، از نظر عقلی نيز
امری است روشن و انسان فطرتاً در مقابل ستم و تجاوز ،‌تسليم نمی‌ شود و هر ملتی ‌كه
تسليم زورگويان شده ، ‌نابود گشته و نام او ننگ تاريخ شده است . بلكه اين فطرت حتی
در حيوانات هم به چشم می خورد ، حتی حيوانات ضعيف برای دفاع از خود تلاش می كنند .

بنابراين ، كسانی‌ كه در چنين جو ظلم و زور و تجاوزی ، دعوت به صلح و سازش
با متجاوزين می كنند از يك حيوان ضعيف هم كمترند . ولی‌ ملت ايران پيرو قرآن است
كه فرمود : « Ÿwur
(#qãZÎgs?
Ÿwur
(#qçRt“øtrB
ãNçFRr&ur
tböqn=ôãF{$#
bÎ)
OçGYä.
tûüÏZÏB÷s•B    »
( آل عمران ـ سوره 139 )

سستی نكنيد و اندوهگين نباشيد كه شما برتريد اگر مؤمن باشيد .

 

«Ÿxsù
(#qãZÎgs?
(#þqããô‰s?ur
’n<Î)
ÉOù=¡¡9$#
ÞOçFRr&ur
tböqn=ôãF{$#
ª!$#ur
öNä3yètB
`s9ur
óOä.uŽÏItƒ
öNä3n=»uHùår&     » ( محمد ـ 35 )

 

سستی نكنيد و دعوت به صلح ننمائيد در حالی‌ كه شما برتريد .

 

/

شناخت ابله سازان و ربّانی سازان

قرآن و سنن الهي در اجتماع بشر

آيت الله محمدي گيلاني

تئاتر
سازمان ملل ، زائيده اپرای سانفرانسيسكو ژوئن 45 است ، سازمان پيچيده ابله سازی كه
از علوم ، عوام، و از عوام ، انعام می سازد .

·       
مسخ مورد بحث از
اقسام تناسخ ممتنع نيست .

·       
دليل اجمالی بر
امتناع تناسخ .

·       
شناخت كامل اصول حركت
جوهری، نوعی ترانسفورميسم را اثبات می كند كه با ترانسفورميسم داروين مباينت دارد.

·       
عقل هيولانی، ماده
اساسی نقش ربوبيت و ابليس آفرينی و ابله سازی است.

·       
سازمان ملل و تراژدی
غم افزا.

·       
اپرای سانفرانسيسكو
ژوئن 45 ، تئاتر سازمان ملل را زائيده.

·       
سازمان پيچيده ابله
سازی كه از علوم، عوام و از عوام، انعام می سازد.

·       
بيان امام صادق «ع »
در شناخت ابله سازان و روايتی از امير المؤمنين «ع».

·       
ربّانی سازان نستوه.

·       
گفتار بانوی ربّانيه
درباره سومين شهيد عزيزش.

شايان توجه است كه مسخ مورد بحث ، غير از مسخ و دگرگونی است كه از اقسام
تناسخ شمرده می شود، چه آنكه مسخ در پندار طائفه ی تناسخيّه اين است که نفوس گروهی
از اشقياء بعد از جدائی از بدنهايشان، ببدنهای حيواناتی كه با آنها تناسب اخلاقی
دارند منتقل ميشوند، مثلاً : نفس حريص پس از مفارقت از پيكر انسانی خويش، بكالبد
خوك و نفس سارق بعد از مرگ ببدن موش و هكذا … انتقال می يابد.

برهان بر امتناع اين توع از مسخ، علاوه بر لزوم اجتماع دو نفس و دو صورت
نوعيّه در عرض هم در ماده واحده كه مبيّن الاستحاله است، همان قاعده «امتناع رجوع
ما بالفعل الی ما بالقوة» است كه اجمالاً تقرير شد، و انطباق آن بر اين مورد
بدينگونه است كه نفوس اشقياء پس از مفارقت از ابدانشان، نفوس مجرّده ای هستند كه
هيچگونه استعداد مادّی در آنها نيست و انتقال آنها بكالبد های حيوانات متناسب
الاخلاق ، نيازمند به قابليت و استعداد است ، و ناگزير برای تحقّق اين تعلّق و
انتقال ، بايد سير تنازلی كنند و از مرتبه̾  عقلانيت بالفعل ، لا اقل ، به مرتبه̾  عقل هيولانی نگونسار شوند و در اين صورت لازم می
آيد كه « ما بالفعل بما بالقوة باز گردد » كه استحاله آن روشن گرديده است .

وامّا انتقال تدريجی اتّصالی بدانگونه كه اصول حركت جوهری و سيلان ذاتی
اقتضاء دارد، نه فقط امری است ممكن كه ضروری الوقوع است، و انسان طبيعی اگر چه نوع
واحدی است ،و نفس ناطقه ، صورت اين نوع طبيعی است، ولی عين همين نفس ، جوهری است
پذيرای صور مختلف النوع ، حسب وجود ديگری كه غير طبيعی است . و شناخت كامل اصول
حركت جوهری و تفكّر باريك ژرف در لوازم آن ، ثابت می كند كه چگونه انواع در ترتيب
طولی نزولی از نوع عالی و متوسط و اخير با هم مرتبطند و در ترتيب عرضی كه تحت جنس
قريب مندرج می شوند ، پيوستگی آنها به چه كيفيّتی است، و چون اعراض گوناگون ، تابع
وجود جواهر و از مراتب وجود موضوعات خويشند ، به ناچار حركت در جوهر مستتبع حركت
در اعراض از سنخ حركت خويش است ، و بدون استثناء ، جملگی اعراض از ثابت نما همگون
موضوعاتشان متحرّك و سيال ، و بدون هيچ وقفه ای در دگرگونی مستمرّند ، و با توجه
به اينكه حركت مذكور تشكيكی است ، لازمه̾  اين اصول،‌اذعان به ارتباط و اتّصال بين وجود
انواع طبيعی ، و اعتقاد به پيوستگی‌ بين انواع مختلف اعراض است ، و نتيجه̾  روشن آن ، تحول انواع و تكامل تدريجی آن ها است
البته اين پيدايش سيلانی‌انواع غير نظريّه و فرضيّه « ترانسفورميسم دار و ين » است
كه بنابر آن ، هر نوع از جانور يا گياه ، تحوّل و تغيير می يابد و در اثر مطابقت
با محيط ، به صورت نوع ديگر در می آيد ، و چون فريضه مزبور جز حدس و تخمين ، پايه
ای نداشت، بشكست انجاميد ، و امّا تحوّل انواع و تكامل تدريجی آن ها با اصول حركت
جوهری ، انكار ناپذير و مبيّن الوقوع است .

باری همين نفس ناطقه در آغاز فطرت ، پذيرای صورت های گوناگون است و به
ملاحظه اين قابليّت شديد است كه فلاسفه در اين مرحله آن را عقل ، هيولانی نامگذاری
كرده اند يعنی مادّه ای كه برای قبول هر گونه صورت مجرّد از مادّه ، آمادگی دارد ،
و ابليس آفرينان می توانند در آن نقش ابليسی بيافرينند ، و ابله سازان می توانند
با آن ابله و چارپا بسازند ؟ چنانكه پيمبران صلوات الله عليهم نقش عبوديتی به آن
می دهند كه « كنهها الربوبيه » است .

اين ابليس آفرينانند كه پنتاگون و موساد و غيره را بنيان می گذارند ، و
سازمان مللی را به وجود می آورند كه اكثر نمايندگان آن ، ابليس های آدم رويند ، با
الفاظ فريبنده ، و آئين نامه های مصوّبه و خطابه های آتشين در طرفداری از حقوق بشر
و پشتيبانی از منشور ملل ، چندين ده سال است در كاخ بلورين عشرات طبقه ای گرد هم
می آيند، هزاران كارمند و كارگر و هزارها تن پرونده در اطراف خويش فراهم آورده اند
، به محض بروز ناراحتی جهانی ، ناگهان از اين لانه ، زنبورهای گزنده ، شروع به وز
وز می كند ، تا تراژدی سراسر غم بار ويتنام ، و كشتار نفرت انگيز كنگو، و درندگی
هاي سبعانه اندونزی ، و قتل عام های‌ متوالی شرفسوز و جانگداز آوارگان فلسطين ، و
نهاية تجاوزات خونين حزب بعث بايران ، و حمله̾ مغولانه̾  شوروی به افغانستان ، و صحنه خونين لبنان و
استعمال بمب های شيميائی و بمباران های مناطق مسكونی‌ و وو بدست ابر قدرت ها را
توجيه و تصحيح كنند و احياناً برای فرار از فضاحت و رسوائی ، به صدور قطع نامه ای‌
دست می يازند ، اگر نشد قطعنامه̾  ديگری
… و بدين منوال … و البته در هر يك از قطع نامه های دستوری ،‌آن چنان آهسته و
آرام و محتاطانه گام برمی دارند كه گربه شاخش نزند ؟

نوشته اند كه اين شاخ زنی‌ آتی‌ الذكر درست ده روز قبل از تشكيل دوره تازه
مجمع عمومی سازمان ملل اتّفاق افتاد : « شورای امنيت جلسه داشت و نمايندگان دور
ميز سبز جمع بودند ، يان موژيك نماينده چكسلواكی عجولانه نطق می كرد و می گفت :

شناخت ابله سازان و ربّانی سازان

وجود ارتش سرخ در پراك اهانتی به تمام موجودات متمدن است ، بعد از نطق وی
، يا كوب ماليک نماينده شوروی به سخنرانی پرداخت و گفت : به صلاح امپرياليست هاست
كه نوك دماغشان را در وقايع دنيای سوسياليست داخل نكنند ، و بعد از آن ، وتوی خود
را روی ميز گذاشت ، و اين وتو به آن معنا بود كه شوروی مخالف محكوم ساختن مداخله
نظامی خود در چكسلواكی است ! »

بلی ! اپرای سانفرانسيسكو در ژوئن 45 ، فرزند نامشروعش تئاتر سازمان ملل
است و اين سازمان پيچيده ظريف ابله سازان است كه به فرموده̾  اما صادق عليه السلام ، از فقاهت ، سفاهت ،‌و از
علم ، جهل می سازند ، و به عبارت روشن تر : از علوم ، عوام ، و از عوام ،انعام می
سازند و با علوفه بلاهت و سفاهت پروار بندی می كنند ، و ابلهان فربهی كه هر يك زور
چهل گاوميش را دارد می سازند ، و از آنها لقمه چرب و مطبوع تهيّه نموده ، خودشان
با دار و دسته های غدّار و قدّاره بندشان موصوف در باب « المستأكل بعلمه و المباهی
به » اصول كافی ، جهنّم بطونشان را با آن پر می كنند .

در باب النّوادر از كتاب فضل العلم اصول كافی از حضرت صادق عليه السلام
نقل می كند كه فرمودند :

طلبة العلم ثلاثه فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم : صنف يطلبه للجهل و المراء ،
و صنف يطلبه للاستطالة و الختل ، و صنف يطلبه للفقه و العقل ، فصاحب الجهل و
المراء موذ ممار متعرّض للمقال في اندية الرّجال بتذاكر العلم و صفة الحلم ، قد
تسر بل بالخشوع و تخلّی من الورع ، فدق الله من هذا خيشومه و قطع منه حيزومه . »

« طالبان علم سه صنفند ، لازم است هويّت ها و اوصافشان را بشناسيد : صنفی
در طلب و جستجوی دانش و علم اند تا جهل آفرينی كنند و مردم را در ترديد و شك واقع
سازند ، و صنفی ، مقصدشان در طلب علم اين است كه خود به ترتيبی و خودستائی و
فريبكاری را اكتساب كنند ،‌و صنفی ، هدفشان در طلب علم ، واقعاً فهم دلنشين و دست
يابی به عقل به معنای واقعی آن است ،‌اين ها بود هويّات اين اصناف ، و امّا اوصاف
و نشانه های شناخت آنان بدين قرار است :

صاحب جهل و ابله ساز ، انسانی است موذی و اشتباه انداز ، در مجالس مردم ،
خود را در معرض بحث و گفتگو قرار می دهد و از مسائل علمی‌ دم ميزند ، و صفت حلم
خويش می بندد، جامه خشوع در تن و جانش از ورع و تقوی خالی است ،‌خداوند ـ نه بينيش
را فقط به خاك بمالد كه ـ از بيخ وی را سنگ خواری كوفته و خردش كند و سينه و كمرش
را قطع فرمايد .»

عماد بحث ما درباره̾  ابله سازان
همين فقره از حديث شريف است خوانندگان محترم می توانند برای مطالعه فقرات ديگر
حديث به كافی شريف مراجعه فرمايند كه در پايان دو فقره امام عليه السلام نفرين و
در پايان فقره سومی‌ دعا می‌كند .

توضيح آنكه : امام عليه السلام با آوردن لام غايت در كلمه « للجهل و
المراء » نظير لام غايت در جمله̾ : « فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوّا » هدف واثر
مترتب بر فراگيری علم نسبت به اين صنف از پژوهندگان علم را تبيين می فرمايد كه
آنان با علم و فقاهت ، جهل و سفاهت ميسازند ، و مردم را نسبت به حقّ، و مردان حقّ
در شبهه و ترديد می‌اندازند ،‌و از آنچه در جهان می گذرد ، تلاش می كنند كه مردم
را نا آشنا يا بی اعتناء ، بی تفاوت سازند ، و مبادی‌ تفكّری در آنان می‌ آفرينند
كه فقط منافع خصوصی اين آفرينندگان را نتيجه می‌دهد و در مصالح و منافع عمومی‌
مسلمين عقيم است و درد افزا آنكه ، شرك و بدعت را به نام توحيد و سنت ، و توحيد و
سنّت را به نام شرك و بدعت به عوام بيچاره می‌خورانند ؛ دو سال قبل بود ، كه فقيه
مجاهد حضرت آية الله العظمی المنتظری مدّظله العالی ، جهان اسلام و مسلمين را برای
بزرگداشت زاد روز رسول الله صلی الله عليه و آله دعوت فرمودند . علماء راستين ندای‌اين
مرد الهی را لبيك گفتند ولی ابله سازان عالم نما بی شرمانه اين تعظيم شعائر الله
را بدعت دانستند و عوام را تحريك نمودند صدق الله : « انّا ارسلنا الشّياطين علی
الكافرين تؤزّهم ازّا » .

عوام پرورش يافته دست اين خوّاص ، چون نسبت به مسائل اساسی اسلام تخدير
شده اند و حسّی در اين باره ندارند ،‌تعهد و مسئوليت از آنها رخت بر بسته و همانند
مربيّان خويش ، انسان نماهای غير مسئول و غير متعهّدند .

در آينه های مقعر و محدّبی كه اين خواصّ برايشان تراشيده اند و فرار و
يشان نهاده اند ، همه مسائل اساسی اسلام و امور مسلمين ، در قالب كليّات مبهم و
دوز دست و مربوط به آخر الزمان ، آشكار و نمايان می‌گردد تا عوام همه̾ مسائل اصيل
اسلام را بی ارتباطی به زمان حاضر يكسان ببينند و از تفاوت گزاری و تحليل و
موشكافی و بررسی و ارزيابی ناتوان شده و هيچ گونه احساس مسئوليت نكنند ، و در اين
صورتست كه مانند انعام رام و آرام فريسه̾ آنان می شوند .

گاهی آن چنان مدلّس و مماری هستند كه شنونده می‌ پندارد كه اين ابله سازان
همين ديروز خدمت رسول الله صلی الله عليه و آله يا امام زمان روحی و ارواح
المؤمنين له الفداء تشرّف حاصل نموده اند و دستور خاصّی ـ و العياذ بالله ـ به
آنان داده اند و چنان مسائل مهمّه را ميمالانند و مردم را نسبت به آنها اغفال می
كنند كه چشم شيطان را روشن می كنند و تو گوئی‌ مقصود از « اجلب عليهم بخيلك و رجلك
» همين هايند .

امّا آنجا كه از مسائل فرعی‌ و جنبی و جزئی‌و بی ثمر ،‌لب می گشايند ،‌باسيخونك
شيطان داد سخن سر می دهند و ريزه كاری‌هائی می كنند ،‌و احتمالات و وجوهی را در
مسئله فرعی‌ غالباً بی عائده و فائده ، بيان می نمايند ؟

يا سبحان الله ! سال های‌ متوالی در كلّ و جزء و كلّی‌ و جزئی ،‌و اهمّ و
مهمّ بحث كردن ،‌و در مقطع حساس به جزئی و نا مهمّ پرداختن بلكه اسير جزء  و جزئی‌شدن و كلّ و كلّی‌ و اهمّ بلكه مهمّ را
فراموش كردن آيا ساده بينی است يا بی‌ ايمانی ؟! در هر حال نفرين امام صادق عليه
السلام كه از دل خونش برخاسته نثار اين ابله سازان باد : « فدقّ الله من هذا
خيشومه و قطع منه حيزومه » خداوند منتقم رويشان را زشت و در ميان راست قامتان
تاريخ ، قامتشان را شكسته گرداند و طبق خبر از امير المؤمنين عليه السلام درباره̾
اينها نازل شده : « اولئك يلعنهم الله و يلعنهم الّلاعنون الّا الذين تابوا»

و اين پيمبران و خلفاء آنانند كه نقش ربوبيت می بخشند ، و انسان های
ربيّون می سازند : انسانهائی كه در اسم شريف « ربّ» فانی‌ می گردند و همّت و
همّشان در تدبير نجات بشر از دام و چنگال غول ها و ابليسهای آدم نما مصرف می شود ،
و نستوهانه در آوردگاه ربوبيت ، كار زار آموزنده می كنند :

« و كايّن من نبیّ قاتل معه ربّيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل
الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحبّ الصابرين » آل عمران 146

« ای بسا پيمبری كه ربّانيون بسيار به همراه او در راه خدا كار زار نمودند
و از آنچه كه به آنان در اين راه مبارزه و مقاتله اصابت نمود، سست و  ناتوان نگرديدند و هيچ گونه خواری و ذلّت به
خود راه ندادند و اين خداوند است كه دوست دار صابرين است »

روزهای اوّل و دوم فروردين سال 1364 خورشيدی است كه به تحرير اين مقاله
مشغولم ، در اين هنگام پيكر پاك گروهی از شهداء بدر را به قم می آوردند ، بانوی
ربانيه ای‌ كه « اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة » درودهای پروردگار نثارش باد
باستقبال پيكر طاهر ارغوانی سوّمين پسر شهيدش آمده بود ، خطاب به آن گل احمر پرپر
شده̾ در راه خدا در نخستين روز بهاری كرد و گفت :

« تحفه بهار مادر ! پسرم ! ديده ام را روشن كردی آن چنان كه آرزو داشتم في
سبيل الله شهيد شوی ، شهيد شدی ، دو برادرت قبل از تو شهيد شدند امّا مانند تو
آنان ارغوانی و پرپر نشدند و اين مزيّت از آن تو می باشد … » سپس بيانی و شعاری
را اظهار داشت كه قبل از وی ، خداوند متعال آن شعار را از همه̾ ربانيّون و
ربّانيّات اعلان فرموده بودند :

« و ما كان قولهم الّا ان قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا
و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرين » آل عمران 147 ، و اين در هنگامی
ايراد می‌شده كه ابله سازان جاه طلبان سورچران چنين می‌گفتند :

« لو كانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم »
همان موقع بود كه سروش عالم غيب در گوش دل ارباب دل اين نغمه̾ بشارت را می نواخت :
« ولئن قتلتم في سبيل الله اومتّم لمغفرة من الله و رحمة خير ممّا يجمعون » آل عمران

 

/

سخنان معصومين

حقوق
همسايگان

·       
پيامبر اكرم «ص» :

« … من ضيّع حقّ جاره فليس منّا و مازال جبرئيل يوصيني بالجار
حتّی ظننت انّه سيورثه . »                                                                  
امام صدوق ص 256

هر كس حق همسايه اش را ضايع كند ،‌از ما نيست ، و پيوسته جبرئيل مرا به
همسايه سفارش كرد تا آنجا كه گمان كردم همسايه از همسايه اش ارث می برد .

·       
پيامبر اكرم «ص» :

« أحسن مجاورة من جاورك تكن مؤمنا »                 بحار الانوار ج 69  ص 368

حق همسايگی همسايه ات را خوب برآور تا مؤمن باشی .

·       
پيامبر اكرم «ص» :

از حضرت رسول «ص» سؤال شد : آيا حقی بجز زكات در اموال انسان هست يا خير؟
فرمود : « نعم ، برّالرّحم اذا ادبرت ، وصلة الجار المسلم فما آمن بي من بات
شبعانا و جاره المسلم جائع »                                               
امالی طوسی ج 2 ص 134

آری ! نيكی به ارحام در صورتی كه بد كنند و نيكی به همسايه مسلمان ، و
همانا ايمان به من نياورده است كسی كه سير بخوابد و همسايه مسلمانش گرسنه باشد .

·       
حضرت امير «ع» :

« من احسن الی جيرانه كثر خدمه »                                       غررالحكم

هر كه به همسايگانش نيكی كند ،‌خدمتكارانش بسيار شوند .

·       
امام زين العابدين
«ع» :

« امّا حقّ جارك فحفظه غائبا و اكرامه شاهداً و نصرته اذا كان
مظلوما ، و لا تتّبع له عورة فان علمت عليه سوء استرته عليه و ان علمت انّه يقبل
نصيحتك نصحته فيما بينك و بينه و لا تسلمه عند شديدة و تقيل عثرته و تغفر ذنبه و
تعاشره معاشرة كريمه » .

                                                                               
بحار الانوار ج 71 ص7 

حق همسايه ات اين است كه در غياب او آبروی او را نگهداری و در حضورش او را
احترام كنی و اگر مظلوم واقع شد ياريش كنی و در پی جستجوی عيبهايش نباشی ، پس اگر
بدی از او ديدی آن را بپوشانی و اگر دانستی نصيحت را می پذيرد ، به تنهائی او را
نصيحت كنی و در سختی ها او را تنها نگذاری و از لغزشش بگذری و گناهش را بر او
ببخشی و با او معاشرتی خوب داشته باشی .

·       
امام صادق «ع» :

« حسن الجوار يزيد فی الرّزق »                                بحار الانوار ج
71 ص 153

نيكی به همسايه روزی را افزونی‌ بخشد .

·       
امام صادق «ع» :

« حسن الجوار يعمر الدّيار و يزيد فی الأعمار »              كافی ج 2 ص 67

نيكی به همسايگان خانه ها را آباد و عمرها را زياد می كند .

 

/

در راه ريشه كن ساختن فقر

اقتصاد
اسلامی

فاجعه بزرگ
بشريت

آيت الله
حسين نوری

هر نهضت و
مكتبی با شعاری بلكه با شعارهایی آغاز می شود كه آن شعار ها منعكس كننده̾ روح و
هدف آن نهضت و مقدمه و پيش در آمد اعمال و ارزش های آن مكتب محسوب می شود و مسير و
مقصد آن نهضت و مكتب را تعيين و تبيين می كند.

دين اسلام
نيز با پويايی و تحرك آفرينی مخصوصی‌ كه دارد خود نهضتی‌ است اساسی و بنيادی و
مكتبی است متعالی كه هدف ها و ارزش های آن در ضمن شعارهائی اعلان گرديده است .

اين شعار ها
در قرآن كريم و احاديث اسلامی مخصوصا در نهج البلاغه مندرج است .

به اين مطلب
نيز توجه داشته باشيم كه اين شعار ها مانند شعارهای برخی از سيستم های ساخته̾ بشر
شعارهای فريبنده و تو خالی نيست بلكه شعارهائی است پرمحتوا كه آغاز گر و نمايانگر
اهداف و اعمال و ارزش ها است .

از جمله
شعارهای حماسه ای و تحرّك زائی كه در «نهج البلاغه » اين كتاب گران بها و گران قدر
كه از زبان پر بركت نخستين شاگرد مكتب با عظمت اسلام حضرت امير المؤمنان عليه
السلام صادر گرديده است وجود دارد اين است :

( المنيّة‌
لا الدّنية التّقلّل لا التوسّل )

يعنی : «
مرگ آری ولی ذلّت و پستی نه » . « كمبود آری اما وابستگی نه »

اين كلمات
پر محتوا تعيين كننده̾ خط سير نهضت و مكتب اسلامی‌ در همه̾ ابعاد است و ما اكنون
آن را به مناسبت بحث خود بايد از ديدگاه اقتصاد سرمشق و مورد توجه خود قرار بدهيم
و بكوشيم در اين صحنه̾ از زندگی خود به هر قيمتی كه باشد عزت و عظمت شايسته̾ خويش
را به دست بياوريم و از هر گونه ذلّت و حقارت به دور و بر كنار باشيم و با هر نوع
كمبودی كه در نتيجه̾ مبارزه با وابستگی و بركناری از آن مواجه می گرديم بسازيم و
روح كار و تلاش و توليد و ابتكار و خلاقيّت را در جامعه̾ خود زنده كنيم و با همّت
بلند دست به كارهای‌ بزرگ بزنيم تا آن عظمت و اعتلاء كه شايسته مسلمانان راستين
است به وجود بياوريم و فقر و بيكاری و مصرف زدگی را كه لكّه̾ ننگينی بر دامن
اقتصاد جامعه̾ اسلامی است از اجتماع خود ريشه كن سازيم .

كلمات ديگری‌
نيز در اين زمينه كه از پيشوايان معصوم اسلامی سلام الله عليهم رسيده است منعكس
كننده̾ اين موضوع است كه آن رهبران بزرگ همواره می كوشيدند روح عظمت خواهی‌ را در
مسلمانان ايجاد و تقويت كنند و دامن جامعه̾ آنان را از هر نقص و ذلّت پاك و
پيراسته نمايند .

در اينجا
برای‌ نمونه به ذكر تعدادی‌ از آن ها می پردازيم :

1-   
روزی مردی به نام ابن
جبله در حالی‌ كه يك عدد « ماهی‌» در دست داشت و حركت می كرد ـ شايد اين كار را به
قصد فروش آن « ماهی » انجام ميداده و چند ساعت بايد وقت صرف می كرد تا آن را به
فروش برساند ـ به حضرت كاظم (ع) برخورد كرد حضرتش در حالی كه متأسف شد فرمود « اين
قبيل كارها را كنار بگذاريد شما دشمنان بسياری داريد مخصوصا اين جمله كه : « شما
دشمنان بسياری‌ داريد » را دو مرتبه تكرار كرد و سپس فرمود تا می‌توانيد  دست به انجام كارهائی كه عظمت شما را در برابر
دشمنانتان تأمين می كند بزنيد » اين جمله منعكس كننده̾ دستور بسيار مهمّی‌ است كه
همواره مورد نظر پيشوايان بزرگ دين اسلام بوده است .

2-   
حضرت صادق عليه
السلام به شخصی كه با او درباره̾ « اقتصاد » تذكراتی‌ می داد فرمود : « به انجام
كارهای‌ بزرگ اقدام كن » .

3-   
و نيز حضرتش به شخص
ديگری فرمود : « در بازار به عنوان وساطت برای‌ فروش كالاها فعاليّت مكن و شخصا به
توليد بپرداز و هرگز به انجام كارهای بزرگ اقدام مكن كه خداوند كارهای بزرگ را
دوست می دارد و كارهای كوچك را دوست نمی‌دارد » .

می دانيم كه
اساس هر تحوّلی از روح و فكر انسان آغاز می شود و تا روح و فكر انسان تغيير نكند
تحوّلی در آن به وجود نمی آيد اسلام برای‌ اينكه تحوّل بنيادی در پيشرفت اقتصادی
جامعه̾ اسلامی ايجاد كند مسلمانان را چنانكه می بينيم به داشتن همت بلند و روح
توليد و انجام كارهای بزرگ دعوت می كند .

اين همه
تأكيد به كار و كوشش و تلاش نيز با همين موضوع ارتباط دارد ما در اسلام كمتر
موضوعی را پيدا می كنيم كه درباره̾ آن به اندازه̾ موضوع كار و فعاليت اقتصادی
ترغيب و تشويق به عمل آمده و با تعبيرات مختلفی مورد توجه قرار گرفته باشد .

دسته ای از
احاديث اهل بيت عصمت سلام الله عليهم اساساً «كار» را به عنوان يك وظيفه̾ اجتماعی
ـ نه به عنوان وسيله̾ امرار معاش ـ‌ معرفی می كنند،‌مفاد اين قبيل احاديث اين است
كه مسلمانان نبايد به «كار» تنها از اين نظر كه وسيله̾ تأمين احتياج اقتصادی شخصی
آنها است بنگرند و از اين نظر به انجام آن بپردازند بلكه لازم است به آن، به عنوان
يك وظيفه و مسئوليت اجتماعی نگاه كنند و از اين ديدگاه به انجام آن قيام نمايند و
تفاوت ميان اين دو ديدگاه روشن است زيرا اگر به آن تنها از نظر تأمين احتياج شخصی‌
نگاه كنند ، در صورتی‌ كه به واسطه تمكّن مالی محتاج نباشند ، يا هنگامی كه احتياج
آن ها رفع شد از انجام آن باز می ايستد و ديگر به فكر انجام آن نخواهند بود امّا
اگر كار را هر فردی به عنوان يك وظيفه و مسؤليت بشناسد و انجام آن را به اين عنوان
برای‌ خود لازم و فريضه بداند در هر حال به انجام آن قيام می كند و اجتماع ، از
لحاظ توليد ،‌صنعت ،‌كشاورزی و دامپروری پيش می رود و غنی و مستقل می گردد.

حضرت سجاد
عليه السلام می‌ فرمودند : « حضرت اميرمؤمنان عليه السلام در هوای گرم به انجام
فعاليت اقتصادی می پرداخت و اين موضوع نه از اين جهت بود كه احتياج خود را تأمين
كند بلكه از اين جهت بود كه می خواست خداوند او را در حالی كه در راه توليد مال از
راه حلال فعاليت می كند ببيند » .

حضرت صادق
عليه السلام می فرمود : « من برای تحصيل مال از راه حلال بر مركب خود سوار ميشوم و
به تكاپو می پردازم و اين موضوع به منظور اين است كه خداوند تعالی مرا در حالی كه
اشتغال به تحصيل مال از راه حلال دارم ببيند » .

حضرت صادق
عليه السلام به « محمد بن مسلم » كه يكی‌ از چهره های درخشان فقه و حديث در آن عصر
بود و 16 هزار حديث از حضرت باقر  عليه
السلام و 14 هزار حديث از حضرت صادق عليه السلام از حفظ داشت و ضمناً مرد توانگری
بود كه احتياج شخصی به كسب مال و ثروت نداشت دستور فرمودند كه به « كاری » اشتغال
داشته باشد ، وی اطاعت امر كرده در درب مسجدی ، محل متناسبی برای كسب و كار در نظر
گرفت و در آنجا نشست و شروع به خرما فروختن كرد ، بستگانش اين شغل را برای او
مناسب نديدند و با او در اين موضوع مذاكره نموده شغل « آسيابانی » را مناسب تر
تشخيص دادند او هم بر اين اساس « آسيائی » و « شتری » فراهم كرده برای اداء وظيفه
و انجام مسؤليت خود به شغل آسيابانی پرداخت و از اين جهت بود كه آن محدّث و فقيه
بزرگ به « طحّان » يعنی آسيابان معروف گرديد .

پيشوايان
معصوم اسلامی سلام الله عليهم برای بيان اهميت فعاليت های‌ اقتصادی مخصوصاً تاكيد
می كردند كه مسلمانان در هيچ حالی نبايد از انجام آن دست بكشند و باز بايستند :

حضرت صادق
عليه السلام به هشام صيداوی فرمودند : « اگر به بينی‌ دو لشكر در برابر هم صف
آرائی‌ كرده و با هم برخورد نموده به نبرد پرداختند حتی در چنين وضعی از فعاليت
اقتصادی دست برمدار » .

و نيز به
شهاب بن عبدربّه فرمود : « اگر به تو خبر برسد كه فردا انقلاب جهانی برپا می گردد
و حضرت مهدی (ع) ظهور می كند بازهم از فعاليّت اقتصادی و تكاپو در راه تحصيل روزی
نبايد باز بايستی » .

در اين مورد
توجّه به اين نكته نيز لازم است كه : يكی از راه ها و راه های‌ موفقيّت « سحر خيزی
» است د رهنگام صبح از طرفی آرام بودن محيط و خاموش بودن ازدحام ها و هياهو ها ،
وسيله̾ بسيار خوبی برا‌ی تمركز فكر و حواس كه در پيشرفت كارها بسيار مؤثر است می
باشد .

و از طرف
ديگر نشاطی كه پس از استراحت شبانه به عمل آمده است كمك بسيار مؤثری به پيشرفت
كاری كه هنگام صبح انجام می گيرد خواهد كرد .

از اين جهات
افرادی كه عادت به سحرخيزی دارند و از بركت اين خوی و خصلت برخوردارند در زندگی
موفقيت های فراوان دارند و در احاديثی كه در رابطه با تشويق به كار و فعاليّت
اقتصادی از اهل بيت عصمت سلام الله عليهم صادر گرديده است مخصوصاً بر اين مطلب كه
هنگام صبح به تحصيل و طلب مال بپردازند كه ارتباط با آمادگی در هنگام صبح و سحر
خيزی است تاكيد فراوان به عمل آمده است .

حضرت رسول
اكرم (ص) فرمودند : « هنگام صبح به انجام كارهای خود اقدام كنيد زيرا من از
پروردگار خود چنين خواسته ام كه در صبحگاه به امّت من بركت خود را نازل بفرمايد »
.

حضرت صادق
(ع) به مردی‌ به نام خالدبن نجيح فرمودند : « به اصحاب من سلام برسانيد و به‌ آنها
بگوئيد : جدّی و كوشا باشند و همين قدر كه نماز صبح را خواندند به تحصيل مال و رزق
حلال بپردازند » .

حضرت موسی‌بن
جعفر عليهاالسلام به مردی به نام مصادف فرمودند : « در صبحگاهان به سوی كسب و كار
كه وسيله̾ عزّت تست گام بردار و اقدام كن » .

حضرت صادق
(ع) به علیّ بن عقبه فرمود : « عزّت خود را حفظ كن » علی بن عقبه گفت : « قربانت
بروم عزّت چيست ؟ فرمود صبحگاهان به سوی بازار حركت كن » .

و نيز حضرتش
به معلّی بن خنيس فرمودند : « صبحگاهان به سوی كار و اشتغال اقتصادی كه وسيله̾
عزّت تست گام بردار » .

در اين
احاديث به اين نكته نيز كه فعاليت های اقتصادی « عزت انسان ها » قلمداد شده است
بايد توجه كامل داشته باشيم . 1                               ادامه دارد [1]

ملت شريف
ما اگر در اين انقلاب بخواهد پيروز شود بايد دست از آستين برآرد و به كار بپردازد
.

از متن
دانشگاه ها تا بازارها و كارخانه ها و مزارع و باغستان ها تا آنجا كه خود كفا شود
و روی پای خود بايستد . »  

                                                               
از پيام امام به مناسبت روز كارگر 12/2/59

 



1-      در تنظيم
مطالب اين مقاله از كتاب های وسائل و وافی و مستدرك الوسائل استفاده شده است .

/

كيفيت تلاوت

هدايت در
قرآن

آيت الله
جوادي آملي

بحث ما راجع
به كيفيت هدايت بود كه به عنوان مقدمه و مدخلی بر اين بحث ،‌درباره̾ آداب و شرايط
تلاوت بيانی داشتيم . اكنون به دنباله آن بحث می پردازيم .

كيفيت
تلاوت

يك سلسله از
دستورات در آداب تلاوت برمی گردد به كيفيت لفظی آن يعنی انسان تا می تواند خوب
قرائت كند و « ترتيل » قرائت كند . و يك مقدار برمی گردد به اين كه با علم و تدبر
قرائت كند .

در مورد
ترتيل قرآن در سوره̾ مزمل می فرمايد : « ورتّل القرآن ترتيلا . انّا سنلقی عليك
قولاً ثقيلا » قرآن را ترتيل كن . ما بر تو كلام سنگينی القاء می كنيم . قرآن از
اين نظر قول سنگين است كه هم درك معارفش دشوار می باشد و هم عمل به احكامش مشكل
است و هم در ميزان روز قيامت قول ثقيلی است كه می فرمايد : « و اما من ثقلت
موازينه فهو في عيشة راضية » .

قرآن كريم
از آن نظر كه احكامش بر خلاف خواسته ها و مشتهيات ها نفس است و با‌ آن سازگار نيست
لذا بر نفس بسيار سنگين و دشوار است چرا كه نفس ، خواهان شهوت است .

در نهج
البلاغه از قول رسول اكرم «ص» می فرمايد: « حفّت النّار بالشهوات و حفّت الجنّة
بالمكاره » آتش پيچيده لذايذ است و بهشت پيچيده دشواريها . انسان از هر سو كه به
لذت كشانده شود ، پايانش شعله آتش است و از هر راهی كه بخواهد به بهشت برسد با
دشواريها و مشكلات و مصيبت ها روبه رو است .

و قرآن از
آن نظر كه در روز قيامت با ميزان الهی اعمال ، سنجيده می شود ، قول ثقيل و سنگين
است زيرا در آن روز حقيقت آن ظهور می‌كند . آن روز است كه تأويل قرآن ظاهر می شود
و مردم می‌دانند كه از نظر احكام و حكم بسيار سنگين و وزين بود .

ولی همين
قرآن كه برای نفس امّاره و قوّه شهوت و غضب بسيار دشوار سنگين می آيد ، برای فطرت
دست نخورده آسان است . می فرمايد : « ولقد يسّرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر» اين
آيه كه چهار بار در سوره قمر تكرار شده است می فرمايد : و ما قرآن را برای تذكر و
پندگيری آسان قرار داديم ، آيا پندگير و متذكری هست ؟ با اينكه درسوره مزمل آن را
قول ثقيل می خواند ، در اين جا می‌فرمايد كه قرآن آسان است و ما آن را آسان قرار
داديم . آن سنگينی از اين لحاظ بود كه محتوایش سنگين است و خفيف و سبك نيست ،
وانگهی‌ آسان در مقابل سنگينی نيست كه برخی فكر كنند اين دو آيه تناقض دارد زيرا
ثقيل در برابر خفيف است و يسر در برابر عسير است .

پس اين قرآن
خفيف و سبك نيست و برای اينكه محتوايش سنگين و وزين است ، و از آن طرف عسير و
دشوار نيست زيرا مطابق با خواسته و نياز فطرت است .

در آخرين آيه سوره مزمل می‌فرمايد : « (#râätø%$$sù
$tB
uŽœ£uŠs?
z`ÏB
Èb#uäöà)ø9$#
4
zNÎ=tæ
br&
ãbqä3u‹y™
Oä3ZÏB
4ÓyÌó£D
 
tbrãyz#uäur
tbqç/ΎôØtƒ
’Îû
ÇÚö‘F{$#
… » خدا می داند كه همواره شما در حال سلامت و در حضر  نيستيد و گاهی مسافريد و گاهی با مشكلات و
موانع همراهيد ولی در هر صورت فرصت های‌ ارزنده و مناسب را از دست ندهيد و مغتنم
بشماريد برای خواندن قرآن . در موارد عادی قرآن بخوانيد زيرا هميشه قرآن خواندن
برای شما ميسّر نخواهد بود .

انسان وقتی وارد قرائت قرآن می‌شود ، به عبادت خدا برمی خيزد و چون وارد
عبادت می شود ، شيطان حمله را عليه او آغاز می‌كند ، لذا می‌فرمايد : « فاذا قرأت
القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرّجيم » اگر خواستيد قرآن بخوانيد ، از شر شيطان
طرد شده از درگاه الهی ، به خدا پناه ببريد. بنابراين ،چون قرائت و تلاوت قرآن
همراه با تدبر و تهذيب و تزكيه است ، عبادت است و چون عبادت است شيطان تهاجم دارد
و چون تهاجم شيطان وارد است ، استعاذه لازم دارد . پس اين استعاذه ( اعوذ بالله من
الشيطان الرّجيم ) از آداب تلاوت است .

مسئوليت تلاوت

مسئوليت تلاوت تهذيب نفس و به ياد آن بودن است . اين مسئوليت در آيه 45
سوره بقره آمده است . می فرمايد : « tbrâßDù’s?r&
}¨$¨Y9$#
ÎhŽÉ9ø9$$Î/
tböq|¡Ys?ur
öNä3|¡àÿRr&
öNçFRr&ur
tbqè=÷Gs?
|=»tGÅ3ø9$#
4
Ÿxsùr&
tbqè=É)÷ès?» چگونه مردم را به نيكوكاری امر می كنيد و خودتان را فراموش می‌
نماييد در حالی كه كتاب خدا ( قرآن ) را می‌خوانيد . چرا در آن نمی انديشيد و فكر
نمی كنيد ؟ كتاب خدا كه در اين آيه آمده است ، و حی آسمانی است خواه به صورت قرآن
باشد و خواه به صورت كتاب هائی كه بر انبياء پيشين نازل شده زيرا قرآن ، آن كتاب
هائی را كه بر انبياء‌گذشته نازل شده ، تصديق كرده است از اين آيه ، چنين برمی
گردد كه انگيزه̾ تلاوت ، تهذيب نفس و به ياد
آن بودن است و گرنه آن ذكری كه نتواند نفس را تهذيب كند ، ذكر الله نيست . پس
تلاوت كتاب خدا برای تزكيه و تهذيب نفس است كه اگر كسی تهذيب نفس را شروع نكرد و
كتاب خدا را تلاوت نمود مشمول اين آيه است ؛ گذشته از اين كه تلاوت با نسيان نفس
سازگار نيست .

در اين باره  روايت هائی از معصومين «ع»
به ما رسيده است كه برخی‌ از آنها را به عنوان نمونه يادآور می شويم :

« عن ابي عبد الله «ع» قال : قال رسول الله «ص» : انّ  أهل القرآن في أعلی درجة من الآدميّين ما خلا
النّبيين و المرسلين فلا تستضعفوا اهل القرآن حقوقهم فإنّ لهم من الله العزيز
الجبّار لمكاناً عليّاً » ( اصول كافی ـ فضل حامل القرآن ـ حديث اول ) .

امام صادق عليه السلام فرمود : رسول خدا « ص» فرموده است : اهل قرآن در
والاترين مراتب انسان ها‌هستند به جز پيامبران و رسولان ، پس حقوق اهل قرآن را
اندك و كم نشماريد زيرا از سوی‌ خداوند عزيز جبّار ، مقامی عالی و بلند برای ايشان
است .

و اگر در تحليل مسئله « واعتصمو به حبل الله … » روشن شد كه اين كه حبل
يك طرفش به دست الله است و وسط های‌ اين حبل به دست فرشتگان ( سفره كرام برره ) می
باشد و پايان اين حبل به دست انسان است ، آن گاه به انسان گفته شده است : «
واعتصمو به حبل الله جميعا » ، لازمه اين مطلب اين است كه اگر كسی‌ قرآن را با مراعات
آداب تلاوت ، تلاوت كرد و فهميد و به آن عمل كرد ، بالا می رود كه تا آنجا كه با
سفره كرام برره متحد و مرتبط شود . لذا در حديث ديگری از امام صادق «ع» چنين آمده
است : « عن ابي عبدالله «ع» : الحافظ للقرآن العامل به مع السّفرة الكرام البرره »
( اصول كافی ـ فضل حامل القرآن ـ حديث دوم ) . 

حافظ قرآنی كه به آن عمل می كند ، همراه با فرشتگان كرام نيك رفتار در
آخرت خواهد بود . زيرا حبل اعتصام به دست آنها است اگر انسان آن را بگيرد و بالا
رود به فرشتگان می رسد .

قاريان قرآن

روايتی از امام باقر «ع» به ما رسيده است كه اصناف و گروه های مختلفی را
كه قرآن می خوانند ذكر كرده است و انگيزه̾  هر يك را بيان داشته .
حضرت در اين حديث می‌فرمايد :

« قرّاء القرآن ثلاثه : رجل قرأ القرآن فاتّخذه بضاعة و استدرّ به الملوك
و استطال به علی النّاس . و رجل قرأ القرآن فحفظ حروفه وضيّع حدوده و أقامه اقامه
القدح فلا كثّر الله هؤلاء من حملة القرآن . و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن
علی داء قلبه فأشهر به ليله وأظمأ به نهاره و قام به في مساجده و تجافی به عن
فراشه فبأولئك يدفع الله العزيز الجبّار البلاء و بأولئك يديل الله عزّوجلّ من
الأعداء و بأولئك ينزّل الله عزّو جلّ الغيث من السّماء فوالله لهؤلاء في قراء
القرآن أعزّ من الكبريت الأحمر » .

( كافی ج 2 ـ كتاب فضل القرآن ـ باب النوادر ـ حديث اول ) .

قاريان قرآن سه دسته اند : 

اول ـ آن شخصی كه قرآن را می‌خواند و آن را سرمايه̾ كار خود قرار می دهد و از اين راه به وسيله سلاطين و حاكمان توقع
بهره بردن دارد و به وسيله فهم يا قرائت قرآن خود را بر مردم برتر می‌داند .

دوم ـ كسی است كه قرآن را می‌خواند و حروف آن را نگه می دارد ولی حدود آن
را ضايع می سازد . اين قرآن تيری است برای او كه آن را پشت سر خود قرار داده .
خداوند امثال اينان را در خوانندگان به قرآن هرگز زياد نكند . 1

سوم ـ كسی است كه قرآن را می‌خواند و آن را داروی دل دردمندش می داند و
برای‌ خواندن و به كار بستن آن شب را بيدار و روز را تشنه می گذراند و در هنگام
نماز هايش به آن قيام می كند و به وسيله̾ قرآن از بستر استراحت كنار می رود .
اينان بركات زمين اند كه خداوند عزيز جبّار به وسيله̾ آنها بليّات را رفع می كند و
به بركت آنها شر دشمنان را رفع می‌نمايد و باران رحمت را از آسمان ( بر بندگانش )
می فرستد و به خدا قسم اينان در قاريان قرآن از كبريت احمر كمياب ترند .

شفاء و دواء

در اين حديث شريف ، قرآن به عنوان دوای قلب بيمار معرفی شده است ، اما در
قرآن خداوند قرآن را شفاء‌ توصيف می فرمايد :« و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و
رحمة للمؤمنين».

شفاء ظريف ترين و دقيق ترين تعبير درباره قرآن كريم از نظر درمان بيماری
های‌ قلب و نفس. زيرا دوا ممكن است اثر نكند اما شفاء چون درمان محض است لذا ممكن
نيست اثر نكند . و می توان دوا و شفا را به چراغ و نور تشبيه كرد زيرا چراغ را
ممكن است خاموش نمود ولی خود نور چون در ذاتش روشنائی است ، ديگر امكان ندارد از
بين برود مستنير به خاموشی می گرايد ولی نور هميشه نور است و روشنائی .

امراض قلب چگونه است ؟

قرآن ، بيماری های‌ قلب را از گناه می‌داند ولذا درباره̾ كسی كه گوش به
صدای نامحرم می دهد و تحريك می شود ، او را مريض می داند . در سوره احزاب خطاب به
زنان پيامبر«ص» می فرمايد :« فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذی في قلبه مرض » زنهار
سخن نرم و ملايم نگوئيد ، نكند آن كس كه قلبش بيمار است ، به طمع افتد .

بركات زمين

در هر صورت آن انسان های‌ پاك كه قرآن را دوای قلب خود می‌ دانند و آن قدر
با قرآن انس دارند كه شب را با آن به سر می برند و در نماز و نيايش با آن همدم و
همنوايند ، اين گروه از بركات زمين می باشند و خداوند توسط اينها بلا را از زمين
دفع می كند . زكريا بن آدم از بزرگان رجال علمی و از شاگردان مبرّز امام رضا «ع»
است ( و در شيخان قم مدفون می باشد ) خدمت حضرت رسيد و عرض كرد : بزرگان و رجال
علمی و پيرمردان قم در گذشتند و الآن جوان ها در شهر هستند و معاشرت با آن ها برای
من دشوار است . اجازه بدهيد از قم بيرون روم . حضرت ثامن الحجج «ع» فرمود : شما در
قم بمانيد زيرا خدا به بركت تو عذاب و بلا را از قم برمی‌دارد همانگونه كه به بركت
قبر پدرم موسی بن جفعر «ع» عذاب را از آن منطقه برمی دارد .

اين بركت عالم با عمل است كه حضرت می فرمايد : تو ای زكريا ! در قم بمان
زيرا وجود تو باعث رفع بلا و عذاب مردم است در همين باب ، بيانی را مرحوم كلينی
«ره » از امام سجاد«ع» نقل می كند كه حضرت فرمود : « لومات من بين المشرق و المغرب
لما استوحشت بعد ان يكون القرآن معي » ( اين حديث بسيار جالب است و سزاوار است همه
آن را حفظ كنند ) .

حضرت می‌ فرمايد : اگر تمام مردم روی زمين بميرند و قرآن با من باشد ،
احساس وحشت نمی كنم .

 اين روايت برای مؤمنين بسيار
نيروبخش است كه اگر تمام مردم جهان بميرند و قرآن با آن باشد هيچ احساس هراس و
وحشت نكنند . حال چه مرگ ظاهری باشد و چه مرگ حقيقی كه همان كافر شدن است . پس اگر
تمام مردم كافر شوند و از خدا بيگانه گردند و من تنها موحد و مسلمان باشم نبايد از
احدی احساس هراس كنم  زيرا انسان از خدا چه
می خواهد ؟ سعادت ابدی ! و سعادت ابدی با قرآن تأمين می شود . قرآن است كه تمام
راه های نجات و سعادت و خوشبختی اخروی و رضايت خداوند بر انسان می آموزند و به او
می‌ گويند اگر جهان را با تو خصم شود و تو قرآن را داشته باشی ، از كسی نترسی !
بايد در برابر آنان بايستی و مقاومت كنی و دلخوشی داری كه خدا با توست و قرآن انيس
تو .

« و كان عليه السلام اذا قرأ » ، « ملك يوم الدّين » ، « يكرّر ها حتّی
كاد ان يموت » .

و در روايت آمده است كه حضرت هنگامی كه ملك يوم الدّين می خواند ، آن قدر
آن را تكرار می‌كرد كه گويا جان از تنش می خواست پرواز كند . اين در اثر شناخت و
تلاوت حق و توجه به معانی قرآن است كه حضرت را آن چنان متوجه قيامت می‌نمايد كه
هرگاه به اين آيه می رسد ، آن را پيوسته تكرار می‌نمايد تا آنكه گويا می خواهد از
دنيا برود .    ادامه دارد .[1]  ن آن
م

« حال ای ملّت اسلام و امّت محمّد «ص» ! بر ما است كه از امامان بزرگمان (
امام حسين«ع» ) پيروی كنيم و با فداكاری‌ از انقلاب اسلامی پاسداری كنيم و برا‌ی
ادامه اين مكتب عزيز كه رهائی مستضعفان جهان و سركوبی مستكبران است ، ازهواهای
نفسانيه كه ميراث شيطان است بر حذر باشيد و توطئه دشمنان كشور و اسلام را كه ايجاد
يأس و سستی است ، در نطفه خفه كنيد .

              از پيام امام خمينی‌
به مناسبت روز پاسدار ( سوم شعبان ) 26 /3/ 59

 



1-      قدح در
اينجا به معنای تير است ،‌كه معمولاً يك نظامی‌ يا غير نظامی كه تير به همراه دارد
، در هنگام سفر ابزار و جعبه تير را در پشت سر روی اسب قرار می دهد كه در موقع
لزوم از آن بهره برداری كند . و در اينجا حضرت به چنين افرادی كه قرآن را خوب می
دانند و معنايش را می فهمند ولی آن را ضايع می كنند ،‌تشبيه به كسی نموده است كه
تير به همراه دارد و تيراندازی نيز وارد است ولی در جائی كه نبايد از آن استفاده
كند ، استفاده می كند يا برای‌خود نمائی‌ آن را به همراه دارد اني ها نيز چنين اند
؛ عالمان بی عملی می مانند كه با علم به قرآن و معانی كلمات و آيات شريفه قرآن ،‌آن
را به كار نمی گيرند و احكامش را ضايع می نمايند .

/

حركت انسان به سوی‌ تكامل

تفسير سوره
لقمان ـ قسمت چهارم

آيت الله
مشکيني

محسنين چه
كسانی هستند ؟

در اين آيه
شريفه ، همان گونه كه ملاحظه می كنيم سه صفت برای محسنين بيان شده است « يقيمون
الصّلوة و يؤتون الزّكوة و بالآخرة‌ هم يؤقنون » نماز را برپا می‌ دارند و زكات
اموال خود را می پردازند و به آخرت و معاد اعتقاد و يقين دارند . در اين جا اين
سؤال پيش می آيد كه آيا همين سه امر كفايت می‌ كند كه انسان از گروه نيكوكاران
محسوب شده و خداوند از او راضی و خشنود باشد ؟

در پاسخ می‌گوئيم
:

قويترين
وسيله ارتباط با خدا

خداوند می‌
فرمايد : محسن كسی است كه نماز می خواند ؛ اين اولين نشانه و علامت محسنين است .
اكنون بايد ديد مراد از نماز چيست ؟ نماز قويترين رابطه انسانی با خداوند است .
البته همه عبادت ها ، انسان را با خدا مرتبط می سازد ؛ از وضو و غسل گرفته تا نماز
و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر و … كه اين ها واجبات حصولی‌
هستند و تمام اين ها وسيله ارتباط انسان با الله است ولی‌ نماز مهم ترين و عمده
ترين وسيله ارتباط است ، لذا قرآن از آن به عنوان مثال و الگو ياد كرده است .

رابطه انسان
با مخلوق

و امّا زكات
رابطه انسان با مخلوق است ، البته چون برای‌ خدا است ،‌اين هم عبادت است ولی
عبادتی‌ است كه در آن رابطه انسان و خلق خدا مستحكم می‌شود .

دين اسلام
رابطه انسان را با تمام افراد از قبيل پدر ، مادر،‌استاد ، شاگرد ، دوست و حتی‌
دشمن تعيين می‌كند و از انسان می خواهد كه روی‌ اين روابط حساب كند روش و موضع
گيری را به او می آموزد و اين نكته عظيمی‌ است كه دين به انسان می‌ گويد : ای
انسان ! حق نداری انسان بی تفاوت باشی‌ و هيچ گونه موضع گيری نداشته باشی . بايد
در برابر همه چيز موضعت مشخص شود : در مقابل الله ، تسليم ؛ در برابر پدر و مادر ،
مطيع مگر در موارد گناه ؛ در برابر فرزندان ، مربّی خوب ؛ در برابر دوستان ، هدايت
كننده ؛ با دشمنان خدا ، خصم ؛ با دوستان خدا ،‌محبّت و …

بنابراين ،
زكات عبارت است از رابطه خوب با هم كيشان .

اعتقاد به
مبدا و معاد

در بخش سوم
از آيه ، نشانه ديگری كه برای‌ محسنين وضع می كند ،‌اين است كه اعتقاد به معاد و
آخرت دارند .

مراد از
اعتقاد به معاد اين است كه انسان به همه اصول دين پايبند و معتقد باشد زيرا كسی كه
به معاد معتقد شد ، قهراً به مبدا هم اعتقاد دارد و مبدأ همان توحيد و خداشناسی‌
است .

ممكن است
كسی‌ مانند مشركين از قريش ـ كه در مكه بودند ـ معتقد به مبدأ باشد و خدا را قبول
داشته باشد ، امّا همان گونه كه آنان معاد را نمی پذيرفتند ، او هم معاد را قبول
نداشته باشد ولی‌ ممكن نيست كسی پيدا شود كه به معاد پذيرش داشته باشد امّا مبدأ
را قبول نكند ! و اين محال است ، زيرا تا كسی‌ خدا را قبول نكند ، معاد را به طريق
اولی قبول نخواهد داشت .

پس اگر گفته
شود : محسن‌ كسی‌ است كه به معاد اعتقاد دارد ، يعنی مبدأ و رسالت را نيز معتقد
است .

و به عبارت
روشن تر : كسی كه قائل شد به اينكه آخرت دار مجازات و مكافات است و تمام اعمال
كوچك و بزرگ انسان مورد حساب رسی‌ دقيق قرار گيرد ، لابد معتقد است به اينكه دين و
مذهب در عالم دنيا برای‌ او برنامه عملی دارد كه بايد طبق آن برنامه̾ مشخص عمل كند
. و بدون شك بايد بداند كه اين برنامه آسمانی‌ توسط سفرای‌ الهی به او می رسد و آن
سفرا ، پيام آوران معصوم خدايند . و از اين روی قهراً چنين كسی هم توحيد را و هم
نبوّت را پذيرفته است يعنی تمام اصول دين را معتقد می‌ باشد .

نتيجه گيری
:

محسن كسی
است كه 1- معتقد به اصول دين باشد 2- روابطش با الله خوب باشد . 3-روابطش با
مخلوقين و بندگان خدا طبق برنامه و درست باشد . و هدايت قرآن مربوط به چنين شخصی
است .

يقين :

در آخر آيه
آمده است : « و بالآخرة‌هم يؤقنون» به آخرت يقين دارند . مراد از يقين چيست ؟

يقين عبارت
است از باور درونی انسان كه انسان به وسيله عمل ، آن باور درونی‌ را تقويت كرده
باشد .

امام رضا
«ع» در روايتی‌ می فرمايد : « الأيمان فوق الأسلام بدرجة‌و التّقوی‌فوق الأيمان
بدرجة و اليقين فوق التّقوی بدرجة‌و لم يقسم بين العباد شيء أقل من اليقين » . (
كافی ج2 ص52 )

ايمان يك
درجه بالاتر از اسلام است و تقوی يك درجه بالاتر از ايمان است و يقين يك درجه
بالاتر از تقوی‌ است و چيزی در بين بندگان كمتر از يقين تقسيم نشده است .

از اين
روايت چنين برمی آيد كه :

درجات
تكامل

هر انسانی‌
در تكامل روحيش بايد چهار درجه را بپيمايد كه درجه چهارمش، يقين است . و اين درجات
عبارتند از 1- اسلام 2- ايمان 3- تقوی 4- يقين .

در آغاز ،
اسلام است كه به انسان عرضه می‌شود . پيامبر ، قرآنی‌ و آئينی آسمانی می آورد و
طبق برنامه ای‌ به او عرضه می‌كند ، او هم آن را می پذيرد و می گويد : قبول كردم و
تسليم شدم . اسلام همان تسليم شدن و پذيرفتن لفظی است . و اين درجه اول است.

پس از پذيرفتن
ابتدائی ، بايد قلب او نيز اطمينان پيدا كند و به واجبات و محرمات اذعان داشته
باشد . اين دومين درجه است كه همانا ايمان می‌باشد .

درجه سوم
تقوی است . وقتی‌ ايمان در دل وارد شد، مانند موتور انسان را برای‌ عمل تحريك می
كند . اگر انسان در هوای‌ سرد زمستان از خواب راحت برمی‌خيزد و به نماز می‌ايستد
يا در هوای‌ گرم تابستان ، 18 ساعت لب به آب و خوراك نمی‌ زند ( روزه می گيرد ) يا
در مقام لذّت و شهوت ، پاسخ مثبت به نفس امّاره اش نمی دهد و نفس خود را مهار می
كند ،‌در اثر تحريكات تقوی است . بنابراين ، تقوی يعنی انجام واجبات و ترك محرّمات
.

و اما درجه
چهارم كه والاترين مرحله تكامل روحی است ،‌همان يقين می باشد . يقين چراغی است
فروزنده و بسيار روشن كه صفحه̾ قلب را آنچنان روشن و منوّر می سازد كه ديگر قابل
زوال نيست . يقين نيروئی است كه تمام مراحل شك را می زدايد و انسان را در پذيرش و
عمل به احكام صد در صد مطيع و تسليم می سازد .

«اولئك علی
هدیً من ربّهم و أولئك هم المفلحون »

آن
نيكوكاران بر اساس راهنمائی و هدايت پروردگارشان می باشند و همانا آنان رستگارند.

توضيح معنای
آيه نيازمند بحث مختصری است درباره حركت و جهش انسان ها به سوی‌ تكامل .

حركت
انسان به سوی تكامل

ترديدی‌
نيست كه همه انسان ها ـ با قطع نظر از موجودات ديگر ـ در  حركتند و به سوی تكامل می روند ، چنان چه در
آيه شريفه از سوره انشقاق می فرمايد : « يا ايّها الأنسان انّك كادح الی ربّك
كدحاً فملاقيه » .

ای انسان !
تو داری سعی‌ می‌كنی‌ و در حركتی و به سوی‌ پروردگارت گام برمی‌داری كه به آن هدف
برسی‌.

حركت در
بعد فكری

انسان از
ابعاد گوناگون فكری، روانی و عملی در حركت است . پس اين حركت نيازمند هدايت می
باشد . خداوند انسان را وقافله بشری را در بعد حركت ، هدايت می‌كند . يعنی انديشه
آنها اوج پيدا كند .

كودكی كه در
كلاس اول درس می خواند دارای فكر و انديشه است و به تدريج انديشه او اوج می گيرد
تا آنجا كه افق و شعاع فكريش تكامل بيشتری پيدا كرده و از سطح يك شاگرد بلكه يك
دانشجو ، به يك استاد دانشگاه ترقّی پيدا كند.

بنابراين ،
انسان از نظر بعد فكری در حركت است و خداوند او را در اين حركت به وسيله فرستادن
انبياء و كتابهای آسمانی و القاء اتی كه فرشتگان يا خود خداوند بلاواسطه در فكر و
مغز او انجام می‌ دهند ، انديشه او را به سوی كمال هدايت می كند .

حركت در
بعد روانی

در بعد
روانی‌ و اخلاقی‌ نيز حركت انسان به سوی كمال است . ممكن است انسان در ابتدا از
نظر اخلاقی ، ترسو، جبان ، بخيل ، متكبر و دارای عجب باشد . ولی وقتی تحت تربيت
قرار گرفت و انبيا صفات حسنه را برای او روشن كردند ، كم كم صفات زشت و بد او
تبديل می شود به صفات نيكو . جنبش از بين می‌ رود و شجاع می‌ شود ؛ شجاعت اندكش
تقويت شده و نيرو می گيرد ؛ بخلش از بين می رود و سخی‌ می‌ شود ؛ تكبرش زايل شده و
به سوی‌ تواضع می گرايد ، قساوت قلبش به عطوفت و مهربانی و انسان دوستی تبديل می
گردد و به تدريج امثال اين صفت های رذيله از صفحه قلبش زدوده شده و به جای آن ها
صفات حسنه جايگزين می شود .

و انبياء به
اين بعد اخلاقی انسان اهميت و ارزش بسيار قائل شدند و او را بالخصوص در اين بعد
هدايت و تربيت كردند پيامبر اكرم «ص» می فرمايد :« انّما بعثت لأتمّم مكارم
الأخلاق» من مبعوث شدم كه مكارم اخلاق را تكامل بخشم .

اين قدر اين
بعد مورد توجه پيامبران و فرستادگان خداوند بوده است كه گاهی پيامبر بزرگ اسلام
«ص» آئينه به دست می گرفت و هنگامی كه عكس چهره مبارك خود را در آئينه می ديد می
فرمود:«اللهم كما حسّنت خلقی ، فحسّن خلقی » پروردگارا ! همچنان كه قيافه و پيكر
ظاهری مرا نيكو قرار دادی، اخلاق مرا هم نيكو كن . يعنی همچنان كه بدن و شكل ظاهری
من ، انسانی است ، پس روح مرا هم انسانی قرار ده و اگر اخلاق زشتی در من وجود دارد
، از قيافه روحم بزدای تا متّصف به صفات حسنه و اخلاق نيكو گردم و كمال انسانی در
بعد اخلاقی پيدا كنم .

پس انسان در
بعد اخلاقی متحرك است و نياز به هدايت دارد و تكفل هدايت او به دست الله است كه
توسط فرستادگان و كتاب های‌ آسمانی و برنامه های انسان سازش او را هدايت می كند .

حركت در
بعد عملی

بعد سوم
انسان ، حركت در افعال است . بچه از كودكی در حال حركت و جنبش است ولی چون از نظر
فكری ضعيف است ، كارهايش لغو و لهو است و بيشتر به بازی می گذراند ولی به تدريج كه
حركت روح و انگيزه پيدا كرد ، خدمتگزار می‌ شود :

دست درمانده
ای را می‌گيرد و او را نجات می‌دهد ، در جامعه كار خيری انجام می دهد كه نفعش و
بهره اش همگان را در برگيرد و و… و چقدر فاصله است بين كار خير يك انسان و
كارهای لغو و بيهوده يك كودك .

پس همچنان
كه كودك در بعد عملی رو به حركت و كمال می رود ، جامعه انسانی نيز در اين بعد
متحرك است و رو به كمال می رود . و بدون شك در اين بعد حساس نيز نيازمند هدايت است
كه توسط پيامبران راهنمایی می شود كه چگونه از كار لهو و لعب بيرون آيد و كارهای
خوب و مفيد و مثمر ثمر انجام دهد .

انگيزه
خلقت

البته توجه
داريد كه انسان در حركت ها هم از نظر كيفی و هم از نظر كمی رو به كمال می رود زيرا
حركت ها مختلف است ، از حركت جوهری گرفته تا حركت در كيف و كم ( چگونگی و عدد )
انسان در راه پيشرفت و كمال است . پس همچنان كه قوای فكريش در آغاز ضعيف است ، به
تدريج قوی می شود و از حالت ظن و گمان رو به يقين می گذارد، از نظر كمی نيز اگر
دانش او صد باشد ، دويست می شود و كم كم به هزار می رسد و هر چه بيشتر كار كند ؛
بالاتر و والاتر می شود .

و در هر حال
خداوند او را هدايت می كند . و همانا محسنين و نيكوكارانند كه روی اين هدايت های
خداوند به پيش می تازند تا به كمال برسند . و اين است انگيزه و هدف از خلقت و آفرينش
انسان ها .                                                            
ادامه دارد

 

/

ادامه دفاع ،تجاوز نيست

آيت الله
شهيد استاد مطهری

دوازدهم
ارديبهشت ماه يادآور حادثه ای تلخ و غم انگيز است كه در اوائل پيروزی انقلاب رخ
داد و در حالی كه ملت و انقلاب اسلامی ما به وجود شخصيتی ارزنده و بی نظير مانند
استاد شهيد ايت الله مرتضی مطهری «ره»نياز مند بود، دست استكبار خارجی و نفاق
داخلی از آستين يكی از اشقيای خوارج زمان بدر آمد و استاد را نشانه گرفت. و گر چه
پيكر پاك مطهری آماج گلوله منافقان گروه فرقان قرار گرفت ولی روح بلند او زنده و
جاويد در آن جهان از مائده آسمانی پروردگارش متنعم و مرزوق است و در اين جهان آثار
بسيار ارزنده و ثمر بخش و انسان سازش، هماره راه خدا را برای بندگان خدا روشن
ساخته ،پرده های ظلمانی ضلالت را پس زده و نور هدايت رادر دل ها می افشاند . درود
و رحمت خدا بر او باد .

ما برای اين
كه يادی از آن بزرگوار كنيم و اثری نيز از ايشان منتشر نمائيم ، مطلبی كه با اوضاع
زمان تناسب دارد از اثار پر ارج ايشان ـ كه همه آن ها به قول حضرت امام ، بی
استثناءخوب و انسان ساز است ـ انتخاب نموده و تقديم امت پاسدار اسلام می كنيم .

و اين مقاله
خود گويای اين مطلب است كه : شهيد هميشه زنده و جاويد است .

جنگ يا تجاوز
؟

آيا جنگ
مطلقاً بد است يعنی حتی در مقام دفاع از يك حق و يا تهاجم و تجاوز بد است ؟ پس
بايد مورد و منظور جنگ را بدست آورد كه برای چه هدفی است ؟ يك وقت است كه جنگ ،
تهاجم است يعنی مثلاً فرد يا ملّتی چشم طمع به حقوق ديگران ـ مثلاً به سرزمين
ديگری –  می دوزد ، چشم طمع به ثروت مردمی
می دوزد و يا اين كه تحت تأثير جاه طلبی فراوان و تفوق طلبی و برتری طلبی قرار می
گيرد .

و ادّعا می
كند كه نژاد من فوق همه نژادها و برتر از همه̾ نژاد ها است ،‌ پس بر همه̾ نژادهای
ديگر بايد حكومت كنم ؟!

اين جنگ
مسلماً بد است و شك ندارد.

جنگ
دفاعی

ولی اگر جنگ
برای‌ دفع تهاجم باشد ،‌مثلاً ديگری‌ به سرزمين ما تهاجم كرده است ؛ به مال و ثروت
ما چشم دوخته است ؛ به حريّت و آزادی‌ و آقائی‌ ما چشم دوخته و می‌خواهد صلب كند و
می‌خواهد آقائی‌ خود را بر ما تحميل كند ؛ در اين جا دين چه می‌گويد؟

آيا بايد
بگويد : جنگ مطلقا بد است !؛ دست به اسلحه بردن بد است ؛ دست به شمشير بردن بد است
؛ ما طرفدار صلحيم !! بديهی‌است كه اين سخن مسخره است . زيرا حريف دارد با ما می‌
جنگد و ما با كسی‌ كه به ما تهاجم كرده در حالی‌ كه می‌ خواهد ما را از بين ببرد
بجنگيم و از خودمان ـ به بهانه صلح ! ـ دفاع نكنيم ؟! اين صلح نيست . اين تسليم
است .

صلح غير
از تسليم است

در اين جا
ما نمی‌توانيم بگوئيم : چون طرفدار صلحيم با اين جنگ مخالفيم اين سخن معنايش اين
است كه ما طرفدار ذلت هستيم ؛ طرفدار تسليم هستيم .

اين دو با
يكديگر اشتباه نشوندبين صلح و تسليم از زمين تا آسمان تفاوت است .

صلح معنايش
همزيستی‌ شرافتمندانه است ولی‌ در اينجا ـ كه به ما ظلم شده ، اگر دفع ظلم نكنيم و
با متجاوز نجنگيم ـ ديگر همزيستی‌ شرافتمندانه وجود ندارد . همزيستی‌ است كه از يك
طرف عين بی‌شرفی‌است بلكه از دو طرف عين بی‌شرفی‌است ؛ از آن طرف بی‌شرفی‌ تجاوز
گری‌ و از اين طرف بی‌شرفی‌تسليم شدن در برابر ظلم .

پس اين
مغالطه را بايد از ميان برد . اگر كسی‌ بگويد كه من مخالف جنگ هستم و جنگ مطلقا بد
است ؛ چه جنگی‌ كه تهاجم باشد و چه جنگی‌ كه دفاع و مبارزه با تهاجم باشد ، اشتباه
كرده است . جنگ تهاجمی‌ قطعاً بد است و جنگ به معنای‌ ايستادگی‌ در مقابل تهاجم ،
قطعا خوب است و از ضروريات زندگی‌ بشر است .

قرآن هم به
اين مطلب اشاره می‌ كند بلكه تصريح می‌ نمايد در يك آيه می‌ فرمايد .

«3
Ÿwöqs9ur
ßìøùyŠ
«!$#
}¨$¨Y9$#
OßgŸÒ÷èt/
<Ù÷èt7Î/
ÏNy‰|¡xÿ©9
Ùßö‘F{$#
» ( بقره ـ 251 )

و در جائی‌ ديگر ، می فرمايد : « tŸwöqs9ur
ßìøùyŠ
«!$#
}¨$¨Z9$#
Nåk|Õ÷èt/
<Ù÷èt7Î/
ôMtBÏd‰çl°;
ßìÏBºuq|¹
Óìu‹Î/ur
ÔNºuqn=|¹ur
߉Éf»|¡tBur
㍟2õ‹ãƒ
$pkŽÏù
ãNó™$#
«!$#
» ( حج ـ 40 )

اگر خداوند به وسيله بعضی از افراد بشر ، جلو بعضی ديگر را نگيرد ، خرابی
و فساد همه جا را می گيرد و لهذا تمام كشور های‌ دنيا نيروی‌ دفاع را برای‌ كشور
واجب و لازم می‌دانند.

ارتشی كه وظيفه اش جلوگيری‌ از تجاوز است ، وجودش لازم و ضروری‌است . حالا
يك كشور ارتش دارد برای‌ تجاوز كردن به ديگران و ديگری‌ ارتش دارد برای دفاع .

 قرآن در اين زمينه  می
فرمايد :

«(#r‘‰Ïãr&ur
Nßgs9
$¨B
OçF÷èsÜtGó™$#
`ÏiB
;o§qè%
ÆÏBur
ÅÞ$t/Íh‘
È@ø‹yÜø9$#
šcqç7Ïdöè?
¾ÏmÎ/
¨r߉tã
«!$#
öNà2¨r߉tãur
»

 ( انفال ـ 60 )

تا آنجا كه می‌توانيد نيرو تهيه كنيد ، قدرت در سرحد های خود متمركز
نمائيد . رباط از ربط است . به معنای‌ بستن و رباط الخيل يعنی اسب های‌ بسته . اين
تعبير از آن جهت ذكر شده كه در زمان قديم اسب بالاترين نيرو را تشكيل می داد ؛
البته در هر زمانی شكل خاصی دارد .

قرآن می فرمايد : برای اينكه رعب شما 
در دل دشمن قرار بگيرد و دشمن خيال تجاوز به ساحت شما را در دماغ خودش ندهد
نيرو تهيه كنيد و نيرومند باشد …

پس اينكه عده ای‌ می‌گويند دين بايد هميشه با جنگ مخالف باشد و بايد
طرفدار صلح باشد نه طرفدار جنگ اشتباه است . البته دين بايد طرفدار صلح باشد ولی
بايستی‌ طرفدار جنگ هم باشد . يعنی‌ در آنجا كه طرف حاضر به همزيستی شرافتمندانه
نيست و طرف به حكم اينكه ظالم است و می‌خواهد به شكلی‌ شرافت انسانی‌ را پايمال
كند ،ما اگر تسليم بشويم ؛ ذلت را به شكلی و بی شرافتی‌ را به شكل ديگری‌ متحمل
شده ايم …

در اين جا يك تذكر لازم است و آن اينكه : تهاجم هائی كه بايد با آنها
مبارزه بشود همه به اين شكل نيست كه طرف به سرزمين شما حمله كند . ممكن است تهاجم
به اين شكل باشد كه طرف در سرزمين خودش ، گروهی ضعيف و ناتوان را ـ و به اصطلاح
قرآن ، مستضعفين را ـ تحت شكنجه قرار دهد ، شما در چنين شرايطی نمی توانيد بی
تفاوت بمانيد .

در آن زمينه كه شما احساس خطر می كنيد ديگر دست روی دست گذاشتن و تاخير
انداختن كار غلط است .

شما رسالت داريد كه آنها را آزاد كنيد يا اگر ديگری فضای خفقانی را ايجاد
كرده كه نمی‌ گذارد دعوت حق در آنجا نشو و نما كند يا سدّی و ديواری را برای اين
منظور ايجاد كرده بايد آن سد و ديوار را خراب كرد و مردم را از قيد اسارت های‌
فكری و غير فكری رهانيد .

در تمام اين موارد جهاد ضرورت دارد و چنين جهادی‌ دفاع است و مقاومت در
برابر ظلم و تجاوز و تهاجم .

بررسی آيات جهاد

 بعضی از
آيات جهاد ـ به اصطلاح علمای اصول ـ آيات مطلق است و بعضی مقيّد . مقصود از آيات
مطلق آياتی‌ است كه بدون هيچ قيد و شرطی ، فرمان جهاد با مشركين و يا اهل كتاب را
صادر كرده است . آيات مقيد آياتی است كه با شرايط مخصوصی فرمان داده است. مثلا
گفته است كه اگر آنها با شما می‌ جنگند و يا در حال جنگيدن بيم آن را داريد و
قرائنی‌ در دست داريد كه آنها تصميم به جنگ با شما را دارند ، با آنها بجنگيد .

آيا بايد به آيات مطلق عمل كنيم يا آيات مقيد ؟

از نظر علمای فن ،‌شناختن محاورات كه قسمتی از آن در علم اصول بحث می شود
،‌ ميان مطلق و مقيد، تعارضی وجود ندارد تا بگوئيم آيا اين آيات را بايد بگيريم يا
آن آيات را ، بلكه اگر ما باشيم و يك مطلق و يك مقيد ، بايستی آن مقيد را قرينه
توضيحی برای‌ آن مطلق بگيريم .

بنابراين ، طبق اين بيان ، بايد مفهوم جهاد را همان بدانيم كه آيات مقيد
بيان كرده است ، يعنی آيات قرآن جهاد را بدون قيد و شرط واجب نمی داند بلكه در يك
شرايط خاصی‌ واجب می‌داند .

ناسخ و منسوخ در آيات جهاد ، مطرح نيست

بعضی از مفسرين مسئله ناسخ  و
منسوخ را درباره آيات جهاد مطرح كرده اند ! يعنی گفته اند كه در بسياری آيات قرآن
، همان طور كه شما می گوئيد ؛ جنگيدن با كافران را مشروط كرده است ولی در بعضی از
آيات ديگر همه آن دستورات را يك جا نسخ كرده ! بنابراين ، در اين جا صحبت از ناسخ
و منسوخ است ؛ و از اين روی‌ آيات اول سوره برائت كه فرمان جهاد را به طور كلی می
دهد و تبرّی می‌جويد از مشركين و مهلتی برای مشركين مقرر می كند و پس از آن مهلت ،
اجازه بقاء و ماندن آن ها را نمی دهد و فرمان می دهد كه بكشيد آن ها را و در
حصارشان قرار دهيد ، اين آيات تمام دستور های‌ گذشته را يك جا نسخ كرده است . آيا
اين سخن درست است ؟! .

در پاسخ می گوئيم :

اين سخن درستی نيست به دو دليل : دليل اول ، ما در جائی می‌توانيم آيه ای
را ناسخ آيه ای ديگر بدانيم كه درست بر ضد او باشد مثلا اگر ـ فرض كنيم ـ آيه ای‌
بيايد و بگويد كه اصلا با مشركين نجنگيد ، آن گاه آيه ديگری اجازه دهد كه بعد از
اين بجنگيد . معنای اين دو اين است كه آن دستوری را كه قبلا صادر كرديم ، لغو شده
است و دستور ثانوی به جای آن آورده ايم .

پس معنای ناسخ و منسوخ اين است كه دستور اول لغو و دستور ثانوی جايگزين آن
شود . پس دستور دوم بايد صد درصد بر ضد دستور اول باشد كه بشود اين قانون دومی‌ را
لغو آن تلقی كرد . اما اگر دومی‌ و اولی‌ مجموعشان با يكديگر قابل جمع باشند يعنی
يكی توضيح ديگری باشد ، ناسخ و منسوخ معنی ندارد .

آيات سوره برائت طوری نيست كه گفته شود كه لغو كننده آياتی است كه قبلا
آمده و جهاد را مشروط كرده است برای اينكه وقتی ما مجموع آيات سوره برائت را بررسی
می‌كنيم می بينيم كه در مجموع می گويد : به اين دليل با مشركان بجنگيد كه آنها به
هيچ اصل انسانی حتی به وفای به عهد كه يك امر فطری و وجدانی‌است ، پايبند نيستند.

با آنها اگر پيمان هم ببنديد و فرصت ببينند ، نقض می كنند و هر لحظه فرصت
پيدا كنند شما را محو و نابود می‌سازند . دراين جا عقل می‌ گويد :

اگر شما درباره قومی ‌، قرائنی به دست آورديد كه اين ها در صدد هستند كه
در اولين فرصت شما را از بين ببرند ، نبايد به آن ها مهلت دهيد . اين جا ديگر معنی
ندارد : كسی بگويد صبر كنيد كه او اول تو را از بين ببرد ، بعد تو او را از بين
ببر !! اگر ما صبر كنيم او ما را از بين می برد. امروز هم در دنيا ، حمله ای‌ را
كه مبتنی بر قرائن قطعی می‌باشد كه حمله كننده ، تشخيص داده باشد كه آن طرف تصميم
دارد حمله كند ، اگر اين طرف پيش دستی كند و به او حمله نمايد، همه می گويند :
جايز است و كار درستی كرده است .

اينجا ديگر كسی نمی گويد :درست است كه تو می دانستی و خبرهای قطعی به تو
رسيده بود كه – مثلاً – در فلان روز دشمن حمله می كند ولی تو حق نداشتی امروز حمله
بكنی ! تو بايد صبر می كردی و دست روی دست می گذاشتی تا حمله اش را بكند ، بعد تو
حمله بكن!!.

قرآن در همين آيات سوره برائت كه شديد ترين آيات قرآن است ، در موضوع جهاد
می فرمايد :

«y#ø‹Ÿ2
bÎ)ur
(#rãygôàtƒ
öNà6ø‹n=tæ
Ÿw
(#qç7è%ötƒ
öNä3‹Ïù
~wÎ)
Ÿwur
Zp¨Bό
4
Nä3tRqàÊöãƒ
öNÎgÏdºuqøùr’Î/
4’n1ù’s?ur
óOßgç/qè=è%
»

 (سوره توبه – آيه 8) 

اگر اين ها فرصت پيدا كنند ، به هيچ پيمان وتعهدی وفا دار نيستند ،هر چه
كه می گويند به زبان می گويند ودلشان از آن بيزار است .

بنابراين ، اين آيات چنان هم مطلق نيست كه برخی گمان كرده اند ، در واقع
می گويد : در آن زمينه كه شما احساس خطر از ناحيه دشمن می كنيد ، ديگر در آنجا دست
روی دست گذاشتن و تأخير انداختن كار غلطی است .

دليل دوم – علمای اصول می گويند : « ما من عام إلّا و قد خصّ » هيچ قانونی
نيست مگر اينكه يك نوع استثنا بر می دارد . مثلاً : در جائی كه گفته می‌شود : بايد
روزه بگيريد ، می گويد : اگر مسافر شدی‌ روزه نگير …

در باب ناسخ و منسوخ هم همينطور است : بعضی از آهنگ ها است كه اساساً نسخ
پذير نيست چون نسخ معنايش اين است كه يك امر موقت است يعنی‌ آهنگ ، آهنگی‌ است كه
موقت بودن را نمی پذيرد . اين اگر باشد بايد هميشگی‌باشد . مثالی برای شما می‌زنم
:

اگر در قرآن وارد شده : « لا تعتدوا انّ الله لا يحبّ المعتدين » يعنی‌متجاوز
نباشيد كه خدا تجاوز كاران را دوست نمی دارد . اين جا يك عمومی‌ دارد از نظر افراد
و يک استمراري دارد از نظر زمان . هيچ كس نمی‌تواند برای اين عام استثنا قائل شود
كه بگويد خدا ظالم را دوست نمی‌دارد مگر فلان شخص و فلان شخص !! زيرا قدسيّت الهی‌
از يك طرف و پليدی ظلم از طرفی ديگر چيزی نيست كه قابل جوش خوردن باشد . اين مثل
روزه گرفتن نيست كه می‌ گويند روزه بگير مگر اينكه مريض يا مسافر باشی ؛ برای‌
اينكه ظلم در تمام شرايط ناروا و ناستوده است …

از نظر زمان هم همينطور است . يعنی‌ نمی‌شود گفت خداوند در زمان معيّنی‌
متجاوزان را دوست ندارد ولی پس از گذشت چند سال آن حكم لغو می شود !!! اين آهنگ ،
آهنگی‌ نيست كه نسخ بپذيرد .

جهاد ، دفاع است

 بنابراين قرآن ، جهاد را منحصراً
و منحصراً نوعی‌ دفاع می‌ داند و تنها در مورد تجاوزی كه وقوع پيدا كرده باشد
اجازه می دهد . ولی اين تجاوز لازم نيست تنها تجاوز به جان ،‌مال ، ناموس ، سرزمين
و حتی تجاوز به استقلال باشد بلكه اگر يك قوم به ارزش هائی كه آن ارزش ها ، ارزش
انسانی‌ به شمار می رود ، تجاوز بكند ،‌ او هم متجاوز است …

پس اگر كسی به ارزش های انسانی‌ ما تجاوز كند و ما در مقام معارضه و جنگ
با او برآئيم، متجاوز نيستيم بلكه ضد تجاوز قيام كرده و با متجاوز جنگيده ايم .

 

/

شناخت خداوند

خداشناسی
پايه تمام علوم است

همانگونه كه
در اولين بحث پيرامون خطبه 186 نهج البلاغه تذكر داديم حضرت امير«ع» در اين خطبه
مسائل عميق فلسفی را برای‌ شناساندن خداوند مطرح كرده اند . و از آن گذشته در
موارد حسّاسی حضرت اصرار بر شناساندن خدا دارند و نكته اش اين است كه : خداشناسی
پايه و اساس تمام معارف و اعمال و اخلاق است و همانطور كه درخت اگر ريشه نداشته
باشد می خشكند و از بين می رود، اعمال و كردار انسان بدون خداشناسی ارزشی ندارد
زيرا خداشناسی‌ريشه همه عقايد و اعمال و اخلاق انسان است .

اگر ما توجه
داشته باشيم كه تمام حركات و سكنات و اعمالمان مورد نظر و توجه خدای تبارك و تعالی
است و او است كه از رگ گردن به ما نزديكتر است « و هو اقرب اليكم من حبل الوريد »
قهراً در حركات و سكنات ما تاثير خواهد داشت . و حال كه زير بنای تمام عقايد و
معارف خداشناسی است ، پس هر چه نيرو و توان در اين راه مصرف كنيم ارزش دارد .

در هر صورت
مسائل بسيار عميق فلسفی كه حضرت امير «ع» در اين خطبه مطرح كرده اند بزرگترين
اعجاز برای پيامبر اكرم « ص» است زيرا علی «ع» دست پرورده̾ آن بزرگوار است و اين همه معارف و علوم كافی
است برای صدق نبوّت پيامبر اكرم «ص» زيرا در آن زمان و آن محيط عربستان كه نه
مدرسه ای و نه دانشگاهی وجود داشته است ، اين مرد بزرگ در يك خطبه اصول توحيد را
آن چنان بيان می فرمايد كه برا‌ی هميشه بايد در دانشگاه ها و حوزه های علمی تدريس
شود .

و اينك به دنباله خطبه می پردازيم :

تقدير و اندازه گيری‌

« مقدرٌ لا بجول فكرة ( لا بحول فكرة ) »

خداوند اندازه گير و تقدير كننده است ولی بدون
اينكه فكر و انديشه را بكار گيرد ( يا از فكر استمداد نمايد ) .

خداوند تعيين كننده و مقدّر روزيها و عمرها و
مانند آنها است ، او است كه اندازه عمر هر انسانی‌را تعيين می نمايد و او است كه
اگر اراده اش تعلّق گرفت ، شخصی‌ را فقير و ديگری را بی نياز می نمايد ، و خلاصه
هر چه در اين عالم هست ،‌متعلّق علم و اراده خداوند است ، و به هر چه اراده̾ ذات
مقدسش تعلق گرفت انجام می پذيرد ، و ديگر هيچ نيازی به جولان فكر يا استمداد از
انديشه ندارد زيرا خداوند جسم نيست و محل حوادث نيست كه فكر داشته باشد و فكرش را
ـ العياذ بالله ـ بكار گيرد . خداوند مانند انسان نيست كه اگر بخواهد يك ساختمان
مسكونی‌را برای زندگی خود بسازد ، چقدر نياز به فكر و مشورت
و نقشه وو …دارد ،زيرا همه چيز متعلق اراده او است و به محض اراده اش جهان و هر
چه در آن است پديد آمده و هرگاه بخواهد همه را نابود می سازد .  

مبادی
اراده

ولی در مورد
انسان اين چنين نيست زيرا در انسان به آن تصورات جديد پيدا می‌شود و اگر مثلا
بخواهد ساختمانی‌ را بنا كند ، قبل از هرچيز ، در ذهنش تصور ساختمان می‌نمايد ، آن
گاه تصديق می كند كه ساختمان مفيد است و پس از تصديق ، شوق برايش پيدا می‌شود و
وقتی شوق آمد تصميم می گيرد . و اين امور كه آنها را مبادی اراده می‌نامند ، در
انسان چون حادث است و متحرك ، رخ می دهد ولی خداوند محل حوادث نيست و هر چه دارد
از ازل هست .

علم ازلی

او عالم است
به تمام نظام وجود و ديگر نيازی به كمك گرفتن از افكار و انديشه ها ندارد زيرا
استمداد از فكر و به جولان انداختن انديشه ، نشانه حركت است و حركت برای مادّه است
. بنابراين حتّی آنجا كه ما دعا می كنيم و خداوند دعای ما را مستجاب می كند ، به
آن معنی نيست كه پس از دعا برای خداوند اراده پيدا می شود كه مستجاب كند آن را ،
بلكه خداوند از ازل علم داشته است كه در اين لحظه ، فلان شخص دعا می‌كند و او هم
از ازل اراده اش تعلق به اين گرفته است كه دعای او را مستجاب كند . البته اين
منافات ندارد با آن كه گفته شود : دعای آن شخص علّت است برای اجابت ولی در هر صورت
دعا جزء نظام وجود است و اجابت خداوند هم جزء نظام وجود است و همه نظام از اول
متعلق علم و اراده خدا بوده است .

مثالی را كه
قبلا يادآور شده بوديم اميد است از ياد نبرده باشيد: قبلا گفتيم وقتی‌شما كنار پله
ای می ايستی ، در آن واحد ، پله اول تا پله بيستم متعلق اراده شما می‌شود يعنی از
همان اول تصميم می گيری كه به بالاترين پله بالا روی پس اراده از اول با شما هست
ولی كار به تدريج رخ می دهد . چون كار حركت است و به تدريج لازمه حركت است اما در
مورد خداوند اراده و تحول جديدی پيدا نمی شود، زيرا علم و اراده جديد علامت تكامل
است و معنای آن اين است كه يك چيز تازه ای به دست می‌آيد و اين در مورد انسان صادق
است نه در مورد خداوند كه محل حوادث نيست .

جول فكره :
جول به معنای جولان و به حركت انداختن است . لا بجول فكرة يعنی بدون اينكه فكری را
به كار بندد .

حول فكرة :
در بعضی از نسخه ها به جای جول ، كلمه حول آمده است و اين هم ـ تقريباـ همان معنی
را می‌دهد زيرا حول به معنای‌ ياری و استمداد است و آن جا كه می گوئيم : «لا حول
ولا قوة الا بالله » هيچ كمكی و هيچ نيروئی نيست مگر از خداوند . پس « لا بحول
فكرة » يعنی بدون استمداد و ياری‌ جستن از انديشه ای .

« غنيّ لا
باستفادة »

خدا بی نياز
است بدون اينكه از ديگری استفاده كند .

خداوند غنی‌
الاطلاق و بی نياز است برای اينكه تمام عالم بسته به اراده او است و هر چه هست
جلوه خدا است و او خالق همه چيز است لذا ممكن نيست با بهره برداری از ديگران بی
نياز شود بلكه خود غنی‌ محض است . ولی ما بايد برای‌ بی نياز شدن از بندگان ( نه
از خدای‌ متعال ) كار كنيم ، زحمت بكشيم و در اين راه طرح و برنامه ريزی‌ كنيم تا
بتوانيم ـ با عنايت حق تعالی ـ بی نيازی‌ نسبی به دست آوريم .

حركت ـ
زمان ـ ماده

« لا تصحبه
الاوقات»

اوقات و
زمان با خداوند معيّت ندارد .

خداوند فوق
عالم زمان و مكان است زيرا خداوند خالق زمان و مكان است . وانگهی زمان مقدار حركت
است زيرا در اثر حركت زمين به دور خورشيد و به دور خودش يا حركت جوهر عالم ماده
زمان به وجود می ‌آيد . پس زمان معلول حركت است و حركت از شئون عالم ماده است و
اگر از عالم ماده فراتر رويم ديگر زمان معنی ندارد . به بيان ديگر زمان مقدار حركت
است و حركت خاصيت ماده است پس زمان به عالم مجردات كه فوق عالم ماده اند به هيچ
وجه راه ندارد و اصلا عالم ماده با آن همه گستردگی‌ و وسعت كه دارد جلوه ضعيفی از
عالم مجردات است و مانند آن نور ضعيفی می ماند كه در اثر تابش آفتاب به حياط و از
حياط به سالن و از سالن به صندوقخانه منزل ، در صندوق خانه ايجاد شده است و لذا آن
را پست ترين مرحله از مرحل عالم وجود می دانند .

عالم ماده (
ناسوت ) اين قدر ضعيف است كه لغزنده است و اين حركت در اثر همان لغزندگيش می باشد
و اين لغزندگی معلول نقص است و لذا نياز به تكامل دارد اما مجردات هر چه دارند
كمال است .

پس زمان
مربوط به عالم ماده است كه دارای حركت است و خداوند ، خالق زمان ، ماده و حركت می‌باشد
، از اين روی‌، زمان در ذات اقدسش راه ندارد .

مرحوم سيد
حبيب الله خويی در جلد يازدهم شرح نهج البلاغه روايتی‌ به اين مناسبت از امام صادق
«ع» نقل می كند كه متن آن چنين است .

«روی في
البحار عن التوحيد و الامالی عن ابی بصير عن ابی عبدالله الصادق عليه السلام قال :
(ان الله تبارك و تعالی لا يوصف بزمان و لامكان و لا حركة‌ و لا انتقال و لا سكون
بل هو خالق الزمان و المكان و الحركة و السكون و الانتقال ») .

ابی‌بصير از
امام صادق عليه السلام نقل می كند كه فرمود : خدای تبارك و تعالی متّصف به زمان و
مكان و حركت و انتقال و سكون نيست بلكه او خالق همه اين ها است .

زمان از
مشخصات انسان و هر جسمی است

« لا تصحبه
الاوقات » هيچ زمانی‌ معيت با خدا ندارد و مصاحب با خدا نيست ، چه زمان گذشته و چه
حال و چه آينده . و اين كه می گوئيم ، خدا هميشه هست ، برای‌ اين است كه خودمان در
زمان زندگی می كنيم و از ناچاری اين جمله را به كار می بريم وگرنه « هميشه » در
اين جا معنای زمانی‌ ندارد بلكه به معنای‌ اين است كه خداوند فنا ندارد و با زمان
هم هيچ مصاحبتی‌ ندارد زيرا زمان از مشخصات اين عالم مادی است.

زمان بعدی
است برای‌ وجود انسان و از شئون و خصوصيات او است . و همان گونه كه انسان جسم است
و هر جسمی‌ دارای‌ طول و عرض و عمق است ( سه بعد دارد ) و همان گونه كه يكی‌ از
مشخصات او رنگ پوست او است ، زمان هم يكی ‌از شئون و ابعاد انسان است ولی‌ بعد
تدريجی ‌است .

و از اين
روی‌، مرحوم صدرالتألهين در اسفار می گويد كه هر جسمی دو امتداد دارد : 1- امتداد
زمانی‌ 2- امتداد مكانی .

و در حقيقت
انسان چهار بعد دارد كه يكی زمانی‌ است و سه ابعاد ديگرش را مرحوم صدرالتألهين در
يك بعد تحت نام بعد مكانی خلاصه می‌كند . و مقصود طول و عرض و عمق جسم است .

« و لا
ترفدة‌ الأدوات »

آلات و
ابزار او را ياری نمی‌دهند .

خداوند هيچ
نيازی به ابزار و آلات ندارد ، كافی است كه اراده ذات اقدسش به چيزی تعلق گيرد ،
به محض اينكه اراده كرد ، شيیء موجود می‌شود « انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول
له كن فيكون » . ( سوره يس ،آيه 82 ) بنابراين تمام ابزار و آلات مخلوق خدا است و
لذا خداوند از آن ها بی نياز است .

سبقت
تكوينی

« سبق
الاوقات كونه »

وجود خدا بر
زمان ها سبقت و پيشی دارد .

وجود خدا بر
همه اوقات و زمان های‌ گذشته و حال و آينده سبقت دارد ولی اين سبقت ، سبقت زمانی‌
نيست بلكه سبقت تكوينی و علت و معلولی است . سبقت زمانی مانند اين است كه كسی
بگويد : پدر من ، نياكان من بر من و هم چنين پدر و نياكان فرزند من بر او سبقت
زمانی‌ دارند و او نيز بر فرزندان و نوه هايش سبقت زمانی‌ دارد ولی در اين جا چنين
سبقتی ‌مطرح نيست .

سبقت تكوينی
مانند اين است كه شما به عكس خودتان در آينه نگاه كنيد ، تا در برابر آينه ايستاده
ايد عكس شما در آن جا پيدا می شود ولی ذات شما بر آن عكس سبقت دارد كه اين سبقت را
تكوينی يا علت و معلولی می نامند . يعنی تا شما نباشيد، عكس در آينه نمی افتد.

آن نور قوی
كه در حياط است و در اتاق ها يا سالن جلوه دارد ،آن نور بر اين جلوه ها سبقت دارد
ولی منظور سبقت زمانی نيست ،چون اصلاً زمانی در اينجا مطرح نيست و آنچه مطرح است
نور قوی و جلوه̾ آن نور است كه اگر آن نور قوی نباشد ، اين جلوه وجود نخواهد داشت
.

آتش می
سوزاند ،پس آتش بر حرارت سبقت دارد ولی نه سبقت زمانی بلكه سبقت علّی و معلولی
زيرا حرارت معلول آتش است . واين سبقت را سبقت شيیء و فیء نيز می گويند يعنی سبقت
چيز و سايه آن كه گويا حرارت سايه و پرتو آتش است .عكس شما درآينه سايه وجلوه شما
است .البته نه اينكه واقعاً سايه شما باشد ولی به منزله سايه شما است ،لذا آن را
سبقت شيیء وفیء می نامند .

بنابراين،
سبقت خداوند بر زمان ها ، سبقت علّی و معلولی است زيرا تمام زمان ها مخلوق ومعلول
خداوند هستند و اصلاً خدا زمانی ندارد كه سبقت زمانی مطرح شود !

«والعدموجوده»

وجود خدا بر
عدم سبقت دارد .

تمام
موجودات اين عالم در اصل نبوده اند وخداوند آن ها را ايجاد كرده است ، پس خداوند
اين ها را از مرحله عدم به وجود  آورده است
و اين ها در مرتبه متأخر از ذات خدا قرار دارند

و همه معلول
حق می باشند .پس اين كه می فرمايد وجود خدا بر عدم سبقت دارد يعنی

برتمام
موجودات عالم سبقت دارد .

ابتداء
از مختصات زمان است

«والابتداء
ازله »

ازليّت
خداوند بر ابتداء همه موجودات مقدم است .

تمام
موجوداتی كه در عالم وجود دارد ، چون زمانی هستند ، لذا ابتدا دارند . پس شما كه
هفتاد سال عمر داريد، پيش از اين مدّت نبوديد و پدر شما پيش از صد و بيست سال
مثلاً نبوده است وخلاصه هر كس ابتدائی دارد ولی آن كه هيچ ابتدائی برايش
متصوّرنيست حق تعالی است ، زيرا او موجودی است كه اول ندارد همچنانكه ابدی موجودی
است كه آخر ندارد و سرمدی‌ موجودی است كه نه اول دارد و نه آخر .

پس خداوند
كه ازلی است بر تمام اين موجودات كه ابتدا دارند سبقت دارد و ازليّت خدا بر ابتداء
موجودات حادث مقدّم است .

ابتداء و
انتهاء مختصّات زمان است و چون خدا زمان ندارد ، پس ابتداء و انتهاء هم ندارد ،
يعنی او موجودی است ازلی و بدون اول و آخر . و اين كه در قرآن آمده است :

« هو الأول
والآخر والظّاهر و الباطن »اوّل در اين آيه معنايش اين نيست كه از نظر زمانی اوّل
است بلكه به اين معنی است كه حضرت حق جّل شأنه ازلی است و تمام موجودات معلول آن
واجب الوجودهستند .

تا اين جمله
، اوّلين فراز از اين خطبه بسيار عميق حضرت امير«ع» به مقدارِی كه در توان ، بود
بررسی و تفسير شد كه از بحث آينده ، دومين فراز از خطبه ، ان شاءالله تفسير خواهد
شد .

تذكر

در اين جا
لازم است تذكری به برادران وخواهران بدهم و آن اين است كه تا می توانيد از فرصت ها
و اوقات فراغت شان استفاده علمی كنند. اين كه گفته اند : « اطلبوالعلم من المهد
الی اللّحد » يا « اطلبوا العلم و لو بالصين » يا« طلب العلم فريضة علی كل مسلم »
تأكيداست بر اين كه بايد طالب علم باشيم و سراغ تحصيل علم برويم .

اكنون فرصتی
است كه به بركت انقلاب، برنامه های آموزشی در راديو وتلويزيون وجود دارد و مردم
بايد بيشترين استفاده را از آن برنامه ها بكنند، ضمن اين كه از اداره راديو و
تلويزيون هم می خواهيم كه سعی كنند برنامه های علمی را درهمه زمينه هاگسترش دهند و
بااستفاده از مختصصان ،مطالب علمی را بيشتر در اختيار همگان قرار دهند تا اين كه
ان شاءالله يك بسيج علمی همگانی نسبت به تمام علوم – چه علوم اسلامی و چه علومی كه
مورد نياز جامعه است- در كشور پيدا شود و ما تا در علوم خود كفا نشويم در سياست و
اقتصاد هم نمی توانيم از وابستگی رهائی يابيم لذا بايد پيشروِی در تمام رشته ها و
زمينه های علمی پيدا شود تا اين كه با عنايت پروردگار، به استقلال كامل دست
يابيم.                                                                

                                                                           
ادامه دارد

 

/

دانستنی هائی از قرآن

راحت
طلبان و فرار از جنگ

«óOs9r&
ts?
’n<Î)
tûïÏ%©!$#
Ÿ@ŠÏ%
öNçlm;
(#þq’ÿä.
öNä3tƒÏ‰÷ƒr&
(#qßJŠÏ%r&ur
no4qn=¢Á9$#
(#qè?#uäur
no4qx.¢•9$#
$¬Hs>sù
|=ÏGä.
ãNÍköŽn=tã
ãA$tFÉ)ø9$#
#sŒÎ)
×,ƒÌsù
öNåk÷]ÏiB
tböqt±øƒs†
}¨$¨Z9$#
Ïpu‹ô±y‚x.
«!$#
÷rr&
£‰x©r&
Zpu‹ô±yz
4
(#qä9$s%ur
$oY­/u‘
zOÏ9
|Mö6tGx.
$uZøŠn=tã
tA$tFÉ)ø9$#
Iwöqs9
!$oYs?ö¨zr&
#’n<Î)
9@y_r&
5=ƒÌs%
3
ö@è%
፯tFtB
$u‹÷R‘‰9$#
×@‹Î=s%
äotÅzFy$#ur
׎öyz
Ç`yJÏj9
4’s+¨?$#
Ÿwur
tbqßJn=ôàè?
¸x‹ÏGsù
»   (سوره نساء ـ آيه
77 )

ترجمه

آيا نديدی آن كسان را كه به آنها
گفته‏شده بود:  دست های خويش را (از جهاد)
بازداريد و نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد؛ ولي هنگامی كه جهاد و پيكار بر
آنها مقرر شد،ناگهان گروهی از آنان از مردم می ترسيدند مانند ترس از خدا بلكه ترس
بيشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟! چرا ما را تا مدّتی‌
نزديك مهلت ندادی ؟! بگو(ای پيامبر) : بهره دنيا اندك است و آخرت برای‌ كسی كه
تقوی پيشه كند بهتر است و شما به اندازه نخ هسته خرمائی‌ظلم نخواهيد ديد .

لغت :

كفّ : به معنای‌ منع و باز داشتن آمده
است . كفّوا ايديكم : يعنی دست ها را باز داريد و اين كنايه از منع است .

فريق : به معنای گروه است . در اصل
كلمه « فرق » است كه معنايش قطعه̾ جدا شده می‌باشد . در آيه می فرمايد : « فانفلق
فكان كل فرق كالطود العظيم » يعنی هر قطعه ای مانند كوه بزرگی شد .

فتيل : فتيل چيز تابيده شده را گويند .
راغب در مفردات گويد : فتيل چيزی است كه شبيه نخ می باشد و در شيار هسته̾ خرما است
و هر چيز حقير و بی‌ ارزشی را به آن تشبيه می كنند .

شأن نزول :

شيخ طوسی در تفسير تبيان و برخی‌ ديگر
از مفسرين از ابن عباس نقل كرده اند كه : گروهی از مسلمانان پس از آنكه در مكه تحت
فشار مشركين قريش قرار گرفتند و اذيّت و آزار زياد از دشمنان ديدند ، به ستوه
آمدند و به خدمت حضرت رسول رسيده و عرضه داشتند : ما دارای شخصيت و عزت و احترام ـ
قبل از اسلام ـ بوديم و اكنون كه مسلمان شده ايم ، عزت و احترام ما از دست رفته و
مورد اذيت و آزار دشمنان اسلام قرار گرفته ايم. اگر ممكن است اجازه بفرمائيد با
آنها بجنگيم تا عزت و احترام خود را بازيابيم . آن روز حضرت فرمود :فعلاً من
مأموريت ندارم كه با دشمنان به مبارزه بپردازم .

اين قضيه گذشت تا آن هنگام كه پيامبر
اكرم «ص» به مدينه هجرت فرمود و زمينه مبارزه آماده شده و عدّه̾ مسلمانان افزايش
يافته بود ، و دستور جهاد از سوی حضرت حق نازل گرديد . آن گاه حضرت ، مسلمانان را
به جهاد فراخواند . بعضی از آن افراد كه در مكه شور و شوقی برای پيكار نشان می‌دادند
، امروز كه وقوع جنگ را حتمی يافتند ، عقب نشينی‌ كرده و با ترس و هراس فرياد
برآوردند كه چرا فرمان جهاد صادر شده و چرا برای مدّتی هرچند كوتاه تأخير نمی افتد
؟!

اين آيه نازل شد كه آن مسلمانان سست
عنصر را ملامت كند و مسلمانان با تقوی را تشجيع و تشويق نمايد .

موارد استفاده از آيه :

1-    اين آيه نويدی است برای‌ رزمندگان عزيز اسلام
كه در راه خدا پيكار می‌كنند و در راه او به دفاع مقدّس می پردازند كه در راه خود
استقامت ورزيده و هيچگاه عقب نشينی نكنند و مطمئن باشند كه لذائذ و بهره های دنيا
زودگذر است و پشيزی ارزش ندارد و همانا آخرت و لذت های‌ بی پايان بهشت و بالاتر از
همه خشنودی‌ خداوند ، پايدار و باقی‌است .

2-    اين آيه به مسلمانان هشدار می دهد كه اگر رهبر
آنها دستور جنگ و قتال داد،‌سرباز نزنند و بهانه های بنی اسرائيلی برای فرار از
مرگ نياورند و بدانند كه مرگ خواه ناخواه در وقت مقرّر خواهد رسيد و يك لحظه تقديم
و تأخير ندارد ؛ پس چه بهتر كه اين مرگ ، شرافتمندانه و در راه خدا باشد .

3-    آنان كه برای فرار از جنگ و دفاع ، ندای صلح
طلبی سر می دهند ، در صورتی كه جنگ بر آنها مقرر شده ، آنان به جای اينكه از خدا و
عذاب خدا بترسند ، از مردم می ترسند ولی تقواپيشگان از هيچ كس پروائی ندارند ،‌و
تنها از خدای خود می ترسند و لذا با شجاعت و شهامت با دشمنان خدا مبارزه می كنند و
هيچ هراسی به دل راه نمی‌ دهند و در برابر اوامر او سر تسليم فرود می آورند .

 

/

سرمقاله

بعد از
عمليات بدر …

بعد از ضربه
محكمی كه رژيم صهيونيستی عراق، طی عمليات بدر و به دنبال آن در عمليات مقابله به
مثل ،از نيرو های اسلام دريافت نمود ، بار ديگر تمام محاسبات و ارزيابی‌ های جهان
استكبار در مورد قدرت و كارائی جمهوری اسلامی درهم ريخت و معجزه ايمان بر تمام
روياها و خيالپردازی های مستكبران خط بطلان كشيد.

نيرو های
اسلام مستحكم ترين و پيچيده ترين خطوط دفاعی تاريخ جنگ ها را برق آسا در هم شكستند
و نيروهای صدّامی را كه مجهّز به مدرنترين سلاح های اهدائی شرق و غرب بودند، در هم
كوبيده و هزاران كيلومتر مربّع را كه می تواند سكوی پرش برای عمليات آينده باشد،
آزاد كردند.

و هزاران
اسير عراقی قبل از آنكه تحت شكنجه ايدئولوژيك ! مجبورشان كنند، با شعار « الموت
للصدّام » پايكوبان ، آزادی‌ خويش را از چنگال صدّام خون آشام جشن گرفتند و به
ديگر ميهمانان جمهوری اسلامی پيوستند . و در همان حال ، يكی از هزاران صحنه شگفت
انگيز كه از دستگاه سانسور استكباری در رفته بود، روی ماه واره رفت و جهان حيرت
زده ، جلوه ای از قدرت ايمان را در فرياد « مرگ بر صدام ، ضد اسلام » يك بسيجی
اسير، در زير ضربات وحشيانه دژخيمان بعث نظاره كرد !

انفجار مهيب
موشك های ايران در قلب بغداد كه نه تنها كاخ صدّام را كه قلب تمام كاخ نشينان شرق
و غرب را نيز به لرزه درآورد، البته نه فقط به خاطر نقش اين سلاح در بهم زدن
موازنه تسليحاتی به نفع ايران و قرار گرفتن بغداد در تيررس اين اسلحه نيرومند،
بلكه بدين جهت كه ابر قدرت ها به عنوان منبع انحصاری اين نوع سلاح ها و اعتماد به
دستگاه های‌ وسيع اطلاعاتی خود يقيين داشتند كه ايران دارای چنين سلاحی نيست ولی
اصابت متوالی موشك ها به قلب بغداد ، موجب اين احتمال‌ شد كه ايران موفق به ساختن
چنين موشك هائی شده و اين تحوّلی بود كه بيش از هر چيز ديگر ، جهان استكبار را
دچار نگرانی و اضطراب كرد.

شكوه و عظمت
بی نظير و شگفت انگيز نمازهای جمعه به ويژه در تهران ، صحنه های خارق العاده ای را
متجلّی ساخت و امّت قهرمان اسلام را ديديم كه چگونه همچون نمازگزاران ظهر عاشورا ،
همزمان در وضعيّت قرمز و شليك توپ های ضدّ هوائی و انفجار بمب منافقين ، در ميان
انبوه جمعيت نمازگزار ، با صلابت و استواری‌ خويش ، صفحه̾ زرينی را در تاريخ اسلام
و جهان به نمايش گذاشتند . و طنين پرخروش « مرگ بر آمريكا » و « جنگ، جنگ تا
پيروزی » شان مؤثرتر از موشك ها لزره بر اندام ابرقدرت ها انداخت و بالاخره حملات
هوائی دشمن كه به منظور خسته كردن مردم  از
جنگ بود ،‌هرچه شديد تر شد ، استواری و پايداری مردم افزون تر و سيل موّاج امّت
حزب الله به سوی‌ جبهه ها خروشان تر گرديد وو…

و بدينسان
امت اسلام يك بار ديگر حماسه ای جاويد آفريد و فصل درخشان ديگر از تاريخ اسلام و
انقلاب رهائی بخش آن در برابر چشمان حيرت زده جهانيان نمودار گرديد.

از سوی ديگر
، شكست مفتضحانه نيروهای مجهّز صدّامی ، آن هم در آن سوی خطوط دفاعی مستحكم و به
هلاكت رسيدن بيش از ده هزار نيروی عراقی و آسيب پذيری و تزلزل شديد رژيم بعثی در
عمليات مقابله به مثل و نقض قوانين بين المللی‌ در كاربرد سلاح های شيميائی و زدن
شهر ها و مردم غير نظامی‌، خفقان و كشتار جنون آميز مسلمانان انقلابی در داخل عراق
كه نمونه فجيعی‌ از آن در به شهادت رساندن ده نفر از خاندان شريف مرحوم آية الله
العظمی حكيم در يك نوبت بود و … يك بار ديگر ضعف و ناتوانی‌ جبهه باطل را در زشت
ترين چهره آن آشكار كرد.

در چنين
شرايطی ،‌ديگر بار استكبار جهانی‌ تمام تلاش خود را در صحنه سياسی و تبليغاتی به
نحو بی سابقه ای‌ برای‌ پوشاندن چهره درخشان اسلام و حماسه های‌ شگفت انگيز امّت
قهرمان ايران و اخفاء تزلزل رژيم عراق به كار گرفت و صدام بزرگترين ! پيروزی‌ و
حماسه̾ تاريخ جنگ را ـ در حالی‌ كه بيش از ده هزار جنازه سربازان عراقی را مخفی‌
كرده بود ـ در بغداد جشن گرفت و خبر آن را در سطح وسيعی در دنيا منعكس كردند.
تلفات ايران را تقريبا بيش از دو برابر كل نيروئی كه وارد عمليات شده بود ! به
شمار آورده و روی آن تبليغ كردند و در همان حال غفلت كردند كه چگونه تبليغ دروغين
درباره اين همه تلفات فرضی و اعلام انهدام پانزده لشكر ايران و نارضايتی‌ مردم از
جنگ را با اعلام خطر صدام در مورد اينكه ايران قصد دارد حمله بزرگ ديگری را آغاز
كند ، توجيه نمايند .

دست پاچگی‌
و هراس استكبار جهانی چنان به اوج خود رسيد و تا آنجا به عقب ! تاختند كه برای
رهائی از اين بن بست ! ديگر بار چنان متوسل به اسلام شناسی ! و دلسوزی برای اسلام
شدند كه نگو . جورج شولتز وزير امور خارجه شيطان بزرگ با الهام از سازمان سيا و با
سوز و گداز ! وصف ناپذيری برای آبروی اسلام از اينكه دولت آية الله خمينی‌ تاريخ
اسلام را لكه دار كرده ،‌اظهار تأسف كرد ! و همين موج اسلام شناسی و دلسوزی برای‌اسلام
از كاخ سفيد و صهيونيستها به طرف تمام مزدورانشان در منطقه صادر و حتی به داخل
مرزهای ايران نيز سرايت كرد ؛ البته به طور متقابل و لابد به همان دليلی كه انقلاب
اسلامی از ايران به لبنان و … صادر گرديده است ! و بدين ترتيب اسلام شناسان فوق
الذكر در حالی كه همچنان در سوك آزادی‌ ـ به سبك غربی ـ از دست رفته می‌ نالند ،
آزادانه ! با همان نگرش منحرف و با برداشتی آمريكا پسندانه از اسلام بر مسند تفسير
و اجتهاد تكيه زده ، در مقابل نص اجتهاد كرده ،‌ياد عافيت طلبان و مصلحت انديشانی
را كه حضرت امير المؤمنين و امام حسين عليهماالسلام را تخطئه و نصيحت می كردند ،
زنده كردند.

آيا براستی‌
اين تحرّك وسيع و هماهنگ اسلام شناسی‌! و دل سوزی برای‌ اسلام و آن تبليغات منسجم
و گسترده به نفع صدام و عليه جمهوری اسلامی از سوی‌ آمريكا و تمام مزدوران و
سرسپردگان آمريكا ،‌بيانگر چه واقعيتی است ؟

آيا اين
مسئله ، نشان گويائی از عظمت و قدرت اسلام و جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترين
قدرتی‌كه تمام استكبار جهانی را مورد تهديد قرار داده ،‌نيست ؟ آيا يان هذيان
گوئيهای مضحك ،‌دليل بر ضعف و تزلزل صدّام و آسيب پذيری جهان استكبار در برابر
اسلام و انقلاب جهان شمول اسلامی نيست ؟

آيا واقعاً
آنها هنوز امت به پا خاسته و مسلمان ايران را نشناخته اند ؟ آيا هنوز نمی‌ دانند
اين مردمی‌ كه شهادت را فوز عظيم می دانند ، با تحميل جنگ ،‌بمباران شيميائی‌ ،
زدن كشتی ها و شهر ها و خانه هايشان نمی توان تسليم ذلت و زندگی ننگين كرد ؟

آيا نمی‌دانند
كه اين ملّت بزرگ ، اسلام آمريكائی را همراه با پهلوی پليد از جامعه خود بيرون
راند و اكنون پيرو اسلامي است كه حسين ((ع)) و خاندان پاك پيغمبر اسلام ، معرّف و
راهنمای آن است ؟ جهان بايد بداند كه اين ملت سلحشور پيرو همان حسينی‌ است كه در
راه خدا تا آنجا پيش رفت كه تا سرحدّ آوارگی از شهر و ديار و ويرانی و به آتش
كشيدن تمام خيمه و خرگاه و وسائل زندگی و اسارت تمام زنان و كودكان و شهادت خود و
همه ياران در راه خدا و پاسداری از اسلام ، پيش رفت و پيروزی خون بر شمشير و حق بر
باطل را تجلّی بخشيد؛ حسينی كه به مصلحت انديشی ها ، دلسوزی ها ،‌تفسيرها و تأويل
های عافيت طلبان و اسلام شناسان و دايه های‌دلسوز تر از مادر ،‌گوش فرا نداد .
حسينی كه هر چه مصائب و آلام بيشتری بر او وارد می‌شد، آتش عشق او به حق شعله ورتر
و در پيمودن راه به سوی‌ حق ، نشاطی افزون تر می يافت .

آری ! ملت
خداجوئی كه همواره در سجودش ـ يعنی اوج پرستش خدا ـ پيشانی بر تربت پاك كربلا
سائيده ؛ امروز حسين را نه به عنوان مرده ای مدفون در كربلا كه زنده و حاضر در
صحنه نبرد دائمی حق عليه باطل می بيند و برای فدا شدن در راه اسلام خود را نه
عزيزتر از حسين و خاندانش و نه كمتر از ياران باوفايش دانسته ، و آماده است تا
همانجائی كه حسين عليه السلام پيش رفت ، يعنی‌ تا كربلا و فدا كردن همه چيز ، هستی‌
خود را در راه اسلام و تجلّی دوباره عاشورا پيش رود كه : « كل ارض كربلاء و كل يوم
عاشوراء » .      

                                                                  
والسلام              رحيميان
27/1/64 

 

/

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تاکنون

روز
كارگر

« كارگران
از ارزشمندترين طبقه و سودمند ترين طبقه و سودمند ترين گروه در جامعه هستند چرخ
عظيم جوامع بشری با دست توانای كارگران در حركت و چرخش است . حيات يك ملت مرهون
كار و كارگر است . كار خلاصه نمی شود به جنبش مخصوص و كارگر خلاصه نمی شود به
گروهی خاص و به اين انگيزه روز كارگر روز همه ملت است نه بخش خاصّی از آن .

روز كارگر
روز دفن سلطه ابرقدرتها است كه با كار  با
واژه اعم ، استقلال در هم ابعادش به مستضعفين جهان برمی گردد و ابرقدرت های‌ آدم
خوار و عالم خوار خلع سلاح می‌شوند.»

                                                                                                     
(10/2/59)

« بزرگداشت
روز كارگر ، اين ستون فقرات استقلال كشور و اين اسطوره سرنوشت ساز و رهائی بخش از
وابستگی ها و پيوستگی ها ، وظيفه ای است ملی و اسلامی و همگانی.                                                                                        
(10/2/60 )

طبقه̾ شريف
كارگر در اين مدت كوتاه و خصوصاً بعد از تجاوز عمال اجانب به خاك ميهن عزيز ثابت
كرد كه قادر است با خواست خداوند متعال كشور عزيز خود را با كوشش شبانه روزی از
وابستگی نجات دهد و مشت قدرتمند گره كرده خود را بر دهان ياوه گويان و تبليغات
چيان خارج و تفاله های وابسته مزدور داخل كوبد و دست رد به سينه̾ منحرفان و
منافقان وابسته به چپ و راست با قدرت هر چه بيشتر زند …

من بار ديگر
روز كارگر را به ملت عزيز و خصوص كارگران تبريك و تهنيت عرض می كنم و سعادت همگان
خواستار و قطع ريشه های فساد را اميدوارم .  

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(روز کارگر)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(راحت طلبان و فرار از جنگ)

شناخت خداوند                                                 
آیت الله العظمی منتظری

ادامه دفاع،تجاوزنیست                                         استاد
شهید آیت الله مطهری

حرکت انسان به سوی تکامل                                  آیت الله مشکینی

کیفیت تلاوت                                                   آیت الله جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                  آیت الله حسین نوری

سخنان معصومین(حقوق همسایگان)

شناخت ابله سازان و ربانی سازان                         آیت الله محمدی گیلانی

جنگ چرا؟تاکی؟

سوم شعبان روز پاسدار

پانزدهم شعبان روز جهانی مستضعفین

فضیلت شهادت و مقام والای شهید                         آیت الله بنی فضل

پیام شهید

شخصیت عبدالمطلب                                        حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

دو شهید از دفتر امام در عملیات بدر

محاکمه کودتاچیان                                          حجة الاسلام و
المسلمین محمدی ری شهری

انتظار فرج                                                 سید محمدجواد مهری

اوضاع کلی جهان اسلام                                  محمدرضا حافظ
نیا

نگرشی به کتاب(میرزای شیرازی)                      رضا مختاری

پاسخ به نامه ها

 رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام

*متصديان
و دولتمرداني که در خود احساس ضعف – چه در مديريت و چه در اراده – مي کنند، از
مقام خود استعفا کنند که اين عمل صالح و عبادت است.

*کشاندن
امور به سوي مالکيت دولت و کنار گذاشتن ملت، بيماري مهلکي است  که بايد از آن احتراز شود.

*ملت
عزيز پشتيبان دولت و ساير ارگانها باشند که بدو ن پشتيباني همه جانبه، توقّع
پيشرفت از دولت، بي موقع است.

*البته
بايد از متخصصان متعهد، يا لااقل غير معاند استفاده شود، لکن  نه به قيمت کنار گذاشتن. صاحبان اصلي انقلاب.

*امروز
نيز که از تفاله هاي آن رژيم فاسد عددي باقي مانده است، اگر به طور قاطع با آنان
برخورد نشود، خطر ولو دراز مدت، کشور را تهديد مي کند و سهل انگاري در اين امور،
ساده انديشي است. 22/11/63

 

آيت
الله العظمي منتظري

*عمر
خود را در جبهه ها به نشستن و شعار دادن نگذاريد و سعي کنيد فنون مختلف نظامي را
با دقت به ديگران بياموزيد.   30/10/63

*بايد
مردم را د رادارات معطّل نکنيم و حتي المقدور حوائج آنها را برطرف کنيم. 3/11/63

*با
افرادي که در دادگاه ها محاکمه مي شوند گرچه فساد يا جرمي بزرگ انجام داده باشند
نبايد با حالت انتقامجوئي برخورد شود. 3/11/63

*اگر
مسلمانان حرکت جدّي نکنند، اسرائيل حرمين شريفين را هم اشغال خواهد کرد. 9/11/63

*اگر
در اثر عدم مشارکت افراد فاضل در کار قضائي، اشتباهاتي رخ دهد، همه آنهائي که مي
توانستند با قوه قضائيه همکاري کنند و همکاري نکردند، پيش خداوند مسئول خواهند
بود. 20/11/63

 

امام
خميني

*بنگاههائي
که شب و روز ملت در سراسر کشور با آنها تماس سمعي و بصري دارند، چه مطبوعات در
مقالات و نوشتارهاي خود و چه تصدا و سيما در برنامه ها و نمايشنامه ها و انعکاس
هنرها و انتخاب فيلم ها و هنرهاي آموزنده بايد همّت گمارند و بيشتر کار کنند.

 

 

/

نگاهي به رويدادها

جنگ

*نيروهاي
اسلام 3 حمله پياپي عراق به جنوب جزاير مجنون را با قدرت درهم شکستند.   9/11/63

*رژيم
عراق با حمله به 2 کشتي در آبهاي جنوبي خليج فارس، تلاش جديدي براي گسترش جنگ آغاز
کرد.   10/11/63

*روزنامه
مصري الاهرام: رژيم عراق در تعرضهاي اخير خود، از اطلاعات ماهواره اي دو ابرقدرت
استفاده کرده است.   12/11/63

*از
سوي اعضاي هيئت کارشناسان سازمان ملل، ادعاي عراق مبني بر حمله ايران به مناطق
مسکوني رد شد. 13/11/63

*260
تن از مزدوران صدام در جريان نبرد سومار کشته و زخمي شدند. 15/11/63

*يک
فروند هواپيماي جنگي عراق بر فراز آبهاي نيلگون خليج فارس سرنگون شد.

*ايران
با دو حمله سنگين،‌ مواضع حساس جبهه سومار را تثبيت کرد. 16/11/63

*عراق
هويزه را با بمب خوشه اي بمباران کرد. در اين بمباران 22 غيرنظامي شهيد و مجروح
شدند. 17/11/63

*کاروان
بزرگ و الفجر متشکل از 40 کاميون و تريلي هداياي مردم عازم جبهه هاي جنگ شد.

*عراقبه
تلافي شکست هاي سومار و حاج عمران، چند روستاي باختران را بمباران کرد. 18/11/63

 

انقلاب
و جهان

*300
سرباز ارتش افغانستان خود را تسليم انقلابيون مسلمان کردند. 9/11/63

*صهيونيست
ها در مراسم نماز جمعه طرابلس، يک بمب قوي منفجر کردند. 12/11/63

*وزير
جنگ اسرائيل: شيعيان ثابت کرده اند قادر به انجام هر کاري هستند.

*جنوب
بيروت به مناسبت دهه فجر چراغاني شد. 14/11/63

*ساختمان
مرکزي خطوط هوائي عراق توسط مجاهدين مسلمان عراقي منفجر شد.

*50
نفر ديگر از ايرانيان مقيم کويت اخراج شدند. 15/11/63

*شيمون
پرز: نهضت (امام) خميني تجربه بسيار تلخ قرن بيستم است. 17/11/63

*نخست
وزير رژيم صهيونيستي با تأسف و نگراني اعلام داشت لبنان در آينده نزديک به
مسلمانان تعلق خواهد گرفت. 21/11/63

*شيعيان
لبنان در يک تظاهرات پرشکوه مسلحانه سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي را گرامي داشتند.
23/11/63

*اولين
کشتي حامل کمکهاي ايران از بندرعباس عازم آفريقا شد. 25/11/63

*مقاومت
دليرانه مردم مسلمان لبنان نخستين عقب نشيني خفت بار را به اشغالگران رژيم تل آويو
تحميل کرد. 28/11/63

*مردم
مسلمان منطقه الچوا در عراق يک فرمانده امنيتي صدام را به هلاکت رساندند. 5/12/63

 

اخبار
داخلي

*مسئول
بسيج مستضعفين: تعداد نيروهاي آموزش ديده بسيج از مرز 2 ميليون نفر گذشت. 15/10/63

*بيش
زا پنج هزار تن ذخائر اورانيوم در يکي از مناطق يزد کشف شد. 23/10/63

*آيت
الله العظمي سيد احمد خوانساري در سن 98 سالگي در تهران در گذشت. 29/10/63

*کمفرانس
بين المللي انديشه اسلامي با حضور بيش از 500 شخصيت سياسي و مذهبي ايران و جهان در
تهران گشايش يافت. 9/11/63

*500
تن از فضلا و طلاب حوزه علميه قم، عازم جبهه هاي نبرد شدند. 11/11/63

*رئيس
جمهور: آمريکا چه بخواهد و چه نخواهد ملتهايي که زير فشار قدرتهاي استکباري قرار
دارند، به هم مي پيوندند و به مقابله بر مي خيزند و ما آماده هستيم نوک اين پيکان
باشيم.  12/11/63

*در
سال جاري 852 کلاس سوادآموزي در روستاهاي خوزستان تشکيل شد. 14/11/63

*ميزان
بيماريهاي مقاربتي در ايران 95 درصد کاهش يافته است. 16/11/63

*150
بوتيک تهران بعلت ترويج فرهنگ مبتذل غرب تعطيل شدند.د 25/11/63

*هزاران
نفر از مردم تهران با امضاء طوماري بطول 45 از تعطيل نمودن مراکز فساد حمايت
کردند. 5/12/63

*دهها
تن از اسراي عراقي با خانواده و بستگان خود ديدار کردند. 6/12/63

 

اخبار
جهان

*وزير
دفاع ايتاليا، فرانسه را پناهگاه تروريسم خواند.

*چين
8000 هواپيماي جنگي در مرز ويتنام مستقر کرد. 9/11/63

*به
دنبال موج تحريم انتخابات فرمايشي، 800 نامزد انتخاباتي مجلس پاکستان کناره گيري
کردند.

*ميزان
وام هاي آمريکا به رژيم بغداد به 680 ميليون دلار رسيد. 10/11/63

*ريگان
نامزد دريافت جايزه صلح نوبل شد!

*رژيم
سودان کليه مدارس اين کشور را به بهانه کمبود سوخت تعطيل کرد. دانشجويان در اعتراض
به شرايط ناگوار زندگي در سودان دست به تظاهرات زدند. 14/11/63

*دفاتر
شرکت آمريکائي فايرستون در بيلبائو  منفجر
شد.

*هزاران
نفر عليه استقرار موشکهاي آمريکائي در آلمان غربي تظاهرات کردند.

*در
آمريکا 10 ميليون نفر بعلت ابتلا به بيماري هاي مقاربتي به اعتياد روي اورده اند.
15/11/63

*اسقف
کاردينال: واتيکان ما را به جرم خدمت به مردم نيکاراگوئه مجازات کرده است.
16/11/63

*
طي يک عمليات انتحاري در جنوب لبنان، محل تجمع سربازان اسرائيلي منهدم و 100 سرباز
اسرائيلي به هلاکت رسيدند.

*حسني
مبارک: اردن و سازمان آزاديبخش فلسطين بايد با اسرائيل مستقيماً وارد مذاکره شوند.
18/11/63

*200
تن از رهبران مخالف زژيم نظامي پاکستان در آستانه برگزاري انتخابات مجلس بازداشت
شدند.   20/11/63

*به
اعتراف عاملين انفجارها، عراق و حزب فالانژ لبنان مسئول بمب گذاري هاي اخير در غرب
بيروت بوده اند. 21/11/63

*
ريگاه به فهد گوشزد کرد کليد صلح خاورميانه مذاکره مستقيم اعراب با اسرائيل است.
23/11/63

*ريگان:
آمريکا ضد انقلابيون نيکاراگوئه را تنها نخواهد گذاشت.

*مدير
کل يونسکو: ديگر اجازه نمي دهيم يونسکو اسير سلطه فرهنگي قدرتهاي بزرگ باشد.
28/11/63

*انقلابيون
مسلمان افغاني در يک تهاجم، دو ديپلمات و شش مشاور نظامي شوروي را به هلاکت
راسندند.

*يک
کشتي کويتي در جنوب خليج فارس هدف موشک قرار گرفت. 30/11/63

*ارتش
اسرائيل با حمله به روستاهاي جنوب لبنان 6 تن را کشت و 200 نفر را دستگير کرد.
2/12/63

*روسها
با فرو ريختن 27 بمب بطول دومتري روستاي ثمور افغانستان را با خاک يکسان کردند.
4/12/63

*عربستان
بزرگترين قرارداد تسليحاتي سال را با آمريکا امضا کرد. 8/12/63

 

اختراع
و اکتشاف

*کشتي
ساخت ايران به آب انداخته شد.  21/11/63

*به
ابتکار يک استوار ارتش، براي اولين بار در ايران نفر بر زرهي ساخته شد. 25/11/63

*توسط
مهندسين متعهد ايراني دستگاه هشدار دهنده برق در ايران ساخته شد. 27/11/63

*مبتکر
نورآبادي، ديسک کلاج جيپ شش سيلندر ساخت. 29/11/63

*مبتکرين
دامغاني موفق به ساخت مقاومت «زريستانس» شدند. 30/11/63

*چشم
الکترونيک براي اولين بار در کشور طراحي و ساخته شد. 5/12/63

 

خدمات
و عمران

*430
هکتار زمين زراعي در گرگان و ترکمن صحرا، زير کشت گندم رفت. 11/11/63

*مرکز
مخابرات 1000 شماره اي املش مورد بهره برداري قرار گرفت. 12/11/63

*
بهره برداري از مرکز تلفن خودکار دو هزار شماره اي فومن آغاز شد. 15/11/63

*طرح
گازرساني شهرستان ممسني مورد بهره برداري قرار گرفت.

*توليد
شکر در کارخانه قند اقليد با 15% افزايش به 2/25 تن رسيده است. 16/11/63

*بزرگترين
کارخانه نخ اکريليک در خمين افتتاح شد.

*هزارمين
روستاي استان گيلان به شبکه سراسري برق پيوست.

*سرپرست
بنياد مسکن انقلاب اسلامي: کار بازسازي و نوسازي 228 روستا از 350 روستاي تخريب
شده توسط متجاوزين بعثي، به اتمام رسيد. 17/11/63

*بعد
از پيروزي انقلاب اسلامي تا کنون، 900 واحد آموزشي در استان کهکيلويه و بويراحمد
احداث شده است. 21/11/63

*بيمارستان
450 تختخوابي 22 بهمن همزمان با دهه فجر در تهران افتتاح شد.

*مجتمع
عظيم بندري شهيد رجائي بندرعباس افتتاح شد.

*همزمان
با ايام الله دهه فجر اولين کوره دوار افقي توليد آهک ساخت ايران در مشهد آغاز
بکار کرد.

*
دومين واحد نيروگاه 800 مگاواتي شهيد محمد منتظري در اصفهان افتتاح شد. 23/11/63

*بيمارستان
100 تختخوابي تفرش مورد بهره برداري قرار گرفت. 24/11/63

*در
ايام دهه فجر 33   هزار قطعه زمين در سراسر
کشور به متقاضيان مسکن واگذار شد. 25/11/63

*توسط
جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، کامپيوتر سخنگو ساخته شد. 28/11/63

*بيش
از ده مرکز درماني شهري و روستائي و يک آزمايشگاه طي سال جاري در سيستان و
بلوچستان احداث شد. 7/12/63

 

ضد
انقلاب

*توسط
مناقين کوردل، يک معلم دبيرستان به همراه برادر کوچکش در صائين دژ به شهادت رسيد.
11/11/63

*رفتگر
پير خيابان سبلان در حادثه انفجار بمب عوامل استکبار، به شهادت رسيد. 14/11/63

*25
لانه تيمي منافقين در قزوين متلاشي شد. از اين افراد 37 قبضه اسلحه، 32 بمب دستي،
8 کيسه مواد منفجره و مقدار معتنابهي فشنگ بدست آمده است.

*
طي دو و نيم سال گذشته بيش از 100889 کيلوگرم مواد مخدر اعم از ترياک، هروئين و
انواع مختلف مواد مخدر توسط پاسداران کميته هاي انقلاب اسلامي کشف شده است.  15/11/63

*در
حين پرتاب نارنجک به مؤسسه حسابرسي بنياد مستضعفان، يک منافق مسلح کشته و دو تن
ديگر دستگير شدند. 18/11/63

*ضد
انقلابيون بانک ملي ايران شعبه فرانکفورت را به آتش کشيدند. 20/11/63

*باند
اشرار و قاچاقچيا بين المللي مواد مخدر در منطقه «سفيدکوه» ايرانشهر توسط جان بر
کفان کميته  انقلاب اسلامي متلاشي شد.
21/11/63

*منافق
مسلح 3 پاسدار کميته انقلاب لردگان را شهيد کرد. 29/11/63

*توطئه
هواپيما ربائي در شيراز خنثي شد. 4/12/63

*
توسط وزارت ارشاد اسلامي: شبکه تهيه، تکثير و توزيع فيلمهاي مبتذل سينمائي و ويدئو
در تهران کشف شد. 6/12/63

 

 

 

 

/

انسان حامل امانت

پريشها و پاسخها

انسان حامل امانت

*سؤال: غرض از امانت در آيه «انا عرضنا الامانة علي
السموات…» چيست؟ و چرا در اين آينه انسان که امانت را پذيرفته است ستمگر و نادان
شمرده شده است؟  و آيا اين منافاتي با
مسئله «خليفة‌الله» بودن انسان 
ندارد؟                 حسن خداکرم
پور

* جواب: آيه در آخر سوره احزاب است: «zô$¯RÎ)
$oYôÊttã
sptR$tBF{$#
’n?tã
ÏNºuq»uK¡¡9$#
ÇÚö‘F{$#ur
ÉA$t6Éfø9$#ur
šú÷üt/r’sù
br&
$pks]ù=ÏJøts†
z`ø)xÿô©r&ur
$pk÷]ÏB
$ygn=uHxqur
ß`»|¡RM}$#
( ¼çm¯RÎ)
tb%x.
$YBqè=sß
Zwqßgy_
ÇÐËÈ
»  ما عرضه داشتيم   امانت را بر آسمانها و
زمين و کوهها ولي آنها از برداشتن آن ابا کردند و از آن بر خود ترسيدند و انسان را
برداشت که او بسي ستمگر و نادان بود.

آيه فوق از متشابهات قرآن است و مي توان گفت: از معدود
آياتي است که تاکنون بطور قطع و اطمينان تفسير آن شناخته نشده و شايد از مشکلترين
آيات قرآن باشد. سخنان مفسرين در مورد آن، بيشتر يک نوع تأويل بي جا و دور از
معناي بلند آيه است و سخن بعضي از مفسرين بزرگ که در اکثر موراد مي تواند انسان را
قانع و مطمئن سازد،‌ در اين مورد حداقل اطمينان بخش نيست. برخي ديگر از مفسرين در
اين آيه تنها به بيان مطلب شاعرانه اکتفا کرده اند!

آسمان بار امانت نتوانست کشيد               قرعه فال به نام من ديوانه زدند

بهرحال مورد سؤال و اشکال در آيه چند جهت است:

1-مراد از امانت چيست؟

در اينجا احتمالات زيادي ذکر شده است و مي توان گفت قويترين
احتمال به قرينه اينکه مشخصه انسان از ساير موجودات، استعداد و قابليت تکامل معنوي
است و شايد تعبيراتي از قبيل تکاليف الهي، ولايت الهيه، مقام خلافت خدا در زمين،
عقل، اختيار و اراده اشاره به همين معني باشد. در هر صورت مي توان گفت: مطمئناً
مراد از امانت معنايي است که مشخصه انسان و فارق بين او و ساير موجودات است و شايد
بهترين تعبير از آن همان «قابليت تکامل معنوي» باشد.

2-چگونه اين امانت بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه شده است؟

پاسخ اين سؤال، مشکل به نظر مي رسد. برخي از مفسرين معتقدند
که خداوند عقل و شعور خاصي به اين جمادات بطور موقت عطا فرمود تا بتوانند مورد
عرضه امانت قرار گيرند. و بعضي ديگر عرضه امانت را به معناي مقايسه و مقارنه
دانسته اند و بنابراين پاسخ آنها و عدم پذيرش و هراس همه به معناي عدم قابليت
تکويني است و بقول معروف: به زبان حال عذر خواهي کرده اند و اباء و اشفاق در آيه
بايد حمل بر معناي مجازي بشود.

و اين معني گرچه بعيد ينست ولي از ملاحظه آيات مختلف به نظر
مي رسد که همه موجودات در پيشگاه خداوند نوعي ادراک و اراده دارند گرچه عقل ما از
درک آن عاجز است و شايد تعبير به ادراک و اراده از ضيق محتواي الفاظ باشد ولي
بهرحال اين حالت جامد و ساکت بودن آنها، نسبت به مشاعر و ادراک ما است.

براي روشن شدن اين مطلب چند آيه را مورد ملاحظه قرار مي
دهيم:

1-«ßxÎm6|¡è@
ã&s!
ßNºuq»uK¡¡9$#
ßìö7¡¡9$#
ÞÚö‘F{$#ur
`tBur
£`ÍkŽÏù
4 bÎ)ur
`ÏiB
>äóÓx«
žwÎ)
ßxÎm7|¡ç„
¾Ínω÷Kpt¿2
`Å3»s9ur
žw
tbqßgs)øÿs?
öNßgys‹Î6ó¡n@
3 ¼çm¯RÎ)
tb%x.
$¸JŠÎ=ym
#Y‘qàÿxî
ÇÍÍÈ   (اسراء- 44)

آسمانها
و زمين و ساکنان آنها خداوند را تسبيح مي گويند و نيست چيزي مگر اينکه خداوند را
سپاس مي گويد و تنزيه مي کند ولي شما تسبيح آنها را درک نمي کنيد. واضح است که
مراد تسبيح تکويني نيست که وجود اشياء دلالت بر صفات کماليه خدا دارد. زيرا اين
مطلب را ما درک مي کنيم.

2-«ßxÎm7|¡ç„ur
߉ô㧍9$#
¾ÍnωôJpt¿2
èps3Í´¯»n=yJø9$#ur
ô`ÏB
¾ÏmÏGxÿ‹Åz
ã@řöãƒur
t,Ïãºuq¢Á9$#
Ü=ŠÅÁãŠsù
$pkÍ5
`tB
âä!$t±o„
öNèdur
šcqä9ω»pgä†
’Îû
«!$#
uqèdur
߉ƒÏ‰x©
ÉA$ysÎRùQ$#
ÇÊÌÈ   (رعد- آيه
13).

 رعد خداوند را تنزيه مي کند و سپاس مي گويد.

3-«tA$s%ur
ß`»|¡RM}$#
$tB
$olm;
ÇÌÈ   7‹Í´tBöqtƒ
ß^Ïd‰ptéB
$ydu‘$t7÷zr&
ÇÍÈ   (زلزال-
آيه 3-4)

انسان
(با تعجب) مي گويد چه شده است زمين را که اخبار و وقايع گذشته را بازگو مي کند.(در
روز قيامت).

4-
«(#qä9$s%ur
öNÏdϊqè=ßÚÏ9
zNÏ9
öN›?‰Îgx©
$oYø‹n=tã
( (#þqä9$s%
$uZs)sÜRr&
ª!$#
ü“Ï%©!$#
t,sÜRr&
¨@ä.
&äóÓx«
uqèdur
öNä3s)n=s{
tA¨rr&
;o§tB
Ïmø‹s9Î)ur
tbqãèy_öè?
ÇËÊÈ   (فصلت-آيه
21).

در
روز قيامت که اعضا و جوارح و حتي پوست بدن شهادت بر گناه انسان مي دهد انسان به
پوست خود خطاب مي کند که چرا عليه من شهادت دادي، پوستها در پاسخ مي گويند خداوند
ما را به نطق واداشت. خداوندي که همه چيز را به نطق واداشته است.

اين
آيه تصريح دارد که تنها انسان نيست که ناطق است بلکه همه چيز در پيشگاه خداوند
ناطقند ولي انسان درک نمي کند.

5-
«§NèO
#“uqtGó™$#
’n<Î)
Ïä!$uK¡¡9$#
}‘Édur
×b%s{ߊ
tA$s)sù
$olm;
ÇÚö‘F|Ï9ur
$u‹ÏKø$#
%·æöqsÛ
÷rr&
$\döx.
!$tGs9$s%
$oY÷s?r&
tûüÏèͬ!$sÛ
ÇÊÊÈ   (فصلت-آيه
11)

پس
خداوند به آسمان و زمني فرمود بيائيد چه با ميل و رغبت و چه با اکراه و اجبار
گفتند، به ميل و رغبت مي آئيم از اين آيه استفاده مي شود که آن چه مشهور است که
ذرات و اجزاء عالم به اجبار و اکراه فرمان خدا را مي برند صحيح نيست بلکه به طوع و
رغبت فرمانبردارند.

6-
«óOs9r&
ts?
¨br&
©!$#
ßxÎm7|¡ç„
¼çms9
`tB
’Îû
ÏNºuq»uK¡¡9$#
ÇÚö‘F{$#ur
çŽö©Ü9$#ur
;M»¤ÿ¯»|¹
( @@ä.
ô‰s%
zNÎ=tæ
¼çms?Ÿx|¹
¼çmys‹Î6ó¡n@ur
3 ª!$#ur
7LìÎ=tæ
$yJÎ/
šcqè=yèøÿtƒ
ÇÍÊÈ   (نور- 41)

مرغان
صف کشيده اند،‌هر يک نماز و تسبيح خود را مي‌داند.

موارد
زيادي در قرآن است که از آنها اين معني استفاده مي شود. بنابراين عدم ادراک ما نمي
تواند مجوز حمل اين الفاظ بر معناي مجاز باشد. و تأويلهائي که مفسران در اين آيه و
آيه ذر و مانند آن ذکر کرده اند   با تدبر
درمعناي قرآن سازگار نيست، علامه طباطبائي(ره) مي فرمايد: ما دليلي نداريم که ثابت
کند اشياء بجز انسان و حيوان و ملک و جن فاقد شعور و اراده هستند بجز اين که ما در
حجابيم و از باطن ذات آنها اطلاعي نداريم و آيات قرآن بخصوص آنچه در مورد شئون روز
قيامت آمده است دلالت بر عمومي بودن علم و ادراک دارد.

3-
مراد از اباي آسماني و زمين و پذيرش انسان چيست؟

همانگونه
که از مطلب بالا استفاده شد بسياري از حقايق عالم آن چنان که ما تصور مي کنيم براي
ما قابل درک نيست و هيچ مانعي ندارد که چنين صحنه اي در يکي از مراحل وجود در عالم
تحقق يافته باشد و آسمانها و زمين از قبول مسئوليت و پذيرش اختيار و تکلي بر خود
ترسيده  باشند و انسان ظلوم جهول پذيرفته
باشد. انکار اين معني در صورتي ميسر است که ما داراي نيروي ادراک مورد اطميناني
باشيم که همه عوالم گذشته و حال و مراحل پيچيده وجود و تدبير جهان را درک کنيم ولي
ظاهراً اين حقايق از حدود منطق و تفکر انسان بالاتر است و اين سخن که هرچه در قرآن
آمده بايد براي همه واضح و روشن باشد اشتباه است. در قرآن آياتي است که حتي همان
تأويل کنندگان از درک معناي آن به طور جزم اظهار عجز مي کنند و بايد براي تفسير
صحيح آن آيات از اهل بيت وحي عليهم السلام استمداد جست که اکنون دست ما کوتاه است.
و مطالب پرسيدني زياد.

بهرحال
ما انکار اين احتمال را نيز نمي کنيم که مراد بيان وجود اسعداد و قابليت اين پذيرش
در انسان و عدم استعداد آسمانها و زمين باشد. ولي کساني که چنين وجهي از تقويت
کرده اند در جواب سؤال بعد دچار مشکل شده اند.

4-
چرا انسان به دليل پذيرش  اين مسئوليت ظلوم
و جهول خوانده شده است با اين که اين مايه افتخار و عظمت انسان است؟

اگر
پاسخ سؤال قبل همانگونه باشد که احتمال داديم دليل اين توصيف واضح است، و معني اين
است که انسان بر خود ستم روا مي دارد و موجودي است بلند پرواز حاضر است براي رسيدن
به مقامات عاليه دچار خطرهاي عظيم شود و بر اين اساس ظلوم است و اين کار انسان که
پذيرش مسئوليت و تکليف باشد ناشي از جهل به واقعيت مخاطر و اهوالي است که بر سر
راه تکامل دارد و شايد اگر درست از روز اول همه اين عقبات را تصور کرده بود سلامت
را بر آن مقامات عاليه که بجز اندکي به آن نمي رسند ترجيح مي داد پس او جهول بود
که پذيرفت.

از
اين امر تعجب نکنيد. ماجراي بهشت رفتن حضرت آدم و بيرون راندن او را بار ديگر به
دقت بخوانيد که از آن چنين نتيجه گرفته شده است که هبوط به دار تکليف و امتحان
امري بود که آدم و شايد همه انسانها آن را براي خود و به دست خودو در اثر کار خود
و پيروي از احساسات به وجود آوردند و آسايش بهشت را را نخواستند. «قلنا اهبطوا
منها جميعا فاما ياتينکم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون» با
آن حادثه فرمان فرود به دار تکليف صادر شد و اعلام شد هر کس در آنجا از فرمانهاي
ما پيروي کند سعادتمند و هر کس سرپيچي کند جزاي او آتش ابدي است. خطاب به همه
انسانها است. آيا ما همه در آن حادثه حضور داشتيم و اکنون فراموش کرده ايم؟ شايد!
همچنانکه عهد عالم ذر را فراموش کرده ايم و تنها از آن جرقه اي در فطرتها باقي
مانده است.

و
اما کساني که آيه را تأويل کرده و ابا و پذيرش را تنها يک قابليت تکويني و يک
مقايسه ميان استعدادها دانسته اند در توجيه ظلوم و جهول راه هاي پيچيده اي را پيش
گرفته اند. بعضي از بزرگا اين تعليل را چنين توجيه کرده اند که ظلوم  به معناي کسي است که شأن او ظلم است و جهول نيز
شأن او جهل است پس معناي دقيق آن اين است که انسان بحسب ذات خود خالي از ظلم و جهل
و قابل اتصا به آنها است همچنانکه قابل اتصاف به ضد آنها است که عدل و علم باشد و
همين قابليت دليل استعداد بري پذيرش مسئوليت است. و برخي ديگر از مفسرين اين جمله
را تعليل براي پذيرش نگرفته اند بلکه مربوط به يک مطلب تقديري دانسته اند اين
توصيفها بخاطر فراموش کاري غالب انسانها و ظلم کردن برخودشان و عدم آگاهي از قدر و
منزلت آدمي است.

واضح
است که هر دو مطلب با تکليف و تقدري و تأويل ذکر شده و اين شأن تفسير نيست.

 

/

تسلیحات شیمیائی

قسمت دوم

دکتر مهدی باریکانی

 

زماني که انگلیس بیشتر گازهای سمی به غنیمت گرفته شده از جنگ جهانی دوم و
تولید شده اش را در دهه ی 1950از بین برد(البته اگر راست باشد؟!)،فرانسه،آمریکا و
شوروی به تولید خود ادامه دادند،تولیدات آمریکا نیز ظاهراً در سال1969متوقف گردید
و پس از آن هم علائم مشخصه ای از تولیدات شوروی در دست نیست،مجتمع گازهای مخرب
اعصاب فرانسه در تولوس در طول سال های 1965تا1974مشغول تولید بوده است.مشخصاً این
سه کشور از کشورهایی هستند که از مرحله ی تولید سم ها و گاز های مخرب اعصاب عبور
کرده اند، پیش بینی می شود فرانسه صدها تن گاز مخرب اعصاب داشته باشد،از میزان ذخيره
اين گازهای سمی و کارخانه های آن در شوروی اطلاعي دردست نیست،براساس تخمینات
آمریکا،میزان این ذخیره ها بین سی هزار تا هفتصد هزار تن می باشدکه شامل فوسژن،گاز
خردل،هیدروژن سیانید،و گازهای مخرب اعصاب(nerve gas) تابون و سومان است.ظاهراً از میان ذخیره ی گازهای سمی امریکا
اطلاعات بیشتری در دست است، که رقمی در حدود چهل و دو هزار تن می باشدکه حدود نصف
این رقم گاز خردل است که باقی مانده از تولیدات سال1940و یا نتیجه ی تولید سال های
1952تا1959است،نصفه ی دیگر شامل گاز های مخرب اعصاب در دو فرم مختلف یکی سرین(بیش
از هفتاد درصد)که در سال های 1952تا1959تولید شده است و دیگر وی ـ ایکس(VX)که در سال های 1961تا1967تولید
گردیده است.بیش از نصف ميزان ذخیره ها در مخزن های یک تنی و نصف دیگر در داخل سلاح
ها قرار داده شده اند.  بیشتر از نود درصد
این گازها در انبار ها و اسلحه خانه های آمریکا از جمله انبار توال در یوتا (Tooele Army Dept. Vtah)       ،پین بلافPine Bluff)) در ارکانزاس و یوماتیلا (Umatilla) در ارگون(Oregon)انبار شده‌اندو بقیه در خارج از
امریکا قرار دارند که از دو انبار شناخته شده ی آنها یکی در جزیره ی جنستون (jOHNSTON)در اقیانوس اطلس است که ذخیره ی
ان در حدود 5درصد کل ذخیره‌های گاز خردل،سرین و وی ـ ایکس می باشد.قابل توضیح است
که این مواد قبلاً در جزیره ی ژاپنی اکی ناوا(Okinava)انبار شده بودند ولی براثر نشست
يکي از مخازن، و مصدوم شدن چندین نفر از پرسنل مربوطه،پنتاگون دستور انتقال ان
هارا در سال1971صادر کرد.دومین انبار شناخته شده ی خارجی امریکا در المان غربی است
و حدود دو تا پنج درصد کل ذخیره های امریکا را شامل می شود گزارش شده که همه ی این
مواد در المان در یک نقطه در فیش بش(Fish bach)نزدیک پیرماسنس(Pirmassens)انبار شده است. گزارشات ديگر حاکي از اين است که در بيش از 5 نقطه
مختلف انبار شده است. قابل توجه است که آمریکا متجاوز از 30مرکز اسلحه و انبار
مهمات در المان فدرال دارد و از میان آنها،انبار های گاز های سمّی در اختیار ناتو
نبوده و مستقیما تحت نظر خود امریکا قرار دارند.

 

«کاربرد سلاح های شیمیائی»

پس از سال1945گزارش های متعددی درمورد استفاده از گازهای سمی در جنگ ها شده
است.اولین گزارش در اوایل سال1950از کره و چین بوده که در ان از سلاح های شیمیایی
به همراه سلاح های بیولوژیکی استفاده شده و عامل به کارگیرنده ی امپریالیسم
امریکابوده است.در ماه می 1951 مجدداً هواپیماهای 29ـ(B)امریکایی شهر نامپو در کره ی
شمالی را با بمب های گازی مورد حمله قرار دادند که حدود هزار نفر مصدوم شدندکه
50درصد از این افراد در اثر خفگی مردند.مجددا در ماه های جولای و اگوست،و همچنین
ژانویه ی سال بعد،هواپیماهای امریکایی شهرهای ون سن (Wonsan)و وانگ های(Hwanghai)را با گاز سمی سمپاشی کردند.

در خلال جنگ های داخلی یمن در طول سال های1963 تا 1967 بین طرفداران رژیم
سلطنتی که توسط عربستان سعوی حمایت می شدند و طرفداران جمهوری که توسط مصر حمایت
می گردیدند،ادعا شد که گازهای کشنده توسط نیروهای مصری به کار برده شده اند که بر
اثر ان عده ای از مردم و همچنین حیوانات در کیتاف در یمن شمالی در ژانویه ی 1967
بر اثر خفگی مردند.نخست وزیر وقت انگلیس این مسأله را در پارلمان ان کشور مطرح
نمود.مصر معترض موضوع شده و با دعوت از سازمان ملل جهت پیگیری مسأله در یمن عکس
العمل نشان داد.گزارشات صلیب سرخ نشان دهنده ی استفاده ی مصر از سلاح های شیمیائی
بوده است، اما سازمان ملل متحد هيچ اقدامی در این مورد به عمل نیاورد،دلیل این امر
وجود بحران عمومی در خاور میانه بود که حکومتهای زیادی به نفع خود نمی دیدند که
خود را در این جریانات شریک سازند،در این جا لازم است توضیح کوتاهی داده شود که
همانطوري که امت شهید پرور ما آگاهند همیشه اقدامات سازمان ملل تابع سیاستهای
قدرتها بوده وهیچ گاه جهت بی طرفی و هدف سازمان ملل را به مفهوم واقعی کلمه ان
رعایت نکرده اند ودر واقع این سازمان ودیگر سازمانهای بین المللی همیشه دستاویزی
جهت تحمیق ملتها ودر نتیجه غارت هر چه بیشتر آنها بوده اند .چرا که همیشه نفع مطرح
بوده ونه حق ، کما اینکه موضوع این سازمان را در قبال جنگ تحمیلی به خوبی دیده
وحرکات مذبوحانه اش را در قبال کاربرد گسترده سلاحهای مرگبار شیمیائی توسط رژیم
مزدور بعثی عراق شاهد بوده ایم سازمانی که در آن حق وتو وجود داشته باشد هیچ عقل
سلیمی  باور نخواهد کرد که بتوان در آن حقی
را احقاق نمود،نتیجه ای که ملت شهید پرور وقهرمان ما تحت رهبریهای بزرگ رهبر اسلام
وانقلاب،امام امت با تمام وجود حس کرده ودریافته‌اند باشد که در زمانی نه چندان
دور شاهد سازمان ملل اسلامی با شیم تا در آن تمام تصمیمات بر اساس قوانین مترقی
اسلام گرفته شود ونه بر اساس نفع قدرتها واین سازمان به صورت مرجعی جهت احقاق حقوق
ملتها در آید ونه به صورت جایگاهی جهت تشويق متجاوزین وجنایتکاران ،انشاءالله .

نوع مواد سمی به کار رفته در یمن هرگز مشخص نگردید اگر چه ادعا شده بود که نوع
این مواد گاز خردل بوده ومنبع تهیه آن از منابع قدیمی انبار شده انگلیس از در صحراهای
مصر بوده که در سال 1940 انبار شده بود واین انبارها توسط مصریها کشف وبیرون آورده
شده بودند .

در ده سال گذشته نیز مواردی از کاربرد سلاحهای شیمیائی گزارش شده است،در سال
1974 در لائوس به وسیله نیروهای لائوسی وویتنامی،درسال 1978در کامبوج به وسیله
نیروهای ویتنامی،در می 1978 در آنگولا به وسیله نیروی هوائی رژیم نژاد پرست
آفریقای جنوبی،درسال 1979در ویتنام به وسیله نیروهای ویتنامی وچینی بر علیه یکدیگر،در
سال 1979در افغانستان توسط نیروهای متجاوز شوروی بر علیه مجاهدین افغان،در سال
1980در اتیوپی توسط نیروهای اتیوپی بر علیه مجاهدین اریتره،از سال 1980 تا
1984توسط رژیم بعثی صهیونیستی عراق در جبهه های جنگ تحمیلی بر علیه رزمندگان اسلام،در
سال 1981 در السالوادر،در سال 1982در لبنان توسط نیروهای اسرائیلی،در سال 1982در
تایلند توسط نیروهای ویتنامی .به هر حال قابل ذکر است که گزارشات مربوط به کاربرد
سلاحهای شیمیائی در جهان بیشتر تابع روابط شرق وغرب بوده وآنجا که منافع آنها
ایجاب می کرده از کاهی کوهی می ساختند ودر جائی که منافع ایجاب نمی کرده اگر چه
کوهی مجسم بوده ولی سعی در نادیده انگاشتن آن ویا خیلی جزئی در ذکر آن داشته
اندونمونه این اعمال را ذکر کاربردسلاحهای مرگبار شیمیائی توسط رژیم مزور بعثی
صهیونیستی عراق بر علیه رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل،امت بزرگ
وایثارگر ما شاهد بوده اند که دستگاههای ارتباط جمعی جهان که شدیدا تحت کنترل
امپریالستها وصهیونیستها هستند سعی داشتند تا از رسیدن اخبار این فجایع عظیم به گوش
ملتها جلوگیری کنند ولی شدت فاجعه در حدی بود که آنها را وادار کرد برای حفظ آبروی
نداشته خود در پیش ملتها جسته وگریخته به ذکر واقعه بپردازند وتازه به این مضمون
که این مواد در جنگ مذکور استفاده شده وهیچ حرکتی دال بر محکوم کردن عامل
بکارگیرنده این سلاحها وتأمين کننده آنها نداشته اند .اگر گاهی تبلیغاتی در جهت
استفاده از سلاحهای شیمیائی وبیولوژیکی به عمل آمده به این منظور بوده که آمریکا
آنرا دستاویزی جهت از سر گیری دوباره تولید وتهیه سلاحهای شیمیایی جهت تجهیز
نیروهای خود قرار دهد .جنگ زرگری برای توقف تولید سلاحهای شیمیائی در امریکا در
جریان بوده ودر زمان ریاست جمهوری نیکسون ظاهرا در سال 1969توقفی در تولید آنها
بوده است ولی پس از آن شواهدی دال بر تولید مجدد آنها داشته است تا اینکه در سال
1980کاملا مشخص گردید که طرح دراز مدتی در دست است تا سلاحهای شیمیائی قدیمی را با
مواد جدید وتازه تهیه شده تعویض نمایند که در این رابطه بودجه طرح جدید تولید این
گازهای سمی در زراد خانه پاین بلوف تصویب شد وسپس بودجه تهیه وسایل مورد نیازبه
تصویب رسید .در سال 1982 ریگان تقاضای بودجه جهت تهیه وتولیدگازهای مخرب اعصاب را
نمود اما توسط کنگره رد شد،مجددا در سال 1983در بودجه پیشنهادی دولت موضوع تولید
گازهای مخرب اعصاب گنجانیده شد که پس از بحث طولانی در کنگره به تصویب رسید .

قابل ذکر است که توقف تولید گازهای سمی در سال 1969 در امریکا نه به خاطر حس
انسان دوستی دولت وقت بلکه به خاطر دلایل دیگری بوده است که از جمله آنها یکي از
کشورهای عضو پیمان ناتو نسبت به ذخیره این مواد در کشور خود بي ميلي نشان می دادند،دلیل
دیگر به خاطر لایحه ضد جنگ ویتنام بوده که در واقع امریکا پس از بکارگیری انواع
سلاحها سرانجام با رسوائی تمام وشکست خورده عقب نشست ودلیل سوم به خاطر لایحه
آلودگی هوا بوده است،چون حمل ونقل این مواد فوق العاده خطرناک بوده وحوادثی در این
زمینه رخ داده بود .از جمله در مارچ 1968 به علت نشست گاز وی ایکس VX)) ازمخزن یک هواپیمای جت اف ـ4 که
جهت آزمایش در منطقه مخصوصی  در ایالت
یوتای آمریکا بارگیری شده بود گاز مذکور در اثر باد در   خارج از منطقه مشخص شده پخش گردید وسرانجام تا
فاصله 20 مایلی آن را آلوده کرد، قربانیان این حادثه هزارراس گوسفند بودند .

 

سیستم های دوگانه یا مضاعف (Binary System)

 گفته شد که حدود 50 درصد
از گاز های سمی امریکا در مخازن بزرگ نگهداری می شود و بقیه به فرم های مختلف در
داخل مهمات جاسازی شده اند.مواد شیمیائی انبار شده فاسد نمی شوند ولی اگر وسایل
نگهداری آنها سرویس نشوند پس از چند سال از بین می روند و علاوه بر آن بعضی از آنها
حالا غیر قابل استعمال شده اند چون سیستم های جدید جای آنها را گرفته اند.شاید یک
سوم مخازن امریکا در حال حاضر غیر قابل استفاده شده و زمان تعویض آنها فرا رسیده
باشد.برای فائق امدن بر مشکل تولید،نگهداری و توزیع مواد شیمیائی خطرناک مثل
گازهای مخرب اعصاب (nerve gas)،طرح به این صورت
بوده که این مواد به صورت دوماده ی شیمیائی جدا از هم که دارای سمیت کمتر بوده و
در عین حال از مخلوط شدن آنها ماده ی سمی مورد نظر به دست آید تولید شده و جدا از
یکدیگر نگهداری شوند و درواقع این مطلب ایده ی سیستم های مضاعف بوده و تحقیقات در
این زمینه در سال 1970 به نتیجه رسیده است.

سیستم های مضاعف به عنوان یک جهت جدید در سیستم سلاح های شیمیائی معرفی می
شوند چرا که در ان از نیاز به اقدامات شدید ایمنی و همچنین تکنولوژی شیمیائی بالا
کاسته خواهد شد و هر کشوری با صنایع شیمیائی پیشرفته قادر به تولید یک یا هر دو ترکیب
خواهد بود و در این حالت امکان رسیدگی و خلع سلاح شیمیائی فوق العاده مشکل خواهد
بود.

منظور از سلاح های مضاعف شیمیائی تحویل و به کارگیری همان مواد سرین، سومان و
وی ـ ایکس اما به روش دیگری است .به عنوان مثال یک گلوله ی توپ دارای دو محفظه
خواهد بود که یکی محتوی ایزوپروپانل و دیگری محتوای متیل فسفونیل دی فلوئورایدمی
باشد.یکی از این مواد در داخل گلوله و يا موشک قرار داده شده و محفظه ی دیگر به
طور جداگانه نگهداری می شود و تنها هنگام شلیک گلوله در داخل آن قرار داده می
شود،به این ترتیب امکان حمل و نقل آنها تا حدی مطمئن تر می گردد.لایه ای که دو
محفظه را از هم جدا می کند در اثر سرعت گلوله و یا خرج کمی که در ان می گذارند(و
با کمی تأخیر عمل می کند)پاره شده و محتویات هردومحفظه در حین پرتاب گلوله و هنگام
برخورد ان با هدف باهم مخلوط می شوند و در اثر انفجار گلوله گاز سمی سرین تولید و
پخش می شود و با این ترتیب خطری متوجه پرتاب کنندگان آن نخواهد شد.همه ی مواد گروه
جی (G)و گروه وی(V) را می توان به
این صورت تهیه و تولید نمود.در آمریکا حدود 15نوع از این مهمات به صورت مضاعف تهیه
شده اند که اولین آنها درمورد گلوله توپ های 155میلی متری اجرا شده است نمونه های
دیگر بمب های اسپری(Bigeye)برای
هواپیماهای اف ـ 111 وهمچنین راکت هایی است که در رأس یک گروه راکت قرار می
گیرد(مولتی راکت).پروژه تولید این راکت ها بین کشورهای امریکا،انگلیس،المان غربی و
فرانسه مشترک است.تکنولوژی تولید سیستم‌هاي مضاعف گازهای مخرب اعصاب کارخانجات
تولوس فرانسه نیزتوسعه یافته است در این صورت جای تعجب خواهد بود اگر این سیستم ها
در شوروی  توسعه نیافته باشد.

 

انواع دیگر گازهای سمی

 انچه را که تاکنون درمورد سلاح های
شیمیائی گفتیم موادی بودند که در تقسیم بندی نظامی جزء مواد مرگ اور و ضد نفرات
قرار می گرفتند اما زرادخانه های ابر جنایتکاران و امپریالیست ها انباشته از انواع
دیگر

سلاح های شیمیائی هستند که گروه های مشخص آنها عبارتند از:

1ـ مواد عاجز کننده و به سطوح اورنده.

2ـ مواد ناتوان کننده و گیج کننده.

3ـ مواد ضد 
گیاه.                                                                              

4ـ مواد آتش زا.

1- مواد عاجز کننده و به ستوه اورنده:

این دسته شامل مواردی هستند که به صورت ولی به طور موقت اثر
می کنند،گاز اشک اور نمونه ای از مواد این گروه است.(جدول شماره ی یک)این مواد
ذخیره شده و توسط نیروهای نظامی و انتظامی در سراسر جهان مورد استفاده قرار می
گیرند.اولین گاز اشک اور در سال 1918 در امریکا توسعه یافت و به نام سی ـ ان(CN) 
نامیده شد، سي – ان که به صورت ذرات ریزی در هوا پخش می شود و در غلظت کمتر
از یک هزارم گرم (یک میلی گرم)در یک متر مکعب هوا موثر است و خواص شیمیائی ان در
جزوه ی نظامی امریکا در سال 1966 شرح داده شده است.سی ـ ان (CN)به سرعت در روی قسمت فوقانی دستگاه تنفس و همچنین چشم ها اثر می کند و در عرض
چند ثانیه اشک شدیدی را از چشم ها جاری می سازد،اگر غلظت ان زیاد تر باشد بر روی
پوست نیز اثر کرده و باعث سوختگی،حساسیت خارش، مخصوصا در قسمت های مرطوب بدن می
گردد و گاهی هم ایجاد تهوع می کند .ماندن در هوایی که غلضت سی ـ ان در ان در حدود
یک گرم در یک متر مکعب هوا باشد به مدت ده دقیقه باعث مرگ خواهد شد.چندین نفر از
افراد شهرها در اثر استفاده ی غیر متعارف و نادرست سی ـ ان از مسمومیت های ناشی از
ان مرده اند.

بسیاری از دپارتمان های پلیس در انگلیس به کاربردن سی ـ اس(CS) را ترجیح می دهند.گاز اشک اوری که
در دهه ی 1950 در پورتن دون(Porton Down) انگلیس(کارخانجات شیمیایی)تولید گردید و کارسون و استوتن (Carsonandstoughton)نام گرفت. این ماده به
صورت گلوله ی توپ و یا نوار قابل شیک است و به صورت ذرات ریز غبارمانند در هوا پخش
می شود که باعث تحریک چشم،بینی،گلو شده و ایجاد درد در ناحیه ی سینه می کند.سی ـ
اس(Cs)

جزء مهممات ارتش و پلیس انگلیس می باشد و این ماده به طور متناوب در
فرانسه،لهستان،امریکا،ایرلند شمالی و همچنین در لیور پول در سال 1981 در حد اثر
مرگ اوری ان به کار برده شد. اگر چه سمیت سی ـ اس(CS) کمتر از سی ـ ان(CN) است ولی اثر ان
درروی سیستم های بدن از سی ـ ان (CN)بیشتر بوده و می تواند باعث کشتن گردد، مخصوصا اگر در یک فضای بسته پخش شده و
امکان  فرار موجود نباشد و یا اینکه افرادی
که در معرض ان قرار گرفته اند از لحاظ جسمانی ضعیف یعنی بچه،پیر و یا مریض باشند.

جدیدترین گاز اشک اور سی ـ ار (CR)می باشد که در سال 1960 در تکنیکال کالج سالفورد انگلیس کشف گردید و به وسیله
ی ارتش امریکا در سال 1972 و وزارت دفاع انگلیس در سال1973 جهت استفاده انتخاب
گردید.

 ان را می توان به صورت
نوار(کارتریج)شلیک کرد و یا چون در اب محلول است همراه ان پاشید،گفته می شود که
یکی از اثرات ان تولید تشنج در افرادی است که در معرض ان قرار می گرفتند.

 بیشترین میزان بکارگیری گازهای اشک
اور توسط ابر جنایتکار امریکا در ویتنام بوده است.این مواد نه به عنوان کنترل
شلوغی بلکه جهت بیرون کشیدن ویتکنگ ها از مخفی گاهها و تونل ها به کار می رفت، عده
ی زیادی براثر این مواد در ویتنام جان خود را از دست دادند چرا که یا در اثر خود
این مواد در مخفی گاه ها مردند ویا پس از بیرون امدند هدف سلاح های دیگر قرار
گرفته و کشته شدند.مهمات سی ـ اس به فرم های مختلف کاربردی تهیه شده اند از جمله
به صورت نارنجک دستی،گلوله های خمپاره،توپ و موشک های قابل شلیک توسط هواپیما و
هلی کوپتر.فرم نهایی سی ـ

اس به صورت پودر قابل پاشیدن در روی زمین تهیه شده و اگر کسی از ناحیه ای که
ماده ی مذکور در ان پاشیده شده عبور کند ابری از غبار این ماده به هوا برخاسته و
به شدت بر عابر اثر می گذارد.سی ـ اس در این فرم بسیار بادوام بوده و بیش از
دوهفته در محل پاشیده شده باقی نخواهد ماند     .

2ـ مواد ناتوان کننده وگیج کننده:در سال1962 ارتش امریکا ماده ی
دیگری را مورد توجه قرار داد که نام اختصاصي ان بی ـ زد(BZ)می باشد(جدول شماره ی 2)ماده ی
مذکور بر روی سلسله اعصاب اثر کرده و روی قسمت هایی از سلسله  ی اعصاب که انتقال استیل کولین را به عهده دارد
اثر کرده و فعالیت آنها را مختل می کند،اثر مخصوصی بر روی قلب و همچنین ان قسمت از
مغز که کنترل حرکت ادمی را برعهده دارد گذاشته و نتیجتاً باعث طپش شدید قلب و بی
تاب و نامنظم شدن ضربان ان و همچنین باعث گیجی در افراد می گردد.امریکا به طور
منظم میزان 50 تن از بی ـ زد را در انبار مهمات پاین بلوف ذخیره دارد و از این
ماده در سطح وسیعی در جنگ ویتنام به کار برده است.قابل ذکر است که مواد شیمیائی
موثر بر اعصاب مورد توجه خاص سازمان سیا(C.I.A)بوده و از آنها جهت گرفتن اطلاعات از بازداشت شدگان استفاده می
گردد.

3ـ مواد موثر بر گیاهان:

کنترل رشد گیاهان توسط مواد شیمیائی چیز تازه ای نیست در سال 1920 وقتی که هورمون
های گیاهی برای اولین بارتشخیص داده شد و خالص شدند ،روشن گردید که با به کاربردن
هورمون های خاصی می توان رشد گیاهان را مورد کنترل قرار داد.استفاده ی زیاد و
غیرطبیعی از این مواد در رشد طبیعی گیاهان اثر کرده و باعث کاهش ان شده و سرانجام
قدرت رویندگی خود را از دست می دهند.(جدول شماره ی 4)کاربرد نظامی این مواد در
انگلستان شروع شدو انگلیسی ها اولین کسانی بودند که آنها را مورد استفاده ی نظامی
قرار دادند.در خلال حالت اضطراری مالایان در طول سال های 1948 تا 1958 نیروهای
انگلیسی سعی کردند با به کارگیر ی ماده ی5،4،2 ـ T از رشد گیاهان در مناطق کمونیست ها جلوگیری کرده و درنتیجه
منابع غذایی ان ها را نابود سازند،ولی تنها در جنگ ویتنام که از این مواد در مقياس
وسیعی استفاده گردید .حدود 17میلیون گالن از مخلوط 4،2،ـ(D) 5،4،2 ـ (T)و پیکلورام و کالودیلیت توسط
هواپیماهای امریکایی در ویتنام فرو ریخته شدند.براساس تخمین دانشمندان امریکایی در
خلال سال های 1962تا1971 حدود ده درصد از جنگل های طبیعی،36درصد از جنگل های
مصنوعی کاشته شده،3درصد از زمین های کشاورزی، و 5درصد از مراتع و چمن زار ها مورد
اثر این مواد قرار گرفتند.استراتژی امریکا در به کارگیر ی این مواد از بین بردن زمین
های کشاورزی و نابود کردن محصولات غذایی و ایجاد قحطی و گرسنگی بوده است،به خوبی
روشن است که اگر این تنها نتیجه ی اثر پاشیدن این مواد باشد خود به تنهایی بیش از
حد لازم مرگبار است اما طولی نکشید که مشخص شد حیوان ها و انسان ها هم مستقیماً
تحت اثر این مواد قرار گرفته اند،گزارشات رسیده حکایت از مرگ و میر براثر سرطان و
نارسایی های تنفسی درمیان سکنه ی  نواحی
بمباران شده توسط این مواد، دارد.یکی از عوامل موثر در مصدوم کردن این انسان
ها،ماده ی نارنجی که مخلوطی مساوی از2،4،5-تی و2،4-دی می‌باشد بوده است که،آلوده
کننده ای قوی است و به وسیله دی اکسین که ماده ای سمی و پایدار است مانع ناراحتی
های تنفسی و همچنین سرطان می شود.دی اکسین به عنوان ناخالصی در خلال تولید2،4،5-
تي توليد می شود و اثر سمیت ان وقتی به طور کامل تشخیص داده شد که براثر انفجار
کارخانه های تولیدکننده ی این مواد در کوالیت در داربی شایر انگلستان در سال1968و
سوسو در ایتالیا در سال 1976 سکنه ی محیط اطراف ان ها تحت اثر این مواد قرار
گرفتند.

 تخمین زده می شود که حدود صدوهفتاد
کیلو دی اکسین در خلال جنگ در ویتنام لائوس و کامبوج پاشیده شده باشد لازم است
توضیح داده شود که دی اکسین از گازهای مخرب اعصاب سمی تر است و به عنوان مثال تنها
چندگرم ان کافی است تا جمعیتی به وسعت شهر لندن را از بین ببرد.

اکنون که دوازده سال از زمان پاشیدن این مواد در ویتنام می گذرد هنوز اثر آنها
برروی مناطق جنگلی باقی است.علی رغم تلاش گسترده ایی که جهت دوباره کاری این
جنگلها از سال 1977 در شهر هوشی مینه شروع شده است دانشمندان ویتنامی اظهار می
دارند که این مواد حتی در سیستم بارش باران ناحیه نیز ایجاد دگرگونی کرده اند و
علاوه بر ان فرسایش و خسارات جبران ناپذیری بر روی گیاهان منطقه وارد اورده اند.اثرات
مشابهی نیز برروی سکنه ی نواحی بمباران شده مشاهده شده و دانشمندان ویتنامی شواهدی
دال بر افزایش سرطان ریه سقط جنین های خود به خودی و نارسایی های تولدی در دست دارند.علاوه
بر همه ی اینها حدود23000کارمند امریکایی،استرالیایی،کره ایی و نیوزلندی دسته جمعی
برعلیه 5شرکت تولید کننده ی مواد شیمیائی ضد گیاه شکایت کرد و مدعی شده اند که
سلامتی آنها در اثر این مواد صدمه دیده است.

 

4ـ مواد آتش زا:

مهمات اتش زا همانند دیگر مواد جایی در زرادخانه های نظامی دارند،پروتکل 1925
ژنو به طور موثر شامل این مواد نمی گردید تا اینکه در سال 1939 مواد این گروه در
ردیف مهمات غیر مشروع و غیر انسانی مثل گاز خردل قرار گرفت.درخلال جنگ جهانی دوم
در طول سال های 1939 تا 1945 غیر قانونی بودن این مواد نادیده گرفته شد و با بمب
هایی از این نوع مناطق مختلفی مورد حمله قرار گرفت که از جمله ی آن ها در سدن توسط
انگلیس ها توکیو توسط امریکایی ها و کاونتری توسط المان ها بوده اند.این مواد از
سال 1945 جزء سلاح های استاندارد قرار گرفته اند و وحشتناک ترین و بیشترین استفاده
از این مواد در آسیای جنوب شرقی در طول سال های 1961 تا 1975 شده است در طول مدت
ده سال( 1963-1973)هواپیماهای امریکایی بیش از 388هزار تن بمب ناپالم در هند و چین
فروریختند که در رقمی درصدد ده درصد کل بمب هایی بوده که توسط امریکایی ها در
منطقه فروریخته شده است.ناپالم که یک اختراع امریکایی در سال 1930 بوده مخلوطی است
از مواد سوختنی مثل سوخت هواپیما یا پارافین و مواد سفت کننده مثل لاستیک و یا پلی
استایرین،که جهت افزایش دوام مدت سوخت به آن افزوده می شود مقداری هم فسفر جهت
بالابردن قدرت اشتغال و ایجاد حرارت بالا(1000ـ800)به مخلوط اضافه می کنند.در عمل
بمباران نواحی مورد نظر را به روغن سنگین آلوده می کنند تا امکان اشتعال هرچیز
قابل اشتعالی را که در اطراف موجود است زیاد نمایند.خاموش کردن اتش سوزی ناپالم
بسیار مشکل است و جهت مشکل تر کردن ان مواد تولید کننده ی دود زیاد مانند بنزن نیز
به مخلوط اضافه می کنند تا امکان هر تلاشی جهت خاموش کردن آن را از بین ببرند.

علاوه بر ناپالم بمب های خوشه ای منیزیم و فسفر سفید نیز در ویتنام به کار
برده شد،این بمب ها جدیدا نیز توسط صهیونیسم های جنایتکار و اشغالگران قدس درلبنان
به کار برده شدند،این مواد خود به خود در هوا مشتعل می شوند.هدف از استفاده ی این
مواد در ویتنام به منظور نابود کردن همه چیز در منطقه بوده است کاری که تنها از
ابر جنایتکاران تاریخ برمی آید،یک هنرپیشه که نقش یک کلنل امریکایی در ویتنام را
در فیلم وحی بالا(از فرانسیس فورد کوپولا)بازی می کند به طور احساسانه پس از
بمباران دهکده ی کوچک ماهیگیری در ویتنام چنین می گوید:من عاشق بوی ناپالم در صبح
زود هستم …ان بوی پیروزی می دهد…دیدند و دیدیم که پس از ریختن صد ها هزار تن
از مواد آتش زا و کشتن هزاران ویتنامی ها براثر شوک و خفگی(در اثر کاهش شدید
اکسیژن هوا پس از انفجار)و جراحات بعد از سوختگی نه تنها برای امریکا پیروزی نداشته
بلکه فضاحت و رسوائی داشته و سرانجام براثر مقاومت مردم ان سامان با خفت و خواری
عقب نشست.

در سال 1972 تعداد 99عضو شورای عمومی سازمان ملل متحد تنها رای بر اظهار تاسف
و نه مخالفت از کار برد ناپالم و دیگر بمب های آتش زا دادند و 15 کشور دیگر از
جمله فرانسه،انگلیس و امریکا حتی از این هم خوددادری نمودند.مجددا در سال
1974تعداد 98 عضو شورای عمومی سازمان ملل رای بر خودداری کردن از تولید،انبار و
کاربرد مهمات آتش زا دادند و 27کشور از جمله فرانسه و انگلیس و امریکا از دادن رای
خودداری نمودند.چرا که شرکت در این گونه محکوم کردن ها به مزاق جنایت پیشه گان
جهان سازگار نبوده و تنها در محکوم کردن مظلومان و حق جویان جهان این گروه جلو
دارند.

در پایان بار دیگر تاکید می شود که دلبستن بر اینگونه مجامع و انتظار از
جانیان جهت پشتیبانی حق امری غلط و باطل بوده است و امت دلاور و بیدار ما با تکیه
بر نیروی لایزال الهی و تمسک بر اصول عالیه ی اسلام و با هدایت رهبری آگاه که به
حق از نعمات خاص قرن ماست به پیش خواهند شتافت تا با تاییدات خداوند متعال طومار
ابرجانیان زمان را درهم پیچیده و به زباله دانی تاریخ بسپارند انشالله.

 

جدول شماره 4- مواد شيميائي ضد گياه

رده
نظامي       کد تجاري    نام شيميائي           نحوه پخش       ازکشندگي       منبع
اوليه توليد        

 

ضد گياه : 4،2- D/4،2- دي کلرو فنوکسي استيک
اسيد/بصورت مخلوط با گازوئيل يا نفت/35000-3500/ انگلستان( 2-1940)

               5،4،2- T/5،4،2- تري کلروفنوکسي استيک
اسيد/                                   
/35000-35000/ امريکا (دهه 1940)

               پيکلورام /4- امينو-
3-5-6- تري کلروپيکولينيک اسيد/                                   /                    /امريکا (دهه 1960)

ضد محصول:کاکودي ليک اسيد/ دي متيل ارسنيک اسيد       /                                     
/100000         /امريکا (دهه  

                بروماسيل     /5- برمو-3 بوتيل (نوع دوم)-6- متيل
اوراسيل/                           /                    /امريکا (دهه 1960)

ضد رويش:  مونورون  / 3- (پاراکلروفنيل)- 1، 1- دي متيل اوره
/                                       
/                   /امريکا (دهه
1960)

 

 

 

جدول شماره 5- مواد شيميائي آتش زا

 

 

رده
نظامي          3کد تجارتي            نحوه پخش  
          اثرات                  منبع
اوليه توليد

 

آتش زاها                          ناپالم               بنزين+لاستيک ياپلي استايرين     سوختگي شديد و خفگي  آمريکا(دهه 1930)

                        
فسفرسفيد          حل شده در کربن
دي سولفايد         در اثر دودهاي مضر      آلمان- فرانسه- انگلستان(1914)

                                  منيزيم                    جامد                                                                        
آلمان (1939)

 

/

پیام حزب الله لبنان

آئین نامه
ی حزب الله لبنان

 یک سند تاریخی مهم که برای اولین بار منتشر می
شود.

حزب الله
در لبنان جزئی از امت بزرگ اسلامی است که با الهام از رهبریهاو رهنمودهای حضرت
امام خمینی مدظله العالی به صورت بزرگترین قدرت در صحنه لبنان تجلی یافته وحرکت
عظیمی را علیه آمریکا واسرائیل وهم پیمانان آنان به وجود آورده است .حزب الله
وحرکت عظیم آن در حقیقت پرتوی از انقلاب اسلامی است که از مساجد ومراکز روحانی نشأت
گرفته وبا برخورداری از ویژگیهای عمیق وحیات بخش اسلام راستین به دور از تنگ
نظریها وخود محوریهای حزبی وگروهی،توده های وسیعی از مردم لبنان را دربر گرفته است
.

علیرغم
سیاستهای دیرینه استعماری در لبنان که همواره سعی داشت شیعه وسنّی را دشمن همدیگر
قلمداد کرده وهر یک از آنها را به مسیحیان مارونی به عنوان دوست وپشتیبان متمایل
سازد .اکنون در پرتو حرکت حزب الله وانقلاب اسلامی این توطئه شوم به کلی خنثی شده
وشیعه وسنی در حالی که دشمنان مشترک خود را شناخته اند چنان صفوف خود را فشرده
کرده ودر مقابل تمام قدرتهای شیطانی ایستاده اند که نموداری از آن را درصحنه
تظاهرات عظیم صیدا بعداز اولین گام پیروزی علیه اسرائیل غاصب شاهد بودیم .

حزب الله
در پرتو اسلام ورهبری امام امت وصفوف به هم فشرده ،قاطعیت،خلوص وشهادت طلبی خود نه
آنکه فقط در صحنه لبنان به عنوان نیرومند ترین قدرت تجلی کرده است که علیرغم
امکانات محدود مادی و نظامی خود در مقایسه با ارتش به اصطلاح آسیب ناپذیر اسرائیل
غاصب،امروز به عنوان جدی ترین خطر برای موجودیت اسرائیل مطرح شده است .

طبیعی است
که دشمنان سیلی خورده اسلام در برابر سرسختی وانعطاف ناپذیری حزب الله لبنان،اکنون
تمام سعی خود را در لبنان علیه آن بکار گرفته اند وتمام وسائل ارتباط جمعی استکبار
جهانی سعی در اخفاء وتحریف موجودیت حزب الله می نمایند وتمام اخبار مربوط به
عملیات وحضور فعال را در صحنه لبنان در پرده ابهام قرار می دهند ـ درست به
همانگونه ای که با انقلاب اسلامی در ایران وجمهوری اسلامی بر خورد کرده ومی کنند ـ
اینک اسرائیل وآمریکا وهم پیمانان آنها تنها وحشت وهراسی که در لبنان دارند از حزب
الله است وانقلاب اسلامی واین ترس ووحشت بیانگر میزان قدرت ونفوذ وکاربرد حزب الله
است .

طبق
اطلاعات دقیق از منابع نزدیک به حزب الله به ویژه در جنوب اشغال شده لبنان کمترین
احتماًل وسوء ظن در مورد ارتباط وتمایل یک فرد با حزب الله، برای دستگیر شدن او
توسط نیروهای اشغالگر کافی است .وهمین چندی پیش بود که چند نفر از پزشکان جنوب را
دستگیر کرده بودند در بازجوئی به آنها گفته شده بود که دلیل دستگیری شما این بود
که ما شنیده ایم که شما به حزب الله وابستگی دارید !

در جنوب
هر کس دستگیر می شود اولین سؤال از اواین است که از کی تقلید می کنی ؟!آیا مقلد
امام خمینی هستی ؟ودومین سوال این است که آیا با حزب الله ارتباطی داری ؟!

 سخن درباره حزب الله لبنان در این چند جمله نمی
گنجد .در این مختصر بهتر است این حرکت اسلامی وآرمآنهای اصیل آن را در متن پیام
حزب الله لبنان جستجو کنیم .پیامی که تمام وسائل ارتباط جمعی استکباری آنرا سانسور
کردند ولی به لطف خداوند نسخه ای از آن به پاسدار اسلام رسید که با ملاحظه آن خود
را موظف دیدیم آن را ترجمه ودر اختیار امت حزب الله قرار دهیم .باشد که ضمن شناخت
بیشتر حزب الله لبنان نکات وتذکرات جالبی نیز برای ما در بر داشته وهر چه بیشتر
قدر انقلاب اسلامی و رهبری بزرگ ان را شناخته و در راه شکوفاتر شدن و صدور ان در
صحنه ی جهانی تلاش کنیم.                                 

نامه ی
سرگشاده ی حزب الله لبنان به تمام مستضعفین لبنان و جهان،به مناسبت بزرگداشت اولین
سالگرد شهادت شیخ شهیدان، راغب حرب «ره»

بِسمِ
اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

«و قُلَ
الحقُّ من رَبّکم فَمَن شاءَ فلیومن وَ مَن شاءَ فلیَکفر…»

 

ما چه
کسانی هستیم و هویت ما چیست؟

ای
مستضعفین ازاده!

 

ما
فرزندان امت حزب الله در لبنان،به شما درود می فرستیم و از راه شما،تمام جهانیان
را مخاطب می سازیم.ما هیچ کس را دراین پیام استثناء نمی کنیم،تمام شخصیتها،نهادها،احزاب،سازمانهاوبنیادهای
سیاسی،انسانی وتبلیغاتی را مخاطب قرار می دهیم زیرا، دوست داریم که همه صدای مارا
بشنوند وگفتارمان را دریابند و نقشه هایمان را خوب درک کنند وطرحمان رابررسی
نمایند.

ما
فرزندان امت حزب الله خودمان را جزئی از امت اسلامی در جهان می دانیم که با
وحشیانه ترین هجوم استکبار از غرب و شرق مواجه است و انگیزه ی انان این است که
مارا از محتوای مکتبیمان تهي سازند، همان محتوايي که دا بر آن ارزاني داشته که
بهترين امتها باشیم،به معروف امر کنیم واز منکر نهی نماييم و به خدای یگانه ایمان
اوریم،و انگیزه ی دیگر دشمنان این است که ذخایر و ثروت های ما را به یغما ببرند و
نیروهای ما را به نفع خود استثمار نموده و از آن پس تمام امور ما را زیر سیطره ی
خود قرار دهند.

ما فرزندان
همان امت حزب الله هستیم که پیشگامان ما را خداوند در ایران پیروز کرد و دگر بار
حکومت مرکز اسلام را در جهان بنیاد نهاد…ما تعهّد می کنیم که اوامر و دستور های
یک رهبری حکیم و عادل که در ولی فقیه جامع الشرائط منحصر می شود،را اطاعت کنیم و
در زمان حاضر چنین رهبری مجسّم می شود و امام ایة الله روح الله موسوی خمینی دام
ظله، برانگیزنده ی انقلاب مسلمان و برپادارنده ی نهضت والای آنان.

 و به همین مناسبت،ما در لبنان یک حزب محدود و یا
یک چهارچوب سیاسی تنگ نیستیم بلکه ما امتی هستیم که با تمام مسلمانان در سراسر گیتی
رابطه ای مکتبی،سیاسی و متین داریم و آن اسلام است که خداوند پیامش را توسط خاتم
انبیاء محمد(ص)تکمیل کرد و ان را برای جهانیان برگزید که از ان پیروی کنند،
همانگونه که در قرآن کریم می فرماید:«اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینُکُم و اَتمَیتُ
علیکم نعمتی و رضیتُ لکمُ الأسلامَ دینا»

و از این
رو،انچه به مسلمانان در افغانستان،عراق،فیلیپین و…می گذرد،در حقیقت لطمه ای است
که بر بدن امت اسلامی که ما قسمتی جداناپذیر از ان هستیم وارد می اید ولذا بنابر
وظیفه ی شرعی که داریم برای مقابله با ان ـ طبق برنامه ی سیاسی کلی که رهبری ولایت
فقیه ان را اختیار می کندـ قیام می کنیم.

و اما
فرهنگ،سرچشمه ی اصلی آن قرآن کریم و سنّت معصومین و احکام و فتواهایی است که از
سوی فقیه و مرجع تقلیدمان صادر می شود… واین ها روشن و واضح است و برای همگان ـ
بی استثناءـ قابل فهم می باشد و هیچ نیازی به فلسفه بافی و بررسی اضافی ندارد،
بلکه تنها نیازی که دارد تعهد و به کارگیری آن است و بس.

 و اما نیروی نظامی ما، هیچ کس اندازه و گستردگی
آن را نمی داند زیرا ما دارای یک دستگاه نظامی،جدایی از سایر قسمت های بدنمان نمی
باشیم،بلکه هریک از ما رزمنده ایی جنگجو است هنگامی که(جهاد)او را فرامی خواند و
هریک از ما وظیفه ی خود را در نبرد به عهده می گیرد بنابر وظیفه ی شرعی که دارد و
در چهارچوب عمل به دستورات رهبر و ولّی فقیه…و خداوند پشت و پناه ما است که ما
را با لطف خود تأیید می کند و در قلب دشمنانمان ایجاد هراس می نماید و مارا بر آنها
پیروز می گرداند.

 

جهان
استکبار در جنگ با ما هماهنگ است

ای
مستضعفین آزاده!

 

حکومت های
جهان استکباری ستمگر در غرب و شرق،در جنگ و نبرد با ما متحد شده اند و هماره دست
نشاندگانشان را بر علیه ما می شورانند و در پی بدنامی ما و تهمت زدن به ما هستند
که از این راه،ناجوان مردانه بین ما و سایر مستضعفین پاکدل جدایی بیندازند و کوشش
بر این دارند که ان همه برنامه ها و خدمات بزرگ و پر اهمیت را که در مقابله با
امریکا و هم پیمانانش انجام داده ایم نادیده بگیرند.

آمریکا از
راه دست پروردگان محلی خود کوشش کرد به مردم چنین وانمود کند که آن جوانمردانی که
قدرت و هیبت او را در لبنان شکستند و او را ذلیل و خوار از لبنان بیرون راندند و
نقشه های شومش را در این دیار زیر پا گذاشتند جز چند افراطی خرابکار نیستند و هیچ
انگیزه ایی جز منفجر کردن مغازه های مشروب فروشی وقمار خانه ها را ندارند.

ولی ما
یقین داشتیم که مانند چنین القاءاتی،امت ما را فریب نمی دهد زیرا دنیا می داند:کسی
که خود را برای مقابله با امریکا و استکبار جهانی اماده می کند، دست به چنین
کارهای حاشیه ایی نمی زند و دم را نمی گیرد که از سر غافل بماند.

تمام
مصیبت های ما از آمریکا است.

ما خواهان
برکندن منکر از ریشه هایش هستیم.و اولین ریشه های منکرآمریکا است. وهیچ کوششی برای
کشاندن ما به کارهای جزئی وحاشیه ایی و بازماندن از رودر رویی با امریکا،به ثمر
نمی رسد.

وهمانا
رهبر مان امام خمینی چندین بار تأکید کردند که آمریکا سبب مصیبت های ما است و
آمریکا(ام الخبائث)است. وما که با آن می جنگیم،در حقیقت کاری جز پیگیری حق شرعی
خود در دفاع از اسلام و شوکت امتمان،انجام نمی دهیم.

ما به
صراحت و روشنی اعلام می کنیم:ما امتی هستیم که به جز خدا از هیچ قدرتی هراس نداریم
و ظلم و ستم و ذلت را نمی پذیریم.و همانا امریکا و هم پیمانانش از کشور های پیمان
اتلانتیک شمالی و رژیم صهیونستی اشغالگر سرزمین مقدس اسلامی فلسطین،همه ی این ها
به ما ظلم کرده و پیوسته ظلم و ستم روا می دارند و همواره در پی تحقیق و تضعیف ما
هستند.بنابراین،ما در حال آمادگی بی وقفه و روزافزون بلای ردّ ستم و دفاع از دین و
موجودیت و شرافت خویش می باشیم.

آنها به
کشور ما یورش بردند، روستاهای ما را ویران کردند کودکان ما را کشتند،حریم ما را
هتک کردند وبر گرده ما جلّادهائی ستم پیشه مسلّط کردند که چه جنایتهای هولناکی بر
امت ما مرتکب شدند وهنوز هم آن خونخواران سنگدل را که هم پیمان اسرائیل می باشند،
یاری می دهند وما را در به دست گرفتن سر نوشت خویش،با اراده واختیار خودمان منع می
کنند .

هان!
بمبهای آنان مانند باران بر خانواده هاي ما مي باريد، آنگاه که صهیونیستها بیروت
را محاصره کرده وبه کشورمان یورش برده بودند .هواپیماهای آنان پیوسته، شبانه روز
مردم بی دفاع ما، زنان وکودکان و حتی زخمیهای مارا بمباران می کردند ولی در همان
حال، منطقه های فالانژهای مزدور از بمباران دشمن در امان بود بلکه
مراکزی برای راهنمائی نیروهای آنان به شمار می آمد .

وما در آن
حال، از وجدان جهان استمداد می طلبیدیم که به یاریمان بشتابند ولی نه از آن چیزی
شنیدیم ونه اثری دیدیم!

این
وجدانی که در ایام محنت، از ما گریزان بود،در
روزی که فالانژهای خونخوار در شهر (زحله )محاصره شده بودند،به حالت بیدار وآماده
باش در آمد!!وهمچنین هنگامی که همدستان اسرائیل در (دیرالقمر)محاصره شدند.واین
مسئله ما را به شگفتی وا داشت ویقین کردیم که این وجدان جهانی به حرکت در نمی آید
مگر با در خواست قدرتمندان و برای اجابت منافع استکبار ومستکبران.

اسرائیلیها وفلانژها چندین هزار از پدران، فرزندان، زنان وبرادران ما را در
صبرا وشاتیلا در یک شب به خاک وخون کشیدند و از هیچ سازمان بین المللی صدای
اعتراضی به این کشتار وحشیانه که هماهنگ با نیروهای آتلانتیک بود بلند نشد، همان
نیروهائی که چندی قبل از کمپها بیرون رفتند و این شکست خوردگان پذیرفتند که آن
کمپها را تحت حمایت گرگ قرار داده و به دستور روباه آمریکائی فیلیپ حبیب سر نهند .

آری! این جنایتها بر ما وارد آمد تا ما را بیشتر بر عقیده خود پابرجا و استوار
کند که قران فرمود: «وَ لَتَجَدَنَ اَشَدَ الناسِ عَداوَةً لِلَذینَ آمَنُوا
الیَهودَ وَ الَذینَ اَشرَکوا»

 

چاره ای جز رو در روئی نداریم

و بین گونه در یافتیم که ستم از بین نمی رود مگر با قربانی دادن ..وشرافت به
دست نمی‌آید جز با بذل خون، وآزادی داده نمی شود بلکه گرفته می شود با بذل جان
وازاین روی،دین وآزادی وشرافت را بر زندگی ننگین وخضوع همیشگی در برابر آمریکا وهم
پیمانانش وصهیونیستها وهم پیمانانشان (فالانژها)ترجیح دادیم .وبرای آزادی کشورمان
وبیرون راندن استعمارگران واشغالگران وبه دست گرفتن سرنوشتمان،قیام کردیم .

ودیگر توان صبر کردن بیش از آنکه صبر کرده ایم نداریم واینک بیش از ده سال بر
محنت ما می گذرد وجز طمع کاران وتملق گویان ویا ناتوانان ندیده ایم !

هماهنگی صهیونیستی کتائبی

صد هزار قربانی،آمار تقریبی جنایتهای آمریکا واسرائیل وکتائب (فالانژ )در بین
ما است. آواره شدن نیم میلیون مسلمان تقریباً و ویرانی منطقه های آنان در (تبعه )،(برج
حمود)(دکوانه)،(تل الزعتر)،(سبینه) (حی الغوارنه )و(بلا جبیل) که هنوز هم از
خویشاوندان ما هر کس در آنجا مانده است با مصیبت ومحنت به سر می برد،بی آنکه حتی
یک سازمان بین المللی هم برای نجات آنها اقدام کند!.

و همچنین اشغال صهیونیستی که در اشغال سرزمین های مسلمانان همواره به پیش می
تازند تا انجا که بیش از یک سوم مساحت لبنان را تحت اشغال خود دراورده اند با
هماهنگی کامل از پیش،با کتائبی ها و فالانژهایی که با جلوگیری از ورود اشغالگران
مخالفت کردند و در اجرای برخی از طرح های اسرائیل مشارکت فعال نمودند که نقشه ان
را عملی ساخته و انچه می خواهد به ان بپردازند،در ازای رساندن انان به کرسی ریاست
و حکومت!!.و اینچنین هم شد.چرا که بشیر جمیل خونخوار به کرسی صدارت با همیاری
اسماعیل و نفت فروشان عرب!!و رهبران دوست نمای فالانژ از نمایندگان مسلمانان (در
مجلس لبنان)،دست یافت…ولی ملت ما نتوانست براین ذلّت سکوت کند، لذا خواب های
صهیونیست ها و همکارانشان را اشفته کرد و باز هم امریکا بر حماقت خود اصرار ورزید
و امین جمیل را برای جانشینی برادر  به گور
سپرده اش برگزید که از اولین خدمت هایش می توان شمرد:

ویران کردن خانه های اوارگان،یورش بردن بر مساجد مسلمانان،دستور دادن به ارتش
که تمام کوی و برزن های مناطق مستضعف نشین را برسر اهالیش خراب کنند،درخواست از
نیروهای پیمان اتلانتیک که بر علیه ما بشورند و امضای عهدنامه ی منحوس(17مه)که
لبنان را تحت الحمایه ی اسرائیل و مستعمره ی امریکا قرار می دهد.

 

دشمنان اصلی ما

و ملت ما نتوانست تمام این خیانت هارا تحمل کند و لذا بنابر رودر رویی(ائمه ی
کفر)(امریکا،فرانسه و اسرائیل)گذاشت. واولین کیفر سخت را در 18 اوریل و سپس
در29اکتبر1983به انان داد و به راستی جنگی بی امان بر علیه نیروهای اشغالگر اسرائیلی
اغاز کرده بود،که دراین میان، دو مرکز مهم حاکمان نظامی را ویران کرد و مقاومت
اسلامی را ـ چه از نظر مردمی و چه از نظر نظامی ـ انچنان گسترش داد که دشمن را
ناچار به فرار گام به گام نمود و این گریز مفتضحانه ای که اسرائیل مجبور به
پذیرفتن ان شد،برای اولین بار در تاریخ انچه به آن(نبرد اعراب با اسرائیل)گفته می
شود،صورت می پذیرد.

و برای حقیقت اعلام می کنیم :فرزندان امت 
حزب الله این بار دشمنان اصلی خود را در منطقه خوب می شناسند:اسرائیل،امریکا،فرانسه
و کتائب(فالانژ)

اهداف ما در لبنان

امت حزب الله اکنون در حال مقابله و پیشروی برای کوبیدن دشمنان است تا اینکه
این اهداف را محقق نماید.

1ـ اسرائیل به کلی از لبنان بیرون رود تا اینکه مقدمه ای باشد برای بیرون رفتن
ان از عالم وجود و ازادی قدس شریف از چنگال های اشغالگران.

2ـ امریکا و فرانسه و هم‌پیمانانشان از لبنان خارج شوند و هر نفوذی از هر کشور
استعمارگری در کشور پایان پذیرد.

3ـ فالانژها تسلیم عدالت شوند و دربرابر جنایت هایی که نسبت به مسلمانان و
مسیحیان و با تشویق امریکا و اسرائیل انجام دادند،همگی محاکمه شوند.

4ـ به تمام فرزندان این مرزو بوم فرصت انتخاب سرنوشت و اختیار نوع رژیمی که می
خواهند،با ازادی کامل داده شود. و مخفی نماند که ما هیچ گاه تعهّدمان را نسبت به
حکم فرمایی اسلام،پوشیده نمی دانیم وهمه را دعوت می کینم که رژیم اسلامی را
برگزینند زیرا اینچنین نظامی می تواند وحدت،عدالت،و شرافت را برای همگان تأمين کند
ومانع سیطره ی جدید استعمارگران در کشورمان شود.

 

ای دوستان !!

این بود اهداف ما در لبنان، این ها هم دشمنان ماهستند(که ذکر کردیم)و اما
دوستان ما:تمام ملت های مستضعف جهان دوستان مان هستند،و اینان همان هایی می باشند
که با دشمنان ما درستیزند و کوشش براین دارند که به ما اسیبی نرسد،چه افراد وچه
احزاب و چه سازمان ها،و ماهم به انان توجه کرده و به این سخن مخاطبشان قرار می
دهیم.

ای رزمندگان!در هر جای لبنان باشید و هر ایده و اندیشه ای داشته باشید!ما و
شما در انگیزه هایی بزرگ ومهم، مشترک هستیم،که این اهداف خلاصه می شود در :

ضرورت ساقط کردن و از بین بردن قدرت و سیطره ی امریکا در کشور و بیرون راندن
اشغالگر صهیونیست که بر گرده ی بندگان خدا سوار شده اند و کوبیدن تمام فعالیت های
فالانژ ها در رابطه با امور اداره ی کشور،گرچه در روش های مقابله و سطح ان با شما
اختلاف داریم.

پس بیایید،دست از خصومت فیما بین خودمان برداریم و در مسائل جزیی اختلاف نکنیم
و باب رفاقت را هرچه گسترده تر برای تحقق ارمان های بزرگ،بگشاییم.

پس هیچ مهم نیست که یک حزب بالخصوص، خیابانی را زیر سیطره ی خود قرار دهد بلکه
مهم این است که توده های  ملت با ان حزب
بجوشد و هماهنگ باشد و مهم نیست که زور نمایی نظامی به هموطنان نشان داده شود!بلکه
مهم این است که عملیات نظامی بر علیه اسرائیل فزون تر شود.

ومهم نیست که پیام های زیبا بسازیم و دعوت به برقراری کنفرانس ها کنیم!بلکه
مهم است که از لبنان،گورستانی برای طرح های امریکایی بسازیم…

در هر صورت ما از شما (دوستان) هیچ نوع تحریک و سبک شمردن عقاید و هیچ گونه
ستمی نسبت به امت و شرافتمان را نمی توانیم قبول کنیم و با شما پیمان می بندیم که
هر اشکال و اعتراضی که داشته باشید،به بهترین وجهی(بالتی هیَ احسن)حل کنیم و
استدعا داریم ما را به انچه که از حرکت در مسیر اهدافمان باز می دارد،مشغول نکنید.

 و دران صورت خواهید دید که ما خواهان
روابط با شما هستیم و قطعا روابط ما و شما افزون تر خواهد شد به همان اندازه که در
نظرات و اندیشه هامان،تقارب و نزدیکی پیدا شود و به همان اندازه که حس کردیم شما
ازادانه فکر می کنید و به همان اندازه که مصلحت اسلام و مسلمین اقتضای بهبودی و
بهتر شدن این روابط را داشته باشد.

 

ای جنگجویان مستضعف!

شما خواهان حق شدید ولی به بیراهه رفتید… وهرکه خواهان حق شد و راه را به
خطا رفت مانند ان کس نیست که خواهان باطل بود و به ان دست یافت.از این روی ما
دستمان را به سوی شما دراز می کنیم و مخلصانه می گوییم:«ای قوم!دعوت خدارا پاسخ
بگویید»و(خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به انچه زنده تان می کند
دعوت می کنند).

 

متعهد به اسلامیم ولی آنرا با زور تحمیل نمی کنیم

ای مستضعفان آزاده !

ما امتی هستیم که پیام اسلام را پذیرفتیم واز مستضعفان وتمام مردم می خواهیم
این پیام آسمانی را بررسی کنند زیرا می تواند تأمين کننده عدالت وصلح وامنیت در
جهان باشد.

 وپروردگار ما می فرماید «لا اِکراهَ
فِی الدّیِن قَد تَبَیََن َالرُشدُ مِن الغَی….» واز این روی،ما نمی خواهیم
اسلام را بر کسی تحمیل کنیم وبه همین جهت خوش نداریم،دیگران نظامهای فکری خود را
بر ما تحمیل کنند …وما خواهان آن نیستیم که

اسلام با زور در لبنان حکومت کنند همانگونه که مارونّیت سیاسی !امروز حکومت می
کند .

ولی تأکید می‌کنیم که ما اسلام را در عقیده و نظام و اندیشه قبول داریم وهمگان
را دعوت به شناخت ان و روی اوردن به ان می کنیم،همچنان که انان را به پذیرش کامل
ان و تعهّد به بکار بستن دستوراتش در سطح فردی،سیاسی اجتماعی، می خواهیم.

 واگر بگذارند که ملت ما به اختیار
خود،رژیم دلخواه خود را انتخاب کند،هیچ نظامی را بر اسلام ترجیح نخواهد داد.

 و از این روی،مردم را دعوت می کنیم که
خود، نظام اسلام را ـ ازادانه ـ پذیرا شوند و نه اینکه ان را به زور بر آنها تحمیل
کنیم، همانگونه که برخی چنین مارا متهم می سازند.

واعلام می کنیم :ما امیدواریم لبنان،جزء تفکیک ناپذیری از نقشه ی سیاسی پیکار
با امریکا و استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل،در اید و اسلام و رهبری عادلانه
اش بر ان حکم فرما شود.

 و این ارزو،ارزوی يک امت است و نه یک
حزب و ارمان یک ملت است نه یک گروه کمترین ارزوی ما در لبنان

 و به این جهت کمترین ارزویی که دل به
ان بسته،و در راه محقق شدنش، شرعاً کوشش داریم این است که:

لبنان را از پیروی و تبعیت غرب و شرق برهانیم و صهیونیسم اشغالگر را ـ تا اخر
ـ از زمین های مان طرد کنیم و نظامی را که ملت با اختیار و اراده ی خود،می
پسندد،برقرار نماییم

 

چرا با رژیم مبارزه می کنیم؟

این برنامه ی ما است نسبت به انچه در لبنان می خواهیم،و در پرتو همین برنامه و
ارمان،به دو سبب، با رژیم حاکم بر کشورمبارزه می کنیم :

1ـ این رژیم دست نشانده ی استکیار جهانی و جزئی از نقشه سیاسی دشمن با اسلام
است.

2ـ در اصل ترکیبی ظالمانه داشته و هیچ راهی برای اصلاح و یا کم و زیاد کردن ان
نیست بلکه باید از ریشه ان را دگرگون کرد.«وَ مَن لم یحکُم بما اَنزَلَ اللهُ
فاولئکَ همُ الظالمونَ».

نظر ما نسبت به مخالفان رژیم

و در پرتو همان دو عامل،نظر خود را نسبت به هر گروه مخالف با رژیم، بیان می
کنیم : هر گروه مخالفی که در مسیر خطهای قرمزی که نیروهای استکباری تحمیل کرده اند،
حرکت می کند، چیزی جز یک مبارزه صوری وظاهری نیست،ودر نهایت چاره ای جز وحدت
وهماهنگی با رژیم حاکم ندارد .

 وضمناً هر مبارزه ای که در چارچوب
محافظت وعمل به قانون اساسی فعلی حرکت کند ومتعهد باشد  که هیچ تغییر اساسی و اصلی در پایه های رژیم،
نباید ایجاد شود!آن هم مبارزه ای صوری است که هیچگاه نمی تواند منافع توده های
محروم ومستضعف را تأمين نماید .وهر مبارزه ای که در مسیری حرکت می کند که هیئت
حاکم خواهان آن است، بی گمان مبارزه ای پنداری وخیالی است که جز خدمت به رژیم چیز
دیگری نمی خواهد .

واز سوئی دیگر هر طرحی که به عنوان اصلاح سیاسی در پرتو این نظام گروه گرای
پلید،مطرح می شود،ما را به آن کاری نیست،همچنان که کوچکترین اهمیتی برای برقراری
هر دولت یا همکاری هر شخصیت در هر وزارتخانه ای که جزئی از رژیم ستمگر را تشکیل می
دهد،قائل نیستیم.

 

پیامی به مسیحیان لبنان

ای مستضعفین شرافتمند !

ما با کلماتی چند شما مسیحیان لبنانی را وعلی الخصوص مارونیها را مخاطب قرار
می دهیم :

 سیاستی که رهبران مارونیّت سیاسی، تحت
عنوان «جبهه لبنان» و«نیروهای لبنان» دنبال می کنند، امکان دارد که صلح وامنیت را
برای مسیحیان در لبنان فراهم سازد زیرا این سیاستی است که بر گروه گرائی وامتیازات
طبقاتی وپیمان با استعمار واسرائیل، طرح ریزی واستوار شده است .

 ومحنت لبنان ثابت کرد که امتیازهای
گروهی، عامل اصلی انفجار بزرگی بود که کشور را به ویرانی کشاند، وپیمان با آمریکا
وفرانسه واسرائیل هیچ سودی برای مسیحیان نداشت، آنروز که به همکاری اینان نیاز
داشتند.

از آن گذشته، امروز وقت آن رسیده است،که مسیحیان متعصب از لاک پیوستگی گروهی
واندیشیدن به مصالح شخصی بر حسب منافع دیگران، به در آیند و دعوت آسمانی را لبیک
گفته وبه جای دست بردن به سلاح، نزدعقل خود به داوری بنشینند وقناعت را به جای
گروه گرائی بر گزینند .

 ما بر این باوریم که پیامبر خدا حضرت
عیسی مسیح (ع) ازاین همه  جنایتی که
فالانژها به نام او وبه نام شما مرتکب شدند، بیزار است .واز این سیاست احمقانه ای
که رهبران شما برای حکمراندن بر ما وشما تبعیت می کنند نیز بیزار است چنانکه
پیامبر خدا حضرت محمد(ص) نیز بیزار است از انانکه به نام مسلمانان، نامبرده می
شوند وهیچ تعهدی نسبت به احکام الهی ندارند وبرای اجرای این احکام بر ما وشما نمی
کوشند .

پس اگر حسابهای خود را بررسی کنید وبفهمید که مصلحت شما همان است که
خودتان  انتخاب کنید نه آنچه با زور آتش
وآهن بر شما تحمیل می شود، آنجا است که ما دعوت خود را تکرار می کنیم و همانگونه
که خداوند به ما امر مي کند، به شما می گوییم :

«قُل یا اهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواء ٍبَینَنا وَبَینَکُم
اِلاَّ نَعبُدَ  اِلا الله وَلا نُشرِکَ
بِهِ شَیئاٍ وَلا یَتَخِذُ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دونِ اللهِ فَاِن
تَوَلَّوا فقولوا اشهِدُوا بِأنا مُسلِمُونَ ».

 

ای مسیحیان لبنان !

اگر بر شما دشوار می آید که مسلمانان در بعضی از امور حکومت با شما همکاری می
کنند،به خدا سوگند بر ما هم سخت است  که
ببینیم آنها در حکومت یک ستمگری که به ما وشما ظلم روا داشته، مشارکت دارند
…واگر خواهان عدالت هستید، کی از خداوند سزاوار تر به عدل است وهمانا او پیام
اسلام در راستای بر انگیخته شدن پیامبران،از آسمان نازل کرد تا اینکه بین مردم با
عدل وقسط حکومت کنند وحق هر صاحب حقی را به او برسانند .

واگر کسی شما را اغوا کرده ومسائل را وارونه جلوه داده وشما را از ما ترسانده
که نکند در برابر جنایتهای فالانژها در حق ما ، عکس العملی از خود نشان دهیم، به
نظر می رسد که هیچ جائی برای چنین ترس وواهمه ای نباشد زیرا افراد بی آزار شما
هنوز هم با ما ودر بین ما زندگی می کنند وهیچ وقت این صفا ومسالمت از بین نرفته
ونمی رود .

واگر ما با فالانژها در ستیزیم برای اینکه آنها سدی جلوی چشمان شما درست کرده
اند که حق را نبینید و شما را از راه خدا دور می کنند ودر زمین به ظلم وستم
مشغولند وهان ! چه جنایتهای بزرگی مرتکب شده اند .ولی ما برای شما خیر وخوبی می
خواهیم وشما را به اسلام دعوت می کنیم که در دنیا وآخرت سعادتمند باشید، واگر
نخواستید راهی جز این نیست که پیمان خود را با مسلمانان به هم نزنید ودر ظلم وستم
بر علیه آنان، با دشمنانشان همکاری وهمیاری نکنید .

 

ای مسیحیان                  

اندیشه های خود را از رسوبات پلید گروه گرایی پاک سازی کنید ومغزهای خود را از
اسارت عصبیّت ودر لاک خود فرو رفتن جدا سازید وچشمهای خود را بر اسلامی که شما را
به آن می خوانیم بگشائید که در آن نجات شما وسعادت وخیر دنیا وآخرت شما نهفته است
.وما این دعوت خود را به تمام مستضعفین غیر مسلمان ارائه می دهیم واما آنانکه از
راه گروه گرائی به اسلام پیوسته اند، دعوت به تعهد عملی نسبت به اسلام می کنیم واز
آنان می خواهیم دست از این عصبیتهای جاهلانه ای که دین از آنها بیزار است، بر
دارند .

وبه همگان تأکید میکنیم که این زمان، زمان پیروزی اسلام وحق است وزمان شکست
کفر بر باطل .پس به قافله حق ملحق شوید پیش از آنکه روزی رسد که ستمگر دستان خود
را بگزد وبگوید: «یا لَیتَنی اتَخَذَت مَعَ الرََّسُولِ سَبیلاً .یا وَیلَتی
لَیتَنی لَم اَتَخِذ فُلاناً خَلیلاً،لَقَد اَضَلَنِی عَن ِالذِکرِ بَعدَ اِذ
جاءَنی وَکان َالشَیطانُ لِلاِنسانِ خَذُولاٍ».

 

داستان ما با استکبار جهانی

ای مستضعفین با شرافت !

واما داستان ما با استکبار جهانی، در چند کلمه خلاصه می شود :ما معتقدیم
درگیری ایدئولوژی بین آمریکا وشوروی از دیر زمانی است که خاتمه یافته ودیگر تجدید
نخواهد شد .چرا که هر دو گروه در تحقق سعادت برای بشریّت،شکست خوردند زیرا آن ایده
ای که به مردم ارائه دادند،گرچه از نظر ظاهر به سرمایه داری وکمونیست تقسیم می شود،ولی
در محتوای مادی با هم توافق داشتند واین محتوای مادی از حل مشکلات انسانیت ناتوان
ماند .

پس نه سرمایه دار ی غربی ونه سوسیالیسم شرقی توانستند در ارائه طرحی عادلانه
ومطمئن پیروزی کسب کنند ونتوانستند توازن بین فرد واجتماع وفطرت بشری ومصلحت عمومی
را برقرار سازند  وهر دو طرف ناچار،اعتراف
به این حقیقت کردند ودانستند که دیگر مجالی برای درگیری فکری بین دو قطب نمانده
است. واز این روی

،درگیری را در منافع ومصالح خود خلاصه کردند،گرچه با دروغ،افکار عمومی را نسبت
به اختلاف ایدئولوژی مشغول کرده اند.

و در پرتو،این حقیقت ما بر این باوریم که نزاع فکری بین دو قطب به کلی از بین
رفته و به جای ان نزاع بر سر منافع و میزان نفوذ در کشورهای جهان،جایگزین شده است.

بنابراین،کشور مستضعف،جایگاه نزاع آنها شده و ملت های مستضعف هیزم معرکه اند .

و از این روی ما در برابر هر دخالت استعماری ـ چه غربی و چه شرقی ـ در امور
مستضعفین و کشورهای انان ایستادگی میکنیم و هر دخالت و طمعی در منافع خود را سرکوب
می نمائيم.

و در همان حال که جنایت های امریکا در
ویتنام،ایران،نیکاراگوئه،گرینادا،فلسطین،لبنان و…را محکوم می کنیم،اشغال
افغانستان را از سوی شوروی و همچنین دخالت در امور ایران و همکاری با عراق
جنایتکار و …را نیز محکوم می کنیم .و اما در لبنان و منطقه ی فلسطین:در اینجا
نبرد مهم و اساسی ما با امریکا است که بالاترین نفوذ را در کشورهای استکبار جهانی
دارد،و پس از آن اسرائیل،دست پرورده ی صهیونیسم بین الملل.و بعد از آنها موظف
هستیم که با هم پیمانان امریکا از کشورهای پيمان انلانتیک شمالی که در همکاری با
امریکا و برعلیه ملت های منطقه گرفتار شده اند،به نبرد بی امان بپردازیم.و از همین
جا به کشورهای دیگری که تاکنون در این دام گرفتار نشده اند هشدار می دهیم که در
مسیر خدمت به تحقق منافع امریکا و با قیمت دستبرد به ازادی ملت ما و منافعش،گرفتار
نشوند.

اسرائیل باید از بین برود ما اسرائیل را سرنیزه ی امریکا در جهان اسلام می
دانیم.واین دشمنی است غاصب که باید با ان جنگید تا حق غصب شده به اهلش بازگردد.

و این دشمن،خطر بزرگی برای اینده ی نسل های ما و سرنوشت امت ما به حساب می اید
خصوصاً که فکر توسعه طلبی شدیدی در سر می پروراند و عملاً در فلسطین اشغالی این
نقشه را به اجرا در اورده و می کوشد که همچنان به پیش بتازد تا اینکه دولت اسرائیل
بزرگ! را از فرات تا نیل بنیان گذارد…

و از این روی،مقابله ی ما با این رژیم باید به ازبین بردن ان بیانجامد و به
این جهت هر قرارداد و هر توافق نامه ای برای اتش بس و یا هر عهدنامه صلح و سازش(چه
منفرد و چه غیر منفرد)با اسرائیل،از نظر ما بی ارزش است.

و کلیه ی طرح های وساطت و میانجیگری بین ماو اسرائیل را به شدت محکوم
کرده،واسطه ها را با خود دشمن می دانیم زیرا این میانجیگری چیزی جز اعتراف به
مشروعیت اشغال صهیونیستی نسبت به فلسطین نیست.و به همین مناسبت قرارداد کمپ دیوید
را رد می کنیم،و همچنین طرح فهد،طرح فاس،طرح ریگان،طرح برژنف،طرح فرانسوی ـ مصری و
هر طرحی که متضم اعتراف ـ هرچند ضمنی ـ به رژیم صهیونیستی است را قوّیاً رد می کنیم.
و در این میان نیز یاداور می شویم که تمام کشورها و سازمان های منحرفی را که دل
برای راه حل های ذلت بار مسالمت امیز!با دشمن می سوزانند و زمین را با صلح می
فروشند!محکوم می کنیم و ان را خیانتی به خون های ملت مسلمان فلسطین و مشکل فلسطین
می دانیم.

و از سوئی دیگر،ان دعوتی که از سوی یهودیت برای سکونت گزیدن در جنوب لبنان
اخیراً بلند شد،و همچنین مهاجرت یهودیان اتیوپی و دیگران به فلسطین اشغالی را جزئی
از نقشه ی توسعه طلبانه  ی اسرائیل در جهان
اسلام می دانیم.و این بهترین دلیل  برای
خطری است که در اثر اعتراف به این رژیم و زندگی با ان،ایجاد میشود.

 

حرکت پایداری اسلامی روزافزون

هنگامی که از اسرائیل سخن به میان می اوریم،لازم است که نظري به پدیده ی  مقاومت و پایداری اسلام بیافکنیم که از منطقه
های اشغالی لبنان آغاز شد که یک تحول تاریخی و مدنیت نوینی را بر جریان پیکار با
دشمن صهیونیستی به وجود آورد.

این مقاومت و پایداری اسلامی که جالب ترین و زیبا ترین قهرمانی ها و رزم هارا
بر علیه نیروهای اشغالگرترسیم کرده و می کند و با ایمان جهادگرانش،افسانه ی «اسرائیل
مغلوب نمی شود!»را در هم شکند و توانست رژیم غاصب را در دامی واقعی بیافکند و ان
را از نظر انسانی،نظامی و اقتصادی بیچاره کندتا آن جا که رهبرانش ناچار به اعتراف
شدند که در برابر نبردی قوی و خرد کننده از سوی مسلمانان قرار گرفته‌اند .

این پایداری اسلامی، به خواست خداوند،باید به پیش برود و رشد و تکامل بیابد و
از همه ی مسلمانان در تمام کشورهای جهان،هرگونه تأیید، همکاری،کمک و مشارکتی فعّال
دریافت نماید تا اینکه بتواند این غده ی سرطانی ریشه کن نموده و نابود سازد…

پیام درخواست همکاری گسترده

ما فرصت را غنیمت شمرده،پیام گرمی به تمام فرزندان مسلمان جهان می فرستیم و در
این پیام از آنان می خواهیم که با برادرانشان در لبنان همکاری کنند،چه به صورت
مستقیم و چه از راه کمک به رزمندگان مسلمان؛چرا که کارزار با اسرائیل،مسؤلیت  و وظیفه ی تمام مسلمانان در تمام سرزمین ها است
و این تنها وظیفه ی فرزندان جبل عامل و بقاع غربی نیست.

پایداری اسلامی با خون شهیدانش و پیکار قهرمانانش،دشمن رابرای اولین بار در
تاریخ جنگ با آن،وادار کرد که تصمیم به عقب نشینی و بیرون رفتن از لبنان بگیرد،با
اینکه نه تحت تأثیر امریکا قرار گرفته بود و نه تحت تأثیر هیچ نیروی دیگری بلکه
قضیه درست به عکس است چرا که این تصمیم،امریکا را سخت متاثر کرد،و این نقطه عطفی
در تاریخ نبرد دژخیمان صهیونیست است.

 

رزمندگان مسلمان که با همکاری تمام اقشار دفاع مقدس خود را دنبال می کنند
بانوان نیز سلاح «سنگ»و«روغن داغ»و کودکان با «فریاد»و«مشت های گره خورده»و
پیرمردان با سلاح«بدن های ناتوان»و«عصای درشت»وجوانان با سلاح«تفنگ»و«اراده ی
آهنین»و ایمان همگی آنان،ثابت کرد که اگر ملت را به خود واگذارید،می تواند معجزه
ها بیافریند که آفرید.

 

نیروهای بین المللي و فعّالیت مشکوک

نیروهای بین المللي که استکبار جهانی می کوشد انها را بر سرزمین های مسلمانان
در مناطقی که دشمن از آن ها بیرون خواهدرفت بگمارد که سدی متین در برابر حرکت
پایداری باشد و امنیت اسرائیل و نیروهای اشغالگرش را حفظ کند،نیروهایی است شریک
جرم و مردود و شاید ناچار شویم که با آنها همانگونه معامله کنیم که با نیروهای
اشغالگر صهیونیسم معامله می کنیم.

و باید همگان بدانند که تعهد های رژیم کتائبی وازده،به هیچ نحو رزمندگان حرکت
پایداری اسلامی را متعهد و ملتزم نمی‌کند و بر کشور ها است که خوب بیندیشند پیش از
آنکه در مردابی غرق شوند که اسرائیل درآن غرق شد.

رژیم های شکست خورده ی غربی و اما رژیم های عربی که برای صلح با دشمن صهیونیستی،سرودست
می شکنند، رژیم های ناتوان و عاجز از دریافت بلند همّتی ها و آرمان های امت هستند
و نمی‌توانند به جنگ با رژیم اشغالگر فلسطین فکر کنند زیرا تحت الحمایه ی استعمار
بوده اند و استعمار ان نظام های پوسیده را به وجود آورده است.برخی از حاکمان مرتجع
خصوصاً در کشورهای نفت خیز،بی شرمانه از کشورهایشان پایگاهائی برای آمریکا و
انگلیس می سازند و خجالت نمی کشند از اینکه بر کارشناسان خارجی آن چنان اعتماد
کنندکه ان ها در منصب های رسمی و مهم نصب کرده و هرچه از اداره های کاخ سفید به آن
ها برسد من جمله سیاست تاراج بردن ثروت ها و ذخایر ملت هایشان و تقسیم آن بر
استعمارگران را اجرا می کنند.

یکی از آنان ادعا می کند که نگهبان شریعت مقدس اسلام است!تا اینکه از این راه
خیانت خود را بپوشاند و تسلیم اراده ی آمریکا شود و در همان حال،بردن یک کتاب
اسلامی به کشورش را امری حرام!و ممنوع می داند.

و در نتیجه سیاست عقب نشینی و شکستی که این نظام های مرتجع در رابطه با
اسرائیل دنبال می کنند،اسرائیل توانست بسیاری را قانع کند که خود یک واقعیت است و
هیچ امکان اعتراف نکردن به آن نمانده است بلکه باید همه اعتراف کنند که لازم است
امنیت آن را تأمين نمايند!!

و همین سیاست شکست بود که سادات معدوم را جرأت داد چنان خیانت بزرگی را مرتکب
شود و مبادرت به صلح با اسرائیل بورزد و قرارداد ننگین را با آن امضا نماید.

و همین سیاست شکست است که الان برسر شورای همکاری خلیج پرتو افکنده و بر محور
مصر،عراق و نظام های عرفاتی حکم فرما است.

و سیاست شکست که در برابر امریکا است که وضعیت حکام مرتجع را نسبت به جنگ
تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران،تعیین می‌کند، و همین سیاست است که کمک های بی
حساب برای صدام مزدور فراهم می سازد به خیال خامی که رژیم تکریتی صهیونیسم زده
بتواند بر انقلاب اسلامی ایران فائق آیدو از حرکت گسترده ی ان با معیارهای انقلابی
و اسلامیش،جلوگیری به عمل آورد!!

و همین سیاست شکست است که رژیم های مرتجع را به در جهل فرو بردن مردم و بی
عرضه نمودن آنان و از بین بردن شخصیت اسلامیشان و سرکوب کردن هر حرکت اسلامی با
انگیزه ی نبرد با آمریکا و هم پیمانانش را در کشورهایشان وا می دارد.و همین سیاست
است که آن را به هراس از بیداری مستضعفین و جلوگیری از دخالت آنان در امور سیاسی
وا می دارد چرا که در این کارها خطری بس بزرگ است که موجودیت آن رژیم هارا تهدید
می کند،و همین بیداری مستضعفين است که آن هارا نسبت به فساد حاکمان و روابط مشکوک
ان ها متوجه می سازد و آن ملت هارا با حرکت‌هاي آزادی بخش در سراسر جهان پیوند می
دهد.

ما در این رژیم های مرتجع سّدی می بینیم که خواهان خواب کردن ملت های اسلامی و
وحدتشان می باشد و آن ها را مسئول ناکام ماندن کوشش هایی می دانیم که به نبرد با
دشمن صهیونیستی،تداوم می بخشد.

و امید واثق به ملت های مسلمان داریم که در بیشتر کشور های اسلامی علناً به
مخالفت با آن رژیم ها پرداخته و توانستند مخفیانه به عالم انقلاب ها سری بزنند و
از تجربه های آنان به ویژه انقلاب اسلامی پیروزمند،بهره ها ببرند.و خواهدآمد آن
روزی که این رژیم های پوسیده در برابر مشت های مستضعفین سقوط کند همانگون که عرش
طاغوت در ايران به زیر افکنده شد.

و ما که اکنون نبردی سهمگین بر علیه امریکا و اسرائیل و نقشه های شومشان در
منطقه را دنبال می کنیم لازم است که این رژیم های مرتجع را از شناکردن برعکس
مسیرسیل مردم انقلابی وقیام کننده بر علیه استعمار و صهیونیسم،برحذر داریم.و بر
آنان است که از پایداری و مقاومت اسلامی در لبنان،درس های بزرگی بگیرند در

اصرار بر کارزار با دشمن تا شکست مفتضحانه ی آن .

و همچنین ما به این رژیم ها هشدار می دهیم که خود را درگیر طرح های ذلت بار
جدید و طرح های جابرانه ای که انقلاب اسلامی جوان را هدف قرار داده است،نکنند چرا
که این کار رهبران  اين رژیم ها را به همان
روز سیاهی می کشاند که انور سادات و پیش از او،نوری سعید و دیگران را به کام خود
فرو برد.

 

جبهه ی جهانی مستضعفین

و به تمام ملت های عربی و اسلامی اعلام می کنیم که تجربه ی مسلمانان در ایران
اسلامی،بهانه ای برای کسی باقی نگذاشت چرا که ثابت کرد ـ بی آنکه جائی برای شک
باشد ـ که سینه های برهنه ای که با اراده و ایمان مسلّح است،قادر می باشد ـ به
خواست خدای بزرگ ـ که تمام آهن های رژیم های طاغوتی و طغیان انان را درهم می شکند.

و از این روی،این ملت ها را دعوت می کنیم وحدت صفوف خود را حفظ کنند و اهداف و
آرمان هایشان را تبیین نمايند و برای شکستن قید و بندی که اراده آن ها را قفل کرده
است به پاخیزند و حکومت های دست نشانده ای را که بر انان حکومت می رانند،ساقط
نمایند.

و به تمام مستضعفین جهان اصرار می کنیم که لازم است یک جبهه ی جهانی برای خود تأسیس
کنند که تمام حرکات‌هاي آزادی بخش را به هدف همکاری کامل و برای تأمين فعالیت لازم
برای تحرک گسترده تر و توضیح نقاط ضعف دشمنان،دربرگیرد.

پس در جایی که جهان استثمارگر با تمام حکومت ها ورژیم هایش برای جنگ با
مستضعفین اتحاد می کنند،بر مستضعفین است که برای مقابله با نقشه های نیروهای
استکبار جهانی گرد هم آیند و باهم مجتمع شوند.

و بر تمام ملت های مستضعف خصوصاً ملت های عرب و مسلمان است که درک کنند به این
که تنها اسلام می تواند اندیشه ی مقاومت و رد ستم باشد و این در حالی است که تجربه
ثابت کرده به اینکه اندیشه های مصنوعی ـ بنا به توافق آمریکا و شوروی ـ برای همیشه
محو و نابود شد.

الان وقت آن رسیده است که بدانیم:تمام اندیشه های غربی درباره ی اصالت و فطرت
انسان نمی تواند بلند پروازی های او را جوابگو باشد یا اینکه او را از سیاهی‌هاي
گمراهی و جاهلیت رهایی بخشد،و تنها اسلام است که قیام و پیشرفت و خلاقیت انسان را تأمين
می کند«یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ زَیتونَةٍ لا شَرقیَّةٍ و لا غربیَّةٍ یَکادُ زَیتُها
یُضییءُ وَ لو لَم تَمسسهُ نارُ،نورُ علی نورٍ،یَهدی اللهُ لنورهِ من یَشاءُ».

 

هان!وحدت مسلمین را دریابید

ای ملت های مسلمان!

دوری جویید از این فتنه ی استعماری پلیدی که وحدت شما را می خواهد بهم بزند و
در بین شما تخم جدائی بیفکند و عصبیت های سنی و شیعه را زنده نماید.

و بدانید که استعمار نتوانست بر ذخاير و اموال مسلمانان چیره شود مگر انگاه که
بین صفوف آنان جدائی و نفاق انداخت که گاهی سنیّان را بر شیعیان و گاهی شیعیان را
بر سنیان برانگیخت.و پس از آن،این مهم را به دست نشاندگانش از حاکمان این کشورها
واگذار کرد و گاهی هم ان را به علمای سوء(وعاظ السلاطین)و رهبران تحمیلی که بر
گرده ی بندگان سوار شدند، محوّل نمود.

پس شما را به وحدت می خوانیم،آن را حفظ کنید که وحدت سنگ خارائی است که تمام
نقشه های مستکبران را درهم می کوبد و چکشی است که طرح های ستمگران را له می کند،پس
سیاست«تفرقه بینداز،حکومت کن»!را نگذارید در وطن هایتان اعمال شود و با اجتماع
گرداگرد قران،آن را به دور افکنید : «وَاعتَصَمُوا بِحَبلِ اللهِ جمیعاً وَ
لاتَفَرَّقَوا».«اِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شیَعاً لستَ
مِنهُم…».«وَاذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عِلِیکُم اذ کُنتُم اَعداءً فألّفَ بَینَ
قُلوُبِکُم فَاَصبحتُم بِنِعمَته اِخواناً وش کُنتم عَلی شَفا حفرَةٍ مِنَ
النّارِفَأنقَذَکُم منها».»

 

 

ای علمای اسلام

و شما ای علمای اسلام!

مسئولیتتان به حجم مصیبت هائی که بر مسلمانان وارد می آید،خیلی بزرگ و دشوار
است،و شما بهترین کسانی هستید که به وظیفه ی رهبری کردن امت و هدایت ان ها به سوی
اسلام،عمل می کنید و آن ها را نسبت به نقشه هایی که دشمنان برای مسلط شدن بر انان
و بر ذخایرشان و به بندگی کشیدنشان،دردست اجرا دارند،اگاه می سازید.

و بدون شک می دانید که مسلمانان به شما به عنوان حاملان امانت از پیامبر اسلام(ص)و
به عنوان وارثان پیامبران می نگرند،پس الگوئی خوب برای تجاهر به حق و ایستادگی در
برابر ظالمان و ستمگران باشید و نمونه ی پارسایی و زهد ورزیدن به لذت ها و زینت
های زودگذر دنیا و شوق بهشت و شهادت در راه خدا باشید.«وَلَکُم فی رَسُولِ اللهِ
اُسوَةُحَسَنَة»

 

ای علمای اسلام

رهبرمان امام خمینی همواره برضرورت اصلاح خویشتن وتزکیه ی نفس خود قبل از
دیگران تاکید کردند و چندین بار متذکر شده اند که اگر یک مغازه دار بد باشد مردم
می گویند فلان آدم بد است و اگر یک کاسب غش کند و مردم را فریب دهد،مردم می گویند
فلان آدم فریب گر است ولی اگر فهمیدند یک عالم ـ خدای نخواسته ـ بد بود،نمی گویند
او بد است بلکه می گویند روحانیت فاسد است و یا به دین توهین می کنند!

پس ای علمای دین!مسئولیت شما بسیار سنگین است،خدای را بخوانید تا شما را در
انجام وظیفه یاری دهد…ودر آن صورت خواهید دید،مردم چگونه پیام هایتان را لبیک می
گویند.و بدانید که استعمار به نقش مهم شمادر بین مردم پی برده لذا شدیدترین سرنیزه
هایش را بر سینه ی روحانیون مبارز وارد کرده است.هموبود که نقشه های شیطانی را
برای مخفی نمودن امام سید موسی صدر به کار گرفت،پس از اینکه فهمید او در برابر
جنایت هایش ایستاده است.و همو بود که فیلسوف اسلام شیخ مرتضی مطهری را به شهادت
رساند و مرجع مسلمانان آیة الله سید محمد باقر صدر را شهید کرد زیرا از موضعگیری
او احساس خطر کرد که او گفته بود: «در امام خمینی ذوب شوید،همانگونه که او در
اسلام ذوب شده است».

و از طرفی دیگر،وعاظ السلاطین را در بین مردم پخش کرد که از خدا نمی ترسند و
در جائی که جای فتوا دادن نیست،فتوا می دهند و سازش با اسرائیل را جایز و جنگ با
ان را تحریم و خیانت حاکمان ستمگر را توجیه می نمایند.و بی شک استعمار دست به چنین
کاری نزد مگر پس از اینکه نقش مهم شما را در تأثیر گذاری بر مردم دانست.

و از این روی،یکی از مسئولیت های شما ای علمای اسلام این است که مسلمانان را
متعهد به احکام دین،تربیت کنید و آن خط مشی سیاسی که باید در آن گام نهند،برایشان
توضیح دهید و انان را به سوی عزت و شوکت هدایت نمایید.و به حوزه های علمیه اهمیت
به سزایی بدهید که رهبرانی مخلص و با ایمان تحویل جامعه دهند.

سخن آخر درباره ی سازمان های بین المللی

در پایان لازم است،سخنی درباره ی سازمان ها و هیئت های بین المللی،سازمان ملل
متحد و شورای امنیت و…داشته باشیم.ما اعلام می کنیم که این سازمان ها گرچه
تریبونی برای تمام ملت ها است ولی بی ارزش می باشد زیرا کشورهای استکبار جهانی بر
مقررات و قوانین آنها ـ چه از نظر اجرا یا عدم اجرا ـ مراقبت وتسلط دارند و بهترین
دلیل براین مدعا حق«وتو»است که در اختیار برخی دولت ها می باشد.

و از اینجا در حالی که از سازمان ها می خواهیم همچنان تریبونی آزادو مؤثر
بمانند،از کشورهایی که برای خود احترام قائل هستند،می خواهیم که طرحی برای لغو حق«وتو»پیشنهاد
کنند.و همچنین از آنها می خواهیم که طرحی برای طرد اسرائیل از سازمان ملل پیشنهاد
کنند زیرا اسرائیل،رژیمی است غاصب،گذشته از اینکه با انسانیت در ستیز است.

ای مستضعفین آزاده!

این آرمان ها و اهداف ما و برنامه ها و ائین هایی است که مسیر مارا تعیین می
کند.«فَمَن قَبِلَنا بِقَبُولِ الحَقّ فاللهُ اَولی بِالحَقِ وَ مَن رَدَّ عَلینا
نَصبِر حَتّی یَحکُمَ اللهُ بینَنا وبینَ القَومِ الظالَمینَ».          

                                                  والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته حزب الله

 

/

تحقیقی پيرامون مسأله ی ازدواج

با اینکه
در مجله شماره 30مقاله ای تحت عنوان ازدواج داشتیم ولی به پیروی از دستور پدرانه
امید امام و امت حضرت ایة الله العظمی منتظری دام ظلة،بار دیگر لازم دیدیم تذکراتی
درباره ی این موضوع مهم و حیاتی داده شود که متاسفانه درمورد رفع مشکلات آن کمتر
فکر و برنامه ریزی می شود و به دستورات حیات بخش اسلام در این زمینه نه تنها توجهی
نمی شود و اهمیت نمی دهند بلکه با پیروی و الهام گرفتن از فرهنگ مبتذل غرب،صریحا
با احکام مقدس اسلام در تیترهای درشت،مخالفت می شود و عملا خلاف حکم صریح قرآن داوری
می کنند.

مشکل
اجتماعی ازدواج را از جهات مختلف می توان مورد بررسی قرار داد ولی ما ترجیح می
دهیم در این زمینه سری بزنیم به نامه های بسیار که از افراد مختلف با سلیقه ها و
روحیه های گوناگون و رسم ها و سنت های متفاوت از جاهای مختلف کشور به ما می رسد که
حتماً آن نامه ها و نامه های دیگر که به مراکز مختلف فرستاده می شود،با همه ی
گستردگی،یک از هزار فریاد های مخفی و ناله ها و شکوه های درونی جامعه است و چه
بسیارند آنان که با این مشکل به خود می پیچنند و دم برنمی اورند.بنابراین،مناسب
است در این جا نمونه های کوتاه از نامه های مردم در این باره بیاوریم:

– من
گروهبان دوم …دوسال است در جبهه خدمت می کنم ولی هروقت به مرخصی می روم با
ناراحتی بسیار برمی گردم…می خواهم ازدواج کنم،ولی پدر و مادرم می گویند زود است!

– ما دو
خواهریم،هردو مایلیم ازدواج کنیم و از این خانه که ساکنین ان ضد انقلاب و بی دینند
راحت شویم ولی هرچه خواستگار می اید،مادرم رد می کند و می گوید من همین دو دختر را
دارم.می خواهم تحصیل کنند و اقلاً دیپلم بگیرند!

ـجوانی 23ساله
هستم می خواهم ازدواج کنم ولی برادران و پدر و مادرم به دلایل واهی نمی
گذارند.چگونه حرمت آنها را نگه دارم؟!

ـ دختری
یتیم هستم.خانواده ی عمویم برای خواستگاری امدند ومن پذیرفتم.ولی برادرم به دلیل
اختلافی که با پسر عمو دارد مخالفت کرد ومرا کتک زد و چند روز از خانه بیرونم
کردند که چرا اعلام موافقت کردم!

ـ20ساله
هستم،از پدرم درخواست ازدواج کردم سربازی را بهانه آورد.اکنون 13ماه است خدمت را
تمام کردم ولی باز هم پدرم حاضرنیست!خواهش می کنم با نامه ای ایشان را قانع کنید.

ـدر14سالگی
پاهایم فلج شد.ولی پس از مدتی معالجه به وسیله فیزیوتراپی اکنون می توانم راه بروم
و در همان مرکز بهزیستی مشغول کار هستم.ماهی دوهزار تومان حقوق می
گیرم.خواستگارانی برایم امدند.ولی پدر و مادرم می گویند او نمی تواند خانه را
اداره کند!من می توانم،چون میخواهم ولی آنها قانع نمی شوند.می خواهم از خانه فرار
کنم تا از پدر و مادرم که مرا بدبخت کردند انتقام بگیرم.اکنون دیگر برای من
خواستگار نمی اید.

ـ در
17سالگی به اجبار پدرم با دختری که مایل نبودم ازدواج کردم.اکنون از او دو فرزند
دارم ولی به هیچ وجه اخلاق او برای من قابل تحمل نیست.زندگی برمن تلخ و دشوار شده
است،نمی خواهم او را طلاق بدهم به خاطر فرزندانم ولی می خواهم همسر دیگری اختیار
کنم.او راضی نمی شود. ایا رضایت او شرط است؟!

 

ـ دختری
نجیب و متعهد را برای همسری انتخاب کرده ام پدر و مادر هر دو راضی هستند ولی داماد
آنها راضي نيست و پدرم به این دلیل عقب نشینی کرده ایا رضایت داماد نیز شرط است؟

ـ ما هر
دو به ازدواج راضی هستیم.دختر یتیم است ولی عموهای او اجازه ی ازدواج به او نمی
دهند وقلدری می کنند چاره چیست؟

ـ همسر من
به دلیل سردی جنسی زندگی را برمن تلخ کرده است به پزشک مراجعه کرده ایم ولی مفید
واقع نشده او برای من نمی تواند یک همسر باشد ولی به دلیل داشتن فرزند نمی خواهم
او را طلاق بدهم.اجازه ی ازدواج مجدد به من نمی دهد ودادگاه رضایت او را شرط می
داند!

ـ شما می
گویید:ازدواج…من به هرجا رفته ام با اینکه متدین و به اصطلاح

حزب اللهی
هستند ولی صریحا به دلیل پاسدار بودن مرا رد می کنند. می گویند پاسدار عمری
ندارد!!

ـ در
روستای ما حداقل 120هزار تومان مهریه و طلا و جواهرات و شیربها لازم است تا
ازدواجی صورت بگیرد.از کجا بیاوریم؟!

 

خطر بزرگ!

 

اینها
نمونه هایی بسیار اندک از نامه های مردم است که حکایت از یک خطر بزرگ و اتشی زیر
خاکستر می کند.بدون شک اگر مشکل ازدواج حل نشود بستن بوتیک ها،گشت های امربه معروف
و نهی از منکر،شلاق،چوبه ی دار،نصیحت،خطبه ی جمعه،دعای کمیل،ترساندن از عذاب الهی
و صذها راه دیگر نمی تواند جامعه را از فساد نجات دهد.خداوند خود بهتر می داند که
دستور ازدواج داده است.رسول اکرم(ص)این بزرگترین جامعه شناس تاریخ بشر،خوب درد جامعه
را می داند که می فرماید:«اذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه،الا تفعلوه تکن
فتنة فی الارض و فساد کبیر»

(وسائل14ص 51).اگر کسی که اخلاق و دیانت او مورد پسند شما است به خواستگاری
آمد،او را بپذیرید،اگر چنین نکنید در زمین فتنه و فساد بزرگ برپا می شود او خوب می
داند که می فرماید:«مَن تَزَوجَ فقط اَحرَز نصف دینه فلیتقَ الله فی النصفٍ الآخرٍ»(وسائل
14ص5).هرکس ازدواج کند نصف دینش را بیمه کرده است و تنها در ان نصفه دیگر به تقوی
نیاز دارد.وهمچنین می فرماید:«شرارُ امتی عزابها»(بحار ج 100 ص 222).

اشرار امت من کسانی هستند که ازدواج نکرده اند. اری چنین است اگر ملاحظه کنیم
اکثر شرارت ها از جوانان مجرد است.تروریست ها،بمبگذارها،تجاوزگران به مال و ناموس
مردم،دزدان، غارتگران و راهزنان اکثراً مجرد هستند .ان کس که زن و فرزند دارد
مشغول کار خویش است وحداقل به ملاحظه ی خانواده ی خود و از ترس تجاوز دیگران به
مال و ناموس خود،تجاوز نمی کند.

این مطلب انقدر واضح و روشن است که ظاهراً نیازی به توضیح نیست ولی معلوم نیست
چرا یک برنامه ی صحیح و فکر اساسی برای آن نمی شود؟چرا جلوی این اجحاف و ظلم پدران
و مادران که شیربها و غیره مطالبه می کنند گرفته نمی شود؟چرا هنوز این فکر غلط
هنوز در جامعه حکم فرما است که ازدواج مانع تحصیل است؟اگر ازدواج مانع تحصیل است
تجرد مانع زندگی و مانع درستکاری و تقوی است،بلکه تجرد در اکثر موارد مانع پیشرفت
در تحصیل نیز می باشد.ازدواج مایه ی ارامش است و از تشتت و تفرق حواس جلوگیری می
کند.و در نتیجه درس خواندن نتیجه ی بهتری خواهد داد.

 

انتقاد…پیشنهاد…

پیشنهاد و توقع این است که:رهبران جامعه،ائمه ی جمعه،خطبا،وعاظ،سخنرانان و
نویسندگان،همه اقشار جامعه را اگاه سازند.

به پدران بگویند:از حقوق فرزند بر پدر این است که هرگاه به حدّ بلوغ جنسی رسید
در امر ازدواجش اقدام کند تا چه رسد به اینکه خود او درخواست کند و پدر اجابت
ننماید!

به مادران بگویند:این شیربها چیست که شما می خواهید؟ایا حق مادری قابل معامله
و فروش است؟مگر نه این است که حق مادر پس از حق خداوند بالاترین حق است؟ایا این
ننگ برای یک مادر نیست که حق مادری خود را با پول عوض کند؟وانگهی این چه توهینی
است که به جنس زن می کنید که شیر پسر بلاعوض است و برای شیر دختر عوض می
خواهید؟البته مادر طبق ایه ی قران حق دارد برای شیر دادان فرزند از همسر خود
مطالبه ی اجرت کند ولی فرق میان پسر و دختر نیست.انهم از پدر مطالبه کند نه از
داماد.شیری که مادر به فرزند داده است هیچ عوضی ندارد و  شیربها یک امر خلاف شرع است که مادران از روی
جهل و نادانی ان را به صورت مانع بزرگی در راه ازدواج مطالبه می کند.

 

شیربها

حضرت امام در تحریر الوسیله بیانی دارند که ترجمه ی ان به اختصار این است: «اگر
شیربها را داماد به پدر یا مادر دختر با طیب نفس و تمایل بدهد ظاهرا گرفتن ان
اشکالی ندارد ولی در عین حال می تواند داماد ان را پس بگیرد مگر اینکه تلف شده
باشد واگر از روی اکراه می دهد وتنها به دلیل کارشکنی ان اشخاص(پدر و مادر یا هرکس
دیگر)و برای رها کردن دختر از دست او که به زورمانع ازدواج دختر است با اینکه خود
به همان مهر راضی است و شیربها و مانند ان را همان فامیل(پدر و مادر یا
دیگری)تحمیل می کند در این صورت گرفتن ان از داماد حرام است ومصرف کردن ان حرام و
هروقت داماد مطالبه کند باید به او پس داده شود چه عین ان مال باقی باشد و چه تلف
و مصرف شده باشد.»(تحریر الوسیله ج2ص298).

گفته می شود طبق بعضی رسومات شیربها را می گیرند که به مصرف جهیزیه برسانند
ولی این امر اشتباه است.همان مهریه ی دختر را دوقسمت کنند بخشی از ان را به عنوان
مهر حاضر دریافت نمایند و انچه را برای پشتوانه ی دختر یا مانعی در راه طلاق قرار
می دهند و به وقت مطالبه محول می کنند،به عنوان مهر غایب ثبت نمایند.البته باید
توجه داشت که همه مهر ملک دختر است وپدر ومادر باید با اجازه او به مصرف او
برسانند .اگر خود او مایل باشد می توانند جهیزیه را از مهریه او تهیه کنند .وضمنا
این جهیزیه های سنگین،بزرگترین مانع ازدواج است هم داماد نباید مطالبه چنین جهیزیه
ای  کند وهم پدر ومادر دختر وخود او نباید
به طمع جهیزیه شیک ومدرن وگران قیمت مهر سنگین یا شیربهای زیاد بگیرند .همه
گرفتاری جامعه ما از این وابسته بودن به تجملات وتزئینات است که به صورت
تصاعدی،روز افزون می شود گمان نکنید رسول اکرم (ص) که ما همه خود را پیرو او می
دانیم،اگر اکنون در میان ما بود چنین وضعی را تحمل می فرمود .بی گمان با همه این
رسمهای غلط به شدت مبارزه می کرد .واین مغازه های رزق وبرقی را که چشم دختران
ومادران را خیره کرده است ویران می نمود تا ریشه فساد وتباهی ازبین برود .

 

قیمت بر دختران مگذارید !! 

به پدران و مادران بگویند:به فکر سعادت و خوشبختی دخترانتان باشید نه به فکر
پول جمع کردن و دختر فروختن.این مهری که اکنون رسم شده قیمت گذاشتن است.مگر زن
کالاست؟!بهانه نیاورید:تحصیل، مهر زیاد، طلا، جواهرات، شیربها، خانه، ماشین، کار
پردرامد و صدها بهانه ی دیگر.اگر از سوی شارع مقدس،ولایتی برای پدر درنظر گرفته شده
است، به منظور مصلحت اندیشی برای دختر است نه مصلحت مادی پدر!و لذا اگر بهانه ی بی
مورد بیاورد،ولایت او ساقط است.همانگونه که در رساله حضرت امام امده است و
خوشبختانه طبق مصاحبه ی منتشره،دادگاه مدنی در این گونه موارد،به جا و به مورد
دخالت می کند و اجازه ی ازدواج را علیرغم مخالفت های پدر می دهد.وانگهی ولایت پدر
تنها برای تشخیص کفو وشوهر مناسب است وگرنه طبق فتوای منتشر شده ازحضرت امام پدر و
مادر حق تعیین مهر را ندارند و این امر بستگی به رضایت پسر و دختر دارد.

 

س:ایا در تعیین مقدار مهریه توافق دختر و پسر شرط است یا انکه والدین ان هم حق
اعمال نظر دارند؟

ج:بستگی به توافق دختر و پسر دارد.

موارد بسیاری از نامه ها متضمن همین جهت است که دختر به دلیل وارستگی و ایمان
و تحولی که در اثر انقلاب در او پیدا شده با مهر سنگین مخالف است و مایل است با یک
فرد متدین و متعهد ازدواج کند گرچه فقیر باشد،پاسدار یا روحانی باشد ولی پدر و
مادر به دلیل خواب های شیرینی که برای خودیا دخترشان دیده اند،منتظر اتومبیل
کادیلاک و کاخ و کار پر درامدند گرچه ان شخص نه دین داشته باشد و نه اخلاق!نه مهر
و محبتی در میان انان به وجود اید و نه خانواده ای گرم و با صفا تشکیل شود!!

 

شرایط خواستگار

ولی از نظر اسلام دین و اخلاق و امانتداری مهم است.رسول اکرم فرمود: «اذا جاءکم
من ترضون خلقه و دینه فزوجوه،الا تفعلوه تکن فتنة فی الارض و فساد کبیر»اگر
خواستگاری که اخلاق و دین او مورد رضایت است امد به او زن بدهید.اگر نکنید فتنه و
فساد بزرگ در زمین برپا می شود و در روایت دیگر،دین و امانت ذکر شده است.البته به
این معنی نیست که تمکن از نفقه و مصرف خانه را هیچ ملاحظه نکنند،و دختر خود را به
یک فرد بیکار و تن پرور بدهند که برای نان خود گدایی می کند در روایت امده است: «اَلکُفواَن یَکُونَ عَفیفاً وَعِندَه یَسارُ » بنابراین در کفاءت خواستگار
عفت وپاکدامنی و«یسار » یعنی تمکن از انفاق ومصرف خانه معتبر است البته کسی دارای
یسار است که تنگدست نباشد وبتواند به وسیله کاری، خانه رااداره کند نه اینکه
ثروتمند باشد !

به جوانان بگویند : ازدواج کنید تا اکثر مشکلاتی که سبب سردر گمی،حواس پرتی
،بیماری جسمی وروانی، عقده های قلبی،روی اوردن به خودنمایی های نامشروع،پرسه زدن
اطراف بوتیک ها،بی خوابی ها، نارا حتی ها ،استمنا، گناهان بزرگ، چشم دوختن به
ناموس مردم و صدها ناراحتی دیگرشده است برطرف شود.در توضیح المسائل امام امده است:«کسی
که به واسطه ی نداشتن زن به حرام مي‌افتد واجب است زن بگیرد» (مسئله ی 2450).چرا
این مسأله را اکثر مردم نشنیده اند ویا نشنیده می گیرند؟!وچرا بعضی از ائمه جمعه
در خطبه های خود،طلاب را از ازدواج منع می کنند به دلیل اینکه مانع تحصیل است؟ایا
می دانید که اکثر افراد جامعه بلکه همه ی ان ها به جز افراد بسیار کمی اگر ازدواج
نکنند با این وضع اختلاطی که از فرهنگ غرب به ارمغان امده است،حتماً و قطعاً دچار
گناه می شوند نامه های بسیاری میرسد از افرادی که خود می گویند:ما ظاهرا بسیار
متدین و متعهدیم که برادران به ما اقتداء می کنند و واقعا هم می خواهیم خوب
باشیم.جای ما در نماز جمعه،دعای کمیل،مجالس و محافل مذهبی، کتابخانه ها است ولی در
مواقع فشار غریزه ی جنسی اراده  ی خود را
از دست می دهیم و دست به گناه می زنیم.

اری!نیرومند ترین غریزه ی انسان غریزه ی جنسی است در یک گزارش علمی امده
بود:در ازمایشی که روی موش به عمل امده است با توجه به اینکه ثابت شده که موش در طبایع
و غرائز به انسان بسیار نزدیک است مشاهده شده که تحمل او در مقابل گرسنگی و تشنگی
به مراتب بالاتر از تحمل در برابر فشار غریزه ی جنسی است!بسیاری از جوانان از ما
درخواست می کنند که دعایی یا دوایی برای ضعیف کردن این نیرو معرفی کنیم.اجازه می خواهند
که از کافور استفاده کنند چرا؟معلوم نیست سرکوب کردن این غریزه از نظر شرعی جایز
باشد. خداوند ان را مصلحتی عظیم چنین نیرومند افریده است.البته شک نیست که دامن
زدن به ان مطلوب نیست و در مواردی جایز نیست.به حمدالله از نظروضع اجتماعی مظاهر
شهوت رانی که موجب دامن زدن به ان است بسیار کم شده در رژیم سابق و جامعه های دیگر
از در و دیوار شهوت می بارید و در جامعه های بیگانه هنوز هم می‌بارد.سینما،رادیو،تلویزیون،مجله،روزنامه،خیابان،کوچه
و بازار،مجامع،محافل همه و همه مظاهر شهوت است،خدارا شکر می گوییم که به برکت این
انقلاب اسلامی ان همه آتش خانمانسوز خاموش شد .ولی نباید فراموش کنیم که باز هم
غریزه جنسی نیرومند ترین غریزه است .وآن مظاهر فساد نیز به همین دلیل رواج می یافت
وسوداگران استعمارگر از آن حداکثر استفاده را می بردند .به هر حال شک نیست که
سرکوب کردن این نیرو نه صلاح است ونه جایز،باید آن را در راه مشروع وصحیح به کار
برد .

 

ولایت برای همه کس نیست !

به مادران، برادران،عموها،دامادها،وغیره هم بگویند :اگر ولایتی هم درامر
ازدواج دختر رخ داده شده است تنهابرای پدر وجد پدری است آن هم با آن محدودیتی که
ذکر شد .شما حق ندارید.البته مستحب است که دختر با مادر و برادر بزرگترش مشورت
کنند ولی قلدری کردن و خودرا ولیّ او دانستن جرمی است بزرگ دادگاهها باید این مسأله
رابه جامعه گوشزد کنند که چنین فردی در صورت شکایت دختر،مورد تعقیب قرار خواهد
گرفت و برای او مجازات سختی باید در نظر بگیرند که جلوی این ظلم ها وتجاوزها گرفته
شود.

 

ازدواج و فقر مادی

اکثر جوانان برای ترک ازدواج،نداشتن پول و ثروت را بهانه می اورند و اکثر
پدران نیز،خواستگاران را به دلیل فقر و نداری جواب منفی می گویند. این مسئله از
دوجهت باید بررسی شود:

1ـخداوند وعده داده است: «اِن یُکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ من فضله»اگر
خواستگاران فقیر باشند بدانید خداوند از فضل و کرمش ان هارا بی نیاز می کند و به
همین دلیل ائمه ی(ع)مکرر به کسانی که شکایت از فقر داشتند دستور ازدواج دادند.امام
صادق(ع)فرمود:مردی نزد پیامبر(ص)از فقر و تنگ دستی شکایت کرد.فرمود:ازدواج کن.پس
ازدواج کرد و روزیش بسیار شد.در روایات دیگری راوی از امام صادق(ع)می پرسد:آیا
راست است این حدیث که مردم می گویند:مردی نزد پیامبر(ص)از تنگ دستی شکایت کرد و آن
حضرت او را به ازدواج امر نمود و او چنین کرد باز آمد و از فقر شکایت کرد باز هم
امر به ازدواج کرد تا سه بار.آیا این حدیث راست است:امام صادق فرمود اری حق است
روزی با زن و فرزند همراه است(وسائل ج 14ص20).

و ممکن است گفته شود این ایه به خواستگاران نیز گوشزد می کند که از فقر
نهراسید و غصه ی روزی را نخورید و بدانید که خداوند اگاه به نیاز های شما و رزّاق
و دارای فضل واسع است.بلکه اگر ترس از فقر و غصه روزی با بدبینی به خداوند همراه
باشد می توان گفت:نوعی گناه قلبی است و در روایت است:(مَن ترک اَلتزویجَ و مخافةً
العیلةٍ فقط اساءَ بالله الظنَّ)کسی که ازدواج نکند از ترس تنگ دستی و مشکل زندگی،به
خدا بد گمان شده است.واز رسول اکرم روایت شده است«اتَّخذوا الاَهلَ فانََّهُ ارزقَ
لکم»ازدواج کنید روزی شما بیشتر می شود و روایات در این زمینه متعدد است.

2ـباید دید واقعاً فقر مانع ازدواج و دلیل رد خواستگاران است یا تقید به
تجملات و تمایل به زندگی پر زرق و برق.ممکن است کسی به مطلب اول ایراد بگیرد که ما
ازدواج کردیم و ثروتمند نشدیم.این چگونه وعده ایی است که در قرآن آمده است؟!برای
پاسخ به این مطلب خوب است نظری به محیط طلاب حوزه بیافکنیم و ببینیم چگونه یک طلبه
به خصوص در زمان گذشته با شهریه ی مختصر و بدون خانه و اتومیبل و کار پردرآمد
ازدواج می کند و از فقر نمی هراسد و اتفاقاً روز به روز وضع زندگیش بهتر می
شود.آیا این توکل یک طلبه است که وعده ی خداوند را درمورد او عملی می سازد و
بدبینی بدبینان است که موجب عقب ماندگی آنها در این امر است؟شاید و شاید این قناعت
طلبه است که او را مستغنی و بی نیاز می کند.امیرالمؤمنین می فرماید:«القناعَةُ
کنزُ لایفنی»قناعت گنجی است پایان ناپذیر.

اگر دقت شود اگر مشکلات اقتصادی جامعه ی ما ناشی از رها کردن این گنج و روی
آوردن به زندگی پر زرق و برق غربی و رفاه طلبی است.خداوند در این آیه نفرموده است
اگر کسی ازدواج کند ما متعهد می شویم برای او اتومبیل و یخچال و لباسشویی تهیه
کنیم بلکه او را بی نیاز  می کنیم.بسیاری
از این نیاز های جامعه ی ما نیاز کاذب است و روز به روز بر آن افزوده می شود.اصولا
انسان افزون طلب است و به هر مرحله از رفاه برسد ناراضی است و همیشه نظربه زندگی
رفاهی بالاتر دارد.دستور ائمه (ع)به مؤمنین این است که در امور زندگی دنیا همیشه
به پایین تر نگاه کنید و خدا را شکر کنید برای دارایی خود نسبت به آنها و اما در
امور معنوی نظر به بالاتر کنید و سعی کنید در علم ایمان و معرفت،خود را به ان
مرحله برسانید.

به نظر می رسد سعی دولت بر تهیه ی کردن مسائل رفاهی بیشتر،برای قانع کردن
افراد بیهوده است و کشور های پیشرفته با این همه فعالیت روزافزون برای تأمين رفاه
مردم خود حتی به قیمت تجاوز به سرزمین ها و ثروت های دیگران و به قیمت گرسنگی و
جان دادن هزاران آفریقایی و آسیایی نتوانسته اند و نخواهند توانست افزون طلبی ملت
خود را اشباع کنند.

آیا فکر می کنید همه ی اعتصاب ها و تظاهرات کارگران در این کشور ها به این
دلیل است که حقوق آنها به احتیاجات زندگی نمی رسد؟چنین نیست.بلکه از قرار مسموع
اکثر آنها به دلیل افزون خواهی در عیاشی و خوش گذرانی است.شخص موثقی می گفت:در
ایتالیا از برخي کارگران اعتصابی پرسیدم:به چه علت اعتصاب کرده ایی؟گفتند:حقوق ما
برای بیش از یک بار کاباره رفتن در ماه کفاف نمی دهد!!و این فرهنگ غربی دست و
پاگیره فلج کننده خانمان سوز جامعه برنداز نکبت بار فاسد است که جامعه ی ما را نیز
به کام خود فروبرده و با آن همه شهوت انگیزی رسم بر این شده است که ازدواج باید پس
از تهیه ی منزل و لوازم لوکس خانه و اتومبیل و غیره باشد.اگر این قیود دست و پاگیر
را کنار بگذاریم اکثر جوانان جامعه قادر به ازدواجند.اگر برای کار حتماً دنبال میز
و صندلی و حقوق کلان و بیمه و بازنشستگی و خلاصه تنبلی و تن پروری نباشد و اگر
برای خانه،چشم به  کاخ ها و ویلا ها ندوزند
و اگربرای لوازم خانه به دهها وسیله ی رفاهی پر زرق و برق و فرش های گران قیمت طمع
نکنند و اگر بپذیرند که لذت و صفای زندگی مهر و محبت و صمیمیت است نه این تجملات و
دکور، بدون شک اکثر افراد هم به ازدواج مایلند و هم بر آن قادر.

 

ازدواج موقت

بسیاری از جوانان از ما می پرسند که راه و رسم ازدواج موقت چیست و چگونه می
توان به آن دست یافت و از مامی خواهند که مورد یا بنیادی در این زمینه به آنان
معرفی کنیم!البته پاسخ ما در مورد همه آنها یک چیز است :نمی دانیم . ولی نصیحتی به
همه آنها داریم وآن این است که ازدواج موقت راه حلی برای مشکل جوانان مجرد نیست
.این مانند خاکستری است که برای چند لحظه شعله آتش را مخفی می کند وپس از چندی
شعله ور تر از پیش سر بر می آورد . ازدواج موقت راه حلی است موقت برای مشکل موفت .
مثلاً اگر کسی برای مدت کوتاه در مسافرت دور از همسر خویش باشد به خصوص در
مسافرتهای قدیم که ماهها طول می کشید ازدواج موقت می تواتد وسیله خوبی برای دوری
از گناه وانحراف باشد وهمچنین برای افرادی که مانعی موقت دارند مانند تحصیل وغیره
در شهر غربت مانند دانشجویان ولی برای عموم جوانان که به دلیل فقر مادی یا ادامه
تحصیل می پندارند که نمی توانند ازدواج دائم کنند ازدواج موقت راه حل خوبی نیست
زیرا گذشته از اینکه پس از پایان مدت ازدواج، غریضه جنسی سرکش تر وناراحتی تجرد بیشتر
می شود، انسان را دچار اعتیادی زشت وناپسند می کند وپس از مدتی دوباره بایدبه سراغ
موارد مناسب وبلا مانع این در وآن در بزند وتدریجا روحیه تغییر ذائقه در او قوت می
گیرد به حدی که پس از ازدواج دائم نمی تواند دست از اعتیاد خود بردارد !وبسیار
دیده شده که اینگونه افراد حتی پس از ازدواج گرفتار فضاحت و رسوائی شده اند.

 بنایراین به نظر نمیرسد ازدواج موقت
مشکل جوانان مجرد جامعه را حل کند وبعید است که شارع مقدس انرا برای چنین موردی
تشریع فرموده باشد بلکه ظاهرا همانگونه که گفتیم : به عنوان راه حلی موقت برای
مشکل موقت در مسافرت ومانند آن که برای افراد خاصی در بعضی موارد پیش می آید وگفتن
آن صلاح نیست، جعل شده است والبته مصلحت بسیار مهمی است وهمانگونه که در روایات
است به فرموده مولي امیرالمؤمنین (ع) اگر خلیفه دوم آن را منع نکرده بود هیچ کس
زنا نمی کرد به جز افراد شقی وبدبخت .واین در صورتی است که جامعه از نظر ازدوراج
دائم در وضع سالمی باشد وآن همان وضعی است که خدا ورسول برای مسلمانان خواسته اند
نه این وضع نا هنجاری که با الهام از فرهنگ غرب در جوامع ما به وجود آمده است.

 

تعدد زوجات

 مدتی پیش تصمیم بر این بود که در این
باره مقاله ای منتشر سازیم نه به دلیل اهمیت وضرورت آن در جامعه ونه با تمایل به
گسترش آن بلکه به دلیل برداشت غلطی که از آن شده که آن نیز ناشی از فرهنگ غرب است
وبه دلیل وجوب حمایت از احکام الهی .ولی همکاران وسوسه می کردند که نشر چنین مطلبی
بانوان را خشمگین می‌سازد واز نظر تقیه اجتماعی مصلحت نیست البته به نظر می رسد
وجوب نهی از منکر نسبت به تیترهائی که در مورد این مسأله بر خلاف حکم خدا منتشر
شده است به حدّی از اهمیت برخوردار بود که تحمّل خشم بانوان ویاوران آنان را لازم می
دانستیم ولی توافق به دست نیامد تا اینکه مطالب ارزنده وآموزنده حضرت آیة الله
العظمی منتظری دام ظله راه را برای بحث مختصری درباره این مطلب گشود . گرچه ایشان
به نکته مهمی اشاره فرمودند که مورد توجه نبود وآن ضرورت احیای این امر است در
شرایط خاصی مانند جنگ که تلفات مردان بسیار است .بلکه همیشه به دلیل بیشتر بودن
زنان واینکه مردان بیشتر در معرض تلفند،تعدد زوجات یک ضرورت اجتماعی است .

با احکام الهی مخالفت نورزید !

به هر حال سعی ما در این بخش از مقاله رسیدگی به این بحث از زاویه دیگر است
وآن اهمیت حکم خداوند وحرمت ایستادگی در مقابل آن بلکه خطرناک بودن این امر حتی از
نظر زندگی دنیوی است زیرا معصیت وگناه به آن اندازه خشم الهی را به دنبال ندارد که
توهین وکوچک شمردن احکام او .واین مطلب از ملاحظه حال اقوام پیشین روشن میشود
همچنان که گناه علنی،عقاب بیشتری دارد اعلام مخالفت با حکم خداوند نیز خطر بسیار
بزرگی در بر دارد .حکمی را که خداوند متعال با صراحت در قران بیان فرموده است،هیچ
کس حق مصلحت اندیشی به دلیل حفظ نظم وغیره در مقایل آن را ندارد .

آیا با چنین حکم واضحی برای جمهوری اسلامی سزاوار است که در مجلس وروزنامه
ورادیو وتلویزیون پخش شود که ازدواج مجدد در جمهوری اسلامی جرم است وعامل آن
مجازات می شود ؟!

بلکه علناً اعلام شود که فلان شخص به دلیل ازدواج مجدد بدون رضایت همسر به
هفتاد و چند ضربه شلاق و همسر دوم او به شش ماه زندان محکوم شد؟!آیا رضایت خواهران
از رضایت خداوند مهمتر است؟!و آیا نمی توان جامعه را روشن ساخت که این حکم خدا است
و نباید در مقابل حکم مقدس او خم به ابرو آورد بلکه با کمال میل و رضایت باید
پذیرفت؟!خداوند می فرماید:«فلا و ربّکَ
لایومنونَ حتی یحکموکَ فیما شجرَ بینهم ثمَّ لا یجدوا فی اَنفُسهم حَرجا ممّا قضیّتَ
و یُسلموا تسلیما»(ای پیامبر) به خدای تو قسم،ایمان نیاورده اند مگر انگاه که تو
را حَکَم قرار دهند در آنچه اختلاف دارند و آنگاه به آنچه حکم می کنی در دل خود
حرج و ناراحتی احساس نکنند و کاملا تسلیم باشند.توجه کنید!تنها تسلیم ظاهری کافی
نیست بلکه نباید در دل خود احساس ناراحتی از حکم خدا کنند،این ایمان است.

 

تسلیم در برابر حکم خداوند

ایمان مستلزم رضایت به حکم خداوند است و اما مسلمانی که در احکام الهی جستجو
کند ان چه را به نفع خود می داند بپذیرد و انچه را به ضرر خود می داند نپذیردمصداق
آن آیه است که« ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ
أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ
عَلَيْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ
وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ
وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ
فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ
الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » (بقره 85).

آیا به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان می اورید و به بعضی کافر می شوید؟برای
کسی که چنین باشد جز ذلت و خواری در زندگی دنیا و بازگشت در آخرت به سخت ترین عذاب
ها نیست و خداوند از کردار شما غافل نیست.

 

 

تفسیر آیه تعدد زوجات

 

خداوند فرموده است: « َانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء
مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً »(نساء آيه 3)

پس ازدواج کنید به آن چه میل دارید از زنان دو یا سه یا چهار زن و اگر بیم آن
دارید که نتوانید عدالت برقرار سازید به یک زن اکتفاء کنید.

بعضی از مفسران با آنکه خوب از عهده ی پاسخ گویی به اشکال تراشی غربیان در این
مسأله برآمده اند ولی به اصطلاح،حالت تدافعی به خود گرفته و ناخوداگاه تحت تأثیر
حملات انان چنین وانمود کرده اند که حکم اولی در اسلام وحدت همسر است و تعدد تنها
در شرایط خاصی مجاز است!حال انکه از ایه کاملاً استفاده می شود که مسأله به عکس
این توهّم است و انچه ابتداء مطلوب شارع مقدس است تعدد زوجات می باشد و شرط برای
وحدت همسر ذکر شده و فرموده است اگر بیم ان دارید که عدالت برقرار نشود به یک زن
اکتفا کنید ولی برای تعدد همسرشرطی ذکر نشده است.واما شرطی که در ابتدای ایه امده
است شرط این حکم نیست بلکه این جمله به جای جواب شرط است ولذا هیچکس این حکم را
مشروط به سرپرستی یتیمان ندانسته است.توضیح این مطلب احتیاج به بحث مفصلی دارد که
جای ان نیست.

بلکه تعدد مقید به تمایل مردشده است واینکه(طاب لکم)در بعضی ترجمه ها به معنای
زنان پاک ذکر شده صحیح نیست بلکه همانگونه که در المیزان است این اجمالی از عدد
است که تفصیل ان(مثنی و ثلاث و رباع)می باشد و معنای طاب لکم یعنی ان مقدار که
خوشایند شما است و اما این تصور که تنها به کسی اجازه ی تعدد زوجات داده می شود که
از روی هوی و هوس نباشد خلاف آیه و خلاف روایات بسیار و خلاف طبیعت انسان
است.اصولاً انگیزه ی اصلی ازدواج هوی و هوس است ولی این هوس مشروع است بلکه از
صفات حمیده ی انبیاء شمرده شده است وچنین نیست که حتماً باید انگیزه ی ازدواج
تولید مثل باشد!جای تعجب است که در مقام پاسخ گویی به ایراد غربیان شواهدی که ذکر
می شود همه نشانگر این است که ضرورت اجتماعی مستلزم تشریع تعدد زوجات است در عین
حال آن را یک حکم خاصی برای افرادی که مثلاً همسر اول آنها عقیم باشد و امثال آن
پنداشته اند.

این عقب نشینی ناشی از هراس از حمله ی طرف مقابل است و اصولا این یک تناقض
گویی است که با اقرار به ضرورت اجتماعی تعدد زوجات گفته می شود که این حکم اختصاص
دارد به دوران سابق که زندگی ساده و آسان بود واکنون با توجه به پیچیدگی زندگی
مادی اجازه ی تعدد زوجات تنها باید به کسی داده شود که واقعا بتواند زندگی انچنانی
برای همسران خود به تساوی فراهم آورد و تعدد همسربرای او واقعا یک ضرورت باشد و
نباید براساس هوی و هوس باشد.آیا این تناقض نیست؟ اگر تعدد زوجات یک ضرورت اجتماعی
است چه فرقی میان جامعه ی امروز و دیروز است در ان جهاتی که موجب پیدایش این ضرورت
است؟ایا مردان بیشتر شده اند یا به عکس. وسائل مرگ و نابودی و جنگ بیشتر و پیشرفته
تر شده است؟ایا غریزه یجنسی ضعیف شده یا با این همه نیرنگ و افسون نیرومند تر شده
و ضرورت اجتماعی اکنون بیشتر احساس می شود؟آیا به دلیل پیچیدگی زندگی مادی که چیزی
به جز همان تقید و تجملات و تزیینات نیست یک ضرورت اجتماعی راباید نادیده گرفت یا
به دلیل این ضرورت اجتماعی بایداین تقیدات را از جامعه زدود؟وآیا هوی و هوس چیزی
به جز تعبیری زشت از همان اشباع غریزه ی جنسی است که پایه و اساس ضرورت اجتماعی
تشخیص داده شده است؟!باید با تلخی پذیرفت که اینگونه برخوردها ناشی از هجوم
تبلیغاتی فرهنگ غرب است که متاسفانه حتی دانشمندان و اسلام شناسان مارا نیز تحت تأثیر
قرار داده است.

 در اینجا بار دیگر این حقیقت روشن می
شود که برای ایستادگی در مقابل این فرهنگ وایجاد سنگر نفوذناپذیر برای پایگاههای
اعتقادی و اجتماعی راهی به جز بازگشت به اصل تسلیم در مقابل حکم خدا و پذیرش بی
چون و چرای ان نیست و هیچ نیازی به این تعلیل های علیل نمی باشد و ما باید این اصل
مهم را در همه ی شئون اجتماعی و اقتصادی جامعه و در مقابل همه ی فرهنگ ها چه غربی
چه شرقی و در همه ی موارد چه انجا که فلسفه اش روشن است وچه انجا که روشن نیست به
دقت رعایت کنیم.

باز می گردیم به معنای آیه  مبارکه؛ ظاهراً
روی همین مبنی که در معنای آیه ذکر شد و مطلق بودن امر به تعدد زوجات و مشروط بودن
وحدت همسر،فقها تعدد زوجات را مستحب می دانند نه مباح .مرحوم سید در عروه می
فرماید: «الاستحبابُ لایزولُ بالواحدةِ بل التعددَ مستحبُ ایضاً قالَ
تعالی(فانکحوا ما طاب لکم…) ».استحباب ازدواج با داشتن یک همسر زایل نمی شود
بلکه تعدد نیز مستحب است به دلیل همین آیه.علماء هیچ کدام بر این مسأله حاشیه ایی
نزده اند و من جمله ی حضرت امام دام ظله، بنابراین همه از این آیه استفاده مطلوبیت
تعدد در اصل شرع کرده اند.

 مقصود از عدالت چیست ؟

واما مسأله عدالت که  بعضی چنین
پنداشته اند که برقراری آن در این زمان برای اکثر افراد غیر ممکن است وامکان آن در
این شرایط بسیار نادر است وباید دادگاهها در اجازه دادن بسیار سخت گیری کنند، ناشی
از عدم مراجعه به کتب فقهی در این زمینه است. اولاً عدالت شرط تعدد زوجات نیست
همانگونه که گفته شد .ثانیاً عدالت تکلیف مرد است واگر رعایت نکرد همسر او حق
شکایت دارد چه همسر اول باشد وچه دوم نه اینکه وظیفه دادگاه باشد!بعضی از افراد از
کلمه عدالت که تداعی ترازوی دادگستری می‌کند بدون توجه به محتوای آن چنین تصور می
کنند،همین که نام عدالت آمد امر مربوط می شود به دادگاه .وثالثاً عدالت به آن معنی
که هیچ فرقی میان آنان قائل نشود واجب نیست .خداوند می فرماید: «وَ لَن تَستطیعوا
اَن تَعدِلوا بَینَ النِساءِوَلَو حَرَصتُم فَلا تَمیلُوا کُل المَیلِ فَتَذروها
کَالمُعَلَقَةِ »هرگز نمی توانید عدالت رابه طور کامل در میان همسران خود برقرار
کنید ولی تمایل به یک طرف آنقدر نباشد که دیگری به حالی درآیدکه نه شوهر دار است
ونه آزاد. و از این تفریع روشن می شود که مراد از عدالتی که نفی شده است محبت قلبی
نیست بلکه رفتار نیز لازم نیست که به یک نحو باشد.ولذاحضرت امام در تحریرالوسیله
می فرمایند : «یُستَحَبَ التَسویَةُ بَینَ الزُوّجاتِ فِی الاِنفاقِ والاِلتِفاتِ
وَاِطلاقِ الوَجهِ وَالمُواقَعةِ» مستحب است مرد میان همسران خود فرقی قائل نشود
در نفقه دادن وروی آوردن وخوشروئی وزناشوئی….پس رعایت چنین عدالتی واجب نیست
بلکه مستحب است .

بنابراین
عدالتی که منظور است تنها در دو مورد است :

1ـ حقوق
واجب همسر مانند نفقه . به این معنی که 
نفقه هر کدام را به مقدار واجب باید بدهد . ولی مانعی ندارد که مقدار غیر
واجب به یکی از آنها اختصاص دهد گرچه مستحب است از چنین تبعیضی نیز بپرهیزد .
همانگونه که در عبارت حضرت امام بود.

2ـتقسیم
شب ها که این نیز خود تفصیلی دارد که در تحریرالوسیله امده است و ما مختصری از ان
را در مقاله ی حقوق همسران در شماره  ی 30
اوردیم.

 

دشمنی با
حکم خدا نکنید!

 

خلاصه
مسئله تعدد زوجات از این جهت که یک حکم الهی و مطلوب شارع مقدس است امری است ثابت
و روشن وهمین کفایت است.واحتیاج به جستجوی علت تشریع نیست.اطاعت فرمان الهی برای
هر فرد با ایمان بالاترین انگیزه است.بنابراین نبايد خواهران در مقابل حکم خدا
موضع خصمانه بگیرند.و اتفاقاً در جامعه ی اسلامی پیش از هجوم فرهنگ منحط غرب چنین
حالتی که اکنون احساس می شود نبوده گرچه طبیعی است که هر زن مایل است تنها خود
همسر شوهرش باشد ولی این عکس العمل حادی که اکنون نشان داده می شود از نکبت های
تمدن غرب است.

و اما بحث
از ضرورت اجتماعی آن و پاسخ ایرادهای غربیان بسیار مفصل است.به کتاب های مخصوص این
بحث و تفاسیر در ذیل سوره ی نساء آیه ی 3 مراجعه شود.به طور اجمال باید گفت:نه
تنها مصلحت جامعه بلکه ضرورت آن ایجاب می کند که این مسأله به طور جدی مورد توجه
قرار گیرد زیرا:

1ـ عدد
زنان بسیار بیش از مردان است.2ـ مردان بیشتر در معرض حوادث و نابودی هستند.3ـ مدت
نیروی جنسی مردان طولانی تر از دوران تمایل جنسی زنان است،4ـ زنان مبتلا به عادت
ماهانه و نفاس و در بسیاری موارد سردی جنسی می شوند.

5ـ زنانی
که همسر اول خود را از دست داده اند غالبا به عنوان همسر اول مورد توجه قرار نمی
گیرند. و در نتیجه اگر به عنوان همسر دوم نیز ممنوع باشند جامعه به فساد کشیده می
شود. در المیزان از«جان دیون پورت»نقل شده که گفته است: «قوی ترین عامل در شیوع
زنا و فحشاء در جوامع مسیحی تحریم تعدد زوجات از سوی کلیسا است»و لذا اکثر مردان
ان ها رسماً زنانی را به عنوان معشوقه یعنی زن غیر شرعی خود دارند گذشته از مراکز
فساد و فحشاء علنی!!

آيا ما
چنين جامعه اي را براي کشور و ملت مسلمان خويش خواهانيم؟!

غربيها
خود نيز در برخي موارد به ضرورت اين امر اعتراف کرده اند. پس از پايان جنگ دوم
جهاني کشورهاي اروپايي دچار مشکل حادي شدندو آن بلا تکليفي زنان همسر از دست داده
بود که عدد آنها به ميليونها مي رسيد. بعضي از خيرخواهان آنها به فکر چاره جوئي
برآمدند و متوجه شدند که بهترين راه، اجازه تعدد همسر است بلکه گفته شده است که از
دانشگاه «الازهر» برنامه اسلام در اين باره را خاستند که بر اساس آن قانون تعدد
زوجات را تنظيم کنند ولي کليساي نابخرد که هميشه به دليل تعصب نابجا مانع پيشرفت و
تمدن بوده است اين بار نيز موجب فلاکت و بدبختي جامعه اروپا شد و چنان فساد و
فحشائي رواج يافت که ديگر کنترل آن به هيچ وجه ممکن نشد. گويا رهبران کليسا اين
وضع را مرضي خداوند (والعياذ بالله) مي دانستند.

بار ديگر
از همه خيرخواهان جامعه مي خواهيم که مسأله ازدواج را بطور کلي مورد توجه بيشتري
قرار دهند و مشکلات آن را برطرف سازند و مردم را نسبت به وظايف خود در اين زمينه
آگاه کنند.

والسلام
علي من اتبع الهدي.

 

/

پیام شهید

امام
خمینی:

این وصیت
نامه ها انسان را می لرزاند و بیدارمی کند.

قسمتی از
وصیت نامه ی شهید سعيد هادی زاده ی کفاش

با توکل
برخداوند متعال و با درود بر مهدی موعود(عج)و با درود بر پدر و مادر
شهیدپرورم،توبه نامه ام را به دنیا که وصیت نامه ام می باشد را خطاب به همسر
ایثارگرم که وارث همه ی مسئولیت شهادتم دربین بستگانم می باشد،می نویسم:همسرم،چند
روز قبل به میدان انتخاب رفتم جایی که باید انتخاب کرد که با چه کسی می خواهی
معامله کنی؟و من با توجه به اینکه در ظرف چند سالی که خدایم را که رب و همه چیزم
هست شناختم و در مدت شناختنم جز ندامت و به توبه به درگاهش و سجده کردن و درخواست
استغفار چیزی نداشتم،تصمیم گرفتم در این میدان،در این عرصه،تجارتم را سودمندترین
تجارت قرار دهم و به خاطر همین در بین هرچه داشتم(همسرم،پدرومادرم،اموالم و دنیای
پشت سرم)آن چیز را که نداشتم،انتخاب کردم چرا که برای یافتنش از خانه ام به سوی
نور(جبهه)هجرت کردم و اکنون در ازای لقاء یار جانم را می دهم که البته آن هم متعلق
به یار است،و امانت است در پیش من،چون وعده ی الهی حق است که هرکس با جان و مال با
خداوند تبارک وتعالی معامله کند خدا نیز وعده ی بهشت را به او می دهد.

لذا
انتخابم را با ورود در گروه نور که پیش مرگ مرحله ی اول عملیات والفجر هستند مقدمه
ی معامله با خدا آن هم با جان قرار دادم.می خواهم دعاکنی تا خداوند کریم مرگ مرا
شهادتم قرار دهد چرا که به راستی دیوانه ی الله هستم و برای لقایش جان بی ارزشم را
نثار کنم و افسوس که جز این تحفه ی ناچیز چیز دیگری در این محیط ندارم،همسر
مهربانم،از اولین روزهای شهادت سید محمد حسن نژاد به این فکر فرو رفتم که چطور می
توان به خدا بیشتر نزدیک بود و محمد آقا مرا به ان وا اشت که در جای امروزم قرار
گیرم و جای خالی اورا در خطوط خون رنگ جبهه پرکنم و الزام ادامه ی راهش را فدای
خون می دانم شهید سید محمد حسن نژاد به من اموخت که دانشگاهی هم وجود دارد به نام
دانشگاه جبهه به زودی من راه این دانشگاه را پیمودم و در انجا اشنایی بیشتر من که
از چهره های نورانی فرزندان پاک روح الله و سربازان واقعی امام زمان نشأت می گیرد
شروع می شود،رفیقی را که یک روز از صبح تا غروب با او هستی و حرکاتش تورا به تعجب
می کشد و به فاصله ی نیم ساعت بعد از اینکه از او جدا شدی خبر شهادتش را می شنوی
از این قماش عزیزان که چهره ی نورانیشان مظهر خدا و رجعت به خداست در این خط
فراوانند،من مدتی است که به این خطّه امدم و از قدوسیتش برای پاک شدن گناهم کمک می
گیرم،خدایا چه عیب های مرا که پوشاندی و چه تعریف هایی که شایسته اش نبودم برای من
از زبان مردم جاری کردی.دلم سوخته است و بی هدف نمی نویسم ولی زبانم نمی تواند
کلمات را ادا کند،به خاطر همین وصیتی که باید کوتاه باشد به درازا کشید.

همسرم،من
خیلی به امام عزیزم،رهبرم خمینی بت شکنی بدهکارم، سفارش اورا به تو خیلی می کنم،
امام هدیه ی الهی به مردم ماست،وخیلی سفارش اورا می کنم، باور کن نمی توانم رسا و
کامل بگویم،ولی هرچه از عظمت روحی آن پیر جماران که پدر واقعی خود،اورا می دانم
بگویم کم گفته ام،سفارش انقلاب راهم خیلی می کنم،اخر می دانی این انقلاب را باید
انقدر نگهداری کنیم تا به صاحب اصلیش مهدی جان بدهیم این انقلاب باید همین طور دست
نخورده و کامل تحویل آقا بشود.

راجع به
حجابت که پیام خون شهیدان است بسیار می گویم،چون مشت گره کرده ی تو و حجاب سیاهت
انقدر برای دشمن خطرناک و کشنده است که بیش از خون شهدا برایش مرگ محتوم را می
اورد،بنده کوچکتر از انم که بخواهم پیام بدهم،ولی اخرین پیامم به همه راجع به امام
است،من عاشق خدا هستم و ذکر حسین خون خدا را می کنم و پیرو راه روح خدا هستم نکند
با تنها گذاشتن امام،لگدمال کنید و خون همه ی شهدا و خدا را برنجانید،باور کنید
بچه های جبهه همه وقتی می خواهند اقا را دعا کنند گریه می کنند و با گریه می
گویند،خدایا،خدایا،تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی(عج)  خمینی را نگهدار و از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر
افزای.

اگر می
خواهید ادامه ی راه شهدا را بدهید،اگر می خواهید رزمندگان را خشنود کنید امام را
کاملا حمایت کنید و امام را تنها نگذارید.

 

قسمتی از
وصیت نامه ی شهید فرامرز سازگار

…با
درود فراوان به امام امت و شما امت حزب الله همیشه در صحنه که پاسدار حرمت خون
شهیدان هستید و سلام بر شما مادران که پیروان راستین حضرت زهرا(س)می
باشید،فرزندانتان را به جبهه می فرستید و شاهد جانبازی های انان می شوید.با درود
فراوان به شما پیروانی که همچون ابراهیم،اسماعیل خود را به قربانگاه برده و به
فرمان الله لبیک می گویید.خواهران و برادرانم،انقلاب اسلامی ما امروز مانند ترنی
است که با خون هزار شهید در حال حرکت است و برای افزایش سرعت ان احتیاج به خون
بیشتری دارد و دشمنان ما هم سعی بر این دارند که این ترن را از خط منحرف کنند و
سرنشینان ان را از بین ببرند.پس ما باید هوشیار باشیم از خط ولایت فقیه که همان خط
انبیاء است خارج نشویم و تمامی این مزدوران را زیرا چرخ های این ترن له نموده و خط
را صاف نموده تا نسل های اینده ادامه دهند راهمان باشند،خواهران و برادران،انسان
اگر در زندگی دارای شناخت اسلامی باشد و خود را بشناسد اینجا است که خدای خود را
شناخته و زندگی مادی برای او ارزش نداشته و جانش را فدا می سازد.

ای شمایی
که از شهادت فی سبیل الله بیم دارید بدانید که روزی خواهید مرد و این دنیا همانند
کاروان سرایی است.ای شمایی که از شهادت بیمناک هستید بدانید که شهادت تزریق خون
است بر پیکر تمام جامعه و شهید همیشه زنده و جاوید خواهد ماند.

خواهران و
برادرانم ما به وظیفه ی مقدس خود عمل نموده و این بار سنگین را بر دوش شما نهاده
ایم حالا نوبت شما فرارسیده مبادا سستی کنید و خون تمامی شهیدان را پایمال نمائيد.
امروز چشم تمامی مستضعفان به شما دوخته و خون عزیزانتان هنوز خشک نگشته پس همت کنید
که خداوند با شماست.

 

/

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

            

قسمت دوم

حجة
الاسلام رحیمیان  

وارستگی

یکسال در
آخر ماه ذی حجة واوائل محرم عده ای از حجاج ایرانی توانستند از سعودی وتعداد زیادی
هم موفق شدندکه مستقیماً از ایران به عراق بیایند .در آن سال در عتبات مقدسه ودر
همه شهرهای مقدس عراق، ایرانیها واتومبیلهای شماره ایران دیده می شد .حضرت امام
مدظله مغربها در مدرسه بزرگ مرحوم آیة الله بروجردی نماز می خواندند .زوار ایرانی
که سالها در آتش عشق امام می سوختند روزی جمال امام عزیز را زیارت کنند اکثراً
بیشترین توقف را در نجف اشرف داشتند وهر روز از چند ساعت قبل از مغرب برای گرفتن
جا، به مدرسه مرحوم آیةالله بروجردی می امدند ؛حیاط مدرسه وایوان‌هاي طبقات بالا
وحتی حجره های طلاب به صورت فشرده ومتراکم وبیش از دو برابر حد معمول از جمعیت پر
میشد .هنگام مغرب که امام وارد می شدند،جمعیت دیوانه وار به پا می خاست وفریاد
صلوات،غریو شادی وهای های گریه شوق به هم گره می خورد وقیامتی عجیب بر پا می شد به
گونه ای که برخی از بی خبران از عالم عشق ورابطه شگرف بین امام وامت که در یکی از
حجره های مدرسه با هم ،ناظر این صحنه شگفت انگیز بودیم،وقتی توانست محتوای آن را
درک کند بی اختیار گفت :واقعاً که عجب مردم دیوانه ای هستند !!وعجیب اینکه همین
شخص اکنون خودرا به گونه ای دیگر ودر چهره ای دیگر نزد همه جا رده است !

 برگردیم به اصل مطلب .بعد از اتمام نماز امام
چند دقیقه ای به روی مردم می ایستادند وجمعیت با وضع غیر قابل توصیفی به نظاره
ودست بوسی امام می پرداختند،سپس امام به طرف بیرون حرکت می کردند وجمعیت نیز پشت
سر معظم له حرکت می کردند .ولی همینکه حضرت امام به دالان مدرسه می رسیدند مجدداً
صورتشان را به پشت سر وبه طرف مردم بر می گرداندند وبا حالت تشکر وخدا حافظی ،محترمانه
مردم را از اینکه در خارج مدرسه،در خیابان وکوچه پشت سر ایشان ازدحام کنند باز می
داشتند .وچون این حالت وکنایه واشاره برای مهار کردن طوفان عشق آنان کافی
نبودومردم می خواستند تا آخرین لحظه ممکن وتا درب منزل،ایشان را بدرقه کنند واز
طرفی امام با همه علاقه ای که به مردم داشتند به هیچوجه نمی خواستند هر روز در
کوچه وخیابان در میان ازدحام وانبوه مردم حرکت کنند ناچار بعد از خروج معظم له از
مدرسه برای چند دقیقه درب بسته می شدوامام مثل همیشه،به طور عادی رهسپار منزل می
شدند .

بفرمائید
!

حضرت امام
مدظله در مواقع دیگر نسبت به طلاب همین وضع را داشتند .ومایل نبودند غیراز یک نفر
که معمولا همراه ایشان بود شخص دیگری ایشان را در خیابان همرامی کند واگر متوجه می
شدند که طلبه ای پشت سر ونزدیک به ایشان حرکت می کند مکث کوتاهی می کردند ومی
گفتند: بفرمائید. بفرمائیدبه دو معنی :اگر کاری دارید «بفرمائید» واگر هم کاری
ندارید «بفرمائید» !

این در
حالی است که انسآنها معمولا تحت تأثیر هواها وتمایلات نفسانی علاقه دارند که هنگام
حرکت در کوچه وبازار همیشه اسکورت وجمعیتی انبوه اطراف آنها را بگیرند وبدین وسیله
توجه دیگران را بیشتر به خود جلب کنند !!ولی خط مشی وروش امام،این انسان وارسته
الهی آنگونه است که نموداری از آن بیان گردید .وهمه باید همواره متذکر وهشیار
باشند که مبادا بیش از حد ضرورت آلوده به تشریفات وپس روها وپیش روها شوند ومسائل
امنیتی را فقط در حد اضطرار مثل اکل میته تأمين نمایند نه بیشتر .

  

عاطفه ومحبت 

عاطفه ومحبت امام نسبت به مؤمنین ومستضعفین به همان اندازه عمیق وشگفت انگیز
است که انعطاف ناپذیری وسر سختی معظم له در برابر مستکبرین وستمگران .وآن عاطفه
واین سرسختی را در عواطف محرومین ومستضعفین وکینه ودشمنی مستکبرین وستم پیشگان
نسبت به ایشان به طور متقابل می توان ارزیابی کرد .

چندی پیش یک خانم ایتالیائی !که شغل او معلمی ودینش مسیحیت !بود نامه ای آکنده
از ابراز محبت وعلاقه نسبت به امام وراه او !همراه با یک گردن بند طلا برای حضرت
امام فرستاده بود ومتذکر شده بود که این گردن بند را که یادگار آغاز ازدواجم هست
وبه همین جهت آن را بسیار دوست دارم،به نشان علاقه ام واشتیاقم نسبت به شما
وراهتان تقدیم محضر شما می نمایم .

مدتی آن را نگهداشتیم وبالاخره با تردید از اینکه امام آنرا می پذیرند یا نه
.همراه با ترجمه نامه خدمت معظم له بردیم ،نامه به عرض ایشان رسید وگردن بند را
نیز گرفتند وروی میز که در کنارشان قرار دارد گذاشتند !دو سه روز بعد اتفاقا دختر
بچه  دو یا سه ساله ای را آوردند آنجا که
پدرش در جبهه مفقودالاثر شده بود وقتی متوجه شدند فرمودند الان بیاوریدش داخل سپس
اورا روی زانوی خودشان نشاندند وصورت مبارکشان را به صورت بچه چسبانیده ودست بر سر
او گذاشتند .وضعیتی که نسبت به فرزندان خودشان دیده نشده بود ومدتی به همین حالت
آهسته با او سخن گفته با آنکه فاصله ما با ایشان کمتر از5/1 متر بود حرفهای ایشان
برای ما مشخص نبود ولی با آنکه بچه افسرده بود بالاخره در آغوش امام خندید وبه
دنبال آن انگار امام هم احساس سبکی وانبساط کرد وآنگاه دیدیم که معظم له همان
گردنبندی که زن ایتالیائی فرستاده بود را برداشتند وبا دست مبارکشان بر گردن دختر
بچه انداختند ودر حالی که دختر بچه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید از خدمت امام
بیرون رفت.

امام در پرتو ایمان به خدا ویاد او از چنان آرامش قلب وطمانینه ای برخورداراست
که شرایط گوناگون ومتضادی از قبیل مصائب بزرگ وگرفتاریها یا خوشی ها وپیروزی ها
هرگز اورا هیجان زده نمی کند وحتی در روال کار وبرنامه های روزمره ایشان تأثیری
نمی گذارد وبدینگونه است که معظم له در هیچ شرائطی کنترل خویش را از دست نمی دهند
ونظم وانضباط دقیقی که در کارهایشان دارند هم به هم نمی خورد. امام نه تنها در
مسائل کلی واساسی،دقیق وجدی هستند،بلکه در ریزترین مسائل وظریفترین آداب هم همان
دقت وتعبد را دارند .حتی در مسائل وآدابی که در نظر بسیاری از متدینین مورد غفلت
قرار می گیرند .  یک باریک نفر تعدادی از
قران های قطع کوچک که فقط  محتوی چند عدد
از سوره های قران است اورده بود که امام امضاء کنند و برای رزمندگان
جبهه هدیه ببرد چون تعداد،زیاد بود گفتیم که این کار وقت امام را می گیرد و باعث
زحمت معظم له می شود.ان شخص اکتفا کرد که قرآن ها به دست امام برسد و به اصطلاح
او،به دست امام تبرک شود!او گفت همین که این قران ها با دست امام لمس شده باشد
برای بچه های جبهه بسیار خوشحال کننده است و ما قبول کردیم و قران ها را که در یک
پاکت بزرگ بود نزد امام بردیم،در آخر کار که می خواستیم از خدمت امام برگردیم یکی
از آقایان پاکت محتوی قرآن هارا برداشت و به طرف دست حضرت امام برد.معظم له به
گمان که گاهی نبات و امثال آن را برای تبرک می بردیم  دستشان را جلو آوردند و وقتی چشمشان به داخل
پاکت افتاد فرمودند:چیه؟به عرض رسید این ها قرآن هایی است که شامل چند سوره است
خواسته اند که برای جبهه تبرک شود!امام که همیشه حرکاتش ارام و متعادل است ناگهان
به طور بی سابقه و با شتاب و شدت مضطربانه دستشان را عقب کشیدند و با لحنی تند و
اعتاب آمیز فرمودند:من قرآن را تبرک کنم؟! این چه کارهایی است می کنید؟!

در مورد
قران،نکته ی جالب دیگری از امام به طور مکرر دیده ایم،گاهی به دلایلی که قران هارا
در کیف دستی در محضر امام می بردیم در دفعات اولیه اتفاق افتاد که بدون توجه،قران
را همراه با چیزهایی دیگر از کیف بیرون اورده روی زمین می گذاشتیم و امام که مراقب
بودند فرمودند روی زمین نگذارید و بلافاصله دستشان را جلو آورده و ان را گرفتند و
روی میزی که در کنارشان هست گذاشتند و بعد ما متوجه شدیم که چون خود حضرت روی
کاناپه نشستند نمی خواهند قران روی زمین باشد و در نتیجه قران پایین تر از جایی که
نشسته اند قرار گیرد.

یک بار هم
دیدند حضرت امام در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران به طور استثنایی به جای
اینکه در جایگاه،روی صندلی بنشینند با انکه صندلی را مثل همیشه اماده کرده بودند
وقتی وارد شدند روی زمین نشستند و این در همان روزی بود که برندگان مسابقات قران
امده بودند وقرار بود در همان جلسه چند آیه قرآن تلاوت شود!«البته یک بار دیگر هم
امام یه جای صندلی روی زمین نشستند انهم روز عاشورا و به احترام عزاداری امام حسین
بود».

 

چشم گریان

دنیا می
داند که امام مظهر صلابت و استواری است ولی برای ادم های یک بُعدی که از اسلام و
ایمان به خدا دور هستند شاید قابل تصور نباشد که انسان در عین صلابت و استواری در
راه اهدافش و سرسختی و انعطاف ناپذیری در برخورد با موانع و دشمنانی که بر سر راه
هدف او قرار دارند چگونه می تواند در صحنه ی دیگر مظهر رقت قلب،عاطفه و محبت
باشد.امام راز و نیاز ها و مناجات ها و تهجد هایشان که کاملاً مخفی و دور از چشم
دیگران انجام می دهند ولی در برخی موارد که نمی شود مخفی کرد و دیده اند و دیده
ایم بسیار عجیب است:

انسانی که
در مرگ فرزند عزيز و ارشدش طبق دست خط خود ایشان«میوه ی دل و روشنی دیده»پدر بوده
است گریه نکرد و فقط وقتی مطلع شد گفت«انالله و انا الیه راجعون»و پزشکان از اینکه
امام گریه نکرده بودند نگران حال معظم له بودند و معتقد بودند که باید ایشان گریه
کنند تا مبادا فشاری روی  قلبشان وارد شود
همین امام را کسی ندیده است که مصیبت امام حسین(ع)ویا حضرت زهرا(س)را بشنود اما
گریه نکنند.یک روز به مناسبت وفیات ائمه(ع)چند نفری برای خواندن دعای توسل به اتاق
امام رفتیم همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا کردند بعد از شروع، امام وارد
شدند و در صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند.در اثناء دعای توسل یکی از آقایان
ذکر مصیبت مختصری کرد با ان که ذاکر روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دست پاچه
شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود همین که شروع به روضه کرد با انکه
هنوز مطلب حساسی را بیان نکرده بود امام چنان به گریه افتادند که شانه های شان به
شدت تکان می خورد و نویسنده وقتی زیر چشمی به سیمای امام نگاه کرد دانه‌هاي متوالی
اشک را که از زیر محاسن معظم له به روی زانوهایشان فرو می افتاد،و چند لحظه ای
نکشید که یکی از نزدیکان از زاویه ای که امام نبیند به ذاکر اشاره کرد که روضه را
قطع کن زیرا که این حالت گریه ی شدید ممکن بود خدای ناکرده بر قلب مبارک امام اثر
بگذارد.

امام در
تمام مدتی که در نجف اشرف بودند در تمام شب های شهادت معصومین(ع)در منزلشان ذکر
مصیبت داشتند و به مناسبت رحلت حضرت زهرا(س)این برنامه سه شب ادامه داشت!و ان گریه
کردن و اشک ریختن بدون استثناء در همه ی این روضه خوانیها مشهود بود.

روزهای
ملاقات عمومی در حسینیه ی جماران که مردم یکی دو ساعت قبل تدریجا جمع می شوند گاه
و بی گاه صدای صلواتشان بلند می شد و طبعا صدای این صلوات ها در داخل به گوش امام
می رسید یک  وقتي متوجه شدیم امام با شنیدن
صدای صلوات و نام پیامبر اکرم(ص)آهسته صلوات می فرستند و مدت ها دقت داشتیم و هیچ
گاه ندیدیم که ایشان صدای صلوات را بشنوند و صلوات نفرستند.

 

سبقت در
اسلام

اگر امام در
یک مکانی واردشوند خیلی مشکل می توان  در
سلام کردن از ایشان پیش دستی کرد.اتفاق افتاد که ما زودتر از امام به اتاق معهود
رفته بودیم چشم بر درب منتظر و اماده ی ورود معظم له بودیم.حتی سینه ها برای سلام
کردن صاف شده بود ولی باز هم غافلگیر شدیم،متوجه نشدیم که معظم له ابتدا وارد شدند
و سپس سلام کردند یا انکه اول سلام کردند و انگاه وارد اتاق شدند.

یک روز هم
در نجف از کوچه ایی که ما بین مسجد مرحوم شیخ انصاری و منزل امام بود در حالی که
سرم پایین بود عبور می کردم ناگهان احساس کردم کسی به من سلام کرد وقتی سرم را
بالا کردم چشمم به سیمای مبارک امام افتاد در یک لحظه سنگینی و فشار عجیبی در خود
احساس کردم انگار زبانم بند امده بود،اخر او امام،مرجع تقلید،محبوب،مراد و…و من
ناچیز،بچه طلبه ی ده،هفده ساله ولی کار از کار گذشته بود و فرزند پيغمبر آن اسوه ی
مخاطب به«انک لعلی خلق عظیم»را تداعی می کرد و چاره ای جز جواب نبود زیرا جواب
واجب بود.

 

صرفه جویی
در مصرف

در اتاق
امام مدظله یک مهتابی یا یک لامپ صد ولتی روشن است که هنگام مطالعه و نوشتن چون
این نور کافی نیست یک لامپ دیگر روشن می کنند و مکرراً دیده ایم که معظم له از
اتاقشان به طرف اندرون رفته اند ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته و لامپ
مهتابی را خاموش کرده و مجددا به طرف اندرونی رفته اند با انکه در ان موارد معمولا
بیش چند دقیقه دراندرون نمی ماندند و دوباره به همین اتاق برمی گشتند.

 

/

امدادهای الهی

جهاد در قران

حجة الاسلام  والمسلمين سید حسن طاهری
خرم آبادی وباز در بین مؤمنین واقعی که لیاقت واستعداد چنین موهبتی را دارا بوده
اند هم تفاوتهائی دارد مثلاً آن مقامی که از معرفت به رسول خدا داده شده است به
دیگران داده نشده است پس سکينه اي که برسول خدا فرو فرستاده شده است با سکینه ای
که بر دلهای دیگر نازل گردیده است از زمین تا آسمان تفاوت دارد گرچه هردو ازیک سنخ
ویک حقیقت می باشند .

امیرالمؤمنین (ع)می فرماید :لَو کُشِف َالغطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً» اگر
پرده ها وحجابها کنار رود بر یقین من افزوده نمی شود .یعنی هم اکنون آن حالی را از
عرفان ویافتن واقعیات دارم که بعد از کنار رفتن پرده ها دارا می شوم کنایه از آن
که جلوی چشمم پرده ای نیست وحجابی برای من وجود ندارد وآنچه را از پس پرده باید
ببینيم هم اکنون می بینيم .

به طور مسلم هیچ فرد مؤمنی غیر از رسول خدا وامیرالمؤمنین وائمه معصومین چنین
جمله ای نمی توانند بگویند زیراهر قدر برای مؤمن کشف حجاب هم شود به اندازه سعه
وجودی وکمال نفسانی خودش می تواند دریافت نماید ونمی تواند در حد یک انسان کاملی
که از سعه وجودی وکمال بیشتری برخوردار است دریافت داشته باشد.

 نتیجه آنکه با توجه به آیات وقرائن
وشواهد یاد شده بعید نیست که این سکینه ای که از مواهب وفیوضات الهی است ازسنخ
همان کشف حجب و عرفان واقعی دل باشد که هم آرامش نسبت به آنچه را که ایمان داشته
است پيدا مي کند و از وسوسه و اوهام و خواطر قلبي آسوده مي شود و هم سبب زياد شدن
ايمان او گردد .وبه تعبیر دیگر مرتبه عالیه از یقین است که با اطمینان دل وسکون
همراه است ودر بحثی که از نظر روایات معنی سکینه را بررسی خواهیم نمود شاهدی بر
این معنی خواهیم یافت .

4ـ در بعضی از آیات به دنبال نزول سکینه مسئله ملازمت با تقوا مطرح شده است می
فرماید : « إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي
قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ
سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ
التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ
عَلِيمًا » (26 فتح) آنگاه که قرار دادند آنها که کافر شدند در دلهای خود غضب شدید
وزیادی راکه این غضب، غضب ملت جاهلیت بود . پس نازل فرمود خداوند آرامش خود را به
همراه وملازم با آنها ساخت و ان ها سزاوارتر به آن و اهل آن بودند.

غریزه غضب
که یک غریزه ی حیوانی است اگر فوران وشدت پیدا کند حمیّة نام دارد وقهراً در چنین
حالی اعمال حیوانی ودرنده خویی از انسان سر می زند و حالت تعادل و فکر و تعقل را
از دست می دهد و مانند حیوان با چنگ و دندان و هر وسیله ایی که امکان دارد به طرف
خود حمله ور می شود و این حالت را در جاهلیت مردم دارا بودند ولذا انواع قتل ها و
غارت ها جنایات از آنها سر می زند چنانکه جاهلیت عصر حاضر هم چنین است .
لذا دربرابر فوران وشدت غضب آنها خداوند ارامش وسکینه را بر قلوب پیامبر و مؤمنین
نازل می سازد تا هم دربرابر آن درندگان وخوک صفتان استقامت داشته باشند و هراس و
خوف آن ها را مغلوب نسازد وهم عکس العمل اعمال  حیوانی و بی رویّه ی آنها سبب از دست دادن تعادل
و اعمالی بی رویه نگردد بلکه دربرابر آنها وقار و تقوی و عدالت از خود نشان دهند.

 لذا به دنبال انزال سکینه،ملازمت کلمه
ی تقوی به همین مناسبت مطرح شده که آن غضب و اعمال غیر انسانی در برابرش باید این
آرامش روحی و ملازمت تقوی باشد تا اگر آنها جنایت می کنند این ها«فاعتدوا علیه
بمثل ما اعتدی علیکم»آن چه را که بر شما تجاوز و ظلم می شود به همان اندازه با آن
ها مقابله به مثل نمایید را در نظر گیرند و خدای نخواسته عکس العمل تجاوز،تجاوز و
ظلم نشود و از جاده ی اعتدال خارج نگردد و همیشه فرمان الهی«ولا تعتدوا»که در حال
جنگ مسلمان ها را از هر عدوان و تجاوزی باز می دارد آویزه ی گوش و معیار عمل انان
باشد.

 

 

 

کلمه ی تقوی چیست؟

اکنون ببينیم منظور از کلمه ی تقوی چیست؟بیشتر مفسرین آن را به کلمه ی توحید
تفسیر نموده اند لابد منظور ان است که چون کلمه ی توحید سبب تقوی و خودنگهداری از
ارتکاب گناه است لذا اضافه به تقوی شده است یعنی کلمه ای که سبب تقوی است و مراد
از کلمه همان حقیقت توحید است که در نفس انسان وجود می‌يابد زیرا اعتقاد و علم خود
یک وجود نوری است که نفس با دارا شدن ان کمال می‌يابد ودر قرآن اطلاق کلمه بر
موجود شده است از قبیله«  ِنَّ
اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ
وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ » «45 آل عمران»

و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرموده اند:بعید نیست که مراد از کلمه ی
تقوی روح ایمان باشد که فرمان به تقوی می دهد همان گونه که می فرماید:( أُوْلَئِكَ
كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ «مجادله آيه  22»

آن ها در
دلهای شان ایمان ثبت و نگاشته شده است و تأیید نموده است خداوند آنها را به روحی
از خودش .ودر جایی دیگر کلمه را بر روح اطلاق نموده است.

 «کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ
مِّنْهُ » (نساء -171)مسیح کلمه اواست که به مریم القاء گردیده است
وروحی از او است ولی حق مطلب آن است که تقوی که از ماده وقایه است به معنای
خودنگهداری از گناه است و این حالتی است نفسانی و از ملکات نفس محسوب می شود یعنی
در پرتو ایمان نفس انسان حالتی می‌يابد که از نافرمانی خدا خودنگهدار می شود و از
درون مانع و بازدارنده‌اي از گناه می‌يابد.

این حالت نفسانی خود کلمه ی تقوی است و با توجه به انچه که در آیه  4سوره ی فتح بیان داشتیم که سکینه مرحله ای از
یقین است که توام با ارامش و اطمینان قلب باشد، قهراً حالت تقوي و خودنگهداري از
گناه را هم ملازم است و باازدياد ايمان هم که در آن آيه از آثار سکينه قرار داده
شده بود، کاملاً تطبیق می شود زیرا زیاد شدن ایمان هم لازمه اش التزام عملی و تقوی
است.

و در هر حال چه کلمه توحید منظور باشد و چه روح ایمان و چه خود تقوی و حالت
خودنگهداری این آیه و ایه ی 4سوره ی فتح که ازدیاد ایمان را نتیجه و غایت نزول
سکینه قرار داده است یک معنا را بیان می دارند وملازمت با کلمه ی تقوی که به دنبال
انزال سکینه آمده است اگرچه به صورت تفریع و غایت و نتیجه ی نزول سکینه بیان نشده
است ولی ظاهراً مسئله ای جدا و بیگانه‌اي از نزول سکینه نیست و این همان ازدیاد
ایمانی است که از نتیجه ی انزال سکینه است و همانگونه که بیان شد،ایمان مجموعه ای
است از اعتقاد قلبی و التزام عملی پس با کلمه ی تقوی که در اینجا بیان شده است یک
حقیقت است اگرچه ایمان اعتقاد قلبی را هم شامل است.

و اما مقصود از جمله ی«و کانوا احقّ بها و اهلها»آن است که آمادگی مؤمنین برای
تلقی پذیرش این عطیه و موهبت الهی موجب ان شده است که اینان سزاوارتر از دیگران
برای افاضه ی این فیض و اعطاء این عطیّه ی الهی باشند و اینهایند کسانی که اهل
تقوی و ملازمت با آن هستند البته ظاهر آیه ان است که ضمیر«بها و اهلها»به کلمه ی
تقوی برمی گردد گرچه بعضی هم ان را به سکینه برگردانده اند.و در هر حال چون کلمه ی
تقوی هم با کلمه ی نزول سکینه از نظر مصداق و واقعیت خارجی یکی و یا از قبیل علت و
معلول هستند لذا از جهت معنا،این دو نظریه تفاوتی ندارند.

5ـ از پاره ای از ایات استفاده می شود که نزول سکینه به دنبال وجود استعداد و
آمادگی قبلی است که قابلیت پذیرش و نزول این موهبت الهی را بمؤمنین می دهد و کسانی
که لیاقت و قابلیت آن را ندارند مشمول این فیض نخواهند گردید. از آن جمله است آیه: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ
الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي
قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا»

همانا خداوند راضی گردید از مؤمنین آنگاه که بیعت نمودند با تو زیر درخت پس
اگاه بود خداوند از آنچه را که در دلهای آنان بود پس نازل نمود ارامش را بر آن ها
و فتح و پیروزی نزدیکی را نصیب آنان نمود(همانگونه که گذشت).

این آیه در جریان صلح حدیبیه نازل گردیده است حدیبیه نام مکانی است در نزدیکی
مکه ودر سال 6از هجرت،هنگامی که رسول خدا با اصحاب خود،عازم انجام مراسم حج بودند
مشرکین سر راه بر آنان گرفتند و پس از رفت و آمدهایی که بین طرفین انجام گرفت
قرارداد صلح موقت بسته شد قبل از این قرار داد،آخرین پیک و نماینده ی مسلمان ها را
مشرکین به گروگان گرفتند و پیامبر از مسلمان ها در زیر درختی بیعت مجدد و پیمان
پایداری و استقامت برای جنگ با دشمن گرفت لذا می فرماید:خدا از مؤمنین خشنود گردید
هنگامی که با تو بیعت نمودند.

 و چون با کلمه ی(فا)که علامت تفریع و
نشان دهنده ی ربط خاصی بین ماقبل و مابعد ان است،جمله ی فانزل السکینه را بر جمله
ی فعلم ما فی قلوبهم عطف نموده است،استفاده می شود که چون خدا آگاه به صدق و حسن
نیت مؤمنین در این بیعت بود و می‌دانست که از روی خلوص و علاقه به اسلام بیعت می
نمایند. لذا سکینه را بر آنها نازل نمود وفتح نزدیکی هم نصیب آنها ساخت و روشن است
که این خلوص و صدق و نیت که سیاق و ظاهر ایه بران دلالت دارد از اثار ایمانی است
که مؤمنین داشتند واز اثار مجاهدت ها و فداکاری هایی است که از خود نشان داده
بودند و اگر این زمینه ی قبلی وجود نداشت، مورد افاضه این موهبت الهی واقع نمی
گردیدند.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان از بعضی از مفسرین نقل نموده که گفته اند منظور از«فعلم
ما فی قلوبهم»یقین و صبر و وفایی بوده است که از مؤمنین خداوند می دانسته است و در
هر حال چه مراد یقین و صبر و پایداری و وفای به بیعت باشد و چه منظور صدق نیت و
خلوص آن ها در این بیعتی که می کنند باشد همه اش از ایمان آن ها سرچشمه می گیرد و
درنتیجه فرقی ندارد.

واز ایه ی 26 سوره فتح که توضیح داده شد نیز می توانیم از جمله «وَكَانُوا
أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا »اگر منظور از ضمیر در بها واهلها سکینه باشد این معنی
را استفاده نمائیم زیرا سزاوار بودن مؤمنین به انزال سکینه واهل بودن آنان، جز با
دارا بودن یک سلسله شرائط وزمینه های قبلی در آنان که ان هم اکتسابی ونتیجه کوشش
خود آنها است،امکان ندارد،زیرا در صورتی فردی نسبت به موضوعی از دیگران احق
وسزاوار تر می شود که شرائط و زمینه آن موضوع در او باشد و در دیگران نباشد ویا
آنکه مرتبه کامله از آن شرائط را دارا باشد .

خلاصه
آنکه بدون جهت، فردی مورد عنایات واعطاء موهبت الهی قرار نمی گیرد، فیض کمالات
ووجود بطرف استعدادها وقابلیت ها سرازیر است وهر موجودی به اندازه استعداد وسعه
وجودی خود محل پذیرش وامکان قبول آنرا دارد ؛ حتی در مورد انبیاء عظام هم قران
وقتی در مقام بیان اعطاء یک موهبت ونعمتی به آنها قرار می گیرد اشاره به زمینه
قبلی ان می نماید .در مورد حضرت یوسف می فرماید :

«وَلَمَّا
بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
(یوسف 22)وآنگاه وقتی جوانی نیرومند گردید به اودادیم حکم وعلم را واین چنین پاداش
می دهیم نیکوکاران را،یعنی نیکوکاری او موجب این پاداش گردید .و درمورد حضرت موسی
هم در سوره ی قصص آیه ی14 همین مضمون با مختصر تفاوتی وجود دارد.

 و نظائر ان درقران فراوان است که مسئله جز اف و
بیهوده و بی جهت بودن فعل خداوند را نفی می کند و دلالت و لزوم وجود یک سلسله
شرایط و ایجاد قابلیت ها برای افاضه ی فیض الهی و عنایات ربانی دارد.

واز نظر
بحث های فلسفی هم مطلب ضروری است زیرا تا استعداد در ماده نباشد صورت که فعلیت
همان استعداد است افاضه نمی گردد هیچ گاه صورت نباتی یک خوشه ی گندم یا درخت سیب
به یک تکه سنگ یا چوب اعطاء نمی شود و هیچگاه باران لطیف و پرفیض و برکت خدا در
زمین شوره زار یا مزبله گل و گیاه نمی‌روياند.

 این قابلیت ها و استعداد ها است که محل ریزش و
نزول فیوضات و کمالات وجودی از ذات واجب الوجود است،چیزی که هست هر صورت و کمالی
استعداد و قوه ی مناسب با خود را لازم دارد و این استعداد و قوه است که در سیر و
حرکت کمالی خود به فعلیت مبدل می شود در انسان هم باید با کوشش و عمل استعداد و
قابلیت حرکت به مراحل کامل ترو پذیرش فیوضات و عنایات خاص الهی فراهم شود.

 البته باید توجه داشت که مسئله ی اعجاز انبیا
نظیرگردیدن عصای موسی به صورت یک اژدها بحث جدایی دارد که باز هم از قانون کلی و
ناموس افرینش نظام علل و اسباب خارج نیست اگرچه از حیطه ی قوانین و علل طبیعی
بیرون است.

6ـ در
بعضی از آیات مورد بحث یکی از آثار و نتایج نزول سکینه بر مؤمنین پیروزی انان بر
دشمن قرار گرفته است مانند:

الف : «ثُمَّ
أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ
جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء
الْكَافِرِينَ »(26توبه).

پس از
انکه اشاره به  امدن فشار بر مؤمنین در جنگ
حنین را مطرح می نماید به طوری که زمین برآنها تنگ گردید و رو به هزیمت و فرار
گذاشتند،می فرماید انگاه خداوند سکینه اش را بر رسولش و بر مؤمنین نازل ساخت و
نازل گردانید لشکرهایی را که دیده نمی شدند و عذاب نمود آنهارا که کافر شدند واین
است پاداش کافران.

در این
آیه به طور روشن،مسئله سکینه از عوامل پیروزی و عذاب نمودن کفار قرار گرفته است.

ب: « فَأَنزَلَ
اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» (40 توبه)

ج: «هُوَ
الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا
مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ
عَلِيمًا حَكِيمًا» (4فتح)

درآیه ی
اول سکینه را با جنود(با لشکرها)همراه قرار داده است و در آن شرایط حساس که رسول
خدا در غار ثور قرار گرفته است و دشمن تا درب غار امده بود، پیامبر را با نزول
سکینه و جنود غیر مرئی یاری فرموده است.

ودر آیه ی
دوم ظاهراً سکینه را یکی از جنود و لشگرهای خدا قرار می دهد زیرا پس از انکه مسئله
ی نزول سکینه را در قلوب مؤمنین مطرح فرموده است به دنبالش فرموده:و برای خدا است
لشکرهای اسمان ها وزمین.مناسبت ذکر این جمله به دنبال نزول سکینه فقط ان است که
سکینه یکی از مصادیق و افراد جنود خداست،البته باید توجه داشت منظور از جنود اسمان
ها وزمین تمام قوا ونیروهای فعاله عالم هستی است اعم از مادی و غیر مادی،محسوس و
غیر محسوس که در دو آیه ی سوره ی فتح به ان اشاره شد.(آیات4و7).

د: « إِذْ
جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ
الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى
الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى »(26فتح) .

در این
آیه که شرحش در بحث های قبلی گذشت موضوع انزال سکینه در برابر شدت و فوران غضب
کفار قرار گرفته است و کلمه «فا»که دلالت بر تفریع دارد بیان کننده ی این مطلب است
که سکینه را در برابر غضب آنان قرار دادیم تا در صورت برخورد و درگیری عامل پیروزی
باشد.

هـ: « لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ
الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي
قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا ÇÊÑÈ » (18 فتح)

به دنبال
انزال سکینه وعده فتح نزدیک که ظاهرا منظور فتح خیبر باشد از ارتباط این دو

موضوع
حکایت میکند .

بنابراین نزول سکینه یکی از عوامل پیروزی وجنود الهی است وشاید نزول ملائکه در
جنگ بدر یا احد ـ که در سوره ال عمران ایه 124 ودر سوره انفال آیه 9و10 بدان اشاره
شده است وشرح آن در بحثهای گذشته بیان گردید ـ برای آن بوده است که سکینه وآرامش
در دل مؤمنین قرار گیرد چنانکه در هر دو مورد می فرماید :

 «وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ
بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ
عِندِ اللّهِ »
(ال عمران 126) (10 انفال ) .

وهمچنین
به ملائکه امر می شود که مؤمنین را ثابت قدم قراردهید وشاید رسالت ومسئولیت ملائکه
در جنگ بدر فقط همین بوده است که مؤمنین را با ثبات واستقامت قرار دهند چنانکه می
فرماید : «اِذ یُوحی رَبُکَ الیَ المَلائِکَةِ اِنّی مَعَکُم فَثَبِّتوا الذینَ
امَنوا»آنگاه که وحی نمود خدای تو به ملائکه که من با شما هستم پس ثابت نگهداریدآنها
را که ایمان آورده اند .

و واضح
است ثابت نگهداشتن مؤمنین با القاء همان سکینه وآرامش ونبود خوف ورعب از دشمن
وافاضه فیض از طرف خداوند امکان پذیر است واحتماًل دارد که در جنگ بدر ملائکه خود
دست به کشتن کفار نزده باشند وفقط مؤمنین را پایدار ونیرومند ساخته اند.

 

/

بازگشت به مکه ودر گذشت مادر

درسهائی از تاریخ تحلیلی

قسمت چهاردهم

حجةالاسلام  و المسلمين رسولی محلاتی

به ترتیبی که گفته شد حلیمه سعدیه رسول خدا (ص)راپس از گذشت پنج سال از توقف
آن حضرت در میان قبیله،به مکه ونزد مادرش آمنه باز گرداند،وبا اینکه این کار بر خلاف
میل وخواست قلبی او بود ولی روی قرار قبلی ووعده ای که به جدش عبدالمطلب ومادرش
آمنه داده بود آن حضرت را به مکه آورد وتحویل داد .

ودر تاریخ برای این کار حلیمه که بر خلاف رضای قلبی او بود جز آنچه گفته شد
جهات دیگری نیز ذکر کرده اند :مانند اینکه :

1ـابن هشام در سیره وطبری در تاریخ خود حلیمه روایت کرده اند که گوید :

 پس از ماجرای شق صدر شوهرم گفت :من
ترس آن را دارم که این پسر دچار جن زدگی ـ یا جنون ـ شده باشد، او را به نزد
خانواده اش باز گردان .حلیمه گوید : من آن حضرت را برداشته وبه نزد مادرش ـ آ منه
ـ آوردم واو به من گفت : چه شد با آن اصراری که برای نگهداری فرزند داشتی اورا باز
گرداندی ؟

گفتم فرزندم بزرگ شده ومن وظیفه خود را نسبت به او انجام دادم واینک از پیش آ
مدها وحوادث نا گوار بر او بیمناکم،وروی همین جهت همانگونه که شما مایل بودید او
را به شما می سپارم .

آمنه گفت داستان این نیست راست بگوی !

حلیمه گوید : وبه دنبال این گفتار مرا رها نکرد تا بالاخره من اصل ماجرا را
برای او نقل کردم .آمنه گفت :آیا از شیطان بر او بیمناکی ؟گفتم :آری،گفت :هرگز
نگران نباش که به خدا سوگند شیطان را بر او راهی نیست وفرزند مرا داستانی است،می
خواهی داستانش را برای تو باز گویم ؟گفتم :آری….

حلیمه گوید :سپس آمنه داستان دوران حاملگی و ولادت آن حضرت ومعجزاتی را که
مشاهده کرده بود برای من بازگفت ….که ما قبل ازاین در داستان ولادت نقل کرده
وتکرا ر نمی کنیم ـ وآنگاه گفت فرزندم را بگذار وبرو[1] .

2ـ ونیز در همان سیره ابن هشام آمده که ازجمله انگیزه های حلیمه در بازگرداندن
رسول خدا به نزد مادرش آمنه آن بود که چند تن از نصارای حبشه رسول خدا (ص) را با
حلیمه دیدند، ونگاههای دقیق وخیره ای به آن حضرت نموده واورا بررسی کردند،وآنگاه
بدو گفتند:

ما این پسرک را ربوده وبه شهر ودیار خود خواهیم برد که او در آینده داستان
مهمی دارد که ما دانسته ایم واین سبب شد تا حلیمه آن حضرت را پیوسته از نظر آنان
دور داشته وبالاخره هم ناچار شد اورا به نزد آمنه باز گرداند [2].

ونظیر این روایت در کتابهای دیگر نیز با مختصر اختلافی نقل شده است .

 

واما داستان وفات آمنه

پیش از این گفته شد که هشام بن عبد مناف زنی 
از بنی النجار مدینه را به همسری گرفت که جد رسول خدا (ص)یعنی عبدالمطلب از
آن زن متولد شد،واز این رو پیامبر خدابا قبیله بنی النجار مدینه قرابت نسبی داشت
ودائیهای پدری وفامیلهای دیگر ایشان در مدینه بسر می بردند ،وپس از انکه حلیمه آن
حضرت را به مکه آورد وبه مادرش آمنه سپرد، آمنه فرزند عزیز خود را برداشته وبرای
زیارت قبر شوهرش عبدالله ودیدارخویشان وی به مدینه آورد .ودر این سفر «ام ایمن» را
نیز همراه خود به مدینه برد،ودر مراجعت از همین سفر بود که آمنه در هنگامی که حدود
سی سال از عمرش گذشته بود ـ چنانچه گفته اند[3] ـ در
جائی به نام (ابوا [4])از دنیا رفت
وبنابر نقل مشهور آن مخدرّه را در همانجا دفن کردند.

ابن سعد در کتاب «طبقات »خودرا روایت که آمنه و ام ایمن با دو شتر که همراه
داشتند آن حضرت را به مدینه بردند ومدت یک ماه در مدینه نزد خویشان خود ماندند واز
خود آن حضرت نقل می کند که رسول خداکه بعدها که به مدینه هجرت کرد خانه ای را که
در آن ورود ومنزل کرده بودند وقبر پدرش عبدالله در آن خانه بود نشان میداد
وخاطراتی از روزهای توقف در مدینه را بازگو میکرد [5].

وبه دنبال آن نقل کرده که ام ایمن می گفت :مردمی ازیهودیان می آمدند وبه آن
حضرت نگریسته ومن شنیدم که یکی از آنها می گفت :این پیامبر این امت است وهجرتگاه
او همین شهر خواهد بود،ومن این سخن را به خاطر سپردم .

وی گوید :پس از آن،آمنه ،رسول خدا را بر داشته وبه سوی مکه حرکت کرد وچون به
(ابوا »رسیدند آمنه در همانجا وفات یافت وقبر او در همانجا است .

 سپس ام ایمن آن حضرت را برداشته وبا
همان دو شتری که همراه داشتند به مکه آورد،وام ایمن در زمان حیات آمنه وپس از وفات
او نیز از رسول خدا(ص) نگهداری می کرد .

ابن سعد دنباله‌ي داستان را اینگونه ادامه داده که رسول خدا (ص) در سفر حدیبیّه
به (ابواء ) عبور کرد وبه زیارت قبر مادر رفته وآنجا را مرمّت نمود ودر کنار قبر
او گریست ومسلمانان نیز گریستند،وچون از آن حضرت در این باره پرسیدند فرمود :مهر
ومحبت او به یادم آمد وگریستم[6]!نگارنده
گوید :در این جا تذکر دو مطلب لازم است :

1ـ این قسمت از حدیث پاسخ خوبی برای سخن دیگری نیز که مورد بحث واقع شده می
باشد ،وآن سخن این است که برخی گفته اند :گریه برای مردگان وهمچنین زیارت قبور
مردگان جایز نیست ودر چند جا نیز نقل شده که عمر بن خطاب از گریه کردن برای مردگان
نهی میکرده وحتی دستور میداد زنانی را که حتی برای مردگان خود گریه می کنند با
تازیانه بزنید[7]،واز رسول
خدا (ص) روایت کرده اند که فرمود:

 «اِن َالمَیِتَ یُعَذَب
ُبِبُکاءِالحَی ِ»[8]

 یعنی به راستی که مرده به واسطه گریه
زندگان شکنجه می بینند ….!

زیرا گذشته از اینکه عایشه در روایات بسیاری که دانشمندان اهل سنت از وی نقل
کرده اند این حدیث را که از عمر وپسرش عبدالله بن عمر نقل شده بود تکذیب کرده
وگفته است :آن دونفر خطا کرده واشتباه شنیده اند[9]
.ومرحوم علامه امینی (قدس سره ) روایات زیادی در این باره از کتابهای معتبر اهل
سنت نقل کرده[10]،همانگونه
که شنیدید با عمل خود رسول خدا (ص) در اینجا ودر جاهای بسیار دیگری که خود بر
مردگان می گریست ویا به دیگران دستور گریه بر مردگان را میداد،منافات دارد،که
انشاالله در جای خود ذکر خواهیم کرد،ودر اینجا همین تذکر مختصر کافی است .

2ـ همانگونه که در این روایات خواندید وآنچه پیش از این نیز در داستان وفات
عبدالله امده بود،ومشهور میان اهل تاریخ ومحدثین نیز همین است که عبدالله در مدینه
از دنیا رفت وهمانجا او را دفن کردند وقبرش در همانجا است[11]
.وآمنه مادر آن حضرت نیز در (ابواء ) از دنیا رفت وهمانجا او را دفن کردند،ولی در
برخی روایات وکتابها ی شیعه واهل سنت آمده است که قبر آمنه وعبدالله هر دو در مکه
است ودر برخی از آنها است که تنها قبر آمنه در مکه است[12]
.ومجلسی (ره ) در بحارالانوار پس از نقل چندحدیث از کتابهای شیعه که ظهور در همین
مطلب دارد که قبر آن دو در شعب[13] مکه
یا قبرستان مکه است ورسول خدا در این دو جا آمده وبا آنها گفتگو کرده،گفته است.

این اخبار با آنچه مشهور است که پدر ومادر ان حضرت در غیر مکه از دنیا رفته
اند مخالف میباشد وجمع میان آنها ممکن است بدینگونه باشد که پس ازفوت بدن ان دو را
به مکه منتقل کرده باشند ـ چنانچه برخی از سیره نویسان گفته اند ـ ممکن است رسول
خدا(ص) آن دورا صدا زده وبه صورت اعجاز روحشان ـ یا روح وبدنشان با هم در مکه ـ
حاضر شده باشند [14].

نگارنده گوید :گذشته از اینکه مجلسی (ره) نام برخی از این سیره نویسان را ذکر
نکرده خیلی بعید به نظر می رسد که با توجه به فاصله زیاد مدینه وهمچنین ابواء با
شهر مکه وبه خصوص با وسیله نقلیه آن زمان چنین انتقالی انجام شده باشد،وچنان نیازی
هم در کار نبوده که احتیاج به صدور معجزه ای در این باره باشد والله اعلم .

وبه هر صورت این بحث را رها کرده وبه دنبال بحث خود باز می گردیم .ودر
بحارالانوار از کتاب «عدد»نقل شده که آمنه ان حضرت را در مدینه به خانه مردی از
بنی عدي بن النجار برد ویک ماه در انجا توقف کردند ،وبرای رسول خدا (ص) از آن توقف
یک ماهه خاطراتی به جای مانده که از آن جمله فرمود :

 در آن روزها مردی از یهود دیدم که به
نزد من رفت وآمد میکرد ودقیقا مرا زیر نظر می گرفت تا اینکه روزی تنهائی مرا ديدار
کرده پرسید:

ـ ای پسر نامت چیست ؟

گفتم :احمد .

در این وقت مرد یهودی نگاهی به پشت من کرد وشنیدم که می گفت :این پسر پیامبر
این امت است،وسپس به نزددائیهای من رفت وجریان را به آنها نیز گزارش داد ،وآنها
نیز به مادرم گفتند،واو برحال من بیمناک شده واز مدینه خارج شدیم .

واز ام ایمن روایت کرده که گفت :روزی دو مرد از یهودیان مدینه هنگام نیمه روز
به نزد من آمده وگفتند:

احمد را پیش ما بیاور، من آن حضرت را به نزد آنها بردم، وآن دو نفر یهودی
دقیقا او را زیر نظر گرفته وپشت وروی بدن آن حضرت را بررسی کردند،سپس یکی ازآنها
به دیگری گفت :

 « هذا نَبِیُ هذِهِ الاُمَةِ وهذِهِ
دارُ هِجرَتِهِ وسَیَکُونُ بِهذِه ِالبَلدَةٍ مِنَ القَتلِ والسَبیِ اَمرُ عَظَیمُ
»

 ـ این پیامبر این امت است واین شهر هم
هجرتگاه او است ودر آینده در این شهر از کشتار و اسارت،داستان بزرگی اتفاق می افتد[15].

و به هر صورت ام ایمن ان حضزت را به مکه اورد،و همچنان از آن حضرت نگهداری کرد
و تا پایان عمر رسول خدا(ص)در خدمت آن بزرگوار بود،و تا پنج الی شش ماه پس از رحلت
رسول خدا نیز زنده بود و آن گاه از دنیا رفت.

و رسول خدا محبت ها و خدمت های اورا پیوسته یادآوری می کرد،تا جایی که برطبق
نقلی به دیدار او می رفت و می فرمود:

«امّ ایمن،امّی بعد امّی[16]»

ام ایمن پس از مادرم مادر من بود.

و بر طبق روایت کتاب«عدد»که مجلسی(ره)از ان نقل کرده پس از ان که رسول
خدا(ص)با خدیجه ازدواج کرد ام ایمن را ازاد فرمود[17] و
چون شوهر نداشت مسلمانان را به ازدواج با وی تشویق فرمود تا جایی که برطبق نقل
کتاب«انسان بلاذری»در این باره فرمود:

«من سره ان یتزوّج امراة من اهل الجنة فلیتزوّج ام ایمن[18]»

کسی که دوست دارد با زنی از اهل بهشت ازدواج کند با ام ایمن ازدواج کند.

و به دنبال همین گفته ی رسول خدا بود که زید بن حارثه[19] با
او ازدواج کرد،و اسامة بن زید که بعد ها از مسلمانان بزرگ و مشهور گردید و در چند
مورد به مأموریت هایی از طرف رسول خدا مفتخر گردید،و فرمانده ی لشکر از سوی آن
حضرت شد ثمره و محصول همین ازدواج شد.

در کنار عبدالمطلب:

و از آن پس رسول خدا(ص)در کنار جدّش عبدالمطلب و تحت سرپرستی و کفالت او قرار
گرفت.

ابن اسحاق گفته است:

رسم چنان بود که برای عبدالمطلب در کنار خانه ی کعبه فرش مخصوصی مي‌گستراندند
و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبدالمطلب بیاید،و به خاطرگرامی داشت و
احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست.

گاه می شد که رسول خدا(ص)ـکه در ان وقت پسرکی کوچک بودـمی امد و روی ان فرش می
نشست،عموهایش چنان که می دیدند او را می گرفتند تا از ان فرش دور سازند،ولی
عبدالمطلب که ان منظره را مشاهده می کرد به ان ها می گفت:

«دعوا ابنی فوالله انّ له لشانا»

فرزندم را واگذارید که به خدا سوگند اورا مقامی بزرگ است…

و سپس اورا در کنار خود روی ان فرش مخصوص می نشانید و دست بر پشت او می کشید و
از حرکات و رفتار او خرسند می شد[20].

و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت آمنه،عبدالمطلب رسول خدا (ص) را
نزد خود برد وبیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را به خود
نزدیک می کرد ودر وقت تنهایی و خواب به نزد او می رفت و از او مراقبت می کرد…

ونیز روایت کرده که مردمی از قبیله ی«بنی مدلج»به عبدالمطلب گفتند:از این
فرزند محافظت کن که ما جای پایی را شبیه تر از جای پای او با جای پایی که در مقام «ابراهیم
(ع) »است ندیده ایم،و عبدالمطلب با شنیدن این سخن به ابو طالب گفت:بشنو که اینان
چه می گویند و ابوطالب پس از شنیدن این گفتار از ان حضرت محافظت می کرد.

و عبدالمطلب به ام ایمن که از رسول خدا نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری اورا
به عهده داشت می گفت:از این فرزند من محافظت کن که اهل کتاب اورا پیغمبر این امت
می پندارند.

و عبدالمطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز انکه می گفت:پسرم را نزد من ارید،و
اورا نزد وی می بردند[21].

و در کتاب اکمال الدین صدوق(ره)بسندش از ابن عباس روایت کرده که گوید:در سایه
ی خانه ی کعبه برای عبدالمطلب فرشی می گستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب
بر ان جلوس نمی کرد و فرزندان عبدالمطلب می آمدند و اطراف  آن فرش می نشستند تا عبدالمطلب بیاید.و گاه می
شد که رسول خداـدر حالی که پسر کوچکی بود ـمی آمد وبر آن فرش می نشست و این جریان
بر عموهای آن حضرت(که همان فرزندان عبدالمطلب)بودند گران می آمد و به همین جهت او
را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را
مشاهده می کرد می گفت:

پسرم را واگذارید که او بس مقامی بزرگ خواهد بود،و من روزی را می بینم که او
بر شما سیادت خواهد کرد،و من در چهره ی او می بینم که روزی بر مردم سیادت واقایی
می کند…

این را می گفت و سپس اورا برداشته ودر کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می
کشید و اورا می بوسید و می گفت:من از این فرزند پاک تر و خوشبو تر ندیده
ام…انگاه متوجه ابوطالب ـ که با عبدالله از یک مادر بودندـ می شد و می گفت:ای
ابوطالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز
مدار که او تنهاست وبرای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد…

سپس او را بردوش خود سوار می کرد و هفت بار به اطراف خانه طواف می داد و نظیر
این روایت به طور اختصار در کتاب هایی نظیر مناقب ابن شهر آشوب و اصول کافی
کلینی(ره)و جاهای دیگر نقل شده[22].

و در همین روایت اکمال الدین امده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید به سراغ
فرزندش ابوطالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبدالمطلب در حال
احتضار بود و می گریست و محمد(ص)روی سینه ی او قرار داشت به سوی ابوطالب متوجه شده
و می گفت:

«یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذه الوحید الذی لم یشمّ رائحة ابیه.و لم یذق
شفقة امه.انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک…»

ای اباطالب بنگر تا نگهداری این فرزندی که تک و تنهااست و بوی پدر را استشمام
نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری…

«یا اباطالب ان ادرکت ایامه فا علم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به،فان
استطعت ان تتبعه فافعل وانصره بلسانک و یدک ومالک فانه و الله سیسودکم… »

«ای ابوطالب اگر روزگار اورا درک کردی بدان که من نسبت به وضع او از همه مردم
بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارایی
خود،اورا یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود..[23]

 

وفات عبدالمطلب

برطبق گفته مشهور از اهل حدیث وتاریخ،رسول خدا هشت ساله بود که عبدالمطلب در
حالی که به گفته ی ابن اثیر در اسد الغابة بینایی خود را از دست داده بود[24] از
دنیا رفت و درباره ی اینکه خود عبدالمطلب در هنگام مرگ چند سال داشته اختلاف زیادی
در تاریخ دیده می شود که برخی عمر او را در هنگام وفات هشتاد و دو سال و برخی یکصد
و چهل سال ذکر کرده اند[25]،که
تفاوت آنها حدود شصت سال می باشد،که البته اینگونه اختلافات در تاریخ گذشته تازگی
ندارد،و در تاریخ و روایت نمونه های فراوانی دارد.

و گفته اند:خداوند به عبدالمطلب ده پسر و شش دختر عنایت کرد که پسران عبارت
بودند از:حارث،ابوطالب، حمزه، زبیر، عبدالله، عیذاق، مقوم، حجل، ابولهب، عباس.که
البته در بعضی از اینها اختلاف نیز هست و یعقوبی در تاریخ خود«عیذاق» و«حجل»را یکی
دانسته و دهمی را«قثم»دانسته است[26].چنانچه
برخی مقوم و حجل را یکی دانسته اند[27].

و شیخ صدوق(ره)بجز عباس عدد آن هارا ده نفر ذکر کرده و مانند برخی دیگر فرزندی
به نام«ضرار»نیز برای عبدالمطلب ذکر کرده است[28].

دختران او عبارتند از:،عاتکة،امیمة،ام حکیم،برّة،اروی،صفیة(مادر زبیر بن
عوام)ادامه دارد

 



[1]
– سيره ابن هشام ج 1 ص 165، تاريخ طبري ج 1 
ص 579.

/

از 13 رجب تا 12فروردین

روز جمعه، سیزدهم رجب،30سال پس از عام الفیل یکی از عظیمترین رویدادهای تاریخ
اسلام به وقوع پیوست .خانه کعبه برای اولین وآخرین بار بر روی فاطمه بنت اسد گشوده
شد،وعلی (ع)این انسان کامل در درون خانه خدا زاده شد .

ولادت علی(ع)یعنی ولادت امامت،ولادت انسانیت وولادت فضیلت .

علی بارز ترین مصداق خلیفة الله در زمین والگوی تمام خصال
پسندیده ومکارم اخلاق است .

علی (ع)متولد شد که یار ویاور پیامبر اکرم (ص)در رساندن
وبلاغ پیام الهی به مردمان باشد .علی(ع)آمد که بتهای شرک وکفر وخود پرستی وجهل
وخودکامگی را بشکند وتا زنده بود به مبارزه بی امان با این بتها ادامه داد وآنها
را بشکست واگر چند سالی،برای حفظ اسلام ناچار به سکوت وخانه نشینی شد با همان سکوت
بتها را برای همیشه منزوی کرد .

علی (ع) مصلح جامعه،رهبر امت اسلامی،الگوی تمام فضیلتها،رادمردیها،شجاعتها
،شهامتها،کرامت ها ومرد بی همتا است .

علی(ع) نفس پیامبر،کفو حضرت زهرا (س) پدر دو گل خوشبوی پيامبر
اسلام وچاره تمام  بيچارگان، بینوایان
وآوارگان .

علی در عدالت بی هراس،در شهامت بی همتا، در قضاوت سازش
ناپذیر،در فصاحت خداوند سخن،در عبادت خاضع ترین انسان،درشجاعت قهرمان قهرمانان،در
زهادت پارساترین پارسا وخلاصه هر کمالی به او نسبت داده می شودوهر فضیلتی به او
منتهی می گرددوهر چه دوستانش از ترس ودشمنانش از عداوت فضائلش را کتمان کردند،دنیا
پراست از فضیلت علی (ع).او مانند آفتابی است که هیچگاه ابرهای تیره جلو پرتو
افشانیش را نمی‌گيرند واگر برخی چشمها نتوانند اورا ببینند،هزاران هزار چشمهای
حقیقت بین به او خیره می شوند .

در هر صورت سخن در این مقوله راندنبرای ما دشوار است .همان
به که دم فرو بندیم وتنها به تبریک وتهنیت این روز فرخنده به امام وامت بسنده کنیم
.

واگر 13رجب زاد روز امامت است،12فروردین روز تبلور امامت
است وآن روز امامت متولد گشت وچند سالی نیز در زمان حضرت امیر نیز، امامت متبلور
شد ولی پس از آن، دستهای نا پاک خیانت نگذاشت فرزندان پاک ومعصوم امیرمؤمنان (ع)
حکومت ظاهری نیز داشته باشند (گرچه حکومت فقط از آن آنها بود دیگران غاصب بودند).

وامروز پس از گذشت هزار وچهارصد سال،دگر بار توسط فرزندان
راستین آن حضرت،خمینی بت شکن، بتهایی که سد راه امامت بودند،شکسته شد وحکومت حق بر
قرار گردید وامامت در این روز فرخنده مجدداً متبلور گشت .

به امید پیروزی همیشگی حق بر باطل وامامت بر جهالت وتبلور
کلی امامت توسط امام معصوم غایب،مهدی موعود ارواحنا لتراب مقدمه الفداء در
نزدیکترین فرصت.

امام خمینی :12فروردین روز غلبه جنودالله بر جنود شیطان وروز فتح ونصر خدا وبندگان
مؤمن به اواست .ملت ایران این روز را عید اسلامی ملی تلقی میکند.

 

/

حقیقت مسخ انسان

قرآن وسنن الهی در اجتماع بشر

ایت الله محمدی گیلانی:

 

* اشکال به مسخ انسان به قاعده ی«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه»

*حمل مسخ بر مسخ معنوی نه صوری،مانند مسخ معنوی عالم بی عمل به صورت
حمار،وعالم بی تفاوت و عافیت طلب به صورت سگ.

*پاسخ از اشکال،واینکه حرکت جوهری چنین مسخی را ممکن می سازد و بیان مغالطه در
اشکال مذکور که از نوع مغالطه«وضع ما لیس بعلة مکان علة»است.

*نقل کلامی از شرح دعای سحر امام امت مدظلة.و بیانی از بوارق ملکوتیه قاضی
سعید شریف قمی«ره».

در قصّه ی اصحاب سَبْت،چنانکه گذشت یهودیان متمرد از فرمان برداری خداوند
متعال که در فسق و گناه بی پروا بوده ودر هتک حرمات و ارتکاب معاصی لجاجت داشته
اند،به فرمان تکوینی خداوند قهار به بوزینه های خوار مسخ شده،و هیئت ها و اندامهای
متناسب با سجایای پلید واخلاق رذیله شان به آنان افاضه گردید و این دگرگونی
خلقتشان همانا بروز صفات بهیمیّت آنان پیش از«یوم تبلی السرائر»بوده که سرائر
سوئشان از نشأه کمون بمنصّه بروز در قالبها و پیکرهای متشاکل تجلّی یافت.

 

اشکال به مسخ انسان

احیاناً در این مورد ونظائر آن اشکال می شود که اعتقاد به مسخ به گونه ی
مزبور،اعتقاد خرافی است،زیرا که تفسیر مسخ به نحو مذکور حاکی از بی خبری از برهان
قائم بر امتناع چنین امری است،چه انکه در محل مربوط،برهان محکم اقامه گردیده که
رجوع ما بالفعل بما بالقوه محال است به این تقریر:موجودی که دارای قوه و استعداد
وصول به کمال و فعلیّتی است در صورت حرکت استکمالی و پیمودن طریق به سوی فعلیّت و
تمامیّت خویش و وصول به آن،ممکن نیست که بعد از این حرکت تصاعدی،سیر تنازلی کند
واز مرحله ی فعلیت و تمامیت نگون سار شود و به مرحله ی قوه و نقصان رجعت
نماید،زیرا خرج و هزینه ی تکوینی حرکت،قوه و استعداد است که پایان پذیرفته است مثلاً:

تخم مرغ،واجد استعداد مرغ شدن می باشد وهنگامی که در طریق تکامل روان گردید
وبا حرکت ویژه کمال جوئی مراحل جنینی وجوجگی را پشت سر نهاد ومرغ بالفعل شد،بدیهی
است که در این سفر نسبتاً طولانی هزینه تکوینی استعدادش خرج ومصرف گردیده است، در
این صورت، ممکن نیست که این موجود تکامل یافته، حرکت تنازلی را آغاز کند وبه قهقری
عودت، واز این مرحله فعلیت، به قوه خویش یعنی تخم مرغ شدن، بازگشت نماید، چه آنکه
استعداد وقوه اش پایان یافته است وتحقق حرکت بدون قوه مناسب،ممتنع است .

وبه عبارتی :رجوع هر موجود کاملتری به موجود ناقص تر از خود،با اصول وقواعد
حرکت جوهریه،ممتنع وغیرمعقول است،زیرا اصول مبیّنه مذکور ،روشن ساخته که در نظام
حرکت جوهریه هر حدّی از حدود آن،ماهیت جوهری خاص است که وجودش،فعلیت حدّ سابق بر
خود، ومجموع این قوه وفعل،قوه فعلیت لا حق است وبدین ویژه ترسیم کننده انواع
مترتبه است.وناگزیر،حرکت جوهریه،حرکتی مشکّک ومتفاوت الدرجات نه حرکت متوالی
ومتساوی الدرجات .باتوجه وباریک اندیشی دراین اصول لطیف برهانی واضح می شود که سیر
نزولی ونگونساری موجود از مرتبه شدید به سوی ضعیف،امری است محال وغیر معقول، از
این رو که معنی سیر نزولی ونگونساری در حرکت تشکیکی این است که فعلیت ثانی با حیثیّت
فعلیت برای قوه خویش،قوه گردد مثلاً:

انسان با فعلیت انسانی خویش ،برای حیوان که قوه اش بوده،قوه شود وبه حیوانیت
رجعت نماید وهمچنین حیوان،که مرتبه نباتی که قوه آن بود بازگشت کند ودر مثال پیش،مرغ،
به مرحله تخم مرغی باز گردد.

باری ماده تکامل یافته،با سیلان ذاتی وحرکات جوهریه اشتدادی که حائز مرتبه عقل
هیولانی گردیده،واز مرحله رتبه مذکور به مرحله عقل بالملکه وبالاخره عقل بالفعل
شده، چگونه ممکن است به حیوانیت مانند بوزینگی وخنزیری «وشگفت انگیز تر به مورچگی
طبق خبر منقول »عودت نماید ؟!یعنی عقل بالفعل ،به تجرد مثالی که حقیقت حیوانی است
رجعت نماید !….ومقصود اصحاب برهان  از «امتناع
رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه »همین معنی است که که اجمالاً تقریر نمودیم .

وانگهی حمل اینگونه آیات شریفه که در مقام انذار وموعظت است،بر مسخ صوری مبیّن
الاستحالة، موجب نقض غرض می گردد وآنها را از نظر موعظه وعبرت وانذار ساقط می کند،زیرا
فساق بی آزرم وبی پروا وشناوران در اقیانوس گناه عیاناً مشاهده می کنند که هیچیک
از همکارانشان در ارتکاب معاصی را خداوند قهار مسخ نفرموده وچنین عقوبت رسواخیز
وعبرت انگیز دامنگیرش نگشته،عقوبتی که اورا از نوع انسانی اخراج کند وبه حیوان
زبان بسته خوار ومنفور ملحق کرده باشد،ومعلوم است که نتیجه آن چیست .

 

مسخ معنوی نه مسخ صوری 

بنابراین، حمل اینگونه آیات بر مسخ صوری،یک نوع ساده اندیشی زیان بار است بلکه
بایستی بر یک معنی معقول وموافق با غرض انذار وموعظه یعنی مسخ معنوی حمل شود به
این بیان:کسی که از اطاعت حق تعالی سر پیچی کند،وبدون پروا و حیاء در ارتکاب معاصی
وهتک نوامیس وحرمات الهی لجوجانه اصرار ورزد چنانکه اصحاب سبت بدینگونه بوده اند،
لزوما نقوش سیئات ومعاصی در نفس وی متراکم می گردد ورفته رفته صورت جوهریه پیدا می
کند وباطن او مسخ ودگرگون میشود واز ذروه انسانی به

حضیض حیوان بی مایه وخوار سقوط نموده ودر انظار مردمان شریف ونفوس کریم،ذلیل
ومورد تحقیرند،وبا آنان، معامله حیوان زبان بسته منفور را روا داشته واز همنشینی
ومعاشرت با آنان گریزانند،چنانکه بعضی از مفسرین در تفسیر این سنخ آیات،بدین طریق
مشی نموده اند وحتی تصریح کرده اند که باطن اصحاب سبت،مسخ شد واز رتبه انسانی تنزل
نموده ومثل بوزینه گردیدند،همانگونه که علماء بی عمل یهود را به خر حامل اسفار
تمثیل فرموده،زیراعالم بی عمل،چون چارپائی است،به گرده آن کتاب علمی چند وهمچنین
عالم فاسق بی تفاوت در مقابل شریعت را به سگ متملق که تمام همتش تند نفس کشیدن است
تشبیه فرموده سگی که برایش فرق نمی کند مورد حمله و اهانت واقع شود یا کاری به
کارش نداشته باشند در هر دو حال،ان می خواهد نفس بکشد و همّ و همتش همین است و بس.

 

پاسخ اشکال

پاسخ اشکال مذکور به دین قرار است مسئله ی:«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما
بالقوه»مسئله ای است برهانی و چنان که در اصل اشکال اجمالا تبیین شد،اصول حرکت
جوهریه،اثبات می کند که ذوات جوهر جسمانی وصفاتشان بدون هیچ وقفه ای در حرکت
ودگرگونی است،وجهان طبیعت ،حقیقتی است، وحدانی که گوهر وذاتش در هر آن، مبتدل
وسیال واوصاف و اعراضش در همه ی ابعاد،متغیر و دگرگون است،و چون این حرکت فراگیر
حرکتی است اشتدادی و تشکیکی،نه فقط حرکت تنازلی نامعقول است بلکه حرکت متواطی و
متشابه الاجزا نیز ممتنع است.

ولی پدیده ی مسخ از مصادیق مسائله ی نامبرده نیست، تا حکم به امتناع ان
شود،پندار مذکور به صورت اشکال ناشی از مغالطه«وضع ما لیس بعلة مکانه علة»است و
متشکل به غلط،قاعده ی یاد شده را علت امتناع مسخ و دلیل بر ان پنداشته است،درصورتی
که مسخ از فروع قاعده ی مزبور نبوده.وبا لذات امری است ممکن،و ظواهر ایات و روایات
بر وقوع ان گواهند، و تأویل ظواهر بدون حجت قاطع برخلاف،جایزنیست.

توضیح مغالطه ی مزبوران که در مبحث نفس از فلسفه ی الهی و حکمت متعالیه ثابت
گردیده که نفس انسانی در اغاز حدوثش امری است بالقوه و از ان به عقل هیولانی تعبیر
می شود وبدن مورد تعلق ان نیز بالقوه بوده وبا هم از مرحله ی قوه تدریجا خارج شده
و به فعلیت نائل می گردند ودر حدی از حدود این سیر تدریجی فعلیت هریک متناسب با
فعلیت دیگری است و به یک وجود موجودند وبر حسب اعمال اعم از حسنات و سیئات،برای ان
در جانب سعادت یا شقاوت فعلیت و تحصّلی،پدید می اید زیرا قول و فعل اگرچه در حوزه
ی برکات بقاء وثباتی ندارد،ولی اثار ان ها به نفس منعکس می گردد ودر آن منطبع می
شود وثبات قراری میابد و در صورت تکرار،اثار و حالات منعکسه،ملکات و صورت های
راسخه می گرند،چه آنکه آثار منعکسه اگرچه در ابتداء از سنخ کیفیات بوده اما تکرار
موجب اشتداد کیفیت می شود و اشتداد کیفیّت سبب اعدادنفس برای قبول صورت جوهر می
گردد،وبراین وتیره است،حدوث ملکات صناعات علمیه و عملیه.

وبا توجه دقیق به این معنی چنان چه هیئت های ردیئه و خلق های خبیثه مانند حسد
و مکر و افتراس و درندگی و نظایر این ها در نفس انسانی اشتداد پیدا کند و صور
جوهری گردند،لازم آن تنوع انسان است،به انواع متناسب با صور و هیئت های خبیثه و
طبعا ابدان نیز به حکم اتحاد با نفس متشاکل با صورت جوهری مفروض است واگر اراده
یحقتعالی تعلق گرفت که ازحالت کمون و مستوریت،ظاهر شود،مثلاً صورت جوهریه افتراس
در عالم ملک و شهادت پدیدار گردد،صاحب چنین صورتی انسان کلبی خواهد بود یعنی در
عین انسانیت هیئت سگ را خواهد داشت و بنابراین مسخ حرکت تنازلی نیست بلکه نوعی از
حرکت اشتدادی عقل هیولانی در جانب شقاوت است و به این جهت گفتیم:مسخ از مصادیق
قاعده ی:«امتناع رجوع ما بالفعل الی ما بالقوه»نیست،و به عبارت روشن تر:با نازک
اندیشی در قواعد حرکت جوهریّه، انسان نوع اخیر نخواهد بودزیرا ممکن است با تراکم و
ورود هیئت های گوناگون عقل هیولانی وی صورت های جوهریه ی گوناگون را پذیرا
گردد،البته تفصیل این بحث موکول به محل خود می باشد و منظور ما در این توضیح
اجمالی کشف مغالطه و رفع اشتباه بوده است .

 

دگرگونی نفس در دنیا وآخرت

باری دگرگونی نفس انسانی از نشأه دنیوی به نشأه اخروی وتحوّلش به مقتضای ملکات
وسجایا واحوالش،به صور اخروی و باطنی در همین دنیا به این معنی که به صورت حیوان
سبعی یا بهیمی و نظایر ان ها در آید، نه فقط مخالف با برهان نیست بلکه امری است که
ارباب شرایع حقّه اسمانی بر وقوع آن اصرار دارند،چنان چه ظواهر قرآن کریم و روایات
بر وقوع آن دلالت دارد،اما تحول نفس در نشأه اخرت به صور مختلف ناشی از اعمال و
افعال پدیدآور اینگونه صور اخبار متواتره برآن قائم است بلکه در نشأه اخرت،ممکن
است یک فرد به صور مختلفه محشور شود.

 

بیان امام امت

حضرت استاد ماشیخ الفقها العظام ذوالسيادتین امام امت مولینا الافضل و والدنا
الاکمل امام خمینی مدّظله عالی در شرح دعاء سحر می فرماید:«از یکی از اهل نظر رحمه
الله تعالی شنیدم که می فرمود:مقتضای تجسم ملکات وبروز آن ها در نشأه و اخرت این
است که بعضی از مردم به صور گوناگون محشور می شود و در ان واحد،خوک و موش و سگ
وهمانند این ها شود،و بدیهی است که چنین معنایی بخاطر وسعت دعاء آن عالم،وقربش به
عالم وحدت و تجرد است و از تزاحم وتضاد عالم طبیعت و هیولی منزّه است».

 

بیان قاضی سعید شریف قمی

وحضرت صدرالعرفاء قاضی سعید شریف قمی (ره) در بوارق الملکوتیّه در این باره
بیانی دارند که معنای آن چنین است: «اگر صور نفسانی عقایده فاسده و جهالات و ارایی
که باهم متناقض اند، گردید از ان جایی که نفس مجرد است، فناء و عدم درآن راه
ندارد، ناچار با داشتن چنان معتقدات متضاد و ارائه متناقض علل دوام در استبدال
صورتی بعد از صورت دیگر خواهد بود،فلا یموت فیها ولایحیی،وکلما نضجت جلودهم بدّلناهم
جلودا غیرها،زیرا اگر فانی شود راحت می گردد و اگر حیات خالص یابد، به طیب عیش دست
یافته است پس علل دوام صاحب چنین نفسی،شکنجه استبدال واستحاله و عذاب نار ضلالت و
جهالت را می چشد و در هر حالی،به صورت اخلاق مشوهّه و علوم غلط انداز واعمال غیر
صالحه در دار اخرت دگرگون می شود،این صفات باطنه است که صورت انسان را اصناف مختلف
می گرداند و این تصنیف از طریق صفات مثل تنویع در حیوان است که سلطنت و غلبه با
برخی از صفات است که هرنوع از انواعش مظهر آن بعض غالب است اگرچه برای بعض دیگر
نیز تأثیر ضعیفی است و ممکن است همین وصف ضعیف التأثیر از جهت دیگر غالب و بارز
شود اگر این صفات در فرد فرد انسان مجتمع گردد چه آنکه انسان به مزید جامعیت
اختصاص دارد وصورت ظاهری در همه ی افرادش، صورت انسان مستوی القامه و منفرج الاصابع
است ولی در باطن حکم طبق صفت غالب است.پس هر صفتی از صفات که غلبه دارد صاحب آن در
باطن مصوّر به همان صورت است اعم از انکه در نشأه دنیاباشد یا آخرت،بلی فقط این
تفاوت وجود دارد که صورت بارز و ظاهر در نشأه دنیا همان صورت نوع است و در باطن ونشأه
غیب،حکم با صورت صفت غالب است که اهل الله تعالی در همین نشأه دنیا اورا با همان
صورت باطن یعنی صورت صفت غالب مشاهده می کنند.در اخبار ما وارد شده که حضرت باقر
علوم النبیین علیه وعلیهم السلام در عرفات به بعضی از اصحابش،صور باطنی انسان هایی
که در ان مکان مجتمع بودند ارائه فرمودند که بر هیئت های بوزینه و خوک و خر و سگ و
غیر این ها بوده اند وبرای آن شیعه معنای«مااکثرالضجیج واقل الحجیج»با این مکاشفه
روشن گردید، ودر اخبار است که مردم به صور اعمالشان محشور می شوند»پایان کلام قاضی
سعید (ره)  .ادامه دارد

 

/

سخنان معصومين

کشت و زرع

 

*پیامبر اکرم (ص)

«ما مَن مُسلِمِ یَغرِسُ غَرساً اَویَزرعُ زَرعاً فَیأکُلُ مِنه ُاِنسانُ
اَوطَیرَُاَو بَهِیمَةُالا کانَت لهُ بِه ِصَدَقَةُ» (مستدرک وسائل ج2ص501)

مسلمانی نیست که نهالی نشاند یا زرعی بکارد واز آن انسانی یا پرنده ای یا
حیوانی بخورد مگر اینکه برای او در آن صدقه ای نوشته شود.

*پیامبر اکرم (ص)

«سُئِل رَسُول ُاللهِ ایُ المالِ خَیرُ ؟قال :زَرعُ زَرَعَهُ صاحِبُه ُواَصلَحَهُ
واَدی حَقَهُ یَومَ حَصادِهِ»(بحار 100ص64)

 

از پیامبر (ص) سئوال  شد، بهترین
دارائی کدام است ؟فرمود :بذری که صاحبش آن را بکارد وآن را خوب به عمل آورد وروز
برداشت،حقش (حقوق شرعیه اش)را ادا کند.

*امیرالمؤمنین (ع):

 «مَن وَجَدَ ماءًوَتُراباً ثُمَ
افتَقَرَ فَاَبعَدَهُ اللهُ» (قرب الاسناد ص55)

هرکه آب وخاکی به دست آورد وباز هم بی نوا بماند،از رحمت خداوند دور باد.

*امام صادق (ع):

 «اِزرَعُوا وَاغرسُواوالله ُالناس
ُعَمَلاً اَجَلَ وَلا اَطیَبَ مِنهُ» (من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 83 )

کشت کنید وبکارید که به خدا قسم مردم کاری نکرده اند ارزنده تر وپاکیزه تر از
آن .

*امام صادق(ع):

«الزارِعُون َکُنُوزُ الاَنام ِ،یَزرَعُونَ طَیِباً اَخرَجَهُ الله ُعَزَ
وجَلَ ،وَهُم یَومَ القِیامَةِ احَسَنُ الناسِ مَقامَاً واَقرَبَهُم
مَنزِلَةُ،یُدعَونَ المُبارَکِین »(فروع کافی ج1ص404)

کشاورزان گنجهای مردمند نعمتهای پاکیزه ای را که خداوند (برای مردم )قرار داده
است می کارند، وهمانا آنان در روز قیامت بهترین مقام ونزدیکترین منزلت را دارند
وآنان را «مبارکان» می نامند.

*امام صادق (ع) :

 «ما فِی الاِعمالِ شَییءً اَحبَ اِلی
اللهِ تعالی مِنَ الزِراعَةِ»(مستدرک وسائل ج2ص501)

در پیشه ها چیزی نزد خداوند محبوبتر از کشاورزی نیست .

*امام صادق (ع)»:

«انّ الله عَزَّ وَ جَلَّ اَحَبَ لِاَنبِیائِهِ مِنَ الاَعمالِ الحَرثَ
والرَعیَ لِئَلا یَکرَهوُا شَیاً مِن قَطرِ السَماءِ». (علل الشرایع ص32)

خداوند برای پیامبرانش از کارها، کشاورزی و دامداری را پسندید تا اینکه از
برکت آسمان(باران) چیزی را کراهت ندارند.

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

اقتصاد اسلامي

آيت الله حسين نوري

فاجعه بزرگ بشریت

آیت الله حسین نوری

از جمله مطالبی که توجه به آن فوق العاده لازم است این است که ایمان واعتقاد
به اصول اسلام تحّول شگرف وعمیقی در دید ودرک انسانها پدید می آورد ورنگ وشکل
زندگی را از اساس تغییر می دهد وطرز برداشت وتفکر آنها را درباره عناوین زندگی عوض
می کند واین موضوع در فرهنگ واخلاق واقتصاد وسیاست مسلمانان نقش بسیار مهمی را
ایفا می نماید .

در این مورد برای نمونه طرز تفکر یک فرد غیر مسلمان را با طرز فکر یک مسلمان
درباره جنگ با هم مقایسه کنید :روشن است محتوای «جنگ»از دیدگاه یک غیر مسلمان جز «برخورد
»برای اغراض ومقاصد مادی از قبیل مال وثروت وشهوت یا مقام ومنصب و ریاست چیز دیگری
نیست در حالی که از لحاظ طرز تفکر یک فرد معتقد به اسلام «جنگ »ـ در آنجا که باید
تحقق پیدا کند «جهاد »است و«جهاد»به مفهوم اسلامی خود،جز ایجاد بهشت در زیر سایه
شمشیرها چیز دیگری نیست .

«جهاد» در اسلام درگیری‌اي است که به منظور از میان برداشتن ستم وستمگران
ونجات مستضعفان از چنگال استعمارگران جبّار ومستکبران روی زمین صورت می گیرد.

«جهاد» معامله ای است مقدس با آفریدگار بزرگ جهان وجان را در طبق اخلاص نهادن
برای جلب خشنودی آن ذات لا یزال است .

ونیز طرز برداشت یک فرد غیر مسلمان را در مورد «حکومت »با طرز تفکر وبر داشت
یک مسلمان در نظر بگیرید تا معلوم شود «تفاوت ره از کجا است تا یکجا».

در نظر یک فرد غیر مسلمان حکومت چیزی جز ریاست بر تعدادی از جمعیت به منظور تأمين
هدفهای مادی آنها چیز دیگری نیست در حالی که «حکومت »از دیدگاه یک مسلمان عبارت
است از این که افراد مخصوصی که دارای ایمان کامل به خداوند متعال واخلاص در عمل
وعدالت وتدبیر ومدیریت صحیح هستند مسئولیتهای خطیری را در مورد بندگان خدا به عهده
گرفته وبرای خدا ان چه را که در توان خود دارند در راه تأمين اهداف معنوی ومادی آنها
به کار می برند واز خدمت همه جانبه به آنها لحظه ای غافل نمی مانند وآرام نمی
نشینند .

این مطلب در مسائل اقتصادی اسلام نیز به طور کامل جاری است به این معنا که ایمان
واعتقاد به اصول دین اسلام موجب می گردد که کلیه عناوینی که با اقتصاد وامور مالی
ارتباط دارد مفهوم ومحتوای دیگر ورنگ وشکل مخصوصی پیدا کند واین موضوع مکتب
اقتصادی ایران را از مکاتب اقتصادی دیگر به کلی جدا می سازد وموجب

مزیت این مکتب بر مکاتب دیگر می گردد .

ما در اینجا عجالتاً به توفیق خداوند با ذکر چند نمونه به توضیح چند مطلب می
پردازیم وسپس به سراغ بحث سابق خود که مربوط به علل پیدایش فقر است می رویم:

1ـ «مالکیّت»از دیدگاه اسلام با مالکیتی که دنیای کاپیتالیستی به آن معتقد است
از زمین تا آسمان تفاوت دارد .محتوای مالکیت خصوصی در اسلام این است که ذاتاً مالک
همه چیز خدا است که او آفریننده وهستی بخش همه موجودات است وبه هر کس هر چه راکه
او داده به عنوان عاریت عطا کرده وآنرا وسیله امتحان وی قرار داده است .

بنابراین او همیشه سعی می کند که از امتحان خداوندی بر آید وبا مال وثروت در
رفع مشکلات محرومین باشد واموال خود را وسیله ای برای ترمیم کمبودها ورفع نارسائیهای
جامعه قرار بدهد وهرگز آن را در راه فساد وفحشا خرج نکند وبه علاوه به جهات مربوط
به توزیع عادلانه توجه کامل داشته باشد .

نا گفته پیدا است که محتوای مالکیت از دیدگاه دنیای سرمایه داری هرگز این چنین
نمی تواند باشد .

2ـ ایجاد صنایع وتأسیس مراکز صنعتی از دیدگاه یک مسلمان جز اینکه وسیله ای
برای بهتر وکاملتر گرداندن چرخ زندگی جامعه و تأمين رفاه بیشتر بندگان خدا باشد
چیز دیگری نیست ولذا همواره در فکر تأسیس صنایعی است که هر چه بیشتر و کاملتر به
حال مردم مفید باشد در حالی که از دیدگاه کسی که با فرهنگ اسلامی آشنائی ندارد
ایجاد صنایع وسیله ای است برای به دست آوردن «سود»چه اینکه به حال ملّتها

مفید باشد یا مضر، خطرناک باشد یا سالم. 

3ـ«تجارت»از دیدگاه یک فرد قرآنی انجام معامله هائی است که پخش کالاها را برای
مردم اسان تر می سازد واز مشکلات زندگی آنها می کاهد و تاجران اسلامی کسانی هستند
که»لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله واقام الصلوة وایتاء الزکوة یخافون یوما
تتقلّب فیه القلوب والابصار»[1]یعنی:«هیچگاه
تجارت و کسب آنان را از یادخدا وبه پاداشتن نماز و پرداختن زکات باز نمی دارد و
آنان همواره از روزی که دل ها و دیده ها در آن روز حیران و دگرگون می گردند ترسان
و هراسانند».

ولی «تجارت»از دید و درک دنیای سرمایه داری جز تحصیل سود و زراندوزی و در
نتیجه شعله ور ساختن آتش حرص و آز وایجاد رقابت های سرسام آور مفهوم دیگری نمی
تواند داشته باشد.

4ـ کشاورزی و درختکاری از دیدگاه اقتصاد اسلامی شغلی است بسیار مقدس که پایه ی
اصلی خودکفایی و استقلال اقتصادی است که حضرت صادق (ع)فرمودند: «سوگند به خدا هیچ
کاری حلال تر و پاکیزه تر از کشاورزی و درختکاری نیست».

ونیز ان حضرت فرمود»خداوند شخم زدن و زراعت کردن را شغل پیغمبران خود قرار
داده است»از رسول اکرم (ص) پرسیده شد پس از کشاورزی و دامداری کدام کار شریف تر و
بهتر است؟فرمودند: «پس از کشاورزی و دامداری،درختکاری بهترین کار اقتصادی است».

ونیز حضرت صادق (ع) فرمودند: «بهترین کارها زراعت است که همه ی افراد از این
کار پربرکت بهره مند می شوند».

وباز حضرتش فرمود: «زراعت کاران گنج های مردمند روزی های پاکیزه ای را که
خداوند پدید می آورد آنان به دست می آورند»ونیز فرمود«بزرگترین کیمیا زراعت است».

این است مفهوم و محتوای مقدّس کشاورزی در مکتب اقتصادی اسلام اما از دیدگاه
اقتصادی دنیای مادی هرگز کشاورزی نمی تواند این محتوا را داشته باشد.

برهمین اساس کار و فعالیت اقتصادی چه در راه تولید وکالاهی مورد نیاز زندگی به
هر شکلی که باشد چه در راه انجام خدمات مفید و مثبت،از دیدگاه اسلام دارای فضیلت و
پاداش بسیار مهمی است.

در اینجا برای اینکه فضیلت«کار در اسلام»را درست درک کنیم بایدبه این مطلب
توجه کنیم که اسلام برای جهاد و پیکار در راه خدا با ستمگران و مستکبران اهمیّت
مخصوصی قائل و قرآن کریم در 33مورد با لحن تجلیل آمیزی از«جهاد»سخن گفته و ان را
مبدا همه ی فضیلت ها معرفی کرده است.

درمورد اهمیت کار نیز احادیثی از اهل بیت عصمت سلام الله علیهم صادر گردیده
است که در طی آن«کار»را از لحاظ فضیلت نوعی«جهاد»قلمداد کرده اند.

حضرت صادق (ع)فرمودند:کسی که به منظوره اراده صحیح عائله خود تا سرحد خستگی به
انجام کارهای اقتصادی اشتغال می ورزد از لحاظ ثواب و پاداش مانند کسی است که در
راه خداوند به« جهاد»بپردازد.

حضرت رضا (ع)فرمودند: «اجرو مزد کسی که در راه اداره ی

خانواده ی خود به تکاپو وتلاش بپردازد از اجر و مزد «مجاهد»در راه خدا

بالاتر است.»

 

نقش نیّت و هدف

اسلام از نظر اینکه برای پاکی نیّت ومقدس بودن هدف اهمیت فراوانی قائل است
ومراتب ارزش کارها،با توجه به مراتب خلوص نیت وقداست هدف توجیح می کند لذا در
احادیث اهل بیت علیهم السلام مراتب فضیلت واهمیت کارهای اقتصادی بر اساس قداست هدف
وخلوص نیت تعیین گردیده است مثلاً:حضرت باقر(ع) فرمودند: «کسی که با این قصد دنبال
روزی و تهیه لوازم معاش وزندگی می رود که نیازمندیهای زندگی خودرا تأمين کند و خانواده
خود را به طور کامل و صحیح اداره نماید وبه همسایگان خود

نیز خدمت ونیکی کند روز قیامت در حالی خداوند را ملاقات می کندکه چهره اش
مانند ماه شب چهارده نورانی وروشن است ».

مردی به نام محمد ین منکدر روزی از خانه‌ي خود بیرون شده برای انجام کاری به
اطراف

مدینه در ساعتی که آفتاب داغ بر زمین می‌تابید وهوا بسیار گرم بود رفت در این
حال چشمش به حضرت باقر (ع) در حالی که به همراه دو نفر از غلامان خود مشغول کار
کردن در روی زمین بود وچون آن حضرت نسبتاً فربه بود عرق می ریخت وکار می کرد افتاد
با خود گفت سبحان الله پیرمردی از بزرگان قریش در این ساعت از روز درتکاپووتلاش
بودن  تعجب است ! خوب است بروم واورا موعظه
کنم به آن حضرت نزدیک شده سلام کرد حضرتش در حالی که عرق می ریخت جواب سلام داد .

سپس گفت مردی از بزرگان قریش در این ساعت از روز این چنین در طلب دنیا هستی
اگر تورا «اجل»فرا برسد ودر این حال هستی چه خواهی کرد ؟

حضرتش فرمود :اگر اجل مرا در این حال فرا برسد در حالی فرا رسیده است که من به
یکی از عبادتهای خداوند اشتغال دارم زیرا خودم را وکسانی را که باید آنها را اداره
کنم در نتیجۀ کار وزحمت اداره می کنم ونمی گذارم به تو ومردم دیگر محتاج شوند این
که من انجام می دهم وظیفه وعبادت است من از آن باید بترسم که مبادا مرگ مرا فرا
برسد در حالی که به معصیت خداوند اشتغال داشته باشم .

 محمد بن منکدر می گوید : «من پس از
شنیدن چنین جواب منطقی ـ گفتم :راست گفتی حق با توست من خواستم تورا موعظه کنم ولی
تو مرا موعظه کردی ».شخصی به نام عبدالأعلی می گوید :حضرت صادق (ع)را روزی که هوا
بسیار گرم بود در حال اشتغال به فعالیت اقتصادی دیدم به حضرتش عرض کردم در چنین
روزی که هوا این اندازه گرم وسوزان است با ارتباطی که با حضرت پیغمبر (ص) دارید
این چنین سرگرم کار وتلاش بودن چرا ؟آن حضرت فرمودند:

«ازاین نظر من شخصاً اشتغال به فعالیت اقتصادی را پیش گرفته ام که به امثال تو
محتاج نباشم ».

بنابراین کسی که برای اداره خود وخانواده خود مخصوصا جامعه بزرگ اسلامی به هر
نوع فعالیت اقتصادی دست بزند وهرگز در این راه تنبلی وتن آسائی به خود  راه ندهد  
عبادت بزرگی را انجام داده است وپاداش او با پاداش رزم آورانی که در جبهه
های جنگ حماسه می آفرینند ودشمنان اسلام را از فکر تعرض به مرزهای اسلامی باز می
دارند واندام مستکبران که هوای سلطه بر مستضعفان را در سر داشته اند به لرزه می
اندازند برابر است.[2]

ادامه دارد

امام صادق (ع):

«تقربوا الي الله تعالي بمواساة اخوانکم»

(خصال صدوق ج1 ص8)

با ياري و همراهي برادران مسلمانتان به خداي متعال تقرب جوييد.

 



[1]
– آيه 37 سوره نور.

/

شرایط تلاوت

هدایت در قران

قران کریم، رسول خدا را اینچنین معرفی کرده است «یَتلوا عَلَیهِم ایاتِهِ
ویُزَکیهِم ویُعَلِمُهُم ُالکِتابَ وَالحِکمَه »که این سه امر (تلاوت،تزکیه وتعلیم
)جز شئون رسالت است وقبل از اینکه پیامبر مأموریت پیدا کند به این سه امر، ابتدا درباره
خود حضرت اجرا شد . آیات الهی برایشان خوانده شد وخداوند او را به کتاب و حکمت عالم
کرد واو را تطهیر وتزکیه نمود، آنگاه قران فرمود :همین اموری را که خداوند درباره
شما اجرا کرد،شما درباره مردم اجرا کنید، با این تفاوت که مردم نه مانند شما قدرت
فیض یابی دارند ونه می توانند مستقیما با فرشتگان یا بالاتر از فرشتگان تماس حاصل
کنند. بنابراین خداوند مسئله تلاوت قران وتعلیم وتزکیه نسبت به پیامبرش را به عهده
گرفت آنگاه اورا با این صفات معرفی کرد وبه او دستور داد که آیات الهی را بر مردم
تلاوت کن همانگونه که من بر تو تلاوت کردم .مردم را به حکمت وعلم آگاه نما همانطور
که من تو را چنین نمودم .مردم را تطهیر وتزکیه کن همانگونه که من تورا تطهیر
وتزکیه نمودم ؛البته با این تفاوت که رسول خدا (ص)مقاماتی را در هر سه امر داشت که
مخصوص به خود آن حضرت بود ودیگران به این درجات نرسیدند ونمی‌رسند.

درباره تلاوت قران،به انسآنها دستور داد که تا آنجا که برای شما امکان پذیر
ومیسور است، قران بخوانید «فَاقرَوا ما تَیَسَر َمِنَ القُرانِ »[1]

این وحی الهی چگونه بر پیامبر خوانده شد؟

در قران می فرماید :ما قران را به حق بر تو تلاوت کردیم «تِلکَ آیاتُ الله
ِنَتلُوها عَلَیکَ بِالحَقِ»[2]که در
اینجا تلاوت مصاحب با حق است یعنی پوششی جز حقیقت ندارد وهیچ بطلانی در حریم آن
راه ندارد.

چگونه تلاوت حق می‌شود ؟

تلاوت در صورتی حق است که :

1ـ امر تلاوت شده حق باشد.

2 ـ تلاوت کننده درست تلاوت کند.

3ـ تلاوت شونده درست تلقی نماید.

اگر یکی از این ارکان سه گانه همراه حق نباشد، این تلاوت حق نیست یعنی اگر
مطلب حق نباشد یا گوینده حق نگوید یا شنونده در شنیدن وسماع این حق،تخلف کند این
تلاوت حق نیست .

ودر مورد تلاوت حق تعالی، معلوم است که چیزی جز حق وجود ندارد. «واللهُ یَقُول
ُالحَقَّ وهوَ یَهدِی السَبِیلَ »[3] ورکن
دوم نیز حق است زیرا آنکه پیک را می اورد امین است ودر امانتش هیچگاه خیانت راه
ندارد «مُطاعٍ ثُمَ اَمِین »[4]  فرمانده ملائکه (جبرئیل) امین وحی است .وتمام
فرشتگان مقرب درگاه خداوندی،سفیران خوب وبا کرامتند«…سفرةکرام بررة»[5]این
رساننده ها وسفیران امین اند و بارّند؛حق را می شنوند وحق را می آورند.

ورکن سوم نیز پیامبر معصوم ومطهری است که جز حق نمی شنود .واین پیامبر گرامی،
بر شما مردم کتابی را تلاوت می کند که هیچ گاه در آن غلط واشتباه وتناقض راه ندارد،بلکه
مطهر است .در اول سورۀ مبارکه بینه می فرماید« لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا
مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ
الْبَيِّنَةُ »[6]کافران از
اهل کتاب ومشرکان دست بردار نبودند تا اینکه بیّنه ودلیل روشن به سوی آنها آمد.

 

بیّنه کیست؟

بیّنه همان پیامبری است که از سوی خداوند مبعوث شده که کتب پاک ومنزه را بر
مردم تلاوت کند. در دومین آیه از سوره بینه می خوانیم« رَسُولٌ مِّنَ اللَّهتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً »[7]پیامبری
از سوی خداوند است که بر آنها صحف واوراقی مطهر از کتب آسمانی (قران )تلاوت می کند
.این کتاب مطهر است چون در آن جحد،تناقض،سخن بی دلیل وسخن یاوه که همه اینها رجس
ورجزند،وجود ندارد واینها از حرم امن قران به دورند. لذا قران مطهر است .واین صحف
مطهر محتوا واحکامی دارد که قیم مردم است وبر آنها حکومت میکند «فِیها کُتُبُ
قَیِمَهُ»[8]

مردم باید در تحت قیومیّت حکم الهی باشند، پس این صحف واین سور وآیات قیّم
مردمندورسول الله (ص)قیم مردم را به مردم ابلاغ می کند .واین کتب قیّمه نه تنها از
زبان مطهر رسول الله تا به گوش مردم برسد مطهر است بلکه از غیب تا به گوش رسول
اکرم (ص) نیز برسد مطهر ومکرم است .در سوره «عبس »می فرماید : «فی صُحُفٍ
مُکََرَمَه، مَرفُوعَه ٍمُطَهَرَةٍ»[9] انقدر
این آیات بلند است که به دست کسی نمی رسد ؛ نه خوب فهمیدنش میسور است ؛نه مانند آن
آوردن امکان دارد.این کتاب مرفوع است ودر دسترس کسی نیست که انسان بتواند مانند
اورا بیاورد ودر آن تحریف نماید  وضمناً از
تمام آلودگیها نیز پاک و منزه ومطهر است .وحاملان این وحی نیز امین وکریم وبارّند «بأیدی
سفرة کرام بررة».

 

تلاوت به حق

بنابراین، از ما خواسته شده است که قران را «بالحق »تلاوت کنیم .در قران،گروهی
از مؤمنین ادیان گذشته را که می ستاید، چنین می فرماید: «اََلَذِینَ اتَینا هُمُ
الکِتابَ یَتلُونَهُ حَقَ تِلاوَتِهِ »آنان که کتاب را به آنها رساندیم،آن را
تلاوت به حق می کنند .

حق تلاوت کدام است؟

حق تلاوت در سوره انفال بیان شده است،آنجا که درباره مسلمانان می فرماید« اِذا
تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه ُزادَتهُم ِایماناً » هنگامی که آیات خداوند بر آنها
تلاوت می شود،بر ایمانشان می افزاید . این تلاوت به حق است که بر ایمان مؤمنان می
افزاید نه آن تلاوتی که به حق نباشد که در روایت است «رُبَ تالٍ لِلقُرانِ
وَالقُرانُ یَلعَنُهُ » بسا کسی که قران را مي خواند و قرآن او را نفرین می کند .

بنابراین،اگر خداوند این سه صفت وسه سمت را برای پیامبر سلام (ص)تبیین کرد،با
خود آن حضرت هم همانگونه رفتار نمود، نخست تلاوت بالحق بر او نمود،سپس اورا مأموریت
داد که : تو هم  این صحف مطهره را بر مردم
تلاوت کن .اورا علم ودانش داد «وَعَلَمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَم » آنگاه از او
خواست که مردم را نیز با علم وحکمت آشنا سازد «ویَُعَلِمُهُم ُالکِتاب َوالحِکمَة»آن
حضرت را بر اساس آیه تطهیر وتزکیه،مزکی نمود آنگاه فرمود : توهم مزکی مردم باش
.آنجا که در سوره نور بیان فرموده که اگر فضل خدا نبود، هیچ کس مزکی نمی شد، ناظر
به همین است .«لَولا فَضلُ اللهِ عَلَیکُم وَرَحمَتُه ُما زَکی مِنکُم مِن اَحَدٍ
اَبَدا».اگر فضل وعنایت الهی نبود،احدی به مرحله نمو وتزکیه جان نمی رسید .

نه تنها تزکیه از جانب خداوند است بلکه تمام کمالات از ناحیه خدای متعال می
باشد وآنچنان نیست که انسانی ادعا کند، کمالی از خود دارد بلکه هر چه هست از فضل
وعنایت او است .ولی بعضی ها تدریجی وبعضی دفعی وبعضی کم وبعضی زیاد، از این فیوضات
الهیه بهرمند می شوند .

طهارت شنونده

همانگونه که بیان شد، سفیران الهی وفرشتگان برگزیده الهی، صحف مطهره را بر
پیامبر مطهر تلاوت می کنند .در مقام تلاوت هم آن انسانی توفیق تلاوت صحیح می یابد
که طاهر باشد ؛ لذا گفته اند«طَهِرُوا اَفواهَکُم فَآنها طُرُقُ القُرانِ » دهآنهایتان
را پاک نگهدارید که اینها راه های قران اند .یعنی اینطور نیست که انسان در روز هر
چه از دهانش بیرون آمد بتواند بگوید، انگاه شب توفیق خواندن قران با تلاوت حق پیدا
کندزیرا قران صحیفه مطهره است وباید از یک مجرائی پاک بگذرد .پس وقتی دهان انسان
شایسته عبور ومرور قران است که پاک باشد .

چگونه دهان پاک باشد ؟

1ـ حرف بد وسخن یاوه از آن بیرون نیاید .

2ـ غذای حرام وارد دهان نشود .

آری تلاوت قران باید از دهانی پاک بگذرد وگرنه آب صاف در یک نهر آلوده بالاخره
دست خورده والوده خواهد شد .

اگر قران از دهان ناپاک بیرون اید،مصداق«ویل للمصلین»براو صادق خواهد بود.

اینکه در قران می فرماید«لاتقربوا الصلوة وانتم سکاری»[10]مستانه
وارد نماز نشوید،یعنی بفهمید چه می گویید.البته انسان اگر هم نفهمدچه می
گوید،نمازش صحیح است ولی یااصلا مقبول نیست ویا به قبولی کامل نمی رسد چون صرف
تلاوت وصرف قرائت مطلوب نیست،«حتی تعلموا ما تقولون»مطرح است.پس اگر چنانچه انسان
نداند چه می گوید،او تنها نیتی کرده وبا تکبیر وارد شده وبا تسلیم از نماز خارج می
شود،این نماز مُسقط تکلیف هست،ولی قرب اهل تقوی نصیبش نمی شود چون بالاخره مستی
جوانی یا سکر مقام و جاه و یا سکر دنیا را دارد.واین هنر نیست که انسان حداکثرکوشش
او این باشد که خودرا از عذاب نجات دهد
،چه اینکه خداوند بسیاری از افرادرا مانند بچه ها،دیوانه ها،ومستضعفین فکری که
دسترسی به مسائل نداشته اند،درروز قیامت نمی سوزاند واز عذاب رهایشان می سازد.

از این روی، روشن است که ان قربی برای اهل تقوا هست،برای این شخص که نمی داند
چه می گوید وبا که حرف میزند،نیست.

 اولین گام در تطهیر این است که انسان
غرور وخودخواهیش را در هم شکند که زمینه طهارت را فراهم کند .ملاحظه میکنید قران
می فرماید :ما باران را فرستادیم برای اینکه پاک کند، گاهی هم می فرماید در هنگام
نماز خواندن اگر آب نصیبتان نشد، با خاک تیمم کنید، خدا می خواهد پاکتان کند .این
انسانی که صورتش را خاک مالی کرده وغرور خود را شکسته است،خدا می خواهد پاکش کند ؛
این دیگر تطهیر ظاهری نیست .

 

راه های تلاوت

در آن روایت که نقل شد،فرمود :دهانهایتان را پاک کنید که اینها از راههای قران
اند .البته گوش وچشم وسایر اعضا نیز راههای قرآن است .آن گوشی که غیبت را شنیده
ودم برنیاورده،آن گوشی که صدای ترانه شهوت انگیز را از زبان زن بیگانه ای شنیده
وآن گوشی که هزاران ناروا وتهمت وافترا شنیده وهیچ مخالفتی نکرده، چگونه میتواند
آیات الهی را بشنود ؟!

از رسول اکرم (ص)نقل شده که می فرماید «اُعطُوا العَینِ حَقَها»حق چشم را ادا
کنید .عرض کردند : حق چشم چیست یا رسول الله ؟فرمود «اَلنَظَرُالیَ المُصحَف» نگاه
کردن به قران زیرا تلاوت قران از روی قران،طبق حدیث،عبادت است .اگر چشم پاک نباشد،توفیق
نظر به قران پیدا نمی کند .اعین خائنه که عمری تحت ولایت شیطان قرار دارند، توفیق
نظر به مصحف پیدا نمی کنند .

آن دستی که ناپاک است به سوی قران نباید دراز شود «لا یَمَسَهُ اِلّا
المُطَّهَرون».

از این نتیجه می گیریم که طهارت در تلاوت وحتی شنیدن قران نیز شرط است، یعنی
اگر گوشی سخنان باطل را شنیده وتطهیر نشده است، آیات الهی که بر آن می گذرد، نمی
تواند آنها را بشنود« َفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا »[11] 

کدام گوش، سخنان الهی را می‌پذیرد؟

«وَتَعیَها اُذُن واعِیَه»[12] آن
گوشی می تواند تذکرها ویاداوریهای پیامبران را بشنود وآیات الهی را بپذیرد که وعاء
باشد .بعضی گوشها معبرند، هر سخنی را می پذیرند، این گوش وعاء نیست واذن واعیه نمی
باشد .اگر گوش را پرده ای نا محسوس نپوشاند وواعیه باشد،می تواند آیات را درک کند.

بعضی از پرده ها وحجابها محسوس نیست بلکه خود محجوب است

.« وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا
بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا »[13]مستور
به معنای ساتر نيست که بعضی ادبای پیروادبیات جاهلی گفته اندبلکه خود آن حجاب
مستور وغیر محسوس است .

وقتی از
حضرت امیر (ع) یا امام هشتم (ع)(که از هر دو بزرگوار نقل شده )می پرسند :چرا توفیق
شب زنده داری نداریم ؟می فرماید :گناه روزنمی گذارد،شب برخیزی وعبادت کنی .اینجا
خود گناه،حجاب است ولی این حجاب مشهود نیست مانند دیوار بلکه مستور است .اگر چنین
حجابی در گوش بود،راه عبور قران از آن بسته شده وواعیه نمی باشد .پس بکوشیم که
این  حجاب را از چشم وگوش ودهان  خود بزدائیم تا راههای قران پاک باشد وآیات
الهی در ما تأثیر گذارد.  

 

*نتیجۀ بحث :

نتیجۀ بحث این بود که : سه سمت وسه امر برای رسول الله (ص)به نحو اتم واحسن

انجام پذیرفت آیات الهی بر او بالحق تلاوت شد وخداوند اورا عالم کرد وتزکیه
وتطهیر نمود، آنگاه فرمود تو هم اینچنین بر مردم تلاوت کن وآنها را به حکمت وعلم
تعلیم نما وقلوبشان را از ناپاکی به دور دار تا هر کس به اندازه خودش چه در مقام
تلاوت وچه در مقام تعلیم وتزکیه که هر سه با هم در ارتباط اند،فیض الهی را دریافت
نماید.

 



[1]
– سوره مزمل،‌آيه 20.

/

وي‍‍‍‍‍ژگيهاي نيكوكاران

تفسير سوره لقمان ـ قسمت سوم

«
هُدًى
وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ»

 كتاب هدايت ورحمت
است براي نيكوكاران

رحمت

چهارمين نام قرآن كه در اين آيه آمده است،رحمت مي باشد. اين
نام براي اين كتاب خيلي روشن است . وربط رحمت با هدايت از آنجا است كه مي دانيم
اين كتاب خدا براي هدايت تشريعي جامعه بشري از وقت نزول تا روز قيامت فرستاده شده
است وخداوند مي خواهد افكار بشر را به سوي كارهاي نيك هدايت كند .وقتي اين انگيزه
هدايت را به حساب آوريم مي دانيم كه اين قران سر تا پا رحمت است زيرا اين معلول
رحمت خدا است .

خداوند به ما مهربان است واو ما را نيافريده  كه در دام شياطين وطغيانگران گرفتار شويم بلكه
ما را خلقت كرده كه به بهترين وضع زندگي كنيم وپس از مرگ به اوج سعادت وكمال ابدي
وبهك زندگي بالاتر ووالا تر براي  هميشه
برسيم .

بنابراين پروردگار سرتا پا رحمت است ومي خواهد ما را هدايت
كند كه خوب بفهميم وخوب بينديشيم،اخلاق ما نيكو واعمال ما صالح باشد،در اين نشئه
انسآنهاي كامل شويم وپس از گذشت ازاين سالن آزمايش، در آخرت نيز از رحمت واسعه
پروردگار بر خوردار باشيم پس هدايت بشر براي رسيدن به كمالات خويش، روي انگيزه رحمت
است .

تاثير هدايت در نيكوكاران

در اينجا سوالي پيش مي آيد :در اين آيه مي فرمايد كتاب
هدايت است براي نيكوكاران همچنين كه آيات ديگري براي مؤمنان وبراي متقين
وپرواكنندگان آمده است،ولي در آيه 185سوره بقره مي فرمايد :« شَهْرُ رَمَضَانَ
الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ »ماه رمضان ماهي است كه قران
در اين ماه فرود آمده واين قران،كتاب هدايت براي بشر است .چنانچه دراول سوره
مباركه فرقان نيز مي فرمايد « تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى
عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا  »پر خير وبركت است ان خدائي كه اين كتاب را بر بنده اش فرستاد تا بيم دهنده
براي جهانيان باشد .پس اين كتاب هدايت كننده هم هست واختصاص به مؤمنين ندارد چرا
در اين آيه،هدايت را منحصر به نيكوكاران دانست؟

پاسخ این سوال روشن است: دعوت اولیه خداوند برای تمام بشر است یعنی هنگامی که
پیامبر اکرم (ص)این کتاب را به دست میگرفت، آن را بر تمام بشر عرضه می داشت
وهمانطور که سلمان فارسی وابوذر را دعوت میکرد، ابوجهل وابولهب وابوسفیان را نیز
دعوت به اسلام وقران مینمود . قران در خانه همه را زده است وهمه را به سوی خداوند،
هدایت اولیه کرده است . ولی عده ای آن را پذیرفتند واین کتاب روحشان را تغییر داد،
ایمان واخلاق وباورشان را تغییر داد ودر کردارشان تأثیر مثبت گذاشت وانان را به
مسیر کمال رهنمون شد وعده ای نپذیرفتند و راه دیگری رفتند .

پس هدایت در اصل برای همه مردم است ودعوت اختصاص به گروه وطایفه ای ندارد ولی تأثیر
پذیری اختصاص به مؤمنان ونیکوکاران دارد. یعنی به روشنی ملاحظه میشود که این گروه
با تقوا وبا ایمان هدایت را پذیرفتند وآن را دنبال کردند، وآن منحرفان از هدایت
دوری جسته ودر برابر فرمان پروردگار سر پیچی کردند .

بنابراین، هدایت عام است واثرش خاص یعنی دعوت برای تمام جامعه بشری است
وخداوند خواسته است، توسط این قران، تمام بشر در تمام زمانها ومکانها هدایت شوند
ولی اثر وفعلیت این هدایت وپیاده شدن این دعوت،مخصوص پذیرا شدگان است که به آن
معتقد شدند وبه مرحله اجرا در آ وردند . ازاین روی می‌بینیم گاهی آن گروه خاص
رامورد خطاب قرار داده است .

نیکوکاران

اکنون میخواهیم بدانیم این محسنان ونیکوکاران که هدایت ورحمت خداوندی را
پذیرفتند چه کسانی هستند ؟در آیه بعدی بیان ماهیت محسنین رامیکند:
     

«الَّذِي
لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن
لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا»

انانکه نماز را بر پا میدارند،زکات رامیدهند وجهان آخرت را باور دارند .

قبل از هر چیز باید چند واژه ـ که دراین آیه آمده است ـ مورد بررسی قرار گیرد
تا محسنین رابتوانیم بشناسیم واز آن پس آنها را بر خودمان نیز تطبیق دهیم  تا اینکه برایمان روشن شود که ما از مصادیق
محسنین هستیم یا نه؟

بر پادارندگان نماز

یکی از صفات محسنین که در این آیه ذکر شده،یقیمون الصّلوة است .آنانکه نماز را
برپا میدارند . حال باید دید معنای صلاة چیست ؟

1ـ صلاة به یک معنی عبارت است از تبعیت وپیروی کردن ؛وشاید نماز را صلاة می‌گویند،
به این جهت که ابتدا نماز به صورت جماعت انجام می‌گرفته ویک نفر به عنوان امام جلو
می ایستاده ودیگران به عنوان مأمومین پشت سر او می ایستادند ودر تمام حالات نماز
از او پیروی میکردند ؛اوکه به رکوع می رفت، آنها به رکوع می رفتند، امام که به
سجده می رفت، مأمومین به سجده وهمچنین…پس این عمل پیروی کردن، نامش صلاة شد وکسی
که نماز را می خواند،مصلی یعنی پیرو وتابع .

2ـ برخی دیگر صلاة را به معنای در خواست وتعریف وتمجید وثنا گفتن میدانند .پس
این عمل،صلاة است به این معنی که چون ما در این عمل از خدا در خواست حاجت می کنیم
که حداقل در جمله « اهدِنَا
الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ »این درخواست بیّن وروشن است،وهمچنین خدا را تعریف وتمجید
وتوصیف می نمائیم وصفات الهی را می شماریم « رَبِّ الْعَالَمِينَ»« الرَّحْمنِ» «الرَّحِيمِ »« مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ »و…که تمام اینها تعریفات پروردگار است، پس به شما
که نماز میخوانید،مصّلی گفته می شود یعنی توصیف کننده وثنا گوی .

3ـ به لغت که مراجعه می کنیم، می بینیم معنای دیگری نیز برای صلاة آمده است
وآن دور کردن آتش از خویشتن است . پس اگر خانه ای ـ مثلاًـ آتش بگیرد وانسانی در
وسط اتاق، خودش را در محاصره آتش  ببیند
واز هر سوی شعله های آتش به او حمله ور شوند، قهرا از خود به وسایلی که امکان دارد
دفاع می کند وخود را از سوختن رها می سازد، به این عمل دفاعی در زبان عرب، صلاة
گفته می شود و مصّلی کسی است که می خواهد آتشها را از خودش دور سازد.بنابراین،
نماز را صلاة می گویند زیرا انسان نمازگزار آتش گناهان را از خود دور می کند ؛چرا
که گناهان شعله های آتشند که به روح انسانی حمله ور می شوند ؛ صفات زشت وکردارهای
زشت شعله های آتشند که گر چه در این جهان دیده نمی شوند ولی  در عالم آخرت، ظهور پیدا خواهد کرد ومصلی در
حال نماز، آنها را خاموش میکند.در روایات است که هر کس دو رکعت نماز صحیح را با
توجه انجام دهد تمام گناهانش آمرزیده می شود .

به هر حال، این عمل مخصوص که درزبان فارسی آن را نماز می گویند، همان صلاة است
ویکی از ویژگیهای محسن ونیکوکار همین است که صلاة را بر پا دارد .

 

زکات دهندگان

دومین ویژگی که در آیه برای محسنین ذکر شده، دادن زکات است .زکات به معنای رشد
دادن وتکامل کردن وتنمیه است .پس وقتی کسی مقداری از اموال خود را جدا می کند وبه
عنوان زکات می پردازد، چند تکامل را ایجاد کرده است .

1ـ کسی که حقوق شرعی را از مال خویش جدا می سازد، نسبت به بقیه اموالش، برکت
ایجاد می کند . پس نپندارید کسی که زکات می دهد پولش کم می شود بلکه به تصریح این
آیه ربا، وقتی که انسان حقوق شرعی خود را می پردازد، در بقیه اموالش تنمیه وبرکت
ایجاد می شود .

2ـ زکات سبب رشد روحی انسان است زیرا انسان هر چه از مال وجانش بگذرد وعلیه
نفسش اقدام کند، تکمیلی در روح او ایجاد می شود .پس هر عملی که انسان انجام می دهد
گر چه برای او به نحوی مشقت وسختی دارد، ولی یک گام به سوی کمال روان وروح خود
برداشته است .گذشتن از مال واستراحتهای بدنی،تکامل روح می آورد ؛ گذشتن از حقوق
ولذتها وخواهشهای نفس، برای الله، تکامل ورشد روح است، هر چه عمل سنگین تر باشد،
کمال نفس بیشتر وبالاتر است .در روایت آمده است «اَُحَبّ الاَعمال ِالیَ اللهِ
اَحمِزُها» محبوبترین اعمال انسانی  نزد
خداوند سخت ترین آنها است .

3ـ زکات عملی است که اگر انسان آن را انجام داد، جامعه خود را از نظر اقتصاد
ورفاه زندگی به مرحله والائی برده وبه رشد جامعه خدمت کرده است وازاین روی پرداختن
مالیات اسلامی وبه مصرف رساندن آنها را زکات می نامند زیرا این عمل سبب رشد جامعه
است، در همان حال که سبب رشد وتکامل فرد نیز می باشد.

مراد چه نوع زکاتی است ؟

باید این نکته را توجه کنیم :گاهی ذهن انسانی کوتاه است وخیال می کند مراد از
اینکه انسان باید زکات دهد، فقط همین است که کشاورزان از : جو، گندم، خرما، کشمش
ودامداران از :شتر، گاو، گوسفند ومالداران وصاحبان ثروتهای نقدی از طلا ونقره
مقداری را به عنوان زکات بپردازند وزکات تنها بر اینها است .در اینجا باید دقت شود
که آیه نمی گوید از چه زکات بدهید ؟ زکات واجب داریم وزکاتهای دیگر .در دومین آیه
از سوره بقره می خوانیم :«وَمِّما رَِزَقنا هُم یُنفِقُونَ » از آنچه به آنها داده
ایم، انفاق می کنند وزکات می دهند .در روایت است : «زکاة العِلم ِنَشرُهُ» زکات
دانش منتشر کردن دانش وتعلیم دادن آن است .

بنابر این  انسان باید از علوم وثروت
فکری خود زکات بدهد ؛از نیروی بدنی خود زکات بدهد واز اموال خود نیز زکات بدهد.

زکات خدمات

زکات بدن خدمتهائی است که انسان برای جامعه خود انجام می دهد اگر پزشکی بتواند
مقداری از وقت خود را مصرف مستضعفان ونیازمندان کند بدون اینکه مزدی از آنها
دریافت نماید، بهترین زکات خدمات است .اگر مهندسی بتواند، مقداری از وقت خود را
برای مصرف مستضعفان وخدمات عمومی نقشه بکشد، این زکات مهندسی او است وهمچنین هر کس
در جامعه اسلامی باید از هنر و ذوقی که دارد، مقداری هم برای خدمت به مردم خصوصا
نیازمندان وبینوایان مصرف کند واین همان زکات خدمات است .

 

 

 

زکات دانش

در روایتی از امام صادق (ع)نقل شده که فرمود :مهمترین زکات، زکات دانش است .

یعنی مهمترین زکات این است که شما اگر دانشی ـ وعلمی آموختید، آن را در اختیار
دیگران بگذارید واگر مطلبی را فهمیدید به دیگران بذل وبخشش کنید .

امام ششم (ع) می فرماید : «اگر یک نفر را خداوند به توسط تو هدایت کند، بهتر
است از اینکه یک دنیا، زر وسیم را در راه خدا انفاق کنی ».

آری ! اگر چنانچه یک منحرفی را به وسیله دانشتان از انحراف در آوردید وبه صراط
مستقیم هدایت نمودید ؛ اگر یک فکر انحرافی را با بیان وقلمتان استقامت بخشیدید،
اگر یک روح پلیدی را شستشو دادید وپاکیزه نمودید ؛ پس بدانید که بهترین زکات را
انجام داده اید وهمانگونه که امام صادق (ع) می فرماید، برای شما بهتر است از اینکه
کره زمین مال شما باشد وپر از طلا ونقره کنید وآن ها را در راه خدا به بینوایان
ومستضعفان بدهید .

 

یقین به جهان آخرت

سومین ویژگی محسنان،طبق آیه شریفه، این است که جهان دیگر را باور دارند  بر طبق آنچه که ما از آیات وروایات استفاده می
کنیم، انسان مسافری است که از یک جهان عدم شروع به سفر کرده وسه جهان را به عنوان سه
مقر موقت (مسافرخانه ) طی خواهد کرد ودر جهان چهارم اقامت ابدی خواهد گزید .

اولین جهانی که انسان در آنجا مستقر می شود، جهان موقت رحم مادر است که مدت
بقاء در آنجا از شش ماه تا دوازده ماه تعیین شده است .دومین جهان همین جهان دنیا
است که برای آزمایش در آن زندگی میکنیم .جهان سوم انسآنها جهان برزخ است که ازمرگ
تا قیامت مدت آن می باشد .«وبَینَهُما بََرزَخ ُالی یَوم ِیُبعَثونَ»

 عالم برزخ در داخل همین دنیا است وپس
از اینکه قالب بدن شکست وروح انسان از آن پرواز کرد، یک دفعه خود را در عالم
گسترده تری می بیند ومی تواند با ارواح دیگر تماس حاصل کند .تمام گذشتگان از حضرت
آدم گرفته تا هر کسی که عمر موقتش در این دنیا سپری شده است، همه مسافران عالم
برزخ هستند که برخی مانند شهیدان زنده اند ومشمول نعمت وبرخی معذّبند وگروهی در
حالتی که شبیه خواب به سر می برند ویک وقت می فهمند که نفخ صور دوم شد وقیامت برپا
شد.

قیامت که بر پا شد، جهان چهارم که جهان ابدی وهمیشگی است آغاز می شود .محسنین
کسانی هستند که این  جهان برزخ وقیامت را
باور دارند وهیچ شک وتردیدی به خود راه نمی دهند وطبعا کسانی که به آن دو جهان
مخفی وپوشیده معتقد باشند وحساب وجزا وپاداش وقیامت را پذیرفته باشند، کوشش بر این
خواهند داشت که از این عالم موقت وجهان آزمایش ودنیای ماده سر فراز بیرون روند
وکارهای شایسته ونیکو انجام دهند تا اینکه در آن جهان، مورد  لطف وعنایت پروردگار خود قرار گرفته به بهشت
جاودان بروندودر آنجا از نعمتهای بی پایان الهی پیوسته لذت ببرند. ادامه دارد.

 

/

تجرّد و خالقیّت

درسهایی از نهج البلاغه

آیة الله عظمی منتظری

«کل معروف بنفسه مصنوع»

هرچیزی که به ذات خودش شناخته شود،مصنوع است.

ماهیّات،حدود وجودات است.

هرچیزی را که بخواهند به ذاتش پی ببرند،باید به جنس و فصل
وماهیتش احاطه پیدا کنند.مثلاً در تعریف انسان گفته می شود: انسان مرکب است از
حیوانیّت و ناطقیت که جنس آن حیوانیت است وفصلش،ناطقیّت. پس در اینجا ماهیّت انسان
تجزیه شده به دو بخش(جنس و فصل)ویک ماهیّت مرکّبی ازآن به دست امده که خلاصه می
شود در«انسان». پس انسان، ماهیّت دارد یعنی دارای حدّ وجودی است وخداوند ماهیّت
ندارد.وانسان مرکّب است، پس محتاج می باشد وخداوند بی نیاز است. همان گونه که ذکر
شد:ماهیّات،حدود وجودات است ووجود خدا غیر متناهی است پس حد ندارد؛از آن گذشته
ماهیّت،مرکب است و جنس و فصل دارد و خدا اصلاً ماهیت نیست که مرکب باشد وهر مرکّبی
محتاج است وخداوند غنی الاطلاق است وبی نیاز.لذا نمی شود خدا را درک کرد وبه کنه
وجود مقدسش پی برد ولی ماهیّت ها که مخلوق خداوندند چون جنس و فصل دارند،پس از
شناخت جنس و فصل آنها،می شود به ماهیتشان پی برد.

بنابراین،از جمله حضرت چنین استفاده می شود که:هرچیزی را که
بخواهی به ذاتش بشناسی و کنه ذاتش را درک بکنی،همان کنه ذاتش که در مغز شما موجود
می شود،ماهیّتش هست و ماهیّت هرچیز دارای جنس و فصل است،پس آن شِِیِء مرکب است وهر
مرکبی مصنوع است.گذشته از اینکه آن چیز در ذهن شما است پس ساخته شده ی ذهن شما است
ولی حقیقت ذات خدای تبارک وتعالی وجود غیر متناهی است ومحال است در ذهن جای گیرد،زیرا
ذهن محدوداست وغیر محدود در محدود نمی گنجد وذهن،مخلوق است وخداوند خالق است و
هیچگاه خالق در مخلوق محدود گنجانده نمی شود!

 

خطبه  186

…کل معروف بنفسه مصنوع،وکل قائم فی سواه معلول،فاعل لاباضطراب
آلة.

وهمان گونه که قبلاً تذکر دادیم،خداوند را با صفات سلبیه
وصفات اضافیّه می توانیم بشناسیم نه اینکه به عین ذاتش پی ببریم که این محال است.

پس هرچه را به کنه ذاتش پی ببریم،ماهیت پیدا میکند هر
ماهیّتی جنس و فصل دارد،پس آن شی ساخته شده ومخلوق خداوند است،وانگهی اینکه در مغز
جا میگیرد، مصنوع وساخته مغز انسان است ومغز انسان هم ساخته ومخلوق خدا است پس هم
خارج این شیء مصنوع وساخته خداست وهم صورت ذهنی آن ولی کنه ذات خدا ابدأ قابل درک نيست.

«وکُلُ قائمٍ فی سِواهُ مَعلُولُ».

وهر چه قائم به غیر خودش، باشد معلول است.

اقسام ظرفیت

کلمۀ «فی»که گفته میشود به معنای ظرفیت است،وظرفیت یا از
قبیل ظرفیت مکانی است برای جسم مثل اینکه بگوئید: آب در کوزه است یعنی کوزه مکان
وظرف است برای آب.

ویا از قبیل ظرفیت ماده است برای صورت که می گویند:صورت حال
در ماده است مثلاً کرسی را که می سازند،آن صورت وشکل کرسی، حالّ درماده است یعنی
حال در چوب است وبه عبارت روشنتر، چوبها را که مادهاست به صورت کرسی در آورده اند.

ویا اینکه از قبیل ظرفیت معروض است برای عَرَض مثل سفیدی که
رنگ است وحالّ در جسم است که آن جسم ـ مثلاً ـ گچ می باشد، پس گچ جسم است وسفیدی
در آن حلول دارد. این هم یک نوع ظرفیت است. وتمام این ظرفیتها در ذات باریتعالی
وجود ندارد زیرا خداوند جسم نیست که جا ومکان داشته باشد. واز قبیل ماده وصورت هم
نیست چون اگرـ مانند صورت حالّ در ماده باشد، پس نیازمند به ماده است وچیزی که
نیاز دارد نمی تواند که واجب الوجود باشد. واگر عرض هم باشد، به معروضش نیاز دارد
مانند سفیدی که باید در گچ حلول کند.پس چیزی که قائم به غیر باشد، معلول است
ومعلول هیچگاه نمی تواند علّت موجودات باشد .

خداوندی که علّة العلل وعلّت برای تمام موجودات است چگونه
ممکن است که ـ نعوذبالله ـ مانند جسم در مکان یا مانند صورت، حالّ در ماده یا
مانند عرض، حالّ در معروض باشد.

«فاعل لاباضطراب آلة».

خداوند فاعل است ولی بدون استفاده از آلت و ابزار.

 فاعلیت خداوند

 خداوند فاعل و کنندۀ
کارهاست و ما هم فاعلیم ولی ما هر کاری را بخواهیم انجام دهیم، بدون استفاده ازآلات
نمی‌توانیم،یعنی اگر بخواهیم قبض وبسط کنیم بایدتوسط دست انجام دهیم، پس دست ما در
اینجا آلت است. اگر بخواهیم راه برویم باید از پا استفاده کنیم. اگر بخواهیم به
جایی نگاه کنیم باید ازچشم که آلت است برای دیدن،استفاده کنیم. اگر بخواهیم زمین
را شخم کنیم، باید از بیل و کلنگ وابزار کشاورزی بهره ببریم اگر بخواهیم یک صندلی
بسازیم باید از ارّه ورنده و میخ و… استفاده کنیم. و تمام اینها ابزار کار است و
انسان به وسیله همین ابزار می تواند کاری را بکند.

 ولی خداوند خالق
تمام ابزار و آلات است لذا فاعلیت خدا به صرف اراده است. اگر اراده کند،اشیا را از
کتم عدم بوجود می آورد. برای اینکه این مطلب قدری به ذهن نزدیکتر شود،یک مثال می‌زنیم
:

تجرد و خالقیت

شما در جای خود نشسته اید،ویک مرتبه در مغز خود یک کله قند
سی متری را – مثلاً- فرض می کنید. این کله قند که در مغز شما می‌ايد،مخلوق شما است
و با اینکه شما هیچ ابزاری را به کار نبردید، توانستید در قوه واهمۀ خود آن را
ایجادکنید. البته چون انسان موجودی است ضعیف،لذا جنبه تجردش خیلی ضعیف است ولی به
همان اندازه ضعیف که تجرد دارد، به همان اندازۀ،خالقیت هم دارد .

آن کله قند که در مغز شما مخلوق و موجود شد،چون شما ضعیف
هستید،از یک تصور فراتر نمی رود و دیگر قابل خوردن نیست! انسان وقتی به خواب می
رود،چون در خواب ارتباطش مقداری از عالم ماده قطع میشود،لذا ساختۀ ذهنش تا اندازه
ای قویتر است به طوری که حتی اثر هم برای او دارد،یعنی در خواب می‌بیند که در باغی
سرسبز وخرم قدم میزند از هوای لطیف ونسیم عالیش لذت میبرد، از میوه های ان باغ
میخورد و شیرینی ومزه خوب آنها را در همان حالت خواب،احساس میکند ولی پس ازبیدار
شدن،ازآن حالت تجرد بیرون آمده وبه عالم ماده باز میگردد،لذا فوراً آن لذتها ازبین
میرود . آن قدم زدن وآن میوه های شیرین وخوردن،ساخته ذهن انسان ومخلوق او است.

درعالم برزخ چون از خواب قویتر است،وبطور کلی از عالم ماده
منقطع میشود حالت تجرد بيشتر شده واحساس لذت يا عذاب فزونتر ميشود.

در عالم آخرت، هنگامي كه شخص مؤمن به بهشت ميرود، حالت
تجردش خيلي قوي ميشودولذا آنجا است كه هر چه به ذهنش مي آيد،فوراً  جلوش حاضر ميشود واز آن استفاده ميكندولذت
ميبرد.

در روز قيامت است كه خداوند به بنده مؤمنش خطاب ميكند :تو
را مثل خودم قرار دادم .من به اشيا مي گويم :ِ«كن فيكون »توهم همينطور.يعني توهم هر چه را اراده كني،برايت فراهم مي شود .
پس اگر دراين جهان،جنبه خالقيت خيلي ضعيف است، در آنجا قوي مي شود.

بنابراين،انسان هم يك جنبه بسيار ضعيف وناچيز از خالقيت
داردولي در مورد خداوند با صرف اراده همه چيز آفريده مي شود وديگر نياز به آلات
وابزاري كه خود خالق تمام آنها است ندارد .

واينكه درآيه امده است«إذا أراد شيئاً ان يقول له كن فيكون»به
آن معني نيست كه لفظ «كن»را بر اشياء اطلاق نمايد بلكه اراده حق كه باشد، آن شيء
موجود مي شود واز آن گذشته اراده خداوند هم ازلي است يعني خدا از ازل اراده  دارد ولي اثر اين اراده در عالم ماده بتدريج
پيدا مي شود.

در هر صورت،به همان اندازه كه نفس انسان تجرد دارد، يك نحوه
فاعليت الهي دارد و اين تجرد در روز قيامت خيلي قوي  ميشود، وهمانگونه كه انسان مؤمن در بهشت با يك
اراده، مرغ بريان وميوه بهشتي وحورالعين را حاضر مي كند، در جهنم نيز چون روح كافر
طبع گزندگي دارد ودر اثر سنخيت علت و معلول، نيش هائي كه در دنيا به مردم زده است،
در آنجا اين نيش ها مار وعقرب ميشود وخودش را نيش ميزند.

نيرومندي نفس

لازم به  تذكراست كه
برخي از اوليا وافراد برگزيده خداوند مانند امامان معصوم (ع) در همين عالم دنيا نيز
داراي نفسي قوي هستند، ولذا ميبينيم امام رضا(ع) با ارده خويش، ازشير پرده،شيري
حقيقي(با اذن خداوند)ايجاد مي كند.البته مرتاضين نيز،در اثر رياضت كشيدن،نفس خود
را به مرحله اي از قوت مي رسانند كه با يك اراده مي توانند ماشين را از حركت باز
ايستانند ولي اينان نه در اثر ارتباط با خداوند،مانند امامان معصوم به اين مقام
رسيده اند بلكه فقط در اثر رياضت،نفس خود را به درجه ايي از قوت رسانده اند.وبرخي
هم متاسفانه ـ در حسادت قوي ميشوند كه با يك نظر تند،يك گاو تنومند را از پاي در
مي آورند يا با يك نگاه رشك آلود،فرزند نازنين انساني را بيمار مي سازد و…

ولي خداوند تعالي كه مجرد محض است با اراده خود، نظام وجود
را از ازل تا ابد ايجاد كرده است كه اين را فاعل الهي مي گويند.مرحوم حاج ملاهادي
سبزواري در منظومه ميگويد:

معطي الوجود في الالهي فاعل                  معطي التحرك الطبيعي فاعل

يعني فيلسوف الهي،عطاكننده وجود را فاعل مي داند ولي فيلسوف
طبيعي حركت دهنده را فاعل مي خواند!نجّاري كه غير از حركت كاري نمي كند از نظر
فيلسوف طبيعي فاعل است ولي خداوندي كه تمام اشيا را از كتم عدم به عرصه وجود
اورده،از نظر فيلسوف الهي فاعل است.

 

اراده الهي،ازلي است

واينكه گفته شود:خداوند تمام اشيا را با اراده خود ايجاد
كرده،منظور آن نيست كه آن به آن اراده مي كند،بلكه اراده او عين ذاتش است واين ما
هستيم كه اراده مان معلول علممان هست وهرآن براي هر چيز اراده جديدي مي كنيم.مثلاً
شما تصور مي كني كه نان مي خواهي،بعد در نقش خود تصديق مي كني به اينكه نان مورد
نياز است،آن گاه اشتياق پيدا مي كني به نان و بعد تصميم مي گيري كه بروي به دكان
نانوايي و نان بخري،اين تصميم شما اراده است و مبادي اراده همان تصور نان و تصديق
به فائده آن و شوق نسبت نسبت به آن و دنبالش تصميم گيري است وچون تصورات وتصديقات
و شوق شما اموري است حادث وپس از آن اراده شما مي آيد،پس اراده شما نيز حادث است و
خداوند ـ العياذ بالله ـ محل حوادث نيست ودر وجود اقدسش هيچگاه تغيير و تبدّلي
پيدا نمي‌شود بلكه علم خدا ازلي و اراده اش هم ازلي هست،او از ازل به همه نظام
وجود علم داشته و از ازل به همه نظام وجود اراده داشته است.

 

ارتباط حادث به قديم

البته در فلسفه بابي باز شده است تحت اين عنوان كه:اگر اراده
خدا ازلي است،علم خداهم ازلي هست واراده ازلي علت تمام:نظام وجود است پس ارتباط
حادث به قديم چگونه است؟واين حوادثي كه پيدا ميشود بايد از ازل موجود باشد پس چرا
به تدريج،موجودات آفريده مي شوند؟

پاسخ اين اشكال اين است كه:اين نقص در فاعليت فاعل نيست
بلكه در قابليت قابل است خداوند از ازل اراده دارد اما نظام عالم ماده،نظام حركت
است ولازمه ذات حركت،تدرّج است.

براي تقريب ذهن مثالي مي زنيم:

تدرّج در حركت

شما مي خواهي برفراز ساختمان بالا روي، از همان اول كه نگاه
به راه پلّه ها ميكني، تصميم مي گيري كه تمام اين راه را طي كني وبالا بروي.ولي
طبيعت حركت اين است كه تا پله اول طي نشود،حركت بر پله دوم موجود نمي باشد وتا روي
پله دوم نرسد،حركت بر پله سوم امكان پذير نيست تا به اخر.

واين دليل نقص در شما كه دليل تصميم گيرنده اي نمي باشد
براي اينكه از اول تصميم به رفتن بالا گرفته بودي ولي لازمه اين كار،كه حركت
باشد،درجه بندي است يعني هرمرحله اش بايد مسبوق به مرحله قبل باشد نه اينكه نقص در
اراده شما باشد بلكه نقص در قابل است كه بايد هرمرحله اي مقدمه باشد براي هرمرحله
بعدي.

در همان نظام وجود كه خداوند نسبت به تمام آن،از ازل اراده
داشته،موجودات مجردي هستند كه حالت منتظره ندارند ودرجه بندي در ذاتشان نيست مانند
ملائكه الله وعالم عقول كه به همان اراده خداوند موجود شده اند اما اگر عالم ماده
بخواهد موجود شود،چون عالم حركت است ـ وحقيقت ماده در اصل چيزي جز حركت نميباشدـ
پس درجه بندي و زمان در ذات اين عالم هست.پس اراده خداوند از ازل نسبت به من و
پدرم ونياكانم و فرزندانم ونوه هايم وتمام اين عالم وجود،بوده است ولي با تدريج
تمام اين ها به وجود مي ايد، چون لازمه حركت تدرّج است.واين نقص در فاعليت فاعل
نيست بلكه عيب و نقص در قابليت قابل است. ادامه دارد.

 

/

دانستنیهائی از قران

   دعوت به صلح با دشمنان
نکنید!

« فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ
مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ »(سوره محمدـ آیه 35 )

ترجمه

سستی به خود راه ندهید ودعوت به صلح وسازش(با کافران
ودشمنان دین) نکنید در حالی که شما برترید وخدا با شما است وهرگز خداوند از
اعمالتان نمی کاهد(وپاداش شمارا می دهد).

لغت

فَلا تَهِِِنوا:ضعیف نشوید وبه خود سستی راه ندهید وَهَنَ
یَهِن وَهناً، هم متعدی است وهم لازم یعنی وهن الانسان ووهنه غیره(انسان ضعیف شد،
یا دیگری اورا ضعیف کرد) وهنِِِِِِ با کسر «ها»نیز آمده است.

مصدر آن وَهْن و وَهَن به معنای سستی در امر یا کار یا بدن
است.

سَلم: مصدر است وبه معنای سازش وصلح آمده. صفت مفرد وجمع
نیز می آید،می گوئی انا سَلمُ ونحن سَلمُ وبا کسر سین نیز به همین معنی است، گفته
می شود؛ قومُ سِلمُ یعنی صلح طلب اند، در دعا می خوانیم «انا سلمُ لِمَن سالمکم
وحربُ لمن حاربکم»من دوست کسی هستم که با شما دوست است ودشمنم با کسی که شما را
دشمن دارد .

اَعلَون:جمع اعلي به معنای برتر وبالاتر ودر اینجا علو مقام
ورفعت شأن، مقصود است.

لَن یَتِرکمَ:نمی کاهد و کم نمی کند. وتر یتر وترا وتره.
اصل کلمه وتر است که در مضارع، بعلت ثقل و سنگینی در تلفظ، واو آن حذف می شود. و
از همین کلمه است، موتور که به کسی می گویند که یکی از افراد خانواده اش کشته شده
است. در روایت از پیامبر اکرم (ص)نقل شده «من فاتته العصر فکانما وتر اهله و ماله».
کسی که نماز عصرش ترک شود گویا خانواده و اموالش را ترک کرده است.

استفاده از آیه

برخی از مفسران بر این باورندکه این ایه ناسخ ایه ای است که
میفرماید.«وان جنحوا للسلم فاجنح لها»واگر آنها«کافران»مایل صلح شدن،توهم«ای
پیامبر»به صلح میل کن.یعنی میخواهند بگویند که این ایه،حکم صلح را نسخ کرده است
ولی بیشتر مفسران ان را،ایه ی محکمه ای مي دانند که نه ناسخ است ونه منسوخ ودرباره
ی ایه صلح نیز چنین نظر می‌دهند که ان ایه درموردی خاص امده است واینجا حکم کلی و
عام است.

این ایه مسلمانان را هشدار مي‌دهد که در جنگ وکارزار با
کافران و دشمنان دین،مبادا به خود ضعف و سستی راه دهی ودربرابر انان ـ هرچه هم از
نظر سپاه و عدوات جنگی پیشرفته باشندـکوتاه بیایید و خدای نخواسته،آنهارا به صلح و
سازش بخوانید،زیرا شما از انان برتر و بالاترین،وهیچ وقت کسی که خدا اورا برتر
میداند،در برابر دشمن زبون و پلید،سرتسلیم و سازش فرود نخواهد اورد.

ونه تنها شما برترین که خدا هم با شما است.انان که با شما
میجنگند،از خدا روی برگردانند،لذا تا برخود احساس ضعف کنند،صلح و سازش را به میان
می‌کشند،ولی شما که در راه خدا وبرای اعلای کلمۀ الله می جنگید از چه ترس و واهمه
دارید؟وچرا آنها را به صلح بخوانید؟

«والله معکم»خدا با شما است و شما را همواره یاری مي‌دهد
وبا امدادات غیبی و پنهانی،کمک میرساند ودر هر صورت ـ چه شما بر آنها غلبه کنید
وچه به شهادت برسیدـ پیروزید چون شما دل به خدا بسته اید ولی ان بیچارگان یاران
طاغوتند واز خدا دورند.وحتی پیروزی ظاهری نیز از آن شما خواهد بود،در صورتی که
فرمان الهی را با جان و دل بپذیرید واز جنگ و قتال کفار و دشمنان دین
روبرنگردانید.«ولینصرن الله من ینصر».بی شک و تردید و حتماً خداوند نصرت مي‌دهد
کسی که اورا(دین او را)بسته یاری کند.

«ولن یترکم اعمالکم»گرچه خدا با شمااست وبه شما با سپاه
مخفی خود یاری می دهد و کمک می‌رساند،ولی شما هم مطمئن باشید، که اجر و ثوابتان
نزد خداوند محفوظ است و از آن هیچ کاسته نمی شود. یعنی هم شما را پیروز می‌کند
وبردشمنان غالب می‌سازد وهم در آخرت پاداش خوبی خواهید داشت.

پس گرچه پیروزی از او است ویاری دهنده او است«ومارمیت اذ
رمیت ولکن الله رمی»ولی ثواب این کار خالصانه ی شما،در آخرت محفوظ است.

 

/

سرمقاله

آیا راهی جز جنگ وجود دارد؟

بسم الله الرحمن الرحيم

با یک بررسی اجمالی در تاریخ وفقه اسلام و با مروری کوتاه
بر انقلاب اسلامی ایران، هر انسان واقع بین ومنصفی در می یابدکه مسئله ای به عنوان
جنگ برای کشور گشائی وتحمیل عقیده وحکومت وجود نداشته و هرگز اسلام وانقلاب اسلامی
در پی جنگ افروزی وجنگ طلبی نبوده ونیست. ولی علیرقم این حقیقت شاهد هستیم که در
تاریخ اسلام، جنگهای فراوانی به وقوع پیوسته وبویژه سه فراز از آن یعنی، زمان
پیغمبر اکرم (ص)، دوران خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(ع)وبالاخره درروزگار وقوع
وپیروزی انقلاب اسلانی درایران که تقریباً درتمام صفحات آن جنگهای متوالی ومتعددّی
به ثبت رسیده است.دلیل این مطلب چیست؟ وآیا اگر براستی، اسلام وانقلاب اسلامی جنگ
طلب نیست، پس این همه جنگ چرا؟ و مهمتر اینکه چرا عمدۀ جنگها وجنگهای عمده در این
سه فراز از تاریخ اسلام رخ داده و اصولاًچه ویژگی مشترکی بین این سه بخش از تاریخ
وجود دارد؟ گرچه بررسی کامل وپاسخ به این سئوالات نیاز به مجال وسيعی دارد ولی در
کوتاه سخن، نکاتی را مورد اشاره قرار می دهیم:

بی گمان، جنگ دراسلام، نه یک هدف است ونه یک وسیله برای
کشورگشائی وتحمیل سلطه ونه آنکه اسلام جنگ طلب نیست که با جنگ و ویرانی وحتّی
ریختن قطره خونی نیز مخالف است ولی ویژگیهائی در این آیین آسمانی و رهایی بخش وجود
دارد که بویژه هرگاه این ویژگیها در جامعه ای تجسّم بیشتری پیدا کند وآن جامعه در
راه خدا وبه سوی آرمآنهای الهی، رهسپر شود عوامل بازدارنده با تحرّک بیشتر،سدّ راه
می شوند وبا مقاومت در برابر آن، جنگ ناخواسته واجتناب نا پذیری را بر اسلام تحمیل
می کنند.

حقیقت این است که :

1ـ اسلام چیزی جز تأمين آزادی، سعادت، آسایش و آرامش تمام
انسانها در پرتو دل سپردن به خدا وسرسپردن به احکام او را نمی خواهد.

2ـ در راستای دست یابی به این آرمان جهان شمول، هیچگونه مرز
جغرافیائی، نژادی، لغوی وو…را به رسمیّت نمی شناسد.

3ـ پایدار واستوار وتا مرز شهادت وایثار به سوی حق وتحقّق
اهداف الهی به پیش تاخته وهیچگونه سازش، تنازل و معامله ای را بر سراهداف خود جایز
نمی داند. وبالاخره اسلام همچون خورشیدی است عالمتاب که باید بر همه آفاق بتابد و فضای
قلوب تمام انسانها را به نور ایمان، روشن و مصفّی سازد و ناچاردر این رهگذر باید
تمام ظلمت های ظلم، فتنه، کفر، نفاق، استکبار، استثمار وو…از فضای گیتی، محو و زایل
شوند و اینجا است که ظالمان، فتنه انگیزان، کافران، منافقان، مستکبران،
استثمارگران وو…اگر گوش دل به فرمان ملکوتی «اسلم تسکم»نسپارند، برای حفظ
موجودیت ظلمانی خود به مقاومت در برابر سپاه نور و ارتش ایمان بر می خیزند و بدینگونه
جنگی آشتی ناپذیر بین نور وظلمت، حق وباطل، حزب الله و حزب الشیطان در میگیرد.
جنگی دیرین و همواره که از آغاز خلقت انسان شروع و تا حاکمیت مطلق دین خدا بر
سراسر گیتی، ادامه خواهد داشت. وهر گاه تجلّی وحاکمیت اسلام در جامعه ای بیشتر
بوده، این جنگ به شکلی گسترده تر وشدیدتر پدیدار شده است.واین دلیل این همه جنگ به
شکلی گسترده تر وشدیدتر پدیدار شده است.واین دلیل این همه جنگ ووجه اشتراک بین آن
سه فراز از تاریخ اسلام.امروز با تجلّی وحاکمیت اسلام در جمهوری اسلامی وتابش نور
آن دردیگر ملتها، تمام عوامل ظلمت یکپارچه به پا خواسته وبزرگترین وگسترده ترین
جنگ تاریخ حق وباطل را علیه جمهوری اسلامی به راه انداخته اند.از یکسوی صهیونیسم،امپریالیسم
وکمونیسم وتمام گروه‌ها وحکّامی که در این مثلث شوم وشیطانی جایگزین هستند،برای
حفظ موجودیت پلید.وتاریک خود،بسیج شده اند تا نور اسلام وکانون آن یعنی جمهوری
اسلامی را خاموش کنند.واز دیگر سوی، فرزندان راستین پیغمبروعلی صلوات الله علیهما
در ایران اسلامی بر آنند تا با قدرت ایمان وتوکل بر خدا قیصرها، کسراها، ابوسفیآنها،
قاسطین، مارقین، ناکثین ویزیدهای زمان را نابود کرده وتا آنجا پیشروند که تمام
عوامل فتنه از صفحه گیتی نابود شوند.

امّت مسلمان ایران با الهام از پیغمبر بزرگ اسلام (ص)که حتی
در بستر مرگ ودر حال احتضار از جنگ عقب نشینی نکردوبرای حفظ اسلام لشکر اسامه را
به سوی میدان جنگ بسیج فرمود، خود را برای جنگی دراز مدت مهیا نموده است، چرا که
این امت بزرگ به خوبی درک کرده است که استکبار جهانی تا جانی در رمق دارد، دست از
سر اسلام بر نداشته، به جنگ افروزی وتوطئه علیه اسلام ادامه خواهد دادوبه همین جهت
حدّاقل تا ناکامی ویاس تمام ابر قدرتها وقدرتهای شیطانی وخاضع شدن تمام حکومتهای
منطقه در برابر قدرت وثبات جمهوری اسلامی، به جنگ ادامه خواهد داد. واین معنی تحقق
پذیر نیست مگر با نابودی صدام ونظام صهیونیستی بغداد که مورد حمایت بی دریغ همه آنها
است وهر راه حل دیگری نه آنکه هیچ تضمینی برای پایان همین جنگ تحمیلی در بر نخواهد
داشت که جمهوری اسلامی از تهاجم وتحمیل جنگ یا جنگهای دیگر نیز در آینده مصون
نخواهد بود.پس در چنین شرایطی که استکبار جهانی با پشتیبانی همه جانبه از رژیم
جنایتکار عراق وتوطئه های دیگر، کمربر نابودی اسلام وانقلاب اسلامی بسته است
وحیثیّت وسرنوشت اسلام وانقلاب جهانی اسلام به این جنگ گره خورده است وبا ایمان به
وعدۀ قطعی الهی مبنی برنصرت وییروزی حق بر باطل، آیا راهی جز جنگ تا پیروزی نهائی
وجود دارد؟!والسلام                         رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا کنون

ضرورت بردباری، پس از انقلاب

 

«شما ملت ایران پنجاه وچند سال …صبر بر همه مصائب کرده
اید تا صبرتان تمام شد. یک مقداری هم مهلت بدهید که دولت کار خودش را بکند …دولت
عمداً خلاف نمی کند،اشتباه ممکن است. هر جا اشتباه شد تذکر بدهید ».10/12/57

«برای همه باید خانه درست شود، برای همه باید وضع کار به
صورت صحیح درست شود. نمی شود در یک مملکت آشفته وغارت زده مردم توقع داشته باشند
که صبح بلند شوند آن را به صورت بهشت ببینند. برای اصلاح چنین مملکتی احتیاج به
وقت می باشد » . 28/1/58

«ملتی که بخواهد شرافت خودش را حفظ کند، اسلام را که مبداء همۀ
شرافتها است بخواهد حفظ کند، این ملّت باید علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته
باشد …ملت ما باید توجه کند به این مسائل، اشخاصی که تبلیغات سوء میکنند و از کمیود
در گوش شما می گویند، اشخاصی هستند که می خواهند این پیروزی را از دست شما بگیرند.
می خواهند استقامت را ازدست شما بگیرند».  
 

9/10/59

«ما نباید هی انگشت بگذاریم به آن که نشده است، خوب، یکقدر
هم اظهار تشکر از آن که شده بکنیم. یک قدر هم مردم را آگاه بکنیم به اینکه در
انقلاب فراوانی نعمت بودن ولو گران است، گرانی سرسام آور هم هست، لکن بودن این
انقلاب در بین مردم این یکی از نعمتهای بزرگ خدا است که در انقلابات دیگر این
حرفها در کار نیست. الآن هم در بعضی از جاهایی که انقلاب شده است از عدم ارزاق واز
نبودن اینها ناله می کنند».1/11/60

«هیچ انقلابی تا کنون صورت نگرفته است که در سه سال این قدر
نتیجه داده باشد وبر حسب فوایدی که در دنیا هست، بعد از هر انقلابی هزاران گرفتاری
و مشکلات وقحطی پیش می آید ولی بحمدالله در ایران این قضایا نیست وملت ما هم برای
شکم قیام نکرده اند وشما باید به مردم گوشزد کنید که لازمۀ انقلابی بودن تحمّل
سختیها است واگرهرچه خسارات زیاد دیده ایم، لکن این خسارتها آیا به آن همه عظمتهای
انقلاب نمی ارزد؟!»24/7/61 

«این ملّت ما تا حالا مقاومت کرده وخداوند انشاءالله حفظشان
کند واز اين به بعد هم مقاومت کرده است و می کند و باید هم زیادتر مقاومت کند».11/11/61

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(ضرورت بردباری،پس از
انقلاب)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(دعوت به صلح با دشمنان
نکنید)

تجرد و خالقیت                                                 
آیت الله العظمی منتظری

ویژگیهای نیکوکاران                                           آیت
الله مشکینی

شرایط تلاوت                                                   آیت الله جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                  آیت الله حسین نوری

سخنان معصومین(کشت و زرع)

حقیقت مسخ انسان                                            آیت
الله محمدی گیلانی

از13رجب تا 12 فروردین

بازگشت بمکه و درگذشت مادر                            حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

امدادهای الهی                                               حجة الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

سرگذشتهای ویژه زندگی امام                              حجة الاسلام
رحیمیان

پیام شهید

تحقیقی پیرامون مسأله ازدواج

پیام حزب الله لبنان

تسلیحات شیمیایی                                            
دکتر مهدی باریکانی

انسان حامل امانت(پرسش ها و پاسخ ها)

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خمینی

o                                                                  
اشخاصی که در حبس ها هستند مفسدند و اگر بیرون بروند آدم می کشند.ما تا کی
باید ساده اندیش باشیم؟!

o                                                                  
ننشینید تا دشمنان هجوم کنند؛شما هجمه کنید آنها عقب می نشینند.

o                                                                  
ما با قرآن پیش می رویم و حامی تروریسم نیستیم.این آمریکا است که دنیا را به
آتش کشیده است.

o                                                                  
به تشکیل جلسات و صدور قطعنامه اکتفا نکنید؛بروید مفاسد قدرتهای بزرگ را به
مردم بگوئید تا بیدار شوند.

o                                                                  
در جبهه ها ببینید سنگرها مرکز عرفان و توحید است.

o                                                                  
اسلام فقط احکام نماز و روزه نیست!چرا شما سورۀ برائت و آیات قتال را برای
مردم نمی خوانید؟!

o                                                                  
15/11/63

آیة الله العظمی منتظری

o                                                                  
من از این خط بازیها که یکی را به خط یک و دیگری را به خط سه و یا خط این و آن
منسوب می کنند،احساس خطر می کنم؛این خط کشی ها به ضرر اسلام  و انقلاب است و باید دور ریخته شود.

o                  
بهتر است در چنین شرایطی که ما داریم صرفه جوئی می کنیم،خرجهای زائد را حذف و
بجای این همه پوستر و مجله مشابه از چند نهاد و ارگان،با هماهنگی یکدیگر،مجله های
وزین،پرمحتوی و مفید منتشر کنیم.16/10/63

o                  
باید از مخارج غیر ضروری در وزارتخانه ها و ادارات و یا تشریفات برای شخصیت ها
خودداری کنیم.

o                                                                                                                                                      
مادامی که قیمت کالاهای دولتی با نرخ های بازار آزاد تفاوت فاحش دارد…طبعا
زمینه دزدی،قاچاق فروشی و رشوه خواری و محرومیت قشر مستضعف فراهم می شود.

23/10/63

آیت الله العظمی منتظری

o                                                                                                                                                      
با اینکه دولت تلاش می کند با نگه داشتن توزیع در دست خود،از اقشار کم درآمد و
مستعف حمایت نماید؛ولی عملا مشاهده می شود بخاطر وجود دو قیمت متفاوت در
بازار،افراد مستضعف،محروم می مانند و متقابلا آنهائی که با جائی ارتباط دارند و یا
تمکّنی دارند با انواع حیل،استفاده بیشتری می کنند.

 

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

o                  
رزمندگان تازه نفس درمیان بدرقه گرم مردم روانه جبهه های نبرد شدند.

o                  
خطوط دفاعی واستحکامات عراق در چند جبهه شمال غرب زیرآتش شدید ایران فرو ریخت.

o                  
هواپیماهای جنگی رژیم عراق هنگام بازدید هیأت اعزامی سازمان ملل از روستای
بمباران شده دهلاویه،شهربستان را مجدداً بمباران کردند.19/10/63

o                  
عراق بیمارستان گیلانغرب وروستاهای عین خوش وسرپل ذهاب رابمباران کرد20/10/63

o                  
مانورعملیاتی نیروهای احتیاط لشکر مقداد برگزار شد.22/10/63

o                  
نیروهای اسلام حمله عراق به جزیره مینورا در آبهای اروندرود درهم شکستند.

o                  
جنگنده های ایران،مرکز تجمع ارتش صدام درعمق 80کیلومتری داخل عراق رابمباران
کردند.24/10/63

o                  
ایران نسبت به گزارش مغرضانه رئیس کمیته صلیب سرخ بین المللی درمورد رفتار با
اُسرای عراقی شدیداً اعتراض کرد.25/10/63

o                  
روزنامه السیاسه طرح جامعه اقتصادی اروپارا برای متوقف ساختن جنگ ایران وعراق
منتشر کرد.

o                  
خلبانان افتخارآفرین ارتش اسلام،دریک عملیات کم نظیر، موشکهای رها شده دشمن
رادر آسمان متلاشی کردند. 26/10/63

o                  
هواپیماهای متجاوز عراق منطقه موسیان رابمباران کردند.

o                  
ازبیم حمله احتمالی رزمندگان اسلام،جاده مهم واستراتژیک بغداد ـ بصره بسته
شد.6/11/63

 

o                  
انقلاب وجهان

o                  
ساختمان خبر گزاری فرانسه درغرب بیروت منفجرشد وخسارات فراوانی ببارآورد.

o                  
تظاهرات مسلمانان علیه دولت دراندونزی 100کشته برجای گذاشت.15/10/63

o                  
200تفنگدار
مسئول حفاظت از سفارت آمریکا دربغدادشدند.17/10/63

o                  
انفجارچهار بمب 76کشته ومجروح در بیروت بجای گذاشت.

o                  
علمای لبنان خواستار مشارکت همه مسلمانان در جهاد علیه صهیونیسم شدند.23/10/63

o                  
اسرائیل اعلام کرد:مسیحیان مناطق اشغالی لبنان را مسلح می کند!

o                  
روزنامه کویتی الانباءفاش کرد:  
آواکسهای عربستان به اسرائیل اطلاعات نظامی می دهد.

o                  
ایران رژیم سودان را به خاطر همدستی در انتقال یهودیان اتیوپی به اسرائیل
محکوم کرد.

o                  
69مبارز
عربستانی،به اتهام فعالیت های سیاسی در عربستان دستگیر شدند.

o                  
صهیونیست ها یک روستای مسلمان نشین دره بقاع را بمباران کردند.

o                  
رئیس آژانس یهود:تمام یهودیان اتیوپی را به اسرائیل منتقل می کنیم !

o                  
به دنبال سه انفجار در بخش مسلمان نشین بیروت:مقاومت اسلامی لبنان از احتمال
حمله به منافع آمریکا خبر داد.

o                  
نظامیان کویت برای آموزش کاربرد موشکهای سام -8به شوروی رفتند.

o                  
جهاد اسلامی دو افسر فرانسوی را به جرم جاسوسی در لبنان ترور کرد.25/10/63

o                  
67مبارز مسلمان
عراقی به دستور صدام در ملأ عام اعدام شدند.26/10/63

o                  
همزمان با سالگرد تأسیس ارتش بعثی عراق،باشگاه افسران جیش الشعبی و یک کاباره
در بغداد منفجر شد.

o                  
در اعتراض به رژیم صهیونیستی،19 مؤسسۀ مطبوعاتی مصر،نمایشگاه بین المللی کتاب
در قاهره را تحریم کردند.27/10/63

o                  
روسها مسجدی را که در آن 100 نوجوان افغانی مشغول قرائت قرآن بودند بمباران
کردند.

o                  
انقلابیون مسلمان افغانی بنای یادبود کودتای 7 ثور در مقابل کاخ کارمل را
منهدم کردند.

o                  
شیمون پرز:اسرائیل برای حمله مجدد به لبنان اجازه نمی گیرد!1/11/63

o                  
با حمله به فرودگاه کابل،انقلابیون مسلمان افغانی 12 فروند هلیکوپتر نیروهای
اشغالگر روس را نابود کردند.3/11/63

o                  
نیویورک تایمز:رژیم عراق در سیاست جنگ افروزیش در خلیج فارس شکست خورده است!

o                  
انقلابیون مسلمان افغانی محاصره 5 روزه شهر هرات توسط روسها را در هم
شکستند.4/11/63

o                  
انقلابیون مسلمان عراقی کلانتری شهر«السماوه»را منفجر کردند.

o                  
زد و خوردهای پلیس پاکستان با تظاهر کنندگان 250کشته و زخمی بجای
گذاشت.6/11/63

اخبار جهان

o                              
خبرگزاری فرانسه:طی سال گذشته مسیحی،تنها در بغداد،1264 افسر و سرباز توسط
رژیم صدام اعدام شده اند.

o                              
اسرائیل با تبانی سودان،10 هزار یهودی اتیوپی را به تل آو یو منتقل
کرد.15/10/63

o                              
قاهره از آمریکا خواست با مصر،مانند اسرائیل رفتار کند.

o                              
به اعتراف واشنگتن پست،کمپانیهای آمریکائی هر سال 2 میلیون انسان را مسوم می
کند.18/10/63

o                              
رژیم عراق یک نفتکش هزار تنی پانامائی را مورد حمله قرار داد.

o                              
ایران خواستار تحرک سازمان کنفرانس اسلامی در خنثی سازی توطئۀ انتقال یهودیان
به اسرائیل شد.

o                              
دیوانعالی آمریکا،دادخواست استرداد 35 میلیارد دلار دارائی ایران را رد
کرد.19/10/63

o                              
37 تن از مخالفان دولت پاکستان دستگیر شدند.22/10/63

o                              
آمریکا 200 میلیون دلار جهت ساختن خانه برای یهودیان اتیوپی در جنوب لبنان
اختصاص داد.

o                              
نیروهای پولیسار یویک هواپیمای نظامی مراکش را سرنگون کردند.23/10/63

o                              
دینار عراقی از لیست ارزهای قابل خرید و فروش در بازار عربستان حذف شد.

o                              
«سیا»دو فروند هواپیما و هلیکوپتر در اختیار ضد انقلابیون نیکاراگوئه قرار
داد.

o                              
نیروهای امنیتی رژیم سودان 2 مقام بلند پایه فلسطین را به قتل
رساندند.24/10/63

o                              
دو هواپیمای جنگی مراکش در حال فروریختن بمبهای خوشه ای توسط انقلابیون صحرا
سرنگون شد.

o                              
کاخ سفید توافق آمریکا شوروی پیرامون حل بحران خاورمیانه را تکذیب
کرد.25/10/63

o                              
یک جمعیت نیکوکار آمریکائی متهم به دزدی یک میلیون دلار از کمکهای ارسالی برای
گرسنگان اتیوپی شد!!

o                              
شوروی بزرگترین ماهواره جاسوسی به منظور کنترل تماسهای رادیوئی آمریکا را به
فضا پرتاب کرد.

o                              
بزرگترین ناو هواپیمابر آمریکا وارد آبهای نیکاراگوئه شد.

o                              
به دستور نمیری،رهبر سازمان اخوان الجمهوریین سودان اعدام شد.29/10/63

o                              
پلیس مصر 25 تن از مخالفان رژیم مبارک را دستگیر کرد.

o                              
یک شبکه بزرگ جاسوسی در هند شناسائی و متلاشی شد.

o                              
یک دانشجوی یمنی بطرز مشکوکی در زندان عراق در گذشت.

o                              
جنبش اسلامی خلافت،احزاب سیاسی بنگلادش را به تحریم انتخابات دعوت کرد.

o                              
تعداد زندانیان آمریکائی از مرز 700هزار تن گذشت.

o                              
مصر انتقال یهودیان اتیوپی به اسرائیل را یک عمل انسانی خواند!30/10/63

o                              
پلیس رژیم نژاد پرست افریقای جنوبی،تظاهرات سیاهپوستان را سرکوب کرد.

o                              
ناراضیان الفتح خواستار یک فرماندهی جدید برای ساف شدند.

o                              
ریگان با فروش 40 فروند هواپیمای اف-15به عربستان موافقت کرد.2/11/63

o                              
بعلت عدم شرکت در جنگ،60 تن از افسران ارتش بعث عراق به جوخۀ اعدام سپرده
شدند.3/11/63

o                              
الکساندر هیگ:در دوره اول ریاست جمهوری ریگان،کاخ سفید نوعی باغ وحش
بود!4/11/63

o                              
ریگان،حمایت ایران از نیکاراگوئه را یک خطر جدید خواند.6/11/63

 

اختراع و اکتشاف

o      
دو مبتکر ایرانی موفق به ساخت دستگاه پرداخت قالی شدند.13/10/63

o      
دستگاه جک سه تنی توسط یک مبتکر ساخته شد.20/10/63

o      
چرخ گوشت مجهز به مدار حافظ دست در قزوین ساخته شد.30/10/63

o      
برای اولین بار در ایران،مفصل گردان برای بکار بردن در پای مصنوعی ساخته شد.با
ساخت این قطعه از این پس،معلولین می توانند همانند افراد عادی دو زانو و یا چهار
زانو روی زمین بنشینند. 3/11/63

عمران

o      
507 واحد مسکونی
به افراد کم درآمد چهار محال و بختیاری واگذار شد.

o      
98 هزار بیسواد
در استان فارس از نعمت خواندن و نوشتن بهره مند شدند.15/10/63

o      
30 منطقه
روستائی در جزایر خلیج فارس زیر پوشش شبکه مخابراتی قرار گرفت.

o      
1000 تن میوه از
استان هرمزگان به کشورهای شیخ نشین خلیج فارس صادر شد.16/10/63

o      
کارگاه پشتیبانی تعمیراتی ارتباط برجهای مراقبت مرکز آموزش هوانیروز اصفهان
راه اندازی شد.

o      
سطح کشت چغندر قند در خوزستان به 4 هزار هکتار افزایش یافت.

o      
148طرح عمرانی
امسال در استان تهران تکمیل و آماده بهره برداری شد.

o      
6/4میلیارد ریال
وام به کشاورزان استان مرکزی پرداخت شد.26/10/63

o      
80 روستای بخش
صحنه باختران از نیروی برق برخوردار شدند.

o      
بیش از سه هزار خانوار روستائی تحت پوشش سازمان بهزیستی قم قرار
گرفتند.27/10/63

o      
1084واحد مسکونی
در اختیار مردم محروم مازندران قرار گرفت.29/10/63

o      
بیش از یک میلیارد و 550 میلیون ریال وام در اختیار شرکتهای تعاونی زنجان قرار
گرفت.

o      
دو سیستم جدید رادیوئی در یاسوج نصب گردید.

o      
برای اولین بار در کشور،تولید تیرآهن و میل گرد از شمش های تولیدی کارخانه ذوب
آهن اصفهان آغاز شد.

30/10/63

o      
تولید گاز مایع در پالایشگاه تبریز 50%افزایش یافت.

o      
280 هکتار از
مراتع گچساران و بویر احمد زیر کشت رفت.1/11/63

o      
برای نخستین بار،کشتی لایروبی خزر توسط کارشناسان ایرانی تعمیر شد.

o      
دستگاه چاپ مستقیم عکس از اسلاید در مرکز آموزش هوانیروز اصفهان راه اندازی
شد.2/11/63

o      
54 پروژه
آبرسانی در روستاهای خراسان به مورد اجرا گذاشته شد.

o      
1100 واحد
مسکونی در مسجد سلیمان بازسازی شد.

o      
بیش از 5 میلیارد ریال وام به کشاورزان آذربایجان شرقی پرداخت شد.4/11/63

o      
وزیر نیرو:1340 روستا از ابتدای سالجاری تاکنون از نعمت روشنائی برق بهره مند
شدند.6/11/63

o      
برای بازسازی و نوسازی مناطق جنگی خوزستان20 میلیارد ریال اعتبار اختصاص
یافت.7/11/63

o      
برای اولین بار،25 سیستم کنترل الکترونیک صنعتی در سطح استاندارد بین المللی
در کشور تولید شد.8/11/63

ضد انقلاب

o      
با دستگیری15 قاچاقچی با سابقه،یک باند وسیع قاچاق مواد مخدر تربت حیدریه کشف
شد.

o      
دو توطئه هواپیما ربائی در شیراز کشف و خنثی شد.در این رابطه 20 نفر که خود را
عضو گروهکی موسوم به«فدائیان آریائی»معرفی می کردند،دستگیر شدند.16/10/63

o      
با هوشیاری نیروهای انتظامی،توطئه ربودن هواپیمای مسافری در مسیر خرم
آباد-تهران کشف و عوامل آن دستگیر شدند.

o      
13 تن از
مسئولین رده بالای تشکیلات ضد انقلاب در ارومیه تسلیم نیروهای اسلام شدند.17/10/63

o      
عوامل ضد انقلاب،مدیر،ناظم و مستخدم دبستان شهید رجائی تهران را شهید و مجروح
کردند.

o      
2690 کیلو مواد
مخدر در تهران و چند شهر دیگر از 1002-قاچاقچی کشف شد.19/10/63

o      
باند ناشرین،کتابفروشان و چاپخانه دارانی که کتب خلاف عفت عمومی چاپ می
کردند،دستگیر شدند.20/10/63

o      
یک انبار سلاح گروهک کومله توسط رزمندگان اسلام در اطراف کامیاران کشف
شد.2/11/63

o      
یک مجموعۀ نفیس فرش و آثار هنری هنگام خروج از مرز آبی کشور کشف شد.4/11/63

o      
667 کیلو مواد
مخدر در سیستان و بلوچستان کشف شد.

o      
عده ای از اشرار مسلح در کوه های فیروزآباد فارس تسلیم شدند.7/11/63

 

 

 

 

 

/

پاسخ به نامه ها

تذکر:   این بخش مریوط به تمام
خوانندگان عزیزمجله است،ازاین روی از برادران وخواهرانی که سئوال یا مشکل خصوصی
دارند استدعا می شود نام کامل وآدرس  خود
رابرای ما بفرستند،تاایکه پاسخ خصوصی ومحرمانه برای آنان ارسال شود.

لذا با کمال معذرت ازاین پس به نامه هائی که آدرس صحیح ونام کامل فرستنده
ندارد،پاسخ داده نخواهدشدمگراینکه کسی به هیچ وجه امکان نوشتن آدرس را نداشته باشد
که درآن صورت پاسخی کوتاه به او داده می شود.

توضیح:

1-درمجله شماره37 در پاسخ برادرع-الف ازرودبار زیتون نوشتیم که نماز خواندن
دستجمعی بدون برقراری جماعت وشرایط آن مطلوب شارع نیست واگربه قصدمطلوبیت شرعی
انجام دهندبدعت وحرام است.دراین مورد تذکر داده اندکه دردبستانها برای تمرین جماعت
چنین امری مرسوم است آیا این اشکالی دارد؟پاسخ این است که دسته جمعی نماز خواندن
بدون قصد جماعت وبدون نسبت دادن این گونه اجتماع به شارع مقدس اشکالی ندارد والبته
درمدارس قصد تمرین است نه تشریع یک روش خاص. 
ولی باید مراعات کنند که سکوت طویل که با موالات نماز منافات دارد حاصل
نشود وهمچنین باید مساله جهر واخفات درمواردی که معتبراست مراعات شود.

2-درهمان شماره درپاسخ خواهر زهرا از کاشمر چنین آمده است(ماراهی را به نام
مملوکیت برای ایجاد محرمیت نمی شناسیم وچنین چیزی وجود ندارد)تصور شده است که این
محرمیت زنی که برده(کنیز)است با مالک خود منافات دارد.  البته چنین محرمیتی اکنون مطرح نیست وآن خواهر
پرسیده بودندکه آیا راهی برای ایجاد محرمیت بعنوان مملوکیت وجوددارد یا نه،وبا این
ملاحظه که اکنون بحمدالله برده داری وجود ندارد این احتمال منتفی بود وقطعاً
منظورایجاد محرمیت میان دوانسان آزاد بوده است وپاسخ همان است که گذشت.

·                   
دهلران-برادر،م-ب-ک

    نگران نباشید، آن عوارض ناشی از
ترس وتلقین است وچندان ارتباطی با آن عمل ندارد. 
شما سالمید ومی توانید ازدواج کنید. 
فرزندتان هم ان شاءالله سالم خواهدبود.حالتی که شما در خود احساس می
کنیدطبیعی است وهیچ وضع غیرعادی ازنامه شما به نظر نمی رسدمطمئن باشید.

·                   
سنندج-برادر محمدنبی،م

1-با آن دخترازدواج نکنید

َ2-عرق انسان نجس نیست.

·                   
بندرعباس –برادر کیکاووس

مکرر تذکر داده ایم که احترام پدر ومادر وتقدیر از آنان پس از پرستش خدا
مهمترین وظیفه انسان است که در قرآن برآن تاکید فراوان شده.  خداوندمی فرماید:حتی اگر به توفشار آورندکه
مشرک شوی، از آنان در این امر اطاعت نکن ولی باآنان دردنیا رفتار خوب ونیکو داشته
باش.  بنابراین،جوانان انقلابی باید توجه
داشته باشندکه تعصب وطرفداری ازانقلاب گرچه خوب ولازم است ولی نباید در مورد پدر
ومادری که احیاناًدراثر بعضی نارسائیها اعتراضی می کنندونارضایتی اظهار می
دارند،رفتارخشن وبی ادبانه ای داشته باشند؛بلکه با کمال تواضع آنان را نصیحت
کنندودلداری دهند.

حتی یک کلمه کوچک که آنان را بیازارد نباید برزبان جاری سازندکه خداوندمی
فرماید«ولاتقل لهما اُف».

·                   
کرمان –برادر مهدی-و

1-برای تقویت ایمان،کتابهای مذهبی وخداشناسی متقن ومورد اعتمادمانندکتابهای
استاد مطهری را مطالعه کنید ودر مرحله عمل با نماز ودعا وسحرخیزی وتلاوت
قرآن،ایمان خودرا محکم سازید.راجع به توبه مقاله ای درشماره 29مجله داشتیم، مراجعه
کنید.

2-درنماز«سورۀوالضحی»به تنهایی کافی نیست ولی چون شما نمی دانستید وتوجه
نداشتید،قضا لازم نیست.

3-«السابقون»ازصفات مقربین است. 
والبته توبه کاران هم می توانندجزءمقربین باشند.

4-اگر پدر خمس اموال خودرا می دهد پولی که به شما می دهد وچیزی که برای شما می
خرد هدیه است وخمس ندارد.

5-برای بیرون رفتن ازخانه یا هر کار دیگری لازم نیست ازپدر اجازه بگیرید ولی
موجبات ناراحتی اورا نباید فراهم سازید.

6-اگر در کاغذی نام خدا رانوشتید، باید در جای محترمی نگهدارید یادرجائی
بیاندازیدکه زیر دست وپا نباشدونجس نشود.

·                   
سمنان –برادر رضا-خ-س

سئوال شما روشن نیست.

·                   
شهریار-برادرع- ف- ن

1-شما اشتباه می کنید وآن آب که باکمترین تحریک خارج می شود، منی نیست.

2-اگر با علم به اینکه فجر طالع شده است، سحر خورده باید قضا کندوکفاره نیز
بدهد واگر علم نداشته واکنون نیز علم نداردکه فجر دروقت سحر خوردن طالع شده، روزه
او صحیح است واگر آن وقت علم نداشته واکنون علم پیدا کرده است که فجر بوده درحالی
که او تحقیق نکرده، خورده است، فقط قضا براو واجب است.

·                   
سیرجان-برادر،د-ر-ن

ازدواج کنید.  بی بضاعتی عذر نیست همت
کنید.  مشکلات رابرطرف سازید وقانع باشید
وبا خانواده ای قانع که مهر سنگین نخواهندوصلت نمائید.

·                   
شهر کرد-برادرفریبرز،ف

1-اگر به سخن آن شخص اطمینان پیدا کردید وترس ضرردرروزه بود باید بخوریدواگر
روزه بگیرید،باطل است ولی اگر اطمینان نداشتید وترس وضرر نبود،نباید روزه رابخورد.

2-زخمی که نمی توانید آن را آب بکشید،خون آن برای نماز اشکالی ندارد.

·                   
شاهین شهر-برادراصغر-ش

درازدواج اجباری نیست.اگر طف شما عذر آورد،شما صرف نظرکنید وبرای موردی
دیگراقدام کنید.مطمئناًهمه چنین عذری نمی آورند.

·                   
اصفهان –خوراسگان –برادر آ-ش

نیت درنماز وسایر عبادات چیزی بجز همان انگیزه که انسان را وادار می کندنیست
وبه زبان آوردن لازم نیست.  بنابراین
هرنماز مستحبی که می خوانید همین اندازه که انگیزه شماخواندن آن نماز مخصوص است،
کافی است وهمین نیت است.

·                   
کردکوی-خواهر، ف-ک

1-پدرشوهر محرم است ولی برادرشوهر محرم نیست ونباید جلوی او آستین را بالا
بزنیدیاسر را برهنه کنید.  باید حجاب کامل
اسلامی رارعایت نمائید همانندهرنامحرم دیگر.

2-خواهر زن برای مرد نامحرم است.

3-درمورد پسردائیتان، مطلب را با شوهرتان در میان بگذارید تا مانع ورود
سرزدۀاو شود وهمچنین برادران شوهرتان باید رعایت این امر را بکنند ودر حال اگر
آنها رعایت نکردند،آنها گناهکارندنه شما ولی شما باید تا حد امکان خودرا بپوشانید.

·                   
جبهه هورالهویزه-برادر،ع-ج

1-کتاب«هدف زندگی»و«انسان وسرنوشت»استاد مطهری را بخوانید.

2-این وسواس است.  اگر به اینگونه شکها
اعتنا کنید نمی توانید زندگی آرامی داشته باشید.درروایت است که در مورد همسرنباید
با کمترین شک وشبهه اوراسرزنش کنیدکه خوداین کار، اورا به ارتکاب گناه وادارمی
کند.  این غیرتهای جاهلانه است که گاهی
مانند بی غیرتی یابدتر از آن، گناه را سبک جلوه می دهد.  شما بدون اینکه به او کمترین تهمتی بزنید ازاو
ناصحانه بخواهید که به نامحرم نگاه نکند.

·                   
حومۀ سیرجان-برادر،ا-ر

آن عادت زشت را ترک کنید.اگر ضررهای جسمی به شما متوجه شده است،تدریجاًاز بین
می رود.ازدواج تنها راه طبیعی حل این مشکل است وبرای شما اشکالی پیش نمی آید.

·                   
ملکان –برادر،ن-س

ازدواج برای شما هیچ اشکالی نداردوبسیار خوب ومناسب است ولی از آن جهت دوم
برای اطمینان بیشتر به پزشک متخصص مراجعه کنید.

·                   
دزفول-برادرتقی سرغانی مقدم

1-بهشت ازآنِ پرهیزکاران وبندگان صالح خدا است.  کسانی که به جامعه بشریت خدمت کرده اندوتنها به
همین انگیزه عمل کرده اند،پاداش خودرا از جامعه بشری طلبکارند!

2-اگر شرایط شیردادن محقق باشد،زنی که شیر داده باشد، با شوهر دختری که
شیرخورده محرم است.

3-گذاشتن موی صورت با نظافت منافاتی ندارد.آن را بشوئید وشانه کنیدیاکوتاه
کنید،همانگونه که با موی سر می کنید.

4-مافلسفه احکام را نمی دانیم.

·                   
تهران –برادر،1-ع-ح

باخود ایشان مکاتبه کنید.

·                   
جبهه جنوب –برادر احمد قرجه داغی

·                   
آرایش کردن وهر نوع اظهار خوشحالی در روز تاسوعا وعاشورا خلاف انصاف ومروت است
واگرتوهین به شعائربه حساب آید حرام است.

·                   
زواره-برادر، ع- ن

مورد سئوال این است که اگر کسی پس از پرداخت خمس 8000تومان داشته باشدوسرسال
بعد همان 8000یا کمتر باقی مانده باشد، آیا باید خمس آن را بدهدیانه؟جواب این
است:اگر آن پول خمس داده را خرج کرده واین پول باقیماندۀ حقوق ودرآمد سال
بعداست،باید خمس آن را بدهدواگراین همان هشت هزار تومان خمس داده سال قبل است که
باقی مانده،خمس ندارد.

·                   
اهواز-برادر مهران

1-اگر درهواپیمابودید،ووقت نماز می گذشت، باید همانجا نمازبخوانید.

2-روش استفاده از قبله نماها مختلف است. 
ازهر جا خریداری کردیدروش آنرا بپرسید.

·                   
جبهه غرب-برادر،د-و

1-ازدواج به آن ترتیب، پس از موافقت پسر،صحیح است.

2-با دوستانی که ازدواج کرده اند،مشورت کنید.

·                   
جبهه سومارـ برادر رضا غلامرضائی

1ـ طبق استفتائی
که از حضرت امام شده است،آرم جمهوری اسلامی احتیاطاًدر حکم لفظ جلاله ( الله) است
ونباید به آن دست بی وضو بزنند. بنابر این،مسئولین مربوطه باید مراعات این امر را
بکنند و این آرم را بر چیز هائی که حتماً زیر دست و پا می افتد مانند ته فشنگ
ننویسند.

2ـ آب باران که در گودالی جمع شده و از کر کمتر است تا نجاستی به آن نرسیده پاک
است و می توانید با آن وضو بگیرید.

·                   
جبهه جنوب ـ برادر حاتم قانعی

تا می توانید زیر باران وضو نگیرید واگر چاره ای نبود چیزی برسربگذاریدتا
ترنشود واگر ترشد آن را برای مسح خشک کنید.فاصله میان اعمال وضو اشکالی ندارد مگر
اینکه آن قدر طول بکشد که اعضای سابق خشک شود.در مورد وضو در تابستان، اگر در موقع
مسح،صورت در اثر گرما خشک می شود ولی فاصله زیاد موجب آن نشده،اشکالی ندارد.

·                   
اهواز ـ برادر،ع ـ باقری پور

ازدواج با جبهه منافات ندارد.سربازان صدر اسلام،صبح عروسی به میدان جنگ می
شتافتند.تمام مدتی که رسول اکرم(ص)درمدینه بودند،دوران جنگ بود وهمه مسلمانان
سرباز بودند، درعین حال همۀ مراسم وشئون زندگی برقرار بود.

·                   
ایذه ـ برادر،ح ـ ق ـ ع ـ د

ازدواج مانع تحصیل نیست وبرای جلوگیری از گناه درصورتی که شخص بداندمبتلا به
گناه می شود،واجب است ازدواج کند.

·                   
قم ـ برادر،ع ـ ق ـره

شما گناه وجنایت بزرگی مرتکب شده ایدکه انسان ازشنیدن آن برخود می
لرزد.حیوانات هم چنین کاری نمی کنند!باید توبه واقعی کنید واز آن محیط فاسد
دورشوید.دور!خیلی دور!که دیگر آن شخص پست وفرومایه را نبینید.

·                   
قم ـ برادر ر ـ خ

عجیب است که با اینقدر تأکید امام امت بردرس خواندن بانوان وتعلیم آنها بخصوص
درمورد مدرسۀ علمیه ای که اخیراً درحوزه قم برای تعلیم بانوان تشکیل شده وباتوجه
به اینکه علامه مجلسی «ره»که خود بیش از همه احادیث نهی از تعلیم بانوان را نقل
کرده خودش عملاًدختر فاضله خویش را تاسرحد اجتهاد تعلیم داده است!بازهم شما سئوال
ازحرمت یا جواز تعلیم زنان دارید؟!بهرحال پاسخ مفصل به مطالب نامه شما دراین بخش
ممکن نیست بلکه یک مقاله لازم دارد.

·                   
امیدیه ـ برادر،ع ـپ

اشکالی ندارد.

·                   
ایلام ـ برادر،الف ـ ج

 کفاره ای بر شما نیست وبجز غسل جنابت،
عسل دیگری نیزبرشما واجب نیست. گناهی هم مرتکب نشده ایدزیرا از جریان مطلع نبودید.

·                   
آسیابان ـ برادر، ابجد ـ ه ـ و ـ ز!

مکرر تذکرداده ایم که انتقادهاوپیشنهادهائی که در مورد اشخاص یا ارگانها
داریدبه مراکز مربوطه بفرستید.  البته از
نظر کلی مطلب با شما موافقیم که اگرکسی چنان باشد که نوشته اید، انتقاد وارد است
ولی ماکه نمی توانیم ازدور شهادت بدهیم وتأیید کنیم.

·                   
جبهه مهران  ـ برادر نورعلی

 به نظرما بهتراست باآن دخترازدواج
کنیدوتنفر شما بی مورد است وآنچه ازاو درابتدا دیده اید، امری است طبیعی وباید
چنین باشد.

·                   
چالوس ـ برادر ـ ش18/29سولقانی

1-صحیح است که آن عمل زیانباراست ولی اینقدر که شما نوشته اید نیست
وقطعاًمنشأآن همه ناراحتی شما چیز دیگر است به پزشک مراجعه کنید.واماراه حل آن
مسئله، تنها ازدواج است وحتماًمی دانیدکسی که اگر ازدواج نکند بهحرام می افتد،واجب
است ازدواج کند وبازهم تکرارمی کنیم:  
کسانی که فکر می کنند ازدواج مزاحم تحصیل است، اشتباه می کنند.البته اگرکسی
بتواند تحمل کند وبرای اوناراحتی فکری وروانی نداشته باشد،بهتراست ولی غالباًچنین
نیست.  گذشته از این،برای کسی که درحرام می
افتدازدواج واجب است حتی اگرمزاحم تحصیل باشد.

2-برادر همسرباردیگر زنان نامحرم فرقی نداردولی آن احتیاط واجب که در رساله
است طبق فتوای اخیر حضرت امام برداشته شده ونگاه کردن بدون لذت ودرجائی که ترس
افتادن درگناه نباشد،درمورد صورت ودستها تا مچ اشکال ندارد.

3-ازدفتراستفتاءامام بپرسید.

·                   
جبهه جنوب ـبرادران ابوکریم وابوابراهیم.

 ناامید نشوید جای دیگر اقدام کنید
ضمناًرضایت مادر دختر لازم نیست ولی رضایت پدر او شرط است.

·                   
اصفهان ـ برادر،س ـ م ـ ب

1-درصورت شک، روزه های شما صحیح است.

2-برای رفتن به جبهه، اذن پدرلازم نیست.

·                   
مشهد ـ برادرکریم،م، و،ک

اگر آن عمل انجام شده باشد ولو بمقدار کم، عقد باطل است ومی توانید برای حفظ
آبرو، به صورت ظاهر طلاق بدهید.

·                   
تهران ـ خواهر فاطمه مرنج

درصورت اول ودوم غسل واجب است ودرصورت سوم واجب نیست.

·                   
خواهر (الف ـ ب)

ظاهراًجای نگرانی نیست وآنچه احساس کرده اید موجب غسل نمی باشد ولی اگر آدرس
بدهید،پاسخ مفصلترارسال خواهد شد.

·                   
آبدانان ـ برادر،خ ـ ف ـ س

1-باپدرتان خوش رفتاری کنید، هرچنداو درباره شما بدرفتاری کند.حق او بزرگ
است.  نگذارید ازشما ناراضی وناراحت شود.

2-کسی که دررفتن به مسجد برای او خطر جانی هست، جایز نیست به مسجد برود وباید
درخانه نماز بخواند.

·                   
جبهه غرب ـ برادر،ح-ت

راه توبه برای همه باز است ولی با توبه آن فرزند،حلال زاده نمی شود و همان
احکام ولدالزنا در صورتی که به طور قطع ثابت باشد،دارد ولی وضع او در آخرت رهین
اعمال او است،اگر عمل صالح داشته باشدمورد عنایت الهی قرار می گیرد.

·                   
خواهر زینب-ق

زینب بمعنای زینت پدر نیست و این مطلب گرچه مشهور شده ولی اصل معتبری ندارد.و
اگر صحیح باشد باز هم جای نگرانی نیست زیرا شما می توانید با کارهای خوب و شایسته
خودتان،زشتیهای کار پدر را بپوشانید.

·                   
ارومیه-برادر،م-الف-پ

توبه کنید،خداوند می پذیرد ان شاءالله.راه 
حل این مشکل فقط ازدواج است.

·                   
جبهه جنوب-برادر،جلال جعفر پور

زن برادر محرم نیست.

·                   
جبهه جنوب-برادر،ح-ز

1-قضای نماز و
روزه پدر بر پسر بزرگتر است و اگر انجام نداد از گردن پدر ساقط نمی شود و انجام
دادن فرزندان کوچکتر اشکال ندارد بلکه بسیار خوب است،و تکلیف از گردن برادر بزرگتر
ساقط می شود ولی بر آنها واجب نیست.

2-آن آب پاک است و وضو و غسل برای آن لازم نیست هرچند تکرار شود.

3-هر گناهی کرده باشید توبه کافی است و لازم نیست خود را به دادگاه معرفی کنید
بلکه نباید این کار را بکنید.

4-اگر یقین دارید منی است یا شرایط ان را دارد غسل واجب است.به مسئله 73 توضیح
المسائل مراجع کنید.

·                   
منطقه جنگی-برادر،793-ب-س

1-ازدواج با آن
خواهر اشکال ندارد.

2-اگر آن افراد معتقد به دین اسلام نیستند و عقاید دیگری در زمینه توحید،نبوت
و  معاد دارند،نجس می باشند و باید از آنها
اجتناب کنید.

·                   
مسجد سلیمان-برادر،لج-یق!

شما بی جهت به همسرتان بدبین هستید،و نبودن آن مسئله به هیچ وجه دلیل انحراف
او نیست،مطمئن باشید.اگر توضیح کافی خواستید،آدرس بدهید.

·                   
جبهه جنوب-برادر(ن-ص-ف-ش)

1-بهتر است
نمازهای ظهر را پشت سر هم و عصرها را پشت سرهم قضا نکنید زیرا در موردی که ترتیب
فوت نمازها معلوم است مراعات ترتیب احوط است پس به ترتیب نمازهای هرروز را پشت
سرهم قضا کنید.

2-همان مقدار را به عنوان خمس بپردازید.

3-به پزشک مراجعه کنید.

4-نفقه پدر و مادر در صورت نیاز،بر فرزند واجب است.

·                   
گرگان-برادر،م-ر-ی

آن ازدواج جایز است،نگران نباشید.

·                   
روستای بیدخوان-برادر،م-م

شما در اختیار همسر آزادید و لازم نیست با مورد نظر پدر و مادر ازدواج کنید.

·                   
آبادان-برادر،ا-ش

1-زن برادر محرم
نیست و دست دادن با او جایز نیست.مطلب را به او بفهمانید تا ابتدا نکند.

2-گرچه بهتر است با درخواست و صلاحدید پدرتان موافقت کنید ولی اگر تمایل
ندارید به ازدواج اجباری تن در ندهید که آیندۀ خوشایندی ندارد.

·                   
شهرکرد-برادر موسی ضیائی

طبق آیات قرآن،کسانی که به بهشت می روند آنچه بخواهند در آنجا فراهم است.تعجب
نکنید!قدرت و رحمت و نعمت الهی،حد و مرز ندارد،فکر و احساس ما محدود است و نمی
توانیم نعمت بی نهایت او را درک کنیم.آن روزکه پرده ها بالا رود و دیدۀ
انسان،نادیدنی ها را ببیند،خواهد دانست که در چه زندانی محصور بوده و چقدر دید و
فکر او تنگ بوده است.

·                   
اصفهان-خواهر،ط-ع-ی

1-اگر چادر
بحدّی نازک باشد که بدن از پشت آن پیدا باشد،برای نماز کافی نیست.

2-رفت و آمد شما با آن فرد مورد سئوال اشکال ندارد.

3-خشک کردن دست و صورت پس از وضو جایز است.

·                   
جبهه جنوب-برادر،ح-ب

1-تمرکز ذهن و
جمع شدن حواس در یک نقطه،یک ورزش روحی بسیار سخت و دشوار است.تنها شما نیستید که
در نماز،حواستان کاملا جمع نیست.و شاید بهمین دلیل که انسان در نماز سعی می کند،ذهنش
در یک نقطه(کرنش برای خداوند)جمع کند،نماز-گذشته از اینکه یک عمل مقرّب درگاه خدا
و یک ورزش جسمی و یک انگیزۀ صلاح و درستکاری است-یک ورزش روحی بسیار نیرومند و
نیروبخش است و اگر انسان بهر اندازه که ممکن است و لیاقت دارد موفق شود تمرکز ذهن
را در نماز حفظ کند،به روانی بسیار نیرومند و مقتدر،دست خواهد یافت.  و ضمنا معلوم شد که راه آن نه دعا است و نه دوا
بلکه راه آن ورزش است.باید بر خود فشار بیاورید و سعی کنید تا حدّ مقدور حواس خود
را جمع کنید.

2-حق الله یعنی آنچه خداوند از انسان خواسته است که در رابطه با عبادت و اطاعت
او انجام دهد بدون اینکه حقّی برای انسانها متعلق به آن عمل باشد مانند نماز و
روزه.و حق الناس آن چیزی است که خداوند بر ما واجب کرده که در رابطه با حقوق
انسانهای دیگر مراعات کنیم مانند حقوق والدین و همسر و فرزندان و همسایگان و سایر
افراد جامعه.

·                   
بروجرد-خواهر، ز-ن

1-ممکن است شده
باشد.ولی تشخیص آن کار پزشک است.

2-نذری که از عهدۀ آن بر نمی آئید نکنید و اگر کردید،شکستن آن جایز نیست ولی
اگر یک بار آن را شکستید دیگر عمل به آن واجب نیست و فقط باید کفاره بدهید.کفارۀ
آن یکی از دو چیز است:یا شصت روز رزوه بگیرید که 31 روز آن پی در پی باشد و یا شصت
فقیر را غذا بدهید،به هر یک ده سیر غذا ولو نان باشد.

·                   
فردوس-خواهر،ح-ج-ی

آن حالتی که احساس می کنید موجوب جنابت نیست و آن آب پاک است.آدرس بدهید تا
مطلب را به تفصیل برایتان روشن کنیم.

·                   
فاضل آباد گرگان-برادر،ع-م-ه

اگر همت کنید می توانید به مقصود خود برسید.قرض کنید و اقدام نمائیدو سپس با
همت و پشتکار قرض خود را ادا کنید و عمو را قانع کنید که می توانید زندگی آیندۀ
خود را به خوبی تأمین نماید.

·                   
جبهۀ زبیدات-برادر،آ-ر-ا

1-آبی که در وقت
وضو ترشح می کند پاک است و هیچ اشکالی ندارد.

2-آن آب نجس نیست و غسل وضو برای آن لازم نیست.

·                   
جبهه جنوب-برادر،ع-ی-ل

ازدواج دختر عمو و پسر عمو هیچ اشکالی ندارد و بسیار مناسب است ولی آن روابط
را باید قطع کنید تا عقد شرعی برقرار شود.

·                   
اصفهان-برادر،م-ف

با احتمال اینکه آن عمل به طور کامل انجام نشده تکلیفی ندارید ولی اگر یقین
دارید کاملا محقق شده تذکر بدهید که باید از یکدیگر جدا شوند و اگر از نظر
آبروریزی ملاحظه می کنند،می توانند یک طلاق ظاهری بدهند.

·                   
اهواز-برادر علی اصغر زینلی

فتوای اخیر حضرت امام را در مور حجاب بانوان در شماره 10 مجله بخوانید ولی
بهرحال اشکال شما به رادیو و تلویزیون و سینما و تآترها و اینگونه اختلاطی که زنان
و مردان نامحرم در این گونه مجامع با آن وضع شهوت انگیز و غالبا بدون حجاب لازم
شرعی هستند،وارد است.ما جدّا از شورای سرپرستی و همه دست اندرکاران تقاضا داریم در
این امور دقت بیشتر مبذول دارند و به گونه ای نباشد که بتدریج در این امور کوتاه
بیائیم تا آنکه حرامهای خداوند،حلال جلوه دهند!.

·                   
گیلانغرب-برادر،ح-ث و خواهر،ف-ص

اگر پدر خواهر ف.ص موافق است شما می توانید ازدواج کنید و اگر کسی مزاحمت کرد
به دادگاه شکایت کنید.

·                   
آشتیان-برادر ع-ش-راه آور

مشکل خود را با شورای مدیریت حوزه-قم در میان بگذارید،امید است حل شود.

·                   
جزیره مجنون-برادر،الف-س 254

از آن مورد که اینگونه با سپاه پاسداران-که نگهبان کشور و انقلاب است-دشمنی
دارند صرف نظر کنید و با خانواده ای متدین و متعّد ازدواح نمائید.

·                   
تنگابن-خواهر ر-ص-ل

استخاره در هر امری که مورد تحیر و سرگردانی باشد خوب است و ازدواج خصوصیتی
ندارد.و اگر می بینید مردم بدون استخاره اقدام نمی کنند به دلیل اهمیت ازدواج و
مبهم بودن آیندۀ آن است.

·                   
جزیره مجنون-براد،ا-ق

بزرگتر بودن همسر اشکال ندارد.

·                   
جبهه میمک-بردر مسعود-س

شما نه می توانید از او انتقام بگیرید و نه از او شکایت کنید زیرا شاهدی که
جریان به وسیله او ثابت می شود ندارید و اگر شکایت کنید بدون شاهد،خود گرفتار می
شوید.

·                   
جبهه جنوب-برادر،ک-م-غریق

از نامه بسیار زیبا و ظریف شما سپاسگذاریم.بقدری پیشنهاد شما جالب و شیرین بود
که تمام برادران در هیئت تحریریه خواندند و لذت بردند.  خداوند آرزوی قلبی شما را برآورده کند ان شاء
الله.

·                   
یزد-خواهر فاطمه بیگمی

سئوال شما در مورد نوشته ای است که یافته اید مبنی بر اینکه دختری با معجز

ۀ حضرت زینب«س»شفا یافته و سپس به او فرموده است که این مطلب را در سیزده نسخه
بنویس و به مردم بده!و اکنون چنین است که هر کس آن را دید باید سیزده بار بنویسد و
پخش کند و اگر نکند پس از سیزده روز بلائی بر سر او می آید و هرکس بنویسد پس از
سیزده روز به آروزی خود می رسد!!!نظیر این قضیه واهی در مفاتیحهای حرم امام
رضا(ع)در مورد خواب یک روحانی نوشته شده است و مکرر می پرسند که این صحیح است یا
نه؟

معلوم نیست واقعا آن کسی که ابتدا چنین مسئله مزخرفی را میان مردم پخش کرده با
اینکه اثری از خود باقی نگذاشته،چه ا نگیزه ای داشته است؟!البته نشر خرافات میان
مردم یکی از کارهای استعمارگران و نوکران آنها است و از این راه سعی می کنند
افرادی را در خواب فرو برند و افرادی را به اساس دین و دینداری بدبین کنند.این
مطالب همه نامربوط و دروغ است.تازه در مورد مفاتیحهای حرم مستوجب یک گناه است و آن
تصرّف ناروا در کتابهای وقفی حرم و نوشتن پشت جلد آنها که جایز نیست.

·                   
نور-برادر قدرت الله فلاح

چه کسی گفته است که در خانه می توان ترانه گوش داد و اشکالی ندارد؟!چنین نسبتی
به حضرت امام،دروغ است.ترانه گوش دادن در همه جا حرام است و امّا مزاحمت همسایه با
بلند کردن صدا جایز نیست حتی اگر صدای قرآن باشد چه رسد به صدای موسیقی و ترانه.

·                   
برادران

·                   
یزد-رمضان بهاری.تهران-قاسم امینی.رامسر-محمد اعرافی.پاریز
سیرجان-اکبرپاریزی.برازجان رمضان کیانوش.ارومیه-ع.شیدائی.اهواز-عبد الکریم نیل
ساز.بابل-مصطفی ملاتبار.سمنان-ح.ن.گ.فومن-ارسلان شجاع.جبهۀ جنوب-ق.ع.ر.رشت-فرهاد
صیقلانی.آمریکا-آقا موسی.کرمان خواهر نیره طالبی. 

سئوالات خود را ازدفتراستفتاء امام بپرسید.

·                   
برادران و خواهران

·                   
اصفهان-س عبدی.اصفهان-آ.ب.سمنان-مهدی بازرگان.قم-ح.پ.اثنی عشری.مورموری-جمشید
دزفولی.دامغان-مهدی قربانی.جبهۀ جنوب-ب.بیات.گتوند-عبد التقی رحیمی نیا.جبهۀ
جنوب-ع.ا.ن.بابل-ح.ع.شهر بابک-مجید م.ن.تربت جام-ن
اسکندری.تنکابن-عزیز.ر.تهران-ع.ج.بهبهان-م.خ.و.تهران-ف.م.قم-م.د.س.خ.ج.فارس-محمد
مهدوی.کرج-محمد مهدوی.خوانسار-ب.م.ر.ک.یزد-فریبرز فرهمند.قم محمد
حسینی.تهران-محمدرضا.ز.قم-ع ع.طا.منطقه جنگی-منصور پنبه زن.همدان-ابراهیم
شریفی.دوآب پاوه-سید رسول کشور دوست-اردشیر شمسی.سیرجان-علی اکبر خدا دوست.

لطفاًنام کامل وآدرس دقیق خود را با ذکر مجدد سئوالات بنویسید تا پاسخ
خصوصی  داده شود.

 

                                                               

·                                                                                                                                                       
برادران و خواهران

·                   
دهلی نو-سید حمید جهانبخت.آستارا-بهرام امدادی.قم.عبد الله علی
پور.خوی-آرقند.  ساری-سید حبیب اله
زارع.رودبار-کبری گوهری.پلدختر-م.ح.ج.تهران-غلامحسین آذری.مشهد هاشم نصر
اصفهانی.پلدختر –محمد محمدی.کاشان-سید عباس سید حسینی.گله دار لارستان-ابوالقاسم
محمودی.تبعه افغانستان-امیر محمد بهاریان.اهواز-صداقت اله صادقی.تهران-بیژن
مجلسی.قم-علی اصغر اعرابی.

ازنامه ها، مقالات، اشعار،  تذکرات،  انتقادها وپیشنهادهای جالب وارزندۀشما عزیزان
سپاسگزاریم امید اینکه همواره ما را مورد لطف خود قراردهید.

موفق وپیروزباشید.

 

/

از میان نامه ها

قابل توجّه مسئولین

باعرض سلام،باستحضار مبارک می رسانم:مطالب مفید وآیات کریمه واحادیثی که
بوسیله اساتید معظم فقهی بویژه در سرمقاله 
های آن جریده فریده بقلم توانای دانشمند ارجمندجناب آقای رحیمیان ودیگر
نویسندگان مفخّم درج، وفرمایشات گهر بارامام امت مدّظله ورهنمودهای پی درپی
وتفاسیرنهج البلاغه بوسیله فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری دامت برکاته
منعکس می شود:متأسفانه بعلت عدم کنترل ضابطه:  
هیچگونه اثری در روّیه متصدیان امور ننموده وبه شکایات هم رسیدگی نمی
نمایند.

هیئت محترم تحریریّه:   که مسئولیت
پاسداری اسلام راستین رابعهده گرفته اید،مسائل بسیاری هست که محض رعایت
اختصار:فهرست وارعرضه داشته واز طول مقال نیزپوزش می طلبم:

الف:همانطوریکه بارها در آن ماهنامۀ محترمه:بخصوص درسر مقالۀاخیر شمار35تحت
عنوان(خطرناکترین عوامل انحطاط)مشروحاً بحث شد.اگر سیگار کم است، آهن کم است،لوله
کم است،پارچه کم است،لوازم خانگی کم است،لوازم ساختمانی کم است،وو…کم است؟پس
آنهمه کالا در بساط فروشی ها وآهن فروشی ها وانبارها ومغازه ها وبزازی ها در همۀ
بازار وفروشگاهها از کجا سبز می شود وچنانچه کافی وفراوان است !(که مسلماً هم
هست)چرا جیره بندی کرده ومستضعفان رادست بسته تسلیم مستکبرین وپولدارها می
نمایند؟!اصولاًجیره بندی معقول وصحیح آنست که (کالاهای مشمول آن در بازار حکم
قاچاق داشته وفروش آنها دربازار آزاد اکیداًممنوع باشد)تا متصدیان فروش ویا
سایردست اندرکاران نتوانندحق مردم را دزدیده یا با جعل کوپن وغیره ذخیره کرده وبه
چند برابر گرانتر به خودشان مستردگرداند.

ب: سیب زمینی که تنها خورشت مناسب وخوراک با صرفۀ فقراست:   چگونه در اوایل پائیز روی زمین آمد. وچند
روزبعد بزمین برمی گردد؟!تابا نفیر(صور)هرکیلو18تا20تومان دوباره زنده شده وجیب
اغنیا را انباشته نماید؟!

ج:چرا گازوئیل رابه خانه ها لیتری 10ریال وبماشین داران 5/2ریال می فروشندکه
آنهاهم کرایۀ سرسام آوری ازمردم گرفته:  
وهم مازاد رابه چند برابر بفروشند.

د:چرا نانوائی وقصابی را زیاد نکرده وارزاق عمومی را به همۀ فروشگاهها وخواربار
فروشی ها نمی دهند؛که خلق الله لا محاله از ایستادن درصف های طویل وتوقف زیربارش
وآفتاب آسوده شوندو چرا این ملت مظلوم در قبال آنهمه هیجان انقلابی و توسل به
قانون اسلامی اینقدر در فشار و منگنه می گذارند؟.

ه:زمین خدا را که زمین خواران و پولداران غضب کرده و ساختمانها و آپارتمانها
نیز متعلق به آنها است چرا با حمایت دولت به صورت بی سابقه ای گران شد. و مستضعف
را بر خلاف وعده های طلائی مستعسر تر می نمایند؟

( یا اُیها الََََََََََََََََََََََّذینََ اَمَنوا لِمَ تَقُولُونَ مالا
تَفعَلون)).

این مسائل و موارد متعدّد دیگر نه مربوط به جنگ تحمیلی است و نه به محاصره
اقتصادی خارجی.همه این عوامل ناشی از موقع شناسی یا خوی غارتگری معدودی از
مستکبرین داخلی است که بدبختانه با هر رژیم و دولتی دمساز شده.وبمکیدن خون اکثریت
قاطع فقرا مانند زالو ادامه می دهند.

هیئت محترم تحریریّه:شما که به هر مقام متعهدی دسترسی داشته و قلم آزادی هم
دارید.قاطعانه تذکر فرمائید که اگر اسلام واقعی و حامی حقیقی انقلاب اسلامی توقع
دارند:بدرد ملّت هم برسندونگذارند این مردم ایثارگر در چنگال مشتی محتکر وچپاولگر
دست وپا بزنند، نگویند انقلاب را برای (خوردن )نکردیم انقلاب شده تا عدل الهی
وتساوی حقوق  اسلامی پیاده شود.نه اینکه
فقرا یا در جبهه ها ویا از گرسنگی جان داده ولی اغنیا انبان ها را پرتر
وخانوادشانرا پروارتر نموده وثروت  ملی
ومملکت را نیز به خارج انتقال دهند!.

فلسفه عمقیق(لا معاش لَهُ وَلامعادلَهُ ویالاایمانَ لَهُ)شامل فرد خاص یا
موقعیت ورژیم ویژه ای نیست:   باید در نظر
داشت که عائله وفرزند هم اگر تحت فشاروعسرت قرار گیرد بالاخره ناراضی وطاغی میشود.

بیایید تا دیرنشده عدل اسلامی را پیاده وبا اجرای دستورصریح حضرت آیت الله
العظمی منتظری بازرسان مورد اعتمادی درلباسهای مختلف به همه جا اعزام داشته ووضع
عمومی را اعم از دولتی وتجاری واقتصادی وفروشنده وخریداروتعمیرکار زیر نظر گرفته
وبدون هیچ تعصب وتبعیضی نتیجه گیری نمایند.

تا ان اشاءالله با رفع نابسامانی وتبعیضها وتأمین رفاه عمومی،همه اقشار صادقانه
به انقلاب علاقمندبوده وبه اسلام نیز فداکارتر باشند.  العبد:ستّارک

 

 

چرابه روستائیان توجهی نمی شود.

از شما تقاضا مندم صدای مرا که از جانی به تنگ آمده وقلبی مملو از خون بر می
آید به گوش حامیان تبلیغاتی روستائیان برسانید…به نظرمن اگر بگویند بچه روستائی
حق تحصیل ندارد بهتر است تا اورادر شهر سرگردان کنند.چراکه یک بچه روستائی که برای
تحصیل به شهرمی آید به علت نداشتن منزل مجبوراست در شهر سرگردان باشد ویا اگر
منزلی کرایه پیدا کند باید حداقل ماهی 500تومان کرایه بدهد ومن نمی دانم چرا باید
چنین باشد؟یک نفر شهری بعداز دیپلم سرکاررودوازدواج کندوخوش بگذراند واما یک نفر
روستائی به سربازی رود وبعد از آن نیز باید یا چوپان شود وبرای شهری ها نوکری کند
ویا بیکار بنشیند وراهی راکه به شهر منتهی می شود تماشا کند.آری می گویند
روستائیان باید کشاورزی کننداماآیا می شود کشت بدون آب کرد؟آیا کسی که حدود
10کیلومتر راه کوهستانی را برای یافتن آب خوردن بپیماید،چگونه می تواند کشاورزی
کند؟…این درد را باید به کی گفت؟کیست که باید این مسائل را حل کند؟

شمارا به خدا این دردها را باید چه کسی رسیدگی کند وشما رابه خدا قسم می دهم
اگر این نامه به شما رسید حداقل در بخش پاسخ به نامه ها بنویسیدکه رسید می دانم که
هیچگونه توجهی به روستائیان نمی شود پس چرا این همه از روستانشین نام می برند؟مامی
خواهیم بدانیم با وجود اینکه درهر مدرسه ودبیرستان چندین کلاس واتاق خالی وجود
داردودانش آموزان روستائی مجبورند ظهر را در خیابان سرگردان باشند وشب نیز چندین
کیلومتر راه را بپیمایند تا به روستا بروند اگر هر اتاق را به چند دانش آموز
روستائی بدهند چه اتفاقی می افتد آیا دنیا به هم می خورد؟شمارابه خدا قسم به این
مسئولین بگوئید تاکی باید چنین باشد؟!بهبهان (الف-ج) وعده ای از دانش آموزان
روستائی

  

 

/

اوضاع کلی جهان اسلام

مقالۀ وارده    

  محمدرضا حافظ نیا

3-آب وهوا:(مراجعه به نقشۀ آب وهوائی)

جهان اسلا م بجز آب وهوای اقیانوسی وقاره ای سرد وقطبی،بقیه اقلیمها رادارا می
باشد.  زیرا این اقلیمها مخصوص عرضهای
جغرافیائی بالا می باشد.اقلیمهای غالب در جهان اسلام عبارتنداز اقلیم استوائی گرم
ومرطوب،نیمه استوائی، صحرائی وخشک-نیمه صحرائی-مدیترانه ای وکوهستانی.  علاوه براین غالباًاقلیمهای دیگر با دامنۀ وسعت
محدودتر ومحلی تر (درتحت شرایط محلی)وجود دارندکه از ذکر وتشریح عوامل ایجاد آنها
دراین مجموعه خودداری می شود.عوامل اصلی که اقلیم جهان اسلام را تحت تاثیر خود
قرارمی دهد عبارتنداز عرض جغرافیائی – کوهستانها وبادهای بارانی-وسعت بدنه های
خشکی وسایر عوامل.

1-عرض جغرافیائی:  

 عرض جغرافیائی نقش عمده ای در تعیین
نوع اقلیم جهان اسلام دارد.  عرضهای پائین
وتا 10درجه شمالی وجنوبی (حول وحوش خط استوا)از اقلیم مرطوب استوائی برخوردار
است.  تاحدود عرض20درجه از نوع اقلیم نیمه
استوائی واستپی وعلفی ساوان وازحدود 20تا30درجه کمربند صحرائی وخشک جنوب استوائی
می باشد.  ازحدود 30تا حدود45درجه اقلیم
مدیترانه ای ویا معتدله واز حدود45تا60درجه اقلیم معتدله عرض وسط وجوددارد که
البته در بعضی نقاط این اقلیم بصورت مدیترانه ای ویا مرطوب نوع اقیانوسی ودر بعضی
نقاط صورت خشک وصحرائی رابخود می گیرد که متأسفانه نوع سوم آن قسمت زیادی از جهان
اسلام واقع در عرض بالاتر رادربر می گیرد(صحرای قزل قوم وتاریم).

2-کوهستانها وبادهای بارانی:

همانطور که در بخش ناهمواریها ذکر شد کوهها نقش بسیارمهمی در اقلیم جهان اسلام
دارند.جبهه های رو به باد ودریا از رطوبت وپوشش نباتی نسبتاً چشمگیری برخوردار
بوده درحالیکه جبهه های پشت وبطرف داخله، 
خشک وعریان می باشند.درحقیقت کوهها منهای خصوصیت ارتفاعی آنها،به کمک بادها
در اقلیم مناطق اثر می گذارند. رشته کوه اطلس در جبهۀشمالی که روبه بادهای باران
آور مدیترانه است از  رطوبت زیادی بر
خوردار بوده وپوشش نباتی آن نسبت به جبهۀ دیگر متراکم وقسمت اعظم جمعیت رابخود جذب
کرده است.  درحالیکه جبهۀ داخله(بطرف
صحرا)فاقد پوشش نباتی چشمگیرومحل تجاوز اقلیم صحرایی خشک وخطرناک ونابود کننده می
باشد.  کوههای توروس با جهت غربی-شرقی باعث
نفوذ دادن رطوبت وابرها و بادهای باران آور به داخلۀ کوهها شده وداخلۀکوهها رطوبت
زیادی را دریافت می دارند.ادامۀ این حرکت بادها بطرف شرق وبرخورد به رشتۀ زاگرس
است که مانع از نفوذ کامل آنها بداخل فلات ایران می گردد وبادها رطوبت خودرادر
دامنه های غربی زاگرس بجای می گذارند وبهمان اندازه که بادها از داخل دره ها بطرف
شرق وبه دامنه های شرقی زاگرس می رسد این درّه ها ودامنه ها رطوبت بیشتری جذب کرده
وچهرۀ دامنه های شرقی با دره های آنها باهم فرق دارد وبطورکلّی دودامنۀ متفاوت در
شرق وغرب زاگرس ایجاد می کند. نزول بادهای سرد وخشک سیبری وباردار شدن آنها در روی
دریای خزر وحرکت آنها بطرف جنوب وجنوب غرب به دامنه های شمالی البرز برخوردکرده
وتقریباًتمام رطوبت خودرا در این دامنه ها بجا می گذارنددر حالیکه دامنه های جنوبی
البرز مشرف بر فلات داخلی ایران فاقد بارندگی وپوشش نباتی چشمگیراست.رشتۀ هندوکش
وفلات پامیروهیمالیادراثر برخورد بادهای موسمی جنوب به دامنه های جنوبی آنها باز
ازدوجبهۀ متضاد در شمال وجنوب برخوردارندوکشمیردرجنوب فلات پامیر وشمال بنگلادش از
نقاط پرباران ودرجۀ اول جهان محسوب می شود،درحالیکه دامنه های شمالی آنها مشرف به
صحراهای خشک قزل قوم وتاریم است:فلات اتیوپی وبرجستگیهای شرقی آفریقا رطوبت ناشی
از بادهای باران آور اقیانوس هند را گرفته ومانع از ورود انها به داخلۀ فلات خشک
آفریقا وصحرای سودان می شوند،بطور کلی تمام مرتفعات بطور عمومی وجزئی روی بادها
وجریانهای هوائی اثر گذاشته ودامنه های متضادی را بوجود آورده اند.نتیجۀ این عمل
وعکس العمل این می شود که دامنه های روبه باد که از رطوبت وپوشش نباتی واستعداد
مفید جهت کشاورزی برخوردارندجمعیت زیادی رابخودجذب کرده،در صورتیکه نقش جمعیت
پذیری جبهه های پشت به باد به دره ها ونقاطی که بیشتر ازاطرافشان (که دارای اقلیم
سخت صحرائی است)رطوبت دریافت می کنندمنحصر ومحدود می شود.مرتفعات خط استوا با
ایجاد هوای معتدل نقش جمعیت پذیری بسیارسازنده دارند.

3-بدنه های خشکی:

وسعت بدنه های خشکی در  بوجود آمدن
اقلیمهای صحرائی و خشک مؤثر است کشیدگی قارۀ آفریقا در طول وعرض جغرافیائی که باعث
محدود شدن تماس خشکی با آب می شود و کشیدگی قارۀ آسیا و عدم ارتباط داخلۀ آن با
آبهای آزاد و اقیانوس ها منجر بایجاد اقلیم صحرائی خشک آفریقا وآسیای مرکزی می
شود. از طرف دیگر علاوه بر گسترش این خشکیها،اکثر آنها بر مسیر مدار رأس السرطان
قرار دارند(آفریقا ـ شبه جزیره عربستان ـ فلات ایران وغیره)که بنوبۀ خود در ایجاد
اقلیم صحرائی مؤثر است. یعنی دو عامل اصلی مدار رأس السرطان وگستردگی خشکی دست
بدست هم داده وعمدتاًموجد اقلیم صحرائی شده اند.

 

انواع اقلیمها:

الف:اقلیم استوائی:این اقلیم مخصوص نوار استوائی تا عرض 10درجۀ شمالی وجنوبی
است که دارای رطوبت فوق العاده وهمه روزه است. 
رطوبت زیاد وگرمای بالای آن هوای یکنواخت وبدون حرکتی ایجاد کرده که در
دشتها ونواحی پرت تحمل ناپذیر است.  ولی
وجود قله های کنیا وکلیمانجارو وفلات اتیوپی ومرتفعات جزایر اندونزی در خط استوا
آب وهوای معتدل ویکنواختی درتمام سال ایجاد کرده که نقش مؤثری در جذب جمعیت دارند
واروپائیان استعمارگر از اروپا برای سکونت در این مرتفعات حرکت نموده وزندگی
کثیفشان رابر دسترنج بومیان این مناطق استوار می کردند. آفریقای استوائی-سواحل
خلیج گینه-جزایر اندونزی ومیندانائو – شبه جزیرۀ مالاکا دارای اقلیم استوائی
هستندوپوشش گیاهی آنها خیلی متراکم واز نوع جنگلهای استوایی می باشد.  یکی از انواع فرعی این آب وهوا اقلیم موسمی است
که بنگلادش و جزایر مالدیو وقسمتی از پاکستان را در برمی گیرد ودیگر ازانواع فرعی
آن اقلیم نیمه استوائی  دارای فصل خشک
وبارندگی)است که قسمت زیادی را در جنوب صحرای آفریقا تامنطقۀ استوائی اشغال می
کند،پوشش نباتی آن از نوع ساوان وعلفی وهمراه با تک درخت می باشد.

ب:اقلیم صحرائی:    همانطور که ذکر شد
قسمت زیادی ازجهان اسلام را در برگرفته است که یا ناشی از عرض جغرافیائی (مدار رأس
السرطان)یا کشیدگی خشکیها ویا مجموع اینها می باشد. این اقلیم، صحراهای عرض وسط
چون قزل قوم تاریم وترکستان وصحراهای جنب استوائی در آفریقا – شبه جزیره
عربستان-فلات ایران وقسمتهائی از پاکستان وافغانستان را در بر می گیرد.در این
مناطق اختلاف درجۀ حرارت شب و روز خیلی زیاد است یعنی شب زیاد سرد وروز زیادگرم می
شود وفرسایش فیزیکی ومکانیکی زیاد صورت می گیرد واغلب شن زارها را بوجود می
آورندکه این جریان ناشی از خشک بودن هوا وکمبود رطوبت نسبی جوّ است.  البته دلایل دیگری هم دارد که اینجا محل ذکر آن
نیست.  پوشش نباتی این مناطق ضعیف بوده واز
نوع گیاهان خشن وسخت که در برابر بادهای سخت وتوده های شن بتوانند مقاومت
نمایندبوجود آمده است.  اقلیم نوع صحرائی
درحواشی صحرای آفریقا در جنوب وشمال آن قرار دارد وشامل نیمه صحرائی جنوب استوائی
باپوشش نباتی ضعیف تر ازساوان وقوی تر از صحرا با درّه های مسکونی وواحدهای محل
تمرکز جمعیت می باشد.  در آفریقا – عربستان
– ترکیه وفلات ایران تانزدیکی فلات پامیر از این نوع اقلیم وجوددارد. اقلیم نیمه
صحرائی عرض وسط در نواحی جلگۀ قزاقستان تا شرق حوضۀ تاریم ادامه می یابد واز استپ
عرض وسط پوشیده شده که درقسمتهای شمالی به خاک سیاه وبسیار حاصلخیز معروف به
چرنوزیوم می پیوندد.

رودخانۀسیحون وجیحون:    از فلات
پامیرومرتفعات هندوکش سرچشمه گرفته وازذوب برف این منابع تغذیه می کنندوبراثر
جریان آنها در صحرای خشک قزل قوم جلگه های آبرفتی خوبی بوجود آمده است
(ماوراءالنهر)این دو رودخانه می توانند ازمنابع مهم تولید برق آبی وشبکه های
آبرسانی کشاورزی باشند.

رودخانه کرخه وکارون:از کوههای زاگرس سرچشمه گرفته وبطرف جنوب غرب جلگۀ
حاصلخیز خوزستان را بوجود آورده ومشروب می نماید وپس از تلاقی با دجله وفرات به
خلیج فارس می ریزد.

فلات یکنواخت ومرتفع آفریقا پس از اتصال ناگهانی با جلگه های ساحلی اطراف، در
شکل وبستر وشیب وجریان رودخانه ها موثر است. 
بنابراین دراین تندآبها وقطع شیبها ناشی از اختلاف جنس طبقات،بالقوه نیروی
عظیمی از برق آبی نهفته است که مهمترین آنها رودخانه های نیجروسنگال می باشند.

این چندرودخانه ای که ذکر شد بطور نمونه از بین رودخانه های کوچک وبزرگ دیگری
هستندکه همۀ آنها تقریباً با جاری شدن در مناطق خشک وایجاد جلگه های آبرفتی در محل
وصول از کوه به دشت وبیابانها با مراکز نفوس وجمعیت را بوجود آورده اند. واز طرفی
همانطورکه در مبحث کوهها گفتیم تمام برجستگیها ناشی از چین خوردگیها ی جوان دوران
سوم می باشند بنابراین دره های انها جوان وفرسایش در مراحل ابتدائی خود می باشد.
در نتیجه دره های انها تنگ بوده وبطور نسبی می توان با خرج کمتر در زمینۀ سد سازی
ومهاراین آبها هم شبکه های آبرسانی عمده ای جهت به زیر کشت درآوردن مناطق وسیعی
ازبیابانهای غنی از مواد معدنی مورد نیاز گیاهان،ایجاد کردوهم از نیروی نهفته
واستعداد عظیم هیدروالکتریک (برق آبی)آنها استفاده کرد.

ناگفته نماندکه این رودخانه ها غالباً درمناطق خشک جریان دارندواهمیت آنها
مرهون جریان داشتن آنهاست وزندگی میلیونها انسان بدانها وابسته است وچنانکه اقتصاد
وکشاورزی شمال شرق آفریقا(مصر وسودان)به نیل وپاکستان به سندوبخش شمالی شبه جزیرۀ
عربستان (عراق)به بین النهرین وابسته است فلذا یکی از موارد ضرورت وحدت مسلمین
همین مسئله می باشد.

 

ج-اقلیم مدیترانه ای:  
درعرض30تا45درجۀ جغرافیائی قرارگرفته وشامل کوههای اطلس – آلبانی – استانبول
– سواحل جنوبی وشمالی ترکیه – قفقاز – البرز وزاگرس می باشد.  دراین اقلیم تابستانها گرم وخشک وزمستانها
مرطوب ودر نقاط کوهستانی سرد ودر حواشی دریای مدیترانه ملایم وخنک می باشد.جنگلهای
متفرق ومحصولات گندم وزیتون ومرکبات وانگوراز خصوصیات این نوع اقلیم است یعنی
نقاطی که در عرض مدیترانه ای قرار دارند بالقوه استعداد تولید این محصولات را به
مقدار زیاد دارا می باشند.

د-اقلیم کوهستانی:کوهستانها درعرضهای پائین ووسط وبالاآب وهواهای مختلفی را
ایجاد می کنندودرحقیقت نوع کوهستانی که در ذهن ما وجود داردمخصوص مناطق عرض وسط
است.  درعرضهای پائین واستوائی همانطور که
ذکر شد کوهستانها هوای مطبوع ومعتدل درتمام سال ایجاد می کنند. کوههای قفقاز-فلات
پامیر-کوههای تیانشان-البرز – کوههای ترکیه آب وهوای کوهستانی دارند.

این مجموعۀ کلی،  خلاصه ای از آب وهوا
ونواحی آب وهوایی جهان اسلام بودکه کمتر به بحث دربارۀ آب وهواهای فرعی پرداخته شد
وهدف همان پیدا نمودن دید کلی دربارۀ اقلیم جهان اسلام می باشد.

4-آبها: اقلیم غالب صحرائی ونیمه صحرائی و وسعت دامنۀ عمل آن با خصوصیت برجستۀ
اختلاف زیاد درجۀ حرارت شبانه روز وخشکی ناشی از کمبود رطوبت جوّ آن، امکان وجود
آب را محدودمی سازد. بنابراین در مناطق صحرائی، رودخانه یا منبع آبی که از خود
منطقه سرچشمه گرفته باشد وجودندارد ورودخانه ها از یک خصوصیت مشترک برخوردارند وآن
اینکه اکثر آنها از منطقۀ پرآب سرچشمه گرفته وبستر خودرا در مناطق خشک ونیمه خشک
(صحرائی)حفر کرده اندوبالاخره به اقیانوسها ودریاهای آزاد ویا حوزه بستۀ داخلی می
ریزند.

رودخانۀ نیل: سرچشمۀ آن فلاتهای مرتفع وپرباران اتیوپی وکوههای استوائی
ودریاچۀ ویکتوریا که در قلب منطقۀ پر باران استوایی قرار گرفته می باشدومسیر
طولانی آن درصحرای آفریقا تادریای مدیترانه امتداد می یابد.  نکتۀ قابل توجه درنیل این است که مصادف با
تابستان که دورۀ رشد ونموّ گیاهی وبهره دهی کشاورزی در این ناحیه است وبالنتیجه به
آب بیشتر جهت آبیاری زمینهای واقع در حاشیه ودشتهای رسوبی آن احتیاج است.بارانهای
تابستانی استواومناطق نیمه استوائی فرو می ریزند وطغیان آنرا باعث می شوند وشاید
این دروخانه با بسترآرام خود در کیلومترها راه(نه درتمام طول بستر)تنها رودخانه ای
درجهان اسلام می باشد که قابل کشتیرانی است. وجود تندآبهای ناشی از اختلاف جنس
طبقات بستر رودخانه وسد بندی برروی این رودخانه می تواند منابع عظیم تولید برق آبی
را ایجاد نماید وشعبه های آن هر کدام می توانندبالقوه دارای نیروی عظیم برق آبی یا
هیدروالکتریک باشندوشبکه های تأمین آب کشاورزی را ایجاد نماید.

رودخانۀ دجله وفرات: از کوههای توروس ترکیه سرچشمه می گیرند ودرناحیۀ نیمه
صحرائی شبه جزیرۀ عربستان(عراق فعلی)جریان یافته وپس از الحاق رودخانه های کرخه
وکارون از شرق به آنها به رأس خلیج فارس می ریزندویکی از بهترین جلگه های آبرفتی
رابنام بین النهرین بوجود می آورند.

رودخانۀ سند: از فلات پامیر سرچشمه گرفته وشعبات آن باجهت شمال شرقی – جنوب غربی
جریان یافته وبه دریای عمان می ریزند وجلگۀ حاصلخیز سند را به وجود می آورند.     ادامه دارد.

 

/

تسلیحات شیمیائی

 مهدی باریکانی

مقدمه

زرّاد خانه های ابرجانیان تاریخ آنقدر از موشک های اتمی انباشته شده به حدی که
انفجارآنهاقادر است چندین بار هستی رادر زمین ازبین برده ونابود سازد،با وجود این
هنوزهم حرص وولع شدید آنها در تولید سلاحهای جدید،از بمبهای نترونی گرفته تا اشعه
های لیزری همچنان ادامه دارد. درحالی که بحث وجدال برسر مهمات اتمی است، ناگهان
زنگ خطر نوع دیگری از مهمات بصدا درمی آیدکه عبارتنداز مهمات شیمیائی وبیولوژیکی،
ومی توان گفت که تهیه وتولید وتوسعه وذخیرۀ این سلاحها از اهداف مهم وجدی
ابرجنایتکاران بوده وهست ودر واقع در جهت تولیدو توسعۀ این سلاحها بوده که ریگان
تقاضای هشت بیلیون دلار بودجه در طول سالهای 1982تا1987 راکرده است تا در جهت
تولید وتوسعۀ گازهای مخرّب اعصاب nerve gas که بنام مهمات مضاعف نامیده می شودbinary weapon  بکار گرفته شود. تنها درسال1982 مبلغی در حدود
هفت دهم بیلیون دلار صرف تولید وتوسعۀ این گونه مهمات گردیدومبلغی در حدود یک
بیلیون دلار توسط کنگرۀ امریکا درسال1983 جهت این پروژه اختصاص داده شد. در پس
پردۀ تبلیغاتی استقرار موشک های کروز در انگلیس، انبار سلاحهای مخرب اعصاب نیزکه
بصورت موشک، نارنجک، بمب ویا گلوله های توپ تهیه شده است.ادامه دارد ومسابقۀ
تسلیحاتی در جهت تولید سلاحهای جدید شیمیائی و بیولوژیکی(cbw) همچنان در جریان است.

کاربرد این سلاحها بر اساس پروتکل 1925ژنوممنوع گردیده که این پروتکل همچنین
در کنوانسیون1972مورد تائید مجدد قرارگرفته است.ولی آنچه باید گفت این است که نه
تنها هیچ گاه تولید وتوسعۀ این سلاحها متوقف نبوده بلکه با شدت وحدّت نیز ادامه
داشته است.

منتهی اطلاعات دقیقی ازتولید آنها در دست نبوده است.  درخلال چهارسال گذشته هفته ای نگذشته که شاهد
خبری در زمینۀ کاربرد این سلاحها در جهان ودر واقع آزمایش آنها نبوده باشیم.مرگ
ومیردراثر سیاه زخم در شهرک اسوردلوسک روسیه. 
که بنا بر گفتۀ آمریکائی ها نتیجۀ حادثه ویا انفجار دریک کارخانۀ بمب های
بیولوژیکی بوده، اگر چه روس ها می گویند که تنها یک اپیدمی معمولی بوده است. گفته
های آوارگان افغانی حکایت از استفادۀسلاحهای شیمیائی درافغانستان توسط ارتش متجاوز
شوروی دارد.کاربرد این سلاحها علیه مبارزین اریتره ای توسط ارتش اتیوپی که شوروی
تأمین کنندۀ آنها بوده است.چندین مورد استفاده ازاین گازهای کشنده توسط اشغالگران
قدس در لبنان.مخصوصاً در نواحی بیروت که احتمالاً منبع تأمین کننده آنها فرانسه
بوده است استفاده گسترده ووسیع این سلاحها توسط رژیم جنایتکار بعثی صهیونیستی عراق
علیه رزمندگان دلاوراسلام، که منابع تأمین آنها فرانسه،انگلیس وآمریکا بوده اند.

نباید ازنظر دورداشت که توسعه وتولید واستفاده از سلاحهای شیمیائی وبیولوژیکی
جزء نقشه های دراز مدت ارتش جنایتکاران بوده است، کشتن های مخفی وبدون سروصدا،
اسلحه های خرابکاری مانندLSDدر آبهای آشامیدنی، چترهائی که نوک آنها حاوی مواد سمی است وصدها مورد دیگر،
حقایق داستان گونه ای هستند که گفته وشنیده می شوند.گاهی گفته می شود که اینگونه
سلاحها اگر دراندازۀ مشخصی بکار برده شوند مرگ آور نبوده وتنها روی سلامتی
افرادمؤثرند.اما این مسئله به هیچ وجه درست نیست، چرا که مثلاً میزان موادی که
برای یک سرباز 70کیلوگرمی تقریباً غیرسمی است،همین مقدار برای فرد مسن، کم سن
وسال، حامله ومریض وضعیف فوق العاده زیان بار است ؛درثانی حتی اگر ماده ای نسبتاً
غیر مرگ آور باشد می توان آن را بعنوان وسیله ای درجهت کشتن افراد بکاربرد، مثل
گاز اشک آور سی- اس (CS) که توسط ارتش
جنایتکار آمریکا در سالهای (1970-1960)در ویتنام، جهت بیرون کشیدن مبارزین ویتنامی
از تونل ها وراهروهای زیرزمینی بکار برده می شد 
تا بعداً آنها را با بمب های ناپالم ویا بمب های خوشه ای مورد حمله
قراردهند.

سلاحهای شیمیائی وبیولوژیکی بدون اینکه تشخیص داده شوند دارای اثرات هلاکت
باری هستند ودر واقع بخاطر عدم تشخیص آنها،کشنده هائی بدون سروصدا هستندوعلاوه
برآن،اثرات دراز مدت دارند،چه بر روی نظامی ها وچه غیرنظامی ها. اثرات اپیدمی بمب
های بیولوژیکی ممکن است به آهستگی شروع شده ودروسعت زیادی گسترش یابد وبه مناطقی
دور از مناطق جنگی وحتی درمیان نیروهای ارتش بکارگیرنده کشیده شود،وشاید این خود
دلیلی باشد بر اینکه امضاء موافقت نامه،مبنی بر عدم کاربرد سلاحهای بیولوژیکی،
آسان تر از عدم کاربرد سلاحهای شیمیائی بوضوح، نادیده گرفته شده است.

آنچه که در تمام این جریانات بوضوح مشخص است این است که ابرجنایتکاران برای
توسعۀ نفوذ وحفظ سیادت خود درجهان از هیچ جنایتی خودداری نمی کنندوقوانین بین
المللی را تنها،دستاویزی جهت تحمیق ملت ها قرار داده اند،درحالی که خود به
بزرگترین جنایات ضد بشری دست می زنند؛خودرا حامی حقوق بشر معرفی می کنندودم از
حقوق بشر می زنند،ولی آنچه باعث خوشوقتی است این است که ملت شهید پرور وقهرمان
مادر پرتو هدایت ورهبری امام عزیزوتمسک به اصول متعالی اسلام دست آنهارا به اصطلاح
رووتوطئه هایشان را نقش بر آب کرده است واندک اندک می رود تا دیگر مظلومان سرتاسر
جهان به تبعیت از انقلاب حیات بش اسلامی ایران یکی پس از دیگری طومارسلطۀ این
ابرجنایتکاران را درهم پیچیده وبه زباله دانی تاریخ بسپارند،«وَسَیعلَمُ الَّذینَ
ظَلَمُوااَیَّ مُنقَلِبٍٍ یَنقَلِبون».

 سلاح های شیمیائی

تلاش در محافل امپریالیستی برروی تولید سلاحهای مرگ بار جدید ونحوۀ کاربرد
آنها در قرون اخیر ومخصوصاً دراین اواخر به شدت ادامه دارد چراکه به عقیدۀ آنها
دیگر زمان وفرم جنگهای قدیم گذشته است وباید سلاحهائی تهیه کرد که بی سروصدا وخیلی
دوستانه!دشمن را نابود سازدواین سلاحها چیزی جز سلاحهای شیمیائی نیستندکه بدون
صداوگاهی هم غیر قابل دید هستندوعملاً پس از اثر کردن وجود آنها محسوس می گردد.

کاربرد اینگونه سلاحهای مرگ بار بر اساس قوانین گذشته نیز محکوم دانسته شده
است.  کنوانسیون بروکسل درسال 1874میلادی
واظهارنامه لاهه درسال1899دال بر ممنوعیت استفاده ازاین سلاحها است.اماهنگامی که
مهندسین ارتش آلمان در سال 1915شیرهزاران سیلندر مایع کلر را در طول چهار مایل درحوالی
«ای پرس»

 (Ypres)باز کردندعملاًنشان داده شد که این ممنوعیت ها تنها برای کاغذ نوشته شده
وپشتوانۀ اجرائی ندارند.جنگهای سالهای 1918-1914اولین امتحان کاربردسلاحهای
شیمیائی دریک مقیاس بزرگ بود.هنوز پنج ماه ازواقعۀایپرس نگذشته بود که انگلیس
مجدداً در ایپرس، در دسامبر1915با بکاربردن محلول کلر مقابله به مثل کرد.آلمانی ها
گاز فوسژن را مورد آزمایش قرار دادندوانگلیسی ها با مخلوط کلر وفوسژن به تلافی
برخاستند.اولین گاز اشک آور توسط آلمانی ها تهیه وبنام ت ـ استوف نامیده شدکه
بعداً دکتر تاپن نام گرفت ودر جبهه روسیه درسال1915مورد آزمایش قرارگرفت. فرانسه
هیدروِژن سیانید راتهیه ومورد آزمایش قرارداد. آزمایشگاههای انگلیس
حدود000/150ماده شیمیائی شناخته شده را مورد آزمایش قرار دادند تا از میان آنها
مؤثرترین مادۀ مرگ آور رابیابند. رقابت ها با تظاهر به رعایت اظهارنامۀ لاهه به
شدت ادامه داشت تا اینکه درسال 1917با شلیک اولین گلوله های محتوی گاز توسط آلمان
ها،تظاهر به رعایت اظهارنامۀ لاهه کنار گذاشته شد.  این گلوله ها حاوی مادۀ قهوه ای رنگی بنام دی
کلر واتیل سولفاید بودندکه بنام گاز موستارد(گازخردل)نامیده شد.دراثر این گلوله ها
در عرض چند ماه تعداد تلفات ومجروحین ومصدومین انگلیسی ها ازمرز /125000نفرگذشت که
رقمی درحدود70درصدکل مجروحین و مصدومین آنها در طول جنگ بوده است.بعداً انگلیسی ها
وفرانسوی ها هم گاز خردل را تهیه وتولید نمودند.تلاش گستردۀ آمریکا بر روی تهیه
وتولید لوی سیت(Lewisite) متمرکز بود که
اثری مشابه گاز خردل اما به مراتب سریعتر داشت. 
فوسژن و کلر هر دو محرک دستگاه تنفسی هستند وبرروی دیوارۀ داخلی مجاری عبور
هوا اثرات نامطلوب می گذارند ودر صورتی که غلظت آن در مجاری عبور هوا(نایژه
ها)زیاد شود باعث بسته شدن آنها می گردد. فوسژن برکلر برتری دارد چرا که اولاً
قابل دیدن نیست وبوی کمتری دارد، ثایناً در یک غلظت کمتر مؤثر است واثر طولانی تری
دارد. اثرات زیاد کلر وفوسژن درطول جنگ بیشتر بلحاظ عدم آمادگی بوده است چراکه این
گازها وقتی مؤثر هستندکه تنفس شوند ودر صورت داشتن ماسک می توان ازاثرات آنها ایمن
بود. بدین لحاظ بود که ماسک های ضد گاز بسرعت توسعه پیدا کردند تا نیروها را در
مقابل این گازها محافظت نمایند.

گاز خردل یا موستاردگازmustardGas
علاوه بر اینکه از راه تنفس اثر می کند از طریق پوست نیز موثر است
وبرروی پوست ایجاد تاول می کند،این گاز در روی زمین پخش شده ولباس ها ووسایل نظامی
را آلوده می سازد واگر میزان تاول ها،مخصوصاًدر مجاری تنفسی زیاد شود بر اثر
احتقان،مصدوم خواهد مرد.در جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیسی در برخورد اولیه بااین
گاز آن قدر ناراحت نمی شدندکه باعث شود ماسک های ضد گاز خود را بپوشند ودر مرحلۀ
اول تنها کمی احساس سوزش در چشم وگلو می نمودند اما پس از گذشت چند ساعت سوزش و
درد شدیدی ایجاد می شدکه تنها باتزریق مرفین می توانستند مصدوم را تسکین دهند.

ضرورت زنده ماندن در مقابل اثرات این گاز ایجاب می کرد که علاوه بر ماسک ضد
گازلباس های محافظ  نیز توسعه پیدا
کنندوهمچنین خنثی سازی در همه سطوح آلوده انجام پذیرد.اثرات کاربرد گازهای سمی
برای سکنۀ شهر های کشورهای در گیرنیز وحشتناک بود.  بالغ بر یک میلیون نفر از همه طرف در طول
سالهای 1915تا1918مصدوم شدندوحدود ده درصد ازآنها جان سپردند.در هر حال رقابت شدید
در تهیه وتولید سلاحهای شیمیائی ادامه یافت.فرانسه،انگلیس و آمریکا در جریان توسعه
کارخانجات شیمیائی آلمان قرارگرفتندوبرتلاش خود در تهیه هرچه بیشتر سلاحهای
شیمیائی افزودند.پس از پایان جنگ در سال 1918،تحقیقات بر روی مواد جدید شیمیائی
همچنان ادامه یافت، در انگلستان بصورت مخفی ودر آمریکا کاملاً آشکارا در تهیه مواد
جدید تلاش می شد ومهمات شیمیائی آماده شدند تادر جنگ دیگری مورد استفادۀ مجدد قرار
گیرند.

در دوفرصت مناسب دیگری که برای نیروهای انگلیسی فراهم شده بود اثر سلاحهای
شیمیائی خودرا مورد آزمایش قرار دادند.یکی از اینها درخلال جنگ های داخلی در روسیه
بود که سرانجام منجر به انقلاب بلشویکی در آن کشور گردید وانگلیس وفرانسه وامریکا
جهت سرکوب حکومت جدید بلشویک به نفع حکومت تزاری درآن کشور مداخله نمودند.در
سال1919هواپیماهای انگلیسی قوطی هائی رادر جنگل های اطراف آر چنگل(Archengel)فروریختند که تولید ابری
از دود آرسنیک درآن نواحی نمودند وهمچنین ارتش سفید(نیروهای تزاری)رابا گلوله های
گازی مجهز نمودند.پس از آن سال نیز گاز فوسژن وگاز خردل توسط آر-ای -اف (RAF)نیروی هوائی انگلیس علیه افغان ها
وعشایرمرز شمال غربی بکار برده شد.

درطول سالهای 1919تا1925تلاشهای زیادی در جهت ممنوعیت کاربرد سلاحهای شیمیائی
بعمل آمد که نتیجتاًمنجر به امضاء پروتکل 1925ژنوگردید که کار برد سلاحهای شیمیائی
وبیولوژیکی برای مرحلۀ اول،در جنگ ممنوع شد.

 امضاءاین پروتکل گر چه امید بخش
بودولی نقایص فراوانی درآن وجود داشت. اول اینکه تنها حدود40کشور آن را امضاء
کردندوعلاوه برآن بعضی از آنها ازجمله آمریکا حق برداشت امضاءرا برای خودشان محفوظ
داشتند.دوم اینکه درآن قید اولین بار استفاده کردن،شده بودبنابراین کشورها می
توانستند در صورت مورد هجوم واقع شدن حق استفاده از آن رابرای خود محفوظ نگه
دارند،سوم اینکه پروتکل شامل کشورهائی که امضاءنکرده بودندنمی شد.چهارم اینکه
جزئیات آن کاملاًروشن ومشخص نبودمثلاًاینکه آیاشامل گازهای اشک آور می شد؟شامل بمب
های آتش زاچطور؟بنابراین حدود در آن مشخص نبود نهایتاًَاینکه این پروتکل تنها
درمورد کاربرد این سلاحها بوده وشامل تحقیقات،تولید،توسعه وانبارکردن این سلاحها
نمی شد.

جدول شماره «1»مواد شیمیائی واثرات آنها(اشک آورها)

ردۀ نظامی مواد عاجز کننده (اشک آور

کدتجارتی

 

CN CS[1]*CR

نام شیمیائی 2-کلراستوفون2-کلروبنزیلیدین مالونونیتریل            دی بنزوکساز پین

نحوه انتشاروپخش  بصورت غبار پودر قابل پراکنده شدن مایع وغبار

اثرات   احساس سوزش ریزش اشک اشکالات تنفسی تهوع واستفراغ

دز کشندگی[2]   110002   25000    بیشتراز25000

منبع اولیه           تولید امریکا1918   انگلستان دهه1950     انگلستان ده1960       

/

پرسشها و پاسخها

·                   
ایام فتنه؟

·                   
احکام اولیه وثانویه؟

·                   
سئوال:امیرالمؤمنین (ع)در نهج البلاغه فرموده است:   کُن فِی الفِتنَةِ کَابنِ اللَّبُون لاظَهرٌ
فَیُرکَبَ وَ لاضَرعٌ فَیُحلَبُ.» وبعضی از روحانی نماهای منزوی و خارج از صحنه با
تمسک به این جمله،  بعضی از ناآگاهان را
اغفال می کنند.بیان کنید که منظور از فتنه چیست؟     (علی حلاج)

·                   
جواب: ترجمه این جمله که اولین حکمت مندرج در نهج البلاغه است، چنین است: در ایام
فتنه مانند بچه شتر دو ساله باش؛نه پشتی که براوسوارشوند ونه پستانی که آن را
بدوشند.لبون یعنی ماده شتری که وقت شیردادن اواست وچون شتر معمولاًوقتی دارای شیر
می شود که بچه قبلی اودوساله است ولذا به بچه شتردوساله می گویند ابن اللبون یا
ابن لبون. یعنی بچه ماده شتر شیرده واین کنایه از دوسالگی آن است. ودوران فتنه به
زمانی می گویند که اختلاف میان مردم،بسیار وجنگهای داخلی میان مسلمانان بر پااست.

در اقرب الموارد آمده است:  
«الفتنه.  ..اختلاف الناس فی الآراء
و مایقع بینهم من القتال»فتنه یعنی اختلاف مردم در آرا ومسالک وآنچه میان آنها
واقع می شود ازجنگ وکشتار.

ابن ابی الحدید می گوید:ایام فتنه،ایام جنگ ونزاع میان دو سرکردۀ گمراه است که
هردو دعوت به گمراهی می کنند مانند فتنۀ عبدالملک بن مروان وعبدالله بن زبیر وفتنۀ
مروان بن الحکم وضحاک وفتنۀ حجاج وعبدالرحمن اشعث وامثال آن وامادر موردی که یکی
از دوطرف، دعوت بحق کنند، ایام فتنه شمرده نمی شود همچون جنگهای جمل وصفین ومانند
آنها بلکه درآن صورت بر هر کس واجب است زیر پرچم حق جهاد کردن وشمشیر زدن ونهی از
منکر وفدارکاری در راه اعلای کلمه حق وعزت وشوکت دین. پس منظور امیرالمؤمنین ازاین
جمله این است که: دردوران جنگهای داخلی که هیچ طرف بسود اسلام نیست.   انسان باید خود را کنار بکشد وآن قدر بی نام
ونشان باشد که هیچکدام از طرفین نتوانند ازاو یا مال او استفاده کنند ونه به این
گروه یاری بخشد ونه به آن گروه.

بنابراین واضح است که امیرالمؤمنین (ع)نمی خواهد نهی از جهاد در راه خدا کند
واین معقول نیست.

چقدرنابخردند این غرق شدگان که به هر خس 
وخاشاکی متوسل می شوند وسخنان بزرگان دین وحتی آیات خدا ر اتحریف معنی می
کنند تابه پیکر اسلام ضربه بزنند؟! آیا علی (ع)که نهج البلاغه اش آکنده از فریاد
دعوت به جهاد است با یک جمله کوتاه می توان به اونسبت دادکه دعوت به سکوت وخانه
نشینی می کند؟!تفو براین تفکر خام ونسنجیده!.

اکنون نیز حکومت حق بر پا است وپرچم امام زمان عجل الله فرجه در دست نماینده
او،ولی فقیه برافراشته است؛هرکس از این پرچم کناره گیری کند جزءهمان جماعتی خواهد
بود که در زمان امیرالمؤمنین (ع)کنارنشستند وبیعت نکردندولی پس از غروب آفتاب حق
که چپاولگران زورگوی بنی امیه برمسلمین مسلط شدند،باذلت وخواری تن به بیعت دادند.
این روحانی نمایان خودفروخته همچون یکی از زاهدنمایان دوران بنی امیه
هستند.گویند:در دوران ولایت حجاج،آن شخص زاهدنما نزد او آمد وگفت:من از رسول
اکرم(ص) شنیدم که هرکس بمیردودرگردن او بیعتی نباشد، مرگ او مرگ جاهلیت است ومن می
ترسم که بمیرم وبیعت نکرده باشم. اکنون شما که نماینده امیرالمؤمنین (یعنی
عبدالملک بن مروان)هستید دست خود بدهید تا بیعت کنم!!حجاج با تحقیرواستخفاف به او
نگاه کرد وگفت:من دستم مشغول است،باپای من بیعت کنید!این را گفت وپای خودرا دراز
کرد ؛آن بیچاره نیز به همان اکتفا نمودوبا پای حجاج بیعت کرد.حجاج پس از بیرون
رفتن او گفت:چه احمقند اینان؟!درزمانی که علی (ع)به درخواست صحابه رسول خدا صلی
الله علیه وآله امارت مسلمین راپذیرفت،بااو بیعت نکردندواکنون با پای من به
نمایندگی عبدالملک بیعت می کنند!!

آری!این نابخردان در دوران طاغوت نه تنها مهر سکوت بر لب داشتند ودرمقابل آن
همه جنایت وخیانت به اسلام ومسلمین سخنی نمی گفتندبلکه برخی از آنان به بهانه
محافظت برکیان تشیع وخدمت به سلطان شیعه!ازطاغوت زمان حمایت وبا او بیعت می
کردندواکنون برای فتنه انگیزی وضربه زدن به اسلام وازروی حسد وحب جاه ومال جنگ حق
وباطل را فتنه می خوانند!!.

گذشته ازاین برفرض که ولی فقیه نیز پرچمدارنباشد یا شما ولایت فقیه را نپذیرید
ولی بدون شک وبه اجماع مسلمین وضرورت دین بلکه ضرورت عقل واتفاق عقلا،دفاع از دین
ومذهب وناموس وکشور وهم وطنان ومسلمانان ومستضعفین ازرجال وولدان(همان گونه که در
قرآن عزیزآمده است)واجب شرعی وعقلی وعرفی وانسانی است.

این فتنه انگیزان چه می گویند؟آیا بایدنشست وتماشاگر ظلم وجور سلطه جویان
واجانب وتجاوز به جان ومال مردم واز بین رفتن اساس وریشه دین بودودم بر نیاورد؟!

اگراینان دست برندارندکه بر نمی دارندواز قرار مسموع «خلق
نامسلمان»اخیراًفعالیت زیرزمینی خودرا دربعضی روستاها وشهرها از سر گرفته است،باید
امت حزب الله شدیداً با توطئه این مزدوران خیانتکارمقاومت کنندودین خودرابه اسلام
وخون شهدا ادا کنند.

ما از اینجا به تمام فتنه انگیزانی که ازراه های انحرافی وشیطانی می خواهند
مردم رافریب دهند واغوا کنند، هشدارمی دهیم که دست از توطئه ونیرنگ بردارندوگرنه
امت حزب الله که تاکنون با دادن ده ها هزار شهید ازپای ننشسته است،از پای نخواهد
نشست وآنان را مفتضحانه ازصحنه خارج خواهد کرد واین حکومت خدائی بفضل وقوۀ خدا
وبرکت خون شهیدان ودرصحنه بودن ملت مسلمان، آسیب ناپذیر تاروز قیام حضرت مهدی«عج»
خواهد ماند وپرچم رابه آن حضرت خواهد سپرد ان شاءالله.

 

احکام اولیه وثانویه

·                                                                                                                                                       
سئوال:آیا می توان حکم اولی را قانون ثابت وحکم ثانوی را قانون
متغیرنامید؟(م.رجاء)

·                                                                                                                                                       
جواب:احکام اولیه احکامی است که ازسوی شارع مقدس تشریع شده وموضوعات آنها
عناوین اولیه اشیاءاست یعنی بدون دخالت عنوان اضطرار واکراه ومانندآن.  واحکام ثانویه احکامی است که بر اشیاء بعنوان
اضطرار ومانند آن تشریع شده است.

درقرآن کریم در پنج مورد که بیان خوراکهای حرام شده، حالت اضطرار را استثنا
فرموده وخوردن را اجازه داده است.(سورۀبقره 173،انعام119و145نحل115).

در سوره بقره می فرماید:«اِنَّماحَرَّمَ عَلَیکُمُ المَیتَةَ وَالدَّم َ وَ
لَحمَ الخَنزِیرِ وَمااُهِّلَ بِهِ لِغَیرِاللهِ فَمَنِ اضطُرّ غَیرَباغٍ وَلاعادٍ
فَلا اِثمَ عَلَیهِ اَنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».خداوندبرشما حرام کرده است مردار
وخون وگوشت خوک وهرچه را که برای غیر او ذبح شود. پس اگر کسی به خوردن چیزی از
آنها ناچار شددرحالی که مایل نیست وازحد اضطرار تجاوز نمی کرد،گناهی براونیست
وخداوند آمرزنده ومهربان است.

از ذیل آیه استفاده می شود که اضطرار، بدی ومفسده آن شیء حرام را بر نمی دارد
ولی موجب آمرزش وبخشش است و خلاصه عذری است پذیرفته.درروایات نیز بطورعموم،اضطرار
را مجوز ترک بعضی واجبات واتیان بعضی محرمات دانسته اند. درذیل روایتی صحیح ومشهور
که چهار نفرازاصحاب امام صادق(ع)من جمله محمدبن مسلم و زراره نقل کرده اند چنین
آمده است:«وَکُلُّ شَیِءاضطرَّ الَیهِ ابنُ آدَمَ فَقَداَحَلَّهُ اللهُ لَهُ» وآن
چه انسان در آن ناچار باشد خداوند براوحلال فرموده است.

احلال بمعنای گشودن گره است.یعنی خداوند گره حرمت را از آن شیءگشوده است ومنعی
برآن شخص نیست. وهمچنین درمورد اکراه،روایت معروف به حدیث رفع ومانندآن وارد شده
است.

ازبیان فوق چنین نتیجه می گیریم که احکام ثانویه را نمی توان قانون نامید تا
گفته شود قانون متغیر است بلکه از موارد استثنای قانون است وبستگی به اندازۀ ضرورت
ومورد آن دارد وبقول معروف«الضَّروراتُ تُقَدَّرُ بِقَدرِها» یعنی ضرورتها مجوزند
ولی مقدار تأثیر آنها محدود بحدود ضرورت است.بنابراین نمی توان آن را تعمیم داد
ونه گسترش. تعمیم نسبت به افرادی که ضرورت ندارندوگسترش نسبت به حدودی که از ضرورت
فراتر است.واین مطلب از آیه ای که ذکرشد نیزبه دست می آید.

وبراساس این معنی به نظر می رسد که درقانونگذاری بجای توسل به ضرورت، بهتراست
به مصلحت اندیشی ولّی امردرمحدوده ای که حکم شرعی تشریع نشده وبه اصول تمسک می شود
متوسل شویم.این مطلب را در مقاله توضیحی شماره37توضیح بیشتری داده ایم. 

 

/

انتقادها وپیشنهادها

ضرورت انتقاد پذیری

روش کافران در انتقاد

همانگونه که در یکی از مقاله های پیشین یاد آور شدیم انتقاد در جامعه اسلامی
نباید رنگ سیاست بازی وکوبیدن این و آن و انتقام وجلب منافع مادی به خود بگیرد.
این روش کافران است که انتقاد را وسیله ای برای خودنمائی یا مبارزه با حریف سیاسی
یا اغفال مردم قرار میدهند و مقاصد خیر خواهانه در انتقاد های آن ها بسیار نادر
وناچیز است. و اگر باشد خیر خواهی نسبت به یک طبقه خاص منظور است.در کشور های غربی
و شرقیهای غرب زده اکثراً انتقاد گران وابسته به رژیم حاکمند و هدف اصلی آن ها
اغفال مردم است تا آرام باشند و دل خوش دارند به این که کسانی از حق آن ها دفاع می
کند.

دررژیم گذشته مطبوعاتی که کاملاًوابسته یادر زیر سانسور شدید بودندآکنده از
انتقاد بود وگاهی  به صورت طنز وکاریکاتور
بسیار جالب وآرامبخش جلوه می کرد.ونه تنها آن انتقادها وحتی فحاشیها موجب تعقیب
نمی شدبلکه موجب تحسین ودریافت جایزه نیز بود چرا که خدمت بزرگی به حاکمان جبار می
کردندومردم رابه خواب خرگوشی فرو می بردندودر صحنه بین المللی،ایران را یک کشور
مترقی وآزاد معرفی می کردندورژیم حاکم را لباس پر زرق وبرق دموکراسی می پوشانیدند.
یکی از سیاست بازان غرب زده می گفت:  
اگردولت در مجلس مخالف نداشته باشد باید مخالف بیافریندتا چهرۀ دموکراسی
محفوظ باشد!

واضح است که نقش چنین مخالفی همان نقش وکیل مدافعی است که دادگاه های جور،خود
برای محکوم بیچاره تعیین می کنند. انتقادی که ازاین گونه مخالفین ارائه شودمعلوم
است که فقط نقش افیون وتریاک در جامعه را دارد.تازه این هم از نعمتهای دموکراسی
مآبهای آنان است وگرنه کفار شرقی که دیکتاتوری پرولتاریا را برای جامعه خویش به
ارمغان آورده اند،همین اندازه هم ارزش برای مردم قائل نیستند.

روش انتقاد در جامعه اسلامی

ولی در جامعه اسلامی انتقاد تنها نصیحت وخیر خواهی است وهرکس انتقادش از روی
انتقام باشد محکوم است وخوشبختانه در جامعه ما انتقادگران خیرخواه وناصحان مشفق
ومهربان فراوانندواز گفتن ویادآوری هیچ خسته نمی شوند ولی متأسفانه آنقدر انتقادها
وتذکرها بی اثر شده است که تدریجاً همان حالت تریاکی را به خود گرفته وگویا اثر
مثبت ومطلوب خود را ازدست داده است.  به نظر
می رسد که برخی از مسئولین خودرا از این نصیحتها بی نیاز می دانند واین گفته ها را
بی جا تلقی می کنند. وحال آنکه حتی بزرگترین شخصیتها ومقدس ترین افراد از نصیحت بی
نیاز نیستند.

از رسول اکرم(ص)نقل شده است که فرمود:«اِذا اَشارَ عَلَیکَ العاقِلُ الناصِحُ
فَاقبَل وَ اِیّاکَ وَالخِلاف عَلَیهِم فَاِنَّ فِیهِ الهَلاکَ»

اگر خردمند خیرخواه به تو نظری ارائه کردبپذیر ومبادابا خیرخواهان دانا مخالفت
کنی که هلاک تودرآن است واز امیرالمؤمنین (ع)در نهج البلاغه روایت شده است که
فرمود:«مَنِ استَقبَلَ وُجُوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطاء» کسی که نظریات
موجه ومحکم را استقبال کند وبپذیردمواضع اشتباه خود را در خواهد یافت.

واز امام صادق(ع)روایت شده:  
«اَلمُستَبِدُّ بِرَأیِهِ مَوقُوفٌ عَلی مَداحَضِ الزَّلُلِ».

کسی که به رای خود اکتفا کند(وبه رأی خیرخواهان وقعی ننهد)برلب پرتگاههای خطر
قرار گرفته است.  ودر روایتی از امام
جواد(ع)است:«اَلمؤمن یَحتاجُ الِی خِصالٍ:  
تَوفِیقٍ مِنَ اللهِ وَواعِظٍ مِن نَفسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ».

مؤمن نیازمند سه چیز است:  
توفیق(وهدایتی)از سوی خداوند وواعظ واندرزگوئی از خویشتن(وجدان آگاه
وبیدار)وپذیرش از خیرخواهان.

خوشبختانه در جامعه ما کانالهای امر به معروف ونهی از منکر وناصحان خیراندیشی
که هیچ درحسن نیت ودلسوزی آنها شبهه ای نیست بسیارند بلکه اکثراً مسئولین ردۀ بالا
خود نیز از وضع بعضی از ادارات وموسسات وبرخوردهای مأمورین گله وشکایت می
کنند.رئیس جمهور،رئیس مجلس،رئیس دیوان عالی کشور،نمایندگان،شخصیتهای سیاسی وعلمی
جامعه در خطبه ها،سخنرانیها،مصاحبه ها،مقاله ها،تذکرات ارزنده ای یاد آور می شوند.به
ویژه سخنان خیرخواهانه ودلسوزانه حضرت آیةالله العظمی منتظری دامت برکاته که نه
تنها در ملاقاتهای عمومی بلکه در اکثر ملاقاتهای خصوصی نیز تذکرات مهم وسرنوشت
سازی ارائه می فرمایند.ولی با کمال تأسف اگر نگوئیم همۀ آنها،اکثر آنها تنها تیتر
روزنامه ها ومجلات ومقدمه اخبار وگزارشها قرار می گیردآن هم اگر از صافی سانسور
بگذرد!

انتقادهای سازنده،نعمت است

باید دست اندرکاران توجه داشته باشندکه این انتقادهای سازنده وتذکرات
خیرخواهانه نعمتی است که خداوند به آنها ارزانی داشته است وباید قدر آن را بدانند
وبه آن توجه کنند نه اینکه مانند قرآن در اکثر قریب به اتفاق جامعه های اسلامی
ببوسند وکنار بگذارندیا اگر خیلی مقدس مآب باشند آن را تلاوت کنند یا چاپ ومنتشر
سازند، این برخورد با تذکرات بزرگان دین وکشور درست همان برخورد مسلمانان شناسنامه
ای با قرآن وسنت رسول اکرم(ص)است.

باید انتقادها بررسی شود

نه تنها انتقاد وتذکر شخصیتها ودانشمندان باید مورد توجه قرار گیرد بلکه همه
انتقادها وپیشنهادهای ارائه شده از سوی عامه مردم چه آنها که در رسانه های گروهی
به عنوان مصاحبه یا تذکر منعکس می گردد وچه آنها که شخصاً به وسیلۀ نامه یا تلفن
یا حضوراًبا مسئولین در میان قرار می دهند وچه مقاله هائی که از سوی متخصصین
ونویسندگان ارائه می شود؛همۀ اینها باید دقیقاًمورد بررسی قرار گیرد.آمارگیران
بجای ارقام سرسام آور پیشرفتها که به مردم ارائه می دهند آمار
انتقادها،اعتراضها،شکایتها،گله هائی که مردم دارند، به گوش مسئولین برسانند. البته
مامطمئنیم که اکثر این انتقادها به گوش آنان می رسد ولی باکمال تأسف حداقل به
عنوان یک مطلبی که باید ان را برای مردم روشن ساخت واگر عذری هست ارائه داد نیز با
این اعتراضها برخورد نمی شودوبجز چند مورد بسیارمحدود که در رادیو یا روزنامه ها
منتشر می شود موارد اعتراض مهم که در جامعه هست وحتی همانهائی که دانشمندان وصاحب
نظران اظهار می کنند نیز پس از چندی به بوتۀ فراموشی سپرده می شود.

تأکید مکررحضرت امام در عمل کردن به احکام الهی ودور ریختن مقررات وقوانین
مخالف با شرع مقدس اسلام تا چه اندازه مورد توجه عملی قرار گرفته است؟!جالب است
بدانیدکه در موردی قتل عمد ثابت شده ودادگاه که قاضی آن از همان حقوقدانان کذائی
است حکم به زندان ابد داده است، با انکه ولیِّ دم مطالبه قصاص می کند.چرا؟چون جلسۀ
دادگاه فقط چند روزی پیش از تصویب لایحۀ قصاص تشکیل شده است.عجبا! آیا حکم خداوند
آن هم حکم صریحی که در قرآن آمده وشاید از ضروریات دین باشد در نفوذ ولازم الاجرا
بودن احتیاج به امضای مجلس شورای اسلامی دارد؟!واز آن عجیب تر آنکه مقررات خود
ساخته یا پس ماندۀ پیشینیان خودباخته آنقدر مهم است که اگر مزاحم ومعارض هر مصلحتی
از مصالح اجتماعی وفردی بشود نمی توان با آن مخالفت کرد وهمه غذر می آورند که
مقررات است وباید رعایت شود. البته صحیح است نظم باید باشد ولی آیا باید مقرراتی
که برای حفظ نظم است به مصلحت باشد یا فقط براساس افکار ایده الیستی در پشت درهای
بسته وبدون ملاحظه واقعیت ملموس طرح ریزی شود.

دوستان را خوشحال وبدخواهان را مایوس کنید

امیرالمؤمنین (ع)به مالک اشتر فرمود:

«وَاِن ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ بِکَ حَیفاً فَاصحَر لَهُم بِعُذرِکَ وَ اَعدِل
عَنکَ ظُنُونَهُم بِاصحارِکَ فَاَنَّ فِی ذلِکَ رِیاضَةًٌ مِنکَ لِنَفسِکَ وَ
رَفقاً بِرَعیَّتِکَ وَاِعذاراً تَبلُغُ بِهِ حاجَتَکَ مِن تَقوِیمِهِم عَلَی
الحَقِّ ».

اگر مردم به تو بدبین شدند وتورا به ظلم وتجاوزی متهم کردند غذر ودلیل خود را
برای آنان بطور روشن وواضح بیان کن وبا آن بیان،تهمتها را از خود دور کن که دراین
کار برای تو ورزش وتمرینی برعدالتخواهی است ولطف ومدارایی با ملت است وتوبااین
عذرخواهی بهتر می توانی به هدف خود که راست نگهداشتن آنان در راه حق است برسی.

امیرالمؤمنین (ع) با این بیان اهمیت اعتراض مردم ولزوم تواضع فرمانروا در
مقابل آنان را به همه فرمانروایان مسلمان بلکه دنیا گوشزد می فرماید. پیشنهاد ما
به دولت ومسئولین ردۀ بالا که در حسن نیت وفداکاری آنان هیچ شکی نداریم این است که
جلساتی برای رسیدگی به شکایات وانتقادها تشکیل دهندواگر هست(که حتماً هست) آن را
بیشتر کنندوبه آن اهمیت بیشتری بدهند که همه انتقادها وپیشنهادهای ارائه شده جمع
آوری وبررسی شود وآن چه بجا وحق است فوراً درتغییر برنامه اقدام شود. واگر شکایت
وانتقاد وپیشنهاد،به دلیلی مردود شناخته می شود ویا عذری از پذیرفتن وبه کار بستن
آن دارندحتی اگر از شخصیتهای بزرگ علمی یا سیاسی است باکمال صراحت وشهامت عذر
ودلیل خود را در رسانه های گروهی اعلام کنند ومردم را آگاه سازند،واگر در مسئولی
احساس ضعف مدیریت وعدم کارآیی مشاهده می شود بدون درنگ اورا کنار گذاشته عذر اورا
بخواهند.متأسفانه باید گفت اکثر شکایتها وگله ها ناشی از ضعف برخی از مسئولین است
وبا اینکه ضعف او روشن وواضح است وهزاران شکایت وفریاد از دست او به مقامات بالاتر
برسد تصمیم گیری در تعویض مسئولین بسیار با کندی واحتیاط بلکه وسوسه صورت می
گیردگویا به نظر آقایان آبروی یک نفرازآبروی کل نظام یا سلامتی جامعه وامنیت
وآسایش همه مردم مهمتراست.

قابل توجه است که این نقطه ضعف یعنی(کندی درتعویض مسئولین ضعیف) بسیار مهم ودر
جامعه بطور واضح وروشن محسوس است. بلکه افراد ضعیف وحتی آنهاکه احساس مسئولیتشان
ضعیف است به هیچ وجه کنار گذاشته نمی شوندوفقط جابجا می شوند.آیا نظام اداری
وسیاسی کشور از یک اتومبیل کم ارزش تر است؟اگردرموتور اتومبیل یک قطعه ای کارائی
خودرا از دست دادیا ضعیف شد بخصوص درموارد حساس فوراًآن را تعویض می کنند. ولی در
نظام اداری کشور وماشین گردانندۀ مملکت وقتی آقایان متوجه می شوند که نه تنها
ماشین به روغن سوزی افتاده است بلکه دراین پیچ وخمها وگردنه های خطرناک بیم در جا
ماندن آن می رود؛باز هم(القدیم علی قدمه) وباز هم اصرار بر دوستان سابقه دار!!

 

/

چرا ازدواج کنیم؟

انگیزه های ازدواج

یکی از مهمترین مسائلی که زندگی انسان را صفا می دهد ورونق می بخشد واورا
ازتنهائی بیرون می آورد  ازدواج است.

ازدواج فرد را می سازدوفرد جامعه را.پس اگر کسی از ازدواج سرباز زند،به همان
اندازه که یک خانواده در ساختن جامعه نقش دارد،به این نقش لطمه وارد ساخته
وساختمان وجودی یک بخش از جامعه راویران نموده است.  گو اینکه نه تنها از این عزلت اختیار کردن، به
جامعه زیان وارد کرده،بلکه چون خودرا بیشتر در معرض دام شیطان ونفس اماره قرار
داده،بی گمان یا از راه فساد وتباهی،غریزۀجنسی خود را اشباع کرده ومحیط زیست را
آلوده نموده ویااینکه با وارد آوردن فشار روانی بر روان خود،گوشه ای از تیمارستان
را دیر یازود اشغال کرده است ودر هر دوصورت،به جامعه زیان وارد شده است.

ازدواج مهمترین عامل درمان بخش جان وروان بیماراست زیرا یکی از حادترین غرایز
فطری انسان غریزه جنسی است که چه به صورت غیر مشروع اشباع شود وچه از راه رهبانیت
وکناره گیری یا ترک ازدواج بهر انگیزه ای پس زده شود،زیانی روانی بر انسان وارد
آورده واورا در برابر سیل ناملایمات روحی قرار می دهد.

جوانهائی که پا به سنّ مراهقت گذاشته ودر بحرانی ترین سنین زندگی قرارمی
گیرند،بسیار دیده شده است که از نگرانی،تشویش،اضطراب فکری،فراموشی،جمع نبودن
حواس،بی اشتهائی(که عامل روانی دارد)وده ها بیماری روانی دیگر شکایت می کنند؛ووقتی
به آنهاگفته می شود:تنها وتنها راه حل بیرون آمدن شما ازاین بیماریها ومشکلات
وناملایمات روحی، ازدواج است، فریاد برمی آورند:می خواهیم درس بخوانیم!وازدواج
عامل بازدارنده است؛یا پول وامکانات نداریم وازدواج مارا باهزاران مشکل اقتصادی
گریبانگیر می سازد.

نه!اشتباه کرده اید هیچوقت ازدواج عامل بازدارنده از پیشرفت علمی نیست؛بلکه
یکی از انگیزه های ازدواج،ایجاد جوّ مناسب ومحیط آرام برای بهتر درس خواندن وتحصیل
کردن است.

 

 

ازدواج وتحصیل

تحصیل کردن در سالهای قبل از بلوغ،چون غریزه جنسی در کمون روان انسان نهفته
است وظهور ننموده،لذا روان آرامش دارد واستعداد فراگیری دانش فراوان است،وبدین جهت
با اندکی اهمیت دادن به درس ومطالعه،پیشرفت به صورت تصاعدی پیوسته بالامی رودوهرچه
تمرین زیادتر شود،استعدادشکفته تر ودر نتیجه پیشرفت بیشتر می شود.

ولی هنگامی که نوجوان به مرز جوانی گام نهاد،به همان نسبت که غریزه جنسی در او
بالا می رود و اوج می گیرد،استعداد وشکوفائی فکر رو به انحطاط و عقب گرد می
گذارد،مگر اینکه این غریزه را از راه شرعی و صحیح،تحت کنترل قراردهد و شعله آن را
خاموش کند که در آن حال،بی تردید با روانی آسوده وخاطری آرام،گامهای ارزنده و والا
تری در کسب دانش و معرفت برداشته وخود را از منجلاب خطر نیز رهائی بخشیده است.

راه غیر مشروع، ویرانی روان است.

در اینجا ممکن است برخی چنین بیندیشند که تنها کنترل غریزه مطرح است،و چه
نیازی به شرعی بودن آن هست،همانگونه که فروید وپیروانش می اندیشند؟در پاسخ می
گوئیم:

چرا ازدواج کنیم؟

نه تنها ما که پیروان دین اسلام هستیم،که یک نگاه از روی شهوت را تیری از
تیرهای زهر آلود شیطان میداند و شدید ترین مجازاتهای دنیوی واخروی در ارتکاب فحشا
ومنکرات قرار داده است،بلکه درنهاد وفطرت هر انسانی، پلیدی وزشتی اینچین اعمالی
وجود دارد واین یکی از اسرار فطرت ومعجزه های افرینش است که سرشت انسان از چنین
کردارهای ناروائی گریزان ومتنفّر است،لذا اگر یکوقت – خدای ناکرده-نفس بر عقل وهوی
براندیشه صحیح غلبه کردوانسان را وادار به ارتکاب چنین کژیها نمود، وجدان او
ناآرام شده وهمواره در رنجش واضطراب به سر خواهد برد.

بنابراین، هیچ راهی جز راه مشروع ازدواج برای بهترتحصیل کردن واندیشه سالم
داشتن،وجودندارد.ودر سایۀاین سنّت الهی است که پیشرفتهای علمی،از آرزوبه فعلیّت می
رسد.

ازدواج وتنگدستی

یکی دیگراز بهانه هائی که جوانان برای ترک ازدواج می آورنداین است که چون وضع
مادی آنها خوب نیست،لذا چاره ای جز ترک ازدواج وتنها زیستن ندارند!در نامه های
زیادی که به دفتر مجله می رسد می خوانیم که ما اکنون هم نمی توانیم زندگی خوب
وسالمی داشته باشیم پس اگر ازدواج کردیم،چگونه می خواهیم،به اضافه خود،زن
وفرزندانمان رانیز بپرورانیم ولااقل از ضروریات زندگی بهره مند شویم؟در پاسخ چنین
نامه ها وشکایتها وگله هائی، خدای متعال می فرماید:«وَاَنکِحُواالأیامی مِنکُم
وَالصّالِحِینَ مِن عِبادِکُم وَامائِکُم،إن یَکُونُوافُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ
مِن فَضلِهِ وَالله واسِعٌ عَلِیمٌ» (سوره نور-آیه32).

زنان بی شوهر ومردان بی زن وغلامان وکنیزان خود را به نکاح یکدیگر در آورید(واگر
از تنگدستی وفقر می ترسید)اگر مردو زنی تنگدست ونادارند،خداونداز کرم خویش آنان را
توانگر ودارا می نمایدوهمانا خداوندوسعت بخش ودانا است.

آری!خداوند به حال بندگان خود آگاه است ودر صورتی که فرمان اورااطاعت کرده واز
سنّت پیامبرش گریزان نباشند،با فضل ورحمت بی پایان خویش، آن زن ومردی که برای حفظ
دین خود وبرای خاطر خدا ازدواج کرده اند،نه تنها از فقر می رهاند بلکه آنان را بی
نیاز می سازد.   ماکه قرآن را می
پذیریم،باید این سخن الهی را نیز با جان ودل پذیرا باشیم وازفرمان او سر پیچی
ننمائیم.

وبهمین جهت است که حضرت رسول(ص)در روایتی می فرماید:«مَن تَرَکَ اَلتَّزِویجَ
مَخافَةَ العَیلةِ فَقَد اَساءَ ظَنَّهُ بِاللهِ عَزَّوَ جَلَّ إنَّ اللهَ عَزَّ
وَجَلَّ یَقُولُ:   إن یَکُونُوافُقَراءَ
یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ» (من لایحضره الفقیه-ج2ص124).

اگر کسی ازدواج را از ترس فقروناداری ترک کند،بی گمان به خدای خود گمان بد
برده وسوءظن دارد،چراکه خداوند می فرماید:اگر تنگدست باشند،خداوندباکرم خود آنان
رابی نیاز گرداند.

واز آن گذشته، ازدواج انگیزه ای در درون انسان پدید می آورد که ناچار با
برگزیدن کار بهتر وفعالیت افزونتر،روزیش بیشتر شود زیرا این بار دیگر تنها نیست
وباید ازعهدۀانفاق برزن وبچه اش نیز برآید،وانگهی پس از ازدواج،باآن آرامش روحی که
بدست می آورد، اخلاقش بهتر وروانش سالم تر می شود.  بی تردید،کارش نیز بهتر وهمکارانش ازاو خشنودتر
می شوندوتمام این مسائل جزئی – وپیش پا افتاده-در پیشرفت مادی او نقش دارند.تازه
ممکن است همسر اونیز هنرها وفنون هائی که بیشتر در خورشأن بانوان است همچون
خیاطی،قالی بافی،بافندگی،پرستاری،گلدوزی وو…بهرمندباشد وازاین راه، کمک شوهرش
باشد.البته برخی از کارها است که نیاز به بیرون رفتن از منزل و وقت مخصوص صرف آن
کردن ندارد بلکه از اوقات فراغت-وحتی برای سرگرمی-در راه تأمین جزئی ازمعاش می
توان از آنها استفاده کرد.

وبالاتر ازهمه آن نویدی است که خداوندداده است که حتّی – برای انسان مؤمن-از
نظر روانی نیز آرامش بخش وشادی آور است. 
وچه بسا مردان وزنانی که همین آیه، آنان را به پیوندی خدائی ومقدس واداشته
وپس از عمری دربدری وتنگدستی،باروانی شاد،حیاتی خرّم وحقوقی مکفی می زیندوهماره
خداراستایش می گویند.

دربرخی از روایات آمده است که ازدواج روزی را زیاد می کند،یعنی نه تنها انسان
رااز فقرمی رهاند بلکه یکی از علّتهای افزایش روزی وبهتر شدن سطح زندگی است.  واین نیز ازلطف وکرم بی حد خداوندی بدور نیست
که تنها بخاطر ازدواج،روزی را فراخ تر گرداند.

پیامبر اکرم (ص)می فرماید:«إلتَمِسُوا الرِّزقَ بِالنِّکاح»(مستدرک
وسائل-باب10)روزی رابوسیلۀازدواج بدست بیاورید.

اسحاق بن عمار می گوید:به امام صادق(ع)عرض کردم:آیا راست است که مردم می
گویندشخصی خدمت رسول اکرم(ص)رسید وازفقروتنگدستی شکایت کرد.حضرت فرمود:زن
بگیر،باردوم شکایت کردباز فرمود:ازدواج کن،تا سه بار.حضرت فرمود:آری!صحیح است.
روزی با زن همراه است.

سنّت پیامبر (ص)

چرا انگیزۀ ما از ازدواج، عمل به سنّت پیامبر(ص)نباشد که این والاترین انگیزه
است در جائی که پیامبرگرامی اسلام(ص)می فرماید:ازدواج سنت من است، پس هرکه از سنت
من روی برگرداندازمن نیست.ودرجائی که حضرت امیر(ع)می فرماید:«تَزَوِّجُوا فَاِنَّ
التَّزویجَ سُنَّةُ رَسُولِ الله(ص)فَاِنَّهُ کانَ یَقُولَ:مَن کانَ یُحِبُّ أن
یَتَّبِعَ سُنَّتِی فُاِنَّ مِن سُنَّتِیََّ التَّزویجَ…»(خصال-ج2-ص157)

ازدواج کنید زیرا ازدواج سنت رسول خدا(ص)است وایشان پیوسته می فرمودند:هرکس می
خواهد از سنت من پیروی کند،بداندکه یکی از سنتهای من ازدواج است.

ودر جائی که حضرت رسول(ص)به زیادی عدد امت وپیروانش در روز قیامت بر دیگر امت
ها مباهات می کند.

چراما ازاین سنت پسندیده چشم فروبندیم وسرباز زنیم؟!امروز روزی نیست که جوان
متعهد وبا ایمان،برخود فشار آورده واز ازدواج دوری جوید،چون خجالت می کشد این مطلب
رابا پدرومادر خود در میان بگذارد؟!امروز روزی نیست که انسان خداجوی،خودرا درمعرض
گناهان قرار دهدویا اینکه با دست خودروان خودرا بیمار نماید،با اینکه رهائی از
گناه برای او گشوده شده وخدا و رسول اورا به آن راه می خوانند؟!

رهائی از گناه

هیچ می دانید اگر کسی بترسد که در حرام افتد،براو واجب است ازدواج کند.یعنی
همانگونه که واجب است نماز بجای آورد،روزه بگیرد،حج بیت الله رود،هچنین واجب است
ازدواج کند. البته ممکن است بعضی از اشخاص، عذرهای پذیرفته وقابل قبولی داشته
باشند وبرای آنها از هیچ نظر امان ازدواج نباشد،اینان چاره ای جز عفت،پاکدامنی
وحفظ ایمان خودرا ندارند،گرچه برای آنها مشکل باشد. در روایتی آمده است که اگر کسی
نتواند ازدواج کند، روزه بگیرد.

خداوند درقرآن کریم می فرماید:«وَلیَستَعفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نَکاحاً
حَتّی یُغنِیَهٌمُ الله مِن فضلِهِ» (نور-آیه33)

وآنانکه وسیله نکاح را نمی یابند(ونمی توانندازدواج کنند) عفت نفس پیشه خود
سازندتا اینکه خداوند از فضل وکرمش آنان را بی نیاز گرداند.

جوانان عزیز!برای رهائی از گناه،هیچ سپری نیرومندتراز ازدواج نیست. از شرایط
خود بکاهید وخیلی مشکل پسند نباشیدوبا حقوقی اندک قناعت کنید ودرس خواندن را بهانه
نیاورید،وهرچه زودتر ازدواج کنید که حضرت رسول(ص)می فرماید:«مَن تَزَوَّجَ اَحرَزَ
نِصفَ دِینِهِ»(فروع کافی ج2ص 4)هرکس ازدواج کند نیمی از دینش را بازیافته(پس از
خداونددر نیمه دیگر باید بترسد)

هیچ بنائی در اسلام والاتر وهیچ قراردادی نزد خدا محبوبتر از ازدواج نیست.

بدون شک اگر ازدواج در سنین اول جوانی،بین جوانان مسلمان رایج شود،بسیاری از
جنایات وجرائم از بین می رودزیرا طبق بر آوردی که آمارگیران متخصص کرده
اند،80درصدازکل جنایتهای روی زمین،انگیزۀ جنسی دارد،ولذا مانیز شاهد هستیم که
بیشترجوانان عزب (مردان بی زن وزنان بی شوهر)دست به جنایت  می زنندویا به فحشاءکشیده می شوندوبا زیادی
آنان،جامعه به سوی تباهی وفساد سوق داده می شود.

وبهمین جهت است که حضرت رسول(ص)می فرماید:هرکس که در آغاز جوانی ازدواج
کند،شیطان فریاد بر می آورد:ای وای !ای وای!دوسوم دین خودرا از شر من حفظ
کرد.«مامِن شابَّ تَزَوَّجَ فِی حِداثَةِ سنه إلاّ عَجَّ الشَّیطانُ:یاوَیلَهُ
یاوَیلَهُ،  عَصَمَ مِنِّی ثُلثَی دِینِهِ
فَلیَتَّقِ اللهَ فی الثٌّلثِ الباقِی» (بحارالانوارج103ص221)

ودر روایتی دیگر از حضرت رسول(ص)نقل شده که فرمود:«هُوَ أَغَضُّ لِلبَصَرِ
وَاَعَفُّ لِلفَرجِ وَاکَفُّ وَ اَشرَفُ» ازدواج عفت چشم ودامن را نگه می دارد واز
هر چیز برای پاکدامنی کافی تر وشرافتمندانه تر است.

به امید اینکه این انگیزه ها – هرچند کوتاه وناقص بررسی شد-کافی باشد که
جوانان مارابه این سنت خدائی تشویق کندوآنان را از وسوسه های شیطان پلید ونفس
اماره برهاندوازاین راه،برعدد لااله الا الله گویان در ایران اسلامی بیفزایند.

دربحث آینده به خواست خداوند شرایط انتخاب همسررا بررسی می کنیم. 

 

/

راه های ترک دخانیات

خودکشی و دیگر کشی تدریجی با دخانیات(6)

راه های توصیه شده برای ترک دخانیات

دکترسید حسن عارفی

دهم –عواملی که در ترک سیگار و دخانیات مؤثرند عبارتند از:

1-باید برای یک شخص معتاد به دخانیات روشن نمود که هدف او از مصرف دخانیات
چیست.

-آیا به سلامتی خود ارزش قائل است یا نه؟

-آیا می داند که مصرف دخانیات باعث نرسیدن او به اهداف او خواهد شد.

چناچه پیل از دانشگاه جان هاپکین نشان داد،به طور متوسط سن افراد معتاد به
دخانیات 20 سال کمتر از غیر معتادین است.

بنابر این شخص معتاد به دخانیات باید بداند اگر هدف او در زندگی به ثمر رساندن
میوه های زندگیش یعنی بزرگ کردن فرزندان و حمایت و هدایت کردن و راهنمائی آنها تا
دانشگاه و بعد از دانشگاه می باشد،مصرف دخانیات عمر او را کوتاه و در وسط
مسیر،حرکت عمر او را قطع خواهد کرد.

و چندین مثال مشابه شخصی و علمی و خانوادگی دیگر:

-آیا راضی به مبتلی شدن به سرطان زبان،گلو،حلق،حنجره،ریه،معده،روده و مثانه می
باشد؟

-آیا حاضر است دوست و همکلاس و همدوره ای او در سن چهل و پنج سالگی چهار نعل
در میدان ترقی علمی و اجتماعی سیر صعودی را طی کند و  او در همین سنین از درد قلبی قادر به حرکت از
تخت و بستر بیماری تا توالت نباشد؟

آنچه در ترک سیگار مهم است،آگاه کردن و مطلع کردن و عالم نمودن افراد معتاد به
دخانیات است.

اما اگر شخص معتاد به دخانیات بی اطلاع به عوارض دخانیات است مسئولیت متوجه
معلمین اجتماع و وزارت بهداری و بهداشت خواهد بود.

یازدهم-خنثی  کردن مفاهیم غلط که ناشی
از تبلیغ شرکتهای سازنده دخانیات و دست کثیف پول سازان شرق و  غرب است.

الف-عده ای از معتادین این مفهوم برای آنها قابل قبول شده است که با کشیدن
دخانیات،کار مؤثر آنها افزایش می یابد و مثبت ترند.

باید گفت این موضوع یک وهم است و غیر واقع چه بسا افراد متفکر جهان در گذشته و
در حال،معتاد به دخانیات نبوده و نیستند و موثرتر از معتادین به دخانیات می باشند.

راستی مگر بوعلی سینا،افلاطون،ارسطو،فیثاغورث معتاد به دخانیات بودند؟

راستی مگر ائمه اطهار ما که منبع علم و سرآمد متفکرین بودند سیگار می کشیدند؟

راستی مگر تمام شاگرد اول دانشگاهها و تمام فیلسوفها،و مخترعین سیگاری هستند؟

راستی آنهائی که قمر به کرات فرستاده و می فرستند سیگاری هستند؟و آنهائی که
برای اولین بار در کره ماه پیاده شدند برای آنکه مغزشان بهتر کار کند در کره ماه
سیگار چاق کردند.

می دانیم عزیر ملتمان،ابرمرد تاریخمان،نایب بر حق امام زمانمان،بت شکن
کبیرمان،و قلب تپنده ملت قهرمان و شهید پرورمان خمینی عزیز سیگاری نیست.

راستی مگر حضرت امام حسین(ع)و اصحاب او با آنهمه رنجها و فشارها و غمها سیگار
آتش زدند.راستی،نباید سروران و پیشوایان دینی و مذهبی و علمی و مغزهای متفکر گذشته
سرمشق ما باشند.

آیا حضرت رسول اکرم(ص)با تمام زجرها و فشارهای روحی و عصبی و جسمی به اعتیاد
مواد مضره ای پناه بردند که شما به هر بهانه ناچیز و بی ارزش اعتیاد به دخانیات را
ادامه می دهی؟

-آیا کار جسمی تو،مبارزات تو،قدرت نمائی زور بازوی تو،بی خوابی شبانگاهی
تو،ضجه و گریه نیمه شب،و رافت و رحیم بودن دل تو از مولای متقیان علی (ع)فزون تر و
بیشتر است؟آیا در خبر یا حدیث یا روایتی سراغ دارید که حضرت علی(ع)این شیر مرد
میدانهای نبرد و این غم خوار یتیمان و پیره زنان و بیوه زنان برای لحظه ای عادت به
چیزی مضر داشته باشد؟

در خیبر را با نام الله و با یاد خدا بلند کرد نه به کمک یک پک زدن به چیزی
شبیه به سیگار!

با اتکا به نیروی لایتناهی خداوندی بر قلب دشمن هجوم می بردنه با کمک یک پک
زدن به چیزی شبیه به قلیان،رنج درونی و غم و غصه های ناشی از دیدار یتیمان را با
بوسه بر پیشانی یتیمان و نوازش آنها آرامش می داد نه با کمک به دود کردن چیزی شبیه
به سیگار برگ.

راستی چگونه بودند رهروان راه حق و حقیقت و سردمداران فضل و فضیلت و مشعل
داران علم و دانش چرا ما از پیغمبر اکرم(ص)این خورشید تابناک انسانیت و بزرگ
پرچمدار پاکی و صداقت و معلم بشریت تقلید نمی کنیم؟

چرا ما از فیلسوفان بزرگی چون بوعلی،افلاطون،ارسطو و…در این باره تقلید نمی
کنیم و از چرچیل ها و آرتیست سینماها،و امثالهم پیروی می کنیم؟

در گذشته گفتیم به احتمال زیاد هوش و حافظه اشخاص معتاد به سیگار کمتر از
همکلاسان و همدوره ای های خود بوده است.

از طرف دیگر بررسی های دقیق نشان می دهد افرادی که مسئول انجام کارهای فنی و
حرفه ای می باشند،هرچه آن حرفه از نظر تخصص و کار فکری بیشتری برخورداری بوده است
اعتیاد به دخانیات کمتر بوده است.و بالعکس هرچه حرفه شخص یا اشخاص احتیاج کمتری به
تخصص و کار فکری داشته است،معتاد به دخانیات در آن گروه بیشتر بوده است به عبارت
ساده تر،افراد جزء و خدمتگزاران جزء و کارگران غیر حرفه ای و نظافت چی ها و
کارگرانی که فقط از بازوی آنها به عنوان اهرم استفاده می شود بیشتر از
متخصصین،متفکرین،اندیشمندان، دانشمندان،معتاد به دخانیات می باشند.

ب-بعضی از معتادین معتقدند که مصرف دخانیات سبب کاهش فشارهای عصبی می شود.

به عبارت علمی تر کشیدن دخانیات از تانسیونهای عصبی خواهد کاست و چون این
موضوع در معتادین به سیگار تلقین شده است،در مواقع ناراحتی یا به دنبال یک درگیری
یا مقابله با یک مشکل سیگار آتش می زنند.

به نظر می رسد این عکس العمل در مقابل یک فشار عصبی نیز یک عادت باشد زیرا در
مقابل فشارهای عصبی یک شخص ممکن است کمی نوشابه خنک میل کند یا جرعه ای آب سرد
بنوشد،یا فرد دیگر با چند دانه تسبیح انداختن عکس العمل نشان دهد.

افرادی نیز در اجتماع هستند که با بزرگترین فشارهای عصبی روبرو می شوند،ولی با
اراده و تمرین خونسردی خود را حفظ می کنند.

به نظر می رسد با تلقینهای غلط برای افراد سیگاری چنین تفهیم شده است که نقطه
اتکا در مقابل فشارهای عصبی به میخانه ها پناه می برند.

دیدیم چگونه این تکیه گاه و این نقطه اتکا ویران و امروز جوانان و مردم ما با
بزرگترین مشکلات و فشارهای عصبی روبرو می شوند ولی به مشروبات الکلی رو نمی آورند
اعتیاد به دخانیات همچنین مبانی پوچ و واهی دارد.باید بگوئیم آنچه در مبارزه با
اعتیاد به دخانیات مهم است این است که بایددید اجتماع را نسبت به مصرف دخانیات عوض
کرد و افکار و مطالب غلطی که در فکر و مخیله اشخاص معتاد وجود دارد،باید از مغزشان
خارج شود.

ج-معتادین به دخانیات اظهار می دارند که مصرف دخانیات سبب احساس شعف و آرامش
می کند.

باید گفت هرچه در خلقت در انسان ایجاد احساس شعف و آرامش می کند،قابل مصرف
نیست و انسان عاقل نیز نباید از آن استفاده کند.

برای نمونه مواد مخدره مثل تریاک،هروئین،حشیش،بنگ، کوکائین،  شیره تریاک،ال،اس،دی،مواد فوق بیش از سیگار
ونیکوتین خاصیت آرام بخش وتسکین دهنده وشعف انگیز دارند. علت عدم استعمال مواد فوق
توسط افراد عاقل ودانا وبا شخصیت ناشی از عوارض نامطلوب آن است.

بنابراین اگر دخانیات هم به فرض خاصیت آرام بخش داشته باشد،باید پرسید:   آیا مصرف دخانیات با بسته شدن رگهای اصلی پا
(بیماریهای بورگر ) قابل مقایسه است؟ وهر چه لذت بخش هم باشد،حاضریم درآینده دور
یا نزدیک پای مارا به خاطر اینکه سیگار کشیده ایم، ببرند؟

آیا لذت مصرف دخانیات با مبتلی شده به سکته قلبی یا مغزی قابل مقایسه است؟

آیا لذت مصرف دخانیات با کاستن سن متوسط خود در حدود 20سال قابل مقایسه است؟

همان گونه که هروئین شعف انگیز و آرام بخش است ولی از نظر عقلی مطرود ومردود
است.سیگار ومصرف دخانیات هم به فرض آنکه آرام بخش ومشعوف کننده باشد،چون مضر
وکشنده است،مصرفش عقلانی نیست ومطروداست.

معتادین به دخانیات موقعی پشیمان از کرده خود خواهندبود که تنگی نفس اجازه
استراحت شبانگاهی به آنها نمی دهد.

موقعی پشیمان از کرده خود خواهند بود که رگهای قلب ومغز آنها با دود توتون
بسته وچون گیاهی در گوشه بیمارستان ویامنزل عاجز وناتوان افتاده اند واز طبیب طلب
کمک می کنند.

آه چه دردناک است دیدن مردی بظاهر عضلانی وهیکل مند وجوان ولی ناتوان وزبون در
بستربیماری که دود توتون برایش سکته مغزی یا قلبی به ارمغان آورده،یا سرطان ریه
ناله اش رابه آسمان هفتم برده است.

دردناک تر،دیدن اطفال خرد ونیم خردسال اوکه نگران به بالین پدر بیمارشان
پروانه وار به پرستاری مشغولند.

آیا لذت دخانیات آنقدر فرح بخش است که با آه وناله های جانسوز فرزندان قابل
مقایسه وحتی به آنها رجحان دارد؟

مسلماًاگر به فرض لذت بخش هم باشد،لذت ناشی از آن با قیافه غمزده وچشمان اشک
آلوده وگریان کوچولو های خانواده قابل قیاس نیست. 

پس تادیرنشده است، همین الان،دراین لحظه در منزل در محل کار لباسهای خودرا از
لوث وجود این کثافت واین سم کشنده وآشیانسوز پاک کنیم واجازه ندهیم به هیچ عنوان
این ویرانگر درکانون گرم خانواده ما رخنه کند.

نه تنها سیگار بلکه جای آن راکه به نام جای سیگاری نیز معروف است،از روی میز
کار واز خانه وراهرووبخصوص از مهمانخانه به دور افکنیم تادیگران بداننددر منزل
ما،درمحل کارماسیگار نه تنها وجود ندارد،ازاین به بعد جائی هم نخواهد داشت.

دوازدهم ـ آگاهی مردم از عوارض دخانیات در ترک مصرف آن مؤثر است.

آمار دقیق در آمریکا نشان می دهد که:  
26درصد مردان و 17درصد زنان معتاد به دخانیات بعداز کسب اطلاع کافی از
عوارض آن ترک دخانیات کرده اند.

سیزدهم-باید به معتادین به دخانیات گفته شود،در صورتی که مصرف دخانیات را ترک
کنند، بیماریهائی که درنتیجه مصرف دخانیات ظاهر شده اند اکثراً متوقف یا بهبودی
کامل پیدا خواهند کرد با ترک کامل دخانیات تغییرات ذیل به وجود می آید:

1-با ترک دخانیات اکثراًاشتهای بیماران زیاد خواهدشد.

2-با ترک دخانیات سلامتی وتندرستی اشخاص تأمین می شود.

3-با ترک دخانیات درصورتی که رِژیم غذائی رعایت نشود،وزن بدن آنها افزایش
پیداخواهدکرد.

4-با ترک دخانیات بوی بد دهان آنها ازبین می رود.

5-با ترک دخانیات به تدریج رنگ زنگ آلود وکثیف دندانها با شستشوورعایت اصول
بهداشتی از بین خواهد رفت.

6-با ترک دخانیات زخمهای کهنه دستگاه گوارش که سالها به درمان طبی جواب نمی
داده است بهبود خواهد یافت.

7-با ترک دخانیات بعداز 3-2سال احتمال مبتلی شدن به سرطانهائی که ناشی از
دخانیات می باشند،به صفر نزدیک می شود.

8-با ترک دخانیات مسدود شدن رگهای قلب ومغز واندامها واعضای دیگر که به علت
دخانیات به صورت روز افزون تنگ می شده اند،متوقف می شود.

9-بنابرگزارش ونقل قول از معتادینی که سیگار را ترک کرده اندتمایل جنسی
وتوانائی جنسی آنها افزایش یافته است.

چهاردهم-داستانهای کودکان وبزرگسالان، داستانهای عشقی،داستانهای جنائی به نحوی
نوشته شود که یک حالت تنفر نسبت به سیگار دست دهد،وبه گونه ای دخانیات را نشان
دهند که گویای مضرات سیگار از نظر بهداشتی وطبی باشد.

پانزدهم-سرودهائی ساخته شودکه کودکان به نحوی به مضرات دخانیات آشنا شوندوبه
گونه ای باشد که دخانیات را منفور وطرد شده از اجتماع نشان دهد.

شانزدهم-دعوت کردن فامیل درمحیطی خانوادگی ودوستانه وبحث راجع به مضرات وعوارض
دخانیات گاهی در ترک آن مؤثر است.

هفدهم-وجودجای سیگاری در منزل ودر محل کار ومهمانخانه برای کودک یادآور این
است که درخلقت چیزی به نام سیگار وجود داردواین هم جای آن است وحس کنجکاوی اورا
وادار می کندبه دنبال آن برود.

راستی هیچ چیزی کشنده ومضرتر ازسیگاردرخلقت وجوددارد که ضد بهداشت وضد بشر
باشد واینهمه جا داشته باشد؟

بیائیم جای این سم کشنده راازکاشانه گرم خانواده خودواز روی میز اداره خود به
دور اندازیم.

به جای این جا سمّی،دسته گلی، عطردانی، تنگ گلابی زیباوخوشبو قرار دهیم.  تا دیگران بداننددر اداره ما ودر خانه دوست
داشتنی ما سمدان جایش را به گلدان، وبوی بدوزننده سیگار جایش را به عطردان،ودود
کثیف دخانیات جایش را به بوی عطرآگین گلاب وعطر داده است.            پایان

 

/

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

حجةالاسلام رحیمیان

دیدار مرید ومراد

بعداز انتقال حضرت امام از ترکیه به نجف اشرف،بیش از یک سال گذشته بود که حضرت
آیةالله العظمی منتظری نیز به طور مخفیانه از ایران به عراق آمدند وبه نجف مشرف
گردیدند،وبه مدرسه مرحوم آیةالله بروجردی وارد شدند.

بیش از دوسال بود که امام از ایران تبعید شده بودندوآیةُالله منتظری ایشان را
ندیده بودندوحالا قراربود که برای اولین بار بعداز این زمان طولانی به زیارت امام
عزیز بروند.طبیعی بودکه ایشان منزل امام را نمی دانستند و ما در خدمت ایشان حرکت
کردیم وبه منزل امام رفتیم ودر اطاق بیرونی وارد شدیم.آقای حاج شیخ عبدالعلی خدمت
امام رفتند تاخبر ورود آیة الله منتظری را به معظم له بدهند،دوسه نفر از طلاب نیز
از ایران همراه آیةالله منتظری آمده بودند وآنها هم برای زیارت امام لحظه شماری می
کردندودرعین حال همگی هیجان زده،مشتاق بودیم اولین برخوردبین امام وآقای منتظری را
ببینیم.  ملاقات بین مرید
ومراد،شاگردواستاد ورهبرورهپوئی که خاطره حضرت علی(ع)را نسبت به پیغمبر
اکرم(ص)ومالک اشتر را نسبت به حضرت امیر (ع)تداعی می کرد.

وقتی حاج شیخ برگشت،گفت:   امام
فرمودند:تشریف بیاورید داخل!(اندرونی)ولی آیةالله منتظری با همان سادگی وبی
پیرایگی وبا لهجه خاص خودشان با صدای بلند گفتند:من نمی آیم داخل، بگو شما بیائید
بیرون اینجا رفقا هم هستند، می خواهند شمارا ببینند.حاج شیخ برگشت وچنددقیقه نگذشت
که حضرت امام آمدندبیرون.لحظه ای بود بسیار جالب و دل انگیز،معانقه ودست بوسی
انجام گرفت نشستندو احوال پرسی وسکوتی پرمعنی!و…ومناسبتی پیش آمد وآیةالله
منتظری داستانی گفتند شیرین وبعداز مدتها خنده آشکار امام را شاهدبودیم و….

…امام از محمد(مرحوم شهید حجةالاسلام محمدمنتظری)سئوال فرمودندکه زندان بود واشاره
به شکنجه هائی که در برابر آیةالله منتظری به او داده بودندواز ناراحتی ورنجی که
بر ایشان ازاین ماجرا پیش آمده بود.

امام فرمودند:من شنیدم شمابرای محمد خیلی ناراحت بوده اید،اینها اموری است که
پیش می آید وموجب ساخته شدن ورشد وآمادگی برای آینده است ونباید ناراحت باشید.وسپس
ادامه دادندکه:من خودم وقتی در ترکیه بودم،آقایانی که برای بار اول از ایران پیش
من آمدنداز ایشان سئوال کردم مصطفی را کی دستگیرکردند؟وقتی آنها مساله را گفتندومن
فهمیدم مصطفی را گرفته انداصلاًناراحت نشدم!

«نکته جالب این که امام فرمودند:وقتی آنها مساله را گفتندمن فهمیدم مصطفی را
دستگیر کرده اند!از این جمله معلوم می شد که امام از دستگیری مرحوم آیةالله شهید
سید مصطفی خمینی بی اطلاع بوده اند ولی چون احتمال دستگیری وجود داشت
وظاهراًازطرفی اگر از اصل دستگیری سئوال می کردند ممکن بود که بخاطر ناراحت شدن
امام این مساله را کتمان کنند،لذا امام ازاول سئوال کردندکه:مصطفی را کی دستگیر
کرده اند؟انگارکه اصل دستگیری مسلم بوده وفقط زمان آن مورد سئوال است ولذا آنها هم
فوراًمساله دستگیری وخصوصیات آنرا گفته بودند!»

آیةالله العظمی منتظری خیلی شکفته شدند وبا احساس سبکبالی،سخنان حضرت امام
مدظله را تایید کردند.

پابرجا وتغییرناپذیر

می دانیم که بعداز چندماه که امام را در سال43به ترکیه تبعید کردند مرحوم آقا
مصطفی رانیز دستگیر کردندوپیش امام فرستادندوبعدازیک سال(یعنی سال44) آنهارابه
عراق منتقل کردند.مرحوم حاج آقا مصطفی “قدس سره”نقل می کرد:وقتی در
فرودگاه بغداد با امام از هواپیما پیاده شدیم،هیچکس مارا نمی شناخت وپولی هم برای
کرایه اتوبوس واحد یاتاکسی نداشتیم که به کاظمین برویم.

واقعاًفراز ونشیبهای زندگی شگفت انگیز وآموزنده است!امام،مرجع تقلید دهها
میلیون شیعه وملجأوامید میلیونها مسلمان،اینگونه غریب وبی پول،سرگردان ومتحیر که
چگونه باید از فرودگاه به بغداد وکاظمین بروند.آیا از یک ناشناس پول قرض کنند؟یا
سوار ماشین شوند وبگویندپول نداریم؟!

کمی در محوطه قدم می زنندکه ناگهان تقدیر دگرگون می شود.یکی از علاقمندان به
امام که چند سال قبل از آن،امام را زیارت کرده بودبا اتومبیل شخصی خود عبورش به آن
طرف می افتد!ناگهان چشمش به دوسید معمم می افتد.اتومبیل راکمی آهسته می کندانگار
آنهارا دیده است!وبه نظرش آشنا هستند!کنارآنها توقف می کند وخیره می شود؛آیا
واقعاًدرست می بیند؟!به مغز خود فشار می آورد
قم!تهران!15خرداد…تبعید…ترکیه.ولی اینجا بغداد است،فرودگاه است!حقیقت است نه
رؤیا وامام را با حاج آقا مصطفی در کنار خود می بیند.با شتاب از ماشین می پرد
پائین…سلام علیکم آقا شما هستید؟لطف بفرمائید وسوار اتومبیل شوید.سوار می شوند
وبه کاظمین می روندومستقیم به حرم امام موسی بن جعفروامام محمدتقی علیهماالسلام
مشرّف وبعدمردم وعلماء مطلع می شوندو…

حدود چهارده سال از این ماجرا می گذردوباز هم غربت.درمهر ماه 57در مرز کویت به
هنگام هجرت از عراق ولی چند ماه نمی گذردکه بزرگترین استقبال تاریخ در 12بهمن 57از
فرودگاه مهرآباد تابهشت زهرا بوقوع می پیونددواین است نتیجه پیمودن راه خدا وهجرت
به سوی او…

همه تلویزیون را دیدیم و اطلاع داریم که وقتی امام با هواپیما به طرف ایران می
آمدند،خبرنگار از معظم له پرسید:شما الآن چه احساسی دارید؟وامام جواب دادند:هیچ!
تحلیلگران مغرض وکوتاه بین غربی وصهیونیستی با سوء استفاده ازاین صحنه وتحریف
مفهوم آن گفتند:امام نسبت به مردمی که این همه برای او واهدافش جانفشانی کردند هیچ
احساسی ندارد!ومردم هم به این تفسیرمغرضانه واحمقانه آنها همچو سایر تفسیرهایشان
خندیدندزیرا ملت مسلمان برخلاف دشمنان از خرابی خبر، از دریچه معنویت، اوج ایمان
را در قله رفیع امامت و رهبری خود نگریسته ومی دانستندومی دانندکه اصولاًتمام
غربتها،رنجها،زندانهاوتبعیدهای امام برای اسلام بودواسلام هم برای نجات مردم ورمز
محبوبیت امام واین همه فداکاری مردم برای او نیز در همین نکته نهفته است.مسئله فقط
در حد دوستی متقابل نبود بلکه ایثار و فداکاری متقابل:  

چون فشاندی جان برای خلقها                      خلقها باشد برایت جانفشان

واگر امام در آنجا پاسخ دادند،هیچ! نسبت به آنچیزی نبود که در ذهن خبرنگار
بود،آن ذهن مادی ودنیا گرایانه ای که امام را نیز همچون خودشان وسران بی ایمانشان
تصور می کرد.تصور این که امام منهای جنبه معنویت وصرفا به خاطر این که الآن دهها
میلیون طرفدار واستقبال کننده دارد و حالا قدرتمند شده و به نشستن بر مسند قدرت
نزدیک می شود وتصور آن که در همانحال به سوی یک خطر احتمالی بزرگ پیش می رود وبه
خاطر همین احتمال،ترس تمام سر نشینان هواپیما را فراگرفته بود.احتمال این که مانع
از فرود هواپیما شوند یا هواپیما را در آسمان منفجر کنندوو… واگر از هر یک از
سرنشینان هواپیما سؤال می شد و می خواست صادقانه جواب دهد نمی توانست ترس خود را
از احتمال یک حادثه مرگ آفرین پنهان کند در چنین شرائطی ودر پاسخ به چنان
خبرنگاری،امام می فرماید:هیچ!نه احساس ترس از مرگ چرا که مرگ را آغاز زندگی می
داند. نه احساس سرور برای رسیدن به قدرت،نه احساس غرور برای این که مورد توجه دنیا
قرار گرفته است هیچ!در پاسخ هر چیزی که در نظر آنها چیز حساب می شود ومهم. برای او
فقط انجام وظیفه الهی مطرح است وغربت در فرودگاه بغداد و نداشتن حتی 10فلس پول با
شهرت در همه دنیا و میلیونها استقبال کننده در او هیچ تغییر واحساسی جز برای خدا
بودن ودر راه رضای او گام برداشتن، وجود ندارد.

من از درمان و درد و وصل و هجران                    پسندم آنچه را جانان پسندد

هنوز دیر نشده است!

می دانیم که در نوروز سال 42 که به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق (ع)مراسمی
باشکوه در مدرسه فیضیه قم بر پا شده بود، کماندوهای شاه معدوم به طلاب و مردم حمله
کردند و جنایاتی کردند که روی تاریخ را سیاه نمودند فرمانده این دژخیمان،سرهنگ
مولوی رئیس ساواک تهران بود.

حضرت امام مدظله در روز عاشورا که مصادف با 13 خرداد همان سال بود در مدرسه
فیضیه سخنرانی تاریخی و مهمی را در جمع دهها هزار نفر ایراد فرمودند و در ضمن آن
سخنرانی که عمده خطابشان به شاه بود از ماجرای جنایت بار فیضیه صحبت کردند و وقتی
می خواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند:«آن مردک-که حالا اسم او را نمی برم،آنگاه که
دستور دادم گوش او را ببرند نام او را می برم-».دو روز بعد یعنی 15 خرداد 42 امام
را دستگیر کردند و در سلولی در پادگان عشرت آباد تهران زندانی کردند.

مرحوم حاج آقا مصطفی قدس سره،از حضرت امام مدظله نقل می کرد که در همان ساعات
اول که امام را به زندان منتقل کرده بودند،سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست
قلدرمآبانه خود و با لحن مسخره آمیزی گفت:آقا!تازگی دستور نداده اید که گوش کسی را
ببرّند؟!

او با این سخن خواسته بود نیش زهرآگین خود را بزند و به خیال خودش با این
طعنه،روحیه امام را تضعیف نماید

ولی امام مدظله بعد از چند لحظه سکوت،سرشان را بلند می کنند و با حالتی آرام و
لحنی مطمئن و محکم می فرمایند:

«هنوز دیر نشده است».

در آنروز ها انتظار می رفت سرهنگ با خوش رقصیها و توانهائی که در رابطه با
ساواک از خود نشان می داد بزودی ارتقاء یافته و 
احیانا به مقام ریاست کل ساواک برسد ولی دیری نگذشت که همه چیز معکوس شد و
سرهنگ به یکی از مناطق دور افتاده آذربایجان انتقال یافت و بعد از چندی شایع شد در
حادثه سقوط هلی کوپتر هلاک شده و بدینگونه بدون آنکه خیلی دیر شود در حقیقت گوش او
بریده شد.

دوری از مظاهر رفاه

امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند در یک منزل استیجاری که نوساز نبود و
از جهت سادگی مثل منازل سایر مردم عادی و طلاب بود سکونت داشتند.مرسوم بود که
بزرگان نجف هر کدام یک منزل هم در کوفه و نزدیک شط فرات داشتند که شبها و مخصوصا
در فصل تابستان به آنجا می رفتند(کوفه 10 کیلومتری نجف است و دارای هوای مطبوع
بوده،معمولا بیش از 5 درجه هوای آن خنک تر از نجف است) حضرت امام که هرگز با هوای
بسیار گرم و خشک نجف مانوس نبودند و با توجه به پیری،از این هوا بیشتر از افراد
مشابه که از سالهای دور ساکن نجف بودند رنج می بردند و همه دوستان از این مساله
نگران بودند؛یک شب مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی با تمهید مقدماتی و با ذکر
مثالهائی در مورد افرادی که مریض بوده اند و پزشکان گفته بودند هوای نجف سمی است
که تریاق آن هوای کوفه است و با رفتن بکوفه کاملا بهبود یافته بودند،سعی نمود که
امام اجازه دهند منزلی برایشان در کوفه اجاره کنند.

همین که سخنان مرحوم حاج شیخ نصرالله تمام شد در حالی که همه بعد از آنهمه
صحبت و مقدمه چینی ها فکر می کردند امام قانع شده و منتظر جواب مثبت ایشان
بودند،ناگهان سرشان را بلند کردند و با نگاه به مرحوم خلخالی بدون این که حتی یک
کلمه،سخنی بگویند فقط تبسمی زیبا و در عین حال تلخ بر لبهای مبارکشان نقش
بست.تبسمی تشکرآمیز از مرحوم خلخالی و تلخ بخاطر کراهت از مظاهر دنیا و رفاهیات
زندگی و در رابطه با همین موضوع شنیدم که در پاسخ دیگری فرموده بودند:آیا من می
توانم بکوفه بروم(دنبال رفاه خودم باشم) در حالی که بسیاری از مردم ایران در
سیاهچالها بسر می برند.

حسابرسی و دقّت

صرفه جوئی و حسابرسی و دقت حضرت امام مدظله در امور مالی همچون دیگر ویژگیهای
معظم له باید سرمشق همه ما باشد.سرمشق برای مردم،در صرفه جوئی و قناعت و اجتناب از
اسراف و تبذیر و برای مسئولین دولتی،در کنترل دقیق بودجه بیت المال و اموال عمومی.

مشهدی حسین پیرمرد وارسته ای بود که در طول سالها مورد علاقه و اعتماد امام
بود و مسئول خرید منزل معظم له،یک روز نقل 
کرد که:امام ربع دینار(در آن زمان 5 تومان بود)برای خرید به من دادند.وقتی
از بازار«حویش»برگشتم نان،پنیر،ماست،سبزی و غیره را که خریده بودم به اندرون بردم
و مراجعت نمودم.هنوز به درب خانه نرسیده بودم که امام صدا زدند:مشهدی حسین!برگشتم.
فرمودند:چقدر شد؟حساب کردم،235 فلس شده بود تا ربع دینار که 250 فلس بود 15 فلس
باقی می ماند.فرمودند«بقیه را بده!»معلوم است 15 فلس چیز قابل ذکری نبود ولی مساله
مهم این است که همه چیز هر چند هم ناچیز،باید روی حساب و دقت باشد و باید به این
روش عادت کرد.

دقت نظر یک بار هنگامی که حضرت امام مدظله به 
حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین (ع)مشرف شده بودند،با آنکه معمولا کمتر به این
سو و آن سو نگاه می کردند و مخصوصا در حرم مطهر توجهی به امور ظاهری نداشتند،در
حال عبور از رواق مطهر متوجه شدند که یکی از زوار روی زمین افتاده و عتبه مبارکه
را می بوسد.با برخورد به این صحنه خیلی سریع و تند واکنش نشان دادند و به یکی از
آقایانی که همراه معظم له بود،فرمودند:به این آقا بگوئید بلند شود و این کار را
نکند!

آن توجه و این عکس العمل حضرت امام در برابر این امر نسبت به سایر امور و
رویدادهای مسیر،شاید یک مسأله استثنائی بود و دلیل آن تا آنجائی که برای ما قابل
درک بود دو نکته مهم بود،یکی آن که انجام این کار فی نفسه معمولا شکل و هیئت سجود
را پیدا  می کند و این حالت یعنی سجده جز
در پیشگاه خداوند متعال جایز نیست و دیگر آنکه از این کار بر خلاف نیّت و قصدی که
در آن نهفته است و علیرغم آنکه به هیچ وجه فاعل آن قصد سجده کردن را ندارد و حتی
سجده بر غیر خدا را استنکار می کند،مغرضان و دشمنان بیدار همواره از این گونه امور
برای متهم کردن شیعه و لکه دار کردن مکتب تشیع و بدبین کردن برادران اهل سنت نسبت
به شیعیان سوء استفاده کرده اند و بهمین جهت امام که شدیدا به مسئله وحدت بین صفوف
مسلمانان و ریشه کن کردن بهانه ها و دستاویزهای موهوم و منفی، حساس بوده و هستند
اینگونه از این عمل نهی فرمودند.

اهمیّت دادن به وحدت اسلامی

روحانی برجسته یکی از شهرهائی که مردم آن هم شیعه هستند و هم سنی نامه ای خدمت
امام مدظله فرستاده بود که ضمن آن درخواست کمک برای ساختن مدرسۀ علمیه کرده بود و
متذکر شده بود که در این شهر اهل سنت نیز حوزه دارند.تذکر این نکته نشان می داد که
در آن شهر نه چندان بزرگ،مدرسه علمیه فی نفسه ضرورتی ندارد و انگیزۀ ساختن مدرسه
علمیه این بود که برادران اهل سنت مدرسۀ علمیه دارند.او گمان کرده بود که تذکر این
نکته باعث و مشوق موافقت قطعی حضرت امام برای ساختن مدرسه علمیه می شود ولی وقتی
نامه به عرض معظم له رسید با لحنی قاطع فرمودند:

نباید حالت مقابله با آنها باشد!این دلیل کافی نیست که چون آنها دارند پس ما
هم باید داشته باشیم!نه خیر!

حضرت امام مدظله با این برخورد دو نکته را مشخص فرمودند،یکی اینکه برای ساختن
مدرسۀ علمیه در شهرهای کوچک باید زمینه ها و امکانات لازم وجود داشته باشد و دیگر
آنکه اگر پیروان دیگر مذاهب اسلامی هم در آنجاها هستند کاری که حالت مقابله با
آنها بخود بگیرد نباید انجام داد.

 

/

کودتای نافرجام نوژه

کودتای نافرجام نوژه 

قسمت هفتم 

حجةالاسلام والمسلین محمدی ری شهری

محاکمه کودتاچیان

پس از کشف کودتا ودستگیری تعداد قابل توجهی از عناصر کودتاچی، مردم مسلمان
وانقلابی ایران در انتظار محاکمه وکیفر مزدوران بیگانه،وبیگانه پرستانی که قیافه
وطن دوستی بخود گرفته بودند، دقیقه شماری می کردند.

محاکمۀ کودتاچیان ابتدا در دوشعبه از دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش ومرکز آغاز
شد ولی پس از چند جلسه،از سوی دادستانی کلّ انقلاب محاکمۀ تمام کودتاچیان به
دادگاههای انقلاب ارتش واگذار گردید.

بطور کلی محاکمه های مهم وقابل توجه عموم ضبط واکثر آنها از طریق سیمای جمهوری
اسلامی ایران پخش گردید ولی بعضی از محاکمه هابعلل امنیتی یا سیاسی اجتماعی قابل
نشر نبود.

 

محاکمه تیمسار محققی

یکی از محاکمه هائی که ضبط شد ولی قسمتی از آن بنابر مصالحی تاکنون منتشر نشده
محاکمۀتیمسار محققی یکی از عوامل مهم توطئه است که قرار بود عملیات هوائی کودتا را
هدایت کند،ولی با مشورتی که انجام شد در حال حاضر پخش آن بلامانع است ولی احتیاطاً
اسامی افرادی که در آن مطرح شده باستثناء یکنفر بصورت رمز در این مقاله آمده است.

این محاکمه در دو جلسه انجام شده که قسمتی از جلسۀاول وتمام جلسۀدوم را دراین
مقاله خوانندگان گرامی ملاحظه خواهندکرد.

جلسۀ اول محاکمه

در جلسۀ اول پس از قرائت کیفر خواست توسط دادستان متهم بجای دفاع از خود
بجرائم انتاسبی اعتراف می نماید، وبه سئوالات رئیس دادگاه در رابطه با شرح ماجرای
توطئه پاسخ می دهد.

در ابنجا مامتن سئوالهای رئیس دادگاه که نگارنده مقاله است وپاسخهای تیمسار
محققی را عیناًنقل می کنیم:

رئیس دادگاه در مورد نقش تیمسار مهدیون در کودتا از تیمسار محققی سئوال می
کند،اودر جواب می گوید: 

فکرمی کنم،من نمی دانم آقا، ایشان بمن دستور می داد حالاشما اسمش را هرچه می
گذارید،بگذارید.

·                               
س:یعنی قرار بودکه ایشان فرماندۀ شما باشند؟

·                               
ج:یعنی قرار بود که ایشان بمن از یک جای دیگری دستور بدهد به پست فرماندهی
دستور بدهد.

·                               
س:این چندین ملاقاتی که شما باایشان داشتیدهمین مقدار حرف     داشته این که کاری ندارد دو دقیقه تمام می
شود

·                               
ج:بله آقا….

·                               
س:چقدر طول کشید ملاقات منزل رکنی؟

·                               
ج:فکرمی کنم در حدود حداکثر یکساعت، حدّاکثر یکساعت.

·                               
س:یکساعت بالاخره خیلی مطلب می شود گفت؟

·                               
ج:حداکثر یک ساعت بود. یعنی قراربود 45دقیقه بیشتر نشود منتهی چون آقایک مقدار
دیر آمد،(آن آقای سیاسی، اسمشان را بلد نیستم)ویکی دوباری که آن خانم مسنّ آمد
وچای آورد ومجبور شدند صحبتهایشان را قطع بکنند.

·                               
س:….توضیح بدهید؟

·                               
ج:آقا من عرض کردم که حدّاکثر یک ساعت.

·                               
س:نیم ساعت هم که باشد،نیم ساعتش را توضیح بدهید؟.

·                               
ج:صحبت راجع به این بود که راجع به اقتصاد چه کسی کمک می   کند،راجع به گروههای سیاسی بودکه چطوری کمک می
شود….

·                               
س:راجع به گروههای سیاسی چه؟

·                               
ج:من آقا مطلبی هست که اینجا نمی توانم خدمتتان عرض کنم وقبلاًخدمتتان عرض
کرده ام.

·                               
س:راجع به خود گروههای سیاسی چه گفته شد؟

·                               
ج:راجع به خود گروههای سیاسی که آن قسمتهای مختلف یک مطلبی قبلاًخدمت خودتان
عرض کردم که اینجا نمی توانم بیان کنم به هیچ عنوان ولی چیزی که هستش،این بود که
ملّت را چگونه می شود جلویشان را گرفت که توی خیبان نیایند،ازچه طریقی؟واقعاًهم
بگویند،این حرفی راکه می گویندبکنند،انجام بدهند،یکی اش عفو عمومی بود. که عفو
عمومی شامل همه بشود واز طریق رادیو تلویزیون اعلام بشود.

·                               
س:دیگر چی؟

·                               
ج:یکی دیگر این بودکه اشخاص ناراضی را،که خوب نارضایتی ها مسلّماً می دانید که
بیکاری مهمترینش است،اشخاصی که بیکار شده اند،برگردندسرکارهایشان.

·                               
س:یعنی این اشخاصی که این رژیم بخاطر وابستگی وبخاطر اتهامات بیرونشان کرده
است از رژیم سابق،برگردندسرکارشان؟

·                               
ج:تقریباًیک چنین چیزی،اشخاصی که بیکارشده اند،بازنشته ها برگردند سرکارشان،یک
چنین چیزی.

·                               
س:آیا می توانید درست مشخّص کنید که کجاها بنا بود بمباران بشود؟

·                               
ج:عرض کردم به حضورتان آقا، یکی منزل امام بود،یکی دوتا باند فرودگاه مهرآبادبود،یکی
هم جاهایی که مابهش می گوئیم قطع خطوط مواصلاتی یعنی فرضاًبیست عددتانک از قزوین
بلند می شود که راه بیافتد وبیاید بتهران،این بیست عددتانک، یک نقطه ای جاده اش
قطع بشودکه نتواند بیاید.

·                               
س:دیگر چی؟

·                               
ج:دیگر یک سوپر سونیک بود شما فرمودید بمباران

·                               
س:آیا نخست وزیری توی طرح بمباران نبود؟

·                               
ج:نخست وزیری،اینطور نبود که بمباران بشود،آقای بنی صدر را زنده می خواستند.

·                               
س:برای چی؟

·                               
ج:نمی دانم آقا،قراربود که یک تعدادی،گروهی بروندو آقای بنی صدر را بگیرند،نمی
دانم کی ها،وچطوری، ولی قراربودکه ما وقتی که سوپر سونیک رد می شویم،از روی شهرهم
سوپر سونیک ردمی شویم، احیاناًممکن است آقای بنی صدر بیاید بیرون که ببیندچه خبر
است،همان موقع که می آید بیرون تاببیند چه خبر است،گرفته بشود.

·                               
س:پس بنانبود که ایشان کشته بشود؟

·                               
ج:نمی دانم آقا،قرار بود که ایشان محاکمه بشود مثل اینکه.

·                               
س:چون اینطوری که می فرمائیدمنزل امام بنا بوده است که بمباران بشود،ولی نخست
وزیری قرار نبود بمباران بشود؟

·                               
ج:نخست وزیری واینهارا قراربودکه پس(pass)بیائیم رد بشویم، همینطور عبور بکنیم.  توی این عبورهابالاخره می آمدند بیرون وممکن
بود که بگیرندشان وممکن بود آقای بنی صدر آمده باشد بیرون.

·                               
س:باتوجه به اینکه محل اقامت امام از مراکز پر جمعیت است، شماهم گفتید که مردم
را نمیخواستیدبزنید؟

·                               
ج:اینطور که بماگفته بودندآقا مراکز پر جمعیت نبود ضمناًبایستی بعرض برسانم که
یک عدد بمب یاآن بمبی که مامی خواستیم مصرف بکنیم که حداکثر قدرتش بود،دیگر این
شعاعش300،یعنی قطر 300پا می توانست از بین ببرد،هر،صدپایی،بگیریم هر 3پایی،یک
یاردحالا شما بگیرید سیصدپا می شود 100متر،100متر جایی نبودش که بخواهدبه دهی یا
به خانۀ کس دیگری کار داشته باشد.

·                               
س:چرا100متر که خانه های اطراف راهم می گیرددیگر؟

·                               
ج:ماراجع به آن یکی دوتا خانۀاطراف پرسیده بودیم که اینجاکی ساکن است؟گفته
بودنداینجا دفتر کار است وشبها خالی است وکسی هم تویش نیست.

·                               
س:شما میزان تلفات را در این کار چقدر حدس می زنید؟اینطور در ذهنم است که بعضی
از این آقایان گفته اند تا 10میلیون را حدس می زده اند.

·                               
ج:من عذر می خواهم از شما برای این مطلب،شما یک هفت تیر دارید،تویش هفت تا
فشنگ است،بااین هفت تا فشنگ،8نفر را نمی توانید بکشید.مگر اینکه بایستانید،قطار
کنید پهلوی یکدیگر، بگذارید توی پیشانی اولی، احیاناً از اینجا در برود وبخورد توی
پیشانی دومی با آن مهماتی که با آن 12عدد هواپیمای اول که مامی خواستیم برای کب
بگذاریم،می خواستیم برای اِرس ودیارتی بگذاریم برای سوپر سونیک بگذاریم،برای
چیزهای دیگر بگذاریم،این اگر ماخیلی می خواستیم بکشیم،خیلی می خواستیم بکشیم،این
همان منزل امام تنها بود مثل اینکه شما بخواهیدبا 5 تا فشنگتان 50نفر را بکشید،نمی
شودآقا10میلیون نفر،10میلیون نفر مهمات در این مملکت نیست که شما بخواهید 10میلیون
نفر را بکشید،شماهمه را یکجا جمع بکنید،همه را بیاورندیکجا،یکهو 500عدد هواپیماروی
سراین 10میلیون نفربمب بریزد.

·                               
س:شما ضمن صحبتهایتان گفتید که تعدادشما معدود بوده،وکم بوده،شما فکر نمی کنید
با این تعداد معدود،با این عدۀ کم چه جور می توانید مثلاًاین رژیم را سرنگون کنید؟

·                               
ج:آقا من باز هم اینرا قبلاٌبحضورتان عرض کردم،ما از نظر پرسنل خلبان،حداکثر
در حدودبین 30تا32نفر را پیش بینی می کردیم. 
پرنسل فنی هم درحدود30نفر،این می شد60نفر یا63-62نفر حالا شما حدّاکثر
بگیرید70نفر.از نظر پرسنل نظامی هم قرار بود پایگاه را بگیرندومابدون کوچکترین تیراندازی،
بدون کوچکترین نگرانی که از اینکه پایگاه ممکن است در کار ماوقفه ای ایجاد
بکند،برویم این تو،شما می دانید آنها چند نفربودند؟حداکثر300نفر،با همین
مقدار،قرار بود وارد عمل بشویم نه بیشتر وشاید کمتر.کمااینکه کمتر هم از اینجا راه
افتادیم ورفتیم.واما اینکه موفق می شدیم یا نمی شدیم، بما اینطور تفهیم شده بودکه
وقتی که امام وجود نداشته باشد ورادیو تلویزیون شروع بکندبه صحبت کردن وآن مطلبی
که جناب عالی می دانید[1]،دیگرتمام
است.

·                               
س:بفرمائید که حالاازاینکه طرح شما در کودتا موفق نشد،چه احساسی دارید؟.

·                               
ج:آقا من بهتر است راجع به این موضوع حرف نزنم برای اینکه هر چیزی بگویم،مطلب
تأثیری نخواهد داشت.

·                               
س:حالا احساس خودتان را توضیح می دهید؟تأثیری ندارد ولی احساس خودتان را توضیح
می دهید.

·                               
ج:خوب خواه ناخواه هر کسی جان خودش را دوست دارد،خواه ناخواه من اعدامی ام
خواه ناخواه برای خانواده ام خوب نیست،ولی اگر بدانم آقا،اینرامسلّم دارم بخدمتتان
می گویم می خواهم اینجایکخرده،یک دقیقه مثل امام مرد باشم، یک دقیقه هم کمتر یک جو
از مردانگی امام راداشته باشم.

·                               
س:قاضی:البته مثل امام که تعبیر نکنید.

·                               
ج:نخیر،یک جوگفتم از مردانگی امام را داشته باشم، اگر بدانم بعداًخانواده ام
دچار دردسری نخواهندشدکه دادگاه عدل اسلامی فکر نمی کنم اینکار رابکندبرای اینکه
آنها روحشان هم خبردار نبوده است،نه خانواده ام،نه فامیلم نه دوستانم،نه اشخاص
دیگر،ننگی برایشان نخواهدبود که توی اجتماع بروند وبیایندخوشحالم.

·                               
س:از نظر شخصی عرض نمی کنم،از اینکه این طرح موفق نشد،مجموعاًچه احساسی دارید؟

·                               
ج:آنرا من نمی توانم قضاوت بکنم آقا،من از نظر خودم،هرچه زودتر بمیرم از نظر
خودم راحت ترم.

·                               
س:موفق نشدن این طرح برای شما تأسف آور است؟

·                               
ج:نه آقا،اگرسئوالتان اینست؟

·                               
قاضی:بله سئوالم اینست؟

·                               
ج:خیر،خیر،می دانیدرسماًخیر.

·                               
س:چرا؟

 

·                               
ج:خوب طرحی نبودآقا که بخواهد تأسف آور باشد.طرح یک چیزی است که اقلاً اَلِفی
داشته باشد،ن،و،هـ،ی،داشته باشد،این اَلِف نشده، غوره نشده مویزشده،باید هم شکست
بخورد.

·                               
س:حالاشما فرض کنیدکه،غوره هم شده بودوطرح،طرح کاملی بود؟

·                               
ج:آنوقت شکست نمی خورد آقا،اگر اینطور بود،شکست نمی خورد.

·                               
س:شما ضمن بازجوئی تان فرموده اید که شورای نظامی قراربود که زمام امور مملکت
را بدست بگیرد،ممکن است در این زمینه توضیحی بدهید؟

·                               
ج:من نگفتم شورای نظامی زمام امور مملکت را در دست می گرفت،گفتم شورای نظامی
می آمددستور می دادبماکه چکار باید بکنیم.واگر گفته ام شورای نظامی زمام امور
مملکت را در دست می گرفت،من اشتباه کرده ام.من عرض کردم که شورای نظامی تصمیم می
گیردکه چه هدفی را بزندوچه کسی را به چه سمتی برگزیندوبه آقای رئیس جمهور
پیشنهادبکند.

·                               
س:یعنی رئیس جمهور راهمان ابتدا مشخص می کردید؟

·                               
ج:فکر می کردند که رئیس جمهور،بلی مشخص بود،آقای بختیاربود.

·                               
س:آقای بختیاربنا بود که رئیس جمهوربشود؟…

·                               
ج:همان بودکه الآن عرض کردم بخدمتتان.

·                               
س:درصورت عدم موفقیت بنا بودکه چه کاری را انجام بدهید؟

·                               
ج:بعرضتان برسانم عدم موفقیتی پیش بینی نمی شد…

·                               
س:با گروههای سیاسی یی که مسلّح هم هستند،درصورت برخورد چگونه می خواستیدعمل
کنید؟

·                               
ج:منظورتان را اصلاًنمی فهمم گروه سیاسی مسلح؟

·                               
س:فرض کنید مثل چریکهای فدائی،مثل مجاهدین خلق؟

·                               
ج:آقا یکباردیگر هم این سئوال را کردیدازمن.باور می کنید که من فرق بین
چریکهای فدائی با چریکهای خلق مسلمان را نمی دانم چیست ؟اینرا باوربکنید که من نمی
دانم.بماگفته بودندکه ما خودمان راجع به کارهای سیاسی با همه شان در تماس هستیم با
تمام گروهها نه تنها اینها. باحتّی حزب اللهی ها در تماس هستیم وشما از این نظر
هیچگونه ناراحتی نداشته باشید.

·                               
س:یعنی می گفتندکه باگروههای سیاسی،مسئله هماهنگ شده است؟

·                               
ج:بله می گفتند هماهنگ شده است.

·                               
س:شما،آقای محققی به مشروبات الکی اعتیاد دارید؟

·                               
ج:اعتیاد ندارم ولی می خورم،می خوردم.من در منزلم مشروب بود گاهی که خسته می
شدم، مشروب می خوردم ولی نه بعنوان اعیاد، بعنوان تفریح ودر ضمن اطلاع داریدکه من
شب قبلش یادو شب قبلش در منزلم عروسی بود وتوی عروسی هم خوب یکی دونفر بودندکه نه
اینکه معتاد باشند،لبی تر کرده بودند.

·                               
س:شماهم خورده بودید؟

·                               
ج:منهم خوردم آقا.

«جلسه دوم دادگاه آقای تیمسار محقّقی»

 

·                               
درادامۀمطالبی که از آقای محقّقی سؤال شد،بنظر می رسد که این یک مسئله را باید
ایشان روشن کنندکه در منزل آقای رکنی که مسائلی مطرح شد،ایشان اظهار کردند که یک
مسئله دیگری بود که مهم است ومن نمی خواهم بگویم از ایشان تقاضا می کنیم که آن
مسئله راهم برای ماتوضیح بدهد یک مسئله کلی از ایشان سئوال می کنیم که آیا در این
توطئه از افراد عمامه به سر وروحانی هم دخالت داشته یا هماهنگی شده بوده با آنها
یااینکه هماهنگی نشده بوده است؟

·                               
آقا به عرضتان برسانم من مدتها بود از این آقا می پرسیدم یعنی از این آقا توی
همان جلسه.

·                               
س:کدام آقا؟

·                               
ج:ازاین آقای سیاسی،آقای قربان نام.

:مدتهابودکه ازش می پرسیدم هی توی آن جلسه که آخر شما می گوئیدآدم
نمی میرد،آدم بیرون نمی آید،آدم کشته نمی شود،من از کجا مطمئن بدانم که کسی بیرون
نمی آید؟آمدیم ریختندوده هزار نفر،شد بیست هزار نفر آنوقت کی؟چطوری؟شماکه آدم
ندارید جلوی اینهارا بگیرد وازمن هم بخواهید،به اینها تیراندازی نخواهم کرداین آقا
بما گفتندکه وقتی که امام دیگر وجود نداشته باشد،یکی جای امام می نشیند،آن شخصی که
جای امام می نشیند،از رادیوتلویزیون صحبت خواهدکردومطالبی راکه امام تا امروز،گفته
است،اوفتوا می دهدکه غلط است ماخواستیم(من ومهدیون)یکمقداری بیشتر در این مورد
بگوید،گفت از آقایون روحانیون4نفر هستندکه این چهار نفربلافاصله.

·                               
س:4نفریا 5نفر؟یکی دیگر از آقایون گفته است5 نفر

·                               
ج:من آقا4نفر شنیدم،این چهار نفر هستند که این چهار نفر بلافاصله وقتی که
رادیوتلویزیون گرفته شد،بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهندکرد
وفتوا خواهنددادکه مطالبی که امام گفته است واقعیت ندارد وملت را می نشانند سرجای
خودشان،آنوقت من خیالم راحت شد که اینها هرچه می گوینددرست می گویندیعنی بعبارت
دیگر آنوقت من فهیمدم که واقعاً آدم کشته نخواهد شد.  آنوقت من فهمیدم که واقعاًادم کشته نخواهد
شد.  آنوقت من فهمیدم این که می
گویند10میلیون کشته می شود،10نفرهم کشته نمی شود.

·                               
س:یعنی تاقبل ازآن احتمال می دادید که کشتار زیاد بشود؟

·                               
ج:من تا قبل از آن می ترسیدم ومی گفتم اگر اینطور شد، شما چکار می کنید؟ملت
بیایدچکار می کنید؟آنها هی می گفتند ملت نمی آیندتوی خیابان گفتم چطور خیالم راحت
بشود؟گفت چهار نفر از آقایون روحانیون هستند که این 4نفر بلافاصله می آیند وصحبت
می کنند،مطالبی راکه امام گفته،اینها فتوا می دهند که اینطور نیست وبعداز این چهار
نفر هم،توی خط ایستاده اند،گفت آخوندها توی خط ایستاده اند.

·                               
س:یعنی توی خط ایستاده اندبرای چه؟

·                               
ج:برای اینکه از رادیو وتلویزیون صحبت بکنند.

·                               
س:نام آن چهار نفر را ممکن است ببرید؟

·                               
ج:نام آن چهار نفر را آیت الله شریعتمداری، آیت الله (ر )،آیت الله (ق )،آیت
الله(ز ).

·                               
س:همان آقای( ر )که قم هستند؟

·                               
ج:نمی دانم آقا من فقط اسمش را می دانم وحتی شنیده ام که آقای شریعتمداری را
می خواستندبدزدندوبیاورند در تهران، یک خانۀ امنی ایشان را قایم کنند،بطوریکه
روزیکه این جریان عملیات آغاز می شود،بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت
کنند.

·                               
س:بعضی از آقایان دیگر می گویند یک منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر
گرفته شده بود.شما اطلاعی از این جریان ندارید؟

·                               
ج:من شنیدم که برای آقای شریعتمداری 2عددباغ اجاره کرده بودند.

·                               
س:درکجای تهران نمی دانید؟

·                               
ج:نمی دانم آقا قبلاًمی دانستم ولی حالا بیادم نمی آید نمی خواهم که دروغ
بگویم فکر می کنم نزدیکی هتل شرایتون ودیگری هم در کرج بوده.

·                               
س:دراین رابطه از پسر آقای شریعتمداری«چه خبردارید»؟.

·                               
ج:من پسرآقای شریعتمداری را نه دیده ام ونه می شناسم ونه حتی عکسشان را دیده
ام ولی چیزی که هست همانشب،وقتی که مایکخرده کنجکاوی بیشتری،یعنی،( مهدیون و
من)کنجکاوی بیشتری نشان دادیم که چطوری آقای شریعتمداری؟ما شنیده ایم که آقای
شریعتمداری تحت الحفظ است وایشان را شاید زندانی است،آزاد نیستند،گفت ما ایشان را
بوسیلۀ پسرش می دزدیم وحتی اگر شده یک آقای شریعتمداری درست می کنیم  می گذاریم جایش،آقا را باخودمان می آوریم

·                               
س:اصولاًشما اطلاع نداریدکه پسرآقای شریعتمداری در این رابطه بود؟با شما
همکاری می کرد؟

·                               
ج:من عرض کردم پسر آقای شریعتمداری را نه دیده ام…

من نمی دانم آقا که حمل بر مثبت بکنم یا حمل بر منفی ولی حتماًاز آقای
شریعتمداری که خواسته بودند صحبت بکند،پسرآقای شریعتمداری هم در جریان بوده یا
نه،نمی دانم. 

·                               
س:شما اگر یادتان باشد قبلاًبمن گفتیدکه صحبت این بودکه بااین آقایانی که نام
بردید،قبلاًاینها در جریان امر گذاشته شده اندوهماهنگی های لازم با آنها شده است.

·                               
ج:بله.

·                               
قاضی: دراین زمینه توضیح بدهید.

س:باز سئوال شد از آن آقا که اگر آقا نیاید یا آقای (ق )نیاید،یا این آقایان
بگویندنه،آنوقت چه می شود؟گفتند نه ما قرارمان را داریم.البته اینهایی راکه عرض
بحضورتان،تمام مطالبی است، سخنان نقل قول شده از آن آقای بنام مستعار قربان وگرنه
من خودم که از جای دیگر یامستقیماً خیر.   
ادامه دارد

 



[1] – منظورش آقای شریعتمداری است که درجلسه دوم دادگاه توضیح داده است.

 

/

امدادهای الهی

جهاد در قرآن

حجةالاسلام والمسلمین سید حسن طاهری خرم آبادی

امدادهای الهی

درسایه ایمان بخدا سکون وآرامش جایگزین اضطرابها ودلهره ها وترسها می شود وهر
قدر مراتب ایمان کاملترباشد ویاد خدا بیشتر ونگرانی کمتر تاآنجا که دلی که مملو از
محبت خدااست. وتعلق وبستگی بچیزی وکسی غیراز او ندارد هیچ اضطراب ونگرانی درآن دل
راه نمی یابد وخداوند اوراباهمین ویژگی وخصیصه خطاب می فرماید.

«یااَیَّتهاُ النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ إِرجِعِی إِلی رَبِّک راضیَةً
مَرضِیَََّةًً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنََّتی»

ای صاحب نفس مطمئن وآرام بسوی پروردگار خود برگرد درحالی که خوشنودی وازتو
خشنود است.  پس داخل شو ودر زمره عباد
وبندگان من وداخل شودر بهشت من.

«الَّذین آمَنُواوَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِاللهِ»  آنها که ایمان آورده اندودلهایشان با یاد
خدامطمئن وآرام است.

«اَلابِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» 
با یاد خدا دلها آرام می شود.

اکنون که دانستیم اطمینان وآرامش دل یکی از آثار روشن وطبیعی ایمان ویاد
خدااست آیا مقصود از سکینه وآرامشی که در این آیات بیان شده است همین سکون وآرامشی
است که در پرتو ایمان برای هر انسان مؤمنی ضروری است یا آنکه این سکون وآرامش
چیزدیگری است؟

و باز این سؤال مطرح می شود که آیا سکینه وآرامشی که بر دل مؤمن نازل می
شودازسنخ آرامشی است که افراد شجاع و پردل دارندیانوع دیگری از سکون وآرامش است؟

با تامل درآیات روشن می شود که سکینه ای که دراین آیات مطرح است واز عوامل
غیبی و امدادهای الهی برای نصروپیروزی بشمار می رود غیر از آن حالت اطمینان وسکونی
است که از آثار ایمان است بلکه این یک موهبت الهی است که خود موجب ازدیاد ایمان می
شودونه آن حالت اعتماد بنفسی است که در همه مردم شجاع وقوی دل یافت می گرددبلکه
موهبتی است إلهی که با یافتن آن انسان خدا را فراموش نمی کند واز آثارش ملازمت
تقوی وقرب بخدا است.

ویژگیهای آرامش:

1-نزول آن از طرف خداوند برمؤمنین:در آنجا که مؤمنین در شرایط حساس قرارگرفته
بودند ویکی از مهمترین عوامل پیروزی آنان در آن شرایط همین حالت آرامشی بود که
خداوند برآنها نازل فرمودواین معنی از آیات زیر استفاده می شود.

الف:ثُمَّ اَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی المؤمنینَ وَ
اَنزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ عَذَّبَ الًّذینَ کَفَروا وَذَلِکَ
جَزاءُالکافِرینَ(26 توبه)ـ پس نازل فرمود خداوند آرامش وسکینه خود را بر رسولش وبر
مؤمنین ونازل فرمود لشکرهائی که آنها را نمی دیدند وعذاب نمود آنها را که کافر
شدند واین است پاداش کافران

ب:فَاَنزَلَ اللهُُ سَکِینَتَهُ عَلَیهِ وَاَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها
وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی وَکَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا وَاللهُ
عَزیزٌ حَکِیمٌ (40توبه)

پس سکینه اش را خدا نازل فرمود بر پیغمبر وتأیید فرمود اورا بلشکرهائی که نمی
دیدند آنها را وخداوند سخن آنهاراکه کافر شدند پائین کشید(تحقیر کرد)وهمانا نام
خدا بالا است وخداوند هم غا لب است وهم حکیم.

دراین دو آیه بدنبال فروفرستادن سکینه برقلوب مؤمنین ورسول خدا،مسئله پیروزی
وغلبه مؤمنین وبالا رفتن نام وسخن خدا بعنوان نتیجه آن بیان شده است.

ج:«وَیَنصُرُکَ اللهُ نَصراًعَزیزاً*هُوَالَّذِینَ اَنزَلَ السَّکِینَةَفی
قُلُوبِ المؤمنینَ لِیَزدَادُو اِیمَاناً مَعَ اِیمَانِهِم ولِلهَ جُنُودُ السَّمَوَاتِ
وَالاَرضَ وَکَانَ اللهُ عَزِیزاً حَکِیما(4 فتح)

وخداوند یاری می نماید تورا بگونه ای که نظیر ندارد واواست که نازل فرمود سکینه
را دردل های مؤمنین وخداوند غالب وحکیم می باشد.

د:« اِذ جَعَلَ الَّذیِنَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ
الجاهِلِیَّةِ فَاَنزَلَ اللهُ سِکَینتََهُ عَلی رَسُولهِ وَعَلَی المؤمنیِنَ
وَالزِمَهُم کَلِمَةَ التّّقوی وَکانُوا اَحَقَّ بِها واَهلَها وَکانَ اللهُ
بِکُلِّ شَیٍء عَلِیماًـ (26فتح)

هـ:لَقَد رَضِیَ اللهُ عَنِ المؤمنینَ اِذ یِبایِعُونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ
ما فی قُلُوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِم وَاَثابَهُم فَتحاً
قَریباً»(18فتح).

ملاحظه می شود که در تمام این آیات اینمطلب بیان شده است که خداونددر شرایط
خاصی،سکینه را بر قلوب مؤمنین نازل فرموده است. واگر نگوئیم که نزول سکینه اختصاص
بآنهائی داردکه در مراحل بالائی از ایمان قرار گرفته اند ومخصوصاًرسول اکرم که
کاملترین مراحل ایمان را دارا بوده است واز او انسانی کاملتر وجود نداشته وندارد
لااقل دربین مؤمنین افرادی بوده اند که دارای ایمانی کامل باشند پس این سکینه ای
که برقلب رسول الله ودیگر مؤمنین نازل گردیده است غیر از آن اطمینان وآرامشی است
که نتیجه قهری ایمان است وهر فرد مؤمنی به اندازه درجه ای که از ایمان دارا است،
از آن سکون وآرامش نیز برخوردار است.

زیرااولاًـ آن سکون وآرامشی که از خواص ایمان است در همه احوال وموارد وجود
دارد وآنچه از ظاهر این آیات استفاده می شود اینست که این سکون وآرامش در شرایط
خاصی برپیغمبرومؤمنین نازل گردیده وقبل از آن وجود نداشته است.

وثانیاًـ این سکینه از علل واسباب زیاد شدن ایمان قرار گرفته است نه از آثار
وفوائد آن در حالی که سکون وآرامشی که ازخواص ایمان است،معلول ایمان واز آثار آن
است.

2-دومین ویژگی که این موهبت الهی دارد آنست که در پاره ای ازاین آیات،خداوند
آنرا بخودش نسبت داده است وفرموده است«فانزل الله سکینته علی رسوله وعلی
المؤمنین»یعنی خداوند نازل فرموده است سکینه خودش رابر رسولش وبرمؤمنین.  این تعبیردر آیا ت سوره توبه آیه26و40وسوره فتح
آیه 26دیده می شودکه با اضافه سکینه به ضمیری که به الله برمی گردداضافه ونسبت
آنراکه حاکی از یکنوع اختصاص وویژگی است بیان فرموده است همانگونه که روح را هم در
مواردی خداوند بخودش نسبت می دهد ومی فرماید«وَاَیَّدَهُم بِرُوحِ مِنهُ» ـ
(مجادله 22)یعنی تایید نمود آنهارا با روحی از خودش وهمچنین در سوره بقره آنجاکه
داستان بنی اسرائیل را بیان می نماید،می فرماید:«فِیهِ سَکِینَةٌمِن رَبِّکُم»(درآن
صندوق است  سکینه ای از خدای شما)وبا کلمه
من ربکم نسبت واضافه سکینه بخدا که حاکی از اختصاص بخداوند است بیان شده است.

خلاصه آنکه از اضافه سکینه بخداوند در این آیات با آنکه همه چیز باواضافه دارد
وهمه هستی ها ونعمتها از اواست،چنین استفاده می شود که سکینه یک حالت خاصی است که
بررسول خدا ومؤمنین نازل شده است واز مواهب بزرگ الهی است.

3-یکی از آثارسکینه آنست که موجب زیاد شدن ایمان آنهائی می شود که سکینه
برآنها نازل گردیده است.

واین مطلب ازآیه «هُوَالَّذِی اَنزَلَ السَّکِینَةَفِی قُلُوبِ المؤمنیِنَ
لِیَزدادُواایِماناًمَعَ اِیمانِهِم»(4فتح)استفاده می شود.

یعنی اواست آنکه نازل نمود سکینه رادر دلهای مؤمنین تا زیاد نماید ایمانی را
برایمان آنها.

لام در لیزدادوالام غایب است یعنی برکلمه ای قرار می گیرد که نتیجه وثمره فعل
قبل باشد وبه تعبیر دیگر علت غائی فعل است. بنابراین زیاد شدن ایمان علت غائی
وثمره نازل ساختن سکینه است در دل مؤمنین البته مانعی ندارد که این یکی از ثمرات
وعلل غائی آن باشد وممکن است یک فعل دارای ثمرات ونتایج فراوانی باشد که مجموعه
آنها علت غائی ونقطه نهائی آن فعل خواهدبود.

ودر آیه تصریح شده است به اینکه سکینه موجب می شود که ایمانی بر ایمان مؤمنین
افزوده شود یعنی با فرض وجود ایمانی که مؤمنین دارند،نزول سکینه سبب ایمان جدید
وتازه ای خواهد گردید.

البته باید توجه داشت که ایمان تنها علم وآگاهی وتصدیق به آنچه راکه ایمان بآن
دارد نیست بلکه پیوند دل است،خضوع وتسلیم است نسبت به چیزی که یقین بآن پیدا کرده
است.ایمان باور کردن است،التزام عملی است به آنچه را باور نموده است خلاصه آنکه
ایمان نه صرف تصدیق وعلم است ونه تنها عمل است زیرا منافق ممکن است بآنچه را که
مؤمن ایمان دارد عمل نماید ولی مؤمن نیست وکافر هم ممکن است حق رادر دل تصدیق
نمایدچنانچه می فرماید«(#r߉ysy_ur $pkÍ5 !$yg÷FoYs)ø‹oKó™$#ur öNåkߦàÿRr& $VJù=àß #vqè=ãæur 4
öÝàR$$sù y#ø‹x. tb%x. èpt7É)»tã tûïωšøÿßJø9$# »(نمل 14)یعنی وانکار نمودند مرآنرا ولی در دل بدان یقین
داشتند پس ایمان یقین وباوری است که با گرایش دل وعمل توأم است وهرقدر این دو جهت
یعنی گرایش قلبی وعمل خارجی بیشتر شود ایمان هم شدید تر خواهد بود.پس ایمان حقیقتی
است که قابل شدت وضعف است. 

بنابراین می توان گفت که سکینه یکنوع اطمینانی است بآنچه راکه شخص باید ایمان
داشته باشد.  بیان مطلب آنکه:   ایمان ویقین بخدا وماوراءطبیعت گاهی از روی
دلیل وبرهان ومشاهده آثار خداوند برای فردی پیدا می شود وهیچ شک وتردیدی ندارد ولی
با اطمینان وسکون همراه نیست مانندکسی که در شب تاریک در کنار جسم بی روح انسانی
قرارمی گیرد وهرقدر با دلیل وبرهان به خود تلقین می کند که این جسم بی جان با یک
قطعه سنگ ویا چوب تفاوتی نداردوهیچ ضرروزیانی بطور قطع باو نمی رساند ولی باز قوه
واهمه وخیال،تصوری هولناک از او در برابرش می سازد وخواب وخیال راحت رااز او سلب
می کند. دراینجا می بینیم که مسئله یقین وباور از آرامش واطمینان جدا می شود.

وبرهمین پایه واساس ابراهیم خلیل بخداوند عرض می نماید:«رَبِّ أَرِنی کَیفَ
تُحیِی المَوتی قالَ اَوَلَم تُؤمِن قالَ بَلی وَلکِن لِیَطمَئِنَّ
قَلبِی،(260بقره).

خدایا بمن نشان بده که چگونه مردگان را زنده می سازی.خداوند در جواب
باوفرمود:آیا ایمان نیاورده ای می گوید:چرا ولی برای آنکه دلم آرام گیرد.

ایمان ابراهیم به یک مسئله غیبی وغیر محسوس که قطعاً خالی از هر گونه شک
وتردید بوده است ومرحله کامل از آنرا داشته است وقتی توأم با اطمینان خاطروآرامش
قلب نسبت بآن چیزی که یقین دارد می شود که برای او آن مسئله غیبی ونامحسوس مسئله
ای عینی ومحسوس شود وآنرا لمس نماید.البته روشن است که سؤال ابراهیم از کیفیت
وچگونگی احیا وزنده کردن مردگان است نه 
اصل آن وگویا می خواهد آنرا ببیندتا دل او آرام شود.

با توجه به این مطلب باید گفت که سکینه یکنوع اطمینان خاطراست نسبت بآنچه راکه
مؤمن ایمان بدان دارد بگونه ای که گویا آن واقعیت را حس می کند ومی بیند و در
نتیجه موجب شدت باور و ایمان اوخواهد گردید.

وبعید نیست که مؤمن بر اثرعنایات الهی، وافاضه واشراق حق نسبت باوحالتی پیدا
کندکه گویا پرده های طبیعت از جلو چشم او برداشته شده است وبمرحله عین الیقین ودیدن
با چشم دل برسد ودر چنین حالی است که ایمان اوکه مجموعه ای از یقین والتزام عملی
وگرایش قلبی است باوج خود خواهد رسید وایمانی برایمانش افزوده خواهد گردید.

همانگونه که امام حسین (ع)در دعای عرفه می فرماید:«عَمِیَت عَینٌ لاتَراکَ
عَلَیها رَقِیباً»کورباد چشمی که تو رامراقبت آن چشم نبینند

ودر مناجات شعبانیه می خوانیم:«اِلهِی هَب لِی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ
وَأَنِراَبصارَ قُلُوبِنابِضیاءِنَظَرِها اِلَیکَ حَتی تَخرِقَ اَبصارَالقُلُوبِ
حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعدِنِ العَظَمَةِ»یعنی خداوندا بمن کمال بریدگی از
همه چیزواتصال بخودت را مرحمت فرماوچشم های قلوب مارا نورانی کن به روشنائی نظر
کردن آن دیدگان بسوی توتا آنکه این چشمها حجابهای نور را پاره نماید وبمعدن عظمت
برسد.

البته فهم این حقائق ومعانی برای کسانیست که طعم ومزه معرفت ودیدن با چشم دل
را چشیده باشند نه برای ما انسانهائی که جزطعم ومزه مادیّات طعم دیگری را نچشیده
ایم.

واین نکته راهم باید در نظر داشت که هر انسانی باندازه قابلیت ولیاقتی که دارد
ازاین موهبت الهی برخوردار می شود وبطور قطع همه کسانیکه در جنگهای اسلامی حضور
داشته اند دارای این استعداد نبوده اندودر بین آنها افرادی که گرفتار ضعف ایمان هم
بوده اند وجود داشته است کما اینکه افراد غیر مؤمن هم بوده اند. ادامه دارد.

 

/

داستان شق صدر

درسهائی از تاریخ تحلیلی  

 حجةالاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

قسمت سیزدهم

این داستان را بسیاری از محدثین وسیره نویسان اهل سنت روایت کرده اند
مانند«مسلم»در کتاب صحیح،در ضمن چند حدیث وابن هشام درسیره وطبری در کتاب تاریخ
خود،و کازرونی در کتاب المنتقی ودیگران[1]،وما
در آغاز یکی از روایاتی راکه در صحیح مسلم آمده ذیلاًبرای شما نقل می کنیم وسپس به
بحثهای جنبی وصحت وسقم آن می پردازیم:

«روی مسلم بن حجاج عن انس بن مالک ان رسول الله(ص)أتاه جبرئیل وهویلعب مع
الغلمان فأخذه وصرعه،فشقَّ عن قلبه فاستخرج القلب فاستخرخ منه علقةفقال:هذاحظّ
الشیطان منک،ثمّ غسله فی طست من ذهب بماءزمزم، ثمّ لأمر ثم أعاده فی مکانه.

«وجاءالغلمان یسعون الی امّه ـ یعنی ظئره ـ فقالوا:   انّ محمّداًقد قتل فاستقبلوه وهو منتقع
اللون،قال انس:   وقد کننتت أری اثر ذلک فی
صدره».

یعنی مسلم از انس بن مالک روایت کرده که روزی جبرئیل هنگامی که رسول خدا با
پسر بچگان بازی می کرد نزد وی آمده واو را گرفت وبر زمین زد وسینۀ او را شکافت
وقلبش را بیرون آورد واز میان قلب آنحضرت لکّه خونی بیرون آورده وگفت:   این بهرۀ شیطان بود از تو،وسپس قلب آنحضرت
رادر طشتی از طلا با آب زمزم شستشو داده آنگاه آنر ا بهم پیوند داده وبست ودر جای
خود گذارد…

پسربچگان بسوی مادر شیرده او آمده وگفتند:  
محمد کشته شد!آنها بسراغ او رفته واورا در حالی که رنگش پریده بود مشاهده
کردند!

انس گفته:   من جای بخیه ها را درسینۀ
آنحضرت می دیدم.

و در سیرۀ ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گوید: آنحضرت بهمراه برادر رضاعی
خود درپشت خیمه های مابه چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او
بسرعت نزد ما آمد وبه من وپدرش گفت:   این
برادر قریشی مارادومرد سفید پوش آمده واورا خوابانده وشکمش را شکافتند ومیزدند!

حلیمه گفت:من وپدرش بنزد وی رفتیم ومحمد راکه ایستاده ورنگش پریده بود مشاهده
کردیم،ماکه چنان دیدیم اورا به سینه گرفته واز او پرسیدیم:   ای فرزند توراچه شد ؟فرمود:دومرد سفید پوش
آمدند ومراخوابانده وشکمم را دریدندوبدنبال چیزی می گشتند که من ندانستم چیست؟

حلیمه گوید:مااورابرداشته و بخیمه های خود آوردیم.[2]

ودر هردوی این نقلها هست که همین جریان سبب شد تاحلیمه آنحضرت را به نزد مادرش
آمنه بازگرداند.

واین داستان تدریجاًدر روایات توسعه یافته تا آن جا که گفته اند: داستان شقّ
صدر در دوران زندگی آنحضرت چهار یا پنج بار اتفاق افتاده، درسه سالگی(همانگونه که
شنیدید)،ودر ده سالگی، وهنگام بعثت، ودرداستان معراج…ودراینباره اشعاری نیز از
بعضی شعرای عرب نقل کرده اند.[3]

وبلکه برخی از مفسّران سورۀ انشراح وآیۀ«ألم نشرح لک صدرک»رابراین داستان
منطبق داشته وشأن نزول آن دانسته اند.[4]

 

ایرادهائی که به این داستان شده

این داستان بگونه ای که نقل شده وشما شنیدید از چند جهت مورد خدشه وایراد واقع
شده:  

1ـ اختلاف میان این نقل ونقلهای دیگر در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص)بمکه
ونزد مادرش آمنه که دراین دونقل همانگونه که شنیدید سبب بازگردان آنحضرت همین
جریان ذکر شده واین ماجرا طبق این دو روایت درسال سوم از عمر آنحضرت اتفاق افتاده،
درصورتیکه در روایات دیگر واز جمله در همین سیرۀابن هشام(ص167)برای بازگرداندن
آنحضرت علت دیگری نقل کرده وآن گفتار نصارای حبشه بود که چون آن کودک را دیدند
بیکدیگر گفتند مااین کودک را ربوده وبه دیار خود خواهیم برد چون وی سرنوشت مهمی
دارد.  ..

وسال بازگرداندن آنحضرت رانیز در روایات دیگر سال پنجم عمر آنحضرت ذکر کرده
اند[5]ودر
کیفیت اصل داستان نیز میان روایت ابن هشام وطبری ویعقوبی اختلاف است، چنانچه در
سیرةالمصطفی آمده ودر روایت طبری آمده است که چند نفر برای غسل والتیام باطن
آنحضرت آمده بودند که یکی از آنها امعاءآنحضرت را بیرون آورده وغسل داد ودیگری قلب
آنحضرت را وسومی آمده ودست کشید وخوب شد وآنحضرت را از زمین بلند کرد[6]که
همین اختلاف سبب ضعف نقل مزبور می شود.

2ـ خیروشرّ وخوبی وبدی قلب انسانی، از امور اعتقادی ومعنوی است وچگونه با عمل
جراحی وشکافتن قلب وشستشوی آن می توان مادۀشرّوبدی رابصورت یک لخته خون بیرون آورد
وشستشو داد؟وآیا هر انسانی می تواند اینکار را انجام دهد؟ویا این غدّۀبدی وشرّفقط
درسینۀ رسول خدا بوده ودیگران ندارند…؟وامثال اینگونه سئوالها؟واز اینرومرحوم
طبرسی درمجمع البیان درداستان معراج فرموده:

«اینکه روایت شده که سینه آنحضرت را شکافته وشستشو دادند ظاهر آن صحیح نیست
وقابل توجیه هم نیست مگر به سختی،زیرا آنحضرت پاک وپاکیزه از هر بدی وعیبی بوده
وچگونه می توان دل واعتقادات درونی آنرا با آب شستشو داد؟..»[7]

وازاین گذشته چگونه این عمل چند بار تکرار شد وحتی پس از نبوّت وبعثت آن
بزرگوار باز هم نیاز به عمل جراحی پیدا شد؟وآیا این غدّه هر بار که عمل می شد
دوباره عود می کرد وفرشته های الهی مجبور می شدند بدستور خدای تعالی مجدّداًمبادرت
به این عمل جراحی نموده وموجبات ناراحتی آن بزرگوار را فراهم سازند؟…

3ـ بگونه ای که نقل شده این شکافتن وبستن بصورت اعجاز وخارق العاده بوده
وهمانندیک عمل جراحی معمولی نبوده که احتیاج به زمان ومدت وابزار ووسائل جراحی ونخ
وسوزن وبخیه کردن وغیره داشته باشد،وهمانگونه که می دانیم معجزه از نشانه های نبوت
و ابزار کار پیمبران الهی برای اثبات مدّعای آنان بوده وچگونه در حال کودکی آنحضرت
چنین معجزه ای از آنحضرت صادر گردیده؟

مگر اینکه بگوئیم از «ارهاصات»بوده همانگونه که پیش از این در داستان اصحاب
فیل گفته شد.

4ـچگونه می توان معنای این روایت را با آیاتی که در قرآن کریم آمده وهر نوع
تسلّط ونفوذی را از طرف شیطان در دل پیغمبران ومردان الهی وحتّی مؤمنان ومتوکلان
سلب ونفی کرده جمع کرد ومیان آن ها را وفق داد،مانند آیه شریفه ای که می
فرماید:   «اِنَّ عِبادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم
سٌلطانٌ…»[8] وآیۀ دیگری
که فرموده:

«…اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِم
یَتَوَکَّلُونَ»[9]و
آیۀ«…وَلََأغوِیَنَّهُم اَجمَعِینَ اِلاَّعِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ…»[10]

 

وبهرصورت این روایت از جهاتی مورد خدشه وایراد واقع شده، وحتی بعضی گفته
اند:این حدیث مؤیّد روایت دیگری است که در صحیح بخاری و مسلم آمده که جز عیسی بن
مریم همۀفرزندان آدم هنگام ولایت مورد دستبرد شیطان واقع شده وشیطان در او نفوذ می
کند وهمین سبب گریۀنوزاد می گردد…فقط عیسی بن مریم بود که در حجاب وپرده بود واز
دستبرد شیطان محفوظ ماند…[11] 

ومسیحیان بهمین حدیث تمسک کرده وگفته اند جز عیسی بن مریم هیچیک از فرزندان
آدم معصوم نیستند وهمگی مورد دستبرد شیطان واقع شده اندو تنها عیسی بن مریم بود که
چون فوق مرتبۀ بشری واز عالم دیگری بود مورد دستبرد وی قرارنگرفت…!

پاسخی که به این ایرادها داده اند:

1ـ دکتر محمد سعید بوطی در کتاب قفه السیرة گوید:حکمت الهی در این حادثه ریشه
کن کردن غدّۀ شرّوبدی از جسم رسول خدا نبوده تا این اشکالها لازم آید،زیرا اگر
منبع وریشه شرورغده های جسمانی یا لکه های خونی در بدن باشد لازمه اش همان است که
افراد شرور وبد خواه را بایک عمل جراحی بصورت افرادی نیکوکار وخیرخواه در
آورد،بلکه ظاهر آنست که حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت وآماده ساختن
رسول خدا برای عصمت ووحی از زمان کودکی با وسائل مادی بوده،تابرای ایمان مردم
وتصدیق رسالت آنحضرت نزدیکتر واقرب باشد، و در نتیجه این عمل یک تطهیرمعنوی بوده
لکن به این صورت مادی وحسّی تا این اعلان الهی وسیله ای برای رساندن به گوشها
ودیدگان مردم باشد…

وحکمت هرچه باشد،وقتی خبری صحیح وثابت بود دیگر جائی برای بحث وتوجیه آن نیست
که ما ناچار به توجیهات واینگونه تأویلهای بعیده باشیم، وکسی که در چنین روایاتی
تردید کند منشأی جز ضعف ایمان بخدای تعالی ندارد.

واینرا باید بدانیم که میزان پذیرفتن خبروحدیث،درستی وصحت آن است، وهنگامی که
خبر وحدیثی از این جهت به اثبات رسید دیگر چاره ای از پذیرفتن وقبول آن نداریم
وآنرا روی سر می گذاریم،و میزان فهم ما در معنای آن دلالت لغت عرب واحکام آن
است،واصل در کلام نیز حقیقت است، واگر قرار باشد که هر خواننده وبحث کننده ای
بتواند کلام را از معنای حقیقی خود به معانی مجازی آن برگرداند ارزش لغت از میان
رفته ودلالتی برای آن باقی نمی ماند ومردم درفهم معانی الفاظ دچار سرگردانی می
شوند.

وگذشته از این چه انگیزه واجباری برای اینکارهست؟جز آنکه کسی دچار ضعف ایمان
بخدای تعالی گردد،ویا ضعف یقین به نبوت رسول خدا وصدق رسالت آنحضرت،وگر نه یقین
پیدا کردن به آنچه روایت ونقل آن صحیح وثابت است خیلی آسانتراز این حرفها است چه
حکمت وسرّآن معلوم باشد وچه نباشد![12]

2ـ از نویسندگان ودانشمندان معاصر شیعه،هاشم معروف حسینی نیز نظیرهمین گفتار
را در کتاب سیرةالمصطفی اختیار نموده وپس از آنکه اختلاف نقلها راذکر می کندگفته
است:

این اختلافات،اگر چه موجب می شود تا انسان در اصل داستان تردید کند بخصوص اگر
سندهای آنرا براصولی که در روایات مورد قبول است عرضه کنیم،ولی با اینحال این مطلب
به تنهائی برای انکار این داستان از اصل واساس ومتهم ساختن نقل کنندگان کافی
نیست،زیرا آنچه را اینان نقل کرده اندنوعی از اعجاز است وعقل چنین حوادثی را محال
ندانسته وقدرت خدای تعالی را برتر می داند از آنچه عقلها ببدان احاطه ندارد واوهام
وپندارها درک ان نتواند،وزندگی رسول اعظم خداوند مقرون است با امثال این گونه
حوادثی که برای دانشمندان ومحققان قابل تفسیر و توجیه نبوده وجز ارادۀذات
باریتعالی انگیزه ای نداشته«ولیس ذلک علی الله بعزیز»[13]

3ـ علامۀ طباطبائی درکتاب شریف المیزان در دو جا داستان را نقل کرده یکی در
ذیل داستان اسراءومعراج در سوره «اسری»ودیگری در ذیل آیۀ«الم نشرح لک صدرک»ودر هر
دوجا آنرا حمل بر«تمثّل برزخی»نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آنحضرت به این کیفیت
در پیش دیدگان رسول خدا مجسم گشته ومشاهده گردیده است،وداستانهای دیگری رانیز که
در روایات معراج آمده مانندمجسم شدن دنیا درنزد آنحضرت باآرایش کامل،وانواع نعمت
ها وعذابها برای اهل بهشت وجهنم همه را از همین قبیل دانسته وبهمین معنا حمل کرده
است.[14]

نگارنده گوید:این داستان را محدث جلیل القدر مرحوم ابن شهر آشوب بگونه ای دیگر
نقل کرده که بسیاری ازاین اشکالها برآن وارد نیست واصل نقل این محدث بزرگوار شیعه
درداستان منشأ زندگی ودوران کودکی آنحضرت در کتاب مناقب اینگونه است که از حلیمه
نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سالهای پنجم ازعمر شریفش می
گوید:«…فربیته خمس سنین ویومین فقال لی یوماً:أین یذهب اخوانی کلّ یوم؟قلت:یرعون
غنماً،فقال:   انَّنی ارافقهم،فلماذهب معهم
اخذه ملائکةوعلوه علی قلّةجبل وقاموا بغسله وتنظیفه،فأتانی ابنی وقال:ادرکی محمداً
فانّه قد سلب،فأتیته فاذابنوریسطع فی السماءفقبّلته وقلت:ماأصابک؟قال:لاتحزنی انّ
الله معنا،وقصّ علیها قصّته،فاتتشر منه فوح مسک اذفر،وقال الناس:غلبت علیه
الشیاطین وهو یقول:   مااصابنی شیء وما
علیّ من بأس».[15]

یعنی ـ من پنج سال ودوماه آنحضرت را تربیت کردم،درآنهنگام روزی بمن گفت:   برادران من هر روز کجا می روند؟گفتم:گوسفند می
چرانند،محمدگفت:من امروز بهمراه ایشان می روم،وچون با ایشان رفت فرشتگان او را
گرفته وبرقلۀ کوهی بردندوبه شستشووتنظیف او پرداختند، در اینوقت پسرم بنزد من آمد
وگفت محمدرا دریاب که اورا ربودند!من بنزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی بسوی
آسمان ساطع بود، اورا بوسیده گفتم:   چه
برسرت آمد؟پاسخداد:محزون مباش که خدا با ما است وسپس داستان خود را برای اوبازگو
کرد،ودر اینوقت ازوی بوی مشک خالص بمشام می رسیدومردم می گفتند:شیاطین براوچیره
شده اندواو می فرمود:چیزی برمن نرسیده وباکی برمن نیست…

واینک برطبق این نقل می گوئیم:گذشته ازاینکه نقلهای گذشته مورد اشکال
بودوبایکدیگر اختلاف داشت بااین نقل هم مخالف است،واگر بنای پذیرفتن این داستان
باشد همین نقل که خالی از اشکالات است برای مامعتبرتر است ونیازی هم به توجیه
وتأویل نداریم.

وتأویلی هم که مرحوم استاد طباطبائی کرده اند اگر داستان مربوط به معراج رسول
خدا (ص)تنها بود توجیه خوبی بود،چون در پاره ای از روایات که در مورد مشاهدات دیگر
آنحضرت رسیده به همان لفظ تمثیل آمده وبا قرینۀ آنها می توان این داستان رانیز
همانگونه توجیه وتفسیر کرد،اما همانگونه که شنیدید این داستان چند بار اتفاق
افتاده واین تفسیر وتوجیه در همه جا دشوار بنظر می رسد،مگر آنکه همان توجیه را
باقرینه ای که ذکر شد شاهد ونمونه ای برای موارد دیگر بگیریم.

ودرپایان این بحث ذکر این قسمت هم جالب است که در پایان روایت صحیح مسلم
همانگونه که خواندید آمده که انس بن مالک گفته بود:من جای بخیه ها را در سینۀ
رسولخدا می دیدم.وراوی یا انس بن مالک تصور کرده بودند که این شکافتن وبستن با
چاقو وکارد ونخ وسوزن بوده،در صورتیکه اگر هم ماداستان را اینگونه که نقل شده بود
بپذیریم بعنوان یک معجزه وامر خارق عادت می پذیریم،ودر متن حدیث هم لفظ التیام
آمده بود نه دوختن!

وبالاخره نظر مانیز دربارۀاین حدیث همان نظر مؤلف کتاب سیرةالمصطفی است که اگر
از نظر سند این حدیث به اثبات رسید وصحت آن مسلّم شد ما بدون این توجیهات بعنوان
یک معجزه ویا«ارهاص»آنرا می پذیریم.      ادامه دارد

 

 

 

امام عسکری (ع):  

«ما اَقبحُ بِالمؤمن أَن تَکُونَ لَهُ رغبَةٌ تُذِلُّهُ »  (تحف العقول ص520)

چه زشت است برای مؤمن دلبستگی به چیزی که او را خوار نماید.

 



[1] –صحیح مسلم ج 1ص101-102سیره ابن هشام ج1ص164-165.طبری ج1ص575.

المنتقی
فی مولود المصطفی «الباب الرابع من القسم الثانی»

/

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند وبیدار میکند امام خمینی

پیام شهید

قسمتی ازوصیتنامه پاسدار شهیدجوادترنجی

…عزیزان من، دنیا رابرآخرت انتخاب نکنید که رسول خدا حضرت محمد(ص)فرموده
اند:پس دنیارا برای معاد خود وحیات اخروی خویش بکار بگیرید(الدنیا مزرعةالاخرة)

برادران وخواهران،برهمه شما باد صمیمانه وخالصانه پیروی ازامام که اطاعت
ازامام،فرمان خداست«اطیعواالله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم»ملت!تنها امید
امام بخداست وبه شما،امام را دریابید…مباداازبیعت با حضرتش سرباز
زنید،بیادآوریدسرنوشت مردم کوفه وبی وفائی شان وپیمان شکنیشان را…

برادران وخوهران،سفارش باد شمارا به روی آوردن به قرآن…آنرابخوانیدکه
سعادتتان درتفکّر،تدبّر،تعقّل در آیات آن است…

عزیزان من سفارش باد شمارابرنمازتان.مسجدهارا پر کنید وتا می توانید به جماعت
نماز بخوانید وآنرا سبک نشمارید نافله را بجای آورید،خصوصاًنماز شب را ودیگران را
به انجامش ترغیب کنید…

اینک،ای نسلهای آینده،ای نغمه گران استقلال،ای پیام رسانان خون هزاران
شهید،پاس بدارید. این خون هارا…قدر بدانیداین رحمت هارا،پاس داشتن خون شهدا
نگهداشتن حدود الهی است.  پیروی خالصانه
از  امام عزیز است پیروی از امام امکان
پذیرنیست الّا اینکه مهار نفس رابکشیم که «جهاداکبر»است

قسمتی از وصیتنامه شهید محمدرضا طلاوری

…از همه شما خواهشمندم که از روحانیت متعهدومسئول پیروی کنید چرا که چراغ
راه وراهنمائی هستند که مارا به هدف نزدیکترمی سازنداگر می خواهید بهدف برسید وقلب
همگی شما جهت رسیدن به هدف می تپد روحانیت را تنها نگذاریدکه یااز قافلۀانسانیت
عقب می مانید ویا به جلومی روید که هردوبرابربا نابودی شماست.درتمام مسائل مسئولین
را یار ویاور باشید وکمتر مشکلات را به رخ بکشید که خدا شاهد است همگی مسئولید
برای آنها محرم راز باشید نه خودتان برملا کننده مشکلات و کمبودها باشید.بطور کلی
خودرا جهت ظهور امام زمان آماده سازید.ازکلیه برادرانی که توان رزمی دارندومی
توانند در جبهه ها حضور پیدا کنند خود را معطل مکنند بشتابند به سوی جبهه ها که
جائی با صفاتر وروحانی تر ازسنگرهای خط مقدم نیست خودرا برسانید به سنگرهای امام
زمان که این افتخار نصیب هر کسی نمی شود سعی کنید این افتخار را نصیب خود
کنید.والسلام

 

قسمتی از وصیتنامه شهید مهدی اسحاق زاده

…پدر ومادر عزیزم، این را بدانیدکه می دانید تمام کسانی که درسنگرهای اسلام
دفاع می کردند چشمهایشان از شدت اشکی که به عشق وخوف خدا ریخته بود صدمه دیده
شکمهایشان از روزه های فراوان لاغر شد ولبهایشان از دعا خشکیده ورخسارشان از
بیداریهای شبانه زرد گشت امّا به چهره های آنان همواره غبار پر طراوت نشسته
بود،آری برادران من، این چنین کسانی بودندکه رفتند پس راستی سزاوار است که تشنه
دیدارشان باشم.  مادرم هر وقت به یاد من
افتادی یاد آن مادران فرزند در آغوش راکه به سوی لوله های مسلسل شتافتند،بیاد
آر…

واماشما ای برادران عزیزم، سلاح برزمین افتاده ام را برگیریدوبرسینه تان
بفشاریدکه تنها یادگار من است وباید گلوله های سربی اش را بر قلب دشمنان اسلام
فرود آورید وجای خالیم را درسنگر پر کنید که امروزدرخت اسلام نیاز به آبیاری خون
من وتودارد.

لاله این چمن آلوده برنگ است هنوز             سیر از دست نینداز که جنگ است هنوز

 

قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی ترنجی

…خدایا ازتو می خواهم که مرگم راکشته شدن در راه خود قرار بدهی بادوستانت
زیر پرچم رسولت.

خدایا از تو می خواهیم به دست من دشمنان خود ورسولت را بقتل برسانی، ما یک
امانت بیش نیستیم واین امانت دیر یا زود باید به صاحبش برگرددمابایدخود را بسازیم
واسیردنیا نشویم باید بدانیم که روز قیامتی وجود دارد وگول منافق را نخوریم سکوت
در برابر منافق وصدام بدترین خیانت به قرآن است.همیشه در راه خدا، مکتب وقرآن
وپیرو خط امام باشیم واکنون ای نسل انقلاب،ای سربازان جان برکف اسلام وای جانبازان
راه حق، ای آرمانداران حکومت مهدی “عج”هنوز خاطره جانبازیهای شجاعانه
شما از نظر ما محونگردیده ونخواهد گردید آن روزهای سخت که زیر ضربات جلادان رژیم
شاهنشاهی مردانه ایستادیم ودرس فداکاری واستقامت به دیگران آموختیم واینک
بپاخیزیدوهجرت کنید وخورا به خدا بسپارید واز خویشتن در گذرید زندگی برای ما ارزشی
ندارد مگر اینکه حق مظلومان واستثمارشدگان را از بیدادگران بگیریم.

 

/

سعادت و شقاوت جامعه

قرآن وسنن الهی در
اجتماع بشر

سعادت وشقاوت جامعه

 آیت الله محمدی گیلانی

*«نوع دوم عذاب رحمت
زدا

*سبت از نظر لغت و
اهل کتاب

*نظر قرآن
دربارۀسَبت، اصحاب سَبت، ومسخ آنان

*تارک وظیفه امر به
معروف ونهی از منکر مورک ممسوخ است

*مؤمن بی دین را رسول
الله(ص)تعریف می کند

*عقده خود کمتر بینی
موجب توجیهات مضحک می شود

*خبر شریف:«ماخرج
ولایخرج…»را توجیه تن آسائی خود می کند

*امام صادق
(ع)باسدیرصیرفی چه می گوید؟»

 

چنانکه ملاحظه
فرمودید آیۀ«نطمس وجوهاًفنرّدها علی ادبارهااونلعنهم کما لعنّا اصحاب السبت».در
مقام تهدید بدو نوع عذاب:   «یکی عذاب طمس
وقفاروئی ونگونسازی،ودیگری لعن وطرد از رحمت وتوفیق بگونه ای که اصحاب سبت بدان
مبتلا گردیدند»می باشد.

نوع اول که عذاب طمس
ووارونگی فطرت  از وجهه سعادت حقیقی بوده
بقدر مناسب تبیین گردید.وامّا نوع دوم که عذاب لعن«یعنی عذابی که قابلیّت هر گونه رحمت
وتوفیق الهی را با آنهمه وسعت،از انسان سلب می کند بدانگونه که اصحب سبت گرفتار آن
شدند»باشد هم اکنون بقدر مجال مورد بحث واقع می شود:

 

 سَبت

این تعبیر در قرآن کریم در حدودشش موضع آمده ودر یک مورد بصیغه ی فعل استعمال
گردیده که مجموع این هفت مورد،اشارۀبقصّه اصحاب سبت است وناچار معنای «سبت »از نظر
لغت ومقصود ازآن در نزد اهل کتاب باید روشن شود،آنگاه بقصه اصحاب سبت که در کتب
عهدین نیامده ولی مورد تصدیق آنها است بپردازیم.

راغب در مفردات می گوید:«اصل سَبت بمعنی قطع است،وبعضی می پندارندکه روز
سبت«شنبه»را سبت می گویند بدینجهت است که خداوند متعال از روز یکشنبه آفرینش
آسمانهاوزمین را شروع فرمودند وشش روز بطول انجامید وروز سبت «شنبه»منقطع از عمل
گردید،ولذا سبت یعنی روزانقطاع عمل نامیده شد».

در کتاب مقدس یعنی کتب عهد عتیق وجدید که از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی
ویونانی ترجمه گردید.در اسفار گوناگون آنها مفاداین تعبیرآمده است در قاموس کتاب
مقدس درماده«سبت»چنین می گوید:

«سبت:اسم آن روزی است که قوم یهود از تمامی اعمال خود دست کشیده، استراحت می
کردند،واین لفظ ازعبرانی معرّب گشته وافادۀاستراحت را نماید،امّاچون مسیح از
اموات،قیام فرمود،مسیحیان روزخداوند،سبت خودقراردادند…وجستینوس شهید می گوید:در
روز یکشنبه جمع شویم، زیراکه آن اول روزیست که خداوند ظلمت رابنور تبدیل
فرمود،ودنیارا از عدم بوجودآورد، وخداوند ماعیسی مسیح در همینروز از اموات قیام
نمود،زیرا که در روز پیش از سبت صلیب گردید،و روز بعداز سبت به حواریّان وشاگردان
خود ظاهر گشت ومطالب وچیزهائی راکه شما راامر می نمائیم بدیشان القاءفرمود ـ وقبلاًآمده
ـ تغییردادن روز شنبه به یکشنبه ضرری باصل مطلب وارد نمی آورد وهمواره حکم مرقوم
ماراامر می فرمایدکه یک روز درهفت،آرام گیریم واستراحت جوئیم…ومسیحیان متقدمین،
هم سبت یهود وهم سبت مسیحیان رامراعات می نمودند،لکن نه هردوروز بالتّساوی بلکه
بالتّفاوت یعنی سبت یهودی را مثل یوم روزه یاروز تهیه برای سبت مسیحی می دانستند ـ
ونهایةًآمده ـ روز مرقوم را بطورمخصوص نگاه می داشتندوافعال واعمال وبازهای دنیوی
راکلیّه از روی میل ترک می نمودند وبجز اعمال واجبه،اعمال دیگر از ایشان سر نمی زد
وتمامی اوقات خودرادر تفکرات عقلانی وعبادت خدای آسمانی صرف می نمودند…».

بنابراین«سبت»ازنظر لغت،انقطاع،ودر عرف این کتاب روز انقطاع از هر گونه عملی
واشتغال بعبادات واندیشه های روحانی،وروزی است که مأمور بتعظیم واحترام آن می
باشند،ومصداق این روزاز دیدگاه یهود روز شنبه واز نظر مسحیان روز یکشنبه است بزعم
آنکه حضرت مسیح (ع)پس از مصلوب شدن در روز جمعه روز یکشنبه زنده گردید وحواریا ن
وشاگردانش آن وجود گرامی رابالعیان دیده ومطالبی از آنجناب تلقّی کردند«که قرآن
مقتول ومصلوب شدن آنحضرت را تکذیب می کند».

ظاهر آیه124سوره مبارکه نحل:«انَّماجعل السبت علی الذین اختلفوا
فیه»یعنی«همانا تشدید فرائض وتحمیل تکالیف در سبت برآنهائی مجعول گردیدکه
درآن،اختلاف نمودند»،این است که کلفت ومشقّت واجبات در روز سبت بریهوداز این روجعل
شد که خود آنان در تعیین آن روز،لجاجت وشرارت ومخالفت ورزیدند واین لجاجت
واختلافشان موجب تکالیف شدیده برآنها گردید.

طبرسی در مجمع البیان در ذیل این آیه از مجاهد وابن زید نقل می کند:«همانا
تعظیم روز شنبه بریهود از آن جهت واجب شدکه سرپیچی از تعظیم روز جمعه که مورد امر
الهی بود،نمودند».

واز سیوطی درتفسیر درّالمنثور از شافعی وبخاری ومسلم نقل شده که رسول الله
(ص)فرمودند:«ماآخرین امّت دردنیا،در روز قیامت برهمه سبقت داریم.النهایةاهل کتاب
قبل ازمادردنیا اهل کتاب شدندومابعدآنان،وانگهی این روزشان که برآنان واجب التعظیم
بوده،روز جمعه است که درآن اختلاف نمودند،پس خداوند،مارا باحترامش رهنمائی
فرمودند،ومردم ما رادر آن پیروی کردند،یهود فردای این روز ونصاری بعداز فردارا
اتخاذّنمودند»وبیضاوی نیز در تفسیرش،ذیل این آیه چنین می گوید:

«موسی (ع)یهودراامر فرمودندکه در روز جمعه برای عبادت، خودرا ازهر شغلی فارغ
سازندولی آنان درمقابل این فرمان،گردنکشی وامتناع ورزیدندوگفتند:ماروزشنبه را می
خواهیم، زیراخداوندمتعال دراین روز از آفریدن آسمانهاوزمین فارغ ومنقطع شد، پس
خداوند متعال،تعظیم روز شنبه رابرآنهاـ الزام فرموده وبنکال این جسارت
واباءازامثال امرکلیم الله علیه السلام فرائض شدیده در آن روز بعهده شان نهاد».

 

قصۀاصحاب سبت

وامّاقصۀاصحاب سبت «که از حدود فرمان الهی تجاوزنموده ودرتعظیم آن روز گردنکشی
کرده وعمل صید را که برآنان در آن روز حرام بوده مرتکب می شدند،وبنکال لعن یعنی
کیفری که استعداد پذیرائی هر گونه رحمت وتوفیق ربّانی را از آنان مسلوب ساخته
وملکات واخلاق خبیثۀآنان قبل از طلوع نشأه آخرت، اندامهاوابدان متناسبی را اقتضاءداشتند،بدانهاافاضه
گردیدوبفرمان تکوینی خداوندقهّار،ببوزینه های خوار وزار ونزار مسخ شدند»درسورۀ
مبارکه اعراف با تفصیل وتبیین بیشترآمده که ماترجمه آیات مربوطه در این سوره را
قبلاًبیان می کنیم وروایاتی بدین مناسبت ذکر می شود سپس درتحلیل وتوجیه این سنت
الهی وارد میدان می شویم:

«ایشان(یهودیان)رااز جامعه وشهری که مشرف بدریا بوده اندسؤال کن، هنگامی که
برحریم الهی در روز سبت تجاوز می کرده اند، وقتی که ماهی های درشت در روز سبت بر
روی آب دریا ظاهر میگشتند ودر غیر روزسبت ماهی ها آشکار نمی شدند وبروی آب نمی
آمدند،این ابتلاءواختباربدین سبب بوده که آنان درفسق استمرار داشتند وهنگامی که
گروهی از یهودیان به گروه دیگری که فسّاق را موعظت وپند می دادند واز عمل فسق وصید
در روز سبت برحذر می داشتند،گفتند:چرا رنج بیحاصل می کشیدوقوی را موعظه می کنیدکه
حتماًخداوند متعال هلاکشان می کندیا بعذاب شدید شکنجه شان خواهدفرمود؟!اینها یعنی
گروه ناهی از نمکر وواعظان درپاسخ گفتند:انگیزۀمادراین موعظت وانذار،تحصیل عذر
عندالله تعالی می باشد که در انجام وظیفه نهی از منکر کوتاهی ننموده باشیم واینکه
خودنگهداری آنان از فسق وعصیان،محتمل ومورد رجا است،پس چون این تذکرات سودی
نبخشید، گروهی ناهی از منکر وپلیدی رانجات دادیم وستمکاران رابجرم فسق مستمر بعذاب
شدید مأخوذ نموده وچون سرپیچی آنهااز ترک محرّمات از مرز قابلیّت رحمت وتوفیق الهی
گذشت،فرمان دادیم که بوزینه های زار ونزار شوند یعنی اندام ها وابدان وپیکرهایشان
متشاکل با ملکات ردیئه وصفات ذمیمه شان گردیدند»(سوره اعراف6ـ 163).

وامّاحدیث:صدق طائفه قدّس سرّه در کتاب خصال در ذیل آیه:   «فلمّا نسواماذکّروا به»اعراف165از امام محمد
باقر (ع)نقل می کند که فرمودند:«کانوثلثةاصناف:  
صنف أئتمروا وأمروافنجوا و صنف أئتمرواولم یأمروا فمسخوا ذرّآً،و صنف لم
یأتمروا ولم یأمروا فهلکوا»:«اصحاب قریه مشرف بدریا سه صنف بودند:صنفی فرمانبردار
وبترک معاصی امر می کردندکه نجات یافتند وصنفی فرمانبردارولی امر بمعروف ونهی از
منکر نمی نمودندکه بصورت مورچه مسخ شدند،وصنفی نه فرمانبردارونه آمر بمعروف وناهی
از منکر بودند که هلاک شدند»یعنی بصورت بوزینه درآمده وهلاک گردیدند.

وهمین حدیث از امام صادق از پدرشان علیهماالسلام نیز نقل گردیده.   النهایةدر ذیل آن امام صادق (ع)از پدرش سؤال
می کند:«با آنهائی که فرمانبردار بوده وگناهی انجام نداده بودند ولی وظیفۀامر
بمعروف ونهی از منکر را ترک کردند چه معامله شد؟امام باقر (ع)در پاسخ پسرش فرمودند:بمااینگونه
رسیده که بصورت مورچه در آمدند».تارک وظیفۀمقدّس «امربمعروف ونهی ازمنکر»چنانکه می
بینی،مورچگان خوارمایه بحساب آمده اندبلکه صِغر نفس وذلّت وهوان که صورت جوهری در
ذاتشان پیدا کرده بود بردیگر صفات باذن خداوند متعال غالب آمده ممسوخ شدند ودرابواب
امربمعروف ونهی از منکر وسائل از رسول الله (ص) روایت می کند که فرمودند:

«ان الله عزّوجل لیبغض المؤمن الضعیف الّذی لادین له،فقیل:وما المؤمن الضعیف
الذی لادین له ؟قال:الذی لا ینهی عن المنکر»(طبع جدیدج11ص397):

«خداوند عزّوجل هر آینه مؤمن ناتوان بی دین رادشمن می دارد،خدمتشان عرض
شد:مؤمن ناتوان بی دین کیست ؟فرمودند کسی که نهی از منکر نمی کند».

توجیهات مضحک

بلی:تن آسائی وکاهلی واحیاناًمفتخواری در عین عافیت،وعمده سبب عقده حقارت،موجب
توجیهات مختلف می گردد،وجبن وبددلی را احتیاط وحزم می شمارند،خطّ بطلان بر«ان
الحیوة عقیدةوجهادٌ»می کشند وبی شرمانه در قیافه هولناک ننگ پذیری به دژنفوذ
ناپذیر:«لله العزة ولرسوله وللمؤمنین»حمله می برندوداغ عار:«ولکنََّ لمنافقین
لایعلمون»رابرپیشانی بی غیرتی خود می گذارند وبازمزمۀ«ماخرج ولایخرج منّا اهل
البیت الی قیام قائمنا»تن آسائی وعافیت طلبی ـ المؤمن الضعیف الذی لادین له ـرا
موجّه جلوه می دهند!در صورتی که همان امام معصوم (ع)است که چنین می فرماید:

«سدیرالصیر فی قال:دخلت علی ابی عبدالله (ع)فقلت له:   والله ما یسعک القعود،فقال:   ولم یاسدیر؟قلت:لکثرةموالیک وشیعتک وانصارک،
ولاله لو کان لامیرالمؤمنین (ع)مالک من الشیعةوالانصار والموالی، ما طمع فیه تیمُ ولا
عدیّ،فقال:یاسدیروکم عسی ان یکونوا؟قلت:مأةالف قال:مأة الف؟قلت:نعم،ومأتی
الف،قال:مأتی الف؟قلت:نعم، ونصف الدّنیا قال:فسکت عنّی ثم قال:یخفَّ عیلک ان تبلغ
معنا الی یَنبع قلت:  نعم فامر بحماروبغل
ان یسرجا،فبادرت فرکبت الحمار،فقال: یا سدیر اتری ان تؤثرنی بالحمار؟قلت:البغل
ازین وانبل،قال:الحمارارفق بی،فنزلت فرکب الحمارورکبت البغل. فمضینا فحانت
الصلوة،فقال:یا سدیرانزل بنا نصلّی،ثم قال:هذه ارض سبخةلا تجوز الصلوةفیها فسرنا
حتی صرنا الی ارض حمراءونظر الی غلام یرعی جداء،فقال:والله یا سدیرلو کان لی
شیعةبعدد هذه الجداء،ماوسعنی القعود،ونزلناوصلینا فلمّا فرغنا من الصلوة،عطفت علی
الجداءفعددتهافاذاهی سبعةعشر»اصول کافی طبع جدید ج2ص3ـ242:

 

یاران امام هفتم

«سدیرصیرفی می گوید:خدمت امام صادق (ع)رسیدم عرض کردم:   بخداوند سوگند،قعودبر شما جائز نیست
فرمودند:برای چه یا سدیر؟عرض کردم:برای اینکه دوستان وپیروان ویاران بسیاری
دارید،والله اگر برای امیرالمؤمنین (ع)شیعیان ویاران ودوستانی که دارید،می بود،تیم
وعدی درحقّ وی طمع نمی بستندفرمودند:یاسدیرتعداد شیعیان ویاران ما تقریباً چقدر
است ؟عرض کردم:  
یکصدهزارنفر،فرمودند:یکصدهزا رنفر؟عرض کردم:بلی دویست
هزارنفر،فرمودند:دویست هزار نفر؟عرض کردم:  
بلی،نصف دنیا،در اینجا امام (ع)سکوت فرمودند سپس فرمودند:همراه ما برای
یَنبَعُ«قلعه ای که دارای چشمه هائی و درختان خرما وزراعت از اوقاف امیرالمؤمنین
(ع)بوده است»آمدن برشما آسان است؟عرض کردم:بلی،دستور دادند الاغ واستری رازین
بستند،ومن مبادرت کرده بر الاغ سوار شدم،فرمودند:یا سدیر می شود ایثار کنی والاغ
را بمن بدهی؟عرض کردم: استر زیباتر ونجیب تر است فرمودند:الاغ برای من راهوارتر
است، من پائین آمدم وآن بزرگوار برالاغ و من براستر سوار شدیم ورفتیم ووقت نماز
رسید فرمودند:یا سدیر باهم پائن بیائیم ونماز بخوانیم،آنگاه فرمودند:این زمین شوره
زار است نماز درآن جائز نیست،پس حرکت کردیم بزمین سرخ رنگی رسیدیم امام (ع)بجوانکی
که تعدادی بزغاله می چرانید نگاهی کرد وفرمودند:والله یاسدیر اگر شیعیان من بتعداد
این بزغاله ها می بود ترک قیام برمن جائز نبود،وپائین آمدیم نماز خواندیم،چون از
نماز فارغ شدیم، من بطرف بزغاله هارفتم وشمردم،دیدم هفده رأس بزغاله است».    ادامه دارد.

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

اقتصاد اسلامی  

قسمت چهارم

 آیت الله حسین نوری 

 در راه ریشه کن ساختن فقر

فاجعۀبزرگ بشریت

در بررسی علل وریشه های «فقر»گفتیم که از یک دیدگاه واقع بینانه می توان این
علل وعوامل را به6مورد اصلی وکلی تقسیم کرد:

1ـ فقر ناشی از جهل و عقب ماندگی های فرهنگی.

2ـ فقر خود ساخته  که ناشی از تنبلی و
تن آسائی است.

3ـ فقر طبیعی وناشی از توانایهای جسمی وروحی

4ـ فقری که از اسراف وزیاده رویها زائیده میشود.

5ـ فقر سرمایه داری وناشی از سیستمهای امپریالیستی

6ـ فقر استعماری ناشی ازظلم وزوروتحمیلات قدرتهای بزرگ استکباری.

باید بدانیم که دین اسلام برای ایجاد یک جامعه مستقل وقدرتمند اسلامی وریشه کن
ساختن فقرو گرسنگی، این ریشه های زیانبار را بطورکلّی می خشکاند وراه جلوگیری از
پیدایش ورشد آنهارا ارائه می کند.

مابتوفیق خداوند متعال دربارۀموضوع اول یعنی فقر فرهنگی به معنای طرز تفکرها وبرداشتها
وجهان بینی های مخصوصی که موجب تخدیر فکری وخمودی ودر نتیجه،عقب ماندگی اقتصادی می
گردددر بحث گذشته سخن گفتیم.

اکنون به بررسی موضوع دیگر می پردازیم.

فقر خودساخته وناشی از تنبلی وتن آسائی

باید دانست که هیچ مکتبی به اندازۀ مکتب پر باروانسان ساز اسلام مردم را به
عمل وفعالیت دعوت نکرده است بطوریکه اگر بگوئیم دعوت به کار وفعالیت وکوشش وتلاش
مداوم یکی از امتیازات روشن این دین الهی است سخنی درست گفته ایم.

در قرآن مجید صدها مرتبه پس از ذکر این موضوع که ایمان بخداوند یکی از پایه
های اصلی سعادت وکمال انسانها است.  ازعمل
صالح یعنی عملی که شایستۀانسانیّت انسانها است سخن بمیان آمده واین موضوع پایۀدیگر
کمال وسعادت آنها معرفی شده است.

در احادیثی نیز که از حضرت رسول اکرم(ص)واهلبیت عصمت وطهارت علیهم السلام صادر
گردیده وبیانگر منطق حیات بخش اسلام است «عمل»یعنی کارمنشأشرف وفضیلت وتکامل
واستقلال وعزّت انسانها قلمدادشده است.

اساس وفلسفۀاین همه تأکیدوتذکر نیز روشن است چه اینکه مواد لازم زندگی انسانها
از خوراک وپوشاک ومسکن ومرکب ودارو ودوا وبطور کلی لوازم صنعتی وغیرصنعتی در روی
زمین آماده ومهیّا خلقت نشده است واز طرفی می دانیم دامنۀاین احتیاجات نیز بسیار
وسیع است واین انسان است که باید از طرفی با تکاپو وتلاش خود به مواهب
خدادادواستعدادهای سرشاری که دست آفرینش در این جهان بوجود آورده است پی ببرد واز
سوی دیگر با بازوی کار خود این استعدادهاراشکوفا سازد وازاین مواهب ومنابع مواد لازم
زندگی را استخراج کند. تا در نتیجۀزندگی ای که شایستۀ انسانیت انسانها است فراهم
گردد.

ومطلب مهمی که در این مورد توجه به آن شایان اهمیت است این است که دین مقدس
اسلام برنامۀاین موضوع راطوری تنظیم می کند که علاوه بر اینکه به جنبه های اخلاقی
وفرهنگی وسیاسی مسلمانان نیزلطمه ای وارد نمی شود،امکانات اقتصادی را در راه تهذیب
اخلاق وتعالی فرهنگ وپیشرفت امورسیاسی بسیج می کندواین موضوع یکی از ویژگیهای مکتب
اقتصادی اسلام است.

بنابر این هر گونه تنبلی وتن آسائی در امور اقتصادی که موجب فقر وعقب ماندگی
وپی آمدهای دیگر می گردد از نظر اسلام خطائی است بزرگ که نتیجه ای جز ضعف وسقوط
نخواهد داشت.

در اینجا برای پی بردن به منطق تحرّک آفرین اسلام لازم است نمونه هائی
ازاحادیث پر فضیلت اهل بیت علیهم السلام را در ضمن چند فصل مورد مطالعه قرار
بدهیم:

1ـ مذمّت از خواب زیاد وبیکاری

حضرت صادق (ع)فرمودند:«خداوندخواب زیاد وفراغت زیاد را دشمن می دارد.»فلسفه
این موضوع روشن است زیر اکه خواب وفراغت فقط باندازه ای که موجب رفع خستگی وتجدید
نشاط باشد لازم است ولی از این اندازه که بگذرد مخصوصاًبرای افراد جوان بویژه اگر
با امکانات مالی نیز همراه باشد موجب تباهی اخلاق وفساد خواهدبود،شاعر عرب زبان می
گوید:

اِنَّالشّبابَ وَالفَراغَ وَالجِدةَ    
مَفسَدةٌ لِلمَرءایٌّ مَفسَدةٍ

یعنی جوانی وبیکاری همراه با تمکّن مالی، موجب فساد وتباهی سهمگین می گردد.

ونیزآنحضرت فرمودند:«خواب بیش از اندازه دین ودنیاراتباه می سازد».

2ـ نکوهش از کسالت وتنبلی

حضرت باقر (ع)فرمودند:«من دشمن می دارم کسی را که نسبت به کارهای دنیای خود
تنبل باشد وسپس اضافه کرد:کسی که در انجام کارهای دنیای خود تنبل باشد در انجام
کارهای آخرت خود نیز تنبل خواهد بود».

حضرت صادق (ع)در نامه ای که به یکی از یاران خود مرقوم می داشتند این سه نکته
را بیان فرمودند:

«1ـ با علماءجدال مکن (با آنان با رعایت آداب اسلامی وتعظیم لازم صحبت وبقصد
فراگرفتن سئوال کن ).

2ـ با افراد سفیه وسبک مغز سربسر مگذار (که آنها تابع منطق نیستند).

3ـ در امور مربوط به زندگی اقتصادی هرگز تنبل وکسل مباش زیرا نتیجۀتنبلی جز از
دست دادن استقلال ونیز سرباردیگران بودن چیز دیگری نیست».

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می فرماید:«از تنبلی و واماندگی (یعنی زود
خسته شدن)جدّاًبپرهیز که این دوتا باعث محرومیّت تواز مزایای دنیا وآخرت خواهد شد.

حضرت امیرمؤمنان (ع)این واقعیّت راکه تنبلی چه نتیجۀوخیمی ببار می آوردبا این
تعبیر بیان فرمودند:موقعی که موجودات این جهان بحکم جذبه وسنخیت با هم ازدوا ج می
کردند یعنی:   در کنار هم قرارمی
گرفتند«تنبلی»و«عجز»باهم ازدواج کردندوزائیدۀاین ازدواج ووصلت چیزی جز
«فقر»نگردید.

حضرت باقر (ع)فرمودند:«من کسی راهنگامی که یکی از راههای کسب وکار برروی او
بسته می شود در خانه می نشیند وراکد می ماند وبرای بدست آوردن راههای دیگر به
فعالیّت نمی پردازد وحرکت نمی کند دشمن می دارم وافزود شما باید از راههای مختلف
به فعالیّت بپردازید وهرگز بدون حرکت نمانید.

به«مورچه»بنگرید وببینید که این حیوان چگونه از لانه خود قدم به بیرون می
گذارد وبرای تحصیل روزی به تکاپوی مداوم وخستگی ناپذیر می پردازد»

3ـ تشویق به تحصیل خودکفائی واستقلال اقتصادی

حضرت رسول اکرم(ص)وائمه اطهار علیهم السلام در احادیث بسیاری مخصوصاًبراین
مطلب تاکید دارند که باید یکی از اهداف مسلمانان در زمینۀاقتصاد این باشد که بار
زندگی خودرا خودشان بدوش بکشند وبکوشندکه سنگینی زندگی خودر ا بدوش دیگران نیفکنند
واین همان مطلبی است که پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران،به عنوان
«خودکفائی »و«استقلال اقتصادی»مطرح است.

البته این قبیل احادیث را نباید در محدودۀیک فرد یا افراد خاصی مورد مطالعه ونظر
قرارداد زیرا آنچه مهم است ونتیجۀمثبت ومهم تری دارداین است که چنین روحیّه ای در
ملت مسلمان بوجود بیاید تا در نتیجه عموماًباین حقیقت ایمان بیاورندکه لازم است
خودشان در کلیۀابعاد زندگی اقتصادی چه کشاورزی چه دامپروری، چه صنعتی، بار زندگی
خودرا بدوش بگیرند زیرا روشن است تا استقلال اقتصادی به تمام معنا تأمین نشود
استقلال فرهنگی وسیاسی نیز فراهم نخواهد شد ونظر دین اسلام که همواره فرا راه مسلمانان
نور می بخشد این است که آنها دارای عزّت واستقلال همه جانبه باشند.

در این مورد نیز به نمونه هائی از کلمات آن پیشوایان بزرگ گوش فرا می
دهیم:  

1ـ حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:«ملعون است کسی که بار زندگی
خودرا بردوش دیگران بیفکند»

2ـ حضرت صادق (ع)می فرماید:   «اگر
شنیدی که حضرت مهدی (ع)فردا ظهور خواهد کرد باز امروز تودر فعالیّت اقتصادی بکوش
وبارزندگی خود را بدوش دیگران میانداز».

3ـ مفضّل بن عمر می گوید:«حضرت صادق (ع)فرمود:تمام امکانات خودرا بکار بگیرید
تا خودکفا باشید وسنگینی بار زندگی شما بر دوش دیگران نیفتد».

4ـونیز حضرت صادق (ع)فرمودند:«هرگز در زندگی تنبل وتن آسا نباشید که در این
صورت خودکفائی را از دست خواهید داد».

5ـ «زراره»که یکی از محدّثین بزرگ ومعروف می باشد می گوید:مردی به محضر مبارک
حضرت صادق (ع)آمد وگفت من از انجام کار یدی عاجزم ونمی توانم بادست خود به تولید
بپردازم وتجارت هم بلد نیستم وبه بسیاری از کارها نیز اقدام کرده ام ولی نتیجه ای
نگرفته ام حضرتش باوفرمود:هرگز مأیوس نباش وخسته مشو وبرو هرچند به اینکه بار بر
سرخود گرفته حمل کنی،مشغول کار واز مردم بی نیاز باش.

6ـ حضرت کاظم (ع)فرمودند:عزّت، شرافت،عظمت ومهارت افراد مؤمن در این است که
بطور کلی چشم خودرا از آنچه در دست بیگانگان است بپوشند ودر راه کسب استقلال خود
بکوشندوبه نیروهای خود متکی باشند[1].

 



[1] -در
تنظیم این مقاله از جلد12وسائل الشیعةواز جلد 3وافی استفاده شده است.

/

راه یافتن فلسفه در جهان اسلام

هدایت در قرآن  

آیت الله جوادی آملی

در ادامه بحثهای گذشته به اینجا رسیدیم که آیا علوم عقلی آمده است که مردم را
از قرآن بازدارد یااینکه قرآن به دست علمای اسلام ـ خواه ناخواه ـ کنار رفته است ؟

همانگونه که قبلاًنیز بحث شد،متأسفانه می بینیم هر عالمی در هر رشته ای که
تخصص داشته، تلاشش بر این بوده است که قرآن رادر آن رشته راه ندهد.اگرعارف بود، از
راه هائی ـ که پش از این روشن خواهد شد ـ سعی کردباقرآن تماس پیدا نکند ؛اگر
فیلسوف بود اصرار داشت که باقرآن راه پیدانکند، اگر محدث بود که صریحاًاعلام
کرد:ظواهر قرآن حجیّت ندارد واصرار داشت که قرآن در علمش راه پیدا نکند واگرمتخصص
در سایر رشته ها بودند، یا مستقیماً با قرآن درارتباط نبودند یااگر هم ازقرآن کمک
می گرفتند،درحد کمک ادبی بود،همانگونه که از معلقات سبع، شواهد می گرفتند.

بنابراین، همه علمای رشته های مختلف دست به دست هم دادند تا قرآن را از حوزه
های علمی بیرون بردند وکار قرآن به جائی رسید که تنها برای تبرک خوانده می شد.

دخول فلسفه در عالم اسلام

درقرن چهارم هجری ودوران بنی العباس بودکه فلسفه از کشورهای ایران، روم وهند
ودیگر زبانها ونژادها ومکتبها به اسلام راه پیدا کرد. وهنگامی که آمد باخوب وبدش
وباغثّ وسمینش آمد وچون تازه ونو بر بود، عده ای که نو پسند بودند در برابر آن
خضوع نشان دادند وآن را با غث وسمینش پذیرفتند واز اینکه احیاناً نتوانستند آن را
با ظواهر دین تطبیق دهند،یابررسی نکرده (دوست نادان)ویا از روی عمد(دشمن دانا
)علیه ظواهر دین قیام کردند.

به عنوان مثال ؛آنچه از هند آمده بود بنام “تناسخ”،سعی در این بودکه
کیفر وپاداش را به صورت تناسخ حل کند؛ودر آن صورت قهراً مسئله معاد،مخصوصاً معاد
جسمانی کنار گذارده شد.

آنهائی که بر اساس هیئت های قدیم طرح ریزی شده بود که افلاک پوست پیازی!است
وقابل خرق والتیام نیست، نه جسمی از آنجا می گذرد ونه جسمی از آنجا می
آید!قهرآًمسئله معراج کنار رفت.آن وقت آن مسلمانی که شیفته چنان علمی شده بود،نه
درباره معراج تحلیل وبررسی کردونه تحقیق کرد که این مطلبی که از هیئت به عنوان اصل
موضوعی آمده وتاکنون ریشه علمی عمیق ندارد،آیا قابل پذیرش هست یانه؟

فلسفه زودآمد وخیلی زود وشتابزده مورد پذیرش قرارگرفت ودر نتیجه ظواهر دین
کنار رفت.آنگاه جنگ فقیه وفیلسوف شروع شد.  
ومتکلمین(اشاعره،معتزله وامامیه)هم با تمسک به آیات گوناگون قرآنی، بحث های
گرم خود را آغاز کردند.

دراین میان،آنهائی که مقداری آزادتر فکر می کردند مانند معتزله،مورد خشم
حکومتها قرارگرفته وآنان را از بین بردند. ودر نتیجه جوّ برای اشاعره صاف شد؛زیرا
اشاعره دارای مکتب جبری بودندومکتب جبر برای توجیه حکومتهای طغیانگر،بسیار مناسب
بود.

مرحوم حاج آقا رضا همدانی”ره “در کتاب”طهارت”خود دراین
زمینه می فرمایندکه چون این مکتب، مکتبی بود سلطنت پسند،از این روی مورد ترویج
سلاطین آن زمان قرار گرفت.

در هر صورت،مسلمانان گرفتار افراط وتفریط شده بودند؛خامی ونادانی افراد نیز در
این میان بسیار مؤثر بود.

 بنابراین آنان که گرفتار فلسفه هند
بودند یا گرفتار سایر مکتبها ونمی توانستند معارف دین را خوب هضم کنند،بنارا براین
گذاشتندکه این مسائل را بر دین تحمیل کنند واز ان طرف اهل تعبد ممانعت می کردند.  وهمین جا بودکه شکاف پیدا شد.

برخی از مسلمین حسبنا کتاب الله گفتند وقرآن را طبق پندار ناقص خود، کافی می
دانستند ولذا عترت را کنار گذاشتند وبرخی دیگر قرآن را کنار گذاشته وقائل به این
شدند که جز روایت چیز دیگری حجیت ندارد.وهمه از سنت پیامبر(ص)کناره گیری کردند که
فرمود:

“لَن یَفتَرِقاحَتّی یَرِداعَلَیَّ الحَوض”

آنان که با پنج دلیل استدلال می کنند که قرآن حجّت نیست، از آنها می پرسیم:اگر
قرآن حجت نیست، حجیّت سخن معصوم به چیست؟

چگونه قرآن حجیت ندارد؟!

 

مایک اصل قطعی داریم
به  نام «کتاب الله»که به برکت آن، سخن
وسنت معصومین نیز حجت می شود.این قرآن است که آیه تطهیر دارد آن بزرگان را مطهر
معرفی می کند این قرآن است که«إِنَّماوَلِیُّکُمُ اللهَ…»دارد وولایت آنان را
اعلام می دارد این قرآن است که می گوید:ماآتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ
وَمانَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا».این قرآن است که توسط آن، عصمت معصومین (ع)معلوم می
شود.

اگر آن افکار فلسفی
که از کشورهای گوناگون،به بلاد اسلامی راه پیدا کرده بود، بررسی می شد وخوب وبدآن
از هم جدا می شد ودرست مورد ارزیابی قرار می گرفت، این مسائل پیش نمی آمد.شیخ
اشراق می گوید:در زمانی که کتابهای فلسفی از غیر اسلام وارد اسلام شد ودر دسترس مسلمانان
قرار گرفت، زمانی بود که مردم شیفته مطالب نوین بودند ولذا هر کتابی که اسم
یونانی، داشت می پنداشتند که محتوایش فلسفه است !وهر مؤلفی که نام یونانی داشت فکر
می کردند فیلسوف است.  آن وقت سخنان اشاعره
ومعتزله وقائلین به شیئیت معدوم وثابتات ازلیّه وامثال ذلک را پذیرفتند.

این سخن را شیخ اشراق
می گویدوصدرالمتألهین در اسفار ازایشان نقل می کند که می گوید:باید در برابر این
افکار ایستاد تا این افکاربه عنوان مطالب عقلی ظهور نکنند.

اگر چنانچه همه
محققان این مطلب را تحقیق می کردندواین مکتب ها را دقیقاًبررسی می نمودند ودر برابر
آن باطلهائی که از ایران،روم وهند وسایر لغتهاآمده بود می ایستادند،اسلام هرگز
گرفتار اینگونه مسائل فکری نمی شد.

در زمان معصومین
(ع)بازار زهد گرم بود یعنی زهد به عنوان یک فضیلت شناخته شده بود، کم کم بازار
زاهد گرم شد وبه تدریج زهد به صورت تصوّف در آمد واز آنجا به تعبیر سیّدنا
الاستاد(علامه طباطبائی”ره”)از آن تصوف جز بنگ وحشیش چیزی نمانده است.

ملا عبدالرزاق لاهیجی
صاحب شوارق از بهترین متکلمین اسلامی است که قبلاًشوارق وی به عنوان بهترین
کتابهای کلامی در حوزه های علمی تدریس می شد. صاحب شوارق در پایان مطلب اول کتاب
خود می فرماید:«وَهذاصَرِیحٌ فِی اَنَّ عداوةالفلسفةانَّما شاعت فی أهل الاسلام من
الأشاعرةلامن المعتزله فضلاًعن الذمامیه. 
.کیف وأکثرالأصول الثابته عندالإمامیةعن أئمتهم المعصومین صلوات الله علیهم
أجمعین، مطابقٌ لما هوثابت من أساطین الفلاسفةومتقدمیهم ومبنیٌّ علی قواعد الفلسفة
الحقّةکما لا یخفی علی المحقّقین».

واگر این کتاب کلام،
درحوزه های علمی رایج میشد دیگر مسئله ای نبود، زیرا همه اینها نقش علم کلام را از
راه طرز تفکر مرحوم خواجه طوسی آموختند که مرحوم خواجه برای تثبیت ولایت،کلام را
رواج داد.او برای اینکه بتواند مسئله ولایت را به اثبات برساند،وارد علم کلام شد
وشاگردانی چون علّامه حلّی “قده”ودیگران پروراند.

این شخض که یکی
ازمهمترین محققین علمای کلام است می گوید:آنچه را متکلمین امامیه دارند مطابق با
قواعد اساسی فلسفه است.

درهر صورت،آنچه که تا
قرن چهارم بر این علوم گذشت، همان تندرویهای بیجای فلسفه دوستها ومتفلسفین بود ـ
نه خود فلسفه ـ که خشم فقهارابرانگیخت.مرحوم ابن سینا در «شفا»می گوید:«دع
هؤلاءالمتفلسفه»آنهائی که نتوانند سنتهای اسلامی رابرهانی کنند،اینها متفلسف هستند
وشما اینهارا رها کنید.

آن کسی که نتواند
مسئله نماز استسقاءرا حل کند که چگونه نماز باعث باریدن باران است،اورا رها
کنید.قرآن این مسئله را تثبیت کرده وبرآن صحه گذاشته است آنجا که می فرماید:«وَان
لَوِاستَقامُواعَلَی الطَّرِیقةِ لَأسقَیناهُم ماءًغَدَقاً»(سوره جن ـ آیه16)واگر
آنها برطریقه اسلام پابرجا بودند،همانا به آنان آب فراوان می دادیم ودر اینجا قرآن
تثبیت می کند که بین عمل صالح مردم با اسرار نظام عالم، یک پیوند علّی وجوددارد که
نماز وروزه انسان درآمدن باران، نقش خواهد داشت.

وازاین روی بود که
ابونصر فارابی وابن سینادربرابر باطل های آن اندیشه هاایستادندهر وقت مسئله ای
برای آنها مشکل می شد،به جامع شهر می رفتند ودو رکعت نماز بجای می آوردندومشکل خود
را بااستمدادازنماز حل می کردند.

بهمنیار گوید:روزی در
جلسه درس ابن سینا نشسته بودیم،وقتی که اومسئله ای را طرح کرد، دید ما حضور ذهن
نداریم ومسئله را خوب درک نمی کنیم، چون شب قبل در جلسه باطلی به گفتگو وخنده
گذرانده بودیم!ابن سینا در آن جلسه، وضع مارا که دید گفت:آنهاکه دررشته های بازی
سرگرمند،سعی می کنند در کارشان متخصص بشوند.طناب بازها اگر آن رشته را انتخاب
کردند،لااقل سعیشان بر آن بود که در رشته خودشان کامل شوند!وشما که علوم ومعارف
الهی را می خواهید بیاموزید،به فکرآن نیستیدکه دراین رشته الهی کامل شوید.بهمنیار
می گوید:ابن سینا خیلی متأثر شد واشک از چشمانش سرازیر گشت.  آن روز درس تمام شد ونماز جماعت را همانجا با ابن
سینا اقتدا کردیم وبنابراین گذاشتیم که پس از آن هیچگاه درسی را بدون مطالعه
نگذاریم.

چرا عرفان به صورت
بنگ وحشیش در آمد؟!

چون اول زهد بود،کم
کم رنگ برهان به خود گرفت وعمیق تر شد. 
اقبال مردم به این گروه زیادتر شد.وهمین که این امر در دسترس همگان قرار
گرفت و نادانان وارد آن شدند،افت پذیر شد. واینچنین  مسئله ای که ضد حب دنیا است با زرق و برق دنیا
در هم آمیخته و یک مکتبی بدلی وساختگی که شباهتی با آن مکتب داشت ازآب در
آمد!اینجا بود که عارف نمایان پیدا شدند وزیاد هم شدند،کم کم وضع اصلاح درون ووضع
تهذیب نفس وعرفان ابزار کاری برای عارفان ساختگی شد ومردم که پی به خلاف آنها
بردند،آنان را کنار گذاشتند تا آنجا که به تعبیر سیدنا الاستاد،اخیراً چیزی جز بنگ
وحشیش از تصوف بجای نمانده است.

البته لازم به تذکر
است که دربین آن حکما،محدثین وعرفا کسانی بودند که در هر عصری توانستند  قرآن و سنت را حفظ کنند آیات الهی رادر کنار
احادیث جمع کنند واحادیث معصومین(ع)را دردامن قرآن کریم بپرورانند،وانچه به ما
رسیده،از آنها رسیده است.

طریقت جدای از شریعت
نیست

عده ای که باعث شدند
مسئله تصوف وعرفان از دین جدا شود گفتندراه تهذیب نفس وطریقت جدای از شریعت است
یعنی انسان باید نفس خودرا بشناسدوبرای تهذیب وتزکیه وتربیت آن،راه هائی را با
تجاربی که آموخته اند واندوخته طی کند وفراهم سازد

ودر هر صورت قرآن
کریم راه تهذیب نفس رابیان کرده زیرا آن مبیّن همه چیز است «تبیاناًلکلّ
شیء»وبایدهمان راهی رارفت که قرآن گفته است.

قرآن همانگونه که گفته
شد دارای بطنی است وبرای بطنش بطنی است وهمچنین هر درجه ای راکه انسان می فهمد
وعمل می کند،برای مرحلۀبالاتر آماده می شود. یک نفر بدنبال این است که به آخرت
فناناپذیر برسد «والآخرةخیروابقی».ولی یک نفر هم بدنبال آن است که به آنچه نزد
خدااست برسد که آن مقام والاتری است «وماعندالله خیر وابقی»ودراین بین شاهد آن
گروه ازاولیای عظام هستیم که انگیزه آنها تنها خدا است نه آنچه نزد خدااست «والله
خیروابقی».

درجات گوناگون

بنابراین، درجات مختلف وگوناگون است:یکی می خواهد به بهشت برسد ودیگری دو بهشت
را خواهان است «ولمن خاف مقام ربّه جنّتان»این شخص به یک جنتی که جویهای روان زیر
آن جاری است اکتفا نکرده ودوجنّت را ازخدامی خواهد.آنکه مقام والاتری حائز است
به«ماعندالله خیروابقی»بسنده می کند،آنچه نزد خدا هست می خواهد وکار یکی هم بجائی
می رسد که خودی را نمی بیند تالذّت ببرد؛اوهر چه می بیند خدااست ؛اوخواهان
خداورضای اواست ولاغیر«والله خیروابقی».

ازاین روی،مسلّم است که آخرت دارای درجات مختلف است وهر کس سعی می کند به درجه
ای از درجات بهشت برسد ودر عین حال کسانی را می بینیم که خودشان درجات اند «هم
درجات»این اولیای خدا اینقدر تکامل یافته اند که خود درجه شده اند.«واما من کان من
المقریبن فروح وریحان وجنةنعیم»درباره اینها قرآن نفرموده است که «لهم روح
وریحان…»بلکه خودشان را روح وریحان وجنّت نعیم می نامد.

آری !علی بن ابی طالب(ع)دراین دنیا روزه مستحبی نمی گیرد واز آب صرف نظر نمی
کند که در آنجا آب بهتر بیاشامد.  آب
اصلاًدر اختیار اواست«یفجرونهاتفجیراً».آنچه که اوراجذب می کند«ادخلی جنّتی »هم
نیست بلکه «والله خیروابقی»او را جذب می کند.

اینجااست که لفظ تمام می شودونمی تواندآن مقام را تبیین وتفهیم نماید.

اینجا است که می بینیم درباره حضرت رسول (ص)می فرماید«دنا فتدلی فکان قاب
قوسین اوادنی».

مقام«اوادنی»چه منزله ای است؟این را دیگر بشر نمی تواند درک کند.این مقامی است
که جبریل امین به آنجا راه نداردومی فرماید«لو اقتربت انملةلاحترقت»اگر به اندازه
یک بند انگشت نزدیکتر شوم، می سوزم.

بنابراین، طریقت چیزی جدای از شریعت نیست وگر نه انسان رابه مقصد نمی
رساند.این همان صراط مستقیم است ولی هر کس به گونه ای این صراط را می پیماید.مگر
نه این است که قرآن بطنهائی دارد،نماز،وروزه وجهادوو…هم جزءقرآن است، پس اینها
هم دارای بطنهائی هستند وهر کس با یک قصد ونیت مخصوص آنهارا بجای می آورد. نماز
همان نماز است ولی یک نفر آن رابرای رسیدن به بهشت بجا می آورد،دیگری برای رسیدن
به «جنّتان»ولی یک نفر هم مانندعلی(ع)است که می فرماید«ماعبدتک خوفاًمن نارک
ولاطمعاًفی جنتک ولکنی وجدتک اهلاًللعبادةفعبدتک».

اونه از ترس جهنم ونه از طمع بهشت خدای را می خواند بلکه چون اورا
«اهلاًللعبادة»وشایسته پرستش می داند،عبادت وپرستش می کند.

بنابراین، راه عرفان همین است که کسی بتواندنماز را درست درک کند وحقیقت آن را
بداند وخود را چنان با ان سرگرم کند که چیزی جز خدا نبیند،نه اینکه راهی را به نام
عرفان از نزد خود بسازد وببافد وبه خورد مردم بدهد!

ازاین روی، مرحوم سیدحیدر آملی در کتاب شریف جامع الاسرار تصریح می کند که
راهی جز راه شریعت وطریقتی جز طریقت اهل بیت عصمت وطهارت (ع)نیست.ممکن نیست کسی
بتواند بجائی برسدمگر اینکه از راه این امامان معصوم(ع)وارد شود برای اینکه اینها
صراط مستقیم اند.

در هر صورت، این مطلب رابه خواست خداونددر قسمت دوم بحث،که مقام تزکیه است،پس
از فراغت از مقام تعلیم بررسی می کنیم. 
ادامه دارد.

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومین

غش و نیرنگ

.پیامبر اکرم (ص)

“مَن غَشَّ مَُسلِماً فِی شِراءٍ اَو بَیعٍ فَلَیسَ مِنَّا،وَیُحشَرُ
یَوم القِیامةِ مَعَ الیَهُودِ لِاَنَّهُم أَغََشُّ الخَلقِِ لِلمُسلِمِینَ.”
(امالی صدوق ص 257)

هرکه مسلمانی را در خرید ویا فروشی خیانت کندازما نیست، وروز قیامت با یهودان
محشور می شود زیرا آنان خائن ترین مردمند نسبت به مسلمانان.

پیامبر اکرم(ص)

«مَن کانَ مُسلِماًفَلایَمکُرُوَلایَخدَعُ،فَاِنّی سَمِعتُ جَبرَئیل
(ع)یقُولُ:اِنَّ المَکرَ وَالخَدیعَةَفِی النَّارَ…لَیسَ مِّّنَامَن غَشََّ
مُسلِماً وَلَیسَ مِنَّا مَن خَانَ مُسلِما.”(عیون اخبارالرضاج2 ص50)

هرکه مسلمان است نیرنگ نمی کند وخدعه نمی ورزد. وهمانا من از جبرئیل شنیدم که
گفت:   مکر وخدعه در آتش است…از مانیست
کسی که به مسلمانی غش روا دارد واز ما نیست کسی که به مسلمانی خیانت کند.

.پیامبر اکرم (ص)

“مَن غَشَّ اَخَاهُ المُسلِمُ نَزَعَ اللهُ عَنهُ
بَرَکَةَرِزقِهِ،وَاَفسَدَعَلَیهِ مَعیِشَتَهُ،وَوَکَلَهُ اِلی
نَفسِهِ.”(بحار ج 76ص265)

هر که به برادرمسلمانش غش کند، خداوند برکت از روزی اوبردارد وزندگی را براو
تباه کند واو را به خود واگذار نماید.

.امیرالمؤمنین(ع):

اِنَّ اَعظَمَالخِیانَةَ خِیانَةُالأَمَّةِوَاَفظَعَ الغِشِّ غِشُّ
الأَئِمَّةِ.” (نهج البلاغه ک 26)

بزرگترین خیانت،همانا خیانت کردن به امت است وزشت ترین غش ونیرنگ غشّ به
رهبران است.

.امیرالمؤمنین(ع):

اِنَّ أَغَشَّ النّاسِ،اَغَشَّهُم لِنَفسِهِ وَأَعصَا هُم لِرَبِّهِ.”  (غررالحکم)

خیانتکارترین مردم خائنترین آنهااست به خویشتن خویش وگنهکار ترین آنها است
نسبت به اوامر  الهی.

.امیرالمؤمنین (ع):

اَلغَشُّ مِن اَخلاقِ اللِّئامِ” 
(غررالحکم)

غش،خوی فرومایگان است.

.امیرالمؤمنین (ع):

اَلغَشُوشُ لِسانُهُ حُلوٌوَقَلبُهُ مُرٌّ”(غررالحکم)

فریبکار زبانش شیرین است وقلبش (باطنش)تلخ.

امام باقر(ع):

 “مَرَّالنَّبِیِّ صَلَّی اللهُ
عَلَیهِ وَآلِهِ فِی سُوقِ المَدیِنَةَبِطَعَامٍ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ:مَا اَرَی
طَعَامَکَ اِلَّا طَیِّباً وَسَأَلَهُ عَن سِعرِهِ فَأَوحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ
اِلَیهِ اَن یَدُسُّ یَدَیهِ فِی الطَّعَامِ فَفعَلَ فََأخرَجَ طَعَاماً رَدِیّاً
فَقَالَ لِصَاحِبِهِ:   مَااَرَاکَ اِلَّا
وَقَد جَمَعتَ خِیانَةَ وَغِشَّاً لِلمُسلِمِینَُ.” (فروع کافی ج5ص161)

پیامبر اکرم در بازار مدینه می گذشت گندم فروشی را دید به او فرمود:به نظرمی
رسد که گندم خوبی است!آنگاه از قیمتش پرسید،پس خداوند به پیامبرش وحی کرد که دستت
را در آن فرو بر.پیامبر نیز چنان کرد از زیر آن جنس بدی به دست آمد،پس به او
فرمود:من نمی بینم ترا مگر اینکه در اینجا خیانت وغش به مسلمانان را جمع کرده ای!

 

/

هدایت تکوینی وهدایت تشریعی

تفسیر سوره لقمان

قسمت دوم

آیة الله مشکینی

.”هُدَیًً وَ رَحمَةًلِلمُحسِنِین”

کتاب هدایت ورحمت است برای نیکوکاران.

در بحث گذشته راجع به دو نام قرآن که در این آیه شریفه”آلم تِلکَ آیاتُ الکتاب
الحَِکِِیمِ ُهَدیًً وَرَحمَةًً لِلمُحسِنِینَ”آمده بود مطالبی به عرض
رسید،اکنون درباره دونام دیگر قرآن بحث می کنیم:

 

هدی

هُدی:واژۀعربی ومصدر است بمعنای راهنمائی.

قبل از هر چیز این سئوال پیش می آید که چرا هدی گفت وهادی نگفت ؟زیرا هادی اسم
فاعل است ودر اینجا اگر هادی گفته شود(به معنای راهنما)شاید روشن تر باشد،ولی در
هر صورت باید دید: چرا قرآن کلمۀهدی را آورده وهادی را ذکر نکرده است.

انسانی که ایمان دارد،براو کلمه مؤمن اطلاق می شود،شخصی که عدالت دارد،او را
عادل می گویند ولی گاهی برای مبالغه کردن در ایمان کسی، او را بجای اینکه مؤمن
بگویند،می گویند: او یک پارچه ایمان است و همچنین اگر کسی الگوی عدالت است، برای
مبالغه در مدح او گفته می شود:او عدل است یعنی بسیار عادل است ؛اگر کسی علم فراوان
دارد به او می گویند:ایشان سراپا علم است.

در این آیه نیز گویا خداوند می خواهد بفرماید:به قدری هدایت و راهنمائی این
قرآن کامل وگسترده است وجوانب مختلف دارد که سراپاهدایت است.  پس کلمه “هدی”برای بیان کامل بودن
قرآن در هدایت وراهنمائی مردم است ونوع هدایت قرآن، هدایت تشریعی است. 

هدایت دونوع است:   1ـ هدایت تکوینی 2ـ
هدایت تشریعی

 

هدایت تکوینی

هدایت تکوینی عبارت از این است که خداوند در ذات یک موجود،قدر ت واستعدادی خلق
وایجاد می کند که به خودی خوددریک حرکت مشخص واز پیش تعیین شده به راه می افتد،چه
آن موجود دارای اراده باشد مانند انسان وحیوان وچه اراده ای از خود نداشته
باشدمانندنباتات وجمادات برای روشن شدن مطلب نیازمندبه دومثال هستیم:

آبی که از سرچشمه ای در لابه لای کوهستانهابیرون می آید،دریک سرازیری به حرک
خود ادامه می دهد تااینکه به سد برسد.این حرکت لابدّی آب در اثر همان هدایت تکوینی
الهی است یعنی طوری خدا او را آفریده است که بی اراده به سوی مقصد جریان دارد
وهیچگاه ممکن نیست،بدون هیچ عامل مؤثری، به طرف بالاوبه سوی چشمه برگردد! این
هدایت، هدایت تکوینی است.

بذرها وتخم هائی که در زمین کاشته می شود، اگر عوامل طبیعی از قبیل آب، هوا،
درجه حرارت مناسب وخاک لازم برایش فراهم شود،دریک مسیری مشخص رشد می کند، بزرگ می
شود وثمر می دهد این مسیر را که بی اراده طی می کند،هدایت تکوینی است.یعنی
خداوندنیرو وقدرتی به این تخمِ کاشته شده داده است که بی اراده در حال حرکت به سوی
هدف می رود.

واما حیوانات گرچه دارای اراده هستند ولی طبق هدایت تکوینی، خداوندیک نیرو
واستعدادی در کمون ذات آنهاخلق کرده که به مصالح خود پی می برند و از غذاهائی که
باید اجتناب کنند،اجتناب می کنند وبرای محافظت نسل خود،تولید مثل می کنندوخلاصه به
تمام شئون زندگی خود آشنا هستند؛ این آشنائی، هدایت تکوینی است.

این هدایت تکوینی همان است که گاهی خداوند آن را با کلمه “وحی”مشخص
کرده است. در مورد زنبور عسل می خوانیم:”وَاَوحیَ رَبُّکَ اِلِی النََّحلِ
انِ اتَّخِذَی مِنَ الجِبَالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّایَعرُشُون،
ثُّمَ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسلُکِی سُبُلَ رَبِّکَ
ذُلُلًا…”(نحل67، 68)
وخدا به زنبور عسل الهام کرد که سیر کن ومسکن برای خودت در کوهستانها ودرختان
وسقفهای بلند اختیار کن آنگاه از گیاهان ومیوه هائی که خداوند آفریده تغذیه کن
وراه پروردگارت را با اطاعت دنبال کن.این حرکت در مسیری که خدا برای زنبور تعیین
کرده، همان هدایت تکوینی است، گرچه حیوانات دارای اراده واختیار هم هستند ولی این
اراده واختیار قوّت وضعف دارد وطبعاًآن اراده ای که در انسان وجوددارد در حیوانات
نیست.

بسیار دیده شده است که گربه ای روی دیوار می رود وبرای پریدن به پائین مقداری
معطل می شود،وگاهی هم اصلاًبه پائین نمی پرد. همان چند لحظه ای که گربه در حال
توقف است،آن در حقیقت می خواهد ارزیابی کند که آیا نیروی بدنیش توان پریدن را دارد
یا نه که اگر ناامید شد از راهی که آمده باز می گرددو اگر دید توانش را دارد، می
پرد. بنابراین  اشتباه است اگر کسی بگوید
حیوانات هیچ اراده ای ندارند ولی آن نیروئی که آنها را به مصالح ومفاسد زندگی
حیوانی خود آشنا می سازد، آن نیروهمان هدایت تکوینی است که هیچگاه از آن پارا
فراتر نمی گذارند.

حضرت موسی(ع)هنگامی که با برادرش به کاخ فرعون برای دعوت او به سوی خداوند
روانه شدند،فرعون از آنها پرسید:پروردگار شما کیست که مرا به سوی او می خوانید؟حضر
ت موسی پاسخ داد:”قَالَ رَبُّنَا الَّذِی اَعطیَ کُلَّ شَیء خَلقَهُ ثُمَّ
هُدیَ “(سوره طه،آیه 50)پروردگار ما آن ذات اقدسی است که برهمه موجودات،
لباس  خلقت پوشانید (همه موجودات را
آفرید)وهمه آنهارا راهنمائی وهدایت کرد.این هدایت،هدایت تکوینی است که هر چیزی را
از نقص به کمال می رساند وتمام موجودات جهان آفرینش را شامل می شود.

 

هدایت تشریعی

هدایت تشریعی آن است که خداوند به بشر اراده واختار داده ودر ضمن فکر وعقل نیز
عطا کرده است وراه خوب وبد،حق وباطل، روا وناروارا نشان داده است واورا در انتخاب
راه آزاد گذاشته است.

خداوند انبیاءرا فرستاده است که بشر را هدایت تشریعی کنند وراه حق را به آنها
نشان دهند. معلم در سر کلاس شاگردان را هدایت تشریعی می کند. قرآن نیز مصداق بارز
هدایت تشریعی خداوند است که صلاح فرد وجامعه را بیان کرده ومردم را به اطاعت
الله،عبادت،انفاق،عدالت، احترام به پدر ومادر،صله رحم،مراعات حقوق یکدیگر و…وامی
دارد ودر ضمن آن مسائلی که جامعه وفرد را به فساد ونابودی وانحطاط می کشاند بیان
کرده وآنان را از کشانده شدن به آنها نهی می کند.

واین بشر است که گاهی،هدایت تشریعی را پذیرا شده، در برابر پروردگارش سر تسلیم
واطاعت فرودمی آورد وگاهی عصیان وسرپیچی کرده وبه راه باطل گام می نهد.ولی هدایت
تکوینی قابل مخالفت نیست.  نوزادی که تازه
بدنیا آمده، طبق هدایت تکوینی پستان را به دهان می گیرد وطبق هدایت تکوینی برای
خوردن شیر آن را می مکدوو…

در آغاز سوره مبارکه دهر می خوانیم:  
«هَل اَتیَ عَلَیَ الِانسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً
مَذکُوُرا.اِنَّا خَلَقنَاالاِنسَانَ مَِن نُطفَةٍ اَمشَاجٍ نَبتَلِیهِ
فَجَعَلنَاهُ سَمیِعاً بَصِیرًا. اِنَّا هَدَینَاهُ السَّبیِلَ اِمَّا شَاکِرًا
وَاِمَّاکَفُوُرًا».

در آیه خداوند آفریدن انسان را بیان می کند ومی فرماید که مابه او گوش وچشم ـ
که مهمترین کانالهای وارداتی مغز انسان است عطاکردیم،آنگاه هدایت تشریعیش کرده
وراه را به او نشان دادیم، حال این انسان است اگر می خواهد به هدایتهای ما گوش دهد
تا به هدف برسد واگر می خواهد کفران ورزد ونعمتهای مارا نادیده بگیرد.این
هدایت،هدایت تشریعی است که اختیار پذیرش وعدم پذیرش آن بدست خود انسان است.

 

انواع هدایت قرآن

هدایت قرآن دو بخش دارد:
  1ـ هدایت بالاصاله              2ـ هدایت استطرادی وتبعی

.هدایت بالاصاله

هدایت کردن به آن مطالبی است که قرآن برای راهنمائی به سوی آنها آمده
است.  قرآن بشر را به سوی مسائلی هدایت می
کند که علت نزول آن برای همان است وآن مطالب،همان است که در”دین
“و”مذهب”خلاصه میشود.یعنی قرآن کتاب مذهب است نه کتاب جغرافیا،نه
کتاب فیزیک،نه کتاب شیمی، نه کتاب تاریخ ونه هیچ کتاب دیگر.  نزول قرآن بالاصاله برای هدفی است که آن هدف
دین است.  ومحتوای دین سه بخش است:  

1ـ اعتقادت  2ـ اخلاق  3ـ عمل

قرآن بخش اعتقادت را خیلی روشن بیان کرده که در این موضوع کتابهای زیادی تحت
عنوان “کتب کلامیِّه”نوشته شده است که بخش اعتقادی قرآن را تفسیر
نماید.  متخصّص در این کتابهارا متکلِّم
(کلامی)وعلمش را علم کلام  می نامند وبرای
پرورش فکرها وباور های انسان است.

دومین بخش،اخلاق است که آیات پرورش صحیح روان انسان زیاد است وقرآن همواره
خواسته است فرد وجامعه را به سوی اخلاق فاضله وصفات روانی صحیح  و کامل سوق دهد.

سومین بخش در مورد فروع دین است که مربوط می شود به برنامه های عملی انسان از
قبیل:نماز،روزه،زکات،خمس،حج،جهاد،امر به معروف ونهی از منکر؛وقرآن پر است از این
برنامه های عملی.

.هدایت استطرادی

هدایت استطرادی، آن هدایتی است که نظر اصلی وانگیزۀاساسی قرآن نیست ولی در
جاهای مختلف قرآن، بالتّبع از آنها بحث شده است. قرآن در ضمن اینکه کتابی است که
عمدۀنظرش تکامل بشر وراهنمائی آنان است در سه بُعدفکری وروانی وعملی،ولی در ضمن
آیات،متعرض علوم مختلف شده ودقایقی را از آن علوم ذکر کرده که هر گاه متخصصین آن
علوم وفنون به آن آیات برخورد می کنند،می بینند با اینکه قرآن کتاب هدایت است، در
این علوم نیز تخصص وتکامل دارد.

به عنوان نمونه،قرآن در ضمن صحبت از مبدأومعاد به حرکت خورشید مثل می زند ودر
وقتی که تمام متخصصان علم هیئت می پنداشتند آفتاب ساکن است وسیارگان گرداگرد آن می
چرخند، خداوند هم چرخش سیارات وافلاک را بیان می کند وهم حرکت خورشید
را”وَالشَمسُ تَجِری لِمُستَقَرٍِّ لَهَا ذَلِکَ تَقدِیرِ العَزِیزِ
العَلیِمِ”(سوره یس، آیه 37)وخورشید نیز در مداری معیّن در حرکت وگردش است.
واین خورشید به گردش خود ادامه می دهد تا آنجاکه “وَاِذَاالشَّمسُ
کُوِّرَت”شود وقیامت فرا رسد وهمه چیزبهم بخورد.

قرآن همانجا که سخن از معاد می گوید:در یک آیه تمام مراحل خلقت انسان وجنین
شناسی رابیان می کند« و لَقَد خَلَقنَا الاِنسَانَ مِن سَُلالةٍمِن طِینٍ، ثُمَّ
جَعَلنَاهُ نُطفَةًفِی قًرارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقنَا
النُّطفَةَعَلَقَةًفَخَلَقنَا العَلَقَةَمُضغَةَ فَخَلَقنَا
المُضغَةَعِظَاماًفَکَسَونَا العَظامَ لَحماًثُمَّ أَنشَانَاهُ خَلقاً آخَرَ
فَتَبَارَکَ اللُّه اَحسَنُ الخَالَِقِینَ»

(مؤمنون،12ـ14)

قرآن نه تنها در علوم انسانی وتاریخ وعلم الحیوان و جغرافیا وو…سخن گفته
بلکه از عوالمی بحث کرده است که بالاتر ووالاتر از عالم ماهستند مانند فرشتگان
وهمچنین از موجودات غیر مرئی مانند شیاطین واجنّه سخن به میان آورده. قرآن از بهشت
وجهنم واز بسیاری امور بحث کرده است که برای انسان تازگی دارد.ولی این مطالب،بالاصاله
هدف قرآن نبوده است زیرا قرآن کتاب مذهب است، واین هدایتها به سوی علوم ومعارف
گوناگون، هدایت استطرادی وتبعی است.ولی آنچه عقول را به حیرت وامی دارد این است که
قرآن با اینکه کتاب هدایت به سوی دین ومذهب است،در هر جا که بمناسبت بحثی بمیان
آورده،اعجاز کرده است.

قرآن دریک جمله کوتاه می فرماید:”وَجُعُلنُا الجِبَالَ اَوتَاداً”ما
کوه ها را میخهای زمین قراردادیم.والآن پس از گذشت قرنها برنزول قرآن،متخصصین
جغرافیای زمین این مطلب را فهمیده اندکه این کوه ها میخکوب شده اند تا محیط اطراف
را از زلزله نگهدارند.

 قرآن در همان حال که بحث ازمبدأ ومعاد
ورسالت ومرگ وزندگی ودنیا وآخرت دارد،برای نمونه مثالهایی از تاریخ آورده است که
به عکس تاریخ  نویسان،نه تنها یک داستان
خشک وخالی نقل می کند بلکه فلسفه ی تاریخ را بیان می نماید.اگر داستانی  ازپیامبران 
یا طاغوتها نقل می کند،علت حوادث ونتایج آن رویداد ها رانیز بیان می نماید.
وتمام اینها هدایتهای تبعی واستطرادی است.

ودر کوتاه سخن،قرآن هدایت تشریعیش در مقوله دین و مذهب است ولی در علوم مختلف
دیگر نیز هدایت تشریعی دارد که در مورد دین، هدایتش بالاصاله است ودیگر دانش
ها،استطرادی وتبعی است. ادامه دارد.

 

/

شناخت خدا

درسهائی از نهج البلاغه

شناخت خدا

آیة الله العظمی منتظری

موضوع بحث،خطبه186نهج البلاغه عبده بودکه درآن مسائل فلسفی وکلامی دقیقی در
مورد شناخت خداوند آمده است وهمانگونه که سید رضی می فرماید:این خطبه مشتمل براصول
وپایه های علمی است که درسایر خطبه ها کمتریافت می شود.  و در بحث گذشته اولین جمله خطبه را مورد بررسی
قرار دادیم.  واینک به دنباله بحث:

“ولاحقیقته أصاب من مثَّله”

وحقیقت خدارا درک نکرده کسی که برای خدا مِثل و مانند قائل شود.

برای اینکه این مطلب روشن شود،شراح نهج البلاغه مطالبی دارند که متفرّع است
برمسائلی که قبلاًدرمبحث وجودوهستی بیان شد. واکنون نیز ناچاریم بعضی از آن مطالب
را یادآور شویم.

تحقق اشیاءبه واسطه وجود

وقتی گفته می شود:   انسان موجود است
یا درخت موجوداست وو…یک قضیّه درست می شود.یعنی: “الانسان موجودٌ”یک
قضیه است.  انسانیت،ماهیت[1] است
که وقتی یک مفهوم به نام وجود را برآن حمل کردیم،می شود:الانسان موجود.خوب توجه
کنیدکه انسانیت بواسطه وجود محقق می شود؛پس اگر هستی ووجود را از انسانیت
بگیری،چیزی باقی نمی ماند.  بنابراین وقتی
گفته می شود:انسان موجود است، یعنی انسان واقعیت خارجی دارد

پس معلوم می شود آن چیزی که خارجیت وواقعیت دارد، همان هستی شئ است.  ازاین روی،هستی را به نور تشبیه می کنند.

تشبیه هستی به نور

در تعریف نور می گویند: “الظاهر بذاته المظهر لغیره”نور چیزی است که
خودش ظاهر است وچیزهای دیگر را هم ظاهر می کند. 
یعنی چیزهای دیگر هم دراثر پرتو وجلوه نور،روشن وواضح می شوند.

وجود وهستی هم اینچنین است؛وجود وهستی خودش واقعیت دارد،وهمان وجود هم به
ماهیت واقعیت میدهد.  وقتی گفته
میشود:انسان موجود است، درخت موجود است، آسمان موجود است و و…اگر این موجودیت
وهستی ازهرچیزگرفته شود، عدم محض می شود.

پس آن چیزی که واقعیت دارد ومنشأ آثار است، همان هستی اشیاءاست.   و تعریف نور برهستی صدق می کند،زیرا هستی خودش
ظاهر است وماهیات دیگر را هم ظاهر می کند.

در قرآن می فرماید: “الله نورالسموات و الأرض “خداوند نور آسمانها
وزمین است.  یعنی خدا خودش تحقق دارد،
واقعیت دارد وچیزهای دیگر بواسطه خدا واقعیت و تحقق پیدا می کنند.

اکنون که ما به نور مَثَل زدیم، می توانیم تصویری از هستی داشته باشیم.   نور همانگونه که واضح است، مراتب
دارد،مثلاًلامپ ده شمعی،بیست شمعی،صد شمعی،هزارشمعی وهمینطور هر چه شمع ها بیشتر
شود،مراتب نورانیت قوی تر می گردد.واگر یک نور غیرمتناهی را فرض کردیم، آن نور
دیگر دوتا نمی شود.

برای روشن شدن مطلب می گوئیم:  
هرلامپی باهر قدر نورانیت که پیدا شود،باز هم نور آن محدود است زیرا یک
طرفش ظلمت است یعنی نور با ظلمت جمع شده است وهر چه از ظلمت کاسته شود برنور
افزوده می شود ولی نور غیر متناهی دیگر حد ندارد وقهراًبرای آن دوتا نمی شود فرض
کرد چون اگر دوتاباشد متناهی می شوند زیرا این نور آن را ندارد وآن نور این را
ندارد این کمال آن را ندارد وآن کمال این را پس هر دو محدود می شوند؛و فرض براین
است که نور غیر متناهی است وحد ندارد. پس نور غیر متناهی قهراًواحد است.

جلوه های هستی

در هر صورت این نور غیر متناهی که فقط نور است ومحدود به ظلمت نیست وواحد است
ونمی توان برای آن تعددی فرض کرد،لازمه اش داشتن جلوه وپرتو است.  وقتی به نور آفتاب می نگریم، می بینیم پرتوی از
آن در حیاط می افتد،حیاط را روشن می کند، 
وجلوۀ آن به اطاق سرایت کرده، آن جا را نیز روشن می سازد البته با نوری
کمتر از نور حیاط وهمچنین…تا اینکه پرتو ضعیفی به صندوقخانه می رسد که چون از
کانون نور خیلی فاصله دارد،لذا این پرتو وجلوه ضعیف است ودر نتیجه، روشنائی
صندوقخانه خیلی کم است.

در مورد هستی غیر متناهی هم می توان این مطلب را فرض کرد.  یعنی آن هستی واحد غیر متناهی نیز جلوه هائی
دارد که آن جلوه ها وابسته به آن هستی غیر متناهی هستند. آن کانون غیر متناهی به
چیزی احتاج ندارد چون هستی محض است ولی جلوه اش به او احتیاج دارد چون پرتو آن است.   جلوۀجلوه اش باز به او احتیاج دارد و همینطور
تمام جلوه ها به او نیازمندند واو بی نیاز است.

هستی ـ همانگونه که گفتیم ـ مانند نور است.همانطور که نور خودش ظاهر بود
وچیزهای دیگر را ظاهر می کرد،هستی هم خودش محقق است وماهیات دیگر بواسطه او محقق
می شوند. پس اگر یک هستی داشته باشیم که هستی محض باشد یعنی در ذاتش نیستی راه
داشته باشد،آن را هستی غیر متناهی می نامند.

پس ذات خدا حقیقتی ووجودی است غیر متناهی که برای آن دوتابودن محال است.   وهمانگونه که در مثال نور گفتیم که جلوه هایش
مراتب دارد، در اینجا نیز همین مسئله صادق است یعنی ذات باریتعالی نیز پرتو وجلوه
دارد واین جلوه ها مراتب دارند.وهر چه این جلوه ها از منبع نور دورتر می شوند،
ضعیف تر می شوند.

جلوه های باریتعالی

عالم عقول ـ به قول فلاسفه ـ که همان عالم ملائکةالله و مقرّبین درگاه خداوند
است، جلوۀخداوند است که به خدا نزدیکترند وهمینطور تنزل می کند تااینکه به عالم
ماده وناسوت می رسد که این عالم پائین ترین مرتبه عوالم است وآن را پست ترین عوالم
وجود وهستی می نامند.

پس مایک حقیقت هستی غیر متناهی داریم که ذات باریتعالی است وذات باریتعالی هم
جلوه دارد  تمام موجودات جلوه هاو ترشحات
وجودند و همانند سایه وجود حق اند.  
واینها در مقابل باریتعالی خودیّتی ندارند زیرا همانگونه که در مثال نور
ذکر شد،آن روشنائی که در صندوقخانه بود،پرتوی از نور بیرون بود وآن نور ازخود
استقلالی نداشت.

درباره موجودات نیز می گوئیم که از خود هیچ استقلال وجودی ندارند بلکه همه
وابسته اند به آن حقیقت هستی مستقل که قائم به ذات وقیّوم به ذات است وآن ذات حق
تعالی است.

اینجا که حضرت می فرماید: “ولا حقیقته اصاب من مثّله “حقیقت خدا را
درک نکرده است کسی که برای خدا مثل فرض کند. 
مثل معنایش این است که دو شئ در عرض هم باشند وبا هم مشتر ک باشند ومصداق
یک حقیقت باشند وهر دو هم مستقل باشند!این فرض محال است برای اینکه اگر دوتا شوند
محدود می شوند، این کمال آن را ندارد وآن کمال این را ندارد و متناهی می شوند؛وذات
باریتعالی هستی غیر متناهی است که در ذاتش نیستی راه ندارد.   ذات باریتعالی آن حقیقتی است که غیر متناهی
است وبا ضد خودش ترکیب نشده است وچنین حقیقتی نمی توان برای آن دو تا فرض کرد.پس
هر کس برای خدا مثلی فرض کند حقیقت خدا را که غیر متناهی بودن او است درک نکرده
است.

 

ترکیب در ذات خدا راه ندارد

بیان دیگری شّراح نهج البلاغه دارند که شاید مقداری عملی باشد،لذا با اختصار
از آن می گذریم:می گوینداگر خدا بخواهد مثل داشته باشد یا این است که ذات این دو
در یک ماهیت باهم شرکت دارند و در عوارض باهم اختلاف دارندمثل زید وعمرو که ذاتشان
یکی است وآن انسانیت است ولی در عوارض باهم اختلاف دارند مثلاًیکی سفید است ودیگری
سیاه.

یا اینکه فرض می کنیم در جزءذات باهم شرکت داشته باشند ودر فصلشان ازهمدیگر
متمایز باشند مانند انسان با اسب که در حیوانیّت با هم شریکند؛ولی انسان حیوانی
است ناطق واسب حیوانی است صامت.

 وفرض سوم این است که گفته شود در تمام
ذات از هم امتیاز دارند ودر یک عَرَض باهم شرکت دارند. مانند برف ویخ در هر حال
هریک از این سه قسمت را اگر فرض کنیم، لازمه اش این است که ترکیب در هویت
باریتعالی باشد وحال آنکه باریتعالی بسیط است و ترکیب در ذاتش راه ندارد.[2]

“ولاایّاه عنی من شبّهه.”

 وقصد او را نکرده است کسی که برای او
شبیهی قائل باشد.

این جمله نظیر همان جمله گذشته است،می فرماید:هر کس بخواهد برای خدا شبیه فرض
کند،خدا را قصد نکرده است برای اینکه آن چیزی که برایش شبیه فرض می شود،دو تا می
شوند ووقتی دو تا شدند محدودمی شوند،پس آن دیگر خدا نیست زیرا خدا هستی غیر محدودی
است که دوئیت در آن راه ندارد.

تمثیل و تشبیه

بعضی از بزرگان میان این دو جمله فرق گذاشته اند،می گویند آنجاکه
فرموده:”من مثَّله”این در صورتی است که دو حقیقت،درذاتشان مثل هم باشند
مانند زید وعمرو که دو انسانند ودر ذاتشان مثل هم اند.واگر درکیفیات وعوارض مثل هم
باشند گفته می شود:شبیه بهم هستندمثلاًفرض بگیرید یک چیزی قدَّش دراز است،وچیز
دیگری هم قدَّش درازاست،می گویند:این دوتابه هم شبیه هستند؛چون از نظر کمّی که یکی
ازعوارض است باهم شباهت دارند.

پس”مثّله”که فرمود،مربوط است به آنجاکه درذات مثل هم باشند
و”شبّهه”مربوط است به آنجا که در عوارض مثل هم باشند.  وبعید هم نیست که چنین باشد.

بنابراین کسی که شبیه برای خدا قائل شود،خدا را قصدنکرده است زیرا خدا عوارض
ندارد وچیزی برذات اقدسش عارض نمی شود.برای اینکه اگر چیزی عارض ذات خدا شود یا
اینکه باید آن عرض حادث باشد که درآن صورت لازم می آید خدا محل حوادث باشد واگر
خدا محل حوادث باشد نیاز به غیر پیدا می کند ویا اینکه گفته شوداین عرض از ازل با
خدا بوده است ودر آن صورت لازم می آید که هم خدا قدیم باشد وهم این عرض وصفت قدیم
باشد،آن وقت چند قدیم لازم می آید!

بنابراین،خداوند هیچ عوارضی ندارد تا بخواهد با موجوددیگری در عوارض شبیه
باشد.  صفات خدا عین ذات خدا است یعنی خدا
علم زائد برذات یا قدرت زائد بر  ذات
ندارد.  ذات خدا یک هستی غیر متناهی است که
همان هستی غیر متناهی،علم غیرمتناهی هم هست، قدرت غیر متناهی هم هست، حیات
غیرمتناهی هم هست وو…

“ولاصمده من اشارالیه وتوهّمه”

وقصد نکرده ونخواسته است اورا کسی که به او اشاره کرده یااورا دروهم آورد.

انواع اشاره

اشاره بردو قسم است:

1ـ اشاره حسی:اشاره حسی آن است که بادست به اجسام اشاره کنیم.

2ـ اشاره توهّمی:واین همان اشاره عقلانی است که چیزی را در مغز جای دهیم
وساخته ذهن ماباشد در مورداشاره حسی که واضح است، با انگشت نمی توان به خدا اشاره
کرد زیرا خدا جسم نیست که مشارالیه با انگشت باشد.ودر مورداشاره عقلانی هم باید
گفته شود: خداوند تبارک وتعالی وجودی است غیر متناهی وممکن نیست در مغز ما جا
بگیرد برای اینکه مغز مامحدود است وهیچگاه محدود نمی تواندبه غیر محدود احاطه پیدا
کندمثل این است که ـ بلاتشبیه ـ کسی بخواهد دریائی را در کوزه ای جا بدهد.

وانگهی آنچه در مغز ما آید ساختۀخود مااست ومخلوق است، وهیچگاه خالق،مخلوق نمی
شود! لذا -همانگونه که قبلاًنیز تذکر داده شد ـ ماخدا راتنها باصفات اضافیه یا
صفات سلبیه می توانیم درک کنیم وبس چون درصفات اضافیه، یک طرف اضافه خودمان هستیم
ودر صفات سلبیه ماجسم هستیم و محدود،وخداوند محدود نیست،پس آنچه متعلق به جسم است
از خدا سلب می کنیم.امّا حقیقت ذات خداکه یک وجود ونور غیر متناهی است محال است که
در مغزمن وشما جا بگیرد.

در روایت آمده است:”کلّ مامیزتموه بأوهامکم فی ادق معانیه فهو مخلوق لکم
؛ولعلّ النمل الصغار تتوهم ان لله تعالی زبانیتین”.

آنچه شمادر اوهامتان تمیز دهید، هر چندخیلی هم دقّت کرده باشید،ساختۀذهن
شمااست وشاید مورچه های کوچک هم چنین پندارند که خداوند دارای دوشاخ است!!واینکه
حضرت می فرماید شاید مورچه چنین پنداشتی داشته باشدبرای این است که مورچه کمال خود
را درهمان دو شاخ می بیند، لذامطابق فکر وایده آل خودش خدائی را در ذهن خود می سازد.

آن چوپان زمان حضرت موسی(ع) هم خیال می کرد خداوند مانند خودش می باشد واز
همین ماست وپنیر وکشک و…تغذیه می کند وشاید اگر اورا نوازش کنی، لذّت ببرد
!!ولذابا خدا می گفت:

توکجائی تاشوم من چاکرت!!

                                                                        چارقت
دوزم کنم شانه سرت !

دستکت بوسم، بمالم پایکت!

                                                                        وقت خواب آیم بروبم جایکت!

اوچنین چیزهائی را برای خودش کمال می دانست،لذادر مورد خداهم چنین فرض می
کرد،ودر ذهن کوچک خود،آنچنان خدائی تصوّر می کرد.

بنابراین،خدا را نطلبیده است کسی که با دست به او اشاره حسّی بکند وبخواهد
اورا نشانه بگیرد چون خدا جسم نیست که با انگشت بتوان اورا نشان داد.  وهمچنین خدا را قصد نکرده است کسی که با توّهم
بخواهد خدا را در مغز خود جای دهد،چون آن توهّم وآن مغز محدود است
ومحدودبرغیرمحدودنمی توانداحاطه پیدا کند واز طرفی دیگرهر چه در مغز انسان جای
گیرد هر چند خیلی دقیق وعمیق هم باشد، چیزی جز مخلوق وساخته انسان
نیست،وخداوندخالق مغز انسان وخود انسان وتمام موجودات است، پس هیچگاه در مغز مخلوق
قرار نمی گیرد.

                                                                                      ادامه دارد

 



[1] – ماهیت حدّشیءرا می گویند. وقتی می گوئی انسان موجود است،درخت هم موجود
است؛انسان با درخت یک امتیازذاتی دارند یعنی ذات هریک با دیگری فرق دارند که همان
ماهیِّت هریک را می رساند.

 

/

دانستنيهائي از قرآن

بدترین مردم

پیامبراکرم (ص)

اَلاأُنَبّئکُم بِشِرارالنّاس ؟قالُوا:بَلی یارَسُولَ الله. قال مَن نَزَلَ
وَحدَهُ وَمَنَعَ رِفدَهُ وجَََََلَدَ عَبدَهُ.الاأنبِئکُم بِشَرّ مِن
ذَلِکَ؟قالُوا:بَلی یا َرسُوَُِل
الله.  قالَ:مَن لایُقِیلُ عَثرَهً، وَلا
یَقبَلُ مَعذِرَةً.ثُمَّ قالَ:ألاأنَبِّئُکُم بِشَّرٌّ مِن ذَلِکَ؟قالُوا:بَلی یَا
َرسُولَ الله، قالَ مَن لَا یُرجیَ خَیرَهُ، وَلایُومِن شَرَّهُ ثُمَّ قَالَ:ألا
أُنَبِّئُُکُم بِشَرٍّ مِن ذَلِکَ ؟قالُوا:بََلیَ یَا رَسُولَ الله.  قَالُ:مَن یُبعِضُ النَّاسََ ََوَیُبعِضُِونَهُ
(تحف العقول ص27)

آیاشمارابه بدترین مردم خبر ندهم؟گفتند: چرا یا رسول الله.فرمود:هرکس به
تنهائی جاگیرد وواردان(ومهمانان)راراه ندهد وبندۀخودرا باتازیانه زند.

آیا به بدتر از اینها نیز شما را آگاه نکنم ؟گفتند:چرا یا رسول الله فرمود:آن
کس که از لغرش نگذرد وپوزش نپذیرد. 

آنگاه فرمود:آیا شما را به بدتر از این نیز آگاه نکنم؟گفتند:چرا یارسول
الله. 
فرمود:آنکه امیدی به خیرش نیست و از شرش ایمنی نیست (کسی از او خیری ندیده ولی
مردم از شرش در امان نیستند).

آنگاه فرمود:به بدتر از این، شمارا آگاه نکنم ؟گفتندچرا یا رسول الله. 

فرمود:   آن کس که مردم را دشمن دارد
ومردم او را دشمن دارند.

دانستنیهایی از قرآن

استوار در جنگ بمانید

*(یااَیَّهاالَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتِم فِئَةًفَاثبُتُواوَ اذکُروااللهَ
کَثیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ)(سوره انفال – آیه 45)

.ترجمه:

ای مؤمنان !اگر با گروهی برخورد کردید ثابت واستوار بمانید وخداوندرا بسیار
یاد کنید، شاید رستگار شوید.

.لغت

لقیتم: روبه روشدید. لَقِیَ،یَلقِی،لِقاءًً ولُقیاًولُقیةًً:روبه روشدن
وملاقات کردن وبرخورد نمودن را گویند.

فئه:به معنای گروه وجماعت است.  این
کلمه دراصل “فِأیُ بوده است ودر اثر سنگینی تلفظ
آن،بجای”یا”حرف”ها”آورده شده وفئه خوانده می شود.  جمع آن فئون وفئات است.”کمیت”دریکی
از ابیات خود گوید: “تری منه
جما جمع هم فئینا”که فئینادر اینجا بمعنای گروه های مختلف آمده است.

فاثبتوا:ثبات بمعنای استقامت وپابرجائی است. 
ثَبَتَ ثَباتاًً وثُبُوتاًبه معنای مستقرشدن واستوار ماندن است وکسی که
ثابت وپابرجا باشد او راثابت، ثَبیت وثَبت نیز گویند.

اذکروا:ذکر خداگفتن،یاد خدا کردن است. 
برخی از لغوییّّن، ذکر خدارا تسبیح و تمجید ذات باریتعالی بازبان می دانند
ولی برخی دیگر می گویند:ذکر،مطلق یاد خدا کردن وبه یاد خدا بودن است چه در زبان
بیاورد وچه در قلب بگذراند.پس نیازی به این نیست که همیشه تسبیح وتمجید بگوید،بلکه
همینقدر که به یاد خداوند متعال باشد،اورا یاد کرده است.

راغب درمفردات گوید:مراداز ذکر یاد کردن است چه بازبان باشد وچه با قلب وچه
بازبان وقلب خواه بعداز فراموشی باشد یا ادامه ذکر وآنگاه راغب آیات زیادی راکه
دلالت برهر سه معنی می کند، یادآور شده است که می توان به آن رجوع کرد.

علامه طباطبائی”ره”در المیزان گوید: “واذکروالله کثیراً”یعنی
در قلبتان وزبانتان خدا را یاد کنید زیرا هردو ذکر خدااست ومعلوم است که حالات
باطنی وقلبی انسان،همان است که نیت ها وانگیزۀاورا مشخص می سازد چه با لفظ وفق
داشته باشد یا نداشته باشد.

.استفاده از آیه

دراین سوره، نداهای الهی برای مؤمنان بسیار است که خداوند می خواهد آنان را
توسط این خطابها، تقویت روحی وروانی کند که درهر حال بدانند،خدابا آنها است وکسی
که دارای چنان پشتوانه ای نیرومند باشد،نباید از زیادی عدد دشمنان یا افزونی عُدّه
و آلات جنگی آنها بهراسد، بلکه مطمئن به نصرت الهی وامداد غیب باشد وهمچنان به پیش
بتازد واز سروصداوهیاهوی جنگ افروزان از خدا بی خبرترس وواهمه ای به خود راه
ندهد،وپیوسته به یاد خدا باشد که یاد خدا بهترین وارزنده ترین ومطمئن ترین نیروی
تقویت کننده است.

آری!یاد خدا اگر
باشد،انسان رزمنده هرگز تن به سازش وصلح نمی دهد.

یاد خدا،رزمندگان را از
هر جهت بیمه می کند. یاد خدا، انسان را درصورت شکست ظاهری پیروزمند جلوه می دهد
ودر صورت غلبه ازعُجب وغرور باز می دارد.

یاد خدا، رزمنده جان
برکف را نوید می دهد که به “احدی الحسنیین”دست خواهی یافت:   یا پیروزی ویا شهادت ودر هرصورت،سربلندی
وسرافرازی از آن تواست وسرافکندگی وشکست از آنِ دشمن.

یاد خدا است که یک انسان ضعیف با سلاح ابتدائی را آنچنان نیروئی بخشد که در
برابر تمام ستمگرانِ تا دندان مسلح،بی هیچ پروا وترسی فریاد بر آوردکه:
“جنگ،جنگ تاپیروزی “ویا بقول اماممان: “جنگ،جنگ تا رفع فتنه”.

یاد خدا است که هر چند جنگ شدیدتر وشعله ورتر شود،رزمندگان عزیز ما را برای
نبرد مصممّّ تر وپابرجاتر می سازد،وهمواست که آنان رابه پیروزی خواهد رساند ان
شاءالله.

 

/

سرمقاله

بسم الله الرحمن الرحیم

خودبینی ریشۀ تمام مشکلات

در آغاز هفمین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و علیرغم سیل مشکلات وانبوه
توطئه هادر طول شش سال گذشته،امروز جمهوری اسلامی ایران نیرومندتر وباثبات تر از
هر زمانی دیگر در صحنه جهانی می درخشد.

بعداز سفر آقای موسوی،نخست وزیر محترم ـ به آمریکای مرکزی وبازدیداز
نیکاراگوئه، یکی از دانشجویان متعهد و صاحب درد! از ایالات متحده تلفن زدوبا شور
وهیجان وصف ناپذیری شروع کرد به تبریک گفتن نویسنده که از عدم مناسبت تبریک،تعجب
کرده بود پرسید:تبریک برای چه؟و او باز هم تبریک را تکرار کردواضافه نمود:شما
نمیدانید ما چه احساسی داریم !ای کاش شماهم اینجا بودید ودر شرایط ما و می دیدید
که چه شده است.   ماامروز بیش از هر زمان
دیگری به قدرت وصولت جمهوری اسلامی پی بردیم وهمه مستضعفین و طرفداران اسلام
وانقلاب دوباره امیدونشاط خود راباز یافتند.

می دانیم که رؤسای جمهور آمریکا فقط در شرایط حساس وبرای مسائل مهم و حیاتی!به
صورت فوری برصفحه تلویزیون ودر صحنه مصاحبه ظاهر می شوند.آن روز هم گوئی یک بمب
اتمی زیر گوش آمریکا منفجر شده ومنافع حیاتی شیطان بزرگ را به طور جدّی مورد تهدید
قرارداده بود. ریگان شتابزده ومضطرب درتلویزیون سراسرای آمریکا ظاهرشده و با ژست
هالیودی زواردر رفته خود درباره مشکل جدید!سخن رانده بود.  مسئله برسر مسافرت نخست وزیرایران به
نیکاراگوئه بود وتحکیم پیوند وحمایت جمهوری اسلامی از این کشور آمریکای مرکزی. سخن
دراباره این خطر جدید!وچگونگی برخورد باآن!

صحنه به گونه ای بود که اگر نخست وزیر ابرقدرت رقیب به آنجا رفته بود چنین
هراس وحساسیتی پدید نمی آمد ودر همان حال بود که یک علامت سئوال بزرگ در برابر
تمام مردم آمریکا ترسیم شد!ایران،جمهوری اسلامی!کشوردر حال جنگ ومحاصره ودست به
گریبان مشکلات فراوان!کشوری که شماها ازهمین تریبون هاو وسائل ارتباط جمعی تان
بارها بشارت شکست!وسقوط آن رااز شش سال پیش در طی سه ماه!شش ما!ونه ماه آینده !می
دادید.اینک چه شده که با آن در حد یک ابرقدرت دشمن نه رقیب برخورد می کنید؟

این برادر دانشجو از هراس واضطراب شیطان بزرگ درقبال گوشه ای از یک حرکت سیاسی
جمهوری اسلامی وشوق وامید مستضعفان جهان نسبت به اسلام وانقلاب،دورنمائی از عظمت
وشوکت جمهوری اسلامی را ترسیم می کرد.ودر پایان بازهم تأکید کردکه تبریک ما دور
ماندگان از عصر خویش رابه امام وامت بزرگی که اینچنین شگفتی آفریده اند ابلاغ کنید
و براستی مبارک باد این بزرگی وعزت برامام وامّت.

وبرمااست که همواره در این فراز حساس از تاریخ اسلام که خونبهای ده ها هزار
شهید به خون خفته است به موقعیت خطیر انقلاب وحیثیت اسلام در سطح جهانی توجه عمیق
داشته واز رسالت سنگینی که در این زمان بردوش ما قرارگرفته، غفلت نورزیم.

مبادا خدای نخواسته برخی ازما بسان همان قطعه سنگی باشیم برسینه کوه دماوندکه
هرگز نمی تواندعظمت ابعاد وقلّۀرفیع کوهی راکه خود جزئی از آن است،درک کند.

مبادا که برخی ازما چنان زمینگیر تعلقات خاکی و هواهای نفسانی شویم که از یاد
خداو وظائف خطیری که در این زمان بر عهدۀما قرا گرفته غافل شده واز درک عظمت
انقلاب وقلّه رفیع امامت آن بازمانیم.

مبادا چنان در خود فرو رویم که خدا را فراموش کنیم که اگر چنین
شود،خودرانیزازدست داده ایم(نسواالله فأنساهم انفسهم)واگر خود را از دست دهیم همه
چیز را درصحنه زندگی باخته ایم (ان الخاسرین الذین خسرواانفسهم )زیراکه دراین صورت
خدا وایمان به اورا از دست داده ایم(الذین خسروا انفسهم لا یؤمنون).

پس زمانی خدا ورستگاری را درمی یابیم که خویشتن راباز یابیم وآنگاه خویشتن را
بازیافته ایم که حجاب خودپرستی وبت خودبینی رااز سراپردۀ بیت الحرام دل بزدائیم تا
کعبۀ جان خانه خدا شود وبا پیوند با اوکه مبدأعزّت وقوّت وجمال وکمال مطلق
است،شعلۀ محبت خدائی درقلبهایمان برافروخته شود(والذین آمنوااشدّحباًلله)ودر پی آن
فقط از خدا و رسول او پیروی کرده ومشمول محبت متقابل خدا شویم (قل ان کنتم تحبون
الله فاتبعونی یحببکم الله )وو…

وامام، این روح خدا واین طبیب مسیحا نفس باالهام از نسخه شفابخش قرآن، با
اشاره به دردهاو مشکلات، برای درمان اساسی به جستجوی بیماری اصلی که ریشه تمام
بیماریهای دیگر است پرداختند وبا صراحت تمام، انگشت روی خودبینی گذاشتند.ودر این
رابطه به خلقت آدم و ماجرای رمزی فرشتگان وشیطان اشاره فرمودند و درس آموزنده
دیگری از مکتب تربیتی نجات بخش قرآن برای ما بیان داشتند وافق تازه ای دربرابر
همگان گشودند.

نکته جالب دربیان این ماجرا این بودکه:( خودبینی به عنوان محور تمام کژیهاورذائل
نه فقط شیطان راباسابقه درخشان چندین هزارسال عبادت در دام استکبار و کفر وهلاکت
ابدی گرفتار ساخت که حتّی فرشتگان نیز در معرض این خطر قرارگرفتند).

پس خودبینی خطری است بسیار حساس که ممکن است هر انسانی رانیز درهر مقامی که
باشد،تهدید کند؛خطری که حتی انسانهای بزرگ خودرا در امان نمی بینند وحتی ذرهّ ای
ازآن ممکن است انسان را به ورطۀسقوط سوق دهد تاآنجاکه درباره یکی از بزرگترین
علمای وارسته تاریخ اسلام می خوانیم که وقتی می خواست درباره یکی از احکام مربوط
به چاه تحقیق و اجتهاد کند، اوَّل چاه منزل خویش را پر می نماید وسپس به کار علمی
واجتهاد می پردازد!

واینجا است که به اهمیت تزکیه وتنزیه نفس از خودبینی وخود محوری ومصالح مادّی
شخصی پی برده وبا تعمق وبررسی عمدۀمشکلات سیاسی واجتماعی، و ریشه یابی علل منازعات
واختلافها،سر نخ اصلی را در خودبینی می یابیم وتنها راه حل ویگانه درمان اساسی این
امور را فقط در درمان این بیماری مهلک که همان(جهاد اکبر)است باید جستجوکنیم وگر
نه تمام تلاشهای دیگر جز در حدّیک آسپرین مسکّن ویا یک پانسمان موضعی درقبال یک
بیماری ریشه ای مؤثّر نخواهد بود.

واز آنجاکه این بیماری خطرناک حتی به طورناخودآگاه، تمام شئون وهمۀ جهتگیریهای
انسان را تحت تأثیر خود قرارمی دهد،انجام صحیح هیچگونه وظیفه ومسئولیتی چه در
قانونگذاری وبرنامه ریزی وچه درقضاوت وکارهای اجرائی، بسیارمشکل ویاغیرممکن است.
وبدینجهت مسئولین باید پیش از دیگران به این خطر توجه داشته باشند وبرای اجتناب ازآن
وتوجه به مشکلات ونیازهای مردم ولمس آنها به روش زندگی پیشوای متقین تأسّی جویند
تابتوانند درجهت مصالح عمومی جامعه اسلامی ودر چاچوب اسلام،گام بردارند که اگر جز
این باشد برنامه ریزی ها وکارها منطبق با مصالح ونیازهای جامعه اسلامی نخواهد بود.

دراینجا مناسب است به عنوان مثال مسئله (مترو)را مورد اشاره قرار داده وبدون
آنکه قضاوتی درباره ابعاد مثبت ومنفی آن داشته باشیم وحتّی بفرض آنکه این مسئله فی
حدّنفسه، به هزار ویک دلیل مطلوب باشد،فقط دراین سخن کوتاه نکته ای رامتذکرشویم
وآن اینکه:

1ـ تمام کسانی که طرفدار این طرح هستند ذهنشان رااز اینکه خودشان در تهران
زندگی می کنند،تجرید کرده وفرض کنند که درخارج از محدودۀ تهران ومثلاًدر مناطق
محرومی که لقمه نانی برای خوردن ندارند زندگی می کنند وسپس به بررسی لزوم، ضرورت و
اولویّت آن بنشینند.

2ـ یک برنامه ریزی کامل وطرح جامع وحساب شده برای تمام کشور ورفع نیازها
ومشکلات همه مردم ایران از قبیل کشاورزی، صنعت،اقتصاد،تولید،خوکفائی،تورّم وسیل
مهاجرت روستائیان به شهرهابویژه تهران و…تهیّه وارائه دهند وآنگاه اگر طرح مترو
دراین مجموعه در صدر جدول ودر اولویت قرار گرفت باکمال جدّیِّت آن را به اجرا
بگذارند.والسلام   رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خمینی ثابت واستوار
از اغاز تاکنون

پاسداران اسلام

* من امیدوارم که همه ما پاسدار ونگهبان دین مبین اسلام باشیم.خدای تبارک
وتعالی نام شمارا جزءپاسداران اسلام ودوستان اه بین علیهم السلام فرض کند.23/3/58

*…همه توقع از پاسدارهای اسلامی دارند که روی خط اسلام مشی کنند،کارهاشان
کارهای اسلامی باشد.

…در طبقه روحانیون که آنها پاسدار اسلام و احکام اسلام هستند،اگر خدای
نخواسته یک ملبّس به لباس روحانیون یک کار خلاف بکند،این فرق دارد با اشخاص
عادی؛برای اینکه اینها پاسدار اسلام هستند، ملبس به لباس روحانیت هستند،به لباس
پاسداری از قرآن وسنت هستند.4/4/58

*الان هم باید از اسلام پاسداری کنیم که بهانه دست اشخاصی که بهانه گیر هستد
وجرم من وشما را پای مکتب حساب می کنند ندهید. از خودمان پاسداری کنیم و بدانیم که
تحت مراقبت دشمن وتحت مراقبت دوست هستیم. 
تحت مراقبت اولیاءخداوخدا هستیم. 
ما در محضر خدا می باشیم11/4/58

*ماباید پاسدار اسلام باشیم که پاسداری از ملت است. یک پاسداری از بازار مسلمانها
وخانه های مسلمانها است…و یک پاسداری هم پاسداری از مکتب اسلام است.  این مهم است که پاسداری بکنیم از مکتب اسلام،از
جمهوری اسلامی.12/4/58

*پاسدار اسلام باید هم خودش اسلامی باشد وهم دیگران را اسلامی کند وهم مشی او
اسلامی باشد. 1/4/59

*اسلام امروز به ملت ماوبه شما(روحانیون)که شاخص هستید واَولی هستید سپرده شده
است. ما امروز همه پاسدار اسلام هستیم.3/10/59

امام خمینی:مرد و زن این کشور همه پاسدار اسلام هستند.

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(پاسداران اسلام)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(استوار در جنگ بمانید)

شناخت خدا                                                 
آیت الله العظمی منتظری

هدایت تکوینی و هدایت تشریعی                          آیت الله مشکینی

سخنان معصومین(غش و نیرنگ)

راه یافتن فلسفه در جهان اسلام                            آیت الله جواد آملی

در راه ریشه کن ساختن فقر                                آیت الله حسین
نوری

سعادت و شقاوت جامعه                                    آیت الله
محمدی گیلانی

پیام شهید

داستان شق صدر                                            حجة
الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

امدادهای الهی                                               حجة
الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی

محاکمه کودتاچیان                                           حجة
الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

سرگذشتهای ویژه زندگی امام                              حجة الاسلام
رحیمیان

راه های ترک دخانیات                                     دکتر سید حسن عارفی

چرا ازدواج کنیم؟                                           سید
محمد جواد مهری

انتقادها و پیشنهادها( ضرورت انتقادپذیری)

پرسشها و پاسخها(احکام اولیه و ثانویه)

تسلیحات شیمیایی                                           
مهدی باریکانی

اوضاع کلی جهان اسلام                                     محمدرضا
حافظ نیا

ازمیان نامه ها

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

امام خميني

·       
كساني كه از قرآن تبعيت مي كنند تا آنجا كه قدرت دارند به نبردشان ادامه
بدهند.

·       
اگر كسي بگويد با فاسد نجنگيد  و فتنه
را با جنگ رفع نكنيد،‌مخالف قرآن است.

·       
آن مذهبي كه جنگ در آن نيست، ناقص است.

·       
قرآن همه بشر را دعوت مي كند به مقاتله براي رفع فتنه، يعني، جنگ، جنگ،‌تا رفع
فتنه در عالم. 21/9/63

·       
قوه قضائيه مستقل است و احدي حق دخالت در آن را ندارد.

·       
اگر قاضي حكمي كرد، احياناً رسيدگي به آن حكم، مرجع دارد و غير از آن هيچ كس
حق دخالت ندارد. 3/10/63

·       
بايد نقايص را گفت، ولي امور را بسنجيم و با توجه به وضع امروزي ما و
گرفتاريهايمان در دنيا با مسائل برخورد كنيم. 20/5/63

 

آية الله العظمي منتظري

·       
سيستم اداري كشور ما نياز به يك انقلاب اداري دارد و اين انتظاري است كه مردم
از دولت و مجلس دارند. 17/9/63

·       
افراد فرصت طلب و يا ضعيف، ممكن است با تظاهر به انقلاب، كارهاي اساسي را بدست
گرفته و بالنتيجه به انقلاب ضربه وارد شود. 24/9/63

·       
بايد به مسئله تعهد و معنويت در دانشگاه ها بسيار توجه شود. 2/10/63

·       
هدايت افراد بي تفاوت و نيروهائي كه هنوز از انقلاب و جمهوري اسلامي قطع اميد
نكرده و آماده بازگشت به دامن اسلام و انقلاب هستند، از دنيا و آنچه در آن هست،
بالاتر خواهد بود. 5/10/63

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

* 110 افسر عراقي در اعظميه بغداد تيرباران شدند. 15/9/63

* كميته سياسي سازمان كنفرانس اسلامي، عراق را موظف به
رعايت پروتگل ژنومبني بر منع استفاده از سلاحهاي شيميائي كرد. 1/10/63

* دو واحد گشتي نيروهاي عراقي در مناطق چزابه و سومار با آتش
قواي اسلام تار و مار شدند. 2/10/63

* ده هزار نيروي تازه نفس رزمي، تخصصي و خدماتي از 70 نقطه
كشور عازم جبهه ها شدند.

* حمله هواپيماهاي رژيم متجاوز عراق به روستاهاي سونسگرد و
بستان بيش از 100 شهيد و مجروح بر جاي گذاشت. 10/10/63

 

انقلاب و جهان

* مركز حزب بعث در شهر اربيل توسط انقلابيون مسلمان عراقي
منهدم شد. 19/9/63

* در اعتراض به يورش گسترده ارتش صهيونيستي به روستاهاي
مسلمان نشين، اعتصاب عمومي، جنوب لبنان را فرا گرفت.

* تل آويو،‌هدف از حمله بزرگ اسرائيل به روستاهاي لبنان،
دستگيري طرفداران (امام)خميني است. 24/9/63

* در پي كشف طرح ترور صدام، 62 تن از افسران و گارد رياست
جمهوري صدام، اعدام شدند. 1/10/63

* انقلابيون مسلمان افغاني 9 فروند هواپيما و هلي كوپتر
دشمن را سرنگون كردند. 4/10/63

* راديو اسرائيل: اسرائيل براي پايان دادن به جنگ عراق و
ايران به اجلاس كنفرانس اسلامي دل بسته بود!

* ريگان يك ميليارد دلار براي تشكيل نيروي ويژه عمليات
انتقامي در لبنان اختصاص داده است.

* شمار سربازان كرد فراري ارتش عراق به 75 هزار تن رسيد.
5/10/63

* در يك حمله غافلگيرانه در نجف، انقلابيون مسلمان عراقي،
گروهي از مزدوران بعثي را به هلاكت رساندند. 9/10/63

* انقلابيون مسلمان افغاني، فرودگاه جلال آباد را به موشك
بستند. 11/10/63

* رژيم عراق 20 سرباز مسلمان عراقي را در كربلا به دار
آويخت. 13/10/63

اخبار داخلي

* طي يك عمليات نظامي كليه گروگانهاي هواپيماي كويتي آزاد و
هواپيما ربايان دستگير شدند.

* كشتي ايران دستغيب به ناوگان تجاري جمهوري اسلامي ايران
پيوست.

هلال احمر آمادگي خود را براي كمك به آسيب ديدگان فاجعه
شيميائي هند اعلام كرد. 19/9/63

* رئيس مجلس: اگر ما امنيت هوائي نداشته باشيم، خطوط هوائي
آمريكا و غرب هم امنيت نخواهند داشت. 24/9/63

* رئيس جمهور: در ارتش مافوقها بدليل مافوق بودن حق زورگوئي
را ندارند و زيردستها به بهانه برادر بودن، حق تمرد و برهم زدن سلسله مراتب
راندارند 2/10/63

* سمپوزيوم كاربرد داروهاي ژنريك در اراك گشايش يافت.

* مدير عامل دخانيات ايران: در ايران هر ساله بر اثر اعتياد
به سيگار 44 هزار نفر از بين مي روند 3/10/63

* بيش از ده هزار از اسراي عراقي، توسط كميته فرهنگي اسرا،
از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار شدند. 8/10/63

* 9 كارمند شهرداري بجرم رشوه خواري روانه زندان شدند.
10/10/63

* رئيس مجلس: براي كساني كه حماسه هايي مانند بيت المقدس و
فتح المبين را آفريدند،‌ آنقدر دشوار نيست كه تنگه هرمز را ببندند. 11/10/63

 

اخبار جهان

*سپتامبر سياه، مسئوليت قتل يك ديپلمات اردني در بخارست را
به عهده گرفت. 15/9/63

* رئيس سابق شوراي ملي فلسطين بر لزوم مبارزه با محور مصر،‌اردن
و عرفات تأكيد كرد.

* سفارتخانه هاي آمريكا در جهان به حالت آماده باش جنگي در
آمدند.

* در اعتراض به حكومت نظامي، اعتصاب عمومي سراسر بنگلادش را
فرا گرفت. 18/9/63

* شيمون پريز: من و شاه حسين يكديگر را دوست داريم. 19/9/63

*مجمع عمومي سازمان ملل، خواستار ايجاد يك كشور مستقل فلسطيني
و تشكيل كنفرانس بين المللي درباره خاورميانه شد.

* توسط يك سازمان مخفي، خطوط لوله هاي نفتي ناتو منفجر شد.
21/9/63

* در آستانه فعاليت مجدد كمپاني شيميائي آمريكا، 250 هزار
هندي از بوپال فرار كردند. 24/9/63

* در آبهاي خليج فارس، دو نفتكش نروژي و ليبريائي هدف حملات
موشكي عراق قرار گرفتند.

* طي تظاهراتي، هزاران تن از مردم پاكستان، خواستار استعفاي
ضياء الحق شدند.

* اتيوپي از زمين و هوا به شمال غربي سومالي حمله كرد.
1/10/63

* بموجب موافقتنامه جديد بغداد و واشنگتن، 200 تفنگدار
دريائي آمريكا به بغداد اعزام شدند.

* در دومين روز اعتصاب مردم، پليس بنگلادش به روي مردم آتش
گشود و 6 نفر را كشت.

* ارتش اردن به سوي يك گروه از فلسطيني هاي مهاجم بر مواضع
صهيونيست ها، آتش گشود 3/10/63

* وزارت خارجه آمريكا، حملات عراق به نفتكش ها را موجه
خواند. 5/10/63

* شاه حسين در بيت المقدس با نخست وزير اسرائيل ديدار كرد.

* حمله هوائي افغانستان به روستاهاي مرزي پاكستان 10 كشتهو
مجروح بجاي گذاشت. 6/10/63

* سازمان «سپتامبر سياه» مسئوليت قتل عضو كميته اجرائي
سازمان آزاديبخش فلسطين را به عهده گرفت.

* شبكه مواد مخدر در كاخ رياست جمهوري كلمبيا كشف شد!

* 57 نماز گزار جمعه در آفريقاي جنوبي دستگير شدند. 9/10/63

* دبير كل يونسكو، به سياست بازي آمريكا در يونسكو شديداً
حمله كرد.

* مراكز نظامي آمريكا در آلمان با انفجار دو بمب بلرزه در
آمد. 10/10/63

* رژيم پينوشه بيش از 15 هزار تن از مردم شيلي را دستگير كرد.

* مركز خريد تسليحات نظامي فرانسه با بمب منفجر شد.
11/10/63

 

خدمات و عمران

* كارخانه عظيم نخ نايلون در خرم آباد آغاز بكار كرد.
19/9/63

* 4 فرستنده تلويزيوني شهيد مدرس نيشاپور افتتاح شد.
24/9/63

* فرستنده 50 كيلوواتي شهيد مفتح زاهدان افتتاح شد. 1/10/63

* هيئتهاي هفت نفره تا كنون 500 هزار هكتار زمين به
كشاورزان واگذار كرده اند. 2/10/63

* بهره برداري از اولين كارخانه توليد بلوك سيماني اتوماتيك
رامسر آغاز شد. 8/10/63

* بيش از 24 هزار تن ذرت علوفه اي در مازندران توليد شد.

* 183 آموزشگاه در خوزستان بازسازي شد.

* 60 هزار هكتار از تپه هاي شني  شنزارهاي خوزستان، به جنگل و مراتع سبز تبديل
شد.

* بيش از 200 نوع وسايل يدكي و ادوات جنگي توسط هنرجويان
استان فارس ساخته شد.

* سه روستا از توابع بيرجند و در گز از روشنائي برق بهره
مند شدند. 9/10/63

* طي نيمه اول سال جاري، 300 كيلومتر راه روستائي در سيستاه
و بلوچستان احداث شد. 10/10/63

* 830 ميليون ريال وام به كشاورزان و دامداران زنجان پرداخت
شد. 12/10/63

 

ضد انقلاب

* يك روحاني آلماني به نام «درويش ازدمير» هنگام خدمت در
جهاد سازندگي سردشت، توسط منافقين به شهادت رسيد. 15/9/63

* 292 كيلو مواد مخدر ظرف 10 روز در سيستان و بلوچستان كشف
شد. 18/9/63

* با كشف يك عشرتكده در شميران، گروهي از بازيگران و
خوانندگان طاغوتي دستگير شدند. 3/10/63

* با انفجار بمبي
در حوالي ميدان شوش، عوامل استكبار جهاني، تعدادي ازمردم محروم جنوب شهر را شهيد و
مجروح كردند. 5/10/63

 

 

 

 

 

/

پيام شهيد

اين وصيت نامه ها انسان را ميلرزاند و بيدار مي كند. امام
خميني

قسمتي از وصيتنامه شهيد محمد دهخدا

….آنان كه شهيد شدند سوختند و پرتو افكندند و جهان را به
نور خود منور نمودند و با پيكرشان كلمه كلمه تاريخ را ساختند وبا جانشان به آن روح
بخشيدند. حق پويان ما همان خط سرخ حسين(ع) را دنبال نمودند آنان در جبهه هاي حق
عليه باطل و نور عليه ظلمت رزميدند تا ما اينجا در جبهه هاي گوناگون جنگ (فرهنگ،
اقتصاد و مذهب) به تلاش بپردازيم و رسالتشان را با كوله بارمان در جاده زندگي حمل
كنيم و به گوش جهانيان برسانيم، پيامشان را هميش آويزه گوشمان نمائيم و به كار
گيريم.

اي امام! من د ردامن تو تربيت شده ام و راه مبارزه را
آموختم بدان كه تا آخر عمر و تا آخرين لحظه زندگيم از خط شما كه همان خط الله است
جانفشاني مي كنم چرا كه آنچه را در اين انقلاب آموختم اخلاص عمل و ايثار بود.

خداوندا مرا به درجه رفيع شهادت نائل گردان چون چشم و جانم
و روح و روانم خميني بت شكن مي فرمايند: درجه شهيد از همه افراد افضل تر است پس اي
خداي هستي مرا در رسيدن به اين فيض ياري ده، خدايا توفيق شهادت در راه خودت را به
من عنايت فرما، در اين دنياي فاني جائي كه پدران و مادران ما امتحان داده اند و ما
اينجا امتحان مي دهيم و خواهيم داد هر فردي هر كار خوبي كه انجام مي‌دهد براي تقرب
به خداوند مي باشد و من در اين مدت ناچيز كه در جبهه ها بوده ام پي به اين نكته
برده ام و خيلي هم ايمان نسبت به آن دارم كه شهادت نزديكترين راه و سريعترين راه
تقرب بخدا مي باشد (رسد آمدمي بجائي كه بجز خدا نبيند) اين شعار هم رونده راه حق
است و اين تكاپو و تحركت به طرف معبود و مقصود است كه براي لحظه اي خداوند انسان
را به خودش بگذارد امكان لغزش انسان وجود دارد من به آن اندازه سواد ندارم كه
بتوانم بدرك گفته هاي بزرگان و فلاسفه اسلامي موفق شوم ولي در روايت شنيده ام
چنانكه بنده خداوند يك قدم بطرف معبود و خدايش بردارد خداوند قدمها بطرف او بر مي
دارد و من كه در تمام عمرم انساني گناهكار بوده ام اكنون احساس مي كنم كه خدايم
رايافته ام و به سوي او حركت مي كنم و از او مي خواهم براي لحظه اي نيز مرا به خود
وامگذارد كه همان يك لحظه امكان دارد لغزش از ما سر بزند(آمين)

قسمتي از وصيتنامه شهيد غلامحسين شيخ محمدي مياندشتي

….و تو اي همرزم و برادرم و دوستم خود بهتر مي داني كه
اين انقلاب به چه نحوه اي به پيروزي رسيد. با كشته شدن علي اكبرها و علي اصغرها و
حبيب بن مظاهرها، نكند خداي ناكرده بي تفاوت بنشيني و دنيا را به آخرت ترجيح بدهي
هيچ حزن و اندوهي به خود راه ندهيد. كه بگفته قرآن ما پيروزيم و كفر نابود است اما
ساعت هاي آخر عمر من است اشك شوق بر گونه هايم مي چكد و هر لحظه يادي از صحراي
كربلاي حسين(ع) در چشم مجسم مي شود كه عزيز زهرا اهل و عيالش دور او را گرفته
بودند…

….عزيزان مرا زينب وار كه شب عاشورا يتيمان حسين(ع) را
جمع آوري نمود،‌يتيمانم را جمع آوري كنيد و نگذاريد گرد يتيمي آنانرا احاطه كند.
چون دلم كباب است براي ديدن يك لحظه از آنان چون زود بود يتيم شوند ولي چكنم
اسلام  غريب است و بايد از دين خدا حمايت
كرد. برادران عزيزم و خواهران گرامي هميشه به ياد خدا باشيد و از خدا توكل جوئيد.

قسمتي از وصيتنامه شهيد اسماعيل دهخدا

…اين حقير به ملت عزيز و بزرگ مي گويم كه تا به حال اين
انقلاب را با خون پاك بهترين فرزندانتان پاسداري كرده ايد، نكند خداي نكرده دست از
مبارزه برداريد كه تازه انقلاب در آُستانه پيروزي بزرگ قرار گرفته است (بحمدالله).
و نياز به فداكاري و سرمايه گذاري بيشتري دارد، از خدا بخواهيد كه روزي نيايد
انشاءالله كه زرق و برق و مال و اموال اندك دنيا و يا همسر و فرزندان و راحتي دنيا
شما را فريب بدهد كه در پشت آن عذاب خداست. دفاع از اسلام را بر هر چيزي كه
برايتان عزيز است باز هم قدر دفاع را بدانيد كه اگر اسلام برود و شكست بخورد ناموس
همه ما و شما تا قيامت از خطر كفار در امان نخواهد و ما هم  در قيامت كه هيچ چيز بجز اعمال صالح بفرياد
انسان نمي رسد، جواب شهداي عزيز را نتوانيم داد اگر سستي كنيم.

حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا. قبل از اينكه به حسابتان
رسيدگي كنند به حساب خود برسيد.

چه شد آن شعارها كه سر مي داديم:

تا خون در رگ ماست                             خميني
رهبر ماست

و يا مي گفتيم ما تا پاي جان از اسلام و مظلوميت امام دفاع
مي كنيم، حالا كربلاي ايران همان كربلاي امام حسين است و امام خميني هم همان راه
امام حسين و ائمه اطهار(ع) را به پيش مي برد و درست موقعيت امام حسين است و يا
شايد حساستر است،‌كفار از همه طرف هجوم آورده اند و بر يك يك ما واجب است دفاع
كنيم و به نظر من در اين موقعيت حساس از هيچ كس پذيرفته نمي شود كه از جهاد در راه
خدا سرباز زند بجز كساني كه از نظر جسمي نقص عضو دارند.

من به آنانكه نسبت به انقلاب و اسلام بي تفاوت بوده اند
توصيه مي كنم كه امروز حق از باطل درست مثل روز روشن است و از آنها تقاضا مي كنم
كه ديگر بيش از اين غفلت نكنند و از خواب دنيوي و از غرق شدن در لذتهاي كوتاه دنيا
خود را نجات دهند كه ديگر حجت بر همه ما تمام شده و انشاءالله به صف جندا….
بپيوندند.

 

/

نگهداري رمز پيروزي

سيد محمد جواد مهري

خط هائي از برگه هاي انقلاب

د رآغاز آشكار شدن مخالفتهاي شاهانه بااسلام و قرآن، نهضت
اسلامي نيز آشكار شد،‌امام پيام داد،‌سخنراني كرد، مردم را از كارهاي پشت پرده
آگاه نمود، هيئت حاكمه را مفتضح ساخت، دفاع از قرآن را علني كرد، تسليم زور نشد،
به زندان رفت.

قم منفجر شد، تهران حركت كرد، شهرها دنبال كردند، عمال شاه
مقاومت كردند، سيل خون به راه افتاد، مردم به شهادت رسيدند، 15 خرداد ترسيم شد،
خون معني پيدا كرد و بذر انقلاب اسلامي با خون شهيدان 15 خرداد در سرزمين
خونبار  ايران كاشته شد.

امام از زندان آزاد شد، سخنراني كرد، به ملت آگاهي داد، خون
شهيدان را احيا كرد،‌دولت او را تهديد كرد، او تسليم زور نشد، كاپيتولاسيون در
ايران اجرا شد، امام به مخالفت شديد برخاست، امام به قيام رونق داد،‌قيام گسترده
تر شد،‌دولت وحشت كرد، امام تبعيد شد.

فضاي مرگبار خفقان بر ايران پرتو افكند،‌ستارگان هدايت راه
رهبر را ادامه دادند، روحانيت مردم را به قيامي گسترده دعوت كرد، خفقان افزون شد،‌سلولها
مملو از آزادگان گشت، شاه وحشت كرد، امام به نجف تبعيد شد و باز هم تسليم زور نشد.

حركت فرهنگي انقلاب آغاز شد، ولايت فقيه توسط امام تدريس
شد، حكومت اسلامي بر زبانها جاري شد، وحشت دستگاه زيادتر شد، فشار و خفقان بيشتر
شد، زندانها پر شد، شهيد سعيد (سعيدي) به شهادت رسيد، امام حركت را حرارت بخشيد،
امام لحظه اي از پا ننشست، حكومت اسلامي آرزوي مردم شد.

سطح بيداري اوج گرفت، ميدان حركت گسترده تر شد، علماء به
تبعيد رفتند، به زندان افتادند،‌امام پيام داد،‌باز هم پيام داد، حكومت اسلامي هدف
شد، كشتار دسته جمعي آغاز شد،‌ دشمن درنده به ملت يورش برد، مردم به ستوه آمدند،
نهضت بالا گرفت، قيام همگاني شد، 17 شهريور بوجود آمد، ريشه انقلاب اسلامي محكمتر
شد.

فرزند امام به شهادت رسيد، ايران به عزا نشست، عزا به قيام
ملي اسلامي تبديل شد، قيام به خون نشست، اربعينها پديد آمد، عاشورا رسيد، تظاهرات
ميليوني آغاز گشت، جرقه ها انفجار شد، انفجارها صدا كرد، صداها به شهرها رسيد، به
روستاها رسيد،‌به دروترين نقطه ها رسيد،‌ ايران يكصدا شد،‌شعارها يكنواخت شد، امام
پيام داد: «شاه بايد برود»، مردم پاسخ دادند: شاه بايد برود.

عراق با شاه همدست شد، امام خانه نشين شد، امام سكوت نكرد،
امام تسليم زور نشد، امام به پاريس رفت،‌ امام پيام داد، سخنراني كرد،‌ فرياد زد،‌
از ملت دفاع كرد، ملت پاسخ مثبت داد، شاه رفت، ملي گرايان آمدند، مردم را به رگبار
بستند، خون جاري شد، ملت تسليم زور نشد، «خون بر شمشير» پيروز گشت.

آفتاب از غرب طلوع كرد، «امام آمد»، ايران هيجان شد، جشنها
بر پا شد، پرچم جمهوري اسالمي برافراشته شد، لحظه هاي آخر تفالگان فرا رسيد، امام،
آمريكا را به روز سياه نشاند، درخت انقلاب بارور شد، و سرانجام انقلاب اسلامي
ايران به رهبري حكيمانه امام خميني روحي فداه و پيروي همگاني ملت فداكار و مسلمان
و به بركت خون شهيدان به پيروزي رسيد و پس از آن جمهوري اسلامي برپا شد.

مبارك باد اين پيروزي و مبارك باد ششمين سالگرد آن بر امام
و امت

                                        ***

انگيزه قيام اسلامي

تمام قيام ها 
انقلابهاي مردمي در راستاي تاريخ داراي يك انگيزه مشخص و روشن بوده است كه
اين انگيزه را مي توان به دو بخش تقسيم كرد: 1- بر انداختن ستم 2- برپا داشتن عدل.

بنابراين، ستمكاران، اولين هدف قيام را با افزايش ستم به
پيش مي برند و با دست خود ريشه خود را مي كنند «يخربون بيوتهم بايديهم و ايدي
المؤمنين» خانه هاي خود را با دست هاي خود ودستهاي مؤمنان ويران مي سازند.

زيرا افزوني خفقان و فشار، مردم را به ستوه آورده و حالت
انفجار پديد مي آيد و بهمين مناسبت گفته اند«الضغط يولد الأنفجار» فشار، توليد
انفجار مي كند.  از اين روي روشن است كه هر
چه ظلم بيشتر شود، روند انقلاب مردمي جلوتر مي رود ولي آنچه در انقلابهاي تاريخ كه
توسط مردم ستمديده بر پا شده، مشاهده مي شود اين است كه قيامهاي غير الهي، ابتر و
ناقص بوده و به ثمر ننشسته است.

و تازه اگر مردم قيام مي كردند كه يك حكومت فاشيستي را از
بين ببرند، ظالماني ديگر در چهره هائي ملي و… بر آنان حكومت كرده و قيام آنها را
آلوده مي ساختند. البته  آن حكومتها براي
اينكه چند صباحي دوام بياورند ناچار نداي عدالتخواهي و دادگستري سر مي دادد و چه
وعدهاي شيريني كه به خورد ملت خود مي دادند ولي چون از ملت نبودند، يا سرنگون شده
و يا با همكاري ساير قدرتها سالياني نسبتاً طولاني بر مردم حكومت مي كردند ولي
سرانجام همه آنها: نيستي و نابودي و محو از صفحه تاريخ بودهاست.

درست است كه انقلاب اسلامي ما زائيده همان فشارها و خفقان
هاي غير قابل تحمل است، اما آنچه به آن صلابت مي بخشد و روح مي دهد و حيات جاودانه
عطا مي كند و آسيب ناپذير مي سازد دو چيز است:

1-   
الهي بودن و غير وابسته بودن آن به حكومتها و قدرتهاي فناپذير.

2-   
مردمي بودن و از بطن جامعه جوشيدن.

تسريع در حركت انقلاب

حضرت رسول اكرم(ص) مي فرمايند: «ما يزال هذا الدين يؤيد
بالرجل الفاجر» همواره اين دين توسط مردي ستم پيشه و تبهكار تأييد مي شود، كه اين
همان تأييد ناخودآگاه است  و توسط حاكمان
ظالم، با بيشتر به مردم ظلم كردن، مردم را وادار به قيام عليه خود مي كنند. و ما
خود شاهد اين مطلب بوديم كه هر چه ظلم شاه جنايتكار بيشتر مي شد، حركت مردم رونقي
ديگر پيدا مي كرد و انقلاب به پيش مي تاخت تا اينكه او را سرنگون كرد.

و پس از اينكه شاه سرنگون شد، قدرتي بيگانه در ايران نبود
كه حكومت را بدست گيرد بلكه خود مردم، قدرت را بدست گرفتند و از بين خود، افرادي
را به رياست و حكومت رساندند. بگذريم از اينكه وابستگاني در چهره هائي ملي خود را
جا زده بودند و چند روزي توانستند حكومت را بدست گيرند ولي آگاهي و رشد مردم از
يكسو و رهبري حكيمانه امام از سوئي ديگر و بالاتر از همه، لطف و عنايت خداوند شامل
حال اين ملت ستمديده شد و بزودي آنان را از صحنه خارج ساخت.

و براستي تا مردم در صحنه اند، خدا به آنان نظر دارد و تا
نظر خدا به مردم باشد، لطف بي پايانش شامل حالشان خواهد بود و لطف الهي انقلاب را
براي هميشه بيمه خواهد كرد. و لذا امام همواره گوشزد كرده اند كه از شهادتها
نهراسيد، از كشتارها وحشت نكنيد، انقلاب موجودي است الهي كه ابداً آسيب پذير نيست.

غربيهاو غرب زدگان از اين عامل الهي بي خبرند وگرنه بدون
شك،‌نه آن جنايتها پس از  انقلاب رخ مي داد
و نه جنگ بين المللي جهان ستمگر عليه ايران اسلامي به وقوع مي پيوست. ولي چون آنها
از اين عامل اطلاع نداشند و باور نمي كردند- و اكنون هم باور ندارند- با تمام قوا
براي كوبيدن انقلاب تازه به ثمر رسيده، تجهيز شدند و چني نمي پنداشتند كه در يك
شبانه روز، انقلاب از هم مي پاشد و ديگر كابوس مرگ زا به سراغشان نمي آيد! ولي چه
پندار ياوه اي؟!

رمز پيروزي

امام خميني رمز پيروزي را چنين بيان مي كنند:

«رمز پيروزي ما در اين بود كه نهضت ما تنها سياسي نبود، فقط
براي نفت نبود! نهضت ما جنبه  معنوي و
اسلامي محض بود…رمز پيروزي اتكال به قرآن و شيوه مقدس شهادت است. در عين حال كه
با تانكها و مسلسل ها روبرو بودند با دست خالي پيروز شدند. مشت بر تانك غلبه كرد.
شما رمز پيروزي را حفظ كنيد».

نگهداري رمز پيروزي

براي اينكه رمز پيروزي روشن تر شود، آن را تا اندازه اي
تقسيم مي كنيم:

امام هميشه روي اين كلمه تكيه كرده اند كه مردم براي احياي
قرآن و بر پائي حكومت اسلامي قيام كردند. البته همانگونه كه ذكر شد، فشار و جو
خفقان زا تأثير بسزائي در تسريع روند انقلاب داشت ولي نه تنها آناني كه از دست
عمال شاه ستم ديده بودند قيام كردند بلكه هر دلي كه براي اسلام مي تپيد به جوشش
درآمد وانگهي آنچه عامل آن همه خونريزي شد چه بود؟ ظلم از يك سو پرتو افكنده بود و
از سوئي ديگر مردم، نسبت به قوانين ضد اسلامي و ترويج فساد و فحشاء حساسيت نشان
دادند و تا مرز مرگ پيش رفتند. اگر در آغاز براي فرونشاندن ظلم حركتي كم و بيش در
بين مردم پيدا مي شد، پس از بيانات روشنگرانه امام و آگاهي ملت، حكومت اسلامي در
خون و پوست و گوشت آنان جريان يافته  اين
بار به رفتن شاه يا آمدن يك حكومت ائتلاف ملي بسنده نمي كردند. اين بار ديگر نمي
پذيرفتند كه شاه باشد اما حكومت نكند؟! مردم پشت سر رهبر راه افتادهو تنها يك شعار
مي دادند. «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» و اين شعار مضمون روايت حضرت امير(ع)
است كه مي فرمايد: «اليمين واليسار مضله و الطريق الوسطي هي الجادة». راست و چپ
گمراه كننده است  راه ميانه (صراط مستقيم)
راه درست است.

پس تنها ظلم افزون از حد، مردم را به قيام واداشت بلكه آن
يك عامل محرك بود ولي انگيزه اصلي، اسلام و حكومت اسلامي بود، كه در سايه آن ملت
هم از ستم بريده و هم به عدل رسيده بودند.

امام خميني چهار ماه پس از پيروزي انقلاب، انگيزه ان را
چنين بيان مي كنند:

«اساس اين نهضت از دو جا سرچشمه گرفت، يكي از شدت فشار
خارجي و داخلي و چپاولگري هاي خارجي و داخلي و اختناق فوق العاده كه در ظرف پنجاه
و چند سال، ايران و ملت ايران يك روز خوش نديد و اخيراً هم كشتارهاي فوق العاده
دسته جمعي كه در اكثر بلاد ايران پيش آمد، مردم را به جان آورد كه اين نهضت را
همراهي كنند.

و يكي ديگر آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل
كه يك رژيمي در مقابل رژيمهاي طاغوتي باشد و ما مسائل اسلامي را مثل صدر اسلام در
ايران پياده بكنيم».

آن روزها كه امام درس حكومت اسلامي را در نجف اشرف آغاز
كردند، ما به خود مي گفتيم: اين يك آرزو براي ما بيشتر نيست زيرا آنقدر، حكومت
وابسته شاه قوي و نيرومند به نظر مي رسيد – و از نظر مادي هم همينطور بود- كه كسي
باور نمي كرد به اين زودي سرنگون شود. حضرت امام هم در ضمن درسها چنين مي فرمودند
كه ما برنامه حكومت اسلامي را بايد به مردم برسانيم تا اينكه نسل هاي آينده آن را
به مرحله اجرا برسانند. ولي چيز كه اين آرزو را، جامه عمل پوشانيد، يكي – فشار بيش
از حد ستمكاران، و ديگري – آگاهي مردم و اخلاص آنان در پيروي صادقانه از رهبر خود
بود.

اين انقلاب گرچه بسيار شيرين است و بجا است در جشن سالگرد
آن،‌ايران نور باران شود ولي بايد بدانيم كه به چه سختي بدست آمد و چقدر گرانقيمت
است! و مگر مي توان قيمتي براي آن تعيين كرد كه ارزان يا گرانش خوانيم؟ اين انقلاب
بقيمت خون هزاران شهيد و معلول بدست آمده است از روز نخست تا امروز و تا فردا و
فرداهاي ديگر.

وابستگي به الله

اين انقلاب نشأت گرفته از انقلابهاي انبياء و اوليا است در
طول تاريخ بشريت. اين انقلاب ريشه در خون سيد الشهدا سلام الله عليه دارد، اين
انقلاب، مايه اميد يك ميليارد مسلمان در بند است، اين نقلاب مورد نظر امام زمان
عجل الله فرجه است و بالاخره اين انقلاب وابسته به الله است و ما بايد رمز وابستگي
به الله رانگهداريم تا انقلاب محفوظ بماند.

درست است كه ما وابسته به قدرتهاي شرقي و غربي نيستيم ولي
يك وابستگي در درون داريم كه از همه آنها خطرناكتر و بنيان براندازتر است و آن
هواي نفس است. هواي نفس است كه پيامبر اكرم(ص) جهاد با آن را جهاد اكبر مي نامد.
هان! اي مسلمان از جهاد اصغر برگشتيد، بر شما باد به جهاد اكبر. جهاد اكبر چيست يا
رسول الله؟ جهاد اكبر جهاد با نفس است.

بايد در مقام عمل نفس اماره را سركوب كنيم نه اينكه تنها
بسنده كنيم به شعار! امروز هر انساني در اين انقلاب مسئول است براي اينكه انقلاب،
حيات و زندگي او را تضمين كرده است، پس بايد به شكرانه آن، خود را مسئول بداند و
هر كس مسئوليتي داشت باشد از عهده آن همانگونه كه خدا مي خواهد برآيد «كلكم راع و
كلكم مسئول عن رعيته» هر كس در هر مقام و منصبي كه باشد، مسئول است كه از انقلاب
دفاع كند، البته هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليت بيشتر مي شود. «هر كه بامش بيش
برفش بيشتر». اگر كسي از عهده مقامي كه به او محول شده برنيايد، بايد كنار رود، و
نه تا آخر؛ بلكه كاري ديگر به دست گيرد و گوشه اي ديگر از اين انقلاب گسترده
بردارد و مقداري از دين خود را به خداي خود ادا كند و همچنين اگر كاري به كسي
پيشنهاد شد نبايد سرباز زند و كناره گيري نمايد كه هر دو صورت، خيانت است و پشت
كردن به انقلاب.

رمز نگهداري انقلاب به اين است كه:

مدير اداره، خوب اداره كند، كارگر با اخلاص كار كند،‌كشاورز
بيشتر بكارد، معلم بهتر درس دهد، شاگرد بهتر بياموزد،‌نويسنده درست بنويسد،‌گوينده
راست بگويد، و همه و همه همراه و همگام با هم تلاش بيشتر در راه بهبودي وضع جامعه
و رسيدن به كمال مطلوب كنند. اگر هر كس وظيفه خود را خوب انجام دهد اين همه نقص ها
و كمبودها به چشم نخواهد خورد و صفا وصميميت فزونتر خواهد شد.

اگر همه خود را از انقلاب بدانند، سطح توقع ها كاهش يافته و
نق زدن ها از بين مي رود. بايد ملت  ودولت،
دست بدست هم بدهند و رمز انقلاب رانگهدارند. مسئولين بيشتر به فكر چاره جوئي باشند
و مردم بيشتر با آنها همكاري كنند. بجاي آن همه سخنراني و شعار، كار  تلاش بيايد. انتقادكنندگان خالي از غرض انتقاد
كنند و انتقاد شوندگان، انتقادها را درست بررسي كرده و در پي رفع آن برآيند.

امام صدها بار فرياد زده اند كه انقلاب مال شمااست، اين
حكومت مال همه شما است، امروز ديگر بيگانگان در كشور ما قدرتي ندارند، پس بيائيد
براي صاحبان اصلي انقلاب، ولي نعمتهاي ما، محرومين، زاغه نشينان و خدمتگزاران به
انقلاب، خدمت كنيد.

امام خود فرياد برآورد: «اگر به من خدمتگذار بگوئيد بهتر
است از اينكه رهبر بگوئيد» پس همه مردم و تمام طبقات بايد خدمتگزار باشند و
مخلصانه خدمت كنند تا اينكه انشاء الله بر دشمنان پيروز شويم و به پيروزي نهائي
برسيم و آن روزي استكه اسلام در سراسر گيتي گسترده شود. به اميد آن روز و به اميد
رسيدن – هر چه زودتر- به حكومت جهاني مهدي آل محمد(عج).

در آخر با تبريك مجدد دهه مبارك فجر به  امام امت و شهيدپروران ايران، بار ديگر سخن
گهربار امام را در چهارمين روز ورود به ايران يادآور مي شويم:

«من از بيرون آمده ام كه خدمت به شما بكنم. من خادم شما
هستم. من خادم ملت هستم. من آمده ام كه دشمنهاي شما را زمين بزنم. من آمده ام كه
ملت را يك ملت مستقل كنم».

تاريخ ما و دوران ما و ملت ما به تو اي جا جانان در هر لحظه
و هر زمان نيازمند است. خدايا اين سرور و راهبر را تا قيام امام زمان محافظت فرما.

 

/

از ميان نامه ها

استمداد از نويسندگان اسلامي

…. از قديم و از زمان طاغوت، سه دسته درباره اسلام و
تاريخ پيامبر اسلام، اظهار نظر كرده اند و آنها را به صورت كتاب منتشر ساخته اند.

الف- ماركسيستهائي مثل پطروشفسكي

ب- غربياني مانند كورت فيشلر و جرجي زيدان

ج- دست نشاندگان غرب و شرق ايراني مانند نويسنده كتاب 23
ساله.

هر سه دسته طبق مأموريت خود عمل كرده اند و سعي در كوبيدن
شخصيت الهي پيامبر اكرم(ص) و تحريف در معارف حقه اسلامي داشته و دارند. متأسفانه و
صد متأسفانه قيامي قلمي و كتابي- به صورت عميق – توسط فضلاي اسلامي آگاه عليه آنها
صورت نگرفته است.

نوشته هاي آن منحرفين را به راحتي در كتابفروشي هاي جلوي
دانشگاه تهران با طرحهائي جذاب و دلربا مي توان يافت.

اينجانب تقاضاي عاجل دارم كه هم در مجله و هم به صورت كتاب،
‌نقدي جامع و عميق بر نوشته هاي آنها حتماً انجام پذيرد كه عدم نقد تفكرات غلط
آنها،‌ خطري بزرگ براي جوانان مي باشد.

و ضمناً مسئولين محترم جلوي نشر و چاپ آن ياوه ها مانند
كتاب اسلام در ايران پطروشفسكي روسي كه پر از مهملات است، هر چه زودتر بگيرند.
حسين جعفري

 

تقديم به رزمندگان اسلام

من از كرانه شطّ سپيده مي آيم                       ز لاله زار وطن داغديده مي آيم

ز رزمگاه خدايان(صاحبان) پاكي و ايثار                بلاي حادثه با جان خريده مي آيم

ز اوج قله اخلاص مخلصان خدا                 ز جان بريده بحانان رسيده مي آيم

ز جلوگاه نبرد حقيقت و باطل                   عرق ز چهره غيرت چكيده مي آيم

ز لحظه لحظه موعود و نشئه ديدار             شراب وصل خدا را چشيده مي آيم

ز نقطه نقطه پيكار نور با ظلمت                 شكست ظلمت شب را شنيده مي آيم

من از تلاوت آيات عشق و شور و شعف      ز صفحه صفحه در خون طپيده مي آيم

من از ديار شهادت من از كنار شهيد          وصال عاشق و معشوق ديده مي آيم

من از كنار بلنداي قامت ايثار                    بوسعت همه عالم كشيده مي آيم

ز دشت خرم تكبير لشكر توحيد                گل عرور و مباهات چيده مي آيم

كشيده از دم «روح القدس» مسيحا وار      رداي خويش بدوش و خميده مي آيم.

                                                                                ابوالحسن
روح القدس

 

تا كي اين فيلم ها بنمايش گذاشه مي شود؟!

….. ما بر اين باور هستيم كه مطبوعات و رسانه هاي گروهي
چه نقش حساسي را در اشاعه فرهنگ دارند و همچنين باور  يقين داريم كه لحظه لحظه هر تصوير در تلويزيون
بر بينندگان آن اثر مي گذارد؛ و از طرفي مي دانيم كه انقلاب اسلامي ما خونبهاي
هزاران شهيد و معلول و مجروح است و صاحبان اين انقلاب به هيچ قيمتي راضي نيستند به
اين نعمت الهي لطمه اي برسد. و از طرفي ديگر با هر نوع فحشائي كه جامعه اسلامي ما
را تهديد مي كند مخالفيم و با آن مقابله مي كنيم تا آنجا كه به مدارس، ادارات و
سازمانهاي دولتي بخشنامه مي كنيم كه خواهران رعايت حجاب اسلامي را حتماً
بكنند.اكنون از شما تقاضا دارم به سئوال ما پاسخ دهيد.

آيا مراجع و علما و آگاهان به مسائل،‌ كسي نيست كه به صدا و
سيماي جمهوري اسلامي ايران اطلاع دهد كه پس از گذشت 6 سال از انقلاب شكوهمند
اسلامي و هديه نمودن هزاران شهيد و معلول به درگاه حق تعالي، نمايش فيلمهائي كه زن
در آن نقش كالا را دارد با آن لباسهاي آستين كوتاه و دامن كوتاه و مهيج و شهوت
انگيز چه معني دارد؟!

آقايان! تا كي بگوئيم بعلت كمبود فيلم، چنين فيلمهائي به
نمايش گذاشتته مي شود؟! آيا كمبود فيلم بايد باعث از بين رفتن ارزشهاي انقلاب
اسلامي شود؟!  علي اشرف رستم

 

/

اوضاع كلي جهان اسلام

مقاله وارده

محمد رضا حافظ نيا

*با توجه به فرا رسيدن ششمين سالگرد دهه فجر انقلاب اسلامي
كه مي رود تا به لطف خداوند متعال و آگاهي و تلاش مسلمين كه در حقيقت امت واحده مي
باشند، طاغوتيان و فرعونيان را ساقط و منجر به حاكميت قانون الهي بر سراسر جهان
اسلام و نهايتاً كره ارض بگردد، سعي گرديد بمنظور آشنايي برادران و خواهران مسلمان
با اوضاع كلي جهان اسلام و اطلاع از مسائل فعلي آن در زمينه هاي طبيعي،‌اقتصادي،‌انساني،
اجتماعي،‌سياسي و فرهنگي، مجموعه اي بطور خلاصه تهيه و منتشر گردد كه اولين قسمت
آن از هيمن شماره و بمناسبت ششمين سالگرد پيروزي انقلاب مقدس اسلامي درج مي گردد.

تذكر:

با نگرش به ويژگيهاي متعدد جهان اسلام در زمينه مسائل طبيعي
–اقتصادي- انساني و اجتماعي – سياسي و استعدادهاي نهفته در آن و احياناً وجود
شرايط ناگوار در موارد مختلف و با توجه به نقشه هاي شوم استعمار و استكبار در
گذشته و حال جهت انحطاط و اسارت مسلمين 
زايل نمودن زمينه هاي وحدت و قدرت و ايمان آنها و باصطلاح نابودي اسلام
بعنوان تنها نيروي مخالف ظلم و ستمگري و استكبار 
استثمار انسانها و جوامع، لازمست مسلمانان بويژه جوانان و نوجوانان شناخت
كلي از وضعيت جهان اسلام پيدا كنند.

جهان اسلام اكنون در مجموع از وسعت قابل ملاحظه اي برخوردار
است و موقعيت طبيعي و جغرافيائي و اقتصادي آن طوريست كه از نظر استكبار جهاني و دو
اردوگاه شرق و غرب اهميت زيادي دارد و با روحيه طمع ورزي هر كدام براي دست گذاشتن
خود بروي بخشي از آن تلاشها و كوششهاي زيادي را بخرج مي دهند.

جهان اسلام با تكيه بر قدرت لايزال الهي و بازگشت به قرآن و
اعتقاد و عمل اسلامي و تقيد برعايت اصل اتحاد و وحدت كلمه و با استفاده از
استعدادهاي اقتصادي و انساني عظيمي كه خداوند به آن هديه كرده است و با بهره گيري
از آن در پناه يك برنامه ريزي، توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي حساب شده، مي
تواند به قدرت خارق العاده دست يافته و در مقابل دو اردوگاه ظلم و ستم شرق و غرب،
اردوگاه اسلامي را جهت توسعه عدالت و نجات جهان ستمديده و حاكميت قانون خدا بر
جهان بشري ايجاد نمايد و خوشبختانه پيروزي انقلاب اسلامي برهبري حضرت آية العظمي
امام خميني مدظله العالي مي تواند طليعه دار اين حركت مقدس باشد.

آنچه كه در اين مجموعه ذكر گرديده است وضعيت كلي جهان اسلام
از نظر ويژگيهاي طبيعي – اقتصادي- انساني – اجتماعي- فرهنگي و سياسي مي باشد كه از
طرفي بيانگر استعدادهاي بالقوه و توانائيهاي خدادادي جهان اسلام و از طرف ديگر
وضعيت موجود كه بيانگر برخي ضعفها و نارسائيها و مشكلات حاصل از دسيسه هاي متعدد
استعمار و استكبار در زمينه هاي مختلف و در كوتاه مدت و دراز مدت، و در لاك خود
فرو رفتن مسلمين و دوري گزيدن از برنامه هاي جامع مكتب اسلام و فريفته شدن و اظهار
عجز و ناتواني در مقابل مظاهر تمدن و فرهنگ غرب و بعبارتي فرهنگ زدگي آنان مي باشد
كه با ذكر آنها اميد است مسلمين بويژه نسل جوان و آينده سازان جامعه اسلامي در
قبال آنها احساس مسئوليت نموده و باالهام از تعاليم مكتب اسلام و با تلاش و مجاهدت
خود و كسب برتريهاي لازم در همه زمينه ها در جهت اعتلاء جهان اسلام و رسيدن به
هدفهاي مقدس مذكور بكوشند.

ضمناً ناگفته نماند كه اين بحث مناطقي را كه بيش از 50%
جمعيت آنهامسلمانند شامل مي شود و مناطقي كه كمتر از 50% جمعيت آنان مسلمانند جزو
اين مجموعه نيستند اگر چه كم و بيش در بعضي ويژگيها با همديگر مشترك مي باشند و از
طرفي بخش زيادي از جهان اسلام كه بيش از 50% جمعيت آن مسلمانند متأسفانه، در قلمرو
حكومتي شوروي و چين و حتي هند مي باشد.

در خاتمه ذكر اين نكته ضروري است كه سعي گرديده جهان اسلام
بصورت يك مجموعه كلي و واحد مورد بررسي قرار گيرد. زيرا همانطور كه همگان مطلعند
مرزهاي قراردادي كه از عوامل مهم جدائي مسلمين بحساب مي آيد براساس طرحها و نقشه
هاي دول استعمارگر در قرون اخير تعيين گرديده و مطلوب آنها مي باشد و بررسي جداگانه
هر يك از كشورها و واحدهاي سياسي داخل جهان اسلام طبعاً تأييد اجمالي سياست و
هدفهاي استعمار و استكبار بوده در صورتيكه مسلمين امت واحده و برادر مي باشند و
مرزهاي جهان اسلام مرزهاي عقيدتي است نه قراردادي و از همه مهمتر اسلام به زمان و
مكان وابسته نيست و انشاء الله بلطف خداوند و در اثر آگاهي و تلاش و كوشش مسلمين،
بايد اسلام بر سراسر كره ارض سايه افكند.

الف- اوضاع طبيعي:

1-   
موقعيت  مشخصات كلي جهان اسلام:

  جهان اسلام شامل
يك بدنه اصلي كه از كرانه هاي اقيانوس اطلس شروع شده و با جهت تقريباً جنوب غربي-
شمال شرقي تا آسياي مركزي (در چين و شوروي فعلي) امتداد مي يابد مي باشد. همچنين
واحدهاي كوچك مجزّا چون آلباني و استانبول كه از بقاياي زمان اقتدار مسلمين در خاك
اروپا بوده است و نيز بنگلادش در شمال خليج بنگال و شبه جزيره مالاكا و جزاير
متفرق و پراكنده مالديو در اقيانوس هند و جزاير پراكنده و مجتمع جنوب شرقي آسيا
شامل سوماترا – جاوه – برنئو – گينه نو- ميندانائو- و غيره جزو جهان اسلام مي
باشند. بدنه اصلي در حقيقت كمربند صحرائي و نيمه صحرائي بر قديم را در بر گرفته و
حواشي آنرا آب و هواهاي مختلف فرا گرفته است.

اجزاء پراكنده، بدور از آب و هواي صحرائي و كم و بيش در آب
و هواهاي گرم و مرطوب و پرباران واقع شده اند يعني در حقيقت جهان اسلام از اقليم
صحرائي خشك و فلاتهاي پربرف تبت و تيانشان و پامير –اقليم كوهستاني و تركيه و
قفقاز- حواشي استپي آسياي مركزي- اقليم گرم و مرطوب استوائي و نميه استوائي و
موسمي- جلگه هاي رسوبي تاريخي –كوهستانهاي مطبوع كنيا و كليمانجارو- صحراهاي زرخيز
و آفتابي و شن زار- رودخانه هاي طويل با خصوصيات مشترك- پوشش نباتي سخت و علفي
صحرائي و نميه صحرائي- استپهاي علفي نيمه استوائي – جنگلهاي متفرق مديترانه اي و
جنگلهاي متراكم استوائي بامنابع زرخيز- معادن غني سوختي و فلزي و غير فلزي و
خصوصيات فراوان ديگر برخوردار است.

جهان اسلام تقريباً از 11 درجه عرض جنوبي (در كنار درياچه
مالاوي در آفريقا) تا 56 درجه عرض جنوبي (شمال قزاقستان در شوروي) را در بر گرفته
است يعني حدود 67 درجه عرض جغرافيائي را اشغال مي كند. طول جغرافيائي آن از 5/17
درجه طول غربي تا 142 درجه طول شرقي يعني مجموعاً 5/159 درجه طول جغرافيائي از
ساحل اقيانوس اطلس تا شرق گينه نو را شامل مي گردد. بدنه اصلي آن تقريباً با جهت
جنوب غربي- شمال شرقي به كشل مستطيلي است كه همانطور كه ذكر شد كمربند صحرائي بر
قديم را در بر گرفته و اين بدنه يكنواخت در اثر نفوذ درياها و خليجها چون بحر احمر
و خليج فارس از هم جدا شده است.

مساحت مجموعه جهان اسلام با تخمين، حدود 37 ميليون كيلومتر
مربع استكه بيش از يك پنجم مساحت كلي خشكيهاي كره زمين را در بر مي گيرد. در غرب
آن اقيانوس اطلس، در شمال آن سيبري و اروپا،‌ درجنوب آن اقيانوس هند و استراليا و
در شرق آن چين و مغولستان و سيبري قرار گرفته است. لازم بتوضيح است كه حدود
جغرافيائي و مرزهاي اشاره شده فعلاً وجود دارند و براي هميشه نمي توانند ثابت
بمانند. چرا كه انشاء الله در آينده تمام كره زمين بايد در پوشش عدل و عدالت حكومت
اسلامي قرار گيرد. ضمناً هر يك از اجزاء و واحدهاي پراكنده جهان اسلام مي توانند
بر مبناي اعتقاد و عمل اسلامي چون خورشيد درخشاني باشند كه نواحي زيادي را پيرامون
خود را روشن نموده و به آرمان اصلي اسلام مبني بر جهاني شدن آن تحقق بخشند. چنانچه
خطي فرضي از وسط دو ضلع مستطيل جهان اسلام در جهت غربي- شرقي يعني از ساحل سنگال
به مكه و از مكه به مرز قزاقستان وصل كنيم شهر مكه تقريباً در وسط اين محود قرار
مي گيرد و دو فاصله با هم برابرند.

2-   
ناهمواريها:

ناهمواريهاي جهان اسلام شامل مجموعه كوهستانها و جلگه هاي
في مابين- جلگه هاي رسوبي و آبرفتي و ساحلي- صحراها و كويرها و حوضه هاي داخلي-
تنگه ها و غيره مي باشد.

الف: كوهستانها: مرتفعات و كوهستانهاي جهان اسلام عموماً
متعالق به حركات عمومي كوهزائي آلپ مي باشند (برابر تقويم زمين شناسي) كه اين
كوهها به صورت رشته هاي منفرد يا مجتمع در سرتاسر آن پراكنده اند و به سه گروه
تقسيم مي شوند.

1-   
اولين گروه رشه كوهستان سراسري و اصلي كه البته بوسيله درياي مديترانه قطع شده
است مي باشد كه در شمال غرب آفريقا (در جنوب تنگه جبل الطارق) بنام رشته كوه اطلس
شروع شده و با گذشت از انقطاع مديترانه در شبه جزيره آناطولي (تركيه) كوههاي توروس
و آنتي توروس را تشكيل مي دهد و ادمه آن به گره كوهستاني قفقاز مي رسد. ادامه آن
با جهت غربي – شرقي رشته كوه البرز را تشكيل داده و سپس به هندوكش پيوسته و
بالاخره به گره كوهستاني ديگري  به نام
فلات پامير مي رسد، از اينجا كوهستان دو شاخه شده و يك رشته در حاشيه شمالي فلات
تبت به نام آلتين داغ با همان جهت ادامه مي يابد و ديگري بنام تيانشان در وهله اول
جهت جنوب غربي – شمال شرقي پيدا كرده و سپس جهت آن در جنوب درياچه بالخاش غربي –
شرقي مي شود. اين رشته كوهستان در امتداد مسير خود به صورتهاي مختلف اثراتي روي آب
و هواي اين مناطق مي گذارد كه در بحث اقليم جهان اسلام مورد بررسي قرار خواهد
گرفت.

2-   
دومين گروه رشته هاي منفرد و با جهت تقريباً شمال غربي – جنوب شرقي است كه اهم
آنها عبارتند از اول رشته اي كه در ساحل غربي بحر 
احمر و به موازات ساحل كشيده مي شود و به فلات مرتفع حبشه مي پيوندد. دوم
رشته هاي ساحلي شرقي بحر احمر است كه بطرف جنوب به فلات يمن مي پيوندد و طبق نظرات
زمين شناسان اين دو رشته با فلاتهاي يمن و حبشه قبل از دوران سوم زمين شناسي بهم
مربوط بوده اند و در اثر كوهزائي آلپ از هم جدا شده اند. سوم رشته كوه قفقاز در
شمال گره قفقاز است كه از اين گره منشعب مي شود. چهارم رشته زاگرس استكه ازگره
قفقاز جدا شده و با جهت شمال غربي – جنوب شرقي تا سواحل درياي عمان پيش مي آيد و
ادامه آن با جهت جنوب غربي- شمال شرقي به موازات مسير رودخانه سند به گره فلات
پامير متصل مي شود.

پنجم كوههاي پيندورس است كه در مرز شمالي آلباني قرار
دارند. ششم كوههايي با همين جهت در جزاير سوماترا – جاوه – گينه و غيره مي باشند
(البته در جزيره برنئو جهت كوهستان جنوب غربي و شمال شرقي است).

3-   
سومين گروه كوهستانها آنهائي هستند كه جهت آنها شمالي –جنوبي است و اينها
تشكيل فلاتي به نام فلات حبشه را مي دهند كه ادامه آن به سمت جنوب مرتفعات آفريقاي
استوائي بنام كنيا و كليمانجارو را مي سازد.

تمام رشته كوههاي اشاره شده در جهان اسلام بنوعي بر آب و
هواي حول و حوش خود اثر كرده و نقش بسزائي نيز در جمعيت پذيري و پراكندگي جمعيت آن
دارند. ضمناً اين رشته كوهها عمدتاً با مسير اصلي خطوط زلزله انطباق دارند و وجود
خطوط زلزله و آتشفشانها در كوههاي اطلس – توروس –البرز- تفتان – سوماترا – جاوه –
برنئو – گينه نو – ميندانائو – فلات اتيوپي و غيره بنا به نظريه چين خوردگي آلپ مي
تواند دليل بر جوان بودن كوهها باشند.

ب: جلگه ها: جلگه ها شامل جلگه هاي آبرفتي – ساحلي –
ميانكوهي مي باشند. جلگه هاي آبرفتي از جلگه هاي معروفي هستند كه تمدنهاي اوليه
انسان در كنار آنها بوجود آمده اند،‌جلگه آبرفتي بين النهرين كه از رسوبات نرم دو
رودخانه دجله و فرات بوجود آمده است. جلگه آبرفتي سند كه از رسوبات آن تشكيل شده و
جلگه آبرفتي نيل كه آنرا هديه مصر گفته اند از مهمترين جلگه هاي تاريخي هستند كه
هزاران سال رسوبات آن ها بر روي هم انباشته شده و استعداد بسيار خوبي براي توسعه
كشاورزي و جمعيت پذيري در قلب صحراهاي خشك بوجود آورده اند سيحون و جيحون- كرخه و
كارون – گنگ و نيجر از رودخانه هاي ديگري هستند كه با جلگه هاي حاصلخيز خود
نوارهايي از تمركز جمعيت را در مسير خودشان كه اكثراً در داخل اقليم خشك و صحرائي
قرار دارد بوجود آورده اند.

در اثر تماس بدنه هاي خشكي با آبهاي اقيانوسه و درياها جلگه
هاي ساحلي زيادي وجود دارند ولي متأسفانه به علت خشك بودن بيشتر آنها ناشي از
اقليم، بطور طبيعي استعداد جمعيت پذيري و توليد كشاورزي را ندارند. مثلاً سواحل
شمال و غرب آفريقا سواحل شرق و غرب درياي سرخ (بحر  احمر) – شمال و جنوب خليج فارس و درياي عمان –
سواحل شرقي بحر خزر داراي اين خصوصيات هستند- ولي سواحل شبه جزيره آناطولي
(تركيه)- شرق درياي مديترانه- آلباني- درياي خزر بدليل واقع شدن در عرض جغرافياي
معتدل و مديترانه اي و ديگر دلايل محلي استعداد جمعيت پذيري را دارند. جلگه آبرفتي
قسمت سفلاي رودخانه گنگ كه بنگلادش را تشكيل مي دهد و جزيره هاي متفرق آسياي جنوب
شرقي (اندونزي) بعلت موقعيت  و شكل جزيره
اي و ديگر خصوصيات از مراكز جمعيت محسوب مي گردند.

ج: بيابان صحرا: قسمت اعظم بدنه اصلي جهان اسلام را صحرا و
بيابان فرا گرفته است. صحراي بزرگ آفريقا كه در حقيقت بزرگترين صحراي جهان است
سرتاسر شمال آفريقا را در بر گرفته است، صحراهاي داخلي شبه جزيره عربستان كه تا
سواحل اقيانوس هند و بحر عمال را در بر گرفته است، صحراي كوير لوت در داخل فلات
ايران و صحراهاي خشك آسياي مركزي (قزل قوم و تاريم) كه در حقيقت همه اينها از يك
بدنه اصلي هستند و بوسيله كوهستانها و ديگر عوامل و عوارض بريده شده اند مجموعه
بخش صحرائي جهان اسلام را تشكيل مي دهند. اين صحراها تا كنون از مناطق غلبه طبيعت
بر انسان بوده اند ولي هميشه اينطور نخواهند بود و در صورت احتياج همه اينها قابل
ترميم و بهسازي هستند. از همه مهمتر اينكه بزرگترين ذخاير طبيعي اعم از مولد انرژي
و غير مولد انرژي در داخل صحراها نهفته است كه بهتر از مكانهاي ديگر عريان مي
شوند. بزرگترين منابع نفت شمال آفريقا – شبه جزيره عربستان و فلات ايران – شرق
درياي خزر و ذغال قزاقستان و نفت و ذغال حوضه تاريم (چين)- معادن وسيع آفريقا –
منابع طبيعي و معدني فلزات ايران و ديگر نقاط نمونه هايي هستند كه البته با
مطالعات بسيار محدود در صحراها كشف شده اند و چه بسا در آينده نيز با احتمال قوي،
بيش از اين كشف خواهند شد، و از همه مهمتر صحراها يكي از منابع مهم انرژي خورشيدي
براي رفع نيازهاي آينده جهان خواهند بود.

د: حوضه هاي داخلي: از ديگر چهره هاي ناهموار، حوضه هاي
آبريز داخلي هستند. بزرگترين حوضه دنيا بنام بحر خزر كه نه تنها موقعيت آن اثرات
اقليمي مفيدي دارد بلكه حاوي استعدادهاي اقتصادي چه از نظر سواحل و چه از نظر تهيه
پروتئين غذايي مي باشد در جهان اسلام قرار دارد. از ديگر حوضه هاي داخلي درياچه
بالخاش – حوضه تاريم – حوضه اروميه – چاد از ديگر حوضه هاي داخلي هستند. حوضه
درياچه ويكتوريا در آفريقا از منابع مهم آب شيرين محسوب مي گردد. درياچه هاي
متعددي در مرتفعات آفريقا جزو اين حوضه ها بحساب مي آيند. لازم به توضيح است كه آب
غالب اين حوزه ها شيرين بوده و با توجه باينكه مسئله آب شيرين يكي از معضلات بشريت
و جهان مي باشد از اين نظر جهان اسالم داراي منابع غني مي باشد.

هـ: سواحل و فلات قاره ها: تماس وسيع بدنه هاي خشكي، با آب
اقيانوس ها و درياها سواحل زيادي را بوجود آورده است. لكن بعلت موقعيت طبيعي
مقداري از اين سواحل مانند سواحل غرب آفريقا آنطور كه بايد و شايد از نظر اقتصادي
مفيد نيستند و سواحل يكنواخت بدون فلات قاره دارند. در حاليكه قسمتهائي از بحر
احمر و تمام خليج فارس – درياي عمان- سواحل مديترانه – سواحل شبه جزيره مالاكا-
سواحل بنگلادش – سواحل وسيع جزاير اندونزي و مالديو بافلات قاره هاي وسيع از مراكز
مهم و مفيد براي كشت و پرورش ماهي و ايجاد تأسيسات بندري مي توانند باشند.

و: تنگه ها: تنگه مالاگا با بندر معروف سنگاپور مي تواند
دروازه شرق و غرب دنيا حساب آيد. بطور كلي مجمع الجزاير اندونزي (آسياي جنوب شرقي)
مجموعه اي از تنگه ها و معابر سوق الجيشي را ارائه مي دهند. تنگه هرمز در مدخل
خليج فارس از تنگه هاي معروف مي باشد. تنگه باب المندب و كانال سوئز در دو سر بحر
احمر از مناطق سوق الجيشي هستند. تنگه جبل الطارق از موقعيت مهمي برخوردار است.
تنگه هاي بسفر و داردانل بين درياي سياه و مديترانه و موقعيت آلباني در محل اتصال
درياي آدرياتيك به مديترانه همگي موقعيتهاي حساس و با اهميتي به جهان اسلام مي
دهند. ادامه دارد

 

/

اقتصادي محكم با وجود جنگ و مشكلات توان فرسا

مجلّه هفتگي «مدل ايست اكونومست دايژست» چاپ لندن گزارش
مفصّلي در ماه نوامبر گذشته،‌ دربارده اقتصاد ايران منتشر ساخت. اين گزارش كه حجم
آن از 40 صفحه هم تجاوز مي كند به تفصيل درباره ارزش پول، نفت، تكنولوژي و كشاورزي
نوشت و چنين نتيجه گيري كرد كه: يكبار ديگر «ايران» به عنوان دومين بازار بازرگاني
در خاورميانه شناخته شد. چرا كه هر سال به معدل 000/300/1 نفر به ملت ايران اضافه
مي شود و انتظار مي رود كه درآمد نفتي كشور، در سال، 20 ميليارد دلار بيش از درآمد
فعلي بالا رود و اين پس از تكميل طرحها و برنامه هاي نفتي است كه اكنون در كشور
ايران در حال اجرا است.

در اين مقاله، مطالب مهم آن گزارش را به اختصار يادآور مي
شويم:

رهبران ايران، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، كوشيدند كه
اعتماد بر كالاهاي وارده همچنان كاهش يابد. و فعاليت خود را براي تنظيم مجدد روابط
بازرگاني در زمينه بين المللي و منطقه اي و نشان دادن سياستي روشن و كامل پيرامون
مسائل اقتصادي كشور در سايه ساخت اجتماعي اسلام دنبال كردند.

و با توجه به هزينه سنگيني كه جنگ در بردارد – كه طبق
برآورد كارشناسان اقتصادي بالغ بر 250 ميليون دلار در ماه مي باشد- ايران به صورتي
معجزه آسا و شگفت انگيز، توانست در مدتي كوتاه، زيرساخت تكنولوژي خود را گسترش و
تكامل بخشد و پايه هاي اقتصادي را محكم كند، گذشته از اينكه برقراري روابط
بازرگاني با بسياري از كشورهاي جهان بخصوص كشورهاي اسلامي خاورميانه را گسترش و
توسعه داد.

و همچنين بازساخت اقتصادي ايران را وادار به افزايش واردات
خصوصاً، ماشين آلات توليدي و كالاهاي سنگين و اجراي برخي از طرحهاي اقتصادي بزرگ
نمود. از اين رو، ارزش واردات كشور در سال گذشته بالغ بر 22 ميليارد دلار بود كه
در تاريخ ايران بي سابقه است.

جمهوري اسلامي ايران كوشش دارد كه در سال جاري واردات خود
را به مقدار 18 الي 20 ميليارد دلار كاهش دهد و اين در حالي استكه فشار نسبتاً
زيادي در زمينه حمل و نقل كالا از بندرها پديد آمده است ولي در هر حال، كوشش در
گسترش دادن و مدرنيزه كردن پايه هاي اصلي اقتصاد،‌عليرغم هزينه سنگيني كه جنگ بر
جمهوري اسلامي تحميل مي كند، همچنان ادامه دارد.

تجارت با كشورهاي اسلامي

روشن است كه تجارت رسمي ايران، تا آنجا كه امكان دارد، با
كشورهاي اسلامي متمركز شده است بويژه كشورهاي همجوار و بهترين نمونه، در اين مورد،
مي توان از تركيه، پاكستان و سوريه نام برد. و در وقتي كه تركيه، پائين ترين مقام
را در كشورهاي صادر كننده به ايران نشان مي داد، اكنون، سومين كشور پس از آلمان و
ژاپن به حساب مي آيد.

صادرات تركيه به ايران، در سال جاري (84) بالغ بر 1000
ميليون دلار بود،‌در حالي كه سال 1983 از 790 ميليون دلار تجاوز نمي كرد، يعني به
نسبت 26% افزايش داشته است. و در همان حال نسبت صادرات ايران به آن كشور 61%
افزايش نشان داده است چرا كه در سال 83 ميلادي 747 ميليون دلار بوده و در سال جاري
1200 ميليون دلار.

حقيقت اين است كه ارتباط بازرگاني جمهوري اسلامي با كشورهاي
صنعتي با اندازه زيادي از آنجا نشأت مي گيرد كه جمهوري اسلامي ناچار به داشتن
روابط با آنها است، پس در جائي كه كالاهاي توليدي از قبيل موتورهاي صنعتي و ماشين
آلات سنگين مهمترين واردات كشور را تشكيل مي دهند،‌ملاحظه مي كنيم كه كشورهاي
صنعتي پيشرفته، چهار مقام از پنج كشوري كه بيشترين كالاها را به جمهوري اسلامي
صادر مي كنند، بدست آورده اند.

علاوه بر آن، نياز كشورهاي صنعتي پيشرفته به نفت، اين رابطه
را گسترش مي دهد، مثلاً ژاپن در مقدمه كشورهائي است كه باجمهوري اسلامي رابطه
اقتصادي دارند و البته اين در صورتي استكه واردات و صادرات هر دو كشور را نسبت به
يكديگر،‌ به حساب آوريم.

بنابر اين، سهم كشورهاي صنعتي غربي از واردات ايران در حال
حاضر به 70 درصد مي رسد، در حالي كه كشورهاي سوسياليستي فقط 10 درصد دارند و سهم
كشورهاي جهان سوم از واردات ايران، قبل از انقلاب اسلامي 7 درصد بود و اكنون به 20
درصد افزايش يافته است.

توان مالي ايران

اين مجله انگليسي در گزارش خود مي افزايد:

دولت ايران توان خود را در اداره امور اقتصادي كشور عليرغم
فشار زياد خارجي (محاصره اقتصادي)،‌ به اثبات رساند و به عنوان نمونه، دولت توانست
بدهكاريهاي گذشته خود را كه بالغ بر هزاران ميليون دلار مي شد بپردازد، و همچنين
توانست از پس تأمين بودجه جنگ خانمانسوز برآيد بدون اينكه از كشورهاي خارجي قرض
كند.

و همچنين پيشرفت مثبتي در قدرت ايران بر پرداخت قراردادهاي
مالي خود، با سرعت و دقت نسبت به آخرين سالهاي دوران شاه به چشم مي خورد.

از اين روي، قرائن نشان مي دهد كه خوشبيني محسوسي در
ديدگاههاي كشورهاي خارجي نسبت به جمهوري اسلامي پديد آمده و متوجه شده اند كه
ايران نسبت به قراردادهاي اقتصادي و بازرگاني خود با كشورهاي ديگر متعهد و وفادار
است.

در حال حاضر، موجودي احتياطي كشور از طلا و ارز خارجي
متجاوز از 8000 ميليون دلار مي باشد. و آنچه از گزارشهاي كارشناسان بدست مي آيد،‌دلالت
دارد بر اينكه 9 بانكي كه در كشور مشغول به كار هستند، پيشرفت نمايان و چشم گيري
در فعاليتهاي آنها ديده ميشود،‌ و اين در وقتي است كه دگرگوني مطلوبي در آن حاصل
شده كه فعاليتهاي خود را در چارچوب قوانين اسلامي به كار مي گيرند. ولي در هر
صورت، نفت تا كنون بيش ار دوسوم بودجه كشور را تأمين و در حدود 95 درصد از صادرات
آن را تشكيل مي دهد. و اكنون دولت كوشش فراواني براي كم كردن صدور نفت و جابجائي
قسمتي از آن با صادرات غير نفتي،‌ مبذول مي دارد.

طرحهاي نفتي

بهره برداي از نفت به نفع طرحهاي توليدي داخل كشور، از
اولويت ويژه اي در جمهوري اسلامي در اين چند سال اخير برخوردار بود كه مي توان
مقدار اين بهره برداري را تا 2000 ميليون دلار در سال به حساب آورد. و از اين
طرحهاي نفتي، ساختن پالايشگاههاي نفتي و مراكز جديد توليد گاز و كشيدن لوله هاي
نفتي محكم را مي توان نام برد.

و آنچه از نقشه هاي وزارت نفت براي دراز مدت مي توان فهميد
اين استكه اين وزارت قصد دارد پالايشگاه ها را به دوبرابر افزايش دهد، به اضافه
انيكه بنا دارد توليد چاههاي نفتي دريائي را زيادتر كرده و لوله هاي جديدي براي
توزيع نفت خام و ساير فراورده هاي نفتي بكشد.

از اين روي، تصميم بر اين گرفته شد كه كار اجراي ساليانه
پالايشگاههاي اضافي آغاز شود. و بهمين جهت در سال جاري كار ساختن پالايشگاه اراك
شروع شده است كه قدرت تصفيه آن به 200 الي 250 هزار بشكه در روز خواهد رسيد.

اين گزارش مي افزايد:

طرحهاي كشيدن لوله هاي نفتي، تا كنون خيلي خوب از آب درآمده
است. و به عنوان نمونه، در سال گذشته 1100 كيلومتر كار لوله كشي براي منتقل كردن
نفت از اصفهان و تبريز به مشهد با هزينه اي معادل 260 ميليون دلار پايان پذيرفت.

 و اكنون كار ربط
دادن تهران به تبريز و رشت و همچنين كشيدن لوله هاي نفتي از اراك به همدان و از
همدان به سنندج‌،‌ جريان دارد.  و از طرفي
ديگر برنامه ريزي براي ربط دادن شهرهاي بزرگ در جنوب غربي و جنوب شرقي كشور با هم
در حال پياده شدن است.

پيشرفت تكنولوژي

جمهوري اسلامي،‌ كار اجراي بسياري از طرحهاي سنگين در بخش
صنايع واگذاري و معادن را آغاز كرد كه اين طرحها شامل دو مجتمع بزرگ ذوب آهن و
فولاد در اصفهان و اهواز و همچنين معدني براي استخراج مس در كرمان مي شود. و
بسياري از طرحهاي تكنولوژي كوچك وجود دارد كه يا اجراي آن پايان يافته و يا هم
اكنون در دست اجرا است.

مبلغي كه دولت براي اجراي طرحهاي گوناگون در دو بخش صنايع
واگذاري و معادن مقرر كرده از چهار الي پنج ميليارد در سال مالي جاري تخمين زده مي
شود.

و اين در حالي است كه بخش خصوصي نيز از زمينه هاي كاري خوبي
در تشكيل و تأسيس مصانع جديد و تكميل و بهسازي مصانع موجود برخوردار بوده و همچنين
دولت، برنامه هايي براي همكاري مشترك در مورد طرحهاي دولتي –خصوصي دارد كه راه
براي اجراي آن گشوده شده است.

كشاورزي

و اما در مورد كشاورزي، بوضوح ديده مي شود كه مقدار
محصولهاي توليد شده در مدت شش سال گذشته (پس از پيروزي انقلاب تاكنون) افزايش
چشمگيري داشته است. آمار افزايش توليد محصولهاي اساسي(گندم – برنج- جو- قند و شكر
و سيب زميني) دلالت بر پيشرفت محسوسي در اين ساليان پس از انقلاب، نسبت به قبل از
آن دارد.

و تنها مشكلي كه در اين زمينه وجود دارد، مسئله ملكيت زمين
است كه تاكنون لايحه اي براي اصلاح زراعي از سوي مجلس شوراي اسلامي تصويب نشده
گرچه اين لايحه از طرف دولت به مجلس داده شده است. ضمناً يادآوري ميشود: زمينهائي
كه مالكان بزرگ، در اختيار دارند 20 الي 25 درصد از كل زمينهاي زراعتي ايران را
تشكيل مي دهد.

نتيجه گيري

از اين روند اقتصادي در جمهوري اسلامي چنين مي توان نتيجه
گرفت كه همچنان در حال پيشروي و مدرنيزه شدن در بخشهاي گوناگون تكنولوژي، كشاورزي،
نفتي و معادن مي باشد. و عليرغم برپائي و شعله ورتر شدن جنگ با عراق،‌ و محاصره
اقتصادي از سوي برخي دولتهاي خارجي با اين دولت نوپا در همان روزهاي اول پيروزي،
جمهوري اسلامي توانست توليد را در قسمتهاي مختلف اقتصادي گسترش و تكامل بخشد و بر
بسياري از مشكلات و فشارها در مدتي كوتاه فائق آيد.

وبا اينكه تاكنون برخي مشكلات اقتصادي وجود دارد، ولي مي
توان گفت كه جمهوري اسلامي توانسته است برنامه هائي عادلانه و شدني در جستجوي راه
حلي قابل قبول براي مشكلات ترتيب دهد و رهبران كشور نيز، توانائي خود را در
جلوگيري و پس زدن پاره اي از ديگر مشكلات در ظرف چند سال گذشته به اثبات رساندند و
توانستند راه حلهائي مناسب براي آنها بيابند و اين نتيجه توجه جدي آنان در اين
زمينه و آزادي بحث وگفتگوهاي مفيد و سازنده اي است كه بر هيئت حاكمه اين كشور
حكمفرما است. و از اين رو است كه كارشناسان به آنچه شده است و آن طرحهاي سازنده
اقتصادي كه در حال پيشرفت است با وجود آن همه مشكلات طاقت فرسا، با اعجاب و احترام
مي نگرند. پايان

 

/

راه های ترک دخانیات

خودکشی و
دیگر کشی تدریجی با دخانیات

راه‌های
توصیه شده برای ترک دخانیات

دکتر سید
حسن عارفی

پنجم-
معلمین در سطح دبستان، دبیرستان، دانشگاهها و مبلغین و افراد سیاستمدار،
اقتصاددانان،  نمایندگان مردم، روحانیون،
همه و همه خالصانه و صمیمانه در ترک این سم خانمان سوز کوشا باشند.

با اشاعه
جملاتی در بین کودکان و اجتماع، شبیه جملات ذیل کوشش در ترک این سم کشنده نمایند.
و در صورت امکان با پوستر و نوشته‌هائی آنها را در معرض دید همگان قرار دهند:

1-               
«من هرگز سیگار را
شروع نمی‌کنم»

2-               
«من سیگار را ترک
خواهم کرد»

3-               
«من به فرزندانم بیش از سیگار ارزش قائلم»

4-               
«من هرگز با مصرف دخانیات، زودتر از موعد
مقرر نمی‌خواهم بمیرم»

5-               
«من با دود حاصل از سوختن دخانیات زودتر از
وقت وقت مقرر با مرگ خود، خانواده عزیزم را سیاهپوش نخواهم کرد.»

6-               
«من زنده ماندن و ادامه سرپرستی و راهنمائی
فرزندانم را به لذت مصرف دخانیات ترجیح می‌دهم.»

7-               
«من با نکشیدن دخانیات، توطئه‌های شوم
شرکتهای جهانخوار را خنثی خواهم کرد».

8-               
«من با آتش زدن سیگار، خرمن زندگیم را که
حاصل یک عمر تلاش و کوشش من است، آتش نخواهم زد».

9-               
«من چون به درد بی پدری و بی مادری آشنا
هستم، با مصرف دخانیات خودکشی تدریجی نخواهم کرد تا پسرم و دخترم بی پدر و يا بی
مادر بمانند».

10-«من
به هیچ عنوان حاضر نیستم با دست خود برای خود سرطان ریه و حنجره و غیره ایجاد کنم،
بنابراین دخانیات را به زباله دان خواهم ریخت».

11- «من
تا موقعی که خداوند متعال مقرر فرموده: بایدسالم و قوی زندگی کنم و حاضر نیستم با
مصرف دخانیات به سکته قلبی مبتلی شوم و علیل و ضعیف و مریض بدون حرکت اجتماعی در
گوشه بیمارستان بیفتم و ناله کنم».

12- «من
حاضر نیستم رگهای قلب خود را که خداوند منان به سلامتی برای من خلق کرده است، با
دود حاصل از سوختن تحفه کرومن آن را مسدود کرده و با سکته قلبی زودتر از وقت مقرر
به دیار ابدی بروم».

13- «من
هرگز کار عبث و بیهوده نخواهم کرد و با سوختن کاغذ که برای کارهای مفید ساخته می‌شود،
دود ایجاد نمی‌کنم، زیرا دود حاصل از آن زندگی پرطراوت مرا سیاهپوش خواهد کرد».

14- «من
هرگز راضی نیستم و نمی‌خواهم با مصرف دخانيات سکته مغزی نموده و اگر زنده بمانم با
چوب زیر بغل لنگ لنگان در اجتماع راه بروم. می‌خواهم راست قامت با دو پا و دو دست
سالم خود در حالی که قادر به صحبت هستم در این جهان تا موعد مقرر زندگی کنم.»

15- « من
هرگز حاضر به رساندن ضرر به دیگران نیستم، زیرا می‌دانم با کشیدن دخانیات دود حاصل
از سوختن توتون ضرر به افراد سالم موجود در آن محیط خواهد زد. به عبارت دیگر در
حالی که من در اطاق در بسته سیگار می‌کشم، ساعتها نیکوتین که یک ماده سمی است از
ادرار افراد غیرمعتاد که در آن محیط زندگی می‌کنند، دفع می‌شود.

به زبان
ساده‌تر در حالی که من سیگار می‌کشم افراد غیر سیگاری از ضررهای حاصل از دخانیات
یعنی سرطان، سکته مغزی و قلبی در امان نیستند».

16- «من
راضی نیستم چشمان اشک آلود و خونبار فرزندانم را به علت مرگ زودرس خود که ناشی از
مصرف دخانیات است، در مخیله‌ام راه دهم، بنابراین هرگز سیگار نخواهم کشید.»

17- «من
از نظر روانی سالم هستم و با کشیدن سیگار نمی‌خواهم خودکشی تدریجی کنم».

18- «من
راضی نیستم یک وجب از خاک وطنم توتون کاشته شود و گندم و برنج مصرفی مملکتم از
خارج تامین شود».

19- «من
حاضر نیستم دیناری از ثروت مملکتم برای خرید توتون به خارج برود و برای همنوعان
عزیزم سرطان و سکته قلبی و مغزی و بیماری تنگی نفس به ارمغان آورند».

20- «من
حاضر نیستم صفت گدائی که مصرف دخانیات در انسانها خلق می کند را ببینم و برای آنکه
خوی گدائی در من بوجود نیاید، هرگز سیگار نخواهم کشید».

21- «برای
آنکه ناله فرزندان خردسال معتادین به سیگار را که پدر یا مادر آنها به علت بیماری
سرطان یا سکته مغزی و قلبی در بیمارستان بستری هستند نشنوم،‌از پذیرفتن شخص معتاد
به سیگار و دخانیات معذورم».

22- «چون
پدر و مادرم را دوست دارم و از خداوند متعال خواستارم که سایه آنها را بر سرم
مستدام دارد، از آنها خواهش می‌کنم از مصرف دخانیات دوری کنند».

23- «چون
می‌دانم پدر و مادرم به من و خواهرم بیش از پک زدن به سیگار علاقه دارند، از آنها
خواهم خواست سیگار را ترک کنند».

24- «موقع
روبوسی با دیگران، آنهائی که معتاد به دخانیات هستند بوئی زننده و متنفر کننده
دارند، و انسان را از کرده خود پشیمان می‌کنند».

25- «
موقعی که شخص سیگاری را می‌بوسم مثل اینکه جای سیگاری را بوسیده‌ام و بمجرد نزدیکی
بصورت او از او فاصله می گیرم».

26-
«محبوب و دوست هر چه هم زیبا و دوست داشتنی باشد، داشتن سمی کشنده و خانمانسوز مثل
سیگار در بین انگشتان سبب کاهش محبوبیت و زیبائی او خواهد شد».

27- «من
هرگز نمی‌خواهم با دود حاصل از سوختن دخانیات در اطراف خود سبب بلند قامتی خود
شوم. زیرا سرافرازی و بزرگی شخصیت من به معلومات من و علم من و به تقوا و پرهیزکاری
من بستگی دارد نه مجموعه من و دود و دم اطراف سر و کله من».

28- «ما
پدر و مادر خانواده هرگز دخانیات مصرف نمی‌کنیم زیرا به سلامت نوزادان و اطفال خود
ارزش قائلیم و نمی‌خواهیم اطفال ما به عفونتهای مکرر ریوی بیش از اطفال پدر و
مادران غیر سیگاری مبتلی شوند».

29- «ما
پدر و مادر آرزو داریم سال نو را در کانون گرم خانوادگی دور هم سالم و تندرست جشن
بگیریم و سیگار و مصرف دخانیات را به زباله دان می‌ریزیم، زیرا می‌دانیم آنهائی که
سیگار می‌کشند اکثراًناگهانی خواهند مرد و سیگار فرصت شرکت در حلول سال نو را به
آنها نخواهد داد و به جای جشن باید عزاداری کنند».

ششم- از
نقطه نظر روانی مردم را وادار به انجام کاری کردن آسان‌تر است تا ترک یک عادت.
بنابراین با تبلیغات و پند و اندرز و راهنمائی‌های لازم باید از معتاد شدن جلوگیری
شود. نه آنکه افراد معتاد شوند بعد راههای مبارزه با ترک آن را جستجو کنیم.

مبارزه با
دخانیات و ترک یا عدم اعتیاد به آن یک کار تخصصی است و احتیاج به مطالعه قبلی و
بررسی روحیه افراد و ارزیابی علل اعتیاد دارد.

باید دید
چرا در خانواده‌ای چند نفر مبتلی و چند نفر دیگر یک حالت تنفر به دخانیات دارند.

باید دید
آیا کمبودهائی در بعضی اشخاص وجود دارد که با دود کردن توتون آنرا تأمین می‌کنند.

باید دید
افرادی که معتاد به دخانیات می‌شوند، فقط یک تقلید کورکورانه و بدون دلیل است یا
مبنای دیگر دارد.

باید در
بررسی‌های خود به سؤالات ذیل جواب دهیم تا بتوانیم جوابگوی معتادین باشیم:

–                    
آیا دخانیات یک دارو
است؟

–                    
آیا دخانیات یک سم
کشنده و خانمان سوز است؟

–                    
آیا دخانیات یک عادت
مضره است؟

–                    
آیا یک تقلید از
گذشتگان و بزرگترهاست؟

–                    
آیا مصرف دخانیات یک
انتقامجوئی سرخپوستان آمریکا از نسل بشری است؟

–                    
آیا مصرف دخانیات از
جنبه سیاسی و اقتصادی باید در دنیا ادامه یابد تا چرخهای بزرگ و کوچک اقتصادی بعضی
ممالک از کار نیفتد؟

–                    
آیا مصرف دخانیات یک
دست کثیف دیگر مثل کارخانه اسلحه سازی است که باید محصولات آن هزاران پیرو جوان را
به دیار نیستی بکشاند تا چرخ لعنتی آن از کار نیفتد؟

–                    
باید با معتادین به دخانیات
دوستانه و منطقی به صحبت نشست و پرسید چرا آتش بر تار و پود خود می‌زند؟

–                    
آیا لذت دود کردن
توتون آنقدر زیاد است که بر سلامتی او فزونی دارد؟

–                    
آیا لذت مصرف دخانیات
آنقدر شعف انگیز است که بر یتیم شدن دخترک کوچک و پسرک کوچک او رجحان دارد؟

–                    
آیا لذت مصرف توتون
آنقدر آرام بخش است که بر درد قفسه صدری که مقدمه سکته قلبی است رجحان دارد؟

–                    
آیا لذت مصرف دخانیات
آنقدر تسکین دهنده است که حاضر است سکته مغزی نموده و اگر جان به جان آفرین تسلیم
نکند یک عمر با لکنت زبان و با چوب دستی در بین مردم لنگ لنگان یک وری راه برود؟

راستی
مسخره نیست که انسان با پول خودش برای خود سرطان حنجره بخرد؟؟ آیا این افراد را می‌توان
از نظر کلی سالم تلقی کرد؟

–                    
آیا خنده آور نیست که
انسان خود را سالم بداند و با دسترنج خود برای خود چیزی تهیه کند که رگهای قلب
ومغز او را مسدود کند؟

آیا کشیدن
سیگار مشابه عمل ملانصرالدین نیست که جوالدوز به خود می‌زد و فریاد می‌کشید؟‌مگر
نه اين است که دود سیگار را فرومی‌برد و سرفه می‌کند و خلط بیرون می‌دهد و تنگی
نفس پیدا می‌کند. و در نهایت به سرطان ریه مبتلی می‌شود و فریاد می‌زند که به
فریادم برسید؟

–                    
آیا هرگز بیماری جوان
یا پیر که به علت مصرف دخانیات رگهای قلب او مسدود شده است را دیده‌اید؟

عاجزانه
مي گويد «مي خواهم راه بروم قفسه صدري ام، قلبم درد مي
گيرد،‌مي خواهم راه بروم و از جا بلند شوم سرگيجه مي گيرم، مي خواهم راه بروم
عضلات ساق پايم به درد مي آيد؟»

چرا برادر وار، خواهروار، دوستانه،‌پدرانه، مادرانه حقايق
فوق را با معتادين به دخانيات مطرح نكنيم؟

–        
آيا گريه مرد خانواده را كه به علت مسدود شدن رگهاي قلب او در شرف كسته قلبي
است، ملاحظه كرده ايد كه چگونه نگران آينده خود و خانواده است؟ در موقع سلامتي
سيگار يكي بعد از ديگري آتش مي زند و در مقابل نصيحتهاي مربوط به ترك سيگار نصيحت
كننده را به مسخره مي گيرد.

به عقيده عده اي مصرف دخانيات يك بيماري است ولي دخانيات
دارو نيست.

چرا از اين معتادين نپرسيم چرا سيگار مي كشند؟

چرا با آتشي كه خود مي افروزند كاشانه خود را مي سوزانند و
از دود حاصل از آن كانون گرم خانواده خود را سياهپوش و عزيزان خود را به سوگ خود
مي نشانند؟

چرا و چرا و چرا؟؟؟

چرا معتاد مي شوند و در كوچه و بازار براي كبريت يا فندك از
اين و آن گدائي مي كنند؟

چرا معتاد به دخانيات مي شوند و نظافت را در اجتماع خدشه دار
مي كنند؟ و صفت عدم نظافت را در خود خلق و تقويت مي كنند؟

روي زمين خيابانها و كوچه ها، در راهروي ادارات و
بيمارستانها، در زير ميز رستورانها و داخل نعلبكي و حتي داخل ليوان آبخوري چه
كساني ته سيگار مي اندازند؟

راستي معتادين به دخانيات كثيف كننده محيط زيست ديگران
نيستند؟

–        
آيا هواي تميز را آلوده و هواي آلوده را آلوده تر نمي كنند؟

–        
آيا با كدامين مجوز اجتماعي به خود و ديگران ضرر مي رسانند؟

از مطالب فوق مي خواهيم اين نتيجه را بگيريم كه ترك مصرف
دخانيات در يك اجتماعي مثل ايران عزيز ما احتياج به راهنمائي و روشنگري افراد
معتاد دارد.

معلمين دانش ‌آموزان را، دانش آموزان معلمين و والدين خود
را و والدين فرزندان خود را و بزرگان كوچكترها و كوچكترها بزرگترها را بايد از
مصرف اين سم كشنده دوري دهند. بعد از زمينه سازي هاي لازم ومطلع كردن مردم از        ضررهاي آن، دولت نيز بايد اقدام اجرائي
لازم را بنمايد تا اين سم كشنده كاشته نشود و وارد اين سرزمين نگردد.

هفتم- آگهي هاي تجارتي در راديو و تلويزيون قطع شود و
فيلمهائي كه اشخاص معتاد در حال كشيدن سيگار يا دخانيات هستند، در روي پرده ها
ظاهر نشوند.

از تبليغ مصرف دخانيات به هر نحو در اتوبوسها، قطارهاي
مسافربري، هواپيماها اكيداً‌ جلوگيري شود.

آگهي و تبليغ دخانيات در روزنامه ها و مجلات انجام نگيرد.

بايد كوشش شود مصرف دخانيات در اجتماعات و براي مردم بي
صورت و بي ارزش جلوه گر شود.

اطبا در مطبهاي خود و بيمارستانها با پوسترهاي آموزنده
ضررهاي ناشي از دخانيات و اثرات بيماريزائي دخانيات را به مردم ارائه دهند.

بايد كوشش كرد مصرف دخانيات را به صورت يك عادت مورد تنفر و
مردود و مضر يعني آنچه در حقيقت در جوف آن نهفته است،‌ به مردم نشان داد.

هشتم- بايد به سئوالات ذيل نيز جواب داد:

1-   
چگونه مردم به دخانيات عادت مي كنند؟

2-   
چگونه عادت به دانيات را مي توان تغيير داد؟

3-   
چگونه فرهنگ مردم را در ارتباط با مصرف دخانيات مي توان عوض كرد؟

به نظر مي رسد وجود چيزي در محيط زندگي يك انسان دو عكس
العمل در شخص بوجود مي آورد. يا آنكه انسان توجه به وجود آن چيز در محيط نمي كند و
بي تفاوت از كنار آن ميگذرد. يا آنكه شرائط اجتماعي و عقيدتي، و خميره شخصي او سبب
مي شود به آن چيز تمايل پيدا كندو به طرف آن چيز برود.

براي مثال اگر از عوامل محيطي خود رنج مي برد به داروئي
پناه مي‌برد و يا از نيروي اراده خود استفاده كرده و بر رنج دروني بدون كمك از عاملي
بر ناراحتي خود غالب مي شود.

در گذشته افرادي در اجتماع ما بودند كه با كوچكترين
ناسازگاري محيط به ميخانه رفته و لبي تر مي كردند. ولي در همان دوران گروهي ديگر
بودند كه فشار محيط و ناسازگاريهاي محيط را با نيروي اراده تحمل مي كردند و گروه
ديگر وجود داشتند كه با ظاهر شدن دردي جانسوز و يا نيشي جان  افزا به مسجد رفته و با خداي خود به خلوت مي
نشستند.

به عبارت ديگر پناهگاه خود را هر كس جائي و چيزي مي پنداشت.

حال كه به يمن حركت جمهوري اسلامي ايران ميخانه ها و ميكده
ها برچيده شد، مسلماً اين پناهگاه نيز از بين رفت. و نسل آينده ايران در مواردي كه
رنج يامشكلي به او رو آورد، به نحوي ديگر خود را آرام خواهد كرد. مثلاً به دعاي
كميل مي رود و يا به دعاي ندبه مي نشيند و مسأله او بدون آنكه خود اين انحراف مفيد
را بداند، حل خواهد شد.

در بين قبائل مختلف دنيا عادتهائي است كه در ميان قبائل
ديگر وجود ندارد. و اصولاً در جائي از دنيا عادتي است كه در نقطه ديگر جهان اطلاع
از آن اعتياد ندارند. مثلاً در سيستان و بلوچستان آهك و توتون را در پشت لب تحتاني
مي گذارند و مي گويند كيف مي دهد، در حالي كه از چنين اعتيادي با مشخصات چنين
معجوني عجيب و غريب تهراني ها خبر ندارند.

(آنرا ناس مي نامند).

با اطمينان مي توان گفت اگر سر هر كوچه و بازار در تهران
ناس بفروشند، اغلب مردم مصرف كننده خواهند بود و به آن عادت مي كنند.

اين گونه مي توان نتيجه گرفت كه وجود يك چيز در يك اجتماع
سبب گرايش يك عده آگاهانه يا ناخودآگاهانه به آن مي شود.

ولي اگر آن چيز وجود نداشته باشد،‌گرايشي هم به آن نخواهد
بود.

بنابراين مبناي عادت بر وجود آن چيز معتاد كننده استوار
است.

مثال ساده اي مي تان زد: اگر يك عده اي كه عادت به انداختن
تسبيح دارند به نقطه اي از زمين خاكي يا روزي به كره ماه بروند كه در آنجا تسبيح
وجود نداشته باشد چه خواهند كرد. مسلماً يا عادت آنها ترك يا عادت به چيزي شبيه
خواهند كرد مثلاً زنجير در دست خاهند گردانيد به همين ترتيب اگر سيگار و پيپ يا
قليان و چپق روزي از روي كره خاكي برچيده شود. معتادين دو راه دارند يا ترك اعتياد
ميكنند يا آدامس در دهان گذاشته و مي جوند و يا ته مداد را خاهند جويد.

بايد گفت علت اعتياد به مصرف دخانيات ناشي از در دسترس بودن
آن است.

در هر گذر يا هر كوي و برزني كه گذر كني فروشنده اين سم
مهلك را خواهي ديد.

به جاي آنكه به عنوان رفع خستگي يا ابراز لطف و مهرباني و
صميميت به دوستي مغز پسته يا بادام يا شيريني كوچكي تعارف كنند، از جيب منفور خود
سمي كشنده با روپوشي سفيد وگاهي انتهاي تيره چون دل خيانتكاران بدر مي آورند و به
دوستان خود تعارف مي كنند و اكثراً براي آنكه به لطف و مهرباني خود افزون كنند با
كبريت يا فندك آتشي مي افروزند و هديه خود را با آن آتش مي زنند.

ولي نمي دانند كه در حق دوستان خود جفا مي كنند و با آتش
زدن به سر سيگار از عمر عزيز دوست خود خواهند كاست.

آيا اين خيانت به دوست و خانواده دوست خود نيست؟

به عقيده عده اي تعطيل كارخانه سم سازي (شركت دخانيات و منع
كشت سم مهلك و خانمانسوز (توتون) تنها راه مبارزه با مصرف دخانيات است).

به عبارت ديگر همانگونه كه تبليغات، موعظه ها و پندها و
اندرزها و خواندن قرآن و روايات تا قبل از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران نتوانست
مردم سست بنيان و ضعيف را از مصرف مشروبات الكلي دور نگه دارد و تنها راه حل شكستن
و برچيدن اين محلهاي فساد بود و بس.

راه مبارزه با مصرف دخانيات منع كشت و عدم توليد داخلي و
ممنوع بودن واردات آن است.

نهم- بعد از آنكه محافل علمي و تحقيقاتي دنيا اثر
سراطانزائي و اثر سكته زائي دخانيات را در دنيا منتشر كردند، شركتهاي سازنده
دخانيات مكري ديگر كردند و با اعلان آنكه سيگارهاي با تار كمتر ضرر دارد و يا
فيلترها سبب ضرر كمتر مي شود، موضوع علمي دال بر اثر سرطانزائي و سكته زائي
دخانيات را كوچك جلوه دادند.

در مطالعات بعدي نشان داده شد كه معتادين به سيگار با تعداد
پك هاي خود كه به سيگار مي زنند به نحي رفتار مي كنند كه نيكوتين در بدن آنها ثابت
نگه داشته شود و اگر سيگار با نيكوتين كم به آنها فروخته شود، معتادين به تعداد پك
هاي خود به يك سيگار مي افزايند تا بدين ترتيب نيكوتين مورد احتياج خود را از يك
سيگار تأمين كنند و اگر بايك سيگار نشد آتش به آتش سيگار روشن مي كنند. و در اين
ميان تار به مقدار بيشتري وارد بدن آنها خواهد شد.

بنابراين گول تبليغات شركتهاي سازنده دخانيات مبني بر سيگار
با نيكوتين كم و يا تار كم را نبايد خورد و بايد سم را يكجا به دور ريخت و كوشش بر
محو دخانيات از ورطه گيتي نمود. ادامه دارد

 

/

استراتژي ملّي

استاد
جلال الدین فارسی

قدرت ملی

«قدرت
ملی» مجموعه نیروهای مادی و معنوی یک ملت را می‌گوئیم. «قدرت ملی» مرکب از پنج
عنصر سیاسی، اقتصادی، اعتقادی – اخلاقی، فرهنگي و نظامی است. اما قدرت اقتصادی،
ترکیبی از این عوامل است:

1-               
موقعیت جغرافیائی.

2-               
شرایط اقلیمی (آب
وهوا، حاصلخیزی خاک، وسعت و امثال اینها).

3-               
منابع طبیعی.

4-               
ظرفیت تولیدی که شامل
ظرفیت تولید کشاورزی، صنعتی و خدمات است.

5-               
راههای ارتباطی و حمل
و نقل داخلی و خارجی.

6-               
بازرگانی بین المللی

7-               
جمعیت

قدرت
فرهنگی باعوامل زیر مشخص می‌شود:

1-               
سواد یا درصد سواد.

2-               
تعلیم و تربیت.

3-               
موسسات علمی و
تحقیقاتی و سطح دانش.

قدرت
نظامی عبارتست از توانایی نیروهای مسلح بعلاوه توان رزمی مردم.

قدرت
سیاسی عبارتست از عناصر زیر:

1-               
پیوستگی مردم با هم.

2-               
دلبستگی مردم با هم.

3-               
رهبری.

4-               
امتداد سیاسی ملت در
خارج از مرزهای رسمی و دولتی.

قدرت
اعتقادی- اخلاقی باعوامل زیر سنجیده می‌شود:

1-               
وجود آرمانها و جهان
بینی و ارزشهای اخلاقی مشترک.

2-               
عمومیت آرمانهای ملی.

3-               
دلبستگی افراد به
آرمانهای ملی.

4-               
توان تحمل سختی‌ها و
محرومیت‌ها و فشارها.

5-               
توان جانبازی و
استقبال از خطر.

6-               
استواری اراده ملی در
ادامه دفاع و پیشبرد هدف.

در مورد قدرت
اقتصادی یک عاملش ثابت است و یک عامل دیگر متغیر، ممکن است ملتی وسعت خاک و منابع
طبیعی زیاد داشته باشد، جمعیت زیادی داشته باشد، اما حکومت کنندگان نتوانند خوب از
این امکانات بهره ببرند و آنها را بسیج کنند و تغییر بدهند و به شکل نیروی بالقوه
در بیاورند. ممکن هم هست منابع طبیعی و جمعیت یک ملت زیاد نباشد و کشور موقعیت
جغرافیای خوبی نداشته باشد اما هر چه هست درست رهبری و بسیج و بهره‌برداری بشود،
تبدیل به یک توان نیرومند بشود. ملاحظه می‌کنید که مجموعه این عوامل هستند که قدرت
اقتصادی یک کشور را تشکیل می‌دهند و هدایت و اداره و بهره‌برداری صحیح از اینها
قدرت ملی یک دولت را افزایش می‌دهد.

سواد و
توان نظامی بیشتر

اما در
مورد قدرت فرهنگی یک کشور گفتیم هر چه تعداد با سوادش بیشتر بشود همان قدر توان
نظامی‌اش افزایش خواهد یافت. شما سربازهای تحصیل کرده و دیپلمه داشته باشید با
سربازان بیسواد، فرق می‌کند. من در جبهه‌ها دیدم که سربازان دیپلمه کاری انجام می‌دهند
که درجه داران و گاهی افسران انجام می‌دهند. تفوقی که ارتش اسرائیل بر ارتش
کشورهای عربی دارد یک مقدارش نتیجه سطح بالای سواد اسرائیلیها است.

تفوق ارتش
آمریکا در مقایسه با ارتشهای جهان سوم نتیجه سطح بالای دانش آنهاست. مخصوصاً که
سلاحها پیچیده می‌شود و کار بردش نیاز به اطلاعات دانشگاهی دارد. تعلیم و تربیت
افراد نقشی دارد چه در نیروهای مسلح و چه در دفاع مدنی در پشت جبهه‌ها و در مقابل
حملات دشمن. مؤسسات علمی و تحقیقاتی، و سطح دانش در اینها نشان دهنده کیفیت ارتش
یک ملت است. اصلاً قدرت نظامی و تحولش و پیشرفتش، در دانشگاه و مراکز  تحقیقاتی ساخته می‌شود. الآن جنگهائی
بصورت  جنگ سرد هست عرصه‌اش دانشگاهها و
مراکز تحقیقاتی است. جنگ آمريکا وشوروي و ابرقدرتها در دانشگاه ها و مراکز تحقيقاتي
انجام می‌شود، حتی تهیه و تدارک نیروی بازدارنده. اگر امریکا بتواند سیستمهائی را
پیدا بکند که او را در برابر موشکهای هسته‌ای که از زیردریائیها یا سیلوهای
زیرزمینی یا بمب افکنها بطرفش خواهد آمد حفظ کند همان لحظه توازن وحشت به نفع
آمریکا و به زیان شوروی بهم خورده است. حتی پیشرفت در دفاع تعیین کننده است.
جاسوسی‌های علمی را برای همین می کنند که عقب نمانند. این که شوروی یک سیستم داخل
تانک آلمان غربی را بوسیله عوامل نفوذی بدست می‌آورد برای اين است که دانشگاهها و
مراکز تحقیقاتش به این سیستمها نرسیده‌اند. این که دنبال کامپیوترهای آمریکائی است
از آن جهت است که داشتن هر کامپیوتر پیشرفته یعنی تفوق نظامی.

سرباز
آمریکائی

ملاحظه می‌کنید
که آمریکا به لحاظ فرهنگی در سطحی است فوق العاده بالا اما به لحاظ اعتقادی و
اخلاقی در سطحی است بسیار نازل.

مردم
آمریکا داوطلب برای جنگیدن نمی‌شوند نتیجتاً آمریکا برای پیوستن به صفوف ارتش می‌دانید
چه می‌کند؟

ارتش
آمریکا متکی است به خدمت حرفه‌ای، به سرباز و افسر مزدور و مزدبگیر. چون سربازهای
آمریکا، دلبستگی به جنگ ویتنام نداشتند واین جنگ را یا ظالمانه می‌دانستند و یا
اگر هم تامین کننده منافع ملی آمریکا می‌دانستند، می‌گفتند: دیگران بروند کشته
شوند، چرا ما کشته بشویم در نتیجه 50000 سربازش به کانادا، یا کوچ کردند یا فرار.
آنگاه آمدند سرباز را با پول خریدند. سربازی که در ارتش آمریکاست بلحاظ فرهنگی از
افراد سطح بالاست ولی به لحاظ اخلاقی در جامعه آمریکائی از نازلترین افراد است،
چون کسی است که به تمام مؤسسات به تمام مراکز به تمام وزارتخانه‌ها به تمام بخشهای
خصوصی مراجعه کرده ولی چنان حقوقی را که در ارتش 
به او می‌دهند نیافته است ناچار وارد ارتش شده است. حالا این برایشان مطرح
است که سیستم نظام وظیفه را مجدداً برقرار کنند تا از تمام اصناف و از تمام سطوح
جامعه آمریکا داخل ارتش ببرند. سربازان آمریکا هم از نظر فرهنگی در مقایسه با بقیه
بخشها و قشرهای آمریکا در سطح نازلی هستند، هم از نظر اعتقادی و اخلاقی پائین‌ترند.
از یکی می‌پرسیدند که این تخلفات و فجایع در دستگاه توانجام شده است، چرا این
کارها را کرده‌ای؟ گفت: «اراذل الناس دور من جمع شده بودند» اما خود جامعه آمریکا،
آرمانهای این جامعه چیست؟

انگیزه‌های
افرادش چیست؟ انگیزه‌های حیوانی، تمتع در سطح حیوانات. به همین جهت است که استقبال
از خطر که نتیجه اعتقاد و اخلاق است در جامعه آمریکا در قسمت بسیار پائین قرار
دارد.

به همین
جهت است که نیروهای آمریکائی در لبنان نمی‌توانند مقاومت بکنند. استقبال از خطر
میزانش در آمریکا بسیار پائین است. جانبازی در جامعه دویست و چند میلیونی آمریکا
سطحش بسیار پائین است.

پس می‌بینید
یک کشور می‌تواند به لحاظ فرهنگی در سطح بالا، باشد ولی به لحاظ اعتقادی و اخلاقی
در سطح بسیار پائین. ملتهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین  به اصطلاح جهان سوم- می‌توانند در قله رفیع
اعتقاد و اخلاق باشند و در بالاترین حد توان اعتقادی و اخلاقی اما از لحاظ فرهنگی
در یک سطح متوسط قرار بگیرند. اتحاد جماهیر شوروی همینگونه است، ارزشهای اخلاقی و
جهان بینی مشترک ندارند، یکعده کمونیستند یکعده الهی‌اند، یکعده مسلمانند (هفتاد
میلیون)، یکعده یهودی، یکعده مسیحی‌اند، اینها در تضاد هستند.

تضادشان
با هم دیگر بیش از تضادی است که با دشمن مفروض در اروپا، در آمریکا و در جمهوری
اسلامی دارند. پس ملاحظه می‌کنید که قدرت اعتقادی و اخلاقی چیزی است مستقل از
نیروی فرهنگی یک ملت، آنوقت قدرت سیاسی هم همینطور است.

پیوستگی
ملّت

شما مردم
جمهوری اسلامی را نگاه کنید از درجه پیوستگی بالائی برخوردارند: وحدت دین، وحدت
تاریخ، وحدت سرنوشت و وحدت در ارزشهای اخلاقی در ملت ایران متبلور است. یکبار ملت
شوروی  را که برایتان مثال زدم، مجموع
اقوام متخاصم، مجموعه فرهنگها و ادیان، جهان بینی‌های متضاد،‌تسلط یک ملت بنام ملت
روس بر بقیه اقوام، کینه و عداوت تاریخی این اقوام نسبت به قوم غالب که قوم روس
باشد. این هم یک وضعیت است. پس قدرت سیاسی یک دولت در پیوستگی مردم است با هم، در
دلبستگی مردم است به آن نظام اجتماعی و به آن حکومت، در نوع رهبری، در اینکه این رهبری
چه جایگاهی درقلوب مردم دارد و چه پایگاه اجتماعی با کدام وسعت، و بعد امتداد
سیاسی ملت در خارج از مرزهای رسمی.

یکی ملت
فرانسه است، یکی ملت آلمان است، ملت آلمان امتدادش در آلمان شرقی است، یک امتداد
مختصر هم دارد در سویس و اطریش. ملت دیگری هست که هیچ امتداد در خارج مرزهایش
ندارد، دولت آمریکا یک امتداد خارج از مرزهایش دارد. اینکه می‌گویند چند صدهزار
مامور سیای محلی در کشورهای مختلف هستند، اینها امتداد دولت آمریکا را تشکیل می‌دهند
امتداد دولت آمریکا درشیخ نشینها، در طبقه حاکمه عربستان سعودی، در مرزهای مصر و
در دربار مراکش و اینجاها پراکنده است.

امتداد
قدرت

جمهوری
اسلامی ایران قدرتش در مرزهای رسمی‌اش محدود و منحصر نیست. امتداد ما ملت عراق
است. امتداد ما ملت افغانستان است، امتداد ما ملت پاکستان است، امتداد ما ملت
لبنان و فلسطین و مصر و سودان و مراکش و اندونزی و مالزی است. امتداد ما جمهوریهای
تحت تسلط رژیم شوروی است. اگر هیأتی از جمهوری اسلامی به آذربایجان شوروی برود یا
به ازبکستان یا اگر به تاجیکستان برود خواهید دید که این هیأت نه بیگانه است و نه
از خارج آمده است. این هیأت داخلی است، ولی آن همراهانی که از مسکو از طرف حزب
کمونیست آمده‌اند، بیگانه‌اند!

قدرت
سیاسی یک دولت در این است که در خارج از مرزها چقدر امتداد دارد. متحدان طبیعی او
در خارج  چه کسانی و چه ملتهائی هستند،
دولتهای کمونیستی که ادعای طرفداری از جنبشهای کارگری و زحمت کشان را داشنتد
آنمقدار که صادق بودند امتدادی در خارج داشتند. وقتی که ماهیتشان و عدم صداقتشان
برملا گشت این سرمایه بزرگ را از دست دادند.

در تعریفی
که در استراتژی آمریکا آوردیم آمده است که «استراتژی علم و فن توسعه سیاسی، نظامی
و اقتصادی ملت است برای تامین پیروزی یا افزایش احتمال پیروزی و تقلیل احتمال شکست
و امثال اینها.» این تعریف کافی نیست، نقصش در کجاست؟ برای کسب پیروزی ما نباید
همیشه نیروهای مختلف متنوع ملت خودمان را توسعه و افزایش بدهیم و آن را بکار
ببریم.

شکست دشمن
و کسب پیروزی منوط به این است که ما نیروهای دشمن را تضعیف و متشتت بکنیم. طرح دقیق
و کامل استراتژی باید مجموعه عملیاتی را پیش بینی و ترسیم بکند که نیروهای ملت را
بطور هماهنگ افزایش می‌دهد واینها را در میدانهای مختلف و در زمانهای مختلف و به
صور گوناگون بکار می‌برد و نیروی دشمن را در عین حال تضعیف می‌کند. تضعیف دشمن
گاهی با کاربرد نیروی اقتصادی  و نظامی
امکان پذیر است، گاهی از راه دیپلماسی و سیاست وتدبیر امکان پذیر است. تمام تلاشی
که دولتهای پیاپی آمریکا برای توسعه نیروهای ملی خودشان بکار بردند. یک طرف،‌کاری
که برای جدائی چین از شوروی انجام دادند یکطرف. کاری که امپریالیسم آمریکا می‌کند
در جهان اسلام برای جدا نگاه داشتن ملتها و دولتهای مختلف از جمهوری اسلامی همسنگ
است با تمام کاری که در افزایش قدرت نظامی و اقتصادی خودش در آمریکا می‌کند و در
قلمرو خودش. در طرح استراتژی ملی شوروی علاوه بر آن کارها آمده است که باید اروپای
غربی را از آمریکا جدا کند، باید کاری کند که کشورهای اروپای غربی راه خودشان را
از آمریکا جدا کنند، با پیشنهادهای مختلف با اتخاذ سیاستهای گوناگون و رنگارنگ، و
تدابیر و حیله‌ای سیاسی، این کار بایستی در طرح استراتژی ملی بیاید، اما اگر دولتی
بود که استراتژی داشت یا نداشت ولی کاری کرد که همه قدرتهای عالم علیه آن متحد
شوند، هر چه دوست داشت تبدیل به دشمن شد؛ این خیلی ناشیانه است.

پس
همانگونه که رسول اکرم (ص) با تدابیر خودش سعی کرد در بیرون مکه قبیله «خزاعه» را
پیدا کردو با آن قبیله پیمان ترک مخاصمه بست، همه آنها هم مشرک بودند، همچنین با
قبایل وعشایر ساکن در مسیر کاروانهای 
تجاری قریش به غزوه و فلسطین قرارداد آتش بس و ترک مخاصمه بست و قراردادهای
دوستی با این که مشرک بودند به لحاظ اعتقادی، در صفوف مشرکان اینگونه اختلاف می‌انداخت
آنرا به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کرد حتی در جنگ خندق برای اینکه موجودیت ملی
اسلام را حفظ بکند، آمد باج داد وعده داد به قبیله غطفان تا چند هزار نیرو را از
میدان رزم خارج کند. با بنی قریظه کاری می‌کرد تا اینها نپیوندند به قریش این
تدابیر بایستی در استراتژی ملی و بین المللی جمهوری اسلامی بیاید. ما اینگونه
تعریف فرانسه و تعریف «پنتاگون» را از استراتژی ملی تصحیح و تکمیل کردیم. مؤید و
پیروز باشید.

پايان

/

پرسش ها و پاسخ ها

هفت اسم
شیطان در حمد!

سئوال: در
مجله شماره 29، بخش پاسخ به نامه‌ها، وجود هفت اسم شیطان در سوره حمد را انکار
کرده‌اید، در حالی که بعضی از بزرگان آن را در کتاب خود اثبات کرده‌اند! و شاعر
نیز چنین گفته است:

در فاتحه
الکتاب اسم شیطان           هفت است کزاو نماز یابد نقصان

اول دُلل
و هِرَب، کِیَوم است وکَنَع      وآنگه
کَنَسْ و تَعَل، بِعَل نیز بدان

جواب:

در این
باره دو نامه دریافت کرده‌ایم که مطلب هر دو را با هم در سؤال آوردیم. اصل مسأله
این است که در قرائت، باید کلمات از هم تمیز داده شود و درهم آمیخته نگردد. و این
آمیختگی کلمات به دو نحو است:

1-               
اینکه یک جزء از کلمه
قبل به طور کلّی از آن جدا و به کلمه بعد متّصل شود مثلاً گفته شود:
«مالِ…کِیَوم الدین»! اگر این فاصله بطوری باشد که «مالِ» جدا خوانده شود و
«کِیَوم» جدا، قطعاً قرائت غلط است و باید اعاده شود.

2-               
اینکه بدون جدا شدن
آخر کلمه، بطوری دو کلمه را بهم آمیخته بخوانند که توهم شود یک کلمه است. مثلاً در
جمله قبلی به نحوی متصل بهم بخوانند که گویا چنین گفته است: «مالِکِیَوم» واین
اشکالی ندارد، زیرا دلیلی نداریم که در نحوه خواندن باید ملاحظه توهم شنونده نیز
بشود ولی در عروة الوثقی آمده است:

«سزاوار
است که میان کلمات به نحوی فاصله بیاندازند که از هم تمیز داده شود و توهم اتصال و
یک کلمه بودن نشود»

مثلاً: در
تلفظ «مالِکِ» قدری (البته بسیار کم) کسره کاف را بکشند تا در کلمه بعد آمیخته
نشود؛ به این نحو: «مالِکِ …یوم».

علمای
اعلام بر این مسئله، حاشیه نزده‌اند و این دلیل است که همه آنرا پذیرفته‌اند.
ملاحظه می‌شود که این امر را لازم نمی‌دانند بلکه آن را بهتر و سزاوارتر می‌دانند.

در ادامه
مطلب، در عروه آمده است که اگر چنین نکنند کلمات مهمل و بی معنائی توهم می‌شود که
گفته شده است، این کلمات بی معنی در سوره «حمد» هفت کلمه است:

دُلِل (که
با آمیختگی دال «الحمد» در «الله» توهم می‌شود) هِرَب در (لله رب) و کِیَوم در
(مالِک یوم) و کَنَع در (ایاک نعبد) و کَنَس در (ایاک نستعین) وتَعَ (انعمت علیهم)
و بََع در (غیرالمغضوب علیهم).

بنابراین،
اولاً: ملاحظه این امر خود یک عمل سزاوار است نه واجب. ثانیاً: موجب توهم این
کلمات است در شنونده نه اینکه خود کلمات تلفظ شده باشد.

ثالثاً:
این کلمات مهمل‌اند و بی معنی نه اسم شیطان!! و ما هر چه کتابهای لغت را ورق زدیم،
هیچکدام از اینها بعنوان اسم شیطان ذکر نشده است. پس مطلب آن شعر مانند خود شعر
معلوم الحال است.

ذوالقرنین

سئوال:

ذوالقرنین
کیست؟ و سدّ او در کجا واقع شده، بااینکه چنین سدّی در دنیا دیده نشده است؟ و چشمه‌ای
که به نام «عین حمئه» در قرآن آمده در کجا است؟ و چگونه خورشید در آن غروب می‌کند؟
و این مطلب چه توجیه دارد با توجه به روشن شدن وضع ستارگان و خورشید و اینکه آنها
به جائی تکیه ندارند؟

جواب:

نخست آیات
قرآن را که در این زمینه وارد شده است ذکر می‌کنیم و سپس بطور اجمال، اشاره‌ای به
نظرات مفسرین می‌نمائیم:

«
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا
ِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا
فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ
فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ
إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن
ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا
نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ
لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ
الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا
سِتْرًا كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا
حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا
يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ
وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن
تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ
فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ
الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا
جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن
يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي
فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا »
(آیات 83 تا 98 از سوره کهف)

و از تو
(ای پیامبر) درباره ذوالقرنین می‌پرسند، بگو برای شما از او خبری خواهم خواند. ما
او را در زمین، قدرت دادیم و از همه چیزها وسیله‌ای به او عطا کردیم، پس راهی را
تعقیب کرد.

چون به
جایگاه غروب آفتاب رسید، آن را دید که در چشمه‌ای گل آلود فرو می‌رود، و نزدیک
چشمه گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا آنها را عذاب می‌کنی یا میان آنها
طریقه‌ای نیکو پیش می‌گیری. گفت هر که ستم کند عذابش کنیم و از آن پس، او را به
سوی پروردگارش ببرند و خدا عذابی سختش دهد. و هر کس ایمان آورد و کار خوب و شایسته
کند، پاداش نیکو خواهد داشت و ما امر را بر او آسان گیریم (و وسائل آسایش را برای
او فراهم آوریم). ذوالقرنین باز وسائل را تعقیب کرد تا آنکه به جائی رسید که
آفتاب،از آن طلوع مي کرد. در آنجا قومي را ديد که در مقابل آفتاب، به آنها پوششی
نداده‌ایم. چنین بود! و ما از آنچه نزد وی بود آگاه بودیم. آنگاه (ذوالقرنین) راهی
را دنبال کرد تا وقتی میان دو کوه رسید قومی را دید که سخن نمی‌دانستند. گفتند: ای
ذوالقرنین! یاجوج و مأجوج در این سرزمین به 
فساد و تبهکاری مشغولند،‌آیا برای تو بودجه‌ای قرار دهیم که بین ما و آنها
سدی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آن تمکن و ثروتی را که خدا به من عنایت فرموده بهتر
است، با دادن نیرو مرا یاری دهید تا بین شما و آنان سدی محکم قرار دهم.

قطعه‌های
آهن برای من بیاورید آنگاه دستور داد که بین دو دیوار را پر کنند سپس گفت: بدمید
تا اینکه آن را بگداخت، گفت: مس گداخته برایم بیاورید تا بر آن بریزم. پس آنها
نتوانستند بر بالای آن سد برآیند و نتوانستند آن را سوراخ کنند (و راهی در آن
بیابند) (ذوالقرنین) گفت: این از رحمت پروردگار من است و آنگاه که وعده پروردگارم
سر رسد، آن را متلاشی نماید و وعده پروردگارم درست است.

این آیات
در سوره کهف آمده که این سوره مشتمل بر سه داستان عجیب است: داستان اصحاب کهف،
داستان حضرت موسی و حضرت خضر و بالاخره داستان ذوالقرنین.

این سه
داستان را یهودیان از پیامبر «ص» پرسیدند یا اینکه کفار قریش را وادار کردند که از
آن حضرت بپرسند و در پاسخ آنها این آیات نازل شد. ولی در توجیه و تفسیر این آیات،
یهودیانی که بصورت ظاهر مسلمان شدند مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه و امثال
آنان، گاهی به عنوان اظهار نظر عالمانه و گاهی بوسیله روایاتی که در کتابهای حدیث
وارد ساختند، دخالت ناروا کردند و نظیر این خیانت فرهنگی از آنها بسیار دیده شده
است. و روی این اساس، مفسرین در این آیات، از جهاتی اختلاف نظر داشته‌اند و ما به
برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

ذوالقرنین
کیست؟

در اینجا
چند احتمال وارد شده است:

1-               
ذوالقرنین همان
اسکندر مقدونی یونانی است. و این احتمال با توجه به کفر و ظلم اسکندر، قابل قبول
نیست زیرا در این آیات، بر ایمان و عدالت ذوالقرنین تاکید شده است.

فخر
رازی  که این احتمال را تقویت می‌کند، خود
در مقابل این اشکال، اظهار عجز کرده است.

2-               
فریدون که یکی از
پادشاهان ایران باستان است.

3-               
یکی از پادشاهان
آشوری است.

4-               
یکی از پادشاهان یمن
است.

ولی کسانی
که این احتمالها را ذکر کرده‌اند، نتوانسته‌اند از نظر تاریخی، سدی از آهن و مس
آنگونه که در قرآن آمده است بیابند که بنای آن را بتوان به آنها نسبت داد، گذشته
از اشکالها و تناقضهای دیگری که در طرح این احتمالها وجود دارد.

5-               
یکی از دانشمندان
اسلامی هند با ذکر شواهد و قرائنی، ذوالقرنین را کورش هخامنشی دانسته. و از نظر
کتابهای تاریخ قدیم و تورات ثابت کرده است که او مردی مؤمن بوده و سدی که او ساخته
است سدی است که در یکی از تنگه‌های کوه‌های قفقاز می‌باشد.

علامه
طباطبائی «ره» پس از نقل این سخن فرموده است:

«این سخن
گر چه خالی از ایراد در بعضی از مسائل جنبی آن نیست ولی از سایر احتمالات، با آیات
قرآن سازگارتر و به قبول نزدیکتر است».

سد
ذوالقرنین کجا است؟

در اینجا
نیز پیرو اختلاف سابق اختلاف است که آیا سد ذوالقرنین، همان دیوار چین است یا سد
باب الابواب که گفته می‌شود: انوشیروان آن را ساخته یا بازسازی کرده است، یا سدّ
«دمیرقاپو» که به معنای «در آهنین» بر تنگه داریال یا داریول در قفقاز است.

احتمالاتی
در این مورد نیز گفته شده که قابل قبول نیست زیرا آن سدها برای بستن آب ساخته شده
مانند سد مارب در یمن و سد ذوالقرنین برای جلوگیری از دشمن بوده است. دیوار چین هم
که این خصوصیت را دارد، از این نظر نمی‌توان آن را سدّ ذوالقرنین نامید که در آن
آهن و مس به کار نرفته است و همچنین سدّ باب الابواب.

اگر آنچه
گفته شده است در مورد سدّ دمیرقاپو درست باشد، این احتمال قوی‌تر است. و بنابر آن
احتمال که گذشت، سازنده آن کورش است و می‌گویند: در نزدیکی آن سد، جوی آبی است که
به نام «سایروس» معروف است. اروپائیان کوروش را سایروس می‌خوانند. قرائن دیگری نیز
در تقویت این احتمال ذکر شده است.

یاجوج و
ماجوج

درباره
یاجوج و ماجوج نیز بحث زیاد است، و طبق شواهد و قرائنی که در تفسیر المیزان ذکر
شده، به احتمال زیاد، آنها دو طایفه وحشی از قوم مغول هستند و در تورات آنها به
نام (گوگ و ماگوگ) ذکر شده‌اند.

عین حمئه

بعضی این
کلمه را «حامیه» خوانده‌اند. بنابر احتمال اول معنای آن چشمه گل آلود است زیرا
«حمأ» بمعنای گل سیاه است. در خلقت آدم نیز در قرآن آمده است: «ولقد خلقنا الانسان
من صلصال من حمأ مسنون»

که در
آنجا نیز حمأ را به معنای « گل سیاه» دانسته‌اند.

بهر حال،
مراد از چشمه در اینجا، دریا است و منظور این است که ذوالقرنین به آخرین آبادی آن
زمان از طرف مغرب رفت و خورشید را دید که (بنابر احتمال حامیة) در دریای گرم
(کنایه از سواحل آفریقا) غروب می‌کند یا در لجنزار (بنابر احتمال حمئة) و شاید
منطقه‌ای بوده است که آب دریا در آن کم عمق بوده و بصورت لجنزار جلوه کرده است.

در هر
صورت، ظاهراً آیه در مقام بیان وضع روانی و تخیلی ذوالقرنین است که پس از آنکه
خداوند اسباب و وسایل گوناگون را در اختیارش گذاشت «و آتیناه من کل شیء سببا» با
استفاده از آن وسایل و ابزار، به جهانگردی پرداخت و شاید برای جهانگیری یا تبلیغ
دین و حقایق و معارف الهی یا گسترش عدالت بوده است، تا اینکه سرانجام به آخرین
آبادی از جهت مغرب رسید و چنین بنظرش آمد که خورشید در آن لجنزار یا در دریای گرم
سوزان فرو رفت و غروب کرد، زیرا آن سوی دریا چیزی دیده نمی‌شد و طبعاً در اثر تماس
وهمی افق با دریا چنین به نظرش آمد که خورشید در آن دریا فرو رفت.

و ممکن
است که این تنها کنایه از رسیدن او به چنین منطقه‌ای که جای چنین توهمی است باشد
نه اینکه خود او توهم کرده است.

احتمالهای
دیگری نیز در زمینه نام «ذوالقرنین» و حتی احتمال اینکه او یک فرشته است، و در
اینکه چرا ذوالقرنینش نامیده‌اند و در مراد از وعده الهی که موجب فرو ریختن سد است
و جهات دیگر در تفاسیر آمده است.و خلاصه، بحث در این آیات بسیار مفصل است. برای
اطلاع کافی به کتب تفسیر بخصوص المیزان مراجعه شود.

 

/

مقام زن در اسلام

پانزدهمین بهمن امسال مصادف است با سیزدهم جمادی الاول، روز وفات صدیقه کبری
سرور زنان جهان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. و بهمین مناسبت ، روا است
گفتاری هر چند کوتاه و ناقص درباره مقام زن در اسلام داشته باشیم؛ زیرا توان بحث،
پیرامون شخصیتی که حضرت رسول «ص» او را «امّ أبیها» می نامد یا «فداها اَبُوها»
درباره او می فرماید، برای ما امکان پذیر نیست.

وانگهی باید دید حضرت زهرا «س» چگونه به آن مقام والا دست یافت؟

البته جای هیچ شکی نیست، که حضرت زهرا شخصیتی است استثنائی که خدا آن حضرت را
از هر رجسی بدور نگهداشته  و مصداق بارز « إِنَّمَا
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ
تَطْهِيرًا» می‌باشد. ولی آنچه مسلم است، اینکه حضرت زهرا شایستگی و لیاقت آن مقام
والا را دارد که طاهره، مطهره، معصومه و منزه از هر گناه و معصیت کوچک و بزرگ
باشد، و با اعمال خود به این مقام دست یافته است « وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ
إِلَّا مَا سَعَى»

بنابراین، گرچه هیچ
زنی به آن مقام والا نخواهد رسید، همانگونه که هیچ مردی به مقام شامخ امامان معصوم
نخواهد رسید ولی مردان با پیروی از آن الگوهای بزرگ انسانیّت و زنان با پیروی از
آن نمونه تقوی و الگوی اخلاق و فضیلت انسانی می‌توانند در راه آن بزرگواران گام
برداشته و خود را سزاوار پیرو و شیعه آنان بدانند. حضرت امیر «ع» پس از آنکه خود
را معرّفی می‌کند، می‌فرماید: «ألا وَانّکُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلی ذلِکَ وَلکِنْ
اَعینُونیْ بِوَرَعِ وَاجْتِهادِ وَعِفّة وَسَداد»‌

و شما بر چنین رفتاری
– که من دارم- توانائی ندارید ولی با پارسائی، کوشش، عفت و محکم کاری مرا یارری
دهید.

در هر صورت، آنچه از
احترام و تجلیل فوق العاده‌ای که پیامبر اکرم «ص» نسبت به حضرت زهرا «س» روا
داشتند، می‌توان فهمید، که نه تنها چون زهرا دختر پیامبر خدا و همسر و کفو علی و
مادر دو گل خوشبوی پیامبر بود، دارای چنان مقامی شده بلکه چون در خداشناسی، عبادت،
پارسائی، پاکدامنی، تقوی، و همسرداری در والاترین مرتبت قرار داشت و در تمام فضائل
و کمالات انسانی، نمونه و الگو بود، پیامبر هم متقابلاً او را آنقدر دوست داشت که
می‌فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعَةُ مِنّی مَن آذاها فَقَدْ آذانِی وَمَنْ آذانِی فَقَدْ
آذَی اللهَ» فاطمه پاره تن من است، هر کس به او آزاری رساند به من رسانده و هر که
به من آزاری رساند، خدا را آزرده است.

یا آنکه می‌فرماید:
«یا فاطِمَةُ اِنّ اللهَ یَرضی لِرِضاکِ» ای فاطمه! خداوند به رضای تو راضی می‌شود.

و تا آنجا به او
احترام می‌گذارد که از عایشه نقل شده که گفت: هنگامی که فاطمه (س) بر پیامبر خدا
«ص» وارد می‌شد، پیامبر از جای برمی‌خاست و سر فاطمه را می‌بوسید و او را جای خود
می‌نشاند.

نافع بن ابی حمراء
گوید: هشت ماه شاهد بودم که هر گاه حضرت رسول «ص» برای نماز ظهر از منزل خارج می‌شد
به در خانه فاطمه که می‌رسید، می‌فرمود: السَّلامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ البَیتِ
وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرکاتُهُ. درود بر شما اهل بیت، و رحمت و برکات خداوندی بر
شما باد. هان وقت نماز است. « إِنَّمَا
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ
تَطْهِيرًا».

خدا چنین می‌خواهد که
رجس را از شما اهل بیت دور نگهدارد و شما را از هر عیب و نقصی پاک و منزه گرداند.

و از این روایتها در
فضائل حضرت زهرا آنقدر زیاد است که نیاز به کتابی مستقل دارد و بحمدالله در این
زمینه کتابها نوشته شده است. اما اکنون ما می‌خواهیم به برکت وجود آن حضرت، قدری
درباره مقام زن در اسلام بنویسیم. گر چه این رشته سر دراز دارد ولی به امید اینکه،
همین مختصر نیز مفید افتد پس با استفاده از چند آیه، آن را دنبال می‌کنیم.

زن قبل از اسلام

زن در دورانهای قدیم،
از هیچ ارزش اجتماعی برخوردار نبود. در زمانی که فارس و روم به عنوان دو امپراطوری
متمدن! بر جهان حکم می‌راندند، زنان به عنوان کالاهای تجارتی خرید و فروش می‌شدند
و نه تنها همچون بردگان با آنها رفتار می‌کردند، که در صورت تخلف از فرمانهای
مردانه!! به مرگ محکوم می‌شدند.

آنچه در تاریخ از آن
دورانها و دورانهای ماقبل تاریخ نیز می‌خوانیم، زن از هیچ مکانت اجتماعی برخوردار
نبوده و با اینکه سخت‌ترین کارها بلکه می‌توان گفت:‌تمام کارهای داخل و خارج منزل
بر عهده او بوده، بجاي تقدیر و تشکر، سرزنش و توبیخ می‌شده است. شگفتا! زنی که
آنقدر در اسلام مورد احترام و تقدیر هست که آن شخص از حضرت رسول می‌پرسید:‌به پدرم
بیشتر نیکی و احسان کنم یا مادرم؟

–                    
مادرت

–                    
پس از او به چه کسی؟

–                    
مادرت.

–                    
پس از او کی؟

–                    
مادرت.

–                    
آنگاه به چه کسی
احسان کنم؟

–                    
پدرت.

سه بار پی در پی حضرت
رسول سفارش مادر را می‌کند، آنگاه پدر را. چنین زنی که حضرت می‌فرماید: «الْجَنّةُ
تَحْتَ اَقْدامِ الأمّهاتِ» بهشت زیر پای مادران است.

کار بجائی رسید که در
زمان جاهلیت، و قبل از اسلام، اگر کسی را مژده می‌دادند که دارای فرزند شده‌ای،
نخست می‌پرسید: پسر است یا دختر؟ اگر پسر بود خوشحال می‌شد و اگر می‌شنید دختر
است، از فرط خجالت و شرمساری از دیگران دوری می‌جست که نکند او را سرزنش کنند! و
گاهی هم بقدری تأثر او – در اثر وضعیّت خشن و غیرانسانی محیط – زیاد می‌شد، که با
دستان خود، پاره تنش را زنده به گور می‌کرد!

« وَإِذَا
بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ
يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ
أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ» (سوره نحل آیه 59)

و چون یکی
از آنها به فرزند دختری بشارت داده می‌شد، همچنان سیه روی شده و سخت دلتنگ می‌شد.
و از این بشارت بد خود را همواره از قوم خود پنهان می‌داشت و به این می‌اندیشید که
آیا آن دختر را با ذلت و خواری نگهدارد و یا اینکه او را زنده  به خاک، گور کند. هان! چه بد عمل می‌کنند.

این آیه
نشانگر این است، که زن در آن دوران سیاه، در نهایت ذلت و بیچارگی بود و از برده‌ای
هم کمتر بود! چرا که در خریدن برده، کسی خود را شرمسار نمی‌دید ولی اگر خداوند به
او دختری مرحمت می‌فرمود، آنچنان از آن عطای خداوندی دلتنگ و خشمگین می‌شد که یا
با ذلت و سرافکندگی او را زنده نگه می‌داشت و یا با کمال سنگدلی و بی رحمی او را
زنده به گور می‌سپرد.

دریغا از
این فکر غیرانسانی!

آوخ از
این اندیشه باطل!

کار انسان
بجائی برسد که دختری که در آینده می‌تواند شریک زندگی و بهترین غمخوار مرد شود چون
برده‌ای پندارد یا اینکه او را قبل از رسیدن به دوران تشکیل خانواده، چون از جنس
مؤنث است، در همان کودکی به کشتن دهد.

« وَإِذَا
الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ »[1]
(تکویر – آیه 9)

و آن روز
که دختران (بی گناه) زنده بگور شده را بپرستند، که به چه جرم و گناهی کشته شدند؟!

زن در
اجتماع غربیها

شاید برخی
فکر کنند، اگر زن در آن اجتماعهای منحط، از چنان وضعیّت بدی برخوردار بود، لااقل
در دوران طلائی کنونی بالاترین ارج را دارد؛ پاسخ می‌دهیم: خیر! متأسفانه در
مجتمعهای غیراسلامی دوران تمدن امروز نیز، زن را به عنوان یک کالا می‌نگرندو تنها
اسلام است که برای زن بالاترین مقام را حائز است و او را از نظر حقوقی و مسائل
معنوی، همسان مرد قرار داده است و تنها در یکی دو مورد است که چون ساخت عاطفی زن،
از عهده آنها برنمی‌آید، منحصراً در اختیار مرد قرار داده و گرنه در سایر مسائل
هیچ امتیازی مردان بر زنان ندارند.

و اما
غربیها!

این چه
ارجی است که آنها برای زن قائلند که او را برای تبلیغات کالاهائی بی ارزش همچون
شکلات یا لاستیک چرخ کاندید می‌کنند؟

زن کدام
ارزش را در مجتمعهای آنها دارد که همچون دستمال دست، از دستی بدستی می‌گردد و تنها
برای ارضای شهوتهای ناروای آن مردان دیو صفت، هر روز رنگ و مُد عوض می‌کند و هر چه
نگاران بیشتر شوند ارزش مادی او بالاتر می‌رود!

این چه
ارزشی است که زن بجای اینکه برای همسرش آرایش کند، در اثر تبلیغات پلید آنها، در
خانه همواره با اعصابی ناآرام می‌گذراند و آرایش را به خیابان می‌برد، انگار که یک
دکّه وسایل آرایش سیّار است!

متأسفانه
در جامعه‌های غربی بقدری زن بی اعتبار شده است که «مانکن» شدن یا برای بیگانگان
رقصیدن و یا ستاره سینما شدن، او را افتخار است و تا این ستاره رو به افول نهاد،
پشیزی ارزش نخواهد داشت.

ولی اسلام
اینچنین نیست.

اسلام
هیچگاه برای آرایش‌های ظاهری و زیبائی زودگذر ارزش قائل نیست، زیرا اسلام، زن را
به عنوان یک کالا نمی‌پذیرد.

زن یک
انسان است که اگر به صفات برجسته الهی مزیّن شد و ایمان و کارهای شایسته او را
آراست، بقدری مقام پیدا می‌کند که خدا او را به عنوان الگوئی شایسته معرّفی می‌کند:

«وَضَرَبَ
اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ
ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ
وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي
أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ
رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ» (سوره ممتحنه آیه 11 ، 12)

و خداوند
برای مؤمنان، همسر فرعون (آسیه) را مَثَل آورد، آنگاه که گفت: پروردگارا! (من از
این کاخهای دنیوی بی ارزش بی زارم) برای من خانه‌ای در بهشت، نزد خود بساز و مرا
از فرعون و کارهایش برهان و از این قوم ستمگر رهائی بخش. و همچنین مریم دختر عمران
که دامنش پاک داشت، آنگاه در آن روح قدسی خویش را بدمیدیم واو کلمات پروردگار خود
و کتاب‌های آسمانی او را باور کرد (و به آنها ایمان آورد) و از اطاعت کنندگان بود.

دقت کنید،
خداوند برای مؤمنان چنین الگوئی معرفی می‌کند، برای تمام مؤمنان نه تنها برای زنان
با ایمان. و از آن پس برای آنها که از زیورها و آرایش‌های ظاهری چشم پوشیدند و قرب
خدا را خواستند، بالاترین ارزش قائل است.

ولی اگر
زن راه انحرافی را پیش گرفت، باز هم فرقی با مردان ندارد، همانگونه که مردان بی
ایمان و مشرک را جایگاهی جز جهنم نیست، زنان نیز اگر از هوای نفس و شیطان پیروی
کنند به چنان سرنوشت بدی دچار خواهند شد.

« ضَرَبَ
اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ
كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ
يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ
الدَّاخِلِينَ» (سوره ممتحنه، آیه 10)

خدا برای
کافران مثال آورد، زن نوح و زن لوط را  که
تحت فرمان دو بنده شایسته ما بودند ولی به آنها خیانت کردند، و آن دو بنده ما
نتوانستند آنها را از خشم و قهر برهانند و به آنها گفته شد: شما هم همراه دیگر
دوزخیان به دوزخ بروید.

آری! زن
در اسلام همانند مرد پایبند اعمال خویش است، اگر خوب عمل کرد به بهشت برین و اگر
بد عمل کرد به دوزخ، و چه سرنوشت بدی است دوزخ.

« أَنِّي
لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن
بَعْضٍ» (آل عمران 195)

من عمل
هیچیک از شما مرد و زن را بی مزد نمیگذارم (چه آنکه همه در نظر خدا یکسانند) بعضی
مردم بر بعضی دیگر برتری دارند. و این برتری که برخی نسبت به برخی دیگر دارند،
تنها در تقوی دیده می‌شودولاغیر. در اسلام میزان برتری تقوی و علم و عمل است نه
جنس انسان. هیچ مردی بر مردی دیگر یا بر زنی و همچنین بالعکس برتری وامتیاز ندارد
مگر با تقوی. تنها تقوی است که انسان را چه مرد و چه زن بر دیگران برتری می‌دهد.

« يَا
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ
شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ
أَتْقَاكُمْ».

ای مردم
ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه قبیله‌ها و فرقه‌های بسیار گردانیدیم تا
یکدیگر را بتوانید بشناسید (ولی آگاه باشید) عزیزترین و گرامی‌ترین شما نزد خدا با
تقواترین شمایند.

اقوام و
قبیله‌ها و حتی تغییر جنس‌ها فقط برای مشخص شدن و شناخت ظاهری است و گرنه تقوی،‌ملاک
برتری است و بس.

« مَنْ
عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ
حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ
يَعْمَلُونَ » (نحل، آیه 97)

هر کس از
شما چه مرد باشد و چه زن، که عمل صالح کند و با ایمان باشد، او را حیات نیکو و
جاودان می‌دهیم و همانا آنان را بهتر از آنچه می‌کردند،‌پاداش خوب خواهیم داد.

« وَمَنْ
عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ
يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ» (مؤمن آیه 40)

و آنانکه
کار نیکو کنند و ایمان داشته باشند چه مرد باشند و چه زن، آنان روانه بهشت برین
خواهند شد و در آنجا بی حساب از رزقهای بی پایان الهی برخوردار خواهند شد.

« وَمَن
يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ
فَأُوْلَـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» (نساء آیه 124)

و هر که
از زن و مرد کاری شایسته کند، در حالی که به خدا ایمان دارد، آنان روانه بهشت
خواهند شد و به اندازه پرده هسته خرمائی به آنها ستم نخواهد شد.

در هر
صورت، از نظر اسلام ثابت است که مردان بر زنان امتیازی ندارند مگر در برخی امور که
استثناء شده است و امیدواریم در آینده بتوانیم آن موارد رامورد بررسی قرار دهیم که
معلوم شود، آن نه تنها امتیاز نیست بلکه باری است سنگین‌تر که بر دوش مردان گذاشته
شده و ساخت عاطفی و روانی زنان تحمل آن بار سنگین را ندارد، وگرنه زن حقوقی دارد
همانند مرد و همانگونه که بر زن وظیفه‌هائی است نسبت به زن «وَلَهُنَّ مِثْلُ
الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعرُوفِ» به امید آنکه خداوند توفیقی دهد و این بحث را
با توضیحی بیشتر به عرض خوانندگان عزیز برسانیم.

 



[1]
. لازم به تذکر است که این آیه درباره موئوده یعنی دختران زنده بگور شده دوران
جاهلیت آمده است، و هیچ معنی ندارد که آن را درباره شهیدان عالی مقام به کار برند؛
گذشته از اینکه خطاب در مورد دختران زنده به گور شده است، «تاء» تانیث نیز بروشنی
در آیه دیده می‌شود، و ظاهراً هیچ معنی ندارد که کسانی این آیه را زیر عکس شهیدانی
همچون شهید بهشتی، یا شهید رجائی و یا شهید باهنر بنویسند. و از آن بدتر اگر این
آیه زیر تمبری که عکس شهیدان رجائی و باهنر دارد و در سراسر دنیا پخش می‌شود،
نوشته شود که در اینجا «مثنی» هستند و مورد آیه مفرد است وانگهی «مذکر» هستند و
آیه در مورد «مونث» است. به امید اینکه برادران و خواهران، در استفاده از آیات
قرآنی و احادیث معصومین (ع) نهایت دقت را به کار برند وهیچگاه بدون مراجعه به
تفسیر، و آگاهان به قرآن، خودسرانه آیه‌ای را در موردی نابجا ننویسند.

/

پیوند رسول خدا (ص) با یثرب (مدینه)

درسهائی از تاریخ تحلیلی

حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

قسمت دوازدهم

مطلبی که تذکر آن در اینجا لازم است و شاید لازم بود پیش از این تذکر داده
شود، و در سفر رسول خدا در شش سالگی به یثرب، دخالت داشته و بلکه می‌توان گفت در
هجرت آن حضرت به یثرب و انتخاب آن شهر برای هجرت بی‌اثر نبوده، پیوند نسبی آن حضرت
با یثرب بود، زیرا همانگونه که می‌دانیم هاشم بن عبد مناف جدّ آن بزرگوار در یکی
از سفرهای خود به یثرب با «سلمی» دختر عمر بن زید…

خزرجی – که از طائفه بنی عدی بن نجّار بود – ازدواج کرد، و عبدالمطلب پدر
عبدالله – و جدّ رسول خدا – از همین زن متولد شد، و مدتی هم در همان شهر یثرب
(مدینه) بود تا هنگامی که هاشم بن عبد مناف از دنیا رفت برادرش – مطلّب بن عبد
مناف – به مدینه رفت و عبدالمطلب را که نامش «شیبة الحمد» و نام اولش «عامر» بود با
اصرار زیادی از مادرش سلمی باز گرفته و با خود به مکه برد، و چون هنگام ورود به
مکه پشت‌سر عمویش مطلب سوار شده و صورتش در اثر آفتاب بیابان حجاز رنگین‌ شده بود
مردم مکه خیال کردند آن پسرک برده مطلب است که از یثرب یا جای دیگر خریداری کرده و
به او «عبدالمطلب» گفتند، و با اینکه مطلب بارها به مردم گفت که او برادر زاده وی
و فرزند هاشم است ولی همان نام عبدالمطلب برای او معروف گردید و نام اصلی وی یعنی
«شیبة الحمد» از یاد رفت.

وفات عبدالله

مشهور آن است که عبدالله قبل از آنکه فرزند بزرگوارش رسول خدا (ص) بدنیا بیاید
در مدینه از دنیا رفت، و در همان شهر در جائی بنام «دار النابغة» او را دفن کردند،
ولی قول دیگر آن است که رسول خدا (ص) بدنیا آمده است و دو ماه یا بیشتر از عمر
شریف آن حضرت گذشته بود که عبدالله از دنیا رفت[1] و
یعقوبی و برخی دیگر معتقدند که این قول دوم اجتماعی است و مورد قبول بیشتر علماء و
دانشمندان است.[2] ولي ابن
اثير در کتاب اسد الغابة قول اول را ثابت تر و محکم تر مي داند.

و ماجرای وفات عبدالله را نیز این گونه نوشته‌اند که به منظور تجارت به همراه
کاروان قریش رهسپار شام گردید، و در مراجعت از شام بیمار شد، و روی همان پیوند
خویشاوندی که گفته شد در میان «بنی عدیّ بن نجار» توقف کرد، ولی بیماری او طولانی
شده و پس از یک ماه که بستری بود از دنیا رفت، و چون کاروان قریش به مکه رفت و
عبدالمطلب از حال وی جویا شد و دانست که در مدینه بیمار است بزرگتررین فرزند خود
یعنی حارث را نزد او به مدینه فرستاد، ولی هنگامی که حارث به مدینه آمد متوجه شد
که عبدالله از دنیا رفته!

آنچه از عبدالله به رسول خدا (ص) بعنوان ارث رسید:

چنانچه ابن اثیر در اسدالغابة نوشته آنچه از عبدالله به رسول خدا (ص) به ارث
رسید عبارت بود از یک کنیز بنام «ام ایمن» و پنج شتر و یک گله گوسفند و شمشیری و
مقداری پول.[3]

و نظیر همین گفتار از واقدی در کتاب «المنتقی فی مولود المصطفی» نقل شده که
بجز شمشیر و پول اموال دیگر را ذکر کرده.[4]

و باید دانست که «ام ایمن» همان کنیزکی است که پس از وفات آمنه تربیت رسول خدا
(ص) را به عهده گرفت و پیوسته با آن حضرت بود تا وقتی که رسول خدا بزرگ شده و او
را آزاد کرده و به همسری زید بن حارثه درآورد، و تا پنج یا شش ماه پس از رحلت رسول
خدا (ص) نیز زنده بود و آنگاه از دنیا رفت.

دوران رضاع و شیرخوارگی رسول خدا (ص)

چنانچه مورخین نوشته‌اند رسول خدا پس از ولادت، هفت روز از مادرش آمنه شیر
خورد و چون روز هفتم شد جدّ بزرگوارش عبدالمطلب گوسفندی برای او عقیقه کرد و سپس
آن حضرت را به «ثویبه» کنیز عبدالمطلب دادند 
و چند روز نیز «ثوبیه» آن حضرت را شیر داد[5]، و پس
از آن تا پایان دوران رضاع این سعادت نصیب حلیمه سعدیه گردید، و «ثویبه» حمزة بن
عبدالمطلب را نیز شیر داده بود و از این رو حمزه برادر رضاعی آن حضرت بود، و این
ثویبه تا سال هفتم هجرت زنده بود و آنگاه از دنیا رفت و رسول خدا (ص) پیوسته او را
اکرام کرده و مورد مهر و محبت خویش قرارش می‌داد.

حلیمه سعدیه

 حلیمه دختر ابوذؤیب «عبدالله بن حارث»
و از قبیله بنی سعد و نسبش به قبائل هوازن می‌رسد، چنانچه شوهرش حارث بن عبدالعزّی
(که پدر رضاعی رسول خدا (ص) است) از همان قبیله است و نسبش به «هوازن» می‌رسد.

و فرزندان حلیمه نیز از شوهرش حارث بن عبدالله سه فرزند بود یک پسر به نام
«عبدالله» و دو دختر بنامهای «انسیه» و «حذافة» که این حذافة نام دیگری هم داشت و
آن «شیماء» بود، و به همان نام دوم معروف شد، و همین «شیماء» بود که در جنگ حنین
یا پس از آن هنگام محاصره طائف بدست مسلمانان اسیر شد و چون خود را معرفی کرد، او
را به نزد رسول خدا (ص) آوردند و آن حضرت او را آزاد کرده و مورد اکرام خویش قرار
داد – به شرحی که در جای خود مذکور است-[6]

و این حلیمه عموزاده رسول خدا (یعنی ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب) را نیز
شیر داده بود، و او نیز برادر رضاعی آن حضرت بود.

و چنانچه از مقریزی در کتاب «امتاع الاسماع» نقل شده که حمزة بن عبدالمطلب نیز
در همین قبیله «بنی‌سعد» شیر خورده و بزرگ شده، و زنی که حمزه را شیر داده بود
روزی به نزد حلیمه رفت و رسول خدا را نزد وی دید و به آن حضرت شیر داد، و از این
رو حمزه از دو سوی برادر رضاعی رسول خدا (ص) بود، یکی از سوی «ثویبه» و دیگری از
سوی زن شیرده قبیله سعدیه.

انگیزه اینکه رسول خدا را به دایه سپردند – آن هم به حلیمه – چه بود؟

در اینجا جای این سؤال هست و در پاره‌ای از نوشته‌ها نیز عنوان شده که علت
اینکه رسول خدا را به دایه سپردند چه بود؟ و بر فرض اینکه این کار ضرورت و لزومی داشت
در قبیله بنی سعد و حلیمه خصوصیتی بوده که آن حضرت را بدان قبیله و بدان زن سپردند
و یا اینکه از باب اتفاق و بصورت برخوردی این ماجرا بوقوع پیوسته؟

در پاسخ سؤال نخست باید بگوئیم برخلاف آنچه پاره‌ای از نویسندگان مغرض و یا بی‌اطلاع
مسیحی نوشته‌اند و در مقطعهائی از زندگانی پیامبر اسلام مسئله فقر و تنگدستی و
یتیمی آن حضرت را عنوان کرده و قسمتی از آنها را معلول همان فقر و تنگدستی دانسته‌اند،
قدر مسلم آن است که انگیزه سپردن آن حضرت به دایه این مسئله نبوده، زیرا بر فرض
آنکه عبدالله پدر آن حضرت قبل از ولادت آن بزرگوار از دنیا رفته باشد ولی همانگونه
که در آغاز همین قسمت خواندید رسول خدا از پدر خود، اموال بسیاری را به ارث برده
بود و فقیر و تنگدست نبود، گذشته از اینکه مادرش آمنه نیز دختر رئیس قبیله بنی
زهره  و دارای ثروت بوده، و جدّش عبدالمطلب
نیز که کفالت آن حضرت را به عهده داشت، رئیس قریش و مردی ثروتمند بوده که یک قلم
ثروت او طبق تاریخی که در داستان اصحاب فیل خواندید دویست عدد شتر بارکش بوده…!

و بنابراین، علت سپردن آن حضرت به دایه مسلّماًً فقر و تنگدستی نبوده، و باید
علت دیگری داشته باشد، و در روایات دو علت برای اینکار ذکر شده یکی نبودن شیر برای
آن حضرت و دیگری رسم و عادت اهل مکه در اینکار.

1- در کتاب شریف کافی و مناقب ابن شهر آشوب از امام صادق (ع) روایت شده که چون
رسول خدا بدنیا آمد چند روز گذشت که آن حضرت شیر نداشت و ابوطالب درصدد برآمد تا
حلیمه را پیدا کرده و آن نوزاد شریف را به وی سپرد.[7]

2- در بحارالانوار از کتاب الانوار ابوالحسن بکری روایت کرده که گوید: بزرگان
و گذشتگان ما روایت کرده‌اند که عادت مردم مکه چنان بود که چون نوزادشان هفت روزه
می‌شد به جستجوي دایه‌ای برای او می‌رفتند تا او را به دایه دهند، و از همین رو به
عبدالمطلب گفتند: برای فرزند خود دایه‌ای پیدا کن تا او را به دایه دهیم…[8]

و این دو روایت اگرچه از نظر سند ضعیف است اما می‌توانند راه‌گشائی برای ما
باشند تا به علت و انگیزه‌ای در این راه دست یابیم، و از این رو در توضیح این دو
روایت می‌گوئیم هیچ بعید نیست که آمنه، با اینکه جوان بوده و علاقه‌مند به نگهداری
تنها فرزندش در نزد خود بوده ولی احتمالاً در اثر اندوه بسیاری که از مرگ شوهر
جوان و محبوب خود بدو دست داده شیرش خشک شده و پاسخگوی غذای کودک عزیزش نبوده، و
یا اینکه طبق عادت و شیوه مردم مکه – با اینکه شیر داشته – ناچار بوده نوزادش را
بدایه بسپارد، که البته برای این رسم و عادت مردم مکه نیز جهاتی را ذکر کرده‌اند
مانند:

1- شهر مکه و با خیز بوده و بخصوص نوزادان بیشتر مورد خطر سرایت این بیماری
خطرناک بودند، و مردم مکه برای حفظ سلامت آنها نوزادان خویش را به دایه‌هائی که در
خارج شهر مکه سکونت داشتند می‌سپردند تا دوران شیرخوارگی را بگذرانند. چنانچه در
روایت کازورنی در کتاب «المنتقی فی مولود المصطفی» – باب 4 قسم 2- آمده که حلیمه،
رسول خدا (ص) را در سن چهارسالگی به نزد آمنه آورد ولی آمنه بدو گفت:

«ارجعی با بنی فانی اخاف علیه و باء مکه…» پسرم را بازگردان که من از وبای
مکه بر او بیمناکم…[9]

1-                       
هوای آزاد و محیط بی‌سر و صدا و دور از جنجال صحرا موجب محکم شدن استخوان، و
رشد بهتر و تربیت سالم جسم و جان نوزاد می‌گردید، همانگونه که به طریق وجدان
مشاهده می‌کنیم افرادي که در روستاها و بیابانها تربیت می‌شوند از نظر جسم و جان
نیرومندتر از مردمانی هستند که در شهرها و مراکز تمدن پرورش می‌یابند…[10]

2-                       
زنانی که بچه‌های خود را به دایه می‌دادند فرصت بیشتر و بهتری برای شوهرداری و
جلب رضایت شوهر داشتند و این مسئله در زندگی داخلی و محیط خانه آنان بسیار مؤثر
بود که البته این جهت در آمنه نبوده چون شوهرش از دنیا رفته بود.

3-                       
اعراب صحرا عموماً – و قبیله بنی سعد خصوصاً – زبانشان فصیح‌تر از شهریان بود،
و این یا بدان جهت بود که زبان مردم شهر در اثر رفت و آمد کاروانیان و اختلاط و
آمیزش با افراد گوناگون اصالت خود را از دست می‌داد، و یا اینکه هوای آزاد بیابان
در این جهت مؤثر بود، و اتفاقاً قبیله بنی سعد به فصاحت لهجه مشهور بود، و به همین
منظور مردم مکه بیشتر بچه‌های خود را برای شیر خوراگی به همین قبیله می‌سپردند. و
این حدیث نیز می‌تواند مؤید این مطلب باشد که از رسول خدا نقل کرده‌اند که فرمود:

«انا اعربکم،
انا قرشیّ و استرضعت فی بنی سعد»[11]

من از همه شما فصیح‌ترم زیرا هم قرشی هستم، و هم در قبیله بنی سعد شیر خورده‌ام.

در میان قبیله بنی‌سعد

و به ترتیبی که گفته شد رسول خدا (ص) را به حلیمه سعدیه سپردند، و از حلیمه در
این باره روایاتی نیز نقل شده که کیفیت حمل آن حضرت و خصوصیات زندگی او را در آن
مرحله از زندگی و رعایت عدل و انصاف آن کودک معصوم را در شیرخوارگی با برادر رضاعی
خود ذکر کرده، و نیز خیر و برکت بسیاری را که در اثر ورود آن حضرت نصیب قبیله بنی
سعد گردید بیان می‌دارد که در کتابهای تاریخی به تفصیل نوشته‌اند، و به نظر ما نقل
آنها در اینجا ضرورتی ندارد جز قسمتهائی از آن که مورد بحث و ردّ و ایراد قرار
گرفته است مانند اینکه ابن هشام در سیره از ابن اسحاق بسند خود از حلیمه روایت کرده
که گوید: چون ما به مکه آمدیم با زنان دیگر قبیله بودیم که برای پیدا کردن نوزادی
از مردم مکه به جستجو پرداختیم…

«فما منّا امرأة الاّ وقد عرض علیها رسول الله – صلی الله علیه وآله – فتأباه
اذا قیل لها انَّهُ یتیم، و ذلک انّا انّما کنّا نرجو المعروف من ابی الصّبی،
فکنّا نقول: یتیم! وما عسی ان تصنع امّه وجدّه! فکنّآ نکرهه لذلک».[12]

«یعنی هیچ زنی از آنها نبود جز آنکه رسول خدا را نزد او بردند ولی همین که به
آنها می‌گفتند او یتیم است از پذیرفتن او خودداری می‌کرد، زیرا ما امید کمک از پدر
نوزاد داشتیم و با خود می‌گفتیم: او یتیم است! و مادر و جدّش چه کمکی می‌توانند در
مورد او بکنند، و از همین رو پذیرفتن آن کودک یتیم را خوش نداشتیم…»

وی سپس نقل می‌کند که حلیمه گوید: «چون دیگر هنگام  رفتن شد و نوزاد دیگری پیدا نشد ناچار شدم همان
کودک را بگیرم که دست خالی از مکه نرفته باشم…»

اما با توجه به شخصیت عظیم عبدالمطلب در مکه، و هم چنین مادرش آمنه که دختر
رئیس قبیله بنی زهره بود، و ثروت بسیاری که نزد آنها بود این نقل مخدوش به نظر می‌رسد،
و از این رو برخی از اهل تحقیق گفته‌اند راوی این حدیث هر که بود – اگر چه خود
حلیمه باشد – خواسته است تا با ذکر این مقدمه عظمت رسول خدا را جلوه‌گر سازد، ولی
از روی بی‌اطلاعی برخلاف یک واقعیت تاریخی سخن، گفته، و ندانسته رسول خدا را مورد
اهانت خویش قرار داده… در صورتی که با توجه به شخصیت اجتماعی عبدالمطلب و مادرش
آمنه نه تنها هیچ دایه‌ای از پذیرفتن آن بچه خودداری نمی‌کرد بلکه برای گرفتن چنین
نوزادی برحسب معمول و قاعده بر یکدیگر سبقت جسته و آن را افتخار و بهره بزرگی برای
خود می‌دانستند…

نگارنده  گوید:

مرحوم ابن شهر آشوب (ره) در مناقب داستان را بگونه‌ دیگر نقل کرده که این
اظهار نظرها و اجتهادهای راوی در آن نیست و در نتیجه چنین خدشه و ایرادی بر آن
وارد نیست و به واقعیت نزدیکتر است، وی می‌نویسد:

«ذکرت حلیمة بنت أبی ذؤیب عبدالله بن حارث من مضر، زوجة الحارث بن عبدالعزی
المضری ان البوادی اجدبت، وحملنا الجهد علی دخول البلد فدخلت مکة و نساء بنی سعد
سبقن الی مراضعهنّ فسألت مرضعاً فدلّونی علی عبدالمطلب و ذکر انّ له مولوداً یحتاج
الی مرضع له فأتیت الیه…»[13]

یعنی حلیمه دختر ابی ذؤیب – عبدالله بن حارث از قبیله مضر و همسر حارث بن
عبدالعزی مضری – گوید: خشکسالی شد، و سختی زندگی ما را ناچار کرد از بادیه به شهر
بیائیم و به همین منظور به مکه آمدیم و زنان قبیله بنی سعد هر کدام نوزاد شیرخوار
خود را یافتند، و من نیز سراغ نوزاد شیرخواری را گرفتم و مرا به عبدالمطلب
راهنمائی کرده و گفتند: او را نوزادی است که نیاز به دایه دارد، و من به نزد او
رفتم…

سپس گفتگوی عبدالمطلب را با حلیمه و پذیرفتن نوزاد و اوصاف بارز نوزاد را از
زبان حلیمه بازگو مي کند…

و داستان دیگری که مورد بحث و ایراد قرار گرفته و در برخی از روایات و کتابهای
اهل سنت آمده داستان «شقّ صدر» آن حضرت است، که قبل از ورود در آن بحث باید این
مطلب را تذکر دهیم که بر طبق نقل اهل تاریخ رسول خدا (ص) حدود پنج سال در میان
قبیله بنی‌سعد و در نزد حلیمه ماند بدین ترتیب که پس از پایان دو سال دوران
شیرخوارگی، حلیمه آن کودک را طبق قرار قبلی نزد آمنه و عبدالمطلب آورد ولی روی
علاقه بسیاری که به آن حضرت پیدا کرده بود با اصرار زیادی دوباره آن فرزند را از
مادرش گرفته و به میان قبیله برد و این جریان به گونه‌ای که نقل شده در سال‌های
چهارم یا پنجم عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاده است، و ما ذیلاً اصل داستان را از
روی کتابهای اهل سنت برای شما نقل کرده و سپس ایراد و اشکال آن را ذکر می‌کنیم:

ادامه دارد

 



[1] . قول دو ماه در روایتی از امام صادق (ع) روایت شده و مرحوم کلینی هم آن را
اختیار فرموده (اصول کافی، ج 1، ص 439) و اقوال دیگری نیز مانند یکسال و 28 ماه و
7 ماه پس از ولادت آن حضرت نیز نقل شده (تاریخ پیامبر اسلام «آیتی» ص 47، و پاورقی
سیره ابن هشام، ج 1، ص 158)

/

امدادهای غیبی

جهاد در قرآن

حجة الاسلام
والمسلمین سید حسن طاهری خرم‌آبادی

§                   
این مقاله، ادامه
سلسله مقالات «جهاد در قرآن» نوشته حجة الاسلام والمسلمین طاهری خرم‌آبادی است که
در اثر مشغله‌های فراوان چند ماه به تأخیر افتاد، و از این شماره‌ ادامه آن به امت
پاسدار اسلام تقدیم می‌شود.

آرامش قلوب

نوع سوم از آیات گروه
دوم، آیاتی است که امدادها و نصرتهای الهی را با نازل ساختن سکینه (آرامش) بر
دلهای مؤمنین بیان فرموده است. این آیات در چند مورد نازل گردیده است:

1-                       
در مورد بنی‌اسرائیل:

 از
جمله جریانات و داستانهای بنی‌اسرائیل، حکومت و زمامداری طالوت است از طرف خداوند
بر آنان که پس از درخواست خود آنها برای مبارزه با دشمن و نجات از زبون و ذلتی که
در اثر ضعف و سستی برای آنها پیدا شده بود، خداوند طالوت را جهت سر و سامان دادن
به آنها و رهبری و مبارزه با دشمن، زمامدار آنها فرمود: بنی‌اسرائیل ابتدا حکومت و
صلاحیت او را زیر سؤال بردند و ایرادهائی می‌گرفتند تا آنکه خدا برای حکومت و
زمامداریش آیه و نشانه‌ای قرار داد و آن پیدا شدن صندوقی بود که سال‌ها آنرا مفقود
کرده بودند.[1] (اين
صندوق محل گذاشتن الواح تورات بوده است که در جنگها همراه بني اسرائيل و پيشاپيش
آنها قرار مي گرفت و از آنروزي که آنرا گم کردند و از دست دادند با شکست مواجه
شدند و در زمامداري طالوت همان صندوق را بازيافتند و وسيله اي براي تبعيت از حکومت
طالوت گرديد و هم طليعه فتح و پيروزي قرار گرفت.)

در اينجا قرآن اين
صندوق را چنين توصيف مي فرمايد:

« إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ
التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» نشانه حکومت و زمامداری او آنست که
تابوت (صندوق) برای شما می‌آورد که در آن آرامشی از خدای شما است یعنی آرام‌بخش
دلهای شما است و دلهره‌ها و اضطراب‌ها را برطرف می‌سازد.

2-                       
« tAt“Rr’sù
ª!$#
¼çmtGt^‹Å6y™
Ïmø‹n=tã
¼çny‰­ƒr&ur
7ŠqãYàfÎ/
öN©9
$yd÷rts?
Ÿ@yèy_ur
spyJÎ=Ÿ2
šúïÏ%©!$#
(#rãxÿŸ2
4’n?øÿ¡9$#
3 èpyJÎ=Ÿ2ur
«!$#
š†Ïf
$u‹ù=ãèø9$#
3 ª!$#ur
͕tã
íOŠÅ3ym    »(40
توبه)

 این
آیه مربوط به پیامبر است هنگامی که در غار ثور، خداوند او را با جنود و ملائکه
تأیید نمود و کفار و مشرکین که تا درب غار آمده بودند، از ورود به غار منصرف شدند
و پیامبر پس از ایمنی از آنان هجرت خود را به سوی مدینه آغاز ساخت.

3-                       
در آنجا که داستان
جنگ حنین و فرار نمودن مسلمانان را از جنگ بیان می‌کند که توضیح آن قبلاً گذشت؛ می‌فرماید:
« ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ
وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا » (26/توبه) سپس
خداوند فرو فرستاد آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنین و نازل نمود لشکرهائی را که
نمی‌ديدی آنها را.

4-                       
در سوره فتح پس از
آنکه از فتح و نصرت الهی خبر می‌دهد، می‌فرماید:

 «هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ
الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » (4 سوره فتح)

او است آنکه فرو
فرستاد آرامش و سکون را در دلهای مؤمنین تا زیاد نماید ایمان آنها را و برای خداست
لشکرهای آسمان و زمین.

5-                       
«لقد رضی الله عن
المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم
فتحاً قریباً» (18/فتح)

این آیه بیعت مؤمنین
را با پیغمبر در زیر درخت در حدیبیه بیان می‌کند، آنگاه که مشرکین از ورود به مکه
برای انجام اعمال حج مانع شدند و مذاکرات بین دو طرف به نتیجه‌ای نرسیده بود و
احتمال هر نوع خطر و حمله‌ای از جانب کفار می‌رفت با توجه به اینکه مؤمنین، اسلحه
جنگ همراه خود نیاورده بودند و فقط آن مقداری که در مسافرت‌ها معمول بود از سلاح‌
همراه داشتند.

در این حال بود که
پیامبر برای استقامت و مبارزه با دشمن با آنان تجدید عهد فرموده و بیعت گرفت و
خداوند رضایت و خشنودی خود را در این آیه از مؤمنین ابراز داشته و می‌فرماید: به
تحقیق که خدا راضی گردید از مؤمنین آنگاه که با تو بیعت نمودند آنچه را که در
دلهای آنان بود لذا فرو فرستاد آرامش و سکون را بر آنان و فتح نزدیکی را نصیب آنان
ساخت.

 

6-                       
در سوره فتح هنگامی
که مسئله صلح حدیبیه را مطرح می‌سازد، می‌فرماید:

اِذْ جَعَلَ
الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ
فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ
وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ
اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (26/فتح)

هنگامی که آنها که
کافر شدند، در دلهای خود تعصب‌های زمان جاهلیت را قرار دادند این اشاره است به آن
سرسختی که کفار در مورد نام خدا و رسول در صلح نامه از خود نشان دادند و حاضر
نشدند که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته شود و آنچه در جاهلیت مرسوم بود که در
نامه‌ها و قراردادها می‌نوشتند، یعنی «باسمک اللهم» بنوشتن آن اصرار نمودند و
همچنین نگذاشتند کلمه رسول الله برای پیامبر نگاشته شود و همین موجب ناراحتی و
اضطراب مؤمنین گردید لذا می‌فرماید: پس نازل ساخت خداوند آرامش و سکینه را بر
رسولش و بر مؤمنین و آنها را همراه و ملازم کلمه تقوی قرار داد و سزاوار به تقوی و
اهل آن بودند و خداوند به هر چیزی آگاه است.

در این شش موضع که
اهل حق و جنود خدا با باطل و جنود شیاطین روبرو شده‌اند مسئله فرو فرستادن سکینه
را بر دلهای مؤمنین مطرح فرموده است.

اکنون به بررسی معنای
سکینه و منظور از آن در آیات فوق می‌پردازیم:

سکینه در لغت

 سکینه از سکون است و سکون ضد حرکت است و در مورد
سکون قلب بکار می‌رود که منظور از آن آرامش قلب و نداشتن اضطراب است.

عوامل اضطراب

لازم است عوامل
اضطراب و نگرانی در انسان بررسی شود تا هم به مفهوم سکون و آرامش بهتر پی ببریم و
هم راه جلوگیری از این عوامل شناخته شود و نیز مشخص شوئد که چه باید کرد تا بجای
نگرانی و اضطراب، سکون و آرامش جایگزین گردد. و می‌توان عمده‌ترین عامل نگرانیها و
اضطراب را در انسان، امور زیر دانست:

1-                       
از مواردی که انسان
دچار اضطراب و تزلزل می‌شود و سکون و آرامش را از دست می‌دهد، مورد تصمیم‌گیری
است. انسان هر فعلی که انجام می‌دهد اول آن را تعقل و تصور می‌کند و سپس مصالح و
فوائد و یا زیانها و مفاسد آن را می‌سنجد و تأثیر آن را در سعادت و خیر و صلاح
خویش در نظر می‌گیرد و بعد به انجام آن دست می‌زند. این عمل فکری اگر با فطرت پاک
و سالم انسانی انجام شود و در تشخیص نفع و ضرر آنچه را که نفع واقعی برای او دارد
و سعادت حقیقی او را تأمین می‌کند، در نظر بگیرد، از یک نوع آرامش و سکون فکری
برخوردار می‌شود و تزلزل و اضطراب فکری پیدا نمی‌کند. ولی اگر در زندگی فقط بر
امور مادی تکیه کند و معیار صلاح و فساد برای او تنها مسائل مادی باشد و از هوی و
هوس پیروی نماید، قوه خیال در فکرش تأثیر می‌گذارد و اموری را برای او جلوه می‌دهد
و در نتیجه در تصمیم و عزمش دچار اضطراب و تردید می‌گردد، گذشته از اینکه ممکن است
در تشخیص خود خطا و اشتباه کند و راه غلط را بپیماید.

2-                       
از عوامل اضطراب خوف
از آینده و یأس و ناامیدی است. انسانی که مادی فکر می‌کند و به عالم پس از مرگ
معتقد نیست همیشه از آینده خود نگران است زیرا مرگ در تصور او نابودی است و انسان
با علاقه عجیبی که به زندگی دارد از آینده‌ای این چنین خائف خواهد بود و در نتیجه
زندگیش همیشه با اضطراب و دلهره همراه است.

3-                       
نداشتن هدف یکی از
عوامل مهم اضطراب و نگرانی است و با جهان‌بینی مادی، زندگی، بی‌هدف و پوچ خواهد
بود.

زیرا خلقت و آفرینش
در این نوع از جهان‌بینی بی‌هدف و بی‌مقصد است و قهراً انسان هم که جزئی از آنست،
هدف و مقصدی نخواهد داشت.

4-                       
یکی دیگر از عوامل
اضطراب، وحشتی است که در برخورد با حوادث طبیعی و یا غیر طبیعی مانند جنگ و نظائر
آن دارد و چون معمولاً برای بیشتر این حوادث پیش‌بینی نمی‌توان کرد، همیشه دچار
اضطراب و ترس از حوادث پیش‌بینی نشده‌ای است که ممکن است حیات او را به خطر
بیاندازد و یا زندگی را بر او تباه سازد.

5-                       
روح مجرد و نامتناهی
انسان با هیچ یک از مظاهر مادی این جهانِ ماده، سیر و اشباع نمی‌شود و به هیچ حد و
مرتبه‌ای از آنچه را که می‌یابد و به آن می‌رسد قانع نیست و همیشه درصدد رسیدن به
مرحله کاملتر و تازه‌تر از هر چیزی است. اگر در مقامی از مقامات و پست‌های مادی
قرار گرفته است میل دارد مقام بالاتر از آن را دارا باشد و اگر برای او امکان‌پذیر
باشد در تلاش و تکاپو برای رسیدن به آن مقام می‌افتد و آنگاه که به مقصود رسید
دیری نمی‌گذرد که هوس مقامی دیگر فوق آن را می‌کند و همین‌طور…

و اگر در پی جمع و
گردآوری مال است تا آنجا که قدرت دارد می‌کوشد و اگر ثروت جهان را به او بدهند
قانع نمی‌شود و باز فکر افزودن بر آن را خواهد داشت.

و اگر در میدان
هوسبازی و عیاشی افتاده است هیچ حد و مرزی جوابگوی خواسته‌ها و هوسهای او نخواهد
بود. این خود یکی از مهمترین عوامل نگرانی و اضطراب در انسان است زیرا همیشه در
جستجوی یک گمشده‌ای است که به هر چیز و هر جا دست می‌زند گمشده خود را نمی‌یابد و
هیچ چیز او را آرام نمی‌کند و از حرص و ولع باز نمی‌دارد؛ مانند گرسنه‌ای که هیچ
غذائی او را سیر نکند و یا تنشه‌ای که هیچ آب خوشگوار و سردی او را سیراب نسازد؛
دائماً‌ در اضطراب و نگرانی قرار دارد و رمز سرّ مطلب آنست که بشر در فطرت و
آفرینش بگونه‌ای آفریده شده است که عاشق کمال غیر محدود و مطلق است و به هر چیزی
که می‌رسد، او را کمال و معشوق خود می‌پندارد ولی می‌بیند که آن کمالی است محدود و
ناقص و گرایش و میل فطری او بکمال، او را بسوی کمال مطلق و غیر محدود دائماً می‌کشاند
و یک حرکت در درون او بوجود می‌آورد ولي بیچاره آدمی که در ناآگاهی و غفلت بسر می‌برد
و نمی‌فهمد که گمشده‌اش کجا است و به هر جمال و زیبائی که دست می‌زند می‌بیند که
زیباتری از آن هم وجود دارد و هر چیزی از یک بعد زیبا و دارای کمال است و او چیزی
را طالب است که زیبای مطلق و کمال نامتناهی باشد و هر چه در این عالم، وجود و
امکانی می‌یابد، زیبائی و کمال با نقص‌ها و فقدانها آمیخته و همراه است زیرا که
همه هستی‌ها محدود و کمال‌ها متناهی هستند که قهراً‌ وجود آنها با نقصانها و فقدان‌
کمالات دیگر توام است. و اگر روزی با هدایت و راهنمائی برونی و جهت دادن بحرکت و
عشق درونی و جهت دادن بحرکت و عشق درونی خود کمال مطلق و غیر محدود را یافت يعنی
به خدای جهان و هستی مطلق و کانون نامرئی عالم پی برد آرامش و سکون بر دل او
حکمفرما می‌شود و این تنها راه آرام شدن انسان است و بس «الا بذکر الله تطمئن
القلوب» (آگاه باشید که بیاد خدا دلها آرام می‌شود) و این همان معنای فطری بودن
دین و خدا برای انسان است و انبیاء هم برای جهت دادن به این حرکت و میل فطری انسان
و هدایت او برای پیدا نمودن گمشده‌اش مبعوث گردیده‌اند همانطور که امیرالمؤمنین
(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «فبعث فیهم رسله و واترالیهم انبیائه یستأدوهم
میثاق فطرته و یذکروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن
العقول» – پس برانگیخت در بین آنها (بشر) پیامبران خود را و آنها را پی در پی
فرستاد تا عهد و میثاقی که فطری آنان بود طلب نمایند و نعمت فراموش شده را یادآوری
نمایند و با رساندن و تبلیغ بر آنها استدلال نمایند و عقلهای نهفته و پنهان آنها
را بیرون آورند و بکار اندازند – (خطبه اول نهج‌البلاغه).

اینها عمده‌ترین
عوامل نگرانی انسان است که با ایمان بخدا و باور کردن عالم پس از مرگ و حیات
جاودانی، همه آنها برطرف می‌شود و سکینه و آرامش بر دل انسان مستولی می‌گردد زیرا
تمامی این عوامل زائیده تفکر مادی و باور نداشتن واقعیتی غیر از عالم ماده و طبیعت
است.[2]

ادامه دارد.

 



[1] .درباره تابوت گفته شده است که همان صندوقی بوده است که
مادر موسی، موسی را در آن نهاد و در رود نیل افکند و بعد مورد احترام بنی‌اسرائیل
بود و به آن تبرک می‌جستند و موسی هنگام وفاتش الواح تورات را و آنچه در نزد او بود
از آیات و نشانه‌های نبوت در آن قرار داد و به وصی خود سپرد.

/

سعادت و شقاوت جامعه

قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر

آیت الله محمدی گیلانی

«سنّت طمس وجوه و واپس شتابی* چرا شرک بهره‌ای از مغفرت ندارد؟ *آفرینش بر
شالوده عبودیت و ربوبیت» *«حقیقت عبادت معنی طمس وجوه و برگشت بقفا* شرک و کفر
یعنی انحراف یکصد و هشتاد درجه از وجهه فطرت* وارونگی فطرت در جهان نو» *«شکست
آلمان در جنگ جهانی دوم و دانشمندان دلسوز *کلامی از دکتر الکسیس کارل *مرکز عیش
گوارا و ناگوار، ضمیر و جان آدمی است».

یادآوری می‌کنم که در خلال بحثهای قبل، ثبوت شخصیت و وجود روح اجتماعی برای
جامعه انسانی، از قرآن مجید استظهار گردید، و مبین شد که تکوین روح اجتماعی با
خصائص ویژه، مقتضای نظام آفرینش و لازم قانون علیت و معلولیّت است. و از آن جهت که
اسلام دین فطرت، و همه اصول عقائد و اخلاق و فروع احکامش هم آهنگ با نظام آفرینش و
قانون علیت و معلولیت است، و معتنق به این دین حنیف فطری را به سوی کمال حقیقی
تکوینی ایصال می‌کند، بالضرورة تمام اصول و فروعش را در ارتباط با شؤن اجتماع
منسجم ساخته و به جامعه، نوعی اصالت بخشیده، به امید تکوین روح اجتماعی آسیب‌ناپذیر
و باتقوی، همانگونه که نظام آفرینش در وقایه الهی، آسیب‌ناپذیر است.

در تقریر ضابط فراگیر قرآنی، اگرچه تلازم بین نفسانیّات خبیثه و اعمال بد، و
بین سلب مواهب دنیوی ثابت نگردید، و حتی قرآن کریم صریحاً دلالت داشته که خداوند
متعال، کثیری از گناهانِ مقتضیِ تغییر نعمتها را عفو، و آثار سوء آنها را می‌زداید،
ولی بدون هیچ تردیدی، در صورت سرپیچی و طغیان مستمرّ، نزول عذاب به مقتضای برهان
عقلی و بیان قرآنی حتمی است، به این تقریر:

 اما عقلاً، زیرا طغیان و سرپیچی از
اصول و فروع دین فطری، محاربه و جنگ با نظام آسیب‌ناپذیر آفرینش و نیروی عظیم
نامتناهی آفریدگار است و بدیهی است که شکست حتمی و ابتلاء بعذاب دردناک‌ جزمی است.

و اما از نظر قرآن، علاوه به حتمی بودن عذاب، اشکال گوناگونی از عذاب معنوی و
سلب موهبت دنیوی و دمار و هلاک را بیان می‌کند که ما از سنّت «طمس وجه» یعنی
قفاروئی آغاز می‌کنیم، زیرا سنّت طمس و برگشت وجه و صورت بقفا، سنّت جاری در جامعه
شرک و کفر است که مقابل اصیل‌ترین اصل از اصول اعتقادی یعنی توحید و ایمان است که
سرآغاز اصول عقیدتی است، و بنابراین، مستند سنّت «طمس وجه» قفا روئی را از قرآن
کریم نقل می‌نمائیم و سپس به تفسیر و توضیح آن می‌‌پردازیم:

 قال تعالی: «يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا
مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ
نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ
مَفْعُولاً إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ
ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا » (سوره نساء آیه 47 و 48)

یعنی: «ای اهل کتاب، ایمان بیاورید بکتابی «قرآن» که نازل نموده‌ایم در حالی
که به کتابهای آسمانی همراهتان تصدیق دارد، پیش از آنکه وجوه و صورتهائی را از
هیئت طبیعی محو کنیم و بقفا برگردانیم یا لعنشان کنیم چنانکه اصحاب سبت را لعنت
کردیم و فرمان الهی حتمی الوقوع است، این سنّت طمس وجوه بدین جهت است که خداوند
متعال به هیچ‌وجه شرک را مورد غفران قرار نمی‌دهد و اهل آن را از عذاب خویش مستور
نمی‌کند»

طمس: محو اثر چیزی و زدودن آن است. و وجه: جانب مقدم آشکار از هر چیز و وجه
انسان، جانب مقدّم آشکار از رأس او است که در فارسی رُو گفته می‌شود.

آیات شریفه قبل از آیه طمس وجوه، در باره یهودیانی که به خداوند متعال خیانت
نموده و شریعت آسمانی را به فساد و تباهی کشیده و شایسته لعن الهی شدند، بحث و
گفتگو داشته، ولی در آیه طمس، خطاب، متوجه به همه اهل کتاب است که آنان را به
ایمان بقرآن که مصدق کتابهای آسمانی در دست آنها است، دعوت می‌نماید، و در صورت
تمرّد و گردنکشی، بعذاب طمس یا لعن مسخ – که اصحاب سبت مستوجب آن شدند – تهدید می‌فرماید،
و یادآور می‌شود که امر خداوند متعال، ضروری الوقوع و تخلف ناپذیر است، سپس در
مقام تعلیل برآمده و می‌فرماید:

 تعذیب به عذاب طمس یا لعن مسخ بدین
سبب است که اشراک بالله تعالی از مغفرت بهره‌ای ندارد، زیرا صدور هیچ فعلی اعمّ از
انعام و انتقام از پروردگار حکیم، جزافاً و بدون غرض و غایت، ممتنع است و هر فعلی
که از حضرتش صادر می‌شود، بر وفق حکمت و مقتضای عنایت، در نهایت اتقان و احکام، و
دارای غرض و غایت و در نظام احسن، ضروری الوقوع است، و از آن جمله، انعام مغفرت
است که جامه تکوینی ضدّ عقوبتها است و مشرک از اين خلعت الهي محروم است چه  آنکه جهان آفرینش با همه بخشایش و مهری که او را
فرا گرفته، بر بنیان و شالوده عبودیت و ربوبیت استوار است.

قال تعالی: «وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالانسِ اِلاّ لِیَعْبُدون»(سوره ذاریات
آیه 56) یعنی: «جنّ و انس را نیافریدیم مگر برای پرستش خداوند متعال». آیه شریفه،
صریحاً غرض و غایت آفرینش جنّ و انس را در عبادت پروردگار منحصر می‌فرماید، به این
معنی که غرض و غایت خلقت همانا پرستیدن جنّ وانس، نه پرستیده شدن خداوند متعال
است، و برای این آفریده شدند که عابد و پرستنده پروردگار شوند، نه آنکه معبودیت
خدای تعالی، غرض خلقت بوده است، زیرا غایت، مکمّل ذی‌الغایة است، و واجب الوجود
غنّی بالذات، و هیچگونه نقص و نیازی در حریم اقدسش راه ندارد و غایت آفرینشی که
عبادت است، ناگزیر مایه تکمیل بندگان بوده و فائده عبادتها همانا استکمال عبّاد بدانها
می‌باشد نه استکمال آفریدگار سبحان، بلی او عزّاسمه چنانکه فاعل موجوداتست خود
غایت خویش است: «هُوَ الْاَوَّلُ وَالآخِرُ».

و حقیقت عبادت، برافراشتن خویشتن به تمام ذلّت و استکانت در پیشگاه پروردگار
با اعتقاد به آفریدگاری و مالکیت مطلقه او است که انتصاب نفس به این کیفیت، ترسیم
عبودیت و مملوکیّت، و اظهار فقر و حاجت به آستان او می‌باشد، و این معنی غرض نهائی
از خلقت است که به عبارت دقیقتر: عبادت همانا انقطاع عبد از خویشتن و از هر چیز و
ذکر پروردگار به کیفیت مذکور است و بدیهی است که انباز کردن غیر و شریک ساختن موجود
دیگری، با حقیقت عبادت، قابل جمع نیست.

و بنابراین، تمرّد و استکبار از دعوت حقتعالی به ایمان به قرآن، یا بهر چیزی،
کفر و شرک است و از مغفرت خداوند متعال بی‌نصیب و طبعاً آسیب‌پذیر و مستوجب عقوبت
است، و نزول یکی از دو عقوبت: یا طمس وجوه و واپس شتابی، یا لعن مسخ، بر آنها به
نحو مانعة الخلّو حتمی است به این بیان:

آدمی که به مقتضای فطرت، رو بوجهه کمال مطلق دارد و عاشق علم بی‌پایان و قدرت
بی‌نهایت و حیات ابدیّت و بیک کلام عاشق «الله» که مستجمع همه صفات کمالی نامتناهی
است، می‌باشد، و صراط منحصر به سوی این معشوق و مطلوب، عبادتست: «
وَأَنِ
اعْبدُونی هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » چنانکه از آیه 56 سوره ذاریات هم اکنون استفاده نمودیم و با کفر و شرک که
انحراف یکصد و هشتاد درجه از وجهه فطری است، وجه و رویش بر قفا و طبعاً وجهه وی در
این قفاروئی نقطه مقابل وجهه فطری خواهد بود و در این واپس روی، باسفل سافلین
شتابان است و به هرچیزی که می‌پندارد خیر و نافع است، متوجه می‌گردد، عوائدش از
آن، جز شر و زیان چیزی دیگر نیست و بپندار تقدّم هر گامی که برمی‌دارد، جز فزونی
در تأخر و دوری از وجهه حقیقی، نتیجه نمی‌گیرد.

به پیشرفتهای فنّی پیچیده دست می‌یابد، فائده‌ای غیر از واپس روی و هرج و مرج
بین‌المللی بی‌اندازه خطرناک‌ و غارتگر آرامش و امنیت، بهره او نیست، و در این
وارونه روی شتابان است، قدرت عظیم تخریبی وانهدامی سلاح هسته‌ای را کشف می‌کند، و
برای رساندن این صاعقه مرگبار بر سر ابناء نوع و ویران نمودن بناها و کارخانه‌ها و
مراکز حیاتی، بسرعت خارق‌العاده موشک با هزینه گزاف بلکه سرسام‌آور دست می‌یابد.
این همه ویرانگری و کشتار براه می‌اندازد و تشنه‌تر می‌شود و در کنار این شعله‌های
فساد، فساد اخلاقی در وقیح‌ترین و بی‌شرمانه‌ترین اَشکال، خود داستانی است که بیان
آنها…

و چون معبودش هوی و هوس است و صورت باطن و روی دلش وارونه گردیده بالضروره
اکتشافات و علومش نه فقط سودی بحالش ندارد بلکه با همین اکتشاف و علم، گمراه‌تر می‌شود:

«افرأيت من اتخذ الهه
هواه و اضله الله علي علم» و با علم به اینکه راهی را که پیش گرفته، ضلال و دمار
است، در پیمودن این ره ضلال، شتابان‌تر می‌شود؟

وقتی که آلمان در جنگ
جهانی دوم شکست خورده از پا درآمد، بیشتر دانشمندانی که در ساختن بمب اتمی شرکت
داشتند، با حکومت آمریکا تماس گرفتند، و تقاضا کردند که از این سلاح نه فقط علیه
ژاپنی‌ها بلکه در جنگها مطلقاً استفاده نگردد، و با انفجار یک بمب اتمی در صحرای
خالی از سکنه وجود آن به جهانیان اعلام شود، سپس نظارت بر این انرژی خارق‌العاده
را به مرجعی بین‌المللی بسپارند، و به وسیله هفت تن از برجسته‌ترین دانشمندان فوق‌الاشعار،
طرحی که بنام گزارش فرانک مشهور است، تهیه گردید و در تاریخ ژوئن 1945 بوزیر جنگ
وقت امریکا تسلیم کردند که در آن آمده است:

«موفقیتی که در زمینه
تکامل قدرت هسته‌ای نصیب ما شد، چنان خطرات هولناک و دهشت‌باری را متضمن است که
تمام اختراعات گذشته در مقایسه با آن ناچیز بشمار می‌آید». سپس در این گزارش خطر
مسابقه تسلیحاتی به عبارتی شبیه به پیشگوئی توصیف گردیده که سال‌های پر از وحشت‌
بعدی، صحنه وجود عینی آن پیشگوئی است، و آن همه تظاهرات مردم کشورهای مختلف علیه
مسابقات تسلیحاتی که انجام می‌گیرد نه فقط موجب کمترین وقفه‌ای نمی‌شود بلکه بر
شتاب آن می‌افزاید و اضطرابها و دلهره‌ها را فزونی می‌بخشد.

جریان سنّت «طمس
وجوه» و نگونسازی فطرت که ملازم با واپس شتابی است در جامعه‌های جهان امروز آن‌چنان
روشن است که برخی از دانشمندانشان مقاله‌ها و رساله‌ها و کتابها نوشته‌اند و با
بیان پاره‌ای از جزئیات نزول این سُخط و عذاب الهی را مبین ساخته‌اند:

«نتیجه‌ای که نصیب ما
از این تمدّن گردیده: تحولات در راه و رسم زندگی، رهائی مردم از خرافات، اضطراب
عمیق و سلب آرامش روانی، بیماریهای عفونی رفته‌رفته از میان می‌روند، ولی
بیماریهای روانی روز‌افزونی دارند حتی تعدادشان بر بیماران بستری تجاوز می‌کند،
علاوه بر این، اختلالات عصبی نیز وفور و بر تیره‌روزی بشر می‌افزاید، قلّت وجود
هوشمندان، تمدن از پرورش مردان فکور و شجاع ناتوان است، انواع سیستم‌های حکومتی
چیزی جز قصر پوشالی نیست. هدف اصول انقلاب کبیر فرانسه و رؤیاهای مارکس و لنین،
انسان غیر واقعی است، فکر ما همچون موش محبوسی در تکاپوی کاویدن قفس است، افزایش
اختراعات فیزیکی و شیمیائی و نجومی فائده کثیری ندارد و چه بسا مضر است. دانشمندان
واقعی فقیر و دزدان غارتگر، زمام امور را بکف گرفته‌اند، موازین اخلاقی از دست
رفته، سیاسیّون یعنی کشندگان روح اخلاق و حسّ مسؤلیت، جنایتکاران کم‌هوش زندانی
ولی جنایتکاران با هوش آزاد بلکه مصادر امورند، ضعف عقل و دیوانگی کفّاره تمدن
صنعتی است…»

 

انسان موجود ناشناخته
تألیف الکسیس کارل

وارونگی و نگونساری
نهال فطرت، محصولش همین است که این دانشمند گفته است و به تعبیر قرآن شریف معیشت
ضنک و شکنجه بار است که پیوسته بهره فرد و جامعه مشرک است:

«öqs9ur
¨br&
$ZR#uäöè%
ôNuŽÉiß™
ÏmÎ/
ãA$t6Éfø9$#
÷rr&
ôMyèÏeÜè%
ÏmÎ/
ÞÚö‘F{$#
÷rr&
tLÍj>ä.
ÏmÎ/
4’tAöqyJø9$#
3 @t/
°!
ãøBF{$#
$·èŠÏHsd
3 öNn=sùr&
ħt«÷ƒ($tƒ
šúïÏ%©!$#
(#þqãZtB#uä
br&
öq©9
âä!$t±o„
ª!$#
“y‰ygs9
}¨$¨Z9$#
$YèŠÏHsd
3 Ÿwur
ãA#t“tƒ
tûïÏ%©!$#
(#rãxÿx.
Nåkâ:ÅÁè?
$yJÎ/
(#qãèoY|¹
îptã͑$s%
÷rr&
‘@çtrB
$Y7ƒÌs%
`ÏiB
öNÏd͑#yŠ
4Ó®Lym
u’ÎAù’tƒ
߉ôãur
«!$#
4 ¨bÎ)
©!$#
Ÿw
ß#Î=øƒä†
yŠ$yè‹ÎRùQ$#
ÇÌÊÈ   » (رعد،
آیه 31)

: «پیوسته کافران
بجرم کردار پلیدشان مورد اصابت عذاب کوبنده هستند یا حلول عذاب کوبنده در جوار
آنان سبب دلهره‌شان می‌گردد».

لازم است توجه کافی
مبذول گردد که اگرچه در ظاهر معیشت آنان مرفّه و در نظر ما دارای وسعت چشمگیری است
ولی واقعیت عیش ضیق و عیش مرفّه را باید در حوزه باطن انسان جستجو  نمود، و شادمانی و غمناکی و آرامش و ناآرامی
انسان، بر محور ادراک و اعتقاد است.

انسان مؤمن و  عارف به مقام ربوبیت که نور توحید بصیرتش را
دگرگون ساخته و بر مرکوب راهوار نور سوار است: «فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبّهِ»
انواع گوناگون نعمتها از سلامت و ثروت و جاه و اولاد و مانند اینها و انواع آلام
از بیماری و ناداری و مرگ فرزندان و دوستان و مانند اینها را از جانب پروردگاری می‌یابد
که جز فعل جمیل و احسان از حضرتش صادر نمی‌شود و خود و جملگی را ملک او ميداند و
بالضروره جمله رانيک مي بيند و آنچه را که حضرت او تبارک و تعالي مي پسندد، او نيز
مي پسندد، و «نظر پاک اين چنين بيند نازنين جمله نازنين بيند». و خلاصه آنکه : «ان
الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا
و ابشروا بالجنة التي کنتم توعدون) سوره فصلّت آيه 30

: «عارفان بمقام
ربوبيّت خداوند متعال که در اين جهت پايدارند، ضمير و جانشان فرودگاه سروشهاي عالم
غيب است که همواره آنان را بشارت ميدهند تا همّ و غم در خود راه ندهند و بهشت
موعود را به آنان مژده مي دهند».

اما انسان نگونسار
کافر کيش که جاهل بمقام ربوبيت است، چون تمام سعادت را در زندگي مادي ميداند و در
نهايت حرص و آز باکتساب مال و اولاد و جاه و مقام مي پردازد. مادامي که بآنها
نرسيده در آتش حزن گرفتار و چون ببعض يا همه دست مي يابد ميبيند که هر يک از آنها
محفوف بگرفتاريها است در اين هنگام آتش خوف زوال و تلف، جانش را آزار مي دهد، و
براي حفظ هر يک بناچار متحمل رنجها و تزويرها و دروغ پردازيها و چاپلوسيها و
سالوسي ها و تشاجرات و تخاصمات و مانند اين امور مي شود و سرانجام جز شکنجه دردناک
نيست:

اعلموا انما الحيوة
الدنيا لعب و لهو و زينة  و تفاخر بينکم و
تکاثر في الاموال و الاولاد کمثل غيث اعجب الکفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم
يکون حطاما و في الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا
الامتاع الغرور» حديد آيه

:«بدانيد که زندگاني
مادي همانا بازيچه کودکانه و عشق سفيهانه و آرايش و خودستائي و آز افزايش اموال و
اولاد است در مثل،‌مانند باراني است که بدنبال آن گياه و زراعت روئيده،‌موجب
خوشحالي کشاورزان گردد، سپس خشک و زرد شده و پاشيده گردد، بدينگونه پايان زندگي
مادي عذاب سختي است ولي نصيب اهل ايمان، آمرزش و خشنودي خداوند است، و زندگي مادي
جز متاع فريبا چيز ديگر نيست».

اين ها واقعيات
ملموسي است که زندگي خدا فراموشان را با همه تجمل ظاهري و دلربائيش،‌بگوري تنگ
تبديل نموده و در آن تنگناي لعنتي پيوسته آماج قارعاتند، و چون اين کوبندگي ها را
ادراک مي کنند و طبعاً ادراک مذکور خود مصيبتي است بزرگ، بناچار بدامن بيخبري
پناهنده ميشوند و با استعمال … و اعمال… گذرنامه ورود بخراب آباد بيخبران را
ميگريند!

 

/

در راه ریشه کن ساختن فقر

اقتصاد اسلامي

آيت الله حسين نوري

در راه ريشه کن ساخان فقر فاجعه بزرگ بشريت

1-               
اوضاع اتيوپيي و آفريقا

2-               
ريشۀ اين دردها کجا است

3-               
آفريقا و استعمار

4-               
ده ها کشور آفريقا زير چکمه استعمارگران

 هم‌اکنون که این قلم بر این سطور
جاری می‌گردد، فریاد جانگداز فقر و گرسنگی از یک قسمت نسبتاً وسیعی از جهان بگوش
می‌رسد.

فریادی که دلهای بیدار را تکان می‌دهد و وجدانهای حسّاس را بیدارتر می‌سازد.

فریادی که از حلقومهای ضعیف و پیکرهای فرسوده و نحیف و در حقیقت از یک مشت
استخوانی که تازیانه فقر آن را درهم کوبیده است برمی‌خیزد.

فریادی که انعکاسی از محرومیت‌ها و مظلومیّت‌ها و تظاهری از دردها و رنجها و
بیماریها و گرفتاریهای بی‌پایان است فریاد دلخراشی که تجسّمی است از آنچه بر
کشورهای استعمار زده آفریقا گذشته و می‌گذرد.

فریادی که طنین رنج و مظلومیّت مردم قحطی زده «اتیوپی» است یعنی کشوری که در
زمانی نه چندان دور خود را از چاله به چاه افکند و خویشتن را از آغوش فقر زائیده
کاپیتالیسم و امپریالیسم به دامن فقر رقت‌بار کمونیستی انداخت و از ریگ داغ به آتش
پناه برد!

کشور «اتیوپی» یکی از کشورهای آفریقائی است که در خاور آفریقا واقع شده و از
شمال و باختر به سودان و از خاور به دریای سرخ «سومالی» و سومالی فرانسه و از جنوب
به «کنیا» محدود می‌گردد و مساحت آن 900/221/1 کیلومتر مربع است. و جمعیت آن
تقریباً به 30 میلیون بالغ می‌گردد.

و آفریقا یکی از قطعات پنجگانه عالم است که بوسیله «جبل طارق» از اروپا و
بوسیله «کانال سوئز» از آسیا جدا می‌شود.

حدود آن از شمال دریای مدیترانه از شمال شرقی دریای سرخ از مغرب و جنوب
اقیانوس هند و وسعت آن در حدود 25/3 میلیون کیلومتر مربع یعنی در حدود 3 برابر
اروپا است و تقریباً 400 میلیون جمعیت دارد.

قارّه آفریقا از لحاظ امکانات طبیعی و اقتصادی دارای مواهب و منابع بسیاری
است. این قارّه دارای دریاچه‌های متعددی است که مشهورترین آنها: «تانا»، «آلبرت»،
«تانکانیکا»، «نیاسا»، «چاد»، و نکامی و بزرگترین آنها دریاچه «ویکتوریا» است که
مساحت آن به 100/68 کیلومتر مربع بالغ می‌شود و دارای رودخانه‌هائی مانند «نیجر»
کنگو و زامبر و طولانی‌ترین آنها رودخانه «نیل» است که دارای طول 450/6 کیلومتر
است.

در این قاره از جهت معادن، معدن طلا، الماس، آهن، زغال‌سنگ و نمک و غیره وجود
دارد و از لحاظ میوه میوه‌هائی از قبیل، خرما، انجیر، عنّاب و زیتون و غیره در آن
فراوان است و محصولاتی از قبیل نیشکر، گندم و برنج در آن بعمل می‌آید و جنگل‌های
فراوان نیز در آن موجود است.

ولی هم‌اکنون این قارّه با این همه استعداد و مواهب و امکانات با سیه‌روزی و
فقر و گرفتاریها و انبوه دردها و مشکلات مواجه گردیده است.

و اکنون آفریقا بالاترین رقم وام را در جهان می‌گیرد این میزان وام حتی دو
برابر وامی است که آسیا دریافت می‌دارد.

قارّه‌ای که خود روزی صادر کننده مواد غذائی بود هم‌اکنون باید سالیانه مقادیر
زیادی مواد غذائی به جهت نجات از گرسنگی میلیونها قحطی زده وارد کند.

افزایش بیکاری در شهرها و روستاها سیر صعودی دارد و بموازات این افزایش تعداد
پناهندگانی که اجباراً به علّت بی‌ثباتی اوضاع به کشورهای دیگر پناهنده می‌شوند و
ناچار به ترک دیار خود اقدام می‌کنند افزایش می‌یابد.

اگر وضع به همین ترتیب پیش برود آینده خطرناک‌تری در انتظار این قاره است.

هر چند هم اکنون سیل کمک‌ها از بسیاری از نقاط جهان بسوی «اتیوپی» سرازیر شده
امّا اینگونه کمک‌ها جوابگوی آنچه در قاره آفریقا می‌گذرد نمی‌تواند باشد زیرا
قحطی و گرسنگی فقط در «اتیوپی» بیداد نمی‌کند بلکه «اتیوپی» به اضافه 30 کشور دیگر
آفریقائی در شرائط دهشتناک و قحطی بسر می‌برند «چاد» بعنوان مثال به همین درد
مبتلا است و حتی از این نظر در شرائطی هولناک‌تر بسر می‌برد «موزامبیک» و دهها
کشور دیگر سرنوشتی مشابه دارند.

و نیز باید توجه داشت که ارسال کمک هر چند به «اتیوپی» عملی است ضروری امّا
این اقدام تنها نیمی از مسائل را بیشتر حل نمی‌نماید امراض گوناگون و ضایعات ناشی
از فقر مشکلاتی هستند که تنها ارسال نان و آب آن را برطرف نمی‌کند.

مشکلات اتیوپی بسیار رقت‌بار است، تنها در یکی از شهرهای آن بنام «باتی» در
هفته گذشته 25 هزار قحطی ‌زده بر رویهم انباشته شدند و در یک اردوگاهی در 200
کیلومتری این شهر همین صحنه با 9 هزار نفر بوجود آمد.

خانه‌های آنها حفره‌هائی است که در اعماق زمین حفر کرده‌اند تا از سرما و گرما
در این دخمه‌ها محفوظ باشند.

تازیانه‌های باد خشک و سوزان بر بدن‌های برهنه آنها می‌خورد و در هر گوشه و
کناری مردمی را می‌بینی که در غاری خزیده و چشم بدریافت کمک دوخته و بانتظار مرگ
می‌باشند.

از این مناظر بسیار فراوان است از یکنفر که سه فرزندش را قحطی به هلاکت رسانده
بود پرسیده شد در اردوگاه شما تاکنون چند نفر مرده‌اند جواب داد تعداد مردگان در
شمارش نمی‌آید.

در این کشور در حدود 6 میلیون نفر در قحطی بسر می‌برند و صلیب سرخ جهانی
برآورد کرده است امسال یک میلیون نفر از آنها قطعاً خواهند مرد.

ولی باز باید دانست که این ضایعات و بلاها تنها دامنگیر اتیوپی نیست بلکه در
حدود 30 کشور از 50 کشور آفریقا کمبود مواد غذائی دارند و بدون تغییر در مشی سیاسی
و اقتصادی یکی بعد از دیگری دچار همان مصیبتی خواهند شد که اتیوپی دچار آنست.

برآورد شده است که در منطقه آفریقا 15 میلیون نفر در معرض نابودی ناشی از
کمبود غذا وجود دارند بعنوان نمونه تنها در موزامبیک 20 هزار نفر تاکنون به همین
علت مرده‌اند در نواحی جنوب آفریقا هزاران نفر از روستائیان به بوته‌های بیابان
برای سدّ جوع رو می‌آورند، دهقانی می‌گفت مردم این نقطه نوعاً چشمشان را از دست
داده‌اند و کورمال کورمال راه می‌روند.

در موریتانی بیش از 80 درصد زمینهای زارعی بدون زراعت افتاده و مانده و اهالی
برای یافتن غذا به سوی شهرها هجوم می‌آورند.

 

ریشه این دردها و گرفتاریها کجا است؟

لازم است در اینجا این سؤال مطرح شود که ریشه این دردها از کجا است و مقصّر
کیست؟ آیا طبیعت مقصّر است؟

پاسخ مسلماً منفی است زیرا چنانکه شرح داده شد آفریقا از لحاظ امکانات طبیعی و
مواهب خلقت کمبود ندارد و اگر از این مواهب و منابع استفاده صحیح بعمل می‌آمد
قطعاً‌ مردم این قارّه دچار فقر و نکبت نمی‌شدند.

آیا خشکسالی تقصیر دارد؟

درست است خشکسالی سطح وسیعی از این قاره را فرا گرفته و تلفات زیادی به
محصولات غذائی وارد کرده است ولی این موضوع نیز با درایت و هشیاری و آینده‌نگری‌ای
که اگر سران و دول آفریقا می‌داشتند قابل پیشگیری بود.

اگر سران با سوءِ مدیریت سرمایه‌های ملی و مواهب خداداد را بر باد نمی‌دادند و
از روی نادانی با تکیه و پیوند به قدرتهای خارجی به نبرد و ستیز علیه یکدیگر بر
نمی‌خواستند مردم آفریقا در نکبت فرو نمی‌رفتند و اوضاع آنها آن‌قدر فلاکت بار نمی‌شد.

بهای سنگینی که آفریقا پرداخته است برای این بوده است که سران دول آفریقا با
تکیه به قدرتهای استکباری بجان هم افتاده‌اند و ثروتهای خود را در راه خریدن
سلاحهای جنگی و پر کردن جیب استعمارگران بر باد داده‌اند مثلاً در کشور «اتیوپی»
تعداد 21 پیاده نظام و 3 واحد مکانیزه همراه با بیش از 100 هواپیمای جنگی و تعداد
بسیاری مستشار شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق وجود دارد.

در گذشته تمام گناهان را به گردن عوامل خارجی یعنی تنها امپریالیسم و کمونیسم
می‌انداختند امّا اکنون مردم آفریقا کم‌کم بیدار شده و فهمیده‌اند که بدبختیها
ناشی از نادانی و جاه‌طلبی بیشتر سران آفریقا است که تسلیم استعمار شده و دست در
دست قدرتهای استکباری نهاده‌اند.

آفریقا و استعمار

 فاجعه آفریقا ریشه کهنه‌ای دارد ده‌ها
سال قبل قدرتهای بزرگ و استعمارگر، این سرزمین را بخاطر منابع گرانبهایش با عناوین
فریبنده‌ای از قبیل آزادی، پیشرفت و ترقّی غارت و مردمش را استعمار کردند تاریخ غم‌انگیز
این سرزمین زرخیز و غارت زده و مردم با صداقت و استعمار زده و استثمار شده آن در
این مقاله نمی‌گنجد ولی برای اینکه یک بینش اجمالی و دورنمائی از این قاره‌ای که
قرنها میدان تاخت و تاز مستکبران و استعمارگران بوده است و سلطه‌های گوناگون چه بر
سر این قاره آورده است داشته باشیم این فهرست را مطالعه می‌کنیم:

 

الف- کشورهائی که زیر چکمه انگلستان این پیر استعمار بوده‌اند:
 1- سیرالئون 2- لیبریا.

 3- تانزانیا 4- سودان.

5- رودزیا 6- زامبیا.

7- گانا 8- کنیا.

9- نیجریه با جمعیت 80 میلیونی این کشور پرجمعیت‌ترین کشور آفریقا است. 10-
اوگاندا.

11- موریس 12- بولسوانا.

13- گامبیا  14- لزوتو.

15- مالاوی 16- آفریقای جنوبی

17- ساحل طلائی 18- لوگوس.

19- زنگبار 20- آفریقای شرقی

21- کاب 22- باستولاند.

23- سکوترا 24- سانت هیلین.

25- اسانسیون 26- تریستان.

27- اورانج  28- بویر.

29- نتال 30- مصر.

ب- کشورهای آفریقائی که زیر چکمه فرانسه بوده‌اند:

 1- تونس 2- الجزائر.

3- سنگال 4- گینا.

5- جزیره ماداگاسکار 6- مایوت.

7- کومور 8- چاد.

9- داهومی 10- گابون.

11- توگو 12- ولتای علیا.

13- موریتانی 14- مالی.

15- نیجر 16- آفریقای مرکزی.

17- مراکش 18- کنگوبرازاویل.

ج- کشورهای آفریقائی که زیر چکمه پرتغال بوده‌اند:

1- گینه پرتغال 2- آنگولا.

3- موزامبیک 4- آفریقای شرقی.

5- جزائر خلیج گینه 6- رأس اخضر

7- مایر.

د- کشورهای آفریقائی که زیر چکمه آلمان بوده‌اند.

1- توغان 2- آفریقای شرقی.

3- کمرون

هـ- کشورهای آفریقائی که زیر چکمه ایتالیا بوده‌اند.

1-                       
لیبی 2- اریتره.

  وبالاخره «کنگو» مدتی زیر چنگال
استعمار بلژیک «وکناریا» و «خلیج گینه» تحت استعمار اسپانیا بود.

باید توجه داشت، به این ترتیب که ذکر گردید دولت‌های استعمار، «آفریقا» را
لقمه لقمه کرده بودند تا هضم آن برای آنها آسان‌تر صورت بگیرد و گاهی هم بر سر یک
لقمه باهم به نزاع و نبرد می‌پرداختند تا نصیب یکی از آنان می‌گردید و گاهی هم دست
بدست می‌گشت مثلاً آفریقای جنوبی که 22 میلیون نفر جمعیت دارد در قرن 17 ميلادي به
تصرف «پرتغال» درآمد و بعد از مدتی «هلند» آن را متصرف شد و از اوائل قرن نوزدهم
انگلستان برای تصرف آن وارد میدان شد و بالاخره تمام خاک آن را به تصرف خود درآورد
و در سال 1910 ظاهراً مستقل گردید.

و در دهه‌های 1950 و 1960 هنگامی که این استعمارگران مجبور شدند ظاهراً از
آفریقا بیرون بروند زمینه‌هائی برای اختلافات در میان آنها بجا گذاشتند و بعلاوه
سلطه‌های خود را نیز از راه‌های مختلف اعمال می‌کنند که نتیجه این سیاست‌های
شیطانی 12 جنگ و 70 کودتا فقط در 25 ساله اخیر و بعلاوه فقر و گرسنگی است.

 ساده‌اندیشی است اگر فکر کنیم که
آمریکا، انگلستان، فرانسه شوروی و اسرائیل که خروارها سلاح جنگی و تجهیزات نظامی
به این کشورها فروخته و می‌فروشند در فکر خیر و صلاح‌اندیشی این کشورها هستند.

در اینجا لازم است از مردم مسلمان متعهد ایران که بموازات کمک‌های شایانی که
به جبهه جنگ اسلام علیه کفر، حق علیه باطل، نور در برابر ظلمت و مستضعفین در برابر
استکبار با نیرو و نفر انجام می‌دهند و با حضور در تمام صحنه‌ها انقلاب شکوهمند
اسلامی را قوت می‌بخشند، گامهای مثبت و مؤثری نیز در راه کمک به قحطی زدگان اتیوپی
برداشتند تشکر و قدردانی کنیم و از خداوند متعال توفیق ریشه کن ساختن فقر جهانی
مسألت نمائیم.[1]

 



[1] .در تنظیم این مقاله از دائرة المعارف فریدوجدی، ج1، ص 410
و کیهان 27/9/63 که مطالبی از مجلات هرالدتریبون، تایم نیوز و یک ذکر کرده بود و
از کتابهای جغرافیا و کتابهای مربوط به استعمار آفریقا استفاده شده است.

/

دوری مسلمین از قرآن

هدايت در قرآن

 همانگونه که در بحث گذشته تذکر دادیم، در عصر
نزول قرآن کریم، عدّه زیادی از مسلمانان، استفاده از قرآن را تنها در حفظ آن،
آموختن سطحی آن، اختلاف قرائتها و یاد گرفتن الفاظ می‌دانستند.

·                   
قرآن در زمان پیامبر

 در زمان رسول اکرم (ص) بحث خلاصه می‌شد
در «یتلو علیهم» و عدّه کمی بودند که از تلاوت به تعلیم و آموزش می‌پرداختند و
گاهی که مجادلات کلامی بین اهل کتاب و مسلمین می‌شد، بحث چندان استمرار پیدا نمی‌کرد
زیرا از این طرف دعوت به مباهله می‌شد و آنها هم کوتاه می‌آمدند.

و با اینکه قرآن از شعر مدحی نکرده و در سنّت نیز چندان از آن ستایش نشده است،
بازار شعر گرم، سنتهای جاهلی رایج و شعرها را خوب حفظ می‌کردند.

پیامبر اکرم (ص) می‌کوشید که فرصتها با خیالبافی هدر نرود و لذا در زمانها و
مکانهائی که مردم اجتماع می‌کردند، آنان را از شعر خواندن منع می‌فرمود ولو در حدّ
کراهت باشد مثلاً می‌فرمود: روز جمعه شعر نخوانید، در مسجد که دورهم جمع می‌شوید،
سرودن و تکرار اشعار کراهت دارد و… از این طرف می‌فرمود: تا می‌توانید قرآن
بخوانید «  فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ
الْقُرْآنِ »[1] ولی
متأسفانه آنان تا توانستند شعر خواندند و قرآن را کنار گذاشتند.

جای تعجب است که برای شعرهای خود آنقدر اهمیت قائل بودند که آنها را با سند
نقل می‌کردند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب بیست جلدی آغانی خود، برای شاعران جاهلی و
راویان آن اشعار همانگونه که شیخ کلینی (ره) در کافی، روایتها را با سند نقل می‌کند،
او نیز برای اشعار هجو شاعران عرب راوی و سند نقل می‌کند.

این عشق زیاد به شعر و خیالبافی بود که پیامبر آنان را از آن – خصوصاً در
اماکن و ایام  مقدسی که با هم جمع می‌شدند –
منع می‌فرمود وگرنه شعری که حکمت‌آمیز باشد مورد اعتراض حضرت نیست. پیامبر اکرم
(ص) می‌فرماید: «وَاِنّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکَماً»[2] ولی
پر واضح است که چنین شعری در مجامع عمومی خریداری ندارد آن شعری که خیالبافی است و
در مدح قدح دور می‌زند و دارای تشبیه و تشبیب و استعاره و کنایه است، خریدار دارد،
لذا پیامبر از مسلمانان می‌خواست که هنگام اجتماع و گردهم آمدن، قرآن بخوانند.

حضرت جلوی خیال و احساس را می‌گیرد و راه عقل را می‌گشاید، از این روی آنان را
به خواندن و فهمیدن قرآن دعوت می‌فرماید و هیچ حدّ و مرزی هم برای آن قرار نداده
است.

«آنچه می‌توانید از قران بخوانید».

 آن زمانی که حضرت در مدینه تشریف
داشتند، هنگامی که خطری متوجه اسلام بود، از همه می‌خواستند که در جبهه جنگ شرکت
کنند ولی در بسیجهای علمی، از آنان می‌خواستند که کارها را تقسیم نمایند «فَلَوْ
نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ طائِفَةٌ مِنْکُمْ لِیَتفَقَّهُوا فِی الدینِ» پس در
مواقعی که خطر خیلی نزدیک می‌شد «انفروا جمیعاً» می‌فرماید یعنی همه باهم بروید
ولی در مواقعی که خطر زیاد احساس نمی‌شود، می‌فرماید: چه بهتر اگر گروهی از شما
برای تفقّه و فهم در دین بروند.

·                   
قرآن پس از رحلت پیامبر

 پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) چون بازار حدیث گرم
بود، لذا صحابت با پیامبر از قداست خاصی برخوردار بود. و همینقدر که معلوم می‌شد
فلان شخص چند روزی – مثلاً – در محضر پیامبر بوده، کافی بود که از او درخواست حدیث
کنند و اگر آن شخص از ایمان کافی برخوردار نبود و اکنون زمینه را برای شخصیت شدن
آماده می‌دید، شروع می‌کرد به جعل کردن حدیث و هر چه می‌گفت برای مردم نادان قابل
قبول بود و دیگر نیازی به عرض آن بر کتاب خدا نبود چون فهم و ادراک منحصر در حفظ
کردن حدیث شده و تفقّه وجود نداشت.

کم‌کم بقدری بازار حدیث گرم شد که دیگر از کتاب خدا تنها برای خواندن و حفظ
کردن استفاده می‌کردند و هیچگاه حدیث را بر کتاب عرضه نمی‌داشتند. اینجا است که
آیه «
يَا
رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا » از زبان حضرت رسول (ص) عینیت خارجی پیدا می‌کند.

پیامبر اکرم (ص) از این جاعلان حدیث خبر داده بودند و مردم را از پیروی آنها و
گوش دادن به آنها برحذر کرده بودند تا آنجا که می‌فرمایند:

«مَنْ کَذِبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوّأَّ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»[3] هر کس
عمداً‌ خبر دروغی نسبت به من دهد، جایگاه او پر از آتش بشود.

ائمه معصومین (ع) نیز فرموده‌اند که اگر کسی حدیثی را به ما نسبت داد، آن را
بر کتاب خدا عرضه کنید، اگر با قرآن مطابقت داشت آن را بپذیرید و اگر مخالفت داشت
به دیوارش بزنید. زیرا قرآن، میزان الهی است و این میزان، مصون از تحریف است.

 

·                   
قرآن قابل جعل نیست

 اینکه قرآن، میزان قرار گرفته است، برای این است
که قرآن نه تنها تحریف نشده بلکه اصلاً قابل جعل شدن و تحریف نیست. در قرآن می‌فرماید:
«
مَا
كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى »[4] و در
جائی دیگر می‌فرماید: « وَمَا كَانَ هَـذَا
الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ »[5] از
اینجا معلوم می‌شود که اصلاً این قرآن قابل افترا و جعل شدن نیست. یعنی نه اینکه
دیگران نخواستند تحریف کنند و آن را محترم می‌شمردند بلکه اصلاً این کار برای
دشمنان قرآن، شدنی نیست، و این غیر از آیه‌ای است که خداوند می‌فرماید: ما از راه
غیب قرآن را حفظ می‌کنیم و از تحریف مصون می‌داریم. « إِنَّا
نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »[6]

 

·                   
قرآن و اهل بیت

 اما درباره حدیث، چنین چیزی نیست. ولذا تا
توانستند احادیث پیامبر اکرم (ص) را به دلخواه خود جعل کردند و اسرائیلیات را در
آن وارد نمودند، و آنگاه جای این بود که مردم بیایند به درگاه قرآنهای ناطق، ائمه
معصومین علیهم‌السلام و صحّت و سقم آن احادیث را بپرسند ولی متأسفانه بجای این کار
گفتند: حسبنا کتاب الله! ما را کتاب خدا بس است! با اینکه این کتاب شارح و مفسر می‌خواهد
ولی آنها مفسران حقیقی را کنار گذاردند و بالنتیجه از قرآن هم دور شدند.

و برخی دیگر نیز که به در خانه اهل بیت آمدند ولی قرآن را رها کردند، آنان نیز
راه خطا رفتند زیرا قرآن و اهل بیت هیچگاه از هم جدا نمی‌شوند. پیامبر اکرم در
روایتی که خاصه و عامّه نقل کرده‌اند، می‌فرماید:

«اني تراک فيکم الثقلين، کتاب الله و عترتي اهل بيتي، ما ان تمسکتم بهما لم
تضلو بعدي ابدا»

 من در میان شما دو چیز سنگین بجای می‌گذارم،
کتاب خدا و عترتم که همانا اهل بیتم می‌باشند، اگر به این دو تمسک بجوئید، هیچگاه
گمراه نمی‌شوید.

لذا باید هر دو با هم میزان باشند، نه اینکه کسی قرآن را به رای خود تفسیر کند
و از اهل بیت سؤال نکند و نه اینکه کسی روایت معصوم را بگیرد، از هر جا که بود
بدون اینکه آن را بر کتاب خدا که لایاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه، عرضه
کند. البته اگر سند روایتی صحیح بود و بر قرآن نیز عرضه کردیم، مخالفت نداشت، بدون
شک بايد به آن عمل کميک زيرا هر چه معصوم مي گويد حق است چون معصوم، قرآن ناطق
است.

در هر صورت، قرآن پس از يامبر اکرم(ص) مهجور ماند و مسلمانان يا گرفتار فتوحات
بودند و يا به عنوان راوي برخي خود را مطرح مي کردند و خلاصه آنچه اهميت داشت؛
قرآن بود که جز حفظ کردن و تلاوت،‌چندان استفاده اي ازآن نمي بردند.

 

·                   
قرآن در زمان بنی امیه

 زمانی که معاویه به حکومت رسید خلافت تبدیل به
سلطنت شد. معاویه هم چون دشمنی دیرینه‌ای با اسلام داشت، بر آن شد که با رواج دادن
و نشر فرهنگ جاهلی، مردم را بتدریج از قرآن دور سازد.

مورخین نوشته‌اند: بعد از صلح غم‌بار امام حسن (ع) وقتی که معاویه در مراسم
سلام نشسته بود، عمروعاص وارد شد و گفت: السلام علیک ایها الملک! او هم لبخندی زد
و پاسخ سلام داد. و با لبخند خود، تبدیل خلافت و امامت به سلطنت را پذیرفت.

آنگاه مسئله ملّی گرائی مطرح شد. معاویه عرب و غیرعرب را از هم جدا کرد و مردم
را به افتخارات جاهلی بازخواند. سیره او سیره قیصرهای روم بود. و برای آنکه مردم
را از قرآن باز دارد، راهی نداشت مگر ترویج سنت‌های جاهلی.

 هر کس شعری می‌گفت، مهمترین جایزه را
دریافت می‌نمود؛ و هر کس از شعر و شاعری بهره‌ای نداشت، لااقل با خواندن اشعار
جاهلیّت، خود را به درگاه سلطنت! نزدیک می‌کرد. آنجا بود که خمریات یزید سینه به
سینه می‌گشت و آنجا بود که خطبه تبراء زیاد زبانزد مردم می‌شد، و بدینوسیله کم‌کم
آیات الهی فراموش شد.

آری! اگر مسلمانانِ اولین دوره، بجای حفظ خمریّات و یادآوری سنت‌های جاهلیّت،
مسائل دقیق و عمیق اسلامی را از مکتب علی (ع) و آل علی (ع) دریافت می‌کردند، هرگز
ارتداد بعد از ارتحال پیش نمی‌آمد، که امام صادق (ع) بفرماید: «ارتدّ الناس بعد
رسول الله الا ثلاث او اربع» آنها نه تنها قرآن را کنار گذاشتند که از قرآن ناطق
(علی(ع)) نیز دوری جستند.

·                   
قرآن ناطق

 امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 158 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«… فجاءَهُمْ بِتَصدیقِ الذی بینَ والنور المقتدی به ذلک القرآن فاستنطقوه
ولن ینطق، ولکن اخبرکم عنه: اَلا اِنّ فِیهِ عِلم ما یأتی والحدیث عَنِ الْماضِی
وَدَواءِ دائِکُمْ وَنَظْمَ ما بَینِکُمْ»[7]

این قرآن است که کتب انبیای پیشین را تصدیق کرده و نوری است که باید، در راه‌های
تاریک زندگی از آن استفاده کرد. پس، از آن بخواهید که با شما سخن بگوید ولی آن
هرگز سخن نمی‌گوید. من از آن به شما خبر می‌دهم و به شما می‌گویم: جریانات گذشته و
آینده، و دوای دردهایتان و نظم در کارهایتان در قرآن است.

قرآن است که انسان را از بیماری جهل می‌رهاند. قرآن است که رذائل اخلاقی را
درمان می‌کند. قران است که اداره امور زندگی جامعه را از هرج و مرج نجات می‌دهد
ولی آن کس که قرآن را به سخن درمی‌آورد، علی است. ائمه معصومین‌اند که زندگی آنها
زندگی علم است و اصلاً علم در پرتو وجودشان زنده است «انّا لأمراء الکلام، فینا
تنشبّت عروقه و علینا تحدّرت اصوله» ما فرمانروایان کلامیم. ریشه‌هایش از ما است و
شاخه‌هایش به ما بر می‌گردد، پس به سراغ ما بیائید.

 

·                   
تدریس قرآن در حوزه

 در هر صورت، باید از قرآن و اهل بیت با هم و در
کنار هم استفاده کرد. نه خواندن قرآن به تنهائی، مطلب به ما مي دهد  نه روايت به تنهايي  و بدون عرض بر قرآن قابل قبول است.

ولذا، اعلام می‌‌کنیم: باید در نظام حوزه علمیه تجدید نظر شود یعنی باید تفسیر
قرآن جزء درسهای اصولی و اساسی حوزه باشد چون الآن در حوزه هر چه هست، فقه و اصول
است و استفاده از حدیث ولی از قرآن کمتر یاد می‌شود. کتابهای ادبی که در حوزه
تدریس می‌شود (نحو، صرف، بدیع، بیان، عروض و…) کاری با قرآن ندارد. هر جا هم
استشهاد می‌شود از اشعار جاهلی است! البته اخیراً – بحمدالله – تلاشهائی شده که
بجای استفاده از اشعار جاهلی، از قرآن و نهج‌البلاغه استفاده شود و امیدواریم این
امر تعمیم یابد.

منطق که بافتش، بافتی نیست که به آیه استشهاد کند بلکه درباره طرز تفکر بحث می‌نماید.
در اصول هیچ مسئله‌ای ارتباط با قرآن ندارد و اگر یکی دو جا از آیه استفاده شده،
بیشتر برای این است که مثلاً‌ حجیّت خبر واحد را نفی کند! از آن گذشته، سراسر اصول
روی پایه‌های عقلی و مباحث الفاظ تکیه دارد.

امّا فقه با برکت ما که دائر مدار روایت است و هیچ مسئله‌ای نداریم که گفته
شود: این مسئله در روایت نیست و فقط در قرآن مطرح شده است! بنابراین، اگر کسی در
حوزه قرآن می‌خواند – که حتماً می‌خوانند – برای ثواب بردن است نه اینکه بافت
حوزه، بافت قرآنی است. لذا باید این میزان الهی در کنار روایات معصومین (ع) مورد
استفاده قرار گیرد تا خدای نخواسته ما هم مشمول گلایه حضرت رسول (ص) قرار نگیریم
که: «یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخذُوا هذَا الْقُرآنَ مَهْجُوراً».

 

·                   
نتیجه بحث

 در کوتاه سخن اینکه مسلمانان صدر اسلام با سرگرم
شدن به فتوحات و مشکلات داخلی و حفظ حدیث، از قرآن دور شدند. بنی‌امیه که بر سر
کار آمدند، چون با قرآن دشمنی دیرینه داشتند، با ترویج سنتهای جاهلی آن را کنار
زدند. عبّاسیان برای اینکه قرآن شناخته نشود و مردم از معارف آن سر درنیاورند، درِ
خانه معصومین (ع) را که خود قرآن ناطق بودند، بستند.

امروز که به لطف الهی آن سدها مرتفع شده و آن پرده‌ها کنار رفته است، و این
نورانیت و حقانیت ظهور پیدا کرده، باید بکوشیم که بیش از پیش از این منبع لایزال
الهی استفاده کنیم، و به برکت این انقلاب اسلامی، هر چه بیشتر با قرآن پیوند داشته
باشیم و با احیای قرآن که خود «حی لایموت» است و احیای سخنان معصومین (ع) که آنها
هم حی لایموت‌اند، پرده‌های جهل را هر چه بیشتر برطرف نموده و بر معلومات خوئد
بیافزائیم. ان‌شاء الله.

ادامه دارد.

 



[1] . سوره مزمل، آیه 20.

/

تفسیر سوره لقمان

آیة الله مشکینی

سوره لقمان از سور مکیّه است (که در مکه نازل شده) و دارای 34 آیه می‌باشد.

«الم، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیْمِ»

الم =این از ویژگیهای قرآن است که در اوّل بعضی از سوره‌هایش حروف مقطّه وجود
دارد مانند الم، الر، حم، حمعسق، کهیعص و… و کسی نمی‌تواند حقیقت این حروف را
بداند زیرا از متشابهات قرآن است.

آیات محکمات و آیات متشابهات

در آیه هفتم از سوره آل‌عمران می‌فرماید: «هُوَ الَّذيْ نَزَّلَ عَلَیْکَ
الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ وَ أخَر مُتَشابِهاتٌ» او همان خدائی است که بر
تو کتاب را نازل کرد که برخی از آیات کتاب، محکمات است و برخی متشابهات.

محکمات: اگر کسی زبان عربی را بداند، می‌فهمد معنای محکم چیست. محکمات: الفاظ
و عباراتی است که مفهومش خیلی روشن و واضح است مانند آیات احکام. مثلاً آنجا که می‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَقِیْمُوا الصَّلوةَ وَآتوا الزَّکوة» (ای کسانی
که ایمان آورده‌اید نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید) هیچ ابهامی در این آیه
دیده نمی‌شود، و هر کس که مقداری با زبان عربی آشنائی داشته باشد، معنای آیه را می‌تواند
درک کند.

متشابهات: عبارتهائی است که معنای آن حتی برای عربی زبان نیز مجهول می‌باشد. و
با دقّت زیاد و رجوع به آیات دیگر قرآن و استفاده از سخنان معصومین«ع» می‌توان
برخی از آنها را فهمید. و این نظیر معمّا است که انسان با فکر زیاد گاهی می‌تواند
آن را بگشاید و گاهی هم نمی‌تواند آن را کشف نماید.

حروف مقطّعه

درباره حروف مقطّعه قرآن، مفسّرین مطالب زیادی نقل کرده‌اند که به مهمترین
آنها اشاره می‌کنیم:

1.    این حروف رمزی است بین خدا و پیامبرش و کسی جز پیامبر از آن
سر در نمی‌آورد. حتی گفته‌اند شاید جبرئیل امین نیز که قرآن را بر پیامبر خوانده
است، نمی‌دانسته مقصود از این حروف چیست؟

2.    برخی می‌گویند: پیامبر گرامی«ص» هنگامی که قرآن را برای اهل
مکه می‌خواندند، با اینکه آیات، خیلی جالب و جذاب بود، با این حال به پیامبر گوش
نمی‌دادند. از این روی پیامبر گرامی بدستور خداوند برای اینکه آنها را مبهوت کند و
افکارشان را به خود متوجه سازد، یک مرتبه می‌فرمود: الف، لام، میم… آنها با
شنیدن این حرفها، ناگهان متوجه حضرت می‌شدند، آنگاه حضرت شروع می‌فرمود به ادامه
مطلب… تلک آیات الکتاب الحکیم، هدیً و رحمة للمحسنین. این هم احتمال دوم است.

3.    احتمال دیگری که می‌دهند و بنظر جالب‌تر می‌آید این است که
قرآن با تکرار چند حرف در اوّل بعضی از سوره‌ها گویا می‌خواهد بفرماید: این کتاب
معجزه‌آسا را با همین حروف تهجّی ساخته‌ایم. حال ای جهانیان همه جمع شوید و ای
موجودات پیدا و ناپیدا با هم جلسه بگیرید و با همین حروف معمولی که مواد اولیه هر
سخنی و نوشته‌ای است، یک سوره از سوره‌های این قرآن را درست کنید.

آری شما که به رسالت شک می‌ورزید و خدا را تکذیب می‌کنید، به این قرآن بنگرید،
چیزی جز همان حرفهای «الف ـ با» که همه می‌دانید و با آنها نطق می‌کنید و می‌نویسید
نیست، پس بیائید دست بدست هم بدهید و افکار و اندیشه‌های خود را روی هم بریزید و
با همین حروف «الف ـ با» یک سوره کوچک بیاورید که از نظر بلاغت و فصاحت مانند سوره‌های
قرآن باشد؛ ولی نمی‌توانید و نخواهید توانست « قُل لَّئِنِ
اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ
يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» (سوره اسراء،
آیه 88) بگو ای پیامبر! اگر تمام انسانها و اَجِنّه (موجودات پیدا و ناپیدا) جمع
شوند برای اینکه مانند این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست ولو اینکه با یکدیگر
همکاری و همیاری داشته باشند.

«تِلْکَ
آیاتُ الْکِتابِ الحَکِیْمِ»

آن آیه‌های
کتاب ِمحکم است.

«تلک» در واژه عربی اشاره به دور است. بدون شک این کلمه اشاره به
همان عبارتها و جمله‌هائی است که پس از آن می‌آید. بنابراین سؤالی که اینجا پیش می‌آید:
چرا «تلک» گفت و «هذه» نگفت؟ با اینکه تلک اشاره به نزدیک شاید از نظر ظاهر صحیح‌تر
باشد ولی چون آیه قرآن است و از سوی خداوند تبارک و تعالی است، پس لابد حکمتی در
کلمه «تلک» بوده است که «هذه» نگفته و «تلک» گفته است. عبارتهای قرآن که همه جلوی
چشم ما است و به ما نزدیک است، پس چرا اشاره به دور آمده است؟

علماء در اینجا نکته‌ای را در باب تفسیر بیان می‌کنند و می‌گویند: مراد از این
دوری، دوری از افق استعداد بشر است، یعنی این عبارتهای قرآنی که جلوی چشم شما است
و شما آنها را می‌خوانید، از حیطه قدرت شما بدور است و به هیچ نحو شما توان ساختن
یک سوره‌اش و سرودن یک سطرش را ندارید. بنابراین، این عبارت گرچه به دید شما نزدیک
است ولی از شعاع قدرت و محیط فکر شما دور است.

عصر فصاحت و بلاغت

همانگونه که ملاحظه کردیم، خدای متعال با یک کلمه «تلک» مطلب بسیار مهمّی را
گوشزد می‌کند و آن همه سخن‌سرایان و شاعران بسیار مقتدر زمان پیامبر«ص» را به
تحدّی و مبارزه می‌طلبد که هان اگر راست می‌گوئید، یک آیه مانند این قرآن را
بیاورید ولی نخواهید توانست.

طبق روایات و تاریخ، عصر پیامبر«ص» عصر فصاحت و بلاغت[1] بود و
آنقدر ذوق شعری و ادبی در بین مردم رواج داشت که از شعر شاعران خیال‌پرداز و با
ذوق، لذّت می‌بردند و بهمین مناسبت، قصیده‌ها و چکامه‌های بسیارزیبا را گرداگرد کعبه
آویزان می‌کردند و مردم گروه، گروه می‌آمدند، می‌خواندند و حفظ می‌کردند. و لذا
هفت قصیده جالب هفت شاعر زبردست آن زمان به نام «مُعَلَّقاتِ سَبْع» معروف است که
بر دیوارهای کعبه آویزان شده بود.

در چنین دورانی، پیامبر اکرم«ص»، مأمور می‌شود که چند آیه از قرآن را دستور
دهد بنویسند و بر دیوار کعبه کنار همان معلقات آویزان کنند:

« بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »

روز بعد که مردم برای دیدن و خواندن اشعار دور کعبه جمع شدند، چشمها به این
تابلو دوخته شد: شگفتا؟ این نه شعر است که نامش را شعر بگذاریم و نه مانند نثرهای
معمولی است ولی هرچه هست، دل را می‌رباید، جلوه دارد، کمال دارد و عبارتش بسیار
متین و از نظر محتوا ارجمند و محکم است. این چه جمله فصیح و بلیغی است که در عین
کوتاهی، مطالب تازه دارد، خدای را به نام «رحمن» و «رحیم» نامیده است و این اولین
بار است که چنین کلمه‌ای در مکّه به چشم می‌خورد.

پس از بسم الله، چه جمله زیبا و جالبی «الْحَمْدُ للّهِ
رَبِّ الْعَالَمِينَ» این جمله علاوه بر فصاحت و بلا غت، محتوایش فوق‌العاده عالی
و معنایش عمیق است. اینجا دیگر سخن از وصف اسب تازی فلان رئیس قبیله یا تعریف
قیافه محبوبه فلان شاعر یا توصیف انگشتان حنازده فلان دختر در هنگام رمی جمرات
نیست اینجا هر چه ستایش است از الله است که جهانیان را خلق کرده و پرورش می‌دهد و به
کمال می‌رساند. گویا این آیه می‌خواهد به امرءالقیس و دیگر شاعران زبردست عصر
جاهلیّت بگوید: اگر سخن زیبای شما در تعریف یک موجود ناقص و موقّتی است، فصاحت
وبلاغت قرآن را ببینید که از خدا تعریف می‌کند که پروردگار جهانیان است و هر ناقصی
را به سوی کمال حرکت و سوق می‌دهد.

وقتی که
این آیات در مقابل معلقات سبع قرار گرفت، بینندگان خواندند و تعجب کردند و دگر بار
خواندند و هر چه بیشتر می‌خواندند، بیشتر پی به معنی برده و از بلاغت آنها لذت
بیشتری می‌بردند. فردا که مردم دوباره گرد آمدند دیدند در مقابل این آیات توان
مقاومت را ندارند:

یارم چو
قدح بدست گیرد / بازار بتان شکست گیرد

در تاریخ
آمده است: سه نفر از شعرا و ادیبانِ بنامِ جاهلیّت، پس از نزول قرآن با هم نشستند
و تبانی کردند که هر یک در ضمن چند هفته یا چند ماه سوره‌ای را بسازد ودر وقت
معیّن جمع شوند و سوره‌ها را در برابر قرآن ارائه دهند. خلاصه هر سه رفتند و مشغول
کار شدند و پس از رسیدن موقعی که قرار داده بودند، هر یک به صورت دیگری نگاه کرده
می‌پرسد: آقا شما نوشتید نه من متأسفانه نتوانستم آن دیگری می‌گوید: من خواستم
شروع کنم، قرآن را باز کردم، به این آیه برخورد کردم: «وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ مَا
يَكْرَهُونَ
وَتَصِفُ
أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى» (نحل ـ آیه 62) (و این مشرکان
به خدا نسبت دروغ می‌دهند در آنچه خود نمی‌پسندند) آنقدر این آیه از فصاحت و بلاغت
و عظمت برخوردار بود که دیگر نه توان مقابله و نه جرأت آن را برای خود دیدم. و شخص
سوّم نیز مبهوت یکی دیگر از آیات شده بود که از جواب دادن عاجز و ناتوان شده بود.

چهار نام
برای قرآن

در دنبال
آیه می‌خوانیم: «… آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیْمِ، هُدَیً وَ رَحْمَةً…» اینها
آیه‌های قرآن است.

در این
آیه کوتاه چهار نام برای قرآن ذکر شده است: 1ـ کتاب 2ـ حکیم 3ـ هدی 4ـ رحمه. البته
این چهار اسم از نامهای غیر مشهور قرآن است، زیرا قرآن دو نام مشهور دارد:

1ـ قرآن 2ـ
فرقان.

قرآن به
معنای خواندنی و فرقان به معنای جداکننده است. حال این چهار نام دیگر قرآن را
بررسی می‌کنیم.

کتاب:
نوشته شده

حکیم:
محکم و مستحکم

هُدیً: سر
تا پا هدایت

رحمة: سر
تا پا رحمت و احسان

کتاب

کتاب مصدر
است به معنای اسم مفعول یعنی مکتوب (نوشته شده). البته این کلمه برای ما خیلی روشن
است چرا که می‌بینیم امروز قرآن نوشته شده است ولی هنگامی که این آیه نازل شده بود
و پیامبر در آن وقت هنوز در مکه بودند و تمام قرآن نوشته نشده بود واصلاً نوشتنی
در کار نبود، پیامبر آیه‌ها رامی‌خواندند و مردم هم با آن حافظه قوی و علاقه‌ای که
داشتند، به یاد می‌سپردند. پس چگونه در آن زمان این کتاب نوشته شده است؟

برخی از
مفسرین پاسخ می‌دهند که اگر چه قرآن بالفعل نوشته نشده بود ولی بالقوه، اطلاق ِ
نوشته شده بر آن درست است. مثلاً اگر دو درخت در یک باغی موجود است، یکی درخت سه
ساله و دیگری درخت یکساله است آن که سه ساله است بالفعل میوه داردو آن دیگری که
میوه ندارد، باز هم ممکن است کسی بگوید این درخت مثمر و میوه‌ده است زیرا بالقوّه
امکان میوه دادن در یکسال بعد را دارد. بنابراین، اطلاق کردن اسم کتاب به این جهت
که در آینده قرآن نوشته می‌شود، درست است.

ولی اگر به خود قرآن بنگریم، می‌بینیم در آیه 22 از سوره بروج می‌فرماید:
«بَلْ
هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ
مَّحْفُوظٍ» این قرآن مجید است که در لوح محفوظ، تدوین و نوشته شده است.

پس معلوم
می‌شود قرآن قبل از اینکه در صحنه انسانها و بر قلب شریف پیامبر نازل شود بلکه قبل
از اینکه پیامبر گرامی به نبوت مبعوث گردد، و قبل از خلقت انسان، نوشته شده بود، و
فرشته‌ها از آن اطلاع داشتند.

در سوره
«الرحمن» می‌خوانیم: « الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ»
خداوند
رحمان قرآن را تعلیم فرمود، آن‌گاه انسان را آفرید یعنی خداوند قرآن را به فرشته‌ها
یاد داد و پس از آن به مدتی، انسان را خلق کرد. و لذا وقتی جبرئیل، در اوّلین بار
بر پیامبر وارد می‌شود به او می‌گوید: بخوان؛ معلوم می‌شود نوشته شده‌ای را از آن
حضرت می‌خواهد که بخواند.

در آیه‌ای
دیگر می‌خوانیم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوْحُ الْأَمِیْنُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ
الْمُنْذَرِیْنَ» پیامبر! این قرآن را روح‌الامین بتدریج بر قلب تو آورد و به تو
خبر داد که از انذارکنندگان باشی. پس در آن وقت که قرآن نازل شده است، در لوح
محفوظ نوشته شده بوده است.

حکیم

حکیم به معنای محکم و مستحکم است و لذا عرب به آن لجامی که از آهن بر دهان اسب
زده می‌شود، حَکَمَه می‌گوید، چون محکم کشیده می‌شود و اسب را نگه می‌دارد. پس
حکیم به معنای مستحکم است یعنی چکش‌خور ندارد.

این کتاب حکیم است، یعنی نه تنها الفاظش آسیب‌پذیر نیست بلکه محتوا و معنایش
نیز محکم است و آسیب‌پذیر نمی‌باشد. در این کتاب تحریف راه ندارد. آری این کتاب
الهی که در دست ما است نه یک کلمه بر آن اضافه شده است و نه کلمه‌ای از آن کسر شده
است. پس مطالب این کتاب آنچنان محکم است و از مستقلات عقیله می‌باشد که به هیچ نحو
آسیب‌پذیر نیست. در قرآن می‌فرماید: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ
لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا» (سوره نساء ـ
آیه 82) این کتاب اگر از سوی کسی غیر از خداوند بود، در آن اختلاف و اشکال زیادی
پیدا می‌کردند. اگر دقت کنید می‌بینید هر قدر هم زحمت کشیده باشد، هزاران اشکال بر
او می‌شود گرفت، مگر قرآن که راهی برای باطل در آن نیست «لا یَأْتِیْهِ الْباطِلُ
مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».

از مجله: فرانکفورتر آلگمانیه «آلمان»

·       
تعداد مسلمانان جهان با مسیحیان برابر شده است

دین اسلام در طول پنجاه سال گذشته از تمامی ادیان جهانی دیگر گستردگی بیشتری
را نشان می‌دهد. تعداد معتقدین به این دین در طول این مدت زمان حدود 500 درصد
افزایش یافته است یعنی از تعداد 200 میلیون نفر در پنجاه سال پیش به حدود یک
میلیارد نفر افزایش پیدا کرده است.

بنابراین در حال حاضر تعداد مسلمانان جهان برابر با تعداد مسیحیان جهان می‌باشد.
این اطلاعات را بهرحال مؤسسه پژوهشی برای خاورمیانه در لندن مورد بررسی قرار داده
است. دین مسیحیت توانسته است از سال 1943 تا کنون رشد آماری معادل با 47 درصد را
بدست آورد.

در مقام سوم آمار جهانی ادیان معتقدین به دین هندو با جمعیتی معادل 500 میلیون
نفر قرار گرفته‌اند و رشدی معادل 117 درصد را نشان می‌دهند. بعد از آنها پیروان
دین بودا با جمعیتی معادل 245 میلیون نفر قرار دارند.

دین یهودیت در طول این مدت زمان پنجاه ساله تعداد 4 درصد از پیروان خود را از
دست داده است. در حال حاضر تنها تعداد پانزده میلیون یهودی در جهان وجود دارند.

(به نقل از بولتن بررسی مطبوعات جهان وزارت ارشاد اسلامی)

 



[1] . فصاحت: عبارت از زیبا سخن گفتن است. بلاغت: عبارت از به
موقع سخن گفتن است. پس اگر جمله‌ای هم از نظر انتخاب واژه‌ها زیبا و جالب بود و هم
سخن به جا و به موقعی بود، آن را فصیح و بلیغ می‌نامند.

/

سخنان معصومين

صله رحم

·       
پیامبر اکرم«ص»:

«اُؤصي الشَّاهِدَ مِنُ امَّتِيْ وَالْغائِبَ مِنْهُم وَ مَن فِي
أصْلابِ الرِّجالِ وَ أرْحامِ النِّساءِ إلی یَوْم الْقِِیامَةِ أَنْ یَصِلَ
الرَّحِمَ وَ إنْ کانَتْ مِنْهُ عَلی مَسِیْرَةِ سَنَةٍ فَإنَّ ذالِکَ مِنَ
الدِّیْنِ».

سفارش می‌کنم حاضران از امّتم و غائبان را و آنان که در صُلب مردان و رحم زنان
هستند تا روز قیامت که صله رحم کنند گر چه به فاصله یکسال راه باشد چرا که صله
رحم، جزء دین است.

·       
پیامبر اکرم«ص»:

«إنَّ أعْجَلَ الْخَیْرِ ثَواباً صِلَةُ الرَّحِمِ».

عمل خیری که زودتر از هر کار، ثوابش داده شود، صله رحم است.

·       
پیامبر اکرم«ص»:

«مَنْ سَرَّهُ
أنْ یَمُدَّاللهُ فِي عُمْرِه وَ أنْ یَبْسُطَهُ لَهُ فِي رِزْقِهِ، فَلْیَصِلْ
رَحِمَهُ».

هر که دوست دارد خداوند عمر او را دراز و روزیش را فراوان کند، به ارحام خود
نیکی و احسان نماید.

·       
امیرالمؤمنین«ع»:

«صِلُوْا أَرْحامَکُمْ وَلَوْ بِالتِّسْلِیمْ»

با ارحام خود بپیوندید گرچه با سلام کردن باشد.

·       
امام باقر«ع»:

«صِلَةُ الأَرْحامِ تُزَکِّي الْأَعْمالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوی،
وَ تُنْمِي الْأَمْوالَ، وَ تُنْسِیءَ لَهُ فِيْ عُمرِهِ، وَ وَ تُوَسِّعُ لَهُ
فِي رِزِقْهِ وَ تُحَبِّبُهُ فِي أَهْلِ بَیْتِهِ، فَلْیَتَّقِ‌اللهَ وَلْیَصِلْ
رَحِمَهُ».

صله ارحام؛ اعمال را پاک می‌کند، بلاها را دور می‌سازد، اموال را برکت می‌دهد،
عمر را طولانی می‌نماید و به روزیش وسعت می‌بخشد و او را در میان خانواده‌اش محبوب
می‌سازد؛ پس باید از خدا پروا کرد و صله رحم نمود.

·       
امام صادق«ع»:

«حَقُّ الرِّحِمِ لایَقْطَعُهُ شَيْءٌ وإذا کانُوا عَلی أمْرِکَ
کانَ لَهُمْ حَقَّانِ:حَقُّ الرَّحِمِ وَ حَقُّ الْإِسْلامِ».

حق ارحام را چیزی از بین نمی‌برد و اگر آنان همدین تو بودند، دو حق خواهند
داشت: یکی حق رَحِم و دیگری حق اسلام.

·       
امام صادق«ص»:

«صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هِیَ
مَنْسَأهٌ فِي الْعُمْرِ وَ تَقِيْ مَصارِعَ السُّوْء وَ صَدَقَةُ اللَّیْلِ
تُطْفِيءُ غَضَبَ الرَّبِّ».

صله رحم حساب روز قیامت را آسان می‌کند و عمر را دراز می‌نماید و از مرگ بد
نگهمیدارد و صدقه دادن در شب، خشم پروردگار را خاموش می‌کند.

·       
امام صادق«ع»:

«صِلْ رَحِمَکَ وَلَوْ بِشَرْ بَةٍ مِنْ ماءٍ؛ وَ أفضَلُ ما
تُوْصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ ألأذی عَنْها. وَصِلَةُ الرَّحِمِ مَنْسَأهٌ فِي
الْأجَلِ، مَحْبَبَةٌ فِي الْأهْلِ».

به ارحامت احسان کن گر چه با یک شربت از آب باشد. و بهترین صله رحم، نرساندن
آزار است به او. همانا صله رحم مرگ را به تأخیر می‌اندازد و انسان را در میان
خویشان، محبوب می‌سازد.

·       
امام صادق«ع»:

«صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارِ وَ
یزِیْدانِ فِي الْأعْمارِ»

نیکی به ارحام و خوشرفتاری با همسایگان، خانه‌ها را آباد و عمرها را زیاد می‌کند.

/

شناخت خدا

آیة الله العظمی منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از تمام شدن بحث در خطبه 185 نهج‌البلاغه، به خطبه 186 می‌پردازیم که از
خطبه‌های مهم و دقیق حضرت امیر«ع» است.

«وَ مِن خَُطْبَةٍ لهُ علیه‌السلام فِي‌التَّوْحیدِ، وَ تَجْمَعُ هذِهِ
الْخُطْبة مِن اُصُولِ‌الْعِلْمِ ما لاتَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَیْرَها»

این یکی از خطبه‌های حضرت امیرالمؤمنین«ع» است در توحید و خداشناسی. و این
خطبه، مطالبی از مسائل اصلی و اساسی دانش دارد که هیچ خطبه ديگری، این مطالب را
ندارد.

قبل از شروع بحث، لازم است مقدّمه‌ای بدین مناسبت ذکر کنیم همانگونه که در
گذشته نیز به تناسب ذکر کرده‌ایم، ولی در هر صورت، بنا به اهمیت و دقیق بودن
موضوع، چاره‌ای نداریم جز تکرار آن مقدّمه با مقداری تفصیل و توضیح.

صفات خداوند

خداوند تبارک و تعالی سه نوع صفات دارد:

1.    صفات حقیقیّه: مانند علم، قدرت، حیات و اراده که اینها
چیزهائی است که حقیقت دارد و به آنها صفات کمال نیز می‌گویند.

2.    صفات اضافیه: مانند خالقیت و رازقیّت.

امر متکرر را اضافه می‌گویند. پس وقتی می‌گوئیم: خدا رازق است، آن رازق، مرزوق
هم می‌خواهد. خدا خالق است، پس آن خالق، مخلوقاتی هم دارد.

و اینکه در اینجا صفات اضافیه گفته می‌شود برای اینکه یک طرف اضافه خود ما
هستیم. ما مرزوقیم یعنی روزی داده می‌شویم. رازق ما کیست؟ خدا است. پس خدا رازق
است و ما که آن طرف اضافه هستیم مرزوق، و لذا به این صفت رازقیّت، صفت اضافیه می‌گویند
و همچنین است در موارد دیگر.

3. صفات سلبیّه: صفات سلبیّه، صفاتی است که نقص است و برای خدا عیب است، لذا
آنها را از خدا سلب می‌کنیم، می‌گوئیم: خداوند مرکّب نیست، جسم نیست، عاجز نیست،
جوهر نیست، عرض نیست و…

در هر صورت، ما حق تعالی را از راه همین صفات اضافیه و صفات سلبیه می‌شناسیم.
و اما صفات حقیقیّه که صفات کمال است، ما نمی‌توانیم به آنها پی ببریم زیرا خودمان
ناقص هستیم، محدود هستیم و ناقص نمی‌تواند پی به کامل ببرد، محدود نمی‌تواند به
غیرمتناهی علم و احاطه پیدا کند.

علم، قدرت، حیات و اراده خدا صفات ثبوتیه‌ای است که حقیقت دارد و عین ذات خدا
است یعنی علم خدا علمی است غیرمتناهی، قدرتش قدرتی است غیرمتناهی، حیاتش حیاتی است
غیرمتناهی، و همچنین عین ذات باریتعالی نیز هست، مانند من و شما نیست که علم و
قدرتمان زائد بر ذاتمان است؛ زیرا ما در اصل علم 
نداریم، کم کم درس می‌خوانیم و مقداری از علم دریافت می‌کنیم؛ در اصل قدرت
نداریم، کم کم قدرت و توانائی بدست می‌آوریم. ولی علم و قدرت خدا همانند ذاتش
غیرمتناهی و قابل اکتناه نیست و اصلاً چیزی جدای از ذات حضرت حق نیست. و از این
روی ما نمی‌توانیم این مطلب را درست درک کنیم.

باز هم تکرار می‌کنیم که شناخت خدا برای ما فقط توسّط صفات اضافیه و صفات
سلبیه، امکان پذیر است چون در صفات اضافیه خودمان یک طرف اضافه هستیم. می‌گوئیم:
ما حادثیم پس یک محدث می‌خواهیم؛ ما مرزوقیم پس یک رازق می‌خواهیم و…

و از آن طرف صفات سلبیه است. چون ما می‌توانیم درک کنیم که خودمان نقصهائی
داریم مانند عجز، احتیاج، ترکیب، جسم بودن و… و لذا حکم می‌کنیم که خداوند این نقص
ها را ندارد.

 و اما صفات حقیقیّه حق تعالی مانند
ذات حق تعالی برای ما قابل اکتناه و فهم نیست چون نمی‌توانیم به آن احاطه پیدا
کنیم.

و اما آنها که خواستند به نحوی صفات حقیقیّه خدا را توضیح دهند، دانسته یا
ندانسته به سوی انحراف و یا اشتباه فاحش کشیده شدند.

عقیده اشاعره درباره صفات خداوند

اشعریها گفتند: صفات حقیقیّه خداوند حقیقت دارد و زائد بر ذات حق تعالی است
یعنی: خدا یک وجود است، علم خدا موجودی است علاوه بر ذاتش،قدرت خدا هم همچنین،
حیات خدا هم همچنین و خلاصه قائل بودند که هفت صفت حقیقی، موجوداتی هستند علاوه بر
ذات خدا و قدیمی هم هستند. و لذا در حقیقت، هشت قدیم قائل شدند که آنها را «قدمای
ثمانیه»می‌نامند.

به این عدّه از متکلمین یعنی اشاعره اشکال شده است که اگر مسیحی‌ها با اعتقاد
به سه اقنوم (اقانیم ثلاثه که عبارت است از اب و ابن و روح‌القدس) مشرک شدند، شما
به هفت قدیم به اضافه خدا که جمعاً قدمای ثمانیه می‌شوند، اعتقاد دارید و این یک
نحوی از شرک است.

عقیده معتزله درباره صفات خداوند

معتزله چون می‌خواستند از این عقیده دور باشند و از طرفی نمی‌توانستند درک
کنند که صفات عین ذات است، لذا آمدند و گفتند: یک قدیم بیشتر نیست و او هن خدا است
و خداوند علم ندارد، قدرت ندارد، حیات ندارد و… ولی ذات حق تعالی نایب صفاتش است
یعنی جای صفات را می‌تواند بگیرد پس در عین حال که خدا علم ندارد، کار علم از او
می‌آید! قدرت ندارد، کار قدرت از او می‌آید و همچنین…

عقیده فلاسفه الهیون

واما فلاسفه الهی که از قرآن و وحی مایه گرفته‌اند، نه این عقیده را قبول
دارند ونه آن دیگری را بلکه می‌گویند:

خداوند صفات حقیقیه دارد ولی نه مانند ما که صفاتمان زائد بر ذاتمان است، بلکه
صفات خداوند عین ذات او هستند. خداوند علم، قدرت، حیات و… دارد ودر عین حال که
او ذات بی‌پایان و غیرمتناهی است، علم بی‌پایان هم هست، حیات محض هم هست. و به
تعبیر بعضی از فلاسفه: حقیقت هستی، عین علم است، عین قدرت است، عین ادراک است و
عین حیات است. پس خداوند این صفات را دارد و زائد بر ذاتش هم نیستند بلکه عین ذاتش
هستند.

مرحوم حاج ملا هادی سبزواری می‌گوید:

وألأشعَرِیّ بِازْدِیادٍ قائِلَة وَقالَ بِالنِّیابَةِ الْمُعْتَزِلَة

در هر صورت، وجود و هستی همدوش با همه کمالات است و چون ذات خدا یک وجود بی‌پایان
است که در ذاتش، نیستی راه ندارد، پس علم بی‌پایان هم هست که در ذاتش جهل راه
ندارد، حیات بی‌پایان هم هست، قدرت بی‌پایان هن هست و همچنین…

و چون این صفات، عین ذات پروردگار هستند لذا برای ما میسّر نیست که آنها را
درک کنیم. انسان هر چه ارتقاء وجودی پیدا کند، حتی اشرف مخلوقات که پیامبر اکرم«ص»
باشد، نیز نمی‌تواند به ذات حق تعالی احاطه پیدا کند چون در هر صورت مخلوق حق است
و ممکن‌الوجود. و هیچگاه ممکن‌الوجود نمی‌تواند به ذات واجب‌الوجود، همانگونه که
هست، پی ببرد.

و بهمین مناسبت، می‌بینیم که معصومین علیهم‌السلام می‌فرمایند: «ما عَرَفْناکَ
حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» ما نمی‌توانیم ترا، آنگونه که حق شناسائی و کمال شناسائی است،
بشناسیم.

با همین ایجاز، مقدّمه را به پایان می‌بریم و به اصل خطبه می‌پردازیم:

«ما وَحّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ»

موحد نیست کسی که برای خدا، کیف قائل باشد.

قائل به توحید نشده است کسی که برای خدا، کیف قائل باشد؛ زیرا کیف، یکی از
اعراض است و خداوند نه جسم است و نه عرض.

مقولات عشر

فلاسفه می‌گویند: تمام موجودات این عالم، ده مقوله‌اند که یک مقوله، جوهر است
و آن ذات اشیاء می‌باشد و نه مقوله دیگر اعراض می‌باشند. «کَیْف» یکی از این اعراض
است، که بمعنای چگونگی و کیفیّت اشیاء است.

مقوله دیگر «کَمّ» است که به معنای اندازه اشیاء می‌باشد مانند خط و سطح و جسم
و اعداد. هفت مقوله دیگر را اعراض نسبیّه می‌نامند. مثلاً نسبت اشیاء به زمان را
«مَتی» و نسبت اشیاء به مکان را «أیْنَ» می‌گویند.[1]

اقسام کیف

فلاسفه،‌ کَیْف[2] را به چهار
قسمت تقسیم می‌کنند:

1.    کیفیّات مَحْسُوسه: آن کیفیاتی است که از راه حواس پنجگانه
درک می‌شود مانند رنگها که بوسیله چشم درک می‌شود و زبری و نرمی چیزی که با دست حس
می‌شود و یا حرارت و برودت و…

2.    کیفیات استعدادیه: چیزهائی که استعداد انفعال و عدم انفعال
دارد. مثلاً می‌گوئیم: این چیز نرم است یعنی پذیرش دارد که مثلاً چاپ بخورد. یا
مثلاً انسانی را می‌گوئیم که مزاجش سست است یعنی استعداد و پذیرش بیمار شدن دارد و
انسان دیگری را می‌گوئیم که قوی است و در برابر میکروبها و حوادث، مصونیّت دارد.
اینها کیفیات استعدادیه است.

3.    کیفیات نفسانیّه: صفاتی است که در نفس انسان پیدا می‌شود
مثلاً شما علم نداشتید ولی علم بدست می‌‌آورید؛ قدرت نداشتید،‌ قدرت پیدا می‌کنید.
این علم، قدرت و اراده و… که در نفس شما پیدا می‌شود،‌ اینها را کیفیات نفسانیه
می‌نامند.

4.    کیفیات مخصوصه به کمیّات: کیفیاتی که بر اندازه‌ها عارض می‌شود
مانند خط و سطح و جسم تعلیمی که کمّ اند ولی یک کیفیاتی می‌توانند پیدا کنند، این
کیفیت‌ها را کیفیات مخصوصه به کم می‌نامند مثلاً یک جسم که مثلث است، ممکن است
مربع یا ذوزنقه بشود. یا اینکه سطح جسم 
تعلیمی که گاهی مثلث و گاهی مربع و… می‌شود اینها کیفیات مختصّه به
کمیّات‌اند.

بنابرین، چنین کیفیت‌هائی که از عوارض و زائد بر ذات است، اگر اینها را بخواهی
به خداوند نسبت دهی، یا اینکه باید بگوئی، خودش نداشته و دیگری به او داده است،
درآن صورت معتقد شده‌ای که خدا نیاز به محدث دارد و دیگران باید صفاتی را به خدا
بدهند و هیچ کس چنین ادعائی نمی‌کند و به این عقیده، قائل نیست.

و یا اینکه بگوئی: این کیفیات که زائد بر ذاتند و در حقیقت عارض ذاتند خدا
خودش این کیفیّات را دارد، لابد می‌خواهی بگوئی، خداوند از ازل این کیفیت‌ها را
داشته است که این همان سخن اشاعره است که معتقد به قدمای ثمانیه شدند؛‌ و این همان
شرک است.

و لذا حضرت امیر«ع» می‌فرماید: «ما وحدة من کیّفه»یعنی مشرک خواهد بود کسی که
برای خدا کیفی قائل شود چون کيف عرض است  و
اعراض زائد بر ذات کند و اگر کيف را براي خدا قائل شوي، و کیف را قدیم بدانی مانند
ذات، پس لازم مي آيد يک ذات قديم اشته باشيم و يک کيفيت قديم، پس همان سخن اشاعره
را گفته‌ای و این خلاف توحید است.

این نکته را حضرت امیر«ع» در اولین خطبه نهج‌البلاغه نیز فرموده‌اند: «فَمَنْ
وَصَفَ اللهَ فَقَدْ قَرَنَهُ» هر کس برای خدا صفتی قائل شود مانند علم، قدرت،
حیات، کیف (سفیدی، سیاهی، درازی، کوتاهی و…) همانگونه که ما داریم که این صفت‌ها
زائد بر ذاتمان است، چیزی را مقرون خدا قرار داده است مثلاً می‌گوید: خدا بوده،
علم هم جداگانه با او بوده است!

«وَ‌ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ» اگر چیزی را مقرون خدا کردی، قائل به
دوگانگی و ثنویّت شده‌ای و این شرک است؛ همانگونه که مسیحیان قائل به اقانیم ثلاثه
(اب، ابن و روح‌القدس) شدند یا اشاعره که قائل به قدمای ثمانیه شدند.

(لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ انَّها غَیْرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ
مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیْرُالصِّفَةِ)

نص: أبوالمفضِّل الشیباني، عن أحمدبن مطوّق‌بن سوار، عن المغیرة‌بن محمّدبن
المهلب، عن عبدالغفّاربن کثیر، عن إبراهیم‌بن حمید، عن أبی هاشم، عن مجاهد، عن ابن
عبّاس قال، قدم یهوديُّ علی رسول‌الله صل‌الله علیه و آله – یقال له‌: نعثل‌ـ
فقال: یا محمّد إنّي سائلك عن أشیاء تلجلج في صدري منذحین، فإن أنت أجبتني عنها
أسلمت علی یدک قال: سل یا أبا عمّارة. فقال: یا محمّد صف لي ربّک، فقال علیه
السلام: إنَّ الخالق لایوصف إلّا بما وصف به نفسه، و کیف یوصف الخالق الّذی یعجز
الحواسُّ أن تدرکهْ، و الأوهام أن تناله، و الخطرات أن تحدّه، و الأبصار عن
الإحاطة به، جلَّ عمّا یصفه الواصفون، نأی في قربه، و قرب في نأیه کیّف الکیفیّة
فلا یقال له: کیف، و أیّن‌الأین فلا یقال له: أین، هو منقطع الکیفوفیّة و
الأینونیّة، فهو الأحد الصمد کما وصف نفسه و الواصفون لا یبلغون نعته، لم یلد و لم
یولد و لم یکن له کفواً أحد.

قال: صدقت یا محمّد أخبرني عن قولک: إنّه واحد لا شبیه له، ألیس الله واحد و
الإنسان واحد؟ فوحدانیّته شبهت وحدانیّة الإنسان. فقال علیه‌السلام: الله واحد و
أحديّ المعنی، و الإنسان واحد ثنويّ‌المعنی، جسم و عرض، و بدن و روح، فإنّما
التشبیه في‌المعاني لاغیر، قال: صدقت یا محمّد.

 

برای اینکه هر صفتی شهادت می‌دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی می‌دهد
که چیزی غیر از صفت است. پس اگر کسی بگوید خدا علم دارد، قدرت و حیات دارد معنایش
این است که علم، قدرت و حیات زائد بر ذات خدا است با اینکه در حقیقت صفات خدا عین
ذاتش است یعنی همان ذات، عین علم و قدرت است و همان ذات عین حیات است.

به همین مناسبت، حدیث ارجمندی از حضرت رسول اکرم«ص» نقل می‌کنیم که مطلب روشن‌تر
شود.

ابوالمفضل شیبانی این حدیث را نقل می‌کند و سند آن را به ابن عباس می‌رساند،
می‌گوید:

«قَدِمَ یَهُودِيٌّ عَلی رَسُولِ‌الله«ص»» یک نفر یهودی بر پیامبر«ص» وارد شد.
«فَقالَ: یا مُحَمّد اِنِّي سائِلُکَ عَنْ اشْیاءَ تُلَجْلِجُ فِي صَدْرِيْ مُنْذُ
حِیْنٍ» من از چیزهائی می‌خواهم بپرسم که مدتی است در سینه‌ام خلجان دارد. «فَإِنْ
اَنْتَ اَجَبْتَنِيْ عَنْها اَسْلَمْتَُ عَلی یَدِکَ» اگر تو پاسخ این سئوالها را
دادی، بر دست تو اسلام می‌آورم.

پیامبر«ص» فرمود: «اِسْأَلْ یا اَبا عِمارَةَ» ای ابوعماره سئوال کن. «فَقالَ:
یامُحَمّدُ صِفْ لِيْ رَبَّکَ» گفت: ای محمد! پروردگارت را برایم توصیف کن.

حضرت فرمود: «اِنَّ‌الْخالِقَ لایُوصَفُ اِلّا بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ»
خدائی که پروردگار همه موجودات است قابل توصیف نیست مگر به آن چیزهائی که خودش،
خودش را توصیف کرده است (که آن صفات قهراً صفات کمال است و صفات کمال عین ذات می‌باشد).

در اینجا ـ‌برای اهل فن‌ـ به نکته‌‌‌ای اشاره می‌کنم و زود می‌گذرم. فلاسفه در
مبحث حکمت متعالیه می‌گویند:

«حقیقت در عالم غیر از وجود چیزی نیست. ماهیّت‌ها همه امور اعتباری‌اند. عدم
هم که چیزی نیست؛ پس حقیقت غیر از هستی چیزی نیست، پس صفات کمال هر چه حقیقت باشند
باید برگردند به حقیقت هستی». این در حقیقت، برهانی است برای این مطلب که ذکر شد و
آن اینکه حقیقت هستی با همه حقایق کمالیه مساوی و همدوش است. حقیقت هستی عین علم و
قدرت و حیات است؛ پس آن صفاتی که صفات کمالیه هستند و برگشتشان به حقیقت هستی می‌باشد،
آنها را خدا دارد و آنها عین ذاتش هستند. و از این روی، اگر کسی صفاتی را برای خدا
قائل شود که زائد بر ذاتش است، مشرک می‌شود.

در ادامه روایت، حضرت رسول«ص» می‌فرماید:

«وَ کَیْفَ یُوْصَفُ ‌الْخالِقُ ‌الَّذِيْ یَعْجِزُ الْحَواسُّ اَنْ
تُدْرِکَهُ» چطور می‌شود، پروردگاری که حواس انسان عاجز از درک او است.
«وَالْأَوْهامُ اَنْ تَنالَهُ» وهم‌ها و واهمه‌های انسان عاجز است از اینکه به
ذاتش پی ببرد. «وَالْخَطَراتُ اَنْ تَحِدَّهُ» و آن خاطره‌هائی که بر دل من و شما
خطور می‌کند ناتوان است از اینکه احاطه به پروردگار پیدا کند. و مگر ممکن است
دریائی را در کوزه جا بدهی تا اینکه بتوانی خدا را که موجود بی‌پایان و لامتناهی
است در فکر محدود خود که مخلوق او است،جا بدهی «وَالْأَبْصارُ عَنِ الْإِحاطَةِ
بِهِ» چشمهای انسان عاجز است از اینکه به خداوند احاطه پیدا کند، و اصلاً خدا جسم
نیست که چشم بتواند او را ببیند.

«جَلَّ عَمّا یَصِفُهُ الْواصِفُوْنَ» خداوند منزّه است از توصیف وصف‌کنندگان.

صفات ثبوتیه را صفات کمال وجمال می‌گویند. صفات جلال به این معنی است که
خداوند منزّه است از آن صفت‌ها.[3] 

«نَأی فِيْ قُرْبِهِ» خداوند در عین حال که نزدیک است، دور است. در قرآن کریم
می‌فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیْدِ»[4]، ما
از رشته سیاهرگ گردن به او نزدیکتریم. و در همان حال، خداوند دور است برای اینکه
هیچکدام از ما نمی‌توانیم او را ادراک کنیم. «وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ»
او با شماست هر جا که باشید. او بر شما احاطه دارد ولی شما نمی‌توانید او را ادراک
کنید.

«کَیَّفَ الْکَیْفِیَّةَ» این کیف‌ها ـ‌با اقسام گوناگونش‌ـ پرورده او است و
خدا خالق و ایجادکننده آنها است «فَلا یُقالُ لَهُ کَیْف» پس نمی‌شود بگوئیم خدا
کیف است کیفیّت بمعنای چگونگی است و خداوند جسم نیست که کیفیت داشته باشد.

«وَ أَیَّنَ الْأَیْنَ» مکان مخلوق خدا است «فَلا یُقالُ لَهُ أَیْن» پس نمی‌شود
بگوئیم: خدا کجا است؟ خداوندی که خودش خالق زمان و مکان است، پس فوق زمان و مکان
است، لذا نمی‌شود بگوئی: خدا کجا است؟ یا خدا چگونه است؟

«هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفُوْفِیَّةِ والْأَیْنُوِنیَّةِ» خدا جدا است از
اینکه کیف یا أین داشته باشد.

«فَهُوَ الْأَحَدُ الصَّمَدُ»[5] او
یگانه است و هیچ نقصی در ذاتش وجود ندارد. «کَما وَصَفَ نَفْسَهُ» همانگونه که خود
در قرآن خودش را وصف کرده است. «وَالْواصِفُوْنَ لا یَبْلُغُوْنَ نَعْتَهُ» توصیف‌کنندگان
نمی‌رسند به کنه صفات حق تعالی. «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُوْلَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ
کُفُواً أَحَدٌ» خداوند نه فرزند دارد و نه زائیده شده است و نه کفو و جفتی دارد.

آن شخص یهودی وقتی اين سخنان را از پیامبر اکرم«ص» شنید، عرض کرد: «صَدَقْتُ
یا مُحَمَّدُ» راست گفتی ای محمد

آنگاه پرسید: «أَخْبِرْنيْ عَنْ قَوْلِکَ إِنَّهُ واحِدٌ لا شَبیْهَ لَهُ.
اَلَیْسَ اللهُ واحِدٌ وَالْأَنسانُ واحِدٌ؟ فَوَحْدانِیَْتُهُ اَشْبَهَتْ
وََحدانِیَّةَ الْأَنسانِ» ای محّمد! تو که می‌گوئی: خدا واحد است، انسان هم واحد
است پس خدا شبیه پیدا کرد برای اینکه در وحدت با انسان شریک شد!!!

اینجا است که پیغمبر«ص» فرمود: تو در مفهوم «واحد» اشتباه می‌کنی؛ حقیقت ِ
وحدانیت حق تعالی غیر از وحدانیت من وشما است. انسان واحد است یعنی یک نوع واحد
است اما خدا واحد است یعنی حقیقتی است که مانند و شبیه برایش فرض نمی‌شود. ذاتش
احدی است یعنی بسیط است و ترکّب در ذاتش راه ندارد. فَقالَ«ص»: اللهُ واحِدٌ وَ
أَحَدِيُّ الْمَعْنی وَالْأِنسانُ واحِدٌ ثَنَوِيُّ الْمَعْنی» خداوند واحد است
وذاتش هم احدی است یعنی بسیط است و ترکّب در ذاتش راه ندارد ولی انسان واحد دوگانه
است یعنی واحد درعدد است و از چندین بُعد، دوئیّت در ذاتش هست.

«جِسْمٌ وَ عَرَضٌ وَ بَدَلٌ وَ رُوْحٌ» جسم است و عرض، بدن است و روح. پس
درذاتش ترکّب و دوئیّت هست ولی در ذات حق تعالی هیچ ترکیبی وجود ندارد، و هیچ دوئی
برای آن واحد فرض نمی‌شود. «فََاِنَّما التَشْبِیْهُ فِي الْمَعانِيْ لا غَیْر» پس
تنها مفهوم وحدت به معنای ذهنیش بر هر دو منطبق است.

قالَ:صَدَقْتُ یا مُحَمَّد«ص» آن یهودی گفت:راست گفتی ای محمد «ص».[6]

ادامه دارد

 



[1] . مقولات عشر عبارتند از یک مقوله جوهر و نه مقوله عرض. و
مقولات عَرَض: کم، کیف، وضع، این، اضافه، متی، ملک، فعل و انفعال می‌باشد. ارسطو
می‌گوید: تمام موجودات جهان منحصر در این ده مقوله است. برخی ازفلاسفه، مقولات را
پنج و برخی مقولات اساسی را چهار دانسته (جوهر، کم، کیف و نسبت) و نسبت را جنس هفت
مقوله دیگر می‌دانند و مثلاً نسبت شيء را به مکان «این» و به زمان «متی» می‌دانند. 

/

دانستنيهائي از قرآن

سلاحتان را زمین نگذارید

·       
«…
وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ
فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً.» (قرآن کریم سوره نساء آیه 102)

ترجمه

کافران دوست دارند که شما از سلاحها و کالاهای خویش غافل شوید و آنها، یکباره
بر شما یورش برند و حمله کنند.

لغت

ودّ: وَدََّ یَوَدُّ وَدّاً وُدّاً و وِدَّاً (به کسر و فتح و ضم واو) به معنی
دوست داشتن است. ودود کسی است که بسیار دوست می‌دارد و این کلمه بر زن و مرد اطلاق
می‌شود (هو ودود و هي ودود).

متاع: هر چیزی که بگونه‌ای از آن استفاده می‌شود (چه اثاث خانه و زندگی و چه
لوازم شخصی انسان از قبیل لباس و چه آب و نان و غیره) آن را متاع می‌گویند.راغب در
مفردات گوید: «المتاع انتفاعٌ ممتدّ الوقت». متاع، بهره‌ای است با وقتی طولانی.
ولی در هر صورت خداوند این متاع و بهره دنیا را در برابر آخرت تحقیر کرده و کوچک
می‌شمارد می‌فرماید: «فما متاع الحیوة الدنیا في الآخرة الاقلیل».

مَیْل: میل، عدول و انحراف از وسط به یکی از دو طرف است و به معنی حمله و یورش
نیز آمده است و پول را نیز مال می‌گویند برای اینکه همواره از دستی بدستی در چرخش
و حرکت است و گاهی آنقدر میل آن زیاد می‌شود که بکلّی از دست می‌رود!

 

مورد نزول

برخی مورد نزول آن را غزوه ذات الرقاع دانسته و برخی غزوه‌های دیگر. در هر
صورت، این قسمت از آیه که مورد نظر است، در ضمن آیه نماز خوف که در حال جنگ خوانده
می‌شود، آمده است ولی خود به صورت یک جمله معترضه است که دلالت بر یک حکم کلی
دارد.

موارد استفاده از آیه

همانگونه که ذکر شد، این جمله درباره نماز خوف و کیفیت آن
آمده است. در آنجا می‌فرماید: « وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ
الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ
فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى
لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ
وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ
وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ
عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن
تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ
لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا».

پس هرگاه (در غزوه‌ها و جنگها) میان آنان (لشکریان اسلام)
بودی وخواستی نماز با آنان بپا داری باید گروهی (از سپاهیان) با تو به نماز بایستند
در حالی که اسلحه با خود دارند و چون به سجده روند، این گروه پشت سر شما رفته و
گروهی که نماز نخوانده‌اند،‌ به نماز بایستند و البته آنان نیز اسلحه با خود
بردارند و هشیار باشند،‌ کافران انتظار دارند که شما از اسلحه و اسباب خود غفلت
ورزید و آنها ناگهان بر شما حمله‌ور شوند. و چنانکه باران یا مرضی شما را از
برگرفتن سلاح بزحمت اندازد، بر شما باکی نیست که سلاحها را زمین بگذارید ولی بهر
حال از دشمن بر حذر باشید (و همواره هوشیاری خود را حفظ کنید) و خدا برای کافران
عذابی خوارکننده مهیّا ساخته است.

از این آیه استفاده می‌شود که هرگز نباید از دشمن
غفلت کرد و گوش به سخنان یاوه صلح طلبی او داد، زیرا این سخنان جز برای اغفال
مسلمین و یورش بی‌رحمانه آنان چیز دیگری نیست. رزمندگان عزیز ما نیز همانگونه که
در دو جای این آیه سفارش شده است که «هشیار باشید و حتی در حال نماز سلاح خود را
بردارید و هیچگاه از دشمن غفلت نکنید»؛ باید همواره این آیه را مدّنظر قرار داده و
بدون دادن مجال به صدّامیان کافر و دیگر منافقین و دشمنان دین، با سلاح مادی و
معنوی مسلّح بوده و لحظه‌ای از انبوه دشمنان انقلاب مقدس اسلامیمان غافل نشوند؛ و
خدا هم برای آن کافران، عذابی دردناک و خوارکننده آماده کرده است.