* وقتی همه خدمتگزار اسلام باشید اختلافی پیش نمیآید.
* هیچ نگذارید دشمن در جبهه ها آرامش پیدا کند. دشمن اگر یک ذره آرامش بیابد
خود را تجهیز میکند و شما را بزحمت میاندازد.
* قلبهایتان قوی باشد و از هیچ قدرتی نترسید اینها قدرتهائی نیستند که بتوانند
با اسلام مقابله کنند.
* الان قدرتهای بزرگی که به سلاحهای عجیب و غریب خود تکیه دارند در اضطراب
زندگی میکنند و شما گمان نکنید که آنها در کاخ سفید و کرملین آرام زندگی میکنند
و این اضطراب برای اینست که آنها تابع شیطان هستند و شیطان نمیگذارد که در قلب
آنها طمأنینه پیدا شود.
* دفاع از جهموری اسلامی بر همه واجب است و بستگی به وحدت همۀ اقشار دارد.
* امروز ایجاد اختلاف از زبان هرکسی باشد- ولو کسی که نماز شبش ترک نمیشود-
این زبان، زبان شیطان است.
29/4/65
آیت الله العظمی منتظری
* خودپسندی و خودمحوری را باید کنار بگذاریم، برای رضای خدا خودمان را در
اسلام و انقلاب ذوب کنیم.
* در راه خدا و اسلام گاهی مصلحت میشود که عزیزان ما فدا شوند ولی باید از
این شهادتها به نفع اسلام و انقلاب استفاده کرد.
11/4/65
* افشاگری و برخوردهای تند و خشن با افراد بهر نحو باشد حرام و خلاف شرع است.
* مسئولین اطلاعات نباید در اسرار و امور شخصی و داخلی مردم دخالت کنند.
* بعضی از کارهای تند مسئولین، اگر چه با حسن نیت همراه باشد، اثر معکوس بین
مردم دارد و آنان را نسبت به اسلام و انقلاب و مقام رهبری بدبین میکند.
* با زور و ریختن و زدن افراد، کار اصلاح نمیشود. با این کارها نه منکرات از
بین میرود و نه نظام تقویت میشود، فقط جامعه را به سمت هرج و مرج و تضعیف نظام
میکشد… باید فرهنگ اسلام و انقلاب را تقویت کرد.
4/5/65
امام خمینی
* از همه وظایف بالاتر اینستکه در کارها اخلاص داشته باشیم و بدانید که اگر یک
روز اتکاء خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت یا سلاح گذاشتیم آنروز روزی است که
ما رو به شکست خواهیم رفت. اتکاء خودتان را به خدا قوی کنید که نصرت بدون او حاصل
نمیشود.
§
حمله جدید ایران در منطقه مهران آغاز و در این عملیات 30 کیلومتر دیگر از خاک
عراق آزاد و 150 تن دیگر از قوای عراقی به اسارت درآمدند.
17/4/65
§
2 ناوچه موشک انداز و 2 فروندمیگ 24 «و هلیکوپتر مدرن در حمله تکاوران ایرانی
به اسکله «الامیه» در خلیج فارس نابود شد.
§
مرکز اطلاعاتی و الکترونیکی اسکله الامیه عراق توسط تکاوران نیروی دریائی ارتش
اسلام منهدم شد.
21/4/65
§
4 فروند قایق دشمن منهدم و 120 تن از قوای ارتش عراق به هلاکت رسیدند.
23/4/65
§
رژیم عراق یک بیمارستان را در آبادان گلوله باران کرد.
29/4/65
§
شهر مریوان 3 بار متوالی توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد که در این بمباران
17 تن از اهالی بیگناه این شهر شهید و مجروح شدند.
1/5/65
§
حمله هوائی عراق به مناطق مسکونی و مستضعف نشین سنندج 35 شهید و 108 مجروح
بجای گذاشت.
§
مراکز صنعتی و اقتصادی سه شهر عراق به تلافی حملات هوائی اخیر درهم کوبیده شد.
4/5/65
§
رژیم عراق با حمله به مناطق کارگری حومه اراک تعداد زیادی از کارگران را به
خاک و خون کشید.
6/5/65
§
جنگنده های ایران کارخانه آهن «العماره» عراق را نابود ساختند.
7/5/65
§
دهها میلیون بشکه نفت ذخیره در فاو بغنمیت رزمندگان اسلام درآمد.
§
پایگاه دریائی بصره و مرکز فرماندهی مشترک نیروهای ارتش عراق در جبهه جنوبی
منهدم شد.
9/5/65
§
در حمله هواپیماهای رژیم بعثی عراق به منطقه کارگری صنعتی درود 20 نفر بشهادت
رسیدند.
11/5/65
§
جنایتکاران بعثی مناطق مسکونی شهرهای آبادان و پاوه را گلوله باران کردند.
12/5/65
جهان اسلام
§
دولت سنگاپور 25 مسجد از مساجد مسلمانان را تخریب کرد.
17/4/65
§
دادگاه نظامی تونس چهارنفر از انقلابیون مسلمان این کشور را محکوم به اعدام
کرد و 20 نفر دیگر را به زندان انداخت.
21/4/65
§
چند مسلمان در شهر احمدآباد هند توسط هندوها زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
24/4/65
§
رژیم مبارک تحت فشار مسلمانان شهر اسیوط، فروش مشروبات الکلی در این شهر را
ممنوع کرد.
6/5/65
§
مجاهدین مسلمان ساختمان سازمان بیمه عراق را در حمله ای متهورانه منهدم کردند.
13/5/65
§
30 افسر مسلمان ارتش مصر به اتهام تدارک طرح براندازی رژیم مبارک بازداشت
شدند.
14/5/65
اخبار داخلی
§
وزیر کشاورزی کشورمان به ریاست کنفرانس جاری فائو انتخاب شد.
24/4/65
§
قرارداد احداث لوله های نفت و گاز ایران با ترکیه به طول 1900 کیلومتر امضاء
شد.
26/4/65
§
کنگره جهانی امام رضا (ع) با سخنان رئیس جمهوری آغاز بکار کرد.
29/4/65
§
هزاران نیروی رزمی، تخصصی برای تشکیل گردانهای جدید عملیاتی سپاه رهسپار جبهه
ها شدند.
31/4/65
§
یک کارخانه یخ با ظرفیت روزانه 30 تن در فاو افتتاح شد.
1/5/65
§
242 واحد مسکونی صد در صد آسیب دیده جنگی در خرم آباد به صرف 900 میلیون ریال
بازسازی شد.
4/5/65
§
رئیس جمهور: ما ملتی نیستیم که از آرامش، صلح و مهربانی ناراضی باشیم اما
آماده پذیرش تجاوز، تعرض، رذالت و شرارت هم نیستیم.
13/5/65
§
خرید گندم مازاد کشاورزان به یک میلیون و 400 هزار تن رسید.
14/5/65
اخبار خارجی
§
رژیم اشغالگر قدس آب آشامیدنی 8 دهکده در جنوب لبنان را قطع کرد.
§
رژیم اردن دفاتر ساف در این کشور را تعطیل و ابوجهاد را اخراج کرد.
17/4/65
§
انفجار بمب در اداره مرکزی پلیس فرانسه یک کشته و 27 زخمی بجا گذاشت.
19/4/65
§
ارتش آمریکا حفاظت از سواحل کویت را بعهده گرفت.
§
کنسول انگلیس در کلمبیا با ضرب گلوله مردان ناشناس در داخل اتومبیلش کشته شد.
21/4/65
§
پادشاهی سعودی بعنوان مجری سیاستهای آمریکا در کاهش بهای نفت، میزان تولید نفت
خود را افزایش داد.
22/4/65
§
هواپیماهای آمریکائی بار دیگر به حریم هوائی خلیج سیرت لیبی تجاوز کردند.
23/4/65
§
8 جنگنده اسرائیل، پایگاههای چریکهای فلسطینی را در لبنان بمباران کردند.
24/4/65
§
آغاز سال تحصیلی جدید در عراق بعلت اعزام آموزگاران و محصلین به جبهه 3 ماه
بتعویق افتاد.
§
پاپ از اسقفهای فیلیپین خواست در سیاست دخالت نکنند.
§
اعضای «کنگره» آمریکا دولت ریگان را بدلیل تحویل «آواکس» ها به عربستان، مورد
انتقاد قرار دادند.
25/4/65
§
ریگان طی ارسال پیامی به صدام: آمریکا و عراق در مورد جنگ، آرمانهای مشترکی
دارند.
29/4/65
§
صدام حریم هوائی شمال عراق را به ناتو واگذار کرد.
§
حزب الله لبنان با استقرار نیروهای سوری- لبنانی در غرب بیروت مخالفت کرد.
30/4/65
§
نخست وزیر اسرائیل برای مذاکره با شاه حسن وارد مراکش شد.
§
در واکنش نسبت به سفر شیمون پرز به کشور مراکش، صبح امروز دولت سوریه کلیه
روابط خود را با مراکش قطع نمود.
31/4/65
§
در پی افتضاح ملاقات با نخست وزیر رژیم صهیونیسیتی، شاه حسن از ریاست اجلاس
اتحادیه عرب کنار رفت.
6/5/65
§
به نوشته روزنامه مصری «الاحرار»: عراق، برای خرید ساز و برگ نظامی، مستقیما ً
با اسرائیل وارد مذاکره شد.
13/5/65
§
مخالفین رژیم صدام بزرگترین انبار مهمات ارتش عراق را در استان سلیمانیه منفجر
کردند. بر اثر این انفجار 1200 تن از نیروهای بعثی کشته و مجروح و 150 دستگاه
تریلی و کامیون منهدم شد.
§
با تصویب طرح پیشنهادی ایران در اجلاس وزرای اوپک سقف تولید اوپک به 16 میلیون
بشکه در روز کاهش یافت و قیمت هر بشکه 2 دلار افزایش یافت.
14/5/65
اختراع و اکتشاف
§
برای اولین بار در کشور مواد اولیه ساخت ظروف سرامیکی در سمنان ساخته شد.
§
دستگاه «استپ کنترل» سیستم های چیلر خنک کننده در ایران ساخته شد.
7/3/65
§
دستگاه بهم زن محلول های خونی در سمنان ساخته شد.
12/3/65
§
گلوله های سلاح مینی کاتیوشا با برد بیش از 6 کیلومتر در شاهرود ساخته شد.
§
سمپاش موتوری برای اولین بار در کارخانه دهقان صنعت ارومیه ساخته شد.
§
مبتکر سلماسی موفق به ساخت هلیکوپتر شد.
13/3/65
§
دستگاه انتخاب خبر بر مبنای حذف خبرهای غیر ضروری توسط واحد مهندسی خبرگزاری
جمهوری اسلامی ساخته شد.
§
دستگاه تست سربندی الکتروموتورها در مهدی شهر سمنان ساخته شد.
14/3/65
§
برای اولین بار در دنیا، داروی گیاهی ضد برص «لک و پیس» در اصفهان ساخته شد.
§
فشارسنج وزنه ای در شرکت ملی گاز ایران ساخته شد.
21/3/65
§
دستگاه میکروکامپیوتر در مجتمع سیمان کرمان ساخته شد.
§
نانوائی سیار خانوادگی نفتی، گازوئیلی و گازی بوسیله یک مبتکر بجنوردی طراحی و
ساخته شد.
§
دستگاه ردیف کار ذرت در اصفهان ساخته شد.
27/3/65
§
دستگاه نورد انواع ورق، میلگرد و تسمه در شاهرود ساخته شد.
12/4/65
§
گاوآهن قلمی توسط جهاد سازندگی استان همدان ساخته شد.
12/4/65
§
توسط یک نوآور ایرانی در نیشابور، دستگاه کنترل از راه دور و هدایت بدون
سرنشین ماشین آلات سنگرساز جبهه ها ساخته شد.
21/4/65
§
رادیوداروهای پزشکی هسته ای برای اولین بار در ایران تولید شد.
§
داروی میگرن با فرمول جدید در اصفهان ساخته شد.
25/4/65
§
دستگاه فنرسازی برای اولین بار در ایران طراحی و ساخته شد.
§
برای اولین بار در ایران دستگاه «پی، سی، ام» و «کنتور الکترونیک» طراحی و
ساخته شد.
14/5/65
ضد انقلاب
§
1360 کیلو مواد مخدر در زاهدان کشف شد.
§
107 کیلو هروئین
از چند قاچاقچی در زاهدان کشف شد.
§
7 تن از
پاسداران انقلاب در درگیری با قاچاقچیان مسلح در مناطق مرزی شرق کشور به شهادت
رسیدند.
8/3/65
§
عوامل استکبار با انفجار بمب 37 نفر از هموطنانمان را در میدان انقلاب مجروح
کردند.
18/4/65
§
9 روستائی در حمله عوامل گروهکها در جاده کامیاران بشهادت رسیدند.
21/4/65
§
3800 کیلو تریاک از یک کامیون در خرم آباد کشف شد.
25/4/65
§
عوامل استکبار جهانی با انفجار بمب در میدان آزادی تهران باعث بشهادت رسیدن و
مجروح شدن 2 نفر عابر گردیدند.
1- قضای نماز و روزه پدر که بر پسر بزرگ واجب است بعنوان
مجازات نیست که گفته شود چرا او جرم پدر را متحمل شود بلکه بعنوان ادای حق پدری
است و او مکلف نیست خود مباشرت کند بلکه میتواند برای این کار کسی را اجیر نماید.
2- حق الناس را باید به طرح برگردانید یا از او رضایت بخواهید.
کار کردن برای او یا صدقه دادن بجای او با فرض دسترسی به خودش باید با موافقت او
باشد ولی در پرداخت حق لازم نیست او بداند از چه بابت است.
* بابل- برادر
مهدی.م
برای رفع لکنت زبان به پزشک اعصاب مراجعه کنید و بهرحال این ناراحتی مانع درس
خواندن نیست.
* تهران- خواهر زهره آزادگان 57
1- اگر اطمینان دارید روزه گرفتن با فاصله برای شما ضرری ندارد
به همان نحو روزه بگیرید و باقیمانده را در طی سال قضا کنید و کفاره بر شما نیست.
2- هر چیز نجس حرام است ولی هر حرام نجس نیست.
3- نماز جماعت آن افراد باطل نیست.
4- آمین یعنی دعایم را استجابت کن.
* استان مرکزی-
خواهر م.ش.س
تا او صریحا ً منکر خدا و ضروریات دینی نشده پاک است و شما نباید از عقیدۀ او
تحقیق کنید که دچار مشکل شوید در رابطه با زمینهای مذکور اطلاعی نداریم و باز هم
شما وظیفه تحقیق و تجسس ندارید بحسب ظاهر خانه آنها محکوم به حلیّت است.
* رودسر- برادر کا.ر.خ
با هر کدام مایل باشید میتوانید ازدواج کنید. برای آن نگاههای نامشروع
عذرخواهی لازم نیست توبه لازم است.
* اندیمشک برادر س.خ
بازی کردن با ورق (پاسور) حتی برای سرگرمی حرام است.
* سوسنگرد- برادر فضل الله صرّامی
اشکال شما در مورد مقاله (شجاعت و تهور) در شماره 54 این است که نوشته
ایم:«بسیاری از برادران تنها به این دلیل جان خود را از دست داده اند که نکات
امنیتی را رعایت ننموده…» نوشته اید این تهمت است و… ظاهرا ً شما کلمه بسیار
را با اکثر اشتباه گرفته اید.
اگر بگوئیم اکثر برادران چنین اند صحیح نیست ولی اگر گفتیم بسیار یعنی تعداد
آنها فی نفسه کم نیست بلکه زیاد است ولی معنای آن این نیست که اکثر برادران چنین
اند اگر مثلا ً 100 نفر به این طریق شهید شوند کلمه بسیار صحیح است.
* اسلام آباد- برادر الله مراد کسانی
1- سؤال شما در مورد کسانی است که در تشییع جنازه شهید یا غیر
شهید صورت خود را میخراشند آیا این کار جایز است. در پاسخ، شما را به مسألۀ 634
رساله توضیح المسائل ارجاع مینمائیم:«جایز نیست در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد
و بخود لطمه بزند» در بعضی از موارد این کار موجب کفاره است که در رسالهها ذکر آن
آمده است.
2- پول ریختن بر جنازۀ کسی که در تصادف فوت شده که مرسوم است
گناه ندارد.
3- ازدواج دائم مرد مسلمان با زنان اهل کتاب احتیاطا ً جایز
نیست.
* خواهر مهین.
الف ب د. 205
1- گناه نیست ولی بر زن لازم نیست اجابت نماید.
2- حضور زن حائض در مراسم دعای کمیل و توسل و امثال آن اشکال
ندارد مشروط بر آن که در مسجد مکث نکند. اگر مراسم در جای دیگر است اشکالی نیست.
دعای کمیل را میتواند بخواند بجز آیه (افمن کان مؤمنا ً کمن کان فاسقا ً
لایستوون) که در ضمن دعای کمیل آمدن است زیرا این آیه از سوره سجده است.
* سبزوار-
خواهر. بیزه ای
به احتیاط واجب نباید انسان به موی نامحرم که از او جدا شده است نگاه کند
(تحریرالوسیله جلد 1 صفحه 243).
* تهران- خواهر. رویا. ا. ی
به نظر ما هیچ دعائی وجود ندارد که انسان بطور قطع بگوید حتما ً به وسیله آن
حاجت انسان برآورده میشود. زیرا بسیاری از حاجات ما قابل برآورده شدن نیست ولی ما
نمیدانیم و صلاح خود را نیز نمیدانیم. ما وظیفه داریم حاجات خود را از درگاه
خداوند بخواهیم و دعا بدون شک آثاری دارد حتی اگر آن حاجت ما برآورده نشود نباید
از تأخیر یا برآورده نشدن حاجت ناراحت شویم زیرا بدون شک آن تأخیر و عدم استجابت
به صلاح ما است و ما میدانیم.
* برادر- الف. با. تا
1- آن آب پاک است و خروج آن روزه را باطل نمیکند.
2- در کفاره باید خود غذا داده شود و دادن پول کافی نیست و
حداقل غذا نان، گندم، آرد و امثال آن است و باید به 60 نفر داده شود تکرار آن به
یک یا چند نفر کافی نیست و اگر فقیر افراد تحت تکفل داشته باشد اگر مطمئن باشید به
آنها آن غذا را میدهد میتوانید آنها را به حساب بیاورید.
3- افطار در روز 21 ماه رمضان با دیگر روزها فرقی ندارد.
* کرمان- برادر
رضا. ف. ر. م
1-
حرام نیست ولی
زیانبار است.
2-
میتوانید با او
ازدواج کنید.
3-
غنائم جنگی را باید
به مسئولین مربوطه بدهید.
4-
به نظر ما تقلید در
این زمان منحصر به حضرت امام است.
* قم- خواهر ن.
ب
بیاحترامی به پدر و
مادر سبب نمیشود که بکلی اثر اعمال خوب از بین برود تا برای شما انگیزه ای برای
ترک آن باشد. وانگهی چرا بعکس، این تفکر انگیزۀ احترام آنان نشود؟ آیا نمیدانید
که احسان و نیکی دربارۀ پدر و مادر در دنیا و آخرت موجب سعادت و خوشبختی است و
ایذاء و ناراحت کردن آنان نیز در هر دو جهان موجب فلاکت و بدبختی است؟!
* تهران- خواهر مریم
همان گونه که تاکنون
با پدر و برادر رفتار کرده اید ادامه دهید و از برادر بیش از پیش اجتناب کنید. تا
حدودی که نوشته اید نمیتوان حکم به نجاست آنها کرد ولی سعی کنید هر چه زودتر با
ازدواج از آن خانه خلاص شوید.
* ابهر- ط. م. ف. ش
22
1-
منظور از تکوین
واقعیتهای جهان هستی است و ولایت تکوینی قدرت تصرف در جهان هستی است و تشریع عبارت
از قانونگذاری و تعیین راه و رسم زندگی انسان و ولایت تشریعی نوعی سلطه و قدرت
اعتباری است که به یک انسان داده میشود و حدود آن بحسب موارد مختلف است.
2-
ناکثین یعنی پیمان
شکنان و منظور طلحه و زبیر و عایشه و اتباع آنها هستند که بیعت امیرالمؤمنین (ع)را
شکستند و با او به جنگ برخاستند و قاسطین یعنی تجاوزگران و منظور معاویه و اصحاب
او هستند و مارقین یعنی آنانکه از دین خارج شدند و منظور خوارج است که با
امیرالمؤمنین (ع)در نهروان جنگیدند.
3-
عدالتی که واجب است
میان دو همسر رعایت شود این است که حقوق هر دوی آنها به دقت مورد توجه قرار گیرد
ولی عدالت مستحب این است که حتی در مسائلی که از حدود حق آنها فراتر است نیز رعایت
مساوات شود ولی دوست داشتن یکی بیش از دیگری اشکال ندارد و اصولا ً یک امر اختیاری
نیست.
* اصفهان- خواهرم. م. ب. ا. 227
شما اشتباه میکنید
پدر و مادر شما را دوست دارند و سعادت شما را میخواهند ولی در اثر کم اطلاعی نیاز
فرزند نوجوان خویش را نمیدانند. نگران نباشید افسردگی و میل به تنهائی و احساس
کمبود محبت مقتضای این سن و سال است و به زودی سپری خواهد شد و آنگاه به زندگی
لبخند خواهید زد و بر این افکار کودکانه امروز خویش میخندید زندگی همه در گلدوزی
و خیاطی خلاصه نمیشود. مطمئن باشید آیندۀ سعادتمندی خواهید داشت ان شاءالله.
* بافق یزد- برادر س.
م. الف
1-
آبی که از لوله شهر
میآید و به قول شما رنگ آن مانند شیر است مطلق است و اشکالی ندارد وسوسه به خود
راه ندهید.
2-
آب دوش حمام اگر متصل
به کر باشد در حکم کر است و اشکالی از نظر قطره قطره شدن ندارد.
3-
نجاست پس از سه واسطه
سرایت نمیکند و این مطلب در تحریرالوسیله حضرت امام آمده است.
* سمیرم- برادر علی اصغر افشاری
مسافر باید نماز را
شکسته بخواند و اگر عمدا ً تمام بخواند باطل است.
* سبزوار- برادر علی
اکبر سعادتی فر
منظور از آیه 53 سوره
زمر این نیست که حتما ً خداوند همه گناهان بندگان را میبخشد زیرا اگر چنین باشد
دیگر هیچ رادع و مانعی برای گناهکاران باقی نمیماند و خداوند فرموده است (نبئ
عبادی انی اناالغفور الرحیم و ان عذابی هوالعذاب الالیم) به بندگانم اعلام کن که
من آن تنها آمرزنده مهربانم و عذاب من آن تنها عذاب دردناک است. بنابراین معنای
آیه این است که همۀ گناهان قابل بخشش است و طبق آیات دیگر عفو از گناه یا در مورد
توبه است یا به دلیل اعمال صالح انسان یا شفاعت یا ترک گناهان بزرگ.
* تهران- برادر م. د.
خ
تنها چیزی که لازم
است به شما تذکر داده شود این است که بیش از حد به خود بدبین و بیجهت متنفرید.
گرچه آن عمل حرام است ولی این اندازه که شما برای آن ضرر و مشکلات تصور کرده اید
که البته در بعضی نوشتجات آمده است صحت ندارد و باید سعی کنید که از آن دور شوید
ولی ناامید و منزجر از زندگی نشوید. باز هم تکرار میکنیم عادتی است زشت و گناه و
مضر ولی این همه نگرانی که از آن دارید نابجا است.
* ملایر- برادر م. م.
ر. ا
به پزشک بیماری های
مجاری ادرار مراجعه کنید.
* تهران- خواهر زهرا
م. الف
به پزشک زنان مراجعه
کنید راه حل دارد. مأیوس نشوید و اگر پزشک قادر به معالجه نبود میتوانید پیشنهاد
ازدواج را رد کنید.
چرا خودکشی کنید؟!
ضمنا ً ازدواج با این وضع اشکالی ندارد. اگر توضیح بیشتر خواستید آدرس مطمئن بدهید
و نترسید.
* جبهه سومار- برادر
ک ی م غ
ازدواج دائم مرد
مسلمان با زن مسیحی بنابر احتیاط واجب جایز نیست و شما باید از او بطور کلی صرف
نظر کنید.
* منطقه غرب کشور-
برادر ب. م. 903/ 24
آن ازدواج جایز نیست.
* اصفهان- برادر ی.
هـ م
1-
چنان خطری ندارد
نگران نباشید.
2-
لازم نیست به آن
مقدار باشد اگر یک ذره باشد ازدواج باطل است.
* تهران- برادر
م. ع. 5555
شما کاملا ً طبیعی
هستید نگران نباشید.
* جبهه جنوب- فاو-
برادر س ج ک
آدرس بدهید با توضیح
بیشتر تا پاسخ خصوصی داده شود.
* تهران- خواهر م. م.
ن. خ
آدرس بدهید با توضیح
بیشتر تا پاسخ خصوصی داده شود.
* منطقه جنگی- برادر
ک- د- 118
شما در آن امر دخالتی
نکنید.
* اهواز یا ایذه-
برادر ب. ص. ن
1-
ازدواج با زن شوهردار
حرام و باطل است چه موقت چه دائم. عجیب است که چنین امر واضحی را میپرسید.
2-
کسی که چیزی را از
کسی برده تا عین آن باقی است باید خود آن را برگرداند.
* منطقه عملیاتی- برادر محمد. ف
ازدواج شما با نوۀ
همسر پدر از شوهر سابقش اشکالی ندارد.
* اصفهان- برادر احمد
علی- ش- 22555
آن کار گناه است از
آن بپرهیزید.
* تویسرکان- برادر ق-
م- ف- 111
اگر پدر دختر موافق نیست از این مورد صرف نظر کنید.
* قزوین- برادر ت. ب
ما پزشکی که پاسخ سؤال شما را بگوید نداریم. شما باید بدون تأخیر به پزشک
مراجعه کنید.
* جبهه بوستان- برادر ل- پ- 12
توبه کنید و با ازدواج خود را از گناه نگهدارید شما سالمید و نگرانی نیست.
* اهواز- برادر م- جی- 20
آری! گناه هر چه بزرگ باشد با توبه قابل بخشش است امیدوار باشید.
* مازندران- برادر پ- خ- م 3
توبه کنید و امیدوار باشید گناه هر چه بزرگ باشد رحمت الهی که حد و مرز ندارد
و بزرگتر است. خودکشی نکنید که خود گناهی بزرگ است و خود را به دادگاه معرفی نکنید
توبه کافی است توبه عبارت از اظهار پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه، و درخواست عفو و
جبران گذشته است.
* مراغه- برادر ا. د. ن
شما سالمید ازدواج کنید و نگران نباشید.
* مشگین شهر- برادر اسدالله ع. ز
ازدواج شما با او شرعا ً و قانونا ً هیچ مانعی ندارد.
* کرج- برادر رضا ف. ل
با او ازدواج کنید و راز خود را به کسی نگوئید.
* لامرد- برادر الف. ب
1- کسانی که سالها خمس نداده اند و سالی تعیین نکرده اند باید
به یک نماینده امام مراجعه کنند و در مورد معامله هائی که واقع شده و خمس بر ذمه
آنها بوده و هست و مقداری که اکنون امکان پرداخت آن را دارند به نحوی مصالحه
نمایند.
2- شما باید میان دو خانواده اصلاح کنید و سعی کنید آن کار خیر
صورت بگیرد. تعیین مهر باید با توافق پسر و دختر باشد پدر دختر فقط در اصل ازدواج
حق اظهار نظر دارد و نباید در تعیین مقدار مهر دخالت کند. و بهر حال دلیلی برای
تنفر شما از همسرتان و تلافی کردن و طلاق دادن نیست از خدا بترسید و این کار را
نکنید.
3- علاقه و محبت یک امر اختیاری نیست واضح است که اگر پدر و
مادر به فرزند اظهار علاقه نکنند او نیز علاقه ای نخواهد داشت ولی وظیفه شما در
برابر آنها احترام و مهربانی و سعی در کسب رضایت آنها است زحمات شبانه روزی آنها
در تربیت و نگهداری خود را فراموش نکنید.
* همدان- برادر
م. ص. 15
گناه گذشته با توبه پاک میشود و مانع پیشرفت معنوی و سعادت اخروی شما نیست
همین راهی را که پیش گرفته اید ادامه دهید و از خداوند کمک بخواهید در رابطه با آن
دو نفر هیچ کاری انجام ندهید و آنها را به خدا واگذار کنید.
* سمنان- برادر ف. ل. ص. س
مناط وضع فعلی ایشان است همه کس گناه میکند اگر اکنون وضع ایشان رضایتبخش است
بهتر است از گذشته صرف نظر کنید در عین حال شما آزادید و میتوانید او را رها
کنید.
* تهران- برادر ل. م
شما اکنون یک مرد تمام عیار هستید و میتوانید مستقل زندگی کنید و نیازی به
پدر ندارید. انتقام شما، مجوزی ندارد و گذشته از گناه موجب گرفتاری در دنیا نیز
خواهد بود.
* برادر ح. ف
حالتی را که مشاهده میکنید برای جوانی در سن شما کاملا ً طبیعی است و آن آب
که مشاهده میکنید مذی است.
* جبهه میمک- برادر علی م. ت
برادر! این چه منطق غلطی است میگوئید در محل ما رسم است که اگر دختر پسر عمو
داشته باشد حق ندارد با دیگری ازدواج کند مگر با اجازه او! مگر شما دینی غیر از
اسلام دارید. در اسلام برای هیچ کس ولایتی بر دختر نیست بجز پدرش آن هم در حدود
مصلحت دختر و اگر از آن تجاوز کرد ولایتش سلب میشود. شما به هیچ وجه حق ندارید در
ازدواج او دخالت کنید. فقط در صورت تمایل او و موافقت پدرش میتوانید ازدواج کنید.
* شیراز- برادر ی. س. ح
اگر همان هم نبود اشکالی نداشت نگران نباشید.
* برادر م- 308- الف
1- تنها رضایت پدر دختر شرط است.
2- ازدواج با دختر شوهر خواهر از زن دیگر جایز است.
* ایلام بخش
چوار- برادر ظ- ح- 114
آن حوله را به فقیری از جانب صاحبش صدقه بدهید و آن وسائل را به جهاد سازندگی
برگردانید.
خداوند در قرآن به شما دستور داده است که اگر شنیدید افرادی آیات خداوند
(قرآن) را انکار نموده و مسخره و استهزا میکنند با آنها ننشینید تا به سخنی دیگر
مشغول شوند که اگر با آنها به نشستن ادامه دهید شما نیز مانند آنها خواهید بود.
خداوند منافقان و کافران را در جهنم یک جا جمع خواهد کرد. و به همین مضمون است آیه
68 سوره انعام.
3- برادر را نصیحت کنید اگر گوش نکرد تکلیفی بر شما نیست.
4- بدون مشورت با پدر و مادر به آن کار اقدام ننمائید.
* یاسوج- برادر
ج. م. ن
اشکالی ندارد.
* زرند کرمان- برادر- ن. م. خ
بهائی نجس است و خوراکی که دست او با رطوبت با آن تماس داشته باشد نجس و حرام
است. اگر فامیل شما بهائی است از رفت و آمد با او اجتناب کنید او منحرف است و
نباید با او معاشرت نمائید.
* زرند کرمان- برادر ع. ج. ک
توبه عبارت است از پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترک آن و درخاست عفو و آمرزش
از خداوند متعال و پرداختن حقوق دیگران و ادای واجبات متعلق به گذشته نظیر قضا در
مورد نماز و قضا و کفاره در مورد روزه و امثال آن.
* تهران- خواهر ن. الف
1- در مورد روزه هائی که در ابتدای تکلیف به دلیل سهل انگاری و
لاابالی بودن خانواده و عدم اطلاع شما از حکم شرعی خورده اید فقط قضا واجب است و
کفاره واجب نیست.
2- سعی کنید با گذاشتن ساعت شماطه دار برای نماز صبح بیدار
شوید و اگر بیدار نشدید گناهی بر شما نیست و قضای آن را هر وقت بجا آورید کفایت میکند.
3- در علاقه خود نسبت به افراد افراط نکنید.
* تهران- خواهر
ب. ب. ز
اگر توبه جدی و واقعی باشد کافی است و کفاره ای لازم نیست.
* کاشان- خواهر م- ت- م
شما هنوز در اول راهید و دیر نشده است برگردید و این کارهای زشت را رها نموده
و توبه کنید اگر مشکلی از آن قبیل پیش آمد مادر را در جریان قرار دهید.
* تهران- نارمک- برادر بی نام و نشان
هیچ کس نمیتواند به طور حتم بگوید که توبه چه کسی پذیرفته میشود یا نمیشود
بهرحال باید هم امیدوار بود و هم ترسان. شما نیز میتوانید به لطف خداوند امیدوار
باشید. در رابطه با روزه هائی که استمنا کرده اید باید هم قضا کنید و هم بنا بر
احتیاط واجب کفاره جمع بدهید یعنی برای هر روز هم شصت مسکین را غذا بدهید و هم شصت
روز روزه بگیرید ولی اگر نمیدانستید این عمل روزه را باطل میکند و توجه به سؤال
نداشتید کفاره واجب نیست.
* قم- خواهر ز. حسینی
بسیارند انسانهائی که به آرزوهای خویش نمیرسند و این نباید موجب شود که از
زندگی سیر شوید. شما میتوانید در هر حال و وضعی که هستید برای جامعه مفید باشید.
هنوز هم دیر نشده است و رسیدن شما به آرزوی مشروع خویش ممکن است عجله نکنید.
* بابلسر- خواهر ا. س
1- اگر در رکعت دوم اشتباها ً بجای حمد، سبحان الله گفتید و
قبل از رکوع متوجه شدید باید دوباره حمد و سوره بخوانید و اگر پس از ورود به رکوع
متوجه شدید نماز صحیح است ولی کاری که شما کرده اید اشکال دارد.
2- با پسر نامحرم به هیچ عنوان دوستی نکنید و نامه ندهید. دین
و ایمان و آبروی خود را نگه دارید.
3- صحبت کردن با مرد نامحرم حرام نیست ولی زن نباید صدای خود
را نازک کند یا سخن تحریک آمیز بگوید.
* بیرجند- برادر
محمد خضری
در رابطه با مطلبی که در مورد جناب حمزه سیدالشهدا (ع)در مجله شماره 54 در
مقاله شجاعت و تهور آمده است منظور از آن عبارت این است که آن جناب در موقع جنگ
کمتر متوجه اطراف خود بود و همچنان با سرعت در تحرک بود و دشمن را تار و مار میکرد
این بود که دشمن میتوانست او را غافلگیر کند و این حقیقتی است که در تاریخ ذکر
شده و خدشه ای در شخصیت و عظمت و ایمان آن حضرت وارد نمیسازد.
* تهران- ش- برادر الف. م. ر
با آن دختر ازدواج نکنید.
* اصفهان- برادر حسین. گ
سؤال شما در این مورد است که از ابتدای تکلیف تا بحال روش غسل کردن را اشتباه
فهمیده اید وبه ترتیب مذکور در رساله غسل نکرده اید پاسخ این است که همه غسلهای
گذشته به آن نحو باطل است و باید نمازها را قضا کنید.
* تهران- برادر ش- ن- 1008
1- هرگز راز خود را به کسی نگوئید.
2- در دوستی با دیگران افراط نکنید.
3- آن دختر مناسب شما نیست.
4- مأیوس نباشید و مطمئن باشید آن مسائل تأثیری در سلامتی شما
نداشته.
* گلپایگان-
برادر ح. الف
شما معذورید نگران نباشید.
* اهواز- برادر عبدالحسین راضی نژاد
در رابطه با مطلبی که در شماره 55 صفحه پاسخ به نامه ها آمده است لازم بتوضیح
است که حضرت امام دام ظله در حاشیه عروه مسأله 12 از احکام قرائت تصریح فرموده اند
که در تسبیحات اربعه بار اول واجب و دو بار دیگر مستحب است و این مطلب با مسأله
1241 رساله توضیح المسائل منافات ندارد زیرا آن مسأله مربوط به سهو است.
* کرج- خواهر ز. ح
با پسرخاله نباید رابطه داشته باشید تا سؤال از قطع آن بشود. سلام نکردن شما
به او هیچ اشکالی ندارد او نامحرم است و باید حدود شرعی را رعایت کنید.
* یاسوج- برادر ن. ج
کتاب نظام حقوق اجتماعی زن در اسلام نوشته استاد شهید آیه الله مطهری را
بخوانید.
* دزفول- برادر اُ. ر
به پزشک بیماریهای عصبی مراجعه کنید.
* برادر ش- ص- ا (1437- 4)
اگر از هدایت آنها مأیوس هستید تنها راه حل دوری از آنها است.
* برادر حسین معترف
چربی صورت مانع وضو نیست مگر این که بصورت یک جرم بر پوست باشد که احتمال داده
شود مانع رسیدن آب به پوست است.
* همدان- برادر محمد حسین گ. ر
در وضعی که شما دارید و باید مشغول خدمت سربازی باشید بر پدرتان واجب است که
در صورت قدرت، نفقه شما و فرزندانتان را بپردازد. بنابراین برادر حق ندارد اعتراض
کند.
* مرودشت- برادر ب. ث
در چنین وضعی شما میتوانید برای زندگی از آن خانه جدا شوید ولی با مادرتان
قطع رابطه نکنید و همیشه او را احترام و با او خوشرفتاری داشته باشید.
* ارومیه- برادر بهروزق. ج 2
1- ابتداء ً بر شما نفقه همسر واجب است. نفقه او بر نفقه پدر و
مادر نیز مقدم است و پس از او نفقه پدر و مادر و فرزندان در یک درجه است بمقدار
توانائی باید به همه برسید و بیش از آن تکلیفی ندارید.
2- برای رفع لاغری باید به پزشک مراجعه نمائید.
3- علائمی ندارد و همان که دیده اید کافی است.
* تهران- برادر
محمد. ع. پ. ط
1- این نهایت بیشرمی است که شما که بزرگتر و به اصطلاح مرد
هستید و حتما ً به عقل و شعور و ایمان خود هم میبالید گناه خود را کوچک میدانید
و از خداوند توقع بخشش به یک استغفرالله دارید ولی گناه او که از شما کوچکتر و به
اصطلاح ناقص العقل است به رخ او میکشید و به همین دلیل از چشم شما افتاده است.
چقدر انسان خودخواه و خودپسند است؟! اگر با او ازدواج نکنید با ندای وجدان خود چه
میکنید؟
2- از ادامه آن وضع به شدت اجتناب کنید. توبه کافی است و
عذرخواهی لازم نیست.
* شیراز- براد
م. ب *تنکابن- برادر م. ر. خزاعی * فاضل آباد گرگان- برادر علی امینی * اصفهان-
برادر م. ب * باختران- برادر ابراهیم فلاحی * الیگودرز- برادر فضل الله مبشری *
نجف آباد- برادر حمزه بهشتی * قزوین- برادر م. ح. د * قم برادر- احمد معصومی *
برادر کاظم. الف * پلشت ورامین- برادر فرج ا. هـ. پ. ی * شهرری- برادر م. ص *
مشهد- برادر م. انصاری
سؤالات خود را از دفتر استفتاء امام به آدرس قم- دفتر استفتاء امام بپرسید.
* مشهد- برادر محمد. ج * منطقه عملیاتی جنوب- برادر ج. ر * تهران- برادر ج. ف.
ج. ف 4444 * جبهه غرب- برادر م. ج. ک * مرودشت- برادر ح. س. م * مشهد- برادر ف.
نجفی * مشهد- برادر محمد علی عارفی. س. د. ج * سنقر- خواهر س. ف. ز. 28 * تهران-
برادر. 1. س. د- 11 * خوزستان- برادر. خ. غ. 245 * دزفول- خواهر ح. ط * چالوس-
برادر شهرام صادق کوهستانی * آران- برادر م. م. ن * ماسال- برادر شهریار. ج *
اهواز- برادر ف- ح 53 * اصفهان- برادر سعید 999 * گیلانغرب- برادر 17- جهاد- 9 *
اسلام آباد غرب- برادر ا. ن * اهواز- برادر ب. ی. ت * جبهه جنوب- برادر س. م. م.
1162 * اهواز برادر ع. ج * خبوشان- برادر- ن- ر- ح- 33 * دامغان- برادر و. ی. 555
ب. ی * تهران- برادر احمد علی سریری * قم- برادر س- ک- ا- ح- 24 * داراب- ن- ژ- ق-
ل- 28 * شفت- نصیر محله- خواهر پ * قم- خواهر سمانه میردادی- ص * آبادان- برادر
منصور- 4 * بوشهر- برادر پیشوا. 72. ک. ب * قزوین- برادر جعفر جباری
لطفا ً نام کامل و آدرس دقیق پستی خود را با ذکر مجدد سؤال بدهید تا پاسخها
بصورت خصوصی ارسال شود.
* هفت تپه- برادر احمد عامری * اراک- برادر ضیغمی * اصفهان- برادر سید محمد
حسین وکیل زاده * کاشمر- برادر جهاد گرم- 112 * جیرفت- برادر مراد محمدی * نجف
آباد- برادر ابراهیم سلحشور * تویسرکان- خواهر م. ب
از نامه ها، محبتها، اشعار، پیشنهادها و انتقادهای ارزنده شما تشکر میکنیم و
امیدواریم همواره ما را مورد لطف قرار دهید.
شکی نیست که امر مهاجرت فی نفسه دارای آثار و نتایج مثبت و سازنده بوده که
زمینه رشد و تکامل انسانها و جوامع را فراهم میآورد و این امر در طول تاریخ بشریت
و بویژه تاریخ اسلام دارای شواهد عینی میباشد و حتی در مکتب مقدس و انسان ساز
اسلام مورد توصیه قرار گرفته است. و در آنجائی که مستضعفین و محرومین و مظلومین
مورد ظلم و ستم قرار میگیرند، این امر بشدت تأکید گردیده و برای مهاجرت نکردن
آنها کیفر در نظر گرفته شده است، وفی الواقع مهاجرت از محیطهای کوچک و بسته، به
محیطهای بزرگ باعث رشد و تکامل انسان میگردد که در این جهت هیچ تردیدی نیست. لکن
مهاجرتی که موضوع بحث میباشد آن جنبه هایی است که از نظر هدف و موضوع و علت، با
آنچه که پسندیده است فرق میکند اگرچه ممکن است آثار مثبتی نیز داشته باشد ولی
آثار منفی آن به مراتب بیشتر میباشد زیرا پدیده مهاجرت از روستا به شهر در چند
دهه اخیر دقیقا ً ریشه استعماری داشته و هدف اصلی در برنامه ریزیهای بیبرنامه و
استعمارزده کشورهای جهان سوم بویژه کشورهای اسلامی و علی الخصوص مملکت ما، ویرانی
اقتصاد و وابسته کردن و اسارت کشور به قطبهای استعماری و استکباری جهان، و ویرانی
روستاها، و نتیجتا هجوم جبری روستائیان به شهرها، و ایجاد پیچیدگیهای شهری و
اجتماعی و اقتصادی، و نابودی کشاورزی و زمینه های تولید، و مصرفی کردن کانونهای
تولید، و خودباختگی و بیهویتی فرهنگی، بوده و میباشد.
لذا برماست که برای مقابله با این بحران که خود معلول برنامه های باصطلاح
توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور در گذشته بوده و علت العل بسیاری از مشکلات
جاری مملکت نیز میباشد که گریبانگیر انقلاب نوپا و مقدس اسلامی مان گردیده است
مانند مشکلات عدیده شهری، مسکن، زمین، آلودگی محیط زیست، کاهش زمینه های مقدّس
عاطفی، مشکلات آموزشی، بهداشتی و درمانی، نابودی کشاورزی و دامپروری، مسائل
اجتماعی و سیاسی، بیکاری پنهان و آشکار، وابستگی اقتصادی و غیره به پا خیزیم و
اقدامات همه جانبه ای را انجام دهیم.
در این مقاله، صرفا ً به ذکر کلیاتی که بیانگر درد و ریشه های بیماری میباشد
اکتفا گردیده تا براساس آن بتوان پیشنهادات لازم را ارائه نمود.
عوامل مهاجرت روستائیان به شهرها
در بررسیهایی که در برخورد با جوامع روستائی و مسائل روستاها بعمل آورده ام،
این نتیجه برایم حاصل گردیده است که چهار عامل اساسی و عمده باعث بروز مسئله
مهاجرت روستائیان به شهرها با توجه به جنبه های منفی آن میباشد که به ترتیب اهمیت
عبارتند از:
1- عوامل اقتصادی و درآمد
2- عوامل رفاهی و خدماتی
3- عوامل اجتماعی
4- عوامل روانی که هر چهار محور معلول سیاست گذاری حساب شده
برنامه ریزیهای استعمار در کشور، بوده است.
ناگفته نماند که اجرای سیاست اسکان اجباری عشایر و نیز تخریب بنیانهای اقتصادی
عشایر کشور در رژیم گذشته نقش اساسی را در مهاجرت آنان به شهرها بعهده داشته است.
در ارتباط با محور اول:
باید گفت که نه تنها اقداماتی در جهت شناخت و بفعلیت درآوردن امکانات بالقوه و
خدادادی محیطهای بکر روستائی و نتیجتا ً قوی کردن بنیۀ اقتصادی روستا صورت نپذیرفت
بلکه سیاستهای تخریب کننده، سعی بر محدود کردن فعالیتها و ضعیف نمودن اقتصاد جامعه
روستائی ما را داشت و این وضع علاوه بر اینکه قادر به جذب جمعیت روبه رشد روستا
نبود گاهی، روستائی شاغل در آنرا نیز به همراه فرزندان جویای کارش به شهرها و
بیغوله ها و زاغه ها و حاشیه های آن میکشید، چرا که مجبور بود و نگران حیات و
زندگی و زیست خود، و از این جهت نمیتوان او را مورد مذّمت قرار داد، و در حقیقت
مظروف به مراتب بزرگتر از ظرف شده بود، از طرفی باید توجه داشت که سرمایه های مادی
دولت که در قالب طرحهای عمرانی و خدمات عمومی عرضه میشود نیز با یک چرخش سریع به
محیطهای شهری برگشت کرده و در جریان اقتصاد روستا بکار نمیافتد، چرا که پیمانکار-
مصالح- بنّا- حتی گاهی کارگر- مروج کشاورزی- دکتر- بهداشت یار- مأمور پست- مأمور
ژاندارمری- معلم، شهری بوده، و سرمایه ها را در رگهای اقتصادی شهر وارد میکنند و
چیزی برای اقتصاد روستا باقی نمیماند.
در ارتباط با محور دوم:
در مورد خدمات رفاهی نیز طبیعی است که انسان خواهان رفاه و آسایش بیشتر است،
در اینجا چند مسئله مطرح است:
اولا ً در گذشته خدمات رفاهی بخصوص خدمات آموزشی و بهداشتی برای مناطق روستائی
نازل بوده.
ثانیا ً از نظام مشخص و هدفداری تبعیت نکرده و هنوز هم به صورت پراکنده و بدون
ارتباط با یکدیگر، خدمات رفاهی به محیطهای روستائی عرضه میشود.
ثالثا ً تصور و تلقی یک فرد روستائی که تاکنون با بعضی از جنبه های خدمات
رفاهی عادت نکرده با تصور یک شهرنشین عادت کرده که در مورد روستا میاندیشد خیلی
فرق میکند، و همین امر باعث اشتباه خیلی از تحلیل گران مسائل روستائی میشود.
رابعا ً ارائه بعضی از خدمات رفاهی و عمرانی بدلیل عدم تناسب با فرهنگ خاص
جامعه روستائی، یا جذب نمیشود، و یا باعث از هم پاشیدن نظام سنتی روستا و سست
کردن بنیانهای فرهنگی و علائق و ذوقهای آنان گردیده است.
در ارتباط با محور سوم:
در مورد عوامل اجتماعی باید اذعان کرد که: نقش نداشتن روستائی در سرنوشت خود و
حاکمیت جامعه روستا و اینکه هر چه بود در دست کدخدا و خان و پاسگاه قرار داشت، و
مورد ظلم مستمر آنها قرار داشتن و عدم احساس امنیت کردن خود و خانواده اش، و وجود
ارزشهای منحط اشرافی، و فخرفروشیهای جاهلی، و تحقیر روستائی توسط آنها، و نبودن
امکان رشد اجتماعی و کسب پایگاههای اجتماعی ارزشمند در جامعه بسته روستا از طرفی،
و علاقه به کسب وجهه و پرستیژ اجتماعی در پناه رشد و امکان تحصیل فرزندانش در محیط
شهر و کسب مدارج علمی و تخصصی، و طبعا ً بالا رفتن حیثیت اجتماعی، او را مجبور به
ترک روستایش کرده و به شهر سرازیرش مینمود.
و اما در مورد چهارمین محور:
باید گفت که در واقع عوامل روانی نیز کمتر مورد توجه محققین و تحلیل گران قرار
گرفته است در صورتیکه نقش بسزائی در کشیدن روستائی به محیطهای شهری و بخصوص
زمانیکه با عوامل دیگر توأم گردد، دارد.
سالها است که در جامعه ما روستا زیستی و روستا نشینی بد جلوه داده شده است، و
روستائی و روستا زیستی مورد تحقیر واقع گردیده، و از او انسانی هالو، بیدست و پا
و قابل ترحم و ضعیف، کم شعور، ساده، زحمتکش، بدقیافه و با لباسهای مندرس و محیط
زندگی آلوده در اذهان ساخته شده و رسانه های گروهی و تمثیلها بیشترین نقش را در
این زمینه بعهده داشته اند و هنوز هم متأسفانه وقوف کامل نسبت به این امر حاصل
نشده است و اگر چه گاهی دارای جنبه های مثبت میباشند ولی به همان کیفیت برخورد میشود.
در گذشته شاهد این بودیم که واژه های دهاتی، کوهی، کلاته ای و غیره به هنگام اهانت
و تحقیر کاربرد داشتند و روستائی از اینکه بگوید روستائی هستم خجالت زده و شرمنده
بود، و سعی میکرد بنوعی خود را شهرنشین و شهری جلوه دهد، تا در مقابل پز و غرور
شهرنشینان احساس حقارت نکرده، و حتی گاهی در قالب فرهنگ اجتماعی غلط گذشته این
روحیه را بکار بسته و با چند روز شهرنشینی در بیغوله ها و زاغه ها، در مقابل برادر
روستائیش به او غرور بفروشد و خود را متمدّن و او را بدوی بداند.
از طرف دیگر در مقابل همه اینها، شهر زیستی تشویق میگردید و ارزش جلوه داده
میشد. اگر چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این باورها به مقدار زیادی تغییر یافته
و بحمدالله امروز ما شاهد این هستیم که روستائی ما، به روستا زیستن افتخار میکند
و شعور سیاسيش بالا رفته است، لکن در رسانه های گروهی و کتابها و مکالمات روزانه
باید توجّه کرد که نه تنها تحقیری صورت نگیرد بلکه زیبائیهای روستا و جنبه های
مثبت روستائی به نمایش گذاشته شود، تا زمینه های ذهنی موصوف ایجاد و تداعی نگردد.
ستاد رفع بحران مهاجرتها
حال که علتهای درد شناخته شده است میتوان نسخه درمان آنرا ارائه نمود. ما بر
این باوریم که اگر چه حل مسئله مهاجرت کار سنگینی است، ولی انجام آن کاملا ً عملی
میباشد، منتها قبل از اینکه به بیان چاره های متناسب با هر کدام از علتها پرداخته
شود، لازم میدانیم پیشنهاد روشن خود را به منظور شروع اقدامات جدی در برخورد با
این مسئله مهم کشور به مسئولین امر ارائه نمائیم. زیرا مسئله مهاجرت بعد از جنگ
مهمترین مسئله کشور بوده و به صورت یک بحران خطرناک تجلی مینماید و مسئولین
اجرائی کشور را به شدت درگیر آثار و عوارض سوء خود نموده است، بنابراین از دید
ایجاد یک بحران مهم در کشور، که اقدامات کوتاه مدت را برای حل خود طلب مینماید،
لازم است بدون فوق وقت، زیرنظر شخص جناب نخست وزیر محترم، «ستاد رفع بحران
مهاجرتهای بیرویه روستائی در کشور»، مرکب از وزارتخانه ها و سازمان ها و نهادهای
ذیربط تشکیل گردد. تا جهت حصول به مراحل مختلف:
1- کاهش مهاجرت های روستائی
2- تثبیت روستائیان
3- رجعت مهاجرین ساکن در شهر به روستاها، برنامه های کوتاه مدت
و دراز مدت تدوین، و به مورد اجرا گذارد. ضمنا ً دبیرخانه آن میتواند در وزارت
برنامه و بودجه قرار داشته باشد.
و از آنجائیکه این مسئله بصورت خطری بزرگ برای انقلاب نوپای اسلامی تجلّی
نموده و بالقوّه حامل مشکلات و مسائل و بار سیاسی- اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی میباشد،
باید آستینها را بالا زد، و وقت را غنیمت شمرد، و پس از اولویت جنگ، به عنوان
مهمترین مسئله اجرائی کشور، به آن پرداخت. و این امر نیز اگر چه در وظیفه وزارت
برنامه و بودجه و با همکاری وزارتخانه های کشور و جهاد سازندگی و غیره میباشد،
لکن مسئله ای هست که از توان یک یا دو وزارتخانه ولو مسئول با امکانات و اختیاری
که دارند، و ابعاد وسیعی که این معضل بخود گرفته است، خارج بوده، و از طرفی حلّ آن
نیز به مجموعه ای از اقدامات دراز مدت و کوتاه مدت در ابعاد مختلف، اقتصادی،
اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اداری، قضائی و غیره، به صورت هماهنگ و منظومه وار، نیاز
دارد. لذا تشکیل ستاد را در اولویت پیشنهادات، و با هدفها و شرایط زیر، توصیه و
تأکید مینمائیم:
1- شناخت علل و عوامل مهاجرت در مناطق مختلف، از طریق تحقیق
عملی و منطقی، بطور ضربتی.
2- شناخت جاذبه ها و دافعه ها در محیطهای شهری و روستائی، و
رفع موانع جاذبه، و افزایش آن در روستا (که بعضا ً ساده میباشند مانند مسئله زمین
مسکونی در روستا) و اتّخاذ سیاست کاهش دافعه های روستائی، و افزایش دافعه های
شهری.
3- جمع بندی نظرات و دیدگاهها پراکنده در کشور، و بهره برداری
از آنها.
4- تجزیه و تحلیل پیشنهادات و نظرات و راه حلها، و دادن بعد
اجرائی به آن، با توجه به ویژگیهای خاص هر منطقه در کشور، در کوتاه مدت و در دراز
مدت.
5- اتخاذ سیاستهای روشن و مشخص و هماهنگ در کشور، در برخورد با
این مشکل.
6- ابلاغ و پیگیری سیاستها و روشهای اجرائی قطعی، اعم از مقطعی
و کوتاه مدت یا دراز مدت به دستگاههای اجرائی ذیربط، بویژه وزارت برنامه و بودجه،
(و اعمال آنها در برنامه های توسعه کوتاه مدت و دراز مدت کشور)، به منظور رسیدن، و
طی مراحل، کاهش مهاجرتها، تثبیت جمعیت روستا رجعت روستائیان شهرنشین به روستا.
7- تهیه پیش نویس لوایح و طرحها، در زمینه هایی که نیاز به کسب
مجوزهای قانونی از مجلس شورای اسلامی، و مراحل قانونگذاری میباشد.
8- ایجاد هماهنگی بین دستگاهها، در اجرای برنامه ها، و حل
مسئله مهاجرت، به منظور جلوگیری از اجرای روشهای متضاد، توسط آنها.
شرایط و ضمانتهای اجرائی ستاد
1- برخورداری از قدرت اجرائی، و ضمانت قوی، برای اجرای تصمیمات
و پیشنهادات آن، از ناحیه دستگاههای اجرائی ذیربط، بویژه وزارت برنامه و بودجه، و
اعمال آنها در سیاستها و روشهای درازمدت اتّخاذ شده، با توجه به درهم بافتگی و
عجین بودن و رابطه مستقیم حل معضل مهاجرت با برنامه ریزیهای توسعه اقتصادی و
اجتماعی و فرهنگی کشور.
2- برخورداری از امکانات بودجه ای و تسهیلات قانونی، به منظور
انجام تحقیقات علمی منطقی و فوری در مناطق مختلف کشور، و بهره برداری از وجود
اساتید و محققان و دانشجویان متعهد و دلسوز رشته های مختلف ذیربط بویژه جغرافیا.
3- برخورداری از امکانات اجرائی دستگاهها، جهت انجام تحقیقات
فوری، بویژه جهاد سازندگی و وزارت برنامه و بودجه.
4- حتی المقدور برخورداری از نیروهای دل سوخته و متعهد و درد
آشنای مسائل روستا؛ چه در مدیریت، و چه در سایر سطوح آن، که با تمام وجود، روستا و
مسائل روستائی را درک کرده و اساسا ً روستازاده و روستا زیست بوده، و از دانشهای
علمی ذیربط، و تجربیات اجرائی نیز برخوردار، و به عبارت دیگر از متن جامعه روستا
برخاسته، و به آن عشق بورزند، نه اینکه روستا را در کتاب خوانده، و یا در
دانشگاههای خارج شناخته باشند، که متأسفانه این مشکل بزرگی است که برخی دستگاه
برنامه ریزی ما دچار آن میباشد.
5- داشتن تشکیلات استانی و منطقه ای با همین قدرت، زیر نظر
مستقیم نماینده سیاسی دولت، بدلیل اینکه علل مهاجرت، و طبعا ً چاره جویی برای آن
دردی دوا نمیکند و نمیتوان نسخه یکنواخت برای کل کشور، عرضه کرد.
6- کار اصلی و مهم مدیریتها، و اعضاء ستاد، کار بر روی مسئله
مهاجرت باشد، نه اینکه به عنوان کار چندم آنها، در کنار مسئولیتهای دیگر مطرح
باشد.
7- هیئت محترم دولت مرتبا ً روند امور را تعقیب و نظارتها و
مساعدتهای لازم معمول دارند.
اقدامات پیشنهادی
– حال اقداماتی را که در جهت حلّ مهاجرت های روستائی که تناسب با علل مربوطه
داشته باشد، و میتوان انجام داد، ذکر مینمائیم که عبارتند از:
الف- ایجاد تحول اقتصادی در روستا، و قوی کردن بنیه اقتصادی روستائیان از
طریق:
1- اجرای طرح شناسنامه روستا یا آبادی، به منظور شناخت امکانات
بالفعل و بالقوه روستا و تعیین اولویتهای توسعه در ارتباط با بخش دولتی و تعاونی و
خصوصی، در جهت تحول اقتصادی در روستا، توسط ستادهای برنامه ریزی شهرستانی، که پس
از اجرای این مرحله طبعا ً بایستی سرمایه گذاریهای دولتی و خصوصی و بانکها در
مناطق روستائی در جهت باروری اقتصاد، و بفعلیت در آوردن استعدادهای خدادادی، و
طرحهای تولیدی، هدایت شود. برای مثال طرحهای تأمین آب کشاورزی نسبت به طرحهای
خدماتی، در اولویتند. لذا شناسائی مکانهای مناسب برای احداث سدهای کوچک خاکی،
تعمیر و تجهیز قنوات- تجهیز کانالهای هدایت آب، احیاء مراتع- انتخاب و گسترش
کشتهای سودآور و کم هزینه، باید به شدت تأکید شده تا زمینه های تولید افزایش یافته
و مشاغل جدید و درآمد بیشتر، بوجود آید.
و وقتی درآمد روستائی افزوده گشت، ساختن طرحهای خدماتی چون حمام بدون کمک دولت
و با سرمایه مشترک خود آنها نیز، عملی خواهد بود.
به هر حال مسئله قنوات- جویبارها- باغداریها- دامداریها- زنبورداریها- صنایع
ظریف و دستی شیلات و غیره باید در روستا مورد توجه خاص باشد.
2- مسئله نیروی انسانی متعهد و متخصص در روستاها مسئله مهمی
است، و فرزندان روستا در ادامه شغل پدر، و متناسب با دانش روز بشر، باید آموزش
دیده، و تجهیز گردند. نیروی انسانی باید از بین خود روستائیان و عشایر بطور هدفدار
تربیت، و کلیّه بخشهای دولتی و تعاونی، موظف به استفاده از وجود آنها در محیط
روستائشان باشند. معلم روستا، تکنسین بهورز- برقکار- راننده تراکتور، کشاورز و
غیره از بین خودشان، تربیت و در روستا تثبیت گردند تا شهری در روستا نباشد، و
سرمایه های روستا فورا ً به شهر منتقل نگردد، و کمکهای دولت مستقیم و غیر مستقیم
در جریان اقتصاد روستا بکار افتد و منشأ مشاغل جدید نیز بگردد و اجرای طرحهای
عمرانی روستاها، و امکانات، و زمین کشاورزی، و دامپروری، به تعاونیهای تولیدی و
خدماتی متشکل از فارغ التحصیلان روستائی و کشاورزی، سپرده شود.
3- ملاحظه در کاربرد تکنولوژی در محیطهای روستائی که باید سعی
گردد طرحهای کارگربر، در مقابل طرحهای سرمایه بر، ارجحیّت داشته باشد.
4- سعی در پائین آوردن سطح هزینه های تولید در روستا، از طریق
فراهم کردن بدون واسطه امکانات مورد نیاز تولید، اعم از بخش کشاورزی و نهادهای
مربوطه، و صنایع دستی و غیره و ارائه تسهیلات بانکی و اعتباری، و نیز فراهم کردن
زمینه فروش محصول به بالاترین قیمت مرسوم در کشور، و حتی فراهم کردن زمینه بسته
بندی و صدور کالاهای قابل صدور به خارج جهت افزایش درآمد روستائیان تولید کننده، و
مجبور نکردن آنان به فروش الزامی محصول با قیمت های نازل دولتی، و یا کاشت نوع
بخصوص از محصول.
اصولا ً هر اقدامی که در جهت کاهش هزینه های تولید و افزایش قیمت فروش محصول
برای روستا بتوان انجام داد، دولت نباید مضایقه کند و نگران نباشد، و بگذارد تا در
صحنه رقابت عرضه و تقاضا، به صورت آزادانه، تولیدات روستائی، تعادل خود را
بازیابند.
5- از آنجائیکه بخش عمده تولیدات روستائی، (ونه همه آن)، مربوط
به کشاورزی میباشد، وزارت کشاورزی، و سایر نهادهای مسئول میبایست طرح کشاورزی،
منطقه ای در کشور را اجرا نموده و کشتهای کم خرج و پردرآمد را به روستائیان
شناسانده، و تأکید نماید، و علاوه بر آن تأمین نهاده های کشاورزی، آموزش جدی
نوآوری های کشت و داشت و برداشت، و نحوه بهره برداری و تعمیر و نگهداری وسایل
ماشینی کشاورزي، افزايش توليد در واحد سطح، تقويت خاکها تأمین زمین مورد نیاز در
کنار حفاظت و احیاء مراتع خوب روستا- بیمه محصول- ثبات در سیاستهای کشاورزی و
بالاخره از همه مهمتر تأمین آب کشاورزی و مرتع را، در برنامه های خود مورد توجه
خاص قرار دهد.
6- طبقه بندی طرحهای تولید صنعت و وابسته به کشاورزی، و توسعه
در مراکز بخشها و دهستانها، بویژه در مناطقی که مسئله زمین و تنگناهای کشاورزی
مانع از جذب نیروی مازاد به بخش کشاورزی و دامپروری میگردد، مانند صنایع کمپوت-
شیر- کنسرو- پنبه پاک کنی- نخ ریسی- چوب بری- چرمسازی و غیره.
7- توزیع زمینهای دولتی در مناطق روستائی که امکان آن وجود
دارد، با لحاظ کردن ضرورت حفاظت از مراتع مطلوب.
8- جلوگیری از ورود کالاهای مصرفی که روستا بالقوه زمینه تولید
آنرا دارد، به فعلیت درآوردن استعداد نهفته در آن، (مانند قائل نشدن سهمیه مرغ و
گوشت برای روستاهای تولید کننده).
9- تعیین الگوهای مصرف خانوادگی در کشور، و جلوگیری از گسترش
نوآوریهای مصرفی غیر ضرور با توجه به انتقال سریع آن به محیطهای روستائی که البته
این یکی از ضروریات کل کشور، اعم از مناطق شهری و روستائی و عشایری میباشد.
10-
تبلیغ و ارزش گذاری، اقتصاد خودکفای جامعه
روستائی و عشایری، در رسانه های گروهی و کتابها، و مذمت وابستگی ها به هر نحو
ممکن.
11-
ایجاد قطبهای صنعتی و کشاورزی، خارج از محیطهای
شهری و در مناطق مختلف کشور به صورت متعادل، بمنظور کاهش فشار بر روی شهرها و
مناطق معینی از کشور.
12-
در ارتباط با جامعه عشایری کشور نیز به همین
شکل، زمینه های تأمین نیروی انسانی، کاهش هزینه ها و افزایش درآمدها، حفاظت و
احیاء مراتع مرغوب و غیره، نیز باید مدنظر باشد.
ب: نظام دادن به عرضه خدمات عمومی به روستاها:
1- جلوگیری از روش عرضه پراکنده خدمات روستای، و تقسیم مناطق
روستائی به حوضه های عمرانی 10 تا 15 روستائی، و تعیین مرکزیت حوزه عمرانی به
منظور فراهم کردن مقدمات شهرکهای خود رشد و انبساطی، که بطور طبیعی مانع از جذب
روستائی بخاطر مسائل خدماتی به محیطهای بشر بشود.
–
در این طرح هیچگونه حالت اجباری در کار نخواهد بود و با طرح شهرکهای قالبی
گذشته تفاوت دارد.
–
البته در این رابطه اولا ً باید منطقه بندی و تعیین مرکزیت در مقیاسهای مختلف
بررسی شده باشد که تجانس اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی- تاریخی- طبیعی- ارتباطی، هم در
انتخاب مرز حوزه، و هم در انتخاب مرکزیت، آینده نگری و وجود استعداد لازم، مورد
توجه قرار گرفته باشد.
ثانیا ً انواع خدمات رفاهی طبقه بندی شوند، مثلا ً پاسگاه ژاندارمری-
درمانگاه- کارخانه برق- دبیرستان- مرکز تلفن و پست- مرکز خدمات کشاورزی- آب لوله
کشی- نمایندگی بخشداری یا دهدار- کتابخانه و غیره، در یک طبقه، و مدرسه راهنمائی-
خانه بهداشت نمایندگی پست و غیره، نیز در یک طبقه قرار گیرند، و با تبعیت از یک
طرح جامع، تدریجا ً یا هم زمان در مراکز حوزه های عمرانی، متناسب با طبقه خدماتی
مربوط، پیاده گردند. بدیهی است ایجاد مشاغل جدید نیز در کنار این طرحها انجام
خواهد پذیرفت. اجرای طرح تأمین نیروی انسانی، و شهرکهای خود رشد، به صورت ترمز و
کنترل فشار جمعیتی به شهرهای بزرگتر عمل کرده و مقداری از جمعیت روستاهای اقماری
را جذب خود خواهند نمود.
2- تناسب دادن وضعیت فیزیکی طرحهای خدماتی با فرهنگ خاص
روستائی هر منطقه و پرهیز از اجرای طرحهای قالبی و مأنوس با خلق خوی روستائی.
البته این امر محدود به طرحهای عمرانی تنها نیست بلکه در طرحهای اجتماعی نیز باید
بخصوص این مسائل را رعایت نمایند، تا باعث بهم ریخته شدن ساختار اقتصادی و اجتماعی
و فرهنگی و سنتی جامعه روستائی نیز نشود.
3- تأمین خدمات غیر مستقیم، چون وام مسکن برای روستاها، و
تهیّه مسکن متناسب با هر منطقه کشور.
4- محدودیت جاذبه های رفاهی شهری در ارتباط با کمکهای دولت از
طرفی، و تعیین استانداردهای رفاهی در مناطق شهری و روستائی، و کنترل آن.
ج: مسائل اجتماعی:
1- تقویت شوراهای اسلامی روستائی بمنظور تثبیت حاکمیت
روستائیان در سرنوشت خود و جلوگیری از نفوذ جریانهای منفی و وابسته به رژیم سابق،
که آرزوی بازگشت حاکمیت از دست رفته خود را دارند، و نیز تأکید بر دادن اختیارات
لازم در مسائل مربوط به روستا، توسط دولت به شوراهای اسلامی در ادامه اجرای سیاست
عدم تمرکز در کشور، و جا انداختن فرهنگ شورائی براساس موازین اسلامی در روستا.
2- سست کردن پایه های ارزشهای پوسیده و پوچ دوران جاهلی مربوط
به خان پرستی و اشراف زدگی و غیره، در محیط روستا، از طریق کار فرهنگی، و نیز
مقابله با زمینه های نفوذ رسمی و غیر رسمی و علنی طاغوتچه ها، خانها و اشراف و
کدخداها و غیره.
3- تأمین امنیت اجتماعی در مقابل ناامنی ها، از طریق گسترش
واحدهای بسیج روستائی بصورت خودگردان ولی کنترل شده، بویژه در روستاهایی که از
ناامنی رنج میبرند، (مانند مناطق غرب کشور).
4- فراهم کردن امکان رشد تحصیلی فرزندان روستا در محیطهای
روستائی و در کنار طرح مجتمعها، با توجه به طرح حوزه بندی عمرانی، بصورت مدارس
شبانه روزی، و با تأمین بهترین امکانات و معلم مورد نیاز، که طبعا ً دولت میبایست
زمینه های جذب معلم را نیز در چنین مناطقی تدارک ببیند، زیرا استعدادهای بسیار
خوب، در مناطق روستائی دیده میشوند، لذا باید شکوفا گردند.
د- مسائل روانی و شخصیتی:
1- زدودن زمینه های تحقیر شدن روستانشینی و روستا زیستی از
اذهان عمومی و برنامه های رسانه های گروهی و کتابهای درسی، و برعکس ارزش نهادن به
زندگی روستائی از طریق کار فرهنگی و تبلیغ جاذبه های روستا و دافعه های محیطهای
بشری.
2- تجزیه نکردن جامعه و کشور بدو بخش روستائی و شهری، در
برنامه های آموزش و پرورش و تلویزیون وغیره، اگر چه محتوی آموزش لازمست در روستاها
متناسب با واقعیتهای آن باشد، تا مفاهیم در ذهن فرزند روستائی با توجه به
واقعیتهای محیط زندگیش به او آموخته شود حتی قبل از این اقدام بهتر است آموزش و
پرورش کشور نیز از حیث محتوی منطقه ای گردد.
3- ارزش نمودن سنتهای اصیل و پاک و خوب روستا، و از بین بردن
زمینه های نفوذ جنبه های منفی و نامأنوس زندگی شهری به روستاها، و سعی در پایبندی
جوانان روستائی به آن، به عنوان مثال ازدواج پسران و دختران روستائی با همدیگر که
متأسفانه گاهی جوان روستائی که به هر شکل، کار یا تحصیل یا غیر آن به شهر آمده پس
از مدتی با یک دختر شهری ازدواج کرده و پایش در شهر محکم میگردد، و جالب اینکه از
این بابت احساس افتخار نیز میکند. ناگفته نماند که حضور همسر شهری در روستا و
کارمندان شهری در محیطهای روستائی که در بحث نیروی انسانی مطرح شد، نقش مؤثری را
در انتقال فرهنگ شهری به روستاها، و از هم پاشیده شدن نظام سنتی مطلوب آن بعهده
دارند.
بهرحال آنچه که ذکر شد عمده محورهای اقداماتی بود که میتواند به عنوان چاره
جوئی حل مسئله مهاجرت، بمورد اجرا گذاشته شود، منتها این کار، همانطور که قبلا
اشاره گردید اقدام موازی و هماهنگ و همه جانبه ای در زمینه های مختلف و بهمراه کار
فرهنگی و تبلیغی بویژه با کمک روحانیت محترم را طلب میکند، که در قالب ستاد ویژه
ای، که خصوصیات آن مطرح گردید، قابل اجراست، و خوشبختانه عشق و شور و آمادگی
نیروهای مخلص جهاد سازندگی در روستاها، در صورتیکه درست هدایت و جهت گیری شوند،
اجرای طرحها را در محیطهای روستائی تسهیل و تعقیب خواهند نمود.
حسین (ع)وارث تمام فضیلت ها، عظمت ها، شهامت ها، شجاعت ها و حماسه ها از جدش و
پدرش و سرور انقلابیون تاریخ، نخستین کسی است که شعار انقلاب را سرداد: «انی لااری
الموت الاسعاده والحیاه مع الظالمین الاّ برما ً»- اکنون که حکومت اسلامی بازیچۀ
دست پلیدترین و تبهکارترین سفّاکان روزگار (یزید) قرار گرفته است و او در همان حال
که لب به شراب میزند و قمار بازی میکند و دستش را به خون اولیای خدا میآلاید،
بر فراز منبر برترین انسان روی زمین، صاحب دعوت و سرور پیامبران الهی (حضرت محمد
صلی الله علیه و آله) میرود و لباس خلافتی که منصبی است الهی و به خاندان پاک
پیامبر اسلام (ص) سپرده شده است، غاصبانه در بر میکند و این شخصی که جانشین تمام
پلیدها و پلیدیها و وارث معاویه و ابوسفیان است، ادّعای خلافت اسلامی را کرده است؛
اکنون دیگر جای درنگ نیست و باید قیام کرد گرچه به نثار جان و فرزندان بیانجامد.
آغاز قیام
آغاز قیام علنی امام حسین در برابر طاغوت زمان آنگاه بود که یزید برای تثبیت
موقعیت خویش، به استاندار مدینه نامه نوشت و از او خواست که امام حسین (ع)را به
بیعت وا دارد و در صورت امتناع ورزیدن، بدون معطّلی او را بقتل برساند.
ولیدبن عتبه، استاندار مدینه، پس از رسیدن نامۀ یزید، امام حسین (ع)را به منزل
خود دعوت کرد. امام که میدانست ولید چه در سر میپروراند، عدّه ای از یاران خود
را بهمراه برد و از آنان خواست پشت در بمانند و در صورت لزوم وارد میدان شوند.
حضرت از مرگ هراسی نداشت ولی هرگز نمیخواست اینچنین بدون سروصدا و بدون رساندن
پیام الهی به مسلمانان و اتمام حجّت بر مردم، کارش تمام شود. حسین میخواست مردم
بدانند که چرا او با یزید بیعت نمیکند و یزید که امروز بر مسند خلافت تکیه زده
است، چه کسی است؟
آن زمان که وسائل ارتباط جمعی نبود و شاید مردم کمتر از برنامه های آن جرثومۀ
فساد و تباهی اطلاعی داشتند و شاید میپنداشتند که او هم مانند پدر پلیدش معاویه،
ظواهر اسلام را لااقل حفظ میکند و صلاح در این است که امام با او صلح کند همانگونه
که بردارش امام مجتبی (ع)با معاویه صلح کرد و لذا امام حسین برای اینکه پرده دری و
فسق و فجور یزید را به مردم برساند و قیام خود را بر علیه ظلم و جور علنی سازد تا
برای تمام مظلومین تاریخ الگو و نمونه باشد، و از این رو با کمال احتیاط برخورد میکند.
وانگهی حسین (ع)قصد دارد به کمک یاران خود که چندین بار اعلام وفاداری کرده
اند، حکومت اسلامی را تشکیل دهد، گرچه میداند که آنها یاران سست عنصری هستند که
با برادر و پدر بزرگوارش نیز وفا نداشتند ولی برای اینکه خوب از بد جدا شود «لیمیز
الخبیث من الطیب» و اصحاب وفادار و با تعهّد از لاف زنان بیایمان مشخّص شوند،
پیامها و نامه های آنان را جواب مثبت داد و به سوی آنان شتافت.
در هر صورت، در اولین برخورد انقلابی امام حسین با استاندار مدینه، دست رد به
سینۀ ظالمان کوبید و نفرت خود را نسبت به یزید و خاندانش اعلام داشت.
در آن مجلس چه گذشت؟
ولید- اطلاع دارید که معاویه از دنیا رفته است.
امام- همه از خدائیم و به سوی او باز میگردیم.
ولید- طبق وصیت معاویه، یزید به خلافت رسیده است، و از من طیّ نامه ای خواسته
است که پیشنهاد بیعت را با شما در میان بگذارم!
امام- شخصی مانند من هرگز در پنهانی بیعت نمیکند. از آن گذشته برای شما چه
فایده ای دارد که من در مجلس خصوصی با یزید بیعت کنم! همان بهتر که مردم را در یک
ملأعام دعوت کنی و در آنجا پیشنهاد بیعت را با من در میان بگذاری!
ولید که ترس از عواقب امر داشت، سخن امام را پذیرا میشود ولی مروان که کینۀ
این خانواده را به ارث برده است، از جا میپرد و با پرخاش به ولید میگوید: نگذار
حسین از در بیرون برود. کار را تمام کن!
امام سر را بر میگرداند و با شهامت و شجاعت رو به مروان کرده میفرماید: یا
ابن الزرقاء!
تو مرا میکشی یا او! ای پست فطرت دروغگو!
مروان عقب نشینی میکند و دم فرو میبندد.
مجلس به اینجا خاتمه مییابد ولی در مجلس دیگر، بازهم استاندار مدینه، مطلب را
با امام در میان میگذارد، گویا منتظر است امام جوابی قاطع- چه منفی و چه مثبت- به
او بدهد اینجا است که حضرت با کمال قاطعیت راه را بر او و اربابش تا ابد میبندد و
خود را برای مبارزه ای بیامان آماده میسازد:
«ما تبار نبوت و سرچشمه رسالت، منزل و مأوای ما محل رفت و آمد ملائکه و
فرودگاه رحمت الهی است، و یزید مردی میخوار، خونخوار و فاسقی بیپروا است و مانند
من هرگز با کسی مانند او بیعت نخواهد کرد».
جا دارد از سیاستمداران سازشکار و صلح طلبان صلاح اندیش! بپرسیم امام حسین (ع)که
خود را در برابر قدرتی بزرگ میدید و یاران و اعوان زیادی نداشت، چطور بیباکانه
اعلام جنگ میکند و با همان چند نفر یار وفادار که بدون شک پیروزی ظاهری را نمیتوانند
کسب کنند، به جبهۀ جنگی گسترده میرود و تا آخرین لحظه، کوچکترین کلمه ای که دلالت
بر عقب نشینی از جنگ داشته باشد، بر زبان نمیراند و هرگز تسلیم دشمن نمیشود!!
آیا سیاست سازشکارانه یا گام به گام اقتضای صلح یا قدم به قدم پیش رفتن را نمیکند؟
پس چرا حسین بیپروا اعلام قیام کرد و به جنگ پرداخت؟!
چارچوب قیام
اما قیام را از همان لحظه آغاز میکند و با فریادی رسا چارچوب آن را نیز مشخص
میسازد تا برای آیندگان نیز هدف و آرمان معلوم و مشخص باشد:
«قیام من نه از روی خودبینی، جاه طلبی، فساد و ستمگری است بلکه به انگیزه
خیرخواهی و اصلاح در امت جدّم (ص)میباشد. من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر
کنم و به روش و سیرۀ جدّم (ص) و پدرم علی بن ابی طالب (ع)گام بردارم. پس هرکه از
روی حق خواهی مرا پذیرفت و از روی حق و راستی، دعوت مرا قبول کرد، همانا خداوند
سزاواتر است به حق و هرکه مرا رد نمود و از دعوتم سرباز زد، صبر میکنم تا خداوند
بین من و این گروه داوری کند که خدا بهترین داوران است».
امام در این پیام انقلابی هم انگیزۀ قیام خود را اعلام میدارد و هم از مردم
میخواهد که او را در این قیام همراهی کنند و دعوتش را بپذیرند و هم ثابت میکند
که خواهان انقلاب بر علیه نظام فاسد میباشد و میخواهد حکومتی را تشکیل دهد که
طبق روش پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین (ع)احکام اسلام، موبمو اجرا شود.
امام در این پیام ضمن اینکه از مردم درخواست همراهی میکند به آنان میفهماند
که هرکس جویای حق است، باید همگام با او قیام کند و بر علیه ظلم بشورد و اگر مردم
از قیام سرباز زنند برای او مهم نیست، به تنهائی قیام میکند. او هرگز از قلّت عدد
و عُدّه هراسی ندارد چرا که وظیفه شرعی او اقتضا کرده است که در برابر ظلم قیام و
مبارزه کند و اینجا دیگر پیروزی مطرح نیست، گرچه اگر بدست آید بهتر است ولی حال که
دین خدا در معرض خطر است نباید درنگ کرد و منتظر فرصت شد، شاید آن فرصت هرگز بدست
نیامد، پس چاره ای جز مبارزه نیست.
امام به ما و به تمام آیندگان میفهماند که هرگاه دین را در معرض خطر جدّی
دیدید، نباید منتظر بمانید، قیام کنید چه با هم و چه به تنهائی «قل انما اعظکم
بواحده ان تقوموا لله مثنی و افرادی» و هدف فقط باید یاری رساندن به دین خدا و
نصرت کردن قرآن باشد که در آن صورت چه به شهادت برسید و چه پیروزی ظاهری کسب کنید،
پیروزید «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
پیامی دیگر
امام حسین (ع)در روز دوم محرم، پیام خود را با صراحتی بیشتر چنین آغاز میکند:
«الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء
ربّه فانی لااری الموت الاسعاده والحیاه مع الظالمین الابرما ً».
آیا نمینگرید چگونه حق پایمال شده و از باطل نهی نمیگردد. پس روا است در
چنین وضعیتی مؤمن به دیدار خدایش بشتابد. و همانا من مرگ را جز سعادت و خوشبختی و
زندگی را در پرتو ستمگران جز ننگ و نفرت نمیشناسم.
حسین (ع)با ما سخن میگوید
گویا سیدالشهدا ما را مخاطب قرار داده است و میفرماید: حال که میبینید، به
حق عمل نمیشود و از هر باطل و فسادی نهی نمیشود، دیگر چه جای درنگ است، باید
بجنگید و باید بخروشید و باید با گامهای استوار و مصمّم، با جنگ افروزان و فاسدان
و ستمگران، کارزار کنید و در این راه از کشته شدن نهراسید که لقای محبوب شیرین
است. امروز زندگی با ذلت و ننگ، در پرتو ستمگران و در زیر سایۀ استعمارگران، چقدر
نفرت برانگیز است، پس مرگ با عزّت را ترجیح دهید و از روی آوردن به جبهه های نبرد
نهراسید «حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله الله» تا فتنه و آشوب از میان برود و
دین از آن خدا باشد. این پیام وحی است که باید با مشرکان و از خدا بیخبران جنگید.
تا اینکه فساد و فتنه را ریشه کن ساخت.
پس شما ای رزمندگان عزیز اسلام که خود را پیرو قرآن و پیرو سالار شهیدان میدانید:
در راه خدا و برای رسیدن به پیروزی اسلام بر کفر، با دشمنانتان بیمحابا کارزار
کنید و هرگز ضعف و سستی از خود نشان ندهید که امروز هر ضعفی از سوی فرزندان قرآن،
تضعیف قرآن است.
و مگر امام حسین (ع)راه را برای ما مشخص نکرده است که خدای نکرده گوش به یاوه
سرایان و صلح طلبانی بدهیم که تنها انگیزه های مادّی را در نظر میگیرند و هرگز به
فکر مکتب نیستند! آنها که امروز ندای صلح با صدام جنایتکار را سر میدهند، همانها
هستند که اگر در عاشورا حضور داشتند، امام حسین (ع)را جنگ طلب و مخالف صلح معرّفی
میکردند و هرگز با آن بزرگوار همراهی نمیکردند. ولی شما مردان و زنان با ایمان
ایران که در تمام جبهه ها و تمام صحنه ها صداقت و وفای خود را نسبت به امام حسین (ع)و
فرزند راستینش خمینی سازش ناپذیر، هزاران بار به اثبات رساندید، قطعا ً در برابر
سختی ها و مشکلات صبر و تحمل میکنید و هرگز مسائل مادّی شما را از دنبال کردن راه
اباعبدالله (ع)باز نمیدارد. و مطمئن باشید که پیروزید چرا که اگر آن روز
سیدالشهدا با 72 تن به میدان آمد، امروز با سی میلیون رزمنده جان برکف به میدان
آمده و قطعا ً پیروزی با شما یاران حسین، همراه است.
جز جنگ چاره ای نیست
ای یاوران قرآن! باز هم سخنان امام حسین (ع)را بشنوید که چه روشن و واضح
انگیزۀ قیام خود را بیان میکند و از همۀ مردان آزاده در طول تاریخ میخواهد که در
برابر ظالمان سرتسلیم فرود نیاورند و با آنان به مبارزه برخیزند، چه رسد به ظالمی
که تاکنون هزاران شهید و معلول و مفقودالاثر و اسیر، از ملّت بزرگ ما گرفته و صدها
هزار خانه و کاشانه را ویران ساخته و چه ظلم و جنایتهای دردناک و چندش آوری که
مرتکب نشده است. آیا باز هم انسان آزاده ای پیدا میشود که از ما بخواهد با صدّام
بر میز مذاکره بنشینیم و دست صلح و دوستی به او بدهیم؟! مگر صلح با صدّام لکه دار
کردن انقلاب و بیارزش جلوه دادن خون شهیدان و پشت پا زدن به تمام آرمانهای انسانی
نیست؟ پس بهتر است نابخردانی که هنوز آوای صلح را سر میدهند، یا به خودآیند و یا
خفه شوند و بیش از این دم از انسان دوستی نزنند.
این حسین (ع)است که راه را برای ما مشخص کرده و بیهیچ ابهامی ما را به قیام
علیه صدام و صدامیان تاریخ وا میدارد:
«ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هرکس زمامدار ستمگری را دید که حرام خدا را
حلال کرده، پیمان او را شکسته، با سنّت رسول خدا مخالفت نموده و در بین بندگان خدا
با ظلم و حق کشی، حکومت میکند، و علیه او با عمل و بیان قیام نکرد، سزاوار است
خداوند او را با همان ستمگر ظالم محشور فرماید.
آگاه باشید! این یزیدیان طاعت خدا را ترک کرده و به فرمان شیطان گردن نهادند و
فسق و تباهی را برملا نمودند و حدود خدا را رها کردند و بیت المال مسلمین را به
خود اختصاص دادند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمودند (پس باید با اینها
جنگید، چه با زبان و قلم و چه با سلاح در میدان رزم).»
هرگز تن به ذلّت نمیدهم
و آن هنگام که قیس بن اشعث پلید به حسین بن علی (ع)اظهار داشت: حال که مرگ را
روبروی خود میبینی، چه بهتر که با عموزاده هایت کنار بیائی چرا که در این صورت
هیچ گزندی از آنان به تو نخواهد رسید و تو سالم خواهی ماند!!
حضرت در پاسخ به او و به تمام کسانی که جان خود را بر جان قرآن ترجیح میدادند
و از او میخواستند صلح را پیشه خود سازد تا از کشته شدن رهائی یابد، فرمود:
«لاوالله لاأعطیکم بیدی اعطاء الذلیل ولا افرّ فرار العبید»
نه به خدا قسم! هرگز دست ذلّت و خواری بدست شما نخواهم داد و هرگز مانند
بردگان فرار نخواهم کرد.
حماسه سازان باوفا
و اینچنین مصمّم و بیباک با یاورانی اندک، بر دشمنان شتافت و با ثبات قدم به
میدان مبارزه گام نهاد درخت اسلام و قرآن را با خون پاک خود و یاران باوفایش چنان
آبیاری کرد که برای همیشه، جاودان بماند.
و چه یاران باوفائی از امام و پیشوای خود دفاع کردند که در تاریخ مانند آنها
دیده نشده است، تا جائی که خود حضرت میفرماید: به خدا قسم یارانی با وفاتر و
مهربانتر از یاران خود نیافتم. و براستی آنقدر در همان ساعتهای قبل از شهادت از
خود حماسه و شهامت نشان دادند که برای همگان تا قیام قیامت، الگو و نمونه شدند.
وگرچه این مقاله کوتاه، توان به تحریر درآوردن ذرّه ای از آن حماسه های بزرگ
را ندارد ولی برای اینکه از آن بزرگمردان الهام بگیریم و یادی از این حماسۀ بلند
بنمائیم، فرازهائی کوتاه از سخنان برخی دلیرمردان باوفای عاشورا را، اشاره وار یاد
میکنیم:
بلاذری گوید: هنگامی که آب را بر امام حسین (ع)بستند، حضرت، برادرش اباالفضل
را همراه با پنجاه نفر از یاران فرستاد آب بیاورند. عمربن حجّاج مأمور بود نگذارد
آب به خیمه گاه سیدالشهدا برسد. نافع بن هلال که با اباالفضل آمده بود، پیش رفت:
عمربن حجاج پرسید:
–
کیستی؟
–
نافع بن هلالم
–
چه میخواهی؟
–
آمده ایم آب بیاشامیم.
–
بنوش، گوارایت باشد.
–
عجب! آب بنوشم و حسین تشنه باشد! هرگز! هرگز!
اگر شبیه این داستان را از اباالفضل بشنویم، خیلی تعجب ندارد زیرا فرزند علی (ع)است
و برادرش را خوب میشناسد. ولی نافع بن هلال یکی از اصحاب امام است، درست همان
روشی را دارد که اباالفضل داشت. زهی سعادت و خوشبختی.
در شب عاشورا، هنگامی که امام، یاران خود را جمع کرد و فرمود: من به شما اجازه
دادم در پناه تاریکی شب، از میدان بیرون روید چرا که آنان هدفی جز شخص من
ندارند… هر یک از اصحاب و یاران حضرت سخنی گفته است که همه دلالت بر وفاداری بیش
از حدّ آنان دارد. از جمله مسلم بن عوسجه چنین گوید:
«به خدا قسم هرگز از تو جدا نمیشوم تا آنگاه که با نیزه ام سینۀ دشمنانت را
بدرّم و تا ساعتی که شمشیر در دستم هست، آنانرا به قتل برسانم، و اگر سلاحی در دست
نداشتم با سنگ به آنها حمله میکنم تا وقتی که در رکابت کشته شوم.»
و پس از او، سعیدبن عبدالله حنفی چنین گوید:
«به خدا قسم از تو دست برنمیداریم تا خداوند بداند که ما وصیت پیامبرش را در
مورد حضرتست به اجرا گذاشتیم. به خدا سوگند اگر بدانم که کشته میشوم، سپس زنده میگردم
و از آن پس مرا زنده زنده میسوزانند و تا هفتاد بار با من چنین رفتار میشود، از
تو جدا نمیشوم تا روح از بدنم مفارقت کند. پس اکنون چه باک که تنها یک بار کشته
خواهم شد و پس از آن عزّتی است جاودانه.»
و زهیر بن القین، چنین میگوید:
«به خدا سوگند، مایلم کشته شوم و آنگاه مرا قطعه قطعه کنند و تا هزار بار چنین
کشتنی را پذیرا هستم، شاید تو و جوانان اهل بیتت زنده بمانید.»
و پس از آنکه حضرت به آنان میفرماید، همۀ شما فردا کشته میشوید و من به قتل
میرسم، در پاسخ یکصدا میگویند: «خدای را سپاس میگوئیم که ما را گرامی داشت به
یاری رساندن به تو و به ما افتخار کشته شدن همراه تو را داد. و چگونه راضی نشویم
که با تو هستیم ای فرزند رسول خدا؟».
ای سرور و سالار شهیدان! امروز هم یاران باوفایت در کربلای ایران از جان و مال
و عزیزان خود میگذرند و برای زنده نگهداشتن دین جدّت (ص)ولبیک گفتن به ندای «هل
من ناصر ینصرنی»ات در عاشورای 63 هجری قمری، در عاشورائی دیگر و کربلائی دیگر که امتداد
همان زمان و مکان است، با دشمنان جدّت میجنگند و مانند حنظله شامی و سعید حنفی،
هنگامی که بر زمین میافتند، انتظار دارند در پاسخ به سؤال آنان که: آیا وفا کردیم
به عهدمان یا نه گوشۀ چشمی از راه لطف و مهربانی به سوی آنان کنی و بفرمائی: آری!
وفا کردید.
همانگونه که خوانندگان عزیز ملاحظه میفرمایند، از چندی پیش بخشی نوین تحت
عنوان «یاران امامان» به مجله اضافه شده است. نظر ما در این بخش این بود که نظری
کوتاه و گذرا بر زندگی و شرح حال برخی از یاران صدّیق و باوفای امامان بیافکنیم،
همان ها که با فداکاری ها و ایثارها و از خود گذشتگی ها سخنان گهربار امامان را
تحت شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا به ما رساندند و با جان خود مکتب را از سقوط
رهانیدند و از انحرافها و کژیها و بدعت ها بیمه کردند. البته خداوند حافظ مکتب
بوده است و آنان وسائطی بیش نبودند ولی در هر حال، آنان به وظیفه خود خوب عمل
کردند و دین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمودند.
در این بخش بنا بود از آن یارانی سخن بمیان آوریم که عامّه مردم کمتر نام آنها
را شنیده و از شرح حال آنان اطلاع چندانی ندارند ولی چندی پیش حادثه ای اتفاق افتاد
که ناچار شدیم از آن اصحاب مشهور و بنام امامان نیز مطالبی- هرچند کوتاه- بنویسیم
چرا که دیدیم هنوز یارانی چون ابوذر غفاری، عماریاسر، مقداد کندی وو… نیز قدرشان
مجهول است. چندی پیش در مجلس ختم یکی از دوستان حاضر شدیم، در آنجا یکی از
سخنرانان مطالب ارزنده ای را بیان کردند ولی در ضمن صحبت، داستانی از عمار نقل
کردند که بدون شک ساخته و پرداختۀ امویان بود و آنان این داستان را برای بدجلوه
دادن و کوچک شمردن اصحاب عظیم الشأن پیامبر (ص) و علی (ع)جعل کرده بودند و
متأسفانه آن سخنران محترم نیز، این داستان را با آب و تاب نقل میکرد.
این حادثه برای ما خیلی دردناک بود که ببینیم این بزرگان بنام نیز قدرشان
مجهول است. و لذا این بار، بحث خود را به عمّاریاسر اختصاص میدهیم، هموکه پیامبر (ص)
درباره اش فرمود:
«عمّار مع الحق والحق مع عمّار حیث کان»- عمار با حق است و حق با عمار هرجا که
باشد. (یعنی هرجا حق باشد، عمّار، گرداگرد آن میچرخد).
عمّار کیست؟
عمّار فرزند یاسر، از اولین کسانی است که در خانه ارقم بن ابی ارقم که به
«دارالاسلام» معروف شده بود، اسلام آورد. مورخین گویند: همین که خبر بعثت پیامبر (ص)
به وی رسید، به خانۀ ارقم شتافت که اسلام آورد. به در منزل که رسید، صهیب رومی،
این صحابی جلیل القدر را دید که در آنجا ایستاده است. هر دو خواستند غرض خود را از
همدیگر مخفی نگهدارند، از این روی، عمّار با دلهره از صهیب پرسید:
–
چه میخواهی؟
–
تو چه میخواهی؟
–
من آمده ام سخنان محمّد (ص) را بشنوم!
–
پس من هم به همین منظور آمده ام.
و هر دو با هم بر پیامبر (ص) وارد شدند و با هم اسلام آوردند و یک روز کامل در
خدمت پیامبر (ص) و شنیدن آیات قرآن گذراندند. آنگاه عمار به منزل رفت و پدر و
مادرش و همچنین برادرش عبدالله پس از وی اسلام آوردند.
اسلام آوردن در آن شرایط بسیار سخت و دشوار برای هرکس میسّر نبود. این خانوادۀ
فداکار و مخلص در شرایطی اسلام آوردند که از هیچ شکنجه و بلائی در امان نبودند.
پدر و مادر عمّار (یاسر و سمیّه) با گفتن «لااله الاالله» و «محمدرسول الله» در
زیر شکنجه های طاقت فرسای ابوجهل و سایر جاهلان مشرک، به شهادت رسیدند و لذا این
زن و شوهر، اوّلین شهیدان اسلام به حساب میآیند ولی عمّار پس از شکنجه های زیاد،
با تقیّه خود را از دست جانیان رهانید و هنگامی که به خدمت حضرت رسول (ص) رسید،
نوشته اند که: با اظهار معذرت و پوزش، داستان خود را برای حضرت نقل کرد، حضرت در
پاسخ فرمود: عمار! قلبت را چگونه میبینی؟ عرض کرد، در ایمان و اطمینان کامل هستم.
حضرت فرمود: اگر دگر بار از تو خواستند بتهای آنان را به خوبی یاد کنی، یاد کن.
آنگاه در شأن عمار این آیه شریفه نازل شد: «مَن کَفَر بِالله مِن بَعد ایمانِه
الّا مَن اکرِهَ و قَلبُهُ مُطمئِنٌّ بِالایمانِ، ولکِن مَن شَرَح بِالکُفرِ صدرا
ً فَعلیهِم غضبٌ مَن الله ولَهُم عَذابٌ عظیم»- و هر که پس از ایمان آوردنش، به
خدا کفر ورزد، نه آنکه مجبور شده و دلش اطمینان دارد و به ایمان اقرار دارد، بلکه
آن کس که سینه به کفر گشاید، غضب خدا بر آنان باد و عذابی بزرگ در انتظارشان است.
و همین آیه بود که «مبدأ تقیّه» را در شریعت مقدّس تصویب کرد. بعلاوه اینکه
گفتار پیامبر نیز این مبدأ را تقویت مینماید، آنگاه که به عمار فرمود: «فإن
عادوافعد»- اگر باز هم از تو پرسیدند، تو بتهای آنان را به خوبی نام ببر تا در
امان باشی.
تاریخ نویسان میگویند: هنگامی که حضرت بر آل یاسر گذشت که شکنجه میشدند،
فرمودند: «صَبرا ً آل یاسِر فإنَّ موعدَکم الجَنّه»- ای آل یاسر! صبر کنید (و
شکنجه دشمنان خدا را در دنیا تحمّل نمائید) که وعدل شما بهشت است. و همین شکنجه ها
بود که نشانه اش تا آخر عمر بر کمر عمار نمایان بود و او در تمام مدّت، لحظه ای از
حق روگردان نبود.
آری عمار بقدری به این راهی که اختیار کرده بود، اطمینان و ایمان داشت که میگفت:
اگر دشمنان، ما را اینقدر بزنند و شکنجه دهند که حتّی از چوبهای خشک نخلستان های
دوردست مدینه نیز برای زدن به ما استفاده کنند، بازهم ما میدانیم که بر حقّیم و
آنها بر باطل.
حضرت امیر (ع)آنجا که یاد از اصحاب با وفای پیامبر (ص) میکند، تنها نام عمّار
را میبرد و چنین میفرماید:
«فیهم عماربن یاسر، و این مثل عمار؟! والله لقد رأیتنا مع النبی (ص)و ما
تقدّمنا خمسه الاکان سادسهم ولا اربعه الا کان خامسهم…»
در یاران پیامبر (ص)عماربن یاسر بود و کیست مانند عمار؟! بخدا قسم اگر ما را
با پیامبر میدیدی، هرگاه پنج نفر از ما (درکاری) پیشقدم میشدند ششمین آنها او
بود و هرگاه چهار نفر پیشقدم میشدند، پنجمین نفر عمار بود.
در هر صورت، عمّار کسی بود که هرگز تغییر نکرد و لحظه ای بغیر از حق فکر نمیکرد
و پس از پیامبراکرم (ص)که بسیاری از مسلمین، نسبت به ولایت (اصل مسلّمه اسلام) بیتفاوت
یا روگردان شدند و طبق روایتی که از امام صادق (ع)نقل شده است «ارتدّ الناس بعد
رسول الله الا ثلاثه او خمسه- و فی روایة الاسبعة» عمّار از همان چندنفر معدودی
بود که لحظه ای از خاندان پاک پیامبر (ص) روی گردان نشد و از ولایت دفاع کرد و
همانگونه که درباره اش فرموده اند:«و هو من الذین لم یغیّروا ولم یبدّلوا بعد
نبیهم- او از کسانی است که پس از پیامبر هرگز تغییر نکردند و از حق و حقیقت دست
برنداشتند، چرا که به قول پیامبر بزرگ اسلام (ص) هرجا حق باشد، عمّار دور حق میچرخد،
و چون حضرتش نیز فرموده است: هرجا علی باشد، حق دور علی میگردد.
پس هرجا علی باشد، عمّار دور علی میگردد و همراه او است و زهی سعادت و
خوشبختی که تاریخ کسی را همراه همیشگی علی (ع)معرّفی کند.
مقام عمار در روایات
درباره عمار روایتهای بسیاری از پیامبر و امامان علیهم السلام نقل شده است که
همه دلالت بر علو مقام او دارد، و هرکس خواهان شناختن این مرد بزرگ است باید به
کتابهای رجال و تراجم مراجعه کند چرا که این محتصر گنجایش تعریف از فضائل این
صحابی جلیل را ندارد و ما برای تیمّن و تبرک به چند حدیث اکتفا میکنیم.
* مالک اشتر گوید: بین عمار و خالدبن ولید، درگیری لفظی رخ داد، خالد از او
نزد رسول خدا (ص)شکایت برد، حضرت فرمود:
«انّهُ من یُعادی عَمّارا ً یُعادیهِ الله، و مَن یُبغُِض عمّارا ً یبغضه
الله، و مَن سبّهُ سبّهُ الله».
همانا هر کس با عمار دشمنی ورزد، خداوند با او دشمن خواهد شد و هرکس از عمار
متنفر باشد، خداوند از او متنفر خواهد بود و هرکه عمار را دشنام گوید، خداوند او
را دشنام دهد.
مضمون چنین سخن بزرگی از پیامبر فقط دربارۀ علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم
السّلام و خاندان پاکش نقل شده است، ولی در اینجا حضرت همان سخن را دربارۀ عمار
تکرار میکند و این والاترین مقام است. تازه کسی آمده است نزد پیامبر و از او
شکایت میکند، حضرت که میداند همیشه حق با عمار است، بجای باز خواستی از عمّار میفرماید:
هرکه با عمار درگیر شود با خدا درگیر شده است. و این قضاوت از پیامبر دربارۀ عمار،
جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که عمار پیوسته حق طلب بوده و هرگز از حق جدا نمیشده
است.
* در روایتهای اهل سنت آمده است که روزی عمار همراه با دیگر مسلمانان مشغول
حمل سنگ برای بنای مسجد پیامبر بود، پیامبر نگاهی به عمار انداخت و فرمود:
«مالَهم و لعِمار، یَدعُوهم اِلی الجنةِ و یدعُونهُ الی النار» آنها با عمار
چه کار دارند؟ عمار آنها را همواره به سوی بهشت فرا میخواند و آنها او را به جهنم
دعوت میکنند؟!
* روزی به پیامبر (ص) خبر دادند که دیواری بر سر عمار خراب شد و او زیر آوار
مرد! حضرت فرمود: عمّار هرگز نمیمیرد.
* امیرالمؤمنین (ع)میفرماید: روزی عمار اجازه خواست که بر پیامبر (ص)وارد
شود. حضرت صدایش را شناخت. فرمود:«مرحَبا ً إئذَنُواللطَّیبِ بن الطّیبِ»- خوش
آمدی! راه را برای انسان پاک فرزند پاک بگشائید تا وارد شود.
* حمران بن اعین گوید: از امام باقر (ع)پرسیدم: نظر شما دربارۀ عمار چیست؟ سه
بار فرمود: «رحم الله عمارا ً»- خدا عمار را رحمت کند. آنگاه ادامه داد:
«قاتَل مَعَ امیرَالمؤمنین صَلَوات اللهِ علیه و آلِهِ و قُتِلَ شهیدا ً»- او
همراه با امیرمؤمنین که درود و رحمت خدا بر او و خاندانش باشد، کارزار کرد و شهید
شد. حمران گوید: در دلم گذشت که چطور این همه منزلت به عمار داده شده است! حضرت به
من نگاهی کرده و فرمود: شاید تو هم مانند دیگران فکر میکنی؟! عرض کردم: او از کجا
میدانست که در آن روز شهید میشود؟ فرمود: هنگامی که دید آتش جنگ برافروختهتر
شده و پیوسته انسانها را به کام خود فرو میبرد، میدان را رها کرد و به سوی حضرت شتافت
و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آیا هنوز وقت آن (شهادت) فرا نرسیده است؟ حضرت میفرمود:
به میدان برگرد، تا سه بار و در بار سوم حضرت فرمود: اکنون وقت آن رسیده است. او
به میدان بازگشت و فریاد برآورد: «الیوم القی الاحبه محمدا ً و حزبه»- امروز به
یاران ملحق میشوم، پیامبر و پیروانش.
* حنظله بن خویلد عنزی گوید: روزی نزد معاویه نشسته بودم که دو نفر از راه
رسیدند و سر قتل عمار با هم نزاع داشتند، هر یک خود را قاتل عمار میدانست و برای
گرفتن جایزه نزد معاویه آمده بودند، او سر این داد میزد: من او را کشتم و این سر
آن فریاد میزد: من او را کشتم! عبدالله فرزند عمروبن عاص نشسته بود رو به آنها
کرد و گفت: هر یک به دیگری واگذار کند بهتر است زیرا شنیدم پیامبر اسلام (ص) میفرمود:
«تَقتُلُهُ الفِئةُ الباغِیَهُ»- گروه ستمگر، عمار را میکشند.
ابن عساکردمشقی در تاریخ خود میگوید: هنگامی که خبر شهادت عمار را به علی (ع)
دادند، فرمود: هر یک از مسلمانان که خبر قتل عماربن یاسر را بشنود و سوگوار نگردد،
رستگار نیست. خداوند عمار را بیامرزد روزی که اسلام آورد و روزی که شهید شد و روزی
که از قبر بر میخیزد.
«رَحمَ اللهُ عَمارا ً یومََ اسلَمَ و رَحم الله عمارا ً یوم قتل و رَحِمَ
الله عَمارا ً یومَ یُبعَثُ حیّا ً».
بار دگر شهریور ماه با رنگی گلگون و پیامی از خون، از راه میرسد. این ماه که
یادآور حوادث و رویدادهای تلخ و ناگواری در تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی ایران است،
در همان حال که چهره ای خونین در بر دارد، شکوفائی انقلاب را نیز نوید میدهد سرخی
سیمایش حکایتی از خون بزرگمردانی دارد که در این ماه توسط دژخیمان شاه از یکسو و
منافقین پست فطرت از سوئی دیگر، بر زمین ایران اسلامی ریخته شده است و همین خونهای
پاک ژاله را مبدّل به لاله زار شهدا کرد و نخست وزیری را شهادتگاه قرار داد و
محراب انقلاب اسلامی را رنگ خون بخشید و بالاخره تمام مراکز و نهادها و شهرها و
خیابان ها و کویهای جمهوری اسلامی را شرف و عزّت و افتخار و سربلندی داد و این
نوزاد را رشدی صد برابر بخشید که راه صدساله را یکشبه طی کند و بجائی برسد که امام
درباره اش فرمود: «جمهوری اسلامی، یک موجود الهی است و هرگز شکست نمیخورد» و این
است شکوفائی گلهای انقلاب و به بار رسیدن میوه های این درخت الهی.
و مگر همین شهادتها نبود که روز هفدهم شهریور را در تاریخ ایران جاودانه کرد؟
در این روز که دژخیمان و سفّاکان میخواستند، نهضت اسلامی را برای همیشه به سستی و
سکوت بکشانند، مگر خون شهیدان عزیزی که مظلومانه در این یوم الله بر زمین های
تهران، ورامین، قم وو… ریخته شد، به انقلاب اسلامی ما گرمی و حرارت نبخشید که
حرارتش، سرانجام شاه خائن را دربدر کرد و نظام ستمشاهی را درهم کوبید و نهضت را
حرکت آفرین نمود؟ و این است رمز و راز شهادتها، که بیگمان اگر این شهادتها نبود،
به این زودی دست خون آلود شاه خائن و دارودسته پلیدش از ایران اسلامی قطع نمیشد
که آنها حکومتی دوهزار و پانصد ساله داشتند و بخیال خودشان، شکست ناپذیر بودند و
آنچنان به نیروهای مادّی و نظامی ابرقدرتها پشت گرم بودند که اخراج از ایران را
برای خود و همدستانشان محال و چیزی شبیه خواب و خیال میدانستند ولی دیدیم و دیدید
که شهادت چندهزار عزیز متعهّد مسلمان، خواب آشفته آنها را مبدّل به حقیقت کرد و
فریاد «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را در زبان سی و پنج میلیون مرد و زن و
کودک مسلمان ایران زنده نمود و رفته رفته این فریاد، «خواستن» شد و خواستن «شدن».
و پس از پیروزی انقلاب نیز که منافقین برای خونخواهی از آن جنایتکاران بپا
خاسته بودند و این بار مسئولین و دولتمردان انقلاب را که همان فرزندان راستین ملت
شهیدپرور و همان فریاد کنندگان هفده شهریور بودند، مورد سوء قصد قرار دادند و برخی
از بهترین و شایسته ترین عزیزان ما را از ما گرفتند بخیال اینکه این بار که از
بالا شروع کرده اند و میوه های رسیده انقلاب را گلچین میکنند، مردم از پا درمیآیند
و حکومت را دودستی تقدیم آنان میکنند!! و چه پندار باطلی! این نابخردان نمیدانند
که هرچه میوه های انقلاب را بچینند، این درخت تنومند ریشه در اعماق قلوب دارد و
ریشه ای که در «قلب» است هرگز نمیخشکد، گو اینکه این خونها آن را شاداب تر و
نیرومندتر کرده و شاخه هایش را سربلندتر
خواهد نمود که این شجرۀ طیبه، پایه اش ثابت و استوار است و شاخه هایش به آسمان
رسیده است «… کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کل حین باذن
ربها»
در هر صورت این ماه خونین ضمن اینکه انقلاب را جاودانگی بخشیده است، ملّت ما
را در عزای تنی چند از عزیزانش، غمگین ساخته است:
در چهارم شهریورماه، یکی از یاران قدیمی و باوفای امام را به شهادت رساندند.
مرحوم حاج مهدی عراقی که با تحمّل شکنجه ها و زندانهای طاغوت، هرگز از پای نایستاد
و به دنبال رهبر، به نهضت اسلامی عشق میورزید و در راه به ثمر رسیدنش فداکاریها
کرد، سرانجام در اولین بهار آزادی، آخرین فداکاری را کرد و همراه با فرزند دلبندش
حسام به لقای معبود پیوست.
هشتم شهریورماه یادآور شهادت مظلومانه دو شخصیت والای انقلاب میباشد، رئیس
جمهور محبوب رجائی و نخست وزیر دانشمند باهنر که لحظه لحظه های عمرشان پر است از
حماسه و ایثار و بالاخره بالاترین حماسه را در آن روز به ثبت رساندند و اینان که
برای انقلاب دل میسوزاندند، در راه آن بدنشان نیز سوخت تا عشق به اسلام و امام را
برای همگان یادآور شوند. خدایشان رحمت کند و در بهشت برین، همنشین شهدا و صالحین
قرار دهد. آمین
در روز چهاردهم شهریور، آیت الله قدوسی دادستان انقلاب، مرد مبارزه و اجتهاد و
عمل به شهادت رسید. و در همین روز، سرتیپ وحید دستگردی که در حادثه هشتم شهریور
زخمی شده بود، به خدای خود پیوست.
بیستم شهریور، اولین شهید محراب انقلاب اسلامی، مجتهد فداکار و سازش ناپذیر،
آیت الله مدنی بدست منافقین کوردل در محراب پرافتخار نماز جمعه، شهادت را که از جد
بزرگوارش اولین شهید محراب اسلام «امیرالمؤمنین (ع)» به ارث برده بود، در آغوش
گرفت و به دیار جاودانگی شتافت.
نوزدهم شهریورماه یادآور درگذشت یکی از چهره های همیشه مبارز ایران اسلامی
است، آیت الله طالقانی که همواره از زندان به زندانی و از سیاهچال به سیاهچالی
دیگر در دوران طاغوت، منتقل میشد زیرا هرگز دم از گفتن حق فرو نمیبست و پس از
انقلاب تا آنجا که توان داشت از امام و انقلاب سخن گفت، و سرانجام در نوزدهم
شهریور این مرد خدا و شخصیت بسیار دوست داشتنی و محبوب به اجداد طاهرینش ملحق شد.
اهمیت و ارزش هر علمی
بوسیله هدف و غایت آن ارزیابی میشود و به طور کلی علوم را از جهت نتیجه و هدف به
سه گروه میتوان تقسیم کرد:
1-
علوم سودمند «نافع».
2-
علوم مضر و زیانبار.
3-
علوم بیفایده.
علوم بیفایده را از
آنجهت که تحصیل آن موجب تضییع وقت بدون باز دهی معقولی است میتوان در زمره علوم
مضر قرار داد. زیرا اگر در برابر صرف عمر که گرانبهاترین سرمایه زندگی انسان است
فایده و بهرۀ مناسب عاید انسان نشود این خود بزرگترین زیان برای انسان محسوب میشود
و علوم مضرّ از نظر اسلام نه آنکه دارای ارزش نیستند بلکه در حیطۀ ضد ارزشها قرار
داشته و برحسب موارد، موضوع حکم حرام یا مکروه بوده و در پاره ای از موارد مانند
علم سحر تا سرحد گناه کبیره و کفر از آن نهی گردیده است.
علوم سودمند
علوم نافع نیز بر
مبنای شعاع کاربرد و نتیجه ای که از آنها عاید انسان میشود دارای مراتب و درجات
متفاوتی هستند که باز برحسب مورد میتوانند موضوع احکام مباح، مستحب، واجب کفائی و
واجب عینی قرار گیرند و به طور کلی علوم نافع نیز به دو دسته تقسیم میشوند:
1-
علومی که به خودی خود
هدف هستند و به طور مستقیم برای انسان کمال محسوب میشوند و همچون نور بر صفحه دل
تابیده و جان و روان انسان را روشن میکنند. و این بخش مشتمل است بر حکمت الهی و
شناخت و معرفت خداوند و معاد و آنچه در این راستا قرار میگیرد مانند معرفه النفس
(خودشناسی) که خود راهی است برای شناخت خدا «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».
2-
علومی که به صورت
مقدمه و وسیله لازم برای دستیابی به قسم اول مورد نیاز میباشند. این دسته از علوم
خود به تنهائی و مستقل در تکامل معنوی انسان نقش اصیل و مؤثری ندارند بلکه زمینه
های لازم را برای تحقق علوم اصیل فراهم میکنند مانند علم اخلاق و به تعبیر دیگر
این گروه از علوم وسیله اند و گروه اول هدف.
طبق این تقسیم حتی
علم اخلاق، فقه، اصول و… که همگی وسیله تحقق یک عمل یا یک تکلیف در جهت نیل به
معرفه الله و تقرب به او هستند در زمره گروه اخیر به شمار میآیند و از آنجا که
دامنه اهداف و دستورات اسلامی، شامل سعادت و خیر دنیا و آخرت انسانها است و در
همین دنیا است که سرنوشت آخرت انسان رقم میخورد، شئون مادی نیز از نظر اسلام دور
نمانده و تمام علومی که در این رابطه ثمربخش باشند در صورتی که در جهت نیل به اهداف
اصیل الهی و برای جلب رضایت خداوند متعال باشند در محدوده علوم دینی و در زمره
عبادات قرار میگیرند و مشمول حکم مستحب یا واجب میشوند.
با این بیان معلوم میشود
که تمام اقسام علم نافع گرچه در خدمت به زندگی دنیا و رفع نیازهای مادی جامعه
اسلامی باشد از نظر اسلام مطلوب و مأموریه هستند چرا که تحقق اهداف الهی در فرد و
جامعه اسلامی و شکوفائی استعدادها و دستیابی به کمال راستین بدون تأمین سلامت جسمی
و رفع نیازهای ضروری فردی و اجتماعی و بدون جلوگیری و پیشگیری از موانع رشد، امکان
پذیر نیست و از این رو، استقلال و خودکفائی و تأمین نیروی نظامی جامعه اسلامی
بگونه ای که راه هرگونه نفوذ را بر دشمنان جنایت پیشه مسدود کند و همچنین تأمین
نیازهای پزشکی، کشاورزی، صنعتی، نظامی و… همگی از شرائط ضروری رشد و ارتقاء
معنوی و فرهنگی و وسیله دستیابی به کمال هستند و تمام این امور نیازمند علوم و
تخصصهائی میباشند که تحصیل و کسب آن علوم برحسب شرایط زمان، در حدّ کفایت، واجب و
از ضرورت و تأکید فراوانی برخوردار است.
بر این اساس است که
قرآن کریم برای مقابله با دشمنان اسلام چنین قاطعانه و جامع فرمان داده است که:
و هرگز خداوند برای کافران علیه مؤمنان راه تسلطی قرار نمیدهد.
که بویژه در شرائط کنونی برای تحقق بخشیدن به این نوع دستورات اکید نیاز مبرم به
علوم و فنون گوناگونی است که فراگیری و تحصیل آنها در عالی ترین حد تخصص از
مهمترین واجبات جامعه اسلامی به شمار میرود. ولی در عین حال تمام این علوم
خودبخود و بدون ارتباط و وابستگی به اهداف اصیل و قرارگرفتن در خدمت آن اهداف،
هیچگونه ارزشی ندارند بلکه چنانچه در جهت باطل و در خدمت اهداف شیطانی قرار گیرند
به عنوان ضد ارزش و گناه محسوب میشوند از پیغمبر اکرم (ص) در این رابطه چنین نقل
شده که فرمود:
«مَن تعلّمَ عِلما لِغَیرالله و أرادَ بِه غیر اللهِ فلیَتَبوا مَقعدهُ مِن
النّار».
(منیة المرید ص 24)
کسی که علمی را به خاطر غیر خداوند فرا گیرد و در راه غیر خدا بخواهد استفاده
نماید، پس به تحقیق جایگاهی از آتش برای خویش فراهم نموده است.
و امروز آتش همینگونه علوم است که گاهی به صورت بمبها و موشکها و… بر سر
ملتهای محروم میبارد و گاهی در پوشش دفاع از حقوق بشر! حفظ امنیت و تأمین منافع و
حق و تو! وو… ملتهای مستضعف را در جهنم فساد و تباهی خاکستر کرده و راه را برای
استثمار و چپاول آنها هموار میسازد.
بنابراین ارزش علوم براساس انگیزه، نتیجه و هدف آن ارزش گذاری میشود و از
طرفی هر چه یک علم در سلسله مقدمات و وسائل، نسبت به اهداف و علوم اصیل الهی نزدیک
تر باشد و نقش مؤثرتر و ارتباط بیشتری در رسیدن به آنها داشته باشد، از ارزش و
وجوب بیشتری برخوردار است. و تحصیل آن، وقتی با انگیزه و نیت تقرب به خدا انجام
شود شکل عبادت به خود میگیرد در حالی که هرگونه انگیزه دیگری مانند فخرفروشی،
سلطه جوئی، کسب عنوان، جاه و مال، مدرک و… تمام این علوم را به عاملی برای
انحطاط و سقوط انسان تبدیل میکند و بهمین جهت هر چه علوم از قداست بیشتری
برخوردار باشند مانند علم کلام، اخلاق، فقه و… در صورتی که در جهت مقاصد غیر
الهی تحصیل شوند موجب ظلمت و دوری بیشتر از خدا و از دست یابی به کمال میشوند. از
پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود:«العلم هو الحجاب الاکبر» علم بزرگترین حجاب
است.
پس علوم نافع بویژه علوم الهی تنها زمانی ثمربخش و ارزشمند خواهد بود که برای
خدا و یا انگیزه تقرب به او تحصیل شوند و فقط در این صورت است که راه را برای
شناخت خدا و ایمان به او باز و نتیجه نهائی آن خوف و خشیت از خدا میباشد.
از حضرت امیرالمؤمنین (ع)در این زمینه چنین نقل شده است که:
آن کس که بر علم خویش بیفزاید اما بر هدایتش افزوده نشود، جز بر دوری از
خداوند نیفزوده است.
علم و عمل
بدیهی است علمی که برای خدا و در جهت تقرب به او تحصیل شود عمل را بدنبال
خواهد داشت و در غیر این صورت علم همانند درختی است بیثمر. در این رابطه از
پیامبراکرم (ص) نقل شده که فرمود:
کُلُّ علم و بالٌ علی صاحِبِه الا من عَمِلَ بِه.
(بحارج2/ 38)
هر علمی برای صاحب آن بدفرجام است مگر آنکه کسی به آن عمل کند.
بهار درخت علم ندانم بجز عمل با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم چون کبر کردی از همه دونان فروتری
هر علم را به کارنبندی چه فایده چشم از برای آن بود آخر که بنگری
حضرت امیرالمؤمنین (ع)در این زمینه فرموده است:
العِلم مقرونٌ بِالعَمَلِ فَمَنْ علم عَمِلَ و العَلمُ یهتفُ بَالعَمَل فَانْ
اجابهُ و الا ارتَحَل عَنهُ
(نهج البلاغه)
علم همراه با عمل است پس هر که بداند عمل میکند و علم انسان را به عمل فرا میخواند
پس اگر به آن پاسخ دهد برجای میماند وگرنه از انسان رخت برمیبندد.
***
بنابراین، علم آنگاه بسان نور بر آئینه قلب انسان میتابد و آن را روشن میکند
که برای خدا آموخته شود و برای خدا مورد عمل قرار گیرد و با این دو ویژگی است که
علم تبدیل به معرفت میشود، همان معرفتی که جز با آن هیچ عملی پذیرفته نیست.
از امام محمدباقر (ع)چنین نقل شده که:
لایُقبَل عملٌ الا بِمعرفةٍ و لا معرِفَة الا بعَملِ.
(تحف العقول/215)
هیچ عملی جز با معرفت مقبول نیست و معرفت بوجود نمیآید مگر بوسیله عمل.
علم اخلاق
بدیهی است همانگونه که اشاره شد آندسته از علوم که عهده دار تأمین سلامت روح و
بیان انجام وظایف دینی و تکالیف الهی هستند چون مهمترین وسیله و نزدیکترین مقدمه
برای فراگیری معارف الهی و تجلّی کتاب و حکمت در انسان میباشند لذا از سایر علوم
افضل و تحصیل آنها همراه با شرائطی که ذکر شد از وجوب و لزوم بیشتری برخوردار است.
و در این میان علم اخلاق در صدر این جدول قرار گرفته است. از حضرت امام کاظم (ع)در
این رابطه چنین نقل شده:
الزمُ العِلمِ لَکَ ما ذَلَّک عَلی صَلاح قَلبِکَ و اظْهَرَک فسادَه.
(مستدرک ج2/ 355)
لازم ترین علمی که باید به فراگیری آن همت گماری، علمی است که ترا برخیر و
مصلحت قلبت راهنمائی کند و فساد و تباهی آن را برایت آشکار سازد.
موضوع علم اخلاق
در جای خود ثابت است که حقیقت انسان عبارت است از نفس و روح ملکوتی او که در
آیات و روایات به تعابیر دیگری نیز از قبیل قلب از آن یاد شده است. حکماء در تعریف
نفس گفته اند: نفس جوهری است ملکوتی که جسم را برای رفع نیازهای خود به کار گرفته
و نفس است که حقیقت انسان را تشکیل میدهد.
همانطور که هر علمی دارای موضوعی است که آن علم پیرامون محور آن بحث میکند،
موضوع علم اخلاق نیز نفس است همانند علم طب که موضوع آن بدن میباشد و همچنین هر
علمی را غایت و هدفی است و غایت و هدف علم اخلاق نیز عبارت است از تهذیب نفس و
تأمین سلامت و رشد آن در پرتو فضائل اخلاقی.
تعریف علم اخلاق
و بهمین جهت معمولا ً هر علمی را در مقام تعریف به یکی از این دو عنصر مهم
یعنی: موضوع یا غایت تعریف میکنند و از جمله علم اخلاق را. و در اینجا نمونه ای
از تعاریف را که برای اخلاق ارائه شده و یکجا از تعریف به غایت و تعریف به موضوع
استفاده شده از اخلاق ناصری تألیف مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی علیه الرحمه نقل میکنیم:
«… و آن علمی است به آنکه نفس انسانی چگونه خلقی اکتساب تواند کرد که جملگی
احوال و افعال که به ارادۀ او از او صادر شود جمیل و محمود بود. پس موضوع این علم
نفس انسانی بود از آنجهت که از او فعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم صادر تواند
شد بحسب ارادۀ او…».
ارزش و اهمیت علم اخلاق
از آنجا که ملاک ارزش گذاری در هر علمی را باید در ارزش موضوع و غایت آن جستجو
کرد لذا توجه به ارزش نفس و روح و اهمیت و سلامت آن و نقش سرنوشت سازی که میتواند
برای انسان داشته باشد برای پی بردن به اهمیت و لزوم علم اخلاق امری است ضروری.
معلوم است که جسم، وجه مشترک انسان با سایر حیوانات است ولی روح و نفس ملکوتی،
وجه تمایز او با سایر حیوانات میباشد. هر یک از جسم و روح، آلام و لذتهای متناسب
با خود را دارند و هر یک از آنها ممکن است از سلامتی برخوردار باشند و یا آن که
مبتلا به امراضی شوند و هر یک از آن دو برای رشد خود نیاز به تغذیه مناسب دارند
وو… که علم طب متکفل بررسی و شناخت بیماریهای جسمی و درمان آنها است در حالی که
شناخت و درمان امراض روحی (رذائل اخلاقی) و تأمین سلامت و رشد روح (در پرتو فضائل
اخلاقی) بر عهده علم اخلاق است.
با این که جسم، بعد مادی و محدود و فناپذیر انسان است، علم پزشکی که مربوط به
آن میباشد به طور شگفت انگیزی گسترش و عمق یافته و با انشعاب به رشته های تخصصی
فراوان نیرو و امکانات وسیعی را در صحنه دانش بشری به خود اختصاص داده و باز هم
دنیای بیکرانی از ناشناخته ها و مجهولات را در پیش روی دارد وهنوز چه بسیار امراضی را که نشناخته و چه بسا
درمانها و داروها را که کشف نکرده است!
بنابراین، با توجه به این که:
روح و روان بعد واقعی انسان است.
روح فنا ناپذیر و باقی میباشد.
روح دامنه رشد و کمال آن نامحدود است.
و سلامت روح موجب آبرومندی در این دنیا و سعادت در جهان آخرت است و بیماری آن
باعث شقاوت و تباهی انسان در جهان دیگر است:
آنکس که در این دنیا کور- دل- باشد، در جهان دیگر- نیز- کور است و راه گم کرده
تر.
این نکات و صدها ویژگی دیگر و بالأخره پیچیدگی و عظمت روح انسان و اعماق
ناشناخته آن در قیاس با جسم و خصوصیات و ظرافتهای مسائل مربوط به روح و شناخت
بیماریهای آن، همه و همه بیانگر ضرورت و اولویت و ارزش حیاتی و سرنوشت ساز اخلاق و
علم اخلاق میباشند و عدم توجه به همین نکات است که بشریت امروز در پرتگاه سقوط و
انحطاط قرار گرفته است در حالی که مکتب وحی از دیرباز با توجه کامل به این امر
حیاتی و سرنوشت ساز، آن را در صدر اهداف و تعلیمات خود قرار داده است.
در داستان بعثت رسول
خدا (ص) از چند جهت باید بحث و تحقیق شود:
1-
از نظر تاریخ و زمان
و ماه و سال بعثت
2-
از نظر کیفیت بعثت و
روایاتی که در این باره رسیده است
3-
بحث دربارۀ نخستین
آیات و یا سوره ای که بر آن حضرت نازل شد؟
البته در اینجا مطلب
دیگری هم در کتابهای حدیثی و احیانا ً کتابهای تاریخی مورد بحث قرار گرفته و آن
بحث در این باره است که آیا رسول خدا (ص) قبل از بعثت، تابع شریعتی بوده یا نه؟ و
اگر از شریعتی پیروی میکرده آیا آن شریعت چه شریعتی بوده؟ شریعت نوح (ع)، یا
شریعت ابراهیم (ع)، یا شریعت موسی (ع)و یا شریعت عیسی (ع)که البته این بحث یک بحث
اعتقادی است و یا بگفتۀ ابن کثیر بحثی است که مربوط به اصول فقه است و ارتباط
مستقیمی با بحث تاریخی ما ندارد، ولی با اینحال اگر خدای تعالی این فرصت و توفیق
را به ما عنایت فرمود، پس از مباحث بالا، شاید مقداری هم در این باره بحث کنیم و
برای اطلاع شما این تذکر را میدهیم که مرحوم علامۀ مجلسی در بحارالانوار گفتار
دانشمندان اسلامی را در این باره به تفصیل ذکر کرده و هاشم معروف حسنی و دانشمندان
دیگر سنی و شیعه نیز مانند ابن کثیر در کتاب السیرة النبویة تحقیقاتی در این زمینه
دارند که میتوانید به کتابهای ایشان مراجعه نمائید. [1]
بخش اول- بحث دربارۀ
تاریخ و زمان بعثت
دربارۀ تاریخ بعثت
رسول خدا (ص) در روایات و احادیث شیعه و اهل سنّت اختلاف است و مشهور میان علماء و
دانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست و هفتم رجب سال چهلم عام الفیل
بوده، چنانچه مشهور میان علماء و محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک
رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیز اختلاف دارند، که برخی هفده رمضان و
برخی هیجدهم و جمعی نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند. [2]
و البته در پاره ای
از روایات شیعه نیز بعثت رسول خدا (ص) در ماه رمضان ذکر شده مانند روایت عیون
الاخبار صدوق (ره) که متن آن اینگونه است که:
وقتی شخصی به نام فضل
از امام رضا (ع)میپرسد که چرا روزه فقط در ماه مبارک رمضان فرض شد و در سایر
ماهها فرض نشد؟ امام (ع)در پاسخ او فرمود:
تا آنجا که میفرماید:
«…و فیهِ نبیّ محمّد صلّی الله علیهِ وَ آله»
– یعنی بدانجهت که
ماه رمضان همان ماهی است که خدای تعالی قرآن را در آن نازل فرمود… و همان ماهی
است که محمد (ص) در آن به نبوت برانگیخته شد… [3]
که چون مخالف با
روایات دیگر شیعه در اینباره بوده است. مرحوم مجلسی احتمال تقیّه در آن داده، و یا
فرموده که باید حمل بر برخی معانی دیگری جز معنای بعثت اصطلاحی شود، زیرا تاریخ
بیست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علمای امامیه مورد اتفاق و اجماع بوده و
گفته است «… وَ علیهِ اِتّفاقُ الاِمامِیَّه».
و اما نزد محدّثین و
علمای اهل سنت همانگونه که گفته شد مشهور همان ماه رمضان است، [4]
اگر چه در شب و روز آن اختلاف دارند، و در برابر آن نیز برخی از ایشان دوازدهم ماه
ربیع الاول و یا دهم آن ماه، و برخی نیز مانند شیعه بیست و هفتم رجب را تاریخ بعثت
دانسته اند. [5] و بدین
ترتیب اقوال دربارۀ تاریخ ولادت آنحضرت بدین شرح است:
1- بیست و
هفتم ماه رجب و این قول مشهور و یا مورد اتفاق علمای شیعه و برخی از اهل سنّت است. [6]
2- ماه
رمضان (17 یا 18 یا 24 آبان ماه) و این قول نیز مشهور نزد عامه و اهل سنت است. [7]
3- ماه
ربیع الاول (دهم و یا دوازدهم آن ماه) و این قول نیز از برخی از اهل سنت نقل شده. [8]
و اما مدارک این
اقوال:
مدرک شیعیان در این
تاریخ یعنی 27 رجب، روایاتی است که از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده مانند روایاتی
که در کتاب شریف کافی از امام صادق (ع)و فرزند بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع)روایت
شده، و نیز روایتی که در امالی شیخ (ره) از امام صادق (ع)نقل شده است [9] و
از آنجا که «اَهل البیت ادری بما فی البیت» گفتار این بزرگواران برای ما معتبرتر
از امثال عبیدبن عمیر و دیگران است.
اولاً- این گونه آیات
که با لفظ «إنزال» آمده بگفتۀ اهل تفسیر و لغت مربوط به نزول دفعی قرآن کریم است-
چنانچه مقتضای لغوی آن نیز همین است- نه نزول تدریجی آن، و در اینکه نزول دفعی آن
به چه صورتی بوده و معنای آن چیست. اقوال بسیاری وجود دارد که نقل و تحقیق در این باره
از بحث تاریخی ما خارج است. و قول مشهور آن است که ربطی به مسئلۀ بعثت رسول خدا
(ص) که بگفتۀ خود آنها بیشتر از چند آیۀ معدود بر پیغمبر اکرم نازل نشد ندارد، و
مربوط است به نزول دفعی قرآن بر بیت المعمور و یا آسمان دنیا- چنانچه سیوطی و
دیگران در ضمن چند حدیث در کتاب درّالمنثور و إتقان از ابن عباس نقل کرده اند- و
عبارت یکی از آن روایات که سیوطی آنرا در درّالمنثور در ذیل همین آیه از ابن عباس
روایت کرده اینگونه است که گفته است:
«شهر رمضان واللّیلة
المبارکة و لیلة القدرفانّ لیلة القدر هی الیلة المبارکة و هی فی رمضان، نزل
القرآن جملة واحدة من الذِکر الی البیت المعمور، وهو موقع النجوم فی السماء
الدنیا، حیث وقع القرآن، ثمّ نزل علی محمد (ص) بعد ذلک فی الامر و النهی و فی
الحروب رسلا رسلا». [11]
یعنی ماه رمضان و شب
مبارک و شب قدر که شب قدر همان شب مبارک است که در ماه رمضان است و قرآن در آن شب
یکجا از مقام ذکر به بیت المعمور یعنی محل وقوع ستارگان در آسمان دنیا نازل شد و
سپس تدریجا ً پس از آن در مورد امر و نهی و جنگها بر محمد (ص) فرود آمد.
و به این مضمون حدود
ده روایت از او نقل شده است.
و متن روایت دیگری که
از طریق صحّاک از ابن عباس روایت کرده چنین است:
«نزل القرآن جمله
واحده من عندالله من اللوح المحفوظ الی السفره الکرام الکاتبین فی السماء الدنیا
فنجّمه السفره علی جبرئیل عشرین لیله، و نجّمه جبرئیل علی النبی عشرین سنه». [12]
یعنی قرآن یکجا از
نزد خدای تعالی از لوح محفوظ به سفیران (فرشتگان) گرامی و نویسندگان آن در آسمان
دنیا نازل گردید و آن سفیران در بیست شب تدریجا ً آنرا بر جبرئیل نازل کردند، و
جبرئیل نیز در بیست سال آنرا بر رسول خدا نازل کرد.
این دربارۀ اصل نزول
قرآن در ماه مبارک رمضان و شب قدر. و ثانیا ً- در مورد قسمت دوم استدلال ایشان که
نزول قرآن را توأم با بعثت رسول خدا (ص) دانسته اند. آن نیز مخالف با گفتار خودشان
بوده و مخدوش است، زیرا عموم مورخین و محدثین اهل سنت معتقدند که نبوت و بعثت رسول
خدا در آغاز بصورت رؤیا و در عالم خواب بوده و پس از گذشت مدتها که برخی آنرا شش
ماه و برخی سه سال و برخی کمتر و بیشتر دانسته اند در عالم بیداری به آن حضرت وحی
شد و جبرئیل بر آن بزرگوار نازل گردید و قرآن را آورد.
و این جزء نخستین
حدیثهای صحیح بخاری است که از عایشه نقل کرده که گوید:
اول ما بدئ به رسول
الله (ص) من الوحی الرؤیا الصادقه فی النوم و کان لایری رویا ً الاّجات مثل فلق
الصبح، ثم حبّب الیه الخلاء فکان یخلو بغار حراء فیتحنّث فیه اللیالی ذوات العدد
قبل ان ینزع الی اهله و یتزوّد لذلک، ثم یرجع الی خدیجه فیتزوّد لمثلها، حتی جائه
الحق و هو فی غار حراء، فجاءه الملک فقال: اقرأ…
و البته ما در آینده
روی این حدیث و ترجمۀ آن مشروحا ً بحث خواهیم کرد، و این مطلب را تذکر خواهیم داد
که در این حدیث جای این سؤال هست که آیا عایشه این حدیث را از چه کسی نقل کرده و
آیا گویندۀ حدیث رسول خدا (ص) بوده یا دیگری، زیرا خود عایشه که در هنگام نبوت
رسول خدا (ص) هنوز بدنیا نیامده بود و قاعدتا ً این روایت را از دیگری نقل کرده
است، ولی در اینجا از او نام نبرده…!
مگر اینکه بگویند:
این اجتهاد و نظریۀ خود ایشان بوده که در این باره اظهار کرده اند که در اینصورت
این روایت خود عایشه است و نظریۀ او است که در این باره اظهار داشته و از باب
حجیّت روایت خارج داشته و مانند نظرات دیگر میشود که لابدّ برای امثال بخاری که
کتاب خود را با امثال آن افتتاح و آغاز کرده حجیّت داشته… و بهر صورت پاسخ این
سؤال را باید آنها بدهند!
ولی این مطلب بخوبی
از این حدیث معلوم میشود که میان نزول وحی بر رسول خدا و نزول قرآن فاصلۀ زیادی
وجود داشته و توأم با یکدیگر نبوده و در نهایۀ ابن اثیر در مادۀ «جزء» در ذیل حدیث
«الرؤیا الصالحه جزء من سبعین جزء من النبوه» [13]
آمده است که میگوید:
«و کان فی اول
الامریری الوحی فی المنام ودام کذلک نصف سنة، ثمّ رای الملک فی الیقظة». [14]
و نظیر این گفتار را
سیوطی در کتاب اتقان ذکر کرده. [15]
و بلکه برخی از ایشان
فاصلۀ میان بعثت رسول خدا (ص) و نزول قرآن را چنانچه گفتیم سه سال دانسته و به این
مطلب تصریح کرده اند، که یکی از آنها روایت زیر است که ابن کثیر آنرا صحیح و معتبر
دانسته و آن روایت امام احمدبن حنبل است که بسند خود از شعبی روایت کرده که گوید:
«انّ رسول الله (ص)
نزلت علیه النبوة و هوابن اربعین سنه، فقرن بنبوة اسرافیل ثلاث سنین، فکان یُعلّمه
الکلمه و الشئ ولم ینزل القرآن، فلمّا مضت ثلاث سنین قرن بنوبه جبرئیل، فنزل
القرآن علی لسانه عشرین سنه، عشرا ً بمکة و عشرا ً بالمدینه، فمات و هوابن ثلاث و
ستّین سنه». [16]
و البته ما اکنون در
مقام بحث کیفیت نزول قرآن کریم و نزول دفعی و تدریجی و تاریخ نزول و بحثهای دیگری
که مربوط به نزول قرآن است نیستیم، و اساسا ً آن بحثها از بحث تاریخی ما خارج است،
و مرحوم علامۀ طباطبائی و دیگران در اینباره تحقیق و قلمفرسائی کرده اند که میتوانید
به کتاب المیزان و کتابهای دیگر مراجعه نمائید [18] و
تنها درصدد پاسخگوئی به این استدلال بودیم که بعثت رسول خدا (ص) مقارن با نزول
قرآن نبوده و از این راه نمیتوان تاریخ بعثت رسول خدا (ص) را بدست آورد.
[1]–
بحارالانوار ج 18 ص 271- 381 و سیرة المصطفی ص 103 و الصحیح من السیره ج 1 ص 156 و
سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.
در چند شماره گذشته
مطالبی درباره فطری بودن اصول دین (توحید، نبوت و معاد) بیان شد که در ضمن آن مشخص
گردید: در جهان هستی هر موجودی که از قابلیت تکامل برخوردار باشد، دارای حرکت و
هدفی مشخص است و حرکت که خروج از قوّه به فعلیّت است چنانچه بسوی هدفی معین نباشد،
هرج و مرج پیش خواهد آمد.
حرکت بسوی کمال
انسان که یکی از
موجودات قابل تکامل این عالم است، از این قانون کلّی مستثنی نیست، و از اینرو
چنانچه نمیتوان انسان را فاقد حرکت تکاملی در نظر گرفت، حرکت او را نیز نمیتوان
از هدفی معیّن بیبهره دانست، چه اینکه اگر فاقد حرکت فرض شود، یا باید برای این
باشد که از آغاز دارای جمیع کمالات آفریده شده و یا از قابلیّت کمال بیبهره باشد،
در صورتی که هیچکدام درباره انسان، متصوّر نیست، یعنی نه از اوّل بطور کامل خلق
گردیده و نه کامل شدنش محال میباشد.
بنابراین انسان نیز
مانند دیگر موجودات متحرّک این جهان، موجودی است که پیوسته از نقص به کمال در حرکت
بوده و بین این نقص و کمال او رابطه است، و از این رابطه در قرآن کریم به طریق،
صراط و سبیل الله تعبیر شده است، چنانچه در سوره «نحل» در مورد زنبور عسل نیز از
آن به «سُبل ربّک» تعبیر شده است:
[ذَلَل و ذلول به
معنی آرام و رام بودن است زنبور عسل در طیّ راه خدا و سبیل الله کاملا ً مطیع و
آرام است و چنین نیست که سرکشی و سرپیچی از خود نشان دهد]
اسلام، راهنمای انسان
به سوی کمال است.
راهی هم که انسان را
از قوّه به فعلیّت میرساند، راه خدا است و بنابراین انسان نیز دارای سبیل الله
است، زیرا همانگونه که او با جمیع کمالات، چشم بدنیا نمیگشاید، تکامل او نیز محال
نمیباشد، پس برای تکامل او راهی وجود دارد و چنین نیست که از هر راهی که حرکت
نماید، به مقصدی که کمال است نائل گردد.
انسان مانند یک معدن
و یا بذر گیاه و درختی نیست که تحت تأثیر عوامل طبیعی پس از مدتی تبدیل به فلزی
گرانبها و یا گیاهی سرسبز و درختی تنومند گردد، بلکه موجودی متفکّر و اندیشمند و
آزاد است که کمال او در پرتو همین اندیشه صحیح و انتخاب آزاد و درست او است.
اگر انسان موجودی
متفکّر و انتخابگر است، پس بین او و تکامل، تنها یک رابطه فطری وجود دارد و آن
سبیل الله و اسلام است، زیرا اگر هر دین و مکتبی او را به کمال مطلوبش نائل گرداند
و میان کمال او و تمام آنها رابطه باشد، هرج و مرج پیش خواهد آمد، زیرا ادیان و
مکتبهای مختلف نقیض یکدیگرند و اگر یک مکتب و مکتب نقیض آن هر دو انسان را به کمال
مطلوب برساند، معنایش اینست که در عالم نظم و قانونی حاکم نیست و راهی مشخص برای
تکامل قرار داده نشده است، و انسان از هر راهی که حرکت نماید به مقصد و مقصود میرسد،
در صورتی که انسان همانگونه که ممکن نیست هم تشنۀ آب گوارا باشد و هم تشنه سمّ و
هر دو بتواند عطش او را فرو نشاند، مکتب ها و ادیان نقیض یکدیگر نیز نمیتوانند
کمال او را تأمین نمایند پس طبعا ً بیش از یک دین و مکتب در عالم نخواهد بود که
بین انسان و آن دین و مکتب، رابطه تکاملی وجود داشته باشد و آن اسلام است.
علل پیدایش مکتب ها
علل و عواملی که باعث
پیدایش این ادیان و مکتبهای فراوان و گوناگون در عالم شده است میتوان آنها را در
سه عامل زیر خلاصه کرد:
1-
جهان بینی های مختلف.
2-
کیفیّت استنباط و
برداشت از این جهان بینی ها.
3-
انگیزه های مختلف در
تبیین احکام و قوانین.
برخی جهان بینی ها
متّکی به مبدأ است ولی معاد در آن مطرح نیست، صاحبان اینگونه جهان بینی ها معتقدند
که انسان پس از مرگ تبدیل به مواد طبیعی عالم شده و همه چیز با مردن او پایان مییابد
مانند عقیده مشرکان حجاز در عصر بعثت. و در بعضی جهان بینی ها، نه مبدأ وجود دارد
و نه معاد و پیروان آن ها میگویند: انسان از خاک برخاسته و دوباره خاک میشود و
دیگر هیچ. و در بعضی دیگر مبدأ و معاد بصورتها و اشکال مختلف و گوناگونی مطرح است،
و روشن است که احکام و قوانینی که در این مکتبها تبیین میگردد متناسب و هماهنگ با
جهان بینی خاص آن مکتب خواهد بود، گذشته از اینکه انگیزه ها در نحوه تدوین قانون
نقش دارند. در هر صورت هر جهان بینی و مکتبی، برای خود قوانین و موادی وضع مینماید
که بسود خویش یا گروه و یا کشوری خاص و احیانا ً جامعه بزرگ بشری باشد، و بر فرض
اینکه جهان بینی واحدی هم بر جهان حاکم میبود و به انگیزه واحدی نیز قوانین و
احکام و تبیین و تدوین میشد، کیفیّت استنباط و نحوۀ برداشت و تطبیق مصالح و
مفاسد، خود باعث پیدایش اختلاف میشد، زیرا انسان گاه دچار اشتباه و سهو و نسیان
میشود و در نتیجه، در برداشت و تطبیق اشتباه مینماید و بدین ترتیب است که ادیان
و مکتبها و قوانین مختلف و ضد و نقیض بوجود میآید و از سوئی انسان هم نمیتوند با
تمام اینها رابطه تکاملی داشته باشد، زیرا اختلافات همیشه اختلافات در فروع نیست،
مثلا ً نظیر نماز احتیاط نیست که کسی بگوید میتوان آن را نشسته و یا ایستاده
خواند که جزء امور احتیاطی و فروعات است، بلکه گاه اختلاف در مسائل اصولی و
زیربنائی است که رودر روی هم قرار دارند و از اینرو آنچه انسان را به مرحله کمال
انسانیت میرساند، اسلام است، و تمام انبیا برای رساندن اسلام به جامعه مبعوث شده
اند، و هر کس جز اسلام، دینی را برگزیند پذیرفته نیست« `tBur Æ÷tGö;t uöxî ÄN»n=óM}$# $YYÏ `n=sù @t6ø)ã çm÷YÏB.[2]
عقل که بمثابۀ چراغ است برای ارائه راه تکامل انسان کافی نیست بلکه اسلام که
آورنده اش پیامبران الهی اند راه تکامل و صراط مستقیم است چه اینکه هرگز کسی تنها
با چراغ به مقصد نمیرسد بلکه باید صراط مستقیمی وجود داشته باشد تا بتوان با چراغ
آن را پیمود، البته اگر از این چراغ هم محروم باشد، نمیتواند میان سامری و حضرت
موسی فرق بگذارد و بدام سامری خواهد افتاد.
در آیات مزبور خداوند
متعال پس از اینکه جریان بعثت تعدادی از پیامبران را تبیین میفرماید، در پایان
فلسفه بعثت را به اینصورت بیان مینماید: «لِئَلاّ یَکونُ لَلناسِ عَلی اللهَ حُجّةٌ
بَعدَ الرّسُلِ» و این استدلال برای ضرورت وحی و عدم کفایت عقل است. اگر سلسله
جلیله انبیاء مبعوث نمیشدند، مردم در روز قیامت احتجاج مینمودند که ما را بدون
راهنما در دنیا رها نمودی و ما خود نتوانستیم سبیل الله را تشخیص داده و بپیمائیم
و از اینرو به بیراهه روی و انحراف گرائیدیم. اگر عقل برای هدایت و راهنمائی بشر
کافی بود و اگر فکر و دانش میتوانست مسئولیت راهبری انسان را بعهده گیرد، زمینه
چنین احتجاجی از میان میرفت و چنانچه احتجاج میکردند، خداوند در پاسخ به آنان میفرمود:
شما با وجود علم و عقل نیازی به راهنما نداشتید.
نیاز به پیامبران
ضروری است
بنابراین انسان برای
پیمودن سبیل ربّ و صراط مستقیم نیاز به پیامبران دارد و نیاز به کسی دارد که از
نظر جهان بینی و از نظر برداشت و استنباط و نیز از جهت تطبیق قوانین بر آن جهان
بینی دچار اشتباه و خطا نشود و انگیزههای غیر خدائی در او راه نیابد تا در نتیجه
بتواند بشر را به صراط مستقیم هدایت و رهبری نماید. و این نیاز، ضروری و لازم است.
جهان بینی واقع
گرایانه
در کتاب ارزشمند
«الغارات» که تقریبا ً یک قرن پیش از نهج البلاغه نوشته شده است و بسیاری از خطبه
ها و سخنان حکمت آمیز حضرت امیرمؤمنان (ع)در آن آمده است، جریانی نقل شده است که
میتواند نشانۀ گویائی از یک چنان رهبری که جامعه انسانی به آن نیازمند بوده و
انگیزۀ غیر خدائی در او راه ندارد باشد.
صاحب «الغارات» مینویسد:
زنی بهنگام تقسیم بیت المال بحضور حضرت امیرمؤمنان (ع)برای گرفتن سهمیه خویش،
رسید. وقتی سهم خود را دریافت نمود، متوجه شد که حضرت بین او و دیگر زنان فرقی
نگذاشته است، با ناراحتی به امام عرضه داشت: ای امیرمؤمنان! من زنی از نژاد عرب و
از قبیله شما هستم! چرا بین من و دیگر زنان تفاوت نگذاشتی و به من به اندازه
دیگران از بیت المال دادی؟ حضرت مقداری خاک از زمین برداشته و فرمود: «من بین اجزاء
این خاکها فرقی نمیبینم، همۀ ما از خاک آفریده شده ایم و از این رو بین ما تفاوتی
نیست و اگر امتیازی باشد، ملاک امتیاز چیز دیگری است که آنهم عامل امتیاز در بیت
المال نمیباشد و من در قرآن نگریسته ام و فرقی میان فرزندان اسماعیل با فرزندان
اسحاق ندیده ام با اینکه این دو، از دو نژاد و قبیله و دارای دو زبان مختلف اند».
بدون تردید هنگامی که
جهان بینی و برداشت و استنباط اینگونه واقع گرایانه انجام گیرد، هیچگونه اختلافی پیش
نخواهد آمد ولی تمام مسأله از همین نقطه آغاز میگردد که جهان بینی های غلط و
برداشت های نادرست و یا انگیزه های ناروا در تبیین و تدوین قانون، وسیله اختلاف و
تعدّد مکتبها و ادیان مختلف میشود و هرکدام جمعی از انسانها را طی قرنها بدنبال
خویش کشانده و به گمراهی و ضلالت دچارشان میسازند، و چنانچه میبینیم همه آنهائی
که منشأ این اختلافات شده و یا آنهائی که از ایشان پیروی نموده اند مردمانی عاقل
بوده اند ولی عقل نتوانسته است آنان را به صراط مستقیم و سبیل الله رهنمون گردد و
از پیامبر بینیازشان سازد بویژه هنگامی که جامعه در سطح بسیار پائینی از نظر رشد
و آگاهی علمی قرار گرفته باشد که در آن صورت تبلیغات گمراه گرایانه تأثیر بیشتری
خواهد داشت.
بنابراین عقل برای
رهبری بشر کافی نیست، بلکه پیامبران بایست سبیل الله را به مردم ارائه دهند و مردم
در پرتو چراغ عقل و خرد آن را از راههای انحرافی که شیّادان و منحرفان به انسانها
مینمایانند، تشخیص دهند. انسان هم بطور فطری همین صراط مستقیم را میجوید. ولی
اجمالا ً میداند که مبدأ و معادی وجود دارد امّا چه کند که آن مبدأ از وی راضی
شود و در قیامت روسفید محشور گردد؟ عقل آنرا نمیفهمد، لذا باید پیامبران بیایند و
این مطالب را به او بگویند و گرنه عقل یک سلسله خطوط و اصول کلی را درک مینماید
که در مقام عمل پیاده نمیشود. این است که در آیه شریفه میفرماید: انبیاء آمده
اند تا خداوند حجت بالغه اش را بر مردم تمام نماید و مردم چنین حجتی در برابر
خداوند نداشته باشند.
پس فطری بودن دین از
نظر مقام ثبوت، محرز و مسلّم است، چنانچه از نظر مقام اثبات جای تردید نیست که شکوفائی
فطرت نیاز به راهنمائی پیامبران دارد.
پیش از آنکه بحث را
در این زمینه به پایان ببریم، حدیثی را بعنوان دلیل و شاهدی دیگر بر فطری بودن دین
نقل مینمائیم.
نیاز فطری کودک به
خداوند
مرحوم صدوق «ره» از
صفحه 328 تا صفحه 331 کتاب توحید خویش را اختصاص به روایات فطرت داده است. از جمله
آن روایات، روایتی است که از پیامبراکرم (ص)نقل نموده است که ایشان فرمود:
«لا تَضربُوا اولادَکُم
علی بُکائِهِم فانَّ بُکاءَهُم اربَعَةَ اشْهُر شَهادَةُ انْ لااٍله الا الله و
اربعةَ اشهُرِ الصلوةُ عَلی النَّبی (ص) و اربَعَة اشهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَیهِ»-
فرزندان خردسال خویش را به خاطر گریه کتک نزنید، چه اینکه چهارماه (اول کودکی)
گریه آنان شهادت به توحید است و چهار ماه دیگر صلوات بر رسولخدا (ص)است و چهار ماه
سوّم دعا و طلب مغفرت برای پدر و مادرشان میباشد.
این کودک که هنوز
مهمانی تازه وارد به جهان هستی بحساب میآید و چیزی را نیاموخته و نیندوخته است،
ولی همانگونه که از روایت بر میآید بطور فطری نیاز به مبدأیی که خواستهایش را
تأمین سازد، احساس مینماید امّا نمیداند که آن مبدأ کیست؟ آن کودکی حتی پدر و
مادر خویش را هم که همواره با او در تماس اند نمیشناسد، زیرا عقلا ً ممکن نیست
بتواند نیاز خویش را احساس نماید و برای رفع آن زاری کند ولی در جستجوی کسی است که
قدرت بر این کار دارد لذا گریه او شهادت و گواهی بر احساس فطری وی نسبت به چنان
مبدأ قادری است.
رفته رفته چهار ماه
نخست زندگی را پشت سر گذاشته و وارد چهار ماه دوّم میگردد ولی در این مرحله وجود
پدر و مادر را که با او سخن گفته و با محبّت وی را در آغوش میکشند، احساس مینماید
امّا نمیتواند آنان را از دیگران تشخیص دهد بلکه تنها آنها را بعنوان واسطه های
فیضی که نیازهای او را مرتفع میسازند میشناسد، و باین عنوان به آنان احساس محبت
مینماید، لذا در طی این چهارماه گریه اش صلوات و درود بر پیامبراکرم (ص) که واسطه
اعظم فیض الهی نسبت به بشر است میباشد.
و در چهارماه سوم که
پدر و مادر خویش را میشناسد، گریه او طلب مغفرت و دعا برای آنان است. مرحوم استاد
علامه طباطبائی رحمه الله علیه راجع به این روایت فرموده: این روایت لطیف ترین
روایات باب توحید است که گرایش فطری انسان را به خداوند بروشنی و وضوح نشان میدهد.
«فتنه اهل ردّه* ظهور
حمیّت جاهلیّت* جوّ مساعد برای پرورش عصبیّات* ریزش فتنه ها بمثابه باران در شهود
نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله* فشردگی و جمع اطراف زمین برای آنحضرت و گسترش
حکومت اسلام* دعاء پیغمبر (ص)در رفع عذاب استیصال و استجابت آن* هلاکت بعضی بدست
بعضی دیگر* فتنه از ناحیه مشرق مدینه و طلوع شاخهای شیطان از عراق و نجد* دعاء
شگفت انگیز وقت طواف نزد رکن عراقی* عراق خاستگاه فتنه در طول تاریخ* تکفیر اهل
قبله نخستین بار از عراق بوسیلۀ خوارج، و تلاش امیر المؤمنین (ع)در حفظ اتحاد*
اصالت حرمت خون و مال و عرض مسلم* تحقّق اسلام به شهادتین است* روایات در اعتصام
مسلم و اهمیّت اتحاد* این سلاطین منحوس مایه تفرقهاند* راز عدم توفیق مرحوم سید
جمال* دعاء استنشاق بجای دعاء استنجاء* و راز پیروزی امام امت مدّظله».
کلام شایان دقت آقای
شهرستانی را در ملل و نحل نقل کردیم که گفته بود:«بزرگترین اختلاف حادث شده بین
امت اسلام همانا اختلاف در مسئله امامت و پیشوائی است زیرا برای هیچ اصلی از اصول
دین شمشیری کشیده نشد آنچنان که برای اصل امامت کشیده شد. النهایه در صدر اول و
حضور داشتن اصحاب رسول الله (ص)خداوند متعال به آسانی خاتمه اش داد».
فتنه اهل ردّه
نخستین نکال این
تنازع و اختلاف و بهتر است گفته شود: انحراف و توطئه دشمنان اسلام، جنگهای دولت
نوپای اسلام با اهل ردّه بوده است که عصبیّتها و حمیّتهای جاهلیت دفین در نفوس، در
لوای اختلاف مزبور فرصت ظهور و بروز یافت ولی خیلی زود با اتحاد کلمه دولت و اصحاب
ظاهرا ً به خاموشی گرائید و سرکوب شد، و اما دیری نپائید که با پدیداری جوّ مساعدی
که از زمان عمر آغاز شد یعنی امتزاجات و ارتباطاتی که در اثر فتح بین امت پیروز
مسلمان و امم مغلوبه حادث گردید عصبیّات و حمیّات بالندگی خود را آغاز نمودند،
زیرا امتزاجات در ابعاد وسیع (در تمدّن و نظام اجتماعی، در تناکح و تناسل، در
عقاید دینی، در آراء عقلی و فلسفی، در افسانه ها و اساطیر و غیره) کنترل ناپذیر،
چنین جوّی را طبعا ً بوجود میآورده و مفرّی از آن نبوده است و الزاما ً بدنبال
آن، خلافت بیآلایش خلفاء راشدین، دستخوش بوالهوسیها گردیده و طولی نپائید که به
امویّین «شجره ملعونه» منتقل شد و بطور کلّی آن خلافت مغبوط، رنگ امپراطوری و
سلطنت استبدادی بخود گرفته و «ملک عضوض» چنانکه فریقین نقل کرده اند گردید و
عصبیّات جاهلیت با اضعاف مضاعفه بازگشت نمود! و فتنه های پیاپی همچون باران تند بر
جامعه مسلمین ریزان شد که دورنمای آن را پیمبر اکرم (ص)شهود فرموده و خبر داده
بودند چنانچه در صحیحین از اسامه بن زید نقل شده که گفت:
ریزش فتنه ها بمثابه
باران
«اشرف النبی (ص)علی اُطُمٍ
من آطام المدینه فقال: هل ترون ما أری؟ قالوا: لا، قال: فانّی لأری الفتن تقع خلال
بیوتکم کوقع المطر» در صحیح مسلم «کمواقع القطر»
پیمبر گرامی (ص)اشراف
بقلعه و عمارتی از عمارات مدینه پیدا کرد و فرمودند: من دقیقا ً میبینم فتنه ها
در میان خانه هایتان ریزان بگونۀ ریزش باران است (جزء 24 عمده القاری فی شرح صحیح
البخاری ص 182 و صحیح مسلم جزء 8 ص 168).
هلاکت بعضی بدست بعضی
دیگر
و در روایت ثوبان
آمده: «قال رسول الله علیه و آله و سلّم: ان الله زوی لی الارض فرأیت مشارقها و
مغاربها وان امنّی یبلغ ملکها ما زوی لی منها واعطیت الکنزین الاحمر والابیض وانی
سألت ربّی لامنّی ان لایهلکها بسنةٍ بعامةٍ وان لایسلطوا علیهم عدوا ً من سوی
انفسهم فیستبیح بیضتهم. وانّ ربی قال: یا محمّد انی اذا قضیت قضاءا ً فانّه لایرّد
وانی اعطیت لامتک ان اهلکهم بسنة بعامةٍ و ان لاأسلّط علیهم عدوّا ً من سوی انفسهم
یستبیح بیضتهم ولو اجتمع علیهم من باقطارها او قال من بین اقطارها حتی یکون بعضهم
یهلک بعضا ً و یسبی بعضهم بعضا ً» (صحیح مسلم جزء 8 ص 171).
«پیغمبر اکرم (ص)فرمودند:
خداوند متعال زمین را برایم فشرده و جمع کرد بگونه ای که من هم مشارق و مغارب آن
را دیدم و دانستم که حکومت امت من برآنچه جهتم جمع و فشرده شده استیلاء خواهد یافت
و گنجهای سرخ و سفید بمن اعطاء گردید و من از پروردگارم جهت امتم خواستار شدم که
به عذاب و بلاء فراگیر همگان را هلاک نفرماید و دشمنی از غیر خودشان بر آنان مسلّط
نسازد که مرکز زایندگی و فزایندگی آنها را مباح دانسته و ریشه کن نماید، و
پروردگارم فرمودند: ای محمد قضاء من غیر قابل ردّ است و من به امتّت اعطاء نمودم
که آنان را بعذاب و مصیبت فراگیر هلاک نکنم و دشمنی از غیر خودی بر آنان مسلّط
نسازم که مرکزیّت آنها را بر باد دهد اگرچه همه افراد کرۀ زمین جمع شوند، مگر آنکه
برخی از آنان برخی دیگرشان را هلاک و اسیر کند».
مسلم و بخاری بابی در
صحیحشان افتتاح کرده اند باین عنوان که: «فتنه از ناحیه مشرق، و در صحیح مسلم: از
آنجائی که قرنهای شیطان طلوع میکند» مناسب است که نمونه ای از روایات این باب را
نقل و ترجمه کنیم:
سالم پسر عبدالله بن
عمر از پدرش نقل میکند که پیغمبر اکرم (ص)جنب منبر ایستادند و فرمودند «الفتنه
هیهنا الفتنه هیهنا من حیث یطلع قرن الشیطان اوقال قرن الشمس» (جزء 24 عمده القاری
فی شرح صحیح البخاری و مسلم جزء 8 ص 180 با تفاوتی مختصر).
«جنس فتنه اینجاست!
جنس فتنه اینجاست! از این جایگاه که شاخ شیطان و ناصیه اش طلوع میکند!» بدرالدین
محمودبن احمد عینی صاحب کتاب عمده القاری مزبور، توضیحی دارد که خلاصه آن ترجمه میشود:
«همانا رسول الله (ص)بسوی
مشرق اشارت فرمودند، زیرا اهل آن در آن هنگام کافر بودند، و آن بزرگوار خبر دادند
که فتنه از این ناحیه نشأت میگیرد، و همینطور هم بوده، و این فتنه ها مانند وقعه
جمل و صفّین سپس ظهور خوارج در سرزمین نجد و عراق و جانب مشرق بعد از این بلاد
نشأت یافته است!».
روایت طلوع شمس و
غروبش بین قرنین شیطان در کتب احادیث ما آمده است در صحیح محمدبن مسلم از امام
باقر (ع)است که فرمودند:«یصلی علی الجنازه فی کل ساعه، انّها لیست بصلوه ذات رکوع
و سجود، وانّما یکره الصلوه عند طلوع الشمس و عند غروبها التی فیها الخشوع و
الرکوع و السجود، لانّها تغرب بین قرنی شیطان وتطلع بین قرنی شیطان» وسائل باب 20
از ابواب صلوه جنازه حدیث 2».
«نماز بر میّت هر
ساعتی میشود خواند، زیرا در آن رکوع و سجود نیست و همانا کراهت دارد خواندن نمازی
که در آن رکوع و سجود است هنگام طلوع و غروب آفتاب زیرا طلوع و غروب آن بین قرنین
شیطان است».
و فتوای مشهور بنقل
صاحب جواهر قدّس سرّه براین است که نوافل مبتدئه در این اوقات مکروه است، و امّا
مراد از قرن شیطان چیست؟ اعلام بیاناتی دارند که میشود به آن توضیحات مراجعه نمود
و این مقام مقام نقض و ابرام آن بیانات بلکه نقل آنها نیست.
عراق خاستگاه فتنه در
طول تاریخ
باری غرض از نقل
روایات فوق این است که سرزمین شرق مدینه همانگونه که عینی گفته، فتنه خیز است نه
بطور محدود که ایشان پنداشتند بلکه در طول تاریخ خصوصا ً عراق و بین النهرین، فتنه
خیز و آشوبگر بوده است و مرکز شقاق و نفاق و قساوت و سوءاخلاق بوده است و اعجاب
انگیز است که در برخی از آثار اسلامی آمده است که صاحب شریعت در طواف به تشریع
فرمودند که نزد رکن عراقی این دعا خوانده شود:«اعوذبالله من الشقاق والنفاق و
سوءالاخلاق» انگار که ذکر عراق و یاد آن، خاطره انگیز فتنه ها و آشوبها و دوروئیها
و بدکرداریهای واقع در امتداد تاریخ است، و چون این قطعه خاک، حوزه چشمگیر،
جنایتها و آتش افروزیها و خیانتها با رجال اصلاح و رهبران بزرگ جامعه انسانی است
حتی در کنار رکنی که بنام آن نامیده شده در هنگام طواف از شقاق و نفاق و سوءاخلاق،
باید بخداوند متعال پناه برد و شاخهای شیاطین اغلب از این سرزمین نموّ و بالندگی
یافته و در جهان طلوع نموده است.
این سرزمین بوده که
نخستین بار اهل قبله در آن تکفیر شدند، این خوارج بودند که مسلمان مرتکب گناه را
کافر میدانستند و أسف انگیزتر آنکه هرکس با آنها در این بدعت مخالفت مینموده او
را نیز کافر میشمردند و خون و مالش را حلال میدانستند، بلی این چنین است حال همه
بدعتگزاران که بدعت میگزارند و حتی جهاد دفاعی را حرام و پذیرفتن خواری و ذلت از
استعمار را مباح و احیانا ً واجب میشمرند و هرکس با بدعتشان مخالفت نماید او را
با چماق تکفیر میکوبند و اوصاف خوارج که پیغمبر اکرم فرمود: «یحقّر احدکم صلوته
مع صلوتهم وصیامه مع صیامهم و قراءته مع قراءتهم یقرءون القرآن لایجاوز حناجرهم
یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرّمیه، یقتلون اهل الاسلام و یدعون اهل
الاوثان».
«هر یک از شما نمازش
و روزه اش و قرائت خود را نسبت به نماز و روزه و قرائتشان ناچیز میشمرد، این
خوارج قرآن میخوانند ولی جانشان از آن بیخبر است، و از دین اسلام خارج میشوند
همانگونه که تیر به صید میخورد و از طرف دیگرش خارج میگردد، بت پرستان را میگذارند
ولی با اهل اسلام میجنگند و مسلمان میکشند» تمام این صفات در این بدعتگزاران عصر
ما موجود است باستثنای جرئت و تهوّر آن بدعتگزاران که اینها از آن محرومند.
تلاش امیرالمؤمنین (ع)در
حفظ اتحاد
امیرالمؤمنین (ع)از
جانب رسول الله (ص)مأمور بوده که با این مارقین قتال کند و کثیری از صحابه هم او
را در این جهت یاری کردند، و حتی امام (ع)ابتداء به قتال نفرمودند بلکه بعد از
آنکه آنها خونهای محترم را ریختند و اموال مسلمین را غارت کردند، امام با آنها
کارزار نمودند، و کارشان را زار کردند، و در عین حال با آنها معاملۀ کفار نفرمودند
و سبایا و اموالشان را محکوم برقیّت و غنیمت ننمودند، و این عمل امیرالمؤمنین (ع)باید
اسوه برای یک میلیارد مسلمان عصر حاضر باشد زیرا با آنکه ضلال و شقاق خوارج به نص
و اجماع محرز بوده امیرالمؤمنین با آنان معامله کفار نفرموده و آنها را از اجتماع
مسلمین محسوب میداشته و عملا ً هم در سواد مسلمانان بوده اند، پس طوائف مختلفی از
مسلمین که در مسائلی حق بر آنان مشتبه شده جایز نیست که احدی از طوائف دیگر آنها
را تکفیر کند اگر چه بدعتی در میان آنها دیده شود که بسا تکفیر کننده مبتلا
ببدعتها باشد، باید این اصل روشن دین اسلام را نصب العین قرار داد که اصل اولی
حرمت خون مسلم و مال و عرض او است مگر خلاف آن ثابت شود، رسول الله (ص)در حجه
الوداع فرمودند: «انَّ دماء کم و اموالکم و اعراضکم علیکم حرام کحرمه یومکم هذا».
«خونها و اموال و
اعراضتان بر شما حرام است مانند حرمت امروز» و باز از آن بزرگوار است که فرمودند:
«کل المسلم علی المسلم حرام: دمه و ماله و عرضه».
روشن است که اسلام
موجب اعتصام خون و مال و عرض، اقرار به شهادتین است تا چه رسد به آنکه عامل به
فروع هم باشد و ایضا ً از آن بزرگوار است «من صلّی صلوتنا واستقبل قبلتنا واکل
ذبیحتنا فهو المسلم له ذمه الله و رسوله»: «کسی که نماز ما را به جا میآورد و رو
به قبله ما میایستد و ذبیحه ما را میخورد او مسلمان است. برای او پیمان اعتصام
خدا و رسولش ثابت است» و فرمودند: «اذا قال المسلم لاخیه یا کافر فقد باء بها
احدهما»: «کسی که به برادر مسلم خویش بگوید: یا کافر مآل کار یکی از آن دو به خصلت
کفر است».
تحقق اسلام به
شهادتین
در ذیل آیه «ولا
تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا ً» (نساء 94) شیعه و سنی نقل کرده اند که
در سریّه ای از سرایا چوپانی در پای کوهی به اسامه سلام گفت و شهادتین را اداء کرد
ولی اسامه او را کشت بعد از آنکه پیامبر اکرم خبردار شدند سخت بر وی گران آمد و
فرمودند، ای اسامه بعد از آنکه لا اله الله گفت او را کشتی؟! و این توبیخ را تکرار
نمودند و آیه مزبور نازل شد.
ملاحظه میکنید که
ذمّه اعتصام و اتحاد اسلام به این گستردگی است که همه اقشار مسلمانان را با همه
اختلافشان در اصول و فروع زیر پوشش «امت مسلمه» میگیرد و میتواند امتی بسازد که
پرچم توحید را در همه اقطار زمین برافرازند و انسانها را از چنگال بهیمیت استعمار
نجات بخشند، ولی لعن الله الجهاله و الحماقه و نابود باد تفرقه و تفرقه انداز.
این بیماری تفرقه و
تنازع است که شدّت و رعب را از جامعه مسلمین برده و فشل و عجز را جایگزین آن ساخته
است، و ریشه این تفرقه و تنازع همین رؤساء دست نشانده های اجانب هستند که در تشدید
تفرقه و تنازع میکوشند چون بقاء ریاست و سلطنتشان وابسته به وجود تفرقه است،
اولین راه ایجاد اتحاد و بازگشت ارتباط میان اقشار مسلمین سرنگون نمودن این تفرقه
اندازهای بنام سلاطین و رؤساء مسلمین است.
راز عدم توفیق مرحوم
سید جمال
ظاهرا ً علت توفیق
نیافتن مرحوم سید جمال در ایجاد اتحاد بین طوائف مختلف مسلمانان جهان هم همین بوده
که آن مصلح بزرگ خوش نیت میخواست به وسیله ریشه اساسی تفرقه و فساد یعنی سلاطین و
وعاظ السلاطین، صلاح و وحدت در میان مسلمین ایجاد کند، و با دست این کژ اعتقادها و
زشت کردارها، استقامت اعتقاد و اصلاح کردار را به جامعه مسلمین باز گرداند!
«و کیف استواء الظل
والعود اعوج!».
و حقیقتا ً جای شگفتی
است که مرحوم سید با آنهمه ژرف اندیشی و دقت نظر و اصابت رأی چگونه در تشخیص
سرچشمه قدرت اجتماعی اشتباه کردند، و منابع دردزای امت یعنی سلاطین و وعاظشان را
مرکز دردزا پنداشتند! منابع قدرت الهی همین اقشار مردمند، و قدرت را خداوند متعال
در آستین جماعت نهفته است و رسول الله (ص)فرمودند: «علیکم بالجماعه فانّ یدالله
علی الجماعه» «همراه و ملتزم جماعت باشید که دست خدا- که فوق دستها است- پشتوانه
جماعت است» و فرمودند: «الشیطان مع الواحد و هو من الاثنین ابعد»: «هنگام مقایسه
شیطان به یک نفر و دو نفر، از دونفر دورتر است» و فرمودند: «الشیطان ذئب الانسان
کذئب الغنم، والذئب انّما یأخذ القاصیه و النائیه من الغنم» «شیطان گرگ انسان است
همانگونه که برای گوسفندان گرگ است، و گرگ همانا گوسفندی را میرباید که از گله و
مجموعه دور افتاده است» و امیرالمؤمنین (ع)در ضمن فرمان بمالک اشتر علیه الرحمه میفرماید:«و
انّما عماد الدين و جماع المسلمين و العدة للاعداء، العامة من الامة فلیکن صغوک
لهم و میلک معهم»: همانا پشتیبان دین، و مرکز توان مسلمین و نیروی مستعد و آماده
در مقابل دشمنان، اقشار مردم و عامه از امتند، پس باید شنوای خواسته آنان باشی و
گرایشت با آنها باشد.
اقشار مردم و عامه از
امت را که مرکز قدرتند فراموش کردن و برای اصلاح و اتحاد به دنبال خاصّه غرق در
فساد و رؤساء عفونت زا رفتن، مثل آن مؤمنی است که با کمال خوش نیتی، دعاء استنشاق
را: «اللهم ارحنی رائحه الجنه» در هنگام استنجاء بجای دعاء استنجاء «اللهم امط عنّي
الاذی» میخوانده است:
آن یکی در وقت
استنجاء بگفت که مرا با بوی جنّت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد
آورده ای لیک سوراخ دعا گم کرده ای
کی از این جا بوی خلد
آید ترا بو زموضع جو اگر باید ترا
و راز پیروزی امام
امت مدظله هم همین بوده که دعاء استنجاء را کنار مراکز خاصه عفونت زا میخوانده، و
اللهم امط عنی الاذی میگفته و فریاد میزد که: «شاه باید برود» و امر فرمودند که
همه بگویند «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه» که عبارة اخرای همان اًمط عنّی
الاذی است.
و از طرف دیگر دعاء
استنشاق: «اللهم أرحنی رائحه الجنه» را کنار منابع توان امت یعنی اقشار مردم قرائت
میکردند، که بوی عبیرآمیز بهشت اتحاد و برادری از جنات الفردوس حزب الله وزیدن
گرفت و شمیم ایمان فزای عمار و بلال و یاسر و سمیّه و زینب… شام قلوب را نوازش
گر شد.
(پسرم!) با بیاعتنائی
از مردم روی مگردان و با حالت خوشحالی فراوان بر زمین راه مرو که خداوند، انسان
متکبر و مغرور را دوست ندارد.
در راه رفتن معتدل و
میانه رو باش و از آهنگ صدا و فریادت بکاه که زشت ترین صداها، صدای خزان است.
میانه روی در راه
رفتن
در آیات شریفه فوق به
چند وصیت دیگر از وصایای دهگانه لقمان اشاره شده است که از آنجمله این است که:«ولا
تمش فی الأرض مرحا ً» اگر ما بخواهیم بصورت ظاهر و باصطلاح، تحت اللفظی آن را معنی
نمائیم، معنی آیه چنین میشود: در روی زمین با خوشحالی بیاندازه راه مرو، ولی آیا
راه رفتن در چنین حالتی خلاف شرع خواهد بود؟
چه بسا انسان در اثر
پیش آمد خیری، آنچنان خوشحال میشود که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد، مثلا ً
تاجری در معامله ای سودی رضایتبخش برده و یا خانواده ای مسافر عزیزش از سفر بازگشته
و یا خبر فتح و پیروزی از جبهه بمردم رسیده است، در چنین حالاتی بطور طبیعی
خوشحالی فراوانی به افراد دست میدهد، آیا از حرکت و راه رفتن در این حالت نهی شده
است؟
و یا منظور، شادی فوق
العاده ای است که نعوذبالله به کسی در اثر انجام گناه و کاری زشت دست دهد؟ ولی
ظاهرا ً هیچ یک از این دو منظور نیست، بلکه احتمال میرود که «مشی» در اینجا به
معنی روش و رفتار باشد نه بعمنی راه رفتن معمولی، و «مرح» که با سه واژه دیگر عربی
که «اشر و فرح و بطر» میباشد هم معنا است و به معنی تجاوز از حدّی تعیین شده است.
بنابراین معنی آیه
چنین میشود که انسان در خط و مشی زندگی باید از حد متعارف و مشخّصی که اسلام
مقرّر فرموده است تجاوز ننماید و برنامه زندگی خود را از جهت درآمد و مصرف با
دستورات اسلام هماهنگ و منطبق سازد، این معنا در آیه بعد بطور روشن تر بیان گردیده
است.
محاسبه در زندگی
هر یک از ما بایست،
همواره این محاسبه را در زندگی خویش با کمال دقت داشته باشیم که آیا از حد اعتدال
و متعارف تجاوز نموده ایم یا خیر؟ چه اینکه گاه زندگی در نتیجه پرداختن به
تشریفات، از این حد میگذرد و سر از اسراف و تبذیری بیرون میآورد که خداوند متعال
فرموده است «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» اسرافگران براداران شیطانند.
البته ممکن است ما در
اثر عادت باینگونه زندگی واقعا ً متوجه چنین مسأله ای نشویم، بخصوص اگر در محیطی
بسر بریم که دیگران نیز زندگیشان تقریبا ً در سطح زندگی ما باشد، ولی اگر برای
یکبار سفری به نقاط دور افتاده و محروم کشور مانند سیستان و بلوچستان و بعضی از
روستاهای آذربایجان شرقی و غربی بنمائیم و از نزدک با وضعیّت آنان آشنا شویم،
آنگاه منصفانه تر خواهیم توانست به ارزیابی زندگی خویش پرداخته و در باره آن به
قضاوت نشینیم.
اگر زندگی از حد
اعتدال بالا رفت، احساس برتری و خود بزرگ بینی نسبت به طبقات مستضعف، خودبخود در
انسان بوجود میآید. این همان حالتی است که در آیه شریفه بیان نموده که خداوند هیچ
متکبر و فخرفروشی را دوست ندارد و لقمان به فرزندش توصیه مینماید که زندگی را در
حد اعتدال نگه دارد تا به چنین حالتی دچار نگردیده و در نتیجه مبغوض پروردگار واقع
نشود.
میانه روی در تمام
کارها
منظور از میانه روی و
اقتصاد، میانه روی در تمام کارها است. علمای اخلاق میگویند: انسان باید از نظر
اخلاقی و از جنبه علمی هر دو در حد اعتدال باشد، مثلا ً سخاوت صفتی است که حالت
میانه روی در انفاق را در بر میگیرد، اگر از این حد گذشته و فراتر رود یا سر از
اسراف درآورده و یا به نقطه مقابل آن که بخل است منتهی میگردد. یکی از معصومین (ع)برای
اینکه میانه روی در انفاق را برای اصحاب خود مجسم سازد، روزی کفی شن از زمین
برداشت و انگشتان را بطوری از هم گشود که چیزی در دست او باقی نماند و فرمود این
اسراف است، کفی شن برداشت و دست را آنچنان نگه داشت که چیزی از آن نریزد و سپس
فرمود: این بخل است و برای سوّمین بار که مشتی دیگر شن از زمین گرفت دست را در
حالتی نگاه داشت که مقداری از آن ریخت و مقدار دیگر باقی ماند و فرمود در زندگی نه
آنچنان بذل نما که خود بگدائی افتی و نه آنقدر از انفاق خودداری نما که بهیچ کس
کمک نکنی بلکه میانه رو باش.
علمای اخلاق صفت
شجاعت را از اوصاف معتدل شمرده اند و اگر از این حالت اعتدال بگذرد یا به تهوّر و
بیباکی تبدیل میشود و یا به ترس وجبن خواهد رسید، بعضی افراد آنچنان بیباکند که
بقول معروف خود را بهر آب و آتشی میزنند و برخی آنقدر ترسو و بزدل که از گربه هم
وحشت دارند و روشن است که این دو حالت غیر طبیعی بوده و مذموم و نکوهیده است، و
لقمان در این بخش از وصیّت خویش فرزندش را به میانهروی و اعتدال در این اوصاف نیز
توصیه مینماید، چنانچه در زندگی، او را از اسراف و بخل که برخلاف اقتصاد و میانه
روی است بر حذر میدارد.
ادب در گفتار
فرزندم! در هنگام
مکالمه و سخن فریاد مکن، یعنی در گفتار ادب را بطور کامل مراعات نما و چنین نباشد
که وقتی دلیلی برای درستی سخن خویش نداری با فریاد نظرات را بر دیگران تحمیل نمائی
چنانچه بعضی چهارپایان گاه بیجهت بفریاد میآیند و زشت ترین صداها، فریاد آنها
است.
آیا ندیدی که خداوند
آنچه را که در آسمانها و در زمین است مسخر شما نموده است.
قرآن کریم پس از نقل وصایای لقمان به بیان مطلبی دیگر میپردازد و انسان را
متوجه نعمتهای متنوّع الهی مینماید. البته اگر زمان نزول آیه در نظر گرفته شود،
باید خطاب آیه، تنها متوجّه مشرکان زمان پیامبر (ص)باشد، ولی محققین علم اصول گفته
اند: خطابهای قرآن جز در موردی که دلیلی خاص وجود داشته باشد، اختصاص به مخاطبین
زمان نزول نداشته و عمومیت دارد. زیرا قرآن مربوط به تمام انسانهائی است که در هر
نقطه ای از زمین و زمان بسر میبرند و گوینده و مخاطب آن، آفریده انسان است که همه
جا و همه گاه حاضر و ناظر است.
تسخیر موجودات
بنابراین «الم تروا…» خطاب به جمیع بشر است و به همگان میگوید: آیا ندیده
اید که خداوند انواع موجوداتی را که در آسمانها و در زمین است بمنظور بهره برداری
و استفاده شما، مسخّر شما ساخته تا در مسیر منفعت شما قرار گیرند.
«تسخیر» تحت اراده و سلطه قرار گرفتن چیزی است. پس وقتی گفته میشود که حیوانی
مسخّر شما است یعنی بر او سلطه داشته و میتوانید از آن استفاده نمائید.
بنابراین، این قسم از
موجودات به اراده و مشیّت ذات اقدس پروردگار در گردشند و تسخیر آنها برای انسان به
این معنا است که در خدمت او قرار دارند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ماه و خورشید
به حرکت خویش- بخواست خداوند- ادامه میدهند و پدید آمدن شب و روز بمیل و اراده ما
نیست ولی تمام اینها در جهت منفعت ما واقع شده اند، و این حرکت بسود ما است، چه
اینکه اگر زمین بطور ثابت در نقطه ای معیّن از فضا واقع شده باشد، آن قسمتی که بجانب
خورشید است بکوره ای گداخته تبدیل خواهد شد و قسمت دیگر آن سرد و یخ زده باقی
خواهد ماند و در نتیجه هیچ جای آن برای حیات و زندگی موجودات مناسب نخواهد بود، و
بدین ترتیب میبینیم که چگونه خورشید باراده پروردگار و بنفع ما در حرکت است و
مجموعه ساکنین کره زمین از آن بهره برداری مینمایند.
بنابراین در سوره
مبارکه لقمان که میفرماید: «الم تروا ان الله سخّر لکم ما فی السموات و ما فی
الأرض…» هر دو نوع تسخیر را شامل میگردد، چه اینکه بعضی از این موجودات مانند
کشتی و برخی از چهارپایان تحت تسخیر ارادی انسان واقع اند و بعضی دیگر فقط تحت
تسخیر تکوینی خداوند میباشند، مانند اجرام آسمانی و پاره ای از موجودات زمینی. پس
هر دو قسم تسخیر در این آیه بیان شده است ولی از آنجا که هر دو در جهت منافع انسان
است با «لام» منفعت در «لکم» استعمال شده است و به گفته شاعر:
ابر و باد و مه و
خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
گسترش در نعمت ها
«واسبغ علیکم نعمه
ظاهره و باطنه»
اسباغ به معنی توسعه
و گسترش و فراوانی است. خداوند نعمت های گوناگون ظاهری و باطنی را برای شما گسترش
داده و برای شما وسعت در نعمت قائل شده است. و این نعمت ها دو گونه اند: نعمت های
ظاهری و نعمت های باطنی. نعمت های ظاهری نعمت هائی هستند که انسان با حواس ظاهری
خویش، از قبیل چشم و گوش و دیگر حواس پنجگانه آنها را درک و از آنها بهره میگیرد،
و انسان بخشی از موجودات جهان را بوسیله این حواس پنجگانه درک میکند که عبارت اند
از: دیدنیها، شنیدنیها، بوئیدنیها، لمس شدنیها و چشیدنیها که مجموعا ً نعمت های
ظاهری را تشکیل میدهند.
ولی نعمت های باطنی
با این حواس درک نمیشوند بلکه با نیروی فکر و اندیشه به آنها پی برده میشود، که
عبارت اند از قوّه حافظه، قوّۀ متخیله، قوّه واهمه، قوّۀ عاقله و بدین ترتیب میبینیم
که نیروی مغزی انسان هم دارای قوای مختلفی است. ارسطو در این زمینه میگوید: بدان
که آدمی را قوه ای است درّاکه که در وی منقش گردد صور اشیاء، چنانچه در آینه. علم
و دانش و فرشتگانی که کتابهای آسمانی و برنامههای هدایت بشر را از جانب خداوند به
پیامبران نازل مینمایند و ملائکه الله که انسان ها را از شر شیاطین حفظ میکنند و
مأموران اداره این جهانند، همه از جمله نعمت های باطنی شمرده میشوند که با قوای
ظاهر درک نمیشوند ولی با قوای باطنی وجودشان احساس میشود. خداوند متعال با این
جمله کوتاه «واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» به تمام این نعمت ها اشاره فرموده
است یعنی هر نعمتی را که اندیشه و فکر بشر میتواند به آن پی ببرد، در این آیه
آمده است.
انواع نعمتها
ما اگر بخواهیم تمام
نعمت های الهی را، تحت چند عنوان کلّی بیان نمائیم میتوانیم آنها را در پنج عنوان
کلی زیر خلاصه نمائیم البته هریک از آنها نیز دارای اقسامی است.
1-
نعمت وجود که خداوند
به ما ارزانی داشته است و والاترین نعمت ها است و تمام نعمت ها متفرّع بر آن است،
چه اینکه تا انسانی وجود پیدا ننماید، استفاده از دیگر نعمت ها برای او نامفهوم
خواهد بود. بنابراین، نخستین نعمتی که به برکت آن میتوان از بقیه نعمت های الهی
برخوردار شد این است که خداوند به انسان نعمت وجود بخشیده و جامۀ هستی را بر او
آراسته است.
2-
نعمت عقل: عقل و خرد
وسیله امتیاز و مشخّص شدن انسان از دیگر موجودات زنده است. حیوانات از این نعمت بیبهره
اند و بهمین دلیل از بعضی نعم الهی محرومند. عقل یعنی وسیله درک مطالب کلی و
دریافت برنامه های الهی، و ایجاد تمدن و فرهنگ بشری و تکامل انسان و نزدیکی او
بخداوند، و از اینرو بعد از نعمت وجود، بالاترین نعمت بحساب میآید و لذا در قرآن
و روایات روی آن تکیه زیادی شده است.
3-
نعمت هائی که وسیله
رشد و تکامل جسم انسان به شمار میروند: چه اینکه انسان موجودی است مرکّب از جسم و
روح و از هر دو جنبه نیاز به رشد و تکامل دارد مانند خوردنی ها، آشامیدنیها،
بوئیدنیها، نور، هوا، دریا، صحرا، ماه و خورشید و بسیاری از موجودات این عالم که
برای بقاء و تکامل جسم انسان آفریده شده اند.
4-
نعمت هائی که وسیله
رشد و تکامل روح اند: روح انسان توانائی و استعداد تکاملش، از جسم، بمراتب بیشتر و
بلکه قابل مقایسه نیست و بجائی میرسد که حتی جبرئیل امین در برابرش مینشیند و از
او استفاده مینماید، ولی از نظر جسم تا حدّی میتواند تکامل پیدا نماید. انسان
بوسیله تربیت و تکامل روح به مقام خلیفه اللّهی میرسد و مانند علی بن ابی طالب میشود
که درباره اش طیّ قرنها کتاب ها مینویسند ولی هنوز بدرک گوشه ای از عظمت او نائل
نشده اند.
خداوند برای رشد و
تعالی روح بشر وسائلی قرار داده است که از آنجمله دین و بعثت پیامبران میباشد.
پیامبران آمده اند تا بوسیله برنامه های آسمانی و تعلیمات الهی، روح انسان را به
کمال مطلوب برسانند و او را بمقام واقعی انسان ارتقاء دهند. روزه و نماز از همین
برنامه های انسان سازی است که روح را از آلودگیهای گناه تطهیر نموده و به او صفا و
معنویت میبخشد، و دیگر عبادت ها نیز هر یک به نوبه خویش در سازندگی انسان و تکامل
روح، از نقش مهمّی برخوردارند.
5-
نعمت های اخروی:
انسان پس از گذراندن دوره زندگی و استفاده از نعمت های بیشمار دنیا، دار فانی را
وداع گفته و بجهان دیگر وارد میگردد در آنجا نیز از نعمت های گوناگونی که خداوند
برای بندگان خوب و مؤمن، آفریده است بهره مند میشود.
بنابراین میتوان،
بدین ترتیب، بطور فهرست گونه با عناوین کلّی نعمت های الهی آشنا شد و آیه شریفه که
میفرماید:«واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» اشاره به تمام این نعمت ها دارد.
«و من الناس من یجادل
فی الله بغیر علم و لاهدی ولا کتاب منیر»
آیا بشر با این همه
نعمت هائی که تمام فضای زندگی او را پر نموده و حتی از شمارش آنها عاجز و ناتوان
است، بخشنده آنها را میشناسد؟ آیا خدائی را که موجودات آسمان و زمین را تحت سلطه
و تسخیر او قرار داده است قبول دارد و یا اینکه با دلائلی پوچ و بیپایه به انکار
او میپردازد؟
گاهی خالق انسان از
بعضی آفریده های ناسپاس خویش گلایه دارد، در سوره نوح میفرماید «$¨B ö/ä3s9 w tbqã_ös? ¬! #Y$s%ur چرا خدا را به عظمت و وقار یاد نمینمائید؟ در
اینجا نیز میفرماید: بعضی از مردم اند که بدون مایۀ علمی و برخورداری از هدایت و
کتابی روشن، درباره خدا به مجادله میپردازند و لجوجانه وجود او را انکار میکنند.
چنانچه بعضی از مادّی
گرایان به این دلیل که چون بوجود او در لابراتوارها و یا بوسیله تلسکوب های
نیرومند خویش پی نبرده اند، از اعتقاد به خداوند سرباز میزنند. خداوند در این بخش
از آیه، به منطق سست و ضعیف این گونه از کافران اشاره مینماید، که با وجود
برخورداری از اینهمه نعمت های زمینی و آسمانی او عقل و خرد خویش را بمنظور شناخت
بخشنده آنها به کار نمیگیرند و در مقابل به دلائل بیاساس دلخوش مینمایند. در
مقابل به دلائل بیاساس دلخوش مینمایند.
«التّودُّد إلی النّاسِ نِصفُ العَقل و الَّرفْقُ نِصفُ المَعیشةِ وَ ما عالَ
امروُفی أقتصادٍ».
(بحار جلد 68 ص 349)
مهربانی کردن با مردم نیمی از خرد است و ساده زیستن نیمی از زندگی است و با
میانه روی انسان به تنگدستی دچار نخواهد شد.
* امیر مؤمنان (ع):
«سئل (ع)عَن قَولِهِ تَعالی «فَلنُحیینَّهُ حَیوةً طَیبةً»، فقال: هیَ القَناعةُ».
(نهج البلاغه- قصار الحکم- 221)
از امام (ع)درباره سخن خداوند متعال که: به بنده صالح و نیکوکار زندگانی
پاکیزه و نیکوئی دهیم، سؤال شد. حضرت فرمود: منظور از آن زندگی نیکو، زندگی با
قناعت است.
میانه روی (در مصارف زندگی) را خدای عزوجلّ دوست دارد و اسراف را دشمن، حتی
دور انداختن هسته خرما چرا که شاید برای چیزی بکار آید و همچنین دور ریختن زیادی
آب اسراف است.
* امام صادق (ع):
«ضَمِنْتُ لِمَن اقْتَصَد أن لایَفْتَقِر».
(خصال- جلد 1- ص 8)
کسی که میانه روی را پیشه سازد، ضمانت مینمایم که فقیر نگردد.
* امام صادق (ع):
«أربعه لایُستَجابُ لَهُم دُعاء:… و رَجُلٌ کانَ لَهُ مالٌ فافْسده فَیَقُول:
یا ربَّ ارزُقنی فیقول لهُ: ألَم آمْرُکَ بِالاقتَصاد».
(بحار- جلد 68- ص 344)
چهار دسته اند که دعایشان به اجابت نمیرسد: … (و از آن جمله) مردی که دارای
مالی بوده و آن را بهدر داده و به خداوند عرض نماید: خداوندا مرا روزی ده! خداوند
به او فرماید: آیا دستور میانه روی به تو ندادم؟!
ألا بِأبِی و أمِی هم مِن عِدَّةٍ أَسمآؤُ هُم فی السَمآء معروفةٌ، وَ فِی الأرضِ
مَجهولةٌ، الافَتَوقَعوا ما یکون مِن إِدبار أمورِکُم، و أِنقطاعِ وُصَلِکُم، و
استعمالِ صِغارِکُم،
درسهائی از نهج البلاغه
موضوع بحث، تفسیر خطبه 187 نهج البلاغه با شرح محمدعبده و یا خطبه 229، با شرح
فیض الاسلام میباشد.
«و من خطبه له (ع)تختصّ بذکر الملاحم»
از خطبه های حضرت امیر (ع) که مخصوص است به یادآوری ملاحم
فتنه های بزرگ
ملاحم، جمع ملحمه است بمعنای فتنه های بزرگ. شاید به این دلیل، فتنه های بزرگ
به آن میگویند که در فتنهها و آشوب های بزرگ، مردم به ستیز و جنگ با هم برمیخیزند
و از این روی، گوشت با گوشت برخورد میکند. و معنای تحت اللفظی ملحمه هم، محل
برخورد گوشت ها با همدیگر است زیرا ملحمه اسم مکان است. در هر صورت، عرب فتنه ها و
آشوبهای بزرگ را ملحمه مینامد.
حضرت در این خطبه از فتنه های بزرگی که در آینده پیش خواهد آمد و مردم با آنها
مواجه خواهند شد، خبر میدهد. در پیش بینی آینده و خبر از حوادث و رویدادها دادن،
یا آن شخصی که از آینده خبر میدهد، علم غیب دارد و یا اینکه وقایع را ملاحظه و
بررسی کرده و با تیزبینی خود و خبره بودن در شرایط اجتماعی و سیاسی و با توجه به
روحیّه افراد، میتواند آیندۀ سیاسی اجتماعی آنها را پیش بینی کند چرا که نظام عالم،
نظام علّت و معلول است و نظام اجتماعی بشر هم نظام علّی و معلولی است، پس با بررسی
اوضاع حاضر اجتماعی، ممکن است، شخص خبیر به آن اوضاع، از آنچه بر سر مردم در آینده
میآید، تا اندازه ای مطّلع شود.
پیش بینی حوادث
در هر صورت، حضرت امیر (ع) بیگمان هم مسائل اجتماعی و روحیّه افراد را خوب
درک میکرد و هم از علم غیب برخوردار بود. البتّه علم غیب همانگونه که در آیۀ 56
از سورۀ نمل آمده است، مخصوص خداست، میفرماید:«قل لایعلم من فی السموات والارض
الغیب الا الله» و همچنین در آیه 59 سوره انعام میفرماید:«وعنده مفاتح الغیب
لایعلمها الاّهو»- و نزد خدا است کلیدهای غیب و جز او کسی آنها را ندارد. ولی
مقداری از علم غیب را خداوند به پیامبرش تعلیم کرده و پیامبر اکرم (ص) نیز به حضرت
علی (ع)تعلیم داده است. پس کسی اوّلا ً و بالذّات از علم غیب خبر ندارد چرا که
مختصّ خداوند است ولی اگر خداوند بخواهد مقداری از علم غیب را به پیامبرش تعلیم میدهد
که داده است و پیامبر هم به حضرت امیر (ع)تعلیم داده است و لذا در موارد زیادی از
خطبه ها و روایتهای حضرت مشاهده میکنیم که از آینده خبر میدهد، چه آینده ای
نزدیک و چه آینده ای دور که بدون شک آیندۀ دور نمیتواند معلول شرایط اجتماعی آن
زمان باشد. و همچنین دیگر امامان معصوم از مغیبّات خبر داده اند و در کتابها محفوظ
است.
«ألابأبی و أمّی، هم من عدّه اسماؤهم فی السّماء معروفه وفی الارض مجهوله»
آگاه باشید! پدر و مادرم فدای آنها باد (که در آینده میآیند) و نامهایشان در
آسمانها (و برای فرشتگان) شناخته شده است ولی در زمین نشناخته و مجهول است.
«بابی وامی» در کلام عرب زیاد آمده است و معنایش «فدای آنها باد پدر و مادرم»
میباشد که در اینجا یا فعل «فدیتُ» محذوف است و یا اسم مفعول «مفدیّ» و در صورت
اول معنای جمله چنین میشود: پدر و مادرم را فدای آنها کردم و در صورت دوم: پدر و
مادرم فدای آنها باد.
هم: مبتدای مؤخر است. بابی وامی: خبر مقدم که متعلق است به «مفدیّ» محذوف گویا
ترکیب جمله چنین میشود: «هم مفدیّون بأبی و أمی»- آنها محفوظ باشند و پدر و مادرم
فدایشان شوند.
آنها چه کسانی هستند که حضرت، پدر و مادرش را فدای آنها میکند؟
من عده: ممکن است «من» تبعیضیّه و ممکن است بیانیّه باشد. ابن ابی الحدید
معتزلی میگوید: شیعه امامیه معتقدند مراد حضرت از این اشخاص، یازده امامی هستند
که پس از حضرت میآیند، و ممکن است مراد «ابدال» باشند که شخصیتهای والائی هستند و
واسطه های فیض میباشند.
در هر صورت، حضرت میفرماید: پدر و مادرم فدای آنها باد که در آینده میآیند و
شخصیت آنان نزد کروبیّین و فرشتگان معروف و شناخته شده است ولی متأسفانه مردم دنیا
قدر آنها را نمیدانند و لذا در دنیا مجهول و شناخته نشده اند. و یا از این جهت،
در دنیا شناخته نشده اند که هنوز به دنیا نیامده اند و در آینده خواهند آمد.
ابن ابی الحدید میگوید: مبنای سیدرضی «ره» بر این بوده که قسمتهائی از خطبه
های حضرت امیر (ع)را نقل میکرده است و در این خطبه نیز، قسمت اوّل خطبه در نهج
البلاغه نقل نشده و بنا بقول ایشان، آن فراز از خطبه که قبل از این فراز آمده است،
مربوط میشده به مطالبی که حضرت درباره شیعیان فرموده است.
بنابراین قول، این احتمال تقویت میشود که مقصود حضرت، همان یازده امام معصوم
باشد که ائمه شیعیان میباشند. و بدون شک با اینکه عترت پیامبر بودند و پیامبر
اکرم (ص)بارها دربارۀ آنها وصیت و سفارش فرموده بود، معذلک مردم زمین قدر و
موقعیتشان را درک نکردند و آنها را نشناختند.
در روایت معتبری که شیعه و سنی نقل کرده اند و به تواتر رسیده است، پیامبر (ص)میفرماید
بدین مضمون: «انی اوشک ادّعی فأجیب و انی تارک فیکم الثقلین ان تمسکتم بهما لن
تضلّوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی»- نزدیک است که دعوت حق را لبیک گویم و همانا
در میان شما دو چیز سنگین و ارزش دار باقی میگذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم
که اگر به این دو تمسّک جوئید، هرگز گمراه نخواهید شد. و با اینکه این سفارش را
کرارا ً از حضرت شنیده بودند، معذلک سیاستهای بنی امیه و بنی عباس که بزور بر مسند
صدارت مسلمین تکیه زده بودند، چنین اقتضا میکرد که عترت پیامبر را کنار بزنند و
متأسفانه بجز افراد معدودی، حتی برای فراگیری احکام الهی نیز به عترت پیامبر
مراجعه نمیکردند. زهی تأسف!!
«ألا فتوقعوا مایکون من ادبار امورکم»
هان! منتظر پیش آمدهائی باشید که زندگیتان را آشفته سازد و موقعیت هایتان به
شما پشت کند.
از بین رفتن وحدت
این امامان بزرگواری که پس از این میآیند، چون قدرشان مجهول است، لذا قدرت
بدست عدّه ای نااهل میافتد که با ائمه حق سروکاری نخواهند داشت، و آنوقت مردمی که
مقیّد به حق و حقیقت اند بیچاره و بدبخت میشوند و دنیا از آنها روی برمیگرداند.
گویا حضرت میخواهد بفرماید: امروز که من رهبر و پیشوای شمایم، شما دارای موقعیّت
اجتماعی خوبی هستید ولی در اثر پیدایش تفرقه و اختلاف میان شما و گسسته شدن پیوند
وحدت و اخوتتان، قدرت از دست شما گرفته خواهد شد و بدست افرادی مانند معاویه و
یزید و دیگر غاصبان خلافت خواهد افتاد، و آنگاه است که ریاست و قدرت از شما گرفته
میشود و به شما پشت میکند و زندگیتان آشفته میشود.
«وانقطاع وصلکم»
همبستگی و انسجام شما گسسته میشود
آری! امروز که شما دارای چنین محور وحدت و هماهنگی هستید، مانند ماهی که در آب
است و خبر از بیآبی ندارد، قدر رهبرتان را نمیشناسید و نسبت به او بیتفاوت
هستید، فردا که یک پلیدی مانند ابن ملجم، رهبر شما را به شهادت برساند، محور و
حافظ وحدت از دست شما میرود و آنگاه قدرت به دست دشمنان میافتد و دیگر راه چاره
ای جز صبر و یا سازش نخواهید داشت.
بیگمان پیروزی در هر جبهه ای ملول هماهنگی و انسجام افراد ملّت است، و همواره
همبستگی و هماهنگی نیاز به محوری دارد که حافظ این وحدت و هماهنگی باشد. مگر وحدت
کلمه و هماهنگی مردم مسلمان ایران نبود که گرداگرد محوری والا و رهبری قاطع جمع
شده بودند، و همین هماهنگی و اطاعت از رهبری، آنان را بر سخت ترین و قوی ترین رژیم
طاغوتی دوران، پیروز و غالب نمود بنابراین، از هم پاشیدن و از بین رفتن وحدت،
سریعترین و مهمترین عامل سقوط و اضمحلال ملّت است.
وصلکم: وصل بمعنای اتصال و همبستگی و انسجام است. «وُصَلَکم» نیز صحیح است که
جمع وصله میباشد و بهمان معنی است.
«واستعمال صغارکم»
و کهترانتان زمام امور را بدست خواهند گرفت.
بکارگیری آدمهای نالایق
کار بجائی میرسد که بجای افراد متین و باتجربه، افرادی کوچک- چه از نظر سنّی
و چه از نظر اجتماعی- سرکار نخواهند آمد و قدرت را بدست خواهند گرفت. ممکن است
مراد از «صغار» آدمهائی باشد که از نظر سنّی، عمرشان کم است و تجربه ندارند و سرد
و گرم دنیا را نچشیده اند و در نتیجه توان اداره کردن امور را ندارند و هم مراد از
«صغار» افراد بیشخصیت و نالایق و پست باشد که خودیّت و شخصیّت ندارند، متملّق و
بله قربان گو! هستند و خلاصه استانداران و فرمانداران و والیان افرادی باشند که
تسلیم محض سردمداران میباشند و مجری نیات پلید آن فاسدان هستند گرچه ممکن است از
نظر سنّی نیز، از عمر زیادی برخوردار باشند.
آری! آنانکه شخصیت روحی ندارند، صددرصد مطیع حاکم فاسق خواهند بود و هر چه او
بخواهد، منویاتش را بوسیله آنها اجرا خواهد کرد، این افراد «صغار» ند امّا نه صغار
بمعنای کوچک بودن از نظر سنّی بلکه صغار روحی و فکری هستند و شخصیتشان کوچک و حقیر
است.
اهمیت و ارزش انسان به این است که استقلال روحی و فکری داشته باشد و آنچه را
که عقل میپذیرد و مصلحت میداند، انجام دهد نه اینکه صددرصد مطیع شخصی فاسد باشد
و مجری منویات او. در هر صورت چه مقصود حضرت صغر سنّی باشد و یا صغر روحی این هر
دو برای جامعه، مصیبت اند اگر حکفرما باشند.
هشدار و تذکر
مسئولین امر همیشه باید توجه داشته باشند که اگر میخواهند افرادی را برای پست
های حسّاس بگمارند، و مسئولیتهای سیاسی، اجتماعی به آنها بدهند، باید پست های
سیاسی و اجتماعی را به افرادی کارکشته، سابقه دار و دارای مدیریّت و تخصّص واگذار
نمایند. مسئله تخصّص و مدیریت را کوچک نپندارید که خیلی مهم و سرنوشت ساز است. البته
اگر مدیریت بدون تعهد باشد زیانبار است ولی تعهّد تنها و بقول آقایان، حزب اللّهی
بودن به تنهائی هم دردی را دوا نمیکند. اگر چنانچه بخواهیم یک وزارت بهداری را یا
حتّی یک بیمارستان را اداره کنیم، باید وزیر و یا سرپرست آنجا، فردی باشد که هم در
شئون پزشکی آگاهی داشته باشد و هم دارای مدیریّت باشد. تازه در هر بخش از
بیمارستان باید پزشکهائی باتجربه و باتخصّص باشند، یک نفر حزب اللّهی صددرصد
متعهّد، اگر جرّاح قلب نباشد، هرگز نمیتواند بیماری را که نیاز به جرّاحی قلب
دارد مداوا نماید، لذا تخصّص و تجربه بیگمان لازم و واجب است. البته اگر آن شخص
متخصّص، تعهّدی لااقل در برابر کار خودش نداشته باشد و بخواهد کارشکنی کند و خلاصه
وظیفه شناس نباشد، ضررش بیش از منفعتش است و باید کنار گذارده شود و از آن طرف،
هماهنگونه که بارها تذکر داده ام، تعهّد و حزب اللّهی بودن به تنهائی هرگز دردی را
دوا نمیکند، چه در امور پزشکی و چه در امور اداری و اجتماعی و سیاسی مردم.
باید مسئولین امر در اینگونه موارد دقت بیشتری بعمل آورند و افرادی را پیدا
کنند که اگر هم صددرصد متعهد نباشند، لااقل در کار خودشان خیانت نکنند و وظیفه
شناس باشند و کار را خوب انجام دهند، همین اندازه کافی است. کسی که میخواهد جرّاح
مغز یا جرّاح قلب باشد، لازم نیست فقیه هم باشد! کافی است که خائن نباشد و کار
خودش را خوب انجام دهد. و از آن طرف اگر شخصی باشد، خیلی هم متعهّد و حزب اللّهی
ولی مدیریت نداشته باشد، بدرد کار نمیخورد و باید کار را به کاردان داد. و در این
مورد، هر چه پست بالاتر رود، مسئولیت مهم تر است. یعنی اگر شخصی میخواهد استاندار
باشد، باید هم متعهد باشد و هم کاردان و اگر شخصی را به وزارت میخواهند منصوب
کنند، باید عقل و تدبیرش خیلی زیاد باشد و دارای استعدادی لازم برای اداره یک
وزارت خانه. اگر فردی استعداد کمی دارد یا در زندگی بیتجربه است و یا قدرت تصمیم
گیری و مدیریّت ندارد، هرچند حزب اللّهی و متعهد باشد، نمیتواند در رأس یک وزارت
و یا حتی یک اداره قرار بگیرد.
در هر صورت، حزب اللّهی بودن بیمدیریّت، فایده ای ندارد و متخصّص کارشکن بیتعهّد
نیز بیارزش است. پس باید افرادی که عقل و تجربه و استعداد کافی دارند و متعهّد
نیز میباشند سرکار بیایند نه آنانکه «صغار» هستند و بیشخصیّت و نوکر صفت.
میگویند: نادرشاه از بادمجان خیلی خوشش میآمد. روزی برایش غذای بادمجان
زیادی تهیه کردند و او هم بیش از اندازه خورد. و در هنگام خوردن، از آن غذا تعریف
میکرد. یکی از وزاریش که شاهد قضیه بود، دنبال هم تعریف میکرد و میگفت: بله،
قربان! واقعا ً بادمجان خیلی خوب است، عقل را زیاد میکند، استخوان را محکم میکند
وو… نادر هم بیشتر خوشش میآمد و میخورد. وقتی که غذا تمام شد و ساعتی چند
گذشت، در اثر پرخوری، معدۀ شاه بدرد آمد و ناله اش بلند شد. آن وزیر بله قربان گو
که دید شاه خیلی از بادمجان اذیت دیده فورا ً شروع به بدگوئی و ناسزا گفتن به
بادمجان کرد! نادرشاه عصبانی شد و گفت: چطور آن وقت اینقدر تعریف میکردی و حالا
بدگوئی میکنی؟ پاسخ داد: قربان! من نوکر حضرت والایم، نه نوکر بادمجان!! اگر حضرت
والا فرمودند، خوب است من تعریف میکنم و اگر فرمودند بد است، ناسزا میگویم!!!
بنابراین، نباید آنهائی که در رأس کارهای مهم و پست های حساس اجتماعی قرار میگیرند،
بله قربان گو باشند و از خود هیچ تصمیمی نتوانند بگیرند. باید دارای عقل و تدبیر و
شخصیت باشند، ضمن اینکه سابقه سنّی و تجربه ای هم حایز اهمیت است.
چرا حکومت ساسانیان شکست خورد؟
از یکی از بزرگان و حکما نقل میکنند که از او سؤال شد: ما بال انقراض دوله ساسان؟
چه شد که حکومت ساسانیان با آن عظمتی که داشت، در ایران شکست خورد؟ آن حکیم پاسخ
داد:
«لأنهم استعملوا أصاغر العمّال علی اعاظم الأعمال فلم یخرجوا من عهدتها و
استعملوا أعاظم العمّال علی اصاغر الأعمال فلم یعتنوا علیها»- دلیل شکست ساسانیان
این است که کارهای بزرگ را بدست افراد کوچک و بیتجربه و کم شخصیت سپردند و آنها
از عهدۀ چنان کارهای بزرگی برنیامدند (زیرا تجربه نداشتند، و مدیریتشان ضعیف بود)
و آدمهای بزرگ و باشخصیت را سرکارهای کوچک و کم ارزش واداشتند، و لذا آنها هم
اعتنا نکردند. بنابراین کارهای بزرگ و کارهای کوچک زمین ماندند و حکومت از هم
پاشید. «فعاد وفاقهم الی الشتات و نظامهم الی البتات»- کار را به غیر اهلش دادن
سبب شد که وحدت کلمه و هماهنگی آنان مبدّل به تفرقه و اختلاف شد و نظام اجتماعیشان
بهم خورد و از هم پاشید.
تعهّد و تخصص
حضرت علی (ع)در عهدنامۀ خود به مالک اشتر مینویسد:
«ثم انظر فی امور عمّالک… و توخّ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات
الصالحه و القدّم فی الاسلام المتقدمه…»
ای مالک! در امور افرادی که به کارهای حسّاس میگماری (مانند استانداران،
فرمانداران، قضات وو…) دقّت کن و از آنان افرادی را انتخاب کن که اهل تجربه و
کارکشته باشند و آدمهای باحیا و بزرگمنش باشند و مواظب باش که باید از خانواده
هائی انتخاب کنی که صالح و نیکوکارند و در اسلام سابقه و قدمت دارند.
ای مسئولین و دست اندرکاران! به این سخن بزرگ علی (ع)با دقّت گوش فرا دهید و آنها
را نه تنها بخوانید بلکه به مرحله اجرا بگذارید تا به سرنوشت ساسانیان دچار نشوید!
بنگرید! امام (ع)هم تجربه را ملاک قرار میدهند و هم سابقه اسلام داشتن و
تعهّد را. در انتخاب کارمندان بویژه آنها که در رأس امور قرار میگیرند و پستهای
کلیدی به آنها سپرده میشود، باید تعارف و روابط را کنار بگذارید و انسانهائی
باتجربه، با استعداد، مدیر و متعهّد را انتخاب کنید.
تنها روی تعهد پافشاری نکنید
در اینجا مناسب میبینم تذکری به جوانان پرشور و علاقه مند به انقلاب در
دانشگاه ها، وزارتخانه ها و کارخانه های کشور بدهم: شما که انجمن های اسلامی تشکیل
داده اید و میخواهید مراکزی که در آنها کار میکنید، بر اصول اسلام بگردد، به شما
توصیه میکنم که فقط حق را مورد توجه خود قرار دهید و در کار افرادی که با آنها
سروکار دارید خدشه نکنید. حزب اللّهی بودن تنها فایده ای ندارد، تخصص و مدیریت
خیلی مهم است. اگر چنانچه یک نفر متدیّن سرکار باشد و نتواند اداره کند، فاجعه
است. پس تنها روی تعهد پافشاری نکنید چرا که تعهّد باید باتجربه و کارکشتگی و
استعداد، هماهنگ باشد. ضمنا ً آن افرادی که در گذشته بیتفاوت بوده اند ولی امروز
واقعا ً علاقمند به انقلاب هستند و میخواهند خدمت کنند، اینها را از صحنه کنار
نزنید، ما امروز نیاز فراوان به نیروی متخصّص ماهر داریم. بچه ها در دانشگاه
اینقدر بیاحترامی به استادان دانشگاه نکنند، ما در رشته های مختلف نیاز به
استادانی داریم که در سطح علمی بالائی باشند. استادان دانشگاه ها را برای یک سابقه
کوچک یا یک نقطه ضعفی که در پرونده هاشان است از دانشگاه نرانید، آیا میخواهید
استاد متخصص از آمریکا بیاوریم که هم متخصص است و هم جاسوس؟ آیا بهتر نیست از
متخصّصین و کارشناسان کشور خودمان استفاده شود؟! در هر صورت باید با دقّت سبک و سنگین
کنیم و اوضاع را بسنجیم، ما که بدون شک نیاز به استادان ماهر در رشته های گوناگون
دانشگاه داریم بنابراین اگر متخصصی 60%- مثلا ً- اسلامی است، بهتر است از یک
کارشناس آمریکائی یا انگلیسی وو…
بنابراین، مصلحت ها را در نظر بگیرید و اینقدر به افراد کاردان و باسواد پشت
نکنید، اگر کسی در رشته خودش خیانت نکند و وظیفه شناس باشد کافی است. ولی اگر یک
نفر متعهد و حزب اللّهی باشد ولی کاردان نباشد، کشور را به سوی سقوط سوق میدهد.
ببینید حضرت علی (ع)به اصحابش در وقتی که قدرت در دست آن بزرگوار است میفرماید:
انتظار بکشید روزگاری سخت که شکست بخورید و وحدت و انسجامتان از بین برود! چرا؟
برای اینکه کوچک ها و بیتجربهها و بیشخصیت ها بر سر کار میآیند. بنابراین ما
نباید بدست خودمان افراد بیشخصیت و بیتجربه را بر سر کار بگماریم که خدای
نخواسته وحدتمان از بین برود.
روز غدیر از بزرگترین ایام تاریخ اسلام است. در آن روز فرخنده خداوند نعمت را
بر مسلمانان تمام کرد و ارکان دین را محکم و استوار نمود و پیامبری را به امامت
پیوست و تشنگان را به غدیر گوارای ولایت راهنمائی فرمود و رهبر آینده مسلمانان را
معرفی کرد و فرزند کعبه را برفراز منبر امامت قرار داد.
پیامبر خدا (ص)در مناسبتهای مختلف، امامت و خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)را به
مردم اعلام میفرمود ولی برای تثبیت این امر لازم بود یک اعلام عمومی شود بخصوص با
توجه به ازدیاد روزافزون عدد مسلمانان و انتشار آنان در سرزمینهای مختلف و لذا در
آخرین سال دوران رسالت، پیامبر گرامی اسلام (ص)اعلام حج فرمود. حج بهترین مجمع
برای ابلاغ چنین امر سرنوشت سازی به تمام مسلمانان است پیامبر از روز مهاجرتش به
مدینه موفق به انجام حج نشده بود زیرا مکه در اشغال دشمنان بود، اکنون که همه اطراف
جزیره العرب تحت قدرت و سلطه آن حضرت است، فرصتی است مناسب برای یک حج عمومی.
فرستادگان از هر سوی کشور اسلامی مردم را به حج با رسول خدا (ص)دعوت کردند. مردم
پیاده و سواره اطراف رکاب آن حضرت را گرفتند و حجی بینظیر در آن دوران انجام
گرفت. گفته میشود یکصد و چند هزار نفر با آن حضرت حرکت کردند و این عدد بجز آنان
است که بعدا ً به آن حضرت پیوستند.
این حج به حجه الوداع معروف است زیرا رسول اکرم (ص)در این حج با امت خویش وداع
کرد یا از اینروی به آن حجه الوداع میگویند که آخرین حج آن حضرت بود.
داستان غدیر
در بازگشت از مکه روز هیجدهم ذیحجه به منطقه غدیرخم رسیدند. غدیر موضعی را میگویند
که در آن آب باران بر زمین باقی میماند و چنین مواضعی در آن صحرای سوزان اهمیت
بسیاری دارد. از آن موضع قافله های حجاج به راههای مختلف، متفرق میشدند. و چون
رسول خدا (ص)به آن موضع رسید فرمان تبلیغ ولایت و تأکید بر اهمیت آن و تهدید که
اگر آن را ترک کنی هیچ مأموریتی را انجام نداده ای و تضمین حفاظت از بدخواهان بر
آن حضرت نازل شد. «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت
رسالته و الله یعصمک من الناس…»- ای فرستادۀ خدا برسان آنچه پروردگارت بر تو فرو
فرستاده است و اگر این کار نکنی رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از
مردم نگه خواهد داشت.
بدون شک منظور از این تبلیغ، کلّ تعالیم اسلام نیست وگرنه جمله تهدید بیمعنی
خواهد بود زیرا فرقی میان شرط و جزا در این صورت باقی نمیماند و معنای جمله چنین
میشود: رسالت را تبلیغ کن که اگر نکنی رسالت را تبلیغ نکرده ای و این معنای صحیحی
ندارد بنابراین باید منظور تبلیغ یک امر بسیار مهم باشد که اساس و پایه دین بر آن
استوار است و اگر انجام نپذیرد همه تلاش و تبلیغ بیهوده خواهد بود زیرا آن امر
مایه بقاء دین و ضامن تداوم شریعت است پس بدون آن گویا هیچ تبلیغی صورت نگرفته و
شریعتی بر پا نشده است. و آن امر بدون شک تعیین رهبر آیندۀ مسلمانان است.
و اما تضمین حفاظت که در تبلیغ سایر اصول شریعت نیازی نداشت برای این است که
این امر، حقد و حسد عدهای را بر میانگیخت و برخی دیگر را به سوءظن وا میداشت
زیرا امیرالمؤمنین (ع) با آن سوابقی که در جنگها داشت و گردنکشان عرب را به خاک
مذّلت افکنده بود مورد خشم و کینه سران آنها بود زیرا آنان از ترس تسلیم شده بودند
و ایمانی نداشتند و از سوی دیگر او نزدیکترین افراد به حضرت رسول (ص)بود و این
موجب سوءظن افراد ساده دل میشد که زمینه مناسبی برای تحریکات دشمنان و بدخواهان
به وجود میآورد. رسول خدا (ص)از این بیم داشت که تبلیغ چنین امری عواقب نامطلوبی
داشته باشد و لذا خداوند او را مطمئن ساخت که از شر بدخواهان نگهداریش خواهد نمود.
«والله یعصمک من الناس».
پس فرمان داد تا آنان که گذشته اند برگردند و درنگی نمود تا آنان که نرسیده
اند برسند. همه از خود میپرسیدند: در این آفتاب سوزان و ریگهای تفتیده که حاجیان
از شدت گرما بر سایۀ شتران پناه برده اند و ردای خود را زیرپا کشیده اند، چه امر
مهمی رهبر مسلمانان را واداشته که همه را جمع کند و در این سرزمین نگه دارد؟!…
رسول خدا (ص)دستور داد تا در موضعی که چند درخت بزرگ و تنومند در آن بود،
منبری از جهاز شتران تهیه نمودند و سایبانی فراهم آوردند. پس از نماز ظهر حضرتش با
صدای بلند برای آن جمعیت انبوه خطبه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز ایراد فرمود و در
آن خطبه گفت: هر پیامبری بمقدار نیمه ای از عمر پیامبر پیشین زندگی خواهد کرد و من
نزدیک است که دعوت حق را اجابت نمایم. من مسئولم و شما نیز مورد سؤال قرار خواهید
گرفت، پس چه خواهید گفت؟! گفتند: ما شهادت میدهیم که تو رسالتت را به انجام
رساندی و خیرخواه مردم بودی و زحمت بسیار کشیدی؛ خداوند جزای خیرت دهد.
فرمود: آیا شهادت نمیدهید به وحدانیت خدا و این که من بنده و فرستادۀ اویم و
این که بهشت و دوزخ و مرگ حق است و این که قیامت بدون شک برپا خواهد شد و خداوند
مردگان را خواهد برانگیخت. گفتند: چرا شهادت میدهیم.
فرمود: خدایا! شاهد باش. سپس صدا برآورد: آیا همگی صدایم را میشنوید؟ گفتند:
آری. فرمود: من پیشتاز شما بر حوض کوثرم و شما نیز بر آن وارد خواهید شد (یعنی شما
را ملاقات خواهم کرد و چنین نیست که تا ابد رو در روی شما قرار نگیرم) پس توجه
کنید که چه رفتاری با دو چیز مهم و ارزشمند که در میان شما باقی میگذارم خواهید
داشت.
پرسیدند: ای رسول خدا آن دو چیز چیستند؟ فرمود: آن یکی که بزرگتر است کتاب خدا
است که رابطه خداوند با شما میباشد، به آن دست آویزید تا گمراه نشوید و آن دیگری
عترت و اهل بیت من است که خداوند به من فرموده از قرآن جدا نخواهند شد تا مرا در
قیامت ملاقات کنند. بر این دو چیز سبقت نگیرید که هلاک میشوید و در حق آنها
کوتاهی نکنید که هلاک میشوید.
سپس دست امیرالمؤمنین علی (ع)را گرفت و چنان بلند کرد که زیر بغل هر دو نمایان
شد و همه مردم او را شناختند و جائی برای تردید باقی نماند. پس فرمود: ای مردم آیا
من اولی به مؤمنین از خود آنها نیستم؟ (اشاره به آیه کریمه النبی اولی بالمؤمنین
من انفسهم که دلالت بر ولایت مطلقه آن حضرت دارد) گفتند: چرا هستی. سه بار این سؤال
و جواب تکرار شد و چون موضوع را مشخص نمود فرمود: «پس هر که من مولای اویم علی نیز
مولای او است. خداوندا دوست دوستان و دشمن دشمنانش باش. هر که او را یاری کند
یاریش فرما و هر که او را واگذارد او را واگذار. هان! ای حاضران به غائبان نیز
اطلاع دهید».
این حادثه عظیم را هزاران نفر شاهد بودند و اکثرا ً آن را نقل کردند به گونه
های مختلف که اختلاف راویان تأثیری در معنی ندارد بخصوص جمله «من کنت مولاه فعلی
مولاه» که بدون شک از جملاتی است که بطور تواتر قطعی از رسول خدا (ص)نقل شده و
هیچکس را یارای تکذیب آن نیست.
هنوز مردم متفرق نشده بودند که جبرئیل امین نازل شد و این آیه را
برخواند:«الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»-
امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان
یک دین الهی برگزیدم. شگفتا تا آن روز دین کامل نشده بود و نعمت رسالت ناتمام بود
و حتی شریعت به عنوان یک شریعت پابرجا ثبت نشده بود. آیا حادثه ای از این عظیمتر
در تاریخ اسلام سراغ دارید؟!.
پس رسول خدا (ص)فرمود تا خیمه ای را برپا داشتند و مردم را فرمان داد تا با
امیرالمؤمنین (ع)بیعت کردند همه اصحاب و یاران پیامبر (ص)با آن حضرت بیعت نمودند
که در میان همه جمله ای از عمر در تاریخ بطور مسلّم ثبت است که به آن حضرت خطاب
کرد: به به! ای پسر ابوطالب! مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای گشتی. حسّان بن
ثابت شاعر از رسول خدا (ص)اجازه خواست و اشعار جالبی در این زمینه سرود که بیشک
نشانۀ تسلیم همگان در برابر ولایت و خلافت آن حضرت است.
سپس بپاخاست آن مظهر خلق عظیم دست
علی را گرفت چون ید بیضا کلیم
بانگ رسایش دمید روح به عظم رمیم بانگی
بس دلفزا قول رسول کریم
گفت که هر کس منم به جان و مالش ولی
هست و را بعدمن وی و مولی علی
راهنمای شما علی بود بعدمن علی
امام است و نیست جزوی کسی مؤتمن
علی بود پیشوا بر همه از مرد وزن ملجأ
و مأوی بود علی به سرّوعلن
بار خدایا توئی به این رسالت گواه
که من نمودم عیان بر همگان شاهراه
ایندم آن شاه دین گشود دست دعا که
بارالها تو باش دوست به اهل ولا
دشمن او را عدو تو باش بی منتها یارانش
را تو باش يار به هر دوسرا
بارخدایا به لطف باش و را دستگیر
تا کند اندر جهان جلوه چوبدر منیر
دشمنی با غدیر
دریغا! دیری نپائید که اکثرا ً آن بیعت را چنان فراموش کردند که گویا چنین
حادثه ای رخ نداده کینه ها و حسدها در سینه آن مردم به جوش آمد. دشمنی نیز همانند
دوستی چشم را کور و گوش را کر میکند.
امیرالمؤمنین (ع)مکرر از صحابه میپرسید آیا آن روز را به یاد دارید؟ و همگی
با سرافکندگی پاسخ مثبت میدادند. در روایت است که انس بن مالک گفت: من پیر شده ام
و از یادم رفته است. حضرت دعا کرد و گفت: خدایا اگر دروغ میگوید درد زشتی بر او
نازل کن که نتواند بپوشاند. و او به بیماری پیسی مبتلا شد که تا پیشانی او را فرا
گرفت.
همان روز نیز برخی از دشمنان از اظهار کینه خودداری نکردند. حارث قهری با
گستاخی از رسول خدا (ص)بپرسید: آیا این امر از جانب خدا است یا از پیش خود تصمیم
گرفته ای؟ فرمود: این امر خدا است. نابخرد بدبخت در حالی که پشت کرده بود گفت:
خدایا اگر از سوی تو است عذابی بر ما نازل کن. و هنوز لختی نگذشته بود که سنگی بر
سرش فرود آمد و او را به هلاکت رسانید.
پیامبر گرامی (ص)حجت را بر مردم تمام کرد تا هر که راه را بخواهد بیابد «لیهلک
من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه». جمعیت مسلمانان بحدی بود که هیچکس را یارای
انکار و عدم اطلاع نبود. دستور لزوم ابلاغ به غایبان نیز داده شد؛ ولی انسان منحرف
برای پیروی از خواهشهای نفسانی خویش دستاویزی میجوید هر چند بداند که نادرست است
و همواره سعی میکند که خود را به تفکر در آن واندارد. دیده را برهم نهادند و
گفتند: این همه مقدمات و این همه تأکید فقط برای این بوده است که مردم را به دوستی
با علی (ع)دعوت نمایند!! گویا دوستی با دعوت و دستور محقق میشود. تازه همان را
نیز عمل نکردند و سالیان دراز بر فراز منابر و منائر آن حضرت را دشنام دادند و
نفرین نمودند.
اعلام عید
ائمه اطهار علیهم اسلام برای زنده نگه داشتن این حادثه، روز غدیر را از
بزرگترین اعیاد اسلامی اعلام نمودند. بلکه این مطلب از رسول خدا (ص)نیز نقل شده
است. در روایت است که آن حضرت فرمود: روز غدیر برترین اعیاد امت من است. روزی است
که خداوند برادرم علی را پرچم هدایت امت قرار داد و دین را کامل و نعمت را تمام
نمود و اسلام را برگزید». (بحارج 37 ص 109) امام باقر (ع)فرمود: شیطان در چهار روز
نالید: روزی که لعن شد و روزی که از آسمان اخراج شد و روز بعثت رسول خدا (ص)و روز
غدیر. (بحارج 37- ص 121).
حسن بن راشد گوید: از امام صادق (ع)پرسیدم: آیا برای مسلمانان عیدی غیر از فطر
واضحی هست؟ فرمود: آری اعظم و اشرف از آنها. گفتم: کدام روز؟ فرمود: روزی که
امیرالمؤمنین (ع)بعنوان رهبر مسلمانان نصب شد. و نظیر آن را نیز دیگران نقل کرده
اند. و برای این روز اعمالی نیز از ائمه علیهم السلام روایت شده است که تفصیل آن
در کتب ادعیه آمده است. همه اینها برای اهمیت دادن به اصل ولایت است.
اهمیت غدیر
اهمیت غدیر به دلیل اهمیت اصل ولایت است که ثبات و بقاء دین موقوف بر آن است
زیرا آن بزرگترین پایه دین است. روایات بسیاری در این زمینه وارد شده که صاحب
وسائل «ره» آنها را در اول کتاب وسائل نقل کرده است. امام باقر (ع)فرمود: «پایه
های اسلام پنج چیز است: نماز، روزه، حج، زکات و ولایت. و مردم به چیزی خوانده نشده
اند آن گونه که به ولایت خوانده شده اند». سایر روایات نیز به همین مضمون است.
بدون شک مسائل اسلام بسیار زیادتر از این چند چیز است ولی همه آنها در ولایت
داخل است مثلا ً جهاد، امر به معروف، نهی از منکر وو… همه از شئون ولایت است. در
روایت معتبر است که آخرین فریضه الهی ولایت است و پس از آن فریضه ای نازل نشده
(بحارج 37 ص 112).
و در روایت دیگر است که بر رسول خدا (ص)وحی نازل شد که من نماز و زکات و روزه
و حج را بر شما فرستادم و اکنون ولایت علی (ع)را میفرستم و این پنجمین است و من
آن چهار را بدون این پنجم نمیپذیرم.
ولایت مطلقه
از مجموع این روایات به دست میآید که منظور از پایه های دین، فرائض الهی است.
احکام اسلام متشکل از فرائض الهی و سنن رسول اکرم (ص)میباشد و بحث در فرق اساسی
میان این دو نوع تشریع مفصل است و این مقاله را گنجایش آن نیست. منظور فقط توضیح
این مطلب بود که چرا این پنج چیز را پایه های دین شمرده اند. ولی نکته اساسی همین
است که اصل ولایت مهمترین اصل دین و بالاترین فریضه الهی است و بدون آن هیچ عملی
از انسان پذیرفته نیست. اشتباهی بسیار بزرگ است اگر کسی تصور کند که منظور از
ولایت علی (ع)دوستی و محبت با او است و اکمال دین واتمام نعمت، معرفی او به عنوان
یک چهرۀ محبوب و دوست داشتنی است!!!.
مقدمه ای که رسول خدا (ص)برای جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» ذکر فرمود،
گویای صریحی است که مراد اولویت آن حضرت از مؤمنان برخود آنها است و این معنای
ولایت مطلقه است که هر دستوری دهد باید اجرا شود. او حاکم علی الاطلاق و ولی
مسلمین و رهبر جامعه است. بنابراین راهی برای تأویل این جمله و نادیده گرفتن واقعه
غدیر و توجیه کار پیشینیان نیست، و باید هر مسلمان منصفانه بیاندیشد و راه را از
چاه تشخیص دهد. «وان هذا صراطی مستقیما ً فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرقّ بکم عن
سبیله».
ولایت فقیه
امروز بحمدالله از آن ولایت پربرکت ثمره ای شیرین و گوارا نصیب ملت مسلمان
ایران که اکثریت قاطع آن پیرو آن ولی الله اعظم اند، شده است. باید بر این نعمت
الهی شکرگزار باشیم و قدر آن را بدانیم.
ولایت فقیه چیزی در مقابل ولایت اهل بیت نیست بلکه عین آن است فقیه بعنوان
نایب، احکام آنها را جاری میکند و مردم را به پیروی از آنان میخواند و ولایت ولی
عصر عجل الله فرجه را عملی میسازد پس همان درجه از اهمیت را دارا است و هرکس از
این ولایت الهی روی گردان باشد هیچ عملی از او پذیرفته نیست و به همین دلیل فقها
نقض حکم حاکم شرع یعنی مجتهد جامع الشرایط را جایز نمیدانند زیرا در روایت آمده
است: «الراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله و هو فی حد الشرک
بالله»- آن کس که حکم ولی فقیه را رد کند حکم ما را رد کرده و آن که حکم ما را رد
کند حکم خدا را رد کرده و او در مرز شرک است. و بدون شک هیچ عملی از مشرک پذیرفته
نیست.
اکنون در زمان ما روشن شده است که ولایت عادل آگاه چه نقش اساسی در نگهداری
دین دارد و چگونه مردم را از انحراف به چپ و راست باز میدارد و چگونه مرزهای
اسلام را حفظ میکند و اصول شریعت را بر پا میدارد. وه چه کورند کینه توزانی که
این همه تغییر و تحول را نمیبینند و با دست آویز قراردادن برخی نارسائیها یا
اشتباهات متفرقه که حتی در دوران رسول اکرم (ص)نیز از مسئولین دیده میشد به نام
دین تیشه بر ریشه اش میزنند و ندانسته دعوت به ولایت غاصبان ولایت میکنند.
و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر. ان الله بریءُ من المشرکین
و رسوله. صدق الله العلی العظیم.
ستایش و نیایش مخصوص ذات مقدسی است که با عنایات خاص خود و فروفرستادن وحی بر
انبیاء عظام از آدم صفی الله تا محمد حبیب الله علیهم صلوات الله و سلم، راه و روش
چگونه زیستن و برای چه آفریده شدن، مقصد آفرینش را بر جامعه بشری آموخت و درود بیپایان
بر پیغمبران اولواالعزم چون ابراهیم بت شکن و موسی طاغوت برانداز و عیسی مسیح که
اگر فرصت یافته بود همانند آنان بود و محمد (ص) شکننده تمامی بتها و برائت جوینده
از تمامی مشرکان و ستمکاران.
و سلام جاویدان بر ائمه مسلمین این راه گشایان پیکارگری علیه ستمکاران مسلمان
نما و جباران غاصب حقوق الله و حقوق الناس و کج فهمان داغ بر پیشانی و سلام بر آن
ابراهیم خلیل الله که یک تنه بر بتها و بت پرستها یورش برد و از تنهایی و آتش
نهراسید و آن موسای کلیم الله که با عصای چوپانی بر فرعونیان خروش کشید و از بیکسی
باک نداشت و سلام و درود بر محمد حبیب الله که به تنهایی قیام کرد و تا آخرین
ساعات زندگانی با کفار ظلم پیشه به جنگ برخاست و از کمی عده و عُدّه ننالید. و
سلام بر مسلمانان صدر اسلام که با اندک تدارکات جنگی به سلاطین جور روم و ایران
تاختند و از کمی یاران به خود ترس راه ندادند و درود بیپایان بر علی بن ابی طالب
که با دژخیمان به صورت مسلمان و مقدس نماهای بدتر از کفار جنگید و از هیچ قدرتی
نهراسید و سلام بر حسین بن علی که با یاران معدود خویش برای برچیدن بساط ظلم
غاصبان خلافت بپاخاست و از ناچیز بودن عده و عده به خود خیال سازش با ستمگر را راه
نداد و کربلا را قتلگاه خود و فرزندان و اصحاب معدودش قرار داد و فریاد هیهات منا
الذله اش را به گوش حق طلبان رساند که در نظر دنیا گرایان و ملت پرستان آنچه از
این اولیاء معظم الهی صادر شده برخلاف عقل و شرع است. قیام بدون تجهیزات کافی را
عقل آنان نمیپسندد و شرع آنان اجازه نمیدهد و نیز به عقیده آنان حرکت از کشوری
به کشوری دیگر که دارای حکومت و تشکیلاتی میباشد، مخالف با عقل و ملیت بوده و
بالاخره مخالف با موازین شرعی و الهی است و همچنین صلح با نمرودیان و فرعونیان و
ملحدان و ستمگران و سازش با ظالمان به صورت مسلمان و با زهد فروشان داغ بر پیشانی
طریق صواب و عقل و شرع بوده و هست و با این انگیزه تسلیم و سازش با آمریکای جهان
خوار و وابستگان به او لزوم عقلی و شرعی دارد و تخلف از آن مخالف شرع و عقل است و
دفاع از ملت مظلوم عراق که زیر چکمه دژخیمان به جان آمده اند و فوج فوج علمای عظام
و ابرار بیپناه آنان به شهادت میرسند و زنان و کودکان آنان زیر لگدهای ستمگران
میسوزند و میمیرند و فریاد یاللمسلمین میکشند، برخلاف عقل و شرع میباشد، این
انگیزه ملی گرایی و خلود در ارض است که مصالح مسلمانان را فراموش کرده و دفاع از
مصالح مسلمین را در حصار ملت خاص قرار داده و قلم سرخ بر قرآن کریم و احادیث رسول
الله (ص)و ائمه معصومین علیهم السلام و سیره مستمره انبیاء عظام و اولیای معظم
علیهم السلام در طول تاریخ کشیده است.
ملت غیور و متعهد ایران در آن روزهای سخت مصیبت بار که دشمن جنایتکار از زمین
و هوا و دریا، غافلگیرانه به کشورشان حمله کرد و قسمت عظیمی از آن را متصرف شد و
جنایتکاران داخل و قدرتهای بزرگ خارج و عمالشان در سطح کشور به خرابکاری و قتل و
غارت دست زدند، با ارتش از هم پاشیده و قوای مسلح ناچیز آرایش ندیده، فقط با اتکال
به خدای متعال و نیروی ایمان، دشمن را با شکست و زبونی از کشور عزیز خود بیرون
راند و هیچگاه ضعف و سستی و زبونی به خود راه نداد و از شهادت استقبال نمود و به
سازش و صلح با افعی زخمی زخم خورده تن در نداد و جز معدودی، ضعیف القلب یا
خیانتکار و دنیا طلب و راحت خواه که به اسلام و مصالح مسلمین اعتنایی نداشتند و
ندارند، با ضعف و دلهره از صلح و صفا دم میزدند و میزنند و تعمد داشته یا نمیدانستند
که صلح با این جنایتکاران در هر موقع باعث بر باد دادن حیثیت اسلام و کشور اسلامی
بوده و نیز موجب گرفتاری همیشگی میهن عزیزمان در چنگال ابرقدرتهاست. اکنون که با
عنایات خداوند تعالی و توجه بقیه الله روحی فداه نظام جمهوری اسلامی ما از هر جهت
در موضع قدرت قرار گرفته است و ارتش نیرومند و سپاه عظیم مؤمن سلحشور و قوای مسلح
قدرتمند و ملت حاضر در صحنه دارد و پشت دشمن را در ابعاد مختلف شکسته است، برایمان
سازش و صلح تحمیلی بدتر از جنگ، چه معنی دارد؟ چه کسی است که نمیداند صلح طلبی
دشمن برای مجهز شدن بیشتر و غافلگیری ای است که جمهوری اسلامی باید برای احتراز از
آن، در طول بیش از هزار کیلومتر قوای مجهز آماده داشته باشد و کیست که نداند صلح
با این حزب، به رسمیت و شرعیت شناختن حکومت بعث است که با قتل و جنایت بر یک کشور
اسلامی حکومت میکند و کیست که نداند این امر از بزرگترین گناهان است و از
واضحترین خیانتها به مسلمین است. ملت عزیز ما با تعهدی که به اسلام دارند، جنگ را
تا سرحد شهادت و لقاء الله که از بزرگترین آمال و اولیاء خدا و ارباب معرفت است،
ادامه میدهند گرچه آن را بیخبران، «نابودی» انگارند و مادی گرایان لقاء الله را،
نابودی لقب میدهند.
حج ابراهیمی
اکنون که حجاج بیت الله الحرام از خانه ی تن و دنیا مهاجرت الی الله و رسوله
که خانه دل است، میکنند و همه چیز جز محبوب حقیقی در وراء آنان است، بلکه چیزی جز
او نیست که درون و برون داشته باشد، باید بدانند که حج ابراهیمی محمدی (صلی الله
علیهما و آلهما) سالها است غریب و مهجور است هم از جهات معنوی و عرفانی و هم از
جهات سیاسی و اجتماعی و حجاج عزیز تمامی کشورهای اسلامی، باید بیت خدا را در همه ی
ابعادش از این غربت در آورند، اسرار عرفانی و معنوی اش بعهده ی عرفاء غیر محجوب. و
ما اینک با بعد سیاسی و اجتماعی آن سروکار داریم که باید گفت فرسنگها از آن دوریم.
ما مأمور به جبران مافات هستیم. این کنگره ی سراپا سیاست که به دعوت ابراهیم و
محمد (صلی الله علیهما و آلهما) برپا میشود و از هر گوشه ی دنیا و از هر فجّ عمیق
در آن اجتماع میکنند برای منافع ناس است و قیام به قسط است و در ادامه ی بت شکنی
های ابراهیم و محمد است. و طاغوت شکنی ها و فرعون زدودن های موسی است و کدام بت به
پایه ی شیطان بزرگ و بتها و طاغوت های جهانخوار میرسد که همه ی مستضعفان جهان را
به سجده ی خود و ستایش خویش فرا خوانند و همه ی بندگان آزاد خدای تعالی را بنده ی
فرمان بردار خویش دانند؟ در فریضه ی حج که لبیک به حق است و هجرت به سوی حق تعالی
به برکت ابراهیم و محمد است، مقام «نه» بر همه بتها و طاغوتها است و شیطان ها و
شیطان زاده ها است و کدام بت از شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و شوروی ملحد متجاوز،
بزرگتر و کدام طاغوت و طاغوتچه از طاغوت های زمان ما بالاترند. در لبیک «نه» بر
همه ی بتها گویید و فریاد «لا» بر همه طاغوتها و طاغوتچه ها کشید و در طواف حرم
خدا که نشانه ی عشق به حق است، دل را از دیگران تهی کنید و جان را از خوف غیر حق
پاک سازید و به موازات عشق به حق، از بتهای بزرگ و کوچک و طاغوتها و وابستگانشان
برائت جویید که خدای تعالی و دوستان او از آنان برائت جستند و همه ی آزادگان جهان
از آنان بری هستند و در لمس «حجرالاسود» بیعت با خدا بندید که با دشمنان او و
رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشید و به اطاعت و بندگی آنان هر که باشد و هر
جا باشد، سر ننهید و خوف و زبونی را از دل بزدایید که دشمنان خدا و در رأس آنان
شیطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم کشی و سرکوبی و جنایتشان برتری داشته باشند
و در سعی بین «صفا» و «مروه» با صدق و صفا، سعی دریافتن محبوب کنید که با یافتن
او، همه ی بافت های دنیوی گسسته شود و همه ی شک و تردیدها فرو ریزد و همه ی خوف و
رجاهای حیوانی زایل شود و همه دل بستگیهای مادی گسسته شود و آزادگی ها شکفته گردد
و قید و بند شیطان و طاغوت که بندگان خدا را به اسارت و اطاعت کشند، درهم ریزد و
با حال شعور و عرفان به «مشعرالحرام» و «عرفات» روید و در هر موقف به اطمینان قلب
بر وعده های حق و حکومت مستضعفان بیفزائید و با سکوت و سکون، تفکر در آیات حق کنید
و به فکر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استکبار جهانی باشید و راههای نجات را
از حق، در آن مواقف کریمه، طلب کنید. پس به «منی» روید و آرزوهای حقانی را در آنجا
دریابید که آن قربانی نمودن محبوبترین چیز خویش در راه محبوب مطلق است و بدانید تا
از این محبوب ها که بالاترینش حب نفس است و حب دنیا تابع آن است، نگذرید به محبوب
مطلق نرسید و در این حال است که شیطان را «رجم» کنید و شیطان از شما بگریزد و رجم
شیطان را در موارد مختلف با دستورهای الهی تکرار کنید که شیطان و شیطان زادگان،
همه گریزان شوند و شرط همه ی مناسک و مواقف برای رسیدن به آرزوهای فطری و آمال
انسانی، اجتماع همه ی مسلمانان در این مراحل و مواقف و وحدت کلمه ی تمامی طوایف
مسلمین بدون اعتنا به زبان و رنگ و قبیله و طایفه و مرز و بوم و عصبیتهای جاهلی و
هماهنگ خروشیدن بر دشمن مشترک که دشمن اسلام عزیز است و در این عصر از آن سیلی
خورده است و آن را مانع غارتگری های خود میداند و با تفرقه افکنی و نفاق پراکنی
میخواهد این مانع ملموس را از سر راه خود بردارد و عمال مزدور آنان که در رأس
آنها آخوندهای حسود دنیاگرای درباری اند و در هر جا و هر وقت خصوصا ً در ایام حج و
مراسم الهی آن، مأمور اجراء این مقاصد شوم میباشند.
مسلمانان در مواقف و مراسم این عبادت، که یکی از مقاصد بزرگ آن اجتماع مسلمین
از تمام بقاع زمین برای منافع مستضعفان جهان است و کدام نفع بالاتر از کوتاه کردن
دست جهانخواران از ممالک اسلامی است، لازم است با هوشیاری، مراقب اعمال ضد اسلامی
و قرآنی این عمال خبیث و آخوندهای نفاق افکن باشند و آنان را که با نصیحت به اسلام
و منافع مسلمین، وقعی نخواهند گذاشت، از خود برانند که اینان از طاغوتیان شیطان تر
و پست ترند و اینک این جانب به تذکراتی که لازم میدانم حسب معمول میپردازم و از
خداوند، توفیق همگانرا برای خدمت به اسلام میخواهم.
تذکرات
1- به زائران بیت الله الحرام ایدهم الله تعالی عرض میکنم که
اعمال و مناسک را به طور دقیق از روحانیون محترم که در کاروانها هستند، فرا گیرید
و به هیچ عملی بدون راهنمایی آنان دست نزنید، چه بسا باشد که خدای نخواسته با سهل
انگاری، عملتان باطل شود و جبران را تا آخر نتوانید بکنید و یا باحرام باقی بمانید
و در برگشت موجبات زحمت خود و نزدیکان خویش شوید و این یک تکلیف شرعی است که از آن
غفلت نباید کرد و به روحانیون محترم عرض میکنم که علاوه بر آنکه مسایل را بطور
وضوح که همه کس بفهمد در جلسات متعدد به گروه خود یاد دهید، در وقت اعمال آنان نیز
مواظب آنها باشید و آنها را هدایت فرمائید.
2- به زائرین محترم تذکر میدهم که در این مواقف معظمه و در
طول سفر به مکه ی مکرمه و مدینه ی منوره از انس با قرآن کریم، این صحیفه ی الهی و
کتاب هدایت، غفلت نورزند که مسلمانان هر چه دارند و خواهند داشت، در طول تاریخ
گذشته و آینده از برکات سرشار این کتاب مقدس است و از همین فرصت از تمام علما
اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم که از کتاب مقدسی که تبیان کل
شیء است و صادر از مقام جمع الهی به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابیده است، غفلت
نفرمایند. این کتاب آسمانی الهی که صورت عینی و کتبی جمیع اسماء و صفات و آیات و
بیّنات است و از مقامات غیبی آن دست ما کوتاه است و جز وجود اقدس جامع من خوطب به
از اسرار آن کسی آگاه نیست و به برکت آن ذات مقدس و به تعلیم او خُلّص اولیاء عظام
دریافت آن نموده اند و به برکت مجاهدات و ریاضت های قلبیه ی خلص اهل معرفت به
پرتوی از آن به قدر استعداد و مراتب سیر بهره مند شده اند و اکنون صورت کتبی آن که
به لسان وحی بعد از نزول از مراحل و مراتب بی کم و کاست و بدون یک حرف کم و زیاد
به دست ما افتاده است، خدای نخواسته مباد که مهجور شود و گرچه ابعاد مختلفه ی آن و
در هر بعد مراحل و مراتب آن از دسترس بشر عادی دور است، لکن به اندازۀ علم و معرفت
و استعدادهای اهل معرفت و تحقیق در رشته های مختلف به بیان ها و زبان های متفاوت
نزدیک به فهم از این خزینه ی لایتناهای عرفان الهی و بحر مواج کشف محمدی (ص)بهره
هایی بردارند و به دیگران بدهند و اهل فلسفه و برهان با بررسی رموزی که خاص این
کتاب الهی است و با اشارات از آن مسایل عمیق گذشته، براهین فلسفه ی الهی را کشف و
حل کرده، در دسترس اهلش قرار دهند. و وارستگان صاحب آداب قلبی و مراقبات باطنی رشحه
و جرعه ایی از آنچه قلب عوالم از ادبّنی ربّی دریافت فرموده، برای تشنگان این کوثر
به هدیه آورند. و آنان را مؤدب به آداب الله تا حد میسور نمایند و متقیان تشنه ی
هدایت، بارقه ای از آنچه به نور تقوی از این سرچشمهی جوشان «هدی المتقین» هدایت
یافته اند، برای عاشقان سوخته ی هدایت الله به ارمغان آورند و بالاخره هر طایفه ای
از علماء اعلام و دانشمندان معظم به بعدی از ابعاد الهی این کتاب مقدس دامن به کمر
زده و قلم به دست گرفته و آرزوی عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و جنگ و صلح قرآن، وقت صرف نمایند تا معلوم شود
این کتاب سرچشمهی همه چیز است، از عرفان و فلسفه تا ادب و سیاست، تا بی خبران
نگویند عرفان و فلسفه، یافته ها و تخیلاتی بیش نیست و ریاضت و سیر و سلوک، کار
درویشان قلندر است، یا اسلام به سیاست و حکومت و اداره ی کشور چه کار دارد که این
کار سلاطین و رؤسای جمهور و اهل دنیاست، یا اسلام، دین صلح و سازش است و حتی از
جنگ و جدال با ستمکاران بری است، و به سر قرآن، آن آورند که کلیسای جاهل و
سیاستمداران بازیگر به سردین مسیح عظیم الشان آورند. هان! ای حوزه های علمیّه و
دانشگاه های اهل تحقیق بپاخیزید و قرآن کریم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک
که از روی علم و عمد به قرآن و اسلام تاخته و میتازند، نجات دهید اینجانب از روی
جدّ نه تعارف معمولی میگویم از عمر بباد رفته ی خود در راه اشتباه و جهالت، تأسف
دارم و شما ای فرزندان برومند اسلام، حوزه ها و دانشگاه ها را از توجه به شئونات
قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشته ای از آن را مدنظر
و مقصد اعلای خود قرار دهید مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم
کرد، از کرده ها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید، همچون نویسنده.
برائت از مشرکان
3- باید بدانیم حکمت آن که این کتاب جاوید ابدی که برای
راهنمایی بشر، به هر رنگ و ملیت و در هر قطب و قطر تا قیام ساعت نازل گردیده است،
آن است که مسایل مهم حیاتی را چه در معنویات و چه در نظام ملکی زنده نگه دارد و
بفهماند که مسایل این کتاب، برای یک عصر و یک ناحیه نیست و گمان نشود قصد ابراهیم
و موسی و محمد علیهم و علی آلهم السلام، مخصوص به زمان خاصی است.
فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست، این دستور است و جاوید در صورتی
که مشرکان حجاز منقرض شده اند و قیام ناس مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و
مکان است و در هر سال در این مجمع عمومی بشری از جمله عبادات مهم است، الی الابد.
و همین است نکته ی سفارش اکید ائمه ی مسلمین علیهم السلام بر اقامه ی عزای سید
مظلومان تا آخر الابد و فریاد مظلومیت آل بیت رسول الله (ص)و ظالمیت بنی امیه
علیهم لعنه الله به آنکه بنی امیه منقرض شده اند، فریاد مظلوم بر سر ظالم است و
این پرخاش و فریاد باید زنده بماند و برکاتش امروز در ایران در جنگ با یزیدیان
واضح و ملموس است و لازم است حجاج بیت الله الحرام در این مجمع عمومی و سیل خروشان
انسانی، فریاد برائت از ظالمان و ستمکاران را هر چه رساتر برآورند و دست برادری را
هر چه بیشتر بفشرند و مصالح عالیه ی اسلام و مسلمین مظلوم را فدای فرقه گرایی و
ملی گرایی نکنند و برادران مسلم خود را هر چه بیشتر متوجه به توحید کلمه و ترک
عصبیت های جاهلی که جز به نفع جهانخواران و وابستگان آنان تمام نمیشود، بنمایند
که این، خود نصرت خداوند تعالی است و وعده ی حق تعالی به امید واثق شامل حالشان میشود
و اگر خدای نخواسته از عمال جهانخواران که در رأس آنان آخوندهای جیره خوار تفرقه
افکن واقع اند. پیروی کنند، به معصیت بزرگی دست زده اند و مشمول غضب قادر جبار
خواهند شد و در قید و بند ابرقدرتها، باقی خواهند ماند و باید به خداوند از آن
پناه برد.
4- از زائران محترم کشور ایران تقاضا دارم که توجه کنند از چه
کشوری میروند و بسوی کی روآوردهاند؟ از کشوری میروند که برای اسلام عزیز و
اجراء احکام نورانی آن بجای احکام طاغوت بپاخاسته و زن و مرد و پیر و جوان هر چه
داشته اند، فدا کردند. جوانان عزیز متعهدی که هر یک از آنها ارزشهای الهی ای دارند
که ما از درک آن عاجزیم، شهید شده اند و معلول گردیده اند و به اسارت درآمدهاند و
ملتی که مشتاقانه در راه خدا از جان و جوان و مال و منال خود گذشته اند و داغ
عزیزان خود را بجان خریده اند و بسوی کشوری میروند که خانه ی خداوند تعالی و کعبه
ی آمال انبیاء عظام و اولیاء کرام و مهبط وحی و مهبط جبرئیل امین و ملائکه الله
است. بسوی خدا میروند تا هر حرکت و سکونشان، الهی باشد و بسوی قربانگاه اسمعیل
عزیز میروند که دستور گذشتن از هر چیز را در راه او به ما داد و به سوی مدینه
محمد (ص)میروند تا محمدی شوند و چگونه زیستن و چگونه مجاهدت کردن و چگونه رفتن به
سوی معشوق را بیاموزند، رفته اند به سوی قبر رسول عظیم الشان و قبور اولیائ عظیم
المنزلهای که لحظه ای به دنیا و زخارف آن توجه نکرده اند و به جز به خدا و اوامر
او نیندیشیده اند و بجز رضای او قدم برنداشته اند پس، آگاه باشید که از کجا و به
کجا میروید. پس تکلیف شما جدا زیاد است و حرکات و اعمال شما علاوه بر آنکه در
محضر حق تعالی و حضور اوست و در مراقبت اولیاء الله و ملائکه الله است. در پیش
چشمان هزاران زائری است که ازکشورهای اسلامی و از سراسر جهان به آنجا آمده اند و
چه بسا تحت تأثیر تبلیغات دامنه دار رسانه های گروهی دشمنان اسلام و ایران قرار گرفته
اند که از هر صبح و شام بسیاری از وقت خود را صرف دروغ پردازی درباره ی اسلام و
ملت ایران و دست اندرکاران خدمتگزار این کشور مظلوم کرده و میکنند و مردم
بپاخاسته ی این مرز و بوم را بغیر از آنچه هستند، معرفی میکنند که شاید بواسطه ی
این تبلیغات بسیاری از مردم جهان یا باور نموده، یا در ابهام به سر میبرند. و نیز
از ملت عزیزمان، معلولین و شهیدان زنده و بازماندگان و وابستگان به آنان که در
کاروانها کم نیستند، مراقب اعمال شما هستند و اینک شمائید و این بار سنگین امانت
الهی و تکلیف اسلامی و وجدان و فطرت خود، یا انشاءالله تعالی به پاس خون شهیدان و
به پاس آبروی اسلام و ملت مظلوم عزیزتان با سرافرازی، منادی حق و مبلغ عملی و قولی
اسلام و جمهوری اسلامی میشوید و علاوه بر ثواب عظیم زیارت بیت الله و قبول اولیاء
خدا بویژه رسول اکرم (ص)مورد عنایات حق تعالی و دعای بقیه الله ارواحنا لمقدمه
الفداء و غریق رحمت باری تعالی و خیر ثواب در دنیا و آخرت خواهید شد و یا خدای
نخواسته، منادی شیطان و مروج تبلیغات دشمنان اسلام و موجب هتک حرمت اسلام و جمهوری
اسلامی و شهیدان شاهد و رنجدیدگان امت خود میشوید و دست رد الهی بر سینه ی شما
نامحرمان میزنند. اکنون شما عزیزان بر سر دوراهی سعادت ابدی و تحصیل رضای حق و
خاصان او و شقاوت و محرومیت ابدی هستید و امیدوارم به برکت مواقیت و مواقف متبرکه
و دعای ملت محروم که بدرقه ی راه شماست، از طبقه ی اول باشید و اسلام و شهداء و
جانبازان و ملت و میهن خود را سرافراز کنید و دست رد به سینه ی دشمنان اسلام و مسلمانان زنید و دشمنان را
مخذول و دل شکسته و دوستان را شاد نمائید و شما گر چه میدانید باید چه کنید و از
چه پرهیز نمائید لکن اینجانب نیز برای اداء تکلیف و اتمام حجت به مهمات آنها اشاره
میکنم:
الف- اخلاق کریمه ی انسانی- اسلامی را با همه زوار از هر طبقه و هر طایفه و هر
رنگ و هر زبان و هر کشور باشند، با دقت مراعات نمائید و در برخوردها و رفت و آمدها
در جمیع اوقات و احوال و پیش آمدها، صبور و بردبار باشید و کریمانه با همه رفتار
نمائید و در مقابل درشتی ها، نرمی و سلم و در مقابل بدرفتاری ها، خوبی و محبت کنید
و برای رضای خداوند تعالی تحمل هر پیش آمد بدی از هر کس باشد با روی گشاده و سعه ی
صدر نمایید که آن مواقف کریمه و بقاع شریفه، محل نزاع و جدال نیست و آنچنان کنید
که معلوم شود شما از کشور امام صادق (ع) آمده اید و این خود یک خدمت شایان به
اسلام و جمهوری اسلامی و هم میهنان عزیز است و بدانید که پس از رجوع از سفر لذت
این امر را به طور شایسته خواهید برد.
علاوه بر تحصیل رضای حق و پیامبر عظیم الشان (ص)و حضرت بقیه الله روحی لمقدمه
الفداء که شاهد و حاضر است.
ب- در راهپیمائی ها لازم است در وقت و کیفیت و شعار و امثال آنها از متصدیان
امور پیروی کنید و نظم و آداب اسلامی را به طور شایسته مراعات نمائید و به هیچکس
اجازه ندهید که سرخود و بدون دستور شعار دهد که ممکن است عمال دشمنان اسلام و
جمهوری اسلامی که برای تفرقه افکندن و بدنام نمودن شما آمده باشند، در بین شما
نفوذ کنند و با تحریکات و شعارهای غلط مخالف اخلاق اسلامی به آبروی شما و ملت شما
و اسلام و مذهب، لطمه وارد کنند و در هر صورت لازم است گوش به دستورات و شعارهای
نماینده اینجانب جناب حجت الاسلام آقای کروبی و دیگر متصدیان امور فرا دهید و از
غیر آن ها جدا پرهیز نمایید.
ج- کالاهایی که در حجاز به حجاج محترم، عرضه میشود، آنچه مربوط به آمریکاست،
مخالف با آرمانهای اسلامی و اساسا ً مخالف با اسلام است خریداری آنها کمک به
دشمنان اسلام است و ترویج باطل است و از آنها باید احتراز شود.
انصاف نیست که جوانان عزیز ما در جبهه ها جان دهند و جانبازی کنند و شما با
خرید این کالاها به جنایتکاران جنگی کمک کنید و به اسلام و جمهوری اسلامی و ملت
مظلوم خود با این اعمال دهن کجی نمایید. شما برای خودتان یا دوستانتان میتوانید
چیزهای مناسب از خود ایران تهیه نمایید که به دشمنان ایران و اسلام کمک نشود.
اینجانب وظیفه ی خود را ادا نمودم و شمایید که در زیارت خدا و رسول، بدشمنان آنان
کمک ننمایید. و موجب سرافکندگی ملت و میهن خود نشوید. اینها تذکراتی است که بواسطه
ی اهمیت آن در سال های قبل داده شد و تکرار آن وظیفه ی این جانب است.
5- خوب است که سران کشورهای اسلامی در مسایل روز کشورهای
اسلامی تحت ستم و ملت های مظلوم تحت چکمه های اجانب و غارتگریهای شیطان های بزرگ و
سایر شیاطین دیگر که ذخایر غنی آنان را چپاول مینمایند و ملت ها در فقر و فاقه میسوزند،
تفکر نموده و به خود آیند و خوف و وحشتی را که ابرقدرت ها با تبلیغات خود بر آنها
تحمیل کرده اند تا مصالح کشور خود و سایر مسلمانان و مظلومان را نادیده گرفته و تن
به ذلت مرگ بار دهند با ارزیابی صحیح سنجش نموده و با وجدان به قضاوت بنشینند و
بیش از این برای خویش و کشورهای خود، ننگ به بار نیاورند و در حال ملت و دولت
ایران مطالعه کنند که خود را از زیر بار قلدریهای هر دو قطب خارج کرده و پرتو
پیروزی آن و اسلام عزیز در سراسر جهان نورافشانی میکند و در راه شرف اسلام و عزت
میهن اسلامی خویش به پا خاسته و در این راه که همان راه انبیاء عظام علیهم و آلهم
السلام است از همه چیز مادی خود گذشته و فریاد هیهات مناالذله را به گوش جهانیان
رسانده است و اگر دولت های منطقه به جای هم آهنگ شدن با ملت ایران کمک به حزب
عفلقی عراق که اسلام زدایی جزء مرام آن است نمیکردند، در همان ماههای اول کوبیده
شده بود و ملت عزیز اسلامی عراق از شر او راحت شده بودند و کشور ایران و عراق و
سایر کشورهای منطقه با برادری زیست مینموده اند و اکنون نیز که بازیگران حرفه ای
با ترفندهای مختلف میخواهند سلطه ی غارتگرانه ی سالهای طولانی را حفظ و از وحدت
مسلمین و از اسلام بزرگ که سیلی خورده اند و سخت آشفته هستند، عمال معلوم الحال
خود را براه انداخته اند تا نگذارند اسلام به پیروزی برسد، همچون «حسن» مراکشی که
با ملاقات و دست دوستی دادن به «پرز»، به اسلام و ملت های مسلمان، بویژه ملت عرب و
فلسطین خیانت فاحش نابخشودنی نموده و بر ملت و دولت های اسلامی و عربی است که با
برخورد قاطع دست این خیانتکار را قطع کنند و چون «حسین» اردنی این دلال دوره گرد
خیانتکار که تا دولت های منطقه را به دام شیطان بزرگ نیندازد از پای نخواهد نشست و
چون «حسنی» مبارک نسخه ی دوم « انورالسادات» و دیگر خائنین به اسلام را از خود
برانند که اینان اند که شما را بازیچه ی خود قرار داده اند که تا متعمدا یا بدون
عمد، سد راه شرف و عزت اسلام شوند. ما از دولت های منطقه میخواهیم که دست از
حمایت دشمنان اسلام وبشریت بردارند و بیش از این با مصالح اسلامی که مصالح خودشان
و میهنشان و مظلومان جهان است، معارضه نکنند و با همسویی و همکاری جمهوری اسلامی
دست رد به سینه ی فتنه گران و جهان خوران زنند و باید بدانند این حزب مرده، زنده
نخواهد شد و العاقبه للمتقین.
اینجانب به حسب وظیفه ی اسلامی، آنچه صلاح مسلمانان و حکومت های کشورهای منطقه
است، گوشزد کردم و از خداوند متعال خواهانم آنان را به راه راست هدایت فرماید و از
کجرویها باز دارد.
مجالس عزاداری باید باشد و اهل منبر باید شهادت امام حسین (ع)را زنده نگهدارند
و ملت باید با همه قدرت این شعار اسلامی را خصوصا ً زنده نگهدارد که با زنده
نگهداشتن آن، اسلام زنده میشود. این که در روایت آمده است که پیغمبر فرموده است:
«حسین از من است و من از اویم»، این همه از برکات شهادت آن حضرت است. با اینکه
دشمن میخواست آثار را از بین ببرد و درصدد بودند که اصلا ً بنی هاشمی در کار
نباشد (لعبت هاشم بالملک فلا…) از این حرف معلوم میشود آنها میخواستند اصلا ً
اسلام را از بین ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کارشان (شهادت امام حسین)
اسباب این شد که عرب و عجم و همۀ مسلمین توجه پیدا کردند که قضیۀ عربیت و عجمیت
نیست بلکه قضیه خدا و اسلام است.
این مجالس و اجتماعات را حفظ کنید. مجالس را با همان شکوهی که پیشتر انجام میگرفت
بلکه بیشتر حفظ کنید و اهل منبر ایّدهم الله تعالی کوشش کنند که در این راه مردم
را به مسائل سیاسی اسلامی و مسائل اجتماعی اسلامی سوق بدهند و از روضه دست
برندارید که ما با روضه زنده هستیم…
امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق، این دستجات
سرتاسری کشور امروز یک رنگ سیاسی پیدا کرده است و حق هم همین است. اگر ما سی و پنج
میلیون جمعیت در این دهه محرم که وسیله اش را خدا برای ما فراهم کرده و آنقدر ائمه
اطهار راجع به این امور (عزاداری) سفارش کرده اند و آنطور ثوابها که خداوند متعال
بر آن مترتّب فرموده است، اگر در این دهه محرم اجتماعات داشته باشیم و خطبا هم
بروند مسائل روز را بگویند و تعزیه بگیرند و گریه کنند برای سیدالشهدا، این شعار
الهی حفظ میشود.
امروز ما انقلاب کردیم و روضه دیگر لازم نیست از غلطهائی است که در دهان ها انداخته
اند. مثل این است که بگوئیم: ما انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم.
انقلاب برای این است که شعائر اسلام را زنده کنیم نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام
را بمیرانیم!
زنده نگهداشتن عاشورا مسئله بسیار مهم سیاسی عبادی است. و عزاداری کردن برای
شهیدی که همه چیزش را در راه اسلام داد، یک مسئله ای است که در پیشبرد انقلاب اثر
بسزا دارد.
میگویند: ملت گریه!! ما ملت گریه سیاسی هستیم. ما ملتی هستیم که با همین
اشکها، سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهائی را که در مقابل اسلام ایستاده
است…
مسئله، مسئله گریه نیست، مسئله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی
که داشتند میخواستند که ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند تا آسیب پذیر
نباشند…». 14/8/59
*هيچ قدرتي نمي تواند با ملتي که همه با هم هستند مقابله کند.
*عيد واقعي آنوقتي است که انسان رضاي خدا را بدست بياورد و درون خود را اصلاح
کند.
*شياطين در پي ايجاد اختلاف بين جناح ها هستند، به اين شياطين اعتنا نکنيد.
*وقتي به اين جوانهائي که به جبهه ميروند نگاه مي کنم، از خود خجالت مي کشم،
ما کي هستيم،ما چه هستيم؟ ما قريب هشتاد و چندسال در اين دنيا بوديم و بقدر چند
روزي که اينها مشغول خدمت هستند خدمت نکرديم.
*اشکال اگر هست اشکال را بايد گفت، لکن نبايد دولت را تضعيف کرد.
*دولت به تنهائي نمي تواند اين بار بزرگي که الان بدوش اين ملت است،بردارد.
ما بايد مردم را در همه امور شرکت بدهيم.
*ما با ملتي هستيم که همه چيزش را در طبق اخلاص گذاشته است. براي شکر اين نعمت
بايد مردم رادر حکومت شريک بدانيم و خدمتگزار اين ملت باشيم. 20/3/65
آيت الله العظمي منتظري:
*ائمه جمعه براي مراجعه مردم و افراد حاجتمند وقت خاصي را در نظر بگيرند تا
افراد بتوانند بدون ترس و ملاحظه خواسته هاي خود را با ائمه جمعه که محورهاي معنوي
در شهرستانها هستند مطرح سازند.
*اگر جناحي فکر من و شنا را هم قبول ندارد ولي به اسلام و انقلاب و نظام،
اعتقاد دارد بگذاريد حرفش را بگويد و در روزنامه ها بنويسد اگر اشتباه مي گويند
شما حرف آنها را عمل نکنيد.
*ائمه جمعه بايد از خط بازي و گروه گرائي بپرهيزند و بي طرفي خود و تشکيلات نماز جمعه را حفظ کنند. 26/3/65
*روزنامه ها نه تضعيف کننده باشند نه تملق گو، واقعيتها را منعکس کنند.
*از شعارهاي تند بي محتوا و تکراري و هيجان زا بايد پرهيز کرد.
*جلوي احتکار را بگيريد اما نه بدست افرادي که جوّ درست مي کنند. 4/4/65
امام خميني:
آقايان اهل علم و کاروان ها و رؤساي کاروان ها و ساير حجاج! مبادا اين سفر را
سفر تجارت قرار بدهيد وامور تجاري در اين سفر مطرح باشد؛ سفر، سفر الي الله است نه
سفر به سوي دنيا، آلوده به دنيا نکنيد.
(پيام 8/7/1358)
*رژيم بغداد همزمان با روز جهاني قدس، پيرانشهر را به توپ بست.
*1800 افسر ارشد بعثي در جريان نبردهاي فاو به هلاکت رسيدند. 18/3/65
*4 جنگنده عراق در آسمان اهواز، آغاجاري، گناوه و فاو سرنگون شد. 29/3/65
*يک مقر عمده منافقين در داخل خاک عراق بکلي منهدم شد. 31/3/65
*دو موشک زمين به زمين ايران تأسيسات نفتي کرکوک را درهم کوبيد. 8/4/65
*حمله هواپيماهاي دشمن به 2 روستاي منطقه شادگان 6 کشته و 36 مجروح به جاي
گذاشت. 9/4/65
*رزمندگان اسلام حمله سنگين خود رادر جبهه مهران با نام «کربلاي – 1» و با رمز
«يا اباالفضل العباي ادرکني» آغاز کردند و در چند محور به پيش رفتند. در اين
عمليات صدها تن از قواي دشمن کشته و مجروح شدند و بسياري از ادوات زرهي عراق منهدم
و يا به غنيمت گرفته شد. 10/4/65
*صبح امروز در مرحله سوم عمليات کربلاي يک شهر مهران آزاد شد. 11/4/65
65 دستگاه تانک و نفربر از جمله 30 دستگاه تانک بي – 59 سالم به دست رزمندگان
اسلام افتاد 70 دستگاه تانک و نفربر بر
دشمن منهدم گرديد و دهها دستگاه خودرو نيز به آتش کشيده شد. 14/4/65
جهان اسلام
*در حمله به يک پايگاه همه هوائي، انقلابيون مسلمان افغاني 8 فروند هليکوپتر و
هواپيما را منهدم کردند. 21/3/65
*مسلمان کشورهاي خارجي در سال گذشته بيش از 8/1 ميليون دلار به جبهه هاي جنگ
کمک کردند.
*رئيس جمهور بنين: مردم بنين به امام خميني عشق مي ورزند و معتقدند که ايشان
در ارتباط معنوي خاصي با خداوند هستند. 26/3/65
*در پي گسترش موج حرکتهاي اسلامي در مصر، سرلشگر محمد فوزي معاد استاندار شهر
اسکندريه مصر به هلاکت رسيد. 1/4/65
*در تلاش براي فرونشاندن موج فزانيده نهضتهاي اسلامي، 138 مسجد به کنترل رژيم
مصر درآمد. 9/4/65
*يازده روحاني آمريکائي به جرم مخالفت با سياستهاي خارجي تروريستي ريگان در
اين کشور محاکمه شدند. 14/4/65
اخبار داخلي
*نيروهيا دريائي ارتش اسلام در مانور گسترده اي موسوم به (ترم – 3) قدرت رزمي
خود را در آبهاي خليج فارس و تمگه هرمز بنمايش گذاشت.
*3 لشگر و 19 کاروان لبيک يا امام در آغاز هفته قدي روانه جبهه ها شدند. 18/3/65
*حدود 190 نفر از محتکرين که تاکنون دستگير شده اند داراي ارتباطات نزديکي با
خارج هستند. 31/3/65
*نخست وزير: پيشرفت انقلاب ما امروز مديون تلاش نيروهاي گمنامي است که در
بخشهاي مختلف نظام اجرائي کشور در خدمت انقلاب،جنگ و مردم کشورمان هستند. 3/4/65
*780 کاميون از کمکهاي مردم آذربايجان غربي و مازندران به ارزش 520 ميليون
ريال تحت عنوان کاروانهاي هفتم تير به جبهه ها ارسال شد.
*اولين توليد گلوله هاي توپ 122 ميليمتري ساخت صنايع مهمات سازي سپاه به جبهه
ها ارسال شد. 9/4/65
*ترمينال جديد نفتي ايران با ظرفيت 2 ميليون بشکه در جزيره لارک افتتاح شد.
10/4/65
*يک لشگر و يک گردان از نيروهاي داوطلب گيلان به همراه 540 کاميون حامل کمکهاي
مردم اين استان عازم مناطق جنگي شدند. 14/4/65
اخبار خارجي
*رجوي و همراهان پس از اخراج از فرانسه با يک هواپيماي اختصاصي وارد بغداد
شدند جمعي از وزراي رژيم عراق و نماينده صدام در فرودگاه منتظر رجوي بودند.
18/3/65
*تعداد تلفات جنگ اردوگاهها در بيروت به 88 کشته و 430 مجروح رسيد.
*براي اولين بار در ده سال گذشته، ارزش برابري ريال سعودي در مقابل دلار کاهش
يافت. 20/3/65
*سخنگوي کاخ سفيد: تحويل آواکس به
عربستان سعودي براي نقش منطقه اي آمريکا «جهت مقابله با ايران در آينده» ضرورت
دارد. 24/3/65
*ريگان به شکست آمريکا در لبنان اعتراف کرد. 25/3/65
*سران يک حزب در تونس بخاطر اعتراض به تجاوز هوائي آمريکا به ليبي، زنداني شدند.
26/3/65
*ملاقات وزراي خارجه سوريه و رژيم عراق لغو شد.
*دو انفجار مجتمع مخازن نفت کويت در منطقه الاحمدي اين کشور را طعمه حريق
ساخت. 28/3/65
*آمريکا و انگليس قطعنامه تحريم اقتصادي عليه آفريقاي جنوبي را وتو کردند.
*رژيم مصر از تشکيل دادگاه مردمي جهت رسيدگي به جنايات ريگان جلوگيري کرد.
31/3/65
*رژيم مصر با پرداخت جريمه بخاطر کشته شدن هفت اسرائيلي در صحراي سينا موافقت
کرد. 3/4/65
*نيروهاي صهيونيستي،عقب نشيني از مواضع اشغالي در لبنان را آغاز کردند.
4/4/65
*مجلس نمايندگان آمريکا کمک 100 ميليون دلاري ريگان به ضد انقلابيون
نيکاراگوئه را تصويب کرد. 5/4/65
*در جريان مانور مشترک نظامي هندوراس و آمريکا، يک سرباز هندوراس، دو آمريکائي
را کشته و زخمي کرد. 8/4/65
*عربستان يک فروند هواپيماي آواکس از آمريکا دريافت داشت. 11/4/65
ضد انقلاب
*يک تن هروئين، ترياک و شيره توسط مأموران ژاندارمري يزد و سيستان و بلوچستان
کشف شد. 25/3/65
*5/1 ميليون قطعه کوپن تقلبي که توسط شبکه ضد انقلاب در چاپخانه روزنامه حريت
ترکيه بچاپ ميرسيد، کشف و معدوم شد.
*انفجار نارنجک در مقابل روزنامه جمهوري اسلامي يک عابر را مجروح کرد. 1/4/65
*امام جمعه روستاي فرجه از توابع سنندج توسط عوامل ضدانقلاب به شهادت رسيد.
4/4/65
اين وصيت نامه ها انسان را ميلرزاند و بيدار مي کند. امام خميني
قسمتي از وصيتنامه هشدي مصطفي نيکپور
«… سلام من، سلامي برخاسته از صميم قلب و عشق دروني، نخست
به امام غايب حضرت مهدي(عج) و سپس به نايب امام زمان، امام خميني و بعد به روان
آناني که بدنشان به خاک افتاه و روحشان به عالم بالا شتافته است.
برادران و خواهران! من راهم را شناخته ام و به سوي آن رفته
ام، رفته ام که با دشمنان اسلام بجنگم که جهاد، جنگ است و جنگ، روشنگر جوهره
انساني و جهاد درچه بهشت است و مجاهد،گشاينده آن در است و ما چه بکشيم و چه کشته
شويم، پيروزيم و من ميدانم که لايق شهادت نيستم، اما اگر به اين فيض رسيدم، آرزويم
بوده است و حاضرم صدها بار کشته شوم و باز زنده شوم و دوباره در راه الله شهيد
شوم…»
قسمتي از وصيتنامه شهيد محمد ابراهيم پناه.
…چند کلامي به عنوان وصيت عرض مي کنم، اگرچه خود را بيش
از هر کس محتاج به پند و اندرز مي دانم.
برادران عزيزم: در کسب ذخائر اخروي به خود هيچگونه تزلزل و
سستي راه ندهيد و موانع رشد خود را يک به يک از سر راه خود برداشته و انشاء الله
که به مقصود خواهيد رسيد.
دوستان عزيز: بدانيد که لحظات و فرصتها همانند ابر مي گذرند
و اين عمر ما است که در اين مقوله مانند تيري است که از ترکش ايام رها شده و به
سرعت به نقطه پايان نزديک مي شود لذا بايد حداکثر استفاده را از عمري که خداوند به
ما عنايت داشته کرده و آنرا وسيله نجات از عذاب ابدي و قهر الهي و رسيدن به قرب
الي الله و جاي گرفتن در مکان امن الهي نمائيم «الدنيا مزرعة الاخره».
قال رسول الله(ص): «ثلالثه عصموا من ابليس،الذکرون بالليل
و النهار و الباکون من خشية الله و المستغفرون بالاسحار».
خدايا تشکر مي کنم که تو اين نعمت را به من دادي که بتوانم
در برابر تو، در راه اهداف حکومت اسلامي محبتهاي دنيوي را فراموش کنم و فقط راه تو
را در نظر داشته باشم.
پدر عزيزم: مي دانم که محبت من در دل تو بسيار است و رنج و
اندوه از دست رفتن من برايت دشوار است ولي در راه الله و در اه به ثمر رسيدن حکومت
اسلامي بسي ناچيز است.
مادر عزيزم: مي دانم که غم از دست دادن فرزند براي مادر
بسيار مشکل و دشوار است. اگر بگويم مادر فراموشم کن مي دانم که برايت امکان پذير
نيست ولي مادر عزيزم، عمر دنيا کوتاه است، بالاخره آدمي روزي آمده و روزي مي رود.
چه بهتر که اين مرگ، شهادت و در راه الله باشد.
از همه مي خواهم که وظيفه شرعي خود را در اين لحظات حساس که
اسلام مورد تهاجم خصم قرار گرفته و … تشخيص داده و عمل نمايند…. .
قسمتي از وصيتنامه شهيد حسن قائمي
«…. بارخدايا از تو مي خواهم که مرا از آن گروه قرار دهي
که براي تو به جبهه ميروند و پيمانت را نمي شکنند.
خدايا آنقدر به من ايمان، شجاعت و صبر بده که بتوانم تا
آخرين لحظه هاي عمرم جدا از ديارم و قبيله ام با دشمنان تو يعني آمريکا، شوروي،
اسرائيل و صدام مبارزه کنم. خدايا آنقدر در زندگي کوتاه مدت نيکي خود را شامل حالم
کردي که زبانم عاجز از بيان آن است. و در آخر هم نيکي خود را در مرگ من که همان
شهادت است روزيم کن.
اي بندگان خدا، خداوند تبارک و تعالي به وعده خود وفا کرد و
شما را بر دشمنان اسلام پيروز گردانيد. پس شما هستيد که بايد با تمام توان اين
وعده الهي را حفظ کيند و با تمام قدرت جلوي دشمنان داخلي و خارجي را بگيريد. مواظب
خودتان باشيد که يک وقت زرق و برق دنيا چه هست و چه نيست شما را نفريبد.
اي کساني که هنوز باين انقلاب بدبين هستيد برادرانه شما را
نصيحت مي کنم کمي به خود آئيد اينقدر به دنيا دل نبنديد چره که دنيا گذرگاه است و
ارزشي ندارد.
بدانيد اگر پيکرها براي مرگ ساخته شده است و سرانجام مرگ
است پس کشته شدن مرد با توپ و تانک و خمپاره در راه خدا به يقين برتر و با فضيلت
تر است و اگر روزيها و رزقها اندازه گرفته شده است پس انسان کمتر حرص و آز داشته
باشد نيکوتر خواهد بود…»
مسئله خلوص و ریا بطور کلی انگیزهای که باید محرک انسان برای کارهای خوب باشد
از مسائل وسوسه انگیز و مورد توجه عموم مؤمنین است و در این رابطه نامههای مختلفی
به دست ما رسیده است. بعضی به دلیل این که نیت خالص برای آنها به دست نمیآید و
همیشه از این که آنها را رزمندهی اسلام بگویند احساس خوشحال میکنند، نسبت به اصل
جبهه تردید دارند بلکه بعضی به همین بهانه از این وظیفه بزرگ سرباز میزنند. و عدهای
دیگر میپرسند: آیا اگر قصد ما از رفتن به جبهه فقط دوری از گناه و حضور در صحنههای
خودسازی باشد عمل ما صحیح و خالص خواهد بود و ثوابی برای آن هست یا نه؟ و برخی
دیگر تنها انگیزهی آنها سرگرمی شرکت در صحنههای هیجان انگیز است که روح ماجراجوی
آنان را آرامش بخشد و شاید بعضی دیگر به انگیزههای مختلف دیگری در جبهه حضور
یابند.
بنابراین، مساله مهمی که برای رزمندگان عزیز و کسانی که عازم جبههها هستند یا
مایلند در این امر خیطر شرکت کنند و کسانی که با بهانههای واهی خود را قانع نموده
و از این وظیفه خطیر شانه خالی میکنند مطرح است پاسخ به این سؤال میباشد که: به
چه نیت و با چه انگیزه باید به جبهه رفت؟ و اگر شائبه ریا در قلب انسان خطور کند
چگونه باید بر آن چیره شد و آن را از بین برد؟ و چگونه میتوان به خلوص کامل دست
یافت؟
واجبات تعبدی و واجبات توصلی
نکتهای که باید در این رابطه مورد توجه قرار داد این است که همه واجبات و
تکالی الهی مشروط به قصد قربت و خلوص در عمل نیست. فقها واجبات را دو قسم میدانند:
واجبات تعبّدی و واجبات توصّلی.
تعبّدی: واجبی است که باید به قصد قربت خالصا مخلصاً لوجه الله انجام داده شود
و اگر ذرهای قصد غیر خدا در آن پیدا شود عمل باطل است و باید اعاده شود مانند
نماز، روزه، حج و امثال آن.
توصّلی: واجبی است که وظیفه انسان انجام دادن آن است به هر قصد و انگیزهای که
باشد مانند نجات دادن غریق و هر کسی که جانش در خطر است و مانند پاسخ گفتن به سلام
و مانند امر بمعروف و نهی از منکر و مانند همه کارها و حرفههائی که جامعه به آن
نیازمند است. بنابراین اگر انسان کسی را دید که در رودخانه غرق میشود نباید منتظر
برانگیخته شدن از روی قصد قربت باشد! بلکه بر او واجب است که او را فوراً نجات
دهد. اگر او بقصد قربت و برای رضای خدا انجام داد ثواب نیز دارد ولی اگر بقصد قربت
نبود، به هر نیت و انگیزهای باشد وظیفهی خود را انجام داده و تکلیف از او ساقط
است هر چند بقصد خودنمائی باشد. استحقاق ثواب بر هر عملی مشروط بر این است که به
قصد قربت و برای تحصیل رضای خدا و پیروی از فرمان او باشد ولی انجام وظیفه همیشه
متوقف بر این معنی نیست و با انجام وظیفه حداقل انسانی از استحقاق عقاب مصون میماند
هر چند ثوابی نبرد.
ریا که نوعی شرک است و آن را شرک در عبادت میخوانند تنها در مورد واجبات تعبّدی
صدق میکند. نماز چون عبادت است باید فقط برای رضای خدا انجام پذیرد و اگر به قصد
ریا و خود نمائی باشد نه تنها انجام وظیفه نشده و نه تنها ثوابی ندارد و عمل باطل
است و باید اعاده شود بلکه گناه یبزرگ است و انسان مستحق عقاب خواهد بود و طبق
روایات در قیامت به او خطاب میشود: ای کافر! ای حیلهگر! ای زیانکار! ولی ریا در
قسم دوم یعنی واجبات توصّلی همانگونه که موجب بطلان عمل نیست گناه نیز به شمار نمیآید
و انسان مورد عقاب و ملامت واقع نمیشود گرچه ثوابی از آن عمل نخواهد برد؛ پس اگر
انسان غریقی را به قصد خودنمائی نجات دهد، گناهی مرتکب نشده بلکه وظیفه را انجام
داده است.
در کارهای خیر معطل نمانید
براساس مطلبی که ذکر شد، برادران و خواهران مؤمن باید متوجه باشند که در مورد
بسیاری از کارهای خیر نباید معطل بمانند بلکه به هر انگیزهای که محرک آنها باشد
انجام دهند زیرا شارع مقدس در آن گونه مواردهدف اصلیاش محقق شدن آن عمل در خارج
است به هر انگیزه که باشد و از هر کس که صادر شود. معروف است که شیخ انصاری (ره)
شاگردان خود را نصحیت میکرد که درس گفتن را در میان کارهای روحانیون انتخاب کنند
و حتی اگر قصد قربت در آنها به وجود نیامد باز هم از این کار دست برندارند زیرا
تبلیغ و رساندن احکام الهی و نشر معارف اسلامی، عملی است که بخودی خود مطلوب شارعت
مقدس است هر چند انسان آن را به انگیزهای الهی انجام دهند.
در مورد جهاد با کفار و مخالفین اسلام گرچه بحثی در کتب فقهی بخصوص در رسالههای
عملیه در رابطه با تعبّدی و توصّلی بودن آن نیافتیم ولی قدر مسلم و قطعی این است
که دفاع از اسلام و کشور اسلامی یک واجب همگانی است و از آن گونه مسائل یاست که بخودی
خود مطلوب شارع است و به هر انگیزهای باشد باید انجام پذیرد هر چند ثواب در صورتی
مترتب است که به قصد قربت باشد. و با توجه به اینکه جنگ ما اکنون تنها برای دفاع
از اسلام و مسلمین و دفع شر اجابت و دست نشاندگان آنها است بدون شک به هر انگیزهای
انجام یابد عمل به وظیفه شده است. ولی از آنجائی که هدف اصلی انقلاب اسلامی، ساختن
انسانها و هدایت آنان به راه کمال است، باید سعی بر این باشد که هر چند بیشتر عمل
را خالصا لوجه الله انجام دهیم و نه تنها تکالیف واجبه را به قصد قربت و برای
تحصیل رضای خداوند بجا آوریم بلکه سعی ما این باشد که حتی اعمال روزمره و ضروریات
زندگی مانند خوردن و خوابیدن را نیز برای خدا انجام دهیم و هر چه در این راه به
موفقیت بیشتری دست یابیم به هدف اصلی نزدیکتر شدهایم.
نقل شده است که یکی از علمای بزرگ میفرمود: «من هیچ کار مباحی انجام نمیدهم».
و این به آن معنی است که حتی خوردن و خوابیدن و سایر اعمال خود را در حدی انجام میداده
که مقدمهای برای انجام وظایف باشد و بدین ترتیب در همه کارها قصد قربت داشته و
همه اعمال او یا واجب و یا مستحب بوده و لذا بر همه کارها مستحق ثواب بوده است.
با ذکر این نکته دیگر جای این سخن باقی نمیماند که کسی به بهانهی عدم دستیابی
به نیت خالص از وظیفهی شرعی و وجدانی خود که دفاع از اسلام و کشور اسلامی است سر
باز زند، و به این دلیل که در جستجوی تحصیل ثواب یا کمال انسانی است خود را مستحق
عقاب و عتاب نماید!
حمایت از مستضعفین
خداوند در قرآن کریم به این نکته اشاره فرموده است، آنجا که مؤمنین و مهاجرین
را بر جنگ با کفار قریش تحریص و ترغیب میفرماید، هم به دلیل این که جنگ با آنها
جنگ در راه و تحصیل رضای او است و هم به این دلیل که دفاع از بستگان و خویشان
مستعضف آنها است. در آیه 75 سورهی نساء میفرماید: «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل
الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان…» – چه شده است شما را که پیکار
نمیکنید در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مستعضف … از ذیل آیه
استفاده میشود که منظور، مؤمنین باقیمانده در مکه است.
بنابراین جنگ به انگیزهی دفاع از مستضعفان هم کیش نیز مطلوب خداوند است، گرچه
مقصود والاتر خالص کردن نیت برای خداوند میباشد. و لذا در آیه قبل از این آیه میفرماید:
«فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاة الدنیا بالآخرة و من یقاتل فی سبیل الله
فیقتل او یغلب فسوف نؤنیه اجراً عظیماً» – باید در راه خدا بجنگند آنان که زندگی
پست این جهان را به زندگی واپسین(آخرت) فروختند و هر کس در راه خدا بجنگد چه کشته
شود و چه پیروز شود، به او پاداشی عظیم خواهیم داد. و در آیه بعد از آیه فوق میفرماید:
«الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله…»- آنانکه ایمان آوردهاند تنها در راه خدا
میجنگند…
گرچه میتوان گفت مراد از سبیل الله یعنی راه خدا هر هدفی است که مورد رضایت
خداوند باشد و این معنی شامل میشود انگیزههای گوناگونی را از جمله: اعلاء کلمه
حق و نشر دین الهی و سرکوبی ستمگر و تجاوزگر و دفاع از مؤمنین و مستضعفی هم کیش و
حراست از مرزهای مسلمین وو.. پس از انگیزهی حمیات از مستضعفین مؤمن خود نیز نوعی
از قصد قربت و جهاد فی سبیل الله است ولی آیه در مقام ترغیب مؤمنین، انگیزههای
وجدانی و عاطفی آنان را تحریک میکند و این نشانگر آن است که وجود این انگیزهها
مانع صحت عمل و مطلوبیت آن نیست.
بعضی از برادران از این جهت وسوسه به خود راه میدهند که در قلب خویش انگیزهای
غیر از جنگ در راه خدا مییابند و آن استفاده از معنویت جبهه و خودسازی در آن
میدان مبارزه با نفس است به این گمان که این انگیزه با خلوص نیت منافات دارد غافل
از آن که این خود نیز یک انگیزهی الهی است و هیچ منافاتی با قصد قربت که هدف اصلی
است ندارد بلکه آن را تاکید و تقویت مینماید.
مبارزه با القاءات شیطان
البته نباید از این جهت غفلت کرد که گاهی شیطان، انگیزههای غیر الهی بلکه
انگیزههای شیطانی و هواپرستانه را به انسان القاء میکند. رزمندهی مؤمن باید
تلاش کند که آن اهداف غیر الهی را از خود دور سازد و تا آنجا که ممکن است نیت را
خالص نماید گرچه به هر نیتی باشد وظیفه را انجام داده و به تکلیف شرعی خود عمل
نموده است.
گاهی برادران مؤمن که میخواهند همه اعمال آنها خالصا لوجه الله باشد بخصوص
جهاد- این عمل بزرگ که در قلهی اعمال صالح است- و با توجه به معاملهای که خداوند
در این مورد اعلام فرموده که ما خریدار جانها و اموال مؤمنین هستیم در مقابل بهشت
جاودان«ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة…» با ملاحظه
اهمیت این مساله دچار وسوسه میشوند که مبادا در قلب آنها شائبهای از ریا خود
نمائی خطور کرده باشد و ثواب عمل را از بین ببرد و معامله را به هم بزند زیرا
خداوند طبق حدیث قدسی فرموده است: «من بهترین شریکم؛ هر کس در عملش کسی را با من شریک
کند همه را به او وا میگذارم.»[1]
این وسوسه تنها در این مورد نیست که مانع انجام عمل خیر میشود بلکه در بسیاری
از موارد که عمل مؤمن به نحوی در محیط خاص خودش انگشتنما است به قلب او خطور میکند
و مانع میشود مانندنماز جماعت، نماز نافله، دقت در انجام نماز و تقید به مستحبات
و خضوع و خشوع، صدقه دادن و احسان به فقرا و امثال آن. شیطان برای منع از کارهای
خیر راههای مختلف دارد: تنبلی، خواب، لذائذ زودگذر دنیا، سنگین جلوه دادن تکالیف،
شک و تردید وو… و چون مؤمن با او به ستیز برمیخیزد و با قدرت ایمان همه آنها را
از خود دفع میکند، شیطان از راهی که مناسب او است او را وسوسه میکند: ریا! یعنی
عمل را در نظر او بزرگ و جالب جلوه میدهد و عمل دیگران را در نظر او پست و بیارزش
میکند، آن گاه انگیزههای دیگر از قبیل تعریف کردن دیگران در قلب او القاء میکند،
آن جا است که یا مؤمن واقعا مبتلا به ریا میشود و عمل او باطل و بیهوده میگردد
یا به خاطر وسوسهی ریا، عمل را ترک مینماید یا پس از عمل به خودخوش بین میشود و
عجب و خودبینی اثر روانی و ثواب عمل را از بین میبرد.
مبارزه با این مرحله خطرناک و حساس که در عین حال بسیار با ظرافت و مهارت و
مخفیانه صورت میگیرد بسیار مهم و اساسی است. در ظرافت ریا روایتی معروف و گویا
وارد شده است که ریا پنهانتر از حرکت مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک است. شب تاریک
تا با چشم دیده نشود آن هم مورچه که خود همرنگ شب است و بر سنگ صاف تا حساسترین
گیرندهی صدا نتواند از حرکت آن صدائی ثبت کند. سر این همه پنهانی این است که انسان
بسیار خود فریب است و عیوب و نقائص خود را درک نمیکند. در بسیاری از موارد که
تصور میکند بهترین عمل را انجام داده غافل است که آن عمل ممکن است بدترین عمل او
باشد و گاهی که یک عمل را کوچک میشمارد چه بسا که همان کار و تحقیر آن سبب تقرب
او به درگاه الهی باشد.
معالجه ریا
در عین حال باید توجه داشت که گاهی عجب و ریا تنها وسوسه شیطان است و واقعیت
ندارد. شخصی از امام صادق (ع)پرسید: گاهی انسان در حال نماز خالی از عجب است ولی
در اثناء برای او حالت عجب رخ میدهد. حضرت فرمودند: «اگر در ابتدای نماز با نیت
خالص شروع کرده آن چه پس از آن در قلبش القا میشود ضرری ندارد به نمازش ادامه دهد
و شیطان را از خود دور سازد». منظور از دور ساختن شیطان، بیاعتنائی به وسوسه و
القاءات او است. در روایتی دیگر مردی به امام صادق (ع)عرض کرد: از این بیم دارم که
منافق و ریاکار باشم. امام فرمودند: آیا روز و شب در خلوت و در خانه خود نماز نمیخوانی؟
گفت: چرا، میخوانم. فرمود: برای چه کسی نماز میخوانی؟ گفت: برای خداوند متعال.
فرمود: پس چگونه منافق خواهی بود با این که فقط برای خدا نماز میخوانی؟![2] امام (ع)با
این روش، وسوسه ریا را از قلب آن شخص زدود و او را به نیت اصلی و واقعیش راهنمائی
فرمود.
اصولا دوست داشتن عمل خیر و اظهار آن در جامعه اگر به خلوص نیت لطمهای نزند
اشکال ندارد. در روایت معتبری، زراره از امام باقر (ع)پرسید: گاهی انسان عمل خیری
را انجام میدهد و دیگری او را میبیند و این سبب خشنودی او میشود. امام فرمود:
«هر کسی مایل است خیر او در میان مردم ظاهر باشد و این ضرری ندارد به این شرط که
قصد او در مقام عمل، اظهار و خودنمائی نباشد».[3]
از بعضی روایات ظاهر میشود که انگیزهی انسان در بهتر انجام دادن عمل، هدایت
دیگران باشد اشکالی ندارد. راوی از امام صادق (ع)پرسید: کسی نماز را خوب و با آداب
انجام میدهد به این امید که بتواند بینندهای را به حق دعوت کند و ترغیب نماید.
امام فرمود: «این از ریا نیست». و در روایت یدگر آن حضرت فرمود: «مردم را بحق دعوت
کنید بدون سخن گفتن. بگذارید مردم از شما پرهیزکاری و کوشش در عبادت و نماز و
کارهای خیبر ببینند که این خود نوعی دعوت است».[4]
نشانه هاي ريا
امير المؤمنين(ع) سه علامت را براي رياکار ذکر فرموده است که انسان مي تواند
آنها را محک و معيار قرار دهد و خود را بهتر بشناسد. مي فرمايد: براي رياکار سه
نشانه است: در ميان مردم با نشاط است و در تنهائي و خلوت (در عبادت) کسل و بي ميل
است و در همه امور مايل است از او تمجيد شود[5]. واضح
است که اين سه نشانه براي ديگران نيست بلکه انسان خود مي داند که در کجا نشاط و
تمايل دارد و در کجا کسل و بي رغبت به عبادت است و خود مي داند که آيا مايل است
همه چيز او را تعريف و تمجيد کنند يا نه؟
اين بهترين معيار براي انسان است که خود را با آن بسنجد و اگر چنين است در پي
اصلاح خود برآيد و اگر چنين نيست بلکه در خلوت نشاط بيشتر دارد و از تمجيدهاي
نابجاي ديگران ناراحت و ناراضي است، پس وسوسه به خود راه ندهد که او رياکار نيست.
و براساس اين روايت يک راه مصون ماندن از ريا اين است که انسان سعي کند در خلوت
نشاط او براي عبادت بيشتر باشد و اکثر عبادات مستحبه خود را در خلوت انجام دهد و
آن را بازگو نکند و پنهان نمايد. در روايت است که وقتي براي نماز شب بر مي خيزي پرده
ها را بيافکن تا ديگران تو را نبينند و در خلوت محض با محبوب باشي.
راه ديگر براي معالجه ريا و عجب که هر دو از يک حالت نشأت مي گيرد اين است که
انسان عمل خود را کوچک و حقير بداند. براي اين کار بايد عمل را از دو جهت بررسي
کند: 1- نعمتهاي خداوند و عظمت بيکران او را در نظر بگيرد و عمل خود را با حق
عظيمي که براي او است بسنجد، خواهد ديد که هر چه عمل بزرگ باشد باز هم بسيار کوچک
است و تازه آن چه را انجام ميدهد به توفيق او و با استفاده از نعمت او است. امام
کاظم(ع) فرمود: د«هر عملي که براي خدا انجام مي دهي خود را در آن مقصّر بدان زيرا
همه مردم در اعمال خود در پيشگاه خداوند مقصرند بجز آنان که خداوند نگه داشته است.[6]»و در
يک حديث قدسي،خداوند متعال مي فرمايد: «آنانکه براي من اعمالي بقصد ثواب انجام مي
دهند نبايد بر آنها اعتماد داشته باشند که آنان هر چه کوشش نمايند و خود را تمام
عمر خسته کنند در پرستش من، مقصر خواهند بود و هيچ گاه به کنه پرستش من نخواهند
رسيد….»[7]
2- از سوي ديگر عمل خويش را با اعمال اولياي خدا مقايسه کند. در روايتي آمده است که انسان بايد در امور
معنوي به بالاتر از خويش بنگرد و در امور مادي به پائينتر. يعني در مسائل مادي
هميشه شاکر و سپاسگزار باشد و خود را با کساني که فاقد ضروريات زندگي هستند و از
او بينواترند بسنجد و در مقام کسب معنويت و علم وايمان و عبادت خدا، خود را مقصر
بداند و اعمال خود را با اعمال صالحان و شايستگان و مردان خدا مقايسه کند. اگر
چنين کند هيچ گاه عملش در چشم او بزرگ جلوه نمي کند و به خود نمي بالد و عجب نمي
ورزد.
خداشناسي
و براي اين که بطور کلي ريا در عمل پديد نيايد بايدمؤمن سطح معرفت خود را به
خداوند بالا ببرد. هر چه انسان بيشتر خداشناس باشد او را تنها مؤثر مي داند و همه
چيز را از او مي خواهد و از او مي داند و در نتيجه از همه مردم قطع اميد مي کند و
تنها دل به او مي بندد وبه رحمت او اميدوار مي شود و تدريجا به مقامي خواهد رسيد
که گرچه در ميان مردم است خود را تنها مي بيند و تنها اورا مي بيند و او راناظر و
حاضر مي داند و لذا بجز براي تحصيل رضاي او قدمي بر نمي دارد و اين نهايت کمال
انسان است. خداوندا! خود را به ما هرچه بيشتر بشناسان تا بجز تو روي به سوي ديگر
نياوريم. آمين
نتيجۀ بحث
نتيجه بحث اين که:
1- برادران رزمنده و کساني که عازم جبهه هستند بايد سعي کنند
عمل خود را خالص براي خدا قرار دهند و هر قصد و انگيزه ديگر را از قلب خود
بزدايند. قصد خودسازي و دوري از صحنه هاي گناه انگيز، خود يک انگيزه الهي است و اشکال ندارد.
2- اگر نتوانستند خود را خالص کنند از وظيفه اصلي که دفاع از
اسلام و کشور اسلامي است به اين عذر و بهانه سرباز نزنند.
3- براي دفع ريا سعي کنند در خلوت نشاط بيشتر و عشق بيشتر به
خدا و دين خدا و جانبازي در راه خدا ابراز نمايند گرچه ابراز آن در ظاهر نيز اشکال
ندارد و گاهي مطلوب است و آن د رجائي است که موجب کشاندن افرادي ديگر به جبهه حق
مي شود. شعارها و فريادهاي عاشقانه رزمندگان در ابتداي حرکت و همچنين در صحنه هاي
جبهه از اين قبيل است.
4- با همه بزرگي عمل، آن را در برابر حق خداوند کوچک و حقير
بدانند و همچنين آن را در مقابل زحماتي که اولياي صالح خدا در راه دين کشيدند کوچک
بشمارند و هرکس خود را به دليل گناهان خويش در باطن تحقير کند و اين جانبازي را
کمترين پيشکش براي قبولي توبه بداند.
5- وسوسه ريا به خود راه ندهند و بدانند از القاءات شيطان است
که مي خواهد از اين راه مانع عمل خير شود. او را لعن و طرد نمايند و با هر مقدار
از خلوص نيت که به آن دست يافته اند به وظيفه خويش عمل نمايند.
به اميد موفقيت روز افزون رزمندگان عزيز در راه مبارزه با
کفر جهاني و با شيطان و نفس اماره که موجب رسيدن به کمال انساني است.
[1]– علی بن سالم، قال: سمعت أبا عبدالله(ع)یقول: قال الله عزوجل:
«أنا خَیرُ شَرِیکٍ، مَن أَشرَکَ مَعِی غَیری فی عَمَل لَهُ لَم أقبَلهُ اِلاّ ما
کان لی خالصاً» (المحاسن- ص 252).
زائرین گروه مدینه اول، پس از مدتی اقامت در شهر مدینه منوره، جهت بستن احرام
و شروع اعمال حج، راهی مسجد شجره میشوند. و زائرینی که گروه مدینه بعد هستند، پس
از ورود به فرودگاه جده، مستقیماً راهی مسجد«جُحفه» میشوند.
در میقات، پس از نیت و بستن احرام، زائرین خانهی خدا، تلبیه گویان در
اتوبوسهای رو باز نشسته و با اشتیاق بینظیری بسوی مکه معظمه حرکت میکنند.
در این ساعات و لحظههای بسیار روحانی، ضمن التماس دعا از همهی زائرین، به
آنها توصیه مینمائیم که بعلت گرمی فوق العاده هوا، قمقمه آب را فراموش نفرمایند.
و در صورتیکه مدیران کاروانها کلمنهای آب خنک در اتوبوسها قرار میدهند، زائرین
محترم حتما لیوان مخصوص خودشان را همراه داشته باشند. اگر مدیران کاروانها مقداری
لیوان یکبار مصرف تهیه نمایند، بسیار مفید خواهد بود.
مسیر راه مسجد شجره- مکه در حدود 7 یا 8 ساعت و جحفه- مکه در حدود 4 یا 5 ساعت
میباشد. زائرین خانه خدا با حالتی روحانی و با لباس احرام و در حالیکه اشک شوق
چشمان آنان را پوشانده است و برای دیدن خانهی خدا بیتاب و بیقرار هستند، وارد
مکه معظمه میشوند…
زائرین عزیز! در صورتیکه در ساعات گرم روز وارد شهر مکه مکرمه شدید بهتر است
که ابتدا به محل سکونت خود بروید و پس از مدتی استراحت، در ساعاتی که هوا نسبتاً
خنک است، برای انجام طواف وارد مسجد الحرام بشوید. چنانچه در نزدیکی ظهر وارد شهر
مکه شدید، بعلت خستگی و گرمای راه، بدن شما کوفته و خسته است، لذا اگر ابتدا برای
طواف در زیر آفتاب سوزان قرار بگیرید، احتمال دارد که خدای ناکرده دچار گرمازدگی
بشوید.
مدیران کاروانها باید توجه داشته باشند که قبل از روانه کردن افراد کاروان جهت
انجام مناسک، افرادی را که سن آنها بالای 60 سال میباشد، جهت معاینه و دریافت
توصیه پزشک و احیاناً دریافت دارو، به مراکز درمانی هیئت پزشکی حج ببرند. چه بسا
احتمال دارد که در این مقطع، برای سالمندان، یک ناراحتی قلبی شروع شده باشد که با
معاینه و بکار بستن توصیههای لازم، از هر گونه عواقب وخیم جلوگیری بعمل آید.
زائرین عزیز نکات زیر را دقیقاً مراعات نمایند:
1- برای پیشگیری از خطر گرمازدگی، در زیر آفتاب و در ساعات گرم روز به طواف
نروید.
2- پس از طواف وسعی، در حالیکه بدن شما گرم و عرق کرده است، بلافاصله آب سرد
ننوشید. مدتی صبر کنید تا قدری بدنتان خشک شود، سپس کم کم خود را آب بزنید و
مقداری آب بنوشید(چه بهتر که این عمل را با آب متبرک زمزم انجام بدهید)
3- هنگامیکه به محل اقامت خود میروید، چون اغلب خانهها مجهز به کولر و پنکه
میباشد، بسیار دقت نمائید که با بدن گرم و عرق کرده وارد اطاق نشوید، مدتی صبر
کنید تا عرق شما خشک شود، در غیر اینصورت احتمال دارد که به سرماخوردگی مبتلا
بشوید.
4- برای رفتن به بازار نیز ساعات خنک روز را انتخاب کنید، زیرا راه رفتن در
زیر آفتاب، احتمال گرمازدگی را بیشتر میکند.
5- فراموش نشود که همیشه یک شیشه یا قمقمه آب و یک باد بزن با خود داشته
باشید.
گرمازدگی
تعریف: در نتیجه فعالیتهای متابولیکی داخل بدن، حرارت زیادی تولید میگردد که
بدن انسان قسمت مورد نیاز خود را از آن میگیرد و قسمت مازاد را از طریق تعرق و
تماس با هوا و اجسام دفع میکند. زمانیکه درجه حرارت محیط اطراف بدن انسان در حدی
بالا باشد که فرصت دفع حرارت مازاد را ببدن ندهد، درجه حرارت بدن کم کم بالا
میرود.
بدن در ابتدای امر تعرق زیاد دارد. در نهایت عمل تعرق متوقف گشته و عرقریزی
مشاهده میگردد. در این مرحله درجه حرارت بدن به بیش از 41 درجه سانتیگراد رسیده
است. حالات گرمازدگی در سه شکل زیر دیده میشود:
1- گرفتگی دردناک عضلات
فعالیت در محیط گرم موجب عرقریزی شدید و دفع زیاد نمک از بدن میشود، و بدین
ترتیب نمک ذخیره بدن انسان تخلیه شده و باعث دردر عضلانی خواهد شد. این نوع از
بیماری ممکن است از تابش خورشید نباشد و فقط بعلت فعالیت زیاد عضلات بدن بوجود
آید. مثلا ممکن است زائری برای مدت طولانی در کوچه و بازار راه برود و این ناراحتی
را در خود احساس نماید.
درمان این حالت بیماری بسیار ساده است زیرا با تزریق یک سرم نمکی، بهبودی حاصل
میشود و حتی مصرف مقداری نمک با خوراک، برای درمان کافی است. برای پیشگیری این
بیماری خوردن نمک به همراه وعدههای غذا بسیار مفید خواهد بود. با توجه به کثرت
ابتلاء به این ناراحتی، توصیه میشود زائرینی که مبتلا به یکی از بیماریهای قلبی و
یا فشار خون نمیباشند، با هر وعده غذا مقداری نمک نیز میل کنند.
اگر نگاهی کوتاه به دستورات بهداشتی حیاتبخش اسلام بیافکنیم، اهمیت این مطلب
نمایانتر میشود. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند:
«من اکل الملح قبل کل شیء دفع الله عنه ثلثمأة و سبعین نوعاً من البلاء اهونها
الجذام»[1]
«هر کس که قبل و بعد از غذا مقداری نمک مصرف نماید، خداوند سیصد و هفتاد
بیماری را از او دور نماید»
و احادیث معتبر دیگر که در این مقاله کوتاه فرصت اشاره به آنها نیست.
2- کولاپس بعلت گرمای زیاد
این حالت از بیماری چون احساس خستگی شدید بعلت گرمای زیاد میباشد لذا(Heat Exhaustio) گفته میشود.
این حالت از بیماری ناشی از نارسائی عکسالعمل قلب و عروق نسبت به درجه حرارت
بالای محیط خارجی در اشخاصی است که یا سن زیاد دارند و یا از داروهای زیاد کننده
ادرار استفاده مینمایند.
علائم بیماری عبارت است از:
1- احساس ضعف و بیحالی شدید.
2- سرگیجه و سردرد.
3- بیاشتهائی، تهوع و استفراغ.
4- احساس فوری برای اجابت مزاج.
5- در نهایت حالت کولاپس، رنگ بدن خاکستری، پوست بدن سرد و مرطوب، و مردمک
چشمها نیز گشاد میگردد.
درجه حرارت بدن ممکن است نه تنها بالا نبوده بلکه طبیعی و حتی پائینتر از حد
طبیعی باشد.
در صورتیکه در این مرحله از بیماری درمان انجام نگیرد ممکن است بیمار به مرحله
ضعف اعصاب ناشی از گرمازدگی(Heat Neuvasthenio) وارد شود. در این حالت علائم بیماری عبارتند از:
1- از بین رفتن انرژی برای حرکت.
2- عدم علاقه به فعالیت روزمره.
3- سرگیجه و سیاه رفتن چشمان.
درمان حالت کولاپس گرمازدگی به شرح زیر میباشد:
1- قرار دادن بیمار در وضعیت درازکش، در محیطی سرد.
2- پاشیدن آب خنک بر سر و روی بیمار(وجود قمقمه آب بسیار مفید است).
3- استراحت کامل دادن به بیمار.
4- انتقال بیمار به نزدیکترین مرکز درمانی.
5- تجویز سرم نمکی و داروهای دیگر.
3- شوک بعلت گرمازدگی(Heat Stroke) و یا آفتاب زدگی(Sun Stroke)
در این حالت از بیماری، درجه حرارت بدن بسیار بالا است(بالاتر از 1/41 سانتی
گراد).
علائم بیماری عبارت است از:
1- درجه حرارت بالا.
2- سردرد و سرگیجه.
3- ضعف شدید و ناتوانی.
4- تند نفس کشیدن.
5- خشک شدن پوست بدن و عدم تعرق.
6- از بین رفتن هوشیاری.
7- ایجاد اختلالات روانی در بعضی حالات.
8- در بعضی حالات بی آرامی و تشنجات عضلانی.
9- در حالات پیشرفته خونریزی دستگاه گوارشی.
– در صورت عدم رسیدگی سریع و شروع بوقت درمان، احتمال مرگ زیاد است. شوک بعلت
گرمازدگی در افراد سالمند و در کسانیکه مبتلا به بمیاریهای مزمن قلبی، کلیوی،
ریوی، کبدی و مغزی و مبتلایان به تصلب شرایین(آرتواسکلروز) و در نارسائی احتقانی
قلب و بخصوص در افرادیکه داروهای زیاد کننده ادرار مصرف میکنند، بصورت شایعتر
دیده میشود. افراد مبتلا به بیماری قند نیز بیش از هر کس در معرض ابتلا به شوک
ناشی از گرما میباشند.
بطور خلاصه افرادی که بیش از هر کس آمادگی گرمازدگی و شوک ناشی از آنرا دارند
عبارتند از:
1- افراد مبتلا به یکی از بیماریهای قلبی، کلیوی، کبدی، ریوی، و مغزی پیشرفته.
2- افراد مبتلا به بیماری قند.
3- افراد چاق.
4- افرادیکه داروهای زیاد کننده ادرار مصرف میکنند.
درمان بیماری شوک ناشی از گرمازدگی عبارت است از:
1- قرار دادن بیمار در محل سرد که دارای جریان هوای آزاد کافی باشد.
2- در آوردن لباسهای بیمار.
3- غوطهور کردن بیمار در وان آب و یخ.
4- ماساژ دادن به سر و صورت بیمار با آب.
5- تزریق سرم نمکی.
لازم به یادآوری است که درجه حرارت(مقعدی) بیمار وقتیکه به 3/38 سانتیگراد
رسید باید او را از وان خارج کرد و بقیه درمان ادامه یابد. خوشبختانه هیئت پزشکی
حج جمهوری اسلامی ایران موفق شد که با این درمان، آمار مرگ و میر ناشی از گرمازدگی
را در سالهای اخیر به حداقل قابل توجه کاهش دهد.
برای پیشگیری از گرمازدگی و مصون ماندن از خطرات مترتب از آن، زائرین عزیز
لازم است که نکات زیر را مورد توجه و رعایت کامل قرار دهید:
1- آب و مایعات را به مقدار فراوان بنوشید.
2- لباس نازک و سفید و یا برنگ روشن بپوشید. بهتر است لباس نخی باشد. از
پوشیدن لباسهای نایلونی و شبیه آن خودداری فرمائید.
3- از حمام و دوش آب سرد و نیمهگرم بصورت مکرر استفاده نمائید.
4- از پرخوری و کم خوری بپرهیزید.
5- در موقع فعالیت در محیط گرم بصورت مکرر آب بنوشید.
6- در صورتیکه مبتلا به بیماریهای قلبی، کلیوی و کبدی نمیباشید، مصرف نمک را
در غذا و سالاد افزایش دهید.
7- در روز، زیر اشعه خورشید فعالیت نکنید و ساعات خنک را انتخاب کنید.
8- افراد چاق باید وزن اضافی خود را از چند ماه قبل از مراسم حج، کاهش دهند.
****
در ایام ذیحجه، مراکز درمانی هیئت پزشکی جمهوری اسلامی ایران، در مکه مکرمه،
بیش از همیشه و هرجا، با انبوه مراجعین مواجه میشوند. مراجعه بیش از 171 هزار زائر
به مراکز درمانی مکه، در آن مدت کوتاه، نشان دهنده عظمت این ازدحام است. در بررسی
آمار تفکیکی مشاهده میشود که اغلب این مراجعات(در حدود 75%) غیر ضروری بوده و
زائران بسیاری برای مسائل ساده، در صفهای انتظار، ساعاتی را بسر بردهاند. اصولا
وقتیکه زائر هنوز اعمال(مناسک حج) خود را انجام نداده است، ترس و دلهره آنرا دارد
که نکندخدای ناکرده، براثر ابتلا بیک بیماری، توانائی خویش را از دست داده و موفق
نگردد که اعمال خود را بجا بیاورد. لذا کوچکترین ناراحتی بدنی، این دلهره را بیشتر
میکند و زائر را وادار مینماید که به هر نحوی که شده خود را بیکی از درمانگاهها
برساند.
در روزهای بعد از اعمال نیز نظیر همین دلهره وجود دارد، با این تفاوت که
زائر(که اکنون حاجی شده است) نگرانی آن را دارد که مبادا ناراحتی بدنی او را از پا
درآورد و مانع بازگشتش به وطن گردد. وطنی که نزدیک به یک ماه است که از آن دور
مانده و حالا برای بازگشت به آن، وجودش یکپارچه اشتیاق و التهاب شده است.
در اینجا لازم است اطمینان کامل بدهیم که هیچکدام از نگرانیهای ذکر شده معنا
و مفهومی ندارد. به شرط آنکه زائر پس از توکل به خداوند متعال که میهماندار و دعوت
کننده او به آن دیار مقدس میباشد، کلیه توصیههای بهداشتی و پیشگیری را رعایت
کند.
امسال مقداری دارو در اختیار کلیه زائرین محترم، از بدو ورود به شهرهای مقدس
گذاشته خواهد شد. امید آن داریم که با رعایت توصیهها و مصرف این داروها، از تشکیل
صفهای طولانی در مقابل درمانگاهها کاهش یافته و نگرانیها کمتر شود. داروهائی که
در اختیار گذاشته میشوند عبارتند از:
1- قرص استامینوفن- قرص مسکن جهت انواع دردها و تب.
2- قرص آدولت کوله. قرص سرماخوردگی که بخصوص در شهر مدینه منوره مورد مصرف
زیاد دارد.
3- پودر نمک اورالیت- جهت جلوگیری و درمان گرمازدگی خفیف.
4- پودر تالک- جهت درمان عرقسوز.
5- محلول ضدعفونی کننده- جهت پانسمان زخمها.
6- پنبه، گاز و باند- جهت پیچیدن زخمها.
***
در سالهای گذشته مشاهده شده است که زائرین عزیز هنگام مراجعه به درمانگاهها،
پس از معاینه و دریافت دارو، غالبا بدون آنکه تمام آنها را مصرف نمایند، داروهای
مصرف نشده را دور میریزند. و گاهی نیز قبل از آنکه داروی مصرف شده تاثیر نماید،
مجدداً به درمانگاه و یا بیمارستان مراجعه و از ادامه بیماری شکایت مینمایند. لذا
لازم است که به این امر مهم کاملا توجه شود که:
داروهائی را که با صرف هزینه زیاد و پس از زحمتهای فراوان، در اختیار زائرین
عزیز گذاشته میشود، نباید اینگونه تلف نمود.
البته باید یادآوری گردد که اصولا داروها دارای عوارض جانبی (Side Effects) میباشند.
عوارض جانبی داروها بحثی است که در طب امروز جایگاه خاصی دارد، و در آن بیماریهای
حاصله از مصرف داروها مورد بحث قرار میگیرد. همین موضوع در طب اسلامی(سنتی) نیز
جایگاه خود را داشته و دارد. از حضرت رضا(ع) روایت شده که فرموده است:
و نیز از حضرت امام جعفر صادق(ع) نقل شده که فرموده است:
«اجتنب الدواء ما احتمل بدنک الداء فاذا لم یحتمل فالدواء»[5]
«مادامیکه بدنت درد را تحمل میکند، از مصرف دارو اجتناب کن ولی اگر تحمل نکرد
از دارو استفاده کن»
همچنین از آنحضرت نقل شده که فرموده است:
«من ظهر صحته علی سقمه فعالج نفسه بشیئ فمات فانا الی الله منه برئ»[6]
«کسی که سلامت او بیش از بیماری است و خود را با داروئی مداوا کند، و این
مداوا موجب مرگ او شود، من در نزد خدا از او بیزارم»
لذا باز هم جای تذکر است که مراجعات بیجا نه تنها سودی ندارد بلکه زیانبخش
نیز میباشد. و این زیان هم زیان بدنی است و هم مادی.
ولی در صورت وجود بیماری جدی، بخصوص بیماریهای مهمی که ذکر آنها گذشت، مراجعه
به یکی از درمانگاههای و یا بیمارستان ضروری است.
درمانگاهها و بیمارستان هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی ایران، بصورت شبانه روزی
با کادر متخصص در خدمت زائرین عزیز خواهند بود. انشاءالله. در مکه مکرمه یک
بیمارستان صد و چهل تختخوابی با بخشهای داخلی، سی سی یو، جراحی، زنان، ارتوپدی،
جراحی اعصاب، اعصاب و روان رادیولوژی، آزمایشگاه، اورژانس، و درمانگاههای تخصصی
چشم پزشکی، گوش و حلق و بینی، و پوست و تعداد چهارده درمانگاه در سرتاسر شهر مقدس
مکه، ارائه خدمت خواهند نمود.
گمشدگی
یکی از مشکلات بزرگی که همه ساله مسئولین و دست اندرکاران حج با آن مواجه
هستند، مسئله گمشدن زائرین است. و امور حج و زیارت جهت چارهجوئی هر ساله طرحهای
جدیدی پیاده میکند تا این مشکل برطرف شود. و در سال جاری محل سکونت زائرین را در
شهرهای مقدس، بصورت استانی(یعنی هر مرحله را برای زائرین یک استان) تنظیم نمودهاند.
گمشدگی گاه بعلت دور بودن محل اقامت و گاه بعلت عدم دقت زائر در شناسایی محل
سکونت، و گاه بعلت سهل انگاری مدیر کاروان در نوشتن آدرس محل اقامت زائر در دفترچه
خدمات بهداشتی- درمانی، و یا کارت شناسایی پیش میآید.
زائر گم شده در زیر تابش خورشید(در صورتیکه گمشدگی در ساعات گرم روز اتفاق
بیفتد)از کوچهای به کوچهی دیگر و از خیابانی به خیابان دیگر به راه میافتد تا
محل سکونت خود را پیدا کند. معمولاً پیدا کردن محل سکونت در شهرهای مقدس بسیار
مشکل است. چرا که خیابان و کوچهها منظم و مهندسی ساخته نشده و بسیار نامنظم و
ناهماهنگ است. بخصوص اگر انسان زبان محلی هم نداند که مسئله مشکلتر میشود.
ساعتها سرگردانی در زیر تابش مستقیم اشعه خورشید، اولین عارضهای که ببار میآورد،
گرمازدگی میباشد. و بارها مشاهده شده است که زائرینی را در حالت نیمه کوما و یا
حتی کومای کامل، از وسط خیابان یا کوچه، به یکی از مراکز درمانی انتقال دادهاند.
تلخترین حادثهای که در سالهای گذشته به یاد داریم. گمشدن بعضی از زائرین در شهر
مکه مکرمه در روزهای قبل از اعمال حج بود که با همه تلاشهایی که بعمل آمد، اثری از
آنها پیدا نشد، و عاقبت امر پس از پایان اعمال، جنازههای آن در بیمارستانهای
عربستان پیدا شد احتمالاً این افراد بعلت گم شدگی مبتلا به گرمازدگی شدید شده و در
بیمارستانهای مذکور جان سپردهاند. لازم به یادآوری است که در سالهای گذشته، تعداد
گمشدهها در مکه معظمه، در بعضی روزها به بیش از هزار نفر میرسید.
جهت کمک به گمشدهها و راهنمایی آنها به محل سکونت خود، امور حج و زیارت همه
ساله گروه امدادگران را در شهرهای مقدس، در نزدیکی حرم و مسجد الحرام مستقر مینماید.
این برادران با لباس مخصوص، راهنمائیهای لازم را به زائرین گم شده مینمایند. و در
صورت لزوم آنان را به محل سکونتشان میرسانند.
با توجه به کثرت زبانهای محلی هم وطنان ما(فارسی، ترکی، کردی، گیلکی، لری،
ترکمن و…) و وجود زائرین زیاد با سنین بالا و محدود بودن امکانات کمک رسانی به
افراد گمشده، بخصوص در روزهای شلوغ، خطر گمشدگی کمتر از گرمازدگی نمیباشد. لذا
برای جلوگیری از آن تاکید میشود که زائرین عزیز توصیههای زیر را با کمال جدیت
رعایت نمایند:
1- آدرس محل اقامت خود را، چه در مدینه منوره و چه در مکه معظمه، حتما توسط
مدیر کاروان و یا ناظر، در دفترچه بهداشتی و درمانی بنویسید.
2- حتماً و همیشه دفترچههای بهداشتی و درمانی را با خود حمل نمائید.
3- به محض گمشدن ضمن حفظ خونسردی خود، محل استقرار گروه امدادگران را از دیگر
زائران ایرانی بپرسید. بهتر است که قبلا فرم لباس مخصوص امدادگران را شناسایی
کنید، چون این برادران احیاناً در مسجد الحرام و یا مسجد النبی به گشت زنی پرداخته
تا به زائرین گمشده کمک نمایند.
4- در صورت پیدا نکردن محل استقرار امدادگران، خود را به نزدیکترین درمانگاه
هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی ایران برسانید تا شما را کمک کنند.
ضمناً با نشان دادن دفترچهی بهداشتی- درمانی(که آدرس شما در آن قید شده است)
به ماموران انتظامی سعودی، امکان کمکگیری از آنان نیز وجود دارد.
5- هنگامی که برای پیدا کردن محل خود براه میافتید، سعی کنید در آفتاب راه
نروید و قسمتهای سایه را انتخاب کنید. ضمناً دقت نمائید که همیشه از پیادهروها
استفاده نموده و در وسط خیابانها راه نروید، چون در آن لحظهای که سرگرم نگاه
کردن به ساختمانها و کوچهها هستید، احتمال تصادف وجود دارد.
6- داشتن یک قمقمه آب و بادبزن با خود، کمک موثری در رفع تشنگی و پیشگیری از
خطر گرمازدگی مینماید. در صورت احساس گرما، مقداری آب به سر و صورت خود بپاشید.
7- بخاطر داشتن شماره اتوبوسهایی که به محلهی سکونت شما منتهی میشود و یا از
آنجا میگذرد، بسیار مفید است که در آن صورت میتوانید با استفاده از اتوبوسها محل
سکونت خود را پیدا نمائید.
8- هنگامیکه احساس خستگی و یا حالت سرگیجه و یا تهوع نمودید، بیش از این به
خود زحمت ندهید و با انتخاب محل سایهای به استراحت بپردازید و یا پیدا شدن اولین
تاکسی از راننده بخواهید تا شما را به آدرس محل اقامتتان ببرد. هرگز به فکر مبلغی
که برای اين منظور خرج خواهید کرد نباشید، چرا که جان شما خیلی بیشتر از آن ارزش دارد.
عرفات
در روز هشتم ذیحجه زائرین بیت الله الحرام مجدداً لباس احرام پوشیده عازم
صحرای عرفات میشوند. عرفات صحرای وسیعی هست که در این روزها هزاران چادر سفید
رنگ، سرتاسر آن را پوشانده است. این صحرا که حالت روحانی بسیار عجیبی دارد محل راز
و نیاز و نیایش است. زائرین تا غروب روز نهم در زیر چادرهای گرم، با خواندن ادعیه
و مناجات و زیارات، حساسترین روزهای سفر عظیم خود را در این صحرا سپری میکنند، و
با خاطراتی شیرین و فراموش نشدنی این محل را ترک میگویند.
در سال گذشته عرفات بسیار گرم بود، و گرمای بیسابقه باعث شد که آمار گرمازدگی
به دو برابر سالهای قبل برسد. نکات مهم زیر به زائرین عزیز در این مکان مقدس تذکر
داده میشود:
1- قبل از حرکت از مکه مکرمه به راهنمائیهای برادران مسئول توجه کامل داشته
باشید.
2- کارت آدرس محل چادرهای کاروان و دفترچهی بهداشتی درمانی خود را حمل نموده
و در حفظ آن بکوشید.
3- به محض رسیدن به عرفات، نزدیکترین مرکز درمانی هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی
ایران را شناسایی کنید.
4- وقتی که به چادر رسیدید، در گوشهای از آن وسائل خود را بگذارید و در
محافظت آنها کوشا باشید. حتی المقدور در ساعات گرم روز از چادر خود خارج نشوید. در
صورتیکه خارج شدید یک قمقمه آب و بادبزن با خود داشته باشید.
5- چون غذاهای پخته در هوای گرم عرفات بسرعت فاسد میشود لذا از مصرف غذاهای
پخته خودداری نموده و آنرا از مدیر کاروان نخواهید.
فراموش نشود که در این مکان از ظروف یک بار مصرف استفاده نمائید.
6- بیمارستان 80 تختخوابی هیئت پزشکی حج جمهوری اسلامی ایران که با بخشهای
گرمازدگی مجهز است، و همچنین تعداد چهارده درمانگاه صحرایی در بین چادرهای زائرین
ایرانی، مستقر میباشد. به محض احساس ناراحتی به نزدیکترین آنها مراجعه نمائید.
مشعر الحرام(مزدلفه)
میهمانان خانه خدا پس از غروب روز نهم ذیحجه مانند سیلی خروشان از عرفات حرکت
کرده راهی مشعر الحرام میشوند. و شب را تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در اینجا میگذرانند.
یگانه کاری که زائرین دارند، جمعآوری ریگ جهت رمی جمرات و راز و نیاز با خدای
خود، در این شب عید قربان میباشد. تذکرات زیر به زائرین عزیز مورد تاکید است:
1- با اینکه نور افکنهای قوی محوطه مشعر را روشن کرده است ولی چون احتمال دارد
ناگزیر باشید که در جاهای تاریک به جمعآوری سنگریزهها مشغول شوید، بهتر است که
یک چراغ قوهی کوچک با خود داشته باشید تا متوجه گزندهها و یا آلودگیهای روی زمین
بشوید.
2- پس از جمعآوری سنگ ریزهها سعی کنید قبل از اینکه دستهای خود را به چشم و
دهان بزنید، آنها را با آب و صابوت بشوئید.
3- داشتن یک قمقمه آب با خود بسیار مفید است.
4- پس از جمعآوری سنگ ریزهها، مجبور هستید تا طلوع آفتاب در جائیکه هستید
استراحت کنید. لذا بهتر است که یک زیرانداز با خود داشته باشید.
5- در سرزمین مشعر نیز گروههای هیئت پزشکی حج بصورت پراکنده، بین زائرین قرار
دارند که محل آنها با یک تابلوی آرمدار هیئت پزشکی مشخص شده است. در صورت احساس
ناراحتی میتوانید به آنها مراجعه نمائید.
6- با توجه به اینکه افراد سالمند و بیمار میتوانند پس از وقوف کوتاه در
مشعر، راهی منی بشوند لذا بیمارستان و درمانگاههای هیئت پزشکی در منی با کادر
مخصوص، از شب دهم فعالیت خود را شروع میکند.
مِنی
با طلوع آفتاب روزد هم ذیحجه زائرین از مشعر بسوی منی حرکت میکنند. یک سری
اعمال پر مشقت حج در اینجا صورت میگیرد و تا ظهر روز دوازدهم همگی در اینجا بسر
خواهند برد. اعمال روز اول عبارت است از: رمی جمرات، ذبح قربانی و حلق(تقصیر) که
پس از این اعملا حجاج از احرام خارج میشوند. زائرین عزیز باید نکات زیر را خوب
توجه داشته باشند تا خدای ناکرده اتفاق ناگواری برایشان رخ ندهد:
1- قبل از رفتن به رمی جمرات استراحت کافی کرده و محل چادرهای کاروان خودتان
را خوب شناسایی کنید. فراموش نفرمائید که کارت شناسایی و دفترچه خدمات بهداشتی و
درمانی خود را حتما همراه داشته باشید. در صورت امکان نزدیکترین درمانگاه را نیز
شناسایی کنید.
2- هنگام رفتن به رمی جمرات به هیچ وجه تنها و پراکنده نروید و حتما بصورت
گروهی حرکت کنید. هر گروه یک علامت مشخصهای نظیر پرچم، تابلو و یا بستن یک چیز بر
روی چوب بلندی، در طول مسیر رفت و برگشت با خود داشته باشد. نظر به اینکه هنگام
رمی(پرتاب ریگ بسوی جمرهها) بعلت ازدحام و فشردگی جمعیت معمولاً افراد از یکدیگر
جدا و پراکنده میشوند، لذا داشتن یک علامت و یا پرچم در جمعآوری مجدد گروه بسیار
مؤثر میباشد.
3- چون احتمال از پا درآمدن افراد ناتوان و سالمند و یا در زیر دست و پا قرار
گرفتن آنها ممکن میباشد، لذا تا جمعآوری کامل گروه آنجا را ترک نکنید.
4- پس از انجام عمل رمی چون خسته و کوفته و عرق کرده هستید، کمی استراحت کنید
و سر و صورتتان را با آب بشوئید. داشتن یک قمقمه آب با خود بسیار مفید است.
5- افرادی که از عینک استفاده میکنند ضمن دقت در نگهداری عینک خود، در صورت
امکان یک عینک اضافی و یا حداقل نسخه عینک خود را همراه داشته باشند.
6- پس از اینکه از رمی جمره برگشتید مسلماً قدری خسته شدهاید و گرمای مسیر
شما را ناراحت کرده است لذا قبل از رفتن به قربانگاه کمی استراحت کنید. خوشبختانه
چادرهای حجاج ایرانی معمولا در نزدیکی قربانگاه قرار گرفته است.
7- هنگام رفتن به قربانگاه و نیز برای انتخاب قربانی مناسب ناگزیر هستید که
مدتی را در زیر آفتاب بگذارنید، لذا ضمن انجام سرعت کافی پس از پایان کار سریعا به
محل چادرهای خود برگردید تا مبتلا به گرمازدگی نشوید.
8- با اینکه مصرف قسمتی از گوشت قربانی مستحب میباشد ولی بعلت آلودگیهای ناشی
از تجمع لاشههای قربانی، بهتر است از مصرف آن خودداری نمائید.
9- در بازگشت از عمل قربانی، مردانی که میبایست سر خود را بتراشند سعی کنند
که حتماً از تیغ شخصی خود استفاده نمایند، و با تیغی که قبلا سر دیگری، با آن
تراشیده شده استفاده ننمایند، مگر اینکه با اصول بهداشتی شستشو شده باشد.
10- پس از تراشیدن مو، سر خود را با آب و صابون بشوئید، و از کلاههای عرق چین
سفید جهت جلوگیری از اشعهی خورشید استفاده کنید.
11- در مدت اقامت در منی همانند عرفات، از مصرف غذاهای پخته خودداری نمائید و
بیشتر از غذاهای ساده مانند، نان، پنیر، ماست و هندوانه استفاده کنید چون احتمالا
ابتلا به اسهال، بعلت استفاده از غذاهای پخته وجود دارد.
بازگشت به مکه معظمه
حجاج بیت الله الحرام پس از پایان اعمال و وقوف در منی، روز دوازدهم ذیحجه پس
از اذان ظهر، به طرف مکه مکرمه حرکت مینمایند. زائرین عزیز هنگام ورود به مکه مکرمه
بهتر است که دوش بگیرند تا گرد و خاک و عرقی که طی سه روز بر بدن آنها نشسته است
پاک شود. و چون معمولا خسته نیز هستند لازم است کمی استراحت کنند سپس برای انجام
طواف بطرف مسجد الحرام حرکت نمایند.
حرکت به طرف جده و ایران
روزهای آخر اقامتتان در عربستان سپری شده است و اکنون آمادهی حرکت بسوی جده
هستید تا به ایران وطن عزیز اسلامی خود بازگردید. در این مقطع از زمان که از مدینه
و مکه به طرف جده حرکت مینمائید، سعی کنید به هیچوجه در طول مسیر راه غذای پخته با
خود حمل ننمائید و از مصرف آن جداً خودداری فرمائید تا خدای ناکرده مبتلا به اسهال
نشوید.
مدیران محترم کاروانها این مطلب را با جدیت کامل رعایت نمایند تا خاطرهی تلخ
سال 1362 تکرار نشود. در این سال در یکی از کاروانها، به علت مصرف غذا(مرغ) پخته
شده از قبل، تقریبا همهی افراد کاروان مبتلا به اسهال خونی شدند. بازگشت آن
زائران بعلت بستری شدن در بیمارستانهای جده و مکه حدود یکهفته بتأخیر افتاد اما
خوشبختانه در این حادثه مرگ و میری نداشتیم.
مطالبی که قبلا دربارهی فرودگاه جده گفته شد، هم چنان میبایست رعایت گردد.
از سوی دیگر بعلت خستگی سفر و مشقت اعمال، امکان دارد صبر و حوصله حجاج همانند روز
ورود به جده نباشد لذا لازم است که ضمن حفظ خونسردی کامل، در این روزهای آخر تحمل
و شکیبائی خود را از دست ندهید، و با رعایت نظم و نظافت در محیط فرودگاه، کما کان
بهداشت خود را تأمین نمائید. چرا که عزیزان چشم براه شما در وطن، وقتی شما را با
سلامتی در آغوش میگیرند، خوشحالیشان چند برابر میشود.
به دعا از خدای کعبه میخواهیم که همه زائران عزیز ایرانی، صحیح و سالم و با نشاط،
به خانههای خود بازگردند، و همچون گذشته، حضور دائمی خود را در صحنههای انقلاب
تداوم بخشند. انشاءالله….
در شرایطی که بیش از چهل رادیو در دنیا علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میکنند،
لازم است هر زائر خانهی خدا در این سفر مبارک، بهر نحوی که میتواند، چهرهی
واقعی انقلاب را که در حقیقت چهرهی حقیقی اسلام است برای دیگران روشن و تبلیغ کند
و گرد تهمتهای ناروا و شایعات دروغین را از این چهرهی مقدس بزداید. با نظری
برآیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام در مییابیم که مسئله تبلغی و گرفتن
اخبار صحیح و رساندن آن به مناطق دور دست، جزء اهداف حج است.
تبلیغ امامان در ایام حج
امام رضا علیه السلام- در روایتی- در ضمن بر شمردن آثار و فوائد حج، میفرماید:
و از جمله برکات این سفر آن است که مردم پیامها و اخبار امامان را گرفته و به
نقاط دور دست و همهی شهرها و قصبات برسانند. آنگاه حضرت به آیه قرآن استشهاد کرده
و گواه بر سخنان خود میآورند که میفرماید:
«چرا که هر گروه از مؤمنین، دستهای کوچ نکنند تا احکام و معارف دین را
بیاموزند، و چون بازگشتند قوم خود را(از عذاب الهی) بترسانند، شاید آنان بترسند؟»[1]
پیامبر اکرم(ص) در ایام حج، به سراغ مردم میرفت و تبلیغ میکرد و ما باید از
آن بزرگوار، این روش را یاد گرفته و عمل نمائیم.
در حدیث دیگری آمده است: امام صادق (ع)در بیابان عرفات، در میان انبوه حجاج با
فرایدی بسیار بلند رو به چهار طرف خودکرده و در هر طرف، سه مرتبه میفرمود:
«ایها الناس، رسول الله کان الامام ثم علی بن ابیطالب ثم الحسن و الحسین ثم
علی بن الحسین ثم محمد بن علی ثم هَه»[2].
ای مردم! رهبر شما پیامبر اکرم بود، پس از او حضرت علی و امام حسن و امام حسین
و امام سجاد و امام باقر بود و فعلا من هستم.
امام باقر (ع)وصیت میکند که ده سال در سرزمین «منی» برای او عزاداری کنند و
جنایات حکومت ظالم را که بر اهل بیت وارد شده است، برای مردم جهان بازگو نمایند.
امام حسین (ع)قبل از حرکت به کربلا، چند ماه در مکه ماند تا تمام حجاج از
سراسر جهان اسلام آن روز جمع و سپس از میان آنان با قافلهای با شکوه و در روزی
روشن حرکت کرد تا مسئله اعتراض خود را نسبت به رژیم یزید، به تمام مسلمانان اعلام
دارد.
بهر حال مکه و مدینه بهترین و مناسبترین جای تبلیغ است. اما دربارهی اینکه چه
بگوئیم و چه روشی را در تبلیغ اختیار نمائیم، لازم است تذکراتی را بیان کنیم:
روش تبلیغ
1- نسبت به مقدسات دیگران و زبان و رنگ و آداب و عادات و رسوم سایر مسلمانان
در حج بیاحترامی و توهین نکنیم، و همانگونه که رهبر کبیر انقلاب فرمودهاند از هر
گونه عملی که سبب تفرقه و تنفر دیگران از ما میشود، پرهیز کنیم.
2- حالات روحی و ترس آنان و سالها تبلیغ آخوندهای درباری کشورهای دیگر را نسبت
به جدائی دین از سیاست در نظر بگیریم و خیلی نرم و ملایم گفتگو نمائیم.
3- از حال و هوای مکه و مدینه و صحنههای موجود بیشترین استفاده را بنمائیم،
که چند نمونه آن را نقل میکنیم:
مثلا، بعد از نماز در مسجد الحرام با بیانی نرم و رسا بگوئیم که:
قرآن میفرماید: نماز انسان را از فساد و فحشا باز میدارد؛ آیا این نماز ما
در مسجد الحرام جلو فساد و منکرات را در لبنان، افغانستان و سایر کشورها میگیرد؟
آیا این نماز همان نمازی است که در قرآن به آن سفارش شده است؟!
و یا بگوئیم:
چگونه پیامبر به تنهائی موفق شد، این همه بتها را بشکند ولی ما با این همه
جمعیت نتوانستهایم طاغوتها را بشکنیم و از پای درآوریم؟ او ابولهبها و ابوجهلها
را شکست ولی ما ابر قدرتها را نشکستیم!!
(توجه دارید که این جمله در فضای مسجد با کوتاهی و سادگی خود، پیام جالبی را
در بردارد و انسان را تکان میدهد.)
و یا بگوئیم:
علت این که قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر کرد، نیش زدن یهود
بود زیرا همین که مسلمانان در اول کار، رو به بیت المقدس نماز میخواندند، یهودیان
افتخار میکردند که مسلمانان رو به قبله ما عبادات خود را انجام میدهند و این را
سند امتیاز خود میدانستند؛ قرآن فرمان تغییر قبله را داد و فرمود: «لئلاً یکون
للناس علیکم حجة»- ما قبله را عوض کردیم تا یهودیان بر شما بهانه نگیرند و نسبت به
شما افتخار و سالاری نداشته باشند».
پس اسلامی که این همه خواهان عزت و استقلال مسلمانان است که حتی برای زیر بار
منت نرفتن آنان، قبله را عوض میکند، چرا امروز پیروانش اینقدر ذلیل دیگران شدهاند؟!
و یا بگوئیم:
کفار از اسلام محمد(ص) میترسیدند ولی از اسلام ما نمیترسند پس معلوم میشود
اسلام ما غیر از اسلام پیامبر اکرم است.
و یا بگوئیم:
اگر دین از سیاست جدا است، ما این همه راه بسوی مکه برای چه آمدهایم؟ اگر غرض
تنها عبادت بود، در خانههای خودمان هم میتوانستیم به عبادت بپردازیم!
و یا بگوئیم:
آیا در مغازههای مکه و مدینه، هدیهای که ساخت حجاز باشد، دیده میشود؟!
و یا بگوئیم:
قرآن که میفرماید: از مسرف و مفسد و گناهکار پیروی نکنید؛ چرا سران کشورهای
اسلامی اسرافکار و مفسدند؟!
و یا بگوئیم:
قرآن که میفرماید: «لا تَظلمون و لا تُظلمون»- نه بدیگران ظلم کنید و نه زیر
بار ظلم روید؛ پس چرا که اکثر ما یا ظالم هستیم و یا مظلوم؟!
و یا بگوئیم:
قرآن که میفرماید: کفار نباید راه تلسط و نفوذ بر مسلمانان داشته باشند؛ پس
چرا امروز کفار همه گونه دخالت و نظارت در ارتش و فرهنگ و اقتصاد کشورهای اسلامی
دارند؟!
و یا بگوئیم:
قرآن میفرماید: «و اصلحوا بینهما بالعدل»- صلح میان مسلمانان باید عادلانه
باشد؛ آیا پس از این همه تخریب و ویرانگری رژیم عراق سکونت ذلیلانه ما صلح عادلانه
است یا باید خسارتها جبران و ظالم محکوم و مجازات شود و سپس صلح برقرار شود تا به
گفته قرآن، عادلانه باشد؟!
و یا بگوئیم:
رمز شکست مسلمانان در جنگ احد، تفرقه آنها و رها کردن منطقه و رفتن به سراغ
جمع غنائم جنگی بود؛ و آیا تفرقه مسلمانان و سود طلبی امروز آنان، رمز همه بدبختیها
نیست؟!
و یا بگوئیم:
آیا ترس از شرق و غرب و تکیه بر آنان، شرک نیست؟!
در هر صورت، باید اعلام شود که: اگر رسول اکرم(ص) امروز سر از قبر مطهر بیرون
آورد و اوضاع ما را ببیند، از ما راضی نیست.
توفیق تبلیغ برای کیست؟
ناگفته پیداست که آشنائی با قرآن و زبان عربی در تبلیغ، نقش مهمی دارد که باید
روحانیون ایفاء نمایند ولی هر یک از زائران ایرانی با سلام کردن، ادب، جا دادن به
دیگران، عطر زد وو.. میتوانند نظر دیگران را به سیمای کشور خود جلب نمایند.
توفیق تبلیغ تنها برای کسانی است که از قبل با مطالعات، خود را آماده کرده و
مسئله اصلی او در آنجا، رساندن و ابلاغ پیام اسلام و انقلاب اسلامی باشد.
[1]– وسائل الشیعه- جلد 8- صحفه 7، نور الثقلین- ج2- ص- 283.
به اعتقاد بسیاری از علمای اسلامی منطقه حرم سرزمین آزاد است و برای هر واردی
جائز است هر کجای حرم که خواست منزل گزیند و صاحب خانه موظف است او را جای دهد چه
بخواهد و چه نخواهد.[1]
در صدر اسلام خانههای شهر مکه همواره بروی زائران باز بود و خانهها بدون در
بود و صحابه از اینکه عدهای از مردم مکه بخاطر سرقتها مجبور شدند. برای خانههای
خود درب بگذارند، ابراز ناخشنودی مینمودند و میگفتند: آیا خانههای خود را بروی
حجاج میبندید؟[2]
خلفا در زمان حج دستور میدادند درهای خانههای مکه را از جای برکنند تا خانهها
بروی حجاج باز باشد بهمین دلیل فقهای اسلام در مورد سرزمین حرم بلحاظ قابل تملک
بودن آن سه نظریه را ابراز نمودهاند:
1- سرزمین حرم و مکه قابل تملک نیست و حرم منطقه آزاد اسلامی است و سکونت در
آن برای عموم مسلمین آزاد میباشد و در نتیجه نه به ارث برده میشود و نه اجاره
داده میشود و نه قابل فروش است.
2- قابل تملک است و به ارث نیز تملک میشود و قابل بیع نیز میباشد ولی در
ازای اسکان زوار بیت الله الحرام کسی نمیتواند مال الاجارهای دریافت نماید.
3- از اموال عمومی است و در اختیار دولت اسلامی(امام) قرار دارد و هر نوع تصرف
در این سرزمین باید براساس مصالح جهان اسلام بصلاحدید امام مسلمین انجام گیرد.
منشأ این اختلاف فقهی آنست که شهر مکه مفتوح العنوه است یا سرزمین صلح محسوب
میگردد. جمعی از فقها مانند مالک و ابوحنیفه و اوزاعی سرزمین مکه را مفتوح العنوه
میدانند که پیامبر(ص)پس از فتح مکه این سرزمین را تقسیم نمود و آنرا بحال خود
گذاشت تا اهل مکه و کسانی که بعداً در آن سرزمین سکونت میکنند استفاده نمایند.
بنابراین رأی، سرزمین مکه قابل فروش و اجراه نیست و هرکس به آن وارد شود میتواند
از آن برای سکونت خویش استفاده کند. و هر کس سبقت بجوید از اولویت برخوردار خواهد
بود.
باعتقاد شافعی، مکه از اراضی صلح است و پیامبر(ص) با فتح مکه آنرا به اهلش
واگذار نمود که چون سرزمین ملکی عمل نمایند.
روایات و تاریخ معتبر حاکی از مفتوح العنوه بودن شهر مکه است و پیامبر(ص) با
تهدید و اعلان جنگ وارد حرم شد و گفتار تاریخی آنحضرت که فرمود من اغلق بابه فهو
آمن و من دخل دار ابی سفیان فهو آمن نشانگر آن بود که مردم مکه نه از روی صلح بلکه
از روی قهر تسلیم شدند ولی برخی به استناد تسلیم مردم مکه آنرا ارض صلح نامیدهاند.
در حدیث علقمة بن نضله آمده است که کانت تدعی بیوت مکی علی عهد رسول الله(ص)
السوائب لاتباع من احتاج سکن و من استغنی اسکن[3] و در
حدیث عبدالله بن عمر نیز آمده است: قال رسول الله(ص): ان الله حرم مکه فحرام بیع رباعها
و اکل ثمنها- و من اکل من اجر بیوت مکه شیئا فانما یا کل ناراً.[4]
در حدیث دار قطنی از عبدالله بن عمر آمده است: قال رسول الله(ص): مکه مناخ لا
تباع رباعها و لا تواجر بیوتها.[5]
مبتنی کردن مسأله آزاد بودن سرزمین حرم به تشخیص مفتوح العنوه بودن و یا ارض
صلح بودن آن را از دو نظر قابل مناقشه است.
1- عناوینی چون مفتوح العنوه بودن که دارای احکام خاص فقهی است با نقل تاریخی
ثابت نمیشود زیرا از یکسو اینگونه مسائل معمولا مورد اختلاف مورخین است و از سوی
دیگر در نقلهای تاریخی اتقان و اعتبار شرعی لازم وجود ندارد.[6]
2- روایات و متونی که درباره رباع مکه و بیوت حرم نقل شده هیچ گونه دلیل و
قرینهای در آنها دیده نمیشود که ممنوعیت بیع و اجاره آنها بدلیل مفتوح العنوه
بودن باشد، شاید – باحتمال قوی- نظر بمفاد آیه «سواء العاکف فیه و الباد» چنین
سیرهای در زمان پیامبر(ص) و خلفا در مورد حرم معمول بوده است.
لکن برخی از فقها حکم آیه را مبنی بر مساوی بودن اهل مکه و زائرین براساس
مفتوح العنوه بودن آن در زمان رسول خدا دانستهاند[7] و
بنابراین نظریه حکم آیه قانون علیحده و جدا از حکم مفتوح العنوه نیست.
به اعتقاد فقهای شیعه در صورت مفتوح العنوه بودن مکه، تملک و خرید و فروش آن
ممنوع میشود و هر متصرفی میتواند مادام که در آن زندگی میکند به تعمیر و تجدید
بنای آن اقدام نماید.[8]
شیخ طوسی در کتاب شریف«الخلاف» دلالت آیه را بر عدم جواز بیع و اجاره خانههای
مکه مورد تایید قرار میدهد و میگوید: مراد از مسجد الحرام در آیه همه منطقه حرم
است و در اینمورد به آیه اول سوره اسراء: «سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد
الحرام» استدلال میکند که با وجود آغاز معراج پیامبر(ص)از خانه خدیجه و یا شعب ابی
طالب در این آیه به آن مکان، مسجد الحرام اطلاق شده است.[9]
در صحیحه حسین بن ابی العلاء نیز از امام صادق (ع)آمده است:
معاویه اولین کسی است که بر خانهاش در مکه درب نصب نمود و حجاج را از ورود
بخانهاش منع کرد تا آنکه این آیه نازل شد: «سواء العاکف فیه و الباد» و چنان بود
که وقتی مردم بمکه میآمدند بر حاضرین وارد میشدند و تا پایان حج از امکانات سکنای
آنها بهره میبردند[10].
فرمان علی علیه السلام
در عصر خلافت امام، کارگزار آنحضرت در مکه، قثم بن عباس بود که مسئولیت اداره
این مرکز را از جانب امام بر عهده داشت. در یکی از دستور العملهای حکومتی که از
طرف امام بنام حاکم مکه صادر شد از قثم بن عباس خواسته شده بود که مردم مکه را
وادار کند از کسانی که سکونت میکنند اجاره بهائی دریافت ننمایند. امام در این
فرمان به آیه «سواء العاکف فیه و الباد» استناد کرده بود و برای رفع هر گونه بهانه
و شبههای، دو واژه«عاکف و باد» را نیز تفسیر نموده بود: عاکف کسی است که در مکه
اقامت گزیده است و بادی کسی است که برای بجا آوردن حج بمکه آمده و از اهالی مکه
محسوب نمیشود.[11]
این فرمان که در رابطه با مسأله حج و اقامه این فریضه بزرگ سیاسی عبادی صادر
شده و با جمله: «اما بعد! فاقم للناس الحج و ذکر هم بایام الله» آغاز گردیده،
نشانگر اهمیت مسأله حرم و شهر مکه و روابط آن با اقامه صحیح حج میباشد.
آزاد سازی و بینالملل اسلامی کردن حرم و شهر مکه تنها از بعد مالکیت پذیری این
سرزمین و یا از دید اقتصادی حائز اهمیت نیست و بیشک این فرمان که از متن قرآن
برخواسته است. به این منظور نبوده که حجاج و زائران بیت الله الحرام با پرداخت اجاره
بها در تنگنای اقتصادی قرار نگیرند بلکه روح این فرمان آنست که این منطقه بدلیل
ممحض بودن برای عبادت و قدسیت حج از هر نوع إعمال فشارها و تحمیلها و ایجاد
تنگناها بدور ماندن بعنوان للناس و همگامی اعلام گردیده و اختصاصات دیگر که نوعی
سلب آزادی در عمل و اقامه حج است الغا شده است.
آینده حرم
براساس دو اصل قرآنی که سرزمین مکه منطقه امن و منطقه آزاد اعلام شده است طبق
فتوای اکثریت فقهای اسلام(اعم از فقهای شیعه و اهل تسنن) حاکمیت گروه خاص و مذهب و
دیدیگاه فقهی خاص بر حرم قلب جهان اسلام و ایجاد تنگناها و محدودیتها و مزاحمتها
آنگونه که امروز در کشور سعودی حاکم است عملی غیر اسلامی و بر خلاف دستور قرآن و
شریعت اسلام و سنت پیامبر(ص) و سیره ائمه و صحابه میباشد.
بدعتهائی که امروز در برابر آیات صریح قرآن چون:
* جعل الله البیت الحرام قیاماً للناس
** جعلناه حرماً امناً
*** جعلناه للناس سواء العاکف فیه و الباد
رخ میدهد و جهان اسلام هر ساله شاهد نوع جدیدی از این بدعتها است که تحت شعار
دروغین رفاه ضیوف الرحمان انجام میگیرد، موجب گردیده است که حج از محتوای واقعی و
اسلامی و قداست و معنویت و آثار شکوهمند عبادی سیاسی خود خالی گردد و چون پوستهای
بیمحتوا، در خدمت سیاستهای استکباری قرار گیرد و تنها چیزی ک عامل این استقرار و
ادامه این بدعتها است سکوت مرگبار صدها میلیون مسلمان در سراسر جهان اسلام میباشد.
آیندهای که حرم و سرزمین مکه در انتظار آنست و بعنوان بازگشت به قرآن و سنت
پیامبر(ص) و اقامه حج باید تحقق پذیرد، آزاد سازی آن از حاکمیتهای گروهی و باز
گرداندن آن بدوران صدر اسلام و بین الملل اسلامی کردن آن میباشد.
برای بررسی راههای عملی این جهاد مقدس، خبرگان و اهل حل و عقد و علما و فقهای
اسلام از سراسر کشورهای اسلامی و جهان باید بصورت فردی و گروهی این مسأله حیاتی را
به تحلیل بگذارند و کیفیت اجرای سیاست نظارت همگانی مسلمین را از طریق یک هیئت
برجسته متشکل از شخصیتهای مذهبی و سیاسی که توسط فقهای کشورهای اسلامی انتخاب میشوند
بررسی و بدور از گرایشهای خاص و وابستگی به شرق و غرب اصول آنرا تدوین و جهت اجرا
به مسلمین جهان عرضه نمایند.
حج بیت الله الحرام از فرائض بزرگ اسلامی است. این عبادت از عوامل مؤثر در
تقویت دین الهی و تشیید ارکان اسلام است. بعلاوه فوائد و ثمرات متعددی از نظر
سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و دیگر جهات در بردارد.
اولیاء گرامی اسلام ضمن سخنان خود راجع به آثار و فوائد حج و همچنین راجع به
مزایا و خصوصیات بیت مطالبی را خاطر نشان ساختهاند. در این مختصر دو کلمه کوتاه
از سخنان حضرت علی (ع)دربارهی حج و بیت، مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و پیرامون هر
یک توضیح کوتاهی داده میشود.
کلمه اول راجع به حج
«و فرض علیکم حج بیته الحرام… و جعله سبحانه علامةً لتواضعهم لعظمته و
اذعانهم لعزته»[1].
خداوند حج بیت خود را بر شما واجب نمود و آنرا علامت تواضع و تذلل حجاج در
مقابل عظمت خود و نشانه خضوع و اعتراف آنان به عز و بزرگی خویش قرار داد.
یعنی کسیکه بمنظور اطاعت امر الهی به سفر حج میرود، مهیای اداء آن فریضه سنگین
و پر زحمت میشود، در میقات محرم میگردد، و از آن پس بتمام دگرگونیها و تحولات
مشکلی که در ایام حج مقرر گردیده تن میدهد و کلیه وظائف شرعی را بیکم و کاست بین
خود و خداوند رعایت مینماید، نشان آنستکه این انسان با ایمان تسلیم اوامر الهی
است، در مقابل حضرت باریتعالی متواضع و خاشع است، و عملا به عز و بزرگی ذات اقدس
الهی اعتراف دارد.
نه تنها حج بیت الله نشانه تواضع و فروتنی افراد با ایمان در پیشگاه الهی است
بلکه انجام سایر عبادات نیز نشانه تواضع بندگان با ایمان در مقابل خداوند است.
علی (ع)ضمن یکی از خطبهها درباره نماز و زکوة و روزه سخن گفته و فرموده است
این عبادات به دست و پا و دیگر اعضاء بدن سکون میبخشد و از تجاوز طغیانشان باز
میدارد. چشمها را خاشع، نفسهای سرکش را رام، و قلوب را از خود خواهی و بلند پروازی
فرود میآورد سپس میفرماید:
«و لما فی ذالک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعاً و التصاق کرائم الجوارح
بالارض تصاغراً و لحوق البطون بالمتون من الصیام تذللاً»[2].
چه در این عبادات نقاط ظریف صورتها به انگیزه تواضع روی خاک قرار میگیرد و
اعضاء کریم بدن با حقارت و خشوع بزمین گذارده میشود و شکمها براثر تذلل در مقابل
امر الهی برای روزهداری به پشت میچسبد، تواضع و خشوع انسانها در پیشگاه الهی
نشانه عبودیت و بندگی آنان است و هر قدر اینحالت تواضع و تذلل زیادتر باشد ارزش
بنده متواضع نزد باریتعالی بیشتر است.
«عن ابیعبدالله (ع)قال: اوحی الله عزوجل الی موسی (ع)یا موسی تدری لم اصطفیتک
بکلامی دون خلقی؟ قال یا رب و لم ذاک؟ قال فاوحی الله تبارک و تعالی الیه یا موسی
اِنی قلبت عبادی ظهر البطن فلم اجد فیهم احداً اذلّ لی نفساً منک یا موسی انّک اذا
صلیت وضعت خدیّک علی التراب»[3].
به حدیث امام صادق (ع)خداوند به موسی وحی فرمود ای موسی آیا میدانی از چه روی
تو را برای سخنان خود گزیدهام نه دگرانرا؟ عرض کرد پروردگارا برای چه؟ وحی آمد ای
موسی من بندگانم را زیرورو کردم در بین آنان احدی را نیافتم که عبودیت و تذللش
نسبت به من بیش از تو باشد. ای موسی تو پس از اداء نماز از روی کمال تواضع و
فروتنی صورت روی خاک میگذاری!
تواضع در مقابل تکبر است. انسانهای با ایمان که خاضعانه خدا را عبادت میکنند و
اوامر او را عملا بکار میبندند گروه متواضعند و روز جزاء به نسبت مراتب بندگی و
تواضعشان از رحمت و نعمت الهی برخوردارند.
کسانیکه از روی تکبر، بعبادت آفریدگار بزرگ تن نمیدهند و سر تعظیم در پیشگاهش
فرود نمیآورند از گروه مستکبرینند و به صریح کتاب مجید در قیامت به جرم استکبار از
عبادت و بندگی او در دوزخ بعذابی موهن و ذلت بار مجازات خواهند شد.
«ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»[4].
آنانکه بر اثر خود بزرگبینی و استکبار مرا عبادت نمیکنند و از بندگی من سرباز
میزنند بزودی در جهنم با خواری و ذلت معذب خواهند شد.
در روایات اسلامی کلمه تواضع گاهی در مورد فروتنی افراد مؤدب و خلیق نسبت به
دگران بکار برده شده و گاهی در مورد تذلل و بندگی افراد با ایمان در پیشگاه الهی
بکار رفته است البته این هر دو از نظر لغت تواضع است ولی به اعتبار ریشه روانی از
جهات متعدد با یکدیگر تفاوت دارند برای مزید و آگاهی خوانندگان عموماً و حجاج بیت
الله خصوصا لازم است در اینجا به پارهای از تفاوتها اشاره شود تا زائرین خانه خدا
هر چه بیشتر به عمق کلام علی (ع)واقف گردند و در سفر حج مراتب تواضع و تذلل خود را
هر چه بهتر در پیشگاه حضرت باریتعالی ابراز دارند.
1- افراد خلیق در مقابل انسانها به انگیزه کرامت نفس و بزرگواری طبع خویش،
تواضع مینمایند میخواهند در زندگی اجتماعی، متخلق به اخلاق حمیده و متصف به فضیلت
انسانی باشند از اینرو در مقابل افراد برتر و قویتر از خود و همچنین نسبت به
افراد فروتر و ضعیفتر از خود فروتنی مینمایند حتی به پیروی از تعالیم دینی تواضع
و فروتنی نسبت به افراد ضعیفتر از خود را برتر و بالاتر از تواضع نسبت به قویتر
از خویش میدانند چه در بعضی از روایات، فروتنی اشخاص رفیع نسبت به افراد عادی در
ردیف مکارم اخلاق بحساب آمده است.
«عن علی (ع)قال: التواضع مع الرفعه کالعفو مع القدره»[5].
علی (ع)فرموده: تواضع از کسیکه دارای رفعت است همانند عفو و بخشش انسان واجد
قدرت است اما تواضع بندگان با ایمان در مقابل باریتعالی فقط برای اینستکه او را
قوی و قادر میدانند و خود را ضعیف و ناتوان، او را آفریدگار میشناسند و خویش را
آفریده، او را غنی و بینیاز و خود را نیازمند و محتاج، او را بزرگ و با عظمت
میدانند و خویشتن را کوچک و ناچیز و خلاصه او را غالب و قاهر بر تمام جهان هستی
میدانند و خود و تمام عوالم هستی را مقهور و مغلوب او میشناسند.
2- در بعضی از روایات اسلامی تواضع انسانهای متواضع تعریف و تفسیر گردیده و
معیار آن صریحاً بیان شده است.
«عن ابی الحسن الرضا (ع)قال: التواضع ان تعطی الناس ما تحب ان تعطاه»[6].
حضرت رضا (ع)فرموده: تواضع عبارت از اینستکه رفتارت با مردم آنچنان باشد که
دوست داری مردم با تو همانگونه رفتار نمایند.
در بعضی از روایات پارهای از موارد تواضع ذکر شده و فروتنی بصورت مثال تبیین
گردیده است.
«عن ابیعبدالله (ع)قال: من التواضع ان ترضی بالمجلس دون المجلس و ان تسلّم علی
من تلقی و ان تترک المراء و ان کنت محقا و ان لا تحبّ ان تحمد علی التقوی»[7].
امام صادق (ع)در این حدیث چند مورد از تواضع را بیان نموده است. 1- در مجلس که
وارد میشوی راضی باش در جایی بنشینی که کمتر از شأن تو باشد. 2- با هر که برخورد
میکنی به وی سلام کنی 3- بحثهای خصومت انگیز را ترک گوئی اگرچه در آن بحث حق با تو
باشد. 4- دوستدار آن مباش که مردم تو را در تقوایت ثنا گویند.
تواضع و خشوع افراد با ایمان برای خدا بمعنی عبودیت و بندگی آنان در پیشگاه
الهی است و هیچ یک از این معیارها و اندازهگیریها که در دو روایت ذکر شده در حریم
ذات اقدس باریتعالی راه ندارد.
3- تواضع افراد خلیق و با فضیلت بمعنی احترام و تکریم به شخصیت دگران با حفظ
عز و شخصیت خویشتن است و اگر در موردی شخص متواضع در مقام فروتنی و خشوع زیادهروی
کند تا جائیکه شخصیت خود را پایمال نماید و رنگ ذلت و خواری بخود بگیرد نه تنها
پسندیده و ممدوح نیست بلکه ناپسند ومذموم است و آئین مقدس اسلام عمل تحقیرامیز و
ذلت بار را مطرود شناخته و افراد با ایمان را از آن برحذر داشته است.
رسول اکرم(ص) فرموده است شخص با ایمان حق ندارد خویشتن را ذلیل و خوار نماید.
اما تواضع افراد مؤمن در پیشگاه الهی بمعنی عبودیت و بندگی او است و لازمه آن
تن دادن به ذلت فرمانبری و اطاعت بیقید و شرط از اوامر باریتعالی است.
علی (ع)در مقام فضیلت اخلاقی دارای عالیترین مراتب تواضع است و شخصیت تمام
انسانها را محترم میشمرد و در مقام بزرگواری و عزت نفس هم در حد نهائی است به
کمترین ذلت تن نمیدند و کوچکترین خواری را در مقابل هیچ چیز و هیچ کس تحمل
نمینماید اما وقتی در پیشگاه باریتعالی به عرض بندگی زبان میگشاید مراتب تواضع و
تذلل خود را چنین بیان میکند.
«الهی کفی بیعزاً ان اکون لک عبداً و کفی بیفخراً ان تکون لی رباً انت کما
احبّ فاجعلنی کما تحب»[9].
بارالها، برای بزرگی و عز من کافی است که بنده تو باشم برای فخر و مباهاتم
کافی است که تو مالک من باشی خدایا تو آنچنانی که من دوست دارم مرا نیز آنچنانم
ساز که تو دوست داری.
4- تواضع و فروتنی افراد متواضع در مقابل مردم، فقط جنبه اخلاقی و انسانی دارد
و معنی آن تکریم و احترام دگران است. تواضع اخلاقی، برنامه زندگی متواضع را تغییر
نمیدهد و در کارهای وی دگرگونی و تحول بوجود نمیآورد.
اما تواضع افراد با ایمان در پیشگاه الهی بمعنی تسلیم بودن در مقابل او است.
اینان با نیل به مقام تواضع و تسلیم، مطیع بیقید و شرط خدا میشوند، دستورات او را
بیچون و چرا بکار میبندند، و برنامههای حیاتی خویش را در جمیع شئون زندگی با
رضای وی تطبیق میدهند. چنین انسانهای مطیع و متواضع از فرمان حق سرپیچی نمینمایند،
فکر تخلف در سر نمیپرورند، و از راهش منحرف نمیگردند چه آنکه تخلف از مسیرش را
منافی با تواضع و تسلیم و مباین با بندکی و عبودیت او میدانند.
پیامبران الهی که مربیان بشرند در پیشگاه الهی متواضع بودند و در مقابل افراد
با ایمان نیز فروتنی و تواضع داشتند اما تواضع آنان نسبت به مردم از حد خفض
جناح(بال افکندن) تجاوز نمینمود ولی تواضعشان در مقابل ذات اقدس الهی، عبودیت و
بندگی و صورت تذلل بخاک گذاردن بود.
علی (ع)در خلال خطبه قاصعه چند جمله کوتاهی در این باره فرموده است:
«… فالصقوا بالأرض خدودهم و عفروا فی التراب وجوههم و خفضو اجنحتهم
للمؤمنین»[10].
پیامبران الهی در پیشگاه او صورت خود را بزمین میگذاردند، روی خود را در مقام
تذلل به خاک آلوده میساختند، و در مقابل مؤمنین نیز فروتنی و خفض جناح داشتند.
نتیجه آنکه بفرموده علی (ع)خداوند حج بیت را علامت تواضع حجاج نسبت به عظمت
خود و نشانه اعتراف آنان بعز و بزرگی خویش قرار داده است، بنابراین هر یک از
زائران خانه خدا براثر این عبادت بتواضع بیشتری در مقابل عظمت حق نائل گردد و بعز
و بزرگی او اذعان زیادتری پیدا کند توفیق فزونتری نصیبش گردیده و در حد بالاتری به
هدف مقدس حج دست یافته است.
با توجه بفرموده امیرالمؤمنین (ع)باید گفت عبادت حج برنامه خودسازی و کلاس
تکمیل نفس است اگر کسی از این کلاس بخوبی استفاده کند، از روی واقع در پیشگاه الهی
متواضع گردد، خویشتن را مطیع بیقید و شرط او بسازد توانسته است اساس سعادت و کمال
خود را پایهگذاری کند و از ثمرات دنیوی و نتائج اخروی، آن برخوردار گردد.
کلمه دوم راجع به بیت الله
«جعله سبحانه و تعالی للاسلام علما و للعائذین حرما»[11].
خداوند این بیت را برای اسلام علم و راهنما قرار داده و برای پناهندگان، قُرقگاه
و مأمن.
علم چیزی است که در بیابانهای وسیع نصب میشود تا گم شدگان بوسیله آن علامت
هدایت شوند و راه را از بیراهه تمیز دهند.
علی (ع)میفرماید بیت الله الحرام برای اسلام علامت و نشانه است. اگر کسانی
برای شناخت اسلام راهنما و هادی بخواهند میتوانند از علامت و نشانه بیت استفاده
کنند و بخواستهی خویش دست یابند.
هدف مکتب اسلام اینستکه مردم جهان را انسان بسازد، آنانرا با سجایای انسانی
بار آورد، طوری تربیتشان کند که لایق زندگی انسان باشند، و بتوانند با موازین و
معیارهای شایسته انسان زیست نمایند.
نظر به اینکه قسمتی از مقررات مکتب اسلام که برای زندگی انسانها در پهنه وسیع
جهان پیشبینی شده در احکام بیت الله الحرام نیز آمده است. بفرموده علی (ع)خداوند
بیت خود را علم و نشانه اسلام قرار داده تا افراد علاقمند با مطالعه در احکامی که
برای محیط محدوده بیت وضع گردیده به ارزش معیارهای اسلام که برای اداره جهان مقرر
شده واقف گردیده به ارزش معیارهای اسلام که برای اداره جهان مقرر شده واقف گردند و
در اینجا بطور نمونه فقط به دو مورد از احکام بیت اشاره میشود: یکی امنیت براساس
ایمان و آن دیگر تساوی حقوق انسانها از هر رنگ و نژاد.
امنیت
دنیای پیشرفته امروز، صلح و امنیت جهان را در مسابقه تسلیحاتی و موازنه
ابزارهای ویران کننده و مرگبار شناخته است. و برای این کار هر سال مصارف بسیار
سنگینی را تحمل مینماید.
وزیر دفاع فرانسه بمناسبت سالگرد سازمان ملل گفته بود«موازنهی وحشت تنها ضامن
صلح و امنیت جهان است» صاحب کتاب(بشریت مضطرب) در غرب، نوشته: چهار هزار میلیارد
دلار هزینه مسابقات تسلیحاتی جهان در دهسال آینده است.
سازمان ملل میگوید: هزینه متوسط یک سرباز در سال 7800 دلار است و هزینه متوسط
آموزش سالانه یک کودک از یکصد دلار تجاوز نمیکند.
دنیای امروز در حفظ امنیت و صلح جهان، انسانیت را بحساب نیاورده و کمترین
ارزشی را برای ایمان به خدا، وجدان اخلاقی، شرف انسانی و انصاف و فضیلت قائل نشده
است.
ابر قدرتها در مقابل هم صفآرائی میکنند و موشکهای قاره پیما را که به
کلاهکهای اتمی مجهز است برای پرتاب آماده میسازند و مانند درندگان بیکدیگر چنگال و
دندان نشان میدهند. بدون تردید امنیتی که فقط متکی به زور و سلاح گرم باشد شایسته
مقام انسان نیست.
در مکتب اسلام اساس امنیت بر پایه ایمان به خدا و الهام الهی یعنی ندای وجدان
اخلاقی استوار است و افراد وظیفه شناس به انگیزه ایمان امنیت را در جمیع جهات
رعایت مینمایند.
البته اسلام برای سرکوب نمودن معاندین و دشمنان اسلام و انسانیت، مسلمانانرا
به سلاح جنگ مجهز مینماید و بوسیله نیروهای مسلح، امنیت را از دستبرد دشمنان مصون
میدارد ولی منشأ اصلی امنیت در اسلام ایمان به خداوند است. در قرآن شریف آمده است:
«الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون»[13].
آنانکه ایمان آوردهاند و ایمان خویش را به ظلم نیامیختهاند دارای امنیت
هستند و اینان هدایت شدگانند.
«عن ابن مسعود لما نزلت هذه الآیه شقّ علی الناس و قالوا یا رسول الله و ایّنا
لم یظلم نفسه؟ فقال: انه لیس الذی تعنون الم تسمعوا الی ما قال العبد الصالح (ع)لا
تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم»[14].
ابن مسعود میگوید: وقتی این آیه نازل گردید بر مردم گران آمد گفتند یا رسول
الله کدام یک از ما بنفس خود ستم نکرده است؟ حضرت فرمود: معنی آیه آن نیست که تصور
نمودهاید مگر گفته بنده صالح(لقمان) (ع)را نشنیدهاید که بفرزندش فرمود ای پسر!
به خدا شرک نیاور که شرک ظلم بزرگ است.
پس معنی آیه چنین است: آنانکه به خدا ایمان آوردهاند و ایمان خود را به شرک
مخلوط ننمودهاند امنیت دارند. شرک مؤمنینی به خدا در این آیه بتپرستی نیست بلکه
مقصود اطاعت از هوای نفس یا اطاعت از طاغوتها و حکام ظالم و جبار است.
امنیتی که ناشی از ایمان و منزه از شرک باشد شایسته مقام انسان است چنین
امنیتی نیاز به مأمورین انتظامی و مسابقه تسلیحاتی ندارد بلکه با احساس مسئولیت در
پیشگاه الهی امنیت بقرار میگردد.
حق متکی بقوه ایمان است آنجا
که هیچ قوه مقاوم نیست
هر جا پلیس باطن ایمان هست آنجا
پلیس ظاهر لازم نیست
بیدین اگر بعلم شود دریا منجی
کشتي متلاطم نیست
الهام بخش حضرت یزدان است ملهم
بوحی شیطان ملهم نیست
امنیت بیت و حرم باریتعالی بفرمان خداوند و براساس ایمان به ذات اقدس او است در
آنجا نه فقط انسانها امنیت دارند بلکه حیوانات وحشی و گیاهان نیز در امانند.
امنیت در دنیای امروز ناظر به ایمنی جان و مال و عرض مردم است و ایمنی از ترس
مورد توجه نیست با آنکه ممکن است آدمی در شرائطی قرار گیرد که از جهت مال و جان و
عرض، امنیت داشته باشد ولی از نظر روحی همواره با اضطراب و دلهره بسر برد.
اما در امنیت ایمانی بیت و حرم علاوه بر امنیتهای ظاهری امنیت روانی و ایمنی
از ترس نیز مورد توجه قرار گرفته است. قرآن شریف در این باره فرموده است.
«فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»[15].
پس حتما بپرستید خداوند این بیت را که هنگام گرسنگی به آنان طعام داد و از
نگرانی و ترس ایمنشان ساخت بنابراین یکی از احکام بیت و حرم، امنیت است و منشأ آن
امر الهی و ایمان به ذات اقدس او است چنین امنیتی برای اسلام علامت و نشانه است و
برای انسانهای تربیت یافته و لایق، معیار ایمنی و آرامش.
بوعده قرآن شریف باید روزی فرارسد که اسلام بر تمام ادیان غلبه کند، بشر مدارج
تعالی و تکامل را بپیماید، و لایق چنین امنیت پاک و منزهی گردد.
تساوی حقوق انسانها
روزگاریکه رسول اکرم در مکه معظمه به رسالت مبعوث گردید مسئله تبعضی نژادی از
مسائل روز بود و سفید پوستان آن جامعه منحط و عقب افتاده خود را نژاد برتر
میدانستند و سیاه پوستان را با دید تحقیر و اهانت مینگریستند.
پیشوای اسلام از آغاز با این امر خرافی و بیاساس، جدا مبارزه نمود و تساوی
حقوق انسانها را از هر نژاد و رنگ صریحا اعلام داشت و در منبر فرمود:
«لافضل للعربی علی العم و لا للأحمر علی الاسود الا بالتقوی»[16].
عرب را بر عجم و سرخ پوست را بر سیاه پوست برتری و امتیاز نیست مگر به تقوی و
پرهیزکاری.
بلال حبشی از کسانی بود که در اوائل دعوت نبی اکرم به اسلام ایمان آورد و
همواره مورد احترام آنحضرت و دیگر مسلمانان بود. رسول گرامی او را مؤذن خود قرار
داد و این منصب پر افتخار را به وی اعطا نمود و مسلمانان سفید پوست عمل آنحضرت را
با حسن قبول تلقی نمودند.
پیغمبر اکرم برای سرکوب نمودن تعصب نژادی همواره مراقب بود که مسئله تساوی
حقوق از ناحیه تمام مسلمانان رعایت شود و اگر از کسی در این باره لغزشی مشاهده
میفرمود مؤاخذه میکرد و جداً تذکر میداد.
ابوذر غفاری از مردان الهی و از صحابه رسول اکرم بود روزی در محضر آنحضرت بلال
بن رباح را به این جهت که مادرش از نژاد سیاه بود تحقیر کرد و گفت: «یا ابن
السوداء» یعنی ای پسر زن سیاه.
غضب لها رسول الله (ص)غضباً شدیدا و القاها فی وجه ابی ذرعنیفةً مُخیفه «یا
اباذر طفَّ الصاع لیس لابن البیضاء علی ابن السوداء فضل»[17].
رسول اکرم از گفته ابوذر سخت به خشم آمد و در کمال تندی و شدت، سخن نادرستش را
برخش کشید و فرمود: ای ابوذر پیمانه هیچ کس مملو و لب ریز نیست و فرزند زن سفید بر
فرزند زن سیاه برتری ندارد.
علی (ع)در ایام زمامداری خود به غلام سیاهی که چند بار به دزدی اقرار نموده
بود حد شرعی جاری کرد. غلام سیاه با دست خونین به بازار رفت و زبان به مدح علی (ع)گشود،
به امام خبر دادند. حضرت برای احضار غلام به فرزندش حضرت مجتبی فرمود: «قم هات عمک
الاسود».[18] یعنی برخیز
و عموی سیاه خود را بیاور. علی (ع)با این جمله کوتاه کمال احترام را دربارهی غلام
سیاه رعایت نمود او را برادر خویشتن و عموی فرزند گرامیش حضرت مجتبی (ع)خواند.
حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در راه، بر مردی سیاه گذر کرد به او سلام
داد، در کنارش نشستف مدتی با وی صحبت کرد، و سپس آمادگی خویش را برای قضاء حوائج
او اعلام فرمود. بحضرت عرض شد: تا این حد مقابل غلام سیاهی تواضع مینمائی آنگاه از
حوائجش پرسش میکنی؟ در پاسخ فرمود:
عبدٌ من عبید الله و اَخٌ فی کتاب الله و جارٌ فی بلاد الله یجمعنا و ایه خیر
الآباء آدم و افضل الادیان الاسلام و لعل الدهر یرد من حاجتنا الیه فیرانا بعد
الزهو علیه متواضعین بین یدیه».[19]
او بندهای از بندگان خدا، برادری در کتاب الهی، و مجاوری در بلد باریتعالی
است جامع بین من و او آدم بهترین پدر و اسلام برترین ادیان است. شاید با گذشت زمان
وضع دگرگون گردد و روزی فرارسد که ببیند ما بعد از بزرگی و سربلندی با تواضع و
فروتنی در برابرش قرار گرفتهایم.
خلاصه در اسلام برتری نژاد نیست و مسلمانان سیاه از نظر حقوقی با سایر مسلمین
تفاوتی ندارند، همه انسانند و مورد احترام، همه مسلمانند و بموجب قانون با هم
متساوی هستند.
علامت و نشانه این تساوی اسلامی در احکام بیت و حرم بخوبی مشهود است. در ایام
حج از سراسر جهان گروههائی از مسلمانان که نژادهای مختلفند بمکه میآیند در موقع
نماز جمعه، مسجد الحرام و خیابانهای اطراف آن مملو از جمعیت نمازگذار میشود. اینان
با آنکه از نظر نژادی با هم متفاوتند اما از جهت دینی با یکدیگر برادرند، همه در
کنار هم میایستند، همه با هم اقامه جماعت مینمایند و خدایرا بندگی میکنند.همه در
کنار هم مینشینند در دل بیاد خدا هستند و به زبان ذکر او میگویند. نه مسلمان سفید
پوست خود را برتر و بالاتر از مسلمان سیاه میداند و نه مسلمان سیاه پوست در کنار
مسلمان سفید، احساس ذلت و خواری مینماید.
رسول گرامی اسلام بفرمان الهی، قانون تساوی حقوق نژادهای مختلف را به پیروان
خود ابلاغ فرمود اکنون متجاوز از 14 قرن است که مسلمین به آن قانون عمل میکنند.
اما در عصر ما که عصر تسخیر فضا است دنیا متمدن بخصوص امریکا اسیر تبعیض نژادی است
و از این عقیده خرافی رهائی نیافته است.
در قرن گذشته دیوان عالی کشور امریکا که بالاترین مقام قضائی ایالات متحده است
در مورد محاکمه(در داسکات) اعلام داشت:
«سفید پوستان اجبار ندارند که حقوق سیاه پوستان را محترم شمارند زیرا سیاه
پوستان حقی ندارند»! چندی است که جنگ تبعیض نژادی در افریقای جنوبی شدت یافته و
رژیم نژاد پرست آن کشور، سیاهان مظلوم و مردم را بنفع مستکبرین که خواهان الماس و
طلای آن کشورند به خاک و خون میکشد.
اخیراً چند روزی سخن از محاصره اقتصادی افریقای جنوبی بمیان آمد و پیرامون آن
گفتگو بسیار شد سرانجام ریئس جمهور امریکا و نخست وزیر انگلستان با محاصره اقتصادی
مخالفت نمودند تا رژیم در قتل سیاهان آزاد باشد و در محدودیت و مضیقه قرار نگیرد.
آن بود تعالیم 14 قرن اسلام در تساوی حقوق انسانها و این است روش ظالمانه
دنیای پیشرفته و متمدن در عصر فضا.
مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین کروبی نماینده امام و سرپرست حجاج ایرانی
* با تشکر از جناب حجة الاسلام و المسلمین کروبی که وقت گرانبهای خود را در
اختیار ویژه نامه حج پاسدار اسلام قرار دادند، از ایشان تقاضا داریم به سئوالاتی
که در رابطه با حج مطرح میکنیم، پاسخ گويند و امت پاسدار اسلام را از بیانات خود
بهرهمند فرمایند. در آغاز استدعا داریم مروری کلی بر فلسفه حج و اهداف سیاسی و
اجتماعی که برای تامین مصالح مادی و معنوی جامعه اسلامی از آن منظور شده است
بفرمائید.
استفاده سیاسی امامان از حج
– مسائل اجتماعی و سیاسی در کنار تهذیب و تزکیه و عرفان در کلیه مراسم و مواقف
حج دیدی میشود و کاملا مشهود است که یکی از فلسفههای این فریضهی مهم اسلامی این
است که باید در آنجا مشکلات مسلمین بررسی شده و پس از شناخت دردها در پی درمان
برآیند. در قرآن نیز کلمه«قیاماً للناس» مطرح شده است تا در آنجا مردم برای درمان
مشکلات مسلمین و مستضعفین- به طور کلی- بپاخیزند و این را وظیفهای مقدس بدانند.
در یکی از روایتهائی که از امام رضا(ع)نقل شده است، حضرت در ضمن بیان فوائد حج
میفرمایند:«… و قضاء حوائج اهل الاطراف فی المواضع الممکن لهم الاجتماع فیه»[1] و
برآوردن حاجتها و مشکلات مردمی که از گوشه و کنار دنیا آمدهاند در هر جا که
بتوانند اجتماع کنند و مسائل آنها را بررسی نمایند. در روایت دیگری از امام صادق(ع)نقل
شده است که حضرت در مراسم حج همانگونه که برنامههای حج را انجام میدادند، مردم
را به رهبری خویش دعوت مینمودند و مسئله رهبری را- که تضییع شده بود- مطرح میکردند.[2] و
رهبری امت اسلامی مهمترین کار سیاسی اجتماعی است که بر عهدهی امام گذارده شده
است.
در روایتی دارد که امام باقر(ع)در منی- در موسم حج- میفرمود: پس از وفات من
ده سال در اینجا به یاد من عزاداری و سوگواری نمائید. جالب است که امام از مردم میخواهند
که در موسم حج و در جائی که مسلمانان از گوشه و کنار جهان گرد میآیند، مسئله
رهبری و امامت و خلافت را از راه سوگواری زنده نگهدارند.
باز در روایت دیگری از امام صادق(ع)نقل شده است که در ضمن برشمردن فوائد حج میفرمایند:
اگر بنا باشد هر قوم و گروهی که در آنجا میروند و به حج مشرف میشوند، با زبان
خود صحبت کنند و تنها مسائل خود را با همزبانان خود مطرح کنند و با دیگر مسلمانان
تماس نداشته باشند و آگاهی از مشکلات دیگران پیدا نکنند، هلاک میشوند و کشورشان
از بین میرود و اخبار دیگر ولایتها به گوششان نمیرسد و از فوائده و سودهائی که
باید از حج ببرند، بهرهمند نمیگردند و این است علت حج. «… ولو کان کل قوم
انّما یتکلّمون علی بلادهم و ما فیها هلکوا و خربت البلاد و سقط الجلب و الأرباح و
عمیت الاخبار و لم یقفوا علی ذلک، فذلک علة الحج».[3]
و همانگونه که در تفاسیر آمده است، سوره برائت که یک سورهی تند و انقلابی است
و دربارهی تنفر و بیزاری از مشرکین و طرد و بیرون راندن منافقین، آیات زیادی
دارد، حضرت امیرالمؤمنین(ع)این سوره را با آن شدت و حدت برای زائرین خانهی خدا
قرائت میکنند.
و در کوتاه سخن، تمام اینها نشاندهنده و گویای این است که باید از حج استفادههای
سیاسی و اجتماعی بشود و حج حقیقی همان حجی است که در آن وحدت مسلمین و تنفر و
انزجار از دشمنان اسلام و براءت از مشرکین و منافقین و توجه به دردها و تلاش برای
رفع آنها، خواسته شده است.
مجمع بینالمللی اسلامی
و نکته جالب دیگری که از حج میتوان استفاده کرد این است که در آن زمان که
هنوز جوامع بشری- چه در سطح دنیا و چه درسطح خاورمیانه و عربستان- توجهی به اهمیت
کنگرهها و مجامع بینالمللی نداشتند، و اکنون با گذشت زمان، دنیا پی به اهمیت آن
برده و با صرفت هزینههای بسیار هنگفت و با تلاشهای زیاد میتوانند یک کنگره و یا
سمیناری را برقرار نمایند و تازه در این کنگرهها و مجامع بینالمللی که اکنون در
جهان مطرح است، بیشترین تکیه بر اجتماع سران و یا نمایندگانی انگشت شمار از کشورها
میشود، ولی ما میبینیم که سالانه در ایام حج، در کنار خانه خدا یک کنگرهی عظیم
و مجمع بزرگی تشکیل میشود که صدها هزار نفر از خود مردم در آنجا حاضر میشوند و
تازه برای جمع شدن در آن مجمع بینالمللی الهی نه تنها هزینهای صرف نمیشود که
مردم حاضرند با تمام وجود، در آنجا شرکت کنند و هیچ مشکلی – هر چند بزرگ باشد- نمیتواند
مانع این اجتماع و گردهمائی شود. از آن گذشته هیچ کنفرانس و مجمعی به این گستردگی
و وسعت وجود ندارد و اگر در مجامع بینالمللی جهان، نمایندگان ملتها- حال چه
نمایندگان حقیقی و چه نمایندگان اجباری!!- حضور بهم میرسانند، در حج خود ملتها و
«ناس» حضور دارند.
در هر صورت اگر روی مسائل اقتصادی در حج تکیه شده است، بدون شک این مسائل
مقدمهای برای مسائل سیاسی و منافع فرهنگی امت اسلامی است که از اولویت بیشتری
برخوردار است و اگر مسائل سیاسی حل نشود، مسائل اقتصادی به طریق اولی حل شدنی
نیست. و اینچنین بنظر میرسد که هیچ تشکیلات و کنفرانسی به اندازه این کنفرانس
بزرگ اسلامی نمیتواند مشکلات مردم را حل کند، چرا که در اینجا – همانگونه که عرض
کردیم- خودمردم که صاحبان حق هستند با اشتیاق و با هزینه شخصی خود حاضر میشوند و هیچ
هزینهای هم برای جمعآوری آنان مصرف نمیشود.
در روایت بسیار جالبی که از امام صادق(ع)نقل شده است که روایت مفصلی است و در
کتاب«مصباح الشریعه» و «المحجة البیضاء» آمده است که حضرت گرچه بیشتر روی جنبههای
تربیتی و اخلاقی تکیه میکنند ولی در برخی از فرازهایش صریحا حضرت روی مسائل سیاسی
انگشت گذشتهاند مثلا یک جا میفرمایند: «هنگام طواف برگرد خانه خدا، آنچه ماسوی
الله است، همه را ترک کن»[4] یعنی:
طواف بر گرد خانه خدا باید تو را از طواف بر گرد قدرتها و ابر قدرتها و بتها و
آنچه غیر الهی است، باز دارد.
در هر صورت، نه تنها خود حج یک عبادت سیاسی اجتماعی است که جزء جزء اعمال و
مناسک آن نیز رمز یک مسئله مهم و سرنوشتساز اجتماعی سیاسی است، از طوافش گرفته تا
رمی جمراتش تا برسد به وقوف در مشاعر وو…گذشته از اینکه نفس تجمع در آن فضای
روحانی و با آن لباس یکنواخت و بیآلایش و آن ایام و آن مواقف با توجه به خصوصیاتی
که ائمه معصومین روی آن تکیه کردهاند دارای چنین فوائدی است و آن اهدافی که اشاره
شد، در آن گنجانده شده است. و این مطلب بقدری دارای اهمیت است که طبق آن روایت مهم
از امام صادق(ع)که در آغاز نقل شد، علت حج بیان شده است و یا همانگونه که اشاره
کردیم، پایهگذاری چنین تجمع عظیمی در آن دوران با آن افرادی که معمولا از نخبگان
و متعهدان ملتها هستند و با ایمان و خلوص در این مکان مقدس جمع میشوند، مشعر بر
همین معنی است.
و از آن بالاتر، تکیه عجیبی است که در روایتها روی حج شده است تا آنجا که امام
معصوم(ع)میفرماید: اگر مردم به حج نروند، بر حاکم اسلامی واجب است که گروهی از
مسلمین را مجبور رفتن به حج کند و حتی از بیتالمال پول دهد تا مردم به حج بروند و
مراسم را بر پا دارند.[5]
مهمترین پایگاه مردمی
در اسلام هیچ پایگاهی مانند پایگاه حج نیست و حتی در نظام جمهوری اسلامی که یک
نظام اسلامی و مردمی است نمیتوانیم پایگاهی عظیمتر از حج داشته باشیم. چرا که اگر
– به عنوان مثال- بخواهیم پیامی را به مردم آفریقا بدهیم با فرستادن سه یا چهار
نفر به کشورهای آفریقائی- آن هم نه تمام کشورها که برخی از آنها- با آن مصارف و
هزینههای گزافی که بیتالمال متحمل میشود، تماس با برخی از مردم آنجا پیدا میشود،
تازه آنهائی که با نمایندگان ما تماس حاصل میکنند، معمولا افرادی هستند که حساب
شده انتخاب میشوند و کمتر اتفاق افتاده است که نمایندگان جمهوری اسلامی با مردم
کوچه و بازار بتوانند تماس بگیرند و با آنها گفتگو نمایند، چه بسا آنهائی که در آن
کشورها با نمایندگان ما تماس میگیرند، از افراد اطلاعات و امنیت آن کشورها
باشند!! و حرفهای ما چندان تاثیری در آن نداشته باشد. ولی در ایام حج شاهد هستیم
که بهترین و متعهدترین و خالصترین افراد از تمام کشورهای اسلامی و از مسلمانان
سایر کشورها جمع میشوند، همان تودههائی که تشنه حقیقت هستند در آن سمینار بینالمللی،
بدون اینکه یک ریال برای جمع کردن آنها صرف شود گرد هم میآید و بدون هیچ توقعی در
آن فضای معنوی همچون سیلی شتابان به سوی حقیقت میشتباند، لذا باید هر چه میتوانیم
برای رساندن حقایق اسلام و پیام انقلاب به آنان برنامهریزی کنیم تا بهترین بهره
را ببریم.
در آنجا که خود«ناس» و مردم واقعی که متعهد هم هستند از سراسر جهان جمع میشوند
و چون کمتر انگیزهی مادی برایشان مطرح است، لذا هیچ قدرت و دولتی نمیتواند آنها
را کنترل کند. ما خود شاهد بودیم که بسیاری از حجاج عراقی، با اینکه رژیم عراق با
ما در حال جنگ است و علیرغم کنترل شدید بعثیها، با ما تماس میگرفتند و اظهار
علاقه میکردند و حتی گاهی به جبهه نیز کمک مادی میکردند.
* حال که اهمیت و ویژگیهای منحصر بفرد این فریضهی بزرگ عبادی سیاسی مطرح است،
بنظر شما جمهوری اسلامی به عنوان تنها نظام اسلامی جهان، چه نقشی میتواند در تحقق
اهداف فوق داشته باشد؟
نظام اسلامی
– نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که تحت رهبری و امامت و زعامت ولی فقیه،
نماینده امام زمان و مرجعیت تقلید اداره میشود. نظامی است که آهنگ و تلاشش این
است که اسلام را تحقق بخشد و الگو و اسوهای از مکتب به جهان نشان دهد. البته هنوز
جامعه ما به آن حد نرسیده است که مکتب به تمام معنا در آن پیاده و اجرا شود و ما
نمیخواهیم بگوئیم که اسلام موبمو در جامعه، جامهی عمل به خود پوشیده است ولی
نظام ما در پی تحقق این هدف بزرگ و والا هست و کوشش دارد که تا آن اندازه که در
توانش هست، این هدف را در جامعه محقق نماید و به اجرا برساند. و اینکه میگوئیم
نظام ما کاملا اسلامی است بخاطر این است که در رأس آن امامی عادل و مرجع تقلید
قرار دارد و حرکت برای تحقق و پیاده شدن اسلام وجود دارد.
بهرهبرداری از حج
اولین مسئولیت ما این است که به مسلمانان بفهمانیم، حج چیست؟ و چه بهرهبرداری
باید از حج بشود؟ و حج ابراهیمی و حج محمدی- به تعبیر امام- به چه معنی است؟
این بزرگترین رسالت و مسئولیت اندیشمندان و مسئولین نظام جمهوری اسلامی است که
یک تحول فکری عظیم در رابطه با حج، در جوامع اسلامی بوجود آورند و آن انحرافهائی
که برای بیخاصیت کردن و از محتوا در آوردن حج تا بحال شده است، از افکار و اذهان
مسلمانان بزدایند.
البته این مسئله مانند دیگر قضایای انقلاب، مدیون و مرهون حرکت فکری امام است
که از دیرباز طی اعلامیهها، بیانیهها و سخنرانیهایشان، فلسفه حج را تبیین و
تحلیل نمودهاند و بر ما است که در این راه گامهای نیرومندتر و مؤثرتری برداریم تا
این هدف والا تحقق یابد.
حال از چه ابزاری باید استفاده کرد؟ این را نمیتوان به راهپیمائیهای وحدت با
مسلمین و براءت از مشرکین منحصر کرد بلکه باید از هر راه ممکن در این راه استفاده
نمائیم. تماسهای مکرر با مسلمین چه بصورت جمعی و چه بصورت انفرادی، بحث با علمای
مسلمین و راهنمائی آنها، دعوت به وحدت و یگانگی در کنار خانه خدا، اعلام تنفر و
تبری از طاغوتها و مشرکین به صورتهای گوناگون که باید در همان جائی که پیامبر
اکرم(ص) بتهای جاهلیت را در هم فرو ریخت، بتهای شاخدا رو بیشاخ، بتهای با زبان و
بیزبان، بتهائی که به صورت انسانها درآمدهاند و از هر درندهای درندهترند، باید
اینها را شکست، ابهتشان را در هم فرو ریخت و به مردم فهماند که از آنها بیزاری
جویند و به آنها علام تنفر و انزجار نمایند.
مسئله دیگر برقرار کردن روابط با مسلمانان، همانگونه که در روایت امام صادق(ع)اشاره
شده بود، آن هم با زبان آنها، تبلیغات زبانی و قلمی، تجلیل مسائل انقلاب اسلامی،
تشکیل سمینارها و جلسات، و خلاصه هر نوع ارتباط، دعوت و تماسی در جهت تحقق این هدف
والا باید به کار گرفته شود.
بنابراین، جمهوری اسلامی که در جهان اسلام، پیشتاز و پیشگام است لازم است که
از مسئله حج و ویژگیهائی که دارد و آن همه نیروهای مؤمنی که در آنجا جمع میشوند
بیشترین استفادهها را به نفع اسلام و مسلمین بنماید. و من معتقدم که هنوز جدی با
حج برخورد نکردهایم و به قول معروف«در خم یک کوچهایم» یعنی باید پیش از این از
استعدادها و امکانات خدادادی و مادی برای رساندن پیام انقلاب به مسلمانان در ایام
حج استفاده کرد. باید در آن مجمع عظیم اسلامی، محرومیتها، دردها، ضعفها و نقاط
قوتی که جوامع اسلامی دارند، مورد بررسی دقیق قرار گیرد و همانگونه که باید از
نقاط قوت به نفع اسلام استفاده کرد، لازم است که تک تک مشکلات بررسی شده و در پی
چارهجوئی برآئیم، و این میسر نیست مگر با یاد گرفتن و آموختن زبانهای گوناگون و
بکارگیری امکانات فرهنگی دیگر از قبیل: کتاب، جوزه، سخنرانی، مصاحبه و گفتگو با
مردم به زبان خودشان. امید ما این است که گامهای مؤثرتر و جدیتر در این زمینه
برداشته شود، ان شاءالله.
جنابعالي به عنوان نماينده اين نظام و رهبري آن در اين مراسم عظيم،چه برنامه
هائي جهت تحقق هر چه بهتر اهداف فوق تنظيم کرده ايد؟
اجرای پیامهای امام
– قبل از هر چیز باید پیامها و فرمایشات حضرت امام را در این مورد موبمو اجرا
کنیم، یعنی من معتقدم اگر مطالبی را که امام در اعلامیهها و پیامهایش به عموم
امت اسلامی و پیامهای معظم له به نمایندگان خود و سرپرستان حجاج ایرانی بیان
داشتهاند، کوشش در اجرا و پیاده کردن آنها شود، بیگمان آن هدف مقدس دنبال شده و
به مقصد رسیدهایم.
امام همواره از ما میخواهند که حج حقیقی را به مردم نشان دهیم و این فکر عمیق
در مردم بوجود بیاید که در ایام حج باید مشکلات سیاسی کشورهای اسلامی مودر بررسی
قرار بگیرد و باید در این مجمع عمومی هر کس خود را موظف بداند که در راه رسیدن به
استقلال و آزادی تلاش کند و راستی اگر چنین فکری برای مسلمین پیدا شود، بزرگترین
نعمت برای آنها و بزرگترین خطر برای دشمنانشان خواهد بود. این اندیشهی بلند است
که در عدهی قلیلی از مسلمین پدید آمده و تا کنون چقدر برکت بدنبال داشته و دشمنان
را سخت بوحشت انداخته است، پس اگر روزی این اندیشه تعمیم یابد و مسلمانان به این
نکته پی ببرند و به مسئولیتها و رسالتهای خویش توجه پیدا کنند، بدون شک پرچمدار
مستعضفین در سراسر جهان خواهند شد و طبیعی است که در آن صورت اثری از استکبار و
تجاوز نخواهد ماند.
ما باید این راه مقدس را ادامه دهیم و تعقیب کنیم و گرچه امکانات و توانمان
ضعیف است، با همه امکانات به پیش رویم و از استعداد بیشتری در این زمینه بهرهبرداری
کنیم تا اینکه به شکوفائی نائل آئیم.
در اینجا ذکر این نکته لازم است که اما نیز تکیه بر مسائل خارجی و روابط بینالمللی
را همواره در پیامهای حج کردهاند و شاید نود در صد مطالب و رهنمودهای ایشان در
این زمینه، در پیامهای حج گنجانده شده است و به عبارت دیگر کنگره جهانی حج، همان
ظرفی است که امام آن را انتخاب کردهاند برای بیان مسائل بینالمللی اسلامی و
روابط خارجی در سطح کشورهای اسلامی. مثلا هر جا امام خواستند، مشکل فلسطین را مطرح
کنند یا اشغال افغانستان را محکوم نمایند یا فاجعهی لبنان را تذکر دهند از این
مناسبت استفاده کردهاند. و همچنین بیشترین موردی که وحدت بین مسلمین مطرح شده و
بیشترین جائی که تهاجمات شدید علیه ابر قدرتها شده در همین پیامها است و این حاکی
از همان اهداف دراز مدتی است که نظام اسلامی در رابطه با حج دارد و خواهد داشت و
باید در آن جهت تا حد امکان حرکت و برنامهریزی کند.
تکیه بر مردم
بنابراین، اولین کار ما این است که به سخنان امام توجه بیشتری نمائیم و مسائلی
را که ایشان در این پیامها مطرح کردهاند، دبنال کنیم.
و برای تحقق بهتر اهداف اسلام و امام، بنظر من تنها راه این است که تکیه
بیشتری روی«ناس» و ملتهای اسلامی بنمائیم. در اینجا باز عمق فکری امام و
دوراندیشی و آیندهنگری و ژرفبینی ایشان به وضوح دیده میشود که ایشان جامعه شناس
واقعی هستند چرا که شناختی واقعی از ملتهای اسلامی و عمق نفوذ اسلام در قلوب آنها
دارند و احساس میکنند که چه زمینهها و استعدادها و فطرتهای پاک با آن فرهنگ
اصیل اسلامی در مردم وجود دارد که اگر اندکی تلاش شود و آن گرد و غبارهای انحرافی
که دشمنان ایجاد کردهاند زدوده شود و پردهها و لایهها کنار رود، زمینههای درونی
شکوفا میشود و انقلاب اسلامی نخست در قلبها وانگهی در لسانها و از آن پس عملاً
به تمام جهان صادر میشود.
در اینجا با ذکر این نکته لازم است که امام در رابطه با مسأله صدور انقلاب و
نضهتهای آزدیبخش هرگز روی سازمانها و تشکیلات و احزاب و حتی شخصیتها به عنوان
محور انقلاب تکیه نکردهاند بلکه تایید هم نکردهاند و حتی احیاناً حاضر به ارتباط
با آنها هم نیستند و این حاکی از آن است که امام با روشنبینیاش، واقعیت جوامع
اسلامی را درک کرده و میدانند که تنها از راه حج و با تکیه بر«ناس» میتوان
انقلاب اسلامی را گسترش داد یعنی مطمئنترین کانال و بهترین مجرا برای رسیدن به
این مقصد، تماس مستقیم و بدون واسطه با ملتهای اسلامی در ایام حج میباشد. و به
عبارت دیگر: این پایگاه مطمئن و این ایام مقدس و این مواقف عظیم است که راه را
برای رسیدن به اهداف بینالملل انقلاب اسلامی هموار میسازد.
این روال و آهنگ امام بوده است که همیشه مخاطب ایشان ملتها بودهاند وهرگز
گروهها و احزاب و دستجات بخصوصی مورد نظر ایشان نبوده و با همین تکیه و پافشاری
نمودن بر ملتها، انقلاب بزرگ اسلامی را با آن همه مشکلات طاقت فرسائی که دشمن
فراراه آن بوجود آورده بود، به ثمر رساندند. ما هرگز فراموش نمیکنیم که در نخستين
روز از سال 42 بود که مدرسه فیضیه را کوبیدند و میخواستند زهر چشم از قم بگیرند و
با راه افتاند به کوچهها، ایجاد رعب و وحشت کردند و بدترین خشونت را اعمال کردند،
در همان لحظات که وضعیت قم خیلی بحرانی شده بود و حتی مجروحین را از بیمارستان
بیرون میکردند، امام نشسته بود میگفت: آنها بهترین کار را کردند!! به این معنی
که در مقابل مسلمانان، جنایت کردند و این دیگر هیچ نیازی به اطلاعیه ندارد. خود
مردم میبینند و میروند به شهرستانها گزارش میدهند و این احمقها با جنایاتشان
هزاران مبلغ علیه خودشان درست کردند. و درست همین قضایا سبب شد که آن زمینهسازی
برای مقابله با رژیم بشود و در پانزده خرداد آنچنان جمعیت عظیمی براه بیافتند و
شاه را محکوم کنند.
و حتی در اوائل پیروزی انقلاب نیز تکیه امام بر مردم بود و اصلا اعتنائی به
دستهها و گروهها نداشت و هر وقت به امام میگفتند: مغزهای متفکر با سابقه دارند
از کشور خارج میشوند! امام میفرمود: مغزهای متفکری که وابسته به مردماند،
میمانند ولی آن مغز متفکری که میرود از ملت نیست و ما هم او را نمیخواهیم.
از همه بالاتر اینکه خدای تبارک و تعالی نیز روی«ناس» تکیه کرده است. در قرآن
240 بار کلمه«ناس» تکرار شده است و در آیات حج هر جا نام خانهی خدا است، خداوند
آن را برای مردم و «للناس» بیان میکند. و چون این مطلب خیلی اهمیت دارد و به نظر
ما تنها راه پیشبرد اهداف اسلامی در حج، تکیه کردن بر«ناس» است، لذا چند آیه از
آیات حج را برای تیمن و تبرک یادآور میشویم که در آنها کلمهی«ناس» آمده است:
سوره آل عمران- آیه 97 «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا».
سوره توبه- آیه 3 «و أذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله
بریء من المشرکین و رسوله».
سوره حج- آیه 25 «و المسجد الحرام الذی جعلنا للناس سوا العاکف فیه و الباد»
سوره حج- آیه 27 «و اذّن فی الناس با لحج یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامرٍ».
بنابراین آهنگ حرکت امام از آغاز تاکنون، در رابطه با«ناس» بوده است که این
آهنگ کاملا منطبق با اسلام است.
در هر صورت، باید کوشش و تلاش ما این باشد که از دستورات و فرمایشات امام در
رابطه با وحدت مسلمین و تنفر از مشرکین و تأمین اهداف اسلامی، تبعیت کرده و پیروی
کنیم و باید در این راه از تمام شیوهها و امکانات استفاده نمائیم تا اینکه بخواست
خداوند این فریضه عظیم با محتوا و ابعاد متعددش بجا آورده است.
تمام زائران ایرانی، نمایندهی اماماند .
در اینجا لازم به تذکر است که گرچه اینجانب بعنوان نمایندهی امام معرفی شدهام
ولی نه تنها من که تمام برادران و خواهرانی که به حج مشرف میشوند، نمایندهی امام
به معنای عام و نمایندهی جمهوری اسلامی هستند. اینان پیام رسانان انقلاب هستند که
باید با اعمال و کردار و رفتار خویش، پیام خون شهیدان را بگوش جهانیان برسانند.
حجاج محترم ایرانی باید با برخوردها و حضورشان در صحنهها و روش معقولی که در
همهی مراسم از خود نشان میدهند، رسالت و مسئولیت خود را با افتخار و سربلندی به
دوش بکشند و باید توجه داشته باشند که زائرین ایرانی، زائرین معمولی نیستند بلکه
باید الگو و سرمشق برای هزاران هزار عاشق و مشتاق انقلاب باشند که از سراسر جهان
برای الگو گرفتن از ایرانیان به حج مشرف میشوند و تمام اعمال آنها را زیر ذرهبین
میگذارند. و همچنان که عاشقان انقلاب به آنها با دقت مینگرند، دشمنان انقلاب نیز
برای ضربه زدن به انقلاب و اسلام، ریزهکاریهای آنان را زیر ذرهبین میگذارند که
از آنها سوء استفاده کنند و به انقلاب لطمه وارد آورند و گمان نمیکنم یک حاجی
ایرانی با آن تعهد و ایمانی که دارد، راضی باشد که اعمال او موجب لطمه زدن به
انقلاب و لکهدار کردن اسلام- خدای نخواسته- بشود.
با اینکه بسیاری از ایرانیان تسلط کافی بر زبان عربی ندارند و برای آنها خیلی
مشکل و دشوار است که انقلاب را برای دیگران تشریح کنند و ثمرات آن را بیان نمایند
ولی بدون شک، اعمال و رفتار آنها بهترین مبلغ برای انقلاب خواهد بود. البته بهتر
است که برادران و خواهران مطالعات اسلامی، اجتماعی و سیاسیشان را افزایش دهند و
روش برخورد و بحث را با مسلمانان فراگیرند ولی آنها که نمیتوانند با اعمالشان و
بدون اینکه سخنی بر زبان بیاورند، میتوانند انقلاب را ترویج نمایند.
روایت بسیار جالبی از امام صادق (ع)نقل شده است که آن را یادآوری میکنیم:
حضرت در سفارشی که به شیعیان و پیروانشان دارند میفرمایند:
«اوصیکم بتقوی الله و اداء الامانه لمن ائتمنکم و حسن الصحابة لمن صحبتموه و
أن تکونو لنا دعاة صامتین»- شما را بتقوای پروردگار و پرداختن امانت به کسی که شما
را امین دانسته و برخورد نیکو با هر کس که شما را همراهی کرده سفارش میکنم و از
شما میخواهم که دعوت کنندگان ساکت و بیسروصدا برای ما باشید!
شیعیان که از این سخن امام، سخت شگفت زده شده بودند پرسیدند: چگونه لب بسته
مردم را به سوی شما دعوت کنیم؟
حضرت در پاسخ فرمود: «تعلمون بما امرناکم به من العمل بطاعة الله و تعالمون
الناس بالصدق و العدل و تؤدون الامانة و تدمورن بالمعروف و تنهون عن المنکر و لا
یطلع الناس منکم الاّ علی خیر، فاذا رأوا ما انتم علیه علموا فضل ما عندنا
فتنازعوا الیه»[6] به آنچه
دستور دادهایم از اطاعت پروردگار عمل کنید، با مردم رفتاری صادقانه و عادلانه
داشته باشید، امانت را بپردازید، امر بمعروف و نهی از منکر کنید و مردم جز خیر و
خوبی چیزی از شما نبینند، پس اگر شما را در چنین حالی دیدند، به برتری آنچه نزد ما
است پی میبرند، و لذا به سوی ما روی میآورند.
اگر ما به این سفارش بسیار ارجمند امام صادق (ع)در همه جا خصوصا در ایام حج که
با مسلمانان دنیا برخورد داریم، و از تمام دنیا برای شناخت انقلاب ما بسوی ما روی
میآورند، بمورد اجرا گذاریم و مسلمانان در برخوردها و معاملههای ما، اسلام حقیقی
را دریابند، قطعاً رضایت امامان و در نتیجه رضایت خداوند را کسب کرده و دین خود را
نسبت به انقلاب ادا کردهایم. و بالاتر اینکه مردم را بسوی امامان خود رهنمون
ساختهایم ولی اگر خدای نخواسته بعکس آنچه امام بما دستور داده عمل کنیم،
برخوردمان با مسلمانان خشن و بیعاطفه باشد، در مورد مشکلات مسلمین بیتفاوت
باشیم، از آنچه مایهی اختلاف و تفرقه است نپرهیزیم، در جماعت مسلمانان شرکت
نکنیم، برای خرید و فروش کالاهای دشمنان سر و پا بشکنیم و خلاصه رفتارمان دور از
اسلام باشد، هم دل امامان را به درد آوردهایم و هم غضب خدای را- و العیاذ بالله-
برای خود خریدهایم و در نتیجه مردم را از انقلاب و تشیع دور ساختهایم و این
گناهی است نابخشودنی.
آری! ما اگر با اخلاق پسندیده و رفتار اسلامی خود، با مسلمین برخورد کنیم، نظر
آنها را نه تنها بخودمان که به امامان و رهبرانمان جلب میکنیم و این همان دعوت
صامتانهای است که مورد نظر امام صادق (ع)است. ولی اگر خدای نخواسته بوظایف و
اصالتها و تعهد انقلابی خویش توجه نداشته باشیم، مردم نه یک فرد که یک نظام
اسلامی را زیر سؤال میبرند، چون ما الگو و نمونهای از این نظام نوپای اسلامی
هستیم.
حجاج محترم باید کوشش کنند در کوچه و بازار و مراسم و مواقف و حتی در خانهها
برخوردی اسلامی و متین داشته باشند و در مواقعی که نماز بر پا میشود، حتماً در
جماعت مسلمین شرکت و هنگام خرید در بازار فراموش نکنند که چشمها به آنان دوخته
شده و مبادا کاری کنند که دل صاحب شریعت را بدرد آورند.
همانگونه که در مقاله گذشته بیان کردیم یکی از ویژگیهای برجسته و چشمگیر
اسلام بهم آمیختگی عبادت و سیاست در این آئین مقدس است، و از اینرو عبادت را در
قالب سیاست و سیاست را در قالب عبادت عجین فرموده است.
اسلام بطور کلی حرکتهای سیاسی منعزل و جدای از عبادت را مفید به حال جامعه
نمیداند چنانچه از سوی دیگر عبادت بریده از سیاست را نیز به سود آن نمیشناسند.
حج پاسخی به فریاد مظلومان
با توجه به این واقعیت است که حضرت امام مدظله العالی در پیام سال 58 خویش به
زائران و حجاج محترم بیت الله الحرام میفرمایند:
«امروز قبله اول مسلمین به دست اسرائیل این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است.
امروز برادران فلسطینی و لبنانی عزیز ما را با تمام قدرت میکوبد و به خاک و خون
میکشد.
امروز اسرائیل با تمام وسائل شیطانی تفرقه افکنی میکند.
بر هر مسلمانی لازم است که خود را علیه اسرائیل مجهز کند.
امروز آفریقای مسلمان صدای فریاد مظلومانه خود را هر چه بیشتر بلند میکند.
فلسفه حج باید جوابگوی این فریادهای مظلومانه باشد».
گوئی که ایشان از مجموعه احکام و مقررات، سنتها و شعائر اسلامی چنین فهمیدهاند
که پروردگار عالم برای پاسخگوئی به فریاد مظلومانه ملتهای تحت ستم اسلامی، مرکز و
محلی را برای گردهمآیی و اجتماع آنان قرار داده است، تا همه ساله از سر تا سر
سرزمینهای اسلامی در آنجا اجتماع نموده در کنار مراسم عبادی، به این مسأله مهم
سیاسی بپردازند و همچنین بعنوان اسوه و الگوئی برای تمام سیاستمداران اسلامی تلقی
شود تا بواسطه پرداختن به مسائل سیاسی از روح عبادت، بریده و منعزل نگردند.
طواف و گردش به دورخانه خدا نشان دهنده این جهتگیری اسلامی است که هر فرد و
یا جامعه اسلامی به غیر خدا گرد دیگری نگردد یعنی تنها خواست خداوند را محور همه
حرکتهای فردی و اجتماعی، سیاسی و عبادی خویش قرار دهد.
رجم عقبات رجم ابرقدرتها است
«رجم عقبات رجم شیاطین انس و جن است».
این نیز بخشی دیگر از برداشت اما در همان پیام تاریخی سال 58 سال، گویا ایشان
به این مسأله از این زاویه مینگرند که اگر رمی جمرات به مفهوم رجم شیاطین جن و
انسان نباشد، اصلا کاری لغو و بیهوده به شمار خواهد آمد و واقعیت هم همین است.
برای مثال: اگر ما از عدهای غیر مسلمان که هیچ گونه احساس بدبینی هم با اسلام
نداشته باشند ولی از فلسفه این کار بیخبر باشند، دعوت نمائیم که در جریان مراسم
رمی جمرات، از نزدیک نظارهگر و شاهد کار ما باشند، وقتی در آنجا حاضر شده و
ببینند جمعیتی انبوه، از سرتاسر کشورهای اسلامی در آنجا جمع شده و پس از تحمل رنج
و دشواریهای سفر و صرف مبالغی پول و ارز، در میان آن گرما و ازدحام شدید، با
تعدادی سنگریزه به نقاطی مشخص و از پیش تعیین شده یورش برده و آنها را هدف قرار میدهند،
با خود خواهند گفت که: این مردم خرافی، بیمنطق و دیوانهاند. ما هم وقتی به فلسفه
این عمل آشنا نباشیم و با بینش و شناخت لازم آن را انجام ندهیم به تعبیر امام:
«صورتی بیمعنا خواهد بود» و بنابراین اگر در«رمی جمرات» این هدف بزرگ تعقیب نشود
طبیعی است که کاری غیر منطقی بوده و باید به کسانی که کار ما را به مسخره میگیرند،
تا اندازهای حق بدهیم.
فلسفه عبادات
رمی جمارات گرچه یکی از مناسک و مراسم عبادی حج بوده و جزء دستورات و برنامههای
حج به شمار میرود و هر چه خداوند متعال دستور فرموده است باید انجام گیرد ولی ما
هرگز بعنوان یک مسلمان نباید چنین اعتقادی داشته باشیم که خداوند متعال کارهائی بیمنطق
و بدون فلسفه و باطل و گزاف را به ما دستور داده است زیرا کدامین عبادت است که از
فلسفه و دلیلی منطقی تهی باشد. اگر ما روزه میگیریم برای اینکه روزه گرفتن برای
ما دارای هدفی شناخته شده باشد، خداوند متعال فلسفه آن را به اینصورت در قرآن کریم
در سوره بقره آیه 183 بیان فرموده است: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما
کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» ای کسانی که ایمان آوردهاید نوشته شده بر
شما روزه همانگونه که نوشته شده بر آنانکه پیش از شما بودهاند. باشد که با تقوی و
پرهیزکار شوید.
و نیز برای اینکه نماز خواند ما با شناخت و آگاهی باشد فلسفه نماز را هم در
سوره عنکبوت آیه 45 برای ما بیان میفرماید:«انّ الصَّلوة تنهی عن الفحشاء و
المنکر» خواندن نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسندیده باز میدارد، و در مورد
دیگر عبادتها نیز، هر کدام فلسفه و دلیل خاص خود را دارد و هر یک از اثر و پشتوانه
معنوی برخوردار است.
رمی جمرات هم، فلسفه و دلیل دارد که اگر آن فلسفه و دلیلش را به حساب نیاورده
و در نظر نگیریم، عملی بیمعنا و کاری بیمحتوا خواهد بود. حتی وقوف در عرفات که
مسلمانان بایست از یک ساعت معین تا ساعت معین دیگر در صحرای عرفات بمانند، اگر از
پشتوانه معنوی و ارزش در خور فهمی برخوردار نباشد، هیچ دلیل و انگیزهای برای انجام
آن باقی نخواهد ماند.
امام در رابطه با هر یک از عبادات این برداشت را دارند، بنابراین رمی عقبات که
به فرموده ایشان، رجم شیاطین انس و جن است، چگونه میتوان آن را انجام داد ولی از
جهت و فلسفه و محتوای آن غافل بود و آمریکا، آن شیطان بزرگ را رجم نکرد؟! و چگونه
میتوانیم در ایام حج در این کنگره بزرگ و گرد همآیی عظیم مسلمان سراسر جهان، به
فکر این نباشیم که درباره چگونگی رجم آمریکا و اسرائیل و تمام آنهائی که به گونهای
با مسلمانان از در شیطنت و دشمنی وارد شدهاند، تبادل نظر نموده و یک تشکل و هم
آهنگی بین خودمان بوجود آوریم، و یا حتی از رجم لفظی هم خودداری ورزیم؟!
البته ممکن است برای بعضی از مسلمانان که در برخی از سرزمینهای اسلامی بسر میبرند
این مسأله قابل پذیرش و درک نباشد، اما مسلمین لبنان و فلسطین که زیر چکمههای
اسرائیل به جان آمدهاند، یا مسلمانان افغانستان که کشور اسلامیشان به اشغال شوروی
در آمده است، چگونه میتوانند که به مکه بیایند و رمی جمرات کنند، اما از شعار«مرگ
بر اسرائیل» و «مرگ بر شوروی» سرباز زنند؟، اگر عمل سنگ زدن به جمره را در قالب
لفظی ریخته و تبدیل به لفظ و شعار بنمائیم، همان«مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر شوروی» و
«مرگ بر اسرائیل» خواهد شد.
مسلمانی که کشور و ملت و مقدسات دینی و مذهبیاش از سوی یک یا چند شیطان انسی
مورد تهاجم قرار گرفته است، باید در آن اجتماع سرتاسری مسلمین، فریاد مظلومانهاش
را با تمام نیرو، بگوش دیگر برادران مسلمانش برساند و آنها را از ظلم و ستمی که بر
مسلمان هم کیشش، در منطقهای از جهان پهناور اسلامی، میرود آگاه و با خبر سازد و
بدین ترتیب هم خود به رمی آن شیاطین انسی بپردازد و هم دیگران را به این کار
فراخواند.
نمایش قدرت جهانی اسلام
امام در بخشی از پیام سال 58 همچنان روی جنبه سیاسی این عبادت اجتماعی تکیه و
تأکید نموده و میفرمایند:
«شما ای زائران بزرگوار بیت الله الحرام!… از این قدرتهای تهی از ایمان
نهراسید و با اتکال به خدای بزرگ در این مواقف عظیمه پیمان اتحاد و اتفاق در مقابل
جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرق و تنازع بپرهیزید».
حج در واقع محلی برای به نمایش گذاشتن قدرت جهانی مسلمین است که بواسطه مزرهای
سیاسی و قراردادی بین آنان فاصله و جدائی افتاده و تنها در این اجتماع بزرگ است که
هم خود میتوانند به قدرت عظیم اسلامی خویش آگاه شده و در نتیجه در برابر
استعمارگران، با وجود چنین نیروئی، هیچگونه ترس و هراس بدل راه ندهند و هم با به
نمایش گذاردن جمعیت و قدرت خویش، قدرتهائی را که آنان را به حساب نمیآورند، بوحشت
اندازند.
امام در این قسمت از پیام خویش مسلمانان را به این تأثیر مهم حج توجه میدهند
و در واقع از آنان میخواهند که این اجتماع عظیم را بگونهای سازمان دهند که
بمثابهی نمایش قدرت جهان اسلام در برابر قدرتهای بزرگ جهانی باشد و بصورتی از آن
بهرهبرداری بعمل آید که در عمل نیز بقدرتی بزرگ در مقابل همه قدرتهای کوچک و بزرگ
تبدیل گردد بطوری که پس از جدا شدن مسلمین از یکدیگر و بازگشت به شهر و دیارشان،
همچنان در سایه وحدت و همبستگی و احساس مشترک اسلامی این قدرت، پایدار و محفوظ
بماند، ولی اگر این متفرق شدن به تفرقه فکری نیز بیانجامد، نه تنها قدرتهای بزرگ
بلکه قدرتهای کوچک هم میتوانند آنها را سرکوب نمایند، همچنانکه امروز مسلمین در
چنین وضعیتی بسر میبرند: شوروی براحتی افغانستان را مورد تجاوز خویش قرار داده و
لبنان و فلسطین اشغالی، صحنه تاخت و تاز اسرائیل واقع شده و بر سایر کشورهای
اسلامی یک نفر دست نشانده از جانب ابر قدرتها حکومت میکند.
آری! امروز مسلمانان هر کشوری جدای از مسلمانان کشور دیگرند، و مرزهائی را که
بین آنان به شکل قانونی قرار دادهاند، حق هرگونه اظهار نظری را از سوی آنان در
مورد برادران مسلمان کشور دیگر سلب نموده و در عرف بینالملل بعنوان دخالت در امور
داخلی سایر کشورها جرم بحساب میآید و در نتیجهی این تفرقه و جدائی، نه تنها
مسلمانان از قدرتهای بزرگ بلکه از قدرتهای کوچک محلی هم وحشت دارند و از اینرو در چنگال
آنان گرفتارند، در صورتی که اگر مجتمع شده و به قدرت واحدی تبدیل گردند، که منظور اصلی
امام در این پیام است، در آنصورت از این قدرتهای تهی از ایمان هرگز وحشتی بدل راه
نخواهند داد.
نمایش قدرت
امروز هیچ قدرتی در دنیا وجود ندارد که بتواند در برابر بیش از یک میلیارد مسلمانی
که در تمام نقاط دنیا حضور دارند، مقاومت و ایستادگی نماید، گرچه در بعضی کشورها
مانند آمریکا و کشورهای اروپائی، تعداد مسلمین نسبت به جمعیت غیر مسلمان آن کمتر
است، ولی همین تعداد اندک اگر به جمعیتی فعال تبدیل شوند، برای آنها ایجاد خطر
خواهند نمود. ولی اکنون از اینکه مسلمین، پراکنده و معمولا حرکت و فعالیت چندانی
ندارند. لذا نمیتوانیم درست درک نمائیم که چه قدرت بالقوه و عظیمی را تشکیل میدهند
ولی هنگامی که تنها بخشی کوچک از این جمعیت انبوه را در کنار بیت الله الحرام، با
هم میبینیم و این نمایش قدرت را در آنجا مشاهده مینمائیم، تا حدودی به این قدرت
عظیم اسلامی، خواهیم برد.
آیا هیچ مسلمان عاقل و منصفی هست که بگوید ما از این امکان عظیمی که خداوند
ایجاد کرده است بهره نگیریم و این فرصت
مناسب را براحتی از دست دهیم، و بگذاریم وقتی که مسلمانان به شهر و کشور خویش
بازگشتند، در آنجا به اظهار نظر در امور سیاسی بپردازند؟! اگر کسی چنین نظریهای
داشته باشد، در حقیقت یا انسان بسیار جاهل و دور از مسائل و مشکلات جهانی و اسلامی
است و یا خود از عوامل استکبار و توطئه استعمار به شمار میرود که با این حرف میخواهد
جلو بهرهمند شدن مسلمین را از این امکان عظیم بالقوه بگیرد.
اجتماع در پناه خانه خدا
امام در پیام سال 59 به سران کشورهای اسلامی میفرمایند:
«دولتهای اسلامی با هم دشمن شدهاند، این مشکلی است که در روز عید و در روز
عرفه در پناه خانه خدا، باید حل بشود، سران قوم در مکه معظمه مجتمع بشوند و امر
خدای تبارک و تعالی را اطاعت کنند و در آنجا اجتماع کنند و مشکلات خودشان را با هم
در میان بگذارند و بر آنها غلبه کنند، اگر یک چنین امری واقع بشود احدی از قدرتها
نمیتواند با شما مقابله کند».
تاریخ نشان میدهد که هر وقت دشمنان اسلام در تفرقه مسلمانان توفیق حاصل کردهاند،
بر آنان پیروز شدهاند و این مسألهای بسیار طبیعی است که وقتی در جبههای تفرقه
بیفتد گرچه آن جبهه مسلمان هم باشد در مقابل جبهه متحد کفر محکوم به شکست است.
بنابراین چه جایی مناسبتر از این اجتماع بزرگ که سران دولتهای اسلامی در صورتی که
مانند دولت جمهوری اسلامی متکی به آراء مردم و ایمان بخدا باشند در آنجا جمع شده و
با استمداد از خداوند و از معنویات آن مکان مقدس، بطور متحد و دسته جمعی به طرح و
حل مسائل و مشکلات خویش بپردازند و سپس تصمیمی واحد گرفته و بر مبنای آن عمل
نمایند.
امام در این بخش از پیام که روی سخنش با سران دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی
است، در حقیقت با این سخن که: «سران قوم در مکه معظمه مجتمع بشوند… و مشکلات
خودشان را با هم در میان بگذارند و بر آنها غلبه کنند»؛ از سران این دولتها میخواهند
که بجای تکیه بر قدرتها و ابر قدرتها، بخدای متعال و به مردم خویش اتکاء نموده و
از این تفرقه و جدائی که ولیدهی سیاستهای شوم استعماری است بپرهیزند، و خود بجای
قدرتهای بیگانه، برای کشور و ملت خویش تصمیم بگیرند.
ما نمیخواهیم بگوئیم که باید تمام کشورهای اسلامی به کشوری واحد تبدیل گردد،
و دولتهایشان از میان بروند، بلکه منظور ما این است که با حفظ استقلال به ایجاد
اتحادیهای میان خویش اقدام نمایند. در این صورت کل جهان اسلام در پناه عبادت حج
به قدرتی منسجم تبدیل خواهد شد و خواهد توانست در برابر دنیای کفر ایستادگی نماید.
امام و سیاست خارجی اسلام
گرچه امام در مجموعه پیامها و سخنرانهایشان که از سال 49 در اختیار ما قرار
دارد روی بعد سیاسی حج تأکیدات فراوانی داشتهاند ولی در این میان مهمترین
موضعگیری سایسی ایشان، در رابطه با مسائل جهان اسلام بوده است، و امام اساسیترین
واضع سیاست خارجی اسلام را در این پیامها و سخنرانیها مطرح کردهاند. چه اینکه حج
کنگرهای است مربوط به کل جهان اسلام و طبیعی است که یک رهبر جهان اسلام وقتی با
مسلمانان شرکت کننده در این کنگره سخن میگوید، در حقیقت کل جهان اسلام را مخاطب
خویش قرار میدهد، و جای بسی تعجب است که باز هم بعضی میگویند: حج جای طرح مسائل
سیاسی نیست و یا حج یک عبادت سیاسی نیست!! البته آن سیاست که از نظر آنها در حج
محکوم است، محکوم ساختن استکبار جهانی یعنی همان شیاطین انس است که امام بر روی آن
پافشاری مینمایند.
اینها طرفدار سیاستی هستند که از قدرتهای استعماری حمایت نماید. مثلا دولت
عربستان عملا از اسرائیل و امریکا حمایت میکند و از اینرو میبینیم در ایام حج
نیروهای نظامی خویش را برای کنترل و سرکوبی مخالفین امریکا و استعمار در همه جا
پراکنده و بسیج مینماید.
دولت عربستان بجای اینکه تمام محیط مکه معظمه و مدینه منوره را به محیطی مناسب
برای رشد و نمایش فرهنگ و اقتصاد اسلامی تبدیل سازد، این دو شهر مقدس را بازار پر
رونقی برای کالاهای پر زرق و برق بیگانه قرار داده است.
ما یک وقت با محاسبهای سطحی و باصطلاح سرانگشتی به این نتیجه رسیدیم: اجناسی
که با ریال سعودی تهیه و از این کشور به کشورهای اسلامی سرازیر میگردد، رقم سرسامآوری
را تشکیل میدهد ولی با اینهمه اثرات روانی آن بر روی افکار مسلمین به مراتب بیشتر
از سایر تأثیرات آن است و با کمال تأسف جایی که بایست عزت و عظمت مسلمین در آنجا
در معرض نمایش و دید مردم قرار داده شود، به محلی برای ارائه قدرت فرهنگی و
اقتصادی غرب تبدیل گردیده است. و در نتیجه مسلمانی که در آن اجتماع عظیم شرکت جسته
باروحیهای آلوده از حساس عقب ماندگی مسلمین و در مقابل پیشرفت دنیای غرب بوسط
خویش بازمیگردد، و برای او این باور بوجود آمده و یا تقویت میگردد که جهان اسلام
محتاج و نیازمند دنیای غرب است، گرچه در داخل کشورهای اسلامی هم، همین کالاها، کم
و بیش به فروش و مصرف میرسد؛ اعتقاد من این است که دولت عربستان با این سیاست،
خود حج را سیاسی نموده و در جهت تأمین و تبلیغ مناف فرهنگ و اقتصاد غرب قرار داده
است. بنابراین آیا میتوان باور کرد که این وضع اتفاقی بوجود آمده باشد؟!
دولت عربستان تمام امکانات خود را صرف این مینماید تا بازارهای مکه و مدینه
را از کالاهای خارجی پر کند و عملا به مسلمین بفهماند که شما مردمی عقب افتاده و
نیازمند بدیگرانید. آیا با این وضع میتوان گفت که حج صرفاً عبادی است. و نباید
مسائل سیاسی در آنجا مطرح شود؟
اگر در عربستان دولتی وجود داشت که در این ایام همین پیامهای امام را حتی بدون
انتساب آن به امام، از طریق رادیو و تلویزیون و نشریات و جزوهها پخش و بگوش
مسلمین جهان- که در آنجا شرکت مینمایند- میرساند آن اجتماع میلیونی به اجتماع
علیه استکبار جهانی تبدیل میشد و دشمن مجبور به عقبنشینی میگشت، ولی متأسفانه
در آنجا جوی بجود میآمده که حتی مسلمانها به مسائلی هم که در کشور خودشان میگذرد
فکر نمیکنند، تا چه رسد به مسائل دیگر برادران اسلامی- زیرا دولت عربستان بجای
اینکه وضعی بوجود بیاورد که همه براحتی و سهولت بتوانند فرائض و مناسک حجشان را
برگزار نمایند، با آن امکانات وسیعی که در اختیار دارد، از انجام این تسهیلات
سرباز میزند، و در نتیجه انجام هر یک از این فرائض عبادی حج یک مشغله ذهنی برای
حاجی به شمار میرود بطوری که به او اجازه فکر کردن بدیگر مسائل را نمیدهد. مثلا
طواف بعد از بازگشت از «منی» یکی از مشکلات حاجی بحساب میآید یا رمی جمرات در آن
ازدحام عجیب بطوری که هر کس باید مواظب جان خویش باشد که زیر دست و پا له نشود و
وقتی هم از این مراسم فارغ میگرد تهیه سوقات و خرید، اوقات فراغت بعدی او را بخود
مشغول میسازد و بدین ترتیب در تمام این مدت یا در دلهره و اضطراب انجام درست
مناسک و اعمال حج بسر میبرد و یا در حال تهیه اجناسی است که در کشورش با آن قیمت
نمیتواند بست بیاورد و دیگر فرصتی برای اندیشیدن و تفکر درباره مسائل و مشکلات
دیگر مسلمانان هم کیشش پیدا نمینمایند، و من فکر نمیکند این وضع اتفاقی و عادی
باشد، بلکه برنامهای است که دولت عربستان حساب شده آن را طرح و اجرا مینماید.
آیت الله قدیری: عضویت هیئت استفتاء حضرت امام مدظله
بسم الله الرحمن الرحیم
س11- محرم به محض وصول به مکه آیا میتواند استظلال نماید و یا بایستی به منزل
برسد
جواب- مکه منزل است و برسیدن بآن استظلال مانع ندارد.
س12- شخصی در مدینه مریض شده او را به مسجد شجره آوردهاند و به نیت عمرة تمتع
محرم شده و او را بمکه بردهاند وظیفه او چیست؟ و چنانچه نتواند حج بجا آورد،
تکلیف چیست و احرام او صحیح بوده یا نه؟
جواب- احرام او صحیح است و اگر میتواند عمره و حج را انجام دهد ولو با استنابه
در طواف و سعی، حج او صحیح است و اگر نمیتواند حج بجا آورد با احرام مزبور عمرهی
مفرده انجام دهد و اگر اعمال عمره تمتع را بجا آورده احتیاطاً یک طواف نساءِ هم
بجا آورد.
س13- کسی که از جده محرم شده و اعمال عمرهی تمتع را انجام داده تکلیف او
چیست؟
جواب- اگر از رفتن به میقات معذور نبوده و وقت دارد باید بمیقات برود و محرم
شود و عمرهی تمتع را اعاده کند و اگر رفتن به میقات ممکن نیست بخارج حرم برود و
از آنجا محرم شود.
س- حمل قمقمه آب که در محفظه دوخته نگهداری میشود برای محرم چه صورت دارد؟
جواب- احتیاط آن است که آنرا بدوش نیندازد و دست گرفتن آن مانع ندارد.
س15- آیا در مواردی که طواف و نماز باید اعاده شود لازم است با لباس احرام
باشد؟
جواب- لازم نيست.
س16- کسی که خودش محرم است و در طواف باید نائب بگیرد آیا لازم است نائب او
محرم باشد؟
جواب- لازم نیست
س17- اشخاص معذوری که میتوانند اعمال مکه را بر وقوفین مقدم بدارند، اگر جهلاً
بدون احرام، اعمال مکه را قبل از وقوفین انجام دادند چه صورتی دارد؟
جواب- کفایت نمیکند و باید با قبل از وقوفین آنها را با احرام اعاده کنند یا
بعد از وقوفین و اعمال منی آنها را بجا آورند.
س18- اگر کسی با پولی که خمس بآن تعلق گرفته و داده نشده و سال بر آن گذشته
لباس احرام خریده و با آن محرم شده و طواف و نماز بجا آورده است وظیفه او چیست؟
جواب- اگر از روی علم و عمد نبوده اصل عمره و حج او صحیح است ولی در صورتی که
جاهل مقصر باشد باید طواف و نماز را اعاده کند.
س19- اگر با پولی که معلوم نیست از درآمد منبر است یا وجوه شرعیهای که بعنوان
مصرف باو داده شده است، لباس احرام بخرد، آیا لازم است خمس آن را بدهد؟ و طواف
بدون دادن خمس در فرض سؤال چه صورت دارد؟
جواب- با فرض شک لازم نیست خمس بدهد و طواف صحیح است هر چند احتیاط، مطلوب
است.
س20- شخصی در جده یا مدینه مجنون شده است آیا لازم است محرماً وارد مکه شود یا
بدون احرام نیز جایز است و ولی او چه وظیفهای دارد؟
جواب- مجنون تکلیف ندارد و احرام بر او واجب نیست و ولی امر در این باره وظیفهای
ندارد و دخول او در مکه بدون احرام مانع ندارد.
س21- شخص لال که نمیتواند تلبیه بگوید، وظیفه او در تلبیه چیست؟
جواب- اخرس(لال) باید با انگشت بتلبیه اشاره کند و زبانش را هم حرکت دهد.
س22- کسی که حمد و سوره او صحیح نیست و نیابت پذیرفته است و حج را انجام داده
آیا حج او صحیح است و از احرام خارج میشود یا نه؟
جواب- اگر از قرائت صحیح معذور بوده نیابت او صحیح نیست و اصلا محرم نشده است
و اگر معذور نیست احرام او صحیح بوده و باید قرائت خود را تصحیح کند و عمل خود را
صحیحاً تدارک نماید.
س23- کسی رکن مستجار را یقین کرد که رکن حجر الاسود است پس از مستجار بعنوان
حجر الاسود شروع کرد و هفت شرط کامل بجا آورد، قبل از فوت وقت یا بعد از آن فهمید
یقین او خطا بوده، تکلیف او در هر دو صورت چیست؟
جواب- طواف مزبور باطل است و باید تدارک شود و حکم موارد بطلان طواف در مناسک
ذکر شده است.
س24- شخصی دو شرط طواف یا چهار شرط طواف را بنحو صحیح انجام داده بعد میگوید
بدلم نچسبید بدون اینکه از مطاف خارج شود و بدون هیچگونه منافی طواف را از سرمیگیرد
آیا صحیح است یا نه؟
جواب- طواف مزبور صحیح نیست و باید اعاده شود.
س25- نائب، حج را مطابق با نظر مرجع تقلید خود بجا میآورد در حالی که منوب
عنه مقلد مرجع دیگری است کافی است یا نه؟
جواب- نائب نباید عمل را بر خلاف نظر مرجع تقلید خودش انجام دهد ولی اگر منوب
عنه زنده است یا کسی که برای میت اجیر گرفته مقلد مرجع دیگری است احطو آنستکه
مراعات فتوای او هم بشود.
س26- صبّی ممیّز تمام اعمال حج را بنحو صحیح انجام داده آیا از صروره بودن
خارج میشود یا نه؟
جواب- بلی، خارج میشود هر چند حج صبی از حجة الاسلام کفایت نمیکند.
س27- شخصی محرم به احرام عمره تمتع وارد مکه شده و هشت روز مثلاً در مکه توقف
دارد و نماز او غلط زیاد دارد. آیا واجب است تا آخر وقت در احرام بماند و نمازش را
اصلاح کند و بعد شروع بطواف نماید یا وظیفه دیگری دارد؟
جواب- لازم نیست تا آن وقت صبر کند و اگر بعد از طواف تا قبل از فوات موالات
عرفیه بین طواف و نماز نتواند غلطهای خود را درست کند بهر نحو میتواند نماز
بخواند.
س28- متمتع بعد از تقصیر فهمید طواف و سعیش باطل بوده، مجدداً طواف و سعی را
انجام داد با لباس دوخته، آیا مجزی و صحیح است یا نه؟ و در فرض آیا باید تقصیر را
هم تکرار کند یا نه؟
جواب- طواف و سعی او صحیح است و اعادهی تقصیر لازم نیست اگر چه احوط است.
س29- شخصی بعنوان نیابت در مسجد شجره محرم شد و بمکه آمد در مکه فهمید که خودش
مستطیع بوده است آیا باید اعمال عمره را بقصد خود بجا آورد یا بقصد نیابت؟ و اگر
باید حج را بقصد خود بجا آورد نسبت به حج نیابی چه وظیفهای دارد؟ و آیا میتواند
برای آن نائب بگیرد؟
جواب- احرام او صحیح نبوده است و باید برگردد و برای عمره تمتع برای خودش محرم
شود و وظیفه خودش را انجام دهد و راجع به حج نیابی نمیتواند نائب بگیرد مگر اجازه
داشته باشد یا استیجار او برای مطلق تحصیل حج باشد.
س30- شخصی استطاعت مالی و بدنی دارد لکن سازمان حج باو اجازه رفتن بحج نمیدهد
مگر به نیابت. آیا میتواند نیابت را قبول کند یا قبل از آنکه برای خودش حج بجا
آورد نمیتواند نائب شود؟
جواب- چنانچه استطاعت سربی(از جهت راه) برای خودش ندارد و حج هم قبلا بر او
مستقر نشده میتواند نیابت را قبول کند و در صورت قبول نیابت باید عمل نیابی انجام
دهد و صحیح است.
روی خویش را به آئین خالص پروردگار متوجه ساز و با فطرت الهی ملازم باش، آن
فطرتی که خداوند انسانها را بر آن آفریده است و تبدیل و تغییری در آن راه ندارد.
این است آئین محکم و استوار ولی اکثر مردم نمیدانند.
فطری بودن دین
طائفه هفتم از آیات مورد بحث، آیاتی بود که دلالت بر این مسأله داشت که دین،
فطری بوده و انسان بالفطره متدین است. آیه شریفه فوق از جمله آیات مزبور بحساب میآید.
معنی فطری بودن دین این است که رابطه بین فطرت و دین رابطهای ضروری است نه
قراردادی، چه اینکه اگر قراردادی باشد، دین ذاتی و فطری نبوده و قابل تغییر و
تبدیل خواهد بود، لذا قرآن میفرماید: «لا تَبدِیلَ لِخَلقِ الله» یعنی تا فطرت،
فطرت است، گرایش بدین وجود دارد.
«فطرت الله…» منصوب به فعل مقدری است که عبارت از «ألزِم» و «خُذ» است یعنی
ملازم باش. با فطرت الهی یا بگیر فطرت الهی را، این فطرت از یک سو به نهاد و نهان
انسان بستگی دارد و از سوی دیگر به خدا، یعنی فاطر، خداوند است و مفطور انسان، و
این جمله تبین همان جمله اول«فَاَقِم وَجهَکَ للدَّینِ حَنِیفاً» میباشد، نه مطلب
دیگری. بنابراین از این دو جمله دو تکلیف که لزوم توجه به دین و لزوم اخذ به فطرت باشد،
استفاده نمیشود، بلکه جمله دوم برای تسهیل فهم و بیان جمله اول آمده است.
فطری بودن دین از اين نظر است که فطرت، آن را پذیرا است و چنین نیست که بر آن
تحمیل شده باشد، قرآن نیز از این جهت سهل و آسان معرفی شده است که مطابق و هم آهنگ
با فطرت است. در سوره «قمر» میخوانیم: «وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ
فَهَل مِن مُدَّکِر»[2]– و ما قران
را برای پند و تذکر آسان نمودیم، کیست که از آن پند گیرد؟ قرآن در عین حال که قول
ثقیل و گفتار وزین و سنگین است، محتوایش آسان و سهل است، زیرا از نظر فطرت انسان،
کاملا قابل پذیرش میباشد.
فطرت انسان، تغییر پذیر نیست
خداوند تمام نظام وجود و از آن جمله فطرت انسان را بگونهای متناسب و کامل
آفریده است که نیازی به تغییر آن نیست، چه اینکه تغییر در صورتی لازم است که چیزی
بعنوان آزمایش، یعنی بدون تخصص و اطلاع کافی ساخته شده باشد و در جریان کار یا پس
از پایان آن، نقصش آشکار شود، و یا اینکه سازنده ابزار و لوازم کافی برای ساختن،
در اختیار نداشته باشد و بعد از تمام شدن به آن دست یابد، و از اینرو تصمیم بگیرد
که مجدداً آن را بصورت کامل بسازد، ولی درباره خداوند متعال هیچ یک از اینها قابل تصور
نیست زیرا همه موجودات را با علم و قدرت مطلقه خویش خلق فرموده و هر چه را آفریده
است نیکو آفریده، بنابراین نظام آفرینش نظام احسن است و تغییر پذیر نیست. غیر او
هم قدرت تغییر در این نظام را ندارد.
فطرت انسان نیز جزئی از این نظام احسن خلقت است و بهمین دلیل مشمول این قانون
کلی: «لا تبدیل لخلق الله» بوده و هیچگونه تبدیل و تغییری در آن راه ندارد.
«ذلِکَ الدین القَیّم».
این دین فطری است که نگهبان و سرپرست انسانها است. خداوند هر چیزي را که
آفریده، آن را ناقص خلق نفرموده، بلکه با جهاز درونی مجهزش ساخته و سپس آنرا
راهنمائی نموده است، قرآن کریم از لسان موسی و هارون، میفرماید: «رَبُّنا الَّدِی
اَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی»[3]پروردگار
ما آن کسی است که به همه موجودات، لباس هستی پوشانیده و آنها را براههای کمالشان
هدایت فرموده است.
شرایط رسیدن به کمال
این چنین نیست که یک شیء نسبتش به تمام کمالات علی السّواء باشد، مثلاً خاک که
تبدیل به معدنی خاص میشود، این طور نیست که در هر شرائطی و یا در هر گونه خاکی
این تبدیل صورت گیرد، و یا یک گیاه در هر گونه آب و هوا و زمینی نمیروید و اگر
بروید، به مرحله نهائی رشد نمیرسد، وگرنه لازمهاش این است که در طبیعت، نظام و
قانونی وجود نداشته و هرج و مرج باشد و هیچ چیزی با چیز دیگر رابطه ضروری نداشته و
همه چیز به همه چیز بخورد، زیرا این چنین نظمی گذشته از اینکه برخلاف عقل است، بر
خلاف شواهد تجربی هم میباشد، پس هر موجودی که بخواهد راه تکامل را بپیماید، باید
بین آن و یک سلسله کمالات، ارتباطی باشد و این طور نیست که آن شیء با همه کمالات
در ارتباط باشد و از هر راهی هم بتواند به کمال برسد. یعنی همانگونه، که برای
رسیدن به کمال، شرایط خاصی وجود دارد، برای کمال هم حد و مرزی مشخص وجود دارد و این
چنین نیست که مثلا یک درخت کمالش در این باشد که به هر حدی از رشد برسد، بلکه کمال
یک درخت، مشخص و راه رسیدن به آن کمال هم، مشخص است. یک شیء اگر در سطح طبیعت است
مانند خاک برای معدن شدن، شرائط و راهها و حدی مشخص نیاز دارد، و این در مورد
گیاهان و حیوانات نیز صادق است یعنی نمیشود تمام کمالات عالم برای حیوانات،
نباتات، علی السّواء باشد و یا همه راهها برای آنها یکسان باشد بلکه در این موارد
نیز، همین دو اصل که ذکر شد معتبر میباشد.
پس برای هر موجودی کمالی است مشخص و برای رسیدن به آن کمال هم راهی معین قرار
داده شده است. انسان نیز از این قانون کلی استثنا نشده است، یعنی چنین نیست که
انسان کمال نخواهد و یا نسبت او به کمالات مساوی باشد، و یا اینکه از هر راهی
بتواند به کمال مطلوب برسد.
انسان فطری و انسان طبیعی
انسان در بین موجودات دیگر این خصیصه را دارد که نمیتواند تنها زندگی نماید،
مانند یک درخت نیست که تنها در بیابانی بروید و رشد نماید، و یا مانند حیوانی که
بتواند در درون جنگلی به تنهائی زندگی کند، اگر بخواهد بزندگی انسانی ادامه دهد
ناچار است که بعضی از کارهای خویش را به دیگران واگذار نماید، چنانچه به ناگزیر
باید به تحمل کار دیگران تن در دهد، و از این نظر در تعریف انسان گفته شده است:
«انسان موجودی اجتماعی است» یعنی بدون جمع و جامعه نمیتواند زنگی کند. اینجاست که
مسألۀ ارتباط انسانها با هم مطرح میگردد. که چگونه است، آیا رابطه خود را با
دیگران براساس عدالت اجتماعی و خیر و صلاح تنظیم میکند و حتی بخاطر مصلحت
انسانهای دیگر حاضر است از مقداری منافع و مصالح خویش چشمپوشی نماید. یا اینکه
انسان موجودی استثمارگر است و همیشه منافع دیگران را در پای منافع خویش قربانی میکند؟
انسان نیازهای مختلف و فراوانی دارد که وجود این نیازها سبب شده تا در جمع
زندگی نماید، زیرا به تنهائی نمیتواند نیازهای خویش را تأمین کند. بنابراین زندگی
کردن در جمع برای احسان بدیگران نیست بلکه برای این است که دیگران را وسیله رفع
نیازهای خویش قرار دهد، و از اینرو تا دستش میرسد، میکوشد تا آنها را مانند
حیوانات و گیاهان و معادن استثمار کند. لذا خالق انسان هر جا سخن از انسان بمیان
آورده است، که به حدود شصت مورد بالغ میشود انسان را استثمارگر و سرکش وو…
معرفی نموده است.
انسان، استثمارگر بالطبع است
معلوم میشود انسانی که به اینگونه در قرآن مطرح گردیده، انسان طبیعی است، نه
فطری و لذا قرآن انسان فطری را میستاید. فطرت همیشه گرایش به سمت بالا دارد و طبیعت
است که در جهت ارضای شهوت و غضب و دیگر غرائز تمایل دارد و میخواهد انسان در سطح
ماده و طبیعت بماند و بالا نرود، لذا قرآن درباره این قبیل افراد میفرماید:
«وَلَو تَری إذِا المُجرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسهم عِندَ رَبِّهِم[4]…»(ای
رسول ما!) اگر تو حال گنهکاران را(در قیامت) ببینی که چگونه در حضور خدای خویش
سربزیر و ذلیلاند. این افراد همانگونه که در دنیا سربزیرند در قیامت هم، همین
گونه سربزیر محشور میشوند زیرا در دنیا تمام تلاششان این است که جسم خاکی را زینت
و آرایش دهند ولی از زینت دادن جمال انسانیت و روح خویش غافلاند، بنابراین مذمت
قرآن از انسانهائی است که در همان بعد طبیعی مانده و رشد نکردهاند، پس انسان در
این بعد، مدنی بالطبع نیست، بلکه استثمارگر بالطبع است. از اینرو چارهای جز قانون
نیست تا جلو استثمارگری او را گرفته و روابط او را با دیگران براساس عدل و ارزشهای
الهی تنظیم نماید.
راهی مشخص برای تکامل
البته هر موجودی با یک نوع کمال مشخص رابطه دارد و راهی معین برای تکامل او
قرار داده شده است و چنین نیست که همه چیز عالم برای همه موجودات کمال و یا راه
رسیدن به کمال باشد و بنابراین از هر راهی بتواند به آن کمال برسد، برای انسان یک
کمال مخصوصی است و برای نائل شدن به آن، نیز راهی معین، وجود دارد. اگر همه چیز
کمال باشد و همه راهها انسان را به کمال برساند، هرج و مرج پیش میآید و در عالم،
نظم و قانونی ثابت برای هیچ کس و هیچ چیز وجود نخواهد داشت، گذشته از اینکه بر
خلاف عقل و منطق نیز خواهد بود.
رابطه ایدئولوژی با جهانبینی
اگر ظلم و عدل، بخل و سخاوت و خلاصه خیر و شر، هر دو انسان را به کمال برساند،
در آن صورت هدفی در کار نخواهد بود، و نظام هستی پیرو سنتها و قوانین مشخصی نخواهد
بود. در صورتی که چنین نیست، لذا اگر انسان بخواهد به کمال مطلوب برسد چارهای جز
اجرای قانون نیست. انسان موجود متفکری است که میفهمد و کار میکند، و کار و فهم
او بصورت قانون پیاده میشود، و این قانون همان حکمت عملی است، یعنی ایدئولوژی.
این ایدئولوژی، باید بدست چه کسی سپرده شود؟ اینجاست که مسأله رابطه ایدئولوژی با
جهانبینی مطرح میگردد، و هر جهانبینی، ایدئولوژی متناسب با خود را میطلبد، و
هر گونه که جهانبینی انسان تدوین گردد، ایدئولوژی و قانون او هم، همرنگ آن خواهد
بود پس اگر معتقد بود که انسان یک موجودی صرفا مادی است و با مردنش، همه چیز پایان
میپذیرد و مبدأ و معادی در کار نمیباشد، ایدئولوژی او هم ایدئولوژی الحادی است،
و چنانچه خدا را قبول داشت. لکن مشرک بود و سعی داشت که اربابان خود را راضی نماید،
قوانین او طوری تنظیم میگردد که مورد پسند بتهایش قرار گیرد، ولی اگر جهانبینی
او براساس توحید ومعاد پیریزی شده باشد، این گونه جهانبینی، یک حکمت عملی و دینی
که بشر را با خدا و قیامت آشنا سازد در پی دارد.
رابطه ضروری بین انسان و اسلام
البته تمام ادیان و مکتبها و قوانین برای انسان یکسان نیست، بلکه در بین
اینها، یک دین و مکتب است که میتواند کمال علمی و عملی انسان را تأمین نماید،
زیرا اگر ادیان و قوانین ضدّ و نقیض، همه بتوانند انسان را به کمال برساند، همان
هرج و مرج پیش خواهد آمد، در صورتی که چنین نیست، بلکه بین انسان و کمال خویش یک
ارتباط ضروری وجود دارد و یک راهی مشخص و معین، پس تنها بین انسان و یک مکتب که وسیله
کمال او است این رابطه ضروری وجود دارد، و چنین نیست که نهان و نهاد انسان نسبت به
همه مکتبها، مساوی و علی السّواء باشد، و این رابطه بین او و آن مکتب حق، کششی
آگاهانه و از روی معرفت است. این همان فطرتی است که قرآن از آن سخن گفته و دین
واقعی را که اسلام است، فطری بشر معرفی مینماید.
اینجا است که محدوده فطرت از غریزه و طبیعت مشخص شده و مرز میان این دو شناخته
میشود و بدین ترتیب بطلان این ادعا هم روشن میگردد که: هیچ رابطهای میان انسان
و ادیان وجود ندارد وهر دینی که به وی عرضه شود میپذیرد!
انسان هم مانند تمام پدیدههای هستی شرائط و راههای مشخصی برای تکاملش وجود
دارد. یک درخت چنین نیست که هرگونه آبی که به پایش ریخته شود وسلیه رشد او شود، و
یا یک معدن در هر شرائطی طلا یا فلز دیگری در آن تولید نمیشود، بلکه یک شرائط
خاصی میطلبد؛ انسان هم اگر بخواهد به کمال مطلوب انسانی خویش برسد، دین خاصی لازم
دارد، همان دینی که با فطرت او هم آهنگ و متناسب باشد و از روی کشش فطری بپذیرد نه
از روی تقلید از فرد یا جامعه و یا بواسطه تبلیغات و غیره تا در نتیجه در تطبیق و
انتخاب دچار اشتباه شود.
پیامبر اکرم (ص)به مردمی که به انحراف و بتپرستی کشیده شده بودند، فرمود:
«فاین تذهبون» بکجا میروید؟! راه را به بیراهه اشتباه نمودهاید. امیرمؤمنان (ع)به
افرادیکه از طریق حق و عدالت منحرف شده بودند میفرمود: «فَاَینَ تَذهَبُونَ وَ
أَنَّی تُؤفَکُونَ و الأَعلامُ قائِمَةٌ وَ الآیاتُ واضِحَةٌ وَ المَنارُ
مَنصُوبَةٌ فَأَینَ یُتاهُ بِکُم؟»[5]– به
کجامیروید و چگونه شما را میگردانند در صورتی که پرچمهای هدایت افراشته و بر پا
است و نشانههای حقیقت هویدا و منار و مشعل راهنمائی نصب شده است؟ پس در کجا شما
را حیران و سرگردان نمودهاند؟!.
اگر جنبه طبیعت، انسانها را از مسیر فطرت منحرف نمیکرد، انبیاء پیشرفت مینمودند
و فطرتها شکوفا میشد ولی با اینهمه، سرانجام دین فطری اسلام که همان مکتب انبیاء
است پیروز خواهد شد و این وعده حتمی قرآن است.
«
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى
الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً»[6] او است خدائی که پیامبر خویش را با قرآن و دین حق فرستاد
تا او را بر همه ادیان عالم پیروز گرداند و بر حقیقت این سخن گواهی خداوند کافی
است. ادامه دارد.
حقیقت ایمان
امام صادق (ع)
لا یَبلُغُ اَحَدُکُم حَقِیقَةَ الأِیمانِ حَتّی یُحِبَّ اَبعَدَ الخَلقِ
مِنهُ فی الله وَ یُبغِضُ اَقرَبَ الخَلقِ مِنهُ فی الله
(تحف العقول- ص 275)
هیچکس از شما به ایمان واقعی دست نخواهد یافت جز اینکه دورترین مردم را نسبت
بخویش، برای خدا دوست دارد و نزدیکترین آنان را به خویش، برای خداوند دشمن دارد.
* مکی یا
مدنی بودن سوره عنکبوت؟* سؤال از امیرالمؤمنین (ع)در امر فتنه و پاسخ آن حضرت از
زبان رسول الله (ص)* دلیل مدنی بودن، آغاز این سوره است* اخبار غیبی قرآن از فتنه
و ملاحم* فتنهای که اصابت آن ویژه ستمگران نیست* فتنه خافضه و رافعه و بازده
سرمایهگذاریها برای محو اسلام در طول تاریخ جز خسران نبوده * کلام شایان قبول
شهرستانی در ملل و نحل* شدت هجوم مصائب بر امت هنگامی بوده که کرسی خلافت اسلامی
از ولایت فقیه عاری گشت و تاویل«یلبسکم شیعاً» صورت عینی بخود گرفت* حدیثی شگفتانگیز
در این باره از رسول الله (ص)* کلام امیرالمؤمنین (ع)در نهج البلاغه که پناه بخدا
از فتنه نبرید بلکه از مضلات فتن پناه ببرید* دستور حکیمانهای دیگر در امر فتنه*
کلامی با ورثه انبیاء و خطباء و صاحبان قلبم در ارتباط با قداست«نون و القلم».
گفتیم یکی
دیگر از سنتهای تغییر ناپذیر الهی، سنت فتنه است که معنای گزیدهی آن عبارت بوده:
از افکندن چیزی در گداختگی شدید و ذوب کننده که آن را از عنصرهای دخیل جدا سازد و
هویتش را دگرگون نماید، اعم از آنکه عالیتر باشد یا دانیتر، و چون دعوی ایمان
دعوی ارزشمندترین جوهر معنوی است صدق چنین دعوائی با محک فتنه و گدازهی شدائد و
محن روشن میگردد. چاشنی بلاها است که استعداد انفجارش را فی سبیل الله آشکار مینماید
و شعاع بردش را در میدان اخلاص و عمل میآزماید و مؤمن بالنده را از منافق لافنده
ممتاز میکند و همین است معنای: «فلیعلمنّ الله الذین صدقوا و لعیلمنّ الکاذبین»
(سوره عنکبوت- آیه 3)
در مکی یا
مدنی بودن تمام یا بعضی از سوره عنکبوت اخلاف است. ظاهر کلام امیرالمؤمنینی (ع)در
نهج البلاغه مدنی بودن تمام و لااقل آیات اولیه آن است، سید رضی علیه الرحمه نقل
میکند که مردی از جای خویش برخاست و بآن حضرت عرض کرد: از فتنه ما را خبر ده و
آیا شما از فتنه، پرسشی از رسول الله (ص)کردهاید؟
«لمّا انزل
الله سبحانه قوله: (الم، احسب الناس ان یترکوا یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون) علمت
ان الفتنة لا تنزل بنا و رسول الله (ص)بین اظهرنا، فقلت: یا رسول الله: ما هذه
الفتنة التی اخبرک الله بها؟ فقال: یا علی انّ امتی سیفتنون من بعدی، فقت یا رسول
الله أو لیس قد قلت لی یوم احد حیث استشهد من استشهد من المسلمین و حیزت عنی
الشهادة فشقّ ذلک عَلَیَّ فقلت لی، أبشر، فان الشهادة من ورائک؟ فقال لی: انّ ذلک
لکذلک فکیف صبرک اذاً؟ فقلت: یا رسول الله لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن
البشری وا لشکر. و قال: یا علی، ان القوم سیفتنون بعدی باموالهم و یمنّون بدینهم
علی ربّهم، و یتمنّون رحمته و بأمنون سطوته، و یستحلّون حرامه بالشبهات الکاذبة و
الاهواء الساهیة فیستحلّون الخمر بالنبیذ، و السحت بالهدیة و الربا بالبیع فقلت:
یا رسول الله بایّ المنازل انزلهم عند ذلک؟ ابمنزلة ردة ام بمنزلة فتنة؟ فقال
بمنزلة فتنة»
(خطبه 151
شرح نهج البلاغه عبده).
«هنگامی که
خداوند سبحان این پیام خود: (الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا
یفتنون) را نازل فرمودند من قبلا میدانستیم: مادامی که رسول الله (ص)در میان ما
است، این فتنه بر ما فرود نمیآید. پس عرض کردم: یا رسول الله، این فتنهای که از
آن خداوند آگاهست فرموده، چیست؟ فرمودند: ای علی، پس از من امتم دچار گدازهی اختبار
میشوند، عرض کردم: در روز جنگ احد که شماری از مسلمین جام شهادت نوشیدند و من بینصیب
شدم و این حرمان از شهادت بر من گران آمد، مگر نفرمودید: مژدگانی، که شهادت در پی
توهم است؟ فرمودند: چرا همینطور است، در آن موقع، شکیبائی تو چگونه است؟ عرض کردم:
یا رسول الله این موطن، موطن شکیبائی و مسأله برآورد صبر نیست، بلکه این موطن،
موطن مژدگانی و شکرگزاری است. فرمودند: یا علی پس از من بیدرنگ مردم در گدازهی
اختبار اموالشان میافتند و بر پروردگارشان منت میگذارند که دین دارند و معذلک
منتظر رحمت اویند و از سطوت و مکر او خود را ایمن میبینند و با نیرنگ و دروغ و
هوسهای فریبا، حرامها را حلال و باطلها را حق میکنند و میگساری را بعنوان
آشامیدنی مشروع، مشروع میسازند، به رشوه رنگ هدیه و به رباخواری عنوان بیع میدهند
گفتم: یا رسول الله در این موقع، اینان در منزلت ارتدادند، یا در منزلت فتنه و
سرگشتگی؟ فرمودند: در منزلت فتنه.
دلالت این
بیان بر مدنی بودن اوائل سوره عنکبوت، انکار ناپذیر است و علی ای حال سنت فتنه و
ابتلاء مؤمنین بعد از رسول الله (ص)از اخبار به غیب و ملاحم قرآنی است.
همانطور که
در آغاز بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله(هنگامی که عدد مسلمین در نهایت قلت و
هیچگونه وسیله و تجهیزی نداشته و علی الدوام شکنجه میشدند و از خانه و وطن به
دیار غربت مهاجرت میکردند) از نَبَأهای عظیم قرآنی، این بوده که خداوند عزّوجلّ،
این دین حنیف را جاودانی فرموده و طبع ابدیت و خلود را بر آنها نهاده است، و جهراً
اعلان داشته که ذکر حکیم و قرآن عظیم را به یمن عنایت خویش حتماً و جزماً خواهد
حفظ فرمود و این ضمانت را با مؤکدترین تعبیر بیان داشتند:
«انا نحن
نزلنا الذکرو انا له لحافظون» (سوره حجر- آیه 9) و فاش فرمودند که رسول الله (ص)علی
الدوام در طول دهر علی رئوس الاشهاد خواننده و داعی الی الله خواهد بود: «سنفرئک
فلا تنسی» و «داعیا الی الله» خصوصا به زبان قلم «علّم بالقلم» چه آنچه را که زبان
لحم صادر میکند عَرَضی است سیال و آنچه که از زبان قلم به عرصه میآید جوهری است
لا یزال، قلم، تاریخ آفرین است و هیچ سلاحی برّآنتر از قلم نیست، و قلم حق در
اعصار متوالی بجنگ سلاحهای گوناگون رفت و پیروز شد.
همانگونه
نیز از نَبَأهای عظیم قرآن مجید، انذار از وقوع در فتنه بوده که پیاپی بیم میداده
گاهی میفرموده: «احسب الناس.. و هم لا یفتنون» و گاهی میفرمود: «واتقوا فتنة لا
تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة و اعلموا ان الله شدید العقاب»
(سوره
انفال- آیه 25).
یعنی
بهراسید از فتنهای که فقط به ستمکاران از شما اصابت نمیکند و بدانید که خداوند
متعال شدید العقاب است، و ستم و تجاوز گروهی از شما به حدود الهی و نظام عدل
اجتماعی، و سکوت دیگران، فتنه و گذازههای مصائب و شدائد گمراه کننده را بر همه
فرود میآورد و اصابت این فتنه ویژه سمتگران و متجاوزان نیست، زیرا افراد انسان با
همهی کثرت، انسان واحدند و افعالشان از حیث عدد بسیار، ولی از لحاظ نوع، واحد، و
با هم مؤتلف و منسوجند و بمثابهی پیکری واحدند، قال تعالی: «بعضکم من بعض» (آل
عمران- آیه 195) یعنی بعضی از شما نشأت گرفته از بعضی دیگرید و اعظای یک پیکرید.
و در
اینصورت نزول فتنه و بیماری و درد بر عضوی از این پیکر، نزول بر مجموعه پیکر است،
و همهی اعضاء این پیکر مبتلا و بیقرار میشوند.
باری
اینگونه خطابات آمیخته باعتباب(آنهم با مخاطبهائی که آن همه فداکاری و ایثار و
تفانی در عشق خداوند متعال ابراز داشتهاند) طبعا دلالت مینموده که این عظماء و
متفانیان فی سبیل الله در معرض وقوع در لغزشگاه فتنه، و سقوط در کوره گداخته
آزمایش و اختبارند و بزودی سیهروی شود آنکه در او غش باشد، با عطف توجه باینکه
خداوند متعال متکرراً ابلاغ فرموده بودند که: «بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها
علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
(سوره
انفال- آیه 53)
و متأسفانه
که«وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبه خافضة رافعه» فتنهای واقع شد گمراه و گمراه
کننده، خافض قومی و رافع قومی دیگر و:
رگ رگ است
این آب شیرین و آب شور بر
خلائق میرود تا نفخ صور
و دشمنان
اسلام از این فتنه برای استیصال اسلام بهرهبرداریها کرده و میکنند و برای شعلهور
ساختن آتش این فتنه عمیاء، قناطیر مقنطره از طلا و نقره و دلار و تسلیحات و
تجهیزات… لم یزل و لا یزال خرج کرده و میکنند که اگر فضل الهی نمیبوده و
ضمانتی که بمقتضای عنایت خویش در حفظ کیان اسلام سپرده است نمیبود فاتحه اسلام
خوانده میشده ولی همه وقت آتش افروخته آنان را خدای منان خاموش نموده و جز خسران
بهرهشان نگردیده است:
«ان الذین
کفروا ینفقون الموالهم لیصدوا عن سبیل الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسرة ثم
یغلبون، و الذین کفروا الی جهنم یحشرون».
(سوره
انفال- آیه 36).
مسأله امامت
و از این
فتنه عمیاء، شهرستانی در کتاب ملل و نحل، تعبیری رسال دارد او میگوید: «اعظم خلاف
بین الأمة خلاف الإمامة اذ ماسلّ سیف فی الاسلام علی قاعدة دینیة مثل ماسلّ علی
الإمامة فی کل زمان و قد سهل الله تعالی ذلک فی الصدر الاول….»(ج1- ص 16):
«بزرگترین اختلاف بین امت اسلام، اختلاف در مسأله امامت است، چه برای هیچ مبنای
دینی شمشیری کشیده نشد آنچنانکه شمشیر برای مبنای امامت کشیده شد در حالی که این
مسأله در صدر اول، بفضل خداوند متعال به آسانی خاتمه یافت…»
و سوگمندانه
دشمنان قسم خورده اسلام بدینوسیله نه فقط اقشار مسلمین را از هم جدا ساختند و شکاف
عمیق بینشان انداختند بلکه علماء اسلام را که امناء الله بر حلال و حرام، و حفاظ
عقائد اسلام و کافل ایتام امتند از هم دیگر دور ساختند و روابط بین آنان را تیره و
احیاناً قطع نمودند، و رنگ عربی و عجمی و ترکی و فارسی و هندی و غیره بر این وراث
پیمبر صلوات الله علیه زدند، و از تضاد رنگ مصنوعی، تضاد اجتماع و مواصلت و مرافقت
آنان را بهرهبرداری کردند، و خصوصا هنگامی که خلافت اسلامی از ولایت فقیه عاری
گشت و اکثر امویون و عباسیون تهی از شرف فقاهت و تقوی بر مسند امناء الله نشستند،
تفرقهها بیشتر گردید. تاویل آیه کریمه: «أو یلبسکم شیعاً و یذیق بعضکم بأس بعض»
(سوره انعام- آیه 65) یعنی: «لباس تشتّت و تفرقه در اندامتان کند و شکنجهی از
همدیگر را به شما بچشاند» صورت عینی و خارجی بخود گرفت.
طبرسی علیه
الرحمه در ذیل این آیه: «قل هو القادر علی ان یبعث علیکم عذاباً من فوقکم او من
تحت ارجلکم أو یلبسکم شیعاً…» میگوید چون این آیه نازل شد پیغمبر اکرم (ص)برخاست
وضو گرفتند، سپس نمازی خواندند و آنگاه: «سأل الله سبحانه ان لا یبعث علی امته
عذاباً من فوقهم و لا من تحت ارجهلم و لا یلبسهم شیعاً و لا یذیق بعضهم بأس بعض،
فنزل جبرائیل (ع)فقال: یا محمد ان الله سمع مقالتک و انه قد اجارهم من خصلتین و لم
یجرهم من خصلتین: اجارهم من ان یبعث علیهم عذاباً من فوقهم او من تحت ارجلهم و لم
یجرهم من الخصلتین الاخیریین فقال صلی الله علیه و آله: یا جبرائیل ما بقاء امتی
مع قتل بعضهم بعضاً؟ فقام و عاد الی الدعاء فنزل: الم احسب الناس… فقال: لابد
فتنة تبتلی بها الامة بعد نبیّها لیبین الصادق من الکاذب…».
(ج4 ص 315)
زیان تفرقه
از خداوند
مسئلت کردند که عذاب(استیصال کنندهای که بر امم دیگر نازل میشده) از بالا و
پائین بر امتش نفرستد و آنانرا لباس تفرقه و تشتت نپوشاند و زورگوئی و تجاوز
بهمدیگر را بآنها نچشاند؟ جبریل (ع)نازل شد عرض کرد: دعایت مسموع واقع شد و خداوند
آنانرا از دو قسم عذاب یعنی از عذاب استیصال آسمانی و زمینی پناه داده ولی از دو
قسم عذاب اخیر یعنی تفرقه و تجاوز بهم پناه نداده، رسول الله (ص)فرمودند: ای
جبریل، با وقوع قتال در امت من چگونه باقی میمانند؟
پس بپاخاست
مشغول دعا شدند که اوائل سوره عنکبوت نازل شد، این هنگام فرمودند: گزیری از فتنه و
افروختگی ابتلاء و امتحان نیست تا مؤمن صادق بالنده از کاذب لافنده ممتاز شود. پس
اصل سنت: «فتنه و ایمان» از قلم قضاء الهی گذشته و تغییر و تحویلی در آن راه ندارد
و این فتنه و گدازه بلیات و مصائب است که نمونههای شکیبائی کفر شکن و استبداد و
استعمار برباد ده میسازد و حتی با دعاء رسول الله صلی الله علیه و آله، خداوند
متعال امت مرحومه را از اصل فتنه پناه نداد، و نباید هم از اصل فتنه پناه بخدا برد
بلی از آثار گمراه کنندهی فتنهها باید به خدا پناه برد چنانکه امیرالمؤمنین (ع)در
نهج البلاغه میفرماید: «لا یقولنّ احدکم: اللهم ان اعوذبک من الفتنة، لانه لیس
احد الا و هو مشتمل علی فتنة، ولکن من استعاذ فلیستعذ من مضلاّت الفتن فان الله
سبحانه یقول: «و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنة» و معنی ذلک انه یختبرهم
بالأموال و الاولاد».
(حکمت 93-
شرح النهج عبده):
«نباید
هیچیک از شما بخداوند متعال از فتنه پناه ببرد زیرا کسی نیست که دچار فتنه نباشد،
بلی کسی که میخواهد به خدا پناه ببرد از آثار گمراه کننده فتنه به حضرت باری
عزّوجلّ پناه برد چه خداوند سبحان خود فرمود: بدانید اموال و اولادتان فتنهاند
یعنی با گدازه محبت اموال و اولاد شما را میآزماید» و در حکمت اول برای حفظ از
مضلات فتن دستور حکیمانهای صادر میفرماید:
«کن فی
الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب ولا ضرع فیحلب» یعنی: «در آشوبهای ایمان سوز
همچون بچه شترباش که گرده سواری ندارد تا سواری دهد و پستانی ندارد که دوشیده شود»
باری بر
علماء بزرگوار امت است که بپاخیزند و این خلعت شریف وراثتی که رسول الله (ص)آنان
را بآن زینت بخشیده و «ورثه الأنبیاء علیهم السلام» گردیدهاند حقش را اداء
فرمایند و میثاق اتحاد «و اعتصموا بحبل الله» تجدید فرمایند بگونهای که«هم یدٌ
علی من سواهم» شوند، و بر خطباء ارجمند است که وجههی خطابه را متوجه اتحاد بین
همه اقشار مسلمین نمایند، و آثار شوم تفرقه را در طول بیش از ده قرن بجامعه مسلمین
و اقشار امت آگهی دهند که با آگاهی امت عزیز و اقشار ارجمند یقیناً اعتصام به حبل
الله وجود پیدا میکند و جملگی چون سلسله متصل الحلقات میشوند که اگر هر حلقهای
را حرکت دهند جمله سلسله بحرکت درمیآیند.
نقش قلم
بر روزنامهنگاران
متعهد و صاحبان قلم شرافتمند: صاحب قلمانی که به قداست و طهارت: «ن و القلم و ما
یسطرون» معتقدند، واجب است که در تحکیم این اتحاد از هیچگونه کوششی دریغ نفرمایند
چنانکه در آغاز این مقاله گفتیم: قلم است که تاریخ آفرین است و تاریخ دیگری از
بزبالهدان میریزد، و هیچ سلاح مدرنی از برّانی آن نمیکاهد و نمیتواند هم
بکاهد، قلم همیشه قدرتهای زورگویان را پوچ و باطل کرده است این قلم تورات نویس
موسی (ع)بوده که نیروی استعبادی فرعون را به دریای نیستی غرق نمود، این قلم انجیل
رقم زدن مسیح بوده که امپراطوری عظیمی را پوچ نشان داد، این قلم قرآن نویس خاتم
الأنبیاء بوده که کتب خانه چند ملت بشست و جهانیان در مقابل آن بخاک افتادند، شما
ای امانتداران قلم و آشنایان با مسئولیت قلم، خوب میدانید که
در همهی انقلابها از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سوسیالیستی شوروی و مشروطیت
ایران، و انقلاب کوبا… تا انقلاب اسلامی ایران، نقش قلم ازهر نقشی قاطعتر و
موثرتر بوده است. نقش قلم امام امت بوده که این انقلاب معنوی عظیم را در جهان پدید
آورد، نقش قلم سید جمال الدین و یارانش بوده که بیداری چشمگیری به جهان اسلام
بخشید، و امروز بحمد الله قشر عظیمی از فتیان امت یعنی برنادلان از پیر و جوان،
مردان و زنان، بیدار شده و تجدید میثاق اتحاد و اعتصام به حبل الله تعالی را وجهه
همت قرار دادهاند که زندانهای عربستان سعودی و مصر و عراق و اردن و فیلیپین…
شاهد پاکبازی و بیباکی آنان در راه خداوند متعال است، و خدا را شکر که طائفه
عظیمی از فقهاء امت و خطباء و صاحبان قلم کشورهای مختلف اسلامی نداءِ قرآن را لبیک
فرمودهاند و با امام امت مد ظله و فقیه عزیز جلیل القدر آیة الله منتظری و خطباء
و نویسندگان این کشور انقلابی هم آهنگ شدهاند و تار و پود وحدت بین مسلمانان را
فراهم میآورند، اقشار امتند که لباب اسلام را حفظ میکنند نه امثال جلالة الملک
ودلقک حسین اردنی و حسن و حسنی، اینها و امثال اینها مصیبتهائی عظیم برای اسلامند:
«انهم کانوا قوم سوء فاسقین». ادامه دارد.
فرزندم! نماز را بر پادار و به معروف و کار نیک دستور ده و مردم را از منکر و
کار زشت بازدار و بر مشکلاتی که در این راه به تو میرسد، شکیبا باش که این از
کارهای مهم و اساسی است.
در دو شماره گذشته راجع به سفارش لقمان به نماز و امر به معروف و نهی از منکر،
مطالبی بیان شد و در این قسمت درباره توصیه دیگر لقمان که در این آیه شریفه آمده
است بحث، میکنیم:
لقمان در این بخش از آیه فرزند خویش را به یکی از صفات برجسته اخلاقی به
نام«صبر» توصیه مینماید. صبر یکی از بهترین ملکات فاضله انسان است که با داشتن
آن، میتوان به بسیاری از هدفهای خویش دست یافت، زیرا صبر به آدمی در برخورد با
حوادث و مشکلات، آنچنان نیرو و توان و مقاومت میبخشد که در برابر آنها هرگز شکست
نمیخورد.
بهترین مثال برای روشن ساختن این حقیقت این است که: انسانها از جهت جسمی در
شرایط مختلفی قرار دارند» بعضی دارای بدنی سالم و قوی هستند و بعضی ضعیف و
ناتوانند. افراد نیرومند در برابر امراض و بیماریهای از استقامت بیشتری
برخوردارند ولی افراد ضعیف، همیشه آسیب پذیرند، مردم از نظر روحی نیز در وضعیتهای
متفاوتی قرار دارند: برخی دارای روحی صبور و مقاومند که در برخورد با مشکلات و
حوادث، شکست نمیخورند و عدهای نیروی صبر و استقامت در آنان بقدری ضعیف است که به
آسانی تن به شکست داده و در نتیجه از رسیدن به هدف باز میمانند، اینگونه افراد با
شنیدن سخنی که انتظار آن را ندارند، زبان به فحش و ناسزا میگشایند و چه بسا کار
به زدن و احیاناً به کشتن طرف مقابل، منتهی میگردد، ولی کسی که روحش نیرومند است
به راحتی میتواند هر حادثهی ناگواری را تحمل نموده و با صبر و استقامت بر مشکلات
پیروز گردد، پس صبر صرف نظر از جنبه مذهبی، خود بعنوان صفت کمالی در انسان شمرده
میشود.
انواع صبر:
در روایات، صبر دارای اقسامی است. رسول اکرم (ص)میفرماید: «الصَّبرُ
ثَلاثَةٌ: صَبرٌ عِندَ المُصیبَةِ، وَ صَبرٌ عَلَی الطاعَةِ، وَ صَبرٌ عَنِ
المَعصِیَةِ…»[2] صبر سه گونه
است: صبر بر مصیبت، صبر بر اطاعت و پیروی از دستورات اسلامی و صبر از گناه و نافرمانی
خداوند.
نوع اول صبر این است که انسان در برابر مصیبتها خویشتندار و مقاوم باشد بطوری
که ناگواریها و حوادث نتواند او را از پای درآورند، البته مصیبتها و حوادث با هم
فرق میکنند مثلا گاهی انسان سلامتی خود را از دست میدهد و یا یکی از عزیزانش
بیمار میگرد و گاه اموالش در معرض خطر قرار گرفته و فکر او را مشغول میسازد ولی
انسان صبور، در هر حال در برخورد با این حوادث مقاوم باقی میماند.
بیگمان صبر در مقابل مصیبت راحتتر و آسانتر از صبر بر اطاعت و صبر از معصیت
است، چه اینکه حوادث و مصائب همیشه وجود ندارند، و گاه گاه در زندگی پیدا میشوند
ولی صبر بر انجام وظائف اسلامی که پیوسته انسان با آن مواجه است، مشکلتر میباشد.
وظیفه انسان است که هر روز قبل از طلوع آفتاب، رختخواب گرم و خواب راحت را رها
کرده و با انجام وضو و یا غسل آماده نماز شود. و همچنین وظیفه او است که هر وقت
اسلام و یا سرزمینهای اسلامی مورد تهدید و تهاجم دشمن واقع شد، با مال و جان مهیای
دفاع از اسلام و کشور اسلامی گردد. انسان وظیفه دارد که مالیتهای اسلامی و نفقه و
مخارج افراد تحت تکفل خویش را با کار و تلاش فراهم سازد. و دیگر واجبات الهی را
بعنوان وظیفه اسلامی انجام دهد، و روشن است که انجام این تکالیف، صبر و استقامت
لازم دارد.
به هر حال انجام هر واجبی، یک نحو کمالی در روح انسان بوجود میآورد و فروغی
در سرای دل او میافروزد، و انسان با انجام تکالیف الهی، بتدریج مراحل و مدارج
کمال را پیموده و پله پله بالا میرود تا به کمال انسانی نائل آید و در زمین
خداوند صلاحیت خلیفة اللهی و جانشینی«الله» را پیدا نماید.
صبر بر ترک محرمات
قسم سوم صبر، صبر بر ترک محرمات است، یعنی حرامهائی که برایش پیش میآید، در
برابر وسوسه نفس و شیطان، صبر و مقاومت از خویش نشان داده و خود را آلوده به انجام
آن ننماید. چه بسا انسانهائی هستند که از صبر بر اطاعت برخوردارند، و در انجام
عبادات و تکالیف واجب از خویش، مراقبت نشان میدهند ولی در مقابل گناهی که پیش میآید
به سادگی تسلیم آن شده و هوای نفس بر آنها غالب میگردد. در این رابطه بیمناسبت
نیست حدیثی را هم در اینجا یادآور شوم:
از جمله مطالبی که خداوند متعال به داود (ع)وحی فرمود این بود: «کَم مین
رَکعَةٍ طويکه فیها بُکاءٌ بِخَشیَةٍ قَد صَلاّها صَاحِبُها لا تُساویِ عِندی
فتیلاً، حِینَ نَظَرتَ فی قَلبِهِ فَوَجَدتَهُ ان سَلَّمَ مِنَ الصَّلوةِ وَ بَرَزت
لَهُ امرَأةٌ وَ عَرَضَت عَلَیهِ نَفسَها اَجابَها وَ اِن عامَلَهُ مُؤمِنٌ
خانُه».[3]
چه بسا انسانی که یک رکعت نماز با حالت گریه و خشوع بجای میآورد ولی آن نماز
به اندازه رشته هسته خرمائی نزد من ارزش ندارد، زیرا که در قلب او چنین میبینم که
اگر پس از سلام نماز، زنی در پیش او ظاهر شده و خود را به وی عرضه دارد، میپذیرد
و چنانچه با مؤمنی وارد معامله گردد، به او خیانت میورزد.
انسانی که اینطور در برابر شیطان تسلیم میشود، روح صبر ندارد و لذا عملش بیارزش
است. امید است انشاءالله جوانان ما این روایت را در صفحه پاک قلبشان بنویسند و به
خاطر خویش بسپارند. اگر جوان در مقابل گناه، صبر و مقاومت از خود نشان داده و
آلوده به گناه نگردد، از بالاترین مقام صبر برخوردار است زیرا انسان صبور که در
برابر حوادث و ناملایمات دنیا صبر میکند، یک درجه در انسانیت، ارتقا یافته است
ولی اگر بر انجام واجبات از خود صبر نشان دهد از درجه دوم هم بالا رفته است واگر
در برخورد با گناه، صبور و خویشتندار باشد، در آنصورت انسان کاملی شده است.
صبر، بالاترین صفت است
از اینرو لقمان به فرزندش توصیه مینماید که صبر را پیشه خویش سازد، و در
برخورد با واجبات، محرمات و حوادث، پیوسته بردبار و صبور باشد. پس این مهمترین
مطلبی است که لقمان به فرزندش سفارش مینماید.
علمای اخلاق میگویند: در میان اوصاف شایسته و نیکوی انسان صفت صبر از مهمترین
آنها است. آری! این صفت از سخاوت، شجاعت، عدالت وو. بالاتر است، زیرا تمام این
صفات شعبههائی از صبر میباشند. انسانی که بر خویش مسلط است میتواند از مال خود
گذشته و آن را در راه خداوند انفاق نماید، انسان در برابر گناه اگر صبور باشد و در
انجام عبادات شکیبائی نشان دهد، عادل میشود و شخصی که بر مشکلات صحنه نبرد، صابر
باشد و آنها را ناچیز انگارد، انسان شجاعی خواهد بود.
در آیات و روایات راجع به صبر مطالب بسیاری بیان شده است. در سوره«بقره» میفرماید:
«يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ
مَعَ الصَّابِرِينَ».[4] ای اهل ایمان(در برابر حوادث سخت زندگی) از صبر و استقامت
و نماز کمک بگیرید وهمانا خداوند با بردباران و صابران است. در این آیه شریفه دو
عامل مؤثر برای رسیدن به هدف بیان شده است: یکی پایداری و صبر و دیگری نماز که
ارتباط با خدا است.
ما هر کاری را که انجام میدهیم اراده و حرکت از ما است و توفیق از خداوند
است، اگر زارعی کشت و زرع مینماید و یک خروار گندم در زمین میافشاند و پس از
گذشت شش ماه، ده خروار گندم درو میکند، شخم زدن و آبیاری و بذر افشانی و سرانجام
درو کردن از اوست ولی نیروی بارور ساختن و رشد به زمین دادن، تابش آفتاب، بارش
باران، هوای مناسب و بسیاری دیگر از علل و عوامل رویش و رشد آن، همه از کارهای خدا
است تا در نتیجه از یک دانه گندم، دانهها و از یک خروار، خروارها تولید میشود: «أَفَرَأَيْتُم
مَّا تَحْرُثُونَ ءأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[5] آیا دیدید تخمی را که در زمین کشتید؟ آیا شما آن تخم را
رویا ندیدید یا ما رویانده آنیم؟
مژده به صابران
در هر صورت، انسان صبور، انسانی است که هر حادثهای که به او میرسد، شکیبائی
خویش را حفظ مینماید و میگوید: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ»- من از
آن تو هستم و این حوادث از سوی تو است و«هر چه از دوست میرسد نیکو است».
گر تیغ بارد از سوی آن ماه گردن
نهادیم الحکم لله
انسان وقتی بداند، هر حادثهای که به او میرسد، از جانب خداوند است، صبور
باقی میماند، اگر گناهی داشته باشد، سبب کفاره گناهانش خواهد بود و چنانچه گناهی
نداشته باشد درجهای بر درجاتش افزوده خواهد شد. خداوند متعال به کسانی که دارای
صبر و مقاومتاند میفرماید: «وَ بَشِّرِ الصابِرِینَ» مژده بده به صابران.
صابرین چه کسانی هستند؟ «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم
مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»[6]
آنهائی که چون حادثهای ناگوار بآنها برسد(صبوری پیش گرفته) و میگویند ما از آن
خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم.
داستان حضرت
ایوب
یکی از
پیامبرانی که به دارا بودن صفت صبر، معروف است، حضرت ایوب(ع) میباشد. حضرت ایوب
دارای مال و فرزندان زیاد بود که خداوند تمام آنها را از او گرفت و حتی سلامتی را
نیز از وی سلب نمود بگونهای که دیگر مردم از او بتنگ آمده و او را از محل سکونتش
بیرون نمودند. ایوب بهمراه همسرش از آنجا به محل دیگری منتقل شد. روزی همسر ایوب
به وی گفت: تو پیامبر مستجاب الدعوهای، راز و نیازهای شبانه داری، از خدا بخواه
که این گرفتاری را از ما برطرف سازد.
حضرت ایوب
در پاسخ، جملهای گفت که از روح بزرگ او حکایت میکند. پرسید: چند سال بود که ما
با آسایش و راحتی و رفاه زندگی میکردیم؟
– هفتاد
سال.
– چند سال
است که به این مشکلات دچار شدهایم؟
– سه چهار
سال!
– بگذار به
همان مقدار که در راحتی و سلامتی بسر بردهایم، در این حالت بسر بریم و سپس دعا
خواهم کرد، تا آن نعمتهای خویش را مجدداً به ما باز گرداند.
این مقام،
مقام صبر است و این عنایت الهی است که انسان در برابر حوادث، بتواند صبور باقی
بماند. انسانی که در برابر مشکلات شروع به جزع و فزع نموده و خویشتنداری را از
دست میدهد، انسانی بالغ نیست و گرچه هفتاد سال بر عمر او گذشته باشد، هنوز کودکی
هفتاد ساله است که از نیروی مقاومت و صبر برخوردار نمیباشد.
«اِنَّ
ذلِکَ مِن عَزمِ الأمُورِ».
لقمان پس از
توصیه صبر به فرزندش، میگوید: صبر از امور مهم در زندگی است. چه اینکه انسان اگر
دارای صفت صبر باشد، به مقام بلند انسانیت نائل گردیده است.
(پسرم!) با
بیاعتنائی و تکبر از مردم روی مگردان و مغرورانه در زمین راه نرو که خداوند هیچ
متکبر مغروری را دوست ندارد.
تکبر چیست؟
«تکبر» از
نظر فرهنگ عرب از ماده«کبر» گرفته شده که به معنی خود بزرگبینی است، و یکی از
امراض و بیماریهای اخلاقی به شمار میرود. صفت «کبر» هنگامی که در عمل انسان بروز
و ظهور نماید، به آن تکبر گفته میشود.
در روایت
وارد شده است: نخستین گناهی که درعالم بالا انجام گرفت تکبر بود، و اولین گناهی که
در زمین از انسان ظاهر شد، حسد ورزی است. قرآن کریم میفرماید: «وَإِذْ قُلْنَا
لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى
وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»[8]
هنگامی که به فرشتگان دستور دادیم که برای آدم سجده نمایند، همه سجده کردند جز
شیطان که سرپیچی نموده و تکبر ورزید و از گروه کافران گردید.
البته
چنانچه در روایت است تمام انواع تکبرها، کفرآور نیست، بلکه بعضی از آنها موجب فسق
است و بعضی سبب کفر. کفر عبارت از این است که در عقیده انسان خلل و انحرافی نسبت
به ضروریات دین پیش آید، ولی فسق، ارتباطی با عقیده ندارد، بلکه به عمل انسان
مربوط میشود، مانند کسی که به حرمت شراب و وجوب نماز معتقد است ولی شراب مینوشد
و یا نماز نمیخواند، اما انکار رسالت و یا معاد مثلاً موجب کفر است.
در هر صورت
تکبر همانگونه که علمای اخلاق گفتهاند، یکی از رذائل اخلاقی است و انسان مؤمن
نباید به چنین صفت زشت و ناروائی آلوده باشد و بهمین دلیل قرآن کریم توصیه لقمان
را در مورد اجتناب و دوری از این صفت رذیله بعنوان یکی از فرازهای سخنان حکمتآمیز
وی، در سوره«لقمان» یاد نموده است.
موضوع بحث، خطبه 186 نهج البلاغه با شرح محمد عبده یا خطبهی 228 با شرح فیض
الاسلام بود. و همانگونه که ملاحظه کردید، تمام خطبه درباره صفات و افعال خداوند
بحث میکند.
در قسمت گذشته به اینجا رسیدیم که آفرینش و ایجاد موجودات برای خداوند دشوار و
خسته کننده و سنگین نمیباشد و خداوند مخلوقات را برای اینکه سلطنت خود را تثبیت و
استوار سازد نیافریده و همچنین آفرینش موجودات برای ترس از زوال نعمتها یا پدید
آمدن کمبودها نبوده است. و اکنون به دنبالهی بحث که آخرین فراز از این خطبه بسیار
ارزنده و شیرین است، میپردازیم:
«و لا للإستعانة بها علی نِدٍّ مکاثر»
(خداوند مخلوقات را آفریده است) نه برای اینکه از آنها یاری بجوید تا بر
همطرازی غلبه جوی چیره شود.
خلقت برای غلبهجوئی نیست
هر سلطان مقتدری برای اینکه بتواند قدرت و سلطنت خود را حفظ کند، ناچار است
لشکری نیرومند و قهار آماده سازد تا در صورت حمله و یورش لشکر سلطانی دیگر، در
مقابل آنها ایستادگی کرده و ازخود دفاع نماید. این امری است طبیعی زیرا طبیعت
انسان غلبهجوئی و قدرتطلبی است. ولی خداوند اولاً- جسم نیست تا صفات اجسام را
دارا باشد و غلبه جوئی پیدا کند. ثانیاً- همطراز و کفو و انبازی ندارد که در برابر
او لشکر کشی نماید.
مکاثر: یعنی غلبهجو. و تکاثر: بمعنای غلبه جستن بر دیگران است. در قرآن آمده
است: «الهکم التکاثر»- غلبهجوئی سرگرمتان ساخته و دنیا شما را بازی داده است.
«ولا للإحتراز بها من ضدٍّ مُثاور»
و نه برای دوری جستن از دشمنی مهاجم
خلقت خداوند موجودات را برای این نیست که بخواهد احتراز بجوید بوسیله این
موجودات از خدائی که با او دشمن و ضد است و میخواهد بر او حملهور شود و او را از
پای درآورد چرا که خداوند رقیبی ندارد تا توان هجوم بر او را داشته باشد.
مُثاور: مهاجم. ثار، یثور یعنی هجوم کرد و«ثوره» بمعنای انقلاب از همین کلمه
گرفته شده است. «ثوّار» جمع ثائر بمعنای انقلاب کنندگان است. «مثاور» اسم فاعل از
ثوره بمعنای مهاجم و یورشگر است.
«ولا للإزدیاد بها فی ملکه»
و نه بمنظور افزایش در مُلک و پادشاهی خود میباشد
حاکمان سلطهجو همواره در کوشش و تلاشند که زمینهای بیشتری را تصاحب کرده و با
هجوم به اطراف و اکناف در پی افزودن به قدرت و سلطنت خویش میباشند. ولی خداوند با
ایجاد مخلوقات در پی این نیست که حکومتش را گستردهتر کند و در افزایش مُلک خود
بکوشد.
«ولا لمُکاثرة شریک فی شرکه»
و نه برای غلبه جستن بر شریک و انبازی در شرکتش خداوند شریکی ندارد که بخواهد
بر او بزرگی و فخر بفروشد و با خلقت موجوداتی بیشتر بر او غلبه جوید و به رقابت
بپردازد. اینها از صفات انسان است که همواره میکوشد بر رقیبان خود، برتری و غلبه
داشته باشد و در مال و قدرت بر آنان فخر بفروشد. و خداوند از تمام این صفات مبرا و
منزه است.
«سبحان الله عما یصفون».
«ولا لوحشةٍ کانت منه فأراد أن یستأنسَ الیها»
و نه برای گریز از وحشت تنهائی است تا با موجودات انس بگیرد
خداوند ما را خلق نکرده است تا از وحشت تنهائی بدرآید و با ما مانوس و هم صحبت
شود.
«ثمَّ هو یفنیها بعد تکوینها لا لسَأَمٍ دخل علیه فی تصریفها و تدبیرها»
وانگهی او اشیاء را پس از آفریدن نابود میسازد نه به این جهت که از گرداندن و
تدبیر امور آنها خسته ملول شده باشد.
فنای پس از آفرینش
خداوند قادر، چرخ گردون را پس از ایجاد به نیستی و نابودی میکشاند، زمین را
از هم میپاشد و آسمانها را درهم میپیچد و تمام جنبندگان را فانی میسازد، در
حالی که اگر به موجودات نیازی داشت یا اگر میخواست با آنان انس بگیرد! قطعاً آنها
را از بین نمیبرد ولی او بینیاز علی الاطلاق است. وانگهی اکنون که آنها را میمیراند،
باز هم به این خاطر نیست که از آنان خسته و ملول گشته و اکنون برای استراحت و
آسایش میخواهد چند صباحی دور از سر و صدا به سر ببرد!!
خداوند مانند انسان نیست که اگر چیزی را ساخت پس از مدتی(که از تدبیر امور آن
بگذرد و احساس خستگی و ملالت کند، آن را از بین میبرد و در پی آن برمیآید که
چیزی آسانتر و راحتتر بسازد یا مانند کودکان نیست که پس از بازی کردن طولانی
خسته میشوند و اسباب بازی را میشکنند. بلکه ارادهی ذات اقدسش از ازل تعلق گرفت
که عالم ماده محدود و دارای زمانی مشخص باشد که هرگاه زمان آن منقضی شد از بین
برود و فانی گردد.
سَأم: خستگی
تصریف: تغییر و تبدیل. مثلا خداوند انسان را از خاک میآفریند و در اثر تحول و
تغییر، انسان از نطفه به علقه و از علقه به مضغه در میآید وانگهی با پرورش
استخوانها و ایجاد گوشت و پوست، انسانی کامل از نظر جسمی میشود. این تغییر و تحول
را تصریف مینامند و از همین رواست که علم تصریف برای ایجاد تغییر در لفظ است که
از یک لفظ، مشتقات زیادی گرفته میشود.
تدبیر: اداره کردن و نظم و ترتیب در موجودات قرار دادن است.
«ولا لراحةٍ واصلةٍ الیه و لا لثقل شیءٍ منها علیه»
و نه برای اینکه آسایش و راحتی به اور روی آورد و یا سنگینی چیزی از آنها را
از خود دور سازد.
نه خداوند در پی ایجاد آرامش و آسودگی برای خویشتن است و نه چیزی از این
موجودات بر او سنگین و گران میآید که بخواهد از آنها دوری جوید.
«لا یُملةُ طول بقائها فیدعوه الی سرعة إفنائها»
بسیار ماندن و طول بقای موجودات او را خسته و ملول نمیسازد تا او را به سریع
از بین بردن آنها وا دارد.
هرچه باقی ماندن موجودات به طول انجامد، او هرگز خسته و ملول نمیشود تا این
که این خستگی او را وادارد که بزودی از آنها رهائی یافته و آنها را از بین ببرد و
نابود سازد. بلکه علت فنای موجودات همین است که ارادهی الهی به این تعلق گرفته
است که موجودات عالم مادَّه محدود باشند.
«لکنه- سبحانه- دبّرها بلطفه»
ولی خداوند سبحان، نظم و تدبیر امور موجودات را با لطف و مهربانیش قرار داده
است.
لطف الهی در آفرینش موجودات
خدای سبحان، با لطف و مهربانیش جهان ماده را با این موجودات آفریده است. و هدف
از خلقت انسانها که گل سر سبد مخلوقاتاند برای این است که آزمایش شوند تا سیهروی
شود هر که در او غش باشد و به بهشت برین دست یابد آن کسی که با ایمان و عمل صالح
زندگی چند روزهی دنیا را گذرانده است.
در قرآن میفرماید: «الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»-
خداوندی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که معلوم شود کدامیک بهتر کار
میکند. البته برای خدا مشخص است که هر کس چه میکند و چه خواهد کرد ولی باید برای
خود مردم معلوم شود، و از آن پس، آن کس که کار نیکو کرده و اعمال صالحه داشته،
پاداش گیرد و آن که سرپیچی از فرمانهای الهی کرده به کیفر کردارش برسد. و خداوند
با لطف خود، این موجودات را با چنین نظم و ترتیبی آفریده است.
«وأمسکها بأمره و أتقنها بقدرته»
و با فرمان خود نگاهشان داشته و با قدرت خود استوارشان گردانیده است.
خداوند با امر و فرمان خود، موجودات را روی پای خودشان نگهداشته و با قدرت خود
آنها را محکم و استوار گردانیده است.
«ثم یعیدها بعد الفناء من غیر حاجة منه الیها»
پس آنها را پس از نابودی – به حال اول- باز میگرداند بیآنکه نیازی به آنها
داشته باشد.
معاد و زندگی دوباره
تا اینجا سخنان حضرت دربارهی خلقت و آفرینش موجودات و از آن پس نابودی و فنای
آنها دور میزد، و از اینجا دربارهی بازگشت و معاد آنها سخن میگوید.
خداوند پس از فناء و از بین بردن موجودات، در روز رستاخیز دوباره آنها را باز
میگرداند و زنده میکند، اما این بار زندگی در عالم دنیا و جهان ماده نیست بلکه
زندگی در آخرت و عالم جاودان است. آنجا است که رو سفیدان و آنان که آزمایش عالم
دنیا را بخوبی پاسخ دادند و از امتحان سرفراز بیرون آمدند، جلوه میکنند و در
برابر خلایق قدرت نمائی مینمایند و خداوند بهترین و شیرینترین و جاودانهترین
پاداش را به آنها ارزانی میبخشد. و آنجا است که بدکاران و فاسقان و کافران و
منافقان و ستمگران با روی سیاه، رسوا و مفتضح میشوند و بدترین و زشتترین کیفرها
را که از همه سنگینتر، غضب الهی است نصیبشان میشود. خدایا! در آن روزی که
صورتهای بسیاری از مردم سیاه و تاریک است، صورتهای ما را سفید و نورانی بگردان.
البته خداوند از راه لطف و کرمش، آن همه نعمتهای جادوان به خوبان و نیکان میبخشد
و گرنه هیچ نیازی نه به آنها و نه به دیگر مخلوقات دارد چرا که او غنی علی الاطلاق
است.
«و لا استعانة بشیءٍ منها علیها»
و بیکمک گرفتن به یکی از آنها بر آنها
خداوند که مخلوقات را به آن عالم باز میگرداند نه برای حاجتی است که به آنها
دارد و نه میخواهد بوسیله آنها بر موجودات دیگر کمک بجوید و یاری طلبد.
«و لا لانصرافٍ من حال وحشة الی حال استئناس»
و نه به منظورهائی از حالت وحشت و تنهائی است تا به حالت انس برگردد.
اینچنین نیست که خداوند پس از فنای موجودات و در هم پیچیدن آسمانها و زمین و
افلاک، تنها میشود و از این تنهائی رنج میبرد و برای اینکه از تنهائی درآید و
برای خود مونسی بجوید، دگر بار مخلوقات را میآفریند!!
«و لا من حال جهل و عمیً الی حال علمٍ و التماس»
و نه بقصد در آمدن از تنگنای جهل و کوری و گمراهی و رفتن به سوی دانش و خواهش
و نه اینکه از خلقت دوبارهی آفرینش بخواهد از حالت نادانی و کوری- و العیاذ
بالله- بدرآید تا راه دانش و بینش را بپیماید، یا اینکه از این فنای موجودات
پشیمان شده باشد و اکنون پس از اندیشیدن، به این معنی پی ببرد که باید دوباره
موجودات را زنده نماید. این تداعی افکار و پشیمانیها و سر عقل آمدنها، مربوط به
اجسام است نه خالق اجسام.
التماس. ممکن است به معنای خواهش کردن و طلبیدن باشد و یا لمس بمعنای علم
باشد.
«ولا من فقرٍ و حاجة الی غِنیً و کثرة»
و نه از جهت فقر و تنگدستی و نیاز و رسیدن به دارائی و جهانداری و توانمندی.
خداوند پس از فنا و نابودی موجودات، فقیر و ناتوان و تنگدست نمیشود که برای
رسیدن به دارائی و توانمندی، آنها را دوباره زنده کند.
«ولا من ذُلٍّ وضَعَة الی عزٍّ و قدرة»
و نه برای دوری از خواری و ذلت و رسیدن به شوکت و ارجمندی و قدرت
خداوند چه نیازی به مخلوقات دارد که آنان را بازمیگرداند و دوباره زنده میکند؟
این تنها از راه لطف و کرم و مهربانیش است و گرنه او نه نیازی به پول و قدرت و علم
و شوکت آنها دارد و نه آنها از خود چیزی دارند. و مگر میشود خداوند نیاز به قدرت
و شوکت و عظمت و توانمندی مخلوقات داشته باشد در حالی که خود آنها را خلق کرده و
این پول و ثروت و قدرت و عزت را به آنها داده است و تازه تمام مخلوقات چیزی جز
پرتو و جلوهای از وجود حق تعالی نیستند بیآنکه ذرهای از خداوند کم شود یا بر
وجودش چیزی افزوده گردد. و تمام موجودات عالم در برابر عظمت حق تعالی هیچاند. و
اگر کسی در دنیا عزت و شوکت و مال و قدرتی دارد از او است که میفرماید: «أیبتغون
عندهم العزَّة فإن العزَّة لله جمیعاً» – آیا مؤمنان نزد منافقات عزتی میجویند؟!
که عزت یکسره از آن خداوند است.
خداوندا بما توفیق ده که کوچکی و ناتوانی خودمان را در مقابل قدرت و ارادهات
احساس و لمس کنیم تا بفهمیم که ما از خود هیچ نداریم و تمام افعال و سکنات و حرکات
ما مورد توجه و نظر تو است، بسا در روش زندگیمان تغییری دهیم و به خودآئیم.
بررسی شرایط موجود جنگ و مقایسهای بین وضعیت جبههها در ایران و عراق و
مقایسهای بین وضع موجود و گذشته، برای کسانی که میخواهند آگاهی بیشتری در زمینه
جنگ داشته باشند، مفید خواهد بود.
بنظر من، وضعیت جبههها و جنگ برای ما در شرایط بسیار خوبی است و شرایط موجود
کاملاً به نفع ما است، چه به انگیزهی کسب پیروزی و چه برای تامین اهدافی که از
ادامهی دفاع داریم. شرایط جدید از اواخر سال گذشته، بعد از جریان«راهیان کربلا» و
حرکت گستردهای که در جبههها بوجود آمد، منجر شد به پیرزوی در عملیات و الفجر 8 و
این عملیات خود معلول شرایط دیگری بود که در اثر توطئه اقتصادی جدیدی که حامیان
صدام و قدرتهای بزرگ دنیا علیه ما شروع کردند، پیش آمد. و به عبارت دیگر: روال جنگ
خیلی آرام و کند پیش میرفت و ما هم چندان عجلهای نداشتیم زیرا منتظر یک فرصت
سیاسی مناسب بودیم، و دشمنان ما هم احساس کردند ممکن است چنین فرصتی پیش بیاید و
ما بهرهگیری کنیم، لذا پیشقدم شدند و برای جلوگیری از پیدایش چنین فرصتی، توطئهای
همه جانبه و خیلی گسترده برای تضعیف ما- همگام با تبلیغاتی وسیع و تعیین تکلیفهائی
جددی برای ضد انقلاب- چیدند و برنامهریزی کردند.
توطئه سقوط قیمت نفت
ما که متوجه چنین توطئهای شدیم، برای دفع و خنثی کردن آن، از مردم همیشه در
صحنه خواستیم به جبههها روی آوردند که بلافاصله مسئله«راهیان کربلا» و آن حرکت
عظیم مردمی آغاز شد و اولین ثمرهی آن، پیروزی ما در فاو بود.
فاو را به این دلیل اختیار کردیم که مرکز توطئه اتقصادی دشمن بود زیرا خلیج
فارس هم برای ما و هم برای کسانی که دست اندرکار این توطئه بودند، از مراکز مهم
بشمار میآمد و لازم بود که رابطه عراق را با خلیج فارس قطع کنیم وخودمان را به
کشورهای نفتخیز حامی عراق که صندوق پول عراق هستند و از طرفی راههای تدارکش میباشند
و همچنین حمایت تبلیغاتی از آن را نیز به عهده دارند، نزدیک کنیم و بحمدالله پیروز
شدیم. با کویتیها گرچه در آب هم مرز بودیم ولی اکنون نزدیکتر شدیم و فاصلهای
جز«خور عبدالله» بین ما و آنها وجود ندارد.
یکی از اهداف مهم دیگر در این عملیات جهش در جنگ بود میبایست از اروند رود یا
دجله عبور میکردیم که این کار هم بحمدالله انجام گرفت و آنها دیدند که ما برنامههایشان
را خوب میدانیم و خوب هم مبارزه میکنیم و لذا در اجرای برنامهشان تسریع کردند،
و مسئله سقوط قیمت نفت را جدیتر گرفتند. من ادعا نمیکنم که تنها هدف سقوط نفت ما
هستیم زیرا استعمارگر اهداف زیادی برای این کار دارد ولی بدون شک یک از اهداف عمدهی
آنها، ما میباشیم. البته ناگفته نماند که تنها هدف عراق، کویت و عربستان و امثال
آنها که ابزار کار هستند و دست نشاندههای استعمارگران بزرگ میباشند، در این
توطئه ما میباشیم گرچه در ضرر و زیان با ما شریک میباشند! و شاید توجیه آنها این
باشد که مقدار زیادی اندوخته دارند به اضافه اینکه میتوانند از کشورهائی که اکنون
استفاده زیادی از نفت میکنند، مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و ژاپن، وام
بگیرند و شاید به آنها وعده دادهاند که در صورت شکست ایران در این توطئه، ما
ضررهای شما را جبران میکنیم!!
معامله با وفا!
ما نقطه مناسبی را برای ضربه زدن به عراق انتخاب کردیم و ضربهای کاری بر آن
وارد آوردیم. در آغاز دشمن سعی کرد، ضربه را کوچک جلوه دهد ولی سرانجام نتوانست آن
را مخفی نگهدارد چرا که هر چه نیرو به آنجا میآمد، آسیب میدید، و ما فقط در یک
خط کوتاهی، دفاع میکردیم و روزبروز موقعیت خود را ثابتتر و مستحکمتر مینمودیم.
دشمن فکر کرد، نیروهایمان را بیشتر در فاو قرار دادهایم لذا وارد مرحلهی
جدید شد و به فکر معامله افتاد به این معنی که قرار شد نقطهای را از ایران اشغال
کند و آن را با فاو معامه نماید. ابتداء خیال کردند این روش موفقی است و روی آن
تبلیغات زیادی کردند ولی ما برنامههایمان را بگونهای تنظیم کردیم که این ابتکار
جدید بعث عراق، صد در صد به ضررش تمام شود.
چرا این طرح اشتباه بود؟!
ما نمیدانیم طراح این طرح نظامی کیست؟ برخی میگویند: این طرح از مصریها است
و برخی آنرا از آمریکائیها میدانند و نیز گفته شده است که طراح اصلی، اسرائیل
است. در هر صورت، هر کس این طرح را ریخته است، بیگمان در ارزیابی نیروهای ما و
شرایط کنونی جنگ، اشتباه کرده است، زیرا نیروهای عراق را از پشت استحکاماتشان
بیرون آورده و کاملاً آسیبپذیر نموده است.
وانگهی آن حربه سیاسی که عراق به آن متوسل بود و همیشه خودش را مدافع عنوان میکرد
و ادعا داشت از خاک خودش دفاع میکند و صلح طلب است، و این ادعا تا اندازهای در
ملت عراق موثر واقع شده بود، این حربه با تصرف مهران(از سوی عراق) از آنها گرفته
شد.
متجاوز باید کیفر ببیند
البته اگر ما ادعا میکنیم که در خاک عراق باید از خودمان دفاع کنیم، ادعای
بجائی است زیرا یک اصل و مبنای درست و قابل فهمی داریم و آن اینکه عراق جنگ را
شروع کرده و باید کیفر ببیند. این مطلب از لحاظ یک اصل در روابط بینالملل قابل
قبول است و این تز در جنگ جهانی کاملا جا افتاده است و بسیاری از کشورها از آن
پیروی کردهاند، لذا کسی نمیتواند منکر شود که متجاوز باید کیفر ببیند ولی عراق
که ادعای صلح دارد و میگوید: ما درخاک خودمان دفاع میکنیم و از این راه برخی
سادهدلان عرب را گول میزدند، با تصرف مهران، ادعایش دروغ از آب درمیآید، و از
سوئی دیگر منطق ما در مذاکرات بینالمللی قویتر و محکمتر شده است.
ما قبلا هم میگفتیم که عراق دروغ میگوید و توسعه طلب است زیرا نفت شهر را
هنوز در اشغال خود دارد ولی اقدام جدید عراق، مطلب ما را جدیتر مینماید چرا که
این نیز نمونهای دیگر از توسعه عطلبی عراق است. این بود زیان سیاسی عراق در طرح
جدید.
ضربههای نظامی
و اما از نظر نظامی، آسیبپذیری عراق زیادتر شد. گذشته از اینکه در چند نقطه
ضربه جدی خورد. در حاج عمران با اینکه در خاک خودشان بود و منطقهای کوهستانی است،
بر عراق ضربه شدیدی وارد آمد. در مهران تبلیغات زیادی کرده بودند و بیش از اندازه
قدرتنمائی میکردند. در جشنها، سخنرانیها و اظهارات همه مسئولین سیاسی عراق- از
صدام گرفته تا معاونش و نخست وزیرش و رئیس مجلسش و فرماندهان نظامیش و سفراءش در
خارج از کشور- و حتی در روزنامه و مجلههای عربی طرفدار صدام، این مطلب آمده بود
که عراق مهران را گرفته و به هیچ وجه از آن بیرون نمیرود و تا آنجا پیش رفته
بودند که میخواستند مهران را به دست ضد انقلاب بسپارند و آنجا را مرکز حکومت
ایران آزاد!! کنند.
یکی از ادله ما که در پسگیری مهران تا اندازهای تاخیر کردیم، همین مطلب بود
که با این مهلت شش هفتهای میخواستیم این مسئله در جهان جا بیفتد که عراقیها
برنامه ماندن و بیرون نرفتن از مهران را دارند و میخواهند آن را با فاو معامله
کنند.
کم کم تبلیغات اوج گرفت و مقالههای زیادی در این باره نوشته شد و تحلیلگران
نظامی روی آن تحلیل دادند و آن را در محافل و مراکز نظامی دنیا مورد بررسی قرار
دادند. ناگهان با یک ضربه حسابی(که با تلفات بسیار اندکی که نیروهای ما در این
عملیات داشتند) چنان شوکی به این جریان تبلیغی وارد ساختیم که دشمنان را بهت زده و
حیران ساخت.[1]
پیروزی در مهران
یکی از پیروزیهای جالب و چشمگیرها ما در این عملیات، همین بود که در هیچ یک
ازعملیات گذشته به اندازه عملیات مهران، افسر و درجهدار و کادرهای مهم ارتش عراق
را با حساب نسبی تلفات و اسرا، اسیر نکرده و یا از بین نبردهایم و علتش هم این
است که شیوهی عمل ما در این عملیات، رفتن از ارتفاعات به جلو و برگشتن از پشت سر
آنها بود که در این میان چندین قرارگاه تیپ و لشکر را به تصرف خود درآورده و یا
منهدم نمودیم. و از طرفی دیگر، عراقیها غافلگیر شده بودند، وگرچه خط مقدم آنها
یکساعت قبل از حمله متوجه شد ولی تا خواستند آمادهی پاتک شده و نیروهای امدادی را
بیاورند، ما آنها را در هم کوبیده بودیم. آنها تا میخواستند خطی را تشکیل بدهند،
ما خط را گرفته بودیم و تا میخواستند خطی جدید برای حمله به ما تشکیل دهند،
نیروهای ما یورش میبردند و آنها را تار و مار میکردند. و اکنون هم اگر بخواهند
در آن دشت بزرگ حرکتی کنند، ما که درارتفاعات مستقر هستیم و بر آنها مسلطیم،
آرایششان را بهم میزنیم و به آنها مهلت نمیدهیم.
در هر صورت، با تصرف مهران و ارتفاعات قلاویزان و همچنینی ارتفاعات 223 در خاک
عراق(که پائینتر از قلاویزان است) چیزی جز دشت نمیماند و پس از آن هم به دجله میرسد.
بنابراین، عراق در این منطقه صد در صد آسیبپذیر است.
لازم به تذکر است که ضربه مهران معلول همان استراتژی جدید صدام است، زیرا اگر
اینها دست به چنین کاری نزده بودند، برای ما ارزش نداشت که بخاطر گرفتن«قلاویزان»،
حمله وسیعی را تدارک ببینیم ولی چون تصرف مهران از سوی عراق، جنبهی سیاسی پیدا
کرد، لذا با محاسبهای دریافتیم که چنین حملهی گستردهای در این شرایط ضروری و
لازم است.
وضعیت جبههها درعراق
اکنون وضعیت جبههها بطوری است که یا باید عراقیها تسلیم وضع موجود شوند و
شکست را تحمل کنند و یا دست به حملههای دیگری بزنند. الآن عراق در شرایطی است که
فاو و ارتفاعات قلاویزان را از دست داده و این دو نقطه حساس برای عبور به نقاط
حساستر عراق در اختیار ما قرار گرفته است، گذشته از اینکه در این دو نقطه بیش از
صد تیپ عراقی منهدم شده که بازسازی آنها برای عراق خیلی گران تمام میشود، منحصراً
با شیوهای که عراق دارد یعنی باید تیپهای خود را با تانک، توپ و اسلحههای پیش
رفته زیادی مجهز کند. پس اگر عراق بخواهد تسلیم وضع موجود شود معنایش این است که
تحمل شکست کند بدون اینکه هیچ بهرهای برده باشد، بلکه با انهدام بیش از صد تیپ و
از دست دادن بسیاری از اسلحههای پیشرفته که جبران این خسارت نه تنها خیلی گران
است بلکه قریب به محال میباشد زیرا شرایط اقتصادی فعلی عراق در وضعیت بسیار بدی
است. تازه اگر پیروزیهای ما بهمین جا ختم میشد، شاید برای عراق قابل تحمل بود
ولی تحقیقاً این پیروزیها بدنبال خود پیروزیهای دیگری دارد.
و از لحاظ امکانات هوائی هم، چون عراق در«فاو» صدمهی زیادی دیده بود، در
مهران نتوانست فعال باشد.
صدمهای که در فاو به هواپیماها و خلبانان عراقی وارد آمد که بیش از هفتاد
هواپیما از دست داد، به این آسانی قابل جبران نبود، گذشته از اینکه عراق میدانست
اگر در مهران نیز میخواست همان برنامه را تکرار کند، چیزی جز یک ریسک خطرناک نبود، برای اینکه ما
دفاعمان را آماده کرده بودیم و ممکن بود باز هم دهها هواپیمای عراق سقوط کند و
نیروی هوائیش را بمقدار زیادی از بین ببرد. تازه اگر هم راست باشد که عراق بیش از
سیصد هواپیما دارد، قطعا بیش از صد و پنجاه هواپیمای فعال نمیتواند داشته باشد.
و اما زیانهای عراق از نظر هلیکوپتری هم خیلی زیاد است، چرا که در حاج عمران
بیش از سی هلیکوپتر آنها را نابود کردیم و در یکی از مأموریتهای هوائی، نیز مرکز
هلیکوپترشان را بمباران کردیم که منابع ما از آنجا اطلاع دادند بیش از چهل
هلیکوپتر عراقی در این ماموریت، آسیب جدی دیدهاند. و این ضربه نیز برای عراق خیلی
سنگین است.
البته وضع ما از لحاظ هلیکوپتر بهتر از وضع عراق است چون ما بزرگترین ناوگان
هلیکوپتری بعد از دو سه کشور را داریم یعنی نزدیک به هزار هلیکوپتر داریم که
بسیاری از آنها فعال است و بقیه نیز بتدریج فعال میشوند و از لحاظ پشتیبانی و
قطعهسازی نیز مشکلی نداریم؛ با این حال اگر اینقدر هلیکوپتر که از عراق ساقط شده
بود، از ما سقوط کمیکرد، برای ما نیز قابل تحمل نبود.
مقایسهای بین وضعیت جبههها در عراق و ایران
نکتهای را که در مقایسه بین وضع دو جبهه حائز اهمیت است و روی آن میخواهم
بیشتر تکیه کنم این است که عراق از اوج قدرت به شدت رو به سرازیری میرود و ما
همچنان روال صعودی را میپیمائیم. مخصوصا در این چند ماهه، بر خلاف توطئهای که
برای ما چیده بودند، قدرت ما درحال اوج گرفتن است و آن توطئه درست نتیجه معکوس را
داده است.
عراق از نظر منابع نیروی انسانی در وضعیت بدی بسر میبرد و بیش از این نیروئی
که در جبهه نگهداشته، نمیتواند نیروی جدیدی را وارد جبهه کند، تازه اگر ریاضت
بکشد ممکن است بتواند این نیرو را با همین وضع نگهدارد. زیرا در عملیات فاو، حاج
عمران، مهران و در عملیات محدودتری مانند فکه، زبیدات، سومار ومنطقه عملیاتی و
الفجر 9، تلفاتی که عراقیها در طول این چند ماه دادند، نیروی انسانی رزمنده عراق
را بشدت کاهش داده است. آن همه افسر، درجهدار و سربازهای سابقهداری که عراق در
این مدت از دست داده، اگر بتواند در ظرف سه سال آینده جای آنها را پر کند، کار فوق
العادهای انجام داده است.
و اما از نظر ابزار جنگی، ما معتقدیم تدارک آنها برای عراق خیلی مشکل است، و
به آسانی نمیتواند آن همه تانک، توپ، موشک، ضد هوائی و دیگر اسلحههای سنیگینی را
که در این چند ماه اخیر از دست داده، جبران کند. آن همه هواپیماها و هلیکوپترهائی
که از دست داده، نمیتواند جایگزین نماید. مثلا اگر بخواهد هفتاد یا هشتاد هواپیما
را سفارش بدهد، شاید تا سال دیگر به دستش برسد و آن هم اکنون در شرایطی نیست که
بتواند تمام سفارشهایش را جواب مثبت دهند زیرا بدهیهایش آنقدر زیاد است که کسی
حاضر نیست چنین ریسکی را در معامله با او بنماید.
شکست روحیه ارتش عراق
و از همه اینها بالاتر، روحیه ارتش عراق است که در بعضی از موارد بکلی از دست
رفته و در مواردی دیگر متزلزل است و شما نمونههایش را در اظهارات اسرای مهران
ملاحظه کردید. درحالی که نیروهای ما در حمله کردن به هر جا که تصمیم بگیرند و
مصلحت بدانند هیچ واهمهای ندارند و معتقدند که عراقیها از پس دفاع نمیتوانند
بخوبی برآیند. از طرفی دیگر تأثیر منفی آن همه نیروی انسانی عراق که در طول این
مدت فشرده، کشته یا مجروح شدهاند بر خانوادههای آنها و عموم ملت عراق، بسیار
زیاد است و تحقیقاً آثار شکنندهای دارد.
در هر صورت، از لحاظ روحیه، پشتیبانی مردم، ابزار نظامی، سربازگیری، تهیهی
کادرهای مهم برای ادامهی جنگ، از دست دادن سنگرهای اساسی و از لحاظ از دست دادن
موانع طبیعی مانند اروند رود و قلاویزان وو.. عراق به سرعت رو به تنزل و سقوط است،
درحالی که ما چنین نیستیم.
سلب اعتماد حامیان صدام
یکی دیگر از موارد ضعف رژیم عراق این است که حامیانش از حمایت بیشتر دریغ میورزند
چون اطمینان آنها از عراق بمقدار زیادی سلب شده است.
همه میدانیم عراق بیش از آنچه که به خود متکی باشد بر حامیانش تکیه دارد،
مثلا نیروی هوائی عراق که – به اصطلاح- نقطه قوهاش میباشد و همچنینی نیروی زرهیاش
عمدتاً متکی به حامیانش میباشد، پس اگر به آن تانک یا قطعات تانک و قطعات هواپیما
ندهند و اگر برای ادامه جنگ کارشناسان نظامی به عراق نفرستند و یا مرتجعینی که
پیوسته به عراق پول میدهند، ندهند، یکباره ماشین جنگیاش میخوابد. و چنین وضعی
دارد برای عراق پیش میآید زیرا سرمایهداران دنیا وفا و تعهدی نسبت به کسی ندارند
و تنها تا جائی که برای آنها سود دارد، حاضر به حمایت و دفاع هستند. و از این روی
عراق بطور جدی مورد خطر است؛ چرا که تا بحال فکر میکردند، عراق نفوذناپذیر است و
پس از عملیات فاو و مهران، دل حامیان عراق به لرزه درآمده است چون باور کردهاند
که عراق نفوذناپذیر نیست بلکه کاملا شکست پذیر میباشد و لذا سرمایه گذاری در عراق
برای بیگانگان خیلی دشوار است.
وامهای عراق تمدید نمیشود. ایتالیا رسما به کمپانیهایش اعلام کرده است که
تضمینی برای سرمایهگذاری در عراق ندارند. فرانسه، هند، کره جنوبی، وو.. که طلبهای
زیادی از عراق دارند، پس از این حاضر به تمدید نخواهند بود، و از طرفی دیگر اگر
عراق بخواهد اقساط بدهیهایش را سالیانه بپردازد، درآمد ارزیاش کافی نخواهد بود و
از این روی، وام گرفتن و اعتبار گرفتن از این پس، برای آن مشکل میباشد.
عراق از لحاظ مادی در مضیقه شدید قرار گرفته و این امکاناتی که ما برای جبران
کمبودهای ارزی نفت داریم، در عراق وجود ندارد. عمدهی نیروهای عراق گرفتار جنگاند
و کارهای پشت جبهه را مصریها و بیگانگان عهده گرفتهاند و آنها هم قسمت عمدهی
حقوقشان را ارز تشکیل میدهد و اکنون چون نمیتواند ارز منتقل کنند، بدون شک از
کار کردن سرباز خواند زد. کارهای عمرانی در عراق به چشم نمیخورد و این مسئله وضع
داخلی را آشتفهتر خواهد کرد.
از نظر سیاسی نیز وقتی حامیان بیتعهد عراق به این نقطه رسیدند که سرمایهگذاری
در عراق به نفع آنها نخواهد بود، امیدشان را از دست خواهند داد و ناچار برای حفظ
کردن پایگاههایشان در فکر جانشین برای حزب بعث خواهند افتاد. این هم جزو عوامل
منفی در جنگ برای عراق است.
وضعیت جبههها در ایران
امروز نیروی هوائی ما بسیار فعالتر از اوائل جنگ است زیرا در آن وقت گرچه
هواپیماهای بیشتری داشتیم ولی بیشتر آنها در پایگاهها نگهداری میشد بیآنکه مورد
استفاده قرار گیرد و امروز هواپیماهای ما فعال و در هر لحظه آمادهی پرواز میباشند.
تانکهای ما نیز امروز فعالتر از گذشته است. به علاوه اینکه چیزی در حدود
هفتصد تانک غنیمتی داریم که بسیاری از آنها نو است. توپخانههایمان قویتر از اول
جنگ شده و رو به تزاید است، زیرا قدرت تعمیر و بازسازی آنها بالاتر رفته است.
کارخانههای ما، خمپاره انداز به حد وفور میسازد. تولید مهمات افزونتر شده است و
با آن شیوهی انقلابی جدیدی که تازگی ابتکار کردهایم تولید را چند برابر کرده است
مثلا کارخانهای که در روز 100 گلوله خمپاره تولید میکرده، امروزه میتواند بالغ
بر دو هزار گلوله در روز تولید کند. بغیر از یکی دو مورد، گلولههای مختلف را با
استفاده از خطوط صنعتیمان به حد نیاز میسازیم.
منبع نیروی انسانی ما بقدری نیرومند است که مراکز نظامی ما کشش آن همه
سربازانی که تا کنون به خدمت نیامده بودند، نداشت و اکنون با برنامهریزی در پی
توسعهی ظرفیت هستیم.
اخیرا بسیج مستضعفین از کادرهائی که قدرت فرماندهی دارند درخواست کرد خود را
برای رفتن به جبههها معرفی کنند، در جلسهای که چند روز پیش برقرار شد و در آنجا
شرکت داشتم، هشت هزار داوطلب فرماندهی شرکت کرده بودند که تمام آنها سابقهی
فرماندهی در میدان را داشتند برای خدمت در
گردانها، گروهانها و دستهها یا تشکیل گردانها جدید کفایت میکنند. تازه این
جزئی از داوطلبهای فرماندهی بودند که بقیه نیز هر وقت مورد نیاز بود داوطلبانه
حاضر خواهند شد.
ابزارهائی که در میدانهای جنگ بخصوص جنگ پیاده لازم است به اندازه کافی داریم.
آتش پشتیبانی ما بیش از گذشته فعال است. وضع پدافند هوائیمان به مراتب از ماههای
پیش بهتر و فعالتر است. هاگهایمان را تعمیر کردهایم و برای تقاطی که میخواهیم
عملیات داشته باشیم، هاگ داریم. در حدود هشتاد هواپیمای اف – 14 داریم که بیش از
همیشه فعال میباشند. و خلاصه آتش پشتیبانی، پوشش هوائی، پدافند و امکانات زرهی ما
در وضع بهتری است.
با توجه به این مجموعه، و با مواضع جدیدی که بدست آوردهایم و روحیه بالاتری
که رزمندگان ما پس از این پیروزیهای چشمگیر بدست آوردهاند، تصمیم گرفتهایم که در
درجه اول پانصد گردان و اگر لازم شد، برای تمام کردن جنگ، هزار گردان نیروی جدید
را تشکیل بدهیم. و با بررسی دقیق که داشتیم، دیدیم این مطلب برای ما کاملاً عملی
است.
ستاد پشتیبانی جنگ
ستاد پشتیابنی جنگ که اخیراً تشکیل شده نیز از کارهای جدیدی است که تا بحال
نکرده بودیم و معلول همین شرایط تحمیل شدهی بر ما است. یعنی وقتی دیدیم دشمنان میخواهند
ما را از پای درآورند، فکر کردیم که باید مقدار زیادی از امکانات کشور را به سوی
جنگ سوق دهیم و از آن پس در جبهههای دیگر مبارزه کنیم و لذا ستادهای پشتیبانی جنگ
را برای اعزام نیرو و پشتیبانی جنگ و تهیه امکانات مختلف تشکیل دادیم.
حال در نظر بگیرید اگر پانصد گردان جدید وارد جنگ کنیم چه میشود؟
اگر عملیات گستردهای را که در گذشته داشتهایم، در نظر بگیرید(مانند عملیات
فاو، خیبر، بدر، فتح المبین وو..) معمولا بین صد تا صد و پنجاه گردان نیرو وارد
عمل میشدند و آنچنان پیروزیهائی بحمدالله بدست میآمد، – البته گاهی در تداوم
حملهها، گردانهای جدیدی وارد عمل میشد- پس اگر ما پانصد گردان نیرو را اضافه
کنیم معنایش این است که قدرتی مساوی پنج برابر عملیات گستردهای که در گذشته داشتهایم،
میتوانیم بکار بگیریم و اگر این پنج برابر قدرت را در پنج نقطه بکار ببریم، ارتش
عراق را تجزیه خواهیم کرد و اگر در یک نقطه بکار بگیریم، عمق نفوذ خیلی بیش از
گذشته خواهد شد. و این در حالی است که عراق با قدرتی بسیار کمتر از گذشتهاش با ما
طرف خواهد بود.
و اگر به اینها اضافه کنیم، روحیه والائی که رزمندگان عزیزمان دارند و تجربههای
جدیدتر و جالبتری که کسب کردهاند و ابزار و مهماتی که در عملیات اخیر به غنیمت
گرفتهایم، میتوانیم نتیجه بگیریم که قدرت دفاعی ما همچنان در حال پیشرفت و برتری
است و قدرت عراق در حال تنزل و سقوط است انشاءالله.
وضعیت اقتصادی جدید
مسئلهای که برای ما قابل توجه است، وضع اقتصادی و شرایط نوینی است که در اثر
توطئه دشمنان بر ما تحمیل شده است. و هر چه آنها به توطئهشان ادامه دهند، ما
سرسختی بیشتری نشان میدهیم و همین سرسختی در عمل به نفع ما است.
کاری که دشمنان توانستند انجام بدهند این است که درآمد ما را از نفت به کمتر
از نصف رساندند و این درآمد ارزی برای ما اهمیت بسزائی دارد. ولی این وضع بر سر عراق
و حامیان عراق نیز آمده است، با این تفاوت که برای ما شکننده نیست بلکه سازنده است
ولی برای آنها قطعاً شکننده است.
وضع کشور ما طوری است که اگر از اول جنگ هم خودمان به استقبال این وضع میرفتیم
و جلو صادرات نفتمان را میگرفتیم، به نفعمان بود. البته در شرایط عادی خیلی دشوار
بود که مردم را به نوعی ریاضت دعوت میکردیم بعلاوه توجیه سمپاشی دشمنان قدری مشکل
بود ولی همهی ما قبول داشتیم و داریم که کشور ما تحمل چنین وضعی را دارد چون ما
از لحاظ منابع کشاورزی، دامداری، مراتع، معادن، شیلات و منابع دریائی، نیروهای
انسانی، صنایع دستی، قالیبافی و بسیاری دیگر از منابع ارزی نه تنها به اندازهی
کافی داریم که در صورت به کارگیری آنها فراتر از نیازمان خواهیم داشت. و بسیاری از
چیزها که اکنون در کشورمان پیدا نمیشود، قابل تحصیل است ولی چون آسانتر است، آنها
را با نفت مبادله میکنیم. ولی اکنون که چنین زمینهای پیش آمده باید از این مرحلهی
جدید برای رسیدن به خود کفائی استفاده کنیم.
لازم به تذکر است که دولت با برنامهریزی، نیازهای عمومی و ضرورتها را در حد
وفور نگه خواهد داشت و این امکان برای ما هست، یعنی هرگز نان، برنج، گوشت و دیگر
نیازهای اولیه مردم کم نمیشود. سوخت هرگز نگرانی ندارد زیرا در خود کشور بدست میآید
و به اندازه کافی هم وجود دارد. اما بعضی از اشیاء اضافی و لوکس و زینتهای زندگی
که میشود از آنها صرفنظر کرد، تابع امکانات خواهند بود. دست بخش خصوصی هم باز
خواهند بود تا بتوانند با امکانات، تولید، صدور و واردات را توسعه دهند.
در هر صورت باید منابع کشور به صورتی جدی به کار گرفته شود که بحمدالله اخیرا
تلاش چشمگیری در این زمینه آغاز شده و اکنون صادرات غیر نفتی ما از دو برابر هم
افزایش یافته است. البته در این میان ادارات نیز باید از عادات و سنتهای زنگ زدهی
گذشته دست بردارند چرا که شنیده میشود در بعضی صادرات، واردات، دادن ارز به مردم،
دادن اعتبار و یا پرداخت اعتبار گشایش شده، سخت گیریهائی میکنند که امید است رفته
رفته رسیدگی و جبران شود. گرچه در فضای موجود ممکن است برخی از فرصت طلبها و سوء
استفاده کنندههائی پیدا شوند که دست به احتکار و گرانفروشی بزنند که باید با
استفاده از قانون و قوه قضائیه و با همکاری مردم جلوی شرارت آنها گرفته شود.
نتیجه توطئه دشمنان
به نظر میرسد در همین شرایطی که دشمنان خواستند توطئه جدید را بر ما تحمیل
کنند، درست نتیجه معکوس گرفته شد زیرا:
1- پشتیبانی جنگ قویتر شد چون ما تشخیص دادیم برای مبارزه با این وضعی که میخواهند
بر ما تحمیل کنند، باید هر چه زودتر جنگ را به نفع اسلام خاتمه دهیم و از این روی
سیاست تسریع در جنگ را انتخاب کردهایم و تا اینجا خداوند ما را یاری کرده است و
امیدواریم در آینده نیز از نصرتهای الهی برخوردار باشیم.
2- در جهت اقتصادی هم یقیناً نتیجه معکوس گرفته میشود زیرا اکنون دیگر ضرورتی
نمیبینیم که نفت زیادتری بفروشیم هر چند قیمت نفت بالاتر رود. و با اتکاء بر
خودمان، میتوانیم نفتمان را در کشور خودمان تبدیل به فراوردههای نفتی کنیم و در
پتروشیمی و کارهای دیگر تبدیل به مصنوعات مورد نیاز بنمائیم و خیلی ارزانتر از آن
مقدار که وارد میکنیم، به دست مردم برسانیم.
3- برای دستیابی به منابع ارزی بیشتر، میتوانیم از دریاها، کوهها، مراتع،
منابع جنگلی، نیروهای انسانی، کارهای دستی، معادن، چشمه-ها و دیگر منابع زمینی
خدادادی، استفادهی جدیتر و فعالتر کنیم و منابع ارزی بیپایانی را بدست آوریم.
و یکی از ثمرات این حرکت انقلابی، هم اکنون مورد استفاده قرار گرفته است به
این معنی که بعضی از کارخانهها را تبدیل به کارخانههای نظامی کردیم و برخی دیگر،
بخشی از کارهایشان را اختصاص دادهاند به تولید فرآوردههای نظامی یا فراوردههائی
که در جنگ به صورت غیر مستقیم، مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. مثلا کارخانههای
داخلیمان در صنایع پل سازی انصافاً از خودشان اعجاز نشان دادهاند. پلی ساختند که
در ظرف 15 دقیقه بر روی اروند رود نصب میشود و در همین مدت کم باز میشود و تا
هشتاد تن بار را روی خود تحمل میکند یعنی بزرگترین تانکهای دنیا و بزرگترین
تریلرهای پر از بار میتوانند از آن عبورکنند. چنین پلی با این اهمیت را کارخانههای
خودمان ساختند و تمام مواد آن داخلی است و هیچ چیزش را از خارج وارد نمیکنیم. و
من اميدوارم که در اين شرايط، از اينگونه ابتکارها بيشتر خواهيم داشت.
4- در سايهي خون شهدا و جانهاي بسيار عزيزي که از دست داديم، آثار و نتايج
فرهنگي، معنوي و سازنده فوق العاده اي بدست آورديم که در جاي خود، بايد مستقلاً
مورد بررسي قرار گيرد.
آسیب رساندن به مراکز اقتصادی
شرارت دیگری که عراقیها داشتند، آسیب رساندن به مراکز اقتصادی ما و مورد هجوم
قرار دادن آنها بود که همیشه تهدید میکنند و گاهی هم اجرا مینمایند. ما برای رفع
این مشکل و دفع این شرارت: اولاً- دفاعمان را نسبتاً تقویت کردهایم و بسیاری از
نقاط را آسیب ناپذیر نمودهایم. ثانیاً- سیاست مقابله به مثل را به گونهای طراحی
کردهایم که پس از اجرای یکی دو موردش، عراقیها احتیاط کردند و متوقف شدند.
اکنون مراکز حساس عراق را کاملاً شناسائی کردهایم و دقیقاً میدانیم توربیهای
تولید انرژی، پالایشگاهها، مراکز بهرهبرداری از نفت و مراکز حساس اقتصادی آنها
در کجا واقع شده است و هر جا را بخواهیم، دقیقاً میتوانیم با موشک هدفگیری نموده
و نابود سازیم. دقت موشکهای ما را در کرکوک امتحان کردند و فهمیدند اگر بنای
مسابقه در زدن مراکز صنعتی باشد، بیش از ما زیان میبینند.
از آن گذشته، کشورهای جنوب خلیج فارس که حامی عراق هستند و عراق از منابع نفتی
آن تغذیه میکند، باید بدانند که اگر بنا شد مراکز اقتصادی زده شود، آنها را هم به
حساب عراق خواهیم گذاشت و اگر بنا شد عراق از پول نفت عربستان و کویت و یا کشوری
دیگر، اسلحه بخرد و مراکز نفتی ما را مورد هجوم قرار دهد، ما آنها را خواهیم زد.
ما الآن کشتیهای آنها را در آب میزنیم ولی اگر لازم شد همان کاری که در کرکوک
کردیم، با کشورهای حامی صدام میکنیم چون دیگر برای ما فرقی نمیکند.
این مسائلی را که عرض کردم، با شرایط مادی محاسبه شده است وگرنه آینده را نمیتوانیم
قطعی و جدی بگیریم. بنابراین، اگر تقدیر الهی با تدبیر ما موافق باشد، تبدیر بگونهای
است که منابع تدارک جنگ و تدارک مردم محفوظ خواهد ماند و این مقدار منبع برای تحرک
ما و حفظ روند رشد اقتصادیمان کافی است. البته باید مردم این آمادگی را داشته
باشند که اگر خدای ناکرده کم و زیادی در زندگیشان پیدا شد، از خود صبر نشان دهند و
تحت تأثیر بعضی کمبودها قرار نگیرند و برای جلوگیری از رشد عوامل شرارت که کمبود
مصنوعی ایجاد میکنند، با مسئولین همکاری نمایند همانطور که در تمام مسائل انقلاب
همکاری کردهاند. و امیدواریم با این صبر و مقاومت و رشادت و پایداری و فداکاری
مردم همیشه در صحنه، نصرت الهی هرچه زودتر برسد که خداوند وعدهی نصرت داده است«ان
تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» و ما در طول این هشت سال که از انقلاب اسلامی
میگذرد، همواره از نصرتهای الهی و امدادهای غیبی- بحمد الله- برخوردار بودهایم.
نکته دیگری که ما بیشتر روی آن تکیه میکنیم، این است که ما داریم وظیفه شرعی
خود را انجام میدهیم و خداوند وعدهی نصرت داده است به کسانی که برای نصرت خدا و
دین خدا مجاهده میکنند و هنوز وقت برای پیروزی نهائی دیر نشده است «و ما النصر
الا من عندالله».
با تشکر و سپاس فراوان از جناب حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی،
نماینده محترم امام در شورای عالی دفاع که در این نشست، مطالب ارزندهای را در رابطه
با روند جنگ و مسائل اقتصادی کنونی کشور در اختیار امت پاسدار اسلام قرار دادند. و
به امید رسیدن به پیروزی نهائی انشاءالله.
[1]– تلفات ما در این حمله بقدری کم بود که لشکر علی بن ابی
طالب(ع)در شب اول حمله و برای شکست خط، فقط یک شهید و دو مجروح داد. البته در طول
چند روز پس از حمله، در اثر بمبارانهای هوائی و تبادل آتش سنگین، مقداری تلفات
داشتیم ولی باز هم زیاد نبود و نسبت به دیگر عملیت خیلی کم بود.
«… لازم است مردم برای همراهی به طبقه مستمند، از گرانفروشی در ارزاق عمومی
احتراز کنند و ارزاق مورد احتیاج مردم را به قیمت ارزان بفروشند؛ این یک عمل
انسانی و اسلامی است که اینجانب از عموم انتظار دارم».
9/12/57
«الآن یک دستهای سودجو در بازار هستند که اینها قیمتهای بسیار گران روی اجناس
گذاشتهاند. این یک مطلب غیر انسانی است… باید همراهی بکنید با اشخاص ضعیف نه
اینکه گرانفروشی کنید و کالاهای خود را بالا ببرید و مردم را در زحمت بیاندازید».
29/12/57
«امروز گرانفروشی خیانت است به مملکت اسلامی… اینها(گرانفروشان) با برادرهای
خودشان همراهی کنند، گرانفروشی نکنند! نگذارند یک وقت ما روی تکلیف الهی با آنها
عمل کنیم، خودشان جلوگیری کنند از این عمل(زیرا) اگر یک روز ما به تکلیف الهی(در
این مورد) عمل کنیم، کارشان زار است».
21/4/58
«فروشندگان مواد غذائی از گرانفروشی خودداری کنند که این عمل، مخالف رضای خدای
تعالی است».
16/10/57
«بازار باید مظهر تام اسلام و عدالت باشد. بازار باید احتراز کند از چیزهائی
که مخالف دستورات اسلام است و اقبال کند به آن چیزهائی که موافق دستورات اسلام
است.. انصاف نیست که در بازار گرانفروشی باشد. در موقعی که مردم ایران، زن و بچه
مردم ایران برای جنگزدهها دارند از منافع خودشان میگذرند و آن چیزی را که دارند
هدیه میکنند، مبادا در چنین موقعی، در بازار اشخاصی پیدا بشوند که گرانفروشی کند
که موجب فلج مردم و ناراحتی مردم بشود. اگر خدای نخواسته از اعمال ما یک شکستی
واقع بشود به اسلام، مسئولیت ما پیش خدای تبارک وتعالی بسیار بزرگ است».
25/10/59
«اینهائی که گرانفروشی میکنند، اینهائی که احتکار میکنند، اینها انصاف داشته
باشند که اینها ملتی که با خون خودش و با زحمت خودش شما را از آن اختناق بیرون
آورد، هیچ انصاف نیست که شما با این ملت و این مستضعفین اینطور کنید. میدانید که
گرانی و احتکار، تلخیاش به ذائقه مستضعفین و عامه مردم محروم است، مشکل برای
اینها است و الا آنهائی که بالا نشیناند و از طبقات مستکبر هستند، آنها برایشان
این امور خیلی مطرح نیست، هم ذخیرهها دارند و هم اموال زیاد، به هر قیمتی هم باشد
میتوانند اجناس را تهیه کنند. این مستضعفین هستند که بار این زحمت به دوش آنها است
و بار انقلاب هم به دوش قوی آنها بوده و هست و امیدواریم که این مسأله با انصاف
فروشندگان حل بشود.
* تا این حزب عفلقی هست ما برای دفاع از اسلام جنگ خواهیم کرد تا این غده
سرطانی از بین برود والا محال است که ما و عراق و خلیجی ها روی آرامش بخود ببینند.
* کشور ما، جوان های ما، پیرمردهای ما، زنها ، بزرگها و کوچکها همه مهیا هستند
به اینکه جنگ را تا پیروزی ادامه بدهند و ادامه خواهند داد.
* اگر خدای نخواسته اینها (پیروزیها) اسباب غرور یا دلبستگی به دنیا شد یا
اینکه ما هم بخواهیم یک توسعه ای در کشورمان حاصل بشود و حکومتی بر مردم بکنیم، ما
هم با سایر ابرقدرتها فرقی نداریم بلکه ما عقب تر از آنها هستیم!
5/1/65
* اینجانب از ملت عزیز میخواهم که جبهه و پشت جبهه را گرم نگه دارند تا با
لطف و عنایت خداوند متعال و دعای خیر ولی امر ارواحنا فداه، شاهد موفقیت بیشتر در
انجام فریضه دفاع الهی باشیم.
* بار دیگر به کشورهای منطقه اعلام میکنیم که جمهوری اسلامی علی رغم اقتدار
روزافزون خود، هیچگاه درصدد توسعه و کشورگشائی نبوده ایم و همواره در صدد آنیم که
با کشورهای اسلامی منطقه در صلح و آرامش روابط دوستانه داشته باشیم.
16/1/65
آیت الله العظمی منتظری:
* کارهای مردم باید بشکل انقلابی و ضربتی در خود استانها انجام شود.
* حمایت از مستضعفین باید از سمینار و صحبت به عمل برسد.
* راه رفع استضعاف دادن پول و غذا نیست. باید از همان راهی که مستکبرین وارد
شده اند، داخل شویم.
* زمینه هائی که باعث استضعاف میشوند باید شناخته و با آنها مبارزه شود.
4/2/65
* حوزه های علمیه باید در تمام ابعاد و رشته ها رشد کنند تا بتوانند جواب
نیازهای دنیا را بدهند.
14/2/65
* نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور در تماسهای خارجی به ضوابط
دینی و ارزشهای اسلامی پایبند باشند، اگر چه خوش آیند دیپلماتها نباشد.
* اگر ملتهای فقیر و مستضعف را بیدار و متوجه شخصیت از دست رفته شان کنیم به
یقین در برابر جنایات ابرقدرتها خواهند ایستاد.
آیت الله العظمی منتظری:
* امروز باید طلاب حوزه ها به آنچه در دنیا میگذرد و از سیاستهای شرق و غرب و
نهضتهای اسلامی که با استعمارگران مبارزه میکنند اطلاعات کافی داشته باشند.
چه کسی است اکنون نداند که عراق به ایران تجاوز کرده و ایران پاسخ تجاوز را میگوید.
بلندگوهای استعمار نیز کم و بیش به این حقیقت اقرار کرده اند. بدون شک پاسخ به
تجاوز تا سرکوبی متجاوز باید ادامه داشته باشد و این عذر در هیچ منطق انسانی
پذیرفته نیست که متجاوز بگوید من اکنون در خانه خودم هستم. باید از او در هر کجا
باشد قصاص گرفت خداوند میفرماید: «ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب» ای
خردمندان! در قصاص برای شما حیات و زندگی است. حیات این جامعه و موجودیت آن بستگی
به این جنگ و پیروزی دارد. تاریخ نشان داده است که ملتهای مقاوم میمانند و ملتهای
ضعیف که تسلیم دشمن شده اند محو و نابود شده و در ملتهای قویتر ذوب گشته اند.
* تنکابن- خواهر، ف، ح، ام.
1- تارک الصلاة اگر منکر وجوب نماز نباشد نجس نیست ولی مسلمانی
او در آخرت سودی برایش ندارد و تارک الصلوة در آنجا کافر شمرده میشود.
2- شما حجاب کامل را در هر جا که نامحرمی هست رعایت کنید. پدر
و مادر حق ندارند در مقابل حکم خدا مخالفت کنند اطاعت آنها در این گونه موارد نه
تنها واجب نیست بلکه حرام است.
* اصفهان-
برادر، محمدعلی نیک فخر.
خواندن سوره جمعه در نماز جمعه واجب نیست بلکه مستحب است و خواندن هر سورۀ
دیگر کفایت میکند.
* اقلید فارس- برادر، ر- س.
خیر آن مسأله که در شماره 46 آمده است اختصاص به همسر شهید ندارد و هر زن بر
پدر شوهر خود محرم است و محرمیّت او باطلاق یا وفات شوهر از بین نمیرود، هر چند
پس از او با دیگری ازدواج کند، باز هم با پدر شوهر سابقش محرم است.
* لار- برادر م. ع:
همسر خود را طلاق ندهید و بر او واجب نیست به خانۀ پدر شما بیاید اگر حقوق شما را رعایت کند کافی است. سعی کنید
میان آنان اصلاح شود.
* جبهه جنوب- برادر، ح- ش- ا- ح.
1- تصرف در اموال مردم، بدون رضایت آنها جایز نیست چه در مناطق
جنگی، چه در جای دیگر، مگر اینکه از آن اعراض کرده باشند که بدانید دیگر آن را نمیخواهند.
2- اگر بافرد مناسب و متدینی ازدواج کنید نه تنها شما را از
خدمت به پدر و مادر پیرتان باز نمیدارد بلکه کمک خواهد کرد.
* مشهد- برادر،
حسن اجاره دار
1- مراعات آداب مستحبه نماز در تحصیل حضور قلب مؤثر است.
2- آن قطره آب که مشاهده مینمائید غسل ندارد.
3- اگر طبق مقررات دولت فروش ماشین مجاز است میتوانید آن را
بهر قیمتی که خواستید بفروشید و سود آن حلال است.
4- اگر عین پول را برای ازدواج یا خریدن خانه یا لوازم زندگی
نگه بدارید و سال درآمد شما برسد خمس بر آن واجب میشود ولی در صورت نیاز و عدم
تمکن از خریدن لوازم زندگی و خانه با فرض پرداخت خمس میتوانید از هم اکنون با
درآمد خود در عرض سال لوازم زندگی آینده و مصالح خانه را بدون احتساب خمس بخرید.
* جبهه مهران-
برادر، یعقوب احمدی
1- ازدواج به تحصیل لطمه ای نمیزند، بلکه ترک ازدواج به دنیا
و دین شما لطمه میزند.
2- ازدواج دختر باکره باید با رضایت پدرش باشد.
* فارس- م-
محمودی
هیچ ضرورتی ندارد که تا آخر عمر با پدر و مادر زندگی کنید و در مورد ازدواج
اگر برای خود ضروری میدانید اقدام نمائید.
* اصفهان- برادر، رسول- م- خ.
پسر و دختری که از یک مادر و دو پدرند برادر و خواهرند و نمیتوانند با یکدیگر
ازدواج کنند.
* قائمشهر- خواهر، ا- ف.
آدرسی بدهید که بدون خطر به دست شما برسد و سؤال آخر را توضیح دهید که نگرانی
شما چه دلیلی دارد.
* تهران- برادر، ص- م- ز.
1- پدر در حال حیات در مال خود هر تصرفی میتواند بکند و اگر
به یکی از فرزندان چیزی یا همه اموال را بخشید دیگران حق اعتراض ندارند.
2- البته بهانه ای که مادر دختر آورده که سن شما زیاد است عرفا
مورد قبول است امّا شرعاً اثری ندارد ولی ازدواج که با اکراه نمیشود گر چه رضایت
مادر شرط نیست.
* دزفول- برادر،
ح- م- ق.
در دوستی و علا قه به دیگران افراط نکنید و همچنین در دشمنی شخصی نیز افراط
نداشته باشید، امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «احبب حبیبک هونا ماعسی ان یکون بغیضک
یوما ما وابغض بغیضک هونا ماعسی ان یکون حبیبک یوماما» در دوستی با دوستت میانه رو
و معتدل باش، مبادا روزی با تو دشمن شود (و اسرار تو را فاش کند یا به رخت بکشد) و
در دشمنی با دشمنت نیز میانه رو و معتدل باش مبادا روزی دوستت بشود (و از او به
دلیل دشمنیهایت خجالت بکشی) خلاصه در هر جهت باید جانب اعتدال و میانه روی را نگه
داشت، افراط و تندروی پی آمدهای بدی دارد.
* اهواز- برادر، اصغر- ب- الف.
شما اقدام کنید و با ملاطفت سعی در قانع نمودن پدرش داشته باشید ولی در صورت
اصرار او بهتر است از این مورد صرف نظر نمائید.
* بروجن- برادر غلامرضا حیدری.
واقعیت و حقیقت و وجود یکی است. آن چه وجود دارد واقعیت دارد. و چنین نیست که
هر حقیقتی را باید با چشم دید. شما فکر یک انسان را نمیتوانید با چشم و یا هر
وسیله ای دیگر ببینید در حالی که قطعاً فکر او وجود دارد و آثار زیادی از آن
مشاهده میشود. حقایق جهان طبیعت که دیده نمیشوند بسیار است. نیروی الکتریسیته را
نمیتوان دید ولی قابل انکار نیست. تازه جهان طبیعت ذره ای بیمقدار از همه حقیقت
و واقعیت است. طبیعت محدود است و واقعیت نامحدود. برای اطلاع کافی بر آراء مختلف
در این زمینه کتاب «روش رئالیسم» جلد او را مطالعه کنید.
* قم- خواهر، ز- م- ح.
در کنار مادر بمانید. و از آن غیبت توبه کنید کافی است. سؤال سوم را مکرر در
مجله پاسخ گفته ایم.
* اصفهان- برادر، ح- ع- ی.
1- بفتوای حضرت امام تسبیحات اربعه در نماز یک بار واجب و دو
بار دیگر مستحب است.
2- برای یاد گرفتن مکالمه عربی میتوانید در کلاسهای مخصوص
مکالمه حاضر شوید.
3- آنچه از اموال پدر را مصرف میکنید اگر نمیدانید خمس به
عین آن متعلق شده اشکال ندارد و اگر میدانید خمس به آن متعلق شده نمیتوانید مصرف
کنید.
* طبس- برادر،
رضا جوشنی.
سیزدهم ماه صفر مانند هر ماه دیگر است و نحوست سیزده یک خرافه است.
* کنگاور- برادر، ت- و- ب- هـ.
* قم- برادر، م. ی.
* لار- برادر. آر. آر. 555.
توبه کنید و گذشته را با اعمال صالحه جبران نمائید امید است خداوند شما را
مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهد. بیش از توبه چیزی بر شما نیست ولی این را بدانید
که توبه واقعی خود یک کار سنگین است.
* بوشهر- برادر، ی- ن- 25.
1- اگر کاملاً نمایان است چیزی بر شما نیست.
2- با مادرتان خوش رفتاری کنید و با احترام و تواضع سخن بگوئید
وگرنه در دنیا و آخرت نتائج سوئی خواهد داشت.
* اصفهان. برادر
اصغر اکبری.
درخواست خود را از سپاه پاسداران بخواهید.
* تبریز- برادر، ع. ح. ب.
با وجود آن امکانات تیمم جایز نیست. و آبی که مورد استفاده شما است اشکالی
ندارد. و اگر آب ضرر داشت هر چند به دلیل سرما و نبودن وسائل تیمم کنید. در مورد
آخرین سؤال غسل بر زن واجب نیست.
* یزد- برادر، ع- ی.
1- قبل از خواندن عقد شرعی نامزد با سایر زنهای نامحرم فرقی
ندارد.
2- آب مطلقی که بوی آن تغییر کرده اگر به سبب برخورد با نجاست
نباشد پاک است و استفاده از آن برای تطهیر و غسل و وضو اشکال ندارد.
* اهواز- برادر-
م، ن، خ.
جایز نیست به زنی که شوهر دارد اظهار علاقه کنید و همچنین برای او جایز نیست
که به شما اظهار علاقه کند این گناهی بزرگ و خیانت است. از خدا بترسید و از این
مورد بطور کلی صرف نظر کنید.
* لاهیجان- خواهر، م. ص.
وضع شما را کاملاً درک میکنیم. آن چه شما احساس میکنید یک امر طبیعی است ولی
شما بیجهت اصرار دارید که با طبیعت دست و پنجه نرم کنید و این غیر ممکن است.
ازدواج تنها راه حل صحیح و طبیعی این مشکل است.
* برادر رستم زابلی نژاد زاده.
ما پزشک نداریم ولی ظاهراً بیماری شما قابل علاج است به پزشک متخصص بیماریهای
مقاربتی مراجعه کنید.
* چاه بهار- برادر، ر. ی.
آن برادران اشتباه بزرگی مرتکب شده اند در اسلام حتی به کافر مشرکی که با ما
میجنگد اگر اسیر شود غذا میدهند. تا چه رسد به غیر مسلمانی که در ذمّه اسلام
باشد. او از همه حقوق اجتماعی یک شهروند برخوردار است.
* مشهد- برادر، ح. ب.
آری! انسان میتواند با خواهر همسر پدرش اگر خاله او نباشد ازدواج کند.
* تهران- برادر، ی. خ. س.
آن چه شنیده و خوانده اید در رابطه با آن مطلب صحیح نیست شما سالمید و هیچ جای
نگرانی نیست.
* هریس- برادر، م. م.
نذر زن بدون اذن شوهر حتی در مال خودش منعقد نیست و لازم نیست به آن عمل شود
تا چه رسد به نذر او در مال شوهر.
* برادر، ن.
1- هر گناهی کرده باشید اگر توبه جدی کنید امید بخشش هست.
2- ازدواج کنید و اگر مایل بودید از پدر و مادر جدا شوید هیچ
اشکالی ندارد ولی از رسیدگی به امور آنها لحظه ای غفلت نکنید.
* گرگان- الف.
ع. * سبزوار- احمد. 1.
به نظر ما بهتر است به نصیحت پدر و مادر گوش فرا دهید و برای ازدواج در همان
موردی که خود نیز مناسب میدانید هر چه زودتر اقدام نمائید.
* رفسنجان- برادر، م. ک.
به نظر ما همسری به خوبی همسر شما بسیار نادر و مردی به بیوجدانی و ناسپاسی
شما نیز بسیار کم است حتماً بدانید اگر چنین زن مؤمن و باوفائی را آزرده کنید
خوشبختی نخواهید دید.
* بابلسر- برادر، ر. ج. ک. س.
با همان فرد مورد نظر ازدواج کنید و نگران نباشید.
* برادر علی مرادی.
ظاهراً استخاره شما بیمورد بوده نگران نباشید.
* باختران- برادر 999. چچچ سوم ریاضی فیزیک.
از اطلاعات شما متشکریم. ما نامه شما را به مسئولین مربوطه ارجاع خواهیم کرد.
* برادر علی رضا. ک.
وسواس یک بیماری روانی است و باید برای معالجه آن به پزشک روان شناس مراجعه
نمائید.
* ارومیه- برادر میرتقی. م.
نوشته اید همسرم از هر جهت خوب است ولی در راهپیمائیها و امثال آن شرکت نمیکند
آیا میتوانم او را در این مسائل در فشار قرار دهم و اجبار کنم. پاسخ این است که:
خیر! نمیتوانید او را اجبار کنید و او مانند هر کس دیگر در مسائل سیاسی آزاد است.
* اصفهان- برادر علی حکیمیان.
1- حضرت امام دام ظله در تحریر الوسیله ج 2 ص 630 میفرمایند
«احوط آن است که آن چه را نگاه کردن به آن جایز نیست مانند بدن زن نامحرم و موی او
و… در تلویزیون و مانند آن نیز نگاه نکنند» و این احتیاط واجب است. بنابراین
نباید به فیلمهائی که زن نامحرم بدون حجاب در آن نقش بازی میکند نگاه کرد. ولی از
آنجائی که نگاه کردن به زنان کفار بدون شهوت و خوف ابتلا به گناه جایز است البته
با ملاحظه این احتیاط که خصوص مواضعی را نگاه کند که معمولاً آنها نمیپوشانند
(تحریرالوسیله ج 2 ص 244) بنابراین
فیلمهائی که بازیگران آن مسلمان نیستند اگر وضع زنها شهوت انگیز نباشد و از روی
شهوت نگاه نکند اشکالی از نظر نگاه به نامحرم ندارد.
2- سرود و آهنگی را که میدانید مانند ترانه های سابق است یعنی
مناسب مجالس لهو و عیاشی است نباید گوش کنید و اگر نمیدانید اشکال ندارد.
3- نقاشی جانداران مکروه است و حرام نیست گرچه احتیاط مستحب
ترک آن است ولی مجسمه سازی از جانداران جایز نیست. (تحریرالوسیله ج 1 ص 496).
4- سرگرمیهائی که بدون برد و باخت بازی میشود اگر از آلات
قمار نباشد یعنی در اصل برای قماربازی و برد و باخت وضع نشده اشکال ندارد ولی اگر
برای برد و باخت وضع شده مانند شطرنج هرچند اکنون بدون برد و باخت بازی کنند جایز
نیست. (پاسدار اسلام شماره 5 بخش استفتاءات).
* اندیمشک-
برادر داریوش- 930:
در رابطه با همه آن مسائل توبۀ جدی و واقعی کافی است. خود را به دادگاه معرفی
نکنید ازدواج شما با دختر مورد سؤال جایز نیست.
* مراغه- خواهر 1. هـ:
به دادگاه مدنی شکایت کنید.
* کاشان- برادر س. ح. 37:
با اینکه در رساله صریحاً آمده است که آن ازدواج حرام و باطل است چگونه بر سر
دو راهی مانده اید؟! باید فوراً و به هر وسیله است از او جدا شوید.
* قم- خواهر فاطمه:
توبه کنید و به لطف خدا امیدوار باشید. از آن افکار شیطانی جداً بپرهیزید. هر
چه زودتر ازدواج کنید. پاسخ مفصل نامۀ شما نیاز به آدرس دارد.
* سوادکوه- خواهر ص. ا:
نه نامه بدهید و نه صحبت کنید بلکه از پدر و مادر خود بخواهید پاسخ او را
آنگونه که شما فکر میکنید بگویند.
* قزوین- برادر، ت. ج. ی:
با برادر محسن رفیق دوست وزیر محترم سپاه تماس بگیرید.
* باختران- خواهر، س. ی. ل. ج. ف. ی:
نامه شما سخت ما را متأثر ساخت. رفتار شما کاملاً صحیح و اسلامی است. ولی اگر
همسرتان با ما مکاتبه کند برای ایشان صحبتهائی داریم.
* سنندج- برادر، هادی 110:
تمام مواردی که ذکر کرده اید جایز است.
* برادر ج. ن. ک:
اگر ممکن است از او رضایت بخواهید هر چند غیر مستقیم، و اگر ممکن نیست،
استغفار کنید.
* باختران- برادر ع. ج:
شما هم مانند دیگران از خانواده و فامیل و دوستان نزدیک برای تشخیص مورد و
خواستگاری کمک بخواهید.
* جبهۀ سوسنگرد- برادر، ص. م. د:
همسر آن شخص بر او حرام نیست.
* اصفهان- برادر، ع. ل:
ظاهراً شما اشتباه میکنید و آن مرض را ندارید در عین حال هر چه زودتر به پزشک
مراجعه نمائیدو این یک تکلیف شرعی است و تأخیر جایز نیست.
* مشهد- برادر، ح. ر. ب:
به پزشک روانشناس مراجعه کنید.
* فومن- برادر احمدرضا. ن. ج. ی:
آن تبلیغات بیاساس است نگران نباشید.
* زنجان- برادر، ی. ی. ی 43:
به پزشک بیماریهای مقاربتی مراجعه کنید.
* شهر خ- خواهر، م. ی:
به هیچ وجه تسلیم ازدواج تحمیلی نشوید و اگر اصرار شد به دادگاه شکایت کنید.
اگر آدرس بدهید توضیح بیشتری داده خواهد شد.
* آغاجاری- برادر، ح. س:
اگر او با رضایت خاطر ایشان را طلاق بدهد میتوانید پس از عده با او ازدواج
کنید.
* مشهد- برادر، ع. ر. ج. م:
خود را به دادگاه معرفی نکنید ولی با او به هیچ وجه نمیتوانید ازدواج کنید و
هیچ راه حلی ندارد.
* مهران- برادر، ک. م. آ:
چنین عهدی نکنید که خلاف شرع است. با دیگری ازدواج کنید ناراحتی شما برطرف
خواهد شد.
* عین خوش- برادر، الف. ق. ع. م:
بدون شک گفته دکتر صحیح است چنین چیزی اتفاق نیافتاده نگران نباشید و آن
بیچاره را متهم نکنید. برادرتان حق دخالت ندارد.
* ورامین- برادر محمد. ح. م. ر:
نه برادر! دست به آن کار نزنید که گناه است و همۀ اعمال صالح خود را باطل میکنید.
باز هم صبر داشته باشید و از مسئولین انتظامی و قضائی کمک بخواهید.
نکتۀ دیگر در برنامه ریزیهای توسعۀ کشور مطالعات عمیق جغرافیائی در طرحها و
پروژه های مربوط به بخشهای مختلف است که متأسفانه این امر در انتخاب و اجرای
طرحهای عمرانی کمتر رعایت میگردد و نتیجۀ این کار که در حقیقت اجرای طرحها بدون
مطالعۀ جغرافیائی صورت میگیرد این است که پس از گذشت مدتی، یا طرح عقیم میماند و
یا اینکه باعث آثار سوئی در محیط جغرافیائی خود میشود. این نکته از این جهت مورد
تأکید میباشد که اصولاً بین عوامل محیط زندگی و انسان و فعالیّتهایش و ابزار و
تکنیک بکار رفته در محیط، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و بر اساس نظم عمومی حاکم بر
خلقت جهان اصولاً عوامل موجود در محیطهای جغرافیائی اعمّ از جاندار و بیجان دارای
ارتباط منظومه ای بوده که هر گونه اقدامی در محیط باعث تأثیر گذاشتن روی نظم حاکم بر
آن خواهد گردید، و لذا باید تغییراتی محیطی با مطالعۀ دقیق انجام پذیرفته تا باعث
بهم خوردن نظام موجود آن و بروز اثرات سوء نگردد. البته اگر چه انجام مطالعات عمیق
قبل از هر گونه تغییری در محیط جهت حفظ نظام محیطها و طبعاً بقای زیستگاهی مطبوع و
مطلوب برای نسل انسان و حفظ تعادل در مکان ها امری بسیار ضروری است ولی بدلیل
اینکه این ملاحظات در برنامه های توسعۀ کشورها و مطالعات اولیۀ طرحهای عمرانی و
توسعۀ مکانهای زیست انسانی کمتر راه داشته و گسترش تکنولوژی در سطح کرۀ زمین از
سیاستها و زورمداریها و خودخواهیهای جناحهای قدرت شیطانی در جهان کنونی متأثر میباشد
و ساختار تکنولوژی مرسوم و جذابیّت کاذب آن برای بشریّت فرصت اندیشیدن به عواقب
آنرا بوجود نیاورده است شاید توجّه به آن در شرایط کنونی جهان چندان مقبول نیافتد،
لکن به منظور اجرای درست طرحها با کمترین مسئله و بیشترین بازده و پیشگیری از
اثرات منفی بعدی آنها لازم است مطالعات جغرافیائی قبل از اجرای آن انجام پذیرد.
در کشور ما و بخصوص در دستگاههای برنامه ریزی به اهمیت این مسئله واقف نبوده و
بارها شاهد نابسامانیهای ناشی از اجرای طرحها بوده ایم. البته ذکر این نکته ضرورت
دارد که دانشگاههای کشور نیز نتوانسته اند متخصصین صاحب نظری را در جغرافیا تربیت
نمایند تا بتوانند در امر برنامه ریزی، دستگاهها را یاری داده و بستر مطلوبی را در
پیش روی برنامه ریزان کشور قرار دهند. آلودگیهای محیطی- ایجاد عدم تعادلهای مکانی-
مشکلات ناشی از مهاجرتهای بیرویه- نابسامانیهای ناشی از پروژه ها و طرحهای صنعتی-
مشکلات موجود در مسیرهای ارتباطی کشور ناشی از انتخاب مسیر- مشکلات عدیدۀ شهری
نظیر ترافیک- خیابان کشی- فاضلاب- حاشیه نشینی- سروصدا و غیره و مسائل متعدّد دیگر
به مقدار زیادی از نبود مطالعات جغرافیائی، در انتخاب درست سکونتگاههای انسانی
(شهرها) و توسعۀ آنها- مراکز صنعتی و خدماتی- توسعۀ راهها و ارتباطات- انتخاب نوع
طرحهای عمرانی و محل اجرای آنها ناشی میشود که امید است مراکز دانشگاهی کشور در
تربیت متخصّصین متعهّد جغرافیا و دستگاههای برنامه ریز کشور درکاربرد مطالعات و
دانش جغرافیائی در برنامه های توسعۀ کشور اقدام نمایند.
نکته ای که در اینجا ضرورت دارد به آن اشاره گردد این است که اولویت بندی و
ترتّب در واژه های اصطلاح متداول «برنامه ریزیهای توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و
فرهنگی کشور» نیز بهتر است تغییر نماید چرا که این ترتّب نیز بدون حساب نبوده و
تأثیر آنرا نیز بر تمام ارزش گذاریهای توسعه در دستگاهها و قضاوتهای اجتماعی القاء
شده از گذشته در جامعه و در اذهان مسئولین و مردم شاهد هستیم و طبیعی است که این
ترتّب در گذشته با توجّه به شرایط خاص آن انتخاب گردیده که بحث پیرامون آن در این
مقاله نمیگنجد و لذا در شرایط انقلاب اسلامی و اهمیت و نقشی که مسائل فرهنگی و
فکری در جامعه دارد تغییر ترتّب اصطلاح مزبور به برنامه ریزیهای توسعۀ فرهنگی-
اجتماعی و اقتصادی کشور» امری ضروری به نظر میرسد.
مقایسه بین ژاپن و ایران
حال در قسمت پایانی بحث مربوط به برنامه ریزی گرچه شاید چندان ارتباطی با
موضوع بحث که شناخت ریشههای گره ها میباشد ندارد، لکن ذکر آنرا لازم میداند تا
شاید باعث برانگیختن احساس و اراده ها برای بهره برداری از عوامل مثبت و بالقوّه و
منابع خدادادی جهت طی طریق توسعه در کشور و همّت عمومی بویژه از ناحیۀ مسئولین
اجرائی بگردد. و آن مقایسه ای است بین شرایط ژاپن با کشور ما که شاید از بعضی جهات
موضوعیّت نداشته باشد. همه میدانیم که ژاپن کشوری است با این شرایط:
1- از نظر وسعت تقریباً ایران و برابر با استان خراسان.
2- از نظر جمعیّت تقریباً 3 برابر جمعیّت ایران.
3- از نظر موقعیت در انزوای جغرافیائی و با فاصله زیاد از
منابع اولیه صنعتی و دوری بازار فروش مصنوعات در جهان (خرید مواد اولیه معدنی از
خلیج فارس و تبدیل به کالای صنعتی و فروش به کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس).
4- روبرو بودن با حوادث طبیعی نظیر آتشفشان و زلزله.
5- اشغال بخش وسیعی از کشور توسط کوهستانها.
6- مسائل متعدّد ناشی از جنگ جهانی دوم و تقریباً تخریب و
توقّف فعالیتهای اقتصادی.
7- کمبود شدید فضای جغرافیائی برای جمعیّت زیاد موجود و گسترش
واحدهای صنعتی و تولیدی و غیره.
8- نداشتن هوش برتر ژاپنی نسبت به ایرانی و حتّی در مواردی عقب
تر از ایرانی.
9- نداشتن ریشۀ تاریخی طولانی.
10-
نداشتن پشتوانه فرهنگی و فکری قوی و ریشه دار.
11-
وجود افکار و مذاهب خرافاتی توأم با بت پرستی.
12-
کمبود شدید منابع معدنی فلزی و سوختی.
13-
از نظر جغرافیای سیاسی مجاورت با دو قطب کمونیسم
جهان معاصر با توجّه به نظام سیاسی سرمایهداری در ژاپن.
در عوض کشور ایران با شرایط:
1- وسعت و فضای جغرافیائی وسیع.
2- جمعیّت کم.
3- موقعیّت بسیار مساعد جغرافیائی در جهان.
4- منابع خدادادی فراوان اعّم از زمین و خاک و مواد فلزی و
سوختی.
5- تنّوع محیطهای جغرافیائی و اقلیمی.
6- سابقۀ علمی و فرهنگی و تاریخی ریشه دار.
7- مکتب اعتقادی انسان ساز اسلام و تشیّع.
8- مردمی مسلمان و ایثارگر، و زمینه های قوّت دیگر، که
متأسفانه شاهد چه تفاوت عظیمی بین این دو واحد سیاسی در جهان هستیم و این در مورد
کلیه کشورهای مسلمان نیز صدق میکند. البته شرایط کنونی ژاپن و کشورهای مسلمان
معلول عوامل متعدّدی است که بجای خود بحث جداگانه ای را طلب میکند و پایه ژاپن
امروز در نیمه دوّم قرن نوزدهم و تقریباً هم زمان با اصلاحاتی که رجل سیاسی وقت در
کشور ما یعنی امیرکبیر برای پایه ریزی زمینه های رشد و توسعۀ کشور ما انجام میداد
گذاشته شد که متأسفانه سردمداران استعمار زمانه و حکام خود فروخته و نالایق آنروز
زمینۀ چنین توسعه ای را به کشور ما ندادند و مسلمانان در اثر دسیسه های استعمار و
ایادی داخلی و وابستۀ به استعمار هر روز در بدبختی و عقب افتادگی باقی ماندند و
اصولاً مجالی برای تفکّر و زمینه سازی رشد و توسعه را نیافتند. امّا امروزه که این
کشور و امّت اسلامی آن مورد لطف و عنایات خداوند متعال قرار داشته و امکانات
بالقوّه و خدادادی فراوان در اختیار دارد و استقلال سیاسی و زمینۀ پایه ریزی توسعه
و رشد کشور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فراهم شده و از همه مهم تر کشور از رهبری،
بزرگوار و با تدبیر و خردمند و شجاع و حامی دولت و دستگاههای اجرائی برخوردار بوده
و امّت مسلمان و ایثارگر در همه جا و همه حال پشتیبان دولت و مجلس میباشند برماست
که با سازماندهی مطلوب و تجهیز دستگاههای اجرائی و رها کرد نشان از قید و بندهای
بیجا و بیمورد و نیز بها دادن به بخش آموزش و تحقیقات علمی کشور و تسریع در تدوین
و تنظیم برنامه های درست توسعه و دمیدن روح حرکت برنامه ای در دستگاههای اجرائی
کشور و با استفاده از این فرصتهای طلائی استقلال سیاسی که خداوند عنایت فرموده
طریق توسعۀ کشور را سریعتر طی نموده و فرصتها و امکانات و زمینه های بالقوه ای که
به مراتب از ژاپن بیشتر است را بکار گیریم و بنیان محکمی را بوجود آورده که نه
تنها در مقابل هرگونه توطئه سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی استکبار جهانی لطمه
ای نخورد بلکه به توفیق الهی زمینه ای برای برخورد قوی با جناحهای قدرت شیطانی در
جهت نجات مسلمانان و محرومین جهان از زیر سیطرۀ ظالمانه آنان بوجود آید.
بودجه ریزی:
در این مقاله از بحث پیرامون چگونگی بودجه ریزی و توضیح و تشریح آن خودداری
بعمل آمده و صرفاً به آن جنبه هایی از بودجه ریزی که با موضوع بحث ما تناسب دارد
اشاره میگردد. بودجه در حقیقت برنامۀ یکساله دستگاههای اجرائی است که برای آنها
اعتبارات لازم پیش بینی میگردد، از آنجائیکه به نظر میرسد فرهنگ برنامه ریزی
کمتر در دستگاهها جا افتاده است لذا کمتر از برنامۀ یکساله صحبت به میان میآید و
حتّی در لفظ نیز به بودجه اکتفا میگردد و این تصور پیش میآید که دستگاهها به امر
بودجه ریزی بیش از برنامه ریزی بها میدهند. یکی از نقائص نظام بودجه در کشور وجود
مواّد هزینه میباشد که بعنوان مشکلی بر سر راه عملکرد دستگاههای اجرائی و بروز
مشکلات و موانع تظاهر مینماید که بجای قائل شدن بیست ماده در مواد هزینه که با
مجموعۀ نظام اجرائی بارث رسیده از گذشته سنخیت دارد میتوان آنرا خلاصه تر نموده و
دست مسئولین متدین دستگاهها را در عملیّات اجرائی و رفع مشکلات متعدد باز گذاشت.
اشکال دیگر این نظام بودجه ریزی این است که اصولاً بودجه را بدو دسته جاری و
عمرانی تقسیم کرده و عملکرد دستگاهها را با این دید در قالب آنها جای میدهد. در
صورتیکه لازم است تقسیم بندی مزبور به سه دسته تبدیل شود: بودجه جاری- بودجه
سرمایه گذاری عمرانی- بودجه سرمایه گذاری تربیت نیروی انسانی، زیرا بودجۀ جاری
اصولاً به هزینه های جاری دستگاهها شامل حقوق و مزایا و کمکها و دستمزد- اجاره-
خدمات قراردادی- سوخت و برق و آب و سایر هزینه های اداری اطلاق میگردد و بودجۀ
عمرانی به فعالیّتهای عمرانی نظیر جاده سازی- ایجاد تأسیسات صنعتی و خدماتی-
ساختمان سازی- طرحهای کشاورزی و غیره اطلاق میگردد و هزینه های مربوط به تربیت
نیروی انسانی و مسائل علمی و تحقیقاتی کشور مانند هزینه های مربوط به آموزش
دانشجویان در دانشگاهها- و آموزشهای موردی در وزارتخانه ها و نیز آموزش فرزندان
کشور در مدارس و آموزشگاههای کشور که در حقیقت نوعی سرمایه گذاری برای تربیت و رشد
نیروی انسانی کشور میباشد در قالب بودجه های جاری بحساب میآید. و از آنجائی که
بدلایل مختلف از تورم دستگاههای اجرائی بایستی کم شده و سطح هزینه های جاری
دستگاهها بخصوص در شرایط کنونی کشور تقلیل داده شود که در یک سازماندهی نوین نظام
اجرائی کشور خودبخود بسیاری از هزینه های بیمورد حذف خواهد شد ولی این تفکّر
منطقی و مطلوب در خصوص کاهش سطح هزینه های جاری نسبت به هزینه های عمرانی در کشور،
تأثیر منفی و سوء خود را بر کاهش اعتبارات مربوط به تربیت نسل آینده و نیروی
انسانی که خود نوع سرمایه گذاری ثابت میباشد میگذارد و در حقیقت در اثر تصوّر
بدبینانه از هزینه های جاری که امری منطقی نیز میباشد امر مهمّ پرورش و رشد نسل
آینده کشور و تربیت نیروی انسانی مورد نیاز و تحقیقات علمی تحت الشعاع قرار گرفته
و ضربه میخورد؛ لذا ضروری است که در تقسیم بندی بودجه این بخش از هزینه ها مستقلاً
در نظر گرفته شده و از بودجه های جاری تفکیک گردد تا با توجّه به مشکلات عدیدۀ
مربوط به بخش آموزش کشور و کمبود شدید نیروی انسانی متخصص و محقّق در همۀ زمینه ها
بیش از بیش به مسائل مربوط به آن افزوده نگردد.
مشکلات توزیع منطقه ای
نکته قابل توجّه دیگر در نظام بودجه مسئله توزیع منطقه ای آن در کشور میباشد
که در گذشته متأسفانه بدلیل توزیع غیر عادلانۀ بودجه، عدم تعادل در توسعه استانها
و مناطق مختلف کشور را شاهد بوده و هستیم. بودجه بدون تبعیت از یک ضوابط مشخص و
مبتنی بر تعادل زائی و رعایت جنبه های عدالت در کشور توزیع میگردید. بعضی استانها
بر بعضی دیگر ترجیح داده میشدند و بیشتر ناهماهنگی توسعه در استانهای کشور معلول
توزیع ناعادلانۀ بودجه میباشد. بعضی استانها محرومند و بعضی غیر محروم (البته نقش
شرایط طبیعی را نمیتوان نادیده گرفت) ولی آنچه که مسلّم است در نظام جمهوری
اسلامی باید بودجه در جهت رعایت جنبههای عدالت و بر اساس ضوابط مشخص و معینی بین
استانها توزیع گردد و به استانهای محروم نیز که در گذشته به آنها بها داده نشده
است اولویت خاصی داده شود. البته این اولویت بودجه باید در جهت توسعه ای باشد که
متناسب با شرایط و ساختار نظام فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی خاص مناطق آن باشد تا
تأثیر منفی از خود بجا نگذارد و بایستی در قالب برنامه های توسعۀ استان این
ملاحظات و ظرافتها در نظر گرفته شود. بعنوان مثال بعضی از دستگاهها از روی دلسوزی
و به اعتبار محرومیت فرضاً مناطق عشایری سعی در اشباع آنها از تراکتور و اتومبیل
دارند ولی در عمل مشاهده میشود که ورود این ابزار و تکنولوژی تقریباً مساوی است
با از هم پاشیده شدن اقتصاد عشایری و نابودی یکی از زمینه های تولید خودکفا در
کشور و ادامۀ وابستگی به خارج، از این روی، اگر چه عرضه خدمات به مناطق محروم باید
سخت مورد توجّه باشد لکن باید ملاحظات لازم صورت پذیرد تا آثار و عواقب نامساعدی
از خود بجا نگذارد و این امر خودبخود ضرورت مطالعات جغرافیائی در توسعۀ مطلوب و
همگون مناطق مختلف کشور را روشن مینماید.
خوشبختانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستگاههای دولتی و نهادهای انقلابی
توجّه خاصی به استانها و مناطق محروم کشور داشته اند ولی بطور کلّی توزیع بودجه
عمرانی و خدماتی مبتنی بر ضوابط مشخص باید صورت پذیرد که در این جهت طرح مقدماتی
ذیل نیز ارائه میگردد اگر چه احتیاج به بررسی عمیق تری دارد.
نسبت درصد سهم هر استان در بودجۀ کلّ کشور اعمّ از طرحهای ملّی و یا خاصّ
ناحیه ای را میتوان با در نظر گرفتن عوامل مختلف نظیر شهرستانهای هر استان- مجموع
طول راهها تا مراکز دهستانها- تعداد بخشها- مجموع روستاها- میزان وسعت- میزان
جمعیّت و به نسبت عکس تعداد واحدهای آموزشی- بهداشتی و درمانی- طول راههای آسفالته
و غیره مشخص نمود.
سهم هر استان
(درصد تعداد شهرستانها+ درصد تعداد بخشها+ درصد طول راهها تا مراکز دهستان+
درصد روستاها+ درصد وسعت+ درصد جمعیّت و غیره) نسبت به کل کشور.
(درصد واحدهای آموزشی+ درصد واحدهای بهداشتی و درمانی+ درصد راههای
اسفالته+…) نسبت به کل کشور.
در هر استان نیز بهمین روش سهم هر شهرستان را میتوان مشخص نمود.
ذکر این نکته لازم است که بعضی از طرحهای ملّی که از جهت علّت وجودی- وضعیت
مکانی دارای شرایط خاصی میباشند باید مستثنی شوند، و نیز درصدی از بودجۀ کلّ کشور
به منظور اولویت مناطق محروم و مناطقی که شرایط خاصّ و یا بحرانی (نظیر حوادث
طبیعی- مهاجرتهای ناخواسته و غیره) را دارند جهت توزیع عادلانه بین آنها باید همه
ساله را در اختیار هیئت دولت قرار داشته باشد.
* وجود قوانین دست و پاگیر و بعضی افراد بیتعهّد و عناصر
نفوذی در ادارات که هدف آنان ناراضی تراشی است، ریشه های سرگردانی در کارهای اداری
هستند. آیت الله العظمی منتظری
در جبهه چه میگذرد و بر رزمندگان در عملیات ها چه گذشته است؟ این سئوالی است
که حتی آنانی که فیض شرکت در جبهه و در عملیات و شبهای حمله را پیدا کرده اند نمیتوانند
بدان پاسخ لازم را بدهند. هم از جهت گستردگی و وسعت نزول رحمت و امدادهای الهی و
هم از جهت شمول این رحمت ها و نصرت ها که با توجه به موقعیت زمان و مکان خاص انجام
میگیرد و پس از مدت زمان محدودی وقوع آن تمام میشود و در این موقعیت ها حتی بعضی
ها که در آن مکان مورد شمول این رحمت ها قرار گرفته اند از کم و کیف قضیه چندان
باخبر نیستند (گو اینکه معمولاً به هنگام نزول این امدادها غالب این عزیزان از علت
نزول این رحمت ها مطلع میشوند که این درک نزول الطاف الهی به هنگام وقوع آن خود
یکی از موهبت های خدا به مجاهدان راه حق است).
محدودیت دیگری که نزول امدادهای غیبی و الهی در جبهه دارد که البته همگی این
محدودیت ها از جهت ضعف و محدودیت برداشت ما انسانهاست، این است که بسیاری از این
وقایع باید در یک روند طولانی و با صرف زمان مناسب تحلیل و بررسی شده و با گذشت
زمان اندک اندک دستاوردهای آنها شناخته شود، چون از فوائد و نتایج فوری این
امدادها که آناً بدست میآیند ثمرات دراز مدت در ظرف زمانی محدود نمیتوانند خود
را نشان بدهند. و در یک دید محدود و برداشت ساده ممکن است که آن فوائد و نتایج آنی
که تنها جزئی از یک کل است به حساب کل و مجموعۀ امداد خدا در یک عملیات گذاشته شود
(و این اصل مطلب است) و از این مقوله بایستی به خاطرات بسیار عظیم و شگرف و وقایع
عجیب و غیر منتظره عملیات پیروز والفجر 8 که در دهۀ مبارکۀ فجر کمر رژیم بعثی را
چون کمر رژیم آمریکایی شاه در بهمن 57 شکست، اشاره نمود که البته این نوشتار شامل
محدودیت های ذکر شده است که علاوه بر آن بایستی ضعف بیان و پرداخت نویسنده حقیر را
هم بر آن اضافه نمود.
حساسیت منطقه عملیاتی و امدادهای الهی در غافلگیری دشمن
ما تا حالا خیال میکرده ایم که معمولاً حین عملیات خداوند بر ما نزول رحمت میفرماید
ولی چنین نیست. کافی است به روزهای قبل از عملیات والفجر 8 برگردیم و مروری کوتاه
و سطحی بر اوضاع منطقه داشته باشیم. در این عملیات آبادان بایستی از سکنه یعنی از
افرادی که به ضرورت کارهای اداری وو… در شهر مانده اند و در زیر آتش شدید و
مستمر دشمن مقاومت کرده اند خالی شود. آبادان این شهر مظلوم و مقاومی که بیش از
هویزه رنج دیده و بر پیکرش زخم فراوان از جنایت های رژیم بعث وارد شده است و
روزانه شاهد مجروح و شهید شدن فرزندان پاک و دلاور خود بوده و هست، استوار و مقاوم
ایستاده است. چون جنگ ما جنگ مردمی است و مردم از کم و کیف همۀ مسائل باخبرند لذا
فقط تخلیه آبادان و روستاهای اطراف آن کافی بود که ستون پنجم و مزدوران داخلی
استکبار جهانی را حساس کند که برای چه آبادان تخلیه میشود؟ از سوی دیگر آبادان یک
جزیره است و در دو سوی آن رودخانه های پر جزر و مد اروند و بهمنشیر قرار دارند و
اروند رودخانه ای وحشی که در هر شبانه روز دوبار جزر و مد پیدا میکند و هر بار
تفاوت فاحشی از جهت طول و عرض و ارتفاع پیدا میکند که گاه بیش از سه متر آب بالا
میآید و محدودۀ نسبتاً زیادی از ساحل را در بر میگیرد بدلیل ارتباط این رودخانه
ها با خلیج فارس و جزر و مد اکثر بیابانها و نخلستانهای آبادان در محدودۀ این
رودخانه ها باتلاقی هستند لذا اگر قرار است که در این منطقه عملیاتی صورت بگیرد
قاعدتاً به کار مهندسی زیادی نیاز خواهد بود. قبلاً برای تنظیم خطّ آتش در جهت
استقرار گردانهای مختلف توپخانه که به زمین سخت نیازمند هستند باید سکوی مخصوص در
باتلاقها ایجاد کرد و سپس برای تدارکات و مهمات رسانی و سایر امور باید این مواضع
توپخانه را به همدیگر متصل کرد و این امر به کار مهندسی عظیمی نیاز دارد که در
باتلاق ها جاده های مختلف زده شود و این امر به حجم زمانی زیاد نیاز دارد لذا باید
ابزار و ادوات خاص جاده سازی و موضع سازی هم برای توپخانه و هم تردّد نیروها به
منطقه وارد شود که خود این امر باید از جادۀ اهواز- آبادان انجام گیرد که از دید
هیچکس مخفی نمیماند و چنانچه با استتار کامل به منطقه رسانده شوند از دید ماهواره
ای دشمن که به گفتۀ خودشان حتی تردد وضعیت نفرات پیاده را معین میکنند مخفی نیست.
از طرف دیگر برای عبور از رودخانۀ اروند باید مقدمات زیادی فراهم شود: نیرو
باید به منطقه آورده شود و در منطقه مستقر شوند، قایقها و وسایل دیگری که جهت حمل
نیرو از آب هستند و مهمات کافی برای یگانها و توپخانه ها و همه و همه باید به
منطقه آورده شوند، قرارگاهها و مقرهای تاکتیکی ساخته شوند و شروع به کار نمایند و
آب و برق و تلفن و موارد دیگر نیز که از ضروریات راه اندازی قرارگاه ها است باید
به منطقه آورده شوند و همۀ اینها به معنای حساس کردن دشمن است، و تنها یک مورد
آنهم نمونۀ بسیار کوچکی کافی است که دشمن را نسبت به منطقه ای که بیش از 4 سال است
در حالت سکون نسبی و غیر عملیاتی بسر برده است حساس کند.
همچنانکه در طول سالهای گذشته مواردی بوده است که کار به روزهای آخر نزدیک میشده
است که دشمن منطقه عملیاتی را نسبتاً کشف میکرده و از رادیوی خود اعلام نموده است
ولی علی رغم همۀ این مسائل، خداوند به یاری بندگان خالص خود شتافت و چشم دشمنان را
کور و ماهواره های آنان را بیاثر وکید ستون پنجم و مزدوران داخلی آنان را خنثی
نمود. در حدی که رزمندگان اسلام وقتی با عنایات الهی از آن همه موانع مین و سیم
خاردار و سنگرهای بتون آرمه ای که ظرف 4 سال محکم و محکم تر شده بود و حتی برای یک
بار هم مورد تعرض واقع نشده بود از رودخانه اروند عبور کردند و به قلب مواضع دشمن
بعثی حمله ور شدند و آنان را پس از مدتی فعالیت در منطقه در حالت خواب یافتند و
حتی دو سه روز پس از عملیات عده ای را که با لباس شخصی بودند از ماشین پیاده کردند
و آنها هنوز نفهمیده بودند که پس از گذشت چند روز چه حادثه ای رخ داده است لذا با
حالت اضطراب و شوکه گفته بودند ما تازه از مرخصی آمده ایم و بچه ها گفته بودند که
بسیار خوب تشریف ببرید ایران چون دیگری فاوی در کار نیست که خدمت کنید!! فعلاً تا
اطلاع ثانوی در مرخصی هستید!!
یا در شب حمله که ابتدا از نیروها جهت خنثی سازی مین ها و جدا کردن معبر از
سیم های حلقوی به آنطرف اروند رفته بودند دو تن از نیروی دشمن را دیده بودند که بر
پشتشان سیم خاردار حمل میکنند تا بر موانع بیفزایند و وقتی بچه ها از آب عبور
کرده و از معبر گذشته بودند و کمین ها و سنگرهای خط مقدم را منهدم کرده و به خط
دشمن زده بودند آنها هنوز مشغول نصب سیم های خاردار بوده اند و ناگهان متوجه شده
اند که پشت سرشان سر و صدای تکبیر و گلوله میآید و یا چند نفر دیگر آنها که برای
گشت در اطراف خط ساحلی خودشان در کنارۀ اروند رفته بودند که کار معمول و همیشگی
آنهاست تا مبادا از طرف نیروهای اسلام رخنه ای در خط دفاعی آنها ایجاد شده باشد،
پس از اینکه سربازان اسلام به خط زده بودند به سنگر آنان رفته و پس از صرف مواد
غذایی موجود در سنگر به انتظار آنان نشسته بودند که وقتی اینها به سنگر بر میگردند
و رزمندگان سلحشور اسلام را در سنگرهای خود میبینند شوکه میشوند و به قهر و غضب
الهی که از دهانۀ تفنگهای این عزیزان بر آنان نازل میشده گرفتار میشوند.
بهر حال در این بعد یعنی الطاف الهی بیپایان خدا در غافلگیری صد در صد دشمن
مطلب فراوان است که به برخی مطالب دیگر بطور اجمال اشاره میکنیم:
هیچ نگرانی از فاو نیست!!
1- یکی از فرماندهان تیپهای عراق که به اسارت کفر ستیزان اسلام
در آمده است در بازجوئیهائی که از او بعمل آمده اظهار داشته است که: نیروهایش در
خط فاو و اروند که مستقر بودند تا حدودی متوجه فعالیتهای مهندسی وو… سپاهیان
اسلام شده بودند لذا طی یک گزارش جامع و کتبی به ردۀ مافوق در لشکر اصرار میکند
که ایران از اروند و فاو قصد حمله دارد و آنها در جواب وی میگویند که اصلاً چنین
کاری شدنی نیست! این فرمانده چند بار دیگر نامه مینویسد و گزارش میدهد و تأکید
میکند امّا جواب میشنود که اشتباه میکنید و شما خیالاتی شده اید و هیچ نگرانی
از طرف فاو و اروند نیست و ما میدانیم که ایران میخواهد از کجا حمله کند و حتی
زمان و مکان دقیق عملیات ایران را میدانیم لذا نگرانی شما موردی ندارد!! «والله
اسرع مکرراً» و خداوند بدین ترتیب مکر خود را بر کفر حاکم ساخت و مقدمات فتح و ظفر
را برای رزمندگان اسلام مهیا نمود.
آرامش و اطمینان
2- چند تن از برادران که زودتر از نیروها جهت خنثی سازی مواضع
مواجه با دو عراقی میشوند که از آنجا عبور میکردند آنها بلافاصله خود را بدرون
مرداب و باتلاقی که بر اثر جذر و مد در کناره و ساحل اروند بوجود میآید میاندازند
و توکل بر خدا میکنند. عراقیها همچنان بسوی این برادرها به پیش میآیند فقط خدا
میداند که در آن لحظات بر این عزیزان چه میگذرد؟ کمتر از ساعتی باید رزمندگان
اسلام از این معبرها که باید بسرعت باز شود عبور کنند ولی اینکه دشمن نه در چند
قدمی که بر بالای سر این دلیر مردان است ولی توکل بخدای آنان کار خودش را میکند
چون کار برای خدا شکست ندارد بچه ها در کمال طمأنینه و آرامش و با اعتماد به نفس
کامل و با اطمینان به نزول قطعی امدادهای الهی در غافلگیری دشمن زبون همچنان در
باتلاقها بحالت خوابیده میمانند که ناگاه یکی از نیروهای گشت عراقی پایش را درست
روی کمر و پهلوی یکی از رزمندگان میگذارد و فکر میکند زمین نرم است لذا چند بار
فشار هم میدهد او هم کوچکترین حرکت و تکانی نمیخورد و خداوند امداد خودش را بر
سپاه اسلام و فرزندان امام نازل میکند و سرباز عراقی بدون اینکه حتی ذرّه ای شک
کند و یا حالت غیر عادی احساس کند، به راه خود ادامه میدهد و بچه ها بلافاصله با
سپاس به درگاه الهی و خضوع در برابر الطاف و نصرتهای بیحد او به کار خود ادامه میدهند
و موفق به باز کردن معبر جهت عبور بچه ها میشوند.
رودرروی دشمن
3- دو تن از برادران رزمنده که زودتر از نیروها به آنسوی اروند
رفته و وظیفه باز کردن معبر از میان آن همه خطوط مستحکم دفاعی دشمن را داشتند در
حالی که برخی از موانع را خنثی کرده و به پیش میرفتند ناگهان با دو تن عراقی در
چند متری خود مواجه میشوند که آنها جهت بازرسی موانع به داخل نیزارهای متراکم و
انبوه اطراف ساحل اروند آمده اند وقتی حرکات غیر عادی و سروصدا حس کرده اند یکی از
آنها به دیگری میگوید: صدائی را شنیدی؟ دومی میگوید: آری! هر دو بدقت مراقب
اطراف خود میشوند، بچه ها شروع به خواندن آیۀ «و جعلنا من بین ایدیهم سداً…» میکنند
دو عراقی که اینک کمتر از یک متر با بچه ها فاصله دارند بجلوتر میآیند با اینکه
بچه ها میتوانند در چنین مواقعی براحتی آنها را بهلاکت برسانند ولی از آنجائیکه
اگر حتی یک تیر شلیک بشود زحمات چندین ماهه کل دست اندرکاران جنگ بهدر میرود و
خونهای پاک و مطهری بنا حق بزمین ریخته خواهد شد لذا حتی المقدور بچه ها نباید
درگیر شده و یا اجرای آتش کنند. عراقیها به جلوتر میآیند و یکی از آنها درست به
دو چشم یکی از بچه ها که او از دیگران جلوتر بوده و چاره ای جز استقرار در جای خود
نداشته (و چون اگر به جائی میگریخت و پناه میگرفت دشمن بیشتر حساس میشد) خیره
میشود و زل میزند و چشم از چشم او بر نمیدارد ولی چیزی نمیبیند. این لحظات حساس
و پر اضطراب را کدامین قلم و زبان و بیان میتواند وصف کند؟ چه کسی ادعا دارد که
نزول سکینه خدا را بر قلب آن بسیجی و پاسدار در یک قدمی دشمن و در حالی که دشمن
درست چشم در چشم او دوخته است میتواند توصیف نماید؟ هرگز و هرگز که این راه رفتنی
است نه گفتنی و تا انسان تن به خطر ندهد نمیتواند حال این انسانهای مضطر را درک
کند. بچه ها همه مشغول هستند و با خدا راز و نیاز میکنند و از خداوند طلب نصرت میکنند
که خداوند رحمت و نصرت خود را دیگر بار شامل حال این عزیزان میکند و سرباز دشمن
بناگاه مثل اینکه هیچ چیز ندیده است راهش را میگیرد و میرود و حتی ذهن دوستش را
از اینکه ممکن است چیزی و یا کسی باشد منحرف میکند و سلحشوران ایثارگر اسلام
دلگرم و مسرور از نزول امداد حق به کار خود ادامه میدهند.
گراز بود!!
4- چند تن از برادران مشغول باز کردن معبرهائی در میان موانع
دشمن بودند که صدای دو عراقی آنها را بخود میآورد. فوراً دست از کار میکشند و
منتظر عکس العمل آنها میشوند یکی از عراقی ها به دوستش میگوید: تو صدائی نشنیدی؟
و او نیز میگوید: چرا، از بین این نیزارها صداهائی بگوشم آمد! آنها حساس تر میشوند
و بدقت مواضعی را که بچه ها در آن مخفی شده اند زیر نظر میگیرند؛ در این میان جز
توکل بخدا کاری ساخته نیست. یکی از بچه ها به آرامی زیر لب چنین زمزمه میکند:
خدایا! خودت کمک کن و ما را یاری ده تا ذهن اینها از ما و کارمان منحرف شود.
خدایا! تو میدانی که اگر اینها بفهمند امشب ما در اینجا عملیاتی داریم و نیروهای
خود و فرماندهان خود را با اطلاع کنند. چه خونهائی بر زمین خواهد ریخت. خدایا!
خودت کمک کن یا ارحم الراحمین یا غیاث المستغیثین! هنوز این بسیجی در حال راز و
نیاز با خدا بود ناگهان آن عراقی که صدائی را شنیده بود خواست بگوید: ایرانی است!!
ولی فوراً گرازی از سمت چپ بچه ها به سمت راست جولان زد و در میان نیزارها مخفی و
گم شد. یکی از آن دو نفر که جلوتر از دومی و نزدیک بچه ها ایستاده بود با قهقهه رو
به پشت سر خود کرد و گفت: گراز بود!! و بعد هر دو با هم ندای قهقهه را سر دادند و
بچه ها را بحال خود گذاشتند، ولی در لحظات اولیه گرفتار عذاب الهی شده و بهلاکت
رسیدند.
نمونۀ دیگری از امدادهای الهی را در غفلت دشمن میتوان از زبان یکی از اسرای
والفجر 8 شنید که گفته بود: 48 ساعت قبل از عملیات دشمن آماده باشی را که به همۀ
نیروهای مستقر در فاو و در خطوط اروند داده بودند لغو کردند، لذا هیچکس حتی احتمال
حملۀ نیروهای ایران را نمیداد. در آن شب پرماجرا و فراموش نشدنی که نقطۀ عطفی در
تاریخ جنگ تحمیلی است، سروصدای امواج ناشی از مد رودخانه اروند که طی آن آب بسرعت
از دریا به سمت رودخانه حرکت میکند چنان محیطی را فراهم ساخته بود که غواصها با
صدای بلند یا زهرا! و یا مهدی! میگفتند در حالی که قبل از عملیات به کلیه نیروها
توصیه میشود که مواظب شنای خود باشند تا دشمن از سر و صدای آرام پای آنها متوجه
نشود و حتی وقتی رزمندگان به خشکی رسیدند چگونه راه بروند که صدای پای آنها نیاید
و حتی دقت کنند تا پاچه های شلوار آنان بهم نخورد و تولید صدا نکنند ولی این امواج
سهمگین چنان محیط پر سر و صدائی آفریدند که بچه ها 5 عدد از مانع های بزرگ خورشیدی
را که هر کدام ارتفاع دو متر داشتند و در آب برای عدم عبور هاور کرافت فرو گذاشته
شده بودند با نیروی ایمان و با ندای یا علی از زمین کندند و بگوشه ای انداختند و
دشمن هم متوجه این کار نشد. اگر چنان سر و صدائی ایجاد نمیشد و اگر مدّ و امواج
خروشان اروند به کمک سلحشوران اسلام نیامده بودند، اگر در کنار همۀ اینها باران
رحمت باریدن نمیگرفت، هیچکس تصور نمیکرد که عبور رزمندگان اسلام از اروند علیرغم
همۀ کمین های دشمن و غیر ممکن بودن عبور از اروند با آنهمه استحکامات مختلف دشمن
به این آسانی و سرعت صورت بگیرد.
در مورد طوفان خروشان اروند در شب عملیات، یکی از فرماندهان شجاع سپاه اسلام
نقل میکرد که: امواج آب بحدی سریع و بزرگ و طوفانی بود که گاه ما روی آب که شنا
میکردیم و بالطبع در سطح آب بر اثر این موجها گودالهائی درست میشد که ما وقتی از
موج رد میشدیم و در گودال بین موجها قرار میگرفتیم اولاً هیچ جا را نمیدیدیم و
لذا دیده هم نمیشدیم و ثانیاً از گودال که رد میشدیم در آن شب تار و در میان
امواج سریع و خروشان نمیدانستیم رو بسوی مواضع خودمان هستیم یا عراق و یا دهانۀ
خلیج، لذا جز امداد خدا هیچ چیز دیگر نبود که ما را از اروند عبور دهد. مگر ما هر
قدر شنا تمرین میکردیم و یا آموزش غواصی میدیدیم قادر بودیم در آن شرائط هم خود
و هم نیروهای آموزش دیده خود را از عرض 1200 متری اروند در حال مد با آنهمه امواج
سهمگین عبور دهیم و درست روی مواضع خودمان عمل کنیم؟!
هر کس دربارۀ این خاطرات و امدادهای الهی و غیبی قضاوتهائی خواهد کرد ولی بیشک
دقیقه و ساعت زمان این امداد و مکان مقدسی که این واقعه در آن صورت گرفته باید
برای همیشه در تاریخ بماند و ثبت شود تا آیندگان بدانند که وعدۀ خدا حق است و
خداوند بندگان مجاهد خود را یاری خواهد کرد. بیشک این جنگ با پیروزی قطعی اسلام
بر کفر و رهائی مردم مظلوم و مسلمان عراق از سلطه نظام جائر بعث عفلقی پایان خواهد
یافت و بیشک عشائر مسلمان روستاهای حومه اروند و شهر فاو به محل سکونت خود باز
خواهند گشت و بیشک چشمان آنها بر این نیزارها و نخلستانها و خطوط ساحلی اروند و
فاو خواهد افتاد و بیشک خیل عظیم زوّار قبر حضرت ابا عبدالله الحسین فردائی نه
چندان دور از این طریق از اطراف و اکناف سراسر جمهوری اسلامی ایران راهی صحن و
سرای حسینی در کربلا خواهند شد و بیشک سالها و سالها ساعت 9 شب بیست و یک بهمن
خواهد آمد و تکرار خواهد شد اما چه کسی این خاطره ها و این لحظات مقدس و آن
مکانهای ملکوتی را بیاد خواهد داشت؟ چه کسی محل نزول فرشتگان الهی را در ساحل
اروند خواهد شناخت؟ چه کسی مقتل شهیدان دلباخته کربلا را معین خواهد کرد و بر محل
شهادت این عزیزان بارگاه خواهد ساخت؟ این ها سئوالهائی است که امید است مسئولین و
دست اندرکاران حفظ این میراث های عظیم فرهنگی و معنوی بدان توجه و عنایت نمایند و
با اینکه بسیار دیر شده است زمینه را برای ثبت و ضبط سالم این رخدادها و مکانها
جهت انتقال به نسل فردای اسلام آماده نمایند که اگر دیر بجنبند سرزمین پر از خاطره
و امداد الهی ساحل اروند و فاو به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که ساحل کارون در کرخه
نور و کرخه و بهمنشیر و شهرهای خرمشهر و هویزه و بستان و سوسنگرد دچار شدند.
«فاعتبروا یا اولی الابصار» والسلام.
دکتر صلاح الدین دلشاد سرپرست
هیئت پزشکی جمهوری اسلامی ایران
لازم است در این سفر مبارک بر جریانات و طرحهای اسلامی، سیاسی، هماهنگی های
کامل بین تمام کاروانها و گروه ها باشد.
امام خمینی
سفر عبادی سیاسی حج یکی از فریضه های بسیار مهم اسلامی میباشد که طی آن،
مسلمانان دنیا از همه رنگ ها و نژادها، در اطراف خانه خدا گرد میآیند تا با تشکیل
کنگره عظیم جهانی حج، مشت محکمی بر پیکر کفر وارد آورند.
حج برای همه کسانی که مستطیع میشوند واجب است. در تفسیر موضوع استطاعت، علاوه
بر استطاعت مالی، توانائی بدنی نیز یکی از شرایط لازم و مهم قید شده است. [1]
اصولاً از زمانهای قدیم، سفر حج سفری پرمشقت و پرمخاطره بوده، و هر کاروانی به
هنگام بازگشت تعدادی تلفات داشته است. لذا برخورداری فرد از سلامتی و تندرستی کافی
که بتواند در سایۀ آن راهی این سفر شده و اعمال حج را بجا بیاورد، لازم و ضروری
است.
در شرایط امروزی که امکانات پیشرفته ای همچون هواپیما جهت این سفر فراهم
گردیده و مخاطرات راه را به حداقل رسانده است، بیماری های ناشی از گرما، بیماری
هائی که از قبل در فرد وجود داشته و بعلت سختی اعمال و مناسک حج در عربستان شدت مییابد،
و همچنین تصادفات، جزو علل مهم مرگ و میر بین حجاج بحساب میآید. علی رغم تدارک
امکانات پزشکی از سوی کشورهای شرکت کننده و کشور میزبان، و همراهی تیم های پزشکی
با زائرین عزیز، باز هم آمار مرگ و میر در حجاج بعضی از کشورها در سالهای گذشته
قابل توجه است. در این مورد توجه خوانندگان محترم را به جدول شماره (1) جلب مینمائیم.
تذکرات و توصیه های ضروری به زائران بیت الله الحرام
محمدحسین رضائی
سرپرست امور حج و زیارت
توجه داشته باشید که سفر حج یک سفر کسب نیست سفر تحصیل دنیا نیست سفر الی الله
است.
امام خمینی (8/7/58)
«ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین فیه آیات بینات مقام
ابراهیم و من دخله کان آمنا…»
خواهران و برادران زائر
اکنون که بیاری خداوند توفیق یافته اید که در این سفر روحانی و معنوی و در این
کنگرۀ عظیم اسلامی به کعبۀ معظمه مشرف شوید و خانۀ خدا را (یعنی اولین خانه ای که
برای عبادت بشر ساخته شد، و در آن برکت خدا و هدایت مردم و آیات خدائی آشکار و محل
عبادت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن است) زیارت کنید بایستی خود را از هر جهت آماده
نموده و در این سفر الی الله توجه داشته باشید که انجام وظیفه و عملی بسیار بزرگ
را آغاز مینمائید زیرا در این سفر از آنچه غیر خداست خارج شده و از بندگی مال و
منال و فرزند و زن و جاه و منصب و مقام بسوی بندگی خالص خدای یگانه رو میآورید.
بنابراین شما که از هر چه غیر خداست بریده و بسوی لایتناهی و کمال میروید باید که
رفتار و کردار و گفتار شما نمایانگر عظمت این سفر معنوی باشد و انشاءالله که با
افزودن مکارم و سجایای اخلاقی نمونه یک انسان کامل و یک مسلمان آگاه از زیارت خانه
خدا سربلند و سرافراز بازگردید.
***
خدمتگزاران امور حج و زیارت جمهوری اسلامی ایران پیوسته در تلاشند که با انجام
مطالعات و برنامه ریزیهای لازم اقدامات اساسی و بنیادی را در رابطه با برگزاری هر
چه باشکوهتر این مراسم عبادی سیاسی بعمل آورند و همواره در جهت تأمین امکانات و
رفع موانع و محدودیت ها و در جهت ارائه خدمات رفاهی به راهیان خانه خدا تلاش
نمایند تا زائران محترم بیت الله الحرام بتوانند با داشتن امکانات کافی و تسهیلات
ضروری از فرصتی که دارند حداکثر استفاده را در راه عبادت و خودسازی بنمایند و
اوقات گرانبهای خود را در ایامی معدود صرف امور بیهوده ای که بعداً موجبات پشیمانی
آنان را فراهم خواهد آورد ننماید و در نیل به این هدف مقدس است که مسئولین و دست
اندرکاران امر حج همزمان با پایان گرفتن مراسم حج گذشته برای برگزاری حج آینده
اقدامات لازمه را انجام و کار برنامه ریزی را انجام میدهند که چون کلیه فعالیت ها
و اقدامات اجرائی سازمان در جهت خدمت و خدمتگزاری به زائران بیت الله الحرام، هدف
اصلی تأمین امکانات رفاهی آنانست تا بتوانند با خیالی آسوده اعمال و مناسک خود را
بجای آورند، لذا امور حج و زیارت تصمیم گرفت با تهیه و انتشار مقالهای که حاوی
اطلاعات ضروری از نحوه اداره امور حج و فعالیت سازمان و همچنین یادآوری و ذکر نکات
لازم برای آگاهی زائران باشد، آنان را با مسائل مختلفه حج آشنا نماید تا با
اطلاعاتی که در این زمینه کسب مینمایند، از بدو ثبت نام و عزیمت به عربستان تا
مراجعت به ایران در جریان امور خود قرار گیرند و علاوه بر آن با دانستنیهائی که
فرا میگیرند بعنوان بازوان قدرتمند سازمان جریان امور را از بدو امر تا نهایت کار
نظارت و پیگیری نمایند. با توجه بمراتب مذکور زائران گرامی ابتدا با برنامه های حج
سالی که در پیش است با بیانی ساده آشنا میشوند و سپس به مواردی که ذکر آن ضروری
بنظر میرسد مختصراً اشاره خواهد شد:
اقدامات سازمان جهت برگزاری مراسم حج
1- ثبت نام
زائران محترم بیت الله الحرام بیاد دارند که در سال 63 از متقاضیان زیارت خانه
خدا ثبت نام عمومی بعمل آمد و با توجه باینکه تعداد ثبت نام شدگان از مرز یک
میلیون گذشت و سازمان هم طبیعتاً نمیتوانست موجبات عزیمت آنانرا در یک یا دو سال
آینده فراهم کند از طریق کامپیوتر قرعه کشی و اولویت تشرف آنانرا تعیین نمود و
بموقع نحوه قرعه کشی و تشخیص اولویت ها را در جرائد وقت باطلاع همگان رسانید.
بنابراین با توجه به امکانات امور حج و زیارت که از هر جهت بررسی و مورد سنجش قرار
گرفته و با عنایت باینکه تعداد هر أولویت برای سازمان معلوم است در سال جاری تعداد
اولویت هائی را که میتوانند مشرف شوند اعلام مینماید و در این مقطع زائران گرامی
هیچگونه کاری نداشته و تنها بایستی منتظر اعلام سازمان باشند.
2- مدیران و خدمه کاروان
امور حج و زیارت در حال حاضر زائران بیت الله الحرام را توسط کاروان های حج به
مکه معظمه اعزام میدارد به این جهت اقدامات لازمه را درباره رسیدگی بصلاحیت و
تعیین و انتخاب مدیران کاروان واجد شرایط انجام و اسامی آنانرا بموقع اعلام مینماید.
–
هر یک از کاروانهای حج معمولاً 100 یا 120 یا 150 نفر زائر دارد که این ظرفیت
پذیرش همزمان با اعلام اسامی مدیران کاروان مشخص و باطلاع مدیر کاروان میرسد.
–
در کاروانهای 100 نفره، 9 نفر خدمه بشرح زیر انجام وظیفه مینمایند:
مدیر و معاون کاروان- آشپز- کمک آشپز و آبدار و کمک آبدار و دستیار زن و 3 نفر
مأمور پذیرائی و در کاروانهای 120 و 150 نفره به ترتیب 1 و 2 نفر مأمور پذیرائی به
تعداد خدمه اضافه میشود. همچنین مدیران کاروان اجازه دارند بر اساس ضوابطی از
خدمت خدمه محلی استفاده نمایند.
–
دستورالعمل ها و شرح وظایف مدیر و معاون و سایر خدمه کاروان تهیه و به آنان
ابلاغ میشود و نامبردگان موظف برعایت ضوابط و مقررات سازمان میباشند.
3- بمنظور نظارت مستقیم و مستمر بر عملکرد کاروانهای حج و
مسئولین آن و توجیه زائران نسبت به برنامههای تعیین شده و نظارت بر امور مالی و
مصرف اعتبارات کاروان و غیره با هر یک از کاروانهای حج یکنفر ناظر اعزام میشود و
ناظر موظف است با کاروان به عربستان عزیمت و مراجعت نماید و گزارش های خود را از
وضع کاروان بموقع تنظیم و تسلیم نماید.
4- بمنظور ارشاد و آموزش زائران و پاسخگوئی به سؤالات شرعی و
مسائل و احکام و مناسک و تشریح مسائل شرعی و مناسک حج و آداب زیارت و ارائه نظرات
و توصیه های ضروری که در این سفر الهی مورد لزوم است برای هر یک از کاروان های 100
و 120 نفره یکنفر روحانی و برای 150 نفر دو نفر روحانی انتخاب و اعزام میشود. و
روحانیون بایستی برنامه های آموزشی و ارشادی خود را با تشکیل جلسات در ایران آغاز
و تا عزیمت زائران به عربستان و مراجعت به ایران مستمراً اجرا و پیگیری نمایند.
5- امور حج و زیارت از سال 1361 تاکنون تهیه و تأمین اکثر مواد
غذائی و مصرفی کاروانها را رأساً بعهده گرفته و در اجرای این برنامه به تشکیل ستاد
تدارکات مواد غذائی اقدام نموده است. ستاد مذکور با انجام برنامه ریزی ها و پیش
بینی های لازم نسبت به عقد قرارداد و خریدهای خود از داخل و خارج اقدام مینماید و
بر طبق برنامه سهمیه بندی و توزیع مینماید که با انجام این کار علاوه بر اینکه
کالاها بطور یکجا خریداری و در مصرف هزینه های ارزی و غیر آن صرفه جوئی میشود سبب
یکنواختی برنامه غذائی کاروانها میگردد.
6- در گذشته اجاره منازل در مکه مکرمه و مدینه منوره توسط
مدیران کاروان انجام میگردید و چون بین مدیران در این زمینه رقابتی وجود داشت
طبیعتاً سطح مال الاجاره ها از طرف مالکین افزایش مییافت و منازل استیجاری نیز از
نظر داشتن تجهیزات ضروری بعضاً تفاوت های فاحشی داشتند، باین جهت در سالهای اخیر
سازمان رأساً اجاره مسکن را در عربستان بعهده گرفته و در اجرای این امر همه ساله
با تنظیم برنامه و دستورالعمل خاص گروه های اجاره منازل را اعزام میدارد. و گروه
های یاد شده پس از تکمیل خانه ها تحت سرپرستی و نظارت مستقیم سازمان به تقسیم و
تعیین منزل هر یک از کاروانها بر اساس قرعه اقدام مینمایند.
7- بمنظور معاینه زائران خانه خدا در ایران و ارائه خدمات
درمانی و بهداشتی به آنان در عربستان هیئت پزشکی حج با همکاری وزارت بهداشت و
درمان و آموزش پزشکی تشکیل میشود. ابتدا زائران سراسر کشور در یک برنامۀ خاص که
بموقع از طرف امور حج و زیارت اعلام میشود به درمانگاهها و مراکز درمانی کشور
مراجعه و معاینه میشوند و در صورتیکه از نظر پزشکی عزیمت آنان مانعی نداشته باشد
ضمن تکمیل دفترچه بهداشت و درمان، مجوز تشرف آنان از نظر پزشکی صادر و دفترچه
مذکور به آنان داده میشود (این دفترچه یکی از مدارکی است که زائران بایستی بهنگام
مراجعه بمدیران کاروان و ثبت نام در کاروان مورد نظر ارائه نمایند) سپس کار رسیدگی
به امور پزشکی و ارائه خدمات درمانی و بهداشتی به زائران از لحظه ورود به فرودگاه
جده تا مراجعت به ایران بعهده هیئت پزشکی حج که پرسنل خدماتی و تخصصی آن حدود 800
نفر میباشد، گذاشته شده و امور حج و زیارت نسبت به تأمین بودجۀ کافی برای اعزام
نیروهای پزشکی- خرید اقلام داروئی و وسائل نقلیه و آمبولانس مورد نیاز و سایر
لوازم و ابزار کار هیئت پزشکی در جهت تأمین رفاه زائران بیت الله الحرام اقدام مینماید
و بمنظور پذیرش بیماران و معاینه و معالجه آنان در هر یک از شهرهای مکه مکرمه و
مدینه منوره و منی و عرفات اقدام به تأسیس و تشکیل بیمارستان مجهز با تعداد تخت
های مورد نیاز میشود و در نقاط مختلف شهرهای یاد شده نیز بین 8 تا 16 درمانگاه
ایجاد میگردد که بطور شبانه روزی فعالیت دارند.
بیمارستانهای مذکور مجهز به وسائل و تجهیزات پزشکی بوده و دارای بخش های تخصصی
میباشند و درمانگاهها نیز به وسایل اورژانس مجهزند، علاوه بر آن، گروه های
بهداشت در زمینۀ کنترل مواد غذائی و پیشگیری بیماریها و گروه های بهداشت محیط با
بازدیدهای مکرر از کاروانها، خدمات لازمۀ بهداشتی و آموزش بهداشت را در عربستان
ارائه مینمایند و زائران محترم در صورتی که بیمار شوند میتوانند بمراکز درمانی
یاد شده مراجعه و معاینه و معالجه شوند و در این زمینه میتوانند از مدیر یا ناظر
یا روحانی کاروان کمک گرفته و نشانی درمانگاه ها و بیمارستانها را سؤال کنند.
8- برای رسیدگی به امور گمشدگان و پیدا کردن افرادیکه محل
اسکان کاروان خود را گم میکنند و رساندن آنها به کاروانهایشان گروه امداد تشکیل و
امدادگران در شهرهای جده (فرودگاه) و مکه مکرمه و مدینۀ منوره و همچنین در منی و
عرفات مستقر میشوند فعالیت گروه امداد در عربستان شبانه روزی بوده و امدادگران با
داشتن وسائط نقلیه، به مجرد مراجعه گمشدگان و یا یافتن گمشده فوراً او را به دفتر
امداد راهنمائی و سپس به کاروان مربوطه میرسانند و در اینمورد لازم است به محض
اینکه زائران محترم در هر یک از شهرها گم میشوند، فوراً به امدادگران سیار در
اطراف حرم و یا سایر برادران زائر مراجعه نمایند تا به ستاد امداد هدایت شوند.
9- کلیه زائران بیت الله الحرام علاوه بر بیمۀ هواپیمایی بر
طبق قراردادی که امور حج و زیارت با شرکت سهامی بیمۀ ایران منعقد مینماید از لحظه
ورود به فرودگاه جده تا سوار شدن به هواپیما برای مراجعت به ایران بیمه عمر و
حوادث و درمان میشوند و در صورتی که برای آنان حادثه ای پیش آید بستگان آنها میتوانند
در پایان مراسم حج در ایران به امور حج و زیارت مراجعه و برای دریافت غرامت و
خسارت خود اقدام نمایند.
10-
برای تنظیم و تعیین نوبت پروازهای کاروان های حج
در ایران و عربستان و اداره امور حجاج بیت الله الحرام و کاروانهای حج در شهرهای
جده- مدینه منوره و مکه مکرمه و عرفات و منی از قبیل ارائه خدمات اداری و مالی و
تأمین وسیله نقلیه برای حمل و نقل آنان در بین شهرهای جده- مدینه- مکه و منی و
عرفات، رسیدگی به امور کاروانها و نظارت بر فعالیت آنها و رفع مشکلات و بطور کلی
برای انجام کلیه امور مربوط به وظایف سازمان در عربستان، ستادهای حج در فرودگاه
جده، مدینه منوره، مکۀ مکرمه، حمل و نقل و بازگشت حجاج در فرودگاه های ایران تشکیل
میشود ستادهای یاد شده که قبل از عزیمت زائران در محل مأموریت خود مستقر میشوند
بطور شبانه روزی آماده ارائه خدمات لازم به زائران و کاروانها بوده و وظایف محوله
را بر اساس ضوابط و شرح وظایف انجام میدهند بنحویکه کلیه وظایف و اختیاراتی که
مسئولین سازمان در ایران دارند در ستادهای حج ایران در عربستان متمرکز گردیده و از
طرف سرپرست سازمان به رؤسای ستادها در ایام برگزرای مراسم حج تفویض اختیار میشود
و همزمان با آغاز اولین پرواز مراجعت حجاج بیت الله الحرام به ایران ستاد حج در
بازگشت حجاج در فرودگاه تهران و فرودگاههای شیراز- مشهد- اصفهان- تبریز و امور حج
و زیارت مستقر و آماده پاسخگوئی به مراجعین میباشند.
لازم به یادآوری است در سازمان و تشکیلات ستادها، واحدها و پرسنل ضروری از
قبیل بازرسی- رسیدگی به شکایات- ایمنی- حراست- امداد- مأمورین پست- روابط عمومی-
رفاه و امور پزشکی و غیره پیش بینی شده و علاوه بر انجام وظایف عادی و معمولی خود
آماده پذیرش مراجعین و رسیدگی به مسائل و مشکلات کاروانها و زائران محترم میباشند.
بنابراین سازمان در حد توان و امکانات خود با پیش بینی ها و اتخاذ تدابیر لازم
و تهیه و تنظیم و اجرای برنامه ها همواره وظیفه خود میداند که خدمتگزار زائران
باشد و در انجام این وظیفۀ بزرگ که همیشه و همه کس را توفیق چنین خدمتی نصیب نمیگردد
با تأسی از سیدالساجدین علی بن الحسین (ع) مفتخر و عملاً تلاش مینماید که تمام
جوانب امور مربوط به برگزاری مراسم حج را از قبل، پیش بینی و در جهت رفاه و ایجاد
تسهیلات برای میهمانان خانۀ خدا اقدام نماید و این برنامه ها را از بدو امر دقیقاً
تعیین و در مقاطع مشخص شده اجرا نماید. بدیهی است با توجه به اینکه اعزام بیش از
یکصد و پنجاه هزار زائر و خدمه در مدتی محدود (22 الی 24 روز) و بنحوی که طول
مسافرت از 30 الی 31 روز تجاوز ننماید کار آسانی نیست و ایجاد کوچکترین خللی در
برنامه های اجرائی (خواه بعلت موانع و مشکلات ایجاد شده از سوی دولت عربستان و
خواه محدودیت های اضطراری داخلی) ممکن است برگزاری مراسم را در مواردی دچار نقص و
اختلال جزئی نماید، لذا خدمتگزاران سازمان ضمن تلاش و کوشش مستمر در حال معضلات و
مشکلات از خواهران و برادران زائر تقاضای همکاری و همیاری نموده و درخواست دارند
در مواردی که در طول سفر با این قبیل نارسائیهای جزئی احتمالی برخورد مینمایند با
صبر و حوصله از طریق مراجعه به روحانیون و مدیران کاروان و ناظرین و احیاناً
مسئولین ستادهای حج در عربستان نسبت به حل و فصل آن اقدام کنند و با مطالعه و سنجش
ضوابط و معیارهای مورد عمل و با توجه به امکانات موجود از برادران مسئول در کاروان
توضیحات کافی را بخواهند و اطمینان داشته باشند که اولین و مهمترین وظیفه ای که
بعهدۀ مأمورین اعزامی سازمان اعم از: روحانی، ناظر، مدیر و خدمه کاروان و اعضای
ستادهای حج محول است خدمت و خدمتگزاری به مهمانان خداست و این برادران به انجام
این وظیفه سخت پایدار و پایبندند و این نکته را هم شما ای برادر و خواهر زائر در
طول راه همیشه متذکر آن باشید که مقصود نهائی از تحمل رنج ها و مشقت ها چیست؟ اگر
سخنان گهربار ششمین پیشوای شیعیان جهان حضرت امام جعفربن محمدالصادق (ع) را مدنظر
دارید که میفرمود:
«پاداش یک حج مبرور چیزی غیر از بهشت نیست، حج، گناهان گذشته را نابود میسازد،
بکسیکه اعمال حج را انجام داده است گفته میشود گناهانت آمرزیده شده عملت را از سر
بگیر، بعضی از گناهان فقط در موقف عرفه آمرزیده میشود» تحقیقاً بایستی در رفتار و
اعمال و گفتار خود مواظبت بیشتری بنمائید و در ناملایمات و سختیهای سفر با گذشت،
به مسائل برخورد کنید تا مشکلات و نارسائیهای جزئی شما را از هدف اصلی دور نسازد،
عمر این سفر هم کوتاه است در بازگشت به وطن اسلامی خدای ناخواسته پشیمانی حاصل از
رفتارهای ناشایسته و درگیریهای جزئی گذرا جایگزین سرور و شادی ناشی از انجام اعمال
و مناسک صحیح و حجی مقبول و سعیی مشکور نگردد که دیگر بار چنین توفیقی کمتر نصیب
میشود و چه بهتر که به مصداق بیت زیر:
در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
به توان تحمل خود بیفزائید و درس شکیبائی را هم که از جمله مواد این برنامه
عظیم الهی است بیاموزید انشاءالله…
توصیه های ضروری بهنگام عزیمت زائران
زائران محترم لازم است تماس هائی با مدیر کاروان خود بگیرند تا به موارد ذیل
آگاه شوند:
1- ساعت و تاریخ پرواز.
2- وسائل شخصی و لوازم ضروری که لازم است به همراه داشته
باشند.
3- محل تجمعی که قبل از رفتن به فرودگاه باید در آنجا جمع
بشوند.
در این هنگام لازم است ساعتی که به آنان ابلاغ میشود دقیقاً رعایت کنند و از
جدائی و تفرقه بپرهیزند و همیشه بطور جمعی و با گروه باشند مراسم خداحافظی را در
منزل انجام دهند و در فرودگاه با توجه به ازدحام جمعیت و اینکه در 24 ساعت چندین
پرواز انجام میشود بایستی از کاروان خود جدا نشوند و شمارۀ پرواز و تاریخ و ساعت
حرکت خود را دقیقاً بخاطر بسپارند. مدیر کاروان در صورتی که مدینه قبل و با مدینه
بعد باشند اطلاعات کافی را جهت آمادگی قبلی به آنان خواهد داد. بنابراین به شما
زائران محترم توصیه میشود که در ایران از ساعت ورود به فرودگاه تهران و یا یکی از
ایستگاههای پرواز و تا لحظۀ خروج از سالن فرودگاه جده به نکات زیر توجه داشته
باشید و برای تسهیل امور خود و سایر همسفران آن ها را رعایت فرمائید.
1- مدیر و ناظر و روحانی کاروان را دقیقاً بشناسید و نام
آنانرا بذهن خود بسپارید و شمارۀ کاروان و شماره پرواز را یادداشت نمائید. اگر
گذرنامه را در اختیار شما گذاشته اند مشخصات آن را دقیقاً تطبیق دهید و مطمئن شوید
که مهر و امضای آن کامل و بدون نقص است.
2- روی چمدان و ساک خود مشخصات کامل خود و نام مدیر و شماره
کاروان را بنویسید و حتی المقدور چمدانهائی تهیه نمائید که بدون آستر باشد و وسایل
مورد نیاز و ضروری خود را در داخل چمدان گذاشته و به مدیر کاروان تحویل دهید تا
بموقع به فرودگاه تحویل شود.
بدیهی است خواهران و برادران زائر توجه دارند که قرار دادن هرگونه اسکناس- ارز
(پول خارجی) طلا و جواهر- انگشتر عقیق و فیروزه و غیره- تسبیح شامقصود- گلیم-
قالیچه- جاجیم و سایر صنایع دستی و مواد غذائی و مصرفی نظیر زغفران و حنا و غیره و
همچنین مدارک مورد لزوم نظیر شناسنامه- چکهای ارزی- دسته چک- گذرنامه- سفته و غیره
در داخل چمدان صحیح نبوده و در فرودگاه ها علاوه بر ممانعت مشکلات فراوانی را برای
شما بهمراه خواهد داشت.
3- بلیط هواپیما و کارت سوار شدن در محل تجمع کاروان و یا در محوطۀ فرودگاه
توسط مدیر کاروان به شما داده خواهد شد، در حفظ و نگهداری آن دقت کافی مبذول
فرمائید.
4- در صورتیکه بعللی خود و یا همراهتان از مسافرت منصرف شده مراتب را فوراً به
مسئولین ذیربط سازمان که در فرودگاه مستقر هستند اعلام دارید.
5- رعایت نظم و ترتیب از خصوصیات یک مسلمان راستین است بنابراین در کمال آرامش
و با متانت و بدور از عجله و شتابزدگی در صف های منظم بایستید و دستورات مأمورین
جمهوری اسلامی ایران را لازم الاجرا بدانید و در صورتیکه احیاناً مأموری بر اثر
کار زیاد و خستگی فراوان با کم حوصلگی برخورد مینماید با رفتار خوب خود او را شاد
نمائید.
6- در محوطه فرودگاه از شما بازرسی بدنی بعمل میآید و بار شما توسط مأمورین
گمرک بازدید میشود بنابراین هرگز در این فکر نباشید که دور از چشم مأمور مرتکب
اقدامی بشوید که این عمل دور از شأن یک مسلمان مخصوصاً زائر بیت الله الحرام میباشد
ضمناً توجه داشته باشید که بردن هرگونه ابزار نظیر چاقو- قیچی- کارد- تیغ و غیره
بداخل هواپیما ممنوع است و رعایت تذکرات و توصیه های برادران مسئول هواپیمائی
الزامی است و در صورتیکه بردن این قبیل ابزار ضرورت دارد بایستی در داخل چمدان
گذاشته و بقسمت بار هواپیمائی تحویل گردد.
7- در طول مدت پرواز، کارت خود را بسینه الصاق فرمائید. به توصیه های
مهمانداران هواپیما توجه نموده و از رفت و آمدهای بیمورد در داخل هواپیما پرهیز
کنید و در نظافت و حفظ هواپیما اهتمام نموده و در حراست این ثروت ملی بکوشید و
نحوه استفاده از دستشوئی ها و توالت هواپیما را اگر نمیدانید سؤال کنید و چه بهتر
که قبلاً خود را تطهیر نمائید تا نیازی مگر در موارد اضطراری نداشته باشید.
8- در هواپیما به تعداد مسافران جای لازم پیش بینی و رزرو میشود. در سوارشدن
عجله ننموده و مزاحم دیگران نشوید و کسانی را که بکمک شما نیازمندند یاری دهید.
9- بهنگام فرود هواپیما در فرودگاه جده تا زمانیکه از طرف مهمانداران به شما
اجازه داده نشود از روی صندلیهای خود بلند نشوید و در راهروها براه نیفتید؛ این
کار علاوه بر اینکه موجب ازدحام و ناراحتی خودتان میشود، در مواردی مأمورین سعودی
را به تردید وامیدارد و موجب معطلی چند ساعته میشود که بداهتاً روی پروازهای بعدی
نیز تأثیر گذاشته و موجب اختلال پرواز میگردد. بنابراین زمانی که این اجازه به
شما داده شد هواپیما را با آرامی ترک نموده و بطور منظم و به ترتیب نزدیکی به درب
خروج، از هواپیما خارج شوید و سپس در سالن ترانزیت فرودگاه جده مستقر شوید تا
مأمورین سعودی گذرنامه ها را کنترل و اجازۀ خروج به سالن گمرک فرودگاه بدهند. لازم
به توضیح است که رعایت نظم و انضباط در این سالن کمک مؤثری به تسهیل أمور و
جلوگیری از معطلی شما خواهد نمود و لازم است گذرنامه های خود را آماده نموده به
توصیه مسئولین کاروان خود عمل نمائید صاحبان گذرنامۀ یکنفره در یک صف و کسانیکه با
همراه مشرف شده اند در صف دیگر قرار گرفته و به نوبت از مقابل گیشۀ کنترل گذرنامه
خارج شوید و چون احتمال دارد که زائران چند کاروان در سالن ترانزیت باشند سعی
نمائید با کاروان خود تشریفات مذکور را انجام دهید.
10- پس از کنترل گذرنامه و ممهور شدن گذرنامه به مهر ورودی فرودگاه، به سالن
گمرک هدایت میشوید و پس از بازرسی بدنی و بازدید بار بطرف محوطه باز فرودگاه میروید،
تعدادی از خدمه کاروان شما که قبلاً با پیش پرواز اعزام شده اند و تاریخ ورود شما
را میدانند، در این محوطه با در دست داشتن بلندگو و ذکر شمارۀ کاروان و نام مدیر
کاروان از شما میخواهند که بطرف آنها بروید تا در محلی که در محوطه باز فرودگاه
برایتان انتخاب کرده اند ساعاتی را به استراحت بگذرانید و در اینجا لازمست که
بررسی نمائید ساک و چمدان شما از گمرک خارج شده باشد و حتی المقدور سعی نمائید
بدون اطلاع مسئولین کاروان، این محل را ترک ننمائید و اگر اضطراراً مواردی پیش آید
که بخواهید محل مذکور را ترک کنید موقعیت و نشانی ها را بخاطر بسپارید تا هنگام
مراجعت راه خود را گم نکرده و از کاروان جدا نیفتید. و در صورتی که علی رغم دقت
هائی که بعمل میآورید در محوطه فرودگاه راه خود را گم کرده و نتوانید کاروان خود
را بیابید فوراً به واحد امداد سازمان مستقر در فرودگاه و یا دفتر ستاد حج ایران
در فرودگاه جده که مزین به پرچم ایران میباشد و یا پلیس مراجعه نمائید تا با
ارائه کارت شناسائی و توضیحاتی که میدهید محل استقرار کاروان شما را معلوم
نمایند.
11- زائران پس از توقف 2 الی 3 ساعت، با اتوبوس بطرف مدینۀ منوره (در مورد
زائران مدینه قبل) و یا مکه (در مورد زائران مدینه بعد) اعزام میشوند. بنابراین
زمانیکه از طرف مسئولین کاروان اعلام میشود که به محوطۀ پارکینگ که مجاور محل
استقرار شماست، برای سوار شدن حاضر شوید فوراً با سایر افراد کاروان بطرف پارکینگ
حرکت نمائید و وقت خود و دیگران را بیهوده تلف نکنید زیرا دقایقی که شما تأخیر میکنید
کاروان دیرتر عزیمت مینماید و در اعزام زائران سایر گروه ها نیز تأخیر حاصل میشود
و احتمالاً ممکن است بیتوجهی شما سبب بازماندن از اتوبوس و کاروان گردد که مشکلات
زیادی را برای شما بدنبال خواهد داشت بهنگام سوار شدن به اتوبوس نیز از بار خود
مطمئن شوید که در اتوبوس جای داده شود.
12- اگر کاروان مدینه بعد هستید چون از طریق جحفه مستقیماً بمکه مکرمه مشرف میشوید
و بایستی از این میقات محرم گردید، وسایل احرام خود را در یک ساک کوچک دستی که در
داخل اتوبوس همراه شماست قرار دهید تا هنگام پیاده شدن نیازی به بالا رفتن از
ماشین و در آوردن چمدان و غیره نباشد و بتوانید بلافاصله لباس احرام خود را پوشیده
و آماده نیت گردید و لباس های معمولی خود را در ساک یاد شده قرار دهید.
پس از آمادگی برای احرام بستن با سایر افراد کاروان به مسائل و احکامی که از
طرف روحانی کاروان بازگو میشود، توجه کافی مبذول دارید و اگر تردیدی برای شما پیش
آمده باشد از روحانی سؤال کنید و در پرسش مسائل و احکام و مناسک اصرار داشته
باشید. لباس احرام را صحیح بپوشید و از بیرون آوردن کلیۀ لباس های خود مطمئن شوید
و نیّت و تلبیه را حتی المقدور با حضور و نظارت روحانی انجام دهید و سپس به محض
اعلام مسئولین کاروان در اتوبوس های خود قرار گرفته و لبیک گویان عازم مکه مکرمه
شوید تا زمانیکه به شما اعلام شود که به حد حرم رسیده اید و دیگر لبیک نگوئید.
1- اگر زائر مدینه قبل
هستید از فرودگاه جده مستقیماً به مدینۀ منوره که طول راه بین 5 الی 6 ساعت میباشد،
اعزام خواهید شد و نیازی نیست که در این مسیر وسایل احرام خود را با خود حمل
نمائید ولی بمحض رسیدن به مدینه منوره و توقف در مقابل منزل مسکونی که قبلاً برای
شما آماده شده است وسایل و لوازم خود را تحویل گرفته و با خود به اتاق تعیین شده
حمل نموده و مستقر شوید در اینجا ممکنست تفاوتهای جزئی در اتاقها وجود داشته باشد
ولی بایستی توجه داشته باشید که همه منازل و همه اتاقها یکسان نیستند و سازمان حتی
المقدور سعی نموده منازل مناسبی را که در مجموع قابل قبول باشد و بهترین بوده اند
اجاره نماید. پس از استقرار در محل سکونت خود آدرس دقیق منزل را دقیقاً بخاطر
بسپارید و در پشت کارت شناسائی نیز توجه داشته باشید که آدرس منزل خود در مکه
مکرمه و مدینه منوره نوشته شده باشد. از مدیر یا ناظر و یا روحانی و یا دیگر
کسانیکه اطلاع دارند آدرس درمانگاه ها و بیمارستان هیئت پزشکی و محل استقرار بعثه
و ستاد حج و گروه امداد را سئوال نموده و یادداشت کنید که در موارد اضطراری،
مراجعه شما بسهولت انجام گیرد.
2- اگر گم شده اید و
یا زائر گمشده ای را دیدید حتماً بواحد امداد مراجعه نمائید و در هنگام وقوع حوادث
از قبیل تصادفات رانندگی و غیره فوراً شماره ماشین را یادداشت و گواهینامه راننده
را اخذ و ماشین را با گرفتن سویچ متوقف نمائید تا پلیس مراجعه و تعیین تکلیف نماید
و سعی نمائید در این قبیل موارد دیگر برادران و خواهران زائر خود را کمک نموده و
آنها را تنها نگذارید.
3- به زائران پیر و سالخورده کمک و آنانرا در حل
مسائلشان یاری نمائید.
4- بهنگام وقوع حادثه و یا ایجاد ناراحتی با اتکال
و استعانت از خدای متعال خونسردی خود را حفظ و همیشه بدنبال چاره و رفع مشکل
برآئید.
5- پس از توقف چند روزه (حداقل 10 روز) در مدینه
منوره و زیارت مرقد مطهر حضرت رسول اکرم (ص)و سلم و ائمه بقیع علیهم السلام و سایر
اماکن و مشاهد مقدسه و متبرکه (شهدای احد و مساجد سبعه) که انشاءالله مورد قبول
قرار گیرد، بشما اعلام خواهد گردید که آماده عزیمت به مکۀ مکرمه شوید بنابراین
لازم است وسایل و لوازم خود را جمع آوری و در اتوبوس هائی که جلو منزل شما آماده
شده اند قرار دهید و چون زائر مدینه قبل هستید و از مدینه بطرف مکه عزیمت مینمائید
و بایستی در میقات مسجد شجره که در 12 کیلومتری راه مدینه قرار دارد محرم شوید،
لذا لازمست وسایل احرام را در ساک کوچک دستی گذاشته و در اتوبوس با خود همراه
داشته باشید تا در هنگام پیاده شدن نیازی به گرفتن و باز کردن چمدان نداشته باشید
و توجه کنید که فرصتی هم در اینمورد ندارید زیرا توقف شما برای محرم شدن خیلی
کوتاه است و جمعیت انبوه و ازدحام، مانع هر اقدامی میشود. بهنگام محرم شدن و نیّت
کردن و گفتن تلبیه حتماً از روحانی کاروان خود کمک بگیرید تا نقصی در اعمال شما
پدید نیاید.
6- مسافت بین راه مدینۀ منوره به مکه مکرمه در 6
الی 7 ساعت طی میشود، در این ساعات شما محرم هستید حتماً از طرف روحانی درباره
واجبات احرام و چیزهائی که بر محرم حرام است توضیحات کافی داده شده اگر نتوانسته
اید در اینمورد بهرۀ کافی ببرید از روحانی کاروان خود بخواهید که مسائل را تشریح
نماید و توصیۀ ما به حجاج محترم این است که به فرمایشات حضرت امام مدّظلّه در این
باره توجه کافی نموده و عمل بنمایند که میفرمایند: «… مردم هم موظفند که بروند
پیش آقایان و در این درسها شرکت بکنند و مسائل حج را یاد بگیرند که بعدها وقتی
آمدند، گرفتار نشوند که من طوافم چه جوری بود، آیا درست است یا نه؟…» (31/5/61)
7- پس از رسیدن به مکه مکرمه بطرف منزل مسکونی که
از قبل تعیین گردیده هدایت میشوید اثاثیه و بار خود را جمع آوری و در اتاقی که
برای شما در نظر گرفته شده مستقر شوید. لازم به توضیح است که بعضی از کاروان ها به
مجرد رسیدن به مکه مکرمه زائران خود را برای انجام دادن سایر اعمال عمره تمتع به
مسجد الحرام میبرند و برخی پس از استراحتی کوتاه اعمال را انجام میدهند که در هر
حال سعی نمائید با کاروان اعمال خود را انجام دهید و پس از اعمال هم باتفاق سایر
زائران به محل سکونت خود عزیمت نمائید و از کاروان جدا نشوید چگونگی برگزاری اعمال
خود را برای دوستان زائر خود بیان نمائید.
8- پس از انجام دادن اعمال مکه، از روز هشتم ذیحجه،
محرم شده و به صحرای عرفات و مشعر و منی حرکت مینمایند. نکاتی که در این قسمت از
اعمال ذکر آن ضروری بنظر میرسد این است که امکانات «عرفات» و «مشعر» و «منی»
بمانند شهرهای «مکۀ مکرمه» و «مدینۀ منوره» نیست و معمولاً غذاهای ساده و حاضری در
این ایام توزیع میشود- در این سالها آفتاب و گرمای طاقت فرسا آنهم در زیر چادرها
و در بین راهی که تا جمرات و قربانگاه فاصله است عده ای را دچار گرمازدگی و بیماری
مینماید و کوچکترین مسامحه و غفلت عواقب سوئی را بدنبال دارد و زائران محترم حتی
المقدور بایستی از چادرها خارج نشوند و بهنگامی که قصد رمی جمرات و رفتن به مسلخ
را دارند با کاروان و بطور گروهی حرکت نمایند زیرا گم شدن در منی و پیدا نکردن راه
چادرها در محلی که همه جای آن پوشیده از چادر است کار آسانی نیست و گرما و تابش
شدید آفتاب نیز مزید بر علت بوده و ممکن است خطراتی را بهمراه داشته باشد.
9- توصیه میشود که برادران و خواهران زائر در طول
سفر همواره خود را به رعایت شئونات اجتماعی و اخلاقی ملزم بدانند. در حرمین شریفین
و سایر اماکن مقدسه و متبرکه و بازار با سایر برادران و خواهران زائر خواه زائران
ایرانی و یا زائرین سایر کشورها برخورد اسلامی داشته باشند.
10-
در هنگام برگزاری نماز جماعت اگر در خیابان و
بازار هستید در جهت مخالف مسجد حرکت ننموده و خرید نکنید. و در نماز جماعت شرکت
بکنید که احکام آن در مناسک حضرت امام آمده است.
11-
هنگامی که صفوف نمازگزاران تشکیل میشود، سکوت
کامل را مراعات نمایند و در حرمین شریفین یکدیگر را با صدای بلند یاد نکنند و از
جلو نمازگزاران عبور و مرور ننمایند.
12-
از پول و چک و سایر اشیائی که بهمراه دارید
مواظبت نموده و در این زمینه با مسئولین کاروان مشورت کنید و حتی المقدور وجوه خود
را با خود حمل ننمائید.
13-
پاکت نایلونی همیشه همراه داشته باشید تا کفش
خود را در موارد ضروری در آن جای دهید.
14-
رعایت کامل نکات بهداشتی در همه حال و بخصوص در
این سفر مورد تأکید است و این امر وظیفه هر مسلمان بوده و نشانه ایمان اوست.
15-
در مسجد النبی از انداختن پول در ضریح جداً
خودداری نمایند و از هجوم آوردن بطرف ضریح و بوسیدن آن خودداری نمایند زیرا اصرار
در اینمورد اهانت و خشونت پلیس آمر بمعروف و نهی از منکر را که در حرم مستقر میباشند
بدنبال خواهد داشت.
16-
زائران عزیز توجه دارند که برخورد آنان و نحوه
ظاهر شدن در انظار عمومی آنهم در محیطی خارج از کشور خودشان که هزاران نفر از
مسلمانان با زبان و فرهنگ و ملیت متفاوت شرکت دارند معرف شخصیت آنهاست خصوصاً
اینکه بایستی توجه داشته باشند که به عنوان پیام آور انقلاب شکوهمند اسلامی ایران
در این کنفرانس عظیم جهانی شرکت مینمایند و بایستی از هر جهت در رفتار و گفتار و
نحوه برخورد و پوشیدن لباس الگو و اسوه سایرین باشند و از نزاع و جدال جداً
بپرهیزند.
17-
با عنایت به وضعیت خاص کشورمان که در حال جنگ با
دشمنان انقلاب اسلامی و اسلام هستیم حتی المقدور از خرید در بازارهای مکه و مدینه
بپرهیزند که انشاءالله جزو آن حجاجی نباشند که حضرت امام مدّظلّه در این باره میفرمایند:
«… کثیری از حجاج بیت الله الحرام که برای فریضۀ حج میروند و
باید در آن مکان مقدس از توطئۀ بیگانگان به فریاد یا للمسلمین برخیزند، غافلانه در
بازارها به جستجوی کالای امریکائی، اروپائی و ژاپنی پرسه میزنند و دل صاحب شریعت
را با این عمل که با حیثیت حج و حجاج بازی میکنند، بدرد میآورند…». (10/5/64)
18-
شرکت در راهپیمائی های وحدت مسلمین در
مدینه و برائت از مشرکین در مکه و مراسم دعای کمیل در مدینۀ منوره باعث سربلندی و
افتخار مسلمانان است یقیناً زائران گرامی این فرصت را از دست نخواهند داد.
امور حج و زیارت امیدوار است که زائران محترم با یادآوری این توصیه ها و
همچنین توجه به سایر مواردی که از سوی مسئولین هیئت پزشکی و روحانیون و مسئولین
کاروان اعلام و ارائه میشود اعمال افتخارآمیز این فریضه مقدس الهی را با نهایت
سرور و شادی و در کمال راحتی و بدور از هرگونه مشقت و دشواری بپایان رسانیده و
بوطن اسلامی خود مراجعه فرمایند انشاءالله.
شما با رجم، با خدای خود عهد کنید تا شیاطین انس و ابرقدرتها را از کشورهای
اسلامی عزیز برانید.
امام خمینی
کعبه و مشاعر را محل قیام و شورش جبهه توحید و موحدین عالم در برابر جبهۀ شرک
و کفر قرار دهیم.
آیه الله العظمی منتظری
شما باید رحمانی بشوید تا رجمتان رجم جنود رحمان به شیطان باشد.
امام خمینی (8/7/58)
مناسبترین جائی که در آن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل به جهانیان
اعلام شود مراسم حج است.
برای حل مسائل مشکله
مسلمین تبادل نظر و تفاهم کنید.
امام خمینی (بهمن
1349)
تحلیلی از آیه 25
سوره حج شامل مباحث زیر:
1-
خصائص حرم
2-
احکام ویژه حرم
3-
حرم متعلق به همه
مسلمین است
4-
منطقه امن و بین
الملل اسلام
5-
حرم سرزمین آزاد
اسلامی
6-
فرمان امیرالمؤمنین
علی (ع)
7-
آینده حرم
حرم در لغت بمعنی:
سرزمین مقدس و مورد احترام است و در فرهنگ فقه اسلامی: به منطقه خاصی که شامل شهر
مکه و بخشی از اطراف آن میگردد اطلاق میشود. میزان قداست و احترام این سرزمین را
در اسلام از احکام ویژه ای که بر آن مقرر شده و نیز از خصائصی که دارا میباشد میتوان
بدست آورد.
خصائص حرم
این سرزمین از ابتداء
با یک سلسله خصایص و ممیزاتی معرفی شده که قداست و احترام خاصی را برانگیخته است.
بسیاری از این خصائص قبل از اسلام در ادیان گذشته الهی نیز مورد اهتمام قرار گرفته
است. در این مقال کوتاه میتوان بچند مورد از این خصایص اشاره نمود:
1-
حرم نخستین مرکز
توحید و اولین سرزمینی است که منادیان الهی توحید، تفکر توحیدی ناب را در آن
سرزمین بنیاد نهاده و ندای آنرا برای انسانها سر داده اند [1]
و به این لحاظ جهان اسلام باید حرم را پایگاه اصلی تفکر توحیدی خالص بدانند و در
همه ادوار تاریخ بویژه در تحولاتی که در جهت استقرار حاکمیت توحید انجام میپذیرد،
این جایگاه رفیع و مقدس را برای حرم از یاد نبرند و بدان بعنوان قلب الهام بخش
توحید ناب جهان اسلام بنگرند و چنین نقش سازنده ای را به آن بازگردانند.
2-
این سرزمین، حرم
ابراهیم، بنیان گذار مکتب رهائی بخش توحید است و اختصاص این سرزمین به حضرت
ابراهیم آنطور که از برخی از روایات [2]
بدست میآید، قداست و احترام خاصی را در مورد آن بر میانگیزد که در حقیقت هر نوع
تقدیس و احترام این حرم خود نوعی تعظیم شخصیت این پیامبر بزرگ الهی توحید و احترام
از مکتب رهائی بخش او محسوب میگردد.
3-
حرم بلحاظ شهر مکه
نیز که از قداست خاصی برخوردار است و در نصوص اسلامی اعم از قرآن و سنت بر
بزرگداشت این شهر تأکید شده است [3]
دارای عظمت و قداست ویژه ای است که شهر مکه را در خود جای داده است.
4-
مسجدالحرام با تمامی
عظمت و احترامی که در اسلام دارد، در این سرزمین (حرم) قرار گرفته است در اینمورد
کافی است به اهمیت و نقشی که مسجدالحرام در قرآن و شریعت اسلام دارد [4]
توجه کافی مبذول گردد و از این نقطه نظر نیز موقعیت حرم بررسی و مورد مطالعه قرار
گیرد. تمامی دلها رو بسمت مسجدالحرام است: «فول وجهک
شطرالمسجد الحرام» [5]
و مسجدالحرام مبدأ معراج پیامبر است. [6] مسجدالحرامی که: «¨çm»uZù=yèy_Ĩ$¨Y=Ï9¹ä!#uqyß#Å3»yèø9$#ÏmÏùÏ$t7ø9$#ur». [7] و
پاکسازی و سالم سازی محیط آن برای عبادت مورد تأکید قرار گرفته و در میان مساجد از
ویژگی و امتیاز خاصّی برخوردار گردیده است.
5- حرم شامل کعبه و بیت الله الحرام است و از این
نقطه نیز امتیاز و اهمیت و احترام فوق العاده ای را کسب نموده است. کعبه ای که
«جعل الله البیت الحرام قیاماً للناس» است و در حدیث آمده است: «ما خلق الله بقعه
احب الیه من الکعبه». [8]
6-
فلسفه احرام در حج و عمره مراعات احترام خاص حرم است. [9]
7-
کسی که در حرم دفن شود در حریم رحمت الهی قرار خواهد گرفت (من دفن فی الحرم
امن من الفزع الاکبر من برالناس وفاجرهم). [10]
احکام ویژه حرم
با توجه به اهمیت و احترام خاصی که حرم از نقطه نظرهای مختلف حائز است، در فقه
اسلامی حرم دارای احکام ویژه ای است که برخی از آنها را باشاره در اینجا میآوریم:
1- این منطقه بعنوان سرزمین امنیت معرفی شده: «اولم نمکن لهم
حرماً امناً» [11]
و کشتن حیوانات (غیر اهلی) در این منطقه ممنوع است و در فقه برای مرتکبین آن
مجازاتهای خاصی مقرر شده است.
(من دخله من الوحش و الطیر کان آمناً من ان یهاج او یوذی حتی یخرج من الحرم).
2- بدلیل منطقه امن بودن حرم، (اولم یرو انّا جعلناه حرماً امناً) [12] هر
فرد مسلمان تا هنگامیکه در این منطقه زندگی میکند از مصونیت خاصی برخوردار است.
(من دخل الحرم من الناس مستجیراً به فهو آمن من سخط الله عزوجل).
3- در این منطقه جنگ و خونریزی ممنوع است.
4- ورود بحرم باید با تشریفات خاصّی انجام گیرد که از آن به
احرام تعبیر میشود و دارای احکام خاصّی میباشد.
5- افراد غیر مسلمان حق سکونت در منطقه حرم را ندارند و بسیاری
از فقها ورود غیر مسلمان را به این منطقه چه بعنوان اقامت و چه برای عبور ممنوع
دانسته اند. [13]
این حکم شامل سفرا و نمایندگیهای خارجی و افراد غیر مسلمانی که حامل پیام میباشند
و نیز هیئتهائی که برای عقد قرارداد قصد ورود به منطقه حرم را دارند نیز میگردد،
و از اینرو در چنین مواردی میتوانند برای انجام مقاصد خود از افراد مسلمان
استفاده نمایند و یا در خارج حرم با پیشوای مسلمین و نمایندگان رسمی وی ملاقات
کنند. [14]
بر اساس این قانون اقلیتهای مذهبی متعهد (اهل ذمه) نیز از اقامت در این منطقه
محروم میباشند و برای عبور نیز باید اجازه رسمی کسب نمایند و دولت اسلامی میتواند
طی قراردادی در ازای این اجازه مقررات مالی وضع نماید. [15]
6- کندن درختان و ریشه گیاهان حرم ممنوع است و همچنین بریدن
شاخه ها و در این مورد فقها مجازاتهای مالی خاصی را مقرر نموده اند. [16] و
حکم مصونیت درختان و گیاهان حرم را درباره محرم و افراد عادی نیز نافذ شمرده اند. [17]
7- تردّد مسلحانه در منطقه حرم ممنوع میباشد. «لاتخرجوا
بالسیوف الی الحرم». [18]
8- از سکونت کسانی که عامل فساد والحاد هستند در منطقه حرم
جلوگیری میشود و با آنها بخشونت رفتار میشود: «`tBur÷ÌãÏmÏù¥$ysø9Î*Î/5Où=ÝàÎ/çmø%ÉRô`ÏBA>#xtã5OÏ9r&».[19]
منظور از کسانی که در حرم قصد الحاد بظلم دارند آنهائی هستند که قصد ارتکاب
اعمالی چون سرقت، ستمگری، تجاوز بحقوق مردم و هر نوع ظلم داشته باشند که از اقامت
آنها در حرم جلوگیری میشود «یتقی ان یسکن الحرم». [20]
9- اشیائی که در حرم پیدا میشود حکم خاصی دارد [21] و
اصولاً از دست زدن به اشیاء گمشده حرم منع شده است «لاتمسّ ابداً حتی یجیء
صاحبها». [22]
10-
کسی که درخارج حرم مرتکب جنایتی شود و
سپس به حرم پناهنده گردد تا در حرم است از اجرای حد معاف میباشد لکن برای چنین
کسی محدودیتهائی ایجاد میگردد تا ناگزیر از حرم خارج گردد و حد بر وی جاری شود.
امّا کسانی که در حرم مرتکب جنایتی شوند، بدلیل اینکه خود احترام حرم را نادیده
گرفته اند از مصونیت حرم محروم شوند و بر آنها حد جاری میگردد. [23]
11-
نماز در حرمین برای مسافر اختیاری است که تمام
بخواند یا قصر و این حکم گرچه اختصاص به مسجدالحرام دارد ولی جمعی از فقها این حکم
را در مورد شهر مکه نیز قائل شده اند حتی اگر مسافر در حال عبور از شهر مکه باشد
میتواند نماز خود را تمام بخواند.
12-
به استناد آیه 25 سوره حج: (¨çm»uZù=yèy_Ĩ$¨Y=Ï9¹ä!#uqyß#Å3»yèø9$#ÏmÏùÏ$t7ø9$#ur) بسیاری از فقهای اهل تسنن از آن
جمله عبدالله بن عمر، خرید و فروش خانه های مکه را حرام شمرده و اجاره دادن و مال
الاجاره آنرا نامشروع دانسته اند. دارقطنی در این زمینه حدیثی از عبدالله بن عمر
نقل کرده است که: «من اکل کراء بیوت مکه اکل ناراً» یعنی کسی که مال الاجاره خانه
های مکه را بخورد چنان است که آتش خورده است. احمدبن حنبل گفته است: خانه های مکه
را میتوان تملک کرد و به ارث برد ولی نمیتوان آنها را اجاره داد. در این زمینه
حدیثی از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: «من احتاج سکن و من استغنی اسکن» یعنی کسی
که به خانه مکه احتیاج دارد در آن سکونت میگزیند و کسی که نسبت به آن بینیاز است
دیگری در آن خانه اسکان داده میشود. «الجامع لاحکام القرآن ج 11 صفحه 32».
در احادیث شیعه نیز آمده است که: «عن علی (ع): انه کره اجاره بیوت مکه و قرأ:
سواء العاکف فیه والباد» [24]–
علی (ع) اجاره دادن خانه های مکه را بد میشمرد و به این آیه استناد مینمود.
و در حدیث دیگر امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «ان رسول الله (ص) نهی اهل مکه عن
اجاره بیوتهم و ان تعلقوا علیها ابواباً» [25]–
رسول خدا (ص) مردم مکه را از اجاره دادن خانه هایشان به کسانی که برای زیارت بیت
اله الحرام میآمدند نهی نمود و آنها را از گذاردن در برخانه های خود منع فرمود.
در رساله علی بن جعفر بنقل از برادر بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) آمده است:
«لیس ینبغی لاحد من اهل مکه ان یمنع الحاج شیئاً من الدور ینزلونها» [26]–
شایسته نیست کسی از اهل مکه حجاج را از سکونت گزیدن در خانه های مکه مانع شوند.
مفهوم همگانی بودن مسجدالحرام یا منطقه حرم اینست که در نگهداشتن حرمت و قداست
این سرزمین و انجام مناسک حج و عمره فرقی بین ساکنان آن و کسانی که از خارج به این
سرزمین وارد میشوند وجود ندارد و اهل این منطقه هیچگونه خصوصیتی را دارا نیستند.
احترام حرم و عبادت و مناسک آن حق عمومی مسلمین است و هر نوع ایجاد مزاحمت و
ممانعت در این راه تجاوز بحقوق همگانی مسلمین جهان محسوب میگردد و نوعی الحاد و
ظلم است که مرتکبین آن باید با اشد مجازات تنبیه شوند. (نذقه من عذاب الیم).
دنباله آیه «ومن یرد فیه بالحاد بظلم» در حقیقت بیان جزای صدر آیه است به این
معنی که اگر کسی این حق همگانی مردم را مورد تجاوز قرار دهد نوعی الحاد از روی
ستمگری است و عذاب الیم جزای او است. [29]
مفهوم این سخن آنست که قدسیت و تعظیم و معنویت حرم چیزی نیست که در انحصار فرد
یا گروه خاصی قرار گیرد بلکه این حق که حقیقت عبادت حج و عمره است متعلّق بجهان
اسلام بوده و همه مسلمین بطور یکسان از این حق برخوردار میباشند.
عنوان خادم الحرمین که امروز بطور اختصاصی برای گروهی حاکم بر حجاز موجب
امتیاز خاصی گردیده است و تحت این عنوان دخالتهای گوناگونی در اعمال عبادی حج و
عمره انجام میدهند و با ایجاد محدودیتها و احیاناً تضییقات که مصداق بارز «والذین
یصدون عن سبیل الله و المسجد الحرام» میباشد، در حقیقت تجاوزی بر حقوق عمومی
مسلمین جهان والحادی است که بظلم انجام میگیرد و بر صدها هزار زائر بیت الله
الحرام همه ساله تحمیل میگردد.
مفاد آیه چنین است که پاسدار حرم و حامی قدسیت آن و خادم این معبد و بپادارنده
احترام این سرزمین همه کسانی هستند که حق عبادت در آن را دارند. بنابراین اصل
قرآنی، حرم باید تحت نظارت و مراقبت معنوی نمایندگان واقعی ملل مسلمان جهان اداره
شود و شئون روحانی و عبادی حرم بر عهده هیئت نمایندگی جهان اسلام باشد.
منطقه بین الملل اسلامی
تردیدی نیست که مفهوم: «الذی جعله للناس» بیرون آوردن حرم از انحصار یک گروه
یا یک مذهب خاص است کما اینکه «مفهوم سواء العاکف فیه والباد» برابری انسانهای
موحد و عبادتگزار خدا در این سرزمین بلحاظ انجام مناسک عبادی است و این نوع آزادی
خواه ناخواه شامل کلیه اعتقادها و دیدگاههائی میشود که در چارچوب اصول اسلامی و
قرآنی در میان مسلمین وجود دارد.
بنابراین اصل، هرگاه عبادت مسلمین در حرم و مسجدالحرام در چارچوب اصول یک مذهب
و یک دیدگاه منحصر گردد و دیدگاهها و عقائد دیگر مسلمین کنترل و محدود شود و آزادی
عمل در عبادت از غیر پیروان مذهب انحصاری گروه حاکم سلب گردد، در حقیقت مصداق
دیگری از آیه «ومن یرد بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم» خواهد بود.
امروز عاکفین در این سرزمین عبادت و توحید اعتقاد و دیدگاه خاصی دارند و اصول
و فروع اسلام را در چارچوب معیّنی تفسیر میکنند ولی آنها که از خارج این سرزمین
برای عبادت میآیند (الباد) برداشتی دیگر از اسلام دارند؛ در چنین شرائطی حکم صریح
قرآن چیست؟
قرآن برخلاف مذهب هیئت حاکم بر عربستان سعودی (وهابیت) که واردین را مجبور به
رعایت مذهب عاکفین میکند و آزادی عبادت را از آنان در زمینه اعتقادات خود سلب مینماید
بطور صریح میگوید: «سواء العاکف فیه والباد».
آیا نتیجه این عمل سعودیها بر طبق صریح آیه نوعی الحاد بظلم و سدّ راه خدا و
ممانعت از مسجدالحرام و حرم نیست و آیا «نذقه من عذاب الیم» در انتظار چنین تجاوزی
بحقوق عمومی مسلمین نمیباشد؟!
رمز تمام گرفتاری های کشورهای اسلامی اختلاف کلمه و عدم هماهنگی است.
امام خمینی (پیام 7/7/58)
در مراسم حج است که باید حجاج ایرانی ملتهای مظلوم را از رمز پیروزی انقلاب
اسلامی در ایران آگاه سازند.
من نمیدانم اینها
چگونه میگویند مراسم حج مسأله سیاسی نیست در حالی که قرآن کریم صریحاً خانه کعبه
را مرکز قیام مردم و مبارزه با شرک و کفر جهانی دانسته است؟! آیه
الله العظمی منتظری
تحوّل در عبادت ها
با پیروزی انقلاب
اسلامی تحوّلی در برگزاری اعمال و مناسک حج بیت الله الحرام آغاز شد که این تحوّل
ناشی از احیای ارزشها و سنتهای اسلامی بود.
عبادتها، سنّتها و
شعائر اسلامی که در طول قرنهای متمادی از محتوای اولیه خود خارج شده بود و به صورت
یک سلسله اعمال خشک و بدون محتوا درآمده بود و ارزشهای واقعی خود را از دست داده
بود، با آغاز انقلاب اسلامی انقلابی در این ستنها و شعائر اسلامی که در طول قرنهای
متمادی از محتوای اولیه خود خارج شده بود و به صورت یک سلسله اعمال خشک و بدون
محتوا درآمده بود و ارزشهای واقعی خود را از دست داده بود، با آغاز انقلاب اسلامی
انقلابی در این سنتها و شعائر اسلامی پدید آمد که آنها را به حقیقت های اصلی و
اوّلیه خویش باز گرداند و در اینجا باید اشاره ای به نقش بسیار قابل توجّه و حائز
اهمیّت امام بنمائیم:
امام خمینی دام ظله
پیش از آنکه نظام شاهنشاهی را در ایران ساقط کند و جمهوری اسلامی را جایگزین آن
سازد، در مقدمه این پیروزی بزرگ، پیروزیهای والای دیگری بدست آورده بود که یکی از
بزرگترین و ارزشمندترین پیروزیها همین موفقیت امام در احیای سنتها و شعائر اسلامی و
برگرداندن آنها به حقایق اولیه شان میباشد. و در این زمینه باید اقرار کرد که:
اگر امام در این قدم موفق نشده بود، در سرنگونی نظام شاهنشاهی و جایگزینی جمهوری
اسلامی هرگز موفّق نمیشد. و در این میان باید از جایگاه ویژه ای که حج در شعائر
اسلامی دارد و در اثر تلاشها و کوشش های مستمر امام، در آن تحوّلی شگرف پدید آمده
است، نام برد.
حج محمدی ابراهیمی
همانگونه که ملاحظه
میکنیم عبادتها و شعائر اسلامی در انقلاب مقدس اسلامی ما متحوّل شده و به
واقعیتهای اوّلیه خویش بازگشته است، و چون در این میان، حج از اهمیّت بسیار والائی
برخوردار است، از این روی، تحول و بازگرداندن حج به آن محتوای اولیه خودش و به
تعبیر حضرت امام «حج محمّدی ابراهیمی»، دارای برکات و بهره های فراوانی برای جامعه
جهانی اسلام خواهد بود و ما امیدواریم در آینده از همین پایگاه حج، ان شاءالله
شاهد تحولهای عظیمی در جهان اسلام باشیم. البته این امید تنها یک آرزو نیست چرا که
منشأ و مبدأش وعدههائی است که در روایات اسلامی به ما داده شده است و ما معتقدیم
که در کنار خانۀ کعبه، قیام جهانی اسلام بدست حضرت مهدی سلام الله علیه، ان
شاءالله آغاز خواهد شد.
امام خمینی از سالها
پیش از پیروزی انقلاب، نقطه نظرهای خود را در رابطه با حج مطرح کردند و تا آنجا که
در دست ما هست از سال 1349، در پیامهای خودشان که بمناسبت حج (هرسال) صادر میکردند،
مطالبی را در ارتباط با حج بیان کرده و دیدگاه خویش را در تحلیل و توصیف این عبادت
مهم، تذکر داده اند.
در پیامی که سال 49
صادر کردند، این جمله ها دیده میشود:
«باید توجّه داشته
باشید که این اجتماع بزرگ که به امر خداوند تعالی در هر سال، در این سرزمین مقدّس
فراهم میشود، شما ملّتهای مسلمان را مکلّف میسازد که در راه اهداف مقدسه اسلام و
مقاصد عالیه شریعت مطهرّه و در راه ترقّی و تعالی مسلمین و اتّحاد و پیوستگی جامعه
اسلامی کوشش کنید».
حج، عبادت اجتماعی
است
برداشت امام از حج-
همانگونه که از پیامشان پیدا است- این است که حج صرفاً یک عبادت برای اینکه انسانی
رابطه فردی و خصوصی خود را در رابطه با مبدأ جهان بسازد نیست بلکه در این عبادت،
مسائل دیگری فراتر از این امر فردی و خصوصی مورد توجه قرار گرفته است و به عبارت
دیگر: اگر مقصود از حج، صرفاً برقراری یک رابطه فردی و خصوصی بین انسان و خدای خود
بود، در همه جای زمین پهناور خداوند، مقدور و میّسر میشد و هیچ نیازی نبود که
تنها در نقطه خاصّی از جهان برگزار شود، چنانکه میبینیم مسلمانان در تمام ایام
سال هرکس در هر نقطه ای از زمین باشد میتواند به عبادت خدا بپردازد و مسلمانان نه
تنها در مساجد و معابد عمومی مسلمین که در خانه های خود نیز میتوانند خدا را
نیایش و پرستش کنند و به عبادت و مناجات بپردازند. و از آن گذشته اگر فرض بگیریم
که عبادت در کنار خانه خدا یا در مواقف مشرفه ای مانند عرفات و منی و مشعر، مطلوب
خداوند است و تأثیر خاصّی در رابطه با تزکیه و تصفیه نفس در روحیه انسان میگذارد،
مردم در زمانهای مختلف میتوانند به آنجا مسافرت کرده و عبادت خدا کنند، پس چه
نیازی به این هست که همه در یک زمان معیّن به آنجا بروند و در آنجا اجتماع کنند و
همه با هم این عبادت الهی را انجام دهند؟ [1]
بنابراین، بیگمان
واجب بودن حج در زمان مخصوص و معیّن، کنار خانه خدا و آن مواقف و مشاعر عظیم،
دارای انگیزه ای بالاتر و والاتر از انگیزه ای است که در عبادت فردی منطور شده
است.
در این ایام است که
مسلمانان از تمام نقاط جهان، با نژادهای مختلف و رنگها و زبانهای گوناگون و با آن
آداب و سنّت ها و فرهنگها که در هر قبیله و گروه و ملّتی متفاوت و متمایز است، در
یک زمان و با یک شکل، برای یک عبادت هماهنگ، جمع میشوند. در اینجا است که باید
مسلمانان به فکر چاره جوئی برای مسلمانان و مستضعفان دربند باشند و به داد اسلام و
مسلمین برسند. امام به این نکته مهم توجه کرده اند و با استفاده از همین نکته است
که در پیام سال 49 میفرمایند: «اهالی هر کشوری باید در این اجتماع مقدس
گرفتاریهای ملت خود را به مسلمین جهان گزارش دهند». یعنی این مرکز مقدس، مجمعی است
که خداوند آنرا فراهم کرده تا مسلمانان از نقاط مختلف جهان بیایند و مسائل و
مشکلات و گرفتاریها و یا پیشرفت ها و موفقیت های خود را گزارش کنند تا سایر مسلمین
در پی رفع آن مشکلات برآیند و از آن پیشرفت ها الگو بگیرند.
بنابراین، امام از
این عبادت که با این خصوصیات تشریع شده است، چنین برداشت میکنند که: این عبادت
دارای ابعاد سیاسی و اجتماعی است و صرفاً یک بعد عرفانی و روحانی ندارد. و این
مطلب را در پیام سال 63 به صراحت بیان کرده اند.
بعد سیاسی حج
«اکنون که در آستانۀ
فریضۀ مبارکه حج هستیم، لازم است توجّهی به ابعاد عرفانی و روحانی و اجتماعی و
سیاسی و فرهنگی آن داشته باشیم… و از همه مهجورتر و مورد غفلت تر، بعد سیاسی این
مناسک عظیم است که دست جنایتکاران برای مهجوریّت آن بیشتر در کار بوده و هست و
خواهد بود و مسلمانان امروز و در این عصر که عصر جنگل است، بیشتر از هر زمان موظف
به اظهار آن و رفع ابهام از آن هستند…».
آنچه از این جملات
امام و سایر پیام های معظم له بر میآید، تأکید بر این معنی است که: در بینش و
برداشتی که امام از حج دارند، بعد سیاسی آن مهمتر و ارزشمندتر از ابعاد دیگرش میباشد.
و تأکید هم میکنند که این بعد سیاسی در طول قرنها مهجور بلکه مهجورتر مانده و
جنایتکاران و قدرتهای ستمگر در جهان اسلام، کوشش و تلاش کرده اند که این بعد سیاسی
حج را به فراموشی بسپارند زیرا حج کنگره ای است که از آن کنگره این امکان برای
مسلمین بوده است که حرکتی گسترده را علیه قدرتهای ستمگر و ظالم آغاز کنند و از این
روی، ظالمین و ستمگران چون چنین شناختی از حج داشتند و میدانستند که از این
پایگاه چه خطری حیثیت بلکه وجود آنها را تهدید میکند، تلاش کردند که مسلمین در
انجام این عبادت بزرگ، از این بعد عظیم سیاسی غافل شوند.
و بدینجهت است که
امام با قاطعیت این نظریه را مطرح کرده اند که در حج، صرفاً اکتفا کردن به عبادت
فردی کافی نیست و آن حجّی کامل است که ضمن توجه به ابعاد عرفانی و روحانی آن،
کوبندۀ مستکبران و ستمپیشگان باشد. امام در سخنرانی سال 62 که در دیدار با
روحانیون کاروان های حج داشتند، چنین فرمودند:
شرط قبولی حج
«مسلمین باید در حج
وقتی که میروند، یک حجّ زنده، یک حج کوبنده، یک حجّی که محکوم کنندۀ این شوروی
جنایتکار و آن آمریکای جنایتکار باشد، انجام دهند. چنین حجّی، حج مقبول است. اگر
ما حج برویم و مصالح مسلمین را در نظر نگیریم بلکه برخلاف مصالح مسلمین روی جنایت
ها پرده بپوشیم و نگذاریم مسلمین صحبت بکنند از جنایتهائی که بر مسلمین میگذرد و
جنایتهائی که از حکومت ها و از قدرتهای بزرگ بر مسلمین میگذرد، این حج نیست، این
یک صورت بیمعنی است.
حجی که خدای تبارک و
تعالی میخواهد و حجّی که اسلام از ما خواسته است، آن است که وقتی میروید حج،
مسلمین بلاد را بیدار و با هم متّحد کنید. بفهمانید به آنها که چرا باید بیش از یک
میلیارد مسلمان تحت فشار دو قدرت چند صد میلیونی باشند؟!…»
همانگونه که ملاحظه
میکنیم، امام قدم را فراتر گذاشته اند و شرط قبولی حج را در این میدانند که از
طرفی جنایتکاران و قدرتهای ستمگر را محکوم کند و از طرفی دیگر، برای مشکلات مسلمین
چاره جوئی نماید.
و در پیامهای دیگری
برای اثبات این نظریّه، به آیات قرآن در رابطه با حج و خانه کعبه استدلال میکنند.
در پیام سال 63 چنین میفرمایند:
«بیت الله الحرام،
اوّل بیتی است که برای ناس بنا شده است، بیت همگانی است هیچ شخصیّتی و هیچ رژیمی و
هیچ طایفه ای حقّ تقدّم در آن را ندارند.»
قیام برای ناس
از این سخن امام چنین
بر میآید که: هیچ مقام و هیچ رژیمی حق ندارد که بر سایر مسلمین در تعیین تکلیف
پیشی بگیرد و برای آنها مشخص کند که هرگاه به مکه برای انجام مناسک حج مشرف شدند،
یا در مدینه به زیارت پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین موفق شدند، چه کاری را باید
انجام دهند و از چه کاری دست بردارند!! و اساساً خانه کعبه و حرمین شریفین در
اختیار هیچ قدرت و حکومتی نیست که بخواهد برای مردم تعیین تکلیف نماید. خداوند در
قرآن کریم میفرماید: این خانه برای مردم بنا نهاده شده است. پس این خانه که خانه
خدا است، برای مردم است و همه مردم در آن حق دارند.
حضرت امام در قسمتی
دیگر از پیام سال 63 میفرمایند:
«بیتی که برای قیام
تأسیس شده است، آن هم قیام ناس وللناس؛ پس باید برای همین مقصد بزرگ در آن اجتماع
نمود و منافع ناس را در همین مواقف شریف تأمین نمود و رمی شیاطین بزرگ و کوچک را
در همین مواقف انجام داد».
رمی جمرات که ظاهر آن
در زدن سنگ ریزه به جمره اولی و وسطی و عقبه خلاصه میشود، در شعارهای «مرگ بر
آمریکا، مرگ بر اسرائیل و مرگ بر ابرقدرتها» تجلّی مییابد. و به عبارت دیگر: آن
مسلمان فلسطینی و یا لبنانی و یا افغانی که زیر بار ظلم قدرتهای فاسد، کمرش خم شده
و از دست آنها به ستوه آمده است، اگر بخواهد زدن سنگ به جمره را از عمل تبدیل به
لفظ کند و در قالب الفاظ بیاورد، باید فریاد بزند: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل
و مرگ بر شوروی».
و هر گاه بخواهیم این
شعارها را از لفظ به صورت عمل جدّی تر در بیاوریم، باید مبارزه همه جانبه را با
قدرتهای ظالم آغاز نمائیم!
اهتمام به امر مسلمین
امام خمینی در پیام
سال 57 میفرمایند:
«اکنون که موسم حجّ
بیت الله الحرام است و مسلمین از اطراف جهان به زیارت خانه خدا آمده اند، لازم است
در خلال اعمال شریفه حج، به یکی از بزرگترین فلسفه این اجتماع عظیم توجّه داشته و
به وضع اجتماعی و سیاسی کشورهای اسلامی رسیدگی کرده و از گرفتاریهای برادران
ایمانی خود مطّلع گشته و در رفع آن در حدّ وظیفه اسلامی و وجدانی کوشش کنند.
اهتمام به امر مسلمین از فرائض مهم اسلام است.»
این سخن تکرار همان
روایت مشهور و معروف است که از پیامبر بزرگ اسلام (ص)نقل شده که فرمودند: «من اصبح
ولم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم»- هر که صبح کند و اهتمام به امر مسلمین
ننماید، مسلمان نیست.
حال که اهتمام به امر
مسلمین از فرائض مهم اسلامی است و هر که به این امر اهمیّت ندهد، مسلمان نیست، آیا
میشود قبول کرد که این فریضه بزرگ اسلامی (اهتمام به امور مسلمین) در ایام حج
واجب نیست؟! یا بدتر از آن که کسی بگوید: جایز نیست!!! آیا این سخن میتواند قانع
کننده باشد که: از این اجتماع عظیم و این فرصت بزرگ که خداوند آن را فراهم کرده،
هیچ فائده ای برای مسلمین منظور ننمائیم و این فرصت را از دست بدهیم و به امر
مسلمین اهتمام نورزیم، ولی هنگامی که به کشورهای خودمان برگشتیم و همه پراکنده
شدند، هرکس در گوشه ای از جهان به این امر اهتمام ورزد؟! و مگر چنین چیزی امکان
پذیر است؟!
عقل نیز به ما حکم میکند
که هر وقت فریضه ای بر ما واجب شد، در مکان و زمان معیّن شده آن را انجام دهیم و
همواره منتظر فرصت باشیم تا بهترین بهره ها را در رابطه با اهتمام امر مسلمین از
آن فرصت ببریم. و برای اهتمام به امر مسلمین، چه جائی و چه زمانی بهتر و مناسبتر
از مکّه و ایام حج میباشد؟
امام خمینی در پیامی
ما را به این اجتماع عظیم توجه میدهند و چنین میفرمایند:
«اگر در این اجتماع
بزرگ حج، کاری برای رفع مشکلات و گرفتاریهای جهان اسلام اقدام نشود، ما نباید از
اجتماعات کوچک امیدی داشته باشیم».
یعنی اگر ما در این
اجتماع بزرگ که مسلمین از اقصی نقاط عالم به خانه خدا آمده اند، فکری برای حلّ
مشکلات مسلمانان نکنیم و در پی چاره جوئی نباشیم، بیگمان در اجتماعات کوچکی که هر
روز یا هر هفته برپا میشود مانند نماز جماعت و نماز جمعه، نمیتوانیم آن هدف بزرگ
را تعقیب نمائیم.
و همچنین امام در
قسمتی از پیام سال 57 چنین میفرمایند:
«جهات سیاسی زیادی در
اجتماعات و جمعات و خصوصاً اجتماع گرانبهای حج میباشد که از آن جمله، اطّلاع بر
گرفتاریهای اساسی و سیاسی اسلام و مسلمین است که با گردهمائی روحانیون و روشنفکران
و متعهدان زائر بیت الله الحرام، ممکن است طرح و با مشورت از راه حلها مطّلع و در
بازگشت به کشورهای اسلامی، در مجتمعهای عمومی گزارش داده و در رفع آنها کوشا
شوند».
تنها بعد عرفانی مطرح
نیست
برداشت حضرت امام- با
این بیان- از اجتماعات مذهبی این است که: وقتی ممکن است یک فرد مسلمان، عبادتی را
به تنهائی انجام دهد و در آن حالت تنهائی، رابطۀ خصوصی بین خود و خدایش محقّق میشود
و انجام میپذیرد، خداوند این عبادت را در حال جماعت و همراه با دیگران قرار داده
بلکه ثوابش را بیشتر تعیین نموده است و ما از این میفهمیم که در این عبادت علاوه
بر آن بعد عرفانی و روحانی که شاید با تنهائی و خلوت بیشتر سازگار باشد، هدف
مهمتری تعقیب میشود و برای تحقق آن هدف مهمتر و والاتر، خداوند این عبادت را در
حال جماعت قرار داده است.
و این برداشت درست
مخالف آن برداشتی است که هدف از عبادات اسلامی را ایجاد نوعی حالت خلوت و تزکیه و
تنهائی با خدا میداند. زیرا اگر با آن بینش به عبادتها بنگریم، میبایست نمازهای
یومیّه را فرادی و دور از جماعت بخوانیم و باید ثواب این نماز خواندن بیشتر از
جماعت باشد!! در حالی که میبینیم بقدری روایتهای معصومین علیهم السّلام تأکید بر
جماعت کرده اند که حتّی آن را بر نماز اول وقت خواندن، بالاتر و مهمتر میدانند و
فقها تأکید بر این مسئله دارند که اگر نماز جماعت در اول وقت برپا نشود، بهتر است
از خواندن آن در اول وقت و به صورت فرادی صرف نظر کنند و منتظر برپائی جماعت شوند
تا آن را با جماعت بخوانند و امامان ما ثواب نماز جماعت را به تناسب جمعیّت بیشتر
دانسته اند یعنی هر چه جمعیّت نمازگزار بیشتر شود، ثواب بیشتری عاید نمازگزاران و
مامومین میشود و اگر حضور قلبی در نماز پیدا شود، آن حضور قلبی مطلوب است که در
حال جماعت باشد.
اسلام حالت عرفانی و
ملکوتی و روحانی را برای یک عبادت کننده و پروردگار خود در صورتی میپسندد که آن
حالت در اجتماع برای انسان حاصل شود وگرنه آن تنهائی ها که دنبال آن خلسه ها و
حالت های عرفانی خشک است، مورد پسند نمیباشد.
پس همانگونه که نماز
جماعت بر نماز فرادی رجحان دارد و نماز جمعه ثوابش از جماعت بیشتر است و هر چه
اجتماع بیشتر شود، ثواب افزونتر میگردد تا برسیم به حج که در آن مسلمانان از
سراسر جهان جمع میشوند و میبینیم که در اسلام ثواب بیشتری برای آن تعیین شده
است، از این نوع تشریع ثابت میشود که: باید در کنگره جهانی حج، مسائل سیاسی و
اساسی جهان اسلام مطرح شود و به گفته امام بزرگوارمان: اگر حج از این مسائل تهی
باشد، مقبول نیست و یک قالب بیمحتوا و یک صورت بیمعنا است.
همچنین برداشت امام
از اعمال و مناسک گوناگونی که در این فریضه بزرگ اسلامی (حج) باید انجام پذیرد،
این است که مسلمان باید از تمام این اعمال، استفاده سیاسی کند. مثلاً در طواف خانه
خدا صرفاً تقویت رابطه و پیوند معنوی خود با خدا را نخواهد بلکه بداند که اگر
گرداگرد این خانه گشت معنایش این است که برگرد دیگران نگردد و تنها بر خداوند تکیه
کند و دست از شرق و غرب بشوید و در راهی جز راه مستقیم قدم نگذارد. در دنیائی که
انسان ها را وادار یا تهدید یا تطمیع میکنند و یا فریبشان میدهند که برای نجات
خود و خوشبخت شدن در دنیا باید بگرد هر کاخ نشینی بگردند، خداوند به مسلمانان
تکلیف میفرماید که برای رفع و حل مشکلاتشان به دور خانه خدا بگردند و با اتکال و
اتکاء بر نیروی ذوالجلال، و با وحدت و همبستگی با سایر مسلمین، در پی رفع مشکلات
باشند. پس چطور میتوانیم بگوئیم: حج فقط برای برقراری رابطه معنوی و فردی است بین
عبادت کننده و معبود خویش؟!
عموم برادران و
خواهران اسلامی باید توجه داشته باشند که یکی از مهمات فلسفه حج ایجاد تفاهم و
تحکیم برادری میان مسلمین است.
امام خمینی
بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
با درود و سلام خدمت
حضرت امام مدّظلّه العالی علی رئوس الانام و طلب مغفرت و علوّ درجات برای شهدای
اسلام و تحنیت بحضور برادران رزمنده و عزیزان خواننده مقالۀ احکام.
خوشوقتم که توفیق
شرکت در ویژه برنامه حج بنوشتن جملاتی مشتمل بر بعض مسائل آن پیدا کردم. و قبل از
بیان آنها نظر دوستان را عطف بمطلب قابل توجهی میکنم و آن این است که احکام و
مسائل حج بقدری زیاد است که اگر بگوئیم قابل احصا نیست جزاف نگفته ایم. بخصوص که
علاوه بر فروع مخصوصۀ بمناسک عمره یا حج، مربوط به بسیاری از ابواب دیگر فقه نیز
هست مثل ابواب طهارت که در طواف و نماز طواف و غیر آنها مورد ابتلا است و یا ابواب
صلات که در نماز طواف مورد حاجت است و ابواب زکات و خمس که در طواف و قربانی مورد
نیاز است و ابواب صوم که در بدل قربانی پیش میآید.
و همچنین ابواب
معاملات بخصوص اجاره که در حجّ نیابی لازم میشود و بیع و ذباحه که در قربانی محل
احتیاج است و غیر اینها که در مواقع مختلف مورد ضرورت است.
و مخصوصاً که با گذشت
زمان و پیش آمد وضع جدید مسائل و فروع آن چند برابر افزونی مییابد چنانچه در
حدیثی منقول از معصوم است که خانه ای که در طول سالها و قرنها باید باقی باشد و
زیارت شود، مسائل آن محدود نیست بلکه خود مناسک مربوطه به عمره و حجّ دارای فروع
زیادی است که احاطۀ بر آن در قدرت انسانهای عادی نیست و در عداد کمالات و علوم
امامی چون جواد الائمّه (ع) ذکر شده است که در جواب یحیی بن اکثم راجع بقتل صید در
حال احرام، در مجلسی که مأمون برای امتحان آنحضرت ترتیب داده بود، بیان فرمود و
شقوق بسیاری در آن آورده بطوری که یحیی بن اکثم متحیّر شده و در صورت او آثار عجز
ظاهر گشته و زبانش لکنت پیدا کرده و تمام اهل مجلس فهمیده اند.
و سؤال و شقوقی که
حضرت در جواب آن مطرح نمود بطوریکه در کتاب احتجاج طبرسی جلد دوّم صفحه 242 نقل
شده به این کیفیّت است:
فقال یحیی: ما تقول
جعلت فداک فی محرم قتل صیداً؟
فقال ابوجعفر (ع):
قتله فی حلّ او حرم، عالماً کان المحرم ام جاهلاً، قتله عمداً او خطأ حرّاً کان
المحرم او عبداً، صغیراً کان او کبیراً، مبتدءاً بالقتل او معیداً، من ذوات الطیر
کان الصید ام من غیرها، من صغار الصید ام من کباره، مصرّاً علی ما فعل اونادماً،
فی اللّیل کان قتله للصید ام بالنهار، محرماً کان بالعمرة اذ قتله او بالحجّ کان
محرماً.
و بعد حکم هر کدام از
شقوق ذکر شده را خود حضرت بیان میفرماید که بتفصیل در صفحه 243 کتاب ذکر شده، نقل
نموده است و ما برای مراعات اختصار نقل نمیکنیم چنانچه خواننده محترم بخواهد میتواند
بکتاب مزبور مراجعه نماید. و منظور ما از نقل همین مقدار اشاره به این است که
احاطه بجمیع مسائل و احکام این عمل اسلامی در امکان بشر عادی نیست. و اینکه احیاناً
گفته میشود چرا مسائلی که پیش میآید در رساله ها یا مناسک ذکر نشده است و باید
مناسکی نوشت که مشتمل بر تمام مسائل باشد توقّع صحیحی نیست.
در هر صورت در این
سالها که توفیق رفیق شد و در بعثۀ حضرت امام مدّظلّه العالی در حج افتخار خدمت را
داشتم تعدادی از سؤال و جوابها یادداشت شد که بعض آنها در ملحقات مناسک حجّ و
نشریّه پاسدار اسلام در شمارۀ سالهای قبل چاپ شده است.
و مسائلی در جلسۀ
استفتاء جمع آوری و بصورت مسأله در مناسک درج و با اضافات دیگری که قبلاً چاپ و در
اختیار مؤمنین قرار گرفته است.
و عجالتاً بعض مسائلی
که در سال گذشته یادداشت شده بنظر خوانندگان میرسانیم:
سؤال 1- شخصی پدرش
وصیت کرده که فرزندش از جانب او حجّ بجا بیاورد. بعد از مرگ پدر فرزند مستطیع میشود،
آیا لازم است حج خود را بر حج پدر مقدّم بدارد و اگر حج خود را مقدّم بدارد آیا
صحیح است یا نه؟
جواب- اگر قبل از
آنکه پسر مستطیع شود پدر او را اجیر کرده که بعد از فوت او در سال اوّل حج برای
پدر انجام دهد یا نسبت بمدّت مطلق بوده که منصرف بسال اوّل است و پسر قبل از
استطاعت خود اجاره را قبول کرده، لازم است سال اوّل بعد از فوت پدر حج نیابی برای
پدر انجام دهد و در غیر اینصورت باید برای خودش حج کند و در صورت اوّل اگر برای
خودش حج بجا آورد صحیح است گرچه در مخالفت اجاره معصیت کرده است ولی در صورت دوّم
اگر حج نیابی بجا آورد صحیح نیست و نه برای خودش واقع میشود و نه برای پدرش و حج
بر خودش مستقر میشود که باید بهر نحو شده در سال بعد اتیان کند و اگر بجا نیاورد
در سال بعد با مراعات فوراً ففوراً انجام دهد و باید معلوم باشد که مجرّد وصیت بحج
بدون استیجار فرزند نیابت را بر او واجب نمیکند هر چند وصیت را قبول کرده باشد.
بنابراین در فرض استطاعت فرزند بعد از فوت پدر باید برای خودش حج بجا آورد و نیابت
صحیح نیست.
س 2- شخصی طبق وصیّت
پدر که پول بحساب سازمان حج واریز کرده به نیابت او بمکّه آمده در حالی که خود
فرزند نیز استطاعت مالی داشته است. آیا به نیابت پدر حج بجا آورد یا حج خود را
انجام دهد؟
جواب- اگر راه برای
پسر باز نبوده و از جهت نوبت پدر و نیابت از او راه برای او باز شده باید برای
پدرش حج کند مگر آنکه تبرّعاً بدون اجاره به نیابت پدر آمده باشد که در اینصورت
مستطیع شده و باید برای خودش حج بجا آورد و گذشت که مجرّد وصیّت و قبول فرزند
نیابت واجب نمیشود مگر آنکه قبل از استطاعت اجیر شود.
س 3- شخصی به نیت
نیابت برای عمره تمتع محرم شده است، بعداً معلوم شد شرائط استطاعت در خودش موجود
بوده است. آیا نیابت او صحیح است و وظیفه او چیست؟
جواب- نیابت او صحیح
نیست و باید برای خودش محرم شود و عمره و حج خودش را انجام دهد.
س 4- شخصی اجیر حج
بلدی از قم شده و خودش ساکن اراک است بعد از اجیر شدن در نظر داشته برود قم و از
آنجا حرکت کند پس از چند روز در حالی که غفلت از موضوع داشته برای انجام کار دیگری
بقم رفته و بعد هم از آنجا با غفلت بتهران رفته آیا همان نیت قبلی برای حرکت از قم
کافی است یا باید برگردد بقم و بر فرض خروج از ایران چه حکمی دارد؟
جواب- اگر میتواند
برگردد و چنانچه برنگشت ولو در صورت تمکن و حج را انجام داد حج صحیح است و بالنسبه
استحقاق اجرت دارد.
س 5- شخصی تمام
اختیارات اموال پدرش را دارد پدر نمیتواند خودش حج بجا آورد، پسر بدون تذکّر دادن
به پدر شخصی را اجیر برای حج پدر نموده و خودش هم برای حج خود مشرّف شده، آیا حج
اجیر برای پدر مجزی است یا خیر؟ و هرگاه در مدینه تصمیم بگیرد که آنچه را از مال
پدر به اجیر داده با پدر حساب نکند و از مال خودش باشد رفع اشکال میشود یا خیر؟
جواب- در فرض مزبور
استنابه در مورد پدر صدق نمیکند و حجّة الاسلام از طرف پدر واقع نمیشود و فرقی
بین دو صورت فوق نیست.
س 6- شخصی بمدینه
مشرف شده و حال جنون پیدا کرده و از سابق حج بر او مستقر شده آیا میشود برای او
نائب گرفت یا خیر و اگر نشد تبّرع حج از او چه صورت دارد؟
جواب- نیابت و تبّرع
در فرض سؤال صحیح نیست.
س 7- استنابه افرادی
که بخاطر عذر وقوف بین الطلوعین را در مشعر ترک میکنند مانند خدمۀ کاروانها که
همراه زنها شبانه به منی میروند جایز و مبرء ذمّه منوب عنه میباشد یا نه؟
جواب- اگر قبل از
استنابه معذور بوده اند استنابه صحیح نیست و چنانچه استنابه قبلاً واقع شده باید
وقوف اختیاری را درک کنند و دیگری را همراه زنها بفرستند یا برای درک وقوف بین
الطلوعین به مشعر برگردند. بلی اگر طوری معذور شوند که نه کسی را بتوانند همراه
آنها بفرستند و نه بتوانند برگردند و اختیاری را درک کنند و عذر بعد از اجاره عارض
شده باشد حج نیابی صحیح است.
س 8- استنابه زنها که
وقوف بین الطلوعین را در مشعرالحرام درک نمیکنند و شبانه به منی میروند چگونه
است؟
جواب- مانع ندارد هر
چند عنوب عنه مرد باشد.
س 9- زن نذر میکند
که قبل از میقات محرم شود یا نذر کرده و محرم شده در حالی که از شوهر در این نذر
اذن نداشته است. آیا نذر او بیاشکال است یا اشکال دارد؟
جواب- نذر زن بدون
اذن شوهر باطل است. بنابراین اگر زن خوف دارد که وقت احرام از مسجد شجره حائض باشد
میتواند ولو در ایران از شوهرش اذن بگیرد که نذر کند و از مدینه محرم شود و در
اینصورت احرام او از مدینه صحیح است بشرط اینکه نذر او با صیغۀ شرعی معتبر باشد.
س 10- مسجد تنعیم در
حال حاضر داخل مکه است و بنظر عرف محل حتی مقداری قبل از تنعیم را هم مکه میگویند
برای کسی که محرم شود در مسجد مذکور برای عمره و بجانب مسجدالحرام برود استضلال
جایز است یا جایز نیست؟
نویسنده معاصر، مرحوم
دکتر آیتی در کتاب تاریخ پیامبر اسلام داستان حنفاء را اینگونه مینویسد:
«با آن که مقارن ظهور
اسلام، چنانکه گفته شد کیش غالب عرب بت پرستی بود، معذالک در گوشه و کنار جزیرۀ
عربستان علاوه بر اقلیّت های مذهبی که بدانها اشاره رفت، حنفائی بوده اند که
برخلاف تودۀ مردم مشرک و بت پرست، از شرک و بت پرستی بر کنار و به خدای یگانه و
أحیاناً به ثواب و عقاب و قیامت معتقد بودند. و اینک برخی از آنها را نام میبریم:
1-
وَرَقًَةَ بن نَوفَل
بن أَسَد بن عَبدالعُزَّی بن قُصَیّ (از قُرَیش) عموزاده امّ المؤمنین خدیجه کبری
دختر خُوَیْلِدبن أسد که به گفتۀ محمّدبن اسحاق کیش مسیحی گرفت و از کتاب های
مذهبی اهل کتاب استفاده کرد. به گفتۀ بعضی: ورقه، به رسول اکرم (ص) ایمان آورد و
مسلمان از دنیا رفت.
2-
عُبَیْدالله بن جَحْش،
از قریش، پسرعمه و برادرزن رسول اکرم (ص)، که پیوسته در حیرت و طلب حق بود و بت
پرستی را رها کرد، تا آنکه بعد از ظهور دین اسلام، مسلمانی گرفت، و با همسر مسلمان
خویش «أمّ حبیبه» دختر «ابوسفیان» به حبشه مهاجرت کرد و آنجا از دین اسلام برگشت و
مسیحی شد. و چنانکه نوشته اند، در حبشه بر همان کیش مسیحی بدرود زندگی گفت.
3-
عِثمان بن حُوَیرِث
بن أسد بن عَبْدالعُزَّی بن قُصَیّ (از قریش) که نزد قیصر روم رفت، و کیش مسیحی
گرفت، و قیصر مقدم وی را گرامی شمارد.
4-
زَیدبن عَمروبن نُفَیل
(از قریش) پدر «سعیدبن زید» صحابی معروف که از بت پرستی و خوردن میته و خون و
قربانی های بت ها، کناره گرفت، او مردم را از کشتن دختران نهی میکرد و خدای
ابراهیم را میپرستید و اشعاری مشتمل بر توحید و ایمان به معاد میگفت، از جمله:
زیدبن عمرو در جستجوی
حق از مکه بیرون رفت و در هر جا گمان حق میداشت به تحقیق و جستجو میپرداخت، تا
آنکه مَوْصِل و جزیره و شام را گشت و در زمین «بَلْقاء» (در شام) راهبی را دید که
از کیش مسیحی نیک آگاه بود و دین ابراهیم را از وی جستجو کرد، راهب گفت: بهمین
زودی در همان شهری که از آن بیرون آمده ای، پیغمبری ظهور خواهد کرد و به دین
ابراهیم دعوت خواهد کرد. زید از کیش یهودی و عیسوی صرف نظر کرد و با شتاب رهسپار
مکّه گشت و در بلاد «لَخْم» بدست لخمیان کشته شد.
این چهار نفر در یکی
از عیدهای قریش که نزد بتی فراهم شده بودند، با یکدیگر میعاد نهادند که دیگر گرد
بت پرستی نگردند و در جستجوی دین حق برآیند.
5-
نابغۀ جعدی: قیس بن
عبدالله (از شعرای معروف عرب در جاهلیت و اسلام) که از میگساری و بت پرستی دوری
گزید و در اشعار دوران جاهلیت خویش، از توحید و بعث و جزا و بهشت و دوزخ سخن گفت،
در یکی از قصائد جاهلی میگوید:
6-
اُمَیّة بن أبی
الصّلت ثقفیّ (از مردم طائف و طایفۀ بنی ثقیف) که یکی از بزرگترین شعرای دوران
جاهلی عرب است و به کتاب های آسمانی آشنائی داشت، و میگساری را تحریم کرد و دربارۀ
بت ها اظهار شکّ و تردید کرد و در جستجوی دین حق برآمد و خود در پیامبری طمع
ورزید، به همین جهت چون رسول اکرم (ص) به نبوت مبعوث گردید، «أمیّه» بر آن حضرت
حسد برد و گفت: تاکنون امیدوار بودم که پیامبر شوم. «امیه» در سال دوم یا نهم
هجرت، در یکی از قصرهای طایف جان سپرد و خواهرش که مسلمان شده بود یکی از قصائد
طولانی او را برای رسول اکرم (ص) خواند، و از این قصیده است:
رسول اکرم (ص) پس از
شنیدن اشعار امیّه که صریح در ایمان به خدا و روز حساب بود چنین گفت:
أمَنَ شعرُه و کَفَرَ
قَلْبُه شعرش ایمان داشت، اما دلش کافر بود. أمیّه نخستین کسی بود که «بسمک
اللّهم» نوشت، و تا آمدن اسلام معمول بود. [6]
7-
قُسّ بن ساعدۀ إیادی،
حکیم و خطیب معروف عرب که رسول اکرم (ص) او را در بازار عکاظ، سوار بر شتری سرخ
موی در حال سخنرانی دیده بود و خطبه ای از وی نقل فرموده و آنگاه گفت: اشعاری هم
میخواند که آنها را حفظ ندارم. پس ابوبکر آن ها را خواند خطبه ها و کلماتی مشتمل
بر اعتراف به توحید و ایمان به معاد، از وی نقل شده است.
8-
أَبوقَیْس: صِرمة بن
أَبی أَنَس، از قبیلۀ «بَنی النَّجار» که در زمان جاهلیت رهبانیت گرفت، و دست از
بت پرستی برداشت و خواست مسیحی شود، اما از آن هم در گذشت و برای خود عبادتگاهی
معین کرد و در آنجا به عبادت پرداخت و میگفت: پروردگار «ابراهیم» را پرستش میکنم.
أبوقیس پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه اسلام آورد و اسلام وی نیکو شد و اشعاری
دربارۀ رسول اکرم (ص) گفت که در کتب تاریخ و تراجم ضبط شده است.
9-
خالد بن سنان از
قبیلۀ «بنی عبس بن بغیض» که بر حسب حدیث نبوی پیامبری بود که قومش حقّ وی را
نشناختند. چون مرگ خالد فرا رسید، قوم خود را به نزدیکی بعثت رسول اکرم (ص) خبر
داد، و دخترش به دین اسلام درآمد و چون سوره قُلْ هُوَالله أَحَدٌ را از آنحضرت
شنید گفت: پدرم نیز چنین میگفت.
10-
تبّان أَسعَد: أبوکَرِب
پادشاه یمن که برحسب روایات موّرخان هفتصد سال پیش از بعثت رسول اکرم (ص) به نبوت
وی ایمان آورد و در اشعار خود به رسالت پیامبر اسلام گواهی داد.
11-
زُهَیر بن أَبی سُلْمَی،
شاعر معروف عرب که از اشعار جاهلی وی نقل شده است:
زهیر دو پسر داشت به
نام بُجَیر و کَعب که هر دو از صحابه و شعرای رسول اکرم (ص) بشمار آمده اند، قصیدۀ
میمیۀ زهیر یکی از معلّقات است که پیش از ظهور اسلام و نزول قرآن از لحاظ فصاحت و
بلاغت در خانه کعبه آویخته شده بود.
12-
ابوعامر راهب که فرزندش «حنظلة» از شهدای احد
بود.
13-
بحیرای راهب، از قبیلۀ عبدالقیس که کیش مسیحی
گرفت و چنانکه در جای خود گفته خواهد شد، به نبوت رسول خدا ایمان داشت.
14-
عدّاس، غلام عُتْبَة بن ربیعه از مردم نینوی که
داستان ملاقات وی با رسول خدا در جای خود گفته خواهد شد، وی از کسانی است که به
نبوت رسول اکرم (ص) مژده میداد. [8]
و بهر صورت از روی هم
رفته گفتار اهل تاریخ استفاده میشود که تدریجاً مردمانی که بهره ای از علم و دانش
و عقل و درایت داشتند بت پرستی را کنار گذارده و به ادیان آسمانی و الهی روی آورده
و بخدا و روز جزا ایمان میآوردند، که از آن جمله است شاعر معروف عرب «اعشی» که در
اشعار خود گوید:
و ذا النصب المنصوب
لاتنسکنه ولا
تعبد الاوثان والله فاعبدا
و شاعر دیگر عرب یعنی
عبیدة ابن ابرص که گوید:
من یسئل الناس یحرموه
وسائل
الله لایخیب
والله لیس له شریک علام
ما اخفت القلوب
و بخصوص پس از بعثت
رسول خدا (ص) که آنحضرت با ابلاغ رسالت خود و نزول آن آیات کوبندۀ قرآنی و وحی
الهی در مذّمت بتها و پرستش آنها آن ابّهت و ترس و عظمت دروغین و کاذبی که برای
آنها ترسیم شده بود شکسته شد و آهنگ مخالفت با بت پرستی و شکستن آنها بدست خود بت
سازان و نگهبانان و حامیان آنها شروع شد چنانچه در پاره ای از تواریخ آمده که
قبیله «مزینه» بتی داشتند بنام «نهم» که روزی نگهبان آن بت- که هر روز نزد او رفت
و آمد میکرد- به خود آمده، و به ندای فطرت توحیدی و الهی خود، گوش دل فرا داده و
به آن بت حمله کرده و آن را شکست و سپس این اشعار جالب را در اینباره سرود که
گوید:
فقلت لنفسی حین راجعت
عقلها أهذا إله
ابکم لیس یعقل؟
أبیت فدینی الیوم دین
محمد إله
السماء الماجد المتفضّل [9]
و در احوالات عمروبن
جموح یکی از مردان با ایمان و بزرگوار مدینه که از قبیله بنی سلمة بود و در جنگ
احد بشهادت رسید مینویسند: که قبل از اسلام بتی داشت به نام «مناة» که بسیار بدان
علاقه داشت و مورد احترام او بود، و در سالهای یازدهم و دوازهم بعثت رسول خدا (ص) که
گروهی از مردم مدینه به مکه رفته و نزد رسول خدا (ص) شرفیاب گشته و مسلمان شدند،
یکی از این تازه مسلمانان «معاذ» فرزند همین عمروبن جموح بود که پس از ورود بمدینه
درصدد تبلیغ مرام مقدّس توحید و آئین انسان ساز اسلام برآمد و از کارهای جالب او
داستان زیر بود که ما در تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) نیز نگاشته ایم:
معاذ به رفقای دیگر
مسلمان خود که از جوانان همان قبیله بنی سلمه بودند قرار گذاردند که چون شب شد
بدستیاری و کمک او «مناه»- یعنی بت مخصوص پدرش- را بدزدند و در مزبله های مدینه
بیاندازند، و به اینکار هم موفق شده و چند شب پی در پی «مناه» را بمیان مزبله های
مدینه که پر از نجاست بود میانداختند و عمروبن جموح هر روز صبح بجستجوی بت گمشدۀ
خود به اینطرف و آنطرف میرفت و چون آنرا پیدا میکرد شستشو میداد و بجای خود
بازگردانده میگفت:
– بخدا اگر میدانستم
چه کسی نسبت بتو اینگونه جسارت و بیادبی کرده او را بسختی تنبیه میکردم!
و چون این عمل تکرار
شد شبی عمروبن جموح شمشیری بگردن بت آویخت و گفت: من که نمیدانم چه شخصی نسبت بتو
این جسارت ها و بیادبیها را روا میدارد اکنون این شمشیر را بگردنت میآویزم تا
اگر براستی خیری و یا نیروئی در تو هست هر کس بسراغ تو میآید بوسیله آن از خودت
دفاع کنی!
آن شب جوانان بنی سلمة
«مناة» را بردند و شمشیر را از گردنش باز کرده و بجای آن، توله سگ مرده ای را
بگردنش بستند و با همان حال در مزبله دیگری انداختند.
عمروبن جموح طبق
معمول هر روز بدنبال بت آمد و چون او را پیدا کرد کمی بدو خیره شد و بفکر فرو رفت،
جوانان بنی سلمه نیز که همان حوالی قدم میزدند تا ببینند عمروبن جموح بالاخره چه
خواهد کرد و چه زمانی از خواب غفلت بیرون آمده و فطرتش بیدار میشود وقتی آن حال
را در او مشاهده کردند نزدیک آمده شروع بسرزنش بت و بت پرستان کردند و کم کم
عمروبن جموح را به ترک بت پرستی و ایمان بخدا و اسلام دعوت کردند، سخنان ایشان با
آن سابقه قبلی در دل عمروبن جموح مؤثر افتاد و مسلمان شد و در مذمت آن بت و شکرانۀ
این نعمت بزرگ که نصیبش شده بود اشعار زیر را سرود:
والله لوکنت إلهاً لم
تکن انت
وکلب وسط بئر فی قرن
افّ لملقاک الهاً
مستدن الآن فتشناک عن سوء الغبن
الحمد لله العلیّ ذی المنن الواهب
الرزّاق دیّان الدین
هو الّذی انقذنی من
قبل ان اکون
فی ظلمه قبر مرتهن
بأحمد المهدیّ النبیّ
المرتهن
و ملخّص ترجمه اشعار
فوق این است که گوید:
بخدا سوگند اگر تو
خدا بودی هرگز با این سگ مرده بسته ریسمان نبودی! اکنون دانستم که تو خدا نیستی و
من از روی سفاهت و نادانی تو را پرستش کردم، سپاس خدای بزرگ و بخشنده را که بوسیلۀ
پیغمبر راهنمای خویش مرا نجات بخشید.
و در کتابهای نحوی
نیز بیتی را در «باب معانی باء جارّه» آورده اند که شخصی به نام غاوی بن عبدربّه
سلمی که خدمتکار بتی از بتهای بنی سلیم بود روزی دو عدد روباه را مشاهده کرد که
آمده و بنزد آن بت رفتند و پاهای خود را بلند کرده و بر آن بت بول کردند.
راشد که آن منظره را
مشاهده کرد به خود آمده و پیش رفته بت را شکست و این بیت را گفت:
و پس از این کار به
نزد رسول خدا (ص) آمده و مسلمان شد و داستان خود را باز گفت و پیامبر بزرگوار
اسلام ضمن تحسین از کار او نامش را به «راشدبن عبد ربّه» تغییر داد…
در پایان این بحث
تذکر یک نکته نیز لازم است و آن اینکه همانگونه که گفته شد گرچه خردمندان مکه و
حجاز بتدریج داشتند به پرستش های غلط و عادات و سنّتهای ناپسند مردم آن سامان پی
میبردند، و هر روز بر تعداد آنها اضافه میشد، اما وجود این مطلب بدان معنا نیست
که ما مسئلۀ نبوت رسول خدا (ص) و ظهور آنحضرت را نیز بعنوان مولود طبیعی آن محیط
آلوده و جبر تاریخ بحساب بیاوریم، چنانچه برخی از نویسندگانی که دربارۀ سیرۀ رسول
خدا (ص) و تاریخ اسلام قلمفرسائی کرده اند، از آنجا که عقیدۀ چندانی به وحی و نبوت
و معجزه نداشته اند (مانند خاورشناسان) و یا به تقلید از آنان میخواسته اند تا
بهر پدیده و اتفاقی در جهان، رنگ مادی- و بقول خودشان- رنگ علمی بدهند، سعی کرده
اند تا این دو پدیده را بهم مربوط ساخته، و ظهور اسلام و بعثت رسول گرامی و رهبر
اسلام را در آن سرزمین، مولود همان تندرویها و کجرویها و معتقدات و خرافات قلمداد
کنند، و تحت عنوان «صلة الحاضر بالماضی» [11]
و امثال این عناوین، دانسته یا ندانسته، به آن معجزه بزرگ تاریخی و ظهور پیامبر
آسمانی و الهی که بتعبیر قرآن کریم منّتی بود که خدای تعالی بر مردمان با ایمان
گذارد و آن مرد الهی را بوسیلۀ وحی خود مأمور رها ساختن مردم از آن قید و بندها و
«اغلال» زمان جاهلیت فرمود [12]،
رنگ عادی بدان بدهند، و پیامبر بزرگواری را که به شهادت تاریخ، مکتب نرفته و درس
نخوانده بود تا سنّ چهل سالگی که مبعوث برسالت الهی گردید کلمه از آن همه معارف
عالیۀ اسلامی و قوانین جامع و ابدی قرآنی به زبان نیاورده بود، با پاره ای از
اتهامات و اجتهادات غلط «که نمونه هائی از آنرا در داستان سفر رسول خدا (ص) به شام
و برخورد با بحیرا خواندید» بصورت مردی الهام گرفته از مکتبهای ادیان گذشته، و
شوریده حال و… امثال این تعبیرات ترسیم نموده و از عظمت این اعجاز بینظیر
بکاهند، که برای نمونه از این سنخ کتابها و پندارهای باطل و یا مغرضانه میتوانید
به کتابهای بیست و سه سال و یا نوشته های سیره نویسان و مورخین اروپائی مانند تمدن
اسلام گوستاولوبون فرانسوی و غیره مراجعه کنید.
* فتنه در لغت * فتنه خدا و فتنه خلق * لباب و
گزیده معنای فتنه * ایمان، امانتداری دشوار، و حقیقت ملزوم با عهود و
مواثیق: میثاق اخلاص، میثاق صبر و پایداری، میثاق قتال فی سبیل الله *
ایمان و گدازۀ بلاها و سختیها و مصائب مانند حدید محماه یا مانند سنگ تیره در اثر
تابش متمادی لعل و یاقوت میشود، و مشکلات و شدائد همچون کیمیا هویتی را به هویتی
عالیتر تبدیل میکند و احیاناً انسان مبتلا خود کیمیای تبدیل کننده میشود *
مبتلاترین افراد به آلام و گرفتاریها پیمبرانند و سپس هر کس بقدر ایمانش *
نمونه هائی چند از روایات عترت طاهره علیهم السلام در این باب.
یکی دیگر از سنن الهی و قواعد آفرینش، سنّت فتنه است. این سنّت اگر چه دارای
شعاع گسترده ای است ولی مقصود ما در این گفتار فتنه الله در ارتباط با ایمان است که
در قرآن کریم روی آن اصرار عجیبی شده و معنای آن با غیر این لفظ متکرّراً بیان شده
و در روایات وارده از عترت طاهره با تعبیرات گوناگون آمده است و مناسب است که
مفهوم این لفظ را در آغاز بحث از نظر اهل لغت روشن کنیم سپس وارد بحث شویم:
در لسان العرب میگوید: «جامع معنای فتنه، ابتلاء و امتحان و اختبار است، و
ریشۀ آن مأخوذ است از این تعبیر که میگوئی: طلا و نقره را مفتون نمودم، بهنگامی
که آنها را گداخته ای تا بدش را از خوب جدا سازی» و در صحاح اللغه نیز قریب بهمین
تفسیر، تفسر کرده است.
و راغب در مفردات نیز همین گونه معنا میکند و در بیانی تقریباً طولانی
استعمالات مناسب در قرآن کریم را نقل میکند و پس از آن میگوید: «والفتنة من
الافعال التی تکون من الله تعالی و من العبد کالبلیة و المصیبة والقتل والعذاب و
غیر ذلک من الافعال الکریهه، و متی کان من الله یکون علی وجه الحکمة، و متی کان من
الانسان بغیر امر الله یکون بضدّ ذلک و لهذا یذم الله الانسان بانواع الفتنة فی کل
مکان…»
«فتنه از افعالی است که هم از خداوند متعال و هم از عبد صادر میگردد مانند
بلیه و مصیبت و کشتن و عذاب و غیر اینها از افعال مورد نفرت، و چون از خداوند صادر
شود بر طبق حکمت است و هنگامی که بدون امر خداوند از کسی صادر شود برخلاف حکمت است
و لذا خداوند متعال انسان را بانواع فتنه در هر مکان نکوهش میفرماید» سپس شواهدی
بر این مدّعای خویش از قرآن کریم ذکر مینماید.
معنای حقیقی فتنه
با تدبّر در تفسیر فوق الذکر از فتنه و تأمل در کلمات محققین از اهل ادب و
تفسیر، بنظر میآید که لباب و گزیدۀ معنای فتنه چنین میشود: «حقیقت فتنه عبارتست
از افکندن چیزی در عمل شدید گدازنده که آن را دگرگون نموده، و هویّت موجودش را به
هویّتی دیگر اعمّ از اینکه عالیتر یا دانی تر باشد تبدیل نماید، بآنگونه که آتش
طلا را میگدازد و اجزاء دخیل و عناصر بیگانه را از آن جدا میسازد، و هویّت
مدخولۀ آن را به هویّتی خالص تبدیل مینماید».
و چون ایمان به خداوند متعال صرف گفتن: «آمنّا- ایمان آوردم» نیست بلکه حقیقت
ایمان، امانتداری است توأمان با دشواریها، و واقعیّتی است ملزوم عهود و میثاقها:
میثاق اخلاص در عبادت و نیایش، میثاق جهاد، میثاق صبر بر مکاره و استقامت در
مهاول، میثاق قتال فی سبیل الله تا انتفاء هرگونه قوۀ خطر انگیز از روی زمین که در
طریق دعوت الی الله یا آزادی پذیرش دعوت مزبور یا مایه گمراهی و ارتداد اهل ایمان
است، میثاق اداء حقوق خالق و خلق، میثاق تأدیه حقوق نفس خویش… و بنابراین، صرف
گفتن: «آمنّا» ایمان آفرین نبوده و حقیقت ایمان به مجرّد گفتن مذکور، نمیشود بلکه
در محک تجربه اش میاندازند و در بوتقه آزمونش میگدازند تا اگر مغشوش است سیه روی
شود و از لقاءالله تعالی و لقاء ملائکه الله و مجالست و مجاورت انبیاء و شهداء و
صدّیقین که جزاء ایمان است نومید شود.
آنان که در دعوای
ایمان استوار و صادقند و دشواریهای امانتداری را تحمّل نموده اند و از انجام عهود
ومواثیق، سرفرازانه بدر آمده اند، گدازۀ آزمون الهی و بوتقۀ فتنه الله تعالی
هویّتشان را دگرگون مینماید، و بهویّت دیگری تبدیل میکند، مانند حدیدۀ محماه
یعنی قطعه آهنی که در کوره گداخته شود و تیرگی آن زدوده گردیده و رنگ و خاصیّت
آتشی پیدا کند و هویّت آهنی به هویّت آتشی تبدیل شود، یا همچون سنگ تیره بیارزش
که سالهای متمادی در اثر تابش آفتاب و گداختگی متوالی از حالت تیرگی و بیارزشی
بدرآید، و مبدّل بگوهر گرانقیمت لعل و یا یاقوت پرارزش و یا الماس روشن ارزشمند
شود، و با گداختگی پیاپی، تبدیل ماهیّت داده و جوهر و گوهر کاملی گردد.
گدازه بلایا و محنتها
و صبر بر مکاره و تحمل سنگینیهای امانتداری خدائی، تبدیل هویّت مینماید و از
یاسربن عامر و سمیّه بنت خیاط کنیزک سیاه، حقیقتی دیگر پدید میآورد یعنی الگوی
صبر و استقامت، و نمونۀ فداکاری در راه حق و عدالت، و اسوه صدق و صفا و مقاومت میسازد:
همچو سنگی کوشود کل
لعل ناب پر شود او از صفات آفتاب
وصف آن سنگی نماند
اندر او پر
شود از وصف خور او پشت ورو
و همین فتنه پایه
اساسی استحاله و تبدّل ذات و صفات آدمی و وصول بمقام فناء و بقاء بالله تعالی است
و فناء افعالی و صفاتی و احیاناً ذاتی با گدازۀ ابتلاء و محنت و مصائب ممکن است:
نان مرده چون حریف
جان شود زنده
گردد نان و عین آن شود
هیزم تیره حریف نار
شد تیرگی رفت و همه انوار شد
در نمکسار ار خر مرده
فتاد آن
خریّ و مردگی یکسو نهاد
صبغة الله هست رنگ
خمّ او پیسها
یک رنگ گردد اندر او
آری، اینطور است فنای
ارادۀ عبد در اراده تشریعی حقّتعالی در همین عبادات مرسومه نوعی فناء برای عبد میآورد
و اراده عبد رنگ اراده حق بخود میگیرد: «sptóö7Ϲ«!$#(ô`tBurß`|¡ômr&ÆÏB«!$#Zptóö7Ϲ(ß`øtwUur¼ã&s!tbrßÎ7»tã» (بقره- 138) و راز
شدّت ابتلاء پیمبران صلوات الله علیهم و اوصیاء و اولیاء و مؤمنان برگزیده نیز
همین است و چنانکه در آغاز بحث اشاره کردیم، روایات مأثوره از اهل بیت عصمت علیهم
السّلام در این باره بسیار است و امام المحدثین جناب کلینی(ره) در اصول کافی بابی
را به این امر اختصاص داده و بنام «باب شدّة ابتلاء المؤمن» نامیده است که چند
نمونه را نقل میکنیم:
شدّت ابتلاء مؤمن
در صحیح هشام بن سالم
از امام صادق (ع) آمده که فرمود: «انّ اشدّ النّاس بلاءاً الانبیاء ثم الذین
یلونهم ثم الامثل فالامثل»- مبتلاترین مردم به بلاهای شدید پیمبرانند و بعد از
آنان جانشینانشان و سپس:
آنکه در این بزم
مقرّب تر است جام بلا بیشترش میدهند
و از امام محمّد باقر
(ع) روایت میکند که فرمودند: «انّ الله تبارک و تعالی اذا احبّ عبداً غتّه
بالبلاء غتّاً و شجّه بالبلاء شجّاً فاذا دعاه قال: لبیک عبدی لئن عجلت لک ما سألت
انّی علی ذلک لقادرٌ ولئن ادّخرت لک فما ادّخرت لک فهو خیرٌ لک».
«خداوند تبارک و
تعالی چون بنده ای را دوست داشت، او را در بلاء غرق میکند، و سیلاب بلاء بر سرش
ریزان میسازد و هنگامی که خدای را میخواند، خداوند متعال لبیک میگوید و میفرماید:
بنده ام! اگر در قضاء حاجتت شتاب کنم من بر آن حتماً قادرم، و اگر آن را برای تو
اندوخته کنم همانا آن برایت بهتر است» و همچنین از امام باقر (ع) روایت میکند که
فرمودند:
«ان الله عزوجل
لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیة من الغیبة و یحمیه الدنیا
کما یحمی الطبیب المریض».
«خداوند عزّوجلّ با
ارسال بلاء پیاپی از مؤمن تفقّد میفرماید همانگونه که مرد غایب از اهل خویش با
ارسال هدیه پیاپی از آنان تفقّد و دلجوئی مینماید، و خداوند متعال مؤمن را از
دنیا پرهیزش میدهد چنانکه طبیب بیمار را پرهیز میدهد» و از امام صادق (ع) نقل میکند
که فرمودند:
«دعی النبی (ص)الی
طعام فلما دخل منزل الرجل نظر الی دجاجة فوق حائطٍ قد باضت فتقع البیضة علی وتد فی
حائط فثبتت علیه ولم تسقط ولم تنکسر، فتعجّب النبی (ص)منها فقال له الرجل: أعجبت
من هذه البیضة، فوالّذی بعثک بالحق مارزئت شیئاً قطّ؛ فنهض رسول الله (ص)ولم یأکل
من طعامه شیئاً وقال: من لم یرزأ فما الله فیه من حاجة».
«پیغمبر اکرم (ص)به
میهمانی دعوت گردید، و چون داخل منزل میزبان شد، مرغ خانگی را دید که بر روی دیوار
تخم نهاده، تخم غلطید بر روی میخی که در دیوار کوفته شده بود و روی همان میخ ماند
نه افتاد و نه شکست، پیغمبر (ص)متعجّب شد، میزبان عرض کرد: یا رسول الله! از
ماجرای این تخم مرغ تعجب میکنی؟ سوگند بخدائی که ترا بحقّ مبعوث فرمود مصیبت زیان
هیچ چیز هرگز بمن نرسیده است. پس رسول الله (ص)برخاست و از غذای وی چیزی میل نکرد
و فرمود: کسی که هرگز مصیبت ندیده خداوند متعال به وی بیاعتناء است.
و همچنین از امام
صادق (ع) روایت میکند که فرمودند: «قال الله عزّوجلّ: لولاان یجد عبدی المؤمن فی
قلبه لعصبت رأس الکافر بعصابة حدیدة لایصدع رأسه ابداً».
«خدای عزّوجلّ میفرماید:
اگر سبب هوس انگیزی و شک در قلب بندۀ مؤمنم نمیگردید هر آینه عصا به آهن بر سر
کافر میبستم و جمجمه پولادینش میدادم که حتی به دردسر هرگز مبتلا نگردد» (اصول
کافی جلد دوم از طبع جدید صفحه 252 تا صفحه 257)
حدیث اخیر که از صنف
حدیث قدس است ظاهراً ملهم از این آیات شریفه از سوره مبارکه زخرف است: «ولولا ان
یکون الناس امّة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقفاً من فضة و معارج
علیها یظهرون، و لبیوتهم ابوباً و سرراً علیها یتکئون، و زخرفاً وان کل ذلک لمّا
متاع الحیاة الدنیا والآخرة عند ربک للمتقین».
(33 الی 35)- «اگر نه
این بود که جملگی مردم امّت واحدۀ کافرکیش میشدند، هر آینه سقفهای خانه های کفّار
را از نقره قرار میدادیم و نردبانهائی برای بالا رفتنشان میافراشتیم و با دربهای
متعدد عماراتشان را میآراستیم و تختهای گوناگون جهت آسایششان مینهادیم که بر
آنها تکیه زنند، و بنقوش طلائی، آن بناها را مزیّن میکردیم، و همۀ اینها جز بهره
گیری از زندگی دنیای زودگذر چیز دیگری نیست، و زندگانی جاویدان اخروی نزد
پروردگارت از آن متقین است».
مقصود آنکه موهبت
وسائل بهره گیری از متاع دنیا و اسباب عیش و کامرانی و تجّملات آزنواز و بناهای
منقوش زیبا و سریرها و آرایشها و زیبائیهای اثاث البیت و امثال اینها، بکفّار و
فجار از باب کرامت آنان نزد خداوند متعال نیست، بلکه این امر خود دلیل روشنی است
بر بیارزشی دنیا و هوان و بیمایگی آن، که بدشمنان حق و حقیقت ارزانی میدارد و
با این زیبائیهای فریبنده در همین نشاه آنان را شکنجه میدهد و اینهمه تجمّلهای
چشمگیر و نعمتهای خیره کننده در واقع زشتیها و نقمتهای نعمت نما میباشند و خداوند
متعال ابرار و صالحان را از دلباختگی به این امور محفوظ میفرماید، و چنانچه اهل
ایمان و تقوی مفتون نمیگردیدند به یقین خدای عزّوجلّ، بیش از اینها بکفّار و
اشرار میداده است و حتّی سقفهای عمارتهایشان را از سیم و نردبانهای آنها از زر مینموده
و آن بنا را با دربهای زیبای گوناگون مزیّن میفرمود، و سریرهای آرامبخش را تکیه
گاهشان میساخت، ولی برای آنکه مبادا مردم یکنواخت و یکسان کافر شوند و اساس توحید
و عبادت برچیده شود، چنین کاری انجام نپذیرفت. و در عوض به پیمبران صلوات الله
علیهم و اوصیاء و اولیاء علیهم السلام و مؤمنان گزیده، بلایا و مصائب و شدائد
موهبت میفرماید، تا با کیمیای این مواهب، استعدادهای ذاتی آنان، بارز گردد و مس
وجودشان به طلای ناب فضیلت تبدیل شود همانطور که به اعتقاد کیمیاگران، فلزّات در
اثر برخورد با کیمیا تبدیل هویّت میدهند و به زر ناب مبدّل میشوند، محنتها و
آلام و مشقّتها و مصائب نیز همچون کیمیا، هویّت آنان را دگرگون میکند و به
هویّتهای نورانی منقلب میسازد و احیاناً خود آنان کیمیای تبدیل کننده میشوند، و
زهر را شهد و خاک را زر و جهل را علم مینماید:
گفت پیغمبر که از بهر
مهان حق، نجس را پاک گرداند بدان
او اگر زهری خورد
شهدی شود تو اگر شهدی خوری زهری بود
کاملی گر خاک گیرد زر
شود ناقص
ار زر برد خاکستر شود
جهل آید پیش او دانش
شود جهل
شد علمی که در ناقص رود
مانند غذای مقوی و
سالم و غذای گندیده فاسد، چه غذای مقوی و سالم در مزاج بیمار و علیل مبدّل به خلط
گندیده و فاسد میشود و سبب تشدید بیماری او میشود، ولی غذای گندیده و فاسد در
مزاج انسان تندرست و قوی البنیه ممکن است بکمک قوت بنیه و سلامت مزاج به خلط
شایسته ای تبدیل شود، و توان و نیروی بیشتر وی گردد.
از خود رستن و بحق
پیوستن
و حاصل آنکه گدازه
فتنه ها و محنتها و بلاها منشأ ولادت ثانی و تبدیل مزاج روحانی میشود و لوج به
ملکوت سماوات میّسر میگردد چنانکه از حضرت عیسی (ع) روایت شده که فرمودند:
«لن یلج ملکوت
السموات من لم یولد مرّتین»- «هرگز به ملکوت آسمانها راه نمییابد کسی که دو بار
ولادت نیافته است» و مراد از حدیث: «موتوا قبل ان تموتوا» نیز همین است که با
گدازه فتنه ها و تحمّل دشواریها و ریاضتهای نفسانی از حیات بهیمی و حیوانی و رذائل
نفسانی بمیرد تا مزاج روحانی یافته و در حیات روحانیّت متولّد گردد، و انفطام از
این امور بهیمی مدخلی است برای ولادت ثانی و تبدیل مزاج:
شرط، تبدیل مزاج آمد
بدان کز مزاج
بد بود مرگ بدان
چون مزاج آدمی گل
خوار شد زرد و بد رنگ و سقیم و خوار شد
چون مزاج زشت او
تبدیل یافت رفت زشتی و رخش چون شمع تافت
پس حیات ماست موقوف
فطام اندک اندک جهد کن تم الکلام
و تا آدمی از پستان
مام دنیا منفطم نگردد مزاج وی تبدیل نمیپذیرد، و با انفطام از حیات فریبا و
زودگذر و انقطاع از عادات پلید و اخلاق زشت، حیات نوین روحانی که همان ولادت ثانی
و حیات دوّم است از طریق موت اختیاری برای او حاصل میشود و بعبارتی:
ممکن است از تعلقات
دنیا با ریاضت دشواری چشم پوشید و از وابستگی به مقام و جاه و مال دل کند و بوسیله
ورزشها و تمرینهای نفسانی از این وابستگیها منقطع شد امّا خلاصی از تناقضات نفسانی
و اضطرابهای قلب و وسوسه های آسایش سوز نفس امّاره و زفیر و شهیق جهنّم ملکات
گدازنده ممکن نیست مگر با تحقّق بخشیدن: «موتوا قبل ان تموتوا» که همان موت
اختیاری و مرگ تبدیلی است یعنی بطور کلّی از خود رستن و بحق پیوستن و تسلیم بیچون
و چرای شریعت الهی شدن است، که همان معنای از خود مردن و بحیات الهی زنده شدن میباشد.
وگرنه قلب آدمی دائماً
در قلب و دگرگونی است، و همواره در مسیر طوفانهای اوهام متلاطم و مشکوک آرامش سوز
است، و بادهای صرصر پندارهای آشفته و درهم و برهم و غبارانگیز که غبارش کوری دل میآورد،
علی الدوام در وزش است و دل همچون پری در بیابان دچار آن است:
گفت پیغمبر که دل
همچون پری است در بیابانی بدست صرصری است
صد هزاران کشتی با
هول و سهم تخته تخته گشته در دریای وهم
اینها نمونه ای از
گدازه های ضمیر وجود هر انسانی است که هردم او را آزار میدهد چه در بیداری و چه
در خواب و هر کجا که میگریزی با تو هست و گزیری از آن نداری و چگونه توانی گریخت؟
مگر از خویشتن خویش امکان رهائی است؟ خون بخون شستن محال است و محال!
فقط یک راه وجود دارد
و آن عبارتست از آنکه با گدازه فتنه ها و شدائد از خود رستن و بحق پیوستن.
«قل هذه سبیلی ادعو
الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»
در باب فطری بودن دین
آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که درباره چند دسته از آنها در شماره های
گذشته مطالبی بیان شد.
آیات مزبور عبارت اند
از:
1-
آیات تذکره
2-
آیات عهد
3-
آیات نسیان
4-
آیات غفلت
5-
آیات خطر
6-
آیات محبّت
فطرت کشش آگاهانه
چنانچه در قسمتهای
قبل توضیح دادیم، آیات نامبرده بر این مسأله دلالت و تأکید دارند که انسان با فطرت
خداجوئی آفریده شده است و بهمین دلیل آنهائی که در حالات عادی، توجه به خداوند
متعال ندارند، به مجرّد اینکه در شرائطی استثنائی قرار میگیرند به ذات مقدس او
متوجه میشوند. در اینجا باید به این نکته اشاره نمائیم که فطرت برخلاف غریزه،
کششی کاملاً آگاهانه است و از اینرو بدون دلیل و معرفت نیست.
برای اثبات فطری بودن
اعتقاد به «الله» ظاهرترین و بهترین آیات، آیه (30) از سوره مبارکه روم است. ولی
ما از آیه (25) ببعد ذکر مینمائیم تا به آیه مزبور برسیم:
«ô`ÏBurÿ¾ÏmÏG»t#uäbr&tPqà)s?âä!$yJ¡¡9$#ÞÚöF{$#ur¾ÍnÌøBr‘Î/4§NèO#sÎ)öNä.$tãyZouqôãyz`ÏiBÇÚöF{$#!#sÎ)óOçFRr&tbqã_ãørB» و از آیات و نشانه های او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپا است، سپس
هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فرا میخواند، ناگهان همه خارج میشوید (و در
محشر حضور بهم میرسانید).
صدر این آیه مربوط به مبدأ و ذیلش مربوط به معاد میباشد:
«وَلَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرضِ کُلُّ لَهُ قانِتونَ» و از آن اوست
تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند؛ همگی در برابر او خاضع و مطیعند.
این آیه گرایش همگی را بجانب مبدأ نشان میدهد.
«وَهُوَ الَّذی یَبْدَوُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ اَهْوَنُ عَلَیه وَلَهُ
المَثَلُ الأعلی فِی السّمواتِ وَالارضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحکیمُ»- او کسی است که
آفرینش را آغاز نمود سپس آن را باز میگرداند و این کار برای او آسان تر میباشد و
برای او توصیف برتر در آسمان و زمین است و او است شکست ناپذیر و فرزانه.
بنا بر این محال است که بگوئیم معاد برای خدا آسان تر از ایجاد است و لذا برای
اینکه این اشتباه به ذهن انسان راه نیابد فرمود: «وَلَهُ الَمثَلُ الأعلی» و برای
خدا است توصیف برتر و نهایی در آسمان و زمین. یعنی هر کمالی را در آسمان و زمین
درباره هر مخلوقی که در نظر بگیرید بیگمان، خداوند در آن کمال نامحدود است. برای
اینکه این مطلب را با مثال روشن نمائیم، شما را به این مسأله توجه میدهیم:
همانگونه که تصور یک قطره آب با یک اقیانوس عظیم برایتان مساوی است و چنین
نیست که در بذهن آوردن یک اقیانوس با زحمت بیشتری روبرو شوید تا در نظر گرفتن یک
قطره آب، برای خداوند نیز آفرینش موجودات بزرگ و کوچک مساوی است و نیز ایجاد و
اعاده آنها برایش یکسان میباشد. زیرا دشوار بودن و یا آسان بودن، ذاتی شیء نیست،
بلکه امری نسبی و بالقیاس الی الفاعل است و درباره مبدأ متعال که استواء و تسلط او
نسبت به جمیع اشیاء و موجودات، مساوی است و قدرت او نامحدود است اصلاً چنین فرضی
محال است که خلقت یک شیء برای او آسان باشد و خلقت دیگری دشوار. البته سبکی و
سنگینی با آسانی و دشواری فرق میکند، اینکه ما میگوئیم چیزی سنگین تر از چیز
دیگر است این یک کمیّتی ذاتی است ولی دشواری و آسانی ذاتی شیء نیست لذا نمیتوانیم
بگوئیم این کتاب مثلاً دشوارتر از آن کتاب است یا آسانتر.
یک شاخص را در نظر بگیرید هنگامی که آفتاب طلوع میکند، با طلوع آفتاب شاخص
دارای سایه میشود، سایه دارای حجم و جرم نیست که گستردن و جمع نمودن آن سخت باشد
و اصلاً چیزی از سایه سبک تر وجود ندارد، زیرا سایه نمای شیء است نه خود شیء، وقتی
که آفتاب به شاخص میتابد و سایه آن بر روی زمین میافتد، جز نور خورشید و زمین و
شاخص، شیء دیگری وجود ندارد و سایه اصلاً چیزی نیست و عدم ملکه است.
در سوره «ق» میفرماید: «tPöqtÚY¤)t±n@ÞÚöF{$#öNåk÷]tã%Yæ#uÅ4y7Ï9ºsîô³ym$uZøn=tã×Å¡o» [3] روزی که زمین به سرعت از اطراف آنان شکافته شود. و این جمع آوری خلق بر ما
سهل و آسان است.
این آیه مربوط به حشر اعظم است که کل نظام هستی به لرزه در میآید «tPöqtãA£t7è?ÞÚöF{$#uöxîÇÚöF{$#ßNºuq»yJ¡¡9$#ur((#rãtt/ur¬!ÏÏnºuqø9$#Í$£gs)ø9$#» [4] روزی که زمین به غیر از زمین و آسمان ها (به آسمان های دیگر) تبدیل میشوند و
آنها در پیشگاه خداوند قهار حاضر میگردند. ولی با اینکه محشور ساختن مردم امری
بسیار عظیم و مهم است، در عین حال میفرماید: «ذلک حشر علینا یسیر» و نیز در مورد
گرفتن سایه که از آن چیزی سبک تر نیست میفرماید «ثم قبضناه الینا قبضاً یسیراً»
سرّش این است که این هر دو مانند تمام افعال خداوند به صرف ارادۀ ذات مقدسش تحقق
میپذیرد و در اراده خداوند دشواری تصوّر نمیشود. دشواری و سادگی نسبت به ما که
قدرتمان محدود است قابل تصور است نه درباره آن قادر مطلق که مثل و مانند ندارد
«لیس کمثله شیء» و توانائیش غیر محدود و نامتناهی است.
پذیرش مبدأ فطری است
در هر صورت کفار، حشر و معاد را استبعاد مینمودند و میگفتند: «#sÏär&$uZ÷FÏB$¨Zä.ur$\/#tè?(y7Ï9ºs7ìô_uÓÏèt/» [5] آیا ما پس از آنکه مردیم و خاک شدیم (باز زنده میشویم؟!) این بازگشت بسیار
بعید است!!
قرآن کریم میفرماید شما که اصل مبدأ را پذیرفته اید «ûÍ.s!urOßgtFø9r‘yô`¨Bt,n=y{ÏNºuq»yJ¡¡9$#uÚöF{$#urÆä9qà)us9ª!$#» [6] اگر از آن کافران بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ موکّدا خواهند
گفت خداوند. چرا معاد را که سهل تر از آفرینش ابتدائی است قبول نمینمائید؟! «وهو
اهون علیه»
تمام نظام آفرینش،
آفریده حق تعالی است پس تو نیز که آفریدۀ او میباشی روی خویش را به جانب او
بگردان آری! اگر انسان بخواهد به سوئی توجّه کامل نماید، جز با توجّه قلبی ممکن
نیست، یعنی باید چهره جانش به آن سمت گرایش پیدا نماید، توجه به دین توجه با قلب
است، و آغاز توجه به دین، معرفت حق تعالی میباشد.
«حنیف» چنانچه در
شماره گذشته گفتیم میانه و وسط راه است در برابر «جنیف» که حرکت از حاشیه و بیراهه
روی است. «متجانف» کسی است که متمایل شدن از راه به بیراهه و حرکت از حاشیه طریق،
برایش قابل قبول تر است، تا از وسط راه، بنابراین دین حینف دینی است که انحراف در
آن نیست و متناسب با فطرت انسان است.
دین فطرت
«فِطْرَتْ اللهِ التَّیِ
فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»
فطرت منصوب است به
فعل مقدّر و معنی آن این است که: اِلزَّم فطرتَ الله، فطرت را بگیر و ملازم با آن
باش و همانا آن فطرت خدائی و سرشت الهی است که شما را بر آن آفریده است و هرگز
قابل تغییر نمیباشد «لاتبدیل لخلق الله» نه کسی میتواند آن را تغییر دهد و نه
خداوند آن را تغییر میدهد، زیرا تغییر دادن برای این است که شیء ناقص باشد یا طرح
بهتری در نظر صانع آن بیاید ولی این امور درباره خداوند متعال محال است. پس دین،
تحمیل بر انسان نیست بلکه خواست فطری انسان است.
«فطرت» نوعی از خلقت
است مانند «جِلْسَه» که نوعی از نشستن است، پس «فَطَرَ» به معنی «خَلَقَ» است ولی
آن خلقتی که مسبوق به عدم میباشد و این مسأله، اصلی است زوال ناپذیر همانگونه که
در موردی دیگر فرموده است: «ãwtAÏdt7ãB¾ÏmÏG»yJÎ=s3Ï9» [7]و در
اینجا میفرماید: «لا تَبدِیل لَخِلْقَ الله» و حرف «لا» برای نفی جنس است.
خداوند موجودی را که
آفریده است، تمام لوازم کمال متناسب را به آن داده است، و سپس راه شکوفائی آن کمال
را هم برای آن گشوده است.
بنابراین این آیه سه
اصل را تبیین مینماید:
اول- نظام فاعلی است
که فاعل نظام آفرینش و تمام موجودات «الله» است.
دوّم- هر موجودی را
با ابزار کمال مجهّز ساخته است.
سوّم- نظام غائی است
که در جمله «ثم هدی» بیان شده است، یعنی آن آفریده را با رابطه خاصی که میان درون
و بیرونش برقرار است، بسوی هدف خاصی راهنمائیش نموده است. و از این روی، نقص در
خلقت وجود ندارد تا خداوند برای تکاملش موجودی را تغییر دهد چرا که اوهمان کسی است
که هر چه را آفریده است، نیکو آفریده است.
در ذیل آیه (30) از
سوره «روم» آمده است: «óÏ9ºsÚúïÏe$!$#ÞOÍhs)ø9$#» یعنی تنها
دین است که میتواند قوام شما را به عهده گیرد و قیّم و سرپرستتان باشد. زیرا در
آن انحراف و اعوجاجی نیست، بنابراین میتواند عامل استقامت باشد ولی بیشتر مردم
این مسأله را درک نمینمایند «ولکن اکثر الناس لایعلمون».
انابه
در آیه بعد میفرماید:
«مُنِیبِینَ اِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ اَقِیمُوا الصَّلوة وَلا تَکُونُوا مِنَ المُشْرِکِینَ»
بدرگاه خداوند بازگردید و از خدا بترسید و نماز را بپا دارید و از مشرکان نباشید.
«انابه» چنانچه گذشت
به معنی تناوب و تکرار توبه و رجوع به سوی خداوند است. ولی مرحوم طبرسی در مجمع
البیان، انابه را به معنی انقطاع گرفته است و دندان نیش را هم که ناب میگویند از
این جهت است که قطع کننده است، بنابراین «منیبین الیه» به این معنا است که منقطع
بشوید بسوی خداوند.
در مناجات شعبانیه هم
میخوانیم: «وَهَبْ لِی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیْکَ» بنابراین مقام انابه بالاتر
از مقام توبه است زیرا در انابه، انقطاع الی الله، منظور شده است، طبق برخی از
تفاسیر.
«وَاتَّقُوهُ وَ اَقِیمُوا
الصَّلوة وَلا تَکُونُوا مِنَ المُشرِکینَ». در این قسمت از آیه، مسأله توحید هم
مطرح است. گرچه آیه قبل خطاب به رسول اکرم (ص) است ولی دیگران را هم در بر میگیرد،
یعنی مخاطب اول شخص پیامبر (ص) میباشد، و چون در ذیل آن آیه میفرماید «ولکن اکثر
الناس لایعلمون»، معلوم میشود که همگان مشمول آیه میباشند، و نیز در وسط آیه که:
«فطر الناس علیها» است، مخصوص به رسول الله (ص) نیست، بلکه انسان فطرتش چنین است و
لذا به صورت جمع آورده و میفرماید: «منیبین الیه».
فطرت انسانها یکسان
است
اصولاً دین مجموعه
قوانینی است هم آهنگ با جهاز درونی انسان است. انسان ناقص خلق گردیده و به سمت
کمال در حرکت است و آن کمالی که بطور فطری بسوی آن حرکت مینماید، همان دین خدا
است. انسان گاه اشتباه مینماید و پاره ای از قوانین و مقررّات جاهلی را به حساب
دین گذاشته و از آنها پیروی مینماید ولی در واقع آنچه را که فطرتش جویای آن است،
دین توحید است، قسمت مهم دین در اصول دین خلاصه میشود که قابل تغییر نیست ولی
جزئیات احیاناً تغییر پذیرند.
انسان مانند یک
اتومبیل نیست که او را هر طوری بتوان ساخت، بلکه یک واحد واقعی است که با فطرت خاص
توحیدی آفریده شده و چنین نیست که نسبتش به همه قوانین و ادیان و احکام، یکسان
باشد و مردم همه عصرها و سرزمینها دارای فطرت واحدند. چه اینکه اگر فطرتها با هم
تفاوت داشته باشد، هرگز تکامل ممکن نیست، زیرا در این صورت مردم هر عصر و هر
سرزمین نوعی خاص از انسان خواهند بود و بنابراین تجربیات و تکامل آنان نمیتواند
وسیله ترقی و استفاده انواع دیگر قرار گیرد، از این روی، انسان چنین نیست که به
اختلاف زمان یا به اختلاف نژاد و یا به اختلاف اقلیم و منطقه، نوعیّت و ماهیّت و
ذات او عوض شود، بلکه تمام انسانها دارای یک فطرت میباشند و چون فطرت واحد است،
قهراً دین هم باید واحد و ثابت باشد لذا قرآن میفرماید: «¨bÎ)úïÏe$!$#yYÏã«!$#ÞO»n=óM}$#» [9]و از این
آیه چنین بر میآید که پیام تمام پیامبران الهی چیزی جز اسلام نبوده و اگر اختلافی
در ادیان آسمانی دیده شود، اختلاف در فروعات و جزئیات است که در شرایط مختلف قابل
تغییر و تبدیل میباشد.
هر کس به انسان مؤمنی
وام دهد و تا هنگام توانائی وی برای پرداخت آن به انتظار بماند، تا زمانی که آن
مال را بدهکار به او پرداخت ننماید، مال وی در نمو و برکت و خود او مشمول دعای خیر
فرشتگان خواهد بود.
هزار درهم را دوبار
وام دهم بیشتر دوست دارم تا اینکه تمام آن را به یکباره قرض دهم. و چنانچه روانیست
برای بدهکارت که با وجود توانائی در پرداخت وام سهل انگاری نماید، همانگونه برای
تو روانیست که با اطلاع از تنگدستی وی او را تحت فشار قرار دهی.
کسی که برادر مسلمانش
نیاز به دریافت قرضی از او داشته باشد و او با داشتن قدرت امتناع ورزد، خداوند او
را از بوی بهشت محروم سازد.
*
پیامبراکرم (ص):
«عن ابن عباس قال:
دخل رسول الله (ص)المسجد و هو یقول: ایّکم یسرّه ان یقیه الله من فیح جهنم؟
قلنا: یا رسول الله
کلّنا یسرّه، قال: من انظر معسراً او وضع له، وقاه الله عزوجلّ من فیح جهنّم».
(الترغیب و الترهیب ج
2 ص 46)
ابن عباس گوید: رسول
خدا (ص) وارد مسجد شد در حالی که میفرمود: کدام یک از شما را خوش آید که خداوند
او را از گرمای شدید دوزخ محفوظ دارد؟
گفتیم: ای رسول خدا،
تمام ما خرسند خواهیم بود. فرمود: کسی که بدهکار تنگدستی را (در پرداخت قرضش) مهلت
دهد، یا او را از پرداخت بخشی از آن معاف دارد، خداوند او را از گرمای شدید جهنم
حفظ نماید.
* رسول
اکرم (ص):
«من انظر معسراً کان
له علی الله فی کل یوم صدقه بمثل ماله علیه حتی یستوفی حقّه».
(تفسیر عیاشی- ج- ص
154)
کسی که بدهکار
تنگدستی را در پرداخت وامش مهلت دهد، تا آن هنگام که حق خویش را دریافت نکرده است،
خداوند از برای او هر روز به اندازه مالی که از وی طلبکار است، ثواب صدقه ای قرار
دهد.
* امام
صادق (ع):
«عن ابراهیم عن
عبدالحمید، قال: قلت لأبی عبدالله (ع): إنّ لعبد الرحمن بن سیابة دیناً علی رجل
قدمات، کلّمناه ان یحلّله، فابی، فقال: ویحه اما یعلم انّ له بکلّ درهم عشراً اذا
حلّله، و ان لم یحلّله انّما هودرهم بدل درهم».
(ثواب الاعمال ص 130)
ابراهیم بن عبدالحمید
میگوید: به حضرت امام صادق (ع) عرض کردم: عبدالرحمن بن سیابه از مردی طلبی دارد
که او فوت کرده است، ما از او خواستیم که از طلب خویش بگذرد ولی وی امتناع ورزید.
امام فرمود: وای بر
تو، آیا نمیداند اگر ببخشد، در برابر هر درهمی که طلبکار است پاداش ده درهم خواهد
داشت، و اگر نبخشد، بجای یک درهم، همان یک درهم را دریافت خواهد نمود؟
فرزندم! نماز را بر
پادار و امر به معروف و نهی از منکر نما، و در حوادثی که بتو میرسد شکیبا باش، که
این از امور مهم است.
توصیه نخست لقمان
درباره نماز بود که در شماره گذشته راجع به آن مطالبی ذکر شد. و توصیه دوّم ایشان
راجع به امر به معروف است که از اساسی ترین مسائلی است که بقای احکام الهی را
تضمین مینماید. یکی از موارد امر به معروف این است که بر هر دانائی واجب و لازم
میباشد آنچه را از احکام شرعیه که میداند به آنانی که از آن بیاطلاع اند،
بیاموزد، این مسأله را علما «ارشاد جاهل» مینامند که بخشی از امر به معروف را تشکیل
میدهد، و نیز اگر شخصی مسأله واجبی را میداند ولی به آن عمل نمینماید باید او
را به انجام تکلیفش دعوت نمود که خود نیز از امر به معروف بحساب میآید.
توصیه سوّم لقمان،
نهی از منکر است که آن نیز از اهمیت بسزائی برخوردار میباشد چرا که جلو فحشا و
منکرات را در جامعه میگیرد.
امر بمعروف و نهی از
منکر همانند نماز اختصاص به افرادی خاص ندارد، بلکه بر همه افراد مسلمین واجب است
که به این دو وظیفه اسلامی، عمل نمایند.
معروف و منکر
معروف عبارت است از
عملی است که از نظر عقل و دین خوب شناخته شده است، زیرا احکام اسلام، احکامی
انسانی است که برای مصالح انسان ها وضع و تشریع شده است. بنابراین موافق با عقل و
خرد میباشد، و از اینرو علما در اصول میگویند: «کل ما حکم به العقل حکم به
الشرع» آنچه را که عقل به خوبی و یا زشتی آن حکم نماید، شرع نیز بر حکم عقل، صحّه
میگذارد. پس «معروف» با این بیان کوتاه روشن شد، و امّا منکر عبارت از هر چیزی
است که نقطه مقابل معروف باشد. منکر واژه ای عربی است و به معنای عملی است که آن
را اسلام و عقل بعنوان کاری پسندیده و خوب نمیشناسد.
مراتب امر بمعروف
امر بمعروف و نهی از
منکر دارای مراتب و مراحلی است. مرتبه نخست آن این است که از نظر قلبی معروف را
دوست داشته و منکر را دشمن دارد. در روایت وارد شده است: کسی که بشنود کار خیری
انجام گرفته و یا عمل زشتی اتفاق افتاده است، وظیفه اسلامی او اقتضا مینماید که
از انجام کار خیر خرسند گردیده و از کار زشت ناراحت شود.
فضیل بن یسار میگوید:
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ حضرت فرمود: «وهل
الایمان الاّ الحبّ و البغض» [2]
آیا ایمان جز دوستی و دشمنی چیزی هست؟
داستان مردی از اهل
بهشت
در رابطه با همین
مسأله جریانی را که در عصر رسول خدا (ص) اتّفاق افتاد نقل میکنیم:
پیامبر گرامی (ص)
روزی در مسجد نشسته بودند، ناگهان حضرت نگاهی به در مسجد نموده و فرمود: هم اکنون
مردی وارد مسجد خواهد شد که از اهل بهشت است. چیزی نگذشت که پیرمردی از در وارد شد
که تازه وضو گرفته بود و آب وضو هنوز از محاسنش میچکید. این جریان همچنان دو روز
دیگر تکرار شد، یعنی پیامبر میفرمود: الآن مردی از بهشتیان داخل مسجد میشود و تا
سخن پیامبر پایان مییافت، همان پیرمرد، پا بدرون مسجد میگذاشت.
جوانی که طی این سه
روز از نزدیک شاهد این جریان بود، روز سوّم هنگامی که پیرمرد، نماز را با پیامبر
بجای آورده و بسوی خانه به راه افتاد، آن جوان بدنبالش حرکت کرد و همه جا چون سایه
او را تعقیب نمود، تا اینکه در نیمه راه، جایی که دیگر هیچکس جز او و پیرمرد نبود
خود را به او رسانده و سلام عرض کرد و با او به راهش ادامه داد. پیرمرد، متوجه شده
و پرسید: جوان با من به کجا میآیی؟
جوان: مایلم امشب را
در خانه شما به سر برم.
پیرمرد: چرا به خانه
خودت نمیروی؟
جوان: با برادرم بر
سر مسأله ای اختلافمان شده است و از اینرو میخواهم امشب را در جای دیگر بگذرانم.
پیرمرد: اگر اینطور
است مانعی ندارد.
جوان به همراه پیرمرد
همچنان به راهش ادامه داد تا به در خانه رسیدند، هر دو وارد خانه شدند، جوان آن شب
و روز بعد در خانه پیرمرد مهمان بود و با دقت اعمال وی را زیر نظر گرفته بود ولی
چیزی که او را سزاوار بهشت نموده باشد در اعمال او مشاهده نکرد و از اینرو، برای
روز دوّم و سوّم نیز در خانه پیرمرد ماند، تا شاید به کشف آنچه که از نظر او یک
راز بود، نائل گردد.
پیرمرد که دید جوان
حاضر به بازگشت به خانه اش نیست، به او گفت: اسلام اجازه نمیدهد که مسلمانی بیش
از سه روز با مسلمان دیگر قهر باشد، اکنون، سه روز است که از خانه خود جدا شده و
از برادرت بدوری، اگر واقعاً با او قهری چه بهتر که تو پیش قدم شده و با او آشتی
نمائی، در روایت است که: هر کس در آشتی پیشدستی نماید، رحمت الهی بیشتر شامل او
خواهد شد.
جوان گفت: عمو جان!
واقعش این است که من با کسی قهر نیستم و برای دور بودن از برادرم به خانه شما
نیامدهام بلکه بمنظور کشف حقیقتی به اینجا آمده ام و سپس آنچه را که طی آن سه روز
در مسجد اتفاق افتاده بود برای پیرمرد تعریف کرد، و اضافه نمود: ولی من چیزی غیر
از برنامه های عبادی یک مسلمان معمولی از شما ندیدم!
پیرمرد که تازه متوجه
منظور جوان از آمدن به خانه اش شده بود، تبسّمی نموده و گفت: حالا که میخواهی
بدانی، برایت تعریف میکنم: همانطور که دیدی و گفتی: من همان اعمال و عباداتی را
انجام میدهم که دیگر مسلمین بجای میآورند، ولی فکر می کنم فرموده پیامبر (ص)
بخاطر این است که هرگاه میشنوم در گوشه ای عالم، انسانی به کار خیری توفیق یافته
است خوشحال میشوم و هرگاه میشنوم کار زشتی از کسی سرزده است باندازه ای ناراحتی
به من دست میدهد که گویی عزیزترین فرزندم از دنیا رفته است.
مرتبه دوم امر به
معروف و نهی از منکر این است که به زبان امر و نهی نماید و مرتبۀ بعدی، مرتبۀ عملی
است که بعضی از آنها مربوط به حاکم شرع میشود مانند قطع دست دزد، و رجم و قتل و
غیره و بعضی وظیفه هر انسانی است. و اینها مراتبی است که برای این دو فریضۀ مذهبی،
در کتابهای فقهی ذکر شده است.
خداوند متعال در این
آیه شریفه هر فرد مؤمنی را سرپرست و مسئول دیگری قرار داده است و از این رو به
صراحت میتوان اعلام کرد: هیچ مسلک و مرامی در عالم نیست که تا این اندازه احساس
مسئولیت را نسبت به فرد و جامعه در پیروان خویش بوجود آورده باشد و این از
ویژگیهای دین مقدس اسلام است.
روز قیامت بعضی افراد
را برای رسیدگی به اعمالشان میآروند، نامه اعمالشان را به دستشان میدهند، میبینند
که در نامه اعمالشان، گناهانی نوشته شده که هرگز آن را بجای نیاورده اند، سوگند
یاد میکنند که چنان اعمالی را مرتکب نگشته اند، و این نامه عمل دیگری است که به
اشتباه به آنها داده شده است، به آنها گفته میشود: درست است که تو این اعمال را
انجام ندادی ولی در محیطی که زندگی میکردی این اعمال انجام میگرفت و تو قدرت
جلوگیری از آن را داشتی ولی جلوگیری و اعتراض نکردی.
دو صفت از صفات الهی
حضرت علی (ع) درباره
امر به معروف و نهی از منکر میفرماید: َو انَّ الأَمرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهیَ
عَنِ المُنْکَرِ لَخُلقانِ مِنْ خُلُقِ اللهِ سُبحانَهُ وَ اِنَّهُما لایُقَرِّبانِ
مِنْ اَجَلٍ وَلایُنقِصانِ مِنْ رِزقٍ» [4]–
امر به معروف و نهی از منکر از اخلاق خدای سبحان هستند و همانا انجام این دو
فریضه، مرگ انسان را نزدیک نمیسازد، و روزی را کاهش نمیدهد.
امام در این بخش از
خطبه اهمیت امر به معروف و نهی از منکر را در این حد معرّفی نموده که آن را از
صفات خداوند شمرده است، یعنی خدا است که امر به معروف و نهی از منکر مینماید و
مسلمان باید خود را متخلّق به اخلاق الهی کند و در انجام آن هیچگونه بیم و هراسی
از مرگ و یا به خطر افتادن منافعش به خود راه ندهد.
حضرت نیز در جای دیگر
میفرماید: «فَاِنَّ اللهَ سُبحانَهُ لَمْ یَلعَنِ القَرنَ الماضِیَ بَيْنَ اَیدِیکُم
اِلاّ لِتَرکِهِمُ الاَمْرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ المُنْکَرِ، فَلَعَنَ
اللهُ السُّفهاءَ لِرُکُوبِ المَعاصِی و َالحُکَماءَ لِتَرْکِ التَّناهِی» [5]
خداوند بر ملتهای گذشته، عذاب نازل نکرد مگر بواسطه اینکه امر به معروف و نهی از
منکر را ترک نمودند، پس خداوند عذاب نازل کرد بر نادانهای آنان، بخاطر انجام گناه
و بر فهمیده های آنان بدلیل ترک نهی از زشتیها و منکراتی که در جامعه انجام میگرفت.
در روایت است که
خداوند به موسی (ع) دستور داد بهترین عباداتی را که انجام داده است، بازگو کند.
حضرت موسی (ع) شبانه مشغول فکر شد که کدامین عبادتی را که انجام داده است بعنوان
بهترین عبادت به محضر خداوند متعال عرضه دارد؟ سپس عرض کرد: خداوندا ! بهترین عباداتم:
نماز، روزه، زکات و صدقات است، خطاب رسید که: ای موسی! امّا نمازت، سند مسلمان
بودن تو است زیرا اگر کسی ادّعای مسلمان بودن کند ولی نماز نخواند، روز قیامت
مدرکی برای مسلمان بودن خود ندارد تا ارائه دهد. و امّا روزه ات سپری برای تو از
آتش جهنم است و زکاتت، نوری است که بر صحنه محشر پرتو میافکند و صدقه دادن تو،
سایه ای است که ترا از گرمای آفتاب قیامت نگه میدارد، پس اینها همه برای خودت میباشد
غیر از اینها چه کاری انجام دادهای؟ عرض کرد: خداوندا ! غیر از این ها کاری نشان
ندارم، فرمود: چه کاری را برای من دوست داشتی که انجام گیرد و چه کاری دشمن داشتی
و مایل بودی که اصلاً کسی مرتکب آن نگردد و چه انسانی را بخاطر من دوست داشتی و چه
انسانی را دشمن؟.
این همان مرتبه اوّل
امر به معروف و نهی از منکر است که روا است انسان از انجام کارهای خیر خشنود شود و
از ارتکاب اعمال زشت ناراضی و ناراحت باشد. و چنانچه گفتیم این دو فریضه، مراتب
دیگری هم دارد، و از دید آیات و روایات تا حدی اهمیّت آنها، روشن شد و بهمین دلیل
است که لقمان از میان فرائض الهی، نیز روی این دو انگشت گذاشته و فرزندش را به
انجام آن توصیه مینماید، و خداوند نیز بدلیل اهمیت این دو توصیه، آن را در قرآن
کریم، بیان فرموده است.
موضوع بحث، تفسیر
خطبه 186 از نهج البلاغه با شرح محمد عبده یا خطبه 228 با شرح فیض الاسلام است.
این خطبه دربارۀ خدا و صفات و افعال خدا، مطالب بسیار ارزنده ای دارد که سیّد رضی
«ره» از این خطبه چنین تعریف کرده است:
«… وَ تَجْمَعُ هذِهِ
الخُطبة من اُصُولِ العلمِ مالا تَجْمعه خطبةٌ غَیرها» در این خطبه از پایه های
علمی مطالبی آمده است که در هیچ خطبۀ دیگری وجود ندارد.
در بحث گذشته، تمام
فرمایشات حضرت امیر (ع) در این مطلب دور میزد که خداوند قادر است موجودات را پس
از آفرینش، متلاشی سازد و آسمان ها و زمین و افلاک را از هم بپاشد. اکنون این بحث
را با فرازهائی دیگر از خطبه حضرت، دنبال میکنیم:
«و ان الله سبحانه-
یعود بعد فناء الدنیا وحده لاشیء معه»
خداوند منزّه از هر
نقص، پس از نابودی جهان، تنها خواهد بود، بیآنکه هیچ موجودی با او باشد.
تنها ذات پروردگار،
ماندنی است
پس از اینکه خداوند
تمام جهان را متلاشی و نابود میسازد، تنها میماند در حالی که هیچ چیز با او نیست «@ä.ô`tB$pkön=tæ5b$sù.4s+ö7turçmô_ury7În/urèÈ@»n=pgø:$#ÏQ#tø.M}$#ur » [1]– هر چه روی
زمین است فانی میشود و تنها ذات پروردگارت که صاحب جلال و ارجمندی است، باقی میماند.
سبحان: مصدر است برای
فعل محذوف و فعلش «سبَّحتُ» میباشد یعنی تسبیح میکنم و منزّه میدانم خدا را از
هر نقص و عیب. پس سبحان، مفعول مطلق نوعی است یعنی آن گونه تسبیحی که لایق شأن او
است.
«کما کان قبل
ابتدائها یکون بعد فنائها بلا وقت و لا مکانٍ و لاحینٍ و لازمانٍ»
همچنانکه پیش از
آفرینش دنیا وجود داشت، پس از نابودی آن نیز وجود دارد، بیآنکه گاه و جا و هنگام
و زمانی باشد.
قبل و بعد رُتبی
خداوند همانگونه که
قبل از آفرینش جهان بود، بعد از آن نیز خواهد بود. این «قبل» و «بعد» که در جملۀ
حضرت آمده است، قبل و بعد رتبی است نه زمانی، یعنی در آن رتبه ای که خدا هست و
موجودات دیگر نیستند و فروغی ندارند. این عالم قبل از اینکه وجود پیدا کند، عدم
محض بود و با ارادۀ حضرت حق، موجود شد و فروغی پیدا کرد، یک روز هم این فروغ از
بین میرود و از هم میپاشد، در آن وقت نیز قدرت مطلقه- مانند همیشه- بدست خداوند
است. «Ç`yJÏj9à7ù=ßJø9$#tPöquø9$#(¬!ÏÏnºuqø9$#Í$£gs)ø9$#» [2]– آن روز
پادشاهی و سلطنت از آن کیست؟ خاصّ خدای یکتای قهار است.
بنابر این قبل، قبل
زمانی نیست زیرا قبل از خلقت این عالم، زمانی نبوده است و زمان جزء دنیا است یعنی
نمیشود بگوئیم یک وقت «زمان» بوده که عالم نبوده است برای اینکه اگر زمان را جلو
بردیم، حرکت لازم میآید و حرکت هم نیاز به مادّه دارد و این سه (زمان- حرکت-
ماده) با هم هستند. و به عبارت دیگر: زمان چوب گز و مقدار حرکت است و حرکت هم
مربوط به مادّه میباشد پس اگر عالم ماده نباشد، حرکت نیست و اگر حرکت نباشد زمان
نیست.
از این روی، وقتی
گفته میشود: وقتیکه خدا بود و جز خدا هیچ چیز نبود، از باب مسامحه است یعنی مرتبه
عالم ربوبی، عالمی است که خدا هست و موجودات دیگر نیست و در مرتبۀ بعد عالمی که
خدا هست و موجودات دیگر نیست و در مرتبۀ بعد عالمی که همین عالم ماده است با حرکت
و زمانش، به اراده خداوند مخلوق میشوند. و در آنجا نیز که میفرماید: خداوند تنها
برمیگردد (یعود وحده) این یک نحوه مسامحه است و به تعبیر ما است که میگوئیم:
خدائی که تنها بود، آنگاه عالم را خلق کرد و دوباره تنها برمیگردد در حالی که
دنیا فانی شده است، نه اینکه تغيير و تحولي در خداوند پيدا شود. و لذا حضرت براي
اينکه کمال مطلب را بیان کرده باشند میفرمایند: «بلا وقت و لا مکان، ولا حین و لا
زمان» یعنی همچنانکه خداوند پیش از آغاز آفرینش جهان وجود داشت، پس از فنا و زوال
آن نیز وجود دارد بیآنکه وقت و زمان و گاه و جائی در میان باشد چرا که وقتی دنیا
فانی شد و خداوند تنها شد، دیگر زمان و مکان معنی ندارد زیرا که زمان و مکان مربوط
به عالم مادّه و جهان مادّی است.
خداوند زمان و مکان
ندارد
همانگونه که بیان شد،
زمان مقدار حرکت است و حرکت مربوط به مادّه است پس اگر عالم مادّه نباشد حرکت نیست
و اگر حرکت نباشد زمان نیست. پس خدا زمان ندارد.
و امّا مکان،
آنچنانکه پیروان فلسفه مشّاء مانند ارسطاطالیس آن را تعریف میکنند، عبارت است از
«سطح مقعّر جسم حاوی نسبت به جسم محوی». مثلاً کوزه ای که در آن آب ریخته میشود
دارای دو سطح است: 1- سطح ظاهر که محدّب است. 2- سطح باطن که مقعّر و تماس با آب
دارد. آنان این سطح مقعّر از کوزه (یا هر چیز دیگر را) نسبت به سطح محدّب آب مکان
مینامند.
و پیروان فلسفه اشراق
که در رأس آنها شیخ اشراق قرار دارد چنین میگویند: «مکان عبارت است از بعد
مجرّد». اگر فرض کردیم هیچ چیز حتی هوا و اتر هم در این عالم وجود نداشته باشد،
بالاخره فضائی که دارای طول و عرض و عمق است وجود خواهد داشت، آن خلأ و فضای مجردی
که بعداً پر از اجسام میشود، آن را مکان مینامند. پس مکان هم یکی از موجودات و
مخلوقات خدا است و ما چون جسمیم، نیاز به مکان و زمان داریم یعنی باید یک فضائی را
پر کنیم و چون ماده ایم، حرکت داریم و حرکت نیاز به زمان دارد. ولی خداوند فوق
عالم ماده است، پس نه زمان دارد و نه مکان.
«عدمت عند ذلک الآجال
و الاوقات وزالت السّنون و الساعات»
در آن حال که دنیا
معدوم میشود، تمام اوقات و زمانها نیست و نابود میشوند و سالها و ساعتها از میان
میروند.
اکنون تمام افلاک و
ستارگان در حال حرکت اند، زمین نیز با گردش خود دور خود و دور خورشید شب وروز و
ماه و سال به وجود میآورد ولی وقتی بّنا شد خورشید فروغ نداشته باشد، زمین متلاشی
شود و از گردش باز ایستد، دیگر ساعتها و روزها و شبها نیست و نابود میگردند چرا
که نه زمینی وجود دارد که دور خود بگردد و نه آفتابی که زمین گرد آن بچرخد. پس در
آن حال شب و روز و وقت و زمان که مربوط به عالم ماده و طبیعت است از بین میرود.
البته این منافات ندارد با اینکه عالم آخرت خودش دارای نور و ظلمت باشد.
«فلا شیء الا الله
الواحد القهّار الذِّی الیه مَصِیر جمیع الأمور»
هیچ نمیماند مگر
خدای یکتای غالب که بازگشت و سرنوشت تمام کارها به سوی او است.
در آن وقت که بساط
عالم ماده و طبیعت درهم پیچیده میشود، چیزی باقی نمیماند جز خدای یکتا که بسیار
قهر و غلبه بر عالم دارد و بازگشت تمام امور و کارها به سوی او است و زندگی و مرگ
تمام جانداران و انسانها در نظرش یکسان است. البته این منافات ندارد که عالم آخرت
باقی باشد زیرا بحث در پاشیدگی و فنای عالم ماده است.
قهار: صیغه مبالغه از
قهر به معنای غلبه است.
«بلا قُدرَةٍ منها
کان ابتداء خَلْقِها و بغَیرِ امتناعٍ منها کَانَ فَناؤُها»
آفرینش موجودات را بیآنکه
خود موجودات قدرت و اراده ای داشته باشند، آغاز کرد و بیآنکه توان امتناع ورزیدن
داشته باشند، آنها را نابود میسازد.
قدرت فقط از آن خدا
است
خلقت تمام موجودات
بدست خدا است. از آغاز این موجودات را ایجاد کرد، بدون اینکه بتوانند قدرت و ارادهای
در برابر قدرت او داشته باشند و- مثلاً- از خلقت سرباز زنند، چه اینکه اگر خدا
بخواهد، بمحض اراده اش اشیاء موجود میشوند و بمحض اراده اش فانی و نابود میگردند
و هیچ موجودی را توانائی قد علم کردن و از خود قدرتی نشان دادن نیست.
«بلا قدره» در اینجا
خبر «کان» است، در حالی که «ابتداء خلقها» اسم «کان» میباشد، پس معنای جمله چنین
میشود: «کان ابتداء خلقها بلا قدره منها» ابتداء آفرینش موجودات، بدون قدرت
موجودات بود، یعنی موجودات اعمال قدرت نکردند بلکه تنها قدرت خدای لایزال آنان را
آفرید. بچه ای که در رحم مادر ایجاد میشود، نه پدر و نه مادر در ایجاد او نقشی
ندارند بلکه تنها قدرت خداوند است و پدر و مادر واسطه هائی بیش نیستند. خدا است که
بچه را در رحم مادر پرورش میدهد و آنگاه که مدت حملش منقضی شد، آن را صحیح و سالم
یا ناقص به دنیا خواهد آورد.
و همچنین است فانی
شدن موجودات. آن هنگام که اجل انسان فرا میرسد، هرگز لحظه ای نمیتواند آن را
بتأخیر اندازد «#sÎ)uä!%y`óOßgè=y_r&xsùtbrãÏø«tFó¡tZptã$y(wurtbqãBÏø)tFó¡o» [3]– و چون
مدتشان به سر رسد و اجلشان فرا رسد، نه ساعتی پس آیند و نه ساعتی پیش تر روند.
هر کس به هر اندازه
هم قدرت و توانائی و سیطره در جهان داشته باشد، چه شاه باشد و چه رئیس جمهور و چه
هر مقتدر دیگری، هرگاه اجلش رسید، نمیتواند امتناع کند و از مرگ بگریزد. و تمام
موجودات چنین اند، یعنی چه بخواهند و چه نخواهند، بمحض ارادۀ حق نابود و فانی میشوند،
همانگونه که در آغاز، خواه ناخواه، آفریده شدند.
«ولو قدرت علی
الإمتناع لدام بقاؤها»
و اگر توان امتناع
کردن داشتند، برای همیشه باقی میماندند.
حبّ بقاء فطری است
حبّ بقاء و ماندن در
همه وجود دارد، یعنی هر کس میل دارد باقی و جاودان بماند و هرگز از بین نرود و لذا
اگر موجودات میتوانستند، از مرگ بگریزند و از فانی شدن امتناع ورزند، حتماً برای
همیشه در جهان میماندند ولی هر وقت اجل رسید و عمر انسان در این جهان پایان
پذیرفت، خواه ناخواه باید بمیرد و لحظه ای توان مقاومت در برابر ارادۀ حق تعالی
ندارد.
و لذا حضرت میفرمایند:
اگر این موجودات قدرت داشتند که از مرگ سرباز زنند، بقاء و زنده ماندنشان برای
همیشه ادامه داشت. معلوم میشود حبّ بقاء ذاتی انسان است و هر کس به بقاء خویش
علاقمند است؛ در هر صورت زحمت کشیده و از مال دنیا برای خود، خانه و کاشانه و باغ
وو… درست کرده و آبرو و قدرتی بدست آورده، لذا هیچوقت نمیخواهد از بین برود و
تمام اینها را نادیده بگیرد ولی مرگ و زندگی بدست خدا است، همچنان که در آغاز
خلقت، بدون اینکه اراده و توانائی داشته باشد، آفریده شد، وقتی اراده حق تعلق
گرفت، از دنیا باید برود.
«لم یتکاء ده صنع شیء
منها اذ صنعه»
ساختن و آفرینش هیچ
یک از پدیده ها، هنگام آفرینش آنها، برایش دشوار نبود.
آفرینش برای خدا
دشوار نیست
ساختن و ایجاد کردن
هیچ یک از موجودات برای خداوند پیچیده و دشوار نیست و هر چقدر پدیده ای عظیم و مهم
بیاید، آفرینش آن برای خداوند آسان است و هیچ فرقی میان موجودات در این میان نیست
چه آنها که- بنظر ما- آفرینششان شگفت انگیز است و چه آنها که آسان و سهل است، گرچه
آفرینش تمام موجودات الهی، شگفت و حیرت انگیز است ولی برای خداوند هرگز دشواری و
پیچیدگی ندارد.
همانگونه که قبلاً
برای تقریب اذهان نسبت به خلقت از کتم عدم به عرصۀ وجود، مثال زدیم، باز هم تکرار
میکنیم: شما در همین جائی که الآن نشسته اید، یک باره در ذهنتان کلّه قند بزرگی
را میگذرانید. شما این کلّه قند سیصد تنی را- که در ذهن مجسّم کرده اید- از کتم
عدم به عرصه وجود آورده اید ولی به تخیّل. امّا خداوند به اراده خود، عالم را یک
دفعه خلق کرده و از کتم عدم و نیستی به عرصۀ وجود و هستی آورده است و این خلقت،
حقیقی است نه تخیّلی. و چون انسان جلوه و سایه ای از حق تعالی است لذا جلوه ای از
آفرینش در او هست. پس اگر ما بتوانیم در ذهن و مخیّله خویش یک کلّه قند سیصد تنی
را مجسم و خلق نمائیم، خداوند به محض اراده میتواند عالم را بیآنکه کاری کرده
باشد و از کارش خسته شده باشد، ایجاد نماید.
لم یتکاءَدهُ: یعنی
خسته نکرده است او را و برای او مشقت نداشته است. «تکاءد» از باب «تفاعل» است
مانند «تضارب».
«لم یَتَکأَدْهُ» از
باب تفعّل نیز صحیح است. بنابراین تکأد و تکاءد الأمر علیه یعنی سخت و مشقت بار
بود بر او. اصل کلمه «کَأَدَ- کَأداً-» میباشد.
«ولم یَؤُدهُ منها
خلقُ ما برأَه و خلقه»
و آفریدن آنچه آفرید
و خلقت نمود، او را خسته نکرده است. هرگز خسته کننده و سنگین نیست برای خداوند
آفرینش موجودات زیرا خدا جسم نیست که در اثر حرکت خسته و وامانده شود بلکه خلقت
موجودات و پدیدهها بمحض اراده اش تحقق میپذیرد.
لَمْ یَؤُدهُ: خسته
نکرده است او را. اصل کلمه، «آدَ- أَوداً» میباشد، یعنی خسته کرد او را. اسم فاعل
آن «آئد» و اسم مفعولش «مَؤُوْد» است. در آیة الکرسی میخوانیم: «لاَیؤُودُه حِفظُهُما»-
خسته نمیکند و سنگین نیست برای خداوند حفظ و نگهداری آسمانها و زمین.
بَرَأَ: خَلَقَ،
آفرید و خلقت کرد. بَرَأَ النسمه یعنی انسانها را آفرید. بَرَأَ، بَرْءأً و بُرُوءاً:
از عدم ایجاد کرد و لذا خداوند را «باریء» یعنی آفریدگار میگویند، و مخلوقات را
«بَریَّه» مینامند. در جملۀ حضرت، «خَلَقَه» عطف تفسیری است بر «بَرَأَهُ».
«وَلَم یُکَوّنها
لتشدیدٍ سُلطانٍ»
و مخلوقات را نیافرید
برای اینکه سلطنت خود را تثبیت و استوار سازد.
خداوند نیازی به خلقت
موجودات ندارد
خلقت خدا برای این
نیست که چیزی عایدش شود و استفاده ای ببرد یا مونس و مددکاری داشته باشد که او را
در حکومتش یاری دهد لذا خداوند فیّاض علی الاطلاق و غنّی بالذات است. خداوند موجود
بیپایانی است که عین قدرت و اراده است و تمام عالم هستی، جلوه و پرتو او است. ما
موجودات ضعیف و نیازمندی هستیم که اگر کاری کردیم، زحمتی کشیدیم و یا خانه ای
ساختیم، برای این است که استفاده ای ببریم و تا اندازه ای نیاز خود را برطرف کنیم
و به یک آسایش و آرامش موقّت دست یابیم ولی خداوند کمبودی ندارد و نیازی به آفرینش
ما ندارد که- مثلاً- او را کمک کنیم و در حکومت و سلطنتش یاریش دهیم و یا مونس
تنهائیش باشیم!! و مگر خدائی دیگر وجود دارد که ما را برای دفاع از خویش در برابر
آن خدا آفریده باشد؟! خداوند این موجودات را برای اینکه سلطنت و قدرتش را محکم تر
و استوارتر قرار دهد نیافریده است، او پادشاهی نیست که برای مقابله با پادشاهی
دیگر نیاز به لشکر و ارتش داشته باشد!
من نکردم خلق تا سودی
کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
«ولا لخوفٍ من زَوالٍ
و نُقصانٍ»
و نه برای ترس از
نیست شدن یا کمبود داشتن است
از خواص موجودات و
اجسام مادّی است که زحمت میکشند و تلاش میکنند تا کمبودی را جبران کنند. انسان
همواره در تلاش و کوشش است که به یک کمال معنوی یا کمال مادّی دست یابد و از این
راه مقداری از نقصها و کمبودهای خود را جبران نماید. آن کسی که در پی کسب علم و
دانش است، میخواهد مقداری از جهل خود را بکاهد و بر معلوماتش بیافزاید و آن کسی
که از صبح تا شب کار میکند، زحمت میکشد و نانی بدست میآورد برای این است که از
نداشتن پول و در نتیجه دست نیافتن به نان خوردن، در هراس است و همچنین، همه
موجودات، از انسانها گرفته تا حیوانات و گیاهان پیوسته در سعی و تلاش برای رسیدن
به کمال میباشند، حال چه کمال مادّی باشد و یا کمال معنوی. ولی خداوند که این
موجودات را آفریده است، نه برای ترس از زوال نعمتها و نه ترس از پدید آمدن کمبودها
است زیرا خداوند مبرّا از هر نقص و عیب است، و این نقص است که انسان را وادار به
رسیدن به کمال میکند.
12 تیرماه امسال
مصادف است با سالروز شهادت ششمین اختر تابناک ولایت و امامت، حضرت امام جعفر صادق (ع).
گرچه این امام
بزرگوار، دوران زندگی خود را، چه در عهد امویان و چه در عهد عبّاسیان به سختی و
دشواری گذراند و همواره ناظر فروریختن مصیبت ها و بلاها بر سر یاران و پیروان و
خویشان خود بود ولی با این همان چندسال بهروزی و خوش اقبالی که از احتضار و مرگ
حکومت امویان تا به رشد رسیدن حکومت عباسیان، ادامه داشت، فرصتی طلائی برای امام
بدست آمد که برای بازگشائی درهای مکتب افتخارآفرین اسلام محمدی قیام کند و مردم را
به وظایف خویش آگاه سازد و احکام و دستورهای الهی را پخش و نشر نماید و علوم آل
بیت را به همگان برساند. و این آوازۀ بلندی که امام ششم (ع) در نزد بیگانگان نیز
دارند، نتیجه همین چند سال است که تا اندازه ای آزادی داشتند و توانستند قطره ای
از دریای بیکران علم و دانش خود را به دیگران افاضه نمایند و لذا رواست که سخنان
دیگران را دربارۀ امام صادق (ع) بازگو نمائیم چه ما که افتخار انتساب و محبّت به
خاندان عصمت و طهارت داریم، امام صادق (ع) را مانند دیگر امامان و پیشوایان مذهب،
معصوم و مبرا از هر عیب و نقص میدانیم و معتقدیم آنان مانند جدّ بزرگوارشان
پیامبر بزرگ اسلام (ص) از سوی خداوند به این منصب الهی، منصوب شده اند و آنان- بیگمان-
شایسته ترین انسانها برای نگهداری دین و بافضیلت ترین بندگان حق اند.
باز هم برای چندمین
بار، تاریخ تاریک را زیر سئوال میبریم که چرا رویدادهای دوران امام صادق (ع) را
آنچنان که هست برای ما بازگو نمیکند و تحت تأثیر بازیهای سیاسی قدرتمندان غاصب،
در مسیرهای منحرف قرار میگیرد و راه های ناهموار را برای دورشدن از حقایق مکتب
اهل بیت پیش میگیرد و بجای اینکه نسلها در آینه او بنگرند، او در آینۀ دیگران مینگرد
و در نتیجه امانت و حقیقت خود را از دست میدهد. وگرنه چرا تاریخ نگاران- جز عدۀ
معدودی- درباره برخی شخصیتهای بیارزش قلم فرسائی میکنند ولی شرح حال امام صادق (ع)
را که هر بخش آن کتابی مستقل است، نادیده میگیرند و تاریخ نویس بزرگی مانند «ابن
کثیر» به همین بسنده میکند که در کتاب تاریخ خود بنویسید: «در سال 148 هجری،
(امام) جعفر صادق از دنیا رفت!».
ولی علی رغم همۀ تعصب
ها و گروه گرائی ها و سکوت یا انحرافی که در تاریخ دیده میشود، بسیاری از
اندیشمندان اسلامی زندگی امام صادق (ع) را مورد بررسی قرار داده اند و با اینکه در
این بررسی ها بیشتر آنها راه احتیاط و کتمان حق را پیمودند و کمتر از مرزهای ترس و
گروه گرائی گذشتند، با این حال در مقام بیان فضیلت امام صادق (ع)، حقیقت های زیادی
را آشکار ساختند. پس چه بهتر که مقدمه را قطع کنیم و به سخنان برخی از آنان گوش
فرا دهیم:
* ابو
حنیفه گوید:
«فقیه تر از جعفربن
محمد نیافتم. هنگامی که منصور او را به اینجا آورد، مرا طلبید و به من گفت: ای
ابوحنیفه! مردم دلباختۀ جعفربن محمد شده اند. من از تو میخواهم سئوالهای دشواری
را برای او آماده کنی! من هم چهل سئوال مشکل را برای پرسش از او آماده ساختم. پس
از آن منصور به دنبال من فرستاد. من به «حیره» آمدم و بر او وارد شدم، دیدم جعفربن
محمد در طرف راست او نشسته است. هنگامی که به او نظاره کردم، آنچنان هیبت و جلال
جعفربن محمد مرا فراگرفت که هیچگاه از منصور چنین هیبتی نیافته بودم. بر او سلام
کردم، به من اشاره کرد، نشستم. از آن پس رو به ایشان نموده و عرض کرد: یا ابا
عبدالله! این ابوحنیفه است!
جعفر فرمود: آری!
(یعنی شناختم).
پس از آن منصور رو به
من کرد و گفت: ای ابوحنیفه آنچه سئوال داری از ابا عبدالله بپرس؟ من هم شروع به
پرسیدن کردم و او هر بار پاسخ میداد، میفرمود: شماها چنین میگوئید، اهل مدینه
چنان میگویند و ما چنین میگوئیم. خلاصه، گاهی با ما هم جواب بود و گاهی هم با
همه مخالفت میکرد تا اینکه تمام چهل سئوالی که آماده کرده بودم، تمام شد و او همه
را پاسخ گفت.
(آنگاه ابوحنیفه چنین
ادامه میدهد): و مگر ما روایت نکرده بودیم که اعلم مردم کسی است که به نظرهای
گوناگون مردم، آگاهی و اطلاع بیشتر دارد؟
(تذکره الحفّاظ ذهبی-
ج 1- ص 157)
* مالک بن
انس، رئیس مذهب مالکی چنین گوید:
«مدتی با جعفربن محمد
معاشرت داشتم؛ هرگز او را نیافتم مگر در یکی از سه حالت: یا نماز میخواند و یا
روزهدار بود و یا قرآن را تلاوت میکرد… او از علمای پارسائی بود که از خداوند
نمیترسند».
(کتاب مالک نوشته
محمد ابوزهره ص 28)
«هیچ چشمی ندیده و
هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده، افضل از جعفربن محمد الصادق از
نظر دانش و پارسائی و عبادت».
(کتاب توسّل و وسیله
ابن تیمیه- ص 52)
* ابن حجر
عسقلانی گوید:
«جعفربن محمدبن علی
بن الحسین بن علی بن ابی طالب، راستگوترین فقیهان است».
(تقریب التهذیب- ص
68)
* عمروبن
عبید از سران معتزله خطاب به امام گوید:
«مرگ بر آنان که
میراث شما را ربودند و با شما در دانش و فضیلت منازعه کردند».
(کتاب «الامام
الصادق» نوشته رمضان لاوند- ص 20)
* ابن حجر
هیثمی گوید:
مردم پیوسته از دانش
ها و علوم جعفرالصادق نقل کردند و به اطراف روانه شدند و شهرت او تمام آفاق را پر
کرد. امامان بزرگ مانند یحیی بن سعید و ابن جریح و مالک و سفیان ها و ابوحنیفه و
شعبه و ایوب سجستانی از او نقل کردند».
(الصّواعق المحرقه
ابن حجر- ص 120)
* ابونعیم
اصفهانی، احمدبن عبدالله گوید:
«جعفربن محمد، امام
به حق ناطق و کسی که رهبری و پیشوائی را به ارث برده است. جعفربن محمّد الصادق، به
پرستش و خضوع در دربار الهی روی آورد و عزلت و کناره گیری (از ریاست) را
برگزید…».
(حلیة الاولیا- ج 3-
ص 192)
* ابو خلکان
گوید:
«ابوعبدالله جعفر
فرزند محمدباقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین بن علی بن ابی طالب، یکی از
دوازده امام است، طبق عقیده شیعه امامیّه. او از مهتران و سادات اهل بیت بود. او
را صادق لقب دادند زیرا راستگوئی و فضیلت او مشهورتر از این است که یادآوری شود».
(وفیات الاعیان)
* ابوالفتح
محمدبن عبدالکریم شهرستانی گوید:
«جعفربن محمد الصادق
دارای دانشی بسیار و ادبی کامل و چشم پوشی ئی در دنیا و پارسائی و ورعی از تمام
شهوتها است. او مدّتی در مدینه اقامت گزید که به شیعیان و پیروان خودش درسهائی داد
و از اسرار نهان دانشها بر آنها اضافه نمود، پس از آن وارد عراق شد و مدّتی هم در
آنجا سکونت داشت. او هرگز معترض ریاست نشد و نسبت به خلافت با کسی منازعه نداشت!!
و همانا کسی که در دریای شناخت غوطه ور است، هیچگاه در رود کوچکی غرق نمیشود و هر
که بر فراز حقیقت بالا رفت، از افتادن نمیهراسد».
(ملل و نحل- ج 1- ص
272)
* منصور
دوانیقی، سرسخت ترین دشمنان امام و قاتل آن حضرت، گوید:
«جعفر از کسانی است
که خداوند درباره او فرمود: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عباده» آری! او از
کسانی است که خداوند آنان را برگزید و از کسانی است که در خیرات، بر دیگران پیشی و
سبقت گرفت. و همانا هیچ اهل بیتی نیست مگر اینکه در بین آنان حدیث کننده ای باشد و
حدیث کنندۀ ما امروز جعفربن محمد است».
(تاریخ یعقوبی- ج 3-
ص 177 و مناقب ابن شهر آشوب ج 2- ص 302)
* ابن ابی
العوجاء گوید:
«این بشر نیست. اگر
در دنیا کسی باشد که هرگاه بخواهد روحانی و ملکوتی شود و هرگاه بخواهد از آن حالت
روحی به درآید، این است».
(الامام الصادق و
المذاهب الاربعه- ج 1- ص 54)
*
عبدالرحمن بسطامی گوید:
«دانشمندان بر در
خانۀ جعفربن محمد صف کشیدند و از چراغ درخشان انوارش، بر گزیدگان بهره گرفتند. او
به اسرار نهفته و دانشهای راستین سخن میگفت در حالی که بیش از هفت سال از عمرش
نمیگذشت».
(مناهج التوسل- ص
106)
* ابن
الجوزی، عبدالرحمن گوید:
«عبادت و نیایش
پروردگار، جعفربن محمد را از ریاست خواهی بازداشته بود».
(صفوه الصفوه- ج 2- ص
94)
* ابوبحرجاحظ
گوید:
«دانش وفقه جعفربن
محمد، سراسر گیتی را فرا گرفت. گفته شده است که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان
او بودند و همین بس است که شخصیّت والای علمی او را تأیید نماید».
(رسائل الجاحظ
سندوبی- ص 106)
* کمال
الدین، محمدبن طلحه شافعی گوید:
«جعفربن محمد از علما
و سادات اهل بیت است. او دارای دانشهائی بسیار، عبادتی پیوسته، اوراد و اذکاری
دائمی، زهدی روشن و تلاوت قرآنی متوالی است. معانی قرآن را دنبال میکند و از
دریای بیکرانش، گوهرهائی گرانبها استخراج مینماید و به شگفتیهایش پی میبرد.
او همواره اوقات خود
را بر فرائض و واجبات تقسیم میکرد تا خویشتن را بر آنها محاسبه و بازخواست نماید.
دیدار وی انسان را به یاد آخرت میاندازد و استماع سخنانش زهد در دنیا را به انسان
عطا میکند، و پیروی از دستورها و اوامرش موجب بهشت میشود. نورنمایان در چهره اش
گواه است که او از سلالۀ پیامبر است و پاکی و نزاهت کردارش، شهادت میدهد که از
خاندان رسالت است».
* جمال
الدین، ابوالمحاسن گوید:
«جعفر صادق فرزند
محمدباقر؛ امام، سید، ابوعبدالله، هاشمی، علوی، حسینی و مدنی است. او را صابر و
فاضل و طاهر لقب بود ولی مشهورترین القابش، صادق است».
(النجوم الزاهره- ج
2- ص 8)
* آلوسی،
مفتی بغداد، گوید:
«این ابوحنیفه است که
از اهل سنّت میباشد، با بلیغ ترین و فصیحترین بیان اعلام میدارد: اگر آن دو سال
نبود، نعمان هلاک میشد. یعنی آن دو سال که در محضر امام جعفر صادق دانش آموخت».
(تحفه اثنی عشریه- ص
8)
* دکتر
احمد امین، نویسنده فجرالاسلام گوید:
«امام جعفر صادق،
بزرگترین شخصیتهای مذهبی تشیع در آن زمان بود بلکه شاید عظیمترین و والاترین
شخصیتهای شیعه در دوران های گوناگون باشد. و در یک کلام، امام جعفر از بزرگترین
شخصیتها در زمان خود و بعد از خود بود».
مؤمن کسی است که کسبش
حلال، اخلاقش نیکو و باطنش سالم باشد، زیادی اموالش را (در راه خداوند) انفاق
نموده و از سخن زیادی و بیهوده خودداری نماید، مردم را از شرّ خویش محفوظ داشته و
با انصاف با آنان رفتار نماید.
س- اگر شخصی در سابق
بهره بانکی حساب پس انداز را دریافت و در آن تصرف کرده است و الآن مقدار آن را نمیداند
آیا تکلیف شرعی او فعلاً چیست؟
بسمه تعالی
ج- در صورتی که تصرف
به استناد تقلید صحیح نبوده است مقدار آن را ضامن است و باید از طرف مالک واقعی به
فقراء صدقه بدهد و در صورت جهل به مقدار، قدر متیقن را به فقرا صدقه بدهد کفایت میکند.
س- اگر کسی در کسب
خود بنابراین گذاشته است که تمام مازاد بر مخارج سالیانه اش را هر چه باشد به مصرف
خیر از قبیل جبهه و امثال آن برساند آیا خمس به آن تعلق میگیرد یا خیر؟
بسمه تعالی
ج- اگر تا سر سال به
مصرف مورد نظر برساند خمس ندارد ولی اگر پیش از سرآمدن سال به مصرف نرسیده خمس به
آن تعلق میگیرد.
س- آیا رفتن به
سربازی برای مشمولینی که مشکلاتی دارند از نظر شرعی لازم است؟
ج- باید به سربازی
بروند و یا مطابق مقررات معافی بگیرند و تخلف جایز نیست.
بدون شک هر انسانی که به مبدأ و معاد معتقد است، خواهان رستگاری و سعادت ابدی
است. در آیات قرآن راههای رسیدن به رستگاری وفوز اخروی، مشخّص و معیّن شده است.
اکنون به برخی از این آیات اشاره میکنیم:
ای اهل ایمان! هرگاه
با گروهی از دشمن روبرو شدید، پس پایدار باشید و استقامت ورزید و ذکر خدا را بسیار
گوئید (و پیوسته به یاد او باشید) تا پیروزمند و رستگار شوید.
ای اهل ایمان (در
برابر مشکلات و هوسها) استقامت ورزید و در مقابل دشمنان (نیز) مقاومت بخرج دهید و
از مرزهای خویش پاسداری نمائید و از خداوند بپرهیزید شاید رستگار گردید.
استکبار جهانی بعد از شکست بزرگ و انکارناپذیر در حساسترین نقطه استراتژیک
عراق، بیش از پیش به قدرت روزافزون جمهوری اسلامی پی برد و به همین جهت بر توطئه
ها و تلاشهایش در جهت مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی افزوده و از یکسو با
سازماندهی و بکارگیری عناصر وابسته و رسوبات کثیف رژیم گذشته در داخل به صورت
هماهنگ و فعّالتر به:
1- اشاعۀ فحشاء و منکرات آشکار و پنهان.
2- قاچاق و پخش موادّ مخدر.
3- احتکار و اخلال در سیستم اقتصادی و اداری.
4- اعمال تروریستی و برانگیختن حسّاسیتهای قومی و مذهبی و و…
.
و امثال این امور دست یازیده است که دلائل و شواهد بسیاری نشان میدهد مفاسد
فوق الذکر و اوجگیری آنها در برخی موارد و مناطق، یک جریان عادی و معمولی نبوده و
طیّ یک برنامۀ حساب شدۀ ضد انقلابی سرنخ تمام آنها در دست سازمانهای جاسوسی استکبار
جهانی قرار دارد و به همین جهت انتظار میرود که مسئولین ذیربط و بخصوص دستگاه
قضائی با همکاری امّت حزب الله قاطعتر از برخوردی که با گروهکهای تروریستی انجام
گرفته، با این مفاسد نیز به مبارزه ای بیامان برخیزند؛ چرا که هدف اصلی دشمن از
این امور، بجای ترور فیزیکی افرادی معدود، ترور معنوی و فرهنگی تمام مردم و پوچ
کردن و تباه نمودن جامعه اسلامی است و خدای ناکرده موفقیت دشمن در این جبهه مساوی
است با شکست قطعی اسلام در جبهۀ جنگ و صحنۀ انقلاب!
از سوی دیگر دشمن در رابطه با جنگ تحمیلی که زندگی و مرگ خود را در شکست یا
پیروزی اسلام در این جنگ میبیند، خود را به آب و آتش زده و برای مقابله با
نیروهای اسلام، به هر وسیله ممکن متوسّل شده است و شاید مهمترین کاری که در شرایط
موجود میتوانست انجام دهد، این بود که همزمان با تشدید و ادامۀ بمباران مجاری نفت
و کشتیهای نفتکش متعلق به جمهوری اسلامی در یک توطئه برنامه ریزی شده ناگهان قیمت
نفت را از 28 دلار به حدود 11 دلار سقوط دادند و هدف عمده این بود که جمهوری
اسلامی را از بزرگترین منبع درآمد ارزی خود، محروم و یا تحمیل یک بحران شدید، جبهه
و پشت جبهه آن را دچار اختلال و از هم پاشیدگی کرده و جنگ را به نفع خود تمام
کنند!
گرچه آثار شوم این جنایت بزرگ دامنگیر عراق و رژیمهای مزدور منطقه و حتّی
اربابان آنها نیز شد ولی با این حال به مصداق اینکه «خردیزه به مرگ خود و ضرر
صاحبش راضی است» دست به این اقدام جنون آمیز زدند «و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین»
و این بار نیز مانند موارد گذشته مکر آنها به خودشان بازگشت و گزارشها و اخبار نیز
مؤید این است که دشمن با این کار، پرتگاه دیگری برای سقوط و مرگ قطعی خود فراهم
ساخت:
1- عراق ده ها میلیارد دلار بدهی خارجی دارد که باز پرداخت
آنها اکنون 300% مشکلتر و غیر عملی تر شده و به همین نسبت تزلزل و تردید کشورهای
طلبکار در این مورد و نسبت به اصل سرمایه گذاری روی رژیم بعث فزونی یافته است.
2- با توجه به اینکه تکیه اصلی عراق در جنگ روی سلاحهای مدرن و
گرانقیمتی است که تماماً از خارج خریداری میشود، این جنگ گرانقیمت وابستگی شدیدی
به ارز خارجی داشته و کاهش ارز آن را با مشکل جدّی روبرو ساخته است، در حالی که
جمهوری اسلامی گذشته از آنکه بدانگونه وابستگی به تجهیزات و سلاحهای گرانقیمت
ندارد، قسمت مهمّی از تجهیزات جنگی را در داخل تولید میکند که از باب مثال فقط در
سال گذشته با توسعۀ تولید در برخی زمینه ها، بیش از 400 میلیون دلار صرفه جوئی
وارداتی داشت.
3- رژیمهای مرتجعی که تأمین کنندۀ اصلی هزینه های جنگی عراق
هستند، اکنون خود دچار بحران و کمبود شده اند و دیگر مانند گذشته نمیتوانند
سخاوتمندانه! دلارهای نفتی را بابت مجهز کردن رژیم عراق به جیب کمپانیهای اسلحه
سازی اربابان خود سرازیر کنند.
4- رژیم عراق برای ادارۀ کشوری که مردم آن هیچگونه انگیزۀ
معنوی برای این جنگ پرهزینه که صدها هزار کشته، اسیر و معلول نیز به جای گذاشته،
ندارند؛ صددرصد متکی به دیکتاتوری و استفاده از ارعاب و شیوه های پلیسی از یکسو و
تأمین وسائل رفاهی و ارضاء خواسته های مادّی مردم از سوی دیگر است و این هر دو
نیازمند صرف هزینه های سنگین و واردات مصرفی روزافزونی است که در راستای یک بحران
و کمبود اقتصادی شدیداً آسیب پذیر میباشند (اعدامهای وحشتناک کارگران برادر! مصری
بجرم خارج کردن ارز از عراق نموداری است از آن دیکتاتوری و این بحران).
این دلائل ودلائل دیگری که در اینجا مجال ذکر آنها نیست نشانگر آن است که این
بار نیز دشمن در چاهی که برای جمهوری اسلامی کنده بود، خود فرو غلتیده و از نظر
اقتصادی در بدترین شرایط تاریخ جنگ قرار گرفته است. و از آنجا که توان و تدارک
رزمی عراق پیوندی شدید با پول و نفت دارد و با توجّه به مشکلات اقتصادی استکبار
جهانی، اکنون دشمن دچار بزرگترین دردسر و اختلال و آشفتگی شده است.
این در حالی است که تمام پیامدهای مذکور در مورد جمهوری اسلامی که دارای شرایط
متفاوت و حتّی متضاد با شرایط عراق است، تأثیر شکننده سرنوشت سازی نداشته و اگر چه
موجب ضررها و مشکلاتی شده است ولی در عوض، بهترین زمینۀ مثبت را فراهم کرده است
تا:
1- در مورد جنگ، مسئولین ذیربط با اتکال به خداوند و با نیروی
عظیم و سیل خروشان ملت بزرگی که ایثارگرانه و حسین گونه مصمم است به آرمانهای
جهانشمول اسلام و دستورات مؤکد امام جامۀ عمل بپوشاند، با سرعت و قبل از آنکه دشمن
به بازسازی و تطبیق خود با شرایط جدید دست یابد، با تدارک و انجام یک عملیات بزرگ
و سراسری از نقاط متعدّد و مهم به جان کندن ها و تلاش های مذبوحانۀ رژیم صهیونیستی
عراق پایان داده و این مانع شوم را از سر راه صدور و گسترش اسلام و آزادی قدس و
ملتهای دربند بر دارند.
2- اکنون که دشمن «نفت» این طلای سیاه و گرانبهای ما را به این
روز سیاه انداخته است وقت آن رسیده است که حتّی یک قطره از آن را جز برای جنگ که
یک امر حیاتی است و سرنوشت آینده تمام منافع و مصالح ملتهای اسلامی و از جمله خود
«نفت» بستگی به سرنوشت آن دارد و جز برای سرمایه گذاریهای اساسی و ضروری که به
صورت سرمایه ای ثابت و زاینده در خدمت به این نسل و نسلهای آینده قرار میگیرد
نفروشند زیرا تا زمانی که نفت صادر و در برابر آن مثلاً گندم، برنج و گوشت وارد
شود، هرگز مسئله تولید و خودکفائی، جدّی گرفته نخواهد شد و هرگز نخواهیم توانست
خطّ سیری که میراث ستمشاهی است و منتهی به وابستگی است، به خطّ تولید و خودکفائی
که مقدّمه استقلال واقعی است، تبدیل کنیم.
دولت باید برای رسیدن به خودکفائی و استقلال اقتصادی که چه در زمان جنگ و چه
بعد از آن، نقش سرنوشتسازی در استقلال کلّی نظام اسلامی ایفا میکند، بدور از
شعار و با یک برنامه ریزی جامع و انقلابی که بیگمان، حمایت و همکاری امت فداکار و
بیدار اسلام را در پی خواهد داشت، به اقدامی جدّی دست زده و برای همیشه ننگ واردات
مصرفی و از جمله واردات غذائی را برای کشوری که میتواند صادرکنندۀ آنها باشد از
دامن جامعه و ملتّی که جهان را با فداکاری و شهادت طلبی خود شگفت زده و حیران کرده
است، پاک کند. براستی جای تأسف است که نه فقط کشورهائی مانند آلمان و ژاپن و…
بلکه کشورهای غیرقابل ذکری همچون کره و تایوان وو… علی رغم نداشتن نفت و پرداخت
میلیاردها و میلیون ها دلار بابت خرید آن، توانسته اند با اتکاء به تلاش و کار و
تولید، رشد اقتصادی یافته و بازارهای کشورهای اسلامی نفت خیز را؛ با صادرات خود
قبضه کنند ولی، ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم و در حالی که روستاهای ما هر روز خالی
تر شده و بر جمعیت مصرف کننده در شهرها افزوده میشود، حتی مواد شام و ناهار ما
باید از فراسوی قاره ها و اقیانوسها وارد شود!
مگر چه چیز این ملّت بزرگ از مردم آن کشورها کمتر است که نتوانند همانگونه که
با یک جهش و جوشش انقلابی بینظیر، رژیم وابسته ستمشاهی را به نظام جمهوری اسلامی
تبدیل کردند، اکنون هم با یک ریاضت موقّت و همگام با دولت اسلامی طیّ یک حرکت
عظیم، مسئله مهم خودکفائی را نیز تحقق بخشند؟!
اکنون امت اسلام از دولتمردان انتظار دارد که حتّی از تعطیل صنایع وابسته و
مونتاژ، هراسی به خود راه ندهند ولی به جای آن در اولین گام، راه را برای بازگشت و
مهاجرت دوباره به روستاها و مراکز تولید و صنایع مستقل- گرچه دستی و ساده- هموار
کنند تا براساس یک اقتصاد سالم و مستقل، راه برای شکوفائی و پیشرفت نهائی گشوده
شود که نه بدون غذا و موادّ ضروری، زندگی میسر است و نه بدون خودکفائی و استقلال
اقتصادی رسیدن به استقلال واقعی ممکن. والسّلام.
«باید با نظم و ترتیب و انسانیّت و اسلامیت رفتار کنید و به دنیا بفهمانید که
شما ملّت مسلم، به حقایق اسلام آگاهید و به دستورات اسلام پایبند هستید».
23/11/57
«… نظم داشته باشید. هر اجتماعی با نظم میتواند رشد کند. مثلاً اگر بنا
باشد نظامی ها آن وضع نظامشان از دست برود نمیتوانند کاری را انجام دهند. اگر
پائین دست ها از بالا دست ها اطاعت نکنند، آشفته میشود، و انسجام از بین میرود.
اگر بنا باشد- مثلاً- پاسدارها از مرکزی که باید اطاعت کنند، اطاعت نکنند و همینطور
هرکاری که خودشان دلشان میخواهد، انجام دهند، تفرقه حاصل میشود و این همان است
که پاسدارها و تمام قوای اجتماعی را به تفرقه میکشاند. جامعه وقتی روی نظام حرکت
کند کارها را از پیش میبرد، ولی وقتی متفرق شود، تفرقه که حاصل شد، نمیتوانند
کار را انجام دهند».
3/3/58
«حضرت امیر(ع) در دستوری که میدهد، میفرماید که امورتان را نظم بدهید. همه
جامعه باید نظم داشته باشد. انحصار به ژاندارمری و ارتش ندارد. اگر نظم از کار
برداشته شود، جامعه از بین میرود. حفظ نظام یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که
نظام باید محفوظ باشد. آنهائی که میگویند نظام به این معنا را نمیخواهیم و همه
مان بدون اینکه ضابطه ای در کار باشد عمل بکنیم، خلاف قرآن دارند عمل میکنند،
خلاف اسلام دارند عمل میکنند، خلاف مصالح مملکت دارند عمل میکنند».
9/10/58
«(مردم) باید نظام را حفظ بکنند و هر کس هر چیزی را تقبّل کرد، با نظم و ترتیب
آن را اجرا کنند و به آن عمل نمایند».
25/5/59
«یک مطلب مهمّی که باید کارگران کارخانه ها، معادن و همه کارگران در هر جا که
هستند و کارمندان در هر جای کشور هستند، توجّه به آن بکنند، این است که نظم را در
هر جا که هستند، مراعات کنند. اگر در یک کارخانه ای، یک معدنی یا یک اداره ای بنا
باشد که با بینظمی بخواهند عمل کنند، این بینظمی موجب این میشود که آنها
نتوانند به وظایف اسلامی و ملی خودشان عمل کنند. پس لازم است همه کارگران و
کارمندان به یک نظم خاصّی و با گوش کردن به آنهائی که در رأس هستند، عمل کنند تا
به نتیجه مطلوب- ان شاءالله- برسند».
15/11/59
«از مسائلی که میخواستم تذکر دهم این است که نظم را کاملاً رعایت کنید. شجاعت
غیر از تهوّر است. شجاعت در جنگ حرکتی است قهرمانانه روی نقشه و نظم و حساب، حال
آنکه تهوّر بیحساب و نظم بر دشمن تاختن است. کارها باید روی نظم و قاعده صورت
بگیرد تکرار میکنم: کار وقتی روی نظم و قاعده و برای خدا بود، دیگر خوفی نیست چه
کسی کشته شد و چه کسی کشت…».
26/10/60
«نظام لازم است لکن زیاده روی و مردم را تحت فشار گذاشتن، غیر اسلامی است».
18/5/61
«برای حفظ نظام مملکت و شهرها باید با جدّیّت عمل شود… اگر کسی در خیابان از
دستورات شهربانی و رانندگی تخلّف کرد، باید تعقیب شود».
*مسئولین و فرماندهان ارتش و سپاه و بسیج به نبرد بی امان تا سقوط صدامیان
ادامه دهند و امان را از آنان سلب نمایند.
*جبهه ها را گرم نگه دارید. امروز دفاع از اسلام و ایران از اهم واجبات است.
*امروز پر کردن جبهه های نبرد از نیروهای آموزش دیده و آمادگی برای دفاع از
اسلام و ایران برای همه قشرها از وجبات الهی است.
16/1/65
*برای چندمین بار به مسئولین سفارش می کنم که اولویت را به فرزندان شهدا بدهند
و از بهانه جویی و کاغذ بازی در کارهای آنان خود داری کنند.
*خود را از مردم پابرهنه و مستضعف و بی پناهی که تمامی عزت ما رهین منت و خدمت
آنان است و شهیدان و جانبازان و اسراء و مفقودین نیز از همین قشرند دور نسازید.
*با نصیحتی مشفقانه و پدرانه از شما فرزندان خوب و با وفای خودم می خواهم که
بار امانت پدرانتان را که میراث عزت و راه و رسم زندگی آنان بوده است بخوبی بر دوش
کشید.
9/2/65
آیت الله العظمی منتظری:
*اگر استاد متعهد نباشد هر چند کتابها و جوّ کلاسها اسلامی باشد بالاخره به
شکل مرموزی می تواند دانشجویان را نسبت به اسلام و انقلاب بد بین کند.
24/12/64
*سران کشورهای خلیج فارس که این روزها بوش با آنان ملاقات کرد تمام امکانات
خود را در اختیار آمریکا قرار داده اند.
28/1/65
*باید با جدیت به سمت جدا شدن از وابستگی به نفت پیش برویم و صنایع داخلی و
کشاورزی را تقویت کنیم.
*اگر در بعضی ارگانها، کارهای خلاف شرع و یا تند روی می شود با همکاری قوه
قضائیه، جلوی آنرا بگیرند و نگذارند مردم ناراضی و به ارگانها و کل انقلاب بد بین
شوند.
*از تمرکز کارها در مرکز باید بتدریج کاسته شود و به استانداران اختیارات
بیشتری داده شود.
*از کارهای قشری و تشکیل سمینارهای بی محتوا و تکراری و سر گردانی مردم به
بهانۀ داشتن جلسه و کمیسیون خود داری شود.
2/2/65
آیت الله العظمی منتظری:
*آقایان در هر منطقه ای هستند سعی کنند که به ارگانها و ادارات ، بخصوص
ارگانهایی که مردم بیشتر با آن سر و کار دارند محرمانه بازرسین متعهد و صادق
بفرستند و از برخورد آنها با مردم مطلع شوند و اگر تخلف و چیزی که موجب نارضایتی
مردم باشد با قاطعیّت عمل کنند
*دو هواپيماي مهاجم دشمن در جبهه فاو سرنگون شد و تعداد هواپيماهاي ساقط شده
از آغاز عمليات و الفجر 8 به 75 فروند رسيد. 20/1/65
*جنگنده هاي ايران مناطق تدارکاتي فاو و مرکز تجمع 120 تانک دشمن را در شمال
فکه بمباران کردند. 21/1/65
*جمهوري اسلامي ايران، يک کشتي متعلق به عراق را بغنيمت گرفت.
*جنگنده هاي نيروي هوائي تلمبه خانه عين الزاله عراق را در مرز سوريه بمباران
کردند. 25/1/65
*با آتش پدافند نيروي دريائي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يک فروند ميگ 23
دشمن در آبهاي خور عبدالله سرنگون شد. 26/1/65
*در نبرد سنگين «فاو – ام القصر» بيش از 4 هزار نفر از نيروهاي عراقي کشته و
زخمي شدند و دهها تن از اسراي دشمن از جمله فرمانده يک گردان به پشت جبهه تخليه
شدند. 1/2/65
*يک گردان از تيپ 425 و يک گردان تکاور دشمن در منطقه عملياتي سومار منهدم شد.
2/2/65
*رژيم جنايتکار عراق مجدداً در منطقه عملياتي فاو از سلاحهاي شيميائي عليه
رزمندگان اسلام استفاده کرد. 6/2/65
سربازان امام زمان (عج) با تصرف 7 گلوگاه دشمن در شمال فاو 4600 بعثي را کشته
و مجروح و تعدادي را نيز باسارت گرفتند.
*دو فروند هواپيماي مهاجم دشمن در منطقه عملياتي و الفجر 8سرنگون شد.
*مقر فرماندهي ارتش عراق در محور فاو- بصره در کمتر از 2 ساعت به دست رزمندگان
اسلام افتاد. 10/2/65
*در عمليات جبهه فکه 4000 تن از قواي بعثي کشته و هزاران نفر زخمي و تعداد 76
تانک و 110 نفربر زرهي منهدم شد. 14/2/65
جهان اسلام
*مجاهدين مسلمان افغانستان، 8 فروند هليکوپتر نيروهاي شوروي را سرنگون کردند.
27/1/65
*يکي از رهبران مسلمان دانشجويان توسط پليس تونس به قتل رسيد. 3/2/65
*پيشمرگان حزب الله کرد عراق يک هليکوپتر دشمن را سرنگون کردند.
*دهها هزار تن از مسلمانان جنوب فيليپين عليه تجاوز نظامي آمريکا به ليبي دست
به تظاهرات زدند. 7/2/65
*پليس هند تظاهرات مسلمانان اين کشور را که در اعتراض به تبديل مسجد به معبد
صورت گرفته بود بخاک و خون کشيد.
*انقلابيون مسلمان هفت تن از مزدوران اسرائيل را در جنوب لبنان بهلاکت
رساندند. 13/2/65
*نمايندگان احزاب مسلمان در پارلمان هند بعنوان اعتراض به کشتار مسلمانان توسط
ليس هند جلسه پارلمان را ترک کردند.
*باشگاه افسران عراقي در بغداد توسط انقلابيون مسلمان عراقي منفجر شد.
*انقلابيون مسلمان لبناني پلي را در منطقه اشغالي جنوب لبنان با رمز «يا
زهرا(س)» منفجر کردند. 14/2/65
اخبار داخلي
*دهها هزار تن از نيروهاي مردمي از 35 شهر کشورما راهي جبهه هاي نبرد شدند.
19/1/64
*خواهري پس از سالها آرزوي تملک مسکن يک ميليون تومان اندوخته خود را تقديم
جبهه هاي جنگ کرد. 21/1/65
*بدنبال برندگيهاي شديد، يک گور دسته جمعي از شهداي عرب زبان که اوايل جنگ
تحميلي به اسارت بعثيون متجاوز درآمده بودند در بيابانهاي اطراف هويزه کشف
شد. 23/1/65
*نخستين کاروان بسيج دانشگاههاي سراسر کشور عازم جبهه هاي جنگ شد.
*وزراي خارجه ايران، ليبي و سوريه براي مقابله با تهديدات آمريکا در تهران
گردهم آمدند.
*حمله جنگنده هاي متجاوز عراقي به هواپيماي مسافري لهستاني با هوشياري
ايستگاههاي رادار و آتش پدافند در آسمان تبريز خنثي شد. 31/1/65
*دهها هزار داوطلب از ادارات و سازمانها راهي جبهه هاي نبرد شدند. 31/1/65
*اولين کاروان هداياي لبيک يا امام اهدائي مردم تهران به ارزش 250 ميليون ريال
به جبهه ها ارسال شد. 6/2/65
*مهمات سازي سپاه اولين محموله مهمات سلاح سنگين خود را به جبهه ها ارسال کرد.
*پيرمرد 80 ساله ميبدي: با پيام اخير امام احساس وظيفه مي کنم که بايد به جبهه
بروم. 7/2/65
*بهره برداري از خط جديد توليد باروت در مجتمع کارخانجات مهمات سازي پارچين
آغاز شد. 10/2/65
اخبار خارجي
*ليبي از کشورهاي عرب خواست موضع خود را در رابطهي با طرح نظامي آمريکا عليه
اين کشور روشن کنند. 23/1/65
*وزير کشور فرانسه: فرانسه اکنون به پناهگاه جنايتکاران تبديل شده است.
24/1/65
*رژيم مصر اعراب را به حمايت از عراق در جنگ با ايران دعوت کرد. 25/1/65
*بمب افکنهاي آمريکا ساعت 2 بامداد امروز بوقت ليبي، بنغازي و طرابلس را
بمباران کردند که در اين حمله تعداد زيادي غير نظامي ليبيائي و اتباع خارجي کشته و
مجروح شدند.
*سه بمب افکن آمريکا در حمله به ليبي سرنگون شد و خلبان آنها توسط مردم خشمگين
ليبي کشته شدند.
*جورج بوش: سران عرب به ما گفته اند در برابر حمله به ليبي سکوت مي کنند.
26/1/65
* ليبي تأسيسات مخابراتي آمريکا را در ايتاليا به موشک بست.
* يک ديپلمات آمريکائي در خارطوم کشته شد. 28/1/65
* از ترس حمله هوائي ليبي، صداي رعد و برق، ساکنان شهر واشنگتن را راهي
پناهگاهها کرد. 28/1/65
* اقامتگاه سفير انگليس در بيروت با
راکت مورد حمله قرار گرفت.
*مردم مسلمان تونس يک اتومبيل آمريکائي را به آتش کشيدند.
*صد حقوقدان مصري با اجتماع در قاهره پرچمهاي آمريکا، انگليس و اسرائيل را به
آتش کشيدند.
*سفارت و کنسولگري آمريکا در نيجريه در پي حمله مردم تعطيل شد.
* در اعتراض به همکاري انگليس با آمريکا در حمله به ليبي،چهار انگليسي گروگان
در لبنان به قتل رسيدند.
*وزير خارجه فرانسه: شوروي بهنگام حمله آمريکا به ليبي ناوگان خود را از آبهاي
نزديک به ليبي دور ساخت.
* يک موشک «تيتان» آمريکا،به هنگام پرتاب منفجر و 58 نفر مجروح شدند. 30/1/65
*دفتر هواپيمائي انگليس در پيشاور پاکستان با انفجار بمبي بکلي ويران شد.
*به تلافي حمله هوائي آمريکا به ليبي،يک اتومبيل حاوي ديناميت در نزديکي
اقامتگاه سفير آمريکا در پرو منفجر شد. 2/2/65
*آمريکا،انگليس و فرانسه قطعنامه محکوميت تجاوز آمريکا به ليبي در شوراي
امنيت را وتو کردند. 3/2/65
*تلمبه خانه نفت عراق رد ترکيه مورد حمله چريکهاي مخالف دولت ترکيه قرار گرفت.
*ساختمان دفاتر مؤسسه آمريکن اکسپرس در «ليون» منفجر شد. 6/2/65
*صادرات نفت عربستان به آمريکا نسبت به سال قبل 6 برابر افزايش يافت. 7/2/65
*نيروي هوائي قطر يک جزيره در شرق بحرين را مورد حمله هوائي قرار داد.
*پرز: مذاکرات محرمانه اي ميان اردن و اسرائيل در جريان است. 8/2/65
*121 کشور جهان آمريکا را باني تروريسم دولتي معرفي کردند. 9/2/65
*هزاران نفر در انفجار يک راکتور اتمي شوروي کشته شدند.
*رژيم مصر قيمت نفت تحويلي به اسرائيل را به 10 دلار کاهش داد. 10/2/65
* در پي مقام خونين اخير نظاميان در قاهره، رژيم مصر 21 هزار پليس وظيفه اين
کشور را از کار برکنار کرد. 13/2/65
اختراع و اکتشاف
*دستگاه عيب ياب سيم پيچها و ترمينالهاي برق در کشور طراحي و ساخته شد.
20/1/65
*دستگاههاي خردکن و پرس چغندر قند در شاهرود ساخته شد. 24/1/65
* يک پزشک ايراني موفق به ساخت 100 نوع آنتي بيوتيک و لباس ضد سلاح شيميائي
شد. 28/1/65
*داروي گياهي زياد کننده شيرمادران در اصفهان ساخته شد. 2/2/65
*براي اولين بار در کشور 12 دستگاه الکتريکي و الکترونيکي در سمنان ساخته شد.
7/2/65
*توسط يک مبتکر ايراني پمپ بنزين هيدورليکي طراحي شد. 9/2/65
ضد انقلاب
*همزمان با عزيمت کاروان راهيان کربلا به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل، انفجار
بمب در تهران يک شهيد و 21 مجروح بر جاي گذاشت. 21/1/65
* در توطئه اي از سوي عوامل استکبار، روحاني مبارز آذرشهر طي انفجار در يک
مسجد به شهادت رسيد. 30/1/65
1- ما از رمل و رمّالی هیچ چیز نمی دانیم، بهر حال اگر واقعیتی داشته باشد
ربطی به اسلام ندارد و در این زمان کسی را که ادعای اطلاع کامل از چنین علوم غریبه
ای داشته باشد سراغ نداریم!
2- در مورد مطالی که مربوط به مجلس و دولت است اگر پیشنهاد یا انتقادی دارید
با مسئولین در میان بگذارید.
3- آری ! قرعه کشی در اسلام اصلی دارد. در بعضی از موارد که تشخیص موضوع مشکل
میشود طبق روایات به قرعه متوسل می شوند و در روایات آمده است: «کل مجهول ففیه
القرعه» بنابراین توزیع خودرو و مانند آن که نسبت به متقاضیان، کمتر از مقدار نیاز
است، مناسب است از راه قرعه کشی انجام بگیرد.
4- این همه مطالب در رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و مجلات از قرآن و نهج
البلاغه منتشر می شود، این چه تهمتی است که می گوئید سخن از نهج البلاغه کمتر از
کتاب طهارت است؟! در این مجله در هر شماره آیت الله العظمی منتظری بحثی از نهج
البلاغه دارند و در رادیو و تلویزیون نیز از ایشان و از سایرین بحثهائی از نهج
البلاغه پخش میشود.
5- ما آن جمعیت را منحرف می دانیم و بارها در همین بخش و بخشهای دیگر بدون ذکر
نام، عقاید ارتجاعی آنها را مورد حمله قرار داده ایم ولی صلاح نمی دانیم که از
آنها به صراحت نام برده شود، بامید اینکه هدایت شوند و دست از عصبیّت بیجا
بردارند.
* اصفهان- الف- صاد- دال
1- آیات قران بترتیب موجود نازل نشده، بلکه هر کدام در مناسبت مخصوص خود نازل
شده است. و همچنین ترتیب سورهها به این صورت نبوده است، اسم سوره ها نیز به تناسب
بعضی از کلمات سوره انتخاب شده برای کسب اطلاع بیشتر در این زمینه ها، به کتاب
«قرآن در اسلام» تألیف مرحوم علامه طباطبائی مراجعه کنید.
یکی از مواردی که در برنامه ریزیها و اتخاذ سیاستهای توسعه باید سخت مورد توجه
قرار گیرد، انتخاب درست هدفها و جهت گیریهای توسعه کشور در بلند مدت می باشد. در
روند برنامه ریزی کشور اعم از دراز مدت و کوتاه مدت ترتیب درست بخشها بر اساس
اهمیت و در واقع تشخیص درست اولویتها بسیار مهم می باشد. مثلاً اولویت دادن به
اموری که نقش زیر بنائی دارند و بخشهای
دیگری از آنها تأثیر می پذیرند باید همیشه مورد توجه باشد و اولویت و بها دادن به
آنها در مراحل تنظیم و اجرای برنامه ها و تخصیص بودجه نیز باید مد نظر قرار داشته
باشد. بعنوان مثال بخش های آموزش و پرورش و آموزش عالی و تحقیقات کشور در تمام
مراحل با توجه به نقش زیر بنائی آنها همیشه می بایست در رأس امور دستگاه برنامه
ریزی کشور قرار داشته باشند. چرا که تربیت نسل آینده و در حقیقت تمام جامعه فردای
کشور بعهده دستگاههای مسئول آنها بوده و اینها هستند که می توانند زیر بنای جامعه
فردا را قوی و مقتدر بسازند یا اینکه بنیانی سست و ضعیف را پایه ریزی کنند و به هر
گونه که عمل نمایند تأثیر آن مستقیم و غیر مستقیم بر روی تمام بخشهای کشور و آینده
آن متبلور خواهد بود. لذا کشورها عمدتاً به این مسئله واقفند و بخصوص کشورهای به
اصطلاح پیشرفته اهمیت خاصی برای آنها قائل بوده و نتیجه این توجه را نیز به شکل
کسب برتریهای علمی و تکنیکی در جهان جهت ادامه سیطره ظالمانه خود می بینند و
بالعکس کشورهای جهان سوم که به اعتبار عقب ماندگی می بایست بیش از آنها به این امر
خطیر توجّه نمایند، متاسفانه به آن کم توجهی نموده و آموزش و تحقیقات نیمه جان
آنها نمی تواند زیر بنای قوی و محکمی را برای فراهم شدن زمینه رشد و خود کفائی
علمی و تکنیکی و طبعاً اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی پایه ریزی نماید. سایه چنین
تصور و نگرش نامناسبی متاسفانه بر آموزش و پرورش و آموزش عالی و بخش تحقیقات علمی
کشور ما نیز افکنده شده بودو در حال حاضر نیز به نظر می رسد دستگاه برنامه ریز
کشور برای آنها اولویت و اهمیت خاصی قائل نمی باشد و این خطری است که آثار سوء
ناشی از استمرار چنین نگرشی در آینده متبلور گردیده و باعث عقب نگهداشتن کشور از
قافله علم و تکنولوژی جهان معاصر و ادامه وابستگی کشور خواهد گردید.
البته در روند برنامه ریزی مربوط به هر بخش، هم دستگاه مربوطه مسئول هست و هم
دستگاه برنامه ریز کشور چرا که هر دستگاهی بطور جداگانه برای حرکت در مسیر حصول به
هدفهای مربوطه باید برنامه های توسعه خود را تدوین و تنظیم نماید و دستگاه برنامه
ریز کشور وظیفه هماهنگ کردن برنامه های بخشها از یک طرف و همسو کردن آنها با جهت
گیریها و هدفهای کلی توسعه فرهنگی-اجتماعی و اقتصادی کشور از طرف دیگر را بعهده
دارد منتها دستگاه برنامه ریز کشور (وزارت برنامه و بودجه) می بایست نقش خود را
بعنوان موتور محرکه ای برای کلیه دستگاههای اجرائی انجام داده و هدایت و رهبری و
دمیدن روح برنامه ریزی در درون دستگاهها را بعهده داشته باشد و زمانی قادر به
اینکار خواهد بود که خودش از جهت مدیریت و نیروی انسانی و ساختار سازمانی و غیره
از پویائی و کیفیت لازم برخوردار باشد. بررسی وضعیت فعلی این دستگاه مهم و سرنوشت
ساز کشور نشان می دهد که در حال حاضر از چنین قدرت لازمی برخوردار نبوده و بیشتر
به صورت دستگاه بودجه ریز و روز گذران و عمدتاً به صورت انفعالی عمل می نماید و
دستگاههای اجرائی کشور متاسفانه بدون برنامه مشخص و گاهی در حال تغییر با تغییر
مدیریتها که خود یکی از معضلات دستگاههای اجرایی است اقدام می نمایند.
سیاست گذاران برنامه های توسعۀ کشور
نکته دیگر در مجموعه برنامه ریزی کشور نیروی انسانی سیاست گذار برنامه های
توسعه کشور است که اگر چه معدودی از برادران متعهد و دلسوز جذب آن شده اند ولی
عمدتاً از کادرهای قدیمی بوده و کمتر واقعیات جامعه ما را درک کرده اند و در قالب
ذهنیات مجزا از واقعیتهای جغرافیائی-فرهنگی-روحی- اجتماعی-اقتصادی و طبیعی مناطق
مختلف کشور به تحلیل نشسته و برنامه می دهند. زمانیکه انسان در متن واقعیتهای
جامعه خود نباشد و بخواهد بر اساس یک سری ذهنیتهای دریافت شده از متن واقعیتها و
ارزشهای جوامع دیگر برنامه ریزی کند مطمئناً مطلوب و مناسب نخواهد بود مثلاً اگر
برنامه ریزی روستائی کشور در دست کسانی باشد که واقعیت روستا و روستانشین ایران را
نشناخته و درک نکرده باشند مسلماً برنامه های تدوین شده عمرانی روستا بجای اثر
مثبت تاثیر منفی از خود بجا می گذارد، حمام ساخته شده است اما بدلیل شرایط خاص
فرهنگی استفاده نمی گردد خانه های بتون آرمۀ قالبی براي مردم زلزله زده ایجاد
گردیده است اما با استقبال روبرو نمی شود، خدمات عمرانی به بعضی روستاها داده شده
است اما با استقبال روبرو نمی شود، خدمات عمرانی به بعضی روستاها داده شده است اما
مردم به جای ماندن در آن، حرکت به شهرها را ترجیح می دهند.
مثال دیگر در این زمینه برنامه ریزیهای شهری است که برای آنها طرح جامع توسعه
تهیه می شود اما بوضوح مشاهده می گردد که طرح از ارزشهای جوامع دیگر که با جامعه
ما تناسب ندارد رنگ گرفته است.
و مثال دیگر در این زمینه اینکه در مناطق آب و هوائی مختلف کشور یک نوع مسکن
تایید و تأکید و ساخته می شود و متأسفانه عموماً برای آب و هوای متنوع خاص کشور ما
مسکن متناسب با آب و هوای معتدل اروپا و آن هم با زبان تخصّص تشویق می شده است تا
به وسایل تهویه زمستانی و تابستانی نیاز باشد و کشور همچنان بعنوان مصرف کننده
کالاهای بنجل کشورهای صنعتی و جهان استکباری باقی بماند و در زمستان وسایل گرم
کننده فراوان و در تابستان وسایل سرد کننده فراوان بکار گرفته شود و همه اش هم از
ژاپن و اروپا و آمریکا و غیره بیاید چرا که آنها به نفت نیاز دارند و به بازار فروش
فرآورده های صنعتی خود و رونق آن!! و جالب اینجاست که هنرمندان و معماران قدیمی
کشور ما شعورشان از دید تخصّص واقعی در انتخاب نوع مسکن در مناطق مختلف، به مراتب
از متجدّدین دانشگاه دیده و متخصّصین غرب زده که هنوز هم متأسفانه بعضی از سنگرهای
سیاست گذاری توسعه مسکن و نیز سنگرهای علمی کشور را در این زمینه در دست دارند،
بالاتر بوده و خوشبختانه علم روز هم این امر را تایید می نماید. به هر حال در
زمینه تهیه و اجرای برنامه های توسعه، در دستگاههای قدیمی و در بخشهای مختلف مسکن-
کشاورزی – صنعت و غیره ما عمدتاً شاهد بيگانگی برنامه ریزان از واقعیتهای جامعهي
خودمان بوده ایم و این نقص مهمی است در نهادهای برنامه ای دستگاههای اجرائی قدیمی
کشور و بویژه دستگاه برنامه ریز بعنوان مرکزیت فرماندهی و هدایت برنامه های توسعه
کشور، که چاره اندیشی برای آن از اهمیّت خاصی برخوردار می باشد.
ناهماهنگی در برنامه های دستگاه های مختلف کشور
مسئلهي دیگر در برنامه ریزی های توسعه کشور می تواند نا هماهنگی برنامه های
دستگاههای مختلف باشد به این معنی که هیچ دستگاهی به طور مجّرد نمی تواند برنامه
ریزی نماید، به دلیل اینکه فعالیت همه دستگاهها به نوعی به یکدیگر وابسته بوده و
جزو یک منظومه به حساب می آیند و لذا باید هماهنگی لازم در تدوین برنامه ها بین
آنها وجود داشته باشد و یکی از موارد مهم فلسفه وجودی دستگاه مرکزی برنامه ریزی
کشور همین امر می باشد. در صورتیکه دستگاهها گاهی بدون هماهنگی با یکدیگر برای خود
برنامه تنظیم می کنند و مستقلاً راهی را انتخاب و ادامه می دهند و معلوم و است که
نتیجه چنین وضعی چه خواهد بود. در چنین حالتی ضعیف برخورد کردن وزارت برنامه و
بودجه و یا مرکز فرماندهی برنامه ریزی کشور می تواند یک علت و باعث عمده آن باشد و
مسلماً باید وزارتخانه ها و دستگاهها برنامه های خود را در ارتباط و بر اساس نیاز
های دستگاههای دیگر و سایر بخشهای جامعه و
نیز نیازمندی خودشان به سایر دستگاهها تدوین و تنظیم نمایند.
به عنوان مثال وزارت فرهنگ و آموزش عالی که می بایست نیروی انسانی مورد نیاز سایر
دستگاههای دولتی و نیز بخش خصوصی در کشور را تربیت نماید و ضرورت دارد برنامه های
خود را متناسب با نیاز آنها از جهت کمی و کیفی و متناسب با نیاز مناطق مختلف و
متنوع کشور تنظیم کند متأسفانه دارای چنین وضعیتی نیست. فرضاً تربیت معلم از جهت
کمی و کیفی با نیاز وزارت آموزش و پرورش چندان تناسبی ندارد. تربیت شدگان دانشگاها
کمتر باواقعیات جامعه ما تناسب دارند. در رشته های تحصیلی که کار عملی جزو ذاتشان
است (رشته های فنّی و مهندسی و کشاورزی) متأسفانه لوکس پروری در دانشگاههها مرسوم
می باشد. ضوابط پذیرش دانشجو و کنکور بگونه ای است که نیاز های منطقه ای کشور کمتر
مطرح بوده و از این بابت مناطق دور افتاده و محروم کشور با این روال کنکور بیش از
بیش از محرومیت نیروی انسانی متخصّص (معلّم-پزشک-مهندس و غیره) رنج می برند و
آنچنان وزارتخانه بی تفاوت نسبت به این امر مهم کشور بوده که کار بجائی می رسد که
نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی وقت پرارزش خود را که باید به امور اساسی کشور
اختصاص دهند صرف وادار کردن وزارت فرهنگ و آموزش عالی جهت پذیرش دانشجوی پزشکی
برای مناطق محروم کشور می کند. در صورتیکه این چنین مسائل روشن و بدیهی را باید خود
وزارتخانهي مربوط حلّ و فصل کند و البته بعید نیست که وجود نیروی انسانی موصوف در
سطور قبلی که سنگر برنامه ریزیهای اینگونه امور را در اختیار دارند در این روند
نامطلوب تأثیر گذارد. از طرفی دیگر بررسی آثار سوء این روش پذیرش دانشجو در زمینهي
افزایش محرومیّت فرهنگی مناطق کشور، پالایش نیروهای حزب الله، افتادن سنگر علم و
تخصص کشور به دست افرادی که بالقوه دارای زمینهي نا مأنوس با حقیقت جامعه اسلامی
و انقلابی می باشند خود بحث جداگانه است که در این مقوله نمی گنجد.
وزارت آموزش و پرورش نیز باید برنامه های کمی و کیفی خود را با هماهنگی وزارت
فرهنگ و آموزش عالی و سایر وزارتخانه های ذیربط تنظیم نماید. بطور کلی هماهنگی و
متناسب شدن برنامه های وزارتخانه ها و سازمانهای مختلف کشور با یکدیگر بسیار ضروری
می باشد و وزارت برنامه و بودجه بایستی بوجود آورنده این امر مهم باشد و بین وزارت
فرهنگ و آموزش عالی با وزارتخانه های مختلف در ارتباط با بخش دولتی و نیز بخش
خصوصی هماهنگی برنامه ای بعمل آورد و تمام وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی و
نهادها را بصورت مجموعه ای منظومه وار و نظام یافته با جهت گیریهای توسعهي کشور
همسو نماید. چرا گه اگر چنین نشود هر دستگاهی راه خود را در پیش گرفته و جدای از
دیگران برنامه خواهد داشت و کشور دچار هرج و مرج برنامه ای خوهد گردید و وقتی چنین
شد انتظار توسعه در ابعاد مختلف فرهنگی –اقتصادی – اجتماعی چیز بی معنی و مفهومی
خواهد بود و امکانات و نیروها و سرمایه ها را ضایع خواهد کرد و ناگفته نماند که از
گذشته کشور ما دچار چنین وضعیت نا مطلوب و ناهنجاری می باشد و متأسفانه هنوز هم
بطور کامل به آن خاتمه داده نشده است.
استقلال فعالیتهای برنامه ریزی کشور
نکته دیگر اینکه در رژیم طاغوتی گذشته سایه شوم استعمار بر تمام فعالیتهای
برنامه ریزی کشور سایه انداخته بود وکشور را به سوی هر چه وابسته تر کردن به خارج
و قدرتهای ستمگر جهانی هدایت می کرد و در
این زمینه شواهد و نمونه ها، فراوان موجود است. به عنوان مثال گسترش صنایع مونتاژ
تخریب روستا و بهربرداری از معادن جهت خروج از کشور و باز گرداندن آن بعد از انجام
تغییرات لازم جهت کاربرد در صنایع مونتاژ –توسع نابسامان شهرها- متکی کردن اقتصاد
کشور بر روی ارز حاصل از نفت و موارد متعدد دیگر را می توان ذکر کرد که هر کدام
جای بحث جداگانه دارد. در صورتيکه امروز با توجه به به هدفهای مقدس انقلاب اسلامی
باید برنامه ریزیهای توسعه در جهت هر چه خود کفاتر کردن کشور و قطع وابستگی ها و
تکیه بر سرمایه های فکری-انسانی و اقتصادی داخلی تنظیم گردند و تکنولوژی پیشرفه با
احتیاط لازم در مسیر توسعه کشور بکار گرفته شود. و از این رو در نگرش ها و روشها و
قالبهای مربوط به برنامه ریزی در کشور که استمرار گذشته باشد باید شک کرد و احتیاط
لازم به خرج داد تا مبادا برنامه ریزیها و برنامه های نشأت گرفته از سياستهای استعماری
و نگرشهای غیر متناسب با شرایط جامعه ما و نامتناسب با هدفهای مقدس نظام اسلامی در
کشور ما همچنان دارای ارزش و اعتبار بوده و مقبول واقع شود.
ناگفته نماند همان طور که قبلاً ذکر گردید نتایج عملی برنامه ریزیها با زمان
تدوین برنامهها فاصلۀ زیاد دارد و اگر حواس مسئولین جمع نباشد و دست اندرکاران
برنامه ریزی کشور مراقبت ننمایند ممکن است خدای ناکرده افکار زنگ گرفته از
فرهنگهای دیگر و قالب گیری شده، گرچه مخالفتی با نظام اسلامی نداشته باشند، بر
اساس همان بینش نا مطلوب و نا متناسبت خود برنامه هایی را ارائه نمایند که آثار
سوئی را بعدها از خود بجا گذارد و در ارتباط با غرض ورزان به نظام اسلامی و
انقلابی در دستگاه های برنامه ریزی کشور نیز نباید غافل بود، چرا که نور چشمیهای
رژیم گذشته عمدتاً جذب این دستگاه حسّاس کشور میشدند و بعید نیست که پس مانده های
آنان هنوز حضور فعال داشته باشند و با زرنگی های خاصی که ممکن است داشته باشند، از
پشت به نظام نو پای اسلامی ضربه بزنند و باید هوشیار بود که تهیه و تدوین برنامه
های فریبنده ولی بظاهر مطلوب که در مقام اجرا نتیجۀ عکس داده و بجای پیشرفت و ترقی
و حل مسائل، عقب افتادگی و تأخیر و افزایش مشکلات در کشور را باعث می گردند از
مهارتهای چنین افرادی در سازمان برنامه ریزی کشور می تواند باشد.
در قیام 15
خرداد، برای نخستین بار در تاریخ پر فراز و نشیب ملت ایران، مرجعیت اسلامی
مستقیماً و بدون واسطه، رهبری و بسیج مستمّر و بی وقفه توده ها را بر عهده گرفت و
ولایت فقیه را تحقّق عینی بخشید.
پانزدهم
خرداد نقطه عطف عظیمی در مبارزات و مجاهدات مستمر و طولانی ملت محروم و زجر کشیده
ایران اسلامی است. نقطه عطفی که خواص و عوام، دوستان و دشمنان، به اهمیت آن اذعان
و اعتراف دارند و کسی را یارای آن نیست که عظمت و سترگی این یوم الله را زیر پا
گذاشته یا از آن چشم بپوشد.
پانزدهم
خرداد و حوادث دیگری که در پی آن رخ داد به وضوح دلالت بر این داشت که نهضتی
اسلامی و عظیم و متکی بر مردم ستمدیده در حال شکل گرفتن است و چون تنها ایده و
انگیزه ای که این حوادث خونبار را در این خطّه شهید پرور پدید آورده بود، کسب رضای
خدا بود و جز او نظری نبود، از این روی خواه ناخواه، پیروزی و نصرت ملت مسلمان را
در پی داشت و چنین شد. درست در روز 22 بهمن، این نهضت بارور شد و ثمرهي آن همه
مبارزات خدا خواهانه از درخت ریشه دار انقلاب اسلامی چیده شد و هنوز هم می رود که
با جوشش خدائی و به یاری پروردگار توانا، جهاتی باز هم برتر و افزونتر را در پی
داشته باشد. و بی گمان گرم نگهداشتن جبهه های نبرد با دشمن صهیونیستی بعثی، از
پیامد های همان حادثه تاریخی است که امید است با فتحی شایان پایان پذیرد، گرچه
نبرد با دشمنان را تا قیام قائم آل محمّد «عج» پاياني نیست.
ویژگیهای
قیام تاریخی 15 خرداد
1-
اسلامی بودن
نهضت:
آنان که
حادثه 15 خرداد را به یاد دارند، فراموش نکرده اند که این حادثه در چه جوّی به
وقوع پیوست. درست در اوج اصلاحات دروغین شاه خائن بود که همهي سرها را در گریبان
ها فرو برده بود و در همان حال که اختناقی فراگیر بر ایران سایه افکنده بود، گروه
زیادی از دهقانان و کارگران این مرز و بوم را تا حدودی با وعده ها و سیاه بازی ها
فریفته بود و در مجموع کمتر کسی از نقشه های پشت پرده دشمنان آگاه بود.
در جوّ
خفقان زا که رهبرانی قلاّبی به شیوه ای سیاستمدارانه تنها خود را می خواستند مطرح
کنند و اگر شعری بلند می شد بیشتر در رابطه با مسائل اقتصادی بود، و جوانان خون
گرم در یک حالت سردرگمی به سر می بردند، ناگهان ندای ملکوتی امام از آن سوی قم
بلند شد و با تشریح نقشه خائنانه شاه، مردم را هشدار داد، و آنچه پشت پرده می گذشت
بر ملا ساخت.
امام از
توطئه ای خطرناک که اسلام و مذهب آنان را هدف قرار داده بود پرده برداشت و از مردم
خواست قیام و اقدام کنند و تا دیر نشده است به یاری اسلام بشتابند و گرنه همه
ارزشهای والای انسانی و اسلامی آنان را با طرحهائی رنگین بر باد خواهند داد.
امام مردم
را دعوت به قیامی صد در صد اسلامی کرد و چارچوب قیام را نیز نشان داد. گروهی از
مخلصان و متعهدان در روز 15 خرداد- که خبر دستگیری امام را شنیده بودند- قیام
خونین خویش را آغاز کردند و در این راه بی محابا جان باختند و با شهادت خود ندای
امام خود را پیش از همه، لبیک گفتند. درود خدا بر آنان باد که برترین و والاترین
مقام را در میان شهدای انقلاب اسلامی دارا هستند. و بدون شک خون سرخ آنان بود که
روی آسفالتها و خیابانهای تهران، ورامین، قم و و…. ریخته شد و با نوشته شدن شعار
«لا اله الا الله» و «یا مرگ یا خمینی» دیگران را از خواب بیدار کرد و انقلاب را
برای همیشه بیمه نمود.
آنان که
نهضتهای پیش از 15 خرداد را به یاد دارند یا در تاریخ خوانده اند، آگاهند که در
آنها هرگز «الله اکبر» و «لا اله الا الله» شعار اصلی نبود. و معمولاً چهره هائی سياستمدار
خود را رهبر اصلی نهضت ها معّرفی می کردند و روحانیون از آنان تا حدودی دفاع و
پشتیبانی می نمودند مانند نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت.
ولی در 15
خرداد، برای نخستین باز در تاریخ پر فراز و نشیب ملت ایران، مرجعّیت اسلامی
مستقیماً و بدون واسطه، رهبری و بسیج مستمّر و بی وقفه توده ها را بر عهده گرفت و
ولایت فقیه را تحقق عینی بخشید.
در 15 خرداد
شعارهایی که از حنجره های دردمند مردم بلند می شد، صرفاً اسلامی و مذهبی بود و
اساساً حرکت 15 خرداد به خاطر توهین به اسلام و رهبری اسلام که از همه طرف مورد
هجوم قرار گرفته بود بر پا شد و اگر این نهضت خداجویانه مردم در آن روز با آن وسعت
پا نمی گرفت، رژیم خونخوار جرأت بیشتری به خود نشان می داد و اساس اسلام را در
کشور امام زمان از بین می برد. و از این روی، آن مبارزان که بیشتر شان به افتخار
شهادت نائل آمدند، جایگاهی والاتر و مقامی مقدستر در انقلاب اسلامی دارند.
2-
مردمی بودن
نهضت:
15 خرداد 42
قیامی عمیقاً مردمی بود و تکیه گاهی جز مردم رنجدیده ای که از امام و سرور خود
اطاعت کرده و برای خدا جانفشانی می کردند نداشت.
15 خرداد با
آن اصالت مردمی، به نیروی لایزال پروردگار پشتگرم بود و اصالت آن در خروش عاشقانی
بود که خود را نمی دیدند و جز خدا معبودی برای خود نمی پذیرفتند و لذا عاشقانه و
عارفانه در راه رضای معبود، به ندای رهبر دلسوزشان پاسخ دادند، و با آن قیام مقدس
بی گمان رضای خدا را بدست آورده و به لقائش نائل آمدند. و اینان نه چهره های سیاسی
محض بودند و نه برای هواهای نفسانی و مادی قیام کرده بودند بلکه همین مردم پاکدل
کوچه و بازار بودند که یک صدا و یکنوا دعوت الهی را پاسخ مثبت دادند و به همین
دلیل رژیم سخت به وحشت افتاده بود، چون با چنین مردمی که انگیزه الهی دارند نمی
توان سازش کرد و لذا چاره ای جز گلوله باران مردم نداشت و مگر این چاره کاربود؟
همین گلوله
ها بود که انقلاب را رونق داد و همین خونهای پاک بود که تولید مثل کرد و خون را بر
گلوله پیروز نمود.
آری! آنچه
ازگلوله نافذتر و برّنده تر و از تانک و توپ و هواپیما قوی تر و کوبنده تر بود
استقامت و پایداری مظلومان ایران بود که به ما استراتژی خون در ماقبل شمشیر و مشت
در مقابل تانک و سینه در برابر توپ را آموخت و به ما یاد داد که در نهایت، خون
شهید برنده ترین سلاح تاریخ است.
این سلاح
مظلومیّت مردم بپاخاسته ایران بود که انقلاب در قلوب و دلها بوجود آورد و دعای
«یامقلب القلوب و الأبصار» را به اجابت رساند.
امپریالیسم
با زبانی جز گلوله آشنائی نداشت و به چیزی جز نابودی ظاهری افراد نمی اندیشید،
بگمان اینکه گلوله مردم را از پای در می آورد، ولی چه اندیشه باطلی! گلوله، ایمان
را نمی توانست از مردم بگیرد و استقامت را از آنان سلب کند. و لذا خون بر شمشیر
پیروز شد و برای همیشه پیروزی آفرید.
لازم به
تذکر است که این سیاست در آن زمان لازم الاجرا بود چرا که ارتش – که خود جزئی از
مردم بود- با مردم می جنگید و امام می خواست آنها را به انسانیت خویش باز گرداند
تا در برابر مردم مقامت نکنند و به نفع بیگانگان برروی هموطنان خویش آتش نگشایند
ولی همیشه و در همه جا چنین برنامه ای اجرا نمی شود و آنچه گفته شد نه به معنای
نفی ضرورت استفاده از سلاح و جنگ مسلحانه در خدمت به انقلاب است بلکه تأکيدي بر
اين نکته است که در جريان رشد و نموّ انقلاب اسلامي، جنگ مسلحانه و سلاح، رکن و
وزنه اصلی انقلاب را تشکیل نمی دهد و لذا خود شاهد بودیم که در روزهای گرم پیروزی
(از 19 تا 23 بهمن 57) مبارزه مسلحانه به جهت گشودن آخرین دژهای کفرو استبداد در
گرفت و مسلسل ها این دژها را گشودند. و از آن گذشته در موقعی که انقلاب اسلامی از
سوی دشمنان اسلام مورد حمله و هجوم قرار می گیرد، به حکم قرآن و اسلام واجب است بر
تمام مسلمانان که از آن دفاع کنند و تا رسیدن به پیروزی از پای ننشیند «و قاتلو هم
حتی لاتکون فتنة و یکون الدین لله» که این خود بحثی مفصل است و برای ملت بزرگوار
ما که در این سالهای جنگ و دفاع مقدس، آن را عملاً و با کمال شهامت و شجاعت به ثبت
رسانده اند، روشن و بی ابهام می باشد و جای هیچگونه تردیدی در ضرورت قتال و کارزار
و تهیه مقدمات آن در بهترین وجه نمی باشد «واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط
الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم»
3-
رهبری نهضت:
مسئله مهمّی که دررابطه با نهضت 15 خرداد مطرح است، شهامت رهبر عظیمالشان
انقلاب در اجرا و بیان وظایف شرعی مردم در قیام و مبارزه علیه ظلم و کفر می باشد
که امام هرگز از بیان آنها حتی در میان روشنفکرنماهای جامعه نیز ابائی نداشت و
تکلیف شرعی را بیان می نمود و به آن روشنفکر مآبانی که در اندیشه های کوتاه و محقر
خود جوانب مثبت و منفی مبارزه را بررسی! می کردند و صلاح در سازش و سکوت یا
سیاستکاری و رفتاری لیبرالیستانه با قضایا می دیدند، می آموخت که: « ما تضمینی
برای پیروزی انقلاب به کسی نداده ایم. ما به حکم عقیده و وظیفه شرعی موظف به
مبارزه با شاه هستیم، چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم. برای ما نفس مبارزه با
طاغوت و دشمن خدا مطرح است…»
آری! امام برای نخستین بار صرفاً بخاطر احیای قرآن و حفظ قرآن عمل می کند و
بقیه مسائل را فرعی می داند و در این راه از هیچ مارک و بر چسبی که دشمن می زند،
ابائی ندارد چرا که ارتجاع و واپس گرائی را در مخالفت حکم خدا می داند نه در اجرای
آن.
در این نهضت مقدس، چه رهبر و چه دیگر دلاورانی که برای حفظ قرآن و اسلام قیام
کردند و جان باختند، نه تنها از جان خود که از حیثیت و شخصیت اجتماعی خود نیز در
راه هدف گذشتند در حالی که هنوز ما و امثال ما حتی اگر هم حاضر باشیم از جان خود
مایه بگذاریم، حاضر نیستیم از شخصیت، حیثیت و آبروی خود بگذریم که این بزرگترین و
مهمترین گذشت است و برادران عزیز ما در آن دوران اختناق و خفقان شاهنشاهی از شخصیت
و آبروی خود نیز گذشتند و غریبانه به شهادت رسیدند. و ما هر چه داریم از این رهبر
عظیم و آن دلاوران خدا جوی داریم.
تکلیف شرعی ملت مسلمان افغانستان
توجه به مسائل و مشکلات مسلمین با صرف نظر از مرزهای سیاسی و اختلافات نژادی،
در جهان بینی اسلامی بعنوان جزِئی از وظیفه انسانی اسلامی هر فرد مسلمان تلقی می
شود و در این رابطه رسول اکرم (ص)می فرماید: «من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین
فلیس بمسلم»
اسلام خواسته است که با طرح این مساله حساس و ضروری، یک نوع احساس وحدت و
همبستگی در میان جامعه جهانی اسلامی بوجود آورده و آنان را در برابر قدرتهای
استعمارگر جهانی به «یدواحدة علی من سواهم» تبدیل سازد تا در این راستا مسلمین به
«الإسلام یعلو ولا يعلي علیه» در تمام زمینه های فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی،
عینیّت و تحقق خارجی بخشند.
در این رابطه هر گاه که مسلمین، در نقطه ای از سرزمینهای اسلامی به این وظیفه
خطیر اسلامی خویش آگاهی یافته و شروع به انسجام و همبستگی نموده اند، استعمار با
احساس خطر جدی از این وحدت اسلامی وارد
عمل گردیده و بین انان با تشکیل احزاب و گروه های مختلف و با ایسم های
گوناگون فاصله فکری انداخته است، به همین دلیل پس از جنگ دوم جهانی، بفرموده حضرت
امام خمینی مدظله العالی، استعمارگران شرق و غرب، کشور پهناور اسلامی را به مناطق
کوچکی تقسیم و هر قسمت آن را بدست یکی از عمال و سرسپردگان خویش سپردند.
امروز که جهان اسلام از هر سو مورد حمله و توطئه مشترک شرق و غرب واقع شده،
بیش از هر زمان دیگر نیاز به این وحدت و همبستگی جهانی به منظور سرکوب انقلاب
اسلامی افغانستان، بر سر میز مذاکره و یا معامله نشسته و با بی اعتنائی به خواسته
های اسلامی مردم این سرزمین، به توطئه جدیدی دست زده اند. در این رابطه حضرت آیت
الله منتظری مدظله العالی در پاسخ به سئوال چند تن از برادران مسلمان افغانی،
همچون همیشه بر روی این مسأله مهم و ضروری اسلامی تأکید و تکیه فرموده اند که
ذیلاً از نظر خواندگان محترم می گذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرات علماء اعلام و فضلاء اکرام و برادران مسلمان افغانی دامت توفیقاتکم بحق
محمد و آله و خذل الله عدوّکم و عدو الأسلام و المسلیمن بنصره و عزه در این شرایط
حساس که استعمارگران شرق و غرب علیه اسلام و نهضت جهانی مسلمین متحد شده اند و
نسبت بکشور مسلمان افغانستان در صدد توطئه جدید و معامله سیاسی می باشند بر همه
گروها و احزاب و سازمانهای اسلامی افغانستان واجب و لازم است که از اختلافات گروهی
و درگیریهای داخلی بپرهیزند و آتش بس هیئت اعزامی را محترم شمارند و از هر حرکتی
که منجر به درگیری و خونریزی مجدد بین مسلمین میگردد خودداری نمایند و هر فرد یا
گروهی که عالماً عامداً بوحدت کلمه اسلامی و آتش بس فعلی بی اعتنائی کند معرفی
نمایند تا تکلیف شرعی ملت مسلمان افغانستان و مسئولان مربوطه نسبت به آنان تعیین
گردد.
حضرات علما و فضلاء و برادران مسلمان اعم از شیعه و سنی بحساسیت مقطع فعلی
کشورشان توجه دارند اگر در این مرحله که استعمارگران مشغول معامله سیاسی روی کشور
شما می باشند گرفتار مسامحه و کوتاهی و تنگ نظری و انحصار طلبی شوید برای همیشه
توسط دشمنان اسلام، اسلام و مسلمین در افغانستان شکست خورده و از صحنه خارج می
شوند باید همه احزاب و گروهها به دور از گرایشهای خاص گروهی و فرقه ای و مذهبی بر حول
محور اسلام و قرآن یک تشکل سیاسی از افراد متدین متعهد عاقل به وجود آورند و
نگذارند ملت مسلمان و مظلوم افغانستان گرفتار توطئه استعمارگران و بازیگران سیاسی
بشوند و خونها ی پاک شهیدان به هدر رود و تاریخ نسل آینده شما را محکوم نمایند و
نزد خداوند قهار و اولیا خدا شرمسار باشید. از خدای بزرگ نصرت و عظمت اسلام و
مسلمین و شکست نقشه های استعمارگران را خواستارم والسلام و علیکم و رحمة الله و
برکاته.
وضع دینی و آداب و سنتهای اجتماعی مردم جزیرة العرب قبل از ظهور اسلام
چنانچه در خلال بحثهای گذشته یادآور شدیم و از روی هم رفتهي روایات و تواریخ
نیز بدست می آید، در شبه جزیره عربستان و بخصوص منطقه حجاز دین یهود و مسیحیت و
مجوس و نیز مرامهای صابئی و ستاره پرستی و از همه بیشتر بت پرستی پیروان زیادی
داشته، که در شهرهای مختلف جزیرةالعرب سکونت داشتند.
و در مورد تاریخ ورود این ادیان به جزیرةالعرب در تواریخ، نظرها و روایات
گوناگونی وجود دارد که نمی توان اظهار نظر قطعی دربارهي آنها نمود، و چون تحقیق
زیاد و ردّ ایراد در این باره از وضع تدوین این مقاله خارج است، ما در اینجا قسمتی
از نوشته مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان که ضمن فشردگی و اختصار،
حاوی بیشترین و عمده ترین مطالب در این باره می باشد برای شما نقل می کنیم:
ایشان در ذیل آیات 36-49 سوره هود و داستان حضرت نوح (ع) و جریان بت پرستی در
جهان، در آغاز انگیزه و علت توجه مردم را به بت پرستی در ضمن چند فصل بیان داشته،
و سپس تارخچه ای از دین صابئین و براهمه و بودائیان و غیره ذکر کرده و آنگاه
درباره بت پرستی اعراب و پیدایش این آئین شیطانی در میان ایشان چنین گوید:
اعراب اولین قومی هستند که اسلام با آنان بمعارضه پرداخته و ایشان را از بت
پرستی به توحید فراخوانده است. قسمت اعظم اعراب در عهد جاهلیت صحرانشین بودند و متمدنین
آنان مانند یمنیها نیز صحرانشینی داشتند و یک سلسله آداب و رسوم مختلط و مختلف که
از همسایگان نیرومند خود مثل فارس و روم و مصر و حبشه و هند گرفته بودند و مقداری
از آن آداب دینی بود، در بین آنان حاکم بود.
اسلاف و پیشینیان اعراب یعنی اعراب اصلی و از جمله قوم عاد در «ارم» و قوم
ثمود بت پرست بودند بطوریکه خدا در کتاب خود از قوم هود و صالح و اصحاب مدین و اهل
سبا در قصه سلیمان و هدهد حکایت کرده است تا بالاخره ابراهیم پسر خود اسماعیل و
مادر وی هاجر را بسر زمین مکه که بیابانی بی آب و علف بود و قبیله «جرهم» در آنجا
مسکن داشتند آورد و در آنجا ساکن ساخت. کم کم اسماعیل رشد کرد و شهر مکه ساخته شد
و ابراهیم، کعبه-بیت الله الحرام- را ساخت و مردم را بدین حنیف خود که اسلام بود
دعوت کرد و دعوتش در حجاز و اطراف آن پذیرفته شد و حج را برای مردم تشریع کرد که
آیه ذیل در ضمن نقل خطاب خدا به ابراهیم بطور مجمل آنرا نقل می کند:
«bÏir&ur Îû Ĩ$¨Y9$# Ædkptø:$$Î/ qè?ù’t Zw%y`Í 4n?tãur Èe@à2 9ÏB$|Ê úüÏ?ù’t `ÏB Èe@ä. ?dksù 9,ÏJtã
»(الحج:27) یعنی: «در بین مردم اعلام حج کن که پیاده آیند و بر اسبان لاغر
اندامیکه از دره های عمیق می آیند».
بعداً عدّه
ای از اعراب بر اثر معاشرتیکه با یهودیان مقیم حجاز داشتند یهودی شدند و نصرانیت
به پاره ای از اقطار جزیرةالعرب و مجوسیت نیز به نقاط دیگر آن سرایت کرد.
آنگاه
اتفاقاتی بین آل اسماعیل و جرهم در مکه روی داد که سرانجام به پیروزی آل اسماعیل و
بیرون کردن جرهم از مکه و مسلط «عمروبن لحی» بر مکه و حومه آن منتهی شد.
پس از چندی
عمروبن لحی مریض شد و بدو گفتند:
در «بَلقاء»
در سرزمین شام چشمه آب گرمی است که اگر در آن استحمام کنی بهبودی خواهی یافت. وی
عازم آنجا شد و در آن اتحمام کرد و بهبود یافت. و عمرو در آنجا قومی را ید که بت
می پرستیدند. از آنها در این باره سئوال کرد. بدو گفتند: اینها معبودانی هستند که
ما بشکل هیاکل علوی و افراد بشری در آورده ایم و از آنها یاری می طلبیم و یاریمان
می کنند و نیز طلب باران می کنیم و باران می بارد.
این مطلب
عمرو را بشگفت آورد و یکی از بتهای آنان را طلبید و ایشان نیز بت «هُبَل» را به وی
دادند و او در مراجعت به مکه «هبل» را روی کعبه نهاد. عمرو دو بت دیگر نیز بنام
«اُساف» و «نائله» که بنقل «الملل و النحل» بشکل دو زوج و به نقل دیگران به شکل دو
جوان بودند به همراه آورد، و مردم را به پرستش بتها دعوت کرد، و بت پرستی را بین
آنان رواج داد. مردم نیز پس از مسلمانی به بت پرستی برگشتند، اینان را چون پیرو
ملت ابراهیم (ع)بودند «حُنَفاء» می نامیدند و این اسم روی آنها ماند، و معنای خود
را از دست داد و «حنفاء» اسم اعراب بت پرست گردید.
از عواملی
که اعراب را به بت پرستی نزدیک می کرد این بود که یهود و نصاری و مجوس و بت پرستان
همگی «کعبه مشرفه» را بزرگ می شمردند و لذا هر کس از مکه کوچ می کرد با علاقه
فراوان مقداری از سنگهای حرم را برای تبرک با خود میبرد و هر کجا اقامت می گزید
روی زمین قرار می داد و برای تیمّن و به لحاظ دوستی کعبه و حرم دور آن طواف می
کرد.
روی این علل
و اسباب بود که بت پرستی در بین اعراب اصیل و غیر اصیل شایع شد و از اهل توحید کسی
ما بین آنان نماند مگر معدودی که قابل ذکر نبودند.
بتهای معروف
بین اعراب عبارت بودند از «هُبَل» «اُساف» «نائله» که عمروبن لحی آورد و مردم را
به پرستش آنها دعوت کرد «لات»، «عُزّی»، «منات»، «وُدّ»، «سُواع»، «یَغُوث» و «نَسر».
نام این هفت بت در قرآن ذکر شده و پنج تای آخری به قوم نوح نسبت داده شده است. در
کافی سند را می رساند به عبدالرحمن بن اشل نمد فروش که حضرت صادق (ع) فرمود:
«یغوث» روبروی کعبه گذاشته شده بود «یعوق»، طرف راست و «نسر» طرف چپ.
و در روایت
نیز آمده است که «هُبَل» بالای کعبه و «اساف»
و «نائله» روی صفا و مروه بودند.
و در تفسیر
قمی می گوید: «ود» بت طایفه «کلب» و «سواع» متعلّق به «هذیل»، «یغوث» از آن «مراد»
و «یعوق» وابسته به «همدان» و «نسر» بت «حصین» بود.
در بت پرستی
اعراب آثاری از بت پرستی صابئین از قبیل غسل جنابت و غره و آثاری از برهمائی مانند
عقیده به «انواء» و عقیده به «دهر» وجود داست بطوریکه در بت پرستی بودائی گذشت.
خدا می فرماید: «(#qä9$s%ur $tB }Ïd wÎ) $uZè?$uym $u÷R9$# ßNqßJtR $uøtwUur $tBur !$uZä3Î=ökç wÎ) ã÷d¤$!$# » (الجاثیه:24) یعنی: «چیزی جز زندگی دنیا نیست که می میریم و زنده می
گردیم و جز روزگار ما را هلاک نمی کند». هر چند بعضی گفته اند این سخن از مادیون و
منکرین صانع است. در آئین بت پرستی اعراب، اندکی از آداب دین حنیف یعنی اسلام
ابراهیم(ع) نیز مثل ختنه و حجّ وجود داشت ولی اعراب این کارها را با سنن بت پرستی
مخلوط کرده بودند، مثلاً به بت هائی که دور کعبه بودند دست می مالیدند و برهنه
طواف می کردند و با این عبارات تلبیه می گفتند:
(لَبیک
لَبیک اَللّهُمَ لَبیک لا شَریکَ لَکَ ِالا شَریکٌ هُو َلکَ تَملِکُه وَ ما
مَلَکَ)
یعنی
پاسخگویم، پاسخگویم! خدایا پاسخگویم تو شریکی نداری و غیر از شریکی که از آن توست،
مالک اوئی و هر چه او مالک اوست.
بت پرستان
عرب چیزهای دیگری نیز داشتند که از پیش خود در آورده بودند مثل اعتقاد به «بَحیره»
و «سائبه» و «وصیله» و «حام»و همچنین عقیده به «صدی» و «هام» و «انصاب» و «ازلام»
و امور دیگری که در تاریخ ذکر شده .[1]
و در کتاب
«المستطرف» ابشهی دربارهي ادیان قبائل عرب همچنین آمده است:
دین نصرانیت
در قبائل «ربیعه» و «غسّان» و برخی از قبائل «قضاعة» رسوخ یافته بود، و آئین یهود
در «نمیر» و «بنی کنانة» و «بنی حارث» و «کندة» وجود داشت، وکیش مجوس در «بنی
تمیم» پیروانی داشت و از آنجمله زرارة بن عدی به این کیش در آمده بود، و نیز اقرع
بن حابس تمیمی که او نیز مجوس بود…
وی آنگاه در
مورد انگیزه بیت پرستی و زندقه در میان اعراب قلم فرسائی کرده و پس از ذکر نظریه
ای در این باره گوید:
و
برخی گفته اند: نخستین باری که پرستش سنگها(و بتهای سنگی) در میان فرزندان اسماعیل
رائج شد از اینجا شروع شد که مردم مکه سالها بود که از مکه خارج نمی شدند تا اینکه
فشار زندگی آنها مجبور به مسافرت و پراکنده شدن در شهر ها نمود، و روی علاقه ای که
به مکه و حرم داشتند هر کدام که می خواستند از مکه خارج شوند سنگی از سنگهای حرم
را به منظور احترام به همراه خود می بردند و هر کجا منزل می کردند و فرود می آمدند
آن سنگ را در کناری می گذاردند و اطراف آن طواف می کردند همانگونه که اطراف کعبه
طواف می نمودند، و این کار تدریجاً منجر به پرستش سنگها و بتها را معبود خویش
دانسته و انگیزه اصلی اینکار را که بدان جهت نیاکانشان پایه گذاری کرده بودند
فراموش کردند… .[2]
و
درباره معتقدات اعراب و عادات و سنن ایشان نیز در –نهایة الارب- قلقشندی آمده است:
معتقدات اعراب قبل از اسلام متباین و مختلف بود.
*بحث در اثر
تشریعی أمن از مکر الله مستلزم بحث در موضوع وسیعتری یعنی مطلق معصیت کبیره است*
تعریف معصیت کبیره آراء گوناگونی را موجب شده * گروهی از فقهاء عظام تقسیم معاصی
را بکبیره و صغیره انکار کرده اند * نقل دلیل آنان و ردّ بر آن * روایت لطیفی در
این باب * اکثر فقهاء معتقد بانقسام معاصی بکبیره و صغیره میباشند * قول مشهور در
تعریف کبیره آن است که بر ارتکاب آن تهدید به آتش یا عقاب شده *آراء منقول در
حدائق در تعریف کبیره بالغ بر هشت است *نظر حضرت امام امت مدّظله در تحریرالوسیله
و آماری از معاصی کبیره مذکور در تحریر *نقل روایت حضرت سید عبدالعظیم حسنی (ع) از
جواد الائمه علیه الصلوة واسلام بوسیله امام رضا و امام کاظم علیهماالسلام از امام
صادق (ع).
اثر تکوینی أمن
از مکرالله عزّوجلّ در منطق قرآن مجید در چندین
مقاله مورد بحث قرار گرفت، و گفتیم ریشه این صفت رذیله پوچ انگاری آفرینیش است که
با ادعاءِ اسلام و ایمان نیز قابل جمع است، زیرا دعوای ایمان و اسلام از واقعیت و
وجودعینی آنها انفکاک پذیر است.
اثر تشریعی امن از مکر الله:
از آنجائیکه این صفت الحادی در حوزه ی تشریع احکام الهی، صاحب اثر است، مناسب
دیدیم دربارۀ اثر تشریعی آن از نظر فقه اسلامی، بحثی در حوصلۀ مقاله طرح کنیم، و
مراد ما از اثر تشریعی مترتّب بر این رذیله، حرمان ازمناصب و مزایائی است که واجد
این رذیله به آن محکوم است چه امن از مکرالله در تشریعیّات اسلامی از معاصی کبیره
شمرده شده است و هر معصیت کبیره ای مستلزم فسق و خروج از حیطه ی وثوق و عدالت است،
و هر منصبی که طبع آن، اقتضا دارد که متصدّی آن باید از عدالت و وثوق لازم
برخوردار باشد، بمرتکب کبیره برگزار نمیشود، پس واجد این رذیله که مصداق مرتکب
کبیره است، از مناصب موصوف محروم است و تصّدی آن مناصب بر وی حرام می باشد.
و بنابراین، بحث درباره اثر تشریعی أمن از مکرالله، مستلزم بحث در موضوع
وسیعتری است و این موضوع وسیعتر همان بدیهی است که اثر شرعی مترتّب بر طبیعی معصیت
کبیره، بر همۀ مصادیق و جزئیات آن، مترتب می شود، و قاعدۀ: « حکم الامثال فیما
یجوز و فیما لا یجوز، واحدٌ» چنانچه در امور تکوینی جاری است، در امور تشریعی نیز
جاری است، مگر آنکه از طریق شرع استثنائی شود که متّبع است.
تعریف معصیت کبیرة:
عدالت شرعیه با تعریفهای مختلفی که برای آن در کتب فقهیّه شده است، تردیدی
نیست که با ارتکاب معصیت کبیره زائل میشود و مرتکب کبیره بفسق که ضد عدالت است
محکوم می گردد، و شیخ اعظم انصاری رضوان الله علیه در رساله عدالت می فرماید:«
فقهاء عظام و مدارک صریح آنان در باب عدالت مانند نصوص و فتاوی متّفقند که با
ارتکاب کبیره، عدالت زائل می شود و فسق که ضد عدالت است پدید می آید».
و اما در تفسیر معصیت کبیره، اختلاف چشمگیری، میان فقهاء عظام- زادهم الله
عزةً و کرامةً- دیده می شود که اجمالاً به آراء چندی اشاره می شود و رأی حضرت امام
امت مدّظله العالی را در تحریر الوسیله نیز نقل می کنیم و روایات مربوطه را در حدّ
ظرفیت مقاله عرضه خواهیم داشت.
گروهی از فقهای عظام تقسیم معاصی را به کبیره و صغیره انکار فرموده اند، این
عظماء می گویند:هر گناه و معصیتی کبیره است، النهایة بعضی از آنها نسبت به بعضی
دیگر بزرگتر است و در میان معاصی، صغیره ای وجود ندارد، بلکه صغیره بودن یک معنای
نسبی و اضافی نسبت بگناه بزرگتر از خود می باشد و ممکن است همین صغیره نسبي و
اضافی، بقیاس با گناه کوچکتر از آن، کبیره محسوب شود، نظیر سرعت و بط ء یعنی تندی
و کندی در حرکات که از معانی اضافیه بوده و سریع و بطیء معروض این معنی اضافی
هستند که حد هریک بر دیگری در ظرف عروضی نسبتی مانند نسبت آن صدق می کند، چه بطی ء
بعینه، نسبت به بطی ء تر از خود، سریع، و سریع بعینه، نسبت به سریعتر از خود بطی ء
است.
کبر و صغر معاصی نیز چنین است که هر یک بر دیگری در ظرف عروضی نسبتی مشابه
نسبت آن، صدق می کند، گفته می شود که این قول در میان قدماء از فقهاء معروف بوده و
شیخ مفید و قاضی ابن براج و ابی الصلاح حلبی و شیخ الطائفه در عدة الاصول و ابوعلی
طبرسی در مجمع البیان و ابن ادریس در سرائر قدست اسرارهم این رأی را پذیرفته اند،
و ادلّه ای که بر آن میتوان اقامه نمود بدینقرار است:
ظاهر آیه
شریفه این است که هر معصیتی، استحقاق جهنم را موجب می شود و گناهی که بر آن آتش
وعده داده شده گناه بزرگ است و بنابراین هر گناهی گناه کبیره است.
2-روایات
وارده در این باب و از آنجمله صحیحۀ حلبی از امام صادق (ع) در قنوت نماز وتر است
که بعد از بیانی فرمودند: «واستغفر لذنبک العظیم ثم قال: کلّ ذنب عظیم» -(وسائل
باب 46 از ابواب جهاد نفس.خبر5ج11طبع جدید)
«برای گناه
بزرگ خویش استغفار کن-سپس فرمودند: هر گناهی بزرگ است».
این روایت
در دلالتش بر کبیره بودن هر گناهی ظهور غیر قابل تردید دارد.
و دیگر
روایت زراره از امام باقر (ع) است که فرمودند: «الذُّنوبُ کُلُّها شَدیدَةٌ» «یعنی
همه گناهان شدید است»(خبر3 از باب 40 ازز ابواب جهاد نفس) و در باب 43 روایاتی
قریب به این مضمون آمده است. و خبر مروی از مستدرک الوسائل: «لا تنظر الی ما عصیت
بل انظر الی من عصیت»-«نگاه نکن به اینکه چه گناهی کرده ای، بلکه نگاه کن ببین چه
کسی را معصیت کرده ای»
ظاهر در این
است که میزان کبیره بودن، کبر مقام عصیان شده است، و چون خداوند متعال، اکبر مطلق
است هر نافرمانی نسبت به آستان اقدسش، کبیر و بزرگ میباشد، اگر چه عرفاً کوچکترین
گناه شمرده شود.
روایت اخیره
بسیار لطیف است، زیرا شدت قبح عمل دارای اسبابی است که جملگی بنحو بی پایان در قبح
عمل عبد با خداوند متعال، موجود است. به این توضیح که اگر انسان یک عمل قبیحی نسبت
به همسایه خویش انجام دهد، عقلا او را تقبح می کنند و چنانچه طرف، از علما
پرهیزکار باشد قبح عمل در نزد عقلا بیشتر است و هر اندازه وجاهت و جلالت طرف بیشتر
باشد، قبح و شناعت عمل خلاف، طبعاً شدید
تر است، وچنانچه این مخالفت، با جمیل نامتناهی و جلیل بی پایان
انجام پذیرد، بالضرورة قبح آن نیز بی پایان است، و از این رو معیار عظمت و کبر
معصیت را باید شخص عصیان شده دانست، اگرچه عصیان، در محیط عرف عمومی، عصیان معمولی
باشد و از نظر عامه گناه کوچک بحساب آید و
طبق روایت شیخ طوسی(ره) در امالی، رسول الله (ص) به ابوذر فرمودند: «یا اباذر لا
تنظر الی صغر الخطیئة ولکن انظر الی من عصیت»(مستدرک الوسائل باب43 از ابواب جهاد
النفس خبر 8)
3-وجوه دیگری ذکر شده از آن جمله اینکه اخبار وارده درباره کبائر آنچنان مختلف
و متعارضند که امید جمع معقولی بین آنها نیست، و چون این وجوه قابل استناد نبوده
از ذکر آنها خودداری گردید.
این رای مورد قبول اکثر فقهاءِ عظام-زادهم الله عزةً و کرامةً- واقع نگردیده
زیرا ادله قائم بر آن مخدوش است چه مورد بحث، کبر و صغر معاصی با قطع نظر از شخص
عصیان شده است، و وجهه نظر اخبار مورد استدلال، شخص عیان شده است، مضافاً به اینکه
این اخبار معارض با اخباری است که از نظر سند و دلالت و عدد، بر آنها رجحان دارند،
و بعلاوه این اخبار با ظاهر قرآن کریم مخالف است زیرا ظاهر آیه «ان تجتنبوا کبائر
ما تنهون عنه» -نساء 35-انقسام معاصی به کبیره وصغیره است که در صورت اجتناب از
کبائر، صغائر و سیئات تکفیر و زدوده می شود.
و اما آیه «و من یعص الله و رسوله» اگر چه ظهور ابتدائی آن تلازم بین مطلق
عصیان و ادخال در آتش است ولی با ملاحظه عطف «و من یتعد حدوده» اطلاق ابتدائی مقید
میشود به عصیانی که تعدی و تجاوز از حدود الله بر آن تطبیق کند و اما متجاوز از
حدی یا مرتکب معصیتی، از نطاق آیه شریفه برون است، لذا اکثر فقهاءِ معتقد به
انقسام معاصی به کبیره و صغیره شده اند و در تحدید کبیره اختلاف کرده اند، گروهی
گفته اند: کبیره هر گناهی است که خداوند متعال در قرآن کریم بر ارتکاب آن تهدید به
عقاب نار فرموده اند و این قول مشهور است و گروهی گفته اند: هر گناهی است که شارع
تعالی بر ارتکاب آن حدی مترتب کرده یا صریحاً مورد تهدید قرار داده است، و در
حدائق عدد آراء را به هشت رسانیده اند و گفته اند که اقوال کثیری نیز منسوب به اهل
سنت است ولی نقل نفرموده اند.
نظر حضرت امام در مورد گناهان کبیره:
حضرت امام امت مدّ ظله العالی در تحریر الوسیله در تحدید معصیت کبیره بیانی
دارند که ترجمه آن، به این شرح است:
«کبائر هر معصیتی است که بر ارتکاب آن تهدید به آتش یا عقاب شده، یا اهتمام و
تشدید عظیم در نهی از آن بعمل آمده، یا دلیلی دلالت نماید بر اینکه معصیتی بزرگتر
از بعضی کبائر یا همانند آن است، یا عقل مستقلاً بکبیره بودنش حکم کند یا کبیره
بودنش مغروس اذهان متشرّعین است و یا نصّی کبیره بودنش وارد شده باشد.
و معاصی کبیره بسیار و از آن جمله است: یأس و نومیدی از رحمت خداوند متعال و
أمن از مکرالله تعالی. و دروغ بستن بخدا یا برسول الله (ص) یا باوصيائش علیهم
السلام، وقتل نفس بنا حق، و عقوق والدین، و أکل مال يتیم بظلم، و افتراء به زن
عقیقه و فرار از میدان جنگ، و قطع رحم، و سحر، زنا، و لواط، ودزدی، وقسم دروغ و
کتمان شهادت، و شهادت بباطل، و نقض عهد، وجود و تجاوز در وصیت «به این معنی که
تمام یا اکثر اموالش را وصیت نماید و ورثه را از ارث محروم سازد»، و میگساری، و
ربا خواری و حرام خواری، و قمار، و اکل میته و خون و گوشت خوک و ذبیحه بغیر وجه
شرعی بدون ضرورت، و خیانت در کیل و وزن، و تعرب بعد از هجرت «بادیه نشینی و سکونت
در بلده شرک و کفر»، وکمک کردن به ستمگران، و رکون و اعتماد به آنان، و حبس حقوق
بدون عذر، و دروغگوئی و کبر و اسراف و تبذیر، وخیانت، وغیبت و نمّامی، و اشتغال به
لهو، و سبک شمردن حج، و ترک نماز، و منع زکات، و اصرار بر صغائر ازگناهان، و اما شرک ورزیدن بخداوند
متعال، و انکار ما انزل الله و محاربۀ با اولیائش از اکبر کبائر است.» (تحریر
الوسیله ج1ص275-274)
أمن از مکر الله تعالی مضافاً به اینکه کبیره بودنش از قرآن کریم بطور وضوح
استفاده می شود در روایات متواتره از آل البیت (ع) نیز آمده است ما به جهت تبرک و
استحضار خاطر خوانندگان محترم، روایت حضرت سید عبدالعظیم بن عبدالله علیه الرحمة
مدفون در شهر ری را نقل به ترجمه می کنیم:
سید بزرگوار می گوید: جواد الائمه (ع) برایم حدیث کرد، فرمودند شنیدم از پدرم
«امام رضا علیه السلام» می فرمود که از پدرم موسی بن جعفر (ع) شنیدم که میفرمودند:
عمرو بن عبید (شریک واصل بن عطاء در تاسیس مذهب اعتزال) خدمت امام صادق (ع) رسید و
بعد از سلام و نشستن، این آیه را تلاوت کرد: «الذین یجتنبون کبائر الاثم و
الفواحش»(نجم:33) سپس دم فروبست، پس امام صادق (ع) بوی فرمودند : چرا ساکت شدی؟
عرض کردم: دوست داشتم که معاصی کبیره را از طریق کتاب الله تعالی بشناسم. امام (ع)
فرمودند: آری ای عمرو:
بزرگترین کبائر شرک بخداوند متعال است که در آیه 72 از سوره مائده- می
فرماید:«و من یشرک بالله فقد حرّم علیه الجنة»: هرکس بخداوند شرک ورزد حتماً
خداوند بهشت را بر او حرام خواهد فرمود:
و بعد از شرک بخداوند متعال، نومیدی از رحمت اوست زیرا میفرماید:«
w ß§t«÷($t `ÏB Çy÷r§ «!$# wÎ) ãPöqs)ø9$# tbrãÏÿ»s3ø9$# » (یوسف:87)
یعنی: از
رحمت خداوند متعال مأیوس نمی شوند مگر گروه کافران.
سپس أمن از
مکر خداوند است که میفرماید:« و لا یأمن مکر الله الاّ القوم
الخاسرون» (اعراف:97) یعنی: از مکر و غافلگیری خدا احدی خود را در امان نمی بیند
مگر قوم زیانکار.
و از
آنجمله، عقوق والدین است که خداوند متعال، عاق ولدین را-در سوره مریم- جبّار و شقی
قرار داده است.
و دیگر قتل نفس
است بناحق که درباره قاتل عمد فرموده: کیفر او خلود در جهنم است.(نساء:95)
و دیگر
افتراء بستن به زن عفیفه است که مفتری را ملعون دنیا و آخرت ساخته و عذاب بزرگ
برایش مقرر فرموده.(نور:23)
واکل مال يتیم
است که آتش خواری نامیده است(نساء:11).
و فرار
ازمیدان جنگ است که مغضوب خدا و جایگاهش جهنم است(انفال:16).
و ربا خواری
است که ربا خوار را شیطان زده معرفی فرموده است(بقره:276)
و دیگر سحر
است که ساحر را از نعمتهای اخروی بی نصیب اعلام داشته است(بقره:96)
و دیگر زنا
است که زانی را بعذاب مخلد دو برابر مبتلا می فرماید(فرقان:68 و 69)
و دیگر قسم
دروغ است که مرتکب آن از رحمت اخروی بی بهره است(آل عمران:71)
و دیگر
خیانت است که خائن با همان چیزی را که خیانت نموده روز قیامت آورده می شود(آل
عمران:161)
و منع زکات
واجب است که بوسله همان مال زکات نداده شکنجه می شود.(توبه:35).
و شهادت
باطل و کتمان شهادات که از آلوده جانی نشأت میگیرد(بقره:283)
و ميخوارگی،
زیرا خداوند متعال نهی از آن را همپایه نهی از بت پرستی قرار داده است.
و ترک نماز
عمداً یا ترک هر واجبی زیرا رسول الله فرمودند: هر که عمداً نماز را ترک نماید از
حوزه امان خدا و رسول الله بیرون است.
و پیمان
شکنی، و قطح رحم که درباره قاطع رحم فرموده: «لهم اللعنـة و لهم سوءالدار»(رعد:25)
فرمودند:
پس-این هنگام- عمرو بن عبید از خدمت امام صادق (ع)بیرون رفت در حالی که ناله گریه
اش بلند بوده و می گفت: هلاک باد هر خود رایی و هر که در فضل و علم با شما آل بیت علیهم السلام منازعه کند»(خبر دوم
از باب 46 از ابواب جهاد نفس کتاب وسائل الشیّعه)
در عدد کبائر
بین اعلام نیز اختلاف است، حتی صاحب جواهر عیهه الرحمه نظری که از ابن عباس:«هفتصد
بودن معاصی کبیره نزدیکتر به صواب است از هفت یا هفتاد» نقل شده بلحاظی موجّه
شمرده اند.
باری بحث از
أمن از مکر الله تعالی، موجب گردید که از مطلق معصیت کبیره بحثی اجمالاً به میان
آمده و توفیق نقل پاره ای از روایات مربوطه را یافتیم. و الحمد الله رب العلمین.
قبل از
عملیات ثامن الائمه بود. ارتش و سپاه اسلام آماده بودند تا نبرد گسترده ای را با
دشمنان خدا در جبهه ها آغاز نمایند. بیش از یکسال از هجوم ناجوانمردانه دشمن به
میهن پاک اسلامیمان می گذشت. دشمن زبون بی اطلاع از قدرت و انگیزه الهی مردم مسلمان که دفاع از اسلام و جمهوری
اسلامی را یک فریضه و تکلیف میدانند به زعم پلید خود به اهداف نسبتاً قابل توجهی
رسیده و به تثبیت موضع تجاوز کارانه خود پرداخته بود. در این مدت که دشمن حتی خیال
تحرک جدیدی نداشت و بر اثر مقاومت و رشادت فرزندان اسلام عزیز در جبهه ها در هر
محوری متوقف و راه پیشروی بیشتر او به سمت هدفهای اصلی سد شده بود و مأیوسانه
روزهای سختی را سپری می کرد فرزندان سپاه اسلام پس از ماهها زحمت و تلاش شبانه
روزی طرحی را جهت درهم شکستن قوای بعثی و با هدف در هم شکستن محاصره ی شهر مقاوم
آبادان آماده کرده بودند که طی اين طرح از سه محور دارخوین، فیاضیه و ایستگاه هفت
بر قوای مضمحل و غاصب ارتش بعث کافر یورش برده می شد. نیروهای مخلص و جان بر کف
سپاه در این عملیات با بی تابی زائد الوصفی منتظر شروع عملیات بودند. شناسائی
کاملاً انجام گرفته و رزمندگان شهادت طلب در مواضع خود مستقر بودند.
حال و هوای
جبهه هنگام عملیات وضع عجیبی پیدا می کند. مراسم نمازهای جماعت و دعای توسل و کمیل
و زیارت عاشورا بگونه ای عجیب بر پا می شود. دعای توسل که تمام می شود برادرانی را
می بینی که مدتها پس از ختم دعا که همه به سنگرهای خود می روند دست در گردن همدیگر
انداخته و زارزار گریه میکنند.
مجال تظاهری
نیست. صدای گریه این عزیزان دل سنگ را کباب می کند. معنویت و عرفان بچه ها قبل از
این عملیات که نسبت به عملیاتهای سابق دامنه و وسعت بیشتری داشت نسبت به گذشته
بیشتر و بیشتر شده بود گوئی هر چه پیروزی بزرگتر باشد باید پاکی و عرفان بیشتری را
در جبهه ها جستجو کرد. از طرف دیگر وسعت دامنه عملیات اضطراب خاصی ایجاد می کرد که
خدایا نتیجه ی این عملیات چه خواهد شد. با این حال همه امید ها به خدا بود با توکل
به او و برای او همه آماده حمله بودند. مقرهای فرماندهی و قرار گاههای تکتیکی سپاه
و ارتش مجاور هم در نزدیکی رودخانه کارون در محور دارخوین کارهای مقدماتی علمیات
را دنبال می کردند. مقرهای ساده و بی پیرایش های دنیوی و تجملاتی و رفاهی و زینت
این مقرها قرآن و مفاتیح وزیارت عاشورا و سجاده و مهر نماز و پرچم های سه گوش سبز
رنگ یا ابولفضل و قرمز یا حسین مظلوم و شکوه ملکوتی این معابد مراسم نماز و صدای
تکبیر مجاهدان و سجده آن سلحشوران و لذت بخش ترین اوقات صدای طنین اذان و دیدنی
ترین صحنه ها، روحانیون عزیزی که جهت تبلیغ اسلام دوشادوش رزمندگان و فرماندهان در
جبهه ها حضور پیدا می کنند و به جبهه ها و جمع و محفل رزمندگان صفا و گرمی و نشاط
می بخشند و در کسوت و لباس و شأن رسول الله بدون اجر و مزد و نام و نشان… یاری
گر این جان بر کفان در صحنهي میدان جهادند.
از جمله
طرحهایی که قرار بود به عنوان مقدمه این عملیات سرنوشت ساز انجام گیرد جدا کردن
ارتباط با نیروهای دشمن در شرق و غرب رودخانه کارون و انهدام پلهای مواصلاتی و
ارتباطی مهم و استراتژیک دشمن بر روی رودخانه یا آلوده کردن سطح رودخانه با مواد
نفتی و سپس به آتش کشیدن سطح رودخانه کارون بود. با این طرح کارون به دریائی از
آتش بدل می شد و مسیر تردد بعثیون کافر را غیر ممکن ساخته آنها را از ارتباط و
پشتیبانی همدیگر به هنگام حمله سنگین قوای اسلام محروم میکرد و تمامی نیروهای دشمن
در یک طرف رودخانه در محاصره و انهدام کامل توسط سپاه ظفرمند اسلام قرار می گفتند.
برای رسیدن به هدف فوق کانال بسیار بزرگی جهت انتقال مواد نفتی به سطح رودخانه
تهیه شد و پس از آن بلافاصله جریان انتقال نفت به سطح رودخانه آغاز گردید. ساعاتی
بیش به آغاز عملیات نمانده بود. شب عملیات تردد در جبهه ها و خطوط و مقر ها به
حداقل می رسید. گوئی چرخ حرکت و تلاش برای مدت کمی از کار می افتاد و خود را آماده
ی یک حرکت سریع و سهمگین می نماید. همه
منتظر عملیات بودند، نسیم آرامی میوزید و مواد نفتی آهسته آهسته به سمت رودخانه و
گسترش در سطح آن جریان داشت. کارون این رودخانه مظلومی که ماهها وجود ظالمانه و
غاصبانه ارتش بعث کافر را مشاهده کرده بود خود را برای یک انتقام از این غاصبان
میهن اسلامی آماده می کرد. کارون پذیرفته بود که به جهنمی از آتش و دود تبدیل شود
و اجساد مزدوران بعث را به قعر خود فرو برد. هر چه زمان بیشتری سپری می شد مواد
نفتی بیشتر در سطح رودخانه گسترش می یافت قبل از اینکه تمامی سطح رودخانه آلوده به
مواد نفتی شود ناگاه گلوله توپی از سوی دشمن به کانال انتقال نفت اصابت کرد و
کانال یکپارچه آتش گرفت و دود بسیار عظیمی سراسر سطح کانال و فضای اطراف را فرا
گرفت. با انتقال تدریجی نفت موجود در کانال رفته رفته دود غلیظ و غلیظ تر می شد.
آسمان صاف
دارخوین یک باره به تاریکی گرائید و گاز ناشی از احتراق نفت تمامي منطقه را
پوشاند. دود حاصله از این آتش سوزی به سمت قرار گاه ارتش جمهوری اسلامی حرکت می
کرد. وضع در اندک زمانی بگونه ای شده که خفگی،
تمامی افراد مستقر در قرار گاه فرماندهی را تهدید می کرد. گاز و دود اینک به درون
سنگرها راه یافته بود و تنها چاره و راه حل ترک قرار گاه به سوی یک محل امن تر بود
لذا پرسنل با سرعت زائدالوصفی مقرها و سنگرهای خود را ترک کرده و همگی به سمت قرارگاه
فرماندهی سپاه که سردار رشید اسلام حسن باقری و جمعی دیگر از بچه های سپاه در آن
مستقر بودند حرکت کردند. زمان کمی به شروع عملیات باقی مانده است و کار هدایت و
هماهنگی عملیات در این لحظه ها به مخاطره افتاده بود ولی خطر در همین حد خلاصه نمی
شد. بلکه دود و گاز متراکم علاوه بر مقر ارتش به سوی قرار گاه سپاه هم در حال حرکت
بود و با اینکه فاصله بسیار کمی بین این دو قرارگاه بود دود در اندک زمانی به فضای
مقر فرماندهی برادر شهید باقری رسید. اضطراب بر دلها چیره شده بود و در صورتها اثر
آن تجلی می کرد. مسئله، مسئله ی شهید شدن عده ای فرمانده نبود که اینها برای شهادت
به میدان می آیند و برای برداشتن پرچمهائی که از دست سردارانی بر زمین افتاده است
بلکه مسئله نفس عملیات بود. در این لحظات است که جوهر و ظرفیت و ایمان حقیقی افراد
ظهور پیدا کرده و میزان اعتماد و توکل و حسن ظن به ذات اقدس خدای تبارک و تعالی و
اعتقاد به نصرت و نزول امدادهای غیبی او مشخص می شود. چون از نظر کسانی که به نصرت
خدا یقین ندارند مقدمات نصرت و نزول امدادها و گاه خود امدادها و …، ضد نصرت و
امداد جلوه می کنند.
«وعسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شرٌ لکم». (سوره
بقره آیه 216)
در این تنگناهاست که مؤمنین واقعی شناخته می شوند. آنانی که هر پیش آمدی را
خیر می دانند و لو مطابق طبع و میل آنها نباشد چرا که بر خدا توکل می جویند و از
او جز خیر انتظاری نمی برند. چه این سختی ها و امتحانات و ابتلائات فراوان در مکتب
انسانساز جبهه است که مؤمن حقیقی می سازد. و رزمندگان متوکل را به چنان معرفتی می
رساند که وقتی دم از نصرت خدا و یاری او می زنند گوئی در رکاب رسول الله وارد
میدان شده اند و ابراهیم خلیلی هستند که از آتش مرگ زای نمرودیان سالم و سلامت بدر
آمده اند گوئی مجاهدانی بوده اند که در جنگ های بدر و احد و حنین شمشیر زده و شاهد
نزول امداد های غیبی خدا بوده اند و این از برکات جبهه و از مواهب جنگ است و این
از رحمتهای خداوندی است که فقط و فقط بر اولیاء خاص او-مجاهدان- در جبهه ها نازل
می شود.
همه در صدد چاره ی دیگری بودند. چون تا لحظاتی دگر دود فضای قرار گاه سپاه را
کاملاً می پوشاند و بوی گاز در سطح قرار گاه پیچیده بود.
خدایا چه حکمتی در این کار نهفته است. اینک رزمندگان اسلام این نور چشمان امام
و امت، منتظر عملیات هستند. ماهها زحمت کشیده شده و خواب در چشمان بچه ها نیامده
تا این شناسائی و طرح را تهیه کرده اند و اینک این دود دارد همه چیز را بر هم می
زند. همه خدا را می خواندند و عاجزانه از او طلب کمک و نصرت سپاه حق را می نمودند.
عده ای تصمیم گرفته بودند که مقر سپاه را ترک کرده تا شاید از شر این دود نجات
یابند اما سرنوشت عملیات چه خواهد شد.عده ای هم منتظر وضع جدیدی بودند. گویي
خودشان را در این آزمایش بزرگ کاملاً تسلیم حق کرده بودند که بهر حال خدا می داند
و می بیند که مادر چه وضعی قرار داریم او قطعاً از نیت های خالص و ایثاگریهای
صادقانه ارتش و سپاه مطلع است. بنابراین جای هیچ خوفی نیست. او قطعاً نصرت خود را
نازل خواهد کرد که ناگهان در این گیرو دار و در اوج اضطراب و توکل، خداوند نصرت
خود را بر مجاهدان خود نازل کرد.
الحمد لله الذی نشر الریاح برحمته (نهج البلاغه)
آری خداوند باد را به کمک رزمندگان اسلام فرستاد. ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت
و سقف سنگین دود و گاز غلیظ را همچون پر کاهی حرکت داد و بلافاصله دیگر باز فضای
صاف و آبی آسمان خدا جلوه گر شد. بعضی بی اختیار گریه می کردند و بعضی هنوز نمی
فهمیدند که چه رخ داده است، همه خود را به نسیم آرامبخش باد- این آیت حق- سپرده بودند.
کمتر کسی میدانست که چه حادثه شگرفی اتفاق افتاده است که صدای گرم و رسای
سردار رشید حسن باقری همه را به خود آورد که بیائید خوب ببینید که خداوند چگونه
معجزه کرده و نصرت خود را بر ما نازل کرده است. تا فردا کسی منکر نزول این امدادها
و نصرتها و معجزات الهی نشود همه به دود نگاه می کردند که به سرعت بازیچه ی باد
شده و کیلومترها از مقرهای فرماندهی دور شده بود. باد همچنان می وزید و توده عظیم
و انبوه دود را بالا و بالاتر و دورتر و دورتر می برد. ملائک باد اینک شادمان از
ماموریت خود به آسمان بر می گشتند در حالی که اولین بشارت فتح و پیروزی را برای
فرزندان امام به ارمغان آورده بودند و در کمتر از 48 ساعت نبرد کفر ستیزان اسلام
با بعثیون کافر تمام سرزمین هائی که یکسال در اشغال دشمن (شرق کارون و شمال
آبادان) بود آزاد شد.
در قسمت
گذشته بحث شد که: ششمین بخش از آیاتی که دلالت بر فطری بودن توحید و گرایش انسان
از این طریق به مبدأ دارد، آیات محبت است.این آیات، عبادت انسان را از راه محبّت
تبیین می نماید و از آنها چنین استفاده می گردد که «ربّ» کسی است که بطور فطری
محبوب انسان بوده و انسان به او محبت داشته باشد و انسان نمی تواند بگوید من به
معبود خود محبت ندارم زیرا خمیره هر انسانی با محبت سرشته شده است و هر محبتی که
بغیر خدا در انسان باشد، محبت کاذب و دروغین است، بنابراین انسانی که غیر از خدا
را دوست دارد، اگر بگوید من به خداوند محبت دارم؛ در این ادعایش صادق نیست.
در احتجاج
حضرت ابراهیم «ع» با ملحدین زمانش گفتیم که حضرت روی دو اصل تکیه کرده است: يکی
اینکه انسان نسبت به معبودش احساس محبت قلبی می نماید و دیگر اینکه آن معبود باید
زوال ناپذیر و فاطرالسماوات و الأرض باشد. بعضی از مفسرین این احتجاج را در حد یک
موعظه و خطابه پنداشته اند نه در حد یک برهان ولی ما گفتیم، چنین نیست چرا که این
مسأله ای عقلی است که هر محبتی به غیر خدا باشد، محبت کاذب است و آن غیر خدا، از
باب خطای در تطبیق، محبوب تلقی شده است زیرا چنانچه در شماره گذشته ملاحظه نمودید
در صدر این برهان مسأله ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم (ع) مطرح است.
ارائه ملکوت
به حضرت ابراهیم
حضرت
ابراهیم«ع» هنگامی که متولد می شود، او را از بیم نمرود در درون غاری می گذارند که
به حدی از رشد می رسد، در همانجا بسر می برد، سپس از غار خارج شده و بمیان جامعه
اش قدم می گذارد، در آن هنگام با بت پرستان و ستاره پرستان زمانش مواجه شده و آن
احتجاج را آغاز می نماید، این بیان و احتجاج او با «صائبین» نتیجه آن ارائه و بهره
های ملکوت است و لذا در سوره انعام آیه (75) می فرماید:« Ï9ºxx.ur üÌçR zOÏdºtö/Î) |Nqä3n=tB ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#ur tbqä3uÏ9ur z`ÏB tûüÏYÏ%qßJø9$# ».
–
و همچنین ما به
ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را ارائه دادیم تا از اهل یقین گردد.
و در آیه
(74) می فرماید: «øÎ)ur tA$s% ÞOÏdºtö/Î) ÏmÎ/L{ uy#uä äÏGs?r& $·B$uZô¹r& ºpygÏ9#uä ( þÎoTÎ) y71ur& y7tBöqs%ur Îû 9@»n=|Ê &ûüÎ7B
»
«و هنگامی که ابراهیم به مربیش آذر گفت: آیا
بتها را بعنوان خدایان خود برگزیده ای؟ من، ترا و قومت را در ضلالت آشکار می بینم.
و در آیه
(76) احتجاج او با «صائبین» مطرح است ولی مسئله ای که در اینجا باید مورد توجه
قرار گیرد این است که آیا می توان گفت تنها احتجاج او با ستاره پرستان نتیجه این رؤیت
ملکوت است، به این دلیل که بعد از آیه«و کذلک نری…» آمده است و یا احتجاج او با آذر نیز که قبل از
این آیه ذکر شده است نتیجه همان رؤیت می باشد.
از «کذلک نُری»
چنین بر می آید که این هر دو نشأت گرفته از ارائه ملکوت است زیرا کذلک اشاره به
اجتجاج قبلی او با آذر است و فعل مضارع «نری» نشان می دهد که این هر دو احتجاج بعد
از رائه ملکوت است، همانطوری که آیه «ونرید ان نمنَّ…» دلالت بر این دارد که سنت
امتنان همچنان استمرار دارد زیرا اگر اختصاص به گذشته داشت لازم بود به صورت فعل
ماضی، استعمال گردد، پس آنچه را که قرآن کریم از احتجاجات ابراهیم نقل فرموده است
نتیجه ارائه ملکوت است چه آنچه در سوره «انعام» ذکر شده است و چه آیاتی که در سوره
بقره درباره احتجاجات ابراهیم (ع) آمده است، بنابراین آنچه در این احتجاج بعنوان
حجت یا تبیین، بیان شده امری است یقینی نه خطابه و موعظه و نصیحت چنانچه بعضی
پنداشته اند.
قرآن کریم
در تبیین این برهان به دنبال آیه فوق چنین می فرماید«فلما جن علیه اللیل رَاکوکبا
قال هذا ربی فلما افل قال لا اُحب الآفلین» -هنگامی که تاریکی شب او را فرا گرفت،
ستاره ای مشاهده کرد و گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت: من
غروب کنندگان را دوست ندارم. تعبیر به «ربّی» در موارد سه گانه رؤیت کوکب و قمر و
شمس، برای مماشات، مجادله احسن و امثال آن است و از اینرو بدنبال آن می فرماید: «
لئن لم یعدنی ربی لأکوننَّ من القوم الضالین» اگر خدای من، مرا هدایت ننماید از
گروه گمراهان خواهم بود. لذا ابراهیم بجای آن جمله نمی گوید: من هدایت یافته ام
اگر خدای من شما را هدایت نکند، در گمراهی باقی خواهید ماند، زیرا در اینصورت با
آنها مماشات نکرده است.
نیاز به فیض
الهی
ابراهیم «ع»
با این جمله «لئن لم یهدنی…» به آنها می فهماند که محبوب او همان پروردگار اوست
و نیز هدایت و پرورش به دست او و ضلالت و گمراهی از خود انسان است بهمین جهت
نفرموده است؛ اگر مرا هدایت نکند گمراهم می سازد. انسان در هر حال نیازمند به فیض
الهی است و چناچه این فیض از او منقطع گردیده و بحال خویش واگذار شود، به گمراهی
دچار می شود و بهمین دلیل در آیه (15) از سوره فاطر می خوانیم:
ای مردم! شما محتاج و نیازمند به خداوند متعال
می باشید و تنها خدا است که بی نیاز و غنی با لذات و ستوده صفات است. فقیر به کسی گفته می شود که ستون فقراتش شکسته شده و
قدرت برخاستن و قیام ندارد؛ این چنین فردی نیاز به قیم دارد یعنی به کسی که دست او
را بگیرد و بلندش نماید، پس فقیر به معنی فاقد امکانات مادی نیست. تمام موجودات
نسبت به خداوند متعال فقیرند و وجود و هستی هر چیز به او بستگی دارد.
بنابراین
اگر انسان را به حال خویش رها سازد و فیض خود را از او بر گیرد، گمراه خواهد شد و
ضلالت او از همین نقطه آغاز خواهد گشت.
برائت از
مشرکین
حضرت
ابراهیم (ع) پس از احتجاج با مشرکان، بدینگونه برائت خویش را از مشرکین و اعتقاد و
توجهش را بخداوند، ابراز می نماید:«انی وجهت وجهی للذی فطر السمّوات و الأرض
حنیفاً مسلماً و ما أنَا من المشرکین»
من با ایمان
خالص رو بدرگاه خدائی آوردم که آفریننده آسمان ها و زمین است و من جزء گروه مشرکان
نخواهم بود. «حنیف» یعنی کسی در وسط راه حرکت می کند و در صراط مستقیم است و نقطه
مقابل آن «جنیف» است یعنی کسی که از راه منحرف می شود.
ایمان جز
حبّ و بغض نیست.
فضیل بن
یسار می گوید: از امام صادق (ع) درباره محبت پرسیدم فرمود:«هل الأیمان الاّ الحب و
البغض؟[1]
آیا ایمان جز حب و بغض هست؟ انسان که خدا را می پرستدروی محبت است ولی محبّت
درجاتی دارد، وقتی شناخت او از خویش و خدایش در حد اعلی نباشد وارد بهشتی می شود
که رودها زیر آن در جریان اند و اگر محبتی در حد بالا باشد در جمله کسانی خواهد
بود که به او گفته می شود: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» البته این جنّت شامل
جنتهائی که رودها زیر آن جریان دارند (جنات تجری من تحتها الأنهار) می شود ضمن
اینکه از آن بالاتر، شامل جنّت لقاء است. و چنین نیست که اگر کسی به جنّت لقاء
رسید.جنات تجری من تحتها الانهار را فاقد باشد بلکه برای کسی که به این مقام برسد
هر دو جنت می باشد. «و لمن خاف مقام ربه جنَّتان»
– و از مردم
کسی است که خدا را به زبان و بظاهر می پرستد نه بحقیقت؛ از اینرو هر گاه بخیر و
نعمتی رسد، اطمینان خاطر پیدا می کند و اگر شرّ و آفتی به او رسد از دین خدا رو بر
می گرداند، چنین کس در دنیا و آخرت زیانکار است و این همان زیان آشکار است.
از این آیات
با روایتی که از امام صادق (ع) نقل کردیم که: ایمان محبت است، چنین به دست می آید
که مؤمن کسی است که از محبت صادق الهی برخوردار باشد؛ در این صورت به اندازه ای که
از محبت برخوردار است، از ملکوت بهرهمند شده است و این همان مؤمنی است که در
ملکوت نگریسته و راه ابراهیم(ع) را پیموده است. هر موجودی یک ظاهری دارد که هم
مردم آن ظاهر را می بینند و یک باطنی که همه آن را نمی بینند گر چه به آن بنگرند،
عده ای ممکن است نظر بکنند و ببینند مانند ابراهیم (ع) و دسته ای نگاه کنند و در
عین حال آنچه را که ابراهیم دید، نبینند. و شاید سوره «یس» که طبق نقل فریقین از
رسول خدا «ص»، قلب قرآن نامیده شده است. بدلیل دو آیه آخر این سوره است که بدنبال
اراده و امر الهی می فرماید «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون» پس منزه
و پاک است خدائی که باطن و ملکوت هر چیز بدست قدرت او و بازگشت همه خلایق بسوی او
است. این خطاب از قبیل خطابهای تشریعی مانند « یا ایها الذین آمنوا» و امثال آن
خطاب فرع وجود مخاطب می باشد، نیست. در خطابهای اعتباری و تشریعی، باید قبلاً
مخاطبی وجود داشته باشد، اما خطاب تکوینی خود، مخاطب می آفریند، البته در خطاب
تشریعی هم این بحث مطرح است که آیا این خطاب نیز شامل معدومین یعنی آنهای که بعد
بدنیا می آیند می شود یا نه ولی در هر صورت در حال خطاب، مخاطبینی در خارج وجود
دارد، امّا با فرمان «کن» بدون فاصله، «یکون» محقق می شود، «انما امره اذا اراد
شیئا ان یقول له کن فیکون» با این خطاب مخاطب خلق می شود. بنابراین، آیه بعد، تنوع
بر این آیه است و ظاهرش این است که امرالله یعنی همان «کُن» را توجیه می کند که:
آن امری است بدست خدا و زمان بردار نبوده بلکه با اراده اش، شیئی محقق می شود که
«ملکوت کل شی ء» است. اگر می بینید در آیه شریفه آمده است«و قدر فیها اقواتها فی
اربعة ایّام»[5] روزیهای
مردم را در چهار روز مقدر و معین فرمود یا در چهار فصل یا در چهار مرحله- بنا بر
اختلافی که در تفسیر این آیه وجود دارد. این تقدیر تدریجی در این مورد، برای این
است که عالم ملک است و زمان بردار می باشد. اما در مورد امر الهی ديگر زمان مطرح
نیست«لیس عند ربّک صباح و لا مساء» این چهره ارتباطی اشیاء به خدا است که ملکوت
آنها است، هر کس این چهره (ملکوت) را که در دست خدا است ببیند، ممکن نیست صاحب
«ید» را نبیند، اگر ابراهیم ملکوت را دید«و نری ابراهیم ملکوت السماوات و الأرض»
صاحب «ید» را هم دید که «هوالله تعالی» است.
کسی که از
راه علم حصولی و استدلالی در کل شیء بحث می کند. یا متکلم است که از راه حدوث و
حرکت، استدلال می نماید و یا حکیم است که از راه امکان و حرکت وارد می شود و می
گوید: این شی ء حادث است. و هر حادثی محدث می خواهد و یا متحرک است و نیاز به محرک
دارد و یا ممکن است و احتیاج به واجب الوجود دارد و مانند آن، زیرا تنها این شیء
را دیده است، و اگر آن جنبه ارتباط شیء با خدا را ببیند، دیگر نیازی به این گونه
استدلال برای علم حصولی ندارد و ظل ید را یقیناً می بیند. ممکن نیست که رؤیت ملکوت
هر چیزی از رؤیت «الله» جدا باشد؛ حضرت امیر المؤمنین (ع) در پاسخ «ذِغلَب یمانی»
که می پرسد: آیا پروردگارت را دیده ای، می فرماید: «افأ عبد مالا اری» آیا خدائی
را که نبینم عبادت می نمایم؟ مرحوم شیخ طبرسی نظیر این سخن را در احتجاج از امام
صادق (ع)نقل کرده است. ولی دیدن با چشم
میسّر نیست.
«لاتدرکه
العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الأیمان».
برهان
ابراهیم، برهان حرکت نیست
در هر صورت
برهان ابراهیم «ع»، برهان حرکت نیست چه اینکه اگر برهان حرکت بود مسأله محبت مطرح
نمی شد. انسان نیاز به روشنی را احساس می نماید. ماه و خورشید و ستاره را باین
دلیل که به فضای زندگی او روشنی و نور می بخشند، می پرستد، ولی ابراهیم وقتی می
بیند هر یک از اینها غروب می کنند، و نور که رابطه میان انسان و آنها است، با غروبشان
از میان می رود، می گوید «لا احب الآفلین» موجودی که افول دارد و بدینوسیله فیضش
قطع می شود نمی تواند محبوب انسان باشد پس بهمین دلیل خدا نیست.
این همان برهان
فطرت است که کشش فطری بسوی محبوب از ناحیه بنده است، انسان که محتاج است مبدئی را
دوست دارد که به نیاز او در هر حال پاسخ گوید. این مسأله را از کسی نیاموخته و در
مدرسه ای یاد نگرفته است و نیز مسأله ای قرار دادی هم نمی باشد، بلکه این محبت، یک
کشش درونی است که از نیاز و احتیاج او سرچشمه می گیرد. البته هر چه شناخت بیشتری
پیدا نموده و کاملترشود، این محبت درونی شکوفاتر می گردد، یک وقت است که نیاز او
در حد لوازم عادی و ضروری زندگی خلاصه می شود، در این صورت محبتش هم در همین حد
محدود می شود، اگر خدا را دوست دارد برای تأمین همین نیازهای ساده زندگی است. ولی
یک وقت به مرحله ای از تکامل روحی و ایمانی می رسد که خدا را چون کمال محض است
دوست دارد.
امام سجاد (ع)
سالی برای انجام فرائض حج، به مکه رفته بود، به ایشان عرض کردند: خلیفه امسال به
مکه می آید، خوبست در مورد باغی که در مدینه از شما غصب کرده اند با وی صحبت
نمائید! امام فرمود: من در کنار خانه خدا شرم دارم که از غیر او چیزی بخواهم.
جان، فدای
جانان
انسان وقتی
به این مرحله برسد، خودش را حتی برای خدا دوست دارد و لذا هر گاه لازم باشد جان
خویش را هم در راه رضای پروردگارش ایثار می نماید. در سوره توبه آیه (120) آمده
است: «$tB tb%2 È@÷dL{ ÏpuZÏyJø9$# ô`tBur Oçlm;öqym z`ÏiB É>#{ôãF{$# br& (#qàÿ¯=ytGt `tã ÉAqß§ «!$# wur (#qç7xîöt öNÍkŦàÿRr’Î/ `tã ÏmÅ¡øÿ¯R….» سزاوار
نیست که اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف آن از فرمان پیامبر خدا تخلف می نمایند و
برای حفظ جان خویش از جان او چشم بپوشند.
حضرت
امیرمؤمنان (ع) در این زمینه می فرماید: « فاذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون
انفسکم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم…» چون بلائی فرا رسد اموال
خویش را سپر جانتان سازید و چون حادثه ای پیش آمد (که می توانید با در معرض خطر
قرار دادن خویش، اسلام را حفظ نمائید) جان خود را فدای دینتان سازید. زیرا محبوب
واقعی انسان در واقع خدا است و دین از آنجا که از جانب او است نیز محبوب انسان
است، بنابراین، هر گاه خطری آن را تهدید نماید، باید از مال و جان و عشیره و هر
چیز دیگر که مرود علاقه انسان است بخاطر آن گذشت و آن را حفظ نمودر. و هر کس این
چنین محبتی ندارد معلوم می شود که ملکوت را ندیده است و چشم او از دیدن آن عاجز و
نابینا است. «`tBur c%x. Îû ÿ¾ÍnÉ»yd 4yJôãr& uqßgsù Îû ÍotÅzFy$# 4yJôãr& @|Êr&ur WxÎ6y
»[6]
هر کس در
دنیا (از دیدن آیات الهی ) نابینا باشد، پس او در آخرت نیز نابینا و گمراهتر خواهد
بود. ولی چون در دنیا خویش را بینا می پندارد، در آخرت اعتراض می نماید: « «tA$s% Éb>u zOÏ9 ûÓÍ_s?÷|³ym 4yJôãr& ôs%ur àMZä. #ZÅÁt/ » گوید:
پروردگارا چرا مرا نابینا محشور ساختی در صورتی که در دنیا بینا بودم؟ «tA$s% y7Ï9ºxx. y7÷Gs?r& $uZçF»t#uä $pktJÅ¡uZsù ( y7Ï9ºxx.ur tPöquø9$# 4Ó|¤Yè?
»[7]
خداوند باو می فرماید: آری چون آیات ما برای هدایت تو آمد، آنها ر ابه فراموشی سپردی
امروز هم تو فراموش می شوی.
پسرم! نماز را بر پا دار و امر بمعروف و نهی از منکر نما، و در برابر مصائب و
مشکلاتی که به تو می رسد، صابر و شکیبا باش چرا که این از امور مهم و اساسی است.
در آیات پانزدهم و شانزدهم همین سوره، دو اصل مهم اعتقادی در سفارشات لقمان که
مربوط به مبدأ و معاد است، ذکر شده است، و ما در قسمتهای گذشته درباره آنها مطالبی
بیان کردیم، ولی آیه فوق که آیه هفدهم است درباره مسائل اعتقادی نمی باشد، بلکه
بعضی از مسائل فرعی در آن مطرح گردیده که عبارت اند از :
1.
اقامه نماز.
2.
امر به معروف.
3.
نهی از منکر.
4.
استقامت در انجام وظائف.
ما در این قسمت تنها به بیان امر اول اکتفا می کنیم و آن سه امر دیگر را، به
شماره های آینده موکول می نمائیم.
اقامه نماز
در آغاز این آیه می فرماید:« Óo_ç6»t ÉOÏ%r& no4qn=¢Á9$#»
فرزندم! نماز را بر پا دار. در این جمله دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه منظور از
«اقم الصلوة» امر شخصی باشد یعنی لقمان فرزندش را موظف می سازد که خود نماز بجای
آورد، و احتمال دوّم این است که مقصود، احیای نماز در جامعه است، یعنی نه تنها خود
او مکلف است که نماز بگذارد بلکه باید فریضه نماز را نیز در جامعه اش زنده ساخته و
مردم را بخواندن نماز تشویق و ترغیب نماید. جلمه ی معروف«اشهد انک قد اقمت الصلوة»
هم که در زیارت حضرت امام حسین (ع) آمده است، نیز منظور به همین معنای دوّم است.
اقامه ی
نماز در ادیان گذشته
و چنانچه از
روایات بر می آید، نماز جزء برنامه های دینی تمام پیامبران الهی بوده است. در
روایت است که حضرت آدم(ع) اقامه نماز نموده است و همانطوری که بعضی از محّرمات در
تمام ادیان آسمانی حرام بوده است که از جمله آنها شراب است و در روایت وارد شده
است که: هیچ پیامبری برانگیخته نشد جز اینکه شراب در شریعت او حرام گردیده بود،
اقامه ی نماز نیز در تمام ادیان و شریعت های آسمانی وارد شده و پیامبران به انجام
آن مأموریت داشته اند.
آیاتی که در
قرآن کریم راجع به بعضی از پیامبران ذکر شده است، دلالت بر این دارد که نماز در
شریعت آنان وجود داشته است. چنانچه درباره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید که پس از
ساختن کعبه چنین دعا نمود: «Éb>u ÓÍ_ù=yèô_$# zOÉ)ãB Ío4qn=¢Á9$# `ÏBur ÓÉLÍhè »[2]
پروردگارا من و فرزندانم را از بپا دارندگان نماز قرار بده.
و در سوره
«یونس» می فرماید: «!$uZøym÷rr&ur 4n<Î) 4ÓyqãB ÏmÅzr&ur br& #uä§qt7s? $yJä3ÏBöqs)Ï9 uóÇÏJÎ/ $Y?qãç/ (#qè=yèô_$#ur öNà6s?qãç/ \’s#ö6Ï% (#qßJÏ%r&ur no4qn=¢Á9$# 3 ÎÅe³o0ur úüÏZÏB÷sßJø9$#»[3]
– ما بموسی
و برادرش وحی نمودیم که با پیروانتان در سرزمین مصر منزل گیرید و خانه هایتان را
روبروی یکدیگر قرار دهید و نماز پبا دارید و (ای موسی) مؤمنین را بشارت ده(که
سرانجام، پیروزی از آنان خواهد بود).
در سوره
مریم درباره حضرت اسماعیل(ع) چنین آمده است: tb%x.ur ããBù’t ¼ã&s#÷dr& Ío4qn=¢Á9$$Î/
…»[4]–
اسماعیل خانواده اش را به خواندن نماز امر می نمود.
و راجع به
حضرت زکریا (ع) که در محراب عبادت، مورد خطاب فرشتگان الهی قرار می گیرد، در سوره
مبارکه «آل عمران» می خوانیم:
حضرت عیسی
(ع) وقتی بدنیا آمد، ولادت او از زنی که هنوز همسری برای خویش انتخاب ننموده است،
مایه شگفتی مردم شد، حضرت مریم پاسخ آنان را بخود عیسی که در گهواره بود حواله
داد، حضرت عیسی فرمود«…ÓÍ_»|¹÷rr&ur Ío4qn=¢Á9$$Î/ Ío4q2¨9$#ur $tB àMøBß $|ym
»[6] –
خداوند مرا بنماز و زکات تا هر هر وقت که زنده ام، دستور داده است.
و چنانچه از
آیات مزبور بر می آید، نماز در شریعت پیامبران دیگر نیز وجود داشته است، واین خود
دلالت بر اهمیت نماز دارد.
فرق شریعت و
دین
چون از
شریعت و دین، صحبت بمیان آمد، لازم است که فرق میان این دو را بطور مختصر بیان
نمائیم: در قرآن کریم می خوانیم: « ان الدین عندالله الأسلام»[7] –
همانا دین در نزد خداوند اسلام است. یعنی تمام پیامبران برای تبلیغ یک دین که
اسلام است مبعوث شده اند،ولی شریعت چنین نیست چرا که شریعت های پیامبران با هم
تفاوتهائی در کم و زیادی احکام داشته است و اگر بخواهیم این تفاوت را به مثال بیان
نمائیم باید بگوئیم که : دین بمثابه ی پیکر و شریعت به منز له ی لباس است. آنچه در
طی بعثت های مکرر تغییر نموده است، شریعتها بوده ولی دین در عصر تمام انبیاء بزرگ
الهی، همان اسلام بوده و تغییری در آن بوجود نیامده است.
روح و پیکره
ی نماز
همانگونه که
بیان شد نماز گرچه جزء اصول دین نیست ولی با این حال، از آن فروعی بوده که در
شریعت آدم، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السلام و دیگر پیامبران وجود داشته است.
نماز دارای
روح و پیکری است، پیکره ی نماز عبارت از اعمال و اذکار است و روح نماز توجه کامل بخداوند
و حضور قلب می باشد و برای هر یک از اجزاء و شرایط نماز، احکام جداگانه ای است که
بخشی بزرگ از فقه اسلامی را بخود اختصاص داده است.
درباره روح
نماز که همان خلوص نیت و توجه قلبی بخدا در حال نماز است، روایات زیادی وارد شده
است که دلالت بر اهمیت فراوان آن دارد، و اصلاً نمازی که بدون روح باشد، مانند
پیکر بی جان و یا درخت خشکیده است، و همانگونه که درخت خشک، دارای برگ و میوه ای
نیست، نماز ی هم که برای خود نمائی و بدون توجه بخداوند متعال خوانده شود، در
حقیقت از آن ثمره و نتیجه ای که باید برخوردار باشد، بی بهره است.
مردی
روستائی نزد عالمی آمد و گفت: هر گاه من مشغول نماز می شوم از آغاز تا پایان نماز
به فکر گاو گوسفند و باغ و مزرعه ام هستم! آن عالم در پاسخ گفت: اینکه تو داری دل
نیست بلکه ده است که حتی در حال نماز، بجای خداوند، در آن حیوان و مزرعه جای دارد.
شما دو نفر
انسان را در نظر بگیرید، یکی از آنها دارای اندامی متناسب، مزاجی سالم ولی از نظر
فکری و معنوی، فاقد ارزش های انسانی باشد و دیگری از جهت جسمی چنین نباشد ولی از
جهات معنوی و علمی در سطحی بالا قرار داشته باشد، کدام یک از این دو نفر در نظر
شما دارای ارزش و احترام است؟
در روز
قیامت هم نمازی با ارزش است که دارای روح باشد یعنی از آغاز نماز که تکبیرة
الاحرام است تا سلام نماز، تمام توجه انسان، به خداوند باشد. قبلاً این مثال را
زده ایم که اگر ضبط صوتی باشد که بتواند تمام افکار انسان را در حال نماز روی نوار
ضبط نماید و انسان بعد از نماز، آن را باز نموده و به افکار و خیالات پراکنده خویش
گوش فرا دهد از نماز خود شرمنده خواهد شد.
شخصی شنیده
بود که امیرمؤمنان (ع) آنچنان در نماز توجه بخدا دارد که حتی هنگامی که تیری از
پایش در آوردند متوجه آن نشد، با خود گفت: من هم می روم به مسجد کوفه و مانند علی
(ع)دو رکعت نماز با حضور قلب می خوانم. وارد مسجد شد، رو به قبله ایستاد و تکبیر
نماز گفت، یکباره چشمش به مناره ی مسجد افتاد، شروع به شمردن آجرهایی که در
ساختمان مناره بکار رفته است نمود!! وقتی متوجه شد مشغول نماز است که به سلام آخر
نماز رسیده! آیا چنین نمازی می تواند نهی از فحشا و منکر کند؟
همانگونه که
در آیه آمده است:«انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر».
نیاز انسان
به نماز
نماز برای
ساختن انسان و برای پرورش روح و تحصیل معنویت است، بنابراین انسان برای تربیت روح
و ساختن خویش همان اندازه نیاز به نماز دارد که نیاز به هوا دارد، اگر هوا به
انسان نرسد می میرد، و یا چنانچه هوای ناسالم و آلوده وارد ریه او گردد، مبتلا به
بیماری می شود، از اینرو قرآن کریم درباره نماز می فرماید« ان الصلوة تنهی عن
الفحشاء و المنکر»[8] -نماز انسان
را از ارتکاب هر کار زشت باز می دارد.
انسانی که
حق نماز را ادا نکند و آن توجه و حضور قلب لازم را در نماز نداشته باشد، او در
حقیقت نیاز روحی خود را بطور کامل تأمین نکرده است. اگر می بینید که خدای نخواسته
بگناه آلوده می شوید، مثلاً اگر بازاری هستید برای سود بیشتر دروغ می گوئید! اگر
جوانید بدنبال چشم چرانی هستید! و و…. باید بدانید آن نمازی را که «تنهی عن
الفحشاء و المنکر» است انجام نمی دهید، و نماز شما فاقد روح و توجه بخداوند است و
لذا شما را از گناه باز نمی دارد.
نماز وسیله
ارتباط با خداوند
نماز
مهمترین وسیله توجه و ارتباط انسان با خداوند است، در حدیث وارد شده است: « الصلوة
معراح المؤمن» نماز وسیله عروج انسان است نماز معراج مؤمن است که روح انسان را از
توجه به غیر خدا و از توجه به مادیات، باز می دارد و بسوی خدا پرواز می دهد تا
آنجا که تنها توجه باو پیدا نماید و از غیر او دل ببرد. البته نماز ی معراج است که
دارای روح باشد در روایت است:«الصلوة قربان کلی تقی»- نماز وسیله تقرب انسان با
تقوی بخدا است.
فواید سیاسی
نماز
از نظر
سیاسی نیز نماز دارای آثار بسیاری است. این انقلاب بزرگ اسلامی از برکت نمازهای
جماعت بثمر رسید. این مردم بودند که در مساجد اجتماع کردند و نماز جماعت را برگزار
نمودند و به سخنرانیها گوش فرا دادند تا اینکه بینش مذهبی و سیاسی تحصیل نمودند و
آنگاه این انقلاب عظیم را بوجود آوردند.
نماز اول
وقت
در اینجا
مناسب است روایتی از رسول اکرم (ص) درباره فضیلت نماز اول وقت نقل نمائیم: قال
رسول الله (ص):«لا یزال الشیطان هائباً لابن آدم ذعرامنه ما صلّی الصلوات الخمس
لوقتهنّ فاذا ضیّعهنّ اجترأ علیه فادخله فی العظائم»[9] –
پیوسته شیطان از بنی آدم تا هنگامی که نمازش را در وقت فضیلت آن می خواند در خوف و
وحشت است، ولی اگر نماز را در وقت فضیلت نخوانده، شیطان جرأت فریب دادن او را پیدا
نموده و او را به ارتکاب گناهان کبیره وا می دارد.
منظور از
شیطان، چه نفس اماره انسان باشد یا خود شیطان فرد و جامعه ای که مراعات اوقات
فضیلت نمازهای پنجگانه را بنماید، شیطان از آن فرد و جامعه ترسناک و گریزان است و
طمعی در گمراهی وی نمی کند وگرنه از راه کم توجهی به وقت نماز در او نفوذ نموده و
بر وی چیره می گردد.
نماز جمعه
نیز یکی از آن نمازهائی است که شیاطین و حتی شیطان بزرگ (آمریکا) از آن وحشت دارد
زیرا این اجتماعات بزرگ نمازهای جمعه است که بینش مذهبی و سیاسی و شور و حماسه
انقلابی مردم را تقویت کرده و فریاد رسای مرگ بر امریکای آنان، لرزه بر اندام
شیطان بزرگ می افکند. بنابراین باید قدر این نمازهای جمعه را بدانید و برای آن
اهمیت فراوان قائل باشید و شرکت در نمازهای جمعه را برکارهای دیگر ترجیح دهید. خداوند
همه را از نمازگزاران واقعی قرار دهد.
این بار قلم
سرکش می خواهد از عزیز ترین قشر جامعه انتقاد کند. از آن جوانان غیور و بلند همتی
که جان خود را برکف اخلاص نهاده اند و از دین خدا دفاع می کنند. از فرزندان رشید
اسلام که پرچم افتخار و ایمان را بر قله بلند شهادت به اهتزاز در آوردند؛ از نور
چشمان این امت فداکار. آری! این بار روی سخن با رزمندگان عزیز اسلام است.
شک نیست که
شجاعت یکی از بهترین صفات و ملکات فاضله انسان است.بی اعتنائی به مرگ و فداکاری در
راه آرمانهای مقدس و دفاع از حریم دین و میهن از والاترین و ارزنده ترین خصلتها
است. بخصوص آنجا که خریدار جان انسان خالق و پروردگار او باشد. آن میدان جنگی که
در راه خدا و سرکوبی دشمنان خدا بر پا شده زیباترین عرصه جانبازی است. و چه لذت
بخش است سر دادن در راه محبوب و جان دادن به امید دیدار او.
بدون شک این
معادله بسیار بجا و منطقی است که انسان چنین محاسبه کند: «یک بار خواهم مرد چه
بهتر که مرگم در راه خدا و خدمت به اسلام باشد»
این مرگ
آرام و بی اثر یا مرگی زشت و وحشتناک در زیر چرخهای اتومبیل و مانند آن به دنبال داشته
باشد. و این معامله نیز بسیار بجا و منطقی است که:« انسان جان خود را در برابر
تحصیل رضایت حق و بهشت جاودان در کنار مقربان درگاه الهی بفروشد».
وه چه
نادانند آنان که شهدا را مرده می دانند و مرگ آنها را اسفبار می خوانند. جای حسرت
و تأسف آنجا است که جوانی مسلمان در منجلاب فساد غوطه ور باشد. و جای افتخار و
مباهات است که جوان مؤمن در راه خدا در خون خود بغلطد.
نه افراط و
نه تفریط
ولی با همه
اینها نباید از این مسأله مهم و حیاتی غفلت داشت که: میان شجاعت و تهور فاصله
بسیار است. شجاعت مطلوب و مورد ستایش است ولی تهور بر خلاف آن، نه از سوی عقلا و
حکما ستوده است و نه خداوند آن را می پسندد و رضایت دارد.
علمای اخلاق
می گویند: عدالت این است که انسان در صفات و ملکات خویش نه جانب افراط را بگیرد و
نه بسوی تفریط برود. نه تند روی و نه کند روی. و از جمله موردی که ذکر شده شجاعت
است که حکما آنرا از ملکات فاضله و اخلاق حمیده انسان می دانند و آن مرحله متوسطی
است میان جبن و ترس از یک سو و تهور و بی باکی از سوی دیگر. همان گونه که ترس از
صفات ناپسند انسان است بی باکی و بی احتیاطی نیز از صفات ناپسند است. هر صفتی اگر
از حد خود تجاوز کند به ضد خویش تبدیل می یابد. در فلسفه می گویند«کل ما جاوز حده
انقلب الی ضده» و این قانون در مسائل اخلاقی نیز صادق است. هر ارزش اخلاقی که از
مرز خود تجاوز کند ضد ارزش خواهد بود. زهد یک ارزش است ولی اگر بحدی رسید که مانع
انجام وظایف اجتماعی شد ضد ارزش می شود. جود و بخشش یک ارزش است ولی اگر موجب ترک
وظیفه انفاق بر عیال واجب النفقه خویش باشد ضد ارزش است. شجاعت نیز یک ارزش والای
اخلاقی و انسانی است ولی اگر به مرز بی باکی و بی احتیاطی برسد تبدیل به ضد ارزش
می شود. رعایت حد وسط در همه مسائل مورد اهتمام دین و اخلاق است.
قرآن کریم
در مورد انفاق مال و «مشی»، امر به اعتدال فرموده است. ممکن است منظور از «مشی»
روش زندگی باشد و ممکن است منظور راه رفتن باشد. در سوره لقمان می فرماید«و اقصد
فی مشیک» یعنی در راه رفتن یا روش زندگی حد وسط و اعتدال را پیشه کن. در سوره
فرقان می فرماید: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا و کان بین ذلک قواما»
آیه در مورد صفات بندگان خالص خداوند است که می فرماید: در وقت انفاق نه اسراف می
کنند و نه بخل می ورزند بلکه حد وسط را رعایت می کنند. ظاهراً مقصود از انفاق،
مصرف نمودن مال است بهر نحو که باشد نه خصوص بذل و بخشش.
و در جای
دیگر خطاب به رسول اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» می فرماید:« ولاتجعل یدک
مغلولة الی عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسوراً» نه دستان خود را به
گردنت بیاویز(کنایه از امساک و بخل) و نه آن را چنان باز کن که تهی دست شوی و مورد
ملامت دیگران قرار گیری. بطور کلی در قرآن دعوت به «سواد
الصراط» و «صراط سویّ» می شود که همان راه وسط و وسط راه است که نه به این سوی راه منحرف
شود و نه به آن سوی.
رعایت مسائل امنیتی در جنگ
در مورد احتیاط و رعایت مسائل امنیتی در جنگ دستور نماز خوف در قرآن وارد شده
و ظاهراً حکم شکسته شدن نماز در ابتدا اختصاص به حال جنگ داشته و سپس به همه سفرها
تعمیم داده شده است. و در دستور نماز خوف دو بار امر به هوشیاری فرموده: «ولیاخذوا
حذرهم» ، «وخذوا حذرکم» از دشمنان بر حذر باشید. «ودالذین کفروا لوتغفلون عن
امتعتکم و اسلحتکم فیمیلون علیکم میلة واحدة» دشمنان کافر شما در کمین اند که اگر
غفلتی کنید بر شما هجوم آورند.
و در یک فرمان عام از هر گونه برخورد افراطی که موجب هلاکت است منع فرموده: «
و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» با دست خود خود را در معرض هلاکت قرار ندهید. و
با توجه به آیات پیشین که امر به جهاد کرده است به نظر می رسد منظور همین معنی باشد
که از کارهای غیر عاقلانه که موجب هلاکت است و هیچ نتیجه ی مطلوبی ندارد، باید
بپرهیزید. نهی ظهور در حرمت دارد.
بنابراین هر عمل غیر ضروری که جان انسان را به خطر می اندازد و نتیجه ای بر آن
مترتب نیست گناه است و شاید به یک معنی خودکشی باشد.
امیرالمؤمنین (ع)می فرماید:« آفة الشجاعة اضاعة الحزم«. حزم یعنی احتیاط
وتدبیر. هر چیزی را آفتی است و صفات اخلاقی نیز آفاتی دارد. بزرگان دین و علمای
اخلاق ما را به این آفات متنبه ساخته اند تا مرز ملکات فاضله را نگه داریم. شجاعت
نیز آفتی دارد؛ و آفت آن به فرموده امیرالمؤمنین (ع)این است که مرد شجاع پس از
پیروزیهای مکرر و نجات از مرگ به خود مغرور شود و حزم و تدبیر و مسائل امنیتی و
جانب احتیاط را رعایت نکند و در نتیجه خود را به هلاکت بیافکند.
حضرت امیر«ع» و احتیاط در جنگ
در جنگ احد که جنگ انتقامی قریش بود. هند-مادر معاویه- که پدر و برادر خود را در جنگ بدر از دست داده
بود، کینه ای سخت به دل گرفته و از وحشی -غلام حبشی خویش- خواست که حداقل یکی از
سه تن را بکشد: رسول خدا (ص)وسلم یا امیرالمؤمنین (ع)یا جناب حمزه (ع)را . او که
کارشناس مسائل جنگی بود گفت: امامحمد (ص)، نمی توان به او دست یافت زیرا اصحاب و
یارانش دور او را محکم گرفته اند. و اما علی (ع) مردی با حزم و احتیاط است و لحظه
ای از خود غفلت نمی کند ولی حمزه را می توان کشت!! و چنان کرد.
نکته جالب توجه این است که کشنده ترین شمشیر در جنگهای اسلام، شمشیر علی (ع)
بوده و بدون شک و به اعتراف دوست و دشمن او شجاعترین مرد روی زمین است. در عین حال
چنان با احتیاط بود که هیچ کس نمی توانست او را غافلگیر کند، با اینکه نقل شده که
زره آن حضرت پشت نداشته است.
از امام حسن عسگری (ع)حدیثی بسیار جالب در این باره نقل شده است«ان للسخاء
مقداراً فان زاد علیه فهو سرف و للحزم مقداراً فان زاد علیه فهو جبن و للاقتصاد
مقداراً فان زاد علیه فهو بخل و للشجاعة مقداراً فان زاد علیه فهو تهور». (بحارج66ص607)
هر چیزی را اندازه و حد و مرزی است که اگر از آن تجاوز کند به ضد آن تبدیل می
شود. سخاوت و بخشش را اندازه ای است، اگر از آن گذشت اسراف است. تدبیر و دور
اندیشی و احتیاط نیز اندازه ای دارد اگز از آن گذشت ترس می شود و اقتصاد در معیشت
را اندازه ای است که اگر تجاوز کند بخل خواهد بود و شجاعت را نیز اندازه و مرزی
مشخص است که اگر از آن بگذرد تهور و بی باکی است.
هر چیزی را مرزی است که پیش از آن و پس از آن ضد آن چیز است. ارزشهای اخلاقی
نیز از این قائده فلسفی مستثنی نیستند.
برخی از انسانها چنان بزدل و ترسو هستند که از صدای اسلحه فرار می کنند و با عذرهای
واهی و بهانه های مختلف از حضور در جبهه سر باز می زنند! اینان این سوی مرزند. و
برخی از افراد هیچ گونه مسائل امنیتی را برای محافظت بر جان خویش رعایت نمی کنند
به گمان اينکه شهادت طلبی به همین معنی است که انسان بی باکانه خود را در معرض دید
دشمن قرار دهد تا کشته شود. غافل از اینکه، این کار القاء نفس در تهلکه و نوعی
خودکشی و بدون شک گناه است. اینان نیز آن سوی مرزند و کار آنها از حکمت و عدالت به
دور است. این شجاعت نیست.
هشدار
هشداری که ما در این مقاله به رزمندگان عزیز می دهیم از این رو است که طبق
اطلاعات واصله بسیاری از برادران تنها به این دلیل جان خود را در معرض هلاکت قرار داده
اند. گفته می شود: وقتی هواپیمای دشمن بر فراز منطقه به پرواز در می آید بعضی از
برادران اگر در سنگر باشند خارج می شوند و اگر بیرون باشند به سنگر پناه نمی برند
و اگر کسی را ببینند که به سنگر پناه برده او را ترسو می خوانند و ملامت می کنند
غافل از اینکه خود مورد ملامت خدا و رسول اند و وظیفه شرعی خود را نادیده گرفته
اند«خذ و احذرکم» را نشنیده و «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» را فراموش کرده اند.
و همچنین در رابطه با پیشگیری لازم در برابر بمبهای شیمیائی که بعضی از
برادران از پوشیدن لباس مخصوص و زدن ماسک و امثال آن کراهت دارند و می پندارند که
این کار نوعی ترس و بزدلی است! و گاهی برای خود فلسفه ای نیز چیده و می گویند: از
قضای الهی نمی توان و نباید فرار کرد! در روایت است که امیرالمؤمنین (ع) کنار
دیواری نشسته بودند که به آن حضرت گفته شد دیوار مشرف بر انهدام است. حضرت از آنجا
برخاستند. شخص پرسید: «اتفرّ من قضاء الله؟» آیا از قضای الهی می گریزی؟ فرمود:«
افرّ من قضاء الله الی قدرالله» از قضای الهی به تقدیر او فرار می کنم. یعنی هر دو
قضا و قدر الهی است اگر بمانم و زیر آوار بمیرم قضای الهی است و اگر جای دیگر بروم
و سالم بمانم باز هم قضا و تقدیر او است.
عدم رعایت اصول رانندگی
از مسائل مهمی که از قرار مسموع در جبهه موجب تلفات سنگینی می شود عدم رعایت
اصول رانندگی است. بار دیگر در همین جا فتوای حضرت اما را می آوریم تا حجت را بر
همه برادران عزیر تمام کرده باشیم: این بسیار درد آور است که رزمنده ای بوسیله بی
توجهی تو راننده عزیز، کشته و یا معلول شود گرچه این مسأله در تمام کشور اهمیت فوق
العاده دارد و آمار وحشتناک تلفات جاده بسیار موجب تأسف است و بدون شک تنها ارائه
چند برنامه تلویزیونی نمی تواند جلوی این پدیده زشت و خطرناک یعنی بی اعتنائی به
قانون و عدم رعایت مقررات در سطح شهرها و جاده ها را بگیرد.
گرچه روی سخن در این مقاله با رزمندگان عزیز است ولی این مسأله باید بطور کلی
مورد توجه و بحث مسئولین واقع شود که چرا در این کشور مخالفت قانون راهنمائی یک
نوع ژست و اظهار قدرت شناخته شده است.
به نظر می رسد یکی از علل این امر، عدم توجه بعضی مسئولین و مجریان قانون است.
مخالفت قانون راهنمایی از سوی بعضی مسئولین انتظامی و رانندگان شخصیتهای مملکتی
حتی در موقعی که تنها هستند امری نیست که بر کسی مخفی باشد. و شاید به همین دلیل،
پلیس در اجرای قانون از خود قاطعیتی نشان نمی دهد و مکرر دیده شده است که از کنار
مخالفتهای علنی چشم بسته می گذرد و حداکثر با بلند گو تذکری می دهد!! بهر حال این
مسأله ابعاد بسیار دارد و باید همه ابعاد آن مورد بررسی قرار گیرد و تصمیم قاطعی
برای جلوگیری از این پدیده زشت در این دنیای متمدن گرفته شود.
شکی نیست که مخالفت اصول راهنمائی بزرگترین عامل تلفات رانندگی است و طبق
فتوای حضرت امام که در مجله ی 52 به چاپ رسید«تخلف از مقررات در هر صورت جایز نیست
و چنانچه تخلف به نحوی باشد که نوعا در معرض وقوع تصادف باشد و موجب به وجود آمدن
آن شود خسارتهای ناشی از تصادف را در این صورت متخلف ضامن است».
برادر رزمنده! تو از هر فرد دیگر سزاوارتری که به این دستور حضرت امام دام ظله
عمل کنی و آن را نصب العین خود قرار دهی. مقررات و اصول راهنمائی و رانندگی تنها
برای شهر و جاده نیست. سرعت غیر مجاز در هر جا باشد خطرناک است. همیشه صحنه
احتمالی پیش آمدهای ناگوار رانندگی را در نظر داشته باش و این مطلب را به خود
یادآوری کن که جان عده ای از بهترین فرزندان این امت وابسته به احتیاط تو است. و
این را بپذیر که اگر یکی از آنها به دلیل بی اعتنائی تو به اصول و مقررات رانندگی
جان خود را از دست بدهد جنایتی بزرگ مرتکب شده ای و کمکی به دشمن خونخوار کرده ای.
البته در بعضی از موراد طبق گفته کارشناسان چاره ای بجز سرعت نیست زیرا احتمال
آتش سوزی دشمن بیش از احتمال خطر تصادف است و منظور ما این گونه موارد نیست ولی
شنیده می شود که برادران در سایر موارد نیز احتیاط را رعایت نمی کنند و بخصوص سرعت
فوق العاده بعضی از آنها موجب تلفات شده است.
سرعت بسیار و شتابزدگی انسان نیز از پدیده های شگفت آور است. قرآن می گوید:«و
کان الانسان عجولا» انسان بسیار شتابزده است. و در جای دیگر از روی مبالغه می فرماید:«خلق
الانسان من عجل». گوئی که انسان از شتاب آفریده شده است. چنین وسیله راحت و سریع
در اختیار او قرار گرفته و همه راهها نزدیک شده باز هم او عجله دارد. گوئی می
خواهد به طرفةالعین به مقصد برسد. و این عجله اگر هیچ ضرری به او نزند حداقل او را
بیشتر معطل خواهد کرد و با همین عجله وضع ترافیک را بر خود و دیگران مشکل می کند.
اگر قدری دقت کنیم اکثر تراکمهای سنگین که موجب معطلی و اشکال در ترافیک می
شود ناشی از عجله بی مورد و مخالفت اصول راهنمائی است. در شهر ها و جاده ها
رانندگان دست چپ در اثر عجله و برای سبقت از خط خود خارج می شوند و جلوی حرکت
اتومبیلهای مقابل را می گیرند و آنان نیز به همین دلیل مانع حرکت این خط می شوند.
جای تأسف است که گاهی پلیس در چنین معرکه فقط نقش تماشاچی را دارد و حداکثر منتظر
برخورد اتومبیلها است تا نقش خود را در حل و فصل مسأله ایفا کند، غافل از
آنکه نقش اصلی او پیشگیری از به وجود آمدن چنین مشکلی است.
در پایان باز دیگر توجه همه رزمندگان عزیز را به این نکته جلب می کنیم که آنها
همچنانکه در پیشروی و حمله به دشمن مسئولیت دارند در حفظ و نگهداری از خود و
برادران خود نیز مسئولیتی دارند.
تمام نکات امنیتی را که از سوی فرماندهان و مسئولین نظامی اعلام می شود باید
به دقت و بعنوان یک وظیفه شرعی و الهی مورد توجه قرار دهند و کمترین مسامحه و
اهمال روا ندارند که در غیر این صورت کشته شدن از باب القاء نفس در تهلکه خواهد
بود و این امر مورد نهی خداوند است پس چگونه می تواند مصداق «ان الله اشتری من
المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» باشد؟ زنهار از حدود وظیفه الهی خارج
نشوید و عمل خود را که بالاترین و والاترین عمل مؤمن است یعنی جهاد در راه خدا با
مخالفت فرمان او باطل نکنید و از آنچه موجب خشم و نارضایتی ذات مقدس او است
بپرهیزید. خداوند فیوضات و عنایات بی پایانش را بر شما نازل فرماید و فتح و ظفر
نهایی را نصیبتان کند و شما را سالم و موفق به آغوش خانواده ها باز گرداند تا میهن
اسلامی سالها از وجود پر برکت شما بهره مند شود.
«ما فتح
الله علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزیادة»
(اصول کافی
ج2 – ص 94)
خداوند در
شکر گزاری (نعمت) را به روی بنده ای نگشاید و در افزایش (آن را ) از وی دریغ دارد.
(خداوند بنده ای را موفق به شکر گزاری نعمت نمی کند مگر این که در افزایش آن را
بروی می گشاید).
*امیر
مؤمنان «ع»:
«اذا وصلت
الیکم اطراف النّعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشکر».
(نهج
البلاغه فیض ص 1093)
هنگامی که
اوائل نعمتها به شما رسید، بازمانده آنها را با کوتاهی در سپاسگزاری از خویش دور
نسازید.
*امام باقر «ع»:
«ان ابی علی
بن الحسین(ع) ما ذکر لله عزوجل نعمة علیه إلا سجد»
(علل
الشرایع- ص 88)
پدرم علی بن
الحسین (ع)هیچ نعمتی از نعمتهای الهی را که از آهن برخوردار بود، یاد نمی کرد، مگر
آنکه سجده شکر را بجای می آورد.
*امام باقر
«ع»:
«لاوالله ما
أرادالله تعلی من الناس الا خصلتین : ان یقرواله بالنّعم فیزیدهم و بالذنوب
فیغفرهالهم».
(اصول
کافی-جلد4-ص 185)
بخدا سوگند!
خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است:»
(یکی)
اعتراف به نعمتهای او تا آن را افزایش دهد و (دیگر) اعتراف به گناهان تا برایشان
ببخشاید.
*امام
صادق«ع» :
«ما من عبد
انعم الله علیه نعمة فعرف انّها من عندالله الّا غفرالله له قبل ان یحمده».
(اصول
کافی-ج4-ص159)
هیچ بنده ای
نیست که خداوند بر او نعمتی ارزانی دارد و آن نعمت را از طرف خدا بداند، جز اینکه
خداوند پیش از آنکه او سپاسگذاری آن را بجای آورد، او را بیامرزد.
*امام
صادق«ع» :
«شکر النعمة
اجتناب المحارم و تمام الشکر قول الرجل: الحمدلله رب العالمین».
(اصول
کافی-ج2-ص95)
سپاسگزاری
(عملی) نعمت، پرهیز از محرمات الهی است و شکر گزاری کامل انسان، گفتن: الحمدالله
ربّ العالمین است.
*امام
صادق«ع»:
«من أنعم
الله علیه بنعمة فعرفها بقلبه فقد أدی شکرها».
(اصول
کافی-ج2-ص96)
هر کس که
خداوند به او نعمتی عطا فرماید، پس او آن را قلباً(بعنوان نعمت الهی( بشناسد
شکر(قلبی) آن را بجای آورده است.
*امام جواد
«ع» :
«نعمة
لاتشکر کسیّئة لا تغفر».
(سفینة
البحار ج1 ص 700)
نعمتی که
شکر آن بجای آورده نشود، هماند گناهی است که آمرزیده نگردد.
موضوع بحث، بررسی خطبه ی 186 از نهج البلاغه با شرح محمد عبده یا خطبه 228 با
شرح مرحوم فیض الاسلام می باشد. در این خطبه، حضرت امیر (ع) درباره ی شناخت خداوند
و صفات و افعال باریتعالی بحث کرده است که در قسمتهای گذشته، مطالبی را در این
رابطه بیان نمودیم.
در بحث گذشته، فرمایشات حضرت پیرامون این مطلب دور می زد که خداوند همانگونه
که قادر است موجودات را از کتم عدم به عرصه وجود بیاورد، بی گمان قدرت دارد که این
موجودات را پس از پیدایش، متلاشی سازد و از بین ببرد «یومÏ
تبدل و الارض غیر الارض ÝVºuq»yJ¡¡9$#ur 7M»ÈqôÜtB ¾ÏmÏYÏJuÎ/»[1] و
در پایان بحث به اینجا منتهی شد که خداوند نابود کننده ی اشیاء و موجودات است پس از پیدایش آنها تا جائی که هستِ آنها نیست
گردد و مانند طوماری که نوشته ها را در هم می پیچد، تمام زمین و آسمان و افلاک و
کهکشانها و سیارات در هم پیچیده شوند بنحوی که گویا وجودی در اصل نداشته اند «tPöqt ÈqôÜtR uä!$yJ¡¡9$# ÇcsÜ2 Èe@ÉfÅb¡9$# É=çGà6ù=Ï9 »[2]. و
اکنون به دنباله بحث:
«ولیس فناء
الدنیا بعد ابتدائها بأعجب من انشائها و اختراعها».
و نابودی
دنیا پس از ایجاد و آفرینش آن، شگفت تر از ایجاد آن از عدم و پدیدار شدنش نمی
باشد.
نابودی جهان
ممکن است
کسی اشکال و اعتراض کند که چگونه خداوند، این عالم را فانی و نابود می سازد؟ باید
توجه داشت که این سئوال در مورد فنای آسمانها و زمین و ستارگان و خورشید جا دارد و
گرنه متلاشی شدن و فناء انسانها و حیوانات و درختان، یک امر محسوسی است که همه آن
را مشاهده می کنیم، و اگر اشکالی باشد در مورد فنای کل طبیعت است.
ثانیاً:
حضرت در پاسخ چنین اشکالی می فرمایند: نابودی و ویرانی جهان آفرینش، هرگز دشوارتر
و سخت تر از ایجاد و ابداع آن نیست و آن خدائی که می تواند جهان ماده را از عدم،
ایجاد و خلقت نماید، می تواند آن را نابود و متلاشی سازد، همچنان که می تواند
دگربار آن را به حالت اولیه باز گرداند.
البته همان
گونه که گفتیم: این اشکال از نظر علم امروز حل شده است زیرا ثبت شده که در همین
نور افشانی خورشید، ذرات آن است که جدا می شود و روزی ممکن است این انرژی پایان
پذیرد و خورشید از نور افشانی باز بماند.
در این جمله
ی حضرت، نکته ای وجود دارد و آن عبارت است از اینکه حضرت درباره ی موجودات عالم
مادّه، لفظ «دنیا» را به کار برده است. دنیا در لغت بمعنای پست و منحط است.
دنیا را که
جزئی از عالم است، به این جهت دنیا به آن می گویند که نازلترین عوالم وجود می
باشد. بدن ما تا در دنیا و عالم ماده است از حیث وجود، منحط است و لذا با مردن،
فانی و متلاشی می شود و از بین می رود ولی وقتی نفس ناطقه ما -آن چیزی که شخصیت ما
به آن است- از این علم ماده به عالم برزخ و علم آخرت منتقل شود، آنجا دیگر دنیا و
انحطاط وجودی نیست. بدن ما دنیا است اما روح ما جزء دنیای فانیه نیست که متلاشی
شود و از بین برود. «cÎ)ur u#¤$!$# notÅzFy$# }Îgs9 ãb#uquptø:$#
»[3] –
و همانا دار آخرت، همه اش حیات و زندگی است. پس «فنا شدن» و مفقود شدن که در عبارت
حضرت، آمده است، فقط مربوط به دنیا و عالم مادّه می باشد.
شگفتی
آفرینش
«و کیف ولو
اجتمع جمیع حیوانها من طیرها و بهائمها».
چگونه! و
حال آنکه اگر اجتماع کنند تمام جانداران و زندگان دنیا از پرندگان و چهار پایان…
در اینجا،
حضرت مثالی برای آفرینش می زنند و شگفتی آفرینش و خلقت را در پیدایش پشه ای کوچک،
به مثال می آورند تا برای همگان روشن شود که ابداع و اختراع موجودات چقدر مشکل و
دشوار است.
جالب اینجا
است که حضرت از آن همه موجودات بزرگ و شگفت انگیز عالم ماده، سخنی بمیان نمی آورند
و تنها خلقت یک پشه یا مگس را به رخ جهانیان می کشند تا ثابت شود که از بین بردن
جهان، هرگز مشکل تر از آفرینش آن نیست. البته بحث در مشکل و مشکل تر یا آسان و
آسان تر برای تقریب اذهان است و گرنه برای خدای متعال فرق نمی کند، چه یک مگس را ایجاد
نماید و چه تمام عوالم وجود را و چه یک پشه را از بین ببرد یا تمام آسمانها و زمین
را.
حضرت می
فرماید: اگر تمام جانداران و حیوانات- که انسان هم یکی از آنها است- دست بدست هم
دهند، هرگز نمی توانند بدون استفاده از مواد و ذرات عالم، یک پشه ی ناتوان را
ایجاد کنند و بی گمان در برابر خلقت یک پشه ی کوچک، چاره ای جز اظهار عجز و
ناتوانی ندارند.
ممکن است
کسی از تخم مرغ، مرغی را به وجود آورد ولی اوّلاً – آن تخم مرغ مخلوق خدا است و
ثانیاً – آن شرایطی که بتوان تخم مرغی را به مرغ مبدل کرد از حرارت و اکسیژن هوا و
دیگر شرایط،نیز همه مخلوق خداوند است. ولی ابداع و اختراع یک موجود و آن را از کتم
عدم به عرصه ی وجود آوردن، بدون استفاده از مواد جهان برای هیچ کس ممکن نیست.
بهائم: جمع بهیمه
است و آن را به این دلیل بهیمه گفته اند که صداهای آنها برای ما مبهم است.
«و ما کان
من مُراحها و سائمها».
و آنچه را
شبها به طویله باز می گردانند و آنچه از حیوانات که در بیابان ها می چرند.
در ضمن
شمردن جانداران، حضرت اشاره می کنند به حیواناتی که در آغل و طویله مشغول استراحت
شده اند و همچنین حیواناتی که برای چریدن به صحرا و بیابان برده می شوند.
مُراح: هم
اسم مفعول و هم اسم مکان از کلمه «اراح» است. هنگامی که شترها و دیگر حیوانات اهلی
را برای استراحت به طویله باز می گردانند، می گویند: «أرحتُ الابل» یعنی شترها را
آسایش دادم و به آغل برای استراحت آوردم. اسم مفعول این واژه «مُراح» می باشد یعنی
شتری ( یا حیوان اهلی دیگری) که در خوابگاه برای استراحت آورده شده است. و همچنین
به محل استراحت و خوابگاه نیز «مُراح» می گویند زیرا اسم مکان مزیدفیه بر وزن اسم
مفعول است. بنابراین کلمه «مراح» را هم می توان بجای اسم مفعول و هم به جای اسم
مکان بکار برد.
سائم: سام،
سوماً و سُواماً: خرج الی المرعی. یعنی گوسفند یا هر حیوان دیگری به سوی چراگاه
روانه سد. و سائم، حیوانی است که به چرا رفته است.
«و أصناف
أسناخها و أجناسها».
و انواع و
اقسام گوناگون آن حیوانات و جانداران…
حضرت، در
این جمله به تمام تیره ها و جنس ها و انواع مختلف جانداران اشاره فرموده اند. نوع
و سنخ به یک معنی است و اما «جنس» در اصطلاح منطق به معنای عامّی است که زیر آن
انواع است مانند حیوان که جنس است برای انسان و شتر و …
و زیر هر
نوع، اصناف است مانند انسان که اصناف سیاه و سفید و مرد و زن دارد ولی در لغت، جنس
بمعنای منطقی آن نیست.
بنابراین
ممکن است مراد از اجناس – در اینجا- همان اسناخ باشد و عطف، عطف تفسیری باشد یعنی
همه اصناف هر نوع از انسان و شتر و …
«و متبلّدة
أممها و أکیاسها»
و آن دسته
از ملتها که کودنند و آن دسته که زیرک و با ذکاوتند.
متبلّدة:
بلادت یعنی کودنی و کم ذهنی، در صورتی که نقیض آن اکیاس جمع کیّس بمعنای فّطِن و
زیرک می باشد.
امم: جمع
امّت بمعنای ملّت و گروه و دسته است.
می گویند
معمولاً انسان هائی که در مناطق معتدل زندگی می کنند، باهوش ترند از آنها که در
منطقه های بسیار گرم یا بسیار سرد به سر می برند. همچنین که برخی دیگر از شرایط
جوّی از قبیل رطوبت و خشکی نیز در بلادت و زیرکی نقش دارند.
«علی احداث
بعوضة ما قدرت علی احداثها»
(تمام این
جانداران اگر اجتماع کنند) بر ایجاد پشّه ای، نمی توانند آن را ایجاد نمایند.
اگر تمام
حیوانات از پرندگان و چرندگان و درندگان و تمام انسانها چه باهوش ها و چه کودن ها
و خلاصه همه ی جانداران عالم، بخواهند یک پشه ی ناتوان کوچک را – بدون استفاده از
شرایط موجود که همه اش مخلوق خداوند است – از کتم عدم ایجاد کنند، بر آن ناتوان و
عاجز خواهند بود.
«و لا عرفت
کیف السبیل الی ایجادها».
و نخواهند
دانست که چکونه است راه رسیدن به آفرینش آن.
ناتوانی
موجودات
آری! این
همه سلاطین و مقتدرین و جبّاران روزگار با هر چه نیرو و توان دارند و با استفاده
از تمام فیزیکدانان و شیمیدانان و دانشمندان مختلف و با بهره گیری از دیگر
جانداران عالم وجود، نه تنها نمی توانند پشه ای ریز و ناتوان را ایجاد کنند که حتی
نمی دانند راه رسیدن به این آفرینش چیست و چگونه ممکن است به آفرینش دست یابند!
همانگونه که
مکرر گفته ایم: انسان و حیوانات در عالم ماده هیچ فعالیتی جز حرکت ندارند. یعنی از
آنها هیچ کاری جز حرکت بر نمی آید؛ آن بنائی که ساختمان را با آن همه زیبائی و
ظرافت می سازد، خیال نشود که این بنا و معمار، ساختمان را از کتم عدم به عرصه وجود
آورده، بلکه او کاری جز حرکت و جابجائی انجام نداده است. کار آن معمار منحصر می شود در اینکه آهن، گچ، سیمان، آجر و سایر
مصالح ساختمانی را که خداوند آفریده است، از جائی به جائی دیگر انتقال دهد و روی
هم بچیند و با همان اعضای بدنش که خداوند آفریده است، در حرکت و جابجائی آن مصالح
فعالیت کرده تا به آن شکل و ریخت در آورده است.
مخترعی که
هواپیما را اختراع می کند، او نیز کاری جز حرکت انجام نداده است، زیرا آهن و
آلومینیوم و سایر مواد اولیه ای که در ساختن هواپیما به کار می رود، در قالبهای
مخصوصی می ریزد و با فکر خدادادیش آنها را به این صورت کنار هم می گذارد.
آن کسی که
جوجه کشی نیز می کند، کاری جز حرکت انجام نمی دهد؛ او تخم مرغ ها را که مخلوق خدا
است، در مکانی که آنجا نیز مخلوق آفریدگار است، با شرایط و حرارت خاصی که آن نیز
جزئی از آفرینش است، می گذارد و پس از گذشت زمان، تخم مرغ ها مبدل به جوجه می
شوند. پس خالق این جوجه ها، آن شخص نمی باشد بلکه خدا است و آهن انسان، کاری جز
حرکت نداشته است.
«و لتحیرت
عقولها فی علم ذلک وتاهت»
و خردهاشان
در دانستن آن، حیران و سرگردان خواهد شد.
هر چه در
آفرینش پشه مطالعه می کنند، عقلشان بجائی نخواهد رسید چرا که آفرینش این پشه ریز
از فیل هم مهمتر است برای اینکه بیشتر اعضا و جوارح فیل را به اضافه ی دو بال
دارد. همین پشه ی ریز دارای مغزی است که خداوند در آن مغز بسیار ریز، هوش قرار
داده تا بتواند منافع خود را تشخیص دهد. مثال خونی که زیر پوست شما است، یکی از
مواد غذائی بسیار با ارزش برای پشه است، لذا با دقت خودش مسامات بدن را پیدا می
کند و تلمبه اش را در پوست وارد می کند که خونها را از بدن بکشد.
خلاصه حضرت
می فرماید: تمام عقول و خردهای انسانها و حیوانات سرگردان اند در آفرینش شگفت این
حشره ریز و ناتوان و نمی توانند بدانند که چه ریزه کاریهائی با چه دقت در آن به
کار رفته است.
تاه یتیه:
بمعنای تحیر و سرگردانی است. و عطف آن بر تحیّرت عطف تفسیری است.
«و عجزت
قواها و تناهت».
و نیروهاشان
عاجز و مانده می شوند.
هر چه این
دانشمندان وقت بیشتری را برای بدست آوردن راه رسیدن به آفرینش پشه، صرف کنند و
زحمت افزونتری را در این زمینه بکشند، نه تنها نتیجه ای برای آنها حاصل نمی شود که
تمام نیروها و قواشان نیز خسته و مانده می گردد و به بن بست می رسد.
«و رجعت
خاسئة حسیرة»
و با خستگی
و خواری از تصمیم خود باز می گردند.
آن موجودات
بی شماری که برای آفرینش پشه گرد هم جمع شده اند، پس از رنج فراوان، در نهایت
خستگی و با حالی زار و پریشان، با ذلتی افزون ازنقشه ی خود دست بر می دارند و نسبت
به تصمیمی که در مورد آفرینش پشه گرفته اند، نادم و پشیمان شده و اظهار ناتوانی و
عجز در برابر خلقت می کنند.
حسیر: یعنی
خسته و حسر بمعنای خستگی است.
«عارفة
بأنها مقهورة»
در حالی که
همه آگاهند به اینکه مقهور اراده ی حق هستند.
مقهور اراده
ی حق
همه ی
موجودات، مقهور و مسخر اراده ی پروردگارند. بزرگترین شخصیت ها و نیرومند ترین
جباران روزگار در برابر اراده ی خداوند، کوچکترین فعالیت و حرکتی نمی توانند داشته
باشند. نمرود با آن همه جبروت و قدرت مادی که ادّعای الوهیّت! می کرد، در برابر
پشه کوچک و ناتوانی چنان بیچاره شد که آن پشه او را از پای در آورد و نمرود با
تمام نیروهای کمکی که داشت، نتوانست خود را از دست پشه رها سازد.
راجع به
توان و نیروی فوق العاده پشه، نوشته اند که یکی از سلاطین وقتی می خواست دشمنانش
را شکنجه کند، دستور می داد آنها را برهنه کنند و در جائی که پشه ها جمع شده بودند
بیاندازند. پشه ها آنقدر او را نیش می زدند تا از بین می رفت.
شاعری به
همین مناسبت چنین می گوید:
لا تستخفنَّ
الفتی بعداوة ابداً و ان کان العدوّ
و ضئیلا
ان القذی
یؤذی العیون قلیلة ولربّما جرح
البعوض الفیلا
دشمن را هر
چند که ضعیف و ناتوان باشد، کوچک مشمار زیرا خاشاکی که در چشم می رود هر چند کوچک
باشد، چشم را بسیار اذیت می کند همچنان که پشه با آن همه ریزی، ممکن است فیل با آن
ضخامت و بزرگی را آزار دهد و زخمی سازد.
پشه چو پر
شد بزند پیل را با همه تندی و صلابت که او است
بنابراین
نباید پشه را نادیده گرفت که هر چند کوچک باشد؛ اگر از سوی پروردگار مأموریت یافت،
نمرود با آن عظمت را از پای در می آورد. شاعر عرب می گوید:
دشمن را
هرگز در دشمنیش کوچک مشمار، چه یک پشهي ناتوان، چشم شیر ژيان را زخمی می سازد.
«مقرة
بالعجز غن انشائها»
اعتراف به
ناتوانی در ایجاد پشه دارند.
در حالی که
تمام نیروهای بسیج شده، در نتیجه کارهایشان اعتراف خواهند کرد که مقهور اراده ی حق
اند، همچنان اقرار و اعتراف می نمایند که از آفریدن و ایجاد کردن آن پشه ی ناتوان،
عاجز و ناتوانند.
«مذعنة
بالضّعف عن افنائها»
و اقرار می
کنند که برای از بین بردن آن نیزضعیف اند.
اینان نه
تنها توان ایجاد پشه ای را ندارند که در از بین بردن آن نیز بضعیف اند. حضرت
نفرموده است ناتوانند زیرا انسان با وسایلی می تواند آن را از خود براند یا از بین
ببرد ولی ضعیف و کم توان است یعنی اگر وسیله ای نداشته باشد، نمی تواند آن را از
بین ببرد. این پشه ی کوچک دارای دو بال است که بمحض احساس خطر، ازمیدان فرار می
کند و خود را از مرگ نجات می دهد، ولی همین که احساس آرامش کرد، باز ممکن است باز
گردد و اذیت و آزار خود را از سر گیرد. خلاصه بزرگترین سلاطین و رؤسای جمهور اگر
گرفتار پشه ای شدند، قدرت نمائی هایشان هیچ تأثیری نخواهد داشت چرا که در برابر
این مخلوق ریز پروردگار درمانده و ضعیف اند.
«پس آن کسي
که در مورد عبدي با ت به جدال و مخاصمه پرداخت پس از آنکه تو را باحوال او آگاهي
آمد- که بنده و فرستاده خداست نه آنچه نصاري گويند- پس بگو بيائيد ما پسرانمان حسن
وحسين و زنهايمان فاطمه زهرا و جانهايمان علي را و نيز فرزندان و زنان و مردان
برگزيده شما را فرا خوانيم سپس بدرگاه خدا بدعا و تصرع اصرار ورزيم تا دورغگويانرا
به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.
علی، جان
پیامبر
در سپیده دم
نوزدهم رمضان، شمشیر ابن ملجم مرادی آن سیه روز بد بخت نه تنها محراب مسجد کوفه
بلکه افق طبیعت و صفحه تاریخ را به خون آغشته کرد و بهترین انسان روی زمین را به
شهادت رساند. چه لحظهای بود! سالها أمیر المؤمنین (ع)انتظار آن لحظه را می کشید و
با فرا رسیدن آن فریاد زد: «به خدای کعبه رستگار شدم» و دشمنانش نیز منتظر چنین
لحظه ای بودند که با شنیدن این خبر نفس راحتی کشیدند که دیگر مزاحم تاخت و تازهای
آنها و مدافع مظلومان و مستعضعفان رخت از جهان بر بست و میدان خالی شد.
شهادت او شب
قدر را قدر و منزلتی افزون و ماه مبارک رمضان را جلوه و جلالی خاص و محراب و مسجد
را قداستی تازه بخشید. وه! چه نادان بودند آن مردم که یگانه مظهر آیات الهی را به
قصد قربت کشتند؟! و چه تأثیری آن تبلیغات شوم داشت که مجسمه تقوی و پرستش به گونه
ای معرفی شده بود که اهل شام از شهادت او در مسجد شگفت زده شدند: مگر علی هم نماز
میخواند؟! عجبا! مگر نماز بدون ولایت او قبول است؟! ساده لوحی مردم و تزویر و
تدلیس مشتی خود فروخته و هجوم تبلیغاتی دشمن چنان جوی به وجود آورده بود که قاریان
قرآن به نام اسلام و پیروی از سنت رسول اکرم (ص) از هر سو شمشیر به سوی او که جان
پیامبر و نفس نفیس او بود کشیدند و عاقبت آن شقی بدسگال، ستون دین را در سحرگاه
قدر منهدم ساخت. گوئی او نبود که بارها رسول خدا (ص) اعلام فرموده بود: «علی برادر
من، وصّی من، خلیفه و جانشین من، جان من و خود من است»؟! یعنی در همه چیز بجز نبوت
و برتری مانند من است. این سخن گزاف نیست بلکه سرّی است از اسرار الهی.
علی، نفس
پیامبر
خداوند در
آیه مباهله می فرماید: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا
و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی
الکاذبین» این آیه پس از توضیح درباره حقیقت حضرت مسیح (ع) که مورد مناقشۀ نصارای
نجران با رسول اکرم (ص) شده بود می فرماید: اگر کسانی پس از این علم که برای تو
(از سوی ما) آمده است مناقشه و جدال کنند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را
دعوت و شما فرزندان خود را دعوت کنید، ما زنان خود را بخوانیم و شما زنان خود را،
ما نفوس خود را فرا خوانیم و شما نیز نفوس خودتان را، پس آن گاه مباهله کنیم و
لعنت خدای را بر دروغگویان قرار دهیم. به اتفاق مفسرین شیعه و سنی بجز بعضی از
تازه نویسان متعصب تنها کسی که مصداق «ابناءنا» قرار گرفت، صدیقه طاهره فاطمه زهرا
سلام الله علیها بود و تنها مصداق «أنفسنا» أمیر المؤمنین (ع)بود.
آری! رسول اکرم(ص) با این چهار ولّی خدا به مباهله رفت و نصارای نجران با
مشاهده آن چهره های ملکوتی – طبق نصیحت بزرگان خویش – دانستند که با فرستاده ی
خداوند متعال روبرو هستند، تسلیم شدند و دست از مباهله کشیدند گر چه تعصب و مصالح کشیشان طمعکار و دنیا پرست گرویدن آنها
به دین اسلام شد.
بهر حال طبق این آیه، مصداق انفسنا، تنها امیرالمؤمنین (ع)است زیرا بدون شک
رسول اکرم (ص) مامور به دعوت خود نبود چون دعوت کننده غیر از دعوت شده است پس نفس
رسول اکرم (ص) طبق این آیه امیرالمؤمنین علیه اسلام می باشد.
نور محمد «ص» و علی «ع»
در روایاتی که مربوط به خلقت نور رسول اکرم (ص) وارد شده تاکید بسیار بر این
مطلب است که خداوند از ابتدا نور محمد و علی «صلی الله و علیهما و آلهما» را یکی
آفرید و همچنان این نور یکی بود و در صلبهای انبیا و اولیا منتقل می شد تا به صلب
عبدالمطلب رسید و از آن پس دو قسمت شد: یک بخش به عبدالله و دیگری به ابوطالب
انتقال یافت.
درخت محمد «ص» و علی «ع»
و همچنین در روایات بسیار مکرر شده است که رسول اکرم (ص) فرمود: تمام مردم از
درختهای مختلف آفریده شده اند و درخت من و علی(ع) نزدیکتر وجود داشت به عنوان
نمونه حضرت ابوطالب که پدر او و عموی رسول اکرم(ص) است از این جهت به آن حضرت
نزدیکتر می باشد زیرا او واسطه انتساب آنها است و برادران امیرالمؤمنین (ع)با او
در این جهت مساویند. بنابراین منظور نکته ای باریکتر و معنائی دقیقتر است.
در میان آندو، نوعی وحدت و یگانگی است
که عقول ما از درک آن عاجز است. در موردی از آن حضرت درباره اصحاب چیزی پرسیدند و
او نام افرادی را برد. راوی سؤال کرد: پس علی را چرا نام نبردید؟
فرمود: «شما سؤال از مردم کردید نه از خودم». یعنی او خود من و جان من است.
بدون شک معنای خود بودن این نیست که همه احکام ظاهری بر این وحدت حمل شود زیرا در
این صورت باید علی (ع) پیامبر باشد وهمچنین ازدواج او با صدیقه طاهره نادرست خواهر
بود بلکه منظور، وحدت از جهات معنوی و ماورائی است و همچنین وحدت در مرحله تبلیغ و
دعوت و نشر دین و رساندن پیام الهی است. از همان آیه مبارکه می توان استفاده کرد
که دعوت شدگان يعنی آن چهار تن پاک در دعوت و ادعای مورد نظر که مستوجب مباهله شده
است، با حضرت رسول (ص) شریکند و لذا لفظ
کاذبین به صیغه جمع در مورد آنان بر فرض ادعای خصم، صادق است.
و بر همین اساس در فرستادن سوره ی براءت و تبلیغ آن به اهل مکه، دستور الهی بر
تعیین آن حضرت نازل شد. این قضیه نیز از وقایعی است که مورخین شیعه و سنی بر آن
اتفاق دارند.
داستان برائت از مشرکین
رسول اکرم (ص) با مشرکین قریش پیمان متارکه جنگ و عدم تعرض به مسافران از دو
طرف داشتند که بعضی از مشرکین این پیمان را شکستند و بعلاوه رفتار نا مناسبی در
مسجد الحرام در حال طواف داشتند که آیات اول سوره توبه، پایان پیمانها با ضرب
الاجل چهار ماهه را اعلام کرد و همچنین مشرکان را از ورود به مسجد و طواف ممانعت
نمود.
رسول اکرم (ص) آیات اول سوره توبه را به ابوبکر که آن سال امیر حاجیان بود
سپرد تا بر مشرکان بخواند و به آنها چهار ماه مهلت دهد که تا پایان پیمان بتوانند
تصمیم مناسبی بگیرند. ابوبکر در میان راه بود که جبرئیل امین (ع) بر رسول خدا (ص)
نازل شد و دستور الهی آورد که این اعلامیه وحی خداوند است و از قبیل اعلامیه های
معمولی حکومتی نیست و وحی را تنها تو یا کسی که از تو باشد حق دارد به مردم اعلام
کند. تعبیر وحی طبق بعضی روایات سنی و شیعه چنین است: «انه لایؤدی عنک الا انت او
رجل منک» تبلیغ رسالت را کسی نمی تواند بعهده بگیرد بجز شخص خودت یا مردی که از تو
باشد.
رسول اکرم (ص) پیرو این فرمان الهی، علی (ع)را خواست و او را مامور باز پس
گرفتن ماموریت تبلیغ از ابوبکر نمود علی (ع)سوار بر شتر مخصوص پیامبر روانه شد.
ابوبکر در میان راه صدای شتر پیامبر را شنید. سراسیمه روی را برگرداند.
امیرالمؤمنین (ع)مأموریت را به او ابلاغ فرمود. او بخدمت پیامبر (ص) رسید و با
نگرانی پرسید: آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: نه، ولی وحی آمده است که
فرمانهای الهی را نباید کسی بجز خودم یا آنکه از خودم هست ابلاغ کند.
این حادثه بسیار گویا است و بنظر میرسد که این نصب و عزل اتفاقی نبوده است
بلکه مطلب بسیار مهمی به جامعه مسلمین گوشزد نموده که این رسالت امتداد دارد و
امتداد آن تنها در شخص امیرالمؤمنین علی (ع) است و تنها کسی است که می تواند
جانشین رسول اکرم (ص) و خلیفه ی او باشد.
پیامبر خدا (ص) گذشته از مواردی که علناً تصریح بخلافت و ولایت آن حضرت نموده
با چنین صحنه هائی عملاً نشان داد که تنها او می تواند حامل رسالت و پیامهای الهی
باشد و همچنین اعلام کرد که این نصب به دلخواه او نیست بلکه دستور و حکم الهی است.
و نظیر این حادثه بسیار است. حاکم نیشابوری از علما و محدثین بزرگ اهل سنت، در
مستدرک خود نقل کرده و گفته است که این حدیث صحیح و معتبر است که رسول اکرم (ص) به
اهل طائف فرمود: «… والذی نفسی بیده لتقیمنّ الصلاة و لتؤتنّ الزکوة اولأ بعثن
علیکم رجلاً منّی او کنفسی…» – قسم بخدائی که جان من در قبضه قدرت اوست، اگر
نماز بر پا ندارید زکات مال را نپردازید، کسی را بر شما می فرستم که از خودم یا
مانند خودم هست…
روای می گوید: مردم پنداشتند ابوبکر یا عمر منظور او است. آن حضرت دست
امیرالمؤمنین علی (ع)را گرفت و فرمود: این.
آیه ولایت
و در شان نزول آیه ولایت : « انما ولیکم الله و سوله والذین آمنوا الذّین
یقیمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون« مفسران شیعه و سنی اتفاق کرده اند که
در مورد آن حضرت نازل شد در آن موقع که انگشتر خود را در حال رکوع به سائل داد.
نکته جالب، مطلبی است که در روایت ابوذر آمده است می گوید: پس از این قضیه رسول
خدا (ص) دست به دعا بر داشت و به همان دعای حضرت موسی (ع) در مورد هارون که از
خداوند خواست او را شریک نبوتش قرار دهد، دعا کرد و از خداوند خواست که علی (ع)را
شریک نبوت قرار دهد و در پی این دعا آیه ولایت نازل شد و این مطلب را اعلام کرد که
گر چه نبوت بتو ختم می شود ولی ولایت باقی است و ولی مؤمنین پس از تو، علی (ع)می
باشد.
سخن گفتن درباره هر جنبه از جنبه های شخصیت والای مولای متقیان مشکل است. او
کسی است که دشمنان، فضائلش را از روی کینه و دوستان از روی ترس پنهان داشتند و در
عین حال کتابها و جوامع، آکنده از ذکر فضائل و مناقب آن حضرت است. همان به که لب
فرو بندیم و طومار را بپیچیم که:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که
تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
(فقط زمامدار و صاحب اختیار شما خدا و پیغمبرش و آن مؤمنان هستند که نماز بپا
دارند و در حال رکوع به مستمندان زکات میدهد، باتفاق جمیع مفسران عامه و خاصه مراد
از این آیه حضرت امیرالمؤمنین علیّ (ع)است.)
کسی که دو دست
او تا مچ یا آرنج قطع شده باشد تکلیف او در مورد وضو و تیمم چیست؟
بسمه تعالی
اگر هر دو
دست او تا آرنج قطع شده باشد در مورد تیمم جبهه را بر زمین مسح نماید و احوط در
صورت امکان آن است که دیگری را هم نائب بگیرد تا با دست خود پس از زدن بر زمین
جبهه او را مسح نماید و در مورد وضو چنانچه ممکن باشد جمع نمایند بین نایب گرفتن
غیر در وضوی خود به این که صورت او را غسل کند و با آب صورت سر و پاهای او را مسح
نماید و بین تیمم بنحو فوق الذکر وگرنه وضو ساقط است و باید بهمان نحو مزبور تیمم
نماید و اگر دستها تا مچ قطع شده و ذراعین با مقداری از آن باقی ماند حکم او در
مورد وضو و تیمم حکم سایر مکلفین است و با ذراعین مسح سر و پاها را در وضو و مسح
جبهه را در تیمم انجام میدهد و باید با ذراع چپ پشت ذراع راست و با ذراع راست پشت
ذراع چپ را به احتیاط واجب مسح نماید.
استثناء دست
و قرص صورت در حجاب بانوان و جواز نگاه بدون ریبه و مفسده، با آرایش است یا ساده؟
و آیا زینتهائی مانند انگشتر جایز است اظهار شود و اگر صورت آرایش شده باشد
پوشاندن واجب است یا خیر؟
بسمه تعالی
اگر در صورت
آرایش موجود باشد باید پوشانده شود و بر مرد اجنبی نیز نگاه کردن جایز نیست و
همچنین در کفین اگر دارای زینت ولو مثل انگشتر باشد.
بگو (ای پیامبر) ای بندگان من که (در گناه) اسراف بر خویشتن نمودید، از رحمت
الهی نا امید نشوید که به تحقیق خداوند تمام گناهان را می آمرزد. و همانا او بسیار
آمرزنده و مهربان است.
آری! اگر انسان براستی از گناهان گذشته خود پشیمان و نادم شود و صادقانه به
خدای خود باز گردد و توبه نماید، بی گمان خدای مهربان تمام گناهان او را میآمرزد.
بجا است در این ماه مبارک رمضان که ماه رحمت و آمرزش و انابه است، مبلغین و
سخنرانان محترم، ضمن هشدار از ارتکاب گناهان، مردم را بشارت دهند که باب توبه برای
همگان گشوده است، و چه بهتر که در این ماه پر برکت که ماه خدا و ماه مغفرت است، با
خضوع و خشوع، با توبه و انابه، با دعا و نیایش و با گریه و زاری به سوی پروردگار
باز گردند و از گذشته خود پشیمان شوند که همین پشیمانی توبه است، به شرط اینکه
دوباره به آن گناهان باز نگردند و اگر با هم گناه کردند، مأیوس و نومید نشوند که
باز هم خدای مهربان آن ها را خواهد بخشید، چه نومیدی و یأس از رحمت الهی بزرگترین
گناه است.
اهل فضل و کرم و توانگران شما سوگند مخورند که به خویشان و مستمندان و مهاجران
در راه خدا چیزی ندهند و کمکی نکنند. باید ببخشند و چشم پوشی کنند. مگر شما دوست
ندارید که خدا گناهانتان را بیامرزد؟! و همانا خداوند آمرزگار و مهربان است.
ای مؤمنان ! از خدا بترسید و به پیغمبر او ایمان آورید تا شما را دو سهم از
رحمت خویش عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه روید و شما را بیامرزد
که خداوند آمرزنده و رحیم است.
و نیز
پروردگارت نسبت به آنان که پس از آزمایش شدن (و رنج کشیدن) هجرت کردند و آنگاه
جهاد نموده و پایداری و صبوری را پیشه خود قرار دادند، پروردگارت پس از آن،
آمرزنده و مهربان است.
عبور برق آسای سپاهیان اسلام از اروند رود و آزاد سازی حساس ترین منطقه
استراتژیک عراق به عنوانی يکی از پیچیده ترین و دشوار ترین عملیات در تاریخ جنگهاي
جهان و مهترین پیروزی جمهوری اسلامی قلمداد گردید و به دنبال آن پایدار سپاه اسلام
در منطقه فاو و نگهداری آن علیرغم اوج فشار نظامی و تبلیغات استکبار جهانی باز هم
به عنوان پیروزی بزرگ دیگر برای جمهوری اسلامی ثبت شد.
این عملیات پیروزمند بیشترین تأثیر را در صحنه جنگ و آینده آن بجای گذاشت. در
داخل، ایمان و آمادگی امت شهیدپرور قهرمان اسلام را برای ادامۀ جنگ تا پیروزی
نهائی دو چندان کرد که نموداری ازآن در هجوم سیل آسای دهها لشکر تازه نفس به جبهه
های جنگ تجلی یافت و همین آمادگی و بسیج بی نظیر بود که نقشه جریانهای انحرافی و
وابستهای که هماهنگ با استکبار جهانی سعی داشتند روحیۀ خستگی از جنگ را القا و
صلح را زمزمه نمایند، نقش بر آب کرد.
و در خارج و صحنه بین المللی و منطقه ای نیز تمام معادلات و محاسبات و برنامه
ریزیهای آمریکا و نوکرانش را که بر اساس موهوم «جنگ به بن بست رسیده» و « جنگ بدون
برنده» تنظیم شده بود متلاشی کرد و لحن وسائل ارتباط جمعی و اظهارات سران استکبار
دگرگون و از گوشه و کنار اخبار آثار بهت زدگی و تحیر و سرگردانی شدید آنان به خوبی
آشکار گردید. دشمن بعد از این غافلگیری، مضطربانه
و شتابزده تلاش تازه ای را برای مقابله با شرائط و اوضاع جدید آغاز کرد که تحرک فوق
العاده آمریکا و هم پیمانانش در منطقه، توطئه شکستن اوپک و سقوط قیمت نفت، حمله به
لیبی و کنفرانس توکیو و … در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با این مسأله انجام
گرفت.
در چنین شرائطی که آرایش دشمن با عملیات پیروزمند والفجر «8» به آشفتگی و
سردرگمی گرائیده است و با توجه به آمادگی بی سابقه ملت مسلمان ایران و هجوم سیل آسای
حزب الله به سوی جبههای نبرد، بهترین فرصت برای وارد ساختن ضرب های پی در پی و
مهلک بر پیکر کفر فرا رسیده است و اکنون امت بزرگ اسلام در همه جای دنیا بی صبرانه
منتظرند که هر چه زودتر و قبل از آرایش مجدد کفر جهانی، سلحشوران اسلام، با عملیات
والفجر «10» دهه فجر را با طلوع خورشید پیروزی نهائی اسلام در سرزمین اسلامی عراق
و دیار عتباب مقدسه پیوند داده و در پرتور نور اسلام، شب تاریک کفر و ستم بعث
صهیونیستی را نابود سازند انشاء الله. و این است راه آینده امت اسلام و راهی که
رهروان آن در کِلاس محرم درس آزادگی و شهادت و در مکتب رمضان آئین صبر و پایداری
آموخته و در صحنه «جهاد اکبر» و پیروزی بر هوای نفس و خواستههای حیوانی پیروز شده
اند.
رهروان این راه مردمی هستند که دل به عشق خدا بسته اند و از تعلقات مادی و دنیا
پرستی و شکم بارگی و مصرف زدگی و اسراف و تبذیر رسته اند. مردمی که با کمترین و
سبکترین هزینۀ زندگی، بیشترین تلاش و فداکاری را در جبهه های جنگ، تولید و خود
کفائی و کم به استقلال کشور اسلامی داشته و بخاطر اسلام و شرافت و معنویت خویش هر
نوع کمبودی را «من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات» بجان پذیرا
هستند تا مصداق «فبشر الصابرین» باشند. این مردم با توجه عمیق به شرائط حساس جنگ و
اولویت آن از دولت اسلامی توقع دارند که در یک برنامه ریزی دقیق تمام امور کشور را
طبقه بندی کرده و با تفکیک مسائل ضروری از غیر ضروری و اموری که باید همزمان با
جنگ به حل آنها پرداخت و اموری که حلّ آنها را باید به زمان بعد از جنگ موکول کرد
خط مشی خود را تعیین و به اجراء بگذارد. در این زمینه سخن بسیار است که در این
مختصر فقط به یک مورد اشاره میشود:
همانگونه که برخورد با ضد انقلاب در شکل تروریستی آن به لحاظ پیوند آن با
مسأله جنگ بعد از جنگ موکول نشده است، مسأله مصرف گرائی و رکود تولید نیز به عنوان
آفتی که نه فقط روی جنگ و ادامه آن تأثیر منفی دارد بلکه آینده انقلاب را نیز
تهدید می کند مسأله ای نیست که حل آن برای بعد از جنگ بماند و اصولاً مناسب ترین
زمان برای حل آن در حال جنگ است چرا که از نظر روانی در حال جنگ توقع طبیعی جامعه
در حداقل است و بعد از جنگ در حداکثر.
پس اکنون که جنگ به حساسترین دوره خود رسیده و در همین حال خوشبختانه از یک
جهت و بدختانه از جهت دیگر دلارهای حاصله از نفت به این روز سیاه افتاده است،
مناسب ترین زمانی است که باید دولت اسلام بیش از پیش بخود آید و نه فقط با شعار که
با عمل و همدلی و همکاری مردمی که برای انقلاب و جنگ دفاعی آن، جان و مال خویش را
نثار کرده و میکنند دست به کار شده و به مبارزهای بی امان با آفت مهلک مصرف
گرائی برخاسته و این مانع بزرگ را از سر راه رسیدن به عزّت و استقلال راستین و
پیروزی نهائی بردارند و به هشدار قرآن گوش دل بسپاریم که فرموده است: … و اهلکنا
المسرفین (انبیاء/9) و اسراف کاران را هلاک کردیم. و سخن منقول از پیغمبر اکرم را
که فرمود: القصد مثراة و السّرف مثواة میانه روی در هزینه و مصارف زندگی موجب ثروت
است و اسراف و زیاده روی باعث هلاک.
و حضرلت امام مدظله را بنگریم که مثلاً در حد رفع نیاز یک برگ دستمال کاغذی که
معمولاً دولا است یک لا کرده و باز آن را نصف میکنند و یا باقیمانده یک لیوان آب
را دور نمی ریزند و روی آن را کاغذ می گذارند و در نوبتی دیگر می نوشند. ووو…
آری مردمی که به این دیانت و امامت گرویده اند ضمن تحمّل تمام سختیها و
کاستیها و به مصداق «المؤمن قلیل المؤونه کثیر المعونه» با قناعت در هزینه زندگی،
تمام هستی خود را برای اسلام در طبق اخلاص نهاده و در شرائط حاضر، توقع احداث
پارک، مترو، استادیوم و … و وارد کردن آنهمه گوشت، برنج، کره و … را از خارج
ندارند تا چه رسد به امور غیر ضروری مثل اتومبیل های گرانقیمت و … و بلکه این
مسأله برای آنها مطرح است که چرا مصرف و واردات مصرفی هر ساله افزایش یافته و کما
کان حدود نصف مصرف کل کشور در تهران و نصف مصرف تهران در شمال شهر است و هنوز
آنهمه ارزاق و نعمتهای خدا در صندوقهای زباله سرازیر است و در ادامه همین سرازیری
است که زباله ها به جنوب شهر منتقل و
میکروبها و بوی تعفن آن، مردم خود و فداکار جنوب شهری را می آزارد!
دولت خدمگزار باید بداند که مردم فداکار و برومند ما بی گمان نسبت به مردم هند
در زمان استقلال از نظر کمال و تعالی و رشد قابل مقایسه نیستند و هر کس غیر از این
تصور کند به این ملت بزرگ توهین کرده است. آیا وقت آن نرسیده است که دولت بجای
پرداختن انفعالی به رفع مشکلات روزمره، از توده مردم یعنی همان اکثریت شریف که
هستی خود را وقف اسلام و انقلاب کرده است- نه مترفین و طبقه مرفه که در هر صورت
طلبکار و نا راضای است- این سوال و برنامه را مطرح کند که: شما مردم فداکار که
صاحب اصلی این کشور هستید و ما بخاطر شما هر سال میلیاردها دلار از ارزهای نفتی
شما را، بابت گوشت، برنج و … برای مصرف شما به خارج پرداخت میکنیم، آیا حاضرید
یک بار و برای همیشه برای رسیدن به استقلال و خود کفائی جمهوری اسلامیتان در یک
برنامۀ صرفه جوئی شرکت کنید و یکی دو سال را شبیه 20 سال قبل که اکثراً ماه و سالی
یک بار پلو و مرغ در کار بود زندگی نموده و بجای هر روز گوشت و برنج مصرف کردن
هفته ای یک بار مصرف کنید و بقیه را با نان و ماست و پنیر و … ریاضت بکشید! تا پولها «ارزی» را که با آن وضع رقت بار به
دست می آید و همیشگی هم نیست نه برای مصرف روزمره که برای هدف همیشگی و مهم
کشاورزی و دامداری خودمان در داخل سرمایه گذاری کنیم و با این کار روستاها را آباد
و مشاغل کاذب و فساد انگیز را به مشاغل تولیدی سالم تبدیل و مشکل مهاجرت به شهرها
و پی آمدهای مصیبت بار آن را حل کنیم و … و از بیچارگیهای شرم آوری مانند خرید
گوشت گوساله! از آلمان صنعتی! رها شده و بالاخره گلوی خود را از چنگال بیگانگان و
دشمنان اسلام رها ساخته تا هراسی نیز از بسته شدن تنگه هرمز یا عدم معاشات با ترکیه
عضو ناتو! بخود راه ندهیم و …
آیا علت عدم اقدام قطعی در این کار چیست؟ آیا در ضرورت مساله شکی هست یا فکر
میشود که وقت آن بعد از جنگ است؟! آیا از اقلیت مترف و مستکبر هراسی دارند؟! و یا
در رشد و کمال امت حزب الله فداکاری که با جان و مال در راه خدا میجنگد تردیدی
وجود دارد؟! آیا جای تاسف نیست که بجای اقدام در جهت فوق الذکر کارهائی در جهت عکس
آن انجام میگیرد که از باب مثال معاملۀ چند هزار اتومیل نیسان پاترول گرانقیمت است
که عمده آن را همانند شورلتهای قبلی در دست ضد انقلاب و وسیله رفاه و تفاخر
طاغوتیان و زنهای بزک کرده و زشت و پلید آنان خواهیم دید. آیا این اتومبیلهای چند
صد هزار تومانی را هیچ یک از افراد مستضعف و رزمندگان و کارگرانی که با فداکاری و
بجای آن- در صورتی که ضرورتهای مهمتری نبود- مثلاً یک کارخانه دوچرخهسازی یا صدها
هزار دوچرخه وارد میشد که طبعاً و قهراً عمده آن به دست مردم مستعضعف میرسید بهتر
نبود؟!
آیا وفور دوچرخه در بازار و ترغیب و تشویق مردم به استفاده از آن در مسافتهای
کوتاه و بجای راه انداختن چند هزار اتومبیل پر مصرف و پر خرج گامی در جهت ممانعت و
اسراف و قدمی در اره صرفه جویی و کمک به مردم عادی نیست با توجه به این که دوچرخه
دارای فوائدی است از قبیل:
دوچرخه سواری از مفید ترین ورزشها است و بر خلاف ماشین کمک شایانی است به
سلامت جامعه.
دوچرخه سواری موجب آلودگی هوا و پی آمدهای زیانبار آن نمیشود.
دوچرخه سواری و رواج آن مساله ترافیک شهری و مشکلات ناشی از آن را تا حد زیادی
حل میکند.
خطر تصادف و صدمات و مرگ و میرهای مربوط به تصادف به حداقل می رسد.
دوچرخه نه یونجه و علف میخواهد! و نه روغن و بنزین و لوازم یدکی گرانقیمت و
نتیجه آن که ارزانترین و با صرفه ترین وسیله نقلیه است. و از همه مهمتر این که
دوچرخه عصائی است در دست مردم مستضعفی که نه قدرت خرید اتومبیل را دارند و نه
هزینه نگهداری و بنزین و تعمیر آن را و نه جائی برای پارک کردن آن و …
و بالاخره جای تأسف است که حتی در آلمان و بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی
دیگر حداکثر استفاده را از دوچرخه می کنند و در خیابانهایشان باندهای مخصوص دوچرخه
دارند ولی در کشور ما آن هم در شرایط ویژه موجود، دوچرخه نایاب و کمیاب و تهیّه آن
حتی در بازار آباد بسیار مشکل است! این را فقط بعنوان نمونه کوچک یاد آور شدیم
باشد تا برای تحقق بخشیدن به اهداف بلند اسلام، دولت و ملت هماهنگ با یکدیگر همه
چیز را بر مبنائی حساب شده و منطبق با شرایط و امکانات موجود در جهت خدمت بیشتر در
ابعاد معنوی و مادی به اقشار ضعیفتر جامعه و تأمین خود کفائی و استقلال همه جانبه
قرار دهیم. انشاء الله. والسلام. رحيميان
« ای ملّت! مسجدهای خودتان را حفظ کنید، ای روشنفکران! مسجدها را حفظ کنید. ای
حقوقدانها! مسجدها را حفظ کنید. به مسجد بروید. این مسجدها را حفظ کنید تا این
نهضت به ثمر برسد».
16/3/58
« در صدر اسلام مسجد و منبر، مرکز فعالیت های سیاسی بوده است. طرح بسیاری از
جنگهای اسلام در مسجد ریخته میشد» .
28/3/58
« باید اجتماعات در مساجد و محافل مذهبی هر چه بیشتر و با شکوهتر بر پا شود و
اهل منبر و خطباء محترم به روشنگری و سازندگی و هر چه بیشتر قیام، اقدام نمایند.»
20/4/58
« ملت مسلمان ما در تمام بلاد به مساجد روی آورند و نهضت را از راه مساجد که
جبهۀ محکم اسلاماند، زنده نگهدارند».
4/5/58
« مسجد مرکز تبلیغ است. در صدر اسلام از همین مسجدها راه میافتاده و مساجد
مراکز تبلیغ احکام سیاسی، اسلام بودند».
27/6/58
« مسجدها را خالی نکنید. امروز تکلیف است… شیطان ها از نماز میترسند، از
مسجد می ترسند… اجتماعاتتان را حفظ کنید و مساجدتان را محکم نگهدارید».
14/3/59
« باید در ماه مبارک، تربیت و تعلیم به تمام معنا در همۀ بعدهایش در مساجد
باشد. مساجد را خالی نگذارید… با رفتن به مساجد آنها را آباد کنید».
10/4/59
« از مسجد باید امور اداره بشود. این مساجد بود که پیروزی را برای ملت، درست
کرد. این مراکز حساسی است که ملت باید به آنها توجّه داشته باشد. اینطور نباشد که
خیال کنند حالا که پیروز شدیم دیگر مسجد را میخواهیم چه کار کنیم؟! پیروزی ما برای
اداره مسجد است… این یک توطئه است که می خواهند مسجدها را کم کم خالی کنند».
20/4/59
« این مسجدها را سنگر قرار بدهید. در صدر اسلام از این مسجدها همه چیز صادر می
شد. مسجد محلّ قضاوت بود. مسجد محل بسیج بود. محل سپاه بود. این مسجدها را باید
محکم نگهدارید. نگویند به شما که دیگر مسجد می خواهیم چه کنیم؟! ما انقلاب کردیم!
ما انقلاب کردیم که مسجد درست کنیم. ما برای خدا انقلاب کردیم. ملت ما انقلاب کرده
است که همه چیز جمهوری اسلامی، باید اسلام باشد. این مساجد سنگرهای اسلام است.
محراب محل حرب است. اینها برای اسلام سنگرند. حفظ کنید اینها را».
* ملتی که در میدان های با عظمت قتال با متجاوزین به مرگ
لبخند می زند و برای رضای خدا انقلاب کرده، از تحمل سختی ها چهباک دارد.
* این چه تحولی است که بر سراسر این کشور صاحب الزمان نور
افشانی می کند و چه آتشفشانی است که منحرفان و کج اندیشان و بد خواهان را در خود
فرو برده، ذوب می کند؟!
4/12/64
* زنان باید فنون نظامی را یاد بگیرند که اگر دفاع عمومی
واجب شد آماده باشند.
* همانطور که بر
مردها در جبهه لازم است که جلو بروند و پیشقدم باشند، زنان هم در کار پشت جبهه
باید کمک کنند.
12/12/64
* همه مهیا هستند جنگ را تا پیروزی ادامه دهند و هر کس می
تواندباید به جبهه برود.
* آن کسی که به جنگ اشکال دارد بر او واجب است که به
جنگبرود، اینهائی که اشکال می کنند حتی یکی از بچه هاشان به جبهه نرفته است و
دیگران دارند از مال و جان اینها دفاع می کنند.
15/1/65
آیت الله العظمی منتظری:
* نفاق بسیاری از سران کشور های اسلامی ضربه زننده است
ومسلمانان برای آن باید چاره ای بیندیشند.
* تنگ نظری را باید کنار گذاشت و از افراد معتقد به انقلاب
واسلام استفاده کرد.
* اگر کاری را برای کشور کاملاً موافق اسلام و انقلاب دیدید
خودرا در چارچوب کاغذ بازی و مقررات خشک اداری محدود نکنید.
20/12/64
* قضاوت دادگستری نباید تحت تأثیر افراد متنفّذ و متمکّن و
یا احیاناًخان ها قرار بگیرند.
* مسئله قضاوت فوق العاده ظریف و دقیق است که با کوچکترین
مسامحه ممکن است جامعه و افراد را به سقوط بکشاند از اینرو بایددر انتخاب مسئولین
قضائی، بخصوص قضاوت و دادستانها دقتزیادی شود.
* متأسفانه زیاد شنیده می شود که مراجعین در دادگستری
معطلمی شوند که بیشتر بخاطر کاغذ بازی و قوانین دست و پاگیر باقیمانده از رژیم
گذشته است و باید چاره برای آن بیندیشند.
23/12/64
امام خمینی:
آنها (قدرت های بزرگ) برای اصل اسلام دارند نقشه می کشند ما
حالا بنشینیم و بگوئیم که ما اهل ولایت هستیم، اگرشما اهل ولایت هستید چرا الان که
کشور ولایت در معرض خطراست نشسته اید؟ البته، اینها عده معدودی هستند و قابل
ذکرنیستند.
*جنگنده هاي متجاوز عراق مناطق مسکوني شادگان رابمباران
کردند.
13/12/64
*نيروهاي ايران 1200 تن ازسربازان عراقي را در محوز «فاو-
ام القصر»
به هلاکت رساندند.
17/12/64
*پادگان «دريهيميه » در جنوب غربي بصره زير آتش توپخانه
دوربرد ايران درهم کوبيده شدوشماري از فرماندهان ارشد عراقي به هلاکت رسيدند.
18/12/64
*يک گردان و سه هواپيماي جنگي در جبهه فاو نابود شد و
نيروهاي عراقي در محور فاو –ام القصر عقب نشستند.
19/12/64
*گردان دريايي با کليه نيروهاي ويژه کلاه سبز در آبهاي خور
عبد الله نابود شد.
20/2/64
*تنها پايگاه و اسکله عراق در ام القصر زير آتش ايران درهم کوبيده شد.
27/12/64
*جنگده هاي ايران ضمن بمباران مرکز اقتصادي نظامي عراق در
قلعه صالح، در بازگشت نيز 2 فروند هليکوپتر دشمن راسرنگون کردند.
28/12/64
*خلبانان شجاع اسلام پادگان البحار عراق در استان بصره
راباخاک يکسان کردند.
5/1/65
*تيپ 28 عراق پس از دو روز محاصره ونبرد تن به تن سقوط کرد.
6/1/65
* با سقوط 3 فروند ديگر از هواپيماهاي دشمن در خليج فارس ،
شمار هواپيماهاي سرنگون شده عراق از آغاز عمليات و الفجر – تا کنون به 73 فروند
رسيد.
* کاروان دريايي ايان زير حمله 170جنگنده عراقي پيروزمندانه
وارد خور عبدالله شد.
*سر تاسر کانال « خور عبد الله » مين گذاري شد.9
/1/65
*در حمله هوايي دشمن به روستاي «کاني سيف بانه » 10 نفر
شهيد و 15 نفر مجروح شدند و شمار زيادي از احشام روستاييان تلف شد.
10/1/65
جهان اسلام
*يک ناوچه دشمن در آبهاي خور عبد الله غرق شد .
17/1/65
*بيش از 361تن در قيام مسلمانان مزدم قاهره شهيد و مجروح
شدند.
10/12/64
*دولت استراليا ايجاد
مدارس ويژه مسلمانان را در اين کشوره ممنوع اعلام کرد.
*جنبش حزب الله 11 مزدور
اسرائيل را به جرم بمب گذاري در لبنان اعدام کرد.
13/2/64
*در پاسخ به سياست
خاورميانه اي فرانسه ، سازمان جهاد اسلامي يک گروگان فرانسوي را اعدام کرد.
15/12/64
*يک روحاني مسلمان
يوگسلاوي به جرم تبليغات اسلامي دستگير شد.
18/12/64
*در ادامه مبارزات مردم
مسلمان مصر، يک اسرائيلي در قاهره بهلاکت رسيد و 3 تن ديگر مجروح شدند.
5/1/65
*انقلابيون مسلمان
افغاني دو ژنرال عاليرتبه دولتي را در استان هرات به هلاکت رساندند.
7/1/65
* انقلابيون مسلمان
عراقي يک وزير سابق و عده اي از مسئولان
حزب بعث را به هلاکت رساندند.
9/1/65
* معاون سازمان امنيت
کربلا و افسر امنيتي نجف اشرف بدست مبارزين مسلمان عراقي اعدام انقلابي شدند.
11/1/65
* انقلابيون مسلمان
افغاني با حمله به مرکز فرماندهي ستاد ارتش روس در قندهار، 110 تن از اشغالگران
روسي و مزروران افغاني آنها بهلاکت رساندند.
*رژيم اندويزي يک استاد
مسلمان دانشگاه را بجرم تقاضاي اجراي قوانين اسلام متهم به برهم زدن نظم عمومي اين
کشور کرد.
17/1/65
*صهيونيستهاي اشغالگر
يکي از درهاي مسجد القصي را از جا کندند.
اخبار داخلي
* دو اسکله شناور صيادي
در استان بوشهر مورد بهره برداري قرار گرفت.
*4فرانسوي بجرم جاسوسي
از ايران اخراج شدند.
1/12/64
*دولت کويت از ابتداي
سالجاري تا کنون بيش از 2700 کارگر ايراني را به علت طرفداري از انقلاب اسلامي و
داشتن تصوير امام اخراج کرده است .
13/12/64
*نخست وزير : شوراي
همکاري خليج فارس رابايد شوراي همکاري با آمريکا نام گذاري کرد.
*کودکان ايراني يازده
جايزه در نمايشگاه بين المللي مجارستان کسب کردند.
*يک نوجوان بسيجي در
جريان عمليات و الفجر 8 در حالي که که در پشت بولدوزر مورد اصابت چندين ترکش
خمپاره و گلوله دشمن قرار گرفته بود در بر ابر چشمان مزدوران بعثي ،با نيروهاي وصف
ناشدني به ايجاد پناهگاه براي رزمندگاان اسلام پرداخت و پس از ايجاد خاکريز بفيض
شهادت نائل گرديد .
15/12/64
* 648دستگاه کاميون حامل
کمکهاي مردمي به ارزش هشتصد ميليون ريال از محل برگزاري مراسم نماز جمعه تهران رهسپار جبهه هاي نبرد شد.
*سفير فرانسه در تونس که
بدون اطلاع قبلي ايران وارد فرودگاه مهر آباد شده بود،بدون نتيجه گيري از سفر غير
مترقبه خود تهران راترک کرد.
*فرمانده نيروي هوايي :
خلبان شجاع ما درطول عمليات و الفجر 8 بيش از هزار مأموريت موفق جنگي انجام داده
اند.
25/12/64
*رئيس جمهور : يکي از
زشت ترين پديده ها در فضاي پاک و بي آلايش کشور همان دسته بنديها و خط بازي سياسي
است .
26/12/64
*لشکرها و کاروانهاي
نوروزي فجر از چند استان عازم جبهه شدند.
17/12/64
*با تلاش آموزشياران
نهضت سواد آموزي ، بيش از 5/3ميليون نفر
در سطح کشور باسواد شده اند.
* مردم تهران در اعتراض
به تجاوز آمريکا به ليبي راهپيمايي کردند.
*43تن از نيروهاي
شکستخورده صدام در «فاو» به قواي اسلام پناهنده شدند.
9/1/65
اخبار خارجي
*سفير سيار آمريکا: طي
مدت يکسال 800فقره اقدامات ضد امريکايي در جهان صورت گرفته است.
*چند مأمور بلند پايه
توسط مبارک برکنار شد و ژنرال احمد زکي بدر جانشين او شد.
*وزير کشور مصر اعترف
کرد 17 هزار تن از افراد پليس وظيفه ،مصر در قيام اخير عليه مبارک شر کت داشتند.
*اسحق رابين: تحميل جنگ
به ايران،اسرائيل را ازضربه نظامي ايران در امان داشته است.
14/12/64
* نشريه «فارين ريپورت »
چاپ اندن : رژيم عراق به طور رسمي از اسرائيل تقاضاي دريافت تجهيزات نظامي کرد.
*رژيم صهيونيستي
10روستاي جنوب لبنان را به گلوله تانک خمپاره بست که در نتيجه 26خانه و يک مدرسه
ويران شد.
17/12/64
*فهد پادشاه دربار سعودي
يک آئينه شمعدان طلائي از اموال شخصي خود! به همسر ريگان هديه کرد .
18/12/64
*در جريان قيام خونين
مردم«جيزه » قاهره23نظامي سرکوبگر رژيم مبارک به هلاکت رسيدند.
*بدليل حمايت از ايران ،
ليبي از اتحاديه بين المجالس عرب اخراج شد.
20/12/64
*دبير کل سازمان ملل
براي اولين بار اعلام کرد: رژيم عراق از سلاح شيميايي در جنگ استفاده کرده است .
*کاخ سفيد: هشدارهاي
ايران به کويت و عربستان يک تهديد جدي عليه منافع آمريکا است.
24/12/64
* رژيم عراق از اسرائيل
اطلاعات نظامي بيشتري تقاضا کرد.
*براي کمک به رژيم
روبزوال صدام، 2 لشکر مکانيزه اردني از طريق5 خاک کويت وارد عراق شدند.
*دولت انگليس : در صورت
گسترش جنگ عراق و ايران کمک نظامي در اختيار کويت مي گذاريم .
*بانک توسعه اسلامي جده،
ده ميليون دلار وام در اختيار عراق گذاشت.
*دهها هزارنفر از مردم
کراچي و لاهور عليه ورود ناوگان آمريکا به سواحل پاکستان تظاهرات کردند.
*به گفته بي بي سي در
خواست يکي از نمايندگان پارلمان انگليس مبني بر برقراري مجازات اعدام د رمورد
تجاوز به زنان بامخالفت تاچر نخست وزير انگليس ر وبرو شده است.
27/12/64
*سفارت آمريکا و کاخ
امپراطوري ژاپن در توکيو مورد حملات موشکي قرار گرفت.
* وزير جنگ آمريکا:
مابراي حفظ منافع آمريکا در سراسر جهان به عمليات نظامي متوسل خواهيم شد!
6/1/65
*ريگان براي سرنگوني
دولت نيکاراگوئه 20 ميليون دلار کمک نظامي به هندوراس کرد.
7/1/65
*طي بيانيه مشترکي در
ژنو، 10 کشور عضو کنفرانس خلع سلاح، رژيم عراق را بخاطر بکارگيري سلاح شيميايي
محکوم کردند.
*سناي آمريکا ، اعطاي کمک
100 ميليون دلاري به سازمان هاي ضد ساندينيست را تصويت کرد.10/1/65
*دادستان رژيم مصر براي
1205پليس ضد شورش تقاضاي اعدام کرد.
* انفجار بمب در محل
اجتماع سربازان آمريکايي در آلمان غربي 2 کشته و 155 زخمي برجاي گذاشت.
اختراع و اکتشاف
* دستگاههاي اتوماتيک
هشدار دهنده در برابر حملات شيميايي توسط مبتکرين ايراني ساخته شد.
15/11/64
*دستگاههاي سيم نازک کن
براي اولين بار توسط يک مبتکر شاهرودي ساخته شد.
*با ساختن يک نوع پل
شناور از خروج 700هزار دلار ارز جلو گيري شد.
*براي اولين بار ايران
کارگاه نورد 500ذوب آهن اصفهان موفق به توليد تير آهن 16 شد.
24/11/64
*براي اولين بار در
کشورمان غلطک مين کوب مين هاي ضد تانک ساخته شد.
1/12/64
*براي نخستين بار در
کشورد کوره دوارپخت «شاموت» (يکي از فراورده هاي نسوز ) در اصفهان ساخته شد.
6/12/64
* با تلاش کارکنان متعهد
ذوب آهن اصفهان، روش جديد تخليه پاتيلهاي سرباره در کوره هاي بلند ذوب آهن ابداع
شد که با اين روش از خروج 65هزار دلار براي خريد هر پاتيل جلوگيري مي شود.
*مبتکرمازندراني ،
دستگاه خمير گير اتوماتيک و کمک فنرگاز ي
اتومبيل ساخت.
23/12/64
ضد انقلاب
*تروريست هاي وابسته به
استکبار جهاني شب گذشته با عمل ناجوانمردانه خود در حوالي نظامي آباد تهران يک دکتر و برادرش رابه شهادت رساندند.
*در مرز بازرگان از
جاسازي يک کاميون 1150کيلو مس کشف شد.
11/12/64
*دو خوار بار فروش حزب
اللهي در آستانه اشرفيه،با گلوله هاي آمريکايي منافقين کوردل به لقاءالله پيوستند.
19/12/64
*با دستگيري چند قاچاقچي
بين المللي ، دو هزار و پانصد کيلو ترياک و 12 قبضه اسلحه کشف شد.6/1/65
*با تلاش براد ران
پاسدار کميته انقلاب اسلامي 18کيلو شمش طلا درمرز بازرگان کشف شد.
7/2/65
قدردانی از کارکنان محترم اداره پست قم با توجه به اینکه
بیش از 52 ماه از عمر مجله پاسداراسلام می گذرد و در این مدت شاهد همکاریهای
صمیمانه و سرعت عمل کارکنان محترم اداره پست سراسر ایران درارسال نامه ها و مجله
پاسدار اسلام به داخل و خارج ازکشور بوده ایم، بدینوسیله از زحمات تمامی کارکنان
زحمتکش اداره پست جمهوری اسلامی ایران بخصوص کارکنان محترم اداره پست شهرستان قم
قدرانی و تشکرمیشود، که فرموده اند: «من لم یشکر المخلوق لم یشکرالخالق»، و از
درگاه خدای بزرگ برای این عزیزان و تمامی کسانیکه در کشور امام زمان (عج)متعهدانه
انجام وظیفه می نمایند سعادت و موفقیّت مسئلت می نمائیم.
پاسدار اسلام
حوادث و مناسبتهای مهم اردیبهشت ماه* پنجم اردیبهشت:
پانزدهم شعبان -ولادت با سعادت امام زمان (عج)(255هـ. ق)
روز جهانی مستضعفین
حمله نظامی آمریکا به طبس
* یازدهم اردیبهشت: روز جهانی کارگر
* دوازدهم اردیبهشت: شهادت استادشهید آیت الله مطهری (1358)
روز معلم
* شانزدهم اردیبهشت: شهادت مجیدشریف واقفی بدست سازمان
منافقین (1354)
* هفدهم اردیبهشت: بمباران زندان«دوله تو» توسط رژیم
صیهونیستی عراق وهمکاری حزب منحله دمکرات (1360)
* بیست و یکم اردیبهشت: آغاز ماه مبارک رمضان
* بیست و پنجم اردیبهشت: اشغال فلسطین توسط صهیونیزم بین
الملل (1949)
* سی ام اردیبهشت: دهم رمضان – وفات حضرت خدیجه «س» (3 ق.
هـ)
فرم تقاضای اشتراک
پاسدار اسلام
خواهشمند است وجه اشتراک مجله پاسدار اسلام را به حساب
جاری600 بانک ملت شعبه میدان شهداء قم واریز و فیش بانکی را همراه آدرس و مشخصات
کامل خود به دفتر مجله پاسدار اسلام – قم صندوقپستی 320 – ارسال فرمائید.
تذکر:
1- بهای اشتراک یک سال 600 ریال، دو سال 1200 ریال است.
2- وجه اشتراک را می توانید از طریق تمام بانک های کشور به
حساب جاری فوق واریز نمائید.
3- در صورتیکه به بانک دسترسی نداشتید وجه اشتراک را توسط
اداره پست بیمه نمائید.
4- احتیاج به بریدن این فرم نیست و کافی است مشخصات خود را
بشرح زیر در نامه ای جداگانه نوشته و ارسال نمائید.
5- در صورت واریز وجه به بانک حتماً فیش بانکی ارسال شود.
اینجانب ………… نام خانوادگی…………………
شهرستان ………… آدرس ………………………
……………………………………………..
مایلم به مدت …….. سال از شماره ……… با مجله پاسدار
اسلاممشترک شوم لذا مبلغ ……… ریال توسط بانک ………… به حسابجاری فوق واریز و فیش
بانکی را به پیوست ارسال می دارم.
قضیه جزیره خضراء دلیل معتبری ندارد، البته ما تکذیب نمی
کنیم ولی دلیل بر صحت آن نیست و اماانطباق آن بر «مثلث برمودا» به صورت یک احتمال
بسیار ضعیف می تواند مطرح باشد. نویسنده آن کتاب تنها به شواهدی تمسک جسته، که
مؤید این احتمال است ولی شواهد بسیار از حوادث «برمودا» با آن مخالف است و او آنها
را نادیده گرفته است، کتابهائی در رابطه با این منطفه نوشته شده است به آنها
مراجعه کنید.
*شهرستان هویس – برادر، م – ع – م
1- قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب طب و فیزیک و شیمی، هیچ
اشاره ای در قرآن به اختراعات جدید نشده و نباید بشود. اگر بنا بود شرایع آسمانی ،
همه اسرار طبیعت را روشن سازند بشر از روز اول به آخرین تکامل مادی خود دست می
یافت ولی نظام خلقت بر این اساس است که بشر با سعی و کوشش خود باید حقایق جهان را کشف کند.
2- علم امام ارادی است اگر بخواهد و خداوند صلاح بداند چیزی
بر او مخفی نمی ماند ولی اگر اراده نکند یا خداوند صلاح نداند، متوجّه مسموم بودن
آب کوزه – مثلاً – نخواهد شد و در روایت است که امیر المؤمنین
(ع)می دانست در آن شب کشته می شود ولی خداوند لحظه واقعه و موضع آن را بر او مخفی
داشت تا آن چه مقدّر است واقع شود.
3- غسل کردن در فضای آزاد اشکال ندارد چه مرد باشد و چه زن،
البته با حفظ شرایط حجاب.
* ملایر- برادر، علی محمد – خ
1- شستن صورت در وضو با دست چپ اشکال ندارد.
2- خمس را باید به مرجع تقلید یا نماینده اوبدهید یا به
وسیله مورد اعتمادی به او برسانید. حقوقی را که به آن شخص داده اید و در آن راه
مصرف کرده است، اگر مرجع اجازه ندهد کافی نیست و شما بدهکارید.
* برادر، ع- م
راه حل صحیح و طبیعی برای جلوگیری از انحرافات جنسی، ازدواج
است و راههای دیگر چندان کار ساز نیست در عین حال باید سعی کنید تا آن وقت با حضور
در مجالس و مجامع مذهبی، ایمان خود را تقویت کنید و با مطالعه کتابهای مفید مذهبی،
سطح معلومات دینی خود را بالا ببرید و با روزه و مجاهدت با نفس، اراده خود را قوی
سازید.
* تهران- خواهر، ز- پ
احساس پاک و بی شائبه شما را می ستائیم، نگهداری ایمان و
تقوی در خانواده هائی که ضد انقلاب و بی دین هستنی بدون شک نوعی جهاد در راه خدا
است و اگر با این حد از ایمان و تقوی از دنیا بروید انشاء الله ثواب شهید خواهید
داشت و بهر حال همین آرزوی شهادت که دارید ما یه سعادت و خوشبختی است.
* بم – برادر، م – د
اگر جلوی نامحرم ، خود را کاملاً می پوشاند اصراری بر
خواسته خود نداشته باشید، حجاب خاصی در اسلام مطرح نیست، ولی اگر حجاب کامل خود را
رعایت نمی کند با او جدّی بر خورد کنید ولی نه با تندی و خشونت، بلکه با نصیحت و
امر به تقوی.
* نقده – برادر، بهروز ساجدی
1- در عدد آیات قرآن اختلاف است و منشأ اختلاف این است که
بعضی آیات طبق بعضی اقوال یا روایات، دو آیه شمرده شده و طبق قول یا روایتی دیگر
یک آیه، و این اختلاف چندان اهمیّتی ندارد، و امّا آن قول منسوب به امیر المؤمنین
(ع)در شمارش آیات سند معتبری ندارد.
2- بسم الله الرحمن الرحیم در روایات شیعه جزءآیات هر سوره
، بجز سوره توبه است.
3- رحمن، اسم خاص خدا است و برکس دیگر اطلاق نمی شود،
اصولاً نامگذاری در فرهنگ مااشکال زیادی دارد، کسانی را که به نامهای: «رحیم ،
کریم ،رحمان، رسول، نبی » و امثال آن می خوانند در اصل عبدالرحیم و عبدالرحمن و
عبدالکریم و عبدالرسول و عبدالنبی است که به عنوان اختصار، کلمه عبد را حذف می
کنند که این خود کار اشتباهی است و موجب اشتباه دیگری می شود و آن این است که
تدریجاً خود این کلمات به عنوان نام ، مورد استفاده قرار می گیرد و در صورت این
کار صحیحی نیست و نامهائی مانند نبی الله، رحمن، و … باید تبدیل شود به نامهای
صحیح ومناسب.
4- آیۀ : «ولقد آتینا سبعاً من المثانی و القرآن العظیم»
دلیل نمی شود که سوره حمد جزء قرآن نیست زیرا سوره حمد، همان «سبع المثانی» است که
بدلیل اهمیت آن سوره، آن را مستقلاً، ذکر فرموده است،مانند اینکه گفته می شود:
رسول اکرم (ص) و همه پیامبران
5- سرّ اینکه «عدل» از اصول مذهب شمرده شده بخلاف سایر صفات
الهی، اختلافی است که میاناشاعره از یک سو و شیعه و معتزله از سوی دیگر درمسأله
جبر و اختیار به وجود آمده. اشاره انسان را در کارهای خود مجبور و مقهور اراده
الهی می دانند و شیعه و معتزله چنین امری را با فرض استحقاق عقاب بر گناه، ظلم می
دانند و خداوند عادل را از آن تنزیه می کنند، وروی این اساس، اصلی بنام عدل، جزء
اصول مذهب شیعه شمرده شده است و اشاعره را که اکثریت اهل سنّت از آنانند مخالف آن
شمرده اند.
6- دلیلی ندارد که شما در این حدیث تشکیک کنید، نماز
مهمترین رابطه و پیوند انسان با خداست پس اگر پذیرفته نشود هیچ عملی پذیرفته نیست،
زیرارابطه انسان با خدا ضعیف خواهد بود و اما اینکه مرادهمۀ نمازها است یا بعضی از
آنها، روشن نیست، وممکن است مراد نمازهای یک روز نسبت به اعمال همان روز باشد.
7- پیامبران همه معصوم اند و معصومین این امت،چهارده نفرند.
8- توبه، دروغ نیست و در هر مقامی جایز استمگر اینکه مفسده
ای بر آن مترتّب باشد.
9- پرسیده اید در آیه: «قال و من ذرّیتی قال لاینال عهدی
الظالمین» بقره آیه 124. مگر حضرت ابراهیم برای ذرّیۀ ظالمش نیز طلب امامت کرد که
خداوند آن را نفی فرمود؟
پاسخ این است که حضرت ابراهیم (ع)این مقام را برای ذرّیه،
بعنوان ذرّیه درخواست کرد و نظر به ظالم بودن و غیر ظالم بودن آنها نداشت، فرق است
میان اینکه با توجه به ظالم بودن بعضی از آنها برای همه درخواست امامت کند و اینکه
اصولاً مسأله ظالم بودن مورد توجّه نباشد، خداوند در پاسخ فرمود: که دعای شما
مستجاب است ولی سنت ما بر این است که به ظالم امامت ندهیم، بنابراین ظالمین از
ذرّیه شما به امات نخواهند رسید.
* در چه اصفهان – برادر، سید احمد مرتضوی مناط در قضای نماز
که شکسته یا تمام باید خوانده شود، حالت فوت آن است، پس اگر اوّل وقت مسافربوده و
آخر وقت در وطن و نماز را نخوانده است، قضای آن تمام است، و اگر به عکس بود، قضای
آن شکسته است و احتیاط مستحب آن است که در هر صورت دوبار قضا کند، شکسته و تمام.
(تحریر الوسیله جلد 1 – ص224 – مسأله 5)
* جبهه مهران – برادر، م – ح – ز
در رابطه با مخارج حروف که ادای آنها برای شمامشکل است، اگر
سعی خود را کردید و امکان تلفظ صحیح نبود، معذورید و به همان نحو که می توانیدتلفظ
نمائید کافی است.
2- در مورد، ریا و مبارزه با آن مکرر نوشته ایم،بهمین بخش
در شماره های پیشین مراجعه کنید.
*تبریز- برادر، ناصر نادری
امّی بودن پیامبر به این معنا نبوده که نمی توانسته بخواند
یا بنویسد و نمی دانسته است که کاتبان وحی چه می نویسند! برای روشن شدن مطلب، کتاب
«پیامبر امّی» نوشته استاد مطهری را بخوانید و در مورد قرآن وعدم تحریف آن، کتاب
«قرآن در اسلام » تألیف علامه طباطبائی را مطالعه کنید، اجمالاً قرآن که نازل می
شده، رسول اکرم (ص) برای مسلمانان قرائت می فرموده و آیات قرآن سینه به سینه منتقل
شده و چنان در حفظ آن کوشا بودند که هیچ گونه اختلافی در آن بوجود نیامده و امّا
آن منافقان و فاسقان مانند معاویه و ابن ابی سرح هیچ زمانی از کاتبان وحی نبوده
اند و این سخن دروغ است.
*جبهه جنوب- برادر، م – الف
این خیلی عجیب است و اصلاً باور کردنی نیست که بدون اختیار
شما و بدون اینکه در انتخاب همسرتان نقش داشته باشید و بدون رضایت پدر و مادر و
برادران، چنین ازدواج نا مطلوب صورت گرفته باشد!چگونه و چه کسی شما را به دام
انداخته بود؟!
* مشهد – برادر، عبدالرضا – م
1- ما نمی دانیم خداوند با آن افراد چه خواهد کرد ولی
امیدواریم مورد عفو قرار گیرند.
2- کسی که در روزه ماه رمضان استمنا کند، باید روزه را قضا
کند و کفاره بدهد و به احتیاط واجب باید کفاره جمع بدهد، یعنی در این زمان هم شصت
روز، روزه بگیرد و هم شصت مسکین را اطعام نماید.
3- از پیشنهاد شما متشکریم.
* تهران – برادر، علی حمیدی
1- مرد، طلا را در جیب خود بگذارد اشکال ندارد و نماز را
باطل نمی کند ولی پوشیدن و زینت کردن با طلا برای مرد حرام است و نماز با آن باطل
است.
2- خداوند بر همه چیز قادر است، چیزی که محال است، امکان
تحقق ندارد و این نقص در قدرت خدا نیست، اگر خداوند بر ایجاد آن قادر باشد، دیگر
آن محال نیست، زیرا محال آن نیست که من و شما نتوانیم، محال آن است که هرگز صلاحیت
تحقق خارجی را نداشته باشد.
* همدان – برادر، ح – ش – ن
ما این احساس شما را ارج می نهیم که به انقلاب اینقدر علاقه
مندید که همسرتان را بخاطر عدم شرکت در انتخابات می خواهید طلاق بدهید ولی برادر،
این کار عجولانه است، اگر او از نظر فرائض دینی و عفت و نجابت مورد پسند است ،
مسأله علاقه به انقلاب قابل حل است، شما می توانید با آرامش و بدون خشونت و عصبانیّت و با پذیرش بعضی از
اعتراضها و انتقادها، در روحیه او تأثیر بگذارید و خلاصه از راه احساسات بر او
پیروز شوید نه از را بحث و مجادله که هیچ گاه به نتیجه نمی رسد.
* اهواز- برادر، ص- پ*اصفهان – برادران، هادی برزگر و حسن
حیدریان
می توان گفت اجماع علما بر این است که در تحریف به معنای کم
و زیاد کردن واقع نشده است، خداوند می فرماید :
«انا نحن نزلنا الذکرو انا له لحافظون ». به کتاب «قرآن در
اسلام» نوشته علاّمه طباطبائی مراجعه کنید.
* تبریز – برادر، ق- م
1- از رحمت خدا مأیوس نشوید که آن بزرگترین گناه است. توبه
کنید و با اعمال صالحه، گذشته را جبران نمائید و به لطف خدا امیدوار باشید. در
رابطه با مسأله سوم تکلیفی دارید که در رساله آمده است باید عمل شود.
2- همسایه هائی که اهل نماز و روزه نیستند مستحق رفت و آمد
و خوبی و احسان نمی باشند در عین حال با آنها بدی نکنید و همیشه سعی در هدایت آنها
داشته باشید.
* کرمان – خواهر – آ ، ن.
به خانوادۀ خود اصرار کنید و تهدید نمائید که اگر نپذیرفتند
به دادگاه مدنی شکایت خواهید کرد.
مطمئن باشید دادگاه از شما حمایت می کند. راز خود را به کسی
نگوئید. اگر باز مشکلی پیش آمد آدرس بدهید.
* تهران- برادر – م، ب.
1- آن دو زوج باید فورا از یکدیگر جدا شوند. آنها حلال زاده
هستند.
2- توبه کنید، خداوند راه برگشت را بر بندگان خویش نمی
بندد. پول آن افراد را به هر صورت ممکن برگردانید.
* اندیمشک خواهر- فاطمه ، ف.
شوهر نمی تواند شما را در آن مورد مجبور کند و اگر مخالفت
کنید گناهی نکرده اید.
* دزفول – خواهر – ز – ب .
اگر می دانید شیردادن مادرتان به فرزند دخترش بمقداری که
موجب محرمیت است بوده، باید
خواهرتان از شوهرش جدا شود و هیچ راهی برای آن نیست. اگر
توضیح بیشتر خواستید آدرس بدهید .
در اینجا به همه خواهران گرامی تذکر می دهیم که در شیر دادن
به بچه های دیگران عجله نکنند و ملاحظه پیامدهای آن را داشته باشند مورد مذکور این
است که مادری به فرزند دخترش شیرداده و این کار موجب می شود که دخترش برشوهر خود
حرام بشود.
پاسخ به نامه ها
*اصفهان – بردار، غلامعلی زکی
آنکه با ام الفضل دختر مأمون ازدواج کرد،حضرت امام جواد
(ع)بود، آنهم با پیشنهاد خوداو، شاید مأمون به این جهت اصرار بر این مطلب داشت که
خود را از تهمت قتل حضرت رضا (ع)در افکار عمومی تبرئه کند، و امام جواد (ع) نا چار
بود بپذیرد،زیرا بدون شک اگر نمی پذیرفت مأمون مشکلاتی برای او و برای شیعیان
بوجود می آورد و بهر حال همان زن به دستور معتصم عباسی (برادر مأمون ) امام را
مسموم ساخت.
* شیراز – برادر، مرتضی دهقان
1- ترس و اندوه اختیاری نیست و لذا نمی توان گفت گناه است و
اگر خداوند در مواردی نهی فرموده است، منظور این است که آن مورد جای ترس و اندوه
نیست .
2- اگر دوست بر دین انسان اثر بگذارد و مانع تکامل باشد و
نصیحت هم نپذیرد باید از او بهر قیمتی هست جدا شد.
3- از محیط بد که تأثیر منفی بر دین دارد دور شوید ولی هیچ
گاه نباید به دلیل بد بودن محیط، عبادت خدا را ترک نمائید بلکه باید با عبادت و
پرستش خدا تأثیر محیط را کم کنید.
4- ترس انسان از تاریکی و تنهائی ناشی از تخیلات است و راه
علاج آن، وارد شدن در محیط های خیال انگیز است تا برای انسان عادی شود.
5-مطلبی که استاد مطهری در کتاب «امدادهای غیبی» در مورد
استفاده خوب از حافظه بیان کرده اند کاملاً صحیح است؛ کسی که میخواهد واقعاً
استفاده کند و سطح معلومات خود را بالا ببرد باید مطالعه خود را مانند درس مرتب
کند.
مثلاً اگر در یک موضوع اعتقادی مطالعه می کند پس از تجزیه و
تحلیل مطالب کتاب و یادداشت خلاصه آن، کتاب دیگری را در همان زمینه مطالعه کند،تا
در قضاوت نهائی یک طرفه قضاوت نکند و پایه های معلومات او از یک طرز تفکر بخصوصی
نباشد. و این مطلب منافاتی با گفته دکتر «جیمز» در کتاب «چگونه حافظه خود را
تقویّت کنیم؟»ندارد، ایشان گفته که :
همیشه در موضوعهای غیر مشابه تداخل وجود دارد، این مطلب
کاملاً صحیح است، اگر بخواهیم تنها بر حافظه خود اعتماد کنیم،مطالعه در موضوعات
مشابه موجب تداخل می شود، و برای یاد آوری، فشار زیادی بر حافظه وارد می آید ولی
اگر یادداشت کنیم و پس از پایان مطالعه چند کتاب از یک موضوع به داوری و نتیجه
گیری بپردازیم،هیچگونه تداخلی بوجود نمی آید.
* اندیمشک – برادر، م – گ
1- هر چه انسان گناه کرده باشد، می تواند با توبه راه خود
سازی را در پیش گیرد و به لطف خداوند امیدوار باشد. توبه عبارت است از پشیمانی
جدّی و تصمیم بر ترک گناه و در خواست عفو از خداوند مهربان و جبران گذشته با اعمال
صالحه، البته بعضی از گناهان پی آمدهائی از نظر حکم شرع دارد که باید مورد توجّه
قرار گیرد، مثلاً در ترک نماز، باید قضا کند و در ترک روزه قضا و کفاره واجب است و
در تصرف در اموال مردم، اداء حقوق آنها واجب است و همچنین …
2- اگر انسان توجه داشته باشد عملی که انجام می دهد نسبت به
نعمتهای خداوند و حق عظیم او بسیار کوچک است و اصلاً بحساب نمی آید، و هر کاری کند
باز هم لطف خدا است که اورا توفیق داده و همچنین کار خوب خود را در برابر گناهانی
که از او سر زده بسیار کوچک بداند و ترس از این داشته باشد که گناه او سبب عدم
قبولی اعمال شود و گناه او در نامه عملش ثبت و کار خوب او بدلیل سوء نیّتش ثبت
نگردد، و نیز عمل خود را با عمل صالحان و مجاهدان راه خدا که جان خود را در کف
اخلاص نهاده اند مقایسه نماید، تا کوچکی آن را احساس کند، قطعاً در این صورت غرور
و ریا و عجب دامن او را نخواهد گرفت و اصلاً عملش در نظرش جلوه نخواهد کرد و در
این صورت، امید به قبول شدن اعمال و ترس از قبتول نشدن آنها ، به اندازه خواهد بود
. و این همان حالت «خوف و رجاء» است که برای بندۀ مخلص مطلوب است.
3- در نماز قصد اداء و قضا لازم نیست و همین که به قصد قربت
بخواند و مشخص باشد کدام نماز را می خواند و همچنین متوجّه باشد که نماز امروز است
یا روزهای گذشته کافی است.
4- در رابطه با توبه ، به مقاله ای که در شماره 29 مجله
آمده است مراجعه کنید.
* بروجرد – بردار ، مسعود فکری
بررسی روایات و تشخیص صحیح و ضعیف آنها کاری است مشکل و
تخصصی، کافی نیست که روایتی در یک کتاب معتبر ذکر شده باشد، یا برای روایت سندی
نقل شده باشد، گذشته از این روایات پس از عبور از مرحله صحت و اعتبار سند از نظر
درک معنی باید بدقت بررسی شود، بخصوص در معارف الهی و حقائق طبیعی و ماوراء طبیعی
که مطالب بسیار عمیق و عالی به زبان بسیار ساده و قابل درک مردم آن زمان گفته شده
است و شاید اکثر روایات را آنان درک نمی کردند، بهر حال روایاتی که ذکر نموده اید
از نظر سند ضعیف است.
2-صحیح است که حوادث عالم علل و عوامل طبیعی دارد ولی در
عین حال نشانه قدرت خدا است و علل طبیعی در طول علل ماورائی است: و ارادۀ خدا علّة
العلل است.
علامه مجلسي (ره) يک دانشمند طبيعي نيست تا علل تکويني اشيا
را ذکر نمايد و لذا صحيح است که منشاء همه آنها راقدرت خدا ذکر فرموده است.
3- ما نیز معتقدیم که کتب حدیث نباید بدون بررسی و تحقیق از
صحت و ضعف و توجیه و تفسیر مشکلات آنها در میان عموم منتشر شود.
* قم – م – ط – خ – 10.
از آن محیط فاسد دور شوید و توبه کنید. و به جبهه بروید
شاید خداوند شما را ببخشد.
* یاسوج – برادر، ب – کا – هاش.
1- نام خود را با حروف انگلیسی ننویسید.
2- همسر مهربان خود را نگه دارید و گناه دیگران را به رخ او
نکشید.
* بهار همدان- خواهر، ق – ب.
سعی کنید پدر و مادر را راضی نمائید و اگر نشدبهتر است
نصیحت آنها را بپذیرید.
* برادر- ح- غ -37 .
آن قطرات منی نیست. ازدواج کنید ونگران نباشید.
* کرمان- برادر، جعفر – س –م ، 175 *گرگان – و – 1- ت – ن .
ازدواج کنید. آن سخنان دروغ است.
*برادر – ج -111 – م .
آن ناراحتیها ربطی به آن مساله ندارد شما سالمید نگران نباشید.
* نجف آباد- خواهر، فاطمه 10.
موضوع را با همسرتان و مادرش در میان بگذارید.با برگزاری
مراسم عروسی از آن دیو سیرتان نجات خواهید یافت.
* سمنان برادر – ع – ش.
در شرایطی که ذکر کرده اید ازدواج واجب است.
* نهاوند – برادر- ع – د – 64.
بدون شک آن نامه را عمداً در راه شما گذاشته اند تا شما را
بدبین کنند و خود به هدف برسند. سخن مادرش کاملاً معقول است مطمئن باشید.
مشکل دیگر این نظام مالی، انتصابفرد یا افرادی در دستگاههای
اجرائی توسط وزیر دارائی بر اساس مادّۀ 24 قانون محاسبات عمومی بعنوان ذیحساب است
که بنظر می رسد کمتر وزیری یا مسئول دستگاهی در کشور وجود داشته باشد که ازدست
آنها به ستوه در نیامده باشد و جای تعجّب است که چرا تا کنون این مشکل همگانی
دستگاههای اجرائی که مبتلا به تقریباً همۀ وزارتخانه ها است توسط هیئت محترم دولت
بطور جدّی از طریق مجلس پیگیری نشده است.
یکی از خطرات بزرگ برای یک دستگاه اجرائی زمانی است که
ذیحساب ومسئول امور مالی یکی بود و هماهنگی بامسئول دستگاه نداشته و یا ضرورتها
واهمیّت کار دستگاه را درک ننماید و خدای ناکرده اهل غرض هم باشد؛ در چنین حالتی
ذیحساب می تواند – دستگاه را فلجکرده و با ایجاد مانع و بن بست (البته بظاهرهم
قانونی که متأسفانه ریشه در ما هیّت نظام مالی بارث رسیده از گذشته دارد)کارها را
به رکود بکشد و وقتی دستگاهی ووزارتخانه ای آنهم در این شرایط خاصّ و بااین همه
ضرورتها نتواند از عهدۀ وظایفمربوطه بر آید معلوم است که دود این ناتوانی به چشم
انقلاب اسلامی و امّت حزب الله رفته و وجهۀ مسئولین متدین و انقلابی وزارتخانه نیز
بتدریج از دست خواهد رفت.و متأسفانه افرادی که در مشکلات و مسائل مربوط به دستگاه
و وزارتخانه ذینفع هستند،همۀ نارسائیهای مربوطه را به گردن وزیردستگاه و مسئولین
انقلابی آن وزارتخانه می اندازند، و غافل از اینکه این دست پروردگان نظام مالی به
ارث رسیده از طاغوت هستند که عاملین و ریشه های اصلی در دو گره می باشند و در چنین
شرایطی در حقیقت دو وزیر یا مسئول دردستگاه حکومت می کنند: یک نفر مسئول و وزیر
قانونی دستگاه و یک نفر غیر مسئول و وزیر منصوب شده با حکم وزیر دارائی! بااین
تفاوت که مسئول مورد اوّل در مقابل مجلس و مردم باید پاسخگوی نابسامانیهای دستگاه
خود باشد ولی مورد دوّم که درحقیقت وزیر غیر مسئول ! دستگاه است هیچگونه مسئولیتی
علی الظاهر بعهده اش نیست و با خیال راحت در کناری نشسته وشاید از اینکه دستگاه را
فلج می بیند ومسئولین مخلص و متدیّن دستگاه را که سخت با مشکلات مالی مربوطه دست
وپنجه نرم کرده و نیروی آنها که باید صرف کارهای اساسی و مهمتر دستگاه بگردد هدر
می رود، احساس خوشحالی و مسرّت هم بکند.
مقررات تهیه اسناد هزینه
مشکل دیگری که در ارتباط با نظام مالی مطرح است، مقررات
تهیه اسناد هزینه است که خود ماجرای جداگانه ای دارد وبه پیچیدگی نظام مالی و کند
کردن امورکمک می کند، در صورتی که میتواند بگونه ایتنظیم شود تا گرفتاری کمتری با
خود بهمراه داشته باشد و از ضمائم و متعلّقات بیخود آنکه برخی صوری و دست و پاگیر
هستندکاسته شود، مثلاً در قالب همین نظام مالی موجود وزارت دارائی میتواند مقداری
به مسئولین اجرائی و متدیّن کشور اعتماد کرده و به اخذ یک برگ سند هزینۀ امضاء شده
وبدون ضمائم مربوطه اکتفا نماید، و نیزمیتوان جهت اطمینان از حصول انجام هزینه ها
در دستگاه های اجرائی محلّی،هیئتی را در ارتباط با شورای برنامه ریزی شهرستان – که
رئیس دارائی هم یکی ازآنها است – مأمور نظارت بر حسن انجام کارکرد و بازرسان دیوان
محاسبات نیز برای اطمینان از حسن انجام کار بازرسیهای لازم را در ارتباط با موارد
مشکوک موجود است ولکن در قالب نظام مطلوب مالی، روشهای ساده تر از این را نیز می
توان اتّخاذ نمود.بهر حال آنچه که مسلّم است تقریباً تمام اجزاء نظام مالی گذشته،
در مشکل تراشی بر سرراه حرکت وزارتخانه ها و دستگاههای اجرائی کشور دخالت دارند و
این نگرانی وجود داردکه نهاد های انقلاب اسلامی را نیز از این نظربزیر سلطۀ خود در
آورند. لذا باید اجزاءمختلف آنرا اعمّ از قانون محاسبات – گردش ومراحل کار – تنظیم
اسناد – مقرّرات اموال دولتی و جمعداری نقدی و غیر نقدی قوانين و مقررات پيمان-
مزايده– مناقصه – ذیحسابها –حساب بانک و غیره را بزیر سئوال برد و موردبررسی قرار
داد و قالب نظام مالی مطلوب ومتناسب با شرایط اسلامی و انقلابی کشور راتدوین و
قسمتهائی که از اجزاء یاد شده با آن مغایرت دارد، شجاعانه کنار گذاشت تامسئولین
متدیّن و انقلابی را که عشق خدمت به نظام اسلامی و امّت حزب الله آنها را واداربه
قبول مسئولیت کرده، و نیز محتوای آموزشی مؤسسات آموزشی کشور که نیروی انسانی
موردنیاز را در این زمینه پرورش میدهند، از چنگال این میراث پایه گذاری شده توسط
مأمورین استعمار مانند مورگان شوستر آمریکائی و خودفروختگان و خود باختگان داخلی
آنها نجات بخشید. انشاء ا…
و نجات کشور و مسئولین فداکار و متدین جمهوری اسلامی در
تمامی رده ها از وزراءو هیئت محترم دولت گرفته تا مسئول سطح شهرستان ازاین طاغوت
نظام مالی و عواملآن، مسئولیتی است که باید در رأس برنامه های کمیسیون محترم امور
اقتصادی ودارائی مجلس شورای اسلامی و وزیر محترم دارائی قرار گیرد چرا که این
میراث رژیم منحط سابق که در اعمال عملکرد دستگاههای اجرائی کشور نفوذ کرده و
سایۀشوم آن در همه جا مشاهده میگردد یکی ازعوامل عمده و ریشۀ بسیاری از گره های
اجرائی در کشور و عامل ایجاد توقف در تحرّک و پویائی دستگاهها و مدیریتها ونیروهای
انسانی فعّال آنها به حساب میآید که در مجموع مقدار زیادی از نیروهای فعّال وخلاّق
کشور را بخود مشغول داشته و بهدر میدهد و از کاربرد آنها در جهت دست یابی به
کارهای مهمتر در کشور آن هم در شرایط بعداز پیروزی انقلاب اسلامی و مسائل جنگ
تحمیلی که سرعت عمل دستگاهها جهت حلّ مسائل مربوطه و رسیدن به هدفهای مقدّس نظام
مورد توجّه میباشد جلوگیری می نماید، و قطعاً مسئولیت ضایع شدن این همه نیروها
بعهدۀ کسانی است که مسئولیت این امور را بعهده داشته ولی به اهمیّت کار واقف نبوده
و اقدام جدّی ومؤثری انجام نداده اند و آنچه که مسلّم میباشداین است که نمایندگان
محترم مجلس شورای اسلامی بویژه کمیسیون مربوطه و وزارتدارائی و امور اقتصادی می
بایست عاجلاًنسبت به رفع این معضل بعنوان یکی ازریشه های گره ها اقدام نمایند.
برنامه ریزی در کشور:برنامه ریزی یکی از ضروریات هردستگاههای
اجرائی است. در حقیقت برنامه ریزی فرایندی است که فعالیّتهای دستگاههای اجرائی را
در جهت حصول به هدفهای تعیین شده و مبتنی بر آینده نگری و پیش بینی تنظیم می نماید
و در جهت هدفهای کلان هر دستگاه، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدّت و در
ارتباط و امتداد و مکمل یکدیگر تنظیم میگردند. مجموعۀ برنامه های کلّیه دستگاههای
اجرائی و وزارتخانه ها برنامه های توسعه هر کشور را تشکیل میدهند.
بنابراین برنامه های توسعه اقتصادی -اجتماعی و فرهنگی هر
کشور مجموعه برنامه های توسعه کلّی و استراتژیهای توسعۀ آن کشور تدوین و تنظیم و
هماهنگ گردیده اند. هر چقدر برنامه های دستگاهها از مطالعات عمیقتر برخوردار بوده
و هماهنگی بین آنها وجود داشته و واقع بینانه تر تنظیم گردیده باشند، حصول به
هدفها با کمترین ضایعات عملی تر بوده و نتایج آن با اشکالات کمتری همراه خواهد
بود. نتایج هر برنامه ریزی بازمان تنظیم آن فاصلۀ زیادی دارد. سعادت و شقاوت
ملّتها و کشورها در گرو برنامه ریزیهای
توسعۀ آنها قرار دارد. استقلال و خود کفائی رشد و نیز وابستگی و انحطاط و عقب
افتادگی ملّتها ریشه در برنامه ریزیهای توسعۀ آنها دارد. حل معضلات اقتصادی و
اجتماعی و فرهنگی هر کشور در گرو برنامه ریزیهای درست آن میباشد. هر چقدر دستگاهها
به برنامه ریزی اهمیّت داده و درست عمل کنند بهمان نسبت وصول بهدفهای آنها با
کمترین ضایعات عملی تر خواهد بود. دستگاه برنامه ریز کشور که جهت دهنده و هدایت
کنندۀبرنامه های کشور و هماهنگ کنندۀ برنامه های توسعه دستگاههای اجرائی است به
مثابه مغز متفکری عمل میکند که بهر مقدار قوی تر و سالم تر باشد نقش خود را بهتر
ایفا خواهد نمود و عوارض منفی حاصلاز اجرای برنامه ها کمتر بوده و کشور همیشه حالت
رشد و سیر صعودی خواهد داشتو ضایعات به کمترین حدّ خود خواهد رسید و هر مقدار
دستگاه برنامه ریزی کشور معیوب تر و ضعیف تر باشد بهمان نسبت مسائل کشور پیچیده تر
و راه رشد و توسعه بسته تر و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیشتر خواهد شد.
بطور کلّی خمیر مایۀ خیانتها و خدمتها به هر کشور در دستگاه
برنامه ریزی کشور ریخته میشود. در کشور ما این امر مهم و سرنوشت ساز و کلیدی به
عهدۀ وزارت برنامه و بودجه قرار دارد که بمانند مغز متفکّر و مرکزیّت فرماندهی نا
آشکار دستگاههای اجرائی کشور عمل می نماید و می بایست از نظر ساختار تشکیلاتی. و
نیروی انسانی و مدیریت در کلّیه رده های آن از تناسب لازم برای این امر خطیر
برخوردار گردد تا بتواند راهگشای کشتی نجات در این دریای طوفانی ظلم و زور و فشار
جهان معاصر باشد. آنچه از بدبختی و بیچارگی که در کشور وجود دارد و تمام دستگاههای
اجرائی و انقلاب نوپای اسلامی با آن دست بگریبان هستند حاصل برنامه ریزیهای غلط و
استعمار زدۀ نظام وابسته گذشته میباشد.
اگر روستاها تخریب شده اند، اگر کشاورزی نابود شده است.
اگر بر مشکلات عدیدۀ شهرها افزوده گشته است.
اگر مشکل مسکن بیداد می کند.
اگر سیل مهاجرت روستائیان به شهرها مشکل مضاعف برای کشور می
آفریند.
اگر مشکلات اجتماعی چون بیکاری – دزدی – قاچاق و غیره وجود
دارد.
اگر اقتصاد کشور تک محصولی است.
اگر پالایشگاه مهم و مادر گونۀ نفت کشور بسادگی مورد هدف
دشمن کافر بعثی قرار می گیرد.
اگر بنادر مهم کشور در ابتدای جنگ غیر قابل استفاده می
شوند.
اگر کشور بسوی وابستگی به سرعت پروازکرده است.
اگر مناطق محروم کشور از کمبودنیروی انسانی متعهّد و متخصّص
چون معلم وپزشک و مهندس و غیره رنج می برند.
اگر شمال شهر جنوب شهر درست شده است.
اگر اقلیّتی سرمایه دار و گردن کلفت درکنار اکثریتی محروم
درست شده است.
اگر کشور بصورت مستعمرۀ نامرئی آمریکا و غرب در آمده است.
اگر نظام اجرائی منحطی از گذشته برای مابارث رسیده است؟
اگر نهاد برنامه ریزی کشور کشش لازم را ندارد و صدها و
هزارها اگرهای دیگر همه و همه محصول برنامه ریزیهای غلط چند ده سالۀ رژیم وابستۀ
گذشته می باشد.
و متقابلاً اگر می خواهیم به استقلال اقتصادی برسیم.
اگر میخواهیم خود کفائی علمی وتکنیکی و نیز کشاورزی و صنعتی
رابدست آوریم.
اگر میخواهیم استقلال سیاسی، این محصول گرانقدر انقلاب مقدس
اسلامی راتحکیم بخشیده و پاس داریم.
اگر میخواهیم روستاها را آباد کنیم واگر میخواهیم مسائل
شهرها را حلّ نمائیم.
اگر میخواهیم به پدیدۀ نو ظهور و غیر عادی مهاجرت روستائیان
به شهرها که بخودی خود عامل معضلات عدیده ای در کشور میباشدخاتمه دهیم.
اگر میخواهیم فاصلۀ بین طبقۀ محروم وغیر محروم را از بین
ببریم.
اگر میخواهیم کشور و انقلاب نو پایاسلامی را از فشارهای
اقتصادی و سیاسی استکبار جهانی نجات دهیم و اگرمیخواهیم وابستگی اقتصادی را قطع
کنیم.
اگر میخواهیم برای جهان اسلام دراین زمینه و سایر زمینه ها
الگو بوده و زمینۀنجات آنها را از چنگال شرق و غرب فراهم آوریم و اگر میخواهیم نفت
و سایر منابع معدنی را در داخل کشور و در جهت تولید صنعت و کشاورزی بکار بگیریم و
اگر میخواهیم پایه های صنعت کشور را ریخته و صنایع پیشرفته و پایدار داشته باشیم.
اگر میخواهیم وارد صحنۀ رقابت علمی وتکنیکی جهانی شده و
همچون گذشته پیشانی آنرا در دست گرفته و امّید و افتخار مسلمین گردیده و آنرا
وسیلۀ نجات انسان از چنگال ظلم و ستم و جهل دنیای معاصر قرار دهیم و اگر میخواهیم
به هزارها امید و آرزو در جامعه وکشور خود جامعۀ عمل بپوشانیم، چاره ای نداریم جز
اینکه به برنامه ریزی و دستگاه برنامه ریز و مرکزیّت فکری کشور بها بدهیم وآنرا به
نیروهای متفکّر و دور اندیش و واقف به اهمیت موضوع بسپاریم تا روند برنامه ریزی
کشور در کلیّه دستگاهها و با هماهنگی لازم، حالت پویائی و تحرّک خود را برای نجات
کشور از معضلات وسیع باقی مانده از برنامه ریزیهای استعمار زده گذشته بدست آورده و
مسیر خود را در جهت رشد و توسعۀ کشور و کسب برتریهای علمی و تکنیکی و فرهنگی و
اجتماعی و اقتصادی و غیره ادامه دهد، انشاء الله
در سخنان مسئول جنبش امل اسلامیدر شمارۀ گذشته، بخش اول
اوضاعکلّی لبنان و تأثیر انقلاب اسلامی ایران درنهضت مسلمانان آن دیار، از زبان
آقای سیدابراهیم امین، سخنگوی حزب الله لبنان بررسی شد، و اکنون دوّم نشستی که با
برادران مبارز لبنانی داشتیم تقدیم خوانندگان عزیز می شود. در این قسمت برادر
ابوهشام رهبر جنبش امل اسلامی، دراین رابطه سخن می گویند:
درگیریهای قبل از پیروزی انقلاب قبل از پیروزی انقلاب
شکوهمند اسلامی درایران، مسلمانان لبنان کم و بیش با دشمنان اسلام درگیر می شدند و
در گیریها و زدوخوردهائی بین آنها در بیروت، جنوب و یا بقاع بر پا می شد بویژه
بابعثیهای عراق که خیلی سفّاک و خون آشام بودنددرگیریهائی رخ می داد و مردم تا
اندازه ای از آنان وحشت داشتند.
در گرما گرم نهضت ملّت مسلمان ایران، پرتوی از نهضت در
لبنان نیز پدید آمده و مسلمانان را به نوعی حرکت هماهنگ با ملت ایران واداشته بود
تاآنجا که همزمان با تظاهرات ایران، تظاهراتی- هر چند محدود – در لبنان انجام می
گرفت و با اوج گرفتن نهضت و پیدایش روحیّۀ مقابله با ظلم وظالمین، مبارزین متعهد –
چه در جنبش امل و چه در غیر آن – شکل گرفت و این بار درگیری با بعثیان صدّام به
صورت هجوم در آمد. البته تمام این مسائل، پیش از حملۀ اسرائیل به جنوب بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان امّت بزرگ اسلام،
متوجّه رابطۀ تنگاتنگ میان مسلمانان لبنان و مسلمانان ایران واردات و علاقۀ
صمیمانۀمبارزان لبنانی به حضرت امام و پذیرش رهبری آن بزرگوار شدند و بیم آن
داشتند که آنچه در ایران گذشته است، شاید در لبنان نیز صورت پذیرد، ازاین رو، حملۀ
اسرائیل با تایید مستقیم آمریکا و همپیمانش در پیمان آتلانتیک، شروع شد. تصوّر
آنهابر این بود که مقاومت و مبارزه اي بیش ازمقاومتهائی که از رژیمهای عربی دیده
بودند، درپیش نخواهند داشت. ظواهر امر نشان می دهد که یاسر عرفات نیز در این توطئه
شریک بود، زیرا پساز شروع حمله، از لبنان فرار کرد و دستور داد نیروهایش نیز هر چه
زودتر جنوب را ترک کنند،واین در حالی بود که نیرومند ترین قدرت نظامی رادر جنوب
لبنان در اختیار داشت و ما نیاز زیادی به کمکهای نظامی و مادّی و تسلیحاتی فلسطینی
هاداشتیم.
بنابراین، آمریکا و اسرائیل مطمئن شدند که عرفات نخواهد
جنگید، دیگران هم یا با آنهاهمدست اند و یا تاب مقاومت – بیش از چند روز –نخواهند
داشت، غافل از اینکه انقلاب اسلامی چنان نیروئی به مؤمنان و متعهدان مبارز لبنانی
بخشیده بود که مردم را به حرکتی حسین گونه واداشت که در حقیقت اعجاز آفریدند و نه
تنهااسرائیل را به شکستی مفتضحانه واداشتند که آمریکا و فرانسه را نیز از لبنان
طرد و اخراج کردند.
توطئه های پی در پی
و از این روی دشمن بفکر انتقام افتاد. سعی کردند بهر شکل
شده، عنوان اسلامی را از نهضت و مقاومت مردم بگیرند و یک عنوان دیگر
مانندناسیونالیستی، ملّی و یا عربی به آنها بخشند تافضیلتی برای انقلاب و اسلامی
در اذهان دیگر ملتهاتداعی نکند. لذا عملیّاتی به صورت ظاهر توسط برخی از احزاب و
گروه ها رخ داد که با تبلیغات و جار و جنجال زیادی همراه بود.
توطئه دیگر «جنگ فلسطینی ها با شیعیان» بودکه با نقشه ای
پلید، برخی از اعضای جنبش امل راوارد آن کردند تا در نتیجه، تمام شیعیان را به
درگیری اردوگاه های فلسطینی به کشانند، و از آن پس، نبرد اسلام و کفر مبدّل شود به
نبرد سنی وشیعه و قتل و کشتار نه براساس هدف و انگیزه که براساس انتقامجوئی بی هدف
به راه افتد. و آنچه ما را از این خطر جدّی نجات داد، حرکت بموقع جمهوری اسلامی و
موضع محکم و متین حزب الله لبنان بود که این نقشۀ پلید را در هم کوبید ومکتب را از
این خطر خانمانسوز رهائی بخشید،البته بسیاری از افراد متدیّن و متعهّد جنبش امل که
ضمناً دارای تأثیر بسزائی نیز در این جنبش می باشند، از شرکت نبرد خونین اردوگاه
ها سرباززدند و در پی رفع مشکل و چاره جوئی افتادند.
بدینوسیله فلسطینی ها و دیگر برادران اهل سنّت مااطمینان
پیدا کردند که شیعیان قصد جنگیدن ورودروئی با آنان را ندارند بلکه گروهی از شیعیان
با وضعیّت مشخص ! در این قضیَّه شرکت داشته اند. و لذا این توطئه نیز بحمد الله به
شکست انجامید.
وقتی این بازی ناموفق ماند، برخی از افراد رادر جنبش امل
تحریک کردند تا با حزب الله درگیرشوند. زیرا اسرائیل نتوانست روحیَّه حسینی را
ازبین ببرد، جنگ اردوگاه ها هم شکست خورده بود،دولت فالانژها هم توان شکاف انداختن
میان مسلمانان مبارز را نداشت، پس بهترین راه – به نظرآنان – این بود که شیعیان را
بجان یکدیگر اندازند وروحیّه ها را تضعیف کنند. این توطئه نیز با یاری خداوند و
اقدام سریع جمهوری اسلامی و همکاری متعهّدینی که در جنبش امل بودند، ناکام ماند.
این توطئه نه تنها نتوانست روحیّۀ اسلامی ما رامتزلزل سازد
که یک نتیجۀ نسبتاً خوبی نیز برای مادر برداشت. ما بر آن شدیم که یک کمیسیون
مشترکی بین برادران حزب الله و برخی از برادران متدیّن جنبش امل بوجود آوریم. و
اوّلین وظیفه ایکه این کمیسیون به عهده گرفته است همین است که هر توطئه خطرناکی که
برای آتش افروزی میان مسلمانان (چه سنی و شیعه و چه شیعه و شیعه) ازسوی دشمنان پی
ریزی می شود، در نطفه خفه کنیم و نگذاریم شعله های خانمان براندازش به
دیارمسلمانان برسد. در همین رابطه اشاره ای می کنم به توطئه ای که دشمن برای ایجاد
درگیری بین شیعیان و دروزیها پی ریزی کرد و در این میان نبردی میان جنبش امل و حزب
سوسیالیستی لبنان در گرفت و برخی از فلسطینی های گروه عرفات ازپشت پرده برای
انتقامگیری از جنبش امل هیزم بیارمعرکه بودند که بحمد الله بیش از چند روز ادامه
نداشت و مسلمانان خود را از کشیده شدن به این فتنه کار کشیدند.
صلح ذلّت بار در لبنان
در هر صورت، ما همه روزه مواجه هستیم بانقشه های جدیدی برای
خاموش کردن روحیّه شهادت طلبی و نابودی کادرهای متعهّد و مؤمن،که یکی از این نقشه
ها کوششهای صلح جویانه دشمنان است! آنها می کوشند که میان مسمانان وفالانژها نوعی
صلح ذلّت برقرار سازند و بقول خودشان لبنان نوینی بار سازی کنند که این لبنان
نوین، خطری جدّی برای مسلمانان در بردارد چراکه با این طرح خائنانه، حکومت همچنان
در دست فالانژها باقی می ماند و ریاست جمهوری از آن امین جمیل خواهد بود و قدرت
نظامی از تمام گروه ها گرفته خواهد شد و همه را به ارتشی که سر سپردۀ فلانژ است
واگذار خواهند کرد. و با این برنامه، امکان درگیری و مبارزه با اسرائیل و عوامل
جنایتکارش در لبنان از بین خواهد رفت. و از آن پس اگر فشاری باشد تنها بر مسلمانان
و مبارزان متعهّدی فرو خواهد آمد که همچنان اصرار بربراندازی اسرائیل و مبارزه با
آن را دارند. و سودیکه برای گروه های درگیر در بردارد خلاصه می شوددر اینکه چند
نماینده با یک وزیر از هر گروه درپارلمان یا دولت شرکت کند! و ما این سودهای مادّی
را چیزی جز ذلّت و سر سپردگی نمی دانیم.برما است که پیوسته در حال دشمنی با دشمن
صهیونیستی بمانیم و به هیچ وجه راضی نشویم این غدّۀ سرطانی در جسم امت اسلامی
بماند و ریشه بداوند، باید از هر جا که ممکن است ریشه هایش راقطع کنیم و آن را
نابود سازیم. لذا ما همانگونه که با قرارداد ناقوره مخالفت کردیم در برابر هر
قراردادو موافقتنامه ای که امنیّت اسرائیل را عهده دارمی شود، سخت ایستادگی خواهیم
کرد و مصمَّم هستیم تا اسرائیل را از بین نبریم از پای ننشینیم،هر چند این جنگ
سالها به طول انجامد.
و همین اصرار و پافشاری ما است که مرگ رابرای صهیونیست ها
همواره به ارمغان می آورد حتّی اگر در پشت پرده های آهنین و تکنیکهای پیش رفته
دفاعی بسر برند.
خطر عقب نشینی
یکی دیگر از توطئه هاف شایعه هائی است که اسرائیل را بزرگ
جلوه می دهد و مسلمانان ضعیف الایمان یا دنیا پرست را به حرکت کردن در عکس مسیر
مستقیم مبارزان مسلمان وا می دارد که متاسفانه این هم ضربتی است سخت و باید با آن
مواجه شد، به این معنی که باید یا تبلغیات مثبت ازسوی حزب الله، آن تبلیغات منفی
را خنثی کرد. وباید به این مسلمان شناسنامه ای فهماند که فرار ازجبهۀ رو در روئی
با اسرائیل، تحت هر عنوانی، ذلَّت است، نه تنها برای مسلمانان که برای اسلام.اکنون
که اسرائیل تحت ضربه های خرد کننده مبارزان مسلمان، به شکست نزدیک می شود واکنون
با قدرت الهی رزمندگان اسلام برای همگان روشن شده است که دارای نیروی فوق العاده
ای هستند که هرگز عقب نشینی در آن راه ندارد، هر گونه عقب نشینی و سکوت
مرگبار،خطری است جبران ناپذیر که متوجّه مکتب رهائی بخش اسلام و قرآن می شود و
باید این سدّ راشکست و به پیش تاخت تا به پیروزی نائل آئیم.
فراموش کردن جنوب
توطئه دیگری که سخت بر آن می کوشند ایناست که راه حلّی برای
برقراری صلح و آرامش دربیروت و دیگر شهرهای بزرگ لبنان بیابند و جنوبرا به فراموشی
بسپارند. این همه کنفرانس ها و نشست ها که در بیروت میان گروه های مختلف برقرار می
شود برای ایجاد نظم و آرامش در بیروتاست بگونه ای که کم کم و با یک روشانحرافی،
جنوب را بکلّی از یاد ببرند.
امام موسی صدر از سالها پیش چنین خطری راگوشزد کرده بود و
می گفت: ما نخواهیم پذیرفت که لبنان بخندد در حالی که جنوب گریان است یعنی چگونه
در فکر آرامش و آسایشِ کلّ لبنان منهای جنوب می باشید؟! او این سخن را گفت برای
اینک می دانست فالانژها با همکاری برخی ازمسلمانان نمایان چه نقشه های پلید و
خائنانه ای در سر می پرورانند که ما با خواست خداوند با این توطئه نیز مقابله
خواهیم کرد.
نکته جالب توجه اینجا است که در کنفرانس سه طرفه که در
بیروت منعقد شد، و بنابر این بودکه بین مسلمانان و فالانژها نوعی صلح برقرار
شود،قبل از اینکه مسلمانان این را توطئه قلمدادکرده و با آن مبارزه کنند، خود
فالانژها و دیگرمسیحیان (مارونیها – جبهه لبنان – کاتولیکهای طرفدار و اتیکان و
طرفداران امین جمیل) همه با هم مسئله همزیستی و صلح با مسلمانان را ردکردند و آن
را یک نوع اهانت به خود دانستند!
پس اصل محکوم کردن قرارداد سه طرفه از سوی خود آنها شروع شد
در صورتی که ما هم با آن مخالف بودیم زیرا برای ما ننگین بارتر و ذلّت آفرین تر
بود، گذشته از این که چندان فایدۀ مادّی هم برای مسلمانان در بر نداشت.
وضعیّت سیاسی جدید
اکنون وضعیّت سیاسی در لبنان، مرحلۀ تازه ایبه خود گرفته
است. گویا مارونیها و مسیحیان درپی یافتن راه حل های دیگری هستند که هم قدرت را
بیشتر در دست بگیرند و هم مسلمانان را به سکوت و تسلیم وادارند. و ممکن است برای
بثمررساندن اهداف شوم خود، از اسرائیل یاری جویندو اسرائیل نیز متقابلاً از طریق
مزدرانش در گروه آنتوان لحد دست به انفجارهای تازه ای در جنوب بزند و شاید به سوی
صیدا پیشروی داشته باشند.
و در صورت پیشروی به طرف صدا، احتمالاً درگیریهائی میان
صهیونیست ها و ارتش سوریه مستقر در لبنان پدید آید. کارشناسان و تحلیلگران سیاسی
معتقدند اگر چنین نبردی پیش آید، محدودو زودگذر خواهد بود و امکان دارد منتهی شود
به یک کنفرانس بین المللی در ژنو، و آمریکا و روسیه و سایر کشورهائی که به نحوی
خود را ذینفع در لبنان و خاورمیانه می دانند، در آن کنفرانس شرکت جویند. همۀ اینها
ممکن است در آینده پیش آید ولی آنچه بدون شک برقرار خواهد بود، خطری است که متوجّه
جنوب است. زیرا تمام نیروهای فاسد از مرتجعین عرب گرفته تا حاکمان وابسته ای چون
شاه حسین، حسنی مبارک و یاسر عرفات وشاه حسن و خلاصه این گروه شیطانی مرتجع که
وجود رژیمهای خود را وابسته به بقای اسرائیل می دانند، همه خواهان ادامۀ حیات
صهیونیست هاهستند. اسرائیل هم که می داند، بقای این رژیمهابه بقای خودش وابسته است
لذا هرگز با آن جنایتکاران طرفیَّت و مخالفتی نخواهد کرد بلکه همۀ آنها طبق منفعت
مشترکی که با هم دارند،هواخواه همدیگر خواهند بود. همچنانکه همین امررا در بقای
رژیم صدّام می دانیم و این همه دست وپا کردن و بیت المال مسلمین را صرف باقی ماندن
صدام کردن و حمایتهای بی دریغ رژیمهای مرتجع منطقه همه بدلیل این است که اطمینان
دارند اگرصدام برود، رژیمهای آنها نیز از بین خواهد رفت لذا همگام با آمریکا و
اسرائیل می کوشند که صدام را نگهدارند تا خود نیز باقی بمانند.
در لبنان نیز چنین است؛ یعنی همانگونه که دنیای استکبار در
پی از بین بردن و شکست دادن به امَّت حزب الله ایران است که ان شاء الله این آرزو
را به گور خواهند برد، در لبنان نیز چون می بینند امت حزب الله طرفدار انقلاب
اسلامی است و رهبریّت امام خمینی را بی چون و چراپذیرفته است، لذا روزانه کوشش ها
برای نابودی حزب الله لبنان دارند. از این روی نه تنها از نظرنظامی با ما می جنگند
که با سلاح تبلیغات نیز که سلاحی بُرنده تر و ویرانگر تر است با ما مبارزهمی کنند.
گاهی ما را به تروریستی و گاهی به بنیاد گرائی متهم می کنند و همواره شایع می
کنندکه هر فتنه و آشوبی در لبنان بر پا می شود زیر سرحزب الله است و حزب الله
مسئول تمام مصیبت ها و حوادثی است ضدّ صلح و آرامش است و طرفدار جنگ و ویرانی می
باشد!! آنها با چنین تبلیغاتی،می خواهند افکار بین المللی را نسبت به ما
آنقدرمنحرف و آشفته کنند که اگر اسرائیل با هر شرطلب دیگری برای سرکوبی ما با ما
بجنگد، مردم وحتی مسلمانان منطقه بجای اعتراض به آنهابگویند: دست شما درد نکند!!
این بود مختصری از گرفتاریهائی که ما در لبنان داریم ولی
بحول و قوّۀ خدا و با تایید وهمیاری سنگرداران انقلاب اسلامی، در برابر تمامنقشه
ها و توطئه ها که روزانه پی ریزی می شود وگروه های شیطانی در آنها شرکت
دارند،ایستادگی داشت چرا که دشمن هر کاری کند بالاتراز این نیست که ما را به شهادت
برساند و ما همبرای شهادت و هم برای هر مصیبت دنیوی دیگریحاضر و آماده ایم ولی
حاضر نیستیم کوچکترین اهانتی به مکتبمان وارد شود «قل هل تر بصون بنا الااحدی
الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بغذاب من عنده أو بأیدینا، فتربصواإنا
معکم من المتربصین».
(توبه – 52)
بگو (ای پیامبر) شما چه انتظاری دربارۀ مادارید جز اینکه یکی از دو نیکی به ما
برسد(پیروزی یا شهادت) ولی ما دربارۀ شما انتظارداریم که خداوند بوسیله عذابی از
سوی خویش یا بدست ما، جانتان را بگیرد، پس منتظر بمانید که ما هم با شما منتظریم.
آیندۀ لبنان
مطلبی که می خواستم به آن اشاره کنم، این است که نتیجۀ
مبارزات ملت مسلمان لبنان درآینده ای دور یا نزدیک، به ثمر خواهند نشست، زیرا
مجاهدان راه خدا نظری و اندیشه ای جز بر افراشته شدن پرچم قرآن و اسلام ندارند و
به چیزی جزحکومت اسلامی نمی اندیشند ولی ما این را درعمل نه شعار باید تحقّق
بخشیم. ای بسا افرادی که شعارهای بسیار گرمی در این رابطه می دهند ولی در میدان
عمل، کمتر تأثیری می توانندبگذارند، لذا این شعارها تا همراه با عمل نباشد ارزشی
نخواهد داشت.
از این روی، برای رسیدن به مقصود راهی جز مبارزۀ منفی با
دشمنان از یکسو و تبلیغات مثبت برای مهیّا کردن جامعه و پذیرش حکومت اسلامی از
سوئی دیگر نداریم لذا نخست باید با اسرائیل که قوی ترین و خطرناکترین دشمن ما است
مبارزه کنیم زیرا اگر اسرائیل را از پای در آوریم، شکست فالانژها حتمی است و
اسرائیل را جز مبارزان مسلمان کسی شکست نخواهد داد برای اینکه بایک بررسی کوتاه در
می یابیم آنان که اندیشه ای صد در صد اسلامی ندارند، ضرورتی در مبارزه بااسرائیل
نمی بینند و فلسطینی ها هم که تا کنون معتقد به مبارزه با اسرائیل بودند، بسیاری
از آنها متأسفانه از پیروزی نومید شده اند، و سایرگروه هائی هم که به نحوی از
اسرائیل رضایت نداشتند، چون اعتقاد به خدا ندارند، لذا به خود نیز نمی توانند
اعتمادی داشته باشند، پس تنهامؤمنین مکتبی هستند که خود را مکلّف به ادامۀنبرد تا
پیروزی می دانند و مطمئن هستند، خدا آنهارا یاری خواهد کرد، چه اینکه خود فرموده
است«ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
بنابراین، نخست باید مبارزه را از نظر بعدنظامی دنبال کرد و
سپس مبارزه با ایده ها واندیشه های وارداتی از غرب و شرق در پی داشت ودر ضمن این
مبارزه ها، مردم را آمادۀ مقاومت ومبارزۀ با دشمنان نمود و این درس همان روشی است
که امام امت در پیش گرفت و به پیروزی نائل آمد.
چگونه به پیروزی می رسیم؟
البتّه این عوامل پیروزی در صورتی تحقق می پذیرد که جوی
سالم میان مسلمانان بوجودآورد، یعنی همانگونه که تکیۀ امام دام ظله بر ایجادوحدت و
هماهنگی میان تمام قشرهای اسلامی بود، ما نیز باید به مو بمو این فرمان را به
مرحلۀ اجراگذاریم.
ما در پی آن هستیم که وحدت اسلامی را میان قشرهای سنّی و
شیعه، همانگونه که مورد رضایت خداوند است، برقرار سازیم و در این راه باهمکاری
برادران اهل سنّت، با تمام آنان که بنابرایجاد اختلاف و تفرقه میان مسلمانان
دارند،بجنگیم چه خود را شیعه بدانند و چه سنی، زیراملاک وحدت است و تا وحدت برقرار
نشود، ازپیروزی خبری نخواهد بود.
و خوشبختانه برنامه های وحدت آفرین جمهوری اسلامی، برای
تمام برادران اهل سنّت ماثابت کرده است که واقعاً تمییز و تفرقه ای میان این دو
گروه در ایران اسلامی وجود ندارد و همین باور است که منشأ یک همکاری حقیقی بین
برخی از علمای اهل سنت و علمای تشیُّع شده است که «تجمّع علماء المسلمین» در بیروت
نشانه ای از آن است.
و آنچه این باور را عمیق تر کرده است،دستگیری علمای شیعه
همراه با علمای سنّی استاز سوی رژیم صهیونیستی که با هم به زندانهای اسرائیل روانه
می شدند و در آنجا به سوی یک هدف واحد، دعوت می کردند و دشمنی مشترک داشتند. و هر
گاه یکی از علمای سنی یا شیعی از زندان آزاد می گشت، جشنها برای آنها از سوی تمام
مسلمین برگزار می شد و این مجالس و جشنهاموجبات اخوّت و برادری و نزدیکی بیشتر دو
گروه را فراهم می ساخت.
در اینجا لازم است از بارزترین الگوی وحدت اسلامی در لبنان
نام ببرم. برادرمان شیخ سعیدشعبان که هیچ کس نمی تواند در دیانت و خلوص و معنویت
او شک ببرد، با کمال شهامت و بدون هیچ ملاحظه ای – در شمال لبنان – اعلام همبستگی
با جمهوری اسلامی و پذیرش رهبریَّت معظم آن نمود، و لذا سهم بزرگی در پیشرفت وحدت
وهمبستگی و روی آوردن بیشتر مسلمانان شمال لبنان به انقلاب اسلامی و حضرت امام
دارد. وگر چه این معنی باعث شد که دشمن برای انتقامجوئی جنگ خونین طرابلس را به
کار اندازدولی آن توطئه هم به لطف خداوند و دخالت سریع و بموقع جمهوری اسلامی و
همکاریهای بی دریغ حزب الله لبنان، ناکام ماند. و از طرفی دیگر برای برادران سنّی
ما ثابت شد که همۀ ما مانند یک جسد هستیم، و اگر عضوی را روزگار بدرد آورد، عضو
های دیگر به همان درد گرفتار می شوند و باهم درد را درمان می سازند.
جنبش امل اسلامی
مسئله دیگری که ممکن بود منجر به فاجعه های خونین زیادی
شود، مسئله درگیری برخی از اعضای جنبش امل به سرکردگی نبیه بری با فلسطینیان که آن
را جنگ اردوگاه های فلسطینی می نامند. می باشد در اینجا لازم بود به عالم بفهمانیم
این شیعیان نیستند که با فلسطینی ها به جنگ برخاسته اند بلکه گروهی فریب خوردگان
اند که به فرماندهی یکی از دستنشاندگان آمریکا در لبنان، دست به چنین جنگ
خانمانسوزی زده اند. اینجا بود که اعلام جدائی ازآقای نبیه برّی کردیم و با او
فاصله گرفتیم. البته قبل از این هم خیانتهائی از او سر زده بود، از جمله توافقی که
با بشیر جمیّل در گروه نجات (لجنةالانقاذ) آمریکائی داشت و ما صریحاً و بی پرده به
او گفتیم که به هیچ وجه برای ما قابل قبول نیست که در زیر پرچم آمریکا و اسرائیل
در آید و با یکی از دست نشاندگان پلید آنها که دستش به خون جوانان مسلمان آلوده
است، سر میز مذاکره بنشیندو به او گوشزد کردیم که در این خیانت ها سقوط خواهد کرد
ولی او همچنان اصرار داشت که من می خواهم مسلمانان را از جنگ خود را از آن آلودگی
نجات دهیم و با او در یک خط نباشیم اعلام کردیم که ما جنبش امل را با عنوان اسلامی
پذیراهستیم نه به صورت مطلق. ما می خواهیم جنبش امل اسلامی داشته باشیم نه جنبش
امل آمریکائی و نه حتی جنبش امل لبنانی زیرا ما جزئی کوچک از امت حزب الله هستیم
که امام را به عنوان رهبرپذیرفته است و ما در حظ ولایت فقیه هستیم وهرگز از آن
بقدر سر سوزنی منحرف نخواهیم شدان شاء الله و از این روی، عنواني جز اسلامی برای
خود سزاوار نمی بینیم.
لازم به تذکر است که ما سازمانی جدا ازحزب الله نیستیم بلکه
ما هم قطره هائی از همان دریای بیکران امّت هستیم که همۀ مؤمنین ومتعهّدین را در
بر می گیرد ولی از نظر سیاسی،اجتماعی و تبلیغاتی در یک محدودۀ منظّم و بابرنامه
ریزی خاصّی حرکت می کنیم، و گرنه از نظربسیجی، ما هم جزئی از حزب الله می باشیم و
هیچفرق بین امل اسلامی و دیگر گروه های مسلمان درخط امام نیست.
در خاتمه از خداوند متعال می خواهیم ما را درخط امام پایدار
بدارد و امام امّت را عمری طولانی عطا فرماید و امّت اسلامی در ایران را بر دشمنان
اسلام پیروز گرداند. و دگر بار یاد آور می شویم که پیروزی شما در ایران، پیروزی
مسلمانان در تمام نقاط جهان است زیرا جمهوری اسلامی خاصّ شما نیست که مربوط به همۀ
مسلمین است و ما همه خود را اعضای انقلاب و جمهوری اسلامی می دانیم. و همین پیروزی
که این روزها در «فاو»و اروندرود بدست آوردید، بهمان مقدار که ملت ایران خرسند
است، ملت های مسلمان لبنان و سایرکشورها نیز خرسند خواهند بود و تنها مرتجعین
ومزدوران و دست نشاندگان آمریکا و سایر ابر قدرتهاهستند که از این پیروزیهای بزرگ،
دلتنگ و ناراحتند که امیدواریم بهمین ناراحتی بمیرند و مسلمانان از شرّ آنها خلاصی
یابند.
مطمئن باشید که الگوهای اسلامی درکشورهای دیگر مسلمان مانند
سلیمان خاطر درمصر و ناصر عبد العزیز در اردن و آن جوان مبارز تونسی که به
اسرائیلی ها هجوم کرد، همه اینهامتأثر از انقلاب شما هستند و از امام بزرگوارمان
خط و روش صحیح مبارزه را فرا می گیرند پس شما چون الگوی مسلمانان جهان هستید
بدانید که مسئولیت بزرگی در پی دارید و دل خوش داریدکه چشم مسلمانان به سوی شما
دوخته شده است،پس به پیش بروید و دیگران را، برای استقبال ازحکومت جهانی حضرت ولی
عصر (عج)آماده سازید.
این دو سخن گهر بار که اعترافی است در حق یکی از یاران
وفادار امامان ونیایشی است به درگاه ایزد منان که صاحبش را در میدان های جهاد،
دلاوری وشجاعت می بخشد و او را بر یکه تازانِ بظاهردلاورِ فرقه ها و گرایش ها و
مکتب های مخالف، چیره می سازد، از جمله افتخاراتی است که «هشام بن حکم» از مولا و
پیشواو مراد خود، امام صادق (ع) دریافته وبه آن مباهات می کند.
هشام کیست؟
ابو محمد، هشام بن حکم کِندی بغدادی،در کوفه به دنیا آمد و
در بغداد سکونت و به تجارت پرداخت. مدّتی به شهرها و ولایت های دیگر مسافرت می کرد
و دردوران آخر عمرش به کوفه منتقل شد و درگوشه ای پنهان از دید جاسوسان هارون
الرشید، جان سپرد. او از شاگردان امام صادق (ع)و از خواصّ اصحاب آن حضرت و امام
کاظم (ع)بوده و در طول عمرش مناظره ها و احتجاج ها و گفتگو هایزیادی با اصحاب
مذاهب و فرقه هایگوناگون در توحید، امامت و سایر اصول دین و مذهب داشته و در تمام
مراحل بحث، به برکت دعای امام صادق (ع)که از خداخواست، همواره او را مؤید به
تاییدات خویش بدارد، بر هر صاحب نظری درمکتبهای مختلف فائق آمده و تمام صاحبان
مِلَل و نِحَل را از میدان یکّه تازی خارج ساخته و از آسایش خود در این راه پر پیچ
و خم گذشته تا حقی را احقاق کند و باطلی را نابود سازد.
هشام که از چشمۀ زلال اهل بیت،جرعه ای نوشیده و درسهائی در
خداشناسی و خود شناسی فرا گرفته، از مقدسات دین باتمام وجود پاسداری کرد و
پیشامدهای ناگوار سرنوشت را با جان و دل خرید و سرانجام، جان را در راه این فروغ
افشانی،نثار مکتب والای خود کرد.
او مدافع سر سخت مذهب و بر کنندۀریشه های فاسد بدعت ها و
گمراهیهای دوران خویش می باشد. هشام، مرد میدان استدلال و نخستین دانشمندی است که
اصول فقه (مباحث الفاظ) را به رشتۀ تحریردر آورد، و سترگ عارفی است که درپهنۀ
پهناور الهیات، پرواز گرفت و به اوج قلّه های خدا شناسی رسید.
هشام، ابر مردی که با زبان شیوایش به جهادی بی امان در
سراسر عمر پر افتخارش پرداخت. او برای رساندن پیام حقّ امامان به هر شهر و دیار و
هر کوی و برزن روانه شدتا پردۀ ظلمت زای جهل را از چهرۀ حقیقی اسلام با بحثهای بی
پرده خویش در نوردد وحقّانیّت اهل بیت را بر ملا سازد و عالمان تیره بختی که
آگاهانه حق را زیر پا گذاشته و از ناحق به دفاع برخاسته بودند، رسوا و مفتضح سازد.
کارنامة او صفحۀ زرّینی از تاریخ انسانیّت را به خود اختصاص
داده است. اوهر جا که مجلس بحثی برگزار می شد، وصاحبان مذاهب گوناگون، مردم را گرد
خودجمع کرده و با استدلال رنگارنگ آنان رافریب می دادند، حاضر می شد و با شمشیربرّان
سخن، چنان بر سر آنها می کوفت که شرمنده، مجلس را ترک می گفتند و خود را از او
پنهان می داشتند.
آنجا که عقاب پر بریزد از پشۀ لاغری چه خیزد
سخنان بزرگن دربارۀ هشام
شیخ مفید «ره» درباره اش گوید: هشام فقیهی است که روایتهای
زیادی نقل کرده و از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام بوده است. کنیه
اش ابا محمد و ابا الحکم می باشد. در کوفه سکونت داشت. آنقدر نزد امام صادق (ع)
قرب ومنزلت داشت که روزی در «مِنی» بر آن حضرت وارد شد و در آن هنگام نوجوانی بود
که تازه خطّ شاربش نمایان گشته بود. درمجلس حضرت، بزرگان و زعمای شیعه ازقبیل
حمران بن اعین، قیس ماصر، یونس بن یعقوب، ابو جعفر احول (مؤمن طاق) و دیگران نشسته
بودند، و با اینکه همه از هشام بزرگتر بودند، حضرت او را نزد خود فراخواند و در
بالای مجلس جای داد. وقتی حضرت به چهرۀ حاضرین نگریست و آنان راشگفت زده یافت، فرمود:
«هذا ناصِرنا بِقَلبِهِوَ لِسانِهِ وَ یَدِهِ» این مرد یاور ما است با قلب وزبانش
و دستش … مخالفان که مقام والای اورا درک کردند، به او حسد ورزیده ناچار باتهمت
های ناروا، او را متّهم کردند و آنچه نباید می گفتند دربارۀ او گفتند در صورتی که
او از همۀ آن سخنان یاوه و از هرتباهی، مبرّا و منزّه است.
شیخ مفید «ره» همچنین نقل می کند:او دربارۀ اسماء خداوند از
امام صادق (ع)پرسید و حضرت او را پاسخ داد. آنگاه فرمود: ای هشام! مطلب را فهمیدی
آنچنانکه دشمنان ملحد و مشرک ما را دفع کنی وسر جایشان بنشانی. عرض کرد: آری. پس از
آن، حضرت برای وی دعا کرد و فرمود:«نَفَعَکَ اللهُ بِهِ وَ ثَبَّتَکَ عَلَیهِ» –
خداوند از این علم تو را سودمند کند و بر آن استوار بدارد.
هشام می گوید: بخدا قسم، پس از آن روز، هیچ کس در توحید و
خدا شناسی،نتوانست بر من چیره شود.
ابن الندیم درباره اش گوید: هشام بنحکم از متکلّمین شیعه
است و از آنان که در امام شناسی حق سخن را ادا کرده و ازمذهب به خوبی پشتیبانی
کرده است. او درعلم کلام و حاضر جوابی مهارتی بی نظیرداشت. از او پرسیدند: آیا
معاویه در جنگ بدر شرکت داشته؟ گفت: آری ولی از آن سوی. یعنی از سوی مشرکین.
زرکلی در اعلام خود گوید: هشام بن حکم فقیه، سخندان و
احتیاج گر. او ازبزرگان امامیه است که در کوفه متولّد شده.در مجلس یحي بن خالد
(برمکی) حاضرمی شد. و در مجالس بحث، رشتۀ سخن را دلاورانه بدست می گرفت.
مؤرخان و اصحاب رجال هر جا نامی ازهشام برده اند، او را به
عظمت و بزرگی یادکرده اند و حتی تاریخ نویسان و دانشمندان اهل سنّت نیز به فضل و
کمال و دانش و علوّ مقام او اعتراف کرده اند. و هر چه دربارۀ اوگفته شود، مانند
سخنان امام معصوم ماعلیهم السّلام نیست. دو سخن بزرگ از امام صادق (ع)درباره اش
نقل کردیم و اینکروایتی دیگر از آن حضرت در مدح هشام نقل می کنیم که این روایت را
مرحوم اینشهر آشوب در صفحه 862 کتاب «معالمالعلماء» آورده، که حضرت فرمود: «هشام
بن الحَکَم رائدُ حَقِّنا و سائِقُ قَوِلنا، المُؤَیّدُلصدقنا والدافع لباطل
اعدائنا. من تبعخه وتبع اَثَره تَبِعنا وَ مَن خالَفَهُ و أَلحَدَ فیه فَقد
عاداناو أَلحَدفینا» – هشام بن حکم پشتیبان حقّ ما بازگو کنندۀ سخنان ما و تأیید
کنندۀ راستی و صداقت ما و رد کننده و در هم کوبندۀ باطل دشمنان ما است. هر که از
او پیروی کند و راهش را دنبال نماید از ما پیروی کرده و هر که با او مخالفت ورزد و
او را به الحاد و شرک متهم سازد، با ما دشمنی کرده و ما را متهم به الحاد نموده
است.
ما در برابر این سخن سترگ امام و ستایش آن حضرت از یار
صدّیق و باوفایش،چه می توانیم بگوئیم، جز اینکه سر تسلیم در برابر آن همه عظمت و
بزرگواری که هشام از پیشوایان معظّم ما به ارث برده، فرودآوریم.
سلیمان بن جعفر جعفری گوید: از امام رضا (ع)پرسیدم: نظر شما
دربارۀهشام چیست؟ فرمود: «خدایش بیامرزد اوبندۀ خیر خواهی بود، و از سوی دوستانش
که به او حسد می ورزیدند، أذیّت و شکنجه شد.»داود بن قاسم گوید: از امام جواد (ع)پرسیدم:
دربارۀ هشام بن حکم چه می فرمائید؟ فرمود: «خدا او را رحمت کنید، او چقدر از اهل
بیت دفاع و حمایت می کرد.»
مناظرۀ هشام با عمرو بن عبیدیونس بن یعقوب گوید: گروهی
ازاصحاب، در محضر امام صادق (ع)نشسته بودند، از جمله حمران بن اعین،مومن طاق، هشام
بن سالم و برخی دیگر که در میان آنها هشام بن حکم نیز دیده می شد.هشام از همه
جوانتر بود. حضرت پرسید: ای هشام! عرض کرد: لبیک یا ابن رسول الله فرمود: به من
خبر بده که با عمروبن عبیدچه کردی و چگونه سئوالهای خود را بر اومطرح نمودی؟
هشام: من هم از شما خجالت می کشم و هم هیبت و عظمتتان،
زبانم را لال کرده است.
امام صادق (ع): هر چه به تو دستورمی دهم، اطاعت کن.
هشام: به من خبر دادند که عمرو بن عبید در مسجد بصره می
نشیند (و مردم رافریب می دهد) و این بر من گران آمد. پسبه سوی او روانه شدم. روز
جمعه ای بود که به مسجد بصره رسیدم، در آنجا دیدم جمعیّت زیادی گرداگرد عمرو بن
عبیدحلقه زده اند و از او پرسش می کنند و اوپاسخ می دهد. مردم را کنار زدم تا به
مجلس او نزدیک شدم، در گوشه ای – متواضعانه –نشستم. آنگاه پرسیدم: ای دانشمند! من
مرد غریبی هستم،اجازه دهید از شما سئوالی کنم؟بپرس.
–
آیا چشم دارید؟!
–
سئوالی از این بهتر نیافتی، فرزندم!
–
استدعا دارم بپذیرید و سئوالهایم راپاسخ دهید!
–
ای جوان! بپرس، گر چه سئوالت احمقانه است.
–
باز تکرار کردم. آیا شما چشم دارید؟
–
آری!
–
با آن چه کار می کنید؟
–
رنگها و اشخاص را می بینم وتشخیص می دهم.
–
بینی دارید؟
–
آری!
–
با آن چه کار می کنید؟
–
بوها و روایح را استشمام می کنم.
–
دهان دارید؟
–
آری!
–
با آن چه می کنید؟
–
مزۀ غذاها را می چشم.
–
دل دارید؟
–
آری!
–
با آن چه می کنید؟
–
بتوسط آن، هر چه بر اعضا و جوارحم می گذرد، تشخیص می دهم.
–
آیا با وجود این همه اعضا، نمی توانیداز قلبتان صرف نظر کنید؟!
–
هرگز!
–
چرا؟ با اینکه تمام اعضایتان سالم هستند.
–
فرزندم! اعضای بدن هر چه رااستشمام کنند یا ببینند یا مزه اش را بچشند،ناچار
باید به قلب رجوع کنند تا به اطمینان برسند و شک آنها برطرف شود. و خلاصه قلب،
مرجع تمام اعضای بدن است.
–
پس خداوند قلب را برای زدودن شک و گمانهای اعضا آفریده است؟
–
آری!
–
ای ابامروان! خداوند اعضای تو را رهانکرده بلکه برای آنها پیشوائی قرار داده
که درست را از نادرست تشخیص دهند، ولی این مردم را بی آنکه برای آنها امام
وپیشوائی تعیین کند، رها می سازد تا در شک و سردرگمی شان باقی بمانند؟!!
این سخنم که تمام شد، سکوت کرد،آنگاه رو به من نموده پرسید:
آیا تو هشام نیستی؟ گفتم: نه! گفت: پس با او همصحبت بوده ای؟ گفتم: نه! گفت: پس
تواهل کجا هستی؟ گفتم: کوفه! گفت: پس تو همو هستی! آنگاه مرا در برگرفت و احترام
شایانی کرد و تا آنجا بودم، لب به سخن نگشود. پس از تمام شدن سخنان هشام، امام
صادق (ع) از خوشحالی – تبسّم کرد و فرمود: ای هشام! چه کسی این سخن را به تو
آموخت؟ هشام می گوید، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، این سخن- نا خود آگاه – بر
زبانم جاری شد. حضرت فرمود: ای هشام! بخدا قسم، ای در صحف ابراهیم و موسی نوشته
شده است.
کوتاه سخن اینکه هشام مرد علم و عمل بود. او تا توانست، از
محضر امامان استفاده برد و هر چه بر دانشش افزوده می شد، آن رابه دیگران می آموخت
و با کمال تواضع وفروتنی، گواهی می داد که آنچه دارد ازعلم و عمل، از درگاه اهل
بیت پیامبر (ص)فرا گرفته است. [1]
مناظره ها و احتیاج های زیادی از او در کتابهای مختلف رجال
و حدیث و تاریخ نقل شده که فهرست برخی از آنها را یاد آور می شویم و خوانندگان
عزیز را به کتابهائی که آنها را نقل کرده اند، ارجاع می دهیم:گفتگو با اباضی ها –
با یکی ازبرهمن ها – با ابوشاکر دیصانی – باجاثلیق –با ابن ابی العوجا – با ابی
هذیل علاف –با ابراهیم بن یسار معتزلی – با ابو حنیفه – گفتگودرباره نیاز مردم به
حجت و پیشوا – دربارۀحقّانیّت علی (ع)- دربارۀ برتری علی (ع)در تمام کمالات و
فضائل بر تمام مردم –دربارۀ وجوب پیروی از امام حق – با گروهی از اهل شام و با
بسیاری دیگر از پیروان مذاهب و گرایشهای مختلف.
او همچنین دارای تألیفات ارزشمندبسیاری است که ابن الندیم
17 کتاب ازکتابهایش را بر شمرده است از جمله :کتاب الامامه – کتاب المیزان – کتاب
الالفاظ – کتاب في الجبر و القدر – کتابالوصیة – کتاب الرد علی الزنادفة –
کتاباختلاف الناس في الامامة – کتاب الدلالاتعلی حدوث الأشیاء و کتاب التدبیر.
وفات هشام
هشام که دارای عقیده ای راسخو ایمانی تزلزل ناپذیر بود و در
حقّانیّتمذهب، مهر سکونت یا تسلیم بر دهان دیگرانزنده بود، از سوی حکومت های
عبّاسی مورددشمنی و عداوت قرار گرفت و حسودان ودشمنان دین که سخت از دست و زبان او
بهستوه آمده بودند. نزد خلفای وقت به بد گوئیو شایعه پراکنی پرداختند و از سوئی
دیگر،آوازۀ علمی او آفاق را پر کرده بود تا آنجا کهیحیی بن خالد برمکی او را مجلس
خود،مقرّب دانسته و برنامۀ بحث و گفتگو میان اوو دیگر اربابان مکتب ها را به
عهدهمی گرفت و در بسیاری از مجالس،هارون الرشید که سخت به شگفتی و تعجباز آن همه
حاضر جوابی و شهامت هشامفرو رفته بود، از پشت پرده به گفتگوهایشگوش می داد، و پس
از آنکه دید، هشام برتمام مخالفانش چیره می شود کینه او را بهدل گرفت و سخت بر
آشفت و دیگر توان دیدنهشام را نداشت، لذا هاشم از شهر فرار کرد وبه کوفه گریخت.
چندی بعد در کوفه وفاتکرد و از شرّ دشمنان رهائی یافت.
هارون الرشید که بسیاری از دوستان وخویشان هشام را دستگیر
کرده بود تا او رادریابد، وقتی خبر مرگش به او رسید گفت:خدا را شکر که از او رها
شدیم!! [2]
او پس از عمری خدمت خالصانه در راهدین و مذهب، در سال 197
هجری درکوفه، به سوی بهشت جاودان شتافت.مراجع
اصول کافی – رجال نجاشی – رجال کشی –معجم رجال الحدیث –
الامام الصادقو المذاهب الاربعة – اعیان الشیعه – سفینة البحار –بحار الانوار –
اعلام زر کلی – فهرست ابن الندیم.
[1] – هشام بن حکم همیشه می گفت: «اللهم ما عملت و اعمل من خیر مفترض و
غیر مفترض فجمیعه من رسول الله (ص) و اهل بیته الصادقین علیهم السلام حسب منازلهم
عندک، فاقبل ذلک کلهمني و عنهم واعطني من جزیل جزاک به حسب ما أنتأهله»
«هرگز تسلیم ازدواج تحمیلی نشوید» … جمله ای است که برای
کسانی که بخش پاسخ به نامه های این مجله را می خوانندبسیار آشنا است. و چندین
برابر آن در نامه های خصوصی تکرارشده است. و این امر گویای این واقعیت تلخ است که
در جامعه متمدن و متدین ما نه تنها دختران که پسران نیز در زیر فشارخانواده مجبور
به ازدواج با کسی می شوند که خواهان او نیستند وتمایلی به این ازدواج ندارند. و چه
پیامد های زشت و ناراحت کننده ای به دنبال این گونه ازدواجها به وجود آمده که همه
افرادخانواده و فامیل را ناراحت و یک زوج جوان را گرفتار کرده است.
نحوۀ این تحمیلها متفاوت است. گاهی پدر یا مادر از روی خیر
خواهی – بگمان خویش – با ازدواج فرزندشان با فرد دلخواه خودش مخالفت می کنند و
اصرار بر مورد پسند خود دارند بدون این که فشاری بر او وارد آوردند ولی معمولا
فرزندان بخصوص جوانان متدین که بیشتر مورد نظر ما هستند تحت تاثیر اعتقادمذهبی نیز
جایز نمی باشد، تسلیم خواستۀ آنها شده و با اکراه وبدون تمایل جدی به ازدواجی در
درون سرد و بی حس و در ظاهرگرم و با هیاهو تن در می دهند ولی دیری نمی پاید که
اساس خانوادۀ نو بنیاد به دلیل سستی پایه ها متزلزل و از هم می پاشد.گاهی با انواع
تهدیدها و تطمیعها، آنها را تا مدتی نگه می دارند، ظاهرخانواده محکم می شود، یک یا
چند قرن فرزند به وجود می آید، پدر و مادر مطمئن می شوند که کار رو به راه است.ول
درون خانواده سرد و بی احساس و همچنان متزلزل است.بهر حال اگر کار به جدائی نکشد
زندگی راحت و خوشی ندارندو به همین دلیل در کارهای اجتماعی نیز پیشرفتی
نخواهندداشت. معلمی که خود گرفتار چنین وضعی است در نامه اش نوشته است:
گاهی در کلاس به فکر زندگی نابسامان خود می افتم و
چناننگران آیندۀ خویش می شوم که اصلا توجهی به کلاس و آن چه درآن می گذرد ندارم.
آیا با چنین وضعی من می توانم شاگردان خوب وممتازی را به جامعه تحویل دهم؟!.
تسلیم ازدواج تحمیلی نشوید
نصیحت ما به پدران و مادران این است که فرزند خویش را آزاد
بگذارند و تنها به عنوان ارشاد و راهنمائی مصلحت او راگوشزد نمایند تا او خود مورد
صحیح و مناسب را انتخاب کند. ونصیحت ما به جوانان عزیز این است که به صلاح اندیشی
پدر ومادر اهمیت بدهند و خیر خواهی آنها را احترام بگذارند و در موردازدواج تنها
به احساسات زودگذر و تخیلات و اوهام خویش اکتفا نکنند بلکه با تفکر و دور اندیشی،
همه جهات را ملاحظه نمایند و پس از مشورت با اهل اطلاع تصمیم بگیرند؛ در عین حال
اگر به فردی که مورد پسند پدر و مادر است تمایل ندارند به هیچ وجه تسلیم ازدواج
تحمیلی نشوند و به هر نحو که ممکن است مقاومت کنند که مشکلات بعد از ازدواج قابل
تحمل نیست.
مصلحت اندیشی پدران
باید توجه داشت که لازم است صلاح اندیشی پدر و مادر رامورد
بررسی قرار داد گاهی دلیل آنها در تعیین آنها موردبخصوص دلیل قانع کننده ای است و
همچنین در موردی که مخالفت می کنند. باید جوانان متوجه باشند که اصل را بر ردّ
صلاح اندیشی آنها قرار ندهند آنها بهر حال خیر خواه فرزندان خودهستند. موارد زیادی
در نامه ها مشاهده شده است که دختر یا پسرجوان تحت تاثیر بعضی احساسات خوب یا بد
حاضر به ازدواج بافردی شده که هیچ تناسبی با او از نظر سن یا تحصیل یا هرجهت دیگر
ندارد و از پدر یا مادر خویش شکایت می کند که مانع ازدواج او با چنین فردی هستند.
و همیشه نصیحت ما در اینگونه موارد این است که به مصلحت اندیشی آنها احترام قائل
شوید. مثلا دختر جوانی که سن او به هیجده سال هم نرسیده نوشته است مرد پنجاه ساله
ای به او اظهار علاقه کرده است و اوبه دلایلی که جای ذکر آن نیست حاضر به ازدواج
با او که چندین فرزند و نوه دارد شده است !! و پدر و مادر او مخالفند اکنون نظر ما
را خواسته واضح است که ما در چنین موردی نظرپدر و مادر او را تایید می کنیم.
موارد بیجا
ولی از سوی دیگر بسیاری از پدران و مادران تنها مصلحت خویش
یا مصلحت فامیل را در نظر می گیرند مثلا به این دلیل ازپسر خود می خواهند که با
فلان دختر ازدواج کند که پسر آن خانواده نیز با دختر آنها ازدواج نماید. گوئی که
نکاح شغارجاهلیت است!! یا در مواردی تنها به دلایل مادی فرزند خود رابه ازدواج با
کسی که هیچ تناسب با او ندارد مجبور می کنند.نگارندۀ این سطور خود شاهد وضع فجیع
زنی در دادگاه بودم که به دلیل روسپی گری دستگیر شده بود و او به رئیس دادگاه
توضیح می داد که پدر و مادرم مرا در سن کودکی (شاید 12سالگی) به ازدواج با پیرمرد
ثروتمندی مجبور کردند و من از او هرروز فرار می کردم تا بالاخره ناچار شد مرا طلاق
داد و چون خانواده پس از طلاق به من روی خوش نشان ندادند و مرا سربار خویش می
دیدند فرار کردم و … !! و از این قبیل موارد اسفناک بسیار است.
چرا چنین ازدواجهائی به ثبت می رسد؟!
باز گردیم به اصل مطلب. گفتیم که تحمیل ازدواج گاهی تنها به
وسیله امر و دستور پدر یا مادر است که فرزند، خود را شرعاً ملزم به اطلاعت می بیند
گر چه او واقعا ملزم نیست. این گونه تحمیل در مورد دختران بسیار زیاد است بلکه طبق
نامه های رسیده در اکثر روستاها و مناطق عشایر نشین به هیچ وجه رضایت دختر مورد
توجه نیست و اصلا او هیچ اظهار نظر ندارد گوئیبرده ای است که فروخته می شود. بسیار
جای تأسف است که این گونه ازدواجها به ثبت قانونی نیز می رسد و نکته اصلی انتقادما
در همین جا است که چگونه روحانی چنین عقدی را اجرامی کند و چگونه دفتر دار آن را
ثبت می نماید؟! و با این که خودمی دانند که طبق سنتهای غلط جاهلی، پدر و مادر
ازدواج را برفرزندان خود تحمیل می کنند، چرا دقیقا تحقیق نمی نمایند؟!و گاهی پدران
و مادران نه تنها نظر دختر و حتی گاهی پسر را اهمیت نمی دهند بلکه با صحنه سازی،
آنها را در برابر عمل انجام شده قرار می دهند. بهتر است در این زمینه نامه یکی
ازخوانندگان مجله را با حک و اصلاحی درج کنیم که نمونه ای ازخروار باشد:
«این جانب ع. ق. اهل روستا … و ساکن … هست مهر ماه مجله
پاسدار اسلام را مطالعه می کنم و مخصوصاقسمت پاسخ به نامه ها … در صدد برآمدم تا
من همداستان غم انگیز و تلخ زندگی خود را بیان کنم و شما رادر جریان بی عدالتی ها
و جنایتهای بعضی مخلوقات خداوند متعال قرار دهم:
از خدمت سربازی آمده بودم طبق معمول ابتدا سری به روستایمان
زدم. غروب آفتاب در منزل عمویم نشسته بودم که ناگهان پدرم با عجله وارد شد (همه جا
را گشته بود تامرا یافته بود) : برویم …
– چه شده است … که با این عجله و این وقت غروب برویم.
– عقد خواهرت … است.
زن عمویم گفت: نترس، برو. تعجب کردم. این که ترسی ندارد.
خواستم از رفتن امتناع کنم ولی بالاخره بااصرار پدرم رفتم. خلاصه در آنجا پدر،
مادر و خواهر دورمرا گرفتند و گفتند: حالا که می خواهند خواهرت را عقدکنند تو هم
باید دختر آنها را عقد کنی.
دنیا در چشمانم تیره و تار گشت، صورتم سرخ شد، مغزسرم سوت
کشید و دیگر هیچ نفهمیدم و شروع به داد و فریاد کردم. مردها در یک اطاق و زنها در
اطاق دیگرجمع شده بودند. همه می دانستند عقد من است ولی خودم نمی دانستم!!! هر چه
پدر و مادر و خواهر و عمو اصرارکردند نتوانستند مرا راضی کنند. گفتند اگر تو عقد
نکنی آنها نیز خواهرت را عقد نخواهند کرد. و من تنها به این دلیل که این امر بدون
اطلاع من بوده گفتم من به هیچ وجه زن نمی خواهم.
با همه اینها مراسم برقرار شد و یک نفر روحانی عقد را خواند
(در اینجا نویسندۀ نامه سخنان تندی در مورد آن روحانی نوشته است که ما از درج آن
خودداری می کنیم ولی نگاشتن اصل مطالب برای این است که نکته اصلی انتقاد ما همین
جا است) انزجار من از آن روحانی برای این است که چرا او که صیغۀ عقد دو نفر را می
خواند نباید از دختر و پسر بپرسد که راضی هستند یا نه؟.
بهر حال این ازدواج علی رغم میل باطنی من صورت گرفت. چرا
این جنایتکاران این کارها را می کنند کهحالا ما با گذشت چهار سال از ازدواج و یک
فرزند دهماه به هیچ وجه حاضر به سازش نیستیم و من هر روز به بهانه های مختلف او را
تحقیر می کنم و می زنم؟ مگر اوچه گناهی دارد؟ (!) چرا این جانیان با سرنوشت
فرزندان خود بازی می کنند (دراینجا نیز نویسندۀ نامه که ظاهراًیک انسان بسیار حساس
و عصبی است سخنان تند وزشتی در مورد پدر و مادر خویش گفته که ما به احترام مقام
پدر و مادر از درج آنها خودداری می کنیم).
چرا باید من تا آخر عمر بسوزم چرا باید یک دختر تاآخر عمر
زجر بکشد؟
من نمی گویم او دختر خوبی نیست ولی چرا مرا به زورمجبور به
این ازدواج کردند؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ اگر اسلام این را می گوید من از اسلام خارج شده
و کافر می شوم و هر چه حکم من باشد قبول دارم …»
و مسأله مهم همین است که ازدواج تحمیلی حتی اگر در
موردمناسب باشد موجب این گونه عکس العمل تند و انزجار و تنفرمی شود. مناسب است
بخشی از پاسخنامه خصوصی ما بطور خلاصه درج شود:
« ما قبول داریم که به شما و آن دختر بیچاره ظلم شده است. و
ما مکرر به جوانان عزیز تذکر داده ایم که به هر قیمتی شده تسلیم ازدواج تحمیلی
نشوید که عاقبتش جدائی است و مورد شما بهترین نمونه است.با همه اینها شما باید بر
احساسات خود غلبه نمائیدو عاقلانه با مسائل زندگی برخورد کنید. هر چند حق با شما
است ولی پدر و مادر را نباید بخاطر اشتباه آنها این اندازه سرزنش کرد و نباید حق
آنها را نادیده گرفت و نسبت به آن روحانی هر چند اشتباه کرده نباید تا این حد
بدگوئی کنید شاید او را فریب داده اند … مطمئن باشيد اسلام با هیچ گونه ازدواج
تحمیلی موافق نیست. گناه افراد را به گردن اسلام نگذارید … صحیح است که از نظر
روانی انسان ازهر چه که بر او تحمیل شود متنفر است حتی اگر به صلاح او باشد ولی
شما بیش از حد حساسید قدری فکر کنید و عاقلانه تصمیم بگیرید. گذشته را نادیده
بگیرید و فرض کنید که هم اکنون می خواهید ازدواج کنید؟ اگر او همسری مناسب است دست
از لجبازی بردارید …»
برادری دیگر نوشته است:
من دو سال است ازدواج کرده ام ولی به این ازدواج راضی نبوده
و نیستم. من اصلاً خبر نداشتم. یک شب از سر کاربه خانه رفتم دیدم یک حاجی آقا و
پدر و مادرم و عمو و زن عمویم و دختر عمویم نشسته اند و منتظر من هستند.
و بدون مشورت با من دختر عمویم را برایم عقد کردند …»این
گونه پدران و مادران فرزندان خود را پس از بلوغ و رشدباز هم کودک و محتاج قیم می
دانند. و برای او هیچ نقشی درتشکیل زندگی آیندۀ خویش قائل نیستند و اینها نتیجه
جهل و نادانی در مسائل اجتماعی و مذهبی است که بر جامعه ما هنوز حکمفرما است.
و از بدترین انواع ازدواج تحمیلی ازدواجهائی است که براساس
سنتهای جاهلی و بدون در نظر گرفتن توافق و رضایت طرفین صورت می گیرد. و معمولاً
این گونه ازدواجها بر دختران تحمیل می شود گر چه گاهی پسر نیز مال المصالحه این
سنتهای غلط قرار گرفته است.
نکاح شغار
یکی از سنتهای جاهلی نکاح شغار است. در دوران جاهلیت که زن
تنها ارزش یک کالا را داشت گاهی این کالامورد مبادله پایاپای قرار می گرفت به این
ترتیب که مردی به دیگری می گفت: خواهرم یا دخترم را به تو می دهم که توخواهرت یا
دخترت را بمن بدهی!! و با پذیرفتن او عقد خاتمه یافته هر کدام شوهر خواهر یا دختر
دیگر می شدند بدون اینکه نامی از مهر برده شود یا توافق طرفین باشد. این نوع نکاح
از نظرشرع اسلام ممنوع، باطل و حرام است. معلوم نیست چگونه این سنت غلط از جاهلیت
عرب قبل از اسلام به جامعه ایران سرایت کرده است.
از قرار مسموع هنوز این گونه ازدواجها صورت می گیرد که ازدو
خانواده دو دختر مبادله می شوند. البته عقد شرعی خوانده می شود ولی در بسیاری از
موارد مهری در میان نیست گویا هرکدام از آنها مهر دیگری قرار می گیرند! واضح است
که براساس تفکر حاکم بر اکثر خانواده ها که مهر را حقی برای پدر ومادر می دانند
باید چنین معامله تهاتری صحیح باشد ولی براساس حکم اسلام که مهر بطور کامل ملک زن
است و پدر و مادرحق مطالبه کمترین چیزی را از داماد ندارند این گونه ازدواج صحیح
نیست. گر چه ذکر مهر در عقد ازدواج لازم نیست ولی درصورتی که مهری ذکر نشود مهر
المثل لازم است و اما ازدواجی که بر این اساس باشد که زنی مهر زن دیگر باشد باطل
است.گاهی این رسم نامشروع قدری تعدیل می شود و مهر در عقد ذکر می شود که در این
صورت اشکالی از این نظر نیست واصطلاحاً نکاح شغار گفته نمی شود ولی آن چه مهم است
این است که به هیچ وجه رضایت طرفین ملاحظه نمی شود با فرض این که ولایتی در میان
نیست و این گونه عقدها حداکثر فضولی است و نیاز به رضایت طرفین پس از عقد دارد ولی
گاهی رضایت حاصل نمی شود بلکه تسلیم در مقابل زور و تحمیل است و اینجا است که این
گونه ازدواجها با قطع نظر از مفاسدی که برآن مترتب است از نظر شرعی مشکل بلکه
اکثراً باطل است.البته تردیدی که حاصل می شود به لحاظ وجود ولایت در بعضی از موارد
و شبهه ولایت در بعضی موارد دیگر است.
ازدواج اجباری به عنوان خونبها!
یکی دیگر از سنتهای جاهلی که در بسیاری از جوامع عقب مانده
هنوز هم باقی است ازدواج های اجباری بعنوان خونبها یابرای فرونشاندن آتش خونخواهی
است. و این گونه ازدواج در جامعه ما بخصوص در میان عشایر بسیار فراوان است و این
نیزناشی از همان تفکر نادرست است که زن را یک کالا به شمارآورده اند و بر این اساس
بجای دیه، دختر یا خواهری از قاتل یابطور کلی از فامیل او به ازدواج پسر مقتول در
می آید در حالی که رضایت آن دختر به هیچ وجه مورد توجه نیست و او اصلاً اختیاری از
خود ندارد بلکه گاهی رضایت پسر نیز ملاحظه نمی شود.اینگونه ازدواج نیز همان اشکال
فوق را دارد گر چه در صورت رضایت طرفین اشکالی ندارد و اگر موجب فرو نشاندن آتش
فتنه باشد بسیار بجا است ولی از قرار مسموع اکثراً بدون رضایت طرفین و حداقل بدون
رضایت دختر است گذشته از این که دربسیاری از موارد تأثیری در تسکین روحیه ولیّ دم
ندارد. نامه ای بدین مضمون داشتیم که برادری نوشته بود: پدرش را کسی دردوران
نوجوانی او کشته است و در عوض دختری را از خانوادۀ او بعقد وی در آورده اند ولی
اکنون پس از گذشت سالها و داشتن چند فرزند و هم از همسر خود متنفر است و هم کینه
در درونش می جوشد و نمی تواند ببیند که قاتل پدرش سالها پس از او زنده است و می
خواهد انتقام بگیرد.
مورد بحث ما در این مسأله تنها آن صورت است که ازدواج
خونبهای بدون رضایت طرفین یا فقط دختر باشد که در بسیاری از موارد باطل و در برخی
دیگر مشکل است بخصوص این که معمولاً در این گونه ازدواجها بر فرض وجود ولایت
مصلحتی برای دختر نیست که مصحح اِعمال ولایت باشد.
نصیحت ما نخست به پدران و مادران است که شرایط فرزندان خود
را درک کنند و ازدواج را بر آنها تحمیل ننمایند وتنها نقش راهنمائی و صلاح اندیشی
داشته باشند. آنها را دراختیار همسر خویش آزاد بگذارند در عین حال آن چه به مصلحت
آنها است گوشزد کنند. و روی دیگر سخن به جوانان است که اولاً به صلاح اندیشی پدر و
مادر احترام بگذارند ورضایت خاطر آنها را اهمیّت بدهند بخصوص در مورد دختران که
رضایت پدر یا جد پدری در ازدواج آنها شرط شرعی است.و ثانیاً به هوسهای زود گذر و
عشقهای خیابانی هیچ ارجی ننهند که آنها همه خواب و خیال است و چون با واقعیت های
تلخ و شیرین زندگی مواجه شوند کاخ آمال و آرزوها فرو می ریزد وآن فرشته رحمت تبدیل
به دیوی زشت سیرت و آن همای سعادت، جغد شوم می شود. و ما شواهد این دگرگونی را
درلابلای نامه ها بسیار یافته ایم. ازدواج یک معامله زودگذر نیست بلکه پیوند یک
عمر زندگی است و نباید تنها به ظواهر وصحبتهای طرفین اکتفا شود. دقت کنید و با اهل
تجربه مشورت نمائید. و ثالثاً اگر هیچ تمایلی نداشتید تسلیم ازدواج تحمیلی نشوید و
مقاومت کنید که مشکلات بعد از ازدواج بسیار سنگین است بخصوص با شرایطی که اکنون
عرف و قانون برای ازدواج به وجود آورده اند که جدائی حتی در صورت عدم توافق اخلاقی
نیز مشکل شده است.
و اما انتقاد ما از دفتر داران و عقد کنندگان است که چرادقت
کافی بعمل نمی آورند و بدون اطلاع قطعی از رضایت طرفین عقد شرعی می خوانند یا ثبت
رسمی می کنند ؟! بدون شک اگر شورای عالی قضائی و مسئولین دادگاههای خانواده این
همه رنجنامه های تأسف انگیز را مورد ملاحظه قرار دهند تصمیم قاطعتری در جلوگیری از
برگزاری این گونه ازدواجها وثبت رسمی آنها خواهند گرفت.
به امید آن روز که جامعه اسلامی ما بطور کامل احکام الهی و
سنتهای رسول اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) را پیشه خود کند و همه سنتهای جاهلی را از
ریشه بکند.
این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند وبیدار میکند امام خمینی
قسمتی از وصیتنامه شهید حمید صالح نژاد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إنّا لله و إنّا الیه راجعون
شهادت میدهم به یکتائی پروردگار تبارک و تعالی و این که
پیامبر (ص) رسول او و علی (ع) جانشین به حق رسول اکرم (ص) می باشد .
طبق معمول باز می خواهم به جبهه بروم و گفتم برای چندمین
بار وصیتنامه ای بنویسم شاید این بار فرجی باشد .
داشتم فکر می کردم که انسان فقط یک بار است که خوب به جبهه
می رود و آن وقتی است که به شهادت میرسد. هر چند سالها که در جبهه باشد و اجر
شهادت میرسد. ولی آن یکبار است که انسان با همۀ اخلاص پا را به جبهه می گذارد و
فکر می کنم که همۀ آن جبهه رفتنها برای پاکسازی کاملی است که برای یک لحظه آخر
بوجود می آید و من این مطلب را با ماندن در جبهه و حسرت بر رفتن شهیدان برای خودم
به اثبات رسانده ام .
من چه باید وصیت کنم تا حق تمام مردم را ادا کرده باشم،
الاّ وصیت بر حفظ اسلام و شناخت فرهنگ آن و دل را با غلطیدن در برنامه های مکتب به
اطمینان رساندن، بعضی شما انسانهای قالبی بکجا می روید. شما که بندهای دلتان را با
بندهای دنیا محکم گره کرده اید و با آرزوهای پی در پی ، عمری دراز را برای خود
محاسبه کرده ایدو خود را در قالبهایی محکم کرده اید که هیچ دردی از این رنجهای
انسانهای محروم را درک نمی کنید و با مربوط دادن حفظ این جبهه ها به دیگران خود را
از آن ساقط کرده اید و گوش خود را گرفته اید تا ندای پی در پی امام و گریه های درد
آلود مادران شهید داده و کودکان یتیم رانشنوید و چشمهایتان را بسته اید تا
مصیبتهای مردم رابه چشم نبینید تا خود در کنار همسرانتان آرام بیاسائید،دیگر
بازایستید که بقول علی (ع) هیچ چیز این بندهای دنیا را از جان شما پاره نمی کند
الا در زیر دندانهای مصیبتها شماها – ای انسانها کمی سستی تن و روح را بشکنید و
هجوم روحی داشته باشید که خداوندهمۀ ما را در راه عشق آزمایش می کند.
خداوندا تو خود شاهدی که حق هیچکس از دوستان و خانواده ام
را اداء نکرده ام و ای کاش می توانستم حق ولی فقیه و رهبرم را اداء کنم،ای کاش می
توانستم مفهوم گریه های نیمه شب امام رادرک کنم، ای کاش دردی از دردهای این مردم
معصوم را درمان می کردم و ای کاش می توانستم حق محبتهای دوستان را اداء می کردم.
خدایا هر کدام ازاین برادران که در جبهه به شهادت می رسیدند،می دانی که خدایا زخمی
بر قلبم بجا می گذاشتندتا جایی که خدایا تقاضای مرگ می کردم و تنها وصایا و هدف
آنها بود که مرا آرامش دیگر می بخشید.
خداوندا ملت ما را آنچنان ایمانی عطا کن تا در جریانات
پیچیدۀ اجتماعی فرو نریزند و آنچنان ایمانی به مجاهدان ما همراه با فرهنگ عطا کن
تا انعطافهای سخت جبهه ها آنها را نلرزاند و رهبر ما را با جوانهای ماپیوندی آهنین
عطا فرما.
قسمتی از زندگینامه شهید سید رضا دستوریان برادر سید رضا
موسوی دستوریان، در زمستان سال1343، در شهر خون و قیام، چشم به جهان گشود. شهید
دستوریان اخلاق پسندیدۀ خود را از اجداد طاهرینش به ارث برده بود، به اندک طعامی
بسنده می کرد، فروتنی و تواضعش زبانزد دوستانش بود، با صداقت به عبادت وراز و
نیازهای شبانه می پرداخت و در تحصیل علم، کوشاو جدّی بود.
شهید رضا دستوریان در واحد تخریب بود، برای شرکت در عملیات
قادر استخاره کرد این آیه آمد: «و السابقونالاولون من المهاجرین و الانصار و الذین
اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم رضوا عنه و أعدّ لهم جنات تجری تحتهاالانهار خالدین
فیها ابداً ذلک الفوز العظیم». (توبه 100)
از کلمات شهید در آخرین لحظات زندگیش: آرزومی کنم سخت جان
بدهم تا تمام گناهانش آمرزیده شود.در آخرین نامه به مادرش می نویسد: تقاضا دارم از
راه خیاطی هم که شده، شهریه های سه سال مرا که گرفته ام، بپردازي زیرا می ترسم
شهریه های دوران طلبگی را مصرف کرده باشم و درست انجام وظیفه ننموده باشم.
وی در 18 شهریور ماه 64 در بلندیهای پیرانشهر، درعلمیات
قادر به شهادت رسید. خدایش بیامرزد و قرین رحمت نماید.
ماه رمضان، ماه خدا و ماه عبادت از راه می رسد. این ماه پر
فضیلت که پیامبر اکرم (ص)آن را ماه خدا می داند، باید از سوی مؤمنین، با حرارت و
شوق مورد استقبال قرار گیرد و باید همه خود را آماده خدمت خالصانه در این ماه
مبارک بنمایند.
در نخستین شب از ماه رمضان، درهای آسمان برای قبولی دعاها و
نیایش ها و پذیرش اعمال بی ریای تقوا پیشگان باز می شود و تا آخرین شب بسته نخواهد
شد.
در این ماه پر فضیلت، دعاها مستجاب می شود و توبه های
گنهکاران پذیرفته می شود.
درماه رمضان، حسنات دو بربر می شود و سیئات زدوده و محو می
گردد و همانا این ماه، ماه برکت، بازگشت، مغفرت، آمرزش و رهائی از جهنم است.
پیامبر اکرم (ص)به ما سفارش می فرماید که : هان! ای
مسلمانان! در این ماه از هر حرامی دوری جوئید و تلاوت قرآن را زیاد کنید و حاجتهای
خود را از خدا بخواهید و پیوسته به ذکر خدا مشغول شوید و مبادا ماه رمضان را مانند
دیگر ماه ها حساب کنید چرا که نزد خداوند حرمت و فضیلتی افزونتر از سایر ماه ها
دارد و مبادا روز روزه گرفتن شما مانند روزهائی باشد که روزه نیستید. یعنی باید
خضوع وخشوع و ذکر خدا را گفتن و قرآن خواندن و مناجات کردن و شب زنده داری نمودن
را به حدّ اعلای خود برسانید و از هر لحظه وثانیه ای توشه برگیرید.
هنگامی که ماه رمضان فرا می رسید، امام صادق (ع)فرزندانشرا
جمع می کرد و به آنها می فرمود: خود را در این ماه به زحمت اندازید (یعنی از آسایش
کمتر برخوردار شوید و بیشتر وقت ها را به ذکر خدا و قرآن بگذرانید) چرا که در این
ماه، روزی ها تقسیم می شود و وقت اجل ها تعیین می گردد و مهمانان خدا آنان که بر
او وارد خواهند شد، ثبت می گردند و در این ماه شب قدر وجود دارد که هر کار خیری در
این شب بهتر است از کار خیر در هزار ماه.
پیامبر اکرم (ص)در آخرین روز از ماه شعبان برای مردم
سخنرانی کرد و چنین فرمود:
«ایها النّاس: قد أظلکم شهرٌ عظیم، شهرٌ مبارک، شهرٌ فیه
لیلةٌ العمل فیها خیرٌ من العمل فی الف شهر، من تقرّب فیه بخصلة من خصال الخیرکان
کمن أذّی فریضة فیما سواه، و من ادّی فریضة فیه کان کمن ادّی سبعین فریضة فیما
سواه، و هو شهر الصبر و الصبر ثوابه الجنّة، و شهر المواساة، شهر یزد افیه رزق
المؤمن. من فطّر فیه صائماً کان له مغفره لذنوبه و عتق رقبه من النار و کان له مثل
اجره من غیران ینقص من اجره شيء.
قال بعض القوم: یا رسول الله لیس کلّنا یجد ما یفطّر الصّائم
فقال (ص): یعطی الله هذا الثواب من فطّر صائماً علی مذقة لبن او تمر او شربة ماء و
من اشبع صائماً سقاه الله من حوضی شربة لایظماً بعدها.
و هو شهر اوّله رحمة و اوسطه مغفرة و آخره عتق من النار …
واستکثروا فیه من اربع خصال: خصلتان ترضون بهما ربکم و خصلتان لاغنی بکم عنهما،
فاما الخصلتان اللّتان ترضون بهما ربکم، فشهادة ان لا اله الا الله و تستغفرونه، و
اما الّلتان لاغنی بکم عنهما فتسألون الله الجنّة و تعوذون به من النار».
ای مردم! ماهی بس بزرگ و خجسته بر شما پرتو افکنده است.ماهی
که در آن شبی است که کار خیر در آن شب بهتر و با ارزش تراز کار خیری است که در
هزار ماه انجام پذیرد. هر که در این ماه با یک کار خیر به خدا نزدیک شود و تقرّب
جوید مانند کسی است که یک عمل واجب و فرضیه ای را در دیگر ماه ها انجام دهد و هر
که در این ماه یک فرضیه را بجای آورده مانند کسی است که هفتاد فرضیه رادر ماهی
دیگر بجای آورده. و همانا این ماه صبر و استقامت است وپاداش صبر، بهشت است. و این
ماهِ یاری کردن است. این ماهی است که در آن روزیِ مؤمن افزایش می یابد. هر که در
این ماه روزه داری را افطار دهد گناهش آمرزیده می شود و از آتش جهنم رهائی می یابد
و مانند پاداش آن روزه دار به او می دهند بی آنکه ازپاداش خودش چیزی کم شود.
برخی از حاضران عرض کردند: ای رسول خدا! همۀ ما توان افطار
دادن به روزه داران را نداریم. حضرت فرمود: خداوند این ثواب را به هر کسی می دهد
که یک مؤمن روزه داری را با مقداری شیر یاخرما و یا با جرعه ای آب، افطار دهد و
همانا هر کس روزه داری راسیر کند خداوند از حوض من – در روز قیامت – جرعه ای دهد
که پس از آن هرگز تشنه نخواهد شد.
آغاز این ماه رحمت و میانش آمرزش و آخرش رهائی از جهنم است
… پس در این ماه چهار چیز را افزونی دهید که با دو خصلت خدای را از خود راضی
کرده اید و از دو خصلت دیگر بی نیازی نخواهید داشت. و امّا آن دو خصلت که بوسیله
آنها رضایت خداوندرا بدست می آورید، گواهی به «لا اله الا الله» است و استغفار و
طلب آمرزش، و اما آن دو خصلت که از آنها مستغنی نیستند این است که بهشت را از خدا
درخواست کنید و از آتش جهنم به او پناه ببرید.
امیر المؤمنین (ع)می فرماید: روزی پیامبر اکرم (ص)برایمان
خطبه می خواند، فرمود: ای مردم! ماه خدا با برکت و بخشایندگی وآمرزش به سوی شما می
آید. این همان ماهی است که نزد خدا ازتمام ماه ها برتر و روزهایش از همه روزها با
فضیلت تر و شبهایش ازتمام شهبا والاتر و ساعت هایش از تمام ساعتها بهتر است. این
ماهی است که در آن به ضیافت و میهمانی خداوند دعوت شده اید واز کسانی که به کرامت
الهی نائل آمده اند شمرده شده اید.نَفَس های شما در این ماه تسبیح است و خوابهایتان،
عبادت و اعمالتان مقبول و نیایشهایتان در آن مورد استجابت قرار می گیرد.پس با
نیتهائی راستین و قلبهائی پاک از پروردگارتان بخواهیدشمارا به موفق به روزه این
ماه و تلاوت قرآن در آن بنماید چرا که شقی و بدبخت کسی است که از مغفرت الهی در
این ماه، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را یاد آورید. و به فقیران و مستمندانتان صدقه
دهید و بزرگانتان را تقدیر نمائید و بر کوچکترانتان ترحّم و مهربانی کنید و صله
ارحامتان نمائید و زبانها را – از گناه – باز دارید و از آنچه دیدنش بر شما روا
نیست، چشم فرو بندید و به آنچه گوش دادنش برایتان جایز نیست، گوش ندهید و با
یتمیان مردم خوشرفتاری کنید تا باایتامتان خوشرفتاری کنند و به سوی خدا باز گردید
و از گناهانتان توبه کنید و در هنگام نماز دستهایتان را به نیایش بلند کنید چرا که
بهترین ساعتها است و خداوند در این ساعتها با رحمت و لطف به بندگانش نظر می کند،
آنان را جواب می دهد و لبیکشان را پاسخ می دهد اگر او را بخوانند و دعاهایشان را
مستجاب می کند اگر او رانیایش کنند …
ای مردم ! هر که در این ماه مؤمن روزه داری را افطار دهد
برای او نزدخدا پاداش یک بنده آزاد کردن و بخشایش گناهان گذشته اش می باشد. گفته شد:
ای رسول خدا! همۀ ما این توان را نداریم! حضرت فرمود: از جهنم دوری جوئید و لو به
قسمتی از یک دانه خرما باشد. ازجهنم بپرهیزید گرچه با یک لیوان آب باشد.
ای مردم! هر کس در این ماه، خوی خود را نیکو سازد، این
کاربرای او توان گذشتن از صراط را در روزی که گامها می لغزند،خواهد داشت … و هر
که در این ماه شرّش به مردم نرسد، خداوند غضبش را از او باز دارد در روزی که به
لقای خداوند دست یابد، وهر که در این ماه یتیمی را گرامی بدارد، خداوند در روز
دیدارش او راگرامی بدارد و هر که دراین ماه صلۀ رحم کند خداوند او را در روز رستاخیز
رحم کند و هر که در این ماه قطع رحم کند، خداوند در آن روز رحمتش را از او دریغ
بدارد و هر که در این ماه نمازی مستحبّی بجا آورد خداوند برائت از آتش جهنم برای
او بنویسد و هر که در این ماه نماز واجبی بخواند ثواب هفتاد نماز در سایر ماه ها
برای او نوشته شود. و هر که در این ماه بر من بسیار صلوات بفرستد، خداوند میزان
اعمالش را سنگین گرداند روزی که میزانها سبک شوند و هر که در این ماه آیه ای از
قرآن بخواند پاداش او مانند پاداش کسی است که درماه های دیگر قرآن را ختم کند.
ای مردم! همانا درهای بهشت در این ماه گشوده می شود، پس
ازپروردگار خود بخواهید آنها را بر شما نبندد و درهای جهنم بسته می شود،پس از
پروردگار خود بخواهید آنها را بر شما نگشاید و شیطانها دست و پابسته می شوند پس از
پروردگار خود بخواهید آنها را بر شما چیره نسازد. امیرالمؤمنین (ع)میفرماید:
برخاستم و عرض کردم: ای پیامبرخدا! بهترین اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمود:
بهترین اعمال در این ماه، خود داری از اعمالی که حضرت آنها راحرام فرموده است …
در هر صورت، روایتها و احادیث بسیاری در فضیلت این ماه
معظّم آمده است که به چند روایت بسنده کردیم. و ضمن تبریک و تهنیت فرا رسیدن این
ماه پر فضیلت و بزرگ به امامامّت و امّت شهید پرور ایران بویژه رزمندگان عزیز
اسلام، از خدای بزرگ خواهانیم به برکت این ماه، رزمندگان افتخار آفرینمان را که با
دهان روزه به دفاع مقدّس از اسلام و مسلمین می پردازند، به پیروی نهائی نائل سازد
و پرچم اسلام را بدست این عزیزان برفراز عتبات مقدّسه به اهتراز درآورد، آمین رب
العالمین.
آنچه که در جامعه امروزی ما بعنوان یک اشتباه رایج وجود
دارد این است که والدین و بخصوص مادران احساس می کنندشکر و قند قسمتی از یک رژیم
غذائی صحیح و علمی است. آنها در تقسیم بندی مواد غذائی به سه گروه پروتئین ها،
چربی و قند ها خیال می کنند که قندها عبارت از همین شکر و قند می باشد، درصورتیکه
اگر در آفرینش توجه کنیم می بینیم خداوند سبحان هیچ مخلوط با موارد دیگر وجود
دارد؛ در حالیکه پروتئین و چربی به صورت خالص در خلقت دیده می شود و تازه قند به
صور مختلف از قند ساده مثل گلوگز و فروکتوز (قند میوه جات) تاترکیبات دو قندی مثل
ساکارز (شکرمعمولی ) و مالتوز (قند جوانه گندم) و ترکیبات چند قندی مثل نشاسته
وجود دارد. مادران می آیند و از بین همه ترکیبات قندی که در طبیعت و بازار وجود
دارد آنکه از همه زیبانبار تر برای دندان کودک است انتخاب کرده و به شیر و غذاهای
طفل معصوم خود شکر می افزایند و به غلط فکرمی کنند اگر کودک از شیرینی و شکلات
محروم شود بدن او کالری نخواهد داشت.در یک قبیله در آمریکا این اعتقاد وجود داشت
که شکر و نمک روح شیطانی را در کودک رشد می دهد و تا سه سالگی مطلقاً به او شکر و
نمک نمی دهند. این ها مردمانی سالم اند و طول عمر زیادی دارند. گروهی از محققین در
حدود 13 سال قبل به این قبیله رفته و جهت این که تأثیر رژیم غذائی را بر سلامت
آنها جویا شوند چند نوزاد راکه از دو قلوهای یک تخمکی – یعنی دو قلوهائی که از نظر
ساختمان ژنتیک کاملاً مشابه یکدیگرند. انتخاب کرده،یکی شان را به عنوان کنترل در
قبیله گذاشته و دیگری را به شهر آورده و با رژیم غذائی شهری در پرورشگاه نگه داشته
اند. پس از12سال مشاهده کردند که تغییرات زیادی در این دو گروه پیدا شد. آنها که
در شهر،از شیر خشک و رژیم غذائی شهری استفاده کردند قند خونشان بمراتب بالاتر بود:
میزان کلسترول، چربی خون، اسید اوریک، اوره و بطور کلی اکثر فرآورده های خونی
میزان بالائی را نشان می داد در حالیکه گروه کنترل که در قبیله بودند کاملاً این
فرآورده های خونی آنها طبیعی و حتی زیر طبیعی بود.
این کلمه طبیعی اکثراً مردم ما و گروهی پزشکان را به اشتباه
می اندازد مثلاً امروز را اروپا و آمریکا 80 تا 100 میلی گرم قند رادر 100 سانتی
متر مکعب خون، طبیعی می دانند در حالی که 50 سال قبل این رقم60 میلی گرم در 100
سانتی مکعب بود و امروزه آنقدر مصرف قند بالا رفته که بین20 تا 40 میلی گرم بالاتر
از 50 سال پیش را هم طبیعی می دانند چرا؟ چون همه مردم شهر نشین این اندازه قند
خونشان بالاست،بنابراین اگر بخواهیم امروز ما مسلمانها تغذیه ای خدا پسنده داشته
باشیم قطعاً این همه قند و دیگر مواد غذائی مصرف نخواهیم کرد.
همانگونه که بر زندگی عبادی ما و بر سراسر روح مملو از
ایمان یک مؤمن، خدا حاکم است چرا در زندگی مصرفی و تغذیه ای خدا حاکم نباشد؟ قول و
فعل و تقریر کجا بما اجازه می دهد که این همه مصرف کنیم؟ این همه برنج، این همه
گوشت و این همه نان که آخری را فقط در سفره می گذاریم و از این نعمت خداداد یعنی
نان خود را محروم کرده ایم تازه نان خود را هم خراب کرده ایم یعنی درکارخانه، سبوس
نان را می گیریم (سبوس مملو از ویتامین و مواد ضد پوسیدگی دندان است) و نان سفید
می خوریم! هنرمان این شده که چغندر قند را می گیریم و مواد لازمی را که پروردگار سبحان
صلاح دیده همراه با قند در چغندر باشد جدا می کنیم وقند خالص را مصرف می نمائیم و
درنتیجه بدنمان بیمار و خسته و فرسوده خواهدگشت. آیا این خود کشی تدریجی نیست؟20
سال پیش در ایران تعداد افرادی که درسن 12 سالگی حتی یک پوسیدگی دردهانشان نبود به
20 درصد جوانان این سن می رسید. در خرم آباد اشخاص بدون پوسیدگی دندان زیاد دیده
می شد اما امروز به برکت مصرف بیش از حد مواد قندی کمتر کودکی است که در این سن
چند دندان خراب نداشته باشد!
می دانید برای اینکه این دندانهای خراب ترمیم شود به چه
هزینه سرسام آوری نیاز داریم و چقدر وابستگی به خارج پیدا می شود؟!
اروپائیان و آمریکائیان در این دهه اخیر بفکر پیشگیری
افتادند و با تغییر رژیم غذائی کودکان جلو پوسیدگی دندان را گرفتند امّا ما چه
کردیم؟ ما روز بروز میزان تولید شکرمان در داخل و وارداتمان از خارج افزایش یافت و
وقتی که بعنوان سوپاپ اطمینان، تغذیه رایگان آریا مهری در مدارس ما رایج شد دربست
در لحظه ایکه مصرف قند در طول روز بیشترین میزان پوسیدگی راایجاد می کرد شکلات و
بیسکویت بگلوی اطفال معصوم ما ریختند تا متمدن شدنشان را به اثبات رسانند و ضمناً
شکر روی دست غربی ها نماند و خریدار داشته باشد!!
غربی ها در همین زمان با تحقیقاتی که دانشمندانشان کردند و
به کودکان پرورشگاهی بعنوان آخرین لقمه غذا،شیرینی و میوه و کمپوت و سوسیس و نان
وپنیر و غذاهای دیگر دادند فهمید که نان و پنیر را اگر در آخرین لقمه غذا به کودک بدهیم
تا بجود و بخورد میزان پوسیدگی در دندانهایشان پائین می آید [آنچه را که خداوند
هزار و چهارصد سال قبل از طریق وحی بما رسانده بود و ما فراموش کرده بودیم که
بجاست لقمه ای نان و پنیر در انتهای هر غذاخورده شود] و در مدارس به بچه ها در
ساعت10 صبح نان و پنیر دادند و نتیجه گرفتند.و امّا در ایران بخاطر اینکه از
تمدنعقب نمانند حتی در مدارس بخشنامه کردندتا در بوفه هاشان شیرینی داشته باشند!ا
مروزه در غرب با استفاده از روشهای بسیارساده مثل اضافه کردن ملح فلوئور
(فلوراید)به آب آشامیدنی و شستشوی دهان در مدارس با محلولهای حاوی فلوئور جلو
یپوسیدگی را تا 50 درصد گرفتند.
مسئله دیگر این است که متأسفانه تمام قندهای دیگر جز ساکارز
پوسیدگی زا هستند، از نظر خطرناک بودن برای سلامتی دندان در کتابها این طور می
نویسند:
ساکارز از همه بیشتر، درجه بعد گلوگز،درجه بعد بعد مالتوز
(قند جوانه گندم)،درجه بعد لاکتوز (قند شیر)، درجه بعدفروکتوز (قند میوه) دندان را
خراب می کنندو مادران به اشتباه خرما و کشمش و انجیر و میوه های خشک شیرین را مضر
برای دندان نمی دانند در حالیکه آنها هم دندان راخراب می کنند. این لواشک که تا
هرمدرسه ای تعطیل شده بچه ها با اشتیاق خاصّی خود را به یک خوار بار فروشی می
رسانند و مقداری از آنان را با پول تو جیبی می خرند آیا می دانید چقدر برای دندان
مضر است هم قند دارد و هم ترش است و اسید دارد و هر دو دندان را خراب می کنند.پس
این مسئله را بدانند که قطع و یامحدود کردن مصرف مواد قندی هیچ عارضه ای در بدن
ایجاد نمی کند و مامی توانیم از طریق مصرف گندم و جو و ذرت و برنج، قند مورد نیاز
بدنمان را تأمین نمائیم.
چه قندی زیانبار تر است؟ مطلب دیگر این است که هر قدر ماده
غذائی حاوی قند، چسبنده تر باشد بیشتر دندان را خراب می کند مثل گز، شکلات،آب
نبات، سوهان و تافی (نوعی شکلات کشدار)، آدامس و بیسکویت (که روی دندان می چسبد).
و همچنین به اثبات رسیده که هر قدر یک ماده قندی زود از گلو پائین رود کمتر دندان
را خراب می کند مثل شربتها و نوشابه ها و چای که در آن قند حل شده است نه قندی که
با چای می جویم. ثابت شده استفاده از مواد قندی توأم باصبحانه و نهار و شام یعنی
در بین غذا نه بعنوان دِسر (چون بعد از آن غذاهای دیگر رامی جویم و سطح دندان را
از قند تمیز می کنند) کمتر دندان را خراب می کند و برعکس استفاده از مواد قندی
بعنوان ماده غذائی بین دو غذا (بین صبحانه و نهار مثلاً ساعت ده صبح یا بین نهار و
شام بعنوان عصرانه) بیشترین خرابي را در دندان ايجاد مي کند. شستن دهان پس از مصرف
موادقندی با آب تنها کمتر فایده دارد زیرا قند بشدت به سطح چسبیده است.
باقی ماندن بیش از حد هر نوع شیر شیر خشک یا حتی شیر مادر
در زمان خواب دردهان کودک باعث خراب شدن دندانهای پیشین کودک شده و ایجاد نوعی
بیماری بنام (پوسیدگی ناشی از شیشه شیر) می کند چون در خواب حرکات لب و زبان
وعضلات اطراف دهان کم می شود و درنتیجه میزان بزاق کم می شود و ترکیب بزاق عوض می
شود و لذا شیر روی دندان کودک می چسبد. بنابراین، باید مادران قبل ازخواب کودکان
با پارچه ای تمیز که در آب و یا آب و نمک خیس شده (قبل از سن3 سالگی هر شب)
دندانهای کودک را تمیز نمایند و از سن 3 سالگی تا 7 سالگی خود مادران دندانهای
کودک را مسواک بزنند (چون در این سن دست کودک توانائی مسواک زدن درست را ندارد) و
باید مسواک کودک کوچک و نرم باشد که مشخصات آن بعداً ذکر می شود.
اگر خمیر دندان را کودک می خورد وقورت می دهد از خمیر دندان
بدون فلوراید یاخمیر دندان معمولی استفاده شود و اگر کودک آن را نمی خورد فلوراید
دار بهتر است.
متأسفانه آنچه اینجانب مشاهده کردم والدین برای خرید یک
خمیر دندان مناسب وقتشان را خیلی تلف می کنند درحالی که انواع خمیر دندان مثل
انواع صابون است و اینقدر وقت – مگر در موارد استثنائی – لازم ندارد. دادن شربتهای
کلسیم و ویتامین به کودک در سنی که دندانهایش در آمده هیچ تأثیری از نظر کاهش پوسیدگی
روی آنها نداشته و حتی سبب پوسیدگی بیشتر دندان می شود چوناین شربتها چند میلی گرم
ویتامین دارد و چند گرم شکر و مادران برای اینکه خوب اثر کند آنرا در حالی که شکم
طفل خالی است به او می دهند و این بیشتر دندان را خراب می کند. کلاً ویتامین بعد
از رویش دندان تأثیر در جلوگیری از پوسیدگی ندارد.
فضای جبهه آکنده از عطر شهیدان است، سرشار از عشق به سید
الشهدا است؛ بهر جا بنگری نامی از حسین می یابی یا بر سر در سنگری و یا نوشته بر
پرچمی بر فراز یک خود رو و یا بر لوله یک تانک و یا بردستۀ یک تفنگ و حتی بر سینه
و بازو و پشت صدها بسیجی.
محال است روزی را در جبهه به شب برسانی و بارها و بارها نام
مقدس حسین (ع) را از زبان عاشقان رزمنده اش نشنوی، حسین معشوق رزمندگان اسلام است.
وقتی خدا دوستدار دوستداران حسین است چرابسیجی عاشق حسین نباشد. از حسین حسین گفتن
در سر نماز و مدام آرزوی زیارت آن حضرت نمودن و برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری
بخصوص در شب های حمله از یک طرف و آخرین و واپسین لحظات عمرشهدائی که یک عمر حسین
حسین گفته اند نیز از طرف دیگر همه و همه
نمودار این عشق پر شور رزمندگان اسلام به حسین (ع) است. تماشائیترین لحظات عمر و
حتی تاریخ بشریّت را می توان در آخرین لحظات عمر یک شهید دید و ادراک کرد، اگر چشم
بصیرتی باشد و اگرحبابهای دنیوی و ظلمانی، چشم خدائی انسان را کور نکرده باشد،
زیباترین صوت ها و نیایشها و طنین ها را می توان در آخرین دم یک شهیدشنید و این در
حالی است که گوش انسان را صدای دنیا مشغول نکرده باشد و از بانگ دنیا طلبی و دنیا
خواهی پر نشده باشد.
آری! می توان این لحظات زیبا و این طنین های دلنواز را در
جبههشنید و در حمله ها دید و حتی به تصویر کشید و به قلم آورد امّا «شنیدنکی بود
مانند دیدن». انسانهای معدودی هستند که به دلیل هم افق و همطراز بودن با این شهدای
عزیز و ارجمند می توانند بیانگر پاره ای از اینخاطرات باشند.
در این نوشتار، خاطرۀ واقعی از آخرین لحظات یک شهید عزیز
آورده می شود. یکی از رزمندگان اسلام سراپا عاشق و دلسوختۀ حضرت اباعبدالله حسین
(ع) بود و قبل از عملیات حالات و رفتار و سکنات و حال و دعای او زبانزد بچه ها
بود. عشق و ارادات خاصّی به حضرت سید الشهداء داشت: برای او آمدن به جبهه جز
انگیزه زیارت سید الشهداء چیز دیگری نبود. طرد قوای کافر صدام از میهن پاک اسلامی
و برطرف نمودن شر صدام صهیونیست از کشور مظلوم عراق و یاری کردن حسین زمان، خمینی
بت شکن، در طول این انگیزه قرار داشت. کربلا خواهی تنها انگیزۀ این برادر نبود و
نیست بلکه. انگیزۀ همه رزمندگان اسلام است، منتهی مراتب دارد.
برای نمونه در عملیات خیبر که رزمندگان با گذاشتن دهها
کیلومتر ازهور العظیم، و فتح جزایر، کاری بی نظیر در تاریخ جنگهای دنیا آفریدند
یکی از رزمندگان اسلام بی توجّه به اهمیّت نظامی و سیاسی و حتی اقتصادی فتح جزایر
خطاب به دوستش کرد و گفت: برادر میدانی چقدرباید خدا را شکر کرد که ما در این
عملیات علیرغم همه مشکلات موفق شدیم بیش از 40 کیلومتر دیگر به کربلا نزدیک تر
شویم و چه بسیار رزمندگانی بودند و هستند که در خدا حافظی با بازماندگانشان به
آنان وعدۀ فتح کربلا و باز شدن راه زیارت حرم حسینی را داده و میدهند واین برادر
یکی از این سیل خروشان مشتاقان کربلا و قطره ای از این دریای بی پایان ملت سراپا
شوق به حسین بود. شاید خیلی ها شهادت رادر چهره او می دیدند، آخر قبل از عملیات،
مسافرهای سفر آخرت هر یک به نحوی مشخص می شوند. عده ای در خواب می بینند که در صحن
و حرم اباعبدالله (ع) هستند، عده ای دوستان شهید خود را در خواب می بینند که در
جوار آنها هستند و مژدۀ وصل را از زبان پاک و شیرین شهدا می شوند امّا این علائم و
نشانه ها تنها در خواص منتشر می شود و گاه در حد یک الی دو نفر از دوستان نزدیک
علائم دیگری در این عزیزان قبل از شهادت دیده می شود که تقریباً برای عموم مشخص
است و آن حالات عرفانی و تب و تاب و سوز و گداز و گریه ها و ندبه ها و رُخسارهای
نورانی آنان است. با آنان تکلّم می کنی با تو تکلم می کنند ولی می فهمی که در این
دنیا نیستند، روح آنان آنقدر بزرگ است و تنشان آنقدر حقیر که حصار تن را شکسته
است. در درونشان خدای می داند که چه می گذرد اما ساکت و آرام و خموشند و دم بر نمی
آورند. از همه بزرگترند و پاک تر و از همه خود را حقیر تر و عاصی تر می بینند و او
نیز چنین بود.
با بچه ها که تکلم می کرد همچون پروانه به گرد شمع او می
چرخیدند چشمها همه به دهان او خیره می شد و او از حسین (ع)می گفت و ازمظلومیت او و
از شهدای کربلا و از رشادت و جوانمردی ابوالفضل (ع) علمدار حسین (ع) و از مظلومیّت
او و از شهادت قاسم و اکبر و وفای بهعهد یاران اباعبدالله و اشک در چشمان همه حلقه
می زد. همه سراپاگوش بودند. به آرامی صحبت می کرد، گوئی کربلا و عاشورا را دیده
است. می سوخت و می گفت و سیلاب اشک یک دم از چشمان پاک وزیبایش بند نمی آمد. همه
در چهرۀ او شهادت را می دیدند. روزهای قبل از عملیات یکی پس از دیگری سپری میشد و
او را می دیدی که در تنگ غروب که سرخی افق جبهه را می پوشاند و تداعی گریه خون
آسمان بر حسین (ع)در روز عاشورا را می کند، بر لبۀ خاکریز ایستاده است و روبه سوی
کربلا کرده است و با حضرت گفتگو می کند.
سخن می گفت و بیاد مصیبت های حسین (ع) اشک می ریخت و بر
قاتلان او و وارثان قاتلانش لعن و نفرین می فرستاد. صبحگاهان او را می دیدی که دو
دستی کتاب دعایش را چسبیده و زیارت عاشورا را می خواند. «یا أبا عبد الله إنّی
أتقرب إلی الله و إلی رسوله و إلی أمیر المؤمنین و إلی فاطمة و إلی الحسن و إلیک
بموالاتک و بالبراتة من أعدائک … أللّهمَّاجعلنی عندک و جیها بالحسین (ع)فی
الدنیا و الآخرة» و به سجده می رفت و ذکر سجده اش «أللّهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم
الورود و ثبت لنا قدمصدق عندک مع الحسین و أصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون
الحسین علیه السّلام» بود. از خدا همجواری و شفاعت حسین و یارانش رامی خواست، با
دوستی حسین به خدا و رسول و حضرت امیر و حضرت فاطمه و امام حسن تقرب می جست.
روزها و روزها گذشت تا وی دوشادوش سائر برادران همرزم خود
در عملیات لشکریان اسلام شرکت کرد. در میدان جنگ شجاعانه به پیش می تاخت و کفار
بعثی را به جهنم و اصل می کرد. هر لحظه سپاه اسلام به پیروزیهای بیشتری دست می
یافت و دشمن زبون تنها با آتش شدید ازخود دفاع می کرد و هر چنده گاه یک بار عزیزی
غرق در خون، «یاحسین» گویان و «یا مهدی ادرکنی» گویان بر زمین می افتاد که نه؛
بلکه بر بال ملائک جای می گرفت و دیگر همرزمانش با صلوات علی گونه به پیش می
تاختند.
میدان نبرد حسینیان با یزیدیان بسیار دیدنی است. رگبارهای
آتشین سینۀ کفار را می درید و غرش رگبارهای بچه ها یک لحظه قطع نمی شد.بچه ها بی
محابا در مقابل آتش دشمن جلو می رفتند و او نیز در این معرکه بر دشمن می تاخت.
ساعاتی از عملیات می گذشت سپیده از افق سرمی زد و چشمان افق این بار بر شهدای این
عملیات خون گریه می کرد. نماز صبح در حال رزم را بچه ها خوانده بودند و چه نمازی!
بر دستی تفنگ و بر لب ذکر خدا، همه در حال راه رفتن و پیشروی نماز می خواندند.
خدایا! این چه میدان نبردی است که دوربین و ابزار مادّی بتواند این اوج معنویّت را
بنگارد و به تصویر بکشاند؟!
او نیز نمازش را خوانده بود و اینک موسم خواندن زیارت
عاشورایش بود که هر روز می خواند و امروز نمی توانست. گویا می دانست که امروزخود
حسین را خواهد دید و حضوری خدمت حضرت شرفیاب خواهدشد. خورشید هنوز طلوع نکرده بود
که مورد اصابت تیر دشمن کافر قرار گرفت.تیر به سینۀ او اصابت کرده بود. بر زمین
افتاد و خون از سینۀ پاکش فوار می زد چند تا از بچه ها دور او را گرفتند، دیدند
ذکر خدا و نام مقدس حسین (ع)را بر زبان دارد. هیچکس بر حیات او امیدی نداشت. عده
ایاز بچه ها با صدای بلند گریه می کردند و دیگران بی خبر از این امر با رشادت به
جلو می رفتند. یکی از دوستانش بر سر او خم شد تا ببیند اوچه می گوید که شنید:
برادران! از شما در این آخرت لحظات عمرم یک تقاضا دارم حالا
کهخدا دعای بندۀ گنهکارش را اجابت کرده و نعمت شهادت را نصیب منگردانید. شما می
خواهم که فقط یک کار بکنید و بدنبال و تعقیب دشمنان خدا بروید. فقط روی مرا به طرف
کربلای حسین (ع)بگردانید.
چاره ای نبود او توان در بدن نداشت و الاّ همین را هم طلب
نمی کرد.بچه ها دست پاچه شده بودند از طرفی حالش وخیم بود و امکان جابجائی او مشکل
و از طرف دیگر باید به پشت جبهه منتقل می شد. ولی نمی شودوصیّت او را نادیده گرفت
بنا چار بدن او را به سمت کربلا حرکت و تغییر دادند و خیره خیره به او نگاه می
کردند که دیدند آن عزیز علی رغم آن جراحات و خونریزیها به ناگاه سرش را از زمین
بلند کرد و بر زمین نشست
. نفسش تند تند میزد و خون همچنان از سینه اش فوران میزد. چشمان
بی رمقش گشاد و گشاد تر شد، نوری صورت او را روشن کرده بود. صدای رگبار بچه ها و
زدن تانکها یک لحظه قطع نمی شد. نعرۀ تکبیر از همه طرف شنیده می شد. فضای جبهه پر
از منورهای رنگارنگی بود که دشمن زبون از ترس برای روشن شدن منطقه عملیات می زد و
او را دیدند که درآن حالات که توان سخن گفتن هم نداشت دستش را به سینه به حالت
احترام گذاشت و گفت: «السّلام علیک یا ابا عبدالله» و دیگر بار بر زمین افتاد. بچه
ها که مات حالات او شده بودند در چهرۀ او خم شدند. تبسّمی بر لبهای او دیده می شد
انگار سالهاست که از این دنیا رفته است! او را به پشت جبهه منتقل کردند و از پشت
جبهه به شهرستان مربوطه اش فرستادند.
پس از اینکه پیکر مطهر شهید با شکوه فراوانی تشییع شد و
آماده دفن گردید جسد را که در قبر گذاشتند بند کفن را که باز کردند با پیکر خونین
شهید که دست راستش را به حالت احترام به سید الشهدا به سینه گذاشته بود مواجه
شدند. هر چه کردند که این دست را از سینه جدا کنند و زیر صورت او بگذارند و رو به
قبله کنند نشد شهید آرام خوابیده بود و به وصال حق رسیده بود. آخر الامر جسد را با
همان صورت به طرف راست چرخاندند و قبر را بستند و با شهید برای همیشه وداع کردند.
آری شهید عزیز ما با همان حالت به خاک سپرده شد و حاضر نشد
دستی را که در آخرین لحظات عمر به احترام امام حسین (ع)بر سینه چسبانیده بود پائین
بیاورد. او رفت و این سند گویا و زنده و این شور و عشق خود را در قالب دستی که به
سینه چسبانیده بود به عالم برزخ برد تادر صحرای محشر که مردمان نالان و پریشان از
قبرها نسل به نسل بر انگیخته می شوند، او خرم و سر افراز و شادان با دست ادب بر
سینه به محضر حسین (ع) به صحنۀ محشر در آید.
امید که خداوند ما را نیز از نعمت عظیم شهادت و همجواری
باسید الشهداء (ع) محروم نفرماید و بما توفیق شهادت را مرحمت فرماید.
قبل از ورود در داستان بعثت رسول خدا (ص) و تاریخ آن بعنوان
مقدمه و مَدخل برای این داستان تذکر یکی دو مطلب لازم بنظر رسید زیرا در تحلیلهای
تاریخی آینده و گروه بندیها وموضع گیریها اطلاع از این مطالب از نظر تاریخی ضروری
بود، وشاید لازم بود این تذکرات را در آغاز بحث تاریخ تحلیلی یاد آور میشدیم لکن
موفق نشدیم:
1- وضع اجتماعی و سیاسی جزیرة العرب و بخصوص منطقه حجاز
وشهر مکه قبل از اسلام …
عربهای ساکن جزیرة العرب قبل از اسلام عمدتاً به دو دسته
تقسیم میشوند:
الف – عربهای بومی و به اصطلاح اهل تاریخ عرب«مُستَعرِبه»
که خود را از دودمان حضرت اسماعیل (ع)میدانند و به آنها «عدنانیّون» گویند، و
اینان عموماً در همان منطقۀ حجاز و نجد و اطراف مکه و صحراهای شمالی سکونت داشته
اند …
ب – عرب یمن که همان قبائل «حمیر» هستند که به آنها
عرب«عاربة» و عرب جنوبی هم میگفتند، و اینان نسبشان به«یَعرَب بن قحطان» و حضرت
هود (ع) میرسد و به اینان نیز «قحطانیون» گویند، و بگفتۀ برخی از اهل تاریخ قحطان
ازفرزندان نوح (ع) بود که از بابل و به یمن آمده و در آنجا به سلطنت رسیده و
فرزندان وی، پس از او بسلطنت یمن برگزیده شده و حکومت حمیریان و سبائیان را در
آنجا تشکیل دادند، که قرنها در یمن حکومت کردند و تمدنهائی بوجود آوردند که اجمالی
از آنرا ذیلاً خواهید خواند.
و علّت اینکه آثار عرب یمن از نظر تمدن و تاریخ بیشتر ازعرب
حجاز ثبت شده وضع جغرافیائی و آب و هوای عربستان بوده، زیرا منطقۀ یمن بخاطر آب و
هوای مناسب و وجود آب و مرتع در قدیم محل سکونت و توقف مردم و موجب ایجاد شهرها و
زندگی و ایجاد تمدن و آبادی بوده است، و ما نیز بحث خود را ازهمان قوم سبأ که در
قرآن کریم نامشان آمده شروع میکنیم: قرآن کریم دربارۀ قوم سبأ – که بزرگترین حکومت
را درجنوب شبه جزیرۀ عربستان یعنی کشور یمن تشکیل دادند وحکومت آنان چنانچه نقل
شده تا سال 115 قبل از میلاد امتداد یافت – چنین گوید:
یعنی – مردم سبأ را در جایگاهشان برهانی بود: دو باغستان از
راست وچپ (بدانها گفته شد) بخورید از روزی پروردگارتان و سپاسگزاری وشکر وی را بجا
آرید، که شهری پاکیزه و پروردگاری آمرزنده دارید:ولی آنها (از اطاعت حق و
سپاسگزاری او) روی گرداندند و ما نیز سیلی سخت بر آنها فرستادیم، و دو باغستان (پر
نعمت) آنها را بدو باغستان تبدیل کردیم که بار درختانش میوۀ تلخ و شوره گز و اندکی
سدر بود، و این کیفر ما بدان جهت بود که کفران نعمت کردند، و آیا ما جز کفران پیشه
راکیفر کنیم؟ و میان آنها و دهکده های دیگری که در آنها برکت دادیم دهکده های
دیگری قرار دادیم و در آنها مسیرهائی برای رفت و آمدشانمعین کردیم و بدانها گفتیم:
در آنها شبها و روزها با ایمنی راه بروید، وآنها گفتند: پروردگارا میان منزلگهای
ما فاصله انداز و به خویشتن ستم کردند، و ما آنها را موضوع قصه ها (و عبرت دیگران)
قرار دادیم و تار ومارشان کردیم، که در این داستان برای هر صبر پیشه و سپاسگزاری
نشانه ها و عبرتهائی است.
و بشرحی که ما در تاریخ زندگانی پیغمبران و انبیاء
الهینگاشته ایم [2] بگفتۀ
مورخان پادشاهان سبأ حدود سال 850 قبل ازمیلاد دولتی در یمن تشکیل دادند که متجاوز
از ششصد سال حکومتشان طول کشید. و از آثار و کشفیّاتی که اخیراً بدست آمده و اکنون
در موزه های اروپا نمونه های آن موجود است معلوم شده که مردم سبأ از عالیترین
تمدّنها برخوردار بوده اند، و درساختن ظروف طلا و نقره و بناهای مجلّل، و آبادی و
تزیین شهرها مهارتی کامل داشته اند.
از کارهای مهم پادشان سبأ که با نبودن وسائل امروزی انجام
داده اند ساختن سدّ «مأرب» است، و مأرب نام شهری بوده که سلاطین سبأ آنجا را
پایتخت خود قرار داده بودند.این شهر در دامنۀ درّه ای قرار داشته که بالای آن درّه
راکوههائی بزرگ تشکیل میدهد و در میان آن ذرّه تنگه ای کوهستانی وجود دارد و دو
طرف آن تنگه دو کوه معروف بکوه«بلق» است که فاصلۀ آنها ششصد قدم میباشد.
خاک یمن پهناور و حاصلخیز بود ولی مانند سایر نقاط عربستان
آب در آنجا فراوان نبود و رودخانه های مهمّی نیزنداشت، گاهگاهی در اثر بارانهای
فصلی سیلی بر میخاست و درمیان دشت پهناور بهدر میرفت، از اینرو مردم یمن بفکر
ساختن سدّ افتادند تا آبهای زیادی باران را در پشت آن سدّها ذخیره کنند و در فصل
تابستان از آنها استفاده نمایند. و روی این فکر- بگفتۀ برخی – سدّهای بسیاری
ساختند که مهمترین آنها سدّمأرب بود و سدّ مزبور را در میان فاصله دو کوه «بَلق»
زدند. و روی اصول هندسی در دو طرف آن دریچه هائی برای استفاده از آب سدّ قرار
دادند و در اوقات لازم میتوانستند بوسیلۀ آن دریچه ها آب را کم و زیاد کنند.
طول این سدّ – بگفته مورخین – در حدود هشتصد قدم بوده، وعرض
آن حدود پنجاه قدم.
در اثر بستن این سدّ دو طرف آن بیابان بشهرهای سر سبزیکه
بگفتۀ بعضی مجموعاً سیزده شهر بود و مزارع و باغات پر میوه تبدیل شد، و آن ریگهای
سوزان بباغ جنان مبدّل گشت، و دربارۀ توصیف آن شهرها و فراوانی نعمت آنها سخنها
گفته اند:بگفتۀ برخی کسی که در آن باغها قدم میگذارد درختان میوه دار آن بحدّی بود
که تا ده روز راه، رنگ آفتاب را نمیدید، واین راه بسیار را در زیر سایۀ درختان خرم
و پر میوه طی میکرد.و برخی گفته اند: زنها زنبیلها را روی سر میگذاردند و چون چند
قدم از زیر درختان میگذشتند زنبیلهاشان پُر از میوه میشد. [3]
بهر صورت در اثر بستن آن سدّها از هوای لطیف و میوه های فراوان
و آبهای روان و سایر نعمتهای بیحساب آنجا استفاده میکردند.
و البته سزاوار چنان بود که مردم سبأ در برابر آنهمه نعمت
بیکران که خدا به ایشان بخشیده بود سپاسگزاری او را انجام دهند، و خدائی را که از
آن بیچارگی و گرسنگی نجاتشان داده بود شکر گویند، ولی تدریجاً غفلت بر آنها چیره
گشت و بسرکشی و خود پرستی دچار شدند.
خدای تعالی برای ارشاد و هدایتشان پیمبرانی فرستاد [4] ولی
آن مردم بجای اینکه سخنان پیمبران الهی را بشنوند و به موعظه ها و نصیحتهاشان گوش
دل فرا دهند، به تکذیب آنها پرداخته و درعیاشی و شهوترانی مستغرق گشتند، و شاید
مانند سایر ملتهای سرکش و شهوتران که انبیاء را سدّ راه لذت و شهوت خود میدیدند،
به آزار آنها نیز کوشیدند، و بدین ترتیب مستحق عذاب الهی گشتند.
خدای تعالی سیل «عرم» را بر آن سدّ عظیم گماشت تا آن را
ویران ساخت، و آب، تمام دشت و باغات و خانه ها را بگرفت وهمه را ویران کرد ، پس از
چندی آن وادی خرم را بصحرائی خشک و سوزان مبدّل ساخت و بجای آن همه درختان میوه
دار وباغات سر سبز چند درخت اراک و درخت شوره گز و اندکی درخت سدر بجای ماند، و آن
بلبلان خوش الحان جای خود رابفغان بومان سپردند.
از رهروان عشق جز افسانه ای نماند آشفته را ز سیل بلا خانه ای نماند
بلبل ز دستبرد خزان خامشی گرفت الآفغان بوم بویرانه ای نماند
پراکنده شدن بسیاری از قبائل عرب یمن در نقاط مختلف جزیرة
العرب
باری با ویران شدن سدّ مأرب و خشک شدن آن شهر ها ومزارع
خرّم و سر سبز بسیاری از قبائل عرب یمن به نقاط مرکزی وشمالی جزیرة العرب کوچ
کردند که از آن جمله قبیلۀ خزاعه بودکه به حجاز کوچ کرده و در آنجا سکنی گزیدند، و
از آنجمله قبائل غسّان و نحم و تغلب و دیگران که نام دیگرشان قبائل «آلجُفته» است
بودند که به شامات رفته و در آنجا سکونت اختیارکرده و همان قبیلۀ غسّان بودند که
بعدها حکومت غسّانیان را درسر حدات شام تشکیل داده و با حمایتی که دولت روم از
امیران ایشان را تا سر حد پادشاهی قدرت دادند، و در برابر ایشان لخمیان بودند که
تحت الحمایه پادشاهان ساسانی ایران بوده و ازایشان طرفداری میکردند … و این دو
دسته تا زمان ظهور اسلام نیز در آنجا حکومت داشته و سپس منقرض گشتند …و قبائل
اوس و خرزرج نیز که در یثرب سکونت گزیدند ازهمین مهاجران یمن و عربهای قحطان
هستند، جز اینکه برخی چون ابن اسحاق هجرت آنها را به سرزمین حجازۀ به زمان قبل از
ویران شدن سدّ مأرب نسبت داده اند، اگر چه اصل هجرت دررابطه با ویرانی همان سدّ
بود …بدین شرح که گفته اند: قبائل مزبور یعنی قبائل خزاعه و آلجفتِه و اوس و
خزرج همین که آثار ویرانی سدّ را مشاهده کردند، و دانستند که بزودی سدّ مزبور
ویران خواهد شد بهمراه عمرو بن عامر لخمی که بزرگ آنها بود از یمن کوچ کرده و
بسرزمین حجاز و نقاط شمالی جزیرة العرب رفتند، و بهمان گونه که گفته شد قبیلۀ
خزاعة در حجاز و نزدیکی مکه، و آل جفته درسر حدات شام، و اوس و خزرج در یثرب سکونت
اختیار کردند …
و قبائل دیگر «حمِیَر» و «سبأ» مانند قبائل «مِذحج»
و«کِندة» و «أنمار» و اشعریان دریمن ماندند، و پادشاهان«تُبَّع»[5] در
همین قبائل پادشاهی کرده و داستان «ربیعة بن نصر» که یکی از همین پادشاهان «تبّع»
بوده و خواب وحشتناکی که دیده بود و «شِق» و «سَطیح» را برای تعبیر آن خواست از
همین پادشاهان یمن بود[6]
چنانچه «تِبّان آسعد» نیزکه به یثرب حمله کرد، و مدتها با آنها جنگید و بالاخره
نیزنتوانست کاری از پیش ببرد [7] و پس
از آنکه دو تن از عالمان یهود آن شهر را با خود بُرد از تصرف آن شهر منصرف شده و
به یمن بازگشت و در مراجعت سر راه خود بمکّه آمده و جامه ای بر خانۀ کعبه پوشانید
از همین پادشاهان «تُبَّع» – و به اصطلاح از«تبابعة» بوده است. [8]
آخرین پادشاه این خاندان که سلطنت او در یمن بدست لشگر حبشه
بر چیده شد و خود او نیز در جنگ با آنان کشته شد«ذونواس» بود، که در قرآن کریم در
سورۀ بروج و داستان اصحاب اخدود به سر گذشت او اشاره شده، و هم او بود که آن حفره
های آتش را که بصورت کانالهائی در آورده بود حفر کرده و مردم نجران را که حاضر
نشدند از آئین مسیح دست بردارند به آن طرز دلخراش سوزاند.
سر کردۀ لشگر حبشه که توانسته بود ذونواس و لشکریان او را
شکست داده و به فرمانروائی پادشاهان «تُبّع» در یمن خاتمه دهد و بر آنجا مسلّط شود
طبق بسیاری از روایات همان «ابرهة» بود که بعدها در یمن کلیسا و معبدی ساخت و در
صدد بر آمد تا به شهر مکه حمله کند و خانۀ کعبه را ویران سازد و خداوند او و
لشکریان را بوسیلۀ پرندگان «ابابیل» نابود ساخت.
همانگونه که در سورۀ فیل در قرآن کریم آمده، و ما نیز
درمقالات گذشته در احوالات اجداد رسول خدا (ص) داستان آن را بتفصیل نقل کرده ایم.
کشور یمن سالها در دست همین لشکریان حبشه و دست نشاندگان
نجاشی اداره میشد که طبق نقل برخی این مدت هفتاد و دو سال بوده که به این ترتیب پس
از ابرهه، فرزندش یکسوم بن ابراهة، و پس از او برادرش مسروق بن ابرهة، در آنجا
فرمانروائی کردند تا اینکه «سیف بن ذی یزن» یکی ازبازماندگان همان قبائل حمیر با
اشارۀ نعمان بن منذر و کمک پادشاهان ساسانی ایران و یاری آنها توانست حکومت از
دسترفتۀ خود را در یمن باز یابد و پس از جنگ سختی که با آنها کرد بکمک سربازان
ایرانی حبشیان را از سرزمین یمن بیرون رانده، وچنانچه گفته شد پس از گذشت هفتاد و
دو سال حکومت حبشیان دوباره بر آن سرزمین حاکم شدند.
و اما در مورد عرب حجاز
عربهای حجاز که نسبشان بحضرت اسماعیل (ع) میرسد همانا هستند
که پس از آن حضرت در آن سرزمین نشو ونما یافته و تدریجاً نسل آنها زیاد شد، و
قبائلی را تشکیل میدادندهمانگونه که اهل تاریخ نوشته اند: پس از توقف هاجرهمسر
گرامی ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل علیهما السلام درمکه، قبیله ای بنام «جرهم»
که از بادیه نشینان بیابانهایاطراف بودند، با اطلاع از جوشیدن و پیدا شدن آب در آن
منطقهبنزد هاجر و اسماعیل آمدند و با اجازۀ هاجر در آن سرزمین توقف و سکنی کردند.
ابراهیم خلیل (ع)گاهگاهی بدیدن هاجر و اسماعیل می آمد و با
بزرگ شدن اسماعیل مأمور به ذبح او و بنای خانه کعبه گردید بشرحی که در تواریخ
مذکور است.
پس از اینکه اسماعیل دوران بلوغ را پشت سر گذارد بفکر
ازدواج افتاد و از همان قبیلۀ جرهم دختری را به زنی گرفت و پس ازمدتی بدستور
ابراهیم او را طلاق داده و زن دیگری از ایشان بگرفت و این زن دختر مضاض بن عمرو
جرهمی بود که بگفتۀ اهل تاریخ خداوند دوازده پسر و یک دختر از آن زن به اسماعیل
عنایت فرمود که یکی از آنها «نابت بن اسماعیل» بود.
پس از وفات اسماعیل ریاست مکه را فرزندش «نابت»بعهده گرفت،
و پس از او قبیلۀ جرهم، ریاست شهر مکه و تولیتخانۀ کعبه را بخود اختصاص داده، و
فرزندان اسماعیل را از این منصبها بی بهره ساختند.
اینان سالها بر مکّه فرمانروائی کردند و تدریجاً به ستمکاری
وفساد در آن مکان مقدس دست زدند تا جائیکه گویند: مردی ازآنها بنام «اساف» بن
بغیّ، با زنی با نام «تائلة» دختر وائل درخانه کعبه زنا کرد و خداوند آندو را به
جرم این بی احترامی و گناه بصورت دو قطعه سنگ مسخ فرمود، و مردم مکه برای عبرت
دیگران آن دو صورت سنگی را در نزدیکی کعبه گذارده بودند، ومردم آندو را تماشا
میکردند …
و در اثر طول زمان و گذشت روزگار تدریجاً آن دو صورت بهمان
نامهای «اساف» و «تائله» مورد پرستش گروههائی از قبائل خزاعه در آمدند، بشرحی که
در تاریخ مذکور است.باری وضع ستمکاری و فساد بوسیلۀ قبیلۀ جرهم در مکه گسترش یافت
تا اینکه قبیلۀ خزاعة – که از همان قبائل مهاجریمن بودند و پس از مهاجرت از یمن در
همان نزدیکی مکه درجائی که اکنون بنام «مرّالظهران» است سکنی گزیده بودند، آمادۀ
جنگ با قبیلۀ جرهم و نجات مردم و تطهیر آن شهر از ظلم و فساد آنها شدند، و پس از
جنگی که میان آنها واقع شد قبیلۀخزاعه، جرهمیان را شکست داده و از آن شهر بیرون
کردند …و بشرحی که پیش از این در داستان ذبح عبدالله و نذرعبد المطلب بیان
داشتیم آخرین کسی که از قبیلۀ جرهم در مکه حکومت داشت و در جنگ با خزاعه شکست خورد
«عمرو بنحارث بن مضاض جرهمی» بود که چون دید نمی تواند در برابرخزاعه مقاومت کند
بمنظور حفظ اموال کعبه بدرون خانۀ کعبه رفت و جواهرات و هدایای نفیسی را که برای
کعبه آورده بودند واز آنجمله دو آهوی طلائی و مقداری شمشیر و زره و غیره بود همه
را بیرون آورده و در چاه زمزم ریخت، و آن چاه را پر کرده و باخاک یکسان نمود، و
بگفتۀ برخی حجر الاسود را نیز از جای خودکنده و بهمراه آن جواهرات در چاه زمزم
انداخت، و سپس قبیلۀ خود را برداشته و به یمن رفت و بقیۀ عمر خود را با تأسف
بسیاردر یمن سپری کرد …
و از اشعار همین عمرو بن حارث جرهمی است که در تأسف خود
نسبت به گذشته و نعمت از دست رفته اش گوید:
و کنّا وُلاةَ البیت من بعد نابتٍ نَطوفُ بذاک البیت و الخیرُ ظاهرُ
و نحن ولینا البیت من بعد نابتٍ بعزّ ٍ فما یَحظَِی لدینا المکاثر
تا آنکه گوید:
و صرنا احادیثاً و کنّا بِغبطَةٍ بذلک عَفَتنا السنون الغوابرُ
فسحَّت دموع العین تبکی لِبَلدَةٍ بها حرم امنٌ و فیها المشاعرُ
و تبکی لبیتٍ لیس یؤذی حَمامُه یَظَللُّ به أمناً و فیه العصافر
و اشعار زیر هم از او است که قبیلۀ خزاعه را مخاطب
ساختهگوید:
یا ایّها النّاس سیروا انَّ قصرکم أن تصبحوا ذات یوم لا تسیرونا
حُثُّوا المطیّ وارخوا من أزمّتها قبل الممات و قَضّوا ما تُقَصُّونا
قَد مال دهرٌ علینا ثمَّ
أهلکنا بالبغی
فیه و بزَّ الناس ناسونا
کُنّا زماناً مُلوکَ الناس قَبلکم بِمَسکنٍ في حرامِ الله مَسکونا
و همانگونه که در آنجا گفتیم سالها بر این منوال گذشت وکسی
از جای آن هدایا و آهوان طلائی و چاه زمزم خبر نداشت، وافراد زیادی از بزرگان قریش
در صدد پیدا کردن زمزم و حفر آنبرآمدند ولی موفق نشدند تا اینکه این افتخار نصیب
عبد المطلبگردید … بشرحی که گذشت …
قبائل خزاعة که بر مکه استیلا یافتند دو تیره بودند،
یکی«غُبشان» و دیگر «بنی بکر بن عبد مناة».تیرۀ غُبشان تدریجاً قدرت را از دست بنی
بکر بن عبد مناةگرفت و حکومت مکه را خود بدست گرفتند و سالها در آن شهرحکومت کردند[9] که
برخی مدت حکومت آنها را سیصد سال وبرخی پانصد سال ذکر کرده اند، و چنانچه گفته
اند: دوران حکومت ایشان در مکه دوران میشومی بود، زیرا رسم میشوم بت پرستی در زمان
ایشان در مکه آغاز شد و بجاهای دیگر نیزسرایت یافت، و «عمرو بن لحّی» که نخستین
بُت یعنی بُت«هُبَل» را بصورت سوغات از شام بمکّه آورد، و مردم را به پرستش آن
وادار کرد، و در اثر ثروت بسیار و نفوذی که در مکه ومردم آن سرزمین داشت جمع زیادی
از مردم پرستش بُت هبل راپذیرفتند … از همین خانواده و بلکه رئیس آنها در مکه
بوده است که بدنبال او بتهای دیگری بمکه آوردند و تدریجاً بت پرستی درمیان طوائف
مختلف عرب رواج یافت بشرحی که پس از این خواهد آمد ریاست قبیلۀ خزاعة تا زمان قصیّ
بن کلاب (جدّ ششم رسول خدا (ص) ) ادامه داشت، و در آن زمان قصیّ بن کلاب – که از
تیرۀ قریش و فرزندان اسماعیل بود، و در ماجرای جنگ میان دو قبیلۀ جرهم و خزاعه از
هر دو کناره گرفته و در قسمت جنوبی شهر مکه مسکن داشتند – و در میان قبیلۀ قریش و
بنی کنانة احترام و قدرتی پیدا کرده بود، بنزد رئیس خزاعة که نامش حلیل بن حُبشیة
بود – ریاست شهر مکه را نیز بعهده داشت – رفته ودخترش «حُبّی» را برای خود
خواستگاری کرد، و حُلّیل بن حُبشیة نیز پذیرفت و دخترش را بهمسری قصیّ بن کلاب در
آورد.قصیّ بن کلاب از همسرش «حُبّی» چهار پسر پیدا کرد بنامهای: عبد مناف، و
عبدالدار، عبد العزّی و عبد، و بدنبال آن فرزندان دیگری پیدا کرد و تدریجاً قدرت و
سیادت او در میان قبائل قریش و بنی کنانة فزونی گرفت، و بفکر باز پس گرفتن حکومت
مکه و ریاست شهر و منصبهای آنجا از قبیلۀ خزاعه افتاد، و چون با بزرگان قریش و بنی
کنانة مشورت کرد آنها را نیزبا خود هم عقیده و همراه دید و پس از جنگی که با آنها
کرد خزاعه را شکست داده و از مکه بیرون کرد و قبائل قریش را که در اطراف مکه
پراکنده شده بودند گرد آورده و در مکه جای داد،و برای هر گروه محله ای و جایگاهی
قرار داد، و همانگونه که درمقالۀ پیشین گفته شد خانۀ کعبه را از نو بنا کرده و در
کنار آن نیزخانه ای برای مشورت و تصمیم گیری بزرگان قریش بنا کرد ونامش را
«دارالندوة» گذارد و تمام منصبهای مکه، مانند منصب کلید داری کعبه، و سقایت
حاجیان، و پرچمداری قریش، وپرده ای کعبه و منصبهای دیگر به او واگذار شد، و
تدریجاً بزرگترین قدرتها و سیادتها را در میان قبائل قریش و سرزمین حجاز پیدا کرد،
و فرامین و دستورات او سالها بصورت قانون در میان قریش لازم الاجراء بود … –
بشرحی که در تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) در کتاب جداگانه ای نوشته ایم [10] .
و این منصبها پس از او بفرزندش عبدالدار و پس از ویبفرزندان
او و دیگران رسید و طبق مصالحه ای که میان آنها برقرارشد منصب پرچمداری قریش و
پرده داری کعبه و سرپرستی دارالندوة به فرزندان عبدالدار، و منصب میهمان داری و
سقایت حاجیان بفرزندان عبدمناف واگذار شد، و تا زمان بعثت رسول خدا و ظهور اسلام
نیز بهمین منوال بود، بشرحی که انشاء الله تعالی در جای خود مذکور خواهد شد.
*
پوچ انگاری آفرینش ملازم با بی تعهدی، و بی تعهدی و فقدان مسئولیّت ملازم با فقدان
ضمان اجراء عدالت اجتماعی و مآلاً انتشار هرج و مرج * ایمان حقیقی مسئولیّت آفرین
است، کرامت انسانی را شکوفا و پاکبازی و بی باکی را در ابلاغ رسالت می آموزد *فصل
«اباةُ الضیم» در شرح نهج البلاغه شارح معتزلی* جمله حماسه بخش ابدی و انقلاب
آفرین جهانی امام حسین (ع)* گرگ خاکستری رنگ و جنایات آن به اسلام و مسلمین، به
موازات آن گرگ سیاه کوهی!
اجمالاً
درمسئله امن از مکر الله تعالی از وجهۀ نظر قرآن کریم بحث و گفتگو کردیم و گفتیم
که ریشه آن پوچ انگاری آفرینش است، فرد یا جامعه ای که جهان را نا آگاه و بدون
مقصد می پندارند و مدبر و مُحاسبی برای آن نمی بینند، الزامی برای نقش تعهد و
مسئولیت در آنها وجود نخواهد داشت، و با فقدان تعهد و مسئولیت بمعنی واقعی کلمه،
تضمینی به برقراری عدالت اجتماعی نیست، و لازم آن فساد نظام و انتشار هرج و مرج و
همجیّت است که هم اکنون برّ و بحر را مملوّ ساخته است، و بنابراین می توان گفت که
امن از مکر خداوند منتقم اُمّ الخسارة است.
سنتهای
الهی و نظام ربّانی چنانکه متکرراً در این سلسله مقالات بیان گردید، تحویل و تبدیل
پذیر نمی باشد، و پیرو هوا و هوس احدی نیست و بدون هیچ استثنائی جاری می شود.
این
ایمان حقیقی است که در انسان، مسئولیّت و تعهد می آفریند و قاعده اساسی برای نظام
اخلاقی و برقراری عدالت اجتماعی است و احیاناً موهبت کرامت را در بعضی با حوادث
شکننده، شکوفا می کند و در ابلاغ رسالت انسانی خویشبی باک و پاکبازش می سازد و
بگفتار و کردارش مسئولیت آفرینی ابدی می بخشد، و لسان صدق در آیندگانش می کند،
ومثلِ اعلای مناعت و اباء از ظلم و انظلام می گردد و یک جمله اش در طول دهر حماسه
ها می سازد و انقلاب ها می آفریند.
این
ابی الحدید، شارح نهج البلاغه فصلی بعنوان «أُباةُ الضَّیمو اخبارهم» در شرح نهج
البلاغه منعقد کرده و سر آغاز آن این است: «سیّد اهل الأِ باء الّذی علّم الناس
الحَمیَّة و الموت تحتظلال السیوف اختیار اله علی الدنیّة،
ابو عبدالله الحسین بن علیبن ابیطالب علیهما السلام …» «سرور پاکبازان ذلّت
ناپذیر، آن بزرگواری که به مردم آموخت چگونه مردانگی و مرگ زیر شمشیرهای آهیخته را
می توان برزندگی ذلّت بار اختیار کرد، ابوعبدالله، حسین بن علیبن ابیطالب علیهما
السّلام است …» و سپس می گوید از نقیب السادات، یحیی بن زید علوی بصری شنیدم که
می فرموده: انگار که این ابیات ابی تمام درباره محمد بن حمید طائی فقط درباره حسین
(ع) سروده شده است:
و قد کان فوت الموت سهلا فردّه الیه الحفاظ المّرّ و الخلق الوَعر
و نفس تعاف الضّیم حتی کانَّه هو الکفر یوم الروع او دونه الکفر
یعنی سر به نیست کردن مرگ برایش آسان بوده ولی صلابت خُلق و
مردانگی دشمن تلخ کام کن وی، مرگ را به سویش برگرداند، آن نفس بزرگواری که از خوی
ستم کشی گریزان است، انگار که آن را روز کارزار کفر می داند، بلکه کفر را دون
ستمکشی می داند.
آنگاه می گوید: هنگامی که یاران مصعب بن زبیر در وقعه جنگ
با عبدالملک بن مروان، از اطراف وی فرار کردند، فقط اندکی با او ماندند (عبدالمل
برادر خویش، محمد بن مروان را،نزد مصعب فرستاد و به او امان عرضه داشت و امارت
عراقین را بدو پیشنهاد کرد ولی وی نپذیرفت) او غلاف شمشیرش را شکست و این بیت را
زمزمه کرد:
فان الأولی بالطف من آل هاشم تأسّوا فسنّوا للکرام التأسّیها
آن پاک باختگان آوردگاه کربلا از آل هاشم، اسوه و پیشوای
پاکبازی شدند و راه رسم پاکبازی را به پاکبازان جهان بعد از خود آموختند.
و بعد از این می گوید: «من کلام الحسین (ع) یوم الطفالمنقول
عنه، نقله عنه زین العابدین عليٌ ابنه (ع): «اَلا و إنَّ الدَّعِیَّبنَ الدَّعِیَّ
قَد خَیَّرَ نا بَینَ اثنَتَین : السِّلَّةِ او الذِّلَّة و هیهات مِنّا
الذِّلّة!یَأبَی اللهُ ذلِکَ لَنا وَ رَسُولُه وَ المُؤمنونُ وَ حُجُورٌ طابَت وَ
حُجُزٌ طَهُرَت،وَ أُنُوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفُوسٌ أَبِیَّةٌ»
یعنی از گفتار روز عاشورای امام حسین (ع) به نقل فرزندش زین
العابدین علیه السّلام: «هان، این متّهم فرزند خوانده پسر متّهم فرزندخوانده، ما
را بین دو خصلت مخیّر ساخته است، با شمشیر آهیخته، باخواری پذیرفتن، هیهات منا
الذلّه! خداوند عزّوجل و رسولش و مؤمنان،برای ما ذلّت ناپذیر، مضافاً باینکه
دامنهای پاکیزه و آغوشهای پاک ومردانگیهای متعالی و پاکبازی که ما را پرورده اند،
ذلّت ناپذیر» و بعد بلافاصله می گوید:
«هذا نحو کلام بیه علیه السّلام: «ان امرء امکن عدواً من
نفسه یعرقلحمه و یفری جلده و یهشم عظمه، لعظیم عجزه، ضعیف ما ضمّت علیهجوانح صدره.
فکن أنت ذاک أن شئت، فامّا انا فدون ان اعطی ذلک،ضرب بالمشرقیه تطیر منه فراش
الهام و تطیح السواعد و الأقدام.»این کلام امام حسین (ع) همانند کلام پدرش علی
(ع)است که می فرمود: «کسی که دشمن را بر خویش، امکان دهد که پوستش را دریده و
گوشتش را خورده و استخوانش را خرد کند، سمبل ناتوانی است و سینه اش (کهنه انبانی
بود پر استخوان) محتوائی از مردانگی ندارد، هر که دلش می خواهد اینگونه باشد! امّا
من غیر آلم و پیش از تاختن دشمن بر من با ضربه تیغ تیز مشرفی، فرقهای سرشان را می
پرانم و دست و پاهای آنها را (چون برگ خزان) فرو می ریزم.» «شرح نهج البلاغه جلد
سوم صفحه 249 و 250»
و آنگاه نمونه هائی را نقل می کند و ظاهراً مقصود این ابن
الحدید از انعقاد این فصل و ذکر نمونه هائی از بلند همتان و پاکبازانی که بعد از
واقعه طف آمده اند، نشان دادن تأثیر واقعه امام حسین (ع) در آفرینندگی پاکبازی و
بی باکی درابلاغ رسالت انسانی است.
در نظر است اگر فیض روح القدس بارد گر مددم فرماید، ومجال
وسیعتری از وقت پیدا کنم این فصل شیرین «اُباةُ الضیمو اخبارهم» را پیرایش دهم و
بیان تاریخی احوال این نمونه های الهام گرفته از واقعه طف و حماسه حسینی را شرح و
بازگو کنم و در اختیار خوانندگان قرار دهم.
باری امن از مکر خداوند متعال و کیفرهای ناشی از آن استثناء
ناپذیر بوده و با دعوی اسلام و ایمان در طول تاریخ، آمیخته بوده است، آیا ماجرا
مصطفی کمال آتاترک که او را گرگ خاکستری می خوانند، عقوبت ناشی از امن از مکر الله
نبوده است؟
امپر اطوری گسترده عثمانی که از دوران سلطنت عبد الحمید
دوم، در سیاه ترین تاریخی خود دست و پا می زده و اسلام بمعنی کلمه در پهنه این
امپراطوری عظیم، مفهومی نداشت و روحانیون عافیت طلب از حامیان طراز اول این سلسله
مفلوک بودند و پک و پزشان این بوده که حوزه های علمیه را محافظت می کنند و در حقیقت
از مکر خداوند متعال نه فقط خود غافل بودند، بلکه سراسر کشورهای اسلامی بوسیله این
شیادان روحانی نما اغفال می شدند، و امن از مکر الله روز بروز شدیدتر می شده است،
تا آن که خداوند منتقم، بخت نصر آسیای صغیر، گرگ خاکستری رنگ، مصطفی کمال را
برانگیخت «بَعَثنا عَلَیهِم عِباداًلَنا اُولِی بَأسٍ شَدِیدٍ» در شهر «قونیه»
مدفن مولانا جلال الدین رومی تمام روحانیون و رجال شهر را مثله و قطعه قطعه کردند
و بدار آویخته، و مجموع مملکت به یک سلاخ خانه تبدیل شد.
در روز نهم سپتامبر 1922 میلادی وقتی که وارد ازمیر
شد،دستور قتل و غارت عمومی داد و خانه ها را به آتش کشیدند،مردم را با اهل و اولاد
نابود می نمودند و او از شعله فروزان وسوزان آتش و ناله سوزناک خرد و کلان لذت می
برد.
او در سوم مارس 1924 میلادی در میان بهت و حیرت عمومی با
تصویب قانونی از مجلس، ترکیه را یک کشور غیرمذهبی معرفی کرد، او گفت: محاکم شرع و
دادگاه های مذهبی بایستی جای خود را به داد گاه های جدید بدهند، جمهوری ترکیه باید
با وحدت ملی و غیر مذهبی باشد، او با کمک حقوقدانان غربی، قوانین جدیدی برای ترکیه
وضع کرد، قوانین تجاری از قوانین آلمان و قوانین جزائی از قوانین ایتالیا و قوانین
مدنی از قوانین سویس اقتباس شد.
او در آغاز، آزادی زنان تُرک را مورد توجّه قرار داد، و
تعدد زوجات راممنوع ساخت و تساوی حقوق زن و مرد را به تصویب رساند، و طبق قانون
دیگر آنان به ترک حجاب مجبور شدند و محاسبه تاریخ که با سال هجری قمری بود ممنوع
گردید و تاریخ میلادی را در ترکیه رواج داد تا با کشورهای غربی هم آهنگ شوند،
ترکها می بایست لباس خود را نیز تغییر دهند. طبق قانونی که در سال 1926 بتصویب
رساند: هر کس فینه بسر می گذاشت مجازاتی ردیف سوء قصد به امنیّت مملکت در انتظارش
بود!! ومی بایستی کلاه شاپو یا کاسکت بسر بگذارند، و فرمول ادای احترام را در هرکس
عبا بدون می انداخت بزندان محکوم می شد! و خواندن اشعارعربی قدغن گردید، و با خط
عربی بمبارزه برخاست!! .. و بموازات این گرگ خاکستری، گرگ سیاه کوهی، کرد در ایران
آنچه کرد!
بی گفتگو، بین رویدادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی،سیاسی و
نظامهای اخلاقی و خانوادگی و بین معتقدات و اعمال گذشته آنان، پیوند را گسستنی
است، اگر ممکن می بود که امتداد حیات ملل مختلف را بر منحنی هائی ترسیم نمود
(چنانکه در مسائل اقتصادی و جنائی … معمول است) و در کنار آنها منحنی های
اعتقادات درونی و اعمال بیرونی آنان را نشان می دادیم می توانستیم به یک موازنه یا
ملازمه چشمگیری دستیابیم، و به یقین نشیب سعادتهای آنها را، موازی با نشیب
اعتقادات و اعمال آنها و فراز سعادتهای آنان را متوازی با فراز عقائد و اعمالشان
می یافتیم و واقعیّت سنن الهی در اجتماع بشر رابگونه عینی «نه ذهنی» درک می نمودیم، و یک جامعه
شناسی بر پایه های حقیقت و عینیت پی ریزی می کردیم نه بر پایه های وهم و سوفسطی
گری مکتب مادیّت.
انتظار می رود با این پیوندی که انقلاب اسلامی بین حوزه
هایعلمیّه و دانشگاههای جمهوری اسلامی ایجاد کرده است، اولوالألباب این دو قشر مهم
در هم آهنگ نموده، در همه مسائل خصوصاً در این مسأله بر ضوابط قرآنی، نو آفرینی
کنند.
آیاتی
که دلالت بر گرایش فطری انسان به توحید دارد، تاکنون پنج دسته از آنها مورد بحث
قرار گرفته است که فهرست وار عبارت اند از:
1-
آیات تذکره: یعنی آیاتی که قرآن را «ذکر» و «ذکری» و رسول الله (ص)را «مذکّر»
معرفی نموده است.
2-
آیات نسیان: این آیات از کسانی سخن می گوید که خدا را به فراموشی سپرده اند و از
این نظر که نسیان همیشه مسبوق به معرفت است، دلالت بر سابقه خدا شناسی بطور فطری
دارد.
3-
آیات غفلت: این آیات اشاره به آن عده از مردمی دارد که از خداوند غفلت نموده اند.
4-
آیات عهد: دلالت بر عهد و پیمانی دارد که خداوند درمورد پرستش خویش و عدم شرک به
او، با آنها بسته است.
5-
آیاتی که به هنگام مواجه شدن انسان با خطر، به یاد خدا افتاده و او را می خواند.
چنانچه
قبلاً گفتیم، چهار دسته از آیات نامبرده، همه در این اصل مشترک اند، که مورد خطاب
آنها به تنها ملحدین و کفار بلکه انسان با صرف نظر از اعتقاد و عدم اعتقاد او
بخداوند نیزباید باشد، تا در نتیجه دلالت بر فطری بودن گرایش به خدا داشته باشد و
چنانچه خطاب به معتقدین خدا، اعم از مسلمان یا اهل کتاب باشد، چنین دلالتی نخواهد
داشت. در مورد دسته پنجم،در شماره گذشته به چند نمونه از آن آیات اشاره شده است و
دراین قسمت نیز بعضی دیگر از آن آیات را مورد حث و استدلال قرار می دهیم.
این
مسأله که اگر ضرر و زیانی به انسان برسد، کسی جزخداوند نمی تواند آن را رفع سازد،
یک ادّعا نیست تا بتواند قابل انکار باشد، بلکه مطابق با واقع و تبیین فطرت است.
قرآن روی خلوص نیّت و دعوت آنها در آن حال صحه گذاشته و در
آیه دیگری می فرماید: «دَعَوُا الله مُخلِصِینَ لَهُ الدِّین[3]»زیرا
در آن حال لحظه فطرت فرا می رسد و آنها از جاذبه هایزندگی و هواهای نفسانی آزاد می
شوند، گر چه پس از رهائی ازخطر، مجدداً بهمان غفلت و الحاد پیشین باز خواهند گشت،
و از همین جا معلوم می شود که فطرت آنها از فطرت خداشناسی وتوحید است، امّا تنها
در آن هنگام ظهور دارد که متوجّه این حقیقت می شوند که آنچه را تا آن وقت پرستیده
و به آن معتقد بوده اند بعنوان شریک خداوند، باطل و نادرست بوده است و لذا به سوی
آن قادر مطلق و علیم محض متوجّه می شوند که می تواند آنها را در هر شرائطی از هر
گونه سختی و بد بختی، رهائی بخشد و نه تنها قادر به نجات آنها است بلکه دانا به
رازهای نهان و مطالب آشکار شان نیز می باشد.
قرآن کریم در آیات فوق، دلایل «خیر» بودن خدا را بدین تربیت
می شمرد که:خداوند خالق است، از آسمان باران به زمین نازل می سازدو بوسیله آن به
زمین طراوت و خرمی می بخشد، کره ارض را محل امن و استقرار بشر قرر داده است، در
لحظات اضطرار وخطر به فریاد بشر می رسد و اجابت دعای آنها را می نماید.
انابه و بازگشت
در سوره «زمر» نیز بعضی از آیاتی که جزء این دسته، شمردهمی
شوند، مشاهده می گردد: « #sÎ)ur ¡§tB z`»|¡SM}$# @àÑ $tãy ¼çm/u $·7ÏZãB Ïmøs9Î) §NèO #sÎ) ¼çms9§qyz ZpyJ÷èÏR çm÷ZÏiB zÓŤtR $tB tb%x. (#þqããôt Ïmøs9Î) `ÏB ã@ö7s% @yèy_ur ¬! #Y#yRr& ¨@ÅÒãÏj9 `tã ¾Ï&Î#Î7y 4 ö@è% ôìGyJs? x8Íøÿä3Î/ ¸xÎ=s% ( y7¨RÎ) ô`ÏB É=»ptõ¾r& Í$¨Z9$# [6] » هر گاه به انسان زیانی
برسد، به نیایش و توبه بدرگاه او رو آورد، وچون نعمت و ثروت به او رو کند خدائی را
که از آن پیش می خوانده به کلی فراموش سازد و برای خدای (یکتا) شریک و همتا قرار
دهد تا خلق را از راه خدا گمراه سازد (ای رسول خدا) با این شخص بگو:کمتر به وسیله
کفر و عصیانت آسایش جوی که سرانجام از اهل آتش خواهی بود.
در این آیه نیز سخن از انسان است نه از مؤمن و یا اهل کتاب
و بهمین دلیل بر مقصود ما – چنانچه قبلاً تذکذ داده ایم – دلالّت کافی دارد.
«إنابه» بالاتر از توبه است، زیرا إنابه معنایش این است که انسان چندین نوبت به
درگاه خداوند برود تا سرانجام نتیجه بگیرد، بنابراین از آیه چنین استفاده می شود:
انسانی که در معرض زیان و خطر قرار می گیرد، چه مؤمن به خدا باشد و چه کافر و
ملحد، متوجه خدا می شود و آنقدر بدرگاه او می رود و او را می خواند تا او را اجابت
نماید.
طرز تفکر قارونی
در همین سوره، نیز آمده است: «#sÎ*sù ¡§tB z`»|¡SM}$# @àÑ $tR%tæy §NèO #sÎ) çm»uZø9§qyz ZpyJ÷èÏR $¨YÏiB tA$s% !$yJ¯RÎ) ¼çmçFÏ?ré& 4n?tã ¥Où=Ïæ 4 ö@t/ }Ïd ×puZ÷GÏù £`Å3»s9ur ÷LèeusYø.r& w tbqßJn=ôèt [7] » چون آدمی رنج و زیانی به او رسد ما را بدعا بخواندو چون نعمت و دولت به او
دادیم گوید این نعمت با علم و کاردانی نصیب من گردید! (چنین نیست) بلکه این وسیله
آزمایش آنها است ولی اکثرشان نمی دانند.
در این آیه هم انسان مطرح است که در هنگام گرفتاری خدا را
می خواند و چون مشکلش حل شد می گوید که با علم و کاردانی خودم آن را برطرف نمودم!
این همان طرز تفکری است که «قارون» هم داشت و می گفت: من این مال و ثروت فراوان را
به وسیله علم و دانش خویش به دست آورده ام و هر کس اینچنین فکر منطقی داشته باشد،
فکرش فکر توحیدی نیست بلکه قارونی است.
آیات
دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با این دسته چهارم از آیاتی که دلالت بر فطری بودن
توحید دارد، مناسبت دارند ولی مادر اینجا بهمین مقدار اکتفا می نمائیم.
آیات
محبت
دسته
ششم از آیات مزبور، آیات محبت است، یعنی آن طائفه از آیات که دلالت دارند بر اینکه
انسان در حالت عادی – نه در حالتهای استثنائی و خطر – بدنبال محبوب واقعی خویش
است. قرآن کریم در سوره انعام احتیاج حضرت ابراهیم (ع) رامطرح نموده که در آن به
طلوع و افول ماه، خورشید و ستاره استدلال نموده و می فرماید که هیچیک از اینها خدا
نیستند و حد وسط این برهان راهم، محبت قرار داده است. بعضی این استدلال را، برهان
حدوث دانسته و گفته اند چون اینها آفل و حادث اند، نیاز به محدث دارند، بعضی دیگر
آن را به برهان حرکت و برخی به برهان امکان حمل نموده اند ولی ظاهراً چنین نیست،
این احتیاج از آیه (75) سوره، به بعد به این ترتیب شروع می شود:
«وَ
کَذلِک نُری اِبراهیمَ مَلَکُوتُ السَّمواتِ وَ الأًرضِ وَ لیَکُونُ
مِنَالمُوقِنینَ. فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ راکَوکَباً قالَ هذا رَبّیِ
فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الافِلِینَ» ما به ابراهیم باطن آسمانها و زمین را
نشان دادیم تا بهمقام یقین نائل شود. پس چون شب تاریک نمودار شد ستاره ای دید،گفت:
این پروردگار من است، چون آن ستاره غروب کرد، گفت چیزیکه افول کننده است او را
دوست ندارم.
در
پایان این احتجاج و استدلال در آیه (83) می فرماید:«وَ تِلکَ حُجّتُنا آتَیناها
إبراهیمَ عَلی قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاءُ إنَّرَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمُ»
این است حجتی که ابراهیم را بر قومش دادیم، مامقام هر کس را بخواهیم رفع می
گردانیم. خدای تو حکیم و دانا است:این استدلال چنانچه گفتیم روی برهان حرکت نیست،
و احتجاجی که ابراهیم با طاغوت عصرش «نمرود» نموده است بر اساس برهان محبت می
باشد، ولی اگر کسی بخواهد آن رابا برهان حدوث یا حرکت و یا نظم هم انطباق دهد،
امکان پذیراست امّا آنچه که در این برهان مطرح است، مسأله محبتمی باشد که می
فرماید: من آفل و زودگذر را دوست ندارم چه اینکه در مسائل عقلی و جهان بینی و
شناخت، صحبت از دوست داشتن و سلیقه نیست و گرنه وقتی ابراهیم میگوید: من ستاره ای
را که غروب دارد دوست ندارم، آن ستاره پرست می تواند بگوید: اگر تو آن را دوست
نداری، من دوست دارم! بنابراین، نمی تواناین احتجاج را حجت الهی و برهان عقلی
پنداشت، بلکه آیه می خواهد، دو مسأله را تبیین نماید:
یکی
اینکه انسان به دنبال محبوبی کامل است و دیگر اینکه محبوبش باید آفل نباشد.
بنابراین، ماه و ستاره لایق این نیستند که انسان به آنها محبت داشته باشد، چه
اینکه محبت، مسأله ای قرار دادی نیست که انسان با یک موجودی عقد و پیمان دوستی
ببندد، بلکه مسأله ای قلبی است و این محبت انسان متوجّه آن موجودی است که حی
لایموت است و فاطر و آفریدگار آسمانها و زمین می باشد. بنابراین محبوبهائی که
دارای این صفت نیستند و انسان آنها را انتخاب نموده است، از باب خطا و اشتباه در
تطبیق است، چرا که غیر از او لایق این محبت نیست.
قرآن
به ما نیز می گوید که در ملکوت آسمانها و زمینبنگریم «óOs9urr& (#rãÝàZt Îû ÏNqä3n=tB ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#ur
.. [11]»
آیا در باطنآسمانها و زمین نظر نمی نمائید؟ . بدین ترتیب قرآن کریم افراد عادی را
نیز تشویق و ترغيب در ملکوت سموات و ارض نموده است و به آهنها خاطر نشان ساخته است
که راه نظر در ملکوت گشوده است، این دعوت نشانگر این است که رؤیت برای غیر انبیاء
نیز ممکن و میسور می باشد زیرا اگر چنین نبود، دعوت به آن بعمل نمی آمد، چنانچه
اگر رؤیت هلال محال بود، از ما نمی خواستندکه استهلال نمائیم لذا در کنار «تبارک
الّذی بیده الملک»ملکوت سموات و ارض هم وجود دارد، اگر کسی، آن اوّلی را نگریست، و
از آن پی به برهان حرکت و حدوث و دیگر براهین برد، اهل استدلال است، امّا اگر تا
آنجا نظر در ملکوت کرد که به باطن عالم راه برد، همان راه حضرت ابراهیم خلیل (ع)
راطی کرده است و علم حضوری برایش پیدا شده است، لذا رفتن به داخل آتش نمرود هم، در
راه محبت او برایش قابل تحمّل می شود و این علمی که انسان با نظر در ملکوت نصیبش
می شود علم حصولی نیست، بلکه از مواهب الهی است یعنی از بالا افاضه شده و به انسان
می رسد.
کفار
بر مؤمنین تسلطی ندارند توضیح اینکه در قرآن فرموده است: «وَ لَن یَجعَلَ اللهُ
لِلکافِرِینَعلی المُؤنیِنَ سَبِیلا [12] »
خداوند هیچگاه برای کافرین نسبت به اهل ایمان سلطه و تسلطی قرار نداده است، منظور
پیروزی ظاهری کفار که گاه بر مؤمنین پیدا می نمایند نیست و گرنه در قرآن آمده است
که: «ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بآیاتِ اللهِ وَ یَقتُلُونَ النَّبِییِّنَ
بَغَیرِالحَقِّّ .. [13]»
چون دست از عصیان و ستمکاری بر نداشتند، به آیات خدا کافر گشتند و انبیاء را بنا
حق کشتند. آزار و اذیت های نمرود هم به حق ابراهیم (ع) از این قبیل است که سلطه
ظاهری است.
در
زمان امام صادق (ع) عده ای پیدا شده بودند که برای تطهیر دستگاه خلافت اموی از
فاجعه عظیم کربلا،می گفتند: حضرت ابا عبدالله (ع) به دست عمال یزید در کربلا کشته
نشده است، بلکه او همانند عیسی (ع) به آسمان بالا رفته است، مگر ممکن است فرزند
رسول خدا (ص) را شهید کرد، زیراخداوند می فرماید: «وَ لَن یَجعَلَ اللهُ
لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمنِینَ سَبِیلا» !!
امام
صادق (ع) به شاگردانش فرمود: به آنها بگوئید که معنی آیه این است کفار در مقام
احتجاج و برهان ممکن نیستبر مؤمنین غلبه کنند، زیرا از منطق صحیحی برخوردار نیستند
ولی با زور و قلدری غلبه ممکن است، چنانچه انبیاء را بنا حق به شهادت رساندند. و
بدین ترتیب امام جلو این تبلیغ سوء را گرفت.در هر صورت ابراهیم (ع) با این حجت که
همراه با رؤیت ملکوت بود، قومش را مقهور خویش گردانید ولی این دوستی ومحبتی که
حضرت ابراهیم (ع) از آن دم می زند دوستی عاطفی نیست، بلکه دوستی عبودیّت است که
صرفاً متوجه خدا است ودر کنار آن دوستی، شخص دیگری وجود ندارد، چه اینکه انسان
دارای دو قلب نیست که در یکی محبت بخدا را قرار دهد و در دیگری دوستی دیگری را «ما
جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فيجَوفِهِ» [14]
مقداری از این قلب را هم نمی توان از حبّ خدا برایمحبت دیگری خالی ساخت زیرا در آن
صورت با هوس پر شدهو تبدیل به شرک می گردد.
لذا
علی (ع)در دعائی که به کمیل آموخته است،می فرماید: «وَ قَلبِی بِحُبِّکَ
مُتَیَّماً».
حضرت
ابراهیم چنین محبتی خالص نسبت به خداوند دارد و لذا در اجرای فرمان او تا آستانه
ذبح فرزندش پیش می رود. و در آن بیابان تفتیده و سوزان که از آب و گیاه و هر انسان
دیگر خالی است، زن و فرزندش نوزادش را می گذارد و در پاسخ همسرش که می گوید: ما را
به چه کسی می سپاری؟ می گوید: بخدا.
این
برهان فطری بصورت یک صغری و کبرای منطقی درآمده: هذا آفل و الافل لا یکون محبوباً،
فهذا لیس بمحبوب. وقتی انسانبرهان فطرت را بخواهد تبیین نماید باید در قالب خاص
خودشباشد، مانند اینکه اگر خواست عربی سخن بگوید یا بنویسد بایدهر یک از مبتدا و
خبر، جایش مشخص بوده و از نظر اعراب مرفوع باشد نه اینکه خارج از محدودۀ قواعد
نحوی هر چیزی خواست بگوید. در اینجا نیز آنچه در اندیشه اش می گذرد درقالب صغری و
کبرای منطقی تبیین می نماید. یعنی در قالبی که عقل آن را می پذیرد و فطرت با آن
سروکار دارد، زیرا چه درتبیین و چه در تعلیل باید موازین اصول منطقی کاملاً مراعات
گردد. با این تفاوت که این برهان، موادش یافتنی است نه استدلالی. یک وقت انسان در
مواد عقلی بحث می نماید ومی گوید: هذا متغیر و کل متغیر حادث فهذا حادث. هذا حادث
ولکل حادث محدث فهذا له محدث. ولی یک وقت از نهاد خود سخن می گوید. در این صورت هم
اگر بخواهد آن را با روش ادبی بیان کند باید روی نکات ادبی آن وقت نماید و اگر با
روش منطقی بیان می کند باید در قالب منطقی و با رعایت موازین، آن را تبیین نماید.
·
رسول اکرم (ص): «لا
تطلبوا عثرات المؤمنین فان من تتبّع عثرات اخیه تتبّع الله عثراته و من تتبّع الله
عثراته یفضحه و لوفی جوف بیته».(اصول کافی ج 2 ص 355)
اشتباهات
و لغزشهای مؤمنین را جستجو و پی گیری ننمائید،چه اینکه هر کس لغزشهای بردار مؤمنش
را جستجو نماید خداوند لغزشهایش را دنبال نموده (و بحسابش بنویسد) و خداوند
لغزشهای هر کس را دنبال کند، او را رسوا سازد، گر چه در درون خانه اش(آن لغزش پیش
آمده) باشد.
·
امیر المؤمنان
(ع):«من اشد عیوب المرء ان تخفی علیه عیوبه».(غرر الحکم ص 190) بدترین عیبهای
انسان این است که عیبهایش بروی مخفی باشد.
·
امام سجاد (ع):«..
کفی بالمرء عیبا ان ینظر فی عیوب غیره مایعمی علیه من عیب نفسه او یؤذی جلیسه او
ینهی الناس عمالا یستطیع ترکه».(اصول کافی ج 2 ص 46) این عیب برای انسان کافی است
که عیوب دیگران را درنظر گرفته و عیب خویش را نادیده گیرد، و یا اینکه هم نشینش را
آزار دهد و یا مردم را از چیزی نهی کند که خود نمیتواند آن راترک نماید.
·
امام باقر(ع):«ان
اقرب ما یکون العبد الی الکفران یواخی الرجل الرجل علی الدین فیحصی علیه عثراته
وزلاته لیعنفه بها یوماما».(اصول کافی ج 2 ص 354) نزدیکترین حالت انسان به کفر
حالتی است که شخص با دیگری براساس دین طرح برداری ریخته و سپس لغزشهای او رابه
شمار آورد تا روزی وی را بوسیله آنها مورد سرزنش قرار دهد.
امام
صادق (ع):«احبّ اخوانی الیّ من اهدی عیوبی الیّ».(اختصاص 240) دوست ترین برادران
دینی من کسی است که عیبهایم را بهمن هدیه (و بازگو) نماید.
امام
صادق (ع):«من لقی اخاه بما یؤنّبه، انّبه الله فی الدنیا و الاخرة».(اصول کافی ج 4
ص 59) هر کس با برادر مؤمن خویش برخوردی عیب جویانه داشتهباشد، خداوند او را در
دنیا و آخرت سرزنش نماید.
امام
صادق (ع): «من عیّر مؤمناً بذنب لم یمت حتی یرکبه».
(اصول
کافی ج 4 ص 59) هر کس مؤمنی را بخاطر انجام گناهی سرزنش نماید، نمیرد تا آنکه خود
آن را مرتکب گردد.
و پیروی از راه کسانی بنما که به سوی من آمده اند، سپس
بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه خواهم ساخت.
در آیه قبل – که در شماره گذشته تفسیر شد – چنین آمده
بود:هر گاه پدر و مادر بکوشند تا تو موجودی را شریک من سازی که به آن آگاهی و علم
نداری، از آنان اطاعت مکن. فرزند در عین حال که باید موجبات رضایت پدر و مادر را
فراهم آورد ولی هرگزمجاز نیست مطالبی را که برخلاف اصول اعتقاداتی حقه است ازآنان
بپذیرد. اسلام خواهان این است که انسان هم معتقدند به اصول دین باشد و هم فروعی را
که از اینها منشعب می گردد بپذیرد، و چنانچه پدر و مادر، فرزند را به ضد یکی از این
روشهای اعتقادی فرا خواندند، نباید از آنان اطاعت نماید، پس در اینگونه موارد از
چه کسی باید پیروی نماید؟
ضوابط بجای روابط
آیه فوق تکلیف شرعی او را در این حالت بیان می نماید ومی
فرماید باید پیروی از خط کسی بنمائی که بسوی من بازگشته است. در اینجا نکته ای
نهفته است و آن نکته این است که اسلام دینی است منطقی و از نظر اصول اعتقادی و
فروع عملی،آنچنان قوی و غنی است که فوق هر فکر و اعتقاد و دستوری است و از این رو
می فرماید، مسلمان باید در هر شرائطی تنها تابع اعتقاد خویش بوده و تحت تأثیر هیچ
فرد یا مقامی قرار نگیرد،حتی پدر و مادر که خداوند خود درباره آنها توصیه خیر
نموده است، چنانچه بر خلاف اعتقاد دینی او نظری داشته باشند، نبایددر این مورد
تسلیم نظریه آنها شده و از عقیده اسلامی خویش چشم بپوشد و لذا می فرماید «فلا
تطعهما».
بدین تربیت می بینیم همیشه اسلام روی ضوابط پا فشاری نموده
و آنجا که میان روابط و ضوابط تعارضی پیش آید،هیچگونه ارزشی برای روابط معتقد نمی
باشد، گر چه در حد رابطه میان والدین و فرزند باشد که خود درباره آن سفارش نموده و
شکرگزاری از آنان را در ردیف شکر گزاری از خویش قرار داده است. پدر و مادری که
عمری برای فرزند زحمت کشیده وآسایش خویش را فدای آسایش او می نمایند، هنگامی که
برخلاف ضوابط اعتقادی فرزند سخنی می گویند، قرآن با قاطعیت می فرماید: از آنان
اطاعت مکن. پس تو ای مسلمان در هر مقام و مسئولیتی که قرار داری سعی کن که روابط
را بی ربط سازی وجز ضوابط چیزی را ملاک عمل خویش قرار ندهی!
عظمت و شکوه وقتی تجلّی می نماید که در میان این کششها و
کشمکشهای غرائز و فطرت توحیدی، انسان راه خدا را انتخاب نماید، راهی که با فطرت او
هماهنگ است.
انسانی که هواهای نفس او را بسوی دنیا و مادیات فرا می
خوانند، حب مال و آسایش او را بسوی مال اندوزی و راحت طلبی می کشاند و حب مقام بسوی
احراز یا حفظ مقام، بهر صورتی که ممکن شود سوق می دهد، و غریزه شهوت به طرف اعمال
منافی با عفت دعوتش می کنند، اگر او در این میان، راه خدا را انتخاب نماید، جوهر و
عظمت انسانی خود را بروز داده است.
در شماره قبل معنای «إلیّ المصیر» را معنی نمودیم «إلیّ
مرجعکم» نیز بهمان معنی است، یعنی شدن شما و بازگشتتان بسوی من است. ما انسانها
چون رود عظیمی در حرکتیم ومی رویم و از کانال مرگ به ابدیت می پیوندیم و آنجا به
لقاء الله می رسیم.
«فَأُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ»پس از لزوم شکر
گزاری از خداوند و سپس شکر گزاری از پدر و مادر می فرماید: مواظب خویش باشید که
بازگشت شما بسوی من است و در آن هنگام شما را از آنچه امروز عملمی نمائید، آگاه
خواهم کرد. تمام کارهای بدنی و فکری که اعتقاد به شرک و غیره است در آن روز، مورد
سئوال و رسیدگی قرار می گیرد.
آگاهی، محاسبه، مجازات در روز قیامت سه کار انجام می گیرد:
اوّل – آگاه ساختن افراد از کارهائی که در دنیا انجام داده
اند، تا هر انسانی نسبت به کارهائی که انجام داده وگناهانی که مرتکب شده مجدداً
مطلع گردد.
دوّم – رسیدگی و محاسبه اعمال.
سوّم – مجازات و پاداش آنها.
در این آیه فقط مسأله آگاه ساختن افراد با عمالشان مطرح است
و آن دو مسأله در آیات دیگر بیان گردیده است.
تمام کارها در آن روز به انسان خاطر نشان می شود،کارهای
مخفی یا علنی؛ خوب یابد؛ فکری و یا عملی. «فأنبئکمبما کنتم تعملون» پس این جمله
مربوط به این است که اعمال انسان در روز قیامت برایش آشکار می گردد، قرآن کریم
درباره آن روز در جای دیگر می فرماید:
بخاطر بیاور روزی که کوهها را به حرکت در می آوریم و زمین
را آشکار و ظاهر می بینی و همه آنها (انسانها) را محشور می نمائیم و احدی را
فروگذار نخواهیم نمود.
آنها همه در یک صف به پروردگارت عرضه می شود (و به آنها
گفته می شود) شما همگی نزد ما آمدید آن گونه که در آغاز شما را آفریدیم امّا شما گمان
می کردید ما موعدی برایتان قرار نخواهیم داد.
و کتاب (کتابی که نامه اعمال همه انسانها است) در آنجا
گذارده می شود، اما گنهکاران را می بینی که از آنچه در آن است ترسان ومتوحش اند و
می گویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچعمل کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه
آن را بحساب آورده است؟!تمام اعمال خویش را حاضر می بینند و پروردگارت به کسی ظلم
نمی نماید.آن روز، روز بر ملا شدن و آشکار گردیدن اعمال نیک و بد انسانها است و هر
کس شناخته می شود که در دنیا چگونه آدمی بوده است، لذا در دعا وارد شده است: «فَلا
تَفضَحنِی عَلی رُئُوسِ الأَشهادِ» خداوندا! در آن روز، مرا در میان مردم بواسطه
افشا ساختن اعمال و گفتارم، مفتضح و رسوا نساز.
پسرم! اگر باندازه وزن دانه خردلی (عمل خوب یا بد ازتو
سرزده) باشد و در دل سنگی یا در گوشه ای ازآسمانها و زمین قرار گیرد خداوند آن را
(در قیامت برایحساب) می آورد که خداوند دقیق و آگاه است.حسابرسی دقیق
در آیه قبل فرمود: بازگشت شما مردم بسوی من است و من شما را
از اعمالشان با خبر می سازم، بدین ترتیب ملاحظه می نمائید که آیه فوق با آیه پیش
از آن کاملاً ارتباط می یابد و بمنزلۀ بیان و توضیحی برای آن آیه می تواند بحساب
آید. خردل در فارسی هم به کار می رود و به حبّه های خیلی ریز گفته می شود که مانند
دانه خشخاش است و رنگش سیاه می باشد، آیه فوق می فرماید: چنانچه عملی انجام دهید
که در مقایسه با دیگر اعمال به وزن و کوچکی دانه خردلی هم باشد و آنچنان آن عمل را
در پنهانی و خطا مرتکب شده باشید که از دید همه کس مخفی باشد، آنچنان که دانه ریز
خردل اگر در دل سنگی بزرگ و سنگین و یا در درون کره عظیم زمین نهفته باشد، و یا آن
عمل در برابر دیگر اعمال آنقدر کوچک باشد، مانند دانه ریز خردلی در برابر کرات و
اجسام بزرگ در فضای بی کران آسمان؛ خداوند آن را برای حساب در دادگاه قیامت
حاضرخواهد ساخت، چرا که خداوند لطیف و خبیر است و از تمام اعمال و کردار موجودات
ریز و درشت عالم آگاه می باشد.بنابراین، اگر کوچکترین عملی از تو سر زد، چه آن عمل
درحضور کسی انجام گیرد و یا از دید همگان برای همیشه مخفی بماند، در روز قیامت،
بحساب خواهد آمد. شخصی پس از سالها که از فوتش می گذشت به خواب یکی از دوستانش
آمد، آن دوست از وضعیت او سئوال نمود، آن شخص گفت: از آن وقت که مرده ام تا کنون
گرفتار یک کار کوچکی هستم که در زندگی از من سر زده است. دوستش پرسید: چه کاری؟
گفت:روزی از خانه به قصد مسجد بیرون رفتم، باری هیزم از در خانه ام می گذشت، من
دست دراز نموده و یک چوب کوچکی را از آن،برای خلال کردن دندانهایم جدا نمودم و این
زمان طولانی که مرده و از تو جدا گردیده ام در برابر این سؤال قرار دارم که: چرا
به مال مردم بی اجازه، دست درازی کردی؟!
بنابراین، کامپیوتر محاسبه قیامت، بسیار دقیق و باریک بین است،
تمام کارهای کوچک و بزرگ فکری و بدنی را به حساب می آورد. این اعمال در آن کتابی
که بر گردن انسان است نوشته شده « ¨@ä.ur ?`»|¡SÎ) çm»oYøBtø9r& ¼çnuȵ¯»sÛ Îû ¾ÏmÉ)ãZãã ( ßlÌøéUur ¼çms9 tPöqt ÏpyJ»uÉ)ø9$# $Y7»tFÅ2 çm9s)ù=t #·qà±YtB ù&tø%$# y7t6»tGÏ. 4s”x. y7Å¡øÿuZÎ/ tPöquø9$# y7øn=tã $Y7Å¡ym [6] » اعمال هر انسانی را به
گردنش آویخته ایم و روز قیامت کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در پیش خویش
گشوده می یابد ( به او می گوئیم)کتابت را بخوان کافی است که امروز خود حسابگر خود
باشی.پرونده اعمالش را به گردن افکنده و در قیامت برای حساب حاضرش می سازند، هر
کاری از انسان صادر شد، آن کار را به گردن و عهده او ثبت می نمائیم، ما کارهای
انسان را حلقه گردنش می سازیم مانند گردن بندی که در گردن زنان است، وقتی که در
قیامت حاضر شد مجموعه این کارها پرونده عمل او را تشکیل می دهد، آنگاه به او دستور
می دهیم: نامه اعمالت را بخوان،کافی است که خود درباره خود قضاوت نمائی. این کتاب
ظاهراً غیر از کتابی است که اعمال تمام بندگان در آن ثبت می شود و در همین بحث به
آن اشاره شد، بلکه این آیه به کتاب کوچک اعمال انسان نظر دارد.
ذرّه چیست؟ شما وقتی به اطاقی که از پنجره آن نور خورشید به
داخلش می تابد نگاه کنید، اجسام بسیار ریز و معلقی را در هوا می بینید، به آنها
ذره گفته می شود. خداوند متعال می فرماید:هر کس کار خیر یا شری
که به کوچکی ذره ای باشد، در دنیا انجام دهد، روز قیامت، آن را خواهد دید.
تا
اینجا سخن ما درباره وضعیت انسان در قیامت بود که درسوره لقمان و در چند سوره دیگر
ذکر شده است ولی راجع به کیفر و پاداش اعمال در این آیات اشاره ای نشده است و در
آیات دیگر مطرح گردیده که در جای خود از آن بحث خواهد شد. ادامه دارد
خَضَعَتِ الأشیاءُ لَهُ ، وَ ذَلَتُ مُستَکِینَةً
لِّعَظَمَتِهِ، لا تَستَطِعُ الهَرَبَ مِن سُلطانِهِ إِلی غَیرِهِ فَتَمَتَنِعَ
مِن نفعِهِ وَ ضَرِّهِ ، وَ لا کُفَلَهُ فَیُکافِئَه ُ، وَ لا نَظِیرَلَهُ
فَیُساوِیَهُ، هُوَ المُفنِی لَها بَعدَوُجُودِها ، حَتّی یَصِیَرَ مَوجُودُها
کَمَفقُودِها ، . . . ،موضوع بحث، تفسیر خطبه 186 از نهج البلاغه (شرح مرحوممحمد
عبده) یا 288 (شرح مرحوم فیض الاسلام) بود که سراسراین خطبه راجع به خدا و صفات
خداوند است. دنبالۀ خطبه راپی می گیریم:
«خضعت الأشیاءِ له و ذلّت مستکینةً لعظمته».
تمام موجودات خاضع و فروتن در برابر خدا و خوار و تسلیم در
مقابل بزرگواری او هستند.
خضوع تکوینی
تمام اشیاء و موجودات خضوع تکوینی در برابر خداوند دارند،
یعنی چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانندخاضع و ذلیل در برابر عظمت او
و تسلیم اویند. مثل این استکه گفته شود: تمام اعضا و جوارح انسان در مقابل خواستۀ
جان او تسلیم اند و خضوع دارند؛ این مطلب یک حقیقت امکان ناپذیراست، چه انسان توجه
داشته باشد و چه نداشته باشد، زیرا ارادۀ انسان است که بر انگیخته از جان و روان
او است و این اراده است که به دست و پا و چشم و گوش و سایر اعضای بدن حرکت می
بخشد. ولی سرانجام تمام اراده ها بازگشتشان به ارادۀ خداوند است، پس تمام حرکات و
سکنات موجودات بستگی به ارادۀ خدا دارد و از این روی همه در برابر او خاضع و تسلیم
عظمت و بزرگواری حق تعالی می باشند.
«لا تستطیع الهَرَب من سلطانه الی غیره».این موجودات توان
فراز از سلطنت و قدرت حق تعالی و رفتن به سوی موجود دیگری ندارند.
اگر کسی بخواهد از زیر سلطنت خدا بیرون برود، باید جائی
رابرای خود سراغ داشته باشد که در حیطۀ قدرت حق تعالی نیستو مخلوق او نمی باشد! و
چنین چیزی محال است. برای اینکه تمام آسمانها و زمین و افلاک پهناور، جلوه ای
بسیار کوچک و حقیر از وجود خدا است. بنابراین، راه فرار و گریز برای هیچ موجودی
وجود ندارد، و همه باید سر بزیر و خاکسار در برابر خالق و آفریدگار خود باشند.
«فتمتنع من نفعه و ضَرّه».
موجودات نمی توانند به سوی دیگری بگریزند تا از سود و زیان
خداوند امتناع ورزند و سر باز زنند.کسی را یارای آن نیست که از سلطنت و قدرت
الهیبگریزد به این بهانه که از هر نفع و ضرری که خدا به او می رساند، سر باز زده و
امتناع ورزد. و مگر چنین چیزی ممکن است؟ اصلاً انسان و تمام موجودات مقهور ارادۀ
حق تعالی هستند؛ اگر خدا بخواهد به آنها سود می رساند و یا زیان می دهد، و آنها را
حقّ امتناع و یا رد کردن نمی باشد. کسی نمی تواند بگوید: خدایا من از سود رسانی تو
(و العیاذ بالله) بیزارم، چرا مرا به دنیا می آوری؟! یا بگوید: من از تو چیزی نمی
خواهم، تو هم مرا نکُش و از بین نبر!! سراسر وجود موجودات عالم، احتیاج است و نیاز
به ذات باریتعالی، پس نمی توان از قدرت خداوند فرار کرد و یا از نفع و ضرر و پاداش
و کیفر او امتناع ورزید.
«و لا کفء له فیکافئه».هیچ همطرازی برای خدا وجود ندارد که
با او همطرازی وهمتائی کند.
خداوند موجود کامل غیر متناهی است که دوّمی برای او فرض نمی
شود و تمام موجودات، جلوه های وجود او می باشند،پس موجودی که همطراز خدا باشد و با
او برابری کند، وجودندارد و محال است وجود داشته باشد.
در مباحث گذشته گفتیم: همانگونه که نور غیر متناهی، ممکن
نیست دو تا شود زیرا اگر دو تا شوند هر دو متناهی می شوند بهاین معنی که اوّلی
کمال دومی را ندارد و دوّمی کمال اوّلی راندارد پس نمی شود نور غیر متناهی بیش از
یکی باشد، همچنین هستی غیر متناهی هم بیش از یکی فرض نمی شود برای اینکه اگر دو تا
باشد، هر دو متناهی می شوند، آنچه این دارد، آن دیگری ندارد و آنچه آن دارد این
ندارد، لذا هستی غیر متناهییکی است که هیچ جفت و همطرازی برایش ممکن نیست باشد.
پس خداوند موجودی غیر متناهی است که برای او همطراز و هم جفتی
محال است وجود داشته باشد. کُفء: کُفو و همطراز می باشد. در سوره «توحید» می
خوانیم: «ولم یکن له کفواً أحد»و او را
همطراز و مانندی نیست. کُفو، کُفُو، کُف، وکُفُ، هرچهار وجه صحیح و به یک معنی
است.
یکافئه: مکافأه از باب مفاعله بمعنای برابری کردن و مثلو
مانند بودن است.
«ولا نظیر له فیساویه».و او را همتا و مانندی نیست که با او
برابری کند.
این جمله تقریباً معنای جملۀ گذشته را دارد. یعنی: هیچ
موجودی که نظیر و همطراز خدا باشد، وجود ندارد تا اینکه بتوانددر قدرت و عظمت و
اراده با خداوند مساوی و برابر باشد، زیرااگر نظیری پیدا کرد، دو تا می شوند و دو
تا که شدند مرکّب می شوند زیرا هر یک از یک جزء مشترک و یک جزء مختص ترکیب یافته و
مرکب محتاج و نیازمند است و اصلاً محال است واجب الوجود بیش از یکی باشد.
«هو المفنی لها بعد وجودها، حتّی بصیر موجودها کمفقودها».
او خدائی است که پدیده ها را پس از هستی نابود می سازد تا
اینکه هست آنها نیست و نابود گردد.
نابودی پدیده ها
خداوند تمام موجودات را پدید آورده و پس از وجودشان، آنها
را فانی و نابود می سازد، تا جائی که موجودات عالم مانند مفقود و گم شده شوند که
گویا قبل از این وجودی نداشته اند. آنگونه که از قرآن و روایات استفاده می شود و
تا اندازه ای علم نوین نیز آن را تایید و ثابت می کند، این است که خورشید- مثلاً –
با اینکه در حال نور افشانی است، روزی خواهد فرا رسیدکه در اثر تمام شدن ئیدروژن
آن، بی فروغ و بی نور شود. در قرآن می خوانیم: «اذا الشمس کوّرت و اذا النجوم
انکدرت» آن هنگامکه خورشید در هم پیچیده شود و ستارگان تاریک شوند.
و همچنین در قرآن می خوانیم: «یوم نطوي السّماء
کطیِّالسّجلّ للکتب» روزی که آسمان را در هم بپیچیم همانند سجلّیکه کاغذهایش در هم
پیچیده می شود. در اینجا نکته ای نهفته است که ثابت می شود آسمانها بکلّی نابود
نمی شوند بلکه در هم پیچیده شده و ظهوری نخواهند داشت، زیرا مثال به سجل می زند.
کتابهائی که در گذشته بوده است مانند کتابهای زمان ما نبوده، بلکه صفحه ای را می
نوشتند، بعد صفحۀ دیگری را بهآن می چسباندند و برای حفظ کردن صفحه ها، آنها را دور
هم می پیچیدند که هر وقت خواستند، سجل را باز کرده و صفحه ها ظهور پیدا کنند. و تا
وقتی که سجل نوشته ها بسته بوده، نوشته ها قابل خواندن نبوده است چون در درون آن
پیچیده شده بوده است ولی آن هنگام که سجل را باز می کردند صفحه ها ظهور و بروز پیدا
می کردند. در آیۀ گذشته خداوند پیچیده شدن آسمانها را به پیچیده شدن نوشته ها در
سجلّ تشبیه می کند که آن صحیفه ها ونوشته ها نابود نشده اند ولی در لابلای سجل،
پیچیده شده وبی خاصیّت شده اند، گویا وجودی ندارند.
و در هر صورت آیات زیادی دربارۀ تحوّل شگرف در عالم طبیعت،
آمده است که از آن جمله می فرماید: «یوم تبدّل الأرضغیر الأرض و السموات» روزی که
زمین، به صورت زمینی دیگرتغییر شکل دهد و آسمانها همچنین. و در سورۀ زلزله می
فرماید:«اذا زلزلت الأرض زلزالها و اخرجت الأرض اثقالها» روزی که زمین را زلزله ای
سخت فرا گیرد و آنچه در درونش است، بیرون ریزد. بالاخره روزی تمام زمین و آسمانها
و ستارگان و افلاک وکهکشانها در هم پیچیده شوند و بی خاصیّت گردند و زندگی در آنها
نابود شود و تمام اجسام از بین بروند و تنها ارواح و جانهای مردم، به قدرت خداوند
باقی بمانند ولی از جهان طبیعت چندان اثر محسوسی دیده نشود که گوئی قبلاً موجود
نبوده است، و تنها ذات باریتعالی است که باقی می ماند و هرگز تبدّل و تحوّلی در او
پدید نیاید زیرا که او جسم نیست. «کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و
الاکرام» هر که روی زمین زیست می کند، فانی و از بین رفتنی است و ذات پروردگارت که
صاحب جلال و ارجمندی است، باقی و ماندنی است.
اجمالاً یک نحوه از هم پاشیدگی و بهم خوردنی در عالم ماده و
طبیعت، چه پدیده های علویش و چه پدیده های سُفلیش، به وجود خواهد آمد. و این
منافات ندارد با آن مطلب که گفته می شود: انسان با مردن فانی نمی شود زیرا آنچه
اثر انسان می ماند وجود جبروتی و ملکوتی او است. زیرا انسان سه نشئه[1] دارد:
نشأت انسان
1- وجود مادّی و ناسوتی: که همین بدن مادّی ما است و مربوط
به عالم مادّه است و پس از مردن، متلاشی می شود.
2- وجود ملکوتی: که عالم مثال است.
3- وجود جبروتی: که عالم عقل است و انسانیّت انسان به آن
است و با مردن از بین نمی رود و فانی نمی شود.
درهر صورت، انسان به مردن فانی نمی شود، و آنچه متلاشی می
شود، جسم مادّی و طبیعی او است، و هرگز بقاء وشخصیت انسان به این بدن ناسوتی نیست
بلکه شخصیّت انسان به همان چیزی است که دارای علم و ادراک و حیات و اراده می باشد
و آنکه از این عالم به عالم دیگر منتقل می شود، او است، و آنچه پس از مرگ فانی نمی
شود، پوست و گوشت واستخوان او می باشد، مانند ماری که پوست می اندازد که اگر یک
شخص ظاهر بین آن پوست را ببیند خیال می کند، مار است ولی در حقیقت چیزی جز پوست آن
نیست که پس از گذشت زمان مشخصّی از آن جدا شده و بجایش پوست دیگری بر بدن مار ظاهر
می شود.
انسان هم در طول عمرش، شاید چندین بار، سلولهای بدنش تجدید
شود زیرا همواره اجزاء و سلولهای بدن در حال تحلیل وتلاشی است و امّا درعالم برزخ،
انسان با جسم مثالی به آنجا می رود که نمونۀ ضعیفی از جسم مثالی را در خواب می
توان دید بعضی در حالی که بدن طبیعی در رختخواب آرمیده است، انسان با بدن مثالیش
به باغ و راغ و بیابان می رود، گردش می
کند و لذّت می برد و یا اینکه خود را در زندانی تنگ می یابد و رنج می برد. در
روایتی آمده است که خداوند خواب را بر بشر مسلّط کرده تا اینکه بفهمد جهان دیگری
ورای این جهان مادّه و طبیعت وجود دارد.
روح برای همیشه زنده است
بنابراین، وقتی گفته می شود که انسان فانی می شود،معنایش
این نیست که فانی محض می شود زیرا اگر بواسطۀ مردن، فانی محض شود، مسئله معاد درست
نمی شود. چرا که اگر ما با مردن، هم بدنمان متلاشی شود و هم روح و جانمان از بین
برود، در روز قیامت، آن ما نیستیم که متنعّم یا معذّب می شویم زیرا خداوند موجود
دیگری به شکل و قیافۀ ما خلق می کند و آن دیگر ما نیستیم و این خلاف عدالت است که
ما درجهان مادّه، اعمالی – چه خوب و چه بد – مرتکب شده باشیم و دیگری بجای ما
مجازات شود. و لذا تنها بدن ظاهری ما است که متلاشی می شود و گرنه روح و روان ما
هرگز معدوم نمی شود بلکه همیشه باقی و زنده است. یکی از مسائلی که در فلسفه مطرح
است و ابن سینا آن را از مسائل بدیهی و ضروری فلسفه می داند که هیچ نیازی به
استدلال ندارد، این است که: «اعادۀ معدوم ممتنع است» پس اگر چیزی معدوم محض شده،
محال است دوباره موجود شود.
به عنوان مثال: اگر شما با یک قطعه موم، گنجشکی را ساختی،
پس از آن، موم را بهم زدی و صورت گنجشک را از بین بردی، گر چه از دو دقیقه یک
گنجشک دیگری به همان شکل و هیئت بسازی، آیا این گنجشک عین همان گنجشک اوّلی است یا
مثل آن است؟ با کمی دقّت متوجه می شوی این مثل آن است ولی هرگز امکان ندارد عین آن
باشد، چرا که صورت و شکل اوّلی از بین رفته و شکل جدیدی درست شده است. پس آنچه
معدوم و نیست شد، محال است دوباره موجود شود.
و همچنین است انسان؛ اگر در روز قیامت، خداوند موجودی را به
شکل من یا شما خلق کند، او ربطی به ما ندارد بلکه یک موجود جدیدی است و از این روی
خداوند محال است او رابجای ما عقاب کند یا پاداش بخشد. چون او اعتراض خواهد کرد
که: من در دنیا نبوده ام که مستحق عقاب یا ثواب باشم! این منطق ملاً نصر الدین است
که گوسالۀ دیگری را بجای گوساله اش که فرار کرده بود، می زد. و هنگامی که به او
اعتراض کردند؛ گفت: این گوساله را اگر رها کنید از آن گوساله تندتر می دود!!
بنابراین، عقاب و ثواب قیامت باید از آنِ همان انسانی
باشدکه در این عالم معصیت یا کار خیر کرده است، پس بامردن من و شما فانی نمی شویم
گر چه بدنمان متلاشی شود.اکنون هم بدن ما، عین همان بدنی که قبلاً داشته ایم
نیست،زیرا آن سلولها در اثر حرکت و زمان از بین رفته اند ولی شخصیّت ما باقی است
به این معنی که آنچه در گذشته یاد گرفته ایم، یا حوادثی برای ما رخ داده است، همه
را به مغز خود سپرده ایم و به یادمان مانده است در صورتی که آن اعصاب و سلولها و ذرات
مغز و دیگر اعضای بدن ما تحلیل رفته و سلولهای دیگری جای آنها را گرفته است، پس
آنچه متبدّل شده بدن ما است و گرنه شخصیّت ما بحال خود باقی است.
بنابراین، اعادۀ معدوم محال است ولی آنچه در این عالم جلوه
دارد، جلوه های مادّی و طبیعی آن همه از بین می روند، گر چه از سخنان حضرت علی (ع)
چنین بر می آید که همه اشیاء و موجودات غیر از انسانها نیز فانی مطلق نمی شوند.
حضرت می فرماید: او خدائی است که موجودات را پس از پدید
آمدن، از بین می برد به نحوی که موجود آنها مانند مفقودشان می گردد، یعنی بی
خاصیّت می شوند. حضرت دراینجا مطلب رامنحصر در انسانها نکرده بلکه تمام پدیده های
عالم را منظور نظرداشته اند و نفرموده اند که: موجودات فانی محض شده و بکلی ازبین
می روند بلکه می فرماید: بقدری متلاشی می شوند که گویا آیه های قرآن نیز استدلال
کردیم که خورشید بی فروغ می گردد و ستارگان در هم می پیچند و زمین بلرزه در می آید
و کوه ها از هم پاشیده می شوند ولی در هیچ آیه ای نفرموده است که از بین می روند و
نابود می شوند.
تعبیری که قرآن در مورد آسمانها و آنچه در آنها وجود
دارد،به کار برده است، کلمه «نطوی» یا بهم پیچیدن است که بحث از آن گذشت. و همین پیچیده
شدن معنایش این است که موجودات باقی هستند ولی بی خاصیّت می شوند مانند سجلی که پر
از صحیفه ها و نوشته ها باشد ولی چون مانند طومار پیچیده شده است، نوشته هایش ظهور
و بروز ندارند و قابل مطالعه و خواندن نمی باشند.
در هر صورت، ما با مردن، معدوم محض نمی شویم بلکه ازاین
عالم مادّه، به عالم برزخ منتقل می شویم ولی چون در اینجهان بدنمان از بین می رود
و متلاشی می شود، ظهور و بروزی در این جهان نخواهیم داشت و به فراموشی سپرده می
شویم ولی انسانیّت ما همچنان باقی خواهد بود و در عالم برزخ و از آن پس در عالم
آخرت، متنعم یا معذب خواهیم بود. خداوند ما را با لطف و رحمت خویش مورد عفو قرار
دهد و در آخرت متنعّم گرداند.
ادامه دارد
[1] – هر مرتبه از مراتب اشیاء، اعم از مراتب عالیه يا دانیه را نشأت
نامند. و همچنین هر یک از مراتب انتقالی تکاملی اشیاء را نشأت اطلاق می کنند.
ملاصدرا گوید:نفس انسان دارای سه نشأت است همانگونه که برای جهان وجود سه نشأت می
باشدو همچنین مجموع دنیا و آخرت و برزخ را سه نشأت است: نشأت اولِ نفس: صور حسیّۀ
طبیعیه است که مظهر آن حواس پنجگانه ظاهری است. نشأت دوم: اشباح و صور غائبه از
حواس ظاهره است که مظهر آن حواس پنجگانه باطنی می باشد و آن راعالم غیب و آخرت نیز
می نامند. نشأت سوم: نشأت عقلیه است که مظهر آن قوّه عاقله می باشد.
کعبۀ
درگه تو قبلۀ ارواح و عقول خاک پاک ره تو، سجده گه مردوزن است
حضرت
امام زمان، مهدی موعود (عج) در پگاه پانزدهم شعبان سال 255 هجری در سامرّا (سرَّ
من رای) به دنیاآمد و با به دنیا آمدن این مولود فرخنده، آیۀ « جاء الحق و زهق
الباطل ان الباطل کان زهوقاً » تحقّق یافت، چرا که در آن روز، شخصیّتی پا به دنیا
گذاشت که وجودش مژده و بشارتی است برای شیعیان و پیروانش و نقمت و عذابی است برای
تمام ستم پیشگان و زورگویان دوران.
امام
زمان (عج)به دنیا آمد و پنهان از دید مردم، در خانۀ امام عسگری (ص) نگهداری می شد
تا از دست ظالمان بنی عباس که همچون فرعون در پی قتل او بر آمده بودند، محفوظ
بماند. ولی بمناسبتهائی برای بعضی از خواص که مورداطمینان و اعتماد اهل بیت بودند
ظاهر می شد تا اینکه اصل ولادت حضرت بقیة الله برای شیعیان ثابت شود و به یقین
برسند.پدر بزرگوارش امام حسن عسگری (ع)می فرماید:« بنی امیه و بنی عباس شمشیرهای
خود را (برای نابودی ما) بر ما فرود آوردند زیرا می دانستند که در خلافت، حقّی
ندارند ومی ترسیدند خلافت در جایگاه خویش قرار گیرد. از این روی کوشش در قتل
خاندان رسول خدا (ص)و از بین بردن دودمانش داشتند تا شاید از تولّد قائم آل محمد
(ص) جلوگیری نموده یا او رابقتل برسانند و خدا نخواست که امرش را بر یکی از آنان
آشکار سازد(و امام را به آنان بنمایاند). جز این است که خداوند می خواهد نورخود را
به کمال برساند گر چه مشرکان را خوش نیاید».
آری!
همانگونه که حضرت موسی (ع) را از ترس فرعون پنهان داشتند و در جوانی نیز خود می
فرماید: «ففررت منکم لماخفتکم فوهب لي ربی حکماً و جعلني من المرسلین» [1] –
هنگامی که از شما ترسیدم، فرار کردم تا آنکه پروردگارم به من علم و حکمت عطافرمود
و از پیغمبران و مرسلین قرار داد.و همانگونه که حضرت ادریس مدت 20 سال از ترس امّت
گمراهش که دعوت حق را نپذیرفتند پنهان شد …و همانگونه که حضرت عیسی از دست
یهودیان جنایتکار به بالا شتافت تا از کشته شدن در امان بماند …و همانگونه که
پیامبر بزرگ اسلام (ص)سه سال در شعب ابی طالب مخفی شد تا زنده بماند و سه روز در
غار حراء ازدیدگان قریش پنهان بود … همچنین خدا خواست این حجّت خود را بنا به
مصالحی در پشت پردۀ غیبت نگهدارد تا ضمن محفوظ ماندن از جور جائران، بر تمام شئون
زندگی امّت خودواقف باشد و مانند ما منتظران، آن بزرگورا نیز منتظر روزی باشدکه
فرمان حق رسد و با ذوالفقارش از کافران و ظالمان انتقامی سخت بگیرد و مسلمانان را
پس از آن همه رنج و محنت، ازدست ستمگران رهائی بخشد و این کشتی متلاطم را به سوی
ساحل رهائی، رهنمون شود.
علَّت
غیبت
در
نامه ای که به سفیر و نماینده اش محمد بن عثمان «ره» می نویسد: آمده است:«و أمّا
علةَّ ما وقع من الغیبة، فإن الله عزوجل یقول: «یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن
اشیاء ان تبدلکم تسؤکم»[2]
… و اما وجه الانتفاع بی في غیبتی، فکالا نتفاع بالشمس اذا غیَّبها عن الأبصار
السحاب.و اني لأمانٌ لأهل الأرض کما ان النجوم أمانٌ لأهل السَّماء. فأغلقوا باب
السؤال عمّا لا یعنیکم و لا تتکلفوا ما قد کُفیتم و اکثروا من الدعاءبتعجیل الفرج، فإن في ذلک فرجکم و السّلام علی من اتّبع الهدی».[3]
و اما علَّت و حکمت غیبت، خداوند می فرماید: ای مؤمنان، از
چیزهائی که اگر برای شما روشن شود، برایتان خوشایندنباشد، نپرسید … و امّا
چگونگی استفاده از من در غیبت وپنهانیم مانند استفاده از آفتاب است هنگامی که
ابرها آن را ازدیدگان پنهان سازند. و همانا من مایۀ امنیت و آرامش برای اهل زمین
هستم همانگونه که ستارگان، امان اند برای اهل آسمان.
پس در سؤال کردن را از آنچه به شما مربوط نمی شود بر خود
ببندید و بهمین مقدار که گفته شد بسنده کنید و اصرار نورزید، وبرای تعجیل فرج،
بسیار دعا و نیایش کنید که در آن فرج و راه حل مشکل شما خواهد بود. و سلام بر آنان
که راه هدایت رامی پیمایند.
از این نامۀ امام چنین بر می آید که:
1- غیبت آن بزرگوار را مانند احکام شریعت مقدّسه بایدبدون
چون و چرا و تعبُّداً پذیرا باشیم و هر چه خدا خواسته است باجان و دل قبول کنیم
چرا که پنهان شدن حضرت از دیدگان ما،امری است از سوی خداوند که خود مقدّر و مقرّر
فرموده و شاید درتوان ما نباشد که بر سرّ غیبت و فلسفۀ آن برآئیم و همین بس که از
خود امامان معصوم (ع)رسیده است که خداوند، قائم آل محمد را برای نگهداشتن از کید
دشمنان، از دیده ها مخفی کرده، بپذیریم و بیش از این در پی درک فلسفه غیبت
نباشیمزیرا اذهان و عقول ما از رسیدن به حقایق امور ناقص و قاصر است.
هان! مگر نه بسیاری از پیامبران، بنابر مصالحی، از ترس
امّتهای خود، مدَّتی را در پنهانی بسر بردند؛ تا آنجا که پیامبربزرگ اسلام (ص) نیز
برای مصلحتی که اقتضای دعوت بود سه سال در شعب ابی طالب و تحت حمایت عموی بزرگوارش
مخفی بود و سه روز در غار حراء، پنهان از چشم مشرکین گذراند، پس چه می شود اگر
خداوند برای نگهداشتن آخرین حجت خود که حامل تمام میراثهای انبیاء و ائمه است و
احیا کنندۀ سنّت های جد بزرگوارش (ص)می باشد و پوزۀ تمام جبّاران روزگار را به خاک
می مالد؛ او را در پناه خود حفظ کند و تا مصلحت اقتضا نکرده، ظاهر نسازد؟!
شباهت با پیامبران
محمد بن مسلم گوید: خدمت امام باقر (ع) رسیدم و به خاطرم
گذشت که از قائم آل محمد (ص)پرسشهائی بکنم، حضرت ابتداء فرمود:«ای محمد بن مسلم!
در قائم آل محمد پنج شباهت از پنج پیامبرمی باشد: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و
موسی و عیسی و محمّدکه درود خدا بر آنها باد.
اما شباهت او به یونس (ع)، بازگشتن از غیبت است که اگر چه
عمر زیادی بر او گذشته، جوان و برنا ظاهر شود.
و امّا شباهتش به یوسف بن یعقوب (ع)، پنهان بودن از خواص و
عوام است (که هیچ کس او را نشناسد) همانگونه که حضرت یوسف از برادرانش مخفی بود و
حتی امر بر پدرش یعقوب (ع) نیز مشتبه شد گر چه مسافت بین او و پدر و برادران و
خانواده اش خیلی نزدیک بود.
و امّا شباهتش به موسی (ع)، طول خوف و غیبتش و مخفی
نگهداشتن ولادتش [4] و رنج
پیروانش پس از غیبتش می باشد که چقدر اذیت و آزار دیدند تا اینکه خداوند اذن در
ظهورش داد و او رایاری کرد و بر دشمنانش پیروز ساخت.
و امّا شباهتش به عیسی (ع) اختلاف زیادی که اختلاف کنندگان
درباره او نمودند تا آنجا که برخی گفتند: هنوز عیسی به دنیا نیامده و گروهی گفتند
مرده و گروهی دیگر معتقد شدند که کشته شده و او را به دار آویخته اند.
و اما شباهتش به جدّش مصطفی (ص)، خروج او باشمشیر و کشتن
دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا (ص)و جباران و طاغوتیان است و همانا او توسط شمشیر و
رعُب (ایجاد رعب در دل دشمنان) پیروز می شود…
سرّ طولانی بودن غیبت
و امّا سرّ طولانی بودن غیبت بنابر آنچه از روایات استفاده
می شود این است که مؤمنان و پیروان مخلص اهل بیت در اینمحنت طولانی آزمایش شوند و
خوب از بد شناخته شود تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. و همچنین برای این است
که دنیا آمادۀ استقبال از او باشد یعنی بقدری فساد و ظلم و تباهی زیاد شود که هر
کس در انتظار آن مصلح جهانی روزشماری کند و زمینۀ ظهور فراهم آید، ولی در هر صورت
مسئله غیبت نیز از مسائلی است که نباید در آن فرو رفت بلکه همانگونه که حضرت می
فرماید باید به درگاه حضرت حق نیایش کرد و باتضرّع و زاری از خدا خواست فرج را
نزدیک گرداند و گره ازمشکلها بدست حجّت خود باز گشاید.
استفاده از امام در غیبت
2- حضرت می فرماید: چگونگی استفاده از وجود من دردوران غیبت
مانند استفاده موجودات از آفتاب است در حالی که ابرها آن را مخفی نگهداشته اند.
یعنی گر چه گاهی ابرها از نظرظاهر مانع دیدن آفتاب می شوند ولی آفتاب همچنان از
پشت ابرها نورافشانی می کند و جهان را گرم و نورانی نگه می دارد؛امام هم همینطور
است.
جابربن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (ص)می پرسد:
آیاشیعیان در ایام غیبت قائم آل محمد (عج)از او استفاده می کنندو بهره ای می برند؟
حضرت می فرماید: «اي والذي بعثني بالنبوه، انَّهم لینتفعون به و یستضیئون بنور
ولایته في غیبته کان تفاع الناسب الشمس و ان جلّلها السحاب. [5]
آری!
سوگند به آن خدائی که مرا به پیامبری مبعوث گردانید، آنان در غیبتش از او بهره می
برند و از نور ولایتش روشنائی می جویند همان گونه که مردم از آفتاب بهره می برند
گر چه ابرها آن را پنهان کرده است.
ما
شیعیان نه تنها معتقدیم که وجود امام و حجّت خدا در زمین ضروری و لازم است و اگر
لحظه ای امام در بین مردم نباشد، سطح زمین با هر چه روی آن است به قعر آن فرو می
روند[لساخت الأرض بمن علیها]و همانگونه که آفتاب اگر نباشد، حیات در زمین نخواهد
بود،لحظه ای اگر امام معصوم در دنیا وجود نداشته باشد، اثری اززندگی و حیات نخواهد
ماند؛ بلکه بالاتر از این ما معتقدیم، امام زمانمان در میان ما هست، او ما را می بیند
و ما او را نمی بینیم،او شاهد اعمال و کردار ما است و همواره صحیفه اعمال ما
رابررسی و ملاحظه می کند. ما معتقدیم امام زمان (عج) در جبهه های نبرد حق علیه
باطل حضور می یابد و رزمندگان عزیز ما را یاری می بخشد و برای پیروزی اسلام بر کفر
دعا می کند. و خلاصه ما معتقدیم امام زمان تمام کارهائی را که بر عهدۀ حجّت خدا در
زمان حضور است، در ایّام غیبت به عهده دارد و ما در تمام احوال و اوضاع به او
نیازمندیم. و همانگونه که امام دستور داده اند بجای سئوال و پرسش از راز غیبت،
بایدپیوسته از خدا بخواهیم فرج آن حضرت را نزدیک گرداند تا ستمگران و طاغوت ها
بدست مبارکش نابود شوند و مستضعفین وارث
زمین گردند.
ای
که در ظلّ لواي تو کند گردون جای نوبت
رایت اسلام بر افراشتن است
وجه
تشابه امام با آفتاب
و
امّا وجه تشابه حضرت با خورشیدی که ابرهای تیره آن را پنهان کرده اند:
اول
– آن که پیامبر اکرم (ص)و جانشینان بر حقّش (امامان معصوم) حجتهای خدا بر زمین و
واسطه های فیض می باشند و ببرکت آنها نور وجود و هدایت به مارسیده است و همانگونه
که عارفان و اولیای خدا گویند: هر چه دست توسّل به سوی آنان بیشتر دراز شود، پرده
های جهل و نادانی بیشتر زدوده می شود و راه های معرفت و شناخت گشوده ترمی گردد و
هر چه مردم از آنان دورتر شده و فاصله بگیرند، پرتوهدایت کمتر به آنها می رسد و
بالاتر اینکه وجود آن بزرگواران است که عذاب را از امّت اسلامی رفع کرده است و
گرنه با این همه ظلم ها و جنایت ها و گناهان کبیره، سزاست عذاب الهی نازل شود ولی
به برکت وجود آنان خداوند بر مردم منّت نهاده و عذاب و بلا را از آنها دور ساخته
است. مگر ما خود شاهدنیستیم که در زمان ما تمام گناهان و جنایت هائی که امت های
پیشین در ادوار گذشته مرتکب می شدند، اکنون به مراتب بیشتر و قبیح تر، توسط گنهکاران
و جنایت پیشگان دوران ما، انجام می پذیرد ولی آنچه ما را از عذاب الهی (مانند مسخ
و غرق و و…) در این جهان مصون می دارد، وجود مبارک آخرین حقیقت الهی حضرت ولی
عصر (عج) است. و همچنان که این عذابها در زمان پیامبر اکرم (ص)و به خاطر
وجودمبارکش در میان مردم رفع شده بود، در این زمان نیز مرتفع گردیده است. خداوند
در این زمینه می فرماید: «و ما کان الله لیعذّبهم و انت فیهم» [6] –
و خداوند آنان را معذّب نمی گرداند مادام که تو (ای پیامبر) در میان آن هستی.
دوم
– همچنان که مردم انتظار بیرون آمدن خورشید، از پشت ابرهای تیره می کشند، تا بیشتر
از آن بهره مند گردند، در زمان غیبت شیعیان و محبّان و ارادتمندان آن حضرت نیز
همواره انتظار وجود مبارکش را دارند و هرگز نا امید نمی شوند. و همین امید است که
آنان را در تمام مراحل زندگی پیروز و موفق می گرداندو شجاعت و شهامت و اقدامی بی نظیر
عطا می کند که جهان مستکبر را به وحشت اندازند. و مگر همین امید دیدار نیست که
پیروانش صدیق آن بزرگوار را در میدان های رزم چنان استوار و پا بر جا قرار داده که
جهان را به حیرت و سردرگمی فرو برده وغبار ذلّت را بر پیشانی دشمنان نشانده و
پیروزیهای پی در پی را آفریده است.
سوم
– آن کس که با این همه آثار و معجزات و روایتها و احادیث، باز هم منکر وجود مبارکش
می باشد، مانند کسی است که منکر وجود آفتاب است هنگامی که در پشت ابرها از دیدگان
– به صورت ظاهر – پنهان و غایب می باشد، گر چه آثار وجودیش به جهانیان برسد.
در
خاتمه ضمن تجلیل و تعظیم این روز فرخنده که به میمنت زادروز مصلح بزرگ جهانی حضرت
ولی عصر (عج)، آغازهفته جهانی مستضعفین از سوی آیة الله العظمی منتظری تعیین شده
است و این انتخاب، حقَاً انتخابی مناسب و بجا است چرا که امروزدست تمام مستضعفین
به سوی او بلند است و همه با هم او را برای رهائی از بند ستمگران و دست یابی به
حقوق از دست رفته خویش،با نوای دلنشین «عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» می خوانند.
فرا
رسیدن این روز خجسته و عید بزرگ اسلامی را به امام وامّت مسلمان در سراسر جهان
بویژه پیروان راستین آن حضرت در این سرزمین شهید پرور، تبریک و تهنیت عرض می کنیم
و همنوا با مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی) به درگاه مقدّسش
سرود استغاثه را زمزمه می کنیم:
ای حریمت کعبۀ توحید را رکن یمان آستانت مستجار است ودرت دار
الامان
چرخ
اعظم همچو گوئی در خم چوگان[7]
تُست خرگهت راکهکشان آسمان یک ریسمان
شاهبازان فضای قدس را عنقاء جمع یکّه تازان محیط معرفت را قهرمان
شاهد زیبای بزم جمع جمع و شمع جمع درّۀ بیضای وحدت، ناظم عقد جُمان[8]
هیکل جود و فتوّت را توئی انسان عین خانۀ وحی و نبوّت را چراغ دودمان
چیست با فرمان توکلک[9]
قضا، لوح قدر هر دو در دیوان
تو خدمتگزار و ترجمان
اگر
فردی در گذشته که بانکها در صد ثابتی را به عنوان نزول از وام گیرنده دریافت
میکردند، وام گرفته باشد و با این وام خانه تهیه کرده، تکلیف وی در مورد عباداتی
که در این خانه انجام داده و درباره اصل این خانه چیست؟
بسمه
تعالی
اصل
فرض صحیح است و وام دریافتی ملک او شده و تصرفات در آن اشکال نداشته و ندارد.
رایج
است که افرادی خانه ای را اجاره می کنند و در ازاء مبلغی پول که به عنوان رهن به
موجر میدهند اجاره کمتری پرداخت مینماید آیاچنین اجاره ای صحیح است و تصرفاتی از
قبیل نماز و روزه در آن خانه چه حکمی دارد؟
بسمه
تعالی
اصل
اجاره گر چه مبلغ آن کمتر از نرخ عادله مقرر شده باشد صحیح است و تصرفات مستأجر در
عین مستأجره بی اشکال است ولی اصل قرار داد اجاره بنحو مزبور که به منظور کم کردن
مبلغ اجاره بها در برابر ربح وجه پرداختی به موجر به عنوان وام یا رهن انجام می
گیرد حرام است.
کسی
که رانندۀ اتومیبل شخص دیگری است اگر در برخی از موارد خود آن شخص رانندگی را عهده
دار شود تکلیف راننده اصلی در مورد نماز و روزه اش چیست؟
بسمه
تعالی
اگر به عنوان راننده،
مالک اتومیبل را در سفر همراهی کند حکم سفر شغلی مترتب است.
ای
مؤمنان! با آنان (کافران و دشمنان خدا)کارزار کنید که خداوند آنها را بدست شما
عذاب کند و خوار و ذلیلشان گرداند و شما را بر آنها پیروز و غالب نمایند و دلهای
اهل ایمان را شفا بخشد و خشم دلهایشان را (با این انتقام از کافران) فرو نشاند و
خداوند توبۀ هر که را بخواهد می پذیرد که او دانا و فرزانه است.
این
آیه شریفه، مؤمنان را در هر زمان و مکان ندا می دهد که هان ای مؤمنان! بر کافران و
دشمنان حق بتازید و با آنان قتال و کارزار کنید که خواست خدا است تا آن دشمنان خدا
را که همچنان در گمراهی و تباهی فرو رفته اند و تسلیم حق نمی شوند، بدست توانای
شما
عذاب کند.
آری!
گر چه دست، دست شما است ولی این همان عذاب الهی است که خدا می خواهد بر سر آنان
فرود آورد و آنان را در این دنیا معذّب گرداند که بدون شک در آخرت عذابی دردناکتر
و سخت تر، به انتظار آنها خواهد بود.
بنابراین،
شما که به وظیفه شرعی خود عمل می کنید و با آن جنایتکاران می جنگید و آنان را به
قتل می رسانید و یا مجروح می سازید، چون شما انجام وظیفه نموده اید، لذا خداوند
آنان راعذاب می کند و زخمی و مجروح می سازد و یا از بین می برد و شماواسطۀ این
عذاب الهی هستید. واینچنین خداوند شما خود رابوسیلۀ شما ذلیل و خوار می گرداند و
شما را بر آنها غالب و پیروز می نماید و دلهای مؤمنین را پس از آن همه رنج و محنت،
با این انتقام الهی، خشنود می سازد.
و
شما نیز ای رزمندگان عزیز اسلام و ای سربازان دلیر و با وفای امام زمان (عج)! بر
بعثیان کافر با تمام قدرت بتازید و این لانه های عنکبوتی را که در گوشه و کنار
مرزهای کشور ولی عصر ارواحنا فداءساخته اند نابود سازید و آن دشمنان خدا را هر چه
زودتر با ضربه های محکم و پی در پی، تار و مار کنید و شرّ صدّام و حزب بعث کافر را
ازسر دو ملّت عراق و ایران دور کنید و هرگز به آنها فرصت تجدید قوا ندهید.
ای
ارتشیان، پاسداریان و بسیجیان گرامی! اکنون ملت مسلمان ایران سر دو راهی عزّت و یا
ذّلت قرار گرفته است، پس اگر خواهان عزّت خویش و ذّلت ستمگران و جنایتکاران هستید،
دیگر جای درنگ نمانده است؛ هر چه زودتر کار جنگ را – بنا به خواست فرمانده کل قوا
حضرت امام خمینی (ره) یکسره کنید و بیش از این فرصت به دشمن اسلام ندهید که اینان
سخت ضربه خورده اند و نفسهای آخر را می کشند و باید بدست شما متعهّدات و مخلصان،
به عذاب الهی معذّب شوند و همچنان که در آخرت ذلیل و خوارند در دنیا نیز به ذلّت
تن در دهند و خداوند نیز – بی گمان – شما را یاری خواهد کرد که در همین آیه می
فرماید: « وَ یَنصُرکُم عَلَیهِم وَ یَشفِ صُدُورَ قَومٍ مُؤمِنینَ» – و خداوند
شما را بر آنها چیره و پیروز می نماید و دلهای شما را که از جنایتهای آن ددمنشان
بدرد آمده، بهبودی بخشد و خشمهای شما را با پیروزیتان فرو نشاند.
شما
که امروز پرچم «لا اله الا الله» را در دست گرفته اید و جان بر کف در جبهه های
نبرد حق علیه باطل، از اسلام و قرآن دفاع می کنید، بدانید که اگر خدا را مدّ نظر
خود قرار دهید که داده اید،خداوند با نصرت غیبی خود، شما را بر دشمنانتان پیروز
خواهد کردو بدست شما انتقامی سخت از آنها خواهد گرفت، ولی شما نه برای بدست آوردن
پیروزی که برای انجام وظیفه شرعی و پاسخ به ندای نایب امام زمان (عج) بجنگید تا هم
پیروز شوید و هم بالاترین پاداش اخروی را کسب نمائید.
به
امید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام و راهیان کربلا.