/

مهربانی به پدر و مادر

تفسير سوره لقمان

آيت الله مشکيني

قسمت 15

مهربانی به پدر و مادر

$uZøŠ¢¹urur z`»|¡SM}$# Ïm÷ƒy‰Ï9ºuqÎ/ çm÷Fn=uHxq ¼çm•Bé& $·Z÷dur 4’n?tã 9`÷dur ¼çmè=»|ÁÏùur ’Îû Èû÷ütB%tæ Èbr& öà6ô©$# ’Í< y7÷ƒy‰Ï9ºuqÎ9ur ¥’n<Î) 玍ÅÁyJø9$# ÇÊÍÈ  

و ما به انسان درباره پدر و مادر سفارش نمودیم، مادرش او
را با ناتوانی فراوان حمل کرد و دوره شیرخوارگی او طی دو سال پایان می یابد و نخست
مرا شکر کن و آن گاه شکر پدر و مادر را به جای آور که بازگشت همگان به سوی من است.

دوران بارداری و شیرخوارگی

در این آیه شریفه دوحالت از انسان از آغاز هستی وجود او
بیان شده است نخستین حالت او در جمله فوق مطرح است که دوره بودن او در رحم مادر
است یعنی از ان هنگام که به واسطه تقارن دو موجود به نام اسپرم و اوول، ساختمان
وجودش به عنوان یک انسان شروع می شود تا زمانی که این مرحله با به دنیا آمدن طفل
پایان می یابد و این خود یک مرحله از مراحل مختلف وجود و تکوین انسان است ولی این
مسافر در این مرحله از سفر خویش بی اطلاع است درباره این مرحله بیان داشتیم و اینک
راجع به حالت دوم طفل که بعد از ولادت است مطالبی عرضه خواهد شد:

در جمله «وفصاله فی عامین» دوره شیرخوارگی طفل مطرح شده
است که به مدت دوسال سفیر شیرخوارگی این مسافر ، طی می گردد و مراحلی از رشد
وتکامل را در این دوره می پیماید، اسلام در این مرحله از مراحل زندگانی انسان سه
حکم و وظیفه را برای مربی و سرپرست طفل بیان داشته است.

1.   
حضانت

2.    نفقه

3.    ولایت

در مساله حضانت بحث از این است که حق نگهداری و سرپرستی
طفل به کدام یک از پدر و مادر واگذار گردیده است. این حق به طور طبیعی و شرعی
اختصاص به مادر دارد و لذا چنان چه مادر خود عهده دار آن گردد پدر حق ندارد این حق
را از او سلب نموده و طفل را به دیگری بسپارد ولی داشتن چنین حقی هرگز به این معنی
نیست که در پذیرش آن تکلیف شرعی داشته و مجبور باشد وا ز این رو پدر نمی تواند او
را در حضانت بچه مجبور و ملزم سازد و اگر بگوید نگهداری او را به عهده نمی گیرم
پدر باید کسی را برای این کار استخدام نماید.

ولی نفقه و ولایت برخلاف حضانت به عهده پدر است نفقه عبارت
از مخارج طفل است که شامل تمام نیازمندی های او از خوراک و پوشاک و دارو و غیره
است و حتی شیر دادن نیز بر مادر واجب نیست و به همین دلیل می تواند از شیر به طفل
اصلا و یا به طور رایگان خوردداری نماید و در این صورت پدر واجب است که در برابر
دادن شیر به مادر اجرت دهد و یا این که به وسیله دیگر شیر بچه را تامین کند. البته
اگر پدر از جهت مادی توانای تامین مخارج و نفقه را نداشته باشد مادر واجب است در
صورت امکان نفقه طفل را تهیه نماید.

ولایت بر کودک

ولایت عبارت است از تصرفاتی که به خود بچه و یا سرنوشت او
ارتباط دارد مثلا اگر بیمار شود این حق پدر است که نظر دهد او را پیش کدام پزشک و
یا کدام بیمارستان ببرد و چنان چه دختر است مادر و یا کس دیگر نمی تواند بدون
اجازه پدر او را به عقد مردی برای محرم شدن آن مرد به مادرش دربیاورد و نیز طفل
اگر دارای اموالی باشد مثل اینکه شخصی مرده و به وی از مال آن میت ارثی رسیده
باشد، تصرف در اموال او بدون اجازه پدر جایز نیست و تنها او است که می تواند در
اموال فرزند تصرف نماید البته بعد از دوسال آیا این حقوق سه گانه به همان گونه که
گفته شده محفوظ است یا خیر؟ مساله ای است که مربوط به این بحث نیست و لذا به همین
مقدار اکتفا می شود.

ان اشکرلی والوالدیک

این جمله به منزله بیان این توصیه است که در صدر آیه شریفه
به این صورت ذکر شد : و وصینا الانسان بوالدیه، ما به انسان سفارش نمودیم، ان
اشکرلی ولوالدیک سفارش ما این است که هم شکرگزار من باش که خالق و آفریننده تو
هستم و شکرگزار والدین خویش که حمل و حضانت و نفقه و ولایت بر ترا عهده دار بوده
اند و برای تو رنج ها دیده و زحمت ها کشیده اند. این سفارش به تمام انسان ها اعم
از زن و مرد است که هر یک این مرحله طفولیت را گذرانیده ایم و این توصیه تنها در قرآن
نیست بلکه خداوند این توصیه را به وسیله دیگر کتب آسمانی و پیامبرانش به بشر ابلاغ
نموده است.

شکر والدین

دو نکته مهم در این جمله است: یکی این که در آيه نمی
فرماید نسبت به آن ها چه کاری انجام بده بلکه می فرماید شکرگزار باش چنان چه در
شماره قبل گفتیم شکر عبارت است از بازدهی و ظهور نعمت در عمل انسان است بنابراین
شکرگزار خداوند و پدر و مادر بودن باین معنی است که باید اعمال و گفتار انسان نسبت
به خداوند و پدر و مادر طوری باشد که نمایانگر شکر باشد، و به این ترتیب یک قانون
و چهار چوب کلی در این آیه به جای پرداختن به جزئیات آن بیان شده است .

نکته دوم این است که خداوند در این آیه شکر خویش را در
ردیف شکر پدر ومادر قرار داده است گویی که خداوند در مورد وجود و تکوّن انسان سه
کس را دخیل می داند، خود و پدر و مادر والد هم به معنی تولید کننده است و به همین
جهت به پدر و مادر والدین گفته می شود و در آیه شریفه از آن ها تعبیر به لوالدیک
شده است محصول این تولید همان فرزندی است که از ان پدر و مادر به وجود آمده است
انسان بیست ساله ای را در نظر بگیرند که تا این مرحله از سن ده ها عامل در وجود
رشد و نمو او تاثیر داشته است پدر و مادر نیز این عوامل حساب می شوند که خداوند آن
ها را وسیله ای برای این تولید قرار داده است خود پدر نیز مخلوق خدا است و او از
نعهمت هائی که خداوند آفریده است استفاده و میل نموده است مقداری از ان ها به صورت
نطفه در آمده و در اثر تماس با زن به رحم وی انتقال یافته و با نطفه مادر تقارن
پیدا نموده و کودکی در رحم مادر به وجود آمده و طی مدت بارداری، زحماتی را تحمل
نموده است و پس از تولد پدر و مادر مشترکا زحمات دیگر وی را به عهده گرفته اند تا
رفته رفته رشد نموده و با آن سن رسیده است.

پس انسان باید شکرگزاز سه نفر باشند نخست شکرگزار خالق
خویش که جامه وجود بر اندامش آراسته و سپس شکرگزار پدر و مادر که این همه مشقت به
خاطر او متحمل گردیده اند البته مادر در این میان زحمت بیشتری را برای فرزند می
کشد و از این رو از حق بیشتری برخورداری بوده و حق وی بالاتر از حق پدر است البته
صحبت ما در این جا از نظر پرورش جسمی او است و گرنه از نظر تغذیه روحی و فکری و
اخلاقی پدر می تواند سهم بیشتری نسبت به فرزندش داشته باشد.

جوانی به حضور رسول اکرم (ص)شرف یاب شده و عرض کرد: یا
رسول الله من ابر؟ قال امک، قال ثم من ؟ قال امک قال: ثم من؟قال: امک ،قال : ثم
من؟ قال اباک.[1]

–        
پیامبر خدا به چه کسی
نیکوئی نمایم؟

–        
به مادرت

–        
بعد از نیکی به مادر
به چه کسی نیکی نمایم؟

–        
به مادرت

–        
بعد از آن به چه کسی
نیکوئی نمایم؟

–        
به مادرت

–        
پس به چه کسی ؟

–        
به پدرت

این فرموده رسول خدا (ص) برای این است که مادر در تکوّن و
شکل گیری ابتدايي طفل از نقش بیشتری نسبت به پدر برخوردار است و بعد از تولد نیز
زحمات بیشتری نسبت به وی متحمل می شود.

مصیر الی الله

سبک و روش قران چنین است که گاه در ضمن مطلبی از مطلب
دیگری سخن به میان می آورد و یا در خلال قصه ای به پند و اندرز می پردازد، در این
آیه که مساله توصیه به والدين مطرح می شود این جمله پر محتوا در آخر آیه اضافه می
شود والی المصیر مصیر از نظر ادبی مصدر میم است و به معنای صیرورت و شدن است یعنی
صيرورت شما به سوی من است یکی از آن ها شدن ها پدر شدن و مادر شدن است پدر شدن شما
به سوی من است مادر شدن شما به سوی من است شدن طفل به سوی من است شدن به معنای
چیست؟ این جمله مساله را می خواهد بگوید که انسان در حال شدن است حیوان در حال شدن
است نباتات در حال شدن است بلکه جمادات را نیز از اين قاننن کلي و عام نمی توان
استثنا نمود.

معنی شدن: حرکت و انتقال کیفی از نقض به کمال است زیرا
جهان آفرینش همچون رودخانه عظیمی است که سکون و رکودی در ان نیست و پیوسته در حال
حرکت است.

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم     موجبم که آرامش ما در عدم ما
است

البته این جمله هم ممکن است نظر به شدن تمام موجودات
نداشته و تنها انسان منظور باشد و بخواهد بگوید که: تو ای انسان به همراه این
رودخانه بزرگ خلقت که تو جزئی از آن به حساب می آنی به سوی شدن در حرکت می باشی
انبیاء آمده اند تا بشر را باین سفرش متوجه سازند و به او بگویند که پایان این سفر
کجاست؟ و به این سوال پاسخ دهند که :

ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود                بکجا می روم آخر ننمائی وطنم

پیامبران مبعوث شده اند تا انسان را متوجه سازند که این
سفر به کجا منتهی خواهد شد.

حضرت امیرالمومنین (ع) در این زمینه سخن پر معنائی دارد که
می فرماید: رحم الله امرء… علم من این و فی این والی این» خداوند رحمت نماید انسانی
را که بداند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.

قران کریم نهایت این سفر را چنین می فرماید:

$yg•ƒr’¯»tƒ ß`»|¡RM}$# y7¨RÎ) îyϊ%x. 4’n<Î) y7În/u‘ %[nô‰x. ÏmŠÉ)»n=ßJsù ÇÏÈ [2]

ای انسان محققا تو کوشا در حرکتی به سوی پروردگارت پس او
را ملاقات خواهی کرد. راغب در مفردات می گوید: و ملاقاه الله عزوجل عباره عن
القیامه و عن المصیر الیه. ملاقات پروردگار عبارت از قیامت و سیر به سوی او است.

رومی چوبکی قطره که از بحر جدا شد               آمد به سبو باز بشد جانب دریا

این رود عظیم و خروشان انسانیت پیوسته در مسیر و حرکت است
تا به آن عالم جاوید و ابدیت بپیوند.

بنابراین قرآن در ضمن این که به انسان توصیه می نماید که
شکرگزار خداوند و شکرگزار والدین خویش باشد بوی می فهماند که این قافله بزرگ بشری
به سوی آن ابدیّت در حرکت است، اگر شکرگزار باشد و به این توصیه الهی عمل نماید در
ان جا سرنوشتش چیست؟ و چنان چه کفران نعمت نماید چه آینده ای در آن جهان ابدی در
انتظارش خواهد بود.

bÎ)ur š‚#y‰yg»y_ #’n?tã br& š‚͍ô±è@ ’Î1 $tB }§øŠs9 y7s9 ¾ÏmÎ/ ÖNù=Ïæ Ÿxsù $yJßg÷èÏÜè? ( $yJßgö6Ïm$|¹ur ’Îû $u‹÷R‘‰9$# $]ùrã÷ètB ( ôìÎ7¨?$#ur Ÿ@‹Î6y™ ô`tB z>$tRr& ¥’n<Î) 4 ¢OèO ¥’n<Î) öNä3ãèÅ_ötB Nà6ã¥Îm;tRé’sù $yJÎ/ óOçFZä. tbqè=yJ÷ès? ÇÊÎÈ  [3]

و هر گاه آن ها (پدر و مادر ) تلاش نمایند که موجودی شریک
من قرار دهی از اطاعت آنان خودداری نما.

مرز اطاعت از پدر و مادر

مساله ای که در این جا مطرح می شود این است که آیا اطاعت
از پدر و مادر حد و مرزی هم برایش معین گردیده و یا این که در هرامری باید
شکرگزاري از پدر و مادر را در عمل و اطاعت از ان ها نشان دهد؟

آیا فوق حدود این اطاعت را به این گونه مشخص ساخته است که
اگر آن ها بر این مساله پافشاری و کوشش نمودند که عقیده شرک آمیز خویش را بر فرزندشان
تحمیل نمایند نباید از آنان اطاعت نموده و از توحید چشم بپوشد.  ضمناً قرآن با این جمله «ما لیس لک به علم» این
درس آموزنده توحید را به بشر داده است که معتقدین به شرک برهانی علمی و منطقی برای
عقیده و ادعای خویش ندارند و تنها توحید است که هزاران دلیل بر اثبات ان وجود
دارد. `tBur äíô‰tƒ yìtB «!$# $·g»s9Î) tyz#uä Ÿw z`»ydöç/ ¼çms9 ¾ÏmÎ/ $yJ¯RÎ*sù ¼çmç/$|¡Ïm y‰ZÏã ÿ¾ÏmÎn/u‘ 4 ¼çm¯RÎ) Ÿw ßxÎ=øÿムtbrãÏÿ»s3ø9$# ÇÊÊÐÈ  [4]

و هر کس با خداوند دیگری را بخواند دلیلی از برای او (بر
این اعتقادش) نیست.

«و صاحبهما فی الدنیا معروفاً»

و در دنیا با انان به نیکی رفتار نما.

یعنی از نظر اعتقادی گر چه با تو مخالف بودند ولی این
مخالفت هرگز نباید ترا به بدرفتاری با آن ها وادار سازد بلکه باید رفتار تو در
امور دنیا و زندگی مادی، خوب و پسندیده باشد.

جوانی تازه مسلمان در مراسم حج به حضور امام صادق (ع)امام
بوی توصیه نمود که به مادرش عنایت داشته باشد و تازنده است نسبت به او نیکی نماید
و هنگامی که فوت نمود خود شخصاً مراسم تجهیز جنازه و خاک سپاری او را به عهده گیرد
جوان به کوفه بازگشت و سفارشات امام را در مورد نیکوئی به مادر عملی ساخت و با دست
خویش به مادرش که نصرانی و نابینا بود غذا می داد، مادر دید  که رفتارپسرش تغییر نموده از این مساله تعجب
نمود و از پرسید پسرم تو سابقاً که در دین ما بودی این قدر به ما مهربان نبودی؛
اکنون چه شده است که بعد از مسلمان شدن بیش از سابق نسبت به من احترام و مهربانی
می نمائی؟

مردی از فرزندان پیامبرمان به من این دستور را داده است.

خود او هم پیامبر است.

نه مادر! پس از پیامبر ما به پیامبر دیگري نيست او فرزند
آن پیامبر است.

پسرم دین تو بهترین دین ها است آن را بر من عرضه بدار جوان
شهادتین را بر مادر عرضه کرد و مادر به اسلام گروید و سپس نماز را به او تعلیم
داد؛ مادر نماز ظهر و عصر و بعد از مغرب نماز مغرب و عشارا به جای آورد و ناگهان
همان شب حالش تغییر کرد و به پسرش گفت: آن چه را تعلیم داده مجدداً تعلیم نما مادر
بار دیگر به آن چه فرزندش بر او عرضه داشت اعتراف و اقرار نمود و سپس چشم از جهان
فرو بست.[5]بنابراين
مساله احترام به پدر  و مادر ،مساله بسيار
مهي است و اميد است ان شاء الله همه ما در برابر اين حکم خداوند انجام و ظيفه
نموده و شکر گزار آنها باشيم.

 



[1]
. اصول کافی ج 2 ص 160

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

آداب قرائت قرآن

رسول خدا (ص):

«نورو ابيوتکم بتلاوة القران و لا
تتخذوها قبورا کما فعلت اليهود و النصاري ،صلوا في الکنائس و البيع و عطلوا بيوتهم
،فان البيت اذا کثرفيه تلاوة القران کثر خيره و اتسع اهله اضاء لاهل السماء کما
تضيء نجوم الساء لاهل الدنيا ».

خانه هاي خويش را به تلاوت قران روشن
سازيد و آنها را گورستان نکنيد ، آنگونه که يهوديان و مسيحيان نمودند،آنان در
کنيسه ها و کليساهاي خودنماز خواندند ولي خانه هاي خويش را معطل گذاردند ( ودر
آنها عبادتي انجام ندادند ) زيرا هر گاه درخانه بسيار تلاوت قران شد خير و برکتش
زياد شد و روزي اهل آن بسياد گردد و آن خانه براي اهل آسمان بدرخشد چنانچه ستارگان
آسمان براي اهل زمين مي درخشند.

پيامبر اکرم (ص) :

«عن النبي (ص) انه سئل اي الناس احسن
صوتا بالقران ؟ قال من اذا سمعت قراءته رايت انهه يخشي الله ».

(بحار ج 89 ص 195)

از رسول خدا (ص) سوال شد ، چه کسي
قران را با صداي بهتر مي خواند؟

فرمود: کسي که چون قران خواندن او را
بشنوي خوف و خشيت از خدا رادر او بيني.

رسول خدا (ص):

« اقرووا القران بالحان العرب
واصواتها ».

( کافي ج 4 ص419)

قران رابا آواز و لحن عربي بخوانيد.

امام صادق ( ع) :

« کان علي بي الحسين صلوات الله عليه
احسن الناس صوتا بالقرآن و  کان السقاؤون
يمرون فيقفون ببابه سيمعون قراءته ».

( اصول کافي ج 4 ص 420)

امام سجاد خوش اوازترين مردم در
خواندن قران بود سقاها که از در خانه ايشان مي گذشتند مي ايستادند و قران خواندن
او را گوش مي دادند.

امام صادق (ع):

« ..کان اصحاب محمد (ص) يقرا احدهم
القران في شهر اواقل، ان القران لا يقرا هذرمة و لکن يرتل ترتيلا فاذا مررت باية
فيهاذکرالجنة فقف عندها و سل الله غزوجل الجنة و اذا مررت وآية فيهاذکرالنار فقف
عندها و تعوذ بالله من النار».

(اصول کافي ج 4 ص 211)

اصحاب پيامبر (ص) تمام قران را در
يکماه ياکمتر ِاز آن مدت مي خواندند . قران نبايد به سرعت و بطرز شتابزده قرائت
کردد بلکه بايد شمرده ، شمرده خوانده شود و هر گاه به آيه اي که در آن ياد بهشت
شده رسيدي ،توقف کن و از خداوند عزوجل بهشت را مسئلت نما و چون به آيه اي که در آن
ذکر آتش بميان آمده است ، ر سيدي توقف نما و ا ز آن بخدا پناه ببر.

امام صادق(ع) :

«من استمع حرفا من کتاب الله من غير
قرائة کتب له حسنة و محي عنه سيئه و رفع له درجة»

(عدة الداعي ص 422)

هر کس يک حرف از قرآن را بشنود بي
آنکه آن را بخواند، براي او ثوابي نوشته خواهد شد و گناهي از نامه عملش محو مي
گردد و برايش ارتقاء درجه اي (در آخرت ) خواهد بود.

«…اذا قري ء عندک القران وجب عليک
النصات و الاستماع »

 (تفسير القمي ص 504)

هنگامي که قران نزد تو خواند مي شود
لازم است سکوت نموده و به آن گوش فرا دهي .

امام صادق ( ع):

«ما يمتع التاجر منکم، المشغول في
سوقه اذا رجع الي منزله ان لاينام حتي يقرا سورة من القران فتکب له مکان کل آية
يقروها عشر حسنات و يمحي عنه عشر سيئات ».

(اصول کافي ج4ص 414)

چه باز ميدارد تاجري راکه در بازار
مشغول ( تجارت ) است از اينکه هنگام برگشتن به خانه نخوابد تا سوره اي از قرآن را
بخواند تا بجاي هر آيه ميخواند برايش ده حسنه نوشته شود و ده گناه از او محو گردد.

 

/

شناخت خداوند

درس هايي از نهج البلاغهن وو آزطو و وو

 

شناخت خداوند

خطبه 186

آیت الله العظمی منتظری

در ادامه تفسیر و شرح خطبه 228 نهج البلاغه (فیض الاسلام )
یا خطبه 186 (محمد عبده) به بحث و بررسی درباره انشاء و خلقت زمین پرداختیم و تا
آن جا پیش رفتیم که درباره آفرینش زمین می فرماید: و خداوند زمین را ایجاد کرد و
بدون آن که مشغول باشد آن را نگهداشت و بر غیرجایگاه آرامش ثابت و استوار نموده و
زمین را بدون پایه ستون برافراشت و از هر نوع کجی و اعوجاج محفوظ داشت و از افتادن
و شکاف پیدا کردن نگهداشت. اکنون به دنباله تفسیر خطبه می پردازیم.

ارسی اوتادها

میخ های زمین را محکم نمود

میخ های زمین

کوه هایی که خداوند در زمین آفریده است مانند میخ هایی
محکم و و استوار پوسته زمین را از پاره شدن و شکافتن نگهداشته اند و همان گونه که
بدن اسنان نیاز به استخوان بندی دارد و اگر استخوان های محکمی آن را در برنگیرد
گوشت و رگ ها و غضروف های بدن متلاشی شده و ثبات خود را از دست می دهند زمین نیز
با ان ماده مذابه ای که در جوف خود دارد و از حرارت فوق العاده ای برخوردار است
اگر استخوان بندیش توسط کوه ها تثبیت نشود مواد مذاب به بالا آمده و زمین را
متلاشی خواهد ساخت ولی خداوند این میخ های زمین را مجحم نموده و بر روی زمین مستقر
کرده است تا ان را نگهداری کند .

وتد به معنای میخ است و آن را سه وزن است:وَتَد ش( بر وزن
فرس) و وَتد (بر وزن سعد) و وید ( بر وزن کتِف) هر سه به یک معنی است و عبارت از
چیزی است که ثابت و استحکام می آورد مانند میخ برای چوب و کوه برای زمین و چون کوه
ها استحکام زمین را نگه می دارند لذا آن ها را اوتاد یا میخ های زمین می نامند.

و ضرب اسدادها

و سدهايش (کوه هایش) را نصب نموده است.

این کوه هائی را که مانند میخ های زمین را نگه می داند در
عین حال که زمین را از متلاشی شدن باز می دارند، مانند سدهائی هستند که منطقه ای
را از منطقه ای دیگر جدا می سازند و در حقیقت سدهای طبیعی جغرافیائی هستند که
خداوند برای ایجاد فاصله های مناسب در منطقه های مختلف زمین، آن ها را نصب نموده
است.

سد و سد هر دو به یک معنی است ولی برخی می گویند آن سدی که
خداساز است با ضمه می باشد (سد) و آن سدی که بشر ساز است با فتحه است (سد).

و استفاض عیونها

و چشمه هایش را جاری ساخت

خداوند چشمه ها را جاری کرد و به این معنی است که از آن
مخازن طبیعی آب که کوه ها می باشد، چشمه ها را جاری نموده است.

عیون ، جمع عین به معنای چشمه است .

و خذ اودیتها

و وادی های زمین را شکافت

اودیه: جمع وادی عبارت است از قسمت های گود زمین است که
سیلاب در آن جمع می شود و در عین حال گاهی برای تامین مواد غذائی انسان ها یا
علوفه دام مانند یونجه و چیزهای دیگر در آن می کارند.

خدّ به معنای شکافتن است در قران آمده است قتل اصحاب
الاخدود مرگ بر اصحاب اخدود. از این لحاظ اصحاب اخدود به اینان می گفتند که شکاف
هائی در زمین درست می کردند و آن ها را پر از 
آتش می کردند و آن گاه خداشناسان و مومنان رادر آن جا می انداختند و می
سوزاندند و این مربوط می شود به مسیحیانی که قبل از پیدایش اسلام در نجران می
زیستند و چون موحد و خداپرست بودند يهوديان نجران چني جنايتي را براي از بين بردن
آنان مرتکب می شدند.

فلم یهن ما بناه

آن چه خدا ساخته است سست شدنی نیست

چیزی را که خداوند می سازد در آن ضعف و سستی راه ندارد
زیرا ساختمان الهی محکم است و مانند ساختمان هائی است نیست که بشر ضعیف می سازد
این زمین است که سال های سال بر عمر آن می گذرد و همچنان قوی و مستحکم است نه پاره
می شود و نه شکاف پیدا می کند و نه در آن کجی و اعوعاج یافت می شود.

 و هن به معنای ضعف
و سستی است .

و لا ضعف ما قواه

و آن چه را خداوند توانائی بخشیده ناتوان نخواهد شد.

چیزی را که خداوند تقویت می کند و نیز می بخشد، هرگز ضعف و
ناتوانی در ان راه نخواهد یافت.

آری! اگر ما نیز به خدا نزدیک شویم و تنها بر نیروی لایزال
او تکیه نمائیم هیچ قدرتی نمی تواند ما را از پای در آورد چرا که بشر هر چه بسازد
در برابر قوت و نیروی الهی چیزی به حساب نمی آید. ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت
اقدامکم پس اگر رزمندگان عزيز ما ،،تنهابر خداومند اتکا واتکال داشته باشند و
رابطشان را تنها با خدای خود محکم کنند هرگز شکست نمی خورند  و به پیروزی دست خواهند یازید. انشاء الله.

هو الظاهر علیها بسلطانه و عظمته

خداوند احاطه دارد بر عالم به واسطه سلطنت و عظمت
بزرگواریش

احاطه بر عالم

خداوند ظهور و احاطه بر زمین دارد اما احاطه او احاطه جسم
به جسم نیست بلکه به این است که با قدرت و عظمت، زمین را نگهداشته و حفظش کرده است
برای تبیین معنای ظهور مثالی می زنیم.

نور بر زمین احاطه دارد و اگر این نور نباشد، هیچ چیز قابل
درک نیست. پس نور در عین حال که ظاهر بالذات است یعنی ذاتش ظهور دارد، مظهر غیر
نیز می باشد یعنی چیزهای دیگر را نیز ظاهر می کند. با این حال اگر ما تاریکی را
ندیده ایم و هر چه بود نور بود نمی توانستیم نور را ببینیم یعنی اگر به ما می
گفتند: شما غرق در نور هستید و نور سبب پیدایش اشیاء است در پاسخ می گفتیم: نور
چیست؟! ما چیزی از نور نمی دانیم! مانند این است که به ماهی بگویند: حیات و زندگی
تو وابسته به آب است. ماهی که چیزی را جز آب ندیده است و غرق در آن می باشد، اگر
به سخن بیاید خواهد گفت: آب چیست؟ من آب را نمی شناسم. ولی هنگامی که از آب بیرون
بیاید، آن گاه می داند آب چه ارزشی برای زندگی و ادامه حیاتش داشته است و هم چنین
چیزهائی که همیشه با انسان ملازم است چون دائما جلوی چشم انسان می باشد لذا از ان
ها غفلت دارد مانند هوائی که تمام اطراف و جوانب ما را احاطه دارد و غرق در ان
هستیم. خاصیت هوا برای ما خیلی مفهوم نیست چون دائما وارد ریه ما می شود و به
وسیله آن تنفس می کنیم ولی اگر روزی گرفتار کمبود هوا شویم و یا در جائی وارد شویم
که به کلی هوا نباشد، خواهیم فهمید که هوا چقدر اهمیت و ارزش دارد و آن گاه است که
پی به خاصیتش می بریم.

قدرت باری تعالی این عالم پهناور و از جمله زمین را
نگهداشته و از هر گونه انحراف واعوجاجی محفوظ داشته است ولی چون ما در همین زمین
زندگی می کنیم و از این نعمت بزرگ برخورداریم لذا از آن غفلت داریم. بنابراین وجود
علام و بقاء حرکت های آن و حتی افکار و تخیلات ما همه بسته به قدرت حق تعالی است و
اگر کسی کاری را با فکر و اراده خود انجام دهد باید بداند که خداوند آن قدرت تفکر
را به او عطا کرده است و گرنه از پیش خود توان هیچ کاری حتی اندیشیدن ندارد.

در قرآن می خوانیم: لمن شاء منک ان یستقیم و ما تشاوون الا
ان یشاء الله رب العالمین. خواستن و استقامت از آن شما است ولی خواست و اراده شما
جزء نظام هستی است پس شما نمی توانید چیزی را اراده کنید مگر خدای عالم آن را
اداره کند و بخواهد. زیرا تمام نظام هستی وابسته به اراده خدا است و شما هم جزئی
از این عالم هستید پس آن چه در عالم ظهور دارد ذات حق تعالی است مانند این که نور
ظاهر است و اشیاء دیگر را ظاهر می سازد.

حضرت می فرماید: خداوند ظاهر است و احاطه دارد بر عالم، و
برای این که این توهم را برطرف می سازد که برخی خیال نکنند این ظهور دین با چشم
است می فرماید: بسلطانه و عظمته. یعنی این ظهور و احاطه به واسطه سلطنت و بزرگواری
او است مانند این است که گفته شود: جان انسان ظهور دارد بر تمام بدنش به این معنی
که اگر جان نباشد نه دست حرکت دارد و نه چشم می بیند و نه گوش می شنود و نه اعضاء
و جوارح بدن می توانند حرکتی داشته باشد و این جان انسان است که حواس را به حرکت
وا می دارد و به انسان قدرت و نیرو می دهد و با این حال، از ان غفلت داریم زیرا آن
را نمی بینیم.

و هو الباطن لها بعلمه و معرفته

و او است که به علم و معرفت خویش از باطن زمین آگاه است .

نفوذ در اجسام

خداوند از باطل زمین و ماورای عالم آگاه و مطلع است زیرا
خود خالق تمام موجودات و عوالم است و هر چه هست جلوه ای از وجود حق تعالی است حضرت
می فرماید: خداوند در باطن این عالم نفوذ دارد اما این نفوذ نه مانند آب است که در
جسمی نفوذ کند بلکه خداوند با علم و معرفتش به باطن این جهان احاطه و نفوذ دارد و
تمام ظاهر و باطن عالم، جلوه وجود او است.

بنابراین نفوذ خداوند در جهان نفوذ جسم در جسم نیست مانند
آب که در پارچه فرو می رود بلکه مراد از این سخن این است که حق تعالی به تمام
اعماق و بواطن زمین علم و شناخت دارد.

«والعالی علی کل شی منها بجلاله و
عزته »

و خداوند با بزرگواری و غلبه وجودیش
بر هر چیز زمین برتری و بلندی مقام دارد.

علوّ خداوند

خداوند بر تمام موجودات علوّ و برتری
دارد ولی این علو نه علو جسمی است مانند خورشید که در بالا قرار گرفته است  و بر ما تسلط دارد و یا مانند علو هر جسمی بر
جسم دیگر نیست بلکه علو و برتری خداوند از دو راه مشخص می شود.

1.    جلال: خداوند وجود کاملی است که از هر عیب و نقصی منزه است
و معنای جلال همانا منزه بودن از هر ضعف و عیب و نقصی است و این سبب شموخ و بلندی
مقام خدا است.

2.    عزت: خداوند غلبه و وجودی بر تمام موجودات و مخلوقات دارد
زیرا همه را خود آفریده است و جلوه هائی از وجود حق تعالی هستند پس او بر تمام
موجودات غلبه وجودی دارد و برای تقریب ذهن، به جان خودمان مثال می زنیم، تمام قدرت
و نیرو و حرکتی که ما داریم و اعضاء و جوارح بدن ما دارد از جان و روح ما است یعنی
جان است که به دست ، قدرت حرکت می دهد به چشم نیروی دیدن به گوش توان شنیدن و به
مغر امکان فکر کردن و اراده نمودن ولی آن را نمی بینیم زیرا بر ما غلبه وجودی
دارد.

بنابراین خداوند با جلال و بزرگی و
عزّت و غلبه وجودیش بر تمام موجودات عالم برتری و علو مقام برتری دارد و نه تنها
بر مخلوقاتش غلبه وجودی دارد که نفس وجودش منزه از هر عیب و نقصی است و دارای جلال
و عظمت است.

«لا یعجزه شی منها طلبه »

هر چه از اشیا را بخواهد او را
ناتوان نمی سازد

انسان وقتی چیزی را اراده می کند
باید کوشش و سعی زیادی به خرج بدهد و دنبال آن مطلوب خود برود تا شاید به آن دست
یابد و گاهی ممکن است هر چه کوشش کند به دلخواهش نرسد زیرا انسان موجودی است ضعیف
و ناتوان ولی خداوند هر چه بخواهد خواسته اش محقق شود و نیاز به ترتیب هیچ مقدمات
و آمادگی هائی ندارد بلکه به صرف اراده اش هر چه خواست در خارج محقق شود.

«و لا یمتنع علیه فیغلبه »

و هر چه را بخواهد آن شی نمی  تواند امتناع کند و بر او غالب گردد.

اگر انسان دنبال چیزی رود ، بسا
اتفاق می افتد که هر چه هم مقدماتش را فراهم می نماید ولی باز هم به مطلوب و
دلخواهش دست نمی یابد و در نتیجه آن شیء امتناع می ورزد و او را شکست می دهد و
مقهور می سازد ولی چنین چیزی در مورد خداوند اصلا متصور نیست.

«و لا یقوته السریع منها فیسبقه»

و شتابنده از موجودات از او نمی
گریزند تا بر او پیشی گیرند.

فرار از قدرت الهی

شما ممکن است کسی را تعقیب کنید ولی
اگر او از شما زرنگتر باشد فرار می کند و دیگر نمی توانی او را به دست آوری در
عالم، موجودات زیادی هستند که گرچه قدرت و نیروی بیشتری دارند ولی همیشسه نمی
توانند بر طعمه ها غالب آیند زیرا آن ها که مورد هجوم قرار می گیرند برخی از آن ها
سرعت و شتاب بیشتری دارند و در موقع احساس خطر پا به فرار می گذارند و صحنه را
خالی می کنند و در نتیجه آسیبی نمی بینند. ولی هیچ کس نمی تواند از خالق و
آفریدگارش بگریزد و بر او سبقت گیرد زیرا همه چیز در تحت قبضه قدرت او است در آیه
56 سوره هود می خوانیم:

’ÎoTÎ) àMù=©.uqs? ’n?tã «!$# ’În1u‘ Oä3În/u‘ur 4 $¨B `ÏB >p­/!#yŠ žwÎ) uqèd 8‹Ï{#uä !$pkÉJuŠÏ¹$uZÎ/ 4 ¨bÎ) ’În1u‘ 4’n?tã :ÞºuŽÅÀ 8LìÉ)tGó¡•B ÇÎÏÈ  

هیچ جنبنده ای نیست مگر این که زمام
اختیارش در ید قدرت الهی است و خداوند بر او فرمانروائی می کند.

در هر صورت موجودات هر چه هم چابکی و
زرنگی داشته باشند نمي توانند از خداوند سبقت بگیرند و خدا را العیاذ بالله شکست
بدهند.

داستان حضرت سلیمان را شنیده اید که
نقل می کنند حضرت سلیمان با این که قدرت و فرمانروائیش نه تنها بنی آدم را که
جنیان و پریان را نیز در برگفته بود و بر همه حکومت داشت و اجنه برای او ساختمان
های مدرن می ساختند و همه تحت خدمت او بودند « و الشیاطین کل بنّاءو غوّاص» و حتی
باد هم مسخر او بود و به آن فرمان می داد پیغمبری با این همه عظمت و قدرت روزی از
کارها و فعالیت های زندگی خسته شده بود می خواست استراحت کند به دربان ها سپرد که
آن روز هیچ کس را راه ندهند و تمام درب ها را بر خود بست و در اطاق مخصوص خود به
استراحت پرداخت ناگهان دید جوانی خوش صورت جلوی چشمش نمایان شد با تعجب پرسید تو
کیستی که از پشت درهای بسته وارد شده ای و کی تو را به این جا راه داده است؟ در
پاسخ گفت: خداوند من را مامور کرده است که نزد تو بیایم و با این ماموریتم هیچ
نیازی به کلید و یا اجازه از کسی ندارم. حضرت سوال کرد: تو کی هستی ؟ گفت من
عزائیل هستم که برای قبض روح تو آمده ام و هیچ جای درنگ و تاخیر هم نیست بنابراین
جنود خداوند از پشت هر درب بسته ای وارد می شود و هیچ کس را هر چند قدرتمند باشد
یارای فرار از محضر خداوند نیست.

حضرت امیر در این جمله ها برای
شناساندن خداوند یک یک عیب ها و نقص ها و ضعف های موجودات را بیان می کنند زیرا
حضرت با ما سخن می گویند و چون سطح افکار ما خیلی پایئین است لذا چاره ای به جز
این نیست که از راه تذکر و نقص هایمان خدا را به ما معرفی کند که اگر شما موجودید
و خداوند هم موجود فرق شما و خدا دراین است که شما سر تا پا نقص و ضعف و عیب هستید
ولی خداوند از این عیب ها و نقص ها مبرا و منزه است.

در این جمله می فرماید: خدا نیاز
ندارد که یک سرمایه و مالداری بخواهد به او روزی می دهد زیرا او محتاج او نیست و
تمام روزی ها را خود به مردم داده است پس هرگز به ثروت آن ها احتیاج ندارد و آن جا
که دستور داده است مردم حقوق شرعیه شان را بپردازند به نفع خود آن ها است و بهره
اش را خودشان می برند و گرنه خداوند بی نیاز علی الاطلاق است و مردم اگر اعمال
صالحه و نیکو داشته باشد، خود بهره اش را می برند و اگر تمام کائنات به خداوند
کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد.

ادامه دارد

مقام محبان

مردی از بادیه نشینان عرب از علی
(ع)خواست تا از مقام محبان برایش سخنی بگوید:

امام فرمود:

(ادنی درجاتهم من استصغر طاعته و
استعظم ذنبه و هویظن ان لیس فی الدارین ماخوذ غیره)

(مستدرک الوسائل ج 1 ص 16 )

پائین ترین درجه اختصاص به کسی دارد
که عبادتش را اندک و گناهش را بزرگ بشمارد و با وجود این مقام چنین پندارد که او
تنها کسی است که در دو جهان به واسطه گناه مورد مواخذه قرار می گیرد

 

/

علی (ع) مولود کعبه و شهید محراب

علی (ع) مولود کعبه و شهید محراب

به مناسبت 13 رجب روز ولادت با سعادت
امیرالمومنین (ع)

علی، معجزه جاودانه خداوند

قلم را یارای نوشته درباره علی نیست
زیرا هر شخصیت با عظمتی از یک بعد و یا دو بعد ممتاز است ولی امیرالمومنین علی (ع)
از هر جهت از کمالات بشری که ملاحظه شود در بالاترین قله کمال است و در اوج رفعت و
عظمت است و هر صفحه از صفحات خصال والای انسانیت را ورق بزنیم، نام نامیش زینت بخش
صدر هر صفحه است.

آری او انسان یک بعدی و چند بعدی
نیست، او انسان همه بعدی است بلکه باید گفت از هر دیدگاه کمالی بنگریم، او از حدود
قدرت انسان ها بالاتر و والاتر است و از این روی علی (ع)معجزه جاودانی و ابدی
خداوند و استثنایی و طبیعت است که پیامبر بزرگ اسلام (ص)درباره اش فرمود: خدا را
کسی نشناخت به جز من و تو و مرا کسی نشناخت به جز خدا و تو و تو را کسی نشناخت به
جز من و خدا . پس هر که بخواهد درباره ان حضرت بگوید یا بنویسد یا بسراید، اگر
علامه دهر و سخنور زمان و قصیده سرای دوران باشد و با فصیح ترین بیانات، منتهای
سعی و کوشش خود به کار برد، جز قطره ای از اقیانوس بی کران فضائل و کمالات خود را
به کار برد، جز قطره ای از اقیانوس بیکران فضائل و کمالات وجود مقدسش را نمی تواند
منعکس کند، چرا که پیامبر (ص) درباره اش فرمود: جز خدا و من تو را کسی نخواهد
شناخت. پس این جا دیگر کمیت قلم و زبان لنگ است و چاره ای جز تعظیم و سر فرود آمدن
در برابر انسان کامل و معجزه الهی نمی ماند.

و همین اندازه بس که دوستان و محبان
فضائل و برتری های او را از ترس طاغوت های زمان پنهان داشتند و دشمنان نه تنها
فضائل او را از روی عداوت و حسد مخفی کردند بلکه تا توانستند به دروغ افترا تهمت
های ناروا بر او بستند و خلاصه تمام ظالمان و طاغوتات و جنایت پیشگان اصرار بر
خاموش کردن این نور الهی داشتند، و با این حال، آن چه از فضائل او به دست ما رسیده
به حدی است که “

کتاب فضل را آب بحر کافی نیست که
ترکنم سر انگشت و صفحه بشمارم هر شخصیتی که عظمتش مردم را مجذوب خود سازد، با گذشت
زمان و آمدن نوابغ آهسته آهسته چشم مردم به بینائی او خو گرفته و از خیرگی به در
می آید ولی این چه نوری است که هر چه زمان می گذرد و هر چه شخصیت ها و نوابغ جهان
در  جهات مختلف بیش از پیش بشریت را به
کرنش وا می دارد.

آری او همان گونه که در زیارتش امده
است آیت عظمای خداوند جان و روان پیامبر (ص) و قرآن ناطق و امیر و سرور مومنان و
مقتدا و الگوی عارفان است… او پدر امامان و برادر و یار باوفای پیامبر (ص)است و
وارث علوم انبیا و ميزان اعمال شمشیر برّان ذوالجلال است.. او صراط مستقیم و ستاره
جهان افروز و حجّت بالغه خدا و نعمت جاودان حق و نبا عظیم است.

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند    جبار در مناقب او گفته هل اتی

گوشه ای از زندگانی علی (ع)

ولادت با سعادتش در روز جمعه سیزدهم
رجب در سال 30 عام الفیل (600 میلادی ) سی سال پس از ولادت پر برکت پیامبر بزرگ
اسلام (ص) در خانه کعبه به وقوع پیوست. و با این ولادت با سعادت ماه رجب دارای قدسیت
و شرافت ویژه ای گشت هم چنان که ماه رمضان با این که ماه خداست، از شهادت علی (ع)
رنگ و رونق تازه ای به خود گرفت. و کعبه معظّمه نیز که خانه خدا و مقدس ترین مکان
است، از یمن مقدمش عظمت و جلالش افزون گشت هم چنان که محراب از خون گلگون او،
ابّهت و شوکت دیگری یافت.

مولی محمد طاهر قمی گوید:

دلیل رفعت شأن علی اگر خواهی            به این کلام دمی گوش خویشتن می دار

چو خواست مادرش از بهر زادنش جائی     درون خانه خاصش بداد جا جبّار

پس آن مطهّره با احترام داخل شد            در آن مقام مقدس بزاد مریم وار

برون چو خواست که آید پس از چهارم روز
  ندا شنید که نامش برو علی بگذار

فدای نام چنین زاده ای بود جانم                      چنین امام گزینید یا اولی
الابصار

در کودکی پیامبر گرامی (ص) وی را به
خانه خود برد تا او را به تربیت خاص الهی پروش دهد خود فرماید:

و قد علمتم من رسول الله (ص)بالقرابه
القریبه و المنزله الخصیصه وضعنی فی حجره و انا ولیدُ یضمنی الی صدره و یکنفنی فی
فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفّه و کان یضغ الشی ء ثم یلقمنیه و ما و جدلی کذّبه
فی قول، و لا حظله فی فعل [1]

و همانا شما می دانید قدر ومنزلت مرا
از پیامبر خدا (ص) به سبب خویشاوندی نزدیک و مقام والا و احترام ویژه ای که نزد آن
حضرت داشتم هنگامی که من کودک بوم او مرا در کنار خود پرورش داد و هموراره مرا به
سینه اش می چسبانید و در بسترش در آغوش می گرفت و بدنش را به من می مالید و بوی
خوش خویش را به من می بویانید و او گاهی خوراکی می جوید و در دهان من می گذاشت و
هیچ گاه از من دروغی در گفتار و اشتباهی در کردار نیافت.

علی(ع) نخستین کسی بود از مردان بود
که به پیامبر ایمان آورد و با او نماز گذارد البته این به حسب ظاهر بود و گرنه علی
را سر تا پا ایمان فراگرفته بود او با ایمان چشم به دنیا گشود و با همین ایمان و
اخلاص از جهان چشم بر بست. عباس عقاده نویسنده بزرگ مصری درباره اش گوید: او نه
تنهادر سراسر عمرش برای بتی سجده نکرد بلکه او مسلمان زاده بود.

علی از کودکی حامی و پشتیبان پیامبر
بود و در همه سختی ها و محنت ها و ناگواری ها و حوادث دردناک دوران مکه یار و یاور
رسول خدا (ص) بود و در شب هجرت این ایثار و از خود گذشتگی را به اوج رسانید که در
بستر رسول خدا (ص) آرمید و جان عزیز خود را در معرض شمشیر تروریست های مشرک مکه
نازل قرار داد تا پیامبر به سلامت، مکه را ترک گوید و در این باره آیه نازل شد : #sŒÎ)ur Ÿ@ŠÏ% ã&s! È,¨?$# ©!$# çmø?x‹s{r& äo¨“Ïèø9$# ÉOøOM}$$Î/ 4 ¼çmç7ó¡yssù æL©èygy_ 4 }§ø¤Î6s9ur ߊ$ygÏJø9$# ÇËÉÏÈ   [2]

از جمله مردمان کسی است که جان خویش را برای به دست آوردن
خشنودی خدا می فروشد.

در مدت ده سال که با رسول خدا (ص) در مدینه بود کم کم مردم
پی به مقام والا و شخصیت استثنایی و با عظمتش بردند که پیغمبر خدا توانست قدري
پرده را بالا ببرد و او را به مردم در حد فهمشان بشناساند و روایات بسیاری درباره
فضائل و مناقب آن حضرت از بیانات پیغمبر گرامی اسلام عامّه و خاصه نقل کرده اند که
اکثر ان ها معروف و مشهور  و زبان زد عموم
مسلمانان است.  سرانجام در حجة الوداع
آخرین حج پیامبر، هنگام بازگشت از مکه در میان راه، کنار غدیر خم به موجب امر الهی
که فرمود: * $pkš‰r’¯»tƒ ãAqߙ§9$# õ÷Ïk=t/ !$tB tA̓Ré& šø‹s9Î) `ÏB y7Îi/¢‘ ( bÎ)ur óO©9 ö@yèøÿs? $yJsù |Møó¯=t/ ¼çmtGs9$y™Í‘ 4 ª!$#ur šßJÅÁ÷ètƒ z`ÏB Ĩ$¨Z9$# 3 ¨bÎ) ©!$# Ÿw “ωöku‰ tPöqs)ø9$# tûï͍Ïÿ»s3ø9$# ÇÏÐÈ   [3]

ای پیامبر، آن چه از پروردگارت بر تو نازل شده به مردم
ابلاغ کن و اگر نکنی پیام خدا را نرسانده ای! رسول آن حضرت را به ولایت مومنین
منصوب فرمود و همه مسلمانان ماموریت یافتند با او بیعت نمومده و او را ولی امر خود
می دانند.

پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)با این که به حکم ضرورت و برای
نگهدای اصل اسلام و وحدت مسلمین حضرتش مدت زیادی خانه نشین شده بود ولی هم چنان در
مواقع حسّاس به یاری دین خدا می شتافت تا آن جا که گفته شد خداوند مشکلی را نیاورد
که ابوالحسن در آن جا حاضر نباشد.

او پناهگاه و پشتوانه محکم اسلامی بود و خدا می داند اگر
در آن دوران حضرت وجود نداشت چه بر سر احکام تعالیم عالیه اسلام می آمد با آن
فقهای اسرائیلی که خود را در میان مسلمانان جا زده بلکه در درون دربار رخنه کرده
بودند مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه، تا آن گاه که مردم از ان همه نابسامانی و
ناهماهنگی دین با قدرت سیاسی روز به ستوه آمده و به حضرت پناه بردند و بيعت غدیر
را که به فراموشی سپرده شده بود دوباره تجدید نمودند و آن در سال 34 هجری قمری
بود.

مدت امامت آن حضرت سی سال بود و مدت خلافت ظاهریش 5 سال و
6 ماه حضرت در این مدت 5 سال با سه فرقه گمراه و گمراه کننده به مبارزه برخاست
پیامبر(ص) به او فرموده بود من بر تنزیل قران جهان می کنم و تو بر تأویلش.

آری اینان خواستند قران را به دلخواه خویش تفسیر کنند و
دین خدا را در خدمت اهواء وشهوت های خود در آورند و به نام دین مردم را استثمار
نموده و از دسترنج دیگران کاخ ها بسازند و از این که علی (ع) کسی نبود که از یک
درهم مال مسلمین چشم پوشی نموده و آن را در غیر راهش خرج کند و این مصلحت بینی های
فرمانروایان و امیران را وقعی نمي نهاد لذا همگی با او به دشمنی و ستیز برخاستند.

اشراف قریش که هنوز مستی جاهلیت در سر داشتند به سرکردگی
طلحه و زبیر فرقه ناکثین و عهد شکنان را تشکیل دادند و حضرت آنان را سرکوب نمود
ولی این فتنه گرچه در ظاهر پایان یافت راه برای قاسطین و تجاوزگران که اصل اسلام
را از ترس پذیرفته بودند باز نمود آنان که سردسته شان معاویه و عمرو عاص بودند
جرات این را به خود نمی دادند که با علی خلیفه مسلمین که مهاجرین و انصار با وی
بیعت کرده اند به جنگ برخیزند خروج ناکثین و بیعت شکنان با بون طلحه و زبیر و
عایشه در میان آن ها راه را برای جنایت و تجاوز با معاویه باز می نمود.

و در هنگام جنگ با معاویه منافقین در صفوف لشکر حق ایجاد
شکاف نمودند و فرقه ای دیگر که مارقین و خارجین از دین نامیده می شدند در همان گیر
و دار پی ریزی شده است.

امیرالمومنین علی (ع)آن ها را نیز سرکوب نمود ولی آن
نابخرادان تروریست جنایت کاری را به نام ابن ملجم مرادی برانگیختند تا آن حضرت را
به خون خواهی سران جانی و بی رحم و آدمکش خود شهید نماید و آن شقی بدبخت دست به
چنین جنایت هولناکی زد و در نوزدهم ماه رمضان در محراب عبادت مسجد کوفه پدر مهربان
امت و سرور مومنان را به شهادت رسانید. و در آن هنگام که خاک محراب مسجد به خون
مقدسش آغشته شد ناگاه به یاد زدگاه مقدسش افتاد و فرمود:

فزت و رب الکعبه به خدای کعبه رستگار شدم.

در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید     نازم به حسن مطلع و حسن ختام او

در خاتمه قصیده ای جالب و شیوا از اقبال لاهوری در ستایش
آن حضرت نقل می کنیم:

مسلم اول شه مردان علی             عشق
را سرمایه ایمان علی

از ولای دودمانش زنده ام                در
جهان مثل گهر تابنده ام

زمزم ارجوشد ز خاک من از اوست    می اگر ریزد زتاک من از اوست

خاکم و از مهر او آئینه ام                 می توان دیدن نوا در سینه ام

از رخ او فال پیغمبر گرفت                ملت حق از شکوهش فر گرفت

قوت دین مبین فرموده اش               کائنات
آئین پذیر از دوده اش

مرسل حق کرد نامش بوتراب   حق
یدالله خواند درام الکتاب

هر که دانای رموز زندگیست    سراسمای
علی داند که چیست

خاک تاریکی که نام او تن است        عقل از بی داد او در شیون است

شیر حق این خاک را تسخیر کرد      این گل تاریک را اکسیر کرد

مرتضی کز تیغ او حق روشن است    بوتراب از فتح اقلیم تن است

مرد کشور گیر از کراری است   گوهرش را آبرو خودداری است

هر که در آفاق گردد بوتراب      بازگرداند ز مغرب آفتاب

زیر پاش این جا شکوه خیبر است     دست او آن جا قسیم کوثر است

از خود آگاهی یداللهی کند              از یداللهی شهنشاهی کند

ذات او دروازه شهر علوم         زیر
فرمانش حجاز و چین و روم

حکمران باید شدن بر خاک خویش             تامی روشن خوری از تاک خویش

در پایان فرا رسیدن این روز فرخنده و عید سعید رابه پيشگاه
حضرت ولي عصر  (عج)، جانشین علی (ع) و امام
خمینی فرزند رشید علی (ع) و مردم مسلمان ایران پیروان و محبان علی و یاران علی در
تمام اعصار و امصار و به همه شما پاسداران اسلام و قران تبریک و تهنیت می گوییم
امیدواریم به میمنت این روز مقدس رزمندگان عزیزمان که در راه خدای علی با دشمنان
علی می جنگند شهد شیرین پیروی را بحق علی و ال علی بچشند، و به زیارت و عتبه بوسی
بارگاه علی (ع)به زودی زود موفق گردند ما هم موفق شدیم . انشاء الله .

 



[1]
. نهج البلاغه ، صبحی الصالح خطبه 192

/

استفتائات از حضرت امام خمينی دام ظله

استفتائات از حضرت امام خميني دام
ظله

آياعيدي و پاداشي که دولت به
کارمندان مي دهد و بصورت پول نقد و يا سکه آزادي است خمس دارد يا نه ؟

بسمه تعالي خمس ندارد.

گاهي مشاهده مي شود علي رغم تاکيد
فراوان مسئولين برخي از رانندگان مربوط به نهادها و ادارات با سهل انگاري از حدود
و مقررات راهنمايي و رانندگي تخلف مي کنند و باسرعت زياد، سبقت بيجا،حرکت در مسير
ممنوعه و … موجب تصادف و قتل و جرح خود و ديگران و تضييع بيت المال (
درشهرها،بين شهرها و بويژه جبهه ها ) مي شوند و از طرف ديگر موجب بدبيني و ناراحتي
مردم مي شوند نظر مبارک را در اين باره بيان فرماييد.

بسمه تعالي

 تخلف از مقررات درهرصورت و چنانچه تخلف بنحوي که
نوعا در معرض وقوع تصادف باشد و موجب بوجود آمدن آن شود خسارتهاي ناشي از تصادف را
در اين صورت متخلف ضامن است.

در بعضي مواضع جبهه ،سقف سنگرها
کوتاه است و اگر بخواهند در آنجا نمازبخوانند 
بايد نشسته يا خميده نماز را انجام دهند و در صورتي که بخواهند نماز را
ايستاده بخوانند بايد  از سنگر خارج شوند و
درمعرض خطر آتش دشمن قرار گيرند. آيا وظيفه شرعي در اين موارد چيست؟

بسمه تعالي

در 
صورت خوف و احتمال خطر بايد در سنگر نماز بخوانند.

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنيهايي قرآن

شرايط پيروزي

1.    دین خدا را یاری کردن :

tûïÏ%©!$#ur (#rãxÿx. $T¡÷ètGsù öNçl°; ¨@|Êr&ur óOßgn=»yJôãr& ÇÑÈ   (سوره محمد ، آیه 8)

ای مومنان اگر دین خدا را یاری کنید شما را یاری خواهد کرد
و قدم هایتان را استوار خواهد نمود.

tûïÏ%©!$# (#qã_̍÷zé& `ÏB NÏd̍»tƒÏŠ ΎötóÎ/ @d,ym HwÎ) cr& (#qä9qà)tƒ $oYš/u‘ ª!$# 3 Ÿwöqs9ur ßìøùyŠ «!$# }¨$¨Z9$# Nåk|Õ÷èt/ <Ù÷èt7Î/ ôMtBÏd‰çl°; ßìÏBºuq|¹ Óìu‹Î/ur ÔNºuqn=|¹ur ߉Éf»|¡tBur ㍟2õ‹ãƒ $pkŽÏù ãNó™$# «!$# #ZŽÏVŸ2 3 žcuŽÝÇZuŠs9ur ª!$# `tB ÿ¼çnçŽÝÇYtƒ 3 žcÎ) ©!$# :”Èqs)s9 ̓tã ÇÍÉÈ   
(سوره حج، آیه 40)

بی گمان خداوند پیروز خواهد کرد کسی را که دین او را یاری
کرده است و همانا خداوند قوی و نیرومند و غالب است.

2.   
صبر و شکیبایی در
برابر ناملایمات

øŒÎ) ãAqà)s? šúüÏYÏB÷sßJù=Ï9 `s9r& öNä3uŠÏÿõ3tƒ br& öNä.£‰ÏJムNä3š/u‘ ÏpsW»n=sWÎ/ 7#»s9#uä z`ÏiB Ïps3Í´¯»n=yJø9$# tûüÏ9u”\ãB ÇÊËÍÈ   #’n?t/ 4 bÎ) (#rçŽÉ9óÁs? (#qà)­Gs?ur Nä.qè?ù’tƒur `ÏiB öNÏd͑öqsù #x‹»yd öNä.÷ŠÏ‰ôJムNä3š/u‘ Ïp|¡ôJsƒ¿2 7#»s9#uä z`ÏiB Ïps3Í´¯»n=yJø9$# tûüÏBÈhq|¡ãB ÇÊËÎÈ   $tBur ã&s#yèy_ ª!$# žwÎ) 3“uŽô³ç0 öNä3s9 ¨ûÈõyJôÜtGÏ9ur Nä3ç/qè=è% ¾ÏmÎ/ 3 $tBur çŽóǨZ9$# žwÎ) ô`ÏB ωYÏã «!$# ͓ƒÍ•yèø9$# ÉO‹Å3ptø:$# ÇÊËÏÈ   (
آل عمران ، 124-126)

اگر صبر کنید و پرهیزکاری را پیشه خود قرار دهید و دشمنان
این میان بر شما یورش برند پروردگارتان پنج هزار فرشته نشانگر را به یاری شما می
فرستد و خدا آن را جز بشارتی برای شما قرار نداده تا این که قلب هایتان مطمئن شود
بدانید که پیروزی فقط از سوی خداوند عزیز فرزانه به شما خواهد رسید.

3.   
آمادگی و پاداری

$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#qãYtB#uä (#rçŽÉ9ô¹$# (#rãÎ/$|¹ur (#qäÜÎ/#u‘ur (#qà)¨?$#ur ©!$# öNä3ª=yès9 šcqßsÎ=øÿè? ÇËÉÉÈ (آل عمران ، 200)

شما که ایمان دارید صبر کنید پایداری و استقامت نمائید،
آمادگی داشته باشید و تقوا را پیشه کنید تا این که رستگار شوید.

$yg•ƒr’¯»tƒ šúïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sŒÎ) óOçGŠÉ)s9 Zpt¤Ïù (#qçFç6øO$$sù (#rãà2øŒ$#ur ©!$# #ZŽÏWŸ2 öNä3¯=yè©9 šcqßsÎ=øÿè? ÇÍÎÈ  
(انفال، 45)

شما که ایمان آوردید هر گاه با گروهی از دشمنان برخورد
کردید ثابت و استوار بمانید و خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید.

4.   
اتکال بر خدا

در عین حال که باید شرایط را پیش بینی کرد و برای کارزار
آمادگی لازم داشت «وَ اعِدُّوا لَهُم مَا استطعم من قوة» هرگز نباید از بسیاری
لشکر دشمن و تجهیزات نظامی او وحشت کرد چرا که خداوند رعبی در قلوب دشمنان خواهد
انداخت و رزمندگان اسلام را در نظر آنان زیاد و آن ها را در نظر رزمندگان اسلام کم
جلوه خواهد داد و در هر صورت اگر جنگ به انگیزه خشنودی و رضایت خداوند به دست
آوردن و در راه حق برداشتن باشد پیروزی را فقط باید از خدا خواست:

و ما النصر الا من عندالله العزیز الحکیم. و هیچ پیروزی جز
از جانب خداوند غالب و فرزانه نخواهد رسید.

و برای نیل به پیروزی باید از درگاه حضرت احدیّت با تضرّع
و خاکساری در خواست نیایش نمود:

$tBur tb%x. óOßgs9öqs% HwÎ) br& (#qä9$s% $uZ­/u‘ öÏÿøî$# $uZs9 $oYt/qçRèŒ $oYsù#uŽó Î)ur þ’Îû $tR̍øBr& ôMÎm6rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø9$# tûï͍Ïÿ»x6ø9$# ÇÊÍÐÈ   (ال عمران ، 147)

و گام ها ما را استوار گردان و بر
گروه کافران پیروزمان کن.

$£Js9ur (#rã—tt/ šVqä9$yÚÏ9 ¾ÍnϊqãZã_ur (#qä9$s% !$oY­/u‘ ùøÌøùr& $uZøŠn=tã #ZŽö9|¹ ôMÎm7rOur $oYtB#y‰ø%r& $tRöÝÁR$#ur ’n?tã ÏQöqs)ø9$# šúï͍Ïÿ»x6ø9$# ÇËÎÉÈ   (بقره ، 250)

پروردگارا! صبر و شکیبایی به ما عطا
کن و قدم هایمان استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان فرما.

5.    ایمان به خداوند

ایمان داشته باشند، بی گمان خداوند
آنان را پیروز خواهد کرد چرا که خود وعده پیروزی به مومنان داده و هرگز وعده خدا
تخلف پذیر نیست.

ô‰s)s9ur $uZù=y™ö‘r& `ÏB y7Î=ö6s% ¸xߙ①4’n<Î) öNÎgÏBöqs% Oèdrâä!$yfsù ÏM»uZÉit7ø9$$Î/ $uZôJs)tFR$$sù z`ÏB tûïÏ%©!$# (#qãBtô_r& ( šc%x.ur $ˆ)ym $oYø‹n=tã çŽóÇnS tûüÏZÏB÷sßJø9$# ÇÍÐÈ   (روم ، 47)

و بر عهده ما است که مومنان را یاری
کنیم و پیروزشان نمائیم.

حال که رزمندگان عزیز ما دارای تمام
شرایط پیروزی هستند و هماره از درگاه خداوند متعال درخواست می کنند که خداوند آن
ها را بر دشمنان پیروز گرداند بدون شک پیروز نزدیک است و گرچه  ما دیگران و دنیا پرستان آن را دور می بینند
ولی از نظر خداوند نزدیک است گذشته از این که مومنین پیروزی را نه تنها در غلبه
مادی می بینند بلکه همین سربلندی عزت و افتخار و صدور انقلاب به سایر مناطق جهان و
ذلت و خواری دشمنان و از همه بالاتر ، رسیدن به مقام والای شهادت که هیچ مقامی
بالاتر از آن نیست تمام این ها پیروزی اسلام است و رزمندگان ما پیروزی را برای خود
نمی خواهند که برای دین خدا می خواهند و از این روی در هر حال پیروز هستند به امید
این که به ما پیروزی ظاهری نیز هر چه زودتر نائل شوند.

 

/

سرمقاله

درود خدا براين ملت عظيم

بسم الله الرحمن الرحيم

بررسي و تحقيق پيرامو.ن اوضاع و
احوال عامه مردم در عصر ائمه معمصومين ، درعين حال که غم انگيزترين فاجعه تاريخ
بشري را ترسيم مي کند دريچه اي را براي براي روشن شدن بسياري از ابهامات در تاريخ
اسلام به روي ما مي گشايد.

نگاهي گذرا درنزديک به سي خطبه و
کلام امير المومنين (ع)در نهج البلاغه که در همين زمينه بيان شده علت اساسي عدم
موفقيت  کامل آن حضرت در رسيدن به اهداف
الهي  اش و پذيرفتن صلح بامعاويه سرانجام
شهادتش و در پي  آن صلح امام حسن (ع)با
معاويه و بدنبال آن به و قوع پيوستن حادثه کربلاو شهادت امام حسين (ع)و تبعيد ،
زنداني شدن و بالاخره شهادت ساير ائمه معصومين به خوبي روشن مي شود.

حضرت علي (ع)گذشته از معدود ياران
وفادار و سرداران فداکار ،توده مردمي را به همراه داشت که اکثر آنها بي فرهنگ .
سست عنصر بودند و آن حضرت در حاليکه از يک سو در سوگ ترور  و شهادت اصحاب راستين چون مالک اشتر،محمد بن
ابي بکر ،عمار ياسر و …

چشمي خونبار داشت، از سوي ديگر بي
وفايي، نامردمي وناسپاسي اکثريت مردم چنان سينه فراخ و روح باعظمتش را مي فشرد که
نموداري از اين داستان غم انگيز را در جاي جاي سخنان اندوهبار اين کاملترين انسان
بعد از پيغمبر اکرم درنهج البلاغه مي خوانيم که در اينجا فقط به چند  نمونه آن اشاره مي شود:

آن حضرت خطاب به مردم فرمود:« … و
تفرقکم عن حقکم ، فقبحا لکم و ترحا ..  يا
اشباه الرجال و لا رجال … قاتلکم الله لقد ملاتم قلبي قيحا .و شحنتم صدري غيظا
».

(نهج البلاغه خطبه 27)

… و پراکندگي شما در راه حق، پس
رويتان زشت و دلهايتان غمين باد… اي نامردهايي که از مردانگي اثري درشما نيست…
خدا بکشد شما رامرگ برشما باد که دلم رابسي چرکين کرديد و سينه ام را از خشم
آکنديد …

و در جاي ديگر مي فرمايد  « … اصبحت و الله لا اصدق قولکم و لا اطمع في
نصرکم و لا او عدالعدو بکم » ( نهج البلاغه حطبه 29)…بخدا صبح کر دم درحالي که
سخن و پيمانتان راباور نميکنم و به کمک شما طمع ندارم  و در مقابله با  دشمن روي شما حساب نميکنم…

و چه دردناک است اين فاجعه بزرگ
تاريخ ،يعني کفران بزرگترين نعمتي که خداوند بر بشريت ارزاني فرموده است آه که علي
از مردم دل بر مي کند. چنين با خداي خود سخن مي گويد: «اللهم اني قد مللتهم و
ملوني و سمتهم و سموني فابدلني بهم خيرا منهم 
و ابرلهم بي شرا مني »( نهج البلاغه خطبه25)خدايا من از ايشان بيزار  و خسته شده ام و انان و نيز از من ملول و سير
شده اند پس بهتر از ايشان را براي من جايگزين فرما و به جاي من شري رابراي اينان
بدل نما…

آيابراستي باوجود چنين مردمي پست و
فرومايه ،بشريت بهترين فرصت رابراي رشد و کمال و تحقق آرمانهاي بزرگ الهي از دست
نداد و ايا فکر  کرده ايم که اگرميليونها
انسان مومن و آگاهي که اکنون در کشور اسلامي ايران با عشق به همان علي ، هستي خود
را فداي اسلام مي کنند بجاي آن مردم نابخرد در رکاب حضرت امير (ع) يا اما حسن و
امام حسين و … حضور داشتند چه وضعي پيش مي امد . آيا بازهم معاويه مي توانست با
قراني بر سر نيزه همه چيز را به نفع خويش عوض کند 
و علي را مجبور به صلح کند. آيا باز هم امام حسن  محتبي (ع) مجبور به صلح مي شدو آيا امام حسين
(ع) بدانگونه درکربلا به شهادت مي رسيد . و‌آيا ديگر ائمه اطهار خانه نشين زنداني
،تبعيد و مسموم مي شدند و ..

و آيا اگر هر يک از امامان معصوم دراين
زمان بودند بااين همه مردم فداکار و ايثارگر در مقابل  دشمنان اسلام چگونه عمل مي کردند. جانهاي ما
فداي غربت و تنهايي تان اي خاندان پاک پيامبر . يا علي اگر تو در آن روزگار آنچنان
از مردم مي ناليدي امروز سلاله پاک تو خميني عزيز بر امت  قهرمان اسلام مي بالد. اگر آن روز مردم جمال
حقاني تورا مي ديدند و صداي دلنوازت مي شنيدند و دعوت ترا به جهاد، از زمستان به
تابستان ازتابستان به زمستان موکول مي کردند . سر انجام از امر تو سر مي پيچيدند و
تو راتنها مي گذاشتند امروز ملت مسلمان ايران بادر نورديدن مرزمکان و فاصله زمان
نداي حق طلبانه ات را لبيک گفته و به نبرد بي امان با ناکثين ، مارقين و قاسطين
قيام کرده و به عشق حسينيت و بانام زهرايت در صف راهيان کربلا و لشکريان قدس،
ميليون در راه خدا و دفاع از اسلام عزيز به پا خواسته و پيروزي ايمان  قدرت اسلام را بر کفر جهاني و تجهيزات نظامي
مدرن آنان به نمايش گذارده اند. امت مسلامان ايران در چارچوب  مرزهاي عقيدتي اسلام و اهداف جهانشمول آن
،مرزهاي جغرافيايي موهومي که بدست جباران در زمين خدا ايجاد شده در هم نورديدند و
طي عمليات پيروزمند و الفجر -8و 9 گامي بلند در راه  دفاع از اسلام بر داشته و سخت ترين ضربه را بر
پيکر باطل و کفر جهاني وارد ساختند.

سلام بر اين امت شهيد وو پر ور که
امام و پيشوايان  در طول 20 سال مبارزه
پيگيرش عليه بزرگترين قدرتهاي استکباري همواره بعد از خدا با اطمينان خاطر به انها
تکيه داشته و نه آن که هيچ شکوه و گلايه اي در تمام سخنان و پيامهايش از اين امت
رشيد يافت نمي شود بلکه همواره بالاترين تمجيدها تقديسها و ستايشها را از آنان
ابراز فرموده است.

رحمت خدا بر اين امت حزب الله که
برخلاف معادلات  و محاسبات دنيا پرستان هر
چه مستضعف تر باشند و هرچه سرمايه گذاري بيشتري براي انقلاب کرده اند و هرچه شهيد
و مجروح  بيشتري داده اند تمسک و پاي بندي  و ايثارشان افزونتر شده است و ملتي که اگر يک
روز با دستور مستقيم امام به خيابانها ميريختند. در مقابل مسلسلهاي شاه معدوم مي
ايستادند امروز بايک اشاره يکي از يارانش ميليون ميليون به خيابانها مي ريزند، به
جبهه مي روند و جان برکف براي نثار همه همت خود براي اسلام مهيا مي شوند  و بدينسان اين مردم بزرگترين مسئوليت تاريخ
رابر عهده دولت اسلامي براي تحقق بخشيدن به تامام آرمانهاي جهانشمول اسلام گذاشته
اند و …

اين مردم پرهيزکار به مصداق حريث «ان
اهل التقوي اخف اهل الدنيا مؤنة و اکثرهم معونة»- همانا تقوي پيشگان کم خرج ترين
مردم و پرکارترين و فداکارترين آنها هستند – در مقابل تمام اين فداکاريها با
کمترين نيازهاي اوليه مي سازند و هيچگونه توقع مادي از نظام جمهوري اسلامي ندارند
ولي آنچه مي خواهند اين ست که دولتمردان، مسئولين و کارگزاران جمهوري اسلامي که
اداره کشور را بعهده گرفته اند مبادا برعکس ياران و سرداران وفادار و پاکباخته
حضرت علي (ع) عمل کنند و مبادا با اختلاف و تنازع بين خود قلب پاک امام امت اين
فرزند راستين علي را به درد  آورند چرا که
اين تنها چيزي است که اين انقلاب را در معرض خطر 
قرار مي دهد و امام را آزرده خاطر مي کند.. اين مردم نمي خواهند که دولت با
دلارهاي نفتي اجناس  بيشتري را از خارج
وارد کند بلکه مي خواهند که ضمن برنامه ريزي کار براي خودکفايي کامل در توزيع آنچه
که موجود است عدالت رعايت شود.

بخدا قسم دولت خدمتگزار سنگين ترين
وظيفه رادر تاريخ بشريت بدوش گرفته است و 
فرداي قيامت نه باشعار که با محاسبه اي دقيق بايد پاسحگوي خدمت به بهترين
ملت تاريخ اسلام و بشريت باشد. والسلام

رحيميان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت واستوار از آغاز تا
کنون

نظام جمهوري اسلامي

«در جمهوري اسلامي ، زمامداران مردم
نمي توانند با سوء استفاده از مقام ، ثروت اندوزي کنند و يا در زندگي روزانه
امتيازي براي خود قائل شوند، بايد ضوابط اسلامي را در جامعه و در همه سطوح به دقت
رعايت کنند و حتي پاسدار آن باشند . دقيقا بايد به آراء عمومي در همه جا احترام
بگذارند و هيچگونه تسلط و يا دخالت  اجانب
را درسرنوشت مردم نبايد بپذيرند. مطبوعات در نشر 
همه حقايق و واقعيات آزادند . هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در
صورتي که مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند و اسلام اين شئون، حد و مرز آن را
تعيين کرده است.»

11/8/57

« حکومت جمهوري اسلامي مو.رد نظر ما
از رويه پيامبر اکرم «ص» وامام علي (ع) الهام خواهد گرفت و متکي به آراء عمومي ملت
مي باشد ».

15/8/57

«در جمهوري اسلامي ظلم نيست ، در
جمهوري اسلامي زورگوئي نيست ،نمي تواند طبقه غني برطبه فقير زور بگويد، نمي توانند
استثمار کند، نمي تواند آنها را با اجر  کم
وادار به عملهاي زياد بکند».

12/1/58

«الان که جمهمري اسلامي را مي خواهيم
مستقر کنيم بايد حسابمان را از غرب جدا کنيم تا استقبال همه جانبه شود».

21/3/58

«مشي جمهوري اسلامي بايد اين باشد که
مردم را به هدايت کند».

15/4/59

«جمهوري اسلامي مي خواهد مطلبي را که
قرآن فرموده است و رسول خدا فرموده است ، در همه کشورها پياده کند وايران مقدمه آن
است . و مي خواهد به همه کشورها بفهماند که بناي اسلام بر برابري و برادري است  همه مسلامين يد واحده هستند بر ديگران».
5/10/59

« از خصوصيات جمهوري اسلامي است که
مردم خودشان در صحنه باشند و خودشان ناظر امور باشند ».

18/1/60

«جمهوري اسلامي مخالف ايده هاي
حيواني غرب زدگاني است که آزدي رابه شکل غربيش و حتي آزادي جنسي به حد فجيع آن و آزادي
مراکز فحشاء را طالبند».

15/3/60

«تمام مقصر جمهوري اسلامي اين است که
احکام اسامل رادر اين کشور پياده کند».

2/6/60

«جمهوري اسلامي ايران با آواي نه
شرقي ،نه غربي براي استقلال و ازادي .و جمهوري اسلامي بر پاخاست و انقلاب کرد و
پيروز شد ».

27/6/60

«مقصد ما از جمهوري اسلامي اين است
که جمهوري اي باشد که رسول خدا (ص)و.امام زمان (عج) آن رابپذيرند. اگر يک خدشه در
احکام اسلام واقع بشود،نه پيغمبر مي پذيرند. اگر يک خدشه در احکام اسلام واقع
شود.،نه پيغمبر مي پذيرد و نه امامان ما . بايد کوشش کنيم ، در عين حالي که سريع
قدم هاي بلند رابرداريم،تمام قدم ها بايد اسلامي باشد و رو به اسلام باشد ».

11/3/61

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(نظام جمهوری اسلامی)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(شرایط پیروزی)

استفتائات                                                     
از امام خمینی دام ظله

علی موعود کعبه و شهید محراب

شناخت خداوند                                                آیت الله العظمی
منتظری

سخنان معصومین(آداب قرائت قرآن)

مهربانی به پدر و مادر                                       آیت الله
مشکینی

فطری بودن گرایش به خداوند                               آیت الله جواد
آملی

امن از مکرالله در کتاب و سنت                            آیت الله محمدی
گیلانی

تجدید بنای کعبه                                              حجة الاسلام و المسلمین رسولی
محلاتی

رهنمودهای علی(ع) به رزمندگان اسلام

حسین(ع) بر بالین شهدا

سنتهای جاهلی(چهارشنبه سوری و سیزده بدر)

آمادگی نظامی مردم تبریز                                    حجه الاسلام
و المسلمین موسوی تبریزی

راه رسیدن ملت مصر به پیروزی

حکایتی از والفجر هشت

انقلاب اسلامی لبنان از دیدگاه حزب الله

یاران امامان(مومن طاق)                                     سیدمحمد
جواد مهری

ساختار نظام اجرائی کشور                                   محمدرضا حافظ نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خمینی :

*دراجرای حدود نباید ازآنچه که حق تعالی فرموده ، پائین
تریا زیادتر عمل شود.

9/5/64

*مقام ، خطیر است . بخدا باید پناه برد وازاواستمداد کرد.

*بیت المال مسلمین رابزرگ شمارید، عدالت رااجرا نمائید وبه
مردم ستمدیده خدمت کنید.

*خود راکنار بگذارید وخدا راتوجه کنید ، اگر این مسأله
درهرانسانی حل بشود همۀ مسائلش حل شدنی است .

14/6/64

*ما همه مرهون مردم هستیم ، باید خدمت کنیم وازمرحله لفظ
وشعار بیرون برویم .

*ضرورت دارد که همه نیروهای اسلامی درمقابل دشمن با یکدیگر
وحدت داشته باشند . بیرون رفتن از زیر تعهد قدرتهای بزرگ نمی شود الا اینکه ملت ،
دولت وهمه باهم باشند. 9/8/64

*ازقدرتها خوف نداشته باشید که قدرتی غیر ازقدرت حق تعالی
درکارنیست ، پابرجای بایستید که خدا باشما است .

*بتهائی که خود ملتها یا بعضی ازملتها باآدم می تراشند،
رفتنی هستند منتها ما حوصله مان کم است .

9/9/64

آیت الله العظمی منتظری :

*امروز حضور کمیته های انقلاب درمرزها برای مبارزه بامواد
مخدر ضروری است وحساسیت مرزها کمتر ازجبهه ها نیست .

*دخالت درزندگی شخصی افراد حتی ازروی خیرخواهی ، خلاف شرع
وبه زیان انقلاب است .

*یکی ازتوطئه هایی که درکنفرانس به اصطلاح اسلام شناسی
دردانشگاه اسرائیل مطرح شد ترویج فحشاء ومنکرات ، بخصوص مواد مخدر دربین جوانان
انقلابی کشور ما بوده است ، لذا باید بااین مسأله برخورد حساب شده واصولی شود.

14/10/64

*قضاوت باید دریک محیط فارغ وبه دور ازاحساسات وعصبانیت
باشد .

19/10/64

*همه مصیبت هائی که امروز متوجه مسلمانان جهان است ازسوی
برخی ازسران خود فروخته کشورهای اسلامی است .

21/10/64

*ازتنگ نظری هایی که موجب دلسردی ونگرانی نیروهای متعهد
علمی می شود پرهیز کنید.

22/10/64

*ملاک تقرب افراد وارزش اعمال نزد خداوند ، کثرت وکمیت کار
نیست ، بلکه کیفیت ومیزان تأثیر آن درافراد وجامعه می باشد.

28/10/64

آیت الله العظمی منتظری

*دراکثر روزنامه های خارجی آمده که انقلاب اسلامی ازراه
اقتصادی ونظامی آسیب پذیر نیست، مگر باجذب افراد به ظاهر انقلابی درارگانها وایجاد
نارضایتی وبدبینی بین مردم .

14/10/64

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهی به رویدادها

جنگ

*پادگان کولک درغرب رواندوز صبح امروز درحمله شکاری بمب
افکنهای ایران بمباران شد.

16/10/64

*حمله مذبوحانه دشمن به منظور تصرف جزیره مجنون به شدت
سرکوب شد.

*پادگان سید صادق توسط جنگنده ها ی ایران بمباران شد.

17/10/64

*درمنطقه عملیاتی «هورالعظیم »بادفع دوتک مذبوحانه دشمن
100نفر ازنیروهای بعثی کشته و22قایق آنان منهدم شد.

22/10/64

*25مسافر یک اتوبوس درحمله هوائی عراق به حومه گناوه شهید
ومجروح شدند.

*پادگان «درلوک»درعمق 100کیلومتری خاک عراق بمباران شد.

5/11/64

*جنایتکاران بعثی درمنطقه عملیاتی عین خوش چندین گلوله
شیمیائی پرتاب کردند.

*98تن ازهموطنان غیرنظامی دربمباران وحشیانه هواپیماهای
رژیم بعث ، درمریوان وسردشت شهید ومجروح شدند.

*جنگنده های تیز پرواز نیروی هوائی ایران ،
پادگان«رواندوز»عراق رابشدت بمباران کردند.

10/11/64

جهان اسلام

*رژیم مصر، برای جلب رضایت اسرائیل، سلیمان خاطر، سرباز
قهرمان سینا رابه شهادت رساند.

*بدنبال قیام مردم مسلمان سلیمانیه ومخالفت با سیاستهای
رژیم حاکم بغداد، این شهر به محاصره کامل نیروهای امنیتی رژیم صدام درآمد.

19/10/64

*دانشجویان مسلمان مصری مبارک رابه
آتش کشیدند .

21/10/64

*مردم پاکستان باشعار «درود برخمینی»و«مرگ برآمریکا»ازرئیس
جمهور کشورمان بنحو بی سابقه ای استقبال کردند.

*خبرگزاری فرانسه :هزاران مسلمان پاکستانی با فریاد مرگ
برآمریکا مقدم رئیس جمهوری اسلامی ایران را به هنگام ورود به اسلام آباد مشتاقانه
گرامی داشتند. فشار جمعیت به حدی بود که حتی دقایقی اتومبیل حامل ریاست جمهوری
اسلامی ایران وژنرال ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان رامتوقف ساخت .

24/10/64

*انقلابیون مسلمان عراقی درعملیاتی بانام سلیمان خاطر، مرکز
مخابرات نظامی بغداد را منفجر کردند.

25/10/64

*کلیه مساجد قاهره به محاصرۀ نیروهای امنیتی مصر درآمد.

*یک پایگاه نظامی رژیم صدام درسلیمانیه بدست انقلابیون
مسلمان کرد عراقی سقوط کرد.

29/10/64

*پلیس رژیم آفریقای جنوبی ، رئیس شورای فقه اسلامی این کشور
رادستگیر کرد.

3/11/64

*دومسلمان اهل عربستان مبلغ 7هزار دلار به جبهه های نبرد
هدیه کردند.

5/11/64

*یک سرباز مسلمان اردنی باگشودن آتش به سوی صهیونیست ها
چهار تن ازآنان راکشته ومجروح کرد.

10/11/64

اخبار جهان

*450تن افسر، پزشک ، مهندس، معلم ، ودانشجو درعراق بازداشت
شدند.

*شورشیان جنوب سودان شهر«تیرول»رااشغال کردند.

14/10/64

*مطبوعات یونان اخبار اعدام2000مسلمان عراقی رامنتشر کردند.

15/10/64

*وزیر امورخارجه عراق:اگرکشورهای خلیج فارس ازعراق حمایت
نکنند امنیت داخلی آنها برهم خواهد خورد.

*عرفات :سوریه ولیبی نمی گذارند من بااسرائیل صلح کنم .

16/10/64

*بدنبال تشدید احساسات ضدآمریکائی درمنطقه وواکنش لیبی ،
آمریکا اجرای عملیات نظامی علیه لیبی رامنفی دانست .

*طرح رژیم عراق برای ترور شخصیتهای سیاسی وامنیتی کشورهای
خلیج فارس فاش شد.

*20000کارگر اعتصابی معادن آفریقای جنوبی اخراج شدند.

17/10/64

*رجوی بانخست وزیر اسرائیل دیدارکرد.

18/10/64

*دانشجویان خشمگین مصری طی تظاهراتی مبارک راتهدید به مرگ
کردند.

*سفیرآمریکا درمصر، همزمان باشهادت سلیمان خاطروقیام مردم
این کشور استعفاء کرد.

*کلیه کشورهای اروپائی به درخواست ریگان برای تحریم اقتصادی
لیبی ، پاسخ منفی دادند.

19/10/64

*رزمندگان کرد مهمترین جاده عراق ـ ترکیه راقطع کردند.

21/10/64

*بدنبال افزایش هزینه های نظامی دولت ریگان، کسری بودجه
آمریکا درسال جاری به 220میلیارد دلار رسید .

24/10/64

*شش ناوجنگی آمریکا راهی مدیترانه شد.

25/10/64

*درگیریهای شرق بیروت بیش از 1200کشته وزخمی بجای گذاشت .

*آمریکا قطعنامه سازمان ملل علیه اسرائیل راکه به درخواست
لبنان وبخاطر جنایات اسرائیلی ها برپاشده بود، وتوکرد.

*مسئولان شهر شیفیلد انگلستان ، مانع برگزاری نمایشگاه
جنایات صدام درشهرها توسط هیأت ایرانی شدند.

*رژیم عراق 105سرباز عراقی رابجرم خودداری از حضور درجبهه
های جنگ درانظار عمومی تیر باران کرد.

28/10/64

*دراثر نبرد شدید دریمن جنوبی تعداد زیادی ازاتباع شوروی ،
فرانسه وانگلیس ازاین کشور خارج شدند.

29/10/64

*به نوشته روزنامه گاردین، کاخ سفید تحلیل گران سیاسی خودرا
مأمور فراگیری قرآن واصول اسلامی کرد!

*ارتش لسوتو ، بایک کودتا قدرت رادردست گرفت .

30/10/64

*دفتر هواپیمائی اسرائیل درمنچستر به زیرزمین انتقال یافت.

*گروههای طرفدار سوریه نیروهای وفاداربه امین جمیل راگلوله
باران کردند.

*یک وزیر مسلمان وارد کابینه چین شد.

1/11/64

*پلیس پاکستان 12تن ازدانشجویان این کشور رابجرم آتش زدن
پرچم آمریکا دستگیر کرد.

*آمریکا یک کارخانه سازنده گاز عصبی خردل وسلاحهای شیمیائی
دیگراحداث کرد.

2/11/64

*دولت سودان سفر اتباع خود رابه عراق ممنوع اعلام کرد.

3/11/64

*شورشیان یمن جنوبی نخست وزیر سابق رابه ریاست موقت کشور
برگزیدند.

5/11/64

*3 افسر سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی روز پنجشنبه درزئیر
کشته شدند.

*چریکهای ارتش مقاومت ملی اوگاندا پایتخت رابه تصرف خود
درآوردند.

6/11/64

*سفینه آمریکائی چالنجر با7 سرنشین ، 72ثانیه پس ازپرتاب
منفجر شد.

*دولت مالت سفارتخانه رژیم صهیونیستی دراین کشور راتعطیل
کرد.

*آخرین مواضع طرفداران علی ناصر محمد توسط نیروهای مسلح یمن
جنوبی درهم شکسته شد.

9/11/64

*به اعتراف سازمان عفو بین الملل ، مأموران رژیم عراق
300کودک 10تا14ساله رادرشهر سلیمانیه دستگیر کردند.

*هواپیماهای رژیم صهیونیستی سه اردوگاه آوارگان فلسطینی
درشهر صیدا راهدف راکت قراردادند.

*دانشگاههای سه شهر پاکستان بدنبال ناآرامی های دانشجوئی
تعطیل شد.

10/11/64

اختراع واکتشاف

*یک مبتکر شیرازی دستگاه مغناطیس چشمی «ای مگنت»ساخت .

*باران سنج درداخل کشور ساخته شد.

16/10/64

*دستگاههای وینچ هیدرولیک صیادی وشستشوی قطعات ظریف توسط
متخصصین کشورمان ساخته شد.

18/10/64

*مبتکر کردستانی دستگاه پرس شیلنگ هیدرولیک ساخت .

28/10/64

*برای اولین بار درایران سولفات منیزیوم صنعتی تولید شد.

29/10/64

*باکوشش کارکنان تلاشگر ایران دستگاه چاپ دورنگ کاغذهای
آلومینیومی ساخته شد.

30/10/64

*دومبتکر روستائی باهزینه ای کمتر از70هزار ریال موفق به
ساخت دستگاه پخت نان شدند.

1/11/64

*دستگاه برش نوار برای اولین بار درایران ساخته شد.

7/11/64

ضد انقلاب

*400کیلوتریاک درکویر شاهرود کشف شد .

16/10/64

*انفجار بمب دریکی ازخیابان های زاهدان 11تن رامجروح کرد.

*توسط جان برکفان کمیته وپرسنل فداکار ژاندارمری
1364کیلوگرم شیره تریاک ازقاچاقچیان مسلح درخاش کشف شد.

9/11/64

 

 

 

 

 

**************************************************************8

 

مجلد سال چهارم منتشر شد

به اطلاع کلیه خوانندگان عزیز «پاسداراسلام »می رساند
:بدنبال استقبال شایانی که ازمجلدهای اول ودوم وسوم بعمل آمده ، مجلد سال چهارم
بچاپ رسید .

علاقمندان می توانند مبلغ 100تومان بحساب 600بانک ملت شعبه
میدان شهداـ قم واریز وفیش آنرا به آدرس :قم ـ صندوق پستی 320ارسال نمایند تااقدام
شود.

ضمنا مجلد سال چهارم توسط نمایندگیهای «پاسداراسلام»درسراسر
کشور نیز توزیع می شود.

 

قابل توجه خوانندگان محترم مجله پاسدار اسلام

ازعلاقمندان ومشترکین محترم مجله پاسدار اسلام تقاضا میشود
پس ازواریز وجه نسبت به ارسال فیش بانکی واعلام شماره اشتراک اقدام نمایند. ضمنا
چنانچه دسترسی ببانک ندارند ازارسال وجه نقد بصورت عادی خودداری نموده وحتما وجه
نقد رابصورت بیمه پستی ارسال نمایند تامشکلی دراین زمینه رخ ندهد.

باتشکر ـ امور مشترکین

 

فرم تقاضای اشتراک

پاسداراسلام

خواهشمند است وجه اشتراک مجله پاسداراسلام رابه حساب جاری
600 بانک ملت شعبه میدان شهداء قم واریز وفیش بانکی راهمراه آدرس ومشخصات کامل خود
به دفتر مجله پاسدار اسلام ـ قم ـ صندوق پستی 320 ـ ارسال فرمائید .

تذکر :

1 ـ بهای اشتراک یک سال 600ریال ، دوسال 1200ریال است .

2ـ وجه اشتراک رامی توانید ازطریق تمام بانک های کشور به
حساب جاری فوق واریز نمائید.

3 ـ درصورتیکه به بانک دسترسی نداشتید وجه اشتراک راتوسط
اداره پست بیمه نمائید.

4 ـ احتیاج به بریدن این فرم نیست وکافی است مشخصات خودرا
بشرح زیر درنامه ای جداگانه نوشته وارسال نمائید.

5 ـ درصورت واریز به بانک حتما فیش بانکی ارسال شود.

اینجانب . . . . . . . . . . . . . . . . نام خانوادگی . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . شهرستان . . . . . . . . . . . . . . . . آدرس.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . مایلم به مدت . . . . . . . . . . . . .
سال ازشماره . . . . . . . . . . . . بامجله پاسدار اسلام مشترک شوم لذا مبلغ . .
. . . . . . . ریال توسط بانک . . . . . . . . . . . . . . به حسابجاری فوق واریز
وفیش بانکی رابه پیوست ارسال می دارم .

لطفا درموقع تمدید، شماره اشتراک راقید فرمائید

 

 

 

 

 

 

 

/

پاسخ به نامه ها

پاسخ به نامه ها

*آمریکا ـ برادر، رضا موسوی

برای اینکه پاسخ اعتراض آن افراد رابه دست آورید لازم است
کتابهای ارزشمندی راکه علمای شیعه دراین باره نوشته اند مطالعه کنید، ترجمه کتاب
الغدیر وکتابهای ارزشمند مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین (ره) رابه دقت بخوانید.

*رشت ـ برادر، حسن احمدی

سوال ازگناهان مردم درروز قیامت به معنای پرسش واستعلام
نیست ، چیزی برخداپوشیده نیست بلکه به معنای بازخواست وبه رخ کشیدن گناه است که
خود نوعی عقوبت می باشد .

*جبهه جنوب ـ برادرزینلی

1ـ گناه نباید شماراازنماز ورازونیاز دلسرد کند، بلکه باید
انگیزه بیشتری برای تضرع درشما بوجود آورد .

2ـ سعی کنید شب زودتر بخوابید وقبل ازفجر بیدارشوید، نمازشب
درآخر شب افضل است.

*اهوازـ برادر، الف ـ دـ م ـ ح ـ م

1ـ به احکام شریعت ودستورات مذهبی عمل کنید وپیروی
ازگروههای منحرف که راه باطل راپیش گرفته اند، هرچند خود را اهل حق می خوانند،
نکنید ، رضایت پدر ومادردرپیروی ازدین واحکام خدا معتبر نیست، آنها شماراازعذاب
خدانجات نخواهند داد.

2ـ ازدواج کنید ونگران نباشید .

*خوی ـ برادر، زـ خ ـ پ ـامینی

اشتباه شما این است که این مجله رامربوط به سپاه پاسداران
دانسته اید وشکایت خود رابرای ما ارسال نموده اید، مانند شما بسیارند برادران
وخواهرانی که اشتباها تصور می کنند که این مجله ارگان سپاه است، لطفا مطلب خود
رابامسئولین سپاه درمیان بگذارید.

*جبهه جنوب ـ برادر، ج ـ 1ـ کاویانی

شما بااختیار خودتان ازدواج کرده اید، ارتباطی باسحر وجادو
وغیره ندارد ، پدرومادر شرعا حق اجبار فرزند رابه ازدواج باشخص معینی ندارند،
نصیحت ما این است که با همسر خویش بسازید واوراطلاق ندهید.

*پل دختر ـ خواهر، زـ س ـ رـ 2/19

1ـ اگرخواهران دررفت وآمدهای خود متانت ووقار رانگه دارند،
هرزگان جرات جسارت به آنها رانخواهند داشت ، بهرحال اگر فرضا هرزه ای جسارت کرد
وقار خودرا ازدست ندهید وباپاسخ زشت ترخود راسبک نکنید وبدانید اوهمین رامیخواهد.

2ـ بهتراست درقالی بافی وسایر کارهای مادردراوقات فراغت
اوراکمک کنید ولی واجب نیست بخصوص اگر باکارواجبی مزاحم باشد، دراینصورت توقع
مادربی جا ونارضایتی اوازاین جهت اثرندارد ، شما سعی کنید درجهت دیگر دل اورابدست
آورید ، اورااحترام ودرمقابلش تواضع کنید.

3 ـ انسان نباید آرزوهای دورودراز برای خود ترسیم کند
واوقات فراغت خودراصرف این خیالات نماید، رسیدن بهر هدفی ازراه طبیعی متعارف آن
میسراست ودعا نیز درصورتی که صلاح باشد توفیق آوراست ، ولی تنها به دعا اکتفا کردن
راه چاره نیست، مگر اینکه راه چاره ای نباشد وانسان ازنظر عوامل طبیعی درمانده شده
باشد وبهر حال درمورد آن خواسته شما دعا مؤثر است.

4 ـ آن حالت که احساس می کنید طبیعی است ومستوجب غسل نیست.

*تهران ـ برادر، ساعی ـ416

اـ زدودن موهای زائد بدن باهروسیله ای باشد اشکال ندارد.

2 ـ بانصیحت باتهدید اوراازخود برانید، مواظب حرکات
خودباشید که این امربسیار خطرناک است ودردنیا وآخرت رسوائی وگرفتاری وعقاب سخت
دارد.

*جبهه جنوب ـ برادر، م ـ ع ـ ف ـ گراشی 128

1ـ درمورد سوال شما که ازاول قصد ده روزماندن داشتید وپس
ازشش روز محل راترک کردید . روزه ای که گرفته اید صحیح است .

2ـ روزه قضا شده ازسال گذشته راتا قبل ازرمضان سال دوم قضا
کنید که اگر تاخیر افتاد کفاره دارد.

3ـ درمسافرت نمی توان روزه قضاگرفت.

*جبهه غرب ـ برادر. س ـ ذ ـ ق. 14.

*ارومیه ـ برادرم . د

به پزشک بیماریهای مقاربتی مراجعه نمائید.

*اهوازـ برادر، 1ـ ج ـ گ ـ ل ـ ف:

*شیراز ـ برادر، س ـ ش ـ ز:

*اصفهان ـ برادر، الف ـ ب ـ گ ـ

*رفسنجان ـ ح ـ غ ـ *شهرری ـ برادر منجمی *

دزفول ـ برادر، ح ـ ن.       *برادرج ـ س ـ 82ـ 81

*شهرضا ـ برادر، ع ـ م ـ ش:

ازدواج شما صحیح است.

*دیوان دره ـ برادرجان شاکی

سؤال شما درباره آیه 6 سوره مائده است که خداوند فرموده
«الی المرافق»یعنی تاآرنجها پس چرا مادستها راازآرنج می شوییم؟ پاسخ این است که
ازنظرادبیات عرب هرگاه درجمله ، مبتدا ومنتهای چیزی ذکرشود، ظهور درترتیب دارد.
مثلا اگر فرموده بود «فاغسلوا وجوهکم وایدیکم من الاصابع الی المرافق»ظاهر آیه
همین بود که باید ازانگشتان شروع وبه آرنج خاتمه یابد ولی اگر تنها منتها ی چیزی
ذکر شود ظهور درتحدید وتعیین مرز دارد.

بنابراین ظاهرمعنای آیه این است که حد شستن دست تا آرنج است
، چون دست مبهم است ممکن است مراد تامچ یا تاآرنج یا تا آخر بازو باشد ، کلمۀ «الی
المرافق»مشخص می کند که حدود شستن تا آرنج است، بنابراین آیه ازنظر ترتیب شستن
توضیحی نداده است وآنرا باید ازروایات استفاده کرد.

*اهوازـ برادر، م ـ دـ ن ـ دـ 13

*سیرجان برادرح . ح. ر

اگر ازآن کاردست بردارید به حال طبیعی خود بازخواهید گشت
وبرای ازدواجتان ضرری نخواهد داشت.

*یزد ـ برادر، م ـ حسن ـ ز

نگاههای شما حرام است ، خجالت راکنار بگذارید وباخانواده
خود صحبت کنید ودرامر ازدواج هرچه زودتر اقدام نمائید.

*جبهه جنوب ـ برادر، احمد ـ م ـ ق

1ـ دیگران سخنان کفرآمیز گفته اند وشما شنیده اید ، اکنون
که درذهن شما خطور می کند متنفر می شوید وگمان می کنید گناهی برشما هست، خیر !
تصور کفر، کفرنیست ، هرگاه به یاد آن سخنان افتادید بگوئید «سبحان الله عما یصفون
»خدا منزه است از آنچه آنان می گویند.

2ـ ماتعبیر خواب نمی دانیم .

*اهوازـ برادر محمد رضا ـ ش ـ ن

اگر آن عادت راترک کنید می توانید به آینده خود امیدوار
باشید .

*تویسرکان ـ خواهر ، راضیه ـ ج

غسل ندارد.

*برادر، الف ـ ی ـ س ـ ی .

جریان آن نابکار رابا پدر درمیان بگذارید .

*برادر، ق ـ م ـ گ

به نظر ما بهتر است ایشان راطلاق ندهید وبرای فرزند دوباره
ازدواج کنید ، واگر نمی توانید هردو را اداره کنید مانعی ازطلاق دادن ایشان نیست .

*زاهدان ـ برادر، حسینعلی جعفری

حرام نیست وعقد دوم اثری ندارد وپس ازعقد، اجازه پدرومادر
لازم نیست.

*جبهه مهران ـ برادر، ن ـ ض ـ لام

البته نباید ساکت باشید که حق شما راپایمال کنند ولی شرائط
راملاحظه کنید ونظم رارعایت نمائید. به مسئولین بالاتر ازهرراهی که می توانید مطلب
خودرابرسانید.

*اهواز ـ برادر، م ـ ن ـ 72

باهمه اینها، بامادرتان خوشرفتاری کنید ومطمئن باشید، اجر
شما باخدااست.

*شهر بابک ـ برادر علی اصغر محبی

هزاران مساله فقهی درباره نماز وروزه وغیره هست که درقرآن
ذکری ازآن به میان نیامده است ، اگر بخواهیم در مورد هر کدام از آنها دلیل فقهی آن
را در مجله ذکر کنیم ، مجله تبدیل به کتاب «جواهر الکلام» خواهد شد!و تازه قابل
استفاده شما نیز نمی باشد.

*شهریارـ برادر، م- ص ـ ف

همان که دوست دارید آدم خوبی باشید ، نشان می دهد که دعای
کمیل اثر خود را کرده است. ناامید نباشید ، البته اینکه خود را آدم خوبی نمی دانید
صفت خوبی است انسان هر چه توبه کند و عبادت انجام دهد ، نباید از خود راضی و از
گناهان خویش غافل باشد.

*کنگاورـ برادر ، ع ـ ا ـ ش ـ ق

مؤمن نباید برای از دست دادن یک مقصود دنیوی ومادی اینقدر
زبون وضعیف بشود که آماده خودکشی باشد!این تنها ازضعف نفس وایمان ناشی می شود،
گذشته ازاین شما باید ازآن مورد به کلی صرف نظر کنید، زیرا اوازدواج کرده ودرحریم
دیگری است، حدود ومرزهای الهی رانگه دارید وازخدا بترسید، زندگی رابرخود وخانواده
خود تلخ نکنید وبه آنچه نصیب شما شده وخوداقدام کرده اید باتوجه به اینکه هیچ نقصی
دراونیست راضی باشید، مگر دردعاهای کمیل نمی خوانید«وتجعلنی بقسمک راضیا قانعا».

*تهران ـ خواهر، م ـ م ـ م ـ م ـ

1ـ آن حالت ناشی ازحیای شمااست ویک امر طبیعی است .

2ـما نه تنها کتابی رادراین زمینه به شما معرفی نمی کنیم
بلکه شما را ازخواندن آنها برحذر می داریم .

3ـ درصفات خوب ومقامات معنوی خود رابا بهتر وبالاتر ازخود
مقایسه کنید تاغرور شما را نگیرد، بلکه احساس کوچکی وسعی دربهترشدن داشته باشید
وخود رابابدان و افراد معمولي مقايسه نکنيد تا خود را بالاتر ببینید، وبجای سعی
درپیشرفت آنچه دارید نیزازدست بدهید.

*داراب ـ خواهر، ط ـ ص ـ ن

ازنامه شما پیداست که پدرومادر خوب ومتدینی دارید ولی مانند
بسیاری ازمردم دچار این اشتباهند که میان دختر وپسر خود تبعیض ناروا قائل می شوند
با اینکه طبق روایات اهل بیت (ع)باید به دختر خویش بیش ازپسر اظهار لطف ومحبت
کنند، شکایت شما ازاین تبعیض گرچه حق است ولی شما بیش ازحد حساسید ، شما باید
برآسایشی که درکنار پدرومادرتان دارید ، شکر گزار باشید وتوجه کنید به آن نوجوانان
بسیاری که درسن شما ازچنین آسایشی محروم اند، ازآن احساسی هم که نسبت به برادر
دارید بپرهیزید که این نوعی حسادت است ، به پدرومادر اینقدر بدبین نباشید، آنچه به
شما مي گويند از روي شفقت ومهرباني است، در رابطه با چادر ونوع پوشش از مخالفت با
آنها بپرهیزید این به صلاح دنیا وآخرت شما است. ازآن ورزشهائی که آنها صلاح نمی
دانند اجتناب کنید که آنها بهتر صلاح شمارا می دانند وبدون شک خیرخواه شما هستند.

*برادر، ح ـ ن ـ10

1ـ ماآنچه جستجو کردیم حدیث «علماء امتی افضل من انبیاء بنی
اسرائیل »رانیافتیم ، بلکه حدیث «کانبیاء. . . »آمده است. درتوجیه این حدیث برخی
گفته اند:منظور ازعلماء ، ائمه علیهم السلام می باشد وبعضی گفته اند:منظورازانبیا،
دراین حدیث ، انبیاء اولوالعزم نیست ، بلکه انبیائی است که وظیفه آنها تبلیغ شریعت
اولوالعزم بوده وبااین سخن ، رسول اکرم (ص)اعلام نموده است که :بانبوت من ، زمان
نبوتهائی که تنها جنبۀ تبلیغ برای انبیای اولوالعزم داشته ، تمام شده ودیگر وظیفه
تبلیغ به عهدۀ علمای امت من است . برای توضیح بیشتر به جزوۀ«ختم نبوت»نوشته استاد
شهید مطهری ـ که درذیل کتاب «پیامبرامی»چاپ شده ـ مراجعه نمائید .

2ـ منظور ازجمله «وان بغی علیه صبر»که درخطبه همام آمده
است، ظلمای شخصی است نه ظلمهای اجتماعی . ودراین مورد خداوند درقرآن نیز عفو وگذشت
وصبر رابهترازانتقام دانسته است .

*رشت ـ برادرمحبوب روستا

مسائلی که دررساله حضرت امام دام ظله احتیاط واجب دارد
ودرهمان مورد، حضرت آیة الله العظمی منتظری فتوائی برخلاف آن احتیاط دارند، می
توانید به آن احتیاط واجب عمل کنید ومی توانید به فتوای ایشان عمل نمائید ولی
درموردی که حضرت امام فتوا دارند، برای مقلد ایشان ، رجوع به غیر جایز نیست .

*بجستان ـ برادر، ح ـ ن ـ م ـ ه

1ـ اگر درتربیت نو نهالان هدایت نوجوانان موفق باشید
ازبهترین اعمال صالحه است وبدون شک درقبولی توبه شما موثر است ، درروایت است که
اگر سبب هدایت یک نفربشوی ، ازآنچه آفتاب براو می تابد برای تو بهتر است .

2ـ شما سالمید، نگران نباشید، ازنظر سنی اگر ازدواج دیر
نشده باشد، زود نیست .

3ـ آن آب پاک است وضو وغسل نمی خواهد.

*دزفول ـ برادر، شکوری

1ـ شما باید درمرخصی روزه ها رابگیرید، مبادرت به قضای روزه
تاقبل ازرمضان بنابراحتیاط، واجب است وپدرومادر حق ندارند منع کنند وشما هم نباید
به خواهش یا دستور پدرومادر درمقابل حکم خدا اهمیتی بدهید ، واگر تارمضان بعد
نگرفتید علاوه برقضا ، کفاره تاخیر واجب می شود یعنی ـ750 گرم غذا به یک فقیر برای
هرروز.

2ـ آن لباسهائی راکه ازآنها اعراض کرده اند می توانید
بردارید.

*کوهدشت لرستان ـ برادر، س ـ محمدی

1ـ ازدواج دوبرابر بادوخواهر اشکالی ندارد ونظیر آن بسیار
است .

2ـ شما می توانید به جبهه بروید ورضایت پدر لازم نیست .

3ـ سبیل رابلند گذاشتن مکروه است وعکس های منسوب به امیرالمؤمنین
(ع)ساختگی است و واقعیت ندارد.

*برادر، م ـ الیاس

می توانید اورابا نصیحت وارشاد وپرکردن خلای که احساس می
کند ازراه دوستی ومهربانی ، هدایت کنید . واگر نشد اورا تهدید کنید که وضع اورابه
مقامات انتظامی گزارش خواهید کرد.

*پایگاه حمزه ـ برادر، حصیری

بردن هرگونه وسائل رزمی که ازبیت المال مسلمین است به خانه
برای آزمایشهای شخصی، گذشته ازخطراتی که دربردارد، دزدی وحرام است .

*کاشان ـ برادر، ع ـ محمودی

1ـ باترک آن عمل، سلامت خود رابازخواهید یافت ازدواج
کنیدونگران نباشید.

2ـ دروغی که برای نجات خود ازدست یک انسان تجاوزگر می گوئید
اشکال ندارد.

*رودبار زیتون ـ خواهر، س ـ ا ـ رـ دـ س

نصیحت مادرتان رابپذیرید هنوز برای شما زود است که چنین
تصمیمی بگیرید.

*عطا آباد گرگان ـ برادر، ی ـ رـ م

1ـ ازآن مورد به کلی صرف نظر کنید که مناسب شما نیست.

2ـ چگونه است که مهاجرین دراین کشورکار پیدامی کنند وبعضی
ازجوانان ماشکایت ازبیکاری دارند؟ شک نیست که این مربوط به خود آنهااست که کار
رامنحصر درمیزاداری می دانند وگرنه کار هست وتاکار هست بیکاری برای مرد ننگ وعار
است.

*برادر، رحیم ابدالی

باخواهر رضاعی نمی توان ازدواج کرد، مسائل آن را به تفصیل درتوضیح
المسائل بخش «احکام شیر دادن»بخوانید.

*برادر ، ح ـ م ـرـ د

ازدواج بااواشکالی ندارد ولی باوصفی که نوشته اید به صلاح
شما نیست.

*اصفهان ـ برادر، رضاـ الف

توبه کنید، راهی را که پیش گرفته اید ادامه دهید وبه لطف
خداوند مهربان امیدوار باشید، خود رابه دادگاه معرفی نکنید وگناه خود رابه کسی
بازگو نکنید.

*جبهه جنوب ـ برادر، ع ـ ط ـ وـ م ـ ت ـ وبرادر، الف ـ ن ـ
ل ـ رـ وـ

ازمرخصیها استفاده کنید صبروتحمل داشته باشید این هم نوعی
جهاد ومبارزه بانفس است. ضمنا این عذرها مجوز گناه نیست.

*سنندج ـ خواهر ، ش ـ خ

می دانید کار شما گناه است ومی دانید خواسته شما احمقانه
است. بنابراین دیگر جای سئوال نیست ازماچه راهنمائی می خواهید؟ راهنمائی برای کسی
است که راه نمی بیند نه آن که می بیند وعمدا برلب پرتگاه حرکت می کند. خواهر !این
روشی که پیش گرفته ای رسوائی دنیا وبدبختی آخرت رادرپی دارد. تازه اگر هم به مقصود
برسی، بعد ازاین همه ذلت که برای خود فراهم ساخته ای مطمئن باش زندگی آرام ولذت
بخشی درانتظارت نیست زیرااین تمایلات آتشین درهمان روزهای اول به سردی می گراید
وچون ازدواج ازروی بینش وتفکر نبوده زیربنائی که ضامن تداوم آن باشد ندارد وبه
همین دلیل اکثر ازدواجهائی که براساس عشقهای خیابانی بناشده است ، به جدائی منتهی
می شود . فورا دست ازاین کاربردارید وخواستگاران مؤمن ومناسبی که می آیند رد نکنید
.

*بهار همدان ـ برادر، م ـ ج ـ م رستگار

نگران نباشید معنای آن حدیث این است که آن بی احتیاطی
پدرومادر درروحیه فرزند تاثیر دارد ، نه اینکه حتما سبب انحراف می شود ، بلکه
تاثیر مشاهده آن حالت درروحیه شما قطعی است ، وخودتان هم اکنون آن را احساس می
نمائید ولی این هم مانند سایر عوامل که درگمراهی انسان تأثیر دارد قابل مقاومت
ودفع است.

*فردوس ـ برادر، مجید ـ ح

اشکالی ندارد ولی آن کاررانکنید که مضراست

*مراغه ـ برادر، ع ـ ف

هیچ اشکالی ندارد ولی آن کاررانکنید که مضراست

*مراغه برادر، ع ـ ف

هیچ اشکالی ندارد نگران نباشید

*شیراز ـ برادر، خ ـ م ـ ش ـ وـ م 171

بدون معطلی اقدام نمائید ولی باخود اوصحبت نکنید، بلکه طبق
متعارف ازپدرومادرخود بخواهید رسما ازپدرش خواستگاری کنند.

*فردوس ـ برادر، ح ـ ی

1ـ اگر می توانید دوخانواده رااداره کنید، ازدواج مجدد شما
شرعا اشکال ندارد واگر می خواهید همسر اول خود رابه دلیل پیروی ازهوی وهوس طلاق
دهید، آن هم بدون هیچ نقص وعیبی دراو، ماشما راازاین کار بر حذرمی داریم . بدانید
اگر هر روز به دنبال این چشم ، بخواهید همسری رابگیرید یا عوض کنید!

2ـ حکم خداچراندارد.

*شیرازـ برادر ، ف ـ ج

خدا راشکر که بازهم ایمان ، کارخود راکردوشما راازآن عمل
زشت وخطرناک نجات داد، توبه کنید وازدرگاه خداوند باخواهش والتماس ارخواست عفو
نمائید وگذشته راجبران کنید، به لطف خداامیدوار باشید، ایشان رانیزنصیحت کنید که
مبادا برخورد شما موجب گمراهی وتباهی اوشود . خود رابه دادگاه معرفی نکنید، وموضوع
رابا هیچ کس درمیان نگذارید ، چیزی بجز توبه ، برهر دوی شما واجب نیست .

*اهواز ـ برادر، ف ـ ب ـ ش ـ ن

توبه کنید وتا می توانید بجبران آن اعمال درراه خیر وصلاح
جامعه قدم بردارید وبه لطف خداامیدوار باشید اوکه تاکنون شمارارسوا نکرده مهربانتر
ازاین است که توبه شما رانپذیرد ولی درهدایت آن افراد سعی کامل داشته باشید،
ازآنان لازم نیست حلالیت بخواهید ولی اگر می توانید درازدواج آنها نقش داشته باشید
دراین امر تسریع کنید .

*سنقر کلیائی ـ برادر، الف ـ صدری ـ ح ـ رـ اـ س

به دادگاه مدنی خاص شکایت کنید.

*اهوازـ برادر، م ـ ز

باآن کس که تمایل دارید ازدواج کنید ، البته آن مورد که
پدرومادرشما مایلند وهمسر جوانش شهید شده است بدون شک اولویت دارد ولی درصورتی که
شما نیز تمایل داشته باشید.

*اهوازـ برادر ، ج ـ ح ـ م ـ ن ـ رـ ص

رضایت پدردختر دراصل ازدواج شرط است ولی درتعیین مهر ، اوحق
دخالت ندارد، مهر باتوافق پسر ودختر معین می شود، به دادگاه مدنی شکایت کنید.

*سومار ـ برادر، ب ـ آ:

توبه کنید خداوند می بخشد ان شاءالله . اکنون تکلیفی بیش
ازاین برشما نیست .

*اصفهان ـ برادر، سید رضا رجائی طباطبائی

آن ازدواج بسیار خوب ومناسب وان شاءالله مورد رضایت خداوند
متعال است . موفق باشید.

*اهواز ـ برادر، ق ـ م ـ گ :

به یاوه گوئیهای آن مردم اعتنا نکنید . ازدواج برادرکوچکتر
قبل ازبزرگتر هیچ اشکالی ندارد ودرشرایطی مانند شرایط شما واجب است . شما که
حاضرید به هرکاری حتی خودکشی دست بزنید یک بارهم تصمیم بگیرید که برای سخن این وآن
ارزشی قائل نشوید.

*مشهد ـ برادر، رـ ه :

مطلبی که شما رانگران کرده چیزی نیست که دلیل قانع کننده ای
برای طلاق باشد. اگر توضیح خواستید آدرس بدهید.

*کوهبان کرمان – خواتهر، ضديقه – م:

پدرشما حق ندارد در تعيين اندازه مهر دخالت کند. مهر با
توافق دختر و پسر معين مي شود . به دادگاه مدني شکايت کنيد. اگر توضيح بيشتري
خواستيد آدرس ديگري بدهيد.

*ایذه ـ برادرالف ـ ف :

آری برادر! حق باآنهااست وشما اشتباه کردید که یک مسلمان
رابه توهم باطل متهم کردید . آنچه موجب این تهمت شده توهمی بیش نیست. اگر توضیح
خواستیدآدرس بدهید .

*تهران ـ برادر، م ـ 2000ـ م ـ2000

رنجنامۀ شما سخت ما رامتأثرساخت. البته می دانید که ازما
کاری ساخته نیست بجز گفتن ومنعکس کردن ولی بدلیل حساسیت بعضی مطالب ، تنها به طور
خصوصی بابرخی ازمسئولین درمیان خواهیم گذاشت ان شاءالله .

*شهر بابک ـ برادر، رـ الف ـ پ

1ـ درتحریر الوسیله است :اگر پسر ختنه شده متولد شد ، ختنه
کردن ساقط می شود؛ گرچه مستحب است تیغ برموضع بمالند تابه سنت عمل شده باشد.
(جلد2ـ ص 311)

2ـ سجین :صیغه مبالغه ازسجن به معنای زندان است وظاهرا
کنایه ازجهنم باشد. وعلیّین ، صیغه مبالغه ازعلو است وکنایه ازدرجات عالیه بهشت
ومقامات قرب الی الله می باشد . واما گفتۀ آن شخص که خداوند نمی خواهد معنای این
دورابدانند، ناشی ازاشتباه ایشان درفهم این آیه است. «وما ادریک ما
سجین»وهمچنین«وما ادریک ماعلیون »، این «ما»نافیه نیست بلکه استفهامیه است ؛ یعنی
چه می دانی که سجین چیست ؟ ونظیر این جمله درقرآن زیادآمده است ودرمقام بزرگ جلوه
دادن مطلب است . واما آن حدیث که درکافی آمده، ازنظر سند ضعیف است وازنظر معنی
مانند سایر اخبار طینت ، جزء متشابهات اخباراست که بحث درتفسیر یا تاویل آنها مفصل
است ودراینجا نمی گنجد.

3 ـ درآن بیماری که مجبورخوردن روزه است ، گفتۀ پزشک لازم
نیست. اگرخودتان احساس ضررکنید یا خوف آن را داشته باشید، درصورتی که منشأ عقلائی
داشته باشد (یعنی ازروی تخیل ووسوسه نباشد) . تحریر الوسیله ، جلداول ـ ص 293

*خمین ـ برادر ، خ ـ ی

توضیح نداده اید که مشکل شما چیست ، زن حساس واحساساتی است
، باید اشتباهات اورانادیده بگیرید وهمیشه محبتها وخدمتهای اورابه یاد داشته باشید
وازاو تشکر نمائید، بامحبت ومهربانی می توانید زندگی خودراشیرین کنید . تندی
وخشونت نتیجه ای جز پشیمانی ندارد، خداوند خانه پرمهر ومحبت رادوست دارد وبه آن
نظر لطف می کند وخانه ای که همیشه جای نزاع وکشمکش است از رحمت خدابدور است ، آیا
همین کافی نیست که دراخلاق خود تجدید نظرکنید ، طبق روایات کسی که باخانواده اش
بداخلاقی کند درقبر مورد فشار قرار می گیرد حتی اگر مؤمن وعابد باشد.

*اسلام آباد غرب ـ برادر، رـ س ـ گ ـ م

رفتن شما به آنجا مانعی ندارد ولی باید برای نماز غسل کنید،
غسل احتیاج به حمام ندارد، بایک سطل آب درهر پناهگاه می توانید غسل کنید. بهرحال
خجالت عذرنیست ولی اگر به هیچ وجه ممکن نبود، تیمم کافی است.

*برادر، الف ـ ب ـ پ ـ555ـ111

توبه کنید وگذشته خود رابااعمال صالحه جبران نمائید وبه لطف
ورحمت الهی امیدوارباشید وخدا را شکر کنید که تاکنون براین همه گناه شما سرپوش
نهاده است واینهمه لطف فرموده است، قدراین نعمت رابدانید وشکر عملی آن راکه عبادت
خالص وخدمت به خلق خدااست انجام دهید. امیداست آینده خوبی داشته باشید.

*خرم آباد لرستان ـ برادر، ع ـ ظ

جای تعجب است که شما همسری راکه ازلحاظ اخلاق وحجاب ودیانت
مورد رضایت است به دلیل اینکه به کارهای منزل کم اهمیت می دهد، می خواهید طلاق
دهید؟ !این کفران نعمت است ، آیا نمی دانید که او به هیچ وجه مجبور نیست کارمنزل
راانجام دهد، واگر همسران ماکار منزل راانجام می دهند منتی است که برما دارند.
ازیکی علمای بزرگ نقل شده است که هیچ گاه درمنزل دستور نمی داد ومثلا اگر درسفره
کمبودی بود فقط می گفت : چنین کمبودی هست ونمی گفت :آنرا بیاورید، خلاصه شما به
ناحق ازهمسرتان آزرده شده اید، مقاله حقوق همسران رادرشماره 33 بخوانید، .

*محلات ـ برادر، م ـ ح ـ د ـ ر

1ـ آن دونفر گناه کبیره مرتکب شده اند وباید توبه کنند.

2ـ پولی که درراه خدا انفاق کنید جای خمس را نمی گیرد.

3ـ قضای نمازهای گذشته رادرهروقت ازشبانه روز می توانید انجام
دهید.

4ـ گوش دادن به موسیقی وغنا بهر انگیزه ای باشد، حرام است .

*علی آباد کتول ـ برادر، م ـ اـ ز

1ـ ازمنزل پدرومادر جداشوید هیچ اشکالی ندارد.

2ـ می توانید همسرتان راازرفتن بخانه پدرمنع کنید.

3ـ پدرومادرهمسرتان حق ندارند درامور زندگی شما دخالت کنند.

4ـ ازپیشنهاد شما متشکریم ولی بما ربطی ندارد.

*سنندج ـ برادر، م ـ ج ـ ی

بدون شک آن نزاعها که اساس خانواده رابرهم زده ناشی ازاین
است که همسرتان راملزم کرده اید درخانه پدرومادرتان زندگی کند، درصورتی که حق دارد
مطالبه منزل مستقل کند، وشما باید درصورت امکان برای اوفراهم سازید، واگر امکان
ندارد، درایام ماموریت اورابخانه پدرش بفرستید تادرگیری پیش نیاید.

*خوزستان ـ برادر، الف ـ ج ـ س

ظاهرا راه ساده ای برای ازبین بردن آثار خالکوبی نیست . به
پزشک جراحی پلاستیکی مراجعه کنید.

*جبهه جنوب ـ برادر، حسینعلی فهیمی

اجرت گرفتن برخواندن قرآن برای اموات جایز است .

*تهران ـ, برادر ، سعید ـ م ـ س

اگر پس ازجنابت وقبل ازغسل حدث اصغر سربزند غسل کافی است
ووضو لازم نیست.

*شوشتر ـ برادر، سعید ـ م ـ س

خودکشی برای کسی که گناهی انجام داده که مستوجب اعدام است،
جایزنیست وگناهی است بزرگ تنها راه رهائی ، بازگشت وتوبه است. گناه هرچه بزرگ باشد
باتوبه قابل بخشش است ناامید نباشید . خود رابه دادگاه معرفی نکنید وتنها گناه خود
راباخدای خود درمیان بگذارید.

*ماهشهر ـ خواهر، ع ـ ع

شما یقین ندارید عین مال یاغذائی که دراختیار شما قرار می
گیرند ازراه حرام به دست آمده است ، بنابراین اشکالی نداردولازم نیست تحقیق کنید .

*باختران ـ برادر، ح ـ 6ـ د ـ ن

ازحادثه ناگواری که برای شما رخ داده متأسفیم ولی یک نکته
راباید متوجه باشید که منشأ همه آن گرفتاریها اشتباه شما است . می گوئید آیا برای
یک اشتباه اینهمه گرفتاری؟ !آری بایک اشتباه راننده ، ماشینی به قعر دره می رود ،
ویک لحظه هوسرانی یک عمر پشیمانی دارد . به فرموده امیر مؤمنان (ع)چه بسا یک لقمه
غذا که انسان راازخوردن غذاهای بسیار ومورد علاقه محروم می سازد، کسی که به دلیل
زنا یا لواط اعدام می شود، یک اشتباه کرده است ، کلاه خود راقاضی کنید واینقدر تند
نروید.

*دهدشت ـ برادر، ن ـ ص ـ ب:

1ـ اگر صاحب آن لنگها رامی شناسید باید به خود اوبرگردانید
واگر نمی شناسید بجای اوآنها را به فقیری صدقه بدهید.

2ـ گناهی نیست وعذرخواهی لازم نیست .

*زنجان ـ برادرعبدالحمید م ـ ح ـ ز:

1ـ قبل ازاذان می توانید به قصد آماده بودن برای نماز یا به
قصد باطهارت بودن یا هرامر دیگری که متوقف بروضو باشد وضو بگیرید.

2ـ درنمازهای قضا که با هم جمع می کنید یک اذان بگوئید
وبرای هرکدام یک اقامه.

*آمل ـ برادر، رـ گ ـ ص ـ ص

به نحوی اموال آن افراد رابرگردانید که متوجه مسأله نشوند
لازم نیست بدانند به چه دلیل است ویا ازسوی چه کسی است .

*اصفهان ـ برادر، 445ـ م ـ1

1ـ ازدواج شما صحیح است .

2ـ تاثیری ندارد وعلاجی هم ندارد. اگر توضیح خواستید آدرس
بدهید.

*قم ـ برادر، م ـ پ

1ـ باغسل جنابت ، نه وضو لازم است ونه تیمم .

2ـ دروقت غسل لازم نیست بدن خشک باشد.

3ـ جایزه ای که بانک درمورد حساب قرض الحسنه می دهد اشکال
ندارد، هرچند ازابتدا به امید جایزه پول رادرآن حساب بگذارید.

*صومعه سرا ـ برادر، م ـ ف

البته شما درهر دو مورد مرتکب گناه شده اید ولی اگر اکنون
توبه کرده اید امید است خداوند ببخشد وچیزی برشما نیست .

*اهواز ـ برادر، جهانبخشی

1ـ آن موسیقی که حرام است ، همه جا حرام است ، چه درخانه
وچه درجای دیگر .

2ـ با مسئولین خدمت نظام وظیفه تماس بگیرید .

*اهواز ـ برادر، حسن ـ م ـ ح ـ ط

نگران نباشید گناه دیگران برشما وسابقه شما تأثیری نخواهد
داشت ، لازم نیست سخنی ازاوبمیان بیاورید ولی اگر صحبت از او شد باکمال شهامت تنفر
خود وخانواده را از او اعلام کنید.

*رشت ـ برادر سهراب ـ ج ـ 28:

ازدواج کنید ونگران نباشید اگر بنا بود برای امثال شما
ازدواج ممکن نباشد 99%جوانان باید ازازدواج خودداری کنند . درد شما درد اکثر
جوانان است .

*برادر ش ـ ل :

*اهواز ـ برادرن ـ الف :

گناه هرچه بزرگ باشد رحمت خداوند بزرگتر است توبه کنید
وازخداوند طلب عفو ومغفرت بنمائید وگذشتۀ خود رابااعمال خوب جبران کنید.

*کاشان ـ برادر، ح ـ ف

توبه کنید ان شاءالله پذیرفته می شود، ورزش برای شما مفید
وازدواج ضروری است، شما سالمید وهیچ جای نگرانی نیست .

*برادر، غ. ن

نامه شما پست شد اگر نرسیده است اجمالا بدانید باید عقد
دوباره خوانده شود، نگرانی دیگری نیست.

*اهواز ـ برادر، الف ـ ع ـ 100

توبه کنید وامیدوار باشید ، تنها راه حل آن مشکلات ازدواج
است وازدواج درشرائطی که شما دارید واجب است .

برادران وخواهران :

جبهه جنوب ـ 14ـ 39 ـ 17 ـ ج پ ـ م

*بوکان ، ح ـ ق ـ ش گ 14 *تهران، م ـ ب

*سوسنگرد ، الف ـ الف *اهواز، الف ـ ک ـ 14

*سوسنگرد ، ح ـ ق ـ 1 ـ 125 ـ *باختران ـ خ ، ن ، 115
*اصفهان ، س ـ ک *تهران ع ـ ع ـ 47.

لطفا آدرس دقیق پستی ونام کامل خود را بنویسد تاپاسخها
بصورت خصوصی ارسال شود .

برادران وخواهران:

اراک ، علی اکبر مؤمنی زاده *اهواز، حیدر علی گزمه*دزفول ،
د ـ د *کرج ، حسین تک فلاح *تهران ، علی اکبربخشعلی *حبیب الله عرب*اصفهان ، مرتضی
محمدی *اصفهان ، بدیع زادگان *جبهه غرب ، ژ ـ پ ـ گ *کرج ، محمد حسن ناصر بخت *نجف
آباد، علیرضا رجائی .

سئوالات خود رااز دفتر استفتاء حضرت امام بپرسید . آدرس :قم دفتر استفتاء حضرت
امام .

/

بهداشت دندان

دکتر بهمن نوابی

چگونه دندانهای کودکمان را سالم نگاه داریم؟

علم دندانپزشکی ثابت کرده که دندانها مثل سایر اعضاء بدن می
توانندتاپایان عمر بما خدمت کنند. ودندان ضرورتا نباید اولین عضو بدن باشد که ما
آنرا دورمی اندازیم ، اما چگونه این عضو رابهتر نگه داریم؟ آیا فقط بامسواک زدن که
آنرا هم بخوبی انجام نمی دهیم می توان سلامت دندان راتامین کرد؟ وتازه این مسواک
زدن هم وقتی شروع می شود که تجربۀ تلخی ازنزدن آن داشته ایم وپوسیدگی دربسیاری
ازدندانها شروع شده است . علم می گوید که بایددندان راازروز تولدش ، یعنی روزی که دردهان
جوانه می زند تمیز کرد وازآنچه به سلامتی آن لطمه می زند هم اجتناب کنیم.

خوشبختانه جذب فلوراید توسط جوانه دندان قبل ازرویش آن وبعد
ازرویش دندان درمقابل پوسیدگی سبب مقاومت بیشتر می شود، امااین کافی نیست وباید
بخصوص به هردندان درچند سال اول رویش آن خوب رسید که اگر دراین چند سال سالم
بماند. درسالهای بعد استعداد پوسیدگی کمتری خواهد داشت. باوجود این بسیاری
ازدندانهای کودکان متاسفانه درماههای بعد ازجوانه زدن بعلت کثرت استفاده ازمواد
پوسیدگی زا حتی قبل ازاینکه رویش کامل پیدا کند خراب می شود. کمبود کلسیم ـ کمبود
ویتامین ویامسائل ارث وژنتیک نیست که دندانهای اطفال راخراب می کند ودادن ویتامین
وکلسیم هم بعد ازرویش دندان برای جلوگیری ازپوسیدگی نه تنها فایده ای ندارد بلکه
بعلت موادقندی که بخصوص دراین شربت ها موجود است ومیزان آنها به صدبرابر مقدار
ویتامین می رسد بیشتر دندان طفل راخراب می کند.

آنچه مادران باید بدانند این است که باید دندانهای اطفال
راازبدو رویش تمیز کنند، منتهی باپارچه تنظیف (گاز) که درمقداری آب نیمگرم
ویااحتمالا (آب ونمک) خیس شده است واین پارچه رابرروی سطوح تمامی دندانهای طفل
بخصوص هنگام خوابیدن بمالند. باهرگریۀ کودک انواع قند آب ونبات داغ رابه گلوی
اوسرازیر نکنند وشیشه شیر رابعنوان اینکه کودک راباآن بخواب رود دردهان کودک
نگذارند (درموقع خواب می توان فقط ازیک شیشه آب جوشیده نیمگرم استفاده کرد) .

ماندن شیر دردهان کودک درموقع خواب که بزاق طفل کاهش یافته
وهمین طور حرکات لب وزبان کم شده است می تواند روی دندانها بچسبد وبه کمک
میکروبهائی که دردهان هرفرد می تواند باشد تخمیر شده ایجاد اسید نماید ودندان کودک
راتخریب نماید واین مسئله دردندانهای شیری آنقدر سریع است که درعرض چند هفته تمامی
دندانهای پیشین ونیش کودک راتخریب می نماید. بعلت نازک بودن ضخامت مینا وعاج
اوبزرگ بودن حجم مغز دندان بسرعت این تخریب به عصب رسیده ودندان عفونی می شود
وعاقبت این دندان باوجود بسیاری تلاش های احتمالی بعدی کشیده شده است . سایر موادی
که ما به عنوان تقویت کننده می شناسیم هم می تواند به دندانهای طفل آسیب بزند، مثل
آب میوه های مختلف که چون نیاز به جویدن ندارند قندهای آن براحتی برروی دندان رسوب
می کنند واین مسئله بخصوص درآب سیب مشهودتر است .

درجنگ جهانی دوم بعلت جیره بندی شکر ، میزان پوسیدگی دندانی
بسیار کاهش یافت . گروهی دیگر فکر می کنند که کاکائو آنقدر ضد پوسیدگی است که
باهرمیزان قند مخلوط شود قادراست جلو زیان قند رابگیرد . وراستی اگرشیرکاکائوهای
چندسال پیش آنهمه پوسیدگی ایجاد نمی کرد باورکردنی بودکه شکلات های امروزی دندان
راخراب نکند . بعضی ازوالدین فکر می کنند که شکلات وآدامس اگر خارجی باشد دندان
راتخریب نمی کنند ومثلا حاوی موادضد پوسیدگی است . بهتراست برای مبارزه باپوسیدگی
میزان قند مصرفی وهم چنین شیرینی مصرفی راطوری کاهش داد که کودک جزدرمهمانی
ازشیرینی استفاده نکند. پول توجیبی اکثر کودکان ماصرف خرید لواشک ، نان قندی ،
بیسکویت، آدامس، شکلات وبستنی می شودواین مسئله علاوه براینکه میل طفل رابه صرف
غذاهای مفید که درخانه تهیه می شود ازبین می برد ، برای سلامتی آنها بسیار مضر است
ودرمدرسه می توان یک ساندویچ ، نان وپنیربه کودک داد که ضد پوسیدگی هم هست. منشأ
دادن این همه قند به کودک این است که مادران فکر می کنند برای سلامتی کودک شکر
ضروری است وبهترین کربوهیدراتی است که طفل بااشتها مصرف می کند درحالی که همین نان
وسیب زمینی می تواند نیازاورا برطرف کند. غفلتا گروهی دیگر عسل وخرما وکشمش رابعلت
طبیعی بودن مضر برای دندان نمی دانند .

درمورد مسواک زدن هم باید گفت که مسواک زدنی صحیح است که
دندانها راکاملا تمیز کند وحتما روش خاصی ندارد. هرروشی که بتواند بهترمجموعه
سازمان یافته قند ومیکروب «پلاک»رابردارد همان روش ایده آل است.

وحتما نباید مسواک خارجی باشد بلکه بسیاری ازمسواک های وطنی
هم اگر موهای نایلونی متوسط واندازه کوچک داشته باشند موثراست، حتی خمیر دندانها
هم فرق چندانی باهم ندارند . البته خمیر دندان فلوراید داربهتر است واین به آن
معنی نیست که مثلا برای یافتن خمیر دندان خاصی وقت زیادی صرف کنیم ودرصورت نیافتن
، مسواک زدن راهم فراموش کنیم . نقش خمیردندان مثل نقش صابون است که اگر نبود
بازما دستهایمان رامی شوئیم .

مسواک زدن اگر قبل ازخواب وصبح ها قبل ویابعد ازصبحانه باشد
بهترین زمان است . به تمیز کردن دندانها ومسواک زدن دراسلام نیزاهمیت زیاد داده
شده ، بطوریکه درهر کتاب الطهارتی می توان به چند صفحه حدیث درباب مسواک زدن
برخورد.

چون پوسیدگی درمراحل اولیه بادرد توام نیست ، توجه بیمار
راجلب نمی کند وبهتر است که جهت این تشخیص حداقل سالی یکبار به دندانپزشک مراجعه
کند که می تواند درمراکز بهداشتی ودرمانگاه ها ویا حتی درمدارس باچند وسیله بسیار ساده
صورت گیرد . درخاتمه چند نکتۀ دیگر رامختصرا متذکر می شویم :

1ـ خوردن شیرینی همراه باغذاهای سه گانه اگر بعنوان دسر
نباشد وبعد ازآن لقمه ای که احتیاج بجویدن داشته باشد مصرف شود کمتر پوسیدگی زاست
وبخصوص شیرینی بین دو وعده غذا، ده صبح ویا عصرها بسیارمضراست.

2ـ استفاده روزانه ازیک لیوان چای که به اندازه نیاز روزانه
ما حاوی فلوراید است برای پیشگیری ازپوسیدگی مناسب است.

3 ـ هرقدرشیرینی زودتر ازگلوپائین رود ومواد فسفات داروچربی
هم اگر همراه آن باشد کمتر دندان راتخریب می نماید.

4ـ تعداد دفعات مصرف شیرینی ویا مدت زمان تماس بادندان که
درآدامس خیلی زیاد است بیشتر دندان راخراب می کند ویکجا خوردن مقداری شیرینی
ازاینکه به دفعات تقسیم شده ومصرف شود کمتر پوسیدگی زاست.

5ـ غلات مانند گندم وجو چنانچه باپوست آسیا شوند کمتر ایجاد
پوسیدگی می کنند . بنابراین آرد سفید مستعد کننده دندان برای پوسیدگی است وعلاوه
براین درپوست غلات بخصوص جوموادی وجود دارد که می تواند ضد پوسیدگی عمل کند.

6ـ تنفس دهانی وخشکی دهان بهر علت که باشد می تواند عاملی
برای پوسیدگی بحساب آید.

7ـ دراطفالی که بهر علت ازهرنوع پلاک استفاده می کنند
درتمیز کردن دندان وپلاک بیشتر همت کنند.

درخاتمه اگر این مسئله برای ما جا بیفتد که مصرف تفننی وبی
رویه مواد قندی می تواند علاوه برتخریب دندانها ، عاملی برای ایجاد چاقی وفشار خون
وبیماری قند باشد وما به قند بعنوان ماده ای که مصرفش باید بااحتیاط صورت گیرد
نگاه کنیم ، بسیاری ازمشکلات پوسیدگی دندانی ماحل خواهد شد. انشاءالله

 

/

یاران امامان

یاران امامان

 

سید محمد جواد مهری

علی بن مهزیار اهوازی

ای علی !خداوند جزای خیرت دهد و در بهشت برین جایت دهد، و از
ذلت وخواری دردنیا وآخرت مصونت گرداند وباما محشورت فرماید.

ای علی!من درنصیحت ، اطاعت ، فرمانبری ، خدمت، احترام
وانجام وظیفه هائی که برعهدۀ تواست، آزمایش وامتحانت کردم واکنون اگربگویم شخصی
رامانند توندیده ام امیدوارم که درست گفته باشم (مبالغه نکرده باشم) پس خداوند
پاداش تورا ازباغهای بهشت عطا نماید. مقام ومنزلت توبرمن پوشیده وپنهان نیست
وهمچنین خدمتهای تودرگرما، سرما، شب وروزبرمن مخفی نمی باشند، ولذا ازخداوند مسئلت
دارم روزی که خلائق وبندگانش راجمع کرد ومحشور نمود، تورا مشمول رحمت بی پایان
خویش ـ که آرزویش راداری ـ قراردهد، زیرا خدا دعا رارد نمی کند. [1]

این ترجمۀ یکی ازنامه هائی است که امام جواد (ع)برای
یارباوفایش علی بن مهزیار نوشته است.

امام معصوم که کلمه ای جزحقیقت نمی گوید وهیچگاه مبالغه
وگزاف درسخنان مبارکش یافت نمی شود، دربارۀ یکی ازاصحابش اینچنین تقدیر وتشکر می
نماید واورابه بزرگی می ستاید؛ ازاینجا معلوم می شود علی بن مهزیار دارای چه
مقداروالا وسترگی است که امام می فرماید:من تورادرتمام حالات زندگی وازهرنظر
امتحان نموده ام ومانند توراندیده ام، یعنی درمیان یارانم کسی راسراغ ندارم که
اینقدر مورد اطمینان باشد واینقدر خوب وبااخلاص ، انجام وظیفه کرده باشدودرگرما
وسرما وشب وروز برای خدا ودر راه خدا خدمت های بی شائبه، تقدیم خاندان عصمت وطهارت
نموده باشد. آنگاه حضرت برایش دعا می فرمایدوازخدا می خواهد که آن رحمت ویژۀ
خودراکه منتهای آرزوی یک انسان می تواند باشد، مشمول حال این بندۀ مخلص خود
قراردهد واورا درخرمترین وشاداب ترین باغهای فردوس برین اسکان دهد. وازهمه بالاتر
که امام ازخدا می خواهد علی بن مهزیار رابااهل بیت محشور نماید که نعمتی ازاین
بالاتر وارزشمندتر وجود ندارد، وبرای یک پیر وصادق ومخلص، هیچ آرزوئی ، لذت بخش
تروبهتر ازاین نیست که درروز رستاخیز، وهنگامی که تمام خلایق چشم براه ومنتظر ترحم
بزرگان دین اند، مورد شفاعت پیشوایان وامامان معصوم قرارگیردوباآنها محشور شود.

نامه های امام جواد به ابن مهزیار

برای شناختن علی بن مهزیار، همان به که دیگر نامه های حضرت
راکه به اونوشته اند، نقل کنیم تاهم این یار مخلص امام رضا وامام جوادوامام هادی
علیهم السلام ، بهتر شناخته شود وهم ازبیانات امام جواد (ع)، لذت بریم ومحفوظ
شویم.

دریکی دیگر ازنامه هائی که امام به او می نویسد چنین آمده
است :«قد وصل الی کتابک، وفهمت ماذکرت فیه ، وقد ملاتنی سرورا فسرک الله وانا ارجو
من الکافی الدافع ان یکفی کید کل کائد ان شاءالله تعالی»:

نامه ات به من رسید وازمضمون آن مطلع شدم ، توقلبم راپرازسرور
وشادی کردی، خداوند توراشادگرداند ومن ازخدائی که ردکننده ودافع تمام بلیات است ،
می خواهم مکر وکید هردشمن بدکار رادفع کند ، ان شاءالله .

ودر نامه اي ديگر مي فرمايد:

«…وقد فهمت ماذکرت من امر القمّيين خلّصهم الله  وفرج عنهم ،و سررتني بما ذکرت من ذلک سرّک الله
بالجنة و رضي عنمک برضائک عنک، وأنا أرجو من الله العفو و الرأفة و أقول :حسبنا
الله و نعم الوکيل».

… و آنچه درباره قمّي ها نوشته بودي دانستيم ،خداوند آنها
رارها سازد و گره از کارهايشان بگشايد . و آنچه ذکر کرده بودي خرسند گشتم. خداوند
ترا با بردن به بهشت، شاد و مسرور نمايد و از تو راضي شود چون من از تو راضي هستم.
و من از خدا خواستار عفو و بخشش و مهرباني اويم و مي گويم : خدا ما را بس است که
چه نيکو تکيه گاهي است .

و در پاسخ نامه اي ديگر که گويا خدمت امام معروض داشته که
مسافرتي در پيش دارد و بنا بوده است که يکشنبه مسافرت کند، ولي به دوشنبه تأخير
افتاده ،و از حضرت مي خواهد که برايش دعا کند تا درمسافربش آسيبي به او نرسد، حضرت
چنين مي فرمايد:

«… و أسأل الله أن يحفظک من بين يديک ومن خلفک وفي کل
حالاتک و أبشر فاني أرجو أن يدفع الله  عنک
و أسأل الله أن يجعل لک الخيره فيما عزم لک به من الشخوص في يوم الأحد فأخّر ذلک
الي يوم الثنين ان شاء الله ، صحبک الله في سفرک و خلّفک في أهلک و أدّي عنک
أمانتک ، و سلمت بقدرته .»:

… و از خداوند مي خواهم تو را در روبرو و در پشت سر حفظ
کند ودر تمام حالات نگهدارد. تو رابشارت باد !من آرزو دارم خداوند هر بلائي را از
تو دفع کند و از حق تعالي مسئلت دارم که خير تو را در آنچه که بر آن در روز يکشنبه
نيّت کردي و تا دوشنبه بتأخير افتاد، قرار دهد ان شاءالله

خدا ترا درسفرت همراه باشد ونگهبان خانواده ات باشد وامانتت
راازسوی تو بپردازدوبه قدرت خویش ، ترا سلامت بدارد.

ودرنامه ای که علی بن مهزیار خدمت امام می نویسدوازحضرت می
خواهد برای اودعا کند ، حضرت پاسخ می دهند:

«. . . واما ما سالت من الدعاء فانک بعد لست تدری کیف جعلک
الله عندی ، وربما سمیتک یاسمک ونسبک مع کثرة عنایتی بک، ومحبتی لک ومعرفتی بما
انت علیه، فادام الله لک افضل ما رزقک من ذلک ، ورضی عنک برضائی عنک، وبلغک نیتک،
وانزلک الفردوس الاعلی برحمته انه سمیع الدعاء. حفظک الله وتولاک ودفع عنک السوء
برحمته . وکتبت بخطی. »:

. . . واما اینکه درخواست کرده بودی برایت دعا کنم ،
توتاکنون نمیدانی خداوند ترا چگونه درنظرم قرارداده (وچه قرب ومنزلتی نزد من داری)
وشاید تورابه نام ونسبت صداکنم باآنهمه عنایت واحترامی که برایت قائل هستم ومحبتی
که برتودارم وشناختی که ازتودارم، امیدوارم خداوند بهترین این نعمتها راهمواره
برتوارزانی دارد وازتو راضی باشد که من ازتو راضی هستم، وحاجتت رابرآورده سازد
وترا با رحمت خویش درفردوس برین جای دهد که همانا خداوند شنوندۀ دعااست. خدابه
سلامتت بدارد وبامهربانی خویش، هرشر وبلائی راازتو دورسازد. واین نامه راباخط خودم
نوشتم .

علی بن مهزیار کیست ؟

اوفرزند یک مرد نصرانی بود که اسلام آورد، وبرخی گویند خود
علی بن مهزیارنیزدرکوچکی نصرانی بوده واسلام آورده ودرخدمت اهل بیت پرورش یافته
ودرمکتب امام رضا وامام جواد وامام هادی علیهم السلام فقه آل محمد رافراگرفته
وجزءبهترین ومخلص ترین یاران امامان شده است.

مرحوم کشی دررجال خود گوید:«اوازاهالی [هند کان] قریه ای
ازقرای فارس ـ بوده وسپس ساکن اهواز شده است»[2]،
وبنابرگفته یاقوت حموی درمعجم البلدان، «هندکان»، همان«هندیجان»است که درخوزستان
ونزدیک خرمشهر قراردارد.

مرحوم کشی درادامۀ سخنانش می گوید:

«هرروزهنگام طلوع آفتاب، علی بن مهزیاریه خاک می
افتدوسرخودراازسجده بلند نمی کردتابرای هزارنفر ازبرادران دینیش همان دعائی راکند
که برای خود می کرد، واثر سجده درپیشانیش نموداربود. . . هنگامی که عبدالله بن
جندب ازدنیا رفت ، علی بن مهزیارقائم مقام او بود. »

ازوی نقل شده است که گفت:هنگامی که درقرعا (درراه مکه بین
قادسیه وعقبه قراردارد) درسال 226بودم، سحرگاه شبی ازشبها ، برای وضو گرفتن ازمنزل
بیرون آمدم، هنگام مسواک کردن، خودراناگهان دور ازقافله ومردم دیدم، یکباره به
مسواکم نگریستم دیدم درآخر آن، آتشی شعله وراست وشعاعش مانند درخشش خورشید است،
باکمال شگفتی ، ولی بدون ترس، دستم رابه آن نزدیک کردم، ولی متوجه شدم حرارت وگرمی
ندارد، فورا این آیه راخواندم:«الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه
توقدون»[3]:همان
خدائی که ازدرخت سبز، برای شما آتشی پدید آورد که ازآن می افروزید.

درهرصورت ، خیلی به فکروتعجب فرو رفته بودم واین آتش همچنان
ادامه داشت تااینکه به سوی خانواده ام بازگشتم، هوا بارانی بودوغلامانم دنبال آتش
می گشتند، هنگامی که چشمشان به من افتاد گفتند:ابوالحسن دارد می آید وآتش دردست
دارد. یک نفرمرد بصری که باماهمراه بود، نیزهمین سخن راتکرار کرد، ولی وقتی
اووغلامانم دست به آن مسواک زدند، دیدند حرارتی ندارد!خلاصه پس ازمدتی خاموش شد
ودوباره روشن وباز هم خاموش وپس ازآن روشن شد ودربارسوم دیگر روشن نشد. پس ازلحظه
ای به مسواک نگاه کردم دیدم هیچ اثری ازسوختگی وآتش درآن نیست، آن رانگهداشتم تااینکه
فردای آن روز خدمت سرورم امام هادی (ع)رسیدم وداستان رابه حضرت عرض کردم.

امام ، مسواک راازمن گرفتند وبادقت به آن نگریستند، آنگاه فرمودند:«هذانور»:این نوراست . عرض کردم:قربانت گردم،
فرمودی:نور!فرمود:آری!چون توبه اهل بیت علاقه داری وازمن وپدرانم اطاعت می کنی،
خداآن نوررابه تونشان داد.

تألیفات ایشان:

علی بن مهزیار نه تنها روایت حدیث می کرده وفقیه بوده است،
بلکه کتابهای زیادی رابه رشتۀ تحریردرآورده که آنها رافهرست وارنقل می کنیم:

کتاب الصلاة ـ کتاب الصوم ـ کتاب الزکاة ـ کتاب الحج ـ کتاب
الطلاق ـ کتاب الحدودـ کتاب الدیات ـ کتاب التفسیرـ کتاب الفضائل ـ کتاب العتق
والتدبیرـ کتاب التجارات والاجارات ـ کتاب المکاسب ـ کتاب المثالب ـ کتاب الدعاءـ
کتاب التجمل والمروءة ـ کتاب المزارـ کتاب الردعلی الغلاة ـ کتاب الوصایاـ کتاب
المواریث ـ کتاب الخمس ـ کتاب الشهادات ـ کتاب فضائل المومنین وبرهم ـ کتاب
الملاحم ـ کتاب التقیة ـ کتاب الصیدوالذبائح ـ کتاب الزهد ـ کتاب الاشربة ـ کتاب
النذور والایمان والکفارات ـ کتاب الحروف ـ کتاب القائم ـ کتاب البشارات ـ کتاب
الانبیاء وکتاب النوادر.

درهرصورت ، این بزرگمرد، هم ازامامان ماروایت نقل کرده وهم
ازسوی آنان وکالت ونمایندگی یافته وبقدری مورد اطمینان وعلاقۀ ائمه بوده است که
استفتائات شیعیان راپاسخ می داده وخیرش به تمام مردم می رسیده وازهیچ کمک ویاری به
پیروان امامان دریغ نداشته وهیچ کس درروایتش طعن نمی کند، بلکه همه اورامورد وثوق
می دانند. خدایش رحمت کند وباسرورانش محشور فرماید.

                       
***

لازم به تذکراست که برخی پنداشته اند ، این علی بن مهزیار،
همان علی بن ابراهیم بن مهزیار است که به خدمت امام زمان (عج) شرفیاب شده ،
درصورتی که آن داستان بفرض اینکه درست باشد مربوط است به برادر زادۀ علی ابن
مهزیار زیرا ابراهیم برادر علی بوده وآن علی فرزند ابراهیم است، لذا هیچ ربطی به
آن بزرگوار ندارد، واینکه بعضی ازعلمای رجال خیال کرده اندایشان تازمان حضرت عسکری(ع)یاامام
زمان (ع)زنده بوده است، وجهی ندارد، زیرا گرچه سال وفات اودرتاریخ مشخص نشده، ولی
گفته شده است که درزمان امام هادی(ع)وفات کرده ، وتازه اگر تازمان امام عسکری(ع)زنده
بود، خوب بودیک روایت لااقل ازآن حضرت نقل می کرد.

مراجع :

رجال کشی ـ رجال نجاشی ـ وسائل الشیعه ـ سفینة البحارـ معجم
رجال الحدیث ـ بحارالانوارـ الکنی والالقاب ـ قاموس الرجال

 



[1]– متن
نامۀ امام جواد (ع)چنین است:«بسم الله الرحمن الرحیم. یاعلی احسن الله جزاک،
واسکنک جنته ومنعک من الخزی فی الدنیا والاخرة، وحشرک الله معنا. یاعلی !قدبلوتک
وخبرتک فی النصیحة والطاعة والخدمة والتوقیر والقیام بما یجب علیک ، فلو قلت :انی
لم ارمثلک لرجوت ان اکون صادقا فجزاک الله جنات الفردوس نزلا . وما خفی علی مقامک
ولاخدمتک فی الحر والبرد واللیل والنهار ، فاسال الله اذا جمع الخلائق للقیامة ان
یحبوک برحمة تعنتط بها انه سمیع الدعاء. »

/

مقام زن دراسلام

بمناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا«س»وروز زن

مقام زن دراسلام

یازدهم اسفند امسال، مصادف است بابیستم جمادی الثانی،
روزولادت باسعادت بانوی بزرگ اسلام، کفو علی (ع) و مادردوریحانۀ رسول خدا(ص)حضرت
صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س).

مااین عید سعید وروز فرخنده رابه امام زمان روحی فداه
وفرزند ارجمند حضرت زهراء «س»، امام خمینی که نه تنها درعمل پیرو آن حضرت است،
بلکه سالروز ولادت مبارکش نیزباولادت جده اطهرش مصادف است، وبه مردان وزنان ایران
اسلامی که درولایت ومحبت وپیروی، الگوی دیگر مسلمانان می باشند ونمونه ای
بارزازمسلمانان صدراسلام می باشند ودرمحبت به حضرت زهرا«س»وپیروی ازنایب به حق
امام زمان «عج»گوی سبقت راازدیگرملتها ونسلهای گذشته وحال ربوده اند، تبریک وتهنیت
می گوئیم.

وبه این مناسبت مقاله ای کوتاه دربارۀ مقام زن دراسلام
تقدیم به برادران وخواهران عزیز می کنیم، به امید اینکه درآینده آن راکاملتر ارائه
دهیم.

زن درجوامع گذشته وحال

اسلام، انقلابی بزرگ درمقام زن ازنظراحیای حقوق طبیعی ومسلم
اووارج گذاشتن به او درجامعه به عنوان محور نظام درمنزل وداروی دردهای روزمره
وگرفتاریهای زندگی وآینۀ خوشبختی وسعادت نموده است. وازاین روی ، اصولی رابرای
رسیدن به این انگیزۀ والا قرارداده که همطراز بادیگر باورها وعقاید، ضروری ولازم
می باشد. ومقام زن رابالا برده وآن رااز هرهرج ومرج تباهی مصون داشته وازظلم وستمی
که ـ قبل ازاسلام ـ همواره گریبانگیر اوبوده ودرهای زندگی برروی او بسته ، حمایت
کرده است. همان ظلم وستمی که نمونه اش درجامعۀ بزرگ روم پدیدار بود. آنان براین
باور بودند که زن نه تنها دردنیا اجازۀ استقلال وآزادی ندارد که درآخرت نیز، او
راجائی نیست!!

فیلسوف بزرگ چین (کونفوسیوس) که برخی ازاسلام ناشناسان ما،
آن همه ازاودم می زنند درباره زن می گوید:«جایز نیست که زن امرونهی کند زیرا کارش
درخدمت کردن وکارهای منزل خلاصه می شودوباید اورادرمنزل زندانی کرد تأخیر وشرش
ازآستانۀ درب منزل فراتر نرود»!

فیلسوف آلمان «هگل»گوید:«زنی که مرا وادار به احترام وی می
کند، هنوزآفریده نشده ونخواهد شد!!».

وجالب اینجا است که دانشمندان واصحاب مکاتب بیگانه فلسفی
وسیاسی وحتی مذهبی درطول زمان، راجع به این مطلب بحث وجدال می کرده اندکه آیا زن
انسان است یانه ؟ !!وآیا خداوند به زن، روح انسانی داده است یا او همانند یکی
ازجمادات است؟ !!هندوها، سواد آموزی رابر زن تحریم کردند وبودائی ها معتقد شدند
کسی بازنی تماس بگیرد وبا اومشورت کند، راه رهائی براوبسته شده است! و نصاری ویهود
زن رامصدر و محور هرگناه دانستند ویونانی ها زنان را ازتمام حقوق مدنی واجتماعی
محروم کرده اند و جاهلیت عرب آنقدر به چشم بدبینی وذلت به زن نگریستند که آن را ازلحظۀ
شروع زندگی زنده به گورکردند وایرانیان شاه پرست!زن رامانند یک کالای ظریف ،
خریدوفروش نمودندو و.. . ودیگرجوامع بشر ازاین برنامه های غلط مستثنی نبودند،
تاجائی که «زن»خویشتن خویش رافراموش کردوخود نیز باورش شده بود که کالائی است قابل
خریدوفروش وسربارجامعه است ومانند دستمال باید ازدستی بدست دیگر منتقل شود
همانگونه که جامعۀ مترقی غرب امروز برای زن خواستاراست که ازصفحۀ تبلیغات مجله ها
وروزنامه وکالاها وبه صورت مانکن ها وعروسکهای زینت بخش ویترین ها، تجاوز نکرده
است.

زن ازدیدگاه اسلام

واما اسلام آمدکه کرامت انسانی زن رابه او بازگرداند. اسلام
آمد که اقرارکند:زن انسانی است مانند مرد وبراواست آنچه برمردان است ازواجبات
وحقوق«ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف»[1]ودراین
اقرار، سه راز نهفته است:

1ـ گرچه سیاست ادارۀ امورخانواده به مرد واگذارشده است ولی
نباید مرد این حق راوسیلۀ ظلم وبرتری جوئی درکانون گرم خانواده بداند وبرآن درکوچک
شمردن زن وتحقیر وی، تکیه نماید.

2ـ زنان دارای حقوق اجتماعی مساوی هستند وزن حق دارد تاآنجا
که توان دارد، موهبت های الهی وفطری خود را درچارچوب نظام ثابت الهی، پرورش دهد.

3 ـ زن می تواندازتمام مزایای مشروع اجتماعی برخوردار باشد
وازآموزش وتعلیم وتعلم تارسیدن به اوج پیشرفت علمی بهره برد.

ودرمسائل اقتصادی حق دارد، مانند مرد ازاموال خودـ درحدود
قانون اسلام ـ استفاده کند وآن رااستثمار نماید وهیچ کس راحقی دراموال اونیست.
«للرّجال نَصیبٌ مما اکتسبوا ولِلنساءِ نَصیبٌ ممّا اکتسبْنَ»[2]وبالاتراینکه
اگر هرقدرهم ثروتمند ومالدارباشد، شوهر راازپرداخت نفقه اش بازنمی دارد. ودرانتخاب
همسر نیز، اختیار بازن است وبدون اجازۀ اوکسی حق ندارد، شوهر برایش انتخاب کند.

حق زن برمرد

وازهرسوئی دیگر اسلام برمرد واجب کرده است که بازن رفتاری خوب
ودرخورشان یک انسان کامل داشته باشد وزن مومن راکفو مرد مومن می داند. امام زین
العابدین(ع)دررسالۀ حقوقی خویش می فرماید:

«وَامّا حَقَّ الزّوجَة فأن تَعلَم انَّ اللهَ عَزَّوجل جَعلَها
لَکَ سَکَناً واُنساً فَتَعلمَ انَّ ذلک نعمةٌ منَ الله علیکُ فتکرمها وترفق بها،
واِن کانَ حَقُکَ علیها اوجب فانَّ لَها عَلَیکَ أن تَرحَمها»[3]ـ واما
حق همسرت این است که بدانی خدای تبارک وتعالی اورامایۀ آرامش وانس توقرارداده
وبدانی که این نعمتی است ازخداوند برتو، پس باید اورا محترم شماری وبه او مهربانی
کنی وگرچه حق توبراوواجب است ولی حق اوبرتونیز این است که بااو مهربان باشی.

ودرروایتی پیامبراکرم (ص)می فرماید:بهترین شما، کسی است که
باخانواده اش بهترین رفتارراداشته باشد، (فأنَّ خیارکم خیارٌ لأهله) . [4]

ملاک ارزش انسانی

وآن راهی که برای رسیدن به درجات والای پیشرفت روحی ومعنوی
میان مردوزن مشترک است:

«فًاستَجاب لهُم ربهم انّی لااُضیع عَمل عاملٍ مِنکُم مِن
ذکرٍ او أُنْثی»[5]پس خداوند
دعای آنانرا اجابت کرد که بتحقیق من (که پروردگار وخالق شما هستم) عمل هیچیک ازمرد
وزن راضایع نمی کنم وبی مزد نمیگذارم.

ودرجائی دیگر می فرماید:«وَمَن یَعملْ من الصالِحاتِ مِن ذَکرٍ
اواُنثی وهو مؤمنٌ فاولئِک یدخُلون الجَنَّة ولایُظلَمون نقیراً»[6]ـ
وهرمردوزن، اعمال صالح وشایسته رابجای آورد وباایمان باشد، آنان به بهشت روانه
شوند وبه اندازۀ پردۀ هستۀ خرمائی به آنها ظلم نمی شود.

این جزئی ازکل واندکی ازبسیاری آیات الهی است که زن
راازحضیض ذلت به اوج عزت بالا برده وشخصیت انسانی اورا به مردم گوشزد نموده که هم
جامعه زن رابشناسد وهم زن خودرا بازشناسد.

آری!خداوند زن ومرد رادرپاداش ومزد متساوی قرارداده
تادرامور زندگی نیز، حقوق اجتماعی هردو متساوی قرارداده تادرامور زندگی نیز، حقوق
اجتماعی هردو متساوی باشد وتامردها به آن برتری وامتیازی که دراداره کردن خانواده
وحکومت خلاصه می شود مغرور وخودبین نشوند وآن راوسیله ای برای اجحاف وظلم به
خانواده قرارندهند وزنها نیز به خود بدبین نشوند وچنین نپندارند که مرد برآنها
برتری دارد ومقتضای برتری این است که نزد خدانیز دارای درجه ای بالاتر ومقامی شامخ
تر هستند!!وخداوند دلیل این تساوی راچنین بیان فرموده:«بَعضُکُم مِن بعضِ»ـ برخی
ازبرخی دیگر به وجود آمده اید. یعنی مرد اززن وزن ازمرد به وجود آمده پس درخلقت
وآفرینش امتیازی بین شما نیست ، وتنها امتیازی که ازنظر خداوند قابل قبول است،
ایمان وعمل صالح است . پس اگر ایمان وعمل نیکو وشایسته درمرد فزونی یافت، نزد خدا
برتری خواهد داشت واگر زن دارای ایمانی بیشتر واعمالی شایسته تر بود، قریش نزد
پروردگار بیشتر خواهد بود وخداوند به هیچ یک اززن ومرد ظلمی روا نمی دارد حتی
اگربه اندازه پردۀ هستۀ خرمائی باشد. بنابراین ، انسانها نیز باید دررفتار
باهمدیگر ظلم نکنند وظلمی ناپسند تر ازاین نیست که مرد به خانواده اش ظلم کند
ورفتارش باهمسرش خشن وبی عاطفه باشد.

درخاتمه برای تیّمن وتبّرک ، قصیده ای رادرمدح حضرت
زهرا«س»نقل می کنیم:

ای رخ انورتو مطلع نور                     نورسیمای
تو تجلی طور

ازبنایت جهان جان آباد                    وزولایت
سرای دل معمور

فکرتو میبرد ملال ومحن                  ذکرتو
آورد نشاط وسرور

ازتوانوارحق عیان گردید                   هرکجا
بود ظلمتی شد نور

بود رخسارشاهد ازلی                    مدتی
درحجاب جان مستور

زیکی جلوه ئی تجلی کرد                       آمد
آن جلوه دربروز وظهور

تافت خورشید طلعت زهرا                       مقصد
خلقت خدای غفور

گرچه رویش کسی ندید چسان   
    طلعت آفتاب بیند کور؟

رفت ازیاد هاجر ومریم   
                تاکه گردید فاطمه مشهور

سوره هل اتی علی الانسان           آیه
ان سعیکم  مشکور

مدتی بود بحر فیض بخود                 پرورانید
لولو منثور  

کرد غواص قدرت آنکه غوص    
        یافت گردید درتمام بحور

یک صدف داد حق به پیغمبر             که
دراوبود یازده گوهر

                      ***

شمس دین تاکه نور گسترشد         همه
آفاق ازاو منورشد

بحر توحید پرزگوهر گشت                        چرخ
تمجید پرزاخترشد

مکه شد رشک آسمان که دراو         مولد دختر پیمبر شد

زهره آمد که بنگرد زهراء                  ازخجالت خفیف ومضطرشد

خودبخود گفت ذره باخورشید           کی
تواند کجا برابرشد

تاکه این غم زدل کند بیرون              رفت
سرگرم چنک ومزمرشد

پایه دین حق ازایندختر                    گرچه
بودی قوی قوی ترشد

وه چه دختر که بهرکسب ضیاء         مهرش
آمد مجاوردرشد

تافت تانور حضرت زهراء                   ذره
این آفتاب خاور شد

اصل میزان حق شناسیرا                بدو
کفه کشنده داورشد

خواست بیند بکفه ئی که علی است   کس برابرتوان بحیدرشد

دیدهم سنگ حیدرکرار                   که
نخواهد دگر میسرشد

کرد آنگاه خلقت زهراء                     آمد وباعلی برابرشد

مرتضی راکجا بدی همسر                گرنه زهراش جفت وهمسر شد

همۀ کائنات رامعلوم                               بس
به پیروجوان سراسرشد

زن نیامد برتبه چون زهراء                        مرد
هم چون علی ولی خدا

                     
***

ای تو بهترزرتبه ازمریم                            نور
حق مادردوعیسی دم

درد حب تو بهتر ازدرمان                  زخم
مهر تو خوشتر ازمرحم

گربدی می کشید بهرضیاء               خاک
پایت به چشم خود مریم

ایکه بهترزمریمت خاندم                  سرش
آن به عیان کنم دردم

آنکه مریم ازاورمیدی گفت                       من
امین حقم زمن تومرم

بهر خدمت بدرگهت میخواست   
      اذن چون مردمان نامحرم

خلقت هردوکون بهرتوشد                چون
توئی فخر عالم وآدم

گرنبودی نبود شمس وقمر              ورنبودی
نبود لوح وقلم

جفت حیدر حبیبۀ یزدان                          نور
چشم پیمبر خاتم

حادثت خوانده اندمن گویم                       شد
حدوث توباقدم همدم

نقش بند وجود پاک ترا                    زد
چه نقاش ذوالجلال قلم

بسراپای انورت ایزد                        زد
سراپا صفات خویش رقم

اینکه بینی سپهر مینازد                 وین
شب وروز اشهب وادهم

بخیالی که بازخواهد یافت                       چون
توئیرا بعرصۀ عالم

تاکه براوکند همیشه جفا                یاکه
براوکند همیشه ستم

نفشاند بدو بجز اندوه                     نچشاند
باو بغیر ازغم

تاگرفتار سازدش بادرد                    مبتلی
تاکه سازدش بالم

چهره اش رازکین کندنیلی                خصم بیدین زلطمه سیلی



[1] -سوره بقره ـآیه
228

/

در گوشه و کنار جهان

درگوشه وکنار جهان

*تیراندازی به هواپیمای انگلیسی درفضای بغداد

ماه گذشته ، یک هواپیمای مسافربری انگلیسی
ازنوع«ترایستار»با150سرنشین ، درفضای بغداد، پایتخت عراق، دچار آتش سوزی شد. آن
هواپیما که درارتفاع 900متری اززمین بود، مورد اصابت چند شلیک گلولۀ مخالفین رژیم
عراق قرارگرفت ودرحالی که آتش درآن برافروخته شده بود ، به زمین نشست. دراین میان،
یک مصدرمسئول دروزارت خارجه انگلستان ازدولت عراق خواستار تحقیق پیرامون این حادثه
شد. مسئولین عراقی گزارش دادند تاکنون نتوانسته اند بدانند کدام گروه اقدام به
تیراندازی به هواپیمای انگلیسی نموده اند. در هر صورت، این حادثه دلالت بروخامت
اوضاع درعراق دارد وگواهی است بروجود عناصر مسلح بسیاری که درخود پایتخت و بدور ازچشمان
جاسوسهای حزب بعث، حرکتهای مسلحانه ای رابرعلیه رژیم آغازکرده اند.

*بیکاری درشوروی

 روزنامه آمریکائی نیویورک تایمزضمن انتشارگزارشی ازبیکاری درشوروی می نویسد :این بیکاری روزافزون، نتیجه
اصلاحات نوینی است که گرباچف درنظام اقتصادی کشور پدید آورده است. همچنین می
افزاید:این وضع باکوچکترین مفاهیم اساسی سوسیالیستی تناقض دارد زیرا سوسیالیسم،
کاررابرای تمام افراد تضمین کرده است!

جالب اینجااست که رسانه های گروهی شوروی همواره پیرامون
بیکاری درغرب داد قلم داده وآن رادلیل افلاس نظام سرمایه داری وعقب ماندن ازچرخ
پیشرفت می دانند . این روزنامه انتظار دارد اصلاحات نوین دولت، 12الی 19میلیون
نفررابطورموقت ـ تنها دربخش صنایع ـ ازکاربی کارخواهد کرد. درنهایت چنین نتیجه
گیری کرده است که گرچه آمار دقیقی رانمی توان بدست آورد ولی معتقد است که نسبت
بیکاری درشوروی به سه درصد (3%) می رسد.

*وحدت دربرابراسلام!

ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا ازشوروی وآمریکا
خواست تمام اختلافها ودشمنیهای خود رافراموش کنند یا به آینده واگذارنمایند ولی
باهم یکقدم ویکدست شده ودربرابر حرکت دگرگون سازاسلامی که درآینده ای نزدیک رخ
خواهد داد، به شدت ایستادگی ومقاومت کنند. اوافزود:برشوروی لازم است که دراین امر
باآمریکاهمکاری کند زیرا یک سوم ملتش، مسلمان هستند . وانقلاب اسلامی ممکن است
خطربزرگی راتشکیل دهد که به منافع شوروی زیانهای جبران ناپذیردرجهان سوم وارد
آورد.

وی همچنین هشدارداد که باید دوابرقدرت دربرابر نیروهای
مسلمان بایستد نه اینکه به جهان سوم سلاح بفروشند زیراـ به عنوان نمونه ـ سلاحهائی
که به پاکستان فروخته شده، نتایج تلخ ومصیبت باری برای آمریکا وشوروی دربرخواهد
داشت .

*انتشار حجاب درترکیه

علی رغم فشار نیروهای امنیتی ترکیه برزنان مسلمان که باید
حجاب خودرا کناربگذارند ، اخیراً خیابانهای آنکارا واستانبول به صورت بی سابقه ای
شاهد زنان باحجاب شده ودرهمین حال ، مسجدهای پایتخت ودیگرشهرستانها که خالی
ازنمازگزاران بود، مملوازجوانان نمازگزار شده است. روزنامه«ملیت»ضمن وارد آوردن
اتهام به امام یکی ازمسجدها، اعتراف کرد که دریکی از سخنرانیهایش، 3000زن جوان مسلمان
راکه با حجاب بودند ومانند همیشه درمسجد حاضر شده بودند، به آنان هشدارداد که
ازتلویزیون ومجله های غیراسلامی که پرازفساد اخلاقی است، دوری گزینند وبا مظاهر
فساد مبارزه کنند.

*صرفه جوئی بی سابقه دربرق

دولت بلغارستان، درماه گذشته قانونی تصویب کرد که به موجب آن صاحبان مغازه ها
موظف اندـ برای صرفه جوئی دربرق ـ دوساعت قبل ازتمام شدن وقت رسمی، مغازه ها
راتعطیل کنند. وهمچنین خانواده هائی که بیش ازاندازۀ تعیین شده ، درمصرف برق زیاده
روی کنند، به عنوان جریمه تایکماه برق آنان قطع خواهد شد!قانون جدید همچنین استفاده
از ادوات برقی راتاپنج ساعت درصبح وشب منع کرده است!!

/

گفتاروکردار

انتقادها وپیشنهادها

گفتاروکردار 2

درشمارۀ 49 سخنی داشتیم پیرامون دوگانگی گفتاروکردارکه
ظاهراسخن به پایان رسیده بود وبنا نبود دنباله ای داشته باشد. ولی باتذکر بعضی
ازبرادران وملاحظه برخی شواهد روشن وگویا، تصمیم گرفته شد که درادامه آن سخن به
ذکر بعضی ازاین نمونه ها بپردازیم . یادآوری جزئیات وموارد خاص گرچه خلاف روش
معمولی مااست ولی باتوجه به این نکته که راهنمائیهای کلی دراکثرانسانها موثرنیست
نیاز مبرمی به ذکر بعضی ازشواهد خارجی احساس می شود. انسان همواره سعی دارد که در دادگاه
وجدان که خالصترین وعادلترین دادگاه این جهان است خودرامحکوم نکند وازاین روی
عذرها می تراشد وخود را فریب می دهد؛ وشاید انگشت گذاشتن برجزئیات مسائل بعنوان یک
اتمام حجت راه خودفریبی رابسته یابه حداقل برساند.

شواهد نفاق عملی (اختلاف گفتاروکردار) درجامعه بسیار است
وماتنها به برخی ازنمونه هائی که روزانه با آنها برخورد می شود یا اخیرا توجه
مارابه خودجلب کرده اشاره ای داریم وسایر موارد رابه وجدان بیدارافراد واگذارمی
نمائیم :

نظارت بربهداشت

ازمسائلی که مانور تبلیغاتی درمورد آن نسبتاً چشمگیر است
ولی درمرحله عمل واجرا چندان اهمیتی به آن داده نمی شود، مساله بهداشت است. تاآنجا
که تعطیل یک رستورانی که پنجاه نفررادریک میهمانی مسموم کرده است ازحرکتهای
انقلابی دادگستری آن شهرستان شمرده می شود!درحالی که این برخورد حتی درکشورهای عقب
مانده یک امر بسیار عادی ومعمولی است. آیا این امر حکایت ازگستردگی مراکز غذائی
غیر بهداشتی نمی کند؟ معلوم نیست چه مرکزی مسئول پیگیری دستورهای بهداشتی است؟ چه
کسی باید چرخهای دستی که غذاهای کثیف وغیرسالم رابه خورد مردم وبخصوص کودکان می
دهند، جمع آوری کند؟ وچه کسی باید به وضع نانوائیها ، آب میوه گیریها، کبابیها
وامثال آنها رسیدگی بنماید؟ بارها درروزنامه خبربستن وتعطیل این گونه مراکز تغذیه
راشنیده ایم ولی آیا این تصمیم درپیشگیری کفایت می کند؟ یاپیشگیری به این معنی است
که مرکز بهداشت بطور مرتب مامور رسیدگی داشته باشد ومتخلفین رابه دادگاه بسپارد
البته بشرط آن که باتشدید عمل ، جلوی رشوه خواری اورابگیرند وگرنه نتیجه ای بجز
بالا رفتن قیمت موادغذائی نخواهد داشت!

چندی پیش در روزنامه ها اطلاعیه ای ازادارۀ نظارت برمواد
غذائی وبهداشتی پخش شد که درآن مردم راازاستعمال شیشه های شیرپلاستیکی مات برحذر
می داشت. ونظیر این گونه اطلاعیه ها بسیارصادرشده است. آیا تنها راه اجرائی
جلوگیری ازفرآورده های غیربهداشتی این اطلاعیه ها است؟ !

اصولاً چرا ساختن وعرضه داشتن یک کالای غیربهداشتی آزاد
باشد؟

فرآورده های دشمن بعثی

جالب این است که دراطلاعیه مذکور ازمصرف فراورده های غذائی
کشور عراق نیزبه دلیل غیربهداشتی بودن!آنها منع شده بود. این مطلب علاوه براشکالی
که درپذیرش جامعه نسبت به آن دارد چنین وانمود می کند که تنها مانع استفاده
ازکالاهای عراقی جنبه بهداشتی آن است. آیا واقعاً چنین است؟ آیا خریدن اجناس عراقی
بمعنای جنگ با رزمندگان اسلام نیست؟ آیا خریدن اجناس عراقی بمعنای جنگ بارزمندگان
اسلام نیست؟ آیا یک مسلمان باغیرت راضی می شود که باپول اوگلوله تهیه شود ودرسینۀ
فرزندان رشید اسلام بنشیند؟ آیا دراین کشورهیچ قدرت اجرائی نیست که کالاهای عراقی
راازبازار جمع آوری کند؟ !

چه باید کرد؟

بازگردیم به اصل مطلب. مسئولین بهداشت باید علاوه برتبلیغات
وتعلیمات وسیع ودامنه دار، امکانات رعایت بهداشت عمومی رافراهم آورند و ازپخش
هرگونه کالای غیر بهداشتی وزیانبار جدا ممانعت کنند. اکنون باکمبود صابون
استاندارد، انواع صابونها به بازارسرازیر شده است ومثلا باسه یا چهار تومان (خیلی
ارزان!) به دست می آید. بعضی ازآنها به تجربه مشاهده شده است که آثار نامطلوبی
برپوست باقی گذاشته. حال ازجهت دفع آلودگی ورعایت بهداشت آیادرحد مطلوب است یانه؟
لازم است موسسه استاندارد تحقیق کند ونظربدهد که این امرنیاز به تخصص دارد. گرچه
ظاهراً این مؤسسه نیز باتوجه به این که فاقد قدرت اجرائی است وقادربه تحقق بخشیدن
به آرمانهای خویش نمی باشد تدریجا صحنه را رها کرده وگرنه فعالیت بیشتری درمسائل
مربوط به بهداشت جامعه می داشت!.

نظارت برتولید

نظارت برتولید ازنظر پرستیژ واعتبار کشور درهمه موارد لازم
وضروری است ودرخصوص وسایل ولوازم بهداشتی وآنچه با سلامت جامعه ازهرجهت مرتبط است
ضرورت بیشتری دارد بویژه درتولیدهائی که اساساً برای معالجه بیماران تهیه شده است
. مثلا اگرثابت شود محیط یک کارخانه داروسازی آلوده است وداروهای آن بیش ازآن چه
نفع دارد، زیان دارد وبیمار بیچاره ای که آمادگی مبارزه بامیکروبها راازدست داده
به انواع بیماریها گرفتار می کند ، بدون شک مساله ای است بسیار خطرناک ومسئولیتی
است درخور اهمیت.

هم اکنون تبلیغات دامنه داری برای سرنگهای تولید داخلی، چشم
وگوش راپرکرده ولی مکرر شکایت وفریاد بیماران ازاین سرنگها که برای استاندارد بودن
آنها نیازی به مهر وآرم نیست به گوش میرسد. (البته نه بگوش مسئولین!) .

نرخ گذاری وبازارآزاد

ازمواردی که گفتار باکردارمخالف است قیمت گذاری برمحصولات
کارخانجات داخلی است که گاهی به این جمله تاکید برعمومیت قیمت گذاری نیزمی شود
«قیمت برای مصرف کننده درسراسر کشور. . . ريال»ولی هیچ گاه درنزدیکترین فروشگاه
آزاد به کارخانه باآن قیمت فروخته نمی شود تاچه رسد به جاهای دورافتاده کشور بلکه
دربیشتر موارد تاسه برابرقیمت دربازار آزاد به فروش می رسد واین نمونه ای ازنفاق
عملی است، بخصوص باتوجه به این که اکثر این شرکتها زیرپوشش سازمانهای دولتی هستند.

اینجا نیز جای این سئوال بی پاسخ باقی است که چه ارگانی
مسئول رسیدگی واجرای این قیمت گذاریها است؟ واگر مسئولی ندارد ظاهرا بهتراست قیمتی
برآن نوشته نشود تامصداق آیه (لم تقولون مالاتفعلون) قرارنگیرند وضمنا فروشندگان
بخصوص سوپرمارکتها به زحمت پاک کردن یا پوشانیدن آن نیافتند!.

نظارت برفیلم ها !

ازنمونه های بارز و علنی مخالفت گفتاروکردار، پخش بعضی
ازفیلمهای خارجی ازسیمای جمهوری اسلامی است که باهمه ادعاها وفریادها وشعارها
مخالف است فیلمهائی که درآن زنان بی حجاب آرایش کرده وعشوه گر خودنمائی نموده
وجامعه رابه فساد دعوت می کنند وبااین کار سیمای جمهوری اسلامی رسما وعملا بی
حجابی راترویج می نماید درحالی که خود باگزارش فیلمهائی که تلویزیونهای خارجی پخش
کرده اندانتقاد ازبد آموزی آنها نموده فریاد برمی آورد که پخش این گونه فیلمها ،
جامعه رابه سوی جنایت وآدمکشی سوق می دهد.

آیاجنایت تنها آدمکشی است ؟ !

بی گمان پخش یک فیلم آن چنانی سخنان دهها خطیب سخنور
ونوشتار دهها نویسندۀ توانا رانقش برآب می کند وما درست مانند آن زن می شویم که
هرشب بافته های روز خود را رشته می کرد«وَلاتَکوُنوا کالّتی نَقضَتْ غَزلها مِن
بعدِ قُوةٍ انکاثاً».

آیا مسئولین نظارت برفیلمها هیچ گونه احساس تعهدی دراین
زمینه ندارند یا اینکه چنین فیلمهائی بامقایسه با صدها فیلم دیگر که دراختیارآنان
است درنظر آنها یک فیلم ساده است که هیچ گونه مخالفتی بااحکام شرع ندارد؟ !

تبلیغ رایگان برای مسیحیّت

وبدتر ازآن فیلمهای تبشیری مسیحیت است که مکرراز سیمای
جمهوری اسلامی پخش می شود. دست اندرکاران رادیو وتلویزیون بدون شک به تاثیر عمیق
فیلم درروحیه افراد بخصوص جوانان ساده دل کاملاً توجه دارند وازسوی دیگر حتماً
ازفتوای حضرت امام دام ظله وسایر فقهای شیعه بلکه همۀ علمای اسلام اطلاع دارند که
هرگونه تبلیغ برای تبلیغ برای ادیان دیگر درکشور اسلامی جایز نیست .

حضرت امام در تحریر الوسیله مطلبی دراین زمینه دارند که
برگردن آن چنین است:

«کفار چه اهل ذمه باشند وچه نباشند حق ندارند ازادیان فاسدۀ
خود دربلاد اسلام تبلیغ کنند وکتب گمراه کننده خود رانشر نمایند ومسلمانان
وفرزندان آنها رابه سوی ادیان باطله خویش بخوانند. وتعزیر آنها (اگرچنین کنند)
واجب است. وبراولیای امور درکشورهای اسلامی لازم است آنان رابه هروسیله مناسبی
ازاین کارمنع نمایند. وبرمسلمانان واجب است ازکتابها ومحافل آنان دوری جویند
وفرزندان خود راازآنها منع کنند. واگرچیزی ازکتب ونوشتجات گمراه کنندۀ آنان به دست
مسلمانان رسید باید آنها راازبین ببرند، زیرا کتابهای آنان احترامی ندارد وتحریف
شده است. خداوند مسلمین راازشر اجانب وکید آنها نگهدارد وکلمه اسلام راسربلند بدارد».
(تحریر الوسیله ج2ص507)

باچنین فتوای واضح وروشن تکلیف فیلمهای گمراه کننده که تأثیرآنهاازنوشتجات،
بسیارعمیقتر است روشن می شود. نباید تصورکرد که این مطالب تاأثیری درروحیه جوانان
مسلمان ندارد، زیرا آن گونه که ازنامه های تاثیری درروحیه جوانان مسلمان ندارد،
زیرا آن گونه که ازنامه های رسیده به دست می آید فعالیت تبشیری مسیحیان بی اثر
نیست بخصوص درمواردی که ازغریزه جنسی نیزاستفاده شده است وانگیزۀ تمایل به مذهب
فاسد آنان قویتر گشته تاآنجا که بعضی ازجوانان مسلمان رسما به دین آنها درآمده
اند!

واضح است که بااین تبلیغ دامنه دارکه ازسوی مسئولین صدا
وسیما بخصوص درایام ولادت حضرت مسیج (ع)ارائه می شود جوانان ساده دل کاملا اغفال
می شوند وخود رافریب می دهندکه:چه فرق می کند همه ادیان آسمانی وازسوی خداوند است
حضرت مسیح (ع)نیزپیامبر خدااست وامثال آن. وازآن سوی آزادیهای مذهبی، انگیزه های
جنسی ومانند آن نیزاورابه گرایش به این دین فاسد تحریف شده وامی دارد ودرنتیجه
نیرومندترین وسیله تبلیغی دین اسلام وسیله ای برای تبشیر مسیحیت می شود.

واینجاست که باید واتیکان جشن بگیرد زیرا اومیلیونها دلار
باید خرج می کرد تادریک کشوراسلامی چنین تبلیغی بنمایدواکنون قلب کشورهای اسلامی
باخرج خود بهترین تبلیغ رابرای آنها به احسن وجه انجام می دهد.

وآنجا سرافکندگی به نهایت می رسد که درسیمای جمهوری اسلامی
به مناسبت ولادت حضرت مسیح (ع)تصویر پابرهنه ای ازحضرت مریم علیهاالسلام که به
فرموده قرآن بانوی عالم است باوضعی بسیار خجلت آورـ که اگر تصویر هرزنی رابه آن
نحو نشان دهند حرام ونامشروع است ـ به نمایش گذاشته می شود وهیچ فریاد اعتراضی
بلند نمی شود. نام این راچه می توان گذاشت بجز تقلید کورکورانه ازجهان مفتضح
ورسوای مسیحیت؟ وهمچنین گذاشتن تصویری ازصلیب درکنار گوینده تلویزیون درشب کریسمس
چه معنائی دارد بجز صحه گذاشتن برعقاید باطله مسیحیان؟ بااین که فقها صلیب رادرحکم
بت می دانند وخرید وفروش وتصویر وتجسیم آن راحرام می شمردند گویا درآن شب مرجع
تقلید آقایان پاپ بود؟ !!!یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالاتفعلون . کبرمقتا
عندالله ان تقولوا مالاتفعلون.

وضعیت اسفبار بیمارستانها !

ودراین میان، قشری که بیش ازهمۀ اقشار باید به عهد و پیمان
خدائی خودپای بند باشند، پزشکان و سایر کادر درمانی بیمارستانها هستندزیرا از لحاظ
موقعیت شغلی، جان افراد جامعه به تعهد وپای بندی آنها وابسته است واز جهتی دیگر،
آنان بعلاوه عهدی که هر مومن با خدای خود دارد، سوگند یاد کرده اند وتعهد نموده
اند که جز خدمت به جامعه و تامین سلامت برای افراد، هدف دیگری راتعقیب نکنند.

راستی چه زیبا است این تعهد که سنت پیشینیان است و در همه
جوامع بشری مرسوم است ولی چه زشت ونفرت انگیز است آن لحظه ای که یک پزشک از وظیفه
خود سر باز می زند وبیمار مشرف به مرگ را به دلیل استراحت یا کارهای شخصی کم
اهمیت، رها می سازد تا به سختی جان بسپارد در حالی که تنها با یک آمپول می تواند
جان او را نجات دهد.

و ازآن بدتر پزشکانی هستند که تنها به دلیل حزب اللهی بودن
بیمار وریش داشتن، اورامحکوم به مرگ می کنند!!این مطلب افسانه وخیال نیست بلکه
واقعیت تلخی است که دربیمارستانهای کشور حزب الله، باکمال تاسف، جریان دارد وآنقدر
موارد آن زیاد است که هیچ نیازی به ذکر نمونه نیست.

چه بسیارند افرادی که بیمار اورژانس مشرف به مرگ
راآنقدرازاین بیمارستان به آن دیگری منتقل کرده اند که به دلیل کمبود جا ونبودن
تخت خالی وتشریف نداشتن جناب دکتر، حاضر به پذیرش نشده اند تا بیمار بیچاره جان
داده است.

شخصی که نوجوان چهارده ساله اش دچارضربه مغزی شده
بودوازبینی اوخون جاری بود، یک شب تاصبح فرزند بیچاره اش راازدست داد. اومی
گفت:بیمارستانهای دولتی وغیردولتی راگشتم وبه وضع اورسیدگی نکردند بااینکه حاضر به
پرداخت هرمقدار هزینه که می خواستند بودم وبه اعتراف پزشک ، قابل معالجه بود ولی
یاپزشک حاضر نبود یابیمارستان نمی پذیرفت. جالب است که به یکی ازمسئولین کشور
دراین باره تذکر داده شده است، وایشان گفته اند:اینها مسائل جزئی است.

وهمچنین برخورد پرستاران بابیماران بستری که مکرردرروزنامه
ها خوانده ایم ، شکایت افرادی که مرگ بیمارهایشان رانتیجه بی اعتنائی پرستاران می
دانند ولی هیچ تصمیم جدی برای رسیدگی به این فریادها گرفته نمی شود بجز تشکیل
سمینارهای تشویق کننده!راستی آیا بمناسبت روزپرستار، کسی به آنها تذکر داد ومعایب
ونقص هایشان راگوشزد نمود یا تنها به تشویق وتعریف وتمجید اکتفا شد؟ به نظر ما
بعضی تشویق ها ، خیانت به افراداست . البته حساب پرستاران متعهد ومخلص جدااست
وآنها بدون هیچ تعریف وتمجیدی وظیفه خود رابه بهترین وجه ادا می کنند وعددشان
نیزبسیار است ولی آنچه بطور عموم به چشم می خورد، برخوردهای نامناسب بخصوص با
افراد مومن وحزب اللهی است.

مسئولین باید به این امرمهم که بستگی به زندگی ومرگ مردم
دارد، اهمیت بیشتر بدهند ودست کم نگیرند وپزشکان باید به تعهد خود پای بند باشند
تامورد خشم الهی واقع نشوند«کبرمقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون».

 

/

تجدید بنای کعبه

تاریخ تحلیلی اسلام

بخش دوم                

قسمت پنجم            
حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

داستان تجدید بنای کعبه

بنابر نقل مشهور سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا گذشته بود
که دراثر سیل ویاآتش سوزی که موجب ویرانی خانۀ کعبه شد داستان تجدید بنای کعبه
درمکه معظمه پیش آمد، ورسول خدا نیزدرآن شرکت جسته ودرهنگامی که می رفت تا میان
طوائف مختلف قریش درمورد نصب حجرالاسود آتش اختلاف شعله ورشده ودست به کشتاریکدیگر
بزنند خدای تعالی بوسیلۀ آنبزرگوار جلوی این اختلاف وخونریزی راگرفت ، بشرحی که
ذیلا خواهید خواند.

والبته درمقابل این قول مشهوردرپاره ای ازروایات عمر آنحضرت
رادرآن موقع بیست وچهارسال وقبل ازازدواج با خدیجه[1]ودربرخی
کمتر ازآن ذکر کرده ، وبه این تعبیر ذکر کرده اند«. . . لما بلغ رسول الله (ص)
الحلم. . . »[2]که ازاین
تعبیر استفاده می شود که داستان مربوط به پانزده سالگی عمر رسول خدابوده است.

وقبل ازورود درشرح ماجرا بدنیست تاریخچۀ مختصری ازبنای خانۀ
کعبه وتغییرات واتفاقاتی راکه درآنجا افتاده بود بخوانید تابه ماجرای سال سی وپنجم
عمر رسول خدا (ص) برسیم.

طبق روایات مشهور وبلکه بگفته مرحوم علامه طباطبائی روایات متواتر
ومقطوع:نخستین کسی که بنای کعبه بدست او انجام شد ابراهیم خلیل (ع)بود[3]، اگر
چه دربرخی از روایات ، بنای اولیۀ آنرا به آدم ابوالبشر (ع)نسبت داده اند و در برخی
نیز آنرا به شیث نسبت داده اندولی خلاف مشهور است پس ازآن همچنان برپا بود تااینکه
قومی ازقبیلۀ جرهم آنرا تجدید بنا کردند وچون دوباره روبویرانی نهاد عمالقمه آنرا
تجدید بنا کرده وبالاخره قصی بن کلاب جد اعلای رسول خدا (ص) آنرا خراب کرده وبصورت
اساسی ومحکم آنرا تجدید بنا کرده وچنانچه برخی نوشته اند سقف آنرا نیز با چوبهائی
ازتنۀ درخت خرما والوارهای محکم دیگر پوشاند.

جانب دیگری ازناحیۀ کعبه نیز خانه ای برای کارهای خود
ومرکزی برای مشورت وتصمیم گیری درکارهای مهم بنا کرد که به «دارالندوه»ـ خانه
شوروی ـ معروف شد.

ولی برطبق نقل ابن هشام درسیره وروایت ابن اسحاق تازمانی که
قریش درزمان رسول خدا بفکر تجدید بنای آن افتادند خانۀ کعبه سقف نداشت، وارتفاع آن
نیز چیزی بیش ازاقامت یک انسان بود، وعبارت سیره اینگونه است :

«فلما بلغ رسول الله (ص) خمسا وثلاثین سنه اجتمعت قریش
لبنیان الکعبه ، وکانوا یهمون بذلک لیسقفوها ویهابون هدمها، وانما کانت رضما فوق
القامه فارادوا رفعها وتسقیفها. . . »[4]

بنای مزبور هم چنان تازمان رسول خدا (ص) برپابود، وچنانچه
گفته شد درسال سی وپنجم عمر آنبزرگوار بودکه داستان تجدید بنای کعبه پیش آمد.

وعلت اینکار رانیز مختلف نقل کرده اند ومشهور آن است که
بدنبال بارانی سیل آسا وحرکت سیلی بنیان کن ازکوههای مکه وویرانی قسمتی ازخانه های
مکه سیل مزبور بدون خانۀ کعبه نفوذ کرد وموجب ویرانی قسمت هائی ازآن گردید، وپس
ازفروکش کردن سیل قریش بفکر تجدیدبنای آن افتاده واقدام به اینکار کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ آمده که سبب اینکار آن شد که زنی درکنار
خانه کعبه بمنظور بخوردادن آن، آتشی روشن کرد که جرقه ای ازآن آتش به جامۀ کعبه
افتاد وآتش گرفت ودرنتیجه مقداری ازدیوار آن نیز سوخت وقریش درصدد تجدید آن برآمد
. . . [5]

وبرخی ازتحلیل گران احتمال داده اند که این روایت ساختۀ بنی
امیه است وانگیزۀ جعل نیز ، موجه جلوه دادن وکاستن عظمت آن جنایت هولناکی است که
بدستور یزیدبن معاویه درمنجنیق بستن خانه کعبه وسوزاندن آن درجنگ با عبدالله بن
زبیر اتفاق افتاد ، وبدنبال آن یزید ازاین جهان رخت بربست ومدتها آثار این ویرانی
وسوختگی درخانه کعبه بود، و عبدالله بن زبیر برای تحریک مردم علیه بنی امیه آنرا
بهمان حال گذارده بود، تاوقتی که درصدد تجدید بنای آن برآمد وآنرا خراب وازنو
ساخت، وتصرفاتی نیز درآن کرد بشرحی که درذیل خواهد آمد.

وبهر صورت اصل داستان بگو نه ای که ما درشرح زندگانی رسول
خدا (ص) نوشته ایم اینگونه بود:

ازاتفاقاتی که دراین دوره اززندگی رسول خدا (ص)یعنی پس
ازازدواج باخدیجه تابعثت پیش آمد داستان تجدید بنای کعبه وحکمیت رسول خدا (ص) است
که مورخین بااختلاف اندکی آنرا نقل کرده اند، واجمال داستان این بود که پس ازآنکه
سی وپنج سال ازعمر شریف رسول خدا (ص) گذشته بودـ یعنی ده سال پس ازازدواج با خدیجه
ـ سیلی بنیان کن ازکوههای مکه سرازیر شد ووارد مسجد گردید وقسمتی ازدیوار کعبه
راشکافت وویران کرد، و ـ چنانچه ابن اسحاق گفته است ـ کعبه تاآن روز سقف نداشت
ودیوارهای اطراف آن نیز کوتاه بود وارتفاع آن کمی بیشتر ازقامت یک انسان بود وهمین
موضوع سبب شد تادرآن روزگار سرقتی درخانۀ کعبه بود بدزدند ، وبااینکه پس ازچندی
سارق راپیدا کردند واموال راازاو گرفتند ودستش رابجرم دزدی بریدند ، اما همین سرقت
، قریش رابفکر انداخت تاسقفی برای خانۀ کعبه بزنند ، ولی این تصمیم به بعد موکول
شد.

ویرانی قسمتی ازخانۀ کعبه سبب شد تا قریش به مرمت آن اقدام
کنند وضمنا بفکر قبلی خود نیز جامۀ عمل بپوشانند وبرای انجام این منظور ناچار
بودند دیوارهای اطراف راخراب کنند وازنو تجدید بنا کنند.

مشکلی که سرراهشان بود یکی نبودن چوب وتخته ای که بتوانند
باآن سقفی برروی خانۀ کعبه بزنند ، و دیگر وحشت ازاینکه اگر بخواهند دیوارها
راخراب کنند مورد غضب خدای تعالی قرارگیرند واتفاقی بیفتد که نتوانند اینکار
رابپایان برسانند.

مشکل اول بایک اتفاق غیره منتظره که پیش بینی نکرده بودند
حل شد وچوب وتختۀ آن تهیه گردید ، وآن اتفاق این بود که یکی ازکشتیهای تجاررومی که
ازمصر میآمد درنزدیکی جده بواسطۀ طوفان دریا ـ ویا دراثر تصادف بایکی ازسنگهای کف
دریاـ شکست وصاحب کشتی ـ که بگفتۀ برخی نامش «یاقوم»بودـ ازمرمت واصلاح کشتی مایوس
شد وازبردن آن صرفنظر کرد، قریش نیز که ازماجرا خبردارشدند بنزد او رفته وتخته های
آنرا برای سقف کعبه خریداری کردند وبشهر مکه آوردند .

درشهر مکه نیز نجاری قبطی بود که اونیز مقداری ازمصالح کار
راآماده کرد وبدین ترتیب مشکل کارازاین جهت برطرف گردید.

ومشکل دوم وحشتی بود که آنها ازاقدام به خرابی وویرانی ،
وزدن کلنگ بدیوار خانه وتجدید بنای آن داشتند ، ومی ترسیدند مورد خشم خدای کعبه
قرارگیرند وبه بلائی آسمانی یا زمینی دچارشوند وبهمین جهت مقدمات کارکه فراهم شد
وچهار سمت خانه رابرای خرابی وتجدید بنا میان خود قسمت کردند، جرئت اقدام بخرابی
نداشتندتااینکه ولیدبن مغیره بخود جرئت داد وکلنگ رادست گرفته وپیش رفت وگفت:خدایا
تو میدانی که ما ازدین تو خارج نشده ومنظوری جز انجام کارخیر نداریم ، این سخن
راگفت وکلنگ خود رافرود آورد وقسمتی ازدیوار راخراب کرد. مردم دیگر که تماشا
میکردند وجرأت جلو رفتن نداشتند باهم گفتند:ما امشب راهم صبرمی کنیم اگربلائی برای
ولید نازل نشد، معلوم میشود که خداوند بکارماراضی است واگر دیدیم ولیدبه بلائی
گرفتارشددست بخانه نخواهیم زد وآن قسمتی راهم که ولیدخراب کرده تعمیر می کنیم .

فردا که دیدند ولیدصحیح وسالم ازخانه بیرون آمدودنبالۀ
کارگذشته خودراگرفت دیگران نیزپیش رفته روی تقسیم بندی که کرده بودند[6]اقدام
بخرابی دیوارهای کعبه نمودند.

قریش دیوارهای اطراف کعبه راتا اساس خانه که بدست حضرت
ابراهیم (ع)پایه گذاری شده بود کندند، درآنجا بسنگ سبزرنگی برخوردند که همچون
استخوانهای مهرۀ کمر درهم فرورفته ومحکم شده بودوچون خواستند آنجا رابکنندلرزه ای
شهرمکه راگرفت که ناچارشدند ازکندن آن قسمت صرفنظرکنندوهمان سنگ راپایه قرارداده
وشروع به تجدید بنا کردند.

ودرپاره ای ازتواریخ است که رسولخدا (ص) نیز دراین عملیات
بدانها کمک میکرد تاوقتی که دیوارهای اطراف کعبه بوسیلۀ سنگهای کبودی که ازکوههای
مجاور میآوردند بمقدار قامت یک انسان رسید وخواستند حجرالاسود رابجای اولیۀ خود
نصب کننددر اینجا بود که میان سران قبائل اختلاف پدیدآمد وهر قبیله ای میخواستند
افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد.

دسته بندی قبائل شروع شد وهرتیره ازتیره های قریش جداگانه
مسلح شده ومهیای جنگ گردیدند، فرزندان عبدالدارطشتی راازخون پرکرده ودستهای خود
رادرآن فرو بردند وبایکدیگر هم پیمان شده گفتند :تاجان دربدن داریم نخواهیم گذارد
غیرازما، کس دیگری این سنگ رابجای خود نصب کند، بنی عدی هم باایشان هم پیمان شدند،
وهمین اختلاف سبب شد که کارساختن خانه تعطیل شود.

سه چهار روزبهمین منوال گذشت وبزرگان وسالخوردگان قریش
درصددچاره جوئی برآمده دنبال راه حلی می گشتند تاموضوع راخردمندانه حل کنندکه کار
بجنگ وزد وخورد منجرنشود.

روز چهارم یاپنجم بودکه پس ازشورگفتگو همگی پذیرفتند که
هرچه ابوامیة بن مغیرة که سالمندترین افراد قریش بود رای دهد بدان عمل کنند واونیز
رأی داد:

نخستین کسی که ازدرمسجد ـ که بطرف صفا باز میشدـ (وبرخی هم
گفته اند مقصود باب بنی شیبة بوده) واردشد دراین کارحکمیت کند وهرچه اوگفت همگی
بپذیرند.

قریش این رای راپذیرفتند وچشمها به درب مسجد دوخته شد .

ناگاه محمد (ص)رادیدند که ازدرمسجد واردشد، همگی فریاد
زدند:این امین است که میآید ، این محمد است!وماهمگی بحکم اوراضی هستیم ، وچون حضرت
نزدیک آمد وجریان رابه اوگفتند فرمود:پارچه ای بیاورید، پارچه راآوردندورسول خدا (ص)
آن پارچه راپهن کرد وحجرالاسود رامیان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هریک ازشما گوشۀ
آنرا بگیرید وبلند کنید، روسای قبائل پیش آمدند وهرکدام گوشۀ پارچه راگرفتندـ
وبدین ترتیب همگی دربلند کردن آن سنگ شرکت جستندـ وچون سنگ رامحاذی جایگاه اصلی آن
آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجرالاسود را ازمیان پارچه برداشت ودرجایگاه آن
گذارد، سپس دیوار کعبه راتاهیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب کارساختمان کعبه
بپایان رسید ونزاعی که ممکن بود به زدوخورد وکشت وکشتاروعداوت های عمیق قبیله ای
منجرشود باتدبیر آنحضرت مرتفع گردید.

واین بود اجمال این داستان ، والبته دراینکه رسولخدا (ص)
باچه لباس وهیئتی دراین کارباقریش کمک می کرد، درکتابهای اهل سنت روایاتی نقل شده
که ما ازذکر آنها دراینجا شرم داریم، وبخواست خداوند درمجموعه این مقالات که بصورت
کتاب جداگانه ای چاپ خواهد شد آن راخواهیم آورد. . .

تاریخی اجمالی ازبنای کعبه وتحولاتی که درطول تاریخ درآن
ایجاد شده

اکنون که بحث تجدید بنای کعبه بمیان آمد مناسب دیدیم یک
تاریخ اجمالی ازبنای کعبه دراینجا ذکرکنیم تادرجاهای دیگرنیازی به عنوان مجدد این
بحث نباشد.

والبته دربارۀ اصل بنای کعبه وهم چنین دربارۀ اینکه تاکنون
چندبار بنای آن تجدید شده اختلافی درروایات دیده می شود که ما بهتر دیدیم ترجمۀ
گفتارمرحوم علامۀ طباطبائی رادرتفسیرالمیزان دراین باره برای شما ذکر نموده وازنقل
اختلافات و رد وایرادهای آن خودداری کنیم.

مرحوم علامۀ طباطبائی درتفسیر آیۀ شریفۀ«ان اول بیت وضع
للناس. . . »«سوره آل عمران آیه 96»بعنوان بحثی تاریخی دربارۀ بنای خانۀ کعبه
وسایرامور مربوط به آن چنین گوید:

این معنا ، متواتر وقطعی است که ، بانی کعبه ابراهیم خلیل
بوده وساکنان اطراف کعبه بعد ازبنای آن، تنها فرزندش اسماعیل وقومی ازقبائل یمن
بنام جرهم بوده اند. وکعبه تقریبا ساختمانی به صورت مربع بنا شده که هرضلع آن به
سمت یکی ازجهات چهارگانۀ :شمال ، جنوب، مشرق ومغرب بوده وبدین جهت اینطور بنا شده
که بادها هرقدر هم که شدید باشد، با رسیدن به آن شکسته شود ونتواند آن راخراب کند
.

واین بنای ابراهیم (ع) همچنان پای برجابود تا آنکه یکبار
عمالقه آن راتجدید بنا کردند. ویکبار دیگر قوم جرهم (ویااول جرهم بعد عمالقه،
همچنان که درروایت واردۀ ازامیرالمؤمنین اینطور آمده بود. ) [7]

وآنگاه، وقتی زمام امرکعبه به دست قصی بن کلاب، یکی ازاجداد
رسول خدا (ص)افتاد (یعنی قرن دوم قبل ازهجرت) قصی آن راخراب کرد وازنو بااستحکامی
بیشتر بنا نمود وباچوب دوم (درختی شبیه به نخل) وکنده های نخل آن راپوشانید ،
ودرکنار آن بنائی دیگر نهاد به نام دارالندوة، که درحقیقت مرکز حکومت وشورای
بااصحابش بود. آنگاه جهات کعبه رابین طوائف قریش تقسیم نموده که هرطایفه ای خانه
های خودرابرلبۀ مطاف پیرامون کعبه بنا کردند ودر خانه های خود رابطرف مطاف
بازکردند.

بعضی گفته اند:پنج سال قبل ازبعثت نیز یکبار دیگر کعبه به
وسیله سیل منهدم شد، وطوائف قریش عمل ساختمان آن را دربین خود تقسیم کردند، وبنائی
که آن رامی ساخت مردی رومی بنام «یاقوم»بودونجاری مصری اوراکمک می کرد ، و چون
رسیدند به محلی که باید حجرالاسود راکاربگذارند، دربین خود نزاع کردند، که این
شرافت نصیب کدامیک ازطوائف باشد؟ درآخر همگی برآن توافق کردند که محمد (ص)راکه
درآن روز سی وپنج ساله بود بین خود حکم قراردهند، چون به وفور عقل وسداد رای
اوآگاهی داشتند . آن جناب دستورداد تاردائی بیاورند وحجرالأسود را در آن نهاده وبه
قبائل دستورداد تا اطراف آن راگرفته وبلند کنند، وحجر رادرمحل نصب یعنی رکن شرقی
بالا بیاورند. آنگاه خودش سنگ رابرداشت ودرجایی که می بایست باشد، قرارداد.

ادامه دارد

 



[1] ـ2ـسیرۀ نبویه ابن کثیر ج1ص270ـ 274.

/

کربلا تکرار شد

نامه ای ازجبهه

 

کربلا تکرار شد

بیش ازیک سال وچندماه ازجنگ تحمیلی عراق ودرحقیقت استکبار
جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار علیه حکومت نو پای جمهوری اسلامی ایران می گذشت
. ازعملیات بستان که امام امت آنرا فتح الفتوح نامیدند مدت کمی می گذشت. رویاهای
خوش صدام کافر به کابوسهای وحشتناکی بدل شده بود، دیگر ازسردار قادسیه ای که فکر
تسخیر سه روزه اهواز وخوزستان راداشت ودرروز دوم جنگ وتجاوزش دریک کنفرانس
مطبوعاتی باغرور به یکی ازخبرنگاران وعده داد که این سئوال رادراهواز پاسخ میدهم.
دم ازپیشرویهای ارتش قدرتمند عراق حتی تا مرکز ایران میزد، خبری نبود. سیل خروشان
نیروهای مردمی درجبهۀ جنوب گرد آمده بودند تادرموقع مقتضی طی یک عملیات گسترده
متجاوزین بعثی را به سزای جنایتهای ددمنشانه آنها که درشهرها وروستاهای میهن
وعشایر غیور عرب درسوسنگرد وبستان وهویزه ودرروستای عین خوش و. . . انجام گرفته
بود برسانند . فضای جبهۀ حق آکنده ازنور عرفان ومعنویت وسراپا شور واشتیاق به جهاد
وجانبازی درراه خدا بود هنوز طعم شیرین پیروزی بی نظیر عملیات طریق القدوس وآزاد
سازی درکام همه بود که نیروهای خود راآماده عملیات سرنوشت ساز دیگری می کردند.
جاده های منتهی به دزفول واندیمشک واهواز باتردد سنگین وسایل نقلیه وکمک های مردمی
مواجه بود.

برفضای اردوگاهها ومقرها جو معنوی خاصی حاکم بود. چند روزی
به انجام عملیات بزرگ که بعدها بارمز مقدس «یازهرا»ناءفتح المبین به خود گرفت
بیشتر نمانده بود . نیروهای سپاه اسلام روز رادرآموزش وتمرین وفراگیری فنون مختلف
رزمی سپری می کردند وشب رابه نماز ودعا برمی خاستند وبا خدای خویش به راز ونیاز می
پرداختند . درهر آسایشگاه فقط تعداد کمی بودند که برای نماز شب بلند نمی شدند.

صدای گریه وناله آرام آرام به گوش میرسید. عده ای درقیام ،
عده ای درسجده های طولانی وعده ای درقنوت، دردعا ازخداشهادت راطلب می کردند. عرفان
نیروهای اسلام قبل ازعملیات فتح المبین اکنون زبانزد خاص وعام شده است ولی درهمان
موقعیت زمانی همه ازعمق چنین جوی باخبر نبودند. کسی چه میدانست که عدۀ نماز شب
خوانها دریک اردوگاه آمده بود نیمه های شب ازخواب بلندشده بود وبه خیال اینکه اذان
صبح راگفته اندو این جمع درحال نماز هستند سراسیمه وضو گرفته بود ونمازصبح رافرادی
خوانده بود . بعد ازاتمام نماز متوجه شده بود که نماز افراد دوروبر او هنوز تمام
نشده است بیشتر صبرکرده ونشسته به آنها نگاه می کرد وبعد متوجه می شوند که خیر ،
اینها نماز واجب نمی خوانند وهنوز هم صبح نشده است؛ اینها دارند نمازشب می خوانند.

بهرحال ازاین خاطره ها ورخدادها درجبهه ودرتاریخ چند سالۀ
جنگ بسیار زیاد است که امید است قبل ازاینکه صاحبان این خاطره هابه شرف لقاء الله
نائل شوند وبه جوار حق تعالی باریابند ونیز جهت جلوگیری ازخطر وآسیب فراموشی
ونسیان واحیاناً خطر تحریف وانحراف درمتن ونقل آنها ، صاحبان اندیشه وقلم به رسالت
الهی خویش عمل کنند واین بارامانت راسالم وسربلند به تاریخ ونسل فردای اسلام
وانقلاب اسلامی انتقال دهند.

دراین نوشتار به یکی ازاین خاطره های واقعی که درعملیات فتح
المبین تحقق یافته است اشاره می شود:

وعملیات بارمز «یازهرا»درنیمه های شب آغاز شده بود ونیروهای
جان برکف اسلام چون فرزندان حیدر کرار بردشمن زبون می تاختند ومواضع بعثیون
کافررایکی پس ازدیگری تسخیر می نمودند . دردل شب فریاد «الله اکبر»بچه هابلند بود
ونیروهای دشمن رارعب وترس عجیبی فراگرفته بود بااینکه آنها حالت دفاعی داشتند
وازماهها قبل درسنگرهای کاملا مجهز وبعضا درارتفاعات مسلط به دشت عباس و. . .
بودند ، بااین همه دسته دسته خود رابه سپاه اسلام تسلیم می کردند وامان می خواستند
وبرصدام و اربابان مزدورش لعن ونفرین می فرستادند. آهنگ عملیات بحدی سریع بود که
حتی بعدها فرماندهان عملیات اظهار کرده بودندکه واقعا دست غیبی آنهم درسرعت پیروزی
وکیفیت آن دخیل بود . دراین نبرد وپیکار یاران وجانبازان امام عزیز حماسه ها
ورشادتها آفریدند که قلم وبیان براستی ازتوصیف آنها عاجز است. ازجمله حماسه وایثار
ومظلومیتی بود که بین دوتن ازرزمندگان اسلام اتفاق افتاد که الان هردوی آنها به
شرف شهادت نائل شده اند.

یکی ازبرادران پاسدار شهید که فرماندۀ گردان بود درحین
پیشروی مشغول سازماندهی وهدایت نیروهای گردان خود بود ومرتب درتحرک بود وبه جلو
میرفت تاهم خود رادر ارتباط باسایر نیروهای گردانهای دیگر حفظ کند وهم به ماموریتی
که درمحدودۀ گردان بود بتواند نیروها رافرماندهی کند . دراین میان دشمن زبون برای
جلوگیری ازپیشروی ونفوذ رزمندگان اسلام اقدام به آتش سنگین سلاحهای سبک وسنگین
کرده بود تابه زعم باطل خود حرکت توفنده وقهرآمیز آنها رابه توقف یابه عقب نشینی
بکشاند ولی برادران ما مصمم ویا نیروی ایمان به جلو می رفتند .

درحین عملیات چشم فرمانده به یک برادر مجروحی افتاده بود که
خون زیادی ازاو رفته بود ، اوبا حالتی نیم خیز اندکی سرخود رابه بالا آورده بود
بطوری که نظروی را بخود جلب کند. باصدای ضعیفی توأم باناله ، به فرمانده که نامش
سعید بود گفت :برادرآب داری؟ من مجروح شده ام وآب هم ندارم وشدیدا هم تشنه هستم
(البته این تشنگی ازشدت خونریزی این برادر بود که درآستانه شهادت قرارداشت ) .
سعید که متوجه این برادر رزمنده مجروح می شود دست به قمقمه خود می برد تاکام این
عزیز را درآخرین لحظات عمر سیراب کند ولی می بیند که خود اوهم آب ندارد . چون
ازکثرت رفت وآمد وعقب وجلو رفتن اوهم تمام آب خود رامصرف کرده بود. باحالت غمگینی
به اوگفت :برادر !متاسفانه من هم آب ندارم.

نیروهای تحت فرماندهی سعید به جلو رفته بودند وخود رابه
دشمن رسانده ودرنبرد نخست ورویا رویی از اسلام وکشورهای اسلامی خویش دفاع می
نمودند و سعید که مسئولیت آنها را به عهده داشت نمی توانست درآن لحظات سرنوشت ساز
که یک مسامحه جان دهها تن ازرزمندگان وفرزندان اسلام را بخطر می اندازد ، بیش
ازاین خود را معطل کند ، لذا سرقمقمه اش رابست وقمقمه رادرجای خود قرارداد وآمادۀ
رفتن بطرف نیروهای خودشد.

چند قدمی که دور شده بود صدای نالۀ برادر مجروح که درزیر
آفتاب وباآن حالت خونریزی ، خونین برزمین افتاده بود مجددا بگوش اورسید ، سعید
سراسیمه بطرف اوبرگشت وکنار اوبرزمین نشست . عرق ازسروروی سعید می بارید ودلش
دراضطراب ادامۀ عملیات ووضعیت گردان بود وازطرفی شاهد جان دادن یک سرباز ازسربازان
اسلام، باحالتی شتاب زده درحالی که برروی پیکر برادرمجروحش خم شده بود وسرخود
راتانزدیکی صورت اورسانده بود، ازاوپرسید :برادر چه می گویی؟ ومجروح باحالتی
مایوسانه به سعید گفت برادر!حالا که توهم آب نداری که دراین آخرین لحظات عمر مرا
سیراب کنی لااقل بیا مانند آقا اباعبدالله الحسین وعلی اکبر که اوهم برای فرزند
دلبندش آب نداشت ، زبان دردهانم بگذار تاشاید ازرطوبت زبانت اندکی تشنگیم برطرف
شود وشاید درد وسوز عطشم اندکی فروکش کند .

سعید درمانده بود که چند کند . تصمیم گرفت که این آخرین تقاضای
یک عزیز رادرآخرین لحظات عمر، پاسخ شایسته دهد هرچند که جزآن ازاو کاری ساخته
نبود. خم شد ودرحالی که قطرات اشک صورت هردوی آنها راپرکرده بود . ابتدا صورت
برادر مجروح خود راچند بار بوسید ودست خود رابه سرو روی اوکشید. رزمندۀ مجروح
باچشمان بی رمق خود به سعید خیره شده بود. شاید تردید داشت که بهر دلیلی سعید
اینکاررانتواند بکند واودرآخرین ساعات عمرش ازتاسی به حضرت علی اکبر واقتدای به آن
شهید مظلوم ، محروم بماند. سعید خم شد وزبان خود رادردهان برادرخود گذاشت. کسی چه
میداند که دردل هردوی آنها چه گذشت. جزخدای آنها که شاهد این حماسه ومظلومیت
وایثار وازخود گذشتگی بود.

آری کربلا تکرارشد وکربلا تکرارخواهد شد واین عشق مقدس
سیدالشهدا است که دردلهای این جوانان عزیز شعله زده وبگو نه ای آنها راشیفته خود
کرده که حتی درآخرین دقایق عمر خویش نام اورا صدامی کنند وازاو می خواهند که
درواپسین دم عمرشان ببالینشان آید ومامطمئن هستیم که این شهدا ازکوثرسیراب می شوند
وحسین بربالینشان می آید واگر کسی به غیر ازاین اعتقاد وباورداشته باشد حسین
رانشناخته است که حسین مظهر حیای خداوند است وحسین رارزمندگان اسلام بیش ازهمه
شناخته اند وشاهد این سخن ، حالات آنان درجبهه است. رزمنده مجروح درآغوش سعید
درحالی که زبانش درکام اوبود جان بجان آفرین تسلیم نمود وسعید آرام سراورابرزمین
گذاشت ودرحالی که مظلومیت این شهید دلش رابه دردآورده بود وخرسند ازاینکه بگو نه
ای توانسته است رضایت یک شهید راجلب کند، بسوی نیروهای خود حرکت کرد. سعید نیز
درهمان عملیات باتیری که مستقیم به پیشانی اوکه ساعت ها ازخوف خدا آنرا برسجده می
گذاشت درحالی که سواربرموتور ، گردان خودراهدایت وفرماندهی می کرد ، به برادر شهید
خود وبه شهدای کربلا ملحق شد وجان خود رابرای حفاظت ازاسلام وجمهوری اسلامی ورهبر
عزیز خود خمینی بت شکن فدانمود.

امیداست خداوند مارادراداءدین به این شهدای عزیز ومظلوم
دردنیا وآخرت روسفید گرداند تاتوفیقی پیدا کنیم که بیش ازپیش تمام تلاش وکوشش خود
رادرراه ادامه جنگ تاپیروزی نهائی بکارگیریم چراکه اکنون سرنوشت اسلام وانقلاب
درجبهه تعیین میشود

والسلام

جبهۀ جنوب 14/10/64

غلامعلی رجائی

 

/

اسرعیت مکرالله

«قرآن وسنن الهی دراجتماع بشر»

اسرعیت مکرالله ورابطه آن باشاکله                  آیت الله محمدی گیلانی

*ریشۀ معنای شاکله*معنی خَلق وخُلق*اختیار درآفرینش
سجایا*تبیین اسرع بودن مکر خدا*پیام انستیتوی ماسا چوست برای ابرقدرتها *ابرقدرتها
هرروز ازخون گرم دوش می گیرند تااعصابشان تسکین یابد*افسانه ماهی «الجوع»حضرت
سلیمان (ع)که دوقورت ونیمش باقی مانده بود*خلاعت وبی شرمی که روی بی بی تمیزراسفید
کرد*وضوی نشکن طرفداران حقوق بشر سناریوئی بنام ایدئولوژی خونبهای جوانان وافسون
شدگانی چون لومومبا، سود سیاسی می شود*جواب چوئن لای به حسنین هیکل مدیر الاهرام
که درسیاست خلاعت مطرح است نه شرافت !*هنوز جوهر اساسنامه سازمان ملل نخشکیده. . .
*ظاهرا سازمان ملل بنگاه معاملاتی ودفتر خانه ابرقدرتها است».

درخلال بحث های گذشته به معنی آیۀ کریمۀ:«قل کل یعمل علی
شاکلته»:«84ازسورۀ اسرا»اجمالا اشاره نمودم وگفتم:دراثرمتابعت متکررازهوای نفسانی،
واطاعت پیاپی از فرمان شیطانی سجایای رذیله واخلاق ذمیمه درنفس انسان شکل می گیرد،
وبالطبع ارادۀ ناشی ازچنین اراده ای نه عمل وکرداری است پلید ونفس متشکل بچنان
صفات ، همان نفس امارۀ به سوء است، ومدلول آیۀ مزبور همین است که هرکس برطبق سجایا
وخلق خویش عمل می نماید.

چون دراین مقاله جزئی ازآیۀ 21ازسوره یونس (ع)یعنی فقرۀ«قُل
الله اسرعُ مکراً ان رُسُ

لنا یکتبون ماتمکرون»بگو خدا مکرش سریعتراست زیرا فرشتگان
ما نیرنگتان رابرزیانتان رقم می زنند مورد بحث قرارگرفته وبامعنی شاکله مرتبط است،
مناسب دیدم که تحلیلی درمعنی شاکله انجام گیرد ، وباکمک آن، مقصود ازاسرعیت
مکرالله ووساطت فرشتگان علیهم السلام دراین جهت روشن گردد:

راغب درمفردات می گوید:«اصل المشاکلة من الشکل ای تقیید
الدابة والشکال مایقیدبه وقوله:«کُلَّ یعملُ عَلی شاکِلته»ای علی سَجَّیته التی قَیدته
وذلک ان سلطان السجیة علی الانسان قاهرٌ».

«ریشه مشاکله ازشکل یعنی بند نهادن برچهارپا است، وشکال
ریسمانی است که چهارپا بدان بند می شود، وشاکله درآیه بمعنی سجیه است که همچون
شکال انسان رامقید می کند، زیراانسان مقهور سلطنت سجیه خویش است».

ودربارۀ خلق وسجیه می گوید. . «الخلق والخلق فی الاصل واحد،
لکن خص بالهیئات والاشکال والصور المدرکة بالبصیره ».

«معنای ریشه ای خلق بفتح خاء وخلق بضم خاء یکی است که همان
شکل وصورت است ولی خلق بفتح خاء به هیئتها وشکلها وصورت های ظاهری که باچشم دیده
می شود اختصاص یافته وخلق بضم خاء. به قوا وسجایای باطنی که بابصیرت درک می
گردداختصاص یافته است».

شایان توجه است که هیئت ها وهندسه های موجودات واصل وجود
آنها ازاختیار مابیرون است واین وجودات خارج از اختیار ما موضوعات علومی است که
ریاست آن ها رافلسفه اعلا عهده داراست وموضوع فلسفه اعلا، وجود مطلق است که اثبات
وجود موضوع هرعلمی برعهده آن است وبهمین جهت آن راعلم اعلی وعلم کلی وامام العلوم
نامگذاری کرده اند.

واما هیئت ها وشکل های باطنی ونفسانی مایعنی سجایا واخلاق
مادراختیار مااست ، مامی توانیم به باطن ونفس خویش ، شکل تواضع وفروتنی بدهیم ،
چنانکه می توانیم شکل تکبر یا چاپلوسی بدهیم، دراختیار مااست که سجیه عدالت بنفس
خویش ببخشیم یا سجیه ظلم وتعدی درآن ترسیم کنیم ما توان داریم که باتکرار عمل
اختیاری ، شجاعت وعفت رادرجان خویش نقش ثابت دهیم همانگونه که توان داریم باتکرارعمل
اختیاری، جبن وبددلی وشره درآن نقاشی کنیم ، وبیک کلام معماری سجایا واخلاقمان
ازطریق تکرارعمل دراختیار مااست اعم ازسجایای فضیلت یارذیلت .

واین ماهستیم که مختاریم باطنمان رابجمال فضائل مزین
وآراسته کنیم یابه زشتی رذائل ُمشوّه ورسوا سازیم که درصورت اول نهال درخت طوبی
ازباطن جان برخاسته اصلش ثابت واغصانش حامل میوه های شیرین گفتار وکردار است. ودر
صورت دوم شجرۀ خبیثه زقوم ، وهمۀ ثمرات آن تلخ است، وعلمی که ازاین امور بحث میکند
علم سلوک واخلاق است.

پس گفتار وکردار هرکسی مرآت باطن ونماینده سجایا واخلاق اواست،
وحتی صدای هرکسی مانند دریچه ای است که بسوی شخصیت وی گشوده می شود وخصوصیات
اخلاقی اشخاص رامی توان ازدریچه صداتماشا نمود، وحتی صدا ازپشت تلفن می تواند معرف
جنسیت وسن تقریبی ، ومحل تولد با توجه به لهجه ، واخلاق ، ومیزان ادراکات ومقدار
تسلط براعصاب وهمانند اینها باشد وازنظر پلیس، نوار صدای اشخاص میتواند، باندازۀ
اثرانگشتان آنها مفید واقع شود .

باری رابطۀ مخصوصی بین ملکات وسجایای هرانسانی وبین اعمال
اواست، هیچگاه عمل وواکنش یک مرد شجاع ودلیر درمخاطر وآوردگاه متشابه باعمل وواکنش
یک مرد ترسو وبزدل درهمین موارد نیست، چون خاستگاه عمل وواکنش درآنها متفاوت است ،
وانسان مبتلا به تکبر وخود بزرگتر بینی همۀ اعمالش مُلوّن بلَون تکبر وگنده دماغی
است حتی خوردن وراه رفتنش ولایزال هذیان بزرگ منشی همچون خون وچرکی از غده عقده
حقارتش سیال است و«المرء مخبوء تحت لسانه »یعنی :

«قرآن وسنن الهی دراجتماع بشر»

گفت انسان پاره ای زانسان بود

  پاره ای ازنان
یقین که نان بود وتوجه باین نکته لازم است که نقش فاعل تام یعنی افاده کنندۀ
وجودآنها نیست ، بلکه تکرار عمل اختیاری، روح ونفس مارابرای پذیرفتن شکل ثابتی که
همان خلق وسجیه است مهیا می کند، ووقتی که نفس وجان ، چنین آمادگی یافت وقابل تام
شد، افاضۀ صورت ثابت ازواهب الصور که فاعل تام است ، ضروری است.

ومقدمتین قیاس نمی توانند مولد وموجد نتیجه باشند، بلکه
مقدمتین هرقیاسی، نفس رااعداد وآماده می کنند، وازحضرت واهب العلوم نتیجه بوی
افاضه وموهبت می شود.

پس نقش ما درآفرینندگی سجایا وترسیم اخلاق، نقش فاعل معدّ
است نه فاعل مفیض یعنی ماباتکرار عمل اختیاری، لوحه نفس وروح خویش راآماده می
کنیم، وحضرت واهب العطایا باایادی فرشتگان وسائط فیض وعطا ، سجیه وصفت متشابه
باعمل راکتابت ونقاشی می فرماید:«بایدی سفره کرام برره» (آیه 16سوره عبس) وهمین
است معنای «ان رسلنا یکتبون ما تمکرون»یعنی این عمل خدعه وفریب قبل ازآنکه درغیر
تاثیر کند درروح ونفس خودتان اثر می گذارد وبادستهای سفراءوفرشتگان ، سجیه خدعه
ومکر درنفوستان بنیان نهاده می شود وروشن تر:معنی کتابت فرشتگان اعمال بندگان
راعبارت ازاین است که اعمالشان راازکمون قوه واستعداد به مرحلۀ فعلیت می رسانند،
ووجود فعلی اعمال وافعال ازخزائن غیب بوسیله ملائکه تنزل می یابد، وبنابراین وجود
اعمال فریبکارانۀ هر فریبنده ودغلکاری ازکمون بعرصه ظهور باذن خداوند متعال باکرام
برره وفرشتگان مدبرامرالهی انجام می پذیرد، پس چگونه ممکن است باخداوند متعال
وبااحکام وآیات اومکر نمودن؟ «قل الله اسرع مکرا».

مگرمکر، این نبوده که غیری رابا حیله وتعمید ازمقصدش منصرف
نمودن ، چگونه چنین عملی راممکن است بخدا واحکامش انجام داد؟ !بلکه مکر باخدا
وخواسته های اووشریعت ودینش همانا مکر وفریب باخود است وسریعتر دامنگیر خودشیادان
می گردد، وآنان رامفتضح ورسوا می کند وحتی ادراک فضاحت ورسوائی هم گوئی ازآنها سلب
می شود، وخلاعت وبی شرمی صورت نوعیه آنان می گردد، تاآنجا که کامپیوتر انستیتوی
تکنولوژی ما ساچوست برای این بی شرمهای خلیع پیام فرستاده واعلام داشته که ظرف
یکصد سال آینده این ستمکاران جهانی وستم شدگان هردوگروه محکوم به مرگند. زیرا فضای
آکنده ازآلودگی وفساد وگرسنگی که بدست این جنایتکاران بوجودآمده قابل ادامۀ حیات
نخواهد بود وجملگی نابود می شوند، واینها باچنین طبل رسوائی حقکشی ازحفظ حقوق بشر
دم می زنند وهرکشور که برحق سوزی آنان گردن ننهد، متهم بنقض حقوق بشر می شود!

این ابرگرگهای بی دم که هرروز باخون گرم هزاران پیر وجوان
وخرد وکلان دوش ولرم می گیرند، واعصاب جهنمی خویش راباآن تسکین می دهند، هم زمان
بااین دوش خون ، قسمت هائی چشمگیر ازمخازن ومعادن ومنابع بری وبحری ملل مظلوم
رانیم قورت می کنند وچون دوقورت ونیمش باقیمانده برای تأمین آن، نالۀ «الجوع
الجوع»علی الدوام سرمی دهند.

مرحوم میرزا هدایت الله طالقانی خدا بیامرز معلم دروس
ابتدائی من ، آن مرد صالح درپاسخ سئوال ازماهی «الجوع»می گفت:

«روزی سلیمان حشمت الله (ع)برای همه حیوانات روی زمین اعم
اززمینی وآبی وهوائی درکنار دریا مهمانی ترتیب داد وحدود ششماه تدارکات غذائی
دراین ساحل جمع شد ومدعوین حضور بهمرسانیدند، حضرت حشمت الله پرسید همۀ مهمانها
حاضر شده اند؟ پیش خدمت بعرض رسانید که ماهی نهنگ نیامده، حضرت ، هدهد رابدنبالش
روانه نموده چون نهنگ پیام حشمت الله راشنید خود رابطرف ساحل نزدیک کرد، حضرت
فرمودند چرادیرکرده ای؟ عرض کرد:ازفرط ضعف وگرسنگی توان حرکت نداشتم ، سلیمان
فرمودند:مقداری غذا عجالة بریزند تانهنگ قدرت گرفته بامدعوین یکجا سرسفره جمع
شوند، نهنگ آن مقدارراخورد. فریادکرد:«الجوع»مقداری دیگردادند وخورد وفریادش به
«الجوع»بلند شد وبه تدریج تمام تدارکات غذائی ششماهه رابدم درکشید وبازفریاد
برآورد:«الجوع»حضرت فرمود مگرغذای روزانه ات چقدراست؟ عرض کرد:سه قورت حضرت
فرمودند:اینها که خوردی چندقورت بوده؟ عرض کرد:نیم قورت، حضرت سلیمان (ع)باحالت
خنده فرمودند:پس دوقورت ونیم دیگرت باقی است؟ عرض کرد:بلی قربان. »

بلی این نهنگ «الجوع»ابرقدرت که جوعش ازسنخ «جوع الکلب»است
همیشه دوقورت ونیمش باقی است واگر حشمت الله عصر سئوال کند:«هل امتلات؟ »می
گوید:«هل من مزید».

این درندگان بنی نوع خویش بااینهمه حقوق وذوی الحقوق سوزی ،
خود رامدافع حقوق بشر معرفی می کنند، زهی خلاعت وبی شرمی !سفید باد روی بی بی تمیز
خالدار؟ همانطور که وضوی آن روسپی ، نشکن بوده وهمچون سد سکندر نفوذناپذیر بوده ،
وضوی طرفداری حقوق بشر این روسپی های نابشر نیز بااین همه خلاعت وجنایت ودرندگی
وهرچه بدتر، شکسته نمی شود!

منطقشان درتوجیه این خلاعت ووقاحت این است که :«درسیاست ،
مسائل شرف انسانی ، والتزام وپای بندی بمواثیق وعهود ، مطرح نیست»!

باسناریو ایدئولوژی که جز یکمشت حرفهای چرند وپرند نیست
بامعرکه گیری ویژه ای، تقریبا نصف معمورۀ زمین را افسون می کنند، وجوانان افسون
شده را همانند برگ خزان برای تحقق اهداف سیاست وسود خویش فرو می ریزند، ودر بحرانی
ترین اوضاع، فراموششان نموده، واستغاثه این افسون شدگان رانمی شنوند وسرانجام خون
های فروریخته آن راثمن معامله سیاسی واقتصادی قرار می دهند وخون آشام ها رابضیافت
می خوانند وتهنیت ها وتبریکات صمیمانه نثار نموده وپذیرائی گرم بعمل می آورند.

لومومبا افسون شده همین ایدئولوژی بوده که درمقابل استعمار،
آن مقاومت تحسین انگیز رانمودونهایة دیدیم موبوتو رئیس دولت کنگوی سابق بلژیک ،
قاتل لومومبا رابه پکن دعوت می کند وازوی پذیرائی می نماید ووقتی حسنین هیکل مدیر
الاهرام مصر درهمان جلسه پذیرائی وضیافت ازچوئن لای نخست وزیر چین سئوال می کند
:«باهمه احترامی که به لومومبا دارید ویکی ازدانشگاههای خود راهم بنام اوکرده اید
چطور حاضر بدعوت موبوتو قاتل او شده اید وآیا این ژست ، دهن کجی به نهضت چپ گرایان
جهان نیست؟ !

اودرجواب می گوید:«ماباین موضوع کاملاً وقوف داریم ولی ما
اکنون درراه ایجاد سیاسی بادنیا هستیم ودر سیاست این مسائل مطرح نیست »؟

اومی گوید مااهل معامله ایم ودیه وخونبهای طرفداران افسون
شده ما ، سود ومنفعتی است که ازحریف استعمار می ستانیم ودرسیاست ، خلاعت مطرح است
، نه شرافت وانسانیت وهمین است همزیستی مسالمت آمیز یعنی عهارت وپیوند نامشروع
جهان سوسیالیستی بادنیای امپریالیستی ونتیجه آن ، ناامنی وفتنه جهانی ؟

وظاهرا نقش سازمان ملل دراین میان نقش بنگاه معاملاتی
واحیانا دفتر خانه اسناد رسمی ابرقدرتها است زیرا این سازمان که بعد ازجنگ جهانی دوم
تأسیس شد هنوز جوهر اساسنامه اش نخشکیده بود که ماجرای غمبار فلسطین پدید آمد
وکشتارهای فجیعانه اش هنوز ادامه دارد وچیزی ازشعله جنگ فلسطین نگذشته بود که
داستان ملی شدن کانال سوئز ، بهانۀ تهاجم مثلث شوم انگلستان وفرانسه واسرائیل
رابخاک مصر موجب شد، وآنگاه آتش جنگ بشدید ترین وجه درویتنام ، مقدار بمبی که
برسراین کشور ومردم بی دفاعش ریختند سه برابر بمبی بوده که درجنگ جهانی دوم مصرف
شد وزفیر وشهیق آتشهای فروزان درطول این مدت بلند است وهم اکنون همه ما شاهدیم که
دولت به اصلاح سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی که خود را طرفدار کارگران جهان می
داند تجاوز خود رابخاک کشور کارگران فقیر افغانستان شش سال است ادامه می دهد
اینهمه کشتار سبعانه نموده وجنگ رسوای ویتنام دیگری رادرتاریخ ثبت کرده وحدود هفت
میلیون مردم این کشور آواره شده اند وتهاجم استعمار به کشور جمهوری اسلامی ایران
بوسیلۀ دجال بین النهرین وآنهمه کشتار وقساوت درلبنان ودیگر نقاط، همه وهمه درجلو
چشم سازمان ملل واقع شده ومی شود، وکلا درآن مجمع مطرح می گردد، وظاهرا این سازمان
، نقش بنگاه معاملاتی ودفتر خانه اسناد رسمی برای ابرقدرت های سوداگررا بازی می
کند نه نقش دیگر راوحاصل آنکه مکراین شیادان پیش ازآنکه بدیگران تأثیر کند دامن
خود آنها را گرفته وازنوع انسانی بیرون رفته وصفات آدمیت ازآنها سلب گردیده است.

«قُل اللهُ اسرع مکراً ان رُسُلَنا یَکتبُون ماتَمکُرُون »

 

/

بررسی آیات عهدونسیان

هدایت درقرآن           

  آیت الله جوادی
آملی

بررسی آیات عهدونسیان درفطری بودن مبدأ

فرق جهل ونسیان

درقسمتهای گذشته یادآور شدیم که قرآن کریم، ازراه فطرت،
وجود مبدأ رابه وضوح تبیین فرموده وآیاتی زیاد دراین زمینه نازل گردیده است. یک
دسته ازآیات مزبور، آیات تذکره است که درباره آن توضیح دادیم. دستۀ دوم، آیات
نسیان است وآن آیاتی است که نسیان ازحق تعالی درآنها مطرح شده وچون نسیان همیشه
مسبوق به معرفت است ازاینرو آیاتی که کافران رابدلیل ازیاد بردن مبدا مورد ملامت
قرارداده است، دلالت برفطری بودن توحید دارد. واما فرق میان جهل ونسیان دراین است
که جهل ، سابقه معرفت ندارد ولی نسیان، مسبوق به معرفت می باشد.

مساله دیگری که دراین رابطه مطرح است این است که گرایش
انسانها به توحید، گرایشی ناخودآگاه نیست، یعنی مانند یک گیاه نیست که ریشه های آن
خود به خود به سمت آب ومواد غذائی کشیده می شود، بلکه گرایشی عالمانه است،
زیراانسان موجودی آگاه ومتفکر است بنابراین گرایش اوبه توحید نیز گرایشی آگاهانه
می باشد وازهمین جا تفاوت میان غریزه وفطرت نیز روشن می شود، چه اینکه درکششها
وگرایشهای غریزی، علم وآگاهی شرط نیست ولی برعکس درتمایلات فطری شرط است پس گرایش
به حق یامسبوق به معرفت است یاعین معرفت.

درسوره حشرمی خوانیم:«ولاتکونوا کالذین نسوالله فانسیهم
انفسهم اولئک هم الفاسقون»[1]شما (مؤمنان)
مانند کسانی نباشید که خدا رافراموش کردند وخداوند هم نفوس آنان راازیاد شان برد،
آنان همان فاسقان اند.

درسوره مجادله نیز، ازنسیان حق تعالی یادشده است:

«استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان
الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون»[2]شیطان
برآنها مسلط شد وازآن پس ذکر خداراازیادشان برد هان!بدانید که حزب شیطان بحقیقت
زیانکارانند.

به کار رفتن کلمه«نسیان»دراین قبیل آیات نشانه این است که
درنهاد آنان ذکر«الله»بوده است که آن راازیاد برده اند یااینکه شیطان وسیله
فراموشی ذکرخدا درنهادشان بوده است، درهرصورت ازسیاق آیات معلوم می شود که منظور،
کفار ومنافقین اند واگر مراد مومنان بودند چنین دلالتی نداشت. ولذا درسوره توبه به
این منظور تصریح شده است:«المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر
وینهون عن المعروف ویقبضون ایدیهم نسوالله فنسیهم ان المنافقون هم الفاسقون»[3]مردان
وزنان منافق دریک خط وطرفدار یکدیگرند، مردم رابه کاربد وادار واز کارخیر منع می
نمایند ودستهایشان رابسته اند (وازانفاق درراه خدا امساک می نمایند) خدا رافراموش
کرده اند خدا نیز آنها رافراموش کرده است؛ محققا که منافقان همان فاسقانند.
بنابراین حزب شیطان در آیه قبل نیز همین منافقان می باشند زیرا پیروان حزب شیطان
نمی توانند مومن باشند. وازطرفی دیگر از«منافقون»درسورۀ «توبه»توصیف به فاسقین شده
ولی درسوره«حشر»«فاسقون»تنها آمده است وازاینجا معلوم می شود که منظور
از«فاسقون»درآنجا نیز منافقین می باشد.

تاریخ زندگی منافقین نظیر فرمانروایان اموی به دوبخش تقسیم
می گردد:یک بخش اززندگی آنها مربوط به قبل ازفتح می شود که درکفر گذرانیدند وبخش
دوم مربوط به بعد ازفتح است که بانفاق به سربردند ودراین حال نیز محکوم به کفر می
باشند. بنابراین ، آیات نسیانی که درباره منافقین است، دلالت برفطری بودن مبدا
دارد. منافقین مبدأ رافراموش کرده اند زیرا مبدا برای همه ـ اعم ازمؤمن وکافرـ فطری
است، اما کیفری که دربرابر این نسیان ذکر شده است درسوره توبه«فنسیهم»می باشد یعنی
خدا هم متقابلاً آنها رافراموش نموده است ودرسوره«حشر»چنین آمده است«فانسیهم
انفسهم»خدا نفوس آنها راازیاد شان برد؛ واین بدترین کیفراست، زیرا اگر انسان ازخود
بیگانه شده وخود رافراموش کند دیگر به هیچ یک ازاهداف عالیه خویش دست نخواهد یافت
وبرعکس هنگامی به هدف میرسد که خود وراه وهدفش رابشناسد.

منظور ازنسیان الهی

میدانیم که به کار بردن واژۀ فراموشی ونسیان درباره خدا به
شهادت آیات سوره مریم وطه ودیگر آیاتی که علم مطلق واحاطه مطلق راصفت خدا معرفی می
نمایند صحیح نیست، بنابراین باید دراینجا معنای دیگری ازآن اراده شده باشد. پس
«فنسیهم»به این معنی است که خدا لطف وعنایت خویش را ازآنان بازگرفته ودیگر ازالطاف
الهی برخوردار نیستند، چنانچه درسوره طه آمده است«ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة
ضنکا ونحشره یوم القیمة اعمی. قال رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیرا. قال کذلک اتتک
آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی»وهرکس ازیاد من اعراض نماید همانا دردنیا معیشتش
تنگ گردد ودرقیامت نابینا محشورش سازیم، (آنگاه) گوید:پروردگارا!چرامرانابینا
محشور ساختی، حال آنکه دردنیا بینا بودم، خدا به او فرماید:چون آیات مابرای هدایت
توآمده وتوآنها رابفراموشی سپردی امروز هم تو (درپیش ما) فراموش شده ای. یعنی
مشمول رحمت مانخواهی بود. ویااینکه نسیان به معنی«انساء»است چنانچه درسوره حشر به
این صورت استعمال شده است.

بنابراین نسیان وقتی به خداوند اسناد داده شود، صفت فعل
اوخواهد بود نه صفت ذات، یعنی ازمقام فعل انتزاع شده است نه ازمقام ذات،
پس«فنسیهم»به معنی زوال صورت علمی نیست، زیرا چنین چیزی درباره خداوند محال است
چرا که خداوند بهمه چیز محیط می باشد وازاین روی درسوره«طه»می خوانیم«قال علمها عند
ربی فی کتاب لایضل ربی ولاینسی»[4]

موسی گفت:علم ازلی به احوالشان درلوح محفوظ ثبت است،
پروردگار من هرگز خطا نمی کندوچیزی راازیاد نمی برد. ودرسوره مریم آمده
است:«وماکان ربک نسیا»[5]ـ
پروردگارتو هرگز چیزی رافراموش نخواهد نمود.

به هرحال، نسیان دراینجا به معنی فراموش کردن نیست،
نظیر«بدا»که وقتی درباره خداوند به کار برده می شود به معنی ابداء ماخفی است، آنها
هم قبل ازاینکه خدا رافراموش نمایند، خداوند آنان رابه یاد خودشان متذکر می ساخت
ولی وقتی او رافراموش کردند، خدا هم آنها راازیاد خودشان غافل ساخت.

یک گیاه برای ادامه زندگی بسوی زمین نمناک ریشه اش کشیده می
شود واگر بطورطبیعی این تمایل به آب درآن نباشد، دیگر گیاه نیست، چرا که می خشکد
وتبدیل به جماد میگردد، همینگونه است، انسانی که درحد فطرت انسانی خدا جونباشد که
ازآن نیت خارج شده ومانند حیوانات می شود. «والذین کفروا یتمتعون ویأکلون کماتأ کل
الانعام والنار مثوی لهم»[6]وآنان
که کفر رابرگزیدند، به تمتع وشهوترانی وشکم پرستی مانند حیوانات پرداختند وعاقبت ،
جایگاه آنها دوزخ خواهد بود. این قبیل افراد بحسب ظاهر انسان اند ولذا درقیامت به
چهره واقعی خویش محشور می شوند زیرا روز قیامت، «یوم تبلی السرائر»است؛ روزی که
باطن ها وواقعیتها برملا وآشکار می گردد.

درهر صورت، درباره این انسان ها باید گفت :آن روحی که
خداوند فرموده:«ونفخت فیه من روحی»ازآنان گرفته شده وبه موجود دیگری غیر ازانسان
تبدیل شده اند، وگاه به حدی سقوط می نمایند که ازحیوان هم منحط ترمی شوند:«اولئک
کالانعام بل هم اضلّ»نه اینکه دردنیا چهره حیوانی پیدا می کنند، بلکه دردنیا سیرت
حیوانی می یابند و درآخرت به صورت وسیرت حیوانی، محشورخواهند شد. این یک تعبیر
لفظی صرف ویک مجازگوئی نیست، بلکه قرآن ازحقیقت باطن وذات آنها خبر داده است، زیرا
انسان موجودی مختاراست که می تواند فطرت خویش راشکوفا سازد و به حد تکامل انسانی
راه یابد ومی تواند این فطرت رابا، جحود وانکار خدا زیروروساخته واز مرحله انسانیت
به مرحله پست تر وپائین تر ازحیوانات ، سقوط وانحطاط پیدا کند. ولی حتی دراین حال
هم راه بازگشت وتوبه وبازسازی برویش گشوده است وچنین نیست که تمام پلهای بازگشت،
پشت سراو ویران شده وراه برگشت بسوی خدا برای اونمانده باشد. بلکه توبه، میسور
وامکان پذیراست، زیرا توان ورمق هنوز دراوباقی است ولذا تکلیف دارد.

درهرصورت، فطرت انسانی درزاویه نهاد چنین انسانی نهفته
وخفته است، وازفعالیت وشکوفائی به خمودی گرائیده ومانندیک گیاه پژمرده شده است،
وتمام تلاش او تغذیۀ جنبه های حیوانی است وکاری به انسانیت وفطرت خویش ندارد وبه
تعبیر قرآن چون خدا رافراموش کرده اند، ندای فطرت خدا جورا ازیادبرده اند، خدا هم
آنها راازیاد خودشان غافل ساخته وازخود بیگانه شده اند، حتی هنگامی هم که درمعرض
خطر قرار می گیرند، برخلاف آنهایی که درآن لحظه بااخلاص خدارا میخوانند (دعوالله
مخلصین) این وعده ازآنجاکه به کلی ازفطرت وانسانیت خود غافل اند درغم جان خویش اند
وگمان باطل بخداوند می برند (قداهمتهم انفسهم یظنون بالله غیرالحق) [7]. چرا
که شیطان برآنها سلطه پیدانموده ویادخدا راازخاطرهایشان زدوده است. [8]

هنگامی که قرآن بمردم خطاب نموده ومی گوید:«استجیبوالله
وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم»[9]به
دعوت خداوند که سبب احیاء شمااست پاسخ مثبت بگوئید، آنها اعراض می کنند
زیراهمانگونه که یک درخت پژمرده هرچه درکنار آن آب بریزند دیگر آب راجذب نمی نماید
تاسبز وشکوفا شود، دراینها نیز فطرت خداجوئی پژمرده شده ولذا به هیچ دعوت توحیدی
گوش فرانمی دهند.

درباره قوم ابراهیم قرآن می گوید، که پس ازاستدلال آن
حضرت«فرجعوا الی انفسهم»[10]پس به
خودش بازگشتند زیرا مقدار بسیاراندکی ازانسانیت آنها، هنوز باقی بود ولی بااینهمه
گفتند ابراهیم رابسوزانید وخدایان خویش رایاری رسانید«قالوا حرقوه وانصروا آلهتکم»[11]آری
آنان حق رابه ابراهیم دادند ولی این ندای فطرت آنقدر نیرومند نبود که آنان
راازخواب غفلت بیدارسازد وازاینرو درمرحله عمل، تصمیم به سوزاندن اوگرفتند. اگر
چراغ فطرت درباطن آنان خاموش شده بود . درآن حدهم درباره بتها تجدید نظر نمی
کردند.

بخش دیگر آیات، آیات عهد است که درباره عهد ومیثاق خدا
باانسان آمده است مثلا درسوره«یس»می خوانیم:«الم اعهد الیکم یابنی آدم ان
لاتعبدوالشیطان انه لکم عدومبین وان اعبدونی هذا صراط مستقیم»[12]ای
آدمی زادگان!آیا باشما پیمان نبستم که نپرستید شیطان راچه اینکه اودشمن بزرگ
شمااست، ومرا پرستش نمائید که این است صراط مستقیم؟

گرفتن تعهد ازسوی خداوند دلالت برسابقه شناخت بشر درمسئله
خداشناسی دارد وگرنه تعهد، معنائی نخواهد داشت، زیرا این خطاب درقیامت به مجرمین
می شود که«وامتازوالیوم ایها المجرمون»ای بدکاران!شما امروز ازپرهیزکاران جدا
شوید.

سپس تعهدی که درآیه فوق است به آنان گوشزد می گردد. مورد
خطاب دراین آیه نه تنها فاسقین بلکه کافرین نیز می باشند لذا به «یابنی
آدم!»تعبیرگردیده که خطابی است عام . خداوند به حضرت آدم فرمود که شیطان عدو انسان
است، به فرزندان اوهم دستورداد که فریب اورانخورند . البته این تعهد، تعهد لفظی
نیست که علم حضوری باشد، ودرجائی همه جمع باشند وخداوند به آنها چنین خطابی کرده
باشد زیرا این خطاب دراین صورت نامش ابلاغ خواهد بودنه تعهد پس معلوم می شود که
درجائی دیگر خداوند ازآنان تعهد گرفته است.

درسوره «اعراف»راجع به فریب شیطان چنین هشدارداده شده
است:«یابنی آدم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة[13]ـ ای
فرزندان آدم!شیطان، شما رانفریبد آنگونه که پدرومادرشما را (فریفت و) آنان
راازبهشت خارج کرد. تمام تلاش شیطان براین است که آبرو وحیثیت انسان راپیش خلق
وخالق ازبین ببرد ودرنتیجه دردنیا نصیب وبهره آنان خواری ودر قیامت عذابی دردناک
خواهد بود. «لهم فی الدنیا خزی ولهم فی الاخرة عذاب عظیم»[14]

میثاق فطرت

بدون تردید طبق آیات قرآن، خداوند چنین تعهدی ازمردم گرفته
است که می توان ازآن به میثاق فطرت تعبیرکرد. فطرت انسانی وقتی که این میثاق
راازیاد می برد گاه درجریانات پرخطر زندگی به یاد آن افتاده وخدا رامی خواند:«فاذارکبوا
فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر اذاهم یشرکون»[15]ـ
هنگامی که سوارکشتی می شوند خدا رابااخلاص کامل می خوانند وچون آنان رانجات داده
وبه ساحل رسیدند، بخداوند شرک می ورزند. قرآن صحت ادعای آنان راامضا نموده،

پس معلوم می شود که واقعا هنگام مواجه شدن باخطر، به فطرت
خویش باز می گردند؛ همان فطرتی که عهد خداپرستی راباخدا بسته است.

خداپرستی معلول ترس نیست

البته چنین اشتباهی پیش نیایدکه فکرشود خداپرستی معلول ترس
است، چنین نیست، زیرا که درآن حال کسی آنها رااجبار به خواندن خداوند نمی کند، بلکه
درآن هنگام که دیگر اجبار به خواندن خداوند نمی کند، بلکه درآن هنگام که دیگر تمام
عوامل غفلت وفریب ازجلو فطرت وعقل آنان برکنارمی شود، این فرصت رابرای چند لحظه
درزندگی پیدا می نمایند که دورازتمام جاذبه های زندگی ، درست بیندیشند وبه اعماق
فطرت خویش فرورفته ودرخلوت دل ، خداراببینند. تاآن وقت، فکرمی کردند، که آنها خود
سرنوشت ساز خویش اند وبواسطه برخورداری ازمال ومقام ازهرگونه قدرتی برخوردارند ولی
وقتی که درمواجهۀ باخطر، خود وسایر افراد وعوامل مادی راعاجز می یابند ، ناگهان به
یاد«قدیرمطلق»می افتند واو رابا اخلاص کامل می خوانند. بعضی افراد ملحد چنین تبلیغ
می نمایندکه اعتقاد بخدا، ناشی ازترس انسان است آنان معتقدند:وقتی انسان ها
درمقابل عوامل خطرناک طبیعت قرارگرفته وازچاره جوئی عاجز می مانند، خدائی رابعنوان
پناهگاهی انتخاب می نمایند ولی اگربه علل وعوامل طبیعت آگاهی یابند برای هرمشکلی
راه حل طبیعی آن راجستجو می نمایند!!درصورتی که اعتقاد بخداوند راکسانی دربشر
تبلیغ نموده اند که اگرکسی درروی زمین بخواهد چند نفر انسان دلیر ونترس رابیابد،
باید بسراغ آنها برود. بعضی ازپیامبران تامیان گودال آتش گام نهادند ولی ترس
ازسوختن مانع دست برداشتن ازاعتقاد شان بخداوند نشدوهمه آنها یک تنه دربرابر
دنیائی مخالف ، پیام خود راباکمال شهامت اعلام می نمودند وازاتهامات ، شایعه ها ،
شکنجه وشهادت پروا نمی نمودند وسرانجام هریک درنسبتهای مختلف دردعوت خویش
پیروزشدند، زیرا دعوت وپیامشان متکی به فطرت مردم بود وچون هماهنگ بافطرت انسانی
سخن می گفتند، علی رغم تمام مخالفتها وکارشکنیها، موفق شدند وصدای خداپرستی
رادرمیان هیاهوی شرک ومشرکین درفضای جهان، طنین انداز ساختند.

درهرصورت انسان درهیچ حالی، به یاس مطلق منتهی نمی شود
وچنانچه درمعرض هرگونه خطری قرارگیرد باز روزنه امید ازسوئی بسویش گشوده است ولذا
متوجه آن جهت می شود که خدااست. قرآن دراین باره می فرماید:«اذا مسکم الضرفالیه
تجئرون»[16]هنگامی
که خطری به شما اصابت نماید، بسوی اوپناه می برید. ودرسوره نمل می فرماید:«امن
یجیب المضطراذا دعاه و یکشف السوء»[17]آیا
کسی هست که دعای بیچارگان درمانده رابه اجابت رساند وشر واندوه راازآنان برطرف
سازد؟

آری !جز قدرت مطلقه الهی چه قدرتی می تواند انسان رااز خطر
نجات دهد، ازاین روی وقتی انسان درشرائطی قرارمی گیرد که ازتمام قدرتهای مادی
ونیروهای انسانی ، نومید می گردد فطرت اومتوجه آن«قدیر مطلق»می شود واو رابه یاری
وکمک خویش می طلبد. وقتی انسان درمیان آتش یادرگردابی خطرناک درخطر سوختن وغرق شدن
واقع می شود، وخدا رامی خواند ، درواقع به همان ندای فطرتش پاسخ می گوید؛ فطرتی که
او رادعوت به خداپرستی می کند ولی تاآن لحظه گوش به ندای او نداده است، ووقتی خطر
راجدی تلقی می کند به اوپناه می برد.

بنابراین اعتقاد بخداوند انگیزه فطری ودرونی داشته ومعلول
ترس ازعوامل طبیعت نیست.

ادامه دارد

 



[1]– سوره حشرـآیه 19

/

کیفیت پیدایش انسان

قسمت چهاردهم

آیت الله مشکینی

کیفیت پیدایش انسان

«. . وَاذ قالش لَقمانُ لاِبنهِ وَهُو یَعظَهُ یابُنی لاتُشرکِ
باللهِ اِنََّّ الشرکَ لظلمُ عظیمٌ». [1]

وهنگامی که لقمان به فرزندش درمقام موعظه گفت:پسرم!بخدا شرک
نورز که شرک ستمی بزرگ است.

درشماره گذشته راجع به تفسیر این آیه شریفه مطالبی بیان شد
ولی چون نسبت به قسمت آخر آن توضیح بیشتری لازم بود، ازاینرو، باذکراقسام ظلم ،
همان بحث رادنبال می نمائیم:

انواع ظلم

یکی ازوصیتهای حکمت آمیز وگرانبهای لقمان به فرزندش این
بودکه :فرزندم!کسی راشریک خداوند قرار نده، یعنی معتقد به توحید ذاتی وصفاتی
وافعالی باش. چناچه گذشت. وسپس افزود:«ان الشرک لظلم عظیم»اگربرای خدا شریکی در
نظر گرفتی دراینصورت ظلمی بزرگ رواداشته ای.

چنانچه درروایات وارد شده است، ظلم برسه قسم است.

امام باقر(ع)دراین رابطه می فرماید:

«الظلم ثلاثة:ظلم یغفره الله وظلم لایغفرالله وظلم لایدعه.
فاما الظلم الذی لایغفره فالشرک واما الظلم الذی یغفره فظلم الرجل نفسه فیما بینه
وبین الله واما الظلم الذی لایدعه فالمداینة بین العباد. »[2]

ظلم برسه گونه است:ظلمی که ازسوی خداوند قابل آمرزش است
وظلمی که خداوند ازآن نمی گذرد وظلمی که خداوند ازآن صرف نظر می نماید. اماآن ظلمی
که خدا ازآن گذشت نمی کند، شرک است وآن ستمی راکه خدا عفو می نماید، ستمی است که
انسان به خویشتن روا می دارد، میانه خود وخدای خود، واما ظلمی که خدا ازآن صرف نظر
نمی نماید، حقوقی است که مردم به یکدیگر دارند (که آن موکول به گذشت صاحب حق است)
.

ظلم عبارت ازاین است که انسان کاری رادرغیرمورد ومحل خود
انجام دهد مثلا اگر شما هرمنصبی رابه غیر اهلش محول سازید، ظلمی مرتکب شده اید،
امانه اینکه نسبت به آن فرد که این سمت به اوواگذار شده است، ظلم شده باشد ، بلکه
نسبت به آن پست وسمت، ظلم رواداشته اید . ازحضرت عیسی (ع)نقل شده است که
فرمود:دانش وحکمت راازاهلش مضایقه نکن که دراین صورت به اهل دانش ظلم کرده ای
وبرای نااهل، بیان نکن که به دانش ظلم نموده ای.

مصادیق ظلم

1ـ گاهی انسان یک سخن دروغی می گوید که ضرری متوجه کسی نمی
شود، اگرچه این دروغ خودگناهی است ودر قیامت کیفر دارد ولی ممکن است مشمول شفاعت
یکی ازاولیاءالله قرارگرفته وخداوند ازاوبگذرد ولذا تعبیرامام باقر(ع)این است
که:«ظلم یغفره الله»ستمی که خداوند ازآن می گذرد. وچون انسان بامقام والائی که
دارد، نباید سخن خلاف واقعی ازاوشنیده شود یعنی نباید نیروی نطق خود را درغیرمحل،
به کاراندازد لذا به آن ظلم می گویند.

آری!انسان«خلیفة الله»است وباید مانند سلمان وابوذر ارزشهای
انسانی رادرخود احیا نماید نه اینکه باارتکاب گناه ازارزش ومقام والای انسانی خویش
بکاهد. واگرقدرت وموقعیتی پیدا کرد، نه تنها خود بلکه جامعه ای رااحیاءوزنده
نماید، پس جای تأسف است که چنین انسانی بااینهمه استعداد کمال، اسیر نفس شده واین
ظلم بزرگ رابرخویش روادارد.

2ـ یکی دیگر ازمصادیق ظلم، ظلم به غیراست که خداوند می
گوید:این ظلم ، به من ارتباطی پیدانمی نماید تاآن راببخشم، بلکه باید آن طرفی که
مورد ظلم قرارگرفته است اوراببخشد، اگردردنیا موفق شد که این ظلم راجبران نموده
ورضایت مظلوم راجلب نماید، خداوند اورامی بخشد واگرنه کاراوبه قیامت موکول خواهد
شد تادرآنجا ازاوبگذرند یاکیفرش دهند.

 

 روز قیامت چه بسا، فردی
رابرای محاسبه اعمالش می آورند که به میلیونها نفر ظلم نموده ولی هیچ کس ازاونمی
گذرد، مثلااگر درصحرای محشر، شاه، آن انسان مسخ شده وعاری ازمهر رابیاورند، تمام
افرادی که درمدت دیکتاتوری او، طعم تلخ بیداد اوراچشیده وظلم او راباتمام وجود لمس
نموده اند، بعنوان طلبکاران وی، دربرابرش قرارگرفته وازخداوند متعال تقاضای کیفر
برای اوخواهند نمود. اگر ظالم درقیامت ثوابی داشته باشد، ثوابهای اورابه حساب فرد
یاافرادی که به آنها ظلم کرده است، می نویسد واگر نداشت ویا به اندازه ای نبود که
ظلمش راجبران کند، ازگناه آنهائی که طرف ظلم واقع شده اند برداشته وبه حساب ظالم
می گذراند، بنابراین رهایی ازکیفر این ظلم ، تنها بارضایت مظلوم امکان پذیر است
وچگونه می توان درآن روزوانفساه ، کسی راازخویش راضی ساخت ؟ !

3ـ قسم سوم ظلم، شرک به«الله»است
که لقمان ازآن به ظلم عظیم یاد نموده وچون مشرک، عقیده وعمل خود رادرغیر مورد،
قرارداده به آن ظلم گفته می شود چه اینکه انسان آفریده ومخلوق خدااست، ولذا باید
معتقد به توحید باشد، وبزرگترین انواع ظلم این است که انسان یک موجود عاجزی راشریک
وهمتای آن قادرمطلق بداند.

ماهم اکنون درهرحالی که هستیم، می توانیم، لحظه ای درباره
خویش به مطالعه وتفکر پردازیم که آیا مصداق ظالم هستیم یانه ؟ اگرخدای نخواسته
ظلمی ازما سرزده است، آن رابا اعتراف وتوبه، پیش خداوند غفار ویا اگر نعوذبالله
ظلم به غیر است، باراضی کردن آن شخص دردنیا، موجبات مغفرت وآمرزش خداوند رابرای
خویش فراهم سازیم .

درخاتمه تفسیر این آیه ، روایتی راکه ازحضرت امیرمومنان (ع)نقل
شده است، یادآورشویم:

«بِئسَ الزّادُ المَعاد العدوانُ عَلَی العِباد»[3]ـ ستم
کردن بربندگان خدا، بد توشه ای است (برای انسان ) درقیامت.

نیکی به پدرومادر

«وَوَصَّینا الانسانُ بوالدَیه حَمَلته امهُ وهناً علی وهنٍ
وفِصاله فی عامینِ اَن اشکُر ولوِالدیکَ الیَِ المَصیرُ»[4]وما به
انسان درباره پدرومادرش توصیه نمودیم، بخصوص مادرکه بارحمل فرزند راتحمل نموده تا
مدت دوسال که طفل راازشیر باز گرفته ونخست شکر من کن وآنگاه شکر پدرومادر وهمانا
بازگشت همه بسوی من است.

خداوند متعال برای اینکه این توصیه رابهتر دردلها تثبیت
نماید انسان رامتوجه آغاز وکیفیت پیدایش وتکوینش دررحم مادر می نماید تالحظه ای
بیندیشد که چه مراحلی راطی کرده تابه صورت، انسانی کامل درآمده است. دراین رابطه
درآیه مزبور جمله ای پرمحتوا آمده است:«حَمَلته امُهُ وهناً عَلی وهنٍ»ـ ای
انسان!مادرت تورادررحم حمل نمود هنگامی که موجود بسیار ضعیفی بودی وروی موجود
بسیار ضعیفی قرار گرفتی.

کیفیت پیدایش انسان

طبق علم جنین شناسی هنگامی که نطفه دررحم زن قرار می گیرد،
نطفه، حاوی میلیونها موجود ریز وزنده مخروطی شکل است بنام «اسپرماتوزئید»ودرنطفۀ
زن موجود ریز وزنده ای است به نام«اُووُل»که سلولی است مجوف مانند انگشتانه، یکی
ازآن اسپرم ها بایکی ازاین اوول ها تقارن پیدا می نمایند وازهمین جا، پیدایش انسان
آغاز می گردد، بنابراین معنای«وهنا علی وهن»روشن می شود که چگونه موجودی ناتوان
وضعیف باموجودی که همچون خویش ناتوان وضعیف است دررحم مادر ائتلاف می نماید وبدین
ترتیب تکامل ونمو انسان شروع می شود. هریک ازاین اسپرم ها واوول ها نیز دارای
اجزاء کوچکتر وضعیف تری به نام«ژن»می باشند که حامل صفات پدرومادرهستند وبه وسیله
آنها، آن صفات ازآنان به فرزندانشان به صورت وراثت منتقل می شود.

درسوره«مرسلات»نیز درباره آغاز پیدایش انسان چنین می
فرماید:«الَم نَخلقُکُم مِن ماءٍ مَهینٍ. فَجَعلناهُ فی قَرارٍ مکینٍ. اِلی قَدَرمعلُومٍ.
فَقَدرنا فنِعم القادِرونَ». [5]

آیا شما ازآبی بیمقدار (به این زیبائی) نیافریدیم؟ وآن نطفه
رابه قرارگاه امنی منتقل ساختیم تا مدتی معین ومعلوم (دررحم بماند) وما تقدیرمدت
رحم (وتقدیر سرنوشت او) کردیم وچه خوب مقدری هستیم.

درسوره لقمان کیفیت پیدایش انسان رابیان می نماید ودرآیه
فوق، جایگاه آن را «فی قرارمکین»دانسته است. رحم مادر بوسیله ستون فقرات وغیره
احاطه شده وبرای بچه که مراحل مختلف تکوینش راطی می نماید، کاملاً جای امن ومحفوظی
است لذا می فرماید«فی قرارمکین».

درسوره روم یک خلاصه گیری ازاین مراحل نموده که بسیار قابل
توجه است:«اللهُ الَّذی خَلَقکُم مِن ضَعفٍ ثم جعل من بعد ضعف قوة ضعفا وشیبة یخلق
ما یَشاءُ وهوُالعَلیم القَدیر»[6]ـ
خدااست آن کسی که ازاول شما راازجسم ضعیف (نطفه) بیافرید، آنگاه ازضعف وناتوانی
(کودکی) توانا کرد وباز ازتوانائی (وقوای جوانی) به ضعف وسستی وپیری برگردانید
واوهرچه بخواهد می آفریند، زیراخداوند به تمام امور، دانا وبهر چه خواهد توانا
است.

خداوند دراین آیه انسان رامتوجه ضعف وناتوانی درمراحل
زندگیش می نماید که زمانی آنچنان موجودی ریزوناتوان است که حتی باچشم غیر مسلح
دیده نمی شودوبعد ازآنکه ساختمان خلقتش دررحم مادرتکامل یافت به صورت نوزادی متولد
می گرددودرآن حال نیز چنان ضعیف است که باید مادردرخوردن شیر به اوکمک نماید،
تارفته رفته دوران کودکی وطفولیت راسپری نموده وبه دوره جوانی وقوت می رسد وپس
ازمدتی مجددا ناتوانی وضعف اوآغاز گردیده وبه مراحل پیری وارد می شود، دراین مرحله
قوای جوانی به تحلیل رفته وازنیروی بینائی وشنوائی چشم وگوش وسایراعضای بدن کاسته
می شود، اینجا است که باید مانند دوره کودکی ، درخوردن غذا هم باو کمک کرد
ودرهنگام حرکت اورایاری داد. آری !دراین دوران، چشم ازبینائی وگوش ازشنوائی می
افتد وازآن قوس صعود جوانی روبه قوس نزول پیری می گذارد تاروح ازبدنش مفارقت نموده
ومرگش فرارسد.

یک نیم دایره ای رادرنظربگیرید که دوطرف آن رو به پائین
قرارداشته باشد؛ دراینصورت یک طرف آن تابه نیمه، قوس صعود است وازنیمه به طرف
دیگر، قوس نزول؛ انسان هنگامی که از مادرمتولد می گردد تادوره جوانی درقوس صعود
قراردارد، یعنی قوای جسمی وعقلی رشد می کند وپس ازطی این دوره درقوس نزول
قرارگرفته ونیروی جسمی اوروبه ضعف وناتوانی می گذاردوهنگامی که به هفتاد یا هشتاد
سال رسید، قدرت بلندشان اززمین رانداردویا به زحمت وبه کمک دیگران می تواند بلند
شود، وگاه چنان می شودکه غذا هم نمی تواند بخورد وباید شیربه گلوی اوبریزند، وکم
کم وضعیتی پیدامی کند مانند روزهای ضعف کودکی وخردسالی .

دوران بارداری

پس دراین آیه شریفه تاریخچه حرکت جسمی یک انسان بیان شده
است، ولی این مساله که دوره بارداری ما درچند ماه است؟ درسوره «لقمان»چیزی نیامده
است اما ازآیات سوره«بقره»و«احزاب»که ذیلا نقل خواهد شد این مطالب استفاده می شود.

درزمان عمرزنی راپیش اوآوردند که سرشش ماه فرزندی به دنیا
آورده بود، خلیفه به اتهام زنا دستور سنگسار نمودن اوراخواست صادرنماید ولی
امیرالمومنین (ع)درآن مجلس حاضر بود فورا، گفت:خداوند می فرماید:«و َحَملُه وفصاله
ثَلاثُون شَهرا»[7] . مدت زمانی
که بچه درشکم مادر است تا آن هنگام که ازشیرگرفته می شود، به سی ماه می رسد، ونیز
می فرماید:«وَالوِالداتُ یَرضِعن اولادَهُن حولین کاملین لمن اَرادَ ان یُتمَّ الرّضاعة»[8]مادران
فرزندان خویش رادوسال کامل شیر می دهند (این) برای کسی است که بخواهد دوران
شیرخوارگی راتکمیل نماید. بنابراین بیست وچهارماه مخصوص دوره شیرخوارگی است وشش
ماه بقیه، مدت حمل خواهد بود. خلیفه وقتی بااین استدلال روبروشد، ازرحم زن ، چشم
پوشید. [9]

البته شش ماه، حداقل دوره حمل است، چنانچه دوره شیرخوارگی
اگر دو یاسه ماه هم کمترازدوسال باشد، اشکالی ندارد ولی اگر نوزاد راعمدا کمتر
ازهفده ماه شیر بدهند، به فتوای بعضی ازفقهاء عظام، جایز نیست. [10]

 



[1]– سوره
لقمان آیه 13

/

وزن اجتماعی زن در جاهلیت واسلام

وزن اجتماعی زن در جاهلیت واسلام

 

مرحوم آیت الله علامۀ طباطبائی

عربها درشبه جزیرۀ عربستان که منطقۀ گرمسیروخشکی است سکونت
داشتند، اکثرایشان قبائل چادرنشین دور ازتمدن بودند که باچپاول وغارتگری زندگی می
کردند، ازطرفی باایران وازطرفی با روم وازطرفی با بلاد حبشه وسودان همسایه بودند.
ازاینرو عمدۀ عادات ورسومشان رسوم وحشیگری بود، وگاهی درمیان آنها پاره ای ازعادات
روم وایران وبرخی ازعادات هند ومصر قدیم نیز یافت می شد.

عرب برای زن استقلالی در زندگی قائل نبود وحرمت وشرافتی
برای اوجز حرمت وشرافت خانواده نمی شناخت ، به زنان ارث نمی داد، وتعدد زوجات
رامانند یهود بدون هیچ تحدیدی جایز می دانست، وهمچنین طلاق رابدون هیچ قید وشرطی
تجویز می کرد ودختران رازنده بگورمی نمود . وابتداء آن را بدون هیچ قید وشرطی
تجویز می کرد ودختران را زنده بگور می نمود. وابتداء آن ازبنی تمیم بود که نعمان
بن منذر درواقعه ای عده ای ازدخترانشان رااسیرکرد، وآن موجب خشم ایشان شد وبهمین
جهت بدین عمل مبادرت ورزیدند ، بعد این خوی به سایر طوایف عرب نیز سرایت کرد.

عربها دختر را عار می شمردند وهنگامی که خبرتولد دختری به
پدر داده می شد بواسطۀ آن خبر شوم!خود راازمردم پنهان می کرد، ولی ازپسر خوششان می
آمد ودرزیادی آن ولو بوسیلۀ پسر خواندگی والحاق می کوشیدند وحتی درموردی که بازن
شوهرداری زنا کرده بودند فرزندش راپسر خوانده می کردند، وگاهی میان رجال وبزرگان
وزورمندان برسرپسر خواندگی نزاع در می گرفت!

دربرخی ازخانواده ها برای زنان وبویژه برای دوشیزگان درامر
ازدواج کم وبیش استقلالی پیداشده بود ورعایت رضایت وانتخاب زن می شد، واین امر
شبیه عادات اشراف ایران بود که زنانشان روی اصل تمایز طبقات، امتیازاتی داشتند.

درهر صورت رفتار عرب بازنان ترکیبی ازرفتار متمدنین ایران و
روم ورفتار اهل توحش وبربریت بود، چون زنان رادرحقوق خود مستقل نمی دانستند وبه
آنها حق شرکت درامور اجتماعی مثل حکومت وجنگ وازدواج راجز درموارد استثنائی نمی
دادند، ولی محرومیت زنان ازباب تقدیس رؤساء خانواده ها وپرستش ایشان نبود، بلکه
ازباب غلبۀ زبردست واستخدام زیردست بود.

محرومیتها وبدبختیهائی که زنان داشتند چنان نفوسشان را زبون
وفکرشان راناتوان کرده بود که در حوادث ووقایع مختلف اوهام وخرافات عجیبی درنظرشان
مجسم می شد که درکتب تاریخ ضبط شده است.

این بود قسمتی ازاحوال زن درجامعه انسانی دردورانهای مختلف
پیش ازاسلام وزمان ظهور آن، که رویهمرفته می توان این نتایج راازآنها گرفت:

1ـ زن راانسانی هم افق باحیوان یاانسان ضعیف وپستی می
شمردند که اگرحریتی درزندگی بدست آورد وازقید تبعیت آزاد شود ازفساد وشرّش نمی
توان ایمن بود. نظریه اول باحال مردمان وحشی، ودوم باحال سایرین مناسبتراست.

2ـ زن راازهیکل اجتماع خارج دانسته تنها وزنی که برای او
قائل بودند این بود که اواز شرائط مورد نیاز اجتماع می دانستند. مانند مسکنی که
باید بدان پناه برد، یا او رامانند اسیر دستگیر شده ای می شمردند که ازتوابع دستۀ
پیروز است وباید ازکارش استفاده برد وازمکرش برحذر بود.

3ـ زن راازعموم حقوقی که ممکن بود ازآنها منتفع شود محروم
می داشتند مگر بمقداری که بازگشتش بانتفاع مردانی می شد که براوقیمومت داشتند.

4ـ اساس رفتارشان بازن غالبیت قوی ومغلوبیت ضعیف وبعبارت
دیگر قریحۀ استخدام بود، این در مردمان غیرمتمدن ، واما ملل متمدن علاوه براین زن
راانسان ضعیف الخلقه ای می دانستند که نمی تواند درزندگی مستقل باشد. وازشرش نمی
توان درامان بود، ودر بعضی ازطوایف این روشها ونظریات باهم مخلوط شده بود.

اسلام برای زن چه ارمغانی آورد؟

دنیا بطور کلی دربارۀ زن ـ بنحوی که ذکر کردیم ـ قضاوت می
کرد وپیوسته اورا درزندان ذلت وخواری محبوس می داشت بطوری که ناتوانی وزبونی،
طبیعت ثانیه وی شده بود وگوشت واستخوانش برآن روئیده، حیات ومماتش باآن بستگی پیدا
کرده بود، وکلمات زن باناتوانی وخواری مترادف شده بود. وعجب اینست که امر، نزد خود
زنان هم بدین منوال بود.

هیچ ملتی ازوحشی ومتمدن نیست جزاینکه مثلهائی ازضعف وزبونی
زن دارد، ودرتمام لغات عالم باهمه اختلافی که درریشه وروش ولحن دارد انواع
استعارات وکنایات وتشبیهات مربوط به لفظ زن موجود است که باآنها ترسو وخوار وزبون
وبدبخت وبیچاره وتوسری خورمورد تعریض وسرزنش قرارمی گیرد. وصدها وهزارها مانند این
شعر درنظم ونثرهای هرلغتی وجود دارد:

وما ادری ولست اخال ادری 
اقوم آل حصن ام نساء

یعنی نمی دانم وای کاش می دانستم که«آل حصن»مردمند یا
زنانند؟ !

وهمین کافی است که اعتقاد جامعۀ انسانی رادربارۀ زن برای
اهل بحث وتحقیق اثبات کند ولو اینکه کتب تاریخی که نظریات ملل مختلف را جمع بزن
جمع آوری کرده دردسترس نباشد، زیرا صفات وروحیات هرجمعیتی درلغت وادبیاتشان جلوه
می کند.

ازپیشینیان هم چیزی که موقعیت زن رادر اجتماع تثبیت
کندواهمیت شأن اورابرساند نقل نشده ، مگرمختصری درتورات وسفارشی که ازعیسی بن مریم
درباره سهل گرفتن کاربرزنان وارفاق بایشان.

واما اسلام یعنی آئین پاکی که بوسیلۀ قرآن نازل شده، درحق
زن کاری کرد که دنیا ازقدیمترین ایام آنرا نمی شناخت، وساختمان فطری راکه دنیا
ازروز اول ویران نموده وآثارش رامحو کرده بود ازنوبنیانگزاری نمود، واعتقادی را که
دربارۀ هویت زن داشت وعملا برطبق آن رفتار می کرد، ملغی ساخت.

اما راجع به هویت زن:

اسلام بیان کرد که زن مانند مرد، انسان است، ودرماده
وعنصرهرانسانی چه نروچه ماده دوانسان شرکت دارد وهیچکس بردیگری برتری ندارد
جزبواسطۀ تقوی. خداوند درسورۀ حجرات می فرماید:«یاایها الناس انا خلقناکم من ذکرو
انثی وجعلنا کم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ». [1]

ای مردم!جز این نیست که ما شما راازیک نر ویک ماده آفریدیم
وتیره تیره وقبیله قبیله تان گرداندیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی ترین شما
نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

دراین آیه هریک ازافراد بشر مرکب ازدوانسان نروماده قرار
داده شده که هردو بیک نسبت مادۀ وجود اویند واو مجموع ماده ای است که ازآن دو
گرفته شده، این سخن مانند گفتارآن شخص نیست که گویند:

وانما امهات الناس اوعیة

یعنی مادران مردم تنها ظرفهائی برای وجود ایشانند!وهمچنین
مانند گفتارشاعری دیگر نیست که گویند:

بنونا  بنو   ابنائنا   
وبناتنا    بنوهن   ابناء  
الرجال   الأباعد

یعنی پسران پسران ما پسران مایند، واما دختران ما، پسرانشان
پسران مردان بیگانه اند، بلکه همه رامخلوق وترکیب شده ازهمه شمرده وبنابراین همه
مانند هم خواهند بود مگرکسی که تقوایش بیشترباشد، وبیانی کاملتروبلیغ ترازاین بیان
نیست. ودرسورۀ آل عمران می فرماید:«انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکروانثی بعضکم من
بعض»[2]:من
کارهیچ صاحب کاری راچه مرد وچه زن ضایع نخواهم کرد، برخی ازبرخی هستید.

دراین آیه تصریح شده به اینکه نزد خدا عملی ضایع وکوششی بی
فایده نخواهد بود ودرمقام تعلیل می فرماید:«بعضکم من بعض»، واین جمله تعبیر صریح
ازنتیجه آیۀ سابق است که می فرماید:«انا خلقناکم من ذکروانثی»، وآن اینکه :مرد وزن
هردو ازیک نوعند وفرقی دراصل وسنخ وجود ندارند.

عمل این دو صنف نزد خدا باطل نمی شود وازصاحبش بدیگری تجاوز
نمی کند هرکس گروگان عمل خویش است ، نه چنانکه مردم می گفتند که زنان مرهون کارهای
زشت خودشانند، ولی کارهای خوب منافع وجودشان ازآن مردان است. . .

درصورتی که کارهرکس برای خودش بود وبرتری جز به تقوی نبود
واخلاق فاضله ازمراتب ایمان وعلم نافع وعقل متین وخوش خلقی وشکیبائی وبردباری همه
ازتقوی شمرده شد. روی این اصل، زنی که درجات ایمان راداراشده، یا دانش فروانی
اندوخته، یا به زیورخرد آراسته، وباخلق خوش پیراسته است دراسلام ذاتا برمردانی که
دراین صفات بپایۀ اونمی رسند برتری دارد، زیرا بزرگی وبرتری منوط به تقوی وفضیلت
است.

آیات زیرنیز همان معنای آیۀ سابق رابطور واضح تر افاده می
کند:

«من عمل صالحا من ذکراوانثی وهو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة
ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعلمون»[3]

کسی که کارشایسته ای کرد چه مرد وچه زن درحالی که ایمان
دارد، البته اوراباحیات خوشی زنده سازیم ومزدشان رابه بهترین کاری که می کردند
بدهیم.

«ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون
الجنة یرزقون فیها بغیرحساب»[4]

کسی که کار شایسته ای کرد چه مرد وچه زن درحالی که ایمان دارد
اینان به بهشت درآیند ودرآنجا بی حساب روزی داده شوند.

درقرآن شریف ازخوارشمردن دختران با بلیغ ترین وجهی مذمت
شده. درسورۀ نحل می فرماید:

«واذا بشراحدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم یتواری من
القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون»[یعنی
هرگاه مژدۀ دختری به یکی ازایشان داده شود رویش سیاه گردد درحالی که گرفته وغمزده
است، ازبدی این خبرخود راازمردم نهان سازد (او می اندیشید) که آیا اوراباخواری
نگهدارد یا درخاکش فرو کند چه بد است قضاوتی که می کنند]. وموضوع پنهان شدن ازمردم
فقط برای این بود که دخترراعارمی دانسته. وعمده علت عار شمردنش هم این بود که فکر
می کردند این دختربزرگ خواهد شد وروزی بازیچه ووسیلۀ استفادۀ دیگری خواهد گشت،
وآنرا یک نوع چیرگی شوهردرامر زشتی می شمردند که لکۀ ننگش بد امن پدر وخانوادۀ
دختر خواهد ماند!وازهمین جهت دختران را زنده بگور می کردند. پروردگار متعال براین
امر بسیار سختگیری کرده درآیۀ (9) ازسورۀ تکویر می فرماید:«واذا المؤودة سئلت بای
ذنب قتلت»[یعنی هنگامی که راجع بدختر زنده بگورشده سوال شود که به چه گناهی کشته
شد].

متأسفانه هنوز بقایائی ازاین خرافات نزد مسلمانان مانده که
از پیشینیان به ارث برده اند ومربیان زنگ آنرا ازدلهای ایشان نزدوده اند، مثلا زنا
رابرای زن وخانوادۀ اوننگ می دانند گرچه توبه کند، ولی برای مرد ننگی نمی دانند
هرچند برآن اصرار داشته باشد، بااینکه اسلام همۀ ننگها وقباحتها را درمعصیت دانسته
وبین مرد وزن زنا کار فرقی نگذاشته است.

وزن اجتماعی زن:

اسلام مرد وزن راازلحاظ تدبیر شئون زندگی بوسیله اراده وکار
مساوی می داندوازاینرو هردودر تحصیل احتیاجات زندگی وچیزهائی که مایۀ قوام حیات
انسانی است ازخوردن وآشامیدن وسایر لوازم بقاء مساویند. درآیۀ (195) ازسورۀ آل
عمران می فرماید:«بعضکم من بعض»[یعنی شما انسانها برخی از برخی هستید وتفاوتی
درسنخ وجود ندارید]. بنابراین زن می تواند مانند مرد مستقلا اراده کند، مستقلا
کارکند ومالک نتیجۀ کاروکوشش خود شود ونفع و ضرر کارش مربوط بخودش می باشد.

پس مرد وزن بنظر اسلام وبرحسب آنچه قرآن ثابت می کند
مساویند. وخدا است که حق راباسخنان خویش ثابت می نماید، ولی برای زن دوچیز رامقرر
داشته که ساختمان خدائی ، اورابوسیلۀ آن دو صفت ممتاز ومشخص ساخته است:یکی آنکه زن
بمنزله کشت است که نوع انسانی بوسیلۀ او تکون یافته ونشو ونما می نماید وبقائش
بوجود اوبستگی دارد. دوم آنکه وجود زن مبنی برلطافت وحساسیت است واین امر دراحوال
ووظایف اجتماعی اوتأثیر دارد.

این وزن اجتماعی زن است وازاینجا وزن مرد درجامعه نیز معلوم
می شود وهمه احکامی که دراسلام مشترک بین مرد وزن یامختص به یکی ازایشان است
ازتحلیل همین اصل کلی بدست می آید . درآیه (32) ازسورۀ نساء می فرماید:«ولاتتمنوا
مافضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن واسألوا
الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما»[یعنی آرزو مکنید آنچه راخدا بواسطۀ آن
برخی ازشما رابربرخی برتری داده، مردان ازآنچه بدست آورده اند بهره ای دارند وزنان
ازآنچه بدست آورده اند بهره ای وخدا را از فضلش بخوانید و محققا خدا بهمه چیز دانا
است]. منظوراینست که ملاک برتری هریک اززن ومرد کارهائی است که ساختمان وجودی
وموقعیت اجتماعی اواقتضاء دارد وبعضی ازبرتریها ویژۀ صنف خاصی است مانند برتری مرد
برزن در سهم ارث وبرتری زن برمرد دراینکه هزینه زندگی اوراباید مرد تأمین کند،
ودراین قسمت نباید هیچکدام آرزوی مزیت صنف دیگر رابنماید ، بعضی ازبرتریها برای
هردوصنف میسر است مانند ایمان وعلم وعقل وتقوی وسایر فضائلی که دردین مستحسن شمرده
شده، واینها ازفضل خدااست وباید ازاوخواسته شود. ودلیل براین معنی جمله ایست که
بعدا می فرماید:«الرجال قوامون علی النساء. . . ».

احکام مشترک واختصاصی :

زن درتمام احکام عبادی وحقوق اجتماعی بامرد شریک است
ودرهرامری که مرد استقلال دارد مانند:ارث، کسب، معامله، تعلیم وتعلم ، بدست آوردن
ودفاع از حقوق وغیره زن هم مستقل است مگر درمواردی که با مقتضای طبیعتش مخالف
باشد.

وعمدۀ آنها اینست که زن نمی تواند پستهای حکومت وقضاوت
رااشغال کند ودرمیدانهای جنگ وخونریزی شرکت نماید مگر برای کمک مردان مانند مداوای
مجروحین، وسهمیه اش درارث نصف سهمیه مردان است، وباید حجاب داشته باشد ومواضع
زینتش را بپوشاند، ودراموری که مربوط به استمتاع شوهر است ازاواطاعت نماید.

مزایائی که اززن فوت شده با قرار دادن حقوق دیگری تدارک شده
است، وازآنجمله هزینه زندگی اوبرمرد است، ومرد باید حتی المقدور ازاوحمایت نماید،
وزن حق پرورش وپرستاری فرزندش رادارد. وخداوند متعال برای تسهیل برزن جان وعرض
وآبرویش رالازم الحمایه قرارداده ، وعبادت رادرایام عادت وزایمان ازاوبرداشته ،
وارفاق به او را درهرحال لازم شمرده است .

وحاصل آنچه گفته شد اینکه:زن از لحاظ علم، جز دانستن اصول
معارف وفروع دینی که عبارتست ازاحکام عبادات وقوانین اجتماعی چیزی براو لازم نیست
وازلحاظ عمل هم فقط باید وظایف دینیش راانجام دهد واز شوهرش دراموری که مربوط به
استمتاع اوست اطاعت نماید. واما ادارۀ زندگی فردی بوسیله کارگری، پیشه وری
وصنعتگری وهمچنین تنظیم امور خانه ودخالت درمصالح اجتماعی مانند فراگرفتن انواع
علوم وصنایع مفیده بارعایت حدود ومقررات، هیچیک ازآنها برزن واجب نیست، وورود وی
دراین موارد مانند تحصیل علم وکسب وپرورش نوباوگان واشتغال به سایر مشاغل امری
زائد بروظیفه وموجب برتری وافتخار اوست واسلام تفاخر رابرای زنان جایز بلکه مطلوب
شمرده بااینکه مردان راجز درحال جنگ ازتفاخر نهی فرموده است.

مؤید آنچه گفتیم سنت پیغمبر اکرم است، واگر طول سخن از حد
نمی گذشت قسمتی ازرفتار پیغمبر راباعیالش خدیجه ودخترش فاطمه سرور زنان جهان
وهمچنین رفتار آنحضرت راباسایر زنان خود وزنان قومش وسفارشهائی که دربارۀ زن
فرموده، وهمچنین آنچه از روش امامان اهلبیت وزنانشان مانند زینب دختر علی وفاطمه
وسکینه دختران حسین ـ برهمۀ ایشان درود فراوان بادـ نقل شده، وسفارشهائی که دربارۀ
زنان کرده اند ذکر می کردیم ، وشاید موفق شویم برخی ازآنها رادربحثهای روایتی که
مربوط به زنان است نقل نمائیم ، هرکس می خواهد به آنها رجوع کند.

پایۀ احکام وحقوق زن :

اسلام پایه احکام وحقوق مربوط به زن رامانند سایر تشریفات
خود برفطرت قرارداده، وکیفیت آن ازبحث دروزن اجتماعی زن معلوم شد، وبرای مزید
توضیح گوئیم:

کسی که دراحکام اجتماع وبحثهای علمی مربوط به آن بحث می کند
نباید تردیدی داشته باشد دراینکه وظایف اجتماعی وتکالیف اعتباری که متفرع برآن است
باید بالاخره منتهی به طبیعت شود، زیرا خصوصیت ساختمان طبیعی انسان است که اورا به
این اجتماع نوعی رهبری کرده ، واین نوع هیچگاه ازاجتماع جدا نخواهد شد ، گرچه ممکن
است عوارضی برای این اجتماع که مستند باقتضای طبیعت است رخ بدهد که آنرا ازمجرای
صحیح خارج سازد، چنانکه ممکن است برای بدن طبیعی عوارضی پیدا شود که موجب نقص خلقت
یاامراض وآفات آن گردد.

بنابراین ، اجتماع چه صالح وچه فاسد باتمام شؤونش بالاخره
منتهی به طبیعت می شود، گرچه میان آنها تفاوتی ازاین جهت هست که اجتماع فاسد درراه
رسیدن به مقصد مصادف باچیزهائی

می شود که آثارش راازبین می برد برخلاف اجتماع صالح.

این حقیقتی است که بحث کنندگان ازاین مباحث صریحاً یا بطور
اشاره آنرا بیان کرده اند، وقبل ازایشان کتاب الهی بابدیعترین بیانی مبین ساخته
است، ودرآیۀ (50) ازسورۀ طه می فرماید:«الذی اعطی کل شیءخلقه ثم هدی»ودرآیۀ (3)
ازسورۀاعلی می فرماید:«الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی»ودرآیۀ (8) ازسورۀ الشمس می
فرماید:«ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقویها»وهمچنین سایر آیات قدر. ازاین آیات
استفاده می شود که هرموجودی وازجمله انسان، به آنچه مایۀ کمال اوست باهدایت تکوینی
وفطری رهبری شده است، وبنابراین ، اجتماع واحکام وشوون آن که ازلوازم نوع بشر
ومایۀ کمال وسعادت اوست منتهی به فطرت وطبیعت انسانی وبسته به راهنمائی آن خواهد
بود.

پس تمام اشیاء وازجمله انسان درزندگی وهستی بسوی چیزی که
برای آن آفریده شده اند رهبری می شوند، وباوسائلی که برای رسیدن به مقصد لازم است
مجهز می باشند، واعمال حیاتی که انسان رابسعادت می رساند کاملا بادستگاه فطرت
وآفرینش وفق می شود، وآیۀ (30) ازسورۀ روم اشاره بهمین مطلب است که می فرماید:«فاقم
وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین
القیم».

آنچه فطرت دربارۀ وظائف وحقوق اجتماعی افراداقتضا دارد
اینست که چون همۀ انسان ها دارای فطرت بشری هستند باید حقوق ووظایفشان مساوی باشد
نه اینکه دسته ای برخورد ودسته ای محروم شوند، ولی مقتضای مساواتی که بحکم عدل
اجتماعی ثابت است این نیست که هرمقام اجتماعی بهر فردی ازافراد جامعه واگذار شود
بلکه مقتضای عدل اجتماعی وبعبارت دیگر تفسیر مساوات اینست که حق هرحق داری به او
داده شود وتساوی افراد وطبقات به اینست که هرکسی بحق خودش برسد ومزاحم حق دیگری
نشود، وحق کسی ازروی زور وستم پایمال نگردد، ومعنای آیۀ«ولهن مثل الذی علیهن
بالمعروف وللرجال علیهن درجة»هم چنانکه گذشت همین است، زیراآیۀ شریفه درعین حالی
که تصریح به تساوی میان مرد وزن مینماید . اختلاف میان ایشان رانیز امضاء می کند.

دیگرآنکه اشتراک مرد وزن دراصول مواهب وجودی مانند فکر
واراده که اختیارازآنها تولید می شود اقتضا دارد که زن مانند مرد دارای حریت
فکرواراده صاحب اختیار باشد ومستقلاً درشؤون زندگی فردی واجتماعی تصرف نماید،
مگراینکه مانعی جلو این اقتضاءرابگیرد. اسلام به بهترین وجهی حریت واستقلال رابه
زن اعطاء کرد و چیزی راکه دنیا تا آنروز به اونداده بود وصفحات تاریخ وجودش ازآن
خالی بود به وی داد. وزن به برکت این نعمت الهی دارای استقلال اراده وعمل شد که
طبق آن مرد براو ولایت وقیموتی ندارد . درآیۀ (234) ازسورۀ بقره می فرماید:«ولاجناح
علیکم فی مافعلن فی انفسهن بالمعروف».

ولی بااینکه عوامل مذکوره بالاشتراک دروجود زن هست ، ازجهت
دیگری بامرد فرق دارد، زیرازن بطور متوسط درخصوصیات کمالی مانند مغز وقلب وشریانها
واعصاب وقدووزن ازمرد عقب است، وجسم زن بطور کلی نرمتر ولطیف تروجسم مرد سخت تر است،
احساسات لطیفه مانند محبت، رقت قلب، ومیل به جمال وزینت درزن بیش ازمرد، ودرمقابل
، نیروی تعقل درمرد بیش از زن وجود دارد، وازاینرو زندگی زن زندگی
احساسی[وعاطفی]وزندگی مرد زندگی تعقلی است.

بهمین جهت اسلام دروظایف وتکالیف اجتماعی که قوامش به تعقل
یا احساس است میان مرد وزن فرق گذاشته، ومانند ولایت وقضاوت وجنگ راکه احتیاج مبرم
به تعلق [وصلابت] دارد به مرد، ومانند پرستاری وپرورش نوباوگان وتدبیر خانه رابه
زن واگذار نموده است، واین درحقیقت مثل آنست که همۀ میراث دوقسمت شود وزن ثلث سهم
خود رادرمقابل مخارج خود، یعنی برای انتفاع از نصف مال مرد به او واگذار کند پس
بازگشتش به اینست که دوثلث مال دنیا ازلحاظ ملک عین برای مردان، ودوثلث مال ازلحاظ
انتفاع برای زنان است[زیرایک ثلثش رامالکند وازنصف مال مردان هم که مساوی با ثلث
همۀ اموال است بهره مند می شوند]پس تدبیر اکثراموال بدست مردان داده شده چون نیروی
تعلقشان اززنان قویتراست وانتفاع وبهره بردن ازاکثر اموال برای زنان قرار داده شده
چون احساس ایشان غلبه دارد. . .

 



-[1] سوره حجرات آیه 13

/

پیام شهید

پیام شهید

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند وبیدارمیکند   . امام خمینی

قسمتی ازوصیتنامه محمد ابراهیم تقی پور.

«. . . اینجانب برای چندمین بار هست به دانشگاهی که درسش
ایثار می باشد، شرکت کرده ام، اما دراین دانشگاه رفوزه شده ام چون خداوند گلچین می
کند وخوبان رامی برد وشهادت نصیب من نشد وبرای آخرین بارتاشایدباریختن قطرات خونم
درخت اسلام وانقلاب راآبیاری کنم ، چون همه ما شامل آیه «انا الله واناالیه
راجعون»هستیم، روزی به سوی خدا بازخواهیم گشت . پس چه بهتر راه خونین راانتخاب کنم
. چرا؟ چون ماخود راپیرو امام حسین(ع)می دانیم ، باید راهرو امام حسین(ع)، حسین
گونه زندگی کنیم وحسین گونه به شهادت برسیم.

برادران وخواهرانم !امروز رزمندگان ما حسین گونه می جنگند،
حسین گونه به شهادت می رسند، باشد که ما ادامه دهندگان راه واقعی شهدا باشیم ،
بارخدایا!خودت آگاهی که شهادت خواست دل من بوده، چون من خودم را قطره ای ازدریای
بیکران و خیل عظیم شهدا می دانم. این خواسته قلبيی دل من بوده است. . . .

واما وصیتم به برادرانم :اسلحه برزمین افتاده ام را بردست
گیرید وراه مرا ادامه دهید، گوش به حرفهای ضد انقلاب نکنید که اینها برای آمریکا
مزدوری می کنند. . . پشتیبان امام باشید، مثل مردم کوفه نباشید وامام راتنها
نگذارید . دردعاهای کمیل ونمازجمعه شرکت کنید که مشت محکمی است بردهان ضد انقلاب».

قسمتی ازوصیتنامه شهید ابراهیم نیک پور.

جان فشانی ها به خاک پای یارم آرزوست وه که یک جان دارم
ودردل هزارم آرزوست باردیگر بدست پیروان تشیع سرخ ، تاریخ برگی دیگر خورد وشیعه
توانست باکمال قدرت ومنطق در جلو تمام مکتبهای مادی ومرتجع غربی بایستد وهمچون کوه
استواردرمقابل قدرتهای بزرگ جهانی ایستادگی نماید ، باردیگرمستضعفین شوکتی دوباره
یافتند که این وعده خداوند تبارک و تعالی است «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی
الارض. . . »ملت ایران باید بداند که پس از 1400سال ، اینک اسلام سیادتی دیگر پیدا
کرده است. ملت باید پشتیبان حکومت باشد که حکومت باشد که حکومت همان انقلاب
وانقلاب همان ملت است. باید باتمام کمبودها ساخت ولی آبرو وحیثیت اسلام وخود راحفظ
کرد. برما تنگ است اگر دست دوستی به طرف آمریکا وشوروی دراز کنیم . ما ایستاده
مردن راافتخار خود می دانیم «فالموت فی حیاتکم مقهورین والحیاة فی موتکم قاهرین ».

جامعۀ ما باید اسلامی باشد واین ممکن نیست مگرزمانی که
یکایک ملت خودسازی کنند وبانفس امارۀ سرکش مجاهده کنند. درکارهایشان همیشه رضای
خدا رادرنظر بگیرند. متحد باشند که تفرقه ، آرزوی دیرینه دشمنان ماست. مرگ ، حق
است ، ازمرگ نهراسید، درمیدانهای نبرد حضور پیدا کنید که شرافت وحفظ آبروی ما
واسلام درگروهمین جنگ است. به خانواده وثروت و. . . دل نبندید که اینها همه مادی
وازبین رفتنی است. «کل من علیها فان» آن کسی ازمرگ می هراسد که منزل آخرتش را به
خرابه ای مبدل ساخته است، البته انسان اکراه دارد که ازقصر به خرابه برود .
اگرخانۀ آخرتش رامحکم ساخته باشد، شوق رفتن دارد. مواظب باشید خانۀ آخرتتان
رامستحکم کنید. . .

قسمتی از وصیتنامه شهید مهدی پور اسماعیل.

. . . من عاشقانه به سوی جبهه حق رفتم زیرا بدنم طاقت سوختن
در آتش جهنم راندارد چراکه شیعه دلباخته وپیرو سرور شهیدان، حضرت امام حسین(ع)
هستم که فرمود:«انی لا اری الموت الاسعادة والحیاة مع الظالمین الا برما»بدرستی که
من مرگ راجز سعادت وزندگی باستمگران راجز ملامت وتلخی وناگواری نمی بینیم«اگرمرد
رهی میان خون باید رفت».

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم  راحت جان طلبم وازپی جانان بروم

لذا به همۀ بستگان ودوستان ومردم توصیه می کنم اگر می
خواهید پیش شهدا درقیامت روسفید باشید، حسین زمان رایاری کنید ومردانه به سوی جبهه
های حق علیه باطل هجوم برید وشرکفر جهانی راازسرایران برطرف سازید وباحضور فعال
درصحنه انقلاب اسلامی ازجمله بسیج مستضعفین ، ادامه دهندۀ راه من وامثال من باشید
و نگذارید سلاح شهیدان اسلام برزمین بماند. . .

 

/

شناخت خداوند

خطبه 186

آیت الله العظمی منتظری

درسهائی ازنهج البلاغه

شناخت خداوند

همانگونه که درگذشته بیان شد، حضرت امیر(ع)دراین خطبه برای
شناساندن خداوند بیشترروی صفات سلبیه تکیه کرده اند زیرا احاطه برذات خداوبحث
درصفات کمالیه حق تعالی برای ما میسر نیست . وصفات سلبیه ـ همانطورکه عرض شدـ
عبارت است از یک سلسله نقص ها وعیب هائی درموجودات عالم که ناشی ازضعف وجودی
موجودات می باشدووقتی گفته می شود:خداونداین نقصها رانداردوازاین عیب ها مبرااست ،
درحقیقت ازراه صفات سلبیه ، خداوند معرفی شده است.

مقول بتشکیک

همانگونه که نوردارای مراتبی است، موجودات نیزدارای مراتب
وجودی هستند. مثلادرحالی که یک لامپ پنج شمعی دارای نوربسیار ضعیفی است، قطعا
60شمعی ازآن بیشترنوردارد وهمینطوربالا می رود تابه هزار شمعی وبیشترمی رسد
وازآنجا فراتررفته تابه خورشید می رسد که کانون نوراست همانطورکه خورشید دارای
نوراست، لامپ پنج شمعی هم نور دارد ولی باهم تفاوت دارند ازنظر مقدارواندازۀ نور
واین چیزها راکه یک حقیقت است ودارای تفاوت است درفلسفه «مقول بتشکیک »می نامند
یعنی طبیعتی که دارای مراتب است، مرتبۀ شدید، مرتبۀ متوسط ومرتبۀ ضعیف دارد.

درجات وجود

پس نور دارای مراتب است وهر چه ضعیف ترشود مانند این است که
باظلمت وتاریکی ـ که ضد خودش می باشدـ قرین وترکیب شده است وهرچه تاریکی بیشترآن
رااحاطه کند، ازقدرت ودرجۀ نورانیتش کاسته می شود، مثلا نوری که درحاشیه تاریکی
قرارگرفته خیلی نورضعیفی است اما هرچه بالاترمی رود و قویترمی شود، جنبۀ ظلمت درآن
ضعیف تروجنبۀ نورانیت نیرومندتر و شدیدترمی گردد. وجود وهستی هم همینطوراست ، وجود
هم حقیقتی است که مقول بتشکیک می باشد به این معنی که تمام موجودات ازنظرمراتب
وجودی یکسان نیستند بلکه هریک درمرتبۀ خاصی قرارگرفته که ازلحاظ شدت وضعف با دیگری
تفاوت دارد وبعضی ازلحاظ وجودی مقدم وبعضی ازدیگر مؤخرند، پس همانگونه که نور
برخورشید اطلاق می شود وبریک نورضعیف پنج شمعی نیز اطلاق می گردد، تمام موجودات
عالم نیز دارای وجودند گرچه وجود درهریک نسبت به وجود درهریک نسبت به وجود دیگری
تفاوت دارد.

عالم ماده از کهکشانها وافلاکش گرفته تا زمین ما، چون ماده
است وجود ضعیفی دارد. همین ماده ای که ماتریالیست ها غیرازآن راقبول ندارند ومی
گویند:ما غیرازآن راقبول ندارند ومی گویند:ماغیر ازعالم ماده هیچ وجود وهستی دیگری
رانمی یابیم ، این پست ترین مراتب عالم وجود وهستی است. ودلیل ضعف بیش ازحدش همین
است که دراثرحرکت می خواهد به تکامل برسد وحرکت مخصوص موجودات ضعیف است که می
خواهند ازضعف رو به کمال بروند.

واینکه ماتریالیست ها ومادییّن معتقد به عالمی غیر ازعالم
ماده نیستند برای این است که نمی توانند عوالم وجودی قوی تررا درک کنند، مانند آن
کسی که دریک کوخ تاریکی بایک لامپ پنج شمعی زندگی کرده وهیچگاه نور خورشید راندیده
است، اگر خورشید رابرای اووصف کنند، او نخواهد پذیرفت زیرا نوری بیش از نور لامپ
پنج شمعی ـ درتمام عمرش ـ ندیده است ونمی تواند درک کند که نور قوی تری وجود دارد.
یابچه ای که دررحم مادر است ، اگر به اوبگویند، عالمی وسیع ترازرحم مادر زندگی
کرده واگر ادراکی داشته باشد، محدود به همان جا است نه فراترازآن.

ولی وقتی به دنیا می آید، تازه می داند که درآنجا زندانی
بوده است وهمین مطلب درمورد ما صدق می کند:هرچه به ما بگویند، این عالم ، ظلمت است
وپست ترین مراحل وجود وهستی است وهستی مراتب بسیارکاملتری ازماده دارد، درذهن ما
که باماده سروکارداریم نمی گنجد ونمی توانیم عالم مجردات رادرک کنیم وقیامت وبهشت
وجهنم راتصورنمائیم .

ماتریالیست ها هم که فکرشان محدود به عالم ماده است، خیال می
کنند هستی ووجود مساوق باماده می باشد درصورتی که عالم ماده درنظر یک فیلسوف الهی
بلکه یک مؤمن الهی، پست ترین مراحل هستی است . ولذا خداوند برای اینکه تا اندازه
ای بهشت رابرای ما توصیف کند، می فرماید:«جَنَة عرضها السَّموات والأرضُ» بهشتی که
به هریک ازشما مؤمنان می دهیم ، به وسعت آسمانها وزمین است. البته این برای تقریب
ذهن است وگرنه حقیقت عالم مجردات وعالم آخرت بالاترازاین است.

عالم ماده ، پست ترین عوالم وجود

وازاین روی می بینیم حضرت امیر(ع)وقتی که می خواهد خدا رابه
ما معرفی کند ازراه صفات سلبیه واضافیه وارد می شود زیرا ذات خداوند قابل درک
نیست، ذات الهی بالاترین مرحله هستی است وتمام هستی ها ظل و پرتو وسایۀ وجود
خداوند است. وجود باریتعالی مانند نورغیرمتناهی است که همه اش نور باشد وابدا
مخلوط به ظلمت نباشد و عوالم بالاترو والاتر ازماده که از نوربیشتری برخوردارند،
وجودشان قوی ترونیرومندتر است تا اینکه یک پرتو بسیار ضعیفی ازاین نورغیرمتناهی به
عالم ماده می رسد، لذا این عالم ، پست ترین مرحله ازمراحل وجود است.

وبدینجهت می بینیم حضرت علی(ع)نقص ها وضعف هائی راکه دراین
هستی های ضعیف نهفته است، می شمارد وبه ما می فهماند که خداوند این نقص ها راندارد
تاما بفهمیم خداوند موجود کاملی است که کمال هستی رادارد وضعف ها ونقص ها که ناشی
ازپائین بودن ومنحظ بودن مرتبۀ وجودی است، دراوراه ندارد لذا می فرماید:

«لایُقال کانَ بعد أن لَم یَکُن فَتَجری عَلیهِ الصِّفات
المُحدثاتُ»

گفته نمی شود بود پس ازنبودن زیرا دراین حال صفات تازه پدید
آمده ، براوجاری می شود.

زمان ازلوازم ماده است

ما موجودات حادثیم زیرا درمرحله ای اززمان هستیم که قبل
ازآن نبوده ایم وپس ازآن هم می میریم وازبین می رویم ولی حدوث درمورد خدا محال است
زیرا حدوث بمعنای وجود بعدالعدم است . وچنین نیست که خداوند روزی معدوم بوده وپس
ازآن موجود شده باشد زیرااین نقص است وناشی ازضعف هستی می باشد ولی خداوند ازازل
بوده وهمیشه هست ، واصلاً نمی توان درمورد خداوند زمانی فرض کرد زیرا زمان
نیزازلوازم عالم ماده است وخداوند وجود محض وهستی غیرمتناهی می باشد.

زمان، جزء معنی فعل نیست

نمی شود گفت :خدابود پس ازآن که نبود، دراین جملۀ
حضرت«کان»به فعل ماضی و«یکون»به فعل مستقبل آمده است. درنحو می خوانیم که کان برای
فعل گذشته است ویکون برای آینده. ولی واقع مطلب چیزدیگری است، یعنی :زمان جزءمعنی
فعل نمی باشد لذا می گویند:فعل ماضی برای تحقق است وفعل مستقبل برای ترّقب. پس
درموردی که می خواهی بگوئی، مطلبی محقق است فعل ماضی رابکارمی بری ودرمورد چیزی که
انتظارداری محقق شود، ازفعل مستقبل استفاده می کنی.

بنابراین ، فعل ماضی برای تحقق است یعنی می خواهد بگوید:یک چیزی
درخارج حقیقتاً واقع شده وفعل مستقبل برای ترّقب است یعنی انتظار داریم که آن شیء
درخارج واقع شود ولی درعالم ماده که «زمان»دارد وتمام کارها بازمان انجام می
پذیرد، تحقق اشیاء با زمان گذشته تطبیق می شود وترقبش بازمان آینده، زیرا ماده
هماهنگ بازمان است ولی خداوند تبارک وتعالی فوق عالم زمان است، برای اینکه زمان
همانطور که درگذشته بحث شدـ مقدارحرکت است وحرکت هم ازخواص ماده است ، پس اگر
موجودی فوق ماده باشد، حرکت وزمان درآن نمی تواند راه داشته باشد.

وازاین روی ، هرگاه فعل ماضی رادرمورد خداوند به کار می
گیریم ومثلا می گوئیم :«کانَ اللهُ سَمیعاً بَصیراً»«کان»دراینجا دلالت برزمان
ندارد بلکه برتحقق شیء دلالت می کند همانطور که فعل مستقبل برای ترقب وانتظار شی
ءدلالت می نماید ، بااین تفاوت که اگردرموجودات مادی آنها را استعمال کردی ، چون
ماده هماهنگ بازمان است لذا قهرا«کان»درمورد زمان گذشته و«یکون»درمورد آینده صدق
می کند.

درگذشته می گفتند:هرگاه افعالی را درمورد خداوند به کارمی
گیریم ، این افعال اززمان منسلخ اند، یعنی زمان درآنها بوده وچون درمورد خداوند
استعمال شده ، زمان ها را ازآن ها جدا کرده ایم ولی حق مطلب این است که اصلا
درفعل، زمان نیست.

پس نمی توانیم بگوئیم خداوندبود شده پس ازآنکه نبوده است
زیرا این ازصفات موجودات حادث است واگرکسی درمورد خدا این اشتباه رامرتکب شود، یکی
ازصفات حادث رابرای خدا قائل شده است«فَتَجری عَلیهِ الصّفاتُ المُحدثاتُ»نسخه های
مختلف نهج البلاغه این جمله رادوگونه نوشته اند، برخی«صفات»رابا«الف ولام»ذکرکرده
اند (الصفات) که دراین صورت صفات موصوف می شود ومحدثات صفت آن یعنی صفتهائی که
حادث اند. ولی بنظر می رسد که«بدون الف ولام»همانگونه که برخی دیگرازشارحین نهج
البلاغه نقل کرده اند، درست ترباشد (فتجری علیه صفات المحدثات) یعنی جاری می شود
برخدا صفات موجودات حادث واین عبارت است ازصفاتی که درمورد من وشما وسایرموجودات
به کار گرفته می شود.

«وَلایکونُ بَینَهاوَبَینَهُ فَصلٌ وَلا لَه عَلَیها فَضلٌ»

ودرآن صورت فرقی بین اووآن محدثات وجود ندارد وهیچ مزیت
وبرتری نسبت به آنها نخواهد داشت.

اگرصفات موجودات حادث برخداوند جاری شود، درآن صورت هیچ فرق
وامتیازی بین خدا وسایر موجودات نخواهدداشت زیرا خداـ العیاذبالله ـ حادث می شود
همانگونه که سایرمخلوقاتش حادث اند.

«فَیستَوی الصّانِعُ والمَصنُوع»

پس مساوی می شوند سازنده وساخته شده.

ودرآن صورت، خدائی که صانع وآفریدگار است وباقدرت وارادۀ
خود مخلوقات راایجاد کرده وبه این صورت ساخته است ، باآنها یکی می شود وهیچ
اختلافی بین آنها نخواهدبود.

«وَیتَکافَا المُبتَدع والبَدیعُ».

اگرخدا حادث باشد، همطرازویکسان می شوند پدیده آورنده
وپدیدارشده

سازندگی وابداع

معنای ابداع، همان اختراع وساختن وپدید آوردن وایجاد کردن
است. ومبتدع آن شیء ایجاد شده راگویند. یکی ازصفات خداوند«بدیع»است بروزن«فعیل»به
معنای«فاعل»وسازنده واختراع کننده واشیائی راکه حق تعالی ابداع وایجاد می نماید،
مبدع یامبتدع می نامند. و«تکافو»ازباب تفاعل وازمادۀ کف ءاست یعنی جفت شدن،
همرازوهمسان شدن.

بدیع بروزن فعیل همانگونه که به معنای فاعل می آید مانند«بَدیعُ
السّمواتِ والأرضِ»پدید آورنده آسمانها وزمین، گاهی هم درمفعول استعمال می شود
مانند«قتیل»بمعنای مقتول و«جریح»به معنای مجروح ولی دراینجا «بدیع»بروزن «فعیل»به
معنای فاعل آمده است یعنی اختراع کننده وایجادکننده.

«خلق الخلائق علی غیرمثال خلا من غیره».

خداوند موجودات راآفریده بی آنکه نمونه والگوئی ازدیگری
باقی مانده باشد (وازآنها بخواهداستفاده کند) .

 

 خلاقیت درخداوند
ودرانسان ها

خداوند خالق موجودات است ولی نه مثل انسان ها که اگر چیزی
رابخواهند اختراع کنند، ازنمونه هائی که قبل از آنها وجود داشته استفاده کنند،
مثلا مخترع هواپیما قبل ازاینکه هواپیمایش رابسازد ، آهن، آلومینیوم وسایر مواد
خامی که برای اختراعش لازم داشته ، ازقبل موجود بوده وازآنها استفاده کرده است.
وتازه ازوجود پرندگان برای اختراعش استفاده نموده وپس ازبررسی پروبال ها وچگونگی
پریدن آنها توانسته است، یک هواپیمای ابتدائی بسازد وپس ازبررسی پروبال ها وچگونگی
پریدن آنها توانسته است، یک هواپیمای ابتدائی بسازدوپس ازاودیگران آمده اند وبه
مرور زمان آن راکاملتر نموده اند. بنابراین، موجودات گذشته ، نمونه ای برای روسازی
وبهره برداری این مخترع ودیگر مخترعان بوده است.

ولذا تمام خالقیت وآفرینش مبتدعین ومخترعین این عالم، درحرکت
خلاصه می شود آنها با حرکت دادن آهن، آلومینیوم وسایرمواداز جائی بجای دیگروترکیب
آنها طبق یک نقشه مخصوص ، وضمیمه کردن پیچ ومیخ ها باهم واستفاده ازالگوهاونمونه
های گذشته ای که خداوند آنها راخلق کرده، توانسته اندـ مثلا ـ هواپیمائی رابسازند
واختراع سایرابزاروآلات زندگی هم برهمین منوال است. ولی خداوند مخلوقات
راابتداءایجاد کرده بی آنکه ازدیگران الگو ونمونه ای باقی مانده باشد که ازآنها
بخواهد استفاده کند.

خلائق ، جمع خلیقه است وخلیقه ازباب فعیل بمعنای مخلوق
ازباب مفعول می باشد «وخلق الخلائق علی غیر مثال خلامن غیره»یعنی آفریده مخلوقات
وموجودات را برغیر الگو ونمونه ای که باقی مانده باشد ازدیگران وبه عبارت
دیگر:چنین نیست که خدائی پیش ازخدای عالمیان بوده باشدوآن خدا عالمی راخلق کرده،
انسانهائی راآفریده وآسمان وزمین وکهکشانهاو آفتاب وستارگان راساخته باشدوخدای دوم
ـ العیاذبالله ـ ازاویاد گرفته وروسازی کرده است.

ودرهرصورت سازندگی الهی مانندسازندگی مانیست که اگر بخواهیم
کاخی بسازیم، کاخهای جلوتر ساخته شده رادر مغز خود ترسیم می نمائیم وتازه خیلی
اگرهنر داشته باشیم، ازمجموع آنهایک نقشه جدید وظریفی انتخاب می کنیم واسم آن راابداع
می گذاریم!!

«ولَم یَستَعن عَلی خَلقِها باحد من خَلْقه».

ودر خلقت موجودات ازهیچ یک ازبندگانش کمک نگرفته است.

بی نیازی

بازگردیم به آن مخترعی که می خواست هواپیما رابسازد، قطعاً
به تنهائی آن کاررانکرده است بلکه از وجود آهنگران وکارگران زیادی استفاده کرده که
هریک دربخشی ازکارهای مربوط به هواپیما تخصص داشته اند تا یک هواپیما ایجاد شده
است.

می گفتند برای ساختن«آپولو»سیصد هزار نفربه کار گرفته شدند
تاباکمک همدیگر توانستند«آپولو»رابسازند. ولی خداوند درآفرینش این همه موجودات
بزرگ وکوچک ازهیچ کس استعانت وکمک نجسته است وبه سوی هیچ یک ازبندگانش دست نیاز
درازنکرده زیرا او غنی علی الاطلاق است واین ماهستیم که درتمام افعال وحرکتها
وکارهای روزمره نیاز به دیگران داریم وبه تنهائی از کوچکترین وجزئی ترین کارهای
خودبرنمی آئیم.

«وَانشأَ الأرضَ فَأَمسکَها من غَیر اشتغالٍ».

زمین راایجاد کرد وبدون اینکه مشغول باشد، آن رانگهداشت.

نیروی جاذبه

نیروی جاذبه ای راکه خداوند آفریده است ، زمین وستارگان
وخورشید وافلاک رادرجایگاه های مخصوص خود نگهداشته بدون اینکه باهم برخورد کنند
ویا سقوط نمایند. این جاذبه ای که درزمین هست زمین رادرنقطه خاصی وبافاصلۀ معینی
به خورشید قرار داده که اگرمقدار کمی به خورشید نزدیک بود ، آتش می گرفت ومی سوخت
وهیچ پدیده ای اززندگی درآن وجود نداشت وهمچنین اگربه مقدارکمی ازخورشید دور می
شد، سراسر آن را یخ فرامی گرفت واثری ازحیات درآن باقی نمی ماند. ولی خداوندبانظم
وترتیب خاصی تمام ستاره ها وسیاره ها رادرمدارهای خود نگهداشته بی آنکه بهم بخورند
یاذره ای ازمدارهای خود خارج شوند.

زمین راهم بی آنکه پایه ای داشته باشد درفاصلۀ مخصوصی
ازخورشید نگهداشته بی آنکه برای این کارنیروئی مصرف کند یاکارهای دیگر، او را از
آن باز بدارد ویالحظه ای غفلت نماید چراکه اشتغال وغفلت ونسیان ، ازجمله عوارضی
است که براجسام عارض می شود وخداوند جسم نیست.

درقرآن می خوانیم:«لایَشغَلُه شَانٌ عن شأنٍ»هیچ کاری
خداراازکاردیگر بازنمی دارد. این ماهستیم که اگردریک مسئله ریاضی فکرکنیم ، حتی
صدای کسی راکه جلوی ماایستاده است وباماحرف می زند هم نمی شنویم واگربه امرمهمی
مشغول شویم ، بقدری حواسمان درآن کارگرفته می شود که به هیچ کاردیگری نمی توانیم
فکرکنیم.

«وَارْساهاعَلی غَیر قرارٍ»

وآن را ثابت واستوار گردانید بی آنکه روی چیزی قرارش دهد.

زمین بی پایه وبی ستون

معمولاً اگرما بخواهیم چیزی راثابت نگهداریم ، بایدآن
رابرچیز دیگری قراردهیم ولی خداوند زمین راثابت واستوار نگهداشته بی آنکه آن راروی
چیزی قراردهدیا برایش پایه هائی نصب کند، بلکه همانند دیگرستارگان ، معلق
درفضاوبدون هیچ تکیه گاهی قرار دارد.

ارسی ارساء:به معنای تثبیت وتحکیم است. در زبان عربی،
بندررا«مرسی»می گویند زیرا جائی است که کشتی ها لنگرمی اندازند وازحرکت باز می
ایستند.

«وَاقامَها بِغَیر قَوائِم».

وآن را بدون پایه هابرپاداشته است.

خداوند زمین را بدون اینکه برپایه هائی استوار باشد، حفظ
کرده واز سقوط نگهداشته است.

قوائم:جمع قائمه به معنای پاوپایه است. قوائم اربعه یعنی
پایه های چهارگانه بدن.

«وَرَفعها بِغیرِ دَعائِم».

وبدون ستونهاآن رابلند کرده است.

این جمله تقریبا به یک معنی است باعبارتهای مختلف. حضرت می
فرماید:خداوند زمین را درفضا برافراشته است بی آنکه بوسیله ستونهائی آن راتثبیت
نماید بلکه همچنان درفضای پهناور معلق است ودر مدار خودش وطبق برنامۀ منظم ومرتبی
گردش هائی دورخود وگرداگرد خورشید دارد.

ازاین سخن حضرت همچنین استفاده می شود که زمین کروی است
زیرااگرمسطح بود تنها یک قسمتش درفضا قرار می گرفت ولی ازاینکه حضرت می فرماید:خدا
آن رابلند کرده ودرفضا برافراشته است معلوم می شود که کروی است وزیرش خالی
ازموجودات نیست بلکه آن قسمت که بنظرما می رسد پائین زمین است، قاره های آمریکای
شمالی وجنوبی قراردارد واصلا تمام کرۀ زمین درفضا معلق است.

«وَحَصَّنها مِن الأودِ والأ عِوجاجِ ».

وآن راازهرنوع کجی واعوجاج نگهداشت.

اود واعوجاج هردو به معنای کجی است، واینکه اعوجاج معطوف
به«اود»شده است، برای این است که آن راتفسیر نماید که دراینجا آن را عطف تفسیری می
نامند. وحصنها یعنی حفظ کرد آن را. وحصن در اصل به معنای قلعه است یعنی جای محفوظ
وامن . حضرت می خواهد بفرماید که :خداوندا زمین را حفظ کرده است ازهرنوع کجی ،
گرچه هیچ پایه وستونی هم ندارد. واین تنها ازقدرت لایزال باریتعالی است که اینچنین
محفوظ است.

«وَمَنَعها مِنَ التَّهافت والاِنفراجِ».

وآنرا ازافتادن وشکافته شدن باز داشت.

زمین همچنان به حالت کرویت خود باقی مانده وهیچ شکاف
وانفراجی درآن پیدا نمی شود، بلکه بافاصله خاصی که ازخورشید دارد، بدون هیچ زیاد و
کم وبانیروی جاذبه ای که خداوند برایش قرار داده، آن راازهرنوع پارگی وسقوط
وافتادنی حفظ نموده است.

ادامه دارد

 

/

سخنان معصومين

غنیمت شمردن فرصت ها

 

*پیامبراکرم (ص):

«الدنیا ساعة فاجعلوها طاعة».

 (بحارالانوارج 77ـ
ص 164)

دنیا ساعتی بیش نیست ، آن رادراطاعت خدابگذرانید.

*پیامبراکرم(ص):

من فتح له باب خیر فلینتهزه فانه لایدری متی یغلق عنه».

 (بحارالانوارـ ج77ـ
ص165)

هرکه دری ازخیر به رویش گشوده شود، باید این فرصت راغنیمت
شمرد، چراکه نمی داند چه وقت بسته خواهد شد.

*امیرالمومنین(ع):

«الاشتغال بالفائت یضیع الوقت».

 (کافی ـ ج2ـ ص316)

به گذشته اندیشیدن ، فرصت رابه هدردادن است.

*امیرالمومنین(ع):

من ناهزالفرصة ا من الغصة».

 (غرورالحکم ـ 301)

کسی که فرصت رامغتنم شمرد، ازاندوه مصون خواهد بود.

*امیرالمومنین(ع):

«ان اللیل والنهار یعملان فیک فاعمل فیهما ویاخذان منک فخذ
منهما».

 (غرورالحکم ـ120)

گذشت شب وروز نیروی تورامی گیرد، پس تونیزدرآنها به
کارآخرتت مشغول باش وازعمرتومی کاهد تونیز ازآنها توشه برگیر.

*امام مجتبی (ع):

«. . . قیل له :ماالعقل؟ قال :التجرع للغصة حتی تنال
الفرصة».

 (معانی
الاخبارـص78)

ازامام (ع)سئوال شد:خردچیست ؟ فرمود:تحمل اندوه تا فرارسیدن
فرصت .

*امام مجتبی (ع):

«الفرصة سریعة الفوت، بطیئة العود».

 (بحارالانوارـ
ج78ص79)

فرصت زود می گذرد ودیربازمی آید

*امام باقر(ع) :

«. . . وبادربانتها البغیة عندالامکان الفرصة ، ولاامکان
کالایام الخالیة مع صحة الا بدان».

 (تحف العقول ص 207)

درهرفرصت برای رسیدن به هدف بشتاب وهمانا هیچ فرصتی مانند
روزهای بیکاری همراه باتندرستی بدن نیست .

*امام صادق(ع) .

«اذا هممت بخیر فبادرفانک لا تدری ما یحدث».

 (وسائل الشیعه ـ
ج1ـ ص84)

اگر به کارنیکی تصمیم گرفتی ، درانجام آن مبادرت کن زیرا
نمی دانی چه پیش خواهدآمد.

 

/

گوشه ای اززندگانی امام هادی (ع)

گوشه ای اززندگانی امام هادی (ع)

بیست وسوم اسفند ماه امسال مصادف است باسوم رجب، سالروز
شهادت دهمین اخترفروزان ولایت وامامت ، حضرت امام علی النقی الهادی، ابوالحسن (ع)
.

امام هادی (ع)در15ذی حجه وبقولی پنجم رجب سال 212هجری قمری
درنقطه ای به نام «صربا»نزدیکی مدینه منوره دیده به جهان گشود ودرسوم ماه رجب
ازسال 254در«سامرا»به شهادت رسید. عمرحضرت بنا بقولی 40سال وبقولی دیگر چهل ویک
سال و6ماه بوده است.

امام دهم درسن 6سالگی ویا8سالگی پدربزرگوارش حضرت امام جواد(ع)راازدست
داده وازآن پس مسئولیت سنگین رهبری وامامت رابعهده گرفت.

آن حضرت درسی وچندسال امامتش با6نفر از خلفای غاصب عباسی
مواجه بود وجنایتهای بی شمارآن ستمگران راباچشم خود می دید وچون یاران بسیاراندکی
داشت ونمی توانست علناً قیام کند، بناچار باصبروبردباری، سالهای سخت زندگی راسپری
کرد ودرمواقع لازم، شیعیان راراهنمائی وارشاد می نمود وآنان رابه وظائف خویش آشنا
می ساخت تا آنگاه که توسط معتزعباسی پلید ، مسموم شد و به دیدار جد اطهرش
پیامبراکرم (ص)شتافت .

امام دهم یکسال وچند ماه خلافت جائرانه معتصم راگذراند که
پس ازمرگش، واثق منصب حکومت رااشغال کرد واثق 5سال ونه ماه حکومت کرد وپس از او
متوکل عباسی یکی ازسرکشان جنایتکار تاریخ به حکومت دست یافت و14سال خلافت غاصبانه
اش رادنبال کرد. پس ازدرگذشت متوکل ، منتصرآمد و6ماه حکومت کرد. پس ازوی معتصم سه
سال و8ماه برسرکاربود که دست ازخلافت کشید وآن را به معتزواگذار کرد وامام هادی (ع)در
زمان حکومت معتز به شهادت رسید .

امام در مدینه :

امام هادی (ع)درمدینه منوره، دور ازسلطۀ حاکمان عباسی ولی
تحت نظر، وظیفه بزرگ امامت ورسیدگی به مشکلات مردم ونشر احکام اسلام وعلوم آل محمد
راادامه دادتا اینکه عمرمبارکش از20 سال گذشت. درآن زمان ، شهرت امام، آفاق
راپرکرده بود وازگوشه وکنارکشورپهناوراسلامی علاقمندان ودانش پژوهان برای استفاده
وبهره بری ازخاندان عصمت وطهارت ، به مدینه می شتافتند واز محضرپربرکت امام فیض می
بردند، وگرچه بیشتراین مجالس ، مخفیانه وبدورازچشم جاسوسهای حاکمان ستمگرعباسی
برقرارمی شد ولی بااین حال ، خبرشرفیابی آنان به خدمت امام واستفاده ازاین دریای
بی کران علم وفضیلت، خواب غاصبان ستم پیشه رابرآشفت وآنان رابه انتقام واداشت.
کوتاه بودن مدت حکمرانی حاکمان عباسی (قبل ازمتوکل) مجال دست یابی به امام رابه
آنها نمی داد ولی هنگامی که متوکل به قدرت رسید، نتوانست این وضع راتحمل کند.

متوکل ، دشمن اهل بیت:

متوکل عداوت دیرینه ای باآل علی داشت وآنچنان حسدودشمنی
اوبااهل بیت زیاد بود که هرچه نیاکانش نتوانستند انجام دهند، اودرحق فرزندان علی(ع)وشیعیانش
انجام داد. یکی ازفجیع ترین جنایتهایش این بودکه درسال 236ـ به نقل ازابن
اثیردرتاریخ خود ـ (ع) راویران وآن راباخاک یکسان نمود وبرای اینکه تمام
آثارقبرراازبین ببرد، دستورداد، آن خاک مقدس راشخم کنند وبکارند. ودرهمان سال
بسیاری اززائرین اباعبدالله (ع)رابه شهادت رسانیده وپس ازآن، چون می دید محبان اهل
بیت دست اززیارت برنمی دارند باگرفتن مالیاتهای سهمگین واذیت وآزاروشکنجه ، شیعیان
رادرتنگنا قرارداد تاآنها را از زیارت بازدارد. ومی خواست بااین کارسهمی درکشتن
امام حسین (ع)داشته باشد تابابنی امیه محشورگردد.

درهرصورت، متوکل عباسی نتوانست مقام والای امام ومحبت
وعلاقه بی شائبه وبی پایان مردم رابه اوببیند وازطرفی بدون تردید می دانست که
اگرامام فرصتی بیابد، اوراازمقامش خلع کرده وحکومت حقه اسلامی راتشکیل می دهد وهم
اکنون امام درپی گردآوری افرادمخلص ودلیراست که درزمان معین وفرصت مناسب، ریشۀ
عباسیان رابخشکاندوخلاف ظاهری امت اسلامی رابه عهده گیرد. وازاین روی، برای
پیشگیری بروزهرحادثه ای به ضررخویش، یحیی بن هرثمه راطلبید وازاو خواست که به
مدینه برود وباامام ملاقات کند وبا خوشروئی وملاطفت امام راواداربه هجرت به
سامرانماید. وخوداونیزبانیرنگ وفریب نامه ای به امام می نویسدودرخواست عاجزانه! می
کند که حضرت برای چند روزی هم که شده است به سامرابیاید زیرا خیلی مایل است
ازسخنان امام بهره ببرد!!وبه امام اطمینان می دهد که اونسبت به امام ازتمام
خانواده وفرزندان ودوستان واهل بیتش محبوبتر است وتنها چیزی که درجهان می خواهد،
خیرخواهی نسبت به امام است!!

باچنین نامه فریبکارانه ای خواست امام رافریب دهد ولی امام
می دانست که او چه مقصد پلیدی داردوازسوئی دیگر مطمئن بود که اگر نپذیرد بازوراو
رامی برند لذا ناچار به پذیرش شد.

متوکل، یحیی بن هرثمه رابه سوی امام فرستاد واز اوخواست که
محترمانه!سراسرمنزل امام راجستجووتفتیش کند زیراشنیده بود، منزل امام انبارمهمات
طرفداران انقلابی وی شده وشاید خود انقلابیون نیز درمنزل سنگر گرفته باشند.

ورود امام به سامرا:

یحیی می گوید: هنگامی که وارد مدینه شدم، ومردم متوجه شدند،
من برای دستگیری وبردن امام به سامراآمده ام، اهل مدینه ناله وفریاد برآوردند
ودنیا رابرسرگذاشتند، زیرااباالحسن (امام هادی) به آنها احسان ونیکی کرده
بودوهمواره ملازم مسجد وخانه خدابود وهیچ تمایل وعلاقه ای به دنیا نداشت. من که
دیدم خیلی وضع دگرگون است، شروع کردم به سوگند یاد کردن که هیچ قصد سوئی ندارم
وهیچ آسیبی به امامشان نخواهد رسید. آنگاه طبق دستورمتوکل، وارد منزل امام شدم
ودرآنجا بجزقرآن وکتاب های دعا وکتاب های علمی چیزی نیافتم واین دردیده ام خیلی
بزرگ آمد. وازاین روی، ازهمان هنگام که آمادۀ مسافرت شدیم وازمدینه خارج گشتیم،
خودرا آماده خدمت وپذیرائی ازاوکردم تا آنگاه که وارد بغداد شدیم.

هنگامی که امام وارد سامراشد، متوکل خواست دراولین روز ورود
امام ، اهانتی به اوروادارد تااینکه به خیال خودش، مقداری ازشخصیت امام رابکاهد.
راستی شاهان وفرمانروایان ستمگرچقدراندیشه های نابخردانه وخیالهای خام
دارند!درهرصورت، امام رادرلحظه ورود به منطقه ای که «خان الصعالیک»یعنی جایگاه
گدایان نام داشت، وارد کردند ودرآنجا ایشان رااسکان دادند.

صالح بن سعید گوید:درهمان روزبرامام وارد شدم وعرض
کردم:قربانت گردم!اینان درهرمناسبتی خواستند نورتوراخاموش کنند وازشخصیت ومقامت
بکاهد ، تااینکه امروزترا دراین جای نامناسب آوردند. حضرت بادست خود اشاره ای کرد
وبه من گفت:ای فرزندسعید!نگاه کن. من نگاه کردم دیدم درختهای سرسبزوخرم، رودهای
جاری، بوستانهای پرازگل وریحان وغلامانی همچون درگرانبها درخدمت امام آماده
ومهیااست. حیرت وشگفتی مرافراگرفت، آنگاه حضرت فرمود:«ماهرجاباشیم چنین است،
خاطرجمع باش مادرمنطقه گدایان نیستیم. »

شاید مقصود حضرت این باشدکه به ابن سعید بفهماند، درهرحال
راضی به قضای الهی هستند وچون درراه خداوبرای خداقدم برمی دارند ازهیچ
پیشامدورویداد ناگواری، ناراضی نیستند زیرادرراه خداهرچه پیش آید خوش آید.

امام هادی (ع)

اقامت اجباری امام:

بهرحال دردومین روز ورود امام به سامرا، منزلی برای آن حضرت
تهیه کردند که درآنجا سکونت گزینند. ولی همواره تحت نظربودند. واما آن منطقه ای که
متوکل برای سکونت امام انتخاب کرده بود، نیزحساب شده وبادقت پیش بینی شده بود.
حضرت رادرمرکزگردآمدن ارتشیان ومزدوران خود که بی شباهت به پادگان های امروزی
نیست، جاداده بودندولذا آنجا را«عسکر»می نامند که درعربی به معنای ارتش است،
وبدینصورت امام ازنظرظاهرآزاد بودند ولی درحقیقت مانند یک زندانی بود که پیوسته
ارتشیان وپاسبانان حکومت ، تمام رفت وآمدها ونشست وبرخاست های او رازیرنظر داشتند،
وتمام ارتباط های آن حضرت راباپیروانشان کنترل می نمودند.

بااین حال ، متوکل بازهم وحشت داشت که نکند مخفیانه امام
باپیروانشان، نقشۀ انقلاب رادرسرمی پرورانند ودرحال جمع آوری سلاح وافراد آزموده
برای تهیه یک کودتا یایک انقلاب بزرگ می باشند. وازطرفی دیگر، دشمنان
پلیدترازمتوکل هم که دردستگاه وی قربی داشتند ، چون نمی توانستند آن همه عظمت
وابهت وجلالت راببینند، همواره شایعه پراکنی می کردند تابه آرزوی خوددست یابند.
ولذا متوکل چندین باردردل شب افرادی رابه خانه امام می فرستاد تا خانه
رابگردندوازحقیقت قضیه مطلع گردد وبااینکه درتمام موارد، مزدورانش ناکام بازمی
گشتند ، دلش آرام نمی گرفت تااینکه روزی قصد کرد، به هرنحو شده امام رابه قتل
برساند.

ابوسعید سهل بن زیاد گوید:روزی درمنزل فضل بن احمد کاتب
درسامرابودیم ، نام امام هادی (ع)برده شد، به من گفت ، بگذارداستانی راکه پدرم
برایم تعریف کرد، برای شما تعریف کنم. پدرم گفت:روزی بامعتزعباسی (که هردوکاتبان
متوکل بودند) به دیدارمتوکل رفتیم متوکل برتختش نشسته بود وقیافۀ غضبناک وخشمگین
داشت وبا اینکه هروقت بامعتزملاقات می کرد، خیلی گرم می گرفت، آن روزبه خلاف عادتش
عصبانی وحتی اجازه نشستن هم به مانداد.

به صورتش نگاه کردم، دیدم هرساعت به رنگی درمی آید!تااینکه
ناگهان سخن به پرخاش واهانت به امام هادی گشود، وبه فتح بن خاقان گفت:او می خواهد
برعلیه من توطئه کند. بخدا قسم هم اکنون اورابه قتل می رسانم. فوراً چهار نفر از جلادان
را بیاورید. آنها راحاضرکردند، به هریک شمشیری بران سپرد ودستوردادتاابوالحسن
(امام هادی (ع)) وارد شودازچهارسوی به اوحمله ورشوند وآن حضرت رابه قتل برسانند.
وآنگاه باهمان عصبانیت وقیافۀ وحشتناکش گفت:پس ازقتل اوراخواهم سوزاند!!دیگرتاب
تحمل اوراندارم.

چندی گذشت که دیدم حضرت راآوردند. امام باکمال شهامت وشجاعت
وبی آنکه ذره ای ترس ووحشت داشته باشد، آرام آرام وارد مجلس شد. متوکل همینکه چشمش
به امام افتاد، ازجا برخاست وخود رابرپاهای حضرت افکند وبااینکه شمشیر دردستش بود،
شروع کرد پیشانی ودست حضرت رابوسه زدن!وگفت :ای سرورمن، فرزند رسول خدا، ای بهترین
بندگان حق تعالی، ای پسرعمویم!ای مولای من!ای اباالحسن!چه کسی تورادراین وقت به
اینجا آورده است ؟ حضرت فرمود:پیک تومراآورد. او گفت که توبامن کارداری. متوکل
برآشفت وگفت :این حرامزاده دروغ می گوید. ای سرورمن!ازهمان جائی که تشریف آورده
اید، برگردید!آنگاه روبه حاضرین کردوگفت:ای فتح وای عبیدالله وای معتز!سرورتان
وسرورمراتا منزل بدرقه کنید.

واما آن چهارمردمسلح تا حضرت رادیدند. به سجده افتادند ودم
برنیاورند. وقتی که حضرت ازدرخارج شد، روبه آنها کردوگفت:چرا به آنچه امرتان کردم،
عمل نکردید؟ گفتند:هیبت اوبقدری زیاد بود که نتوانستیم کوچکترین عکس العملی نشان
دهیم وتمام دلهای ماپرازرعب ووحشت شده بود. آنگاه متوکل باشرمساری به روی فضل
خندید. اوهم برروی متوکل خنده کرد .

امام در مجلس متوکل:

مسعودی درمروج الذهب گوید:سعایت کنندگان نزد متوکل ازامام
هادی سعایت کرده بودند وبه اوخبرداده بودند که درخانه حضرت نامه هاوسلاحهای
پیروانشان ازقم یافت می شود واوقصد دارد به زودی حکومت راسرنگون سازد. متوکل گروهی
ازافراد خشن وتندخوی راوادارکردبه منزل امام یورش برند واورادرهرحالی که هست به
حضورش بیاورند. مهاجمان وارد منزل شدند وچیزی ازسلاح ونامه شیعیان رانیافتند، ولی
دیدند حضرت دراطاقی دربسته است ، ردائی ازپشم برخورد افکنده وبجای فرش برروی شن
وسنگریزه نشسته به سوی معبود روی آورده ومشغول تلاوت قرآن است.

اورادرهمان حال روانه مجلس متوکل کردند. آن خبیث برکرسی
تکیه داده وجام شراب دردستش بود. مست ولایعقل، جام شراب رابه امام حواله داد
وخواست بااوبنوشد!!امام ازاوخواست رهایش سازد، موافقت کردولی گفت :باید برایم شعر
بخوانی . حضرت فرمود:من کمترشعرمی سرایم . گفت چاره ای نیست آنگاه حضرت این اشعار
رابالبداهه سرودند:

باتوعلی قلل الاجبال تحرسهم      غلب الرجال فلم تنفعهم القلل

واستنزلوا بعد عزمن معاقلهم      واسکنواحفرا یا بئسمانزلوا

ناداهم صارخ من بعد دفنهم       این الاساوروالتیجان والحلل

این الوجوه التی کانت منعمة      من دونها تضرب الاستاروالکلل

فافصح القبرعنهم حین ساءلهم     تلک الوجوه علیها الدود یقتتل

قد طالما اکلوا دهراوماشربوا      فاصبحوا بعد طول الاکل قداکلوا

وطالما عمروا دورا لتحصنهم     ففارقوا الدوروالاهلین وانتقلوا

وطالما کنزواالاموال وادخروا     فخلفوها علی الاعداء وارتحلوا

اضحت منازلهم قفرامعطلة       وساکنوها الی الاجداث قدرحلوا

برقله های برافراشتۀ کوه ها ، درحالی به سربردند که مردان
قوی هیکل وتنومند آنان رامحافظت می کردند:ولی این قله های افراشته شده، آنان
راسودی نبخشید.

وپس ازگذشت روزهای عزت وسربلندی، از دژهای محکم واستواربه
زیرکشانده شدند ودرگودال هائی کوچک ومحقرسکونت گزیدند. وچه بد جائی فرود آمدند.

پس ازبه گورسپرده شدنشان، ندائی برخاست وآنان رامورد خطاب
قرارداد:کوآن دست بندهای زرین وآن تاج های مرصع وآن لباسهای فاخر؟ !

کو آن صورتهای خرم وشاداب ازآن همه نعمتهای فراوان که برای
پنهان نگهداشتنش پرده ها می زند وچادرها می افراشتند؟

بجای آنان ، گورپاسخ به این سئوالها داد:این صورتهای زیبا
وشاداب اکنون مورد هجوم کرم هائی که هریک برای رسیدن به کام بیشتربادیگری پیکارمی
کند، قرارگرفته اند.

هان!چه زمان درازی خوردند وآشامیدند ولذت بردند:امروزپس
ازآن خوردنها باید خورده شوند وطعمه خاک قرارگیرد. وچقدرخانه های محکم ساختند که
آنان رادربرگیرد، ولی ناچارخانه ها وخانواده ها رارها کردند وبه جائی دیگر منتقل
شدند.

وچقدرپول ها جمع کردند وبرای خود نگهداشتند ولی آنها رابه
دشمنانشان سپردند وخود رحلت کردند. امروزخانه ها وآشیانه ها شان خالی شده وبی بهره
گشته وبجای آنها درلحدها آشیانه گزیدند ورفتند.

وهمچنان امام به این اشعارادامه داد تا آنگاه که متوکل زار
زارگریه کرد ودیگران نیز گریه کردند وحضرت بااحترام تمام به خانه اش بازگشت.

کراجکی درکنز الفوائد گوید:متوکل جام شرابش را برزمین زد
وازآن روزدمی لذت نبرد، تامرگش فرارسید.

روش امام هادی (ع)درتبلیغ:

امامان ما طبق شرایط زمان ، رسالت خود راابلاغ وپیام های
لازم رابه مردم می رساندند. ولذا روش های گوناگون تبلیغ درسیرۀ امامان به چشم می
خورد:امیرالمومنین وامام حسن وامام حسین علیهم السلام بیشترباخطبه خواندن وسخنرانی
کردن، پیام های خود رابه مردم ابلاغ واحکام دین رابه آنان می رساندند. امام سجاد(ع)چون
دریکی ازبدترین شرایط زمان بودند لذا بیشترازراه دعاخواندن ومناجات وظیفه الهی خود
راانجام می دادند. پس ازآن حضرت دوران نسبتاً آرامی برای امام باقروامام صادق
علیهماالسلام وقسمتی ازسالهای اول امامت امام کاظم (ع)وجودداشت ولذا بیشتربه صورت
مجالس ومحافل علمی ورودرروی بااصحاب ویاران، احادیث خود رابین آنان پخش ومطالب
راابلاغ می کردند. امام رضا(ع)نیز بادوروش گفتگو کردن واحتجاج بامخالفین، به وظیفه
بزرگ امامت پرداختند.

سه امام پس ازآن حضرت یعنی امام جواد وامام هادی وامام
عسکری علیهم السلام، چون درجوخفقان زائی می زیستند و حکومتهای وقت کوشش برآن
داشتند که تمام روابط شیعیان باآنان را کنترل نمایند وتمام نشست وبرخاست
هاوحرکتهاشان تحت مراقبت شدید جاسوسان قرارداشت ودراقامت اجباری بسرمی بردند لذا
روش مخصوصی رابرای رساندن پیام ها به اصحاب ویاران خود داشتند وآن روش مکاتبه
ونامه نویسی است.

راویان ودانشمندان روایتهای زیادی بوسیله نامه نویسی از این
سه امام علیهم السلام نقل کرده اند که درمسائل مختلف شرعی وفقهی است ودرکافی ودیگر
کتابهای حدیث ذکرشده است. ازجمله پرسشهای زیادی ازامام هادی (ع)شده است که متن
برخی ازسئوال هاوجواب ها درکتابهای حدیث موجود است. جالب اینجااست که درموارد
زیادی نگهبانان حضرت ازشیعیان بوده اند وتوسط آنها نامه ها رد وبدل می شده است.
یکی ازنامه ها رابه عنوان نمونه نقل می کنیم:

محمد بن رجاء ارجانی گوید:به امام نوشتم :درمسجدالحرام
بودم، دیناری رادیدم ، خودم راخم کردم تا آن رابردارم ، دیناردیگری رایافتم، آن
رابرداشتم . وپس ازآن کنجکاو شدم، دربین سنگریزه ها یک دیناردیگرجستم . حال تکلیفم
چیست؟ حضرت درپاسخ اونوشت:«آنچه درباره دینارها نوشتی متوجه شدم ، اگرنیازمندی یک
سوم آنها راصدقه بده (ودوسوم دیگرراخودبردار) واگرنیازمند نیستی، همه اش رابه
فقراصدقه بده. »

متن نامه ای که حضرت به شیعیان وپیروانش می نویسد، ونماینده
ای بجای نمایندۀ سابق خویش تعیین می کند ودستورمی دهد که ازاواطاعت کنند:

«احمدالله الیکم ماانا علیه من عافیة وحسن عائدته ، واصلی
علی نبیه وآله افضل صلواته واکمل رحمته ورافته، وانی اقمت اباعلی بن راشد مقام
الحسین بن عبدربه ، ومن کان قبله من وکلائی وصارفی منزلته عندی، وولیته ماکان
یتولاه غیره من وکلائی قبلکم ، لیقبض حقی وارتضیته لکم ، وقدمته فی ذلک وهو اهله
وموضعه.

فصیروا رحمکم الله الی الدافع الیه ذلک والی ، وان لاتجعلوا
له علی انفسکم عله فعلیکم بالخروج من ذلک والتسرع الی طاعة الله وتحلیل اموالکم
والحقن لدمائکم «وتعاونواعلی البروالتقوی ولاتعاونوا علی الاثم والعدوان
واتقواالله لعلکم ترحمون. واعتصموا یحبل الله جمیعا ولاتموتن الا وانتم مسلمون»فقد
اوجبت فی طاعته طاعتی والخروج الی عصیانه الخروج الی عصیانی، فالزموا الطریق
یاجرکم الله ویزیدکم من فضله فان الله بما عنده واسع کریم ، متطول علی عباده رحیم.
نحن وانتم فی ودیعة الله وحفظه. وکتبته بخطی والحمدالله کثیرا».

 (رجال کشی ـ ص 433)

خدای راحمد وسپاس گویم ازسلامت وعافیتی که برمن ارزانی
داشته وازنعمت بسیاری که به من عطا فرموده وبرپیامبرواهل بیتش برترین درود می
فرستم وکاملترین رحمت ورافت الهی راخواستارم. وهمانا من ابوعلی بن راشد رابجای
حسین بن عبدربه برگزیدم واوهمانند یکی ازوکلای من که درگذشته گمارده بودم می باشد
ودرهمان درجه ومنزلت قراردارد وبه اوواگذارکردم آنچه راکه به دیگر نمایندگانم
واگذارکرده بودم تااینکه حقوق مراازشما بستاند ومن می پذیرم که او برشما ولایت
داشته باشد وبه اواطمینان دارم واوسزاوار ولایق این مقام است.

پس ـ خداشما رارحمت کندـ به او بپردازید حقوقتان را، که
پرداختن به اومانند پرداخت به من است وهرگز بهانه ای برای خود درست نکنید وبشتابید
به اطاعت خداوند وحلال کردن اموالتان وبیمه کردن خودتان . «وبرنیکی وتقوی همکاری
نمائید وبرگناه وستم همکاری نکنید وتقوا راپیشه کنید، شاید مورد رحمت خداوند
قراربگیرید . وبه ریسمان الهی چنگ بزنید وزنهارازدنیا نروید مگراینکه مسلمان
باشید. »

درهرصورت اطاعت اوراهمانند اطاعت خودم برشما واجب گردانیدم
وخروج برمن است ، پس راه مستقیم رابپیمائید، خداوند به شما اجردهد وازفضل وکرمش
افزونی بخشد وهمانا خداوند به آنچه دارد، بخشنده وکریم است وبربندگانش لطف دارد
ورحیم ومهربان است . ما وشما درامان خدا باشیم . این نامه راباخط خودم نوشتم وخدای
رابسیارحمد وثنا می گویم.

 

/

دانستيهائي از قرآن

آب، اکسیرزندگی

«.
. . $oYù=yèy_ur z`ÏB Ïä!$yJø9$# ¨@ä. >äóÓx« @cÓyr ( Ÿxsùr& tbqãZÏB÷s・ ÇÌÉÈ

 (انبیاء ـ آیه 30)

وازآب هرچیزی رازنده گردانیدیم، پس چرا ایمان نمی آورند؟

این آیه یکی از آیات مهم خلقت است که از مردم می خواهد
درآیات و نشانه های قدرت الهی، تدبروتأمل کنند. آنچه از ظاهرآیه بدست می آید این
است که آنچه درجهان زنده است و رشد ونمودارد ازانسان وحیوان وگیاه تاآن جنبنده های
میکروسکپی ، همه ازآب آفریده شده اند.

واژۀ آب درقرآن

«آب» 63 بار در قرآن آمده است که در چهار موضع به معنای
نطفه یا آب تناسل است:

1ـ آیه 54ـسورۀ فرقان:« uqèdur “Ï%©!$# t,n=y{ z`ÏB Ïä!$yJø9$# #ZŽ|³o0 ¼ã&s#yèyfsù $Y7|¡nS #\ôgϹur 3 tb%x.ur y7•/u‘ #\ƒÏ‰s% ÇÎÍÈ

و
او خدائی است که ازآب (نطفه) بشر را خلق کرد و بین افراد بشر، خویشی و ازدواج قرار
داد، و پروردگار تو بر همه چیزتوانااست.


آیه 7سوره سجده: ü“Ï%©!$# z`|¡ômr& ¨@ä. >äóÓx« ¼çms)n=yz ( r&y‰t/ur t,ù=yz Ç`»|¡SM}$# `ÏB &ûüÏÛ ÇÐÈ  ¢OèO Ÿ@yèy_ ¼ã&s#ó¡nS `ÏB 7’s#»n=ߙ `ÏiB &ä!$¨B &ûüÎg¨B ÇÑÈ 

خدائی
که هر چیز را به بهترین وجه آفرید وآفرینش انسان را با خاک آغازکردآنگاه نسل بشر
را از آبی بی ارزش قرارداد.

3ـ آیه 20ازسوره مرسلات: óOs9r& /œ3)è=øƒwU `ÏiB &ä!$¨B &ûüÎg¨B ÇËÉÈ  çm»oYù=yèyfsù ’Îû 9‘#ts% AûüÅ3¨B ÇËÊÈـ آیا ماشما راازآبی بی مقدارنیافریدیم؟ وآنگاه آن نطفه را
در قرارگاه رحم منتقل کردیم.


آیه 5 سوره طارق: ̍ÝàYu‹ù=sù ß`»|¡RM}$# §NÏB t,Î=äz ÇÎÈ  t,Î=äz `ÏB &ä!$¨B 9,Ïù#yŠ ÇÏÈ پس انسان بنگردکه ازچه آفریده شده است؟ ازآب
جهنده ای آفریده شده است.

ولی
دردیگرموارد، واژه «ماء»دلالت برهمان مایع زلالی داردکه ازرحمت خداوند سرازیرمی
شود ودریاها وچشمه هاورودخانه ها راپرمی سازد. همان آبی که هرجزء ازآن ، ترکیب
یافته ازدوذره ئیدروژن ویک ذره اکسیژن است.

آب وزندگی

آب قرین زندگی است و لذا هیچ حیاتی بدون آب امکان پذیرنیست
تاآنجا که برخی ازدانشمندان، زندگی رابه عنوان یکی ازپدیده های آبی تعریف کرده
اند. واگربرخی ازمخلوقات عقب افتاده، بتوانند تامدت زیادی، خشکی راتحمل کنند، بدون
شک درآن مدت هیچ حرکت ونشاطی نمی توانند داشته باشند تاآنگاه که به قطرۀ آبی
برخورد نمایند. واگرپدیده هائی ازخلقت، توان زندگی کردن بدون هواراداشته باشند،
هیچ پدیده ای هرچند کوچک وریزباشند، بدون آب توان ادامۀ زندگی رانخواهد داشت. وهمین
مسائل سبب شد که دانشمندان هنگام بررسی کواکب وسیارات بالا بوسیله تلسکوپ وماهواره
ها تنها کوشششان این بود که بدانند درکدام سیاره ای آب وجود دارد تامطمئن شوند که
زندگی درآنجا میسروممکن چراکه هرجاآب باشد زندگی هست.

آب دروجود انسان

سرگذشت آب وانسان بسیارطولانی است ، وازآنجا آغازمی شود که
انسان ، نطفه ای شناگردرآب است وازآن پس بصورت جنینی درمی آید که خداوند آن را
در«قرارمکین»قرارداده ودرحالی که درجای امن ومحکمی زندگی را می پیماید ، تمام
اطراف اورا آب فراگرفته وگویا آب است که اوراازهراذیت وآزاری مصون می دارد وازهمان
خونی که بیشترین نسبتش راآب تشکیل داده که نوش جان می کند ، شیرمادر است که قوام
آن باآب می باشد. بلکه آب درتمام مراحل زندگی ، بیش ازهرچیزدیگر باانسان اُنس دارد
تا آنجا که مصیبت ها واندوه های اورانیزباآب چشم می شویدومی زداید. پس تعجبی نیست
اگر انسان بتواند روزها وشاید هفته هابی غذا زنده بماند ولی تحمل سه روزتشنگی
مداوم رانداشته باشد.

مصادر دریافت آب

انسان آب زندگی راازسه مصدر مهم دریافت می دارد:

1ـ47درصد آن آب ومایعاتی است که انسان معمولا آن رامی نوشد.

2ـ39 درصد، ازغذاهای نسبتاً جامد مانند نان وگوشت ومیوه ها
وسبزیجات دریافت می کند ، که هرغذائی به نسبت معینی، دارای آب است .

3ـ14 درصد دیگرراانسان بوسیلۀ احتراق (تاکسد) بدست می آورد.

زیان کمبود آب دربدن

آب مهمترین تنظیم کننده فشارخون وپخش کننده حرارت ومواد
گوناگون دراجزای بدن است ویک دستگاه ظریفی ، مقدارنیاز بدن به آب راتنظیم می کند
واضافه اش رابوسیله ادراریاعرق به خارج ازبدن می فرستد ولازم است که بین صادرات
وواردات بدن ازآب ، هماهنگی دقیقی وجود داشته باشد ، پس اگراین بدن انسان یک درصد
(1%) وزن خود راازآب کم کرد، احساس تشنگی می کند ولی اگر5%وزن بدن ازآب کم شود
گلووزبان خشک می شوند، پوست، چین وشکن برمی دارد، عقل کم می شود وبدن دچارضعف شدید
می گرددواما اگراین کمبود متجاوزاز10%شود، انسان مشرف برمرگ می شود وتنها یک جرعۀ
آب می تواند اوراازمرگ حتمی نجات بخشد.

وهمانطورکه کمبود آب برای بدن زیانباراست ، افزونی آن دربدن
نیزبسی خطرناک است زیرا سبب دل آشوبی وضعف ودرنتیجه کمبود عقل وفقدان احساس وتشنج
وبیهوشی ومرگ می گردد.

کلیه ها

واما آن دستگاه ظریفی که خروج آب رااز بدن کنترل می کند ،
کلیه نام دارد. کلیه ها اعضائی هستند که مواد زائد خون راجدا کرده وبه صورت
ادرارازبدن خارج می سازند. هرکلیه دارای حدود ده سانتیمترطول و6سانتیمترعرض می
باشد که درپشت حفرۀ شکم وزیرپائین ترین دنده درهرطرف قراردارد .

خون ازطریق سرخرگها به کلیه ها می رسد. کوچکترین سرخرگها به
سرخرگ موئی تبدیل می شود که نازکترین مجاری خونی هستند. هرمجرای کوچک کلیه ـبقدرت
خداوندـ از میلیون ها سرخرگ موئی بوجود آمده است. هرسرخرگ موئی بوسیله غشائی احاطه
شده که خون تصفیه نشده، بافشار ازاین مجاری عبورمی کند. مایع موجود دراین سرخرگها
بوسیله دیواره این رگها جذب می شوند وآنچه که برای بدن لازم نیست، دفع می شود،
انجام این اعمال نیاززیادی به عکس العمل های دقیق این مجاری دارد.

احساس تشنگی

احساس تشنگی درانسان، انعکاسی است ازخشکی دهان وگلو که
درنتیجه کمی تولید آب دهان (بزاق) به وجود می آید. این خشکی وپائین آمدن سطح آب
وبالا رفتن سطح املاح بدن بعضی ازسلول های آب را وامی دارد که اشاراتی از خود صادر
کنند وما رابه درخواست آب وادارسازند. لازم به تذکراست که ترکردن دهان ، بدن رانمی
تواند گول بزند و لذا عطش را از بین نمی برد گرچه مرطوب کردن گلو، نیاز به تشنگی
رابرطرف می سازد ولذا وقتی انسان روزه است تا آب به گلویش نرسد روزه اش باطل نمی
شود زیرا رسیدن آب به گلو، تشنگی رارفع می کند هرچند کم باشد .

این بود اجمالی ازنیاز بدن به آب واهمیتی که آب درزنده
ماندن انسان دارد ولی درهرصورت نیاز روزمره انسان به آب ازاینها تجاوزمی کند زیرا
آب درنظافت ، تهیه غذا وکلیۀ صنعتهائی که دررفاه انسان به کارمی آیند، نقش مهمی
ایفا می کند، گذشته ازاینکه گیاهان ونباتات که به تنهائی یا بصورت غذای دام ،
تغذیه انسان رامی سازند، هرگزبی آب زنده نمی مانند وای بسا بیابان های خشک ولم
یزرع که با بارندگی تبدیل به باغهای سبز وخرم شود وگلها وگیاهان رنگارنگ در آن
پدید آیند وپس ازمرگ به زندگی روی آورد. «وتری الارض هامدة فاذا انزلنا علیها
الماء اهتزت وربت وانبتت من کل زوج بهیج». زمین رابی گیاه ، خشک ومرده می یابی وآن
هنگام که باران رابرآن فرو باریم ناگهان حرکت می کند ورشد می نماید وازهرگیاه زیبا
ودلربائی درآن بروید. وازاین روست که امیرالمومنین (ع)می فرماید:«من وجدماء
وتراباثم افتقرفابعده الله» (بحارـ ج 103ـ ص 65) هر که آب وخاک پیدا کند وبازهم
فقیروتهیدست بماند، خداوند اوراازخود دورگرداند.

آب ، از قانون کل مستثنی است

همه می دانند که اشیاء هرچه سنگین تر باشند به زیرکشیده می
شوند وچیزهای سبک بالا می روند ولی این قاعده درآب ، مستثنی است وهمچنانکه تمام
اشیاء دراثرحرارت ، حجم آنها زیادتر می شود، آب دراثربرودت حجمش زیادتر شده وبه
صورت جامد درمی آید.

ولی چراخداوند این قانون طبیعی رادرآب استثنا نموده است؟
زیرا اگر آب، پس ازسرد شدن هوا به حالت جامد ویخ درآید واین یخها دراثر سنگینی به
زیردریا بروند، تمام حیوانات وگیاهان وجنبنده های دریائی ازبین می روند ، ولی
خداوند این قانون رابه نفع آبزیان تغییر داده است ، لذا پس ازیخ شدن آب ، وزن آن
سنگین می شود وبجای فرورفتن به قعر دریا ، بالا می آید ودرسطح آب قرارمی گیرد واما
آبی که درزیر آن قسمت یخ زده است ، هیچگاه از حرارت چهاردرجه سانتیگراد فراترنمی
رود . وازآن گذشته وجود یک قشرازیخ برسطح آب ، قسمتهای زیر دریا راازرسیدن سرمای
بیرون به آن محفوظ می دارد ودرنتیجه تمام آبزیان زنده می مانند وبقدرت پروردگار،
بدون هیچ مشکلی زندگی رابه سرمی برند. ولی اگرآب می خواست تابع قانون کلی باشد ،
یخها چون سنگین تربودند به قعردریا فرورفته وحتی درصورت گرم شدن هوا نیز، آنها
همچنان به صورت جامد باقی می ماندند، چون هوای گرم نمی توانست تأثیری درآنها
بگذارد و ازآن همه لایه های متراکم آب پائین تررود. ودرصورت ادامه آن پس ازگذشت
چند سال تمام دریاها مبدل به قسمتهای یخبندان سرد جامد می شد و قاره های یخ به
وجود می آوردودیگراثری ازحیات درجهان باقی نمی ماند.

آب ، پخش کننده حرارت وسرد کننده

فیزیکدانان می گویند:آب دارای حرارت نوعی بالائی است که
مثلاً دوبرابرحرارت نوعی است که درالکل وجود دارد. ومعنای این سخن آنجا روشن می
شود که دواندازه متساوی ازآب والکل رادردوظرف جداگانه بریزیم وبه مقدارمتساوی
حرارت دهیم. خواهیم دید که ارتفاع درجۀ حرارت درآب ، نصف ارتفاع آن درالکل است. وهمین
امردر مورد سرد شدن نیز صدق می کند. واین پدیده است که درجۀ حرارت دریاها واقیانوس
ها ورودها را دارای ثباتی شگفت انگیز قرارداده که دربرابرتمام تغییرات هوائی،
آبزیان سالم بمانند. گذشته ازاینکه آب، بااین خاصیت می تواند مقدار زیادی ازحرارتی
که آبزیان درنتیجه تحرک و جنب وجوششان تولید می کنند، جذب نماید وباسرعت، این
حرارت جذب شده راازمصادرتولید دورکرده ودرسراسر بدن پخش کند. وهمین امرباعث می شود
که موجود زنده ازحوادث مرگ آوری که اعضای حساسش رامانند مغزتهدید می کند، درامان
نگهدارد. ونباید ازیادببریم که آب ، باچنین خاصیتی ، سیارۀ زمین رانیز ازآن حوادث
وتغییرات جوی شدید نگهمیدارد وازشدت آن درحرارت هوا وخشکی می کاهد.

آب ـ همانگونه که ذکرشد ـ نیاز به حرارت زیادی دارد تا
تبدیل به بخار شده وجزئیات بهم پیوسته اش ازهم بازشده وبصورت گازدرآید. واین نیز
نعمتی است بزرگ که خداوند به برخی ازموجودات زنده ارزانی داشته است زیرا تبخرآب
برروی پوست آنها، سبب می شود که مقدارزیادی ازحرارت بدنشان را بکاهد ودراثرسردشدن
بدن ، درجۀ حرارتشان ثبات خود را بکاهد ودراثرسردشدن بدن ، درجۀ حرارتشان ثبات خود
را حفظ کند. همچنانکه آن موجودات رادرصورتی که دمای هوا بالا رود، ازمرگ نجات می
بخشد.

انسان وبسیاری ازپستانداران برغده های مولّد عرق ، دربیرون
کردن آب لازم برای تبخیر وسردشدن بدنهاشان، تکیه دارند پس زنده ماندن انسان نیز
درحالات مختلف گرما وسرما بااعتماد کلی برآب است چراکه عرق چیزی جزمایعی ترشحی نیست
که ازتعداد بیشماری غدۀ کوچک بنام غده های مولد عرق که درزیر تمام پوست بدن
پراکنده اند ، ترشح می شود وکاراین غده های کوچک تبخیر است، تابدینطریق بدن خنک
شود.

آب همچنین درجۀ حرارت هوا را تنظیم می نماید زیرانقطۀ تحول
آب ازمایع بودن به جامد شدن درجۀ صفر سانتیگراد است وآن نیاز به حرارت زیادی دارد
تابچنین حالتی برسد، پس هرگاه به جوش آمد دمای مطلوب راازهوای احاطه شده بخود می
گیرد و آنرا سرد می کند (وهمین حالت است که درجعبه های یخ رخ می دهد وغذاها راسالم
نگه میدارد) وهمچنین هنگامی که آب یخ می زند ، این حرارت رابه هوا برمی گرداند. پس
آب درتمام مراحل ، حرارت محیط زندگان راتنظیم می کند وسرعت بیش ازحد درتغییر درجه
حرارت جانداران زنده که منجر به از بین رفتن آن ها می شود ، می کاهد.

درهر صورت آیۀ مبارکه«وجعلنا من الماء کل شیء حی»دلالت دارد
براین که آب ، دخالت کامل دروجود هرذی روح زنده ای دارد و«جعل» به معنای خلقت
وآفرینش است یعنی وماازآب هرچیز زنده ای راخلق کردیم. کما اینکه آیۀ دیگری هم
دلالت براین معنا دارد که می فرماید:«والله خلق کل دابة من ماء»خداوند هرجانداری
راازآب آفرید. ولی درآیۀ «وجعلنا من الماء کل شیءحی» چون کلمۀ «هرچیز» آورده است،
لذا آن رابرنباتات وگیاهان نیز می توان اطلاق کرد.

 

/

سرمقاله

بسم الله الرحمن الرحیم

تانگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

سنخیت وهمسوئی امام درایمان، خلوص و فداکاری درراه خدا،
مهترین عامل شناخت این دواز یکدیگر است. امت اسلام به خوبی امام خودرا یافته، راهش
را شناخته و سخنش را به جان خریده و راه به سوی حق سپرده است و امام نیز امتش را
بنحواحسن شناخته ونتیجه این شناخت و درک متقابل چنین بود که بزرگترین انقلاب جهان
پدیدار شد و امواج خروشان آن، رژیم دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی راواژگون کرد
ودرکاخهای ظلم واستکبار جهانی لرزه افکند و جهان رادر اندیشه تحولی شگفت فرو برد.

وآنان که دارای این سنخیت وهمسوئی نیستند نه امام راتوانند
شناخت و نه امت راتاچه رسد که اسلام را. وچنین است که دشمنان تاکنون نتوانسته اند
به راهی مؤثربرای رویاروئی باانقلاب اسلامی که دستاورد این سه رکن اساسی است دست
یابند وهرروزسردرگم تر ازروز قبل بامغزهای بیمارو گیج خود تحلیلی تازه می بافند
وبه کار جنون آمیزی دست می یازند وبازهم ناکامی همان و پیروزی و شگفت آفرینی امام
و امت همان. و بقول یکی ازتحلیل گران غربی:«جهان شاهد است که جمهوری اسلامی ایران
در جبهه های جنگ نظامی ، سیاسی، اقتصادی و. . . بعد از فرونشستن گرد وغبارتبلیغات
علیه آن هر روزگامی به پیش رفته ودشمنانش قدمی عقب نشینی کرده اند».

وبدینسان بود که دشمن درتمام جبهه ها به موضع انفعال وتناقض
گوئی افتاد وسرانجام بعد ازدهها بارپیش بینی ومحاسبه !سقوط قریب الوقوع جمهوری
اسلامی ، امروزاعتراف می کند که جمهوری اسلامی ایران با ثبات ترین کشورجهان درپنج
سال آینده است. از یکسو تبلیغ می کنند که اقتصاد جمهوری اسلامی درورطه سقوط قطعی
است و ازسوی دیگر-درحالی که عمده کشورهای جهان با رشد تورم صددرصد الی
هزاروچهارصددرصد روبروهستند-اعتراف می کنند که:جمهوری اسلامی علی رغم جنگ و مشکلات
دیگر، معجزآسا توانسته است نرخ تورم را تا 15 درصد کاهش دهد!ودرعین حال باوجود
هزینه سنگین جنگ وفشارهای گوناگون دیگر، تنها کشوری است که درجهان سوم هیچگونه
بدهی خارجی ندارد و با آنکه میلیاردها مطالبات جمهوری اسلامی ازکشورهائی مانند
آمریکا، فرانسه، مصرو. . . وصول نشده، جمهوری اسلامی تمام بدهیهای گذشته
رابازپرداخت نموده است.

. . . وبالاخره ازیک سو هفتاد بار خارک راباخاک یکسان می
کنند وازسوی دیگر اعتراف میکنند صادرات نفت ایران 20درصد بیشتر از زمان قبل از
آغاز بمبارانها شده است!ودرحالی که تا کنون سعی داشته اند نارضایتی عمومی رادر
ایران القاء کنند، اکنون یک روزنامه ژاپنی چنین می گوید:«. . . وبهمین دلیل ملت
ایران وقف فرهنگ اسلامی شده اند وبا تحمل مشکلات اقتصادی عملا حمایت خود را از
رژیم افزایش داده اند وبا این حال بنظر می رسد که اکثریت قریب به اتفاق مردم از
این دولت راضی باشند». ومیدل ایست می نویسد :«بعقیده من هیچگونه تغییر محسوسی ظرف
چندین سال آینده در ایران بوقوع نخواهد پیوست».

ومجله آلمانی دیگری بعد ازنقل مطلب فوق، ادامه می دهد
که:«تنها اجتماع خیالبافان کافه های پاریس به زعم اینکه سیستم ناپایدار است، تلاش
می کنند که. . . »

ودرحالی که ازانزوای جمهوری اسلامی درسطح بین المللی داد
سخن می دهند، با انعکاس ناخواسته حوادثی مانند استقبال بی نظیر رئیس جمهوری
درپاکستان، ناگهان تمام بافته هایشان رشته می شود و بناچار یک تحلیل گر برجسته
اروپائی چنین می نویسد:«این فرض کلی جهان است که انقلاب اسلامی ایران به طریقی در
کشورهایشان حضوردارد»وچنین اظهارعقیده می کند که:«دورنیست زمانی که اسلام باارائه
شایستگی خود درجذب قلوب مردم جهان موفق شود!».

مطالب فوق فقط نمونه هائی است که نویسنده درهمین ایام
درمطبوعات خارجی به آنها برخورد نموده وذکر وبررسی تمام این نوع مطالب ازعهدۀ این
مختصرخارج است.

آری!این نیروی ایمان وتجلی آن در امام وامت اسلام است که
اینگونه معادلات حاکم برجهان امروز رادرهم ریخته ودوست ودشمن رابه شگفتی و حیرت
فروبرده است.

واکنون درآستانِۀ آغاز هشتمین سال پیروزی انقلاب اسلامی،
علی رغم تبلیغات وسیع استکبار جهانی درمورد نارضایتی وخستگی مردم ازجنگ تحمیلی
ومشکلات گوناگون دیگر، بازهم معجزه ای دیگر و حماسه ای شگفت انگیزتر آفریده می شود
وحرکت پرشور یک ملت بزرگ به گستردگی همان روزهای اوج انقلاب تکرار می شود واین بار
آبدیده تر، عمیق تروبابصیرت وآگاهی بیشتر.

صدها هزار نفر داوطلب زیر پرچم راهیان کربلا به سوی جبهه ها
رهسپار می شوند ودشمنان کوردل تصور می کنند که دیگر کفگیر ته دیگ خورده و جمهوری
اسلامی تمام نیروهای خودراتاآخرین نفر به جبهه گسیل داشته است که ناگهان
مانورنزدیک به پانصد لشکراحتیاط قدس از سرتاسر کشور، دیگربارپشت تمام قدرتهای
شیطانی را می لرزاند وبه دنبال آن، بزرگترین راهپیمائی تاریخ در22بهمن برپا می شود
وبیش ازبیست میلیون نفر باشعار«مرگ برآمریکا»، «جنگ جنگ تا پیرورزی» بر تمام آمال
مرهوم دشمنان اسلام خط بطلان می کشند و با چنین پشتوانه عظیم الهی رزمندگان اسلام،
در پایان دهه فجر وآغاز هشتمین سال پیروزی انقلاب اسلامی عملیات «والفجر 8» را
آغاز می کنند و قدرت ایمان را به نمایش می گذارند ودرحالی که دشمن درآماده باش
صددرصد بسرمی برد باعبور ازامواج خروشان اروند رود، محمکترین دژهای دفاعی و
قویترین استحکامات تاریخ جنگهای جهان راکه بامدرنترین تجهیزات نظامی شرق وغرب
حفاظت وحمایت می شد ، درهم می شکنند وفصلی نو درتاریخ زرین پیروزی حق برباطل می
گشایند و پرچم سبز بارگاه امام رضا(ع) رابراوج بلندترین نقطه «وفا» به اهتزاز درمی
آورند .

راهیان کربلا گام بلند دیگری رادرراه کربلا برمی دارند
ودرپی آنان نزدیک به 500 لشکر احتیاط قدس نیز بی صبرانه درانتظارند تابا
عبورازکربلای حسینی به سوی قدس عزیزرهسپارشوند ان شاء الله. والسلام                                                   
 رحمیمیان

22/11/64

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و پايدار از آغاز تا کنون

ثروت عظیم نفت

 

«بدبختی دول اسلامی از دخالت اجانب در مقدرات آنها است،
اجانبند که مخازن پرقیمت زیرزمینی ما را به یغما برده و می برند، انگلیس است که
سالیان دراز طلای سیاه ما را با بهای ناچیز برده ومی برد. . . »

4/8/43

«دولت های ممالک نفت خیز اسلامی لازم است ازنفت ودیگر
امکاناتی که دراختیار دارند به عنوان حربه علیه اسرائیل واستعمارگران استفاده کرده
از فروش نفت به آن دولتهائی که به اسرائیل کمک می کنند، خودداری ورزند».

16/8/52

«ما درمقابل نسل آینده مسئولیت نگهداری از مخازن نفت را
داریم».

2/8/57

«ما بعد ازاینکه استقلال خودرا بدست آوردیم ونفت در
اختیارمان قرارگرفت، می خواهیم برحسب اختیار خودمان نفتمان به فروش رود و ارز
گرفته، صرف مصالح کشور کنیم. ما از حیث فروش مضایقه ای نداریم لکن نه مثل فروشی که
الآن هست»

18/8/57

«باید به نفت نقش حساب شده در اقتصاد کشورها وبطریق اولی،
کشورهای نفت خیزداد وبه اقتصاد کشورقابلیت رشد واقعی بخشید نه رشد کاذب. ماسیاست
نفتی خود رابراین اساس تنظیم خواهیم کرد. دراین صورت است که می توانیم بعنوان طرف
مساوی درباره قیمت نفت و فرآورده های آن و قیمت کالاهائی که می خریم به آنچه عدل
است عمل نمائیم».

24/8/57

«در سابق آمریکا نفت ما را می برد ودرازاء نفت به ما اسلحه
هائی می دادند که برای خودشان پایگاه باشد. ان روزنفت ما به مفت ومجان می رفت به
آمریکا ویکمقداری هم که می خواستند عوض به ما بدهند، اسلحه و چیزهائی بود که برای
خودشان فایده داشت…امروز دیگر نفت بطور رایگان نمی رود و مال خود شما است ودیگر
نمی توانند در ازای نفت تحمیل کنند که باید حتما آهن پاره بردارید برای ما پایگاه
درست کنید ».

17/8/58

«امروز نفت، رگ حیات قدرت های بزرگ ، دردست مسلمانان است،
پس چرا باید تحت فرمان ابرقدرتها قرارگیرد وبرای آمریکا و شوروی بازار باشد؟ این
برای این است که (مسلمانان) رشد سیاسی ندارند».

8/10/60

«سلاحی که شما دارید، دنیا ندارد و آن سلاح نفت است. دنیا
به سلاح شما احتیاج دارد، رگ حیات دنیا است این سلاحی را که خدای تبارک و تعالی در
اختیار شما گذاشته است، برای خداوند تبارک وتعالی ازآن استفاده کنید».

23/3/61

«شما کشورهای خلیج و کسان دیگری که در منطقه هستند، قدرت
مادّی دارند یعنی نفت دارند، آن نفتی که اگر ده روز بروی غرب بسته شود همه تسلیم
خواهند شد ، با همه قدرتی که در دست دارند ودردست داریم، مع الاسف قدرت ایمان نیست
درکار. اگر به جای نفت ما ایمان داشتیم احتیاج به هیچ نداشتیم».

3/5/61

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(ثروت عظیم نفت)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(آب، اکسیر زندگی)

گوشه ای از زندگانی امام هادی(ع)

سخنان معصومین(غنیمت شمردن فرصتها)

شناخت خداوند                                                آیت الله العظمی
منتظری

پیام شهید

وزن اجتماعی زن در جاهلیت و اسلام                     مرحوم آیت الله علامه
طبابائی

کیفیت پیدایش انسان                                          آیت الله مشکینی

بررسی آیات عهد و نسیان                                   آیت الله
جواد آملی

اسرعیت مکر(الله)                                           آیت الله محمدی گیلانی

کربلا تکرار شد(نامه ای از جبهه)

تجدید بنای خانه کعبه                                          حجة
الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

گفتارو کردار (انتقادها و پیشنهادها)

درگوشه و کنارجهان

مقام زن در اسلام

یاران امامان(علی بن مهزیار)                             سید محمدجواد مهری

بهداشت دندان                                              
دکتر بهمن نوابی

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني:

اگر انسان اين «من» را زير پا گذاشت و «او» شد، همه چيز را
اصلاح مي کند.

کار دانشگاه هيچ وقت تمام نمي شود. دانشگاه را رو به معنويت
ببريد تا همه درس ها براي خدا خوانده شود.

آنچه مقصود است، اين است که انسان در کارهايش چه در تشکيل
حکومت، چه انقلاب فرهنگي و چه در انقلاب هاي ديگر، نظرش اين باشد که يک کار الهي
کرده باشد.

20/9/64

هرگونه القايي در جهت تضعيف ارتش، از ناحيه دشمنان اين کشور
است.

هم سپاه و هم ارتش هر دو يک وضع دارند، هر دو يک تکليف
دارند و آن حفظ اسلام است.

مسأله اين نيست که ما فقط مي خواهيم جنگ کنيم، ما مي خواهيم
از آبروي اسلام و از آبروي کشور اسلامي دفاع کنيم و اين دفاعي است که هم عقل و هم
اسلام با آن موافق است.

3/10/64

آيت الله العظمي منتظري:

خدمت به اين ملت بزرگ و فداکاري در راه رفع نيازهاي آنان،
از بزرگترين وظايف همه مسئولان است.

16/9/64

مبادا ضعفا و محرومين را به قانون محوّل کنيم و نسبت به
طبقات بالا، روابط و ملاحظات ديگر را حاکم نمائيم.

من و شما در هر مقام و پستي باشيم حق نداريم خود سرانه و يا
بر اساس روابط و توصيه هاي بي جا تصميم بگيريم و اقدام نمائيم.

اگر بنا باشد هر فرد و يا ارگاني بخواهد اراده و فکر خود را
در محيط کارش حاکم گرداند، جز هرج و مرج و اختلال نظام، چيزي عايد کشور نخواهد شد.

داشتن يک قانون اساسي اصيل و عميق و مدون و تقديس از آن در
شعارها کافي نيست و دردي را دوا نمي کند. آنچه مهم است توجه عملي در تمام شئون
اداره کشور و قواي سه گانه به ارزش ها و محتواي آن مي باشد.

25/9/64

برخوردها در ارتش بايد ضمن مراعات نظم و دقّت نظامي، کاملاً
با تواضع و فروتني باشد.

3/10/64

امام خميني:

وقتي يک ملت قيام کرد و همه با هم بودند، هيچ کس نمي تواند
با چنين ملّتي معارضه کند، آمريکا اين مطلب را مي داند و شوروي هم اين مطلب را مي
داند که آن ها جبهه اي را مي توانند شکست بدهند که ملت همراه آن نباشد.

3/10/64

 

/

نگاهي به رويدادها

نگاهي به رويدادها

جنگ

ايران با چند هواپيماي شکاري بمب افکن، تأسيسات نظامي العماره و محل تجمع
نيروهاي عراق را بمباران کرد.

20/9/64

هواپيماهاي متجاوز عراقي مجدداً به شهر هويزه حمله کردند.

21/9/64

يک گروه گشتي دشمن طي عمليات نفوذي رزمندگان اسلام در هورالهويزه کاملاً نابود
شدند.

23/9/64

توسط دلاوران لشکر توحيد، پل ارتباطي دشمن در غرب اروند رود و يک پاسگاه
فرماندهي منهدم شد.

هواپيماهاي متجاوز عراقي، حومه اهواز و هويزه را بمباران کردند.

جنگنده هاي ايران مراکز تجمع نيروهاي دشمن در مناطق «حلفائيه» و «الکميت» را بمباران
کردند.

24/9/64

هواپيماهاي دشمن مجدداً شهر هويزه را بمباران کردند.

28/9/64

مقر نيروهاي عراق در شمال العماره در حمله بمب افکن هاي ايران به آتش کشيده
شد.

4/10/64

توسط نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، کشتي حامل مواد منفجره براي رژيم
عراق توقيف شد.

11/10/64

يک فروند ميراژ دشمن در مناطق عملياتي جنوب سرنگون شد.

هواپيماهاي متجاوز دشمن «شهرک گلان» از توابع صالح آباد را بمباران کردند.

تأسيسات ارتباطي و راديويي عراق در منطقه سيد صادق بمباران شد.

12/10/64

جهان اسلام

زنان مسلمان دهلي نو در اعتراض به دخالت دادگاه عالي هند در قوانين مسلمانان
روز شنبه اقدام به تظاهرات عظيمي در پايتخت کردند که در نوع خود بي نظير بود.

12/9/64

توسط انقلابيون مسلمان عراقي، يک ستون نظامي حامل موشک هاي دور برد دشمن در
مسير بغداد- کويت منفجر شد.

17/9/64

رهبر مسلمانان اندونزي به جرم سخنراني هاي ضد دولتي به اعدام محکوم شد.

19/9/64

پايتخت افغانستان در اثر بسته شدن راه هاي اصلي توسط انقلابيون مسلمان، با
کمبود مواد سوختي و ترافيک سنگين روبرو شد.

20/9/64

جهاد اسلامي مسئوليت انفجار جت حامل نظاميان آمريکا را که 250 نظامي و خدمه آن
کشته شدند به عهده گرفت.

23/9/64

انقلابيون مسلمان افغانستان در يک حمله موشکي 15 خلبان روسي را به هلاکت
رساندند.

25/9/64

يک کميته امنيتي در طرابلس اموال جنبش توحيد اسلامي به رهبري شيخ سعيد شعبان
را توقيف کرد.

27/9/64

مجلس رژيم اردن قانون محدوديت سخنرانان مذهبي در مساجد را تصويب کرد.

30/9/64

پس از شش سال سرکوب ملت مسلمان افغان، شوروي خواهان يک «آشتي ملي» در
افغانستان شد.

3/10/64

سخنگوي احزاب افغانستان: يک ميليون مسلمان افغاني از آغاز تجاوز شوروي به
افغانستان به شهادت رسيده اند.

يک روحاني برجسته مسلمان در اندونزي به 18 سال زندان محکوم شد.

4/10/64

مراکز تعليم قرآن در کويت تعطيل شد.

5/10/64

به گزارش روزنامه تايمز لندن، مزدوران صدام با حمله به شهرهاي کرد نشين عراق
300 مسلمان کرد را به شهادت رساندند.

7/10/64

اخبار داخلي

ده ها هزار بسيجي از 40 نقطه کشور با کاروانهاي کربلا عازم جبهه هاي نبرد
شدند.

13/9/64

اولين خط توليد مهمات گلوله 23 ميليمتري آغاز به کار کرد.

14/9/64

طول صف کاميون هاي حامل کمک ها و هداياي مردم و اتوبوس هاي حامل رزمندگان
اسلام در اصفهان به چندين کيلومتر مي رسيد.

19/9/64

در سال جاري متجاوز از 120 ميليون سانتيمتر مکعب خون از سوي مردم کشور اهداء
شده است.

23/9/64

وزير صنايع سنگين در اعتراض به رأي آلمان در سازمان ملل سفر خود را به اين
کشور لغو کرد.

25/9/64

آيت الله العظمي منتظري خواستار لغو راهپيمايي روحانيون و دانشجويان در حمايت
از مصوبه اخير مجلس خبرگان شدند.

27/9/64

نماينده اعزامي پاپ از وضع اسراي عراقي در ايران اظهار رضايت کرد.

4/10/64

توسط جهاد خود کفايي پايگاه نهم شکاري بندر عباس، 1700 نوع از قطعات هواپيما و
تأسيسات پايگاه هاي هوايي در داخل کشور توليد شد.

5/10/64

وزير بازرگاني: واردات گندم خارجي در سال گذشته 500 هزار تن کاهش داشته است.

7/10/64

خواهران آموزگار کوهبنان با تعهد 2 شيفت کار در غياب آموزگاران اعزامي به جبهه
هاي جنگ، درسي از ايثار را به همگان آموختند.

11/10/64

اخبار جهان

آتش سوزي در 3 پالايشگاه آمريکا صدها کشته و مجروح بجاي گذاشت.

سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد) با موافقت شاه حسن يک مرکز اطلاعاتي و جاسوسي
در مراکش ايجاد کرد.

نايب امير قطر: جمهوري اسلامي ايران را بعنوان کشوري که در صف مقدم مبارزه با
اسرائيل قرار داد مورد ستايش قرار مي دهيم.

16/9/64

400 تن از شورشيان سودان در نبرد با نيروهاي دولتي کشته شدند.

نيروهاي دولتي پاکستان 20 روستاي مرزي متعلق به قبايل ناراضي را منهدم کردند.

18/9/64

از 158 کشور سازمان ملل، 122 کشور جهان خواستار خروج نيروهاي اشغالگر شوروي از
افغانستان شدند.

ريگان: به منظور مبارزه با جاسوسي و درز اخبار محرمانه، اعضاي دولت من بايد با
دروغ سنج آزمايش شوند!

21/9/64

يک فروند هواپيماي حامل 250 تن از پرسنل نظامي آمريکا بعد از برخاستن از باند
فرودگاه يکي از ايالات کانادا سقوط کرد که در نتيجه کليه سرنشينان هواپيما کشته
شدند.

نخست وزير ترکيه: من به عراق نخواهم رفت.

24/9/64

صدام به طور ناگهاني وارد مسکو شد.

26/9/64

مبارک: لغو قراداد کمپ ديويد بمنزله اعلان جنگ با اسرائيل است.

رژيم صدام يک کشيش و 3 تن از آشوريان عراق را اعدام کرد.

27/9/64

ترکيه خواستار خروج اسرائيل از کليه سرزمين هاي اعراب شد.

28/9/64

به دنبال تهديد به استعفاي شولتز، ريگان، وزير خارجه آمريکا را از شرکت در
آزمايش دروغ سنجي معاف کرد.

مردم قاهره براي آزادي «قهرمان سينا» دست به تظاهرات زدند.

30/9/64

کارمندان سفارت عراق اتومبيل ديپلمات هاي ايراني را در سريلانکا به رگبار
بستند.

معاون اول صدام: صلح را به زور به ايران تحميل مي کنيم!!

3/10/64

صندوق پولي عرب براي نجات صدام 91 ميليون دلار وام در اختيار عراق قرار داد.

چريک هاي فلسطيني بزرگترين نيروگاه برق اسرائيل را منفجر
کردند.

5/10/64

دادگاه مصر سرباز قهرمان سينا را به حبس ابد با اعمال شاقه
محکوم کرد.

ريگان اسرائيل را از دست زدن به حملات حساب نشده که موجب
تحريک مسلمانان شود، بر حذر داشت.

8/10/64

عراق به منظور مبارزه، با تنگناهاي شديد اقتصادي، براي
سومين بار اقدام به چاپ اوراق قرضه کرد.

جنگنده هاي متجاوز عراق هواپيماي مسافرتي ترکيه را مورد
هجوم قرار دادند.

10/10/64

سليمان خاطر سرباز قهرمان مصري توسط يک خبرنگار اسرائيلي
دچار ضربه مغزي شد.

در اولين ساعات آغاز سال نو مسيحي، فالانژهاي مسيحي با زير
پا گذاشتن توافقنامه صلح دمشق موجب کشته و مجروح شدن 59 تن شدند.

قذافي: ليبي، تونس و گرنادا نيست. در صورت حمله آمريکا يا
اسرائيل سراسر مديترانه را به جنگ مي کشيم.

12/10/64

اختراع و اکتشاف

يک معدن بزرگ مس در استان سيستان و بلوچستان کشف شد.

17/9/64

براي اولين بار در ايران، طرح تصفيه و خالص سازي کتيرا در
مشهد به اجرا درآمد.

يک جراح ايراني براي اولين بار روش جديدي در عمل جراحي
پيوند کليه به جهان پزشکي ارائه داد.

28/9/64

توسط متخصصين صنايع سنگين تبريز ماشين شيار زني براي اولين
بار در ايران ساخته شد.

30/9/64

طرح بازيابي فلزات گرانبها از الکتروليز لجن مس براي نخستين
بار در کشور راه اندازي شد.

1/10/64

يک مبتکر ايراني براي اولين بار گوشي پزشکي ساخت.

3/10/64

توسط چند متخصص ايراني، چند دستگاه پزشکي شامل دستگاه هاي
درمان درد، محرک عصبي، چراغ پيشاني و چکش رفلکس براي اولين بار در ايران طراحي و
ساخته شد.

10/10/64

40 معدن سنگ آهن در منطقه بافق شناسايي شد.

11/10/64

خدمات و عمران

254 واحد مسکوني در 9 روستاي هويزه آماده تحويل به روستائيان
شد.

3/9/64

عمليات بازسازي و نوسازي بيش از 75 درصد از مناطق بمباران
شده همدان به پايان رسيد.

25/9/64

240 کيلومتر از خطوط راه آهن تهران- مشهد تعويض و ترميم شد.

3/10/64

400 روستاي استان کهگيلويه و بوير احمد از آب آشاميدني
بهداشتي بهره مند شدند.

8/10/64

بيش از 160 پروژه عمراني توسط جهاد سازندگي آذربايجان غربي
در مناطق کرد نشين احداث و بازسازي شده است.

11/10/64

ضد انقلاب

مزدوران بيگانه بمبي در مقابل بيمارستان شهداء تجريش منفجر
کردند.

انفجار بمب در کرج يک شهيد و يک مجروح برجاي گذاشت.

17/9/64

انفجار بمب در خيابان ولي عصر (ع) تهران 3 مجروح بجاي
گذاشت.

18/9/64

اعضاي شبکه هاي بمب گذاري و ترور در تهران و 6 شهر کرد نشين
دستگير شدند.

19/9/64

توطئه ربودن و انفجار يک فروند هواپيماي جمهوري اسلامي با
اقدام به موقع و سريع گارد امنيت پرواز سپاه پاسداران خنثي و يک هواپيماربا به
هلاکت رسيد.

3/10/64

مسئول تشکيلات فدائيان اقليت داخل کشور به همراه بيش از 60
تن از کادرهاي آن دستگير شدند.

11/10/64

2 تيم تروريستي منافقين در خوزستان متلاشي شد.

12/10/64

 

/

سلیمان خاطر از خاطره ها نمی رود

سلیمان خاطر از خاطره ها نمی رود

14 مهر ماه 64- پنج روز پس از حمله رژیم اشغالگر صهیونیستی
به مقر سازمان آزادی بخش فلسطین در تونس، سر باز آزاده و قهرمان مصری «سلیمان
خاطر» در منطقه سینا با فریاد «الله اکبر» به سوی هفت مزدور صهیونیستی آتش گشود و
همه را به جهنم فرستاد.

حسنی مبارک که از این همه جرأت و شجاعت و حماسۀ سرباز مصری
به وحشت افتاده بود، با سراسیمگی کاردار سفارت مصر در اسرائیل را مسئول رساندن
تأثرات عمیق! خود به خانواده های آنان کرد و وعده داد که در این امر، شخصاً دخالت
کرده و این حادثه را بررسی کند.

یک روز پس از حادثه، مبارک این حرکت انقلابی را ناچیز توصیف
کرد و آن را عامل بهم خوردن تعادل روانی! یک سرباز دانست. 25 مهر ماه 64- روزنامه
آمریکائی «نیویورک تایمز»، قهرمان سینارا یکی از پیروان آیت الله خمینی نامید.

20 آبان 64- محاکمه سلمیان خاطر در بیدادگاه نظامی قاهره
آغاز شد.

30 آذر 64- تظاهرات گسترده‏ای در خیابان های قاهره برای
آزادی قهرمان سینا به راه افتاد که هزاران مسلمان مصری در ان شرکت داشتند. پلیس
مصر برای جلوگیری از گسترده تر شدن تظاهرات، دست به کار شد و با شلیک گلوله هائی
به سوی مسلمانان، عدّه ای را زخمی کرد و عدّه ای دیگر دستگیر شدند. خبر گزاري های
خارجی، عدد زخمی و دستگیر شدگان را 600 نفر ذکر کردند.

6 دی 64- پلیس دژخیم مصر، ده ها نفر از نمازگزاران مصری را
که قصد داشتند به حمايت از سلمیان خاطر در مسجد «الأزهر» قاهره به یک اعتصاب نشسته
دست بزنند، دستگیر و روانه بازداشتگاه ها کرد. در این روز 70 هزار مسلمان مصری طّی
امضای طوماری، خواستار آزادی قهرمان سینا شدند.

7 دی 64- بیدادگاه نظامی قاهره پس از دو هفته نمایش حقوقی،
سلمیان خاطر را به اتهام به هلاکت رساندن 7 صهیونیست و زیر پا گذاشتن قرار داد ننگین
کمپ دیوید، مجرم شناخت، و در زیر فشار آراء عمومی، ناچار او را به زندان ابد با
اعمال شاقّه محکوم کرد.

12 دی 64- سلمیان خاطر، در زندان رژیم مبارک، و در انظار
نگهبانان زندان، توسط یک عکّاس صهیونیست با دوربین مورد ضرب قرار گرفت، و دچار
ضربه مغزی شد و به بیمارستان انتقال یافت.

17 دی 64- سر انجام این سرباز دلاور اسلام، بدست مزدوران و
دژخیمان مصر، در بیمارستان به شهادت رسید.

در اثر شهید شدن قهرمان سینا، موجی از تظاهرات و عصیان
سراسر مصر بویژه قاهره را فرا گرفت و دانشجویان مسلمان با دادن شعارهای «الله
اکبر» و «اسلامیه… اسلامیه» یاد این راد مرد انقلابی را زنده نگه داشته و
خواستار ادمه دادن به نهضت اسلامی تا سرنگونی و نابودی کامل رژیم وابسته مبارک
شدند. جمهوری اسلامی ایران برای زنده نگهداشتن خاطرۀ سلیمان خاطر و براي تجلیل از
فداکاری ها و مبارزات ملت مظلوم و مسلمان مصر، خیابان «فرشته» در تهران را به نام
«سلیمان خاطر» نامگذاری کرد. «پاسدار اسلام » ضمن گرامیداشت شهادت این سرباز دلیر
اسلام، از مردم مبارز و مقاوم مصر می خواهد به نهضت خود ادمه دهند و تحت هیچ
شرائطی دست از مقاومت و تظاهرات و اعتصاب بر ندارند که همین حرکتهای انقلابی، اگر
با هشیاری کامل توام باشد و با توکل بر خدای بزرگ و پیروی از تعالیم رهائی بخش
اسلام، پیروزی را بزودی به ارمغان خواهد آورد. به امید آن روز

 

/

آثار و عوارض گروه گرایی

قسمت سوّم

محمد رضا حافظ نیا

ریشه‌های گره ها

آثار و عوارض گروه گرائی

6/1- گروه گرائی و تأثیر آن در امر گزینش:

از آنجایی که  تحقیقات و کسب اطلاعات
در خصوص افرادیکه جهت ورود به دستگاه هابایدمرحلۀ گزینش را طی نمایند امری بدیهی
است و معمولاً تحقیقات از منابع مورد وثوق بایدانجام پذیرد، چنانچه منبع یا منابع
مورد وثوق در ارتباط به طیفها  و جریانات
منطقه ای و محلّی قرار داشته باشند و فرد مورد تحقیق و گزینش در طیف یا جریان
مقابل باشد  روشن است که احتمال  ندادن نظر مساعد به فرد  محقّق یا مرکز 
تحقیق و گزینش وجود دارد و خدای ناکرده شخصیّت فرد مورد تحقیق علی رغم
تعهّد و تدین زیر سئوال رود و در گزینش رد شود. گاهی ممکن است در دستگاه یا شهری و
منطقه ای، سازمان ها و نهادهای انقلابی و اسلامی در طیفهای متفاوت وجود داشته
باشند و بطور طبیعی  هر کدام سعی می‌ کنند
افراد وابسته به طیف و گروه خود را زودتر و بهتر از سایرین در نظر دادنها تأیید
نمایند و حتّی احتمال مردود دانستن طیف مقابل آنها وجود دارد لذا واحدهای
مرکزی  گزینش دستگاه ها  و نهادها با توجّه به اهمیّت کارشان که در
حقیقت با حیثیّت و آبرو و شخصیّت افراد سرو کار دارند در وهلۀ اول قویاً می بایست
عوامل تحقیق و افراد محقّق خود را از بین افرادی که گروه گرا  نبوده و در تحقیقات خود رضای خداوند متعال را
در نظر دارند انتخاب نمایند و مرتّباً با تاکید و سفارش و روشنگری و مراقبت آنها
را از گرایش پیدا نمودن و حلّ شدن در جریانات بپرهیزانند. ثانیاً در انتخاب مانع
تحقیقاتی دقّت نمایند که حتی المقدور در منطقه و محلّ، موضِع  بیطرفی خود را در رابطه باجریانات و طیفهای
محلّی رعایت نمایند.

7/1- گروه گرائی و تأثیر آن در ارزشیابی مدیریتها:

یکی از وظایف اصلی دستگاه ها و سازمانهاي مرکزی و وازرتخانه ها نظارت بر حسن
انجام وظیفه واحدهای تابعه اعمّ ازستادی و اجرائی است، بخصوص نظارت و ارزشیابی
ازکار مدیريت هاي اجرائی در استانها و شهرستانها از اهمیّت خاصی برخوردار می باشد.
حال اگر مأمورین ارزیاب و یا محقّق، خود در طیف و جریان قرار داشته باشند و یا
اینکه منبع تحقیق و نظر خواهی چه در سازمان و چه در استان و شهرستان در داخل
جریانات بوده و وابسته به گروه خاصّی باشند بطور طبیعی تأثیر خود را در ارزیابی
درست ازمدیریت بجا خواهد گذاشت زیرا اگر محقّق و منبع تحقیق و مدیریت در یک طیف
باشند باز هم بطور غیر واقعی اظهار نظر شده و از عملکرد مدیریت بخوبی یاد نخواهد
شد و در هر دو حال غیر عادلانه قضاوت خواهد گردید. مثلاً اگر یک رئیس اداره در
شهرستانی دریک طیف و فرماندار و یا امام جمعه در طیف دیگری باشند و وزارتخانه
بخواهد ازعملکرد رئیس ادره‌اش ارزشیابی بعمل آوردو دو شخصیّت یاد شده را به عنوان
منبع تحقیق قرار دهد قهراً نتیجه مطلوب عاید نخواهد گردید و از او بعنوان فرد
ناهماهنگ یاد خواهد گردید. بنابریان مرکزیّت سازمانها ووزارتخانه ها برای ارزیابی
درست ازمدیریت استانی و شهرستانهای خود ضمن اینکه لازم است ملاحضات یاد شده توسط
هیئتهای مرکزی گزینش که در بند 6/1 ذکر گردید را مد نظر داشته باشند، می بایست در
ارزیابی های بعمل آمده عملکرد مسئول واحد خود در ارتباط با مصالح دستگاه یا
وزارتخانه و میزان اجراء سیاستها و خط مشیها ودستور العمل را نیز لحاظ نمایند
وتذکرات وگوشزدهای لازم در زمینه رفع نقائص و پرهیز از گروه گرائی و نیز ایجاد
هماهنگی در رابطۀ خودباشخصیتهای یاد شده را با حفظ مصالح وزارتخانۀ مربوط به
اوبدهند.

8/1- گروه گرائی و تقدیر و تنبیه بیجا:

زمانیکه حاکمیّت در دستگاه یاوزارتخانه گروه گراباشد بطور طبیعی در تقدیر و
تشویقها و نیز تنبیهات تأثیر خواهدداشت و این امر از مسیر عادلانۀ خود خارج خواهد
شد. جریان حاکم از افراد  و مدیریتهای داخل
سازمان  چه در مرکزیّت و چه در واحدهای
استانی و شهرستانی که وابسته به آن باشند بی جهت تأیید وتقدیر خواهد کرد ودر مقابل
کوچکترین کار مثبت در مقام مقایسه با دیگران تشویقها اعمال خواهد گردید و این حالت
در سخنرانیهای عمومی، در نامه ها، در جلسات وغیره به منظور مطرح کردن وجا انداختن
و باصطلاح رشد دادن وترجیح دادن بر دیگران و لو ضعیف هم باشند بویژه در مقابل طیف
مخالف تبلور می‌یابد، و افراد طیف مقابل و لوکارهای مهم تری نسبت به افراد خودی
انجام دهند یا از آنها تقدیر بعمل نمیآید ویا به سکوت اکتفا می شودو حتی از طرح
شدن آن نیز ناراحت می گردند و چه بسا زمینۀ وقوع آنرا هم از بین ببرند. در عوض
برای خرد کردن جناح مقابل سعی می گردد با اندک اشتباهی زمینه تنبه آنها بهر شکل
ممکن فراهم آید. در هر حال تشویق وتقدیرها به توانائیها و کارآئیها کمتر اختصاص
یافته و زحمات افراد فراموش شده وملاک و معیار قرار نخواهد گرفت واز طرفی دیگر به
اشتباهات جریان خود نیز اقرار و اعتراف نخواهد گردید.

9/1- گروه گرائی و رشد زمینۀ تملّق و انتقاد ناپذیر بودن:

از عوارض منفی گروه گرائی ایجاد زمنیۀ رشد روحیۀ تملقّ و چاپلوسی وانتقاد
ناپذیر بودن مدیریت وحاکمیّت دستگاه یا سازمان است زیراچون افراد جناح وطیف یا
طیفهای مقابل با فعالیّت و مبارزۀ منفی خود در مقابل حاکمیّت دستگاه که در بند 5/1
ذکر گردید سعی می کند با تضعیف مدیریت بتدریج زمینۀ کنار رفتن جریان حاکم و
حاکمیّت جریان وابسته به خود را فراهم نماید، لذا افراد وابسته  به جریان حاکم بر دستگاه که در موفقیتهای مختلف
داخل آن وجود دارند متقابلاً تلاش می‌نمایند تا از تضعیف مدیریت  دستگاه که وابسته به آنهاست ممانعت بعمل آورند
و در این میدان کشمکش که تدریجاً به اوج خود می رسد با تعریف و تمجید  از مدیریت وباصلاح قوّت قلب دادن و تشویق نمودن
به مقاومت در مواضع خودعملاً نوعی تملّق راترویج نموده و در نتیجه، مدیریت از
افراد خودی در عملکردهایش نه تنها انتقادی نخواهد دیدبلکه همه اش تعریف خواهد
شنید! و افراد جناح مقابل نیز زمینۀ انتقاد کردن نخواهند داشت چرا که به هر گونه
اعتراض وانتقاد آنها با عینک بد بینی و غرض آلود بودن دیده خواهد شد و حتّی اگر
فردی سوای این مسائل خواسته باشد ایرادی رابرعملکرد مدیریت به او یاد آور گردد چون
همه چیز را با این ذهنیّت که «نقشه ای برای تضعیف است»!! نخواهد پذیرفت. و امکان اَنگ
خوردن بر او نیز وجود دارد و وقتی که برای انسان این حالت ایجاد گردد که خودیها
همه اش تعریف کنند و انتقادات مخالفین را نظر سوء بداند مسلّماً بتدریج این باور
برای مدیریت ایجاد خواهد شد که کارش بدون ایراد و درست است و گناهی بر او نیست و
انتقاد پذیری تدریجاً از وجود او از بین خواهد رفت و دچار نوعی غرور خواهد گشت و
طبیعی است که وقتی انسان باورش بیاید که عیبی در کارش نیست و آینه ای هم وجود
نداشته باشد که خود را در آن ببیند (المؤمن مرآة المؤمن) و ایراداتش به او گوشزد
نگردد کم کم رو به سقوط خواهد رفت.

علاوه بر این همانطور که در بند 3/1 در خصوص رشد نیروهای فرصت طلب ذکر گردید،
وقتی که در سازمان یا دستگاهی تضاد بین یک یا چند جریان و طیف با هم وجود داشته
باشد افراد فرصت طلب و متملق و چاپلوس از این تضاد استفاده کرده و با نزدیک کردن
خود به حاکمیت و تعریف بیجا از او، این ذهنیت را تقویت می کند که کارها بدون ایراد
بوده و انتقادات بیجا است و علّتی غیر از غرض سوء جناح مقابل ندارد!!

10/1- گروه گرائی و رشد زمینة رابطه بازی و رفاقت:

این حالت چه در  مسائل خصوصی و چه در
مسائل و وظایف سازمانی افراد یک دستگاه ممکن است تعمیم یابد. در مسائل خصوصی
بدینگونه که در جهت بهره وری از امکانات و خدماتی که آن دستگاه بنا به وظیفه ای که
بعهده دارد و باید در خدمت عموم مردم با رعایت جنبه های عدالت و بدون تبعیض قرار
دهد، افراد وابسته به حاکمیت دستگاه می توانند راحت تر به آن دست یابند و در حقیقت
افراد داخل جریان حاکم نسبت به بقیة مردم و با اعمال جنبه های تبعیض بسادگی و بدون
طی کردن پیچ و خمهایی که عموم مردم باید طی نمایند. به آن دسترسی پیدا می کنند.

البته این وضع در اذهان عمومی آثار منفی و سوئی در ارتباط با نظام جمهوری
اسلامی از خود بجا می گذارد چرا که مردم در این نظام الهی با توجّه به ماهیّت آن،
چنین پدیده ای را از کارگزاران نظام بدون دلیل انتظار ندارند و انتظار ندارند که
بی جهت افرادی بر دیگران ترجیح داده شوند و براحتی و بدون زحمت از امکانات و خدمات
مربوط ولو در سطح حقوق بقیه مردم باشد در اولویت برخوردار شوند.

ولی جنبة دیگر آن در ارتباط با وظایف سازمانی افراد و
مدیریتها در داخل دستگاه است و بدینصورت است که حاکمیت دستگاه سعی می کند افراد
وابسته به خود را بویژه در مدیریتها از نظر امکانات ـ اعتبار و بودجه و تسهیلات
جنبی و تأکید به واحدهای دیگر جهت همکاری و همراهی با مدیریت مورد نظر، ترجیح دهد.
یعنی او راحت تر می تواند از تسهیلات دستگاه در جهت اهداف واحد خود بهره مند شود؛
در صورتیکه دیگران می توانند چنین تسهیلاتی را در اختیار گیرند. مثلاً یک استاندار
ممکن است تسهیلات و امکانات خود را بین فرمانداران تابعه بطور یکنواخت توزیع
ننماید بلکه افراد وابسته به خود را بر دیگران ترجیح دهد و يا یک وزیر در صوریتکه
جریانی باشد می تواند مدیران کلّ ستادی و اجرائی را که مورد نظر و وابسته به او
هستند، بر دیگران ترجیح داده و از نظر تأمین بودجه ـ اعتبارات ـ تسهیلات قانونی ـ
امکانات جنبی ـ دستور به واحدهای مختلفی که به نحوی در ارتباط با انجام وظایف
مدیریت هستند جهت همکاری و غیره براحتی بهره مند گرداند در صورتیکه مدیریتهای
مخالف (چنانچه باقی بمانند!) از چنین تسهیلاتی نمی توانند بهره مند گردند و طبیعی
است که مدیریتِ دارای امکانات بیش تر خواهد توانست بهتر از دیگران در کارش موفّق
باشد و همانطور که قبلاً ذکر شد مرتباً تأیید و تشویق و رشد داده شود و در حقیقت
این مدیّریت از خود هنری بخرج نداده است ولی فردی که نه تنها مورد عنایت نبوده
بلکه از طریق عوامل فشار مرتباً محدود بوده است و در همان حال وظایف خود را انجام
داده است هنر مدیریت خود را ثابت کرده است. عوامل و تسهیلاتی که فوقاً ذکر گردید
چنانچه برای مدیریتی آماده شود در صورتیکه فرد ضعیفی نباشد می تواند در موفقیّت او
نقش بسزائی داشته باشد و بر عکس محدود کردن عوامل مزبور از طریق مسئولین بالاترِ
مدیریت می تواند بعنوان بازوهای فشار و با هدفِ فراهم کردن زمینۀ پذیرش اذهان
عمومی در دستگاه که او مدیریتی ضعیف و ناتوان بوده و مستحق بر کناری است. و
نهایتاً شکست او به منظور عزل یا استعفاء جِبری مورد استفاده قرار دهد.

11/1- گروه گرایی و اصطکاک و تحلیل نیروها:

همانطور که قبلاً نیز ذکر گردید صحنۀ برخورد گروه ها و
جریانات با همدیگر عملاً صحنه اصطکاک آنها با یکدیگر است . بر اثر اصطکاک جریانات،
باعث تضعیف و تحلیل همدیگر به صورت تدریجی می گردند و نهایتاً خطر محو آنها وجود دارد
زیرا در مسیر توالی و تناوب حاکمیت در هر مرحله تعدادی از نیرهای اصیل انها که در
حقیقت نیروهاي اصیل انقلاب نیز بوده اند حذف شده و در نهایت تحلیل می روند و عملاً
زمینه رشد نیرهای خنثی و فرصت طلب را نیز بوجود می‏آورند. از جهت دیگر انزوای
تدریجی نیروهای اصیل انقلاب اسلامی و بر کنار ماندن آنها از صحنه های ادارۀ امور
کشور که بجای آنها از نیروهاي جدید و جوانتری که لیاقت و کارآئی و تدیّن آنها در
صحنه‏های مختلف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون بحمدالله ثابت شده است ولی
باقتضای کمی سنّ دارای سوابق انقلابی و مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب نبوده و
شرایط بسیار سخت مبارزه در دروان حاکمیت رژیم طاغوتی و شاهنشاهی و شیرینی حاکمیت
نظام الهی را بر جامعه در مقام مقایسه با وضعیت نکبت بار جامعه ما در رژیم منفور
گذشته را درک نکرده، باعث فراموش شدن آنها بگردد و بین نیروهای اصیل و مبارز و
استخوان دار انقلاب اسلامی که برای حاکمیت نظام الهی بر جامعه، جهاد و تلاش
کرده‏اند، با نسل آینده فاصله بیافتد. و باید بخاطر داشته باشیم که این نیروهای
اصیل اگر چه ظاهراً بر کنار باشند ولی اگر خدای ناکرده برای انقلاب اسلامی معضلی
پیش آید، زودتر از دیگران به صحنه آمده و از این نعمت الهی و دست آورد مقدّس، دفاع
خواهند کرد. بنابراین بهتر است نیروهای اصیل انقالب اسلامی در هر جریانی که هستند
بخاطر رضای خدا دست در دست یکدیگر گذاشته و بجای اینکه با همدیگر به نزاع بپردازند
در کنار هم قرار گرفته و نیروها و استعدادهای خدادای خود را همسو کرده و در جهت
رضای او و برای پیش بردن حرکت توفنده این انقلاب مقدّس بکار گرفته و باعث ایجاد
دست انداز و مانع در مسیر حرکت آن نگردند تا انشاء الله حصول به هدفهای مقدّس آن
زودتر عملی گردد.

12/1- گروه گرائی و شکایت و طرفداری از مدیریّت:

یکی از پدیده‏های مترتّب بر جریانگرایی و گروه گرائی بروز
افزایش شکایت و یا طرفداری از مدیریت است. در چنین وضعی طومارهای طرفداری از طریق
افراد داخل در جریانی که مدیریت به آن منتسب است افزایش می یابد و بالعکس طومار
شکایت!! اگر مرکزیت سازمان یا وزارتخانه بخواهد مسئول واحد خود را در استان یا
شهرستان تغییر دهد طرفداران او از مردم یا مسئولین و حتی نماینده مجلس و مسئولین
محلّی با ارسال طورمارها از او حمایت می کنند و ابقای او را خواستار می شوند و در
این حمایتها کمتر کارائی و توانائی مدیریت مدّ نظر قرار می‏گیرد. و بالعکس ممکن
است مدیریتی متعهّد در استان یا شهرستان از توانائی و کارآئی لازم برخوردار باشد
ولی جریان مقابل خواستار تعویض و تغییر او از وزارتخانه بوسیله ارسال نامه و طومار
و مذاکره با مسئولین مختلف کشور و حتّی تریبون مجلس باشد! در چنین وضعی وزارتخانه
در حالتی قرار می گیرد که در مقابل بازوهای فشار حمایت و شکایت متحیّر می گردد که
چه باید بکند. عزل و نصب در هر حال مسائلی را برای وزارتخانه ایجاد می کند. جریانی
خوشحال می شود و جریانی ناراحت، در هر حال در خصوص پدیده شکایت پراکنی- ارسال
طومارها- حمایتها به همه طرف به مجلس، به مسئولین رده اول کشوری- به وزارتخانه و
غیره باید گفت که بجای اینکه کارآئی و عملکرد مسئول منشأ این پدیده باشد، متاسفانه
جریانگرائی بانی و باعث آن می باشد که این امر نیز باید بطور جدّی مورد توّجه مسئولین
تصمیم گیری در چین شرایط و صحنه هایی باشد، که خدای ناکرده در اثر این فشارها فردی
بنا حق در مسئولیتی ابقا نگردد و بنا حقّ از مسئولیتی عزل نشود که در چنین وضعی
تودۀ مردم و انقلاب اسلامی از استعداد خدمتگزاری او محروم خواهند ماند.

آثار و عوارض…

13/1- گروه گرائی و تحت الشعاع قرار گرفتن مقررات و قوانین:

افراد داخل در جریان که مدیریت را از خود می دانند معمولاً
انتظار انجام خواسته ها و تمایلات خود را از وی دارند و امکان دارد که خواسته ها و
تمایلات آنها با مصالح دستگاه و یا قوانین و مقرّرات مربوط مغایرت داشته باشد،
طبیعی است که در چنین شرایطی مدیریت بر سر دو راه قرا می گیرد که آیا به تمایلات
آنها تن در دهد یا توانائی قانع کردن و یا تحمّل تبعات بعدی آنرا داشته و مصالح
دستگاه و مقررات را ترجیح دهد. در مدیریت های استانی و شهرستانی که مدیریت، مستقل
تر از مدیریت ستادی بوده و از طرفی دیگر بیشتر در ارتباط با مسئولین و جریانات
محلّی می باشد، و جریانات در استانها و شهرستانها تبلور بیشتری دارند، احتمال تحت
الشعاع قرار گرفتن مقررات و قوانین و سیاستهای وزرارتخانه وجود دارد و امکان دارد
که گاهی آنچنان وضع نگران کننده باشد که عملاً دستورات وزارتخانه نافذ نبوده و
واحد استانی در ارتباط با جریانات قوی منطقه دچار نوعی خود مختاری بگردد و یا
اینکه بازوهای فشار منطقه ای بقدري شدید باشد که استقلال واحد استانی یا شهرستانی
وزارتخانه، محدود شده و ناگزیر از لحاظ کردن تمایلات و نظرات آنها در فعالیتهای
خود باشد.

14/1- گروه گرائی و سپرده شدن امور بدست افراد ضعیف:

وقتی که ملاک و معیار گزینش نیرو برای مدیریتها در هرسطحی
که باشد میزان حضور یا تأیید از جریان یا گروه باشد طبعی است که کارآئی و توانائی
فرد بعنوان یک ویژگی اصلی مد نظر نخواهد بود لذا افراد ضعیف هم جریان و هم طیف بر
افراد قوی طیفهای مقابل ترجیح داده خواهد شد و تأیید و ابقا خواهد گردید، و روشن
است که با این وضع امور مربوط به دستگاه بنحو مطلوب حلّ و فصل نخواهد شد و در
صورتی که به جریان حاکم بر دستگاه اعتراض گردد که چرا مدیریتها ضعیف هستند توجیه
روشن آنان قحط الرجال بودن خواهد بود!

15/1- گروه گرائی و مشکلات مدیریِّتهای مستقل بعدی:

در زمان تصدّی مسئولیت یک واحد و سازمان، توسط فردِ گروه
گرا قطعاً آثار و عوارضی منفی در امور اجرائی دستگاه و روند فعالیتهای آن از خود
بجا می‏گذارد که مثلاً ضعف او و یا مشغله فکری ناشی از مسائل جریانگرائی باعث بهم
پاشیدگی و گسیختگی امور آن خوهد بود و از طرفی دیگر افرادی که مسئولیتهای مختلف در
دستگاه گرفته‏اند بر اساس معیار توانمندی انتخاب نگردیده‏اند و از جهتی دیگر امور
دستگاه تحت الشعاع و نفوذ تمایلات یک جریان بخصوص قرار داشته است. حال اگر مدیریتی
مستقل و بی طرف منصوب گردد و خواسته باشد به جریانات مختلف با یک نظر نگاه کند و
با همه به یک نسبت ارتباط داشته باشد و از نیروهای لایق و بر اساس توانمندی آنها
جهت تصدّی امور استفاده نماید و از دخالت دادن تمایلات یک جریان در امور دستگاه
خوددرای نماید قهراً مشکلات عمده ای خواهد داشت اوّلاً مشکلات متعدد سیاسی ناشی از
موراد مذکور چه بسا باعث فلج کردن دستگاه بشود و ثانیاً اصلاح امور اجرائی بهم
پاشیده و متوقّف شده مقدار زیادی از وقت و توان مدیریت جدید را بخود اختصاص خواهد
داد. آنچه که فوقاً ذکر گردید آثار مترتّب بر پدیده جریانگرائی و خط بازی بود که
مسائل متعدّدی را بوجود می آورد. حال با این اوصاف روشن است که مدیریتهای جریانگرا
و خطّی چه درگیریها و چه گرفتاریهایی داشته و منشأ چه معضلاتی می شوند و عموماً در
چنین وضعی بیشتر اوقات و نیرو و فکر واندیشۀ مدیریت و سازمانِ جریانی شدۀ او به
این مسائل اختاص می یابد و مصالح انقلاب و مشکلات مردم و دردهای اجتماع فراموش می
شود و آینده نگری و برنامه ریزی و طرح ریزی و اقدام و سوز و گداز برای رفع مشکل از
سر راه انقلاب و چاره اندیشی دردهای مردم در ارتباط با وظایف آن دستگاه و فراهم
کردن زمینه گسترده ارائه خدمات عمومی در اندیشه و اذهان مسئولین آن جای کمتری را
بخود اختصاص خواهد داد و مشکلات و مسائل هر روز بر رویهم انباشته شده و پیچیدگی
آنها افزوده تر و متقابلاً حل کردن آنها مشکل تر و زمان آن طولانی تر خواهد شد.

ادامه دارد

 

/

پیام شهید

پيام شهيد

اين وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند و بيدار مي کند. امام خميني

قسمتي از وصيت نامه مهندس شهيد ابوالحسن آل اسحق

شهادت مرتبه اي نيست که همه لايق آن باشند. اين وصيت نامه را هم از آن بابت مي
نگارم که احتمال شهادت برايم بسيار بعيد مي باشد ولي به هر حال آرزو بر جوانان عيب
نيست.

آنچه به وحشتم مي اندازد روز قيامت و شدت گناهان دنيا و اينکه هرچه کنم اميد
به رهايي از آتش دوزخ نيست تنها يک راه نجات هست که مي توان اميدوار بود و آن
شهادت چرا که شهيد اولين قطره خوني که از او ريخته شود تمام گناهانش پاک مي شود.
البته اين را هم مي دانم که شهيد بايست مراحل مقدماتي در اين دنيا طي کند و هيچکس
بدونه طي مراحل لازم به اين افتخار نائل نمي شود و از اين جهت وضع من بسيار ناراحت
کننده است. به هر حال شايد به برکت خون شهيدان و در فضاي عطر اين کربلا رحمت
خداوندي شامل حال من نيز شود.

آري! عزيزانم، اين انقلاب نشانم داد که عابدان 70 ساله چگونه راه خطا رفتند و
مبارزان شکنجه شده چگونه به لجنزار گناه غلطيدند. آري:

جايي که عقاب پر بريزد                           از
پشه ناتوان چه خيزد

آري! عزيزان بالاخره بايد رفت، بالاخره مرگ خواهد آمد و هيچ کس در اين دنيا
ماندني نيست… آيا اين وضعيت طلايي را بايد از دست داد! حال که به برکت اسلام و
خون پاک شهيدان دين بدون زحمت باريدن گرفته است، آيا جان تشنه را باز هم با لجن
دنيا سيراب کنيم…

قسمتي از وصيت نامه شهيد حسين چتر زرين

آن زمان که روح ها خالي از عشق افروز است دل ها بي عشق و بي حب محبوب، رگ هاي
جامعه بي خون، ارزش هاي انساني و الهي به دست فراموشي سپرده همه در مرداب هاي         ضد انساني غوطه ور شده اند. کوله بار بشري
به جز گناه چيز ديگري نيست آن لحظه هايي که نه نور اميد است که از دريچه اي بتابد
که ارزشي بيافريند و نه حرکتي و نه ذوقي و نه شوقي، آن وقت در آن لحظه هست که خون
شهيد، پيام شهيد، حرکت شهيد به سوي خدا، عروج او به سوي خدا، پرواز او به سوي خدا،
خودنمايي مي کند و تمامي هستي را رونق مي بخشد و شراره هاي عشق را بر جان و تن سرد
انسان هاي استحمار شده و استعمار شده و استثمار شده و شيطان زده مي زند و باعث مي
شود که چهره واقعي انسان ها به آن ها نشان داده شود آن وقت پيام شهيد نويد بخش
حرکتي بزرگ و هدفدار به سوي سعادت دنيوي و اخروي مي شود.

آري! اين است که شهيد شاهد است، حيّ است، حاضر است بر همه زمان ها و مکان ها،
عصر ها و نسل ها و با خون خود خط سرخي بر روي مستکبران مي کشد و با آن نگاه هاي
رباني اي که در لحظه شهادت دارند ارزش هاي گمشده و فراموش شده انساني و الهي را
زنده مي کنند. مگر نشنيده ايد که حسين (ع) آموزگار بزرگ شهادت با خون خود، آزادگي
و مختار بودن و عاشق بودن و الهي بودن انسان را مُهر کرد و به همه تاريخ درس داد و
قلب تاريخ را فتح کرد و شمع تاريخ شد و سوخت و به بشريت روشنايي و نور بخشيد حال
بايد مثل شمع سوخت و شکافنده بين تاريکي و نور شد.

مخلص: حسين چتر زرين براي دومين بار به جبهه اعزام شدم چون خبر حمله اي را
داشتم دوست داشتم که در حمله شرکت کنم تا خداوند بزرگ را با قلب و روح و فکر و عمل
و نيت خود ايمان بياورم. مگر نه اين است که مؤمن واقعي با خون وضو مي گيرد و به
نماز عشق مي ايستد. مگر نه اين است که ارزش هر انساني به عشق اوست.

آري! من رفتم تا با خون خود با خط انبياء و امامان و ولايت فقيه ميثاق ببندم.
مادر جان فرزند تو زنجيرهاي اسارت و بردگي و خود فروشي را پاره کرده و آزاد شده و
فقط مي خواهد براي خدا کار کند، اسير شکم و دنيا و اين تجمل پرستي ها و آن افکار
هاي احمقانه نيست. او رفته و تمامي سنگرهاي ضد انساني و ضد ارزش را فتح کرده و سر
سپرده خدا و اسلام شده. آري! مادرجان فرزند تو اسير اسلام شده و به اطاعت و عبوديت
و اخلاص رسيده البته اگر خدا قبول کند.

قسمتي از وصيت نامه شهيد رضا نجف زاده

… در زمانيکه همه طاغوتيان و جباران که دستشان تا مرفق به خون مستضعفان
آلوده است و کمر به نابودي اسلام بسته اند و قصد نابودي انقلاب خونبار حسينيان را
در سر دارند من نيز به مسئوليت شرعيم وظيفه خود دانستم که در اين نبرد شرکت نمايم
که در اين راه پيروزي و شهادت هر دو رستگاري و شهادت است و شکر خداي را که به من سعادت
جنگيدن در راهش را عطا فرمود. برادران و خواهران امروز روزيست که بر همه شما حجت
تمام شده و هيچ عذري نداريد اگر کوتاهي کنيد به روسياهي ابدي گرفتار خواهيد شد اين
زندگي زود گذر دنيا ارزشي ندارد که به واسطه آن زندگي ابدي آخرت را خراب کنيد من
مي روم ولي به شما برادران و خواهران و پدران و مادران عموماً تأکيد مي کنم اگر مي
خواهيد رستگار باشيد بر شما باد به ولايت فقيه متعهد به ولايت فقيه باشيد و بدانيد
خط ولايت فقيه در اين زمان همان خط علي (ع) در عيد غدير خم مي باشد و خط هاي ديگر
همان خط هاي انحرافي آن زمان است.

 

/

یاران امامان

یاران امامان 2

سید محمد جواد مُهری

زُرارَةِ بنِ اَعیَن

امامان ما یارانی مخلص و با وفا داشتند که با سختی ها و دشواری های دوران بنی
امیّه و بنی عبّاس، همواره دست به گریبان بودند و در سخت ترین شرایط، با پیشوایان
و رهبران خویش (ائمه علیهم السلام) در تماس بوده و هر فرصتی را غنیمت شمرده از
مقام معظم آنان، کسب فیض می کردند. و بوسیله همین اصحاب با وفا و دانش پژوه، قطره
ای از دریای بیکران علوم آل محمَّد (ص) نسل به نسل منتقل شد و به ما رسید.

این حاملان علم با تحمّل کردن شرایط ناگوار زندگی در آن دوره های پر از فتنه و
آشوب و ستم، جان و مال و خاندان و دارائی خویش را در این راه مقدّس گذاشته و به حق
از اسلام عزیز پاسداری کردند.

اکنون ما بر آن شدیم که یادی هر چند کوتاه از این صاحبان علم وفضیلت در مجلّه
نموده و خلاصه ای از زندگی سراسر افتخار آنان درج نمائیم. باشد که امّت اسلام با
چهره های بسیار محبوب و در عین حال مظلومی که مفاخر بزرگ مکتب تشیّع به شمار می
آیند تا اندازه ای آشنا شوند. لازم به تذک است که در این بررسی کوتاه، بدون اینکه
برتری های علمی یا تسلسل تاریخی را منظور داشته باشیم، هر باریکی از این پاسداران
بزرگ اسلام را اختیار نموده و به امّت پاسدار اسلام معرّفی می نمائیم.

«خداوند زرارة بن اعین را بیامرزد. اگر زراره نبود، احادیث پدرم از بین می
رفت.»[1] 

«هیچ کس یاد ما را زنده نداشته و احادیث پدرم را احیا نکرده است مگر زراره و
ابوبصیر مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و اگر اینان نبودند، کسی نمی
توانست استنباط کند. اینها نگهداران دین و امینان پدرم بر حلال خدا و حرامش می
باشند ..»[2]

این دو سخن گهر بار از پیشوای مکتب تشیع، حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه
می باشد که درباره «زرارة بن اعین» و دیگر یارانش فرموده است

زراره در روایتهای ما و درسخنان علمای ما بقدری با عظمت و بزرگی یاد شده است
که از راستگو بودن و مورد اعتماد ائمه بودن و توثیق فراتر رفته است، این بزرگمرد
از یاران نزدیک و شاگردان متعهد و مخلص امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده
و از مکتب اهل بیت بیشترین بهره را در فقه آل محمد و اخلاق و رفتار و فضیلت فرا
گرفته و تا آنجا پیش رفته که علمای رجال او را از اصحاب اجماع می شمارند، به این
معنی که پیشوایان مذهب، اجماع دارند بر اینکه آنچه از زراره رسیده است، محکوم به
صحّت می باشد و همه بر فقیه بودن بلکه فقیه تر بودن وی از دیگر اصحاب، گواهی می
دهند.

زراره چهره ای روشن و تابناک در جهان علم و فضیلت می باشد که همواره نام
مبارکش بر زبان فقها و محدَّثین جاری است و هیچ یک از علمای گذشته و معاصر، در
بارة او کوچکترین خدشه ای نمی کنند و او را به عنوان راستگوترین و امین ترین شخصی
که سخنان و احادیث اهل بیت را به ما رسانده است می شناسند. او زبان گویای امامان
ما است که امام صادق(ع) درباره اش می فرماید: اگر او نبود، احادیث پدرم از بين مي
رفت. و در روايت ديگري آنقدر اظهار علاقه و محبت به او و سه نفر از ديگر ياران با
وفاي خويش مي نمايد که نمي توان بالاتر از اين فضيلتي براي کسي از اصحاب ذکر کرد.
حضرت مي فرمايد:

«اربعة احب الناس اليّ احياءً و امواتاً: بريد العجلي و زرارة بن اعين و محمّد
بن مسلم و الاحول، احب الناس اليّ احياءً و امواتاً».[3]

چهار نفر محبوب ترين مردم نزد من هستند از حاضران و پيشينيان: بريد عجلي،
زرارة بن اعين، محمدبن مسلم و احول (ابو جعفر مؤمن الطاق) اين چهار نفر از همه
مردم چه زندگان و چه در گذشتگان محبوب ترند.

ملاحظه مي کنيد که حضرت دو بار تکرار مي کنند که اينان محبوب ترين چهره ها نزد
من هستند. و کسي را که امام صادق (ع) به عنوان محبوب ترين شخص معرفي مي کند، معلوم
است که در چه مقام والائي از علم و عمل مي باشد. بنابراين ما هرچه درباره او
بنويسيم و علما هرچه از او به عظمت و جلال ياد کنند، گوياي آن شخصيّت فوق العاده و
استثنايي او نمي تواند باشد.

زراره کيست؟

«اَعْيَن» پدر زراره رومي است و برده يکي از خاندان «شيبان» بوده است که در
اثر فراگيري قرآن، آن مرد شيباني او را آزاد کرده و از او خواست که در نسب به خودش
ملحق شود ولي «اعين» نپذيرفت. پدر اعين، شخصي به نام «سلنْسن» مي باشد که از
راهبان بنام روم به حساب مي آمده. و چقدر جالب است که نوه يک راهب رومي که تمام
عمرش را صرف در کليسا نموده، به صورت يک مجتهد طراز اول درآيد که قدما و متأخرين
او را به عنوان يکي از والاترين فقهاي شيعي و مخلص ترين ياران امامان بشناسند و
پيشواي مکتب، درباره اش بفرمايد: اگر زراره نبود، احاديث پدرم نابود مي شد. يعني
او حافظ و نگهبان احاديث امام باقر عليه السلام مي باشد.

از زاد روز و زادگاه زراره اطلاع چنداني در دست نيست ولي از اينکه شيخ در رجال
خود او را «کوفي» مي نامد، ممکن است، در آنجا متولد شده باشد. و چون وفات او در
سال 150 هجري قمري بوده و نوشته اند نزديک به 70 سال عمر کرده مي توان سال تقريبي
ولادتش را (سال 80 هـ ق) تخمين زد. او امام باقر (ع) را دريافته و تا دو ماه پس از
رحلت امام صادق (ع) نيز زنده بوده است.

زراره را «شيباني» نيز لقب داده اند، و اين لقب بمناسبت بردگي پدرش در خاندان
بني شيبان بوده، همانگونه که گذشت. برخي از علماي رجال گفته اند: نام او «عبدربه»
است و زراره لقبش مي باشد. و کنيه اش ابوالحسن و برخي ابو علي ذکر کرده اند.

نجاشي (ره) درباره اش مي گويد:

زراره بن اعين بن سلنسن، شيخ اصحاب مادر زمان خود مي باشد. او قاري قرآن،
فقيه، متکلم، شاعر و اديبي بود که تمام خصائص دين و مزاياي فضيلت در او جمع شده
بود و در هرچه روايت کند، راستگو و صادق است.

در رساله ابو غالب زراري آمده است: کنيه زراره ابوعلي است. وي در گفتگو و
احتجاج نظيري نداشت و هيچ کس نمي توانست در برابر استدلال هاي قاطعش، سخني بگويد
ولي عبادت او را از گفتگوي زياد باز مي داشت گرچه متکلمان شيعه، شاگردان اويند.

ابن النديم در فهرست گويد: زراره بزرگترين عالم شيعه است چه از نظر فقهي و چه
از نظر حديث و آشنايي با علم کلام و شناخت مذهب تشيّع.

زراره داراي سيمايي جذّاب و با وقار و در پيشانيش آثار سجده هويدا بود. هنگامي
که قبر گروهي از مردم مي گذشت، سيماي جذّاب و پرهيبتش، آنان را به احترام و تعظيم
وي وا مي داشت.

زراره و حاکمان ستمگر

حکومت هاي ستمگر وقت (خلفاي عباسي) که پيوسته اصحاب و ياران نزديک امامان را
به بهانه هايي واهي، دستگير و گاهي به شهادت مي رساندند، در صدد اين بودند که
اصحاب با وفاي امام صادق (ع) را شناسايي و رفته رفته از آن حضرت جدا سازند. لذا در
پي اين کار پليد، به نام زراره بن اعين برخورد کردند. براي اينکه مطمئن شوند که او
از اصحاب امام صادق (ع) است چندين بار افرادي ناشناس را به خدمت حضرت فرستادند و
از حال زراره جويا شدند که حضرت براي نگهداري جان اين مرد با وفا، در پاسخ آنان به
تقيّه، از زراره بدگويي و گاهي اعلام دوري از وي مي کردند و همين امر باعث شد که
آنها نسبت به زراره بد گمان نشوند و در نتيجه، احاديث امامان تا اندازه اي باقي
بماند و بوسيله زراره به ديگران برسد.

در اين باره روايت بسيار جالب و شيريني از امام صادق (ع) نقل شده است که آن را
به نقل از وسائل الشيعه ج20، ص 196 ذکر مي کنيم:

عبدالله فرزند زراره گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: سلام مرا به پدرت برسان
و به او بگو: من اگر از تو بد گويي مي کنم، تنها براي دفاع از تو مي باشد. چرا که
مخالفان و دشمنان در کمين اندکه هرکس را ما به خود نزديک دانستيم و از او به خوبي
ياد کرديم، به او دست يابند و آنان را که مورد محبت و قرب ما هستند، به خاطر محبت
و دوستي و قرب به ما، اذيت و آزار نمايند و به قتل برسانند و هرکه را ما از خود
برانيم و بد معرفي کنيم، ستايش کنند و وضع زندگيش خوب شود. و به همين جهت تو در
نظر آن ها مذموم و مورد نکوهش قرار گرفته اي چرا که دوستدار مايي و قلبت سوي ما
است. و از اين روي خواستم از تو عيب جويي کنم و بد گويي نمايم تا اينکه از راه
جلوه دادن نقص هايي در تو، تو را ستايش و وصف کنند و از اين راه بوسيله ما، بلا و
شر آن ها از تو دفع شود. خداوند مي فرمايد: و اما السفينة فکانت لمساکين يعملون في
البحر فأردت أن اعيبها و کان وراءهم ملک يأخذ کلّ سفينة غصباً»[4]  و اما کشتي، از آنِ بيچارگاني بود که روي دريا
کار مي کردند و خواستم او را ناقص کنم چرا که پشت سر آن ها پادشاه ستمگري بود که
به زور کشتي ها را از صاحبانش مي گرفت. اين قرآن از سوي خدا است (که چنين مي
فرمايد). به خدا قسم! او کشتي را ناقص نکرد مگر اينکه مي خواست از دست آن پادشاه
در امان بماند و بوسيله او از بين نرود و گرنه کشتي سالم و درستي بود و هيچ جاي
نقصي در آن وجود نداشت. پس تو اين مثل را درک کن و بدان خوب توجه نما، خدايت رحمت
کند چرا که به خدا سوگند تو محبوب ترين مردم نزد من هستي، محبوب ترين اصحاب و
ياران پدرم نزد من از حاضران و پيشينيان هستي.

آري! تو با فضيلت ترين کشتي اين درياي شگرف بي کران هستي، و از پس تو پادشاهي
ستمگر و غاصب وجود دارد که منتظر است هر کشتي خوب و صالحي را که از درياي هدايت مي
رسد، دريابد و غاصبانه بربايد، و نه تنها آن را که همه ساکنانش را از بين ببرد. پس
رحمت خدا بر تو در زندگيت و آمرزش و رضوان خدا بر تو پس از مرگت».

اگر به دقت حالات شيعيان و پيروان مخلص امامانمان را در طول تاريخ مصيبت ها و
محنت ها بررسي کنيم، در مي يابيم که چرا امامانمان گاهي ناچار مي شدند براي حفظ
جان ياران عزيز و بسيار محبوبشان، از آنها عيب جويي کنند و در برابر دشمن بد گويي
نمايند. و اين شايد يکي از دردناک ترين ظلم ها و ستم هاي تاريخ در حق ائمه مظلوم
ما بوده است. و در حالي که بني اميه و بني عباس بدترين و نارواترين جنايت ها و
شکنجه هاي تاريخ را در حق بزرگان اين مکتب روا داشتند، و اشخاصي مانند حجربن عدي
ها ميثم تمار ها و عبدالله بن حسن ها به دست معاويه ها و حجّاج ها و منصور عباسي
ها تنها به خاطر ولايت و مودت نسبت به اهل بيت پيامبر اکرم (ص) به شهادت رسيدند و
آن دژخيمان سفاک کاخ هاي خود را بر بدن هاي پاک آنان بنا نهادند، با اينکه آيه ها
و روايت ها در پيروي و طرفداري از اين خاندان پاک، به حدّ تواتر رسيده بود «قل لا
اسئلکم عليه اجراً الا المودة في القربي»[5] و
هزاران روايت از جدّ بزرگوارشان، صاحب رسالت صلي الله عليه و آله؛ پس جا دارد ائمه
عليهم السلام براي حفظ جان اين بي گناهان و براي رساندن رسالت به نسل هاي پس از
خويش، گاهي تکذيب يا تکفير يا بدگويي از بهترين و ارزنده تري و عزيزترين يارانشان
بکنند، همانگونه که در روايت عبدالله بن زراره از امام صادق (ع) دريافتيم.

و در روايت ديگري حسين بن زراره نقل مي کند که به حضرت عرض کرد: اي اباعبدالله
(ع)! پدرم بر شما درود مي فرستد و عرض مي کند: قربانت گردم! پيوسته يک نفر يا دو
نفر مي آيند و مي گويند: شما درباره من چنين و چنان فرموديد.حضرت فرمود: پدرت را
سلام برسان و بگو: به خدا قسم من خير دنيا و آخرت را براي تو مي خواهم و من به خدا
قسم از تو راضي هستم. پس ديگر تو را چه باک از سخنان مخالفان.[6]

سخن درباره عظمت و بزرگي زراره رضوان الله عليه بسيار است. و اين مقاله مختصر
را گنجايش ذکر آن ها نيست. به سخني ديگر از امامي ديگر بسنده مي کنيم:

يحيي بن حبيب مسئله اي از امام رضا عليه السلام مي پرسد و پس از پاسخ امام،
عرض مي کند: اين روايت زراره است. حضرت مي فرمايد: «اتري احداً کان اصدع بحقّ من
زراره»- آيا کسي را سراغ داري که از او بهتر و بيشتر حق را آشکار کند؟[7]

درود خدا بر زراره و ديگر ياران مخلص و با وفا و مظلوم امامان و پيشوايان بزرگ
مکتب تشيع و درود بر تمام رهروان صديق راه آنان.

مراجع: رجال کشّي- وسائل الشيعه- اعيان الشيعه- معجم رجال الحديث- فهرست ابن
النديم- بحار الانوار- اختصاص- کمال الدين- رجال نجاشي.

 



[1]
– رجال کشّی ـ ص 90 

/

گوشه ای از زندگانی حضرت زهرا (ع)

گوشه ای از زندگانی حضرت زهرا (ع)

چهارم بهمن امسال مصادف است با سیزدهم جمادی الاول، سالروز وفات صدیقه کبری
فاطمه زهرا سلام الله علیها، خواستیم به این مناسبت یادی از سرور زنان جهان، بانوی
بزرگ اسلام، تنها کفو علی علیه السلام و این انسان کامل بنمائیم ولی چه می توان
درباره شخصیتی گفت که پیامبر اکرم (ص) درباره اش فرمود: «فداها اَبُواها» ـ پدرش
فدایش گردد.

از این روی، چاره ای جز این نداریم که بخشی از سخنان خاندان بزرگ عصمت و طهارت
را دربارة حضرت زهرا، فهرست وار نقل کنیم. زیرا غیر از این خانواده هیچ کس نمی
تواند، شناختی از این بندة شایستة خدا داشته باشد.

1- حضرت زهرا در عبادت و پرستش خدا، نمونه است:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به حضرت سلمان فرمود: ای سلمان! خداوند قلب
دخترم فاطمه و اعضای بدنش را مملو از ایمان قرار داده و آنچنان ایمان در دلش نفوذ
کرده که برای عبادت خدا خود را از همه چیز فارغ ساخته است.[1]

و در جائی دیگر پارة تنش را چنین معرفی می فرماید: «… مَتی قامَت فی
مِحرابِها بَینَ یَدَی رَبّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِکَةِ
السَّماءِ کَما یَزهَرُ نُورُ الکَواکِب لِأهلِ الاَرضِ، و یقول الله عزوجل
لملائکته: یا ملائکتی انظروا الی امتی فاطمه، سیدة امائی، قائمة بین یدی، ترتعد
فرائصها من خیفتی و قد اقبلت بقلبها علی عبادتی، اشهدکم انی قد أمنت شیعتها مِنَ
النار»[2] ـ
هرگاه که دخترم فاطمه در محراب عبادت در برابر خدای متعال می ایستد، نورش برای
فرشتگان آسمان می درخشد همچنان که ستارگان برای اهل زمین درخشندگی می کنند، و خدای
متعال به فرشتگانش خطاب می کند: ای ملائکه من: به بنده ام و سرور بندگانم فاطمه
نگاه کنید چگونه در برابر من ایستاده است و از خوف من بدنش می لرزد و با تمام
وجودش به پرستش من ایستاده است، شما را گواه می گیرم که شیعیان و پیروانش را از
آتش جهنم در امان قرار دادم.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید: شب جمعه ای مادرم زهرا را دیدم که تا
صبحگاهان به عبادت و نیایش خداوند مشغول بود. او همواره در حال رکوع و سجود بود تا
سپیده صبح پدیدار شد. او را ديدم که در نمازش برای مؤمنین دعا می کند و یک یک نام
می برد و برای خودش دعا نمی کند، عرض کردم: مادر! چرا برای خودت دعا نمی کنی؟
فرمود: «الجارئم الدار»[3] نخست
همسایه بعد خویشتن.

2- همسر داری فاطمه:

با اینکه فاطمه دختر پیامبر و پاره تن و نور چشم و میوه دل و روح و روان او
است، ولی در خانه مانند دیگر همسران با وفا به شوهرش خدمت می کند و تمام کارهای
منزل را به عهده می گیرد، بلکه در این مورد نیز، مانندی ندارد. از امام صادق علیه
السلام نقل شده است که فرمود: پیامبر(ص) کارهای خانه را به فاطمه سپرد و کارهای
بیرون خانه را به علی(ع) واگذار کرد.[4] فاطمه
هم در تمام شرایط زندگی، با همه سختی ها، ناملایمات، خوشی ها، شادیها و خلاصه در
سرّاء و ضرّاء با علی (ع) همگان و همنوا بود. فاطمه به تنگدستی تن در داد و در
ناملایمات زندگی تحمل و بردباری را برای خویشتن پذیرا شد. او تنها کفو علی بود و
در همسر داری همتائی نداشت. علی علیه السلام می فرماید: هرگز کاری نکردم که فاطمه
خشمناک شود و فاطمه هم هرگز مرا به خشم و غضب وانداشت.[5] و در
روایتی دیگر می فرماید: وقتی به خانه باز می گشتم، و به زهرا می نگریستم تمام غم
ها و ناراحتی هایم زدوده می شد.[6] و اینچنین
باید باشد زن مسلمان که با مهربانی ها و خوش رفتاری ها و اخلاق خوب، روح خسته
شوهرش را پس از کاری طاقت فرسا در روز، آرامش و توان بخشد. و از آن سوی، مرد نیز
نباید زن را مانند برده حساب کند که هم کارهای دشوار خانه داری را به دوش او
بگذارد و هم در برابر کوچکترین چیزی، انتقاد و اعتراض و بدرفتاری کند.

فاطمه (ع) از پدرش رسول اکرم (ص) نقل می کند که فرمود: «بهترین مردان شما
اشخاصی هستند که بیشترین مهربانی و نیکی را نسبت به همسرانشان دارند، و لذ اعلی
(ع) نه تنها با فاطمه خوشرفتاری می کرد و هیچگاه او را به غضب نمی آورد بلکه در
کارهای منزل به او کمک می کرد و پیوسته او را یاری می داد، امام صادق (ع) در روایتی
می فرماید: «امیرالمؤمین(ع) تأمین سوخت منزل و تهیه آب و نظافت خانه را به عهده
داشت. و فاطمه (ع) آسیا می کرد، خمیر آماده می نمود و نان می پخت.[7]»

3- فاطمه و تربیت فرزندان:

در ذخائر العقبی آمده است: روزی بلال دیرتر از همیشه برای اذان به مسجد آمد.
پیامبر(ص) از او پرسید: چرا امروز دیر کردي؟ عرض کرد: از خانه فاطمه (ع) می گذشتم
و او در حالی که مشغول آسیا کردن بود، نالة بچه اش نیز به گوش می رسید: از او
خواستم یکی از کارها را به من بسپارد فرمود: اگر می خواهی به من کمک کنی، آسیا را
بگردان زیرا من بهتر می توانم بچه داری کنم، و از این روی امروز دیرتر به مسجد
رسیدم. حضرت فرمود: به فاطمه ترحم کردی خدا به تو ترحّم نماید.

از این حدیث معلوم می شود تربیت فرزندان کار ساده ای نیست و دیگر اینکه این
کار مهم، اختصاص به زن دارد. تربیت بچّه در رسیدگی به غذا و پوشاک و نیازهای مادّی
او خلاصه نمی شود بلکه بالاتر از اینها مسئله تربیت و پرورش صحیح او است.

در تربیت بچه مسائل زیادی را باید ملاحظه کرد: برخورد زن و شوهر در منزل بگونه
اي باشد که در او تأثیر بد نگذارد. در وقت محبت باید او را نوازش داد و در وقت
سرزنش، سرزنش نمود، شخصیّت و بزرگی را به او تلقین کرد و در برابر دیگران او را
احترام نمود تا شخصیتش لکه دار نشود. به او هیچگاه وعدة دروغین نباید داد. وقتی را
برای بازی و تفریح بچّه باید اختصاص داد. و از همه مهمتر باید از کودکی با اصول و
مسائل دین آشنایش ساخت. و این مسائل در خانة زهرا(ع) به خوبی اجرا می شد.

در روایتی آمده است هنگامی که امام حسن (ع) کودکی خردسال بود، فاطمه (ع) با او
بازی می کرد و در موقع بازی او را بالا وپائین می انداخت و در آن حال نیز درس
شجاعت و شهامت به او می داد. می فرمود:

اشبه اباک یا حسن               و اخلع
عن الحق الرّسن

و اعبدالها ذامنن                   و
لا توال ذا الا حن

ای حسن جان! مانند پدرت باش بند اسارت را از گردن حق بگشای و خدای احسان کننده
را عبادت و پرستش نما و هرگز با کینه توزان دوستی مکن.[8]

***

در هر صورت، فاطمه (ع) در تمام مراحل زندگی، برای زنان و مردان جامعة اسلامی
الگو و نمونه است. او به مردان درس تقوا و ایمان می دهد، و به زنان درس خوب
همسرداری و تربیت صحیح فرزندان و حجاب اسلامی را نگهداشتن.

در هر صورت، زهرا با ان همه عظمت و بزرگواری و آن همه سفارشهائی که پیامبر
اکرم(ص) درباره اش فرمود، از آن جمله «فاطمة بعضة منّی، من آذاها فقد آذانی و من
آذانی فقد آذی الله»[9] ـ فاطمة
پارة تن من است، هرکه او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هرکه مرا اذیت کند، خدا را
اذیّت کرده است، با این حال، سفارشها و توصیه های پیامبر بزرگ اسلام (ص) را نادیده
گرفتند و تنها یادگار پیامبر را ـ وحشیانه ـ به شهادت رساندند. فاطمه با قلبی
آکنده از غم و اندوه و بدنی مجروح، به دیدار پدر شتافت تا شکایت زمانه را به او برساند
و پس از این، با آرامش در جوار پدر بزرگوارش زندگی جاودانه را در بهشت برین ادامه
دهد.

 



[1]
– بحار ـ ج 43 ـ ص 64.

/

در گوشه و کنار جهان

در گوشه و کنار جهان

·       
جاسوسی اسرائیل در آمریکا

روزنامه واشنگتن پست در مقاله ای، مسئلة محاکمة یکی از اسرائیلی های متهم به
جاسوسی در آمریکا را مطرح کرده و برای دفاع از اسرائیل و مشروع جلوه دادن جاسوسی
می نویسد: «هدف از جاسوسی، پیشگیری امری ناگهانی بوده است زیرا ایالات متحده به
عنوان یک دوست، ممکن است دست به کارهائی غیر منتظره بزند که بیش از دشمنان، بر
اسرائیل ضرر وارد سازد!!»

و با این حال همین روزنامه در ضمن همین مقاله، معترضانه می پرسد: «چگونه ممکن
است اسرائیلی ها دست به جاسوسی در کشوری بزنند که تنها پشتوانة مالی و تسلیحاتی
اسرائیل به شمار می آید؟!» و در خاتمه به ایالات متحده هشدار داده است که پیشرفت
جاسوسی اسرائیل در آمریکا، می تواند لطمه هائی جبران ناپذیر به روابط صمیمانه دو
کشور بزند».

لازم به یادآوری است که اخیراً مجلس سنای آمریکا موافقت کرده است وامی به مبلغ
450 میلیون دلار برای ساختن هواپیمای جنگی جدید اسرائیل به نام «لافی»، به این
کشور بپردازد.

موفقیت مسلمانان در انتخابات دانشگاهی

در ماه گذشته، انتخابات دانشجوئی در سراسر دانشگاه های مصر و سودان برگزار شد.
و برای نخستین بار در تاریخ انتخابات دانشگاه های این دو کشور، گروه های اسلامی در
تمام دانشگاه ها به موفقیّت چشمگیری دست یافتند و بیشترین مراکز را ـ به صورت
قانونی ـ در دست گرفتند. و این در صورتی است که دولت مصر برای جلوگیری از پیشرفت
گروه های مسلمان، به تبلیغات وسیعی علیه آنان در سطح دانشگاه ها، دامن زده است.
این گزارش حاکی است، نه تنها دانشگاه ها که دبیرستانها (ثانویّه ها) نیز نتیجه
مشابهی از نظر موفقیّت گروه های اسلامی در انتخابات داشته است.

·       
عقیم نمودن مسلمانان در کشمیر

دولت هند حملة گسترده ای را زیر نظر وزارت بهداری این کشور، به هدف پائین
آوردن نسبت مسلمانان در کشمیر آغاز نموده است. نخستین بازدهی این حمله خلاصه می
شود در عقیم نمودن اجباری بیش از 8000 زن و مرد مسلمان بوسیله عمل جرّاحی و هم
اکنون بیش از 5000 مسلمان دیگر، در انتظار آن جنایت هستند.

·       
وحدت در برابر مخالفان سیّارة زمین!!

روزنامه آمریکائی هرالد تریبیون، اظهار نظر خنده آورو شگفت انگیزی را در باره
دیدار ریگان با گربا چف منتشر کرده است، این روزنامه می نویسد: «در صورتی که کره
زمین از سوی برخی بیگانگان! مورد هجوم قرار بگیرد، ما توقع داریم هر دو ابر قدرت،
اختلافهای فیمابین را از یاد ببرند و نیروهای خود را برای مقابله با این خطر جدّی
بسیج کنند!! زیرا ریگان در دیدار خود با گرباچف، به او گفت: ما باید تمام اختلافات
محلّی! خود را از یاد ببریم و بدانیم که ما جزء انسانهای این خاک (زمین) می باشیم
و می بایست از سیّارة زمین! دفاع کنیم!!» این روزنامه می افزاید: «گویا رئیس جمهور
در یکی از خوابهای مربوط به جنگ ستارگان فرو رفته بود که چنین سخن مضحکی را بر
دهان راند!»

·       
ترکیه به جای یونان

به نوشته مجلة «العالم»، یکی از مسئولین وزارت نفت ترکیه اعلام داشته است که
کشورش در آینده ای نزدیک، تمام نیازهای نفتی ناوگان ششم آمریکا را برآورده می
سازد. وی همچنین تاکید کرد: بنگاه های نفتی ترکیه که مشرف بر دریای سفید می باشد،
از سوی پیمان «ناتو» مورد استفاده قرار می گیرد. لازم به تذکر است که این بنگاه ها
در سال 1975 برای اهداف نظامی در ساحل دریای سفید ساخته شد.

در هر صورت، شرکت نفت ترکیه در سال جاری قرار دادی را با آمریکا به امضا
رسانیده است که بموجب آن، پایگاه دریائی آن کشور ـ که در قسمت جنوب غربی شهر
«ادرنا»ی ترکیه قرار دارد ـ تمام نیازهای نفتی خود را از ترکیه دریافت خواهد داشت،
در حالی که پیش از این، در طول مدت 25 سال، از کشور یونان، نفت دریافت می کرده
است.

 

/

اسلام در تایلند2

استاد فخر الدین حجازی

اسلام در تایلند 2

در قسمت اول این مقاله که در شماره گذشته به چاپ رسید با مطالبی درباره موقعیت
جغرافیائی و سیاسی و اجتماعی تایلند و کیفیّت آشنایی مردم این کشور با اسلام و
وضعیت مسلمین آنجا آشنا شدیم و اینک در این شماره که دومین و آخرین قسمت این مقاله
است در مورد نظام آموزشی و مراکز علمی مسلمین و شور و علاقة وصف ناپذیر آنان نسبت
به انقلاب اسلامی ایران، اطلاعاتی جالب از نظر شما خواننده محترم خواهد گذشت.

چریکهای جنوب

حدود بیست سال است که مبارزین مسلّح جنوب علیه دولت تایلند بمبارزه برخاسته
اند و بطور مخفی در شهرها، دهات و جنگلها فعالیت دارند، بعضی از این گروه ها
کمونیستند که بتدریج دست از مبارزه برداشته و تسلیم شده اند ولی مبارزین مسلمان
بجهاد خود ادامه می دهند ولی توسعة شبکات امنیّتی دولتی، تلاشهای آنان را محدود می
سازد، آنها بعضی کمکهای نظامی و مالی، را از دولت لیبی دریافت می کنند و دچار فقر
شدید و فشارهای سیاسی هستند.

گروه سازمان آزادیبخش فتانی که در تهران هم دفتر مخصوصی دارند از مبارزین
مسلمان جنوب تایلند، هستند، که سازمان امنیّت تایلند با ایجاد وحشت و رعب، تماس
مردم را با آنها بشدت محدود ساخته است، مسلمانان جنوب طرفدار جدّی این گروه هستند
این جبهه که بنام «سازمان پولو» نامیده می شود، بیشتر در ایالات مجاور مالزی
فعالیت دارد و دفتر مرکزی آن در مالزی است و دفاتری نیز در لیبی و ایران دارد.

سازمان پولو در سال 1968 تشکیل شده و فقط بخاطر اسلام با دولت تایلند می جنگد
و مبارزاتش جنبة ناسیونالیستی ندارد.

آنها انقلاب اسلامی ایران را انقلابی اصیل می دانند و امام خمینی را یک شخصیت
بزرگ و مؤثر در جهان اسلام می شمارند و بزبان محلّی ایشان را (بابا امام) می
نامند، مرامنامة آنها تشکیل حکومت اسلامی بر اساس قرآن است آنها با شرق و غرب
مخالفتی شدید دارند ولی کمکهای کشورهای اسلامی را می پذیرند و به آرمان مردم
فلسطین وفا دارند، اعضاء سازمان را افراد دانشجو، کارگر، کشاورز، معلم و دانش آموز
تشکیل می دهد آنها رفت و آمدهائی مخفیانه بمالزی دارند و اردوگاههای آموزشی نظامی
تشکیل داده اند و چند تن از رهبران آنها به ایران مسافرت کرده اند، نشریه ای مخفی
نیز از طرف آنها منتشر می گردد.

مدارس و مراکز اسلامی

در جنوب مراکز و مدارسی اسلامی وجود دارد که بهمّت مسلمین ایجاد شده است، دولت
تایلند هم کمکهای مختصری به مدارس می کند ولی در مقابل، معلّمین بودائی را هم برای
تدریس زبان و علوم تجربی به این مدارس می فرستد، از جمله زنهای معلّمی هستند که با
قیافه ها و لباسهای زننده در کلاس درس حضور بهم می رسانند و سعی در تضعیف روحیه
اسلامی محصّلان دارند. اخیراً از طرف دولت دستور داده شده است تا مجّسمه بودا را
هم در مدارس اسلامی نصب کنند که این امر با مخالفت شدید مسلمین مواجه گردیده و شیخ
الاسلام هم با این کار مخالفت کرده است.

معهد النَّهضة العربیّه

این مرکز یکی از مدارس شبانه روزی پسرانه و دخترانه است که مستقل از دولت است
و در آنجا زبان عربی و علوم اسلامی تدریس می شود و در محوطه ای وسیع و جنگلی بنای
آن ایجاد شده و خانه های چوبی در اطراف آن شکل یافته که طلاّب علوم دینی در آن
زندگی می کنند. اساتید این مدرسه غالباً فارغ التحصیل مدارس سعودی هستند و بزبان
عربی سخن می گویند، دخترها دارای حجاب اسلامی هستند و پس از درس بخانه هاشان باز
می گردند.

آنها اخیراً با انقلاب اسلامی ایران آشنا شده اند و استادان مدرسه از جمهوری
اسلامی ایران تقاضای کمکهای مالی وفرهنگی دارند.

مدرسة المحمّدیة الدینیّه

این مدرسه پانزده سال پیش تشکیل شده و سیصد محصل دارد که از محصّلین، شهریه
دریافت می کند. مدیر مدرسه آقای عبدالله حسین، تحصیل کردة دانشگاه مالزی است و
عربی حرف می زند. این مدرسه چون در محلّی که مجاور مالزی است قرار دارد. دانش
آموزانش تحت تأثیر فرهنگ و لباس مالزی هستند و با انقلاب اسلامی ایران آشنائی و به
آن علاقه ای وافر دارند.

مؤسسة الثقافة الاسلامیه

این مؤسسه در سال 1951 توسط شخصی بنام حاج هارون بن محمّد طاهر تأسیس شده و
برنامة آن تدریس علوم اسلامی است. این مؤسسه اکنون سه مدرسه بزرگ دخترانه و پسرانه
را اداره می کند و بعلاوة علوم اسلامی، طبیعی و ریاضی را نیز به محصّلان می آموزد،
دخترها دارای حجاب اسلامی هستند و اساتید و محصّلین دربارة انقلاب اسلامی ایران
آگاهی دارند، اهداف این مؤسسه نشر فرهنگ و علوم اسلامی، تعلیم و تربیت ایتام،
توسعة حرفه و فن و دادن بورس تحصیلی بدانش آموزان ممتاز است.

معهد العلوم الشریفة الدلاویّه

این مؤسسه بزرگ اسلامی یکی از قدیمی ترین حوزه های علمیه است که در روستائی
بنام «دالا» در 20 کیلومتری فتانی قرار دارد. استاد و مدیر فعلی این مؤسسه آقای
حاج محمد حبیب ارشدی است که 9 سال در عربستان درس خوانده و هفت سال است که به
تایلند بازگشته است، قبل از او پدرش و جدّش که بنیانگزار این مؤسسه بوده سرپرستی
آن را بعهده داشته اند.

از این مدرسه تاکنون دو هزار طلبه فارغ التحصیل شده اند که 140 نفر اکنون در
مدارس دینی مشغول تدریسند. این مدرسه از قدیم مرکزّیت داشته و از کشورهای مجاور
مثل سنگاپور، مالزی و اندونزی، طلابی برای تحصیل به آنجا می رفته اند ولی اکنون
دولت تایلند اجازة اقامت به خارجی ها نمی دهد.

این مدرسه از نظر برنامة درسی، وضع زندگی طلاب و حجره ها شباهتی تمام به مدارس
حوزة علمیه قم دارد طلاب از نقاط مختلف می آیند و در حجره ها جا می گیرند و دروس
فقه، اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب را فرا می گیرند.

هزینة زندگی طلاب را پدرانشان می پردازند و استاد از طریق کشاورزی زندگی می
کند.

استادان و طلاب این مدرسه هم به انقلاب اسلامی ایران علاقه دارند و
کنفرانسهائی دربارة انقلاب از طرف مبلّغین اسلامي ایران برای آنها داده شده است.

انجمن اسلامی دانشجویان تایلند

این انجمن که در سال 1968 تشکیل شده در حدود ده هزار عضو رسمی و پانصد عضو
فعّال دارد، هیئت رئیسه آن بمدّت یکسال از طرف اعضاء انتخاب می شوند و مدیر فعلی
آنها آقای فیصل بن عبدالله مناف است که بزبان انگلیسی تسلّط دارد، اعضای این انجمن
در اردوگاههای آموزشی که در مالزی مستقر است آموزش می بینند بعضی از این اردوگاهها
بهزینة عربستان سعودی اداره می شود و برخی مستقل است، شاخه ای از سازمان فدراسیون
بین المللی دانشجویان مسلمان با جنبش اسلامی مالزی نیز همکاری دارد.

مرکز فدراسیون در کویت است و مسئول آن آقای مصطفی طحّان می باشد! این سازمان
در مالزی نیز شعبه دارد که مدیر آن کمال الدین محمد نور است.

شاخة مزبور نشریات و کتابهائی دارد که نیازمند به بودجة کافی می باشد، اعضای
سازمان در رابطه با رویدادهای جهان اسلام آگاهی کامل دارند و انقلاب اسلامی ایران
را با نهایت خلوص حمایت می کنند.

جمعیّت الاسلام

این جمعیت، هفتاد سال پیش تشکیل شده و مسئول آن شخصی بنام ابراهیم قرشی است که
با انقلاب اسلامی ایران موافق نیست، این جمعیت بیش از دو هزار عضو دارد و با کمک
مردم اداره می شود امّا جوانان مسلمانی که زیر پوشش این جمعیّت قرا دارند، انقلاب
اسلامی ایران را حمایت می کنند و به مسائل اسلامی آگاهند ماهنامه ای هم که از طرف
این جمعیت منتشر می شود حامی انقلاب ماست.

مجلة الجهاد

انتشار این مجله نوزده سال سابقه دارد، آقای عابدین خالد سردبیر مجله در سال
1983 در گذشته و اکنون آقای عبدالله لائون این سمت را بعهده گرفته است. وی در جشن
سالگرد انقلاب اسلامی ایران شرکت کرده و بمسائل انقلاب آگاه است. مجله الجهاد از
انقلاب اسلامی ایران پشتیبانی می کند و تاکنون مقالاتی متعدد در حمایت انقلاب بچاپ
رسانیده است ولی دولت تایلند مزاحمتهائی برای مدیر مجلة ایجاد می کند.

چاپ و ترجمة قرآن کریم

تا کنون ترجمه هائی از قرآن مجید بزبان تائی چاپ شده که برخی از آنها نایاب
است، از جمله قرآن ترجمه ابراهیم قریشی است که در سال 1969 چاپ شده و قرآنهای ترجمه
تون سوانات که در سالهای 1968 و 1974 بچاپ رسیده و ترجمة مروان سماعون که در سال
1981 چاپ شده و نسخه های آن موجود است.

در دانشگاه بانکوک

در این دانشگاه بزرگ هزاران دانشجو موجی شدید پدید آورده اند و من کمتر
دانشگاهی به این جمعیت دیده ام طبق دعوت قبلی با هدایت جوانان مسلمان بتالارکنفرانس
دانشکده علوم سیاسی رفتم. چند تن از استادان دانشکده هم بودند که خضوع و محبّتی
خاص معمول داشتند، باز هم در کنار سن سخنرانی حجله و مجسّمه بودا بود، مجسّمه‌ای
که در همه خانه ها و اداره ها و مدرسه ها هست غیر از آن همه معبد و دم و دستگاه ها
و این چه اصراری است نمی دانم؟! ولی دانشجویان با اینکه بظاهر بودائی هستند به این
مسائل اعتنائی ندارند جمعیتی فراوان از دانشجویان مسلمان و غیر مسلمان حضور یافتند
و دخترهای مسلمان حجاب اسلامی داشتند و برنامه نشست یکساعت و نیم بود که تا چهار
ساعت و نیم ادامه یافت و باز هم بسیاری از پرسشها بی پاسخ ماند.

شگفتی این بود که دانشجویان تایلندی در آنسوی دنیا بحدی با انقلاب اسلامی
ایران آشنا بودند که اگر وجود مترجم نبود گمان می کردم در یکی از دانشگاههای کشور
خودمان هستم.

سئوالها بسیار عمیق و علمی بود آنها با تشنگی خاصی از وضع سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی و آموزشی ایران سئوال می کردند مسئله رهبری و اختیارات و امتیازات رهبر و
ولایت فقیه برای آنها جالب بود و تلاش می کردند که هر چه بیشتر بفهمند، مسئلة جنگ
را مطرح می کردند و اختلاف با امریکا را، هنگامی که از جنایات امریکا برای آنها
سخن می گفتم چشمهاشان برق می زد گوئی عقده دردناک چندین ساله شان گشوده میشود و از
کمونیزم هم بیزار بودند و گویا پاسخ نیازهای خود را در اسلام می جستند داشتم کلافه
می شدم، از خودم بیش از هرکس و هر چیز بدم می آمد، من جهمنّی رفاه طلب که در زاویة
خانه ام غنوده ام و بچند گفتار تبلیغی دل خوش دارم که هم دنیا دارم و هم آخرت!!

آخر اینهمه میلیون میلیون مردم دنیا که اینسان دردمند و گرفتار و تشنة عدالت و
آزادی هستند و راه نجات آنها هم اسلام است بکجا پناه ببرند و از چه کسی یاری
بجویند پس ما چه کاره ایم؟! و جواب خدا را فردا چگونه باید بدهیم؟

در تایلند 10 دانشگاه، 11 مدرسة عالی و دو مؤسسة آموزشی وجود دارد و تعداد
مدارس و دبیرستان های تایلند به بیش از بیست و پنج هزار بالغ می شود.

ایران و تایلند

اهمیّت سیاسی استراتژیک تایلند با توجه به اتصال مرزهای این کشور از یکسو به
کشورهای کمونیستی منطقه و از سوی دیگر پیوند این کشور به کمکهای نظامی و اقتصادی
بلوک غرب، اهمیّت توسعة فعالیتهای سیاسی ما را در این نقطة حساس جهان با توجه
بموارد زیر نشان می دهد:

1- تبدیل تایلند به مهمترین پایگاه سیاسی، نظامی، اقتصادی، و اطلاعاتی غرب در
منطقة هند و چین پس از حوادث دهة هفتاد میلادی اهمیت حضور جمهوری اسلامی ایران را
در میدان گسترده سیاسی بخوبی آشکار می سازد.

2- وجود اقلیت نیرومند هفت میلیون نفری مسلمان در این کشور لزوم توجه هر چه
بیشترمان را به این نقطة حساس مدلّل می سازد.

3- روابط رو بگسترش اقتصادی بین ایران و تایلند که به یکصد میلیون دلار در سال
بالغ گردیده است ایجاب می کند که برای حفظ منافع کشورمان تلاشهائی در این زمینه
صورت گیرد.

4- مرکزیت تایلند بلحاظ میزبانی تعدادی زیاد از سازمانهای بین المللی منطقه ای
و در رأس آنها اسکاپ (کمیسیون اقتصادی اجتماعی سازمان ملل برای آسیا و اقیانوسیه)
که ایران نیز از اعضای فعال آن است و مسافرت هیأتهای مختلف سیاسی اقتصادی ایران به
این کشور مسئله قابل توجه دیگری است که حضور نیرومند دیپلماسی ما را ضروری می
نماید.

علاوه بر تایلند، سفارت جمهوری اسلامی ایران در بانکوک در دو کشور سنگاپور و
لاگوس نیز نمایندگی آکردیته دارد که حجم مبادلاتی بازرگانی ما با سنگاپور به یک
میلیارد دلار می رسد و بعلاوه از وجود لائوس بعنوان یک اهرم فشار به غرب می توان
استفاده کرد.

با توجه به این مسائل است که ما بایستی دیپلماسی نیرومندی را نسبت به تایلند
بکار بریم.

اکنون ما از تایلند بیش از یکصد میلیون دلار برنج وارد می کنیم ولی آنها نسبت
بخرید نفت از ما اشکالتراشی می کنند و می گویند ما نفت را بقيمتی کمتر از عربستان
وارد می کنیم و نیازی به نفت ایران نداریم و در برابر فروش برنج، دلار مطالبه می
کنند.

دولت ایران هم چندی مقاومت کرد و از خرید برنج تایلند خودداری کرد که بمجرد
کمبود برنج در بازار، سر و صدای گروهی رفاه طلب و پلوخور بهانه جوی بلند شد و ما
مجبور شدیم دوباره خرید برنج را آغاز کنیم.

خدا سلامت بدارد آیة الله ملکوتی امام جمعة تبریز را که می گفت ما قبلاً سالی
دوبار پلو می خوردیم یکی شب عید غدیر و یکی هم شب عید نوروز ولی حالا مردم روزی دو
وعده برنج مصرف می کنند! واقعاً هم این یکنوع اسراف است و ملّتی انقلابی بایستی
کمتر کالای خارجی را مصرف کند و به آنچه دارد قناعت کند بعلاوه کشور ما نه تنها در
شمال بلکه در جنوب و بعضی نقاط دیگر هم استعداد برنج کاری دارد و با توسعة کشاورزی
مان باید خود را از بیگانگان بی نیاز کنیم و بحد خود کفائی برسیم.

از طرفی اکنون مسلمانان تایلند از طرف رژیم ارتجاعی سعودی تغذيه فرهنگی می
شوند و مساجد و مدارسی بهزینة آنها دایر می شود و استادانی از دستگاه مزدور رابطة
العالم الاسلامی به آن کشور و دیگر کشورها گسیل می گردند که اسلام مسخ شدة ضد
انقلابی و دور از سیاست را تبلیغ می کنند تا منافع استعمار محفوظ بماند و این
وظیفة ماست که اسلام انقلابی را همانطور که هندسة اصیل آن را امام امّت تنظیم فرموده
اند تبلیغ و صادر کنیم.

مسئلة دیگر مسافرت برخی توریستهای بی بند و بار و هرزة ایرانی به تایلند است
که برای تفریح و گناه و خوشگذرانی به آن کشور سفر می کنند و یک دفعه دیدیم پانزده
هزار ایرانی ریختند توی تایلند و بهائیها و منافقین و طاغوتیهای فراری هم شروع کردند
به ایجاد مهمانخانه ها و رستورانهای ایرانی بنام داریوش و کوروش و صدف و آرارات و
مرگ و کوفت و تلاش در شیوع فساد که خوشبختانه دولت جمهوری اسلامی ایران جلوی این
کار را گرفت و بایستی بگیرد و اصولاً این کنترل را در سفرهای خارجی بوجود بیاورد
تا ارز مملکت بدست چنین مسرفین بدکاره ای تلف نشود.

اگر چه دولت تایلند از منع ورود مسافرین ایرانی به آن کشور دلگیر و عصبانی شود
ولی ما که موظف نیستیم خزانة حضرات را که از منابع فحشاء تغذیه می شود سرشار
کنیم!!

نمایندگی سازمان ملل متحد هم در بانکوک دم و دستگاهی دارد و به فراریان ایرانی
پناه می دهد بشرطی که معرفی نامه ای از بهائیها یا منافقین داشته باشند و یا مدرکی
دال بر مخالفت با جمهوری اسلامی ایران ارائه دهند و اکنون مشتی بهائی جاسوس و
منافق بی وطن و طاغوتی پلید در آنجا جمع شده اند و گاهی هم سرو صداهائی راه می
اندازند!! که دیپلماسی ما بایستی با قدرت کامل با چنین نابکاریهائی برخورد کند.
بهر حال حلاوت نمازی را که در مسجد کوچکی در ساحل خلیچ تایلند خواندم و معارفه ای
که با مسلمانان مظلوم آنجا داشتم هرگز فراموش نمی کنم.

بلی مسلمانان تایلند و مسلمانان همه جای دنیا چشم بما دارند و به انقلاب
اسلامی، به جمهوری و حکومت اسلامی، به هدایت امام امّت، به جانبازی رزمندگان، به
تبلیغ و تعلیم عالمان، بمسئولیت مسئولان، بکمک متمکّنان و بفداکاری امتی که
براهنمائی امامش برخاسته تا دنیا را نجات دهد و بشارت (لیظهره علی الدین کله) را
تحقق بخشد. انشاء الله.

 

/

داستان ولادت علی (علیه السّلام)

تاریخ تحلیلی اسلام

بخش دوم           قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

داستان ولادت علی (علیه السّلام)

ازدواج حضرت محمّد «ص» با خدیجه، سبب شد تا آن بزرگوار با انتقال به خانۀ جدید
و تشکیل خانواده، از استقلال بیشتری در زندگی خویش بر خوردار گشته، و شالودۀ زندگی
خود را بر آن اساس پی ریزی کند. از این سال- که سال بیست و پنجم عمر رسول خدا «ص»
بود- تا سال سی ام عمر آن حضرت، اتفاق مهمّی که در تاریخ ضبط شده باشد در زندگانی
آن بزرگوار ذکر نشده، و بنابر طبق روایات مشهور علمای شیعه و اهل سنّت، در سال سی
ام عمر آن حضرت بود که علی بن ابی طالب علیه السّلام در خانۀ ابوطالب به دنیا آمد،
و چون این حادثه تاريخی و بزرگ از جهات متعدّدی – حتّی در اصل خلقت- مربوط به
زندگانی رسول خدا «ص» می‏ شود، و پس از یکی دو سال نیز- بشرحی که بعداً خواهیم
گفت- این مولود جدید به خانۀ محمّد «ص» منتقل گردید و به صورت فرزندی برای آن
بزرگوار درآمد؛ لازم است مقدرای دربارۀ ولادت علی علیه السلام، در اینجا بحث شود.

پیوند علی «ع» با رسول خدا «ص» در خلقت

در روایات زیادی که از طریق دانشمندان شیعه و اهل سنّت بما رسید، از رسول خدا
«ص» روایت شده که فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم…

و در برخی از آنها آمده است که: من و علی از یک درخت خلق شده ایم- که ما در
تاریخ زندگانی علی علیه السلام، مقداری از انها 
را نقل کرده ایم- و در اینجا نیز آن روایات را برای شما نقل می‏کنیم:

1- علاّمه شیخ سلیمان قندوزی در کتاب ینابیع الموده[1]– بسند
مرفوع از رسول خدا «ص»- روایت کرده که فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم چهار
هزار سال پیش از آنکه خدا آدم را بیافریند و چون خدا آدم را آفرید این نور را در
صلب آدم قرار داد، و همچان یکی بودیم تا در صلب عبدالمطلب از یکدیگر جدا شدیم و در
من نبوت جایگیر شد و در علی وصایت.

2- علاّمه شیخ عبدالله حنفی مشهور به اخوانیات از أبی هریرّه روایت کرده که
گوید: نزد رسول خدا «ص» نشسته بودیم که علی علیه اسلام وارد شد، رسول خدا فرمود:
برادر و عمو زاده ام خوش آمدمن و او از یک نور آفریده شدیم.[2]

3- علّامۀ گنجی شافعی در کتاب کفایه الطالب[3] از
ابن عباس از رسول خدا «ص» روایت کرده که فرمود: خداوند چهل هزار سال پیش از آنکه
دنیا را بیافریند، عمودی از نور آفرید و او را در برابر عرش خود قرار داد تا چون
آغاز بعثت من شد آنرا دو نیم کرد و از نصف آن پیغمبر شما را آفرید، و نیم دیگر علی
بن ابیطالب است.

4- علاّمه اخطب خوارزم در کتاب مناقب[4] بسند
خود از جابر روایت کرده که رسول خدا «ص» فرمود: من و علی از یک درخت آفریده شدیم و
مردم از درختهای گوناگون.

5- علّامه ابن حسنویه در کتاب «بحر المناقب» از ثمامه باهلی روایت کرده که
رسول خدا «ص» فرمود: خداوند من و علی را از یک درخت آفرید که من ریشه و اصل آن، و
علی تنه و فرع آن، و حسن و حسین میوۀ آن، و شیعیان ما برگ آن درخت هستند. و هر کس
به این درخت چنگ زند داخل بهشت شده و از آتش دوزخ امان یافته است.[5]

6- علّامۀ گنجی شافعی در کتاب کفایه الطالب[6] از
عبدالرحکن بن عوف روایت کرده که رسول خدا «ص» فرمود: شجره من هستم و فاطمه تنۀ آن
و علی پیوند آن، و حسن و حسین میوۀ آن و شیعیان ما برگ آن هستند، و اصل آن درخت در
بهشت عدن و ریشه و تنه و پیوند و میوه و برگ آن در بهشت است. و بندبال آن اشعار زیر
را از حلبی واعظ نقل کرده که گوید:

یا حَبَّذا دَوحَهٌ  فیِ  الخُلدِ 
نابِتَهُ                        
ما مثلها نَبَتَت فی الخُلد من شجر

اَلمُصطفی اَصلها وَ الفَرعُ فاطِمهٌ                         ثُمَّ   اللّقاح   
عَلِیٌ    سَیِّدُ  البَشَرِ

وَالها  شِمِیّانُ   سِبطاها لَها 
ثَمَرٌ                         وَ
الشّیعَهُ  الوَرَقُ  المُلتَفُّ  
بَالثَمَرِ

اِنّی   بِحُبِّهِمُ  اَرجُو النَجاه غَداً                           وَ الفَوزََمَع
زُمرَهٍ مِن اَحسَنِ اَلزُمَرِ

 و نظیر احادیث فوق را در احقاق الحق
(ج5 ص242 تا 266) در بیش از هفتاد حدیث دیگر از کتابهای اهل سنّت روایت کرده که ما
بخاطر رعیات اختصار همین شش حدیث را آوردیم.چنانچه مشابه این روایات در کتابهای
علماء بزرگوار شیعه نیز آمده که ما برای تیمّن و تبرّک یکی از آنها را نقل می کنیم
و تتبّع بیشتر را بعهدۀ خواننده محترم می گذاریم:

شیخ صدوق رضوان الله علیه در کتاب خصال، و مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمه از
محمد بن عبدالله از پدرش از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: من و علی نوری
بودیم در پیشگاه خدای تعالی چهار هزار سال پیش از آنکه آدم را بیافریند، و چون آدم
را آفرید این نور را در صُلب او قرار داد، و همچنان از صلبی به صلبِ دیگر او را
انتقال داد تا در صُلبِ عبدالمطلب قرارش داد، و چون از صلبِ عبدالمطلب بیرون آورد
آنرا به دو قسمت تقسیم کرد، قسمتِ مرا در صُلبِ عبدالله قرار داد و قسمت علی را در
صلبِ ابی طالب، پس علی از من و من از علی هستم.

– گوشتش از گوشت من و خون او از خون من است، و هر کس علی را دوست دارد، بخاطر
دوستی من است که او را دوست داشته، و هر کس او را مبغوض دارد بخاطر دشمنی با من
است که او را مبغوض داشته است.[7]

و البته این احادیث از دو نظر دیگر نیز قابل بحث است:

یکی از نظر اینکه آیا منظور از خلقت آنان قبل از آدم علیه السلام به چهار هزار
سال یا کمتر و بیشتر چیست؟ و آیا این روایات نظیر همان روایات دیگری است که بطور
عموم از معصومین علیهم السلام روایت شده که خداوند ارواح را هزاران سال قبل از
اجساد آفرید، و دانشمندان اسلامی برای آنها معناهای مختلفی ذکر کرده و هر کدام بر
طبق نظریه و مدّعای خود، آنها را بگونه‏ای تفسیر کرده‏اند، آنها که قائل به حدوث
نفس بوده آن را دلیلی بر مدّعای خود دانسته، و آنها که معتقد به قدم نفس هستند
بنوعی دیگر این روایات را تفسیر و معنی کرده و دلیلی بر مدّعای خود دانسته اند، و
برخی از علمای اسلام نیز حدّ وسط را گرفته و بگونۀ دیگری معنا کرده‏اند.

و از شیخ مفید (ره) نقل شده که لفظ «خلق» را در این روایات حمل بر «تقدیر»
فرموده، و از برخی دیگر نیز حکایت شده که حمل بر نوعی از استعمار و تمثیل کرده اند،
و بهر صورت این گونه روایات از جمله روایات مشکله ای است که هم در سند آنها و هم
در مفهوم و معنای آنها بحث زیادی شده و اساتید فنّ هر کدام بنحوی دربارة آنها
قلمفرسائی کرده اند.

و دیگر آنکه آیا منظور از نوری که خدای تعالی ارواح رسول خدا و امیرالمؤمنین و
ائمه علیهم السلام از آن آفریده و بنابر اختلاف روایات ـ هزاران سال قبل از خلقت
آدم آن را بصورت عمودی یا درختی خلق فرمود ـ چیست؟ و آیا ماورای این خلقت و این
عالم، عوالم دیگری وجود دارد که وجود ممکنات این عالم ـ که یکی از آنها نیز انسان
است ـ پیش از آنکه در این عالم تجسّم يابد بصورت و یا صورتهای دیگری در آن عالم یا
عوالم دیگر آفریده شده، و حالات و اطواری در آنجا داشته تا هنگامی که به این صورت
و در این عالم آمده؟ و یا بگونه ای دیگر بوده؟

پس از اثبات چنین مطلبی آیا علّت نزول این ارواح مجرّده و ملکوتی از آن عالم
نامحدود به این عالم ناسوت و دنیای محدود، و به تعبیر شیخ الرئیس از آن «مکان شامخ
و عالی» به این «قعر حضيض» چه بوده است؟ که ما در یکی از تألیفات و نوشته های دیگر
خود که در مورد هدف خلقت بحث کرده ایم قسمتی از سخنانی را که در این باره گفته اند
نقل کرده ایم[8] و در اینجا
ـ که بحث تاریخی است ـ مجالی برای تحقیق و بحث در این باره نیست ولی یک مطلب را ـ
که بخصوص به این احادیث مربوط می شود ـ باید بطور اجمال ذکر کنیم، شاید بدینوسیله
مقداری از ابهام این مسئله برطرف گردد. و آن اینکه مجموع روایاتی که در این باره
رسیده است، بیش از صد روایت است که در باب های پراکنده نقل شده و از نظر مضمون بیش
از حدّ تواتر است که قابل ردّ و انکار نمی باشد. و چنانچه ما نتوانیم برای آنها
معنائی که قابل فهم و درکمان باشد پیدا کنیم، باید همانگونه که خود ائمه معصومین
فرموده اند، علم آن را به خودشان واگذار نموده، و بخاطر آنکه معنای قابل فهمی برای
آن پیدا نکردیم، نمی توانیم نسبت جعل و دروغ به آنها داده و درصدد انکار و ردّ
آنها برآئیم.

گذشته از اینکه ـ همانگونه که اشاره شد ـ فکر و درک ما هر چه هم که زیاد باشد
همانند خودما محدود و قاصر است، و چنانچه برخی گفته اند، محتمل است این روایات،
اشاره به همان مراتب وجودی باشد که اصحاب حکمت متعالیه گفته اند که در باطن این
عالم، عالمی است اشرف و اکمل، که در باطن آن عالم نیز عالم اشرف و اکمل دیگری است،
و همچنین تا برسد به حق اول و واجب الوجود، که از این عوالم در روایات، به عالم
غیب و نور و روح و عالم ذرّ و امثال آن تعبیر شده، و از این رو می توان گفت که
آنچه در طلعیة ممکنات از ناحیة ذات حق، شرف صدور یافته، موجودی واحد و بسیط بوده
که در نهایت نورانیّت و لطافت بوده و تدریجاً به عوالم دیگری قدم نهاد که بهمان
نسبت تدریجاً از نورانیّت و بساطت او کاسته شده تا در این عالم ناسوت که رسیده، به
این صورتی که اکنون مشاهده می شود در آمده، و از آنجا که مظهر اعلای این ظهور در
عالم طبیعت و ناسوت، جسم رسول خدا (ص) و پس از وی، ولیّ کامل و فرزندان آن بزرگوار
هستند که نفوس آنها نیز پرتوی (و بضعه ای) از وجود آن حضرت است، بلکه همگی نور
واحدی هستند، ائمه بزرگوار ما این حقیقت را با تعبیرهای گوناگونی که در این روایات
هست برای ما بیان کرده اند. و الله العالم.

و بهر صورت روایات دربارة اتّحاد نور محمّد و علی علیهما السّلام در خلقت زیاد
است، که بهمین مقدار اکتفا می شود، و امّا بحثهای دیگر مربوط به ولادت علی علیه
السلام، یکی بحث دربارة تاریخ ولادت آن بزگوار است:

تاریخ ولادت آنحضرت

در مورد تاریخ ولادت علی علیه السلام نیز ـ همانند ولادت رسول خدا(ص) ـ اختلاف
زیاد است، که بگفتة برخی مجموع آنها به دوازده قول بالغ می شود و از آن جمله است:

1- سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل ـ ده سال قبل از بعثت رسول خدا(ص) ـ که
این قول را شیخ (ره) در تهذیب، و کلینی«ره» در کافی، و شهید «ره» در کتاب دروس، و
مفید در ارشاد، و طبرسی در اعلام الوری، و ابن شهر آشوب در کتاب مناقب اختیار کرده
اند.[9] 

و از علماء اهل سنّت نیز از فصول المهمه ابن صباغ و استیعاب و طبقات ابن سعد و
سیرة ابن هشام و مستدرک حاکم و تاریخ الخلفاء و البدایة و النهایة و دیگران نقل
شده.[10]

و مشهور میان محدثین و علماء شیعه نیز همین قول است.

2- سیزدهم رجب دوازده سال قبل از بعثت، که این قول نیز در مصباح الشریعه از
عتاب بن اسید نیز از کتاب اقبال الاعمال روایت شده[11]، و
از علماء اهل سنّت نیز از کتاب استیعاب ابن عبدالبر و نهایة الادب شیخ شهاب الدین
نقل شده است.[12]

و اقوال دیگری نیز نقل شده مانند اینکه ولادت آن حضرت هفت سال، یا هشت سال و
یا نه سال قبل از بعثت[13] و در
هفتم شعبان و یا هفدهم و بیست و سوم شعبان بوده[14] که
اینها اقوال نادری است و چندان اعتباری ندارد.

ولادت آن حضرت در خانه کعبه بود.

در این باره نیز روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنّت رسیده که ما ذیلاً
برخی از آن روایات را از کتابهای اهل سنّت برای شما نقل می‌کنیم:

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک (ج 3 ص 483) حدیث ولادت علی علیه السلام را در
خانه کعبه نقل کرده و گوید:

«وَ قَد تَواتَرَتِ الأخبارُ اَنَّ فاطِمَةَ بِنتِ اَسَد وَلَدت
اَمیرَالمؤمِنینَ عَلِیّ بن ابیطالِبٍ کَرَمَ الله وَجهَهُ فی جَوفِ الکَعبَه.»

یعنی ـ اخبار متواتر است که فاطمه بنت اسد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم
الله وجهه را در خانة کعبه بدنیا آورد.

و حافظ گنجی شافعی در کتاب کفایة الطالب (ص 260) از حاکم روایت کرده که می
گوید:

امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب در مکّه و در بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم
رجب سال سی ام از عام الفیل بدنیا آمد، و جُز او مولودی در بیت الله الحرام بدنیا
نیامد، نه قبل از او و نه بعد از او، و این بخاطر بزرگداشت مقام و محلّ او بود که
بدین افتخار نائل گردید.

و علاّمة امینی رحمه الله در جلد ششم الغدیر صفحة 21 به بعد داستان ولادت آن حضرت
را در خانة کعبه از زیاده از بیست کتاب از کتابهای اهل سنّت و بیش از پنجاه کتاب
از کتابهای علماء شیعه نقل کرده و اشعار زیادی نیز به زبان عربی در این باره ذکر
می کند که از آن جمله است اشعار سید حمیری که دو بیت آن اینگونه است:

وَلَدَتهُ فی حَرَمِ الاِلهِ وَأمنِهِ               وَ
البَیتُ حَیثُ فَناؤُهُ وَ المَسجِدُ

بَیضاء طاهِرَةَ الثِّیابِ کَرِیمُهُ               طابَت
وَطابَ وَ لیدها وَالمَولدُ

و از آن جمله است اشعار شیخ حسین نجفی که می گوید:

جَعَلَ الله بَینَهُ لِعَلِیِّ                        مَولد
أیالَهُ عُلاً لا یُضاهی

لَم یُشارکهُ فی الوِلادَة فیهِ                       سَیِّدُ
الرُّسلِ لا و لا اَنبِیاها

و از آن جمله است قصیدة سید علی نقی لکهنوی هندی که قافیه اش «لست أدری» است و
در آن قصیده که در مدح علی «ع» است دربارة ولادت آن حضرت می گوید:

لَم یَکُن فی کَعبَة الرحمنِ مَولُودُ سِواهُ                         اِذ تَعالی فی البَرایا عَن مِثال فی عُلاهُ

وَ تَوّلی ذِکرُهُ فی مُحکَمِ الذّکرِ الاِلهُ                     ایُقُولُ الغُرُّفیهِ بَعدَ هذا: لَستُ اُدری

اَقبَلَت فاطِمةُ حامِلَةً خَیرَ جَنِینٍ                                 جاء
مَخلُوقاً بِنُوِر القُدسِ لا اَلماء المهین

وَ تَردّی مَنظَرَ اللآهُوتِ بَینَ العالَمین                    کَیفَ قَداودَعَ فی جَنبٍ وَ صَدرٍ؟ لَستُ أدری

و بالجمله اصل داستان متواتر است ولی در کیفیت آن اختلافی در روایات بچشم می
خورد که در روایات اهل سنّت تا جائیکه نگارنده دیده ام اینگونه است که چون درد
زائیدن فاطمه بنتِ اسد را گرفت و شکایت حال خود را به ابوطالب کرد، ابوطالب دست او
را گرفته و بمسجد الحرام آورد و بدرون خانه کعبه برد و بدو گفت:

«اِجلِسی عَلَی اسم الله»

ـ بنام خدا در اینجا بنشین ـ

و سپس فاطمه بنتِ اسد پسر زیبائی زائید و ابوطالب او را «علی» نامید، و این
حدیث را ابن مغازلی در مناقب و ابن صباغ در فوصل المهمه و دیگران نقل کرده اند که
هر که تفصیل بیشتری را در این باره خواهد، می تواند به کتاب احقاق الحق (ج 7 ـ ص
486 به بعد) مراجعه و مطالعه نماید.

و نظیر این ماجرا در برخی از روایات علماء شیعه نیز ذکر شده ولی عموماً در
روایات علماء شعیه رضوان الله علیهم اینگونه است که خود فاطمه بنت اسد هنگامی که
دچار دردِ زائیدن شد بکنار خانه آمد و از خدا خواست تا امر ولادت مولودش را بر او
آسان گرداند، وبدنبال این دعا بود که دیوار خانة کعبه شکافته و فاطمه بدرون آن رفت
و علی «ع» به دنیا آمد.

و اصل حدیث مطابق آنچه شیخ صدوق(ره) در کتاب های امالی وعلل الشرایع و معانی
الاخبار و محدّثین دیگر شیعه رضوان الله علیهم نقل کرده اند اینگونه است که از
یزید بن قعنب روایت شده که گوید:

من و عباس بن عبدالمطلب و جمعی از قبیلة «بنی عبدالعزی» روبروی خانه کعبه در
مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زائیدن فرزند نه ماهه اش
که در شکم داشت او را ناراحت کرده بود پدیدار گشته و نزد خانه آمد و گفت:

«رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَ بِما جاءَ مِن عِندکَ مِن رُسُل وَ کُتُب، وَ
انّی مُصدقةٌ بِکَلام جَدّی اِبراهیمَ الخَلیلَ، وَ انَّهُ بَنَی البیتَ العَتیق،
فَبِحقِّ الذَّی بَنی هذَا البَیتَ، وَ بحَقّ المَولُود الذَّی فی بَطنی لَمّا
یَسَّرتَ عَلَیَّ وِلادَتی»

پروردگارا، من ایمان دارم بتو و بهمه پیمبران و کتابهائی که از سوی تو آمده، و
گفتار جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد،
پروردگارا بحق همان کسی که این خانه را بنا کرد، و بحق این نوزادی که در شکم من
است که ولادت او را بر من آسان گردان.

یزید بن قعنب گوید: ناگهان دیدم قسمت پشت خانة کعبه شکافته شد و فاطمه بداخل
خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز (مانند نخست) بهم پیوست، ما
که چنان دیدیم، خواستیم قفل در را باز کنیم ولی در باز نشد، و دانستیم که (سرّی در
اینکار هست و این ماجرا) از جانب خدای تعالی است.

این مطلب بسرعت در شهر پیچید و مردم در سر هر کوی و بر زن از آن بحث و گفتگو
می کردند، و زنان پرده نشین نیز از این ماجرای شگفت انگیز باخبر شده و از آن سخن
می گفتند.

سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و
علی «ع» را در دست داشت و بمردم می گفت:

خدایتعالی مرا بر زنان پیش از خود برتری بخشید، زیرا آسیه دختر مزاحم خداي
عزوجل را در مکانی پرستش کرد که جز بصورت اضطرار و ناچاری نمی بایستی پرستش او را
نمود، و مریم دختر عمران نخلة خشک را حرکت داد تا از آن رطب تازه خورد، و من در
خانة خدا رفتم و از روزی و میوة بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم هاتفی
ندا کرد ای فاطمه نام این مولود را «علی» بگذار که خدای علیّ اعلی فرماید: من نام
او را از نام خود جدا کردم و به ادب خود ادب آموختم، و من بر مشکلات علم خویش او
را واقف ساختم و او است کسی که بتها را در خانة من میشکند، و او است کسی که بر پشت
بام خانه اذان گوید و مرا تقدیس کند و وای بحال کسی که او را دشمن داشته و
نافرمانیش کند.

نگارنده گوید: با توجه به حدیث فوق، سخن یکی از نویسندگان و مفسّران اهل سنت
یعنی «آلوسی» جالب است که پس از ذکر داستان ولادت علی«ع» در خانة کعبه گوید:

… و این ماجرا چه بجا و شایسته بود که خدای تعالی پیشوای امامان را در جائی
بنهد که قبله مؤمنان است، و منزّه است آن پروردگاری که هر چه را در جای خود نهد و
او است حاکم ترین داوران … و چنانچه برخی گفته اند: گویا علی علیه السلام نیز
خواست تا در مورد خانة کعبه که موجب این افتخار برای او شده بود و در دل او
متولدگشته بود جبران و تلافی کند و بهمین جهت بتها را از روی خانه بزیر افکند،
زیرا در پاره ای از اخبار آمده که خانة خدا بدرگاه حقتعالی شکایت کرده گفت:
پروردگارا تا چه وقت در اطراف من این بتها را پرستش کنند؟ و خدای تعالی بدو وعده
داد که آن مکان مقدس را از آن بتها تطهیر کند …

سپس گوید: و بهمین معنی اشاره کرده است علاّمه سید رضا هندی در اشعار خود که
در مدح امیرالمؤمنین«ع» گوید:

لَمّا دَعاکَ الله قِدماً لاِن           تَولَّدَ
فیِ البَیتِ فَلَبَّیتَهُ

شَکَرتَهُ بَین قرَیشٍ بِاَن            طَهرت
مِن اَصنامِهِم بَیتَهُ[15]

و اینک چند بیت از شعرای پارسی زبان را نیز که در این باره سروده اند برای شما
میآوریم، از آن جمله است رباعی زیر از حاج سید اسمعیل شیرازی:

در مرحلة علی نه چون است و نه چند               در
خانه حق زاده بجانش سوگند

بی فرزندی که خانه زادی دارد                         شک نیست که باشدش بجای فرزند

و از آنجمله است رباعی نیز:

رومی نشد از سرّ علی کس آگاه                      آری
نشد آگه کسی از سرّ اله

یک ممکن و این همه صفات واجب                    لا حول و لا قوة الاّ بالله

***

روزیکه علی بکعبه آمد بوجود                            از بهر علی خدا در از کعبه گشود

در بسته بداد خانة خود به علی                        حقّا
که علی است خانه زاد معبود

***

و این هم اشعاری است از عماد تهرانی:

رنج نابرده بکنج دل ویرانه ما                             گنج از مهر تو دارد دل ویرانه ما

گِل ما را یَدِ قدرت بولای تو سرشت                    نقش روی تو بود در دل دیوانه ما

مستی از می کند آن بیخبر از مستی عشق       کی
خبر دارد از این ناله مستانه ما

آنکه مست از می ناب است کجا میداند             یار
ما کیست؟ که بُد ساقی میخانه ما

حرم کعبه ترا مولد از آن شد یعنی                     ای مهین بنده توئی صاحب این خانه ما

و البته باید دانست که در داستان ولادت امیرالمؤمنین مباحث دیگری نیز هست که
انشاء الله باید در جای خود از آنها بحث شود، و در اینجا بهمین مقدار اکتفا می
شود.

 



[1]– ینابیع الموده- صفحه 256 ط- اسلامبول

/

استدراج و مکری ظریف!

«قرآن و سنن
الهی در اجتماع بشر»

استدراج و مکری ظریف!

آیت الله محمدی گیلانی

* به بن بست رسیدن نیروی جهانسوز نمونه ای از مکر الهی * کلام تحلیلی
پروفسورهال عضو هیئت مدیره بررسیهای بین المللی ژنو * محدود بودن امکان استفاده از
سلاحهای اتمی * یک اصل منطقی: کلی بودن جنگ با محدود بودن سلاح و نامحدود بودن
سلاح با محدود بودن جنگ، دلیل موضوع را از تنازع و جدال طبیعت باید جست * مهره
داران محروم از سلاح نابود کننده از منتهای قدرت در نزاع بهره می گیرند، ولی مهره
دارانی که سلاح کشنده دارند هرگز در منازعه میان خود از آن استفاده نمی کنند مانند
دو افعی نر که در منازعه میان خود اینطورند، این خاصیت پس از ایجاد قدرت اتمی در
میان ابرقدرتها رائج شده * در وقایع برلن، امریکا و شوروی درست مانند دو افعی در
کنار هم از نیش اتم استفاده نکردند و این روزها هم در اجلاس ژنو … * جنگ عقیدتی
خطرناک و نباید به آن میدان داد! * تحلیلی در این تحلیل که جنگ پیروان شریعت تا
رفع فتنه و استقرار جهانشمولی حکومت «الله» ادامه دارد * زبان امیرالمؤمنین علیه
السلام ایرانیان را به حکماء کرماء توصیف فرموده هم اکنون تاویل حدیث رسول الله:
«لو کان الایمان بالثّریا لنا له رجال من فارس» در ایران پدیدار است * سرنوشت دجال
یک چشم عراق و مرتجعین همکارش همانند سرنوشت خلفاء اموی نامسلمان بدست ایرانی و
الاتبار انقراض می پذیرد.

در گفتار پیش روشن شد که حقیقت مکر، منصرف و ناکام نمودن صاحب مقصدی، از مقصدش
با نیرنگ و فریب، بنحوی که آگاه نگردد، منتهی اگر چنین عملی بداعی و انگیزة نیکی
انجام پذیرد، مکری است نیکو، بویژه اگر در طریق نظام خیر و احسن آفرینش واقع شود
که مکری است بهتر و ماکر آن، خیرالماکرین است و ابتلاء جهان نو را به این سنت
الهی، برای نمونه و مصداق ذکر نمودم، و در حدود مجال توضیح دادم.

در این میان گزارشی در روزنامه اطلاعات مورخ یکشنبه سوم آذرماه سال 1364
خورشیدی نظرم را جلب نمود، و موجب ارائه مقالة کنونی شد، عنوان گزارش مذکور از
اجلاس دو روزة سران آمریکا و شوروی در ژنو با خط درشت چنین بوده:

«ریگان: تنها از طریق تهدید به نابودی یکدیگر می توان صلح را حفظ کرد!»

از آنجا که این به بن بست رسیدن قدرت ابرقدرتها یک نمونه روشن از مکر
خیرالماکرین بوده، مناسب دیدم که تلخیصی از مقالة گرانبها و تحلیلی از
پروفسورلوئیز ـ ج ـ هال، عضو هیئت مدیرة مؤسسه بررسیهای بین المللی ژنو را که در
حدود شانزده سال قبل، نوشته و انتشار یافته است، عرضه بدارم:

«قدرت سلاحهای جنگی که قرنها با تصاعد جبری بالا می رفت در ساعت 30/5 روز 17
جولای 1945 جهشی فوق العاده و ناگهانی و بمبی که در (آلاموگوردو)[1] منفجر
شد، قدرتی معادل دو هزار برابر پر قدرت ترین بمب تاریخ جنگ تا آنزمان داشت.

اولین اثری که این سلاح بر جای گذاشت این بود که نسل حاضر از سرنوشت بشر
بیمناک گردید زیرا این سلاح قادر بود که شهری را در یک چشم بر هم زدن نابود ساخته
و ضمنا امکان داشته که در یک کارگاه کوچک هم ساخته شده و یک دیوانه هم بتواند آن
را در جیب خود حمل نماید.

گزارشات و نظریاتی که علماء مخترع این سلاح می دانند، حالی از این بود که اگر
این نیروی منهدم کننده از فهرست سلاحهای نظامی حذف نشود، حیات و بقای بشر، آینده
درخشانی ندارد، این عقیده گر چه در ابتداء عمومیت يافت ولی پس از گذشت 22 سال می
بینیم که آنقدرها هم درست نبوده و با اینکه بمب های اتمی هزاران برابر قویتر شده
اند و حتی چندین جنگ هم در این مدت بوقوع پیوسته، بشر هنوز در کنار تسلیحات اتمی
بزندگی معمولی خود ادامه می دهد.

استنتاج کلی از این پیش بینی های فوق این بود که هرگونه کنترل سلاحهای اتمی
ایجاب می کرد که ملتها از قسمتی از استقلال خود صرفنظر کرده و خود را به یک حکومت جهانی
که انحصار قدرت اتمی را در دست داشته باشد و آن را تنها در راه مقاصد صلح جویانه
بکار ببرد، تسلیم نماید، و اقداماتی هم در راه وصول به هدف بعمل آمد، ولی امروزه
درباره یک نکته اطمینان داریم و ان این است که مسئله اصلی از همان ابتداء جلوگیری
از اختراع سلاح اتمی و یا از بین بردن آن نبوده بلکه عبارت از این بوده که چگونه
باید با این سلاح زندگی کرد و این مسئله هنوز هم باقی است.

یکی از دلائل اینکه تصور می شد ادامه بقای بشر موکول به از بین بردن سلاح اتمی
است، آن بود که تصور می شد این سلاح در جنگ جدید حتما مورد استفاده قرار خواهد
گرفت زیرا طرفین متخاصم از بکار بردن هر نوع وسیله قدرت برای حصول پیروزی خودداری
نخواهند نمود.

خوشبختانه این پیش بینی هم درست نبود، و در چندین جنگی که بعد از اختراع سلاح
اتمی بوقوع پیوسته، این سلاح مورد استفاده قرار نگرفته، و ضمنا هیچکدام از آنها هم
حتی به اندازه جنگ دوم، کلّی و جهانگیر نبوده اند.

سلاح اتمی عملا تا حدی که تصور می شد قابل استفاده نیست، تا وقتی که تجربه
کافی بدست نیامده بود ممکن بود که یک استدلال ساده و مبهم را قبول کرد که مثلا
کشوری که دارای بمب اتمی است اگر بر سر مسئله ای مانند کانال سوئز با کشور دیگری
اختلاف پیدا کند برای احتراز شکست، کشور طرف را با بمباران اتمی نابود، و یا با
پنهان کردن بمب در شهرهای عمده آن و تهدید به انفجار آنها، کشور مورد نظر را وادار
به تسلیم کند، اما امروز می بینیم که این سلاح به دلائل مختلف از نظر استعمال
محدودیتهای زیادی دارد، علیهذا درس اولی که عصر اتم به ما می آموزد این است که
امکان استفاده از سلاح اتمی بسیار محدود است، و این محدودیت حتی به اندازه ای است
که گاهی مثل این است که این سلاح اصلا وجود ندارد. وقتی که ملت ها نتوانند از قوی
ترین سلاح خود استفاده کنند، پس به یک جنگ کلی دست نخواهند زد.

این موضوع با یک اصل منطقی هم تطبیق می کند، یعنی اگر کلی شدن جنگ با محدود
بودن سلاح توافق داشته باشد نامحدود بودن سلاح خود ایجاب می کند که جنگها بصورت
محدود درآیند. این اصل در نوشتجات دکتر لورنزو دکتر ایبل مورد بحث قرار گرفته و
اشاره می کنند که جنگ و نزاع بین مهره داران هرگز به مرگ منجر نشده و حتی کمتر اتفاق
میافتد که بصدمه جدّی بیکی از طرفین هم منجر شود. دلیل موضوع این است که در حالی
که انواعی از مهره داران مانند کبوتر و غیره که سلاح کشنده ای ندارند، ممکن است از
منتهای قدرت خود در نزاع استفاده کنند، انواع دیگر که دارای سلاح کشنده هستند،
هرگز بجنگ کلی دست نمی زنند. مثلا: افعی های نر که می توانند همدیگر را با یک نیش
بکشند، هرگز در منازعه از نیش خود استفاده نمی کنند. دکتر ایبل می نویسد که:

«دو افعی که در کنار هم لغزیده و یک سوم از قسمت جلو بدن خود را بهوا بلند می
کنند، سپس سعی می کنند با فشارِ سر یکدیگر را به زمین بخوابانند، ماری که در این
مبارزه پیروز می شود لحظه ای با فشار وزن خود مار دیگر را در زمین نگهداشته و سپس
مار باز مانده بدون آنکه آسیبی ببیند از میدان فرار می کند.

  این خاصیت پس از ایجادقدرت اتمی در
روابط ملتها هم رایج شده است. ایالات متحده آمریکا و روسیه با اینکه توانائی
انهدام همدیگر را داشته‌اند معهذا در منازعات ودرگیریهای عمده خود از بکاربردن
قدرت نهائی خودداری  کرده‌اند و این روشی
است که هرگز  در تاریخ گذشته نظیر نداشته
است.

در وقایع برلین در 49-1948 و 59-1958 و مجدّداً  در 1961 مقابلۀ آمریکا و روسیه درست شباهت به
دو افعی داشت که فشار را به سر وارد کرده و هرگز از نیش استفاده نکرده‏اند. (و این
روزها هم در اجلاس ژنو…)

تشابه بین روش‏ ملتها و مهره‏داران یک تشابه مجازی نیست
بلکه هر دو از یک منطق اساسی پیروی می‏کنند. فلسفه تنازع بقاء یک روش محافظه
کارانه در افعی بر جای گذاشته که اگر بر خلاف آن رفتار کند نسل خود را بانقراض
خواهد کشانید، و روش محافظه کاری هم که در ملتها دیده می‏شود از همان علاقه بعدم
انقراض نسل بشر سرچشمه می‏گیرد. عملا تنها استفاده‏ای که از سلاح اتمی بعمل آمده
در یک جنگ کلی بوده که خود قبل از ایجاد سلاح اتمی جریان داشته و در زمانی شروع
شده بود که دست زدن به یک جنگ کلی عملی بوده. علیهذا به این نتیجه می‏رسیم که:
استفاده از سلاح اتمی در عصر حاضر عملی نبوده و بنابراین جنگ های این عصر از نوع
محدود خواهند بود. البته مفهوم نهائی این نظریه آن نیست که سلاح اتمی نمی تواند
بعنوان یک عامل باز دارنده و یا وسیله اعمال قدرت دیپلماسی بکار رود، گرچه اطمینان
کاملی هم به اینکه جنگ ها حتما محدود باشند وجود ندارد، و همیشه امکان دارد که یکی
از رهبران، جانب عقل و احتیاط را از دست داده و جریان امور از کنترل دیپلماسی خارج
شود. یکی از نتایج بحث بالا این است که در جنگ محدود باید دخالت ایدئولوژی را
بحداقل رسانید زیرا هدف نهائی دشمنان ایدئولوژیکی یک هدف کلی است و اگر جنگ‏های
ایدئولوژیکی هم محدود نامیده شوند عملا اصطلاح غلطی که مغایر با طبیعت موضوع است
بکار برده شده است. و از طرفی هم اگر موضوع مخاصمه از جنبه استراتژیکی به
ایدئولوژیکی تبدیل شود امکان برقراری ارتباط و رسیدن بتفاهم بین طرفین از بین
خواهد رفت. باید دائما افکار خود را  برای
جلوگیری از وقوع آن تنظیم و کلیه اقدامات ممکن را بعمل آوریم.»

پایان تلخیص مقاله پروفسور لوئیز- جی- هال.

این به بن بست رسیدن نیروی جهانسوز ابرقدرتهای متخاصم، و بجا ماندن روش محافظه
کاری از مورّث تنازع بقاء- به پندار پروفسور هال- مکری است لطیف، و کیدی است ظریف
که فضل و منت خداوند متعال بر جهانیان، آن را وسیلۀ حفظ کرۀ زمین از فساد و نابودی
قرار داده است،و همین مکر لطیف است که در آیه 251 از سوره مبارکه بقره به آن اشاره
فرموده است: «3 Ÿwöqs9ur ßìøùyŠ «!$# }¨$¨Y9$# OßgŸÒ÷èt/ <Ù÷èt7Î/ ÏNy‰|¡xÿ©9 Ùßö‘F{$# £`Å6»s9ur ©!$# rèŒ @@ôÒsù ’n?t㠚úüÏJn=»yèø9$# »- اگر نه این بود که خداوند بعضی از مردم را ببعضی دیگر دفع می‏کرد، هر آینه
زمین تباه می‏گردید، ولی خداوند ذوفضل بر جهانیان است. آنچه که بیشتر از همۀ
تحلیل‏ها در مقاله این پروفسو، جالب و اندیشه انگیز است، توصیه وی، بهمپالکیهای
خویش از ابر قدرت‏ ها است، که از میدان دادن، به ایدئولوژی و عقیده در جنگ، ممانعت
بعمل آورند، زیرا هدف نهائی دشمنان ایدئولوژیکی، یک هدف کلی است!

انصافا که این فقره از تحلیل وی، تحلیلی است نورانی که از صخره ظلمت کفر
برخاسته است. بلی! اینطور است، هدف نهائی دشمنان ایدئولوژیکی، بمعنای پیروان مکتب
انبیاء صلوات الله علیهم، یک هدف کلی و گسترده است و آن جهان شمولی حکومت «الله»
است، و جنگ و قتال را ادامه می‏دهند تا آنکه فتنه و شیطنت از روی زمین نابود شود،
و تمام حکومت از آن «الله» گردد. «öNèdqè=ÏG»s%ur 4Ó®Lym Ÿw šcqä3s? ×puZ÷GÏù tbqà6tƒur ß`ƒÏe$!$# ¼ã&—#à2 ¬! 4 » سوره انفال آیه 39، که امروز خاستگاه این حقیقت ربانی، مردم والاتبار
ایرانند که زبان عصمت متکررا از آنان بعظمت یاد کرده است.

از آنجمله است، هنگامی که خلیفه دوم سوء قصد ببعضی از ایرانی ها داشت، امیر
المؤمنین علیه السلام فرمودند: «هؤلاء الفرس حکماء کرماء»- این فارسیان، حکماء و بزرگوارانند.
و در صحاح برادران اهل سنت آمده که بعد از نزول آیه: «و آخرین منهم» در سوره جمعه
بعضی از صحابه عرض کردند: یا رسول الله! اینها چه کسانی هستند؟ رسول الله صلی الله
علیه و آله و سلم جواب نفرمودند، ولی سئوال کننده اصرار نمود، رسول الله صلی الله
علیه و آله بر سلمان فارسی دست نهاد سپس فرمودند: « لو کان الایمان بالثّریا لنا
له رجال من هؤلاء»[2]– یعنی اگر
ایمان در ثریا و آسمان باشد و از دسترس عموم دور شود، مردانی از این طائفه به آن
دست می‏یابند.

من مطمئنم که تاویل این نبأ عظیم نبوی صلوات الله علیه و علی آله همین امروز و
این عصر است که ایمان بمعنی الکلمه سالهای متمادی از دسترس عمومی دور گردیده
چنانکه گوئی در مجموعه ستارگان پروین و ثریا قرار گرفته و دستها از نیل به آن
کوتاه بوده‏اند که برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد و این حکماء و کریمان جانبخش
و جوانبخش فی سبیل الله به رهبری جان جهان حضرت روح الله روحی فداه، ایمان را از
تبعیدگاه ثریا و پروین برگرداندند و زیر مقدمش قربانیها داده و میدهند، و همانگونه
که این ملت عظیم که عظمت با فتح و شکست و شادی و مصیبت و اندیشه و تاریخ آن آمیخته
است، بر خلفای نامسلمان امور شوریدند و اسلام را از اتهام تبرئه نمونده و ضرب دست
خویش را بخلفاء ناکس عباسی چشانیدند، وهمچنان دجال یک چشم عراق را به همۀ
بازماندگان اموی نامسلمان از منطقه جاروب خواهند نمود و اخوت اسلامی- این نعمت
الهی- را با تایید الهی زنده می‏کنند و شعار: کلکم لا دم و آدم من تراب «ان اکرمکم
عندالله اتقاکم» و «لیس لعربّی علی اعجمی فضل الاّ بالتقوی».[3] را
بفضل خداوند منان از نو جهانگیرش می‏کنند.

تو ای ایرانی والاتبار، تو ای حکیم و بزرگوار، تو ای هم پیمان سلمان و ابوذر و
عمار، تو ای همکیشم که در هر چیزی که از ایران نام و نشان دارد، ستاره عظمت تو بر
پیشانی آن درخشان است، تو ای پرتوان و استوار که مصیبت های ناشی از غلبۀ اسکندر و
ترکتازی مغول و بیداد و فتنه انگیزی روسیه تزاری و بلای آمدن قوای متفقین بخانه ات
ناگهان، و صدها چون این مصائب را خرد کرده و بباد عدم داده‏ای. هم اکنون ای همفکر
و هم آرزوی من، خير و نیک بختی دنیا و آخرت، بخانه ات سنگر کرده، ثقل نبوت و
سنگینی رسالت گسترش اسلام و زمینه سازی جهانشمولی ساختن حکومت «الله» را بر دوش
نیرومند خویش گرفته‏ ای، تو در راه خداوند متعال، هیچکس را جز او نمی شناسی پس تو
جهولی و هدف تو که حکومت جهانشمولی الله است؛ پس تو ظلومی این تو و هم کیشان تواند
که در این آیه می خوانی که امانت دارید:

«انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض و الجبال فا بین ان یحملنها و اشفقن
منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا.» فرشتگان، خدمتگزار و الله یارت
باد.  ادامه دارد

 



[1]
– نام منطقه اي است در مکزيک نو که نخستين آزمايش بمب اتمي بوسيله استيمسن
وزير جنگ آمريکا در اين منطقه انجام گرفت و در ساعت 17 و پانزده دقيقه روز پنجم
اوت بمب بزرگي به دستور ترومن بر روي هيروشيما پرتاب شد و روز نهم اوت بمب اتمي
ديگري بر روي ناکازاکي رها نمودند.

/

تذکّر و آزمایش

هدایت در قرآن

تذکّر و آزمایش

همانگونه که قبلاً بیان شد: خداشناسی امری است فطری که در نهاد همه افراد بشر
قرار گرفته است ولی گاه انسان تحت تأثیر جاذبه های مادّی و هواهای نفسانی خدا را
از یاد برده و تیرگی گناه، فطرت پاک او را آلوده می سازد. قرآن کریم درباره
اینگونه افراد می فرماید: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون».[1]چنين
نيست بلکه ظلمت گناه در اثر کارهاي بدي که مرتکب مي شوند، دلهاي آنان را تيره و
کدر ساخته است.

تذکر لفظی و تذکر عملی

در چنین شرایطی است که انسان نیاز به تذکّر پیدا می کند ولی وسیله تذکّر گاهی
کلمات لفظی است چنانچه پیامبر و قرآن در این رابطه «مذکّر» و «ذکر» نامیده می
شوند: «فذکّر انما انت مذکر».[2] پس
(ای پیامبر!) مردم را تذکر بده که وظیفه تو جز این نیست. «ان هو الاذکر للعالمین».[3] قرآن
جز ذکر و یاد آوری برای عالمیان نیست. اما گاهی تذکر لفظی انسان را از خواب غفلت
بیدار نمی سازد؛ در این صورت است که کلمات تکوینی باید وسیله تذکر او قرار گیرد،
چه اینکه تمام موجوات عالم کلمات خدا هستند. قرآن کریم تمام موجودات عالم هستی را
کلمات پروردگار شمرده است:

«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لنفد البرح قبل ان تنفد کلمات ربی و لو
جئنا بمثله مدداً»[4] بگو (ای
پیامبر!) اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من، مرکب گردند، پیش از آنکه کلمات
پروردگارم به آخر رسند، دریا خشک خواهد شد، هر چند از دریاي دیگر برای این کار کمک
گرفته شود.

از این رو، از حوادث طبیعی نیز در قرآن، به عنوان وسیله تذکر یاد شده است و
آیات متعددی در این باره نازل شده است. خداوند می فرماید: «ô‰s)s9ur !$uZù=y™ö‘r& #’n<Î) 5OtBé& `ÏiB y7Î=ö6s% Oßg»tRõ‹s{r’sù Ïä!$y™ù’t7ø9$$Î/ Ïä!#§ŽœØ9$#ur öNßg¯=yès9 tbqã㧎|ØtGtƒ ÇÍËÈ   Iwöqn=sù øŒÎ) Nèduä!%y` $uZߙù’t/ (#qã㧎|Øs? `Å3»s9ur ôM|¡s% öNåkæ5qè=è% z`­ƒy—ur ÞOßgs9 ß`»sÜø‹¤±9$# $tB (#qçR$Ÿ2 šcqè=yJ÷ètƒ ÇÍÌÈ   $£Jn=sù (#qÝ¡nS $tB (#rãÅe2èŒ ¾ÏmÎ/ $oYóstFsù óOÎgøŠn=tæ z>ºuqö/r& Èe@à2 >äó_x« #Ó¨Lym #sŒÎ) (#qãm̍sù !$yJÎ/ (#þqè?ré& Nßg»tRõ‹s{r& ZptGøót/ #sŒÎ*sù Nèd tbqÝ¡Î=ö7•B ÇÍÍÈ   yìÏÜà)sù ãÎ/#yŠ ÏQöqs)ø9$# tûïÏ%©!$# (#qßJn=sß 4 ߉ôJptø:$#ur ¬! Éb>u‘ tûüÏHs>»yèø9$# »[5] و ما
پیغمبرانی به سوی امت های پیش از تو فرستادیم و (چون اطاعت آن ها را نکردند) به
بلاها و مصیبت ها گرفتارشان ساختیم شاید که به درگاه خدا گریه و زاری نمایند، چرا
وقتی که بلای ما به آنها رسید توبه و زاری نکردند؟ (تا نجات یابند) بدین سبب (این
کار را) نکردند که دلهایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان، کردار زشت آنان را در
نظرشان زیبا نمود.

پس چون از یاد بردند آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود، ما هم ابواب نعمت
را به روی آنها گشودیم تا اینکه شادمان شدند به آنچه از نعمتها به آنها داده شده،
ناگهان آنان را به کیفر اعمالشان گرفتار نمودیم، پس آنگاه خوار و نومید گردیدند،
بدین ترتیب ریشه آن ستمگران قطع شد و ستایش خداي را که پروردگار جهانیان است.

اینجا دیگر صحبت از تذکر لفظی نیست، نمی گوید ما برای تذکّر آن ها کتاب های
آسمانی و پیامبرانی فرستادیم، زیرا این مرحله برای آنها طی شده است ولی از خواب
غفلت بیدار نگشته اند و دیگر تذکر لفظی برایشان مفید نبوده است و لذا تذکر عملی به
آنها داده شد.

ولی چنانچه از آیات فوق بر می آید انسان در اثر آلایش به گناه گاهی آن چنان
ظلمت بر قلبش چیره می گردد که تذکر عملی هم در این مرحله برای احیای فطرت او کافی
نیست.

شما در کنار چشمه هایی که آب معدنی از آن بیرون می آید، می بینید که در اثر
رسوبات مواد معدنی، به تدریج در اطراف چشمه برآمدگی و تلّی بوجود آمده است که نه
خود صلاحیت روئیدن گیاه دارد و نه زمینی را که پوشیده است، می گذارد گیاهی در آن
بروید، گناه با قلب انسان بتدریج چنین می نماید تا کار به جائی می رسد که نه تنها
تذکرات لفظی درباره او مؤثر و مفید نمی افتد بلکه فشار حوادث نیز قادر نیست که
پرده ضخیم غفلت را از روی فطرت آلوده به گناه او بر کنار سازد.

و او را از این غفلت و قساوت قلب نجات بخشد، در این هنگام حجّت بر او تمام است
و باید بجرم این گناه و قساوت به عذاب الهی دچار گردد. «اخذناهم بغتة فاذا هم
مبلسون» وقتی که در حال رفاه و نعمت بطور ناگهانی در برابر کیفر الهی قرار می
گرفتند سراسیمه و مضطرب می شدند، ولی کسی که تا این مرحله تنزل و سقوط نکرده باشد
در روز حادثه هیچگاه «مبلس» و سراسیمه نیست، بلکه به یاد خدا می افتد، زیرا عواملی
که او را از یاد خدا غافل ساخته بود، با مواجه شدن با مشکلات و حوادث بی اثر می
شود. قرآن درباره این قبیل افراد می فرماید: «uqèd “Ï%©!$# ö/ä.çŽÉi|¡ç„ ’Îû ÎhŽy9ø9$# ̍óst7ø9$#ur ( #Ó¨Lym #sŒÎ) óOçFZä. †Îû Å7ù=àÿø9$# tûøïty_ur NÍkÍ5 8xƒÌÎ/ 7pt6ÍhŠsÛ (#qãm̍sùur $pkÍ5 $pkøEuä!%y` ìxƒÍ‘ ×#Ϲ$tã ãNèduä!%y`ur ßlöqyJø9$# `ÏB Èe@ä. 5b%s3tB (#þq‘Zsßur öNåk¨Xr& x݋Ïmé& óOÎgÎ/   (#âqtãyŠ ©!$# tûüÅÁÎ=øƒèC ã&s! tûïÏe$!$#
…»[6] ـ او
است آن که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد تا آنگاه که در کشتی نشینید و باد
ملایمی کشتی را به حرکت آورد و شما شادمان و خوشوقت باشید که ناگاه باد تندی بوزد
و کشتی از هر جانب به امواج خطر درافتد و خود را در ورطه هلاکت بینند؛ آن زمان خدا
را با اخلاص و دین فطرت بخوانند …

این گونه افراد گر چه پس از نجات از غرق شدن باز خدا را فراموش می کنند ولی در
آن حال خدا را متذکّر می گردند و خداوند روی این تذکّرشان صحّه گذاشته و می گوید:
خدا را با اخلاص می خوانند برخلاف آن گروه که هیچ حادثه ای آنها را بخود نمی آورد
و لذا خداوند می فرماید: «فقطع دابر القوم الذین ظلموا» و سرانجام چاره ای جز قطع
ریشه فساد و تباهی بوسیله نابودی عامل آن نمی ماند.

بنابراین خداوند برای تذکّر بشر هم کتاب تدوینی را قرار داده است مانند قرآن و
دیگر کتابهای آسمانی و هم کتاب تکوینی که عبارت از حوادث طبیعی است.

اگر انسان به این مرحله از قساوت قلب دچار نباشد تمام حوادث برای او وسیله
تذکر است امام صادق علیه السلام درباره لقمان می فرماید: «و یداوی نفسه بالعبر»[7] لقمان
بیماریهای روحی خود را با پند گرفتن از حوادث مداوا می ساخت. و خداوند در سوره آل
عمران درباره متقین می فرماید: که آنان چه در حال رفاه و چه در وقت تنگدستی، در
راه خدا انفاق می نمایند و سپس چنین ادامه می دهد: «و الذین اذا فعلوا فاحشة او
ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم …»[8] و
هنگامی که کار ناشایسته ای مرتکب گشته یا ظلمی بر خویش نمایند خدا را بیاد می
آورند و از گناه خویش به درگاه خداوند استغفار می نمایند. یعنی چنین نیست که تا
مرحله ای از گناه پیش رفته و خدا را چنان از یاد برده باشند که نیاز به تذکّر
تکوینی و عملی داشته باشند زیرا «لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون» اصرار به
گناه ندارند و به زشتی آن آگاه‌اند، برخلاف آن دسته که: «زین لهم الشیطان ما کانوا
یعملون» شیطان کار زشتشان را بر ایشان زیبا جلوه داده و از این رو و تا لحظه
نابودی به گناه ادامه می دهند.

قرآن درباره فرعونیان که سخنان حضرت موسی و پند و اندرزهای تورات آنان را از
خواب غفلت بیدار نساخت می فرماید: «و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات
لعلّهم یذکرون» ما فرعونیان را به قحطی و تنگدستی در معیشت و کمبود فرآورده های
کشاروزی دچار نمودیم تا شاید متذکّر خدا گردند (و از این راه باطل بسوی حق باز
گردند).

فرعون، خویش را خدا معرفی نموده و می گفت «انا ربکم الأعلی».[9] من
پروردگار بزرگ شما هستم و نیز می گفت «ما علمت لکم من اله غیری».[10] جز
خودم خدایی برای شما سراغ ندارم، از اینرو خداوند پیراوان این عقیده را تحت فشار
تنگدستی و بحران اقتصادی قرار می دهد تا شاید متذکّر شوند که خدایشان فرعون نیست بلکه
«ربّ العالمین» است.

بیدار ساختن فطرت خفته

همانگونه که از معنای «تذکّر» برمی‌آید، این قبیل حوادث برای آنها، به منظور
تحمیل عقیده نیست، بلکه برای بیدار ساختن فطرت خفته آنها است. خداوند در سوره
«نحل» می فرماید: «و علی الله قصد السبیل و منها جائر ولو شاء لهداکم اجمعین» و بر
خداست بیان راه عدل و راستی، بعضی از راه ها، راه ستم و نادرستی است و اگر خدا می
خواست همه را در راه هدایت قرار می داد. ولی در این صورت هدایت دیگر عامل کمال
انسان بحساب نمی آمد زیرا اجباری و تحمیلی بود.

چنانچه در سورة «جمعه» که از پیامبر به عنوان «و یعلمهُم الکتاب» یاد شده است،
مقصود تعلیم توحید نیست، زیرا توحید فطری بوده و آموختنی نمی باشد بلکه منظور
تعلیم احکام دین و مسائل دیگری است که بشر نمی داند و بوسیله وحی باید فرا گیرد.

زندگی و آزمایش

بنابراین حوادث و مشکلات، گاهی برای تذکّر و توجه انسان به خدا، مفید و لازم
است، ولی همین انسانی که با مواجه شدن با گرفتاریها به سوی خدا بازگشته و توبه می
کند، هنگامی که گرفتاریش رفع و مشکلش حل می شود، گاهی خدا را مجدداً از یاد می
برد، از این رو در این مرحله نیز باید آزمایش شود تا معلوم شود در «سّراء وضرّاء»
هر دو به یاد خداست و یا اینکه در حال رفاه و سلامتی و احساس امنیت خدا را از یاد
می برد؛ پس باید در این مرحله نیز در بوتة آزمایش قرار گیرد. قرآن کریم در سورة
«یونس» این افراد را چنین معرفی می کند: وقتی سوار کشتی می شوند تنها به هنگام
مواجه شدن با خطر بیاد خدا می افتند «فلما انجیهُم اذا هم یبغون فی الارض بغیر
الحق»[11] پس
از آنکه نجاتشان دادیم باز به ناحق دست به ستمگری می زنند.

بنابراین انسان در این کلاس بزرگ زندگی، پیوسته در معرض امتحان است، چه در حال
رفاه و نعمت و چه در حال تنگدستی و فقر، «$¨Br’sù ß`»|¡RM}$# #sŒÎ) $tB çm9n=tGö/$# ¼çmš/u‘ ¼çmtBtø.r’sù ¼çmyJ¨ètRur ãAqà)uŠsù ú†În1u‘ Ç`tBtø.r& ÇÊÎÈ   !$¨Br&ur #sŒÎ) $tB çm9n=tGö/$# u‘y‰s)sù Ïmø‹n=tã ¼çms%ø—Í‘ ãAqà)uŠsù þ’În1u‘ Ç`oY»ydr& »[12] اما
انسان چون پروردگارش او را آزمایش نموده و به کرم خویش به وی نعمتی بخشد، گوید که
پروردگارم به من اکرام نموده است و چون او را باز برای آزمون در تنگدستی قرار دهد
گوید: خدا مرا خوار گردانید! سپس خداوند این دو اظهار نظر را رد نموده و می
فرماید: «کلاّ!» ـ چنین نیست. نعمت و زوال آن هر دو امتحان و آزمایش است و لذا
درباره هر دو واژة «ابتلاء» یعنی امتحان به کار برده است. پس این عالم، عالم
آزمایش است و انسان باید کاملاً متوجه باشد تا از این امتحان های مکرر و پیاپی
زندگی، سرفراز بیرون آید.

در سوره توبه می فرماید: «Ÿwurr& tb÷rttƒ óOßg¯Rr& šcqãZtFøÿム’Îû Èe@à2 5Q$tã ¸o§¨B ÷rr& Éú÷üs?§tB §NèO Ÿw šcqç/qçGtƒ Ÿwur öNèd šcr㍞2¤‹tƒ »[13] آیا
نمی بینند که آنان (منافقان) در هر سالی یک یا دو بار امتحان می شوند ولی نه توبه
نموده و نه خدا را بخاطر می آورند.

برای هرکس ممکن است در طول سال یک یا چند حادثه سنگین پیش آید و به وسیله آن
مورد آزمایش واقع شود، وقتی که زندگی برای انسان یکنواخت باشد مثلاً همیشه در حال
سلامتی یا رفاه و امنیّت و یا در حال بیماری و فقر و نا امنی باشد، ممکن است حالت
روحی او هم یکنواخت باشد ولی این حالت، ملاک و معیار وضعیت ایمانی او نمی تواند
باشد، اگر در هر حال از وضعیّت ثابتی برخوردار باشد در آن صورت است که می توان
درباره او قضاوت نهایی را کرد، بعضی در این انتقال حالت از رفاه به فقر و از
سلامتی به بیماری، به یاد خدا افتاده و دست از اعمال ناشایست خویش بر می دارند و
بعضی بر عکس اگر به وضع ناخوشایندی دچار شوند، خدا را از یاد می برند، این است که
انسان باید با حالات مختلف آزمایش گردد و در این دبستان هستی، سالی چند بار از او
امتحان به عمل آید «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».

در سوره کهف می فرماید: «÷ŽÉ9ô¹$#ur y7|¡øÿtR yìtB tûïÏ%©!$# šcqããô‰tƒ Næh­/u‘ Ío4ry‰tóø9$$Î/ ÄcÓÅ´yèø9$#ur tbr߉ƒÌãƒ ¼çmygô_ur ( Ÿwur ߉÷ès? x8$uZøŠtã öNåk÷]tã ߉ƒÌè? spoYƒÎ— Ío4quŠysø9$# $u‹÷R‘‰9$# ( Ÿwur ôìÏÜè? ô`tB $uZù=xÿøîr& ¼çmt7ù=s% `tã $tR̍ø.ό yìt7¨?$#ur çm1uqyd šc%x.ur ¼çnãøBr& $WÛãèù »[14] و
همیشه خویش را به همراهی با آنان که هر صبح و شام خدا را می خوانند و رضای او را
می طلبند وادار ساز و برای یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا مایل
شوی و هرگز از آنها که دلهایشان را از یاد خدا غافل نمودیم و پیرو نفس خود شدند
متابعت مکن که کار آنان افراط و ناروا است.

خداوند در این آیه به پیامبر دستور می دهد که پیوسته ارتباطش را با تهدیستانی
که شب و روز بیاد خدا بوده و فقر و تنگدستی، آنان را از یاد او غافل نساخته است،
حفظ نماید و بر عکس با اشراف و ثروتمندانی که رفاه و ثروت، آنها را به جای
خداپرستی به هواپرستی کشیده و از یاد خدا غافل نموده است، رابطه ای نداشته باشد.

و در همین سوره در آیه دیگری می فرماید: «ô`tBur ÞOn=øßr& `£JÏB tÏj.èŒ ÏM»tƒ$t«Î/ ¾ÏmÎn/u‘ uÚtôãr’sù $pk÷]tã zÓŤtRur $tB ôMtB£‰s% çn#y‰tƒ 4 $¯RÎ) $oYù=yèy_ 4’n?tã öNÎgÎ/qè=è% ºp¨ZÅ2r& br& çnqßgs)øÿtƒ þ’Îûur öNÍkÍX#sŒ#uä #\ø%ur ( bÎ)ur óOßgããô‰s? ’n<Î) 3“y‰ßgø9$# `n=sù (#ÿr߉tFöku‰ #¸ŒÎ) #Y‰t/r& »[15] و چه
کسی ستمکارتر است از آن کسی که به وسیله آیات الهی تذکّر داده شده ولی از آن اعراض
نموده و اعمال زشت خود را فراموش کرده است، ما بر دلهایشان پرده ای از جهل و قساوت
انداختیم تا آیات ما را درک نکنند و گوششان را از شنیدن حق سنگین کردیم و اگر آنها
را بسوی هدایت فرا خوانی هرگز هدایت نخواهند شد.

این افراد نیز از آن کسانی هستند که با هیچ گونه تذکّر لفظی ویا تکوینی، متوجه
خدا نمی شوند و دیگر امیدی به هدایتشان نیست و لذا قرآن کریم درباره آنها می فرماید:
هیچ گاه هدایت نمی شوند.

کیفر از یاد بردگان آیات الهی

حال ببینیم کیفر این گونه افراد چیست؟

خداوند درباره کیفر اخروی آنان می فرماید: «ô`tBur uÚtôãr& `t㠓̍ò2ό ¨bÎ*sù ¼ã&s! Zpt±ŠÏètB %Z3Y|Ê ¼çnãà±øtwUur uQöqtƒ ÏpyJ»uŠÉ)ø9$# 4‘yJôãr& ÇÊËÍÈ   tA$s% Éb>u‘ zOÏ9 ûÓÍ_s?÷Ž|³ym 4‘yJôãr& ô‰s%ur àMZä. #ZŽÅÁt/ ÇÊËÎÈ   tA$s% y7Ï9ºx‹x. y7÷Gs?r& $uZçF»tƒ#uä $pktJŠÅ¡uZsù ( y7Ï9ºx‹x.ur tPöqu‹ø9$# 4Ó|¤Yè? ÇÊËÏÈ   y7Ï9ºx‹x.ur “Ì“øgwU ô`tB t$uŽó r& öNs9ur .`ÏB÷sムÏM»tƒ$t«Î/ ¾ÏmÎn/u‘ 4 Ü>#x‹yès9ur ÍotÅzFy$# ‘‰x©r& #’s+ö/r&ur »[16] و
هرکس از آید من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش سازیم،
(او در آن حال) گوید: خداوندا! چرا نابینا محشورم نمودی و حال آنکه (در دنیا) بینا
بودم! خدا به او فرماید: آری، چون آیات ما برای هدایت تو آمد و آنها را به فراموشی
سپردی، همچنان امروز، تو فراموش شده ای و بدین ترتیب کیفر خواهیم داد کسی را که
ظلم و نافرمانی نموده و ایمان به آیات خدا نیاورد و موکّداً عذاب آخرت سخت تر و
پاینده تر است.

منظور از زندگی تنگ، این نیست که حتماً به فقر و تهی دستی مبتلا گردند و لذا
آنهائی که از یاد خدا غافل شده اند و جز حیات دنیا و مظاهر مادی خواسته ای ندارند،
همیشه در غم و اندوه کمبودهای کاذب اند، و هیچ گاه احساس راحتی و آرامش خاطر نمی
نمایند، در عالم برزخ و قیامت هم در فشارند «النّار یعرضون علیها غدواً و عشیاً و
یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب»[17] (در
برزخ) دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه می دارند، چون روز قیامت آید خطاب رسد که
فرعونیان را به سخت ترین عذاب به جهنم وارد سازند ولی انسان مؤمن چون به داده
خداوند قانع است و در دنیا حرص و آز در او احساس کمبود دائمی به وجود نمی آورد،
لذا با آرامش خاطر زندگی می کند و در برزخ و قیامت هم مورد لطف خداست و در بهشت که
وارد گردد خدای را حمد و ستایش گوید. «و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین»[18] و
آخرین سخنشان حمد پروردگار عالمیان است و بالاخره در هیچ عالم از این عوالم غم و
انوهی ندارند «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[19] پس
هرکس از هدایت ما پیروی نماید هرگز در دنیا و آخرت بیمناک و اندوهگین نخواهد شد.

 



[1]
– سوره مطففین ـ آیه 14.

/

مصاحبه با شیخ سعید شعبان رهبر جنبش توحید اسلامی

مصاحبه با روحانی برجسته اهل سنّت شیخ سعید شعبان رهبر جنبش توحیدِ اسلامی
طرابلس

شیخ سعید شعبان چهره مبارز و محبوب طرابلس در لبنان است و گذشته از اینکه یکی
از علمای برجسته اهل سنت به شمار می آید، همواره در مسائل سیاسی لبنان، با قاطعیّت
در برابر ابر قدرتها ایستادگی کرده و از خطّ انقلاب اسلامی، پیروی می کند.

ایشان رهبر جنبش توحید اسلامی است و به گفتة خودشان، این جنبش برای حفظ وحدت
اسلامی میان قشرهای مختلف مسلمان تاسیس و پایه ریزی شده است.

مجله پاسدار اسلام با این شخصیت طراز اول علمای اهل سنت لبنان مصاحبه ای ترتیب
داده است که از نظر خوانندگان عزیز می گذرد:

ـ انقلاب اسلامی ایران، وحدت اسلامی را مهمترین و اساسی ترین عامل پیروزی
مسلمانان می داند. نظر شما دربارة وحدت قشرهای اسلامی چیست؟ و چه راه هائی را برای
رسیدن به این وحدت، توصیه می کنید؟

ـ وحدت اساس عقیدة مسلمانان را تشکیل می دهد. وحدت برانگیخته از ایمان مسلمین
به وحدانیت خداوند و هماهنگی نظام الهی در جهان است، و مردم جزئی از این ملکوت اند
که خداوند آفریده و حرکتی منظّم و منسجم در آن ایجاد کرده است. پس سزاوار است
مسلمانان در مدار شریعت الهی حرکت کنند همانگونه که ستارگان در مدارهای خود به
حرکتشان ادامه می دهند. و هر اختلاف و ناهماهنگی در چرخش شریعت، به بدبختی و فلاکت
و هرج و مرج منجر می شود.

هنگامی که انسان با نظام زندگی به مخالفت می پردازد، نشانه ای از پراکندگی و
جدائی خواهی تلقّی می شود، و چنین است انسان کافر و ملحد که نشانه ای از اختلاف و
الگوئی از پراکندگی و تفرقه در این نظام جهان است که خداوند آن را آفریده و برای
ما ترسیم نموده است. و همانا خداوند از آغاز پیدایش تاریخ، با نعمت هدایت بر
بشریّت منّت نهاد و انسانِ نخستین را به سوی حق و حقیقت رهنمون شد و به او فهماند
که آفریدگارش همان خدای یکتا است و لازم است که تنها او را پرستش نماید و گرنه
سزاوار کرامت انسانی نیست و حضرت آدم «علیه السلام» را در بهشت خود جای داد و
فرشتگانش را برای او به سجده وا داشت و او را گرامی و تکریم نمود و از او خواست که
از شیطان پیروی و اطاعت نکند و امری را بر او ناروا دانست که به آن نیازی نداشت و
تنها برای آزمایش و امتحانِ ایمانش او را نهی کرد ولی آدم(ع) به فریب شیطان گوش
فرا داد و در نتیجه از جنَّت الهی خارج شد.

و چنین است شخص مسلمان که خداوند شریعتش را بر او فرستاد تا امر الهی را به او
بشناساند، پس بر مسلمان واجب است که در داخل همین دائرة امر الهی همگام با دیگر
مسلمانان جهان بچرخد و به حرکتش ادامه دهد.

مسلمانان را کتابی است آسمانی که خدای بر آنان ارزانی داشت تا امر را از نهی و
خیر را از شر تشخیص دهند، و قرآن گواه و حجّت خدا بر آنان باشد، و همچنین پیامبری
مهربان در میان آنان فرستاد تا به سوی حق هدایت و راهنمائیشان کند و عرب و عجم
گرداگرد وجود مقدَّسش، با هم و در کنار هم زندگی کنند. مسلمانان نیز تا پیامبر
بزرگ «صلی الله علیه و آله و سلم» در میانشان بود، به همان وحدت و انسجام ادامه می
دادند، و پس از رحلت آن حضرت، اختلافی پیدا شد که هرگز روا نیست این اختلاف در
تمام نسلها ادامه یابد.

و حال که ما درصدد آنیم، امت را بر اساسهای محکم شریعت استوار سازیم پس بر ما
است به همان اصلی که پیامبر(ص) از آن حرکت خود را آغاز کرد، باز گردیم، چه در آن
دوران، نام و نشانی از مذهبها و گروه های گوناگون نبود، و همان اسلام ناب دین مردم
بود و بر جامعه حکمفرما که «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی
الآخرة من الخاسرین» و هرکس بجز اسلام دینی برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد
و او در آخرت از زیانکاران است.

آری! آن زمان فرقه ها و گروه ها وجود نداشتند و هدایت تنها از نور محمّدی
برانگیخته شد و به ما رسید و هم اکنون هر که خدا را به وحدانیت بشناسد و رسالت را
تصدیق کند و قرآن را بپذیرد و در نمازش رو به قبله و در نیایشش سر به آستان الهی
بگذارد و ارکان اسلام و ایمان را باور داشته باشد، او را از امّت اسلامی می دانیم
و یکایک افراد امت اسلامی را از اهل نجات می دانیم و سخن آنان که تنها خود را نجات
یافته می دانند، نمی پذیریم. و گر چه روایتی از پیامبر اسلام «صلی الله علیه و آله
و سلم» رسیده است که بر پراکندگی و انقسام امَّت به گروه های بسیار دلالت دارد ولی
اینها جزء فرقه‌هائی نیستند که خدا را به وحدانیت باور دارند و به نبوت و قرآن
گواهی می دهند. بلکه این گروه ها همانهائی هستند که از اسلام جدا شدند مانند
قادیانیَّت، بهائیت، درزی ها، کمونیست ها، ناسیونالیست ها (قومی ها) و دیگرانی که
اسلام را رها کرده و با آن وداع گفتند.

و اما سنی ها و شیعیان و همه کسانی که برای خداوند متعال سر بسجده می نهند و
خدا را می پرستند و کتابش (قرآن) را برنامة زندگی خود می دانند. ما همة اینها را
امَّت واحده و برادران خود می دانیم و جایز نیست که با آنان اختلاف داشته باشیم،
بلکه باید آغازگر برخورد ما با آنها، حجم گسترده ای از مسائل مورد توافق باشد ـ که
چه بسیار است ـ و آن عبارت از اصولی است که مسلمانان در آنها اختلاف ندارند.

از این روی، ما در لبنان، جنبش توحید را محوری برای استقبال و پذیرش تمام مسلمانان
می دانیم و همه مسلمانان را دوست داریم، و به هر مسلمان موحّدی (در نمازهایمان)
اقتدا می کنیم و همدیگر را تکفیر نمی نمائیم؛ ما نه سنّی ها را تکفیر می کنیم و نه
شیعه ها را و نه هیچ گروهی از گروه ها که به اصول شرعی پایبند هستند.

ای کاش مسلمانان از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) پیروی می کردند تا اینکه خود را
در برابر خدای متعال، هماهنگ و منسجم می یافتند و در آن صورت، همکاری و معاونت نه
تنها ممکن که واجب می شد. آری! همکاری بین مسلمانان ـ شرعاً ـ بر همه واجب است. و
لذا من از برادرانمان در ایران می خواهم دعوت به وحدت را تعمیم دهند همانگونه که
انقلاب اسلامی با این شعار به میدان آمد ـ از این راه که همواره گروه هائی را از
مسلمانان دعوت کنند و نمایندگانی را برای تبلیغ اعزام دارند و مسلمانان را به سوی
خدا دعوت کنند و آنان را به لزوم همکاری در توحید صفّ اسلامی یادآور شوند.

ـ نقش آمریکا، شوروی و صهیونیسم بین الملل برای رودرروئی و مبارزه با اسلام
چیست؟ و وظیفه مسلمانان در مقابله با ابرقدرتها و اسرائیل اشغالگر چه می باشد؟

ـ دشمن کافر، چه آمریکائی باشد و چه روسی و چه اسرائیلی و چه قومی، از فرزندان
خودمان باشند یا از بیگانگان، تفاوتی با هم ندارند چرا که کفار عرب مانند کفار عجم
و مانند یهود و نصاری هستند و همانا خدای متعال در قرآن، این مطلب را بیان فرموده:
«اکفّار کم خیرٌ من اولئکم ام لکم براءةُ فی الزّبر» (43 ـ قمر) آیا کفّار شما (از
قوم شما) بهترند از دیگر کافران یا اینکه برای شما در کتابهای آسمانی، براءتی (از
عذاب الهی) وجود دارد؟ و در هر صورت آمریکا، اسرائیل، شوروی و دیگر دشمنان نمی
توانند ما را به شکست وا دارند مگر اینکه ما آمادگی برای پذیرش فتنه ها و نیرنگهای
آنان داشته باشیم پس اگر مسلمانان را یک نظر و یک رأی بود و یک صفّ مرصوص را تشکیل
می دادند، هرگز دشمن نمی توانست آزادانه در میهن اسلامی گشت و گذار داشته باشد و
از فرزندان ما ارتشی بزرگ تشکیل دهد که اینان با امّت خودشان به ستیز بپردازند
مانند قومی ها (ناسیونالیست ها)، بعثی ها، کمونیست ها و دیگر ملحدانی که از اسلام
شانه خالی کردند و به کفر گرویدند و از آن پس، خواه ناخواه بزرگترین ارتش را برای
دشمن در خاک اسلامی تشکیل دادند.

آری! امریکا و سایر کشورها بسیاری از وسایل ویرانی را در اختیار دارند ولی من
بر این باورم که آنچه از سلاحهای آمریکائی ویرانی آفرین تر و کشنده تر است، همان
اختلاف و نزاع داخلی است که منجر به شکست می شود همانگونه که خداوند خبر داده است:
«و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» پس اگر ما بخواهیم با آمریکا، شوروی، اسرائیل
و دیگر دشمنان مبارزه کنیم، می بایست صفوف خود را از لوث جاسوسان و دست نشاندگان،
تصفیه کنیم و با نام خدا دست اخوت و برادری بهم دهیم و از آن پس، بی گمان خدای
متعال ما را با نصرت خود یاری خواهد کرد چرا که خود وعدة نصرت به آنان که خدا را
یاری دهند، داده است «ان تنصروا الله ینصرکم».

مسلمانان باید این حقیقت را درک کنند که ما هیچ ستون پنجمی از خودمان، در اسرائیل
مشاهده نمی کنیم، در حالی که ستون های پنجم و ششم و دهم از فرزندان خودمان در میان
ما وجود دارند که به نفع اسرائیل و یا روسیه کافر و یا آمریکای استعمارگر، فعالیت
می کنند، پس ما پیش از آنکه آمریکا را دشنام دهیم، می بایست به این فرزندانمان که
همکاری با اسرائیل می کنند، ناسزا بگوئیم و یا اينکه آنان را تذکّر دهیم که به سوی
خدا باز گردند و توبه کنند چرا که اخلاص و تعهّد آنها نسبت به یهودیان بیش از خود
یهودیان است.

ـ جنابعالی تنها راه نجات فلسطین و سرزمین های اشغالی و آزادی ملَّت فلسطین را
در چه می دانید؟

ـ ملت فلسطین طرح قومی (ناسیونالیستی)، سوسیالیستی و ملی فلسطینی را تجربه
کرده و سازمان آزادیبخش فلسطین، حلّ مشکل فلسطین را به عهده گرفته ولی از راه مادي
و گاهی از دیدی ناسیونالیستی و از سال 1942 تاکنون، همواره ملّت فلسطین عقب گرد
کرده و از فلسطین (و آزادی آن) دورتر شده است و به اندازه یک وجب به آن نزدیک نشده
است، و چندین بار توطئه ها برای از بین بردن ملت فلسطین به کار گرفته شده که گاهی
توسط رژیمهای عربی و چندین بار هم بوسیله سازمانهای فلسطینی و گاهی بدست یهودیان
استعمارگر انجام پذیرفته است.

ما معتقدیم تنها راه رهائی فلسطین و آزادی سرزمین فلسطین، همان راه وحدت
اسلامی است و بر سازمان آزادی بخش است ـ اگر براستی نسبت به مردم فلسطین اخلاص
دارد ـ که اسلامی بودن انقلابش را، نه ناسیونالیستی بودن آن، اعلام کند و میان ملت
مسلمان فلسطین و جنبش اسلامی لبنان و انقلاب پیروزمند اسلامی ایران، و سایر
مسلمانان آزادة جهان هماهنگی و انسجام پدید آورد.

بر انقلاب فلسطین است که هویت اسلامی خود را برملا سازد و جهاد در راه خدا را
همگام با همه مسلمانان آزاده جهان اعلام نماید تا اینکه برنامه آزادی فلسطین آغاز
شود. مسلمین هم کم نیستند و همه، مشکل فلسطین را مشکل خود می دانند پس چرا مشکل
فلسطین را از مسلمانان دور نگه می دارند و می گویند: سازمان آزادی بخش، تنها
نماینده قانونی ملت فلسطین است!! در حالی که این سازمان نه آرمان ملت فلسطین و نه
عقیده او را باور دارد. بلکه چه بسا در انقسام وجدایی افکندن میان مردم فلسطین،
کوشش کرده باشد.

ما برای یاسر عرفات آرزوی هدایت داریم و امیدوایم او و دیگر رهبران فلسطینی به
دیدار ایران بیایند و در این جا دست در دست انقلاب اسلامی بگذارند، کما اینکه
امیدواریم در اینجا نیز با جنبش اسلامی لبنان هماهنگ باشند و از آغوش های آنان که
با ضربه زدن به مسلمانان و مشکل فلسطین، در پی ایجاد راه حلی برای مشکل خاورمیانه!
هستند، بیرون آیند چرا که آنان هرگز بیرون کردن و طرد دشمن اسرائیلی را راه حل نمی
دانند بلکه نظرشان به رسمیت شناختن اسرائیل و توان دادن به آن و ثبت کردن فلسطین به
نام یهودیان برای همیشه می باشد.

و ما راه حل، پشت پا زدن به کنفرانس های بین المللی و مخالفت کردن با قرارداد
کمپ دیوید و آغاز پیکار و مبارزه ای جدی و سازش ناپذیر ـ ضمن پیروزی از انقلاب
اسلامی ـ با رژیمهای دست نشانده و ذلت بار و با یهودیان اشغال گر که سرزمین ما را
اشغال و ملت ما را آواره کردند، می باشد.

ـ نظر جناب عالی راجع به جنگ ایران و عراق چیست؟

ـ این جنگ در ایام شاه بر ارتش ایران تحمیل نشد چرا که او دست نشانده آمریکا و
ژاندارم منطقه به حساب می آمد، ولي هنگامي که انقلاب ايران هويت اسلامي خود را
اعلام کرد جنگ آغاز شد و این جنگ از کل دنیای کفر بر ایران تحمیل شده است چه بلوک
شرقی و چه بلوک غربی و همچنین چه از سوی اعراب و چه از سوی اسرائیل باشد و آن همه
عِدّه و عُده که روانه جبهه (کفر) می شوند و آن همه تبلیغات مسموم علیه انقلاب
پیروزمند اسلامی، دلیل قوت و نیرومندی انقلاب است نه ضعف آن، و اینها همه که برای
شکست دادن به انقلاب دست به دست هم داده اند، قدرتی بالاتر از قدرت عصاها و بندهای
ساحران فرعون ندارند که عصاي حق، عصاي موسي آن ها را بلعيد و اينچنين، انقلاب
پيروزمند اسلامي با عصاي حق و شمشیر حق مبارزه می کند، کلّ این سحرها و جادوها را
که برخی از مردم خیال می کنند در این جنگ ظالمانه به پیروزی دست می یابد، خواهد
بلعید و به کام خود فرو خواهد برد، و به خواست خداوند منتهي خواهد شد به انقلاب
های بسیاری در سراسر نقاط جهان اسلام، و همانا خداوند وعده داده است که ارتش خود
را پیروز خواهد کرد «و ان جندنا لهم الغالبون» و هان! ما منتظر وعده الهی هستیم «و
یسئلونک متی هو قل عسی ان یکون قریباً» ـ و از تو می پرسند: چه وقت خواهد بود؟
بگو: شاید وقت آن نزدیک باشد.

ـ درباره مسافرتتان به ایران و نتایجی که در این سفر به دست آورده اید، آیا
برای شما رضایت بخش و امیدوارکننده بوده است؟

ـ در هر دیداری که از ایران داشتیم، برای ما ثابت شد، این امّتی که برای یاری
حق بر باطل شورید، انقلاب خود را نگه می دارد و از آن محافظت می کند. و همانا این
انقلابی است اصیل و هرگز مانند انقلابهای دروغینی نیست که با مطرح نمودن شعارهای
آزادی خواهانه آغاز می شوند و با خضوع و سر بزیری در برابر بلوک شرق یا بلوک غرب
پایان می پذیرند.

بیشتر انقلاب هایی که در جهان پدید آمده است به یکی از دو بلوک وابسته شده و
آنچه که راجع به کشورهای عدم تعهد گفته می شود، صورتی بیش نیست، چرا که همه ی آنها
ـ چه بخواهند و چه نخواهند ـ وابسته اند زیرا در اصل، دارای مبانی آزادی خواهانه
راستین نیستند.

اما در ایران، احساس می کنیم با اسلام قرآن و با اسلام پیامبر(ص) زندگی می
کنیم نه اسلام مذهب ها و گرایش های گوناگون. بلکه همان اسلام ناب درخشانی که به
صورت وحی از آسمان نازل شد و ما در اینجا محبت و اخوت و برادری و هماهنگی معنوی را
درمی یابیم. و هر چه بیشتر مسافرتمان به طول انجامد شیرین تر می شود و قلب ها
شیرین تر و روزها درخشنده تر می گردند و این دلیل صفای اهل انقلاب و صفای
برادرانمان در ایران است، و این همان نعمت الهی است که درباره اش می فرماید: «و
اذکروا نعة الله علیکم اذ کنتم اعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخواناً» ـ و
به یاد آرید نعمت خدا را بر شما آنگاه که با هم دشمن بودید، پس او بین قلب های شما
الفت پدید آورد و در نتیجه این نعمت، با هم برادر شدید. و براستی که هیچ کس در
جهان لذتی را مانند این لذّت که برادران خدا جوئی که در راه خدا و برای خدا با هم
برادر شده اند، احساس می کنند نخواهند یافت. و از این روی ما اطمینان داریم خداوند
قلبهای آکنده از عشق به او را نادیده نمی گیرد و تلاش سربازانی که با نثار خون و
مال و فرزندان خویش در راه یاوری حق پیکار می کنند، ضایع نخواهد کرد چرا که خداوند
کریم است و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند «ان الله لا یضیع اجر من احسن اعملا».

ـ آینده حکومت در لبنان چیست و چه راهی برای محقق شدن حکومت اسلامی در لبنان
وجود دارد؟

ـ ما بر این باوریم که مبارزه در لبنان طولانی خواهد بود، تا اینکه طرح اسلامی
تکامل یابد. و به تحقیق، توان برقراری یک رژیم ملی در لبنان ، بسیار دشوار است و
اگر طرحی را به زور بخواهند بر مردم تحمیل کنند، پیروزی و دوام نخواهد داشت، و لذا
ما معتقدیم بهترین فرصت ها برای برپایی حکومت الله در زمین، در این است که انقلاب
اسلامی ایران، دست همکاری را به سوی مسلمانان لبنان دراز کند، تا اینکه طرح
مسلمانان در این خطّه از زمین و با این گروه از ملت مسلمان به تکامل رسد.

مسلمانان لبنان تا کنون وحدت خود را تکامل یافته نمی دانند و از این روی، باید
مساعدت و همکاری را از انقلاب اسلامی دریابند تا اینکه به لزوم برقراری وحدت صفوف
خویش مطمئن شوند، پیش از آنکه در اثر فتنه انگیزی های برخی از رژیم ها و برخی از
مستکبران، جنگ داخلی را بر آنها تحمیل کرده و آنان را به جان هم اندازند. و جنگهای
دردناک بیروت، که بین لبنانی ها و فلسطینی ها یا بین سنّی ها و شیعی ها، درگرفت،
همان ها که حتی نام اسلام را بر خود نمی گذارند و تنها پیروی از برخی اهداف ملی
گرایانة تنگ بینانه می کنند، این جنگ ها تا اندازه اي طرح وحدت اسلامی را به تاخیر
انداخت و بر برادران ما در تهران است که «جنبش امل» را نصیحت کنند تا در راه خدا
با «حزب الله» همگام شود و ما هرگونه خصومت و دشمنی با حزب الله را بزرگترین فرصت
استعماری برای از بین بردن وحدت اسلامی می دانیم.

نقش برادران ما در ایران این است که نگذارند برادران ما در امل و در حزب الله
به لبنان باز گردند (نمایندگان امل و حزب الله) مگر اینکه با هم به وحدت رسیده
باشند و اما آنانکه اصرار بر ایجاد شکاف در صف اسلامی دارند باید به وسیله ای کنار
گذارده شوند، و این وسیله همان وحدت مخلصانه است که سوداگران به نام اسلام و گروه
گرایان را به انزوا می کشاند.

ـ لطفاً نظر خود را در مورد ملاقات با امام بیان فرمائید؟

ـ پیش از اینکه کسی با حضرت امام دیدار کند ممکن است تصوّر دیگری از ایشان
داشته باشد ولی هنگامی که روبروی این انسان می نشیند می فهمد که خداوند سرّش را در
ضعیف ترین بندگانش قرار می دهد. من امام را انسانی ربانی و متواضع یافتم که چشم به
رحمت خدا دوخته است، و همین تعلّق و عشق او به الله است که خداوند او را که در
غربت، آواره از وطن و در بدر می زیست همواره یاری داد. و خداوند با یاری دادن به
امام به ما می فهماند که یاری خود را از هرکس که در راه امام گام بر می دارد ـ که
همان راه راستین نبّوت است ـ دریغ نخواهد داشت اینکه یک پیرمرد سالخورده بر
کشورهای جهان پیروز گردد و آن سدّی که از سوی استکبار جهانی بر ایران زده شده بود
بشکند، این انسانی که نزدیک به 90 سال عمر دارد و تمام بشریّت را (بشریّت مستکبر و
ستمگر) به مبارزه می طلبد، به ما می فهماند که بی گمان او روح خدا است که نصرت خدا
در شبانه روز با او همراه است، پس او امامی است که به حق پیوسته است و حق تعالی
تایید و نصرتش را از او بر نخواهد داشت.

سزا است که مسلمانان ایران، قدر و منزلت امام خود را بشناسند و پیوسته همراه
او باشند، رهنمودهایش را بشنوند و اطاعت کنند چرا که خداوند امر کرده است ما را که
از الله و پیامبرش و اولی الامر پیروی و اطاعت کنیم و لازم است آنها که نسبت به
ایشان بی تفاوت هستند، از خدا بترسند و همگام با علماء و مبارزان، در کنار او
باشند زیرا بدل از ایمان، کفر است و بدل از اسلام، شرک و بدل از امام، طاغوت. آیا
می پذیرند که طغیان و ستم به ایران باز گردد و شاهی دیگر بیاید که برای حفظ منافع آمریکا
حکومت کند؟! و بعد از حق چه می ماند غیر از گمراهی و باطل؟ «و ماذا بعد الحق الا
الضلال».

از خداوند مسئلت می نمائیم عمر این امام را که خداوند تعالی به وسیله او
مسلمانان را پس از انتظاری زیاد، عزت بخشید، طولانی گرداند. و از خداوند می خواهیم
به علماء ایران و ارتش و سپاه و تمام دست اندرکاران اعلام کند که همواره در خدمت
امام باشند و اوامر و دستوراتش را با جان و دل پذیرا گردند و از او اطاعت کنند که
خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند «انّ الله لا یضیع اجر المحسنین».

ـ با تشکر از شما که به عنوان یک حجت و یکی از برادران دانشمند اهل سنت، نقش
عظیم و مهم خود را در این شرایط حساس تاریخ اسلام، به احسن وجه ایفا می کنید، و ما
ضمن اینکه نمی توانیم احساس و علاقه و محبت خود را نسبت به شما توصیف کنیم،
توفیقات روز افزون حضرتعالی و پیروزیهای پی در پی شما را در لبنان مظلوم، از خدای
متعال خواستاریم.

ـ ما هم از شما استدعا داریم برادرانتان را با دعای خیر یاد کنید و آنها را
یاری کنید که آنها مستضعف اند و کفر جهانی بر آنها همچنان ستم روا می دارد. ما
همیشه به شما می نگریم همانگونه که هارون به موسی می نگریست. و خداوند بندة خود را
یاری می بخشد، مادام که او برادر مسلمانش را یاری می دهد، والسّلام علیکم.

 

 

 

 

 

 

مصاحبه

النص الکامل للمقابلة التی أجرتها المجلة مع الشیخ سعید شعبان رئیس حرکة
التوحید الاسلامی فی طرابلس

س ـ تری الثورة الاسلامیة فی ایران، ان الوحدة الاسلامیة من اهم العوامل فی
انتصار المسلمین، ما هو رأیکم حول وحدة الطوائف الإسلامیة؟ و ما هی الوسائل الطریق
التی توصّل الی الوحدة الإسلامیة؟

ج ـ الوحدة اساس فی عقیدة المسلمین تنبثق عن ایمانهم بوحدانیة الله و وحدة
النظام فی العالم و الناس جزء من هذا الملکوت الذی خلقه الله و وحّد له حرکته و
ینبغی للمسلمین ان یسیروا فی فلک الشریعة کما تسیر الکواکب فی افلاکها التی رسمها
الله لها. و کل اختلاف فی مدار الشریعة یؤدی الی الفوضی و الشقاء. عند ما یخالف
الانسان نظام الحیاة یصبح علامة فارقة و کذلک الانسان الکافر أوالجاحد فانه یعتبر
علامة فارقة فی نظام الکون الذی رسمه الله تعالی لنا. و قد منّ الله تعالی علی
البشریة بالهدایة منذ فجر التاریخ، من یوم ان خلق الانسان الاول ارشده الی الهدایة
والحق و عرّفه ان خالقه هو الله وحده و ینبغی ان یطیع الله و الّا لایستحقّ
الکرامه فآدم(ع) الذی اسکنه الله الجنة واسجد له ملائکته واکرمه، نهاه ان یطیع
الشیطان و حرَّم علیه أمراً لم یکن بحاجة الیه و انما اختبر ایمانه و لکن آدم عند
ما أصغی الی الشیطان ضلّ و خرج من جنّة الله. و هکذا الانسان المسلم الیوم قد انزل
الله له الشریعة تبين له الأمر الإلهی فعلی المسلم ان یدور ضمن دائرة الأمر الإلهی
مع بقیة المسلمین فی العالم.

المسلمون لهم کتاب قد انعم الله تعالی به علیهم من اجل ان یعرفوا الأمر و
النهی و الخیر و الشرّ و هذا القرآن هو حجة الله علیهم و ارسل فیهم رسولاً رحیماً
بهم، أرشد هم الی طریق الحق و جمع الله تعالی به الناس عرباً و عجماً. و استمر
المسلمون وحدةً فی حیاة رسولهم الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم، استمروا وحدةً
متماسکة ثم کان من بعد ذلک خلافٌ و الخلاف لایجوز ان ینسحب علی الأجیال کلّها.

 و نحن الیوم بصدد بناء الاُمة علی
اُسس من شریعة الله فعلینا أن نعود الی الأصل الذی انطلق منه رسول الله(ص)، لم تکن
هناک مذاهب و طوائف فی عهده(ص)، کان الاسلام هو الدین «و من یبتغ غیر الاسلام
دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین». لم تکن هنالک فرق و انّما جائ
الهدی منبثقاً من النور النبوی و نحن الیوم نعتبر کلّ من یشهد شهادة الحق لله
بالوحدانیة و بصدق الرسالة و صدق القرآن، و نعتبر کلّ من یتوجه الی القبلة فی
الصلاة و یتوجه الی الله تعالی بالدعاء و یؤمن بأرکان الایمان و الاسلام، نعتبر
کلّ هولاء أمة واحدة و کلهم ناجون فلایجوز ان نأخذ بأقوال من یدّعون بانَّهم وحدهم
الناجون من دون الناس. نعم هناک حدیث عن رسول الله(ص) یتحدث عن انقسام الأمة الی
فرق کثیرة لکنها لیست الفرق التی تؤمن بوحدانیة الله و بصدق النبوة و القرآن.
انَّما الفرق التی خرجت من الاسلام کالقادیانیة و البهائیة و الدرزیة و الشیوعیة و
القومیة و غیرها ممَّن ترکوا الاسلام وودَّعوه. و امَّا السنة و الشیعة کلهم
یسجدون لله تعالی و یعبدونه و یتخذون کتابه منهاجاً لحیاتهم. هؤلاء جمیعاً نعتبرهم
امة واحدة و اخوة لنا و لا یجوز ان نلتقی علی الخلافات معهم، بل علینا أن نبداء
بالمساحة الواسعة من مواضیع الاتفاق و هی الاصول التی لایختلف فیها المسلمون، لذلک
نحن فی لبنان، نعتبر حرکة التوحید قطباً یستقبل جمیع المسلمین و يحب جمیع المسلین
و یصلّی وراء کل مسلم موحد و لا نکفّر بعضنا البعض و لا نکفّر سنة و لا شیعة و لا
فرقة من الفرق التی تتمسک بالاصول الشرعیة. و حبّذا لو ینطلق المسلمون من کتاب
الله و هدی رسوله(ص)، لیروا أنفسهم جمیعاً ملتفین علیه سبحانه و تعالی و فی ذلک
یصبح التعاون واجباً فضلاً أن یکون ممکناً، هو واجب شرعی علی الجمیع. وارجو الاخوة
فی ایران أن یعمّموا الدعوة الی الوحدة کما انطلقت الثورة الاسلامیة بهذا الشعار،
و ذلک بأن یستدعوا الوفود و یرسلوا و فوداً الی المسلمین، یذکرونهم بالله و بضرورة
العمل علی وحدة الصف الإسلامی.

س: ما هو دور امریکا و الاتحاد السوفیتی و الصهیونیة العالمیة لمواجهة الاسلام
و ما هو واجب المسلمین فی مواجهة الدول العظمی و اسرائیل الغاصبة؟

ج: العدو الکافر (امریکیاً أو سوفیتیاً أو اسرائیلیّاً أو قومیاً) من أبنائنا
أو من الغرباء یعتبر واحداً لأن کفار العرب ککفار العجم ککفار الیهود و النصاری و
قد قَرَّر الله تعالی ذلک فی القرآن فقال: «أکفّارکم خیر من أولئکم أم لکم براءة
فی الزبر» و لکن امریکا و اسرائیل و السوفیت و سایر الأعداء لایستطیعون محاربتنا
الا اذا کنّا علی استعداد لقبول فتنتهم فلوکان المسلمون قراراً واحداً و موقفاً
واحداً وامة مرصوصة الصف لما استطاع العدو أن یجوس خلال الدیار و أن یتخذ له جیشاً
کبیراً من أبنائنا یحاربون اُمتهم کالقومیین و البعثیین و الشیوعیین و غیرهم من الملحدین
الذین قبلوا الدخول فی الکفر و الخروج من الاسلام فکانوا من حیث یریدون أو
لایریدون، أکبر جیش للعدو داخل الصف الاسلامی.

نعم! ان امریکا والدول الاخری تملک الکثیر من اسباب الدمار و القوة و لکننی
اعتقد أن أقوی من اسلحة امریکا، الخلل فی الصف الداخلی و النزاع الذی یؤدی الی
الفشل کما اخبر سبحانه و تعالی، فإذا اردنا ان نحارب امریکا و السوفیت و اسرائیل و
غیرهم، علینا ان نعمل علی تطهیر صفوفنا و وحدتها علی الله تعالی و بعد ذلک سیؤیدنا
الله تعالی بنصر من عنده و ان الذین ینصرون الله قد وعدهم الله تعالی بالنصر و التأیید
و التمکین فی الامر.

یجب ان یتفهم المسلمون هذه الحقیقة لاننا لا نشاهد فی الیهود طابوراً خامساً
لنا داخل اسرائیل ـ مثلاً ـ ولکننا نجد طوابیر خامسة و سادسة و عاشرة بیننا من
اولادنا لحساب اسرائیل و لحساب الکفر الروسی أو الاستعمار الامریکی تعمل؛ فنصیحتنا
قبل أن نسبّ أو أن نذکر ابناءنا و أولادنا الأعوان لاسرائیل، ان یعدوا الی الله و
أن ینوبوا لأنهم اکثر اخلاصاً للیهود من الیهود انفسهم.

س: ما هو الحل السلیم، بنظر کم لانقاذ فلسطین و الأراضی المحتلة و الشعب
الفلسطینی؟.

ج: لقد جرّب الشعب الفلسطینی الطرح القومی و الاشتراکی و الوطنی الفلسطینی و
تبنّت منظمة التحریر الفلسطینی قضیته و لکن من منظور علمانی واحیاناً من منظور
قومی و منذ الثانی و الاربعین و الشعب الفلسطینی یتراجع و یبتعد عن فلسطین و لا
یقترب منها شبراً واحداً و عملت المؤامرات علی ذبح الشعب الفلسطینی مراراً، مرة
بأیدی الأنظمة العربیة و مرّات بأیدی المنظمات الفلسطینیة نفسها و تارة بأیدی
الیهود و المستعمرین.

نحن نعتقد ان سبیل خلاص الفلسطینیین و تحریر فلسطین هو طریق الوحدة الاسلامیة
و علی منظمة التحریر ان کانت حقاً مخلصة للشعب الفلسطینی أن تعلن اسلامیة ثورتها
لاقومیتها و أن توحّد الشعب الفلسطینی المسلم مع المقاومة الاسلامیة فی لبنان، مع
الثورة الاسلامیة المظفرة فی ایران، مع کلّ المتحررین المسلمین فی العالم. علی
الثورة الفلسطینیة ان تعلن عن هویتها الاسلامیة و تعلن الجهاد فی سبیل الله مع
جمیع الاحرار المسلمین فی العالم لتبدأ مسیرة تحریر فلسطین، و المسلمون لیسوا قلّة
و یعتبرون قضیة فلسطین قضیتهم جمیعاً فلماذا تغرّب قضیة فلسطین و تقال: منظمة
التحریر هی الممثل الوحید و الشرعی للشعب الفلسطینی!! و هی لا تحمل عقیدة الشعب
الفلسطینی و لا آماله. انها کثیراً ما شارکت فی تقسیمه و فی تفریقه. نحن نرجو
لیاسر عرفات الهدایة، هو و کلّ القادة الفلسطینیین و أن یأتوا لزیارة ایران و
یضعوا یدهم فی ید الثورة الاسلامیة هنا و فی ید المقاومة الاسلامیة فی لبنان و ان
یخرجوا من احضان التی تبحث عن حل لقضیة الشرق الاوسط علی حساب المسلمین و القضیة
الفلسطینیة، فلن یکون الحل اخراج اسرائیل انما سیکون الاعتراف بها و التمکین لها و
تسجيل فلسطین للیهود الی الابد. و لکن المخرج هو مقاطعة المؤنمر الدولی و مقاطعة
مقررات کامب دیفید کلها و العمل بصراحة ضمن الثورة الاسلامیة التی لا تعرف مساومة
مع الانظمة العمیلة المتخاذلة و لا مع الیهود الذین اغتصبوا الارض و شردوا الشعب.

س: ما ذا تقولون حول الحرب العراقیة المفروضة علی ایران؟

ج: لم تفرض هذه الحرب فی ایام الشاه لانه کان یدور فی فلک امریکا و کان شرطی
الخلیج، مع الجیش الایرانی، لکن عندما اعلنت ایران الثورة عن هویتها الاسلامیة،
بدأت الحرب، و الحرب المفروضة علی ایران، من کلّ العالم الکافر شرقیّاً و غریباً،
عربیاً و اسرائیلیاً و ما یساق الی جبهة الخلیج من الرجال و العتاد و الدعایات
المضادة للثورة الاسلامیة دلیل علی قوة الثورة لا علی ضعفها و ان کلّ هؤلاء المجتمعین
لا یساوون اکثر من حبال سحرة فرعون و عصیهم الذین ابتلعتهم عصا الحق، عصا موسی و
هکذا ستبتلع الثورة الاسلامیة المظفرة التی تضرب بعصا الحق و سیف الحق کلّ هذا
السحر الذی یخیل للناس انه سیحقق انتصاراً فی هذه الحرب الظالمة التی لن تنتهی
إلَّا بثورات کثیرة فی کلّ ارجاء العالم الاسلامی باذن الله و قد وعد الله تعالی
بأن ینصر جنده «و ان جندنا لهم الغالبون» واننا لوعد الله لمنتظرون «و یسئلونک متی
هو قل عسی ان یکون قریباً»

س: ما هو انطباعکم حول السفر الی ایران: هل کانت النتیجة مرضیّة بالنسبة
الیکم؟

ج: لقدتأکد لنا فی کلّ مرة زرنا بها ایران أن هذه الامة التی ثارت علی الباطل
لنصرة الحق، تحافظ علی مسیرها. انها ثورة اصیلة و لیست کالثورات المزیَّفة التی
تبدأ بطرح شعارات تحرریة ثم تنتهی بالخضوع الی المعسکر الشرقی أو الغربی. ان اکثر
الثورات التی قامت فی العالم، اصبحت رهینة لأحد المعسکرین و ما یقال عن دول عدم
الانحیاز هی صورة، فکلهم منحازون شاؤوا أم أبوا لانهم لایحملون مبادیء تحریریة
حقیقیة. نشعر اننا نعیش الاسلام فی ایران اسلام القرآن، اسلام النبی(ص)، لااسلام
المذاهب و الطوائف المختلفة. الاسلام الصافی المشرق کما نزل وحیاً من السماء و
نشعر بالمحبة و الاخوة و التمازج الروحی. کلما طالت المدة، تحلوو تصفو القلوب و
الایام و هذا دلیل علی صفاء اهل الثورة و صفاء الاخوة فی إیران و هی نعمة الله
تعالی التی یذکرنا بها عندما یقول: «و اذکروا نعمة الله علیکم إذ کُنتم اعداء فألف
بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً» و لا یشعر احد فی العالم باللذة التی یشعرها
المتأخون فی الله عزوجل و المتحابون فی جلال الله عزوجل، لذلک نعلم یقیناً ان الله
تعالی لا یضیّع القلوب المتعلقة به والجنود الذین یضحّون بدمائهم و اموالهم و
اولادهم من اجل نصرة الحق، ان الله کریم و لایضیع اجر من احسن عملاً.

س: ما هو مستقبل الحکومة فی لبنان و ما هو السبیل لتحقیق ذلک؟

ج: نحن نعتقد ان الصراع فی لبنان سیمتد طویلاً حتی یتکامل نمو المشروع
الاسلامی و ان القدرة علی اقامة کیان أو صیغة و طنیة فی لبنان سیکون أمراً متعسراً
جداً و ان کان هناک من مشروع یفرض بالقهر فلن یکتب له النجاح و الاستمرار طویلاً،
لذلک نری بأن أحسن الفرص من أجل اقامة حکم الله فی الأرض ان تنتصر الثورة فی ایران
لتمدّ ید العون الی المسلمین فی لبنان، لیتکامل مشروع المسلمین عبر هذه المساحة من
الارض و هذه المجموعة من الشعب المسلم. المسلمون فی لبنان یعتبرون وحدتهم حتی الآن
غیر متکاملة و لذلک یجب أن یتلقوا المساعدة و المعاونة من الثورة الاسلامیة
لاقناعهم و ارشادهم الی ضرورة وحدة صفهم قبل ان یفتک بعضهم بالبعض بالاغراءات التی
تحاول بعض الانظمة و بعض الجهات المستکبرة أن تفرض علیهم معرکة داخلیة فیما بینهم.
و ما معارک بیروت المؤلمة التی وقعت بین اللبنانیین و الفلسطینیین و بین الشیعة و
السنة الذین لایحملون الاسلام حقیقة، انما یحملون المبادیء الطائفیة و المصالح
الطائفیة الضیقة، ان هذه المعارک أخّرت قلیلاً مشروع الوحدة الاسلامیة و علی الاخوة
فی طهران أن ینصحوا «امل» ان تلتقی مع حزب الله علی الله واننا نعتبر کلّ خصومة
وعداء مع حزب الله من اکبر الفرص للاستعمار من اجل ضرب الوحدة الاسلامیة.

مهمة الاخوة فی إیران ان لایسمحوا للاخوة فی امل و فی حزب الله أن یعودوا الی
لبنان إلَّا بعد أن یتوحدوا و اما الرموز التی تصرّ علی تمزیق الصف الاسلامی فیجب
أن تعزل بطریقة و هذه الطریقة هی وحدة المخلصین، تعزل بقیة المتاجرین بالاسلام و
الطائفیة.

س: ما هو انطباعکم حول اللقاء مع الامام؟

ج: قبل ان یلتقی أحدٌ بالإمام، ربما یکون له تصوَرُ آخر و لکنه عندما یجلس امام
هذا الانسان یعرف أن الله یضع سرّه فی أضعف خلقه، فقد رأیت الامام انساناً ربانیاً
متواضعاً یرجو رحمة الله تعالی و تعلّقه بحب الله تعالی هو الذی اکسبه تایید الله
و هو فی غربته شریداً ملاحقاً منفیاً من بلاده، ان الله یؤکد لنا فی انتصار الامام
انه سیکون مع کلّ الذین سیسیرون علی درب الامام، علی درب النبوة الصادقة. ان هذا
الامل ان ینتصر شیخ کبیر علی دول العالم و ان یکسر الطوق الذی کان یضرب علی ایران
من قبل الاستکبار العالمی، هذا الانسان الذی بلغ من العمر ما یقارب التسعین عاماً،
یتحدّی البشریة کلها، لا شک ّ أنه روح الله و تأیید الله الذی یمده باللیل و
النهار فهو امام موصول بالله و الله سبحانه و تعالی سیبقی تأییده.

وجدیر بالمسلمین فی إیران أن یعرفوا قدر امامهم و ان یکونوا دائماً الی جانبه،
یسمعونه و یطیعونه لان الله امرنا ان نطیع الله و رسوله و اولی الامر منا، و علی
اولئک الذین یقفون متفرّجین أن یتقوا الله تعالی و ان یقفوا بجانبه مع جمیع
العلماء و جمیع المناضلین، لان بدل الایمان الکفر و بدل الاسلام الشرک و بدل
الامام، حاکم طاغیة. هل یقبلون ان یعود الطغیان الی إیران و ان یعود شاه آخریحکم
لحساب أمریکا، ماذا بعد الحق؟ فماذا بعد الحق إلَّا الضلال؟

نسأل الله تعالی أن یطیل فی عمر هذا الامام الذی أعز الله تعالی به المسلمین
بعد ان طال انتظارهم و نسأل الله عزوجل أن یلهم العلماء فی إیران و ان یلهم الجیش
و الحرس الثوری و کل العاملین أن یکونوا دائماً فی خدمة الامام و بأوامره و طاعته
ان الله لا یضیع اجر المحسنین.

: لا نستطیع أن نظهر مدی حبّنا و ودّنا تجاهکم فأنتم الیوم تعتبرون حجّة
یُستضاء به فقد أدَّیتم و تؤدُّون واجبکم علی أحسن وجه تجاه الإسلام فی هذه الظروف
الحساسة للتاریخ الإسلامی، فنتمنی لکم کل توفیق من الله تعالی، و نتمنی للبنان
المظلوم، نصراً تلوا النصر.

ج: و نحن نرجو ان تتذکروا اخوانکم بالدعاء و تشدوا عضدهم هناک لانهم مستضعفون
و لان الکفر یحاول الاجهاد علیهم. نحن دائماً ننظر الیکم کما کان ینظر هارون الی
موسی. و الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه المسلم.

 

 

/

سخنان معصومين

سخنان معصومين

نامگذاری فرزندان

* پیامبر اکرم(ص):

«اِنَّ اَوَّلَ ما یَنحَلُ اَحَدُ کُم وَلَدَهُ الاِسم الحَسَن».

(بحار ـ ج 32 ص 122)

نخستین هدیه هر یک از شما به فرزندش، نام خوبی است که بر وی می نهد.

* پیامبر گرامی(ص):

«مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلی والِدِهِ ثَلاثَهٌ: یُحسِّنُ اسّمهُ وَ یُعَلِّمُهُ
الکِتابَةَ وَ یُزَوِّجُهُ اِذا بَلَغَ»

(مکارم الاخلاق ـ ص 114)

از جمله حقوقی که فرزند بر پدر دارد، سه چیز است: نامی نیکو برای او برگزیند،
نوشتن را به وی بیاموزد و چون به حد بلوغ رسد، همسری برایش انتخاب کند.

* امیرمؤمنان(ع):

«اَوَّلُ ما یُبرّالرَّجلُ وَلَدَهُ ان یُسَمِّیَهُ بِاسمٍ حَسَنٍ،
فَلیُحَسِّنُ احَدُکُم اسمَ ولده»

(کافی ج 6 ـ ص 18)

نخستین کار نیک پدر نسبت به فرزندش این است که نام نیک بر او نهد. پس باید هر
یک از شما اسم خوب برای فرزندش برگزیند.

* امام باقر(ع):

«انّ رَسُولَ الله(ص) کان یُغَیِّرُ الاسماءَ القَبِیحَةَ فِی الرِّجالِ و
البلدان».

(قرب الاسناد ص 45)

رسول خدا(ص) نامهای زشت مردم و شهرها را تغییر می داد.

* امام سجاد(ع):

«ان رجلا کان یغشی علّی بن الحسین(ع) و کان یکنّی ابامُرّه. فکان اذا استأذن
علیه یقول ابومرّة بالباب. فقال علی بن الحسین(ع): «بِاللهِ اِذا جِئت اِلی بابِنا
فلاتَقُولُنَّ اَبامُرَّة»

(کافی ـ ج 6 ـ ص 21)

مردی به حضور امام سجاد(ع) می رسید که کنیه اش «ابُومرّه» بود و هنگام اجازه
برای ورود می گفت: ابُومرّه بر در خانه است. (و از آنجا که ابومرّه یکی از کینه
های شیطان است) امام به او فرمود: ترا بخدا هنگامی که به در منزل ما می آیی، نگو:
ابومرّه!

* رسول اکرم(ص):

«جاءَ رَجُلُ اِلیَ النبی(ص) فقال: یا رسولٌ الله ما حق ابنی هذا؟ قال
تُحَسِّنُ اسمَهُ و ادِّبهُ وَضَعهُ مَوضِعاً حَسَناً».

(فروع کافی ج 2 ص 94)

مردمی به حضور پیامبر(ص) رسیده و عرض کرد: ای رسول خدا! حق فرزندم بر من چیست؟
پیامبر فرمود: نام نیکو برای او انتخاب نمائی و او را خوب تربیت کنی و به کاری
مناسب او را بگماری.

* امام صادق(ع):

«قِیلَ لاَبی عَبدالله(ع) اِنا نُسَمِّیِ بِاَسمائِکُم وَ اَسماءِ آبائِکُم
فَیَنفَعُنا ذلِکَ؟ فَقال: اِی وَاللهِ … »

(سفینة البحار ج 1 ـ 662)

از امام صادق سؤال شد: ما فرزندانمان را به نام های شما و پدرانتان نامگذاری
می کنیم، برای ما سودی دارد؟ فرمود: آری بخدا قسم.

 

/

شکر نعمت و کفران آن

تفسیر سوره لقمان

شکر نعمت و کفران آن

آیت الله مشکینی

قسمت سیزدهم

«ô‰s)s9ur $oY÷s?#uä z`»yJø)ä9 spyJõ3Ïtø:$# Èbr& öä3ô©$# ¬! 4 `tBur öà6ô±tƒ $yJ¯RÎ*sù ãä3ô±o„ ¾ÏmÅ¡øÿuZÏ9 ( `tBur txÿx. ¨bÎ*sù ©!$# ;ÓÍ_xî Ӊ‹ÏJym »[1]

و ما به لقمان دانش و حکمت دادیم (و گفتیم) که شکر گزار خدا باش و هرکس شکر
خدا نماید به سود خود شکر کرده و آنکس که کفران کند (بخدا زیانی نرساند) چرا که
خداوند بی نیاز و دارای صفاتی حمیده است.

در قسمت قبل گر چه راجع به تفسیر این آیه بحث کردیم ولی چون به اختصار گذشت
لذا برای توضیح بیشتر همان بحث را ادامه می دهیم:

معنای شکر

شکر به معنی اظهار نعمت است و به دیگر سخن، شکر عبارت از بازدهی نعمتی است که
به انسان یا غیر او داده می شود. در فرهنگ عرب هنگامی که مثلاً درختی با آب و کود
لازم تغذیه شده و آن درخت بار و بر بموقع بدهد گفته می شود: «شجرة شکور» درخت
شکرگزار یعنی درختی که آثار این تغذیه در آن به وسیله میوه، ظاهر شده است.

پس شکر نعمت به این است که در عمل، آثار آن نعمت ظاهر گردد. بنابراین اگر
انسان هم بخواهد شکر گزار نعمتهای متنوع و فراوان الهی باشد باید با عمل خویش به
شکر نعمت بپردازد. و از این روی، امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «شکر المؤمن
یظهر فی عمله»[2] سپاسگزاری
انسان مؤمن در عملش آشکار می گردد.

شکر نعمت متناسب با نعمت است.

البته شکر هر نعمتی متناسب با همان نعمت است، اگر آن نعمت، علم و دانش است،
شکر گزاری آن، به این است که اثر آن علم، نخست در خود وی ظاهر شده و سپس در جامعه
نمودار گردد، یعنی هم باید خود آن عالم به عملش عمل کرده و تقوی، تحصیل نماید و هم
در جامعه تأثیر بگذارد.

امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید: «شکر العالم علی علمه، عمله و
بذله لمستحقیه»[3]

شکر گزاری دانشمند به این است که خود به مقتضای دانشش عمل نماید و هم به
دیگران که آمادگی فراگیری دارند آن را بیاموزد. عالمی که به علمش عمل می کند. گاه
می تواند یک جامعه را از سقوط نجات بخشد و این خود بزرگترین شکرگزاری نعمت علم
است.

خداوند متعال در آیه فوق، به لقمان دستور می دهد که: «ان اشکر لله» شکر خدا را
بجای آور، یعنی هم خود به حکمتی که به تو داده ام عمل نما و هم دیگران را از این
نعمت برخوردار ساز و سپس در آیات بعد فرازهائی از سخنان حکیمانه او را نقل می
نماید و بدین ترتیب شکر گزاری عملی لقمان را در این رهنمودهای حکیمانه نشان می
دهد.

پیامبر(ص) و اصلاح جامعه

پیامبر گرامی اسلام هنگامی در جزیرة العرب به پیامبری مبعوث می شود که فساد و
تباهی به تمام ابعاد زندگی مادی و معنوی آن جامعه رسوخ کرده و مردم را در خویش
غوطه ور ساخته بود، و از اینرو جاهلیت، نامگذاری بحق و مناسبی بود که با واقعیتهای
موجود آن جامعه کاملاً هم آهنگی داشت. پیامبر(ص) در نتیجه علم و حکمتی که خداوند
به او داده بود آن جامعه را اصلاح نمود و قرآن و حکمت را به آنان آموخت چنانچه
قرآن کریم می فرماید:

«uqèd “Ï%©!$# y]yèt/ ’Îû z`¿Íh‹ÏiBW{$# Zwqߙu‘ öNåk÷]ÏiB (#qè=÷Ftƒ öNÍköŽn=tã ¾ÏmÏG»tƒ#uä öNÍkŽÏj.t“ãƒur ãNßgßJÏk=yèãƒur |=»tGÅ3ø9$# spyJõ3Ïtø:$#ur bÎ)ur (#qçR%x. `ÏB ã@ö6s% ’Å”s9 9@»n=|Ê &ûüÎ7•B »[4] او
است آن خدائی که برانگیخت در میان جامعه محروم از علم و دانش، پیامبری که آیات
الهی را برای آنان تلاوت می نمود و در ساختن و تزکیه آنان می کوشید و قرآن و حکمت
را به آنها می آموخت گر چه قبل از آن در گمراهی آشکار بودند.

و این خود بالاترین شکر نعمت الهی است که انسانی تا این حد در اصلاح جامعه
توفیق یابد، و هنگامی که درباره کثرت خوف و خشیت او و علّت آن از آن حضرت سئوال می
شد می فرمود «افلا اکون عبداً شکورا»[5] آیا
بنده شکر گزار خداوند نباشم؟

شکرگزاری، بازتاب نعمت در عمل است

پس شکر گزاری نعمت، بازتاب آن نعمت در عمل انسان است. یک پزشک می تواند با
طبابت و مداوای مریضان، دو گونه عمل نماید: یکی اینکه علم پزشکی خویش را سبب تکاثر
و مال اندوزی قرار داده و جز به مادیات نیندیشد، بطوری که یک بیمار اگر امکان
پرداخت حق ویزیت او را نداشته باشد از معالجه او چشم پوشد گر چه این کار به بهای
از دست رفتن جان او پایان یابد و در این صورت چنین فردی بدون تردید مشمول آیه «ãNä39ygø9r& ãèO%s3­G9$# »[6] خواهد
بود. و نیز می تواند تا حد توانائی و قدرت خویش در مداوای بیماران بکوشد و درباره
آنان که از امکانات مالی کافی برخوردار نیستند، مراعات کامل نماید؛ این چنین فردی
با این عمل شکر نعمت علمی را که خداوند به وی داده بجای آورده است، برخلاف اینکه
اگر تنها به جمع مال فکر نماید که کفران نعمت حق تعالی را نموده است.

نتیجه کفران نعمت

این یک واقعیت است که اگر انسان در هر شغل و مقامی که باشد صرفاً امور مادی را
محور و پایه فعالیتهای فردی و اجتماعی خویش قرار دهد نه تنها به نفع جامعه خدمتی
به سزا انجام نمی دهد، بلکه در برابر هر جریانی هم که در جهت مصالح و منافع جامعه
باشد، با ایجاد موانع ایستادگی می نماید، از اینرو همیشه در برابر حرکت انبیا،
کسانی مزاحمت به وجود می آورده اند که پیام و برنامه های اصلاحی آنان را مخالف
مصالح شخصی خویش می پنداشته اند.

قرآن کریم درباره این قبیل افراد می فرماید: «!$tBur $uZù=y™ö‘r& ’Îû 7ptƒös% `ÏiB @ƒÉ‹¯R žwÎ) tA$s% !$ydqèùuŽøIãB $¯RÎ) !$yJÎ/ OçFù=řö‘é& ¾ÏmÎ/ tbrãÏÿ»x. ÇÌÍÈ   (#qä9$s%ur ß`øtwU çŽsYò2r& ZwºuqøBr& #Y‰»s9÷rr&ur $tBur ß`øtwU tûüÎ/¤‹yèßJÎ/ »[7] ـ و
ما هیچ پیامبری را به سوی جامعه ای نفرستادیم جز اینکه مال اندوزان و مترفین آنجا
گفتند: ما برسالت شما کافریم و گفتند: ما بیش از شما از مال و فرزند برخورداریم و
در آخرت هم رنج و عذابی نخواهیم داشت.

سپس در سوره «اسراء» برای اینکه نتیجه چنین موضعگیری و کفران نعمت را نشان دهد
تا برای دیگران مایه عبرت و اندرز باشد می فرماید: «!#sŒÎ)ur !$tR÷Šu‘r& br& y7Î=ök–X ºptƒös% $tRötBr& $pkŽÏùuŽøIãB (#qà)|¡xÿsù $pkŽÏù ¨,yÛsù $pköŽn=tæ ãAöqs)ø9$# $yg»tRö¨By‰sù #ZŽÏBô‰s? »[8] ـ
هنگامی که ما بخواهیم، جامعه ای را به سقوط و نابودی کشانیم، امر می کنیم به اشراف
و افراد مترف آن (که در برابر احکام الهی خاضع گردند) لکن آنها راه فسق و تبهکاری
را پیش گرفتند، پس تنبیه و هلاک سزای آنان بود، پس آنان را هلاک و نابود ساختیم.

لازم به تذکر است که قریه هر جا در قرآن استعمال شده به معنی جامعه و مجتمع
است نه به معنی روستا و ده، و فسق عبارت از خروج از اطاعت و سرپیچی است که یکی از
نمونه های روشن کفران نعمت و عدم شکر نعمتهای الهی می باشد.

امیدواریم روزی فرا رسد که همه دانشمندان و اطباء ما تعهد بیشتری نسبت به
جامعه احساس نمایند و چنین نباشد که در بعضی از شهرها مانند تهران، پزشکان متخصص
فراوان باشند ولی در شهرها و نقاط دور افتاده ای مانند زابل و بعضی نقاط دیگر پزشک
متخصص نداشته و یا اینکه در حد نیاز در آنجا نباشند، گر چه امروز هم پزشکان ما معمولاً
نسبت به جامعه و انقلاب احساس تعهد نموده و واقعاً خدمت می نمایند.

خود محوری، کفران نعمت است.

در هر صورت هر انسانی باید با خود این محاسبه را پیوسته داشته باشد که در
برابر نعمتهای الهی آیا شاکر است یا خیر؟ هر عضو از اعضای انسان شکر مخصوصی دارد،
مثلاً زبان انسان اگر در جهت منافع جامعه سخن بگوید، شکر نعمت را انجام داده و اگر
برای تخریب و تضعیف یک جامعه صالح به کار افتد، کفران نعمت نموده است. انسان باید
فکر کند که آیا تمام نیروی فکری و جسمی خود را در خدمت مصالح شخصی خود قرار داده و
یا برای جامعه و اسلام هم خدمتی می کند و آیا مال و ثروتی که به دست آورده تنها به
مصرف خود و خانواده اش می رساند و یا به دیگران هم کمک می نماید؟ و خلاصه اگر
انسان خود محوری باشد که هر چیز را برای خودش بخواهد باید بداند که شکر نعمت حق را
بجا نیاورده و جزء زیانکاران است.

سنّت حسنه و سنّت سیّئه

گاهی کار خیری که انسان انجام می دهد بصورتی است که حتی پس از مرگ آن فرد،
نتیجه آن کار باقی می ماند، مثلاً بیمارستانی می سازد که بعد از او تا سالیان دراز
برای معالجه و درمان بیماران از آن استفاده می شود، و یا برعکس مرکز فسادی می سازد
که پس از وی سالها نیز باقی می ماند! در هر صورت این یک نحوه شکرانه نعمت و یا
کفران آن است که از زمان زندگی تا مدت زمانی پس از مرگ ادامه دارد.

حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه نقل شده است که: «من
سنَّ سنَّةَّ حسنة فله اجر من عمل بها و من سن سنَّة سیئة فله اجر من عمل بها»
هرکس که سنت و روش پسندیده ای را در جامعه پایه ریزی نماید، به اندازه ثواب افرادی
که به آن عمل می نمایند و یا از نتیجه آن کار نیک بهره مند می شوند، آن فرد ثواب و
اجر نصیبش می گردد ونیز اگر کار زشتی را در جامعه رواج دهد، هرکس که تحت تأثیر آن
قرار گرفته و همانگونه عمل نماید گناهی که بر او نوشته می شود به حساب بانی نخستین
آن سنت زشت هم گذاشته شده و در پرونده اش ثبت می گردد.

اگر یک استاد دانشگاه و یا یک دبیر و معلّم در کلاس درس با رفتار و گفتار خویش
شاگردان تحت تعلیم و تربیت خویش را بگونه ای آموزش و تربیت نماید که برای آینده
کشور و انقلاب اسلامی افرادی مؤثر و مفید باشند، هم خود شکرانه نعمت علم را بجای
آورده و هم به اندازه کارهای سازنده و ثمر بخشی که شاگردانش بعدها انجام می دهند،
اجر و مزد از خداوند متعال در یافت خواهد کرد. و در مقابل، چنانچه در شاگردان با
اخلاق و روش و آموزش خویش تأثیر منفی گذاشته و از آنها که هر یک می توانند نیروهای
فعالی برای آینده انقلاب باشند، افرادی بی خاصیّت و یا مخالف مصالح عمومی جامعه،
بسازد، در گناه اعمال آنان شریک خواهد بود.

و بدین ترتیب معنی «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید»
نیز روشن می شود که چگونه نتیجه شکر و کفران نعمت به خود انسان برمی گردد و خداوند
بی نیاز از آن است.

غنی و حمید

ضمناً در ذیل همین آیه با دو نام از نامهای حق تعالی آشنا می شویم که آن دو
نام عبارت اند از:

1- غنی، یعنی خداوند از تمام موجودات و اعمال و اثرات وجودی آنان بی نیاز است.
شما در نمازهای روزانه خود، چندین بار با کلمه «الله الصمد» به بی نیازی خداوند
اعتراف می نمانید، زیرا صمد بمعنی غنی است. خداوند غنی است یعنی بی نیازي ذاتی،
صفاتی و افعالی دارد.

2- حمید یعنی هر صفت ستوده و پسندیده ای که وجود داشته باشد، خداوند آن صفت را
داراست. پس حمید به معنی اینست که خداوند تمام صفات خوب را دارا است. در تسبیحات
اربعه نمازها می خوانیم: «سبحان الله والحمدلله» یعنی خداوند از هر عیبی مبرّا است
و تمام کمالات مخصوص او است. در علم اخلاق نیز تخلیه قبل از تحلیه است، ما نخست
خداوند را به تنزّه و مبرّا بودن از صفات ناپسند یاد می نمائیم و سپس صفات پسندیده
را خاص او می دانیم. ما هم اگر بخواهیم باصفات حمیده، خود را متّصف سازیم باید
نخست خود را از رذائل اخلاق تخلیه و پاکسازی نمائیم و سپس به فضایل اخلاق تحلیه و
آراسته شویم. شما وقتی که بخواهید اطاقی را رنگ آمیزی و تزیین نمائید، قبلاً آن را
از اثاثیه و وسائل خالی می کنید، انسان هم تا خود را از تکبر، حرص، بخل و سایر
صفات نکوهیده پاک نسازد هیچگاه نمی تواند از اخلاق شایسته و اسلامی برخوردار شود.
بنابراین «حمید» به معنای این است که خداوند منزه از هر عیبی بوده و واجد تمام
اوصاف کمال است.

ادامه دارد

 



[1]
– سوره لقمان آیه 12.

/

کلام خداوند

خطبه 186 آیت الله العظمی منتظری

درسهائی از نهج البلاغه

کلام خداوند

در ادامة تفسیر خطبه 228 نهج البلاغه محمد عبده یا 186 نهج البلاغه صبحی
الصالح، و بحث درباره شناخت خداوند از راه صفات سلبیّه یا صفات اضافیّه، برخی از
صفات باریتعالی بررسی شد و اینک به ادامة بحث می پردازیم:

کن فیکون

«یقول لمن اراد کونه: کن! فیکون»

هر چه را خداوند اراده کند که موجود شود، می فرماید:

باش! پس او موجود می شود.

هر چیزی را که خداوند خواست ایجاد کند، با صرف اراده اش ایجاد می شود. و اینکه
تعبیر به «کن» (موجود شو) می شود، به این معنی نیست که خداوند لفظی را القا کند و
یا صدائی خارج شود تا آن شییء موجود گردد، بلکه همان اراده ازلی که خداوند نسبت به
تمام نظام وجود داشته و وجود من و شما هم جزء این نظام وجود است، قهراً همه
موجودات پیدا شده و می شوند. و برای اینکه معلوم شود، مقصود از «کن» چیزی نیست که
بر زبان جاری شود، (زیرا چنین چیزی از مختصات اجسام است) حضرت امیر علیه السلام
اراده خداوند را چنین توضیح می دهد:

نه صدا است و نه فریاد

«لا بصوت یُقرع و لابنداء یُسمع»

نه بوسیله صدائی که به گوش بخورد و نه بوسیله فریادی که شنیده شود.

قرع به معنای کوبیدن است و اطلاق آن بر صدا بدین جهت است که در اثر صدا موجی
در هوا پیدا می شود و در اثر برخورد با پرده گوش، در آن یک حالت انفعالی پیدا می
شود و صدا به گوش می رسد، این برخورد امواج با پرده گوش را «قرع» می نامند. لازم
به تذکر است که شنیدن چون یکی از ادراکات است، باید پس از برخورد امواج با پرده
گوش، توسط یک سلسله اعصاب به مغز برسد و آنگاه انسان می شنود و درک می کند. لذا
حضرت می فرماید: «لا بصوت یُقرع»

پس، کن فیکون الهی توسّط صدائی نیست که بگوش برسد و همچنین ندائی نیست که از
سوی خداوند شنیده شود زیرا نداء نیز بوسیله زبان ایجاد می شود و خداوند جسم نیست
که زبان داشته باشد.

بلکه «کن فیکون» همان ارادة حق تعالی نسبت به ایجاد موجودات است و این تعبیر
«کن فیکون» تنها برای این است که به ما بفهماند اگر خدا اراده چیزی بکند، آن چیز،
قهراً موجود می شود، نه اینکه صدائی شنیده شود یا آواز و فریادی به گوش رسد.

کلام، فعل حادث است.

«وَ انَّما کلامه ـ سبحانه ـ فعلٌ منه أنشأه»

و کلام خداوند چیزی نیست جز فعلی از او که آن را ایجاد کرده است.

یکی از صفات خداوند متکلّم است، ولی کلام خدا مانند کلام من و شما نیست که
صدائی باشد و در هر موجی ایجاد کند و به پردة گوش برخورد نماید.

و اینکه کلام خدا چگونه است، بحثی است مفصَّل و دامنه دار که از صدر اسلام و
پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شده است و در مدتی قریب به 200
الی 300 سال بقدری این بحث اوج گرفت و در محافل علمی مورد گفتگو و مجادله قرار
گرفت که در اثر آن، بسیاری از علما در زندانهای بنی امیّه و بنی عبّاس جان سپردند.
مثلاً هرگاه حکومتی که قدرت را بدست می گرفت طرفدار این معنی بود که کلام خدا قدیم
است، دیگران را که با این طرز فکر مخالف می کردند، به زندان و شکنجه می سپرد و
هرگاه حکومت وقت معتقد به حدوث کلام خدا بود، آنان را که معتقد به قدم کلام بودند،
با آنها مبارزه می نمود و حدّاقل آنها را به انزوا و عزلت می کشاند. و تا آنجا این
بحث در اوساط علمی پیش رفت که علم اصول دین را علم کلام نامیدند و اشخاصی را که
بحث در این علم می کردند، متکلِّمین بر آنها اطلاق می شد. بنابراین پیدایش علم
کلام در اثر بحث های طولانی پیرامون نحوة تکلم خدا بود.

پیدایش اشاعره و معتزله

در این میان، علمای اهل سنّت دو شعبه شده بودند: 1- اشاعره 2- معتزله.

«حسن بن یسار بصری» از علمای اهل سنّت در بصره، محفلی علمی بپا کرده بود و
مسائل اصول عقاید را بحث می کرد.

روزی در اثناء بحث یکی از شاگردانش به نام «واصل بن عطا» با او به مخالفت
پرداخت و در نتیجه از استاد کناره گیری کرد. و از اینکه یکی از شاگردان مبَرّز حسن
بصری بود، در گوشه ای از مسجد، کلاس درسی جداگانه تشکیل داد و با استاد خود به
رقابت پرداخت. چون او عزلت را اختیار کرد و از درس استادش جدا شد، به او گفتند:
«اعتزل عن الحسن» یا «اعتزل عن اهل السنّة» او از درس استادش حسن بصری عزلت جست یا
از اهل سنّت کناره گیری کرد. و از این روی، طرفداران واصل بن عطّا را «معتزله» می
نامند.

و یکی از آنها که خط حسن بصری را دنبال کردند، محمد بن حسن اشعری است و او
رئیس طایفه ای بود. که با معتزله در عقاید شان اختلاف داشتند، لذا پیروان محمد بن
حسن اشعری را «اشاعره» می نامند.

حسن و قبح عقلی

یکی از مسائل اختلافی بین اشاعره و معتزله، مسئله حسن و قبح عقلی است. در
حالیکه معتزله قائل به حسن و قبح عقلی در مورد خداوند هستند، اشاعره بکلّی منکر
این مسئله می باشند. و به عبارت دیگر معتزلی ها می گویند: همانگونه که عقل حکم می
کند به منکر و قبیح بودن ظلم، پس خداوند نیز نباید ظلم کند و ظلم برای حق تعالی
قبیح است و همچنین، به حکم عقل، احسان کردن، کار خوب و پسندیده ای است پس احسان از
سوی خداوند نیز پسندیده است ولی اشاعره می گویند: حسن و قبح در مورد انسان معتبر
است و در مورد خداوند معنائی ندارد، چون خدا فعّال مایشاء است، پس ممکن است یک
کاری را که ما بد می دانیم، خداوند انجام دهد و هیچ قبحی هم ندارد، به عنوان
نمونه، اگر خداوند شمر را به بهشت و امام حسین (ع) را ـ العیاذ بالله ـ به جهنّم
ببرد، هیچ قبحی ندارد!!! و اصلاً عدالت ـ به عقیده اشاعره ـ درباره خداوند، فرض
نمی شود.

قانون و خلاف قانون!

من یادم می آید، یک وقتی که ما در قزل قلعه زندانی بودیم، ما را برای باز جوئی
برده بودند! من به آن شخص بازجو گفتم:

ـ بالاخره کشور قانون و مقرراتی دارد، و شما خلاف قانون می کنید و به مقررات
احترام نمی گذارید.

ـ خلاف قانون در چیست؟

ـ مثلاً همین که ما یک تلگراف به آیت الله خمینی زده ایم و طبق قانون کشور و
در ازای پولی که تلگرافخانه گرفته است، باید این تلگراف را مخابره می کردند. ولی
بجای مخابره تلگراف، ما آن را در میزِ جنابعالی می بينیم!!!

ـ اینها که تو می گوئی قانون نیست!!! قانون همان کاری است که ما می کنیم، تو
خواه راضی باشی و خواه ناراضی! کارهای ما قانون است نه آنچه شما می گوئید!!

و همچنین یادم می آید روزی یکی از کردها را دستگیر کرده و او را به قزل قلعه
آورده بودند. او هم عصبانی شده و فریاد می زد: چرا مقررات بین المللی زندانها را
رعایت نمی کنید؟ چرا! چرا! «ساقی» که آن وقت رئیس قزل قلعه بود، او را صدا کرد
گفت: اين تيرها را که کنار درب قزل قلعه نصب کرده اند مي بيني؟ گفت: آری! ساقی
گفت: این قانون هائی که تکرار می کنی، مربوط است به آن طرف تیر، آن طرف تیر، قانون
همان کاری است که ما انجام می دهیم!!

اشاعره هم ـ تقریباً – همينگونه می اندیشند. آنها منکر حسن و قبح عقلی هستند و
معتقدند خداوند مانند دیکتاتورها ـ نعوذ بالله ـ هر کاری را که بخواهد انجام می
دهد، و لذا هیچ فرقی ندارد که امام حسین (ع) را به جهنم ببرد و شمر را به بهشت!!
بهمین دلیل عدالت را جزء اصول دین نمی شمرند.

امّا معتزله ـ مانند شیعیان ـ قائل به عدالت خداوند هستند و معتقدند که: خدا
عادل است و ظلم نمی کند و ظلم هم همانگونه که برای ما قبیح است، در مورد خداوند
قبیح بلکه اقبح است. و لذا علمای کلام، معتزله و امامیّه را «عدلیه» می نامند.

حقیقت کلام خداوند

کلام خداوند نیز یکی از مسائل مورد اختلاف است که همواره بین اشاعره و معتزله
و دیگر فرقه های اسلامی مورد بحث و گفتگوهای زیاد قرار گرفته است.

طرفداران واصل بن عطا (معتزله) مانند ما شیعیان معتقدند که خدا متکلّم است و
کلام خداوند به صورت صوت و صدا هم در می آید امّا نه به این معنی که خداوند حنجره
ای داشته باشد و از حنجره اش صدا خارج شود؛ و به عبارت دیگر: صوت، قائم به خدا
نیست، بلکه قائم به فرشته یا درخت و امثال ذلک است. در قرآن می خوانیم: «و کلّم
الله موسی تکلیما» ـ و خداوند با موسی سخن گفت: این کلام خدا عبارت از صوتی بود که
در درخت ایجاد شد و موسی آن را با همین حروف معمولی شنید «انی انا ربّک» ـ من
پروردگار تو هستم. حال چه از درخت صدا خارج شده باشد و چه توسط فرشته ای بوده
باشد، در هر صورت با همین حروف و به صورت صدا، خداوند با حضرت موسی سخن گفت و حضرت
موسی(ع) هم آن سخنان را شنید.

بنابراین، کلام خدا عبارت است از اصوات و حروفی که از سوی باریتعالی ایجاد می
شود ولی قائم به خود خدا نیست مانند صدای ما انسانها که قائم به ما است به این
معنی که از دهان و حنجره ما خارج می شود، بلکه قائم به اشیاء دیگری است یا قائم به
فرشتگانی است که توسط آنها القاء می گردد.

یکی از مشخصات کلام الهی این است که حادث می باشد یعنی قدیم نیست پس آن درخت
که حضرت موسی(ع)، کلام خدا را از آن شنید، آن کلام در همان وقت ایجاد شده بود. و
مانند آن قرآن است که کلام خدا و حادث می باشد برای اینکه خداوند کلامی را به حضرت
جبرئیل(ع) القاء کرده و جبرئیل هم به پیامبر(ص) رسانده. پس کلام را پیامبر اکرم(ص)
از جبرئیل می شنید ولی خداوند آن را بر جبرئیل القاء می کرد و او آن را برای
پیامبر تکرار می نمود.

و از این روی، معتزله مانند شیعیان امامیّه عقیده دارند که قرآن، کلام خدا و
حادث است ولی نه به آن معنی که قائم به خدا باشد بلکه قائم به جبرئیل است، مانند
دیگر کلامهای خداوند که قائم به فرشتگان یا درخت و امثال ذلک می باشد ـ ولی حنابله
(طرفداران احمد بن حنبل) معتقد بودند که کلام خدا اصوات و حروف است و قائم به خدا
است و قدیم هم می باشد. دستة دیگری از اهل سنّت معتقد بودند که کلام خداوند عبارت
از اصوات و حروف است و قائم به خدا هم می باشد ولی حادث است نه قدیم. امّا اشاعره
چنین عقیده دارند که اصلاً کلام خدا، اصوات و حروف نیست و قدیم می باشد. و به
عبارت دیگر معتقد به کلام نفسی برای خداوند می باشند. یعنی بجز علم و اراده یک
حالت نفسانی را برای خداوند قائل هستند! البته این در جای خودش بحث مفصّلی دارد که
معلوم شود آیا کلام نفسی فرض می شود یا نه؟

و چون در زمان حضرت علی(ع) نیز، این بحث تا اندازه ای رایج بوده است، لذا حضرت
در این خطبه ـ اجمالاً ـ آن را مطرح کرده و می فرمایند: «کلام خدا حادث است و قائم
بخدا نیست»؛ زیرا اگر بگوئیم کلام، صفتی است قائم به خداوند و حادث، پس لازمه اش
این است که بگوئیم: خداوند محل حوادث است و این محال است زیرا خداوند جسم نیست که
محل حوادث باشد.

و اگر بگوئیم کلام، قدیم است، لازم می آید دو قدیم پیدا شود یعنی همانگونه که
خداوند قدیم است، یک صفتی هم به نام کلام خدا قدیم باشد، آن وقت شریک برای خدا فرض
کرده ایم و این شرک است. البته اشاعره به چنین چیزی معتقدند و می گویند: تمام صفات
خدا قدیم است و زاید بر ذات می باشد و لذا به آنها اعتراض می شود که اگر صفات
خداوند زائد بر ذات و قدیم باشند، پس باید معتقد به قدمای ثمانیه باشیم یعنی هشت
قدیم را بپذیریم که یکی خداوند است و هفت قدیم دیگر، صفات هفتگانه اش!! و این
عقیده حتی از عقیده مسیحیان نیز بدتر است زیرا آنها معتقد به اقانیم ثلاثه اند و
اینان به هشت قدیم!

بنابراین، اگر گفته شود کلام خدا قدیم است و غیر از ذات خدا است، لازم می آید
که علاوه بر ذات، معتقد به یک قدیم دیگر باشیم و این شرک است. لذا حضرت می فرماید:
«و انما کلامه سحبانه فعلٌ منه انشأه» کلام خدا کاری است از سوی خداوند که آن را
ایجاد کرده و این کار حادث است و قدیم نیست.

اگر دو قدیم باشد، دو خدا هست!

«و مثله لم یکن من قبل ذلک کائناً و لو کان قدیماً لکان إلهاً ثانیاً»

و مانند آن کلام، پیش از آن نبوده است و اگر قدیم باشد پس باید (همان کلام)
خدای دیگری باشد!

در بعضی از نسخه‌های نهج البلاغه «و مِثلَه» را «و مَثَّلَهُ» نوشته اند. پس
اگر مَثَّله باشد به این معنی است که: کلام خدا فعلی است که آن را ایجاد کرده و
ممثّلش نموده یعنی به صورت حروف آن را درآورده و بر پیامبر القاء شده است، پس آن
چیزی که بر زبان پیامبر جاری می شود و آنچه در قرآن نوشته شده، در حقیقت تجسّم
کلام خدا است که پس از انشاء و ایجاد آن، خداوند آن را به صورت خط و حروف درآورده
است.

و اگر آن را «مِثله» بخوانیم، مِثله مبتدا است و معنای جمله چنین می شود: این
کلام مانند صوتی است که در فضا ایجاد شده و ـ مثلاً ـ از درخت یا بوسیله فرشته بر
پیامبر القاء شده و پیش از این موجود نبوده است بلکه توسط جبرئیل حادث می شود یا
توسّط درخت بر حضرت موسی القاء می گردد.

و اگر این کلام خدا قدیم باشد، همانگونه که حنابله معتقد بودند که اصوات و
حروف هست ولی قدیم می باشد یا آنگونه که اشاعره عقیده داشتند که اصلاً اصوات و
حروف نیست بلکه کلام نفسی می باشد در حالی که قدیم نیز هست یعنی قائم به نفس
خداوند است و قدیم است، لازمة این دو سخن این است که یک قدیم دیگری بجز ذات اقدس
باریتعالی فرض شود، پس اگر کلام خدا قدیم باشد باید یک خدای دوّمی فرض شود زیرا دو
قدیم بمعنای دو خدا است.

البته همانگونه که تذکر دادیم، اشاعره نیز تنها به دو قدیم اعتقاد دارند بلکه
هشت قدیم و در حقیقت، هشت خدا برای خود قائل هستند که یکی ذات خداوند است و دیگران
صفات هفتگانه اش: عالم، مرید، قادر، حی، متکلّم، سمیع و بصیر زیرا هر صفتی را قدیم
می دانند مرحوم حاج ملا هادی سبزواری می گوید: «و الأشعری بازدیاد قائله» ـ اشاعره
قائلند که صفات خدا زائد بر ذات خدا است و قدیم می باشد.

بنابراین، اگر کسی معتقد باشد کلام خدا قدیم است، به دو قدیم اعتقاد پیدا کرده
که یکی ذات خداوند است و دیگری کلام خداوند و همانگونه که حضرت امیر(ع) می فرماید:
اگر قدیم دیگری باشد معنایش این است که خدای دیگری است در حالی که ادلّة توحید ما
را راهنمائی کرده که واجب الوجود بیش از یکی نیست و قدیم می باشد.

ادامه دارد

 

/

تداوم انقلاب در یادآوری پیروزی

امام خمینی:

22 بهمن که غلبه ایمان بر کفر والله بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، همه باید آن
را حفظ کنند و بزرگ بشمارند.

تداوم انقلاب در یادآوری پیروزی

22 بهمن روزی جاودان و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام و ایران.

22 بهمن روز تجلّی حکومت الله در این خطّه شهید پرور.

22 بهمن روزي که درخت خونبار انقلاب مقدس اسلامي، بارور گرديده و به ثمر نشست.

22 بهمن روزی که برّنده ترین سلاح معنوی، پیروزی آفرید و دشمنان داخلی و خارجی
را به شکست وا داشت.

22 بهمن، روزی که کلمه توحید در وحدت کلمه بدست آمد.

22 بهمن روزی که در نتیجه اعتصام به حبل الله، کفّار از ضربه زدن به اسلام
مأیوس و نومید شدند و خداوند نصرت خود را به این ملّت شاکر و نستوه، ارزانی داشت.

22 بهمن روزی که ثابت شد رگبار «الله اکبر» از رگبار مسلسل ها قوی تر و
نیرومندتر است و همین «الله اکبر» است که باطنین انداختن در فضا، رعب در قلب دشمن
می افکند و سلاحش را بی اثر و در نتیجه مکرش را باطل و او را خرد و نابود می سازد.

22 بهمن به دنیا آموخت که انقلاب اسلامی هرگز فرموله نمی شود و در کامپیوتر
نمی گنجد.

22 بهمن به دنیا آموخت که انقلاب اسلامی با تحلیل های مکانیستی و ماشینی و در
نتیجه کامپیوتری شناخته نمی شود.

22 بهمن به استکبار جهانی آموخت که دارای یک نیروی نامرئی و ناپیدائی است که
نه تنها با وسائل و ابزار مادّی شناخته نمی شود که با شناخت ظاهری اسلام و تشیّع
از راه اسلام شناسانِ در خدمت شیطان بزرگ، هر چند با کوشش ها و تلاش های مداوم
همراه باشد، به نتیجه نمی رسد؛ زیرا دارای یک ویژگی منحصر به فرد، و از نظر
بیگانگان پدیدة ناپیدائی است که آموختنی نیست، و اینجا دیگر کمیت تخصّص ها و
آموزشهای دانشگاهی لنگ است؛ و این نیرو را نمی توان کامیپوتریزه کرد لذا همان
روزهای اوّل پیروزی انقلاب مجله آمریکائی «تایم» نوشت: «خمینی، سرشناس‌ترین و
ناشناخته ترین چهرة جهان است» و در اوائل بروز جنگ تحمیلی مجلّه آلمانی «اشپیگل»
نوشت: «ما به آمریکا نصیحت می کنیم تا (امام) خمینی زنده است، سر به سر ایران
نگذارد، زیرا او دارای نیروئی ناشناخته و مخفی است که هرگز با آن نمی توان مبارزه
کرد!» غافل از اینکه، امام خمینی، این نیروی مخفی را آنچنان به این ملّت بزرگ و
شهید پرور تزریق کرده است، که انقلاب اسلامی ایران را برای همیشه بیمه کرده است، و
خود امام فرموده: «انقلاب اسلامی یک موجودی الهی است که هرگز شکست نمی خورد».

22 بهمن به ما آموخت که در مبارزه با دشمنان اسلام، فقط باید تکیه بر خدا
داشت، گر چه دست از سلاح تهی باشد و وابستگی به شرق و غرب، هر چند با سلاحهای مدرن
مجهز باشد، در برابر نیروی هماهنگ مردمی که با سلاح ایمان، مبارزه می کنند، بی اثر
و خنثی خواهد بود.

22 بهمن يادآور خاطره هاي خونيني است که در عين تلخي، شيرين است.

22 بهمن یادآور فداکاریها، ایثارها و گذشتهای پیروزی آفرینی است که هرگز از
ذهن ها نمی رود و به فراموشی سپرده نمی شود.

و بجا است ما نیز همواره از این روز سرنوشت ساز یاد کنیم و عبرت بگیریم.
خداوند نیز می فرماید: «و ذکّرهم بأیّام الله» ـ آنان را از روزهای خدا یاد آر. و
هیچ شکّی نیست که 22 بهمن از ایّام الله است، چرا که در این روز رژیم ستم شاهی
برای همیشه به زباله دانی تاریخ فرستاده شد و حکومت بدست فرزند امیرالمؤمنین«ع»
افتاد.

ولی چرا این روزها را به یاد آوریم؟!

اگر 22 بهمن و آن همه فداکاری ها و ایثارها و شهادت ها و شهامت ها و از خود
گذشتگی ها را به یاد آوریم، دیگر جائی برای خود خواهی ها و خود محوری ها و فرصت
طلبی ها نمی ماند.

اگر 22 بهمن را به یادآوریم، توطئه‌ها و نقشه های مخالفان اسلام و انقلاب برای
لکه دار کردن انقلاب و خدمتگزاران مخلص آن، خنثی و بی اثر می شود.

اگر 22 بهمن را به یاد آوریم، هرگز مسائل تفرقه انگیز و تشتّت آور را مطرح نمی
کنیم که بجای آن صفا و محبت و صمیمیّت، نفاق و دشمنی و مصلحت های فردی حکمفرما
شود.

اگر 22 بهمن را یادآوریم که همه با هم در یک سنگر بزرگ و در زیر پرچم «لا اله
الا الله» و برهبری امام امّت، به مبارزه و پیکاری بی امان با طاغوت ستمگر می
پرداختیم و همه جای ایران جوش و خروش اسلامی بود و نغمه های شوم تفرقه افکنان هیچ
اثری نداشت، و همکاری و تعاون در تمام زمینه ها رایج و حکمفرما بود، امروز هم
اجازه نمی دادیم توطئه افکنان در صفوف منسجم و بهم پیوستة ما با ایجاد خطهای سوم و
چهارم و … رخنه کنند و ما را از خطّ مستقیم امام منحرف سازند.[1]

مقایسه ای بین دیروز و امروز

با مقایسه ای کوتاه بین دیروز انقلاب و امروز آن، درمی یابیم که نیاز ما به
وحدت و هماهنگی بیشتر است و نه تنها باید این وحدت برقرار باشد که باید گسترده تر
و همگانی تر شود.

مقصود از دیروز همان دوران ستمشاهی است که یک طاغوت دژخیم با مجهز بودن به
انواع سلاحها و با داشتن ساواکی قوی و خشن، بر مردم حکومت می راند و با
آزادیخواهان و مبارزان مسلمان و روحانیّون و هرکس که با قلم، بیان و کردارش، به او
اعتراض کرده و به مخالفت برمی خاست، وحشی ترین و ارتجاعی ترین روشهای قرون وسطائی
را برای خفه کردن و یا در بند کشیدن و حتی از بین بردن او روا می داشت.

امام امّت با ارشاد و هدایت مردم و هشدار دادن به آنها، طی سالیان دراز، و طبق
برنامه های صددرصد اسلامی، مردم را آماده مقاومت ساخت و در ایّامی که فشار رژیم
بیشتر و آمادگی مردم افزونتر شد، روحیه مقاومت نیز فزونی یافت و امام با اعلامیه‌ها
و سخنرانی های پی در پی انقلاب را دنبال کرد، تا به پیروزی نائل آمد.

بدون تردید، مهمترین عامل پیروزی، همان وحدت و انسجام مردم بود که همه با هم
فرمان های امام را مو به مو اجرا می کردند و کوچکترین ناهماهنگی در میان آنان دیده
نمی شد، و همین عامل به اضافة اتکاء کامل به خدای متعال و الهی بودن انگیزة
انقلاب، قدرت رژیم را کاهش داد تا به صفر رساند و از آن طرف، اقشار مختلف مردم روز
به روز قوی تر و نیرومند تر شده و با برپائی تظاهرات و اعتصابهای همگانی، کنترل
اوضاع را از رژیم سلب کرده و سرنوشت خود را بدست گرفتند و انقلاب اسلامی را به
پیروزی رساندند.

اکنون باید دید که آیا نیاز به وحدت و هماهنگی در آن زمان بيشتر بود يا در اين
زمان؟

آن روز ما بوديم و يک طاغوت ستمگر و امروز مائيم و هزاران طاغوت.

آن روز یک ساواک قوی بود و امروز سازمانهای جاسوسی بین المللی شرق و غرب.

آن روز دشمن از داخل به ما حمله می کرد و امروز از داخل و خارج، از زمین و
هوا، از شرق و غرب.

آن روز محاصره اقتصادی نبود و امروز محاصره نظامی و اقتصادی و … هست.

آن روز دست شیطان بزرگ از پشت پرده کار می کرد و امروز دستش رو شده است! و در
ظاهر و باطن، خفا و علن، پنهانی وبر ملا نقشه می چیند، توطئه می کند و می جنگد.

و آن روز هنوز استعمار گران آیه یأس نخوانده بودند و امروز که بحق آیه «الیوم
یئس الذین کفروا من دینکم» تجلّی یافته، با تمام قوا و نیرنگ ها و توطئه ها و
نیروها و سلاحها به جنگ ما آمده‌اند. و چون دیدند جنگ نظامی نمی تواند این ملّت
مقاوم و خداجوی را از پا درآورد، دست به یک جنگ خطرناکتر و پلیدتر زده اند و آن
جنگ روانی است. جنگ رواني که بوسیلة آن پیوندهای محکم قشرهای مسلمان را از هم
بگسلانند و همه را نسبت به همدیگر بدبین کنند و سرانجام فاتحه تمام پیروزی ها را
بخوانند.

البته ما مطمئنیم که در سایه پیروی از تعالیم نجاتبخش اسلام و رهنمودهای
حکیمانه رهبر معظم انقلاب و هشدارهای دلسوزانه امید امام و امت، هیچ گزندی به
انقلاب نخواهد رسید و همانگونه که مردم ما صدام جلاد را در دام بلا گرفتار کرده و
دشمنان را به رعب و وحشت انداخته اند، در این جنگ جدید نیز به مخالفان انقلاب در
هر لباس و مقامی باشند چه در داخل و چه در خارج، شکستی مفتضحانه خواهند داد و برای
همیشه آنان را ناکام خواهند کرد؛ ولی بی گمان در صورتی آرمان رهبر تحقّق می پذیرد
و دشمن رسوا و طرد می شود که همچنان وحدت مستحکم اسلامی پابرجا بماند ومردم با
همان روحیه ایثار و از خود گذشتگی دوران پیش از پیروزی در برابر سختی ها و مشکلات
تحمّل کرده، امید دشمنان را به نومیدی مبدّل سازند.

البته لازم به تذکر مجدّد است که «سواد اعظم» همچنان گذشته، با انقلاب پیوند
شکست ناپذیر خود را محکم نگهداشته و هرگز از خطّ رهبری پا را فراتر نگذاشته بلکه
بیش از پیش در جبهه های نور علیه ظلمت فداکاری و ایثار را به حد اعلای خود رسانده
و ما بحق شاهد مسلمانان صدر اسلام هستیم که گرداگرد وجود مقدّس پیامبر اکرم(ص) از
همه چیز خود گذشتند و اسلام را با خون و مال و فرزندان خود نگهداشتند و ملّت ما
امتحان خود را در جبهه و پشت جبهه داد و سربلند بیرون آمد. و این نغمه های شوم
اختلاف انداز و تفرقه افکن تنها از زبان قاعدین و مرتجعین بلند است؛ همان ها که در
ایام فداکاری، کنج عزلت را برگزیده و در گوشه های انزوا خزیده بودند و امروز خود
آگاه یا ناخودآگاه آتش بیار معرکه شده اند و آب به آسیاب دشمن می ریزند و لذا مردم
همیشه در صحنه، باید بیش از گذشته، هشیار و بیدار باشند و از شگردهای گام به گام
آنان آگاه شوند و هرگز دنباله رو آنان نباشند که این ملّت، همیشه در صحنه های
مبارزه پیشرو بوده و با این پیشرویها پیروزیها آفریده و در دو جهان سربلند خواهد
بود. و اما تکلیف منافقین و دشمنان آشکار انقلاب روشن است، آنان هر چه حادثه
بیافرینند، دودش به چشم خودشان خواهد رفت و از این طرف، ملت ما مقاوم تر و مصمم تر
در برابر آنان خواهد ایستاد و آنان را به روز سیاه نشانده و در آینده نیز خواهد
نشاند، ان شاء الله.

ولی چه کنیم که جنگ روانی را خنثی سازیم؟

مسئولین امور، بزرگترین مسئولیت را بر عهده دارند، آنان برای اینکه جلوی
هرگونه شایعة خانمانسوز را بگیرند و بهانه بدست مغرضان ندهند، لازم است همواره
خداوند سبحان را حاضر و ناظر بر کارهایشان بدانند وخدمت به مردم را وظیفه ای مقدس
بشمارند و در این خدمت، خلوص و قصد قربت داشته باشند و بکوشند که با صدق و صفا،
کمبودها را حل کنند نه با گزارش های مبالغه آمیز و با وعده های مؤجَّل که دردی را
درمان نمی کند.

این محرومان بودند که با نثار خون و مال خود شما را به این منصب رساندند، پس
باید در خدمت اینان باشید. هرکس باید در هر پست و مقامی هست، کار خود را نه تنها
خوب بلکه به نحو احسن انجام دهد تا اینکه کمبودها جبران گردد و محرومیت ها از بین
برود. و اگر کسی خدمتی کرد به رخ مردم نکشد و بر مؤمنین منت نگذارد که هر چقدر
کارش را خوب انجام داده باشد، در برابر خدمتهای مردم ناچیز است و تازه اگر تمام
وقتش را صرف خدمت بکند، وظیفه اش را انجام داده است و کسی که وظیفه اش را انجام می
دهد لازم است که نه منت بر دیگران نهد و نه توقّعی از کسی داشته باشد.

آنجا که اهل بیت عصمت و طهارت، خاندان علی(ع) به فقرا و مستمندان کمک می
کردند، در جواب تشکر آنان می گفتند: «انَّما نطعمکم لوجه الله، لا نرید منکم جزاء
و لا شکوراً»، تازه در آن کار هیچ الزامی نبوده و تنها یک عمل مستحب را ـ در حدّ
ایثار ـ انجام داده بودند ولی مسئولین ما باید توجه داشته باشند که کار آنها وظیفه
است یعنی اگر کم کاری کنند به اسلام، انقلاب و ملت خیانت کرده اند و کسی ایثار و
از خود گذشتگی از آنان نخواسته است، تنها خواست ملت این است که طبق قانون شرع و
قانون اساسی عمل شود و کارکنان دولت، اینقدر در اجرای کارها کاغذ بازی ـ که همچنان
به نحو گسترده تری ادامه دارد ـ نکنند و پارتی بازی که خیانت بزرگی است نداشته
باشند و اینقدر در اطاق ها و سالن های عریض و طویل اداره ها، مردم را ندوانند.

چه خوب است که آغاز سالگرد انقلاب اسلامی، آغازی باشد برای: اخلاص در عمل، صدق
در گفتار، خدمت خالصانه به ملت، محو پلیدترین آثار بجای مانده از طاغوت که همان کاغذ
بازی و پارتی بازی است و بالاخره وظیفه شناسی هر فرد و هر سازمان و هر وزارتخانه و
هر مقام مسئول.

اگر همه افراد به مفهوم تقوای در عمل، هم عمل داشته باشند و هم تقوی، هم تخصّص
باشد و هم تعهد بی گمان راه بر دشمنانی که جنگ روانی را در کشور امام زمان (عج) به
راه می اندازند، بسته می شود. اگر آن مؤمن متعهّدی که وظیفه اش را در خدمت به
انقلاب انجام داده، اکنون گرفتار بُروکراسی اداری نشود و امتیازی بین خود و دیگران
نیابد، بدون شک هیچ شایعه ای نمیتواند اخلاص او را نسبت به انقلاب و مسئولین کم
کند ولی اگر …

و همچنین اگر یک کارمند، در حدّ مسئولیّتش به کارها رسیدگی کند و بجای دشوار
کردن کارها، در پی رفع دشواری ها باشد و با مراجعین «بالتی هی احسن» و با برخوردی
انسانی (که توقع بیش از آن نیست!) رفتار نماید و کارش را فقط برای خدا انجام دهد و
اجر و پاداشش را از او بخواهد، راه یکساله را یک شبه خواهد رفت و رفتار خوب او نه
تنها شایعه ها را خنثی می سازد که بزرگترین خدمت به اصل انقلاب است.

اگر یک فروشندة کالا، به بهره ای اندک قانع باشد … اگر یک معلّم، فرزندان
این خطّه را مخلصانه تربیت و آموزش دهد … اگر یک مدیر، با زیردستانش رفتاری
اسلامی داشته باشد … اگر یک کارخانه در تولید، رقابت صادقانه با مشابه خارجی
داشته باشد (نه با تبلیغات گزاف) … اگر یک معمار، خیّاط، تعمیرکار و هر صاحب
حرفه ای، وعده های سر خرمن ندهد … و خلاصه اگر هر انسان مسئولی، وظیفه شناس باشد
و هرکس خود را مسئول بداند و نسبت به انقلاب بدهکار فرض کند (نه مانند بعضی ها که
همیشه طلبکارند!) و خدمت خود را متعهّدانه و صادقانه انجام دهد، در نتیجه: همکاری
بین دولت و ملت، و تمام اقشار با همدیگر به نحو احسن برقرار می شود، گله ها و
شکایت ها از بین می رود، حق به ذی حق می رسد، خون شهدای انقلاب پایمال نمی شود و
انقلاب مقدّس ما که ادامة انقلاب بزرگ پیامبر اکرم(ص) است، پابرجا و استوار می
ماند و آرمان قلبی امام خمینی ارواحنا فداه، محقَّق می شود که فرمود:

«امروز روزی است که همة برادرهای مرزنشین و مرکز نشین، همان طوری که در ابتدای
نهضت همه با هم بوديد، همه با هم این نهضت را به پیش بردید، از حالا به بعد هم این
نهضت را پیش ببرید که یک حکومت اسلامی مستقر پیدا بکنیم با قوانین اسلام، آن وقت
خواهید دید که آن رژیمی که عدالت پرور است، آن رژیمی که برای دهقان بیشتر مقام
قائل است تا برای بالاترها؛ آن رژیم اسلام است. آن رژیمی که اصلاً در آن گروه ها و
زبان ها مطرح نیست اسلام است. ما باید کوشش کنیم که این مطلب را به دنیا ثابت کنیم
که مملکت ما مملکتی است که متحول شد از رژیم طاغوتی به رژیم اسلامی انسانی و
محتوایش و واقعیتش، تغییر و تحول واقعی کرد. فقط اسم نبود که ما بگوئیم جمهوری
اسلامی، نه! ما می خواهیم تمام قواعد اسلامی همان طور که در صدر اسلام بوده است در
ایران تحقق پیدا کند و به دنیا ارائه بدهیم که اسلام مترقّی این است که به حال
مستمندان و ضعفا بیشتر اهمیت می دهد تا به دیگران. آنکه طرفدار مستضعفین است؛ آن
رژیمی که می خواهد مستضعفین را از قید و بند آن گرفتاری ها بیرون آورد، آن اسلام
است. آن رژیمی که پیشش اصلاً مرزنشینی و مرکز نشینی مطرح نیست، بالا نشینی و پائین
نشینی مطرح نیست، اسلام است.»      

 



[1]
– بی گمان ملت عظیم الشان ایران، در راه الله و با پیروی از خطّ امام همچنان
روز 22 بهمن را زنده نگهداشته است، و اگر گله ای باشد، نسبت به افراد معدودی است
که از تقوی و همان نیروی مخفی و پنهانی ای که دشمن همواره از آن وحشت دارد،
برخوردار نیستند و امید ما این است که اینان نیز به صفّ مرصوص ملت مسلمان باز گردند
و اگر باز نگشتند مردم آنها را شناخته و منزوی سازند.

/

دانستني هايي از قرآن

دانستني هايي از قرآن

انقلابیون قبل از انقلاب

«$tBur ö/ä3s9 žwr& (#qà)ÏÿZè? ’Îû È@‹Î6y™ «!$# ¬!ur ÛWºuŽÏB ÏNºuq»uK¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur 4 Ÿw “ÈqtGó¡o„ Oä3YÏB ô`¨B t,xÿRr& `ÏB È@ö6s% Ëx÷Gxÿø9$# Ÿ@tG»s%ur 4 y7Í´¯»s9’ré& ãNsàôãr& Zpy_u‘yŠ z`ÏiB tûïÏ%©!$# (#qà)xÿRr& .`ÏB ߉÷èt/ (#qè=tG»s%ur 4 yxä.ur y‰tãur ª!$# 4Óo_ó¡çtø:$# 4 ª!$#ur $yJÎ/ tbqè=yJ÷ès? ׎Î7yz » (سوره حدید، آیه 10)

ترجمه:

چرا در راه خدا انفاق نمی کنید، در حالی که میراث آسمانها و زمین از آنِ
خداوند است. آنان که قبل از پیروزی انفاق کردند و پیکار کردند. برابر نیستند (با
دیگران). آنان درجه و مرتبتی والاتر دارند از آنها که پس از پیروزی انفاق کردند و
پیکار نمودند. و خداوند به همگی وعدة نیکو داده است و خدا بر کارهائی که می کنید،
آگاه است.

لغت:

تنفقوا: اصل کلمه انفاق، نفق است به معنای خارج شدن و تمام شدن. راغب در
مفردات گوید: نفق الشئ، مضی و نَفِدَ، یعنی رفت و تمام شد. و انفاق مال به معنای
اخراج مال است و از اینکه هرگاه کسی چیزی را بدیگری ببخشد، از دست او رفته است
لذا، این بذل و بخشش را انفاق نامند زیرا در انفاق، انسان از مال یا هر چیز دیگر
می گذرد. و نفقه هم از همین باب است و آن به چیزی گفته می شود که خرج و مصرف گردد.
پس معنای انفاق، خرج کردن و مصرف نمودن است و انفاق در راه خدا، مصرف نمودن پول
است، برای رضای خدا، اعم از اینکه واجب باشد مورد انفاق یا مستحب مانند زکات یا
صدقة مستحبه.

میراث: آنچه را بدون زحمت و مشقّت و بدون معامله، بر آن دست یابی یا از دیگری
به تو منقل شود، میراث و تراث نامیده می‌شود.

و از آنجا که آسمان و زمین و آنچه در آنها است، یعنی همة جهان به سوی خدا باز
می‌گردد و همه این مالکیتهای اعتباری نیز از بین می رود، خداوند آنها را میراث
نامیده است با اینکه مالکیت حقیقی در این جهان نیز از آن او است و این مالکیّت های
اعتباری برای نظم زندگی به امر خداوند و الهام او مقرر شده است. اضافه میراث به
آسمانها و زمین در آیه مبارکه، اضافه بیانیّه است یعنی میراثی که همان آسمانها و
زمین است با آنچه در آنها است. و منظور همه جهان می باشد.

بنابراین، آنچه بر زمین است از یک نظر میراث است که از نسلی به نسلی دیگر
منتقل می شود و از نظری دیگر میراث است به این معنی که همه می میرند و تنها وارث
آنها خداوند است «و الله ملک السموات و الأرض». و در آیه، آنانکه در راه خدا، انفاق
نمی کنند، توبیخ شده اند زیرا آنچه دارند از خدا است و میراث آسمانها و زمین مختص
او است، پس چرا در راه او از آنچه به آنان داده است، انفاق نمی کنند. در آیه 33 از
سوره نور می خوانیم: «Nèdqè?#uäur `ÏiB ÉA$¨B «!$# ü“Ï%©!$# öNä38s?#uä » و به آنان بدهید از اموال خداوند که به شما عطا نموده
است.

لایستوی: استواء بمعنای برابری است و لا یستوی یعنی برابر نیست.

فتح: اصل معنای فتح، گشودن و باز کردن است. و شاید از این روی پیروزی را فتح
می گویند که لشکر پیروز، دروازه های شهر شکست خورده را باز می کردند.

الحسنی: حسن ضد قبح است به معنای نیکی. راغب گوید: حَسَن هر چیز خوش آیند و
خوشحال کننده را گویند. حُسنی مؤنث احسن به معنای بهتر است. در آیه می فرماید: «وَ
کلاًّ وعدالله الحسنی» و همگی را خداوند وعدة پاداشی بهتر داده است که در اینجا
موصوف بعلّت دلالت صفت بر آن، محذوف شده است، علاّمه طباطبائی«ره» گوید: «ای
وعدالله المثوبة الحسنی».

استفاده از آیه:

این آیه دلالت دارد بر توبیخ کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق نمی
کنند. و ضمناً ثابت می کند که درجة آن اشخاصی که پیش از فتح مکّه (یا فتح حدیبیه)
نه تنها اموال خود را انفاق کردند بلکه از جان خویش نیز در راه خدا گذشتند، برتر و
والاتر از مقام آنهائی است که پس از پیروزی و در ایام عزّت و شکوه مسلمین، انفاق
کردند و با دشمنان پیکار نمودند. و همواره چنین است.

آن راد مردان و شیرزنانی که قبل از پیروزی انقلاب، در آن ایّام حفقان زا، از
مال و جان خود برای بدست آوردن پیروزی یا شهادت گذشتند و در آن دورانی نهضت را
یاری نمودند که اسلام غرب بود و از شهیدان نه اسمی و نه عکسی در روزنامه ها و
مجلاّت چاپ می شد و حتی مجالس فاتحه و یادبود آنها در پنهانی و با ترس و وحشت
برقرار می شد، بی گمان مقامشان و الاتر از کسانی است که پس از انقلاب و در ایّام و
شوکت انقلاب اسلامی به آن ایمان آورده اند، ولی در هر صورت، خداوند به هر دو گروه،
وعدة بهترین پاداش را داده است.

آیا مسئولین این برتری را ملاحظه می ‌کنند؟! و آیا سوابق انقلابی، اکنون معیار
است یا بله قربان گویان؟! باید خود را با معیارهای قرآنی بسنجیم، منظور ما انتقاد
نیست بلکه هشدار و تذکر است.

مطلب دیگر اینکه انفاق به مال را در کنار قتال و جهاد در راه خدا قرار داده؛
پس آنانکه به نحوی توان رفتن به جبهه های نبرد حق علیه باطل را ندارند، باید با اموال
خود، رزمندگان اسلام را و در نتیجه اسلام و انقلاب اسلامی را یاری دهند؛ که ملّت
بزرگ ما در هر دو میدان به خوبی انجام وظیفه کرده و از امتحان سربلند و سرافراز
بیرون آمده و خداوند پیروزی را نصیبش خواهد کرد، ان شاء الله.

 

/

سرمقاله

بسم الله الرحمن الرحیم

انقلاب اسلامی، همچنان به پیش

انقلاب اسلامی ایران همانگونه که از جهت مبدأ، انگیزه و
وقوع یک انقلاب بی مانند بود از نظر بقاء، ادامه و عدم انحراف نیز در میان تمام
انقلابهای جهان بی نظیر است و اهمیت و اعتبار این ویژگیها آنگاه معلوم می شود که
تمام انقلابهای مهم جهان را مورد بررسی و مقایسه قرار دهیم. انقلابهائی که بدون
استثناء بعد از مدتی به سقوط یا انحراف و وابستگی کشیده شده اند و این در حالی است
که امروز در آستانه هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جهان شاهد است
که این انقلاب علیرغم گسترده ترین تلاشها و توطئه‌های دشمنان اسلام، بیش از پیش با
حفظ ارزشها و معیارهای خود، پایه‌های اصولی خود را تحکیم بخشیده است و در پرتو
همین ویژگیهای انحصاری است که این انقلاب در سطح داخل و خارج، جاذبه و دافعه خاص
بخود را همچنان حفظ کرده و در حالی که دشمنان و تمام کسانی که از آغاز با انقلاب و
اسلام در تضاد بودند، بر ادامه خصومتشان پافشاری می کنند، تمام مستضعفان و ملتهای
دربند و بخصوص مسلمانان در سراسر جهان بیش از پیش بدان دل بسته و به جمهوری اسلامی
ایران به عنوان کانون اصلی و دژ استوار آزادی و مبارزه با شرق و غرب جهانخوار چشم
امید دوخته اند که نمونه هائی از این حقیقت در لبنان، افغانستان، مصر، افریقای
جنوبی، فیلی پین، اندونزی، مالزی و … بر هیچ کس پوشیده نیست و نمودار دیگری از
این حقیقت نورانی را جهان با شگفتی تمام در استقبال بی نظیر رئیس جمهوری محترم در
پاکستان شاهد بود. و در داخل نیز علیرغم تمام مشکلات و توطئه ها و فشارهای اقتصادی
که هنوز هم به طور عمده بر دوش طبقة مستضعف و محروم جامعه سنگینی می‌کند باز هم
چیزی شبیه معجزه رخ می دهد و تمام تحلیلگران و جامعه شناسان! را با ناباوری و
شگفتی عمیق مواجه می سازد. آنگاه که با یک اشارة رئیس مجلس شورای اسلامی صدها هزار
نفر که آثار محرومیت و فقر و در عین حال تشعشع نور ایمان و خلوص از چهرة با صلابت
و مصمم آنان آشکار است، همچون امواجی عظیم بر دریای پر عظمت امت اسلام خروشان می‌شود
و به سوی ساحل مرزهای کشور اسلامی حرکت می‌کنند. تا ارتش متجاوز صدام را همچون
خاشاکی بی مقدار به وادی مرگ و دیار نیستی فرو غلطانند.

ادامه خصومت جهانخواران مستکبر و مزدورانشان و دلبستگی
روزافزون صدها میلیون انسان رنجدیده و آزادیخواه در داخل و خارج، روشن‌ترین دلیلی
است بر ماهیّت و موفقیّت انقلاب و جمهوری اسلامی همانگونه که ماهیّت صدام و
گروهکهای ضد انقلاب را نیز با همین محک یعنی دوستان و مدافعانشان از یک سو و
دشمنان و مخالفانشان از سوی دیگر می توان مورد ارزیابی قرار داد!

آنچه در این شرائط حساس لازم به تذکر است، توجه به عوامل
باز دارنده و موانعی است که ممکن است به صورت یک خطر، سدّ راه انقلاب و پویائی آن
شود.

مسلّم است که تنها خطری که می تواند انقلاب را تهدید کند
قبل از آن که در خارج باشد، در داخل است و پیش از آن که از سوی طیف ضد انقلاب باشد
از درون طرفداران انقلاب است و بالاخره خطر نه از ناحیة مردم عادی است که در
کارگزاران و افرادی است که بار سنگین مسئولیت انقلاب و اداره کشور اسلامی را بر
دوش گرفته اند.

اینان اگر در صحنه جهاد اکبر شجاعانه پیروز شدند و با ایمان
و خلوص و تدبیر و تدبّر، بار سنگین مسئولیّتی که در هر پست و مقام بر دوش گرفته
اند احساس کردند و با حفظ وحدت و هماهنگی و با بصیرت و برنامه ریزی دقیق به نحو
احسن از عهده انجام مسئولیت خویش برآمدند، بی گمان نقش اوّل را در رساندن کشتی
انقلاب به ساحل آرمانهای بلند آن خواهند داشت. و اگر خدای ناخواسته تحت تأثیر هواهای
نفسانی و تسویلات شیطانی به صورت گام به گام! و تدریجی از یاد خدا و خون پاک
هزاران شهید غافل و در سرازیري حبّ دنیا و حبّ ذات و آلودگی به رفاهیّات، تشریفات،
کاخ نشینی و گرایش به خط بازی، گروه گرائی، کارشکنی برای یکدیگر، ایجاد صف بندیها
و منازعات و … قرار گیرند و اگر نیرو و امکاناتی که انقلاب در اختیار آنها قرار
داده، با تمام وجود و صد در صد در خدمت به اسلام و مسلمین به کار گرفته نشود و
تمام و حتی بخشی از آن صرف منافع شخصی و مصالح گروهی و خنثی کردن یکدیگر شود، این
امور و امثال آن می توانند بالاترین ضربه را به انقلاب وارد آورده و آن را در نیمة
راه زمین گیر کنند. و در این صورت است که خداوند اخطار می فرماید که: «فتربّصُوا
حتّی یأتی الله بامره و الله لایهدی القوم الفاسقین».

در نظامی که ملاک حاکمیّت فقط بر اساس ارزشهای الهی استوار
است؛ ارزشهائی که در سیره و سخن امام به عنوان الگو و تجسّم راستین ارزشهای
اسلامی، ترسیم شده است، تمام مسؤلین و دست اندرکاران باید بیشترین توجه را به حفظ،
تحکیم و توسعه این ارزشها در خود و دیگران مبذول دارند و نگذارند در گوشه و کنار،
افرادی پیدا شوند که با اعمال و رفتار خویش به نام اسلام و نظام اسلامی، موجب
دلسری و نارضایتی مردم شوند و در این رابطه تحول در سیستم اداری کشور که درگذشته
بر مبنای تأمین منافع بیگانگان پایه ریزی شده بود یک ضرورت قطعی است.

والسّلام ـ رحیمیان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا کنون

همگام با پیروزی بزرگ

«اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است و مردم به
هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم! هراسی به خود راه ندهید که
به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است. از خداوند تعالی پیروزی ملت اسلام را
خواهانم».

21/11/57

«در این لحظه حسّاس که به لطف خداوند تعالی، مبارزات
قهرمانانه شما سدهای استبداد و استعمار را یکی پس از دیگری می‌شکند و انقلاب
اسلامی شما، شکوفه ها و میوه های خود را آشکار می سازد… توجه داشته باشید که
انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسیده است، دشمن از انواع وسایل و
دسایس بهره مند است و توئطه ها در کمین ما است. تنها هوشیاری و انضباط انقلابی و
اطاعت از فرمان رهبری و دولت موقت اسلامی است که همه توطئه ها را نقش بر آب می
سازد».

22/11/57

«اکنون که دستگاه دیکتاتوری و ستمکاری بر چیده شد، باید از
هر نوع خرابکاری و چپاول و آتش سوزی و ظلم احتراز شود و بر عموم است که از اینگونه
اعمال غیر انسانی به شدت جلوگیری نمایند. آنان که دست به این اعمال وحشیانه می‌زنند،
خائن به مملکت و مخالف نهضت اسلامی هستند … به فرصت طلبانی که می خواهند با ماسک
انقلابی از، رژیم منقرض پشتیبانی کنند و نهضت را بدنام نمایند، مهلت فعالیت ندهید
و ملت مسلمان باید ابتکار را به دست بگیرد».

23/11/57

«اکنون که به فضل الهی و به یمن مقاومت ها و پایداری‌های
سرسختانه شما مردم غیور، پایگاههای رژیم سلطنت استبدادی و حکومت ضد اسلامی خاندان
پلهوی و پایه های استعمار نو و کهنه، یکی پس از دیگري درهم ریخته شده اند … لازم
می دانم که از عموم مردم ایران؛ از کارگران، کارمندان، بازاریان، پیشه وران،
دانشگاهیان و فرهنگیان دعوت نمایم که از روز شنبه 28 بهمن، اعتصابات خود را پایان
داده و فعالیت ها و کارهای خود را آغاز نمایند».

 25/11/57

«الآن که قوای انتظامی ملحق شد به اسلام و در پناه اسلام
واقع شد، چه قوای ارتشی و چه شهربانی و چه ژاندارمری و چه سایر قوائی که ملحق شده
به ملت و در پناه اسلام واقع شدند، احدی از مردم حقّ تعرض به آنها ندارد. تعرّض به
آنها، تعرّض به دولت اسلامی است و تعرّض به دولت اسلامی، تعرّض به خدا است».

26/11/57

«رمز پیروزی همین وحدت کلمه بود و ما باید همین را حفظ
کنیم، یعنی هرکس در هر مقامی که هست، من که یک طلبه هستم، آقایان که از علمای
اعلام هستند، شماها که از روشنفکران و متفکران هستید، همه ما الآن مسئول هستیم
برای آتیه اين کشور».

27/11/57

«رمز پیروزی ما وحدت کلمه بوده است. اکنون با کمال خضوع می
خواهم تا از اختلافات دست برداشته و برای فردای خود فکر اساسی کنید و از هرگونه
اختلاف بپرهیزید که چون موریانه خوب و بد را نابود می کند».

30/11/57

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(همگام با پیروزی بزرگ)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(انقلابیون قبل از انقلاب)

تداوم انقلاب در یادآوری پیروزی

کلام خداوند                                                    آیت
الله العظمی منتظری

شکر نعمت و کفران آن                                       آیت الله
مشکینی

سخنان معصومین(نامگذاری فرزندان)

مصاحبه با شیخ سعید شعبان رهبر جنبش توحید
اسلامی

تذکر و آزمایش                                                آیت الله
جواد آملی

استدراج و مکری ظریف                                     آیت الله
محمدی گیلانی

داستان ولادت حضرت علی(ع)                             حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

اسلام در تایلند(2)                                            استادفخرالدین
حجازی

در گوشه و کنارجهان

گوشه ای از زندگانی حضرت زهرا(س)

یاران امامان(زراره بن اعین)                                سید محمدجواد مهری

پیام شهید

آثار و عوارض گروه گرائی                                محمدرضا حافظ
نیا

سلیمان خاطر، از خاطره ها نمی رود

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خمینی

*وضع سفارت خانه ها باید طوری باشد که هر کس
وارد آنها می شود یک محیط اسلامی ببیند .

*باید باسایر کشور ها رابطه داشته باشیم ولی
نباید در امور ما دخالت کنند و خط بدهند

*اگر بخواهیم خودمان باشیم باید همه چیزمان از
خودمان باشد و در آداب و رسوم خودمان  را
از غرب جدا کنیم 12/8/64

*اینکه چهار ده کنگره از کنگره های قصر کسری
همزمان با میلاد رسول اکرم (ص) خراب شد آیا به نظر شما نمی آید که بنای ظلم
شاهنشاهی بعداز 14 قرن از بین می رود که به حمدالله از بین رفت و بتها هم از بین
خواهند رفت چه بتهائی که ا ز سنگ می تراشند و چه بت هائی که ملت ها با آدم ها می
تراشند .

*اگر پیغمبر( ص) مقصدش حال شده بود، اکنون این
آخوندهای درباری، این دولت آمریکا و دیگران نبودند مستقیم و پای برجا بایستید و
خوف نداشته باشید که قدرتی غیر از قدرت حق تعالی در کار نیست 9/9/64

آیت الله العظمی منتظری

*در شرایطی که کفر جهانی با آن همه اختلاف به
وحدت می رسد ، چرا نباید مسلمانان با آنهمه مشترکات ، جبهه واحدی تشکیل
دهند.4/9/64

*اخلاق و روش پیامبر که برای اعلای کلمه توحید
و مبارزه با سردمداران شرک و ظلم بود بایداحیا شود

*سردمداران شرق و غرب توافق کرده اند که
مسلمانان را به جان هم بیاندازند

*فرقه وابسته وهابیت با پول نفتی که در اختیار
دارد تمام هدفش ایجاد شکاف در دنیای اسلام است

*اگر این روحیه و آمادگی در ملت ما حفظ شود
بزودی کربلا و بعد از آن قدس عزیز آزاد می شود .

*امروز ملت آگاه کاملاً خود را با تشکیل بسیج
مستضعفین به فرمان امام مد ظله برای مقابله با تمام خطرها و پیشامدها  از تمام جهات نظامی و رزمی آماده ساخته  است .11/9/64

*اگر احیاناً دربعضی جاها اختلافات جزئی نسبت
به مسائل سیاسی  وغیره وجود دارد نگذارند
این اختلاف به نماز های جمعه و ساحت مقدس ائمه ی جمعه کشیده شود و آنها وجه
المصالحه اختلافات کردند .

آیت الله منتظری

*دانشجویان و طلاب حوزه هاعلاوه بر رشته های
تحصیلی خود باید در علوم سیاسی و مسائل روز دنیا هم آگاهی کافی داشته باشند تا
بتوانند درموضعگیریهای خود مسائل را درست بفهمند و کلاه سرشان نرود . 11/9/64

 

/

نگاهی به رویدادها

نگاهی به رویدادها

جنگ

*توسط خلبان شجاع نیروی هوائی ارتش اسلام
تأسیسات اقتصادی و نظامی عراق در جنوب العماره و شرق اربیل بمباران شد .   18/8/64

*به تلافی همه دشمن به دو واحد صنعتی در شهر
اهواز، کارخانه سیمان شهر سلیمانیه توسط جنگنده های ایران بمباران شد .              25/8/64

*جنگنده های ایرانی یک واحد صنعتی و محل تجمع
نیروهای بعثی در استان میسان عراق را بمباران کردند .28/8/64

*خلبانان شجاع ارتش اسلام یک مرکز صنعتی و محل
تجمع خودرو های نظامی دشمن را در منطقه دربندیخان عراق بمباران کردند .2/9/64

*نیروهای اسلام با اجرای سه مرحله عملیات
نفوذی بیش از 140تن از نیروهای بعثی را به هلاکت رساندند .4/9/64

*یگانهای نیروی دریایی ارتش اسلام منطقه فاز
عراق را بآتش کشیدند .6/9/64

جهان اسلام

*رژیم اردن ، اجرای مراسم مذهبی در خارج از
مساجد این کشور را ممنوع اعلام کرد ! 22/8/64

*انقلابیون مسلمان افغانی 50تانک رزمی نیروهای
اشغالگرشوروی را به آتش کشیدند . 28/8/64

*رژیم اندونزی یک واعظ مسلمان را به بیست سال
زندان محکوم کرد .

*در حمله نیروهای اشغاگر روسی به یک مسجد در
افغانستان حداقل بیست تن کشته شدند . 29/8/64

*پلیس مالزی صدها مسلمان تکبیر گوی را به
رگبار بست و 13 نفر را بقتل رساند . 30/8/64

*بدنبال انفجارات اخیر در مشروب فروشی ها ی
سریناگار ، پلیس کشمیر بیش از 400 نفر از اعضای سازمانهای اسلامی را دستگیر کرد .
5/9/64

*15 تن از نیروهای آنتوان لحد در عملیات ایثار
گرانه یک دختر سوری به هلاکت رسیدند .

مجاهدین مسلمان افغانی  چهار هلیکوپتر نیروهای دولتی و اشغالگر را
سرنگون کردند . 6/9/64

*تجمع علماء مسلمین لبنان طی پیامی ، انتخاب
آیت الله منتظری بعنوان جانشین امام امت را شکست کفر جهانی توصیف کرد . 10/9/64

اخبار داخلی

*اولین گروه از نیروهای بسیجی کاروان راهیان
کربلااز قسم راهی جبهه های نبرد شدند

*هزاران تن از نیروهای تازه نفس از 40 شهرکشور
عازم جبهه های نبرد شدند . 19/8/64

*بهره برداری آزمایشی از کوره دوم ذوب مس
سرچشمه با مؤفقیت آغاز شد .

*لیست 760نفری تصاحب کنندگان اراضی شمال در
رژیم سابق اعلام شد . 27/8/64

*هیئت سودانی از اعزام مزدور توسط رژیم نمیری
به جبهه های جنگ ابراز شرمندگی کرد . 29/8/64

*مجلس خبرگان آیت الله منتظری را بعنوان رهبر
آینده برگزید . 2/9/64

*مرکز تابش اشعه گاما برای اولین بار در کشور
آغاز بکار کرد .

*بیش از 3 میلیارد تومان از اموال 8 نزولخوار
معروف تهران مصادره شد .

*ایران بعنوان نماینده کشورهای گروه آسیا و
آفریقا در اجلاس سازمان توسعه صنعتی ملل متحد برگزیده شد .

*اولین خط تولید مهمات تفنگ کلاشینکف و تانک
«تی – 55» افتتاح شد . 4/9/64

*بیش از دو هزار تن سرب تغلیظ شده به سوئیس
صادر شد . 5/9/64

*دولت امارات هواپیمای ربوده شده  ایرانی را بهمراه هواپیما ربایان تسلیم جمهوری
اسلامی ایران نمود .

*کلیه سرنشینان اتوبوسهای مسافر بری بین 15 تا
230 هزار تومان بیمه شدند . 6/9/64

*مانورشهری نیروهای سراسری بسیج در مراکز
استانها و شهرهای بزرگ کشور با موفقیت انجام شد . 10/ 9/64

اخبار خارجی

*شاه اردن :ساف به رهبری عرفات موجودیت
اسرائیل را برسمیت می شناسد .

*رژیم عراق آبهای ساحلی سه جزیره استراتژیک
کویت را مین گذاری کرد . 14/8/64

*عرفات پس از ملاقات با مبارک : قول می دهم در
خارج از سرزمینهای اشغالی هیچگونه عملیات علیه اسرائیل صورت ندهیم .!

*روزنامه القبس: کویت سالانه 50 هزار دلار به
تحقیقات آمریکائیان برای مقابله با گستر ش اسلام اختصاص داده است .

*دیوان « عدالت اداری» ترکیه ممنوع استفاده از
حجاب توسط دانشجویان دختر را قانونی اعلام کرد .18/8/64

*محل اجلاس سران فالانژ لبنان و رهبران شبه
نظامی مسیحی در یک عملیات انتحاری منهدم شد

*سه تن بجرم جاسوسی برای عراق در یمن جنوبی به
مرگ محکوم شدند .22/8/64

*«مجمع عمومی»برای هفتمین بار خواستار خروج
فوری نیروهای شوروی از افغانستان شد . 23/8/64

*آتشفشان ، یک شهر کلمبیا را با 20 هزار سکنه
دفن کرد

*توسط آمریکا و انگلیس ، قطعنامه پیشنهادی
کشورهای غیر متعهد برای اعمال تحریم اجباری علیه آفریقای جنوبی «وتو» شد .25/8/64

*اعتصاب چهل هزار کارگر در السالوادور دولت
این کشور را با وخیم ترین بحران کارگری مواجه ساخت .26/8/64

*صد هزار تظاهر کننده یونانی خواستار خروج از
ناتو و بر چیده شدن پایگاههای نظامی آمریکا از خاک این کشور شدند .

*حافظ اسد بر آشتی ناپذیری سوریه با عراق
تاکید کرد  27/8 /64

*از سوی دادگاه ایتالیا ، پنج چریک فلسطینی
رباینده کشتی ایتالیایی به 4 تا9 سال زندان محکوم شدند .28/8/64

*انبار اسلحه یک پایگاه بزرگ در افغانستان
منفجر شد

*رژیم صدام 59 مسلمان عراقی را در زندان «ابو
غریب» تیر باران کرد .29/8/64

*مبارک طی یک مصاحبه مطبوعاتی ، لغو
قراردادکمپ دیوید را یک دیوانگی خواند .! 30/8/64

*دومین روز جنگ خونین جنبش امل و دروزیها با
35 کشته و 150 مجروح بپایان رسید . 2/9/64

*اهالی شهر« سن دونی» فرانسه از میتران با تخم
مرغ گندیده استقبال کردند .

*یک شبکه تروریستی عراق توسط پلیس امارات کشف
شد

*یک بوئینگ شرکت هواپیمائی مصر در مسیر آتن
قاهره با 103 سر نشین شد 3/9/64

*خونین ترین ماجرای هواپیما ربائی با قتل عام
54 مسافر توسط کماندو های مصری پایان یافت 4/9/64

*رژیم صدام چند تن از اسرای عراقی آزادشده از
سوی ایران را به قتال رساند

*شولتز: رهبران شوروی برای خروج از افغانستان
اعلام آمادگی کردند

*آمریکا : برای دستگیری ابوالعباس 250 هزار
دلار جایزه تعیین کرد . 5/9/64

*شاه حسن آمادگی خود را جهت آغاز مذاکرات صلح
با اسرائیل اعلام کرد 6/9/64

*فلسطینیها 4 مزدور اسرائیل را در اردوگاه «
عین الحلوه » اعدام کردند . 7/9/64

*لیبی از پذیرفتن کمیته آشتی عرب امتناع کرد
.10/9/64

*اولیاء دانش آموزان  در ترکیه اعلام داستند از حضور فرزندان خود در
کلاسهای مختلط جلوگیری می کنند .

*بدنبال اوج گیری عملیات مسلحانه مجاهدین
عراقی ، رژیم عراق در 5 استان شمالی و جنوبی این کشور حالت فوق العاده اعلام کرد
11/9/64

 

اختراع و اکتشافات

*برای اولین دار در جهان باتری قابل شارژ
سرامیکی در ایران ساخت شد 16/8/64

*وزیر سپاه :ایران  پس از یک سال و نیم تلاش موفق به ساخت موشک
پیشرفتۀ ضد تانک «تاو » شد .22/8/64

*یک نوع آور ایرانی موفق به ساخت موتورچهار
زمانه بدون سوپاپ شد 23/8/64

*دستگاه ترمز فوکو  برای اولین بار در ایران ساخته شد .

*دستگاه جک میکانیکی برقی در رودهن ساخته شد
28/8/63

*برای اولین بار یک دستگاه منشی تلفنی با
سیستم کامل دیجیتالی در زاهدان ساخته شد

*مبتکر جوان ایرانی باساخت نوعی دیگ پخت ،
میزان تولید روغن نباتی را افزایش داد 5/9/64

*در جنوب یزد ماده ای معدنی « بورسیت » برای
اولین بار در ایران کشف شد 7/9/64

*چهار طرح ابتکاری برای نخستین بار در ایران
در صنعت الکترو نیک با موفقیت به مرحلۀ تولید رسید 11/9/64

ضد انقلاب

*همزمان با سالگرد تسخیر لانه جاسوسی امریکا،
چهار تن براثر انفجار بم در یوسف آباد تهران مجروح شدند 14/8/64

*انفجار بمب در ناصر خسرو تهران  یک شهید و تعدادی مجروح بجای گذاشت .

*معاون مالی و شش کارمند شهرداری شیراز به جرم
رشوه خواری به انفصال از خدمت محکوم شدند 19/8/64

*توسط مأمورین ژاندارمری جاسک ، 600 میلیون
تومان فرش قاچاق کشف شد . 20/8/64

*جانشین دادستان انقلاب اسلامی مرو دشت توسط
عوامل استکبار جهانی به شهادت رسید .22/8/64

*قاچاقچیان مواد مخدر 16 تن از پرسنل فداکار
ژاندار مری را به شهادت رساندند 25/8/64

*یک تاجر آهن بدلیل گرانفروشی به 20 میلیارد
ریال جریمه محکوم شد . 4/9/64

*چند مقام شهر داری اصفهان به اتهام رشوه
خواری بازداشت شدند . 10/9/64

 

/

پاسخ به نامه ها

پاسخ به نامه ها

تذکر مهم

1-   
مطلب علمی و اجتماعی
و راهنمائیهای شخصی که در این بخش آمده است ، نظرخاص هیئت تحریریه است.

2-   
از خوانندگان عزیز
تقاضا می شود مسائل شرعی خود را از دفتر استفتاء امام در قم بپرسند . مجله مسئول
پاسخ به استفتائات نیست .

3-   
در مورد برخی از مسائل
که پاسخ آنها روشن است و در رساله های حضرت امام دام ظله یا درون استفتاءات منتشره
صریحاًذکر شده راهنمائیهای لازم با ذکر مدرک 
در صورت لزوم ارائه می شود .

4-   
لطفاً در صورت امکان
آدرس و نام کامل خود را حتماً بنویسید.

رامهرمز – خواهر ، س ـ و

1-   
بیست روز دیگر که روزه
بگیرد ولو به طور متفرق کافی است .

2-   
نمازهائی را که
نخوانده ایدباید قضا کنید و در مورد صحیح نبودن قرائت ، اگر وقتی که نماز می
خوانده اید مطمئن بوده اید که به همان نحوی که می خوانده اید صحیح است ، قضای آنها
لازم نیست ، گر چه بهتر است قضا نمائید .

3-   
معاشرت با آن افراد
اگر در روحیۀ شما تأثیر منفی نداشته باشد اشکالی ندارد .

*سروان 
– برادر ، علی حیدری

پاسخ سوال شما بسیار
مفصل است بهتر است به کتابهای تفسیر مراجعه کنید .

*ملایر برادر – م –ر

1- برای
روایت درخواست انار ، توسط حضرت زهرا (س)، از حضرت امیر المؤمنین (ع)، ما مدرک
معتبری نیافتیم .

2- اگر آن
ایتام ولی شرعی دارند ، ولی آنها می تواند طبق مصلحتشان رفتار کند و در اینصورت
رفتن شما به خانه آنها با اجازه آن ولی ، و استفاده از غذای آنها اشکالی ندارد .

*باختران – خواهر – م- ه – م -1

می توانید با در میان گذاشتن مشکل خویش با
دادگاه مدنی خاص باختران ، راه حلی صحیحی برای مشکل خود پیدا کنید .

*چاه ورز فارس – برادر سید حسین هاشمی 

احساسات پاک و همت
عالی شما را می ستائیم ولی متاسفانه کاری از ما ساخته نیست و تصمیم در مورد اعزام
نمایندگان داوطلب با مسئولین نظامی است .

*ساری- برادر، ق-ع علیزاده

چنانچه قبلاً
پاسخ داده ایم : سید به کسی گفته می شود که نسب او به رسول الله (ص) برسد که در
این صورت فرزند امیر المؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما هم خواهد بود . البته
خمس به تمام اولاد عبدالمطلب (جد رسول اکرم «ص») داده می شود ولی در این زمان
معلوم نیست از نسل او کسی جز اولاد رسول الله (ص) باقی مانده باشد .

2- خود دروغ
حرام تا چه رسد به قسم دروغ که گناه آن چند برابر می شود ولی اگر راست باشد قسم
خوردن برای آن حرام نیست ، اگر چه نباید انسان برای هر امری کوچک قسم یاد کند.

*گیلان – برادر محمد توکلی مقدم

 
1-بطور قطع روشن نیست که امام زمان 
(عج) علیه از کجا ظهور می کند ونیز یارانش چند نفرند ولی طبق بعضی روایات ،
ان حضرت از مکه ظهور می نمایند و یاران ایشان سیصدو سیزده نفراند و شاید این تعداد
شمار یاران مخصوص حضرت باشد .

2- طبق آیات قرآن و بخصوص سورۀ «ناس»
تنها پناهگاه انسان از وسوسه شیطان خداوند است .«فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم »
از شیطان رانده شده بخدا پناه ببر .

3-کسی
که با خدا رابطه ا ش خوب است باید با مردم نیز رابطه ای خوب داشته باشد و اخلاق
اسلامی را با افراد جامعه رعایت کند .

4-            
کسی که در باطن به
وظائف شرعی خود عمل نمیکند نمی تواند ادعای حزب اللهی بودن داشته باشد .

5-            
اگر نقصها و عیبهای
خود را همیشه جلو چشم داشته باشیم هیچگاه غرور و تکبر شما را نمی گیرد .

6-            
شیطان مانع هر گونه
تکامل انسان است . همیشه او را با یاد خدا از خود برانید .

*دیواندره – برادر غلامرضا رجب زاده

نوشته اید که در مسجدی نوشته اي را توزیع می
کردند که در آن آمده بود :در مدینه شیخ احمد گفت در خواب دیدم حضرت رسول «ص»را که
فرمود :توبه کنید قیامت نزدیک است وو… و هر کس این نوشته را بخواند باید سی بار
آن را در سی برگ بنویسد و بین سی نفر توزیع کند ، کسی که این کار را بکند چنین
مقامی خواهد داشت و اگر نکرد فلان گرفتاری برایش پیش می آید. خوشبینانه ترین
احتمال در مورد این دروغگویان این است که فکر می کنندکه حتی با دروغ هم جایز است
مردم را به کار خیر دعوت کرد ، واز این قبیل دروغگوها پشت جلد مفاتیح ها  و زیارتنامه ها ی حرم های مطهر هم نوشته می شود
. البته این کار در تاریخ بی سابقه نیست ، بعضی از حدیث سازان هم به همین منظور
احادیثی در ثواب و عقاب اعمال  خوب و بد از
خود جعل نموده و بعضی از آنان حتی به انگیزۀ این کار خود اعتراف کرده اند . این
کار خود یک تفکر ماکیاولی است که هدف، وسیله را توجیه می کند ولی کاری است اشتباه
زیرا که دروغ بستن بر خدا و پیغمبر و امام از گناهان کبیره است و این گونه هدفها
نمی تواند مجوز این گناه بزرگ باشد .

*اهواز – برادر ، م- ر- فشکی

1- صحیح است که ایام مرخصی برای استراحت است
ولی باید از همین فرصت ها برای قضاهای روزه استفاده کرد ، بنابراین هر روزه ای که
چنین فرصتی برای قضای آن بوده و نگرفته اید تا رمضان بعد رسیده باید قضای آنرا بجا
آورید و برای هر روز هفتصد و پنجاه گرم گندم یا نان و یا برنج و یا یکی دیگر از
مواد غذایی بعنوان کفاره به مستحق بدهید .

2- به مقداری که یقین دارید نماز از شما قضا
شده است ، باید بجا بیاورید و بیش از آن واجب نیست گرچه واجب است قضا شود .

3 – پولی که در بانک نگه داشته اید و سال بر
آن گذشته ، اگر از درآمد کسب یا حقوق باشد خمس آن را باید بپردازید .

*ممسنی – برادر موسی مالکی

1- پرسیده اید اگر چنین است که «حرام است »
و«جایز نیست » به یک معنا است ، پس باید ترک جماعت از روی بی اعتنائی حرام باشد ،
زیرا در رساله آمده  است (جایز نیست )و حال
آنکه خود جماعت مستحب است . پاسخ این است که : نکته در همان کلمۀ «بی اعتنائی »است
.

2- پر خوری مکروه است ولی اگر به حد اسراف یا
اضرار به بدن برسد حرام است .

3 – گفته اید در قرآن آمده است :«سلام کنید »
پس باید واجب باشد ،چرا مستحب است ؟باید مقداری با علم اصول آشنا شوید تا این
اشکال حل شود . امر در همه جا برای وجوب نیست و گاهی برای استحباب هم به کار می
رود .

*لاهیجان برادر ،رـ ص ـ52

به پزشک بیماریهای روانی و اعصاب مراجعه کنید
.

*سبزوار – بنده خدا- چهارم تجربی

آری آن نگاه از روی هوس است و انسان خود را در
انگیزۀ این گونه کارها فریب می دهد و چون امتحان مشکل تر شود لغزشی عظیم از او سر
می زند که دیگر جائی برای آن همه عرفان سرائی باقی نمی ماند .و چون از خواب بیدار
شود ، خواهد دید که او شیطان را می پرستد ، نه خدا را ، نعوذ بالله

*زرین آباد – برادر –ک-ج-م-66

شما بدون جهت و سبب عاقلانه ای خود را ناراحت
و نگران کرده اید ، آنچه از دست شما رفته دیگر باز نمی گردد و مؤمن نباید برای
چیزی که از دست رفته این همه یاس و نومیدی بخود راه دهد ، هر چه زودتر با فرد
مناسبی ازدواج کنید تا نگرانیها و ناراحتیهای روحی شما بر طرف شود . در رابطه با
مهر سنگین و شیر بها و غیره مقالۀ «ازدواج » را در شمارۀ 40بخوانید .

*جبهه سومار – برادر ، م – ن – ر

رفتن به سوریه و مشهد و شرکت در مسابقات قرآن
و هر کاری از این قبیل بستگی به نیت انسان دارد ، اگر برای خدا است عبادت است و
اگر برای امور مادی است همان ارزش را دارد ، بلکه حتی شرکت در جهاد در راه خدانیز
دو جهت دارد و طبق روایت کسی که برای غنیمت به جبهه برود ، غنیمت جزای او است وکسی
که برای خدا برود جزای او با خداست ، تشخیص نیت خالص برای خود انسان گاهی مشکل می
شود ، اجمالاً اگر توقع شئون مادی را در خود نمی بینید ، بدانید نیت خالص است
وگرنه نیت خالص نیست .

*قزوین –خواهر ،م-ح

1- پاسخ اول را در شمارۀ پیشین مجله بیابید .

2- در مورد اطاق کار که چند مرد در آن کار می
کنند،بودن شما با رعایت کامل حجاب اشکال ندارد مگر اینکه احساس خطری کنید ، یا خوف
ابتلاءبه گناه باشد ولی بهرحال بهتر است محل کار را در صورت امکان تغییر دهید .

3 – قسم خوردن بقرآن اثری ندارد . و اگر برای
اثبات مسئله ای باشد در صورتی که آن مسئله راست باشد اشکال ندارد و کفاره ای برآن
نیست ؛ وحتی اگر دروغ هم باشد کفاره ندارد گر چه گناهی بزرگ است .

4 – اگر شوهر راضی است که شما در خارج از خانه
کار کنید مزد شما ملک شما است و او حق ندارد بدون رضایت شما از آن چیزی بردارد و
اینکه گفته است چون من اجازه داده ام مزدی که دریافت می کنید مال من است ! سخنی
نامربوط می باشد تازه شما حق مطالبه نفقه را از او دارید هر چند خود دارا باشید و
اینکه گفته است سکه آزادی که دولت به شما داده و خود مصرف کرده اید بعنوان مهرت
بحساب می آید ، سخنی ظالمانه است و او حق ندارد ذره ای از مهر را کم کند . در عین
حال شما سعی کنید با یکدیگر تفاهم داشته باشید و با مهربانی مسأله را حل و فصل
نمائید .

*برادر ، محمد حسن محمدی

1- هجرت رسول اکرم(ص) در ماه ربیع الاول و
ورود آن حضرت به مسجد قبا ظاهراً در دوازدهم آن ماه بوده است . واما این سوال که
بدو تاریخ را چرا از ماه محرم می گیرند پاسخ این است که سال هجرت مبدأتاریخ قرار
داده شد نه هجرت مبدأسال . عرب محرم را مبدأ سال می داند همچنانکه در سال شمسی می
گوئیم :1364 سال شمسی از هجرت گذشته است ولی مبدأهجرت فروردین نبوده ، فروردین
مبدأ سال است .

2- بهشتی که زندگی دراو ابدی است ، بهشتی است
که در جهان آخرت و پس از پیمودن جهان طبیعت و بعنوان پاداش اعمال این جهان برای
انسان مقرر شده و بهشت آدم و حوا چنین نبوده است ، آن بهشت پیش از آزمایش بوده نه
بعنوان پاداش ، بلکه شاید خود آن ، مرکز آزمایش بوده است .

3 – ما از آن اطلاعی نداریم .

4 – در خواب نفس انسان از اسارت و حجاب بدن
رها می شود و به بخشی از واقعیتهای نهائی این جهان دست می یابد .گرچه آن واقعیت ها
به صورتی دیگر متمثل می شود ، برای تحقیق بیشتر به بحث تجرد نفس در کتب فلسفی
مراجعه کنید و اما راه رفتن در خواب یک نوع بیماری اعصاب است .

5-   
دانشمندانی که با
اکتشاف و اختراع خود خدمات شایانی به بشریت کرده اند پاداش خود را از همان کس یا
کسانی که برای آنها کار کرده اند دریافت می کنند و اما اجر اخروی تنها برای کسانی
است که برای خدا کار کرده اند ، تازه بسیاری از این پیشرفتها اگر دقت کنیم به ضرر
بشریت تمام شده است .

*اصفهان – برادر – م – اکبر

توبه کنید و به لطف وآمرزش خدا امید وار باشید
، اما از نظر جسمی شما ظاهراً سالم اید و بهر حال آن حالت دخالتی در ازدواج ندارد
، نگران نباشید .

*اهواز –برادر ، حسن – آ- د.

1- دست دادن بازن نامحرم جایز نیست مگر از روی
لباس هر چند او را مانند مادر بدانید .

2- نمازهائی که در وطن فوت شده می توانید در
مسافرت مانند جبهه و غیره قضا کنید ولی باید تمام بخوانید .

3 – هرگاه می دانید ده روز یا بیشتر در یک جا
می مانید می توانید روزه بگیرید و روزه های گذشته را قضا کنید .

1-   
بهر حال رضایت پدر او
لازم است .

*جلفا برادر ، ق –ش.

در هر دو مورد سوال اگر واقعاً بدون اختیار
است گناهی بر شما نیست  ولی اگر در بیداری
از افکار تحریک آمیز و نگاه حرام خوداداری شود، آن عادت خودبخود ترک خواهد شد .

*جاجیلو- برادر ، ق- ر-ح

روزه از شما ساقط است ولی بعد از ماه رمضان
برای هر روز 750گرم غذا ولونان به یک فقیر بدهید .

*سعادت آباد- برادر ، قائم مقامی

1- نوشته اید با علم به مسأله چند سالی در
نماز رعایت تلفظ را نکرده ام ، اگر اکنون می دانید که تلفظ صحیح نبوده ، نمازها را
قضا کنید .

2- در مورد شک های صحیح جایز نیست نماز را قطع
کنید و از سر بگیرید بلکه باید بوظیفه حال شک عمل کنید ولی اگر نماز را شکستید و
از سر گرفته اید نماز صحیح است ( تحریرالوسیله ،جلد 1 صفحه 205) .

3 – سوال سوم خود را از دفتر امام بپرسید .

4 – اجل دو قسم دارد : الف – اجل مسمی که هر
وقت سر برسد هیچ علاجی ندارد و هیچ چاره اندیشی برای آن نمی توان کرد.

ب- اجل غیر مسمی که از نوع قضاءغیر حتمی است و
آن منوط به علل و عوامل طبیعی است . اگر علاج و چاره ای برای آن بشود انسان نجات
پیدا می کند واگر آن را رها کند می میرد ، برای توضیح بیشتر کتاب (انسان و سرنوشت
) استاد مطهری را بخوانید.

5 – پرسیده اید آیا میان حدیثی که می گوید
بالاتر از هرنیکی عملی است تابرسد به شهادت در راه خدا که از آن بالاتر عملی نیست
و حدیثی که می گوید «مدادالعلماءافضل من دماءالشهداء» منافات نیست ؟ پاسخ این است
که خیر منافات نیست ،در حدیث اول عمل از جهت صدور آن از فاعل مورد توجه است و طبق
آن حدیث ، عمل شهید از هر عملی افضل است و در حدیث دوم ذات عمل و نتیجۀ آن در جامعه
مطرح است و معنای آن این است که از نظر تأثیر در جامعه و هدایت افراد وتثبیت های
پایه های دین مداد علماء ازخون شهداء افضل است ، یعنی کارائی بیشتری دارد .

6 – شیطان طبق آیه قرآن موجودی است از جنس جن
که او و هم جنسانش ما را می بینند و ما آنها رانمی بینیم .(اعراف آیه 27)

7 – برای کسی که جنب نیست غسل کفایت از وضو
نمی کند .

*زیراب- برادر ،م- ف – ابو طالبی

اولاً- فالگیران و جادو گران دروغگو دجال اند.
 ثانیاً : خبری که به شما گفته اند هیچ
نگرانی ندارد ، شما نمی دانید آینده چه خواهد شد و چه چیزی به صلاح شماست بیجهت
نگرانی به خود راه ندهید .

*ریگ آباد – برادر ، اچ – ک

1- لطفاً نام خود را به حروف فارسی بنویسید .

2- شما دچار وسوسه و خیال هستید ،مطمئن باشید
آن عادت زشت گرچه مضر است ولی هیچ تأثیری در روش راه رفتن ندارد ودست و پای شما را
شل نکرده است دست از این خیال بافی بردارید ، مطمئن باشید هیچ کس راه رفتن شما را
مسخره نمی کند .

*بهبهان – برادر ، ح – ن – ک – ز

در موقع غسل لازم نیست چیزی بگوئید ، همین که
می دانید غسل جنابت طبق دستور شرع انجام می دهید کافی است .

*برادر ، حیدری .

نگران نباشید آنچه می بینید دلیل بیمار نیست و
آن آب پاک است ، غسل و وضو برای آن لازم نیست . مساله 73 رساله را بخوانید .

*تهران – خواهر، ش- جوان

1- مادرتان را در جریان بگذارید تا مواظب بچه
ها باشد و خود نیز بیش از این مواظبت کنید و از طریق برادرتان آن شخص را در صورت
ادامه آن رفتار تهدید به شکایت کنید ، خوب است او بداند که اگر جریان ثابت شود حکم
او اعدام است .

2- در مورد آن برادر که نماز نمی خواند نصیحت
کنید اگر گوش نکرد به او بی اعتنائی کنید و از هر گونه محبتی او را محروم کنیدتا
متنبه شود .

*جبهه جنوب – برادر ، ن – م – پ

1- همت بلند دارید که هیچ مشکلی راه پیشرفت
مردان بلند همت را سد نمی کند ، صبر کنید تا امکانات نشان دادن لیاقت و استعداد
خدا داد شما فراهم آید و تا آن روز سعی کنیدبر غرائز خود حاکم باشید و اجازه ندهید
غرائز بر ایمان و تقوای شما غالب آید نگران نباشید فرصتهایی که در آن می توانید حق
نیکی های مادر را ادا کنید پیش خواهد آمد .

2- شما باید بنا بر احتیاط واجب در آن روزهای
مرخصی قضای روزه ها را میگرفتید و چون رمضان بعد رسیده باید پس ازماه رمضان همه آن
روزه ها را قضا کنید وبرای هر روز 750 گرم غذاولو نان خالی باشد به فقیر بعنوان
کفاره بدهید .

*بابل – برادر ،غ-ح- ن- م –ی

دروغ نگوئید و در عین حال پیام آن شخص را
برسانید ، بگویید : فلان کس چنین گفته است .

*عشق آباد – برادر ، ح-ق

مطالعه در حال جنابت اشکال ندارد ، مواظب
باشید ، دست به خط قرآن و نامهای مقدس خدا و رسول و ائمه «ع» نزنید .

*بندر ماه شهر  – برادر ، قنواتی .

نماز و روزه ای که برای میت می خوانید چه با
پول و چه بدون پول برای او مفید است .

*اصفهان 
– برادر ، اصغر زاده .

از ما انتقاد کرده اید که چرا در این بخش ، پاسخ
به سوالهای مبتذل و تکراری داده می شود ، همچون سوال از محرمیت زن برادر یا دختر
عمو، ما نیز از پایين بودن سطح مذهبی تا به این حد شرمنده ایم،ولی چاره چیست ؟ با
اینکه ما در مورد محرمیت ، مقاله مفصلی منتشر ساختیم و با اینکه رساله در دست همه
است مع ذلک سوالهای مکرر درباره همین مسائل روشن و پیش پا افتاده می شود . بار
دیگر از برادران و خواهرانی که سئوالهای شخصی ویا غیر قابل درج در مجله می خواهیم
آدرس و نام کامل خود را ذکر کنند در غیر اینصورت منتظر پاسخ نباشند .

*آمل – برادر ،ج- م

سلامتی شما جانباز راه خدا راآرزو مندیم ،
کاری که شما انجام میدهید البته ثواب دارد ولی مواظب دام شیطان باشید .

*مازندران – برادر – خط کار .

باید آن مقدار پول را به صاحبانش برگرانید ، و
لازم نیست متوجه بشوند .

*تهران – برادر ، ح – م

عقیده قابل تحمیل نیست و همچنین تقلید در
عقیده جایز نیست اگر شما معتقدید که مذهب شیعه حق است نباید به سخن پدر گوش کنید ،
او در آخرت شما را نجات نخواهد داد و همچنین شما او را نجات نخواهید داد.

*برادر ،احمد قاری *فومن – برادر ه-ر*برادر
براقی.

ازدواج مجدد شما شرعاً اشکال ندارد ، از نظر
قانون بدادگاه مراجعه کنید .

*تهران، برادر،م – رضائی

قبل از ازدواج سعی کنید خود را علاج نمائید ،
ترک ازدواج برای شما مسئولیت ندارد .

*گچساران – برادر ،علی رجبی .

به نز دیکترین حوزۀ علمیه مراجعه کنید .

*بروجرد – خواهر، ز-ی.

1- آن حالت یک امر طبیعی است و گناهی بر شما
نیست .

2- حق با دوست شما است ولی آن مسأله ، تفصیلی
دارد ، به رساله توضیح المسائل بخش نجاسات مراجعه کنید .

*برادر ،ج-خ-ط

روابط باید پس از عقد شرعی باشد و پیش از آن
جایز نیست .

*لامرد- برادر ، ن-13

به شما و همه برادران و خواهران توصیه می کنیم
اگر جواب خصوصی خواستید باید علاوه بر آدرس نام کامل خود را هم بنویسید ،دقت کنید
پستچی در روستای شما چگونه برادر ، ن- 13 را پیدا کند ؟! به نامه قبلی شما بهمین
دلیل پاسخ داده نشده است و بسیار است نامه هایی که بی پاسخ مانده بدلیل نقص آدرس
یا نام نویسنده .

*برادر ،غ-س- م

زن دائی نامحرم است و آن رفتار که شما دارید
گناهی بسیار بزرگ است فاصله بگیرید.

*برادر ،ع-ع –ک-س  -ح-ی

نه خودکشی کنید و نه خود را به دادگاه معرفی
نمائید ، توبه کنید و با اعمال و رفتار اسلامی و انسانی گذشته خود را جبران نمایید
. وبه لطف خداوند امیدوار باشید ، ازآن افراد لازم نیست رضایت بخواهید ولی در
مواردی تکلیف خاصی دارید که در رساله ذکر شده است . آدرس بدهید .

*تهران،خواهر –سیمین –ص.

شما اشتباه می کنید و بر شما غسلی واجب نیست ،
آدرس بدهید تا توضیح داده شود .

*برادر ،ق-ب – ق.

راه حل مشکل شما این است که هر چه زودتر ازآن
خانواده جدا شوید .

*برادر،معین- م –م

اشتباه شما همین است که از اول چنین قولی داده
اید ، اگر این شرط در ضمن عقد لازم ، بوده نمی توانید آن را بهم بزنید و اگر تنها
یک قول جداگانه ای داده اید شرعاً می توانید او 
را منع کنید در صورت مخالفت به دادگاه مدنی شکایت کنید .

*برادر ،قلی – ع – د

1- فوراً با او قطع رابطه کنید واگر لازم بود
به او کتاب بدهید بوسیله خواهر خود این کار را انجام دهید .

2- آن حالت طبیعی است ، نگران نباشید و غسل
لازم نیست .

*برادر ،د – ل – ک – و – ر .

1- آن ازدواج اشکال ندارد .

2- در رابطه با مساله خمس باید با نماینده
امام در میان بگذارید

*برادر ،ش- م – 100 *فردوس- ز- پ.

حرام نیست ولی آن کار را نکنید .

*ماکو – برادر ، ج- ک- ق- س -11

ازدواج کنید و از پدر و مادر جدا شوید ، هیچ
اشکالی ندارد ، بلکه با بودن آن برادران جداشدن شما لازم است ، بعد می توانید به
پدر و مادر سرکشی کنید و تا آخر عمر به آنها خدمت نمایید .

*برادر ان و خواهران :

نجف آباد- حسن مددی  هندیجان –عزیز خلقانی اندیمشک – مهران
مجیدی   ملایر – عبداالله ملایری  گیلانغرب – سهراب صیقلانی  اهواز – ر. طوسی  نجف آباد – غلامرضا فروغی نیا  تبریز – پناهی 
تنکابن – فرامرز طائی  استهبان فارس
– خلیل اطلسی  کاشان – رضا غیبی   دارخوین – اصغر زاده  اردکان – غلامرضا محمدی  میبد – محمود دزفول – ناصر هاشمی  بندر لنگه – حاجی زاده  تهران – مقصود سرحدی زاده  نی ریز – محمود توکلی  اندیمشک – رمضان یقینی  مشهد – رضا افچنگی  تاکستان – محرم شقاقی  گرمه – محمود یغمائی  سردشت – غلامرضا صفری  صالح آباد ایلام – رمضانی  بوشهر – هوشنگ زارع زاده  اهواز – رضا دار چینی  استهبان – علی حکمت ؛

 ازنامه ها ، مقالات ، اشعار ، تذکرات ،
انتقادها  وپیشنهاد های جالب و ارزندۀ شما
عزیزان سپاسگزاریم امید اینکه همواره ما را مورد لطف خود قرار دهید . موفق و پیروز
باشید

 

/

آثار و عوارض گروه گرایی

قسمت دوم

محمد رضا حافظ نيا

آثار و عوارض گروه گرایی

ریشه یابی گره ها

اینک آثار و عوارض مترتب بر پدیدۀ جریانگرایی
در سازمانهای اجتماعی با شرح مختصری ذکر میگردد:

1/1 گروه گرائی و عزل ونصبها

چنانچه افرادگروه گرا و جریانگرا باشند در هر
پایگاهی که قرار بگیرند سعی خواهند نمود افراد گروه خود را از گروه وابسته به خود
برگزینند و با توجه به برخورد و اختلاف گروهها و جریانها با یکدیگر ، در صورت
حاکمیت یک جریان بر دستگاه یا سازمان چند حالت ممکن است انجام پذیرد . یا نسبت به
عزل افراد وابسته به جریان مخالف اقدام می گردد و یا افراد جریان دیگر بمحض حاکمیت
گروه مقابل خود به صورت جمعی و اعتصاب گونه و یا فردی استعفاء می دهند و یا اینکه
هر دو حالت با هم صورت می پذیرد یعنی حاکم مشتاق دور کردن فرد مخالف خود از حیطۀ
سازمان است و او را از خود و محرم خود نمی داند و فرد موصوف نیز درحالت اترواو «کج
دارو مریز» و بدون اینکه از توان او استفادۀ مطلوب بعمل آید در حالت تحمل فشار
روحی به کار خود ادامه داده و نهایتاً مجبور به استعفا می گردد و یا اینکه می ماند
وبکارش ادامه می دهد . البته احتمال اینکه رنگ سازشکار بودن – از طرف جناحی که
مربوط به آن می باشد – بخورد ، نیز وجود دارد .

 در هر
یک از حالات فوق ممکن است از طرف جناح حاکم بر دستگاه فریاد انزوای نیرو ها سر
داده شود و متقابلاً جناح حاکم به منظور تبرئه خود افرادی از جناح مقابل را وجه
المصالحه قرار داده و در مسئولیتها نگه دارد . گاهی اوقات ممکن است فرد جریانگرا
در رأس یک دستگاه کشوری قرار گیرد که در اینحالت دافعۀ تغییرات مدیریت و عزل و نصب
ها بسیار وسیع و خطرناک خواهد بود بطوریکه از معاون دستگاه تا واحدهای استانی و
شهرستانی و بخشها و شاخه های مربوط به هر واحد را نیز بصورت یک بیماری مسری در بر
خواهد گرفت . طبیعی است که در چنین وضعی، رشتۀ امور دستگاه و واحدهای تابعۀ آن
گسسته خواهد شد و چنانچه نوسان تغییرات مسئولین صدر دستگاه در ارتباط با جریانات
گروهی زیاد باشد ، به همان تغییر در تمام پیکرۀ دستگاه از بالا تا پائین انجام
پذیرفته و بقول معروف « سنگ روی سنگ بند نخواهد آمد » و عدم اعتماد از باقی ماندن
مدیریتها قوت خواهد گرفت و هیچ مدیریتی به فکر آینده نگری و برنامه ریزی و بنیاد
گذاری برای دستگاه و واحد خود نخواهد بود و اصولاً مشغلۀ فکری مربوط به مسائل گروه
گرائی از طرفی و عدم اعتماد از باقی ماندن در مسئولیت اداره دستگاه از طرفی دیگر
او را به روزمره کار کردن و روز گذراندن و پیش بینی آینده نکردن واخواهد داشت و
کارهای اداری وابوابجمعی دستگاه نیز ، تنها حاکمیت مدیریت را در انجام وظیفه
نخواهند پذیرفت و با توجیه کاری از خود رفع مسئولیت خواهند کرد بلکه به دلیل عدم
اطمینان از ثبات مدیریت در دستگاه ، اقدام به طراحی و کارهای بنیادی و برنامه ریزی
در ارتباط با انجام وظیفه دستگاه نخواهندکرد .

حال تأثیر این مسائل بر امور مردم و امور
انقلاب این خواهد بود که در حقیقت به مسائل و مشکلات روز افزون جامعه که مربوط به
آن دستگاه می گردد توجهی نشده و هر روز پیچیده تر و عمیقتر و غیر قابل حل تر بگردد
و بقول معروف مشکلات برویهم انباشته گردند . گاهی اوقات ممکن است مسئولی از یک
دستگاه به دستگاه دیگری منتقل گردد در اینحالت باز هم کلیه افراد دستگاه قبلی را
با خود به دستگاه جدید میکشد و در حقیقت دستگاه قبلی را نیز به فلج و توقف در امور
و گسستن رشتۀ کارها می اندازد و گاهی ممکن است این گروه گرائیها نه تنها باعث
انتقال و جابجائی افراد وابسته به خود در دستگاهها گردد بلکه امکان جابجائی
دستگاهها و یا انتزاع و الحاق آنها از همدیگر را بوجود می آورد !

 بهرحال این رویۀ انقلاب نامطلوب در نظام مدیریت
یک دستگاه که از روحیه گروه گرائی ناشی می شود ، آثار سوئی در روند امور عمومی
مربوط به دستگاه از خود بجا می گذارد ، لازم به توضیح است که چنانچه نمایندگان
محترم مجلس بجای برخورد با این مسائل و انتخاب وزرائی قوی برای وزارتخانه ها که
ورای خط بازیها می اندیشند و عمل می کنند به منظور خاتمه دادن به این مسائل در
دستگاههای اجرائی ، خدای نکرده خودشان در جریانات یا خط ها قرار داشته و به خاطر
خط بازیها بی جهت وزیری را تأیید یا رد نمایند می توانند نقش مهمی در دامن زدن یا
خاموش کردن آتش خط بازی در دستگاههای اجرائی داشته باشند لذا می بایست این امر به
شدت مورد توجه به آنان قرار گیرد .

2/1 – گروه گرایی و انزوای نیروهای متدین و
انقلابی : زمانیکه مدیریت و حاکمیت در یک دستگاه یا سازمان خطی و جریانی و طیفی و
گروه گرا باشد ، بطور طبیعی نیرو های طرفدار خود را رشد داده و مسئولیتها را به
آنها واگذار خواهد کرد و تدریجاً نیرو های انقلابی در جریان مقابل از مجموعه ی رده
های مدیریت دستگاه و مسئولیت های حسّاس زدوده خواهند شد و یا زمینه اخراج مؤدبانه
و غیر مؤدبانه آنها فراهم خواهد آمد و یا بصورت منزوی در مسئولیت های پیش پا
افتاده بکار گرفته خواهند شد . لذا بخشی ازمجموعه 
نیروهای  انقلاب اسلامی که از
کارائی برخور دارند بلا استفاده باقی مانده و هم دستگاه و هم مردم و هم انقلاب از
خدمات و انجام وظیفه آنها محروم مانده و هم آنها نخواهند توانست و میدان نخواهند
داشت تا تعهد و وظیفه ا ی که در قبال این انقلاب مقدس بعده دارند ادا نمایند .

ودر هر حال انزوای نیروها که معمول پدیدۀ خط
بازی است آثار و عوارض منفی زیادی بر جای می گذارد که از همه مهمتر فراهم کردن
زمینۀ دور شدن تدریجی نیرو های اصیل انقلاب اسلامی از صحنۀ انقلاب است و بررسی این
مسئله ، جدا گانه جای بحث دارد؛ که دور شدن نیروها چه عوارض خطر ناک – که گاهی ،
به کودتای خزنده تعبیر می شود – به همراه خواهد داشت . زیرا در توالی و تناوب
تغییر مدیریت ها در ابطه با خط بازیها ، بهر حال مقداری از نیروهای اصیل از گردونه
خارج شده و با گذشت زمان و با ورود نیروهای جدید در مسئولیتها ، کم کم به دست
فراموشی سپرده خواهند شد .

3/1 – گروه گرائی و رشد نیروهای غیر انقلابی و
فرصت طلب :

در صحنۀ برخورد جریانات و گروهها با همدیگر که
میدان اصطکاک آنها با هم به حساب می آید بطور طبیعی نیروهای خنثی و غیر انقلابی و
کادر های قدیمی میدان رشد پیدا می کنند زیرا وضعییت دستگاهها بگونه ای نیست که
آنقدر نیروهای متدین و انقلابی فراوان باشد که آنهم در ارتباط با یک جریان بتوان
نیاز ها را در کلیه سطوح مرتفع نمود و چون نیروی یک جریان کم ودراثر اختلاف و
تفرقه با سایر جریانات از وجود آنها کمتر استفاده می شود ، طبعاً از نیروهای قدیمی
و خنثی استفاده می شود و گاهی مشاهده می شود که حتی مسئولیت های حساس به آنها
واگذار می گردد !

و امّا افراد فرصت طلب با گرفتن ظاهری اسلامی
و حقّ به جانب و گاهی با ادّعای انقلابی بودن ! خود را به جریان حاکم نزدیک کرده و
گاهی هم پست های کلیدی را در دست می گیرند و با خود شیرینی کردن ، به حاکمیت
دستگاه نزدیک شده و بعضاً جزو مقربان می گردند و به تدریج با جا باز کردن و مطرح
شدن ، مسئولیتهای حساس را با گذشت زمان دردست گرفته و بقول حضرت امام مدظله العالی
« خطر غلطاندن انقلاب اسلامی را به شرق یا غرب باعث می گردند » چرا که آنها ماهیت
واقعیت انقلاب اسلامی  و ارزشهای آنرا درک
نکرده و خدای ناکرده به آن اعتقادی هم ندارند و طبیعی است ، کسی که اینگونه نباشد
و نقش هدایت و رهبری را در دستگاههای نظام جمهوری اسلامی بعهده گیرد در دراز مدت
چه بر سر انقلاب خواهد آورد .

در اینجا ذکر این نکات ضروری است :

اولاً – اینگونه افراد فرصت طلب وزرنگ برای
هیچ کدام از جریانات حاکم و یا منزوی دل نمی سوزند، چرا که برای اصل انقلاب دل نمی
سوزند و بد گوئی از جریان منزوی و تعریف و تمجید و همکاری با جریان حاکم بر دستگاه
صرفاً بخاطر خود مطرح کردن و میدان رشد یافتنی است و لا غیر زیرا در اساس با هر دو
مخالفند .

ثانیاً – بدلیل عقده ای که از نیروهای انقلاب
و عملکرد آنها در رابطه با خود از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در دل دارند ، وقتی
که قدرت یافتند نیش خود را بر نیروهای انقلاب وارد می کنند یا اینکه با تکیه بر
جریان حاکم و با مستمسک قرار دادن مقررات و قوانین به اذیت و آزار رساندن به نیروهای
انقلابی جریان منزوی شده می پردازند و یا اینکه با حوصله صبر می کنند تا در آینده
و با بدست آوردن قدرت کامل در دستگاه بصورت فردی 
یا گروهی ضربه خود را نه تنها بر پیکر انقلاب که بر نیروهای اصیل آن نیز
وارد سازند و حتی آنها را به محاکمه و زندان بکشانند !

اینکه گفته شد بصورت گروهی به این خاطر که در
دستگاههای مختلف اینگونه افراد فرصت طلب قدیمی ، به صورت جمعی و حساب شده و در
ارتباط و هوادار با یکدیگر  عمل می کنند .
لازم به توضیح است که موارد مذکور در مورد کلیه کارکنان قدیمی دستگاهها مصداق پیدا
نمی کند و صرفاً در خصوص معدود افراد فرصت طلب زخم خورده بیان گردید ، و حتی بعضی
از زخم خورده ها که خوش خدمتی رژیم گذشته را بدلیل ناآگاهی کرده اند بعد از پیروزی
انقلاب ، متوجه شده و امروزه بحمدالله صادقانه و دلسوزانه و همپای نیروهای انقلاب
به نظام اسلامی خدمت می کنند که حساب اینگونه افراد از حساب نمونه هایی که ذکر شده
کاملاً جدا است .

4/1- گروه گرائی و عیب جوئی از یکدیگر :

در ارتباط با این موضوع باید گفت که : وقتی
تصدی و مدیریت و حاکمیت یک دستگاه بر عهدۀ یک جریان قرار گرفت تنها به عزل و نصب
افراد مخالف یا موافق خاتمه پیدا نمی کند زیرا اختلافات با یکدیگر باعث می شود که
از عملکرد هم نیز عیب جوئی نمایند و در مورد فکر مدرک سازی و پرونده سازی و بزرگ
کردن عیوب و عملکردهای سوء برآیند . جریان حاکم در تعقیب فعالیت خود در زمینۀ کنار
زدن افراد مخالف ، عملکرد دوران حاکمیت آنان را زیر ذره بین و تحقیق قرار داده و
مقداری از وقت و توان دستگاه را بجای پرداختن به مسائل اساسی دستگاه و مسائل جامعه
متأسفانه صرف رد یابی خلاف کاریها و عیوب آنها می کنند .

اگر چه این امر ممکن خوب به نظر رسد که بر
عملکردهای بد سرپوش گذاشته نشود وهمه مراقب باشند که در دوران تصدي مسئولیت در
دستگاه درست عمل کنند ولی برای انجام این امر باید افراد بی طرف تحقیق نمایند تا
خوب و بد را در کنار هم گذاشته و بخصوص با در نظر گرفتن شرایط متنوع ایجاد شده
برای دستگاهها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به قضاوت بنشینند نه این که با غرض عیب
جوئی برای تخریب و خرد کردن جریان مخالف خود فقط بدیهای آنها را ببینند و بر خوبیها
سرپوش بگذارند و در این رهگذر ضمن ضایع کردن بخشی از نیروهای انقلاب ، میدان تمسخر
برای نیروهای خنثی و فرصت شده برای دستگاهها بعد از پیروزی انقلاب وقتی ارزیابی
عملکردها به صورت خطی و در ارتباط با جریان حاکم و یا بدون ارتباط با جریان حاکم
وصرفاً با جنبۀ تحقیق  بررسی انجام پذیرد و
افراد محقق و ارزیاب نیز خطی باشند مشخصاًبر عیوب افراد وارد در جریان و یا خط
مربوط به خود سرپوش گذاشته و آنها را نادیده خواهند گرفت ولی در عوض ،عیوب طرف
مقابل خود را با ذره بینی و موشکافی و ایراد تراشی ، رد یابی و تعقیب خواهند نمود
و علاوه بر آن ممکن است با هدف زیر سئوال بردن و تخریب شخصیت جناح مقابل ، بیش از
حد واقعی به بزرگ کردن و طرح گسترده عیوب بپردازند و گاهی وقتها ممکن است این
مسائل آنچنان عمیق گردد که برای موارد بسیار جزئی و پیش پا افتاده که حتی در قانون
برای آن مجازاتی پیش نشده ، با انواع و اقسام رنگ و آب دادن به موضوع ، بزور
پرونده ای تشکیل داده تا افراد را به پای میز محاکمه و زندان ولو برای یک لحظه
بکشند که شاید عقده های نفسانی جریان حاکم و نیز خرد شدن حیثیت افراد حاصل آید .

واینگونه عملکردها تنها در یک دستگاه وجود
ندارد وممکن است در محیطهای کوچک و در شهرستانها نیز وجود داشته باشد و بخصوص
زمانیکه اختلاف شدید بوده و مسئولین سیاسی یا قضائی هم در داخل جریانات قرار داشته
باشند ، بیشتر مشهود و ملموس خواهد بود به همین خاطر همانطوریکه قبلاً ذکر گردید
باید سعی شود که مسئولین سیاسی و قضائی از گروه گرائیها و دسته بندی های منطقه و
شهر خود بدور بوده و خود باعث و عامل تشدید تفرقه نشوند .

در ضمن وقتی فردو نیروئی از انقلاب بی جهت و
با پرونده سازی زوری به محاکمه کشیده شد و یا برای یک لحظه به زندان رفت ، دیگر
نمی توان آبروی از دست رفتۀ او را باز یافت و زمینه رشد شایعات و تبلیغ مخالفین
انقلاب و تمسخر و ریشخند کاد های خنثی و کنار نشسته بوجود خواهد آمد و در چنین
حالتی بکارگیری نیرویی که اینگونه با وی رفتار شده و در اذهان عمومی خراب شده است
، مشکل خواهد بود .

5/1 – گروه گرائی و مبارزۀ منفی :

معمولاً افراد جریان مقابل گروه حاکم بر
سازمان یا دستگاه که در بدنۀ آن و در مسئولیتهای مختلف و عمدتاً بی اهمیت و پیش پا
افتاده قرار دارند با توجه به اینکه حاکمیت را مطابق میل و سلیقه گرایشات خود نمی
بینند از همکاری قلبی و دلسوزانه با مدیریت خودداری می کنند و اگر هم خیلی خوب کار
کنند در حد انجام وظیفه قانونی خواهد بود و نه بیشتر چون با توجه به روحیۀ گروه
گرائی که خودشان دارند و با گروه و جریان مقابل و هم سوئی ندارند ، انگیزه ای برای
تلاش بیشتر در خود نمی بینند اما واقع امر این است که همیشه به اینگونه عمل نمی
گردد بلکه غالباً در چنین شرائطی گروهی مخالف حاکمیت در دستگاه نقش فعالی در
ارتباط با کند کردن اجرای برنامه ها و هدفهای مدیریت جدید بازی می کند و دنبال
نقطه ضعف ها و بزرگ کردن آن می گردد ، پرونده سازی می کند ، مدارک جمع آوری می
نماید ، بذکر مسائل  مدیریت این طرف و آن
طرف می پردازد ، سد ایجاد می کند ، اقدامات او را به تمسخر و ریشخند می گیرد ، از
موفقیت مدیریت در برنامه ها و هدفهای سازمان و دستگاه نگران و از ناتوانی و شکست
او خوشحال است ، در انتظار سقوط او بسر می برد ، و در این جهت تلاش و کوشش می
نماید و بطور کلی جبهۀ مبارزه منفی خود را باز کرده و روزبروز گسترش میدهد و صحنه
های برخورد و کشمکش در چنین شرایطی امری بدیهی و روشن است  ومتقابلاً مدیریت نیز جهت تنبیه مخالفین و
باصطلاح جو سازان به حربه های قانونی و انتقال و جابجائی و غیره متوسل می گردد .
ومعلوم است که در مجموع این صحنه چه آثار و تبعاتی از خود بجا می گذارد .

 

/

پرسش ها و پاسخ ها

پرسشها و پاسخها

چشم زخم

توضيحي پيرامون واژه «امام»

س ـ پیرو 
سؤالی در مجلۀ شماره 43 لطفاً آدرس آیات و روایات در مورد چشم زخم را بیان
کنید ؟
(بیرجند (س.م.هـ  .)

ج ـ شاید واضحترین آیه در این مورد آیه 51
سورۀ قلم باشد که می فرماید :« bÎ)ur ߊ%s3tƒ tûïÏ%©!$# (#rãxÿx. y7tRqà)Ï9÷”ãs9 óOÏd̍»|Áö/r’Î/ $£Js9 (#qãèÏÿxœ tø.Ïe%!$# tbqä9qà)tƒur ¼çm¯RÎ) ×bqãZôfpRmQ ÇÎÊÈ »  ( براستی که نزدیک است
کافران هنگام شنیدن قرآن ترا با چشمان خود هلاک کنند و می گویند او دیوانه است )
مشرکین قریش که خود به بهترین وجه فصاحت و بلاغت قرآن را درک می کردند و می
دانستند که در قدرت هیچ بشری چنین فصاحتی نیست خیره خیره بهان حضرت نگاه می کردند
و از تعجب انگشت به دندان می گرفتند خداوند می فرماید که نزدیک است با چشمان خود
ترا هلاک کنند و این اشاره به همان نیروی عجیب نهفته در دیدگان انسان است .

علامه طباطبائی (قده ) در المیزان در ذیل این
آیه می فرماید : عامه مسافران برآنند که مراد از این آیه چشم زخم است و آن نوعی از
تأثیر روانی است که دلیل عقلی برنفی آن نداریم و گاهی مواردی دیده شده است که می
توان گفت از چشم زخم است .

ودر روایات نیز وارد شده پس دلیلی برای انکار
آن نیست .

و در سورۀ فلق می خوانیم :« قل اعوذ برب الفلق
. . . ومن شر حاسد اذا حسد » پس بگو پناه میبرم به خدا ی فجر از…. .و از شر حسود
هنگامی که حسد می ورزد .مفسران در ذیل این آیه دو احتمال داده اند :1- این که مراد
از حسد ورزیدن عمل کردن براساس حسادت به دست و زبان است که زیانی به محسود برساند
.2- چشم زخم در موقعی که حسود چیزی ببیند و ازآن خوشش آید .

برادران حضرت یوسف (ع) آن روزی که خواستند از
پدر جدا شوند و با بنیامین  برادر مادری
یوسف (ع) به مصر بروند به آنان دستور داد که از یک دروازه شهر وارد نشوند . زیرا
آنها دوازده برادر با چهره هائی جذاب و جثه هائی درشت و نیرومند بودند. مفسران می
گویند حضرت یعقوب (ع)بر فرزندانش از تاثیر چشم زخم هراسان بود که چنین دستوری داد
.

خداوند می فرمایند :« tA$s%ur ¢ÓÍ_t6»tƒ Ÿw (#qè=äzô‰s? .`ÏB 5>$t/ 7‰Ïnºur (#qè=äz÷Š$#ur ô`ÏB 5>ºuqö/r& 7ps%ÌhxÿtG•B ( !$tBur ÓÍ_øîé& Nä3Zt㠚ÆÏiB «!$# `ÏB >äóÓx« (
…» (یوسف 67) یعقوب گفت : ای فرزندانم از یک در وارد نشوید بلکه از درهای مختلف
وارد شوید

گرچه من با این پیشگیری نمی توانم از تقدیر
خداوند جلوگیری کنم …

و شاید آیات دیگرنیز در این زمینه باشد .

و اما بسیار است که در ابواب مختلف کتب حدیث
ذکر شده است از جمله در باب نکوهش حسد و در باب دعا برای دفع چشم زخم . علامه
مجلسی ره در بحا الانوار ج 92 چاپ بیروت ص 127 روایتی را از رسول اکرم (ص) نقل
کرده است که فرمود : العین حق فمن اعجبه من اخیه شیی ء فلیذکر الله فی ذلک فانه
اذا ذکر الله لم یضرّه » چشم زخم حق است و واقعیت دارد پس اگر کسی چیزی از برادر
مؤمنش دید که موجب تعجب و خوش آیند  او بود
خدا را یاد کندکه با این کار چشم ضرری به او نمی زند .

و این یاد خدا در بعضی روایات بعنوان تعبیر
ذکر شده و در بعضی دیگر گفتن «ماشاءالله لاقوه الا بالله العلی العظیم » ودر بعضی
دیگر آیه و ان یکاد ( قلم 51) ذکر شده است همچنین دعاهائی در آن باب برای کسی که
از چشم زخم دیگران وحشت دارد نقل شده است .

بهر حال از این روایات که بسیار است استفاده
میشود که اصل مطلب واقعیت دارد . و شواهد خارجی نیز مؤید این واقعیت است . گفته می
شود که از نظر علمی نیز اکنون در صدد کشف عوامل طبیعی آن هستند ومطالبی در این
زمینه شنیده شده است که به دلیل عدم اعتماد از نقل آنها خود داری می کنیم .

در اینجا نکته ای لازم به تذکر است که بسیار
دیده شده افرادی صرفا به این دلیل که مثلا فرزندشان دیروز در خانه فلان کس بود یا
از جلوی او عبور کرد و امروز بیمار شده است دیگران را متهمم می کنند که از اثر چشم
زخم چنین حادثه ای پیدا شده و بسا این بدبینی کدورتهائی را  میان دوستان یا افراد فامیل بوجود آورده است .و
این امر اشتباه است نباید به برادر دینی خود بدبین بود و اصولاً این تأثیر که گفته
شده در موارد نادری واقع می شود . هر بیماری دلایل خاص خود را دارد و باید از راه
مراجعه به پزشک آن را علاج نمود دعانویسان و افسونگران این گونه مطالب را دامن می
زنند و با ایجاد این بدبینیها بازار خود را گرم نگه می دارند . برادران و خواهران
و بخصوص خواهران که بیشتر تحت تأثیر این تبلیغات قرار می گیرند باید مواظب باشند و
فریب این دغلبازان را نخورند .

س – چرا حضرت امام خمینی دام ظله در میان
علماء و مراجع به نام امام خوانده می شود و حال آن که هیچ یک از علمای سلف این لقب
را نگرفتند ؟ مگر لقب امام اختصاص به دوازده امام معصوم ندارد ؟!

  سید
الف :بیجا ـ پاکستان

ج – امام در لغت به معنای پیشوا و رهبر است .
یعنی کسی که مردم از او پیروی می کنند چه برحق باشد و چه بر باطل بنابراین از نظر
لغت عربی لفظ امام نه تنها اختصاص به معصومین علیهم السلام ندارد ونه تنها بر
علماء صدق می کند بلکه برای ائمه باطل نیز استعمال شده است . در قرآن آمده است :
یوم ندعو کل اناس بامامهم ». روزی که هر قومی را با پیشوای خود می خوانیم و در جای
دیگر فرموده است « وجعلناهم ائمه یدعون الی النار » و ما آنها را پیشوایانی قرار
دادیم که مردم را به سوی آتش می خوانند . امیرالمؤمنین (ع)خطاب به اهل عراق فرمود
:« امامکم یطیع الله و انتم تعصونه و امام اهل الشام یعصی الله و هم یطیعونه ».
پیشوای شما خدا را اطاعت می کند و شما امر او را نافرمانی می کنید و پیشوای شامیان
خدا را نافرمانی می کند و آنها او را اطاعت می کنند .

امام در کلمات علمای سلف بر علمای بزرگ بسیار
اطلاق شده است که ابتدا در نظر بود نمونه هائی از آنها را ذکر کنیم ولی با مراجعه
به بخش اجازات کتاب بحار الانوار علامۀ مجلسی (ره) جلد 104-107 ملاحظه شد که جای
مثال آوردن نیست . زیرا در هر اجازه کلمه امام دربارۀ علمای سلف حتی آنان که مشهور
نیستند نیز گفته شده است . مراجعه شود به اجازۀ علامه حلی و فرزندش فخر المحققین و
محقق کرکی و شهید اول و شهید ثانی و فرزندش صاحب العالم «قدس الله اسرار هم » و
سایرین که در همه آنها تعبیر امام در مورد علمای بزرگ مانند کلینی ، مفید ، سید
مرتضی ، شیخ طوسی ،علامه حلی، خواجه نصیر الدین طوسی و سایر بزرگان دین و حتی
علمائی که مشهور نیستند بسیار تکرار شده است . در کتب رجال و تراجم متأخرین نیز
تعبیر امام زیاد است مثلا علامه بحر العلوم دربارۀ شیخ طوسی قدس سره می فرماید «
امام الفرقه بعد الائمه المعصومین علیهم السلام » این تعبیر بلحاظ مقایسه با امامت
ائمه معصومین علیهم السلام که شیخ طوسی را پس از آنها امام همه طائفه شیعه خوانده
است و بلحاظ صدور آن از شخصیت والایی همچون بحر العلوم با دقت عجیب که ایشان در
تعبیرات خود داشته است از اهمیت ویژه ای برخوردار است .

در آن اجازات که ذکر شد نیز گاهی تعبیرات خاصی
به چشم می خورد مانند تعبیر فخر المحققین دربارۀ شیخ طوسی (ره ) به « امام الاعظم
» (بحار ج 104 ص 151 ) و تعبیر صاحب معالم دربارۀ محقق حلی (ره) به «امام الطائفه
و فقیهها » .(بحار ج 106ص 11) و امثال آن . البته قابل انکار نیست که کلمه «امام »
در عرف بیشتر بر ائمه معصومین اطلاق می شود ولی اختصاص آن به این مورد تنها در
جامعه ایران چنین است ولی در کشور های عربی حتی جامعه تشیع چنین اختصاصی مشاهده
نمی شود .مرحوم آیه الله حکیم در نجف بعنوان «الامام الحکیم » خوانده می شد و در
لبنان علامه سید موسی صدر به نام امام موسی صدر خوانده می شد با این که ایشان از
شاگردان امام خمینی هستند . تنها چیزی که در مورد حضرت امام خمینی دام ظله اختصاص
یافته است اطلاق کلمه امام بطور مطلق و بدون قید برایشان است و این به دلیل ویژگی
خاصی است که خداوند بر این بندۀ خالص خود لطف فرموده و ایشان را توفیقی داد که
برای هیچ یک از علمای سلف و خلف چنین توفیقی نصیب نشده است .

 

/

تلاش گسترده آموزشی صهیونیسم بین الملل

دشمن را بشناسیم و عبرت بگیریم

تلاش گسترده آموزشی صهیونیسم بین الملل

نوشتار حاضر ، گزارشی است درباره ی
چگونگی تربیت یهودیان خارج از فسطین که صهیونیسم بین الملل می کوشد آنها را در
سراسر جهان زیر چتر بگیرد و به دلخواه خویش آموزش دهد و پرورش نماید.

این مقاله که بوسیله منابع فلسطینی
تهیه شده است و توسط برادرمان جناب حجة الاسلام آقای محتشمی وزیر محترم کشور در
اختیار مجله قرار گرفته نموداریست که از دقت فوق العاده دشمنان ما در نشر فرهنگ
نژاد پرستانه و غیر انسانی و تربیت همنوعان خودشان که از کودکی تا بزرگسالی انان
را طبق روش انحرافی و پلید خود می آورند .

این گزارش با افشاءو بیان گوشه ای از
خطر صهیونیسم بین الملل،نشان می دهد که چرا امام امت مد ظله در طول نزدیک به سی
سال که دولت غاصب اسرائیل در منطقه ایجاد شده است ، به خطر اسرائیل و ضرورت نابودی
آن تکیه فرموده و ضمنا به روشن بینی و ژرف نگری و وسعت اطلاع خویش بر مسائل جاری
جهان واقف می شویم .

از این روی ، باید این مقاله مورد
مطالعه دقیق قرار گیرد که هم دشمن را خوب بشناسیم و از شگردها و توطئه های آن آگاه
شویم و هم از برنامه های گسترده آموزشی و پرورشی آنها عبرت گرفته و بکوشیم تا در
چارچوب موازین اسلامی و با برنامه های منظم از فرهنگ غنی و پربارمان برای زیر پوش
گرفتن اندیشه های افزونتر ، به نفع مکتب استفاده نمائیم .

حال که می بینیم صهیونیسم نژاد پرست
اینگونه در سطح بین المللی برای تربیت ، اتحاد و تمرکز نیروی خود و توسعه قرت و
نفوذ بر تمام جهان اینگونه فعال است چرا باید مسلمانان جهان اینچنین دچار تفرقه و
تجزیه و تحت حاکمیت ارتجاعی و استعماری قرار داشته باشند ؟

اکنون که صهیونیست ها اینگونه در دنیای
امروز ، برای نشر فرهنگ نژاد پرستانه و غیر انسانی خود فعال و کوشا هستند ، چرا ما
در توسعه و نشر فرهنگ نجاتبخش اسلام و در یک کلمه در صدور انقلاب اسلامی با ان همه
زمینه های موجود ، کمترین تردیدی به خود راه دهیم ؟

این مقاله به ما می آموزد که ضمن شناخت
واقعی و همه جانبه دشمن ، باید در اتمام زمینه ها تا رسیدن به پیروزی نهائی حق بر
باطل و رفع فتنه در عالم ، با آن به مبارزه ای بی وقفه و واقعی ادامه دهیم و ان
شاء الله به پیروز ی دست یابیم که « ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم ».

تربیت یهودی در خارج از فلسطین اشغالی
از نظر صهیونیسم دو ملاحظه عمده را در برمیگیرد : نخست اینکه : از نظر صهیونیسم ،
یکنفر یهودی دیاسپورا (خارج از فلسطین) که از وی بنام یهودی رانده شده یا سرگردان
نام می برد یک فرد یهودی اسرائیلی در حال تکوین و آماده شده است که در جهت تربیتی
، اختلافات و عقب افتادگی هائی را نسبت بیهودی اسرائیلی دارد.

دوم : تفاوت سیستم های حکومتی در
کشورهای مختلف دنیا که یهودیان خارج از اسرائیل تحت سیطره ی آنها به سر می برند ،
از نظر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بر کیفیت ارائه ی تربیت یهودی و برنامه
های مدون آن در خارج ، تاثیر بنیادی دارد که بررسی قابل توجهی است .

به طور کلی هدف تربیت یهودی در خارج ، آماده
کردن یهودیان برای مهاجرت به فلسطین و از آن طریق حفظ نسبت جمعیت فلسطین می باشد
که الان 85 %یهودی و 15% عرب است و ادامه ی سلطه بر آن و بالاخره تامین نیروی
انسانی کافی برای اسکان در سرزمین های اشغالی قدیم و جدید است .

گولدا مایر در یکی از صحبتهایش گفته
بود :« تایید و حمایت یهودیان غرب از اسرائیل چیز بسیار دلپسند است ولی در عین حال
کافی نیست چون پشتیبانی آنها از دوردست موجب سرسبزی «نقب و جلیل » و توسعه ی کشت و
زرع در آنها نمی شود . آوازهای یهودی که در آمریکا خوانده می شود دل را از شادي به
رقص می آورد ولی موجبی بر عمران و آبادانی «نقب» نیست ؛این آوازها وقتی سازنده
خواهد بود که جوانان یهودی را برای مهاجرت بنقب و آباد سازی آن ترغیب و آماده
نمایند ».

در حقیقت معنی این گفته این است که :
هدف سران صهیونیست از مهاجرت یهودیان به فلسطین نجات آنها از آزار و تضییفات دینی
در کشورهای دیگر نیست بلکه نظر اصلی دستیابی به سرزمینهای عربی و اسکان و استعمار آن
است !

دیگر اینکه صهیونیسم جهانی میزان
مهاجرت یهودیان به فلسطین را مبنای قیاس خود برای میزان موفقیت نظریشان می داند
چون در غیر این صورت تمام پوشش جنبش مزبور بی نتیجه بوده و هدفهای آن از حدود وهم
و خیال تجاوز نخواهد نمود . در مقابل علمی شدن این امید صهیونیست ها یعنی مهاجرت
همه ی یهودیان عالم به ویژه یهودیان غرب به فلسطین موانعی وجود دارد که اهم آن
عبارتند از :

موانع مهاجرت یهودیان غرب به فلسطین

1-نبودن تضییقات دینی بر علیه یهودیان
از طرف حکومتهای کشورهای غربی و اجرای مساوات در مورد آنها به طوریکه بعضی از آنها
مثل «کرایسکی » نخست وزیر اطریش و « کسینجر» وزیر امورخارجه ی آمریکا توانسته اند
به مقامات عالی کشورهای مذکورهم  برسند .

2- بعضی از یهودیان به علت موقعیت
ممتازاقتصادی و اجتماعی که در محیط زندگی خود به دست آورده اند ، به طور طبیعی و
ناخوداگاه و مانند هر جامعه ی دیگری که فاقد محدودیت های نژادی و دینی « گتو» و
طبقاتی باشد در محل زندگی خود جوشیده و در آن حل و ادغام می شود .

3-جوانان یهودی کشورهای خارج هرگزدر
عمر خود با انگیزه هایی مانند تضییقات آلمان نازی و مسائلی از قبیل ایجاد و تشکیل
دولت اسرائیل که دو عامل عمده در تشدید جنبش صهیونیست د ردهه ی 30و 40 بوده ،
مواجه نبوده اند .

برای مقابله با این موانع ، صهیونیسم
چاره ای غیر از  مغز شویی آموزشی یهودیان
نداشته و سعی دارد از طریق آن یک فرد یهودی در خارج از اسرائیل در درجه ی اول هویت
یهودی بودن خود را حفظ کند و بعد به اسرائیل به عنوان یک مرکز حیاتی در زندگی
یهودی و یک قبله آمال و آرزوی مستقبل خود نظاره نماید .

صهیونیسم الان در مقابل این سوال قرار
دارد که : آیا بعد از سی سال جوانانی از یهود خواهند بود که بیهودی بودن خود معترف
بوده و علاقه ای به مهاجرت به اسرائیل داشته باشد؟ و برای دادن جواب به آن ،
صهیونیسم تلاش می کند که ارتباط یهودیان از هم قطع نشده و وجه تمایز آنها از قید
یهودیان به قوت خود باقی باشد و لذا به انها تلقین می کند که سرنوشت و زندگی فردی
و اجتماعی آنان با حیات اسرائیل عجین بوده و برای ادامه ی حیات مطلوب و حفظ دولت
مذکور ، هدفهای تربیتی یهودیان خارج از اسرائیل را به صورت زیر دیکته می کند :

روشهای تربیت یهودیان خارج از اسرائیل

1-   
تلقین به جوانان که
دائماً بوطن و صهیونیسم فکر کنند و قبول کنند که در اسرائیل بزرگترین انقلاب تاریخ
بشریت رخ داده است !

2-   
قبولاندن اینکه ارزش
انسانی و اجتماعی لازم در تربیت به روش یهودی نهفته است .

3-   
وادار کردن آنها به
اینکه رشته حیات خود را با زندگی سایر یهودیان عالم و دولت یهودی (اسرائیل ) گره
بزنند و معنی یهودی بودن در دنیای معاصر و مفهوم الفت و دوستی اسرائیلی را درک
نمایند .

متفکرین و طراحان صهیونیسم بمنظور اینکه
یهودیان را وادار به مهاجرت بفلسطین و حفظ هویت یهودی بودنشان بکنند و اسرائیل را
یک نقطه مرکزی و جلوه گاه امید نهائی آنها جلوه دهند ، سعی می کنند بعناوین مختلف
، زندگی در خارج از فلسطین را تحقیر نمایند . آنها به اطفال از آغاز زندگیشان ،
تلقین می کنند که از زندگی در محیط غیر یهودی حتی در بهترین وضعیت ها ناراضی باشند
و زندگی یهودی را در دوری از وطن موعود غیر ممکن بدانند . ودر نتیجه این تلقینات
از همان اوایل زندگی ، یک دلبستگی عاطفی شدیدی در آنها نسبت باسرائیل بوجود می
آورند .

صهیونیسم 
ها با تکیه براینکه  یهودیان در طول
حیات و تاریخ خود پیوسته بعلت عقاید مذهبیشان مواجه با تضییقات و محدودیت های ناحق
بوده اند یکنوع احساس مظلومیت ویژه ای را در حد یک عقده روانی در آنها برانگیخته و
با گزافه گوئی درباره این محدودیت ها و فشارها آنرا تبدیل به اساطیر و افسانه می
کنند .

یک استاد علم الاجتماع دانشگاه عبری اسرائیل
بنام « آری تاتاکوار» می گوید :« یهودی کسی است که بدون وجود عامل محدود کننده ای
، احساس تضییق و محدودیت کند و اگر در جزیره غیر مسکونی هم بتنهائی زندگی کند
اشکالات ناشی از یهودی بودنش را در ضمیر خود احساس نماید !!».

ناگفته نماند که این امر ایجاد محدودیت و فشار
هائی که بر علیه یهودیان بکار گرفته شده ضمن تأیید ناپسند بودن آن احیاناً توسط
عاملین صهیونیسم جهانی برای اینکه یهودیان را وادار به مهاجرت  به فلسطین نمایند  ، بصورت وسیله و ابزار مناسب در عراق و بعضی
جاهای دیگر در موارد لازم بکار گرفته شده است که خود بحث مفصلی است . صهیونیسم بین
المللی با تحقیر زندگی در خارج از فلسطین و ایجاد عقده مظلومیت در یهودیان که هر
دوی آنها ابزار سلبی محسوب می شوند ، یهودیان را ترغیب می کنند که به فلسطین
مهاجرت کنند ولی در این زمینه از روش های ایجابی و مثبت هم فرو گذار نمی کنند . از
جمله آنها از طریق تربیت ویژه یهودی در جوانان شوق و ذوق مهاجرت و سکونت در سرزمین
موعود و آباد سازی و استعمار سرزمین های اشغالی و ایجاد دولت یهودی را که همگی
عوامل ایجابی و مثبت هستند ایجاد و تحریک می نمایند .

در نهایت یکنفر یهودی در خارج در مقابل یک دو
راهی دشواری قرار می گیرد :

از یک طرف مهاجرت به فلسطین و از طرف دیگر
زندگی در وسوسه های تضییق و عقده مظلومیت و همچنین احساس گناه کردن از عدم انجام
فرائض دینی و قومی که بشکل ایجاد دولت اسرائیل و مساعدت آن جلوه داده است در پاسخ
اینکه اسرائیل چگونه چنین احساسی را در یهودیان که در تحت سیطره حکومتهای مختلف
درسراسرجهان زندگی می کنند ، ایجاد می کند ، بایستی برخی از مؤسسات تربیتی یهودیان
در خارج از فلسطین  را بررسی نمائیم :

مدارس یهودی در خارج

در رأس این مؤسسات مدارس یهودی دیاسپورا (خارج
از فلسطین ) است که با دروس و معلمین عبری و بصورت شبکه ای در عالم گسترده است .

اطفال و جوانان یهودی دراین مدارس از یک نوع
آموزش مثبت یهودی برخوردار می شوند که طی آن ارتباط معنوی آنها در درجۀ اول با هم
و در درجه بعدی با اسرائیل بعنوان امت واحده تقویت می شود .

از این مدارس در ایالات متحده امریکا سه نوع
مدرسه وجود دارد : مدرسه تمام وقت و مدرسه بعد از ظهری و مدرسه یکروز در هفته
(یکشنبه ها ) که طبق آمار سال 1966 تعداد 555 هزار دانش آموز و دانشجو در آن تحصیل
می نمایند . از این تعداد محصل 42در صد در مدارس یکروز در هفته و 14 درصد در مدارس
تمام وقت و 44 درصد در مدارس بعد از ظهر شرکت می 
کنند .

در امریکا یک دانشگاه یهودی هم بنام «یشیفاء »
وجود دارد که اسرائیل سعی دارد در دانشگاه های دیگر آمریکا بعضی از دروس اسرائیلی
را منظور نماید .

بعد از ایلات متحده آمریکا تنها در «بوینس
آیرس» پایتخت آرژانتین ، چهل و هشت مدرسه یهودی از ابتدائی تا متوسطه وجود دارد و
در آرژانتین تلاش برای تأسیس یک دانشگاه عبری مثل «یشیفاء » نیز ادامه دارد .

در مدارس یهودی حکومت جنوب آفریقا در حدود شش
هزار دانش آموز که سی درصد همه اطفال یهودی آن کشور است درس می خوانند .

وزارت آموزش و پرورش اسرائیل 13مدرسه یهودی
دیگر برای  تحصیل فرزندان دیپلماتهای خود
در خارج دارد واز این مدارس در ایبدجان ـ آدیس بابا و بروکسل وپاریس وجود دارد .
برنامه آموزشی مدارس یهودی در خارج شامل زبان عبری و عادات یهودی و جشن ها و تاریخ
و تورات است که در لابلای آن بیشترین اهمیت را به حوادث و رویدادهای جاری اسرائیل
می دهند . تعلیمات این مدارس باعث می شود که مفهوم صهیونیسم در ذهنیت جوانان یهودی
متبلور شده و علاقه آنها به اسرائیل تا حدی که در جهت مصالح آن جانفشانی
کنندافزایش یابد . آموزش های مزبور به یهودیان از جنبه های سیاسی و اقتصادی و
اجتماعی یکنوع هم آهنگی و تفاهم ویژه را تلقین می کند که موجب گسترش روابط فیمابین
آنهاشده و از حل و ادغام آنها در اجتماع و محیط زندگی غیر یهودی جلوگیری می نماید

معلمین مدارس مذکور آموزش های حرفه ای ویژه ای
را بطرق مختلف از اسرائیل دریافت می کنند و انستیتوهائی هم  در خارج مثل مکزیک و شیلی و برزیل برای آموزش
معلمین یهود باز شده و اساتید اسرائیلی که فعلاً تعدا آنها  درحدود 170نفر می باشند در آنها تدریس می کنند
. اما موانعی که در مقابل موفقیت کامل این مدارس وجود دارد عدم استقبال والدین
اطفال ، از آنها و کمبود معلمین و زیادی ساعات درس و تکالیف منزل ( بویژه اگر
شاگرد در مدرسه دیگری هم تحصیل کند ) و رقابت مجالس رقص و موسیقی با مجالس درسی آن
و کمبود انگیزه و محرک برای اشتراک درآن بوده تا جائیکه احیاناً مدارس مذکور ،
اعتراض بعضی والدین یهودی را از اینکه وضعیتی مثل وضع «گتو» را مجسم می کند ، بر
انگیخته است .

علاوه بر مدارس مذکور ، نقش کنیسه های یهودی
ها در مورد ارائه تربیت یهودی بسیار قابل توجه است . در کنیسه ها، کاهن ها و
مبلغین ،  با بیان خود شنوندگان را قانع می
کنند  که هجرت بفلسطین از فرائض دینی است و
کنیسه ها همچنین مبادرت به نشر و توزیع کتب نموده و اجتماعات بزرگسالان و جلسات مذاکرات
را اداره کرده و بالاخره اردوگاههای پیش آهنگی مخصوصی جهت دستیابی به اهداف
مذکور  از جمله مهاجرت به فلسطین را ترتیب
می دهند .

صهیونیست هائی که ارائه تربیت یهودی را در
دنیا بعهده دارند با همه تلاشهائی که از جانب مدارس و کنیسه ها معمول می گردد ،
میدانند  که مراکز مذکور برای تحقق اهداف
آنها کفایت نمی کند ؛ نتیجتاً مراکز عریض و طویل دیگری را برای جوانان یهودی  بمنظور ارائه جلوه هائی از زندگی یهودی تدارک  دیده اند که جوانان زیادی را به جذب نموده و در
چهار چوپ برنامه های آن ، مبادرت به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی  نموده و زبان عبری را آموزش داده و فیلمهای
ویژه سینمائی و برنامه های تئاتر متعدد عرضه می نمایند و اغلب در آن جلسات از هنرمندان
اسرائیلی برای اجرای برنامه های  هنری مثل
موسیقی و رقص و آواز و غیره شرکت می کنند .

طبق آمار سال 1971 در امریکا حدود 3000 مرکز
یهودی از این نوع بوده است که هفتصد هزار نفر عضوداشته است و در بین آنها 40% زیر
سن 14 سالگی بوده و هزینه های  آن
برابر  53 میلیون  دلار برآورده شده است .

جنبش جوانان یهودی

از سازمانهای دیگر « جنبش جوانان یهود» است که
در زمینه تربیت یهودی فعالیت چشم گیری دارد. این جنبش علاوه بر مدرسه و کنیسه ،
مبادرت به تشکیل اردوگاههای جوانان یهود در همه فصول سال بویژه در تابستان می
نماید .

در این اردو گاهها به شرکت کنندگان آگاهی می
دهند که یهودی هستند و سعی می کنند عقیده صهیونیسم را در آنها القا و مستقر نمایند
. فعالیت های اردو گاهی محیط زیست اسرائیل و شهرک های احداث شده در آن رابشرکت
کنندگان نمایش می دهند و شرکت کننده با میراث های تاریخی یهود آشنا و همچنین به
علاقه خود به اسرائیل آگاه می گردد . و تمام این تلقینات در چهار چوب برنامه های
مختلف هنری مثل تئاتر و فیلم های سینمائی و آوازهای دسته جمعی و داستانسرائی و شعر
و رقص و سخنرانیهائی  که همگی منبعث از
حوادث اسرائیل و تاریخ و فرهنگ آن است ، انجام می گیرد .

در این اردو گاهها در بین بزرگ سالان نشریاتی
توزیع می شود که طی آن هر چه بیشتر با دولت اسرائیل آشنا و از عمران و آبادانی و
صنایع آن آگاه می شوند و من الحیث المجموع آنها را تحریک می کنند که به اسرائیل
بعنوان یک آرزو و امید نهائی یهودیان بنگرند و با اخلاص و علاقه در کمک و مساعدت
آن فداکاری کنند . اما از کوچکتر ها می خواهند که با مداد های رنگین ، مناظری از
اسرائیل نقاشی کنند و همه سرگرمی آنها در حول و حوش اسرائیل و مردان مشهور آن دور
بزند . در سال 1964 تعداد 450 هزار نوجوان و جوان یهودی در این اردوگاهها شرکت
نموده اند که حد متوسط زمان آن سه هفته بوده ولی بعضی هم در طول تابستان ادامه
داشته است . برای تشویق شرکت کنندگان این اردو گاهها و همچنین رونق برنامه ها آن ،
جوائزی مانند بورسهای تحصیلی و غیره برای کسانی که به طور مستمر در آنها شرکت
نموده اند منظورش شده است .

نقش رسانه های گروهی

رسانه ها ی گروهی در تعمیم و ارائه برنامه های
تربیت یهودی دست کمی از سایر وسائل نداشته است .

مثلاً در برزیل دو ایستگاه رادیو اسرائیلی
وجود دارد که بزبان عبری و محلی برنامه پخش می کند . در اروگوئه یک ایستگاه
اسرائیلی است که روزانه اخبار اسرائیل را پخش می کند و مهمتر از همه، رادیو معروف
«صوت صهیون» اسرائیل است که بزبانهای 
مختلف برای کشور هائی که برای تربیت یهودی محدودیت هائی قائل شده اند
برنامه پخش می کند .

روزنامه های وابسته به اسرائیل ضمن اینکه سعی
در جلوگیری در الحاق و ادغام یهودیان عالم در دیگر طبقات مردم دارند ، از ادوات
مؤثر تربیت یهودی هم به حساب می آیند .

علاوه بر همۀ این تلاش ها ، عده زیادی از
هنرمندان ، نویسندگان ، روزنامه نویسها ، سخنرانها و علمای دینی ، اسرائیلی هم
هستند که برای انجام ملاقات ها و سخنرانیها و مذاکرات حضوری با یهودیان به نقاط
مختلف جهان سفر می کنند و معتقدند که ملاقات حضوری بهترین وسیله تشویق یهویان برای
مهاجرت به فلسطین است .

 در
داخل اسرائیل هم مؤسساتی هست که در امر ترویج تربیت یهودی در بین یهودیان دیاسپورا
سهم عمده ای دارند . مثلاً با برنامه هائی مانند آموزش زبان عبری در دو ماه یا
گذراندن مرخصی در مقابل کار در « کیبوتس » (مجتمعات اشتراکی خاص اسرائیل ) آنان را
به اسرائیل آورده و در طول اقامت آنها ، تلقینات لازم را برای مهاجرت به فلسطین
القاء می کنند .

از سوی دیگر ، عده ای از جوانان یهودی خارجی ،
بشکل کامل یا موقت در آموزش های دانشگاهی داخل اسرائیل شرکت می کنند ضمن آن جنبش
«صهیونیسم بین المللی » هم برخی کلاس های تربیت یهود در خارج از فلسطین را بمدت دو
الی سه ماه برای تکمیل آموزش به اسرائیل می آورد و سعی دارد ، طبق پروژه « پل
برادری » بین یهودیهای اسرائیل و دیاسپورا (خارج اسرائیل ) این مدت را به یک سال
تمدید نماید به این امید که در خاتمه ، عدۀ بیشتری از آنها شوق ماندن در اسرائیل
را داشته باشند .

اسکان وسایر 
هزینه های این دانشجویان بطور کلی از طرف اسرائیل پرداخت می شود . برای
نمونه ، در سال 1967 سازمان دانشجویان در آژانس یهود ، بر تحصیل 1300 نفر دانشجوی
یهودی اشراف داشته که هزینه آن در 8 ماه اول سال 68 بالغ بر 9/2 میلیون لیره بوده
است . در سال 1972 اتحادیه جوانان صهیونیسم اعلام نمود که برای تعداد 4200 نفر
دانشجو در مراحل مختلف ، امکان ادامه تعلیمات یهودی در اسرائیل وجود دارد .

اسرائیل برای رفع مشکلات آموزش دانشگاهی خود
سعی می کند که ارزش تحصیلی دوره ها و مدارک دانشگاهی و درجات علمی مراکز
آموزشی  خود  را بدانشگاههای بزرگ دنیا بقبولاند و در این
مورد دانشگاههای آمریکا در درجه اول اهمیت قرار دارند .

درمورد حل مشکل زبان خارجی ، این کشور سعی
دارد که در دانشگاه «نقب» امکان تحصیلات را بزبان انگلیسی فراهم آورد تا
دانشجویانی که از انگلیس و امریکا می آیند مانند همان کشورها بتوانند بدون داشتن
مشکلی از نظر زبان به تحصیل خود ادامه دهند . وجود دانشگاه امریکائی در اسرائیل
راهم باید براین امکانات، اضافه نمود .

در اسرائیل کلاس های ویژه ای برای آموزش زبان
عبری ترتیب داده اند که در مدت بسیار کوتاهی ، این زبان را به دانشجویان یاد می
دهد و آنها را برای دانشگاه آماده می کند . علاوه بر آن ، اسرائیل اعلام نموده که
بزودی دانشکده ای برای آموزش دانشجویانی که از خارج می آیند و به زبانهای خارجی
صحبت می کنند ، خواهد ساخت .

آموزش دانشجویان یهودی خارجی در اسرائیل ـ در
حقیقت ـ یک اقدام برای تشویق آنها به مهاجرت تلقی میشود ؛ چون در نهایت ، اکثریت
این دانشجویان ترجیح میدهند که در خاتمه تحصیلات در اسرائیل بمانند : به عنوان
مثال طبق آمار رسمی از 900 نفر دانشجوی خارجی که در ماه مارس 1970 در اسرائیل بوده
اند ، بیش از 9 نفر که آن هم نتیجه فشار خانواده آنها در خارج بوده اسرائیل  را ترک نکرده اند .

دراین باره نماینده روز نامه معاریف در
امریکای لاتین « اسحق هیرو شلیمی » می گوید : از تعداد دانشجویانی که از «سان
پاولو » به اسرائیل می روند بیش از یک سوم آنها در اسرائیل میمانند: البته در این
زمینه مسائل اقتصادی و امنیتی هم بی تأثیر نبوده ولی در هر حال اگر دانشجوئی هم
اسرائیل را ترک کند عاطفه شگرفی نسبت به آن در وجود خویش ، احساس خواهد کرد .

در این زمینه تسهیلات فراهم شده برای
دانشجویان خارجی موجب شده که اعتراض دانشجویان بومی اسرائیل که به علت وجود
خارجیها با اشکالات مسکن و سایر تسهیلات دانشگاهی مواجه شده اند ، برانگیخته شود و
خود دانشگاهها هم در مورد ظرفیت و امکانات اسکانی دچار مشکلاتی شده اند.

برخی از مؤسسات و اداره هائی که در این امر
فعالیت دارند عبارتند از :

الف- اداره فرهنگ و تربیت برای دیاسپورا (خارج
فلسطین ) .

این اداره در 28 کشور فعالیت میکند وبه   بیش از هزار مر کز آموزش از کودکستان و
ابتدائی و متوسطه و دوره های کوتاه مدت اشراف و نظارت دارد . وهمچنین معلمین مورد
نیاز را بخارج می فرستند و معلمین یهودی خارج را در مدرسه عالی « گرینبورگ» آموزش
می دهند .

از کارهای دیگر آن نشر جزوه ها و کتابهای
آموزشی است که در اسرائیل تألیف و چاپ شده است .

قسمت فرهنگی این اداره مبادرت به آموزش های
فرهنگی در بین بزرگسالان می کند که هدف آن ایجاد الفت و دوستی بین یهودیان اسرائیل
ودیاسپورا است .

ضمناً قسمت فرهنگی این اداره تورات را بزرگ و
کوچک آموزش داده و منتخبانی ازعلوم و ادبیات و افکار یهود را منتشر می نماید . این
اداره کرسی زبان عبری را در دانشگاههای دنیا تأسیس و اداره می کند که تاکنون تعداد
آن را به 180 کرسی رسانده است .

ب ـ اداره جوانان و داوطلبین وابسته بسازمان
صهیونیسم جهانی :

کار این اداره قبل از جنگ 1967 اشاعه افکار و
نظریات صهیونیستی و تشریح مشکل اسرائیل برای جوانان یهودی در خارج بوده که منظور
از آن دعوت مستقیم آنها برای مهاجرت به اسرائیل بوده است . بعد از جنگ ، کیفیت این
دعوت تغییر نموده و شامل کسانی گردیده است که میل به مهاجرت دائم به اسرائیل را
ندارند بلکه می خواهند برای مدتی کمتر از یک سال به آن کشور رفته و و در کیبوتس ها
یا یگانهای جنگی خدمت نمایند.

ج ـ مدرسه عالی هدایت جوانان یهود :

از شاخه ها و توابع این اداره است که رهبران
وگردانندگان محلی یهودیان را تربیت و آموزش می دهد که پس از آموزش به نوبه خود ،
جوانان محلی را سازمان داده و آماده کنند که سرانجام روزی به اسرائیل مهاجرت
نمایند . از سال 1948 چندین هزار نفر از این مدرسه فارغ التحصیل شده اند که بازوی
قوی سازمان جهانی صهیونیسم در جلب جوانان برای مهاجرت به اسرائیل ، به حساب می
آیند . و سهم این افراد در اشاعه نظریات صهیونیسم و صهیونیست کردن نسل های مختلف
یهودیان ، قابل توجه است .

دـ سازمان مهاجرت نوجوانان و اطفال

این سازمان همانطور که از اسمش پیدا است،
اطفال و نوجوانانی را که هنوز به سن قانونی نرسیده اند ـ علیرغم مخالفت والدینشان
وادار می کنند که ترک علائق نموده و به فلسطین مهاجرت نمایند کما اینکه اغلب
والدین آنها ناگزیر سالهای بعد به آنها ملحق می شوند . از ابزارهای دست این سازمان
برای اینکه نوجوانان و اطفال را تشویق به مهاجرت نماید ، بورس های تحصیلی و تأمین
آموزش مجانی دانشگاهی می باشد که بدینوسیله تنها در سال 1968 توانسته است 8420
نوجوان راـ که سن آنها بین 11 تا 16 سال بوده است ـ وادار به مهاجرت نماید .

هـ ـ سازمان هجرت :

دایره جوانان و داوطلبین و دایره مهاجرت
نوجوانان از شاخه های آن می باشد و فعالیت های مختلفی را برای جلب مهاجرین به اجرا
در می آورد که بیشتر آنها جنبۀ تبلیغاتی دارد . این سازمان اخیراً شعاری را عَلَم
نموده و ماههای خاصی از سال را بنام ماههای هجرت نامگذاری کرده و طی شعار ابتکاری
خود اعلام می دارد که ما به ثروت یهود احتیاجی نداریم ، بلکه به خود یهودیان و
فرزندان آنها نیازمندیم و در طول ماههای هجرت ، هزاران گردهمائی های چند هزار نفری
یهود ، را ترتیب داده و برنامه های ترغیبی خود را ارائه می دهد . ضمناً این سازمان
برای متقاعد نمودن خانواده های یهودی به مهاجرت برای هر 5 یا 6 خانواده یهودی ،
گردهمائی خاصی جهت بحث و مذاکره در مورد مسائل مهاجرت تشکیل می دهد . و از جمله ترفندهای
اخیر این سازمان شعاری است بعنوان « اول ، سیاحت ، بعد مهاجرت » بدین ترتیب سازمان
مذکور یهودی ها را ابتدا ترغیب می کند که یک سفر توریسی به اسرائیل داشته باشند و
در خلال سفر آنها را تشویق یا وادار می کند که در اسرائیل بمانند .

و ـ تبلیغات و پرو پاگاند :

سازمان صهیونیسم جهانی با همکاری دستگاههای
تبلیغاتی اسرائیل در همه زمینه ها ابزار تبلیغاتی لازم از جمله مجلات و روزنامه ها
و فیلمهای سینمائی و تبلیغاتی و برنامه های رادیو ئی و آوازه ها و خطابه های  ضبط شده در نوار را تهیه و بمناسبت مقتضی ارائه
می دهد .

ز ـ زمینه های دانشجوئی :

در این رابطه سازمانهای متعددی وجود دارد که
روابط بین دانشجویان و بین آنها و بین اسرائیل را بصورت دلخواه تنظیم و هم آهنگ می
کند و علاوه بر اتحادیه های  جهانی
دانشجوئی ، اتحادیه های دانشجویی محلی هم در هر نقطه جهان دارند که فعالیتهایش
بیشتر در جنبه های فرهنگی و تربیتی یهودی متمرکز می باشد و بدین ترتیب ، افراد با
نقطه نظر های سیاسی مختلف را در زیر چتر وحدت صهیونیسم جمع آوری و زمینه یک تفاهم
و روابط مشترک را فیمابین آنها فراهم می آورند . این اتحادیه سعی می کند دانشجویان
را با واقعیت یهودی بودن آنها آشنا کند و به آنها کمک کند تا تعبیر وتفسیر مناسبی
از یهودی بودن خودشان داشته باشند و مبانی صهیونیسم را با تلاش سخنرانان و مذاکره
کنندگان در ذهنیت آنها متبلور می کنند. و علاوه بر اینها اتحادیه ، درس هائی از
تلمود و قوانین خانواده و ازدواج در دین یهود را برای دانشجویان ارائه می دهد و
مجلاتی هم به چهار زبان نشر و توزیع کرده و مسابقات هنری در بین دانشجویان برگزار
می کند . البته درهمه مواردتبلیغاتی و فرهنگی سخن ها درباره اسرائیل و فداکاری در
مورد نسلهای آینده آن دور می زند.

ح ـ سازمان دانشجویان صهیونیست :

 این
سازمان در سال 1954 بدست سازمان صهیونیسم جهانی تأسیس شده و وظایف زیر را بعهده
دارد :

1ـ تعلیم و آموزش اعضای سازمان در مورد تاریخ
یهود و تمدن یهودی و دولت اسرائیل .

2ـ ارائه مطالب عمده فرهنگی اسرائیل به اعضای
غیر عضوو غیر یهودی به منظور ایجاد جوّ احترام و تفاهم متقابل به اسرائیل در
دانشگاههای امریکا.

3ـ وادار نمودن هرز چه بیشتر اعضای شرکت کننده
به اینکه پای بند به ویژه های زندگی یهودیان باشند مانند تشویق آنها به فراگیری
زبان و عبری و صحبت کردن با .سازمان از این مشارکت انتظار دارد که اعضای شرکت
کننده در آن، بیشترین توجه و علاقه خود را در ساخت و توسعه فرهنگ اسرائیل مبذول
نمایند.

4ـ شرکت در اجرای پروژه های مختلف در داخل
اسرائیل بمنظور ایجاد روابط مستحکم و دوستانه با آن .

5ـ تشویق و کمک به دانشجویان تا اینکه حداکثر
آنها ، هر چه طولانی تر ، در اسرائیل بمانند .

6ـ تشویق تمام اعضای سازمان برای بررسی دقیق
امکان مهاجرتشان به اسرائیل و واگذاری هر گونه کمک و مساعدت به دانشجویانی که
تصمیم به مهاجرت به اسرائیل دارند.

تمام این ادارات ، فعالیت های خود را از طریق
« اداره سازماندهی جنبش صهیونیسم جهانی » یکنواخت و هماهنگ می کنند . و این اداره
است که هیئت ها و دوائر مختلف صهیونیستی را در انجام مأموریت ها و وظایف تعیین شده
ارشاد و توجیه می نمایند . ضمناً این اداره برای رهبران جدید نسلهای جوان و
کارگزاران فعال ، دوره ها ی کوتاه مدت توجیهی تشکیل می دهد و کمک می کند که آنها
افکارو عقاید خود را همسو و یکنواخت نمایند . همین دایره رهبران  و گردانندگان در خارج را به اسرائیل دعوت می
کند ودوره هائی برای آنها دایره می سازد که شامل فعالیت در کیبوتس ها و دیدار از
شهرها و شهرک های ایجاد شده و اماکن باستانی و تاریخی است . البته تمام آنها توأم
با مذاکرات و گفتگوهایی است که بدون استثنا در اطراف زندگی یهودی و دولت اسرائیل و
شرایط زندگی در آن ،دور می زند .

 

/

یاران امام (اَبان بن تَغْلِب)

یاران امام  (اَبان بن تَغْلِب)         

امامان ما یارانی مخلص و باوفا داشتند که با
سختی ها و دشواری ها ی دوران بنی امیه و بنی عباس همواره دست به گریبان بودند  و در سخت ترین شرایط ، با پیشوایان  و رهبران خویش (ائمه علیهم السلام ) در تماس
بوده و هر فرصتی را غنیمت شمرده از مقام معظم آنان ، کسب فیض می کردند . وبوسیله
همین اصحاب با وفا و دانش پژوه ، قطره ای از دریای بی کران علوم آل محمد «ص» نسل
به نسل منتقل شد  و به ما رسید .

 این
حاملان علم با تحمل کردن شرائط نا گوار 
زندگی در آن دوره های پر از فتنه  و
آشوب و ستم  ، جان  و مال و 
خاندان و دارائی خویش را در این راه مقدس گذاشته و به حق از اسلام  عزیز پاسداری 
کردند .

اکنون ما بر آن شدیم که یادی  هر چند 
کوتاه از این صاحبان علم و فضیلت در مجله نموده و خلاصه ای از زندگی سراسر
افتخار آنان درج نمائیم . باشد که امت اسلام با چهره های بسیار محبوب  و در عین حال مظلومی که مفاخر بزرگ مکتب تشیع
بشمار می آیند تا اندازه ای آشنا شوند .لازم به تذکر است که در این بررسی کوتاه ،
بدون اینکه برتر ی های علمی یا تسلسل تاریخی را منظور داشته باشیم ، هر باریکی از
این پاسداران بزرگ  اسلام  را در اختیار نموده  و به 
امت پاسدار  اسلام  معرفی 
مینمائیم .

« در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده و
سئوالهای شرعی آنان را پاسخگو باش . من دوست دارم در شیعیانم شخصی مانند تو پیدا
شود ».

این سخن بزرگ از امام باقر (ع)است که به ابان
بن تغلب  کوفی فرمود . وپس از آن حضرت ،
امام صادق (ع)نیز بر این سخن تاکید کرد . و از اینجا معلوم می شود « ابان » بقدر
مورد اعتماد  این دو امام معصوم بوده که به
او اجازۀ فتوا دادن می دهند . وهمچنین بنظر می رسد ، ایشان نه تنها روایت های  ائمه را خوب شنیده و به یاد سپرده بلکه خوب
فهمیده ودرک کرده بود  که امام نه تنها
بوجود چنین شاگرد برجسته و دانشمندی مباهات می کند و خرسند است که در شیعیان مانند
چنین شخصیتی پیدا شده ، بلکه به او بالا ترین اجازه را می دهد و آن اجازه فتوا
دادن است ، و معنای اجازۀ امام این است که ابان انقدر براحکام شرعیه مسلط بوده که
حق دارد جای امام بنشیند و سئوالهای 
گوناگون  شرعی سئوال کنندگان را
پاسخگو باشد .

ابان ابن تلغب کیست ؟

 یکی
از ستمهای نابخشودنی تاریخ همین است که بیشتر در کنار ستمگران و پادشاهان  بوده و از محضر پر فیض فقیهان و دانشمندان کمتر
استفاده کرده است . و لذا می بینیم به تفصیل درباره جام های شراب و زلف کنیزان و
نقش کاخ های بلورین  ، سخن پرانی کرده و
هزاران فضیلت دروغین را به شاهان 
شاهزادگان نسبت داده ولی کمتر از فضیلت 
ها ، دانش ها ، معنویت ها  و شهامت
های دانشمندان و یاران راستین  اسلام ،
سخنی  بمیان  آورده است . وابان بن تغلب نیز از از این غفلت
و فراموشی  تاریخ  مستثنی 
نیست و تنها برخی از سخنان والای بزرگان دین است که شخصیت استثنائی وکم
نظیر او را به ما شناسانده است .

ابان ، علم فقه و تفسیر قرآن را از محضر امام
زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام فراگرفت و تا آنجا
پیش رفت که از شاگردان با رز و بنام اهل بیت به حساب آمد . او یکی از اصحاب بزرگ
است که روایتهایش مورد تصدیق علمای برجسته رجال قرار گرفته و جزء ثقات می باشد .
ونه تنها علمای شیعه او ثقه می دانند که بسیاری از بزرگان اهل سنت  از او به عظمت یاد کرده و توثیق می نمایند .

یاقوت حموی گوید  :« ابان فقیه ، لغت شناس ، قاری قرآن و امامی
(شیعی) است . اوثقه ای بلند پایه و دارای منزلتی سترگ  است . ازعلی بن الحسین و ابی عبدالله (ع) روایت
کرده و درباره واژه های مشکل قرآن ،کتاب نوشته است ».

ابن عدی گوید :« هر چه از او نقل کنند درست
است زیرا مردی راستگو می باشد گر چه مذهبش تشیع است !! او به حق صلاحیت روایت کردن
دارد ».

ابن سعد در طبقاتش ، حاکم در مستدرکش ،
ابونعیم در تاریخش و بسیاری دیگر از او تجلیل کرده و توثیق نموده اند . مسلم ، ترمذی
، ابوداود ، نسّائی و ابن ماجه نیز از او حدیث نقل کرده اند .

ابان از فقهای بنامی است که مردم برای اخذ
احکام  ،گردا  گردش گردش جمع می شدند و از او استفاده می
کردند. و هنگامی که وارد مسجد مدینه می شد ، ستونی را که پیامبر اکرم (ص)برآن تکیه
میداد ، برای او خالی می کردند که کنار ان تکیه دهد و احکام را به مردم برساند.

اولین تفسیر نویس

ابان بن تغلب کوفی ، متخصص در علوم قرآنی بود
، واو اولین کسی است که در این باره کتاب نگاشته است . مرحوم آیه الله سید حسن صدر
در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام گوید« ابابن تغلب اولین کسی است که در معانی
قرآن کتاب نوشت . و او نیز اولین کسی است که درباره واژه های مشکل قرآن ، کتابی
تالیف کرد. سیوطی در « طبقات » گواهی می دهد که او اولین مولف در تفسیر واژه های
قرآنی است و در حالی که یاقوت حموی در معجم الادباء می گوید ابان در سا ل 141 وفات
کرده است ، تعجب از حافظ شام ، جلال ادین سیوطی است که در کتاب « اوائل» خود می
گوید اولین کسی که درباره واژه های مشکل قرآن کتاب نوشته ، ابو عبیده معمربن مثنی
است که در سال 208 یا 211 در گذشته است ! و از یاد می برد که وقتی شرح حال ابان بن
تغلب را می نویسد ، او را اولین مولف در این علم می داند …». و اینکه گفته می
شود ، ابان از قاریان قرآن است ، معنایش ان نیست که ابان صدای خوشی داشته است و
کاری جز قرآن خواندن نداشته ، همانگونه که در این زمان مرسوم شده است که قاری قرآن
بیشتر بر افرادی اطلاق می شود که فقط قرآن را با صدای خوب می خوانند و در علم
تجوید مقداری اگاهی دارند . بلکه چون در آن زمان قراءتها آشنائی داشته و به اسرار
و رموز علم لغت مطلع بوده و بهترن قرائت را تشخیص می داده است ، او را قاری قرآن
می دانستند . محمد بن موسی بن ابی مریم گوید: « ابان بن تغلب را شنیدم که قرآن می
خواند . براستی کسی را مانند او ندیدم که قرآن بخواند . او برترین قاریان قرآن بود
».

 ابان
بن عثمان گوید : امام صادق (ع)به من فرمود :« ابان بن تغلب روایتهای بسیاری را از
من نقل کرده ، پس هر چه از آن روایتها برای تو باز گو کند ، تو از طرف منت برای
مردم نقل کن » و در جای دیگری از ابان بن عثمان نقل شده که امام صادق «ع» به او
فرمود : «ابان بن تغلب، سی هزار (000/30) حدیث از من روایت کرده ، آنها را از او
نقل کن ».

عبد الله بن خفقه گوید : ابان بن تغلب به من
گفت : بر گروهی از مردم گذشتم که مرا ملامت می کردند و می گفتند : چرا از جعفر «ع»
روایت نقل می کنی ؟ در پاسخ آنها گفتم : مرا ملامت می کنید در روایت کردن از شخصی
که چیزی از او نپرسیدم جز اینکه فرمود : قال رسول اله « پیامبر می فرماید…»

سلیم بن ابی حبه گوید : خدمت امام صادق «ع»
رسیدم و سئوالهائی کردم . هنگام وداع عرض کردم : خیلی مایلم که از شما سخنان دیگری
بشنوم ولی چه کنم که دسترسی ندارم . فرمود : « ابان بن تغلب را دریاب که از من
حدیث بسیاری شنیده است ، پس هر چه برای تو روایت کرد ، آن را از سوی من برای
دیگران روایت کن ».

تالیفات ابان :

1-   
غریب القرآن : که در آن
واژه های دشوار قرآن را ترجمه قران را ترجمه و تفسیر کرده است .

2-   
معانی القرآن .

3-   
الفضائل .

4-   
القراء ات

5-   
 الاصول فی الروایه علی مذهب الشیعه

در هر صورت ، ابان یکی از برجسته ترین شاگردان
امام باقر و امام صادق علیهما السلام است که خدمات بسیار ارزشمند به اسلام و قرآن
کرده است . و در فضلیت او همین بس که یکجا ، فقط از امام صادق «ع» سی هزار حدیث در
سینه اش جای داشت . 

ابان در سال 141 هجری قمری در گذشت .
هنگامی که خبر وفاتش را به امام صادق (ع)دادند ، حضرت فرمود : « رَحِمهُ الله ،اَمَا
و الله لَقَد اوجَعَ قَلبی موتُ أبان» خدایش رحمت کند به خدا قسم مرگ ابان ، قلب
مرا به درد آورد و آزرده ساخت .

***

منابع استفاده شده: اعيان الشيعه،
الإمام الصادق و المذاهب الاربعه- فهرست ابن النديم- سفينة البحار- تأسيس الشيعه
لعلوم الاسلام- فهرست شيخ طوسي (ره)- طبقات ابن سعد و معجم الادباء حموي.

 

/

در گوشه و کنار جهان

در گوشه و کنار جهان

افزایش 
قیمت  زمین در جنوب لبنان

درحالی که قیمت زمین در جنوب  لبنان – قبل ازدوران آشفتگی – متجاوز  از 20 الی 30 دلار  برای 
هر متر نبود ، یکباره قیمت  هر متر
زمین به 70 الی 80 دلار  افزایش یافت
.  آیا جای سوال نمی ماند  که با 
آشفتگی بیش از حد  اوضاع و جنگ و
خونریزی و به صورت  مخروبه ای در آمدن  جنوب لبنان ، چه سری دارد  که قیمت زمین 
اینقدر  بالا  رفته است ؟ و آیا جای آن نیست که به مردم آن
مناطق  هشدار دهند ، دست از فروختن  زمین ها 
و خانه های خود  بر دارند   و گرنه 
اسرائیل  ،  این بار 
بدون  خونریز  جنوب لبنان 
را قبضه خواهد  کرد ؟!

خرابکاری در پاکستان

مجله العالم در شماره  92 یادآور 
شده است که : نیروهای انتظامی 
پاکستان ، چند گروه از خرابکاران را دستگیر کردند و برخی از آنها اعتراف
کردند  که برای  سازمان امنیت افغانستان کار می کنند و به چند
فقره انفجار  تاکنون در پیشاور  پاکستان دست زده اند . این مجله می افزاید :
قبل از چندی  ایستگاه  تلویزیون 
پیشاور  منفجر  شده است 
که تاکنون  تحقیق  برای دستگیری 
جنایتکاران  ادامه دارد . از سوئی
دیگر ،  منابع  آگاه در اسلام آباد ( پایتخت  پاکستان ) 
اطلاع دادند  که اخیراً دولت نقشه
جدیدی را افشا کرده است  که حکومت  کابل 
برای بهم ریختن  نظم و ایجاد  نا امنی 
و اغتشاش  در پاکستان  برنامه ریزی 
کرده و نام آن را « نقشه حلزونی » 
گذاشته است !  و این در حالی
است  که 
اخیراً شکایت های  زیادی را  از هموطنان 
در پیشاور  به دستگاههای  انتظامی 
رسیده و حکایت  از خرابکاریهای  زیادی 
دارد  که توسط  عوامل 
کارمل انجام  می پذیرد .

نامگذاری اسلامی  در بلغارستان ، ممنوع !

دولت بلغارستان می کوشد سه نفر مسلمان را که
از آن کشور فرار کرده اند و به یونان پناه برده اند ، به کشور باز گرداند . این سه
نفر مسلمان به نامها یوسف بیالوف ، سعید 
مستانوف و حسین مستانوف در اثر فشار فزون 
از حد  توانستند از چنگ مسئولین
کشورشان فرار کرده  و به یونان پناه ببرند
و اکنون دولت با وارد آوردن تهمت های ناروا قصد دارد این سه نفر را به کشور باز
گرداند ولی سازمان عفو بین المللی  پادر
میانی  کرده و تا کنون  نگذاشته است 
که یونان  آنها  را باز گرداند 
. سازمان عفو بین الملل در  گزارش
خود تأیید کرده است که تنها جرم این مسلمانان 
همین بوده است که با یک روزنامۀ ترکی مصاحبه کرده و ضمن اعلام وضعیت
بد  مسلمانان در بلغارستان و فشارهای بیش
از حد دولت ، گفته اند : اخیرا ً دولت بلغارستان دستور داده است که باید تمام اسم
های اسلامی کنار گذاشته شود و مسلمانان شناسنامه های خود و و فرزندانشان را به
مسئولین  ارائه داده  و اسمهای 
محلی غیر اسلامی تعیین  کنند . این
قانون از اول  دسامبر 1984 به مرحله  اجرا گذارده 
شده است ، وتغییر نام  اجباری است
!!!

انتشار مواد مخدر در بین جوانان انگلیس

نتیجۀ تحقیقاتی که اخیراً در لندن منتشر
شد  ، هشداری بود که انتشار  بی سابقه 
مواد مخدر  هفت دهم  جوانان 
را فرا گرفته  یعنی در بین هر 10
جوان انگلیسی ، هفت نفر مبتلا به مواد مخدر هستند 
که حداقل یک نفر  ازآنها  به هروئین 
گرفتار است .

این پژوهش را مجله هفتگی « ذی هیت »  در انگلستان بعهده گرفته بود  که در مصاحبه 
با عده ای  از جوانان  انگلیسی ، معلوم شد 68% معتاد به مواد مخدّر هستند
52%  به حشیش و 10% به هروئین  معتاد 
می باشند .

 

/

تشنه آب فرات

نامه ای از جبهه جنوب

تشنه آب فرات

مراسم اعزام به جبهه بود ، مردم ، رزمندگان
عزیز اسلام  را همچون  گلهائی خوشبو احاطه کرده بودند .  همه سرگرم خدا حافظی و حلالیت  طلبی بودند . در این مراسم صحنه ای بس با شکوه
رخ میدهد که هیچ عدسی دوربینی  و هیچ چشمی
را یارای ضبط و نقل آن نیست که این وسیله ای است که بتواند مراسم تودیع مادر
سالخورده ای را با تنها فرزند دلبند و پاره تنش 
به تصویر بکشاند و آیا اگر به تصویر کشید حقیقتاً می توان گفت که این همان
روحی را دارد که در آن زمان اتفاق افتاده است . بی شک هرگز ، فقط خداست که از سوز
دل این مادران و پدران و همسران  خبر
داشته  و دارد …

در این مراسم مادری فرزند عزیزش را بدرقه می
کرد ، صورت فرزند او  همچون گل می درخشید .
جوان ، سنی قریب به 18 سال داشت . مادر او 
با چادر مشکی و با حجاب اسلامی با چشمانی پر از اشک به پسرش خیره شده بود .
کسی چه می دانست که در این آخرین لحظات چه می گوید ، پسر بسیجی با قامتی نسبتاً
بلند در حالی که کوله پشتی اش را که همه چیزش در آن بود در دست گرفته بود سرش را
با کمال تواضع پائین انداخته بود و گاه گاهی به صورت پر از اشک و سرخ مادرش نیم
نگاهی  می کرد . در دل او هم غوغایی بود ،
این را میتوان از حرکات مستمر و نامنظم اعضاء بدنش فهمید .لباس رزم خاکی رنگی بر
تن کرده بود . هوا نسبتاً سرد بود اگر به صحنه ای خاص خیره نمی شدی از آن جمع جز
همهمه و هیوها چیز دیگری نمی فهمیدی و این از مظلومیت های جنگ کنونی ماست  که تا آخر هم ادامه خواهد داشت .

بچه ها دسته دسته سوار بر ماشین می شدند  دیگر روبوسی ها و در آغوش گرفتن ها جای خود را
به اشاره و تکان دادن دست داده بودند در آخرین لحظات مادر دست به زیر چادر خود برد
و از درون سبدی که همراه خود آورده بود 
شیشه خالی را بیرون آورده و در حالی که پسرش بهت زده به این حرکت مادرش
خیره خیره نگاه می کرد به او گفت بیا پسرم این شیشه را بگیر و با خودت به جبهه ببر
و در جبهه پهلوی خودت از آن خوب مواظبت کن تا انشاء الله در عملیات که شرکت کردی و
به آب فرات رسیدی بیاد تشنگی حضرت سید الشهداء (ع) و اطفال او و سقای  دشت کربلا حضرت ابوالفضل العباس  باب الحوائج 
که در کنار  آب فرات لب تشنه و
عطشان شهید شد این شیشه را پر کن و برای من هدیه و سوغاتی بیاور . بسیجی شیشه را
گرفت و در کوله را باز کرد و آن را بسرعت در کوله پشتی گذاشت و و با مادر خود
خداحافظی کرد و سوار بر ماشین  شد و  از داخل 
ماشین دیگر بار با مادرش خداحافظی کرد و بسوی جبهه رهسپار شد . مدتی گذشت و
بسیجی از شیشه  مادر مانند جانش  نگهدار می کرد . زمان عملیات فرا رسید . شب
عملیات این بسیجی به شرف شهادت نائل شد . پس از پایان این عملیات جنازه این عزیز
به همراه کوله پشتی او به جبهه انتقال داده شد . دوستان  و همرزمان 
این بسیجی  جهت بر گزاری  مراسم 
تشییع  او به شهر آمدند تابوت شهید
به همراه دیگر شهدای پاکباختۀ آن عملیات توسط بنیاد شهید بصورت بی نظیری تزیین و
با انواع گل و عطر معطر و خوشبو رنگین شده بود سیل خروشان جمعیت منتظر بودند تا از
گلخانه شهدا اجساد مطهر آنان را تحویل و تشییع کنند . لحظات کمی به زمان شروع  مراسم تشییع مانده بود دراین میان یکی از
همرزمان شهید با شتاب و عجله زائد الوصفی سینه جمعیت را می شکافت و خود را به
گلخانه شهدا نزدیک می کرد . جمعی خیره خیره به او نگاه می کردند ولی او بی اعتنا
به جمع بر شتاب خود می افزود و به سختی دل جمعیت را می شکافت و جلو می رفت تا
عاقبت خود را به گلخانه شهدا رسانید و نزدیک تابوت همرزم شهید خود رفت و از کوله
پشتی او که کنار تابوت گذاشته بود شیشه خالی مادر او را بیرون آورد  و با چشمانی پر از اشک شیشه خالی ر ا روی تابوت
گذاشت . تابوت ها یکی پس از دیگری از گلخانه ها به درون جمعیت انتقال داده شد و
بلافاصله بر روی دوش صد ها نفر از تشییع کنندگان جا گرفت . جو جمعیت چنان تابوت ها
را در خود جای داد که گوئی تابوت ها روی هوا پرواز می کنند  . تابوت شهید در میان دیگر شهدا بر روی دوش
جمعیت در حال حرکت بود چشمها همه متوجه این تابوت شده بود آخرین تابوت شیشه خالی
را بر روی خود داشت . اما هیچکس نمی دانست که سر این شیشه خالی آن هم بر فراز جسد
مطهر یک شهید چیست . مراسم به انتها رسید و شهدا با شکوه هر چه تمامتر تشییع  شدند . همه گرد این تابوت جمع شده بودند
آخرالامر یکی از برادران همرزم شهید ، خود را به کنار تابوت رسانید و با چهره ای
مصمم آن را بر داشت و پهلوی خود نگاهداشت و پس از پایان مراسن تدفین شهداء بهمراه
دیگر رزمندگان به جبهه ها برد تا هم به سفارش مادر شهید جامه عمل بپوشاند و هم راه
نا تمام شهید را ادامه دهد و اکنون این شیشه در جبهه در پهلوی رزمندگان اسلام و
آنها مانند جان از او نگهداری  می کنند تا
در عملیات آینده آن را پر از آب فرات کنند و به مادر همرزم شهید خود هدیه کنند .                                   والسلام . جبهه
جنوب

 

/

گفتار و کردار

انتقادها و پیشنهاد ها

گفتار و کردار

«$pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä zNÏ9 šcqä9qà)s? $tB Ÿw tbqè=yèøÿs? ÇËÈ  uŽã9Ÿ2 $ºFø)tB y‰YÏã «!$# br& (#qä9qà)s? $tB Ÿw šcqè=yèøÿs? ÇÌÈ    »

(سورۀ صف 2,3) – ای کسانی که ایمان آوردید چرا
سخنی می گوئید که در مقام عمل آن را انجام نخواهید داد. این بسیار زشت و ناپسند
است در پیشگاه خدا که سخنی را بگوئید و به آن عمل نکنید .

نفاق در عمل

بعضی از مفسران این آیه را خطاب به منافقان
شمرده اند و لذا در بعضی از ترجمه ها از پیش خود کلمه ای در پرانتز اضافه کرده اند
« ای کسانی که به زبان ایمان آورده اید » و حال آنکه آیه خطاب به مؤمنین است . و
منظور باز داشتن آنها از نفاق در اعتقاد به خدا و رسول نیست که آن نفاق منافقین
است بلکه منظور دور ساختن مؤمنین از نوعی دیگر از نفاق است .

نفاق در مرحلۀ عمل . گاهی انسان وعده ای می
دهد و می خواهد به آن عمل کند ولی در مرحله عمل سستی نموده از انجام آن باز می
ماند و به فرمودۀ علامه طباطبائی «ره » این از ضعف اراده است و نفاق نیست . نفاق
آن است که انسان سخنی بگوید و می داند که آن را انجام نخواهد داد  حال یا به دلیل عدم توانائی یا به دلیل عدم
تمایل . آنچه در این آیه مورد نکوهش قرار گرفته این حالت است که انسان نسنجیده و
نخواسته وعده ای بدهد  ، که به آن عمل
نخواهد کرد و یا نمی تواند بکند و این آیه گرچه از نظر سیاق ممکن است برای مسائل
مربوط به جهاد باشد ولی بدون شک یک مطلب کلی است که از آن در آن مورد خاص نیز استفاده
شده است و به قول  اصولیین مورد مخصّص نیست
.

این یک درس اجتماعی برای همۀ اقشار و طبقات
است و باید در همه سطوح مورد توجه قرار گیرد . یک پیشه ور در کاری که به مراجعه
شده است اگر از عهده و توانائی او بر نمی آید یا تمایلی به انجام آن ندارد نباید
وعده دروغین بدهد و همچنین در تعیین وقت نباید زمانی را معیین کند که قادر به انجام
عمل تا آن زمان نیست بسیار اتفاق افتاده است که مثلاً به یک دوزنده لباس مراجعه می
کنید و او وعده جدی می دهد که مثلاً تا ده روز دیگر کار تمام است ولی خود می داند
که با آن همه کار که تعهد کرده از انجام آن تا آن وقت عاجز است تنها برای جلب
مشتری و منع او از روی آوردن به دیگران وعدۀ دروغ می دهد . این نوعی نفاق است و
نزد خدا عملی زشت و نکوهیده و از نظر اجتماعی به ضرر انسان تمام می شود زیرا
اعتبار خود را در جامعه از دست می دهد و تدریجاً بعنوان یک پیشه وری که خلف وعده
می کند شناخته می شود .

موافقت گفتار با کردار

جامعه نیز باید به طور عموم به گفته خویش
پایبند باشد ، مورد آیه مبارکه این است که مؤمنینی که با رسول اکرم صلی الله علیه
و آله وسلم بیعت کرده اند و حکم خدا و رسول را گردن نهاده اند باید در گفته خود
راستگو و در وعدۀ خود صادق باشند و مانند بنی اسرائیل که به وعده های دروغ
آنان  در آیات بعد اشاره شده است نباشند که
مکرر اعلام آمادگی برای جهاد و جانبازی در راه خدا می کردند و چون موقع عمل فرا می
رسید همگی یا اکثراً پشت کرده و از جنگ و مبارزه فرار  می نمودند . متاسفانه جامعه مسلمین دربسیاری از
ادوار همین گونه بودند و این صفت و خصلت زشت لطمه های جبران ناپذیری به بنیاد
اسلام و ایمان زد . در بسیاری از خطبه های نهج البلاغه ، امیر المؤمنین (ع)فریاد
ازدست همین مؤمنانی که در عمل منافق اند می زند ، می فرماید : « کلامکم یوهی الصمّ
الصّلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء تقولون فی المجالس کیت و کیت فاذا جاء القتال
قلتم حیدی حیاد» سخنتان سنگ های سخت را کوبیده و خرد می کند ولی عملتان دشمن را به
طمع می اندازد . در گردهمائی ها می گوئید چنین و چنان می کنیم و چون جنگ فرا رسد
فرار می کنید .

ولی بحمدالله در زمان ما جوانان  مؤمن و متعهد به وعدۀ خود حقا به نحو شایسته
عمل کرده و می کنند و ثابت نموده اند که گفته آنان از روی نفاق نبوده بلکه با
ایمان وقول ثابت اند .

آنان که گفتند ( ما همه سر باز توایم خمینی )
به راستی که سر باختند و از گفته خویش سر باز نزدند و اینانند که خداوند در پی
همان آیه درباره آنان فرموده است ( ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم
بنیان مرصوص ) خداوند آنانرا که در راه او همچون ساختمانی به هم پیوسته و صفی
تنگاتنگ جهاد و مبارزه می کنند دوست دارد . در آن دو آیه بد قولی را دشمن دارد و
در این آیه مجاهدان را دوست دارد و چه نویدی از این بالاتر که انسان محبوب خدا
باشد و چه مقامی از این بالاتر که خداوند خود اعلام دوستی  با انسان بنماید . زهی سعادت و خوشا به حال آن
سعادتمندان .

رفتار 
مسئولین از موارد مهم و اساسی که باید در این مطلب ( موافقت گفتار با کردار
)ملاحظه شود رفتار مسئولین و دولتمردان است .

امیر المؤمنین (ع)در عهد نامه مالک اشتر «ره»
می فرماید : «و ایاک والمنّ علی رعیتک باحسانک او التزیّد فیما کان من فعلک او ان
تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فان المنّ یبطل الاحسان والتزیّد یذهب بنور الحق والخلف
یوجب المقت عندالله وعند الناس قال الله تعالی »«کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالا
تفعلون ».

 الله
اکبر !! چه سخنی زیبا و چه حکمتی گرانمایه وعالی ! کافی است همین یک مورد از عهد
نامۀ آن حضرت که مسئولین آنرا خواندند و ترجمه کردند و دربارۀ آن سخنها گفتند  سرلوحه اعمال خود قرار دهند می فرماید : از سه
چیز بپرهیزید :

1 – منت گذاشتن بر مردم بخاطر خوبیها و احسان
که منت گذاشتن احسان را باطل می کند .

یعنی منت گذاشتن عمل خوب را به بدی تبدیل می
نماید . نفرموده است به دلیل انجام وظایف منت نگذار زیرا آن بسیار زشت و ناپسند
است بلکه حتی اگر احسان نمودی که طبعاً از حدود وظایف بالاتر است باز هم منت نگذار
تا چه رسد به اینکه بخاطر انجام وظیفه بر مردم منت بگذاری . متأسفانه بعضی از
مسئولین اگر هم به زبان نگویند کردارو رفتار و برخورد او با مردم نشانگر منّت
گذاشتن بر آنها است با اینکه اگر بسیار مؤمن و متعهد باشددر انجام مأموریت ممکن
است کوتاهی نکرده باشد . البته مسئولین متعهد که خود را خدمت گزار می خوانند و می
دانند ، مایه امیدند . ولی به طور کلی این منت گذاری چه قولی و چه عملی و بخصوص
عملی باید قطع شود .

2 – بزرگتر جلوه دادن کار انجام شده که این
کار نور حق را خاموش می کند .

یعنی کاری را که انجام داده ای بزرگتر از آن
چه که هست جلوه نده که دروغ گفتن در مورد کارهای انجام شده موجب می شود که کارهایی
که واقعاً نیز انجام شده نادیده گرفته شود . و ما ناچاریم در اینجا بر خلاف میل
خود این تذکر را نیز بدهیم که رادیو و تلویزیون باید دقت بیشتری در برخی گزارشهای
خود داشته باشند و اکتفا به گزارش مسئول منطقه ننمایند . مکرر دیده شده است که
گزارشی از بعضی مناطق اعلام شده با این که درآن 
حدی که گزارش شده نبوده است . این کار موجب می شود که اعتماد مردم از رادیو
تلویزیو ن و سایر رسانه هائی که خدمات 
دولت را منعکس می کنند سلب شود . از سخن امیر المؤمنین (ع)چنین بر می آید
که اصل گزارش کردن خدمات دولت کاری پسندیده است و شاید در این زمان کاری لازم و
ضروری باشد ولی باید گزارشگران و پخش کنندگان دقت بسیاری در صحت گزارش داشته باشند
تا همچنان اعتماد  مردم به آنان باقی بماند
در غیر این صورت نه تنها اثر گزارشها از بین می رود بلکه اثر معکوس خواهد داشت و
گزارش موجب ایجاد تنفر و انزجار می شود .

3 – وعده دادن و سپس خلاف آن عمل کردن ، که
خلف وعد موجب بغض و ناخشنودی خدا و مردم است .

برای اثبات ناخشنودی خداوند به آیه قرآن
استدلال فرمود . ولی ناخشنودی مردم را به وضوح و روشنی اش واگذاشت زیرا که پر واضح
است مردم از مسئولی که وعده های سرگرم کننده پی در پی بدهد و به هیچکدام عمل نکند
خشمگین می شوند . مسئولین در هر پست و مقامی باشند باید این حکمت عالی را آویزۀ
گوش قرار دهند . و مردم را با وعده های پوچ و حساب نشده سرگرم نکنند . چندی پیش
یکی از مسئولین بسیج اقتصادی در یکی از مصاحبه های رادیوئی ، مورد انتقاد دربارۀ
کمبود پودر لباسشویی قرار گرفت ! و پس از عذر خواهی بدتر از گناهی که حکایت داشت
از بخل و امساک بعضی از دست اندر کاران که نمی خواهند همین اندازه فراوانی در
جامعه مشاهده کنند اعلام کرد که اکنون پی به اشتباه خود برده اند و تا چندی دیگر
پودر فراوان خواهد شد . اکنون در حدود دو ماه یا بیشتر از آن سخن می گذرد و خبری
از فراوانی بجز در انبارهای بازار سیاه که رویش سیاه باد نیست . ما نمی گوئیم پودر
لباسشوئی مهم است و نمی گوییم کسی عمداً این کمبود را بوجود آورده است ولی می
گوئیم باید پاسخگوی مردم ، جوابش حساب شده باشد اوّلاً آن عذر که تا دیدند بازار
مصرف اشباع شده دستور کم کردن تولید داده اند حکایت از بخل آن مسئول می کند . امیر
المؤمنین (ع)در آن جمله ای که ولایت را مناسب چهار صنف نمی داند یکی از آنها را
بخیل شمرده است ثانیاً بجای این عذر ناپسند و آن وعدۀ نشدنی واقع را بگوئید .
کمبود ارز ، نقص فنی کارخانه ، صادر کردن به خارج کمبود مواد اولیه و یا هر چیز
دیگر . این را بعنوان یک مثال گفتیم و نیاز ی به مثال نیست و منظور ما فقط تذکر به
برادران مسئول است که نسنجیده وعده ندهند . برخی از مصاحبه های  مختلف که در رادیو  و تلویزیون 
پخش میشود  آکنده از وعده هائی است
که اکنون دیگر حتی خاصیت تخدیر اعصاب خود را نیز از دست داده است .

قانون ، عامل اجرا می خواهد

از موارد مهم قول بدون عمل مرحله اجرای قوانین
است . پیش از این نیز در این باره سخن گفتیم . قانون به تنهائی برای سعادت جامعه
کافی نیست همان گونه که رفتن به مطب پزشک و گرفتن نسخه و پیچیدن آن کمترین تأثیری
در بهبودی حال بیمار ندارد  . چه بسیار است
قانون های جالب و امیدوار کننده ای که از رسانه های گروهی منتشر می شود و برای
دلسوزان جامعه خواب و خیال خوش به وجود می آورد و بهشت روی زمین را مجسم می کند
ولی چون به مرحله اجرا می رسد کمیت مجریان ، لنگ می شود و امید ها به یاس مبدل می
گردد و خشم مردم را بر می انگیزد .

قانونی که به آن عمل نشود جعل نکردن آن بهتر
است زیرا ترک عمل به قانون موجب هتک حرمت قانون در اذهان عمومی است و بر اساس همین
اصل در روانشناسی اجتماعی خداوند احکامی را که قابلیت اجرای خود را از دست می داد
نسخ می فرمود . جعل کردن قانون و عمل نکردن به آن ها همان قول بدون عمل است که
مبغوض خداوند است .

مسأله حجاب و فساد بی حجابی و بد حجابی که
جامعه را مانند یک بیماری مسری فراگرفته است و هر روز در تهران و شاید بسیاری از
شهر ها  ابعاد گسترده تری پیدا می کند از
مصادیق این سهل انگاری است . آن روز که جوانان عزیز حزب اللهی متکفل این مساله
بودند حکم خدا را به احسن وجه به اجرا گذاشتند و این فاسدان مفسد که جامعه را
مبتذل و جوانان را گمراه و منظرۀ شهر را کفر آمیز می نمایند با مواجهه آن قاطعیت
بجای خود نشستند . آن حرکت الهی گر چه در گوشه و کنار موارد نادری از تجاوز بر
حقوق و تعدی از حد مشروع نهی از منکر نیز در برداشت ولی این امیدرا در دل مؤمنین
بوجود آورد که دیگر جای حبائل و دامهای گستردۀ شیطان در کشور امام زمان (عج) نیست
ولی وعده های مسئولین قضائی و اجرائی به تکفل این امر مهم و منع جوانان مؤمن از
عمل به وظیفۀ شرعی این نتیجه را داد که روزبروز دامنۀ بدحجابی گسترده تر و فساد
جنسی رایج تر شود .

واضح است که نباید تنها به تظاهرات بسنده کرد
، بلکه بر اساس قوانین رفتار شود تامشکل بطور اساسی حل گردد . انتظار می رود که هر
چه زود تر مسئولین قضائی و  انتظامی بر
اساس قانون الهی ، با قاطعیت جلوی این منکر فراگیر را بگیرند  .

 اکنون
سمینارها تشکیل داده می شود و نیاز به کار فرهنگی احساس شده است . بدون شک باید
کار فرهنگی انجام شود مقالات و سخنرانیها و کتابها در این زمینه منتشر گردد ولی
این حبائل شیطان را چیزی بجز چوب قانون از این بیماری برهنگی نجات نخواهد داد  .و جامعه را بجز اجرای حدود و تعزیرات الهی از
فساد باز نمی دارد. یقین بدانید ای برادران مسئول که هر چه شما کوتاه بیائید آنها
چیره تر می شوند .

خداوند می فرماید ( ولیجدوافیکم غلظه ) باید
که دشمنان از شما خشونت ببینند و این حکم اختصاص به دشمنان خارجی ندارد دشمن هر
حکم خدا ، دشمن خدا و دشمن جامعۀ اسلامی است . انقلابی عمل  کنید و از انقلاب دست بر ندارید که هنوز طاغوت
از بین نرفته و تا حکم الهی بتمام معنی جاری نشود جامعه طاغوتی است . انقلابی عمل
کنید و از جند شیطان نهراسید و مطمئن باشید که جوانان حزب الله پشتیبان شمایند .
همانا که انقلاب کردند ، و همانها که انقلاب را نگه داشتند و همانها  که دشمن را شکست دادند .

گفتند که با رشوه خواری و رشوه خواران برخورد
قاطع خواهد شد ولی هنوز گزارشهای حیرت آوری از رشوه خواری علنی در برخی از ادارات
و در پاسگاههای  ژاندارمری در دهات و
روستاها می رسد . گزارشهای زنده و قطعی از این حکومتهای خود مختار می رسد که در
گوشه و کنار  کشورتنها به یک قانون عمل می
کنند . پول بده آزاد شو ، خواه ظالم باشی و خواه مظلوم . شکایت بسیار شده است ولی
آیا مسئولین قضائی یا مسئولین وزارت کشور به فکر این افتاده اند که حداقل  گروهی را برای تحقیق در صحت و سقم این شکایات
به این مناطق بفرستند ؟! و آنجا که مساله روشن شده است آیا برخورد قطعی شده است که
دیگر رؤسای پاسگاهها  حساب  خود را بکنند ؟!

به امید آن روز که همگام با رزمندگان حماسه
آفرین و وظیفه شناس ، همه مسئولین در هر پست و مقام و هر سطح مسئولیت ، احساس
وظیفه کنند و به آنچه در پیشگاه خدا و مردم بخصوص در مورد مبارزه با فاسدان و
مفسدان  در اشکال  مختلف 
آن وعده  دادند ، عمل کنند .« کبر
مقتاً عندالله  ان تقولوا مالا تفعلون ».

 

/

اسلام در تایلند

استاد فخر الدین حجازی

اسلام در تایلند

در زیر باران تند آسیائی ، شبانه از خیابانهای
پر ازدحام «بانکوک» گذشتیم و در خم خیابانی به امام باره شیعیان رسیدیم ، ساختمانی
سفید و مرمرین در زیر نور چراغهای سفید ، امواجی از شیعیان سفید پوش را در آغوش
گرفته بود . محراب در پرتو چراغهای رنگین بعنوان مقدس ترین مکان به افتخار مولود
کعبه زیور یافته بود ، آنها خاطره عظیم غدیر 
را در این سوی جهان تحلیل می کردند ، نام علی«ع»بود و یاد علی «ع» و سرود
هائی به عشقش و بزرگواریش و جاودانگیش . قطرات اشک بر چهره ها می درخشید و دلها بیاد
بزرگمردی که با ایثار و حکمت و امامتش ، اسلام عزیز استوار شده بود می طپید ،
زبانم بند آمده بود و پردۀ اشک در چشمانم منظرۀ غدیر را نقش می بست ، چهارده قرن
پیش در کویری داغ و دو ر و بی نشان ، چهرۀ امامت بر فراز دست مقام نبوت درخشید و
اکنون در این سوی جهان در وراء اين همه کوه و دشت و دریا و در این منطقه سبزو پر
آب ، آنچهره بر دلهای نژاد تائی متجلّی است و معنویت چنان در پهنه گیتی گسترش
یافته که دیگر مرز و خاک و خون مطرح نیست ؛ همه جا شیفتگی است و عشق به پاکی و
ایمان و صلح و حقیقت و آزادی و اکنون در «بانکوک» شهر پنج میلیون نفری  بودائی که صد ها معبد بزرگ و زرّین  و پر برق و زرق بودا ، همه جا نمودار است ،
امام  باره ها ، حسینیه ها و مساجد مسلمین هم
با سادگی و حقیقت و درخشش معنویتش بر پای خاسته و یکمیلیون مسلمان را در بر گرفته
است .

چهار صد پیش مسلمان شیعه ای بنام « شیخ احمد
قمی » از بندر« خرمشهر » براه می افتد و به تایلند می رسد و در « بانکوک» کسبی و
تلاشی راه می اندازد و جلب نظر حکمرانان وقت را میکند و بمقام وزرات میرسد و سر
انجام بعنوان نخستین رهبر مسلمانان تایلند معروف می گردد . و اینک این چهار هزار
شیعه که در این شهرند ، پدید ۀ تلاش اویند وآرامگاهش نیز زیارتگاه شیعیان است .

ولی قدمت ورود اسلام به تایلند ، پیشینه ای
بیشتر دارد و در اواخر قرن دوازدهم میلادی از طریق هندوستان و مالزی ، دیانت اسلام
بجنوب تایلند که نام آنروزیش «سیام» بوده است نفوذ میکند و سراسر آن خطّه راد فرا
می گیرد .

تایک قرن پیش ، جنوب تایلند ، کشوری مسلمان و
مستقل بود و حکمرانان مسلمان برآن حکومت میکردند ولی حکومت بودائی شمال براین کشور
اسلامی هجوم آورد و مسلمانان ایستادگی کردند و قریب ده هزار شهید دادند ولی سر
انجام بودائیان ، این سرزمین را اشغال کردند و از آن روز مسلمانان مبارزات خود را
در عمق جنگلها بصورت جنگهای چریکی در آورده اند و آرمان حصول آزادی و تشکیل حکومت
اسلامی را دنبال می کنند . اکنون هشت میلیون مسلمان در کشور پنجاه میلیون نفری
تایلند بسر می برند و اکثریت آنها در جنوب این کشور تراکم دارند و اکثریت 90در صدی
مردم این کشور پیرو مذهب بودایند .

این کشور که اندامی از پیکرۀ هند و چین است
پیش از این بنام «سیام » از خود حکومتی مستقل داشت ولی از اواخر قرن نوزدهم ،
قدرتهای استعماری دخالت خود را در این سر زمین زرخیز آغاز کردند و تا قبل از جنگ
جهانی دوم ، استعمار انگلیس بر این کشور تسلط داشت و در جریان جنگ دوم ، ژاپنی ها
بر آن تاختند و پس از جنگ دوم جهانی هم حرکتهای آزادیبخش بوجود آمد و کشمکشهای
سیاسی و کودتاهای نظامی ایجاد شد  سر انجام
، سر و کلۀ عموسام پیدا شد ! و اکنونکه سیام نام تایلند یعنی سرزمین آزادی بخود
گرفته است کشوری است در آغوش مهیب آمریکا و وابسته به این ابلیس پر تدلیس که به
آمریکائیان هم پایگاه نظامی داده و هم بازار مصرف و هم موقعیت بلع منابع و بالا
خره گسترش ننگین ترین فرهنگی که حتی شرف انسانیت را هم مملوک ساخته است و این کشور
، بینوا زیر چکمۀ نظامیان دست و پا میزند و فقر و فساد تا گلو گاهش را گرفته و زشت
ترین صحنه های تاریخی و جغرافیائی را بوجود آورده است .

اکنون پادشاه تایلند ظاهراً در رأس امور است و
ریاست کشور و ریاست امور مذهبی را بعهده دارد و بنام «رامای نهم» تختی و تاجی و دمی
و دستگاهی دارد اما امور واقعی کشور را دست نظامیان است و نخست وزیرش ژنرال است و
مقامها را هم بین هم پالکی هایش تقسیم کرده و سر نخ اصلی هم در دست آمریکاست که
چون در ویتنام و کامبوج شکست خورده در اینجا نیزه اش را فرو کرده و دست بردار هم
نیست .

متعاقب قرار دادی که در سال 1950 بین آمریکا و
تایلند در مورد همکاری نظامی و اقتصادی برقرار شد و تایلند حتی بسود آمریکا در جنگ
کره شرکت کرد و همچنین عضویت تایلند در پیمان سیتو ، در سال 1962 طبق قرار دادی
پایگاههای دریائی و زمینی امریکا در تایلند ایجاد شد و تایلند تا گلو گاه در
باتلاق روابط امریکا فرو رفت .

اوضاع اجتماعی

شاید وضع اجتماعی تایلند یکی از اسف بارترین
اوضاع کشورهای جهان باشد ؛ فساد و رشوه در طبقات حاکمه و اختلاف شدید طبقاتی در
بین مردم وبالاخره شیوع فحشاء و زشتی ها بحدی است که سیاه ترین روزگار ها را برای
مردم این سامان که در فقر شدید اقتصادی ، فرهنگی و اخلاقی بسر می برند بوجود آورده
است . در شهر بانکوک میلیونها نفر مردم محروم و فقیر در میان قایقهای پوسیده زندگی
می کنند و یک عمر در روی آن زیست و زاد و ولد و مرگ و عروسی دارند ، اندامهای
عریان و شکمهای به پشت چسبیده و چشمهای بی رمق 
و درد و بیماری و فقر و گرسنگی ، کابوس وحشتناکی است که این مردم دردمند
رابکام کشیده است ، خرید و فروش کودکان امری رایج است و کودکان را ببهای ششصد
تومان می فروشند !! و دلالهای جنایتکار این کودکان معصوم را به کارفرمایان تبهکار
بصورت کالائی تحویل می دهند و از آنها کار میکشند و شبها روی خاکستر و خاک سرد
کارخانه ها میخوابند .

دختر ها هم ببازار فحشاء عرضه می شوند و از
آنها در – به اصطلاح – ماساژ خانه ها و رستورانها و کاباره ها و روسپی خانه ها
استفاده میشود و برخی نیز بکشورهای خارج صادر می شوند .

طبق آمار صادره ، تنها سی هزار دختر زیر
شانزده سال در مراکز فحشاء بسر می برند و یکی از مهمترین راههای درآمد دولت و جلب
توریست ، همین روسپی خانه ها است که سالیانه یک میلیارد دلار عاید صندوق دولت
میکند !!!

مراکز فحشاء در خیابانهای اصلی شهر و  هتلها و آپارتمانهای چندین طبقه وجود دارد که
با لامپهای رنگین و نئون جلب نظر می کند و صد ها دختر و پسرجوان با اندامی  عریان در مقابل این مراکز ایستاده اند و خود را
عرضه میکنند و توریستهای فاسد هم از همه جای جهان به این شهر سرازیر میشوند و از
شب تا صبح چنان الم شنگه ای برپاست که معلوم نیست چرا عذاب خدا نازل نمی شود و این
عناصر فاسد مانند مردم شهرهای سدوم وکومورا و پمپی دچار صاعقه و زلزله و آتش فشان
نمی شوند . واسطه های فحشاء عصر ها به مدرسه های دخترانه می روند و کودکان معصوم
را فریب می دهند !! و بمراکز فساد میبرند و فاجعه بحدی درد ناک است که کلّۀ آدم
میترکد .

من بر حسب وظیفه احساس وظیفه بدیدار وزیر
آموزش و پرورش تایلند رفتم ، بالای سرش طاقچه ای پر از مجسّمۀ بودا بود و چند
مجسمه هم روی میزش و چند دختر هم دور وبرش مثل اینکه بمغازۀ عروسک فروشی رفته باشم
!! جناب وزیر مرد موقری بود ، به ایشان گفتم : « مذهب بودا هم فساد و تبهکاری را
تحریم کرده است و درست است که من نباید در امور داخلی کشور شما دخالت کنم ولی چون
هر دو معلم هستیم از شما می خواهم که لااقل در های مدارس را بروی این مراکز فحشاء
ببندید و گر نه فرهنگ و تمدن و جامعۀ شما نابود خواهد شد ». از سخنانم متأثر شد و
گفت : سعی می کنم اندرز های برادر ارشدم را گوش کنم .

وقتی که در مشهد سخنرانی می کردم از سوز دل
گفتم : این چه مسلمانی است که مزد دوخت پیراهن عروسی یکنفر پولدار در ایران چهل و
نه هزار تومان و دختران مسلمان را در تایلند به ششصد تومان به خارجی ها بفرو شند !
بمن گفتند : تو در سخنرانیهایت تند می روی !!

مذهب بودا

شاهزاده « سیدارتا» دچار تحولی روحی شده و از
کاخ بکوخ رفته و سربه بیابانها گذاشته و تعلیماتی اخلاقی بمردم داده است ، ولی پس
از مرگش ، اوّل پیغمبرش گفته اند و بعد هم خدا ! و اکنون میلیونها نفر در برابر بت
بودا سجده می کنند ، معابد بودا در تایلند از چنان شکوهی ظاهری برخوردار است که در
کمترین جای جهان نظیر آن را می توان یافت ، بکاگیری آنهمه طلا و جواهر و نقش و میز
برای مردمی که تنها با یک موز و نارگیل بسر می برند چه سودی می تواند داشته باشد
؟! عجب اینجاست که در میان آنهمه خانه های چوبی پوسیده و قایقهای مسکونی در گل فرو
رفته ، صد ها معبد طلائی بر پا است و هر روز بر آنها رنگ و روغن تازه ای میزنند که
با هزینۀ هر یک از آنها ، صد ها خانه برای مردم میتوان ساخت .

رهبران بودائی با کلۀ تراشیده و یک پارچۀ زرد
بخود پیچیده در میان فقرای بدبخت بگدائی مشغولند و این کار را یک نوع ریاضت و
عبادت و نفس کشی میدانند !! و فقط در برخی از معابد بیمارانی بطور سراپائی معالجه
میشود و تخت های چوبی برای درمان معتادان گذاشته اند ولی میلیونها معتادی که پدیدۀ
استعمارند کجا و این چند صد تخت چوبی کجا ؟!

وضع مسلمانان

در تایلند حدود هشت میلیون مسلمان وجود دارد
که یک میلیون آنها در در بانکوک بسر می برند ؛ آنها بیشتر شافعی مذهبند و در جنوب
کشور اقامت دارند ، در تایلند 23 دانشگاه وجود دارد که حتی یکی از آنها اسلامی
نیست ، فقط در دانشگاه «رامکام هنگ» یک کرسی فقه اسلامی در اختیار مسلمانان است ،
ولی مدارس دینی فراوانی در جنوب هست که در آنها ، قرآن ، زبان عربی ، فقه و حدیث
تدریس می شود و استادان این مدارس در دانشگاههای الا زهر مصر ، مدینه و مالزی
تحصیل کرده اند . حاج محمد رهبر  مسلمانان
تایلند که «به شیخ الاسلام » معروف است از طرف دولت تایلند ، عهده دار امور مسلمین
است ، او تحصیلات اسلامی خود را در مالزی و مصر به پایان رسانیده و بزبانهای عربی
و انگلیسی تسلط دارد و علاوه بر حقوقی که از دولت تایلند می گیرد کمکهائی هم از
دولتهای سعودی و لیبی در یافت می کند .

مسلمانان جنوب در اثر پیوند های تاریخی ،
نژادی و فرهنگی با مردم مسلمان مالزی تحت تأثیر این کشور قرار دارند و بزبانهای
مالی و عربی سخن میگویند و چنین پیوندی موجب تقویت روحی آنهاست و دولت تایلند هم
توجهی ظاهری نسبت به آنها معمول میدارد ولی این توجه بسیار سطحی است و مردم مسلمان
آزادی کامل ندارند و با وجود آنهمه منابع طبیعی در فقر و سختی به سر می برند و
همین امر موجب جنبش هائی در گروه مسلمانان شده و بعضی حملات چریکی را گهگاه بمراکز
دولتی باعث گردیده است .

مجاورت چهار ایالت مسلمانان نشین جنوب با کشور
مالزی تهدید برای دولت تایلند بحساب می آید ، خاصه آنکه مسلمانان جنوب که بزبان
مالی سخن میگویند خود را بیشتر منتسب به مالزی می دانند و دولت مالزی هم تا آنجا
که بروابط دو کشور لطمه ای وارد نیاید به آنها کمک هایی می کند .

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، باوجودیکه
ندای انقلاب آنچنانکه باید بگوش مسلمین آن سامان نرسیده است باز هم موقعیتی برای
انقلاب ما ، در جنوب تایلند خاصه ایالتهای «یالا» و « ناراتیوا» بوجود آمده و
مسلمانان آن نواحی شیفتۀ انقلاب اسلامی ایران شده اند . دولت جمهوری اسلامی ایران
هم تلاشهائی در راه خدمت به آنان انجام داده و مخصوصاً از جنبش مسلمانان جبهۀ
آزادی بخش فطانی که یکی از ایالات جنوبی تایلند است حمایت کرده و دفتری برای
نمایندگان این جنبش در تهران ایجاد کرده است ، دولت تایلند هم برای خاموش ساختن
شعله های انقلاب اسلامی در تایلند اقداماتی این چنین معمول داشته است :

1-   
انتقال گروهی فراوان
از بودائیان بمناطق مسلمان نشین جنوب

2-   
جلوگیری از تکثیر
جمعیت مسلمین از طریق کنترل موالید و طرح تنظیم خانواده که مجری این طرح خائنانه
گروهی از مزدوران امریکائی و انگلیسی یعنی بهائیهای فراری ایران هستند که مستقیم
از سفارتخانه های امریکا و اسرائیل هدایت میشوند .

3-   
ایجاد سلطۀ ارتش بر
جوامع اسلامی از طریق تأسیس مؤسسات باصطلاح خیریه و ایجاد ارتباط بین دولت و
مسلمانان که از این طریق گروههای مبارز شناخته و تعقیب میشوند .

4-   
کنترل علمای دینی و
شخصیتهای مبارز مسلمانان از طریق شیخ الاسلام رهبر دولتی مسلمانان و مأموریت بعضی
از مسلمانان غافل یا مزدور برای انحراف افکار مسلمین و نشر اکاذیب و تبلیغات دروغین
علیه انقلاب اسلامی در روزنا مه های رسمی و محافل مذهبی .

فعالیت های شیعیان

مرکز شیعیان بانکوک ، داراهل بیت است که با
کمک شیعیان کویت تأسیس گردیده و اکنون ساختمانی سه طبقه را با تابلوی زیبائی
بزبانهای عربی و تایلندی در بر گرفته است مسجدی هم در نزدیکی همین ساختمان بنام
«مسجد الرعایه» برپاست که در سال 1357 هـ.ق ایجاد شده و در سال 1399 بهمت «حجه
الاسلام محمد زکی » تجدید بنا گردیده است مساجد و حسینیه های دیگری هم در همین
حوالی وجود دارد که دایر است ، حجه الاسلام محمد زکی که از تحصیل کرده های نجف است
فعالیتهائی در این مراکز دارد ولی چون دولت تایلند اجازۀ اقامت دائم نمی دهد  مدتی است بطور متفرق رفت و آمد دارد وی در دهۀ
فجر به ایران آمده و با مسئولین ایران ارتباط دارد.

شیعیان تایلند بعد از نماز مانند ایران شعار «
الله اکبر خمینی رهبر » ، « مرگ بر آمریکا و اسرائیل » سر می دهند و دستهای خود را
بعنوان وحدت بهم می پیوندند.

«دار اهل بیت » تاکنون کتابهائی از شهید صدر و
دارالتوحید و غیر هم ترجمه و چاپ کرده و کتاب داستان  راستان را بزبان تائی در نوار ضبط و در تیراژ
زیادی پخش کرده است . نشریه ای هم بزبان تائی بنام « اضواء » در چهار صفحه با
تیراژ ده هزار شماره منتشر می کنند که مقالاتی راجع به انقلاب اسلامی ایران و
گفتار امام امّت در آن چاپ میشود .

علاقۀ شیعیان بنماز جماعت و عمل به احکام
اسلامی شایان تقدیر است و زنان آنها با حجاب اسلامی در برابر زنان بی بند و بار
تایلند در خیابانها رفت و آمد دارند  و
علاقۀ آنها به مذهب پس از انقلاب اسلامی ایران افزایش یافته و جوانانی برای تحصیل
به قم اعزام کرده اند .

متاسفانه سطح فکری و علمی شیعیان پائین است و
بایستی روحانیونی برای تعلیم و تربیت آنها به آن سامان اعزام شوند .

اخیراً « حجه الاسلام سالار » از طرف وزارت
ارشاد به تایلند اعزام شده و قسمت فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران را اداره می
کند . ایشان که نمایندگی آیت الله منتظری را نیز به عهده دارد منشأ خدمات بسیار
ارزنده ای است و روابط مستحکمی بین مسلمانان ایجاد کرده و تبلیغات وسیعی را با
وجود امکانات کم آغاز کرده است  از جمله
انتشار مجّلۀ بسیار زیبا و پر محتوائی بنام « پیام اسلام » است که بزبان تائی در تیراژ
سی هزار شماره چاپ و در سراسر تایلند پخش می شود و چنانچه بودجۀ بیشتری در اختیار
داشته باشند امید موفقیتهای بهتری در پیش است .

انجمن جوانان 
مسلمان تایلند

این انجمن در سال 1964 توسط بعضی جوانان
مسلمان که می خواستند روابط اسلامی محکمتری بین جوانان مسلمان در سراسر تایلند
بوجود آید ، تأسیس گردید و اساسنامۀ آنها هدفهای مشروح زیر را تعقیب میکند :

1-   
کوشش برای درک تعالیم
اسلامی از طریق قرآن و سنّت

2-   
رسانیدن پیام اسلام
بهمۀ مردم

3-   
مجتمع ساختن جوانان
مسلمان و آموختن تعالیم اسلامی به آنها

4-   
ایجاد  آگاهی در جوانان تا آنجا که به توانائی و
ارزندگیهای خویش پی برند

5-   
توسعه و تحکیم رهبری
در بین مسلمانان

 فعالیتهای این انجمن در زمینۀ تشکیل سمینارها و
مجالس سخنرانی و تبلیغ ، چاپ /000/10 نسخه از کتابهای تبلیغی و /000/10 جزوه بنام
مسلمانان در تایلند و /15000 جزوه بنام اسلام در یک نگاه بزبان تائی ، ایجاد
اردوگاههای  جوانان مسلمان در تعطیلات
تابستانی ، فعالیتهای تبلیغی در جنوب و جنوب شرقی تایلند ، تأسیس صندوق جمع آوری
زکات و کمکهای مالی و دادن بورس تحصیلی برای ادامۀ تحصیلات دانشگاهی جوانان مسلمان
انجام یافته است ، این انجمن با دار اهل بیت و مسجد شیعیان ارتباطی کامل دارد و
فیلمهائی از انقلاب اسلامی ایران را در مجامع خود بنمایش میگذارد و امام خمینی را
تنها رهبر و منجی مسلمانان  جهان میداند ،
آنها نسبت به انقلاب اسلامی ایران شناخت دارند و ضد آمریکائی و ضد کمونیزم هستند .

آمار مسلمانان جنوب

مسلمین جنوب بین 80 تا 90 درصد مردم تایلند را
در آن بخش تشکیل می دهند ، بر طبق آمار معین در ایالت فتانی 95% ، در ناراتیوا 95%
، سونکای کلوک 80% ، باتونک 50% ، سادوا 40%، سونکلا30%، حجای و باتالونک و ساتون
30% ، ایالتهای ترانک و جالا هر کدام 25% ، مسلمان زندگی می کنند .

ادامه دارد

 

/

نهضت مشرو طیت و توطئه های مخالفین

 

نهضت های آذربایجان و نقش رو حانیت

قسمت پنجم

نهضت مشرو طیت و توطئه های مخالفین          

حجت الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی

در مقالات گذشته بحث در مورد نقش روحانیت آذر
بایجان در نهضت های اسلامی به و یژه در رابطه با انقلاب مشروطیت بود که در این
راستا به توطئه های استعمار گران بالخصوص انگلستان و روسیه اشاره کردیم بنابراین
بود که به دست محمد علیشاه انقلاب پاک و مقدس 
مردم مسلمان ایران و روحانیت یا بانحراف یا بسقوط کشانده شود و بنامه های
آنان را در این زمینه بیان کردیم سخن به اینجا رسید که پس از شکست استبداد کبیر در
زمان ناصر الدین شاه و پسرش مظفر الدین شاه و پیروزی آزادیخواهان در برابر استبداد
قاجاریه ، بالاخره مجلس شورای ملی تشکیل و قانون اساسی مصوب نمایندگان در سال 1324
هجری قمری بامضاء مظفر الدین شاه رسید . نمایندگان مردم در مجلس شورا با کمال
جدیّت مشغول رسیدگی به قوانین و تصویب آنها بودند 
و بخیال آنکه تمامی امور تمام شده و صرفاً کمبود قانون مشکل مملکتیست ، در
نوشتن قانون و سرعت به مصوبات مجلس سر از پا نمی شناختن و ضمناً در این میان مسئلۀ
متمم قانون اساسی نیز مطرح بود که مراجع و علمای بزرگ نجف مانند آیت الله آخوند
خراسانی نیز پیشنهاد هایی در این زمینه داشتند که که مجال صحبت دربارۀ آنها به جای
دیگر موکول است .

همانگونه که در مقالۀ گذشته متذکر شدیم محمد
علیشاه از تشکیل مجلس شورا و مشروطه شدن دولت ایران بسیار ناخشنود بود و تحت تأثیر
دو کشور روسیه و انگلستان برای سقوط انقلاب و یا به انحراف کشانیدن آن فعالیت می
کرد متأسفانه در همان اوان در اروپا مسئلۀ جدیدی پیش آمد وآن اینکه آلمان و حکومت
فاشیستی آن سخت نیرومند گردید وبه تاخت و تازوشکستن قدرت های رقیب پرداخت ؛ لذا دو
کشور  انگلیس و روس با اینکه قبلاً اختلاف
ها زیادی بر سر امتیاز گرفتن در ایران با هم دیگر داشتند سیاست حفظ منافع موجودشان
اقتضا می کرد که از بعضی منافع خود چشم پوشی کرده و با هم کنار بیایند و پیمان در
سال 1907 میلادی میان دو دولت بسته شد و در آن پیمان ایران را به سه قسمت تقسیم
کردند و قسمتی را مخصوص انگلستان و قسمت دیگری مخصوص روس و قسمتی را مشترک میان دو
دولت قرا دادند جالب اینکه در این پیمان هرگز از ایران نماینده نخواستند .

اکنون جملات کوتاهی از این پیمان را می آوریم
:

فصل اول – دولت انگلیس متعهد می شود که در آن
طرف خطی که از قصر شیرین از راه اصفهان و یزد و خلیج فارس به منطقه ای از سر حد
ایران منتهی و سر حد روس و افغانستان را تقاطع می نماید ، برای خود یا کمک عادی
برعایای خود یا معاونت باطباع دولت دیگر در صدد تحصیل هیچگونه امتیاز پلتیکی یا
تجارتی از قبیل امتیازات راه آهن و بانک ها و تلگراف ها و حمل و نقل و بیمه و غیره
بر نیاید.

فصل دوم : دولت روس هم متعهد است که در آن طرف
خطی که از سرحد افغانستان از راه قازبک و بیرجند و کرمان رفته به بندر عباس منتهی
شود ، برای خود یا کمک به اطباع خود امتیازی تسهیل ننماید .

فصل سوم : دولت روس متعهد می شود که بدون
اینکه قبلاً با دولت انگلیس مشاوره و تفهیمی شده باشد به هیچگونه امتیازی که
برعایای انگلیس در نواحی ایران واقعه فیمابین بین خطوط مذکوره در فصل اول و دوم
داده شده ضدییتی نکند و همچنین دولت انگلیس متعهد است که امتیازاتی که به رعایای
روس در همان نواحی ایران داده شده است به حال خود قرار دهد

این پیمان بجز اینکه راه روس ها و انگلیس ها
را با کمال راحتی به ایران باز می کرد و ایران را بدون هیچ احترمی به افراد و ملت
و صاحبان اصلی آن سرزمین در میان خودشان تقسیم می کردند ضرر و زیان بزرگ دیگری نیز
داشت و آن اینکه روس ها چیرگی بیشتری نمودند و فشار و آزار بیشتری را بر آزادی
خواهان . بالخصوص در آذربایجان وارد آوردند و چون دولت روس با مشروطۀ ایران دشمنی
آشکار نشان داد ، دشمنی محمد علی شاه نیز آشکارتر گردید ویاری روس ها و تحریکات
انگلیس ها و مزدورانش در ایران کار را به جائی کشید که به توپ بستن مجلس و وارد
شدن لشکر روس به ایران از طریق آذر بایجان – گیلان و جنایت های بی شمار آن منجر
گردید سر انجام پس از پیمان شوم مذکور ، محمد علی شاه با راه انداختن اوباش محلی
در تهران و شهرستانها و با پشتیبانی دولت روس مشغول توطئه چینی بود ولی در آن موقع
دیگر از جنبش و حرکت درشهرستانها بجز آذربایجان و تهران خبری نبود البته گاهی حرکت
هایی در اصفهان و یا رشت و منطقه ای از گیلان شکل می گرفت ولی دامنه دار نمی شد
تنها منطقه ای که . با هوشیاری تمام مسائل را دنبال می کرد و جزئیات حوادث با دور
اندیشی بسیار عمیق زیر ذره بین قرار می داد و تحلیل می کرد ، تبریز بود . تبریز
بسیاری از مسائل را که بعداً حادث شد از بدو سلطنت محمد علی شاه ، تحت دقت قرار
داده ، با بینش سیاسی خویش ، پیش بینی کرده بود . و این مطلب دلیل دیگری بر
هوشیاری و داشتن بینش و تفکر عمیق سیاسی مردم این سامان است .

مردم تبریز از ابتدای سلطنت محمد علی شاه تمام
حرکات او را دقیقاً تعقیب می کردند . البته با شناختی که از زمان ولیعهدی او در
تبریز داشتند نسبت به اعمال و رفتار او کاملاً بدبین بودند و می دانستند که محمد علی
شاه ظاهراً طرف داری از مشروطیت می کند لکن در واقع مخالف است و همانطوری که امام
صادق (ع)می فرماید: « العالم بزمانه لا یهجم علیه اللوابس » : کسانی که آگاه از
زمان ( شرایط – اشخاص- توطئه ها مشکلات و درد های زمان خویش ) باشند ، شبهه ها و
توطئه ها  فریب ها او را تحت هجوم قرار نمی
دهد و از این رو بود که از ابتدای سلطنت او مردم تبریز حرکت های اعتراض آمیز خود
را شروع کردندو خواب راحت را با تلگراف ها ، اعتصاب ها ، تحصن ها ، اجتماعات و
تظاهرات از محمد علی شاه سلب کردند .

کسروی در ص 210-211 کتاب خود می نویسد :

روز سه شنبه پانزدهم بهمن ماه 1325 هجری قمری
مطابق 1286 شمسی ، نامه هایی از تهران به تبریز رسید که پیشامدها دل آزار باز پسین
را از دژ رفتاری پسر سپهدار باشیخ محمد و دیگران و بی پروائی شاه با مجلسیان (
مجلس شورای ملی ) و نخواندن آنان به تاج گذاری و پا فشاری او برای نگهداری
بلشویکیان و نپذیرفتن وزیران پاسخ دهی را در برابر مجلس و مانند اینها آگاهی میداد
. اینگونه نامه ها سران جنبش را بشورانید و فهمیدند که در پس پرده ، محمد علی میرزا
با مشروطیت مخالفت و توطئه می کند . این بود که دیگر سکوت را شکستند و در 23 ذی
الحجه الحرام شانزدهم بهمن ماه عدۀ زیادی از مردم و مجاهدان در انجمن جمع شدند و
سخنرانی هائی ایراد نمودند ، کم کم خبر به پیشه وران و بازاریان نیز رسید، بازارها
بسته شد ، همه در انجمن اجتماع نمودند در این میان علما و وعاض نیز یکایک می آمدند
و پس از گفت و شنید چنین قرار گذاشته که فردا در تلگراف خانه گرد آیند و با تهران
صحبت کنند و اعتراض  ونگرانی های خود را
تلگرافاً برسانند ، لذا فردای آنروز تلگرافی از طرف انجمن و تلگرافی دیگر از طرف
علما و حجج اسلام شهر تبریز به تهران مخابره شد که تلگراف حضرات علما و حجج اسلام
تبریز را عیناً نقل می کنیم :

خدمت حضرات آقایان حجج اسلام دامه برکاتهم
(مخاطب علمای مجلس شورای ملی بالخصوص آیت الله طباطبائی و بهبهانی  می باشد ) .

امروز پاره ای مکاتیب از تهران به جمعی از
اهالی تبریز رسیده و مآل همۀ آنها این است که اعضای محترم دارالشورای ملی تهران
دلتنگی از عدم پیشرفت امورات مشروطه دارند و اعلی حضرت همایونی را موافق نمی دانند
و به این واسطه اهالی تبریز تماماً مشوش و بازار بسته و هنگامه است . اهالی دولت
را مشروطه دانسته و تمکین تمام داشتند این اخبارات موحشه اسباب هیجان عمومی
شده  ، اعضای انجمن تبریز به اعضای
دارالشورا اطلاع دادند که فردا پنجشنبه چهار ساعت از دستۀ گذشته ،در تلگرافخانه
حاضر شوند تا مخابره حضوری بشود این است که متمنی هستیم که حضرات حجج الاسلام
نیزدر ساعت مزبوره شرف حضور داشته باشند که دعا گویان نیز حاضر شده مخابره و
مشاورۀ حضوری نمائیم . – امضاء عموم حجج الاسلام تبریز23 ذی الحجه الحرام 1287
هجری قمری .

و در تلگرافی دیگر عده ای از بزرگان آیات و
مجتهدین تبریز مستقلاً اعتراض خود و خواسته های مردم را این چنین به طهران و مجلس
شورای ملی مخابره می کنند .

آن چه عرض می شود تماماً گفتۀ جمیع ملت است که
دیروز بازار را بسته  به انجمن مقدس اجتماع
نموده صراحتاً می گویند ، و واضح جواب می خواهند : اولاً – در عدم پیشرفت امورات و
کارهای شورای کبری مال کجا است و سبب چیست . ثانیاً – در حالتی که شورای کبری حق
دارند از کلیه کارها با خبر باشند و مداخله داشته باشند، سبب چیست که از اغلب
کارها بی اطلاعند مانند تاج گذاری و تعیین ولایت عهدی و عزل و نصب حکام و دادن
بعضی کارهای عمده به اشخاص غیر صحیح  و
مسئول ندانستن وزراء خودشان را و عدم اجراء بعضی از اصول نظام نامۀ اساسی و تتور
در کار ها و غیره که اینها اسباب یأس و هیجان ملت شده است . امضاء : مجتهد –حاج
میرزا محسن آقا ثقه الاسلام ، و شیخ الاسلام و علماء و تجار و عموم ملت دو نمونه
فوق از نامه های علماء و حجج اسلام و مردم تبریز نشانگر همان معنی ایست که در
مقاله های قبلی و در این مقاله گفتیم که : اولاً – مردم تبریز در درک مطالب سیاسی
و تحلیل وقایع و رویداد های اجتماعی به صورت درست و واقعی بسیارعمیق و دور اندیش
هستند . ثانیاً – در همۀ حرکات و مبارزات خود از علما و بزرگان اسلام و مبلغین درجه
یک زمان خودشان پیروی می کرده اند و نمونه ای دیگر در این زمینه را نیز در همان
زمان در آمادگی بسیاری از مردم در زمینۀ تعلیمات نظامی و مسلح شدن آنان به تسلیحات
مدرن روز و استفادۀ آنها از اسلحه در شرائط صحیح به روشنی پیدا می کنیم وخوشبختانه
در این جهت نیز علماء و وعاظ غیور تبریز درست همان موقعی که در بسیاری ازشهرستانها
به فعالیت های مرموز محمد علی شاه با دیده ای خوشبین می نگریستند و یا بعضی او را
طرفدار آزادی و قانون اساسی می انگاشتند ، مردم تبریز و بعضی از علمای مهم آن
سامان مبارزه ی طولانی و سختی را با محمد علی شاه و پشتیبانان او از خارج و داخل
پیش بینی می کردند و با اجتماع در مساجد و تنظیم و تشکیل کلاسهای عقیدتی سیاسی
نظامی آمادگی های روحی وجسمی و  رزمی در
خودشان ایجاد می کردند . همان  طوری که
امام بزرگوار در اوائل تشکیل بسیج مستضعفین در پیام هائی فرمودند : جوان ها باید
با صلاح و سلاح  مجهز شوندو با یک دست قرآن
و با دست دیگر شمشیر بگیرند و مردم را به تشکیل ارتش بیست میلیونی تشویق کردند و
این مطلب به نوبه ی خود نمونۀ بسیار بزرگی ایست که نشانگر دور اندیشی و عمق فکری حضرت
امام امت است و همه می دانند که بسیج مستضعفین در ایجاد امنیت در داخل شهرها در
مواقع بسیار حساس و بحرانی کشورمان و مبارزه با ضد انقلاب های داخلی که با
پشتیبانی ابر قدرت های شرق و غرب به ترور شخصیت های بزرگ اسلامی و ایجاد آشوب و
بلوا و تضعیف دولت جمهوری اسلامی دست یازیدند، چه نقش بزرگ و تعیین کننده ای
داشتند. و همین طور در جنگ با دشمنان خارجی در مرز های کشورمان و در جبهه های حق
علیه باطل که بر احدی پوشیده نیست که همواره در حملات و نبرد نیرو های اسلام علیه
باطل خط شکن ها و سنگر داران صف های مقدم و پرچم داران سریع السیر اسلام که خواب
راحت را از دشمنان صدامی ربوده اند این عاشقان حسینی و یاوران راستین امام
خمینی  و حامیان ملت مستضعف ایران بسیجیان
عزیز هستند که در این جهت گوی سبقت را از همه ربودند و تمامی مردم  ایران و دولت جمهوری اسلامی و همۀ مسئولین
مملکت مرهون  این مردان بزرگ اسلام و
غیور  مردان تاریخ انقلاب اسلامی هستند که
امید واریم هر چه سریعتر با دست پاک این سر داران اسلام ، صدام و صدامیان : ریشه
کن شده و راه پیروزی به قدس عزیز و نجات آن از دست صهیونیست ها  باز بشود .

و اما جریان تعلیم نظامی در مساجد و تکایای
تبریز در زمان محمد علی شاه را درآن مقالۀ آینده می خوانید .

 

/

ازدواج رسول خدا(ص) با خديجه

درس هايي از تاريخ تحليلي

بخش دوم

قسمت سوم

حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

تا خدیجه زنده بود رسول خدا(ص) زن دیگری
اختیار نکرد .

این مطلب از نظر تاریخ مسلم بود که تا خدیجه
زنده بود رسول خدا زن دیگری نگرفت و خدیجه بنا بر قول مشهور و صحیح سال دهم بعثت
یعنی بیست و پنج سال پس از این ازدواج فرخنده و میمون از دنیا رفت ، و زنهای
متعددو زیاد دیگری را که رسول خدا (ص) به ازدواج و همسری خویش در آورد همگی پس از
وفات خدیجه بود ، در جای خود – در جهت تعدد زوجات رسول خدا (ص) انشاءالله تعالی
خواهیم گفت که این داستان بهترین دلیل و شاهد بر این مطلب است که انگیزۀ ازدواج
های مکرر رسول خدا پس از وفات خدیجه انگیزه های سیاسی و اجتماعی بوده که آن
بزرگوار می خواسته بدین وسیله پیوند های محکم و بیشتری با افراد سرشناس و قبائل
معروف عرب پیدا کرده و از این طریق برای پیشرفت اسلام و مکتب مقدس خود استفاده و
بهرۀ بیشتری ببرد بشرحی که بخواست خدای تعالی پس از این خواهیم گفت .

وگرنه معقول نیست کسی مانند رسول خدا (ص) که
از هر گونه امکانات مادی بهره مند بوده و همۀ جاذبه هائی را که معمولاً مورد توجه
زنان می باشد همچون فصاحت زبان و زیبائی خارق العاده و شهرت فامیلی و شخصیت ذاتی ،
ودر یک جمله آن چه خوبان همه را داشتند همه را دارا باشد ولی تا سن 50سالگی یا یک
زن بیوۀ دو شوهر کردۀ بچه داری که از نظر سن نیز پانزده سال یا چیزی کمتر از او
بزرگتر است سازگاری کند ، و هیچ به فکر ازدواج مجددی نیفتد ، وپس از وفات او آنهمه
زن بگیرد … و باز هم مانند دشمنان مغرض و مخالف اسلام بگوئیم هدف آن حضرت در آن
ازدواج ها استفاده های مالی و یا کامیابیهای جنسی بوده و بناچار باید این حیقت را
بپذیریم که هدف همان هدف مقدس ترویج اسلام از یک وسیلۀ طبیعی و اجتماعی بوده که
روی بافت اجتماع آن روز بهترین وسیله بوده است و انشاءالله در جای خود توضیح
بیشتری در این باره خواهیم داد .

فرزندان رسول خدا(ص)از خدیجه

رسول خدا (ص) به جز ابراهیم که از «ماریه
قبطیه » کنیز مصری آنحضرت متولد شد همان کنیزی که مقوقس (حاکم مصر) برای آن حضرت
فرستاد ، فرزندان دیگر آن بزرگوار همگی از بانوی بزرگوارش خدیجه (س) بود که خدای
تعالی به آن حضرت عنایت فرمود ، که البته در عدد آنها و بلکه در نام آنها نیز
اختلاف است ، و مشهور آن است که آنهاشش تن بودند ، یعنی دو پسر و چهار دختر ،
ودانشمند فقید مرحوم دکتر آیتی در تاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت  و وفات آنها را بدین گونه ذکر کرده که ذیلاً می
خوانید :

1-   
قاسم که نخستین فرزند
رسول خدا است ، و پیش از بعثت در مکه تولد یافت ، و رسول خدا به نام وی «ابوالقاسم
» کنیه گرفت ، و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا در مکه وفات یافت و در آن
موقع دو ساله بود .

2-   
زینب دختر بزرگ رسول
خدا که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا تولد یافت ، و پیش از اسلام به ازدواج
پسر خالۀ خود « ابوالعاص بن ربیع » در آمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در
سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت .

3-   
رقیه که پیش از اسلام
و بعد از زینب ، در مکه متولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتبه بن ابی لهب » در
آمد و پس از نزول سورۀ «تبت یدا ابی لهب» و پیش از عروسی به دستور ابولهب و همسرش
«ام جمیل » از وی جدا گشت . وسپس به عقد « عثمان بن عفان » در آمد و در هجرت اول
مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آنگاه به مکه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در
سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر ، همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید ، وفات
یافت .

4-   
امّ کلثوم که نیز در
مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عُتیبه بن ابی لهب » در  آمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از «عتیبه»
جدا شد ، و در سال سوم هجرت به ازدواج «عثمان بن عفان » در آمد ، و در سال نهم
هجرت وفات کرد .

5-   
فاطمه (ع)که ظاهراً
در حدود پنج سال پیش از بعثت رسول خدا در مکه تولد یافت و در مدینه به ازدواج «
امیر المؤمنین » علی (ع)در آمد ، و پس از وفات رسول خدا به فاصله ا ی در حدود چهل
روز تا هشت ماه وفات یافت و نسل رسول خدا تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم
از دامن مطهر وی پدید آمد .

6-   
عبدالله که پس از
بعثت رسول خدا در مکه متولد شد و «طیب»و «طاهر» لقب یافت . ودر همان مکه وفات کرد
و پس از وفات او «عاص بن وائل سهمی» رسول خدا را «ابتر » خواند و سورۀ کوثر در
پاسخ وی نازل گردید . [1]

والبته همانگونه که گفته شد آنچه ایشان انتخاب
کرده و نوشته اند بر طبق قول مشهور است ، ولی اقوال دیگری هم در اینباره هست که در
سیرۀ ابن هشام و کتاب المنتقی فی مولد المصطفی [2]  و کتابهای دیگر نقل شده ، که ما چون در نظر
داریم ان شاءالله تعالی در جای دیگری در این باره به تفصیل بحث کنیم در اینجا
بهمین اندازه اکتفا کرده و می گذاریم .

شمه ای از فضائل خدیجه

گرچه مرسوم است فضائل افراد را معمولاً در فصل
پس از حیات و زندگی آنها ذکر می کنند ، ولی نگارنده را دریغ آمد که در اینجا بدون
ذکری از فضائل این بانوی اسلام بگذاریم و انشاءالله تعالی در جای دیگر نیز به
مناسبت های گوناگونی که در پیش است فضائل دیگری را بیان خواهیم داشت . گر چه معلوم
نیست اصل این رسم نیز رسم درستی باشد .

این حدیث در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت
آمده که رسول خدا (ص) فرموده :

«کمل من الرجال خلق کثیر ولم یکمل من النساء
الآمریم ، وآسیه امرأه فرعون ، و خدیجه بنت خویلد ، وفاطمه بنت محمد »[3]

یعنی از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی
از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحلۀ کمال نرسید : مریم ، و آسیه همسر فرعون ، و
خدیجه دختر خویلد ، و فاطمه دختر محمد .

ودر حدیث دیگری که ابن حجر در کتاب الاصابه و
دیگران از ابن عباس روایت کرده اند اینگونه است که گوید : رسول خدا (ص) چهار خط
روی زمین ترسیم کرد آنگاه فرمود :

«افضل نساء اهل الجنه خدیجه ، و فاطمه و مریم
و آسیه ». [4]

یعنی برترین زنان اهل بهشت : خدیجه و فاطمه و
مریم و آسیه هستند …

ودر روایت دیگری که او و ابن عبدالبر و دیگران
از رسول خدا (ص) با مختصر اختلافی روایت کرده اند اینگونه است که فرمود : «خیر
نساء العالمین اربع ، مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه » [5]

یعنی بهترین زنان جهانیان چهار زن هستند :
مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه . و از عایشه روایت کرده اند که گوید : هیچگاه نمی شد
که رسول خدا از خانه بیرون رود جز آنکه خدیجه رایاد می کرد و ستایش و مدح او را می
نمود ، تا اینکه روزی طبق همان شیوه ای که داشت نام خدیجه را برد و او را یاد کرد
، در اینوقت رشک و حسد مرا گرفت و گفتم :

 « هل
کانت الآ عجوزا فقد ابدلک الله خیرامنها » .[6]

 خدیجه
جز پیرزنی بیش نبود در صورتی که خداوند بهتر از او بهرۀ تو کرده .!

عایشه گوید : در اینوقت رسول خدا – که این سخن
مرا شنید – غضبناک شد بحدّی که از شدّت غضب موهای جلوی سر آنحضرت حرکت کرد آنگاه
فرمود :

 «والله
ما ابْدَلَنی الله خَیراً منها ، آمَنَتْ اذْ کَفَر النّاس ،وَصدَّقَتْنی  و کذَّبَنی النّاس ، وواستنی فی مالِها اذ حَرَمنی
النّاس و رَزَقَنیَ اللهُ مِنها اولادًَا اِذْ حَرمنی اولادَ الِنساء»

بخدا سوگند خداوند بهتراز او زنی به من نداده
، او بود که بمن ایمان آورد هنگامی که مردم کفر ورزیدند ، و او بود که مرا تصدیق
کرد و مردم مرا تکذیب نموده ( ودرغگویم خواندند) و او بود که در مال خود با من
مواسات کرد ( و مرا بر خود مقدم داشت ) در وقتی که مردم محرومم کردند ، واز او بود
که خداوند فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت به فرزند محرومم ساخت .

عایشه گوید : با خود گفتم : دیگر از این پس
هرگز به بدی  اورا یاد نخواهم کرد[7].

ودر روایت اربلی در کشف الغمه اینگونه است که
علی (ع)فرمود : روزی نزد رسول خدا (ص) نام خدیجه (س)برده شد و رسول خدا (ص) گریست
. عایشه که چنان دید گفت : «… ما یُبلیکَ عَلی عَجوز حمراءٍ من بنی اَسَد
؟ فقالَ صدَّقَتنی اذْ کَذَّبْتُم وآمَنتُ بی 
اِذا کَفرْتُم ،وَ وَلدتْ لی اِذ عَقمْتُم،فَقالتْ عایشه : فمازلْتُ اتقرب
الی رسول الله – صلی الله علیه و آله – بِِذکرها 
» [8]

یعنی چه گریه ای است که برای پیرزنی سرخ رو از
بنی اسد می کنی ؟

رسول خدا فرمود : او مرا تصدیق کرد هنگامی که
شما تکذیبم کردید . وبمن ایمان آورد در وقتی که شما کافر شدید . و برای من فرزند
آورد که شما نیاوردید !

عایشه گوید : از آن پس پیوسته من با یاد خدیجه
و با نام او به رسول خدا تقرب می جستم . (و هر گاه می خواستم رسول خدا بمن توجه
کرده و به سخنم گوش دهد سخنم را با نام خدیجه شروع کردم ).

و در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده که
رسول خدا خدیجه را به خانه ای در بهشت مژده داد که در آن دشواری و رنجی نخواهد بود[9]

وسلام خدای تعالی را بوسیلۀ جبرئیل برای خدیجه
آورده بود به وی ابلاغ [10]
فرمود و خدیجه نیز در پاسخ عرض کرد:

«. . . الله السلام و منه السلام و علی جبرئیل
السلام . . .» [11]

ودر حدیثی که عیاشی در تفسیر خود ازابی سعید
خدری روایت کرده اینگونه است که رسول خدا(ص) فرمود : در شب معراج هنگامی که باز
گشتم به جبرئیل گفتم : آیا حاجتی داری ؟ گفت :

« حاجتی ان تقرأ علی خدیجه منّ الله وَ منّی
السلام . . . » . حاجت من  این است که
خدیجه را از سوی خداوند و از سوی من سلام برسانی . وچون رسول خدا سلام خدا و
جبرئیل را به خدیجه ابلاغ فرمود ، خدیجه در پاسخ گفت :

« ان الله هو السلام ، ومنه السلام ، والیه
السلام »[12] .

و بالاخره خدیجه (س)همان بانوی بزرگوار است که
به اجماع اهل تاریخ نخستین زن و یا نخستین انسانی است که به رسول خدا (ص) ایمان
آورد …

و وسیلۀ آرامشی برای آن حضرت در برابر
طوفانهای حوادث سهمگین و اندوه های فراوان آغاز رسالت بود . . .

و با ایثار مال فراوان خود برای پیشرفت اسلام
در روز هائی که اسلام نیاز شدید به بودجه داشت بزرگترین حق را بر همۀ
مسلمانان  جهان تا روز قیامت دارد . . .

و سخت ترین مشکلات را بخاطر حفظ ایمان بخدا و
دفاع از اسلام و رهبر بزرگوار آن متحمل شد و فضائل بسیار زیاد دیگری که در فصول
آینده به مناسبت ها روی آنها بحث خواهیم کرد انشاء الله تعالی .

 



[1] -تاريخ پيامبر اسلام ص 69-71

/

استدراج و کید و مکر الهی

استدراج و کید و مکر الهی

آيت الله محمدي گيلاني

« قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر »

*معنای جبر روانی و استظهار آن از قرآن *مکر
الله و ترتیب آن برجبر روانی و حیلوله * عدم جواز اسناد عناوین قبیحه به خداوند
متعال * برای پدیده  ها و افعال دو جهت است
* معنای قضاء عدل ، ومقتضی مذموم * خداوند متعال محمود مطلق است * جامعترین آیه در
سنت استدراج * ابتلاء جهان نو ، به سنت مکرالله بیش از چهل سال
* غرور علمی بعد از جنگ دوم جهانی و اخطار قرآن * نمونه ها ی چشمگیر * شکافتن قلب
اتم ، کامپیوتر این مغز مصنوعی خارق العاده ! * بهشتی آراسته که در جوفش دوزخی از
آتش سوزان سلاحهایس هسته ای است *افتتاح درهای نگرانی هابه موازات گشایش در های
علوم*معاهدات بین المللی یعنی دامهایی که دام گستران می گسترانند !

. در مقاله پیش به تفسیر گذشت : دومین درجه از
سنت دیر پای استدراج ، جدایی بین عقل و احساسات انسان و به تعبیر قرآن : حیلوله
بین انسان وقلبش بوده است، که می توان از آن به« جبر روانی» نام برد ، و مقصود ما
از اطلاق جبر روانی بر این درجه ، این نیست که آدمی در سراشیبی سقوط هنگامی که به
این مرحله می رسد ، مجبور و مسلوب الاختیار می شود بلکه مقصودمان این است که در
اثر پیروی متکرر و دائم از هوای نفسانی وکام جوئی های شیطانی ، ملکات رذیله در وی
مستحکم گشته و خود جای گیر ستاد فرماندهی بر اراده ا ش می گردد. دراین صورت ، ندای
وجدان و آوای نفس لوامه خاموش می شود ، و بدیهیست نفس با چنین حرکاتی ، جزاماره به
سو ، و فرمانده به پلیدی و زشتی نخواهد ، و طبعاً ارادۀ منبعث از این نوع ملکات ،
همه گون و متشکل با خود آنهاست . و به این معنا به جبر روانی در ایه کریمه اشارات
دارد .«کُلُّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه 
»هر کس بر طریق ملکه و خلق شکل گرفته اش عمل می کند. و گوئی شکوفه های این
شجره زقوم همان رؤس شیاطین است که بر ابعاد گمراهی و حیرانی می افزاید و این سنت
در فرد و جامعه به تناسب هر یک جاری است . و بالاخره ،درجۀ نهایی سنت استدراج و به
عبارتی انحداد تدریجی و آرام آرام بحضیض شقاوت ، کید و مکر الهی ایست که مترد بر
حیلولۀ سابغ التعریف ، به گونه ای ترتب لازم بر ملزوم می باشد چنانچه آیات 182 و
183 از سوره ی مبارکۀ اعراف بر این مطلب دلالت دارد « tûïÏ%©!$#ur (#qç/¤‹x. $uZÏG»tƒ$t«Î/ Nßgã_͑ô‰tGó¡t^y™ ô`ÏiB ß]ø‹ym Ÿw tbqßJn=ôètƒ ÇÊÑËÈ  ’Í?øBé&ur öNßgs9 4 žcÎ) “ωø‹x. îûüÏGtB ÇÊÑÌÈ »
مبته آنان که آیات مارا تکذیب می کنند از اجابت ندای حق اعراض خصمانه دارند ، با
تحریک آرام آرام و بدون شتاب ، حضیض شقاوت ، سرازیرشان می کنیم به گونه ای که درک
نمی کنند ، ودر فراخنای مهلتشان قرار می دهیم . حقا کید و نیرنگ ما محکم  شدید است.

نظری باریک در این آیات خصوصاً در مفهوم
«املاء » که به  معنا ی امداد  به نعمتهای توأمان با فرصت است ، روشن می کند
که جامعه مبتلا باستدراج ، جامعه ایست که ندای وجدان و آوای نفس لوامه در او خاموش
گردیده ، و خصمانه به مقابله با آیات حق بر خواسته است ، چون تازیانه اخذ به باساء
و ضراء برای تنبیه وی سودی نداشته ، خداوند متعال او را در پهنای امداد به نعمتهای
گوناگون ، توأمان با فرصت و مهلت ، قرار داده است، ولی این امدادو امهال  به ظاهر احسان ، واقعاً خذلانی است .

که حتی استعداد  هر گونه غفرانی را از آنان سلب می کند ، و
الزاماً از رحمت نامتناهی ارحم الراحمین محروم می شوند ، زیرا که قابلیت و پذیرش
فیض و عطاء الهی را بصورت رحمت و مغفرت از کف داده اند ، وگرنه آنچه از جانب
خداوند متعال افاضه می شود ، رحمت و عطاء و وجود است .« وَما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ
مَحْظُوْراً » و هیچگاه در عطاء پروردگار ، امساک و ممنوعیتی راه ندارد . و این
انسان تیره درون است که عطایای منزه و پاکیزه الهی را به سوء اختیارش ، در شکل های
گوناگون معاصی ، آلوده و تیره می سازد و گلیم بخت خویش را با دست و دست آورده اش ،
آن چنان سیاه می بافد که به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد ، و همین است معنای آیۀ
54 شورۀ مبارکه  آل عمران «(#rãx6tBur tx6tBur ª!$# ( ª!$#ur çŽöyz tûï̍Å3»yJø9$# ÇÎÍÈ    ».

طاغیان تیره درون ، برای خاموشی نور خدا ،
دستجمعی مکرو نیرنگ زدند .و همراه مکر آنان ، خداوند مکر زد و خداوند . بهترین مکر
کنندگان است .

توضیح آنکه : مکر چنانکه در مفردات راغب آمده
:« صرف الغیر عما یقصده بحیله» منصرف کردن کسی را از مقصدش با حیله و فریب بنحوی
که درک نمی کند ، حقیقت مکر همین است ، النهایه مصداق این حقیقت چنانچه بقصد اضرار
و سوءنیت ، ایجاد شود ، مکر سیّیء و کید مذموم است که در قرآن به همین وصف آمده :«
#Y‘$t6õ3ÏFó™$# ’Îû ÇÚö‘F{$# tõ3tBur ÃØÄh¡¡9$# 4 Ÿwur ß,‹Ïts† ãõ3yJø9$# à×Äh¡¡9$# žwÎ) ¾Ï&Î#÷dr’Î/ 4 ö@ygsù šcrãÝàZtƒ žwÎ) |M¨Yߙ tûüÏ9¨rF{$# 4 `n=sù y‰ÅgrB ÏM¨YÝ¡Ï9 «!$# WxƒÏ‰ö7s? ( `s9ur y‰ÅgrB ÏM¨YÝ¡Ï9 «!$# ¸xƒÈqøtrB ÇÍÌÈ    »فاطر 43  یعنی دود مکر پلید و زشت به چشم مکر
کننده می رود .

و اگر ایجاد آن به قصد اضرار و سوء سریرت
نباشد ، بلکه در اصل و ریشه ،از رحمت و عنایت ، نشأت گرفته باشد ،چنان مکری ، نیکو
و محمود است ، و ایجاد کننده اش از بهترین مکر کنندگان است . چنانکه انتساب این
فعل بخداوند متعال از این قسم است زیرا از خداوند منان که جمیل علی الاطلاق است ،
جز خیر و عطاء افاضه نمی شود این تیره اندرونها و طاغیانند که به طور نا خودآگاه و
جبر روانی و بد اختیاری ، در طریق شقاوت ، آن عطایای پاک را مصرف می کنند و از
مقصد حقیقی و سعادت واقعی محروم می شوند . پس چون ره آورد و توشۀ این تیره روزی و
بدبختی ، عطاء و فیض خداوند است ، آن ذات مقدس ، ماکر است ، اما مکرش نیکو و خود
در این مکاری ، محمود و ستوده می باشد ، چه همانگونه که گفتیم ، عطاء و عنایتش که
توشه بدبختی طاغی است ، فی نفسه ، پاک ومنزه ، ووعین خیر و رحمت است ،  و حضرتش خیر الماکرین است ، و این مطلب یک
قاعدۀ کلی است که همه مخلوقات از نظر انتساب به خالق عز و جل نیکو و جمیلند :«
الذی احسن کل شیء خلقه » . سجده آیه 7و من جمله افعال آدمی است که مایۀ اصیل آنها
فیض خداوند است که فی نفسه نیکو و جمیل است ولی از نظر انتساب بعبد ممکن است رنگ
معصیت بخود بگیرد و مذموم شود که تفصیل این بحث دقیق را باید از محلش توقع داشت .

علی ای حال ، انتساب عناوین قبیحه بخداوند
متعال ، جائز نیست و اِسناداضلال و ختم و مکر و نظائر اینها بخداوند متعال اِسناد
حقیقی است با اين ظابطه ای که بیان شد ، و بدین منوال است معنای قضاء عدل و قدر
جمیل اگر چه مقتضی و مقدّر تجاوز و معصیت باشد ، و خداوند متعال در قضاء و تقدیرش
مطلقاً محمود است ، چنانکه در دعاء کمیل باین اشارت فرمود : « فَلَکَ الْحَمْدُ
عَلَیَّ فی جَمِیْعِ ذلِکَ وَلا حُجَّهَ لی فیما جَری عَلَیَّ فیهِ قَضاؤُکَ».

یعنی – پروردگارا ! در همه تجاوزاتم از مرز
بندگی ، تو محمود و ستوده ای ، و بر تو در این قضاء جاریت بر من ، هیچ حجتی ندارم
. جملۀ « فلک الحمد » شایان بلکه لازم دقت است چه همه محامد را از آنِ خداوند
متعال دانسته حتی در آن قضاء الهی که مقضی آن تجاوز از مرز بندگی است ، ایضا
حقتعالی ، محمود است ، پس خداوند عزو جل محمود است مطلقاً ، فیاله من کلام ما
الطفه و احلاه !

و تأمل کن در کلام فرزندش در آغاز دعاء عرفه
که « الولد سرّابیه » .

« الحمدالله الذی لیس لقضائه دافع » ببین
چگونه توصیف خداوند سبحان را به محمودیت مطلق ، مقدم داشته ، سپس به نفعی دافع
قضاء پرداخته ، تا اعلام کند که باریتعالی در قضاء دفع ناپذیرش نیز محمود است
،زيرا او محمود مطلق است «فياله من متکلم ما احسن ادبه » !

باری! مکر و کید ، منصرف ساختن کسی را از مقصودش
با حیله و نیرنگ است و نتیجه آن ، زیانی است که عاید فریب خورده می شود که
گاهی  این عمل با سوء سریرت و قصد اضرار
انجام می گیرد ، وگاهی  نظام آفرینش و
قانون مندیهای تخلف ناپذیر تکوین و ایجا جامعه طاغی را ، با امداد نعمت های پیاپی
، در فرصت ممتّدی ، مغرور  می نماید که
پایان آن شقاوت و خسران ابدی است و در آیات 42تا 45 از سورۀ مبارکه انعام ، سنت
استدراج با همه در جات و مراحلش یک جا تبیین شده است : «ô‰s)s9ur !$uZù=y™ö‘r& #’n<Î) 5OtBé& `ÏiB y7Î=ö6s% Oßg»tRõ‹s{r’sù Ïä!$y™ù’t7ø9$$Î/ Ïä!#§ŽœØ9$#ur öNßg¯=yès9 tbqã㧎|ØtGtƒ ÇÍËÈ Iwöqn=sù øŒÎ) Nèduä!%y` $uZߙù’t/ (#qã㧎|Øs? `Å3»s9ur ôM|¡s% öNåkæ5qè=è% z`­ƒy—ur ÞOßgs9 ß`»sÜø‹¤±9$# $tB (#qçR$Ÿ2 šcqè=yJ÷ètƒ ÇÍÌÈ   $£Jn=sù (#qÝ¡nS $tB (#rãÅe2èŒ ¾ÏmÎ/ $oYóstFsù óOÎgøŠn=tæ z>ºuqö/r& Èe@à2 >äó_x« #Ó¨Lym #sŒÎ) (#qãm̍sù !$yJÎ/ (#þqè?ré& Nßg»tRõ‹s{r& ZptGøót/ #sŒÎ*sù Nèd tbqÝ¡Î=ö7•B ÇÍÍÈ   yìÏÜà)sù ãÎ/#yŠ ÏQöqs)ø9$# tûïÏ%©!$# (#qßJn=sß 4 ߉ôJptø:$#ur ¬! Éb>u‘ tûüÏHs>»yèø9$# ÇÍÎÈ     » بسوی امت های پیش از تو پیامبران فرستادیم
– آنان از جانب ندای حق سر پیچی کردند – ما آنها را به تازیانه بأساءو ضرّاء
مأخوذشان داشتیم باشد تنبیه شوند و به ضراعت و رسم عبودیت برگردند – سوکمندانه –
نزول شدائد برآنها مایه بیداری و باز گشتشان بخاکساری و رسم بندگی نشد بلکه بر
قساوت و تیرگی درونیشان افزود و ابلیس خبیثدست آورد های تکنیکی و علمیشان را ، زیبا
جلوه می داد و مغرورشان می ساخت ، پس چون این مایه های تنبیه و عبرت را بدست
فراموشی سپردند ، درهای همه گونه نعمت ها و کام جوئیها و عشرتها … به رویشان
گشودیم تا آنکه شادی غرور انگیز سراپای و جودشان را فرا گرفت ، و استعداد و قابلیت
رحمت و مغفرت را باختند ، ناگهان بکیفر کردارشان مأخوذشان کردیم در حالی که از
رحمت و عنایت الهی نومید بودند ، و دنبالۀ ستمکاران قطع گردید و پروردگار جهانیان
در همه افعال خود – منجمله انزال عذاب استیصال – محمود مطلق است .

قُتِلَ الْاِنْسانُ ما اَکْفَرَهُ ! این طاغی
خود فراموش ، می پندارد که با شناخت برخی از اسرار و قوانین عمومی یا خصوصی جهان
طبیعت و بهرگیریهای ددمنشانه از آن ، می تواند مسیر هستی را که بسوی حق است ،
تغییر دهد ، و در جهت باطل و هوای نفسانی به جریان اندازد این مرگ دیدۀ کافر کیش ،
می انگارد که با تبیین علل مادی پدیده ها از قبیل باران و برف و باد و بیماریها و
علاج آنها ، وسیطره بر فضا و اعماق دریا ، و چیرگی بر نیروی هسته ای ، و اختراع
مغز الکترونیکی کامپیوتر و نظائر اینها بی نیاز از حضرت مسبب الاسباب است ! و نمی
فهمند که پروردگار متعال در عرض این علل نیست ، بلکه او تبارک و تعالی در طول این
علل و آفریننده و قیّوم آنها است ، و دانش و دانشمند و موضوع دانشها، کلا از مواهب
حضرت او است .

جهان نو، بیش از چهل سال است که به سنت مکر
الله مبتلا گردیده و ابواب همه  گونه نعمت
ها به سویشان گشوده گشته است ، جنگ دوم جهانی که تازیانه تادیب و تنبیه بوده ، نه
فقط بلا اثر ماند بلکه بر تیره درونی و قساوت گردانندگان جهان نو ، افزود، در این
جنگ تا آنجائی که آمار نشان میدهد : چهار صد میلیارد گلوله منفجر شد و هفده میلیون
به خاک افتاد و سی و پنج میلیون نفر تلفات داد و ببیست میلیون لیتر خون ریخته شد و
دوازده میلیون زن دچار سقط جنین شدند ، متجاوز از پانزده هزار مراکز علمی و هشت
هزار لابراتوار ویران گردید ، وویرانی شهر ها و آبادیها الی ماشاء الله ببار آورد
.

دریغا که همه اینها بر غفلت و غرور، افزود و
موضوع مکر الله الهی پدید آمد و درهای علوم بسرعت برویشان متوالیاً گشوده شده و
میشود . وبه موازات این گشایش ، درهای نگرانی ها دو چندان افتتاح شده و می شود :
نگرانی از بی اعتنائی بقوانین بین المللی ، نگرانی از برتری تسلیحات دیگران ،
نگرانی از انفجار بمبهای جهان سوز بدست دیوانه های زمامدارو بازگشت بعصر حجر ، نگرانی
از عقب ماندگی در مسابقه تسلیحاتی ، نگرانی از کنفرانس های بیحاصل برای حل مسئله
تسلیحات ، نگرانی عدول از نظامات و معاهدات . مگر در سال 1871 کنفرانس منع استعمال
بالن هوائی در بروکسل تشکیل نشد ؟ مگر در سال 1917 انداختن گلوله های انفجاری و
استعمال سم با اسلحه زهر آلود و حمله بنقاط غیر نظامی ممنوع نشد ؟ مگر ضمن 171
ماده با قبول آمریکا استعمال گاز های خفه کن منع نگردید ؟ مگر مگر مگر . . . دیدیم
که تمام ابن عهود و مواثیق ! چگونه زیر پا نهاده شد و در موقع عمل کمترین بهائی
بآنها داده نشد و جملگی دامی بود که دام گستران برای شکاری  بیشتر گسترده بودند و می گسترانند !!

متجاوز از سیصد سال پیش ، از افق مشرق تمدن
انسانی ، خورشید علم و صنعت سرزده بود ، و دانشمندانی با توأمانی علم و عمل آغاز
بتعویض قیافه زندگی و تسهیل معشیت انسانی نموده ، و چرخ اقتصادی مغرب زمین را به حرکت
در آوردند و سرعت در پیش روی ، آن اندازه بود که بسیاری از کشورها از همگامی با آنها
ناتوان بودند و به ناچار وابستگیهای متلازم با استثمارپدید آمد که منجر به جنگ اول
و دوم جهانی شد و خداوند متعال با الطاف خفیه خویش با این تازیانه ها بآنان نواخت
تا بیدار شوند و به جاده عبودیت و سعادت برگردند ولی بازتاب این تنبیه ، جسارت و
تجری روز افزون بوده ، ودر این چهل و اندی سال بعد از جنگ دوم جهانی ، آنچنان
خورشیدعلم اوج گرفت که از محدوده توصیف بیرون است و از نمونه های چشمگیرش یکی
شکافتن قلب اتم است که از این ذرات ناچیز نیروهائی مانند بمب و هیدروژن ساختند ،
ودر یا ها و کوهها را با آن به لرزه در آوردند ، و کشتی هائی همانند سلسله جبال و
چرخهای سهمگین کارخانه های صنعتی را به گردش در آورده و مناطق گستردۀ ظلمانی و
دیجور را چون روز منور می سازند ، و احیاناً همه اینها را بهمراه شهر های پر جمعیت
با همۀ کارگاهها و منازل سر بفلک کشیده با خاک یکسان می کنند ، ونمونه دیگرش ،
اختراع کامپیوتر است که انواع و اقسام داده ها را در یک چشم بر هم زدن در حافظه
خویش پرورش داده و به پاسخ صحیح بدون هیچ خیانت و اشتباه ، مبادرت مینماید ،
کامپیوتر است که چرخهای اقتصادی کارخانه ها و رفت وآمد هواپیما ها و زرّادخانه ها
و بانک ها و … را می چرخاند ، و خلاصه تکنیک و علم ، راه هایی برای آسایش بشر
باز کرده که به کمک آن می توان اقیانوسها کشاورزی کرد ، وابر ها را مسخر و واردار
به باریدن نمود و آب دریا را برای نوشیدن و کشت شیرین ساخت و رشد تصاعدی بیوشیمی و
بیو لوژی در آینده به جائی برسد که با کامپیوتر به خلوتگاه مغز آدمی راه یابد ،
چنانکه دیدیم از خاکدان سیاره زمین پا بر فرق کره ماه بر فلک برین نهادند ، و
بدینگونه مکر الهی بصورت گشایش ابواب نعمتها روز افزونی دارد ، و مایۀ غرور و خود
فراموشی گردیده و عربده مستانۀ: « انما اوتیته علی علم » غرور بعلم و صنعت و سبب
تام دانستن تکنیک و دانش را بی پروا سرداده است و نمی فهمد و نمی تواند هم بفهمد
که :« بل هی فتنه» این گشایش درهای علوم ، خود فتنه و مکری است ناشی از قانونمندیهای
آفرینش و سنن الهی ، و ممکن است که صدها سال این امداد همراه با امهال به درازا
بکشد ، ولی سرانجام آن ، هلاکت و عذاب استیصال است .

ابتلاء بغرور علم متکرراً مورد اخطار در قرآن
شریف واقع شده از آن جمله در آیه 49 از سورۀ مبارکه زمر است :« اذا خوَّلناهُ نَعمَةً
‌منّا ،قال انّما او تيتُه ‌عَلي عِلمٍ ،بل هِي فِتنةٌ ولکِنّ اکثَرَهُم
لايَعلَمُون» وقتی که انسان را از جانب خود متنعم به نعمت می کنیم ، به غرور علمی
مبتلا می شود و می پندارد سبب مستقل  برای
نعمت ، علم است و می گوید تمام این تسلیهات زندگی را با علم خویش یافته ام بلکه
این خود فتنه و مکر الله است ولی اکثر آنان نمی دانند .

بلی ! این علم و صنعت ، بهشتی ساخته بظاهر
سراسر آن مزین و آراسته ، اما باطن آن دوزخی است از آتش سوزان سلاح های اتمی و بیولوژی
و شیمیائی ، آن یکی مغرور است که بمبی ساخته قدرت تخریبی آن ، معادل صد میلیون تن
ماده تی ان تی  است ، و آن دیگر عربده می
کشد که بمب هسته ای دارم که پنج هزار بار قوی تر از بمبی است که آمریکا روی ناکازاکی
و هیروشیما پرتاب کرد ، و سومی می گوید من بمب رستاخیز ساخته ام که آزمایش آن در کره
زمین ممکن نیست زیرا دنیا را به رستاخیز مبدل می کند . و بنابراین نه فقط دنبالۀ
ستمگران در معرض قطع است بلکه حیات جهانی در معرض قطع و نابودی است «وَمَکَرُوْا
وَ مَکَرَالله ُ وَاللهُ خَیْرُ الْماکِرِیْنَ» صدق الله علی العظیم .

 

/

توحید فطری

آيت الله
جوادي آملي

هدایت در قرآن

توحید فطری

چنانچه در قسمت قبل بیان کردیم بهترین علمی که
تاکنون بشر به آن دست یافته ، علم توحید است . رسول اکرم (ص)در تفسیر آیه «
فَاعْلَمْ اَنَّهُ لا اِله َ الله » از سوره مبارکه «محمد (ص)» فرمود : بهترین
علمها علم توحید است ، چه اینکه ارزش هر علمی به معلوم و متعلق آن است و معلوم در
این علم ، خدا است . بنابراین با قاطعیت می توان گفت : علم توحید در رأس همه علوم
قرار دارد .

قرآن و فطرت

قرآن برای اثبات توحید از چند راه استدلال
نموده که یکی از آنها فطرت است . این راه در بحث های فنی به صورت تبیین یاد می شود
، نه تعلیل و قرآن کریم روی آن زیاد تکیه کرده است . و بهرحال راه فطرت ، در ردیف
دیگر براهین اثبات مبدأنیست ، بلکه تبیین و احیاء همان نهاد و فطرت آدمی است ، و
در بحثهای عقلی – از بحثهای کلامی گرفته تا فلسفی – چه در کتب کلامی عامه و چه
خاصه ، و نیز چه در فلسفه اشراق و چه مشّاء، از آن بعنوان یک دلیل استفاده نمی شود
.

متکلمین معمولاً مبدأ را یا از راه نیاز حادث
به محدث اثبات می نمایند و می گویند : چون عالم حادث است پس حتماً محدثی دارد و یا
از راه احتیاج متحرک به محرک و یا با مقدمات امکان وجود که هر ممکنی ناگزیر باید
به واجب الوجود منتهی گردد ، تا اشکال دور و تسلسل پیش نیاید ، عده ای هم ، دفعاً
للدور و التسلسل ، از راه برهان نظم دقیق در عالم بدون ناظم محال است و گرنه به
اشکال غیر قابل دفاع دور و تسلسل دچار خواهیم شد .

برای ساکت ساختن خصم نمی توان از راه برهان
فطرت استفاده نمود ، زیرا وقتی که به او گفته شود هر کس حس به خداجوئی و حب به
کمال مطلق را در نهاد و فطرت خویش می یابد ، در پاسخ خواهد گفت که : من چنین چیزی
در نهاد خود احساس نمی نمایم و در همین مرحله بحث متوقف می گردد و دیگر قابل ادامه
نیست ، بخلاف نیاز حادث به محدث و ممکن به واجب که یا می بایست بپذیرد و یا اشکال
یاد شده ( دور و تسلسل ) را پاسخ گوید که پاسخی برای آن نخواهد یافت .

استدلال از راه فطرت

قرآن کریم با شواهد و علامتها ، نه علتها ،
انسان را متوجه این احساس فطری و باطنی خود نموده و مثلاً می گوید : هنگامی که در
کشتی می نشینند با خلوص نیت خدا را می خوانند : «#sŒÎ*sù (#qç7Å2u‘ ’Îû Å7ù=àÿø9$# (#âqtãyŠ ©!$# tûüÅÁÎ=øƒèC çms9 tûïÏe$!$# »[1]وبدین
ترتیب وجدان او را برای اثبات خدا ، بگواهی می طلبد .

قرآن کریم گرچه از راه تعلیل و استدلال عقلی
نیز به اثبات مبدأ می پردازد ولی با اینهمه روی فطرت انسان تکیه بیشتری نموده است و
هم به طور مبسوط و هم بصورت اختصار ، آن را تبیین کرده و در این رابطه فرموده است
: «y7ù=Ï?ur !$uZçF¤fãm !$yg»oYøŠs?#uä zOŠÏdºtö/Î) 4’n?tã ¾ÏmÏBöqs% 4 » [2]
این است حجت و برهان ما که به ابراهیم دادیم تا بوسیله آن با قومش استدلال کند.

در بعضی از کتب عرفاء از راه فطرت بعنوان دلیل
، یاد شده و در روایات نیز وجود دارد ، مثلاً : شخصی از امام صادق (ع)خواست که خدا
را به وی معرف نماید ، امام فرمود : آیا تا کنون سوار کشتی شده ای ؟
-آری
–  برایت چنین اتفاقی افتاده که کشتی شکسته
وهیچ وسیله ای برای نجات تو نباشد ؟
– آری
– در آخرین لحظات نومیدی امیدت به موجودی بود که می تواند تو را از این خطر برهاند
؟
– آری
– آن موجود همان خداست [3]
این گونه استدلال همان استدلال از راه فطرت است و ما اگر بخواهیم آن را به سبک
کلاسیک و مدرسه ای بیان نمائیم باید چنین بگوئیم :

1-   
ما تمایل و گرایش به
آن کمال نامحدود و آن حیّ لایموت به صورت فطری داریم .

2-   
این تمایل فطری نه
تنها در ما مسلمین بلکه در اهل کتاب و حتی در کفار و مشرکین ، در هر زمان و مکان
بوده و خواهد بود .

3-   
ممکن نیست چیزی در
نهاد همه انسان ها  باشد و در عین حال عاطل
باشد ، یعنی در خارج آن کمال نامحدود و جود نداشته باشد .

بنابراین چنین نتیجه می گیریم که حی لایموت و
کمال نامحدودی در عالم هست ولی این نتیجه با مقدمه مزبور که  حدسی است ثابت می شود . یعنی از اینکه همه به
طور فطری چنین گرایشی دارند ، حدس می زنیم که موجود مورد تمایل و گرایش آنها در
خارج وجود دارد . اینگونه استدلال بدلیل اینکه مبتنی بر مقدمه حدسی است چنانچه
گفتیم در بحث های عقلی ذکر نشده است ولی در بحث معاد  برای اثبات بقاء و عالم دیگر به این طریق
استدلال شده است که : در نهاد همه افراد بشر ، حب بقاء وجود دارد ، بنابراین بقاء
عالم جاویدی هست ، اما این استدلال مبتنی بر مقدمه حدسی نیست ،زیرا در بحث مبدأ
قبلاً ثابت شده است که در عالم ، حکیم علی الاطلاقی هست و حکیم کار عبث و بیهوده
انجام نمی دهد و اگر بقائی نبود ، دوستی و علاقه به آن را به انسان نمی داد ، پس
بقاء جاودانه وجود دارد ، ولی در بحث توحید چون هنوز مبدأثابت نشده است نمی توان
به این صورت به اثبات مبدأ پرداخت ، مگر با مقدمات حدسی .

مقدمات حدسی در مقابل مقدمات حسی است ، یعنی
انسان وقتی که موضوع و محمولی را بررسی می کند ، حدس می زند که این محمول لازمه ،
آن موضوع است ، مثلاً از اینکه حب کمال مطلق در نهاد ما وجود دارد ، حدس می زنیم
که پس باید ، کمال مطلقی هم باشد ، ولی این تنها یک حدس است ، از کجا ما می توانیم
اطمینان پیدا کنیم که هر چه را ما احساس نمائیم در خارج وجود دارد ؟ چه بسا انسان
به چیزی احساس نیاز و علاقه شدید دارد ولی آن چیز در خارج وجود ندارد و بهمین دلیل
هرگز به آن دسترسی پیدا نمی نماید .

ما کُلُّ ما یَتَمَنَّی الْمَرْءُ یُدْرِکُهُ                    تَجْرِی الرِّ یاحُ بِما لا
تَشْتَهِی السُّفُنُ

پس این مسأله که هر چه درنهاد ما است ، بایددر
خارج هم متعلقش وجود داشته باشد ، قابل اثبات نیست ، زیرا نه بیّن است و نه مبیّن
، یعنی نه بدیهی است و نه نظری که به بدیهی ختم شود ، و از اینرو قابل القاء نیست
، مگر اینکه انسان از این حدس اطمینان پیدا بکند ، مثلاً از روی نمونه هایی نظیر
آن ببیند که چیزهای دیگری را که احساس می کند در خارج وجود دارد، از اینجهت به طور
جزم باور نماید  که این حس خداجوئی که در
نهاد او است ، دلیل بر این است که خدائی هم وجود دارد ، همانطوری که چون احساس عطش
می کند ، آب هم در خارج برای فرو نشاندن عطش او 
موجود است .

در قرآن سه دسته از آیات است که باید دید آیا
از آنها راه فطرت ، استفاده می شود یا خیر ؟

دسته اول آیات تذکره است  دسته دوم و سوم آیات عهد و نسیان . در بعضی از
این آیات ، مورد خطاب  مؤمنین اند و بهمین
دلیل اینگونه آیات نمی توانند دلیل بر فطری بودن توحید باشند ، زیرا مومنین مسبوق
به معرفت بوسیله رسول الله (ص) می باشند ، و احیاناً یادشان رفته است و لذا پیامبر
به آنها تذکر می دهد ، وذَ کِّرْ فَاِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِیْنَ ».[4]ای
پیامبر ! به مؤمنین تذکر بده زیرا یادآوری برای آنان سودمند است .

آیاتی که به اهل کتاب خطاب شده است نیز چنین
دلالتی ندارد ، برای اینکه آنان هم  مسبوق
به تعلیم انبیاء اند و چون یادشان رفته است ، قرآن آنها را یادآوری می نماید . در
حدیث آمده است که «کُلّ مَولُود یُولَد عَلَی الفَطرةُ  »[5]هر
نوزادی با فطرت خداجوئی متولد می گردد . اگر بعد از آن کافر شود با توحید فطری
مخالفت ورزیده است ، ولی خطابی که در قرآن به افراد کافر وملحد است می تواند دلیل
بر فطری بودن توحید باشد و همینطور اگر مورد خطاب ، به مؤمن و ملحد هر دو با هم
باشد ، نیز چنین دلالتی دارد ، زیرا در این صورت معلوم می شود که مورد خطاب ،
انسان بما هو انسان است نه تنها انسان مؤمن و علت این دلالت همین است که یا آنها
مسبوق به تعالیم انبیاء نبوده اند و یا از توحید فطری سر پیچی کرده اند .

و بدین ترتیب نیز روشن می شود که ایمان بخدا ،
مسأله ای تقلیدی نیست ، یعنی چنین نیست که فرزند مسلمان ، چون پدرش اعتقاد به خدا
دارد او هم  از پدر تقلید کرده و اعتقاد
پیدا  کند چه اینکه اگر مسأله تقلید در کار
بود کافر در این آیات مورد خطاب قرار نمی گرفت و خطاب به کافر برای همین است که او
هم دارای فطرت خداجوئی است .

خداوند در سوره مریم می فرماید :«
ãAqà)tƒur ß`»|¡RM}$# #sŒÏär& $tB ‘MÏB t$öq|¡s9 ßlt÷zé& $†‹ym ÇÏÏÈ  Ÿwurr& ãà2õ‹tƒ ß`»|¡RM}$# $¯Rr& çm»oYø)n=yz `ÏB ã@ö6s% óOs9ur à7tƒ $\«ø‹x© ÇÏÐÈ    » [6]
و انسان می گوید : آیا هنگامی که مُردم و از دنیا رفتم ، امکان دارد که که سر از
قبر بیرون آورده و زنده شوم ؟ آیا بیاد نمی آورد انسان که ما آفریدیم او را در
صورتی که قبل از خلقت چیزی نبود و وجودی نداشت ؟!

تکرار لفظ انسان در آیه بعد ، بجای استفاده از
ضمیر ، برای این است که قرآن روی نوع انسان تکیه دارد ، و می خواهد این مسأله را
ثابت نماید که خداجوئی ، فطری انسان است . قرآن کریم در سوره انعام می فرماید :« ¼çm§_!%tnur ¼çmãBöqs% 4 tA$s% ’ÎoTþq’f¯»ptéBr& ’Îû «!$# ô‰s%ur Ç`1y‰yd 4 Iwur ß$%s{r& $tB šcqä.Ύô³è@ ÿ¾ÏmÎ/ HwÎ) br& uä!$t±o„ ’În1u‘ $\«ø‹x© 3 yìřur ’În1u‘ ¨@à2 >äóÓx« $¸Jù=Ïã 3 Ÿxsùr& tbr㍞2x‹tFs? ÇÑÉÈ   »[7]قوم
ابراهیم با او در مقام احتجاج برآمدند ابراهیم گفت : آیا با من درباره خداوند
محاجه می کنید و من از آنچه شما برای خدا شریک قرار می دهید بیمی ندارم ، مگر آنکه
خدا چیزی بخواهد ، علم پروردگار من به همه موجودات احاطه دارد ، آیا شما متذکر این
حقیقت نمی شوید ؟

در قرآن دعوت به تفکر و تذکر ، و تعلم و تعقل
شده ولی چنین نیست که همه آنها به معنای تذکر باشد ، تذکر به معنای به یاد آوردن
است ، شما وقتی در مسائل علمی دچار اشکال شده و به بن بست می رسید به چه کسی توجه
می کنید ؟ به کسی که علمش نسبتاً از شما بیشتر است یا به کسی که علیم مطلق است ؟
ابو علی سینا هر وقت در مسأله ای علمی به بن بست می رسید ، به مسجد رفته و دو رکعت
نماز می خواند و از خدا حل مشکل علمی خود را می خواست ، قرآن در اینجا بشر را
متوجه همین مسأله می کند زیرا انسان فطرتاً متوجه به علیم مطلق است ؟ در سوره فاطر
می فرماید :« $pkš‰r’¯»tƒ â¨$¨Z9$# (#rãä.øŒ$# |MyJ÷èÏR «!$# ö/ä3ø‹n=tæ 4 ö@yd ô`ÏB @,Î=»yz çŽöxî «!$# Nä3è%ã—ötƒ z`ÏiB Ïä!$yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur 4 Iw tm»s9Î) žwÎ) uqèd ( 4†¯Tr’sù šcqä3sù÷sè? ÇÌÈ   » [8]
ای مردم متذکر شوید که خداوند چه نعمتهائی به شما عطا فرموده ، آیا جز خدا
آفریننده ای هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد ؟ هرگز جز آن خدای یکتا خدائی
نیست ، پس چگونه از درگاه حق رو به باطل می آورید ؟ یعنی شما که به صورت فطری می
دانستید منعمتان کیست ، پس او را که در اثر سرگرمی به نعمتهای خدا از یادبرده اید
، بخاطر آورید .

شناخت خدا تقلیدی نیست

بنابراین انسان فطرتاً متوجه به کمال مطلق ،
قدیر مطلق و علیم مطق است ، دنیا خواهی گاه انسان را از این مسأله فطری به کلی
غافل می سازد و درنتیجه آن را از یاد می برد ؛ پیامبران یکی پس از دیگری می آیند
تا او را به فطرت اولیه خود متوجه سازند . امیر المؤمنین (ع)در این رابطه می
فرماید : «فبعث الله فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه  لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته
» [9]
خداوند پیامبران خویش را برانگیخت و آنانرا پیاپی بین مردم فرستاد تاآنها را به
اداءِ پیمان فطرت وا دارند و نعمتهای فراموش شده الهی را به آنها خاطرشان سازند .

و اصولاً دعوت اسلام به دین چیزی جز دعوت به
همان فطرت خداشناسی نیست و احکام الهی ، عمل بر طبق فطرت است لذا قرآن کریم در
سوره روم می فرماید :« óOÏ%r’sù y7ygô_ur ÈûïÏe$#Ï9 $Zÿ‹ÏZym 4 |NtôÜÏù «!$# ÓÉL©9$# tsÜsù }¨$¨Z9$# $pköŽn=tæ 4 Ÿw Ÿ@ƒÏ‰ö7s? È,ù=yÜÏ9 «!$# 4 šÏ9ºsŒ ÚúïÏe$!$# ÞOÍhŠs)ø9$#     » [10]
رو به جانب دین حنیف و پاک آور ، بآئین فطرت متوجه شو ، بآن فطرت پاکی که خداوند
همه را بآن فطرت خلق کرده است که هیچ تغییری در خلقت خدا راه نیابد ، این است آئین
استوار و تزلزل ناپذیر الهی .

«عن ابی عبد الله (ع)فی قول الله عز وجل :«
فطره الله التی فطر الناس علیها » قال فطر هم علی التوحید  »[11]

امام صادق «ع» در تفسیر این آیه می فرماید :
معنی آیه « فطره الله التی فطر الناس علیها» این است که خداوند بشر را با فطرت
خداپرستی خلق کرده است . روی این جهت است که قرآن کریم به همان اندازه ای که برای
برهان نظم ارزش قائل است به راه فطرت نیز بها می دهد ، زیرا چنانچه گفتیم قرآن در
این آیات فطرت انسانها را به شهادت و گواهی می گیرد ، و با فطرت آنها سخن می گوید
، در این آیات نمی خواهد برای آنها استدلال کند و با دلیل و برهان مبدأ را باثبات
رساند ، بلکه آن مسألۀفراموش شده فطری را بیادشان می آورد که همان مبدأ است .

محمد بن حکیم می گوید به امام صادق (ع)عرض
کردم : شناخت خدا در باطن انسان ، ساختۀ کیست ؟ امام صادق فرمود :«من صنع الله لیس
للعباد فیها صنع  » [12]
فطرت خداشناسی ساخته خدا است و مردم در آن نقشی ندارند ، بدین ترتیب این راه
مناقشه هم بسته می شود که کسی فکر کند ، شناخت خداوند از باب تقلید است ، یعنی به
تقلید و تبعیت از جامعه و از محیط خانوادگی وغیره کسی وجود خدا را می پذیرد و لذا
قرآن در مسأله مبدأ روی فطرت تکیه می نماید و بعنوان تذکرو یادآوری در آیات مخصوص
تذّکر – که مقداری از آنها بعنوان نمونه ذکر کردیم – به مسأله مبدأ می پردازد ،
بنابراین شناخت خدا بطور فطری در باطن همۀ افراد بشر وجود دارد و بوسیله تفکر در
آیات الهی و به کمک عقل این معرفت اجمالی فطری ، تبدیل به ایمان و معرفت تفصیلی می
شود .

در سوره « فرقان » می فرماید :« tPöqtƒur öNèdãà±óstƒ $tBur šcr߉ç7÷ètƒ `ÏB Èbrߊ «!$# ãAqà)u‹sù óOçFRr&uä ÷Läêù=n=ôÊr& “ÏŠ$t6Ïã ÏäIwàs¯»yd ÷Pr& öNèd (#q=|Ê Ÿ@‹Î6¡¡9$# ÇÊÐÈ (#qä9$s% y7oY»ysö6ߙ $tB tb%x. ÓÈöt7.^tƒ !$uZs9 br& x‹Ï‚­G¯R `ÏB šÏRrߊ ô`ÏB uä!$uŠÏ9÷rr& `Å3»s9ur óOßgtF÷è­G¨B öNèduä!$t/#uäur 4Ó®Lym (#qÝ¡nS tò2Ïe%!$# (#qçR%x.ur $JBöqs% #Y‘qç/ ÇÊÑÈ     »[13]
– و روزی که مشرکان را با معبودانی که بجای خدا پرستیده اند محشور سازیم ، آنگاه
خداوند بآن معبودان گوید ، آیا شما بندگان مرا گمراه ساختید یا خود براه ضلالت
رفتند گویند : پاک و منزه است خدای ما ، ما خود را جز تو کسی را سزاوار معبود بودن
نیافتیم ولی تو این کافران و پدرانشان را متمتع به دنیا گردانیدی تا اینکه ذکر تو
را از یاد برده و مردمی شقی و بدبخت شدند .

از این آیه نیز چنین بر می آید که حس خداجوئی
در نهاد کافران نیز وجود دارد و لی رفاه طلبی و دنیا پرستی آنها را از یاد خدا
غافل ساخته و لذا به پرستش غیر خدا مشغول شدند، و برای بعضی دیگر منشأ بت پرستی ،
سنّت گرایی و تقلید از دیگران است که آنها خود می گویند : « ö@t/ (#þqä9$s% $¯RÎ) !$tRô‰y`ur $tRuä!$t/#uä #’n?tã 7p¨Bé& $¯RÎ)ur #’n?tã NÏd̍»rO#uä tbr߉tGôg•B ÇËËÈ   »[14]بلکه
گفتند ماپدرانمان را برآئین و عقیده ای یافتیم و ما در پیروی از آنان پرورش یافته
ایم . عده ای که مستضعف اند دلیل گمراهی خود را ، فریبکاری مستکبرین می شمارند و
می گویند :« Iwöqs9 óOçFRr& $¨Yä3s9 šúüÏZÏB÷sãB ÇÌÊÈ    » [15]
اگر شما نبودید ما ایمان بخدا می آوردیم .

ولی هچ یک از از این دلیل ها عذر موجهی برای
کفر آنها نمی باشد و لذا از کیفر آنان چیزی کاسته نمی شود . قرآن درباره عده ای از
جهنمیان می فرماید که بخداوند چنین عرضه می دارند که: «$oY­/u‘ ÏäIwàs¯»yd $tRq=|Êr& öNÍkÌE$t«sù $\/#x‹tã $Zÿ÷èÅÊ z`ÏiB ͑$¨Z9$# ( tA$s% 9e@ä3Ï9 ×#÷èÅÊ `Å3»s9ur žw tbqßJn=÷ès? ÇÌÑÈ   »[16]
اینان ما را به گمراهی کشیدند ، خداوندا ! عذاب اینان را در آتش افزون گردان ، خدا
می فرماید : برای همه عذاب افزون است ولکن شما به آن آگاه نیستید .

در آیه فوق عده ای که بخاطر تبعیت از
بزرگانشان به گمراهی افتاده اند ، از خداوند می خواهند که عذاب آنها را مضاعف سازد
، زیرا هم خود گمراه بوده اند و هم دیگران را به گمراهی افکنده اند ولی خداوند در
پاسخ آنها می فرماید « لکل ضعف » برای هر دو دستۀ تابع و متبوع ، عذاب مضاعف است ،
زیرا که دسته  متبوع اگر زیر بار اطاعت
آنها نمی رفتند ، آنها قدرت گمراه سازی ایشان را نداشتند، ودر حقیقت ، بوسیله
اطاعت و فرمانبرداری این عده ، آنان چنان قدرتی کسب کرده اند  .

 



[1] -سوره عنکبوت آيه 65

/

حکمت در قرآن

تفسیر سوره لقمان      

قسمت 12         

حکمت در قرآن
آیت الله مشکینی

«øŒÎ)ur tA$s% ß`»yJø)ä9 ¾ÏmÏZö/ew uqèdur ¼çmÝàÏètƒ ¢Óo_ç6»tƒ Ÿw õ8Ύô³è@ «!$$Î/ ( žcÎ) x8÷ŽÅe³9$# íOù=Ýàs9 ÒOŠÏàtã ÇÊÌÈ »[1]

وهنگامی که لقمان در مقام وعظ و اندرز به
فرزندش گفت : پسرم : به خداوند شرک نورز که شرک ظلمی عظیم است .

در شماره گذشته درباره شخصیت «لقمان» بررسی
اجمالی به عمل آمد و اینک به منظور توضیح بیشتر ، با بیان معنی «حکمت»و پاره ای از
موارد استعمال آن و نیز با ذکر فرازهائی از سخنان حکمت آمیز لقمان که در سوره آمده
است این بحث را ادامه می دهیم :

حکمت از نظر لغت به معنی اتقان و استحکام و در
قرآن کریم ، در موارد مختلفی استعمال شده است ، در سوره «یونس » از «قرآن » به
عنوان « الکتاب الحکیم »[2]یاد
شده و در سوره «هود» «قرآن » به عنوان «کتاب ٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ »[3]معرفی
شده است خداوند نیز در آیات متعددی به صفت «حکیم » ستوده شده است ، و درباره لقمان
آمده است : وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَه»[4].

حکمت دربارۀ خداوند

بنابراین همانطوری که حکمت درباره خداوند به
کار می رود ، درباره قرآن و انسان نیز استعمال می گردد ، ولی در هر سه مورد معنی
واحدی ازآن استفاده نمی شود ، مثلاً در همین سورۀ لقمان می خوانیم :« اِنَّ اللهَ
عَزیزٌ حَکیمٌ »5 اما حکمت خداوند بهمان معنای حکمت لقمان نیست . حکیم
بودن خدا به این معنی است که آنچه را آفریده است از کوچکترین موجودات ذره بینی
گرفته تا بزرگترین پدیده های آفرینش ، از نظر هماهنگی با محیط ، مقاومت در مقابل
واکنشهای طبیعت و قابلیت برای تداوم و بقا و سایر شرائط لازم ، از استحکام و اتقان
حساب شده ای برخوردار است . ولذا در سوره « نمل »می خوانیم . « “ts?ur tA$t7Ågø:$# $pkâ:|¡øtrB Zoy‰ÏB%y` }‘Édur ”ßJs? §tB É>$ys¡¡9$# 4 yì÷Yß¹ «!$# ü“Ï%©!$# z`s)ø?r& ¨@ä. >äóÓx« 4 ¼çm¯RÎ) 7ŽÎ7yz $yJÎ/ šcqè=yèøÿs? ÇÑÑÈ [5]  به
کوهها می نگری در حالی که می پنداری که آنها جامد و

ساکن اند در صورتی که به سرعت ابر در حرکت اند
، صنع خدا است که هر چیز را بطور متقن و مستحکم پدید آورده و به آنچه انجام می
دهید احاطه دارد .

حرکت زمین

این آیه از جمله آیاتی است که اعجاز علمی قرآن
را به ثبوت می رساند ، زیرا قرآن در زمانی خبر از حرکت زمین داد که جهان آن روز
بطور یک پارچه زمین را ساکن و بی حرکت می پنداشت و حتّی پس از حدود ده قرن که این
مسأله برای نخستین بار در غرب توسط «گالیله » و « کپرنیک » مطرح شد ، با انکار و
واکنش شدید کلیسا مواجه گردید .

قرآن در این ایه گر چه اشاره به حرکت کوهها می
کند ولی طبیعی است که کوه جدای از بقیه کره زمین نیست و بنابراین حرکت کوه به
منزله حرکت زمین نیز می باشد ، و کوه از اینرو که بواسطۀ استواری و محکم بودن
همیشه ضرب المثل بشر بوده و هر چیز و هر کس استوار و پا برجا را به آن تشبیه می
کنند لذا از میان دیگر پدیده ها تنها کوه در این آیه ،مورد توجه واقع شده است
.پیدایش شب و روز و فصول چهار گانه و بسیاری از خصوصیات و مسائل دیگر بوسیله حرکت
زمین به وجود آمده که همه حکایت از اتقان صنع الهی دارند و لذا قرآن در سورۀ بقره
می فرماید : «¨bÎ) ’Îû È,ù=yz ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur É#»n=ÏG÷z$#ur È@øŠ©9$# ͑$yg¨Y9$#ur Å7ù=àÿø9$#ur ÓÉL©9$# “̍øgrB ’Îû ̍óst7ø9$# $yJÎ/ ßìxÿZtƒ }¨$¨Z9$# !$tBur tAt“Rr& ª!$# z`ÏB Ïä!$yJ¡¡9$# `ÏB &ä!$¨B $uŠômr’sù ÏmÎ/ uÚö‘F{$# y‰÷èt/ $pkÌEöqtB £]t/ur $pkŽÏù `ÏB Èe@à2 7p­/!#yŠ É#ƒÎŽóÇs?ur Ëx»tƒÌh9$# É>$ys¡¡9$#ur ̍¤‚|¡ßJø9$# tû÷üt/ Ïä!$yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur ;M»tƒUy 5Qöqs)Ïj9 tbqè=É)÷ètƒ ÇÊÏÍÈ    »[6]

محققاً در خلقت آسمان ها و زمین و رفت و آمد و
شب وروز و کشتیها که در دریا ها برای انتفاع مردم در حرکت اند و بارانی که از بالا
خداوند فرو فرستاد تا به آن آب ، زمین را پس از مردن زنده و سبز و خرم گردانید و
در پراکنده ساختن انواع حیوانات بر روی زمین و در گردش بادها و ابرهائی که در
آسمان و زمین مسخر است ، آیات و نشانه هائی (بر وجود و قدرت خدا ) است برای مردمی
که تعقل نمایند .

گیاهان به نوبه خویش از این اتقان صنع
برخوردارند ، یک گیاه از آن هنگامی که بصورت جوانه ای سر از آغوش خاک بر می دارد
تا آخرین مرحله ای که با خشک شدن حیات نباتیش پایان می پذیرد ، از نظم و اتقان
متناسب با خود ، بهره مند است . در عالم حشرات نیز این اتقان صنع بچشم می خورد ،
گر چه ممکن است دردید غیر علمی قابل درک نباشد ، ولی برای دانشمندانی که حشره
شناسی تخصص و آگاهی علمی دارند ، هر نوع از آنها حامل مجموعه ای از اسرار و اتقان
صنع خداوند به حساب می آیند .

«موریس مترلینک » که در حشره شناسی از
دانشمندان بنام جهان است درباره مورچه ، موریانه، 
عنکبوت و زنبور عسل مطالعات و تحقیقاتی انجام داده و معلومات جالب و ارزنده
ای در مورد این حشرات کسب و درباره هر کدام کتاب جداگانه ای تألیف نموده است
.دانشمندان دیگری نیز درمورد حشرات و گیاهان 
تحقیقات باارزشی نموده اند ولی با اینهمه به اندکی از بسیار این حکمتها دست
نیافته و از اینرو بطور قطع می توان ادّعا نمود که معلومات بشر هنوز در این زمینه
، ناقص و نارسا  است و هر چند که انسان
بیشتر به اسرار و حکمتهای این جهان و پدیده های آن واقف و آگاه گردد به شناخت
خداوند نزدیک تر شده است . و بهمین دلیل است که قرآن کریم این پدیده ها ی خلقت را
آیات توحید برای «اولواالالباب –لقوم یعقلون – لقوم یفقهون – لقوم یعلمون – لقوم
یتفکرون »می داند . و درباره آنهائی که بخداوند کفر می ورزند می فرماید : « !$tBur çŽsYò2r& Ĩ$¨Y9$# öqs9ur |Mô¹tym tûüÏYÏB÷sßJÎ/ ÇÊÉÌÈ   »[7]
«ûÉiïr(Ÿ2ur ô`ÏiB 7ptƒ#uä ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur šcr”ßJtƒ $pköŽn=tæ öNèdur $pk÷]tã tbqàÊ̍÷èãB ÇÊÉÎÈ    »[8]
واکثر مردم مؤمن نیستند گرچه تو (بایمان آوردن آنها) رغبت بسیار داری ، و چه بسیار
است آیات خداوند در آسمانها و زمین که آنها از کنار این آیات الهی مرور می نمایند
و از(تفکردرباره) آنها اعراض می کنند . البته این به این معنی نیست که هر کس به
این حکمتها پی برد مؤمن بخدا شده یا ایمانش تقویت می شود ، بلکه در صورتی از چنین
نتیجه ای برخوردار می شود که بعنوان آیات الهی دربارۀ آنها به مطالعه و تفکر
بپردازد .

اتقان در صنع

این اتقان صنع در هر موجودی متناسب با دوام و
بقاء آن موجود و نیز متناسب با مکان و دیگر شرائط محیط او است . بنابراین اتقان و
نظم حتی در موجودات کوچکی مانند مورچه هم بتناسب حال آن ، لحاظ شده است و لذا علی (ع)در
این زمینه می فرماید :«َالا یَنظُرونَ اِلی صَغیر ما خَلَق کَیف احکَم خَلقَه و
اتقنَ تَرکیبه و فَلَق لهُ السَّمع و البَصَر و سویّ لهُ العَظم و البَشَر ؟ انظُروا
الی نَّمله فی صِغر جُثتها و لِطافَة هیئتِها ، لاتکادُ تنال بِلَحظ البَصَر و لا
بمُستَدرکِ الفِکر … ولو فَکَّرت .. لقضیْتَ مِن خلقها عَجَبا ومِن وصفِها تَعَبا
»[9]

آیا پدیده کوچکی را در نظر نمی گیرید که چگونه
در خلقت و ترکیب آن ، اتقان و استحکام پدیدآورده و برای آن گوش و چشم و استخوان و
پوست  قرار داده؟ به مورچه بنگرید در کوچکی
اسم و ظرافت اندامش (دقت کنید ، که از کوچکی ) نزدیک است با نگاه به گوشه چشم ،
دیده نشود و اندیشه ( به اسرارو حکمتهای نهفته در وجود آن ) راه نیابد ، و اگر
تفکر کنی … در خلقت آن ، به شگفت آمده و از توصیف و تعریف آن به رنج و تعب افتی
.

اگر انسان با آن دیدیکه علی (ع)به آیات الهی
می نگریست بنگرد ، درآن صورت است که خداوند که به عظمت واقف شده و آنگونه در آستان
مقدسش خاضع می شود . چه بسا دانشمندانی در دنیا به بسیاری از حکمتهای وجودی پدیده
های عالم آگاه شده و دربارۀ آنها کتابهائی نوشته و کنفرانسهائی برگزار کرده اند
ولی این آگاهی و اطلاع حتی گامی هم از آنها به شناخت خداوند نزدیک نساخته است ،
اینها درست مانند کودکان کنجکاوی هستند که با دیدن یک اسباب بازی زیبا توجه و حس
کنجکاویشان جلب می شود ولی هرگز به صانع آن فکر نمی کنند .

ولی کسی که با توجه و ایمان به خدا دربارۀ
آنها به تحقیق و مطالعه بپردازد ، می تواند به این حقیقت برسد که :« صُنْع اللهِ
الَّذی اَتْقَنَ کُلُّ شَیءٍ خَلْقَهُ».

در سوره «سجده »از این مطلب به« الّذی اَحْسَن
کلّ شَیْءٍخلقه»[10]
 تعبیر شده است یعنی : آن خدائی که
هر چه را خلق کرده است نیکو آفریده است . آفرینش احسن الهی همان نظم و اتقان و
ویژگیهای متناسب با هر موجودی است که خداوند به آنها عنایت فرموده است و در سورۀ
«طه » از این مطلب به اینگونه تعبیر گردیده : رَبّنا الَّذی اَعْطیٰ کُلّ شَیْءٍ
خَلقَه…»[11]
پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آنچه را تناسب با وجود او داشته ،داده است .

دهنده ای که به گل نکهت و به گِل جان داد        به هر که آنچه سزا دید حکمتش آن داد

 

حکمت در مورد قرآن اما معنی حکمت قرآن این است
که تمام محتویات آیات آن با عقل سلیم و فطرت انسانی و واقعیتها ، هم آهنگی و
مطابقت کامل دارد ، و هدایت های قرآن جدای از نیاز های واقعی و مصالح فردی و
اجتماعی بشر نیست . از اینرو قرآن به صفت « حکیم » ،توصیف شده ودر سورۀ «طه » آمده
است :« ذلک مما اوحی ربک من الحکمه» این است آنچه پرور دگار تو از حکمت بتو وحی
نمود .

حکمت در انسان
حکمت وقتی دربارۀ انسان بکار می رود ، نیز معنی خاص خود را دارد ، مثلاً می گوئیم
« لقمان مردی حکیم است » ؛ حکیم بودن لقمان به این معنی است که از نظر عقل و خرد
به اندازه ای نیرومند و قوی است که مطالب و واقعیات را درست و خوب درک نموده و
درباره آنها همانگونه صحیح و واقع گرایانه سخن گفته است و بهمین دلیل سخنان حکمت
آمیز او در کتاب خداوند برای پند و اندرز مردم نقل شده است . واین خود دلیل اهمیت
آنها است و اگر به « مستقلات عقلیه » حکمت اطلاق می شود نیز بهمین دلیل است که با
واقعیات ارتباط دارند .

برای توضیح بیشتر باید مثالی بیاوریم : عقل
انسان مانند یک کشور ، واردات و صادراتی دارد ؛ واردات عقل ، درک و دریافتهائی است
که از حوادث و رویدادها و مطالب علمی و غیره می نماید ، و صادرات آن ، افکار و
اندیشه هائی است که در عمل و یا در سخن ، بصورت ابتکار و اختراع و تألیف و سخنرانی
و موعظه  و غیره ظاهر می شود ، بدین ترتیب
می بینیم که رابطه ای مستقیم میان دریافت و بازدهی عقلی وجود دارد .

سخنان لقمان حکیم

از کلمات حکمت آمیز لقمان که در قرآن آمده است
یکی این است که: لا تُشْرِک بِاللهِ آِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ » در این
سوره، کلمات حکیمانه دیگری هم از او نقل شده است ولی از آنجا که توحید در صدر همۀ
مسائل قرار دارد ، نخستین کلمۀ حکمت آمیزی که از او نقل شده این است که: پسرم
بخداوند شرک نورزکه شرک ظلمی است عظیم.

حکمتی که در این کلمه وجود دارد این است
که  لقمان روی تأثیر فردی و اجتماعی شرک به
خداوند انگشت گذاشته است که : هم ظلم به خود فرد است هم به جامعه ، فرد مشرک هم
سرنوشت دنیا و آخرت خود را تباه می سازد و هم با اعمال و رفتار شرک آلود خویش
جامعه را به تباهی و فساد می کشاند و هم موجودات فاقد ارزشی  را شریک خدا قرار داده است و به خدا ظلم روا
داشته است ، پس شرک ظلمی است که در ابعاد مختلف جریان داشته و در یک بعد خلاصه نمی
شود و از اینرو از آن به ظلم عظیم یاد شده است .

در علم کلام شرک به انواع سه گانه زیر تقسیم
شده است :

1-   
شرک در ذات به این
معنی که مشرک در کنار خداوند به موجودی دیگر بعنوان خدا اعتقاد می یابد و او را
مانند «الله» از جهت وجود ، ازلی و ابدی می پندارد .

2-   
شرک در صفات یعنی
مشرک صفاتی را که برای خداوند ثابت است برای او نیز ثابت می داند ، مانند سمیع و
بصیر و …

3-   
شرک در افعال، که
عبارت از این است که شخص مشرک موجود دومی را با خداوند شریک در تصرف و تدبیر امور
عالم می داند .

توحید هم به همین اقسام سه گانه تقسیم می شود
، یعنی توحید ذاتی ، صفاتی، افعالی بنابراین موحد به کسی گفته می شود که به این سه
مؤمن باشد . در سورۀ «یونس» می خوانیم : «¨bÎ) ÞOä3­/u‘ ª!$# “Ï%©!$# t,n=y{ ÏNºuq»yJ¡¡9$# uÚö‘F{$#ur ’Îû Ïp­Gř 5Q$­ƒr& §NèO 3“uqtGó™$# ’n?tã ĸöyèø9$# ( ãÎn/y‰ãƒ tøBF{$# ( …   
» خالق وپروردگار شما به حقیقت خدائی است که آسمانها و زمین را در شش روز
خلق فرمود آنگاه ذات مقدسش بر عرش توجه کامل فرمود و امر آفرینش را نیکو تدبیر و
ترتیب داد.

همانطوری که ملاحظه می شود ، در این آیه ،
تدبیر عالم همچون خلقت و آفرینش آن مخصوص ذات اقدس خداوند معرفی می نماید .
و بدین ترتیب نتیجه می گیریم که سخن لقمان به فرزندش ، در مورد عدم شرک به خداوند
، به معنی نفی جمیع انواع سه گانه شرک است .

احسان ونیکی به والدین

«ووصينا الانسان بوالديه حملته امّه و هناً
علي و هن و فِصالُه في عامين ان اشکرلي و لوالديک الي المصير و ان جاهداک علي ان
تشرک بي ماليس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا فاتبع سبيل من
اناب الي ثم الي مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون » [12]
و ما به انسان درباره پدر و مادرش توصیه نمودیم ، بخصوص مادرش که او را با زحمت
مضاعف (در طی بارداری )حمل نمود و ددوره شیر خوارگی او در دو سال پایان می گیرد
(به او توصیه کردیم ) که برای من و پدرو مادرت شکر به جای آور که برگشت همه به سوی
من است .

و هرگاه که آن دو تلاش نمایند که موجودی را
شریک من قرار دهی از آنان اطاعت نکن ، ولی با آنها در دنیا به صورت شایسته رفتار
نما و پیروی از راه کسانی کن که بسوی من توبه و بازگشت نموده اند پس بازگشت همه
شما بسوی من است و من شما را از آنچه انجام داده اید (در دنیا) آگاه خواهم ساخت حکمتهائی
که در این آیه آمده است عبارت است از :

1-   
خوشرفتاری نسبت به
والدین و بخصوص به مادر

2-   
شکر خداوندو تشکر از
آنان .

3-   
شرک نورزیدن به خدا
هر چند به دستور پدر و مادر باشد .

4-   
اطاعت و پیروی از
آنهائی که توجهشان به خدا است .

از نکته های مهمی که در این آیه است ، این است
که پدر و مادر گرچه مشرک باشند و فرزند را دعوت به شرک نمایند باید فرزند ، نسبت
به آنان رفتار شایسته و انسانی نشان دهد و مشرک بودن آنها هیچ گونه عذری برای بی
توجهی به آنان نخواهد بود ، و نیزباید از زحمات آنان قدردانی نموده و تشکر کرد .

خداوند در این آیه شکر خود رادر کنار شکر پدر
و مادر قرار داده است و این خود اهمیت زحمت والدین و بزرگی حق آنان را نسبت به
فرزند می رساند . حضرت علی ابن موسی الرضا (ع)می فرماید : « انّ الله عزَّوَجل .
.. اَمَر بِالشُّکرِ لَهُ وَلِلوالِدَین ، فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لم یَشکُرِ
الله» [13]
خداوند عزوجل به شکر خویشو پدرو مادر فرموده ، پس کسی که شکر والدین خویش را بجا
نیاورد شکر خدا را ننموده است .خداوند درآیات دیگر نیز والدین را در کنار نام خویش
ذکر کرده است از آن جمله در سوره «اسراء» می فرماید : «* 4Ó|Ós%ur y7•/u‘ žwr& (#ÿr߉ç7÷ès? HwÎ) çn$­ƒÎ) Èûøït$Î!ºuqø9$$Î/ur $·Z»|¡ômÎ) 4 ÇËÌÈ    » [14]
پروردگار تو حکم نموده است که جز او کسی را نپرستیده و به پدر و مادر خویش احسان
نمائید .شخصی به رسول اکرم (ص) عرض کرد : یا رسول الله! شما که این اندازه نسبت به
پدر و مادر توصیه می فرمائید ، اگر من مادرم را روی دوشم حمل نموده و بمکه ببرم و
او را برای طواف و اعمال صفا و مروه و مشعر و منی نیز بر دوش خویش حمل نمایم و
دوباره به همین صورت او را به منزل باز گردانم ، آیا حق او را ادا نموده ام ؟

پیامبر فرمود ، نه ، زیرا او بیش از این تو را
در رحم حمل کرده است و با چه مهر و علاقه ای ترا به آغوش کشیده و در طول مدت
زندگانیت ، زحمات بسیاری برای آسایش تو تحمل نموده است .

خداوند متعال در دنباله آیه ای که قسمتی از آن
را در فوق ذکر نمودیم ، می فرماید :«… فلا تقل لهما اف و لاتنهر هما وقل لهما
قولاکریماً » هرگز کلمه ای که موجب رنجش آنها را فراهم سازد نگو و با مهربانی و
احترام با آنان سخن بگو اگر پدر و مادر- برای تادیب و تربیت – به فرزند کتک هم
بزنند ، فرزند حق اینکه حتی به آنان «اف» بگوید ندارد ، در صورتیکه « اف» کوچکترین
کلمه ای است که موجب اذیت و آزردگی خاطر آنان شود و لذا می بایست همیشه باآنها با
نرمی و عطوفت سخن گوید .

مرز اطاعت از والدین

با اینهمه توصیه ای که نسبت به پدر و مادر شده
است ، اگر بخواهند در امور اعتقادی فرزند دخالت کنند و او را دعوت به شرک بخدا
کنند ، دیگر اطاعتشان لازم نیست .

پس اطاعت از آنان حد و مرزی مشخص و معین دارد
، تا آنجا باید از آنها اطاعت کرد که از حدود توحید و اعتقادات اسلامی تجاوز نکنند
و اگراز  این حد گذشت ، اطاعت آنها نه تنها
واجب نیست که بدون شک حرام است ولی با اینهمه از نظر زندگی مادی و امور دنیوی ،
بخاطر حقی که بر فرزند دارند لطف و مدارا و محبت به آنها لازم و واجب می باشد .
در اینجا جمله معروفی هم که از کلمات حکمت آمیز لقمان به فارسی نقل می شود ذکر می
کنیم :

می گویند از لقمان سؤال کردند : ادب را از که
آمو ختی ؟
پاسخ داد: از بی ادبان ، ممکن است کسی اعتراض کند و بگوید که :فاقد شیئی چگونه می
تواند مُعطی آن باشد و یا بقول شاعر :

        ذات
نایافته از هستی بخش            کي تواند که
شود هستی بخش

ولی در جواب می توان گفت که : همیشه چنین نیست
، گاه انسان از فردی رفتار زشتی را می بیند مثلاً از تکبرو خود خواهی شخصی متکبّر
آنچنان ناراحت و متنفر می گردد که برای همیشه حتی خیال خود محوری و تکبر از سرش
بیرون می رود و سعی می کند با همۀ مردم ، رفتارش متواضعانه و انسانی باشد ، در این
صورت می بینیم که این رفتار زشت تأثیرش رفتار پسندیده ای است که در طرف مقابل باقی
می گذارد . یا برای کسانی که در این شرائط حساس کشور بجای ایثار و انفاق به
استثمار و احتکار می پردازند ، این عمل غیر انسانی و اسلامی می تواند خشم و نفرت
جامعه را بدنبال داشته باشد و مایه عبرتی باشد که دیگران جدّاً از این کار اجتناب
نمایند .

ادامه دارد

 



[1] سوره لقمان آيه -13

/

شناخت خداوند

درسهائی از نهج البلاغه

شناخت خداوند

آیت الله العظمی منتظری

درادمۀ تفسیر خطبۀ 186 نهج البلاغه عبده یا
228 نهج البلاغه صبحی الصالح و بحث پیرامون شناخت خداوند ، برخی از صفات باریتعالی
بررسی شد و اینک به دنبالۀ بحث می پردازیم :

اراده خداوند

« وَ یُرِیْدُوَ لایُضْمِرُ»  و خداوند اراده می کند ولی چیزی به دل نمی
گذارند
یکی از صفات خدای تبارک و تعالی «مرید » است به معنای اراده کننده . کارها با ارده
خداوند محقق می شود ولی ارده خدا از سنخ اراده بشر نیست . انسان اگر بخواهد کاری
را انجام دهد ، به محض تصور کردن تحقق پیدا نمی کند مگر اینکه تمام مبادی اراده
انجام پذیرد . و تمام این مبادی اراده و خود اراده حادث است ولی خداوند محل حوادث
نیست ، لذا اراده او ، همان مشیَّت و خواست او است که هر گاه مشیَّتش اقتضا کرد ،
هر چه بخواهد ایجاد یا معدوم می شود . ولی انسان برای انجام هر کاری باید از تمام
مراحل مبادی اراده بگذرد تا پس از آنها اراده اش تحقق یابد .

مبادی اراده

مبادی اراده عبارت است از :

1-  
تصور فعل .

2-  
تصدیق بفائده آن .

3-  
مقایسه بین نفع و ضرر
.

4-  
شوق مؤکد .

پس اگر کسی اراده کرد که به جبهه برود و با
دشمنان اسلام بجنگد ، نخست باید جبهه را تصوّر کند یعنی جبهه به ذهن او را پیدا
کند . پس ، اولین گام در تحقق اراده این است که در ذهن خود، جبهۀ جنگی را تصور
نماید .

پس از تصوّر جبهه باید تصدیق کند که رفتن به
جبهه و جنگیدن فایده و نتیجه ای دارد . واین مرحله را تصدیق به فایده می نامند .

سومین مرحله ، مرحلۀ مقایسه مصالح و مفاسد است
. کسی که می خواهد به جبهه برود، پس از اینکه از مرحلۀ تصور و تصدیق گذشت ، فواید
رفتن به جبهه و ضررهای آن را بررسی کرده و ارجحیَّت یک طرف را مورد تصدیق قرار می
دهد . مثلاً چنین می اندیشد که رفتن به جبهه فواید زیادی دارد ، از طرفی دفاع از
استقلال کشور است و از طرفی دیگر دفاع از اسلام است و جهاد فی سبیل الله محسوب می
شود و نه تنها فوایدش در دنیا عاید خود و همنوعان خود می شود که در آخرت هم اجر و
پاداش بزرگی دارد . واز سوی دیگر ، رفتن به جبهه با خطر هائی روبرو می شود ، ممکن
است زخمی شود یا اینکه جان خود را از دست بدهد .اینجا است که جنود عقل با جنود
شیطان در باطن روح او مشغول مبارزه می شوند و در حقیقت یک جبهۀ داخلی در باطن
انسان ایجاد می شود : از طرفی تبلیغات جنود شیطان او را به سر باز زدن و کاهلی وا
می دارند و دنیا و جلوه های رنگین آن را به رخ او می کشند و از طرفی دیگر جنود
رحمان به او می گویند : رفتن به جبهه ، جهاد وپیکر در راه الله است ، پس به فرض
اینکه جان مادی خود را از دست بدهی ، حیات ابدی را برای خودت خریده ای « ان الله
اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه »- [1]
خداوند از مؤمنین خریدار است ، جان ها و اموالشان را و در مقابل به آنها بهشت
ارزانی داشته است . و می فرماید : « ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل
احیاء ولکن لا تشعرون » [2]
آنان را که در راه خدا کار زار می کنند ، مرده نپندارید که آنان زنده اند ولی شما
نمی دانید . وو . . .پس از بررسی های نفع و ضرر بسا جبهه رفتن را ترجیح می دهد و
نسبت به آن شوق پیدا می کند بتدریج شوق او زیاد می شود و آن را شوق مؤکد می نامند
مرحوم حاجی سبزواری همین شوق را عبارت از اراده می داند ولی ظاهراً درست نیست بلکه
پس از شوق مؤکد حالت تصمیم گیری در انسان پیدا می شود و این تصمیم جدی همان اراده
است پس اراده و تصمیم غیر از شوق مؤکد است شوق مؤکد از مبادی اراده است نه خود
اراده شوق مؤکد یک حالت انفعالی است در صورتیکه اراده حالت فاعلیت نفس است پس
بالاخره آخرین مرحله ، مرحلۀ تصمیم گیری است . پس از اینکه آن شخص نفع و ضرر رفتن
به جبهه را با هم مقایسه می کند ، واز جنگ درونی پیروزمندانه بیرون می آید و شیطان
را از ذهن خود طرد می کند ، و نسبت به آن کار شوق پیدا می کند سر انجام تصمیم می
گیرد که به جبهه برود ؛ این تصمیم را اراده می نامند . ودر تعریف آن گفته اند : «
حاله اجماعیه باعثه نحو العمل » یک حالت جمع و جور شدن است که انسان را به طرف کار
سوق می دهد . 3[3]

اراده مخلوق ، معلول اراده خالق است

بنابراین اراده ای که در من و شما است ، مسبوق
به مقدماتی است که آنها را مبادی اراده می نامندو عبارتند از : تصوّر ، تصدیق به
فایده ، مقایسه نفع و ضررو شوق مؤکد ، ولی در مورد خداوند تبارک و تعالی اینچنین
نیست . پس اگر – مثلاً – بخواهد بیماری را شفا بخشد ، چنین نیست که از او بی خبر
باشد و پس از دعا کردن بیمار ، تازه متوجه شود و آنگاه با خود بیاندیشد که آیا صلاح
است این مریض را بهبودی بخشم یا نه ؟! و آنگاه تصمیم بگیرد !! بلکه خداوند اراده
اش ازازل نسبت به تمام موجودات وجود داشته است و هیچگاه مبادی اراده در خدا راه
ندارد زیرا حق تعالی محل حوادث نیست . و بالاتر اینکه اراده من و شما نیز معلول
اراده خدا است زیرا تمام نظام وجود معلول اراده او است و ما و اراده ما هم جزئی از
نظام وجود هستیم .

و از این روی قرآن می خوانیم :« ذالک لمن شاء
منکم أن یستقیم و ما تشأؤون الّا أن یشاء الله »- این برای کسی است که اراده می
کند مستقیم باشد ، و شما چیزی را اراده نمی کنید مگر اینکه خدا بخواهد ؛ پس اگر
کسی بیاندیشد که اراده او از نظام وجود خارج است ، و وابسته به اراده خدا نیست
مشرک شده است زیرا اراده انسان ، فعل نفس او است و نفس او با اراده او وتمام
مقدماتش ، معلول اراده خدا است و تا خدا نخواسته باشد و مشیَّتش اقتضا نکرده باشد
، هیچ اراده ای از هیچ کس محقق نمی شود .

نه جبر است و نه تفویض

لازم به ذکر است که در این مورد اشکالهائی
ممکن است به نظر برخی برسد ولی از آنجا که بحث خیلی طولانی می شود ، از آن صرف نظر
می کنیم . فقط اجمالاً این نکته را یاد آور می شویم که این مطلب دلیل بر جبر بودن
نیست زیرا انسان ، فاعل مختار است ولی در عین حال اینچنین هم نیست که تفویض باشد
به این معنی که همه چیز به او محول شده باشد و خداوند هیچ دخالتی در تحقق کارها
نداشته باشد ، بلکه همانگونه که امام صادق «ع» می فرماید « لا جبر و لا تفویض بل
أمرٌ بین الأ مرین » نه جبر است و نه تفویض بلکه امری بین این دو است .

این نه جبر است بلکه این جباری است              ذکر جباری برای زاری است                                     این
که گوئی این کنم یا آن کنم                خود
دلیل اختیار است ای صنم

هنگامی که شما قصد انجام کاری می کنی ، همین
دلیل است که اختیار داری و می توانی انجام دهی ولی شما و اراده شما ، جزئی از نظام
وجود است و همه نظام وجود از کوچک وبزرگش منتهی می شود به اراده حق تعالی ، پس این
امر بین الامرین است جبر این است که کار مستقیماً کار خدا باشد و اراده من بی اثر
باشد و تفویض این است که کار معلول اراده من باشد و خدا اصلاً نقشی در کار من
نداشته باشد ولی اگر کار معلول اراده من باشد حقیقتاً ولی اراده من معلول عللی
باشد که بالاخره با اراده خدا ولی در طول یکدیگر نه در عرض یکدیگر .

در هر صورت حضرت امیر (ع)می فرماید : خداوند
اراده می کند ولی در دل چیزی نمی گذارند زیرا خداوند دل ندارد و جسم نیست . و از
این روی اراده او عین ذاتش است و ازلی است [4]

محبت و خشنودی خداوند

«یحبُّ و یرضی من غیر رقَّهٍ»خداوند دوست می
دارد و راضی و خشنود می شود ولی نه از روی مهربانی و رقّت قلب

در قرآن آیات زیادی وارد شده است که دلالت
دارد بر اینکه خداوند دوست می دارد مؤمنان و پرهیزکاران و پیروان مخلص پیامبر اکرم
«ص» را  وهمچنین خداوند از مؤمنان راضی و
خشنود می شود . مانند : «انَّ الله یحبُّ المتقین »[5]
خدا متقین را دوست می دارد .

«قل ان کنتم تحبون الله فاتّبونی یحببکم الله
»[6]بگو
: « ای پیامبر ! » اگر خدا را دوست می دارید ، پیروی از من کنید تا خداوند نیز شما
را دوست بدارد .

« لقد رضی الله عن المؤمنین اذیبا یعونک تحت
الشجره»[7]
– به تحقیق خداوند راضی شد از مؤمنین ، هنگامی که در زیر درخت با تو بیعت کردند .

پس خداوند محبت و رضایت دارد ولی محبت و
خشنودی اگر در ما ایجاد شود ، در اثر یک حالت انفعالی است که بر روان ما عارض می
شود اما در مورد خداوند چنین فرضی متصور نیست زیرا روح ندارد که حالت انفعالی
داشته باشد . واینکه گفته می شود : خداوند از کسی خوشش می آید ، به این معنی است
که اگر آن شخص به دستورات خدا عمل کرده باشد قهرا طبق نظام تکوین و نظام اتم اکمل
مورد الطاف خدا- هم در دنیا و هم  در آخرت
– قرار می گیرد و به بهشت برین نائل می شود ، اینجااست که گفته می شود رضایت خدا
را کسب کرده است ولی اگر منحرف شود واز راه مستقیمی که خدا برایش تعیین کرده ، به
بیراهه رود و دستورات الهی را نادیده بگیرد، خداوند او را به جهنم می افکند ؛ و
اینجا است که گفته می شود : مورد غضب خدا قرار گرفت است .

پس محبت و رضایت  خداوند نسبت به بندگان مانند ما نیست که از روی
رأفت و مهربانی باشد یا رقّت قلب پیدا کند . و رقت قلب معنایش این است که دلش یک
حالت انعطافی پیدا کند و نسبت به چیزی علاقمند بشود  و این درباره خداوند محال است زیرا محل حوادث
نیست و چیزی که حادث است در او پیدا نمی شود و جسم هم نیست که دل داشته باشد و این
دل روزی از چیزی خوشش آید و به چیزی غضب ورزد !

دشمنی و خشم خداوند

«ویبغض و یغضب من غیر مشقّه » و خداوند دشمن
می دارد و غضب می کند ولی نه از روی مشقّت و ناراحتی .

کینه ورزی وخشم نمودن نیز مانند محبت و خشنودی
از حالاتی است که به روان و روح  انسان
عارض می شود . گاهی انسان از چیزی به قدری ناراحت و خشمگین می شود که نه تنها تألم
و تأثر روحی برایش پیدا می شود که حتّی اثر آن ناراحتی در بدنش نیز ظاهر و آشکار
می گردد که گاهی رگ های بدن متورم شده و رنگ رخسار قرمز می شود و گاهی هم در اثر
ناراحتی روحی ، رنگ انسان زرد شده و بدنش مرتعش شده و می لرزد . این تصورات روحی
برای خداوند تبارک و تعالی نیست .

خداوند یک نظام اتمّ احسن را اراده کرده است
که اگر رفتار من و شما بر طبق همان نظام تکوین که مورد اراده خدا است واقع شود ،
قهراً ارتقاء درجه و کمال و بهشت به دنبال دارد که این را رضا و محبت خدا می نامیم
. و یک وقت هم از راه مستقیم دوری جسته و – خدای نخواسته _ به راه انحرافی میرویم
که در آن صورت ، نتیجه ای جز رسوائی در دنیا و آتش دوزخ در آخرت ندارد و این را
غضب الهی می نامیم 

پس خداوند هم محبت دارد و هم از پیروان  راستین پیامبر اسلام « ص» راضی می شود و هم نسبت
به منحرفان و کافران ، خشمناک است و آنان را دشمن می دارد ، ولی نه از روی رأفت و
رقّت یا نارحتی و رنج و مشقّت زیرا اینها حالات روانی است که در موجودات حادث می
شود و خداوند نه جسم است و نه محل حوادث .

سخنی با ملحدان !
در اینجا بد نیست خطاب به ملحدان و کمونیست ها بگوئیم : شما که می گوئید : چون خدا
را زیر چاقوی تشریح نیافتیم ، به او ایمان نمی آوریم ! آیا رضایت و محبت و کینه و
خشم را زیر چاقوی تشریح می توانید بیابید ، که به آنها اعتقاد و باور دارید ؟یا
چاقوی تشریح می تواند به شما بنمایاند که قلب فلان آدم دارای محبت است یا کینه ؟
شما را دوست  دارد یا به شما بغض می ورزد ؟
با کدام میکرسکوپ و در کدام لابراتوار می توانید این حالات روحی و روانی را بجوئید
و پیدا کنید ؟

شما که می پذیرید ، حالات روحی و روانی وجود
دارد که در اثر انفعالات نفس بر آن حادث می شود ، با اینکه آن را در هیچ
لابراتواری و زیر هیچ ذره بینی نمی توان یافت ، پس باید قبول کنید که موجودات
مجردی ماورای عالم ماده وجود دارند مانند جان . و به طریق اولی باید بپذیرید :
خدای وجود دارد که او واجب الوجود است و تمام نظام وجود جلوه ای از جلوه های او
است و هیچ کس نمی تواند به کنه ذات خدا پی ببرد ولی اگر با تدبّر و تعقّل به نفس
خود بنگرد و نسبت این همه موجودات بزرگ و کوچک را با آن نظم و ترتیب فوق العاده ،
بیاندیشد ، خواه ناخواه باید اذعان کند این نظام ، بدون منظم ایجاد نشده و حتماً
پروردگار حیّ قادر علیمی آن را به وجود آورده است .

در روایتی که هشام بن حکم از امام صادق (ع)نقل
می کند ، پس از اینکه حضرت درباره رضا و غضب پروردگار سخن بمیان می آورد ، چنین می
فرماید : «… فرضاه ثوابه و سخطه عقابه ، من غیر شیء یتداخله فیهیجه وینقله من
حال الی حال فإن ذلک صفه المخلوقین العاجزین المحتاجین ، وهو تبارک و تعالی القویّ
العزیز الذی لاحاجه به الی شیءمما خلق ، و خلقه جمیعاً محتاجون الیه …»[8]

خشنودی و سخط خداوند مانند آن حالتهائی نیست
که در مخلوقات و موجودات پیدا می شود زیرا رضایت و غضب امری است دخیل که بر مخلوق
حادث می شود و او را از حالی به حالي دیگر منتقل می سازد چرا که او از اشیاء متأثر
می شود و مرّکب است ولی خالق و پروردگار ما ، اشیاء در او تأثیری ندارد .خداوند
یکتا احدی الذات واحدی المعنی است و معنای رضا و خشنودی او ثواب و مزدی است ( که
به نیکان می دهد ) ومعنای سخط و غضبش ، عقاب و عذابی است ( که بدان را فرا می گیرد
) بی آنکه امری بر او وارد شود که او تهییج نموده و از حالی به حالی دیگر منتقل
سازد ، چرا که اینها از صفات مخلوقین ناتوان و نیازمند است و خدای تبارک و تعالی ،
قوی و عزیز است که نیازی به هیچ یک از اشیائی که آفریده ندارد و تمام بندگانش به
او محتاج و نیازمندند .     

ادامه دارد

 



[1] -سوره توبه آيه ،111

/

زینب (ع) الگوی ایمان و اسقامت

زینب (ع) الگوی ایمان و اسقامت

قلم از نوشتن و زبان از گفتار باز می ماند که
چه نویسد و چه گوید دربارۀ شخصیتی که جاودانه ترین قهرمانی را در تاریخ به ثبت
رسانده است . کسی که در دامان برترین و والاترین زنان روزگار تربیت یافته و در
تبار نبوت و ولایت ، از سر چشمۀ علم و ایمان و فضیلت و عصمت سیراب شده است .

راستی فرهنگ انسانی با آن همه واژه ها و مرادفات  توان آن را ندارد که  بستاید. این قهرمان بانویی که در سایۀ جد
بزرگوارش نبی اکرم «ص» و پدر والا مقامش علی «ع» و در دامان مادر مهربانش فاطمه
«س» و در کنار برادرانش دو نور چشم پیامبر و سروران اهل بهشت ، پرورش یافت و از
این خاندان عظیم تمام فضائل و کمالات انسانی را به ارث برد : ایمان در قلب ،
استقامت در عمل ، ژرفایی در بینش ، پایداری در تلاش ، استواری در گام ، شجاعت در
برابر دشمنان ، خشوع در برابر الله ، بردباری و صبر در برابر مشکلات توان فرساو
و..

نخستین دوران زندگی

حضرت زینب در سال ششم هجری متولد شد و دروس
اولیۀ زندگی را در آغوش مادرش حضرت زهرا «س» فراگرفت . و همگام با پدر و مادر،
محنت ها و مصیبت ها و رنج ها و ناگواریهای پس از پیامبر «ص» را با چشمش دید و تلخی
آن را در ذائقه اش چشید و با دست مقدسش لمس کرد . و پس از شهادت مادر و پدر ، نوبت
به دوران بس تلخ و ناگواری دیگر رسید که معاویه با مکر و دغلبازی و فریب ، زمام و
حکومت را غاصبانه بدست گرفت و امام حسن «ع» را خانه نشین کرد .

زینب کبری همچنان مسائل مسلمین را با خردی
مستحکم و اندیشه ای شگرف تحت نظر داشت و از هر حادثه ای درس استقامت فرا می گرفت .
تا اینکه برادرش امام حسن «ع» نیز با توطئه معاویه به شهادت رسید . این بار ، حسین
«ع» امامت مسلمین را به عهده گرفت و شیوۀ برادر را دنبال کرد تا آنگاه که معاویه
به هلاکت رسید و پلید ترین چهرۀ تاریخ (یزید ) زمام امور مسلمین را بدست گرفت .

امام حسین «ع» بی درنگ برای جهاد در راه حق و
مبارزه با ظلم ، قیام کرد و گر چه در این قیام ، یاران اندکی داشت ولی یاوری چون
خواهرش زینب  با او بود که در تمام مراحل ،
لحظه ای از نصرت حسین «ع» دست بر نداشت و پس از شهادت برادر ، سنگین ترین مسئولیت
را به دوش کشید که صد چندان بار از مسئولیت نگهداری و پرستاری زنان داغدیده و
کودکان یتیم  سنگین تر ودشوارتر بود ولی
زینب همچون کوهی استوار و با بیان گویایش راه برادر را ادامه داد .

زینب «ع» در کوفه

امام حسین «ع» امانت بزرگ پیگیری راهش را به
زینب واگذار کرد و زینب به قدری خوب ، کار خود را دنبال کرد که دنیادر برابر آن
همه عظمت و پایداری چاره ای جز تعظیم ندارد .
هنگامی که کاروان اسیران  ، در آن جو پر از
ظلم  و خفقان به کوفه رسید ، زنان و مردان
و کودکان کوفه در دو طرف مسیر ، صف کشیده و نظاره می کردند ، برخی ناراحت و برخی
بهت زده و گروهی  از شدت تأثر اشک می
ریختند ، حضرت زینب نگاهی به مردم افکند و با اشاره خواست همه سکوت کنند ، آنگاه
با شجاعتی بی نظیر و علی وار به سخنرانی ایستاد : «امّا بَعد ، یا اَهلَ الکُوفه !
یا اَهلَ الخَتلِ و اَلغَدرِ! أتبکُون؟ فَلارَقَأتِ الدّمعَة ولا هدأتِ الرَّنَّه
؛ انّما مثلکُم کَمَثَل التی نَقضَت غَزلَها مِن بَعد قوه انکاثاً ،تتَّخذون اَیمانَکُم
دَخلا بینَکُم ، الاساءَ ما تَزِرونَ … أتبکُونَ و تَنتَحبون ؟ اَی واللهِ فَابکُوا
کثیراً واضحَکوا قَلیلاً فَلَقَد ذَهَبتُم بِعارِها و شنارِها بَعدَ اَن قَتَلتَم
سَلیلَ خاتم النبوة و مَعدن الرِسالة و مَدار حُجَّتکُم و منارَ مَحَجّتِکُم وَ سَیّد
الشَبابِ اهلِ الجَنّة . لَقَد أتَیتم بِها خَرقاءَ َشوهاء!

أتَعجبونَ لَواَمْطرَت دَماً ! ألاساءَما سَوَّلَت
لَکُم انفُسَکُم ان سَخِطَ اللهُ عَلیکُم و فی العَذابِ أنتُم خالدون .

أتدروُن أیَّ کَبدٍ فریتُم وأیّ دم سَفَکتُم ؟
و أیّ کَریمه أبرزَتُم ؟ لَقَد جئتُم شَیئا إداً تکادُ السّموات یَتَفطّرن مِنهُ و
تنشقُّ الارضُ و تخرُْ الجِبالُ  هَدّا ».

هان، 
ای مردم  کوفه ! ای اهل نیرنگ و
فریب ! گریه می کنید ؟! ای کاش هیچ گاه اشک چشمهایتان تمام نشود و هیچگاه ناله
هایتان خاموش نگردد . همانا مثل شما مثل زنی است که رشتۀ خویش را پس از خوب بافتن
، پنبه نماید، شما سوگند های خود را دست آویز فساد ، در میان خویش قرار دادید .
هان ! آگاه باشید ! چه بد است آن بار گناهی که بر دوش گرفته اید .
آری ! به خدا قسم بسیار گریه کنید و اندک بخندید ، زیرا هم آغوش ننگ و عار شدید ،
ننگی که هیچ گاه لکۀ آن از دامن خود نتوانید شست ، و چطور می توانید این ننگ را
بشوئید که نوادۀ خاتم پیامبران و معدن رسالت را کشتید در حالی که او بود مرجع رفع
اختلافهایتان و راهنمای زندگیتان و سرور و سالار جوانان اهل بهشت بس بزرگ و کاری
بسیار شوم مرتکب شده اید .
آیا تعجب می کنید اگر آسمان خون ببارد ؟ آگاه باشید که چقدر بد و زشت بود آنچه
نفستان به شما فرمان داد که هم خدا را بر شما خشمگین نمود و هم در عذاب ، برای
همیشه خواهید ماند .
آیا میدانید که کدام جگری را شکافتید ؟و چه خونی را ریختید ؟ و کدام پرده نشینانی
را از پرده بیرون کشیدید ؟ کاری بس زشت  و
منکر مرتکب شدید که نزدیک است آسمانها از هول آن فرو ریزند و زمین بشکافد و کوه ها
از هم متلاشی گردند ».

پیام رسان خون حسین «ع»

سخنان دختر امیرالمؤ منین (ع) همچو صاعقه ای
بر سر مردم کوفه فرو آمد . کی باور می کرد یک زن با آن همه مصیبت  ها و بلا ها و رنج ها و ناراحتی بتواند این
چنین محکم ، استوار وبا شهامت و شجاعتی که تنها در  پدرش سراغ دارند ، خطبه بخواند و با چند جملۀ
فصیح و بلیغ در و دیوار کوفه را به لرزه در آورد ، این پیام رسان خون حسین «ع» است
که با پذیرفتن چنین مسئولیت سترگی ، گام در میدان مبارزه با طاغوت گذاشته و نه
تنها یزید و دستگاه او را رسوا می کند که تمام کناره نشینان و آسایش خواهان و
انزوا طلبان و خفتگان را نیز سخت ملامت و توبیخ می کند و مشعل مبارزه را که می رفت
با کشته شدن ابی عبدالله «ع» به خاموشی گراید ، دگر بار روشن و شعله ورتر می سازد
و آنچه حسین «ع» می خواست با نثار خون خود به مردم بفهماند ، خیلی سریع تر زینب به
گوش مردم می رساند .

لازم به تذکر است که نهضت امام حسین «ع» بی
گمان به خاموشی نمی گرائید و دیر یا زود مردم را متنبه و دستگاه حاکم را رسوا می
ساخت ولی زینب ، کاری را که در مدت زمانی طولانی باید انجام پذیرد ، طی چند لحظه
عملی ساخت و قطعاً اگر این اقدام شجاعانه و بی باکانۀ حضرت زینب نبود ، لااقل مردم
کوفه تا مدتی همچنان به خاموشی و خواب فرو رفته بودند و عمال بنی امیه تا اندازه
ای در کارشان موفق می شدند ولی زینب «ع» خواب آنان را بر آشفت و زندگیشان را
دگرگون ساخت و نظام ستم را در هم فرو ریخت و نتیجه همین قیام زینب بود که حرکتهای
گوناگونی در کوفه پیدا شد ، من جمله حرکت توابین که برای خونخواهی امام حسین برپا
شد و حرکتهای بسیار دیگر .

زینب در کاخ ستم

حضرت زینب نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و
آنان را بر آن کار زشتی که مرتکب شده بودند ملامت و عتاب کرد که در دارالاماره ابن
زیاد نیز چنان پر خاشگرانه و نیرو مندانه ایستاد و سخن گفت و آن را پلید را که سر
مست از پیروزی ! بود ، حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را ازاو گرفت .

اینجا دار الاماره ،کاخ ظلم و ستم و مجلس ابن
زیاد است ؛ ابن زیاد کسی است که در جنایت و ستم ، همتائی ندارد ، او امروز
بزرگترین و هولناک ترین جنایتهای تاریخ را مرتکب شده است . و در طرف دیگر ، زنی
است اسیر ، داغدیده ، برادران و فرزندان و جوانان ، و یاران خود را در فجیع ترین
حادثه از دست داده ، و اکنون باعده ای از زنان و کودکان یتیم ، به حال اسارت ، در
کاخ ابن زیاد وارد شده  است . از چنین زنی
چه انتظار می رود ؟ بی گمان اگر یلان روزگار به جای او بودند ، توان سخن گفتن هم
نداشتند چه رسد به آنکه آنچنان با ابهت و جلال و مناعت طبع و شجاعت و شهامتی
همانند علی «ع» ابن زیاد را به باد استهزا بگیرد و او را تحقیر کند و با سر بلندی
از حق و عدل دفاع کند و باطل و اهل باطل را مفتضح سازد .
ابن زیاد برای اینکه زینب کبری را کوچک بشمرد ، رو به آن حضرت کرده گفت : خدای را
شکر که شما را رسوا نمود و مردان شما را کشت و وحی و اخبارتان را دروغ گردانید !!
زینب «ع» این مرد آفرین روزگار، بی آنکه هیبت مجلس در روح بلندش  کوچکترین تأثیری گذارد ، بانگاهی تحقیر آمیز ،
در پاسخ فرمود : «الحَمدلله الّذی اکرَمنا بِنَبیّهِ و طَهرنا مِنَ الرِجسِ تَطهیراً
.اِنّما یُفتَضَحُ الفاسِقُ و یکذِبُ الفاجِرُ و هو غَیرُنا . ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ
یابنَ مَرجانَه! »

حمد و سپاس خدای را که ما را به وسیلۀ پیامبرش
گرامی داشت و از هر رجس و پلیدی و آلودگی ، پاک و مبرا ساخت . و همانا شخص تبهکار
رسوا می شود و بد کار دروغ می گوید و او غیر از ما است . مادرت به عزایت بنشیند ای
فرزند مرجانه !

عبید الله در حالی که از خشم ، رگ های گردنش
پر از خون شده بود ، با مسخره می گفت : چگونه دیدی کار خدا را دربارۀ برادرت و
خاندانت ؟
زینب «ع» با همان بی اعتنائی فرمود :

«مارَأیْتُ اِلاجَمیلاً . اُولئِکَ قومٌ کَتَبَ
اللهُ عَلیهِم القَتلَ فَبَرَزوا اِلی مَضاجِعِهم و سَیَجمَعُ اللهُ بَینَک و بَینَهُم
فَتخْتَصِمون عِندَه فَانظُر لِمَن الفَلَجُ یا ابنَ مَرجانَه » 

هرچه دیدم (چون در راه خدا بود ) زیبائی و خیر
بوده است .آنان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را بر آنها نوشته بود و از این روی
به قتلگاه خویش-  مردانه – شتافتند و زود
است که خداوند تو آنها را در یکجا جمع کند و در پیشگاه او محاکمه شوید تا معلوم
شود حق با کیست ای پسر مرجانه !

راستی چقدر زینب بزرگ است ! در برابر آن همه
مصیبت های ناگوار ، بجای اینکه اظهار 
مظلومیّت کند و از جور زمانه گله و شکایت نماید ، می فرماید ، چیزی جز
زیبائی ندیدم ، یعنی هر چه از او می رسد نیکوست . او حتّی در آن لحظه ای که با جسد
بی سر برادرش در قتلگاه مواجه شد ، به خدایش عرضه داشت : بارالها ! این قربانی را
از ما قبول فرما ! چنین روح بلندی قطعاً در برابر دشمن کوچکترین ضعف از خود نشان
نمی دهد .

مورخان می نویسند : وقتی گفتگوی زینب با
عبیدالله تمام شد ، بقدری آن سرکش ستم پیشه خجالت زده شد که دیگر جوابی نگفت و سر
بزیر افکند .

زینب 
چنین شخصیتی با عظمتی است که براستی قهرمان جاودانه تاریخ اسلام است و هر
چه در باره عظمت و بزرگواری او بنویسند کم است ولی افسوس که جامعۀ ما هنوز نتوانسته
این همه عظمت را درک کند و پی به چنین شخصیت استثنائی ببرد ، البته هیچ کس نمی
تواند ادعا کند که  زینب را می تواند خوب
معرّفی کند ، زینب را علی و حسین «ع» می شناسند زینب را آن کسی می شناسد که
مسئولیت حمل امانت سنگین الهی را به او واگذار می کند  مطمئن است . زینب در حال اسارت نیز لحظه ای از
ادامۀ راه حسین غافل نمی ماند و تا جان به تن دارد از آرمان برادر دفاع می کند و
در این راه ، اسارت ، شکنجه ، اهانت و حتی تبعید از وطن نیز تحمل می نماید  .

آری! بهتر است مبلغان و خطیبان ما به جای آن
همه ضعف و عجز! شمه ای از عظمت زینب بگویند . درست است که زینب مظلوم بود و در
تمام مراحل زندگی با ناگواری ها و مصیبتهای تلخ روبروگردید ولی هیچگاه تن به ظلم
نداده و در برابر ظالم اظهار عجز نکرد و برای خدا تمام آن مصیبتها را تحمل کرد ،
گر چه بازگو کردن آن همه مصیبت و رنج، قلب محبان و شیعیان را تا قیام قیامت به درد
می آورد و هرگز اشکهای دوستان اهل بیت خشک نمیشود تا اینکه انتقام خون شهیدان
کربلا را از یزیدیان در هر عصر و زمانی بگیرند .

انقلاب زینب در شام

در هر صورت، زینب «ع» همراه با کاروان اسیران
اهل بیت به شام رفت و در مجلس یزید نیز با همان عظمت و سربلندی ، ایستادگی کرد و
با سخنان علی گونه اش ، چنان یزید را رسوا نمود که آن تاریکترین و خشن ترین چهرۀ
روزگار را به گریه واداشت . گویا با گریه اش خواست بفهماند که توانائی پاسخ
گفتن  ندارد چرا که با زبان گویای علی «ع»
که در زینب مجسّم شده ، مواجه است و او کوچکتر از آن است که عرض اندام کند هر چند
از نظر ظاهری ، قدرت و حکومت با او است .

برای اینکه به نمونه ای دیگر از شجاعت زینب
اشاره کرده باشیم ، فرازهائی از خطبۀ غرّای آن حضرت را در مجلس یزید ترجمه می کنیم
، ولی هرگز حلاوت سخنان او را در ترجمه نخواهیم چشید و بجا است حتّی برای درک این
سخنان بزرگ هم که شده برادران و خواهران عزیزد زبان عربی را یاد بگیرند و آنها یک
بار دیگر این خطبه را با دقت بخوانند و سپس با خطبه های خدای سخن ، حضرت علی «ع»
مقایسه کنند تابه بلاغت و فصاحت حضرت زینب پی ببرند .

حضرت زینب پیش از آنکه به خطبه بپردازد خطاب
به یزید کرده فرمود : افسوس که ناچار به گفتگو با تو هستم وگرنه من تو را کوچکتر و
حقیر تر از این می بینم که با تو سخن گویم … قسم به خدا که جز خدا از کسی نمی
ترسم و جز به او نزد کسی شکایت نمی برم … هر مکر و خدعه ای داری و به کارگیر و
هر چه توانی با ما دشمنی نما ولی بدان ، بخدا سوگند نمی توانی یاد ما را محو کنی و
ذکر اهل بیت را از بین ببری .

آنگاه سخنانی کوتاه ردّ و بدل می شود و پس از
اینکه تمام حاضرین با شگفتی و تعجّب ، این همه شجاعت را ملاحظه می کنند ، حضرت
زینب خطبه اش را شروع می کند که اینک فرازهای کوتاهی از آن را نقل می کنیم :

« ای یزید ! آیا پنداشتی که چون بر ما سخت
گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ نمودی ، و ما را مانند اسیران به
این طرف و آن طرف کشاندی ، اکنون ما در نزد خدا خوار گشته ایم ؟! … بدان که اگر
خدا به تو مهلتی داده است ، برای این است که می فرماید : « وَ لا یَحسَبنَّ الّذینَ
کَفَرُوا انّما نُملِی لَهم خَیرٌ لانفُسِهُم ، انََََّما نُملی لَهُم لِیَزدادُو
اأثماً وَلَهُم عذابُ مُهینُ » – کافران هرگز نپندارند که اگر به آنها مهلتی دادیم
به سود آنان است ، چرا که ما به آنها مهلت می دهیم که بیشتر گناه کنند و از آن پس
عذابی خوار کننده ، برایشان خواهد بود .

آیا این از عدالت است ، ای فرزند آزاد شدگان ،
که دختران و کنیزان خود را در پس پرده نگاهداری و دختران رسول خدا را مانند اسیران
به هر سو بگردانی ؟! …

آیا باز آرزو می کنی که ای کاش پیرمردان ، که
در بدر کشته شدند ، امروز را شاهد بودند ؟! بی آنکه خود را گنه کار بشماری و یا
گناهت را سنگین بدانی …

ای یزید ! به خدا سوگند تو جز پوست خود
نشکافتی و جز گوشت بدن خود قطع نکردی و خواه ناخواه بزودی به نزد رسول خدا «ص» باز
خواهی گشت و اهل بیت و پاره های تنش را نزد او در حظیره القدس خواهی یافت . همان
روز که خداوند پراگندگی آنان را به اجتماع مبدل گرداند .«ولا تحسبنّ الذین قتلوا
فی سبیل الله أ مواتاً بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون » – هرگز نپندارید آنان که در
راه خدا کشته شدند مرد گانند . بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می یابند
.

وبزودی تو آن کس که تو را به این مقام رساند و
برگردن مؤمنین مسلّط کرد ، خواهید دانست کدام یک از ما بدکار تر و از نظر نیرو ،
ضعیف تریم ؛ در آن روزی که داور خدا است  و
دشمنِ طرف مقابل تو جدّ ما است ، و اعضای بدنت علیه تو گواهی خواهند داد  … در آن هنگام که تو جز به اعمالی که از پیش
فرستاده ای دسترسی نخواهی داشت ، به پسر مرجانه پناه می برد، در حالی که ناتوانی و
پریشانی  خود و همکاران و یارانت را در
برابر میزان عدل الهی خواهی دید ، در می یابی که بهترین توشه ای که برای خویشتن
اندوخته ای ، کشتن ذرّیّۀ محمّد «ص» می باشد!!»

یزید از شنیدن این سخنان که چون نیزه ای بر
تنش وارد شد ه بود ، از وحشت و تأثر ، بر خود می لرزید و توانائی پاسخ گفتن نداشت
، ناچار روی را از زینب بگردانید . و پس از چندی که حضرت سجاد «ع» نیز سخنانی به
او فرمود ، شروع کرد به ناسزا و لعنت بر ابن مرجانه فرستادن ، تا اینکه شاید خود
را از آن مهلکه نجات دهد ! و از آن پس دستور داد اهل بیت را با کمال احترام ! به
مدینه برگردانند .

این بود بخشی از زندگی سراسر افتخار و عظمت زينب«س»
باشد که دختران و زنان ما از زندگانی آن حضرت توشه ای برگیرند و در سرّاءو ضرّاء،
سختی و خوشی ها خدای را سپاس گویندو در حالی که بر مصیبت های زندگانی صبر و تحمّل
می کنند ، زینب وار ،پیام رسان پیام شهیدان راه خدا باشند . ونه تنها در عمل در
نامگذاری نیز از این نام مقدس استفاده کرده و دختران خود را زینب بنامند به این
آرزو که خوی زینب گیرند و شجاعت و شهامت را به ارث ببرند تا هم نامشان و هم
کردارشان جاودانه بماند . و این سخن که در بین برخی مردم عوام و نادان رایج است که
اگر نام زینب را برای فرزندان خود بگذارند ، ستم کش و بیچاره می شوند ، نه تنها
سخن بی اساس و دروغی است که قطعاً از شایعه های دشمنان اهل بیت است و هدفی جز
مبارزه با این خاندان بویژه این نام مقدس ندارند .

 

/

دانستيهائي از قرآن

دانستنیهائی از قرآن

گذشته را یاد آورید

(#ÿrãà2øŒ$#ur øŒÎ) óOçFRr& ×@‹Î=s% tbqàÿyèôÒtGó¡•B ’Îû ÇÚö‘F{$# šcqèù$sƒrB br& ãNä3xÿ©Üy‚tGtƒ â¨$¨Z9$# öNä31ur$t«sù Nä.y‰­ƒr&ur ¾ÍnΎóÇuZÎ/ Läls%y—u‘ur z`ÏiB ÏM»t6Íh‹©Ü9$# öNà6¯=yès9 tbrãä3ô±s? ÇËÏÈ   (سوره انفال –آیه 26)

ترجمه : به یاد آرید هنگامی که عدد شما اندک
بود و دشمنانتان شما را در زمین (در مکه ) خوار کرده و ضعیف می شمردند و می
ترسیدید که مشرکان قریش شما را دستگیر کنند و بربایند؛ پس خداوند پناهتان داد و با
نصرت خود یاریتان کرد و از چیزهای پاک و خوب روزیتان داد، که نعمتهایش را سپاس
گفته شکر کنید .

لغت

واذکروا: راغب در مفردات گوید : ذکر به معنی
یاد کردن است چه با زبان باشد ، چه با قلب و چه با هر دو و خواه بعد از فراموشی
باشد یا ادامه داشته باشد . مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید : ذکر به معنای حفظ
است و ضدّ آن نسیان و فراموشی می باشد .

مستضعفون: اسم مفعول از استضعاف به معنای
ناتوان دیدن ، خوار و ذلیل کردن و ضعیف شمردن می باشد .

یَتخطّفکم: خطف به معنای ربودن و به سرعت اخذ
کردن است . ومقصود از یتخطفکم الناس ، این است که مشرکان قریش شما را که ضعیف
بودید می ربودند و اذیت می کردند . در آیه 67 از سوره عنکبوت آمده است :«
öNs9urr& (#÷rttƒ $¯Rr& $uZù=yèy_ $·Btym $YZÏB#uä ß#©Üy‚tGãƒur â¨$¨Z9$# ô`ÏB öNÎgÏ9öqym 4…»
– آیا نمی بینید که ما حرم را جای امنی قرار دادیم ، ومردم از اطراف آن –بوسیله
غارتگران و دزدان – ربوده می شدند .

آوی: جا دادن را گویند .مأوی یعنی جایی که
انسان در آن جا گرفته باشد ، پناهگاه . وآواکم هم به معنای این است که شما را در
جای امنی پناه داد و محافظت نمود .

طیبات : هر چیز حلال و پاکی را طیب می نامند .
راغب گوید : طیب هر چیزی است که مورد علاقۀ نفس انسان باشد و حواس انسان از آن لذت
برد و ودر شرع ، طعام طیب ، غذای حلالی است که شارع آن را حلال شمرده است … و
انسان طیب کسی است که از نجاست جهل و تباهی و کارهای بد بدور باشد و با علم وایمان
و اعمال شایسته سر و کار داشته باشد .

مرحوم طبرسی می گوید مقصود از طیبات در آیه ،
غنائم جنگی است که برای مسلمانان حلال شده بود و قبل از آن هیچ قومی اجازه نداشتند
از آن استفاده کنند . و گفته شده است طیبات ، عمومیت دارد و شامل تمام طعامهای
لذیذی می شود که خداوند به آنان ارزانی داشته است .

استفاده از آیه
خداوند در آیۀ شریفه خطاب به مهاجرین می کند و از آنان می خواهد که یاد آورند
دوران مکه را که تازه مسلمان شده بود ند و در شرایط بسیار سخت و دشواری زندگی می
کردند ، مشرکان قریش و دشمنان رسول خدا «ص» پیوسته آنان را مورد ضرب و شتم و شکنجه
و آزار جسمی و روانی قرار می دادند، و چون عددشان کم بود آنها ضعیف می شمردند و
رفتار بسیار بدی با آنها داشتند . و خداوند بر آنان منت نهاد و ضعف آنها را مبدل
به قوت کرد و بانیروی غیبی خود در جنگها و غزوه ها پیروزشان نمود و از آن همه نعمت
های پاک و طیب ، آنان را متنعم ساخت . واکنون در مقابل این همه نعمت ، از آنها می
خواهد که شکر گزار باشند و کفران نکنند و غرور پیروزی آنان رافرا نگیرد که پیروزی
را با توان خود بدست نیاوردند بلکه خداوند به آنان عطا کرد .

این آیه به تمام مسلمان ها در تمام ادوار و
زمانها خطاب می کند و منحصر به مهاجرین نیست . امروز ملت مسلمان ایران را نیز چنین
مخاطب قرار می دهد :
به یاد آورید آن دوران ستمشاهی را که مزدوران 
آمریکا آنچنان شما را ضعیف شمرده بودند که توان نداشتید آزادانه از اسلام و
قرآن دفاع کنید ، و کوچکترین اتهام کافی بود که شما را در سیاهچال های مخوف پهلوی
و شکنجه گاه های ساواک بیافکند ولی خداوند بر منت گذاشت و رهبری و عطا کرد و با
تأییدات خود ، شما را پیروز نمود و دشمنانتان را از بین برد و پس از آن نیز ، در
عملیات گوناگون جنگ تحمیلی ، پیروز نمود و پیوسته با امدادهای غیبی در جبهه حق
علیه شما را یاری کرده است ؛ پس باید آن دوران ضعف را به یاد آورید تا اینکه
بدانید ، عزت و نصرت از آن خداست ، و هیچگاه پیروزی ها چشمانتان را خیره نسازد و
از یاد خدا لحظه ای غافل نشوید و برای اینکه آن همه نعمت – که بر شما ارزانی داشته
– بماند و افروزنتر شود ، همیشه خدا را شکر کنید ، نه تنها با زبان که باید با عمل
شکر نعمت کرد « لئن شکرتم لا زیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید » به تحقیق اگر
شکر کنید ، نعمتها را افزونترخواهم کرد و اگر کفران نمائید ، بدانید که عذاب من
شدید و سخت است .

 

/

سرمقاله

بسم الله الرحمن الرحیم
قائم مقام رهبری !
«الیوم یَئِسَ اَلّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَو هُم »

آیین آسمانی 
اسلام که تنها دین مقبول در پیشگاه الهی است (اِنَّ اَلِّذینَ عِندَاَللهِ
الأَََ ِسلامُ_ وَمَن یَبتَغ ِغَیرَ لأَسلامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ) و
دستاورد اوج وحی و کمال نبوت است ، هنگامی کامل گردید و مورد رضایت حق قرار گرفت
که اصل امامت ابلاغ شد (اَلیومُ اَکمَلتُ لَکُم دِینُکُم وَتمَمتُ عَلَیکُم
نِعمَتی ورَضِیتُ لَکُمُ الأِسلامَ دِیناً) و با این اصل استمرار و تداوم خطّ نبوت
، تضمین و «صراط مستقیم » که تنها را ه به سوی خدا است ، ترسیم گردید .

و در این دوران ، مقام امامت و ولایت مطلقه که
مظهر حق  ، قلب عالم امکان ، واسطۀ فیض خدا
و حجّت او بر خلق است ، در وجود مقدس بقیه الله الاعظم امام زمان (عج) تجلی یافته
و در غیبتش امر زمامداری و رهبری جامعۀ اسلامی به نواب عام موکول شده است . و
همانگونه که در اصل نبوت و امامت ، مسئله زعامت دینی ورهبری جامعه منطبق با ماهیت
احکام و اهداف اسلام که مشتمل بر یک نظام متکامل اجتماعی است ، یک جا و غیر قابل
تفکیک ، جعل و تشریع شده است ، مقام مرجعیت و رهبری اجتماعی نیز در زمان غیبت
دارای مصداق واحد و جدایی ناپذیر می باشد ؛ چرا که اسلام دینی است براي دنیا و
آخرت ( جسم و جان ) و بین اینها نیز پیوندی است 
ناگسستنی .

نائبان عام امام زمان «عج» دارای بالاترین و
برجسته ترین مقام معنوی و علمی در میان سایر مردم و نزدیکترین و شبیه ترین مردم به
امام معصوم در علم ، تقوی ، سیاست ، شجاعت ، صیانت نفس ، پاسداری از اسلام و بندگی
و عبودیت حق هستند و مردم در هر زمانی با شناختی که از الگوهای اصلی مقامن امامت
دارند و با کمک خبرگان و کارشناسان عادل ، بارزترین مصداق را به عنوان مرجع تقلید
و ولی فقیه که عهده دار مقام رهبری و نیابت از امام زمان «عج» است ، انتخاب می
کنند .

در حالی که ائمه معصومین علیهم السّلام بطور
مشخص از سوی مبدأ وحی و بر اساس گزینش مستقیم الهی بجامعۀ اسلامی معرفی شده اند ،
نواب  عام همانگونه که اشاره شد ، بر مبنای
ضوابط و معیارهای دقیق و روشنی به امت اسلامی واگذار شده است و نکتۀ جالب اینکه
اسلام در کنار همین ضوابط با شیوه ای ظریف _ جواز رجوع احتیاطات به فالاعلم- شخصیت
رتبۀ دوم را در دوران مرجعیت و رهبری موجود ، مشخص و تثبیت می نماید و بموازات آن
برخی از امور مربوط به مقام ولایت و رهبری نیز از سوی مقام اول به او احاله می
گردد که نموداری از این روش را در مورد پیغمبر اکرم «ص» نسبت به امیر المؤمنین «ع»
می دانیم و شنیده ایم که خطاب به امیر المؤمنین «ع» فرمود : « اَنتَ مِنِّی
بِمَنزِلَهِ هارُونَ مِن مُوسی».

در این زمان که در پرتو انقلاب اسلامی ،
حساسترین فراز تاریخ اسلام ورق می خورد و دوست و دشمن دریافته اند که تداوم و
پویایی این انقلاب عظیم در گرو تداوم و تقویت رهبری و مرجعیت است امام و امت – که
به قول یکی از تحلیل گران ! بزرگ غربی هنوز معلوم نشده کدام یک از دیگری الهام می
گیرد – همسو و هماهنگ ، توجه لازم را به این مسئله مبذول داشته اند .

امت اسلام که در ایمان ، بصیرت و تعهد نسبت به
اسلامو ایثار و فداکاری در تاریخ بی نظیر هستند ، با ژرف نگری و تیز بینی کامل و
با تکیۀ دقیق روی ضوابط و معیارهای مربوطه ، شایسته ترین و بر جسته ترین شخصیت بعد
از حضرت امام مدظله ( بهد ، از نظر رتبه نه زمان ! که مباد ) در آیت الله العظمی
منتظری یافته و تشخیص داده اند و حضرت امام مدظله نیز در مواردی متعدد ، اموری که
بر اساس شرع و قانون اساسی مربوط به مقام هبری و ولایت فقیه است مانند تأیید و
احراز صلاحیت و اجتهاد کاندیداهای شورای عالی قضائی ، موافقت و امضای آزادی
زندانیان ، نظارت بر ادارۀ حوزۀ علمیه قم و بسیاری از این قبیل را به آیت الله
العظمی منتظری محول فرموده اند .

نکته جالب از همسویی ظریف و الهام گونۀ
امام  و امت در این رابطه ، شعاری است که
از زبان مردم با تعبیر « قائم مقام رهبری » در مورد آیت الله العظمی منتظری شنیده
می شود و حضرت امام مدظله نیز حدود بیست سال قبل ، طی نامه ای از نجف اشرف به
ایشان به مناسبت مسئله ای مربوط به قم ، مرقوم فرموده بودند که :« جنابعالی در
غیاب من قائم مقام اینجانب هستید !»

و در سال 55 نیز به مناسبتی ، مرجعیت ایشان را
در آینده به عنوان امری مسلَّم به برخی از دوستان گوشزد فرموده بودند ! و موارد
مشابه دیگری که در اینجا امکان و مجال ذکر آنها نیست .

با توجه به نظریات و برخورد روشنگرانه حضرت
امام مدظله به عنوان بارزترین خبره ، و تشخیص و اعتقاد اکثریت قاطع مردم ، و با
توجه به اهمیّت ویژه این امر بود که : مجلس خبرگان نیز با اتفاق آرا و با
قاطعیت  بی نظیر بر این واقعیت محرز ، صحه
گذاشت و وظیفه شرعی و قانونی خود را به نحو احسن ادا نمود .قابل ذکر است که رای
مخالف یا ممتنع کمتر از یک سوم خبرگان ، مربوط به اصل مسئله نبوده بلکه بدان جهت
بود که عمدتاً این عده اعتقاد داشتند که این امر به حدی محرز و روشن است که نیازی
به تایید و امضای مجلس خبرگان ندارد همانگونه که در مورد حضرت امام مدظله چنین
نیازی نبوده است .

این مسئله به همان اندازه که برای اسلام و
انقلاب ، سرنوشت ساز  و تعیین کننده بود ،
برای جبهه کفر ونفاق ، مایوس کننده و مصیبت بار بود . اگر جهان اسلام با سرور و
انبساط خاطر ، این کار را به عنوان گامی طبیعی 
در جهت استمرار و بقای اسلام و انقلاب ، تلقی کرد ، استکبار جهانی و بردگان
شیطان بزرگ و بندگان  هوای نفس همچون مار
زخم خورده به خود پیچیدند  وتمام آرزوهای
پلید و موهومی که نسبت به آیندۀ انقلاب داشتند ، به یاس تبدیل شد (الیوم یَئِسَ
اَلّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَو هُم ).

خبر نتیجۀ اجلاس اخیر مجلس  خبرگان ظرف چند ساعت تمام اخبار دیگر را در
خبرگزاری ها ، مطبوعات و رادیو تلویزیون های جهان تحت الشعاع قرار داد و عظیم ترین
حجم خبری و تحلیلی را  تاریخ انقلاب در سطح
بین المللی به وجود آورد وتمام وسائل ارتباط جمعی استکبار جهانی ، بیشترین تلاش
مذبوحانه را برای تحریف و خدشه دار کردن این تصمیم به عمل آوردند .

دشمن که در مورد رهبری امام و نقش اساسی معظم
له در جوشش انقلاب اسلامی ، کاملاً غافلگیر و از مدتها قبل، از مقابله با ایشان
احساس ناکامی می کرد ، بیشترین برنامه ریزی و تلاش خود را برای ناکام کردن انقلاب
در این جهت ، متمرکز کرده بود که نگذارد در کنار امام مدظله ، شخصیت دیگری به گونۀ
امام در جامعه شکل گیرد و بهمبن دلیل به موازات بروز ابعاد و ویژگیهای فوق
العادۀشخصیت  آیت الله العظمی منتظری و
اقبال عمومی ملت مسلمان نسبت به معظم له ، دشمن نیز بر تلاش خود برای از پای در
آوردن و تضعیف و ترور شخصیت ایشان ، افزود . و در حالی که ایشان به دست شاه مزدور
در طول سالها تبعید ، زندان و شکنجۀ ایشان و ترتیب توطئه های دیگر علیه معظم له تا
قبل از پیروزی انقلاب ، ادامه داشت ؛ اکنون نیز استکبار و کفر جهانی به طور مستقیم
و هم بوسیله مزدوران شناخته و ناشناخته اش ، همچنان به تلاش خود ادامه داده و
خواهد داد ؛ که برای مقابله با این توطئه حساس باید نکات ذیل مورد توجه بیشتر قرار
گیرد :

درمورد حفاظت معظم له باید بیش از پیش دقتهای
لازم به عمل آید و امت مسلمان و طلّاب حوزه علمیه نیز با توجه به حساسیت موضوع ،
باید همکاری و مساعدت لازم را معمول دارند . و با این حال نباید طوری عمل شود که
مو جب محدودیت  تماس ها و ارتباطات مردم و
طلاب با معظم له شود .

نکته مهمتر در این رابطه ، توطئه های مرموز
سازمانهای جاسوسی استکبار جهانی برای تضعیف و ترور شخصیت  ایشان است که در سطح جهانی بوسیله  وسائل 
ارتباط  جمعی که عموماً در استخدام
آنها است ، به تبلیغات وسیعی در این جهت دست زده و به این منظور ، به جعل اکاذیب و
جمع آوری سوژه ها و دستاویز های 
گوناگون  پرداخته  است .

در داخل نیز مهره های مناسب و سر سپردۀ مزدور
را در این جهت به کار گرفته و در عین حال برای بهره گیری از زمینه هائی مانند
حسادت ، حقد ، جاه طلبی ، حب ذلت و ریاست که مانند آتشی زیر خاکستر در نفوس بیمار
برخی از مدعیان  ! وجود دارد ، برنامه ریزی
کرده تا از این افراد نیز که آمال  شیطانی
شان در اثر امواج خروشان بر باد رفته و به گوشۀ عزلت وانزوا خزیده و  برای انتقام جویی در کمین نشسته اند  در جهت این هدف پلید استفاده کند .

ولی امت بیدار اسلام نخواهد گذاشت که ابو
سفیان ها ، معاویه ها ، عبدالله ابی ها و و …که در مقابل موج خروشان اسلام در
زمان پیغمبر «ص» به صورت ظاهر تسلیم شدند ولی در فرصت مناسب ، انتقام اسلام و
پیغمبر اکرم «ص» را از امیر المؤ منین «ع» و دیگر امامان گرفتند ؛ دیگر بار در
چهره های جدید ، نقش پلیدشان را همسو و هماهنگ با دشمنان خارجی ، ایفا نماید زیرا
نوری که اکنون خداوند متعال در دلهای پاک صدها میلیون مسلمان بیدار بر افروخته ،
با حرکت های مذبوحانه اینان ، خاموش نخواهند شد ، « واَلله ُ مُتِمُّ تُورِهِ وَ
لَوکَرِه الکافِرونَ»والسلام         رحیمیان.

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

کشف حجاب (17دی)

قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زن
های عفیف  مسلمان برداشت و الآن هم این امر
خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی برعلیه آن سخن نمی گوید …امروز هم
همان نقشه ها را که از مغز خشک رضا خان بی شرف تراوش کرده ، تعقیب می کنند و در
میان توده پخش می کنند ».(1363هـ.ق-1322هـ .ش)
«خدا می داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب . اینها حجاب انسانیت
را پاره کردند . خدا می داند که چه مخدراتی را اینها حتک کردند ، علما را وادار
کردند با سر نیزه که با زن هایشان در مجالس جشن ، چنان جشنی که با خون دل مردم ،
با گریه تمام می شد ، شرکت کنند ».(19/10/56)
 « امروز هفده دی است . من یادم هست که
هفده دی چه شرارتی کرد این آدم (رضا خان ) چقدر به این ملت فشار آورد ، چه اختناقی
ایجاد کرد ، چه محترماتی را حتک کرد ، چقدر سقط جنین شد در هفده دی و اطراف هفده
دی .چقدر مأموران و دژخیمان او به زنان تعدی کردند و زن ها را از توی خانه ها
بیرون کشیدند …کارهائی که او کرده است نمی شود شرحش داد .این در آن عالم معلوم
می شود . در این عالم نمی توانیم بفهمیم ،چه جانوری بود ».(17/10/57)
«در زمان رضاخان که شاید اکثر شما یادتان نباشد ، ما شاهد چه صحنه ها بودیم ، در
همین قم ونسبت به بانوان محترم قم ودر همۀ شهرها نسبت به بانوان محترم شهرها، به
اسم کشف حجاب ،هتک حرمت اسلام ، هتک حرمت مؤمنین،هتک حرمت بانوان ما را چقدر کرد و
مأمورهای او با خانم ها و با مخدرات ما چه کردند ؟!چقدر پاره کردند چادر های آنها
را، چقدر به یغما بردند چادرها و روسری های آنها را ما شاهد اینها بودیم و شماها
هم شاهد این پسر بودید که به اسم تمدّن بزرگ با این مملکت چه کرد !».(17/12/57)

«در زمان رضاشاه با بانوان چه  کردند؟ چه مصیبت هایی به بارآوردند به اسم اینکه
می خواهیم ایران را نظیر اروپا بکنیم !…دو طایفه درآن از همه بیشتر به آنهاظلم
کردند ویکی هم روحانیون بود. این دو طایفه را شاید در زمان رضا شاه بیشتر از سایر
مردم  ،به آنها تعدی کردند …اینها نمی
خواستند که بانوان را آزاد کنند برای اینکه مردها هم در زمان اینها آزاد نبودند .
آنهاآزادی را در فساد می دیدند که زن ها با مردها در دریا لخت شوند وباهم شنا کنند
!در مراکز فحشا باهم مجتمع باشند و به قول خودشان ، آزادانه هرکاری می خواهند
بکنند !اینها تربیت انسانی را بکلی در ایران از بین بردند و تربیت های فاسد غربی را
در بین ما رواج دادند ».(11/4/58)

«کشف حجابی که اینها کردندو اسمش را بعداً،پسر
رضاخان ،آزاد زنان و آزادمردان!!گذاشت، من تلخی اش باز در ذائقه ام هست . شما نمی
دانید چه کردند با این زن های محترمه و چه کردند با همۀ قشرها ، الزام می کردند هم
تجّار و هم کسبه جزءو هم روحانیون را به اینکه مجلس بگیرند وزن ها را در مجلس
بیاورید _در مجلس عمومی_…این اساسی بود که از اول رضاخان گذاشت ،که خدا لعنت کند
انگلیس ها را ،او را آوردند به ایران و وادار کردند به این مسائل و بعدش هم
شعراشان و نویسندگانشان و رسانه های گروهیشان ،همه این ها در خدمت این بود که ملت
را تهی کنند از آن چیزی که خودش دارد و توجهش دهند به این عشرت ها و به همین بساط
لهو و لعب….».(19/6/59)

«نقشه این بود که با توطئه کشف حجاب مفتضح در
زمان قلدر نافهم ، رضاخان، این قشر عزیز را که باید جامعه را بسازند ، تبدیل کنند
به یک قشری که جامعه را فاسد کنند و جوانان را بکشانند به مراکز فساد ».(25/12/59)

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(کشف حجاب)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(گذشته را یاد آورید)

شناخت خداوند                                                 آیت
الله العظمی منتظری

حکمت در قرآن                                               آیت
الله مشکینی

توحید فطری                                                   آیت الله جواد آملی

استدراج و کید ومکر الهی                                    آیت الله محمدی گیلانی

ازدواج رسول خدا(ص) باخدیجه                            حجة الاسلام و
المسلمین رسولی محلاتی

نهضت مشروطیت و توطئه های مخالفین                  حجة الاسلام و المسلمین موسوی
تبریزی

اسلام در تایلند                                                استادفخرالدین
حجازی

گفتار وکردار(انتقاد و پیشنهادها)

تشنه اب فرات

از گوشه و کنار جهان

یاران امامان(ابان بن تغلب)

تلاش گسترده آموزشی صهیونیسم بین الملل

پرسش ها و پاسخها

آثار و عوارض گروه گرائی                                 محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خمینی

·       
به ارتش و پاسدارها
سفارش می کنم در امور سیاسی دخالت نکنند. 25/7/64

·       
دولت به طور منسجم
نسبت به رفع نواقص اقدام نماید تا مردم احساس کنند که می خواهد خدمت بکند.

·       
باید از مرحله لفظ و
شعار بیرون برویم و به مرحله عمل برسیم.

·       
همه وزارتخانه ها بنا
را بر این بگذارند که کارها را به نفع مردم اصلاح کنند.

·       
من از همه روحانیون
کشور می خواهم در چنین موقعی، به دولت و آرمان های اسلامی کمک کنند.

·       
در کارخانه ها خیلی
نظارت کنید تا در آنجا هیچ اجحافی به کارگرها نشود. 9/8/64

·       
مجلس حق دارد مخالف و
موافق و ممتنع داشته باشد اما اگر مخالفان برای اثبات حرف خود بخواهند کارشکنی
کنند، مردم مطلعند و سکوت نمی کنند. 25/7/64

 

آیت الله العظمی منتظری

·       
انتقاد صحیح مقدمه
ساختن است. اشکالات را بگوئید اما به همدیگر توهین نکنید.

·       
باید از دولت برنامه
خواست. بجای اینکه روی شخص حساس باشید،روی کارها حساس باشید.

·       
اگر بنا شود دولت
همان بافت سابق را داشته باشد نخست وزیر با وزیرهایش با هم نباشند و فقط به فکر
خنثی کردن کار یکدیگر باشند، این برای کشور فاجعه است.

·       
پس از 7 سال از
انقلاب، دیگر بعضی از شعارها مطلوب نیست. در مجلس عقل و فکر بیش از احساسات مورد
نیاز است. 22/7/64

·       
حضرات ائمه جمعه
خودشان را درگیر مسائل و اختلافات جزئی ننمایند تا بتوانند بیشتر به اسلام و
انقلاب خدمت نمایند. 1/8/64

·       
 

 

/

نگاهی به رویدادها

جنگ

* جنگنده های نیروی هوائی ایران یک فروند
هواپیمای متجاوز دشمن را در جزیره خارک سرنگون کردند. 27/7/64

* آتش توپخانه ایران گروههای گشتی دشمن را در
«نهر عنبر» و «چنانه» متلاشی کرد. 28/7/64

* نیروهای ایران دوگردان دشمن را در ارتفاعات
«سومار» تار و مار کردند. 30/7/64

* 16 پایگاه استراتژیک دشمن و 50 کیلومتر از
سرزمینهای شمال هور الهویزه آزاد و 50 تن از قوای صدامی به اسارت رزمندگان اسلام
در آمدند. 2/8/64

* یک فروند جنگنده عراقی در منطقه عملیاتی
«عاشورای 4» سرنگون شد.

* 64 پاسگاه دشمن در منطقه هورالهویزه به تصرف
کامل رزمندگان اسلام در آمد.

* ارتش عراق طی نبردهای سه روزه هورالعظیم بیش
از 400 تن از نفرات، 70 شناور نظامی و 70 پاسگاه از دست داد. 4/8/64

* جنگنده های ایران به تلافی حملات هوائی دشمن
تأسیسات نفتی عراق را به آتش کشیدند. 8/8/64

* هواپیمای متجاوز دشمن در آبهای خلیج فارس
سرنگون شد. 9/8/64

* تأسیسات برق رسانی شهر «الکمیت» عراق توسط
جنگنده های نیروی هوائی ایران بمباران شد. 11/8/64

 

جهان اسلام

* دو سرباز مصری هفت توریست اسرائیلی را در
صحرای سینا به هلاکت رساندند. 14/7/64

* در عملیات ایثارگرانه نوجوان 17 ساله
لبنانی، 32 تن از صهیونیستها  مزدوران«ارتش
جنوب لبنان» کشته و زخمی شدند. 21/7/64

* شیخ سعید شعبان: ایران اسلامی تنها کشوری
است که دردهای مسلمین لبنان را احساس نموده و شیعه و سنی را در صفی واحد علیه دشمن
کافر قرار داده است. 23/7/64

* کماندوهای فلسطینی طی یک عملیات مسلحانه
خلبان عامل بمباران پایگاه ساف در تونس را اعدام انقلابی کردند.

* شیخ سعید شعبان: زمانیکه پزشکان طرابلس
گریخته بودند، هیأت پزشکی ایران بر جراحات ما مرهم گذاشت. 24/7/64

* روزنامه آمریکائی نیویورک تایمز: سرباز
قهرمان مصری و عامل قتل 7 صهیونیست در «سینا» یکی از پیروان آیت الله خمینی است.
25/7/64

* انقلابیون مسلمان، رادیو صدای امید اسرائیل
در جنوب لبنان را منهدم کردند. 27/7/64

* مسلمانان آفریقای جنوبی با برگزاری یک
راهپیمایی پرشکوه خواستار برپایی حکومت اسلامی شدند.

پلیس ضد شورش مصر به تظاهرات ضد آمریکائی
دانشجویان مسلمان حمله کرد. 29/7/64

* یک پیرمرد مسلمان اهل تانزانیا شصت هزار
شیلینگ از دارائی خود را برای مداوای مجروحین جبهه های جنگ اهداء کرد. 30/7/64

* رژیم عراق در یک جنایت هولناک 13 تن از
مسلمانان شهر سلیمانیه را زنده بگور کرد.

* یک دادگاه اندونزی دو روحانی مسلمان را
بدلیل تلاش برای برپائی یک رژیم اسلامی به 20 سال زندان محکوم کرد. 7/8/64

* برای نخستین بار طی 6 سال اخیر، انقلابیون
مسلمان از طریق صحرای سینا به صهیونیستها حمله کردند. 9/8/64

 

اخبار داخلی

* یک میلیون و 130 هزار نوسواد در سراسر کشور
کارنامه قبول گرفتند. 15/7/64

* جنگهای الکترونیک و تاکتیکاهای رزمی در
دومین مرحله مانور بزرگ نیروی دریائی به نمایش گذارده شد. 16/7/64

* رئیس جمهور، مهندس موسوی را بعنوان نخست
وزیر به مجلس معرفی کرد. 18/7/64

* حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی:
آداب و رسوم محدودکننده ازدواج باید از بین برود تا چهره اسلام باز شود. 20/7/64

* نقاشی کودکان ایران در بین آثار بیش از 28
هزار کودک از یکصد کشور جهان به مدال طلا دست یافت. 23/7/64

* دادستان کل کشور دستور توقیف اموال 76 نفر
از عناصر فاسد و وابسته به طاغوت را صادر کرد. 30/7/64

* حجة الاسلام و المسلمین خامنه ای: رسانه ها
باید کوشش کنند از مسائلی که قشرها را در مقابل یکدیگر قرار می دهد و بین آنها
ایجاد کینه می کند جداً اجتناب کنند. 4/8/64

* گسترده ترین مانور عملیاتی آبی- خاکی
نیروهای سپاه در دریای خزر آغاز شد.

* 22 وزیر کابینه مهندس موسوی از مجلس رأی
اعتماد گرفتند. 6/8/64

* حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی:
دنیا به صلابت و استواری ایران در صدور نفت اعتراف کرد و سر تسلیم فرود آورد.

 

اخبار خارجی

* طبق اظهار مقامات رسمی آمریکا، رژیم عراق در
چهارسال گذشته بیش ار 5/2 میلیارد دلار وام از آمریکا دریافت کرده است. 13/7/64

* شاه حسین: من اسرائیل را برسمیت می شناسم
اما نمی توانم رسماً اعلام کنم.

* به تلافی حمله اسرائیل به مقر ساف در تونس،
کماندوهای فلسطینی مرکز اطلاعاتی اسرائیل را منفجر و یک کشتی را با 420 سرنشین به
گروگان گرفتند.

* در تیراندازی یک افسر تونسی به سوی یهودیان
18 تن کشته و مجروح شدند. 17/7/64

* فرمانده نیروهای تجاوز سریع آمریکا: آمریکا
در صورت درخواست کشورهای عربی خلیج فارس در این منطقه دخالت می کند.

* انقلابیون شیلی با تصر رادیوی پایتخت، مردم
را به قیام علیه پینوشه دعوت کردند.

* آمریکا در یک راهزنی هوائی،هواپیمای حامل
چریکهای فلسطینی را ربود.

* شیخ سعید شعبان: حملات احزاب در طرابلس مخرب
تر از فجایع اسرائیل بود. 20/7/64

* یک کشیش آمریکائی به اتهام تجاوز به 70
پسربچه محاکمه می شود.

* در جریان ترور صدام، پنج تن از محافظین وی
کشته شدند. 22/7/64

* در یک تظاهرات عظیم، دهها هزار سودانی پرچم
آمریکا را به آتش کشیدند. 24/7/64

* علیرغم درخواست های جهانی، «بنیامین
مولوئیز» شاعر  کماندوی عضو «کنگره ملی
آفریقا» توسط رژیم آفریقای جنوبی به دار 
آویخته شد. 27/7/64

* عربستان خواستار بازگشت آمریکا به سازمان
یونسکو شد. 28/7/64

* به گزارش یونایتدپرس، صدها تن از سربازان
رژیم کارمل به انقلابیون مسلمان اینکشور پیوستند.

* به گزارش خبزگزاری فرانسه، مقامات امنیتی
عراق و سوریه دو بار بطور محرمانه با یکدیگر ملاقات کردند. 1/8/64

* اردن چند تن از مقامات ساف را بدنبال اعمال
فشار از سوی اسرائیل،از این کشور اخراج کرد. 4/8/64

* اولاف پالمه نخست وزیر سوئد: تصور اینکه
بمباران خارک، ایرانرا به صلح با عراق بکشاند، تصوری نادرست است. 5/8/64

* مدیر صهیونیستی یک شرکت توریستی اسرائیلی
در  قاهره 
بهلاکت رسید.

* رژیم بعث عراق 800 مدرسه را در کردستان عراق
تعطیل کرد. 7/8/64

* یونایتدپرس: صد سرباز افغانی با کشتن
فرماندهانشان به مجاهدین پیوستند. 8/8/64

* یک نشریه چاپ شوروی نوشت: «سیا» ویروس
«ایدز» را منتشر ساخته است. 9/8/64

* واشنگتن پست: ریگان به «سیا» دستور داد علیه
قذافی وارد عمل شود. 12/8/64

 

اختراع و اکتشاف

* دستگاه «بذکار» اتوماتیک برای اولین بار در
ایران ساخته شد. 22/7/64

* با تلاش کارگران مبتکر ایرانی دستگاه لوله
خم کن هیدرولیکی ساخته شد. 23/7/64

* دستگاه میکرو کامپیوتر در تبریز ساخته شد.
29/7/64

 

خدمات و عمران

* نیروگاه 2556 کیلوواتی رودبار الموت افتتاح
شد. 16/7/64

* میزان تولید قند در کشور به حد خود کفائی
رسید. 18/7/64

* میزان تصفیه نفت خام در پالایشگاه های کشور
از مرز 700 هزار بشکه در روز گذشت. 20/7/64

* اولین کارخانه سیمان تایل در هرمزگان مورد
بهره برداری قرار گرفت. 1/8/64

 

ضد انقلاب

* بیش از یکهزار تن مواد مخدر با همکاری
مأمورین شهربانی کرج و زاهدان در 35 کیلومتری زاهدان کشف شد. 16/7/64

* 4 پاسدار کمیته انقلاب اسلامی در درگیری با
قاچاقچیان در تربت حیدریه به شهادت رسیدند. 24/7/64

* در گمرک بازرگان 240 کیلوگرم شمش نقره و 76
هزار دینار عراقی از جاسازی یک اتوبوس خارجی پیدا شد. 28/7/64

* یک توطئه هواپیماربایی در مسیر بندر عباس-
تهران خنثی و کلیه هواپیما ربایان دستگیر شدند.

* امام جمعه فرخ شهر و شش تن از همراهانش توسط
ضد انقلاب بشهادت رسیدند. 12/8/64

 

 

 

 

/

ریشه های گره ها

محمد رضا حافظ نیا

مقدمه

یکی از ضرورتهای جوامع کنونی بشری وجود
سازمانهای اجتماعی است تا ضمن تأمین امنیت اجتماعی و جلوگیری از بی نظمی و حق کشی
(در صورتیکه خود مانند غالب سازمانهای سیاسی اجتماعی در جهان معاصر بر اساس حق کشی
بنا ندشه باشند) امکان ارائه خدمات عمومی و انجام امور اجتماعی مقدور باشد. در
رابطه با اهمیت سازمانهای اجتماعی در زمان کنونی همین بس که یک انسان از بدو تولد
تا لحظه مرگ در سازمانها و با سازمانها زندگی می کند. سازمانهای اجتماعی در جوامع
مختلف به دلیل پیچیدگی مسائل اجتماعی روز بروز پیچیده تر و گسترده تر شده و سیر
تکاملی و رشد خود را می پیمایند.

سازمانهای اجتماعی از نظر تشکیلات و سازماندهی
و از نظر وظایف و مسئولیتها و مدیریت و نیروی انسانی  مناسبات فی ما بین کارکنان و قوانین و ابزار
کار و غیره می توانند به گونه ای شکل داده شوند که در ارتباط با مردم مطلوب ترین
وضعیت را بر پایه رضامندی آنها بوجود آورند و نیز می توانند بگونه ای باشند که
بدترین حالت را بر پایه نارضایتی عمومی و فلج نمودن امور یک اجتماع باعث گردند و
یا اینکه به نسبت جایگاهی را در بین دو وضعیت متضاد اشاره شده اشغال نمایند.
شالوده و روح حاکم بر سازمانهای اجتماعی جوامع کنونی اصولاً مبتنی بر ارزشها و
دیدگاههائی است که از فرهنگ غرب نشأت گرفته و بر اساس همان زمینه سیر تکاملی و
گسترش خود را بازیافته است.

سازمانهای سیاسی- سازمانهای اداری- سازمانهای
اقتصادی- سازمانهای نظامی- سازمانهای فرهنگی و آموزشی- سازمانهای حقوقی- سازمانهای
خدماتی و غیره بویژه در جوامع عقب افتاده بر اساس الگوهای ارائه دشه از ناحیه
دنیای غرب و باصطلاح پیشرفته شکل گرفته و با هجومی ناجوانمردانه، با نابودی
سازمانهای بومی مبتنی بر ارزشهای فرهنگی و سنتی و علی رغم بیگانه بودن با اعتقادات
و روحیات مردم آنها به حیاتشان ادامه داده و ریشه هی سرطانی خود را در اعماق جان
جوامع نفوذ دادند.

جوامع مسلمان بویژه کشور ما نیز از این هجوم
در امان نمانده و با استقبال و تلاش متجددین غرب زده و شیفته فرهنگ منحط غرب که در
مقابل آن دچار خودباختگی و تسلیم محض شده بودند و با پیگیری سردمداران خود فروخته
نظام سیاسی وقت مانند رضا خان قلدر و کمال آتاتورک آن هم در شرایطی که با این
خیانتها احساس افتخار کرده و عده ای از همپالکی های آنان در کتابها و نوشته های
خود از اقداماتشان بنام ترقی و پیشرفت و اصلاح!! یاد می کردند.

بنیاد سازمانهای اجتماعی بر اساس الگوهای مغرب
زمین و با کمک مأمورین جاسوس و مستشاران آنها ریخته شد و بوضعیتی رسید که امروزه
شاهد آن هستیم که نه تنها بوروکراسی و دیوانسالاری موجود در آن مردم مسلمان ما
و  اجزا و نیروی انسانی خود سازمانها را
رنج می دهد بلکه یکی از موانع بسیار مهم بر سر راه ترقی و پیشرفت های فرهنگی و
اجتماعی و اقتصادی جامعه ما به حساب می آید. با پیروزی انقلاب اسلامی که آغاز تحول
بنیادین در تمامی شئون جامعه ما بسوی اسلامی شدن محسوب می گردد و باید سازمانهای
اجتماعی نیز بر پایه ارزشها و معیارهای اسلامی بنا نهاده شوند لزوماً می بایست در
اولویت به این معضل بزرگ توجه بیشتر به عمل آید.

آنچه که ذکر شد بعنوان مقدمه ای بر ریشه اصلی
گره های موجود رد جامعه اسلامی انقلابی ما بود زیرا که مردم مسلمان و قهرمان کشور
از آثار و تبعات و عملکرد سازمانهای بارث مانده از گذشته بسیار ناراحت و رنج کشیده
بوده و هستند و یکی از آرزوهای بحق آنان دگرگونی و از هم پاشیدن آنها و بنیانگذاری
سازمانهای جدید متناسب با اعتقاد و اخلاق و روحیات انقلابی شان بود و برای مدتی با
پایه گذاری نهادهای انقلاب اسلامی مانند سپاه پاسداران و کمیته انقلاب و دادگاههای
انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی و بنیاد مسکن و غیره، امیدها در دل آنان ایجاد گردید
و هر روز در انتظار تغییر بنیادی نظام اداری، که شاید فردا خبری شود بودند و هر
مصاحبه ای و وعده ای در این زمینه از ناحیه مسئولین ذیربط به آنها شوق می بخشید که
بالاخره سرطان نظام اداری نابود می شود و این آرزوی آنان جامه عمل بخود می پوشاند
و دیگر شاهد بر افراشته بودن آنها در مقابل خواسته های بحق خود نخواهند بود که
متأسفانه با گذشت قریب به هفت سال از پیروزی انقلاب مقدس اسلامی و علی رغم سفارشات
و تأکیدات حضرت آیة الله العظمی منتظری و دیگر رهبران اسلامی و سیاسی جامعه نه
تنها فانوس امید تغییر نظام اداری در وجود آنها شعله ورتر نمی گردد بلکه این
نگرانی را در اذهان ایجاد نموده است که اولاً نکند این هیولای توخالی نظام اداری،
مسئولین ذیربط ما را به انعطاف و سازش و تسلیم د رمقابل آن وا دارد تا با او از در
آشتی در آیند که باید ساخت و نمی شود تغییرش داد! و ثانیاً نهادهای انقلابی جوشیده
از متن آن و رشد یافته بر اساس ارزشهای مکتبی ما با گرایشی بطئی و آرام در سلک
سازمانهای اداری راست قامت! گذشته در آورده شوند. که مباد آنروز! که مطمئناً روح
انقلاب مقدس اسلامی این امر را پذیرا نخواهد بود.

حال اگر چه ریشه اصلی دردهای اجتماع ذکر گردید
و بنا نیست در این بحث بصورت یک کار مدون نظام اجرائی و اداری کشور که از گذشته
بأرث مانده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و احیاناً طرح جامع و یا کلی ارائه گردد
ولی سعی خواهد شد بعضی مسائل ماهیتی و یا عارضی در ارتباط با نظام اجرائی که می
توانند نقش بنیادی در ایجاد و یا باقی ماندن گره ها و مشکلات عمومی داشته باشند
مورد بررسی قرار گیرد زیرا با شناخت و توجه به آنها ضمن کاهش دادن مسائلی که باعث
پیچیدگی امور می شود می تان در جهت افزایش بازدهی و کارآیی دستگاهها و ایجاد سرعت
در روند امور جاری آنها و حل مسائل مردم و پایین آوردن سطح نارضایتی های عمومی
ناشی از عملکرد یک سازمان اقدام نمود.

اینک آثار و عوارض پدیده جریانگرائی در
سازمانهای اجتماعی با شرح مختصری ذکر می گردد:

الف: مسائلی که ذیلاً ذکر می گردند ممکن است
بعضی از آنها تنها در ارتباط با نظام اداری گذشته نباشد و چنانچه حتی در نهادهای
ایجاد شده بعد از پیروزی انقلاب مقدس اسلامی هم بصورت عارضی وجود داشته بشاند می
توانند موجد مسائل و مشکلاتی هم برای مردم و هم برای خود آن نهاد و نهایتاً انقلاب
اسلامی باشند.

1-   
گرایشها و دسته
بندیهای گروهی و برخوردهای طیفی: در بررسی این مسئله، منظور این نیست که خدای
ناکرده کسی یا جریانی بصورت صریح یا تلویحی مورد توجه قرار گرفته و احیاناً خدای
ناکرده متهم گردد بلکه بررسی آثار و عوارض 
این پدیده بعنوان یک ریشه در ایجاد و باقی ماندن مسائل و مشکلات مختلف در
مسیر و روند توفنده انقلاب اسلامی و خواسته های امت حزب الله، از ناحیه هر کس و هر
جریانی که باشد مورد نظر است که بقول حضرت آیة الله العظمی منتظری «این خطر بازیها
به ضرر انقلاب و اسلام است و باید دور ریخته شود» و نیز لازمست که محدوده خطهاو
جریانات روشن شود تا خدای ناکرده دست آویزی برای ضد انقلاب و منحرفین و مخالفین
اساس انقلاب اسلامی قرار نگیرد. لذا بررسی این پدیده در ارتباط با کسانی است که
متدین و متعهد بوده و اساساً به انقلاب مقدس اسلامی و نظام الهی و ویژگی مهم آن
یعنی ولایت فقیه طبعاً قانون اساسی معتقد، و روحانیت معظم و متعهد و مرتبط با مقام
ولایت امر را بعنوان هدایتگران فکری و اعتقادی جامعه در صراط مستقیم الهی قبول
داشته باشند.

حال که حیطه و حدود زمنیه ای که پدیده مزبور
در آن بررسی می شود مشخص گردید به اصل آن می پردازیم: در خصوص منشأ یا ریشه این
پدیده که آیا شیطان نفس می باشد یا چیز دیگر، در اینجا بحث نمی شود ولی آنچه که
مسلم است وجود اخلاص و خدمت فی سبیل الله در نظام الهی و تقوی از موارد بسیار مهمی
است که می تواند بمقدار زیادی از رشد جریانات و طیف بندیها و دسته بندیها جلوگیری
کند که انشاء الله در وجود افرادی که شرایط آنان مذکور افتاد وجود خواهد داشت. ولی
نبود آن ویژگی ها (اخلاص و تقوی) در افراد متأسفانه نه تنها ممکن است باعث تشدید
گروه گرائی های موصوف بگردد بلکه باعث رشد زمینه و جریان تهمت و افترا زدن وانگ
زدن و از میدان بدر کردن افرادی که صادقانه و مخلصانه خدمت کرده و به این نظام
الهی عشق می ورزند و خدمت در جهت مصالح آنرا فریضه و تکلیف میدانند و شرایط مذکور
را تماماً دارا می باشند نیز امکان دارد بگردد، و همین جاست که انزوای افراد متدین
و حزب اله و ایثارگر و مخلص و علاقمند به پیاده شدن ارزشهای اسلامی در جامعه،
تبلور می یابد. انسان زمانی از روحیه جریانگرائی و خط بازی برخوردار است که
توانائی لازم را در زمینه شناخت و تشخیص مسائل و انتخاب اصلح نداشته باشد و
بعبارتی افراد ضعیف غالباً از چنین خصوصیتی برخوردارند و چنانچه در سازمانی از
وجود آنها بعنوان مدیر استفاده شود بطور قهری جریانگرائی را بوجود خواهند آورد چون
توانائی لازم در زمینه شناخت و انتخاب افراد دارای ویژگیهای موصوف و تشخیص مصالح و
ضرورتهای انقلاب اسلامی و تجزیه و تحلیل مسائل و اتخاذ تصمیم قاطع و مفید را
نخواهند داشت و این مطلب که قوت و توانائی لازم می باشد باید به نسبت اهمیت کار و
نوع مسئولیت و بخصوص در مدیریتها جداً لحاظ گردد تا از نیروهایی که افق دید و
تشخیص آنها در حد چارچوب یک جریان یا گروه و مصالح آن است کمتر استفاده شود و بجای
آن از نیروهایی که ورای این جریانات و گروه گرائیها بوده و دارای افق دید و تشخیص
بازتر و وسیعتری هستند و طبعاً در درون یک جریان جا نمی گیرند استفاده شود تا
بتوانند از افراد متدین و متعهد و لایق و توانا در هر جریانی که هستند در جهت
مصالح نظام استفاده نمایند و در صورتیکه مدیریتی قوی باشد با تدبیر لازم از رشد
روحیه جریانگرائی و خط بازی در محدوده حیطه نظارت و مدیریت خود جلوگیری خواهدکرد.

جریانگرائی مدیریتها با توجه به نوع مسئولیت
سازمان آنها آثار متفاوتی بجا می گذارد و چون هر کدام از سازمانها از اهمیت خاصی
برخوردارند لذا در انتخاب آنها به نسبت اهمیتشان باید بر توانمندی مدیر و جریانگرا
نبودن او اهمیت داده شود. مثلاً در مدیریتهای سیاسی (فرماندار- استاندار- بخشدار)
که نقش نمایندگی دولت را در مناطق بر عهده دارند، همچنانکه دولت مسئول امور عامه
مردم است و نمی تواند حساب خود را از قسمت یا قسمتهائی از مردم جدا کند مدیریت
سیاسی هم باید از چنین ویژگی برخوردار بوده و عموم مردم ساکن در محدوده حیطه نظارت
خود را با یک چشم بنگرد و این نمی شود مگر با برخوردار بودن از توانمندی و لیاقت و
جریانگرا نبودن او.

حال اگر یک مدیریت سیاسی جریانگرا باشد طبعاً
در منطقه جریانی ار که خود به آن وابسته است مورد تأیید قار داده و در بهره مند
نمودن از مزایا و موقعیتها و امکانات، افراد طیف یا جریان خود را در اولویت قرار
داده و به آنها بها خواهد داد و مسائل و مشکلات آنها در اولویت مرتفع خواهد گردید
و آثار سوئی در منطقه بجا خواهد گذاشت زیرا مردم در جامعه اسلامی و از دولت اسلامی
و از نمایندگی دولت اسلامی انتظاری جز رعایت جنبه های عدالت و قسط اسلامی و بی
نظری ندارند. در چنین حالتی برای کسانیکه در جریان و گروه وابسته به مدیریت سیاسی
قرار دارند ممکن است روحیه شیطانی غرور و تکبر و خود برتر بینی نسبت به عامه مردم
و کینه جوئی و انگ زدن و بانزوا کشیدن افراد و جریانات و گروههای مخالف بوجود آید
و زمینه زشد تملق و چاپلوسی و تلاش جهت ایجاد رابطه و کانال ارتباط  و پارتی بازی باری افراد فرصت طلب ایجاد گردد.
در چنین وضعیتی در حل و فصل امور مردم، معیار و ملاک حق نخواهد بود بلکه حضور در
جریان یا طیف و یا میزان تأیید از جریان یا طیف وابسته به مدیریت ملاک و معیار
خواهد شد.

ازآثار خطرناک دیگر ضعیف و جریانی بودن مدیریت
سیاسی در یک منطقه ، ایجاد و تعمیق اختلافات منطقه ای و در گیریها و تشدید پدیده
خطرناک تفرقه و بهم خوردن وحدت امت حزب الله است، اگرچه امر تفرقه و تشتت علاوه بر
مسئله نقش و عملکرد مدیریت سیاسی علل دیگر هم دارد ولی جریانی بودن یک مدیریت می
تواند جداً این امر را تشدید کند و متقابلاً قوت و جریانی نبودن او می تواند از
شدت تفرقه ها و اختلافات بکاهد و با تدابیر سیاسی عامل مهمی در جهت رفع تفرقه ها و
ایجاد وحدت در امت حزب الله منطقه باشد. فلذا در گزینش مدیریتهای سیاسی می بایست
نهایت دقت بعمل آید تا از ویژگیهای مطلوب لیاقت و کاردانی و تدبیر و خطی نبودن
برخوردار بوده تا بتواند همچون پدری بر سر دستگاههای اجرائی و مردم منطقه با
مدیریت خود ضمن رفع تفرقه ها و ایجاد زمینه های وحدت باعث متحرک نمودن و هدایت
دستگاههای اجرائی محلی  مانع از پیچیدگی
امور مردم بگردد که در این زمینه بعداً بیشتر صحبت خواهد شد.

ذکر این نکته لازمست که درمورد شخصیتهای محلی
که موقعیتشان از جنبه سیاسی قوی برخوردار است مانند حضرات ائمه محترم جمعه و
نمایندگان مجلس، موضوع پدر بودن برای منطقه بیشتر مصداق پیدا می کند زیرا وقتی
حالت پدر بودن و بزرگتر بودن آنان برای مردم پذیرفته شد، بویژه ائمه محترم جمعه،
می توانند بعنوان مظهر وحدت امت در منطقه شناخته شد و عامل تحکیم پیوند ناگسستنی
امت و امام باشند. فلذا آنها بیش از هر کس بایدنسبت به این موضوع حساس و مراقب
باشند. چرا که اگر چنین حالتی در منطقه ای وجود نداشته باشد تدریجاً اعتماد مردم
سلب شده و اثرات سوء خود را بر نماز جمعه این سنگر و ستون مقاوم انقلاب اسلامی بجا
گذاشته  زمینه فعالیت  تبلیغات سوء منحرفین و مخالفین اسلام و انقلاب
و مخدوش نمودن چهره روحانیت عزیز و ترور شخصیت آنان و انزوای شخصیتهای اسلامی و
انقلابی را در ذهن عموم مردم بوجود خواهد آورد و تا کنون از این سوراخ انزوای
شخصیتهای اسلامی جامعه ما متأسفانه خیلی گزیده شده است.

اما غیر از مدیریت سیاسی به ترتیب در انتخاب
مدیریتهای قضائی- رسانه های گروهی- نظامی و انتظامی- فرهنگی و آموزشی و اداری باید
علاوه بر شرایط عمومی مذکور لیاقت و توانمندی و جریانگرا نبودن جداً لحاظ گردد
زیرا خطی بودن یک مسئول قضائی از قاضی گرفته تا دادستان و غیره می تواند آثار
مختلفی بجا گذاشته و از همه مهمتر در ایراد جوئی و پرونده سازی و رسیدگی به شکایات
و غیره بجای اینکه حق، ملاک و معیار باشد میزان تأیید یا مخالفت از جریان و گروه
مربوطه ملاک می گردد، و همین طور در رسانه های گروهی چون رادیو و تلویزیون و مجلات
و روزنامه ها و غیره با توجه به قدرت خاصی که از حیث سیاسی و جو عمومی در این
دستگاهها وجود دارد در مسائل یک منطقه می توانند نقش عمده داشته باشند. البته با
توجه به اینکه بحث در خصوص مسائل مترتب و سازمانهای مذکور در ارتباط با چگونگی انتخاب
مدیریتها نه موضوع این مطلب است و نه در این موضوع می گنجد به همین مقدار بسنده می
گردد.

اثر مهمی که پدیده جریانگرائی مدیریتها و یا
کارکنان یک سازمان بر مسائل مردم می گذارد اینست که مسائل مربوط به این مامر آنقدر
گرفتاری فکری و ذهنی ایجاد می نماید که مدیریت رااز پرداختن به حل مسائل دستگاه و
تدبیر لازم جهت حل مسائل  مردم و رفع
پیچیدگی های امور غافل می نماید که در این رابطه نیز توضیح داده خواهد شد. ادامه
دارد

 

/

پرسش و پاسخ

عصمت و الگو بودن انبياء

چگونه معصومين الگوي بشريتند؟

سئوال: خداوند مي فرمايد: (و لكم في رسول الله
اسوة حسنة) يعني پيامبر براي شما مؤمنان الگوئي نيكو است. سئوال اين است كه چگونه
مي توانند پيامبران و ائمه (ع) الگوي ما باشند در حالي كه آنها براي تزكيه خود
هيچگونه سختي و محنتي را تحمل نفرموده اند و آنچه بدست آورده اند به كمك نيروي
عصمت كه منحصراً از جانب پروردگار به آنها داده شده به دست آورده اند و همان گونه
كه خود فرموده اند عبادت آنها تنها براي شكرگذاري است نه براي مأمون بودن از
آلودگي به گناه پس چگونه مي توانند براي ما الگو باشند و چگونه ما مي توانيم از
آنها پيروي كنيم در حالي كه ما از چنين نيروئي محروميم؟(محمد باقر. ق. ك)

جواب: اولاً الگو بودن پيامبران و ائمه (ع) به
اي معني است كه بايد ساير مردم در رفتار و كردار و گفتار تا حد امكان از آنها
پيروي نمايند و سعي كنند به آنها نزديك شوند. و در اين جهت فرقي نيست كه منشأ
كردار و گفتار آنها چه انگيزه اي باشد. و فرقي در اين جهت ميان عصمت و عدم آن نيست
بلكه بايد گفت: همين الگو و اسوه قرار گرفتن آنها از سوي خداوند متعال يك دليل
عقلي روشني است بر لزوم عصمت آنان زيرا كسي كه در او كمترين احتمال اشتباه و لغزش
باشد نمي تواند از جانب خداوند بعنوان الگو براي جامعه مؤمنين معرفي شود، چون
اشتباه و گناه او موجب انحراف و سقوط همه پيروانش مي شود آن هم با حجت الهي. و
ممكن نيست خداوند خود براي مردمي كه هر روز به دستور او «اهدانا الصراط
المستقيم»مي گويند يك راه منحرف و جاده خطا و الگوي گناهكار يا اشتباه كاري قرار
دهد. اين اغراء به جهل بلكه اضلال و گمراه كردن مؤمنين است، و اين با حكمت و رحمت
و عدل الهي منافات دارد كه خود فرموده است: «و ما يضل له الا  الفاسقين»

او هيچگاه مؤمنان را به گمراهي سوق نمي دهد.

بنابراين اسوه بودن انبياء و ائمه (ع)
بزرگترين دليل بر عصمت آنها است حتي از اشتباه و خطا. و پاسخي دندان شكن است به
آنان كه گمان دارند عصمت آنها منحصراً در مورد بيان احكام است. زيرا طبق دستور به
تأسي و پيروي از اعمال و رفتار آنان هرگونه عمل آنها حجتي است از سوي خداوند و
دليلي است بر مشروعيت آن عمل پس حتي از اشتباه و خطا بايد مبرا و منزه باشند.

ثانياً- انبياء و ائمه(ع) در راه رسيدن به
مقامات قرب الهي، سختترين محنتها و مشكلترين رنجها و بيشترين مصيبتها را متحمل شده
اند. و اگر تحمل آن شدائد نبود به آن مقام قرب نائل نمي شدند. اگر سيد الشهداء (ع)
آن همه مصيبت را نمي ديد به آم مقام والا نمي رسيد. چنين نيست كه عصمت قله مقامات
معنوي باشد و چون انها به آن رسيده اند ديگر مقامي نمانده كه آن را كسب نمايند
بلكه آنها بيش از همه كس طالب كمال و مشتاق قرب الي الله و كسب معنويت اند. و لذا
درجات و مراتب آنها مختلف است «تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض» ما برخي از
پيامبران را بر برخي ديگر برتري داديم.

اگر مقام عصمت نهايت و غايت كمال بشري بود
بايد همه انبياء يكسان و در يك رتبه و مقام باشند زيرا از نظر عصمت اختلافي ندارند
و همه به يك معني و به يك اندازه معصومند ولي آنها بيش از همه كس براي دست يابي به
قله كمال سعي و كوشش كرده اند و رنج و سختي تحمل نموده اند و به همين دليل اسوه
مؤمنان و الگوي طالبان كمالند. چگونه مي توان گفت كه انبياء و اوليا براي رسيدن به
مقامات خود هيچ گونه رنجي و زحمتي را تحمل ننموده اند؟!

ثالثاً- عصمت در انبياء موجب سلب اختيار نيست.
آنها با اينكه داراي مقام عصمتند عمه انگيزه هاي گناه را نيز دارند و د رآنها هم
غرائز انساني موجود است ولي از گناه خودداري مي كنند و در اين خودداري از سوي
خداوند مؤيدند. عصمت مرحله اي بالا و والا از عدالت است با اين فرق كه عدالت ملكه
اي است اكتسابي و عصمت موهبتي است الهي. همان گونه كه عادل با وجود انگيزه گناه
خود نگهدار است  و در اين امر كاملاً مختار
و آزاد مي باشد، همچنان معصوم نيز با كمال اختيار و آزادي از گناه خودداري مي كند.
و هيچ قوه قاهره اي او را باز نمي دارد بلكه به اختيار خود ترك مي كند.

عصمت از آن جهت كه مانع گناه است يك سبب واضح
و روشن و يك دليل منطقي دارد. معصوم از نظر عرفانو ايمان به خدا در بالاترين درجه
است و ايمان مرحله اي بالاتر از علم است علم دانائي است ولي ايمان لمس و احساس است
علم احتمال صددرصد است كه هيچ احتمال خلاف در آن داده نمي شود و قابل كم و زياد
نيست ولي هر مطلبي كه به آن علم كامل داشته باشيم اگر مورد احساس و لمس قرار
بگيرد، يك  حالت ديگري در نفس خود احساس مي
كنيم و آن ايمان و اطمينان و يقين است. و اين حالت شدت و ضعف دارد همه ما به وجود
اتم علم و آگاهي داريم ولي بدون شك اگر آن را به رأي العين ببينيم به اطمينانمان
افزوده مي شود و اگر خود در شكافتن آن مباشرت داشته باشيم، اطمينان بيشتر و ايمان
كاملتري به آن پيدا مي شود و اگر حقيقت آن را بطور ملموس درك كنيم باز هم مرحله اي
بالاتر است.

علم به وجود خدا ممكن است از راه فلسفه و
برهان نظر در آيات آفاق و انفس به حد كمال برسد و همچنين علم به روز قيامت ولي آن
گاه كه پرده ها بالا رود و قيامت را لمس كنيم و خود را در محضر الهي ببينيم بدون
شك بر ايمان و اطمينان ما افزوده مي شود. كسي نمي تواند ادعا كند كه من چنان
ايماني دارم كه با ديدن و لمس آن حقايق بر ايمانم افزوده نمي شود بجز خواص اولياي
خدا. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» سخني بسيار بزرگ و
سنگين است  تنها كسي مي تواند آن را ادعا
كند كه پرده اي در برابر ديدگان او نيست (اگر پرده ها بالا رود بر يقين من افزوده
نمي گردد).

و فرمود: «من خدائي را كه نبينم نمي پرستم…
چشمان سر خدا را نمي بينند ولي دلها با حقيقت ايمان او را لمس مي كنند».

كسي كه چنين ايمان و اطميناني داشته باشد،
ايمان بخدا و به صفات جلال و جمال او قطعاً هميشه او را – آن گونه كه صفات حسني
جلوه گر جمال او است- حاضر  ناظر بر
كوچكترين حركت و خطور قلب بلكه بر ناخودآگاه خويش مي بيند «يعلم السر و الخفي»
نهان ها را مي داند بلكه مخفي تر از آنها را نيز مي داند مخفي تر از سر شايد
انگيزه هاي ناخودآگاه باشد. طبيعي است كه با چنين نظارت مستمر و با چنان قدرت و
احاطه اي هيچ حركتي از آنان بجز آن چه مورد رضاي او است صادر نمي شود. كسي كه غيب
عالم را مي بيند و وجهه ملكوتي اعمال را مشاهده مي كند «و كذلك نري ابراهيم ملكوت
السموات و الارض و ليكون من الموقنين» و چنان بود كه ابراهيم(ع) را ملكوت آسمانها
و زمين ارائه داديم تا از صاحبان يقين و اطمينان باشد. چنين كسي غيبت را چيزي بجز
خوردن مردار نمي بيند و لذا حضرت رسول الله (ص) به آن دو نفر كه غيبت كردند فرمود:
«انهشامنها» بخوريد از اين لاشه مردار. او با ديده جان بينش جان عالم را مي بيند و
با چشم ملكوتي مشاهده مي كند كه اينان لاشخورند.

كاملاً روشن و واضح است كه با چنين و چنان
اطمينان، گناهي از آنها سر نمي زند ولي با كمال اختيار. همچنانكه هر مؤمني به همان
درجه و رتبه اي كه ازايمان برخوردار است از گناه اجتناب مي كند در عين حال باكمال
اختيار خودداري مي نمايد.

بنابراين الگو بودن آنها براي ما بسيار روشن
است ما مانند نابينايان از بينائي آنها استفاده مي كنيم. شب، تاريك و راه پرخطر و
ما راهپيمايان شبكور، بهترين و مطمئنترين راه همين است كه پا جاي پاي آنها
بگذاريم. اگر بر اين امر اصرار داشته باشيم بدون شك لغزش ما بسيار كم خواهد بود.

و اما اين كه گفته ايد: پيامبران و ائمه(ع)
عبادت را تنها براي شكر نعمت انجام مي دهند، صحيح است ولي ما نيز بايد چنين باشيم
و شكرگزار اين همه نعمت بي پايان باشيم. مگر ما آن چه داريم از پيش خود داريم؟!
مگر عقل و نيرويي كه داريم نعمت الهي نيست؟! بنابراين همه بايد عبادت را به عنوان
شكر انجام دهيم  اختصاص به انبياء ندارد.

انحصار عصمت

سئوال: عصمت انبياء و ائمه (ع) بدون شك نه به
دليل نيروي غيبي بازدارنده است و نه به دليل خصوصيتي در ساختمان وجودي آنها زيرا
اگر چنين باشد مردم حق دارند به رهبر خود بگويند: «ما هم اگر جاي تو بوديم چون تو
بوديم» پس حتماً به دليل نوع بينش و درجه ايمان و يقين آنها است. در اينجا اين
سؤال پيش مي آيد كه آيا براي ساير مردم چنين امكاني وجود ندارد كه به همان درجه از
يقين و ايمان برسند؟ اگر اين امكان نيست باز آن اشكال پيش مي آيد كه چرا اين لياقت
و قابليت تنها در آنها است و ديگران محرومند. و اگر هست پس معصوم الزاماً منحصر در
انبياء و ائمه (ع) نيست. (اصفهان ع. ناصري)

جواب: در مورد نيروي غيبي بازدارنده ممكن است
گفته شود: در دوران كودكي نگهدارنده آن انسانهاي ممتاز از هر عيب و نقصي همان
نيروي غيبي است. اميرالمؤمنين (ع) درباره رسول اكرم(ص) فرموده است: «و لقد قرن
الله به صلي الله عليه و آله من لدن كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق
المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره» يعني از آن روز كه از شير باز داشته
شد خداوند عظيمترين ملك از ملائكه خود را با او قرين و همراه نمود كه روز و شب او
را در راه كرامت و بهترين سجاياي اخلاقي جهان مي برد…» دقت كنيد! نفرموده است او
را راهنمائي مي كرد بلكه او را مي برد. و از حضرت رسول (ص) نقل شده است كه در
دوران كودكي مكرر متوجه اين معني شده است كه يك نيروي غيبي او را از كارهاي
نامناسب باز مي داشته است. البته همان گونه كه گذشت ظاهراً اين امر اختصاص به
دوران كودكي آن حضرت داشته است و مربوط به جهاتي است كه از نظر اخلاقي و عرفي براي
كسي كه مي خواهد در آينده بزرگترين رهبر جامعه انسانيت باشد مناسب نبوده است.

و ظاهراً اين مطلب اختصاص به آن حضرت نداشته
است. ما معتقديم كه ائمه(ع) در دوران كودكي نيز از خطا و لغزش معصوم بوده اند و
حتماً همين نيروي غيبي آنها را نگه مي داشته و بعضي از آنها در همان دوران كودكي
به امامت رسيدند حضرت امام محمد جواد(ع) در هفت سالگي و حضرت مهدي(عج) در پنج
سالگي امام شدند. از انبيا نيز به صراحت آيه قرآن حضرت عيسي(ع) در كودكي به
پيامبري مبعوث شد. آن حضرت در حالي كه نوزاد يك روزه بود به مردم معترض كه مادر
پاك و مطهرش رامورد تهمت و انتقاد قرار دادند خطاب كرد و فرمود: «اني عبدالله
آتاني الكتاب و جعلني نبيا» من بنده خدايم. خدا بر من كتاب آسماني نازل فرموده و
مرا پيامبر قرار داده است. و درباره حضرت يحيي (ع) در قرآن آمده است: «و آتيناه
الحكم صبيا» حكم تفسير شده است به فهم و درايت و علم و همچنين به نبوت. هر كدام از
اينها باشد امري است غيرعادي كه در دوران كودكي به او عطا فرمود.

عنايت خداوند به انبياء  ائمه(ع) از اول ولادت بلكه پيش از ولادت يك امر
آشكار و روشن است. قضیه حضرت موسی(ع) در رآن که بتفصیل ذکر شده گواه این مدعا است.
ولادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) در خانه کعبه و با آن همه اعجاز نشانه واضحی از آن
عنایت است و انیها همه نشانگر این معنی است که این انسانهای پاک از روز اول تحت
عنایت خاص الهی قرار داشته اند ولذا از آنها تعبیر به مخلصین (بفتح لام) شده است
مخلص (بکسر لام) بمعنای کسی است که بدون شائبه ریا خدا را عبادت می کند ولی مخلص
بفتح لام بمعنای کسی است که خداوند او را خالص قرار داده است.

و از همین جا مطلب دوم نیز تا حدودی روشن می
شود. آری! می توان گفت: ساختمان وجودی آنها نیز با سایر مردم فرق دارد. و در
روایات بسیار آمده است که سرشت محمد و آل محمد(ص) با سایر مردم مختلف است. در
زیارت جامعه می خوانیم: «خلقکم الله انواراً فجعلکم بعرشه محدقین» منظور از سرشت
این جسم خاکی نیست بلکه آن روح انسانی است که حقیقت انسان همان است و اختلاف عظیمی
که در خصائص روانی انسان ها است، نشانگر اختلاف آن حقیقت است. «الناس معادن کمعادن
الذهب و الفضة» مردم همانند فلزات مختلف (طلا و نقره) متفاوتند.

گرچه بصورت ظاهر اختلاف انسانها تنها در عوارض
و ظواهر است و ماهیت آنها یکی است ولی اگر دقت شود امر بر عکس است و آنچه مایه
وحدت و تشابه است امری عرضی و ظاهری است و آن همین جسم خاکی است. و آنچه حقیقت و
ذات انسان است مختلف است. و لذا گفته اند: هر انسانی نوع مستقلی است، و در روایت
است که در روز قیامت که پرده ها بالا می رود و حقایق روشن می شود بعضی به صورت خوک
و بعضی به صورت میمون و بعضی به صورتهای دیگر محشور می شوند. آنجا حقیقت پوست می
اندازد و برهنه می شود.

و اما این سخن اعتراض آمیز که چرا خداوند به
ما آن خصائص ذاتی را نداده، سخنی بی مورد است زیرا در خلقت و تکوین هیچ جای اعتراض
نیست؛ آن چه داریم از فضل خداست نه از استحقاق ما. همانگونه که عقل و نیروی اراده
و اختیار موهبتی است الهی به انسانها، عصمت، رسالت و امامت نیز موهبتی است الهی.
خداوند در مورد رهبران یهود که بر نبوت رسول اکرم(ص) رشک می بردند و با علم و
آگاهی انکار حق می نمودند می فرماید: «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله»
آیا رشک می برند بر دیگران بر آن چه خداوند بر آنها تفضل فرموده است؟ و آیات دیگر
نیز بسیار است که نبوت را فضل و عنایت خاص الهی می داند که به هر که بخواهد تفضل
می فرماید: «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء».

اصولاً این آرزو که کاش من بجای پیامبر بودم
آرزوی امری است محال زیرا با فرض اختلاف سرشت همان گونه که محال است یک گوسفند،
انسان بشود و محال است سنگ، جاندار بشود، محال است یک انسان عادی جای پیامبر را
بگیرد.

درواقع این آرزو مانند این است که بگوید ای
کاش من نبودم و بجای من یک پیامبر به وجود می آمد. زیرا آن «من» که در پیامبر
است  ذاتاً با «من» افراد معمولی متفاوت
است. و هیچ ماهیتی تبدیل به ماهیت دیگر نمی شود. اگر یک انسان آرزو کند که یک
فرشته باشد تنها آرزوی نابودی خویش و به وجود آوردن یک فرشته را کرده است. و اگر
این مطلب را پذیرفتیم که طینت و سرشت انبیاء با سایر مردم اختلاف دارد آرزوی رسیدن
به مقام آنان نیز نظیر آرزوی ملک شدن خواهد بود.

البته این مطلب را نیز باید توجه داشته باشیم
که اخبار طینت منافاتی با اختیار ندارد. نه بالا بودن طینت انبیاء و ائمه (ع) موجب
سلب اختیار از آنان است و نه اختلافهای دیگری که در سرشت مردم است موجب اجبار بر
بدی یا خوبی است. همچنان که بدون شک عوامل ارثی و محیط اجتماعی  خانوادگی و غرایز درونی در انگیزه انسانی مؤثر
است و در روند زندگی او نقش بسیار مهمی دارد ولی اختیار را از او سلب نمی کند.

و امام مطلب سومی که در سئوال آمده و آن
استناد عصمت به درجه ایمان و بینش آنها است بطور اختصار پیرامون آن در پاسخ سئوال
پیشین سخنی داشتیم. اشکالی که شما بر این احتمال دارید این است که آیا سایر مردم
آن لیاقت را دارند که به همان درجه از ایمان برسند یا نه؟ در صورت اول معصومین
منحصر به انبیاء و ائمه(ع) نخواهند بود و در صورت دوم با همان اشکال سابق پیش می
آید.

در پاسخ به این اشکال می گوئیم: عقلاً هیچ
مانعی ندارد که انسانهای دیگر با علم و عمل صالح و جهاد با نفس به آن درجه از
ایمان برسند که هیچ گناهی از آنان سر نزند ولی عصمت تنها این نیست. زیرا اولاً
معصوم طبق عقیده مادر دوران کودکی نیز هیچ عمل ناشایستی از او سر نمی زند و ثانیاً
آنها حتی از روی اشتباه نیز مرتکب عمل ناشایست نمی شوند و عصمت از خطا دلیلی بجز
تأیید الهی ندارد. حتی آنان که عصمت از خطا در موضوعات برای آنان قائل نیستند ولی
در این جهت توافق دارند که آنان معصوم از خطا در بیان احکامند زیرا در غیر این
صورت نمی توان به گفته آنان اعتماد کرد. و ثالثاً عصمت برای آنان از نظر عقلی
الزامی است یعنی باید باشد زیرا در غیر این صورت نمی توانند الگوی بشریت باشند.
ولی برای دیگران الزاما عصمت از گناه عمدی نیز حاصل نمی شود بلکه یک امر احتمالی
است. بنابراین معصومینی که باید معصوم باشند منحصر در آنان است. و همچنین معصومین
از خطا و معصومین در تمام مدت عمر منحصر در آنان است.

 

/

وحدت، گامي مطمئن بسوي پيروزي

بماسبت هفته وحدت

سيد محمد جواد مهري

به پيشنهاد آيت الله العظمي منتظري، از روز 12
تا 17 ربيع الاول، هفته وحدت نامگذاري شده است. انتخاب اين روزها به عنوان هفته
وحدت، شايسته ترين انتخاب است زيرا روز 12 ربيع الاول، بعقيده برادران اهل
سنت،  روز فرخنده ولادت پيامبر بزرگ اسلام
حضرت محمد بن عبدالله (ص) است  روز 17 ربيع
الاول، به عقيده شيعيان، روز ولادت با سعادت آم بزرگوار است. و چه هفته اي شايسته
تر از هفته ولادت براي وحدت.

ما ضمن عرض تبريك فراوان بمناسبت فرا رسيدن
اين عيد بزرگ اسلامي به مقام والاي دوازدهمين جانشين آن حضرت، خاتم الاوصياء امام
زمان(عج) و نايب بر حقش امام خميني دام ظله و امت شهيد پرور امام، بحثي را تحت اين
عنوان تقديم خوانندگان عزيز مي كنيم كه روشن شود مقصود و مراد حضرت امام خميني و
اميد امت و امام حضرت آيت الله العظمي منتظري از وحدت چيست و محدوده آن كدام است و
با مخالفان وحدت چگونه بايد برخورد كرد؟

وحدت و برقراري نظم

يكي از انگيزه هاي مهم وحدت،‌ايجاد انسجام و
هماهنگي در جامعه اسلامي و در نتيجه استقرار آرامش و امنيت است كه بي گمان در چنين
جوي، انديشه ها شكوفاتر شده و روش هاي خدمت به 
مستضعفين و مبارزه با مستكبرين، روشن تر 
عملي تر مي شود. و از اين رو راه براي وحدت جهاني گشوده تر مي شود. و لذا
اندكي از آرزوهاي ما اين است كه روزي فرا رسد كه انسان ها سرستيز و ناسازگاري با
همنوعان خود نداشته و در سايه يك زندگي منظم و هماهنگ، آرامش در جهان برقرار شود.
براي اينكه يكي از انگيزه هاي وحدت، برقراري نظم و آرامش در بين مردم است.

و لذا حضرت امير(ع) به مالك اشتر، والي خود در
مصر، سفارش مي كند: با مردم خوشرفتاري كن كه آنها يا برادران ديني توأند و يا
همنوعان و نظيران تو از نظر آفرينش و خلقت. و اينكه، ما معتقديم در حكومت امام
زمان(عج) همه مردم با هم متحد مي شوند و عدالت و نظم بقرار مي گردد- كه در روايات
بطور كنايه از آن تعبير به همنشيني گرگ با گوسفند شده است- براي همين استكه وحدت
در جهان گسترش مي يابد و همه زير چتر اين وحدت در مي آيند. و اين وحدت بزرگ و
تبعيت از يك حاكم عادل، در گستره گيتي، نظم و آرامش را برقرار مي سازد.

بنابراين، اگر كسي خواهان نظم است، بايد در
ايجاد وحدت كوشش كند كه هرچه وحدت بيشتر شود، نظم افزونتر خواهد شد و هرچه از وحدت
كاسته شود، از آرامش كاسته خواهد شد. در قرآن به ما سفارش شده است كه براي رسيدن
به وحدت،‌حتي با اهل كتاب نيز با لحني آرام و روشي مسالمت آميز بحث كنيم و آنان را
از خود نرانيم.« ö@è% Ÿ@÷dr’¯»tƒ É=»tGÅ3ø9$# (#öqs9$yès? 4’n<Î) 7pyJÎ=Ÿ2 ¥ä!#uqy™ $uZoY÷t/ ö/ä3uZ÷t/ur žwr& y‰ç7÷ètR žwÎ) ©!$# Ÿwur x8Ύô³èS ¾ÏmÎ/ $\«ø‹x© Ÿwur x‹Ï‚­Gtƒ $uZàÒ÷èt/ $³Ò÷èt/ $\/$t/ö‘r& `ÏiB Èbrߊ «!$# 4 bÎ*sù (#öq©9uqs? (#qä9qà)sù (#r߉ygô©$# $¯Rr’Î/ šcqßJÎ=ó¡ãB  [1] »

بگو (اي پيامبر!) اي اهل كتاب! بيائيد از آن
كلمه حقي كه ميان ما و شما هست تبعيت كنيم كه همانا به جز خدا كسي را نپرستيم و با
او هيچ چيز را شريك قرار ندهيم و برخي از ما برخي ديگر را بجاي خدا، پروردگار قرار
ندهيد. پس اگر مخالفت ورزيدند، شما(مسلمانان) بگوئيد: گواه باشيد كه ما- در برابر
خدا- تسليم هستيم.

و در آيات زيادي كه قرآن با اهل كتاب بحث مي
كند، با زباني آرام- و بالتي هي احسن- آنان را به پيروي كردن از حق و كنار گذاردن
باطل دعوت مي كند، و آنجا كه مشركان و كافران لجاجت مي كنند و از وحدت گريزان مي
شوند،‌خداوند به مسلمانان دستور مي دهد كه از آنها دروي جوئيد زيرا كه در دين خود
اختلاف ورزيدند و به فرمان وحدت تسليم نشدند. و هشدارتان باد اي مسلمانان اگر
اختلاف داشته باشيد و هر يك براي خود گروهي تشكيل دهد و از «سواد اعظم» جدا باشد،
مانند مشركان و كافران است.

«* tûüÎ6ÏYãB Ïmø‹s9Î) çnqà)¨?$#ur (#qßJŠÏ%r&ur no4qn=¢Á9$# Ÿwur (#qçRqä3s? šÆÏB tûüÅ2Ύô³ßJø9$#    z`ÏB šúïÏ%©!$# (#qè%§sù öNßguZƒÏŠ

(#qçR%Ÿ2ur $Yèu‹Ï© ( ‘@ä. ¥>÷“Ïm $yJÎ/ öNÍkö‰y‰s9 tbqãm̍sù [2]»

 

از مشركان نباشيد، آنان كه دين فطرت خود را
پراكنده نمودند و گروه گروه شدند و هر گروهي به آنچه خود دارند، خوشحال و شادند.[3]

وحدت، برنامه پيامبران

قرآن وحدت و هماهنگي را برنامه پيامبران و هدف
بعثت مي داند و اكيداً سفارش مي كند كه همه با هم دين خدا را برپا داريد و زنهار
از تفرق و پراكندگي در دين كه اين مخالفت با خدا و پيام رسانان او است. «* tíuŽŸ° Nä3s9 z`ÏiB ÈûïÏe$!$# $tB 4Ӝ»ur ¾ÏmÎ/ %[nqçR ü“Ï%©!$#ur !$uZøŠym÷rr& y7ø‹s9Î) $tBur $uZøŠ¢¹ur ÿ¾ÏmÎ/ tLìÏdºtö/Î) 4Óy›qãBur #Ó|¤ŠÏãur ( ÷br& (#qãKŠÏ%r& tûïÏe$!$# Ÿwur (#qè%§xÿtGs? ÏmŠÏù 4 uŽã9x. ’n?tã tûüÏ.Ύô³ßJø9$# $tB öNèdqããô‰s? ÏmøŠs9Î) 4 ª!$# ûÓÉ<tFøgs† Ïmø‹s9Î) `tB âä!$t±o„ ü“ωöku‰ur Ïmø‹s9Î) `tB Ü=‹Ï^ム»[4]

 آئيني
را كه خداوند براي شما مسلمانان مقرر فرموده، همان است كه به نوح سفارش كرد و همان
كه به تو- اي پيامبر- وحي شد و به ابراهيم و موسي و عيسي(ع) وصيت نمود كه دين خدا
را – همه با هم- برپا داريد و در دين اختلاف و پراكندگي نداشته باشيد.

و در ادامه آيه توضيح مي دهد كه مشركان را
هيچگاه خوشايند نيست كه به سوي شما آيند و به دين خدا گرايش پيدا كنند و از تفرق
در دين دوري بجويند بلكه اين كار براي آنان بسيار گران تمام مي شود، چرا كه آنها
هواپرستي رابر خداپرستي و باطل را بر حق ترجيح مي دهند و از اين روي خداوند آنان
را به سوي خود هدايت نمي كند.

پس اگر كسي وحدت را نپذيرد و از آن دوري
گزيند، از هدايت خداوند نيز محروم خواهد بود ولي اگر انسان همگام با ديگران، در
راه مستقيم الهي، گام بردارد، از نعمت هدايت برخوردار بوده و رستگار و پيروز در
دنيا و آخرت خواهد شد.

وحدت از ديدگاه معصومين

حضرت اميرالمؤمنين(ع) كه بزرگترين الگوي حفظ
وحدت است و كسي است كه بالاترين محنت ها و سخت ترين مصيبت ها را براي حفظ وحدت امت
اسلامي بر خود پذيرفت[5]، در
يكي از خطبه ها مي فرمايد:

«و الزمواالسواد الأعظم فان يدالله مع
الجماعة. و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس للشيطان كما أن الشاذ من الغنم
للذئب. ألا من دعا الي هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحت عمامتي هذه!»[6]

هان! همگام با اكثريت مردم(كه در مسير حق اند)
حركت كنيد كه دست خدا بر سر جماعت است. و زنهار از تفرقه و پراكندگي بپرهيزيد زيرا
كسي كه از مردم كناره گيري كند، گرفتار شيطان مي شود همانگونه كه جدا مانده از
گوسفندان، دچار گرگ مي شود. هان! هر كس به اين شعار (تفرقه) مردم را دعوت كند، او
را بكشيد اگر چه در زير عمامه من باشد.

در اينجا ملاحظه مي كنيم كه حضرت امير(ع)
دستور قتل كسي را مي دهد كه مردم را به سوي اختلاف دعوت مي نمايد و در دين بدعت
ميگذارد. و قبل از آن حضرت، پيامبر اكرم(ص) كسي را كه از گروه مسلمانان جدا مي
شود، كافر خوانده و غير مسلمان خطاب مي نمايد:

«من فارق جامعة المسلمين فقد خلع ريقه الاسلام
من عنقه. قيل يا رسول الله: و ما جماعة المسلمين؟ قال: جماعة اهل الحق و ان قلوا[7]»

هر كه از جماعت مسلمين دوري جويد، ريسمان
اسلام را از گرد خود باز كرده است. از پيامبر(ص) پرسيدند: جماعت مسلمين كيانند؟
حضرت پاسخ داد: گروه حق جويان گرچه اندك باشند.

حضرت امير(ع) در يكي ديگر از خطبه هايش مي
فرمايد:

«و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقة خيرا ممن
مضي و لاممن بقي[8]»

خداوند سبحان به هيچ كس در اختلاف و پراكندگي،
خيري نداده است چه از گذشتگان و چه از ماندگان.

و آخرين وصيتي كه حضرت به فرزندانش مي فرمايد
اين است كه:

«اوصيك يا حسن و جميع ولدي و اهلي و من يبلغه
كتابي بتقوي الله ربكمو لا تمونن الا و انتم مسلمون و اعتصموابحبل الله جميعا و لا
تفرقوا»

وصيت مي كنم تو را اي حسن و تمام فرزندان و
خويشانم را و هر كه پيام مرا در مي يابد، به تقي و اينكه از دنيا نرويد مگر در
حالي كه مسلمان باشيد  به ريسمان الهي،
همگي چنگ بزنيد و هيچگاه متفرق  پراكنده
نشويد.

حضرت در اين وصيت سه جمله از قرآن بيان مي
كنند كه اگر مردم به اين سه جمله عمل كنند، بي گمان در دنياو آخرت، سعادتمند
خواهند شد. حضرت در  اين وصيت مهم خود، نه
تنها فرزندان و خانواده خود را منظور مي دارند كه تمام مردم را در همه زمانها و
مكان ها مورد سفارش قرار مي دهند و در حالي كه آنان را به تقوي  اسلام وصيت مي كنند، از همه مي خواهند كه با هم
به ريسمان الهي تمسك جويند و از تفرقه بپرهيزند.

آنچه از آيات قرآن و سخنان معصومين(ع) بر مي
آيد، اين است كه بايد وحدت و هماهنگي در جامعه حاكم باشد، و محور وحدت حق است، پس
همه مردم بايد گرداگرد اين محور جمع شوند و از آن پيروي كنند. و هركس از حق دوري
كند، به تفرقه روي آورده است. حضرت امير(ع) در روايتي مي فرمايند:

«و اما الفرقة فأهل الباطل و ان كثروا و اما
الجماعة فأهل الحق و ان قلوا[9]»

تفرقه در اهل باطل است هر چند زياد باشند و
اتحاد و اجتماع در اهل حق است گرچه كم باشند.

مبارزه با مخالفان وحدت

پس همانگونه كه از آيات و سخنان امامان بر مي
آيد، اهل باطل خواهان تفرقه و اختلاف اند و از اسلام بدورند و بايد با آنان به
مبارزه و پيكار برخاست. حضرت امير(ع) كه مي فرمايد: هر كس شعار اختلاف و تفرقه را
در بين مسلمين بلند كند با او كارزار كنيد و او را بقتل برسانيد،‌پس بدون شك با
آنان كه الگوهاي تفرقه و اختلاف اند و علناً با وحدت مسلمين مخالفت مي ورزند، بايد
بي محابا مبارزه كرد. حال بايد ديد مخالفان وحدت چه كساني هستند؟ و چگونه بايد با
آنها برخورد كرد؟

مخالفان وحدت

1-   
خطرناكترين مخالفان
وحدت، در زمان ما ابرجنايتكاران شرق و غرب هستند كه در رأس آنها شيطان بزرگ،
آمريكا است. اين استعمارگران خودخواه با پيروي از سياست: «اختلاف بيانداز و حكومت
كن» پيوسته آتش فتنه و تفرقه را در بين مسلمانان بر افروخته اند و با تمام مظاهر
وحدت به مبارزه اي سخت برخاسته اند و بوسيله سلاح هاي سرد و گرم و سلاح برنده
تبليغات با سران وحدت اسلامي پيكار مي كنند و از هر توطئه اي براي ايجاد اختلاف و
تنازع در بين مسلمانان فروگذار نيستند.

ما هم در مقابل، بايد لبه تيز سلاحهايمان را
به سوي آمريكا و ديگر ابرقدرتهاي ستمگر نشانه رويم و مبارزه اي آشتي ناپذير با
آنان داشته باشيم. و اين براي ما امكان پذير نيست مگر اينكه تمام اختلافات خود را
كنار گذاريم و باهمه مسلمانان، وحدت برقرار كنيم كه در غير اين صورت به پيروزي دست
نخواهيم يافت: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم[10]»
هرگز با هم تنازع و اختلاف نكنيد كه رسوا مي شويد و نيرويتان را از دست مي دهيد.

پس در برابر اين گروه كه ريشه فساد و فتنه اند
بايد با قاطعيت تمام ايستاد و نقشه هاي پليد آنان را در ايجاد اختلاف بين مسلمين
نقش برآب كرد.

2-   
دومين گروه از
مخالفان وحدت، دست پروردگان و سر سپردگان ابرقدرتها در كشورهاي اسلامي هستند.
اينان گرچه خطرشان كمتر از خود ابرقدرتها نيست زيرا مستقيماً با مردم سروكار دارند
و طبق دستور اربابان، در ايجاد شقاق و نفاق و فتنه هيچگاه كوتاهي نمي كنند! ولي
روش مبارزه با آنها فرق دارد. اينها چون ادعاي اسلام مي كنند لذا بايد نخست باپند
و اندرز آنها را نصيحت كرد و حجت را بر آنها كامل نمود؛ و اگر نصيحت هاي منصحان را
ناديده گرفتند، بايد همان  رفتار شديد را
با آنها در پيش گرفت، زيرا در آن صورت فرقي با اربابان خود ندارند. در قرآن مي
خوانيم: «* $pkš‰r’¯»tƒ tûïÏ%©!$# (#qãYtB#uä Ÿw (#rä‹Ï‚­Gs? yŠqåkuŽø9$# #“t»|Á¨Z9$#ur uä!$u‹Ï9÷rr& ¢ öNåkÝÕ÷èt/ âä!$uŠÏ9÷rr& <Ù÷èt/ 4 `tBur Nçl°;uqtGtƒ öNä3ZÏiB ¼çm¯RÎ*sù öNåk÷]ÏB 3 ¨bÎ) ©!$# Ÿw “ωôgtƒ tPöqs)ø9$# tûüÏJÎ=»©à9$#  [11] »

اي مؤمنان، با يهودان و نصاري پيوند دوستي
نبنديد، برخي از آنها دوستان برخي ديگرند، و هر كس از شما با آ نها پيمان دوستي
بندد از آنها خواهد بود و همانا خداوند گروه ستمگران را هدايت نمي كند.

3-   
سومين گروه از
مخالفان وحدت، وعاظ السلاطين و روحاني نماهائي هستند كه براي خشنودي دشمنان خدا،
دين خود را فروخته اند و با فتواهاي خود سعي در ايجاد تفرقه بين مسلمانان دارند.
اين روحاني نماهاي آتش افروز را بايد بي محابا رسوا كرد و مردم را از اغراض سوء و
نيت هاي پليدشان آگاه ساخت و گرنه ممكن است با سوء استفاده از مقام و لباس خويش،
بدترين و سهمگين ترين ضربه را به وحدت اسلامي بزنند.

و در كوتاه سخن، نخستين مبارزه را بايد با
ريشه هاي فساد كرد كه خداوند مي فرمايد: «öNèdqè=ÏG»s%ur 4Ó®Lym Ÿw šcqä3s? ×puZ÷GÏù tbqà6tƒur ß`ƒÏe$!$# ¼ã&—#à2 ¬! 4 ÂcÎ*sù (#öqygtGR$#  cÎ*sù ©!$# $yJÎ/ šcqè=yJ÷ètƒ ׎ÅÁt/[12]  »

با آنان كارزار كنيد تافتنه اي (در جهان)
نباشد و دين يكسره از آن خدا باشد. ولي اگر دسترسي به ريشه ها نبود بايد شاخ  برگهاي درخت فساد را قطع كرد تا ريشه آن تنها
بماند و آسيبي به وحدت گرايان نرسد.

مقصود از وحدت چيست؟

وحدتي كه آرمان بلند امام خميني است و در بيشتر
پيام ها و سخنراني ها از آن دفاع كرده و از ديرباز در تحقق آن كوشيده است، و از
سوئي ديگر آيت الله العظمي منتظري آنقدر به وحدت اهميت مي دهد و براي آن ارج قائل
است و آن را تنها راه رستگاري و رهائي امت پيامبر اكرم(ص) از چنگال خون آشام
استعمارگران بيدادگر مي داند و به همين منظور اعلام كرده است كه 12 تا 17 بيع
الاول به عنوان هفته وحدت نامگذاري شود. و جمهوري اسلامي براي اين هفته، مراسمي
باشكوه هر ساله برقرار مي كند؛ اين وحدت چيست و انگيزه ان چه مي باشد؟

برخي از ساده انديشان و يا مغرضان، وحدت را
چنين توصيف كرده اند: مقصود از وحدت اسلامي اين است كه سني ها دست از مذاهب خود
بردارند و به تشيع روي آورند يا اينكه شيعيان دست از تشيع بردارند و سني شوند!!
ولي روشن است كه مشعلداران وحدت هيچگاه چنين انگيزه و هدفي از مطرح كردن وحدت و
اتحاد نداشته اند بلكه اين را ضد وحدت مي دانند. عقيده و مذهب هر كس براي خودش
محترم است و نبايد گروندگان به مذاهب اسلامي مورد سرزنش يا اهانت قرار گيرند و يا
نسبت به عقايد آنان بي احترامي شود. و هدف از وحدت هم اين نيست كه بحثهاي كلامي
بين گروههاي اسلامي رد و بدل شود و بازار جدال گرم شود، بلكه منظور از وحدت اين
است كه هر كس با حفظ معتقدات خويش بايد با ساير مسلمين پيوند اخوت و برادري ببندد
و در برابر استعمارگران و ستم پيشگان و عوامل آنان ايستاده و در يك صف موصوص با
دشمنان مكتب مبارزه و پيكار كند.

و اگر كسي مي خواهد حقانيت مذهب خود را به
ديگران اعلام كند، مي بايست با بحث منطقي و با دليل و برهان مطالب خود را به
ديگران برساند بدون اينكه اهانت به معتقدات سايرين نمايد. تازه وقت براي اينگونه
بحثها زياد است. امروز بايد اساس اسلام را كه توسط ابرجنايتكاران مورد سوء قصد
قرار گرفته است دريافت. امروز هر مسلماني موظف است نداي غربت قرآن را لبيك گويد و
آن را از غربت درآورد. امروز بايد اختلافهاي جزئي را كنار گذاشت و اصل دين را
نگهداشت.

پيامبراكرم(ص) كه برنامه اخوت اسلامي را اجرا
كرد، مي خواست اسلام را كه ضعيف است تقويت كند و نيرو بخشد وگرنه بدون شك همه
افراد در عقيده هاي خود يكسان نبودند. اميرالمؤمنين (ع) آن همه رنجها و مصيبت ها
را براي حفظ اسلام تحمل كرد و به جزئيات نپرداخت. ساير امامان ما همين روش مقدس را
دنبال كردند براي اين كه حفظ اصل مكتب، هدف آنها بود.

امام خميني در اين باره مي فرمايد:

«حضرت امير(ع)،‌ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد
از رسول الله، در طول مدت عمرشان زجرها ديدند و در آن مدتي كه اختلافات بين دستجات
بود، ايشان آرامش را حفظ كردند براي اينكه اسلام محتاج به آرامش بود. حضرت رضا(ع)
در آن ابتلاءاتي كه داشت و در آن مصيبتهاي معنوي كه برايشان وارد مي شد، بدون
اينكه اختلاف ايجاد كند، با آرامش راه خود را پيش مي برد و مقيد بود كه آرامش را
حفظ كند. ما همه بايد اختلافات خود را عقلاً حل كنيم و نگذاريم منجر به سرو صدا و
اختلاف اندازي بشود.[13]»

بنابراين، غرض از وحدت اين است كه پيروان
مذاهب گوناگون اسلامي در عين اختلافات مذهبي، بايد در برابر بيگانگان و مخالفان
وحدت، اتحاد داشته باشند  تمام صفوف مسلمين
در يك صف واحد خلاصه شود و در برابر دشمنان اسلام با هم ايستادگي و مقاومت كنند تا
اسلام را از چنگال آنها نجات دهند.

در حالي كه يهود و نصاري، غرب و شرق، آمريكا و
شوروي و وابستگاه به آنها دست بدست هم داده با هم متحد شده اند، لازم است مسلمانان
براي نجات اسلام و مسلمين، با هم يكدست و يكصدا شوند و تمام مظاهر تفرقه و اختلاف
را بدور بريزند، تا اينكه هم در نزد خداوند سربلند باشند و هم دين خود را به اسلام
و قرآن ادا كنند. و مطمئن باشند كه امروز هر شعاري براي ايجاد اختلاف در بين
مسلمانان، بلند شود‌، از شيطان بزرگ سرچشمه گرفته است  بايد از ميان برود.

مردم مسلمان و مصمم ايران هم كه توانستند از
زير يوغ استعمار بيرون آمده و به پيروزي دست يابند، براي اين بود كه با هم متحد
شدند و با اطاعت از اوامر رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني، دست ابرقدرتها را از
كشور خود قطع نمودند و اين روش بايد سرمشق ديگران شود.

در خاتمه بار ديگر تكرار مي كنيم: غرض از
اتحاد با فرق و گروههاي اسلامي اين نيست كه ما از اصول اعتقادي و يا عملي خود چشم
پوشي كنيم و يا از آنان بخواهيم كه از برخي اصول اعتقادي خويش صرف نظر كنند، زيرا
اين مصالحه نه منطقي است و نه امكان پذير، بلكه وحدت و اتحاد در اين است كه
معتقدان هر مذهب اسلامي با حفظ معتقدات خويش، امت واحده اي را كه منظور نظر قرآن و
پيامبر اسلام(ص) است، تشكيل دهند تا نيروي بزرگي در برابر آن همه دشمنان مشتركي
باشند كه با اساس اسلام  به مبارزه و نبرد
برخاسته اند. ما كه داراي مشتركات ديني بسياري هستيم: همه به خداي واحد، پيامبر
واحد،‌قرآن واحد، قبله واحده معتقديم و همه دين اسلام را پذيرفته ايم و تنها در
اصول مذهب و برخي از احكام فروع دين با هم اختلاف نظر داريم، روانيست كه امروز
بجاي مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام بجان هم افتيم و دل پيامبر اسلام(ص) را
آزرده كنيم.

ما در عين حال كه از كوچكترين اصول اعتقادي و
احكام عملي خود چشم پوشي نمي كنيم، دست اخوت و برادري را بسوي تمام مسلمانان جهان
دراز كرده، آنان را به اتحاد و همبستگي فرا مي خوانيم و درخواست مي كنيم: نيروها
را براي مقابله با مخالفان وحدت بسيج كنند و در برابر دشمنان مشتركمان صف مرصوصي
تشكيل دهند و براي خدا دست از اختلافهاي فرقه اي بردارند. و اما آنان كه هنوز
اصرار و لجاجت مي ورزند، از آنها مي خواهيم فقط تا وقتي كه دشمنان مشترك ما وجود
دارند، صبر كنند و دست از لجاجت بردارند و از آن پس به كار خود ادامه دهند!!

امام خميني با فريادي رسا مسلمانان را چنين
دعوت مي كنند:

«اي مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام، ايمان
داريد، بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام، مجتمع شويد ودست
خيانت ابرقدرتان را از ممالك و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده
كنيد و دست از اختلافات و هواهاي نفساني برداريد كه شما داراي همه چيز هستيد.[14]

و اين نه تنها امام خميني است كه مسلمانان را
به وحدت فرا مي خواند بلكه اين نداي قرآن است كه پيوسته اعلام مي فرمايد:

«(#qßJÅÁtGôã$#ur È@ö7pt¿2 «!$# $Yè‹ÏJy_ Ÿwur (#qè%§xÿs? 4 [15]» به ريسمان الهي،‌چنگ بزنيد و هرگز متفرق و پراكنده نشويد. به اميد
بيداري تمام مسلمانان و اعتصام همگاني به حبل الله.

 



[1] – سوره آل عمران- آيه 64.

/

از گوشه و كنار جهان

خاورميانه بازار خريد سلاح

بزرگترين وارد كننده سلاح در سال 1983 پنج
كشور عربي بودند، كه از ميان آنها عراق با خريدن سلاحهائي به مبلغ 5 ميليارد دلار
در يكسال اولين كشور به شمار مي آيد. و پس از عراق، نوبت به عربستان سعودي مي رسد
كه 3/3 ميليارد دلار صرف خريد اسلحه كرده، و پس از آن، ليبي با 9/1 ميليارد دلار و
مصر با 7/1 ميليارد و پنجمين كشور سوريه با خريد 7/1 ميليارد دلار سلاح به حساب مي
آيند.

و اگر مجموع خريد اسلحه از سال 1979 تا سال
1983 را بررسي كنيم، در مي يابيم كه در اين چنين سال، سه كشور عراق، عربستان و
سوريه بيش از 40 ميليارد دلار صرف خريد سلاح كرده اند كه از اينها باز هم عراق با
صرف هزينه اي بالغ بر 6/17 ميليارد دلار در اولويت قرار دارد! و پس از آن عربستان
با 1/12 ميليارد و  سوريه با 5/10 ميليارد،
رتبه دوم و سوم را به خود اختصاص مي دهند.

لازم به تذكر است كه عراق در طول اين چند سال
نه تنها كشور خود را به افلاس كشانده بلكه كشورهاي مرتجع عرب را همچون عربستان و
كويت نيز به فلاكت كشانده است و با اين حال بدهي هايش به كشورهاي غربي و شرقي هر
سال رو به افزايش است.

عرفات هر دو جبهه را باخته است

روزنامه فرانسوي لوموند نوشت: گويا عرفات تمام
رويدادهاي خونين سپتامبر سياه را به فراموشي سپرده كه اكنون خود را سرسپرده شاه
حسين قرار داده و به پيمان فدرالي با اردن تن در داده است. اين روزنامه مي نويسد:
كوششهاي ديپلوماتيك عرفات در گذشته براي اين بود كه در واشنگتن در چارچوب
گفتگوهايش با اسرائيل- سازمان آزاديبخش فلسطين را برسميت بشناسد. لوموند اضافه مي
كند: عرفات كه مي دانست اسرائيل به هيچوجه حاضر نيست ساف را برسميت بشناسد،‌چرا به
اين ذلت تن در داد ظاهراً او مي خواست در يك آن هم ديپلومات باشد و هم انقلابي ولي
هر دو جبهه را باخت و اكنون نه مي تواند بجنگ بپردازد و نه دست آشتي به دشمن دراز
كند!

حجاب در دانشگاه مالزي،‌ممنوع!

هشت دختر دانشجو از حضور در سالنهاي درس در
دانشگاه تكنولوژي مالزي منع شدند. و دليل اين منع، طبق اعلام سخنگوي دانشگاه،
پوشيدن حجاب اسلامي است!

لازم به تذكر است كه وزارت آموزش و پرورش
مالزي، قبلاً اعلام كرده بود: اگر دانشجويان دختر، با حجاب اسلامي به دانشگاه حاضر
شوند، از ورود آنها به سالنهاي تدريس،‌جداً جلوگيري خواهد شد. جالب اينجا  است كه دليل اين كار را يكنواخت بودن لباس براي
تمام دانشجويان اعلام كرد  افزود: اگر برخي
با حجاب بخواهند حاضر شوند، ممكن است درشناسائي آنان با اشكالات روبرو شويم!!!

توجيه حمله احتمالي آمريكا

مجله ژونافريك فرانسوي نوشت: انگيزه هاي كه
رونالد ريگان را وادار ساخت، بمباران «ساف» را در تونس تأييد و صحه بگذارد، اين
بود كه مي خواست زمينه را براي هجوم احتمالي آمريكا بر سوريه، ليبي و ايران آماده
سازد و آن را كاري دست جلوه دهد.

اين مجله مي افزايد: گرچه تاكنون چنين هجومي
صورت نگرفته ولي هر لحظه احتمال آن هست. اين مجله همچنين يادآور شده: هدف بمباران
اسرائيل اين بود كه يك حالت تشنجي در كشورهاي عربي آفريقائي به وجود آورد تا اينكه
نبرد اعراب و اسرائيل (در خاورميانه) توجه كشورهاي غربي را جلب نكرده و اين بار به
اسرائيل چشم بدوزند كه با يك حمله برق آسا مي تواند تمام اميدهاي صلح و سازش را در
منطقه مبدل به يأس و نوميدي كند!!!

 

/

گوشه اي از امدادهاي الهي در عمليات عاشوراي 4

نامه اي از جبهه جنوب

« و لله جنود السموات والأرض و كان الله
عزيزاً حكيما»

همه اسلام در مقابل همه كفر با قامتي به
بلنداي ابديت ايستاده است. پس از قرنها كه اسلام در قيد حاكمات ظلم و جور بود با
رهبري حكيمانه امام خميني و ايثار و 
ازخودگذشتگي ملت شري ايران تجديد حياتي دوباره يافت و بر عليه حاكمان جور
فرمان ستيز داد. درگير و دار نبرد جنود حق با باطل در تمامي صحنه ها و جبهه ها چه
قبل و چه پس از پيروزي انقلاب، همواره دست غيبي هدايت گر روند امور بوده و اين امر
را بارها و بارها مقام معظم رهبري انقلاب و ديگر دست اندركاران گوشزد كرده اند
پيروزي مشت بر تانك مقدمه اي بيش نبود ولي بعنوان يك اصل كه همواره دست خدا حامي
مجاهدين راه حق مي باشد، در صدر باورها و اعتقادات اين ملت جاي گرفت.

جنگ تحميلي توسط استكبار جهاني به سرسپردگي
صدام كافر عفلقي كه با اهداف پليدي همچون به انحراف و توقف و در نتيجه به شكست
نظام نوين جمهوري اسلامي آغاز شد، سر فصل جديدي براي ظهور و بروز هزاران هزار
نمونه از امدادهاي غيبي و الهي در ياري و مساعدت اين ملت مظلوم و شريف بود، ملتي
كه جز براي حق و كسب رضاي او برنخاسته و هدفي جز استقرار نظام حكومتي خداوند
نداشت.

گو اينكه كم و بيش در فرصت هائي محدود و
بصورتي بسيار محدودتر به اين امدادها اشاره اي شده است ولي بايد اذعان كرد كه اين
امر نيز از ديگر مظلوميتهاي جمهوري اسلامي است كه با قلم و نوشتار نمي توان به
نزول امدادهاي الهي كه از مقوله ماديات نيستند اشاره كرد. اين محدوديت كه بدليل
ضعف بخورد سيستم فرهنگي و تبليغي موجود ما با مسئه جنگ است تا كنون ضربات بسيار
مهلكي را بر فرهنگ جنگ و تاريخ فرداي جنگ وارد كرده است دسته دسته از كساني كه در
سينه هاي خود انواع نزول اين امدادها را در معركه نبرد مشاهده كرده اند يا به فيض
شهادت نائل شده اند « و منهم من ينتظر»! آم مقداري هم كه به همت دست اندركاران
تبليغات جبهه جمع آوري شده و از درون سينه هاي رزمندگان كشف شده است كار چنداني
صورت نگرفته است نه فيلمي ساخته شده و نه تئاتري بروي صحنه رفته و نه به درون
كتابهاي ما راه يافته است و سئوالي كه هنوز بي پاسخ مانده است اين است كه اين
مظلوميت ها تا كي بايد در جبهه بماند؟

با اين مقدمه مختصر كه درد دل بود و به زبان
قلم بيان شده اشاره اي به نزول رحمت هاي الهي در گوشه اي از جبهه حق عليه باطل كه
در آبهاي هور العظيم در عمليات «عاشوراي 4» با رمز مقدس يا «موسي الكاظم» (ع) ساعت
2 نيمه شب در مورخه 1/8/64 توسط تيپ 9 بدر متشكل از رزمندگان و مجاهدان و عشاير
مسلمان عراقي تحت فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عليه رژيم مزدور بعث عراق
انجام شد مي نمائيم:

1-   
دو نفر از برادران شب
عمليات بسوي مواضع دشمن بعثي در حال حركت بودند با دو تيربار كه در قايق نصب شده
بود از محل نيروهاي خودي تا نزديكي نيروهاي دشمن فاصله زيادي بود آنها اين مسير را
با شوق هر چه تمامتر طي كردند به نزديكي مواضع آنها كه رسيدند با كمال تعجب ديدند
كه هر دو اسلحه كار نمي كند و گيركرده است مردد شدند كه چه كند آيا برگردند و يا
با اين مانع گير اسلحه ها با دشمن چگونه حمله كنند آخر الامر با توكل به خداي
تبارك و تعالي و با اطمينان به نصرت او و نزول امدادهاي غيبي او تصميم به ادامه
حركت گرتفند. به محلي كه بايد كار خود را شروع كنند و بر روي دشمن و مواضع او آتش
بگشايند كه رسيدند با كمال تعجب گير اسلحه ها برطرف شده وگوئي اين اسلحه ها هيچ
اشكالي نداشته اند بر دشمن تاختند و او را بسزاي جنايت ننگينش رساندند و بخاك مذلت
كشاندند.

2-   
از ديگر امدادهاي
عظيم الهي در اين عمليات بادي بود كه خداوند تبارك و تعالي به ياري و كمك مجاهدين
اسلام فرستاد. شب عمليات ساعاتي قبل از درگيري و هجوم لشكريان اسلام بادي در
سرتاسر منطقه وزيدن گرفت و با بهم خوردن ني هاي فراوان هور بهمديگر هرگونه حركت
قايقها،‌ غواصها و تردد نيروها را كه از جهت اصل غافلگيري دشمن در جنگ بسيار مهم و
حياتي و سرنوشت ساز در نتيجه هر جنگ هستند، استتار نمودند در حدي كه دشمن كافر
اصلاً متوجه نقل و انتقالات و تردد آنهمه قايق و نفرات و نيرو و حمل مهمات در چند
صدمتري اطراف خود نشده بود و بعضاً در خواب بسر مي بردند و بعبارتي خداوند در كنار
اين مسئله خواب را هم بر آنان مسلط ساخته بود كه از هر دو طرف ( وزيدن باد و خواب)
مورد صدمه و آسيب واقع گردند.

3-   
صداي قورباغه ها. كساني
كه با هورالعظيم آشنا هستند بخوبي ميدانند كه نزديكيهاي اذان مغرب و اندكي بعد از
آن صداي تمامي موجودات هور بلند مي شود علي الخصوص قورباغه كه صداي يكپارچه و
مجتمع آنها سكوت هور را مي شكند و در آن واحد سرو صداهاي بسيار عجيبي راه مي
اندازند  اين خود حكمتي و امدادي ديگر از
طرف خداي تبارك و تعالي بود. بدينصورت كه شب عمليات اين موجودات هور و قورباغه ها
برخلاف ديگر شبها كه هور كاملاً پس از مغرب آرام است  هيچ صدائي در هور شنيده نمي شود بناگاه نيروهاي
اسلام متوجه شدند كه در اوائل نيمه شب و نزديكي ساعت شروع عمليات بيكباره تمامي
آنها به سر وصدا افتاده بودند اين امر از چند جهت مورد استفاده و قوت قلب نيروهاي
سپاه اسلام قرار گرفت از طرفي حركات اوليه و پيشتازانه و خط شكنان گروه غواصي
گردانها را ساده كرد چون آنها بحدي بايد احتياط كنند كه دشمن حتي متوجه تغيير و
بهم خوردن آب نشود ديگر اينكه قايق ها 
افراد بايستي قبل از شروع و در آخرين لحظات شروع عمليات خود را تا حد ممكن
به دشمن برسانند و اين امر موجب سر وصدا بالطبع خواهد شد و روال طبيعي هور و حركت
آب بهم خورده و دشمن را حساس مي كند. از طرف ديگر موشهاي دريائي در اين ساعت شروع
به فعاليت نمودند و با جويدند و قطع كردن ني ها هرگونه سرو صداي نيروهاي سپاه
اسلام را خنثي ميكردند و حتي دشمن را خام مي نمودند و به بي خطري محيط اميدوار مي
كردند. از سوي ديگر اين امور باعث تقويت روحيه و قوت قلب رزمندگان دلير اسلام و
مجاهدين مسلمان عراقي شد. در حاليكه غواصها در آب شيرجه مي رفتند و از جهت دشمن
كاملاً مطمئن بودند.

4-   
حماسه ابوالخير:  شب قبل از عمليات يكي از فرماندهان دسته هاي
رزمي به افراد رزمنده دسته خود پيشنهاد كرد كه اسم همه را روي كاغذ بنويسند و قرعه
بكشند ببينند چه كسي به فيض عظيم شهادت نائل مي شود اسمها را روي تكه هاي كاغذ
نوشتند و با عشق و شور زائد الوصفي به شهادت، چشم بدستان فرمانده خود كه از
مجاهدين مسلمان عراقي بود دوختند كاغذها چند بار در هم مخلوط شد و دست فرمانده يكي
از كاغذها را از بقيه جدا كرد و روبروي جمعيت با كمال سرور و خوشحالي خواند:
ابوالخير! و بدينسان قرعه بنام خود او در آمده بود و خداي او را زودتر از ديگران
بجوار خود خوانده بود. پس از اينكه عمليات آغاز شد و دسته ابوالخير با موفقيت هرچه
تمامتر به مواضع خود رسيد و استقرار يافت 
نيروهاي دشمن بعثي را بهلاكت رساند دشمن شكست خورده و زبون طبق معمول پس از
هر حمله شروع به پاتك نمود در يكي از  اين
پاكها كه عصر روز اول عمليات صورت گرفت ابوالخير با راننده قايق خود و نيروهاي تحت
امر خود به تعقيب مزدوراني پرداخت كه اقدام به پاتك نموده بودند. او مي گفت به هر
صورت شده بايد اين متجاوزين را بهلاكت برسانيم تا جرأت پاتك زدن پيدا نكنند در حين
درگيري تيري به پيشاني ابوالخير اصابت كرد و او آرام و با آرامش روحي خاصي سرش را
بپائين آورد و اندكي خم شد و سر بر لب قايق گذاشت و بلقاء الله شتافت. راننده قايق
همچنان به تعقيب مزدوران مي پرداخت او تصميم گرفته بود كه انتقام فرمانده شهيد خود
را بگيرد بسرعت در آبهاي هورالعظيم پيش رفت تاخود را بيك قايق مزدور عراقي رساند و
با پهلوي قايق با سرعت هر چه تمامتر به بدنه قايق با سرنشينها و محموله مهماتي را
به داخل هور انداخت و بعد بلافاصله اسلحه كلاش فرمانده شهيد ابوالخير را كه در وسط
قايق دركنار پيكر مطهرش بود بدست گرفت و با شليك چند گلوله سه نفر آنها را به درك
واصل كرد و به عمر ننگينشان پايان داد و انتقام فرمانده خود را گرفت و بسوي موضع و
مقر خود برگشت. «اميد است قدر اين همه الطاف و امدادهاي الهي را بدانيم» والسلام.

 

/

نهضت مشروطيّت و توطئه هاي مخالفين

نهضتهاي آذربايجان و نقش روحانيت

قمست چهارم

حجة الاسلام و المسلمين سيد حسين موسوي تبريزي

در مقاله گذشته بحث ما در رابطه با نهضتهاي
اسلامي در آذربايجان و نقش روحانيت در آنها بود كه در مورد نهضت مشروطيت بيان
كرديم، و دو مرحله داشت: مرحله اول – قيام مردم سرتاسر ايران عليه حكومت استبدادي
ناصر الدين شاه و پسرش بود كه در آن مرحله روحانيت بزرگوار و مراجع تقليد در
سرتاسر ايران و نجف اشرف، طلايه داران انقلاب و رهبران مردم انقلابي بودند. و در
آذربايجان نيز مانند جاهاي ديگر ايران شخصيتهاي بزرگ علمي و ديني مانند مرحوم آيت
الله آقاي حاج ميرزا جوادآقا مجتهد، قيام مردم را رهبري ميكردند. مرحله دوم نهضت،
قيام مردم و مبارزات بسيار سخت و پيگير آنان در برابر محمد علي شاه بود كه پس زا
مظفر الدين شاه به سلطنت رسيد و بجهات تشابه بسيار زياد موقعيت و شرايط آن زمان با
شرايط فعلي جمهوري اسلامي،‌ برآن شديم كه مقداري در اين زمينه مفصل تر از نهضت
اولي مسائل را بررسي كنيم.

مخالفت محمد علي شاه با مشروطه

از ابتداي كار و شروع سلطنت خود اگر چه بظاهر
و بطور بسيار زيركانه از مجلس و قانون و مشروطه شدن شكل ظاهري حكومت ايران، دفاع
ميكرد و خود را حامي مشروطيت نشان ميداد و بارها نوشته بود و مي گفت كه من مسئوليت
بامضاء رساندن قانون اساسي را در زمان پدرم عهده دار بودم و پس از امضاي قانون
اساسي از طرف پدرم، مجلس شوراي ملي تأسيس شد و ايران در عداد حكومتهاي مشروطه
بشمار آمد، لكن در باطن امر با حمايت كامل و راهنمائيهاي دولت روسيه از سوئي، و
پشتيباني اربابان، مالكان بزرگ خود كامه و سرمايه داران وابسته و فرصت طلبان و
آشوبگران و اوباش از سوي ديگر و بوسيله شيطنتهائي كه از طرف دولت استعمارگر
انگلستان در ميان انقلابيون آزاديخواه و مشروطه طلبان شكل  مي گرفت، در سركوبي مجلس و نمايندگان مردم در
مجلس شوراي ملي و انجمنهاي مردمي و شكست دادن اساس نهضت مشروطيت، از هيچ كوششي
دريغ نميكرد و هنگاميكه مردم سرتاسر كشور پس از تحمل زحمات و رنجها  دادن قربانيها و مبارزات ايثارگرانه خود در
انتظار شيرينيهاي حكومت مردمي مشروطه بودند و نمايندگان خود را پس از تصويب قانون
اساسي و تأسيس مجلس شوراي ملي براي قانون گذاري و حمايت از حقوق حقه خود به مجلس
فرستاده بودند و درست هنگاميكه نمايندگان مردم در مجلس شورا و علما و مجتهدين و
مراجع تقليد از داخل و خارج در رابطه با اصلاح قوانين و تطبيق آنها با قوانين شرع
محمدي (ص) و نوشتن متمم قانون اساسي جلسه هاي مفصل و مداوم شبانه روزي تشكيل مي
دادند، محمد عليشاه خائن و منافق با كمك اربابان خارجي و ايادي پليد داخلي خود
براي نابودي مشروطيت واقعي كه خواسته بحق مردم انقلابي و ستمديده ايران بود،
برنامه هائي را تنظيم و بنموقع باجراء گذاشت.

و ما به نمونه هائي از آن اشاره مي كنيم و
اميدواريم از تاريخ درس بگيريم، و بفرمايش بزرگان علم تاريخ كه تاريخ گذشتگان عمر
ديگر آيندگان است، بتوانيم از تجربه تلخ آنان در نگهداري انقلاب اسلامي خودمان
بهره برداري نمائيم، همان گونه كه اميرالمؤمنين (ع) در اول حكومتشان فرمودند: «الا
و ان بليتكم قد عادت كهيأتها يوم بعث الله نبيكم(ص)(نهج البلاغه- خطبه 16)- آگاه
باشيد و بدانيد كه همان مسائل و مشكلاتي كه در زمان رسول الله(ص) بود و همان توطئه
هاو كارشكني ها و ابتلائات بازگشته و گريبانگير شما نيز گرديده است، و شما بايد از
اين مشكلات پيروزمندانه بيرون آئيد.

بهرحال دشمن همان دشمن است با تجربه اي بيشتر
و توطئه ها همان است با شكلي جديدتر و اينك چند نمونه از توطئه ها:

توطئه هاي محمد علي شاه

1-   
ايجاد اختلاف ميان
اقشار بزرگ روحانيت و مذهبيون متعصب غير روحاني اعم از بازاري و كشاورز و كارگر و
غيره با قشرهاي باصطلاح روشنفكر و تحصيل كرده هاي تازه باز گشته از غرب و طرفداران
آنان در ايران كه منجر به شكاف بزرگ در ميا آزاديخواهان مشروطيت گرديد.

2-   
انتشار روزنامه ها،
شب نامه ها، مجلات و نشريه هائي كه بسياري از آنها جز ايجاد شكاف و اختلاف در ميان
گروههاي مبارز و آزاديخواه،‌مأموريت ديگري نداشتند خصوصاً آنانكه در آن موقعيت
حساس مبارزه بعضي از مسائل و اعتقادات مذهبي و يا مراسم و شعائر سنتي مذهبي را كه
در ميان مردم مسلمان ايران رايج بود بباد مسخره و استهزاء ميگرفتند و تبليغات
مسموم جوانان مسلمان مذهبي را از دين و مذهب و دستجات حسيني و عزاداري و غيره
دلسرد و يا بدبين مي كردند و موجب نگراني و ناراحتي بسياري از روحانيون و متعصبين
مذهبي مي گشتند كه از اين راه بزرگترين ضربه را بر پيكر انقلاب مشروطيت زدند و
تنها سود آن عائد محمد علي شاه و دار و دسته او در ايران و استعمارگران خارج
(انگلستان و روسيه و پس از آنها آمريكا) گرديد.

و اين دو توطئه فوق، هم از طرف حكومتهاي
همجوار روسيه و عثماني تقويت مي شد، چرا كه آنان هرگز خوش نداشتند كه در جوار
منطقه حكومت سلطنتي و استبدادي آنان يك ملت، بيدار شده و حكومت مردمي ايجاد كند و
در برابر خودكامگيهاي سلاطين و دار و دسته آنان ايستادگي نمايند و بيم از اين
داشتند كه اين مسئله موجب بيداري ملتهاي آنان نيز گردد، (همچنانكه ارتجاع عرب كه
صدام ديوانه عفلقي را در رابطه با جنگ با تمام قوا تقويت مي كند. صرفاً بهمين جهت
است).

و از سوي ديگر استعمار پير انگلستان گرچه به
صورت ظاهر طرفدار حكومت مشروطه با عنوان ظاهري آن بود لكن هرگز با حكومت واقعي
مشروطه در ايران كه حكومت واقعي مشروطه در ايران كه حكومت مردم تؤام بااصول
اعتقادي اسلام مي باشد- نمي توانست همگام باشد و آنها مي خواستند كه بنام مشروطيت
و با دست افراد خود فروخته مقاصد شوم استعماري خود را از قبيل امتيازهاي: نفت-
تنباكو- مخابرات- راه آهن و بانكداري و غيره در انحصار خود در بياورند و لذا تمام
هدفهاي تيرهاي سهمگين تبليغاتي خود را بسوي اقشار روحانيت آگاه و مذهبيون متعصب و
آزاديخواه قرار دادند و بهر نحوي بود مي خواستند آنها را از صحنه جداساخته و يا در
اقليت بسيار ناچيزي قرار دهند.

3- ايجاد اختلاف در بين بزرگان علما و مراجع
تقليد بخصوص كسانيكه در صدر مشروطيت با هم همگام و همفكر بودند و براي بدست آوردن
حقوق حقه ملت مسلمان ايران مي جنگيدند و اين مسئله خطر بسيار جدي و قطعي براي
مشروطيت بود كه دشمنان اسلام و ايران پيش آوردند.

بعنوان مثال نوشته هائي كه از سوي طرفداران
بست نشين مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري كه يكي از شخصيتهاي بسيار بزرگ روحاني در
صدر مشروطيت بود كه باتمام قوا براي مبارزه بااستبداد و بدست آوردن مشروطه قيام
كرد لكن پس از مدتي خصوصاً در زمان محمد علي شاه به مخالفت با توطئه هائي، زير
عنوان مشروطيت موجود و شكل يافته آنزمان پرداخته بياوريم و نكاتي در اين نوشته ها
و نامه ها است كه نشان ميدهد چرا اين شخصيت بزرگ با مشروطه اي كه خودش ميخواسته،
مخالفت كرد و دليل مخالفت ايشان و مسببين و عاملين اين مخالفت چه كسان و چه
دستهائي بودند؟ اگرچه ما نمي توانيم به همه كارهائي كه ايشان دست زدند و يا همه
كساني كه در اطرا ايشان بودند صحه بگذاريم و دفاع كنيم، لكن آنچه مهم است شناختن
عوامل است.

پس از آنكه مرحوم شيخ فضل الله نوري اصلاحاتي
را در رابطه با قانون اساسي براي درج بعنوا متمم قانون اساسي ارائه داد و بعضي ها
به مخالفت برخاسته و نمي خواستند اصلاحات انجام گيرد، مرحوم شيخ فضل الله براي
اينكه اصلاحات حتماً صورت عمل پيدا كند بعنوان اعتراض، از تهران به صحن و حرم حضرت
عبدالعظيم مهاجرت كردند و با عده اي از علماي ديگر و مسلمين در آنجا به بست نشستند
در اين ميان بدست قلمداران خائن و بدخواه، بهانه افتاد كه عليه روحانيت عموماً و
شيخ فضل الله خصوصاً قلم فرسائي كنند و ايشان را به طرفداري از استبداد و مخالفت
با مشروطيت و آزاديخواهي متهم سازند، لذا لايحه اي از طرف بست نشينان به اين مضموم
منتشر شد.

بسمه تعالي بر عموم اهل اسلام اعلام ميدارد كه
امروز مجلس شوراي ملي منكر ندارد، نه از سلسله مجتهدين و نه از ساير طبقات. اينكه
ارباب حسد و اصحاب غرض مي گويند و مي نويسند و منتشر مي كنند كه جناب حجة الاسلام
و المسلمين آقاي حاج شيخ فضل الله سلمه الله تعالي منكر مجلس شوراي ملي مي باشد
دروغ است؛ دروغ. مكرر در همين موقع توقف زاويه مقدسه مطلب خودشانرا در منب رو در
محضر اظهار نمودند و در حضور گروهي انبوه از عالم و عامي، قرآن بيرون آورده و
قسمهاي غلاظ و شداد ياد كردند و مخصوصاً روز جمعه گذشته باين شرح نطق فرمودند كه:
ايها الناس من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم بلكه من مدخليت خود را در
تأسيس اين اساس بيش از همه كس ميدانم زيرا كه علماء بزرگ ما كه مجاور عتبات عاليات
و ساير ممالك هستند،‌هيچكس همراه نبودند،‌همه را با اقامه دليل و براهين من همراه
كردم. الان هم من همان هستم كه بودم، تغييري در مقصد و تجددي در رأي من بهم نرسيده
است، صريحاً مي گويم: من آن مجلس شوراي ملي را مي خواهم كه عموم مسلمانان آنرا مي
خواهند، باين معني كه اساسش اسلامي باشد و بر خلاف قرآن و شريعت محمدي و برخلاف
مذهب مقدس جعفري قانون نگذارد و اختلاف ميان 
ما و مذهبها است كه منكر اسلاميت و دشمن اين دين حنيف هستند.

سپس به معرفي عده اي از مخالفين اسلام كه در
آن زمان،‌تبليغات عليه اسلام مي كردند، پرداخت.

و در لايحه ديگري خطاب به مردم در رابطه با
روزنامه ها و شب نامه ها و آنانكه با اسلام به مخالفت برخاستند مي نويسند:

ناگهان ديده شد كه روزنامه هائي بهم رسيد در
تعداد بيش از هشتاد و شب نامه و اعلاناتي از اين طرف و آن طرف همه آنها محتوي بر
سخنان سخيف و كفريات گوناگون و هرزگيهاي رنگارنگ است. و نمونه هائي از روزنامه ها
را نقل مي كنند كه ما جملاتي از آنرا مي آوريم:

يكي از روزنامه «حبل المتين» كه در روزنامه
143 مجلس نيز درج گرديده است كه دين پيغمبر را كهنه نوشته و پيغمبر و عيسي را
شاگرد سياسي دانهاي اروپا و علماي سياسي دان اين زمان گفته و در ذكر اخبار رسول و
ائمه اطهار عليهم السلام تهديد كرده و نوشته: پس از اين به مزخرفات كهنه گوش
نخواهيم داد.

و در روزنامه صور اسرافيل، دين پيغمبر را
بازيچه خبر داده و در روزنامه كوكب دري؛ آباء و اجداد خود را در عقايد و اعمال
سابقه ابله و احمق ياد كرده و در كتاب طالب اُف اُضحيه و قرباني و زكوات را سفاهت
شمرده و در كوكب دري تحصيل علوم دينيه و فقهيه را تضييع عمر شمرده است و گفته كه
انسان بايد در ترقيات سياست و ازدياد ثروت برآيد. و در روزنامه «نداي وطن»؛ فاحشه
خانه و شراب فروشي را براي مخارج تنظيمات بلديه و تعمير كاروانسراها لازم شمرده و
در روزنامه «زشت و زيبا» صورت پيغمبر را با محمد عليشاه در دو صفحه كشيده و پيامبر
را تنها مقنن سياست عربستان گفته و در روزنامه تنبيه؛ علماي مذهب جعفري را بصورت
حيوانات كشيده است.

البته مثالهاي زيادي آورده اند كه بر شخص
متتبع كاملاً روشن و مبرهن مي سازد كه دستهاي بسيار شوم و مرموز اجانب و
استعمارگران بالخصوص انگلستان در كار بوده كه از آستين نويسندگان و روزنامه نويسان
غرب زده و خود فروخته بيرون آمده تا انقلاب بسيار خالص و زيبا و مردمي مردم مسلمان
ايران را در رابطه با مشروطيت، زشت جلوه داده و نابود سازند و يا پشت پرده عنوان
مشروطيت، مقاصد شوم خود را پياده كنند.

/

اسلام در استراليا

استاد
فخر الدين حجازي

از
پلکان مسجد عظيم و زيباي الزهراء در منطقة خرم«آرن کليف» شهر زيباي «سيدني» که
بالا مي رفتم  صداي پرجذبة امام مسجد به
گوش ميرسيد که به زبان فصيح عربي  از
انقلاب اسلامي ايران سخن مي‌گفت.

شبستان
وسيع و زيبا و تميز مسجد از خيل نمازگزاران موج ميزد و اطراف سقف مسجد را نام
مبارک چهارده معصوم زينت ميداد.

امام
مسجد، حجه‌الاسلام سيد هاشم، عالم شيعي لبناني‌‌الاصل است که سالها در قم تحصيل
کرده و بنمايندگي آيت الله‌العظمي منتظري به آن سامان رفته است.

عشق
و دوستي و برادري و هم آهنگي و يکرنگي به گرمي و فروغ نوري که از پنجره‌ها مي
تابيد و شيشه‌هاي رنگين را درخششي جالب مي‌بخشيد بر مسجد احاطه داشت و امام همچنين
نيرومند و پرتوان سخن مي‌گفت، از وحدت مسلمين و لزوم مبارزه با استعمار و اسرائيل
و از اعجاز انقلاب اسلامي ايران و طهارت و قدرت و علم و ايمان امام خميني و باز
همان شهار«الله واحد،خميني قائد» که هميشه در مجامع بيدار مسلمين بگوش ميرسيد.

با
خود گفتم: شگفتا اسلام کجا و اينجا کجا بيست و سه ساعت پرواز هواپيما تا اينجا
راهست جزيره‌اي بزرگ در آنسوي جهان در آبهاي اقيانوس کبير نزديک قطب جنوب که
تابستان ما زمستان آنجاست و شب ما روز آنها، و اسلام چگونه اينهمه راهها را در قرن
نوزدهم پيموده و به اينجا آمده است؟

اسلام
را چند شتربان افغاني به استراليا آورده‌اند و چند کاروان هندي که بعنوان اجير به
استراليا آمده‌اند تا راههاي کويري اين جزيره بزرگ پيموده شود و اينها اسلام را
نيز با خود به اين سامان آورده‌اند.

به
قول آن مستشرق اوپائي که گفته بود: علي رغم تبليغات گسترده مسيحيت و کمونيزم هر جا
که ميرويم مي بينيم شتر محمد(ص) پيشتر از همه جلو رفته است.

اين
شتربانها از سال1870 تا سال 1930 به ساکنين اولية استراليا کمک کردند و بتدريج در
اين قاره اسکان يافته ومساجدي ساده بر پاي ساختند،آنها با وجود جو مخالف، شور
مذهبي خويشرا مشتعل داشتند و عمل به اسلام و تبليغ ايمان را وجهه عمل خود ساختند و
شهرهاي«کول گاردي»،«پرت»،«شمال غربي»، سه مرکزي بودند که تلاش فکري و معنوي مسلمين
را در بر مي‌گرفتند و گروهي ديگر نيز مالاکائيهائي بودند که بصيد ماهي اشتغال
داشتند و مجدي در شهر«بروم»ساختند که آثاري از آن هنوز باقي است.

پس
از انقراض حکومت عثماني در پايان جنگ جهاني اول که تنها سفيد پوستن حق مهاجرت به
استراليا را داشتند، گروهي از مسلمانان يوگسلاوي و شبه جزيرة«بالکان» به استراليا
هجرت کردند و از طرف دولت، سرزمين‌هائي به آنان اختصاص داده شد، اينها در جنوب
غربي استراليا به کشاورزي پرداختند که بازماندگان آنها در نواحي«دني
بروک»،«يورک»  نواحي ديگر زندگي مي‌کنند و
در تبليغ اسلام کوششهاي زيادي دارند.

مسلمانان
شهر«پرت» نيز عليرغم برخوردهايي که با اديان و مذاهب ديگر دارند پيوندهاي مذهبي
خود را حفظ کرده‌اند و در مسجد اين شهر تلاشهاي تبليغي و اجتماعي و آموزشي خود را
گسترش مي‌دهند و در روزهاي جمعه و اعياد اسلامي اجتماعات فراواني در اين مسجد شکل
مي‌گيرد.

سومين
مرحله مهاجرت مسلمين به استراليا، پس از جنگ جهاني دوم صورت گرفت که از يوگسلاوي و
کشورهاي عربي به اين ناحيه هجرت کردند و اگر چه بعضي از آنها در فرهنگ غربي جذب
شده‌اند ولي دانشجويان اسلامي نقش مهمي  در
احياء و گسترش اسلام ايفا کرده‌اند.

د
رچهارمين مرحله که از شدت سياست تبعيضات ن‍ژادي در استراليا کاسته شد، مسلمانان
بيشتري از ترکيه و ديگر کشورهاي عربي  به
اين ناحيه هجرت کردند و اگرچه بعضي از آنها در فرهنگج غربي جذب شدند ولي دانشجويان
اسلامي نقش مهمي در احياء و گسترش اسلام ايفا کرده‌اند.

در
چهارمين مرحله از شدت سياست تبعيضات نژادي در استراليا کاسته شد، مسلمانان بيشتري
از ترکيه و ديگر کشورهاي آسيائي به استراليا آمدند بطويکه امروزه گروه فراواني از
مسلمين هند، پاکستان، مالزي، اندونزي و جزاير مجاور در استراليا سکونت دارند و از
نيمة سال 1970، ساکنين اين جزاير در جنوب غربي استراليا و بنادر آن اقامت گزيده‌اند.

جامعه
مسلمانان «کاتان نينگ» رامالاکائيهاي ساکن جزاير «کوکوس» و «کريسمس» تشکيل مي‌دهند
و اکنون دست‌اندرکار ساختمان مسجدي مي‌باشند، آنها عيد ميلاد حضرت رسول را با
شکوهي فراوان برپاي مي‌دارند. انجمن مسلمانان آنجا مسئوليت ثبت ازدواجها و آموزش
کودکان مسلمانان را به عهده دارند و هفته‌اي يکبار به جوانان قرائت قرآن و حديث مي‌آموزند
و جلسات آنها اغلب حس کنجکاوري غير مسلمان را نيز بر مي‌انگيزد.

شمال
غربي استراليا

سلمانان
شمال غربي استراليا را جزيره‌نشينان و اقوام مختلف ديگ از قبيل عربها، ترکها،
يوگسلاويها و غيره تشکيل مي‌دهند، انجمن اسلامي آنجا با وجود مشکلاتي فراوان
پيشرفتهاي چشمگيري دارد و مرکز اسلامي در بندر «هيدلاند» در شرف تکامل است، اين
انجمن فعالتيهاي بسياري در مناطق مختلف دارد و مي‌کوشد دستورات اسلام را به بهترين
وجهي اجرا کند.

در
شهرپِرت

انجمن
اسلامي پِرت در سال 1975 تأسيس شده و مرکزي در شهر خريداري کرده است و تلاشهايي
فراوان بکار مي‌برد و هر هفته برنامة تبليغي راديوئي دارد. در اين برنامه، قرآن و
حديث به زبانهاي مختلف تدريس مي‌شود و نماز جمعه به طرز با کشوهي در اين شهر برپا
مي‌گردد.

مسلمانان
شهر پرت که غالباً ترک هستند در اطراف منطقه «کانينگ» زندگي مي‌کنند و انجمني در
اين مطنقه تأسيس کرده‌اند و زميني براي ساختمان مسجد خريده‌اند و فعاليتهاي آنان
گسترش جالبي يافته است و انجمنهاي اسلامي ديگري به آنها پيوسته‌اند.

اتحاديه
انجمن‌هاي اسلامي استراليا

مسلمانان
استراليا در سال 1950 جهت سازماندهي خود اقدام به تأسيس انجمن‌هائي نمودند، اين
انجمن‌ها اقدام به تشکيل اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي در استراليا کردند و موفقيتهاي
بزرگي کسب کردند ول اکنون مواجه با مشکلاتي هستند که اهم آنها فقدان مبلغين شايسته
و امکانات مالي است و مسئله آموزش ديني خردسالان و بزرگسالان هم مشکلة بزرگي است
که توجه به آن ضرورتي کامل دارد. اخيراً اقداماتي جهت توجه به امور مذهبي در مدارس
انجام گرفته است وتنها آرزوي مسلمانان در شرايط کنوني تأسيس مدارس مذهبي است.

ارقام
رسمي

در
سرشماري سال 1971 تعداد مسلمانان استراليا 22311 نفر احصاء شد و در سال 1981 به دو
برابر يعني 56792 نفر رسيد ولي اين ارقام درست نيست زيرا بيشتر با توجه به مليّتها
آمارگيري مي‌شود ولي به گفته يکي از سازمانهاي اسلامي تعداد مسلمين استراليا سيصدهزار
نفر است و با بررسيهاي دقيقي که به عمل آمده، مسلمانان مقيم استراليا به نيم‌ميليون
نفر بالغ مي‌شوند. بيشتر مسلمانها در ايالتهاي «نيوسات ولز» «ويکتوريا» و
«کوئنزلند» بسر مي‌برند و گروهي نيز از خود مردم استراليا به اسلام گرويده‌اند.

در
آخرين سرشماري که در سال 1981 صورت گرفت معلوم شد که 3/27 درصد مسلمانان در
استراليا به دنيا آمده‌اند و 1/23 درصد از ترکيه و 3/20 درصد از قبرس هستند و
بيشتر آنها را جوانان تشکيل مي‌دهند.

سازمانهاي
اسلامي در استراليا

مسلمانان
استراليا از طريق شبکه‌هاي مختلف که براي کمک به مسلمانان شکل يافته‌اند حمايت مي‌شوند.
تعداد انجمن‌هاي اسلامي استراليا که به رسميت قانون رسيده است به پنجاه و پنج
انجمن بالغ مي‌شود و فعاليتهاي آنها در مساجد و مراکز اسلامي متمرکز است و هزينه‌هاي
آنها از طرف مسلمانان کشورهاي مختلف تأمين مي‌شوند.

انجمن‌هاي
اسلامي محلي در هر يک از ايالات استراليا شورائي تشکيل داده‌اند و شوراي فدرال که
بنام «افيک» مي‌باشد متشکل از يک نماينده از شوراي هر ايالت است.

فدراسيون
در راه خدمت به مصالح مسلمانان خدمت مي‌کند و به امامان مساجد و مدرسين اسلامي کمک
مالي مي‌کند و بناي مساجد و حفظ آنها را به عهده دارد و براي تربيت و آموزش جوانان
مسلمان، سمينارهاي تابستاني تشکيل مي‌دهد و صدور گواهي‌نامه براي گوشت حلال را
عهده‌دار است و روزنامه‌اي نيز منتشر مي‌کند ولي تأسف اينجاست که بيشترين هزينة
فدراسيون را عربستان سعودي مي‌پردازد و مي‌کوشد که اسلام بدون سياست را تبليغ کند
اگرچه مسلمين استراليا و خاصه جوانان مسلمان طرفدار انقلاب اسلامي هستند ولي بايد
شوراي فدرال (افيک) را از طريق کمک‌هاي مردمي، مستقل ساخت و توجه به اين حساسيت از
هر حيث لازم است.

مسلمانان
استراليا علاقه‌اي وافر در گسترش فرهنگ اسلامي از خود نشان مي‌دهند و هم اکنون بيش
از سي و هفت مسجد و تعدادي مدرسه درا ين کشور وجود دارد.

طبق
آخرين آمار رسمي هم اکنون 3700 دانش‌آموز مسلمان، زبان عربي و 2500 نفر زبان ترکي
را فرا مي‌گيرند و 12 روزنامه به زبانهاي ترکي و عربي از طرف شرکتهاي خصوصي در
استراليا منتشر مي‌شود و بطور تقريب 1400 ساعت برنامة عربي و ترکي از راديوهاي
محلي در سال 1983 و 80 ساعت از تلويزيون پخش گرديد.

در
استرالياي جنوبي

شهر
عظيم و زيبا «ملبورن» بندگاه بزرگي است که جنوب جهان را به همة قاره‌هاي عالم
پيوند مي‌دهد. در ميان مزارع سرسبز و گندم زارهاي انبوه و درختان تنومند شهري خود
را در کنارة دريا پهن کرده و آسمان خراشهاي بزرگي که نمودار رژيم سرمايه‌داري
استعماري است سر بر آسمان مي‌کشد.

در
اين شهر نيز انبوهي از مسلمانان به تعداد دويست هزار نفر زيست مي‌کنند که پنجاه
هزار نفرشان ترک هستند. در ملبورن پنج مسجد و 9 مرکز اسلامي وجود دارد و چون وحدت
نظر کاملي بين مساجد و مراکز اسلامي نيست وجود يک رهبري واحد و لايق از هر جهت
ضروري است.

مسجد
«پرستون»، مسجد مرکزي ملبورن است که امام سنّي مذهب آ» شيخ فهمي است که از عربستان
سعودي تغذيه و تقويت مي‌شود و مخالف انقلاب اسلامي است و روحاني ديگري نيز بنام
شيخ احمد که مصري است فعاليت اسلامي دارد و بين اين دو نفر و پيروانشان و بالاخره
بين اقليت شيعه و اکثريت تسنن اختلافاتي موجود است و مسلمانان انقلابي با شيخ
فهمي، حقوق بگير سعودي مخالف دارند و در خطبه‌هايش حضور نمي‌يابند. مسجد ديگر بنام
«کوبورک» محل اجتماعي مسلمانان ترک است و امام آن بنام «شيخ حسين بازي» فعاليتهاي
نسبتاً خوبي دارد.

مسجد
يوگسلاويها به امامت ابراهيم عمر از سوي سفارت يوگسلاوي در «کامبرا» هدايت مي‌شود.
مسجد آلبانيها هم به امامت شيخ رجب ادريسي اداره مي‌شود که مورد احترام اکثر
مسلمين «ملبورن» است.

مرکز
اسلامي «ويکتوريا» مهمترين و فعالترين مراکز اسلامي «ملبورن» است که امام جماعيت
آن «شيخ سعيد الخشين» است و برادراني فعال و متعهد از کشورهاي يوگسلاوي،مصر،
موناکوو لبنان در آن فعاليت دارند.شيخ سعيدالخشين که مصري‌الاصل است، روابط خوبي
با انقلاب اسلامي ايران دارد و در سال1360 در مراسم سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي
ايران به تهران آمده است. برادرش«محمودالخشين» نيز از عناصر فعال است که امامت
جماعت انجمن اسلامي دانشگاه «موناش» را عهده‌دار است و دانشجويان اين دانشگاه
اکثراً مالزيايي و طرفدار جمهوري اسلامي ايرانند.

جوانان
ترک زبان مسلمان هم تشکيلاتي دارند و با نمايندگان جمهوري اسلامي ايران روابطي خوب
برقرار کرده‌اند و تقاضاي روزنامه و فيلم و اسلايد از ما دارند تا بيشتر به اهداف
انقلاب اسلامي آشنا شوند.

اعضاي
انجمن اسلامي«ويکتوريا» مه افرادي مومن و روشن بين و طرفدار انقلاب اسلامي ايران
هستند، از اختلافات موجود بين مسلمين ملبورن نگران هستند و مي‌گويند بايستي از
نفوذ تبليغي عربستان سعودي جلوگيري کرد و نشريه‌اي بر زبانهاي انگليسي و عربي از
طرف جمهوري اسلامي ايران بايستي منتشر گردند و اظهار ميدارند که در اوائل انقلاب
که نشرية«الميزان» به کوشش حجه‌الاسلام منهاج نمايندة سابق امام در استراليا و
سفير فعلي ايران در نيجريه منتشر مي‌شد حرکت مفيدي در اتحاد مسلمانان به وجود
آورده بود.

انجمن
اسلامي دانشگاه«موناش» که اکثريت اعضاي آن را دانشجويان مسلمان مالزيايي تشکيل مي‌دهند
از طرفداران و حاميان انقلاب اسلامي ايران است و فعاليتهايي چشمگير دارد ولي از
طرف دولت مالزيا براي جلوگيري از تلاشهاي مفيد آنها توطئه‌هايي صورت مي‌گيرد و
حقوق جمعي از دانشجويان مسلمان مالزيا به همين جهت از طرف دولتشان قطع شده ‌است.

مسلمانان
لبناني هم تشکيلاتي دارند و فعلاً شيخ فهد مهدي روحاني لبناني به ادارة آنها
اهتمام ميورزد.عده‌اي از آنها طرفدار جمهوري اسلامي ايران هستند و معدودي ميکوشند
که اين تشکيلات را بسازمان امل در لبنان مرتبط سازند که طرفداران جمهوري اسلامي
موافق با چنين اقدامي نيستند.

تعدادي
ايراني نيز در ملبورن وجود دارند که دانشجويان اسلامي در بين آنها افرادي متعهد و
تشکيلاتي و مسلمان فداکارند و دوره‌هاي عالي دانشگاه را مي‌گذرانند و با انجمن‌هاي
اسلامي رابطه‌اي قويم دارند،عده‌اي ايراني بي‌تفاوت مشغول کسب‌و‌کار و تجارت و پول
درآوردنند و جمعي هم بهايي فراري در آنجا بسر مي‌برند که گاهي سر و صداهاي
مذبوحانه‌اي عليه ايران اسلامي راه مي‌اندازند و تشکيلات مسخره‌اي دارندگاهي در
پارکها با اجتماع چهل يا پنجاه نفري جيغ و دادي دارند و چيزهائي هم د ربعضي
روزنامه‌ها مي‌نويسند و مظلوم بازي راه مي‌اندازند.عده‌اي منافق هم آنجا رخنه کرده‌اند
و با چند دلار بيمة بيکاري زندگي مي‌کنند و تلاشهائي عليه انقلاب اسلامي دارند و
لجن پراکني مي‌کنند که که به مقامات استراليا هشدار داديم و قرار شد صداشان خفه
شود.

در
شهر ادلايد

شيعيان
شهر«ادلايد»انجمني دارند که رياست آن به عهدة«شاه نقوي» پاکستاني است.وي علاقه و
تعصب خاصي نسبت به تشيع دارد و مراسم سوگواري عاشورا با شکوهي خاص به همت او برپا
مي‌شود ولي روبطي اندک با برادران اهل تسنن دارد و معاونش يکنفر ايراني بنام«منصور
ساده» است که ده سال است در استراليا بسر مي‌برد و فردي معتدل‌تر است.

آنها
به انقلاب اسلامي ايران علاقه‌اي وافر دارند و مي‌خواهند که براي آنها کتاب و
نشريه و فيلم و اسلايد فرستاده شود.انجمن‌ اسلامي دانشگاه«ادلايد» نيز که اکثر
اعضاي آنرا دانشجويان فعال مالزيايي تشکيل مي‌دهند به انقلاب اسلامي ايران عشق مي‌ورزند
و خوهان اطلاعات بيشتري دربارة ايران هستند مسئول قبلي آنان جوان پرشور و مؤمني به
نام«احمد فاروق» بود که اکنون فارغ‌التحصيل شده ولي به تلاشهاي مفيد خود ادامه مي‌دهد.

مرکز
اسلامي استرالياي جنوبي

رئيس
اين مرکز به نام«عمرلوم» اهل مالزي جواني پرکار و فارغ‌التحصيل دانشگاه ادلايد است
و اين مرکز داراي دو امام جماعت است يکي بنام«حاج کاکا»که اهل يوگسلاوي است و بيش
از سي سال است که در ادلايد بسر مي‌برد و عضو فدراسيون شوراهاي اسلامي است و از
سوي سعوديها تغذيه مي‌شود و ديگري اهل ترکيه است که مدت مأموريتش پايان يافته و به
ترکيه بازمي‌گردد.اين مرکز با تلاشهاي مؤثر عمرلوم توانسته است تعداد بسياري از خانواده‌هاي
مسلمان را جذب کند و برنامه‌هاي ترتيبي براي کودکان و نوجوانان اجرا نمايد و به
آنها قرآن و حديث بياموزد.اين مرکز به انقلاب اسلامي ايران علاقه دارد و خواستار
اطلاعات بيشتري در مورد ايران است ولي حاج کاکا که اخيراً از امامت جماعت کنار
رفته و حقوق بگير سعوديهاست نسبت به جمهوري اسلامي ايران نظري موافق ندارد.

مجسد
ادلايد قديمي‌ترين مسجد استرالياست که صد سال پيش توسط افغانيها ساخته شده و اکنون
جزء آثار باستاني استرالياست و هر گونه تعميراتي 
در آن مستلزم اجازة دولت است،رئيس مسجد بنام«شفق تلاوانک» اهل يوگسلاوي است
و معاونش«محمد اشرف»اهل پاکستان است آنها هم به انقلاب اسلامي ايران علاقه دارند و
خواستار اطلاعات بيشتري دربارة ايران مي‌باشند.چون امام جماعت قبلي اين مسجد
بنام«امام شطي» به استرالياي غربي رفته است، قرار است امام جماعتي بنام«نبيل عمر
قشر» که اهل اردن است از سوي عربستان سعودي به اين مسجد بيايد ولي امناي مسجد گفته‌اند
چنانچه بخواهد عليه انقلاب اسلامي ايران موضع‌گيري کند عذر او را خواهند خواست.

مسلمانان«ادلايد»
موفق شده‌اند قطعه زميني در کنار مسجد خريداري کنند تا مسجد را توسعه دهند و
کلاسهائي در کنار آن بسازند ولي با مشکلات مالي روبرو هستند.

با
توجه به اهميت و حساسيت اين مسجد و حرکات گسترده عربستان سعودي و با توجه به اين
علاقه امناي اين مسجد به انقلاب اسلامي ايران، اقدامات لازمي از طرف جمهوري اسلامي
ايران در تقويت اين مرکز اسلامي از هر جهت ضروري به نظر مي‌رسد.

شهر
داروين

شهر
داروين که در شمال استراليا واقع است به علت دروي از ديگر شهرهاي اين کشور، از
حملات تبلغي عليه انقلاب اسلامي ايران مصونيّت بيشتري دارد و مسلمانانش به جمهوري
اسلامي ايران عشق مي‌ورند. در اين شهر حدود دو هزار نفر مسلمان از مليتهاي مختلف زندگي
مي‌کنند. اين شهر داراي مسجدي است که به همت مسلمانان آن شهر و سعوديها ساخته شده
است. امام مسجد فردي هندي بنام «عبدالقدوس» است که در مصر تحصيل کرده، و طرفدار
جمهوري اسلامي ايران است، انجمن اسلامي هم با مسجد همکاري دارد و رئيس آن مسلماني
از بنگلادش است همچنين شخصيتي علمي و اسلامي بنام «يوسف عصر مصري» استاد دانشگاه
داروين که داراي عقايد مذهبي و طرفدار انقلاب اسلامي و شيفتة شخصيت امام خميني است
با آنان همکاري دارد، آنها خواستار روابط بيشتر با جمهوري اسلامي و درک حقايق
انقلاب اسلامي ايران هستند.

کانبرا

شهر
زيبا و کوچک تازه‌سازي است که پايتخت اسرالياست و اندکي مسلمان دارد، بعلاوة اعضاي
سفارتخانه‌هاي اسلامي که در آنجا اقامت دارند و مسجدي براي اداري نماز برپاست و
دولت و پارلمان استراليا در اين شهر مستقر است. استراليائيها مسيحي هستند و اين
قارة بزرگ مدتها در استعمار انگليس بوده است و اکنون هم جيزء کشورهاي مشترک
المنافع است و فرماندار کل آ»جا را ملکه انگليس انتخاب مي‌کند و گوشة پرچمش نيز
پرچم انگليس است ولي استراليا داراي احزاب سياسي و پارلمان است و به صورت مستقل
اداره مي‌شود. نخست وزيرش شديداً طرفدار اسرائيل است و نطق عجيبي در سازمان
دانشجويان گلداماير ايراد کرده و از يهود و کشور اسرائيل تا تونسته ستايش کرده است
که متن آن نطق ننگين را خواندم. خدا همه‌شان را لعنت کند و به درک الاسفل بفرسند.

ولي
وزير خارجه‌شان که از خانواده‌اي فقير برخاسته و عضور حزب کارگر است، مرد مثبتي
است و به آزادي مي‌انديشد. ما با وزير خارجه‌شان ديداري داشتيم راجع به انقلاب و
امام سخن گفتيم و از روش مطبوعات و رسانه‌هاي آ»جا گله‌ها کرديم؛ مرد فهميده‌اي
بود و گفت: اگر راديوئي عليه شما سخني بگويد آن را مي‌بنديم. با رئيس مجلس ملي و
رئيس مجلس سناي آنجا هم حرفهائي زديم که هم تعارف داشت و هم الولتيماتوم در هر
صورت من که سياست سرم نمي‌شودف ديگران چيزهائي مي‌گفتند ما هم سري مي‌جنبانديم.

ولي
درد اينجاست که نان دهان ما اکنون در دست آنهاست. اين درد را کجا ببريم که ساليانه
بيش از سه ميليون تن گندم از آنها مي‌خريم و مقاديري گوشت و مجبوريم که با آ»ها
دوستي و تعارف داشته باشيم من نمي‌‌دانم اگر خدا از ما بپرسد که اين همه به شما آب
و زمين و آفتاب و مرتع و جنگل و بيشه و معدن دادم چرا دست حاجت به سوي بيگانه دراز
کرديد، جواب چه بدهيم؟!

ما
مردم عادت کرده‌ايم به مصرف و ديگران بايد بکارند تا ما بخوريم و اگر روزي کلک نفت
کنده شد معلوم نيست چه بلائي به سرمان بيايد، اين همه نيروي انساني و اين همه پول
سرگردان در درست سرمايه‌داران و اين همه منابع طبيعي، آخرش هم بايد گندم از
استراليا بياوريم و گوشت از نيوزلند و آرژانتين و برنج از تايلند و پنير از
دانمارک و کره از روماني و نخود و لوبيا از ترکيه و علوفه دامي و دانه مرغ از
جاهاي ديگر! پناه بر خدا.

نشستي
با وزير کشاورزي‌شان داشتيم و ديداري هم با کمپانيهاي گوشت و گندم. اللهم اجعل
عواقب امورنا خيرا.

در
سيدني

اين
بندر بزرگ و زيبا در کنارة اوقيانوس آرام و در ميانة کشتزارها و جنگلها پهن شده و
بناهاي عظيم و خيابانها و ميدانها و پارکهايش نيويورک و توکيو را به ياد مي‌آورد.
معلوم نيست چگونه انگليسها اين تمدن بزرگ را در اين سر دنيا بنا نهاده‌اند. شهري
زيبا و آباد و آزاد و غرق در فساد، فسادي سياه و سنگين و تهوع‌آور؛ همه‌اش زشتي و
پليدي و فحشاء و ننگ و رسوائي و مرکز هجوم توريستها و بندرگاهي عظيم براي ورود و
صدور کالاها.

ولي
در اين تاريکستان موحش هم نقطه‌هاي روشني از ايمان و اسلام به چشم مي‌خورد. بيش از
يکصد هزار مسلمان که تعداد چهل هزار نفر آن شيعه هستند در اين شهر زيست مي‌کنند که
مسجد دارند و مدرسه و انجمن اسلامي.

مساجد
مهم مسلمين چنين است:


مسجد ملک فيصل که به هزينة دولت سعودي ساخته شده و مربوط به اهل تسنن است لکن
مسلمانان متعهد و جوانان پرشور اين محل (ساري هيلز) نام مسجد را عوض کرده‌ و نام
«الفجر» بر آن نهاده‌اند و کوششهاي تبليغي چشمگيري دارند.


مسجد امام علي(ع) در محلة «لاکمبا» که متعلق به اهل تسنن است و به هزينة سعوديها و
مسلمانان محل ساخته شده. اين مسجد مربوط به مرکزا سلامي استرالياست و مراکز آموزشي
وسيعي را نيز به همراه دارد که به اطفال آموزش اسلامي مي‌دهد و تعداد اين مدارس 9
مدرسه است.

اين
مسجد بسيار با شکوه و زيباست و به هنگام نماز جمعه و اعياد اسلامي همة مسجد حتي
خيابانهاي اطراف از جمعيت موج مي‌زند و شکوهي خيره‌کننده ايجاد مي‌شود.

امام
مسجد، مردي مبارز و پرتوان و مؤمن بنام «شيخ تاج‌الدين الهلالي» است که تحصيل کردة
مصر است و از مصر به استراليا مهاجرت کرده است اين مرد مبارز در خطبه‌هاي پرشور
خود حکومتهاي مصر و ديگر دولتهاي ارتجاعي به ظاهر اسالمي را مورد حملة مستقيم قرار
مي‌دهد و انقلاب و جمهوري اسلامي ايران و امام خميني را با عظمت و حقانيّت مي‌ستايد
و مسلمين را به وحدت و مبارزه دعوت مي‌کند.

شيخ
تاج‌الديني الهلالي امام مسجد علي بن ابيطالب علام سنّي مذهب مصر که به علّت حمايت
از امام امّت و انقلاب اسلامي ايران محکوم به خروج از استراليا گرديد ولي به علت
مخالفت مسلمين و گروههاي مترقي استراليا از اخراجش جلوگيري شد.

سرانجام
سفراي کشورهاي مرتجع به ظاهر اسلامي در استراليا از او شکايت کردند و دولت
استراليا را تحت فشار قرار دادند تا اينکه وزارت مهاجرت استراليا حکم اخراج او را
صادر کرد.

صدور
اين حکم مقارن با اقامت ما، در سيدني بود که غوغائي برخاست و همه مساجد و مراکز
اسلامي در سراسر استراليا به حمايت او برخاستند و حتي کليساها به عنوان حمايت از
آزادي مذهب از او پشتيباني کردند و عده‌اي از نمايندگان پارلمان و اعضاي دولت
کارگري استراليا به اقدام وزير مهاجرت اعتراض کردند و روزنامه‌ها و رسانه‌ها نام و
عکس او را نشر دادند و کار به جائي رسيد که دولت استراليا از او عذر خواست و اين
مرد حق همچنان پاي برجاي ماند.

در
ديدارهائي که با او داشتيم مي‌گفت: اگر مرا از استراليا بيرون کنند تنها پناهگاهم
ايران است و جاي ديگر ندارم، مشاهدة چنين مردان و چنين مبارزاتي ما را به سيادت از
مسلمين در سراسر جهان نويد مي‌دهد.


مسجد الزهراء: اين مسجد را شيعيان مقيم سيدني اخيراً ساخته‌اند، مسجدي عظيم بر
بلندي، بر پاي ايستاده و از همه سوي مشتاقان ايمان را به خود مي‌خواند، جوانان
شيعة عرب خاصه لبنانيها تلاشي فراوان دارند و دانشجويان ايراني هم به آنها پيوسته‌اند.

امام
مسجد، حضرت حجت الاسلام «سيد هاشم» عالم مبارز لبناني است که سالها در قم به تحصيل
پرداخته و اکنون به نمايندگي حضرت آيت‌الله منتظري امامت مسجد و هدايت شيعيان را
به عهده دارد. سيّدي است خالص و مخلص و مبارز که توانسته است شيعيان را جذب کند و
کلاسهاي آموزشي برپاي دارد و نشريه‌اي مفيد و زيبا و پر تيراژ منتشر سازد.

آنچه
موجب شادماني و اميد است وحدت بين برادران اهل تشيع و تسنن و روابط صميمانه ميان
امامان مساجد است بطوريک هدر مساجد يکديگر حضور پيدا مي‌کنند و نماز وحدت مي‌خوانند.

دانشجويان
مسلمان هم که از کشورهاي مختلف در استراليا تحصيل مي‌کنند خوشبختانه روابطي
صميمانه و تلاشي مفيد براي گسترش اسلام دارند و در نشستي که با دانشجويان مسلمان
در دانشگاه‌هاي کامبرا و سيدني داشتم اجتماع آنها اميد بخش بود و همگي به انقلاب
اسلامي ايران علاقه‌اي وافر داشتند البته از طرف دشمنان هم تلاشهاي مزبوحانه‌اي
انجام مي‌شد که بي‌ثمر مي‌ماند. در اين نشستها به سئوالات دانشجويان و القاءاتي که
از سوي مخالفان انجام يافت پاسخ داده شد.

دانشجويان
ايراني همه جا در تلاش و خدمت بودند و مقامات عاليه تحصيلي را مي‌گذرانديدند. اميد
است که عالمان متعهدي از ايران به چنين نقاط تشنه‌اي که چشم به هدايت و حمايت
دارند، سفر کنند و شيفتگان عدالت و آزادي و ايمان را به حقيقت اسلام آشنا سازند.

 

/

سنّ رسول خدا(ص) و خديجه در هنگام ازدواج

درس‌هايي
از تاريخ تحليلي

سخني
دربارة سنّ رسول خدا(ص) و خديجه در هنگام ازدواج

بخش
دوم

حجت‌الاسلام
والمسلمين رسولي محلاتي

قسمت
دوم

دربارة
سن رسول خدا(ص) در هنگام ازدواج عموماً گفته‌اند: آن حضرت در آن هنگام بيت و پنج
سال از عمر شريفش گذشته بود.

ولي
دربارة سن خديجه عليها السلام اختلافي در روايات ديده مي‌شود كه مشهور در آن‌ها
نيز آن است كه خديجه در آن هنگام چهل سال داشت.

و
در برابر اين قول مشهور اقوال ديگري نيز هست مانند قول 25 و 28 سال و 30 سال و 35
و 45 سال …1 و از برخي نقل شده كه قول نخست را ترجيح داده‌اند ولي
دليلي براي آن ذكر نكرده است 2، و شايد توجيه ديگري را كه برخي از
نويسندگان كرده‌اند بتواند دليل و يا تأييدي بر اين قول و يا قول‌هاي دوم و سوم
نيز باشد كه گفته‌اند:


با توجه به فرزنداني كه خديجه به دنيا آورده مي‌توان احتمال داد كه سن خديجه كمتر
از چهل سال بوده و تاريخ نگاران عرب رقم «چهل» را به دليل آنكه رقم كاملي است
انتخاب كرده‌اند.3

نگارنده
گويد: تاييد ديگر اين گفتار نيز حمل فاطمه سلام الله عليها و ولادت آن بانوي
محترمه در سال پنجم بعثت مي‌باشد كه انشاء‌الله در جاي خود به طور تفصيل روي آن
بحث خواهد شد و اكنون به طور اجمال بيان گرديد، كه چون طبق روايات معتبر محدثين
شيعه رضوان‌الله عليهم فاطمه عليها السلام مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت
رسول خدا(ص) به دنيا آمده موجب ايراد برخي از برادران اهل سنت كه ولادت آن بانوي
عالميان را پنج سال قبل از بعثت دانسته‌اند قرار گرفته، و موجب استبعاد آنان شده
چون روي روايات شيعه و قول مشهور دربارة سن حضرت خديجه در وقت ازدواج با رسول
خدا(ص) لازم آيد كه خديجه در سن 60 سالگي به فاطمه عليها السلام حامله شده باشد، و
اين مطلب روي جريان طبيعي و عادي بعيد است، كه البته اين استبعاد پاسخ‌هاي ديگري
هم دارد و يكي از آن‌ها همين است كه شنيديد و بقيه را هم انشانء‌الله تعالي در جاي
خود ذكر خواهيم كرد … و به هر صورت مشهور همان است كه خديجه در آن هنگام چهل
ساله بوده ولي قول به اينكه بيست و هشت ساله بوده نيز خالي از قوت نيست چنانچه در
چند حديث آمده است4، والله اعلم.

اين
راه هم بد نيست بدانيد كه:

برخي
عقيده دارند خديجه سلام الله عليها در هنگام ازدواج با رسول خدا(ص) با كره بوده و
قبلاً شوهري نكرده بود، و در اين باره به حديثي كه ابن شهر آشوب در مناقب روايت
كرده تمسك جسته‌اند كه مي‌گويد:

«…
وروي احمد البلاذري و ابوالقاسم الكوفي في كتابي‌هما و المرتضي في الشافي، و
ابوجعفر في التلخيص: ان النبي ـ صلي‌الله عليه و آله ـ تزوج بها و كانت عذراء …»

«بؤكد
ذلك ما ذكر في كتابي الانوار و البدع: ان رقيه و زينب كانتا ابنتي هاله اخت خديجه»5

يعني
ـ احمد بلاذي و ابوالقاسم كوفي در كتاب‌هاي خود و سيد مرتضي در كتاب شافي و شيخ
ابوجعفر طوسي در كتاب تلخيص روايت كرده‌اند كه هنگامي كه رسول خدا(ص) با خديجه
ازدواج كرد آن بانوي محترمه باكره بود، و تأييد اين گفتار مطلب ديگري است كه در
كتاب‌هاي الانوار و البدع روايت شده كه رقيه و زينب دختران «هاله» خواهر خديجه
بوده‌اند نه خود خديجه …

و
نيز به گفتار صاحب كتاب الاستغاثه استشهاد كرده‌اند كه گويد:

«..
همه كساني كه اخبار نقل كرده و روايات از آن‌ها بجاي مانده از شيعه و اهل سنت
اجماع دارند كه مردي از اشراف قريش و رؤساي آن‌ها نمانده بود كه به خواستگاري
خديجه نرود و درصدد آن برنيايد، و خديجه همة آن‌ها را بازگردانده و يا پاسخ ردّ به
آنها داد و چون رسول خدا(ص) او را به همسري خويش درآورد زنان قريش بر او خشم كرده
واز او كناره‌گيري كردند و به او گفتند: بزرگان و اشراف قريش از تو خواستگاري
كردند و به همسري هيچ‌يك از آن‌ها در نيامدي و به همسري محمد، يتيم ابوطالب كه مرد
فقيري است و مالي ندارد درآمدي؟ و با اينحال چگونه اهل فهم مي‌توانند بپذيرند كه
خديجه به همسري مردي اعرابي از بني تميم درآمده و بزرگان قريش را نپذيرفته باشد؟
… و اين مطلبي است كه مردم صاحب نظر آنرا نمي‌پذيرند …»6

و
به دنبال آن اين بحث عنوان شده كه آيا رقيه و ام كلثوم كه به همسري عثمان درآمدند
و همچنين زينب كه همسر ابوالعاص بن ربيع گرديد دختران صلبي و واقعي رسول خدا(ص)
بودند و يا ربيبة آن حضرت بوده‌اند …7

ولي
به نظر نگارنده روايت ابن شهرآشوب با توجه به اينكه مي‌تواند معناي ديگري داشته
باشد كه نمونه‌اش دربارة برخي از بزرگ زنان عالم نيز وارد شده و اكنون جاي توضيح و
بحث بيشتر در ان باره نيست نمي‌تواند در برابر آن شهرت بسياري كه دربارة ازدواج
خديجه قبل از مفتخر شدن به همسري رسول خدا با دو شوهر خود بود، مقاومت كند…

و
چنانچه علامة شوشتري در قاموس الرجال گويد: اصل اين نسبت نيز مورد ترديد است و
ابوالقاسم كوفي نيز مرد فاسد المذهب و بي‌عقلي بوده و سيد و شيخ رحمهما الله تعالي
نيز احتمالاً قول همان ابوالقاسم كوفي را نقل كرده‌اند نه اينكه مختار خودشان بوده
8

و
همچنين استبعادي كه در گفتار صاحب كتاب الاستغاثه بود نيروي برابري با آن شهرت را
ندارد و بهتر آن است كه اين بحث را به همين جا خاتمه داده و به دنبال بحث در موضوع
بعدي برويم.

 

مراسم
عقد و ازدواج

 

مشهور
آن است كه خواستگاري و خطبة عقد بوسيله ابوطالب عموي رسول خدا (صلي‌الله عليه و
آله وسلم) انجام گيرد و پذيرش و قبول آن نيز از سوي عمرو بن اسد ـ عموي خديجه ـ
صورت گرفت. و در برابر اين گفتار مشهور، اقوال ديگري نيز وجود دارد …

مانند
اينكه خطبة عقد بوسيلة حمزه بن عبدالمطلب يا ديگري از عموهاي آن حضرت انجام شد…

و
يا اينكه پدر خديجه ـ خويلد بن اسد ـ و يا پسر عموي خديجه ورقه بن نوفل از طرف
خديجه قبول كرده و آن بانوي محترمه را به عقد رسول خدا درآورد …

و
بلكه در پاره‌ايث از روايات گفتار نابجاي ديگري نيز نقل شده كه خديجه به پدر خود
خويلد شرابي داده و او را مست كرد.

و
او در حال مستي اين ازدواج را پذيرفت چون به حال عادي بازگشت و از جريان مطلع
گرديد بناي مخالفت با اين ازدواج را گذارده و بالاخره با وساطت و پادرمياني برخي
از نزديكان به ازدواج مزبور تن داده و آن را پذيرفت …

سخني
درباره‌ي سنّ رسول خدا(ص) و خديجه در هنگام ازدواج

که
پاسخ آن را چند تن از راويان و اهل تاريخ عهده‌دار شده که ما متن گفتار ابن سعد را
در طبقات براي شما انتخاب کرده و نقل مي‌کنيم که پس از ذکر چند روايت بدين مضمون
مي‌گويد:

«و
قال محمدبن عمر: فهذا کلّه عندنا غلط و وهم، والثبت عندنا المحفوظ عن اهل العلم ان
اباها خويلدبن اسد مات قبل الفجار،‌و انّ عمّها عمروبن اسد زوجها رسول الله صلي
الله عليه و آله…»

يعني:
محمدبن عمر گفته است که تمامي اين روايات در نزد ما ناصحيح و موهوم است و صحيح و
ثابت نزد ما و دانشمندان آن است که پدر خديجه يعني خويلدبن اسد پيش از جنگ فجار از
دنيا رفته بود و عمويش عمروبن اسد او را به ازدواج رسول خدا(ص) درآورد…

و
نظير همين عبارت از واقدي نقل شده

وهم
چنين اقوال غير مشهور ديگر را نيز پاسخ داده و نيازي به ذکر آنها نيست…

يک
اشتباه تاريخي ديگر

و
نيز در پاره‌اي از رواياتي که در مورد اين ازدواج فرخنده رسيده ظاهراً يک اشتباه
ديگري نيز رخ داده بجاي عمومي خديجه ـ يعني عمروبن اسد ت ورقه‌ بن نوفل بن اسد
(بعنوان عموي خديجه) آمده که اين مطلب گذشته از آنکه در اصل خلاف مشهور است از نظر
نسبي هم اشتباه است.

زيرا
ورقه بن نوفل پسر موي خديجه است،‌ نه عموي خديجه…

و
بعيد نيست که اينکار از تصرفات ناقلان حديث بوده که چون نام عموي خديجه در حديث
آمده بوده و ورقه‌بن نوفل هم شهرتي افسانه‌اي داشته، آن عنوان را با اين نام منطبق
دانسته و به اين صورت در آورده‌اند.

خطبة
عقد

مرحوم
صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه و شيخ کليني در کتاب شريف کافي با مقداريا ختلاف
خطبة عقدي را که به وسيلة ابوطالب ايراد شده نقل کرده‌اند که متن آن طبق روايت شيخ
صدوق(ره) اينگونه است:

«الحمدالله
الذي جعلنا من زرع ابراهيم و ذريه اسماعيل، و جعل لنا بيتاً محجوجاً و حرماً آمناً
يُجبي اليه ثمرات کلّ شيء، ثمّ انّ ابن اخي محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب لايوزن
برجل من قريش الا رجّح، و لا يقاس با حد منهم الاّعظم عنه، و ان کان في المال قلّ،
فانّ المال رزق حائثل و ظلّ زائل، و له في خديجه رغبه ولها فيه رغبه، و الصداق
ماسألتم عاجله و آجله، وله خطر عظيم و شأن رفيع و لسان شافع جسيم».

يعني:
سپاس خدايرا که ما را از کشت و محصول ابراهيم و ذرية اسماعيل قرار داد، و براي ما
خانة مقدسي را که مقصود حاجيان است و حرم امني است که ميوة هر چيز بسوي آن گرد آيد
بنا فرمود، و ما را در شهري که هستيم حاکمان بر مردم قرار داد.

سپس
برادرزاده‌ام محمدبن‌عبدالله‌بن‌عبدالمطلب مردي است که با هيچ يک از مردان قريش هم
وزن نشود جز آنکه از او برتر است،و به هيچ يک از آنها مقايسه نشود جز آنکه بر او
افزون است، و او اگر چه از نظر مالي کم مال است ولي مال پيوسته در حال دگرگوني و
بي‌ثباتي و همچون سايه‌اي رفتني است، و او نسبت به خديجه راغب و خديجه نيز به او
مايل است و مهرية او را نيز هر چه نقدي و غير نقدي بخواهيد آماده است، و محمد را
داستاني بزرگ و شأني والا و شهرتي عظيم خواهد بود…

و
در کتاب شريف کافي اينگونه است که پس از اين خطبه عموي خديجه خواست بعنوان پاسخ
ابوطالب سخن بگويد ولي به لکنت زبان دچار شد و نتوانست، از اينرو خديجه خود بسخن
آمده و گفت:

عموجان:
اگر چه شما بعنوان گواه اختياردار من هستي ولي در اختيار انتخاب من خود شايسته‌تر
از ديگران هستم، و اينک اي محمد من خود را به همسري تو در مي‌آورم و مهريه نيز هر
چه باشد بعهدة خودم ودر مال خودم خواهد بود، اکنون به عموي خود (ابوطالب) دستور ده
تا شتري نحر کرده و وليمه‌اي ترتيب دهد و بنزد همسر خودآي!

ابوطالب
فرمود:گواه باشيد که خديجه محمد(ص) را به همسري خويش پذيرفت و مهريه را نيز در مال
خود ضمانت کرد!

برخي
از قريشيان با نعجب گفتند: شگفتا! اي زنان مهرية مردان بعهده گيرند؟!

ابوطالب
سخت بخشم آمده روي پاي خود ايستاد و گفت:

آري
اگر مردي همانند برادرزادة من باشد زنان با گرانبهاترين مهرية خود خواهانشان مي‌شوند
و اگر همانند شما باشند جز با مهرية گرانبها حاضر به ازدواج نمي‌شوند!

و
در روايت خرائج راوندي است که چون خطبة عقد بپايان رسيد و- محمد صلي‌الله‌عليه‌و‌آله-
برخاست تا بهمراه عمويش ابوطالب بخانه برود خديجه به آنحضرت عرض کرد:

«…الي
بيتک فبيتي بيتک و انا جاريتک».

يعني:
بسوي خانة خوود بيا که خانة من خانة تو است و من هم کنيز توام!

و
از کتاب المنتقي کازروني نقل شده که چون مراسم عقد بپايان رسيد خديجه به کنيزکان
خود دستور داد حالت شادي بخود گرفته و دفها را بزنند و سپس رسول خدا عرض کرد:

«…يا
محمد مُرعمَّک اباطالب ينحر بکره من بکراتک واطعم الناس علي الباب و هلّم فقل مع
اهلک، فاطعم الناس و دخل رسول‌الله(ص) فقال مع اهله خديجه».

يعني
اي محمد به عمويت ابوطالب دستور ده شتر جواني از شترانت را نحر کند و مردم را بر
در خانه اطعام کن و بيا در کنار خاندانت چاشت را به استراحت بگذران، و ابوطالب اين
کار را کرد و رسول خدا(ص) بنزد خديجه آمده و در کنار او به استراحت روزانه پرداخت.

و
اين دو حديث دلالت بر کمال علاقه و عشق خديجه نسبت به رسول‌ خدا(ص) دارد چنانچه تا
پايان عمر اين عشق را نسبت به آنحضرت حفظ کرده بود.صلوات‌الله عليها.

مهريه
چقدر بود و چه کسي پرداخت؟

 در اينکه مهريه چقدر بوده و پرداخت آن را چه کسي
به عهده گرفت اختلافي در روايات ديده مي‌شود،که از آنجمله روايت بالا است که در آن
بدون ذکر مقدار آمده است که پرداخت آن را خديجه بعهده گرفت.

و
از کشف‌الغمه از ابن‌حماد و نيز از ابن‌عباس نقل شده که رسول خدا(ص) خديجه را با
مهرية دوازده وقيه طلا به ازدواج خويش در‌آورد و مهرية زنان ديگر آنحضرت نيز همين
مقدار بود.

و
در اعلام‌الوري طبرسي دوازده وقيه و نيم ذکر شده چنانچه از دانشمندان اهل سنت نيز
مؤلف سيره الحلبيه همين قول را نقل کرده و سپس گفته است که هر وقيه چهل درهم است
که در نتيجه مجموع مهريه 500 درهم شرعي بوده.

و
تفاوت ديگري که در نقل سيرة حلبيه ديده مي‌شود آن است که گويد: پرداخت مهرية مزبور
را ابوطالب بعهده گرفت.

و
قول ديگري که در سيرة حلبية و سيرة ابن هشام و برخي از تواريخ ديگر آمده است آن
است که گفته‌اند:

«واصدقها
رسول‌الله- صلي‌الله‌عليه‌و آله- عشرين بکره».

يعني
رسول خدا(ص) به خديجه بيست شتر مادة جوان مهريه داد و در نقل ديگري نيز آمده که
ورقه‌بن نوفل خديجه را با مهرية چهارصد دينار به عقد رسول خدا- صلي‌الله‌عليه‌و
آله- درآورد.

و
از کامل مبرد نقل شده که بيست شتر را ابوطالب بعهده گرفت و دوازده وقيه و نيم طلا
را خود رسول خدا پرداخت که ومهريه مجموع آنها بود.

نگارنده
گويد:رواياتي را که درباب«مهرالسنه» آمده همان روايت پانصد درهم را تأييد مي‌کنند،چنانچه
در چند حديث با اندک اختلافي آمده که امام باقر و امام صادق عليهم‌السلام فرمودند:

«ما
زوّج رسول‌الله- صلي‌الله‌عليه‌و آله- شيئاً من بناته و لا تزوّج شيئاً من نسائه
علي اکثر من اثني عشر اوقيه ونشّ يعني نصف اوقيه».

يعني
تزويج نکرد رسول خدا(ص) هيچيک از دختران خود و نه هيچيک از زنانش را به بيش از
دوزاده وقيه ونيم.

و
طبرسي(ره) در اعلام الوري گويد:«…و مهرها اثنتا عشره اوقيه ونشّ و کذلک مهر ساير
نسائه».

و
در روايت امام صادق عليه‌السلام اينگونه است که فرمود:

«ما
تزوج رسول‌الله- صلي‌الله‌عليه‌و آله- شيئاً من نسائه و لا زوّج شيئاً من بناته
علي اکثر من اثني عشراوقيه ونشّ، والا وقيه اربعون درهما،والنشّ عشرون درهما».

 در داستان ازدواج حضرت جوادالائمه عليه‌السلام
با دختر مأمون عباسي نيز آمده که فرمود:

«…و
بذلت لها من‌الصدق ما بذله رسول‌الله- صلي‌الله‌عليه‌و آله- لازواجه و هو اثنتا
عشره اوقيه ونشّ- وعليّ تمام الخمسمائه…».

يعني
من صداق او را همان قرار دادم که رسول خدا(ص) به زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقيه
و نيم بود که تمامي پانصد درهم بر ذمة من است…

 

/

حيلوله يا شكاف بين عقل و احساس

قرآن
و سنن الهي در اجتماعي بشر

استدراج

آيت‌الله
محمدي گيلاني

 

درجه
دوم سنت استدراج: شكاف عميق بين عقل و احساسات * بي‌فائده بودن علم حتي وجدانيّات
در اين درجه * دوران معاصر مجراي اين سنّت * آشوب و ناسازگاري بي‌سابقه * استعمار كننه
و استعمار شونده، هر دو يكسان گرفتارند * علم جديد الولادة جامعه شناسي در خدمت
ابرقدرت‌ها * جامعه‌شناسان مزد بگير يا انگل‌هاي اجتماعي * قايم موشك بازي‌هاي
جامعه شناسي براي تحميق مردم * جامعه شناسي استاندارد شده حتي در جهت شناخت طرق
بهتر استعمار كردن و انتخاب بعضي براي واسطگي * مغزشوئي بوسيله جامعه شناسي *
كفتارهاي بدتركيب، استثمار حتي از مرگ سياه! دزديدن خود خودش را! طبع خطر دوستي،
همه و همه معلول شكاف بين عقل و احساس.

گفتيم:
دين حنيف رابطة ارگانيكي با مجموعة آفرينش دارد و خاصيت چنين رابطه‌اي، هم‌آهنگي و
همكاري همة اعضاء در اركستر موزون كل پيكر است. و به همين دليل، در ظرف شيوع فساد،
و فوران هرج و مرج و سرپيچي جامعه از نظام دين، كلّ آفرينش، با همخواني و همكاري
ويژه‌اي، به دفاع بر مي‌خيزد و با تازيانة بأساء و ضرّاء، مأخوذشان مي‌دارد تا
بدين وسيله آسيب‌زدائي شده و با اعتناق به نظام دين و شريعت به صراط اعتدال بازگشت
نمايند. و در صورت بي‌اثر بودن اين تأديب و علاج، درجة ديگر سنّت استدراج، براي آن‌ها
حتمي است، و شكاف و جدائي عميق بين عقل و احساسات‌شان پديد مي‌آيد، و حيلوله و
فاصله، بين قلب كه مركز درك وجدان است و بين خودشان، بوجود خواهد آمد، و به همين
درجه استدراج در آيه 24 از سوره مبارك انفال اشارت مي‌فرمايد:

«يا
ايها الذين آمنوا استجيبوالله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم واعلموا ان الله يحول
بين المرء و قلبه»

ـ
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، اجابت كنيد خداي را و رسول خداي را هنگامي كه شما را
به چيزي حيات‌بخش دعوت مي‌كند، اعتقاد حق و عمل نافع به شما مي‌آموزد كه به دنبالش
زندگي پاكيزه از هر نقص است، و بدانيد (در صورت اعراض از اجابت حق) خداوند، خود
بين انسان و بين قلبش كه مركز وجدان و مقر فرماندهي بر ارادة او است، حائل و فاصل
مي‌شود.

و
در آية 23 از سوره مباركة جاثيه آمده:

«افرايت
من اتخذ الهه هواه فاضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه»

ـ
آيا كسي كه هوايش را معبود خود ساخته، و خداوند او را در عين علم داشتن گمراه
نموده، و گوش و دلش را مختوم ساختهف ديده‌اي؟»

هر
انسان صاحب‌دلي با اندك تأملي در اين آيات كه براي نمونه آورديم، در مي‌يابد كه
اعلان خطر عجيبي است، زيرا در آيه انفال، تغييرناپذيري اين قضاي حتمي و سنّت
غيرقابل تحويل را با تعبير: «يحول» اعلان داشته، اشعاراً به اينكه وقتي كه كل
القدره حائل و فاصل بين انسان طاغي، و بين قلب كه مركز سلطنت و فرماندهي بر اراده
است، گرديده، هيچ علمي حتي وجدانيات براي وي سودي ندارد، چنانكه چراغ براي نابينا
سودي ندارد و چنين انسان طاغي، صرفاً گرفتار هواي نفس و احساسات بي‌ضابطه است. و
در آيه جاثيه اجهار فرموده كه انسان طغيانگر را با در اختيار داشتن مركوب نور علم
و وسيله هدايت، خداوند متعال، گمراهش ساخته، و حائل و مانع بر گوش و دلش نهاده و
از علمش بهره‌ور نمي‌گردد زيرا معبود و مطاعش هواي نفساني او است، و از متابعت قلب
و وجدان محروم.

دوراني
كه ما در آن زندگي مي‌كنيم بدون ترديد مجراي اين سنّت الهي است؛ از يك سو شاهد
توفيق حيت‌انگيز در اكتشافات اسرار طبيعت هستيم و مي‌بينيم علوم گوناگون اعجاز
آفرين در اختيار بشر قرار مي‌گيرد و از سوي ديگر، هر اندازه كه علوم از لحاظ كم و
كيف فزوني مي‌يابد، ناله‌هاي نوميدانه جوامع انساني از درماندگي و بي‌پناهي و بدبختي،
بيشتر و بلندتر مي‌گردد، تو گوئي نور علم بگونة نور خورشيد بر ديدگان انسان تراخمي
مي‌تابد كه بر رنج تراخمش آنا فآنا مي‌افزايد و او را بدون اختيار تالان ساخته
است!

تمدن
صنعتي امروز نه فقط افسانة يونان قديم را به خاطر مي‌آورد كه نيمي از تنشان انسان
و نيم ديگر دد بود، بلكه زمامداران دنياي صنعتي را با همه عمالشان، تمام دد آنهم
مبتلا به بيماري هاري جلوه داده است.

آشوب
و ناسازگاري و ستيزه‌گري و جنگ و خونريزي و ناامني كه امروزه مشهود ما مي‌باشد
هرگز در جهان وجود نداشته و تاريخ بياد ندارد. جهان امروز از نظر ارتباط آن چنان
پيوسته منسجم است كه در مثل بمانند جسم كم طول و عرضي است كه از هر نقطة آن به
نقطه بسيار دورش در اندك زمان انتقال ممكن گرديده، و كسب اخبار از هر گوشه‌اش در
مدتي به كوتاهي لحظه‌، ميسور است. و اما فاصله و حيلوله‌هاي معنوي و اخلاقي، بسيار
طويل و عريض و عميق گرديده و اين شكاف و بيگانگي به نحو زايد الوصفي در افزوني
است، و شعله‌هاي سوزان برخاسته از پرستش هواي نفساني و پيروي از احساسات بي‌ضابطه،
دمبدم خرد و كلان را به خاكستر تبديل مي‌نمايد.

شايان
توجه آنكه استعماركنندگان و استعمار شوندگان، هر دو يكسان در كام اين آتش‌فشاني
گرفتارند و هر يك به مقتضاي واكنش ويژه‌اش در اين گرداب آتشين دست و پا مي‌زنند.

انسان
تكنولوژي، در اثر پيروي اين عقيده كه براي حل هر مسئله‌اي بايد فقط از راه حل‌هاي
مادي توسل جست، و غير ماده و مادي را خرافه مي‌پندارد، شكاف بين نيروهاي واقعي
انساني و بين خويشتن ايجاد نموده و از خود بيگانه گشته و خويشتن را از ياد برده
است و زشتي‌هاي بديهي در نزد وي، زشتي خود را باخته است؛ مثلاً دروغ كه قبح و
شفاعت آن نزد همة عقلا مسلم بوده است، تا آنجا كه تاريخ بياد مي‌آورد، هرگز به
اندازة امروز وقيحانه دروغ گفته نشده و تزوير و كلك بكار برده نشده، و هيچ‌وقت
مانند امروز، اين همه نيروي انديشه و پول مصرف نگرديده، كه دروغ پردازي‌ها را
راست، و راست‌ها را دروغ جلوه دهد، دكمة راديو را به هر ايستگاه كه بگرداني، نطق‌هاي
شورانگيز در ستايش آزادي و تساوي حقوق انسان‌هاي مستضعف و عقب‌مانده، مي‌پندارند!
و بسا مجمع‌ها و محفل‌ها و بين‌المجالس‌ها و غيرمتعهدها به بهانة حل مشكل‌هاي
ستمديدگان منعقد مي‌گردد، و چه انقلاب‌هاي كبير اكتبري و غيره براي نجات طبقة
محروم، ايجاد شده و سيل وار خون‌هاي مردم سال‌ها جاري مي‌شود و مال‌هاي كلان را زيرك‌ها
بنام ناتوان شده‌ها و در مصالح ان‌ها به يغما مي‌برند، و چيزي جز گرسنگي و حتي
احياناً تشنگي عابد اين صنف نمي‌شود، و نتيجه انعقاد آن مجامع و محافل با آن همه
خرج گزاف و اين انقلاب‌هاي خوين تقويت فلسفه پوچي زندگي مي‌گردد.

علم
نوپايي بنام جامعه‌شناسي، مبتني بر افتراضاتي كه مي‌پنداشتند، رسالت ساختن جامعة
انساني را بعهده دارد و همين پندار سبب گرايش بيش از حد جوانان پرشور و اصلاح
طلبان، به اين علم گرديد، اما طولي نپائيد كه اين علم نيز همچون ديگر علوم، اجير
ابرقدرت‌ها شد و در طريق منافع آن‌ها بكار گرفته شده علمي كه در بوق‌ها آن را
ارمغان‌آور حقوق انسان‌ها و نردبان تعالي بشر، اعلان كرده بودند، چه زود در طريق
منافع زورمندان به فعله‌گي پرداخت، و آلت هرچه بيشتر به صلابه كشيدن مستمندان و
مستضعفان گرديد، و چنان منكوس و مسخش نمودند كه ثمرات تلخ آن، درست اضداد ثمرات
موعودش بوده است.

بسياري
از جامعه شناسان، مزدبگير ثروت خواران و زور گويان جهاني گرديده‌اند، و براي حفظ
منافعشان گاهي با مارك «آسيب اجتماعي» و زماني با انگ «انحراف اجتماعي» اذهان ساده‌لوح‌ها
را نسبت به انسان‌هاي مبارز و بلند همّت كه به دفاع از حقوق و معنويات انساني
برخاسته‌اند تيره مي‌كنند و مالا نابودي آنان را مشروع جلوه مي‌دهند، و چون اين
علم نوخاسته در طريق سوداگري است، لذا مي‌بينيم هرگز نتوانسته در وضع فقرا و
مستضعفان بهبودي پديد آورد و زاغه‌نشيني را حتي در يك گوشة از جهان، نابود نمايد و
آن طور كه نوشته‌اند:

جامعه‌شناسان
در غرب به انگل‌هائي تبديل شده‌اند كه كارشان بالا كشيدن بودجه‌هاي كلان تحقيقاتي
و ارائه فرضيات مشتري‌پسند در جهت حفظ موقعيت نخبگان زورمند گرديده، و در دوران
ركود اقتصادي، بودجه اولين گروهي كه قطع مي‌شود، بودجه تحقيقات جامعه شناسان است،
و هر وقت كه آن‌ها منافع خود را در خطر مي‌بينند، به انتقاد از نظام اجتماعي روي
مي‌آورند و آن را بباد نقادي شديد مي‌گيرند، و با دريافت بودجه و جيره نه فقط ساكت
از نقادي ميشوند، بلكه نغمه شوم توجيه نظام غارتگر را ساز مي‌كنند و به قايم‌موشك
بازي‌هاي جامعه‌شناسي براي تحميق و اغفال مردم مي‌پردازند. و اينك در غرب روز به
روز بر تعداد مؤسسات تحقيقاتي كه جامعه‌شناسان در آن به فعاليت مشغولند، افزوده مي‌شود،
و اكثر اين مؤسسات به دانشگاه‌هاي آمريكا كه داراي رشته‌هاي وسيع در علوم شيطنت مي‌باشد،
وابسته‌اند، و هدف بررسي‌هاي اجتماعي اين مؤسسات علمي و تحقيقاتي نه كمك به آزادي
انسان‌ها است، نه پايان بخشيدن به فقر و استثمارات، و نه قطع جنگ و خونريزي‌ها،
بلكه هدف، شناخت طرق بهتر استعباد و استثمار و فروش اسلحة مرگبار است و حتي هر
ساله قراردادهاي تجاري زيادي بين سازمان سياسي و نظامي اين كشورها از يك‌طرف، و
بين دانشگاه‌هاي بزرگ آمريكا مانند كاليفرنيا، هاروارد، ميشيگان، و واشنگتن از طرف
ديگر منعقد مي‌گردد، تا تحت لواي تحقيقات علمي و مطالعات دانشگاهي، موقعيت سياسي،
اجتماعي، و امكانات نظامي اين سرزمين‌ها و گاه حتي شناسائي افراد، جهت انتخاب بعضي
براي واسطگي، بررسي شده، در اختيار اين سازمان‌ها قرار گيرد، تا خود را در مقابل
كوچك‌‌ترين تغييرات احتمالي اين كشورها آماده سازند، و به اين ترتيب بتوانند
هرگونه جنبش آزاديخواهانه در اين كشورها را در نطفه خفه كنند، يا هر زمان كه
خواستند بلوائي بپا سازند. و غير از اين مؤسسات شعب كوچكتري نيز در كشورهاي مورد
مداخله بوجود آورده‌اند كه با ظاهري آراسته و با برخورداري از حمايت مراكز جاسوسي،
هدفي جز جلوگيري از آگاهي فكري مردم ندارند. و خلاصه اين علم جديد الولاده را طوري
استاندارد كرده‌اند و به جهان سوم سرازير نموده‌اند كه جز در منافع غرب و خالي
كردن جيب كشورهاي غير صنعتي، گويا خاصيتي ديگر ندارد، و زورمندان بدين وسيله توده‌هاي
بشري را از راه دور كنترل مي‌كنند و براي همين مقصد شوم هر ساله تعداد زيادي
دانشجو از سراسر جهان مي‌پذيرند و به آنان، مغزشوئي جامعه‌شناسان را مي‌آموزند تا
دستگاه متحرك تبليغاتي ايدئولوژي استعمار نو شوند، و پيام‌هاي استعماري خواب‌كننده
بلكه مسخ كننده را همچون تعليمات الهي، يا در پوشش تعليمات الهي در ذهن دانشجويان
و ساده لوحان از همه‌جا بي‌خبر، تزريق كنند، و مآلا جيب زورمندان پرتر مي‌شود، ولي
احساسات و هواهاي نفساني‌شان، گشنه‌تر و ملتهب‌تر مي‌گردد، نه فقط ستمديدگان را مي‌سوزاند،
بلكه خود اين دزدهاي منظم و قانوني نيز طعمه همين حريق مي‌شوند. و حتي با داشتن
مأموران محافظ ربوده مي‌شوند و كشته مي‌گردند، يا علي الدوام با زندگي پر اضطراب و
دلهره در انتظار مرگ سياهند كه كي فرا مي‌رسد و به حيات ننگين‌شان خاتمه مي‌دهد.

شگفت‌انگيز
آنكه اين كفتارهاي بدتركيب از اين مرگ سياه نيز احياناً استثمار مي‌كنند، به اين
طريق كه خود نقش رباينده و دزد را بازي مي‌كند يعني خودش، خود را مي‌دزد، و ترتيب
كار را اين‌طور مي‌دهد كه عده‌اي را اجير مي‌كند تا او را بربايند، و براي آزاديش
تقاضاي باج كنند، باجي كه به ربايندگان پرداخت مي‌شود، در دفتر محاسباتي كارخانه
يا شركت در ستون ضرر و زيان‌هاي اتفاقي، ثبت مي‌شود آن‌وقت مؤسسه به‌جاي سود، زيان
نشان مي‌دهد و از شمول ماليات بر درآمد، معاف مي‌گردد و كلاه دولت و عدة زيادي از
صاحبان سهام ربوده مي‌شود، و عدة زيادي به خاك سياه مي‌نشينند، و تمام اين كارها
با زبردستي و سازش با مأموران دولت انجام مي‌پذيرد، و كفتار ربوده شده به
ربايندگان از باج مأخوذ، اجرت ناچيز مي‌پردازد و بقيه را روي اندوخته بي‌حسابش
انباشته مي‌كند! و امروز مؤسسات تحقيقي معتبر دريافته‌اند كه بانك‌ها و شركت‌هاي
بيمه دو عامل اصلي پرورش آدم‌ربايان هستند، و براي تربيت اين عوامل فساد و جنايت،
تشكيلات و كلاس‌هاي مخصوصي را ايجاد كرده‌اند، زيرا ماهيّت زراندوزي كلان و سرمايه‌داري
بي‌كنترل، متكي به حادثه آفريني و خطر دوستي است و به منافعي كه قانوني و عادلانه
باشد، قانع نمي‌شود، و ذوق شيطاني در نهاد اين سيستم است كه از عاديات لذت نمي‌برد
و آنچه كه براي او لذت بخش است منافع غيرقانوني و خطر خيز است، و چنانچه رشته
منافع غير عادي و خطر خيز، به صورت عادي و بي‌خطر درآيد، ثروت خوار جهاني،
ماجراجو، بي‌رحم، بي شرف، فاسد، مفسد، فوري آن را رها مي‌كند، و در اين رها كردن
نيز، طبع خطر دوستي خويش را اعمال مي‌كند، و باز دو بند به اعمال دولت، در قالب
«ملي كردن» با تعبيرات عوام گيج كن، بخورد ملت ستمديده مي‌دهد، و پول كلان و لقب
انسان نكوكار را بدين طريق مي‌دزدد! اين بدبختي‌ها و صدها نمونه ديگر كه در جرايد
و حتي كتاب‌هاي مستقل نوشته‌اند و مشهود هر صاحبدل و آگاه است معلول شكاف عميق بين
عقل و احساس، و مسبب از حيلوله بين انسان و بين قلبش كه مركز وجدان و فرماندهي بر
اراده او است، مي‌باشد و هواي نفساني وي، حاكم و فرمانده بر اراده او گرديده، و با
اينكه مشعل‌هاي فروزان علوم فراراهش قرار گرفته، گمراه است، زيرا مشعل براي كور
فائده‌اي ندارد:

افرايت
من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم …

صدق
الله العلي العظيم

امام
خميني:

بايد
دانشگاه پيوند خود را با فيضيه محكم كند و فيضيه پيوستگي خود را با دانشگاه محكم
كند … من به شما و تمام نسل‌هائي كه بعد از شما و ما خواهند آمد هشدار مي‌دهم كه
ملت و روحانيت، دانشگاه و روحانيت از هم جدا نشوند كه جدا شدن اينها از هم، هلاكت
ملت و هلاكت اسلام و هلاكت كشور است.

 

/

پيامبر(ص) و رساندن پيام خدا

استاد
شهيد آيت‌الله مطهري

 

يكي
از آموزش‌هاي پيامبر اكرم صلي‌الله عليه و آله وسلم، آموزش دعوت به حق و نحوه
تبليغ و رساندن پيام حق به مردم است.

شايد
در ابتدا به نظر بعضي از افراد، كار كوچكي جلوه كند و فكر كنند كه چه فرقي است بين
اينكه انسان بخواهد مردم را به سوي پروردگار دعوت كند و پيام الهي را به آن‌ها
برساند، يا بخواهد به سوي چيزهاي ديگر، آن‌ها را دعوت كند؟ ابتدا نظر قرآن را در
اين زمينه ذكر مي‌كنيم تا معلوم شود قرآن چه اندازه اين كار را مهم و دشوار مي‌داندو
سپس توضيح آنكه چه تفاوتي ميان اين دعوت با ساير دعوت‌ها و ابلاغ پيام‌ها مي‌باشد،
به عرض مي‌رسد.

 

سنگيني
پيام رساندن

قرآن
در مورد حضرت موسي‌بن عمران(ع) در سوره مباركه طه، اين مطلب را طرح مي‌كند. به حسب
ظاهر، جريان حضرت موسي، جريان ديگري است و موسي حركت كرده است كه به مصر باز گردد.
در بين راه، همسر او را درد زائيدن مي‌گيرد و به دنبال آتش مي‌رود تا همسرش را در
آن سرما گرم نگه دارد.

ناگاه
در وادي مقدس، مواجه با وحي الهي مي‌شود و براي اولين‌بار وحي به او مي‌رسد و
مأموريت براي رساندن پيام الهي به فرعون و فرعونيان را پيدا مي‌كند. و از اين پس،
موسي(ع) به مقام نبوت رسيده است و يك انسان عادي نيست.

هنگامي
كه به او خطاب مي‌شود: پيام خدا را به فرعون و فرعونيان ابلاغ كن، احساس مي‌كند كه
بار سنگين و رسالت فوق‌العاده مشكلي، بر دوس او گذارده شده و به او واگذار شده
است. شروع مي‌كند با خدا سخن گفتن و يك سلسله تقاضا كردن:

«قال
رب اشرح لي صدري، و يسرلي امري، واحلل عقده من لساني، يفقهوا قولي. اجعل لي وزيرا
من اهلي، هرون أخي اشدد به ازري و اشركه في امري، كي نسبحك كثيرا و نذكرك كثيرا».

تقاضا
مي‌كند؛ پروردگارا! به من شرح صدر بده، ظرفيت روحي بسيار وسيع و تحمل فوق‌العاده
زياد بده. خدايا! بر ظرفيت روحي من بيفزاي، و كار را بر من آسان بگردان.
پروردگارا! گره را از زبان من باز كن تا سخن مرا درك كنند و بفهمند؛ و من بتوانم
اين پيام تو را به مردم بفهمانم. پروردگارا! اين بار خيلي سنگين است، برادرم هارون
را معاون من قرار ده و او را در اين امر با من شريك گردان، براي آنكه راندمان كار
ما زياد باشد نه آنكه من خواسته باشم، امتناع كرده باشم.

در
جاي ديگر قرآن، در سورة انشراح، خطاب به رسول اكرم «صلي‌الله عليه و آله» نموده و
اين معني را به صورت كاري انجام شده، بيان مي‌فرمايد:

«الم
نشرح لك صدرك، و وضعنا عنك وزرك الذي انقض ظهرك، و رفعنا لك ذرك، فإن مع العسر
يسرا، انّ مع العسر يسرا …».

موسي(ع)
تقاضاي شرح صدر مي‌كند، اما نسبت به پيامبر اكرم(ص) قرآن به صورت يك امر اعطا شده
بيان مي‌فرمايد: «اي پيامبر! آيا ما به تو شرح صدر و ظرفيت فراوان نداديم؟» يعني
ظرفيت فراوان شرط اين كار است. ما اين شرط را به تو داده‌ايم و اين بار سنگين را
از دوش تو برداشته‌ايم. در آن‌جا موسي تقاضا مي‌كرد كه اين بار سنگين را براي من
آسان كن، اما در اين‌جا به پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «ما اين بار سنگين را از دوش تو
برداشتيم؛ آن بار سنگيني كه از شدت سنگيني نزديك بود پشت تو را بشكند» «ما نام تو
را در همه‌جا بلند كرديم».

اي
پيامبر! كار سخت است، اما اگر انسان، سختي‌ها را در تحمل كند، با سختي‌ها آساني و
سستي هست، «هر سختي در دوران خويش، سستي و آساني دارد». كنايه از اينكه صبر و
استقامت پيشه كن. باز قرآن، بار ديگر هم تأكيد مي‌كند كه: «ان مع العسر يسرا».
پيامبر اكرم(ص) از اين آيه چنين استفاده كردند كه همراه هر سختي، دو آساني خواهد
بود، و لذا چهرة مبارك‌شان شكفته شد و پس از آن مكرّر تكرار مي‌كرد كه يك سختي، با
دو آساني چه خواهد كرد؟ پروردگار من به من وعدة آساني در مقابل اين سختي‌ها را
داده است.

آية
ديگري كه اهميت فوق‌العاده و سنگيني شديد امر دعوت به حق و پيام‌رساني الهي را
بيان مي‌كند، آيه‌اي است كه در سوره مباركه «مزمل» آمده است؛ خطاب به پيامبر مي‌فرمايد:

«انا
سنلقي عليك قولا ثقيلا» ـ ما به زودي سخن سنگيني را بر تو القاء خواهيم كرد.

اين
سخن سنگين چيزي جز همان دعوت و هدايت مردم نيست. سخن سنگين آن است كه محتوا و
مدلول سخن، سخت و دشوار باشد. بعضي از مسائل است كه ما بحق، ارزش آن‌ها را درك
كرده‌ايم و قهراً آن‌ها را در سطح خودش مي‌شناسيم. مثلاً امر افتاء و فتوي كه
خوشبختانه تا حدّ زيادي لااقل 95 درصد جامعه ما مي‌شناسند كه افتاء كاري است بسيار
سنگين و در سطح بسيار عالي. نه افرادي زود جرأت مي‌كنند كه چنين ادعايي بكنند و نه
اگر افراد خوش اجتهادي! اين ادّعا را بكنند، جامعه زود مي‌پذيرد. ولي مسئله دعوت
مردم به سوي حق و مسئله تبليغ و ارشاد، آن‌گونه كه بايد و شايد، اهميتش در بين
مردم شناخته نشده است.

در اين راه
انبياء، چون ساربانند         دليل و رهنماي
كاروانند

وزيشان، سيد
ما گشته سالا                  همو اول، همو
آخر در اين كار

جمان جان
فزايش شمع جمع است          مقام دلگشايش،
جمع جمع است

روان از پيش
و دل‌ها جمله از پي              گرفته دست
جان‌ها از پي وي

 

مهم‌ترين
كار انبيا

مسئله،
مسئله حركت است. خيلي از مكتب‌ها هستند كه بشر را حركت مي‌دهند و خوب هم حركت مي‌دهند،
اما به سوي منافع و حقوقشان ولي پيامبران مردم را سوق مي‌دهند به سوي احقاق
حقوقشان.

حركت
بزرگي كه انبيا ايجاد مي‌كنند، حركتي است كه به واسله آن، انسان را از منزل نفس،
به سوي حق، حركت مي‌دهد. به قول حافظ شيرازي:

صلاي باده در
پير خرابات                 بده ساقي، كه في
التأخير آفات

سلوك راه
عشق، از خود رهائي است               نه طيّ
منزل و قطع مسافات

بشر
را از خودي رهانيدن و به حق رسانيدن، مهم‌ترين كار انبيا و بزرگ‌ترين آن بوده است.

دعوت،
يعني بشر را از درون خودش عليه خودش برانگيختن، نه تنها مظلوم را عليه ظالم بر مي‌انگيزاند
بلكه ظالم را هم در خيلي از موارد، عليه خودش بر مي‌انگيزاند كه نام او را بازگشت
به خويشتن و توبه مي‌گذارند.

حركت
دادن انسان‌ها از خودي و نفس‌پرستي به سوي حق‌پرستي، كار بسيار مشكلي است و هر كس
در اين كار با انبيا رقابت كرد، اهميت و ارزش دارد. كساني كه در اين راه كوشيده‌اند
و خون جگرها خورده‌اند تا توانسته‌اند به صورت يك «داعي الي الله» درآيند،
بسيارند. به قول شاعر:

يري الناس
دهنا في قوارير صافيا              و لم يدر
ما يجري علي رأس سمسم

مردم،
روغن كنجد را صاف شده در شيشه مي‌بينند، اما نمي‌دانند بر سر آن دانة كنجد بيچاره
چه آمده است؟!

تبليغ
صاف شده را مردم مي‌بينند، اما نمي‌دانند كه چه بر سر آن پيام‌رسان آمده تا آن را
به آن‌ها ابلاغ كرده است!

قرآن
اين مطلب را در سطح بسيار بالائي بيان مي‌فرمايد كه همه اينها براي امت، آموزش
است.

اينكه
خداوند اين حقيقت را با پيامبر خود بازگو مي‌كند و در اختيار همه امت مي‌گذارد، با
آنكه خيلي از مسائل است، كه بين خدا و پيغمبر مي‌باشد و مردم از آن‌ها اطلاعي
ندارند، علامت آن است كه بايد اين را آموخت، مثل مسئله دعوت و تبليغ.

 

شرايط
دعوت

اولين
شرطي كه در امر دعوت و پيام‌رساني از قرآن مي‌آموزيم؛ مسئله شرح صدر و ظرفيت وسيع
است. البته رساندن هر پيامي اينقدر مشكل نيست: گاهي ابلاغ به حسّ است كه كار آساني
است. ولي گاهي كفايت نمي‌كند كه به چشم و گوش به رؤيت مردم برساند، بلكه گذشته از
حسّ، ابلاغ به عقل و فكر هم بر آن‌ها واجب است. يعني بايستي آنچنان مطلب را بيان
كنند كه تا عقل نفوذ نمايد. زيرا آنچه كه به چشم و گوش انسان مي‌رسد، كافي نيست كه
عقل هم بپذيرد. آن ابزاري كه اين پيام را به عقل مي‌رساند، صورت و شكل كتابت نيست
بلكه چيز ديگري است به نام برهان و استدلال. پيامبران مي‌خواستند سخن خود را در
درجة اول به عقل‌ها ابلاغ كنند. و اگر مي‌بينيم مسيحيت بر ضد اين سخن قيام كرده
است و مي‌گويد كار ايمان با عقل ارتباط ندارد، اين در اثر تحريف مسيحيت است، و
مسيح اصلي هرگز چنين سخني را نمي‌گويد.

قرآن
مي‌فرمايد: «ادع الي سبيل ذلك بالحكمه و الموعظه الحسنه» اي پيامبر! مردم را به
راه پروردگارت بخوان، به حكمت و به موعظه حسنه، نخست، حكمت را بيان مي‌فرمايد.

«يا
ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا. و داعيا الي الله باذنه و سراجا
منيرا. و بشر المؤمنين بأن لهم من الله فضلا كبيرا».

اي
پيامبر! تو را فرستاديم كه گواه و نويد دهنده امت باشي و تو را نذير قرار داديم.

نذير
به معناي ترساننده نيست بلكه مخوف به معناي ترساننده است و نذير معنائي اخصّ از
مخوف دارد و آن اعلام خطركننده مي‌باشد. ممكن است انسان شخصي را با صداي ناهنجار و
يا موجود گزنده و وحشتناكي بترساند، اما اين انذار نيست. انذار، نوعي ترساندن است
كه در آن اعلام خطر كننده باشد.

در
سال‌هاي اول بعثت، پيامبر آمدند در دامنة كوه صفا و فرياد كشيدند و اعلام خطر
كردند. مردم جمع شدند كه ببينند چه خبر است؟ پيامبر از اول، از مردم خواستند كه او
را تصديق كنند همه گفتند: تو را امين و راستگو يافته‌ايم. آنگاه فرمود: اگر الآن
من به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوه‌ها دشمن با لشكر جرار آمده و مي‌خواهد
بر شما هجوم آورد، ايا سخن مرا باور مي‌كنيد؟ گفتند: البته كه باور مي‌كنيم. پس از
آنكه اين گواهي را گرفتند، فرمودند:

«اني  نذير لكم بين يدي عذاب شديد» ـ من به شما اعلام
مي‌كنم اين راهي كه شما مي‌رويد، دنباله‌اش عذاب شديد الهي است در دنيا و آخرت …

 

كيفيت
و چگونگي تبليغ

اگر
پيام الهي بخواهد به دل‌ها برسد و دل‌ها را تحت نفوذ و تسخير خود درآورد، آن هم نه
تنها حركتي كه در مسير منافع و احقاق حقوق باشد، بلكه حركتي كه انسان‌ها را تائب
كند و اشك‌ها را بريزد، كار بسيار مشكل و دشواري است. در اين زمينه است كه مي‌بينيم
قرآن از زبان انبياء گذشته و از زبان رسول اكرم(ص) مطالبي را ذكر مي‌كند كه در
واقع، آن‌ها شرائطي هستند كه نشان‌دهندة كيفيت و چگونگي دعوت است.

قرآن
در آيات بسيار زيادي واژه «ابلاغ» و رساندن پيام را آورده است. كلمه «تبليغ» در
زمان ما ـ در اصطلاح متجددين ـ سرنوشت بدي پيدا كرده است كه تا گفته شود: تبليغ!
در ذهنشان مي‌آيد كه يك چيزي حقيقت ندارد و با زور تبليغ و دروغ‌پردازي مي‌خواهيم
آن را به خود مردم بدهيم. ولي اين دليل نمي‌شود كه ما دست از اين تعبير قرآني
برداريم.

قرآن
مي‌فرمايد: «بلاغ مبين» تبليغ روشن و آشكار، آن دعوت‌كننده‌اي در دعوت خودش به
نتيجه مي‌رسد كه بلاغش مبين باشد، بيانش در عين اينكه اوج حقايق است، ساده و روشن
باشد …

در
قرآن راجع به ابلاغ و دعوت واژة نصح، زياد آمده است. نصح يعني خيرخواهي، نصح در
لغت عرب، در مقابل غش است وقتي كه در يك كالائي از غير خودش مخلوط بكنند، گفته مي‌شود،
غش در آن شده است. پس نصح كه در مقابل غش است به معناي خلوص مي‌باشد. بنابراين، آن
كسي مي‌تواند داعي الي الله باشد كه سخنش نصح باشد، يعني هيچ انگيزه‌اي جز خير و
مصلحت مردم نداشته باشد و سخنش از سوز دل برخيزد.

«ان
الكلام اذا خرج من القلب دخل في القلب و اذا خرج من اللسان لم يتجاوز الآذان» ـ
سخني كه از قلب برخيزد، بر قلب مي‌نشيند و سخني كه از زبان بيرون آيد و دل از آن
بي‌خبر باشد. از گوش‌هاي مردم تجاوز و عبور نمي‌كند.

سخن
كز جان برون آيد           نشيند لاجرم بر
دل

همة
سخن پيامبران از نصح است: «ابلغكم رسالات ربي وانصح لكم» ـ «و لا ينفعكم نصحي ان
اردت ان انصح لكم» ـ «ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين» ـ «و نصحت لكم ولكن
لا تحبون الناصحين» …

 

پرهيز
از تكلف

يكي
ديگر از صفات انبيا، پرهيز از تكلف است كه در سورة صاد مي‌فرمايد: «قل ما اسئلكم
عليه من اجر و ما انا من المتكلفين» ـ من معامله‌گر نيستم و مزد و اجرتي نمي‌خواهم
از شما، و من متكلف نيستم. تكلف يعني: به خود بستن و خود را به مشقّت انداختن.

يك
وقت است كه انسان چيزي را كه خودش اعتقاد ندارد، مي‌خواهد اعتقاد به آن چيز را در
دل مردم وارد كند؛ اين خيلي مشكل است زيرا:

ذات
نايافته از هستي، بخش           كي تواند كه
شود هستي بخش

كهنه
ابري كه بود ز آب تهي             كه تواند
كه كند آب دهي

اين
يك معنا از تكلف، معناي ديگر تكلف كه ابن مسعود و بعضي ديگر گفته‌اندف قول بغير
علم است. يعني غير از پيغمبر و امام هر كس ديگري را در دنيا پيدا كنيد و بخواهيد
همة مسائل را از او سؤال كنيد، قطعاً نمي‌داند ولي پيغمبر و امام مي‌دانند. و توقع
از غير اينها بيجا است. ابن مسعود مي‌گويد: «قل ما تعلم و لا تقل مالا تعلم» آنچه
را مي‌داني بگو و آنچه را كه نمي داني لب فرو بند و زبان از سخن گفتن بازدار. و
اگر از تو سؤال كردند آنچه را كه نمي‌داني، با كمال صراحت بگو نمي‌دانم. و بعد اين
آيه را خواند: قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين» ….

 

مقام
تبشير

يكي
ديگر از صفات رسولان و پيامبران، مقام تبشير است، كه تبشير يكي از اركان دعوت و
تبليغ مي‌باشد. «يا ايها النبي انا ارسناك شاهدا و مبشرا و نذيرا …» اي پيامبر!
ما تو را فرستاده‌ايم كه مبشر و نويد دهندة انسان‌ها باشي. تبشير مژده دادن است و
از مقولة تشويق مي‌باشد. انسان اگر بخواهد فرزند خود را وادار به كاري كند، مي‌تواند
از يكي از دو راه يا از هر دو راه در آن واحد، وارد شود:

1-   
راه تشويق و نويد:
يعني اگر خواسته باشد كه بچه به مدرسه برود، شروع مي‌كند به شمردن آثار و فوايد و
نتايجي را كه در رفتن به مدرسه است، براي بچه تا ميل و رغبت او را براي آن كار
تحريك كند و طبع و روحش عاشق و متمايل به آن كار گردد.

2-   
راه انذار و ترساندن:
و ذكر كردن عواقب وخيم مدرسه نرفتن؛ كه اگر انسان به مدرسه نرود، بي‌سواد مي‌ماند
و چه زيان‌ها و ضررهايي به او مي‌رسد. آنگاه بچه به جاي آنكه از آن حالت فرار كند،
به درس خواندن روي مي‌آورد.

 

تبشير
قائد است و انذار سائق

قائد
يعني جلودار و سائق يعني آن كسي كه از پشت‌سر حركت مي‌دد و سوق مي‌دهد. و گاه هر
دو عامل در يك زمان جمع مي‌شود. و اين هر دو براي بشر ضرورت دارد. و تبشير به
تنهائي كافي نيست، همچنين انذار، شرط لازم هست ولي شرط كافي نيست. و اينكه به
قرآن، سبع المثاني گفته مي‌شود، به اين جهت است كه هميشه در قرآن تبشير و انذار،
مقرون به يكديگر است و در دعوت، بايد اين دو ركن توأم باشند.

اگر
مبلّغ تنها تكيه‌اش روي تبشيرها و يا تنها تكيه‌اش روي انذارها باشد، اشتباه است،
بلكه هر دو لازم مي‌باشد. و جنبه تبشير بايستي بيشتر از جنبه انذار باشد. و شايد
به همين دليل است كه قرآن كريم در آيات زيادي تبشير را مقدّم مي‌دارد، «بشيرا و
نذيرا» «مبشرا و نذيرا» …

پيامبر
اكرم(ص) مي‌فرمايد: يك نفر مبلغ مي‌بايست، مبلغ سماحت و سهولت اين دين باشد. كاري
انجام دهد كه مردم ترغيب و تشويق به اين دين بشوند.

 

خشيت
و خداترسي

يكي
ديگر از شرايط دعوت، مسئله خشيت و خداترسي است كه قرآن مي‌فرمايد:

«الذين
يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله». اين آيه از آيات كمرشكن
است. مي‌فرمايد: براي داعيان و مبلغان دين و مذهب، و براي آنان كه پيام‌هاي خدا را
به مردم مي‌رسانند دو شرط لازم است: اول آنكه خودشان از خدا بترسند. كه فرمود:

«انما
يخشي الله من عباده العلماء» ـ عالم از خدا مي‌ترسد. شرط دوم آنكه: جز خدا، از هيچ
كس نترسد.

 

فرق
بين خشيت و خوف

خشيت
يك معناي خاصي دارد كه با خوف فرق مي‌كند. خوف نگران عاقبت و آينده بودن و تدبير
براي عاقبت و آينده‌نگري است. اما خشيت حالتي است كه ترس بر انسان مسلّط مي‌شود به‌طوري
كه جرأت خود را از دست مي‌دهد و شهامت بر معصيت ندارد. قرآن مي‌فرمايد: مبلغان و
داعيان الي الله هم اينچنين هستند كه در مقابل پروردگار، جرأت بر معصيت ندارند. و
يك ذرّه تجري بر خدا در وجودشان نيست و در برابر غير خدا، كمال شجاعت و شهامت را
دارند و هيچ ترسي از هيچ كس غير از خداوند، ندارند.

 

تذكر:

مسئله
ديگري كه در دعوت و تبليغ مطرح است، مسئله تذكر است، كه قرآن اين حقيقت را با
بياناتي، ذكر مي‌فرمايد. در يك‌جا مي‌فرمايد: «و ذكر فان الذكري تنفع المؤمنين»
تذكر ده و يادآوري كن كه تذكر مؤمنان را سود بخشد. و در جاي ديگري مي‌فرمايد:
«فذكر انما انت مذكر، لست عليهم بمصيطر الا من تولي و كفر، فيعذبه الله العذاب
الأكبر» ـ اي پيامبر! بيدار كن مردم را و يادآوري كن. تو ذكر دهنده هستي و لكن
تسلط بر آن‌ها نداري. و آنان كه روي بر مي‌گردانند و كافر مي‌شوند، پروردگار عذاب
مي‌كند آن‌ها را، عذابي بزرگ …

 

/

قرآن و زنگ زدائي دل‌ها

هدايت
در قرآن

آيت‌الله
جوادي آملي

قسمت
دوم

 

علوم
قرآني

اكنون
وارد مطلب ديگري مي‌شويم و آن مطلب اين است كه قرآن چه علومي را به ما مي‌آموزد؟

گرچه
هر علمي به نوبه خود داراي فضيلت است اما بهترين علم آن است كه زاد راه ابدي انسان
باشد. انسان پس از تولد از بين نمي رود بلكه از منزلي به منزل ديگر منتقل مي‌گردد،
و بهترين علمي كه مي‌تواند توشه و زاد راه اين مسافر باشد، اصول دين و علم به مبدأ
و رسالت و معاد است كه در يك كلمه «علم توحيد» به آن گفته مي‌شود زيرا همه آن‌ها
(يعني مبدأ و معاد و وحي و رسالت و غيره) را دربر دارد لذا قرآن كريم رسالت انبيا
را تعليم اين معارف الهي مي‌شمارد «… و يعلمهم الكتاب و الحكمه»1
اوست كه پيامبران را در ميان مردمي امّي برانگيخت تا … كتاب و حكمت را تعليم
دهند. در اين آيه از معارفي كه قرآن مي‌آموزد به نام «كتاب و حكمت» ياد شده است:
در سوره محمد(ص) مي‌فرمايد: «فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك و للمؤمنين
و المؤمنات والله يعلم متقلبكم و مثواكم»2 بدان كه مبدأي جز «الله»
نيست و براي گناه خويش و مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش نما و خداوند، آگاه به منازل
انتقال دنيا و آخرت شما است.

در
آيه فوق قسمتي از معارف را خداوند تعليم داده است. مرحوم فيض در ذيل آيه، حديثي از
پيامبر(ص) نقل مي‌كند كه فرمود: «الأستغفار و قول لا اله الا الله خير العباده»
بهترين عبادت استغفار است و كلمه توحيد: (لا اله الا الله) ولي در بعضي روايات
چنين آمده است: «خير العلم التوحيد و خير العباده الاستغفار» بهترين دانش‌ها، علم
توحيد و بهترين عبادت‌ها استغفار است.

پس
بهترين علمي كه رسول خدا(ص) مأمور فرا گرفتن آن شده است، علم توحيد است. مرحوم
طبرسي در تفسير تبيان در ذيل آيه فوق مي‌نويسد: اين آيه دليل است بر اينكه علم
توحيد ضروري نيست بلكه اكتسابي است، وگرنه تحت تكليف و امر، به صورت «فاعلم انه لا
اله الا الله» قرار نمي‌گرفت.

ولي
اين استدلال ظاهراً ناتمام است، زيرا «فاعلم» تنها در مورد علم نظري به‌كار نمي‌رود
بلكه در مورد علم ضروري نيز استعمال مي‌شود و به همين دليل در بعضي از رواياتي كه
در ذيل آيه آمده است به «خير العباده» تفسير و تعبير شده، بنابراين در اينجا
«فاعلم» به معني «فاعتبر» است. چه اينكه مهم در باب اصول دين، ايمان به آن است نه
علم، پس ممكن است براي كسي توحيد قطعي و يقيني باشد ولي عناد ورزيده و به آن مؤمن و
معتقد نباشد، قرآن درباره اينگونه افراد مي‌فرمايد «… و جحدوا بها واستيقنتها
انفسهم …»3 با يقين (به معجزه الهي) انكار ورزيدند.

البته
اين همان علمي است كه در نهج‌البلاغه آمده است «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه
لا ينفعه» چه بسا عالم و دانشمندي كه كشتة علم است و علم به او سودي نرساند
اينگونه علم در حقيقت جهل است. لذا گفته شده كه: ايمان، اعتراف و اعتقاد به قلب
واقرا به زبان و عمل به جوارح و اركان است. و صرف علم و آگاهي نيست، بلكه عالم شدن
مقدمه‌اي براي مؤمن شدن است. وجود دريا، نظري نيست بلكه ضروري است ولي كسي كه در
كنار دريا است اگر توجه نداشته باشد ممكن است به دريا افتاده و غرق شود، لذا بايد
به او هشدا داد كه مواظب خود باشد كه در كنار دريا ايستاده. اينجا نيز «فاعلم» يك
هشدار است و گذشته از اين لازم نيست متعلق تكليف هميشه ضروري نباشد.

 

پيامبران
و زنگ‌زدائي دل‌ها

بنابر
اين علم به مبدأ و معاد علمي بديهي و ضروري است منتهي گاه پرده غفلت روي او را مي‌پوشاند؛‌
در چنين مواردي پيامبران مي‌آيند و اين پرده را كنار مي‌زنند. لذا خداوند در قرآن
كريم به رسول الله(ص) مي‌فرمايد «فذكر انما انت مذكر»4 به مردم تذكر
بده تو تنها مذكر و يادآوري. ضمناً از اين آيه شريفه معناي «و يعلمهم الكتاب و
الحكمه» روشن مي‌شود كه منظور از تعليم همان يادآوري و تذكر است، آنچه را كه مي‌دانستند
و برايشان روشن بود ولي از آن در اثر عواملي غفلت كرده بودند پيامبر به آن‌ها تذكر
مي‌دهد.

يك
وقت ممكن است به كسي براي استخراج آب از اعماق زمين، راه اين استخراج را ياد دهند
اين تعليم است ولي يك وقت به شخصي كه كنار دريا ايستاده توجه مي‌دهند كه دريا!
دريا! تا به دريا نيفتد، در اينجا فقط تذكر است نه تعليم زيرا خودش مي‌داند كه
آنجا دريا است ولي در آن حال غفلت دارد و بايد به او هشدار داد كه در دريا سقوط
نكند.

توحيد
امري نظري در نهاد بشر است، پيامبران معلمان توحيد نيستند بلكه يادآوران اين امر
فطري هستند براي كساني كه پوششي روي فطرت آن‌ها را فرا گرفته است. قرآن درباره اين
قبيل افراد مي‌فرمايد: «بل ران علي قلوبهم، ما كانوا يكسبون»5 بلكه
ظلمت اعمالشان بر دل‌هايشان غلبه كرده است.

لذا
خداوند متعال بعضي از دستورات خود را به عنوان طهارت معرفي كرده است. براي هر
نمازي انسان بايد داراي طهارت باشد، اگر آب پيدا نكرد كه با آن وضو يا غسل انجام
دهد بايد عوض آب با خاك اين طهارت را تحصيل نمايد. «فلم تجدوا ماء فيتمّموا صعيدا
طيبا»6 اگر آب پيدا نكرد پس با خاك پاكيزه تيمم نمائيد. سپس دنبال همين
آيه مي‌فرمايد «ليطهركم» اين دستور براي اين است كه خداوند شما را تطهير كند.
اينجا مسئله وضو مطرح نيست، مسئله تيمّم است و ماليدن خاك به صورت و دست‌ها كه سبب
پاكي و طهارت ظاهري نمي‌شود، پس معلوم مي‌شود كه غير از طهارت ظاهري طهارت ديگري
نيز در قرآن مطرح است كه طهارت فطرت و روح انسان است و اين طهارت يك نوع زنگ‌زدائي
و غبارروبي  و شستشوي دروني است، محصول وحي
هم همين غبارروبي است.

تمام
آياتي كه در قرآن كريم لسان‌شان، لسان تذكر يا ميثاق و عهد و نظاير اينها است، اين
مسئله را تأييد مي‌كند تعليم بالمعني الاعم هم شامل تذكر مي‌شود و لذا «فيعلمهم» و
«فاعلم» در دو آيه گذشته به همين معنا بود.

بنابراين
نه تنها ما براي اثبات مبدأ و معاد و وحي و غيره دليل فطري داريم، بلكه ادّله
برهاني نيز به همين دليل فطري بر مي‌گردند نه اينكه آن‌ها ادلّه‌اي مستقل باشند،
قرآن كريم هم كه گاهي دستور تفكر و تعقل و تدبر مي‌دهد، همه اينها براي هشدار دادن
و تذكر است كه بايد دل آگاه شود و ببيند نه چشم و گوش زيرا آنچه را كه انسان از
راه ديدن و شنيدن مي‌آموزد علم است ولي آنچه را كه مي‌دانسته و به او تذّكر مي‌دهند
علم نيست و ياد گرفتني نمي‌باشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «والله اخرجكم من بطون
امهاتكم لا تعلمون شيئا»7 خداوند شما را از ارحام مادرهايتان به دنيا
آورد در حالي كه هيچ چيز نمي‌دانستيد.

در
سوره سجده مي‌فرمايد: «و جعل لكم السمع و الأبصار و الأفئده»8 و براي
شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار دارد.

انسان
از آغازي كه متولد مي‌شود از همه‌چيز بي‌اطلاع است ولي كم‌كم از راه چشم و گوش
چيزهائي را مي‌بيند و مي‌شنود و با عقل احساس مي‌كند و بدين ترتيب رفته رفته عالم
مي‌شود و از آنچه در اطراف مي‌گذرد با اطلاع مي‌گردد.

 

فرق
كتب آسماني و كتب حكمت

فرق
ميان كتب آسماني با كتب حكمت اين است كه: كتب آسماني كتب هدايت‌اند و با دل كار
دارند و از درون، انسان را مخاطب قرار مي‌دهند ولي كتب حكمت از راه گوش و چشم
تعليم مي‌كنند و مي‌آموزند، آن‌ها از داخل شهر با انسان سخن مي‌گويند و اينها از
بيرون دروازه. قرآن كريم هنگامي كه استدلال مي‌نمايد، در آخر آيات گاه مي‌گويد
«افلا تعقلون» آيا فكرتان را بكار نمي‌اندازيد؟ گاه مي‌گويد «افلا تذكرون» آيا به
ياد نمي‌آوريد؟ از اين خطاب‌ها چنين به دست مي‌آيد كه توحيد مسأله‌اي فطري است كه
خداوند پس از بيان علامت‌ها و نشانه‌ها از انسان دعوت مي‌كند كه فكرش را به‌كار
اندازد و آنرا به ياد آورد.

در
سورة نحل از آيه سوم به بعد به بسياري از مسائل و پديده‌هاي طبيعي اشاره شده است
ولي جمعاً يك استدلال است. «خلق السموات و الارض بالحق تعالي عما يشركون»9
خداوند آسمان‌ها و زمين را بر اساس حق آفريد و منزه است از آن‌چه مشركان به او شرك
ورزند. از نظر ادبي باء «بالحق» براي ملابسه است. يعني جهان را با پوشش حق آفريده
است و اين پوشش و لباس تمام ملبوس يعني عالم را پشويده و احاطه نموده است به‌طوري
كه ديگر جايي براي باطل در آن نيست «و ما خلقنا السماء والأرض و ما بينهما باطلا
ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار»10 ما آسمان و زمين و
آنچه را كه بين آن‌ها است ياوه و باطل نيافريديم، اين گمان كافران است پس واي بر
كافران از آتش دوزخ. هر چيزي كه روي هدفي مشخص به‌وجود آمده باشد ديگر نمي‌تواند
باطل باشد، خداوند در آيات بعدي سوره نحل هدف از خلقت بعضي از پديده‌ها را چنين
بيان مي‌فرمايد: «و الأنعام خلقها لكم منها دفء و منافع و منها تأكلون. و لكم فيها
جمال حين تربحون و حين تسرحون. و تحمل اثقالكم الي بلد لم تكونوا بالغيه الا بشق
الأنفس ان ربكم لرؤف رحيم. و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينه و يخلق ما
لا تعلمون»11

چهارپايان
را براي انتفاع شما نوع بشر خلق كرد تا از خود به مو و پشم آن‌ها دفع سردي و گرمي
كرده و از شير و گوشت آن‌ها بخوريد، و در آن‌ها جلوه و جمالي است برايتان به هنگام
برگشت از چراگاه و هنگام رفتن و بارهاي سنگين شما را كه جز با زحمت، توان حمل آن
را نداريد، از شهري به شهر ديگر برند، و همانا خداوند درباره شما رؤوف و مهربان
است. اسب و استر و حمار را براي سواري و تجمل مسخّر ساخت و چيزهاي ديگري را كه شما
هنوز از آن‌ها آگاه نيستيد خواهد آفريد.

در
اين سوره آياتي كه پديده‌هاي خلقت و هدف از آن‌ها را مي‌شمرد همچنان ادامه مي‌يابد
و در آخر آيات 11 و 12 و 13 اين سه جمله را مي‌بينيم «ان في ذلك لايات لقوم
يتفكرون»، «ان في ذلك لآيات لقوم يعقلون»، «ان في ذلك لآيه لقوم يذكرون». در اينها
نشانه‌ها و علائمي است براي مردم كه فكر و تعقل مي‌نمايند و متذكر مي‌شوند. در
اينجا تفكر و تعقل در حدّ تذكره است، يعني با توجه به اين آيات و پديده‌هاي خلقت
فكر مي‌كنند و عقل‌شان را به كار مي‌اندازند و به ياد مي‌آورند، معنايش اين نيست
كه هيچ نمي‌دانند و آگاه مي‌شوند، بلكه به خاطر مي‌آورند، و از اين معلوم مي‌شود
كه در گذشته مي‌دانسته‌اند ولي از يادشان رفته است لذا خداوند متعال مي‌فرمايد «ان
هو الا ذكر و قرآن مبين» و نمي‌فرمايد: «ان هو الا تعليم! قرآن يادآور است نه
تعليم‌دهنده، پيامبر هم معلم نيست و اگر در قرآن آمده است «و يعلمهم الكتاب و
الحكمه» آيه شريفه «ان ان الا مذكر» آن را تبيين مي‌نمايد. اين طور نيست كه بشر
جاهل و غافل آفريده شده باشد و مسئله مبدأ و معاد را به او تعليم دهند تا به
اعتقاد پيدا كند، بلكه انسان فطرتاً خداشناس است، ولي گاه روپوشي از سنت‌ها و عادت‌هاي
غلط روي فطرت را مي‌پوشاند و انسان را از خدا منحرف مي‌سازد، و لذا پيامبر و قرآن
به او تذكر مي‌دهند و فطرت او را بيدا مي‌نمايند.

ادامه دارد

 

پي‌نوشت‌ها:

1-   
سوره جمعه ـ آيه 2

2-   
سوره محمد(ص) ـ آيه
19

3-   
سوره نمل ـ آيه 14

4-   
سوره غاشيه ـ آيه 21

5-   
سوره مطففين ـ آيه 14

6-   
سوره مائده ـ آيه 6

7-   
سوره نحل ـ آيه 78

8-   
سجده ـ آيه 9

9-   
سوره نحل ـ آيه 3

10-   
سوره ص ـ آيه 27

11-   
سوره نحل ـ آيه 8-5

12-   
سوره يس ـ آيه 69

 

/

هدف بعثت، مبارزه با شركت

تفسير
سوره لقمان

قسمت
يازدهم

آيت‌الله
مشكيني

 

«هذا
خلق الله فاروني ماذا خلق الذين من دونه بل الظالمون في ضلال مبين»1

اين
خلقت خدا است، پس شما(مشركان) بمن بنمائيد آناني كه جز خدا هستند؟ چه آفريده‌اند؟!
بلكه ستمكاران در گمراهي آشكارند.

 

خدايان
دروغين چه آفريده‌اند؟!

در
آيه نهم از سوره لقمان، از آفريده‌هاي مختلف خداوند مانند كرات آسماني، نيروي
جاذبه، باران، جنبندگانن و نباتات و كوه‌هاي حافظ زمين و غيره ياد شده است و كلمه
«هذا» در آيه فوق اشاره به آفرينش و خلقت همان پديده‌هاي نامبرده است.

اگر
با تأمل و دقت بيشتري به آيه مزبور توجه گردد، خواهيم ديد كه به خلقت تمام موجودات
اشاره شده است. و در اين ايه مي‌فرمايد همة اين پديده‌ها، از زمين گرفته تا كهكشان‌ها،
از نباتات تا حيوانات، و انسان‌ها، همه مخلوق و آفريدة ما هستند، و شما مشركان
نشان بدهيد كه غير از من، خداياني كه به آن معتقديد چه آفريده‌اند؟ و بدين ترتيب
در حقيقت، آيه به همه موجودات ارضي سماوي اشاره نموده است.

سوره
لقمان از سوره‌هائي است كه در مكه نازل شده است و لذا طرف خطاب همان مشركان مكه‌اند،
و مشركين چنانچه از نامشان پيداست معتقد به خداي يگانه نبودند، بلكه به خداياني
ديگر نيز معتقد بودند، لذا قرآن در حقيقت به آن‌ها مي‌فرمايد: كسي كه در قدرت
خدائي با خالق اين موجودات شركت داشته باشد، بايد مانند او موجوداتي را آفريده
باشد تا دليل بر ربوبيّت و خدائي او باشد، اگر چنين خداياني را كه شما ادّعا مي‌نمائيد
و به آن‌ها اعتقاد پيدا نموده‌ايد، وجود دارند، در مقابل اين همه مخلوقات عجيب
مرئي و نامرئي الهي، شما نيز از آفريده‌هاي خدايان ادعائي خويش نام بريد و چند
نمونه از مخلوقات آن‌ها را نشان بدهيد.

 

مشركان
چه كساني هستند؟

مشركاني
كه گفتيم مورد خطاب اين آيه شريفه مي‌باشند نه تنها، بت‌پرستان مكه كه معتقد به بت‌هاي
آويخته بر خانه كعبه، مانند: لات و عزي و هُبل و غيره مي‌باشند.

بلكه
اهل كتاب نيز از جملة مخاطبين اين آيه به‌شمار مي‌روند. قرآن كريم مي‌فرمايد:

«و
قالت اليهود عزيزا بن الله» يهود گفتند كه «عزيز» فرزند خدا است. بنابراين يهوديان
چون، يكي از پيامبران خدا عزير را فرزند و شريك خدا به حساب مي‌آورند نيز مورد
خطاب اين آيه قرار گرفته‌اند همان‌طوري كه مسيحيان حضرت مسيح را فرزند خدا مي‌شمردند
و از اين راه به خدا شرك مي‌ورزيدند، كه قرآن درباره آن‌ها مي‌فرمايد: «و قالت
النصاري المسيح بن الله» مسيحيان مي‌گفتند: عيسي فرزند خدا است.

و
نه تنها مسيحيان، عيسي را فرزند خدا دانسته بلكه معتقد به اقنوم ثلاثه (اب، ابن و
روح القدس) بودند و هر سه را با هم به عنوان «خدا» مي‌پذيرفتند يعني معتقد بودند
خداوند در اين سه خلاصه مي‌شود كه اين شرك روشن و واضحي است. در اين باره آيه 73
سوره مائده چنين مي‌فرمايد: «لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من إله
إلا إله واحد» به تحقيق كافر شدند آنان كه گفتند: خدا سومين سه است، و همانا خدائي
جز خداي يكتا وجود ندارد.

حال
چگونه مي‌شود كه خدا هم يكتا باشد و هم يكي از سه اقنوم ثلاثه باشد، اين از سؤال‌هائي
است كه مسيحيان جوابي براي آن نمي‌دانند. گويا مي‌خواهند بگويند: اين از معجزات
خداوند است كه هم عيسي و مريم را آفريده و هم آنان را در كارهاي خلقت با خود سهيم
دانسته است!!!

در
هر صورت، قرآن كريم خطاب به تمام مشركان و از جمله اين دو گروه از اهل كتاب مي‌فرمايد:
شما كه براي خدا شريك قرار داده‌ايد، چند نمونه از آثار و پديده‌هاي خلقت آنان را
بعنوان دليل و نشانه‌هاي خدائي آن‌ها ارائه دهيد. البته از آن‌جا كه قرآن مخصوص به
عصر و نسل خاصي نيست، تمام مشركين عصر نزول قرآن، در جزيره العرب و ايران و ساير
نقاط جهان آن‌روز و زمان‌هاي بعدي مورد اين خطاب عام قرآن هستند، و قرآن كريم از
تمام آن‌ها دعوت مي‌نمايد تا براي اثبات ربوبيت خدايان ادعايي خويش، مخلوقات آن‌ها
را نشان دهند.

 

نمونه‌هائي
ديگر از مشركان

ايران
در عصر بعثت معتقد به اهورا مزدا و اهريمن بود، يعني معتقد بود كه دو خدا بر عالم
حكومت مي‌كنند، تمام زيبائي‌هاي دنيا آفريده اهورا مزدا و زشتي‌ها مخلوق اهريمن
است. در مناطق ديگر دنياي آن روز اعتقاد به ثنويّت و شركت به صورت‌هاي ديگري وجود
داشت، عده‌اي ستاره‌پرست بودند كه به آن‌ها «صائبون» مي‌گفتند و دسته‌اي كه حتي تا
به امروز هم در هندوستان وجود دارند، گاو پرست بودند، و در همان هنگام كه زن را در
جزيره العرب جزء جامعه بشريت به حساب نمي‌آوردند و او را بي‌رحمانه زنده به‌گو مي‌كردند،
در گوشة ديگر دنيا او را تا مقام خدائي بالا برده و اعتقاد به خدا بودن او داشتند
و بالاخره در هر نقطه‌اي از جهان موجودي به‌عنوان خدائي پرستيده مي‌شد و لذا گفته‌اند
كه در دنيا هيچ پديده‌اي نيست كه بشر روزي او را به كرسي خدائي ننشانده باشد!!

در
هر حال، اين آيه، استدلالي است در برابر مشركان كه در علم كلام نيز اين استدلال به
اينگونه تبيين شده است كه: صد و بيست و چهار هزار پيامبر از جانب خداي تبارك و
تعالي، به سوي بشر مبعوث شده و همة آن‌ها متحداً‌ يك سخن گفته و همه دعوت به خداي
واحدي نموده‌اند، حضرت آدم همان خدايي را به مردم معرفي مي‌كرد كه حضرت ابراهيم،
عيسي، موسي و آخرين آنان كه پيامبر ما است، به مردم معرفي كرده‌اند و همة آن‌ها از
سوي او مبعوث شده‌اند؛ اگر غير از آن خداي يگانه، مخلوقات آنان بودند، قهراً، او
نيز پيامبر يا پيامبراني بسوي آن‌ها مي‌فرستاد، و حداقل از اين راه، وجود و هستي
خود را عرضه مي‌داشت و او هم براي نمونه به نمونه‌هائي از آفريده‌هاي خويش اشاره
مي‌كرد، در صورتي كه تاكنون چنين چيزي در عالم اتفاق نيفتاده است، لذا قرآن كريم
مي‌فرمايد؛ اين همه كه ما بر شمرديم آفريده‌هاي خداي بزرگ است، شما كه مدّعي
خدايان ديگر هستيد، بگوئيد موجوداتي كه او خلق كرده است كدام‌اند؟

و
سرانجام در آخر آيه به نتيجه‌گيري از اين استدلال پرداخته و مي‌فرمايد: «بل
الظالمون في ضلال مبين»4 بلكه ستمگران در ضلالتي آشكارند.

 

انواع
ظلم

راغب
در مفردات ظلم را بر سه گونه شمرده است:

1-   
ظلم بين انسان و خدا،
به اينصورت كه انسان نسبت به خداوند شرك ورزيده و براي او همتا و شريكي قرار دهد و
اين بزرگ‌ترين ظلم در قرآن شمرده شده است، قرآن از زبان لقمان مي‌گويد: «يا بني لا
تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم»5

فرزندم،
به خدا شركت مورز كه شرك ظلمي است بزرگ.

2-   
ظلم انسان نسبت به
انساني ديگر، و خداوند در اين باره فرموده است:

«ان‌الله لا يحب الظالمين»6 خداوند ستمكاران را دوست
ندارد.

3-   
ظلم به نفس كه در
مواردي متعدد از قرآن كريم به آن اشاره شده است، و از آن جمله در سوره بقره مي‌فرمايد:
«و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون»7 آن‌ها به ما ظلم ننمودند
ولكن به خويش ستم روا داشتند.

 

مبارزه
با شرك، هدف بعثت

بدين
ترتيب روشن مي‌شود كه منظور از «ظالمين» در آيه دسته اول مي‌باشند، و از آنجا كه
به ويژه اين قسم از شرك، بيماري عمومي عصر بعثت و نزول قرآن شمرده مي‌شده است و
چنانچه گفتيم حتي اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) نيز به آن دچار گرديده بودند، از
اين رو قرآن روي اين مسئله تأكيد نموده است و به طور كلي مي‌توان گفت: مبارزه با
شرك هدف اصلي از بعثت را تشكيل مي‌داده است و از اين جهت در قرآن كريم بخشي مهم از
آيات به آن اختصاص يافته است و براي بطلان اين ادعاي خرافي و باطل كه زائيده افكار
عقب مانده بشري است، به گونه‌هاي مختلف استدلال نموده است.

 

فطرت
انسان، خداجو است

علي(ع)
مي‌فرمايد «ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله و بعده و معه»

به
هرچه نظر افكندم پيش از خلقت او و به همراه او و بعد از فناي او، خدا را ديدم.

هر
موجودي از موجودات اين جهان از اتم گرفته تا بزرگ‌ترين كهكشان‌ها، با نظم دقيق و
شگفتي‌هاي عجيب خويش از وجود آفريننده حكيمي حكايت مي‌نمايد و هر موجودي آئينه‌دار
جمال او است امام حسين عليه‌السلام در دعاء معروف «عرفه» به خداوند عرضه مي‌دارد:
«عميت عين لا تراك عليه رقيبا و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبك نصيبا»

كور
با ديده‌هايي كه ترا پيوسته مراقب ناظر و مراقب اعمال خويش نبيند، و قرين خسران
باد كالاي بنده‌اي كه در آن از عشق تو بهره‌اي نباشد و شاعر اين معني لطيف و دقيق
را تا حدودي در شعر خويش چنين بيان نموده است:

كي رفته‌اي ز
دل كه تمنا كنم ترا              كي بوده‌اي
نهفته كه پيدا كنم ترا

غيبت نكرده‌اي
كه شوم طالب حضور  پنهان نگشته‌اي كه هويدا
كنم ترا

با صد هزار
جلوه برون آمدي كه من            با صد هزار
ديده تماشا كنم ترا

كسي
كه با اين ديد به پديده‌هاي عالم مي‌نگرد مي‌تواند دقيقاً به معناي اين جمله الهي
پي برده و آن را در هر نگاه به موجودي از روي ايمان تكرار نمايد كه: «بل الظالمون
في ضلال مبين» آناني كه قدرت و حكمت آن قدير مطلق و حكيم علي الاطلاق را در اين
موجودات نديده و بلكه براي او موجوداتي ضعيف و ناتوان را كه خود نيز از مخلوقات
الهي هستند، همتا و شريك قرار مي‌دهند، در گمراهي آشكارند.

فطرت
خداجوئي انسان را از درون و اين همه پديده‌هاي خلقت با شكل زيبا و نظم بديع خويش
از بيرون پيوسته آدمي را به سوي خداي يگانه فرا مي‌خوانند و با اين همه دليل و
راهنما خدا را نديدن، آيا جز گمراهي آشكار مي‌توان نامي بر آن نهاد؟!

آيا
انسان گرسنه براي درك گرسنگي خويش احتياج به دليل و برهان پيدا مي‌نمايد؟ بزرگ‌ترين
دليل براي او همان احساس گرسنگي او است. قرآن كريم در سوره روم مي‌فرمايد: «فاقم
وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق‌الله، ذلك الدين
القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون»8 پس روي به جانب دين پاك اسلام آور
و پيوسته از طريقه دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروي نما كه هيچ
تغييري در خلقت خدا نبايد داد، اين است آئين استوار حق ولي اكثريت مردم از حقيقت
آن آگاه نيستند.

خداجوئي
نيز امري فطري است و لذا قرآن كريم روي برهان فطرت براي اثبات مبدأ زياد تكيه
نموده و فطرت انسان را در اين‌باره به گواهي مي‌طلبد. پيامبر اكرم(ص) با اصحاب
خويش از راهي مي‌گذشتند، پيرزني را ديدند كه با چرخ دستي خود مشغول پشم‌ريسي است،
پيامبر روي به او نموده فرمود: پيرزن! خدا را چگونه شناخته‌اي؟ پيرزن تا اين سؤال
را از پيامبر شنيد دست از كار كشيده و كناري نشست، و ضمن اشاره به چرخي كه با كنار
رفتن او از حركت باز ايستاده بود، عرض كرد: اينگونه. حضرت فرمود: «عليكم بدين
العجائز»

و
سپس پيامبر آنچه را كه زن با عمل فهمانده بود براي اصحاب اين طور توضيح داد كه:
اين زن مي‌خواهد بگويد، اين چرخ كوچك در حركت خود نياز به دست‌هاي ناتوان من دارد،
چگونه اين نظام دقيق آفرينش در تداوم حركت خود نيازمند مدبري نيست؟ اگر نازي كند
در هم فرو ريزند قالب‌ها!

«و
لقد آتينا لقمان الحكمه ان اشكرالله و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله
غني حميد»

و
ما به لقمان مقام علم و حكمت عطا كرديم (و گفتيم) كه خدا را شكر نما و هر كس شكر
حق گويد به نفع خود او است و هر كس ناسپاسي و كفران پيشه سازد، خداوند بي‌نياز است
و صاحب صفات پسنديده.

نام
لقمان در قرآن تنها در همين آيه آمده و به همين مناسبت اين سوره، به نام او نام
گفته است. در اين آيه نكات زير بايد مورد توجه قرار گيرد:

1-   
لقمان

2-   
حكمت

3-   
شكر

4-   
كفران

5-   
غني و حميد

لقمان
يك برده سياه حبشي بود و با حضرت داود در يك عصر مي‌زيست ولي مانند داود ذاز
پيامبران به حساب نمي‌آيد بلكه مردي حكيم و دانا و خداپرست بود. و از اين رو كلمات
و نصايحي فراوان در حكمت و خداشناسي از او بجاي مانده است.

امام
صادق(ع) راجع به لقمان مي‌فرمايد: حكمتي كه خداوند به لقمان عنايت كرد به دليل
موقعيت اجتماعي و مادي و نيروي جسم و زيبائي جمال او نبود، لقمان نيرومند در
ايمان، پرهيزكار از محرمات الهي، آرام و خاموش ولي دورانديش و تيزفكر و ژرف‌نگر
بود،‌ از رويدادهاي زندگي پند مي‌آموخت … و با اين خلق و خوي پسنديده مستوجب
حكمت گرديد.

در
هر صورت، آنچه از روايات بر مي‌آيد، اين است كه لقمان مردي حكيم و دانا بود. سخن
بسيار متين مي‌گفت و انديشه‌اي دقيق و عميق داشت. بي‌فكر سخن نمي‌گفت و بسيار مي‌انديشيد.
از هر حادثه و رويداد در زندگي عبرت مي‌گرفت و تجربه مي‌اندوخت. جز براي خدا غضب
نمي‌كرد. به كسي فحش و ناسزا نمي‌گفت. هيچگاه از حدود شرعي تجاوز نمي‌كرد. بر نفس
خود مسلط بود و مهار آن را در دست داشت. هرچه از نعمت‌هاي دنيا به او مي‌رسيد
خوشحال نمي‌شد و هرچه از او گرفته مي‌شد، اندوهگين نمي‌گشت. هرجا كه مي‌گذشت، اگر
دو نفر را مي‌ديد با هم نزاع داشتند، در پي اصلاح بر مي‌آمد.

هر
سخن حكمت‌آميزي را مي‌شنيد، هم از تفسير و توضيح آن مي‌پرسيد و هم از مدرك و منبع
آن سؤال مي‌كرد. با دانشمندان نشست و برخاست مي‌كرد و علومي را فرا مي‌گرفت كه از
راه آن‌ها با هواي نفس خود به مجاهده برخيزد. از شيطان گريزان بود و با تفكر، قلب
خود را شفا مي‌بخشيد.

ادامه دارد

 

پي‌نوشت‌ها:

1-   
سوره لقمان، آيه 10.

2-   
سوره توبه، آيه 30.

3-   
همان.

4-   
بقره، آيه 54.

5-   
لقمان، آيه 13.

6-   
شوري، آيه 40.

7-   
بقره، آيه 57.

8-   
روم، آيه 30.

9-   
سفينه البحار جلد
دوم، ص 515.

 

/

سخنان معصومين

ازدواج
و مهريّه

پيامبر
اكرم(ص)

«..
تزوج والا فانت من المذنبين.»

(مستدرك 2/531)

رسول
خدا صلي الله عليه و آله وسلم به جواني مجرد فرمود: همسر انتخاب نما وگرنه در سلك
گنه‌كاران قرار خواهي گرفت.

پيامبر(ص)

«من
ترك التزويج مخافه العليه، فقد اساء ظنه بالله عزوجل، ان الله يقول: ان يكونوا
فقراء بغنهم الله من فضله»

(فروع كافي 2/5)

كسي
كه از بيم تنگدستي ترك ازدواج نمايد، محققاً به خدا سوء ظن دارد، زيرا كه (در
قرآن) فرموده است: اگر مرد و زني نيازمند بوده (و ازدواج نمايند) خداوند به لطف
خويش آنان را بي‌نياز گرداند.

اميرالمؤمنين(ع)

«لا
تغالوا بمهور النساء فتكون عداوه»

(مكارم الاخلاق ص 12)

مهر
زنان را بالا نبريد كه عامل دشمني خواهد شد.

امام
باقر(ع)

«من
بركه المرأه قله مهرها و من شؤمها كثره مهرها.»

(من لايحضره الفقيه
2/124)

كم
بودن مهريه زن، دليل بر ميمنت و مباركي او و بسياري آن نشانه بديمني او است.

امام
باقر(ع)

جائت
امرأه الي النبي(ص) فقالت: زوجني يا رسول‌الله(ص). فقال رسو‌الله من لهذه؟ فقام
رجل فقال انا يا رسول‌الله زوجنيها، فقال: ما تعطيها؟ فقال: مالي شيئي. قال: لا.
فاعادت، فاعاد رسول‌الله الكلام، فلم يقم احد غير الرجل. ثم اعادت، فقال في المره
الثلاثه: اتحسن من القرآن شيئا؟ قال: نعم، قال زوجتك‌ها علي ما تحسن من القرآن
فعلمها اياه.

(تهذيب 2/214)

زني
به حضور رسول خدا(ص) رسيد و عرض كرد: براي من همسري انتخاب نما. حضرت به حاضرين
فرمود: چه كسي براي ازدواج با اين زن آمادگي دارد؟

مردي
بلند شد و گفت من اي پيامبر خدا! او را به همسري من درآور.

پيامبر:
چقدر مهريه او قرار مي‌دهي؟

مرد:
چيزي ندارم.

پيامبر:
اين‌طور نمي‌شود.

زن
تقاضاي خويش را تكرار كرد، پيامبر بار ديگر اعلام نمود ولي كسي جز همان مرد اظهار
آمادگي نكرد، براي بار سوّم كه زن خواسته خويش را مطرح ساخت، پيامبر به آن فرمود:

آيا
چيزي را از قرآن مي‌داني؟

مرد:
آري.

پيامبر:
او را به تو تزويج نمودم و مهر او اين است كه آنچه از قرآن مي‌داني به او بياموزي.

امام
صادق(ع)

«ركعتان
يصليها المتزوج افضل من سبعين ركعه يصليها اعزب»

(فروع كافي 2/4)

دو
ركعت نماز انسان متأهل از هفتاد ركعت نماز شخص مجرّد برتر است.

امام
صادق(ع)

«من
زوّج اعزبا كان ممن ينظرالله اليه يوم القيمه»

(تهذيب 2/227)

كسي
كه وسيله ازدواج جوان مجردي را فراهم سازد از افرادي خواهد بود كه خداوند در قيامت
به او نظر لطف خواهد داشت.

 

/

شناخت خداوند

درس
هايي از نهج البلاغه

خطبه
176

آيت‌الله
منتظري

حضرت
علي عليه‌السلام در اين خطبه پر محتويف بحث راجع به خدا و صفات خدا داشتند كه در
ضمن بحث‌هاي گذشته معلوم شد: خداوند را از راه دو قسم از صفات (اضافيه و سلبيه) مي‌شناسيم
ولي از راه صفات ثبوتيه حقيقي، نمي‌توان خدا را شناخت؛ زيرا صفات ثبوتيه عين ذات
حق تعالي است و چون ذات حق تعالي، يك هستي غيرمتناهي است و ما محدوديم، لذا نمي‌توانيم
به ذات خدا احاطه پيدا كنيم. پس قهراً به صفات ثبوتيه او نيز نمي‌توانيم احاطه
پيدا كنيم.

و
از اين روي، خدا را از صفات اضافيه، كه يك طرف اضافه خودمان قرار داريم، به ما
معرفي مي‌كنند مانند: رزاق و خالق كه ما مرزوق و مخلوق اوئيم. و همچنين از راه
صفات سلبيه خدا را مي‌توان شناخت كه در اينجا صفاتي را كه مخصوص ممكنات است، از او
سلب و نفي مي‌كنيم ندارد و بي‌نياز است و از آن طرف ما جسم، مركب و محتاجيم و
داراي زمان و مكان وو …

و
همانگونه كه ملاحظه مي‌شودف حضرت امير عليه‌السلام در اين خطبه، بيشتر از راه صفات
سلبيه و نفي آن‌ها از خداي متعال، خدا را به ما معرفي مي‌كنند.

اكنون
به دنباله بحث گذشته:

«و
لا انّ الاشياء تحويه فتقله او تهويه، أو أن شيئاً يحمله، فيمبله او بعد له.»

و
چنين نيست كه اشيائي خدا را دربر داشته باشند كه او را بلند كنند يا به پائين
بيفكند و يا اينكه چيزي او را حمل كند به اين طرف و ان طرف بلغطاند يا نگهش بدارد.

 

چيزي
خدا را احاطه نمي‌كند

هيچ
چيز نمي‌تواند خدا را احاطه كند يا او را در بر بگيرد زيرا اين از صفات اجسام است.
مثلاً اتومبيل است كه مي‌تواند ما را دربر بگيرد كه اگر صاف و درست برود ما را به
مقصد خواهد رساند و اگر سقوط كند، ما را با خود به دره‌ها خواهد افكند. و همچنين
از صفات كوزه است كه آب را دربر مي‌گيرد و در خود جاي مي‌دهد و اگر آن را كج كني،
مي‌ريزد و آب‌هايش خالي مي‌شود. و يا انسان است كه هر جا برود، هوا او را دربر
دارد و اگر روي تختي بنشيند، تخت او را نگه مي‌دارد و اگر تخت را وارونه كنند،
سقوط مي‌كند و مي‌افتد.

 

عرش
چيست؟

و
اما خداوند چون جسم نيست نه چيزي مي‌تواند او را دربر گيرد و نه بر جائي استوار
است. و آن‌جا كه در قرآن مي‌فرمايد. «الرحمن علي العرش استوي»1 به اين
معني نيست كه تخت و عرش وجود داشته باشد و خداوند بر آن قرار گرفته باشد (والعياذ
بالله) بلكه استوي بر عرش كنايه از اين است كه بر تام عالم وجود احاطه دارد و همه
را زير نظر دارد و كسي را ياراي فرار از مملكت او نيست.

و
خلاصه خداوند هم احاه علمي و هم احاطه توانائي بر تمام عالم هستي دارد. و با اين
حال، چون برخي ساده‌انديشان نمي‌توانستند مسائل كنائي را درك كنند، لذا چنين مي‌پنداشتند
كه عرش، تخت رواني است و خداوند بر آن نشسته و چهار فرشته آن عرش را بدوش گرفته‌اند!!
و از اين خيال‌هاي باطل، كه برخي نه تنها به خيال و انديشه خود اكتفا مي‌كردند
بلكه اين مطالب واهي و سست را در كتاب‌هايشان نيز ثبت نمودند! و چون در زمان حضرت
امير(ع) نيز مسلماناني بودند كه تازه با اسلام آشنا شده و هنوز از معارف اصيل
اسلام آگاهي نداشتند و از ظواهر قرآن استفاده مي‌كردند كه آنان را مجسّمه مي‌نامند،
يعني خدا را جسم خيال كرده‌اند لذا حضرت براي اينكه با اين فكر و انديشه باطل
مبارزه كند، خطبه‌هاي زيادي در توحيد و خداشناسي دارد و با دليل و برهان كافي، جسم
بودن خدا را نفي مي‌كند.

اَقَلَّ:
به معناي بلند كردن است. در قرآن نيز آمده است:

«حتي
اذا اقلّت سحاباً ثقالا سثناه لبلد ميت»2 هنگامي كه بادها، ابري سنگين
و پربار را بلند كردند آن را به سوي منطقه‌اي مرده سوق داديم كه زنده‌اش كنيم.

در
روايت نيز از حضرت رسول صلي‌الله عليه و آله و سلم آمده است كه دربارة ابوذر
فرمود: «ما اظلّت الخضراء و لا اقلّت الغبراء علي ذي لهجه اصدق من أبي ذر» هيچ
درختي يا آسماني سايه نفكنده و هيچ زميني دربر نگرفته است سخنگوئي را راستگوتر و
صادق‌تر از ابوذر يعني ابوذر هيچ وقت و در هيچ حالتي، ممكن نيست دروغ بگويد. پس
منظور از اَقَلَّ بلند كردن است براي نگهداشتن چيزي.

اَهْوي:
يعني ساقط كرد و بر زير افكند. و «تُهويه» يعني او را زمين سقط دهد و به زير
افكند.

در
قرآن مي‌خوانيم: «… فكأنما خر من السّماء فتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان
سحيق»3 و گويا از آسمان افتاده و مرغان هوا او را با منقار بگيرند يا
بادي تند او را در جائي دور درافكند و ساقط نمايد. و يا اينكه در اول سوره نجم مي‌خوانيم:
«والنجم اذا هوي»4 قسم به ستاره هنگامي كه فرود آيد.

در
جمله بعدي نيز چيزي قريب به همين معني آمده است: چنين نيست كه چيزي خدا را حمل كند
كه آن چيز گاهي او را به اين طرف و آن طرف بكشاند يا اينكه به حال تعادل نگه‌دارد.
مانند انسان كه وقتي در كشتي مي‌نشيند به هر طرفي باد بوزد و آب حركت كند، انسان
نيز تمايل پيدا مي‌كند و هرگاه آب حركت نداشته باشد، همچنان آرام به راه خود ادامه
مي‌دهد.

«وَ
لَيسَ في الاشياء بوالج، و لا عنها بخارج»

و
خداوند در اشياء فرو نرفته و از آن‌ها هم بيرون نيست.

 

خداوند
همه‌جا هست

اين
از جمله‌هاي بسيار دقيق نهج‌البلاغه است. وقتي گفته مي‌شود خداوند همه‌جا هست،
ممكن است كسي فكر كند كه اگر خدا همه‌جا هست پس لابد در موجودات فرو رفته است
مانند آب كه در لباس فرو مي‌رود و رطوبت آن همة لباس را فرا مي‌گيرد. ولي در اينجا
حضرت مي‌فرمايد: چنين نيست كه خداوند در موجودات فرو رفته باشد و از سوئي ديگر، از
آن‌ها بيرون هم نيست. در قرآن مي‌فرمايد: «و هو معكم اينما كنتم» و او با شما است،
هرجا كه باشيد.

در
هر صورتي اين يكي از توهمات ماترياليست‌هاي امروز و ماديين ديروز است كه خيال مي‌كنند
هستي و وجود منحصر به ماده است و اگر گفتيم چيزي موجود است پس بايد جا و مكان
داشته باشد. و يا برخي از صفويه كه آن را «حلوليه» مي‌نامند چنين مي‌گفتند كه:
خداوند در همه اشياء ـ نعوذ بالله ـ حلول كرده و نفوذ نموده است. ولي اينان نمي‌دانند
كه اولاً: نفوذ در اشياء مخصوص اجسام است و ثانياً: هستي و وجود منحصر به ماده
نيست. چرا كه مادّه پست‌ترين مراحل وجود است. و وجودي هست مجرّد كه بالاتر از ماده
است در حالي كه احاطه به ماده نيز دارد.

 

احاطه
جان به بدن

براي
روشن شدن مطلب، مي‌توانيم به جان مثال بزنيم كه بدن را احاطه كرده است در حالي كه
جزء اعضاي بدن نيست. بدن انسان مركب است از اعضاء و جوارحي كه تمام اعضا نيز از
سلول‌ها تركيب مي‌شوند و هنگامي كه انسان مي‌ميرد، سلول‌هاي بدنش به تدريج از بين
مي‌روند و اسكلتش بي‌حركت مي‌ماند. و هرچه علم تشريح بالاتر رود و حتي اگر از سلول‌ها
و مولكول‌ها برسند و از مولكول‌ها به اتم‌ها و از اتم‌ها به الكترون‌ها و پروتون‌ها
نيز دست يابند كه ريزترين موجودات است، باز هم نمي‌توانند بدانندف آن قوه محرّكه‌اي
كه اين‌ها را همچنان زنده نگه‌داشته بود، چه بود؟ زيرا روح و جان را نمي‌توان با
چاقوي تشريح پيدا كرد. روح موجودي است مجرد و وراي عالم مادّه و همو اس كه شخصيت و
منيّت انسان را مي‌سازد كه وقتي روح از آن جدا شد، از حركت باز مي‌ايستد و تمام
سلول‌هايش از بين مي‌روند.

 

بدن
مثالي و بدن مادي

و
براي اينكه تا اندازه‌اي جان و نفس شناخته شود، خواب را مثال مي‌زنيم. هنگامي كه
انسان خوابيده است، در حالي كه بدن زير رختخواب آرميده و چندان حركتي ندارد، انسان
مي‌بيند كه مثلاً ـ در باغي سر سبز و خرّم گردش مي‌كند و از ميوه‌هاي شيرين آن باغ
مي‌خورد و عطر شكوفه‌ها را استشمام مي‌كند و لذّت مي‌برد. اين كه در باغ مي‌گردد و
متنعّم است، چه كسي است؟ آيا همان بدن است كه ما مي‌بينيم خوابيده و در رختخواب
آرميده است؟ قطعاً چنين نيست پس اين بدن مثالي است كه در باطن بدن مادي است و چون
در عالم خواب تا اندازه‌اي از بدن مادّي جدا شده است، در باغ قدم مي‌زند و لذّت مي‌برد
و هرگاه به‌طور كلي قطع علاقه كرد، و از بدن مادي جدا شد، بدن مادي مي‌ميرد و از
كار مي افتد ولي روح او با بدن مثالي زنده است و در عالم برزخ سؤال پس مي‌دهد، لذا
آن را بدن برزخي نيز مي‌گويند.

اين
بدن مادي كه روزي مي‌ميرد، از هزاران هزار سلول تكوين شده است، كه اين سلول‌ها در
طول مدت عمر انسان چندين بار از بين مي‌روند و به تدريج از بدن جدا مي‌شوند. پس
اگر وابستگي انسان تنها به بدن مادي بود، خوب بود چندين‌بار در طول زندگي خود مرده
باشد ولي آنچه او را نگه مي‌دارد روح و روان او است كه تا با بدنش قطع علاقه
نكرده، بدن همچنان زنده و با حركت است هرچند بارها عوض شده است.

 

وجود
منحصر در ماده نيست

پس
آن بيچاره كوته فكري كه مي‌گفت: من خدا را يا جان را زير چاقوي تشريحم پيدا
نكردم!! او هرگز نمي‌تواند جان را پيدا كند زيرا جان موجودي است مجرد و بالاتر از
چاقو تشريح و ماده پس جان و روان است كه انسانيت انسان را مي‌سازد و اگر گفته شود:
جسم منف چشم من، دست من، پاي من و و … اين «من حقيقتي است فوق دست و پا و چشم و
جسم و و … و اگر اين جان روزي از جسم جدا شود، جسم مي‌ميرد ولي خود باقي است و
هنگامي كه انسان زنده است، همين موجود مجرد در تمام اعضا و جوارحش جريان دارد
اگرچه در صورت ظاهر ـ و با وسائل مادي ـ نمي‌توان آن را ديد، پس جان، هم همه‌جاي
بدن هست و هم هيچ جايش نيست و به عبارت روشن‌تر: جان در ظاهر مادي ديده شود بلكه
به اين معني كه اداره و تدبير مي‌كند بدن را و آن را زير نظر گرفته است.»

و
لذا بعضي از متكلمين كه نمي‌توانستند اين معني را خوب درك كنند، جان را نيز جسم مي‌پنداشتند
و براي اينكه خود را قانع كنند مي‌گفتند: جان، جسم رقيقي است كه در داخل اين جسم
كثيف فرو رفته «كالدهن في السمسم» مانند روغني كه در كنجد است!! و اگر چنين سخني
درست باشد، پس بايد در لابراتوار بتوانند آن را از بدن جدا كنند زيرا بالاخره در
تجزيه، تمام ذرات بدن ممكن است ظاهر شود. ولي حقيقت اين است كه روح و جان، ما فوق
ماده است و چون ما در عالم ماده زندگي مي‌كنيم و دركمان محدود است خيال مي‌كنيم
موجودات منحصر به همين ماديات است و وجود را مساوي با ماده مي‌دانيم!

اينها
كه انديشه خود را محصور در ماديات مي‌كنند، دربارة قوّة الكتريسته چه مي‌گويند؟
اگر در گذشته به كسي مي‌گفتي: زمين داراي قوة جاذبه است كه اشياء را به سوي خود
جذب مي‌كند يا آهن‌را با نيروي مغناطيسي، آهن‌ها را جذب مي‌كند و يا قوه الكتريسته
است كه در سيم‌هاي برق جريان پيدا مي‌كند و به محض فشار بر دكمه‌اي، لامپ را روشن
مي‌سازد، بدون شك نمي‌توانست باور كند ولي امروز از آن ماتريالست پرسيد: چگونه اين
قواي مخفيه را كه در زير چاقوي تشريح پيدا نمي‌شوند، قبول داري؟ ناچار است بگويد:
از خواص و آثارش پي به وجودش مي‌بريم. جان و روان نيز همين‌طور است.

مرحوم
صدر المتألهين(ره) در اين باره مي‌فرمايد: «جسمانيه الحدوث روحانيه البقاء» يعني
جان محصول عالي همين ماده است و در اثر حركت و تكامل به مرحله تجرد مي‌رسد ولي
ديگر بقاء‌ش نياز به ماده ندارد. پس وقتي كه انسان مي‌ميرد، ماده از بين مي‌رود
ولي جان او باقي است.

آري!
اين بدن مانند درختي مي‌ماند كه شكوفه مي‌دهد، و از آن پس شكوفه ميوه مي‌شود و
وقتي ميوه بزرگ شد و رسيد، از درخت جدا مي‌شود؛ جان هم محصول عالي همين ماده است
ولي وقتي كه كامل شد از درخت بدن جدا مي‌شود و خودش مستقلاً وجود دارد.

نمونه‌اش
عالم خواب است: در عالم خواب كه يك نحوه جدائي از بدن حاصل مي‌شود ـ ولي نه جدائي
كامل ـ روح تا اندازه‌اي آزاد مي‌گردد و لذا به سر و سياحت و فعاليت مي‌پردازد و
انسان اين را مي‌تواند درك كند.

و
براي اينكه جمله حضرت امير عليه‌السلام تا اندازه‌اي مفهوم شود كه خداوند همه‌جا
هست ولي در اشياء فرو نرفته و از آن‌ها خارج هم نمي‌باشد، به جان مثال مي‌زنيم كه
در تمام ذرات بدن جريان دارد در حالي كه هيچ جاي بدن نيست چون فوق بدن و فوق عالم
ماده است. و در هر صروت جان بر بدن انسان احاطه دارد و همه‌جا هست، چشم بوسيله جان
مي‌بيند، گوش بوسيله جان مي‌شنود، دست و پا بوسيله جان حركت مي‌كنند و و ..

بنابراين،
اگر بخواهيم يك نحوه شناختي نسبت به خداوند پيدا كنيم، مقايسه مي‌كنيم با خودمان
در قرآن مي‌فرمايد: «و في الأرض آيات للموقنين و في انفسكم افلا  تبصرون»3 در زمين نشانه‌هائي براي
اهل يقين وجود دارد و در نفوس خودتان نيز نشانه‌هائي از وجود خدا هست، پس چرا نمي‌نگريد؟
در حديث نيز آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر كه خود را شناخت، خدا را
شناخته است.

پس
معلوم مي‌شود هيچ جاي جمع بين نقيضين يا ارتفاع نقيضين در اين جمله حضرت نيست: در
سوره زخرف مي‌خوانيم: «و هو الذي في السماء اله و في الارض اله»6
خداوند همان است كه در آسمان ربوبيت دارد و در زمين هم دارد يعني چنين نيست كه
خداوند جائي در آسمان داشته باشد و عرشي مادي براي او متصور باشد بلكه همه‌جاي
جهان وجود، تحت احاطة قدرت حضرت ذي‌الجلال است.

حضرت
علي عليه‌السلام براي اينكه با طرز فكر مجسمه و حلوليه و ديگر افرادي كه خدا را
جسم مي‌پندارند و براي او برخي صفات مادي برشمرده‌اند، مبارزه كند، در چندين جاي
نهج‌البلاغه، به همين مضمون، جمله‌هائي دارد كه تقريباً تمام آن‌ها به يك معني
است:

1-               
در اين خطبه مي‌فرمايد:
«ليس في الاشياء بوالج و لا عنها بخارج» خدا در اشياء فرو نرفته و از آن‌ها بيرون
هم نيست.

2-               
در اولين خطبه نهج‌البلاغه
مي‌فرمايد: «مع كل شيء لا بمقارنه و غير كل شي لا بمزايله» خدا با هر چيزي هست ولي
نه به آن معني كه با آن‌ها مقرون و چسبيده باشد و غير هر چيزي است اما نه اينكه از
آن زايل و جدا باشد.

3-               
در خطبه 65 مي‌فرمايد
«لم يحلل في الاشياء فيقال هو فيها كائن، و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن»
خداوند حلول نكرده است در اشياء كه گفته شود در آن‌ها كائن است و از آن‌ها دور هم
نيست كه جدا باشد.

4-               
در خطبه 152 مي‌فرمايد:
«والشّاهد لا بمماسه و البائن لا بتراخي مسافه» خدا حاضر است پيش ما امّا نه اينكه
با ما تماس داشته باشد و خدا است از ما اما نه مانند مسافتي كه بين دو جسم وجود
دارد.

5-               
در خطبه 163 مي‌فرمايد:
«لم يقرب من الاشياء بالتصاق و لم يبعد عنها باختراق» خداوند نزديك نيست به اشياء
به نحوي كه به آن‌ها چسبيده باشد و دور نيست از اشياء به اينگونه كه فاصله بينشان
باشد.

6-               
در خطبه 179 مي‌فرمايد:
«قريب من الاشياء غير ملامس و بعيد منها غير مباين» ـ خداوند به اشياء نزديك است
امّا لمس با آن‌ها ندارد و از اشياء دور است اما نه اينكه بينونت و جدائي بينشان
باشد. يعني مرحله وجود مجرد كامل از ماده دور است.

بنابراين،
تمام اين تعبيرات حضرت، يك معني را مي‌رساند: خداوند چون يك موجود كامل مجردي است،
لذا بر تمام ذرات ماده احاطه دارد امّا چنين نيست كه مانند نفوذ و حلول كردن جسمي
در جسم ديگر باشد.

«يُخبر
لا بلسان و لهوات»

خبر
مي‌دهد اما نه به وسيله زبان و زبانك‌ها (زبان‌هاي كوچك)

 

خداوند
متكلم است

يكي
از صفات خداوند، متكلم است. يعني خدا تكلم دارد ولي به اين معني نيست كه نياز
داشته باشد به زبان بزرگ و زبانك‌هاي كوچكي كه بالاي كام انسان قرار دارد و هنگام
غذا زبانك‌هاي كوچكي كه بالاي كام انسان قرار دارد و هنگام غذا خوردن يا سخن گفتن،
راه نفس را مي‌بندد. بلكه خداوند بوسيله پيامبران و اوصياي آن‌ها، حقايق را به
مردم ابلاغ مي‌كند.

لهوات:
جمع لها يالهاء است. ولهيات و لهوات نيز به عنوان جمع در لغت آمده است و «لها»
همان گوشت آويزاني است كه در بيخ كام انسان قرار دارد و وظيفه‌اش بستن راه تنفس
است هنگام سخن گفتن يا غذا خوردن. در فارسي آن را زبان كوچك يا زبانك نيز مي‌گويند.

«و
يسمع لا بخروق و ادوات»

و
مي‌شنود ولي نه بوسيله شكاف‌ها و سوراخ‌هاي گوش يا ادوات و آلات شنوائي

 

خداوند
سميع است

يكي
ديگر از صفات خداوند «سميع» است يعني تمام سخناني كه گفته مي‌شود، مي‌شنود ولي نه
بوسيله شكاف‌ها و پارگي‌هائي كه در گوش وجود دارد و انسان به توسط آن‌ها مي‌شنود
بلكه خداوند حاضر و ناظر است و به تمام سخناني كه ما مي‌گوئيم علم دارد بدون اينكه
گوش داشته باشد زيرا خدا جسم نيست كه توسط ادوات و آلات شنيدن بشنود.

«يقول
و لا يلفظ»

مي‌گويد
ولي تلفظ نمي‌كند

در
آيات بسياري از قرآن آمده است كه دلالت بر قول خداوند دارد مانند آيه‌هائي كه در
آغاز آن‌ها مي‌فرمايد: «و اذ قال «ربك» يا «قال الله» پروردگارت گفت يا خدا گفت.
بنابراين خدا مي‌گويد و حرف مي‌زند ولي بدون اينكه لفظ‌هائي از دهانش خارج شود
زيرا خداوند جسم نيست كه دهان داشته باشد تا بخواهد بوسيله آن حرف‌هائي بزند.

سخن
گفتن من و شما به اين ترتيب است: وقتي كه هوائي را استنشاق مي‌كنيم، هوا وارد ريه
مي‌شود و بر مي‌گردد و در اثر اين رفت و برگشت، خداوند نيروئي به ما داده است كه
اين هوا را با نحو خاصّي متموّج كنيم و هنگامي كه آن موج ـ كه در هوا هست ـ به
پرده گوش طرف مقابل مي‌رسد، سخن ما را مي‌شنود. بنابراين ما بايد دهان داشته باشيم
و هوا استنشاق كنيم تا پس از گذشت مراحلي در حنجرة ما صدا توليد شود و بوسيله
امواج هوا به گوش ديگران برسد. ولي خداوند جسم نيست كه دهان داشته باشد و به توسط
آن سخن بگويد بلكه خداوند به توسط ارسال وحي بر پيامبران و يا الهام، سخنانش را به
ما مي‌رساند و مگر قرآن كه از سوي خدا است همواره با ما سخن نمي‌گويد و توسط
پيامبر اكرم(ص) ما را به عبادت پروردگار و پيروي از احكام مقدمّه اسلام دعوت و
سفارش نمي‌كند؟

«و
يحفظ و لا يتحفظ»

و
حفظ مي‌كند بدون اينكه از نيروي حافظه كمك بگيرد. يا نگه مي‌دارد همه موجودات را
بدون اينكه نياز به نگهداشتن داشته باشد.

ما
توسط نيروي حافظه‌اي كه خداوند به ما ارزاني داشته، مطلبي را حفظ مي‌كنيم و به ياد
خود مي‌سپاريم و بسا براي حفظ كردن يك بيت شعر، هفت يا هشت بار آن را با دقّت بايد
بخوانيم تا بتوانيم حفظش كنيم و خلاصه براي ياد گرفتن و چيزي را از بر كردن، بايد
زحمت بكشيم. تحفظ هم به همين معني است اين واژه، از باب تفعل است كه يكي از معانيش
تكلف و زحمت كشيدن براي بدست آوردن چيزي است. مانند «تحلم» يعني كسي به زحمت و با
تكلف، حلم را به خودش ببندد.

بنابراين،
خداوند حفظ مي‌كند ولي زحمت حفظ كردن را به خود نمي‌دهد يعني قبول حفظ نمي‌كند كه
بخواهد از ديگري، چيزي را ياد بگيرد يا تكلف داشته باشد براي حفظ كردن.

و
ممكن است معناي عبارت اين باشد كه: خداوند حافظ و نگهدارندة تمام موجودات است ولي
خودش نياز به حفظ ندارد و لازم نيست ديگري او را حفظ كند. «فالله خير حافظا» و
خداوند بهترين نگهدار است.

در
هر صورت، ‌اين جمله دو احتمال داشت: يكي مربوط به حفظ كردن مسائل و مطالب بدوكن
اينكه زحمتي براي حفظ كردن داشته باشد و ديگري مربوط است به حفظ و نگهداري تمام
موجودات عالم بي‌آنكه خود نياز به نگهداري و محافظت داشته باشد.

ادامه دارد

 

پي‌نوشت‌ها:

1-   
سوره طه ـ آيه 5

2-   
اعراف ـ آيه 57

3-   
حج ـ آيه 31

4-   
نجم ـ آيه 1

5-   
ذاريات ـ آيه 20

6-   
زخرف ـ آيه 84

 

/

دانستني هايي از قرآن

از
پراكندگي بپرهيزند

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا
تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً
فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا»

آل عمران ـ آيه 103

ترجمه

همگي
به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما آنگاه
كه با هم دشمن بوديد و خداوند بين دل‌هايتان پيوند قرارداد و به نعمت او با هم
برادر شديد …

شأن
نزول

در
مجمع البيان آمده است: دو نفر از قبيله اوس و خزرج با هم به مفاخره پرداخته و هر
يك قوم خود را بهتر از ديگري قلمداد مي‌كرد. آن كه از اوس بود مي‌گفت: خزيمه بن
ثابت (ذوالشهادتين) و حنظله (غسيل الملائكه) و و … از ما هستند.

آن
ديگري پاسخ مي‌داد: اُبي بن كعب، زيدبن ثابت، سعدبن عباده و و… از ما هستند. و
در اثر رد و بدل شدن سخنان ياوه دو طرف، نزاعي سخت بين آنان درگرفت و تا آن‌جا به
پيش رفت كه نزديك بود بين دو قبيله تازه مسلمان، جنگي ناخواسته برپا شود.

پيامبر
اكرم(ص) از شنيدن اين حادثه دردناك، سخت متأثر شد و براي پايان دادن به اين نزاع
جاهلي، به سوي آنان شتافت و آن‌جا بود كه اين آيه و آيه قبل از آن نازل شد و در هر
صورت پيامبر اكرم(ص) بين آن‌ها صلح را برقرار كرد.

لغت

اعتصام:
چنگ زدن. راغب در مفردات گويد: «العصم، الامساك و الاعتصام، الاستمساك» عصم به
معني منع و امساك است. در آيه آمده است: «مالهم من الله من عاصم» آنان را از عذاب
خداف مانعي نيست يعني كسي نمي‌تواند آنان را از عذاب الهي نگهدارد.

و
اما اعتصام به معناي تمسّك جستن و چنگ زدن است. «واعتصموا بحبل‌الله» يعني به
ريسمان الهي چنگ زنيد و به آن تمسّك جوئيد.

حبل‌الله:
برخي مقصود از حبل‌الله را، قرآن و برخي ديگر، اسلام دانسته‌اند. روايتي هم ابان‌بن
تغلب از امام صادق(ع) نقل مي‌كند كه فرمود: «نحن حبل‌الله الذي قابل واعتصموا بحبل‌الله»
ما ريسمان الهي هستيم كه خدا فرمود: به ريسمان الهي تمسّك جوئيد. در هر صورت هر سه
معني را بر يكديگر مي‌شود حمل كرد، چه قرآن و اسلام با هم فرقي ندارند و اهل بيت
مفسّر قرآن اند. پيامبر اكرم(ص) در روايتي كه سني و شعيه آن را نثقل كرده‌اند مي‌فرمايد:
من از ميان شما مي‌روم و قرآن و عترت را در ميان شما مي‌گذارم، پس اگر به اين دو
تمسّك جوئيد، پس از من هيچ‌گاه گمراه نشويد.

لا
تفرقوا: هيچ‌گاه متفرق و پراكنده نشويد. لا تفرقوا، همان لا تفرقوا است، و تفرق،
به معناي پراكندگي و اختلاف است.

نعمه‌الله:
نعمت الهي ـ كه در اين آيه آمده ـ همان منّتي است كه خداوند بر شما مسلمان نهاد و
بين دل‌هاي پراكنده شما، الفت و دوستي قرار داد كه پس از دشمني با هم برادر شديد.
پس اين نعمت بزرگ را هميشه به ياد آوريد و ديگر با هم به نزاع و اختلاف برنخيزيد.

استفاده
از آيه

اين
آيه خطاب به تمام مسلمانان در هر زمان و مكان است كه آنان را امر به وحدت و يگانگي
مي‌كند و از تفرق و پراكندگي برحذر مي‌دارد:

هان!
اي مسلمانان! همه با هم به ريسمان الهي چنگ زنيد و زير پرچم توحيد، به وحدت كلمه
روي آوريد و هر نداي تفرقه و اختلافي را ـ از هر حنجره‌اي و در هر لباس و مقامي ـ
بلند شد، نا شنيده بگيريد، چرا كه خداوند بر شما منّت نهاد و دل‌هاي رميده‌تان را
به هم پيوند داد و پس از ذلّت به عزت و پس از كفر به اسلام رهنمون ساخت، پس اين
نعمت بزرگ را هماره به ياد آريد و خداي را حمد و سپاس گوئيد و مواظب باشيد كه اين
وحدت و يگانگي براي هميشه بين شما بماند تا پيروز و رستگار شويد.

آري!
شما ملت ارجمند ايران نيز، آن همه رنج و محنت را كه در دوران جاهلي شاهنشاهي
كشيديد به ياد آوريد و بر اين نعمت بزرگ الهي و اين رهبر دلسوز و مهربان كه خداوند
بر شما ارزاني داشت او را، سپاس گوئيد و سپاس شما به اين است كه سخنان مشفقانه و
رهنمودهاي حكيمانه او را خوب فرا گيرد و خوب به مرحله اجرا گذاريد. و همانا مهم‌ترين
رهنمود امام عزيزمان، وحدت و انسجام و هماهنگي امت اسلامي است كه اميد است، روز‌به‌روز
انسجام ما بيشتر و وحدت‌مان محكم‌تر و ضفوف‌مان فشرده‌تر شود، ان‌شاء‌الله.

 

/

سرمقاله

شرائط
موفقيت دولت

دشمن
بعد از يأس در براندازي اصل نظام اسلامي، بيشتر به وسيله موج توطئه‌هاي گوناگون
براي ايجاد و دامن‌زدن به مشكلات و سنگ‌اندازي بر سر راه انقلاب و چوب‌گذاردن لاي
چرخ آن، همت گماشت با اين هدف كه همواره بيشترين فرصت مسئولين و عمده نيروها و امكانات
جمهوري اسلامي را براي مقابله با آن‌ها مشغول كرده و دولت اسلامي را به شكل
انفعالي به دنبال حوادث و مشكلات روزافزون بدواند تا از برنامه‌ريزي‌هاي اساسي و
حركت‌هاي تهاجمي براي رسيدن به آرمان‌هاي بلند انقلاب و پشت‌سرگذشتن و حلّ مشكلات
و رفع كاستي‌ها باز دارد و بدين‌وسيله انقلاب را گام به گام! در سرازيري ناكامي،
پوچي و شكست سوق دهد!

طبيعي
است كه اين توطئه نيز كه نتيجه همدستي شياطين بروني و دروني! است بايد كاملاً خنثي
شود و دولت اسلامي بايد براي رفع مشكلات جامعه اسلامي و تحقق همه‌جانبه اسلام در
تمام شئون كشور، به يك حركت نيرومند و تهاجمي دست زند.

امروز
بحمدالله بهتر از هر زمان ديگري شرائط لازم براي اين حركت عظيم، فرام و عناصر و
پشتوانه‌هاي اصلي كه ذيلاً به مهم‌ترين آن‌ها اشاره مي‌شود يك‌جا جمع شده است.

1-               
هدف = خدا و تحقق
اسلام در جامعه

2-               
راه = صراط مستقيم
الهي يعني حركت در چهارچوب پرستش خداي يكتا و پيروزي از احكام او و هر كاري را فقط
براي رضاي حق و در جهت تقرب به او انجام دادن.

3-               
راهبر و راهنما = اما
امّت بارزترين نمونه مقام مرجعيت و رهبري در عصر غيبت كه بيشترين حمايت و پشتيباني
را از اين دولت فرموده و از هرگونه راهنمائي لازم نسبت به آن دريغ نداشته‌اند.

4-               
مردم = امت حزب‌الله،
شگفت‌انگيزترين ملت در تاريخ بشريت و اسلام كه حضور دائم و حماسه‌آفريني‌هاي آن در
انقلاب و جنگ، جهان را مبهوت كرده و بي‌گمان هيچ دولتي در دنيا داراي چنين بازوي
نيرومندي نيست!

5-               
امكانات = به جز
نيروي حزب‌الله و استعدادهاي بالفعل و بالقوه امّت هوشمند و ايثارگر، منابع بي‌پايان
متنوّع و غني طبيعي اعم از زيرزميني و روزميني كه مي‌تواند مايحتاج يك كشور مستقل،
خودكفا و نيرومند را تأمين نمايد.

6-               
هماهنگي = وزراء،
نخست‌وزير، رئيس‌جمهور، قوة مقننه و قضائيه و طبعاً مردم هيچ‌گاه مانند امروز با
يكديگر همدل و هماهنگ نبوده‌اند و از اين ناحيه نيز هيچ مشكل مهمي بر سر راه دولت
نيست.

7-               
نبودن بحران = جنگ،
مشكلات اقتصادي، گروهك‌ها و ديگر توطئه‌ها كه هر كدام در گذشته به شكل يك بحران
خودنمائي مي‌كردند با فداكاري و ايثار امت اسلام اكنون تحت كنترل قرار گرفته و
دولت اسلامي با آرامش خاطر، ابتكار عمل را در مقابله با آن‌ها در اختيار دارد.

با
توجه، به مجموعة عناصر و شرائط فوق كه در هيچ زماني در تاريخ انقلاب با هم فراهم
نبوده است، ديگر هيچ عذر و بهانه‌اي در عدم موفقيت و اقدام به يك حركت قاطع و
تهاجمي براي ريشه‌كن كردن فساد و عوامل آن و تحقق بخشيدن به شعارهاي اصيل انقلاب،
مقبول نيست و دولت بايد متوجه باشد كه خداي ناكرده هرگونه ناكامي در دسترسي به
آرمان‌هاي بزرگ اسلامي به معني زيرسؤال بردن عناصر فوق‌الذكر است كه چنين مباد.

دولت
خدمتگزار كه در خلوص و تعهد و كار شبانه‌روزي و پي‌گير آن شكي نيست بايد كه بيش از
پيش به مسئوليت بار سنگين امانتي كه بر دوش گرفته بينديشد و با توجه به شرائط حساس
كنوني و توطئه‌اي كه به آن اشاره شد؛ راه‌هاي تضمين موفقيت و رساندن اين بار سنگين
به سر منزل مقصود را پيدا كند.

در
اين مختصر فقط به اجمال و بدون شرح و تفسير به چند مورد مهم كه عدم توجه به آن‌ها
بي‌گمان موجب شكست و ناكامي است در ضمن چند روايت اشاره مي‌شود:

1-               
بصيرت و آگاهي از
اهداف و راه‌هاي دستيابي به آن‌ها (براي هر فرد، اداره، وزارتخانه، نهاد) عن
الصادق عليه السلام: العامل علي غير بصيره كالسائر علي غير طريق. (بحار ـ 78 ـ ص
224)

كسي
كعه بدون بصيرت و آگاهي در راه انجام كاري گام بر دارد همانند كسي است كه در
بيراهه سير كند كه هرچه به حركت خود سرعت بخشد از مقصد دورتر مي‌شود!

2-               
برنامه‌ريزي و تدبير
در كارها كه مقدمه‌اي است ضروري و قطعي براي رسيدن به اهداف، و بي‌شك هركاري بدون
اين مقدمه، ناكام و موجب پشيماني است.

عن
اميرالمؤمنين عليه‌السلام: التدبير قبل العمل يؤمنك من النّدم. برنامه‌ريزي و
تدبير قبل از انجام كار ترا از پشيماني بيمه مي‌كند.

(امالي صدوق، ص 268)

3-               
برنامه‌ريزي بايد واقع‌بينانه
و خوب باشد كه برنامه‌ريزي بد موجب ويراني و سقوط است.

عن
اميرالمؤمنين عليه‌السلام: من ساء تدبيره تعجّل تدميره. كسي كه برنامه‌ريزي او بد
باشد سقوط و ويرانيش زود فرا رسد!

(غررالحكم، ص 268)

4-               
جدول‌بندي در امور و
برنامه‌ريزي‌هاي مربوط به آن‌ها و رعايت اولويت‌ها و ضرورت‌ها در تنظيم جدول‌بندي
و ريشه‌يابي و برخورد اساسي با مسائل از يك‌سو و از سوي ديگر به كارگيري بهترين
نيروهاي شايسته (با تفحص كامل و بر اساس معيارها نه روابط) براي سپردن امانت الهي
مسئوليت به آن‌ها و تحقق بخشيدن به امور مطلوب و متناسب با جدول تنظيم شده كه
رعايت اين امور، تضميني است كلّي براي ثبات و موفقيت هر دولتي و در غير اين صورت:

عن
اميرالمؤمنين عليه‌السلام: يستدّل علي ادبار الدّول باربعه: تضييع الاصول والتمسّك
بالفروع و تأخير الافاضل و تقديم الأراذل.

(غررالحكم ـ ص 257)

چهار
چيز نشانة واژگوني و سقوط دولت‌ها است: 1ـ ضايع كردن و واگذارن اصول و كارهاي
اساسي  2ـ پرداختن به امور فرعي و شاخ و
برگ‌ها  3ـ عقب زدن انسان‌هاي داراي فضل و
برتري  4ـ جلو انداختن و بكارگرفتن افراد
فرومايه!

5-               
با توجه به اينكه
استكبار جهاني وايادي آن براي كارشكني همواره در كمين نشسته نبايد قبل از تحقق هر
كاري آن را اعلام كرده و با كار انجام نشده به مردم اميد كاذب و دشمن را براي
كارشكني حساس كنيم بلكه همانگونه باشيم كه حضرت امام در اوّلين سخنراني بعد از
پيروزي در فيضيه فرمودند به اين مضمون كه: اگر در گذشته حرف مي‌زدند و عمل نمي‌كردند
ولي ما عمل مي‌كنيم و بعد اگر لازم بود مي‌گوييم.

6-               
عن ابي جعفر الثاني
عليه‌السلام: اظهار الشيّء قبل ان يستحكم مفسده له.

(تحف العقول = ص 340)

پرده
برداشتن از هر چيزي قبل از پابرجا شدن موجب تباهي آن مي‌شود!

اميد
كه دولت محترم با الهام از دستورات پيشوايان بزرگ اسلام كه فقط به چند نمونه آن
اشاره شد، هر روز گام بلندي را در خدمت به اسلام و مسلمين برداشته و به‌زودي جهان،
شاهد پيروزي نهائي جمهوري اسلامي در جنگ تحميلي و جبهه دفاع از اسلام و ريشه‌كن
ساختن فساد و عوامل آن در جامعه اسلامي باشد و با تحولي عظيم در فرهنگ و دانشگاه‌ها،
كشاورزي، صنعت، بهداشت و درمان، مسكن راه‌سازي و سرمايه‌گذاري‌هاي اساسي ديگر شاهد
خودكفائي كامل و صادرات غير نفتي و بالاخره شكل‌گيري يك جامعه نيرومند اسلامي به‌عنوان
پشتوانه همه‌جانبه و سرمشق تمام مسلمانان و مستضعفان جهان باشيم ان‌شاء‌الله.
والسلام

رحيميان

 

/

امام خمینی ثابت و استوار

امام
خميني ثابت و استوار از آغاز تاکنون

هدف
انبيا

«همه
دعوت انبيا اين بوده است كه مردم را از اين سرگرداني كه دارند، هر كه يك طرف مي‌رود
و هر كه يك مقصدي دارد، اين مردم را دعوت كنند و راه را نشا‌نشان بدهند كه اين راه
است و ديگر راه‌ها را رها كنيد. راه همين است: «اهدنا الصراط المستقيم» «ان ربي
علي صراط مستقيم» … همه انبيا آمده‌اند براي اينكه دست شمار را بگيرند و از اين
علائقي كه همه‌اش بر ضد آن چيزي است كه طبيعت و فطرت شما اقتضا مي‌كند، نجات‌تان
بدهند و شما را به عالم نور وارد كنند.»

21/4/59

«تمام
كتب آسماني كه بر انبيا نازل شده است براي اين بوده است كه اين موجودي كه اگر سر
خود باشد، خطرناك‌ترين موجودات عالم است، تحت تربيت و تعليم الهي واقع شود و
بهترين موجودات و افضل تمام خلائق بشود … از اين جهت تمام انبيا معلم‌ها هستند و
تمام بشر دانشجويان.»

8/6/59

«همه
زحمت‌هاي انبيا و همه كتب آسماني و همه دعوت‌هاي اوليا و انبيا براي اين بوده است
كه اين موجودي كه اگر به خود وا گذاشته شود، از تمام حيوانات و شياطين بدتر است،
اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و انسان را الهي كنند.»

6/8/59

«اهتمام
تمام انبيا براي اين بوده است كه جامعه را اصلاح كنند و فرد را فداي جامعه كنند.
ما فردي بالاتر از انبيا و ائمه عليهم‌السلام نداريم، اين فردها خودشان را براي
جامعه فدا مي‌كردند … غايت اين است كه مردم قيام به قسط كنند و عدالت اجتماعي در
بين مردم (حكمفرما) باشد و ظلم‌ها و ستمگري‌ها از بين برود و به ضعفا رسيدگي شود.»

18/6/60

«انبيا
براي انسان‌سازي آمدند و هيچ كار ديگري نداشتند.»

23/10/60

«تمام
زحمت‌هاي انبيا براي اين بود كه يك عدالت اجتماعي براي بشر به وجود بياورند.»

3/10/58

«انبيا
آمده‌اند براي اينكه قدرت‌هاي شيطاني را سركوب كنند … و كار مهم انبيا اين است
كه مردم را برسانند به آن نقطه كمال و ساير كارها وسيله است. غايت، كمال مطلق
است.»

20/3/59

 

/

فهرست

امام خمینی ثابت و استوار(هدف انبیاء)

سرمقاله

دانستنیهائی از قرآن(یاران پیامبر(ص))

شناخت خداوند                                                آیت الله العظمی
منتظری

سخنان معصومین(ازدواج و مهریه)

هدف بعثت، مبارزه با شرک                                 آیت الله مشکینی

قرآن و زنگ زدایی دلها                                      آیت الله
جواد آملی

پیامبر و رساندن پیام خدا                                     آیت الله
شهید استاد مطهری

حیلوله یا شکاف بین عقل و احساس                         آیت الله محمدی گیلانی

سن رسول خدا و خدیجه هنگام ازدواج                     حجة الاسلام و المسلمین رسولی
محلاتی

اسلام در استرالیا                                              استادفخرالدین
حجازی

نهضت مشروطیت و توطئه های مخالفین                  حجة الاسلام و المسلمین موسوی
تبریزی

گوشه ای از امدادهای الهی در عملیات عاشورای4

از گوشه و کنار جهان

وحدت، گامی مطمئن به سوی پیروزی                      سید محمدجواد مهری

عصمت و الگو بودت انبیاء(پرسش ها و پاسخها)

ریشه های گروه ها                                            محمدرضا حافظ
نیا

پاسخ به نامه ها

نگاهی به رویدادها

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

 

 

 

/

رهنمودهای امام و آیت الله العظمی منتظری

رهنمودها

امام خميني

  • همه دست اندکاران بايد از چاپلوسان، دغل بازان و زبان بازانِ حيله گر برحذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقه دار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب کنند.
  • رئيس جمهور بايد هم چنان طرفدار مستضعفان و محرومان باشد و راه سازش با هيچ ظالم و مستکبري باز نکند.
  • تشريفات را کم کنيد و اين ملت را خدمتگزار باشيد.
  • مطبوعات بايد اين توجه را داشته باشندکه چيزهائي که براي ملت مفيد نيست در روزنامه ها ننويسند، کاغذ و وقت را صرف آن نکنند.
  • راديو و تلويزيون بايد توجه به اين معنا داشته باشد که از بيت المال مسلمين است و بايد وقتش صرف چيزهائي شود که مربوط به مصالح مسلمين است.

14/6/64

 

آية الله العظمي منتظري

  • روزنامه ها بايستي با حفظ احترام اصول اوليه، آزادي داشته باشند و خواسته هاي مردم را منعکس کنند.
  • روزنامه ها بايد پناهگاه مردم باشند نه فقط ارگان دولت و حکومت.
  • تا يک حدي بايد حريم را نگه داشت اما اينکه روزنامه ها همان خط دولت و خط رئيس جمهوري را تعقيب کنند، درست نيست.

22/6/64

  • مقامات مسئول جمهوري اسلامي لازم است با مساله طرابلس جدي تر برخورد کنند و عواقب منفي سکوت و يا پشتيباني از آن را به دولتهاي دوست در منطقه گوشزد نمايند.
  • حوادث طرابلس از ناحيه هر کس و هر قدرتي باشد در نهايت به نفع آمريکاي جهان خوار و اسرائيل غاصب و قدرتهاي بيگانه و اشغالگر تمام خواهد شد.

9/7/64

 

 

چنان چه مردم روزنامه را پناهگاه خودشان بدانند و حرفشان را به روزنامه بگويند و روزنامه هم صريح آن را بنويسد، اين سبب مي شود تا اندازه اي اشتباهات برطرف شود، سطح فکر مردم بالا رود، مردم احساس آزادي کنند و مشخص شود که روزنامه ها ارگان دولت نيستند.

آيت الله العظمي منتظري

/

نگاهي به رويدادها

جنگ

  • توسط تيز پروازان نيروي هوائي، تاسيسات مهم نفتي موصل در عمق 250 کيلومتري خاک عراق بمباران و پايگاه رادار اربيل منهدم شد.
  • يک کشتي کويتي حامل کالاهاي مشکوک به مقصد عراق در تنگه هرمز توقيف شد.
  • يک فروند هواپيماي دشمن در آب هاي خليج فارس سرنگون شد.

16/6/64

  • 34 کيلومتر مربع از ارتفاعات استراتژيک «گزيل» در غرب کشور با انجام عمليات متهورانه رزمندگان اسلام آزاد شد.

18/6/64

  • رزمندگان اسلام با اجراي دو عمليات هماهنگ تحت عنوان «قادر» و «عمار ـ 3» با 30 کيلومتر پيشروي در عمق مواضع دشمن، 450 کيلومتر از مناطق شمال غرب را آزاد کردند.

19/6/64

  • 2000 مزدور بعثي در عمليات قادر به هلاکت رسيده و 20 تانک دشمن در جبهه هاي شمال غرب منهدم شد.

20/6/64

  • يک فروند ميگ 23 عراقي در عمق آبهاي خليج فارس سرنگون شد.

21/6/64

  • نيروهاي ايران، با دفع سه پاتک دشمن در منطقه «گزيل»، پل ارتباطي و استراتژيک «دشت سازان» عراق را منهدم کرد.

23/6/64

  • پايگاه بزرگ «آلان» به تصرف نيروهاي اسلام در آمد.
  • کشي کويتي «الواطيه» که از آمريکا به مقصد عراق بارگيري شده بود، پس از تخليه محمولاتش آزاد شد.

27/6/64

  • يک فروند هواپيماي دشمن در جبهه هاي شمال غرب سرنگون شد.

30/6/64

  • رزمندگان اسلام با 7 کيلومتر نفوذ در خاک عراق، مواضع و کمين هاي انفجاري دشمن را منهدم کردند.

2/7/64

  • نيروگاه برق حارثيه توسط خلبانان تيز پرواز نيروهاي هوائي بمباران شد.

8/7/64

  • يک فروند هواپيماي ميراژ دشمن در منطقه سيدکان سرنگون شد.

10/7/64

  • 3 فروند هليکوپتر دشمن در منطقه عملياتي شمال غرب سرنگون شد.

11/7/64

 

جهان اسلام

  • 2 ميگ روسي توسط انقلابيون مسلمان افغاني سرنگون شد.

18/6/64

  • کنگره جهاني ائمه جمعه و جماعات، دستگيري تعدادي از علماي پاکستان را محکوم کرد.

21/6/64

  • فرانسه از ساختمان يک مسجد در شهر نانسي جلوگيري کرد.
  • توسط انقلابيون مسلمان لبنان، قاتل امام جماعت روستاي «صوانه» در جنوب لبنان اعدام شد.

24/6/64

  • اولين مسجد شيعيان در سوئد افتتاح شد.

26/6/64

  • فرياد تکبير مسلمانان سياهپوست، پليس نژاد پرست آفريقاي جنوبي را به وحشت انداخت.

28/6/64

  • مزدوران اسرائيل يک مجلس عزاداري در جنوب لبنان را به توپ بستند.
  • جمهوري اسلامي ايران يک کتابخانه اسلامي در غنا تاسيس کرد.

31/6/64

  • ادارات دولتي شهر اربيل عراق در يک جنگ شديد شهري به تصرف کردهاي مسلمان در آمد.
  • با امضاء طوماري، هزاران اسير عراقي خواستار حضور در جبهه هاي حق عليه باطل شدند.

7/7/64

 

اخبار داخلي

  • ايران از مجامع بين المللي خواست براي روشن شدن سرنوشت 20 هزار مفقودالاثر ايراني تلاش کنند.

17/6/64

  • رئيس مجلس خواستار بسيج عمومي جوانان براي مقابله با دخالت مستقيم آمريکا در خليج فارس شد.
  • کمک هاي داروئي مردم ايران تحويل مردم سيرالئون شد.
  • يک آلماني که در بوشهر اشتغال داشته پس از گرويدن به اسلام يک دستگاه اتومبيل به جبهه هاي جنگ اهداء کرد.

30/6/64

  • 42 کشتي تجارتي مشکوک به حمل کالا به عراق ظرف 3 روز گذشته متوقف و بازرسي شد.

31/6/64

 

  • رئيس شوراي عالي دفاع: اگر حملات رژيم عراق موجب قطع صدور نفت ايران شود تنگه هرمز را با قدرت خواهيم بست.

1/7/64

  • دانشجويان اولين دوره خلباني نظامي در ايران فارغ التحصيل شدند.

2/7/64

  • دادستان کل کشور: هشدار مي دهم سرمايه داران دارند بر مي گردند اگر دير بجنبيم فردا انقلاب را هم محاکمه مي کنند.

7/7/64

  • نخستين پرواز موفقيت آميز يگان هوايي ژاندارمري انجام شد.
  • بنا به توصيه حضرت امام، دفتر امام خواستار جمع آوري تصاوير رهبر انقلاب از کليه مساجد شد.

13/7/64

  • اولين محموله کمکهاي جمهوري اسلامي ايران براي مسلمانان طرابلس به لبنان ارسال شد.
  • مانور بزرگ نيروي دريائي در تنگه هرمز اجرا شد.

14/7/64

 

اخبار داخلي

  • معلمان مصري در اعتراض به تدريس جغرافياي اسرائيل به جاي جغرافياي فلسطين، دست از کار کشيدند.
  • دولت عربستان از واحدهاي ارتش آمريکا خواست در پايگاههاي عربستان براي مقابله با بحران احتمالي در خليج فارس مستقر شوند.

16/6/64

  • به دنبال وخيم شدن روابط ليبي و تونس، ناوهاي جنگي آمريکا، شوروي و الجزاير به سوي سواحل تونس به حرکت در آمدند.
  • 3 فروند از سوپر اتانداردهاي اجاره اي باقيمانده در بغداد به فرانسه باز گردانده شد.

20/6/64

  • سوريه شرط رفع اختلاف با اردن را مقابله شاه حسين با اسرائيل اعلام کرد.
  • 30 هزار معدنچي اسپانيائي دست به اعتصاب زدند.

27/6/64

  • 8500 تن در پي نشت گاز سمي از کارخانجات يونيون کار بايد دچار ناراحتي رواني شده اند.
  • نيکسون: ترکيه بايد نقش گذشته ايران در خاورميانه را بر عهده بگيرد.
  • وزير دفاع فرانسه در پي فاش شدن عمليات تروريستي ارتش استعفا کرد.

30/6/64

  • تلفات زلزله مکزيک به 10 هزار نفر رسيد.

31/6/64

  • به گزارش سي بي اس، رئيس ستاد ارتش افغانستان به هلاک رسيد.

6/7/64

  • شاه اردن آمادگي خود را با انجام مذاکرات فوري و مستقيم با اسرائيل اعلام کرد.

8/7/64

  • آمريکا 18 ميليون دلار اعتبار در اختيار رژيم عراق قرار داد.
  • جنگ طرابلس لبنان با ربوده شدن 4 مقام سفارت شوروي در بيروت ابعاد تازه اي يافت.
  • در پي حمله پليس به تظاهرات ضد نازيسم در فرانکفورت، آشوب و ناآرامي 15 شهر آلمان غربي را فرا گرفت.
  • 30 هزار دانشجوي شيليائي در اعتراض به دستگيري رهبران مخالف پينوشه کلاسهاي درس را تحريم کردند.

9/7/64

  • اسرائيل مقر «ساف» در تونس را بمباران کرد.

10/7/64

  • تلفات نبردهاي خونين 18 روزه طرابلس به 515 کشته و 1112 مجروح رسيد.
  • سازمان آزادي بخش اسلامي دو تن از ديپلماتهاي شوروي در بيروت را پس از پايان مهلت تعيين شده به قتل رساند.
  • به هنگام سخنراني وزير خارجه رژيم صهيونيستي، نيمي از کشورهاي شرکت کننده در مجمع عمومي سازمان ملل، سالن مجمع را ترک کردند.

11/7/64

 

اختراع و اکتشاف

  • توسط يک مبتکر جوان در ساري، 2 دستگاه موثر در چاپ عکس هاي رنگي ساخته شد.

14/6/64

  • دستگاه تراش فلزات تمام اتوماتيک در شاهرود ساخته شد.

20/6/64

  • براي نخستين بار در جهان باطري مخصوص ذخيره برق نيروگاهها ساخته شد.

26/6/64

  • يک دستگاه پلي کپي ابتکاري، در شيراز ساخته شد.
  • مبتکر شيرازي کمباين بدون موتور ساخت.

28/6/64

  • اتومبيل مخصوص جانبازان و معلولين توسط يک مبتکر سمناني ساخته شد.

2/7/64

  • ميني کامپيوتر کنترل کننده وسائل برقي کارخانجات براي اولين بار در ايران ساخته شد.
  • دستگاه عيب ياب قطعات الکترونيکي هواپيما براي اولين بار توسط يک همافر ساخته شد.
  • تخت ويژه براي کشش ستوان فقرات در ايران ساخته شد.

14/7/64

 

خدمات و عمران

  • از بدو تشکيل جهاد سازندگي تاکنون، 20 هزار روستاي کشور داراي آب و برق شدند.

14/6/64

  • 125 فروند هليکوپتر توسط متخصصان ايراني پس از پيروزي انقلاب تعمير و نوسازي شده است.

31/6/64

  • فاز دوم کارخانه الکترونيک جانبازان در شيراز افتتاح شد.

11/7/64

 

ضد انقلاب

  • از يک قاچاقچي حرفه اي 203 کيلو هروئين کشف شد.

23/6/64

  • مزدوران آمريکا با انفجار بمب در ميدان آزادي 2 نفر را شهيد و 51 نفر را مجروح کردند.

28/6/64

  • انفجار بمب در تهران در روز تاسوعا يک شهيد و 20 مجروح به جا گذاشت.

6/7/64

  • چند شبکه رشوه خواري، پارتي و جعل اسناد در شرکت هواپيمائي «هما» کشف شد.

7/7/64

  • اعضاي باند فروش نيم ميليون گوسفند ايراني به رژيم عراق دستگير شدند.
  • 3 هزار ليتر مشروب الکي طي چند روز گذشته در تهران کشف شد.

9/7/64

 

/

پاسخ به نامه ها

پاسخ به نامه ها

·       
داراب فارس ــ برادر،
عزيز ـ ز

عجب مرد با همتي! که با دختر يتيمي ازدواج کرده ولي به
دليل اينکه اسباب خانه اي که آورده کهنه است مي خواهد او را طلاق دهد. ما اصولا در
شرع چيزي به نام شيربها نداريم اگر آن پول را بخشيده ايد که طلبي ندرايد و اگر
امانت گذاشته ايد که براي شما لوازم بخرند مي توانيد از کسي که پول را به دست او
داده ايد مطالبه کنيد ولي همسر شما گناهي ندارد.

·       
جاسک ــ برادر، م ـ ا
ـ د

1ـ چيزي به نام آب شهادت ــ که بايد قبل از
شهادت به شهيد بدهند ــ وجود ندارد، اينها خرافاتي است که ساخته اند.

2ـ آري، جايز است.

·       
آذربايجان غربي ــ
برادر، ح ـ ب ـ ر

بزرگتر بودن همسر اشکالي به وجود نمي آورد، حضرت خديجه
عليها السلام پانزده سال از رسول اکرم (ص) بزرگتر بود، اين دليل نمي شود که شما
همسرتان را طلاق دهيد. مي گوئيد علاقه ندارم، خداوند مي فرمايد: «فان کرهتموهنّ،
فعسي ان تکرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيرا کثيرا» نساء، آيه 19: اگر از آنها
(همسرانتان) کراهتي داشتيد، چه بسا چيزي را که از آن کراهت داريد خداوند در آن خير
بسيار قرار دهد. اگر به سخن خدا اعتقاد درايد همسرتان را نگه داريد.

·       
تهران ــ برادر، علي
ـ ا ـ ک ـ 43

اگر توبه واقعي و جدي باشد و از خداوند با عجز و لابه
درخواست عفو کنيد و گذشته خود را با اعمال خوب جبران نمائيد اميد بخشش است. با آن
افراد هيچ گونه رابطه اي نداشته باشيد ولي در صدد انتقام نباشيد.

·       
برادر، س ـ ع ـ ع ـ ح
42

نبايد به اين زودري منزجر شويد، همه چنين اند، باز هم
اقدام کنيد، خداوند به شما توفيق دهد.

·       
اصفهان ــ برادر، ح ـ
س ـ س

آن کار حرام است و مضر، توبه کنيد و از آن جدا بپرهيزيد.

·       
اهواز ــ برادر، محمد
ـ ج ـ واحد

به پزشک روان شناس مراجعه کنيد.

·       
تهران ــ برادر، گ ـ
ان ـ ام

البته خداوند توبه گنهکاران را مي پذيرد. با اعمال صالحه
مي توانيد گذشته سياه خود را جبران کنيد و به لطف و رحمت الهي اميدوار باشيد ولي
در رابطه با آن مسائل اگر سوال از تکليف فعلي شما است از دفتر امام در قم، استفتاء
کنيد.

·       
اصفهان ــ برادر، ف ـ
م ـ ک ـ س ـ ک

در مورد سوال اول اگر يقين داريد، ازدواج جايز نيست و در
مورد دو سوال ديگر اشکال ندارد.

·       
برادر، رسول جوادي

نمازهائي را که از روي فراموشي با گلوبند طلا خوانده ايد
صحيح است ولي توجه داشته باشيد که زينت کردن طلا براي مرد حرام است حتي در غير
نماز و در توضيح المسائل مسئله 831 به بعد آمده است.

·       
بندرعباس ــ برادر،
عبدالحسين

قبل از جلب رضايت پدر ايشان و خواستگاري رسمي تماس و تصميم
شما با ايشان، خلاف بوده است. اگر نمي توانيد موافقت پدر را جلب کنيد بهتر است از
اين مورد صرف نظر کنيد.

·       
برادر، ف ـ ر ح

زن دائي نامحرم است با او شوخي نکنيد و از اين گونه روابط
بپرهيزيد که بسيار خطرناک است.

·       
اهواز ــ برادر احمدي

1ـ در رابطه با سرودهائي که از نظر شما غنا
است به مسئولين راديو، تلويزيون تذکر بدهيد و ما انتظار داريم که دست اندرکاران
صدا و سيما بيش از اين دقت نمايند.

2ـ امر به معروف و نهي از منکر بر همه واجب است البته با
شرائط خاصي که دارد و چنان چه نمي توانيد جلو کساني را که مزاحم نواميس مردم اند
بگيريد، به دادگاه مبارزه با منکرات و يا به مقامات ديگر گزارش دهيد ولي خودسرانه
دست به اقدامي نزنيد.

·       
بم ــ برادر حجت 19

1ـ لازم نيست خود را معرفي کنيد، براي آن
گناه هم توبه کنيد.

2ـ در مورد زمينهاي ياد شده، از دفتر امام در قم، استفتا
کنيد.

3ـ آداب مستحبه نماز را با دقت انجام دهيد، حضور قلب ميسر
مي شود.

4ـ حسن ظاهر افراد براي امام جماعت کافي است و لازم نيست
درباره عدالت او تحقيق کنيد.

5ـ اگر در هنگام ذکر مصيبت اهل بيت عليهم السلام به شما
گريه دست نمي دهد، خود را به حالت گريه کننده در آوريد.

6ـ منظور از پسر بزرگ که قضاي نماز و روزه پدر بر او واجب
است بزرگترين پسر هنگام مرگ پدر است.

·       
برادر، عبدالله ـ پ

گناه بزرگي مرتکب شده ايد، توبه کنيد و از خداوند با عجز و
لابه درخواست آمرزش نمائيد، اگر واقعا پشيمان باشيد، با اعمال صالحه مي توانيد
جبران نمائيد و اميد است خداوند شما را ببخشد.

·       
اصفهان ــ برادر، م ـ
ق ـ ي ـ ل   رودسرــ برادر، ص ـ م

پاسخ شما در مساله 73 توضيح المسائل است به آنجا مراجعت
نمايئد.

·       
زرند کرمان ــ برادر،
محمود ع ـ ر ـ ب

مشکل خود را با دادگاه مدني خاص در ميان بگذاريد،
اميدواريم موافقت ايشان را جلب کنند.

·       
قم ــ برادر، م ـ ر

1ـ آن ازدواج مانعي ندارد.

2ـ اگر نمي دانيد ده روز مي مانيد يا نه، نمازتان شکسته
است.

·       
قم ــ برادر، د ـ غ

1ـ آن عمل مکروه نيست بلکه حرام است و وظيفه
شما در مورد آن نصيحت و تذکر است.

2ـ توبه و پشيماني واقعي انشاءالله کافي است.

3ـ کاري است که گذشته و بايد توبه کنيد.

·       
برادر، حسن گودرزي

تسليم ازدواج تحميلي نشويد که عواقبي وخيم دارد.

·       
تهران ــ خواهر، ت ـ
ر

آن چه شما احساس مي کنيد شک و دو دلي نيست، بلکه عشق الهي
است که در دلتان طوفاني بر پا کرده است. اين اضطراب و طوفان دروني، هم براي آنان
که خدا را انکار مي کنند پيش مي آيد به اين دليل که بر خلاف فطرت انساني خود
آنهاست، و هم براي کساني که به مراحلي از کمال رسيده اشتياق به کمالاتي برتر و ترس
از عقب ماندگي و حرمان، آرامش دروني شان را بر هم مي زند. ضمنا نه سال زندگي
انفرادي در شما بي تاثير نبوده و بايد از اين حالت بيرون آئيد.

·       
سمنان ــ برادر، ح ـ
س

در مورد سوال اول به شماره هاي قبلي مجله مراجعه کنيد، و
سوال دوم را از دفتر حضرت امام بپرسيد.

·       
چالوس ــ خواهر، ش ـ
دهقان

1ـ بايد سعي کنيد از جائي که صداي ترانه و
موسيقي به گوش شما مي رسد دور شويد.

2ـ نماز و روزهائي که از سن 9 سالگي فوت شده است قضا
نمائيد و روزه هايئ را که عمدا و بدون عذر شرعي و با توجه به تکليف شرعي خورده
ايد، بايد کفاره آنها را نيز بدهيد.

3ـ قضاي نماز و روزه پدر و مادر بر شما واجب نيست ولي اگر
انجام دهيد ثواب زيادي خواهد داشت.

·       
برادر، ع ـ م ـ د ـ س

آن چه را که مشاهده کرده ايد، دليل بر انحراف او نيست.

·       
نهاوند ــ برادر، ع ـ
ض ـ 20

عکس العمل شما در برابر محبت هاي ايشان کاري صد در صد
مخالف با اخلاق اسلامي و انساني است و بازي با سرنوشت انساني است که تمام اميدش را
در شما خلاصه کرده، اگر چنين فکر مي کنيد که با بدبخت کردن او به وسيله جدائي، خوش
بختي خويش را تامين خواهد کرد، سخت در اشتباهيد، چرا که در جهان هستي هيچ چيز بي
حساب نيست.

·       
قم ــ برادر، ع ـ ي

ازدواج کنيد تا جلوي گناه و ناراحتي گرفته شود، سن شما
مناسب است و تحصيل مانع نيست.

·       
تهران ــ برادر، پ ــ
ح ــ س

1ـ خشم و خشونت ما در جواب آن برادر براي خدا
بود، چرا بايد سطح فرهنگ در جامعه ما اين قدر پائين باشد که داماد و برادر و عمو و
دائي و هر فرد ديگري به خود اجازه دهد که در سرنوشت يک دختر دخالت ناروا کند، آن
هم با زور و کتک؟ اين هم يک نوع ظلم و استکبار است، مگر ما نبايد حمايت از
مستضعفين کنيم.

2ـ آن ازدواج اشکالي ندارد.

·       
جزيره مجنون ــ
برادر، ع ـ 61 آ

1ـ کاري که کرده ايد به جا بوده ولي سعي کنيد
براي او همسري مناسب پيدا کنيد.

2ـ ازدواج با رفتن به جبهه منافات ندارد ولي اگر براي شما
ممکن نيست فعلا جبهه را رها نکنيد، براي ازدواج فرصت هست.

3ـ شهيد اول: محمد بن مکي عاملي، و شهيد دوم: زين الدين
عاملي است، هر دو از بزرگترين فقهاء و علماء شيعه و اهل لبنان اند.

4ـ کسي که قرائتش درست نيست نمي توانيد به او اقتدا کنيد،
مگر اين که قرائت شما هم مثل او و يا بدتر باشد.

5ـ به کسي که او را متکبر و رياکار مي دانيد نبايد اقتدا
کنيد.

·       
اهواز ــ برادر، هـ ـ
د ـ  ر ـ ي

1ـ اشکال ندارد ولي مکروه است.

2ـ اگر وظيفه شما تيمم است مي توانيد با آن نماز جمعه و
جماعت بخوانيد.

3ـ در آن کار تعمدي نبوده و گناه نيست.

·       
جبهه جنوب ــ برادر،
اس ــ ن

به هر حال او نامحرم است هر چند پير باشد و جايز نيست شما
را ببوسد.

·       
نجف آباد ــ خواهر، س
ـ ر ـ ژ ـ 32

آن سخنان تظلم است و اشکال ندارد، به آن خواهر بگوئيد مي
تواند به دادگاه شکايت کند.

·       
شيراز ــ خواهر ياقوت

به حوزه علميه شيراز مراجعه کنيد.

·       
برادرــ ع ـ ز ـ 550

آدرس خود را در نامه ننوشته بوديد.

·       
جبهه جنوب ــ برادر،
رضا قرباني

1ـ شما مسئول بيدار کردن ديگران براي نماز
نيستيد، مخصوصا اگر راضي نباشند.

2ـ سوال دوم و سوم خود را از دفتر امام بپرسيد.

·       
جبهه جنوب ــ برادر،
رضا رهباني پور

سوالهائي که نوشته ايد يک يا چند کتاب پاسخ مي خواهد، لطفا
به کتابهائي که درباره امام زمان صلوات الله عليه نوشته شده مراجعه کنيد.

·       
جزيره مجنون ــ
برادر، علي کريمي

شما هيچ گناهي براي اين کار مرتکب نشده ايد بلکه ثوابي
بزرگ برده ايد.

·       
همدان ــ برادر،
شعبان رمضاني

1ـ با آن دختر مي توانيد ازدواج کنيد.

2ـ عذرخواهي از افراد مورد نظر، لازم نيست.

3ـ آن مطلب حتمي نيست.

4ـ مکروه است و حرام نيست.

5ـ اگر به اندازه اي که در رساله آمده و با شرائط آن،
شيرخورده محرم است و ازدواج جايز نيست.

6ـ توبه کنيد کافي است.

·       
اصفهان ــ خواهر، ع ـ
س ـ ف ـ س

هيچ کدام از آن دو عمل حرام نيست ولي از نظر بهداشتي مضر
است حتي المقدور از آن بپرهيزيد.

·       
برادر ، ک ـ الف

ازدواج شما با نامبرده مانعي ندارد ولي اگر علاقه اي به او
نداريد بهتر است ازدواج نکنيد.

·       
اهواز ــ خواهر،
شهيده ـ م

1ـ بر او واجب است نفقه خانواده اش را تامين
کند اگر کمک شما و ديگران به او سبب تنبلي و کار نکردان است از کمک به او خودداري
کنيد.

2ـ ازدواج برادر شما با آن دختر، مناسب است ولي بهتر است
استخاره کنيد.

·       
بابل ــ خواهر، ش ـ ج
ـ ا

توبه کنيد و روزه آن روز را قضا نمائيد، و کفاره جمع هم
بدهيد، يعني به شصت مسکين غذا دهيد به هر کدام حداقل 750 گرم نان و شصت روز روزه
بگيرد که سي و يک روز آن پي در پي باشد.

·       
لامرد ــ برادر، ق ـ
آ

روزه هاي ماه رمضان را که به دليل مسافر بودن نگرفته ايد
بايد قضا نمائيد.

·       
اروميه ــ برادر، ف ـ
د:

·       
اسلام آباد غرب ــ
برادر، س ـ ج ـ ح

شما سالم هستيد، نگران نباشيد.

·       
جبهه غرب ــ برادر، ک
ـ ب ـ 61

مشکل خود را با دادگاه مدني خاص شهرستانتان در ميان
بگذاريد، حل خواهد شد.

·       
کاشان ــ برادر، م ـ
ن ـ هـ

آن «ودي» است و جاي نگراني نيست. شما کاملا طبيعي و سالم
هستيد.

·       
برادر، حسين

1ـ جلوگيري از بچه دار شدن گناه نيست ولي ما
نيز با شما هم عقيده ايم و با زياد شدن نسل موافقيم.

2ـ بلند گذاشت سبيل کراهت دارد و روايات در اين مورد زياد
است.

3ـ طلائي که براي زينت زن است به مقداري که جزء شئون او به
حساب مي آيد خمس ندارد.

·       
خواهر، آزيتا ـ م

بهتر است شما به صلاحديد پدر و مادرتان احترام بگذاريد،
ولي پدر نبايد مانع خوشبختي شما بشود، زيرا ولايتي که از سوي خداوند به او واگذار
شده براي اين است که رعايت مصلحت شما را بکند، نه رعايت شئون خودش را، بهتر است
شما با ايشان در اين باره صحبت کنيد و زود به تصميم هاي عجولانه دست نزنيد که براي
آينده شما خطرناک است. اگر با موافقت پدر روبرو نشديد، در صوتري که اين کار به
صلاح شما باشد دادگاه مدني خاص مي تواند به شما اجازه ازدواج دهد.

·       
برادر، ناصر فيروز

برادر اين که سردرگمي و پريشاني ندارد، با فرد ديگري که
مناسب شما است ازدواج نمائيد،‌ سوگندي هم که خورده ايد تاثيري ندارد. ولي ديگر با
او صحبت نکنيد و برايش نامه ننويسيد و چشم به دنبال او نداشته باشيد که اين کار
براي دنيا و آخرت شما خطرناک است.

·       
نجف آباد ــ برادر، م
ـ ر ـ ع ـ ع

اينقدر مايوس و نگران نباشيد، حداقل نود درصد جوانان همين
مشکل شما را دارند، آن همه ناراحتي که احساس مي کنيد غالبا ناشي از تلقين است،
توبه کنيد و از کارهاي زشت دست برداريد، مطمئن باشيد سلامت خود را از باز خواهيد
يافت. وعاظ و گويندگان و نويسندگان مذهبي نبايد مردم را از رحمت خدا آن چنان مايوس
کنند که جواني به خاطر گناهي که از آمرزشش نااميد شده دست به خودکشي بزند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: فقيه کسي است که مردم را از رحمت خداوند
مايوس نسازد و آنان را از عذاب ايمن نگرداند.

·       
برادر، د ـ اچ

اگر آن دختر مايل به ازدواج با دوست شما نيست خود بايد
تصميم بگيرد، شما وسيله اين جدائي نشويد. ضمنا رمزي خود را الف باي فارسي بنويسيد.

·       
برادر، خ ـ ف ـ ل ـ م

اگر ممکن است به آن برادر بگوئيد در مدت غياب خود همسرش را
به خانه پدرش ببرد و اگر ممکن نيست نمي توانيد در اطاقي که او تنها مي خوابد
بخوابيد، و بر خوردتان با او در حد ضرورت و طوري باشد که به گناه آلوده نشويد.

·       
اصفهان ــ برادر، م ـ
ي ـ د ـ ح ـ  ي

1ـ آن اعمال حرام نيست.

2ـ حال شما طبيعي است و مانع ازدواج نمي باشد.

3ـ توبه کنيد، خداوند انشاءالله شما را مي بخشد، سعي کنيد
با کسب علم و کمال و تقوي آثار آن گناه را محو کنيد.

4ـ بايد از عالم السر و الخفيات خجالت کشيد، خجالت از پدر
و مادر براي درخواستي مشروع بي جا است و ازدواج در اين شرائط براي شما ضروري و
واجب است.

·       
اصفهان ــ خواهر، ع ـ
1000

اگر پدرتان راضي است، رضايت برادرتان شرط نيست و شما مي
توانيد با آن شخص ازدواج کنيد ولي بايد آن عقد سابق يا وقتش تمام شده باشد يا
باقيمانده را ببخشيد تا عقد دائم شود.

گفتني براي شما زياد داريم ولي مجله جاي آن نيست. اشتباه
شما تنها آن يک مورد نيست، عجيب است که به قول خودتان از خانواده مذهبي هستيد!!

·       
خوي ـ برادر (س ـ ه)

بهتر است از آن جنايتکاران صرف نظر کنيد و از خداوند
بخواهيد که انتقام شما را بگيرد يا آنان را هدايت کند. شما اکنون مدرکي نداريد که
از آنها شکايت کنيد و بدون مدرک خودتان به دردسر مي افتيد. تحمل اين شکنجه گر چه
سخت است ولي بهتر از اين است که دست به کاري بزنيد که مسئوليت شرعي و قانوني داشته
باشد.

·       
برادر، ب ـ ش

بزرگتر بودن زن در مورد ازدواج ضرري ندارد، راجع به آن جهت
نگران نباشيد، با مهرباني برخورد کنيد تا محبت متقابل به وجود آيد.

·       
شيراز ــ برادر، م ـ
هـ ـ ن ـ ش ـ ي

·       
کاشان ــ برادر
ابراهيم، ي

·       
برادر، م ـ ر ـ
دادمهر

از رحمت خدا نااميد نشويد که بزرگترين گناه است. توبه کنيد
و به لطف خداوند اميدوار باشيد. ضمنا گناه خود را با کسي بازگو نکنيد و خود را به
دادگاه معرفي ننمائيد.

·       
برادر، الف ـ ص

خدا را شکر کنيد که لطفش شامل حال شما شد و تنها اراده
گناه کرديد. کفاره اي بر شما نيست و توبه کافي است.

·       
تويسرکان ــ برادر، و
ـ س ـ ج

اگر تمکن داريد با او نيز ازدواج کنيد تا نگراني شما برطرف
شود. موضوع آن وعده را بدون ذکر خصوصيات با دادگاه در ميان بگذاريد، تا از نظر
قانوني مشکلي نداشته باشيد.

·       
تهران ــ برادر، م ـ
ر

زن در اختيار همسر آينده خويش آزاد است. ولي اين دليل که
حتما با سيد ازدواج کند، بي جا و بي مورد است؛ مومن کفو مؤمنه است چه سيد باشد چه
غير سيد.

·       
بندرانزلي ــ برادر،
ح معاف 125

1ـ اگر مني خارج نشد غسل ندارد ولي مانع خروج
آن نشويد که بسيار مضر و خطرناک است.

2ـ اگر جنب شديد و آب نيافتيد، تميم بدل از غسل کنيد و تا
آب پيدا نشده تيمم کافي است و براي نمازهاي بعد که حدث اصغر (مانند بول) سر مي زند
وضو بگيريد. و هر وقت آب پيدا شد بايد غسل کنيد. البته غسل احتياج به حمام ندارد،
با يک سطل آب مي توانيد غسل کنيد.

3ـ آن عمل، استمناء و حرام است، و آن عذر پذيرفته نيست.

·       
اهوازــ برادر حسين
علي رجائي

اولين روزي را که حقوق گرفته ايد، سر سال خود قرار دهيد و
هر سال در همان روز آن چه از حقوق باقي مانده است، يک پنجم آن را به عنوان خمس به
مرجع خود برسانيد.

·       
کنگاور ــ براد محمود
جواد کوهکن

طبق صريح آيه قرآن، ابليس از جنس جن است. و جن ــ همان
گونه که در سوره جن آمده است ــ مسلمان و کافر دارد. و اما آن آيه که در مورد سجده
بر حضرت آدم آمده است، دلالت دارد که ابليس در جمع ملائکه بود و او نيز مورد خطاب
و امر قرار گرفته بود، نه اين که او از جنس ملائکه باشد و آن استثناء ــ به اصطلاح
ــ استثناي منقطع است.

·       
سلماس ــ برادر، هـ ـ
ن ـ هـ

اگر از ديانت و اخلاق او مطمئنيد اقدام کنيد، رضايت پدر
شما شرط نيست گر چه بهتر است رضايت او را جلب نمائيد.

·       
چالوس ــ برادر، پ ـ
ن ـ ر 794

1ـ اگر منظور از زن عمو، همسر عمو است حرام
نمي باشد و اگر منظور، مادر زن است، محرم مي باشد.

2ـ به شک و وسوسه اعتنا نکنيد و با همان لباس نماز
بخوانيد.

3ـ بارها نوشته ايم که آن حديث معتبر نيست.

·       
دينارآباد ــ برادر،
م ـ ع ـ پ ـ ه

حال که آن عمل گذشته، چه درست و چه نادرست. ديگر جاي سوال
نيست.

 

·       
برادران و خواهران:

* جبهه جنوب ـ حبيب الله غريب زاده * بافق
يزدـ ن.الف * طالقان ـ باريکاني * باختران ـ گروهبان دوم محمد لطفي * عده اي از
رزمندگان * اهواز ـ مهدي بروغني * انديمشک ـ اسکندر شکوهي * باختران ـ مهدي. ث *
تهران ـ مسعود بهلول * اهواز ـ ب.ث * سعادت شهر فارس ـ ج.ن.م.ن * گيلان غرب ـ الف.
خيرآبادي * مشکين شهرـ عظيم رحيمي * تهران ـ عليرضا استادي * قائم شهرـ ب. ب. ل *
مرودشت ـ عزت الله زارع * دزفول ـ بهمن جوياني * مشهد ـ سيد حسن بلخي * آستانه
اشرفيه ـ حسين ولي زاده * عبدالله س.و * کرج ـ فرشيد نسب * گيلان غرب ـ جواد محمد
حسين * اصفهان ـ حميد بهادران * مشکين شهر ـ برادر، ا.س.د.ي * خوي ـ برادر، خ.خ.ز
*اهواز ـ برادر، ن.ا * هرند ـ برادر، رستم پور.

سوالات خود را از دفتر استفتاء امام ــ قم بپرسيد.

آدرس: قم ــ دفتر استفتاء امام

·       
برادران و خواهران

* قم ـ مرضيه س. ش. م.م. 110 * اصفهان ـ زهره
تيموري * اسلام آباد غرب ـ حسين احفر نصرآبادي * اهواز ـ علي رضا قويدل * باختران
ـ عليرضا يوسفي ايل * انديمشک ـ اسماعيل مرادي * اهواز ـ غلامرضا سهرابي * انديمشک
ـ مهدي سهيلي * تهران ـ پ. بهشتي * بندر جاسک ـ م.د.پ.ب * جبهه جنوب ـ م.س.ر 44 *
مهريز ـ ي.غ.ر * هنديجان ـ ک.م.م. ق * مشهد ـ العبد الناصح * جبهه جنوب ـ اس. بي.
اس.يو * جبهه جنوب ـ ر.ق.ک *بردسير ـ م.ملک قاسمي * اهواز ـ عبدالله موحد * مشهد ـ
ابوالحسن ـ و.ع.ک * ساري ـ م.ع.ر.ج(40) *تبريز ـ ع.ق * رشت ـ ب.ب * هـ.د.ص.ذوقي 67
* ايلام غرب ـ محمدرضا آواره * بيرجند ـ محمود.ر.ف.ج * پلدختر ـ پرويز محمودوند *
يزد ـ م.ت.د * اصفهان ـ اسماعيل.ر * بهشهر ـ ص.ف.ب * اهواز ـ ج.م.پ * فراهان ـ
ک.ن.گ.ر * زاهدان ـ س.هـ. * تهران ـ 305.ج.ش * شيراز ـ ع.الف.ب * جبهه جنوب ـ م.خ
(120) * کاشان ـ م.ح.ج * اصفهان ـ محمد الف س 101 * اهواز ـ کاظم.ع * کامياران ـ
م.ن * تنکابن ـ ع.ب * اصفهان ـ ا.د.ج * تهران ـ مريم س.ح * اصفهان ـ قائم قائمي *
اهوازـ صادق ـ خ.س * شهرکرد ـ هـ.ر 12 * پارس آباد مغان ـ ق.ل.و * اراک ـ م.ح.آقاجاني
* باختران ـ س.ج. حسيني:

لطفا آدرس دقيق پستي و نام کامل خود را بنويسيد تا پاسخ ها
به صورت خصوصي ارسال شود.

 

/

روشهای پیشنهادی نجات جهان اسلام

اوضاع کلي جهان اسلام

آخرين قسمت

محمد رضا حافظ نيا

ي ــ روش هاي پيشنهادي نجات و اعتلاء جهان اسلام و نقش
انقلاب اسلامي ايران در اين زمينه:

1ـ اتحاد سرزمين ها و ممالک اسلامي و ايجاد يک بلوک اسلامي
با مباني اعتقادي

اسلام در برابر دو بلوک شرق و غرب: قدر مسلم اين است که
اتحاد و يکي شدن سرزمين ها نتايج مثبت و سازنده اي به دنبال دارد. قطعه قطعه شدن
جهان اسلام و تضعيف هر يک از قطعات جزء، هميشه هدف استعمار بوده و مي باشد.
بنابراين براي به دست آوردن قدرت از دست رفته خود در جهان کنوني، و ايجاد يک بلوک
اسلامي در مقابل دو اردوگاه شرق، و غرب مي بايست تمام نفوس جهان اسلام با همديگر
متحد شده و از پيوستگي اين نيروها با هم در جهت اعتلاي جهان اسلام بکوشند. براي
تحقق يافتن مورد فوق بايد از موقعيت بسيار مناسبي که بحمدالله در اثر پيروزي
انقلاب اسلامي در ايران به وجود آمده است استفاده کرد و رشد و آگاهي سياسي توده
هاي مسلمان را در جهان بالا برد تا با اطلاع از وضعيت نگران کننده خود و با الهام
از دستورات اسلام، زمينه حاکميت قانون خدا و اسلام را به وجود آورده و به تدريج
انشاءالله جهان اسلام در زير لواي پرچم «لا اله الا الله» و با نظام حکومتي اسلام
متحد و يک پارچه گردد.

مي بايست با تقويت برنامه هاي تبليغاتي مناسب در اقصي نقاط
جهان اسلام مسلمانان را از برنامه هاي سازنده اسلام آگاه نمود و زمينه هاي پرورش
روح ايمان و ايثارگري را در آنها به وجود آورد تا نسبت به سرنوشت جهان اسلام احساس
مسئوليت نموده و دردهاي موجود و وضعيت نابسمان مسلمين را شناخته و در جهت رهايي از
آن به تفکر و انديشه پرداخته و اقدامات لازم را در جهت آزاد شدن مسلمين از اسارت
ظالمانه فرهنگي و سياسي و اقتصادي و علمي موجود انجام دهند. براي بالا بردن رشد و
آگاهي مسلمانان بايد به ايجاد کتابخانه ها با بهترين کتب و گسترش برنامه هاي
تبليغاتي مساجد که در حقيقت پايگاههاي اسلامي هستند متناسب با نياز روز و خصوصا
ذوق و سليقه جوانان و نوجوانان مسلمان اقدام نمود. با استفاده از کمک افراد خير و
متدين مي بايست نسبت به تاسيس مدارس و دانشگاهها و مراکز علمي اسلامي که روح اسلام
بر آنها حاکم باشد در اقصي نقاط جهان اسلام اقدام گردد تا بدين وسيله در يک برنامه
دراز مدت جواناني آگاه و پرشور و مسئول و باسواد پروده شوند.

اقداماتي که با رهنمودهاي رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي حضرت
امام خميني و شخصيت هاي گران قدر اسلامي به ويژه حضرت آية الله العظمي منتظري
مانند تشکيل کنگره جهاني ائمه محترم جمعه و جماعات جهان اسلام و برگزاري مراسم
هفته وحدت و پشتيباني سياسي و غير سياسي از نهضت هاي اسلامي و دعوت از شخصيت ها و
رهبران مذهبي و هيئت ها از اقصي نقاط جهان اسلام جهت ديدار از ايران و تجربه موفق
انقلاب اسلامي، و نيز اعزام هيئت هاي سياسي و تبليغاتي جهت انجام ديدار و بازديد
از نقاط مختلف جهان اسلام به عمل مي آيد گامي بسيار مهم و مؤثر در دادن آگاهي به
مسلمانان و بر انگيخته شدن احساس مسئوليت و مجاهدت در آنها جهت برقراري نظام اسلامي
و نهايتا وحدت مسلمانان جهان مي باشد. و اگر چه انجام برنامه هاي مزبور با عکس
العمل هاي مخالف استکبار جهاني روبرو شده و خواهد شد ولي نبايد ايجاد ياس و نگراني
بنمايد بلکه بايد هر چه بيشتر علي رغم ميل استکبار اين گونه برنامه گسترش يابد.

 

2ـ زدودن فرهنگ غير اسلامي و حاکم نمودن فرهنگ اسلامي:

همان طور که قبلا ذکر شد استعمار به منظور استمرار اسارت
مسلمين و مبارزه عميق با فرهنگ اسلامي سعي کرد عناصر فرهنگي غرب را در بين
مسلمانان نفوذ دهد و از آن جا که فرهنگ فعلي قسمت هاي مختلف جهان اسلام معجوني از
آثار فرهنگ قومي و فرهنگ غربي و احيانا عناصري از فرهنگ اسلامي مي باشد، مي بايست
تلاش کرد تا در تمامي زمينه ها آثار و عناصر فرهنگ غير اسلامي شناخته شده و با يک
انقلاب فرهنگي فراگير و ريشه اي نسبت به جايگزيني 
فرهنگ اسلامي تبيين شده به وسيله حوزه هاي علميه و روحانيت عزيز به جاي
عناصر فرهنگ غرب اقدام گردد. بديهي است لازمه چنين حرکت مهمي وجود نظام حکومتي
اسلامي است که براي نمونه در ايران زمينه اين اقدام بحمدالله فراهم است و مي بايست
به آن توجه خاص معمول گردد زيرا استمرار استقلال سياسي و اقتصادي براي رسيدن به
هدف هاي مقدس اسلامي و اعتلاء مسلمانان در جهان به استقلال فرهنگي مربوط مي گردد.

 

3ـ توجه به نسل آينده و تربيت نسل سالم بر مبناي اصول
تربيتي اسلام: آينده جهان اسلام در دست نسل جديد مي باشد. پس بايد در ساخته شدن
اين نسل توجه کامل به عمل آيد بايد باکمک مبلغين اسلامي پدران و مادران از مسئوليت
خويش در قبال تربيت فرزندان سالم و با ايمان آگاه شوند. بايد جوانان با ايمان و
آگاه براي زود به ثمر رساندن فرزندان پاک و با ايمان به محض داشتن حداقل امکانات
ازدواج کنند تا هر چه زودتر فرزندان مؤمن و برومند و دانش طلب و ساخته شده به
اخلاق اسلامي را تحويل جامعه فردا بدهند و حداکثر امکانات را براي آنها جهت کسب
فضايل علمي، اخلاقي و غيره فراهم کنند و پدران و مادران مسلمان و مؤمن از اشکال
تراشي در راه ازدواج فرزندان معصوم خود دست بردارند و آداب و رسوم کهنه و منحط و
اشرافي و دست و پاگير و غير اسلامي را دور بريزند.

بايد به نسل آينده چه به وسيله پدران و مادران و چه به
وسيله مراکز تبليغي اسلامي از تاريخ و سابقه مسلمانان آگاهي داده شود و وضع کنوني
جهان اسلام چه از نظر طبيعي و جغرافيايي و چه از نظر اقتصادي انساني و سياسي و به
طور کلي از تمام جهات براي آنها روشن شود.

بايد با قرآن و ديگر منابع اسلامي آشنا شوند و با استفاده
از سرچشمه ابدي قرآن در دنياي برخورد ايدئولوژيها فريب نخورند و گمراه نشوند.

بايد از سابقه استعمار در جهان اسلام و به خصوص صورت هاي
مختلف استعمارگري در هر مقياسي باخبر شوند و عوامل چشم دوخت استعمارگران براي آنها
روشن شود و نقشه هاي استعماري و استکباري براي آنها تجزيه و تحليل گردد. و بالاخره
بايد از آنها انساني مسئول در جهان فردا ساخته شود و بدانندکه به کمک مکتب سازنده
اسلام و ايدئولوژي کامل آن مي توان جهان را از آشوب و دلهره نجات داد.

 

4ـ توجه عميق به علم و دانش: براي اينکه مسلمين بتوانند از
وابستگي به شرق و غرب و عواقب شوم آن نجات پيدا کنند بايد توجه داشته باشند که چه
عاملي سبب شده است آنها (استعمارگران جهان) در دنياي امروز نفوذ داشته باشند و از
نفوذ خود سوء استفاده بکنند، مسلما علم و دانش مادي چنين توانايي را به آنها داده
است حال به اين موضوع بايد خيلي توجه شود و حداکثر کوشش براي اشاعه علم و دانش و
تاسيس دانشگاهها و پايگاه هاي علمي براي ساختن دانشمندان و متخصصان متعهد و باسواد
به منظور خود کفائي و حتي کسب برتريهاي علمي و تکنيکي در جهان به کار برده شود تا
ديگر احتياجي از اين نظر به دو اردوگاه شرق و غرب نباشد و به عبارتي مسلمانان خود
کفا شوند.

در اينجا به يک موضوع نيز بايد توجه داشت و آن اين است که
اگر چه دو اردوگاه فوق از نظر علمي به پيشرفت هاي چشم گيري نائل شده اند ولي از
اين امکانات علمي سوءاستفاده مي کنند به طوري که نحوه استفاده از علم منجر به
نابودي انسان و طبيعت و از بين رفتن محيط زيست مي شوند، در صورتي که پس از دسترسي
مسلمانان به کاوش هاي علمي، نبايد نتايج فوق را در برداشته باشد و نحوه استفاده از
علم بايد طوري باشدکه نه تنها به نابودي انسان ها و از بين رفتن محيط زيست منجر
نشود بلکه ترميم کننده وضع موجود نيز باشد.

تاسيس مدارس و دانشگاههاي اسلامي با کمک افراد خير نقش
مهمي براي ساختن دانشمندان علمي و متخصصان فني متعهد و لايق دارد، به طوري که
دانشمندان با ايمان و متخصصان فني با ايمان و درست کار که ثمره اين دانشگاهها
هستند مي توانند نه تنها انعکاسي از اخلاق و معيارهاي اسلامي باشند بلکه خودشان در
هر پايگاه اجتماعي که قرار بگيرند براي شناساندن اسلام، هم با کمک علمشان و هم به
وسيله دانش خودشان مفيد باشند. تاسيس دانشگاه هاي اسلامي امروزه از نيازهاي مبرم
براي ساختن دانشمندان و پزشکان و متخصصان فني باسواد و با ايمان مي باشد. گاهي کمک
هاي خيريه افراد خيرخواه و صندوق هاي تعاون اسلامي جهت دادن بورس تحصيلي به
فرزندان با استعداد افرادي که از تمکن مالي برخوردار نيستند براي ادامه تحصيل و
ساخته شدن يک پزشک يا مهندس يا دانشمند با ايمان و مسئول مي تواند موثر باشند.

 

5ـ برنامه ريزي صحيح توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي:

به منظور رهايي از گرفتاريهاي اقتصادي و اجتماعي اشاره شده
و با توجه به اينکه جهان اسلام از منابع ثروت و امکانات وسيع خدادادي برخوردار
است، مي بايست برنامه هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي در جهت رفع نارسائيهاي
موجود در جهان اسلام و قطع وابستگي هاي تحميلي طوري تنظيم گردد که از منابع خدادادي
که مشروحا در مطالب گذشته ذکر گرديد به بهترين وجهي جهت خود کفائي و بهبود شرائط
زندگي مسلمانان و نيل به هدفهاي اشاره شده و حتي کمک به مستضعفين غير مسلمان جهان
و مبارزه با استکبار جهاني استفاده گردد.

در خاتمه با نگرش به اينکه لطف خداوند متعال شامل حال امت
مسلمان ايران گرديده و با رهبري زعيم عالي قدر و قلب طپنده مستضعفين جهان حضرت آية
الله العظمي امام خميني پيروزي نهضت اسلامي را پس از چهارده قرن در ميان آنان به
ثمر رسانيده و نور اميد را بر قلب هاي انسان هاي نااميد جهان بشريت معاصر تابانده
است اشاره اي به نقش اين نهضت مقدس در زمينه نجات مسلمانان و جهان اسلام و اعتلاء
آن مي گردد. گر چه نوشتن و سخن گفتن از عظمت آن در اين مقوله نمي گنجند.

انقلاب اسلامي ايران با عنايت پروردگار و با تکيه بر
محورهاي 1ـ مکتب اسلام و مباني اقتصادي آن 2ـ رهبري مقام ولايت فقيه و بزرگمردي از
سلاله پاک پيامبران 3ـ وحدت کلمه و يکپارچگي امت مسلمان 4ـ استقامت مردم در مقابل
ناملايمات و مشکلات مختلف 5ـ ايثارگري و مجاهدت مومنين و مخلصين، در بهمن ماه 1357
به پيروزي رسيد و يقينا استمرار آن در ايران و گسترش انقلاب اسلامي در اقصي نقاط
جهان اسلام نيز به محورهاي فوق الاشاره بستگي دارد.

همان طور که در قسمت هاي گذشته به مناسبت هاي مختلف ذکر
گرديد استعمار و استکبار جهاني در قرون اخير براي ادامه سيطره خود بر جهان اسلام و
انحطاط مسلمين و غارت و چپاول منابع ثروت آنها برنامه ريزيهاي وسيع فرهنگي و سياسي
و اجتماعي و اقتصادي را تهيه و به مورد اجرا گذاشه و هم چنان ادامه مي دهد. فلذا
پيروزي نهضت اسلامي در جهان اسلام هيچ گاه مطابق ميل آنها نبوده و هميشه سعي بر
عقيم گذاشتن و يا ساقط نمودن و يا انحراف نهضت ها داشته و دارند. پيروزي انقلاب
اسلامي از طرفي باعث وحشت و هراس استکبار شرق و غرب گرديده و اساسا آن را خطري
بزرگ براي بقاي خود مي دانند و مرتبا با تهيه و اجراي طرح هاي مختلف سياسي و
تبليغاتي نظامي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و غيره از داخل و خارج سعي بر سقوط و
انحراف و يا جلوگيري از گسترش آن دارند که براي نمونه مي توان از کثرت گروهکهاي
سياسي مجهول الهويه و تقويت آنان، ايجاد اختلافات سياسي و قومي و مذهبي و به هم
زدن وحدت کلمه امت مسلمان ايران، داعيه هاي خودمختاري و گسترش نا امني و جنگ هاي
داخلي توسط ضد انقلاب، کودتاي نظامي، جنگ تحميلي عراق عليه ايران، رهبر تراشي، مشکلات
وسيع اقتصادي، گسترش اعتياد و مواد مخدر و برنامه هاي فساد اخلاقي، ناراضي تراشي و
غيره نام برد که خوشبختانه با عنايات الهي و رهبري حضرت امام و هوشياري امت
ايثارگر همه توطئه ها خنثي و انقلاب اسلامي هر روز مستحکم تر و شعاع نوراني آن
اقصي نقاط جهان اسلام را روشن تر مي نمايد و از طرف ديگر به عنوان يک تجربه موفق
براي کليه مسلمانان جهان الگو قرار گرفته و آنها را به انديشيدن و حرکت براي
مبارزه با استکبار شرق و غرب و برقراري نظام اسلامي بر مي انگيزد.

البته لازمه اين کار گسترش تبليغات در بين مسلمانان و
نماياندن چهره واقعي انقلاب اسلامي و دست آوردهاي پربار آن و نيز فراهم کردن زمينه
ديدار رهبران مذهبي و گروههاي مسلمان اقصي نقاط جهان اسلام از جمهوري اسلامي ايران
و گسترش برنامه هاي مشابه کنگره جهاني ائمه جمعه و جماعات و بهره برداري از کنگره
عظيم حج و غيره از طرفي و نيز خنثي کردن توطئه هاي تبليغاتي استکبار جهاني در
زمينه مخدوش جلوه دادن چهره انقلاب اسلامي مقدس از طرف ديگر است. لازم به توضيح
است که ضمانت اجرائي الگو بودن اين است که بر کليه زوايا و برنامه ها و رفتارها و
کردارهاي جامعه ضوابط و معيارها و احکام اسلامي حاکم باشد، فلذا انقلاب فرهنگي به
مفهوم کلي و عميق آن جهت زدودن آثار و زنگارهاي فرهنگ هاي غير اسلامي و استقرار
فرهنگ اسلام بايد به طور جدي مورد توجه و اقدام قرار گيرد و از طرفي شعارها و اصول
انقلاب اسلامي چون سياست نه شرقي و نه غربي، استقلال، ساده زيستي، اجراي عدالت
اسلامي و ضوابط و معيار حکومت حضرت علي (ع) توسط امت مسلمان و دولت مردان و
مسئولين نظام اسلامي رعايت گرديده و محورهاي اساسي انقلاب اسلامي که ذکر گرديد حفظ
گردد. بديهي است که نه تنها مسلمين جهان شيفته آن خواهند شد بلکه مظلومان و
مستضعفين غير مسلمان جهان که منتظر نور اميدي جهت رهايي از چنگال ظلم و ستم
استکبار جهاني مي باشند نيز شيفته آن گرديده و انشاءالله به اسلام خواهند گرويد و
زمينه جهاني شدن اسلام عزيز فراهم خواهد گشت.

جمهوري اسلامي ايران مي تواند به عنوان مرکزيت و پايگاه
هدايت فکري و اعتقادي مسلمانان و پشتيباني سياسي نهضت هاي اسلامي و تقويت آنها به
منظور مبارزه قاطع عليه استکبار شرق و غرب باشد و هدايت فکري و اعتقادي نهضت ها را
نيز کنترل نمايد. فضاي اسلامي و معنوي حاکم بر ايران ميدان بسيار مناسبي جهت پرورش
و تربيت نسل آينده بر مبناي اصول تربيتي اسلام مي تواند باشد و از نسل آينده انسان
هائي مؤمن، متقي، عالم و ايثارگر بسازد و حتي فرزندان مسلمان ساير نقاط جهان اسلام
را نيز تربيت نمايد.

با استفاده از زمينه هاي مساعد فراهم شده در ايران مي توان
نسبت به ايجاد مراکز علمي و دانشگاهي با محتوي غني و در سطح گسترده اقدام نمود و
با پرورش جوانان مسلمان ايران و ساير نقاط جهان بنيان هاي قوي علمي و تخصصي و
تکنيکي را به وجود آورد و متخصصين و علماي متدين و متعهد را براي رفع نياز علمي
جهان اسلام و کسب برتريهاي علمي و تکنيکي در جهان با استفاده از اين فرصت مناسب
تربيت نمود تا بدين وسيله بتوان با برنامه ريزيهاي صحيح توسعه اقتصادي و اجتماعي و
فرهنگي از منابع خدا دادي جهت بهبود اوضاع مسلمين و اعتلاء جهان اسلام و تحقق
اهداف مقدس اسلام عزيز استفاده نمود. انشاءالله.

پايان