Monthly Archives: آگوست 2021

30آگوست/21

از صدور قطعنامه ۵۹۸ تا شهادت زائران بیت‌الله الحرام توسط دژخیمان سعودی!

در تیرماه ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد، رژیم بعث عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت، ولی «جمهوری اسلامی» به دلیل در نظر گرفته نشدن همه خواست‌های به‌حق ایران در این قطعنامه از قبول آن خودداری کرد. جنگ سفارتخانه‌ها میان ایران و فرانسه در تیر و مرداد ۱۳۶۶ از دیگر رخدادهای مهمی است که در این گزارش به بررسی آن خواهیم پرداخت.

شاید بتوان مهم‌ترین رخداد تیرماه ۱۳۶۶ را کشتار حجاج ایرانی توسط دژخیمان سعودی دانست. رویدادی که باعث بهت و حیرت جهانیان و نفرت گسترده از آل سعود در جهان اسلام شد.

 

صدور قطعنامه ۵۹۸ پذیرش عراق، رد از سوی ایران

در ۲۹ تیرماه سال ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ توسط شورای امنیت سازمان ملل در مورد جنگ ایران و عراق به تصویب رسید. این قطعنامه که چند ماه پس از عملیات پیروز کربلای ۵ تدوین و تصویب شد، هشتمین قطعنامه در دوران جنگ تحمیلی بود؛ اما این قطعنامه یک تفاوت اساسی با قطعنامه‌های پیشین داشت و آن هم این بود که در این قطعنامه وضعیت حقوقی «جنگ» بین دو کشور ایران و عراق به رسمیت شناخته شده بود.

قطعنامه‌های پیشین صرفاً دو طرف را دعوت به آرامش می‌کردند، اما در این قطعنامه به موضوع تعیین متجاوز و پرداخت غرامت پرداخته شده بود.

قطعنامه ۵۹۸ در حالی به تصویب رسید که ایران نسبت به عراق دست بالا را داشت و در واقع ایران در موضع قدرت و عراق در موضع ضعف بود. البته این موضوع، اتفاق تازه‌ای نبود؛ زیرا سازمان ملل پس از هر حمله موفق نظامی ایران و زمانی که فشار ایران بر صدام و حامیان او افزایش پیدا می‌کرد، قطعنامه‌ای را با موضوع دعوت به آرامش و بازگشت به مرزها تلویحاً  یا تصریحاً صادر می‌کرد.

ایران در زمان تصویب قطعنامه ۵۹۸ به‌تازگی عملیات پیروز کربلای ۵ را انجام داده و شبه‌جزیره فاو، جزایر مجنون جنوبی و شمالی و بخش عمده‌ای از شلمچه را طی سال‌های ۶۲ تا ۶۵ درعملیات‌های خیبر، والفجر ۸ و کربلای ۵ به تصرف خود درآورده بود.

 

 

بمباران شیمیایی سردشت توسط عراق

رویداد تأسف‌بار دیگر در جنگ ایران و عراق در تیرماه این سال، بمباران شیمیایی سردشت توسط رژیم بعث عراق است. در ۷ تیرماه این سال نیروی هوایی عراق چهار نقطه پرازدحام شهر سردشت (از توابع استان آذربایجان غربی) را هدف بمباران شیمیایی قرار داد. در این حمله ۱۳۰ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر کشته شدند و ۸۰۰۰ تن نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و مسموم شدند.

در ۹ تیرماه همین سال نیز رئیس مجلس ملی اتریش صراحتاً اعلام کرد که عراق آغازگر حمله به ایران بوده است؛ مسئله‌ای که در سازمان ملل متحد به عنوان یک واقعیت تاریخی ثابت شد.

 

 

جنگ سفارتخانه‌ها میان ایران و فرانسه!

در ۸ تیرماه ۱۳۶۶ سفارت ایران در پاریس در پی اقدامی خصمانه توسط پلیس فرانسه محاصره شد. این اقدام که در پی اتهام دولت فرانسه به دست داشتن وحید گرجی دیپلمات ایرانی در یک مورد بمب‌گذاری آن کشور صورت گرفت، سرآغاز بحران موسوم به «جنگ سفارتخانه‌ها» بود.

در ۱۱ تیرماه همین سال کاردار سفارت ایران در پاریس گفت که پلیس فرانسه پنج روز است سفارت ایران را در محاصره گرفته تا بتواند وحید گرجی، مترجم سفارت را که مقامات فرانسه او را در پرونده بمب‌گذاری‌های سال ۱۳۶۵ آن کشور متهم شناخته‌اند دستگیر کنند. وی گفت حتی به خانه وحید حمله و همسرش را نیز بازداشت کرده‌اند.

دو روز بعد در ۱۳ تیر روزنامه لیبراسیون نوشت: «اعضای سازمان مجاهدین خلق به بهای جاسوسی برای دولت فرانسه در این کشور باقی مانده‌اند و اتهام دولت علیه وحید گرجی دیپلمات ایرانی مقیم پاریس توسط این سازمان و با همکاری صاحبان صنایع نظامی فرانسه و بعضی از سیاستمداران این کشور به او زده شده است.»

در ۲۰ تیرماه همین سال نیز محسن امین‌زاده دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس مورد ضرب و شتم نیروهای انتظامی فرانسه قرار گرفت و کیف حاوی اسنادش توسط پلیس فرانسه ربوده شد.

در ۲۳ تیرماه همین سال «ژان پل توری» کنسول فرانسه در تهران به جرم فعالیت‌های جاسوسی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، ارتباط با ضدانقلابیون فراری و ایجاد تسهیلات لازم برای ورود و خروج آنان از کشور، شرکت در خروج و قاچاق اشیای عتیقه از کشور به دادسرای انقلاب احضار شد.

در نهایت و در پی تشدید بحرانی که به «جنگ سفارتخانه‌ها» مشهور شد، در ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۶ دولت ایران روابط خود را با فرانسه قطع کرد.

 

جنایت آل سعود به نیابت از آمریکا

۹ مرداد ۱۳۶۶ در جریان حمله نظامیان سعودی به زائران بیت‌الله الحرام صدها زائر ایرانی به شهادت رسیدند.

یک روز پس از این جنایت تلویزیون عربستان سعودی در گزارشی کذب مدعی شد در حادثه مرگ صدها زائر بیت‌الله الحرام، ۸۵ نفر از نیروهای انتظامی سعودی نیز جان خود را از دست دادند و ۱۴۵ نفر نیز زخمی شدند.

۱۱ مردادماه این سال هیئت تحقیق جمهوری اسلامی ایران برای بررسی حادثه کشتار زائران ایرانی در عربستان به دلیل امتناع از ملاقات با سران رژیم سعودی، از فرودگاه جده به تهران بازگردانده شد.

در همین روز میلیون‌ها ایرانی در سراسر کشور با برپایی راهپیمایی‌های، جنایت آل‌سعود در کشتار زائران بیت‌الله الحرام را محکوم کردند.

‏‎به دنبال کشتار حجاج ایرانی امام خمینی(ره) ۱۲ مرداد ماه این سال طی پیامی به نماینده خود و سرپرست حجاج ایرانی تصریح کردند: خداوند بزرگ را سپاس می‌گزاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از کم‏‎ ‎‏عقلان و بیخردان قرار داده است، … اگر می‌خواستیم پرده از چهرۀ کریه دست نشاندگان آمریکا برداریم و‏‎ ‎‏ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضاخان و صدام آمریکایی و سران حکومت مرتجع‏‎ ‎‏عربستان در اسلام‌زدایی و مخالفت‌شان با قرآن نیست و همه نوکر آمریکا هستند… باز به‏‎ ‎‏این زیبایی میسر نمی‌گردید، و همچنین اگر می‌خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که‏‎ ‎‏کلیدداران کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و مهمانان خدا را ندارند و جز تأمین آمریکا‏‎ ‎‏و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دست‌شان برنمی‌آید، بدین خوبی‏‎ ‎‏نمی‌توانستیم بیان کنیم… حقا که این وارثان ابی‌سفیان و ابی‌لهب و این‏‎ ‎‏رهروان راه یزید روی آنان و اَسلاف خویش را سفید کرده‌اند.‏(۱)

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام ، ص ۳۵۴-۳۴۹٫

30آگوست/21

تهدیدهای واقعی در قاب‌های مجازی

اشاره

در حال حاضر، مهم‌ترین رویداد علمی جامعه بشری، پدیده فضای مجازی است. فضایی که دیوارهای ارتباطی زندگی بشری را برداشته و ارتباط و تبادل اطلاعات درآن را شبیه به ارتباط بین ساکنان یک خانه کرده است. بی‌تردید این گستردگی ارتباط و دسترسی به اطلاعات گوناگون فواید بسیاری دارد؛ اما مانند  استفاده از هر پدیده جدید دیگری در زندگی انسان، بدون آشنایی با کاربرد درست آن، درآغاز با مشکلات و تهدیدها و آسیب‌های ویژه‌ای همراه خواهد بود. فضای مجازی آسیب‌ها و تهدیدهایی را برای زندگی انسان به ارمغان آورده و آرامش و امنیت و گاه روابط خانوادگی و سرمایه‌های مادی و معنوی افراد را مورد تهدید قرارداده است.

برخی از زمینه‌های تاثیرپذیری از فضای مجازی عبارتند از:

 

الف. تهدید رابطه زناشوئی

حضور ناشیانه و بهره‌گیری نادرست از شبکه‌های اجتماعی در تلفن‌های هوشمند و رایانه سبب دگرگونی  روابط میان اعضای خانواده، به‌ویژه زن و شوهرها شده و روابط غلط بین مردان و زنان متاهل با جنس مخالف، توقع و ذائقه آنها را نسبت به یکدیگر تغییر داده و منجر به سرد شدن ارتباطات عاطفی بین زن و شوهرها و نارضایتی از زندگی و بالا رفتن آمار طلاق شده است. تهدید بدتر اینکه گاهی زوجین به جای مراجعه به کارشناسان مطمئن، به افراد سودجوئی که در این فضا فعالند، مراجعه می‌کنند و در دام‌های خطرناک و نامشروع و خیانت گرفتار می‌شوند.

ازآسیب‌های مهمی که ممکن است شادی و نشاط خانواده‌ها را به اضطراب و افسردگی تبدیل کند، از بین رفتن اعتماد به نفس و حس موفقیت از اعضای خانواده است؛ زیرا در این فضا، افراد در اموری چون زیبائی و شیک‌پوشی، تناسب اندام و طبخ غذا و یا تهیه مایحتاج زندگی مانند خانه و ماشین و… خود را در رقابت با یک جامعه وسیع می‌بینند و چون در این سطح وسیع قادر به رقابت نیستند، احساس کمبود می‌کنند؛ اعتماد به نفسشان تضعیف می‌شود و دچار بیماری‌های روحی و روانی مانند افسردگی و یا تخیل گرایی مزمن می‌شوند. همچنین توقعات و انتظارات کسانی که در آستانه ازدواج هستند، با مشاهده مدل‌های فریبنده و جذاب گوناگون بالا می‌رود و در انتظار و آرزوی پیوند با آن مدل‌ها باقی می‌مانند و در نتیجه به برخی از معضلات اجتماعی از قبیل تجرد جوانان و بالا رفتن سن ازدواج و  فریب خوردگی دامن زده می‌شود. در اینجاست که نقش کارشناسان اخلاق و فرهنگ و رسانه برای آگاهی دادن و ارتقای سواد رسانه‌ای به خانواده‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

 

ب. آسیب دیدن کودکان

در اکثر جوامع، انتقال ارزش‌ها و آداب و هنجارهای اجتماعی توسط والدین به فرزندان صورت می‌گیرد. گاهی والدین شیوه تربیتی فرزندان را فرصتی تازه برای خود می‌بینند تا برخی از رفتارهای نادرست پیشین خود را جبران کنند و اثری نیک از خود در جامعه برجای گذارند؛ اما جذابیت‌های فضای مجازی این مسئولیت و فرصت مهم را از والدین گرفته و کودکان را به آسیب‌های اجتماعی و فکری متعددی دچار کرده است.

به برخی از این آسیب‌ها اشاره می‌کنیم:

 ۱- گوشه‌گیری، تنبلی وفرار از مسئولیت: امروزه درکوچه‌ها و محله‌ها از جنب و جوش و بازی‌های دسته جمعی کودکان اثری نیست، بلکه کودکان به گوشه خانه‌ها و فضای مجازی پناه برده و چشم‌های خود را به صفحات نمایشگر دوخته‌اند. آنان بخش اعظم وقت خود را این‌گونه می‌گذرانند و از پذیرش مسئولیت‌هایی که معمولاً در خانه به کودکان محول می‌شوند، خودداری می‌کنند؛ در نتیجه به افرادی گوشه‌گیر و تنبل و پرخاشگر تبدیل شده‌اند.

۲ موهوم‌گرایی: کودکانی که بخش اعظم اوقات فراغت خود را در فضای مجازی می‌گذرانند، معمولاً حوادث و پدیده‌های واقعی را با حوادث، بازی‌ها و فیلم‌ها مقایسه می‌کنند و ممکن است توانایی آنان در تشخیص واقعیت از خیال کاهش یابد و در واقعیت نیز خود را در معرض بیگانگان و جادوگران ببینند و خشونت‌های پیش‌بینی نشده‌ای از آنان سر بزند و یا به سبب دسترسی به محتویات و صحنه‌های جنسی دچار بلوغ زودرس شوند.

از آنجائی که که کودکان دوست دارند در قالب بزرگ‌تر‌ها ظاهر شوند و دیگران به آنها توجه کنند؛ پیشنهاد می‌شود از این ویژگی استفاده شود و کودک به عنوان عضوی جدی از خانواده  به رسمیت شناخته شده و در برخی از موارد با او مشورت شود. ضروری است که مسئولیت انجام برخی از کارهای خانه باید به کودکان واگذار و به آنان تفهیم شود که در گردش امور خانواده عضو مؤثری هستند. در کنار این کارها لازم است برنامه‌های شادی‌آفرین و سرگرم کننده در قالب توصیه‌های دینی مانند  صله‌رحم و میهمانی‌های خانوادگی و عیادت‌ها و عبادت‌های جمعی، بدون ذکری از دین و تکلیف تدارک دیده شوند. در مواردی نیز باید کودکان را تشویق کرد تا فیلم و بازی‌ها را نقد و آسیب‌شناسی کنند و از این راه به آنها  فهمانده شود که این آثار بی‌عیب و نقص نیستند و باید با دیده نقد به آنها نگاه کرد.

 

ج.درگیری همه‌جانبه نوجوانان

ازآنجا که نوجوانان وقتی به سن بلوغ می‌رسند و در انجام امورشان استقلالی نسبی به دست می‌آورند، یکی از خطرپذیرترین طیف‌های اجتماعی در فضای مجازی محسوب می‌شوند؛ زیرا آنها در این سنین از دوره کودکی گذر می‌کنند و وارد دنیا  جدیدی می‌شوند و به دوستان، حرف‌ها و رفتارهای تازه‌ای نیاز پیدا می‌کنند. نوجوانان با و جود پایه‌های تربیتی و ارزشی مختلف، علائق و نیاز و پرسش‌های مشترکی با نوجوانان دیگر دارند و همین‌ امر سبب می‌شود تا شخصیت و فکر و رفتار آنان تحت تاثیر همسالان قرار بگیرد.

از جمله تأثیرپذیری‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

۱ اختلال شخصیت و هویت

دوران نوجوانی و سن بلوغ  با پیدایش ویژگی‌های روانی و فیزیکی خاصی برای دختران و پسران آغاز می‌شود. آنها در این دوران تمایل بیشتری به برقراری رابطه با دیگران، به‌ویژه دوستان و همسالان پیدا می‌کنند و فضای مجازی آسان‌ترین راه برای برقراری این ‌گونه ارتباطات است. آنها در اثر ارتباط با گروه‌های مختلف، هویت اجتماعی تازه‌ای پیدا می‌کنند و می‌توانند در قالب این هویت، شخصیت تازه‌ای را از خود نشان بدهند تا دیگران، شخصیت آنها را به رسمیت بشناسند.

از آنجایی که والدین هر روز در کنار فرزندانشان هستند، دیرتر از دیگران متوجه این تغییرات می‌شوند و در نتیجه با فرزند نوجوان خود مثل یک کودک رفتار می‌کنند و کمتر شخصیت جدید او را به رسمیت می‌شناسند، در حالی که او بر خلاف قبل، نیازمند استقلال بیشتر و نظارت کمتر از سوی والدین است. در این مرحله است که نوجوان از خانه گریزان می‌شود و  شخصیت او در جمع خانواده با شخصیتی که از خود در فضای مجازی نشان می‌دهد، تفاوت می‌کند و در نتیجه دچار اختلال شخصیتی می‌شود.

 

۲-تعارض ارزش‌ها

نکته مهم‌تر این است که نوجوانی که هنوز باور‌ها و ارزش‌های دینی و فرهنگی‌اش پایدار نشده‌اند، از طریق فضای مجازی با فرهنگ‌ها و ارزش‌های دیگر آشنا می‌شود و خود را مخیر می‌بیند تا بر اساس ارزش‌هائی که بیشتر مطابق میلش هستند، رفتار کند و گرفتار پلورالیسم اخلاقی و ارزشی می‌شود. از همین روی مشاهده می‌کنیم که فرهنگ و ارزش‌های غربی و کره‌ای و ژاپنی و … وارد خانواده‌ها شده‌اند.

گفته می‌شود علاقه و گرایش به ارزش‌های معنوی و تفکر در باره فلسفه زندگی در سنین نوجوانی آغاز می‌شود. از آنجا که نوجوانان بیشترین وقت خود را به فضای مجازی اختصاص می‌دهند، پاسخ‌های خود را از این فضا و به‌خصوص از فیلم‌ها دریافت می‌کنند؛ فضایی که در آن فقط بر ضرورت رعایت حریم خصوصی افراد تکیه می‌شود و کمتر سخنی از مفاهیم ارزشی و باورها به میان می‌آید. نوجوانان در فضای مجازی بر خلاف فضای واقعی و اجتماعی، کمتر با محرمات و تابوها سر و کار دارند و در نتیجه در زندگی واقعی نیز به این موضوعات اهمیتی نمی‌دهند و همین امر سبب پیدایش آسیب‌ها و برخی از ناهنجاری‌های اجتماعی می‌شود.

فضای مجازی ارتباط با افراد، مذاهب و فرقه‌های گوناگون را ممکن می‌سازد و زمینه مناسبی را برای پیدایش وسوسه‌های فکری و شبهات و شک و تردید  نسبت به باورها را فراهم می‌آورد. این مشکل به هنگام مواجه با تکالیف و خط قرمز‌های دینی و مبانی اعتقادی آشکارتر و موجب کوتاهی نوجوان در انجام تکالیف و رعایت خط قرمز‌ها می‌شود. بعد هم نوجوان برای آرام کردن وجدان خود و یا پاسخ به تذکرات دیگران، دلایلی را برای نقض باورهای پیشین خود می‌تراشد و گاه به گروه‌های منحرف و لائیک و فرقه‌های مختلف گرایش پیدا می‌کند و از ادبیات و مفاهیم  آنها استفاده می‌کند.

 

۳- عشق‌های ناشیانه  

نوجوانان در اثر اعتیاد به فضای مجازی، در اواخر دوره کودکی با بلوغ زودرس روبرو می‌شوند و پرسش‌های خود را از فضای مجازی، فیلم‌ها و انیمیشن‌ها وحتی بازی‌های کامپیوتری دریافت می‌کنند؛ در نتیجه موضوعاتی مانند فرزندآوری در قالب قصه‌هائی چون آوردن نوزاد توسط لک‌لک‌ها برایشان تبدیل به جوک می‌شود. کودکان هنگامی که به سن بلوغ می‌رسند؛ از نظر جسمی و روانی تغییراتی را در درون خود احساس می‌کنند. از جمله به جنس مخالف تمایل پیدا می‌کنند و گرفتارعشق‌های نوجوانی می‌شوند که معمولاً با تفکر غیرمنطقی و تخیلی و تصمیم‌های نادرست ملازم هستند و آینده آنها را به خطر می‌اندازد.

 

چند توصیه

پیش از آنکه به درمان آسیب‌های ناشی از حضور در فضای مجازی بپردازیم، باید فرصت‌ها و کاربردها و نیز تهدیدها و آسیب‌های فضای مجازی را به خانواده‌ها و افراد جامعه آموزش بدهیم. به دیگر سخن اعضای خانواده به‌خصوص نوجوانان را باید با سواد رسانه‌ای آشنا کرد.

نقش زن و شوهر و فرزندان در فضای مجازی، مانند تعیین ساعات‌ و موارد حضور در این فضا و نیز کار با تلفن‌های هوشمند و ممنوعیت استفاده از تلفن همراه در ساعات خواب و استراحت، باید توسط تمام اعضای خانواده تعریف و مرزها و خط قرمزها را مشخص شوند و یک آیین نامه قابل احترام از سوی همه افراد تنظیم و مراعات شود.

والدین ضمن ارتباط صمیمی و شاداب با یکدیگر  که نقشی اساسی در رشد شخصیت فرزندان دارد، می‌بایست با فرزندان ارتباط محکم و استوار و صمیمی داشته باشند. شرکت اعضای خانواده در فعالیت‌های اجتماعی اعم از ورزشی و مذهبی و خیریه و… باید تشویق  شود. لازم است که والدین  با مطالعه و مشاوره، آگاهی‌های لازم را در برخورد با نوجوانان کسب کنند تا بتوانند زمینه‌های شکل‌گیری شخصیت تازه را برای فرزندان خود فراهم آورند.

30آگوست/21

هنر پاک،‌ گوهر گمشده سیما و سینما

مقدمه

انقلاب اسلامی، بر پایۀ فرهنگ دینی شکل گرفت به پیروزی رسید اما با گذشت  چهار دهه از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، متأسفانه کارنامۀ محصولات سینمایی و تلویزیونی کشور، در تراز انقلاب اسلامی نیست.

علی‌رغم صرف بودجه‌های کلان فرهنگی به‌ویژه در حوزه سینما و تلویزیون، هنوز موضوعات مهم و بسیاری  برای تولید مغفول باقی مانده است و آثار متعهد و فاخرِ معدودی در سینما و تلویزیون به دست هنرمندان متعهد تولید شده‌اند.

تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی با همۀ شخصیت‌های محوری و موضوعات ناب آن، که می‌تواند همچون گنجینه‌ای ارزشمند برای نویسندگان و فیلم‌سازان تلقی شود، همچنان دست‌نخورده باقی مانده است. از سوی دیگر متأسفانه در بسیاری از آثار تولیدی سینما و برخی آثار تلویزیون، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم هنجارها و ارزشهای اسلامی- ایرانی مردم را هدف قرار می‌دهند و با ترویج خشونت و سیاه‌نمایی مفرط نور امید را در جامعه می‌میرانند. از سوی دیگر هنرمندان متعهد برای ورود به عرصه فیلمسازی و فعالیت در آن با مشکلات و موانع متعددی مواجه‌اند.

در آستانۀ گام دوم انقلاب اسلامی «پاسدار اسلام» به سراغ افرادی رفته است که چالش‌ها و موانع موجود بر سر راه بازنمایی مفاهیم دینی و انقلابی در سینما و تلویزیون را با همۀ وجود لمس کرده‌اند. آقای شهریار بحرانی تهیه‌کننده و کارگردان سینما و تلویزیون که آثار گرانسنگی همچون «مریم مقدس» و «ملک سلیمان» را در کارنامه دارند و هم چنین آقای  وحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی و رئیس شورای سیاستگذاری جشنواره مردمی فیلم عمار  دعوت ما را پذیرفتند و آقای علیرضا سربخش از کارشناسان ارزشمند فرهنگی و مدیرعامل مؤسسه سینمایی جانبازان هم زحمت مدیریت این میزگرد را تقبل کردند تا درباره نسبت دین و انقلاب اسلامی با آنچه بر پردۀ سینما و رسانۀ ملی دیده می‌شود، به بحث و بررسی بپردازند.

***

سربخش: شاید بتوان ادعا کرد که غریب‌ترین مقوله در جمهوری اسلامی فرهنگ است. تهاجم فرهنگی علیه ارزش‌های اسلامی- ایرانی  که سه دهه پیش رهبر معظم انقلاب درباره آن هشدار و انذار داده بودند امروز در حوزه‌های گوناگون به اوج خود رسیده است. متأسفانه بسیاری از مدیران فرهنگی کشور هم  به جای اینکه در مقابل این تهاجم، به‌صورت فعال و مهاجمانه عمل کنند، نوعاً کارنامه‌ای منفعلانه و سطحی نگرانه داشته‌اند. اگر تهاجم فرهنگی در دهه‌های گذشته بیشتر از مجرای برنامه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های زیرزمینی بروز و ظهور داشت، امروز از لحاظ کمی و کیفی دیگر قابل مقایسه با گذشته نیست. چرا که این تهاجم  همه جانبه علاوه بر اینترنت، و شبکه‌های مجازی رها از هر گونه نظارت و مدیریت، در بسیاری از فیلم‌های سینمایی، سریال‌های شبکه نمایش خانگی و تئاترها و حتی برخی سریال‌ها و برنامه‌های صدا وسیما  هم به چشم می‌خورد.

در مجمع متأسفانه آثار نمایشی در جمهوری اسلامی مانند بسیاری از مقولات فرهنگی از مسیر اسلام و اهداف انقلاب اسلامی دور افتاده‌اند و بسیاری اوقات در جهت خلاف ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی قرار دارند. باید به منظور بهره‌گیری از این هنر صنعت تأثیرگذار در جهت مثبت و ترویج ارزش‌های اسلامی، آثار مذکور را در مقام نظر به نقد گذاشت و در مقام عمل از تولید آن‌ها نهی کرد. نظر شما در خصوص ارزش تربیتی سینما و تلویزیون چیست؟ آیا با نگاه محتوایی به هنرهای نمایشی موافقید؟

بحرانی: وظیفه هنر سرگرم‌کردن مردم و به بطالت‌کشاندن آن‌ها و سوق‌دادن جامعه به سمت لهو و لعب و غفلت نیست، بلکه برعکس، هنرمند در قبال مردم مسئول است. او باید آحاد جامعه را به سوی هدف مدنظر انبیای الهی و اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، راهنمایی کند. وظیفه هنرمند ایجاد زمینۀ تربیتی قوی برای جامعه و ممانعت از اشاعۀ تفکر «هنر برای هنر» و «هنر در خدمت ضلالت و غفلت» است. متأسفانه در سال‌های اخیر هنر و مخصوصاً سینما در جهت خلاف اهداف و آرمان‌های اسلام و انقلاب حرکت کرده‌اند و همچنین به شایستگی از ارزش‌های تشیع و آرمان‌های اصیل انقلاب دفاع نشده است. گروه بزرگی از هنرمندان کشور آسیب‌های فراوانی به سینما زده‌اند. باید ضمن ارائه تعریفی جدید از هنرهای نمایشی، در قابلیت‌های آن‌ها بازنگری و به ارزش‌های اصیل هنری رجوع کنیم.

سربخش: مدیریت سینما خود از نقاط ضعف این عرصه است. با گذشت ۴۲ سال از انقلاب اسلامی، این عرصه چندان مدیران لایق و توانمندی به خود ندیده است. به نظر شما مدیران سینما چه نقشی در دورشدن سینما از اهداف انقلاب اسلامی داشته‌اند؟

جلیلی: سینما از سازمان تولید و سازمان تماشا تشکیل و نامگذاری این حوزه بر اساس محل تماشای آن انجام شده است، لذا از هنر سینما سخن به میان می‌آید، نه هنر فیلم. در حالی که سینما مکانی برای تماشای دسته‌جمعی فیلم است. فیلم همانند شعر یا نقاشی نیست که شاعری به صورت انفرادی آن را بسراید یا نقاشی آن را به تصویر درآورد، بلکه محصول کاری جمعی‌ است.

مدیریت سینما صرفاً مدیریت تولید نیست. مدیریت سینما صرفاً از طریق مدیریت تولید یا کنترل منابع تولید، از جمله مدیریت پرداخت یارانه یا وام، امکان‌پذیر نیست. ساز و کار‌های سازمان تماشا، تعیین‌کننده میزان مخاطب و مشتری برای فیلم‌ها است. نمی‌توان سینمایی را بدون سازمان تماشا تصور کرد؛ در این مقوله تفاوتی میان سینمای هالیوود، بالیوود، اروپای شرقی و ایران وجود ندارد و هر یک سازمان تماشای مختص به خود را دارد.

به نظر من مشکل عمده‌ مدیریت سینما بعد از انقلاب بیشتر به سازمان تماشا مربوط می‌شود. امروز فیلمی با فروش خیلی خوب، حداکثر دو تا سه میلیون مخاطب دارد؛ یعنی حدود ۹۵% مردم ایران اصلاً به سینما نمی‌روند. علت این مسئله فقط مسائل اقتصادی نیست.

سینمای انقلاب اسلامی می‌توانست با ابزارهایی که در اختیار دارد، بخش اکران را به شکلی گسترش دهد که زمینه‌ساز حمایت از تولیدات مناسب نیز باشد. نباید فقط به نقد آثار بد تولیدشده پرداخت، باید آثار خوب را هم حمایت کرد و برای تولید آثار خوب با شیوه‌های صحیح مطالبه داشت. فیلم‌های متعددی در اکران شکست خورده‌اند که از لحاظ ساختار فنی، کشش یا جذابیت ضعیف نبودند؛ اما در اکران از آن‌ها تقریباً هیچ حمایتی صورت نگرفت. سینمای روشنفکری و غرب‌زده هم آثاری را تولید می‌کند که استانداردهای فنی آن‌ها بسیار پایین است و حتی از لحاظ جذابیت هنری ضعیف هستند؛ اما آن‌ها با ذائقه‌سازی از طریق رسانه و به میدان آوردنِ نخبگان و فعال‌کردن سازمان تماشای خود (بخش مختص به اکران)، از اثر تولیدشده حمایت می‌کنند. آن‌ها همت تکمیل چرخۀ تولید و اکران آثار خود را داشته‌اند، ولی در بدنه انقلابی این چرخه کامل نشده است.

در سطح کشور در بیش از هشتصد مکان نماز جمعه اقامه می‌شود. در طول ۴۲ سال گذشته در این نماز جمعه‌ها حتی برای یک فیلم سینمایی هم تبلیغ نشده است. درست نیست که آثار خوب تولیدشده را حمایت نکنیم و سازمان تماشای مناسب آن‌ها را به وجود نیاوریم و به ده‌ها میلیون انسان مؤمنی که می‌توانند مخاطب سینمای پاک و متعهد باشند، انگیزه‌ای برای حمایت از آثار خوب ندهیم و فقط منتقد فیلم‌های بد باشیم.

ما در مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی نگاه حضرت امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) را، که مدیریت فرصت‌محور بود، کنار گذاشتیم و نگاه تهدیدمحور را جایگزین کردیم. امام پس از ورود به ایران در بهشت زهرا، یک سرفصل از سخنرانی خود را به بحث سینما و هنرهای مدرن اختصاص ‌دادند و فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم». سینمای شاهنشاهی تقریباً معادل فحشا بود. ولی امام در لجنزار آن سینما، فرصت را دیدند و تلاش کردند از این ظرفیت استفاده کنند. حسان‌بن ‌‌ثابت نه سابقۀ خوبی داشت و نه برای جنگ به جبهه ‌رفت اما پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از او که فضیلتی جز شعر‌گفتن نداشت، در مقطعی که وی در خدمت اسلام و مسلمین بود، حمایت کردند.

سربخش: حوزه علمیه و روحانیون از برگزارکنندگان جشنواره عمار حمایت کرده‌اند؟ نقش علما را در حمایت از هنرمندان متعهد چگونه ارزیابی می‌کنید؟

جلیلی: هر جا که علما و روحانیون حمایت کردند، تأثیراتش را دیدیم. مثلاً امام جمعه‌های سبزوار و نهاوند که هنر برایشان موضوعیت داشت، حمایت معنوی کردند. حمایت آن‌ها مالی و مادی نبود؛ اما آثار عینی دلگرمی‌دادن قطب معنوی شهر به فعالان فرهنگی برای گسترش سینمای انقلابی، مشاهده شد. فراگیرشدن این شیوه، می‌توانست به موفقیت سینمای انقلاب کمک کند.

هزاران فیلم خوب در سینمای مستند، انیمیشن، داستانی، فیلم کوتاه و فیلم بلند در سینمای ایران تولید شده‌اند. درست است که تعداد فیلم‌های خوب به تعداد مطلوب نیست، ولی آثار تولیدشده کم نیستند. مهم دیده‌شدن آن‌ها است. وظیفۀ جشنوارۀ عمار کمک به دیده‌شدن آن‌هاست. عمدۀ کار نیروهای انقلابی در عرصۀ فرهنگ به نهی از تولید آثار بد و نهی از تماشای آن‌ها اختصاص داشت؛ اما جشنوارۀ عمار امر به معروف و توصیه به تماشای آثار خوب می‌کند. اگر امر به معروف قدرت بگیرد، امکان نهی از منکر بالاتر می‌رود.

امروز در شاخه‌های مختلف هنری، آثار بسیار خوبی عرضه شده‌اند، ولی دیده نشده‌اند. بعضی از آن‌ها هنوز ناشناخته‌ و گمنام هستند. حل این مشکلات موکول به تشکیل‌شدن سازمان تماشای مناسب جهت توزیع، معرفی، تبلیغ و ترویج این آثار است.

سربخش: سیمای جمهوری اسلامی نیز می‌تواند نقشی مهم در ترویج فیلم‌های خوب داشته باشد. متأسفانه برخی از فیلم‌های سینمایی و سریال‌های خارجی پخش‌شده در سیمای جمهوری اسلامی، در چهارچوب‌ مسایل شرعی و مصالح و  کشور نیستند. انبوهی از تبلیغات تجاری در سیما پخش می‌شوند و وقت مردم را برای درآمدزدایی تلف می‌کنند. در هیئت منصفه مطبوعات، مکرراً روزنامه‌‌ها یا مجله‌ها به دلیل استفادۀ ابزاری از تصویر یک زن، محکوم می‌شوند؛ اما گاهی در سیما تصاویری بدتر از آن‌ها در قالب فیلم نشان داده می‌شود! نیروهای خوب و ارزشمند فعال در عرصۀ هنر و فیلم مستند و غیره به کار گرفته نمی‌شوند. سیمای جمهوری اسلامی می‌تواند بسیار نقش‌آفرین باشد اما متأسفانه بعضاً میلیاردها تومان را صرف ساخت سریالی می‌کنند که هیچ مفهوم ارزشمندی را بیان نمی‌کند و چیزی عاید مردم و بهبود  سبک زندگی و ارتقای فرهنگ ملت نمی‌شود. به نظر شما آیا سینما و تلویزیون توانسته‌اند به اهداف انقلاب، جامۀ عمل بپوشانند؟ چه عاملی سبب دوری از ارزش‌های اسلامی و انقلابی در آثار تولیدی سینما و تلویزیون شده است؟

بحرانی: ما در محیط هنری، مغلوب فضای سینما و تلویزیون غرب هستیم. کسی جرئت نمی‌کند بگوید که سیمای جمهوری اسلامی از جامعه حیازدایی می‌کند، قهرمانانش لمپن، دروغگو، بزهکار، سخیف و بی‌اخلاقند و این تلویزیون بی‌اخلاقی را رواج می‌دهد. سیمای جمهوری اسلامی گاهی در خانواده‌ها رفتارهای خشن و زشت را ترویج می‌کند و ماجراهایی که به عنوان تبعات فرهنگ غرب مشاهده می‌شود بعضاً از تلویزیون ناشی شده‌اند.

زمان تولد سینما، یهودیان به صورت یک لشکرکشی حساب‌شده از اروپا و روسیه به سمت آمریکا مهاجرت کردند. خسارات این لشکرکشی یهود بیشتر از لشکرکشی به فلسطین و اشغال آنجا بود. یعنی جبهۀ باطل با برنامه‌ریزی دقیق، نیروهای زیادی را از اروپا و روسیه جمع و وارد آمریکا کرد. آن‌ها ابتدا در نیویورک مستقر شدند و نیویورک شهری یهودی‌نشین شد. در ادامه تعدادی از نخبه‌های آن‌ها که لشکر فرهنگی‌شان را فرماندهی می‌کردند، از جمله برادران وارنر (Warner brothers)، لوییس. بی. میر(Louis B Mayer)  و دیگرانی که ‌تهیه‌کنندگان اولیۀ سینمای آمریکا بودند، به کالیفرنیا در غرب آمریکا رفتند و با تشکیل مافیای پخش، سینمای آمریکا را در دست گرفتند. آن‌ها فیلم‌های بد و مستهجنی را ساختند و از طریق همان مافیای پخش در سراسر دنیا پخش کردند. تاریخ‌نویسان آمریکایی به صاحبان اولیه شرکت‌های فیلم‌سازی در هالیوود مغول‌های یهودی سینما می‌گویند. امروز هم نوادگان و اسلاف آن‌ها صاحبان اصلی سینمای آمریکا هستند.

شیوۀ قصه‌گویی سینمایی، که بر مبنای آن قواعدی برای هیجان و کشمکش و درام داستان طراحی کرده‌اند، زاییدۀ فکر یهود است، نه زاییدۀ فکر سالم افراد متدین. شیوۀ قصه‌گویی مذهبی ‌و قرآنی با آنچه امروز می‌شناسیم متفاوت است؛ اما به سبب عادت به سبک قصه‌گویی هالیوود، قصه‌ای را که شیوۀ بیان دیگری دارد، نمی‌پسندیم و آن را بدون مخاطب تصور می‌کنیم. بیش از صد سال است که گرفتار این مسئله هستیم و آن‌قدر فیلم و داستان و قصه و رمان با این سبک تولید کرده‌اند که اذهان مردم را شکل داده‌اند. ما اول از همه باید از این قالب بیرون بیاییم.

سربخش: این شیوۀ قصه‌گویی سبب شده حتی وقتی مجموعه‌ای مانند خانۀ امن تولید می‌شود، روایت‌هایی از عشق زمینی در دل آن بگنجانند.

بحرانی: در قرآن کریم غیر از داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) خداوند در سورۀ دیگر روایتی عاشقانه به معنای متداول آن نقل نکرده است. رهبر معظم انقلاب هنگامی که برای بازدید از صحنۀ فیلم‌برداری فیلم مریم مقدس تشریف آوردند، روی دو‌ داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) و حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) تأکید کردند و فرمودند ویژگی اصلی این دو داستان این است که افرادش بسیار پاک هستند. ایشان خواستند این موضوع در آثار به نمایش درآید و برای افزایش جذابیت کاذب فیلم، از این موضوع سوءاستفاده نشود.

سینمای دنیا با دین و خصوصاً تشیع فاصله دارد. بنای فیلم‌سازان یهودی و مافیای تولید و پخش فیلم در هالیوود بر حیازدایی از مردم و از بین‌بردن قبح موضوعاتی که مردم از بیان آن‌ها شرم دارند، بوده است. این روش ناسالم روش یهودیت صهیونیستی است. ما هم از ارزش‌های اصیل اسلامی، از اخلاق درست و از روابط سالم فاصله گرفته‌ایم و هم تصور می‌کنیم باید در اثرمان چالش و دعوایی راه بیندازیم تا مردم جذب آن شوند. مثلاً در قدیم، مردم به خانم‌های نامحرم نگاه نمی‌کردند؛ اما امروز برای تبلیغ از خانم‌ها استفاده می‌کنیم. این مسئله برای جمهوری اسلامی و برای شیعه زشت است؛ ولی قبح این موضوع ریخته و از خانم‌ها با آرایش و لباس‌های رنگی برای تبلیغ استفاده می‌کنند.

استفاده از روش‌های قصه‌گویی هالیوود برای پیشبرد اهداف انقلاب جواب نمی‌دهد. فرهنگ انقلاب در این سال‌ها ‌به‌شدت دچار مخاطره شده است و با کمک خداوند باید راه جدیدی باز شود. جشنواره عمار می‌تواند از طریق فعالیت هنرمندان پاک مذهبی و تولید آثار فطری، زمینۀ نجات از این گرفتاری را فراهم کند. باید برنامه‌ریزی دراز‌مدتی برای گام دوم داشته باشیم.

سربخش: آقای جلیلی! شما سینمای موجود را تهدیدی برای انقلاب اسلامی می‌بینید یا فرصت؟

جلیلی: اگر امام راحل سینمای سال ۵۷ را فرصت دیدند، در سینمای سال ۱۴۰۰ فرصت‌ها چند صد برابرند. امروز تعداد بسیاری فیلم‌ساز مسلمان در سینمای ایران حضور دارند که کارهایشان از لحاظ استاندارد فن سینما در رده‌های بالا قرار دارد. آقای بحرانی یکی از این نمونه‌ها هستند که فیلم ملک سلیمان را با تراز بالای سینمایی تولید کردند.

آقای میگوئل لیتین (Miguel Littin) از مشهورترین فیلم‌سازان آمریکای لاتین، چند سال پیش به ایران آمدند. گابریل گارسیا مارکز (Gabriel García Márquez) کتابی در نقد آثار میگوئل لیتین نوشته است. آقای لیتین دو اثر سینمایی چ از آقای حاتمی‌کیا و یتیم‌خانۀ ایران از آقای ابوالقاسم طالبی را مشاهده کردند. واقعاً مبهوت شده بود و می‌گفت من از فیلم‌های آقای کیارستمی خوشم می‌آید، اما در حیرتم که دنیا چرا حاتمی‌کیا و ابوالقاسم طالبی را نمی‌شناسد. ایشان این فیلم‌ها را در تراز یک جهانی می‌دانستند.

امروز در سینمای ایران به برکت انقلاب اسلامی اتفاقات بزرگی افتاده است. بسیاری از نیروهای متعهد در سینمای مستند، داستانی، تلویزیون و… تجربه فعالیت درخشان دارند. در کنار آثار بدی که ساخته شده‌اند، آثار خوب کم نداریم که گنجینه‌ امروز سینمای ایران هستند. اگر مدیریت راهبردی درستی صورت بگیرد، قطعاً ظرفیت کمی و کیفی سینمای متعهد بیشتر از ظرفیت سینمای غرب‌زده ‌و معاند است. یعنی اگر از تولیدکنندگان متعهد و حزب‌اللهی موجود، در بخش اکران و پخش آثارشان حمایت کنیم، در عرض حداکثر سه چهار سال، به تحول و جهش خواهیم رسید که می‌تواند به نقطۀ درخشانی برای جمهوری اسلامی در گام دوم انقلاب تبدیل شود.

سربخش: آقای بحرانی! از نظر شما نسبت سینما با دین، اخلاق و خانواده چیست؟ سینما و هنر چه نقشی در تربیت جامعه دارد و چگونه می‌توان از این ابزار در جهت اهداف تربیتی اسلامی استفاده کرد؟

بحرانی: در واقع باید به ارتباط هنر با مقولاتی مثل دین و زیر‌مجموعۀ آن، همچون رفتارهای اجتماعی و رفتارهای درون خانواده پرداخت. باید به جایگاه هنر در عالم و دلیل سوق‌یافتن انسان و جامعه به سمت هنر توجه داشت. امام راحل می‌فرمایند، «هنر دمیدن روح تعهد در انسان‌هاست.» ایشان هنر را وسیله‌ای برای وادارکردن انسان‌ها به حرکت و ایجاد تعهد در آن‌ها می‌داند. تعهد یعنی عهد و پیمانی که انسان فطرتاً با خداوند دارد. عهد و پیمانی که می‌گویند همه انسان‌ها در عوالم‌ گذشته و در عالم ذر با اهل بیت(علیهم‌السلام) بستند؛ یعنی انسان با ارزش‌ها و خوبی‌ها عهد بسته و باید به سمت خوبی‌ها برود.

هنرمند باید مربی تربیتی باشد، از ابزار عالی هنر استفاده کند، انسان‌ها را رشد دهد و به تعالی برساند. به فرمایش رهبر معظم انقلاب هر دین و ارزشی، فقط با زبان هنر در اذهان جا می‌گیرد، بر دل‌ها می‌نشیند و باقی می‌ماند. حدیث از معصوم(علیه‌السلام) است که می‌فرماید «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» یعنی با زبان تبلیغ نکنید، بلکه خودتان واجد آن صفات و اخلاق باشید تا اثر هنری‌ شما بر جامعه‌ تأثیر بگذارد. بنابراین هنر بزرگ‌ترین ‌وظیفه و رسالت را به عهده دارد.

سربخش: نسبت سینمای ایران و مسئله‌ «خانواده» را چطور می‌بینید؟ تصویری که از خانواده در آثار تلویزیونی و سینمایی ارائه می‌شود، با آنچه باید باشد، قرابتی دارد؟

بحرانی: در وضعیت فرهنگی کنونی خانواده بسیار مورد تهاجم است و ما در حال از بین‌بردن بنیان‌های خانواده به دست خودمان هستیم. برای نجات خانواده، هنر باید پاک باشد و صحنه‌های زیبایی خلق کند و روابط مثبت و کلام نجات‌بخش را نمایش دهد. اما سینما و تلویزیون دائماً رفتارهایی را نشان می‌دهد که باعث نابودی جوانان می‌شود. کلام و رفتار جوان‌های سریال‌ها خشن است که تبعاً همان کلام و رفتار در جامعه گسترش می‌یابد.

سینما به جهت ماهیت تصویری‌اش، در خانواده و روی جوانان تأثیر می‌گذارد. هنرپیشه‌ای که نقش دختری جوان را بازی می‌کند، باید کلامش با‌حیا و رفتارش سنجیده باشد. این در حالی است که ‌عکس این اتفاق می‌افتد و دختران ما متأسفانه تأثیر سوء می‌گیرند. نمایش رفتارهای پرخاشگرانه در فیلم‌ها و سریال‌ها، سبب می‌شود جوانان در برخورد با پدر و مادر و برادر و خواهرشان آن رفتار خشن و کلام تند را تقلید کنند.

باید داستان‌های مثبت روایت کنیم. نباید همیشه به چک برگشتی، فحاشی، به زندان‌رفتن و موضوعاتی از این قبیل پرداخت و این موضوعات را جذاب دانست. داستان‌های خوب و پاک بسیار جذاب بوده‌اند و مردم دوست دارند رفتارهای خوب و مثبت و صحیح را ببینند.

سربخش: سخن امام درباره نوجوانی شهید که فرمودند: «رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ‌تر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شربت شهادت نوشید»  به ما راه را برای الگوسازی‌ها، چهره‌سازی‌ها و قهرمان‌سازی‌ها نشان ‌داد. دو داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) و حضرت مریم(علیهاالسلام) نیز جنبۀ ایجابی دارد. بُعد ایجابی این موضوعات از ویژگی‌های هنر اسلامی‌ و دینی است. بخش عظیمی از قرآن داستان‌هایی با ظرفیت استفاده در فیلم‌ و سریال است و نگاه همه داستان‌ها هم ایجابی است. حتی داستان افرادی همچون بلعم باعورا یا چهره‌های منفی دیگر، بدآموزی ندارند.

سربخش: آقای بحرانی! شما از سینمای پاک نام بردید. مختصات سینمای ایجابی، انسان‌ساز، پاک و در تراز انقلاب اسلامی چیست؟

بحرانی: سینمایی که به آلودگی‌ها نپردازد. داستانی با موضوع آسیب‌های اجتماعی، خود به خود در معرض لغزش قرار می‌گیرد. این روش سینمای آمریکاست. سینمای آمریکا اصل را بر پرداختن به آسیب‌های اجتماعی می‌گذارد. مثلاً در دورۀ اوج سینمای نوآر(Noir)  یا سینمای سیاه‌، گانگسترها اصل بودند و داستان‌ها دربارۀ آدمکش‌ها، گانگسترها، زنان بد، محیط‌های تاریک و سیاه، خشونت و وحشت بود. نمایش چنین موضوعاتی سبب می‌شود این رویه خودبه‌خود در جامعه ترویج شود و جامعه به تاریکی‌ها و سیاهی‌ها کشیده شود. همچنین همه عادت می‌کنند سطل‌های زبالۀ همدیگر را با ذره‌بین بکاوند و به دنبال گناه و مشکلات دیگران بگردند.

این فضا باعث می‌شود که هنر از اصالتش دور شود. ما در کشورمان قهرمان واقعی و قهرمان اسطوره‌ای کم نداریم. رستم قهرمان ملی شاهنامه بسیار انسان پاک و فداکاری‌ است. پادشاه ظالمی که با رستم مخالف است، مجبور است از او استفاده کند، چراکه به هنگام حملۀ دشمن، رستم بدون هیچ توقعی وارد میدان می‌شود و با دشمن خارجی می‌جنگد. بعد از پیروزی هم خود را کنار می‌کشد. این یعنی شاهنامه کتاب انسان‌سازی ا‌ست. ممکن است بعضی شخصیت‌ها منفی هم باشند، اما لحن داستان طوری است که انسان را از آنان بر‌حذر می‌دارد.

سینمای ما باید این‌گونه باشد. متأسفانه در سینمای ما به سبب غلبۀ تفکر غربی، می‌گویند شخصیت‌ها باید خاکستری و واجد ضعف باشند. می‌گویند شخصیت باید در طی داستان در جایی کم بیاورد، گناهی مرتکب شود و خطایی از او سر بزند. به عبارت دیگر شخصیت صددرصد پاک و منزه را درست نمی‌دانند. این ترفند شیطان است که القا کند همۀ مردم گناه می‌کنند و ضعف‌هایی دارند تا از داستان‌ها پاکیزگی، تزکیه و تهذیب نفس نتیجه گرفته نشود.

رویۀ اصلی سینما باید مطرح‌کردن ایده‌آل‌ها باشد. مردم در تشییع پیکر سردار سلیمانی در صحنۀ اجتماع، نمایشی عظیم به راه انداختند. چراکه او مرد پاک و فداکاری بود. مردم فطرتاً به دنبال اسوۀ اخلاق، دین، پاکی و درستی هستند و سینما باید خصلت‌های خوب اخلاقی را به مردم نشان دهد.

سربخش: آقای جلیلی! به نظر شما سینما موفق شده انسان تراز انقلاب را در ابعاد مختلفش اعم از زن، مرد و کودک به تصویر بکشد؟ و آیا از ظرفیت‌های موجود در تاریخ معاصر برای ترسیم انسان تراز در سینما و تلویزیون استفاده شده است؟ موانع به تصویر درآوردن شخصیت‌های تراز در سینما چیست؟

جلیلی: ظرفیتی که انقلاب اسلامی ‌به وجود آورد و تجربه و زیستۀ جامعۀ دینی ایران ‌در طول پنجاه سال گذشته، خیلی بیشتر از چیزی است که تاکنون در آینۀ سینما بازتابانده شده است. آثار معدودی که در این زمینه تولید شده‌اند، نشان می‌دهد این ظرفیت بسیار مغتنم است. همان‌گونه که به تصویر درآوردن دو روز از زندگی شهید چمران برای مخاطبان جذاب و مؤثر بود، می‌توان برای روایت زندگی بسیاری از شخصیت‌های مؤثر در تاریخ انقلاب آثار متعدد تولید کرد. حاج قاسم سلیمانی یکی از این شخصیت‌هاست. ماجراهای دراماتیک و جذاب بسیاری در زندگی این شخصیت وجود دارد که هر کدام می‌تواند دستمایۀ ساخت فیلم سینمایی با مخاطب جهانی باشد. رهبر معظم انقلاب در دیدار با دوستانی از بوشهر فرمودند که اگر شهید نادر مهدوی متعلق به کمونیست‌ها بود، چه‌بسا به اندازۀ چه‌گوارا (Ernesto “Che” Guevara) مشهور می‌شد. یعنی ظرفیت کار بر روی زندگی این شهید بسیار است؛ اما به سبب بی‌اعتنایی ما به داشته‌هایمان، این شهید حتی در استان خود چندان شناخته‌شده نیست. بسیاری از شخصیت‌های دیگر هم برای مردم ما ناشناخته‌اند.

این شخصیت‌ها سوای خدماتشان، حتی اگر ما حزب‌اللهی و انقلابی و حتی ایرانی نباشیم و فقط سینما و معیارهای فنی و هنری برایمان مهم باشد، ‌به‌شدت جذابند و ما را ترغیب می‌کنند که به سمت ساختن آثاری از زندگی آن‌ها برویم. شخصیت شهید رجایی جدای از محتوای ارزشی او، شخصیتی دراماتیک است که از فروش کاسه و بشقاب در کنار خیابان، به ریاست‌جمهوری می‌رسد. در شخصیت شهید رجایی جذابیت‌های دراماتیک و سینمایی فراوانی وجود دارد و می‌تواند دستمایه تولید فیلمی جذاب شود. آقای میگوئل لیتین به خانۀ شهید رجایی رفت و تا مدت‌ها بعد از سفر به ایران، ایمیل می‌زد و درخواست داشت که با کمک ما فیلم‌نامۀ شهید رجایی را بنویسد.

شخصیت‌های برجسته و جذاب تاریخ ما بسیار زیادند؛ چه در میان شخصیت‌های نخبه و مشهور و چه افراد معمولی  و عادی. پیرزنی همچون ننه عصمت فرزندی نداشت که به جبهه بفرستد و در ایام دفاع مقدس برای رزمنده‌ها دستکش می‌بافت. او بعد از جنگ هم برای مرزداران دستکش می‌بافت. در مقطعی فراخوان داد و هزاران نفر از مردم استقبال کردند و چند کامیون دستکش و کلاهِ اهدایی مردم، از طریق جشنوارۀ عمار برای مدافعان حرم ارسال شد.

چنین سوژه‌ای در هر جای دنیا برای فیلم‌سازها جذاب است؛ ولی متاسفانه غلبۀ فضای روشنفکر‌مآبانه و غرب‌زده بر سینمای ایران موجب شده که نزدیک‌شدن به انقلاب اسلامی و سوژه‌هایش با صدها اتهام همراه باشد و در نهایت فیلم‌ساز را از این کار بر‌حذر می‌دارند. دو سال پیش آقای الیور استون(William Oliver Stone)  به ایران آمد و در جشنوارۀ بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد. او در مدت اقامت در ایران فیلم‌های مختلفی دید و در جمع سینماگران ایران سخنرانی کرد. ایشان گفت: «من مبهوتم که چرا شما فیلم‌سازان ایرانی انقلاب خودتان را به زبان سینما روایت نکرده‌اید؟ انقلابی که این‌قدر دراماتیک است.» از میان جمعیت با الفاظ تند به او اعتراض شد که ساکت شو، از سیاست حرف نزن، ما آمده‌ایم از هنر بشنویم. یعنی الیور استون وقتی که اسم انقلاب اسلامی را می‌آورد متهم می‌شود که بی‌هنر و سیاست‌زده است! وقتی جریان روشنفکری ایران با الیور استون چنین برخوردی می‌کند، تکلیف امثال حاتمی‌کیا و بحرانی و ابوالقاسم طالبی معلوم است. در این وضعیت جوانانی که می‌خواهند تازه وارد عرصۀ سینمای متعهد شوند، تحقیر خواهند شد و علیه آن‌ها فضاسازی و تبلیغات می‌کنند تا رونق سینمای انقلاب را کاهش دهند.

به‌رغم همۀ موانع تبلیغاتی جریان غرب‌زده، در دهۀ نود نسل تازه‌ای از  جریان موج نوی سینمای انقلاب اسلامی، علی‌رغم بمباران و سم‌پاشی غرب‌زده‌ها و روشنفکرها علیه فعالان این جریان، در راه است. حتی اگر روحانیت و علما آن‌ها را تنها بگذارند، این افراد تکلیف خود را درک و در راستای تحقق آن تلاش می‌کنند. کمک کسانی که در این حوزه وظایف مهمی به گردن‌شان‌ است، این فرآیند را سرعت می‌بخشد. ممکن است این حرکت مقداری کند پیش رود؛ اما در گام دوم انقلاب یکی از دستاوردهای درخشان جمهوری اسلامی، سینمای انقلابی با مخاطب جهانی خواهد بود.

سربخش: برای اینکه در گام دوم انقلاب، سینما در خدمت  اهداف انقلاب و مصالح کشور قرار گیرد، باید چه کارهایی انجام شود؟

جلیلی: من بیانیۀ گام دوم رهبر انقلاب را با نامۀ حضرت امام به گورباچف مقایسه می‌کنم. حرف امام در نامه به گورباچف این بود که پرچم عدالت‌خواهی از دست شوروی افتاده، چون عمر عدالت منهای خدا و توحید به سر آمده و این سرنوشت محتوم تفکر ماتریالیستی و کمونیستی است؛ اما در ایران پرچم عدالت تحت لوای توحید بار دیگر برافراشته شده و به شکل بهتر و درست‌تری در مقابل استکبار و ظلم جهانی خواهد ایستاد. این پیام امام در واقع به کل دنیا بود که خطاب به گورباچف نوشتند. اگر امام در پیام به گورباچف گفتند عدالت منهای خدا شکست خورده و پرچم عدالت ذیل توحید برافراشته شده، رهبر معظم انقلاب هم در گام دوم می‌گویند هفتصد سال بعد از رنسانس که از پیشرفت منهای خدا، پیشرفت منهای معنویت، پیشرفت بر بستر سکولاریسم و…، دم می‌زدند با آشکار‌شدن طلایه‌های شکستِ پیشرفت منهای معنویت و توحید، این جمهوری اسلامی ا‌ست که عَلم پیشرفت زیر لوای توحید را بلند کرده است. بخشی از این پیشرفت به نظرم پیشرفت در همین رسانه‌های عمومی و مهم‌ترین‌ آن سینماست که ان‌شاءالله در گام دوم محقق خواهد شد و جهان یک سینمای پاک و مؤثر و پرمخاطب را در چهارچوب‌های معنوی و آرمانی شاهد خواهد بود.

سربخش: آیا سینمای موجود، در این پیشرفت علمی و جنبش نرم‌افزاری گام مثبتی برداشته است؟

جلیلی: قطعاً نه. تا بیست سال پیش، ایران نه ماهواره به هوا فرستاده بود، نه در صنعت هسته‌ای و نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی در میان کشورهای برتر جهان بود و نه در صنعت موشکی به چنین قدرت ممتازی رسیده بود. ولی در همین مدت ده‌ها بلکه صدها فیلم درباره سیاهی‌ها، تباهی‌ها، قاچاقچی‌ها، عرق‌خورها و آسیب‌های اجتماعی در سینمای ایران ساخته شدند، در حالی که حتی یک فریم از یک دانشمند ایرانی به قاب سینمای ایران راه پیدا نکرد. متأسفانه تناظر معکوسی بین پیشرفت‌ها و سینمای کشور وجود دارد و هر قدر ایران قدرتمندتر شده، تصویر ایران در آئینه معوج سینمای کشور، مفلوک‌تر و بدبخت‌تر شده است. این تناظر معکوس متأسفانه وجود دارد. قاچاقچی‌ها و عرق‌خورها و آسیب‌دیدگان اجتماعی از سینما سهم اغراق‌شده‌ای دارند؛ اما دانشمندان ایرانی و پیش‌قراولان صنایع نظامی ایران هیچ سهمی از سینمای ایران ندارند.

امثال دکتر بهاروند و دکتر کاظمی آشتیانی و دکتر شاهوردی که زیست‌فناوری را در جمهوری اسلامی به مرزهای جهانی رسانده‌اند، هیچ سهمی از سینمای ایران ندارند. در حالی که در هالیوود صدها فیلم سینمایی فقط درباره پیشرفت‌های پزشکی آمریکا ساخته شده است. این موضوع در دنیا امر متعارفی است. حتی سینمای هند درباره پرتاب ماهواره فیلم دراماتیک جذابی می‌سازد، ولی متأسفانه در سینمای ایران بی‌اعتنایی عجیبی به این‌گونه موضوعات جذاب و دراماتیک وجود دارد.

سربخش: می‌خواهم کمی درباره موضوع «مقاومت» در سینما هم صحبت کنیم.  چقدر زمینۀ پرداختن به این مفهوم در سینما وجود دارد؟ آیا به نظر شما سینمای ایران توانسته در حد مطلوب یا در حد انتظار به جریان مقاومت بپردازد؟

بحرانی: مقاومت در صحنۀ جنگ انسان با دشمنان بیرونی (جهاد اصغر) یا با دشمن درونی (جهاد اکبر)، از صفات انسان برتر است. انسانی که مقاومت نکند، شکست می‌خورد و هنری که به مقاومت نپردازد، ملعبۀ دست زورگوها و شیاطین انسی و جنی می‌شود. سینمای مقاومت برای جامعۀ ما سینمای مفیدی است. سلحشوری و مقاومت فقط نباید در فیلم‌های جنگی تشویق شود، بلکه روحیۀ جهادگری را باید در صحنه‌های خانوادگی، اجتماعی و در بحث نهضت‌های نرم‌افزاری، فکری، سازندگی، اقتصاد سالم، اقتصاد مقاومتی و… نیز نشان داد.

قابلیت‌های انسان در همۀ این زمینه‌ها بروز پیدا می‌کند. انسان با مبارزه‌ نزد خدا ارزش پیدا می‌کند. یک کودک، بی‌دفاع به دنیا می‌آید و در مسیر رشد خود در معرض انواع تهاجمات شیطانی و اجتماعی و… قرار می‌گیرد. یکی از معضلاتی که در جمهوری اسلامی داریم این است که مردم متدین چون به نظام اعتماد دارند، در برابر بدی‌ها گاردشان را باز می‌گذارند؛ در حالی که در رژیم پهلوی مراقب بودند که فرزندشان هر جایی نرود و با هر کسی معاشرت نکند، مردم یا تلویزیون نداشتند یا اجازه نمی‌دادند فرزندان‌شان هر فیلمی را ببینند و معتقد بودند باید مبارزه کنند و مواظب باشند که هر تصویر، موسیقی و صدایی وارد ذهن‌شان نشود. بعد از انقلاب این گارد در زمینۀ فرهنگ برداشته شد. امروز تلویزیون با تصویر، داستان، موضوعات و انواع مفسده‌هایش به مخاطب حمله می‌کند؛ ما تلاش می‌کنیم دوباره برای خود و خانواده‌مان گاردی ایجاد کنیم و دچار سختی مضاعف می‌شویم. گاردنداشتن ما در برابر موضوعات مختلف تبعات منفی فراوانی دارد.

ما باید مجدداً فرهنگ مقاومت را در داخل و خارج کشور احیا کنیم تا نسل آینده نسل مقاومی باشد، فریب نخورد و محکم باشد. برای چهل سال دوم انقلاب باید برنامه‌ریزی‌های مهم فرهنگی‌ انجام شود تا نسل جدید، مقاوم و سلحشور بار بیایند و برای نبرد بزرگی که در پیش داریم، آماده شوند.

30آگوست/21

نقش و نفوذ صهیونیسم در توییتر

امپریالیسم رسانه‌ای یا اطلاعاتی به عنوان شکل جدیدی از فرایندی حساب شده و هدفمند در جهت تاثیرگذاری بر اذهان و فرهنگ پذیری است. امروزه با رشد و گسترش تکنولوژی‌های نوین ارتباط‌ جمعی همچون اینترنت، ماهواره و شبکه‌های اجتماعی مجازی راه برای تحقق این امر گشوده شده و محدوده نفوذ و گستره مخاطبین این شکل جدید از امپریالیسم، در حال رشد روزافزون است.

موضوع قابل توجه در این میان بهره‌گیری از امپریالیسم رسانه‌ای به عنوان ابزاری کارآمد توسط صهیونیسم جهانی است. ابزاری که در راستای حرکت گسترده صهیونیسم برای تسخیر رسانه‌های بزرگ جهانی از ابتدای شکل‌گیری این رژیم مورد توجه قرار گرفته است. تسلط بر رسانه‌های خبری و ارتباطی جهانی موضوعی است که در اولین کنگره صهیونیست‌ها در شهر بال سوئیس به ریاست تئودور هرتزل در سال ۱۸۹۷ عنوان شد. در این کنگره صهیونیست‌ها روی این موضوع اتفاق نظر داشتند که برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمان‌های خبری جهان میسر نخواهد بود.(۱) در این راستا تسلط و گسترش دامنه نفوذ و سلطه صهیونیسم در شبکه‌های اجتماعی محبوب و پرکاربرد مجازی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر و…، به عنوان تکمیل کننده پازل سلطه صهیونیست‌ها بر رسانه‌های جمعی شناخته می‌شود.

در این نوشتار سعی بر آن است تا با اشاره به بخشی از خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی، به سیطره و نفوذ این رژیم بر شبکه اجتماعی مذکور پی ببریم.

 

توییتر چیست؟

پس از فیس‌بوک که به عنوان پرطرفدارترین شبکه اجتماعی شناخته می‌شود و با افزایش کارکردهای اطلاعاتی، جاسوسی، هک و… امروزه کاربرد اجتماعی و ارتباطی آن به کارکردی فرعی تبدیل شده است، از توییتر به عنوان دومین شبکه اجتماعی شناخته شده و پرطرفدار در جهان نام برده می‌شود.

توییتر یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توییت برای یکدیگر ارسال و دریافت کنند. «توییت» پست‌هایی متنی با حداکثر ۲۸۰ حرف هستند که در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و به کسانی که در صفحه توییتر فرد عضویت دارند و برای آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توییت (پیام) خود را از طریق وبگاه توییتر، پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند ارسال و دریافت کنند. هم اکنون تعداد کاربران این وبگاه در سراسر جهان از مرز ۲۰۰ میلیون گذشته است.(۲)

توییتر به عنوان نوعی میکروبلاگینگ(۳) در مارس ۲۰۰۶ توسط ایوان ویلیامز و بیز استون طراحی شد و پس از پیوستن جک دورسی به تیم مدیریت، نسخه کامل آن راه‌اندازی و در ژوئیه ۲۰۰۶ آغاز به کار کرد.

توییتر در ابتدا با کارکردی مشابه سامانه پیامک و برای ارتباط‌گیری مستمر اعضای یک شرکت پادکستینگ با یکدیگر و به شکل یک سرویس داخلی شکل گرفت. این برنامه برای به اشتراک گذاشتن وضعیت افراد به دوستان و اطرافیانشان شروع به کار کرد، اما به‌زودی فراتر از این حد رفت و به ابزاری مفید و کاربردی در خبررسانی تبدیل شد. هدف اصلی توییتر بنا به گفته سازندگان آن، جریان متناوب و ممتد اطلاعات است. به همین دلیل نیز «توییتر»، «صدای چهچهه زدن پرنده با آواهای متناوب» نام گرفته است.

توییتر در سال ۲۰۰۹ استراتژی اطلاعاتی – شبکه‌ای خود را با تغییر سئوال پرسیده شده از کاربران برای به روزرسانی وضعیت‌ها از، «چه کار داری می‌کنی؟» به «چه اتفاقی دارد می‌افتد؟» تغییر داد.(۴)

 

 خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی

توییتر نیز همانند فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، ابتدا با هدف اشتراک‌گذاری و ارتباط اجتماعی پا به عرصه وب گذاشت؛ اما بررسی اجمالی روند گسترش و نقش‌آفرینی آن حاکی از تغییر اهداف این شبکه است. یکی از نکات مهم در این زمینه بانک اطلاعاتی عظیمی از کاربران توییتر است که توجه سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی را برای دستیابی و جمع‌آوری اطلاعات کاربران به خود جلب می‌کند. توییتر در بخش حریم خصوصی خود عنوان می‌کند که اطلاعات مربوط به کاربران خود را از طریق وبگاه‌های مختلف، سامانه پیامک، ای.پی.آی و سایر خدمات اینترنتی جمع‌آوری می‌کند. طبق اعلام توییتر در این بخش، کاربران  با عضویت در توییتر، با جمع آوری، انتقال، دستکاری، ذخیره و افشای اطلاعات خود توسط این وبگاه موافقت می‌کنند.

در واقع کاربران باید بدانند که با استفاده از خدمات توییتر، به این وبگاه اجازه جمع‌آوری و استفاده از اطلاعات و انتقال آنها به ایالات متحده و رژیم صهیونیستی یا سایر کشورها برای ذخیره، پردازش و استفاده را می‌دهند.(۵)

 

سانسور در توییتر

سانسور اخبار ضد یهود و ضد صهیونیست در کشورهایی چون فرانسه، آمریکا و… برای کنترل افکار عمومی و جلوگیری از بروز اعتراضات داخلی به جریانات صهیونیستی و همچنین سانسور اخبار برای حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش، یکی از کاربردهای اصلی رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم اسرائیل در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و همدستی با گروهک‌های تروریستی و… بخشی از موضوعات سانسور شده است.(۶)

در این میان صهیونیسم جهانی علاوه بر حاکمیت بر شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای، رسانه‌های خبری و مطبوعات، از ابزار شبکه‌های اجتماعی مجازی همچون اینستاگرام، توییتر، فیس‌بوک و…. غافل نیست و از آنها در راستای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند. سانسور یکی از کاربردی‌ترین ابزارهای رژیم صهیونیستی در شبکه‌های خبری و اجتماعی است.

دو شکل رایج سانسور در شبکه‌های مذکور از سوی رژیم صهیونیستی عبارتند از:

۱- مسدودسازی حساب های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی

۲- حذف مطالب، اخبار و وقایع مربوط به جنایات این رژیم

سانسور در شبکه‌های اینترنتی فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر موضوعی است که از سوی این شبکه‌ها به‌طور رسمی در خرداد ۱۳۹۸ اعلام شد. این شبکه‌ها اعلام کردند که صدها اکانت و صفحه و گروه در شبکه‌های اجتماعی را که علیه رؤسای جمهور اسرائیل، آمریکا و عربستان سعودی خبر و گزارش می‌دادند مسدود کردند. هرچند قبل و بعد از آن نیز در مراحل مختلف حذف و مسدودسازی و سانسور حساب‌های کاربری مخالف سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی مذکور سابقه داشت.

با این اوصاف، تعریف سانسور در اینترنت از سوی رسانه‌های زنجیره‌ای روشن‌تر می‌شود: هر خبر و گزارشی که علیه اسرائیل و حتی علیه نتانیاهو (که از سوی بسیاری از نیروهای داخلی این رژیم هم مورد انتقاد است) باشد، باید حذف شود و عنوان آن البته سانسور نیست، بلکه «اخبار جعلی» هستند.(۷)

در این میان، توییتر شبکه‌ای است که بنابر قوانین خود همیشه حق دارد هر نوع محتوا یا خدماتی را حذف کند یا جلوی انتشار آن را بگیرد یا حساب شخصی کاربری را مسدود کند. موضوعی که رژیم صهیونیستی از آن حداکثر بهره را می‌برد و در موارد متعددی شرکت توییتر را تهدید به اقدام قضایی در صورت عدم مسدودسازی حساب‌های مورد نظر خود می‌کند.

در همین راستا، در سال‌های اخیر «گلعاد آردان» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در نامه‌ای خطاب به رئیس اجرایی شرکت توییتر، با ادعای اینکه فعالیت آزادانه گروه‌هایی نظیر حماس و حزب‌الله در فضای توییتر و انتشار پیام‌های تحریک‌آمیز توسط آنها ناقض قوانین رژیم صهیونیستی است، خواهان مسدودسازی حساب‌های کاربری گروه‌های مذکور شد و علاوه بر این مسئولان توییتر را تهدید کرد که اگر حساب گروه‌های مقاومت را نبندند، علیه این شرکت اقامه دعوی قضایی خواهد کرد.(۸)

افزون بر این وزیر امور استراتژیک کابینه رژیم صهیونیستی نیز در سال گذشته، در نامه‌ای به جک دورسی مدیرعامل توئیتر خواستار مسدودسازی صفحه رهبر انقلاب اسلامی شد. وی با اشاره به توییتی که در روز قدس در حساب کاربری مذکور منتشر شد و نیز پیام‌هایی که در این صفحه مبنی بر غده سرطانی خواندن این رژیم و ریشه‌کن کردن آن منتشر می‌شوند، خواستار تعلیق فوری حساب کاربری رهبر انقلاب اسلامی شده است.(۹)

بنابراین توییترعلاوه بر مسدودسازی حساب‌های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی، حذف و سانسور اخبار و موضوعات مربوط به جنایات رژیم صهیونیستی را نیز در دستور کار خود دارد. چنانچه در جریان طرح الحاق کرانه باختری اشغالی به این رژیم، شرکت توییتر تحت فشار رژیم صهیونیستی ده‌ها حساب مخالف طرح الحاق را مسدود کرد.

بنا به گفته یک گروه داوطلب که نقض حقوق دیجیتال فلسطینیان را پیگیری می‌کند، توییتر یک روز پس از گزارش وزارت امور راهبردی رژیم صهیونیستی درباره حساب‌های جعلی‌ای که این رژیم را مورد انتقاد قرار می‌دهند، ده‌ها حساب کاربری فلسطینیان را به حالت تعلیق درآورد. حساب‌های مذکور همچنین خواستار تحقیقات بین‌المللی در مورد سران رژیم صهیونیستی به جرم ارتکاب جنایات جنگی بودند.(۱۰)

وزیر امور راهبردی رژیم صهیونیستی در این خصوص گفته است: «به واسطه فشارهای ما، توییتر ۳۰ حساب کاربری مخالف با طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را مسدود کرد.»

بنا بر ادعای «اوریت هکوهین» این حساب‌ها مشکوک به ربات‌هایی هستند که پیام‌های مخالف طرح الحاق و نیز گشایش پرونده تحقیق بین‌المللی در دادگاه جنایی لاهه را در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌کنند. همچنین به گزارش یکی از سایت‌های رژیم صهیونیستی، وزارت امور راهبردی در جریان این موضوع طی دو ماه متوالی با جستجوی پیام‌های منتشر شده پیرامون طرح الحاق در توییتر، به بررسی مجموعاً ۲۵۰ حساب توییتری و مقابله و مسدودسازی آنها از طریق توییتر پرداخت.(۱۱)

بنا بر گزارش این وزارت، تصمیم توییتر در مورد تعلیق حساب‌های مذکور، یک شاخص واضح برای پاسخ سریع پرسنل توییتر به درخواست‌های رسمی این رژیم علیه مردم فلسطین اشغالی محسوب می‌شود. موضوعی که نقض آشکار قوانین بین المللی و اصول حقوق بشر است که پلتفرم توییتر خود را ملزم به پشتیبانی از آن می‌داند.(۱۲)

مثالی دیگر در خصوص حذف و سانسور مطالب ضد صهیونیستی از سوی توییتر، حادثه حمله به کاروان آزادی غزه است. پس از حمله اسرائیل به کاروان آزادی غزه در سال ۲۰۱۰، افرادی که برای جستجوی حادثه از توییتر استفاده کردند متوجه شدند که وبگاه توییتر کلمه فلوتیلا را که برای جستجوی اخبار مربوط به این حادثه توسط کاربران استفاده می‌شد، سانسور کرده است. بسیاری از کاربران عنوان کردند که جستجوی توییتر برای یافتن خبر در مورد غزه نیز نتیجه‌ای نداشته است. سانسور اخبار مربوط به کاروان آزادی غزه در توییتر در حالی صورت گرفته است که این شبکه اجتماعی در توضیح خدمات خود ادعا می‌کند که هر نوع خبر، از اخبار فوری و ترافیک محلی گرفته تا پیام‌های شخصی را در وبگاه خود منتشر می‌کند، در صورتی که در آن زمان، اخبار مربوط به حمله به کاروان آزادی در صدر اخبار دنیا قرار داشت.(۱۳)

اخیراً نیز شبکه اجتماعی توییتر، همزمان با روز جهانی قدس و در اقدامی ضد فلسطینی و همسو با سیاست‌های رژیم صهیونیستی، اقدام به حذف و فیلتر پست‌های کاربران و مسدودسازی ده‌ها حساب توییتری به دلیل اعلام همبستگی با ساکنان «شیخ جراح» در قدس اشغالی و پوشش جنایات رژیم صهیونیستی علیه آنها کرده است.(۱۴)

در جریان درگیری‌های خشونت‌بار پلیس رژیم صهیونیستی با معترضان فلسطینی در اطراف مسجدالاقصی در ماه مه سال جاری میلادی که با پرتاب موشک به سمت اسرائیل از سوی گروه‌های فلسطینی مستقر در نوار غزه و پاسخ این رژیم به حملات مذکورهمراه بود، به یک رویارویی نظامی همه جانبه تبدیل شد، سانسور خبری و حذف پست‌ها و حساب‌های کاربری در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر به اوج خود رسید. کاربران فلسطینی شبکه‌های اجتماعی می‌گویند که با حذف حساب‌های کاربری خود در توییتر یا مسدود شدن برخی گزینه‌های اینستاگرام یا محدود کردن دسترسی به محتوا با موضوعات مربوط به شیخ جراح، غزه یا بیت‌المقدس مواجه شده‌اند و به این ترتیب نمایش واقعیت ناآرامی‌های بیت المقدس سانسور شده است.(۱۵) حساب‌های مذکور به دلیل به کار بردن هشتگ «شیخ جراح را نجات دهید» به زبان‌های عربی و انگلیسی مسدود شده‌اند.

علاوه بر این حساب‌های کاربری برخی از خبرنگاران فلسطینی نیز که به پوشش اخبار درگیری‌ها می‌پرداختند، از دسترس خارج شدند. حساب کاربری مریم برغوثی، روزنامه‌نگار فلسطینی-آمریکایی یکی از ده‌ها حسابی است که توسط توییتر به حالت تعلیق درآمد، زیرا او سرکوب خشونت‌آمیز نیروهای رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی‌ها در نزدیکی رام‌الله در کرانه باختری رود اردن را پوشش می‌داد.

طبق گزارش اورشلیم پست، حذف محتوای ضد صهیونیستی از پلتفرم شبکه‌های اجتماعی در زمان درگیری‌های مذکور، موضوعی است که بنی گانتز وزیر دادگستری رژیم صهیونیستی در جلسه‌ای ویدیوئی با مدیران ارشد فیس‌بوک و توییتر خواسته است. مدیران ارشد این شبکه‌ها نیز در پاسخ به این درخواست اعلام کردند که در پلتفرم‌هایشان این موضوع را رعایت و از این محتوا جلوگیری می‌کنند. نیوپرس نیز در این زمینه گزارش داده است که توییتر در حال مقابله با محتوای مرتبط با فلسطین است که جرایم آواره ساختن فلسطینی‌ها از محله شیخ جراح در قدس را افشا می‌کند و حساب کاربری آن توسط توییتر تعلیق شده است.(۱۶)

 

استفاده از بستر توییتر در راستای تطهیر چهره رژیم صهیونیستی

علاوه بر موارد ذکر شده، یکی دیگر از اقدامات رژیم صهیونیستی در بستر شبکه اجتماعی توییتر، ایجاد حساب‌هایی به زبان فارسی برای برقراری ارتباط با مردم ایران است. در این راستا ارتش اسرائیل که نام اصلی آن «نیروهای دفاعی اسرائیل» (به اختصار: آی دی اف) است از تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ اقدام به انتشار محتوا به زبان فارسی در تلگرام، توییتر و اینستاگرام کرده است. ارتش رژیم صهیونیستی در خصوص اقدامات مذکور همزمان با اعلام راه‌اندازی رسمی این بستر جدید در پیامی در توییتر نوشت: «مردم ایران شایسته آن هستند که حقایق را بشنوند و این، دقیقاً همان چیزهایی است که ما هم‌رسانی می‌کنیم. ایرانی‌ها می‌توانند حساب ما را در توییتر دنبال کنند و خودشان ببینند که دشمن آنها نه ارتش اسرائیل که رژیم سرکوبگر ایران است.»

این پیام به‌وضوح نشان‌دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره خود از طریق شبکه‌های اجتماعی است. دیگر نهادهای دولتی رژیم صهیونیستی نیز چند سالی است در شبکه‌های اجتماعی به زبان فارسی حساب‌ کاربری دارند. وزارت امور خارجه اسرائیل در توییتر به زبان فارسی فعال است و ۱۲۰ هزار دنبال کننده دارد.(۱۷)

 

 

 

پی نوشت ها:

۱-http://zionism.pchi.ir/

۲- امپراتورهای فضای مجازی(توییتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۳- https://goums.ac.ir/content/5108

۴-خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۵-http://farhangesadid.ir/fa/news/ HYPERLINK “http://farhangesadid.ir/fa/news/1209″1209

۶- https://kayhan.ir/fa/news/213126/

۷- https://www.mashreghnews.ir/news/864202

۸- https://www.alef.ir/news/3990306109.html

۹- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۰- https://www.eghtesadnews.com

۱۱- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۲- خبرنامه دانشجویان ایران، ویژه‌نامه رسانه

۱۳- موج جدید اعتراض فلسطینی‌ها، به دنبال احتمال اخراج شماری از ساکنان محله شیخ جراح از خانه‌هایشان آغاز شد. اسرائیل این منطقه در بیت‌المقدس را در جنگ سال ۱۹۶۷ به تصرف خود درآورد.

۱۴- https://per.euronews.com/2021/05/12

۱۵- https://www.mehrnews.com/news/5213494

۱۶- https://ir.voanews.com/persiannewsworld/israel-idf-farsi-social-media

30آگوست/21

حجاب، آزادی معنوی – سیری در برخی از اسرار معرفتی حجاب

مقدمه

حجاب همانند دیگر احکام دین خاتَم می‌تواند از ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، تربیتی، فرهنگی، فقهی، اقتصادی، حقوقی، جامعه‌شناختی، تاریخی، تمدنی و… بررسی شود. در این میان، پرداختن به «اسرار معرفتی» حجاب غایب است. «سِرّ» یا «اسرار» احکام، بیانگر جنبه‌های باطنی و عمیق‌تر مرتبط بدان‌ها یا پشت‌صحنه‌ها و پشتوانه‌های تکوینی و معرفتی آنهاست.(۱) ظاهر حجاب، پوشاندن بدن یا زینت‌ها و تنظیم گفتار و رفتار نسبت به نامحرم مطابق حدود مقرّر شرعی است، امّا در ورای این دستور الهی چه اسرار و بواطنی نهفته است؟

مقدمه نخست مورد نیاز آن‌که، افعال انسان به‌ لحاظ آغاز و انجام، حقیقت و باطنی دارند. از یکسو، به‌ دلیل هویّت «شعوری ـ ارادی» انسان، همه افعال اختیارش از مبدأ شعوری برمی‌خیزند، یعنی کُنش‌های انسانی همیشه برآمده از «معنا» یا معانی و همراه و آکنده از آنهاست. از دیگرسو، عمل انسان پس از وقوع زایل نمی‌شود، بلکه مطابق متون دینی، برهان‌‌های عقلی و شهودهای قلبی باطن و حقیقتی دارد؛ هم‌چنان‌ که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده‌اند: «برای هر چیزی حقیقتی است.»(۲) بنابراین، هر عملی از از اصل و ریشه‌های تکوینی برمی‌خیزد و به میزان معرفت و اخلاص فاعلش اوج گرفته و در مراتب عالَم صعود می‌کند.

مقدمه دیگر این‌که، دستورات و احکام دین را نباید تنها دست‌های اعمال ظاهری خشک بی‌جان و روح دانست که فقط با اعتباری بدون بنیان و غایت گرد یکدیگر آمده‌اند بدون آنکه از مغز و حقیقتی برخاسته باشند و رو به مقصد و هدفی داشته باشند،(۳) بلکه دستورهای دینی هم از حقیقتی متناظر با خود برمی‌آیند و هم به حقیقت باطنی انسان شکل می‌دهند. از این‌رو، سعادت و کمال حقیقی انسان نیز با تطبیق «مبادی» و «مقاصد» اعمال او (انطباق اعمالش با اهداف خلقت او و رساننده بودن بدان‌ها) تحقق می‌یابد. از آنجا که اسلام کامل‌ترین راهنمای انسان به بهترین مقاصد و حقایق منطبق با سرشت او و آفرینش عالَم است، التزام به دستوراتش در حیطه‌های مختلف می‌تواند انطباق یاد‌ شده را به بهترین وجه شکل بدهد و والاترین کمال ممکن را برای انسان رقم بزند.

با لحاظ مقدمات برشمرده باید گفت که حجاب به‌عنوان یکی از دستورات دین نیز مراتبی دارد که از مبادی معرفتی شروع شده و پس از تحقّق ظاهری، روح و باطنی می‌یابد که بسته به عمق معرفت و میزان خلوص فاعلش تا مراتبی از عالَم اوج می‌گیرد و درجاتی از کمال را برای او رقم می‌زند. در هر مرتبه حکمت‌ها، آداب و اسرار بسیاری نهفته است که به برخی اشاره می‌شود.

الف. حجاب؛ شاهراه بندگی زن

از یک لحاظ، مهم‌ترین عامل رشدآفرین و سعادت‌ساز بودن حجاب برای زن آن است که التزام به چنین دستوری می‌تواند بهترین بروز و ظهور «عبودیّت و بندگی» او نسبت به خداوند باشد. بندگی نیز صراط مستقیم کمال و تنها مسیر رسیدن به سعادت نهایی است. جهت توضیح باید به «هویّت بندگی» و «بندگی ویژه نهفته در تعهّد زن به حجاب» اشاره شود.

 

۱٫ هویّت بندگی

حقیقت هستی‌شناسانه بندگی با بندگی‌های عُرفی رایج در فضاهای قراردادی بشر تفاوت عمیق دارد. روح معنای بندگی، مملوک و تحت ملکیّت دیگری بودن است. «ملکیّت» دو نوع حقیقی و غیرحقیقی دارد. ملکیّت غیرحقیقی از قراردادهای بشری و اعتبارات اجتماعی ناشی می‌شود که جهت تنظیم نظم اجتماعی مورد جعل و پذیرش اجتماع قرار می‌گیرد. چنین ملکیّتی محدود، قابل زوال یا انتقال است و تنها در حوزۀ اجتماع بشری و در عالم دنیا معنا و کاربرد دارد. امّا «ملکیّت حقیقی»، حقیقتی تکوینی، مخصوص خداوند متعال و نسبت به همگی موجودات در تمامی حیطه‌های وجودیشان است.(۴)

حقیقت ملکیّت خداوند نسبت به موجودات، فقر ذاتی و تعلّق محض‌شان بدو در اصل تحقّق و استمرارشان است. در حکمت متعالیه اسلامی، این مسأله اثبات و تبیین شده که همه موجودات نسبت به خداوند، هویّتی سراسر فقر، تعلّق و وابستگی محض دارند و هیچ‌کدام در هیچ حوزه‌ای از ابعاد وجودیشان، تحقّق مستقلّ جداگانه‌ای از خداوند ندارند و همگی مملوک و مقهور وجود نامتناهی اوست. از بندگی ناشی از ملکیّت حقیقی خداوند به «بندگی تکوینی» یاد می‌شود که شامل همه موجودات عالم است؛ إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً.(۵)

امّا آنگاه که پای اختیار یا هویت شعوری ـ ارادی به‌میان می‌آید، نوع دیگر بندگی، یعنی «بندگی تشریعی یا سلوکی» شکل می‌گیرد. بندگی تشریعی سبب می‌شود که انسان هویّت اصلی فقری‌اش را بیابد. حضور در نشأه مادّی و اشتغال قلب به تدبیر بدن و تعیّنات، دل‌مشغولی‌ها و دلبستگی‌ها باعث می‌شوند تا اغلب انسان‌ها از درک حقیقت فقری خود غافل شوند؛ مگر آنکه با انقطاع اضطراری یا ارادی بدان دست بیابند. یک راه مهم درک حقیقت فقری خود، تلاش ارادی برای رفع حجاب‌ها و زنگارهاست که «بندگی سلوکی» را رقم می‌زند.

بندگی سلوکی بهترین شیوۀ رفع حجاب‌های فراروی دیدۀ قلب و نزدیک‌ترین راه دیدار خداوند است؛ وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ.(۶) اسلام کامل‌ترین تجلّی بندگی سلوکی و صراط مستقیم سعادت است. همه عناصر دین؛ به‌ویژه رفتارهای تشریعی یا احکام، به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که تحقق‌بخش بندگی هرچه بیشتر باشند. ازاین رو، می‌توان روح ساری در دین؛ به‌ویژه ابعاد رفتاری و عملی یا دستورات دینی را عبودیت نسبت به تنها مولای حقیقی دانست که التزام بدان‌ها بیشترین کمال و سعادت ممکن را نصیب انسان می‌کند. کامل‌ترین نقشه پیمودن مسیر بندگی، شریعت است که با آفرینش انسان نیز انطباق کامل دارد. بدین‌جهت، اهل‌معرفت بر اجرای موبه‌موی شریعت تأکید می‌ورزند؛ زیرا عبودیّت سلوکی شاهراه اصلی سعادت حقیقی است.(۷)

 

۲٫ بندگی ویژه نهفته در حجاب

امّا بندگی نیز انواعی و مراتبی دارد که برخی از آنها بسیار رشددهنده و کمال‌بخش هستند. التزام زن به حجاب از سر عبودیت، یعنی به قصد اجرای دستور الهی و تن دادن به حُکم خداوند از این سنخ است؛ زیرا از سویی، زن مظهر غلبه «جمال» است و از سوی دیگر، «میل طبیعی و غریزی» زن آن‌گاه که تحت تربیت عقل و شرع قرار نگرفته باشد به‌سوی زینت، خودآرایی، خودنمایی و اظهار هرچه بیشتر جمالش است و به‌تعبیر شیوای جامی:

نکوروی تاب مستوری ندارد

چو در بندی، سر از روزن برآرد

نظر کن لاله را در کوهساران

که چون خرم شود فصل بهاران

کند شق شقه گلریز خارا

جمال خود کند زان آشکارا

یک مسیر خاصّ و سریع برای رشد و تعالی روحی زنان از همین جنبه جمالی آنان می‌گذرد که مصادیق مختلفی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها تعبّد زن به حجاب است؛ زیرا چنین کاری به‌معنای غلبه دادن خواست خداوند بر میل طبیعی غریزی خود است. زن که این همه شور جلوه‌گری دارد اگر بدین حکم الهی ملتزم باشد، چنین امری مصداق اظهار صادقانه بندگی او است. در حقیقت، او با پای گذاشتن بر میل غریزی ابتدایی خود بر پله‌های مراتب کمال‌ قدم می‌نهد. هر چه چنین سلوکی مؤمنانه‌تر و با نیّت خالص و انگیزه الهی‌تری باشد، تعالی‌بخشی و اوج‌دهندگی آن نیز بسیار بیشتر است. با استمرار بندگی و ترجیح دادن پیوسته ابعاد و گرایش‌های برتر بر امیال طبیعی فروتر، انسان توسعه و تکامل وجودی می‌یابد. چنین التزامی از مصادیق مبارزه با نفس امّاره و شیطان، جهاد اکبر، تقوا، تزکیه نفس، عفاف، پرهیز از حرام، مراعات حقُ الله و حقُ الناس و… نیز می‌باشد که رشددهندگی باطنی آنها روشن است. یکی از حکمت‌های ضرورت پوشیدگی زن در نماز حتّی در صورت عدم حضور نامحرم نیز همین است که حجاب نشان‌گر عبودیّت خاصّ او نسبت به خداوند است و در واقع، امتیازی افزون برای زن در معراج نماز می‌باشد که می‌تواند بها یا بهانه‌ای برای مقبول واقع شدن نمازش باشد.

در مراحل بالاتر، زن درمی‌یابد که میل فطری اصیل او نیز همین گرایش به پوشیدگی است،(۸) ولی تاکنون در پس زنگارها بوده و با همان تعبّد به حجاب شکوفا شده است. البته، چون اسلام دین جامع است، بهره همه مراتب انسان را لحاظ کرده و مجال‌هایی برای تأمین میل طبیعی خودنمایی در سطوح و مراتب مختلف؛‌ از تشویق زنان به زینت حلال و عفیفانه گرفته تا عدم محدودیت در اظهار جمال برای همسر و…، برای زن در نظر می‌گیرد. بندگی نهفته در حجاب منشأ بسیاری دیگر از اسرار حجاب است که در ادامه به برخی اشاره می‌شود.

 

ب. محبّ و محبوب خداوند شدن

هرگونه بندگی با لطایف عرفانی و معنوی فراوانی همراه است. بنده در دل تک‌تک اعمالش در حال مراوده و ارتباط پیوسته با حق تعالی است. در دیار عاشقان، هرچه حبیبی به محبوبش محبّت و ارادت فزون‌تر داشته باشد، بیشتر می‌کوشد تا به هر مناسبت با تمام ساحت‌های وجودی‌اش با او ارتباط برقرارکند. از این‌رو، تمام همّت او آن است که خواسته‌های محبوبش را به بهترین وجه و با رعایت دقیق‌ترین جزئیات انجام دهد. بندۀ خداوند نیز به‌خوبی و شیرینی درک می‌کند که یله و رها شده نیست، بلکه در همه افکار و اعمالش مورد عنایت ویژه و همه‌جانبۀ حضرت دوست است و او برنامه‌هایی برایش مشخص کرده که هرچه آنها را بهتر انجام دهد بدو نزدیک‌تر می‌شود. درک چنین عنایتی موجب وجد و شور معنوی بی‌نظیرشود و به گفته پیر هرات: «الهى! اگر یک‌بار گویى که اى بنده من! از عرش بگذرد خندۀ من!».(۹) در واقع، بندگی ایمانی، چهارچوب ابراز عشق و محبّت به محبوب حقیقی است؛ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه.(۱۰) ‏حجاب و پوشیدگی مقرّر در شریعت نیز محبوب خداوند است و موجب محبوبیت بنده نزد حق‌تعالی می‌شود و به فرموده امام جعفر صادق(ع): «خداوند پوشاننده است [و] پوشاندن [و پوشیدگی در مواضع مقرّر] را دوست دارد».(۱۱)

 

ج. محدودیت جسم و آزادی روح

هرچند حجاب موجب برخی محدودیت‌های ظاهری می‌شود، امّا سبب آزادی حقیقی، یعنی آزادی معنوی یا روحی می‌شود که خود از مراتب کمال و امور کمال‌آفرین می‌باشد.(۱۲) آزادی معنوی برآمده از پاسخ‌گویی به گرایش‌های فطری و نزدیکی به لایه‌های وجودی برتر خود موجب آرامش و طمأنینه حقیقی، نه وهمی و کاذب می‌شود. با التزام به حجاب و احکام مربوط، به‌تدریج حیطه‌های مرتبط از حسّ، وهم و خیال زن که رهزنان راه کمال اویند نیز سامان می‌یابند و با آزادی معنوی حاصل، زمینه طهارت، شکوفایی و تعالی عقلی، روحی و فطری بیش‌تر او فراهم می‌شود.

 

خاتمه

موارد دیگری مانند: کیفی‌تر شدن زندگی و جهت‌دهی بدان در مسیر رسیدن به هدف و معنای حقیقی زندگی (تقرّب)، تعادل و اوج‌گیری شخصیت با کمک حجاب به شکل‌گیری ترکیب کمالی مناسبی از جمال و جلال، کمک‌رسانی حجاب به مدیریت رشد و تعدیل قوا و تنظیم ساختار وجودی، افزایش و پالایش جمال و زیبایی زن، و… از دیگر اسرار حجابند که تفصیل‌شان در حوصله این مختصر نگنجد؛ چنان‌که این بحث باید در بستر شبکه‌ای از مفاهیم مترابط؛ مانند: گونه‌های حجاب، عفاف، حیاء، غیرت، زینت، مراتب عالم و انسان، جلال و جمال، عقول و نفوس، هویّت زن و مرد و… تعریف و تحلیل شود.

 

پی‌نوشت:

  1. «علّت» حُکم سبب تشریع آن است. «حکمت» یا «فلسفه» حُکم بیان‌گر فواید و منفعت‌های مختلفش در حیطه‌های گوناگون است. «ادب» یا «آداب»، به زینت فعل یا امور لطیف و ظریفی گفته می‌شود که با آن همراه شده و بدان ارزش و عُمق بیشتری می‌بخشند.
  2. کلینی، الکافی، ج‏۳، ص۱۳۸٫
  3. جهت تفصیل درباره باطن اعمال، ر.ش: میرزاجواد ملکی، اسرارُالصلاه، ص۱۵۹-۱۶۳و۲۴۸-۲۵۳؛ امام‌خمینی، آدابُ الصلاه، ص۲ـ۶؛ سِرّالصلاه، ص۱۳-۱۴٫
  4. علّامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۱٫
  5. مریم، ۹۳٫
  6. یس، ۶۱٫
  7. آل عمران، ۵۱؛ مریم، ۳۶؛ زخرف، ۶۴٫ جهت تفصیل درباره بندگی، ر.ش: سیّدیدالله یزدان‌پناه، آیین بندگی و دلدادگی، ص۲۴۱-۲۹۷٫

۸ . ر.ش: اعراف، ۲۲؛ امام‌خمینی، شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص۲۷۹٫

  1. خواجه عبدالله انصاری، مناجات‌نامه، ص۲۷٫
  2. بقره، ۱۶۵
  3. کلینی، الکافی، ج‏۵، ص۵۵۵٫

۱۲٫ جهت تفصیل، ر.ش: شهید مطهری، آزادی معنوی.

30آگوست/21

الزامات فرهنگی دولت سیزدهم

۱)اگر نگرش و اندیشه حضرت امام را به عنوان چهارچوب مبنایی نظام جمهوری اسلامی بپذیریم لازم است که بایسته‌ها و الزامات دولت‌ها در جمهوری اسلامی را بر اساس این اندیشه و نگرش تدوین و اجرا کنیم. از آنجا که حضرت امام، فلسفه تشکیل نظام اسلامی را «اجرای احکام الهی» می‌دانستند، لذا تلاش برای تحقق احکام شرعی مهم‌ترین وظیفه دولت جمهوری اسلامی است و همین کارویژه، تفاوت اصلی حکومت دینی با سایر نظا‌م‌های سیاسی موجود در جهان به شمار می‌آید، زیرا نظام جمهوری اسلامی مانند سایر حکومت‌ها در خصوص حفظ نظم و امنیت و تامین معیشت و رفع نیازهای طبیعی جامعه مسئولیت‌هایی را بر عهده دارد و عامل ممیزه آن از حکومت‌های دیگر، لزوم اجرای شریعت و تحقق دین در جامعه است.

از سوی دیگر آموزش و تربیت جامعه (مبتنی بر اسلام و معارف آن) طبق فرمایش امیر مومنان«ع» فرموده‌اند از جمله وظایف اصلی حکومت دینی است و بر همین مبناست که بنیان‌گذار نظام جمهوری اسلامی، نهادهای حاکمیتی، به‌ویژه دستگاه‌های فرهنگی را مجری این تکلیف مهم و تعلیم و تربیت دینی را شرط لازم برای تحقق احکام الهی در جامعه می‌دانستند.

اما بررسی عملکرد دولت‌ها در چهار دهه اخیر نشان می‌دهد که متاسفانه هیچ یک از دولت‌ها، خصوصاً پس از دوران دفاع مقدس، این دو مقوله اساسی و مهم را جدی نگرفته و سرلوحه اقدامات خود قرار نداده‌اند و با ادعای حل مشکلات اقتصادی به اقداماتی پرداخته‌اند که دانسته یا ندانسته به زیر پا گذاردن احکام شرع و ترویج مفاسد اخلاقی و اقتصادی منجر شده است.

مجموعه این روند در کنار تلاش دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب برای تخریب دیانت و مبانی اعتقادی و اخلاقی جامعه، باعث شده تا امروز بخش قابل توجهی از نسل‌های سوم و چهارم انقلاب که همه عمر خود را در سایه نظام اسلامی گذرانده‌اند، با ارزش‌های دینی و انقلابی ناآشنا و عاشق و شیفته فرهنگ و تمدن شیطانی غرب باشند و بر خلاف فطرت و ذات پاک خود، سبک زندگی مغایر با شرع و اخلاق را در پیش بگیرند و به آن افتخار کنند.

عادی شدن بی‌حجابی در جامعه، از بین رفتن قبح اختلاط میان نامحرمان در دانشگاه‌ها، بازار، رسانه‌ها و کلیه سطوح جامعه، تبدیل شدن دوستی میان دختر و پسر به امری شایع و جاری در جامعه، شیوع ارتکاب محارمی مانند روزه خواری، شرب خمر، روابط نامشروع، قمار و شرط بندی‌های خلاف شرع، زندگی با سگ و… از جمله نتایج این جریان نامطلوب و مخرب در جامعه است که تداوم آن ممکن است در آینده‌ای نزدیک منجر به استحاله کامل نظام اسلامی شود و جریان مومن و انقلابی را در اقلیت قرار دهد. بماند که نتایج این روند فاسد صرفاً به حوزه دین و فرهنگ محدود نمی‌شود و باعث شیوع حرام‌خواری‌های اقتصادی و مالی و در پی آن ابتلای جامعه به بلای«مَعِیشَهً ضَنْکاً»(طه/۱۲۴) شده است!

۲) روی کار آمدن دولت سیزدهم و شخصیت رئیس‌جمهور منتخب، این امید را در دل‌های نیروهای متدین و انقلابی جامعه ایجاد کرد که می‌توانند برای مهار و مقابله با وضعیت نابسامان و خطرناک فرهنگی کشور، به دولت جدید دل ببندند و تلاش برای بازگرداندن جامعه به مسیر حیات طیبه را از این دولت مطالبه کنند. از این‌ رو لازم است دولت جدید علاوه بر تلاش برای حل مشکلات اقتصادی، با گماردن افراد انقلابی، جهادی و مسلط به حوزه فرهنگ در مناصب فرهنگی و مشاوره مستمر با چهره‌های آشنا با فرهنگ انقلاب اسلامی و هماهنگ کردن فعالیت‌های مرتبط و موثر بر عرصه فرهنگ، اقداماتی را به شرح زیر برای مهار جریان فاسد و منحط فرهنگی حاکم بر جامعه انجام دهد:

الف ) ساماندهی و قانونمند کردن فضای مجازی:                                                                                              

شاید کمتر کشوری را بتوان یافت که فضای مجازی در آن مانند ایران ولنگار و بی‌قانون رها و به صحنه جنگ روانی و تهاجم فرهنگی دشمن علیه ذهن و ایمان مردم بدل شده باشد. وضعیت فعلی فضای مجازی نه تنها به ابزاری برای تخریب باورهای دینی و اخلاقی جامعه تبدیل شده، بلکه مانعی جدی در برابر اجرای برنامه‌های اقتصادی و عمرانی و سیاسی دولت نیز به شمار می‌آید، زیرا تسلط دشمنان اسلام و انقلاب بر این فضا باعث شده تا عمده محتوای موجود و موثر در فضای مجازی کشور (در قالب اینستاگرام، تلگرام ، توئیتر و…) توسط مثلث «تل آویو، تیرانا و ریاض» تولید شود. طبیعی است که دشمن علاوه بر تهاجم به باورهای دینی، با توسل به جنگ روانی مانع رشد جامعه در ابعاد اقتصادی، عمرانی و… می‌شود.

از این رو ساماندهی فضای مجازی و قانونمند کردن آن بر اساس ارزش‌های دینی و امنیت و منافع ملی گام مهم و اولویت نخست دولت در عرصه فرهنگ به شمار می‌آید. در عمل، نخستین گام لازم برای تحقق مطالبات جامعه در حوزه‌های اقتصادی و فرهنگی، ملزم کردن همه پیام‌رسان‌های فعال در کشور به پذیرش قوانین و چهارچوب‌های اخلاقی و ارزشی جامعه است. این دقیقاً همان اقدامی است که کشورهایی مانند آلمان، روسیه، آمریکا و بسیاری دیگر از کشورهای غربی، از سال‌ها پیش انجام داده و فضای مجازی را کاملاً در محدوده حاکمیت و قوانین خود قرار داده و برای تخلفات و جرائم مرتکبه در فضای مجازی مجازات‌های جدی و سختی را در نظر گرفته‌اند.

بدون تردید در صورت اهمال و کوتاهی دولت آینده در انجام این مهم، موفقیت دولت سیزدهم در اجرای برنامه‌ها و حل مشکلات جامعه دور از دسترس و ناممکن خواهد بود. بدیهی است در این مسیر تمرکز برای دستیابی به شبکه ملی اطلاعات و به حداقل رساندن وابستگی به شبکه جهانی اینترنت، راهبردی بنیادین و الزامی است؛ امری که هم از نظر امنیتی و هم از نظر اقتصادی و فرهنگی و سیاسی لازمه کسب و حفظ استقلال همه جانبه کشور به شمار می‌رود.

 

ب) اجرای جدی قوانین موجود در خصوص نظارت بر تولیدات فرهنگی و بازنگری و به روز رسانی این قوانین:

مرور بسیاری از محصولات فرهنگی تولید شده در سال‌های اخیر، اعم از فیلم‌های سینمایی، تئاترها، سریال‌های شبکه نمایش خانگی، موسیقی‌ها و کنسرت‌ها، کتب و نشریات و… نشان می‌دهد که دولت و مشخصاً وزارت ارشاد، اجرای قوانین نظارتی موجود در خصوص رعایت موازین شرعی و اخلاقی در محصولات فرهنگی را عملاً رها کرده‌اند و افراد صرفاً بر اساس فهم و میل خود اقدام به تولید و توزیع چنین محصولاتی می‌کنند. آثاری که به‌وضوح و عامدانه، همه خطوط قرمز شرعی و اخلاقی و سیاسی و حتی عرفی را به‌کرات زیر پا می‌گذارند و مخاطبان را به فحشا، فساد اخلاقی، ارتکاب حرام، تمسخر دیانت و شریعت و ارزش‌های انقلابی، مقابله با نظام و انقلاب اسلامی و شهوترانی و انکار آخرت دعوت می‌کنند و عملاً به کلاس آموزش این رفتارها به مخاطبان نوجوان و جوان تبدیل شده‌اند. عمده این آثار با دو هدف «فروش بیشتر و کسب درآمد» و «مخالفت با حاکمیت دین و ارزش‌های انقلابی» ساخته می‌شوند. رفتارهای علنی و موضع گیری‌های سازندگان این آثار به صراحت از نیات آنها پرده بر می‌دارند تا آنجا که برخی از این افراد در تریبون‌های رسمی به مخالفت خود با حاکمیت دین در جامعه و لزوم تبعیت از احکام آن اذعان و افتخار می‌کنند!

عجیب آنکه بسیاری از این آثار با کمک‌ها و حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم وزارت ارشاد و سایر دستگاه‌های دولتی و نهادهای عمومی ساخته شده و در دسترس مخاطبین قرار گرفته‌اند؛ حال آنکه نظارت قاطع وزارت ارشاد بر اساس قوانین موجود می‌توانست جلوی ساخت بسیاری از این محصولات را بگیرد و از انتشار و تاثیر‌گذاری آنها بر جامعه ممانعت کند.

در این راستا انتخاب مدیران انقلابی، متشرع و آگاه به پیچیدگی‌های عرصه هنر، برای وزارت ارشاد با ماموریت اجرای قوانین موجود، منجر به مهار موج رو به گسترش تولید و عرضه چنین محصولات فاسدی خواهد شد. به همین دلیل معقول و منطقی است که این فرآیند به عنوان گام نخست دولت «رئیسی» در وزارت ارشاد، عملیاتی شود. البته در مراحل بعد باید قوانین فوق‌الذکر به روز و با نیازهای جامعه در گام دوم انقلاب هماهنگ شوند. به عنوان نمونه صدور پروانه ساخت، نمایش و انتشار محصولات فرهنگی، خصوصاً آثار نمایشی، باید از حیطه مسئولیت وزارت ارشاد خارج شوند و در اختیار شورایی مرکب از فقهای آشنا با هنرهای نمایشی (به انتخاب شورای مدیریت حوزه علمیه) و اساتید انقلابی و مسلط بر مباحث هنری (در رشته های علوم اجتماعی، سیاسی و علوم تربیتی به انتخاب نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها) قرار گیرند تا فرآیند نظارت بر تولید و انتشار و نمایش آثار نمایشی زیر فشارهای رایج بر وزارت ارشاد قربانی نشود و این شورا با استقلال و صرفاً بر اساس ضوابط شرعی و قانونی مجوز ساخت و نمایش این محصولات را صادر کند و مجوزها تابعی از تصمیمات سیاسی و جناحی وزارت ارشاد نباشند.

در این راستا، تشدید نظارت قانونی بر تبلیغات تجاری نیز که در سال‌های اخیر و با تقلید سطحی از صنعت تبلیغات در غرب به عنوان ابزار تخریب سبک زندگی اسلامی ایرانی درآمده و زنان و کودکان را به عنوان وسیله در خدمت تجارت و افزایش سود قرار داده و با اولویت‌بخشی به ادبیات و زبان و خط بیگانه، هویت و فرهنگ ایرانی را به حاشیه رانده است، از جمله الزاماتی است که باید مورد توجه دولت سیزدهم قرار بگیرد و قوانین و آیین نامه‌های این عرصه منطبق با شرایط و نیازهای روز بازبینی و نوسازی شوند تا بیش از این شاهد ترویج سبک زندگی شهوانی و مغایر با هنجارهای دینی و انقلابی توسط تبلیغات تجاری و سود محورانه نباشیم.

 

ج) ساماندهی نظام آموزشی کشور با هدف پاسخ به نیازهای جامعه اسلامی و انقلابی :                                                  

در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش‌هایی برای تغییر محتوای برخی از متون آموزشی و اضافه کردن بعضی از دروس با هدف ارتقای معارف اسلامی در میان دانشجویان و دانش آموزان صورت گرفت، ولی جهت‌گیری کلی نظام آموزشی تغییر عمده‌ای نکرد و مانند قبل از انقلاب، وظیفه اصلی نظام آموزشی اضافه کردن مدارک تحصیلی به سوابق افراد است و جز در برخی رشته‌های کاملاً کاربردی،مانند پزشکی و امثال آن، تحصیلات، کمکی به حل مشکلات فرد و جامعه نمی‌کند و باعث تغییر مثبت در بینش و نگرش فرد نسبت به خود و جهان نمی‌شود. به بیان ساده، نظام آموزشی اعم از تحصیلات ۱۲ ساله عمومی تا تحصیلات دانشگاهی، نسبتی با مشکلات فرد و جامعه ندارند و بر توانایی‌های فرد در حل مسئله و میزان مفید بودن او نمی‌افزایند.

علاوه بر این نظام آموزشی اصولاً وظیفه‌ای برای تربیت اجتماعی و شخصی و دینی مخاطبانش احساس نمی‌کند و جز برخی از فعالیت‌های فوق برنامه، تلاشی برای تربیت دانش آموزان و دانشجویان صورت نمی‌گیرد. در اکثر مواقع مهم‌ترین تاثیر تحصیلات متوسطه و دانشگاهی افزایش محفوظات ذهنی دانش‌آموزان و دانشجویان است؛ محفوظاتی که صرفاً به درد عبور از سد امتحانات و گرفتن مدرک تحصیلی می‌خورند و ربطی به واقعیت‌های جامعه و نیازهای آن ندارند.

حال آنکه انقلاب اسلامی به دنبال تبدیل نظام آموزشی به سامانه تولید افراد تمدن‌ساز بود. بیانات و مطالبات حضرت امام و رهبری نظام، نشان دهنده این جهت‌گیری است. بر همین اساس گام نخست دولت سیزدهم در عرصه آموزش عمومی و عالی، ایجاد تحول محتوایی در رشته‌های علوم انسانی دانشگاهی و عمومی است و برای رسیدن به نظام آموزشی مولد و تمدن‌ساز راهی جز این مسیر متصور نیست. اگر نخبگان کشور، اعم از دانش‌آموزان و دانشجویان، به جای تحصیل در رشته‌های فنی و تجربی، به سمت تحصیل در رشته‌های علوم انسانی هدایت شوند و محتوای این رشته‌ها هم بر مبنای معارف دینی و تولید علم بومی تغییر پیدا کند، آنگاه شاهد بروز تحول طبیعی و تدریجی در نظام آموزشی کشور و تبدیل آن به مرکزی برای تربیت انسان‌هایی مفید، مولد علم و تمدن‌ساز خواهیم بود.

بدیهی است برای تحقق این هدف، متمرکز کردن ضوابط گزینش اساتید و به روز کردن قوانین آن بر اساس شرایط گام دوم انقلاب، شرطی اساسی و الزامی است، زیرا سپردن مقوله مهم جذب اعضای هیئت علمی به دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها در بسیاری از از اوقات منجر به جذب افرادی نا آشنا با مهارت تدریس، خنثی و یا با نگرش‌های متضاد با اندیشه انقلاب اسلامی  و حامل تفکر غرب‌گرایی و بیگانه‌پرستی شده است. در شرایط فعلی گزینش اساتید بر اساس نداشتن همکاری با ساواک و حزب منحله رستاخیز و… یعنی ضوابط گزینش در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و البته تعداد مقالات چاپ شده در نشریات خارجی صورت می‌گیرد! به همین دلیل بسیاری از اساتید و اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها به‌جز رشته تحصیلی خود، با انقلاب اسلامی و اهداف و رسالت اساتید در تحقق این اهداف آشنائی ندارند و تنها وظیفه خود را انتقال معلومات تخصصی به دانشجویان می‌دانند.

طبیعی است که نتیجه تحصیل در چنین دانشگاهی تبدیل شدن یک جوان به فردی صاحب مدرک و حافظ مقداری معلومات تخصصی است که درباره وظایف انسانی و اجتماعی خود هیچ آموزشی ندیده و چیزی بر مهارت‌های زندگی اجتماعی و علمی او افزوده نشده است. به همین علت اکثر فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، بیکار و  فاقد مهارت حل مسئله‌اند و خود به مسئله و دغدغه خانواده‌ها و نظام تبدیل شده‌اند.

 

د) تشکیل مرکز تدوین و اجرای آیین نامه‌های الزامات فرهنگی دستگاه‌های دولتی و عمومی در ریاست جمهوری:          

متاسفانه با وجود گذشت بیش از چهار دهه از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، هنوز هیچ اقدام سامان‌یافته و متمرکزی در مورد رعایت و اجرای احکام شرعی و هنجارهای اخلاقی و انقلابی در دستگاه‌های دولتی و نحوه ایجاد فضای متناسب با یک حکومت دینی در ادارات دولتی و مراکز وابسته و تحت نظارت دولت صورت نگرفته است. به همین دلیل نحوه رعایت این هنجارها در هر سازمان یا دستگاهی متفاوت و بسته به میل و سلیقه رئیس یا مسئول آن مجموعه است. دقت در مراکزی مانند بانک‌ها، شرکت‌های دولتی، شرکت‌های هواپیمایی، وزارتخانه‌ها، شهرداری‌ها و… نشان می‌دهد در مسئله ساده‌ای مانند نحوه پوشش کارمندان و شاغلین، خصوصاً کارمندان زن، عملاً ضابطه یکسان و مشخصی اعمال نمی‌شود. به همین دلیل پوشش شاغلین و کارمندان با استانداردها گوناگون و عموماً مغایر با فقه و فرهنگ دینی است.

یا نحوه مواجهه با ماه رمضان و مقوله رعایت حرمت این ماه که در هر اداره و دستگاهی به شکلی است  و بسیار مشاهده شده که کارمندان و کارکنان دستگاه‌های دولتی بدون محدودیت، مشغول روزه‌خواری در ملاء عام هستند و به بهانه‌های مختلف حرمت این ماه را زیر پا می‌گذارند. این درحالی است که این مراکز تحت پوشش حکومت دینی‌ و پوشش و رفتار و هنجارهای حاکم بر این دستگاه‌ها عملاً برای مردم حجت و الگوست. البته این برداشت مردم غلط نیست چون هر حکومتی استانداردها و ضوابط فرهنگی مورد نظر خود را ابتدا در مراکز و ادارات تحت امر خود پیاده می‌کند.

برای مقابله با این خلاء و اجرای الگوها و هنجارهای فرهنگی مورد نظراسلام و انقلاب در بدنه دولت، لازم است مرکزی زیر نظر رئیس‌جمهور تشکیل شود که در آن با استفاده از احکام شرعی و هنجارهای اخلاقی، ضوابط و استانداردهائی برای تطبیق رفتار و پوشش و… در ادارات و دستگاه‌های دولتی و تحت نظارت دولت تدوین و تحت نظارت این مرکز اجرا شوند و برخورد با متخلفین نیز بر اساس روشی استاندارد و متناسب با قواعد شرعی و اصول اخلاق اسلامی توسط همین مرکز صورت گیرد تا مجالی برای برخوردهای سلیقه‌ای و غلط فراهم نشود. این مرکز علاوه بر وظیفه فوق، مسئولیت آموزش و ترویج و تشویق معروفات را هم در قالب‌های متناسب در زیر مجموعه‌های دولت بر عهده خواهد داشت.

لازم به ذکر است که مقصود از این طرح، راه‌اندازی و تاسیس یک دستگاه اداری جدید نیست و مرکز فوق می‌تواند با بهره‌گیری از توانایی‌های کارشناسان دینی و متخصصان تعلیم و تربیت اسلامی و افراد مجرب در امور اداری تشکیل شود و امور اجرایی خود در دستگاه‌های مختلف را با استفاده از نیروهای توانمند و با انگیزه همان دستگاه‌ها پیش ببرد.

۳) با وجود گذشت بیش از ۴۰ سال از عمر نظام اسلامی و به واسطه غفلت عجیب و فراگیر مسئولان، مردم و حتی نهادهایی مانند حوزه‌های علمیه و روحانیت، مواردی از نقض صریح احکام شرعی در جامعه مشاهده می‌شوند و هیچ دستگاه و یا نهادی هم متولی برخورد با این موارد نیست. در بسیاری از مواقع به دلیل همین غفلت‌ها و عدم برخوردهای قانونمند، عموم جامعه موارد حرام را حلال و مجاز فرض می‌کنند و بدون محدودیت و یا احساس گناه، مرتکب آنها می‌شوند. مواردی مانند: فروش حیوانات حرام گوشت (عمدتاً دریایی مانند خرچنگ و هشت‌پا و امثالهم) با هدف تغذیه در بازارها و رستوران‌های نقاط مختلف کشور، ساخت و فروش زینت‌آلات طلا ویژه مردان، انجام آرایش‌های خلاف شرع در آرایشگاه‌های زنانه (مانند کاشت ناخن‌های مصنوعی و نظائر آن که موجب بطلان وضو و غسل بانوان می‌شود و پیامدهای شرعی ناگواری را به دنبال دارد)، انجام برخی معاملات غیر شرعی در فضای کسب و کار و…!

در این میان نکته عجیب‌تر و آزاردهنده‌تر این است که در هنگام مواجهه مومنان و افراد متشرع با چنین مواردی، هیچ‌ یک از دستگاه‌ها، از جمله ناجا، وزارت صمت، تعزیرات حکومتی، مجامع امور صنفی و… مسئولیت قبول نمی‌کنند و رسیدگی به این موارد را در زمره وظایف خود نمی‌دانند.

در این راستا و برای پرکردن این خلاء، رئیس‌جمهور می‌تواند بر اساس قانون اساسی (سوگند ریاست جمهوری درباره پاسداری از اسلام و مذهب جعفری) و با هدف اجرای شریعت در جامعه، دفتری را در نهاد ریاست جمهوری با عنوان «دفتر تطبیق احکام شرعی» تاسیس کند.

اعضای این دفتر مرکب از کارشناسان هر حوزه و اساتید فقه  و وظیفه آن شناسایی موارد خلاف شرع در جامعه (بر اساس گزارشات رسمی نهادهای اطلاعاتی و اخبار مردمی) و تطبیق این موارد با احکام شرع (بر اساس نظرات ولی‌فقیه) و ابلاغ ماموریت هر دستگاه اجرایی برای برخورد قانونی و تصحیح هر مورد، خواهد بود. این اقدام نیازی به تامین بودجه خاص و یا افزودن به بوروکراسی موجود ندارد و می‌تواند با حداقل نیرو و با بهره‌برداری از توانایی‌های موجود در حوزه و دانشگاه‌ها (در خصوص تشخیص مصادیق) اجرا شود.

این حرکت علاوه بر اجرای احکام الهی و ممانعت از رسوخ حرام در زندگی مردم مسلمان، موجب جلب نظر خدای متعال و نزول برکات بر دولت و حاکمیت خواهد بود؛ ان‌شاءلله.

30آگوست/21

تجربه نزدیک به مرگ واقعیت یا پندار؟

مقدمه

عصر مدرن، عصر خود فراموشی است. عصر زوال حقایق و کسوف خداوند است. به گفته مارتین‌بوب: «بیماری عصر ما به هیچ عصردیگری شباهت ندارد.»(۱) عصرحاضر، عصرکسوف خداست که در آن نور الهی نادیده گرفته می‌شود، درست مانند کسوف خورشید؛ نگاهی الحادی که در دهه‌های بعد با تقلیل و حذف نقش آفریدگار از جهان ادامه پیدا کرد. به تعبیر هایدگر: «انسان در سرزمین جهان‌بینی مدرن گرفتار دلهره است.»(۲)

نتیجه چنین نگرشی دورشدن انسان از پروردگار و گرفتاری در منجلاب نیهلیسم و بی‌معنایی زندگی است. با وجود این، یکی از اوصاف پست مدرن، تکثر در روش و عدم اتخاذ روش واحد است. از همین رو نگاه به دین متفاوت از نگاه مدرن است. بر همین اساس سایه‌هایی از بازگشت به سمت معنویت را در موضوعاتی مانند تجربه دینی و تجربه نزدیک به مرگ می‌توان مشاهده کرد.

در گفتگوی میان «ادیث ویشوگرود» و «جان دی کاپیوتو» با عنوان «پست مدرنیسم و میل به خدا» جان دی.کاپیوتو عنوان می‌کند که «تنها در سال گذشته شاهد انتشار دو کتاب توسط متألهان انگلیسی بودیم که بیانگر احیای تفکر دینی است.» او در ادامه می‌گوید: «این تحول جالب توجه است و به واسطه برخی از نویسندگان پست مدرن آمریکا که در مواجهه با مسئله خدا و دین پیشرو هستند، جریان‌سازی می‌شود.»

تجربه نزدیک به مرگ NDE (3) یکی از تفکراتی است که در دهه‌های اخیر با جدیت بیشتری دنبال می‌شود. در ایران  نیز در چند ماه اخیر، مخصوصاً بعد از پخش برنامه «زندگی پس از زندگی» از شبکه چهارم، این موضوع مورد توجه همگانی قرار گرفت و با پرسش‌هایی درباره چگونگی وقوع آن، امکان آن، واقعی یا تخیلی بودن آن از نظر دینی و پرسش درباره عدم مشاهده نکیر و منکر در تجربه نزدیک به مرگ… همراه شد.

در تحقیق با بررسی ماهیت تجربه نزدیک به مرگ به چگونگی تحقق آن خواهیم پرداخت.

 

۱٫ کارکردهای پذیرش تجربه نزدیک به مرگ

تجربه نزدیک به مرگ موضوعی میان رشته‌ای به حساب می‌آید و غیر از فلسفه دین، در بخش‌های دیگری چون روان‌شناسی دین و روان‌پزشکی نیز بدان پرداخته می‌شود. با توجه به فراوانی تجربه‌ها نمی‌توان در اصل امکان وقوع تجربه نزدیک به مرگ تردید کرد، هرچند برخی از یافته‌ها و روایت‌های تجربه‌گران قابل تردید است، ولی در اصل وقوع  آن تردیدی نیست و امروزه ملموس‌ترین پدیده‌ای است که وجود روح وادامه حیات آن پس از مرگ و این موضوع را که ورای دنیای مادی فعلی، دنیای واقعی دیگری نیز هست، اثبات می‌کند. (۴)

«ریموند مودی» مؤلف کتاب زندگی پس از مرگ و صاحب دکترای فلسفه، دکترای پزشکی و دکترای روان‌شناسی در مصاحبه‌ای با جفری میزلو می‌گوید: «بعد از گفتگو با هزاران نفر که تجربه نزدیک مرگ داشته‌اند هیچ تردیدی ندارم که زندگی ما با مرگ پایان نمی‌پذیرد.» ایشان در این کتاب با بررسی ویژگی‌های صاحبان تجربه به چند ویژگی مشترک می‌پردازد که برخی از آنها عبارتند از: شنیدن صدای اطرافیان در لحظه نزدیک به مرگ، احساس کشیده شدن همراه با ورود به درون تونلی تاریک، ملاقات با موجودات نورانی، مواجه با دانشی فراگیر.(۵)

موضوع دیگری که در بررسی تجربه نزدیک به مرگ  قابل توجه است، نتایج آن در مباحث علمی است. ملورین مورس این سئوال را مطرح می‌کند که: «حال که ما با صدها گزارش در این زمینه مواجه هستیم، چرا همچنان تلاش می‌کنیم در موجودیت این تجربه‌ها تشکیک ایجاد کنیم و مدعی شویم که وقوع چنین چیزهایی ممکن نیست؟» او در پاسخ می‌گوید: «پاسخ به این سئوال بسیار ساده است. با اعتقاد به این تجربه‌ها، دنیای کنونی ما عمیقاً دستخوش تغییر و در همه چیز تشکیک ایجاد خواهد شد و انواع قوانین روحانی به فهرست عقاید معنوی ما راه خواهند یافت.»(۶)

وی در جای دیگر اظهار می‌دارد که علم و دانش در دنیای غرب، سخت تمایل دارد خود را تغییر دهد و نظریات جدیدی را پذیرا شود. برای مثال، در همین اواخر جامعه پزشکی، سرانجام با بی‌رغبتی حاضر به پذیرفتن این واقعیت شد که داشتن هرگونه اندیشه مثبت، به روند بهبودی و سلامت فرد تسریع می‌بخشد؛ حال آنکه سال‌ها طول کشید و انواع تحقیقات و مطالعات علمی انجام شدند تا در نهایت جامعه پزشکی این واقعیت انکارناپذیر را پذیرفت.(۷)

 

۲٫ اقسام تجربه نزدیک به مرگ

تجربه نزدیک به مرگ به دو بخش تجربه مثبت و منفی تقسیم می‌شود. تجربه‌گر در تجربه مثبت با احساسات  سودمند و خوشایندی مانند احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربه از هم پاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوت ‌شده، دیدن انسان‌های مؤمن… مواجه می‌شود. چنین تجربه‌ای برخاسته از علم و عمل خالصانه‌ای است که در دنیا انجام  داده است و نتیجه آن در هنگام تجربه نزدیک به مرگ بیشتر نمایان می‌شود. به عنوان نمونه در کتاب «سه دقیقه در قیامت» از انتشارات گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی خاطره‌ای از یکی از مدافعین حرم نقل می‌شود که زیر عمل جراحی برای لحظاتی از دنیای خاکی می‌رود و تجربه‌ نزدیک به مرگ را از سر می‌گذراند. او در این زمان کوتاه چیزهایی را می‌بیند که درک آنها برای مردم عادی سخت است. در بخشی از کتاب آمده است: «در ضمن اینکه اعمال روزانه‌ام بررسی می‌شد، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم. اواسط دهه هشتاد. یکباره جوان پشت میز گفت: »به دستور آقا اباعبدلله(ع) پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می‌شود.» باتعجب پرسیدم: «یعنی چی!؟» گفت: «یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده می‌شود و اعمال خوبتان باقی می‌ماند.» نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می‌کردید. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! گفتم: «این دستور آقا به چه علت بود؟»

همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها، یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود.

مدیر کاروان به من گفت: «می‌توانی از این پیرمرد مراقبت کنی و همراه او باشی؟» من هم مثل خیلی‌های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم و با اکراه قبول کردم.

کار از آنچه فکر می‌کردم سخت‌تر بود. پیرمرد هوش و حواس درست و حسابی نداشت و باید کاملاً از او مراقبت می‌کردم و اگر لحظه‌ای او را رها می‌کردم گم می‌شد. خلاصه تمام سفر کربلای من تحت الشعاع حضور این پیرمرد قرار گرفت.  پیرمرد هر روز با من به حرم می‌آمد و برمی‌گشت. حضور قلبم کم شده بود؛ چون باید مراقب این پیرمرد می‌بودم.

روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمی‌شود، قیمت را چند برابر گفت. من جلو رفتم و گفتم: «چه داری می‌گوئی؟ این آقا زائر مولاست. چرا این‌ طوری قیمت می‌دهی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتر است.» خلاصه اینکه لباس را خیلی ارزان‌تر برای پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: «عجب دردسری برای ما درست شد. این دفعه کربلا اصلاً به ما حال نداد.» یکباره دیدم پیرمرد ایستاد. رو به حرم کرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بی‌زبانی‌ برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: «با دعای این پیرمرد، آقا امام حسین(ع) شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.» خوشحالی آن لحظات قابل توصیف نیستند. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب آن سال‌ها همگی ثبت و گناهان محو شده بودند.(۸)

در تجربه منفی ممکن است به سبب شخصیت گناه آلوده بودن تجربه‌گر گونه تجربه او با احساس درد، وحشت و… همراه باشد.

 

۳٫ تجربه نویسنده

در زمستان سال ۱۳۶۳ و در جریان عملیات بدر، من در گردان بلال تیپ حضرت ولیعصر(عج) دزفول تک‌تیرانداز بودم. این عملیات در جزیره مجنون رقم خورد. من و یکی از هم‌رزمانم در یک سنگر بودیم که سقف سبکی داشت و ما با آرپی‌جی و تیربار به سمت دشمن شلیک می‌کردیم. با اصابت گلوله تانک به سنگر دیدم که روحم از بدن جدا شد و بدن خودم و همسنگرم را زیر یک مشت خاک و آوار ‌دیدم. درک جدایی روح از تن برای من به ‌صورت تدریجی نبود. وقتی صدای انفجار را شنیدم، دیدم که از سنگر فاصله گرفته‌ام و از بالا بدن خودم و همسنگر را می‌بینم. با اینکه آوار و خاک روی ما بود؛ اما این مانع را نمی‌دیدم. جالب است که متوجه بودم که روح از بدنم جدا شده، ولی شگفت‌زده نبودم.

در لحظه‌ای که روح از تن من  جدا شد، احساس کردم مرا مخیّر کردند بین اینکه بروم یا برگردم. نه اینکه صدایی باشد و کسی از من این را سئوال را بپرسد، بلکه انگار مطلبی به من الهام می‌شد. همسنگرم را که زخمی شده بود صدا زدم  و از آن سنگر که تقریباً روی بلندی بود پایین آمدیم. در آن شرایط متوجه شدم که چشم‌هایم جایی را نمی‌بینند. فقط چشم راستم یک مقدار روشنایی را تشخیص می‌داد. به سمت نیروهای عراقی می‌رفتم که یکی از رزمندگان مرا دید و مانع شد. هنوز باور نداشتم که در این دنیا هستم و از او پرسیدم: «من زنده هستم؟» وقتی جواب مثبت داد، پرسیدم: «ببین من صورت دارم؟» چون بخشی از صورتم اصلاً حس نداشت. او گفت: «نگران نباش. فقط بخشی از صورتت سوخته است.»

تردید داشتم که در این دنیا هستم یا به عالم دیگری رفته‌ام. نیروهای خودی عقب‌نشینی کرده بودند و من که جایی را نمی‌دیدم به کمک آن برادر که او هم  ترکش خورده بود به سمت عقب برگشتیم. از آسمان مثل باران گلوله و ترکش می‌بارید. با اینکه ضعف شدیدی بر من غلبه کرده بود، اما حال عجیبی داشتم. صدای توپ و گلوله را نمی‌شنیدم. انگار اتصال قلبی عجیبی با امام زمان(عج) پیدا کرده بودم. در بیمارستان، پزشکان از بینایی چشمان من کاملاً قطع امید کردند. فقط چشم راستم اندکی بینایی داشت.

من در آن روزها همزمان سال سوم دبیرستان و سال سوم طلبگی را  پشت سر می‌گذاشتم و برخلاف دوران ابتدایی و راهنمایی به درس و مطالعه و کتاب خواندن  علاقه زیادی پیدا کرده بودم. به همین دلیل از این وضعیت بسیار متأثر بودم. در آن شرایط سخت به  حضرت ولیعصر(عج) متوسل شدم که: «آقاجان! حالا که من را برگرداندید، بینایی مرا هم به من برگردانید.» چندشب بعد متوجه شدم که چشم چپم به نور حساس شده است. پرستاران و پزشکان اول باور نمی‌کردند؛ اما بعد از معاینه، انجام آزمایش‌ها و گذشت چند روز خوشبختانه‌ به حاجتم رسیدم و بعد از پنج شش ‌ماه بینایی چشمانم کاملاً برگشت.

 

۴٫ عدم مشاهده نکیر و منکر در تجربه نزدیک به مرگ

طبق آیات و روایات، مشاهده نکیر و منکر و سئوال قبر و امثال این امور اختصاص به کسانی دارد که قرار نیست دوباره زنده شوند؛ لذا آنان که به گزارش قرآن کریم مرده و دوباره زنده شدند، چیزی از این امور به یاد نمی‌آوردند و خیال می‌کردند از خواب بیدار شده‌اند. برای مثال، حضرت عُزیر(ع) بعد از صد سال که از مرگش می‌گذشت زنده شد و از عالم برزخ هیچ گزارشی نکرد. همچنین اصحاب کهف بعد از حدود سیصد سال دوباره زنده شدند ولی گمان کردند که خواب بوده‌اند. پس اگر افرادی که تجربه‌ مرگ داشته‌اند، چیزی از نکیر و منکر و امثال این امور را ندیده‌اند عجیب نیست؛ چون این امور برای کسانی است که بنا نیست به دنیا باز گردند.

 

۵٫ نمونه‌هائی از تجربه نزدیک به مرگ

تجربه‌های نزدیک به مرگ، مرگ حقیقی نیستند؛ همچنان که در هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسی، احضار یا ارتباط با ارواح این‌‌گونه است. متخصّصین این فنّ برای خواب هیپنوتیزم مراحلی را ذکر کرده و گفته‌اند که در آخرین مراحل آن که عمیق‌ترین مرحله است، شخص هیپنوتیزم شده از نظر پزشکی تقریباً مرده است و علائم حیات را به‌سختی می‌توان در او شناسایی کرد؛ ولی هیپنوتیزورهای حرفه‌ای به‌راحتی شخص را از این حالت بر می‌گردانند. در این حالت نیز افراد هیپنوتیزم شده، مشاهداتی را گزارش می‌کنند که مشابه مشاهدات افرادی است که تجربه مرگ داشته‌اند. آنچه که در تجربه نزدیک به مرگ رخ می‌دهد،  به گونه‌ای شبیه به مرگ ارادی عرفاست، با این تفاوت که موت اختیاری، به اراده سالک است، اما تجربه نزدیک به مرگ بر خلاف این است و فرد از خود اختیاری در اتفاق ندارد. بنابراین در NDE، در هنگام احتضار و… رابطه و تعلق روح و بدن به کمترین حد خود می‌رسد؛ حقیقت و اصل انسان که همان روح اوست، متوجه عالم مثال یا برزخ می‌شود و مشاهدات و مکاشفاتی برای او رخ می‌دهند.

 

۶٫ عدم قابلیت سنجش

تجربه نزدیک به مرگ واقعیتی است که برای برخی از افراد تحقق می‌یابد‌ و باعث تحول روحی تجربه‌گران می‌شود. این تجربه به‌قدری مبهم و همراه با تفسیر مختلف افراد است که قابلیت سنجش دقیق ندارد تا تعارضش با روایات معلوم شود‌؛ چون آیات و روایات بسیار دقیق مواقف بعد از مرگ را بیان کرده‌اند و این افراد تنها بین دنیا و قبل از مرگ را به شکل محدود چشیده‌اند.

 

۷٫ مکان تجربه نزدیک به مرگ

یکی از نکات مهم در بخش تجربه نزدیک به مرگ درباره مکانی است که افراد تجربه در آنجا حضور دارند و این اتفاق‌ها برای آنها اتفاق می‌افتد. با توجه به حصر عوالم در چهار عالم (عالم طبیعت، عالم مثال، عالم عقل و عالم لاهوت) اتفاقات تجربه نزدیک به مرگ با تجربه مرگ متفاوت است. در مرگ انسان به عالم برزخ منتقل می شود و حالتی است که امکان بازگشت از آن ممکن نیست؛ اما تجربه نزدیک به مرگ هنگامی اتفاق می‌افتد که روح هنوز در این دنیاست و ارتباط آن با بدن کاملاً قطع نشده ‌است. از این‌رو روح تحت تأثیر جسم و بدن است و کاملاً از حیطه تأثیرات جسم بیرون نرفته ‌است. بنابراین هنوز عوامل محیطی و آگاهی‌‌های مرتبط با آن می‌توانند در روح اثرگذار باشند. اما اتفاقات و تجربه‌ها در عالم برزخ اعم از متصل یا منفصل به شکل نورانی یا ظلمانی اتفاق می‌افتند. عالم برزخ برتر از عالم دنیاست و بر این عالم اشراف دارد.

نمونه تجربه نزدیک به مرگ مانند حالت احتضار، خواب‌های صادقانه، موت اختیاری… است که مکان تحقق آنها عالم برزخ است .در حالت احتضار به علت پیدایش حالت انقطاع موقت، فرد بخشی از عالم برزخ را مشاهده می‌کند. به فرمایش آیت‌الله جوادی آملی: «آنان که با موت اختیاری همانند مردگانِ به موت طبیعی حقایق برزخ و آثار آن را شهود عینی دارند، از علم ادیان برخوردارند.(۹)و اگر انسانی پیدا شود که با موت اختیاری قیامت خود را قائم ببیند، همراه با مشاهده آن نشئه به ادراک باطن دنیا نائل می‏شود.»(۱۰)

 

خلاصه و نتیجهگیری

۱- تجربه نزدیک به مرگ امروزه یکی از ملموس‌ترین پدیده‌هاست که وجود روح و ادامه حیات آن  پس از مرگ را به اثبات می‌رساند و نتایج آن در مباحث علمی تأثیرگذار است.

۲- تجربه نزدیک به مرگ به بخش تجربه مثبت و منفی تقسیم می‌شود. در تجربه مثبت احساساتی مانند احساس خروج از بدن وجود دارد، ولی تجربه منفی ممکن است شامل احساس درد و اضطراب باشد.

۳- مشاهده نکیر و منکر و سئوال قبر و امثال این امور به کسانی اختصاص دارد که قرار نیست دوباره زنده شوند. لذا آنان که به گزارش قرآن کریم مرده و دوباره زنده شدند، چیزی از این امور به یاد نمی‌آوردند.

  1. تجربه‌های نزدیک به مرگ، مرگ حقیقی نیستند؛ همچنان که در هیپنوتیزم این گونه است. این تجربه به‌قدری مبهم و همراه با تفسیر مختلف افراد است که قابلیت سنجش دقیق ندارد تا تعارضش با روایات معلوم شود.

 

پی‌نوشت:

۱- مارتین بوبر، کسوف خداوند. ترجمه احمد کاشف، ص۸٫ تهران، نشرسپهر اندیشه، ۱۳۸۰٫

۲- همان، تلخیص از ص ۶۸-۷۲٫

۳- Near-death Experience

۴- تجربه‌های نزدیـک به مرگ، بررسی چیستی و نحوه دلالت آن در اثبات حیـات پس از مـرگ، حمید رضایی، مجتبی اعتمادی

۵- همان.

۶- اعتبارسنجی تجربه‌های نزدیک به مرگ در قلمرو الهیات اسلامی، جعفر شاه‌نظری، کمیل فرحناکیان.

۷- مورس، ملوین، پری، پال،  بچه‌ها در آغوش نور، حقیقت مرگ را از زبان بچه‌ها بشنویم، ص۲۱۱ چاپ اول، تهران، راشین.

۸٫- سه دقیقه در قیامت، ص ۳۲، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، تهران، انتشارات شهید ابراهیم هادی، ۱۳۹۹٫

۹- جوادی آملی، حیات عارفانه امام علی(ع)، ص ۳۱، نشر اسراء.

۱۰- جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ج ۱، ص  ۳۰۷، نشر اسراء.

30آگوست/21

آمریکا؛ سرزمینی که وحشی ماند – مروری بر پرونده بزرگ‌ترین ناقض حقوق ‌بشر در جهان

مقدمه

حقوق ‌بشر، بنیادی‌ترین حقوقی است که خداوند به‌طور ذاتی همه انسان‌ها را از آن بهره‌مند کرده است. در طول تاریخ حاکمان مستبد و ظالم از نخستین ناقضان حقوق‌ بشر بوده‌اند. امروز نیز‌ دولت ایالات متحده که خود را پرچمدار دفاع از حقوق‌ بشر معرفی می‌کند، بر اساس مدارک متعدد و شواهد فراوان یکی از بزرگ‌ترین ناقضان حقوق ‌بشر در داخل و خارج از آمریکا به شمار می‌آید. با این حال این کشور بیش از نیم قرن است که مسئله حقوق ‌بشر را به عنوان یک ابزار فشار علیه مخالفان و رقبای خود به کار می‌گیرد و آنان را به نقض حقوق‌ بشر متهم می‌سازد و بر اساس این اتهام، تحمیل فشارهای سیاسی و وضع تحریم‌های اقتصادی خود علیه کشورهای مستقل را توجیه می‌کند.

این نوشتار با ارائه شواهد و مدارک متعدد نشان می‌دهد که دولت ایالات متحده خود بزرگ‌ترین ناقض حقوق‌ بشر در داخل و خارج آمریکاست و از این جهت صلاحیت اظهار نظر در این موضوع را ندارد.

 

الف) در سطح داخلی

مسئله حقوق‌ بشر در حالی توسط دولت آمریکا به عنوان یک اهرم فشار علیه مخالفان این دولت مورد استفاده قرار می‌گیرد که شهروندان آمریکایی خود شاهد بیشترین موارد نقض حقوق ‌بشر در این کشور هستند:

 

  1. فقدان امنیت

در حالی که حفظ امنیت از طبیعی‌ترین حقوق انسان‌هاست، امروز خشونت، ترور و جنایت به بزرگ‌ترین بحران داخلی آمریکا تبدیل شده است. مطابق آمارهای وبگاه «ووکس» آمریکا از حیث فراوانی وقوع خشونت و قتل با اسلحه در رتبه اول جهان قرار دارد و این مسئله به دغدغه اصلی مردم این کشور تبدیل شده است.(۱)

در قرن نوزدهم میلادی وقتی ایالت‌های شمالی و جنوبیِ آمریکا درگیر جنگ داخلی بودند، بخش‌هایی که خارج از حکمرانیِ شمال و جنوب قرار داشتند، «غرب وحشی» نام گرفتند. در غرب وحشی «وضع طبیعی» و به‌نوعی قانون جنگل حکمفرما بود. اکنون نیز همان وضعیت در آمریکا وجود دارد. امروز «کشتار در مدارس»، یکی از شاخصه‌های زندگی آمریکایی است. به قول گزارشگر گاردین، «تیراندازی و آدمکشی در مدارس به بخشی از روحِ آمریکایی تبدیل شده است.» سالیانه ده‌ها دانش‌آموز توسط همکلاسی‌های خود به قتل می‌رسند. «لارسن» در تحقیقات خود نشان می‌دهد آنچه در مدارس رخ می‌د‌هد از کل جامعه آمریکا جدا نیست. یعنی خشونت در مدارس که هر سال بر میزان آن افزوده می‌شود، از الگوی خشونت در کل جامعه پیروی می‌کند.

بر اساس آمارهای دو مرکز «سی‌دی‌سی» و «بردی»، طی سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ روزانه به‌طور میانگین ۳۱۰ نفر در آمریکا هدف گلوله قرار گرفته و حدود ۱۰۰ نفر از آنان کشته شده‌اند. طبق آمار منتشر شده توسط واشنگتن پست، پلیس آمریکا سالانه در حدود ۵۰ میلیون بار در فضای عمومی دچار درگیری می‌شود و هر سال به‌طور متوسط حدود ۱۰۰۰ نفر در آمریکا به ضرب گلوله نیروهای پلیس کشته می‌شوند. آمار دیگر نشان می‌دهد که روزانه ۲۱ کودک و نوجوان هدف گلوله قرار می‌گیرند. هر سال نیز به‌طور میانگین ۱۱۳ هزار و ۱۰۸ نفر هدف گلوله قرار می‌گیرند به‌طوری که یک سوم مردگان آمریکا به قتل رسیده‌اند.(۲)

همه این شواهد نشان می‌دهند که آمریکا از ناامن‌ترین کشورهای جهان است تا آنجا که «جان کوزی» استاد و پژوهشگر فلسفه می‌گوید: «رفتن به جنگ در افغانستان، برای آمریکایی‌ها کم‌خطرتر از زندگی در آمریکاست… آمریکایی‌ها نه تنها درگیر خشونت‌اند بلکه با آن تفریح می‌کنند… رومی‌ها برای دیدن جنگ و کشتار آدم‌ها به کالسیم (میدان جنگ گلادیاتورها) می‌رفتند، اما آمریکایی‌ها کافی است که از پنجره خانه‌شان به بیرون نگاه کنند (تا کشتار را ببینند)».(۳)

 

  1. تبعیض نژادی

تاریخ شکل‌گیری آمریکای جدید با تبعیض نژادی، قتل‌عام سرخپوستان و به بردگی گرفتن سیاه‌پوستان توسط آمریکایی‌های سفیدپوست همراه است. امروز رویکرد نژادپرستانه در پلیس آمریکا نهادینه شده است و آنان که ‌باید رکن اساسی حقوق شهروندی را تأمین کنند، به حقوق مردم آمریکا، به‌ویژه سیاه‌پوستان و رنگین‌پوستان تعرض می‌کنند. در آمریکا تعداد زیادی از شهروندان توسط پلیس کشته و یا مصدوم می‌شوند که در این بین سیاه‌پوستان به نسبت سهم بیشتری دارند.(۴)

در گزارش وبسایت «ادیسه» آمده است: نژادپرستی و ماهیت کنونی سیستم پلیس آمریکا به‌طور جدی به یکدیگر ارتباط دارند. تاریخچه تبعیض‌نژادی عمیقاً به سیستم پلیس و اجرای قانون وارد شده و زمینه را برای ماهیت زورگویانه کنونی پلیس به‌خصوص در هدف قرار دادن افراد سیاه‌پوست و اقلیت‌ها فراهم کرده است.(۵)

جلوه دیگری از تبعیض نژادی در جامعه آمریکا در روند مراقبت‌های بهداشتی و درمانی از دوران بارداری و بدو تولد رنگین‌پوستان مشهود است. یافته‌های تحقیقی نشان می‌دهند مرگ زنان سیاهپوست آمریکایی در دوره بارداری پنج برابر بیشتر از زنان سفید‌پوست است و نوزدانی که از مادران اقلیت‌های نژادی متولد می‌شوند، از مراقبت‌های درمانی کمتری برخوردار می‌شوند. همچنین کیفیت‌های پایین‌تر خدمات در بیمارستان‌هایی که بخش زیادی از بیماران آنها از اقلیت‌های نژادی هستند دیده می‌شود. از این رو نرخ مرگ و میر مادران و نوزادان در بیمارستان‌های مربوط به اقلیت‌ها بالاتر است.(۶)

نشانه دیگر تبعیض در دستمزد کم و آزار زیاد زنان شاغل رنگین‌پوست مشاهده می‌شود. به گفته مارتین هاکت، محقق دانشگاه هوفسترا، سیاهپوستان در بسیاری از موقعیت‌های شغلی مورد حمایت قرار نمی‌گیرند.(۷) این در حالی است که اقلیت‌های نژادی پرشمار و متنوعی در آمریکا زیست می‌کنند که در بین آنها، سیاه‌پوستان با جمعیتی بالغ بر ۴۰ میلیون نفر(۱۳ درصد جمعیت آمریکا)، بزرگ‌ترین اقلیت قومی در این کشور محسوب می‌شوند و با این حال از تبعیض و رفتارهای نابرابر در موضوعات متعدد رنج می‌برند.

 

  1. تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی

جلوه دیگری از نقض حقوق ‌بشر در آمریکا به تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی به‌ویژه مسلمانان آمریکا مربوط است. هم‌اکنون سازمان‌های مدافع حقوق ‌بشر در آمریکا از وجود بزرگ‌ترین زندان‌ها و زندانیان جهان با اکثریت مسلمان در ایالا‌ت متحده خبر می‌دهند. زندانیانی که به گفته همان سازمان‌های مدافع حقوق‌ بشر، غالباً بدون هیچ مدرک یا اتهامی بازداشت شده‌اند! در گزارشی که به‌تازگی توسط سازمان‌های مدافع حقوق ‌بشر آمریکا منتشر شده‌ است، مقامات آمریکایی متهم شده‌اند که ده‌ها مسلمان ساکن این کشور را بدون هیچ اتهام و مدرکی بازداشت کرده‌اند. در گزارش ۱۰۱ صفحه‌ای سازمان دیده‌بان حقوق ‌بشر و اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا آمده است: «مسلمانان بازداشت شده بر اساس قانونی دستگیر شده‌اند که اجازه بازداشت و حبس همه شاهدانی را می‌دهد که پلیس تصور می‌کند اطلا‌عات مهمی در اختیار دارند و ممکن است به همین سبب فرار کنند.» در حالی که نیمی از این تعداد هرگز برای شهادت دادن فراخوانده نشده‌اند!

«آنجانامالوتورا» یک پژوهشگر دیده‌بان حقوق‌ بشر می‌گوید: «برخی از این مسلمانان تنها به این علت بازداشت شدند که فقط یک دربازکن با خود حمل می‌کردند و یا به همان مسجدی می‌رفتند که هواپیماربایان ۱۱سپتامبر هم می‌رفتند!» از سوی دیگر، رفتار با زندانیان مسلمان در طول مدت دستگیری و حبس بر اساس وحشیانه‌ترین رفتارهاست. روند قضایی این زندانیان پشت درهای بسته انجام گرفته و پلیس آمریکا آنان را در این مدت به زندان‌های انفرادی فرستاده یا شکنجه کرده است. به گفته ناظران عینی، بسیاری از این افراد حتی دلیل دستگیری خود را نمی‌دانند و به آنان اجازه استفاده از وکیل‌ مدافع نیز داده نمی‌شود. در برخی موارد، مسلمانان به دلیل اعتقادات دینی از کار اخراج یا دچار سایر محدودیت‌های شغلی می‌شوند. برخی بانوان مسلمان نیز از پذیرفته نشدن در مشاغل حرفه‌ای به دلیل محجبه بودن شکایت دارند. تبعیض علیه مسلمانان در آمریکا حتی در مدارس این کشور نیز اعمال می‌شود، به‌نحوی که ۵۵ درصد از دانش‌آموزان مسلمان اظهار کرده‌اند که به دلیل هویت مذهبی خود در مدارس مورد

تبعیض و تعرض قرار گرفته‌اند.

 

  1. نقض حقوق زنان و کودکان

جلوه دیگر از نقض حقوق ‌بشر در آمریکا به نقض حقوق زنان و کودکان مربوط است. بیش از نیم ‌قرن از تصویب قانون پرداخت برابر در آمریکا می‌گذرد؛ اما هنوز حقوق و دستمزد زنان آمریکایی با مردان اختلاف قابل توجهی دارد. همچنین زنان نسبت به مردان کمتر می‌توانند از لحاظ شغلی ارتقا پیدا کنند یا به سطوح مدیریتی برسند.(۸)

مورد دیگر مربوط به عدم رعایت حقوق کودکان در آمریکاست. درحالی است که همه کشورها عضو کنوانسیون حمایت از حقوق کودکان هستند، ایالات متحده تنها کشوری است که کنوانسیون حمایت از حقوق کودکان را امضا نکرده است. طی سال‌های اخیر هم دولت آمریکا برای تحقق سیاست‌های ضد مهاجرتی خود، طرح جدایی فرزندان از خانواده‌های مهاجر را اجرا کرد. تحقیقات نشریه پزشکی نیوانگنلد نشان می‌دهد که مرگ کودکان و نوجوانان یک تا ۱۹ سال در اثر شلیک گلوله، دومین عامل مرگ این رده سنی در آمریکاست.

نقض حقوق کودکان در آمریکا در حوزه فرهنگی-اجتماعی با تولید فیلم‌های مستهجن نیز مشهود است. آمریکا بیشترین محتواهای مستهجن را در دنیا تولید می‌کند که اثرات سوء آن بیش از همه بر کودکان دیده می‌شود. درآمد صنعت فیلم‌های مستهجن در آمریکا حدود ۱۵ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود که بخش قابل توجهی از این مبلغ هنگفت، از تولید محتوای مستهجن برای کودکان به دست می‌آید.

ظلم دیگر علیه این قشر به قاچاق زنان و کودکان و سوءاستفاده جنسی از آنان مربوط است که به تجارت پرسودی در آمریکا تبدیل شده است. آمریکا از جمله کشورهایی است که اقتصاد جنسی زیرزمینی فعالی دارد. هم‌اینک ایالت‌های متعددی به شکل گسترده و روزافزون به قاچاق جنسی مشغول‌اند و شمار زیادی از دختران و زنان قربانی قاچاق انسان در آمریکا توسط آژانس‌های ارائه خدمات جنسی خریداری می‌شوند.(۹)

در مورد نقض حقوق زنان همچنین می‌توان به خشونت‌های فیزیکی و روحی علیه این قشر در آمریکا اشاره کرد. سالیانه میلیون‌ها زن در ایالات متحده از خشونت‌های خانگی و یا بیرون از خانه رنج می‌برند. بررسی‌ها نشان می‌دهند که سالانه نزدیک به ۱۰۰۰ زن توسط همسران، همسران سابق و یا دوستان صمیمی خود که خارج از چهارچوب ازدواج با آنها رابطه داشته‌اند کشته می‌شوند.

بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی مرکز کنترل و پیشگیری بیماری در آمریکا، از هر پنج زن حداقل یک نفر در طول زندگی خود مورد تجاوز به عنف قرار گرفته است. همچنین در این کشور ۴۳.۶ درصد از زنان، برخی از انواع خشونت جنسی را در طول زندگی تجربه کرده‌اند. خشونت‌ها علیه زنان در آمریکا در قالب تعرضات جنسی و خانگی و نیز بهره‌برداری از زنان در فیلم‌ها و تبلیغات پورنو انجام می‌شود. طبق تحقیقات انجام شده در مؤسسه تامسون رویترز، آمریکا در بین ۱۰ کشور نخست ناامن برای زنان قرار دارد.(۱۰)

 

  1. نقض آزادی و حریم خصوصی شهروندان

دولت آمریکا به‌رغم ادعای احترام به حریم خصوصی افراد، در موارد مختلف، حقوق فردی شهروندانش را نقض می‌کند. افشاگری‌های اسنودن نشان داد اطلاعات شهروندان آمریکا به‌راحتی در اختیار سرویس‌های جاسوسی قرار می‌گیرد. فیس‌بوک با حدود دو میلیارد کاربر از جمله شرکت‌هایی است که امنیت اطلاعات کاربران را نقض می‌کند. در این کشور حقوق مطبوعات و رسانه‌ها نیز به راحتی نقض می‌شوند که در مواردی اعتراض روزنامه‌نگاران را به‌همراه داشته است.

 

  1. فقر و محرومیت

چندی پیش پروفسور فیلیپ آلستن از گزارشگران ویژه شورای حقوق ‌بشر در امور فقر شدید، به اتفاق همکارانش سری به آمریکا زد تا تأثیر معضل فقر بر مردم آمریکا را بررسی کند. نتیجه این سفر پس از گفتگو با مردم و سازمان‌ها در ایالات مختلفِ آمریکا، گزارش مفصلی بود که وی به شورای حقوق‌ بشر ارائه کرد. در بخشی از این گزارش که به‌خوبی گویای وضعیت فقر در آمریکاست آمده است: «ایالات متحده سرآمد ثروت، دانش و فناوری در جهان است، اما همزمان ۴۰میلیون نفر از شهروندانش در فقر به سر می‌برند. از این تعداد، ۱۸.۵ میلیون دچار فقر شدید هستند و ۵.۳ میلیون نیز در شرایطِ جهان سومی و فقر مطلق زندگی می‌کنند. بالاترین میزان تفاوت درآمد در کشورهای غربی متعلق به آمریکاست…‌ (این وضعیت) ایالات متحده را در میان ۲۱ کشور ثروتمند جهان، از نظر بازار کار، نرخ فقر، امنیت شغلی، نابرابری ثروت و تحرک اقتصادی (جابجایی افراد در دهک‌های اقتصادی) در جایگاه هجدهم قرار داده است».

در بخش دیگری از این گزارش آمده است: «فرصت‌های شغلی برای فقیران بسیار اندک است… ۲۱درصد از بی‌خانمانان در آمریکا را کودکان تشکیل می‌دهند… در مناطقی از آمریکا مردم از ابتدایی‌ترین خدمات دولتی در حوزه آب و فاضلاب محرومند… پاسخ آمریکا به فقر در قرن بیست‌و‌یکم،‌ مشخصاً مجازات و حبس است. کارگرانی که نمی‌توانند بدهی خود را بپردازند، کسانی که نمی‌توانند هزینه شرکت‌های خصوصی وثیقه‌گذار را بپردازند، بی‌خانمان‌ها، بیماران ذهنی، پدرانی که نمی‌توانند هزینه تأمین فرزندان‌شان را بپردازند و بسیاری دیگر همین پاسخ را دریافت می‌کنند. حبسِ دسته‌جمعی به‌عنوان راهکاری برای محو کردن معضلات اجتماعی درنظر گرفته می‌شود».(۱۱)

 

ب) در سطح بین‌المللی

نقض حقوق‌ بشر در طول دهه‌های گذشته همواره به‌عنوان یکی از راهبردهای کلیدی در سیاست ‌خارجی آمریکا به کار گرفته شده است. برخی از نمادهای این سیاست در سطح بین‌المللی عبارتند از:

 

  1. حمایت از تروریسم

دولت آمریکا مصداق کاملی از تروریسم دولتی در عرصه جهانی است. ارتکاب خونین‌ترین خشونت‌ها و حرکت‌های غیرانسانی، ویژگی‌ دایمی تاریخ ایالات ‌متحده از ابتدای تشکیل آن تا کنون بوده است. اساس آمریکا بر پایه ترور و خشونت شکل گرفته است که از جنگ جهانی دوم به بعد در نقاط مختلف جهان پدیدار شد. ورود آمریکا به جنگ جهانی با بمباران و کشتار مردم غیر نظامی در شهرهای واقع در اقمار غیر سرمایه‌داری همراه بود که صدها کشته و زخمی از مردمان غیرنظامی برجای گذاشت.

مطابق آمار منتشر شده از سوی «انستیتو بروکینگز»، ایالا‌ت متحده آمریکا از ۱۱ دی‌ماه ۱۳۲۵ تا ۱۰ دی‌ماه ۱۳۵۴ خورشیدی برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود ۲۱۵ بار به اعمال تروریستی و خشونت‌آمیز در مناطق مختلف جهان دست‌زده است.(۱۲) بعد از این تاریخ نیز می‌توان به اقداماتی نظیر مقابله با انقلا‌ب اسلا‌می مردم ایران و حمایت بی‌دریغ از رژیم ضد مردمی پهلوی، سرنگونی‌ هواپیمای مسافربری در خلیج فارس، نقش آمریکا در تجهیز و تأسیس طالبان، القاعده و…، حمله به عراق و افغانستان و کشتار ده‌ها هزار نفر از مردم بی‌گناه و… اشاره کرد. به‌گزارش صلیب سرخ، جنگ اول خلیج فارس بمباران عراق به قیمت جان بیش از ۲۰۰۰۰۰ تن از مردم غیرنظامی تمام شد. براساس همین گزارش پس از خاتمه جنگ اول خلیج فارس نیز به دلیل ابقای خودسرانه محاصره بیش از نیم ‌میلیون کودک بر اثر کمبود دارو و غذا تلف شدند.

 

  1. سلطه‌طلبی

سلطه بر جهان، رؤیای همه رؤسای ‌جمهور آمریکا از بعد از جنگ جهان دوم تا کنون بوده است. آنان همواره تلاش کرده‌اند با معرفی آمریکا به عنوان کشوری پیشرو در فرهنگ، سیاست و اقتصاد، جایگاه رهبری جهان را تصاحب کنند. از نگاه جامعه‌شناسان، ماهیت نظام‌ سرمایه‌داری غرب، اساساً با سلطه‌گری و انحصارطلبی عجین شده است. منفعت‌طلبی و سودجویی حاکم بر این نظام لیبرالیستی احساس برتری فرهنگ و تمدن غربی را نسبت به فرهنگ‌های دیگر در آنان برانگیخت. برخی با ریشه‌یابی تاریخی این نوع حس برتری‌طلبی در غرب، آن را در اندیشه سیاسی متفکران این دیار از دوران باستان یعنی از همان زمانی که ارسطو فیلسوف نامدار دوره باستان، آشکارا به انکار آزادی گروهی از انسان‌ها در قالب بردگان سیاه‌پوست پرداخت و صلاح آنان را در این پنداشت که زیردست و مطیع سفیدپوستان باشند، جستجو می‌کنند! در دوران مدرن گرچه جنبش اومانیسم با شعار آزادی و رعایت حقوق انسانی قیام کرد، اما نظام لیبرالیستی در عمل هرگز پایبند این اصول نمانده و همواره در صدد تحمیل سلطه خود بر دیگران بوده است.

 

  1. حمایت از نظام‌های دیکتاتور

بررسی دکترین سیاست خارجی آمریکا در چند دهه اخیر نشان می‌دهد که این سیاست بر پایه نفاق و مبتنی بر حمایت از رژیم‌های دست‌نشانده دیکتاتور و بی‌رحم قرار داشته است. شروع این سیاست را به‌ویژه بعد از پایان دوره انزوای آمریکا و آغاز دخالت‌های گسترده این کشور در مناطق مختلف جهان می‌توان مشاهده کرد. در منابع سیاسی آمده است که فرانکلین روزولت در سال ۱۹۳۹ درباره آناستازیو سوموزا، دیکتاتور نیکاراگوئه گفته بود: «شاید سوموزا حرامزاده باشد، اما حرامزاده خودمان است!»

در حالی که دولت‌های مستقل یا مخالف آمریکا به هر بهانه‌ای در معرض شدیدترین تبلیغات غربی قرار می‌گیرند، وحشیانه‌ترین جنایات دولت‌های وابسته به آمریکا توجیه و یا با کمترین واکنش غرب مواجه می‌شوند. از بارزترین مصادیق این سیاست منافقانه، رفتار دوگانه آمریکا در برابر نظام مستقل ایران و رژیم وابسته عربستان سعودی است. در حالی که دولت آمریکا به بهانه‌های واهی و کذب، ایران را به نقض حقوق‌ بشر، دفاع از تروریسم و عدم آزادی بیان در کشور متهم می‌کند، در برابر وحشیانه‌ترین مصادیق نقض حقوق ‌بشر دولت قبیله‌ای عربستان و محدودیت‌های شدید آزادی در آن کشور سکوت می‌کند و با حمایت‌های گسترده سیاسی و نظامی، شریک قتل ‌عام هزاران انسان بی‌دفاع در یمن می‌شود تا کارخانجات تسلیحاتی غرب سود سرشار ناشی از فروش تسلیحات به رژیم مستبد عربستان را از دست ندهند.

 

  1. اعمال تحریم‌های ظالمانه علیه کشورها

اعمال تحریم‌های ظالمانه علیه کشورهای مخالف دولت آمریکا به‌ویژه جمهوری اسلامی ایران همواره یکی از ابزارهای ضد حقوق‌ بشری آمریکا در جهان بوده است. این تحریم‌ها در سال‌های اخیر حتی اقلام بهداشتی مرتبط با ویروس کووید۱۹ را نیز شامل شده است.

 

نتیجه‌گیری

آمریکای امروز نماد یک نظام امپریالیستی و نژادپرست است که با پای گذاردن بر روی خواست و اراده ملل و جوامع مستقل، حق‌طلب و آزادی‌خواه، حقوق ملت‌ها را نادیده گرفته و راه تنفس مردم جهان حتی ملت خویش را مسدود کرده است. اکنون به‌راستی باید دید بشریتی که این مدعیان به دفاع از آن دم می‌زنند، از چه جنسی است؟ مسلماً این بشر از جنس انسان‌هایی نیست که خود را متعهد به اصول اخلا‌قی و قواعد الهی و مستقل از فرهنگ غربی می‌دانند. بشریتی که این مدعیان، از دفاع از حقوق او دم می‌زنند، یا «بشر غربی» است و یا «شیفتگان فرهنگ غرب». و این یعنی همان حقوق ‌بشر به روایت غرب که عملاً سرابی بیش نیست.

 

 

پی‌نوشت

  1. حمیدمولا‌نا، آمریکا و فاجعه‌جهانی، ص۱۴۱-۱۳۵٫
  2. https://www.mashreghnews.ir/news/970642
  3. https://www.mashreghnews.ir/news/972264
  4. https://www.mashreghnews.ir/news/1000280F
  5. https://www.mashreghnews.ir/news/906718
  6. https://www.mashreghnews.ir/news/979557
  7. https://www.mashreghnews.ir/news/1017844
  8. https://www.mashreghnews.ir/news/9849167
  9. https://www.mashreghnews.ir/news/935613
  10. https://www.mashreghnews.ir/news/921544
  11. https://digitallibrary.un.org/record/1629536

۱۲٫ ر.ک: عبدالرحمن دیلیپاک، تروریسم، تهران، سازمان تبلیغات اسلا‌می، ۱۳۶۸ش.

30آگوست/21

جنایت علیه بشریت – بررسی تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران

۱٫موضوع تحریم اشخاص حقیقی و حقوقی در حقوق بین‌الملل پدیده‌ای نوظهوری است. در زبان انگلیسی برای تحریم چند واژه وجود دارند که مهم‌تر از همه واژه sanction با چند معناست. یک معنای آن تحریم و دیگری به معنای ضمانت اجراست. در حوزه بحث ما این دو معنا بیشتر کاربرد دارند. تحریم اقدام علیه دولت دیگر به منظور الزام او به انجام تعهدات بین‌المللی‌ است. به عبارت دیگر وقتی دولتی یکی از تعهدات بین‌المللی‌اش را در برابر کشورهای دیگر نقض می‌کند و آنها از این اقدام  متضرر ‌می‌شوند، آن دولت را تحریم می‌کنند. ممکن است تحریم در قبال تهدید صلح و امنیت جهانی باشد که البته در این مورد باید شورای امنیت تصمیم بگیرد.

در هر حال اگر شورای امنیت یا دولتی، دولت دیگری را تحریم کنند، کشور متضرر در ابتدا باید از تمام راه‌های موجود در حقوق بین‌الملل استفاده کرده باشد و کشورها نمی‌توانند بدون طی این مقدمات، کشور دیگری را تحریم کنند. اصل برابری دولت‌ها در حقوق بین‌الملل، یک اصل مسلم و شناخته شده است که طبق آن حاکمیت دولت‌ها برابر شمرده شده‌اند، لذا یک دولت نمی‌تواند دولت دیگری را تحریم و بر دولتی دیگر اعمال محدودیت یا دولتی را به واسطه نقض تعهد، از حقوق خودش محروم کند. اصل مصونیت دولت‌ها نیز بیانگر این مهم است.

بنابراین در ابتدا این شورای امنیت است که در شرایطی خاص و بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد می‌تواند کشوری را تحریم کند. حال اگر اقدام کشوری در حوزه روابط با سایر دولت‌ها نقض تعهد شناخته شود و موجبات ایجاد خسارت را فراهم کند و دولت مقابل هم همه راه‌های پیش‌بینی شده در حقوق بین‌الملل را طی کرده و به نتیجه نرسیده باشد، تحت شرایط خاصی می‌تواند آن کشور را تحریم کند. این تحریم از نوع اقدام متقابل است، یعنی کشورها به عنوان یک قاعده کلی نمی‌توانند یکدیگر را تحریم کنند، مگر اینکه در فرایند اقدام متقابل قرار گیرند. بنابراین دولت‌ها برای توقف یک دولت از نقض تعهد می‌توانند با شرایط گفته شده، آن کشور را تحریم کنند. این تحریم یک کشور علیه کشور دیگر است.

تحریم شورای امنیت در قالب فصل هفتم منشور ملل متحد تعریف می‌شود. مسئولیت صلح و امنیت بین‌المللی به شورای امنیت سپرده شده است؛ بنابراین اگر شورا احراز کرد که صلح و امنیت بین‌المللی توسط دولتی در معرض تهدید قرار گرفته است، می‌تواند از ابزار تحریم استفاده کند که آن هم ساز و کار خاص خودش را دارد.

۲- تحریم‌های سنتی به تحریم‌های یک‌جانبه و چند جانبه تقسیم می‌شوند. تحریم سنتی تحریمی است که کشوری علیه کشور دیگر انجام می‌دهد، به گونه‌ای که تمام ارکان یک کشور یا دولت تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند. در نگاه نو به مسئله تحریم، تحریم هوشمند یا هدفمند که پدیده نوظهوری است، شکل گرفته است. ممکن است با تحریم یک دولت، مردم و اتباع آن کشور هم که محق نیستند، آسیب ببینند. در این نوع تحریم، در حقیقت مسئولین دولت به جای دولت مسئول تحریم می‌شوند. این اشخاص ممکن است مسئولین دولتی یا افراد دیگری از جمله دانشمندان باشند.

این موضوع چون قدمت زیادی ندارد، اجرای آن معمولاً با نقض برخی از اصول حقوق بین‌الملل همراه است. مثلاً تحریم مسئولین دولت ممکن است موجب نقض حریم شخصی، اصل برابری حاکمیت دولت، اصل مصونیت دیپلماتیک و کنسولی، اصل مصونیت اموال دولتی و تعهدات دولت میزبان در موافقت‌نامه مقرّ برای دیپلمات‌ها…شود. در مورد اشخاصی چون دانشمندان ممکن است حق مالکیت خصوصی، حق رفت و آمد و دسترسی به عدالت نقض شود.

اینها موارد کلی این مسئله هستند، اما در مورد ایران، همه دنیا شاهدند که شکل‌گیری پرونده هسته‌ای ما به گونه‌ای سیاسی اتفاق افتاده؛ یک فرآیند حقوقی را طی نکرده است و در این پرونده بیشتر سیاست بر حقوق غلبه داشته است. پرونده هسته‌ای ایران نباید از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به شورای امنیت می‌رفت و آن مراحل را طی می‌کرد؛ اما یکباره و با یک اقدام سیاسی ناشی از اراده قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه آمریکا و اروپا، پرونده ما به شورای امنیت فرستاده شد؛ در حالی که این مسئله باید در آژانس بررسی می‌شد.

مهم‌ترین غفلت این بود که دولت باید قوی‌تر عمل می‌کرد و اجازه این اقدام را نمی‌داد. با وجود اعتراض دولت ایران، پرونده هسته‌ای با یک اقدام سیاسی به شورای امنیت رفت. در طول این مدت هم مهم‌ترین ادعای ما این بوده است که مقررات و قواعد بین‌المللی را نقض نکرده‌ایم. از آن‌طرف هم قدرت‌های بزرگ به‌ویژه آمریکا و اروپا ادعا  می‌کنند که نقض کرده‌ایم. این آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود که باید در این مورد تصمیم می‌گرفت.

در مورد برجام هم آژانس مکرراً پایبندی ما به مقررات و معاهدات بین‌المللی در مورد مسائل هسته‌ای و برجام را تأیید کرد. با وجود این، همان طور که دنیا هم شاهد بود، تعهدات طرف مقابل اجرا نشدند. ما تعهداتمان را کامل انجام دادیم، در حالی که آنها انجام ندادند و خروج یک‌جانبه آمریکا را شاهد بودیم. اروپایی‌ها در این قضیه تعلل کردند و دنبال بهانه‌هائی چون مسائل هسته‌ای و موشکی ما بودند و به دنبال آن تحریم‌ها علیه اشخاص حقیقی کشور ما شکل گرفتند؛ در حالی که مبنای تحریم اشخاص حقیقی در کشور ما یک امر اثبات نشده است. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها همیشه این را مبنا را فرض می‌گیرند که ایران در مسائل هسته‌ای و موشکی قصد انجام فعالیت غیرصلح‌آمیز را دارد و ما هم انکار می‌کنیم. البته بیانیه‌های آژانس به عنوان مرجع تعیین‌کننده تا به حال خلاف این امر را نشان داده است و ابهامات رفع شده‌اند.

۳- در تحریم‌های هوشمند از یک سو ادعا می‌شود که مردم آسیب نمی‌بینند و از سوی دیگر حقوق اشخاص پایمال و ضایع می‌شوند. این تحریم‌ها از ابتدا با هدف مبارزه با تروریسم شکل گرفتند،  ولی در  با این فرض موهوم که ایران در فعالیت‌های هسته‌ای خود به دنبال بمب هسته‌ای است و مسیر حرکتش صلح‌آمیز نیست، هدف این تحریم‌ها قرار گرفته‌اند. البته این صرفاً یک ادعا و فرض است و نیاز به بررسی و راستی‌آزمایی دارد. ما این فعالیت‌ها را در چهارچوب مقررات انجام می‌دهیم و صلح‌آمیز هم هستند. این موضوعی است که نهاد متکفل آن بارها بررسی و راستی‌آزمایی کرده است.

بنابراین غیرصلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران فرض و ادعای باطلی است. لذا آثار مبتنی بر آن هم بلااثرند و تحریم نباید صورت بگیرد. ولی متأسفانه کشورهای بزرگ اعتنایی به این مسائل ندارند و هدف آنها صرفاً تأمین منافع نامشروعشان و بازداشتن ایران از مسیر خود است.  مسائل موشکی مورد ادعای آنان در برجام نیامده و موضوع مذاکره ما نبوده است؛ ولی آنها ادعا دارند که این مسئله در برجام آمده است که این ادعا رد می‌شود. در برجام اصطلاح (call upon) فراخواندن آمده و از ایران خواسته شده است، اما هیچ الزامی برای مذاکره در باره موشک‌ها وجود ندارد. بر خلاف ادعای آنها، موشک‌های تولیدی ما قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای را ندارند.

به هر حال این موضوع، هم از نظر حقوق بین‌الملل و هم از نظر حقوق بشر قابل بررسی است و همه حقوق‌دانان اذعان دارند که اگر شورای امنیت هم بخواهد این تحریم‌ها را انجام دهد، باید محدود به قواعد آمره و منشور ملل متحد باشند و طبیعتاً در این قطع‌نامه‌ها نباید خدشه‌ای به اصل مصونیت دیپلماتیک و یا مثلاً به اصل تعهد کشور میزبان در موافقت‌نامه مقرّ وارد شود. آمریکا موافقت‌نامه مقر را امضا کرده و متعهد شده که دیپلمات‌های عضو سازمان را در کشور خود بپذیرد و مانع ورود و خروج و تردد آنها نشود و اختیارات آنها را محدود نکند؛ در حالی که اینک وضعیت اصل مصونیت دیپلماتیک در حاشیه قرار گرفته است.

همچنین احترام به حقوق بشر و تضمین آن از اهداف منشور محسوب می‌شود و اهمیت زیادی دارد و   قطع‌نامه‌های شورای امنیت، نباید حقوق مصوبه در حقوق بشر را در مورد فرد یا افرادی تضییع کنند. تحریم کشورها علیه یکدیگر هم جز از راه اقدام متقابل که فرآیند خودش را دارد، قابل اعمال نیست. بنابراین اجرا و اعمال این تحریم‌ها، جایگاه نهادهای بین‌المللی را تضعیف می‌کند.

سازمان ملل از یک سو نهادهای بین‌المللی قضائی ایجاد کرده است تا در مورد اختلافات کشورها داوری و آنها را رفع و رجوع کند و از سوی دیگر خودش در جای نهادهای قضائی می‌نشیند و به‌شکلی یک‌طرفه در امری قضاوت می‌کند که هنوز در موردش بررسی‌های لازم انجام نشده‌اند. به عنوان مثال وقتی دیوان بین‌المللی دادگستری یا دیوان کیفری بین‌المللی و یا نهادهای ملی و منطقه‌ای در هر کشور باید به بررسی و ارزیابی مسائل و اختلافات کشورها وادعاهای هر کشور علیه کشور دیگر بپردازند و در باره آنها قضاوت کنند، طبیعتاً معنا ندارد که  کشوری، خود را در جایگاه هریک از این محاکم قرار دهد و رأی صادر کند.

از این روی چنین به نظر می‌رسد که مسیر اعتراض به اجرای این تحریم‌ها در نهادهای ملی و منطقه‌ای حقوق بشری باز است و می‌توان زمینه و امکانی را فراهم کرد که از طریق معاهدات حقوق بشری، افرادی که به خاطر این تحریم‌ها خسارت و ضرری از سوی کشور عضو اتحادیه اروپا دیده‌اند، در دادگاه اروپایی حقوق بشر یا در دیوان دادگستری اروپایی طرح دعوا کنند؛ زیرا تضمین حقوق بشر، از یک قاعده عرفی بین‌المللی با قاطعیت تبدیل به یک تعهد بین‌المللی غیر قابل تخطی شده است.

این تحریم‌ها در واقع شکل دیگر به کارگیری سلاح در جنگ هستند؛ منتهی در جنگ سلاح گرم  و نتیجه‌اش ترور فیزیکی فرد است و نتیجه تحریم‌ها ترور شخصیت فرد و محرومیت از حقوقش است. اگر موضوع تحریم‌ها را هم از ناحیه شورای امنیت و هم کشورها و از منظر کسانی که براساس اسناد حقوق بشر آن را مشروع می‌دانند، بررسی کنیم، باید بگوییم این امر نامحدود نیست. یعنی حتی شورای امنیت هم نمی‌تواند به شکل نامحدود تحریم کند، بلکه برعکس، امروزه حقوق بین‌الملل در ذات خود به سمت محدود کردن تحریم‌ها می‌روند و لذا برای استانداردسازی حقوق بین‌الملل، حرکت جهانی باید به گونه‌ای باشد که تحریم‌ها شکل نگیرند. درست است که باید با پدیده تروریسم برخورد کرد؛ اما نباید این بهانه‌ای در دست کشورها یا قدرت‌هایی باشد که بر سازمان ملل استیلا دارند و حقوق دولت‌ها و اشخاص را تضییع می‌کنند.

۴- تحریم غیرقانونی، ظالمانه است و تحریم غیرمشروع ،آثار جنایت‌باری را به‌دنبال دارد که یکی از آنها از بین رفتن بیماران خاصی است که داروهای‌شان به‌ خاطر تحریم به دستشان نمی‌رسد و این جنایتی است که غرب با اعمال تحریم‌های ظالمانه مرتکب شده است. جنایت مگر چیست جز کشتن افراد بیگناه؟ آمریکا و اتحادیه اروپا در مورد ایران این جنایت را مرتکب شده‌اند که باید پاسخگو باشند و تحت تعقیب قرار گیرند و محاکمه و مجازات شوند.

داروهای بیماران هموفیلی، تالاسمی، بیماران کلیوی، ‌ام اس، ‌ای‌بی، (بیماران پروانه‌ای) دیابت، سرطان و… که در دسته بیماری‌های خاص یا صعب‌العلاج قرار می‌گیرند، شامل این تحریم‌ها شده‌اند. آمریکایی‌ها بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما را در ابعاد مختلف تحریم کردند. این تحریم‌ها در سال‌های اخیر به اوج خود رسیده‌اند. آنها مدعی هستند که دارو و غذا برای ایران تحریم نیست، اما برای همه دنیا واضح است که اگر امکان ارسال پول و ارز به خارج از کشور وجود نداشته باشد و در ارسال ارز هیچ فرقی بین دارو و سایر محصولات قائل نشده باشند، تحریم دارو و تجهیزات پزشکی صورت گرفته است.

نکته مهم اینجاست که این تحریم‌ها تنها مختص به دارو نیستند و تجهیزات پزشکی نیز تحت تأثیر این تحریم‌ها قرار گرفته‌اند. هم اکنون  حدود ۹۵ درصد دستگاه‌های دیالیزی کشور وارداتی هستند؛ محصولاتی که عمدتاً از کشور آلمان وارد ایران می‌شوند و اعمال تحریم‌ها باعث شده که در روند واردات این محصولات خلل ایجاد شود. این در حالی است که جامعه جهانی باید راهی برای برون‌رفت از این مسئله داشته باشد تا بیماران، خارج از سیاست‌های جوامع اروپایی و آمریکایی، از امکانات درمانی و دارویی لازم برخوردار شوند.

متأسفانه شرکت‌های متعدد خارجی اعلام کرده‌اند که به دلیل تحریم‌ها، قادر به فروش تجهیزات پزشکی به ایران نیستند. تجهیزات پزشکی و داروها کالاهایی هستند که عموم کشورها باید در راستای انسان‌دوستی و سلامت در اختیار سایر کشورها قرار دهند. اغلب شرکت‌ها نیز در این زمینه مایل به همکاری با ما هستند، اما متأسفانه فشار آمریکا بر برخی از این شرکت‌ها باعث شده تا آنها فروش کالاهای خود به ما را ممنوع اعلام کنند.

کارشناسان مسائل حقوق بین‌الملل معتقدند تحریم بانکی و مشکلات ارزی در عمل دسترسی به داروها را برای بیماران خاص با دشواری مواجه کرده است و دست‌های پشت پرده شرکت‌های دارویی را از ورود داروهای خاص به ایران منع می‌کنند. نمونه واضح آن شرکت «مون لی که» سوئد است که در طی یک نامه‌نگاری رسمی با «خانه ای بی» ایران اظهار کرد به دلیل تحریم از واردات پانسمان‌های مخصوص به ایران منع شده است. این عوام‌فریبی جهانی مبنی بر استثنای داروها از لیست تحریم‌ها در عمل باعث جان باختن هموطنان ما می‌شود. تحریم‌ها، تهیه دارو برای بیماران مبتلا به سرطان خون را نیز با مشکل مواجه کرده است.

در این میان اقشار آسیب‌پذیر جامعه بیشترین بار هزینه‌های هنگفت دارو درمانی را به دوش می‌کشند. جدا از هزینه‌های داروها، انجام هر وعده عمل دیالیز ۴ تا ۵ میلیون ریال هزینه مستقیم به همراه دارد. براساس آمار وزارت بهداشت و درمان هم اکنون حدود ۳۲ هزار بیمار دیالیزی در کشور وجود دارند که باید تحت عمل دیالیز قرار بگیرند. هزینه تنها بخشی از مشکلات افراد دیالیزی است، در حال حاضر اغلب دستگاه‌های دیالیز به علت اعمال تحریم‌ها و وارد نشدن دستگاه‌های جدید، از کیفیت لازم برخوردار نیستند.

۵- تحریم بانکی ایران و محدودیت‌های ارزی یکی از عوامل نرسیدن یا دشواری در رسیدن مکمل‌های دارویی بیماران پروانه‌ای است. یکی از پمادهای بسیار تأثیرگذار بیماران پروانه‌ای که در صورت دسترسی این بیماران به آن فرآیند ترمیم زخم‌ها و تاول‌های‌شان تسریع می‌شود، متاسفانه در ایران وجود ندارد. موارد زیادی از این مکمل‌هایی دارویی و پمادها وجود دارند که به دلیل تحریم‌های اقتصادی و تحریم بانکی امکان واردات آن به ایران وجود ندارد.

با شروع تحریم‌های مجدد و خروج یک‌جانبه آمریکا شوک بزرگی به جامعه بیماران خاص ایران وارد شد. در حالی که مدعیان حقوق بشر معتقدند تحریم‌های آمریکا علیه ایران حق سلامت و دسترسی به دارو و درمان را به هیچ عنوان تحت تأثیر قرار نداده است، بیماران خاص برای تأمین داروهای مورد نیاز خود در بازارها سردرگم هستند.

۶- براساس دستور موقت دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه (ICJ) در ۱۱ مهر ۱۳۹۷ دولت آمریکا ملزم شده است تا نسبت به لغو تحریم‌های یک‌جانبه خود در حوزه‌های دارویی و تجهیزات پزشکی، مواد غذایی و برخی حوزه‌های دیگر اقدام کند؛ اما با گذشت یک سال از این موضوع تنها این تحریم‌ها در مورد کاغذ رفع شده‌اند و سیاستمداران آمریکایی بدون توجه به سلامت و حق بیماران برای دسترسی به دارو و تجهیزات پزشکی با تهدید شرکت‌های خارجی در حال مانع‌تراشی برای فروش محصولات این شرکت‌ها به ایران هستند.

بنابراین، این ادعا که دارو در زمره کالاهای تحریم شده نیست، فریب و دروغی آشکار است و راه خرید داروها مسدود است. علاوه بر سختی دسترسی به داروهای خارجی، مجموعه‌ای از قوانین دیگر مانند تحریم‌های بیمه و حمل ‌ونقل،  تأمین دارو را دچار مشکلات اساسی  کرده‌اند. لذا تحریم‌های فلج‌کننده و کمرشکن و همه‌جانبه آمریکا و اروپا که در تاریخ بشر مشابهی نداشته است، از منظر حقوق بشر و حقوق بین‌الملل، غیرقانونی، غیرمشروع  و ظالمانه هستند و در واقع نوعی جنایت محسوب می‌شوند.

30آگوست/21

نتانیاهو قربانی نبرد ۱۲ روزه

نبرد ۱۲ روزه میان مقاومت غزه و گروه‌های فلسطینی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود.

این نبرد از چند منظر اهمیت داشت که بدان پرداخته می‌شود.

  1. شکست رژیم صهیونیستی در تاکتیک:

در واقع رژیم صهیونیستی با تمام ابزار و سلاح‌هایش نتوانست جلوی پرتاب راکت از تونل‌های حماس را بگیرد؛ در صورتی که غزه منطقه بسیار کوچکی است و مناطقی که از آن این تسلیحات شلیک می‌شدند کاملاً مشخص بودند. سیستم‌های پدافند هوایی بسیار گرانقیمت و پیشرفته رژیم صهیونیستی نتوانستند از اصابت بخش قابل توجهی از این راکت‌ها به شهرهای فلسطین جلوگیری کنند. همچنین در عرصه زمینی، مقاومت فلسطین با بهره‌گیری از موشک‌های هدایت شونده کورنیت، موفق به انهدام چند خودروی ارتش صهیونیستی در اطراف باریکه غزه شد و همین امر رژیم صهیونیستی را به عدم ورود زمینی به این منطقه وادار ساخت. در نتیجه کاملاً مبرهن بود که رژیم صهیونیستی در صحنه نبرد از پس مقابله با حماس و سایر گروه‌های فلسطینی بر نیامده و تنها راهکارش برای توقف روند آتشباری آنان، بمباران هوایی بود که آن هم با اتخاذ تاکتیک‌های خاصی از سوی فلسطینیان، اثرگذاری لازم را نداشت.

 

  1. ناکامی در استراتژی:

دولت نتانیاهو نقشه راه مناسبی را که در طول ۱۲ سال زمامداری‌اش بتواند مقاومت غزه را خلع سلاح کند یا حداقل توانش را تقلیل دهد، نداشته است‌. از سال ۲۰۰۹ که وی ریاست دولت جعلی صهیونیست‌ها را برعهده گرفت، نتوانست از تسلیح گروه‌های مسلح فلسطینی جلوگیری کند و کیفیت و کمیت تسلیحات آنان روز به روز افزایش یافت. حتی در نبرد ۵۳ روزه، ارتش صهیونیست‌ها اگرچه به برخی تونل‌های حماس و جهاد آسیب جدی زد، اما از قابلیت‌های نظامی آنان کاسته نشد. تا جایی که در نبرد اخیر بیش از هر زمان دیگری تل‌آویو و حتی شهرهای فراتر از آن همچون حیفا هدف موشک‌های شلیک شده از نوار غزه قرار گرفتند. رونمایی از پهپادهای شناسایی، بمب افکن و انتحاری نیز از جمله تسلیحات رونمایی شده فلسطینیان بود که حاکی از شکست قطعی استراتژی نابودسازی مقاومت در باریکه غزه است.

نکته دیگری که باید به آن توجه جدی کرد این بود که برای اولین بار مقاومت فلسطین بود که برای رژیم صهیونیستی ضرب‌العجل تعیین کرده بود، ابتکار عمل را در دست گرفت و طرف مقابل را منفعل کرد.  وقتی نبرد سیف‌القدس در اثر توهین و جسارت صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی آغاز شد، مقاومت اسلامی توانست خود را به عنوان پاسدار اصلی قبله مسلمانان به رخ بکشد و سازشکاران را به حاشیه براند و در این زمینه نیز راهبردش را کاملاً موفق اجرا کند.

 

  1. آشکار شدن ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی:

نبرد اخیر ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. از طرفی جبهه داخلی این رژیم آمادگی مقابله همه جانبه با ناامنی شهرها را نداشت و نمی‌توانست دائماً در پناهگاه بماند و نارضایتی از عملکرد دولت و ارتش اوج گرفت.

از سوی دیگر مراکز صنعتی و تجاری رژیم صهیونیستی از کار افتادند. برای مثال فرودگاه بن‌گورین تل‌آویو بر اثر راکت‌باران حماس و سایر گروه‌های مقاومت تعطیل و پروازهایش به فرودگاه دیگری که رامون نام داشت منتقل شد.

همچنین بندر بسیار مهم اشدود که ۶۰ درصد تجارت دریایی اسرائیل از آنجا انجام می‌گیرد به‌طور کامل تعطیل شد، زیرا تقریباً تمام شهرها و مناطق تجاری و صنعتی رژیم صهیونیستی مورد هجمه راکتی قرار گرفتند و ساختار اقتصادی صهیونیست‌ها تقریبا فلج شد.

۴٫برای اولین بار در تاریخ حیات رژیم جعلی صهیونیستی ساکنان عرب سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ جرئت، جسارت و انگیزه یافتند تا به خیابان بیایند و برخی از شهرها را برای مدتی از کنترل نیروهای امنیتی رژیم منحوس خارج سازند. رخداد بی‌سابقه مذکور به‌شدت بر تصمیم‌گیران سیاسی دو طرف تاثیر گذاشت تا جایی که رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی تصریح کرد که آنچه در کف خیابان‌ها می‌گذرد از راکت‌های حماس خطرناک‌تر است.

در نتیجه می‌توان گفت مقاومت غزه اعتبار گزینه مقاومت را به‌شدت بالا برد و توده‌هایی از فلسطینیان  را که ناامید شده بودند به هیجان درآورد.

بنابراین پرواضح است که نبرد ۱۲ روزه موسوم به سیف‌القدس یکی از ناکام‌ترین و خسارت‌بارترین نبرد‌های تاریخ رژیم صهیونیستی است و به همین دلیل به نظر می‌رسد مخالفان نتانیاهو درصدد بودند تا با بهره‌گیری از این حربه و تشکیل عجیب‌ترین ائتلافی که ممکن می‌شد وی را از قدرت کنار بزنند. نفتالی بنت، گیدئون صعر و آویگدور لیبرمن راست‌گرای افراطی، یائیر لاپید و بنی‌گانتز میانه‌رو و هوروویتز و میراف میخاییلی چپ‌گرا به همراه منصور عباس عرب تصمیم به برکناری نتانیاهو گرفتند.افراد فوق هر کدام سخنگوی بخشی از جامعه ناهمگن رژیم صهیونیستی بودند و اختلافاتشان کاملاً روشن و واضح بود؛ لکن بر سر یک چیز اشتراک نظر داشتند: برکناری نتانیاهو.

به عبارت دیگر تنها عامل شکل‌گیری این ائتلاف، دشمنی با رهبر حزب لیکود بود والا به نظر نمی‌رسد در سیاست‌های دولت صهیونیست‌ها در دوره جدید تغییری جدی به وجود بیاید. دولت ائتلافی نفتالی بنت و یائیر لاپید با توجه به ابقای بنی‌گانتز در سمت وزارت دفاع و کوخاوی در جایگاه فرماندهی ارتش تفاوت ماهوی و محسوسی از لحاظ نقشه راه و عملکرد با نتانیاهو نخواهد داشت لکن با توجه به کاریزماتیک نبودن بنت و لاپید و همچنین کابینه‌ای که  تناسب کمی بین اعضای آن وجود دارد احتمالاً نتواند چون دوره نتانیاهو منسجم و قاطع عمل کرده و از پس مشکلات امنیتی این رژیم که روز به روز در حال گسترش کمی و کیفی است، بر بیاید.

تقویت کننده استدلال فوق، نخست وزیر شدن فردی است که تنها ۷ کرسی را در اختیار داشت که حدود ۵ درصد پارلمان است و امری بی‌سابقه در تاریخ دموکراسی‌ها پارلمانی محسوب می‌شود‌.

این اتفاق به‌وضوح نشان می‌دهد صدراعظم جدید برخلاف سلفش از حمایت‌های قاطع برخوردار نیست و ناچار است با جریان‌های موتلفش همکاری کند تا از فروپاشی کابینه جلوگیری نماید. بنابراین بعید است دولت کنونی رژیم صهیونیستی بتواند همچون دوره سابق راست‌گرایانه عمل کند.

دولت ائتلافی بنت – لاپید نیز احتمالاً در سیاست خارجی در برابر آمریکا مجبور به انفعال و توان تاثیرگذاری‌اش بر جو بایدن کمتر از گذشته خواهد بود، زیرا صهیونیست‌ها متوجه آسیب‌پذیری خود شده‌ و این واقعیت را که نمی‌توانند بدون همراهی و همکاری ایالات متحده بر چالش‌های خود فائق بیایند، پذیرفته‌اند. لذا بعید است که دست به خودسری بزنند و رفتارهای خلاف خواست آمریکا را انجام بدهند و دست به ماجراجوئی بزنند.

البته باتوجه به دستاوردهای مقاومت غزه در نبرد سیف‌القدس و ایجاد معادله‌ای جدید در برابر صهیونیست‌ها، فعال شدن جبهه جنگ با این باریکه محتمل است و دولت بنت نیاز به ایجاد یک دستاورد تبلیغاتی را کاملاً حس می‌کند.

اما محور مقاومت با برنامه‌ای از پیش تعیین شده به دنبال وارد ساختن ضربات مقطعی به رژیم صهیونیستی است تا شکست‌پذیری ارتش این رژیم و ناتوانی سردمداران آن در تامین امنیت شهروندان اشغالگر را به عنوان یک اصل قطعی و پذیرفته شده جا بیندازد. همین امر سبب شده که اولاً ضعف‌های ساختاری رژیم صهیونیستی کاملاً برملا و گسل‌های اجتماعی آن نمایان شود.

از طرفی آمریکا با توجه به تنگناهای جدی در عرصه بین‌المللی و برنامه جامع و شاملی که برای کنترل چین دارد، اولویت‌هایش را از غرب آسیا به شرق این قاره منتقل کرده و بعید است بتواند چون گذشته از دولت صهیونیست حمایت کند.

این در حالی است که برنامه ایران برای تسلیح مناطق پیرامونی فلسطین مراحل پایانی خود را طی می‌کند؛ تا جایی که دبیرکل حزب‌الله صراحتاً اعلام داشت در صورت تعرض مجدد به قدس، جنگ منطقه‌ای در انتظار صهیونیست‌ها خواهد بود. این هشدار سید حسن نصرالله با پاسخ مثبت و فوری انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت عراقی و فلسطینی همراه شد و نشان داد محور ضد صهیونیستی با برنامه و به‌تدریج در حال اجرای نقشه‌ راه خود است.

به نظر می‌رسد ماه‌های آینده با تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن جریان انقلابی، نتیجه مذاکرات وین برای اسرائیل بسیار سخت تمام شود. اگر مذاکرات وین به سرانجام برسد و منابع مالی ایران آزاد شوند، ایران بی‌شک با اعتماد به نفس بیشتری در منطقه فعالیت خواهد کرد و رژیم صهیونیستی را در تنگنا قرار خواهد داد. همچنین برقراری مجدد توافق ایالات متحده با ایران نوعی تضمین امنیتی برای فعالیت‌های جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد خواهد کرد که بی‌شک خوشایند سران حاکم بر دولت یهود نخواهد بود.

اما اگر مذاکرات وین نیز به نتیجه نرسد، بازهم رفتارهای ایران تهاجمی خواهد بود و به محور غربی- عبری‌- عربی ضربه وارد خواهد ساخت و در نتیجه بازهم امنیت رژیم صهیونیستی با تهدید مواجه خواهد شد؛ با این تفاوت که بر خلاف گذشته، آمریکا در حال تعدیل و تقلیل نیروهایش در غرب آسیاست و به هیچ وجه قصد افزایش تنش با جمهوری اسلامی را ندارد.

به همین دلیل به نظر من، دوران سختی برای رژیم صهیونیستی آغاز شده و فشارهای محور مورد حمایت ایران روز به روز بر رژیم کودک کش بیشتر خواهد شد.

سخنان اخیر دبیرکل حزب‌الله نیز که صراحتاً بر نزدیک شدن آزادسازی قدس تصریح کرد، بر همین اساس ارزیابی می‌شود.

30آگوست/21

منافقین در لانه نفاق

پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۴۰۰ در گردهمایی عناصر سازمان منافقین شرکت کرد. او که در نقض آشکار همه قوانین بین‌المللی یکی از عوامل اصلی طراحی و ترور شهید حاج ‌قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس بود، در کنار کسانی نشست که دست آنان به خون بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی، از جمله منتخبین مردم در قوه مجریه و قوه مقننه آلوده بود.

این همراهی او با این گروهک تروریستی در حالی است که شرکت وزرای خارجه سابق و دیپلمات‌ها و حتی افسران امنیتی رژیم سعودی همواره یک پای دیگر این نشست‌هاست. رژیمی که در ترور مخالفین خود از همه امکاناتش بهره می‌گیرد و سفارتخانه‌های او در سراسر جهان هنر شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌دهند و گاهی حتی شخص شهروندان مخالف خود ـ چون قاشقچی ـ  را با گذرنامه‌های‌شان چنان باطل می‌کنند که حتی خبره‌ترین کارشناسان هم از کشف دی ان ای آنان عاجز می‌مانند!

شرکت دولتمردان این کشور گاوچران و این دولتمردان گاو شیرده ـ که یکی از آنان خالق گرگ داعش و دیگری پرورش‌دهنده آن به شمار می‌روند ـ را در نشست‌های سالانه گروهک منافقین باید در استاد داعش بودن سران سازمان منافقین جستجو کرد. سازمانی که به لطف حمایت‌های بی‌دریغ نظام سلطه، تحقیق و تفحص در باره جنایات آنان می‌رود تا چون تحقیق و تفحص از هولوکاست جرم محسوب شود  و رسانه‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی به سمتی حرکت می‌کنند که از این عناصر بالفطره آدمکش، چهره‌ای انسانی ترسیم کنند.

کار این تحریف آشکار تاریخی به آنجا کشیده است که امروز بی بی سی، من و تو، اینترنشنال و… که هرگز حاضر به مصاحبه با پدر و مادر یک داعشی درباره مجاهدت! فرزندانشان نیستند و نشانی از قبر کشته‌های این فرقه نمی‌دهند؛ مصاحبه با خانواده یک عنصر آدمکش منافق و اشک ریختن برای قبر آنان را برای خود افتخار می‌دانند!

پرسشی که امروز ذهن بسیاری ـ و به‌ویژه نسل جوان کنونی ـ را درگیر خود کرده این است که مگر غربی‌ها و سعودی‌ها و رژیم صهیونیستی چه قرابت قومی و خونی‌ای با عناصر گروهکی دارند که روح لشکریان آتیلا و چنگیز و هیتلر در آنها دمیده شده و در آدمکشی تا آنجا پیش رفته‌اند که جنایت‌های گروه‌های قبل از خود، از جمله خِمرهای سرخ در جنوب شرقی آسیا را از یادها  برده‌اند و حتی داعش هم با همه جنایاتش در شیوه آدمکشی، شاگرد آنها محسوب می‌شود؟

پاسخ این پرسش، خوی وحشی و حیوانی پنهان در آنان همراه با ادبیاتی فریبنده‌تر است که در فرهنگ مردم ایران زمین عنوان«منافق» به خود گرفته است، نفاقی که امروز آشکارتر از همیشه، خود را در چهره غرب به ظاهر متمدن نشان می‌دهد. در همین تیرماه ۱۴۰۰ که پمپئو در اجلاس سازمان منافقین شرکت کرد، هزاران نفر در ورزشگاه ویمبلی لندن و میلیون‌ها نفر در جهان نظاره‌گر بازی پایانی ملت‌های اروپایی بین انگلیس و ایتالیا بودند، شعارهای نژادپرستانه انگلوساکسون‌ها بار دیگر پرده از چهره نفاق غرب برداشت و اتوکشیده‌های به ظاهر متمدن مدافع حقوق بشر، خوی وحشی خود در دوران برده‌داری را نمایان کردند، دورانی که آنها میلیون‌ها برده را در مسیر آفریقا به اروپا و آمریکا در محل نگهداری حیوانات در کشتی‌ها زندانی کردند و اجساد هزاران تن از آنان را در  این مسیر به دریا ریختند و زنده‌ها را با زدن لگام بر دهن در مزارع کشت بنیه و ذرت به کار گرفتند تا مبادا در هنگام کار، به اندازه کف دستی ذرت یا گیاه بخورند.

پمپئو بازمانده پدران برده‌داری است که به نام مسیحیت در مدارس تعلیم تمدن، هزاران کودک بی‌گناه را زنده به گور کردند و امروز با کشف اجساد آنان در کانادا که حتی حاضر به عذرخواهی هم نیست؛ حقوق بشر را به رخ کشوری چون ایران می‌کشد. به‌راستی امروز اگر پمپئو که فرزند همان پدرانی است که زنده زنده پوست از سر سرخپوستان کندند تا به کیفیت متاع مو و پوستشان آسیبی نرسد، در کنار منافقین ننشیند که زنده زنده پوست از سر پاسداران کمیته‌ها کندند و زنده به گورشان کردند، چه کسی باید بنشینند؟ به‌راستی اگر دولتمردان سعودی که مخالفی چون قاشقچی را از روی زمین محو کردند، همنشین منافقینی نشوند که زنان و کودکان را در انفجارهای اتوبوس در شعله‌های آتش محو کردند، با چه کسانی دمخور شوند؟ نفاق، دورویی و تضاد در قول و عمل وجه مشترک این قوم است.

امام خمینی از همان دوران نهضت، چهره نفاق سازمان را  چون چهره غرب و شرق شناخت و از دیدار حسین روحانی و تراب حق‌شناس با خود در نجف اشرف از حرکت این عناصر سازمان تحت عنوان فریب یاد کرد، اما با آنان کنار آمد و کاری به آنان نداشت. حتی پس از پیروزی انقلاب و موضع‌گیری این سازمان در برابر رفراندوم، باز مسعود رجوی و موسی خیابانی را در شهر قم به حضور پذیرفت، ولی هرگز از نفاق و فریب آنان هم غفلت نکرد.

با آغاز تحرکات این گروهک بر ضد نظام و جریان حزب‌الله از سال ۵۷ تا سال ۶۰ امام خمینی باز آنها را تحمل کرد اما اذعان کرد که اگر یک هزارم احتمال دست برداشتن عناصر سازمان از خوی خود را می‌داد، خود به سراغ آنان می‌رفت. امام خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ به صراحت در مقابل بیانیه سازمان برای رفع اختلافات خود با نظام فرمود:

«… البته میل داریم که همه گروه‌ها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را در پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشوند ،مادامی که با ما و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده‌اند، به‌طور آزاد دارند عمل می‌کنند و به‌طور آزاد حرف‌های خودشان را دارند می‌زنند، لکن شما بنای این مطلب ندارید و من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، بردارید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»(۱)

امام پس از درخواست از آنان به بازگشت و دست برداشتن از روحیه تهاجمی خود به روحیه فریب و خوی تهدید و ارعاب آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«… شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما می‌خواهیم کارها درست بشود و تفاهیم بشود، وقتی در همین‌ جا تهدید به قیام می‌کنید ما نمی‌توانیم از شما این‌ طور مسائل را قبول کنیم.»(۲)

سازمان منافقین همزمان با بیانیه خود و پاسخ و موضع امام خمینی، سیاست نفاق و فریب خود را با گسترش خانه‌های تیمی و روی آوردن به مخفی‌کاری و مسلح کردن نیروها و افزایش جو تهدید و ارعاب ادامه داد تا جایی که امام خمینی در هجدهم خرداد ۱۳۶۰ ضمن نصیحت دوباره به آنان فرمود:

«… اگر کسی با آرامش مخالفت کند، با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده من است.»(۳)

سازمان منافقین از تابستان ۱۳۶۰ به بعد از هیچ جنایت و خیانتی نسبت به اسلام و ایران و مردم بی‌پناه دریغ نکرد. این سازمان قوای سه‌گانه ایران را به عزا نشاند و محراب‌ها را به خاک و خون کشید و سپس به دامان غرب منافق و هم‌خوی خود پناه برد و در خیانت تا آنجا پیش رفت که حتی از دادن نقشه عملیات‌های ایران در جنگ و پناهگاه‌های مردم به دشمن هم ابا نکرد و سرانجام اوج خیانت و خباثت خود را در تابستان ۶۷ در حمله به غرب کشور نشان داد.

با احراز هویت برخی از فرماندهان و کشته‌شدگان عملیات مرصاد معلوم شد که بسیاری از آنان از توابیـن سازمان در زندان‌ها، به‌ویژه توابین هیئت عفوی بودند که از سوی شخص آقای منتظری در سال ۶۵ مورد عفو قرار گرفته و آزاد شده بودند! این عفو در همان زمان مورد انتقاد امام خمینی(ره) قرار گرفت. تا جایی که امام در فرازی از نامه خود خطاب به آیت‌الله منتظری می‌نویسند: « آزادی بی‌رویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان – ستمکاری بود بر گوسفندان». (۴)

حالا دیگر برای نظام و نگاه تیزبین امام خمینی به عناصر زندانی سازمان که نام برخی از آنان در لیست مسئولان بالای سازمان پس از فتح تهران!! هم قرار گرفته بود محرز شده بود، لکن نظام باز از هرکدام از آنان که ولو به صورت تاکتیکی از سازمان اعلام انزجار کردند گذشت؛ اما برخی بر موضع خود حتی در سه جلسۀ پی ‌در ‌پی اصرار کردند و حتی حاضر به توبه تاکتیکی هم  نشدند.

اما نظام اسلامی تنها حکم خدا و منطبق بر قوانین جنگی را درباره افرادی اجرا کرد که با وجود نبرد همزمان سازمان با نظام و مردم در منطقه اسلام‌آباد غرب، بر تهدید به حمله مسلحانه به‌محض خارج شدن از زندان و پیوستن به دوستان خود در خارج از زندان پافشاری کردند.

امام خمینی در تابستان ۱۳۶۷چتر امنیت را بر سر مردم گستراند و خوارج نهروان زمان را به سزای  اعمالشان رساند و غده‌های سرطانی‌ای را جراحی کرد که حاضر به توبه از آدمکشی نشدند. کسانی که بوی انفجار و ترور در مساجد و اتوبوس‌ها و خانه‌های مردم از آنان به مشام می‌رسید. امام با دلی آرام و قلبی مطمئن، روی دست‌های میلیون‌ها مردم زخم‌خورده از نفاق به جوار رحمت الهی شتافت و منافق همانند همیشه تاریخ به لانه نفاق خزید.

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۳٫

۲- همان، ص ۳۴۴٫

۳- همان، ج ۱۴، ص ۴۱۷٫ (۱۸ خرداد ۱۳۶۰)

۴- صحیفه امام ج ۲۰ ص ۱۳۷

30آگوست/21

عراق و مساله اخراج آمریکایی‌ها

همه تحلیل‌گران سیاسی و حتی مردم عادی معمولاً در پی هر حمله‌ای که از سوی آمریکایی‌ها علیه مردم عراق انجام می‌شود «مسئله اخراج آمریکایی از عراق» را دنبال می‌کنند و برخی نیز درباره نتایج آن صحبت می‌کنند، ولی باید به این نکته اشاره کرد که این تصمیم اولین تصمیم عراق نبوده، بلکه ‌این دومین تصمیم از سوی مقامات عراقی برای اخراج آمریکایی‌هاست.

تصمیم اول که در سال ۱۲/۱۳/۲۰۱۱ برای رهاسازی عراق از اشغالگران آمریکایی انجام شد یک تصمیم کاملاً عراقی بود که به‌رغم نارضایتی مقامات آمریکایی و تهدیدهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آنان و هشدارهای کاخ سفید تا حد زیادی با موفقیت انجام شد.

به دنبال تصمیم اول مقامات عراقی برای اخراج اشغالگران آمریکایی در سال ۲۰۱۱ و تهدیدات مقامات آمریکایی، این تصمیم منجر به پیامدهایی شد که به برخی اشاره می‌کنیم:

۱- بی‌ثباتی امنیتی و ظهور شکنندگی دستگاه امنیتی و نظامی (نفوذ اطلاعات، فرار زندانیان و…)

۲- شورش سیاسی (استان‌های نینوا، صلاح‌الدین و بصره) که از پاسخ دادن به برنامه‌های دولت مرکزی و دیگران خودداری کردند.

۳- فشار اقتصادی از جمله جلوگیری از پروژه های اقتصادی و مجهز کردن کشور به تسلیحات (معامله هواپیما، پدافند هوایی و…) و جلوگیری از مجهز کردن بخش برق‌رسانی.

۴- تنش مستقیم بین نیروهای امنیتی (با این تحلیل که آنها‌ در راستای اهداف ایران حرکت می‌کنند، از این‌رو  شبکه‌های معاند و غربی به آنها ارتش صفوی خطاب می‌کنند! و این امر به خاطر نزدیکی آنها به سیاست‌های ایران است) با شهروندان عراقی، در موضوعاتی از جمله جعل، آدم‌ربایی، قتل، تعرض، بازی صحنه‌های ساختگی و بسیج عموم مردم

۵-القاء کوتاهی و مقصر جلوه دادن دولت مرکزی که جزو شیطنت‌های آمریکایی‌ها به شمار می‌آید، مانند بازپرداخت امور تخصیصی در مورد خدمات از بودجه کشور (امتناع از ایجاد پروژه‌های زیرساختی و بنیادی)

۶-کاهش تولیدات کشاورزی و هدر دادن مبالغ اختصاص یافته از بودجه کشور (برای تضعیف کشاورزی و وابستگی به وارد کننده در کشور )

۷-نیروهای سیاسی به بهانه (زندانیان زن، محدود کردن عقاید، دستگیری، آزار و اذیت سیاسی و غیره) احساسات توده‌ها را بسیج می‌کنند. به طور مثال برپا کردن چادرهای اعتراضات .

۸-رشد گروه‌های تروریستی و به خدمت‌گیری آنها در بین نیروهای سیاسی و قبیله‌ای و برپایی و تشکیل  (شوراهای نظامی مسلح) که گهواره نیروهای بعث و القاعده بود و در نتیجه به باقی‌ماندگان تروریسم تبدیل شدند.

۹-سرزنش و کشتن کسانی که با دولت آشتی می‌کنند و کسانی که برای اجرای قانون و بیداری مردم تلاش می‌کردند.

۱۰-شکاف سیاسی و دوگانگی میان برخی ازگروهای شیعه. در این خصوص مشاهده شد که  برخی از نیروهای سیاسی فعال برای تضعیف دولت وقت سخت تلاش و علیه آن توطئه کردند. به این منظور با طرح‌های اقتصادی و اجتماعی و اقدامات بهداشتی و مسکن، دولت سابق عراق را با این توجیه  که اگر با آن موافقت شود، نتایج مثبت آن بنفع نخست وزیر تمام خواهد شد، رد کردند.

۱۱-آخرین پیامد و نتیجه، حضور داعش و گروه‌های وابسته به آن  است، به‌طوری که  به سه استان حمله و امنیت باقی استان‌های عراق را تهدید کردند.

 

و در پاسخ به این پرسش که آیا اخراج آمریکایی‌ها هیچ نتائج مثبتی در سطح ملی و استراتژیک داشته؟ و آیا عراق از خروج آمریکا در سال ۲۰۱۲ چه چیزی به دست آورده؟ باید گفت:

۱-مهم‌تر از همه اینکه، عراق یک کشور آزاد در منطقه است و مستقل از هرگونه پروژه که برای آن برنامه‌ریزی شده است و حتی اسیر پروژه صهیونیستی-آمریکایی هم  نشده است .

۲-رشد ظرفیت ملی با تکیه بر انرژی‌های مردمی و متحدان واقعی مانند جمهوری اسلامی ایران .

۳-درک قوی نیروهای سیاسی شیعه که کوتاه آمدن از اصول و امور ثابت سیاسی و تغییر موضع سیاسی به نفع آنها نخواهد بود (وَلَن تَرضىٰ عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم: یهودیان و مسیحیان از شما راضی نخواهند بود تا زمانی که دین آنها را دنبال نکنید. بقره/ ۱۲۰). بنابراین، این چالش‌ها فرصتی شد که مصلحت شخصی و مصلحت‌های عمومی در پروژه‌های پیش روی کشور روشن شوند و هر کدام جای خود را پیدا کنند.

۴-میزان خصومت سیاسی نیروهای سیاسی مانند طارق الهاشمی، معاون رئیس جمهور و عیساوی و دیگران که تروریست‌ها آنها را از داخل کشور برای نابودی شیعیان  هدایت می‌کردند، پدیدار و جرم و جنایتشان آشکار شد و طرح واقعی آنها برای نابودی شیعیان را نشان داد.

۵-این امور انسجام مردم عراق را درحمایت از مرجعیت مذهبی عراقی و ارزش‌ها و آموزه‌های حسینی را که پشتوانه آن است به‌وضوح آشکار کرد. به همین دلیل است که مرجعیت دینی و مذهبی عراق  همزمان هم با تروریسم آمریکایی و هم با تروریسم داعش مقابله کرد.

۶-همچنین تمسک مردم به مرجعیت دینی و ارزش‌های حسینی، ماهیت همه سازمان‌های بین‌المللی را که تحت عنوان کمک‌های بشردوستانه فعالیت‌های مشکوکی را دنبال می‌کردند، برای همه آشکار کرد.

 

اکنون ما تحت عنوان عراق و چالش‌های رد حضور آمریکایی‌ها در خاک این کشور قرار گرفته‌ایم. بی‌تردید عراق همان است که در سال ۲۰۱۱ آمریکایی‌ها را اخراج کرد و اکنون در سال ۲۰۲۱ نیز اخراج می‌کند؛ زیرا عراق می‌داند که حضور آمریکا به نفع او یا منافع منطقه نیست و نیز آگاه است که در مقابل کشوری قرار دارد که او را به عنوان برده و شلاق خود در منطقه می‌خواهد. آمریکا نمی‌خواهد این موضوع را بپذیرد که عراق از محوریت برنامه‌های او در منطقه خارج شده است و برای به بازگردان عراق به موضع آمریکایی خود و برگرداندنش به محوریت برنامه‌های آنها به هر روشی و هر تلاش روی آورده‌اند. به طور مثال  (فشار مستقیم امنیتی، فشار خلیج فارس، فشار اقتصادی و سایر چالش‌های فوق الذکر).

دولت آمریکا قدرت و توانایی واقعی مردم عراق را درک نمی‌کند و نمی‌فهمد که در مقابل شیعیان کشور عراق قرار دارد؛ شیعیانی که در طول قرن‌ها، در برابر اشغال‌گری عثمانی‌ها، انگلیسی‌ها با تمام خباثت‌هایشان و بعثی‌ها با همه ظلمشان ایستادگی کردند.

اکنون ایالات متحده آمریکا در تلاش است تا عراق را تحت عنوان بخشش اموال و دادن مزایا ـ  به طور مثال رضایتمندی کشورهای  خلیج فارس، حمایت مالی،  حمایت رسانه‌ای ـ  به سمت سیاست‌های خود جذب کند؛ اما آمریکایی‌ها این بار با تصمیم دیگری از پارلمان عراق روبرو هستند. قدرت و توانایی اجرائی قطعنامه ۵/۱/۲۰۲۰ مصوب پارلمان عراق نسبت به قطعنامه ۲۰۱۱ که قطعنامه ضعیفی بود ، بیشتر است، زیرا:

۱-تعداد سربازان در آن زمان از ۲۰ هزار نفر فراتر نمی‌رفت (دولت از ۵۰۰۰ نفر ۲۵۰۰ نفر صحبت می‌کند)، ولی در حال حاضر ۱۵۰ هزار نفر تا  حدود یک میلیون نفر به ارتش و حشد الشعبی ملحق شده‌اند.

۲-نیروهای آمریکایی در غرب و شمال عراق و  جاده‌های آن توسط مواد منفجره محاصره شده‌اند. با توجه به گسترش نیروهای حشدالشعبی  در بیشتر مناطق، آمریکایی‌ها پل هوایی و زمینی تشکیل داده‌اند.

۳-کاهش استقبال عمومی مردم از سیاست آمریکائی‌ها نسبت به زمان سابق و آزاد شدن عراق از صدام جنایتکار و اکنون که آمریکایی‌ها قاتل رهبران شهید و فرزندان حشدالشعبی عراق محسوب می‌شوند.

۴-حضور نیروهای حشدالشعبی، این نیروهای امنیت ملی قوی که داعش تروریست، یعنی عامل اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی، امارات و سایر کشورهای شرور و پرخاشگر در مواجهه  با آنها شکست خورده است.

۵-تصمیم به اخراج علنی و مستقیم آمریکایی‌ها و عدم نرمش در این زمینه.

۶-همچنین ما نمی‌توانیم از قدرت و توانایی مقاومت اسلامی عراق در بازدارندگی و انجام ده‌ها عملیات نظامی با فناوری‌های جدید و توانایی‌های دردناک با شواهد فراوان غافل شویم .

بله، چالش موجود است، اما این را به خاطر بسپارید که آمریکا پس از دیدن خسارت‌های متعدد خود از داعش و تغییر نقشه منطقه به معامله قرن به غزه، اکنون از کمترین توانایی برای کنترل منطقه برخوردار است.

باید به ضعف آمریکایی‌ها، قضیه انتخابات سوریه و شتاب بین‌المللی برای تبریک به خاطر برگزیده شدن  ریاست جمهوری اخیر آنها را اضافه کنیم و قضیه مقاومت مردم یمن ـ انصارالله ـ که الان سعودی‌ها  آرزو دارند با یمنی‌ها  بنشینند و مذاکره کنند.

بالاتر از همه و بعد از هر چیز، پیروزی‌هایی که به دست جمهوری اسلامی و رهبر آن، امام صبور، سید‌ القائد آیت‌الله خامنه‌ای«دام عزه» رخ داده است .

بله، تفاوتی نمی‌کند که چالش‌های خروج آمریکا از عراق چه هستند. مهم این است که قدرت آنها بسیار کمتر از گذشته شده است .

به نظر بنده چالش مهم ما چالش سیاسی است که بعد از چالش امنیتی از هر چالشی مهم‌تراست.

آری. راهکار سیاسی دست این است که  ما برای خدمت به عراق، به انسجام قوی نیروهایمان و کار و تلاش آنها برای یک پروژه سیاسی واحد نیاز داریم.

30آگوست/21

سریر، سیرت و صراط طالبان – حقیقت چیست؟ تبلیغات کدام است؟

درآمد:

در تیرماه ۱۴۰۰، بحث افغانستان و تحولات سیاسی و امنیتی آن در کانون مباحث منطقه‌ای قرار گرفت. افغانستان به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، از جمله همسایگی با چهار قدرت چین، روسیه، هند و ایران و تأثیر آن بر مسایل سیاسی، اقتصادی و امنیتی آنان، کشور مهمی به حساب می‌آید. یک جنبه دیگر اهمیت این تحولات شکست ۲۰ سال جنگ آمریکا و اخراج نظامیان آن از افغانستان است که در نوع خود رخداد کم‌سابقه‌ای محسوب می‌شود.

 

۱٫موقعیت انسانی و اقتصادی

افغانستان ۶۵۲۸۶۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و با پاکستان (۲۴۳۰ کیلومتر)، تاجیکستان (۱۲۰۶ کیلومتر)، ایران (۹۳۶ کیلومتر)، ترکمنستان (۷۴۶ کیلومتر)، ازبکستان (۱۳۷ کیلومتر) و چین (۷۶ کیلومتر) مرز دارد. این کشور معادن زیرزمینی فراوانی دارد، از جمله گاز طبیعی، نفت، زغال‌سنگ، مس، کرومیت، طلق، سولفات باریوم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمک، سنگ‌های قیمتی و اورانیوم. ارزش این معادن سه هزار میلیارد دلار برآورد شده است. افغانستان از نظر گونه گیاهی که علاوه بر ارزش غذایی و دارویی، ارزش توریستی هم دارد، با دارا بودن حداقل ۵۰۰۰ گونه گیاهی، از این جهت یکی از غنی‌ترین کشورهاست. گفتنی است آلمان که در زمینه گونه‌های گیاهی یکی از کشورهای غنی به حساب می‌آید و البته از نظر وسعت (با دارا بودن ۳۵۷۳۸۶ کیلومتر مربع) کمی بیش از نیمی از افغانستان است، حدود ۴۰۰۰ گونه گیاهی دارد و در مرتبه بعد از افغانستان قرار می‌گیرد.

افغانستان از نظر منابع آبی هم کشور پرآبی است. رود آمو، هریررود، ارغند آب، هیرمند، رود کابل و آمودریا علاوه بر افغانستان کشورهای تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان و ایران را هم پوشش می‌دهند و لذا افغانستان از قدرت هیبرو استراتژیک نیز برخوردار است.  .

جمعیت افغانستان حدود ۴۰ میلیون نفر برآورد شده که ۲/۶۴ درصد آن بین یک تا ۲۴ سال سن دارند. این در حالی است که سن فقط ۵ درصد جمعیت این کشور ۵۵ سال به بعد است. نرخ رشد جمعیت این کشور ۳/۲ درصد و در ردیف دهم دنیاست. بنابراین می‌توان گفت که افغانستان کشور جوانی است و جمعیت جوان آن در دهه‌های آینده افزایش نیز خواهد داشت. ۷۷درصد جمعیت افغانستان اولاً به زبان فارسی تکلم می‌کنند و ۲۳ درصد هم زبان اولشان پشتونی، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، نورستانی، پشه‌ای و… و زبان رسمی این کشور، «فارسی دری» است. پشتون‌ها حدود ۴۰ درصد، تاجیک‌ها حدود ۳۲ درصد، هزاره‌ها حدود ۱۲ درصد، ازبک‌ها حدود ۹ درصد، ایماق‌ها حدود ۴ درصد، ترکمن‌ها حدود ۳ درصد، بلوچ‌ها حدود ۲ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند و درصد بسیار اندکی هم اقوام دیگر شامل پشه‌ای، نورستانی، سیدها و براهویی‌ها هستند. البته حداقل از ۶۰ سال پیش به این طرف، هیچ سرشماری رسمی‌ای در این کشور صورت نگرفته است و لذا آنچه از بافت و تقسیمات جمعیتی این کشور ذکر شد، متکی به نتایج پژوهش‌هائی است که سازمان‌های مختلف تحقیقاتی دنیا در این خصوص ارائه کرده‌اند و ما در اینجا میانگین اعدادی را که ذکر کرده‌اند، آورده‌ایم.

افغانستان یک کشور عمدتاً روستایی است. براساس آماری که در سال ۱۳۹۰ از سوی سازمان ملل منتشر شد، ۵/۷۶ درصد جمعیت این کشور در روستاها زندگی می‌کنند و پایتخت (با حدود ۵/۴ میلیون نفر) تنها شهری است که جمعیت میلیونی دارد. کابل، قندهار، هرات، مزار شریف، قندوز، جلال‌آباد، طالقان، پل خمری، چاریکار، شبرغان، غزنی، خوست، سرپل، فیروزکوه و بامیان از نظر جمعیت پس از کابل قرار می‌گیرند.

پشتون‌های این کشور عمدتاً در مناطق جنوبی، در مرز پاکستان  و مناطق غربی، در مرز ایران و تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها و شیعیان عمدتاً در مناطق مرکزی، شرقی و شمالی، در مرز پاکستان، هند، چین، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان استقرار دارند. لذا افغانستان بین اقوام مختلف تقسیم شده و غیرپشتون‌ها بر حدود ۶۰ درصد خاک و حدود ۶۰ درصد جمعیت این کشور احاطه دارند. پشتون‌ها بر حدود ۱۶۵۰ کیلومتر مرز افغانستان با پاکستان و ایران و غیر پشتون‌‌ها بر حدود ۲۸۸۷ کیلومتر مرز افغانستان با پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و چین احاطه دارند.

شیعیان افغانستان شامل دو گروه جعفری و اسماعیلی، بین ۱۷ تا ۲۰ درصد (۷ تا ۸ میلیون نفر) جمعیت این کشور را شامل می‌شوند که به ترتیب در میان هزاره‌ها، تاجیک‌ها، پشتون‌ها، ترکمان‌ها و… قرار گرفته‌اند و عمدتاً در مناطق مرکزی به سمت شرق این کشور سکونت دارند و جمعیت آنان در بامیان، غور، سمنگان، کابل، دایکندی، اُزرگان و سرپل تمرکز بیشتری دارد. گفته می‌شود حدود ۳۰ درصد جمعیت کابل ـ حدود ۳۵/۱ میلیون نفر ـ را شیعیان این کشور تشکیل داده‌اند که به صورت نسبتاً متمرکز در غرب پایتخت سکونت دارند. افغانستانی‌ها به‌طور کلی در دو تیره «درانی‌ها» و «بارکزایی‌ها» قرار می‌گیرند.

 

۲٫حکومت و سیاست

افغانستان در طول ۳۰۰ سال اخیر دستخوش تغییرات و دگرگونی‌های زیادی بوده است. حکومت این کشور در فاصله سال‌های ۱۱۲۶ تا ۱۲۰۵ ش. به مدت ۷۹ سال در دست درانی‌ها بوده و در فاصله سال‌های ۱۲۰۵ تا ۱۳۵۲ش به مدت ۱۴۷ سال بارکزایی‌ها اداره این کشور را در دست داشته‌اند. افغانستان در این دو  دوره به صورت پادشاهی اداره شده است. پس از این دوره تا امروز، درانی‌ها و بارکزایی‌ها به‌طور مشترک در حکومت حضور دارند. در دوره بارکزایی‌ها این کشور به اشغال انگلیس درآمد.

پس از  دوره پادشاهی، به مدت پنج سال نظام جمهوری در افغانستان مستقر شد. با کودتای کمونیست‌های تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۵۷ نام این کشور به «جمهوری دموکراتیک افغانستان» تغییر داده شد.

با پیروزی مجاهدین اسلامی بر قوای شوروی و اخراج آنها و غلبه بر دولت دست‌نشانده مسکو، از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ «دولت اسلامی» با ریاست‌جمهوری استاد صبغه‌الله مجددی و استاد برهان‌الدین ربانی شکل گرفت. پس از پنج سال این حکومت ساقط شد و طالبان به مدت پنج سال «امارت اسلامی» را جایگزین آن کرد. با سقوط طالبان و اشغال نظامی افغانستان به وسیله قوای غربی به فرماندهی آمریکا، «دولت موقت» به ریاست حامد کرزی شکل گرفت و تا ۱۳۸۲ با قانونی موقت اداره شد.

این کشور در ۱۴ دی ۱۳۸۲ با قانون اساسی جدید به «جمهوری اسلامی افغانستان» تبدیل شد و ۱۸ سال دوام آورد. هم‌اینک یک بار دیگر همسایه شرقی ما در آستانه تشکیل «امارت اسلامی افغانستان» قرار دارد و بناست هشتمین تحول بنیادی حکومتی را طی کمتر از ۳۰۰ سال تجربه کند. در عین حال نگاهی به ۲۷۴ سال تاریخ اخیر این کشور ـ یعنی دوران پس از استقلال از ایران ـ به ما می‌‌‌گوید افغانستان در طول این دوران درگیر جنگ‌های خارجی و داخلی بوده است.

این کشور سه بار به اشغال نظامی سه ابرقدرت ـ انگلیس در قرن ۱۹، شوروی در قرن ۲۰ و آمریکا در قرن ۲۱ ـ درآمد و البته در هر سه نوبت، «قهرمانانه» از آن خارج شد. در طول این دوران، به‌ویژه از سال ۱۳۵۷ که کودتای کمونیستی موسوم به «انقلاب ثور» به وقوع پیوست، افغانستان همزمان با جنگ خارجی و درگیری‌های مداوم داخلی مواجه بوده است. ۳۰ سال از این دوران ۴۳ ساله، افغانستان در اشغال نظامی شوروی و سپس آمریکا بوده است و در همین دوران جنگ داخلی بین اقوام هم جریان داشته که به دلیل تحریک اشغالگران بوده است. افغانستانی‌ها پس از پایان اشغال این کشور توسط شوروی ـ در سال ۱۳۶۹ ـ به سمت درگیری بین افراد و گروه‌هایی پیش رفت که اخراج ارتش سرخ از این کشور، محصول همکاری آنان با یکدیگر بود.

البته در دوران ده ساله اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی‌، قدرت‌های دیگر بین‌المللی و منطقه‌ای هم در درگیری‌های داخلی این کشور ایفای نقش ‌کردند که باید به آمریکا، انگلیس، عربستان، امارات و پاکستان اشاره کرد. آنان در این دوران به نام کمک به آزادسازی افغانستان از سیطره ارتش سرخ و «کمونیزم بین‌الملل»، بعضی از گروه‌های افغانی را  که احزاب هفت‌گانه خوانده می‌شدند، علیه بعضی از آنان که به احزاب هشت‌گانه شمال موسوم بودند، تحریک و تسلیح و تأمین مالی می‌کردند. سیاست آنان این بود که پس از آنکه قوای شوروی افغانستان را ترک کرد، جهاد‌گران افغانی که هر دو صبغه دینی داشتند، به قدرت نرسند و بنای یک دولت اسلام‌گرای سنی که به‌طور طبیعی با دولت اسلام‌گرای ایران قرابت پیدا می‌کرد، گذاشته نشود. کما اینکه وقتی طالبان در افغانستان به قدرت رسید، عربستان و پاکستان برای تبدیل پشتون‌های طالب به گروهی فرقه‌گرا و وحدت‌ستیز و رویارو قرار دادن آن با جمهوری اسلامی، همه توان خود را به کار گرفتند که البته موفق نشدند.

 

۳٫هویت طالبان

اولین بار در اواخر سال ۱۳۷۲ زمزمه تشکیل گروهی متشکل از طلبه‌های دینی مدارس پاکستان که گفته می‌شد تحت حمایت مالی عربستان سعودی قرار دارند، به گوش رسید. پس از چندی و در اوائل سال ۱۳۷۲ گروهی تحت نام «تحریک اسلامی طلبا»، با شعار اجرای شریعت اسلامی موجودیت خود را اعلام کرد. در سال ۱۳۷۳ و در زمان درگیری میان مجاهدین افغانی، نیروهای «طالبان» به شهر مرزی «اسپین بولدک» حمله و آن را تصرف کردند. پس از آن به ترتیب به ولایت قندهار و ولایت فراه حمله کردند. در نیمه دوم شهریور این سال شهر هرات نیز به تصرف آنان درآمد. در نیمه دوم شهریور ۱۳۷۵، شهر جلال‌آباد و پنجم مهر ماه همین سال بالاخره کابل به تصرف طالبان درآمد و جنگ در ایالت‌های دیگر استمرار یافت. سوم خرداد ۱۳۷۶ مزار شریف به تصرف طالبان درآمد؛ سه روز بعد با «قیام عمومی مردم» از آن عقب‌نشینی کرد، اما طالبان در حدود ۱۴ ماه بعد (۱۷ مرداد ۱۳۷۷) با تلفات بسیار دوباره بر مزار شریف تسلط یافت.

سه روز پس از این، طالبان بر «ولایت تخار» سیطره پیدا کرد و یک ماه پس از آن ـ ۲۲ شهریور ۱۳۷۷ ـ بر «ولایت بامیان» نیز تسلط یافت. طالبان در ۴ آبان ۱۳۷۶ رسماً نام «امارت اسلامی افغانستان» را جایگزین دولت اسلامی افغانستان کرد. بنابراین اگرچه استقرار حکومت طالبان از آبان ۱۳۷۶ شروع شد، اما این به معنای تسلط کامل حکومت طالبان بر همه ولایات و ولسوالی‌های این کشور نبود. کما اینکه طالبان در تاریخ پنجم مرداد ماه ۱۳۷۸ حمله وسیع خود را برای تصرف ولایات شمال کابل آغاز کرد. این به معنای آن است که طالبان پنج سال درگیر استقرار حکومت مطلوب خود بود. حکومت مطلوبی که ۲۱ آبان ۱۳۸۰ با سقوط آخرین پایگاه‌های نظامی آن در اطراف شهر کابل به پایان رسید.

طالبان در این دوره، یک بار پس از آنکه با مقاومت شدید مردم در ولایات شمالی مواجه شد، در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۷۷ به مذاکره با علمای جبهه متحد شمال در اسلام‌آباد تن داد. از آن طرف در دوره تشکیل امارت طالبان، این حکومت از سوی سازمان ملل و اکثریت قاطع کشورهای جهان و از جمله اغلب همسایگان این کشور به رسمیت شناخته نشد. سازمان ملل در تاریخ ۳ آبان ۱۳۷۸، یک سال دیگر اعتبار حکومت برهان‌الدین ربانی را که بیش از ده درصد افغانستان در اختیار نداشت تمدید کرد. پارلمان اروپا نیز هفت ماه پیش از سقوط طالبان، «احمدشاه مسعود» وزیر دفاع دولت ربانی را به بروکسل، پایتخت اتحادیه اروپا دعوت و از وی استقبال کرد.

در این دوره هرج و مرج اتفاقات مهمی روی دادند. پنجم مهر ماه ۱۳۷۵، دکتر نجیب‌الله آخرین رئیس‌جمهور دوره مارکسیست‌ها که به دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده شده بود، به همراه برادرش احمدزی از این دفتر بیرون کشیده شد و به قتل رسید و بدنشان در میادین کابل به دار آویخته شدند.

در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۷۷، ۹ دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در حمله مهاجمان به کنسولگری ایران در مزار شریف به شهادت رسیدند. منابع خارجی گروه طالبان را عامل این حمله معرفی کردند که البته با تکذیب مکرر رهبران این گروه مواجه شد. بعضی از منابع امنیتی معتقدند حمله به کنسولگری ایران و شهادت ۱۰ نفر از مأمورین ایرانی توسط سرویس اطلاعاتی پاکستان و با هدف ممانعت از شکل‌گیری روابط بین حکومت جدید افغانستان و ایران و نیز کشاندن پای ایران به درگیری صورت گرفت و ارتباطی به حکومت طالبان نداشت. در واکنش به تحولات افغانستان و اتفاقاتی که برای دیپلمات‌های ایرانی افتاد، ارتش ایران ۱۰ شهریور ۷۷ دست‌اندرکار برگزاری یک مانور نظامی شد که منابع نظامی آن را علامت ورود ایران به جنگ علیه طالبان ارزیابی کردند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در آن زمان به برگزاری مانور در مرزهای شمال شرق کشور انتقاد و ورود ایران به درگیری را رد کردند.

طالبان در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۷۸ بزرگداشت عید نوروز را که یکی از وجوه مشترک فرهنگی ایران، افغانستان و چند کشور دیگر است ممنوع کرد و از برگزاری جشن پرهیز داد و آن را غیرمشروع خواند.  یک مفتی طالبان در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۷۹، فتوای نابودی تمام مجسمه‌ها را به عنوان آثار شرک‌ و مشرکین صادر کرد و ۱۳ روز بعد آثار باستانی نایاب در ولایت بامیان تخریب شدند که اعتراضات شدیدی را در پی داشت. در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۸۰، حدود دو ماه پیش از آنکه آخرین پایگاه‌های نظامی طالبان در اطراف کابل سقوط کنند، چهره نامدار افغانستان، «احمدشاه مسعود» در منطقه خواجه بهاءالدین ولایت تخار به شهادت رسید. غربی‌ها انگشت اتهام را به سوی طالبان گرفتند؛ اما بررسی‌های اطلاعاتی بیانگر آن است که این ترور ناجوانمردانه از سوی سرویس اطلاعاتی انگلیس،  MI6  و در پوشش مصاحبه یک خبرنگار و با استخدام عامل انتحاری به وقوع پیوست. گفته می‌شود آمریکا و انگلیس که در پی حمله به افغانستان و تصرف این کشور بودند، به دلیل آنکه احمدشاه مسعود را مهم‌ترین خطر امنیتی در به نتیجه رسیدن این تهاجم و استقرار سیستم سیاسی ـ امنیتی مدنظر خود می‌دانستند، پیش از حمله از میان برداشتند و ردپای خود را با عملیات انتحاری از بین بردند تا اتهام علیه گروه‌های مذهبی نظیر طالبان پذیرفتنی باشد.

پیش از این در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۷۳ یعنی در آغاز حرکت طالبان برای تصرف افغانستان، شخصیت جهادی برجسته شیعه «عبدالعلی مزاری» در ولایت میدان افغانستان در حالی که اسیر طالبان بود، به شهادت رسید. منابع اطلاعاتی ایران عامل این ترور را سرویس اطلاعاتی پاکستان و بعضی از منابع خارجی طالبان را مسئول به شهادت رساندن آقای مزاری دانستند و گفتند قدرت فوق‌العاده مزاری در بسیج مردم و توانایی او در تقریب بین مذاهب باعث شد که طالبان او را مانع مهمی بر سر راه سیطره کامل آنان بر افغانستان و به‌خصوص بر ولایات شمالی آن بداند و وی را از میان بردارد.

 

۴٫مذهب و مسلک طالبان 

اهل سنت افغانستان اعم از پشتون‌، تاجیک، هزاره، ازبک و… «حنفی» هستند. بعضی از محققین معتقدند ابوحنیفه اهل کابل بوده است. حنفی‌ها از نظر روش و نگرش دینی، اهل رأی و اجتهادند. گفته می‌شود نعمان بن ثابت مشهور به امام حنفیه (۱۵۰ ـ ۸۰ق) گفته است هر حدیث صحیحی، فارغ از اینکه آن را چه کسی نقل کرده باشد، مذهب من است. بنابراین پیروان ابوحنفیه، گرایش سلفی‌گری ندارند و با بقیه مذاهب اسلامی رویکرد تسامحی دارند.

 

طالبان چه از منظر حنفیت و چه از منظر پشتونیت، سلفی به حساب نمی‌آید. این گروه مثل اکثر احناف، صوفی به حساب می‌آید و جزو دو فرقه صوفی نقشبندیه و قادریه محسوب می‌شود. رهبران طالبان به همین دلیل به اندیشه‌هایی مثل «وهابیت» و «داعش» که رویه‌ای تکفیری دارند، حساسند و اعضای خود را از گرایش به آنان پرهیز می‌دهند. اختر محمد منصور معروف به ملا منصور که سابقاً عضو «حرکت انقلاب اسلامی» بود و در فاصله ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ تا ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ رهبری طالبان را در دست داشت و سپس توسط پهبادهای آمریکایی کشته شد، در دوره خود در نامه‌ای خطاب به رهبران میدانی طالبان نوشت: «شنیده‌ام عده‌ای در طالبان تفکر سلفی دارند. اینها باید از طالبان اخراج شوند.» این افراد اخراج شدند و براساس برخی گزارش‌های اطلاعاتی، اخراجی‌های طالب از سوی سرویس‌ دولتی افغانستان ـ خاد ـ علیه طالبان به کار گرفته شدند.

مرحوم «عبدالله نوری» رهبر حنفی «حزب نهضت اسلامی تاجیکستان» در زمانی که حکومت افغانستان در دست طالبان بود، به یکی از دیپلمات‌های ایرانی گفته بود: «اشتباه نکنید، فکر طالبان فکر حنفی است و در ورای فکر حنفی هم کار نمی‌کند.» وی در جریان سفر به قندهار با «ملاعمر» رهبر وقت طالبان ملاقات کرد و در پاسخ به این سئوال که ملاعمر برای ایران چه پیامی به شما داد، گفت: «ملاعمر از من خواست به شما بگویم آمریکا می‌خواهد مار را بگیرد و به شکم شیر بزند تا هر دو کشته شوند.» منظور او از مار دولت طالبان و مراد او از شیر جمهوری  اسلامی بود.

طالبان براساس اصول اعتقادی و البته منافع سیاسی خود، مانع دور گرفتن داعش در این کشور شده، حال آنکه جغرافیای افغانستان بسیار مستعد حضور فعال گروه‌های تکفیری در این کشور است و بعضی از سیاست‌های نهادهای اطلاعاتی غربی و سازمان‌های اطلاعاتی متعلق به کشورهای منطقه در صدد توسعه نفوذ گروه‌های تکفیری در این کشور هستند.

یک نکته دیگر تفاوت دیدگاه‌های سیاسی میان گروه‌های تکفیری با طالبان است. از نظر داعش و بسیاری دیگر از گروه‌های تکفیری، مقابله با شیعه و جمهوری اسلامی، اولویت اول و «جهاد قریب» به حساب می‌آید. آنها در این راه آمادگی دارند با کشورهای مخالف ایران از جمله آمریکا و عربستان وارد ائتلاف بشوند. اما طالبان در طول سال‌های حیات خود ـ ۱۳۷۳ تا ۱۴۰۰ ش ـ از تعرض به شیعه اجتناب کرده و آنان را بخشی از امت در نظر گرفته است. از نظر طالبان اولویت در مبارزه با آمریکا و نفوذ غرب است. الان هم مناطق شیعی افغانستان، حتی در مقایسه با مناطق پشتون‌نشین، سفیدترین مناطق به حساب می‌آیند. طالبان در این ۳۰ سال خواستار رابطه فعال با جمهوری اسلامی بوده و از نظر امنیتی مراقبت کرده تا در مرز ایران که در حدود سه دهه اخیر در سیطره گروه طالبان بوده است، اتفاق ناخوشایندی روی ندهد. برای تصدیق این ادعا، بررسی وضع امنیتی مرزهای ایران در دوران مورد اشاره کفایت می‌کند. در این سال‌ها مرزهای ایران با افغانستان از مرزهای ایران با پاکستان، عراق و ترکیه امنیت بیشتری داشته و حال آنکه در همه این سال‌ها، ایران رابطه رسمی با طالبان نداشته است.

درباره رفتارهای سلفی ملاحظه‌ای وجود دارد. همه می‌دانیم که طالبان در دوره حکومت خود ـ سال‌های ۷۵ تا ۸۰ ـ و پس از آن مرتکب تندروی‌هایی شده است که در قواعد مذهب حنفی نمی‌گنجند. ممانعت از تحصیل زنان، ممانعت از حضور انفرادی زنان در بیرون خانه، تخریب ابنیه تاریخی، اجبار به داشتن محاسن برای مردان، کوتاه کردن موی سر، اعدام متهمین به زنا بدون رعایت شروط شرع مقدس، مخالفت با مظاهر تمدن غرب نظیر تلویزیون و سینما، بخشی از رفتارهای افراط‌‌گرایانه این گروه‌اند.

واقعیت این است که افراط‌گرایی و سلفیت لزوماً جنبه مذهبی ندارد و ضرورتاً به وجود استنادهای دینی وابسته نیست. افراط‌گرایی یک رویکرد و رفتار فردی و یا اجتماعی است که گاهی فارغ از مذهب و استدلال‌های دینی صورت می‌گیرد. افراط‌گرایی حکومتی، به‌خصوص می‌تواند جنبه سیاسی داشته و متکی به خوی قدرت‌طلبی باشد. کما اینکه دستورات مذهب ممکن است در مواجهه با برخی از سنت‌های معارض قومی و یا اجتماعی، تغییر پیدا کنند و برخی سنت‌های قومی جای رویکردهای مذهبی را بگیرند.

یک محقق افغانستانی معتقد است آنچه از افراط دینی‌ طالبان مشاهده کرده‌ایم، ناشی از اعتقادات قومی و قبیله‌ای موسوم به «پشتونوالی» است. «رضوانی بامیانی» که سال‌ها با رهبران و بدنه طالبان مراوده داشته است، در مقاله تحقیقی «شاخصه‌های تفکر دینی طالبان» ـ که در شماره ۹۵ هفته‌نامه فریاد عاشورا چاپ کابل منتشر شد ـ نوشت: «عقاید  طالبان، آمیزه‌ای از برداشت سطحی آنها از شریعت اسلامی و اعتقادات، آداب و رسوم قومی و قبیله‌ای پشتون است.» وی ‌می‌گوید در جریان سفر به قندهار شاهد تناقضات و نقاط مبهم زیادی در افکار و رفتار پیروان این جنبش بودم. از جمله اینکه وقتی از یکی از طلاب جوان شنیدم که با افتخار می‌گفت، «مولوی احسان‌الله خان»، استاندار ایالت غزنی زن و مردی را به علت متهم بودن به ارتکاب زنا سنگسار کرده است، پرسیدم: «اثبات این جرم از نظر فقهی تقریباً محال است. شما چطور چهار شاهد عادل را جمع و این دو را سنگسار کرده‌اید؟»، گفت: «این مسئله با اجماع ثابت شده است و اجماع در این زمینه کافی است!»

اجماع نزد آنان از اصول پشتونوالی است. پشتونوالی مجموعه قوانینی است که زندگی مناطق پشتون‌نشین را ساماندهی می‌کند و از اعتقادات و آداب و رسوم ویژه‌ای تشکیل می‌شود. با استناد به این قانون، خونخواهی و انتقام نزد پشتون‌ها رایج است. در عین حال پشتوانوالی بر جوانمردی، میهمان‌نوازی، شجاعت، شهامت، دفاع از شرف، به‌ویژه دفاع از حیثیت و شرف زنان تأکید می‌ورزد. پشتونوالی در برخی از امور با شریعت اختلاف دارد. به عنوان مثال اثبات زنای محصنه طبق قانون شریعت اسلامی به چهار شاهد عادل نیاز دارد، اما براساس پشتونوالی، برای اثبات زنا، شایعه کفایت می‌کند. همچنین در جامعه پشتون، زن از ارث محروم است، اما در شریعت اسلامی، زن نصف مرد ارث می‌برد.

یک نکته درباره مذهب تصوف در افغانستان این است که صوفی‌گری در این کشور از طریق هند وارد شد و در میان پشتون‌ها گسترش یافت و با گذشت زمان، جنبه سنتی خاصی به خود گرفت. به‌طوری که محتوای عرفانی آن از دست رفت و خرافات بسیاری داخل آن شد. از این ‌رو پیروان مسلک‌هایی که به «ملنگ‌»، «لخت دیوانه» و «جادوگر» معروفند، در احترام به قبور راه افراط در پیش می‌گیرند و حتی به قبور رؤسای خود هم که وجهه معنوی ندارند احترام می‌گذارند.

نکته دیگر وجود تطور در مدارس و دروس است. در گزارشی آمده است که در طول حدود ۳۰ سال گذشته تلاش وسیعی برای نفوذ در مدارس دینی پشتون‌ها صورت گرفته است. امارات عربی متحده در این میان به‌طور گسترده و در سالیان متوالی به توزیع کتاب‌های درسی نحله‌های سلفی در مدارس پشتون مبادرت ورزیده است. در این زمینه از نقش‌آفرینی سلفی‌هایی هم که روزگاری «عرب افغانی» خوانده می‌شدند و به نام کمک به مبازه با کمونیسم بین‌الملل و شوروی به افغانستان پا گذاشتند و پس از پایان اشغال افغانستان هم به کشورهای خود باز نگشتند، نباید غفلت کرد. این گروه‌ها در جریان منازعه مجاهدین با برخی از نحله‌های سلفی، از گلبدین حکمت‌یار علیه مجاهدین حمایت می‌کردند. «اسامه بن لادن» و «عبدالله عزام» دو نمونه از این افراد به حساب می‌آیند. بنابراین به صرف آنکه در بعضی از رفتارهای طالبان نوعی سلفی‌گری دیده می‌شود، نمی‌توان از نظر عقیدتی آن را در ردیف سایر گروه‌های واقعاً سلفی قرار داد. همان‌ طور که نمی‌توان هر گروهی را که به خشونت مبادرت می‌ورزد، در ردیف تکفیری‌ها و سلفی‌ها قرار داد. خشونت‌ورزی‌ ممکن است جنبه سیاسی و قدرت‌طلبانه داشته باشد؛ یا ناشی از نفوذ رهبران بعضی کشورهای عربی باشد و یا ناشی از بروز تحریف‌ها و انحرافات در یک مذهب باشد.

 

۵٫واقعیت امروز طالبان

طالبان در طول سه دهه‌ای که از پیدایی آن می‌گذرد، بخشی غیرقابل انکار در جامعه افغانستان بوده است. واقعیت این است که طالبان در حال حاضر هم به‌طور طبیعی معرف بخش پشتون‌نشین افغانستان است و حزبی با نیروهای محدود نیست. هم‌اینک طالبان نزدیک به ۳۰ میلیون نفر از جمعیت و حدود ۷۰ درصد از خاک افغانستان را در سیطره خود دارد. این گروه هم‌اینک حدود ۲۰۰ هزار نیروی رزمی دارد که دست‌کم ۳۰ هزار نفر از آنان به صورت منظم و با تجهیزات کامل و همه روزه در اختیار طالبان هستند. طالبان در دوره اخیر تلاش گسترده‌ای برای توسعه قدرت خود و بومی‌سازی آن انجام داده است. طالبان با درس گرفتن از نگرش صرف پشتونیزم، هم‌اینک تلاش می‌کند تا در قاعده ملی و نه قومی دیده شود. بر این اساس در ده سال گذشته به موازات ضعیف شدن دولت‌ در کابل و از دست دادن نفوذ و محبوبیت آن، طالبان از میان غیرپشتون‌ها برای خود یارگیری کرده است. به طوری که گفته می‌شود هم‌اینک مناطق تاجیک‌نشین توسط تاجیک‌‌های هوادار امارت اسلامی طالبان از دست دولت خارج شده‌اند و آزادسازی مناطق ازبک‌نشین توسط «ازبک‌های طالب» انجام می‌شود. این نشانه عقل و هوشمندی این گروه نیز هست. طالب در این سال‌ها روی پای خود ایستاد و به جایی وابسته نشد. گفته می‌شود طالبان در سال‌های گذشته به‌طور میانگین سالانه حدود ۵/۱ میلیارد دلار درآمد داشته و هم‌اینک حدود شش میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد. بخشی از این درآمد از طریق گسترش فعالیت‌های مالیاتی به دست آمده است.

اما از آن طرف دولت اشرف غنی، باور کرده بود که با آمریکا برای استقرار کفایت می‌کند. کما اینکه فرماندهان ارتش هم گمان می‌کردند برای همیشه از پوشش هوایی برخوردار خواهند بود و ضرورتی به بومی کردن آن وجود ندارد. همین تصور در رهبران جهادی افغانستان هم وجود داشت؛ لذا دست روی دست گذاشتند تا دولت در لحظه خروج از آمریکا به فروپاشی فوری مبتلا شود. امروز دولت افغانستان و حتی رهبران احزاب جهادی، فاقد هر نوع قدرت مقاومت هستند. این در حالی است که طالبان ۲۰ سال در مقابل آمریکا و نیز در مقابل غرب ایستاد و امروز در هر شهرستان و استان نیروی لازم را دارد. بی‌دلیل نیست که امروز بیشترین انتقادهای اجتماعی در این کشور متوجه اشرف غنی شده و گرایش به سمت طالبان را پدید آورده است.

در این فضا که طالبان در شرف به دست گرفتن کامل قدرت است و نیروی مقابل آن از توان مقاومت برخوردار نیست و  به‌زودی سقوط می‌کند، ما در ارتباط با افغانستان باید چه سیاستی را در پیش بگیریم؟

 

۶٫چشم‌انداز تحولات برای ایران 

سقوط دولت غنی حتمی است، ولی از آنجا که این دولت با رأی مردم ـ ولو بخشی از آن یعنی ۹۱۲ هزار نفر از ۲/۱ میلیون رأی‌دهنده و از حدود ۱۵ میلیون نفر از واجدان شرایط رأی ـ سر کار آمده است، حتی‌المقدور باید به کار خود ادامه دهد و دولت آینده با رأی مردم سرکار بیاید. توسل به زور و قبضه کردن امور از این طریق می‌تواند افغانستان را به یک هرج و مرج فراگیر تبدیل کند. این هرج و مرج طبعاً به کشورهای همسایه سرریز می‌شود که یکی از موارد آن، حرکت میلیون‌ها جمعیت مهاجر به سمت مرزها و شهرهای ایران خواهد بود.

پس گام اول ما باید کمک به شکل گرفتن یک دولت قدرتمند فراگیر در کابل باشد. جمهوری اسلامی در سال‌های گذشته این موضوع را پیگیری کرده است و اصولاً ایده مذاکرات افغانی ـ افغانی متعلق به ایران بود و خوشبختانه محقق هم شد، به‌گونه‌ای که آمریکایی‌ها اعتراف کردند ایران در حل مشکلات افغانستان به یک محور تبدیل شده است.

گام دوم ما در زمانی است که حکومت با محوریت طالبان تشکیل شده است. در چنین شرایطی حتی‌المقدور باید طالبان را متقاعد کنیم تا تشکیل دولت فراگیر را بپذیرد. ما به دلیل آنکه در طول این سال‌ها روابط بسیار خوبی با همه‌ گروه‌های افغانی و از جمله طالبان داشته‌ایم، بهتر از هر کشوری می‌توانیم مذاکرات بین‌الافغانی را فعال کنیم و در شکل‌گیری دولت فراگیر وحدت ملی مؤثر باشیم. دولت وحدت ملی می‌تواند طالبان‌محور هم باشد، به شرط آنکه در آن رعایت حقوق، منافع و امنیت اقوام دیگر هم مدنظر باشد.

 

۷٫آمریکا، اخراج از افغانستان و….

همه شواهد و قرائن و بسیاری از اسنادی که توسط دستگاه‌های رسمی آمریکا منتشر شده‌اند، بیانگر آن است که این کشور برای حضور درازمدت در افغانستان برنامه‌ریزی کرده و ماجرای پرابهام ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در حکم کلید خوردن حضور ۱۰۰ ساله آمریکا در این کشور بود. طولانی بودن دوره درگیری آمریکا با مردم و گروه‌های جهادی و قومی افغانستان و حجم سرمایه‌گذاری‌های انسانی و مالی آمریکا در این جنگ ۲۰ ساله کفایت می‌کند تا با قاطعیت بگوییم که آمریکا برای حضور در افغانستان برنامه‌ریزی درازمدتی کرده بود. به همین جهت روزی که آمریکا پایگاه نظامی بگرام را ترک کرد، بعضی از کارشناس‌های امور راهبردی از آن به عنوان «تصمیمات غیرقابل انتظار» یاد کردند.

آمریکا در این جنگ هر چند برای محافظت از نیروهای نظامی خود، حداکثر تمهیدات ایمنی را در نظر کرفته بود، اما در عین حال خبرهای فرماندهی نظامی آمریکا در افغانستان نشان می‌دهند که آمریکا در این جنگ، نزدیک به ۶۰۰۰ نیروی ارتش خود را از دست داده است. علاوه بر آن در این جنگ بیش از ۳۸۰۰ نیروی امنیتی بخش خصوصی آمریکا کشته شده و نیز از نیروهای ناتو که در قالب ایساف و تحت فرماندهی آمریکا در این کشور حضور داشتند، دست‌کم ۱۵۰۰ نفر کشته شدند. از آن طرف هم، در این جنگ دست‌کم ۵۰ هزار نفر از مردم  افغانستان و حدود ۶۰ هزار نفر از نظامیان این کشور کشته شده‌اند. آمریکا در طول این جنگ یعنی از سال ۲۰۰۱ میلادی، ۲۹/۲ تریلیون دلار هزینه کرده است.

بعضی مدعی شده‌اند که خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان به واسطه تغییر سیاست در آمریکا و تمرکز بیشتر آن بر شرق آسیاست. این در حالی است که با فرض اینکه چرخش سیاست آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا واقعیت داشته باشد ـ که تا کنون آثار خارجی آن مشاهده  نشده است ـ  حفظ تسلط بر افغانستان دقیقاً با سیاست مهار چین و مهار روسیه همخوان است. باید توجه داشته باشیم که هیچ نقطه‌ای در شرق آسیا وجود ندارد که بتواند نقش افغانستان را برای آمریکا ایفا کند. افغانستان از نظر جغرافیایی دقیقاً در نقطه تلاقی چهار قدرت مهم آسیایی یعنی روسیه، چین، ایران و هند قرار گرفته و نزدیک‌ترین نقطه به این چهار کشور است. بر این اساس خروج از افغانستان به هیچ وجه نمی‌تواند انتخاب آمریکا برای رسیدن به موقعیت برتر باشد.

دکتر محمدحسن زورق معتقد است: «آنچه در ماجرای خروج آمریکا از افغانستان اتفاق افتاده، به خطر افتادن اقتدار آمریکا در غرب آسیاست. وقتی اوباما با محاسبه غلط و اطمینان به پیروزی خود، روی کنار رفتن بشار اسد از قدرت تأکید کرد، هژمونی آمریکا را به خطر انداخت. همه می‌دانند هژمونی قبل از آنکه یک امر عینی باشد یک امر ذهنی است.

در این صحنه هم باید بدانیم  خروج آمریکا از افغانستان مقدمه خروج از غرب آسیاست و این اتفاق می‌افتد، در حالی که این خروج، خروج آمریکا از همه دنیا را در پی می‌آورد و این یعنی افول قدرت آمریکا. البته این را هم بدانیم که وقتی یک قدرت رو به افول بگذارد، ریسک‌پذیری آن بالا می‌رود، زیرا به هر دری می‌زند تا صحنه به نفع او تغییر کند.»

آمریکا در صحنه افغانستان به دلیل جمع‌بندی‌های نادرست، مرتکب اشتباهات فاحش شد و بناچار بدون هیچ دستاوردی خاک این کشور را ترک کرد. آمریکا چون بنا داشت برای حداقل صد سال در افغانستان بماند، چندان به استقرار دولتی افغانستانی فکر نکرد. آمریکا در مذاکره با طالبان هم دچار خطای فاحشی شد، چون بدون دریافت هیچ امتیازی با گروهی پای میز مذاکره نشست که در سال ۲۰۰۱ برای براندازی آن وارد جنگ شده بود و این به اعتبار آمریکا لطمه جدی وارد کرد. اشتباه دیگر آمریکا در رویکرد تک‌بعدی آن به مسایل افغانستان بود که البته در همه جای دیگر هم دیده می‌شود. نگاه تک‌بعدی سبب شکل‌گیری مخالفت‌های مردمی و افزایش هزینه‌ها می‌شود و این چیزی بود که دولت آمریکا به آن اعتنا نکرد.

شهید بزرگوار سردار سلیمانی در سال ۱۳۸۴ که ژنرال «پل برمر» هنوز بر عراق حکومت می‌کرد، به جمعی از مقامات این کشور گفت: «تن دادن به طرح‌های آمریکا به‌زودی شما را دچار بحران می‌کند. همکاری با آمریکا سبب بروز انواعی از فسادها و فراق‌ها می‌شود و شکاف‌ طبقاتی شما را به جایی می‌رساند که راه‌حلی جز تداوم وابستگی نداشته باشید.»

آمریکا با «شکست خفت‌بار» آخرین پایگاه نظامی خود در بگرام را تحویل داد. به‌محض خروج، میراث شوم آمریکا برای افغانستان که جز ضعف و تنش میان قومیت‌های مختلف آن نبود، ظاهر شد. آمریکا دولت و ارتش جدید این کشور را در حالی که به‌هیچ‌وجه توان و ظرفیت مواجهه با بحران را نداشتند، میان‌ گرداب امنیتی رها کرد.

همه می‌دانند که در طول ۲۰ سال گذشته، «اخراج آمریکا از منطقه» سیاست ثابت جمهوری اسلامی ایران بوده و همواره بر آن پافشاری داشته و در مورد جزئیات آن برنامه‌ریزی کرده و این جزئیات را به اجرا درآورده است. ایران طبعاً برای اخراج آمریکا از یک کشور، نیازی به وارد کردن نیروی نظامی ندارد، زیرا هزاران نیرو و ده‌ها سازمان در منطقه وجود دارند که در مسئله اخراج آمریکا با جمهوری اسلامی هم‌نظرند.

گروه‌های ضدآمریکایی در افغانستان در یک تراز نبودند. «طالبان» مهم‌ترین جریانی بود که به دلیل انگیزه‌های دینی و اعتقاد جدی به مبارزه با آمریکا و نیز برخورداری از شبکه گسترده‌ای از هواداران می‌توانست به راهبرد اخراج آمریکا از منطقه کمک کند. از این رو کار با طالبان مورد توجه ایران قرار گرفت. البته طالبان هم‌ خواهان کار با ایران بود؛ زیرا می‌دانست در اطراف مرزهای افغانستان کشور دیگری که به‌طور  جدی در صدد اخراج آمریکا باشد، وجود ندارد. تجربه هم نشان داد که دو طرف می‌توانند روی یکدیگر حساب باز کنند. این همکاری در عین حال تغییرات مهمی را در روش و نگاه طالبان موجب شد و به‌مرور از تفکر طایفه‌گری به سمت نگاهی ملی‌تر و سعه‌صدر بیشتر سوق پیدا کرد. آمریکا به‌شدت از همکاری طالبان با ایران ناراحت است، چون می‌ترسد همگرایی این دو به بروز شکاف جدی در استراتژی تقابل اهل سنت علیه جمهوری اسلامی منجر شود و گروه‌های اهل سنت دیگر در دنیا را به همکاری با ایران ترغیب کند. از نظر واشنگتن این همکاری ممکن است پروژه اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی را از بین ببرد و یا به‌طور جدی از آثار آن بکاهد.

30آگوست/21

دوراهی‌های سرنوشت‌ساز – پیشنهادهائی برای انتخاب‌های راهبردی در دولت سیزدهم

۱- دولت تداوم/ دولت تحول

رهبر انقلاب می‌فرمایند مقصود از تحول، ایجاد یک حرکت جهشی و جهادی است. برخی مشکلات را با حرکت عادی نمی‌شود برطرف کرد، بلکه یک حرکت فوق‌العاده، جهشی و ابتکاری لازم است. این از مسلمات این دوره، یعنی گام دوم انقلاب است.

یکی از حوزه‌های این حرکت، بخش‌های حکمرانی/ مدیریتی و حوزه دیگرِ تحول در بخش‌هایی از سبک زندگی عمومی است. مراد از تحول، حفظ و تقویت مبانی، اصول و خطوط اساسی انقلاب و نوآوری در شیوه‌ها و روش‌هاست. به‌عبارت ‌دیگر، برای آسان و روان ‌شدن حرکت به سمت آرمان‌های انقلاب و خطوط اصلی نظام جمهوری اسلامی باید تحول ایجاد شود، در حالی ‌که اکنون در زمینه‌هائی چون اقتصاد، عدالت و آسیب‌های اجتماعی، مشکلات اساسی و جدی داریم که بعضی از آنها به‌ صورت بیماری‌های مزمن درآمده‌اند و نیاز به راه‌‌حل‌های جدی دارند.(۱)

مشکلات مزمن کنونی جامعه و حاکمیت را با روش‌های جاری نمی‌توان درمان کرد و اگر این شیوه ادامه پیدا کند، باید سال‌ها به انتظار نشست تا اتفاق جدیدی رخ بدهد. واقعیت این است که چنین مشکلاتی یا مورد بی‌توجهی و اهمال قرار گرفته‌اند و یا اگر راهکارهایی هم برای برطرف‌ کردن آنها ارائه شده‌اند، کم‌قدرت و کم‌تأثیر بوده‌اند. از این ‌رو، چاره‌ای جز به‌ کارگرفتن روش‌ها و ساز و کارهای تحولی نیست. یعنی باید از مسیرهای گذشته فاصله گرفت و معبرهای متفاوت و جدیدی را گشود.

تحول یعنی احساس نیاز به عبور از چالش‌ها و تنگناها و دستیابی به آرمان‌ها. تحول یعنی بازنگری در روش‌های پیشین و ایجاد دگرگونی‌های اساسی و بنیادین. در غیر این‌ صورت، هدف‌های ‌ما محقق نخواهند شد و راه به جایی نخواهیم برد. اینک ما در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که اقتضای آن، اتخاذ تصمیمات‌ و انتخاب‌های تحول‌آفرین است.

انقلاب نیازمند ساز و کار جدیدی است. باید گردش‌ها و چرخش‌های روشی را تجربه کرد تا امکان حداکثری برای وصول به ارزش‌ها فراهم شود. می‌توان برای رسیدن به ارزش‌ها و آرمان‌ها، به خلاقیت‌های روشی دست زد و بر اساس تجربه‌های پیشین، بهینه‌ترین شیوه‌ها را به‌ کار گرفت. بنابراین هر چند باید به گذشته تکیه کرد، اما نباید در آن متوقف ماند، بلکه باید از بیانیه گام دوم انقلاب الهام گرفت و افق‌های تازه روشی را جستجو کرد و معبرها و مسیرهای نو را گشود.

پس از کشته ‌شدن عثمان، هنگامی که مردم خواستند با علی(ع) بیعت کنند، ایشان شرایط آشفته و درهم ‌ریخته را با این تعابیر توصیف کرد: «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّهَ قَدْ تَنَکَّرَتْ؛ ما به استقبال کارى مى‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد. دل‌ها در برابر آن بر جاى نمى‌مانند و خردها بر پاى. افق‌ها تاریکند و راه‌ها ناپیدا.»(۲)

 

۲- دولت جهش/ دولت عادی

مطالبه جدی و همیشگی رهبر انقلاب این است که باید از راه‌های میانبر که جهش ایجاد می‌کنند، استفاده کنیم و سر خود را به راه‌های معمولی و عادی که زمان‌بر و طولانی‌مدت هستند، گرم نکنیم.

از نظر زمانی، به دو صورت می‌توان به آرمان‌های انقلابی دست یافت: یکی بر اساس حرکت‌های رایج و قواعد جاری که مستلزم صرف زمان‌ طولانی هستند و دیگری، در چهارچوب برنامه‌های مبتنی بر جهش که از قالب‌های جاری و رایج دورند و با شتاب بالا و به ‌صورت ناگهانی و دفعی، ما را به اهدافمان‌ می‌رسانند.

اینک که در آستانه گام دوم انقلاب و در مرحله سوم تحرک انقلابی یعنی مرحله برپایی دولت اسلامی قرار داریم، برای اینکه فرصت‌های زودگذر را از دست ندهیم، باید از چنبره راه‌های عادی خارج شویم و به راه‌های جهشی روی آوریم. این امر نه‌ فقط مطلوب، بلکه ممکن است؛ زیرا مقدورات و بضاعت‌های کنونی ما، با چنین خواستی هماهنگ و متناسبند و ما می‌توانیم ره صد ساله را یک‌شبه طی کنیم. فقط کافی است که چنین ضرورتی را دریابیم و به الزام‌های آن گردن بنهیم.

نیروهایی که به چنین درک و فهمی از مسئولیت تاریخی خویش دست یافته‌اند، زیاد نیستند. اغلب افراد گمان می‌کنند برای وصول به اهداف‌ زمان زیادی را در اختیار داریم و نیازی به برنامه‌های جهش‌زا نیست، حال‌آنکه با چنین تصوری، همواره از آرمان‌ها عقب خواهیم ماند و دلسرد خواهیم شد. باید در میان راه‌های مختلفی که برای رسیدن به آرمان‌ها وجود دارند، میانبرهای جهش‌زا را بیابیم و خود را با قواعد و اقتضائات آنها سازگار کنیم. انقلاب به خیز بلند نیاز دارد. باید به دگرگونی‌ها شتاب خیره‌کننده بخشید.

 

 

۳- دولت محافظه‌کار/ دولت انقلابی

دولت پیش ‌رو باید از نظر معیارهای انقلاب، صدرنشین و مثل اعلی و بیش از تمام دولت‌های گذشته به فضای معنایی و معرفتی انقلاب نزدیک باشد. از این‌ رو باید اندیشه‌ها و عاملانی را به ‌کار بگیرد که با انقلاب، فاصله و زوایه‌ نداشته باشند. انقلابی‌گری درجات و مراتب مختلفی دارد و همه کسانی‌ که انقلابی خوانده می‌شوند، در یک سطح نیستند. چنین انتظاری منطقی هم نیست. زندگی اجتماعی سرشار از گوناگونی‌ها و تنوع‌هاست که این هم یکی از آنهاست.

نکته مهم این است که در دولت انقلابی باید از سرآمدان و برجستگان جریان انقلابی استفاده کرد. در عین حال که  نباید نیروهایی را که بهره کمتری از انقلابی‌گری دارند، طرد کرد، جریان غالب و مسلط در دولت اسلامی، باید متعلق به انقلابی‌های تمام‌عیار باشد و آنها خط و مسیر را تعیین کنند. به‌ بیان ‌دیگر، جهت‌گیری دولت اسلامی نباید در اختیار کسانی باشد که نصیب ناچیزی از انقلابی‌گری دارند و محافظه‌کارند. محافظه‌کاری نه تنها با انقلابی‌گری سازگار نیست، بلکه همچون موریانه ریشه‌های آن را می‌جود و از میان می‌برد. محافظه‌کاری چه‌ بسا در مقام سخن، چندان فرقی با انقلابی‌گری نداشته باشد، اما محافظه‌کاران در عمل در برابر تلاش‌ها و رویکردهای انقلابی می‌ایستند و کارشکنی و سنگ‌اندازی می‌کنند. امروز نیز چنین خطری وجود دارد که نیروهای محافظه‌کار که لایه‌هایی از اصول‌گرایی را تشکیل می‌دهند و به ‌بیان ‌دقیق‌تر، در مرز میان اصول‌گرایی و غیر آن زیست می‌کنند،  زمام قدرت را در دست بگیرند و دولت اسلامی را از جهت‌گیری انقلابی تهی کنند.

از این ‌رو باید مرزها و حریم‌ها را برجسته و شفاف نگاه داشت و به نام جذب حداکثری، دچار اختلاط و بی‌مرزی نشد و مجال نداد که انقلابی‌گری در دولت تبدیل به جریان حاشیه‌نشین و اقلّی شود.

شهید سید اسدالله لاجوردی در وصیت‌نامه خود نوشته است: «خدایا! تو شاهدی که چندین بار خطرِ منافقینِ انقلاب را به مسئولان گوشزد کرده‌ام، ولی ترتیب اثر نداده‌اند! بارها گفته‌ام که خطر اینان به‌مراتب زیادتر از خطرِ منافقین خلق است، زیرا علاوه بر همه شیوه‌های منافقانه آنان، سالوسانه در صف حزب‌اللهیان قرار گرفته و کم‌کم آنان را به صفوف آخر و سپس به صف قاعدین ‌رانده‌ و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در ‌آورده‌اند؛ به‌گونه‌ای ‌که در جایگاه عقل منفصل برخی تصمیم‌گیرندگان قرار گرفته‌اند؛ در عزل و نصب‌ها و ابقاها اعمال قدرت می‌کنند و توانسته‌اند تعداد کثیری از روحانیون را تحت‌تأثیر خود قرار دهند.»

از سوی دیگر، رهبر انقلاب تأکید می‌کنند که باید حالت طمأنینه، سکینه و آرامش ناشی از عقلانیت» وجود داشته باشد که در مقابل کارهای هیجانی و احساسی و تصمیم‌گیری‌های دفعی است؛ درحالی‌ که هم در گذشته و هم امروز کسانی انقلابی‌گری را با رفتار هیجانی و حرف‌های غیرمسئولانه اشتباه می‌گیرند. انقلابی‌گری، روحیه اقدام عازم‌ و جازم در جهت ترسیم‌ شده از سوی عقلانیت برخاسته از انقلابی‌گر است. امام خمینی، از همه انقلابی‌تر بودند و هیچ ‌وقت کم نیاوردند؛ امّا از همه عاقل‌تر هم بودند و پخته‌تر و سنجیده‌تر حرف می‌زدند.(۳)

 

۴- دولت مخلوط/ دولت خالص

چنانچه منطق سهمیه‌بندی و خط‌‌‌بازی‌های جناحی در دولت انقلابی شکل بگیرد و دولت به باشگاه احزاب و جریان‌های سیاسی تبدیل شود، آرمان‌های انقلابی تحقق نخواهند یافت و دولت به عرصه یارگیری‌ها و سهم‌خواهی‌ها و کشمکش‌های سیاسی تبدیل خواهد شد. دولت ائتلافی که در آن هر یک از جریان‌های سیاسی سهم و بهره‌ای دارند، راه به جایی نخواهد برد و گره از زندگی مردم نخواهد گشود؛ چون به مجموعه‌ای از سیاست‌های متعارض و هدف‌های ناسازگار تبدیل و پس از مدتی، خودش تبدیل به مسئله خواهد شد. بدیهی است که نباید همگان را طرد و با تنگ‌نظری و سخت‌گیری قلع ‌و قمع کرد، اما گشاده‌دستی هم نباید به خرج داد و دولت را از درون، در مرداب تضاد و نزاع فرو برد. دولت اسلامی، عرصه آزاداندیشی و گفتگو و تضارب آرا و عقول است، اما نباید مباحثات بی‌پایان، جایگزین اجرا و اقدام شوند و به پیشروی عملی گزند برسانند.

یکدستی و یکپارچگی، فضیلت است و تکثر معطوف به تفرق، مصیبت. توزیع قدرت، نخستین آزمون دولت پیش روست. گاهی چتر فراگیر، مقدمه‌ای برای نفوذ فرصت‌طلب‌هاست. نفوذی‌ها به‌سرعت تغییر رنگ می‌دهند و خود را انقلابی جا می‌زنند، در حالی‌ که مذبذب و متزلزلند و جز به منافع خویش نمی‌اندیشند.

باید از قالب‌های تنگ سیاسی خارج شد و تقسیم‌بندی‌های سیاسی را نادیده انگاشت و معیار انقلابی‌گری را بر همه معیارهای دیگر ترجیح داد: «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَهِ: کجایند برادران من که راه حق را سپردند و با حق، رخت به خانه آخرت بردند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسرِ تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندانِ ایشان از برادرانشان که با یکدیگر به مرگ پیمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هدیه کردند؟»(۴)

 

۵-دولت پیر/ دولت جوان        

رهبر انقلاب معتقدند که ابزارِ لازم برای یک حرکت تحولی، فکر نو و ابتکار، میل کامل به این حرکت و جرئت حرکت و اقدام است و این ویژگی‌ها در جوانان‌ وجود دارند. از این ‌رو باید برای انجام تحول، جوانان‌ نخبه و زبده را به کار گرفت. تحول با تشکیلِ یک دولت معتقد به عناصر تحول‌آفرین، یعنی جوانان نخبه مؤمنِ انقلابی‌ای که در تصمیم‌سازی‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و اجرا حضور داشته باشند میسر است. اگر مسئولانِ بالای دولت مانند امام به جوانان اعتقاد و اطمینان داشته باشند  و کار را با جوانان‌ پیش ببرند، مشکلات خیلی زود حل خواهند شد.(۵)

اینک پس از گذشت چهار دهه از انقلاب و به ‌تأخیرافتادن روند چرخش مدیریتی، باید با به‌ کارگیری نیروهای جوان، غفلت‌ها و عقب‌ماندگی‌های دهه‌های گذشته را جبران و فصل تازه‌ای از مدیریت را در جمهوری اسلامی آغاز کرد. خواست صریح رهبر انقلاب است که باید در مسئولیت‌های مهم از جوانان مؤمن و انقلابی استفاده کرد.  ایشان در بیانیه گام دوم انقلاب، در پایان هر یک از بندهای هفت‌گانه نگاشته‌اند که امید من به جوانان است. این آرزوی رهبری هنگامی برآورده خواهد شد که فارغ از تعارف و سخن و در مقام عمل، جوانان به کارهای مهم و بنیادین گمارده شوند و در حاشیه باقی نمانند. در غیر این‌ صورت، همچنان قدرت سیاسی در میان عده‌ای اندک و خاص دست‌ به ‌دست خواهد شد و نیروهای تازه‌نفس و جدید، تربیت نخواهند شد.

باید این چرخه معیوب را شکست و فصل تازه‌ای را آغاز کرد. انقلاب به تحرک و تکاپوی بیشتر نیاز دارد و گام دوم باید به گامی بسیار بلند و تاریخی تبدیل شود تا اتفاقات‌ تعیین‌کننده‌ای رقم بخورند. این امر، متوقف است بر پا نهادن نیروهای جوان به عرصه حاکمیت، آن هم نه در منزلت مشاوره و عنوان‌های فرعی و بی‌تأثیر و تزئینی، بلکه در جایگاه‌های واقعی و تأثیرگذار. این امر یک انتخاب دلبخواهی و تبلیغی نیست، بلکه یک ضرورت تاریخی است. با این‌ حال هنوز درک عمیقی از آن شکل نگرفته است. بیشتر کسانی ‌که در درون قدرت سیاسی زیست می‌کنند، این ضرورت را باور ندارند و گمان می‌کنند همچنان باید قدرت را در اختیار داشته باشند. این وضع باید به نفع جوانان مؤمن و انقلابی تغییر کند.

درعین‌ حال، رهبر انقلاب بر این باورند که من معتقد به تکیه بر نیروهای جوانم و معنای اعتماد به نیروهای جوان این است که در برخی از مدیریتهای مهم کشور از جوان‌ها استفاده و به آنان اعتماد و از ابتکارها و تحرک و حوصله و نشاط کار آنها استقبال شود. اما اینکه باید دولت جوان حزب‌اللهی سر کار بیاید، با اینکه  صلاح نیست از مجربان استفاده نشود، با همدیگر منافات ندارند.(۶)

اولاً دولت جوان به این معنای نیست که دولت باید رئیس جوان داشته باشد، بلکه دولت جوان یعنی دولت سر پا و بانشاط و آماده‌ای که در سنینی باشد که بتواند تلاش و کار کند و خسته و ازکارافتاده نباشد. بعضی‌ها تا سنین بالا هم جوانند. شهید سلیمانی، شصت‌ و چند سال سنش بود، اما اگر ده سال دیگر هم زنده میماند، او را کنار نمیگذاشتم. بعضی اوقات، افرادی در سنین جوانی نیستند، اما کارهای جوانانه خوبی را میتوانند انجام بدهند.(۷)

ثانیاً جوانگرایی و اینکه در مدیریتها از اینها استفاده شود، معنایش این نیست که نسل قبلی را به‌کلی کنار بگذاریم و پیران به‌کلی خارج شوند. بر حسب اقتضا، در یک‌ جا مدیریت یک جوان لازم است و در یک ‌جا مدیریت یک فرد مجرب و کارکشته. از اول انقلاب هم همین جور بوده است: امام در تهران یک امام جمعۀ چهل‌ ساله را گذاشتند که این حقیر بودم؛ اما همان وقت در شهرهای دیگر مردانی را که سنشان در حدود هفتاد سال بود گذاشتند. در رأس سپاه، جوانی را گذاشتند که کمتر از سی سال داشت و در رأس نیروی زمینی ارتش، مردی را گذاشتند که حدود شصت سال داشت؛ چون اقتضائات، مختلف است.(۸)

 

۶-دولت دیوان‌سالار/ دولت جهادی

دستیابی به آرمان‌های بزرگ انقلابی مستلزم عملکردهای جهادی است. یعنی کارگزاران دولت باید شب را از روز نشناسند و پا به میدان پا بنهند و در صحنه باشند؛ رویارویی با مردم و واقعیت‌ها را بر گزارش‌خوانی ترجیح بدهند؛ ساده‌‌زیستی و قناعت را بر حقوق‌های نجومی و اشرافی‌گری مقدم بشمارند و پربازده و کم‌هزینه باشند، نه کم‌کار و پرهزینه. عملکرد جهادی بیش از همه ‌جا در دفاع مقدس تجلی کرد و نشان داد که  اندیشه جهادی چگونه گره‌گشا و پیش‌برنده است. این الگوی مدیریتی در پاره‌ای از ساختارهای رسمی نیز اجرا شد، اما اغلب ساختارهای حاکمیتی با آن بیگانه‌اند و بر الگوی مدیریت دیوان‌سالارانه تکیه دارند. باید این مناسبات را تغییر داد و به رویکرد اصیل اسلامی و انقلابی که بر مدیریت جهادی دلالت دارد،رجوع کرد.

 

۷-دولت کنش/ دولت نظریه

روشن است که دولت، قوه مجریه است و باید دردهای زندگی روزمره مردم را علاج کند، نه اینکه درگیر تفکرانتزاعی‌ و نظریه‌پردازی شود و چونان متفکران مشی کند. از آن‌ سو، اگرچه دولت، مجری است و نه متفکر، اما عمل بدون پشتوانه نظری نیز صواب و صلاح نیست و نتایج عینیِ مطلوبی نخواهد داشت. فقر فکری و معرفتی در دولت، آن را به یک عامل محض و کارگزاری بریده از اندیشه و عقلانیت تبدیل می‌کند که بدون نقشه و فکر در میانه میدان رها و دچار روزمره‌نگری و کوته‌اندیشی است. البته غرض از تمهید سطوح نظری، شعارگرایی و کلی‌بافی نیست، بلکه مقصود آن است که دولت اسلامی باید حرکت و عمل خود را بر پایه اندیشه‌های پخته و حکیمانه طراحی کند و دچار عمل‌زدگی و نابخردی نشود که: «مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَرَ؛ آنکه می‌اندیشد بیناست.»(۹)

توزان میان نظر و کنش، دشوار است و دولت‌ها اغلب از برقراری این توزان غفلت می‌کنند و به یکی از این دو سو فرو می‌غلتند.

 

 

۸-دولت پیامدهای دولت‌مدار/ دولت پیامدهای انقلاب‌مدار

دولت پیش رو فقط یک دولت نیست، بلکه حاصل یک امید و اعتماد تاریخی است که می‌تواند گشاینده راه آینده باشد. این دولت از متن یک دوره دشوار سرخوردگی برخاسته و پرچم انقلاب و انقلابی‌گری را به دست گرفته است. از این‌ رو، کارنامه و عملکرد آن به انقلاب گره‌ خورده و رفتارش بر نگاه اجتماعی به انقلاب، سایه افکنده است. پس مسئله فقط به خود دولت، محدود و منحصر نیست و جنبه‌های بسیار گسترده‌تری دارد. این وضع، تکالیف دولت را دو چندان می‌کند و بار سنگینی را بر شانه آن می‌نهد.

در این مرحله حساس از تاریخ انقلاب که از یک‌ سو با سال‌های آغازین گام دوم انقلاب همزمان است و از سوی‌ دیگر، جامعه از یک دولت تکنوکرات و اعتماد کرده به غرب خسته و سر خورده شده است، روشن است که چگونگی اقدام این دولت، بر همه برداشت‌ها و تفسیرهای اجتماعی سایه خواهد افکند و به ذهن مردم جهت خواهد بخشید.

 

۹-دولت اشرافی/ دولت ساده‌زیست

از جمله ارزش‌هایی که انقلاب در لایه حاکمیت با خود به همراه آورد، ساده‌زیستی و زهد کارگزاران حکومتی بود. انقلاب در برابر زندگی شاهانه و مرفه و کاخ‌نشینی ایستاد و به فرموده امام علی«ع» از مدیران حکومتی خواست در سطح ضعیفان زندگی کنند و دچار اشرافی‌گری و تجمل نشوند. این فرهنگ سیاسی بیش از همه در زندگی شخص امام خمینی نمایان بود و ایشان به‌عنوان عالی‌ترین مقام سیاسی در جمهوری اسلامی، از تمام زوائد و حواشی دنیایی پرهیز کردند.

با استقرار دولت سازندگی به‌تدریج ورق برگشت و تنعم هرچه بیشتر از مادیات و رفاه‌طلبی و اشرافی‌گری و ویژه‌خواری رواج یافت. این وضع در میان برخی از کارگزاران دولتی حتی به شکل‌گیری مفاسد اقتصادی و اندوختن ثروت‌های باد آورده انجامید و طبقه‌ای خاص در متن حاکمیت پدید آمد که میان ثروت و قدرت، پیوند ایجاد کردن. در دهه‌های بعد نیز همین روند ادامه پیدا کرد و در دوره دولت اعتدال‌گرا به اوج خود رسید و مدیران هزار میلیاردی و اشرافی و بیگانه با مردم، در آن به قدرت رسیدند و صحنه‌های بسیار تلخ و گزنده‌ای را به وجود آورند که حقوق‌های نجومی، یکی از آنها بود. دشواری معیشتی در این دوره، مردم را آزار می‌داد، اما مشاهده این قبیل زیاده‌خواری‌ها و بهره‌مندی‌ها و تبعیض‌ها، جان و دل آنها را بیشتر می‌فرسود وکامشان را تلخ‌تر می‌کرد.

اینک پس از گذشت سال‌ها باید به همان فرهنگ نخستین انقلاب بازگشت و ساده‌زیستی و زهد و بی‌اعتنایی به مادیات را در میان مسئولان و مدیران برقرار ساخت. هرگز نباید به وضع موجود استناد کرد که چون پیش از این، وضع خاصی مستقر بوده، اکنون نیز باید ادامه پیدا کند، بلکه باید دگرگونی‌های بنیادین ایجاد کرد و نظم اقتصادی متفاوتی را در میان کارگزاران پدید آورد. دولت انقلابی باید به گفتمان اصیل خود انقلاب استناد کند و ارجاع دهد، نه به سیره غیرانقلابی و اشرافی دولت اعتدال‌گرا. ازاین ‌رو، باید بی‌درنگ و قاطعانه، همه مناسبات سودجویانه و امتیازهای ناعادلانه برچیده شوند و مدیران دولتی، اعتماد سیاسی را به مردم بازگردانند. کمترین مماشات و مداهنه‌ای در این زمینه موجب می‌شود که مردم از دولت انقلابی فاصله بگیرند و آرمان‌هایش را شعارهای انتخاباتی و فریبنده قلمداد کنند. بدین‌ جهت، کسی ‌که در دولت انقلابی، مسئولیتی را بر عهده می‌گیرد، باید به‌عنوان یک خط قرمز قطعی و مطلق، رنج ریاضت مادی و ساده‌زیستی را بر خود هموار و همچون طبقه ضعیف و محروم زندگی کند.

 

پی‌نوشت:

  1. رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان، ۲۱/۲/۱۴۰۰٫

۲٫نهج‌البلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، خطبۀ ۹۲٫

  1. در دیدار نمایندگان مجلس، ۶/۳/۱۴۰۰
  2. نهج‌البلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، خطبه ۱۸۲٫

۵٫رهبرِ انقلاب در دیدار دانشجویان، ۲۱/۲/۱۴۰۰٫

  1. ۱۹/۱۰/۱۳۹۹

۷٫٫در دیدار نمایندگان تشکل‌های دانشجویی، ۲۸/۲/۱۳۹۹

۸٫سخنرانی سالروز قیام نوزده دی، ۱۹/۱۰/۱۳۹۹؛  و سخنرانی ۱۴/۳/۱۳۹۹

۹٫ نهج‌البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامۀ ۳۱٫

30آگوست/21

دولت۱۴۰۰، جایگزینیِ می‌توانیم به‌جای نمی‌توانیم – وظیفه دولت سیزدهم در قبال شعار سال چیست؟

چنین به نظر می‌رسد که دولت‌ها در سالی که انتخابات ریاست جمهوری برگزار می‌شود، در بهترین حالت می‌توانند شرایط لازم را برای شناخت وضع موجود در سازمان دولت و استقرار نیروهای مدنظر در سطوح مختلف سازمانی فراهم و برنامه‌هایی را برای اجرا در سال‌های آینده معرفی کنند. از سوی دیگر، دولت قبل به روزهای آخر خود رسیده است و با توجه به خستگی و آماده‌ شدن برای تحویل به دولت بعدی، شرایط مناسبی برای طرح‌ریزی یک حرکت جدید ندارد. در چنین شرایطی با توجه به آنچه که در سایر سال‌ها رخ داده است، رهبر معظم انقلاب مأموریتی اختصاصی را به‌عنوان شعار سال ابلاغ می‌کنند.

سئوال این است که اصولاً تعیین چنین مأموریتی، آن هم در سالی که دولت سابق و دولت مستقر آمادگی چندانی برای حرکت ندارند چه وجاهتی دارد؟ آیا صرف اینکه این مأموریت‌ها مختص به یک سال نیستند و برای به سرانجام رسیدن آنها سال‌ها وقت لازم است، برای تجویز صدور آنها کفایت می‌کند؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت که دولت‌ها همواره با توجیهات مختلف، ضمن سلب مسئولیت از پرداختن جدی به شعار سال، گاه آن را به یک امر تزئینی و یا یک استراتژی صرفاً درازمدت که در کوتاه‌مدت ‌امکان عملیاتی شدنشان وجود ندارد، تقلیل داده‌اند. لذا در سال جاری نیز چندان خبری از پرداختن به شعار سال  مطرح نیست، گوئی که اساساً چنین شعاری مطرح نشده است!

شایان ذکر است که در شعارهای رئیس‌جمهور منتخب مردم و در کارنامۀ ایشان، مانع‌زدایی از تولید جایگاه خاصی دارد؛ اما در عموم شعارهای انتخاباتی کاندیداها، خبری از این مبحث نبود.

در این نوشتار به دو مسئله می‌پردازیم. اولا آیا در چنین سالی، طرح شعار سال وجاهت دارد یا خیر؟ و ثانیاً با استقرار دولت جدید تکلیف «پشتیبانی‌ها و مانع‌زدایی‌ها» در سال ۱۴۰۰ چه خواهد بود؟

 

  1. جایگاه شعار سال ۱۴۰۰

در پاسخ به سئوال اول، یک رویکرد این است که ابتدا باید ظرفیت کارگزاران مسئول در حوزه شعارهای سال را بررسی کنیم. با فرض پذیرش چنین نگاهی، باید گفت که در طراحی مسیر پیشرفت، حداقل یک چهارم از عمر جمهوری اسلامی را باید نادیده گرفت، زیرا تا کنون کارگزاران آمادگی اجرای ‌پروژه‌های کلان پیشرفت را نداشته‌اند. طرح این بحث، سیاست‌گذاران را بر آن می‌دارد که کمی به این نکته بیندیشند که چه باید کرد که پیشرفت جمهوری اسلامی متوقف به تعویض دولت‌ها نباشد. در برخی از کشورها، قوام حرکت به حضور بوروکرات‌های پرقدرت است. افرادی که در همۀ دولت‌ها هستند و ضمن حفظ ساختار اجرایی کشور، تداوم حرکت در مسیر سیاست‌های کلان را تضمین می‌کنند. اما این طرح در کشور ما به دلایل مختلف بومی نشده است و چه بسا برای بومی‌سازی در محیط ایران ایده مناسبی هم نباشد. البته روش‌های دیگری نیز وجود دارند که پرداختن به آنها مجال موسع‌تری را می‌طلبد.

 

  1. وضعیت اراده‌ها در تشخص‌بخشی به موانع حرکت

بحث این نیست که چون دولت‌ها تعویض می‌شوند، نباید شعارها و مأموریت‌های کلان را مطرح کرد و یا نگاه به شعار و مأموریت، صرفاً باید بلندمدت باشد و در طی سال می‌توان آنها را نادیده گرفت. اتفاقاً دولت‌ها در همین ابتدا و در شش‌ ماهۀ اول است که طرح‌های اساسی را درمی‌اندازند و آنچه را که قرار است در آینده رخ دهد، به مردم می‌نمایانند.

وجه دیگر طرح شعار سال، زندگی مردم و وضعیت کشور است؛ زیرا شعارها برای تغییر وضعیت‌ها و فراتر از موانع فنی مطرح می‌شوند، لذا باید موانع فنی را به نفع شعارها از بین برد. اگر در نظام حکمرانی اراده‌ای وجود داشته باشد، شعارها، تضمین حرکت اراده‌ها در مسیر پیشرفت هستند؛ اما در بسیاری از موارد مشاهده می‌شود که یک کلان ایده که زندگی مردم و وضعیت کشور منوط به اجرای آن است، به ‌خاطر وجود برخی از موانع فنی معطل می‌ماند و تصمیمات بزرگ و تحولات اساسی در مسیر حرکت ملت، نادیده گرفته می‌شوند که انحرافی اساسی در پیشرفت است. موانع همیشه وجود دارند و اگر بیش از حد بزرگ انگاشته شوند، توان آن را دارند که سیاست‌گذاران را از اتخاذ تصمیمات کلان و حل مشکلات باز دارند.

بنابراین شاید بتوان بزرگ‌ترین مانع در مسیر تحقق شعارهای سال را تفکر متوقف‌کنندۀ «اولویت موانع» که از عدم اراده ناشی می‌شود، دانست. فقدان اراده برای ایجاد تغییر موجب می‌شود که موانع، بزرگ انگاشته می‌شوند. در پرتو اراده است که موانع هویت واقعی خود را پیدا می‌کنند و می‌توان آنها را از سر راه برداشت.

رهبر معظم انقلاب همواره اراده خود را برای تغییر و تحول نشان داده‌اند. ایشان تغییر وضعیت‌ و تحول به نفع پیشرفت جامعه را همواره در اولویت قرار داده و تلاش کرده‌اند موانع را به نفع تحول مرتفع کنند. اما مانع اصلی تفاوت نگاه پراراده رهبری با نگاه مدیرانی است که تغییر را ناممکن می‌دانند. از این روست که رهبری تحریم را فرصت و عاملی برای تحرک بیشتر می‌بینند و برخی تهدید و لزوم تسلیم به سکون و عدم تحرک. آنچه را که دیگران تهدید می‌دانند، رهبری فرصت می‌خوانند، مگر در مواردی که ضرورت‌های اجتناب‌ناپذیر، ایشان را مجاب کرده است که برای حفظ خطوط قرمز نظام، مانع را عامل تعیین‌کننده بدانند. البته این ضرورت هم ناشی از عدم تحرک همان دیگران است.

شاید بتوان با کلیدواژۀ «نرمش قهرمانانه»، چنین مثالی را در سیرۀ رهبری یافت. جایی که تداوم حرکت با سرعت سابق می‌توانست کشور را در معرض شکستی سنگین قرار دهد و لذا رهبری به جای تسریع حرکت ماشین پیشرفت، حرکت آن را اندکی کند کردند تا برای حرکت بعدی آماده‌تر شود؛ زیرا در تداوم حرکت، عده‌ای همزمان پا را بر پدال گاز و ترمز انقلاب گذاشته بودند.

اما ایشان ماشین پیشرفت را نگه داشتند تا حرکت آن با پشتیبانی مردمی و با بدنۀ مدیریتی متناسب هماهنگ شود، شرایطی که شاید بتوان طلیعۀ آن را در دولت آینده دید؛ یعنی  مردمی که باید همراه با پیشرفت کشور حرکت کنند تا بتوان آن را محقق کرد و مدیرانی که باید دل در گرو این حرکت داشته باشند تا خود و نظرشان، سدی در مسیر تحول نباشد.

 

  1. اولویت با چیست؟

نظریه «اولویت با مانع است» را می‌توان به‌وفور در رویه‌های اداری و سازمانی و حتی تفکرات نخبگانی کشور مشاهده کرد. تفکری که در نظام دیوان‌سالاری خسته‌ کشور که میل به تغییر ندارد، نهادینه و  چه بسا به بزرگ‌ترین مانع‌ در مسیر پیشرفت تبدیل شده است، در حالی که دیوان‌سالاری باید بانشاط و تضمین کننده حرکت باشد.

بنده بارها در جمع‌های نخبگانی شاهد مقاومت‌های شدیدی در برابر تغییر و تحول بوده‌ام که البته با ذات نظام نخبگانی در تضاد است. متاسفانه نخبگان ما هم دچار خستگی شده‌اند و مادام دم از «نمی‌شود چون مانع نمی‌گذارد» می‌زنند؛ لذا به‌ جای آنکه در این باره بیندیشند که چگونه موانع را بردارند، با برشمردن موانع، ایده‌ها را متوقف می‌کنند.

 

  1. چه باید کرد؟

برای پاسخ به سئوال دوم، از همین‌ جا می‌خواهم پلی بزنم به سال پشتیبانی‌ها و مانع‌زدایی‌ها و نسبت این سال با دولت جدید. دولت جدید نباید مستقر شود که زمینه را برای مانع‌زدایی فراهم کند، بلکه استقرار این دولت، خود باید مانع‌زدایی از تولید با ایجاد اراده برای حرکت باشد. اراده‌ای که اگر شکل بگیرد، تازه می‌توان موانع را دید و به آنها اندیشید. در غیر این صورت، آنچه را که مانع می‌خوانیم، تنها مانع‌انگاری است. باید حرکت کرد و دید که لازمه آن اراده و باورمندی به حرکت است.

در قدم اول، لازم است در مسیر مانع‌زدایی رخ دهد، تغییر این باور عمومی است که به‌ دلیل وجود موانع نمی‌توان مسئله را حل کرد. به عبارت دیگر، بووکرات‌های این دولت، باید بوروکرات‌های «می‌توانیم» باشند نه بوروکرات‌های «نمی‌توانیم». موانعی که در مسیر پدید می‌آیند در بسیاری از موارد، خود محصول بوروکرات‌های «نمی‌توانیم» هستند. و البته موانع، منحصر به اینها نیستند.

 

  1. دولت و دیوان‌سالاری فنی

دولت و دیوان‌سالاران، قوای فنی حرکت اجتماعی هستند. این قوا متصدی آن هستند که جاده حرکت را به سمت اهدافی که نظام سیاسی آنها را قرار داده است، هموار کنند و موانع را از سر راه بردارند. مردم البته همان نظام سیاسی هستند. همان‌هائی که باید در این جاده حرکت کنند و همین‌ که عزم حرکت در این جاده در مردم وجود داشته باشد، آنها تکلیف خود را به‌خوبی انجام داده‌اند و می‌دهند.

قوای فنی، اصولاً قوای مانع‌زدا هستند؛ به همین دلیل اولاً حق ندارند مانعی را به رسمیت بشناسند، مگر آنکه سیاست‌گذار کلان و مردم آن مانع را محترم بدارند و نیز حق ندارند هیچ مانعی را بزرگ‌تر از آن‌چه که هست بنمایانند. این همان تذکری است که رهبری به وزارت خارجه دادند که وزارت خارجه، مجری سیاست‌هایی است که نظام آنها را طراحی می‌کند، نه وزارتخانه‌ای که گاه به نظام دیوان‌سالاری مانع‌افزا و یا به وزارتخانۀ مبالغه در موانع بدل می‌شود و به‌جای شأن فنی، سیگنال‌های سیاستی منفی از خود صادر می‌کند.

اهالی دولت و دیوان‌سالاران، تنها از آن حیث که خود بخشی از مردمند، در سیاست‌ورزی حضور دارند و نه بیش از آن. و اگر رانت دولت، به رانت تغییر در سیاست منجر شود، در حضور دیوان‌سالاری اساساً خستۀ کشور، سیاست به بی اولویتی حرکت تعلق می‌گیرد.

دولت باید بداند که در نظام کلان پیشرفت ایران شأن فنی دارد، نه شأن سیاستی. و البته شأن فنی دولت، تنزل مقام آن نیست. به‌عنوان مثال، اصول درمان در نظام پزشکی طرح‌ریزی می‌شود و یک متخصص جراح مغز در موارد مشخصی، ضمن داشتن قوه ابتکار عمل، آن اصول را در یک جراحی مشخص پیاده‌سازی می‌کند؛ اما هیچ‌گاه گفته نمی‌شود که این جراح نسبت به سیاست‌گذار شأن پایین‌تری دارد و چه بسا عکس این مطلب صادق باشد.

دولت اگر در مقام پیشبرد فنی کلان‌ اهداف نظام جمهوری اسلامی قرار بگیرد و خود، بوروکراسی مانع‌آفرین نباشد، می‌تواند در همان ماه اول استقرار خود، بزرگ‌ترین گام را در مانع‌زدایی از همۀ موضوعات از جمله تولید بردارد. گامی که می‌توان آن را تحقق شعار سال در نیمۀ اول امسال نامید. اراده دولت در حرکت به سمت سیاست رسمی انقلاب اسلامی می‌تواند مانع‌نماها را از بین ببرد و موانع اصیل را پدیدار سازد و تازه پس از آن است که مانع‌زدایی معنا پیدا می‌کند و می‌توان تشخیص داد که باید رفع کدام موانع را در اولویت قرارداد.

 

نتیجه‌گیری

نفس حضور دولتی با اراده، اولاً موانع ساختگی را رفع می‌کند و ثانیاً با ایجاد حرکت، موانع اصیل را نمایان می‌سازد و سیاست جایگاه درست خود را نشان می‌دهد. در اینجاست که مرد سیاست می‌تواند تشخیص بدهد که مانع چیست و برای رفع آن، سیاست‌گذاری کند. لازم است که دولت دور از نگاه سیاستی، اراده خود برای حرکت را نشان بدهد و به سیاست‌گذار (مردم و رهبر) چالش‌ها را نمایان سازد تا اگر بناست نرمشی هم رخ بدهد، برای رفع موانع اصیل باشد نه انگاره‌های ذهنی و تخیلی.

30آگوست/21

گام‌های حضور در سرنوشت‌سازترین انتخاب – تحلیلی در خصوص انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰

انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ از جهات متعدد با نظایر آن تفاوت داشت. مقام معظم رهبری حضور مردم در این انتخابات را حماسه نامیدند. برخی ظاهرگرایان نتوانستند ابعاد حماسی این حضور را دریابند و حبّ و بغض گروهی دیگر نیز سبب شد آگاهانه چشم خود را بر این حضور ببندند و حتی این پیروزی را به باد تمسخر بگیرند و یا انکار کنند. اما اگر کسی شرایط منطقه و بین‌الملل را به‌دقت دریافته باشد، هوشمندی این تعبیر را تصدیق خواهد کرد.

در ادامه به تعدادی از نقاط مهم این حماسه اشاره می‌کنیم:

  1. شرایط مختلف داخلی و خارجی دست به دست هم داده بودند تا مردم را از شرکت در انتخابات ناامید سازند. رسانه‌های خارجی از ماه‌ها قبل تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا انتخابات را امری تشریفاتی، مسئولان را شبیه به یکدیگر، رئیس‌جمهور را تعیین شده و… نشان دهند. فشارهای اقتصادی به‌ویژه تورم سال ۹۹ و بی‌تدبیری مسئولان در تأمین نیازهای اولیه مردم، انگیزه بخشی از مردم را کاهش داده بود. کرونا نیز مزید بر این علل بود تا بهانه شرکت نکردن تکمیل شود.

از جهاتی شرایط زمان دفاع مقدس بهتر از اوضاع فعلی بود؛ زیرا هیچ‌گاه دشمن چنین تلاشی را برای کاهش سرمایه اجتماعی نظام و القای فاصله میان مسئولان و مردم به کار نگرفته بود. با این حال حضور مردم در این عرصه کم‌نظیر بود.

  1. ۲. از سوی دیگر این دوره انتخابات دوره شکل‌گیری هسته‌های مقاومت فکری در برابر عملیات روانی دشمن بود. در این دوره برای نخستین بار بیشترین شبهاتی در زمینه ناکارآمدی انتخابات و ناامید ساختن مردم از داخل و خارج کشور منتشر شدند. در سال‌های قبل، مراکز تبلیغی و فرهنگی متولی پاسخ به شبهات و دیگر لایه‌های فرهنگی توزیع کننده چنین محتوایی بودند؛ ولی در این دوره هسته‌های فکری پرشماری، آتش به اختیار آغاز به کار و یکایک شبهات را شناسایی کردند و با بیانی متقن و منطقی پاسخ دادند و در قالب‌های مختلف سمعی و بصری وارد فضای مجازی ساختند.
  2. گروه‌های جهادی اعم از طلاب، دانشجویان و دیگر اقشار مردمی عملیات خانه به خانه و چهره به چهره را در تبیین اهمیت انتخابات طراحی و با تمام دشواری‌ها را اجرا کردند. در شرایطی که فشارهای اقتصادی انگیزه بسیاری از افراد را کاهش داده بود، چنین ارتباطاتی نیازمند سعه صدر فراوان و بیان منطقی بود و می‌توان آن را یکی از رویش‌های انتخابات دانست.
  3. این دوره از انتخابات، از جهتی دیگر نشان‌دهنده بلوغ مخاطبان بود. در شرایطی که معمولاً مناظرات انتخاباتی جهان با تهمت و آبروریزی گرم می‌شوند، مردم ایران در این دوره، برنامه مشخص و نگاه به آینده را مطالبه می‌کردند. فراموش نکرده‌ایم که مشهورترین رؤسای جمهور ایران در دهه‌های گذشته، هیچ‌ کدام از قبل چنین برنامه‌هایی نداشتند. تغییر نگرش امت از هیجانات جناحی به سمت مطالبه راه حل‌های علمی، نشانه روشن رشد سیاسی و فرهنگی مردم است.
  4. نوع رای دادن مردم از اقشار مختلف نیز خبر از تغییر آرایش فضای سیاسی کشور می‌دهد. بسیاری از مردم که از دوگانه چپ و راست و یا اصولگرایی و اصلاح‌طلبی خسته شده بودند، انتخاب خود را نیز فراتر از قبیله‌گرایی‌های متداول تعریف کردند.
  5. ۶. آرای باطله را نباید نشانه مخالفت با نظام و ساختار فعلی دانست؛ زیرا صاحبان این آرا در همین ساختار و ساز و کار انتخاباتی رأی سفید داده‌اند. اگر بخواهیم این آرا را نشانه مخالفت بدانیم، تحریم انتخابات و تبلیغ برای شرکت نکردن را چه باید بنامیم؟
  6. ۷. برنده اصلی این انتخابات مردم بودند که با وجود این همه مشکلات و کارشکنی‌ها پای این انقلاب ایستاده‌ و دست‌های‌شان را دور این نهال حلقه زده‌اند تا مبادا طوفان آن را خم کند و کسانی که می‌خواهند ریشه‌اش را بخشکانند، موفق شوند. مردم به هر زحمتی که هست، برای این نهال آبرسانی می‌کنند. الحق که مردم ما مرد میدان شده‌اند.
  7. بازنده اصلی انتخابات هم برخی از فعالان سیاسی بودند که گمان می‌کردند قهرکنندگان با انتخابات خیل عظیمی از امت هستند و به همین دلیل کوشیدند از هفته‌ها قبل این تعداد را به نفع خویش مصادره کنند و مرتباً مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق کردند. برخی دیگر که ابتدا خود را قهرمان نجات ملی معرفی می‌کردند، شعار «یا من یا هیچ ‌کس» را سردادند. این گروه بازنده اصلی انتخابات بودند که در کنار دشمنان این ملت، سنگ خود را به سینه زدند.
  8. براندازی جمهوری اسلامی نه با جنگ تحمیلی محقق شد، نه با اجیر کردن شبکه ترور و نه با تحریم‌های فلج کننده. از سال‌ها قبل دشمنان در پی آن بودند که از طریق انتخابات حداقل تغییری نرم و با شیب ملایم در ساختار حاکمیت ایجاد کنند. روش‌های متنوعی که در برخی از کشورها نتیجه‌بخش بوده‌اند، در ایران هم آزموده شدند. در ایران این الگو در چندین دوره امتحان شد، ولی هر بار با شکست سنگین‌تری همراه بود. به نظر می‌رسد که دشمن دیگر باید با روش رژیم از طریق انتخابات در ایران خداحافظی کند.

بالاخره با تمام تلاش‌های دشمنان خارجی و خائنان داخلی، انتخابات برگزار شد و کاندیدایی از جبهه انقلاب رأی آورد. آینده کشور و حتی جهان اسلام تا حد زیادی وابسته به تصمیمات این دولت است. در این مدت توصیه‌ها و تحلیل‌های گوناگونی از اولویت‌های دولت آتی ارائه شده‌اند که هر کدام به نوبه خود می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند،

اما در این نوشتار به چند نکته کلیدی‌تر اشاره می‌شود:

  1. ۱. شنبه پس از انتخابات اصطلاحی است که به روزهای پس از برگزاری انتخابات و اعلام نتایج اطلاق می‌شود. تفکر لبیرالی در صورت پیروزی طعنه و زخم زبان می‌زند و به هنگام شکست یا به آشوب دعوت یا تهدید به بر هم زدن بازی می‌کند؛ اما تفکر اسلامی هنگام پیروزی با سعه صدر گذشته‌ها و طعنه‌های مناظرات را فراموش می‌کند و خود را پدر تمام مردم می‌داند. متأسفانه در دولت‌های پیشین، پیروزی تریبونی برای زخم زبان و طرد دیگران بود. رئیس‌جمهور منتخب در معرفی الگوی اسلامی آغازی پسندیده داشت و چون از سر صدق بود، به دل‌ها نشست. امید آنکه این رویکرد با صدق و صفای بیشتر استمرار داشته باشد و به دیگر اعضای کابینه نیز انتقال یابد.
  2. ۲. حملات اقتصادی مکرر دشمنان در سال‌های اخیر سبب شد تا محور خاکریزهای احداثی، اقتصاد باشد. مشکلات مکرری که از در زمینه معیشت، بیکاری، تورم و… متوجه مردم شد، زمینه‌ای شد تا کاندیداها بیشترین تأکید خود را بر حل این بخش از مشکلات متمرکز سازند. اما نباید فراموش کرد که در منطق اسلامی نیازهای فرد و جامعه را باید به شکل یک منظومه منسجم دید. نگاه جزئی‌نگرانه به اقتصاد درمان معیشت نیست. اقتصاد باید در کنار فرهنگ دیده شود؛ فرهنگ که به تصریح امامین انقلاب مهم‌ترین رکن نظام‌های اجتماعی و نیازهای انسانی است.

حل بسیاری از مسائل اقتصادی نیازمند همراهی فرهنگی مردم است. تا زمانی که فرهنگ صرفه‌جویی، وجدان کاری، بها دادن به تولید داخلی، خودباوری و… در میان نخبگان و توده‌های مردم نهادینه نشود، کامل‌ترین برنامه‌ها نیز ناقص خواهند ماند. آنچه بیش از فقر و تبعیض مردم را تحت فشار قرار می‌دهد احساس نارضایتی از زندگی است و حل این مشکل تا حد زیادی به اصلاح فرهنگ و نگرش مردم بستگی دارد.

تقویت دیانت و ایمان عمومی مهم‌ترین سپر و ضربه‌گیر فردی و اجتماعی است. سرمایه اجتماعی که طی سال‌های گذشته، بسیاری طمع ربودن آن از انبان حاکمیت را داشتند، با فعالیت‌های فرهنگی عمیق و متفکرانه ارتقا می‌یابد و… ده‌ها اصل دیگری که نشان می‌دهد هیچ مشکل اقتصادی و سیاسی‌ای جز از طریق اصلاح فرهنگ حل نخواهد شد. بنابراین دولت آینده اگر بخواهد برای حل مشکلات مردم اقدامی ماندگار و نه مسکن و مقطعی انجام دهد، باید به تمام ساحات نیازهای جامعه به‌ویژه مسئله فرهنگ اهتمامی ویژه و بایسته داشته باشد.

  1. ۳. تجربه زیسته چهار دهه پس از انقلاب نشان‌دهنده آن است که حتی بهترین برنامه‌ها اگر با فرماندهی اجرایی مقتدر و هماهنگ پشتیبانی نشوند، در کتابخانه‌ها بایگانی خواهند شد. تحولات مهم دولت‌های قبل مانند هدفمندی، مسکن مهر و… بیش از اتقان برنامه، نیازمند اقتدار و شجاعت اجرایی بود. در سخنان کاندیداها ده‌ها برنامه معرفی شدند که اگر ده درصد آنان به‌درستی اجرا شوند، مشکلات کشور تا حد زیادی رفع می‌شوند. نیاز رئیس‌جمهور منتخب به مدیران شجاع و مقتدری است که بتوانند در برابر تبلیغات وابستگان و خودباختگان غرب مقاومت کنند و به شکل جهادی و منسجم در تحقق برنامه‌ها بکوشند.
  2. ۴. دسترسی به مدیران با ویژگی‌های بند قبل از طریق سهم‌خواهی‌های متعارف و قبیله‌گرایی‌های رایج محقق نمی‌شود. از رئیس‌جمهور منتخب که به‌درستی خود را از کلیشه اصلاح‌طلب و اصولگرا جدا ساخت، انتظار می‌رود در تشکیل کابینه نیز تسلیم فشارهای جناحی و توصیه‌ها نشود. این دولت می‌تواند نخستین دولت متناسب با گام دوم در چهل سالگی دوم انقلاب باشد، مشروط به آنکه مدیرانش به گام دوم باور داشته باشند.
  3. ۵. شعارهای اصلی انقلاب، چند مفهوم یا فریاد هیجانی نیستند، بلکه خطوط اصلی مسیر را تعیین می‌کنند. در دولت‌های اخیر، حقیقت عدالتخواهی، ساده‌زیستی، مردمی بودن، فسادستیزی، اتکای به وعده‌های الهی، خودباوری و… بسیار مظلوم واقع شدند. این شعارها یا از طرف غربگرایان مورد تمسخر و بی‌اعتنایی قرار گرفتند و یا اجرای ناقص و نمایشی آنها، زمینه را برای انحراف و سطحی‌نگری مهیا کرد. انتظار جامعه ایمانی از رئیس‌جمهور منتخب آن است که تحقق عالمانه این مفاهیم را مبنا قرار دهد و دچار افراط و تفریط نشود. تحقق این شعارها می‌تواند مدلی از حکمرانی اسلامی را در عرصه عمل محقق سازد.
  4. ۶. کشور ظرفیت‌ها و اولویت‌های گوناگونی دارد که نخبگان و مشاوران حتماً به رئیس‌جمهور منتخب منتقل خواهند کرد. مسئله جمعیت از مهم‌ترین اولویت‌های کشور است که اضلاع متنوعی دارد. این امر بیش از فرهنگ‌سازی نیازمند زمینه‌سازی و رفع موانع است. کشاورزی از مقولات استراتژیک کشور است. در چرخه بحران‌های اقتصادی چند سال اخیر همواره به موضوع دام و نهاده‌های دامی می‌رسیم که در اثر تحریم و معطلی در گمرک، کشور را ماه‌ها در فشار قرار می‌دهد؛ در حالی‌ که با چند تغییر ساده می‌توان نیاز داخلی کشور به ذرت، سویا و… را مرتفع کرد تا در صدر بزرگ‌ترین وارد کننده‌های ذرت از آمریکا نباشیم. حاشیه چند صد میلیون نفری همسایگان بهترین بهانه برای توسعه کشاورزی و البته دیپلماسی کشاورزی است.
  5. ۷. این یادداشت را با سخنی از وصیت‌نامه سردار دل‌ها به پایان می‌رسانیم که خطاب به مسئولین فرمودند و به‌ویژه همراهان رئیس‌جمهور منتخب باید مکرر به آن توجه کنند:

«در دوره حاکمیت خود و در هر مسئولیتی که هستید، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانید. خدمتگزاری واقعی و توسعه‌گر ارزش‌ها باشید، نه با توجیهات واهی ارزش‌ها را بایکوت کنید… مسئولین همانند پدران جامعه می‌بایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بی مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آراءیاحساسی زودگذر از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده‌ها را از هم بپاشاند.»

30آگوست/21

مشارکت مردمی، رویکردی دینی – نگاهی به ویژگی‌های مردم‌سالاری دینی و مسئله مشارکت سیاسی در عصر حاضر

در خصوص نفی نظریه مردم‌سالاری دینی، دو گونه اظهارنظر شده است. از یک سو برخی اضافه کردن قید «دینی» برای «مردم‌سالاری» را قربانی شدن مردم‌سالاری و ارکان و مؤلفه‌های آن معنا کرده و برخی عدم استعمال دموکراسی در تاریخ اسلام را دلیل غیر اصیل بودن نظریه مردم‌سالاری دینی دانسته‌اند و بر این باورند که مردم‌سالاری دارای پیش‌فرض‌هایی در فرهنگ غرب است که هیچ‌یک از آنها با اندیشه اسلام انطباق ندارند،(۱) لکن باید گفت استفاده از مردم‌سالاری در نظام دینی، رویکردی ابزاری و التقاطی ندارد، بلکه رویکردی اصیل دارد و مستند به منابع و آموزه‌های دینی است:

«اینکه گفته می‌شود دموکراسی‌ها و حکومت مردم‌سالاری یک حکومت غیردینی است و حکومت دینی نمی‌تواند یک حکومت مردم‌سالاری باشد، مغالطه است. حکومت اسلامی می‌تواند در عین اینکه حکومت الهی است، حکومت مردمی نیز باشد. نمونه‌اش صدر اسلام، زمان رسول اکرم«ص» و خلفا در اوایل و نمونه دیگرش حکومت جمهوری اسلامی که حکومت مردم است.»(۲)

با وجود ارائه نظریات مختلف در خصوص نظریه «مردم‌سالاری دینی»، می‌توان این نظریات را ذیل دو قرائت اساسی قرار داد.

از یک سو برخی بر این باورند که ترکیب این دو واژه در کنار هم از باب ترکیب دو رکن اساسی نظام است و لذا در حالی که «مردم‌سالاری»، نمایانگر شکل و قالب نظام سیاسی است، قید «دینی» بر جایگاه دین به عنوان محتوای نظام و خاستگاه قوانین آن دلالت می‌کند. از سوی دیگر برخی ترکیب‌ اصطلاح «مردم‌سالاری دینی» را دارای مفهومی بسیط و ترکیب این دو را نه از باب «ترکیب اضافی»، بلکه «ترکیب وصفی» می‌دانند که براساس آن، «مردم‌سالاری» رویکردی «دینی» دارد و خاستگاه آن نیز نه در نظام غربی، بلکه در آموزه‌های دین اسلام است.(۳) بر این اساس، اسلام قرائتی از مردم‌سالاری ارائه کرده است که با نمونه‌های غربی آن متفاوت است و ضمن اینکه از امتیازات مردم‌سالاری برخوردار است، از معایب آن مبرّاست.

«این مردم‌سالاری مطلقاً‌ به ریشه‌های دموکراسیِ غربی ارتباط ندارد. اولاً مردم‌سالاری‌ دینی دو چیز نیست. یعنی این ‌طور نیست که ما دموکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم. خودِ این مردم‌سالاری‌ هم متعلق به دین است.»(۴)

بدیهی است در دیدگاه مطلوب اسلام، مردم‌سالاری به معنای واگذاری امور حاکمیّت به مردم به‌ صورت مطلق نیست، بلکه به معنای نظمی بومی براساس مبانی نظام اسلامی و در راستای مشارکت سیاسی مردم در ساختار سیاسی جامعه است که براساس آن، «مردم‌سالاری» و «حکومت دینی» دو روی یک سکه و همزمان مورد تأکید هستند.

الف. ویژگی‌های نظم مردم‌سالاری دینی

۱ـ با عنایت به اینکه خاستگاه این نظم سیاسی در آموزه‌های دینی اسلام است، لذا مردم‌سالاری ارائه شده از سوی این نظم سیاسی، برگرفته از گونه غربی آن نیست و مستند به مبانی اسلام اصیل است و گستره حضور مردم، گونه مراجعه به رأی و نظر آنان و ارتباط میان اسلامیّت و مردم‌سالاری را نیز می‌بایست در آموزه‌های دینی جستجو کرد. از راهکارهای مشارکتی مستند به جوامع غربی نیز پس از بازخوانی و استناد به مبانی اسلامی، استفاده شده است.

۲ـ مشارکت سیاسی طراحی شده در این نظم سیاسی، به نظم آرمانی شیعه در عصر غیبت مستند است و ضمن اینکه تمام ارکان و ساختار نظام سیاسی، ذیل نهاد ولایت‌فقیه قرار دارند، رفتارهای مشارکتی نخبگان و توده مردم نیز نه در راستای نظارت بر قدرت، بلکه با هدف کارآمدی نظام سیاسی شیعه، صورت می‌پذیرد. از این روی مراجعه به مردم در نظام مردم‌سالاری دینی نه از روی اضطرار و ناچاری و در قالب احکام ثانویّه، بلکه از سرِ باور به ضرورت مشارکت سیاسی مردم و مستند به ادلّه شرعی و سیره سیاسی اهل‌بیت(ع) است.

۳ـ نگاه همزمان دین اسلام به دین‌مداری و مردم‌سالاری علاوه بر اینکه موجب شده است که ساحتِ نظام مردم‌سالاری دینی از معایب و کاستی‌های برشمرده شده در دو نظام دموکراسی و تئوکراسی مبرا باشد، مزایا و امتیازات آن دو نظام در این نظام مطلوب، حضور پررنگی داشته باشند.

«این مردم‌سالاری‌، راقی‌ترین نوع مردم‌سالاری‌ای است که امروز دنیا شاهد آن است؛ زیرا مردم‌سالاری‌ در چهارچوب احکام و هدایت الهی است. انتخاب مردم است، اما انتخابی که با قوانین آسمانی و مبرای از هرگونه نقص و عیب توانسته است جهت و راه صحیحی را دنبال کند.»(۵)

۴ـ مشارکت سیاسی مردم در نظام سیاسی نه‌ فقط حقّی برای آنهاست که هرگاه بخواهند بتوانند حقّ خود را طلب کنند، بلکه تکلیفی است از جانب شریعت که براساس آن، مردم باید در فرایند مشارکت سیاسی، در سرنوشت خویش دخالت کنند و به‌صورت موثّر در فضای سیاسی وارد شوند.(۶)

 

ب. مسئله مشارکت سیاسی در عصر حاضر:

در خصوص مفهوم مشروعیّت، دو رویکرد اساسی وجود دارد. از یک‌ سو مشروعیّت در رویکرد فلسفه سیاسی به معنای حقانیّت یک نظام در حاکمیّت بر مردم است و نقطه مقابل آن، غصب منصب حاکمیّت تلقّی می‌شود. بر این اساس، هرگاه نظام سیاسی، مستند به مبانی مشروعیّت خویش و مستند به اقبال توده مردم باشد و حاکمیّت را در دست بگیرد، در تصدّی امور جامعه خویش از حقّانیّت برخوردار است. در سوی دیگر، می‌توان از رویکردی دیگر در مشروعیّت نظام سیاسی در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی یاد کرد. در این رویکرد فارغ از اینکه نظام سیاسی، واجد حقانیّت در تصدّی امور جامعه باشد یا نباشد، هرگاه کارگزاران بخش زیادی از نیازهای شهروندان را تأمین کنند و با ایجاد نظامی کارآمد، درصد مقبولیّت خویش را افزایش دهند، می‌توان از درصد مشروعیّت فراگیر و حدّاکثری نظام سیاسی یاد کرد و هرگاه کارگزاران فاقد کارآیی مناسب در رفع احتیاجات جامعه باشند و دچار فقدان کارآمدی شوند و درنتیجه نتوانند رضایت‌مندی شهروندان را تضمین کنند، درصدی از مشروعیّت خویش را از دست می‌دهند.

بر این اساس، در حالی ‌که در حوزه مردم‌سالاری دینی، حاکمیّت امیرالمؤمنین«ع» در رویکرد فلسفه سیاسی به‌ واسطه انتصاب الهی مشروع واجد مشروعیّت بود، اقبال فراگیر مردم این مشروعیّت را به فعلیّت تبدیل کرده است. آن حضرت بر اساس منطق حکمرانی مطلوب در نظام مردم‌سالاری دینی پس از استقرار حکومت سیاست‌ها و رفتارهائی را برگزید تا در نهایت در رویکرد جامعه‌شناسی سیاسی نیز بتواند از مقبولیّت فراگیر برخوردار شود.

در این رویکرد و با وجود اینکه در مدّت پنج ‌ساله حکومت علوی غنائم جنگی به کشور اسلامی سرازیر نمی‌شدند، علاوه بر اموری چون عدالت‌ورزی، فساد ستیزی و رفع نظام طبقاتی، برای بهبود وضع زندگی مردم تلاشی مضاعف انجام شد. ایشان در مورد ارتقای سطح زندگی مردم کوفه فرمودند: «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَهِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار شده‌اند؛ چون فقیرترین افراد جامعه نان گندم می‌خورد و سرپناه مناسبی دارد و از آب سالم فرات می‌نوشد.»(۷)

با وجود اینکه این امور درصد مقبولیّت فراگیری را برای حکومت حضرت علی(ع) به ارمغان آورد، اما وجود ناامنی‌ها و جنگ‌های داخلی ناشی از فتنه‌های مخالفان و معارضان، تبلیغات فریبنده دشمنان و اختلافات مردم در برخی از مسائل، درصد مقبولیّت ایشان در بین مردم را کاهش داد، به‌گونه‌ای که دعوت آن حضرت برای جنگ با معاویه، اجابت نشد و بی‌تفاوتی مردم نسبت به دشمنان، موجب نفوذ و شبیخون‌های نابهنگام آنان به سرزمین اسلامی شد.

با وجود تأکید آن حضرت بر توسعه کارایی و رضایتمندی شهروندان، اما نه اقبال فراگیر مردم در آغاز حاکمیّت علوی و نه کاسته شدن از مقبولیّت حاکمیّت حضرت، تأثیری در مشروعیّت ولایت علوی نداشت، زیرا ممکن است در برخی از موارد و تحت تأثیر برخی از عوامل بیرونی یا درونی، درصد مشارکت سیاسی و مقبولیّت نظام سیاسی کم یا زیاد شود، اما این امر به معنای سلب مشروعیّت یا ایجاد مشروعیّت مضاعف نیست. بلکه این امر در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی به سیاست‌گذاری‌ها، کارایی و درصد اقناع عمومی جامعه بستگی دارد و هرچه یک حکومت کارایی بیشتری داشته باشد و بتواند نیازهای اولیه و ثانویه شهروندان را بهتر تأمین کند و سیاست‌گذاری‌هایش به نفع توده مردم باشد و بتواند با اقناع افکار عمومی، توطئه و تبلیغات دشمنان را خنثی سازد، از مقبولیّت فراگیرتر و از درصد مشارکت سیاسی بیشتر شهروندان برخوردار خواهد بود.

در بسیاری از کشورها، درصد مشارکت سیاسی مردم در اثر کارگزاری مناسب یا نامناسب برخی از رؤسای دولت‌ها یا سیاست‌گذاری‌های غلط آنان تغییر می‌کند، اما هیچ‌گاه افول مشارکت سیاسی به معنای نامشروع بودن نظام سیاسی نیست، بلکه حاصل ناکارآمدی برخی از کارگزاران و سیاست‌های آنان است که  در فرایند چرخش قدرت، به تغییر آرای مردم به کارگزاران رقیب منجر می‌شود.

انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی ایران که با اقبال تقریباً پنجاه ‌درصدی مردم مواجه شد گرچه از سوی برخی به فقدان مشروعیّت نظام سیاسی تعبیر شد، اما در تبیین این مشارکت سیاسی باید گفت:

۱ـ درصد مشارکت سیاسی بسیار کمتر از این میزان، در کشورهای داعیه‌دار دموکراسی دلیلی برای به نامشروع بودن نظام آن کشورها تلقی نمی‌شود، بلکه به ناکارآمدی کارگزاران مستند می‌شود.

۲ـ نقش ناکارآمدی کارگزاران در فرایند امید به بهبود زندگی و ناامیدی از آن، همواره نقشی اساسی در درصد مشارکت سیاسی شهروندان دارد. بدیهی است کارگزاران ناکارآمد قبلی و نه کلیّت نظام سیاسی باید پاسخ‌گوی کاهش درصد  مشارکت سیاسی باشند.

۳ـ مشارکت سیاسی عمدتاً تابع شرایط حاکم بر جامعه است. بر این اساس، باید بین مشارکت سیاسی مردم در فرایند جنگ و صلح، ناامنی و آرامش، قحطی و برخورداری فرق گذاشت؛ همچنانکه باید بین شرایط حاکم بر جامعه (همه‌گیری بیماری کرونا) که موجب حضور حدّاقلی مردم در اجتماعات می‌شود تمایز قائل شد. طبیعی است که  ترس از بیماری می‌تواند درصد قابل توجّهی از مشارکت سیاسی مردم را کم کند. چنانکه در انتخابات اخیر کشور فرانسه (با وجود اینکه از وضعیّت بهداشتی مناسب‌تری برخوردار است) درصد مشارکت‌کنندگان از حدود ۳۳% فراتر نرفت.

۴ـ این انتخابات در حالی صورت پذیرفت که شبکه‌های متعدّد ماهواره‌ای و اجتماعی و … مردم را به تحریم انتخابات ترغیب می‌کردند. نباید از نقش تبلیغات فراگیر این دشمنان در ایجاد تردید در برخی از شهروندان غافل شد.

با توجّه به نکات ‌فوق، ضمن اینکه باید به صداقت دستگاه انتخاباتی نظام اسلامی در اعلام واقعیت‌های انتخاباتی مشارکت‌کنندگان و عدم دستکاری در این آمار، با وجود امکان سوء استفاده دشمنان، درود گفت و با وجود اینکه این درصد از مشارکت سیاسی در نظام اسلامی، مقبول نیست، اما در تحلیل قضایا باید زمان و مکان و شرایط را در نظر گرفت، لذا می‌توان این درصد از مشارکت سیاسی را در موقعیّت کنونی، مناسب دانست. البته با سیاست‌گذاری‌های دقیق و مناسب، گزینش کارگزاران امین و فعال، کارآمدسازی ساختار اداری جامعه، محوریّت عدالت اجتماعی، فسادستیزی و شفافیّت در رفتار کارگزاران، درصد مقبولیّت نظام اسلامی افزایش پیدا خواهد کرد و مشارکت سیاسی فراگیر شهروندان را تضمین خواهد شد.

 

پی‌نوشت:

  1. سید محمود الهاشمی، نظره جدیده فی ولایه الفقیه، ولایه الفقیه من الأصول الواضحه فی الفقه، مجله المنهاج، ش۸، ص۲۸۸٫
  2. رهبر معظم انقلاب، نماز جمعه؛ ۲۷/۰۳/۱۳۶۲٫
  3. سید سجاد ایزدهی، مردم‌سالاری دینی، مقوله‌ای بسیط یا مرکّب، فصل‌نامه علوم سیاسی، شماره ۱۳، ص۳۴٫
  4. رهبر معظم انقلاب، دیدار کارگزاران نظام‌، ۱۲/۹/۱۳۷۹٫
  5. رهبر معظم انقلاب، تنفیذ ریاست جمهوری سید محمد خاتمی‌، ۱۱/ ۵/ ۱۳۸۰.
  6. رهبر معظم انقلاب، در دیدار اعضای مجلس خبرگان ۲۳/۱۲/۱۳۸۰٫

۷٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۳۲۷٫

30آگوست/21

از ظهور نشانه‌ها تا نشانه‌های ظهور

از دیرباز انسان‌ها دوستدار آگاهی از حوادث آینده بوده‌اند. به‌ویژه آنجا که این علاقه‌مندی بر پایه گزاره‌هایی اطمینان‌بخش با خاستگاهی الهی و وحیانی پیشگویی شده باشد.

بر پایه آموزه‌های ادیان الهی از پدیده‌هایی پرده برداشته شده که پس از زندگی انسان‌ها در آینده رخ خواهند داد که البته در میان آنها پیشگویی از حوادث آخرالزمانی جایگاه ویژه‌ای دارد. بخش قابل توجهی از این پیشگویی‌ها گِردِ حادثه‌ای بزرگ به نام «قیام جهانی موعود منجی» زنجیره‌ای از گزاره‌ها را سامان داده که فهم فراگیر آن نیازمند نگاهی ژرف، گسترده و همه‌جانبه به همه پدیده‌هاست.

بر پایه آموزه‌های اسلامی و به‌ویژه شیعه دوازده‌ امامی، آن رستاخیز جهانی با آشکار شدن امام غایب، آغاز می‌شود، با پدیده‌هایی کوچک و بزرگ استمرار می‌یابد و سرانجام با برپایی «حکومت صالحان»، زیباترین فرجام را برای زندگی انسان بر روی زمین  رقم خواهد زد.

بنابراین می‌توان گفت مهدویت روشن‌ترین نگارش از گروهی از پدیده‌های آخرالزمانی در آینده است و تاریخ گواه روشنی است که همواره در کانون نگاه بسیاری از آینده‌پژوهان، آینده‌نگران و دوستداران آن بوده است.

در میان همه پدیده‌های پیوسته با آن قیام جهانی، نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(عج) یا به تعبیر دقیق‌تر نشانه‌های قیام از جایگاه برجسته‌ای برخوردارند. آموزه‌های مهدویت هر چند  فراز و فرودهایی را پشت سر نهاده‌اند، لکن همواره در کانون توجه بوده‌اند؛ پدیده‌هایی که گویای نزدیک ‌شدن آن قیام جهانی و راستی‌نمایی ظهور امام مهدی(عج)هستند.

بی‌گمان ظهور و قیام جهانی امام مهدی(عج) مانند همه پدیده‌های بزرگ و کوچک، نشانه‌هایی دارد که با توجه به چیستی ‌غیب‌گونه آن و اینکه پدیده‌های متعلق به آینده هستند، به‌طور ویژه فقط در روایات می‌توان در پی آنها بود؛ نشانه‌هایی که پیشوایان دینی(ع) همراه با مقاصد پنهان و آشکار، آنها را بیان کرده‌اند

این مضمون در کتب گوناگون، از جمله کافی محمدبن یعقوب کلینی آمده است. در این کتاب در روایتی به نقل از عمربن حنظله، از امام صادق(ع) چنین آمده است: «پیش از قیام قائم پنج نشانه است: صیحه (ندای آسمانی) و سفیانی و خسف و قتل نفس زکیه و یمانی.»(۱)

به نظر می‌رسد بتوان در چیستی و چگونگی نشانه‌ها چنین گفت: «نشانه‌ها، پدیده‌ها و شخصیت‌هایی هستند بر پایه پیشگویی روایت‌های معتبر از پیشوایان معصوم(ع) که ظهور برخی از آنها گویای نزدیک‌ شدن قیام جهانی مهدی(عج) و برخی برای راستی‌آزمایی ظهور و خود آن حضرت هستند.»

امروزه ـ و البته در گذشته نیز ـ تفکیک نکردن نشانه‌های یاد شده، سبب گردیده تا بسیاری با در هم‌ آمیختن این نشانه‌ها با نشانه‌های آخرالزمان ـ ملاحم و فتن و اشراط الساعه ـ بر آشفتگی بحث نشانه‌ها بیفزایند و دچار سردرگمی شوند.

بررسی‌ها نشان می‌دهند که یگانه تقسیم‌بندی مطرح‌ در برخی روایات، تقسیم نشانه‏ها به حتمی و غیرحتمی است. نشانه‏های حتمی پدیده‌هایی هستند که پدیدارشدن آنها ناگزیر و بایسته است؛ به گونه‏ای که تا آنها پدید نیایند، حضرت مهدی(عج) قیام نخواهند کرد. از برخی روایات ـ که در میان آنها روایات صحیح نیز وجود دارند ـ نشانه‏های حتمی پنج‌گانه عبارتند از: صیحه آسمانی، خروج سفیانی، قیام یمانی، خَسْف در بَیْداء و قتل نفس زکیّه.(۲)

در برابر نشانه‌های حتمی، نشانه‏های غیرحتمی وجود دارند؛ یعنی مقید و مشروط به اموری هستند که در صورت وقوع آنها پدید می‏آیند. به عبارت دیگر، نشانه‏های غیرحتمی نشانه‌هایی هستند که اگر مانعی سر راه آنها واقع نشود اتفاق می‌افتند، اما امکان دارد با مانع مواجه شوند و اتفاق نیفتند و امام قیام کنند. برخی از نشانه‏های غیرحتمی عبارتند از: مرگ و میرهای فراوان، زلزله‏ها و جنگ‏ها و آشوب‏های فراگیر؛ خسوف و کسوف نابهنگام؛ بارش باران‏های فراوان و… .

ظهور نشانه‌ها

از آنجا که برخی از نشانه‌ها به صورت کلی بیان شده‌اند و بر پدیده‌های مشابهی قابل انطباق هستند، اذعان قطعی به ظهور کار دشواری است، با این وصف کسانی دست به تطبیق می‌زنند. به‌ویژه آنکه این ظرفیت در برخی از مطالب، صرف نظر از اینکه روایت‌ باشند یا نباشند، وجود دارد و این زمینه را فراهم می‌سازد.

به عنوان نمونه در برخی از روایات از قول امام صادق(ع) آمده است: «مَنْ‏ یَضْمَنْ‏ لِی‏ مَوْتَ‏ عَبْدِ اللَّهِ‏ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِم‏…؛(۳) هرکس براى من مردن عبداللّه را ضمانت کند، من هم براى او قیام قائم(عج) را ضمانت مى‏کنم.» [یعنى این دو حادثه ملازم همدیگرند]. این عبدالله چه کسی است؟ آیا نام وی عبدالله است یا مقصود بنده‌ای از بندگان خداوند است؟ در کجا و کی؟ پرسش‌هایی از این دست مطرحند.

میان مصداق‌شناسی و درک روایات با مصداق‌سازی و بارکردن پدیده‌ها بر روایات فرق بسیاری است. کسانی بدون توجه به پیامدهای ناگوار مصداق‌سازی، ویژ‌گی‌هایی را به برخی از افراد و یا پدیده‌ها نسبت می‌دهند. زمانی که ساختن خود مهدی موعود(عج) کار چندان دشوار نیست، طبیعتاً ساختن برخی از نشانه‌ها بسیار ساده‌تر است.

 

 

ـ تطبیق‌های نادرست

همواره در طول تاریخ کسانی بوده‌اند که برخی از افراد و پدیده‌ها را بر نشانه‌ها منطبق کرده‌اند که البته پس از سپری ‌شدن زمان و اتفاق نیفتادن ظهور، آسیب‌هایی را در پی داشته ‌است. تبیین این حکایت‌ها در عصر حاضر که این تطبیق‌ها بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌خورند، نقش برجسته‌ای در روشنگری اذهان عمومی در نپذیرفتن این ادعاهای دروغین دارد؛ زیرا این تطبیق‌ها در مقام ادعا مشترکات فراوانی دارند. بررسی‌ها نشان می‌دهند آنچه تا کنون به عنوان مصداق نشانه‌های حتمی ظهور مطرح شده‌اند، محقق نشده‌اند.

یکی از نمونه‌های تأمل‌برانگیز، تطبیق‌هایی است که در مورد خروج مردم از مشرق صورت گرفته است. علامه مجلسی در کتاب رجعت دو حدیث را منطبق با دولت صفوی دانسته و چنین نگاشته است: «و در اثنای جمع احادیث، دو حدیث به نظر قاصر رسید که ائمه اهل البیت(ع) به ظهور این دولت علیّه خبر داده‌اند و به اتصال این سلطنت بهیّه به دولت قائم آل محمد(عج) شیعیان را بشارت فرموده‌اند.»(۴)

ایشان در پایان ترجمه و شرح دوم چنین نوشته است: «… اما بشارت به تعجیل ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) و اتصال به این دولت دین‌پرور به دولت حق امام البشر از آخر حدیث ظاهر است.»(۵)

البته نگارنده خود آگاه است که رویکرد اساسی روایات بر این است که فرج و ظهور را در نزدیک‌ترین زمان ممکن به خود بدانید، اما اگر این نزدیکی به شکلی قطعی مطرح شود کار را مشکل می‌کند؛ زیرا مقصود از تأکیدها ایجاد آمادگی بیشتر برای زمینه‌سازی و حضور در عصر ظهور است، نه تعیین وقت ظهور.

در دوران معاصر اما، به سبب افزایش علاقه‌ مردم به مباحث مهدویت، تطبیق برخی نشانه‌ها بر مصداق‌های بیرونی رو به افزایش نهاده است که از برجسته‌ترین آنها به احتمال‌هایی که برخی از نویسندگان، به‌ویژه در باره نشانه ‌بودن انقلاب اسلامی داده‌اند، می‌توان اشاره کرد.

 

انتظار از بزرگان دین در برخورد با تطبیق‌‌ها

از آنجایی که بسیاری از تطبیق‌ها بر پایه پندارهای نادرست پدید آمده و آسیب‌هایی را در پی داشته‌اند، برخورد بزرگان دین به روشنگری در این باره انتظاری بایسته است. البته برخی از بزرگان در مورد این تطبیق‌ها هشدار داده‌اند.

از حضرت آیت اللّه نجفی مرعشی(ره) چنین نقل شده است: «از این مطالب (که مثلاً سفیانی دیده شده یا …) نگویید؛ زیرا جوانان بعد از سالیان، وقتی که ظهور حضرت به تأخیر بیفتد، دست از دین برمی‏دارند و همه را دروغ می‏پندارند.»(۶)

و نیز حضرت آیت اللّه شیخ جواد تبریزی(ره) می‏گوید: «حرف دیگر ما این است که باید زمینه را مساعد کنید که اگر غیبت، صد هزار سال هم طول بکشد عقاید مردم خراب نشود. فردی بود که هر روز می‏گفت: حضرت می‏آید، ظهور نزدیک شده، یک بار گفت: سه ماه دیگر حتما آقا می‏آید، سه ماه بعد گفتیم: چه شد؟ گفت: بداء حاصل شد! [این چیزها، عقیده مردم را خراب می‏کند] باید کاری کنیم که ایمان راسخ پیدا کنیم.»(۷)

بنیان‏گذار نهضت اسلامی ایران، حضرت امام خمینی(ره)، نه فقط چنین مسئله‏ای را نپذیرفتند، بلکه به‌نوعی چنین ذهنیتی را نادرست دانستند‏:

«از غیبت صغری تا کنون که بیش از هزار سال می‏گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورند. در طول این مدت مدید احکام اسلامی باید زمین بماند و اجرا نشود؟!»(۸)

از این گفته به‌روشنی پیداست که رهبر انقلاب اندیشه نشانه ‌بودن انقلاب اسلامی ایران را برای ظهور امام مهدی(عج) قبول نداشتند. البته آن بزرگوار دعا می‌کردند که ان‌شاءالله این انقلاب، به انقلاب امام مهدی(عج) متصل شود،(۹) ولی در هیچ‌یک از گفته‌ها و نوشته‏های ایشان نمی‏توان سراغ گرفت که انقلاب اسلامی را از نشانه ظهور دانسته باشند.

در اینجا یاد این نکته بایسته است که در سال‌های گذشته نوید به نزدیکی ظهور رواج گسترده‏ای یافته است، به گونه‌ای که گاهی سال آن نیز اعلام می‏شود و با بیان مطالبی بی‏پایه، انتظارات دروغینی را در جامعه پدید می‏آورند و در پیِ پدید نیامدن چنین پیشگویی‏هایی، خودبه‏خود پایه باور به مهدویت نیز با چالش‌هایی رو به ‏رو می‏شود.

باید توجه داشت اصل این کار با هر انگیزه‌ای که انجام شود، می‏تواند پیامدهای زیان‏باری را در پی داشته باشد، به همین جهت شایسته است که علمای اسلامی با صراحت تمام، جامعه را از روشنگری خود بی‏بهره نگذارند.

 

سخن فرجامین اینکه:

اشتیاق روزافزون به درک زمان ظهور همواره سبب شده تا حوادثی با شباهت‌هایی، اگرچه اندک به عنوان نشانه ظهور تلقی شوند. نمونه‌های فراوانی در تاریخ وجود دارند که مردم پس از گذشت زمان به بی‌اساس‌ بودن آن پی برده‌اند.

شوربختانه گروهی نیز به هر نیتی با این تطبیق‌ها چند روزی مردم را مشغول و آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به آموزه‌های ارزشمند مهدویت وارد کرده‌اند.

اگرچه امروزه با گسترش و تعمیق باورهای دینی و به‌ویژه باورهای مهدوی زمینه این تطبیق‌ها به‌ظاهر کمتر شده است، اما فراوانی پدیده‌ها و نیز نیاز افزون‌تر به منجی به گسترش این تطبیق‌ها بیشتر دامن زده است. به‌ویژه اینکه شماری سودجو نیز از این تطبیق‌ها به بهره‌هایی می‌رسند.

به نظر می‌رسد برجسته‌ترین راهکار برای مقابله با آسیب‌های نشانه‌سازی و تطبیق‌های نادرست، معرفت‌افزایی در حوزه این آموزه‌هاست که می‌تواند منجر به شناخت دقیق روایات و تشخیص سره از ناسره و در پی آن شناخت ملاک‌ها و سنجه‌های تطبیق پدیده‌ها بر روایات معتبر نشانه‌ها باشد.

 

پی‌نوشت:

۱-محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۸، ص۳۱۰، ح۴۸۳٫

۲- محمدبن حسن طوسی؛ کتاب الغیبه؛ ص۴۳۶، ح۴۲۷٫

۳-  شیخ طوسی؛ کتاب الغیبه؛ ص ۴۴۷٫

۴- محمد باقر مجلسی؛ کتاب رجعت، ص۵۰٫

۵- پیشین؛ ص ۵۴٫

۶- به نقل از: مصطفی صادقی؛ تأملی در روایت‏های علائم ظهور، فصلنامه انتظار موعود، شماره ۸- ۹، سال سوم ۱۳۸۲، ص ۳۲۰٫

۷- شیخ جواد تبریزی، فصلنامه انتظار موعود، شماره ۵، سال دوم ۱۳۸۱، ص ۱۷٫

۸- روح الله موسوی خمینى؛ ولایت فقیه؛ ص ۲۷٫

۹- روح الله موسوی خمینى؛ صحیفه نور؛ ج ۱۷، ص ۳۰۷٫

30آگوست/21

بازگشت امر دینی در افق مهدویت

سَلامٌ عَلی آلِ یس، السَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِیَ اللهِ وَ رَبّانِیَّ آیاتِهِ‏ السَّلامُ عَلی رَبیعِ‏ الْانامِ‏ وَ نَضرَهِ الایّام‏؛ سلام بر محمد و آل او، سلام بر دعوت‏کننده به خداوند و تربیت‏شده آیات الهى،سلام بر بهار بشریت و سلام بر آن نقطه‏اى از تاریخ که همه شکوفه‏هاى هدایت به‏بار مى‏نشیند و روزگار نشاط بشریت است.

در موضوع فرهنگ مهدوی و افقی که آن فرهنگ و باور مدّ نظر قرار می‌دهد، می‌توان به موارد زیر نظر کرد:

۱- انتظار فرج با ظهور حاکمیت عالی‌ترین شخصیت هستی، نشانه‌ بلوغ بشریت است. باید تلاش کرد تا این انتظار زنده و با طراوت بماند، به‌خصوص که ائمه‌ معصومین«ع» تأکید کرده‌اند: «أَلَیْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج‏؛(۱) انتظار فرج به خودی خود از فرج محسوب می‌شود و برکاتی را به همراه دارد.

۲- البته لازمه‌ انتظار حقیقی معرفتی است خاص و چنانچه انتظار همراه با معرفتی صحیح واقع شود، برکات فوق‌العاده‌ای‌ به همراه دارد و مانع می‌شود تا انسان‌ها گرفتار اکنون‌زدگی شوند و سرنوشت خود را به دوران حاکمیت ظلمات آخرالزمان بسپارند. معرفتی که نظر به حقیقت انسانیت دارد و متوجه است که همواره و در هر زمانی حقیقت انسانیت که همان حجّت خداوند است بر زمین حیّ و زنده است و می‌توان از پرتو وجود او در راستای بسط انسانیت خود و دیگران مدد گرفت.

۳- ما بیش از آنکه به آگاهی از «حوادث ظهور» نیازمند باشیم به معرفت نسبت به «قواعد ظهور» محتاجیم تا معلوم شود انتظارِ فرج، شرایط تحقق ظهور است. در راستای توجه به «قواعد ظهور»، باید موضوع انتظار فرج را بررسی و تحلیل کرد که مبحث مفصلی است.

۴- نکته‌ دیگر معرفت نسبت به ظلمات آخرالزمان است زیرا باید روشن شود چه نوع ظلماتی است که مانع ظهور حضرت صاحب الأمر«عج» شده است و از آن مهم‌تر با چه روح و روحیه‌ای می‌توان از آن ظلمات عبور کرد، زیرا ممکن است انسان‌ها منتظر چیزی باشند که آن انتظار از جنس ظلمات آخرالزمان باشد و آن یک نوع رجوع به دجّال حیله‌گر است. مثل اینکه انتظار داشته باشیم با ظهور حضرت مهدی«عج» به رفاهی برسیم از جنس رفاهی که فرهنگ غربی با نادیده‌ گرفتن ابعاد معنوی انسان‌ها در آن گرفتار است.

۵- علت تحقق انقلاب اسلامی،‌ فرهنگ انتظار بود و در زیر سایه‌ آن فرهنگ بود که ملت ایران توانست قدمی در جهت نزدیک ‌شدن به هدف نهایی‌ای که شریعت الهی به دنبال آن است، بردارد و انسان‌ها سرنوشت تاریخی خود را بهبود بخشند و به همان اندازه از استعداد‌های معنوی عالم بهره‌مند شوند. پیروزی انقلاب اسلامی در زمانه‌ای که بسیاری پذیرفته ‌بودند دوره‌ حاکمیت دین گذشته است، نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیده‌ واقع‌بینانه و منطقی است.

۶- حضور تاریخی در اردوگاه و خیمه‌ حضرت قائم«عج» در اثر انتظارِ حاکمیت امام معصوم«ع» از ظریف‌ترین نکاتی است که باید مورد توجه قرار گیرد تا روشن شود که اگر انتظار با معرفتی صحیح انجام گیرد، در همین زمان، جان انسان را به شکوفاییِ مطلوب می‌کشاند و از تمام بیست و هفت حرف علمی که در زمان ظهور به صحنه می‌آید بهره‌مند می‌شود. چون در همین زمان توانسته‌ا ست از خدای لیبرال دموکراسی به خدای مهدی«عج» که خدای حضوری و وجودی است، رجوع کند.

۷- کسی می‌تواند منتظر حاکمیت انسان کامل باشد که معتقد است خداوند جهان را رها نکرده تا هرکس با میل خود بر آن حکومت کند، بلکه به بشر فرصت داده‌ تا در آن تلاش کند تا حضرت ولی الله الاعظم«عج» امکان حاکمیت بر عالم و آدم را پیدا کنند. کافی است زمینه‌های فتوح آخرالزمانی را بشناسیم تا بهخوبی با حجاب‌های ظهور درگیر و إن‌شاءالله به ظهور تامّ حاکمیت امام نایل شویم.

۸- وقتی روشن شود امام زمان«عج» جنبه‌ی متعالی هر انسانی هستند، انتظار معنی خاص خود را پیدا می‌کند و در آن حال، نه تنها انسانِ منتظر هم اکنون قلب خود را متوجه قطب عالم امکان و با او زندگی می‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا زمینه ظهورِ آن حضرت در عالم و آدم هر چه بیشتر فراهم و افق بشریت به‌کلّی دگرگون شود و از نظر به خاک به اُنس با افلاک تغییر جهت دهد.

۹- آیا تجربه نشان نداده است که زندگی بدون ولایت الهی و حاکمیت اولیای الهی همیشه با یأس و شکاکیت و از خود بیگانگی همراه است؟ و آیا درمان بحران‌های روحی را جز در رجوع به انسان کامل از یک طرف و تلاش برای حاکمیت او از طرف دیگر باید جستجو کرد تا شور و شعفِ خاصی که در عارفانِ حماسه‌ساز هست به جامعه برگردد؟

۱۰- دل‌آگاهیِ پارسایانه حالتی است که با انتظار حاکمیتِ امام معصوم«ع» نصیب انسانِ منتظر می‌شود و نه‌تنها صحنه‌ جان انسان از اراده‌های شیطانی تطهیر می‌شود، بلکه قلب انسان، قابلیت پذیرش القائات رحمانی توسط حضرت صاحب الامر«عج» را پیدا می‌کند و این اساسی‌ترین برکتی است که در انسانِ منتظر به وقوع می‌پیوندد.

۱۱- رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَهِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»؛(۲) برترین عبادت، انتظار فرج است. معلوم است که فرج باید مسئله بسیار مهمی باشد که چنین نتایجی بر آن مترتبند و حکایت از آن دارد که انتظار در حقیقت یک فرهنگ است و نه یک عمل خاص. بنابراین لازم است در مورد موضوع انتظار تأمّل شود تا روشن گردد که انتظارِ فرج چیست که بالاترین عبادات محسوب می‌شود.

۱۲- ابتدا باید روشن شود در «انتظار فرج» به کجا باید نظر کرد، چون وقتی شما منتظر هستید که چیزی را در افق خود بشناسید و به آن افق به امید ظهور آن چیز نظر ‌کنید. از آنجایی‌ که پیامبر اسلام«ص»‌ خاتم پیامبران هستند و با ایشان تاریخِ زمین به قله‌ انتهاییِ بلوغ خود می‌رسد و دُور عالَم که با حضرت آدم‌ «ع» شروع و با به صحنه‌آمدن آخرین پیامبر«ص»، بستر ظهور نهایی‌ترین کمالات شد، پس باید ظهور نهایی را بسیار مهم ارزیابی کنیم و متوجه باشیم که ظهورِ جنبه‌ نهایی کمالِ عالم حتمی است.

رسول خدا«ص» از یک طرف می‌فرمایند: «نزدیکی من به قیامت در حد نزدیکی دو انگشت است.»(۳) و از طرف دیگر می‌فرمایند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ الْمَهْدِی‏»؛(۴) سوگند به آنکه مرا به حق مبعوث کرده اگر نماند از دنیا مگر یک روز، هر آینه آن روز را خداوند آن‌ قدر طولانی می‌کند تا فرزندم مهدى«عج» ظهور کند.» و تمام آنچه لازم است با ظهور آخرین دین ظاهر شود پیش می‌آید. لذا با ظهور حضرت مهدی«عج» همه‌ حقایق غیبی که می‌توانند ظاهر شوند به صحنه‌ ظهور می‌آیند.

۱۳- نه ‌تنها رسول خدا«ص» عصاره‌ همه‌ پیامبرنند که مهدی«عج» نیز باطن شریعت همه‌ انبیا هستند. مأموریت حضرت عیسی«ع» با مأموریت حضرت موسی«ع» تفاوت داشت، ولی خاتم‌الرسل«ص» در مقام ظهور جامعیت اسماء الهی به صحنه آمدند تا عصاره‌ کار همه‌ انبیا«ع» را به میدان بیاورند. بر همین اساس است که خداوند با تمام اسمائش در قرآن ظاهر شده، قرآنی که بر قلب پیامبر«ص» نازل شد و پیامبر «ص» با آن متحد شدند.

اسماء الهی تماماً در آخرین دین ظاهر شده‌اند. امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ یَخْتِمُهُ؛(۵): هیچ علمی نیست مگر اینکه من آن را گشودم و هیچ سرّی نیست مگر آنکه قائم«عج» آن را به انتها برساند.» پس همه‌ اسرار دین توسط حضرت قائم«عج» ظاهر می‌شوند. دُور این جهان، با ظهور مقدس امام زمان«عج» به انتها و کمال خود می‌رسد. این از نکته‌‌های مهمی است که بحمدلله همه‌ عزیزان به آن اعتقاد دارند.

۱۴- زیباترین اعتقاد، اعتقاد به این نکته‌ مهم است که بدانیم مقصد و مقصود همه‌ انبیا و اولیا، ظهور وجود مقدس امام زمان«عج» است. حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِی الْبِلَادِ وَ یُحْسِنَ حَالَ عَامَّهِ الْعِبَادِ وَ یَجْمَعَ اللَّهُ الْکَلِمَهَ وَ یُؤَلِّفَ بَیْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَهٍ وَ لَا یُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی أَرْضِهِ وَ یُقَامَ حُدُودُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ یَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَیَظْهَرُوهُ حَتَّى لَا یُسْتَخْفَى بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَهَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَ اللَّهِ یَا عَمَّارُ لَا یَمُوتُ مِنْکُمْ مَیِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِی أَنْتُمْ عَلَیْهَا إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ کَثِیرٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً وَ أُحُداً؛(۶) آیا شما دوست ندارید که حق ظاهر و عدالت در شهرها برقرار و حالِ همه‌ بندگان خدا نیکو و کلمه‌ الهی جمع شود و میان دل‌هاى پریشان الفت پدید آید و خدا در سراسر زمین معصیت نشود و حدود الهى بر خلقش اقامه شود و حق به صاحبش برگردد تا هیچ حقى از ترس هیچ خلقى زیر پرده نماند؟ به خدا ای عمّار! کسى از شما بر این حالِ انتظاری ‌که دارید نمیرد جز آنکه در نزد خداى عز وجل از بسیاری از حاضرین بدر و احد افضل باشد.»

۱۵- حضرت صادق«ع» در باره حضرت مهدی«عج» می‌فرمایند: «لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّام حَیاتی؛(۷) اگر او را درک کنم همه‌ عمر در خدمتش خواهم بود.» زیبایی انتظار به‌قدری است که امام حسین«ع» می‌فرمایند: مردی نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدی«عج» پرسید. حضرت امیرالمؤمنین«ع» وقتی صفات او را ذکر کردند با حالتی سرشار از عشق و شیدایی «أوْمَأ بِیَدِهِ إلی صَدْرِهِ شوقاً إلی رُؤْیَتِهِ؛(۸) به سینه‌ خود اشاره کردند و فرمودند: «مشتاق دیدار او هستم.»

جایگاه حضرت مهدی«عج» به‌قدری ارزشمند است که حضرت موسی«ع» از خدا تقاضا می‌کنند «پروردگارا! مرا قائم آل محمد«ص» قرار بده و خداوند فرمود: او از نسل احمد«ص» است.»(۹) این‌ها نشان می‌دهد افق همه‌ انبیا و اولیا شرایطی است که وجود مقدس امام زمان‌«عج» در آن ظهور می‌کند، چون اگر کسی بخواهد با تمام رحمت‌های ممکنی که خداوند در صحنه‌ حیات بشر ظاهر می‌کند ملاقات کند، باید تقاضای حضور در زمان حضرت صاحب«عج» را داشته باشد و همواره تمنّای چنین شرایطی در او شعله‌ور بماند. انتظار فرج به معنی کامل آن از این قرار است، زیرا انسانِ منتظر، نظر به قطبی دارد که تمام اسماء الهی در آن شرایط از باطن به ظاهر می‌آیند و سرّی‌ترین حقایق عالم آشکار می‌شوند، به‌طوری که در هیچ شرایطی تا آن اندازه زمینه‌ نمایش حق فراهم نبوده است.

۱۶- باید بر این نکته تأمل کرد که راز برکاتی که انتظار فرج در بر دارد در کجاست و چرا این‌ همه برکت در چنین فرهنگی نهفته است؟ اصلی‌ترین حالتِ روحی که در فرهنگ انتظارِ فرج برای جامعه پدید می‌آید، فرهنگ گذار از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب و زندگی با آن است. در این راستاست که عنوان این نوشته «بازگشتِ امر دینی در افق مهدویت» گذاشته شد.

انسان منتظر شخصیتی است که از آنچه که در جهان  می‌گذرد، از آن جهت که حجاب حقیقت است، راضی نیست و شرایطی را می‌شناسد که محل و مجلای حقیقت است و به نوعی از دینداری می‌اندیشد که در مقابل ظلمات آخرالزمان، کامل‌ترین دینداری است. ما باید به آن نوع از دینداری‌ بیندیشیم که حضرت روح الله«ره» در آثار خود بر آن تأکید دارند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

پی‌نوشت:

۱-  بحار الانوار، ج. ۵۲، ص. ۱۲۸٫

۲-  شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج. ۱، ص ۲۸۷٫

۳- امالی، شیخ مفید، ص. ۱۸۸٫

۴- کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۱، ص ۲۸۰٫

۵- تحف‌العقول، ص. ۲۷۱٫

۶- کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، صص. ۶۴۷-۶۴۶٫

۷- غیبت نُعمانی، ص. ۲۴۵٫

۸- همان، ص. ۲۱۲، ج.۱٫

۹- شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج. ۳، ص. ۵۴۱٫

30آگوست/21

غدیـر، زمرم علی‌شناسی

«غدیر» على(ع) هنوز هم چشمه‌های لبریز از آب حیات و دریایی مواج از کرامت‌ها و هدایت‌هاست.

«غدیر» دریایی از باور و بصیرت در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان‌ها از آن سیراب شود.

آن روز که رسول خدا (ص) در حرای حق به نبوت مبعوث شدند، فرمان نجات و سعادت انسان‌ها را در کف داشتند. آن روز هم که در پهنه غدیر و در جمع حاجیان برگشته از زیارت خانه خدا، به خطبه‌خوانی پرداختند، باز در اندیشه هدایت امت و تضمین سعادت آنان بودند.

این است که غدیر، حلقه میانی «رسالت» و «امامت» است. از سویی به «بعثت در حرا» وصل می‌شود و از سوی دیگر به «شهادت در کربلا» پیوند می‌خورد و فاصله میان حرا تا کربلا را، دریایی از باورهای پاک و هدایت‌های آسمانی پر کرده است که در «غدیر» تجسم یافته است.

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال «غدیر خم» انعکاس می‌یابد.

غدیر، یک کتاب مبین و سندی برای تداوم خط رسالت در جلوه امامت و صراطی است مستقیم که به سنت پیامبر(ص) منتهی می‌شود.

امتی که پاسدار غدیر باشد، عاشوراهای مظلومیت و کربلاهای خون و شهادت را شاهد نخواهد بود و ولایت در محاق غربت و تنهایی نخواهد ماند.

دریغ و صد دریغ که کوردلان و خفاشان به تابش خورشید دل و دیده نسپارند و به تیرگی و ظلمت خو کنند و همچون گله‌های بی‌چوپان باشند و راهی بی‌راهنما و شبی بی‌چراغ و کشتی بی‌ناخدا و دشت بی‌چشمه و کویر بی‌آب…

***

قافله‌ای که از زیارت برمی‌گشت و راهش حق بود و بارش ایمان و مقصدش الله، وقتی به غدیر خم رسید، چشم به افقی دوخت که پیام هدایت داشت و دستی را دید که خورشیدی را فرادست برد و به همگان نشان داد.

گوش امت به دهانی بود که از وحی و غیب می‌گفت و به خدا وصل بود و دامن دامن معرفت به بندگان خدا هدیه می‌داد و خرمن خرمن کرامت و معنویت، پیش پای‌شان می‌ریخت تا از وسوسه‌های نفس و تلبیس ابلیس و قریب نفاق رها شوند و همچنان «عبد خدا» و «مطیع رسول» بمانند.

ولی… مگر شیطان می‌گذارد که بندگان خدا راه بندگی را بی‌درد سر بپیمایند و به مقصد برسند؟

خطبه حضرت رسول(ص) در آن دشت سوزان، آب گوارایی برای روح‌های عطشناک بود که می‌رفت تا همیشه تاریخ را سیراب سازد؛ اما مگر گذاشتند که این زلال گوارا به جان‌های تشنه برسد؟

رسول خدا(ص) می‌خواستند دست «امت» را در دست امام بگذارند تا نه گمراه شوند و نه سرگردان، نه تشنه بمانند و نه در دام نفس بیفتند.

این بود که منشور بلند و جاودانه «خطبه غدیر» را سرودند و به گوش تاریخ سپردند. مردم نیز پیمان‌ها بستند و تبریک‌ها گفتند و قول‌ها دادند؛ اما تاریخ نشان ‌داد که آن عهدها شکستند و آن پیمان‌ها از یادها رفتند.

افسوس که گروهی از امت در کلاس درس‌های نبوت و وحی مردود شدند و آن همه «یاد» ها را به «نسیان» سپردند.

 

***

اینک، ماییم و علی(ع) که غدیر خم را از دریای فضایلش به موج نشانده است.

على(ع) برگزیده محمد(ص) نبود، بلکه منتخب خدا بود.

پیامبر اکرم(ص) تنها مأمور ابلاغ پیام آسمانی بودند:  «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» و اگر در آن نیمروز داغ، آن پیام را نمی‌رساندند، رسالت الهی را به انجام نرسانده بودند.

اینک ماییم و غدیر که مرامنامه مکتب ما و محور وحدت ما و چراغ راه‌ و راه زندگی‌مان است.

گرامیداشت غدیر، تکریم رسالت پیامبر(ص) و وحی خدایی است.

تکریم غدیر، ارج نهادن به فضیلت‌های متبلور در وجود صاحب ذوالفقار و ساقی کوثر(ع) است.

بها دادن به غدیر، ادای احترام به تکمیل دین و اتمام نعمت است. کاشت بذر ولایت در جان‌ها و نشان دادن خورشید به گرفتاران در ظلمت‌هاست.

عید گرفتن غدیر، ارج نهادن به کرامت انسان است، زیرا غدیر، عید عدالت و رهبری، عید کمال‌طلبی و حق‌جویی و عید نورافشانی بر اندیشه‌ها و امیدآفرینی در دل‌هاست.

«غدیر»، روز بشریت و روز «انسان» و عید «پیمان» و «میثاق» و «عهد» است.

آیا دریغ نیست که بشریت، علی(ع) را نشناسد و درک نکند؛ از زمزم زلال «علی‌شناسی» سیراب نشود؛ دامن مهر در این دریا نشوید و چراغ راه الهی را نجوید؟

رسالتی را که رسول(ص) در غدیر خم انجام دادند اطاعت امر خدا بود و حج آن سال، گرچه به «حجه الوداع» شهرت یافته است، لیکن در گذشته‌های دور و  در متون کهن، از آن به «حجه الابلاغ» هم تعبیر شده است که اشاره به همین فرمان «بَلِّغْ» است که نازل شد و چون ابلاغ انجام گرفت، به فرود آمد و حجت تمام شد و صراط، روشن شد. راویان شیعه و اهل سنت همه در کتاب‌ها نوشته و در نقل‌ها آورده‌ و شاهدان، بارها برای اثبات حق، به «خطبه غدیر» استناد کرده‌اند. مؤلفان برای اینکه این حق روشن و مسلم انکار نشود، صدها سند برای غدیر و خطبه رسول(ص) و بیعت مردم آورده و ثبت کرده‌اند.

اگر «انصاف» در میان باشد و هدف، شناختن حقیقت باشد، نه انکار لجوجانه خورشید و کتمان فضایل و ستیز عنودانه با «ولی خدا» و «وصی رسول»، به آئینه غدیربنگرند که همه حقیقت در آن متجلی است.

«خطبه غدیریه» حضرت محمد(ص) نیز همچون خود «غدیر خم» مظلوم است و مورد بی‌مهری قرار گرفته است و جز چند جمله مشهور آن، چندان مطرح نیست، در حالی که سزاوار است که این منشور جاویدان، هر چه دقیق‌تر و گسترده‌تر و پرشورتر، مورد توجه و مطالعه و شرح و تفسیر قرار گیرد تا چشم‌های بصیر از درخشش حکمت‌ها و پندها و تذکرهای پرارج این گنجینه معرفت لذت ببرند و به تماشای «حقیقت ناب» بنشینند.

***

ما بر این باوریم که در ادای تکلیف نسبت به غدیر قصور کرده‌ایم. می‌بایست «غدیر» را بیش از این چونان مشعلی فراراه اندیشه‌های بشری قرار دهیم و دین‌پژوهان و حقیقت‌جویان را با فرهنگ ژرف نهفته در غدیر با رسول خدا(ص) و جامعه بشری را با دو چشمه فیاض معرفت، یعنی «قرآن و عترت» آشنا سازیم. دو چشمه‌ای که یادگار پیامبر(ص) و میراث ماندگار آن بزرگوار تا دامنه قیامتند و خود ایشان ارج و سلامت پیروان و متمسکین به این دو (ثقلین) را از «ضلالت» تضمین کرده‌اند.

30آگوست/21

مجلسی آسمانی در زمین – آداب حضور درمجالس اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

مجالس اهل بیت (علیهم­السلام) کشتی نجاتی است که همواره نجات بخش مومنین از بلایا و آسیب ها است، همان­گونه که وجود نبی مکرم اسلام(ص) فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ اهل بیتی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ» مَثَل اهل بیت من در میان شما کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات می‌یابد، و هر کس جا بماند، غرق می‌شود.(۱)

به قول حافظ:

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

بنابراین باید مجالس اهل بیت«ع» را غنیمت شمرد  و در چنین شرایطی، باید به رعایت آداب حضور در مجالس اهل بیت«ع» و مراقبت بیشتر فردی و جمعی در حفظ مجالس اهل بیت«ع» و بهره‌مندی حداکثری از آن‌را تلاش کرد.

 

۱٫مراقبت به حضور در مجالس اهل بیت«ع»

یکی از مراقبت‌ها نسبت به ایام و مناسبت‌های خاص زندگی، مراقبت به خصوص ایام و مناسبت‌های متعلق به اهل بیت«ع» در طول هر سال است. آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی در ابتدای کتاب شریف «المراقبه» می‌فرماید: «من نفس خودم را خطاب قرار می­دهم… بدان ای بنده که این روزها و زمان ها، از لحظه اول که به دنیا می­آیی تا وقتی که از دنیا می‌روی این‌ها همه منزل‌هایی هستند که می‌خواهند تو را به منزل اصلی‌ات برسانند، به منزل و موطنی که وطن اصلی و داروقرار تو درعالم آخرت است. خدواند در این منازل موقت به تو فرصت داده که برای آن منزل اصلی زاد و توشه برداری»

تعبیر زیبایی امام حسین«ع» دارد که می‌فرماید «یا ابن آدم انما انت ایام کلما مضی یوم ذهب بعضک»(۲) ای فرزند آدم! تو خودت ایام هستی هر روز که می‌گذرد قسمتی از وجود تو رفته است که قابل بازگشت نیست بنابراین هر زمان از عمر انسان یک گام حرکت به منزل سلوک و یک نفخه و جذبه الهی است، که باید بامغتنم شمردن زمان، مخصوصاً زمان حضور در مجالس اهل‌بیت وتوشه‌ای برای سفر آخرت برداشت. اهمیت مجالس اهل بیت و استفاده از زمان وقتی خود را نسان می‌دهد که بنابر روایات، ملائکه بعد از مرگ، ظروف زمانی انسان را نشان می‌دهند و انسان در آنجا مشاهده می‌کند که چه فرصت‌هایی را از دست داده است و از آن بهره کافی نبرده است.

ای دل به هرزه دانش عمرت به باد رفت

صد مایه داشتی ونکردی کفایتی

 

۲٫آداب حضور درمجالس اهل بیت«ع»

انسان باید در ایام ذکر فضایل و مصائب اهل بیت«ع» با مراقبه کامل و توجه به حقیقت نورانی ایشان، در مجالس و مراسم شرکت کند تا بتواند بهره سلوکی و معنوی لازم را از این ایام ببرد. حضرت آیت‌الله بهاء‌الدینی می‌فرمودند: «این‌قدر که برای ساختن خانه وقت و هزینه صرف می‌کنیم و زحمت می‌کشیم، برای خودمان وقت نگذاشتیم و اگر برای ساختن خودمان به این اندازه هم وقت می‌گذاشتیم کار ما اصلاح می­شد».

اگر این امر را پذیرفتیم و باور کردیم که مجالس اهل‌بیت«ع» زیارت ایشان است، نوع نگرش ما به این مجالس تغییر می‌کند. با این باور، نوع نگاه ما و حال حضور ما در این مجالس، باید حالِ حضور در محضر اهل‌بیت«ع» باشد.در مجالس ذکرِ فضایل و مصائب اهل‌بیت«ع» باید همان ادبی را رعایت کنیم که اگر به محضر اهل‌بیت«ع» شرفیاب می‌شدیم، رعایت می‌کردیم، و همان توجهی را داشته باشیم که اگر در محضر آنان باشیم، به وجود شریف آنان داریم.

 

۱-۲٫حضور با طهارت در مراسم

اگر برای ورود به حرم اهل‌بیت«ع» طهارت می‌یابیم و بدون وضو و طهارت وارد نمی‌شویم، در مجالس اهل‌بیت«ع» نیز باید طهارت ظاهری و بالاتر از آن، طهارت قلبی و باطنی را رعایت کنیم. اگر چنین توجه و ادب حضوری را رعایت کنیم و در مجالس اهل‌بیت«ع» خودمان را در محضر آنان ببینیم، این توجه و ادب حضور، توجه و محبت اهل‌بیت«ع» را به ما جذب می‌کند. اگر انسان در ورود به مجلس اباعبدالله الحسین«ع» این احساس را پیدا کرد که وارد حرم ایشان شده است، مراقبۀ ویژه‌ای را در خود ایجاد می‌کند و وقتی در این مجالس به حضرات معصومین«ع» سلام می‌دهد، باور دارد که این سلامِ او حقیقتاً زیارت است. حتی فرموده‌اند: زیارت «عَن بُعدٍ» هم نیست؛ یعنی زیارت از راه دور محسوب نمی‌شود، بلکه عین حضور در محضر آنان است، چراکه «بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی». حضور در این مجالس و خیمه‌ها، زیارت است و لذا قُرب و بُعد زائرِ اهل‌بیت«ع»، چه در حرم اهل‌بیت«ع» و چه در مجالس ایشان، به میزان حضور و توجه او بازمی‌گردد. اهل‌بیت«ع» همه‌جا حاضرند و همیشه با ما هستند، اما ما همیشه این حضور را درنمی‌یابیم. هرچه توجه ما به محضر ایشان بیشتر باشد، حضور در محضر ایشان را بیشتر درک می‌کنیم؛ لذا «رُبَّ بَعِیدٍ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ قَرِیبٍ‏». چه بسا کسی در مجالس اهل‌بیت«ع» به لحاظ مکانی و ظاهری فرسنگ‌ها از حرم ایشان فاصله داشته باشد، اما از کسی که در حرم حضور فیزیکی دارد، بیشتر خود را در محضر ایشان ببیند و محضر اهل‌بیت«ع» را به مراتب شدیدتر درک کند!

 

۲-۲٫حفظ ارتباط با اهل بیت(علیهم السلام) در طول شبانه روز

نکته دیگر در بخش مراقبت‌های روزانه است که (مازاد برحفظ ارتباط درمناسبت‌ها) انسان باید تلاش کند ارتباط با اهل بیت«ع» را درطول روز نیز حفظ کند. اینکه در تعقیب نماز صبح و یا در دعای صبحگاهی مشهور به «دعای عهد »تجدید بیعت با امام زمان«ع» توصیه شده نمونه‌ای ازاین ارتباط است. نمونه دیگر از توصیه‌ها زیارت امام حسین«ع» در طول شبانه وروز است. در روایت شریف از امام صادق«ع» خطاب به یکی از شاگردانش آمده است:

وَ مَا عَلَیْکَ یَا سَدِیرُ أَنْ تَزُورَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع فِی کُلِّ جُمْعَهٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ أَوْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّهً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَرَاسِخُ کَثِیرَهٌ فَقَالَ لِی اصْعَدْ فَوْقَ سَطْحِکَ ثُمَّ الْتَفِتْ یَمْنَهً وَ یَسْرَهً ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَکَ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ تَنْحُو نَحْوَ الْقَبْرِ فَتَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ تُکْتَبُ لَکَ زَوْرَهً وَ الزَّوْرَهُ حَجَّهٌ وَ عُمْرَهٌ؛ اى سدیر، چرا قبر امام حسین«ع» را هرهفته پنج بار، یا در هرروز یک بار، زیارت نمى‌کنى؟ گفتم: فدایت گردم، میان ما و قبر او فرسنگ‌هاى زیادى فاصله است.

امام صادق«ع» به من گفت: پشت بام خانه‌ات برو، به چپ و راست نگاه کن، سرت را به سوى آسمان بلند کن، سپس به سوى قبر امام حسین«ع» رو بگردان و بگو: درود بر تو یا ابا‌عبداللّه، درود و رحمت خدا و برکت‌هایش بر تو باد. اگر این کار را بکنى، براى تو یک زیارت نوشته مى‌شود، زیارتى که معادل یک حجّ و عمره است(۳)

 

۳٫ثمرات حضور درمجلس اهل بیت(علیهم السلام) معرفت به امام

کسب معرفت یکی از ثمرات مجالس اهل بیت«ع» است، معرفت پیدا کردن به امام مجرای کسب همه معارف است. روایت زیبایی از امام حسین«ع» وارد شده است که نشان می‌دهد معرفت امام راه رسیدن به معرفت خداوند متعال است. ایشان به‌سوی اصحابشان بیرون آمدند و فرمودند: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ عَزّوجَلَّ­ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِیَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فإذَا عَبَدوُهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهِ مَا سِوَاهُ(۴) ای مردم! به‌درستی که خداوند، خلق خود را نیافریده، مگر برای آن‌که به او معرفت و شناخت پیدا کنند. پس وقتی‌که به او معرفت بیابند، به میزان معرفتشان در مقام بندگی و عبودیت او برمی‌آیند و به‌واسطه عبادت و بندگی او، از عبادت و بندگی غیر او بی‌نیاز می‌گردند».

مردی از اصحاب از جای خود برخاست و از ایشان پرسید: «یَا اِبنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهُ اَللَّهِ؛ ‌ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت! منظور شما از «معرفت خداوند» چیست؟ امام«ع» در پاسخ فرمودند: «مَعرِفَهُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِم طَاعَتُهُ؛ معرفت خدا، همان معرفت اهل هر زمانی به امام زمانشان است که خداوند، طاعت آن امام را بر ایشان واجب کرده است».(۵)
بیان امام حسین«ع» نشان می‌دهد که معرفت به توحید الهی از طریق معرفت به توحید ولایی در نظام امامت و ولایت محقق می‌شود و اطاعت از حجت هم تابع میزان معرف به مقام امام است و در نسبت با معرفت به امام محقق می‌شود. شدت علم و معرفت به امام، موجب شدت یافتن عشق و محبت به امام می‌شود و شدت و تسهیل اطاعت و سرعت در سیر با معرفت به امام می‌شود، عبور از موانع و اصطکاک‌های مسیر را آسان می‌کند و انسان را با مراتب اطاعت، محبت و عشق به امام، به مراتب یقین و فنای در ولایت الهی می‌رساند.
مراتب معرفت به امام، انسان را به‌مراتب قرب و همراهی امام می‌رساند. در روایات آمده است: «هرکس به امام معرفت پیدا کند، چنان با امام همراهی نماید که «هُوَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ»؛ همراه قائم است در خیمه‌گاهش در کارزار و بلکه بالاتر «کَمَنْ قاتَلَ مَعَهُ»؛ همراه قائم است در متن قتال و کارزار جهاد با دشمنان در هنگامه­ فتنه‌های سخت دوران قیام و زمانه ظهور».(۶)

۱-۳٫ماهیت و چیستی معرفت به امام

منظور از معرفت امام، در این بحث، دانستن نام و محل تولد و القاب و خصوصیات ظاهری ایشان نیست؛ گرچه آن هم خوب است و می‌تواند در شناخت و معرفت حقیقی امام راهنمای ما باشد، ولی منظور از معرفت امام، معرفت به حقیقت و جایگاه امامت و مقام نورانیت و ولایت ایشان است. این معارف در خود قرآن و روایات اهل بیت و هم‌چنین ادعیه و زیارات، از جمله در زیارت جامعه کبیره که از ناحیه امام هادی«ع» به دست ما رسیده، مورد توجه قرار گرفته است. مردم عصر حضور معصومین، یعنی دوران پیش از غیبت نیز ظاهر ایشان را می‌دیدند و می‌شناختند، ولی منکر مقام ولایت و حجت بودن ایشان بودند و از دیدن «حقیقت وجودی معصومین» محروم بودند. در روایتی که ابوبصیر از امام باقر«ع» نقل کرده، آمده است که با حضرت داخل مسجد شدند و در همان ابتدای ورود به مسجد که مردم در حال ورود و خروج بودند، حضرت به او فرمودند: «از مردمی که در حال ورود و خروج‌اند، بپرس آیا مرا می‌بینند یا نمی‌بینند؟» ابوبصیر می‌گوید از مردم پرسیدم: آیا شما ابوجعفر را می‌بینید و می‌توانید او را به من نشان دهید؟ درحالی‌که حضرت کنار آن‌ها ایستاده بود، پاسخ می‌دادند: خیر، ما او را ندیده‌ایم. تا اینکه ابوهارون مکفوف که شخص نابینایی بود، وارد شد. امام فرمود: «از او هم سؤال کن.» ابوبصیر از او پرسید. ابوهارون پاسخ داد: امام همین‌جا ایستاده است. بعد ابوبصیر از او پرسید: تو چطور او را می‌بینی؟ ابوهارون مکفوف جواب داد: چطور به او آگاه نباشم، درحالی‌که امام نور ساطع است.(۷)
معلوم می‌شود که حضرت«ع» تصرفی کرده بودند و جسم ایشان از چشم دنیابین مردم غیبت شده بود. این‌ها نمونه‌هایی از همان سنتی است که در غیبت امام زمان«ع» محقق شده است و امامان پیش از امام دوازدهم، اصحاب خود و حتی عمده شیعیان را با غیبت آشنا می‌کردند.

تهیه و تنظیم: قاسم بابائی

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. شیخ طوسی، محمد بن حسن ،الأمالی، ص۶۳۳؛ ،قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق

۲٫دیلمی ،حسن بن محمد،ارشادالقلوب ج۱ ص۴۰٫قم نشرالشریف الرضی.

  1. ابن قولیه،جعفربن محمد،کامل الزیارات ص۲۸۹،نجف، دار المرتضویه.

۴٫نیلی النجفی،علی بن عبد الکریم،منتخب الانوار المضیئه، ص۸۱،قم مطبعه الخیام.۱۳۶۰۴٫

.۵٫ابن‌ بابویه(شیخ صدوق) ن=محمد بن علی علل الشرایع، ج۱، ص۹.قم داوری،۱۳۸۵

  1. مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۲۶.بیروت،دار احیاء التراث العربی،۱۴۰۳٫

۷٫ مجلسی،بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳، حدیث ۳۱٫

30آگوست/21

آداب ورود به ماه محرم

  1. ماه محرم، ماه جدا شدن از تعلقات و وابستگی‌ها

در روایتی در کافی شریف در باب زیارت امام حسین(ع) نقل شده که ما چند نفر در محضر امام صادق(ع) بودیم: یونس‌ بن ‌ظبیان، مفضل ‌بن ‌عمر و دیگران. یونس‌ بن ‌ظبیان به عنوان بزرگ ما، به حضرت عرض کرد: «ما سیدالشهداء را چگونه زیارت کنیم؟» حضرت فرمود: «هر وقت ایشان را یاد کردید سه بار بگویید «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ!». این سلام از دور و نزدیک به ایشان می‌رسد.» بعد حضرت آداب زیارت را فرمودند که از فرات غسل کنید و پابرهنه باشید؛ چون اینجا یکی از حرم‌های خداست.(۱)

در فضای کربلا که حرم خداست، باید پابرهنه باشیم و نگرانی‌های‌مان را کنار بگذاریم تا متنعم شویم و تجلیات الهی به ما برسد؛ چون کربلا سرزمینی مملو از تجلیات است. کسی که به زیارت امام حسین(ع) می‌رود، «کَمَنْ زَارَ اللَّه» است و گویا به لقاءالله می‎‌رسد. در روایات است که هر شب جمعه و به هر کیفیت، ائمه(ع) در کربلا در معرض تجلیات الهی هستند. این سرزمین حرمت ظاهری و باطنی دارد، ساحت ولایت امام و توحید و تجلیات ربوبی است.

درباره ماه محرم هم این مسئله صدق می‌کند. این ماه ظرف زمانی حادثه عظیم عاشوراست و به تعبیر بعضی بزرگان هرچه سرّ بوده در این عبادت بزرگ إفشا شده است. ماه محرم تکرار زمانیِ حادثه‌ای است که هرچند فقط یک بار در عالم اتفاق افتاده، ولی تجلیاتش هر سال تکرار می‌شود. مثل خورشید که یکی بیشتر نیست، ولی هر روز طلوع می‌کند و اگرچه یک خورشید است، تابش امروزش با دیروز فرق دارد. عاشورا هم همین ‌طور است. این مطلع‌الفجر عالم که هم ظهور و هم عاشوراست، یکی است، ولی هر سال تکرار می‌شود. محرم تکرار آن حادثه و تجلی مجدد عاشوراست. لذا در روایت آمده است که امام رضا(ع) فرمود: «محرم که می‌رسید، کسی لبخند بر لبان پدر من نمی‌دید و روز عاشورا روز حزن ایشان بود.»

محرم واقعاً یک رستاخیز است. به قول محتشم کاشانی:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیر عظیم است که از زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

 

با شروع محرم، حیات مجدد و نفحه‌ای از نفحات عاشورا در عالم دمیده می‌شود: «انّ لربّکُم فی ایامِ دَهرِکُم نَفَحاتٌ اَلا فَتَعرَّضُوا لَها»(۲) یکی از این نفحات، تکرار محرم است. حقیقتاً نسیمی از آستان مقدس و از نقطه عزیمت سیدالشهدا می‌وزد و باید خود را در معرض آن قرار بدهیم.

محرم ظرف زمانی حادثه عاشورا و به یک معنا وادی طوی است. انسان وقتی وارد این وادی می‌شود، باید همه تعلقاتش را کنار بگذارد و در این صورت است که می‌تواند ده روز با امام حسین(ع) سیر کند و در روز عاشورا جزو یاران حضرت و کسانی که پیشِ روی امام خون دادند، قرار گیرد. بنابراین، ادب ورود به محرم هم این است که «فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ» باشیم. چون دوباره نسیم محرم می‌وزد و این دعوت امام حسین(ع) نو می‌شود که: «هَل مِن ناصرٍ ینصُرُنی هل مِن ذابٍّ یذُبّ عَن حَرَمِ رَسول الله».

در ماه محرم این «داعی الله» دوباره ما را صدا می‌زند و حقیقتاً دعوتش را نو می‌کند. همچنان‌ که ما هر روز صبح، دعای عهد می‌خوانیم و با امام زمان(عج) تجدید میثاق می‌کنیم. این تجدید میثاق، یک‌طرفه نیست. اگر آن حضرت دعوتی نداشته باشد، تجدید عهد بی‌معناست. گویا هر روز حضرت ما را از نو به وادی ولایت خود دعوت می‌کند و با ما عهد می‌بندد.

محرم هر سال هم همین‌ گونه است. در زیارت سیدالشهدا در روز اول رجب که بسیار فوق‌العاده است و در ایام دیگر هم رجائاً خوانده می‌شود، به حضرت عرضه می‌داریم: «صَلَّى اللَّهُ عَلَیکَ عَدَدَ مَا فِی عِلْمِ اللَّهِ، لَبَّیکَ دَاعِی اللَّه…». در روز اول ماه رجب، که آغاز سه ماه ضیافت، یعنی رجب و شعبان و رمضان (ماه ولایت و ماه نبی اکرم(ص) و ماه خدا) است، با این زیارت امام حسین(ع) وارد می‌شویم. گویا میزبان این سه ماه سیدالشهداست. با تکرار این دعوت، آن را اجابت می‌کنیم و به حضرت عرضه می‌داریم: «…إِنْ کَانَ لَمْ یجِبْکَ بَدَنِی عِنْدَ اسْتِغَاثَتِکَ وَ لِسَانِی عِنْدَ اسْتِنْصَارِک فَقَدْ أَجَابَکَ قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی»: اگر در آن موقع برای کمک به شما در کربلا نبودم که با زبان و بدن، دعوت شما را اجابت کنم، حالا چشم دل من دیده، گوش جانم شنیده و قلبم به شما تعلق پیدا کرده است.

بنابراین، تکرار محرم طلوع جدیدی از عاشوراست. در این وادی قدسی باید خلع نعال کنیم و خوف و غصه و تعلقاتمان را کنار بگذاریم و سپس وارد بشویم.

آنهایی که با تعلقاتشان در اطراف امام حسین(ع) بودند، در مواردی حتی تا کربلا هم با ایشان آمدند، اما طبق نقل، شب دهم رفتند. آنان وقتی با تعلقاتشان آمدند، نتوانستند با حضرت بمانند. امام آنها را به ابدیت و فضای مطلق دعوت می‌کرد و می‌خواست آنها را به مقصد برساند. عاشورا شبِ قدر بود و آنهایی که سیر کردند، به سرچشمه رسیدند. ولی برای عده‌ای، تعلقات حجاب شد.

ضحاک مُشرقی با امام حسین(ع) بیعت هم کرد، اما گفت: «تا جایی که امید پیروزی هست، با شما هستم. هر زمان که قطعی شد که پیروز نمی‌شوید، آیا اجازه می‌دهید من بروم؟» حضرت فرمود: «اشکال ندارد.» او اسب تندروی خودش را پنهان کرده بود و ظهر عاشورا به امام عرض کرد: «من به عهدم عمل کردم و امید پیروزی نیست. همه رفتند. بروم؟» حضرت فرمود: «برو.» این شخص، امام حسین(ع) را به شرط پیروزی می‌خواهد! نمی‌گوید ایشان خودش فتح‌الفتوح است؛ تعلقات، او را از امام جدا می‌کند و حجاب‌ها، مانع حیات مطلق او می‌شود.

پس در اولین قدم باید خلع نعل کرد. اگر نتوانیم در فضای محرم از تعلقات و تعینات دست برداریم، بعید است که در روز عاشورا، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهدا قرار بگیریم و جان خود را تقدیم کنیم. در زیارت جامعه ائمه المؤمنین، جمله‌ای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلا نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین(ع) می‌رسد و دیگر همه چیز را فراموش می‌کند. کسی که در کنار ایشان به یاد گذشته و آینده‌ها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمی‌تواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند.

به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبه‌شان فرمودند: «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصله‌ای نیست. درست است که «انَّ الرّاحِل الیک قریبُ المسافه»، ولی کوچ کردن به سمت خدا این مقدمات را می‌خواهد و مقدّمه‌اش همین «باذِلاً فینا مُهجَتَه مُوَطَّناً عَلی لِقاءِ الله نفسَه» است وگرنه انسان، طالب حقیقی نیست.

پس نکته اول در آداب ورود به ماه محرم این است که ان‌شاء‌الله خدا روزی کند و در این ایام، راحل بشویم و تعلقات خود را کنار بگذاریم و وقتی وارد وادی عاشورا می‌شویم و دعوت سیدالشهداء(ع) نو می‌شود، لااقل خودمان را به این نسیم رحمت خدا برسانیم و ان‌شاء‌الله حضرت آن ته‌مانده‌های تعلقات ما را هم تطهیر کنند. امام حسین(ع) آنهایی را که آمدند، تا آخرین لحظه هم رها نکردند، بالای سرشان رفتند و شب و روز عاشورا سیرشان دادند، والا عبور از وادی دنیا به سمت مقاماتی که آنها رسیدند، ممکن نبود.

با وزشِ نسیم محرم، دعوت حضرت نو می‌شود. اگر بدون تعلقات در کنار ایشان ماندیم، شفاعت حضرت موجب سیر ما می‌شود و ان‌شاء‌الله در روز عاشورا می‌توانیم هرچند در نیت و قلب، جزو ملحقین به اصحاب سیدالشهدا باشیم. این خیلی مهم است که انسان با قلب و بدون حجاب، کنار اصحاب حضرت باشد، ولو اینکه موانع زمانی وجود داشته باشند.

 

  1. بکاء و عزا، همراه با احساس بدهکاری، نه طلبکاری

نکته دوم در آداب ورود به ماه محرم این است که وقتی وارد این وادی ضیافت می‌شویم و به هر نحوی اشک می‌ریزیم و در حد توان خدمت و اقامه عزا می‌کنیم، باید آداب خدمتگزاری و سربازی حضرت را رعایت کنیم والا زمینگیر می‌شویم. اینکه حضرت، شب عاشورا به اصحاب، و حتی نقل شده که به بنی‌هاشم، فرمودند که بروید و مرا با این زن و بچه بگذارید، برای این نبود که امام حسین(ع) می‌خواست گران‌فروشی کند؛ بلکه می‌خواست این توجه پیدا بشود که امام محتاج نیست. اگر ما این نکته را نفهمیم ضرر می‌کنیم، ولی اصحاب عاشورا اگر نفهمند خیلی ضرر می‌کنند و صحنه عاشورا خراب می‌شود. یعنی اگر کسی در روز عاشورا جانش را بدهد، خیال کند که اوست که به امام حسین کمک می‌کند و باری را برمی‌دارد، اما متوجه نباشد که هر نفر در جبهه امام، باری بر دوش ایشان می‌گذارد.

البته فکر نکنیم که اگر ما طلبکاری کردیم حضرت به ما لطف نمی‌کند! گاهی بعضی‌ها به نقطه‌ای می‌رسند که توانشان تمام می‌شود و با حضرت گروکشی می‌کنند؛ به حرم می‌رود و می‌گوید دیگر نمی‌آیم! گاهی احیاناً بزرگان این ‌گونه بودند، ولی این کار، بُرد نیست و حضرت هم البته لطف می‌کنند. یکی از بزرگان می‌گوید: «برای توسل و عرض حاجتی محضر حضرت رفتم. کتابی می‌خواستم و دنبالش می‌گشتم، اما پیدا نمی‌شد. آقایی به آنجا آمده بود و یک حاجت دنیایی داشت. بار دوم که رفتم، دیدم همان آقا از حضرت بابت حل مشکلش تشکر می‌کند، ولی قصه من هنوز لاینحل باقی مانده بود. با گله به حضرت عرض کردم: آقا اینها دنیا می‌خواهند، به آنها می‌دهید. من برای دفاع از شما کارم متوقف بر این کتاب است. ظاهراً حضرت در خواب به او فرموده بودند که ما ظرفیت افراد را ملاحظه می‌کنیم و درخواست بعضی‌ها را زودتر می‌پذیریم. ایشان می‌گوید مدتی بعد تصادفاً یک کسی گفته بود که همسر من فوت کرده و یک ‌سری کتاب‌های قدیمی دارد. ببینید به درد شما می‌خورد؟ و همان کتابی که پیدا نمی‌شد، در بین آنها بود و به دستم آمد. پس، ممکن است انسان در یک‌ جایی گله کند و امام هم مثل پدری مهربان دست آدم را بگیرد و درخواستش را رد نکند.

آنهایی رشد می‌کنند که همه هستی‌شان را می‌دهند و خودشان را بدهکار می‌دانند. مخبتین یعنی آنهایی که به حالت انکسار می‌رسند و می‌فهمند که هیچ چیزی ندارند و دستشان برای رسیدن به خدا و اولیا خالی است، وقتی همه سرمایه‌شان را می‌آورند، با این حال، شرمسار و خجالت‌زده‌اند؛ چون می‌دانند چیزی را که می‌خواهند، با این سرمایه قابل‌ مقایسه نیست!

سعید بن ‌عبدالله در ظهر عاشورا و بعد از اینکه تیرها به بدنش اصابت می‌کنند تا حضرت نمازشان را تمام کنند و سپس روی زمین می‌افتد، به آن حضرت عرضه می‌دارد: «هل اوفیتُ: آیا وفا کردم؟» او همه توانش را به کار گرفت، ولی می‌دانست این کار، تمام قیمتِ با امام حسین بودن نیست؛ گوهر امام حسین«ع» خیلی ارزشمندتر از آن است که با دادن این جان و وفاداری بتوانی به آن برسی، مگر به تو لطف کنند. اینها شرمنده و نگران رو به خدا می‌آورند: «یؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُون»(۳)

بنابراین برای خدمتگزاری و همراهی با حضرت در این دهه، اول باید تعلقات را کنار بگذاریم و احساس کنیم چیزی که با در کنار حضرت بودن می‌خواهیم به دست بیاوریم، قابل ‌مقایسه با آنچه می‌دهیم نیست. احساس طلبکاری، خسارت ماست. خدای متعال در قرآن به وجود مقدس نبی اکرم(ص) می‌فرماید: «ای پیامبر ما! «خُذ مِن اموالهم صدقهً تُطهّرهُم و تُزکّیهم…؛(۴) از اموالشان صدقه بگیر که تطهیرشان می‌کنی و رشد و نموّشان می‌دهی.» وقتی با پیامبر«ص» داد و ستد می‌کنند، پاک می‌شوند، ولی «…و صلّ علیهم أنَّ صلوتکَ سکنٌ لَهم»: صلوات هم بر آنها بفرست، چون به آرامش می‌رسند.

 

 

پی‌نوشت:

۱- الکافی، ج۴، ص ۵۷۵٫

۲- عوالی‌اللئالی، ج۴، ص۱۱۸٫

۳-  مؤمنون: ۶٠.

۴- توبه: ١٠٣.

30آگوست/21

امام علی(ع)؛ مظهر وفای بعهدالله

درآمد

سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن، نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیر مؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر است که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است. در این زیارت سیمای ملکوتی مولی علی(ع) از نگاه قرآن تبیین شده است. در این مقاله نیز به شرح فرازهایی از آن زیارت بلند می‌پردازیم.

 

  1. وفاداری مولا علی(ع)

«و اشهد انک وفیت بعهدالله تعالی و ان الله تعالی موفٍ لک بعهده و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما؛ گواهی می‌دهم که تو به عهد خدای تعالی وفا کردی و خدای تعالی هم در حق تو به عهدش وفا کرد و هرکه به عهدی که با خدا بسته است وفا کند خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد.»

در این فراز از فضیلت والای وفاداری حضرت مولی علی(ع) به عهد الهی گفته شده است.

 

  1. مفهوم وفاداری و جایگاه ارزشی آن

واژه «وفا» مفهوم روشنی دارد و در اصل به معنای ادای کامل دین است…فیوفیهم اجورهم…(۱) پاداش آنها را به‌طور کامل خواهد داد. «وفّی بالعهد وفاءً» پیمان را کامل کرد و انجام داد. گویا کسی که عهدی می‌بندد مدیون می‌شود و ارزش آن است که با وفای به عهدش دینش را ادا کند. این ارزش علاوه بر آنکه ارزش الهی است ارزش انسانی هم هست. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: « مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ َلْیَفِ إِذَا وَعَدَ:(۲) هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید هرگاه وعده می‌دهد بدان وفا کند.»

از حضرت امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده: «الوفا حلیه العقل و عنوان النبل؛(۳) وفاداری زیور خرد است و نشان شرافت.»

نیز: «اصل الدین اداء الامانه و الوفا بالعهود؛(۴) ریشه دین امانتداری و پایبندی به پیمان‌هاست.»

نیز: «انجاز الوعد من دلائل المجد؛(۵) انجام دادن وعده از نشانه‌های بزرگواری است.»

از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است: «ثلاثه لاعذر لاحد فیها اداءالامانه الی البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاخر و برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین»؛(۶) سه چیز است که هیچ‌کس در آنها معذور نیست. برگرداندن امانت به نیک و بد، وفای به عهد به نیک و بد و خوشرفتاری با پدر و مادر خوب باشند یا بد.»

روایات در این مورد فراوانند. به همین اندازه اکتفا می‌کنیم.

این اصل ارزش وفاداری.

 

  1. ابعاد وفاداری

اما ابعاد وفاداری گره خورده به متعلق عهد است. گاه عهد عهد خدایی و گاه عهد مردمی است. وفاداری به هر دو قسم عهد مورد تأکید و سفارش است. قرآن در دو ایه مؤمنان را چنین می‌ستاید که: « وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُون(۷) : آنها کسانی هستند که امانت‌ها و عهد خود را مراعات می‌کنند.»

هم «امانات» اطلاق دارد و هم «عهد»؛ پس مفهوم این دو گسترده است. هم شامل امانت‌ها و عهدهای خدایی است و هم شامل امانت‌ها و عهدهای مردمی.

«امانت» معنی وسیعی دارد. نه تنها امانت‌های مردمی از هر نوع را در برمی‌گیرد که امانت‌های الهی پیامبران و پیشوایان معصوم«ع» را هم شامل است.

عهد نیز مفهوم وسیعی دارد که هم عهدهای مردمی را شامل است و هم عهدها و پیمان‌های الهی را، زیرا عهد هرگونه التزام و تعهدی است که انسان نسبت به دیگری می‌دهد.

با این تعریف کسی که ایمان به خدا و پیامبر«ص» او می‌آورد، با این ایمان تعهدات وسیعی را می‌پذیرد. در این دو آیه مطلق عهود مورد توجه قرار گرفته است، مانند آیه ۳۴ اسراء، آیه ۱۷۷ بقره و… و در برخی از آیات سخن از پیمان‌های مردمی است مثل آیه ۶ و ۷ سوره توبه، آیه ۱ سوره مائده و… و در برخی از آیات سخن از پیمان‌های خدایی است، مانند سوره بقره آیه ۴۰، سوره انعام آیه ۱۵۲، سوره نحل آیه ۹۱٫

ممکن است مقصود از واژه «عهدالله» که در برخی آیات به کار رفته، پیمان‌های فطری و تکوینی باشد که دست آفرینش در نهاد انسان گذارده است. « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ(۸) : آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.»

ممکن است احکام و سفارش‌ها و دستورهای کلی الهی باشند که بر دوش امت‌ها گذارده شده‌اند، چون «… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ…(۹): به عهد خود با من عمل کنید تا من نیز به عهد خود با شما عمل کنم.»

و ممکن است مقصود پیمان‌هایی باشد که در آن لفظ جلاله یعنی الله به کار رفته است، مانند سوگند به خدا یا نذر یا غیره که چون طرف معادله خداست، از این جهت به آن عهدالله گفته می‌شود. یا در جایی لفظ شهادت به سوی خدا اضافه شده است. «… وَلَا نَکْتُمُ شَهَادَهَ اللَّهِ …؛(۱۰) شهادت خدایی را پنهان نمی‌کنیم.»

هرکدام از این معانی مقصود باشد، در وفاداری به پیمان الهی امیرمؤمنان علی(ع) در قله است.

 

  1. پاداش خداوند به وفاداران

امیرمؤمنان «ع» سراسر وجودش عشق به خدا و تمام همتش وفاداری به قرارهای خدایی است. حضرت امام هادی(ع) آیه ۱۰ سوره فتح را در مورد مولی علی(ع) می‌خواند که:

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ  فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ  وَمَن أَوفى بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیُؤتیهِ أَجرًا عَظیمًا: کسانی که با تو بیعت می‌کنند در حقیقت تنها با خدا بیعت می‌کنند و دست خدا بالای دست آنهاست. پس هرکس پیمان‌شکنی کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که به عهدی که با خدا بسته وفا کند، خداوند به‌زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.»

این آیه شریفه بیعت با پیامبر«ص» را بیعت با خداوند می‌داند، گوئی این دست خداست که بالای دست آنها قرار گرفته است و نه تنها دست پیامبرش! و هر کس پیمان‌شکنی کند، در حقیقت به زیان خود پیمان‌شکنی کرده و عهد خویش را شکسته است. از آن سو کسی که به عهدی که با خدا بسته وفادار بماند و حق بیعت را ادا کند، خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد.

نکته ادبی تذکر دادنی در اینجا این است که علیه در آیه برخلاف معمول به ضم‌ هاء خوانده شده است «عَلَیهُ». احتمالاً توجیهش این است که این همان «ها»ء «هو» است که در اصل مضموم است و بعد از حذف واو که مضموم می‌آید مانند لَهُ و عَنهُ  و گاه به خاطر آنکه قبل از آن یاء است مکسور می‌آید مانند علیه و چون در آیه مورد بحث بعد از آن لفظ الله قرار گرفته مضموم خواند شده تا با تفحیم لام در الله سازگارتر باشد.(۱۱)

 

  1. امام علی امیرالمؤمنین«ع»

«و اشهد انک امیرالمؤمنین الحقّ الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الامه بذالک الرسول؛ گواهی می‌دهم که امیرالمؤمنین حقیقی و برحق توئی که قرآن شریف بر ولایت و امامت تو تصریح دارد و به رسول خدا از امت، بر آن عهد و پیمان گرفت.»

در گذشته به تفصیل گفتیم که لقب «امیرالمؤمنین» لقب اختصاصی حضرت امام علی(ع) است و بر غیر آن حضرت اطلاق نمی‌شود و آنچه در سیره بعضی از امامان «ع» به آنان نسبت داده شده یا دروغ است و مورخان درباری با ادبیات خود این سخن را به امام نسبت داده‌اند؛ دقیقاً مثل مورخان شاهنشاهی که مثلاً وقتی می‌خواهند گزارش بدهند که فلان عالم مجاهد به شاه چنین گفت، گزارش می‌دهند به اعلیحضرت! گفت در حالی که آن عالم این واژه را به کار نبرده است. آن مورخ ادبیات آلوده خود و یا در مقام «تقیه» این واژه را به کار برده است. در سیره امامان تقیه جایگاه ویژه و شایسته خود را دارد. این تدبیری است که امامان«ع» برای ابقای مکتب حق به کار می‌گرفتند.

 

  1. امام علی(ع) و قرآن

«الحق الذی نطق بولایتک التنزیل: آن حقی که به ولایتت گویاست.»

شأن نزول آیات فراوانی از قرآن حضرت مولی علی(ع) است. چه مدح مولی(ع) و چه ولایت آن حضرت. ابن عباس می‌گوید برای هیچ‌ کس به اندازه‌ای که در شأن مولی علی«ع» آیه آمده است، آیه نازل نشده است.(۱۲)

همو گوید: «نزلت فی علی ثلاث مأه آیه: سیصد آیه از قرآن در شأن امیرالمؤمنین«ع» نازل شده‌اند.»

نیز از او نقل شده است که: هیچ یا ایها الذین آمنوا در قرآن نازل نشده مگر آنکه در رأس آن حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب«ع» قرار دارد. امیر و شریف آن اوست. خداوند اصحاب پیامبر«ص» را مورد عتاب قرار داده، غیر از امام علی(ع) که جز به خیر از او یاد نکرده است.(۱۴)

در این باره کتاب‌های بسیاری نوشته شده‌اند، از جمله آنها کتاب «شواهد التنزیل فیما نزل»(۱۵)

آری مولی علی(ع) جامع قرآن(۱۶)، مفسر قرآن(۱۷) و روح قرآن(۱۸) است و نمی‌توان او را جدای از قرآن دید. آیاتی تابلوی افتخارات امیرمؤمنان«ع» هستند، از جمله آیه خیرالبریه(۱۹) آیه لیلت المبیت(۲۰) آیه وسقایه الحاج(۲۱) آیه صالح المؤمنین(۲۲) آیه صدیقون(۲۳) آیه نجوی(۲۴) آیه سابقون(۲۵) ایه اذن واعیه(۲۶) آیه محبت(۲۷) و… و سوره هل اتی تمامی‌اش افتخار خانواده علی(ع) است.

 

  1. سفارش پیامبر(ص) در مورد مولی علی(ع)

«و اخذ لک العهد علی الامه بذالک الرسول؛ و رسول خدا از امت بر آن امر مهم عهد و پیمان گرفت.»

این عهد بارها اتفاق افتاد. معروف‌ترین آن که به‌نحو متواتر از حضرت رسیده است حدیث غدیر خم است که پس از آنکه ولایت مولا را به صورت رسمی اعلان کرد فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حیث دار الا فلیبلغ الشاهد الغائب(۲۸) بارخدایا دوست بدار و یاری کن هرکه او را دوست دارد و یاری کند و دشمن شمار هرکس او را دشمن شمارد و محبت ورز به هرکس که به او محبت ورزد و کینه بورز به هر کس که به او کینه ورزد. یاری کن هرکه او را یاری کند و هرکه یاری‌اش را فرونهد یاری‌اش را فرو نه و هرگونه او حرکت کند حق را نیز همراه وی به حرکت درآور».

«هلا هرکه حاضر است به هرکه غایب است این خبر را برساند.»

پی‌نوشت:

۱- آل عمران، آیه ۵۷٫

۲- بحارالانوار، ج ۷۷، ص۱۴۹، ح ۷۷٫

۳- غررالحکم «وفا».

۴- همان.

۵- همان.

۶- الخصال، ص ۱۲۳٫

۷- مؤمنون، آیه ۸؛ معارج، آیه ۳۲٫

۸- یس، ۶۰-۶۱٫

۹- بقره، آیه ۴۰٫

۱۰- مائده، آیه ۱۰۶٫

۱۱- تفسیر نمونه، ج ۵، ص۱۵۰ (پاورقی).

۱۲- شواهد التنزیل، ج ۲، ص۲۹٫

۱۳- تاریخ بغداد، ج ۶، ص۲۲۱٫

۱۴- شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۵۲٫

۱۵- نیز ر.ک کتاب قادتنا کیف نعرفهم، ج ۲، باب سی‌ام، علی والقرآن.

۱۶- قادتنا، ج ۲، ص ۱۸۷، «علی جمع القرآن».

۱۷- قادتنا، ج ۲، ص۱۹۱، «علی قرأ القرآن».

۱۸- قادتنا، ج۲، ص۲۰۲، «علی مع القرآن».

۱۹- بینه، آیه ۷ و ۸٫

۲۰- بقره، آیه ۲۰۷٫

۲۱- برائت، آیه ۱۹٫

۲۲- تحریم، آیه ۴٫

۲۳- حدید، آیه ۱۹٫

۲۴- مجادله، آیه ۱۲ و ۱۳٫

۲۵- واقعه، آیه ۱۰- ۱۴٫

۲۶- حاقه، آیه ۱۲٫

۲۷- مائده، آیه ۵۴٫  و ر.ک کتاب پیام قرآن جلد نهم، «امامت و ولایت در قرآن مجید»

۲۸- الغدیر، ج ۲، ص ۳۵، (مؤسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی)

30آگوست/21

فداکاری در راه هدف، گواه ایمان راسخ

اشاره:

ایمان به معبود و آفریدگار جهان، همچون شجره‌ای طیبه در جان انسان مومن تجلی می‌یابد. مهم‌ترین آثار و برکات این شجره طیبه در حیات دنیایی، عزمی راسخ و قلبی استوار به وعده الهی است که او را به جهاد با مال و جان در راه خدا دعوت می‌کند و به مجاهدان و فداکاران این راه، مدال زینت بندگی و لباس «صادقون» می‌پوشاند.

سرآغاز سخن

خداوند در سوره‌های مختلف قرآن کریم برای مومنان اوصافی را بیان کرده است. در سوره توبه ویژگی‌هایی همچون «عابد»، «حامد»، «تائب»، «ساجد»، «آمر به معروف و ناهی از منکر»، «حافظ حدود الله»  و یا در سوره مومنون سایر خصوصیات شخصیتی نظیر «خشوع در نماز»، «پرداخت کننده زکات»، «عفیف و پاکدامن»، «اجتناب کننده از لغو» را برای مومنان برشمرده است. با دقت در این آیات می‌توان دریافت که سرچشمه این جایگاه و منزلت، ایمانی استوار و راسخ است که این چنین آثار سازنده‌ای را به دنبال دارد. خداوند در سوره حجرات به یکی دیگر از این آثار اشاره کرده و می‌فرماید:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ‌:  افراد باایمان کسانى هستند که به خدا و پیامبر او ایمان ‌آورند و تردیدى به خود راه ندهند؛ در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنند. آنان راستگویانند.»

در این آیه، خداوند از چهره مؤمن واقعی پرده بر می‌دارد و به آنها مدال بندگی شایسته و صادق در عقیده و عمل اهدا می‌کند.

 

  1. مؤمنان صادق

قرآن کریم در این آیه برای شناخت مؤمنان به بیان چند خصوصیت اشاره کرده تا کسانی که از این ویژگی‌ها دور هستند، خود را مؤمن صادق ندانند و ننامند. خصوصیات چهارگانه مؤمن صادق عبارتند از:

  1. ایمان به خداوند
  2. ایمان به رسول خدا (ص)
  3. تردید ناپذیری در ایمان (ایمان راسخ)
  4. جهاد با مال و جان در راه خداوند

خداوند کسانی را که این مراحل و مراتب را در وجودش پرورش داده، «صادقون» می‌نامد.  اما چه ارتباطی در این مراتب هست که مؤمن با زینت‌بخشی جان خود به آنها به مقام «صادقون» نائل می‌آید؟ ارتباط میان این مراحل را می‌توان این چنین دریافت که ایمان به چیزی از علم به مقتضای آن جدا نیست. همچون کسی که یقین به سمّ و مهلک بودن آن دارد، پس حتماً از آن اجتناب می‌کند. بنابراین اگر کسی در ایمانش به خداوند و پیامبر(ص) صادق باشد، اهل جهاد با مال و جان در راه خداست و در غیر این صورت، صادق نامیدن او خطاست.

 

  1. جانبازى و فداکارى محکم ترین دلیل ایمان

خداوند از میان اعمال صالح به جهاد با مال و جان اشاره کرده که محکم‌ترین دلیل بر صدق ایمان و اخلاص مجاهد است. کسی که حاضر است برای اهداف اسلام جانفشانی کند، به هدفش ایمان دارد و از هرگونه تریدی در آن به دور است.

امام صادق (ع) در حقیقت ایمان و عمل متناسب با آن می فرماید:

«الإیمان إقرار وعمل، والإسلام إقرار بلا عمل:  ایمان با اقرار به زبان و همراهی عمل با آن است. و اما اسلام در اقرار به زبان، بدون عمل نیز محقق می‌شود.»

آنجا که ایمان و اراده در صحنۀ‌ عمل رخ نمایی می‌کند، دیگر جای نفاق نیست و تنها اهل صدق و صفا ثابت‌قدم می‌مانند. چه بسیار منافقان که در تاریخ اسلام اهل نماز و روزه بودند، اما هنگامی که نوبت به جان فشانی و بذل مال ‌رسید، دیگر خبری از حضور آنها در میدان عمل نبود.

سید‌الشهدا (ع) در مواجه با چنین مردمی به هنگام ورود به کربلا فرمودند:

«الناس عبید الدنیا، والدین لعق على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت معائشهم، فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون:  مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنان است. تا روزى که محور، منافع آنان باشد بر گرد آن مى‌چرخند؛ پس آنگاه که به آزمایش گرفتار آمدند، دینداران اندکند.»

از آنجا که اعمال و رفتار هر فردى زاده طرز تفکر و عقیده اوست، شخص با ایمان همواره با جان و مال و شئون دیگر خود در راه هدف، کوشش و فداکارى مى‌کند.

 

  1. محبت و علاقه ایمانی، سرچشمه فداکاری

اعتقاد و ایمان به چیزی، آن چنان امواج دریای محبت و علاقه انسان را خروشان و بی‌قرار می‌کند که گاه بی‌اختیار به آن عشق می‌ورزد. ناگفته پیداست که عشق، یک احساس باطنى و درونى است که وجودش با تحرک و جنبش درآمیخته است. هرگز استدلال و منطق، قدرت و تحرکى را که این «احساس» در درون انسان به وجود مى‌آورد و طوفان و هیجانی که این عاطفۀ انسانى در محیط زندگى تولید مى‌کند، نمی‌تواند ایجاد کند.

گاه مى‌شود که ده‌ها منطق و برهان در برابر احساس درونى به زانو درمى‌آیند و شکست می‌خورند، ولى هنگامى که همان «احساس» با احساس تندتر و شدیدترى روبه‌رو شود، بى‌اختیار اثر خود را از دست می‌دهد و انسان تسلیم احساس قوى‌تر مى‌شود. مثلاً گاهى با هیچ منطق و برهانى از افرادى که علاقۀ زیادی به مال و ثروت دارند، نمى‌توان یک ریال هم گرفت، ولى هنگامى که فرزندشان دچار بیمارى مى‌شود، غریزه علاقه به کودک بر حس علاقه به مال، پیروز مى‌شود و احیاناً نیمى از زندگى خود را در راه بهبود فرزند بیمارشان صرف مى‌کنند.

اگر در طول تاریخ مردان فداکارى را مى‌یابیم که در راه پیشبرد اهداف خود، سر از پا نشناخته و دیوانه‌وار همۀ شئون خود را فداى هدف کردند، به این دلیل است که آنان از صمیم دل به هدف خود ایمان داشتند و ایمان ‌چنان علاقه و شوری را در روان آنان به وجود آورد که بدون محاسبه، همه چیز را فداى هدفشان کردند و بدون اختیار به ‌سوى هدف کشیده ‌شدند.

 

  1. فداکاری در راه آرمان‌های معنوی، گرانمایه‌تر از مادیات

خردمندان، ارزش پیروزی و موفقیت در اهداف و آرمان‌های معنوی را بیش از تن و جان و مقامات مادی می‌دانند. این پیروزی از آنِ کسانی است که در راه هدف، از زندگی و موقعیت‌های موهوم مادی می‌گذرند تا به اهداف خود جامه عمل بپوشانند. اگر هدف انسان، ارتقا به مناصب و مقامات مادی باشد، فداکاری و دست از زندگی شستن و پشت پا زدن به موقعیت‌های اجتماعی، کار جنون‌آمیزی است. ما اگر چنان به هدف عشق می‌ورزد که آن را بیش از تن و زندگی مادی خود می‌خواهد، در این صورت فداکاری و از دست دادن جان و مال، اولاد و خانواده و اقوام و اعتبار مادی، رمز موفقیت خواهد بود.

کسانی که با عینک مادی‌گری به زندگی می‌نگرند و همه‌ چیز را برای ماده و مادیات می‌خواهند، نمی‌توانند فداکاری پیامبران و پیشوایان الهی و رادمردان بزرگ و سیاستمداران دلسوز و دارندگان آرمان‌های معنوی و مکتب‌های فلسفی روحی روانی را درست تفسیر کنند. اما کسی که ارزش و هدف و آرمان خود را بالاتر از ماده و مادیات می‌داند، آرامش و لذت خود را در تحقق آرمان خود می‌بیند و با چهرۀ باز و علاقه فراوان، جان خود را به خطر می‌اندازد.

 

  1. نمونه‌هایی از مجاهدان راستین در تاریخ اسلام

تاریخ اسلام، صحنه درخشش مجاهدانی است که با اقتدا به پیامبر اسلام(ص) در راه اعتلای ایمان و قرآن و اسلام از جان و مال خود مضایقه نکردند.

به گواه قرآن کریم، پیامبر خدا(ص) به همراه اهل بیت(ع) به مباهله با مسیحیان نجرانی رفت و نیز کلام وحی از شبی می‌گوید که تروریست‌های قریش خواستند پیامبر(ص) را در خوابگاهشان به قتل برسانند و امیر مومنان(ع) با روحی آرام در رختخواب پیامبر(ص) آرامید تا پیامبر(ص) زنده بمانند، ولو ایشان کشته شود. تاریخ اسلام شاهد است که «سعد ربیع»، از یاران فداکار پیامبر اسلام«ص» با دلى لبریز از ایمان و اخلاص در جنگ احد با دوازده زخم در حال احتضار روى زمین افتاد. پیامبر«ص» شخصى را مأمور کردند که از حال وى تحقیق کند و از او خبر صحیحى بیاورد. زید بن ثابت او را در میان کشتگان میدان اُحد یافت و از حال او پرسید. او در پاسخ زید گفت: «به پیامبر(ص) بگو از زندگى «سعد» جز اندکی باقى نمانده است. اى پیامبر خدا! خدا به تو بهترین پاداشی را که سزاوار یک پیامبر است بدهد.» و نیز افزود: «سلام مرا به یاران پیامبر«ص» برسان و بگو هرگاه به پیامبر«ص» آسیبى برسد و شما زنده بمانید، در پیشگاه خداوند معذور نخواهید بود.»

سالار شهیدان و سرور آزادمردان با خون خود و یاران با وفایش سرزمین کربلا را رنگین کردند تا آوای توحید همچنان در گوش جهانیان طنین‌انداز باشد. اینها همه و همه از روی عشق و علاقه به هدف بود.

این نمونه‌ها بیانگر آنند که فرد باایمان، ‌چنان غرق در جلال و جمال محبوب و هدف خود مى‌شود که در پاى آن جان مى‌سپارد و همه چیز را فراموش مى‌کند.

 

  1. مجاهدان عصر آزادی

از نیمه قرن بیستم به بعد، عصر آزادى ملل استثمارزدۀ جهان آغاز شده است. ملت‌هایى که سالیان دراز در زنجیرهاى استعمار بودند، براثر بیدارى و هوشیارى، خود را از بندها رهانیدند و به جهان آزاد راه یافتند، ولى موفقیت از آنِ ملت‌هایى بوده است که از روى ایمان، گام در این راه نهاده و با خودگذشتگى همه‌جانبه، دولت‌های استعمارى را به زانو درآورده‌اند. فداکاری‌هاى ملت آزادۀ الجزایر و کشورهاى آفریقایى و… نمونه بارزى براى این موضوع است.

بزرگ‌ترین خطر براى امپریالیسم بین‌المللى ملت‌هاى رشید و باایمانی هستند که با تکیه بر ایمان و اهداف معنوى، به ‌پا خاسته‌اند و حتى با تیر و سنگ هم که شده، استعمارگران را از خاک خود بیرون مى‌رانند و تا جان بر لب دارند از پا نمى‌نشینند و سرانجام، پیروزى با آنهاست.

امروز انقلاب اسلامى ایران و رویکرد مردم به خدا و آیین او موج عظیمى را در منطقه پدید آورده است. این روح بیدارى و گرایش به نظام الهى، روند قهرى و طبیعى خود را طى خواهد کرد و قیام  اسلامى دیر یا زود همه ‌جا را در مى‌نوردد، و با یک خیزش، کاخ‌نشینان را به خاک مذلت مى‌نشاند و زمین را ارزانى صالحان مى‌کند: «وَ لَقَد کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ‌».

نتیجه‌گیری

مؤمنان صادق و راستین به خداوند و پیامبر اسلام(ص) از ایمان راسخ برخوردارند و همین بینش، ایشان را به عشق و محبت و جهاد در راه هدف با جان و مال رهنمون است.

30آگوست/21

بنیان‌های فکری حکومت اسلامی

چهل سال پیش در آغازین سال انتشار پاسدار اسلام یکی از موضوعاتی که مورد توجه قرار گرفت تبیین نقش ناشناخته امام سجاد(ع) در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ اسلام بود.

اشراف و تسلط بر تاریخ و سیره معصومین«ع» به عنوان یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ما را بر آن داشت که به‌رغم مسئولیت ریاست جمهوری از معظم له درخواست کنیم سیره امام سجاد(ع) را برای چاپ در پاسدار اسلام بیان کنند که این توفیق حاصل شد و طی جلسات متعدد، بیانات ایشان در این زمینه ضبط و طی سلسله گفتارهایی در پاسدار اسلام  منتشر شدند.

انتشار این مجموعه در پاسدار اسلام، کشف یکی دیگر از ویژگی‌های متعالی ایشان را در پی داشت. استقبال گسترده خوانندگان موجب شد تصمیم بر چاپ مجدد این مجموعه در قالب یک جزوه بگیریم؛ لذا متن آماده شده برای بازنگری  تقدیم معظم له شد؛ اما پاسخ این بود که فعلاً فرصت ندارم، اما ان‌شاءالله بعد از پایان ریاست جمهوری و اشتغال به کار طلبگی انجام خواهم داد.

تبارک‌الله چندی نگذشت و آنکه بعد از ریاست جمهوری مقام طلبگی را در سر داشت خدا برایش ولایت و رهبری را مقدر فرمود. خوشبختانه هرچند با تأخیر ۴۰ ساله، اما اخیراً با انتشار کتاب حماسه امام سجاد(ع) مشتمل بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون زندگی سیاسی امام سجاد(ع)، به ضمیمه مجموعه فوق‌الذکر توسط انتشارات انقلاب اسلامی چاپ شد.

اینک گزیده  و چکیده‌ای از آنچه چهل سال پیش تحت عنوان «پژوهشی پیرامون زندگی سیاسی امام سجاد(ع) در پاسدار اسلام چاپ شده بود تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

مدیر مسئول

 

 

 

  1. لزوم توجه به جهت‌گیری کلی ائمه(ع)

دربارۀ امام سجاد(ع) سخن گفتن و نوشتن کار دشواری است، زیرا زمینۀ معرفت و آشنایی مردم با این امام بزرگوار بسیار نامساعد است. اغلب سیره‌نویسان و تحلیلگران این‌‌ گونه تصور کرده‌اند که آن بزرگوار در گوشه‌ای می‌نشسته و به عبادت مشغول بوده و کاری به سیاست نداشته است.(۱)

در زندگی و سرگذشت‌ امام سجاد(ع) حوادث متنوع و جالب توجه زیادی وجود دارند که اگر همۀ آنها را هم گرد آورید، به سیرۀ امام سجاد(ع) دست نخواهید یافت. سیرۀ هرکسی به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن می‌شود که جهت‌گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر جهت‌گیری کلی دانسته شد، حوادث جزئی هم معنا پیدا می‌کنند؛ اما اگر جهت‌گیری کلی دانسته نشود یا غلط دانسته شود، حوادث جزئی هم بی‌معنی و یا نادرست خواهند شد. این اصل مخصوص امام سجاد(ع) یا سایر امامان(ع) نیست، بلکه در مورد همه صدق می‌کند.(۲)

 

  1. هدف اصلی ائمه(ع)

به نظر ما پس از صلح امام حسن(ع) که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل‌بیت پیامبر(ص) به این قانع نشدند که در خانه بنشینند و تنها احکام الهی را آنچنان که می‌فهمند بیان کنند؛ بلکه از همان آغاز صلح، برنامۀ امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه‌ای که مورد نظرشان بود، محقق شود.(۳)

هدف امامان(ع) تشکیل حکومت اسلامی بود. ائمه(ع) دنبال این خط و هدف بودند و همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش می‌کردند.(۴) امام سجاد(ع) در عاشورای سال ۶۱ هجری به امامت رسیدند و در سال ۹۴ مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت، آن بزرگوار همان هدف را دنبال کردند. اکنون با این بینش، جزئیات کار امام سجاد(ع) را پیگیری کنید تا معلوم شود چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتیک‌هایی را به‌ کار بردند و چه موفقیت‌هایی را به دست آوردند. تمام جملاتی را که آن حضرت بیان کردند، تمام حرکات ایشان و دعاهایی را که خواندند و مناجات‌هایی که به صورت صحیفۀ سجادیه درآمده است و همچنین موضع‌گیری‌های امام (ع) در طول مدت امامت را باید با توجه به خط کلی تفسیر کرد:

* موضع‌گیری در برابر عبیدالله‌‌ بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.

* موضع‌گیری در مقابل مسرف‌ بن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او مدینه را ویران و اموال مردم را غارت کرد. در اینجا موضع‌گیری امام بسیار نرم و ملایم بود.

* حرکت امام(ع) در رویاروئی با عبدالملک‌ بن مروان، از قوی‌ترین و هوشمندترین خلفای بنی‌امیه که گاهی تند و گاهی ملایم بود.

* برخورد با عمربن عبدالعزیز.

* برخوردهای امام(ع) با اصحاب و یاران و توصیه‌هایی که به دوستانشان داشتند.

* برخورد با علمای درباری وابسته به دستگاه‌های ستمگر حاکم.

تمام این برخوردها و حرکت‌ها را باید با دقت بررسی کرد.(۵)

 

  1. تحلیل خروش امام سجاد(ع) پس از عاشورا

این سئوال وجود دارد که چرا امام سجاد(ع) در دوران پس از اسارت شیوه ملایمت و نرمش را در پیش می‌گیرند و مایلند تقیه کنند و پوششی از دعا و کارهای ملایم را روی حرکات انقلابی تند بگذارند؛ اما در دوران اسارت بدان‌ سان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست می‌زنند؟ پاسخ این است که فصل اسارت، فصلی استثنایی بود. در اینجا امام سجاد(ع) غیر از اینکه امام‌اند و باید زمینۀ کار آینده را برای حکومت الهی فراهم کنند، زبان گویایی برای خون‌های ریخته شده عاشورا هستند. امام سجاد(ع) در اینجا در حقیقت خودشان نیستند، بلکه زبان خاموش حسین(ع) باید در سیمای این جوان انقلابی در شام و کوفه تجلی کند.(۶)

نقش امام سجاد(ع) در این سفر نقش حضرت زینب(س) بود؛ یعنی پیام‌آور انقلاب حسین ‌بن علی(ع). اگر مردم بدانند که حسین(ع) چرا و چگونه کشته شد، آیندۀ اسلام و آیندۀ دعوت اهل‌بیت(ع) ‌نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی مردم و گسترش شناخت آنان در سطح جامعه، باید تا جائی که امکان دارد همه سرمایه‌ها را به کار انداخت.(۷)

 

  1. امام سجاد(ع) در مدینه پس از حادثه کربلا

فصل بعدی زندگی امام هنگامی آغاز می‌شود که امام سجاد(ع) در مدینه به عنوان شهروندی محترم مشغول زندگی می‌شوند و کارشان را از خانه پیامبر(ص) و حرم ایشان آغاز می‌کنند.(۸)

بعضی فکر می‌کنند اگر امام سجاد(ع) می‌خواستند در مقابل دستگاه بنی‌امیه مقاومت کنند، بایستی علم مخالفت را بر می‌داشتند و یا مثلاً به مختار یا عبدالله ‌بن حنظله ملحق می‌شدند و رهبری آنان را به دست می‌گرفتند و آشکارا مقاومت مسلحانه می‌کردند. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد(ع) می‌فهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه(ع) تفکر نادرستی است. اگر ائمه از جمله امام سجاد(ع) در آن شرایط می‌خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقیناً ریشۀ شیعه کنده می‌شد؛ هیچ زمینه‌ای برای رشد مکتب اهل‌بیت(ع) و دستگاه ولایت و امامت باقی نمی‌ماند و همه چیز از بین می‌رفت و نابود می‌شد.(۹)

 

  1. امام سجاد(ع) و مسئله‌ کادرسازی

بدون شک هدف نهایی امام سجاد(ع)  ایجاد حکومت اسلامی بود؛ اما حکومت اسلامی در آن شرایط چگونه به وجود می‌آمد؟ این امر به چند چیز نیازمند دارد:

* باید اندیشه درست اسلامی که ائمه(ع) حامل واقعی آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود. بزرگ‌ترین نقش امام سجاد(ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و چیزهای دیگر را تدوین کنند و مهم‌ترین نقش صحیفه سجادیه همین بود.

* آشناکردن مردم با حقانیت کسانی که حکومت باید به دست آنها تشکیل شود.

* امام سجاد(ع) باید تشکیلاتی را به وجود می‌آوردند که محور اصلی حرکت‌های سیاسی آینده باشد و بنائی را که از دیدگاه ما در دوران امیرالمؤمنین(ع) وجود داشت و سپس در ماجرای عاشورا و واقعۀ حره و مختار زمینه‌هایش تقریباً متلاشی شد، نوسازی و بازسازی کنند.(۱۰)

* امام چون در دوران اختناق زندگی می‌کردند و نمی‌توانستند مطالب مورد نظرشان را آشکار و صریح بیان کنند، از شیوه موعظه و دعا استفاده می‌کردند. دعا مربوط به صحیفۀ سجادیه است که بعداً آن را ذکر می‌کنیم و موعظه مربوط به بیانات و روایاتی است که از آن حضرت نقل شده‌اند. در اکثر بیانات امام سجاد(ع) یا شاید بتوان گفت در همه، لحن کلام، لحن موعظه است. با این روش ضمن اینکه مردم را موعظه و نصیحت می‌کنند، آنچه را که می‌خواهند در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا می‌کنند. این بهترین نحوه انتقال و القاء ایدئولوژی و افکار درست است.(۱۱)

برخی از بیانات امام سجاد(ع) خطاب به عامۀ مردم است. از خود بیان هم پیداست که شنونده و خواننده آن عدۀ خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد(ع) نیستند.(۱۲)

نکته اول اینکه بیانات امام خطاب به عامه مردم از نوع آموزش نیست، بلکه از نوع تذکر و یادآوری است. یعنی در این مرحله، امام مسئله توحید را برای مردم نمی‌شکافند و یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر نمی‌کنند. بلکه تذکر می‌دهند و یادآوری می‌کنند.(۱۳)

نکته دوم اینکه امام مسئله امامت را در خلال مسائل اسلامی بیان می‌کنند. مثل اینکه مثلاً در رژیم گذشته کسی با شما این جوری حرف می‌زد: «آقایان! به فکر خدا باشید، به فکر مسئله توحید باشید، به فکر مسئله حکومت باشید.» امامتی را که ما اینجا داریم، با بیان امام سجاد(ع) می‌فهمیم. بیان این حرف‌ها در رژیم گذشته خطرناک بود؛ اما وقتی در قالب موعظه توسط یک آدم زاهد و عابد بیان می‌شود، برای دستگاه یک مقدار قابلیت قبول پیدا می‌کند.(۱۴)

نوع دوم بیانات امام خطاب به عدۀ خاصی است و گرچه مشخص نیست که خطاب به چه کسانی است، اما کاملاً مشخص است که آنها با دستگاه حاکم مخالف و در حقیقت پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل‌بیت(ع) بودند. این بیانات این‌ گونه شروع می‌شوند: «کفانا الله وایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین… لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبه من الدنیا…»(۱۵) در اینجا نوا و آهنگ اصلی در خطاب به این مؤمنین حفظ آنها و ساختن کادرهای لازم برای آینده است. امام در این بیان بیشترین تکیه‌شان روی این نکته است که مردم را از رفاه‌های معمولی این زندگی‌های پر جلوه‌ که جز به قیمت نزدیک شدن به طواغیت به دست نمی‌آید بر حذر بدارند.

از دنیا پرهیز دادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه می‌دهد تا ایمان او را بگیرد و به او امتیاز بدهد و از تندی مبارزۀ او بکاهد، مصون و محفوظ بدارد و این در خطاب به مؤمنین است.(۱۶)

در اینجا هدف امام، حفظ مؤمنین و کادرسازی برای آینده است؛ لذا آنان را از جذب شدن به قطب‌های قدرت و رفاه کاذب بر حذر می‌دارند و بارها از رژیم حاکم یاد می‌کنند و آن را در کنار شیطان قرار می‌دهند.(۱۷)

از جمله نکات جالب در این بخش از بیانات امام سجاد(ع) قسمتی است که ایشان از تجربه‌های گذشته پیروان اهل‌بیت(ع) یاد می‌کنند. امام به واقعه‌های حره، عاشورا، شهادت حجربن عدی و رشید هجری و ده‌ها حادثه معروف و مهم دیگری که پیروان اهل‌بیت(ع) در طول زمان تجربه کرده بودند و در ذهنشان بود، اشاره می‌کنند. امام می‌خواهند از تجربه‌های گذشته و با یادآوری این خاطرات تلخ؛ این افراد را در مبارزاتشان‌ ثابت‌قدم‌تر کنند.(۱۸)

بیانات دیگری که از این جالب‌ترند وقتی است که امام تقریباً صراحتاً  مردم را به داشتن یک تشکیلات اسلامی ویژه دعوت می‌کنند. البته مخاطب این دعوت تنها وابستگان به آن بزرگوارند، والا اگر می‌خواستند عامه مردم را فرا بخوانند، این دعوت افشا می‌شد و برای حضرت شرایط دشواری پیش می‌آمد: «إن علامه الزاهدین فی الدنیا الراغبین فی الاخره ترکهم کل خلیط و رفضهم کل صاحب لایرید ما یریدون.» مخاطبان می‌آموزند که باید با کسانی که خواسته‌های آنها را دنبال نمی‌کنند و انگیزۀ آنها را ندارند و دنبال حکومت علوی و حکومت حق نیستند، غریبه و بیگانه باشند.(۱۹)

بیانات دیگر امام مثلاً رسالۀ حقوق، حول محور مطالب کلی است. امام بدون اینکه نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده ببرند، در این نامه مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر می‌کنند که اگر روزی نظام حکومت اسلامی شکل گرفت ـ که البته احتمالش در دورۀ خود امام سجاد(ع) تقریباً منتفی بود ـ از قبل مناسبات جاری بین مسلمانان شکل گرفته و در ذهنشان منظم شده باشند. به این ترتیب امام، مردم را با حکومت اسلامی‌ای که در آینده به وجود خواهد آمد، آشنا می‌کنند.(۲۰)

دیگر بیانات امام در صحیفۀ سجادیه هستند. صحیفۀ سجادیه مجموعه‌ای از دعاها در مورد همۀ موضوعاتی است که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آنها توجه دارد. بیشترین تکیه در این دعاها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی انسان است. مناجات‌ها و دعاهای گوناگون و خواسته‌های معنوی و تکامل‌زای فراوان و بی‌شماری در این کتاب هستند. امام به زبان دعا، انگیزه‌های یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده نگه می‌دارند.(۲۱)

 

  1. صبر امام سجاد(ع) در مسیر مبارزه

در تصویری که ارائه کردیم، امام سجاد(ع) را انسان بردبار و صبوری می‌یابیم که در طول ۳۰ ، ۳۵ سال سعی کردند زمینۀ بسیار نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهند که در آن خود حضرت یا جانشینانشان بتوانند برای ایجاد جامعه و حکومت اسلامی، نهایت تلاششان را بکنند. اگر ۳۵ سال تلاش امام سجاد(ع) را از زندگی ائمه حذف کنیم، قطعاً به مقطعی که امام صادق(ع) ‌چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی برخورد کردند، نخواهیم رسید.(۲۲)

برای ایجاد یک جامعۀ اسلامی، زمینۀ فکری و ذهنی از همه چیز مهم‌تر است. در شرایط آن روز عالم اسلام، این کار بایستی در طول سالیان دراز انجام می‌شد و این همان کاری بود که امام سجاد(ع) با تحمل زحمات توان‌فرسا به عهده گرفتند.(۲۳)

 

  1. برخورد با عالمان و شعرای درباری

یکی از شورانگیزترین مباحث زندگی ائمه(ع) برخورد این بزرگواران با سررشته‌داران فکر و فرهنگ در جامعه اسلامی یعنی علما و شعراست. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می‌کردند و جامعه را به وضع مطلوب خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس عادت می‌دادند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می‌ساختند.(۲۴)

 

نتیجه‌گیری

به‌رغم اینکه امام سجاد(ع) در دوران امامت پربار خود که ۳۴ سال طول کشید، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی گستردن خوان پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و انتشار دعوت اهل‌بیت(ع)، کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنی‌امیه نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک شد و به آن بزرگوار تعرض‌هایی هم کرد. حداقل یک‌ بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. به‌طور یقین معلوم نیست در ماجرای کربلا غل و زنجیر به گردن حضرت بسته باشند، اما این ماجرا یقینی است، یعنی حضرت را از مدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند.(۲۵)

حضرت در موارد متعدد دیگری هم مورد آزار و شکنجه و آزار مخالفان قرار گرفتند و سرانجام در سال ۹۵ هجری به وسیلۀ عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.(۲۶)

 

پی‌نوشت:

۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۶٫

۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۷٫

۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶، ص ۱۷٫

۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۸٫

۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۱۹٫

۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۷- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۸- ماهنامه پاسدار اسلام ، ش۶ ، ص ۲۰٫

۹- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۱۰- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۸، صص۱۸-۲۰٫

۱۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۸، صص۱۸-۲۰٫

۱۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۹، ص۱۱٫

۱۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۹، ص۱۱٫

۱۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۹، صص ۱۲-۱۳٫

۱۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۹٫

۱۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۰٫

۱۷- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۰٫

۱۸- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۱۱٫

۱۹- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۱۱٫

۲۰- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۲٫

۲۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۳٫

۲۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۱۳٫

۲۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۲، ص ۱۲٫